مرگ و فرصتها: مجموعه سخنرانیهای حسین انصاریان

مشخصات کتاب

سرشناسه:انصاریان، حسین، 1323 -

عنوان و نام پدیدآور:مرگ و فرصتها: مجموعه سخنرانیهای حسین انصاریان/ ویرایش و تحقیق محسن فیض پور.

مشخصات نشر:قم: دارالعرفان، 1388.

مشخصات ظاهری:20، 426 ص.

فروست:سیری در معارف اسلامی؛ 26. مجموعه آثار؛ 85.

شابک:55000 ریال: گالینگور: 978-964-2939-43-5 ؛ 45000 ریال، شومیز

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:کتابنامه.

یادداشت:نمایه.

موضوع:انصاریان، حسین، 1323 - -- وعظ

موضوع:اسلام -- مقاله ها و خطابه ها

موضوع:اخلاق اسلامی -- مقاله ها و خطابه ها

موضوع:مرگ -- جنبه های مذهبی -- اسلام

موضوع:مرگ -- جنبه های قرآنی

شناسه افزوده:فیض پور قمی، محسن، 1353 -

رده بندی کنگره:BP10/5/الف82م4 1388

رده بندی دیویی:297/08

شماره کتابشناسی ملی:1923337

ص :1

سخن ناشر

در جهان پرتلاطم امروز، آیات پرشور الهی و کلام روح بخش معصومین و زمزم لایزال معارف شیعه مرهم جان های خسته و سیراب کننده تشنگان هدایت و رهایی جویندگان از ظلمت های نفس است. عالمان دینی و عارفان حقیقی غواصان این اقیانوس بیکران معرفت اند که گوهرهای ناب علوم قرآن و اهل بیت علیهم السلام را به دست آورده و به مشتاقان حقیقت عرضه می نمایند.

در این میان، کرسی منبر و خطابه رسانه دیرپا و سازنده ای است که از دیرباز زمینه ارتباط و انتقال معارف دینی و مکارم اخلاقی را میان عالمان و متعلمان فراهم کرده است و عالمان آگاه و هادیان دلسوز، که عمر خویش را صرف تتبع و تحقیق در آثار علمی شیعه نموده اند، عباد اللّه را به مصداق کریمانۀ « اُدْعُ إِلیٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ »، با کلام نغز و لطیف خود به راه سعادت دعوت کرده اند.

مجموعه حاضر، که با عنوان «سیری در معارف اسلامی» در مجلدات مختلف و موضوعات متنوع در اختیار خوانندگان محترم قرار می گیرد، مجموعه مباحث عالمانه و ارزشمند محقق ارجمند حضرت استاد حسین انصاریان، مدظله العالی، است که یکی از عالمان برجسته و میراث داران گوهر سخن در زمان خویش است که استواری کلام و لطافت بیان نافذشان بر اهل نظر پوشیده نیست.

این گنجینه ارزشمند حاصل نیم قرن مجاهدت علمی و تبلیغی حضرت استاد جهت نشر و ترویج فرهنگ غنی شیعه بر کرسی بحث ونظر می باشد که به منظور پربارتر ساختن محتوای تبلیغ دینی در جامعه و استفاده بیشتر طلاب محترم علوم دینی به زیور طبع آراسته می شود.

در این مجموعه گرانقدر، تلاش شده است با تکیه بر ویرایشی روشمند و دقیق - که شرح آن در یادداشت ویراستار آمده است - ساختار هنرمندانه مباحث و سبک استاد در ارائه سخن از بین نرود، تا ضمن نشرفرهنگ انسان ساز آل اللّه علیهم السلام شیوه منحصر به فرد استاد در تبیین معارف دینی نیز حفظ شده و به مشتاقان ارائه گردد.

مجلّدی که اکنون تقدیم خوانندگان گرامی می شود بیست و ششمین اثر از این مجموعۀ سترگ و دربردارندۀ 27 گفتار در باب مرگ و فرصت ها و مطالب گوناگون آن می باشد که مربوط به سخنرانی های استاد در ماه رمضان 1383 در حسینیۀ مکتب النبی تهران است.

این مکتوب، علاوه بر در برداشتن متن سخنرانی که لاجرم سبک و سیاق متن را نیز گفتاری می سازد، از فواید زیر خالی نیست:

- عنوان بندی مناسب و تفکیک مطالب و موضوعات.

- استخراج مصادر آیات و روایات و ارائه مطالب متنوع دیگر در پی نوشت.

- ذکر نام مستقل برای هر بحث (در انتخاب نام هر مجلد و نیز هر گفتار غلبه موضوع مدنظر بوده است، نه انطباق کامل موضوع و محتوا)

- مجموعه متنوع فهرست ها و...

در پایان، با امید به این که این اثر مورد رضایت حضرت حق و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و مقبول نظر مبلغان دینی قرار گیرد، لازم است از استاد انصاریان، دامت برکاته، که این فرصت مغتنم را در اختیار قرار دادند سپاسگزاری نماییم.

مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان

پیش گفتار مؤلف

«الحمد لله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله »

پایه گذار منبر و جلسات سخنرانی برای رشد و هدایت جامعه وجود مبارک پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بود. ارزش تبلیغ دین از طریق منبر و جلسات تا جایی بود که خود رسول اکرم صلی الله علیه و آله تا روز پایان عمرشان با کمال اخلاص به بیان معارف دین پرداختند و در این راه زحمات سنگینی را متحمل شدند. پس از پیامبر، وجود مقدس امیرمؤمنان علیه السلام ادای این تکلیف الهی به عهده گرفتند که بخشی از سخنرانی های آن حضرت در کتاب بی نظیر نهج البلاغه موجود است.

امامان معصوم، به ویژه حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام نیز تا جایی که فرصت در اختیارشان قرار گرفت و مزاحمتی از جانب حکمرانان بنی امیه و بنی عباس برایشان پیش نیامد این مهم را به صورت بیان معارف الهی و رشته های مختلف علوم به صورتی که حجت تا قیامت بر همگان تمام باشد به عهده گرفتند و دیگران را که مورد اعتمادشان در علم و عمل بودند به این مسأله تشویق کردند.

عالمان مخلص و باعمل شیعه برای حفظ دین خدا و تبلیغ معارف الهیه بر اساس قرآن و فرهنگ اهل بیت قرن به قرن تا به امروز که سال 1387 هجری شمسی است این جایگاه عظیم را حفظ کردند؛ شخصیت هایی چون شیخ مفید، شیخ صدوق، شیخ

ص:1

اشاره

طوسی، علامه محمدباقر مجلسی، شیخ جعفر شوشتری و در قرن معاصر بزرگانی چون آیت اللّه العظمی بروجردی، آیت اللّه سیدعلی نجف آبادی، آیت اللّه حاج میرزا علی شیرازی، آیت اللّه حاج میرزا علی هسته ای، آیت اللّه حاج میرزا علی فلسفی تنکابنی و...

با داشتن مقام مرجعیت و مقام علمی بسیار بالا در ماه رمضان و محرم و صفر به منبر می رفتند و از این طریق دِین خود را به قرآن و اهل بیت ادا می کردند.

این جانب حسین انصاریان که سالیانی از عمرم را در شهر مقدس قم، این آشیانه اهل بیت، نزد بزرگانی از مراجع و اساتید مشغول تحصیل بوده ام، بر اساس وظیفه ای که احساس می کردم رو به جانب تبلیغ و تألیف آوردم و در این راه، فقط توفیق حق رفیق راهم بود. در زمینه تبلیغ بیش از شش هزار سخنرانی در نزدیک به پانصد موضوع مختلف بر پایه قرآن و روایات اهل بیت و تاریخ صحیح و نکاتی از حیات پاکان و اولیای الهی پرداخته ام و امیدوارم تا لحظات پایان عمر هم چنان توفیق ادای این وظیفه را از جانب حق داشته باشم.

مؤسسه دارالعرفان، که در شهر قم در جهت نشر معارف قرآنی و فرهنگ اهل بیت علیهم السلام کارهای مهمی را در سطح جهانی انجام می دهد، بنا گذاشت متن این سخنرانی ها به صورت مکتوب درآید تا در اختیار طلاب حوزه ها و دانشجویان و مردم علاقمند قرار گیرد و این مجموعه که احتمالاً حدود دویست جلد خواهد شد در آینده منبعی برای مبلغان شیعه قرار گیرد. من پس از سپاس از حضرت حق لازم می دانم به خاطر تحقق این مهم از دو فرزندم و جناب آقای پیمان تشکر کنم و از خوانندگان، به خصوص مبلغان گرامی، درخواست دعا نمایم. حال، این شما و این اثر اسلامی که فقط لطف و رحمت حق سبب ظهورش شد.

فقیر: حسین انصاریان

ص:2

1 درخواست مرگ

اشاره

قطعیّت مرگ بر همۀ انسان ها

تهران، حسینیه مکتب النبی

رمضان 1383

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

شخصی در محضر مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت: یا رسول اللّه! شما به من اجازه می فرمایید که من از خدا درخواست مرگ کنم تا پروردگار عالم به عمر من خاتمه دهد؟ البته این مطلب را از باب گرفتاری، مشکلات و سختی ها نگفت، بلکه نزد خود فکر کرده بود که من بروم و چنین اجازه ای را از رسول خدا بگیرم، اگر حضرت اجازه دادند از خداوند متعال بخواهم که مرگ مرا برساند.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به او فرمودند:

مرگ واقعیتی حتمی است. قرآن مجید در این باره می فرماید:

« کُلُّ نَفْسٍ ذٰائِقَةُ الْمَوْتِ » (1)

هر صاحب جانی، شربت مرگ را می چشد. مردن قطعی است، خدا در قرآن به پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

« إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ » (2)

ای حبیب من! با این موقعیت و عظمت و با این که بندۀ خاص و ویژۀ من هستی، خواهی مرد و مردم نیز می میرند.

قرآن کریم فرموده:

ص:3


1- (1)) - آل عمران (3) : 185؛ «و هر کس مرگ را می چشد.»
2- (2)) - زمر (39) : 30؛ «بی تردید تو می میری و قطعاً آنان هم می میرند.»

« قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاٰقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلیٰ عٰالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهٰادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ » (1)

به آنهایی که از مرگ فراری هستند و تصور می کنند که فرار از مرگ با ورزش، دوا، غذا و تهیه کردن ابزارهای سلامتی برایشان میسر است، بگو: شما که از مرگ فراری هستید، مرگ شما را ملاقات خواهد کرد.

امیرالمؤمنین علیه السلام در «نهج البلاغه» می فرماید:

مرگ شما را دنبال می کند و شما را گم نخواهد کرد. (2)یا در قرآن می فرماید:

« أَیْنَمٰا تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ » (3)

محکم ترین و سخت ترین قصرها را بسازید، هزاران نگهبان برایش قرار دهید، ضدّ همۀ حوادث طبیعی بسازید که نه زلزله خرابش کند، نه اسلحه، ولی مرگ آنجا نیز به سراغ شما می آید.

حضرت فرمودند: مرگ قطعی است و این سفر، سفری است طولانی؛ زیرا ارواح از لحظۀ مرگ تا قیامت، باید از منازلی عبور کنند. منزل نهایی قیامت است که آنجا دیگر راه عبور وجود ندارد. تمام مردم جهان، از اولین و آخرین نیز در قیامت در دو جایگاه قرار می گیرند.

جایگاه انسان یا بهشت است یا دوزخ، بهشت و دوزخی که خودشان برای خودشان فراهم می کنند، نه این که خداوند متعال با اجبار کسی را به بهشت و دوزخ ببرد. (4)

روشن بودن راه شکر و کفر

دو در به روی مردم باز است:

ص:4


1- (1)) - جمعه (62) : 8؛ «بگو : بی تردید مرگی را که از آن می گریزید با شما دیدار خواهد کرد ، سپس به سوی دانای نهان و آشکار بازگردانده می شوید ، پس شما را به اعمالی که همواره انجام می دادید ، آگاه خواهد کرد .»
2- (2)) - نهج البلاغه: نامۀ 27؛ «فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللَّهِ الْمَوْتَ وَ قُرْبَهُ وَ أَعِدُّوا لَهُ عُدَّتَهُ فَإِنَّهُ یَأْتِی بِأَمْرٍ عَظِیمٍ وَ خَطْبٍ جَلِیلٍ بِخَیْرٍ لَایَکُونُ مَعَهُ شَرٌّ أَبَداً أَوْ شَرٍّ لَایَکُونُ مَعَهُ خَیْرٌ أَبَداً». نهج البلاغه: خطبۀ 63؛ «فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ بَادِرُوا آجَالَکُمْ بِأَعْمَالِکُمْ وَ ابْتَاعُوا مَا یَبْقَی لَکُمْ بِمَا یَزُولُ عَنْکُمْ وَ تَرَحَّلُوا فَقَدْ جُدَّ بِکُمْ وَ اسْتَعِدُّوا لِلْمَوْتِ فَقَدْ أَظَلَّکُمْ وَ کُونُوا قَوْماً صِیحَ بِهِمْ فَانْتَبَهُوا وَ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْیَا لَیْسَتْ لَهُمْ بِدَارٍ فَاسْتَبْدَلُوا». نهج البلاغه: خطبۀ 230؛ «وَ أُوصِیکُمْ بِذِکْرِ الْمَوْتِ وَ إِقْلَالِ الْغَفْلَةِ عَنْهُ وَ کَیْفَ غَفْلَتُکُمْ عَمَّا لَیْسَ یُغْفِلُکُمْ وَ طَمَعُکُمْ فِیمَنْ لَیْسَ یُمْهِلُکُمْ فَکَفَی وَاعِظاً بِمَوْتَی». نهج البلاغه: حکمت 203؛ «وَ قَالَ علیه السلام أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِنْ قُلْتُمْ سَمِعَ وَ إِنْ أَضْمَرْتُمْ عَلِمَ وَ بَادِرُوا الْمَوْتَ الَّذِی إِنْ هَرَبْتُمْ مِنْهُ أَدْرَکَکُمْ وَ إِنْ أَقَمْتُمْ أَخَذَکُمْ وَ إِنْ نَسِیتُمُوهُ ذَکَرَکُمْ».
3- (3)) - نساء (4) : 78؛ «هر کجا باشید هر چند در قلعه های مرتفع و استوار ، مرگ شما را درمی یابد .»
4- (4)) - بقره (2) : 94 ؛ «بگو : اگر [ آن گونه که می پندارید ] سرای آخرت [ با همۀ نعمت هایش ] نزد خدا ویژۀ شماست نه مردم دیگر ، پس چنانچه راستگویید مرگ را آرزو کنید .» المواعظ العددیة: باب 10؛ فصل اول (کتاب لباب الألباب) «جاء رجل إلی النبیّ صلی الله علیه و آله : فقال له: أتأذن لی أن أتمنّی الموت، فقال صلی الله علیه و آله : الموت شیء لا بدّ منه و سفر طویل ینبغی لمن أراده أن یرفع عشر هدایا، فقال: و ما هی؟ قال صلی الله علیه و آله : هدیّة عزرائیل، و هدیّة القبر،و هدیّة منکرو نکیر، و هدیّة المیزان، و هدیّة الصراط، و هدیّة مالک، و هدیّة رضوان و هدیّة النبیّ صلی الله علیه و آله ، و هدیّة جبرئیل، و هدیّة اللّه تعالی. أمّا هدیّة عزرائیل فأربعة أشیاء: رضاء الخصماء، و قضاء الفوائت، و الشوق إلی اللّه، و التمنّی للموت و هدیّة القبر أربعة أشیاء: ترک النمیمة، و استبراؤه من البول، و قراءة القرآن، و صلاة اللیل و هدیّة منکر و نکیر أربعة أشیاء: صدق اللسان، و ترک الغیبة، و قول الحقّ، و التواضع لکلّ أحد .و هدیّة المیزان أربعة أشیاء: کظم الغیظ، و ورع صادق، و المشی إلی الجماعات، و التداعی إلی المغفرات.و هدیّة الصراط أربعة أشیاء: إخلاص العمل، و حسن الخلق، و کثرة ذکر اللّه، و احتمال الأذی . و هدیة مالک أربعة أشیاء: البکاء من خشیة اللّه، و صدقة السر، و ترک المعاصی، و برّ الوالدین. و هدیّة رضوان أربعة أشیاء: الصبر علی المکاره، و الشکر علی نعمه، و إنفاق المال فی طاعته، و حفظ الأمانة فی الوقف. و هدیّة النبیّ صلی الله علیه و آله أربعة أشیاء: محبّته، و الإقتداء بسنّته، و محبّة أهل بیته، و حفظ اللسان عن الفحشاء.و هدیّة جبرئیل أربعة أشیاء: قلّة الأکل، و قلّة النوم، ومداومة الحمد، و قلّة الکلام.و هدیة اللّه تعالی أربعة أشیاء: الأمر بالمعروف، و النهی عن المنکر، و النصیحة للخلق، و الرحمة علی کلّ أحد.» بحار الأنوار: 138/6، باب 4، حدیث 45؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَالَ لَاتَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ فَإِنَّ هَوْلَ الْمُطَّلَعِ شَدِیدٌ وَ إِنَّ مِنْ سَعَادَةِ الْمَرْءِ أَنْ یَطُولَ عُمُرُهُ وَ یَرْزُقَهُ اللَّهُ الْإِنَابَةَ إِلَی دَارِ الْخُلُودِ.» الترغیب و الترهیب: 256/4، حدیث 50؛ کنز العمال: 555/15، حدیث 42156؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّه صلی الله علیه و آله : -لمّا دَخَلَ علَی العبّاسِ وهو یَشتَکی فیَتَمنَّی المَوت: یا عَبّاسُ عَمَّ رسولِ اللّه ِ لا تَتمَنَّ المَوتَ؛ إن کُنتَ مُحسِنا تَزدادُ إحسانا إلی إحسانِکَ خَیرٌ لکَ ، وإن کُنتَ مُسیئا فإن تُؤخَّرْ تَستَعتِبْ مِن إساءتِکَ خَیرٌ لکَ، لا تَتَمنَّ المَوتَ.»

« إِنّٰا هَدَیْنٰاهُ السَّبِیلَ إِمّٰا شٰاکِراً وَ إِمّٰا کَفُوراً » (1)

مردم دو دسته اند یا واقعاً بنده شکرگزار حضرت حق هستند، یا در برابر نعمت های الهی ناسپاس می باشند. شاکرین دارای مقام شکر هستند، یعنی نعمت را به جای خود خرج می کنند و در غیر جای خود نمی برند. (2)امام صادق علیه السلام خیلی زیبا می فرماید: «الشُّکْرُ لِلنِّعَمِ اجْتِنابُ المَحارِمِ» (3) که معنی آن همین است که هر نعمتی را در جایی که صاحب نعمت مقرر کرده است، خرج کند، این همان معنای شکر و بندۀ شاکر می شود.

خدا در قرآن می فرماید: «وَ سَنَجْزِی الشّٰاکِرِینَ » (4)یقیناً پاداش شاکرین را به آنها عنایت می کنیم. به قدری مقام شاکرین والاست که شب عاشورا، ابی عبدالله علیه السلام بعد از سخنرانی خود، دعا کردند و به پروردگار عرضه داشتند: «فَاجْعَلْنَا لَکَ مِنَ الشَّاکرِینَ» (5) خدایا ما را از گروه شاکرین حساب نما.

آن کسانی که در گروه «إِمّٰا شٰاکِراً » هستند، شکر را به اختیار خودشان انتخاب کرده اند، یعنی نعمت ها را شناخته و در جای خود، خرج کرده اند.

آنان - به تعبیر قرآن، در سورۀ انفال - شناختند که پول نعمت و خیر است. در هیچ فرهنگی از پول به عنوان «خیر» نام برده نشده است. همه جا می گویند: پول، ثروت است، ولی قرآن مجید پول را نعمت و خیر می داند.

خدا محبت به پول را در دل مردم انداخته است و این امری طبیعی می باشد.

ولی با این القاء محبتی که خدا نسبت به پول در دل مردم کرده، هم راه کسبش را به مردم نشان داده و هم راه خرج کردنش را.

پول خیر است، اگر کسی از راه صحیح به دست بیاورد و در راه صحیح خرج کند. این خیر هم خیر در دنیا و هم خیر در آخرت می باشد.

عده ای از طریق پول، مقام، غرائز و شهوات برای خودشان نردبانِ رسیدن به سعادت درست کردند، چون نعمت ها را شناختند و فهمیدند که آن را کجا باید

ص:5


1- (1)) - انسان (76) : 3؛ «ما راه را به او نشان دادیم یا سپاس گزار خواهد بود یا ناسپاس.
2- (2)) - بحار الأنوار: 302/5، باب 14، حدیث 8؛ «زُرَارَةَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ إِنّٰا هَدَیْنٰاهُ السَّبِیلَ إِمّٰا شٰاکِراً وَ إِمّٰا کَفُوراً قَالَ عَلَّمَهُ السَّبِیلَ فَإِمَّا آخِذٌ فَهُوَ شَاکِرٌ وَ إِمَّا تَارِکٌ فَهُوَ کَافِرٌ.» بحار الأنوار: 200/89، باب 23، حدیث 17؛ «رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مَنْ شَغَلَهُ قِرَاءَةُ الْقُرْآنِ عَنْ دُعَائِی وَ مَسْأَلَتِی أَعْطَیْتُهُ أَفْضَلَ ثَوَابِ الشَّاکِرِینَ.» بحار الأنوار: 38/68، باب 61، حدیث 25؛ «عَمَّارٍ الدُّهْنِیِّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیه السلام یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ کُلَّ قَلْبٍ حَزِینٍ وَ یُحِبُّ کُلَّ عَبْدٍ شَکُورٍ یَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لِعَبْدٍ مِنْ عَبِیدِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَ شَکَرْتَ فُلَاناً فَیَقُولُ بَلْ شَکَرْتُکَ یَا رَبِّ فَیَقُولُ لَمْ تَشْکُرْنِی إِذْ لَمْ تَشْکُرْهُ ثُمَّ قَالَ أَشْکَرُکُمْ لِلَّهِ أَشْکَرُکُمْ لِلنَّاسِ.» بحار الأنوار: 52/68، باب 61، حدیث 77؛ «قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام فِی کُلِّ نَفَسٍ مِنْ أَنْفَاسِکَ شُکْرٌ لَازِمٌ لَکَ بَلْ أَلْفٌ وَ أَکْثَرُ وَ أَدْنَی الشُّکْرِ رُؤْیَةُ النِّعْمَةِ مِنَ اللَّهِ مِنْ غَیْرِ عِلَّةٍ یَتَعَلَّقُ الْقَلْبُ بِهَا دُونَ اللَّهِ وَ الرِّضَا بِمَا أَعْطَاهُ وَ أَنْ لَاتَعْصِیَهُ بِنِعْمَتِهِ وَ تُخَالِفَهُ بِشَیْ ءٍ مِنْ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ بِسَبَبِ نِعْمَتِهِ وَ کُنْ لِلَّهِ عَبْداً شَاکِراً عَلَی کُلِّ حَالٍ تَجِدِ اللَّهَ رَبّاً کَرِیماً عَلَی کُلِّ حَالٍ وَ لَوْ کَانَ عِنْدَ اللَّهِ عِبَادَةٌ تُعُبِّدَ بِهَا عِبَادَةَ الْمُخْلَصِینَ أَفْضَلَ مِنَ الشُّکْرِ عَلَی کُلِّ حَالٍ لَأَطْلَقَ لَفْظَهُ فِیهِمْ مِنْ جَمِیعِ الْخَلْقِ بِهَا فَلَمَّا لَمْ یَکُنْ أَفْضَلَ مِنْهَا خَصَّهَا مِنْ بَیْنِ الْعِبَادَاتِ وَ خَصَّ أَرْباب هَا فَقَالَ وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبٰادِیَ الشَّکُورُ وَ تَمَامُ الشُّکْرِ اعْتِرَافُ لِسَانِ السِّرِّ خَاضِعاً لِلَّهِ تَعَالَی بِالْعَجْزِ عَنْ بُلُوغِ أَدْنَی شُکْرِهِ لِأَنَّ التَّوْفِیقَ لِلشُّکْرِ نِعْمَةٌ حَادِثَةٌ یَجِبُ الشُّکْرُ عَلَیْهَا وَ هِیَ أَعْظَمُ قَدْراً وَ أَعَزُّ وُجُوداً مِنَ النِّعْمَةِ الَّتِی مِنْ أَجْلِهَا وُفِّقْتَ لَهُ فَیَلْزَمُکَ عَلَی کُلِّ شُکْرٍ شُکْرٌ أَعْظَمُ مِنْهُ إِلَی مَا لَانِهَایَةَ لَهُ مُسْتَغْرِقاً فِی نِعْمَتِهِ قَاصِراً عَاجِزاً عَنْ دَرْکِ غَایَةِ شُکْرِهِ وَ أَنَّی یَلْحَقُ الْعَبْدُ شُکْرَ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ مَتَی یَلْحَقُ صَنِیعُهُ بِصَنِیعِهِ وَ الْعَبْدُ ضَعِیفٌ لَاقُوَّةَ لَهُ أَبَداً إِلَّا بِاللَّهِ وَ اللَّهُ غَنِیٌّ عَنْ طَاعَةِ الْعَبْدِ قَوِیٌّ عَلَی مَزِیدِ النِّعَمِ عَلَی الْأَبَدِ فَکُنْ لِلَّهِ عَبْداً شَاکِراً عَلَی هَذَا الْأَصْلِ تُرَی الْعَجَبَ.» بحار الأنوار: 49/68، باب 61، حدیث 66؛ «أَوْصَی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام بَعْضَ وُلْدِهِ فَقَالَ یَا بُنَیَّ اشْکُرِ اللَّهَ لِمَنْ أَنْعَمَ عَلَیْکَ وَ أَنْعِمْ عَلَی مَنْ شَکَرَکَ فَإِنَّهُ لَازَوَالَ لِلنِّعْمَةِ إِذَا شَکَرْتَ وَ لَابَقَاءَ لَهَا إِذَا کَفَرْتَ وَ الشَّاکِرُ بِشُکْرِهِ أَسْعَدُ مِنْهُ بِالنِّعْمَةِ الَّتِی وَجَبَ عَلَیْهِ الشُّکْرُ بِهَا وَ تَلَا یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیه السلام قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَی وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ.»
3- (3)) - مستدرک الوسائل: 311/5، باب 20، حدیث 5952؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَال: الشُّکْرُ لِلنِّعَمِ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ وَ تَمَامُ الشُّکْرِ قَوْلُ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ.»
4- (4)) - آل عمران (3) : 145؛ «و یقیناً سپاسگزاران را پاداش خواهیم داد.
5- (5)) - الکامل فی التاریخ (ابن اثیر): 57/4؛ اعیان الشیعه: 600/1.

خرج کنند.

قدردانی خدا از شاکرین در قیامت

وقتی انسان ابزار زندگی را نعمت بداند، به ناچار خدا را منعم و خودش را متنعم خدا می داند، پس مطابق خواستۀ خدا می خورد، می پوشد و مصرف می کند. این انسان در گروه «إِمّٰا شٰاکِراً » قرار می گیرد، آن شاکری که به انتخاب خودش راه خدا را انتخاب کرده، صحیح زندگی نموده و در قیامت با پای خودش به بهشت می رود، نه این که دستش را بگیرند و او را به طرف بهشت بکشانند.

خداوند در قرآن کریم می فرماید:

در قیامت به او می گویند: «اُدْخُلُوهٰا بِسَلاٰمٍ آمِنِینَ » (1)با امنیت کامل به بهشت وارد شوید.

امیرالمؤمنین علیه السلام در «نهج البلاغه» در رابطه با دنیا، بهشت، دوزخ و انسان جملاتی دارند که با یکدیگر ارتباط دارند؛ حضرت می فرماید: «الا و ان الیوم المضمار» (2) این دنیایی که در آن هستید، میدان تمرین است؛ تمرین اخلاق، عمل، حال و عبادت. اکنون باید خودتان را با تمرین قوی کنید. چون شخص تمرین نکرده را در مسابقه راه نمی دهند و اگر راه بدهند، همان بار اول مسابقه را می بازد.

خدا عادل، حکیم و رحیم است، نمی شود به وسیله آیات، انبیا و امامان علیهم السلام به مردم امر کند که تا می توانید تمرین کنید، اما مسابقه ای در کار نباشد. خدای حکیم کار بیهوده نمی کند. اگر مسابقه ای نباشد، حکم به تمرین، حکم لغوی خواهد بود.

«وَ غَدَاً السِّباقُ» فردای قیامت، روز مسابقه است. «َو السَّبْقَةُ الجَنَّةُ» آن جامی که به برندگان می دهند، بهشت است.

«وَ الغَایَةُ النَّارُ» کسی که در دنیا تمرین نکرده، قدرتی برای رفتن به طرف بهشت ندارد، به ناچار در دوزخ می ماند، چون راه بهشت از دوزخ عبور می کند. مسابقه

ص:6


1- (1)) - حجر (15) : 46؛ «[ به آنان گویند : ] با سلامت و امنیت وارد آنجا شوید .»
2- (2)) - نهج البلاغه: خطبۀ 28؛ «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الدُّنْیَا أَدْبَرَتْ وَ آذَنَتْ بِوَدَاعٍ وَ إِنَّ الآْخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَ أَشْرَفَتْ بِاطِّلَاعٍ أَلَا وَ إِنَّ الْیَوْمَ الْمِضْمَارَ وَ غَداً السِّبَاقَ وَ السَّبَقَةُ الْجَنَّةُ وَ الْغَایَةُ النَّارُ أَ فَلَا تَائِبٌ مِنْ خَطِیئَتِهِ قَبْلَ مَنِیَّتِهِ أَ لَاعَامِلٌ لِنَفْسِهِ قَبْلَ یَوْمِ بُؤْسِهِ أَلَا وَ إِنَّکُمْ فِی أَیَّامِ أَمَلٍ مِنْ وَرَائِهِ أَجَلٌ فَمَنْ عَمِلَ فِی أَیَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ فَقَدْ نَفَعَهُ عَمَلُهُ وَ لَمْ یَضْرُرْهُ أَجَلُهُ وَ مَنْ قَصَّرَ فِی أَیَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورأَجَلِهِ فَقَدْ خَسِرَ عَمَلُهُ وَ ضَرَّهُ أَجَلُهُ أَلَا فَاعْمَلُوا فِی الرَّغْبَةِ کَمَا تَعْمَلُونَ فِی الرَّهْبَةِ أَلَا وَ إِنِّی لَمْ أَرَ کَالْجَنَّةِ نَامَ طَالِبُهَا وَ لَاکَالنَّارِ نَامَ هَارِبُهَاأَلَا وَ إِنَّهُ مَنْ لَایَنْفَعُهُ الْحَقُّ یَضُرُّهُ الْبَاطِلُ وَ مَنْ لَایَسْتَقِیمُ بِهِ الْهُدَی یَجُرُّ بِهِ الضَّلَالُ إِلَی الرَّدَی أَلَا وَ إِنَّکُمْ قَدْ أُمِرْتُمْ بِالظَّعْنِ وَ دُلِلْتُمْ عَلَی الزَّادِ وَ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَی وَ طُولُ الْأَمَلِ فَتَزَوَّدُوا فِی الدُّنْیَا مِنَ الدُّنْیَا مَا تَحْرُزُونَ بِهِ أَنْفُسَکُمْ غَداً.»

دهندان با دیگران از راه دوزخ رد می شوند، رد شدنشان سرعت دارد، پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

سرعت رد شدن آنان مانند برقی است که در ابرهای بهار و پاییز می زند؛ با این سرعت رد می شوند. چون با عبادت روح و بدن آنان قوی شده است. بدنی که خدا در قیامت می آورد، همین بدن است. (1)این است که سعدی می فرماید:

گر قدمت هست چو مردان برو ور عملت نیست چو سعدی بنال

اما اگر تمرین نکردی، غصّه دار باش. البته نه این که تا آخر عمر غصه بخوری، نه، برخیز و وارد میدان تمرین شو. نگو: کار از کار گذشته است. تا زنده ای، دنیا میدان تمرین است.

توجه به سختی سفر آخرت

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به شخصی که از ایشان اجازه درخواست مرگ کرده بود فرمودند:

مرگ برای همگان حتمی و سفری طولانی می باشد، اگر واقعاً از خدا مرگ می خواهی و آرزوی مرگ داری، من به تو اجازه می دهم، آرزوی مرگ کن! به خدا بگو: خدایا! مرگم را برسان! عمرم را قطع کن! ولی قبل از این که آرزوی مرگ کنی، برای ده نفر، هدیه بفرست، زیرا اگر برای این ده نفر هدیه نفرستی، آروزی مرگ آرزوی بسیار غلطی است.

می خواهی بمیری چه کنی؟ به آنجا بروی که دست و پایت را ببندند و گرفتار شوی؟ اینجا که خیلی راحت تر زندگی می کنی. آنجا مو را از ماست می کشند. آنجا جهان خیلی عجیبی است. به قدری عجیب است که لقمان به پسرش گفت:

« وَ إِنْ کٰانَ مِثْقٰالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنٰا بِهٰا وَ کَفیٰ بِنٰا حٰاسِبِینَ » (2)

ص:7


1- (1)) - بحار الأنوار: 331/7، باب 17، حدیث 12؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ أَمَرَ اللَّهُ مَالِکاً أَنْ یُسَعِّرَ النِّیرَانَ السَّبْعَ وَ یَأْمُرُ رِضْوَانَ أَنْ یُزَخْرِفَ الْجِنَانَ الثَّمَانَ وَ یَقُولُ یَا مِیکَائِیلُ مُدَّ الصِّرَاطَ عَلَی مَتْنِ جَهَنَّمَ وَ یَقُولُ یَا جَبْرَئِیلُ انْصِبْ مِیزَانَ الْعَدْلِ تَحْتَ الْعَرْشِ وَ یَقُولُ یَا مُحَمَّدُ قَرِّبْ أُمَّتَکَ لِلْحِسَابِ ثُمَّ یَأْمُرُ اللَّهُ أَنْ یُعْقَدَ عَلَی الصِّرَاطِ سَبْعُ قَنَاطِرَ طُولُ کُلِّ قَنْطَرَةٍ سَبْعَةَ عَشَرَ أَلْف فَرْسَخٍ وَ عَلَی کُلِّ قَنْطَرَةٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ یَسْأَلُونَ هَذِهِ الْأُمَّةَ نِسَاءَهُمْ وَ رِجَالَهُمْ فِی الْقَنْطَرَةِ الْأُولَی عَنْ وَلَایَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ حُبِّ أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام فَمَنْ أَتَی بِهِ جَازَ الْقَنْطَرَةَ الْأُولَی کَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ وَ مَنْ لَمْ یُحِبَّ أَهْلَ بَیْتِهِ سَقَطَ عَلَی أُمِّ رَأْسِهِ فِی قَعْرِ جَهَنَّمَ وَ لَوْ کَانَ مَعَهُ مِنْ أَعْمَالِ الْبِرِّ عَمَلُ سَبْعِینَ صِدِّیقاً.» بحار الأنوار: 223/43، باب 8، حدیث 9؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یُمَثَّلُ لِفَاطِمَةَ علیها السلام رَأْسُ الْحُسَیْنِ علیه السلام مُتَشَحِّطاً بِدَمِهِ فَتَصِیحُ وَا وَلَدَاهْ وَا ثَمَرَةَ فُؤَادَاهْ فَتَصْعَقُ الْمَلَائِکَةُ لِصَیْحَةِ فَاطِمَةَ علیها السلام وَ یُنَادِی أَهْلُ الْقِیَامَةِ قَتَلَ اللَّهُ قَاتِلَ وَلَدِکَ یَا فَاطِمَةُ قَالَ فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِکَ أَفْعَلُ بِهِ وَ بِشِیعَتِهِ وَ أَحِبَّائِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ إِنَّ فَاطِمَةَ علیها السلام فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ عَلَی نَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ مُدَبَّجَةَ الْجَنْبَیْنِ وَاضِحَةَ الْخَدَّیْنِ شَهْلَاءَ الْعَیْنَیْنِ رَأْسُهَا مِنَ الذَّهَبِ الْمُصَفَّی وَ أَعْنَاقُهَا مِنَ الْمِسْکِ وَ الْعَنْبَرِ خِطَامُهَا مِنَ الزَّبَرْجَدِ الْأَخْضَرِ رَحَائِلُهَا دُرٌّ مُفَضَّضٌ بِالْجَوْهَرِ عَلَی النَّاقَةِ هَوْدَجٌ غِشَاؤُهَا مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ حَشْوُهَا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ خِطَامُهَا فَرْسَخٌ مِنْ فَرَاسِخِ الدُّنْیَا یَحُفُّ بِهَوْدَجِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ بِالتَّسْبِیحِ وَ التَّحْمِیدِ وَ التَّهْلِیلِ وَ التَّکْبِیرِ وَ الثَّنَاءِ عَلَی رَبِّ الْعَالَمِینَ ثُمَّ یُنَادِی مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ یَا أَهْلَ الْقِیَامَةِ غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ فَهَذِهِ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله تَمُرُّ عَلَی الصِّرَاطِ فَتَمُرُّ فَاطِمَةَ علیها السلام وَ شِیعَتُهَا عَلَی الصِّرَاطِ کَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ یُلْقِی أَعْدَاءَهَا وَ أَعْدَاءَ ذُرِّیَّتِهَا فِی جَهَنَّمَ.»
2- (2)) - انبیاء (21) : 47؛ «و اگر [ عمل خوب یا بد ] هم وزن دانه خردلی باشد آن را [ برای وزن کردن ] می آوریم ، و کافی است که ما حسابگر باشیم .»

اگر عملت به وزن دانۀ خردل باشد و در آسمان ها یا اعماق زمین، و یا سنگ ها باشد، خدا در روز قیامت آن عمل را می آورد و حساب می کند. کجا می خواهی بروی؟

ارسال هدیۀ قبل از مرگ

1 - هدیه به ملک الموت

برای چه کسانی باید هدیه فرستاد؟ پیغمبر صلی الله علیه و آله برای هر کس چهار هدیه سفارش دادند، فرمودند: یکی از آنهایی که باید برای او قبل از آرزوی مرگ، یا قبل از مردن هدیه بدهی، ملک الموت است. باید برایش هدیه بفرستی، خوشحالش کنی که وقتی می آید جانت را بگیرد، پیغمبر به او سفارش کند که این کسی که می خواهی جانش را بگیری، آدم خوب و مؤمنی است و ما قبولش داریم.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

ملک الموت به پیغمبر صلی الله علیه و آله می گوید: یا رسول الله! در جان گرفتن از او از پدر نسبت به او مهربانتر هستم. یعنی جانش را می گیرم، طوری که هیچ دردی را نفهمد، بلکه خوشش نیز بیاید؛ « سَکْرَةُ الْمَوْتِ » ؛ سکرة به معنای مستی است.

باید کاری کرد که قبل از مردن و آرزوی مرگ، ملک الموت محبّ و علاقه مند ما باشد، چون اگر از کسی نفرت داشته باشد، خدا می داند که همین مرگ، چه عذاب دردناکی برای او خواهد شد. با آن شکل و وضعی که می آید تا جان محتضر را بگیرد، نه شکلش قابل تحمل است و نه جان گرفتنش.

با توجه به مطلب قبل، قرآن می فرماید:

بعضی ها قبل از این که ملک الموت بیاید تا جانشان را بگیرد، فرشتگانی نازل می شوند، به صورت و پشت او تازیانه هایی از عذاب می زنند که دردش را حتی یک نفر نیز در این عالم نمی داند که چگونه است. (1)

ص:8


1- (1)) - اشاره به آیات: سجده (32) : 11؛ «بگو : فرشتۀ مرگ که بر شما گماشته شده است [ روح ] شما را می گیرد ، سپس به سوی پروردگارتان باز گردانده می شوید .» نحل (16) : 28 - 29؛ «همانان که فرشتگان جانشان را در حالی که ستمکار بر خود بوده اند ، می گیرند ؛ پس [ در آن موقعیت ] از در تسلیم در آیند [ و گویند : ] ما هیچ کار بدی انجام نمی دادیم . [ به آنان گویند : یقیناً انجام می دادید] ومسلماً خدا به آنچه همواره انجام می دادید ، داناست . * بنابراین از درهای دوزخ وارد شوید در حالی که در آن جاودانه اید ؛ و بد جایی است جایگاه مستکبران .»

برای چند روز در این دنیا ماندن که آخرش نیز باید رفت، حق و ناحق، مال حرام، شهوت و رابطۀ حرام، هیچ نمی ارزد. اگر عمری لذت حرام بچشد، به لحظۀ آن شکل مردن نمی ارزد. نه تنها مردنش، بلکه به لحظه ای نگاه کردن به ملک الموت نمی ارزد.

2 - هدیه به قبر خود

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: دومین کسی که باید برای او هدیه تهیه کنی قبر است، خانه ای که می خواهی تا قیامت در آن باشی. این هدیه را بفرست که آن خانه، برایت خانۀ غربت، وحشت، ظلمت، اختناق، تنهایی و دلگیری نباشد.

پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

بعضی ها که از دنیا می روند، شب اول قبرشان از شب بهترین دامادهای کرۀ زمین برایشان شیرین تر است. عده ای نیز وقتی می میرند، سنگینی و سختی شب اول قبرشان را کسی نمی تواند درک کند.

خدا در قرآن می فرماید: این گونه افراد، افرادی که در دنیا به فکر قبر و برزخ خود بوده اند، وقتی وارد قیامت می شوند، با کسی که در کنار آنها است صحبت می کنند و می پرسند: ما چه مدت در برزخ بودیم؟ ممکن است دویست هزار سال در برزخ بوده باشد، اما چون خدا نمی گذارد که این زمان را متوجه شوند، لذا وقتی وارد قیامت می شوند، خیال می کنند که یک ساعت یا نصف روز در برزخ بوده. مانند اصحاب کهف که در متن قرآن آمده است، سیصد سال خواب بودند وقتی بیدار شدند، با یکدیگر گفتگو کردند:

« قٰالَ قٰائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قٰالُوا لَبِثْنٰا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ » (1)

چه مدتی است که ما در این غار هستیم؟ یکی از آنها گفت: فکر می کنم یک روز

ص:9


1- (1)) - کهف (18) : 19؛ «و همان گونه [ که با قدرت خود خوابشان کردیم ، از خواب ] بیدارشان نمودیم تا میان خود از یکدیگر [ از حادثه اتفاق افتاده ] بپرسند . گوینده ای از آنان گفت : چه مقدار [ در خواب ] مانده اید ؟ [ برخی ] گفتند : یک روز یا پاره ای از روز را [ در خواب ] مانده ایم .»

باشد. دیگری گفت: نه، ما تازه از شهر آمدیم، مگر چقدر اینجا خوابیدیم؟ چند ساعت بیشتر نیست.

دیگری گفت: گرسنه ایم، پول بردار، غذای پاکیزه بگیریم، یعنی از مکانی که حلال فروش است، غذای پاک بخریم. آنها می دانستند که غذای ناپاک چه اثرات منفی دارد. به کسی آشنایی ندهیم، چون ممکن است حکومت هنوز به دنبال ما باشد، و وقتی که مخفی گاه ما را بفهمند، بیایند و ما را بگیرند. مسیر غار تا شهر را که در دل کوهی نزدیک به اردن بوده و شهر در دامنۀ همان کوه بود، رفتند. وقتی آمدند، متوجه می شوند که در و دیوار شهر عوض شده است، گفتند: یعنی چه؟ مگر در ظرف مدت نصف روز شهر عوض می شود؟ دیدند هیچ کدام از چهره ها را نمی شناسند. درب مغازۀ غذا فروشی رفتند، گفت: غذای پخته به ما بده.

قرآن مجید می گوید: سکّه پول را که درآورد، فروشنده دست او را گرفت، گفت:

بگو این گنج از کجاست؟ گفت: کدام گنج؟ گفت: این پولهای طلا و نقره. مربوط به سیصد سال قبل است. این ها قیمتی است، بگو از کجا آورده ای؟ آنها تازه فهمیدند که سیصد سال است که خوابیده بودند و متوجه نشده بودند.

مرده های مؤمن نیز همین طور هستند؛ وقتی چند صد هزار سال بین مرگشان تا برپایی قیامت طول می کشد، در قیامت به همدیگر می گویند: ما چه مدت در برزخ بودیم؟ خدا این گونه بر بندگان خودش آسان می گیرد.

لذت های دنیا را با لذت های آخرت معامله نکنید! لذت حلال که زیاد داریم؛ خوردن از راه حلال، انسان لقمۀ حلال بخورد - ولو نان و پنیر یا نان خالی باشد - وقتی حلال می خورد، لذت می برد.

امیرالمؤمنین علیه السلام اغلب اوقات نان جو می خوردند. شنیده اید که شب نوزدهم ماه رمضان، ام کلثوم برایش شیر و نمک با نان آورد. حضرت با لبخند فرمودند:

دخترم! چه وقت دیده ای که پدر بر سر سفره ای که دو سه نوع غذا باشد، نشسته

ص:10

باشد؟ او همان نان خشک خالی را که می خورد، لذت می برد. چون می دانست که این نان حلال است. (1)انسان از حلال خدا لذت می برد. شما با پوشیدن لباس حلال و گفت و شنود خنده دار شرعی نیز لذت ببر! خیال می کنید انبیا و اولیای خدا علیهم السلام نمی خندیدند و شوخی نمی کردند؟

پیرزن قد خمیده ای که دیگر قیافه ای برایش نمانده بود، با عصا خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله آمد، گفت: یا رسول الله! کلمه ای به ما بگو، خیال ما را راحت کن.

پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند: چه بگویم؟ گفت: آیا در قیامت مرا به بهشت می برند؟ فرمود:

نه، نمی برند. گفت: مرا راه نمی دهند؟ بلند بلند گریه کرد. بلال آنجا بود، گفت: یا رسول الله! این پیرزن به بهشت راه ندارد؟ فرمود: نه، تو را نیز به بهشت راه نمی دهند. این غلام نیز شروع به گریه کرد.

پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند: گریه نکنید! شما به بهشت می روید ولی نه با این قیافه، آن پیرزن را به دختر بیست ساله و تو را نیز به جوانی سفیدرو و زیبا تبدیل می کنند. آن گاه هر دو نفر آنها از این شوخی پیامبر صلی الله علیه و آله به خنده افتادند. (2)پیغمبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام نیز شوخی می کردند و مردم نیز می شنیدند و می خندیدند. فکر نکنید که انبیا علیهم السلام همیشه عبوس بودند. آنها نیز از شوخی، خنده، دوست و خانواده لذت می بردند. (3)گنهکاران لذت اضافه ای نمی برند، کار آنها نیز همان برنامه ها است، اما از راه حرام. آن لذتی که انبیا از شهوت با ازدواج می بردند، گنهکاران همان را از راه زنا می برند، هیچ فرقی نمی کند. تازه آن کسی که دارد زنا می کند، وحشت دارد که نکند کسی بفهمد و آبرویش برود. اما آن کسی که با همسر خودش زندگی می کند، چه وحشتی دارد؟ امنیت کامل دارد.

فریب این لذت های ناباب و انحرافی را نخورید. برای قبرت باید هدیه بفرستی.

ص:11


1- (1)) - بحار الأنوار: 276/42، باب 127؛ «قَالَتْ أُمُّ کُلْثُومٍ بِنْتُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ لَمَّا کَانَتْ لَیْلَةُ تِسْعَ عَشْرَةَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ قَدَّمَتْ إِلَیْهِ عِنْدَ إِفْطَارِهِ طَبَقاً فِیهِ قُرْصَانِ مِنْ خُبْزِ الشَّعِیرِ وَ قَصْعَةٌ فِیهَا لَبَنٌ وَ مِلْحٌ جَرِیشٌ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ صَلَاتِهِ أَقْبَلَ عَلَی فَطُورِهِ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ وَ تَأَمَّلَهُ حَرَّکَ رَأْسَهُ وَ بَکَی بُکَاءً شَدِیداً عَالِیاً وَ قَالَ یَا بُنَیَّةِ مَا ظَنَنْتُ أَنَّ بِنْتاً تَسُوءُ أَبَاهَا کَمَا قَدْ أَسَأْتِ أَنْتِ إِلَیَّ قَالَتْ وَ مَا ذَا یَا أَبَاهْ قَالَ یَا بُنَیَّةِ أَ تُقَدِّمِینَ إِلَی أَبِیکِ إِدَامَیْنِ فِی فَرْدِ طَبَقٍ وَاحِدٍ أَ تُرِیدِینَ أَنْ یَطُولَ وُقُوفِی غَداً بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَنَا أُرِیدُ أَنْ أَتْبَعَ أَخِی وَ ابْنَ عَمِّی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا قُدِّمَ إِلَیْهِ إِدَامَانِ فِی طَبَقٍ وَاحِدٍ إِلَی أَنْ قَبَضَهُ اللَّهُ یَا بُنَیَّةِ مَا مِنْ رَجُلٍ طَابَ مَطْعَمُهُ وَ مَشْرَبُهُ وَ مَلْبَسُهُ إِلَّا طَالَ وُقُوفُهُ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَا بُنَیَّةِ إِنَّ الدُّنْیَا فِی حَلَالِهَا حِسَابٌ وَ فِی حَرَامِهَا عِقَاب.»
2- (2)) - بحار الأنوار: 294/16 - 296، باب 10، حدیث 1؛ «کَانَ صلی الله علیه و آله یَمْزَحُ وَ لَایَقُولُ إِلَّا حَقّاً . . . وَ قَالَتْ عَجُوزٌ مِنَ الْأَنْصَارِ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ادْعُ لِی بِالْجَنَّةِ فَقَالَ صلی الله علیه و آله إِنَّ الْجَنَّةَ لَایَدْخُلُهَا الْعُجُزُ فَبَکَتِ المَرْأَةُ فَضَحِکَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ قَالَ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَی إِنّٰا أَنْشَأْنٰاهُنَّ إِنْشٰاءً فَجَعَلْنٰاهُنَّ أَبْکٰاراً وَ قَالَ لِلْعَجُوزِ الْأَشْجَعِیَّةِ یَا أَشْجَعِیَّةُ لَاتَدْخُلُ الْعَجُوزُ الْجَنَّةَ فَرَآهَا بِلَالٌ بَاکِیَةً فَوَصَفَهَا لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ وَ الْأَسْوَدُ کَذَلِکَ فَجَلَسَا یَبْکِیَانِ فَرَآهُمَا الْعَبَّاسُ فَذَکَرَهُمَا لَهُ فَقَالَ وَ الشَّیْخُ کَذَلِکَ ثُمَّ دَعَاهُمْ وَ طَیَّبَ قُلُوبَهُمْ وَ قَالَ یُنْشِئُهُمُ اللَّهُ کَأَحْسَنِ مَا کَانُوا وَ ذَکَرَ أَنَّهُمْ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ شُبَّاناً مُنَوَّرِینَ وَ قَالَ إِنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ جُرْدٌ مُرْدٌ مُکَحَّلُونَ وَ قَالَ صلی الله علیه و آله لِرَجُلٍ حِینَ قَالَ أَنْتَ نَبِیُّ اللَّهِ حَقّاً نَعْلَمُهُ وَ دِینُکَ الْإِسْلَامُ دِیناً نُعَظِّمُهُ نَبْغِی مَعَ الْإِسْلَامِ شَیْئاً نَقْضَمُهُ وَ نَحْنُ حَوْلَ هَذَا نُدَنْدِنُ یَا عَلِیُّ اقْضِ حَاجَتَهُ فَأَشْبَعَهُ عَلِیٌّ علیه السلام وَ أَعْطَاهُ نَاقَةً وَ جُلَّةَ تَمْرٍ وَ جَاءَ أَعْرَابِیٌّ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ بَلَغَنَا أَنَّ الْمَسِیحَ یَعْنِی الدَّجَّالَ یَأْتِی النَّاسَ بِالثَّرِیدِ وَ قَدْ هَلَکُوا جَمِیعاً جُوعاً أَ فَتَرَی، باب ی أَنْتَ وَ أُمِّی أَنْ أَکُفَّ مِنْ ثَرِیدِهِ تَعَفُّفاً وَ تَزَهُّداً فَضَحِکَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ قَالَ بَلْ یُغْنِیکَ اللَّهُ بِمَا یُغْنِی بِهِ الْمُؤْمِنِینَ وَ قَبَّلَ جَدُّ خَالِدٍ الْقَسْرِیِّ امْرَأَةً فَشَکَتْ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَأَرْسَلَ إِلَیْهِ فَاعْتَرَفَ وَ قَالَ إِنْ شَاءَتْ أَنْ تَقْتَصَّ فَلْتَقْتَصَّ فَتَبَسَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَصْحَابُهُ وَ قَالَ أَ وَ لَاتَعُودُ فَقَالَ لَاوَ اللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَتَجَاوَزَ عَنْهُ وَ رَأَی صلی الله علیه و آله صُهَیْباً یَأْکُلُ تَمْراً فَقَالَ صلی الله علیه و آله أَ تَأْکُلُ التَّمْرَ وَ عَیْنُکَ رَمِدَةٌ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی أَمْضَغُهُ مِنْ هَذَا الْجَانِبِ وَ تَشْتَکِی عَیْنِی مِنْ هَذَا الْجَانِبِ وَ نَهَی صلی الله علیه و آله أَبَا هُرَیْرَةَ عَنْ مِزَاحِ الْعَرَبِ فَسَرَقَ نَعْلَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ رَهَنَ بِالتَّمْرِ وَ جَلَسَ بِحِذَائِهِ صلی الله علیه و آله یَأْکُلُ فَقَالَ صلی الله علیه و آله یَا أَبَا هُرَیْرَةَ مَا تَأْکُلُ فَقَالَ نَعْلَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله .»
3- (3)) - رجوع کنید به مستدرک الوسائل: 407/8، باب 66؛ باب استحباب المزاح والضحک من غیراکثار ولافحش؛ بحار الأنوار: 16/ 294، باب 10 (نادر فیه ذکرمزاحه و ضحکه ص)؛ مجموعة ورام: 108/1، باب ما جاء فی المراء والمزاح والسخریة؛ شرح نهج البلاغه: 330/6، أقوال و حکایات فی المزاح.

3 - هدیه برای ترازو و میزان قیامت

4 - هدیه برای دو فرشته سؤال کننده در قبر

5 - هدیه برای صراط و جاده قیامت

6 - هدیه برای مالک دوزخ

7 - هدیه برای بهشت و رضوان الهی

8 - هدیه برای جبرئیل

هدیه ای نیز باید برای جبرئیل بفرستید، چون او فرشتۀ مقرب پروردگار است که شفاعت و دعایش روز قیامت کار می کند. جبرئیل اهل نظر است. قرآن می گوید: او به قدری مقام دارد که کسی که دشمن جبرئیل است، کافر است و از تمام رشته های رحمت خدا جدا است. یهودی ها، دشمن جبرئیل هستند و علت دشمنی شان نیز این است که می گویند: ما پیغمبری مانند موسی علیه السلام و کتابی مانند تورات داشتیم، چرا جبرئیل آمد و مقام نبوت را برای این شخص عرب آورد و چراغ آیین ما را خاموش کرد؟ علمای یهود، سخت با جبرئیل دشمن هستند. پیغمبر فرمودند: برای جبرئیل نیز هدیه بفرست.

9 - هدیه برای رسول خدا

10 - هدیه برای خدا

پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند: برای هر نفر از این ها چهار هدیه بفرست که جمعاً چهل هدیه می شود.

ای صوفی شراب آن گه شود صاف که در شیشه بماند اربعینی (1)

در دستورهای اسلامی چهل، عدد مقدسی است:

« وَ وٰاعَدْنٰا مُوسیٰ ثَلاٰثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْنٰاهٰا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقٰاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً » (2)

پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند: وقتی هدایا را فرستادی، به تو اجازه می دهم که آرزوی مرگ کنی، چون این مرگ، زیباترین مرگ است، چرا؟ چون می خواهی در آغوش پرمحبت ملک الموت، برزخ، قبر، نکیر و منکر، ترازوی الهی، صراط مستقیم قیامت قرار بگیری. می خواهی جبرئیل برایت دعا کند، من از تو شفاعت کنم و خدا به تو نظر لطف کند، پس این هدیه ها را بفرست.

چهار هدیه به هر کدام از ده حقیقت

بعد حضرت برای این شخص چهار هدیه را بیان کردند:

اول؛ هدیۀ ملک الموت است، چون ما اول با او برخورد می کنیم، بعد قبر، بعد سؤال کنندگان، بعد میزان، صراط، مالک، رضوان، جبرئیل، پیغمبر و پروردگار است. همۀ این ها که از دستشان کاری برنیامد، آخرین نفر خداست که مشکل ما را حل کند.

در جلسۀ بعد بررسی می کنیم که این هدایا چیست؟!

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:12


1- (1)) - دیوان میرزا محمدتقی حجة الاسلام متخلص به نیر.
2- (2)) - اعراف (7) : 142؛ «و با موسی [ برای عبادتی ویژه و دریافت تورات ] سی شب وعده گذاشتیم و آن را با [ افزودن ] ده شب کامل کردیم ، پس میعادگاه پروردگارش به چهل شب پایان گرفت.»

ص:13

ص:14

ص:15

ص:16

ص:17

ص:18

ص:19

ص:20

ص:21

ص:22

2 حقیقت مرگ

اشاره

مشورت و درخواست عاقلانه

تهران، حسینیه مکتب النبی رمضان 1383

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

مردی به محضر مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت:

«أتأذن لی أن أتمنّی الموت» (1) به من اجازه می دهید که از خدا درخواست مرگ کنم؟ که خدا مرگ مرا برساند؟ چه انسان با ارزشی از نظر عقلی بوده است که حتی آووز و درخواستش را از خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله اجازه گرفته است. خیلی خوب است که انسان در زندگی، به خصوص در امور مهم، به تنهایی و خودسر تصمیم نگیرد. هر انسانی باید بداند که عاقل تر و بصیرتر از خودش نیز در دنیا هست.

در این باره قرآن کریم می فرماید:

« وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ » (2)

اگر کسی صاحب دانش و علم است، خیال نکند که در کلاس آخر قرار دارد و فوق همه است، یا این که چون دارای علم است، هر تصمیمی که بگیرد، درست و هر نقشه ای که بکشد، صحیح است.

این آیه دربارۀ عالمان است که خدا می فرماید: «وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ » هر عالمی باید بداند که برتر از خودش نیز در دانش و علم وجود دارد. در عصر هر پیغمبری، فوق همۀ عالمان، همان پیغمبر است، ولی پیغمبر، کلاس آخر و فرد آخر

ص:23


1- (1)) - مستدرک سفینة البحار؛ علی نمازی شاهرودی: 10 /498، به نقل ازاثنی عشریة از لب اللباب.
2- (2)) - یوسف (12) : 76؛ «و برتر از هر صاحب دانشی، دانشمندی است.»

نبود، بلکه فوق پیغمبر نیز پروردگار عالم است، چه برسد به تودۀ مردم که از سواد بالایی برخوردار نیستند و دانش فراوانی را کسب نکردند. کسانی که در زندگی، به خصوص در امور بسیار مهم زندگی خودشان مستقلاً تصمیم بگیرند، اکثر این تصمیم ها عملاً به ضرر و زیان برمی خورد.

این است که قرآن مجید مسألۀ در میان گذاشتن خواسته ها، تصمیمات و تدبیرات با اهلش را به مردم امر می کند. بالاتر از این نمی شود که به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در سورۀ آل عمران می فرماید:

ای پیامبر صلی الله علیه و آله ! تو نیز در امور با عقلای قومت مشورت کن.

« وَ شٰاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذٰا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّٰهِ إِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ » (1)

بعد از مشورت اگر تصمیم گرفتی که کاری را انجام دهی، انجام نده مگر با توکل به پروردگار، خیال نکنید که علم و تصمیم شما واقعاً در هر جایگاهی شما را به نتیجه می رساند، این طور نیست، چرا که اگر من نخواهم، علم، عقل، مشورت و دست به دست دادن شما به نتیجه نمی رسد.

خداوند عز و جل در قرآن مجید می فرماید:

« وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللّٰهُ بِضُرٍّ فَلاٰ کٰاشِفَ لَهُ إِلاّٰ هُوَ وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلاٰ رَادَّ لِفَضْلِهِ » (2)

به پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید: اگر من بخواهم خیری را به تو برسانم، اگر کل عالم جمع شوند تا جلوی آن را بگیرند، نمی توانند و اگر در زندگیت مشکلی ایجاد کنم، جز من، کسی نمی تواند این گره را باز کند.

این آیات قرآن، مردم را راهنمایی می کند که خودسر عمل نکنید، مغرور به فکر، نفرات، جمعیت و عقل خود نشوید. مگر ندیدید که بعد از جنگ بدر، مؤمنین

ص:24


1- (1)) - آل عمران (3) : 159؛ «و در کارها با آنان مشورت کن ، و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن ؛ زیرا خدا توکل کنندگان را دوست دارد .»
2- (2)) - یونس (10) : 107؛ «و اگر خدا گزند و آسیبی به تو رساند، آن را جز او برطرف کننده ای نیست، و اگر برای تو خیری خواهد فضل و احسانش را دفع کننده ای نیست.»

واقعی مغرور شدند و بعد از جنگ، دیگر حرف خدا را نزدند، بلکه از خودشان حرف زدند.

« فَإِذٰا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّٰهِ »

اگر تصمیم گرفتید و بعد از مشورت تدبیر کردید، به خدا تکیه کنید که دست خدا در کار شما باشد، والا اگر خدا را کنار بگذارید، همان عقل، مشورت و تصمیم تان نیز شکست می خورد. چنانچه در جنگ احد، دشمن کمرتان را شکست، هفتاد نفر از شما را کشت، شیرازۀ لشکرتان از هم پاشید، با این که فرماندۀ لشکرتان پیامبر صلی الله علیه و آله بود، اما خیال نکنید که چون پیامبر در میان شما است، در هر کاری برنده هستید، بلکه خدا باید به شما کمک کند. (1)

تمهید شرایط سفر به آخرت

آفرین به این مرد که آمد و تصمیمش را با پیغمبر صلی الله علیه و آله در میان گذاشت؛ «أتأذن لی أن أتمنّی الموت» به من اجازه می دهید که از خدا درخواست مرگ کنم؟ آدم خسته ای نبود که بگوییم از زندگی خسته شده، یا مشکلات به او فشار آورده که دیگر دلش نمی خواهد در دنیا بماند. حال و زندگی طبیعی داشته است. با خود گفته بود که عمری خوردیم و خوابیدیم و عبادت کردیم، این چند سال باقیمانده را از خدا بخواهم که به عمرم خاتمه دهد و مرا به عالم بعد منتقل نماید.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

مرگ امری قطعی است، بخواهی یا نخواهی از راه می رسد، راهش نیز راهی طولانی است؛ «سفر طویل» اما من به تو اجازه می دهم که درخواست مرگ کنی، ولی قبل از رفتنت، برای ده نفر هدیه بفرست، بعد از این که این هدایا را فرستادی، مطمئن شدی که به دست همه رسیده است، آن گاه اگر آرزوی مرگ کنی عیبی

ص:25


1- (1)) - بحار الأنوار: 58/20، باب 12، حدیث 3؛ «رَجَعَ الْمُنْهَزِمُونَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّٰا یَعْلَمِ اللّٰهُ الَّذِینَ جٰاهَدُوا مِنْکُمْ یَعْنِی وَ لَمَّا یَرَ لِأَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ عَلِمَ قَبْلَ ذَلِکَ مَنْ یُجَاهِدُ وَ مَنْ لَایُجَاهِدُ فَأَقَامَ الْعِلْمَ مَقَامَ الرُّؤْیَةِ لِأَنَّهُ یُعَاقِبُهُمْ بِفِعْلِهِمْ لَابِعِلْمِهِ.» بحار الأنوار : 35/20، باب 12؛ «وَ مٰا کٰانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُل... مُقَاتِلٍ أَنَّهَا نَزَلَتْ فِی غَنَائِمِ أُحُدٍ حِینَ تَرَکَتِ الرُّمَاةُ الْمَرْکَزَ طَلَباً لِلْغَنِیمَةِ وَ قَالُوا نَخْشَی أَنْ یَقُولَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ أَخَذَ شَیْئاً فَهُوَ لَهُ وَ لَایَقْسِمَ کَمَا لَمْ یَقْسِمْ یَوْمَ بَدْرٍ وَ وَقَعُوا فِی الْغَنَائِمِ فَقَالَ صلی الله علیه و آله أَ ظَنَنْتُمْ أَنَّا نَغُلُّ وَ لَانَقْسِمُ لَکُمْ فَأَنْزَلَ اللَّهُ الآْیَة.»

ندارد.

بعد فرمودند: هدیه هایی را باید برای ملک الموت، قبر، دو ملکی که سؤال کننده در عالم برزخ هستند، ترازوی خدا در قیامت، صراط و مسیر، جبرئیل، پیغمبر و خدا بفرستی، مضمون فرمایش پیغمبر صلی الله علیه و آله این بود که اول آن طرف را آباد کن تا زندگی خوبی در آنجا داشته باشی و بعد بگویی: خدایا! مرا ببر.

اما اگر اثاث زندگی، یار، شفیع، نجات دهنده و جایگاه خوبی در آنجا نداشته باشی، می خواهی کجا بروی؟ چون انسان اگر این ها را نداشته باشد، به قول قرآن مجید: هیچ چاره ای جز دوزخ ندارد.

هدایای ارسالی به ملک الموت

اما چهار هدیه برای ملک الموت، فرمودند:

«رضا الخَصْمَاءَ وَ قَضَاء الفَوائِتِ وَ الشُّوْقُ الی اللّهِ وَ التَمَنّیِ لِلْمَوْتِ»

این چهار هدیۀ ملک الموت است.

«رضا الخصماء» به هر کسی که مدیون هستید، دَین خود را ادا کن و حتی یک طلبکار مالی نیز باقی نگذارید. طلبکار مالی یعنی تمام کسانی که از شما پول طلب دارند، حتی کسانی که به آنها بدهکارید و خود آنها نمی دانند، باید همۀ این ها پرداخت شود. (1)اسلام می گوید: آنهایی را که می شناسی، برو و پول آنها را بده. اما آنهایی که نمی شناسی، هر چقدر پولش شد، از عالم بزرگی مانند مراجع تقلید یا وکیل آنها اجازه می گیری و به عنوان ردّ مظالم، به خانواده های مستحق و آبرودار به نیّت صاحب پول و به عنوان صدقه می پردازی وگرنه، اگر خانوادۀ مستحق شرعی سراغ نداری، برای این که خدا این بدهی را از پروندۀ تو پاک کند، پول را به مراجع تقلید یا

ص:26


1- (1)) - الکافی: 94/5، باب الدین، حدیث 6؛ «أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ کُلُّ ذَنْبٍ یُکَفِّرُهُ الْقَتْلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا الدَّیْنَ لَاکَفَّارَةَ لَهُ إِلَّا أَدَاؤُهُ أَوْ یَقْضِیَ صَاحِبُهُ أَوْ یَعْفُوَ الَّذِی لَهُ الْحَقُّ.» الکافی: 95/5، بَابُ قَضَاءِ الدَّیْنِ، حدیث 1؛ «أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: مَنْ کَانَ عَلَیْهِ دَیْنٌ فَیَنْوِی قَضَاءَهُ کَانَ مَعَهُ مِنَ اللَّهِ عز و جل حَافِظَانِ یُعِینَانِهِ عَلَی الْأَدَاءِ عَنْ أَمَانَتِهِ فَإِنْ قَصَرَتْ نِیَّتُهُ عَنِ الْأَدَاءِ قَصَرَا عَنْهُ مِنَ الْمَعُونَةِ بِقَدْرِ مَا قَصَرَ مِنْ نِیَّتِهِ.» وسائل الشیعة: 329/18، باب 5، حدیث 23782؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَیُّمَا رَجُلٍ أَتَی رَجُلًا فَاسْتَقْرَضَ مِنْهُ مَالًا وَ فِی نِیَّتِهِ أَنْ لَایُؤَدِّیَهُ فَذَلِکَ اللِّصُّ الْعَادِی.»

وکیلش می دهی، که از گردن تو رد می شود و به گردن آنها می افتد، آنها نیز می دانند که به کجا برسانند. این رحمت خداست که این راه را گذاشته است تا مردم در عالم برزخ و قیامت مبتلا نباشند.

حکایتی عجیب از امیرالمؤمنین علیه السلام

شخصی خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام رسید، عرض کرد: علی جان! هزار دینار در این شهر نزد فلان شخص گذاشتم و به مدینه آمدم، اکنون می گویند که او مرده است. به پسرش مراجعه کردم، گفتم: من نزد پدر شما هزار دینار امانت گذاشتم، آمده ام بگیرم. پسرش گفت: والله پدر ما در هیچ کجا، نه در دفتری و نه در وصیتش، چیزی نگفته است.

طلبکار گفت: علی جان! من واقعاً به این پول نیاز دارم، چه کنم؟ حضرت فرمودند: من نمی گذارم که حق تو پایمال شود. به پسر بدهکار فرمود: بیرون مدینه، پشت تپه ای می روی و آنجا می ایستی، تعداد سگ می آیند که یکی از سگها از همه زشت تر و بدترکیب تر است، به او بگو: چنین کسی آمده و می گوید که من هزار دینار نزد تو امانت گذاشته ام، آن را کجا گذاشته ای؟

امیرالمؤمنین علیه السلام این قدرت را دارد که گوشۀ پردۀ برزخ را کنار بزند و به پسر میّت بگوید که پدرت را ببین. نه این که حضرت آنها را به دنیا آورده باشد، چون عالم برزخ، عالمی بین دنیا و آخرت است.

سند وجود برزخ بین دنیا و آخرت در قرآن است:

« وَ مِنْ وَرٰائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلیٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ » (1)

یعنی شما چهار دنیا را باید طی کنید؛ رحم مادر، دنیا، برزخ و قیامت. قیامت آخرین مرز است که دیگر بعد از آن دنیایی وجود ندارد.

ص:27


1- (1)) - مؤمنون (23) : 100؛ «و پیش رویشان برزخی است تا روزی که برانگیخته می شوند.»

نه این که امیرالمؤمنین علیه السلام آنها را از برزخ به دنیا آورده باشند، بلکه پسر را فرستاد و گوشۀ پرده را کنار زد که آن دنیای برزخ را ببیند.

پسر رفت، بین آن چند سگ، به سگی که از همه سیاه تر، بدتر و زشت تر بود، گفت: پدر! چنین داستانی است، آیا این طلبکار راست می گوید؟ گفت: این هزار دینارش، در خانه و زیر فلان دیوار است. آدرس داد، گفت: برو بردار و به او بده. ای پسر! این را نیز به تو بگویم که تنها راهی که در این عالم درست است، راه علی علیه السلام است و ما بی راهه رفتیم و گرفتار شدیم. این راه ما راه علی علیه السلام نیست، بلکه راه ضدّ علی علیه السلام است و روندگان در راه ضدّ علی علیه السلام ، بعد از مرگ، به همین صورت محشور می شوند.

در قرآن می خوانید:

« وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ » (1)

خدا حیوان ها را نیز محشور می کند، یعنی همین حیوان ها، والّا پروردگار که حیوان دیگری را در قیامت نمی آورد. آنهایی که انسان آفریده شدند، ولی

« فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ » (2)

سگ هار شدند و به همه می پرند اگر چه شکل فعلی او شکل انسان دو پا است، ولی در قیامت مانند چهار پا محشور می شوند.

گفت: پسرم! ما که دیگر تمام دربها به رویمان بسته شده است. ولی به تو بگویم که راه سالم فقط راه علی علیه السلام است. جالب این است که علمای اهل تسنن نیز این معنا را می دانند، نه عوام آنان.

تفسیری از تفاسیر علمی، به نام تفسیر «مفاتیح الغیب» است که نویسنده اش اهل شهرری بوده، به نام فخر رازی، (3) که رازی یعنی اهل ری. ای فخر رازی از علمای ردۀ اول اهل تسنن است. او در تفسیر سورۀ فاتحة الکتاب بحث می کند که آیا ترک

ص:28


1- (1)) - تکویر (81) : 5؛ «و هنگامی که همۀ حیوانات وحشی محشور شوند.»
2- (2)) - اعراف (7) : 176؛ «پس داستانش چون داستان سگ است.»
3- (3)) - فخر الدین رازی ابو عبدالله محمد بن عمر بن حسین بن حسن بن علی طبرستانی رازی مشهور به امام فخر فقیه شافعی و دانشمند معقول و منقول معروف به ابن الخطیب و فخر رازی (م 543 - 544 هرات 606 ه . ق) وی در عصر خوارزمشاهیان می زیست و جاه و منزلت و نفوذ کلام او در نزد سلطان محمد خوارزمشاه بسیار بود. وی در علم کلام و معقولات سرآمد عصر بود و در فنون مختلف تالیفات دارد. فخر رازی در غالب اصول مسلم فلسفی شک کرده و بر فلاسفه مقدم ایراداتی وارد آورده به سبب همین قدرت در تشکیک وی را امام المشککین لقب داده اند. از آثار او نهایه العقول؛ کتاب الاربعین؛ المطالب العالیه؛ محصل افکار المتقدمین والمتاخرین؛ مفاتیح الغیب و... فرهنگ فارسی معین (اعلام): 1310/6.

« بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ » سورۀ فاتحۀ نمازِ واجب، جایز است؟ اگر نگوید، نمازش صحیح است یا نه؟ (1)آنهایی که مکّه رفته اند، دیدند که امام جماعت مکه، وقتی «اللّه اکبر» می گوید، مقداری مکث می کند، بعد می گوید: «اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ » * یعنی «بِسْمِ اللّٰهِ » آن را می دزدد و نمی گوید. فخر می نویسد: آیا ترک «بِسْمِ اللّٰهِ » جایز است؟ و آیا « بِسْمِ اللّٰهِ » را آهسته باید گفت - مانند علمای مدینه، چون مذهب علمای مدینه با علمای مکه فرق می کند - یا باید بلند گفت؟ می گوید: بسیاری از علمای بزرگ « بِسْمِ اللّٰهِ » را نمی گویند، ما از آنها پیروی کنیم و نگوییم؟ بسیاری «بِسْمِ اللّٰهِ » را آهسته می گویند، ما نیز آهسته بگوییم؟ چه باید کرد؟

می گوید: من جستجو و تحقیق کردم که در امت پیامبر صلی الله علیه و آله - حرف انسان سگ نما را یادتان نرود که به پسرش گفت: راه علی علیه السلام درست است - گفت: من دقت کردم، یقین پیدا کردم که علی بن ابی طالب علیه السلام در تمام نمازها «بِسْمِ اللّٰهِ » را بلند می گفت و من در این مسأله به علی علیه السلام اقتدا می کنم، چون راه او حق است؛ یعنی نمازهایم را با «بِسْمِ اللّٰهِ » می خوانم و بلند می گویم.

مرحوم فیض کاشانی نوشته است: در حروف مقطعۀ قرآن، اگر حروف تکراری مقطعه را حذف کنید و تمام آنها را ترکیب کنید و جمله بسازید، این جمله در می آید: «صراط علی حق نمسکه» ؛ در این دنیا فقط راه علی علیه السلام حق است. فقط در این راه حرکت کن! ما نیز به آن راه چنگ انداخته ایم. این حروف مقطعۀ قرآن است که حرف خداست. (2)اهل سنت می گویند: ما در راه پیغمبر هستیم، ولی ما با هزار دلیل ثابت کردیم که در راه پیغمبر صلی الله علیه و آله نیستند. یک دلیلش این است که پیغمبر صلی الله علیه و آله در غدیر خم فرمودند: علی بر شما ولایت دارد. دو ماه بعد، پیغمبر صلی الله علیه و آله از دنیا رفتند، شما ابوبکر را ولیّ خودتان کردید. شما کجا در راه پیغمبر هستید؟

ص:29


1- (1)) - رجوع کنید به تفسیر رازی (التفسیر الکبیر) : 188/1- 218 (باب چهارم؛ مسائل فقهی سوره فاتحه الکتاب) ترجمه بیان السعادة: 263/1 - 264 (علمای امامیّه - رضوان اللّه علیهم - بهشت و خشنودی خدا آنان را ارزانی باد- اتّفاق نظر دارند که «بسمله» یعنی « بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ » ازقرآن بوده و یک آیه از هر سوره محسوب می شود که در اوّل آن « بِسْمِ اللّٰهِ » ذکر شده این آیه در نمازهایی که باید بلند خوانده شود، واجب است که بلند خوانده شود. و نباید در نمازهای واجب ترک گردد. ولی علمای عامّه (اهل سنّت) دراین مورد مخالفت کرده اند. بیضاوی دراوّل تفسیر خود می گوید: «بسمله» جزء سوره فاتحه می باشد. قرّاء مکّه (خوانندگان اوّلیه قرآن که در مکّه بودند) و کوفه وفقیهان آنجا و ابن مبارک و شافعی نیز همین عقیده را دارند ولی شیبانی و قرّاء مدینه و بصره و شام و فقیهان این مناطق و مالک و اوزاعی در این امر با آنان مخالفند. ابو حنیفه دراین باره مطلبی به طورصریح نگفته است از اینرو، بعضی گمان کرده اند: ابو حنیفه معتقد است، «بسمله» جزء سوره نیست. درباره این مسأله از محمّد بن حسن علیه السلام پرسیده شد او گفت: هرچه ما بین دو جلد است کلام خدا می باشد. بیضاوی می گوید: دلیل ما احادیث بسیاری است که در این باره داریم. ابو هریره روایت کرده است که: «فاتحة الکتاب» هفت آیه دارد، اوّل آن « بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ » است. و امّ سلمه گفت: رسول صلی الله علیه و آله خدا این سوره را خواند و « بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ » را یک آیه به شمار آورد ازاینرو، اختلاف است که آیا « بِسْمِ اللّٰهِ... » به تنهایی یک آیه می باشد؟ یا با آیه بعد یعنی « اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ ... » آیه واحدی محسوب می گردد. مسلمانان به این مطلب اجماع دارند که آنچه بین دو جلد است کلام خدا است و آن را می نویسند و اثبات می کنند در حالی که آنان سعی فراوان داشتند که هیچ چیز اضافی در قرآن نباشد حتی آمین در قرآن نوشته نشده است. منقول از کلام بیضاوی. از امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده است که: « بِسْمِ اللّٰهِ » از سوره فاتحه است و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آنرا می خواند و یک آیه از یک سوره به شمار می آورد. ازحضرت صادق علیه السلام روایت شده است که: چه می شود اینها را؟! خدا آنها را نابود کند! که قصد بزرگترین آیه کتاب خدا را نمودند و گمان کردند که اگر آنرا اظهار کنند بدعت است! از حضرت باقر علیه السلام روایت شده است که فرمود: آنها بهترین آیه کتاب خدا را که « بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ » باشد، دزدیدند. تفسیرنور: 20/1-19 (سؤال: آیا « بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ » آیه ای مستقل است؟ پاسخ: به اعتقاد اهل بیت رسول اللَّه علیهم السلام که صد سال سابقه بر سایر رهبران فقهی مذاهب دارند و در راه خدا به شهادت رسیده و در قرآن نیز عصمت و پاکی آنها به صراحت بیان شده است، آیه « بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ » آیه ای مستقل و جزء قرآن است. فخر رازی در تفسیر خویش شانزده دلیل آورده که « بِسْمِ اللّٰهِ » جزء سوره است. آلوسی نیز همین اعتقاد را دارد. در مسند احمد نیز « بِسْمِ اللّٰهِ » جزء سوره شمرده شده است. برخی از افراد که بسم اللَّه را جزء سوره ندانسته و یا در نماز آن را ترک کرده اند، مورد اعتراض واقع شده اند. در مستدرک حاکم آمده است: روزی معاویه در نماز بسم اللَّه نگفت، مردم به او اعتراض نمودند که «أ سرقت أم نَسیتَ»، آیه را دزدیدی یا فراموش کردی؟! امامان معصوم علیهم السلام اصرار داشتند که در نماز،بسم اللَّه را بلند بگویند. امام باقر علیه السلام در مورد کسانی که « بِسْمِ اللّٰهِ » را در نماز نمی خواندند و یا جزء سوره نمی شمردند، می فرمود: «سَرقوا اکرم آیة» بهترین آیه قرآن را به سرقت بردند. در سنن بیهقی در ضمن، حدیث ی آمده است: چرا بعضی « بِسْمِ اللّٰهِ » را جزء سوره قرار نداده اند!شهید مطهّری قدس سره در تفسیر سوره حمد، ابن عباس، عاصم، کسایی، ابن عمر، ابن زبیر، عطاء، طاووس، فخر رازی و سیوطی را از جمله کسانی معرّفی می کند که بسم اللَّه را جزء سوره می دانستند. درتفسیر قرطبی از امام صادق علیه السلام نقل شده است: « بِسْمِ اللّٰهِ » تاج سوره هاست. تنها در آغاز سوره برائت (سوره توبه)بسم اللَّه نیامده و این به فرموده حضرت علی علیه السلام به خاطر آن است که « بِسْمِ اللّٰهِ »کلمه امان و رحمت است، و اعلام برائت از کفّار و مشرکین، با اظهار محبّت و رحمت سازگارنیست.
2- (2)) - تفسیر صافی، فیض کاشانی: 91/1؛ «فی المجمع عن أمیر المؤمنین علیه السلام أنه قال لکل کتاب صفوة وصفوة هذا الکتاب حروف التهجی. أقول: ومن الأسرار الغریبة فی هذه المقطعات أنها تصیر بعد الترکیب وحذف المکررات؛ علی صراط حق نمسکه أو صراط علی حق نمسکه.»

این هدیه برای ملک الموت؛ «رضا الخصماء» که تمام طلبکارها را تا نمرده ای از خودت راضی کنی. اگر راضی نکنی چه می شود؟ این را باید از قرآن و روایات بررسی کنیم تا ببینید در قیامت چه افتضاحی به بار می آید؟ مال مردم خوردن آسان نیست.

سفارش ابی عبداللّه علیه السلام به فرزندش

آخرین فرمایش ابی عبداللّه علیه السلام در روز عاشورا به حضرت زین العابدین علیه السلام این بود: پسرم! باغی در مدینه دارم که ملک من است. بعد از سفر مکه برنامه هایی داشتم، که سه هزار درهم یعنی سیصد دینار طلا می شود، علی جان! من آن سیصد دینار را بدهکارم، از شام که برگشتی، به مدینه که رسیدی، اول قرض مرا ادا کن که من در برزخ ناراحت نباشم. (1)والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:30


1- (1)) - کشف المحجه: 183؛ وسائل الشیعة: 322/18، باب 2، حدیث 23769؛ «أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام أَنَّ الْحُسَیْنَ علیه السلام قُتِلَ وَ عَلَیْهِ دَیْنٌ وَ أَنَّ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیه السلام بَاعَ ضَیْعَةً لَهُ بِثَلَاثِمِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ لِیَقْضِیَ دَیْنَ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ عِدَاتٍ کَانَتْ عَلَیْهِ.»

پی نوشت ها

3 سفر آخرت

اشاره

انتقال از دنیا به آخرت

تهران، حسینیه مکتب النبی

رمضان 1383

ص:31

ص:32

ص:33

ص:34

ص:35

ص:36

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

به فرمودۀ قرآن کریم، حرکت انسان از این عالم به عالم دیگر، به دو صورت انجام می گیرد. امام صادق علیه السلام وقتی که آیات را ترجمه می کنند، می فرماید: صورت اول سفر به عالم آخرت، صورتی است که مسافر در شروع سفرش، تمام رنج ها، غصّه ها، اندوه ها، سختی ها و مشکلاتش پایان می پذیرد و سفرش در موجی از امنیت و سلامت شروع می شود.

اما دستۀ دیگر، کسانی هستند که ابتدای سفر آنها به عالم بعد، ابتدای همۀ رنج ها، سختی ها، بارها، مشکلات و مضیقه هاست. (1)علت سلامت سفر دستۀ اول، سلامت خودشان است. کسانی که در هر مقدار عمری که در دنیا داشتند، از ابتدای تکلیف تا شروع سفر که ممکن است دو سال طول کشیده باشد، یعنی مثلاً در هفده سالگی از دنیا رفته، یا پنجاه سال طول کشیده و هشتاد سال طول کشیده باشد، این مدت زمانی را که در دنیا سالم زندگی کردند، یعنی به فرمودۀ قرآن، در هیچ زمینه ای اهل تجاوز، ظلم و ستم نبودند. اگر بودند نیز ستم به خودشان بوده، آن هم خیلی کم؛ «ظَلَمْتُ نَفْسِی » (2) بودند، اما ظالم به حق بندگان و دین خدا نبودند.

تا آنجایی که روایات و آیات می گویند:

ص:37


1- (1)) - اشاره به آیات: آل عمران (3) : 185؛ «هر کسی مرگ را می چشد ؛ و بدون تردید روز قیامت پاداش هایتان به طور کامل به شما داده می شود . پس هر که را از آتش دور دارند و به بهشت درآورند مسلماً کامیاب شده است ؛ و زندگی این دنیا جز کالای فریبنده نیست .» انبیاء (21) : 35؛ «هر کسی چشندۀ مرگ است و ما شما را [چنانکه سزاوار است] به نوعی خیر و شر [ که تهیدستی ، ثروت ، سلامت ، بیماری ، امنیت و بلاست ] آزمایش می کنیم ، و به سوی ما بازگردانده می شوید .» عنکبوت (29) : 57 - 58؛ «هر جانداری چشندۀ مرگ خواهد بود ، سپس به سوی ما بازگردانده می شوید ، * و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند حتماً آنان را در قصرهایی رفیع و با ارزش از بهشت که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ، جای خواهیم داد ، در آنجا جاودانه اند ؛ چه نیکوست پاداش عمل کنندگان .» واقعه (56) : 83 - 85؛ «پس چرا هنگامی که روح به گلوگاه می رسد ، * و شما در آن وقت نظاره گر هستید [ و هیچ کاری از شما ساخته نیست ! ] * و ما به او از شما نزدیک تریم ، ولی نمی بینید .» بحار الأنوار: 222/6-223، باب 8، حدیث 22؛ «مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ شَیَّعَهُ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ إِلَی قَبْرِهِ فَإِذَا أُدْخِلَ قَبْرَهُ أَتَاهُ مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ فَیُقْعِدَانِهِ وَ یَقُولَانِ لَهُ مَنْ رَبُّکَ وَ مَا دِینُکَ وَ مَنْ نَبِیُّکَ فَیَقُولُ رَبِّیَ اللَّهُ وَ مُحَمَّدٌ نَبِیِّی وَ الْإِسْلَامُ دِینِی فَیَفْسَحَانِ لَهُ فِی قَبْرِهِ مَدَّ بَصَرِهِ وَ یَأْتِیَانِهِ بِالطَّعَامِ مِنَ الْجَنَّةِ وَ یُدْخِلَانِ عَلَیْهِ الرَّوْحَ وَ الرَّیْحَانَ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ عز و جل فَأَمّٰا إِنْ کٰانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ فَرَوْحٌ وَ رَیْحٰانٌ یَعْنِی فِی قَبْرِهِ وَ جَنَّةُ نَعِیمٍ یَعْنِی فِی الآْخِرَةِ ثُمَّ قَالَ علیه السلام إِذَا مَاتَ الْکَافِرُ شَیَّعَهُ سَبْعُونَ أَلْفاً مِنَ الزَّبَانِیَةِ إِلَی قَبْرِهِ وَ إِنَّهُ لَیُنَاشِدُ حَامِلِیهِ بِصَوْتٍ یَسْمَعُهُ کُلُّ شَیْ ءٍ إِلَّا الثَّقَلَانِ.» بحار الأنوار: 176/79، باب 20، حدیث 14؛ «سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَذَکَرُوا عِنْدَهُ الْمُؤْمِنَ فَالْتَفَتَ إِلَیَّ فَقَالَ یَا أَبَا الْفَضْلِ أَ لَاأُحَدِّثُکَ بِحَالِ الْمُؤْمِنِ عِنْدَ اللَّهِ قُلْتُ بَلَی فَحَدِّثْنِی قَالَ فَقَالَ إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رُوحَ الْمُؤْمِنِ صَعِدَ مَلَکَاهُ إِلَی السَّمَاءِ فَقَالَا رَبَّنَا عَبْدُکَ فُلَانٌ وَ نِعْمَ الْعَبْدُ کَانَ لَکَ سَرِیعاً فِی طَاعَتِکَ بَطِیئاً عَنْ مَعْصِیَتِکَ وَ قَدْ قَبَضْتَهُ إِلَیْکَ فَمَا ذَا تَأْمُرُنَا مِنْ بَعْدِهِ قَالَ فَیَقُولُ اللَّهُ لَهُمَا اهْبِطَا إِلَی الدُّنْیَا وَ کُونَا عِنْدَ قَبْرِ عَبْدِی فَمَجِّدَانِی وَ سَبِّحَانِی وَ هَلِّلَانِی وَ کَبِّرَانِی وَ اکْتُبَا ذَلِکَ لِعَبْدِی حَتَّی أَبْعَثَهُ مِنْ قَبْرِهِ ثُمَّ قَالَ أَ لَاأَزِیدُکَ فَقُلْتُ بَلَی فَزِدْنِی فَقَالَ إِذَا بَعَثَ اللَّهُ الْمُؤْمِنَ مِنْ قَبْرِهِ خَرَجَ مَعَهُ مِثَالٌ یَقْدُمُهُ أَمَامَهُ فَکُلَّمَا رَأَی الْمُؤْمِنُ هَوْلًا مِنْ أَهْوَالِ یَوْمِ الْقِیَامَةِ قَالَ لَهُ الْمِثَالُ لَاتَحْزَنْ وَ لَاتَفْزَعْ وَ أَبْشِرْ بِالسُّرُورِ وَ الْکَرَامَةِ مِنَ اللَّهِ فَمَا یَزَالُ یُبَشِّرُهُ بِالسُّرُورِ وَ الْکَرَامَةِ مِنَ اللَّهِ عز و جل حَتَّی یَقِفَ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ فَیُحَاسِبُهُ حِسَاباً یَسِیراً وَ یَأْمُرُ بِهِ إِلَی الْجَنَّةِ وَ الْمِثَالُ أَمَامَهُ فَیَقُولُ لَهُ الْمُؤْمِنُ رَحِمَکَ اللَّهُ نِعْمَ الْخَارِجُ خَرَجْتَ مَعِی مِنْ قَبْرِی مَا زِلْتَ تُبَشِّرُنِی بِالسُّرُورِ وَ الْکَرَامَةِ مِنَ اللَّهِ عز و جل حَتَّی رَأَیْتُ ذَلِکَ فَمَنْ أَنْتَ فَیَقُولُ لَهُ الْمِثَالُ أَنَا السُّرُورُ الَّذِی کُنْتَ تُدْخِلُهُ عَلَی أَخِیکَ الْمُؤْمِنِ فِی الدُّنْیَا خَلَقَنِیَ اللَّهُ مِنْهُ لِأَسُرَّکَ.» عیون أخبارالرضا علیه السلام : 274/1 - 275، حدیث 9؛ «الرضا عن أبیه موسی بن جعفر علیه السلام قال قیل للصادق علیه السلام صف لنا الموت قال للمؤمن کأطیب ریح یشمه فینعس لطیبه و ینقطع التعب و الألم کله عنه و للکافر کلسع الأفاعی و لدغ العقارب و أشد.»
2- (2)) - نمل (27) : 44.

از ظلم به خود پرهیز داشتند، (1) ولی اگر ناپرهیزی به وجود آمده، خیلی سنگین نبوده است و در حدّ قتل معنویت نبوده. مثل مریضی که دکتر به او می گوید: سینۀ شما مقداری مشکل دارد، سرماخوردگی مزمن پیدا کرده اید، مثلاً خربزه نخورید، ولی این مریض به خربزه خیلی علاقه دارد، اما از مریض هایی نیست که کاملاً ناپرهیزی کند، بلکه پنهانی و با ترس و لرز مقدار کمی خربزه می خورد، سرفه اش بیشتر می شود، اما سینه آن قدر خراب نمی شود که او را بکشد.

این ظلم های کم و مختصر، از طرف پروردگار کریم و مهربان قابل عفو و بخشش است. شما خودتان با لغزش های اندک خانواده چه می کنید؟ خانه را به آتش می کشید؟ زن را طلاق می دهید؟ بچه را از خانه بیرون می کنید؟ معمولاً آدم های آرام و کریم، وقتی یکی از اعضای خانوادۀ آنها اشتباه کرد، می گویند: عزیز دلم! فدایت بشوم، این راه ضرر دارد، اگر تکرار کنی، ضررش سنگین تر می شود، اگر ادامه پیدا کند، دیگر لغزش برایت طبیعت ثانویه می شود و آن حالت خالص قلبی را از دست می دهی. این کار را نکن. بعد هم گذشت می کند.

اثر زندگی سالم در سفر سالم

این طایفه ای که سالم زندگی کردند، سلامت آنها در کیفیت سفر کردنشان اثر کامل می گذارد، یعنی وقتی ملک الموت را می بینند، هیچ وحشتی به آنها دست نمی دهد، گویا رفیق صد سالۀ خود را دیده اند. البته او نیز وقتی بالای سر این طور آدم ها می آید، گویا به ملاقات رفیق صد ساله اش آمده است؛ با عشق و علاقه می آید، لذت می برد که فرمان خدا را اجرا کند و این روح سالم را لمس کند.

در روایات قطعۀ زیبایی نقل شده است که خداوند به ملک الموت فرمود: عمر حضرت ابراهیم علیه السلام تمام شده است، برو جان او را بگیر! ملک الموت خیلی مقامش کمتر از مقام انبیای خداست. معلوم است که مقام پایین تر، وقتی سراغ مقام

ص:38


1- (1)) - اشاره به آیات: انعام (6) : 21؛ «ستمکارتر از کسی که بر خدا دروغ بسته ، یا آیات او را تکذیب کرده ، کیست ؟ یقیناً ستمکاران ، رستگار نخواهند بود .» هود (11) : 113؛ «و به کسانی که [ به آیات خدا ، پیامبر و مردم مؤمن ] ستم کرده اند ، تمایل و اطمینان نداشته باشید و تکیه مکنید که آتش [ دوزخ ] به شما خواهد رسید ودر آن حال شما را جز خدا هیچ سرپرستی نیست ، سپس یاری نمی شوید .» اشاره به روایات: نهج البلاغه: نامۀ 31؛ «... یَا بُنَیَّ اجْعَلْ نَفْسَکَ مِیزَاناً فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ غَیْرِکَ فَأَحْبِبْ لِغَیْرِکَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ وَ اکْرَهْ لَهُ مَا تَکْرَهُ لَهَا وَ لَاتَظْلِمْ کَمَا لَاتُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ وَ أَحْسِنْ کَمَا تُحِبُّ أَنْ یُحْسَنَ إِلَیْک.» غررالحکم: 455، حدیث 10381؛ «إیّاکَ والظُّلمَ؛ فإنّهُ یَزُولُ عَمَّن تَظلِمُهُ ویَبقی علَیکَ.» غررالحکم: 457، حدیث 10438؛ «إیّاکَ والظُّلمَ؛ فإنّهُ أکبَرُ المَعاصِی وَ إِنَّ الظَّالِمَ لَمُعَاقَبٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِظُلْمِه.» غررالحکم: 457، حدیث 10439؛ «إیّاکَ والجَورَ؛ فإنَّ الجائرَ لا یَرِیحُ رائحةَ الجَنَّةِ.» غررالحکم: 457، حدیث 10463؛ «إیّاکَ والظُّلمَ؛ فَمَن ظَلَمَ کَرُهَت أیّامُهُ.» مستدرک الوسائل: 103/12، باب 77، حدیث 13635 - 13636؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِیَّاکُمْ وَ الظُّلْمَ فَإِنَّهُ یُخَرِّبُ قُلُوبَکُمْ» «قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام وَ لَیْسَ مِنْ شِیعَتِنَا مَنْ یَظْلِمُ النَّاس»

بالاتر می آید، با چه وضعی می آید؛ با دنیایی از ادب و احترام، تواضع و انکسار.

می آید، سلام می کند، می گوید: اجازه می دهید روح را قبض کنم؟

حضرت ابراهیم علیه السلام به ملک الموت فرمود: نه. عرض کرد: خدایا! می گوید: نه.

خداوند فرمود: حقیقت مرگ را به او نشان بده. ملک الموت! از جانب پروردگار به او بگو:

« هل رأیتَ حبیباً یکره لقاءَ حبیبِه » (1)

عاشق، از زیارت معشوق ناراحت می شود؟ این را از او بپرس.

ملک الموت نیز حرف خدا را به او عرض کرد. حضرت ابراهیم علیه السلام گفت: خیر.

گفت: مرا فرستاده اند تا تو را به زیارت معشوق ببرم، حضرت فرمود: پس در گرفتن جان من درنگ نکن. این حقیقت مرگ است.

امیرالمؤمنین علیه السلام جملۀ زیبایی در مورد مرگ این گونه افراد دارند، می فرمایند:

«ینتقل من دار الی دار» (2)

درِ دنیا که به طرف آخرت است را باز می کنند، از این خانه درون خانۀ بعدی می شود. به انسان پاک می گویند: وقت شما برای زندگی در این خانه تمام شده است، زندگی بعدی شما در آن خانه است، بفرمایید شروع کنید. تعارف با ادب. آن هم چه خانه ای؟ خانه ای که هیچ چیزش قابل مقایسه با اینجا نیست.

پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

وقتی این ها به عالم بعد منتقل می شوند، فقط در برزخشان چهل چراغ روشن می کنند که نور آنها با آفتاب قابل مقایسه نیست. این البته مبالغه در کلام، مبالغۀ حقی است، یعنی این ها وارد عالم بعد می شوند، اگر کسی تا ابد در عالم این ها، برای پیدا کردن چیزی بچرخد، ذرّه ای تاریکی پیدا نمی کند. این ها از این عالم ظلمانی وارد عالم نور می شوند. (3)

ص:39


1- (1)) - مستدرک الوسائل: 95/2، باب 13، حدیث 1517؛ «الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ لَمَّا أَرَادَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَبْضَ رُوحِ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام أَهْبَطَ إِلَیْهِ مَلَکَ الْمَوْتِ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا إِبْرَاهِیمُ قَالَ وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا مَلَکَ الْمَوْتِ أَ دَاعٍ أَمْ نَاعٍ فَقَالَ بَلْ دَاعٍ یَا إِبْرَاهِیمُ فَأَجِبْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ علیه السلام فَهَلْ رَأَیْتَ خَلِیلًا یُمِیتُ خَلِیلَهُ قَالَ فَرَجَعَ مَلَکُ الْمَوْتِ حَتَّی وَقَفَ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ فَقَالَ إِلَهِی قَدْ سَمِعْتَ مَا قَالَ خَلِیلُکَ إِبْرَاهِیمُ فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ یَا مَلَکَ الْمَوْتِ اذْهَبْ إِلَیْهِ وَ قُلْ لَهُ هَلْ رَأَیْتَ حَبِیباً یَکْرَهُ لِقَاءَ حَبِیبِهِ إِنَّ الْحَبِیبَ یُحِبُّ لِقَاءَ حَبِیبِهِ.»
2- (2)) - شرح نهج البلاغه: 97/2؛ ذیل خطبۀ 28؛ «فقال: لو أراد رجل أن ینتقل من دار إلی دار ما أظنه کان یترک فی الدار الأولی شیئا.»
3- (3)) - بحار الأنوار: 195/7، باب 8، حدیث 65؛ «أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْمُتَحَابُّونَ فِی اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی أَرْضٍ زَبَرْجَدٍ خَضْرَاءَ فِی ظِلِّ عَرْشِهِ عَنْ یَمِینِهِ وَ کِلْتَا یَدَیْهِ یَمِینٌ وُجُوهُهُمْ أَشَدُّ بَیَاضاً وَ أَضْوَأُ مِنَ الشَّمْسِ الطَّالِعَةِ یَغْبِطُهُمْ بِمَنْزِلَتِهِمْ کُلُّ مَلَکٍ مُقَرَّبٍ وَ کُلُّ نَبِیٍّ مُرْسَلٍ یَقُولُ النَّاسُ مَنْ هَؤُلَاءِ فَیُقَالُ هَؤُلَاءِ الْمُتَحَابُّونَ فِی اللَّهِ.» بحار الأنوار: 15/65، باب 15، حدیث 18؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَبْعَثُ اللَّهُ عِبَاداً یَوْمَ الْقِیَامَةِ تَهَلَّلَ وُجُوهُهُمْ نُوراً عَلَیْهِمْ ثِیَابٌ مِنْ نُورٍ فَوْقَ مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ بِأَیْدِیهِمْ قُضْبَانٌ مِنْ نُورٍ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ وَ عَنْ یَسَارِهِ بِمَنْزِلَةِ الْأَنْبِیَاءِ وَ لَیْسُوا بِأَنْبِیَاءَ وَ بِمَنْزِلَةِ الشُّهَدَاءِ وَ لَیْسُوا بِشُهَدَاءَ فَقَامَ رَجُلٌ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا مِنْهُمْ فَقَالَ لَافَقَامَ آخَرُ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا مِنْهُمْ فَقَالَ لَافَقَالَ مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَوَضَعَ یَدَهُ عَلَی مَنْکِبِ عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ هَذَا وَ شِیعَتُهُ.» بحار الأنوار: 23 /316، باب 18، حدیث 25؛ «جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ یَوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنٰاتِ یَسْعیٰ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمٰانِهِمْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله هُوَ نُورٌ أَمَامَ الْمُؤْمِنِینَ یَسْعَی بَیْنَ أَیْدِیهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِذَا أَذِنَ اللَّهُ لَهُ أَنْ یَأْتِیَ مَنْزِلَهُ فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ هُمْ یَتَّبِعُونَهُ حَتَّی یَدْخُلُونَ مَعَهُ وَ أَمَّا قَوْلُهُ وَ بِأَیْمٰانِهِمْ فَأَنْتُمْ تَأْخُذُونَ بِحُجَزِ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ یَأْخُذُ آلُهُ بِحُجَزِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ یأخذهما [ یَأْخُذَانِ ] بِحُجَزِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ یَأْخُذُ عَلِیٌّ بِحُجَزِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَتَّی یَدْخُلُونَ مَعَهُ فِی جَنَّةِ عَدْنٍ فَذَلِکَ قَوْلُهُ بُشْرٰاکُمُ الْیَوْمَ جَنّٰاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا ذٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»

منظور از چهل چراغ فروزان تر از خورشید این است که این ها از این عالم ظلمانی - چون این عالم، تنها عالمی است که در آن معصیت خدا می شود، لذا ظلمانی است - وارد عالم نور می شوند.

کسب نور آخرتی در دنیا

نور و روشنایی آخرت از کیست؟ از خودشان. خودشان این نور را در این دنیا کسب کرده اند:

« یَوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنٰاتِ یَسْعیٰ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ » (1)

در این سند قرآنی، خدا به پیغمبر نمی گوید: تو در عالم بعد، مردان و زنان مؤمن را می بینی که نور پیشاپیش آنها در حرکت است، نمی گوید: «نور اللّه» می گوید «یَسْعیٰ نُورُهُمْ » روشنایی خودشان.

وقتی که وارد عالم بعد می شوند، نور آن چشم، گوش، شکم، شهوت، دست، بدن، قدم، قلم، نیت و عمل پاک، همگی بیرون می زند. البته این نوری که این ها دارند، در واقع از خداست که از طریق قرآن و اهل بیت علیهم السلام به صورت ایمان و عمل به دین، به آن ها منتقل شده است.

دربارۀ قرآن می خوانیم:

« وَ أَنْزَلْنٰا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً » (2)

دربارۀ اهل بیت علیهم السلام می خوانیم:

«خلقکم الله انواراً» (3)

روشن تر آن در زیارت اربعین است:

«اشهد انّک کنت نوراً فی الاصلاب الشامخة» (4)

ص:40


1- (1)) - حدید (57) : 12؛ «[ این پاداش نیکو و باارزش در ] روزی [ است ] که مردان و زنان باایمان را می بینی که نورشان پیش رو و از جانب راستشان شتابان حرکت می کند .»
2- (2)) - نساء (4) : 174؛ «و نور روشنگری [ مانند قرآن ] به سوی شما نازل کردیم .»
3- (3)) - من لایحضره الفقیه: 613/2، زیارة جامعة لجمیع الائمه علیهم السلام ، حدیث 3213.
4- (4)) - تهذیب الاحکام: 114/6، زیارة الاربعین، حدیث 17.

نمی گوییم «اشهد انّک نطفة فی اصلاب الشامخة» در زیارت وارث اصلاً نطفه نمی گوید، یعنی نطفۀ این ها از نور بوده است که «فی الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة».

شما که تا حدی به کتاب خدا عمل می کنید، این عمل به قرآن، نور است. ماه رمضان روزه گرفتید، این عمل به قرآن است؛ قرآن می گوید: هر کدام ماه رمضان را درک کردید، روزه بگیرید. سر سال که می شود، حساب می کنید، خمس دارید، به مرجع تقلید یا به وکیل مرجع می دهید، این عمل به:

« وَ اعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ » (1)

است. شما انفاق می کنید، صدقه می دهید، کار خیر می کنید، این ها عمل به قرآن است.

« وَ یُطْعِمُونَ الطَّعٰامَ عَلیٰ حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً » (2)

اگر یتیم، اسیر و زندانی باشد، چه بهتر، اما اگر نتواند، افطار خانوادۀ خویش را می دهد، این عمل به قرآن و انتقال نور است. شما نور خدا و اهل بیت علیهم السلام را که تجلّی در آیات قرآن دارد، به صورت عمل در می آورید و به خودتان منتقل می کنید.

محبتی که به اهل بیت علیهم السلام دارید، برای ابی عبداللّه علیه السلام گریه می کنید، همین محبت ها دائماً تولید نور می کند، اگر چه خواب باشید، قلب تان از مایۀ محبت، تولید نور می کند.

اثر نور دنیا در آخرت

این نور در این سفر ظهور می کند؛ شما وارد برزخ می شوید، می بینید که برزخ از همه جای دنیا و ما فیها روشن تر است. در آن روشنایی، آدم را ترس می گیرد؟ در آن زمان تنها نیستید. قرآن می گوید:

ص:41


1- (1)) - انفال (8) : 41؛ «و بدانید هر چیزی را که [ از راه جهاد یا کسب یا هر طریق مشروعی ] به عنوان غنیمت و فایده به دست آوردید [ کم باشد یا زیاد ] یک پنجم آن برای خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و خویشان پیامبر ، و یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان است.»
2- (2)) - انسان (76) : 8؛ «و غذا را در عین دوست داشتنش ، به مسکین و یتیم و اسیر انفاق می کنند .»

« إِنَّ الَّذِینَ قٰالُوا رَبُّنَا اللّٰهُ ثُمَّ اسْتَقٰامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاٰئِکَةُ أَلاّٰ تَخٰافُوا وَ لاٰ تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ » (1)

ما فرشتگان رحمت خدا در دنیا به شکل نامرئی همراه شما بودیم و یاری تان می دادیم، اکنون در این سفر نیز یار شما هستیم. این را به یقین بدانید. وارد عالم بعد که شدید، در این روشنایی خودتان و همراه شدن با این فرشتگان، خانواده و تمام متعلقات دنیایی را از یاد می برید، یعنی هیچ احساس تنهایی نمی کنید.

به قیامت که وارد می شویم، آنجا یاد خانواده و متعلقات می افتیم، در دو جای قرآن می گوید: آنجا وارد بهشت می شوید:

« جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبٰائِهِمْ وَ أَزْوٰاجِهِمْ وَ ذُرِّیّٰاتِهِمْ » (2)

پدران، همسران و بچه های خوب و صالح تان می آیند تا با هم به بهشت بروید و تا ابد با هم باشید.

در اصفهان پس از منبر، پیرمردی با گریه آمد و گفت: من همسرم را خیلی دوست دارم، برای این که او خیلی خوب است. گفت: چرا گریه می کنی؟ گفت: من با این منبری که شنیدم، به ذهنم آمد که از شما بپرسم: من در قیامت، اگر حورالعین نخواهم و فقط همسرم را بخواهم، آیا اجازه می دهند؟ گفتم: واقعاً حورالعین نمی خواهی؟ گفت: نه. گفتم: آفرین بر همّت شما. نخواستن حورالعین خیلی همّت می خواهد. مثلاً جوانی همه چیز آماده باشد، بگوید: من زنا و رابطۀ نامشروع نمی خواهم. این نخواستن، دلیل بر همت والای این انسان است.

گفت: من همسرم را می خواهم. گفتم: خدا این کار را برایت کرده است. سند آن در دو سوره از قرآن است:

« جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبٰائِهِمْ وَ أَزْوٰاجِهِمْ وَ ذُرِّیّٰاتِهِمْ »

ص:42


1- (1)) - فصلت (41) : 30؛ «بی تردید کسانی که گفتند : پروردگار ما خداست ؛ سپس [ در میدان عمل بر این حقیقت ] استقامت ورزیدند ، فرشتگان بر آنان نازل می شوند [ و می گویند : ] مترسید و اندوهگین نباشید و شما را به بهشتی که وعده می دادند ، بشارت باد .»
2- (2)) - رعد (13) : 23؛ «بهشت های جاویدی که آنان و پدران و همسران و فرزندان شایسته و درست کارشان در آن وارد می شوند.»

ازدواج شما را که خدا به هم نمی زند، طلاق در کار نیست، در قیامت همسر تو را به کس دیگر و همسر دیگری را به تو نمی دهند. اما حورالعین را گرچه نخواهی، آنجا به تو می دهند، ولی آنجا دیگر همسرت حسادت نمی کند، بلکه با حورالعین رفیق است.

اما همسرت را طبق این دو مدرک قرآنی به تو می دهند. طبق این دو سند است که این ازدواج ها با مرگ باطل نمی شود. اما خیلی از ازدواج ها با مرگ باطل می شود؛ ازدواج حضرت نوح و لوط علیهما السلام با همسرشان، بعد از مردن باطل شد.

قرآن مجید در آخر سورۀ تحریم (1) می فرماید:

در قیامت گریبان همسر نوح و لوط علیهما السلام را می گیرم و با عصبانیت به آنها می گویم:

هر دو با وارد شوندگان در جهنم، وارد جهنم شوید. آنجا آنها نمی توانند بگویند: من همسرم را می خواهم، چون دیگر همسرش نیست، طلاق الهی در میان می آید.

در آنجا فرعون نمی تواند بگوید: من آسیه علیها السلام را می خواهم، چون خدا طلاق آسیه را با شهادت آسیه رقم زد. آنجا بعضی از همسران پیغمبر صلی الله علیه و آله جرأت ندارند که بگویند: ما پیغمبر صلی الله علیه و آله را می خواهیم، آنها نیز باید با همسران لوط و نوح علیهما السلام در یک جایگاه باشند. پیغمبر صلی الله علیه و آله در قیامت می فرماید: خدایا! من تنها همسری که در این عالم می خواهم، حضرت خدیجه علیها السلام است.

یا حضرت زهرا و علی علیهما السلام ، هر دو حقیقت واحدی هستند، این ها ازدواجشان باطل نمی شود. ازدواجی قوی و بالاتر از این نمی شود.

خوشا به حال سیدهای صالح و سالم! مانند: سیدمرتضی و برادرش، سید رضی، صاحب کتاب شریف «نهج البلاغه»، زیرا در قیامت، حضرت زهرا علیها السلام وقتی تمام درهای بهشت به رویش باز است، اول می گوید: خدایا! فرزندانم چه می شوند؟ خوشا به حال سیدهای سالم که اگر لغزشی نیز داشتند، توبۀ واقعی کردند.

ص:43


1- (1)) - اشاره به آیات: سوره تحریم (66) ؛ 10 - 11؛ «خدا برای کافران ، زن نوح و زن لوط را مثل زده که تحت سرپرستی و زوجیت دو بنده شایسته از بندگان ما بودند ، ولی [ در امر دین و دین داری ] به آن دو [ بندۀ شایستۀ ما ] خیانت ورزیدند ، و آن دو [ پیامبر ] چیزی از عذاب خدا را از آن دو زن دفع نکردند و [ هنگام مرگ ] به آن دو گفته شد : با وارد شوندگان وارد آتش شوید . * و خدا برای مؤمنان همسر فرعون را مثل زده است هنگامی که گفت : پروردگارا ! برای من نزد خودت خانه ای در بهشت بنا کن ومرا از فرعون وکردارش رهایی بخش ومرا از مردم ستمکار نجات ده .»

حضرت زهرا علیها السلام بهشت را که می بیند، می فرماید: خدایا! من بدون فرزندانم نمی توانم از این نعمت ها استفاده کنم. خطاب می رسد: آنها را صدا بزن. امام باقر علیه السلام می فرماید: مادرم اول، ما را تا امام دوازدهم علیهم السلام صدا می زند بعد فرزندان آنها تا روز قیامت را. (1) این افتخار و کرامت است که خون حضرت زهرا علیها السلام در فرزندانش جاری است.

بدن مثالی و برزخی مؤمنین

این نوعی از مرگ است؛ با سلامت، نور و امنیت از دنیا به عالم بعد سفر کردن.

چقدر طول می کشد؟ قدر چشم به هم زدن. با این بدن چه می کنند؟ این بدن را وقتی بردند و خاکش کردند، وقتی روح را جدا کردند، این بدن تبدیل به خاک می شود، ولی چون در همۀ کارهای خوب و عبادت شریک روح شما بوده، در قیامت آن را برمی گردانند، اما در برزخ کاری به کار بدن ندارند و فقط روح لطیف شما با بدن نوری که به شکل همین بدن است؛ اسم آن بدن مثالی است که بدن بی وزنی است.

در عالم برزخ، سر سفرۀ خدا هستید، شب های جمعه همۀ شما را خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام می برند، میهمان ایشان هستید، دوباره سر جای خود می آیید، تا قیامت بشود. مگر در قرآن نخوانده اید:

« یٰا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * اِرْجِعِی إِلیٰ رَبِّکِ رٰاضِیَةً مَرْضِیَّةً * فَادْخُلِی فِی عِبٰادِی * وَ ادْخُلِی جَنَّتِی » (2)

اول کنار عباد من - علی و اولاد علی علیهم السلام - بیا، بعد داخل بهشت شو. این نوعی از مرگ است.

مرگِ دیگر نیز توضیح نمی خواهد، چون همه چیزش ضدّ این مرگ است؛ سفر

ص:44


1- (1)) - بحار الأنوار: 62/43 - 63، باب 3، حدیث 54؛ «جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ نَادَی مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ یَا مَعْشَرَ الْخَلَائِقِ غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ حَتَّی تَمُرَّ بِنْتُ حَبِیبِ اللَّهِ إِلَی قَصْرِهَا فَتَمُرُّ إِلَی قَصْرِهَا فَاطِمَةُ ابْنَتِی وَ عَلَیْهَا رَیْطَتَانِ خَضْرَاوَانِ حَوَالَیْهَا سَبْعُونَ أَلْفَ حَوْرَاءَ فَإِذَا بَلَغَتْ إِلَی بَابِ قَصْرِهَا وَجَدَتِ الْحَسَنَ قَائِماً وَ الْحُسَیْنَ نَائِماً مَقْطُوعَ الرَّأْسِ فَتَقُولُ لِلْحَسَنِ مَنْ هَذَا فَیَقُولُ هَذَا أَخِی إِنَّ أُمَّةَ أَبِیکِ قَتَلُوهُ وَ قَطَعُوا رَأْسَهُ فَیَأْتِیهَا النِّدَاءُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ یَا بِنْتَ حَبِیبِ اللَّهِ إِنِّی إِنَّمَا أَرَیْتُکِ مَا فَعَلَتْ بِهِ أُمَّةُ أَبِیکِ لِأَنِّی ادَّخَرْتُ لَکِ عِنْدِی تَعْزِیَةً بِمُصِیبَتِکِ فِیهِ إِنِّی جَعَلْتُ تَعْزِیَتَکِ الْیَوْمَ أَنِّی لَاأَنْظُرُ فِی مُحَاسَبَةِ الْعِبَادِ حَتَّی تَدْخُلَ الْجَنَّةَ أَنْتِ وَ ذُرِّیَّتُکِ وَ شِیعَتُکِ وَ مَنْ أَوْلَاکُمْ مَعْرُوفاً مِمَّنْ لَیْسَ هُوَ مِنْ شِیعَتِکِ قَبْلَ أَنْ أَنْظُرَ فِی مُحَاسَبَةِ الْعِبَادِ فَتَدْخُلُ فَاطِمَةُ ابْنَتِی الْجَنَّةَ وَ ذُرِّیَّتُهَا وَ شِیعَتُهَا وَ مِنْ أَوْلَادِهَا [ مَنْ أَوْلَاکُمْ ] مَعْرُوفاً مِمَّنْ لَیْسَ مِنْ شِیعَتِهَا فَهُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لاٰ یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ قَالَ هَوْلُ یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ هُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خٰالِدُونَ هِیَ وَ اللَّهِ فَاطِمَةُ وَ ذُرِّیَّتُهَا وَ شِیعَتُهَا وَ مَنْ أَوْلَاهُمْ مَعْرُوفاً مِمَّنْ لَیْسَ هُوَ مِنْ شِیعَتِهَا.»
2- (2)) - فجر (89) : 27 - 30؛ «ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته ! * به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است ، باز گرد . * پس در میان بندگانم درآی * و در بهشتم وارد شو .»

از این عالم به تاریک ترین جایگاه، غریبانه و تنها. به جایی که بعد از دفن بدن، روح را در وادی برهوت می برند که تمام پنجره های جهنم به طرف آن وادی باز است و شب و روز حرارت و شعله های جهنم از این پنجره ها به آن وادی می زند.

« النّٰارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهٰا غُدُوًّا وَ عَشِیًّا » (1)

شب و روز برزخ، آتش به آنها دمیده می شود و هیچ کس نیست که آنها را نجات دهد.

آنهایی که مردن تاریکی دارند، به چه علت مرگ آنها ظلمانی است؟ به خاطر ناباب بودن خودشان. از موارد نابابی، خوردن مال حرام است که باعث این نوع از مرگ می شود. روایات مربوط به خوردن مال حرام را از مهم ترین کتاب ها برای شما خواهم گفت. از مواردی که باعث مرگ سخت و بد می شود، خوردن مال مردم است که خیلی رواج دارد. (2)والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:45


1- (1)) - غافر (40) : 46؛ « [عذابشان ] آتش است که صبح و شام بر آن عرضه می شوند.»
2- (2)) - بحار الأنوار: 172/72، باب 58، حدیث 9؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی خَبَرِ الْمِعْرَاجِ قَالَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَرَرْتُ بِقَوْمٍ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ مَوَائِدُ مِنْ لَحْمٍ طَیِّبٍ وَ لَحْمٍ خَبِیثٍ یَأْکُلُونَ اللَّحْمَ الْخَبِیثَ وَ یَدَعُونَ الطَّیِّبَ فَقُلْتُ مَنْ هَؤُلَاءِ یَا جَبْرَئِیلُ فَقَالَ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الْحَرَامَ وَ یَدَعُونَ الْحَلَالَ وَ هُمْ مِنْ أُمَّتِکَ یَا مُحَمَّدُ.» بحار الأنوار: 314/63، باب 2، حدیث 6؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ أَکَلَ الْحَلَالَ قَامَ عَلَی رَأْسِهِ مَلَکٌ یَسْتَغْفِرُ لَهُ حَتَّی یَفْرُغَ مِنْ أَکْلِهِ وَ قَالَ إِذَا وَقَعَتِ اللُّقْمَةُ مِنْ حَرَامٍ فِی جَوْفِ الْعَبْدِ لَعَنَهُ کُلُّ مَلَکٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا دَامَتِ اللُّقْمَةُ فِی جَوْفِهِ لَایَنْظُرُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ مَنْ أَکَلَ اللُّقْمَةَ مِنَ الْحَرَامِ فَقَدْ بٰاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّٰهِ فَإِنْ تَابَ تَابَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ إِنْ مَاتَ فَالنَّارُ أَوْلَی بِهِ.»

پی نوشت ها

4 ورود به قیامت

اشاره

طرق ورود به عالم بعد

تهران، حسینیه مکتب النبی

رمضان 1383

ص:46

ص:47

ص:48

ص:49

ص:50

ص:51

ص:52

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

قرآن مجید راه سفر انسان به آخرت را در دو طریق بیان می کند، و علت تقسیم این سفر به دو کیفیت، دو گروه بودن مردم در طول تاریخ است. از زمان شروع زندگی انسان در کرۀ زمین تا اکنون، مردم دو گروه بوده اند و تا برپا شدن قیامت نیز همین دو گروه خواهند بود.

رگ رگست این آب شیرین آب شور در خلایق می رود تا نفخ صور (1)

البته در دو گروه شدن انسان ها، هیچ اجباری نبوده و نیست، یعنی این خدای متعال نیست که انسان ها را به دو گروه تقسیم کرده است، بلکه خود مردم هستند که به انتخاب و اختیار خودشان دو گروه شده اند که خدا از آن دو گروه خبر می دهد، نه این که باعث دو گروه شدن آنها باشد.

خدا، روشن گر راه هدایت و ضلالت

بسیاری از مسائل که در قرآن مجید مطرح است، فقط خبر از زندگی مردم است، نه این که اجبار پروردگار باشد. تنها چیزی را که نسبت به انسان بعد از آفریده شدن و مکلف شدنش برعهدۀ خدا می داند، فقط راهنمایی و هدایت است:

ص:53


1- (1)) - مثنوی معنوی مولوی.

« أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ * وَ لِسٰاناً وَ شَفَتَیْنِ * وَ هَدَیْنٰاهُ النَّجْدَیْنِ » (1)

دو چشم باز و زبان گویا برای انسان قرار داده ام که اگر بنا باشد بپرسد، بپرسد که جهلش را علاج کند. دو لب نیز دارد که بتواند درست حرف بزند. بعد دو راه و چاه را نیز به او راهنمایی کرده ام؛ گفت: این یک راه است؛ هر کسی در این راه حرکت کند، پایان این راه، رضوان و بهشت است.

ضدّ این راه نیز جاده ای است که وصل به چاه عمیقی به نام دوزخ است، که هر کسی این راه را برود، به ناچار در پایان این راه به دوزخ می افتد. پس ما شما را هدایت کردیم، اما این شما هستید که انتخاب گر هستید. می توانید اشتباه انتخاب نکنید، چون عقل به شما دادم، پیغمبر و امام معصوم علیهم السلام برایتان قرار دادم، کتاب آسمانی برایتان نازل کردم، این چهار حجت من بر شما است. چهره هایی را با عقل کامل در میان شما قرار دادم که حجت پنجم است، پس عذرتان چیست که به جهنم می روید؟

ردّ هر گونه عذر گناه در قیامت

شما باید عذر قابل قبولی برای جهنم نرفتن خود داشته باشید. اگر بگویید: خدا که پیغمبری نفرستاده است:

« لَوْ لاٰ أَرْسَلْتَ إِلَیْنٰا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیٰاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزیٰ » (2)

اگر پیغمبری فرستاده بودی، ما حتماً از احکام و برنامه های تو پیروی می کردیم، خدا جواب می دهد: من که فرستادم، چرا از آنها پیروی نکردید؟ خدا می فرماید:

« فَبَعَثَ اللّٰهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ » (3)

چرا پیروی نمی کنید؟

شما در کنار چند حجت قرار دارید؛ پیغمبران، ائمۀ طاهرین، کتب آسمانی مانند

ص:54


1- (1)) - بلد (90) : 8 - 10؛ «آیا برای او دو چشم قرار ندادیم ؟ * و یک زبان و دو لب ؟ * و او را به راه خیر و شر هدایت نکردیم [ تا راه خیر را بگزیند و راه شر را واگذارد ؟ ]»
2- (2)) - طه (20) : 134؛ «قطعاً می گفتند: پروردگارا! چرا رسولی به سوی ما نفرستادی تا پیش از آنکه خوار و رسوا شویم، آیات تو را پیروی کنیم.»
3- (3)) - بقره (2) : 213؛ «خدا پیامبرانی را مژده دهنده و بیم رسان برانگیخت، و با آنان به درستی و راستی کتاب را نازل کرد.»

قرآن، یا امت های قبلی، تورات، انجیل و زبور و صحف، چهره هایی با عقل کامل، عقل و چشم باز، شما دیگر چه عذری دارید که در طریق گمراهی قدم برمی دارید؟

چند آیه در قرآن مجید است که مربوط به قیامت است. خدا به تمام گمراهان در قیامت می گوید: اینجا جای عذرخواهی و بهانه نیست. چون هر عذری بیاورید، دروغ است، بنابراین از اول راه عذرتراشی را می گیرد، می گوید:

« لاٰ تَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمٰانِکُمْ » (1)

عذری نیاورید، چون هر عذری بیاورید، من به شما ثابت می کنم که دروغ می گویید. تمام امکانات لازم برای حرکت در راه هدایت برای شما بود، بنابراین بهانه نیاورید.

تبیین راه شکر و کفر توسط خدا

در آیۀ دیگر می فرماید:

« إِنّٰا هَدَیْنٰاهُ السَّبِیلَ إِمّٰا شٰاکِراً وَ إِمّٰا کَفُوراً » (2)

ما راه را نشان دادیم، یعنی کار ما تمام و نسخۀ ما کامل است، چون به لفظ ماضی می گوید، نمی گوید: بعد هدایت می کنم، بلکه می گوید: «هَدَیْنٰاهُ » چراغ هدایت من از همان زمان شروع زندگی شما انسان ها روشن بوده، چون وقتی آدم و حوا علیهما السلام را می خواستم روی زمین قرار بدهم و حتی به ابلیس خطاب کردم: من نخواستم که حتی دشمنم به جهنم برود، فقط او را از بارگاه ربوبی خودم بیرون کردم، اما به او و آن زن و شوهر گفتم: «قُلْنَا اهْبِطُوا» « اِهْبِطُوا » جمع است، از سه به بالا را شامل می شود:

« قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهٰا جَمِیعاً فَإِمّٰا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدٰایَ فَلاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ » (3)

ص:55


1- (1)) - توبه (9) : 66؛ «[ بگو : نسبت به اعمال و گفتارتان ] عذرخواهی نکنید که [ عذرخواهی شما را پایه واساسی نیست] یقیناً شما پس از ایمانتان کافر شدید.»
2- (2)) - انسان (76) : 3؛ «ما راه را به او نشان دادیم یا سپاس گزار خواهد بود یا ناسپاس.»
3- (3)) - بقره (2) : 38؛ «گفتیم : همگی از آن [ مرتبه و مقام ] فرود آیید؛ چنانچه از سوی من هدایتی برای شما آمد، پس کسانی که از هدایتم پیروی کنند نه ترسی بر آنان است و نه اندوهگین شوند .»

همگی به روی زمین بروید، اما من بلافاصله شما را راهنمایی می کنم که از چه جاده ای در زندگی حرکت کنید. اگر ابلیس با آن بلایی که بر سر آدم و حوا درآورد، هدایت مرا می پذیرفت، او نیز به بهشت می رفت.

امام صادق علیه السلام می فرماید: حتی خدا حاضر شد که در زمان حضرت موسی علیه السلام از تمام گناهان ابلیس گذشت کند، لذا به او فرمود: به ابلیس بگو: قضای آن سجده ای که نکردی را بر سر قبر آدم بجا بیاور، من گذشته ات را می آمرزم. ابلیس گفت: من به خودش وقتی که زنده بود سجده نکردم، به قبرش سجده کنم؟ (1)پس خودم هستم که بد حرکت می کنم و می گویم: هر چه می خواهد، بشود. خدا که می خواهد با هر نوع دستاویزی مرا به طرف خودش بکشد؛ با انبیا، ائمه، عقل کامل، عالم ربانی، کتب آسمانی، حادثه و اتفاقات، اما من می گویم: صد و بیست و چهار هزار پیغمبر، دوازده امام، قرآن، عقل و تمام حجت های خدا را رها کن. پس چه چیزی در این دنیا نزد تو اهمیت دارد؟ می گوید: رفیق، نوار برای من می گذارد، عرق و شراب به من می دهد، قمار راه می اندازد، بساط زنا برای من فراهم می آورد.

اما به دنبال حضرت ابراهیم علیه السلام ، حضرت علی علیه السلام ، فاطمۀ زهرا علیها السلام بروم که می گویند: ارتباط با نامحرم، ربا، بی حجابی حرام است.

بهشت و جهنم با انتخاب انسان

قرآن می فرماید: جهنمی ها خودشان جهنم را انتخاب می کنند، بهشتی ها نیز خودشان بهشت را برمی گزینند، ما فقط هدایت آنها را به عهده گرفته ایم که بگوییم:

این جاده منتهی به بهشت و این جاده آخرش دوزخ است. انتخاب و اختیار باشما است. هیچ کس به من نگوید که چرا خودت جلوی گمراهی مرا نمی گیری؟ چون من اراده ازلی و ابدیم بر هدایت اجبار تعلق نگرفته است. من به اجبار کسی را به بهشت و جهنم نمی برم. من فقط راه را نشان می دهم.

ص:56


1- (1)) - بحار الأنوار: 280/60 - 281، حدیث 169 - 170؛ «ابْنِ عُمَرَ قَالَ لَقِیَ إِبْلِیسُ مُوسَی فَقَالَ لِمُوسَی أَنْتَ الَّذِی اصْطَفَاکَ اللَّهُ بِرِسَالَتِهِ وَ کَلَّمَکَ تَکْلِیماً أَذْنَبْتُ وَ أَنَا أُرِیدُ أَنْ أَتُوبَ فَاشْفَعْ لِی إِلَی رَبِّی أَنْ یَتُوبَ عَلَیَّ قَالَ مُوسَی نَعَمْ فَدَعَا مُوسَی رَبَّهُ فَقِیلَ یَا مُوسَی قَدْ قُضِیَتْ حَاجَتُکَ فَلَقِیَ مُوسَی إِبْلِیسَ وَ قَالَ قَدْ أُمِرْتَ أَنْ تَسْجُدَ بِقَبْرِ آدَمَ وَ یُتَابَ عَلَیْکَ فَاسْتَکْبَرَ وَ غَضِبَ وَ قَالَ لَمْ أَسْجُدْ لَهُ حَیّاً أَسْجُدُ لَهُ مَیِّتاً ثُمَّ قَالَ إِبْلِیسُ یَا مُوسَی إِنَّ لَکَ عَلَیَّ حَقّاً بِمَا شَفَعْتَ لِی إِلَی رَبِّکَ فَاذْکُرْنِی عِنْدَ ثَلَاثٍ لَاأَهْلِکُکَ فِیمَنْ أُهْلِکُ اذْکُرْنِی حِینَ تَغْضَبُ فَإِنِّی أَجْرِی مِنْکَ مَجْرَی الدَّمِ وَ اذْکُرْنِی حِینَ تَلْقَی الزَّحْفَ فَإِنِّی آتِی ابْنَ آدَمَ حِینَ یَلْقَی الزَّحْفَ فَأُذَکِّرُهُ وُلْدَهُ وَ زَوْجَتَهُ حَتَّی یُوَلِّی وَ إِیَّاکَ أَنْ تُجَالِسَ امْرَأَة لَیْسَتْ بِذَاتِ مَحْرَمٍ فَإِنِّی رَسُولُهَا إِلَیْکَ وَ رَسُولُکَ إِلَیْهَا.» «أَنَسٍ قَالَ إِنَّ نُوحاً لَمَّا رَکِبَ السَّفِینَةَ أَتَاهُ إِبْلِیسُ فَقَالَ لَهُ نُوحٌ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا إِبْلِیسُ قَالَ فَمَا جَاءَ بِکَ قَالَ جِئْتُ تَسْأَلُ لِی رَبَّکَ هَلْ لِی مِنْ تَوْبَةٍ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ أَنَّ تَوْبَتَهُ أَنْ یَأْتِیَ قَبْرَ آدَمَ فَیَسْجُدَ لَهُ قَالَ أَمَّا أَنَا لَمْ أَسْجُدْ لَهُ حَیّاً أَسْجُدُ لَهُ مَیِّتاً قَالَ فَ اسْتَکْبَرَ وَ کٰانَ مِنَ الْکٰافِرِینَ.»

این که بگویی: چرا جلوی مرا نمی گیری که من با زن نامحرم نروم، عرق نخورم، ورق بازی و قمار نکنم؟ اگر تو جلوی مرا بگیری، من این گونه گناه نمی کنم؟ چون به من چه که جلویت را بگیرم. من تو را رانندۀ بدن و روحت قرار داده ام، هر کجا که احساس خطر می کنی، ترمز کن. ماه مبارک رمضان بهترین دلیل بر این است که همه می توانند از حرام خودداری کنند.

« إِنّٰا هَدَیْنٰاهُ السَّبِیلَ إِمّٰا شٰاکِراً وَ إِمّٰا کَفُوراً »

می گوید: گروهی راه هدایت را انتخاب می کنند که آخرت بهشت است، گروهی نیز راه ضلالت، کفر و شرک را انتخاب می کنند که آخرش جهنم است.

این که انسان ها دو گونه می میرند و به آخرت سفر می کنند؛ سفری که برای گروه مؤمن است زیباترین و راحت ترین سفر است، که آیات و روایات می گویند: اول این سفر، پایان همۀ رنج ها، غصه ها، غربت ها، دردها و ناراحتی ها است.

به محض این که چشمش به ملک الموت می افتد، تمام لذّت عالم در وجودش ظهور می کند، چرا؟ برای این که در همان حال احتضار، با دیدن ملک الموت این معنا را با عمق قلبش درک می کند که زمان فراق تمام شده و زمان وصال است:

« إِنَّ الَّذِینَ قٰالُوا رَبُّنَا اللّٰهُ ثُمَّ اسْتَقٰامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاٰئِکَةُ أَلاّٰ تَخٰافُوا وَ لاٰ تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ » (1)

این یکی از سندهای بسیار زیبای قرآن است.

دل، جایگاه پروردگار

کسانی که آمدند و به ایمان به من اقرار کردند، گفتند که همه کار ما پروردگار یکتا است، به شیطان ها و خانواده اعلان کردند: مالک، صاحب اختیار، فرمانده، مدبّر و مربی ما در این عالم فقط خدا است و بر این اعتقاد نیز پایداری کردند و هیچ

ص:57


1- (1)) - فصلت (41) : 30؛ «بی تردید کسانی که گفتند : پروردگار ما خداست ؛ سپس [ در میدان عمل بر این حقیقت ] استقامت ورزیدند ، فرشتگان بر آنان نازل می شوند [ و می گویند : ] مترسید و اندوهگین نباشید و شما را به بهشتی که وعده می دادند ، بشارت باد .»

برنامه ای این ها را از مرحلۀ هدایت دور نکرد؛ جلوه ها، زینت ها، فسادها، فتنه ها، آشوب ها، مقاله ها، ماهواره ها، سریال ها، سی دی ها، هیچ کدام آنها را از من جدا نکرد، چون این ها آدم های خیلی فهمیده ای هستند.

مگر می شود کسی به حق وصل شود و جاهل بمیرد؟ پروردگار عالم، عقل بی نهایت است، انسان با عقل جزئی، اگر به این عقل بی نهایت ربط پیدا کند، خدا می داند که چه انقلابی در وجودش ایجاد می شود.

کودکی را به مکتب بردند، معلم به او گفت: بگو یک، گفت: یک. گفت: بگو دو.

گفت: نمی گویم ما همان یک را داریم که همه چیز در همان یک هست. دو نداریم.

تمام آفرینش جلوۀ همان یک است. به پدر بچه گفت: از فردا به بعد این بچه را جای من و مرا در میان بچه ها بگذار، برای این که همه علم در حرف این بچه است.

امروز شاه انجمن دلبران یکی است دلبر اگر هزار، ولی دل، بر آن یکی است (1)

مگر دلمان را ارزان به دست آوردیم که به غارت این افراد فاسد و خبیث و آلوده بدهیم. یک دل که بیشتر به ما نداده اند؛ که حضرت حق می فرماید:

« مٰا جَعَلَ اللّٰهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ » (2)

من برای هیچ کدام دو دل نگذاشتم، دلی به شما دادم که آن نیز جایگاه خودم است. چه کسی بهتر از صاحب دل؟

عاقبت اندیشی مؤمن

زلیخا به حضرت یوسف علیه السلام گفت:

فقط برای یک بار نگاهی به من کن، من یک بار تو را دیدم، دلباخته شدم و تو را می خواهم، تو نیز یک بار مرا نگاه کن.

حضرت یوسف علیه السلام فرمود: من همیشه نتیجه را نگاه می کنم. تا در این گونه موارد

ص:58


1- (1)) - حافظ شیرازی.
2- (2)) - احزاب (33) : 4؛ «خدا برای هیچ مردی در درونش دو قلب قرار نداده.»

پر از نفرت شوم و اصلاً هیچ چیزی را نگاه نکنم. (1)گفت: نتیجه چیست؟ گفت: من آن زمانی را نگاه می کنم که درب قبر را بستند و رفتند. کرم ها آمدند و ابرو، لب ها، چشم ها، موها و صورتت را خورده اند، شکلی را دارم نگاه می کنم که گرگ بیابان نیز از آن فرار می کند. زنا کنم؟ آنچه جوان در آینه ببیند پیر در خشت خام بیند.

« إِنَّ الَّذِینَ قٰالُوا رَبُّنَا اللّٰهُ ثُمَّ اسْتَقٰامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاٰئِکَةُ أَلاّٰ تَخٰافُوا وَ لاٰ تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ »

البته این آیه خیلی توضیح دارد. یعنی عمق آیه را که آدم می شکافد، نگاه می کند که از لذت معنوی دارد از خود بی خود می شود.

آیه مربوط به مؤمنین زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله نیست، آیه به صورت کلی می گوید. در همۀ زمان ها فساد بوده است، شما خیال می کنید که زمان قاجاریه، صفویه و زندیه در ایران فساد نبوده است؟ فساد همیشه بوده، ما نباید در مقابل فساد سست باشیم که فساد در همه جای زندگی ما رخنه کند.

صفات مؤمن در بعضی از روایات

به تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام :

ما باید در زندگی مانند کوه باشیم؛

«کنت کالجبل لاتحرّکه العواصف» (2)

یا امام علی علیه السلام می فرماید:

«شیعتنا کالنحل» (3)

شیعیان ما مانند زنبور عسل، منبع فایده و سود هستند. زنبور فقط به دنبال شیره هایی می گردد که تبدیل به عسل می شود، هیچ گاه روی نجاست نمی نشیند. در

ص:59


1- (1)) - اشاره به آیات: سوره یوسف (12) : 23 - 24؛ «و آن [ زنی ] که یوسف در خانه اش بود ، از یوسف با نرمی و مهربانی خواستار کام جویی شد ، و [ در فرصتی مناسب ] همۀ درهای کاخ را بست و به او گفت : پیش بیا [ که من در اختیار توام ] یوسف گفت : پناه به خدا ، او پروردگار من است ، جایگاهم را نیکو داشت ، [ من هرگز به پروردگارم خیانت نمی کنم ] به یقین ستمکاران رستگار نمی شوند . * بانوی کاخ [ چون خود را در برابر یوسفِ پاکدامن ، شکست خورده دید با حالتی خشم آلود ] به یوسف حمله کرد و یوسف هم اگر برهان پروردگارش را [ که جلوۀ ربوبیت و نور عصمت و بصیرت است ] ندیده بود [ به قصد دفاع از شرف و پاکی اش ] به او حمله می کرد [ و در آن حال زد و خورد سختی پیش می آمد و با مجروح شدن بانوی کاخ ، راه اتهام بر ضد یوسف باز می شد ، ولی دیدن برهان پروردگارش او را از حمله بازداشت و راه هر گونه اتهام از سوی بانوی کاخ بر او بسته شد ] . [ ما ] این گونه [ یوسف را یاری دادیم ] تا زد و خورد[ ی که سبب اتهام می شد ] و [ نیز ] عمل خلاف عفت آن بانو را از او بگردانیم ؛ زیرا او از بندگان خالص شدۀ ما [ از هر گونه آلودگی ظاهری و باطنی ] بود .»
2- (2)) - من لایحضره الفقیه: 53/2، زیارة اخری لامیرالمؤمنین علیه السلام ، حدیث 3199.
3- (3)) - غررالحکم: 118، حدیث 2051؛ «شِیعَتُنَا کَالنَّحْلِ لَوْ عَرَفُوا مَا فِی جَوْفِهَا لَأَکَلُوهَا.»

این بیابان ها می رود و بهترین گل ها و شکوفه ها را پیدا می کند. نوشته اند که زنبور با این جثه اش از کندو که در می آید،تا زمانی که برگردد و آن شیره های خورده را تبدیل به عسل کند، معادل چهارده فرسخ راه می رود.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

مؤمن فقط به دنبال گل و شیرۀ گل می گردد، نه دنبال بول و غائط، آن مگس است که به دنبال نجاست می گردد. (1) « إِنَّ الَّذِینَ قٰالُوا رَبُّنَا اللّٰهُ ثُمَّ اسْتَقٰامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاٰئِکَةُ أَلاّٰ تَخٰافُوا وَ لاٰ تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ »

مؤمن و کلیه کسانی که در جادۀ هدایت هستند، چقدر ارزش دارند؟ هنگام مردن، ملائکه بر آنها نازل می شوند، می گویند: نترسید، چون شما را به جای ترسناکی نمی بریم. غصه نخورید، چون هیچ چیزی از شما نمی خواهیم بگیریم. هر کار مثبتی کردید، با خودتان برمی دارید و می برید.

پرده را کنار می زنند، ملائکه به شما می گویند: آمدیم تا شما را به این بهشتی که از پیش در قرآن به شما وعده می دادند، بشارت دهیم. آن بهشت اینجا است:

« فِیهٰا مٰا تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فِیهٰا مٰا تَدَّعُونَ * نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ » (2)

در این بهشتی که می خواهیم شما را ببریم، هر چیزی که بخواهید برای شما فراهم است.

پایان آیه خیلی جالب است. می دانید در این بهشت میهمان دار شما کیست؟ خدای غفور و رحیم. قبل از این که شما را به بهشت ببرد، گناهانتان را می آمرزد و بعد رحمتش را دریاوار به شما وصل می کند.

مرگ طبقۀ دوم نیز کاملاً ضدّ این ها است. شما هر برنامۀ مثبت در این نوع مرگ

ص:60


1- (1)) - بحار الأنوار: 238/61؛ «رَوَی أَحْمَدُ وَ ابْنُ أَبِی شَیْبَةَ وَ الطَّبَرَانِیُّ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ الْمُؤْمِنُ کَالنَّحْلَةِ تَأْکُلُ طَیِّباً وَ تَضَعُ طَیِّباً وَقَعَتْ فَلَمْ تَکْسِرْ وَ لَمْ تَفْسُدْ.» وفی شعب البیهقی عن مجاهد قال صاحبت عمر من مکة إلی المدینة فما سمعته یحدث عن رسول الله صلی الله علیه و آله إلا هذا الحدیث : إِنَّ مَثَلَ الْمُؤْمِنِ کَمَثَلِ النَّحْلَةِ إِنْ صَاحَبْتَهُ نَفَعَکَ وَ إِنْ شَاوَرْتَهُ نَفَعَکَ وَ إِنْ جَالَسْتَهُ نَفَعَکَ وَ کُلُّ شَأْنِهِ مَنَافِعُ وَ کَذَلِکَ النَّحْلَةُ کُلُّ شَأْنِهَا مَنَافِعُ.»
2- (2)) - فصلت (41) : 31 - 32؛ «آنچه دلتان بخواهد ، در بهشت برای شما فراهم است ، و در آن هر چه را بخواهید ، برای شما موجود است . * رزق آماده ای از سوی آمرزندۀ مهربان است .»

می بینید، همه را برعکس کنید، نوع مرگ آنها معلوم می شود.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:61

پی نوشت ها

5 خیر البشر

اشاره

نشانه های پیامبر صلی الله علیه و آله

تهران، حسینیه مکتب النبی

رمضان 1383

ص:62

ص:63

ص:64

ص:65

ص:66

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

1 - حلال کنندۀ پاکیزه ها

اشاره

قرآن مجید می فرماید:

یهودیان و مسیحیان قبل از بعثت پیغمبر صلی الله علیه و آله ، نشانه ها و اوصاف پیغمبر صلی الله علیه و آله را در دو کتاب تورات و انجیل خوانده بودند. قبل از بعثت، آن نشانه ها و اوصاف در تورات و انجیل بود، آنها می خواندند و می دیدند.

« الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرٰاةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهٰاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبٰاتِ » (1)

از نشانه های او این است که خداوند متعال هر چه جنس پاکیزه در عالم آفریده است، هیچ کدام را از انسان ها منع نمی کند و مصرفش را جایز می داند.

خداوند متعال حلال های پاکیزۀ خودش را در کتاب های قبل از قرآن و از زبان انبیا علیهم السلام بیان کرد، اما عدّه ای در تاریخ آمدند وبرنامه هایی را با جا انداختن خودشان در بین مردم به عنوان معلم و استاد، حرام کردند.

ص:67


1- (1)) - اعراف (7) : 157؛ «همان کسانی که از این رسول و پیامبر « ناخوانده درس » که او را نزد خود [ با همۀ نشانه ها و اوصافش ] در تورات وانجیل نگاشته می یابند ، پیروی می کنند ؛ پیامبری که آنان را به کارهای شایسته فرمان می دهد ، و از اعمال زشت بازمی دارد ، و پاکیزه ها را بر آنان حلال می نماید.»

حلال و حرام کردن، حق خدا

از نشانه های این پیغمبر صلی الله علیه و آله این است که: حلالی را بر مردم حرام نمی کند. در قرآن مجید نیز به مردم سفارش می کند که هیچ وقت از خود حکم در نیاورید و نگویید: «هذا حلال و هذا حرام» نظر دادن در حلیّت و حرمت مربوط به شما نیست که بگویید: من چهل روز آب خوردن را بر خود حرام می کنم، چنین حقی ندارید. یا پوشیدن لباس پنبه ای و پشمی، یا خوردن گوشت، یا چند ماه حق همسرم را بر خود حرام می کنم.

این ها دخالت در کار خداست. حلال و حرام کردن ها ربطی به شما ندارد. خدا پاکیزه ها را به زبان پیغمبر صلی الله علیه و آله حلال اعلان کرده است. زمانی که ایشان مبعوث به رسالت شد، خیلی چیزها را یهودی ها و مسیحی ها حرام می دانستند که حرام نبود، ایشان آمد و اعلان کرد که این ها جزء پاکیزه های خلقت است و حرام نیست، بلکه حلال است. (1)

روابط فرزند مسلمان و والدین کافر

مردی به امام صادق علیه السلام فرمود:

من مادرم مسیحی است و تک فرزند هستم، پدرم مرده و مادرم کسی را ندارد.

نمی توانم تنها به جایی دیگر بروم و زندگی کنم، مادرم پیر است و نیازمند به پرستار است، چه کنم؟ وقتی به خانه می روم، مادرم غذا درست کرده، باید بخورم، یا در این ظرف ها من باید از آب همان ها وضو بگیرم، من مسلمان هستم، حکم آن چه می شود؟

امام علیه السلام فرمودند: آیا مادر شما شراب می خورد؟ گفت: نه. فرمودند: آیا گوشت خوک می خورد؟ گفت: آقا! در مدینه گوشت گوسفند پیدا نمی شود، چه رسد به

ص:68


1- (1)) - اشاره به سوره نحل (16) : 116؛ «و به سبب دروغی که زبانتان گویای به آن است ، نگویید : این حلال است و این حرام ، تا به دروغ به خدا افترا بزنید [ که این حلال و حرام حکم خداست ] ؛ مسلماً کسانی که به خدا دروغ می بندند ، رستگار نخواهند شد .» تفسیرالقمی: 392/1؛ «ثم قال عز و جل : وَ لاٰ تَقُولُوا لِمٰا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هٰذٰا حَلاٰلٌ وَ هٰذٰا حَرٰامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَی اللّٰهِ الْکَذِبَ قال هو ما کانت الیهود یقولون ما فی بطون هذه الأنعام خالصة لذکورنا و محرم علی أزواجنا.» تفسیرالمیزان: 12/ 365 - 366؛ «قوله تعالی وَ لاٰ تَقُولُوا لِمٰا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هٰذٰا حَلاٰلٌ وَ هٰذٰا حَرٰامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَی اللّٰهِ الْکَذِبَ الخ ما فی قوله لما تصف مصدریة والکذب مفعول تصف أی لا تقولوا هذا حلال وهذا حرام بسبب وصف ألسنتکم لغایة افتراء الکذب علی الله. وکون الخطاب فی الآیات للمؤمنین علی ما یؤیده سیاقها کما مر أو لعامة الناس یؤید ان یکون المراد بقوله ولا تقولوا لما تصف ألسنتکم الکذب هذا حلال وهذا حرام النهی عن الابتداع بادخال حلال أو حرام فی الاحکام الجاریة فی المجتمع المعمولة بینهم من دون ان ینزل به الوحی فان ذلک من ادخال ما لیس من الدین فی الدین وافتراء علی الله وان لم ینسبه واضعه إلیه تعالی وذلک أن الدین فی عرف القرآن هو سنة الحیاة وقد تکرر منه سبحانه قوله یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ وَ یَبْغُونَهٰا عِوَجاً أو ما یقرب منه فالدین لله ومن زاد فیه شیئا فقد نسبه إلیه تعالی افتراء علیه وان سکت عن الاسناد أو نفی ذلک بلسانه. وذکر الجمهور ان المراد بالآیة النهی عما کان المشرکون یحلونه کالمیتة والدم وما أهل لغیر الله به أو یحرمونه کالبحیرة والسائبة وغیرهما والسیاق کما مر لا یؤیده. ثم قال سبحانه فی مقام تعلیل النهی إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللّٰهِ الْکَذِبَ لاٰ یُفْلِحُونَ ثم بین حرمانهم من الفلاح بقوله مَتٰاعٌ قَلِیلٌ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ .» در تفسیر مجمع البیان: 207/6 مطالب ارزنده ای در این باره آمده است.

گوشت خوک. فرمود: اگر مادرت اهل شراب و گوشت خوک خوردن نیست، با او که هم غذا شوی، لازم نیست دست و دهنت را آب بکشی. گفت: دلیل آن چیست؟

امام علیه السلام این آیه از قرآن را فرمودند:

« وَ طَعٰامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتٰابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعٰامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ » (1)

غذای اهل کتاب برای شما پاک است. تا زمانی که زندگی آنها به گوشت خوک یا الکل و شراب آلوده نشده باشد. اسلام دین سخت گیری نیست، می گوید:

« الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبٰاتُ » (2)

تمام پاکیزه ها، هر چیزی که پاکیزه است بر شما حلال است. (3)روحانی با سوادی بود، من خدمت ایشان درس می خواندم، کتاب مهم درسی داشتیم، که من بخشی از آن را نخوانده بودم، از ایشان خواهش کردم، گفت: به منزل بیا تا برایت بگویم. یادم هست که من در کنار او نشسته بودم، شخص خیلی مقدس و متدینی آمد و گفت: پولی در بانک گذاشته ام، به من اعلام کردند که ما در تقسیم جوایز برای این دفترچه ها اسم شما را اعلام کردیم که به شما تعلق گرفته است.

ایشان فرمودند: این جایزه را گرفته ای؟ گفت: نه. آن روحانی گفت: چرا نگرفتی؟ این که حرام حرام نیست؟

2- حرام کننده خبائث

حلال خدا را نباید حرام کرد، این یکی از نشانه های پیغمبر صلی الله علیه و آله است. نشانۀ دیگر ایشان این است که آلوده ها - خبائث - را بر مردم حرام می کند. می گوید:

« وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبٰائِثَ » (4)

خوردن و فروختن خون حرام است، اما علم ترقی کرده است، شخص تصادف کرده ای که به بیمارستان می آورند، چند کیسۀ خون می خواهد، وگرنه می میرد،

ص:69


1- (1)) - مائده (5) : 5؛ «و طعام اهل کتاب [ که مخلوط با مواد حرام و نجس نیست ] بر شما حلال و طعام شما هم بر آنان حلال است .»
2- (2)) - مائده (5) : 5؛ «امروز همۀ پاکیزه ها [ ی از رزق خدا ] برای شما حلال شد.»
3- (3)) - الکافی: 160/2 - 161، حدیث 11؛ «زَکَرِیَّا بْنِ إِبْرَاهِیمَ قَالَ کُنْتُ نَصْرَانِیّاً فَأَسْلَمْتُ وَ حَجَجْتُ فَدَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقُلْتُ إِنِّی کُنْتُ عَلَی النَّصْرَانِیَّةِ وَ إِنِّی أَسْلَمْتُ فَقَالَ وَ أَیَّ شَیْ ءٍ رَأَیْتَ فِی الْإِسْلَامِ قُلْتُ قَوْلَ اللَّهِ عز و جل مٰا کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتٰابُ وَ لاَ الْإِیمٰانُ وَ لٰکِنْ جَعَلْنٰاهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشٰاءُ فَقَالَ لَقَدْ هَدَاکَ اللَّهُ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اهْدِهِ ثَلَاثاً سَلْ عَمَّا شِئْتَ یَا بُنَیَّ فَقُلْتُ إِنَّ أَبِی وَ أُمِّی عَلَی النَّصْرَانِیَّةِ وَ أَهْلَ بَیْتِی وَ أُمِّی مَکْفُوفَةُ الْبَصَرِ فَأَکُونُ مَعَهُمْ وَ آکُلُ فِی آنِیَتِهِمْ فَقَالَ یَأْکُلُونَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ فَقُلْتُ لَاوَ لَایَمَسُّونَهُ فَقَالَ لَابَأْسَ فَانْظُرْ أُمَّکَ فَبَرَّهَا فَإِذَا مَاتَتْ فَلَا تَکِلْهَاإِلَی غَیْرِکَ کُنْ أَنْتَ الَّذِی تَقُومُ بِشَأْنِهَا وَ لَاتُخْبِرَنَّ أَحَداً أَنَّکَ أَتَیْتَنِی حَتَّی تَأْتِیَنِی بِمِنًی إِنْ شَاءَ اللَّهُ قَالَ فَأَتَیْتُهُ بِمِنًی وَ النَّاسُ حَوْلَهُ کَأَنَّهُ مُعَلِّمُ صِبْیَانٍ هَذَا یَسْأَلُهُ وَ هَذَا یَسْأَلُهُ فَلَمَّا قَدِمْتُ الْکُوفَةَ أَلْطَفْتُ لِأُمِّی وَ کُنْتُ أُطْعِمُهَا وَ أَفْلِی ثَوْبَهَا وَ رَأْسَهَا وَ أَخْدُمُهَا فَقَالَتْ لِی یَا بُنَیَّ مَا کُنْتَ تَصْنَعُ بِی هَذَا وَ أَنْتَ عَلَی دِینِی فَمَا الَّذِی أَرَی مِنْکَ مُنْذُ هَاجَرْتَ فَدَخَلْتَ فِی الْحَنِیفِیَّةِ فَقُلْتُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ نَبِیِّنَا أَمَرَنِی بِهَذَا فَقَالَتْ هَذَا الرَّجُلُ هُوَ نَبِیٌّ فَقُلْتُ لَاوَ لَکِنَّهُ ابْنُ نَبِیٍّ فَقَالَتْ یَا بُنَیَّ إِنَّ هَذَا نَبِیٌّ إِنَّ هَذِهِ وَصَایَا الْأَنْبِیَاءِ فَقُلْتُ یَا أُمَّهْ إِنَّهُ لَیْسَ یَکُونُ بَعْدَ نَبِیِّنَا نَبِیٌّ وَ لَکِنَّهُ ابْنُهُ فَقَالَتْ یَا بُنَیَّ دِینُکَ خَیْرُ دِینٍ اعْرِضْهُ عَلَیَّ فَعَرَضْتُهُ عَلَیْهَا فَدَخَلَتْ فِی الْإِسْلَامِ وَ عَلَّمْتُهَا فَصَلَّتِ الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ وَ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الآْخِرَةَ ثُمَّ عَرَضَ لَهَا عَارِضٌ فِی اللَّیْلِ فَقَالَتْ یَا بُنَیَّ أَعِدْ عَلَیَّ مَا عَلَّمْتَنِی فَأَعَدْتُهُ عَلَیْهَا فَأَقَرَّتْ بِهِ وَ مَاتَتْ فَلَمَّا أَصْبَحَتْ کَانَ الْمُسْلِمُونَ الَّذِینَ غَسَّلُوهَا وَ کُنْتُ أَنَا الَّذِی صَلَّیْتُ عَلَیْهَا وَ نَزَلْتُ فِی قَبْرِهَا.»
4- (4)) - اعراف (7) : 157؛ «و ناپاک ها را بر آنان حرام می کند.»

تزریق خون به او عیبی ندارد. هر کسی به او خون بدهد، و بگوید: من دارم، به فلان مبلغ می فروشم، اسلام می گوید: عیبی ندارد. اگر من خون را حرام می کنم، خوردنش را حرام می کنم، ولی اگر پای زنده نگهداشتن انسان در میان باشد، نه تنها حرام نمی کنم، بلکه فروختن آن را حلال می کنم.

گوشت خوک خبیث و حرام است. می گویند: آن را می برند و در دستگاه می گذارند، در درجه ای از حرارت که حتی یک میکروب در آن نماند، قرآن می گوید:

من نظرم، نظر نیمه کاره نیست. فقط ظاهر گوشت را نمی بینم که می گویم حرام است، اثر گوشت در روح انسان را نیز می بینم که اثر ضدّ اخلاقی دارد؛ اگر بخوری، اثرات منفی در جسم و جان تو می گذارد، پس حرام است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

«اِنَّ اللّه غَیورٌ وَ یُحِبُّ کُلّ غَیور» (1) خدا اهل غیرت است. خدا مرد غیرتمند را دوست دارد. مرد غیرتمند کسی است که همسرش محفوظ بماند، و ارتباطی با نامحرم ها ندارد. به خلاف اروپا و آمریکا که پر از این بی غیرتی ها است. یکی از علل این بی غیرتی ها در اثر گوشت خوک است که همیشه می خورند.

در آنجا همه نوع گوشت را حلال کردند، و می خورند؛ گوشت مار، قورباغه، سگ، گربه، میمون. البته چینی ها بدتر هستند. می گویند: ما سه چیز را نمی خوریم، کشتی، هواپیما، ماشین، چون نمی توان خورد.

اگر قرآن می گوید این خبیث است، فقط ظاهرش را نگاه نمی کند، بلکه با دید کامل، ظاهر و باطن گوشت و اثر آن را نگاه می کند. مثلاً می گوید: گوشت الاغ مکروه است، چون اگر کسی بخورد، اخلاق الاغی پیدا می کند، اما چرا گوشت گوسفند حلال است؟ چون که گوسفند هیچ جنبۀ اخلاقی منفی ندارد، مفید، آرام، تسلیم و حلال است.

ص:70


1- (1)) - الکافی: 536/5، حدیث 1؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی غَیُورٌ یُحِبُّ کُلَّ غَیُورٍ وَ لِغَیْرَتِهِ حَرَّمَ الْفَوَاحِشَ ظَاهِرَهَا وَ بَاطِنَهَا.» وسائل الشیعة: 153/20، باب 77، حدیث 25285؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ إِذَا أُغِیرَ الرَّجُلُ فِی أَهْلِهِ أَوْ بَعْضِ مَنَاکِحِهِ مِنْ مَمْلُوکِهِ فَلَمْ یَغَرْ وَ لَمْ یُغَیِّرْ بَعَثَ اللَّهُ إِلَیْهِ طَائِراً یُقَالُ لَهُ الْقَفَنْدَرُ حَتَّی یَسْقُطَ عَلَی عَارِضَةِ، بابِهِ ثُمَّ یُمْهِلَهُ أَرْبَعِینَ یَوْماً ثُمَّ یَهْتِفَ بِهِ إِنَّ اللَّهَ غَیُورٌ یُحِبُّ کُلَّ غَیُورٍ فَإِنْ هُوَ غَارَ وَ غَیَّرَ (فَأَنْکَرَ ذَلِکَ) وَ إِلَّا طَارَ حَتَّی یَسْقُطَ عَلَی رَأْسِهِ فَیَخْفِقَ بِجَنَاحَیْهِ ثُمَّ یَطِیرَ عَنْهُ فَیَنْزِعُ اللَّهُ بَعْدَ ذَلِکَ مِنْهُ رُوحَ الْإِیمَانِ وَ تُسَمِّیهِ الْمَلَائِکَةُ الدَّیُّوثَ.»

3- دعوت کنندۀ به کار خیر

اشاره

قرآن در دنبالۀ بیان نشان های پیامبر صلی الله علیه و آله می گوید:

« یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهٰاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ » (1)

با همۀ وجود، با حرص و عشق به انسان ها، می خواهد همۀ مردم را به کار خیر وارد کند. نمی خواهد دست کسی از خیر بسته باشد.

به پیغمبر صلی الله علیه و آله گفت: می خواهم در شب های ماه رمضان افطاری بدهم، اما نمی توانم. می خواهم جزء افطار دهندگان خدا حساب شوم.

فرمودند: می توانی یک خرما اول افطار به روزه دار تعارف کنی؟ اگر نمی توانی، نصف یک خرما، با محبت در دهان روزه دار بگذار، خداوند تو را جزء افطاری دهندگان حساب می کند. اگر نمی توانی آن نصف خرما را نیز بدهی، در برخورد با برادر مسلمان و مؤمنت، به او سلام کن و لبخند بزن، تو را جزء افطاری دهندگان حساب می کنند. (2)

اهتمام به انجام خیر در حد توان

به مردم می فرمودند: حتی هنگام صبح که از خانه بیرون می آیید، می بینید در کوچه استخوان، ذره ای زباله، آجر یا خشت افتاده، این را از میان راه مردم کنار بزنید، همین کار، ثواب صدقه در راه خدا را دارد. کار خیر را ترک نکن.

گفت: دیگر چه کنم؟ فرمود: اگر ازدواج پسر و دختری به مشکل برخورد کرده، تو زبان نرم و گرمی داری، برو با خانوادۀ دختر و پسر صحبت کن. آن شخص در باطنش گفت: اگر ما برویم و با پدر و مادر دختر صحبت کنیم، چه ثوابی به ما می دهند؟ پیغمبر صلی الله علیه و آله باطنش را خواند، فرمود: بهشت چند در، یعنی چند مقام

ص:71


1- (1)) - اعراف (7) : 157؛ «پیامبری که آنان را به کارهای شایسته فرمان می دهد، و از اعمال زشت باز می دارد.»
2- (2)) - بحار الأنوار: 317/93، باب 39، حدیث 9؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی خُطْبَتِهِ فِی فَضْلِ شَهْرِ رَمَضَانَ أَیُّهَا النَّاسُ مَنْ فَطَّرَ مِنْکُمْ صَائِماً مُؤْمِناً فِی هَذَا الشَّهْرِ کَانَ لَهُ بِذَلِکَ عِنْدَ اللَّهِ عِتْقُ رَقَبَةٍ وَ مَغْفِرَةٌ لِمَا مَضَی مِنْ ذُنُوبِهِ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ لَیْسَ کُلُّنَا یَقْدِرُ عَلَی ذَلِکَ فَقَالَ صلی الله علیه و آله اتَّقُوا النَّارَ وَ لَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ اتَّقُوا النَّارَ وَ لَوْ بِشَرْبَةٍ مِنْ مَاءٍ.» بحار الأنوار:93/ 316، باب 39، حدیث 4؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ فَطَّرَ مُؤْمِناً فِی شَهْرِ رَمَضَانَ کَانَ لَهُ بِذَلِکَ عِتْقُ رَقَبَةٍ وَ مَغْفِرَةٌ لِذُنُوبِهِ فِیمَا مَضَی فَإِنْ لَمْ یَقْدِرْ إِلَّا عَلَی مَذْقَةِ لَبَنِ فَفَطَّرَ بِهَا صَائِماً أَوْ شَرْبَةٍ مِنْ مَاءٍ عَذْب.»

دارد؟ گفت: هشت در. حضرت فرمود: کسی که با زبان و اخلاقش، واسطۀ بین ازدواج دختر و پسری شود، یکی از درهای بهشت را خدا وقف این گونه افراد کرده است. (1)پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید: لازم نیست کار خیر را تنها انجام دهید، گاهی نمی شود تنها انجام داد و باید جمع شوید، و با هم انجام دهید.

در یکی از شهرها منبر می رفتم، پدر با ادبی آمد، گفت: پسر من بچۀ مؤمن، متدین و درس خوانده ای است. او گفته است که در محل خودمان برای من زن بگیرید، ما رفتیم و دختر بزرگواری در همین منطقه برایش دیدیم، ولی آنها این دختر را نمی دهند. پسر ما هم می گوید: من اوصاف این دختر را شنیدم و فقط او را می خواهم. آن دختر نیز میل دارد که با این پسر ازدواج کند، ولی نمی گذارند، بخصوص مادر دختر. چه کنم؟

پدر دختر را دیدم، گفتم: بیا با خدا معامله کن. گفت: همسرم نمی گذارد. بالاخره چند نفر از خانوادۀ این ها و چند نفر از خانوادۀ آنها جمع شدیم و مشکل را حل کردیم.

جوان ها! به کار خیر عادت کنید. نگذارید این عمر گرانبها بیهوده بگذرد. حتماً روزی چند کار خیر انجام دهید. در دین ما تمام عبادات در دو مرحلۀ عبادت رب و خدمت به خلق متمرکز است.

امام مجتبی علیه السلام و اهتمام به امور مسلمین

بعضی از شما به مکه رفته اید. می دانید که: وقتی در مسجد شجره محرم می شوید، گرچه مستحب باشد، ولی اتمام عمل بعد از محرم شدن واجب است.

در احرام نمی توانید بگویید: من پشیمان شدم، لباس احرام را درآورم و لباس هایم را بپوشم، عمره که واجب نیست. بله، تا عمره نرفتید واجب نیست، ولی وقتی محرم

ص:72


1- (1)) - ارشاد القلوب: 174/1؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ شَهِدَ نِکَاحَ امْرَأَةٍ مُسْلِمَةٍ کَانَ خَائِضاً فِی رَحْمَةِ اللَّهِ تَعَالَی وَ لَهُ ثَوَابُ أَلْفِ شَهِیدٍ وَ کَانَ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ یَخْطُوهَا ثَوَابُ نَبِیٍّ وَ کَتَبَ اللَّهُ تَعَالَی لَهُ بِکُلِّ کَلِمَةٍ یَتَکَلَّمُهَا عِبَادَةَ سَنَةٍ وَ لَایَرْجِعُ إِلَّا مَغْفُوراً لَهُ وَ مَنْ سَعَی فِیمَا بَیْنَهُمَا وَ کَانَ دَلِیلًا أَعْطَاهُ اللَّهُ بِکُلِّ شَعْرَةٍ عَلَی بَدَنِهِ مَدِینَةً فِی الْجَنَّةِ وَ زَوَّجَهُ أَلْفَ حَوْرَاءَ وَ کَأَنَّمَا اشْتَرَی أُسَرَاءَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ أَعْتَقَهُمْ وَ إِنْ مَاتَ ذَاهِباً أَوْ جَائِیاً مَاتَ شَهِیدا.» الکافی: 331/5، بَابُ مَنْ سَعَی فِی التَّزْوِیجِ، حدیث 1؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَفْضَلُ الشَّفَاعَاتِ أَنْ تَشْفَعَ بَیْنَ اثْنَیْنِ فِی نِکَاحٍ حَتَّی یَجْمَعَ اللَّهُ بَیْنَهُمَا.» الکافی: 331/5، بَابُ مَنْ سَعَی فِی التَّزْوِیجِ، حدیث 2؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَنْ زَوَّجَ أَعْزَبَ کَانَ مِمَّنْ یَنْظُرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.» بحار الأنوار: 356/71، باب 22، حدیث 2؛ «مُوسَی علیه السلام قَالَ ثَلَاثَةٌ یَسْتَظِلُّونَ بِظِلِّ عَرْشِ اللَّهِ یَوْمَ لَاظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ رَجُلٌ زَوَّجَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ أَوْ أَخْدَمَهُ أَوْ کَتَمَ لَهُ سِرّاً.»

شدید، دیگر نمی توانید اعمال را انجام ندهید، بله باید عمره را بجا بیاورید. اگر انجام نداده به ایران بیایید، کل زن های دنیا بر شما حرام هستند.

بعد از محرم شدن اولین کاری که شروع می شود، طواف کعبه است، که هفت دور است. شما تا دور سوم اگر خسته و پشیمان شدی، می توانی طواف را قطع کنی و بیرون بیایی. اما اگر وارد طواف چهارم شدی، دیگر نمی توانی آن را قطع کنی، باید تا دور هفتم تمامش کنی و حق بیرون آمدن از مطاف را نداری، چون حرام است.

روزۀ اعتکاف مستحب است اما اگر دو روز معتکف بودی روز سوّم بر شما واجب می شود.

شخصی که محرم نبود، در کنار حضرت مجتبی علیه السلام شروع به طواف کرد، گفت:

یابن رسول اللّه! من بدهکارم، مال مردم خور نیستم، اما ندارم که بدهم، واقعاً قصد جدی دارم که پول طلب کار را بدهم. او گریبانم را گرفته و می گوید: طلبم را بده! من به او گفتم: به این کعبه قسم ندارم، ولی طلب تو را می دهم، می گوید: اگر نداری، باید کسی ضامن شود که اگر پول را ندادی، او پول مرا بدهد. من هیچ کس را در مکه غیر از شما نمی شناسم.

امام علیه السلام فرمود: طلبکار کجاست؟ گفت: بیرون از مسجد الحرام است. حضرت با حال احرام از طواف بیرون آمد، به طلبکار گفت: اگر این طلب تو را نداد، من ضامن هستم. قبول کرد. حضرت برگشت و بقیۀ طواف را انجام داد. در سعی بین صفا و مروه، کسی به حضرت عرض کرد: آقا! در طواف واجب، آن هم دور پنجم و ششم، چرا بیرون رفتید؟ - بعضی ها از امام و خدا جلوتر می افتند - حضرت علیه السلام فرمودند:

کاری مهم تر از طواف به وجود آمد؛ و آن هم نجات یک گرفتار بود. (1)زنی که بچه اش به دنیا آمده و شیرخوار است، اگر روزه بگیرد، شیر بچه کم می شود و بچه ای که شیر کم بخورد، قوای بدنیش ضعیف می شود، لذا پروردگار به این زن دستور می دهد که روزه نگیر؛ زیرا روزه بر تو حرام است، چون این روزه به

ص:73


1- (1)) - وسائل الشیعة: 10/ 550، باب 7، حدیث 14092؛ «مَیْمُونِ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ کُنْتُ جَالِساً عِنْدَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام فَأَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ فُلَاناً لَهُ عَلَیَّ مَالٌ وَ یُرِیدُ أَنْ یَحْبِسَنِی فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا عِنْدِی مَالٌ فَأَقْضِیَ عَنْکَ قَالَ فَکَلِّمْهُ قَالَ فَلَبِسَ علیه السلام نَعْلَهُ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَ نَسِیتَ اعْتِکَافَکَ فَقَالَ لَهُ لَمْ أَنْسَ وَ لَکِنِّی سَمِعْتُ أَبِی یُحَدِّثُ عَنْ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ مَنْ سَعَی فِی حَاجَةِ أَخِیهِ الْمُسْلِمِ فَکَأَنَّمَا عَبَدَ اللَّهَ عز و جل تِسْعَةَ آلَافِ سَنَةٍ صَائِماً نَهَارَهُ قَائِماً لَیْلَهُ.» الکافی: 198/2، حدیث 9؛ «صَفْوَانَ الْجَمَّالِ قَالَ کُنْتُ جَالِساً مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ مَکَّةَ یُقَالُ لَهُ مَیْمُونٌ فَشَکَا إِلَیْهِ تَعَذُّرَ الْکِرَاءِ عَلَیْهِ فَقَالَ لِی قُمْ فَأَعِنْ أَخَاکَ فَقُمْتُ مَعَهُ فَیَسَّرَ اللَّهُ کِرَاهُ فَرَجَعْتُ إِلَی مَجْلِسِی فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مَا صَنَعْتَ فِی حَاجَةِ أَخِیکَ فَقُلْتُ قَضَاهَا اللَّهُ، بأبی أَنْتَ وَ أُمِّی فَقَالَ أَمَا إِنَّکَ أَنْ تُعِینَ أَخَاکَ الْمُسْلِمَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ طَوَافِ أُسْبُوعٍ بِالْبَیْتِ مُبْتَدِئاً ثُمَّ قَالَ إِنَّ رَجُلًا أَتَی الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ، بأبی أَنْتَ وَ أُمِّی أَعِنِّی عَلَی قَضَاءِ حَاجَةٍ فَانْتَعَلَ وَ قَامَ مَعَهُ فَمَرَّ عَلَی الْحُسَیْنِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فَقَالَ لَهُ أَیْنَ کُنْتَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ تَسْتَعِینُهُ عَلَی حَاجَتِکَ قَالَ قَدْ فَعَلْتُ بأبی أَنْتَ وَ أُمِّی فَذُکِرَ أَنَّهُ مُعْتَکِفٌ فَقَالَ لَهُ أَمَا إِنَّهُ لَوْ أَعَانَکَ کَانَ خَیْراً لَهُ مِنِ اعْتِکَافِهِ شَهْراً.»

بچه ضرر می زند و این جان مهم تر از روزۀ من است.

اگر روزه میسر نشد و شیر دادن تا سال دیگر طول کشید، به شوهرش بگوید:

برای هر روز باید کفاره بدهی. مثلاً این زن بگوید: خیر من می خواهم روزه بگیرم اینجا او نافرمانی خدا را کرده است.

4- دور کنندۀ از منکرات

نشانۀ دیگر پیغمبر صلی الله علیه و آله این است که مردم را از افتادن در زشتی ها، آلودگی ها، پلیدی ها و معاصی دور کند:

« وَ یَنْهٰاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ »

دوست ندارد مردم آلوده شوند. نمی دانید پیغمبر صلی الله علیه و آله برای آلوده نشدن مردم چقدر غصه می خورد. وقتی می شنید که گناهی انجام گرفته، چنان اندوه به او فشار می آورد که از شدت فشار اندوه، رگ های گردن و پیشانی اش برجسته می شد که چرا وقتی در بهشت باز است، مردم به جهنم می روند؟ چرا با گناه خانۀ شخصیت خود را تخریب می کنند؟ چرا ارزش خودشان را پایین می آورند؟

5 - رهانندۀ از زنجیر معصیت

از نشانه های دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله که در تورات و انجیل است؛

« وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلاٰلَ الَّتِی کٰانَتْ عَلَیْهِمْ » (1)

این است که بار سنگین تحمیلات فرهنگ ضدّ خدا را از روی دوش مردم برمی دارد و زنجیرهای بسته شده به دست و پای آنها به وسیلۀ شیطان را باز می کند.

همۀ حرف ما بر سر این زنجیرهاست که قرآن می گوید: این زنجیرها در دنیا به دست و پا بسته می شود. بدحجابی زنجیری است که از شیطان های اروپا و

ص:74


1- (1)) - اعراف (7) : 157؛ «و بارهای تکالیف سنگین و زنجیره ها [ یِ جهل ، بی خبری و بدعت را ] که بر دوش عقل وجان آنان است برمی دارد.»

آمریکاست، بعد وارد میدان زندگی مردم جهان شده است. از چهار قرن قبل، اول انگلیس و بلژیک و پرتغال وارد زندگی مسلمان ها شدند. این ها دست و پای مردم را بستند.

ربا، تقلب، رشوه، دزدی، نیرنگ و زنا زنجیر است. پیغمبر صلی الله علیه و آله آمد تا این زنجیرها را باز کند که اگر کسی حاضر نشد که پیغمبرِ عاشق و با محبت این زنجیرها را باز کند، این زنجیرها می ماند و در قیامت به صورت زنجیر حلقه دار گداختۀ در آتش خودنمایی می کند.

« إِنّٰا أَعْتَدْنٰا لِلْکٰافِرِینَ سَلاٰسِلَ وَ أَغْلاٰلاً وَ سَعِیراً » (1)

برای افراد ناسپاس، زنجیر، غل و آتش افروخته مهیا شده است. در قیامت گروهی از مردم به زنجیر کشیده شده اند و گروه دیگر از مردم آزاد و راحت هستند.

گروهی که در قیامت به دست و پا و گردن زنجیر ندارند، آنهایی هستند که در این مدت کوتاه عمرشان سالم زندگی کردند و نگذاشتند شیاطین آنها را در زنجیر کنند.

آنهایی هم که زنجیر به گردن و دست و پا دارند، آنهایی هستند که خودشان را در دست شیطان رها کردند و به او گفتند: هر زنجیری که می خواهی به ما ببندی، ببند و او نیز بست.

یکی از زنجیرهای بسیار سنگین در روز قیامت، زنجیر مال مردم خوری است، که مرگ را نیز بر انسان سنگین و سخت می کند.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:75


1- (1)) - انسان (76) : 4؛ «ما برای کافران زنجیرها و بندها و آتش فروزان آماده کرده ایم.»

پی نوشت ها

6 آمادگی مرگ

اشاره

شروط آمادگی برای مرگ

تهران، حسینیه مکتب النبی

رمضان 1383

ص:76

ص:77

ص:78

ص:79

ص:80

ص:81

ص:82

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

مردی در مدینه، از رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال کرد: آیا به من اجازه می دهید تا از خدا درخواست مرگ کنم؟ پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند: مرگ طوق گردن هر انسانی است و این سفر هم سفر طولانی است، ولی تو قبل از این که بمیری، برای ده حقیقت هدیه بفرست، تا بعد از این که هدیه ها را فرستادی، به تو اجازه دهم که آرزوی مرگ کنی.

درخواست مرگ، بدون آمادگی، درخواست بیهوده ای است.

یکی از باب های مستقلی که در روایات ما مطرح است، باب «الا ستعداد للموت» (1) است؛ راه آماده شدن برای سفر به آخرت. کسی که آماده نیست، توشه ندارد، دستش خالی است، آخرتش را آباد نکرده، برگ عیشی به گور خودش نفرستاده، به فرموده امیرالمؤمنین علیه السلام : می خواهد از مکان آباد به جای ویرانی برود.

حضرت فرمودند: کسانی که خود را آماده نکرده اند، به کجا می خواهند بروند؟ اینجا که خیلی برایشان بهتر و آبادتر است. (2) اینجا خانه، رفیق، زن، بچه، مغازه، کارخانه، مرکبی دارند. اگر هیچ توجهی در دورۀ عمر خود به آنجا نکرده باشند، در حقیقت دارند از مکانی آباد به جایی ویران سفر می کنند و وسایل زندگی، یار، شفیع و دوستی در آنجا برای آنها پیدا نمی شود. این مطالب در متن قرآن آمده است. (3)قرآن مجید می فرماید: غذا و آب و پیراهن به آن ها می دهند. هر سه مورد را از

ص:83


1- (1)) - وسائل الشیعة: 2/ 434، باب 23؛ «باب اسْتِحْباب کَثْرَةِ ذِکْرِ الْمَوْتِ وَ مَا بَعْدَهُ وَ الِاسْتِعْدَادِ لِذَلِک.» بحار الأنوار: 124/6، باب 4؛ «حب لقاء الله و ذم الفرار من الموت.» بحار الأنوار: 263/68، باب 76؛ «الاستعداد للموت.» غررالحکم: 162؛ «التأهب للموت» کنز العمال: 542/15؛ «کتاب الموت وأحوال تقع بعده.»
2- (2)) - نهج البلاغه: خطبۀ 195؛ «تَجَهَّزُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ فَقَدْ نُودِیَ فِیکُمْ بِالرَّحِیلِ وَ أَقِلُّوا الْعُرْجَةَ عَلَی الدُّنْیَا وَ انْقَلِبُوا بِصَالِحِ مَا بِحَضْرَتِکُمْ مِنَ الزَّادِ فَإِنَّ أَمَامَکُمْ عَقَبَةً کَئُوداً وَ مَنَازِلَ مَخُوفَةً مَهُولَةً لَابُدَّ مِنَ الْوُرُودِ عَلَیْهَا وَ الْوُقُوفِ عِنْدَهَا. وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَلَاحِظَ الْمَنِیَّةِ نَحْوَکُمْ دَانِیَةٌ وَ کَأَنَّکُمْ بِمَخَالِبِهَا وَ قَدْ نَشِبَتْ فِیکُمْ وَ قَدْ دَهَمَتْکُمْ فِیهَا مُفْظِعَاتُ الْأُمُورِ وَ مُعْضِلَاتُ الْمَحْذُورِ. فَقَطِّعُوا عَلَائِقَ الدُّنْیَا وَ اسْتَظْهِرُوا بِزَادِ التَّقْوَی.» نهج البلاغه: خطبۀ 194؛ «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا الدُّنْیَا دَارُ مَجَازٍ وَ الآْخِرَةُ دَارُ قَرَارٍ فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّکُمْ لِمَقَرِّکُمْ وَ لَاتَهْتِکُوا أَسْتَارَکُمْ عِنْدَ مَنْ یَعْلَمُ أَسْرَارَکُمْ وَ أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْیَا قُلُوبَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا أَبْدَانُکُمْ فَفِیهَا اخْتُبِرْتُمْ وَ لِغَیْرِهَا خُلِقْتُمْ إِنَّ الْمَرْءَ إِذَا هَلَکَ قَالَ النَّاسُ مَا تَرَکَ وَ قَالَتِ الْمَلَائِکَةُ مَا قَدَّمَ لِلَّهِ آبَاؤُکُمْ فَقَدِّمُوا بَعْضاً یَکُنْ لَکُمْ قَرْضاً وَ لَاتُخْلِفُوا کُلًّا فَیَکُونَ فَرْضاً عَلَیْکُمْ.» غرر الحکم: 54، حدیث 478 - 479؛ «إِنَّ الْعَاقِلَ یَنْبَغِی أَنْ یَحْذَرَ الْمَوْتَ فِی هَذِهِ الدَّارِ وَ یُحْسِنَ لَهُ التَّأَهُّبَ قَبْلَ أَنْ یَصِلَ إِلَی دَارٍ یَتَمَنَّی فِیهَا الْمَوْتَ فَلَا یَجِدُه.»
3- (3)) - اشاره به آیات: سوره نساء (4) : 78؛ «هر کجا باشید هر چند در قلعه های مرتفع و استوار ، مرگ شما را درمی یابد . و اگر خیری [ چون پیروزی و غنیمت ] به آنان [که سست ایمان و منافق اند ] برسد ، می گویند : این از سوی خداست . و اگر سختی وحادثه ای [ چون بیماری ، تنگدستی ، شکست وناکامی ] به آنان رسد [ به پیامبر اسلام ] می گویند : از ناحیه توست . بگو : همۀ اینها از سوی خداست. این گروه را چه شده که نمی خواهند [ معارف الهیّه وحقایق را ] بفهمند ؟ !» سوره انبیاء (21) : 35؛ «هر کسی چشندۀ مرگ است و ما شما را [چنانکه سزاوار است] به نوعی خیر و شر [ که تهیدستی ، ثروت ، سلامت ، بیماری ، امنیت و بلاست ] آزمایش می کنیم ، و به سوی ما بازگردانده می شوید .» شعرا (26): 87 - 89؛ «و روزی که [ مردگان ] برانگیخته می شوند ، رسوایم مکن ؛ * روزی که هیچ مال و اولادی سود نمی دهد ، * مگر کسی که دلی سالم [ از رذایل وخبایث] به پیشگاه خدا بیاورد.»

قرآن بررسی کنیم.

1 - ضریع؛ غذای اهل جهنم

اشاره

اما غذای آن کسانی که از آبادی به خرابی می روند، در کدام آیه بیان شده است؟ در این آیه:

« لَیْسَ لَهُمْ طَعٰامٌ إِلاّٰ مِنْ ضَرِیعٍ » (1)

کلمۀ «طعام» یعنی خوراکی. طعام لغتی عربی است که در فارسی نیز وارد شده است. اطعامِ طعام، یعنی خوراکی دادن به گرسنه. (2)این «ضریع» که خوراک آنها است، چیست؟ گیاه خشک بدمزۀ سختی است که در کویرهای عربی روئیده می شود. عرب های شترچران که در کویر بودند، با این گیاه آشنایی داشتند، و خدا می خواهد نمونۀ طعام روز قیامت افراد دست خالی را بگوید تا آنها خوب بفهمند.

یکی از حیواناتی که آرواره اش خیلی قوی است، شتر است. اما شتر اگر کمی از این گیاه را بخورد، تمام لثه اش خون آلود می شود. جویدنش خیلی مشکل است.

این گیاه در قیامت، فقط در زمین جهنم در می آید. معلوم می شود که نسوز است.

مگر می شود گیاه در آتش بیفتد و نسوزد؟ چرا نمی شود؟ مگر اینجا پنبۀ نسوز، آجر نسوز نساختند؟ این ها این طعام را نمی خورند، ولی قرآن مجید می گوید: به خوردشان می دهند، چون آزاد نیستند که نخورند و خوردنش اجباری است، چرا؟ برای این که این ها در دنیا برای هر گناهی - یا لفظاً یا عملاً - به خدا گفتند: دلم می خواهد انجام دهم. در مقابل این دل بخواهی ها، روز قیامت این لقمه را به خوردشان می دهند و دیگر نمی توانند به خدا بگویند: نمی خواهیم. خدا می گفت:

نماز بخوان! روزه بگیر! گناه نکن، گفتی: دلم نمی خواهد. این نمی خواهم ها را در نیا

ص:84


1- (1)) - غاشیه (88) : 6؛ «برای آنان طعامی جز خار خشک و زهرآگین وجود ندارد.»
2- (2)) - تفسیرقمی: 418/2؛ «سورة الغاشیة: بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ هَلْ أَتٰاکَ ، حَدِیثُ الْغٰاشِیَةِ یعنی قد أتاک یا محمد، حدیث القیامة و معنی الغاشیة أی تغشی الناس وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خٰاشِعَةٌ عٰامِلَةٌ نٰاصِبَةٌ و هم الذین خالفوا دین الله و صلوا وصاموا و نصبوا لأمیر المؤمنین علیه السلام و هو قوله « عٰامِلَةٌ نٰاصِبَةٌ » عملوا و نصبوا فلا یقبل منهم شیء من أفعالهم تَصْلیٰ وجوههم نٰاراً حٰامِیَةً تُسْقیٰ مِنْ عَیْنٍ آنِیَةٍ قال لها أنین من شدة حرها لَیْسَ لَهُمْ طَعٰامٌ إِلاّٰ مِنْ ضَرِیعٍ قال عرق أهل النار و ما یخرج من فروج الزوانی لٰایُسْمِنُ وَ لٰایُغْنِی مِنْ جُوعٍ ثم ذکر أتباع أمیر المؤمنین ع فقال وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نٰاعِمَةٌ لِسَعْیِهٰا رٰاضِیَةٌ ترضی بماسعوا فیه فِی جَنَّةٍ عٰالِیَةٍ لاٰ تَسْمَعُ فِیهٰا لاٰغِیَةً قال الهزل و الکذب.»

طی کرد، اما آنجا دیگر جای دلم نمی خواهد نیست، به حلقش می ریزند. باید بخورد.

لقمه های ویژۀ اهل جهنم

اکنون که مجبور هستند بخورند، آیا چند لقمه می خورند و سیر می شوند؟ قرآن مجید می گوید: این غذایی که برای جهنمی ها درست شده است:

« لاٰ یُسْمِنُ وَ لاٰ یُغْنِی مِنْ جُوعٍ » (1)

نه لاغری را برطرف می کند و نه گرسنگی را. هیچ سودی ندارد. فقط شکم پرکن است، چون خود گرسنگی نیز نوعی عذاب است.

ما در تیر و مردادماه روزه گرفتیم، آدم می فهمد که تشنگی و گرسنگی یعنی چه؟ روزی شانزده ساعت، آن هم در گرمای نسبتاً بالا. اما در جهنم، در گرمای چند میلیون درجه، آدم اگر تشنه و گرسنه نیز باشد و این لقمه ها گرسنگی را برطرف نکند، هیچ کس نباشد که به داد آدم برسد، چه می کند؟

قرآن می گوید: هر چقدر اهل جهنم فریاد می کشند، به آنها می گویند: باز فریاد بکشید، به یاد دارید که در دنیا بدمستی می کردید و چه نافرمانی هایی می کردید؟

2 - آب جوشان جهنم

بعد از این که غذا می خورند، آب می خواهند. خدا می گوید: برای آنها آب گذاشته ایم:

« تُسْقیٰ مِنْ عَیْنٍ آنِیَةٍ » (2)

این آب را نیز نمی خواهند بخورند، ولی ما به آنها می خورانیم. این چه آبی است؟ می فرماید: از چشمه ای که آتش دوزخ آن را گداخته است، در حرارت چند

ص:85


1- (1)) - غاشیه (88) : 7؛ «که نه فربه می کند و نه از گرسنگی بی نیاز می نماید.»
2- (2)) - غاشیه (88) : 5؛ «آنان رااز چشمه ای بسیار داغ می نوشانند.»

میلیون درجه می جوشد، بخار هم نمی شود که تمام شود، فقط می جوشد.

این آب را نیز به آنها می دهیم. این ها همان کسانی هستند که به آنها گفتیم: مال حرام، مال یتیم، مال مردم، مال غصبی، رشوه و مال دزدی را نخورید، اما خوردند.

جالب این است که وقتی در دنیا این اموال را می خورند و به آن ها می گفتند:

نخورید، می گویند: برو آقا! می خورم، یک لیوان آب نیز روی آن می خورم. این همان آبی است که در دنیا می گفتند.

3 - لباس اهل جهنم

لباس کسانی که در آن دنیا دست شان از عمل خالی است و اهل جهنم هستند، داستان عجیبی دارد. پیراهنی است که از مس گداخته شده است، با بوی تعفّنی که هیچ فردی در جهنم تحمل آن بو را ندارد. شما پیراهن پشمی بپوش، نیم ساعت در آفتاب برو، ببین چه می شود؟ در آن زمان - طبق قرآن - لباسی که از مس گداخته شده باشد، چگونه انسان را اذیت می کند؟

« سَرٰابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرٰانٍ وَ تَغْشیٰ وُجُوهَهُمُ النّٰارُ » (1)

پیراهنی از مس گداخته شده به آدم بپوشانند و دیگر نشود آن را درآورد.

بنابراین پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند: برای چه آرزوی مرگ می کنی؟ مگر آمادۀ مرگ هستی؟ تو چگونه آمادگی داری؟ تو می خواهی از مکانی آباد به جایی خراب و ویران بروی؟ صبر کن. قبل از رفتن، آنجا را آباد کن! چون آبادیِ آنجا فقط قبل از رفتن میسر است. اگر زمینی را می خواهید آباد کنید، یا خانه ای بسازید، باید به کنار زمین بروید، بایستید تا ساخته شود، اما در آخرت این گونه نیست؛ شما باید از این دنیا مصالح بفرستید، تا مأموران پروردگار در آنجا بسازند. (2)

ص:86


1- (1)) - ابراهیم (14) : 50؛ «پیراهن هایشان از قطران [ ماده ای متعفّن ، قابل اشتعال و بدبو ] است ، و آتش چهره هایشان را می پوشاند .»
2- (2)) - کنز العمال: 76/1، حدیث 302؛ «رسول الله صلی الله علیه و آله : ان النور إذا دخل الصدر انفسح قیل هل لذلک من علم یعرف به قال نعم التجافی عن دارالغرور والإنابة إلی دار الخلود والاستعداد للموت قبل نزوله.» کنز العمال: 551/15، حدیث 42139؛ «عبد الله بن عبید قال: قال رجل: یا رسول الله! ما لی لا أحب الموت؟ قال: هل لک مال؟ فقدم مالک بن یدیک، فان المرأ مع ماله، إن قدمه أحب أن یلحقه، وإن خلفه أحب أن یتخلف معه.» کنز العمال: 551/15، حدیث 42140؛ «یا طارق! استعد للموت قبل نزول الموت.» مستدرک الوسائل: 2/ 100، باب 17، حدیث 1532؛ «عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَکْثِرُوا مِنْ ذِکْرِ هَادِمِ اللَّذَّاتِ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا هَادِمُ اللَّذَّاتِ قَالَ صلی الله علیه و آله الْمَوْتُ فَإِنَّ أَکْیَسَ الْمُؤْمِنِینَ أَکْثَرُهُمْ ذِکْراً لِلْمَوْتِ وَ أَحْسَنُهُمْ لِلْمَوْتِ اسْتِعْدَاداً.»

مصالح ساختمان های بهشتی از دنیا

پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

در شب معراج با جبرئیل همسفر بودم که در آیۀ سورۀ اسراء مطرح است:

« سُبْحٰانَ الَّذِی أَسْریٰ بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرٰامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بٰارَکْنٰا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیٰاتِنٰا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ » (1)

او را به این مکان ها و از آنجا به مکان های دیگر سیر دادیم، تا شگفتی های خلقت را به او نشان دهیم.

حضرت صلی الله علیه و آله می فرماید:

از جمله مکان هایی که به من نشان دادند، بهشت بود. در بهشت دیدم که قسمت هایی ساخته شده و تمام است، اما قسمت هایی نیز کویر است، و مرتب دارند می سازند و جلو می آیند؛ چشمه در می آورند، رود درست می کنند، نهال می کارند، ساختمان، قصر، تخت و فرش درست می کنند، من به جبرئیل گفتم: مگر بهشت تمام نیست؟ گفت: نه، مقداری را که می بینید تمام شده، برای آنهایی است که وقتی در دنیا بودند، مصالح فرستادند و این ملائکه برای آنها ساختند. روز قیامت که می شود، آنها را به همین مکانی که خودشان ساختند می برند.

جنس مصالح بهشتی

حضرت سؤال کردند: مصالح این ساختمان ها از چیست؟ این ده تا آیه با هم نازل شد. وقتی جبرئیل این ده آیه را برای پیغمبر صلی الله علیه و آله قرائت کرد، بلافاصله رسول خدا صلی الله علیه و آله امت را جمع کردند و به منبر رفتند و این جمله را فرمودند:

«لقد انزلت علیّ عشر آیات من اقامهن دخل الجنة» (2)

ص:87


1- (1)) - اسراء (17) : 1؛ «منزّه و پاک است آن [ خدایی ] که شبی بنده اش [ محمّد 6 ] را از مسجدالحرام به مسجد الاقصی که پیرامونش را برکت دادیم ، سیر [ و حرکت ] داد ، تا [ بخشی ] از نشانه هایِ [ عظمت و قدرت ] خود را به او نشان دهیم ؛ یقیناً او شنوا و داناست .»
2- (2)) - الدر المنثور: 2/5؛ کنز العمال: 306/2، حدیث 4070؛ «عمرقال: کان إذا نزل علی رسول الله صلی الله علیه و آله الوحی یسمع عند وجهه کدوی النحل، فمکثنا ساعة، فاستقبل القبلة، ورفع یدیه فقال: اللهم زدنا ولا تنقصنا، وأکرمنا ولا تهنا، وأعطنا ولا تحرمنا، وآثرنا ولا تؤثرعلینا، وارض عنا وأرضنا، ثم قال: لقد أنزلت علی عشر آیات من أقامهن دخل الجنة ثم قرأ علینا: (قدأفلح المؤمنون) حتی ختم العشر.»

ای مردم! ده آیه به من نازل شده است که هر کسی به این ده آیه عمل کند، به بهشت می رود. کدام بهشت؟ بهشتی که با اجرای این ده آیه، مصالحش را می فرستید؛

« بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ * قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * اَلَّذِینَ هُمْ فِی صَلاٰتِهِمْ خٰاشِعُونَ * وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکٰاةِ فٰاعِلُونَ * وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حٰافِظُونَ * إِلاّٰ عَلیٰ أَزْوٰاجِهِمْ أَوْ مٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ * فَمَنِ ابْتَغیٰ وَرٰاءَ ذٰلِکَ فَأُولٰئِکَ هُمُ العٰادُونَ * وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَمٰانٰاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رٰاعُونَ * وَ الَّذِینَ هُمْ عَلیٰ صَلَوٰاتِهِمْ یُحٰافِظُونَ * أُولٰئِکَ هُمُ الْوٰارِثُونَ * اَلَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ » (1)

مصالح بهشت؛ نماز، انفاق در راه خدا، شهوت را از حرام نگاه داشتن وفاداری در همۀ عمر به خدا، پیغمبر صلی الله علیه و آله ، خانواده، پدر و مادر و مردم. امین بودن و بر عهد خود وفادار بودن. این ها ارث بر هستند. چه کسی برای آنها ارث گذاشته است؟ خودشان، چه چیزی ارث گذاشته اند؟ بهشت. تا چه زمانی می مانند؟ تا ابد.

بعد پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

این هایی که کار می کردند، گاهی از کار دست می کشیدند. من به جبرئیل گفتم:

چرا ادامه نمی دهند؟ عرض کرد: برای این که مصالح ندارند. تا کنون که می ساختند، صاحب این ملک در نماز بود، اما «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته» گفت و بلند شد و رفت، دیگر مصالحی نیست، تا ظهر شود و او دوباره نماز بخواند.

تا ماه رمضان بیاید و روزه بگیرد. تا سر سال بیاید و خمس مالش را بدهد. تا گندم ها را درو کند و زکاتش را بدهد. تا به چند یتیم رسیدگی کند. تا سفرۀ خالی بینوایان را پر کند و این ها دوباره مصالح به دست شان بیاید و بسازند. چون تمام مصالح بهشت دو چیز است؛ عبادت رب، خدمت به خلق.

ص:88


1- (1)) - مؤمنون (23) : 1 - 11؛ «به نام خدا که رحمتش بی اندازه است و مهربانی اش همیشگی * بی تردید مؤمنان رستگار شدند . * آنان که در نمازشان [ به ظاهر ] فروتن [ و به باطن با حضور قلب ] اند . * و آنان که از [ هر گفتار و کردارِ ] بیهوده و بی فایده روی گردانند ، * و آنان که پرداخت کنندۀ زکات اند ،* و آنان که نگه دارندۀ دامنشان [ از شهوت های حرام ] اند ، * مگر در [ کام جویی از ] همسران یا کنیزانشان ، که آنان [ در این زمینه ] مورد سرزنش نیستند . * پس کسانی [ که در بهره گیری جنسی ، راهی ] غیر از این جویند ، تجاوزکار [ از حدود حق ] هستند . * و آنان که امانت ها و پیمان های خود را رعایت می کنند ، * و آنان که همواره بر [ اوقات و شرایط ظاهری و معنوی ] نمازهایشان محافظت دارند . * اینانند که وارثان اند ، * وارثانی که [ از روی شایستگی ] بهشت فردوس را به میراث می برند [ و ]در آن جاودانه اند .»

شرط هم نشینی با پیامبر صلی الله علیه و آله در بهشت

شخصی بیابانی و پابرهنه که از شترچران های خیلی دور بود، به پیغمبر صلی الله علیه و آله عرض کرد: من می خواهم در بهشت در کنار شما باشم، من کیسه ام از عمل پر نیست، چون من از همۀ دین، فقط نماز و روزه دارم، پولی ندارم که به مکه بروم، جوان نیستم تا به جبهه بیایم، گندم و طلا و نقره نیز ندارم که زکات بدهم، اما دلم می خواهد در قیامت، کنار تخت شما تختم را بگذارند. فرمودند: بهشت که کوچک نیست. گفت: پس تمام است؟ فرمودند: نه. گفت: چه کار کنم که بشود. فرمود: سه جای بدنت را تا زمان مردن نگهدار تا هرز نرود؛ زبان، شکم و شهوت.

دروغ نگو، فحش نده، غیبت نکن، آبروی کسی را نبر، به شکم خود لقمۀ حرام نده، شهوت را در حرام نبر. این گونه راه باز می شود تا تو در بهشت کنار من باشی. (1)باید مصالح فرستاد. عده ای هنوز برای مرگ آمادگی ندارند، نمی دانم راست می گویند یا نه؟ می گویند: مرگ خوب چیزی است. چه کسی می گوید خوب چیزی است؟ اگر برای مرگ آمادگی نداشته باشد، خیلی بد و وحشتناک است.

مفاد گفتگوی سلمان با مرده ها

سلمان به پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله عرض کرد: من دلم گرفته است. حضرت فرمودند:

می خواهی که راه را باز کنم؛ چشم دلت باز شود، تا به بقیع بروی و با مرده ها حرف بزنی؟ عرض کرد: بله. فرمودند: من زمینۀ باطنی تو را آماده می کنم، برو بر سر هر قبری که می خواهی بایست، و با صاحبش حرف بزن. حرف زدن سلمان با مرده ها طول کشید. نوشته اند که یکی از صحبت های او این بوده است: به مرده گفت: وقتی که تو را در قبر گذاشتند، چیزی احساس کردی؟

ص:89


1- (1)) - بحار الأنوار: 286/68، باب 78، حدیث 41؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: تَقَبَّلُوا لِی سِتَّ خِصَالٍ أَتَقَبَّلْ لَکُمْ بِالْجَنَّةِ إِذَا حَدَّثْتُمْ فَلَا تَکْذِبُوا وَ إِذَا وَعَدْتُمْ فَلَا تُخْلِفُوا وَ إِذَا ائْتَمَنْتُمْ فَلَا تَخُونُوا وَ غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ وَ احْفَظُوا فُرُوجَکُمْ وَ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَلْسِنَتَکُمْ.» کنزالعمال: 15 /893، حدیث 43530؛ «رسول الله صلی الله علیه و آله : اکفلوا لی بست خصال أکفل لکم بالجنة: الصلاة، والزکاة، والأمانة، والفرج، والبطن، واللسان.» بحار الأنوار: 107/101، باب 3، حدیث 2؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ سَلِمَ مِنْ أُمَّتِی مِنْ أَرْبَعِ خِصَالٍ فَلَهُ الْجَنَّةُ: مِنَ الدُّخُولِ فِی الدُّنْیَا وَ اتِّبَاعِ الْهَوَی وَ شَهْوَةِ الْبَطْنِ وَ شَهْوَةِ الْفَرْجِ وَ مَنْ سَلِمَ مِنْ نِسَاءِ أُمَّتِی مِنْ أَرْبَعِ خِصَالٍ فَلَهَا الْجَنَّةُ إِذَا حَفِظَتْ مَا بَیْنَ رِجْلَیْهَا وَ أَطَاعَتْ زَوْجَهَا وَ صَلَّتْ خَمْسَهَا وَ صَامَتْ شَهْرَهَا.» بحار الأنوار: 63/ 315، باب 2، حدیث 7؛ «قَالَ علیه السلام مَنْ وُقِیَ شَرَّ لَقْلَقِهِ وَ قَبْقَبِهِ وَ ذَبْذَبِهِ فَقَدْ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ وَ اللَّقْلَقُ اللِّسَانُ وَ الْقَبْقَبُ الْبَطْنُ وَ الذَّبْذَبُ الْفَرْجُ.»

این که قرآن می گوید:

« سَنُرِیهِمْ آیٰاتِنٰا فِی الْآفٰاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتّٰی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ » (1)

در آینده چیزهایی نشانتان می دهم که حق بودن من و حقایق را درک کنید.

سلمان به این مرده ها گفت: چیزی به یاد داری؟ گفت: بله، وقتی که مرا روی سنگ مرده شور خانه گذاشتند، کل سنگ آتش گرفت. تا آب روی بدن من می ریختند، آب تبدیل به آتش می شد. راست می گفت، چون آب مرکب از اکسیژن و هیدروژن است که یک گازش به تنهایی می سوزد و یک گاز آن نیز می سوزاند. اینجا گویی بدن میتِ کافر تجزیه کنندۀ آب غسل است، تا روی او می ریزند، تجزیه می شود و شعله ها زبانه می کشد.

قرآن می گوید: بعضی از مردم هیزم آتش گیرۀ جهنم هستند؛

« قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نٰاراً وَقُودُهَا النّٰاسُ وَ الْحِجٰارَةُ » (2)

مرده گفت: سلمان! مرا نزد قبر آوردند، قبر را دیدم، ولی هر چه ناله می زدم، کسی نمی شنید. مرا به میان قبر سرازیر کردند و درون قبر گذاشتند. گویا از آسمان هفتم مرا به سمت پایین رها کردند. این ها افرادی هستند که پرونده های آنها سیاه و خالی از عمل صحیح است. (3)

پذیرایی از مؤمنین در هنگام مرگ

اما آن کسانی که پروندۀ آنها از عمل صحیح پر است، هنوز نمرده، یعنی هنوز گوش بدنش می شنود، ببینید چگونه خداوند آنها را به مردن دعوت می کند؟

« یٰا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * اِرْجِعِی إِلیٰ رَبِّکِ رٰاضِیَةً مَرْضِیَّةً * فَادْخُلِی فِی عِبٰادِی * وَ ادْخُلِی جَنَّتِی » (4)

طمأنینه، یعنی کشتن عمل تو پر است و در امواج خیلی راحت حرکت می کند،

ص:90


1- (1)) - فصلت (41) : 53؛ «به زودی نشانه های خود را در کرانه ها و اطراف جهان و در نفوس خودشان به آنان نشان خواهیم داد تا برای آنان روشن شود که بی تردید او حق است .»
2- (2)) - تحریم (66) : 6؛ «ای مؤمنان! خود و خانواده خود را از آتشی که هیزم آن انسان ها و سنگ ها است، حفظ کنید.»
3- (3)) - بحار الأنوار: 235/56، باب 23؛ «أَصْبَغَ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ إِنَّ سَلْمَانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ لِی اذْهَبْ بِی إِلَی الْمَقْبَرَةِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ لِی یَا سَلْمَانُ سَیُکَلِّمُکَ مَیِّتٌ إِذَا دَنَتْ وَفَاتُکَ فَلَمَّا ذَهَبْتُ بِهِ إِلَیْهَا وَ نَادَی الْمَوْتَی أَجَابَهُ وَاحِدٌ مِنْهُمْ فَسَأَلَهُ سَلْمَانُ عَمَّا رَأَی مِنَ الْمَوْتِ وَ مَا بَعْدَهُ فَأَجَابَهُ بِقِصَصٍ طَوِیلَةٍ وَ أَهْوَالٍ جَلِیلَةٍ وَرَدَتْ عَلَیْهِ إِلَی أَنْ قَالَ لَمَّا وَدَّعَنِی أَهْلِی وَ أَرَادُوا الِانْصِرَافَ مِنْ قَبْرِی أَخَذْتُ فِی النَّدَمِ فَقُلْتُ یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مِنَ الرَّاجِعِینَ فَأَجَابَنِی مُجِیبٌ مِنْ جَانِبِ الْقَبْرِ کَلّاٰ إِنَّهٰا کَلِمَةٌ هُوَ قٰائِلُهٰا وَ مِنْ وَرٰائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلیٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ فَقُلْتُ لَهُ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا مُنَبِّهٌ أَنَا مَلَکٌ وَکَّلَنِی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِجَمِیعِ خَلْقِهِ لِأُنَبِّهَهُمْ بَعْدَ مَمَاتِهِمْ لِیَکْتُبُوا أَعْمَالَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ إِنَّهُ جَذَبَنِی وَ أَجْلَسَنِی وَ قَالَ لِی اکْتُبْ عَمَلَکَ فَقُلْتُ إِنِّی لَاأُحْصِیهِ فَقَالَ لِی أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ رَبِّکَ أَحْصٰاهُ اللّٰهُ وَ نَسُوهُ ثُمَّ قَالَ لِی اکْتُبْ وَ أَنَا أُمْلِی عَلَیْکَ فَقُلْتُ أَیْنَ الْبَیَاضُ فَجَذَبَ جَانِباً مِنْ کَفَنِی فَإِذَا هُوَ وَرَقٌ فَقَالَ هَذِهِ صَحِیفَتُکَ فَقُلْتُ مِنْ أَیْنَ الْقَلَمُ فَقَالَ سَبَّابَتُکَ قُلْتُ مِنْ أَیْنَ الْمِدَادُ قَالَ رِیقُکَ ثُمَّ أَمْلَی عَلَیَّ مَا فَعَلْتُهُ فِی دَارِ الدُّنْیَا فَلَمْ یَبْقَ مِنْ أَعْمَالِی صَغِیرَةٌ وَ لَاکَبِیرَةٌ إِلَّا أَمْلَاهَا کَمَا قَالَ تَعَالَی وَ یَقُولُونَ یٰا وَیْلَتَنٰا مٰا لِهٰذَا الْکِتٰابِ لاٰ یُغٰادِرُ صَغِیرَةً وَ لاٰ کَبِیرَةً إِلّاٰ أَحْصٰاهٰا وَ وَجَدُوا مٰا عَمِلُوا حٰاضِراً وَ لاٰ یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً ثُمَّ إِنَّهُ أَخَذَ الْکِتَابَ وَ خَتَمَهُ بِخَاتَمٍ وَ طَوَّقَهُ فِی عُنُقِی فَخُیِّلَ لِی أَنَّ جِبَالَ الدُّنْیَا جَمِیعاً قَدْ طَوَّقُوهَا فِی عُنُقِی فَقُلْتُ لَهُ یَا مُنَبِّهُ وَ لِمَ تَفْعَلُ بِی کَذَا قَالَ أَ لَمْ تَسْمَعْ قَوْلَ رَبِّکَ وَ کُلَّ إِنسٰانٍ أَلْزَمْنٰاهُ طٰائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ کِتٰاباً یَلْقٰاهُ مَنْشُوراً اقْرَأْ کِتٰابَکَ کَفیٰ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً فَهَذَا تُخَاطَبُ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ یُؤْتَی بِکَ وَ کِتَابُکَ بَیْنَ عَیْنَیْکَ مَنْشُوراً تَشْهَدُ فِیهِ عَلَی نَفْسِکَ ثُمَّ انْصَرَفَ عَنِّی تَمَامَ الْخَبَرِ.»
4- (4)) - فجر (89) : 27 - 30؛ «ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته ! * به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است ، باز گرد . * پس در میان بندگانم درآی * و در بهشتم وارد شو .»

اما کشتی خالی را موج می برد و می شکند.

این سیر شما انسان های خوب، که اهل خدا، دین، روزه و نماز هستید است.

خانه، قصر، حورالعین، نهر آب، چشمه، تخت و رخت بهشتی دارید. این حرف را به شما می زنند، نه آنهایی که دستشان خالی است.

دربارۀ شما امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: در هنگام مردن، وقتی چشمتان را باز می کنید، مرا می بینید؛

«یا حارُ همدان! من یمت یرنی» (1)

می گوید: بالای سر و برابر روی شما، که خوب بتوانید مرا ببینید و با دیدن من از این سفر حظّ کنید که به شما بگویند: «فَادْخُلِی فِی عِبٰادِی » ما داریم تو را کنار ائمه علیهم السلام می بریم. به زنان مؤمنه می گویند: داریم شما را نزد حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام می بریم. مردن برای همه تلخ است، اما برای این گونه افراد نه تنها سخت نیست، بلکه شیرین نیز هست.

راهی است خطرناک ره مرگ ولکن بر عاشق یک رنگ حقیقت خطری نیست

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:91


1- (1)) - بحار الأنوار: 180/6، باب 7، حدیث 8 - 9؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَا یَمُوتُ مُوَالٍ لَنَا مُبْغِضٌ لِأَعْدَائِنَا إِلَّا وَ یَحْضُرُهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَن وَ الْحُسَیْنُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ فَیَرَوْنَهُ وَ یُبَشِّرُونَهُ وَ إِنْ کَانَ غَیْرَ مُوَالٍ لَنَا یَرَاهُمْ بِحَیْثُ یَسُوؤُهُ وَ الدَّلِیلُ عَلَی ذَلِکَ قَوْلُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لِحَارِثٍ الْهَمْدَانِیِّ: یَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یَمُتْ یَرَنِی مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ قُبُلًا «الْحَارِثِ الْهَمْدَانِیِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَقَالَ مَا جَاءَ بِکَ فَقُلْتُ حُبِّی لَکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ: یَا حَارِثُ أَ تُحِبُّنِی قُلْتُ نَعَمْ وَ اللَّهِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ أَمَا لَوْ بَلَغَتْ نَفْسُکَ الْحُلْقُومَ رَأَیْتَنِی حَیْثُ تُحِبُّ وَ لَوْ رَأَیْتَنِی وَ أَنَا أَذُودُ الرِّجَالَ عَنِ الْحَوْضِ ذَوْدَ غَرِیبَةِ الْإِبِلِ لَرَأَیْتَنِی حَیْثُ تُحِبُّ وَ لَوْ رَأَیْتَنِی وَ أَنَا مَارٌّ عَلَی الصِّرَاطِ بِلِوَاءِ الْحَمْدِ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَرَأَیْتَنِی حَیْثُ تُحِبُّ.»

پی نوشت ها

7 ره توشه آخرت

اشاره

تمهید وسایل سفر آخرتی

تهران، حسینیه مکتب النبی

رمضان 1383

ص:92

ص:93

ص:94

ص:95

ص:96

ص:97

ص:98

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

1- تقوی الهی و مراتب آن

بحث ما در آمادگی برای سفر آخرت بود. یکی از آیات بسیار مهم قرآن در این زمینه، این آیۀ شریفه است:

« یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّٰهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ مٰا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللّٰهَ إِنَّ اللّٰهَ خَبِیرٌ بِمٰا تَعْمَلُونَ » (1)

ای اهل ایمان! در محضر خدا تقوای الهی را، مراعات کنید. به قدری تقوا مهم است که وجود مقدس حضرت حق، خودش را اهل تقوا معرفی کرده است: «یا اهل التقوی و المغفرة» (2) که در دعا آمده است، برگرفته از قرآن است.

در اسلام، تقوای ساده و معمولی عبارت است از حفظ کردن خویش از گناه. البته سه مرتبه برای تقوا بیان کرده اند:

مرتبۀ عام، خاص و خاص الخاص که ما به دو مرتبه اش بطور طبیعی می توانیم دست پیدا کنیم. اما مرتبۀ سومش که تقوای خاص الخاص است، باید در اختیار انبیا و ائمه علیهم السلام باشد و کار ما نیست، چون به قدری درجه اش بالا است که آن توان و قدرت را یا نداریم، یا شاید به ما نداده باشند. ولی این مرتبۀ معمولی، که تقوای عام

ص:99


1- (1)) - حشر (59) : 18؛ «ای اهل ایمان ! از خدا پروا کنید ؛ و هر کسی باید با تأمل بنگرد که برای فردای خود چه چیزی پیش فرستاده است ، و از خدا پروا کنید ؛ یقیناً خدا به آنچه انجام می دهید ، آگاه است .»
2- (2)) - مستدرک الوسائل: 96/5، باب 24، حدیث 5425؛ «فِقْهُ الرِّضَا علیه السلام إِذَا فَرَغْتَ مِنْ صَلَاةِ الزَّوَالِ فَارْفَعْ یَدَیْکَ ثُمَّ قُلِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ وَ أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِمُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِمَلَائِکَتِکَ وَ أَنْبِیَائِکَ وَ رُسُلِکَ وَ أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَسْأَلُکَ أَنْ تُقِیلَ عَثْرَتِی وَ تَسْتُرَ عَوْرَتِی وَ تَغْفِرَ ذُنُوبِی وَ تَقْضِیَ حَاجَتِی وَ لَاتُعَذِّبَنِی بِقَبِیحِ فَعَالِی فَإِنَّ جُودَکَ وَ عَفْوَکَ یَسَعُنِی ثُمَّ تَخِرُّ سَاجِداً وَ تَقُولُ فِی سُجُودِکَ یَا أَهْلَ التَّقْوَی وَ الْمَغْفِرَةِ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ أَنْتَ مَوْلَایَ وَ سَیِّدِی وَ رَازِقِی أَنْتَ خَیْرٌ لِی مِنْ أَبِی وَ أُمِّی وَ مِنَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ بِی إِلَیْکَ فَقْرٌ وَ فَاقَةٌ وَ أَنْتَ غَنِیٌّ عَنِّی أَسْأَلُکَ بِوَجْهِکَ الْکَرِیمِ وَ أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی إِخْوَانِهِ النَّبِیِّینَ وَ الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرِینَ وَ تَسْتَجِیبَ دُعَائِی وَ تَرْحَمَ تَضَرُّعِی وَ اصْرِفْ عَنِّی أَنْوَاعَ الْبَلَایَا یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.»

است، در توان همۀ انسان ها است که هر وقت گناهی در زندگی آنها به وجود آمد، مرتکب نشوند. این کار را می توانند انجام دهند.

2- ترک محرمات

همان گونه که انسان می تواند همۀ کارهای خوب را انجام دهد، می تواند همۀ کارهای بد را نیز ترک کند، چون این طرف با آن طرف فرقی نمی کند. انجام بیشتر هزینه می برد تا انجام ندادن. بالاخره اگر بخواهد کار خیری کند، مالی باشد، باید دست در جیب کند و پول بدهد و بخشی از پولش را کم کند. فقط کم شدن پول نیست، تحریک به علاقه نیز هست. همه به پول علاقه دارند و هیچ کس نمی تواند به مردم بگوید که چرا به پول علاقه دارید.

علاقه به پول امری طبیعی و خدادادی است. ولی انسان باید بیدار باشد که این علاقه، او را منحرف نکند، چون اگر به خیلی از علاقه ها توجه شود، مایۀ انحراف می شود.

دو مسأله در پول مطرح است: یکی مسئلۀ حرص است و دیگری مسئلۀ بخل.

انسان حرص می زند تا کل پول دنیا را مال خود کند. بخل می ورزد که ریالی از اموال خود را به کسی ندهد، که هر دو زشت و مورد نکوهش است.

علاقه را باید در حدی نگهداشت که نه حریص شود و نه بخیل و حتی پولدار هم جواد بشود. جواد اسم خداست، یعنی دارندۀ جود، سخاوت، دست و دل باز، کریم. در دعای شب جمعه می خوانید:

«یا دائم الفضل علی البریّة» (1)

خدا دارد و دائماً احسان می کند. هم خدای دارایی است و هم این خدای دارا، بخیل نیست، بلکه به طور دایم بر بندگانش تفضل می کند و نیز دوست دارد که هر

ص:100


1- (1)) - مصباح کفعمی: 647؛ «ثم قل عشرا فی کل لیلة عید و کل لیلة جمعة أیضا یا دائم الفضل علی البریة یا باسط الیدین بالعطیة یاصاحب المواهب السنیة صل علی محمد و آله خیر الوری سجیة و اغفر لنا یا ذا العلی فی هذه العشیة.»

کس دارا می شود، بخیل نباشد.

3- رضایت به تقدیر الهی

حکایت شقیق بلخی

در تفسیر «روح البیان» آمده است:

روزی شقیق بلخی (1) که در روزگار خودش یکی از افراد اهل دل بود، سه روز چیزی برای خوردن پیدا نکرد. اولیای خدا انسان های خیلی خودداری بودند و اخلاق خیلی خوبی داشتند. این اخلاق در انبیا علیهم السلام نیز بوده است. اگر چیزی از طریق کاری به دست می آورند، می گفتند:

«الحمدلله علی هذه النعمة» (2)

می خوردند،می پوشیدند، خرج می کردند. اما اگر چیزی نداشتند، باز هم می گفتند: «الحمدلله علی کل حال» خدا نخواسته است. نه در روزِ دارایی اذیت می شدند و نه در روز نداری، هر دو روز برای آنها مساوی بود.

می گویند: روزی معاویه سر حال بود. به اطرافیانش گفت: من بهتر هستم یا علی بن ابی طالب؟ همه گفتند: تو بهتری. معاویه گفت: همگی دروغ می گویید و می دانید که دروغ می گویید. گفتند: پس خودت بگو. گفت: یقیناً علی بن ابی طالب علیه السلام از من خیلی بالاتر است. گفت: من یکی از ارزش های علی علیه السلام را برایتان می گویم که نه در من هست و نه در شما و آن این است که اگر درب دو انبار را به روی علی علیه السلام باز کنند، انباری که از طلا و نقره و انباری که از کاه پر باشد، به علی علیه السلام بگویند: این دو انبار برای تو است، می گوید: همه آنها را در راه خدا به مستحق بدهید. برای این که طلا و کاه نزد علی علیه السلام یکی است. اما من و شما این گونه هستیم؟ چرا به دروغ می گویید که من از علی علیه السلام بالاتر هستم؟

ص:101


1- (1)) - شقیق بلخی، ابوعلی الازدی شقیق بن ابراهیم (م 194. ق) ازبنیانگذاران تصوف خراسانی و صاحب قدیمی ترین رساله درتصوف است. وی ازملازمان و شاگردان ابراهیم ادهم بوده و شاگردان شقیق عبارتند از: حاتم اصم و محمد بن ابان بلخی و عبد الصمد یزید مردویه و... احوال او دراعتقادات و مسلک مختلف بیان شده است. در منابع رجالی و احادیث شیعی و اهل سنت از وی به عنوان فرد ثقه یاد شده است. آثاربه جای مانده او درباب مناقب ائمه، او را یکی از پیروان امام موسی کاظم علیه السلام معرفی می کند. اودرجنگ با ترکان به قتل رسید. «دایره المعارف تشیع: 21/10 - 25» المحجة البیضاء: 151/5؛ «قال شقیق: العبادة حرفة و حانوتها الخلوة و آلتها المجاعة.»
2- (2)) - الکافی: 97/2، باب الشکر، حدیث 19؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا وَرَدَ عَلَیْهِ أَمْرٌ یَسُرُّهُ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی هَذِهِ النِّعْمَةِ وَ إِذَا وَرَدَ عَلَیْهِ أَمْرٌ یَغْتَمُّ بِهِ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی کُلِّ حَال» الکافی: 503/2، حدیث 3؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَحْمَدُ اللَّهَ فِی کُلِّ یَوْمٍ ثَلَاثَمِائَةِ مَرَّةٍ وَ سِتِّینَ مَرَّةً عَدَدَ عُرُوقِ الْجَسَدِ یَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ کَثِیراً عَلَی کُلِّ حَالٍ.»

در دو طرف داستان زندگی مادی، یعنی در نداری و دارایی، حال اولیای خدا یکسان بود، چون واقعاً یقین داشتند که این چند روزه عمر میهمان هستند. هم صاحبخانه خدا است و هم میهمان دار، می خواهد امروز بر سر سفره میهمانش چلوکباب بگذارد، فردا نان و پنیر. می گویند: ما نه مالک خودمان هستیم و نه مالک عالَم. عالم، یک مالک دارد و آن نیز پروردگار است. ما همه مملوک و میهمان هستیم. من نمونه حال این افراد را دیده ام.

گاهی نیز انسان غضبناک می شود و به خدا می گوید: اگر نمی توانی استعفا بده، به دست کس دیگری بده. عده ای این حرفها را می زنند. اما واقعاً:

غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است (1)

علاقۀ به پول خوب است، اما نه این که بخل و حرص بیاورد. اگر دارا بشود، دارای جود است. آن کسی که دارای جود است، در قیامت اهل نجات است. اما کسی که دارای بخل است، یقین بدانید که راه نجات ندارد. چون صریح قرآن است.

آن کسی که دارای جود است، مرگش راحت است، چون که دل بسته نیست، حرص و بخل نیز ندارد و دل او از قید پول آزاد است، هر چند پولدار و ثروتمند است.

شقیق بلخی، سه روز چیزی برای خوردن نیافت و آب خالی می خورد. روز سوم، دستش را بلند کرد و گفت: خدایا! سه روز است که چیزی نخوردم، انرژی من کم شده و نمی توانم درست عبادت کنم، چه کنم؟ چیزی به ما عنایت نمی کنی؟ پیامبر صلی الله علیه و آله نیز چند روز به چند روز هیچ چیزی برای خوردنش نمی یافت و نماز واجبش را نشسته می خواند.

شقیق به این پاکی با پروردگار حرف می زد که چه کنم؟ باید نمازها را نشسته بخوانم، کم کم نتوانم نشسته بخوانم و باید دراز بکشم. کسی آمد و روی شانه اش

ص:102


1- (1)) - حافظ شیرازی.

زد، گفت: تو که هستی؟ گفت: بندۀ خدا. گفت: اسم شما چیست؟ گفت: شقیق.

گفت: بلند شو و به دنبال من بیا. رفت.

دید در اتاق بزرگی سفره پهن است و همه چیز سر سفره هست. گفت: داشتی به خد می گفتی، خدا نیز رساند، بنشین و هر چیز می خواهی بخور. گفت: ما میل به چیزی نداریم، چند لقمه بخوریم کافی است.

گفت: به اندازه ای که بخواهی خدا را عبادت کنی، هر چه می خواهی بخور! خورد و گفت: خدا را شکر که اکنون می توانیم دوباره ایستاده نماز بخوانیم. این ها در دنیا این گونه راحت زندگی می کردند.

شقیق گفت: سیر شدم. گفت: پس بنشین، با تو حرف دارم. اسم خود را که گفتی، تو را شناختم، چون من کارمند پدرت بودم. وقتی پدرت مرد، تو خیلی پخته نبودی، این خانه با تمام این اثاث، با مالی که به جا مانده است، همه مال پدر تو است و من به امانت نگهداشته بودم تا زمانی که تو به پختگی برسی. تو را نمی یافتم، تا امروز که اتفاقی پیدایت کردم. اکنون این چند غلام کارهای این خانه را انجام می دهند و این اموال برای تو است. شقیق گفت: من علاقه ای به مال دنیا و ثروت ندارم، خانه و کل ثروت را بین خود و این سه غلام قسمت کن! و این ها را آزاد کن، ما کاری که داریم، خدمت به خلق و عبادت رب است. این غذا تا سه روز بدن ما را برای عبادت می رساند، بعد از سه روز اگر نرسید، باز می نشینیم و با او درد دل می کنیم، باز کسی مانند تو پیدا می شود و روی شانۀ ما می زند و غذا به ما می دهد. (1)البته این حرفها دلیل بر این نیست که کسی به دنبال کار و شغل نرود. کسب حلال نُه قسمت از ده قسمت عبادت است. همۀ این حرفها را برای ما زده اند که ما در مال بخیل و حریص نشویم.

ص:103


1- (1)) - تفسیرروح البیان: 376/1، ذیل آیه 242 بقره؛ «شقیقی البلخی انه لم یجد طعاما ثلاثة ایام و کان مشتغلا بالعبادة فلما ضعف عن العبادة رفع یده الی السماء و قال یا رب أطعمنی فلما فرغ من الدعاء التفت فرأی شخصا ینظر الیه فلما التفت الیه سلم علیه و قال یا شیخ تعال معی فقام شقیق و ذهب معه فادخله ذلک الرحل فی بیت فرأی فیه ألواحا موضوعة علیها ألوان الاطعمة و عند الخوان غلمان و جواری فاکل و الرجل قائم فلما فرغ أراد ان یخرج شقیق من ذلک البیت فقال له الرجل الی این یا شیخ فقال الی المسجد فقال ما اسمک قال شقیق فقال یا شقیق اعلم ان هذه الدار دارک و العبید عبیدک و انا عبدک کنت عبدا لابیک بعثنی الی التجارة فرجعت الآن و قد توفی أبوک فالدار و ما فیها لک قال شقیق ان کان العبید لی فهم أحرار لوجه اللّه و ان کانت الأموال لی وهبتها لکم فاقتسموها بینکم فانی لا أرید شیأ یمنعنی عن العبادة.»

شرکت پیامبر صلی الله علیه و آله در تشییع جنازه

روایتی در زمینۀ آمادگی برای سفر آخرت داریم که خیلی با ارزش است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله از منزل بیرون آمدند، دیدند که مردم جنازه ای را تشییع می کنند، پیغمبر صلی الله علیه و آله به کارهای معنوی علاقه داشتند. برای ایشان فرقی نمی کرد که این کار معنوی چیست. تشییع جنازه، احترام به مسلمان است.

در روایت دارد: مرده ای را که به سوی قبرستان می برند، اگر از آنهایی باشد که خدا او را می آمرزد، تشییع کنندگانش را نیز می آمرزد، یعنی خدا نیز به جنازۀ مسلمان و مؤمن احترام می کند. از طرف خدا، ملائکه می آیند و خیلی از مؤمنان را تشییع جنازه می کنند. چنان که پیغمبر صلی الله علیه و آله در تشییع جنازۀ «سعد بن معاذ» فرمودند:

هفتاد هزار فرشته از طرف خدا برای تشییع جنازۀ او آمدند. (1) به قدری مؤمن با ارزش است که پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید: اگر مؤمن به نماز جماعت نرسد و مجبور شود که در خانه به صورت فرادی بخواند، وقتی می ایستد و می خواهد «الله اکبر» بگوید، خدا به ملائکه می گوید: از دست راست و چپش، از مغرب تا مشرق صف ببندید.

نماز جماعتی که پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید: تعدادشان اگر از ده نفر بگذرد، ثوابش را غیر از خود خدا، هیچ کس نمی تواند به حساب بیاورد. پس اگر صفی از ملائکه تا مشرق عالم و صفی تا مغرب عالم پشت سر مؤمن اقتدا کنند، چقدر ثواب نصیب او می شود؟ (2)پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

روزگاری می شود که من پیغمبر صلی الله علیه و آله می گویم: «حلّت العزوبة» (3) تشکیل خانواده ندهید، چون دینتان در خطر می افتد. آن روزگار همین زمان است که به قدری زندگی سخت می شود و آدم خوب و مطمئن کم می شود که ازدواج با آن همه

ص:104


1- (1)) - الکافی: 3/ 236، حدیث 6؛ «أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَ یُفْلِتُ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ أَحَدٌ قَالَ فَقَالَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْهَا مَا أَقَلَّ مَنْ یُفْلِتُ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ إِنَّ رُقَیَّةَ لَمَّا قَتَلَهَا عُثْمَانُ وَقَفَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی قَبْرِهَا فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی السَّمَاءِ فَدَمَعَتْ عَیْنَاهُ وَ قَال لِلنَّاسِ إِنِّی ذَکَرْتُ هَذِهِ وَ مَا لَقِیَتْ فَرَقَقْتُ لَهَا وَ اسْتَوْهَبْتُهَا مِنْ ضَمَّةِ الْقَبْرِ قَالَ فَقَالَ اللَّهُمَّ هَبْ لِی رُقَیَّةَ مِنْ ضَمَّةِ الْقَبْرِ فَوَهَبَهَا اللَّه لَهُ قَالَ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله خَرَجَ فِی جِنَازَةِ سَعْدٍ وَ قَدْ شَیَّعَهُ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله رَأْسَهُ إِلَی السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ مِثْل ُسَعْدٍ یُضَمُّ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّا نُحَدِّثُ أَنَّهُ کَانَ یَسْتَخِفُّ بِالْبَوْلِ فَقَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّمَا کَانَ مِنْ زَعَارَّةٍ فِی خُلُقِهِ عَلَی أَهْلِهِ قَالَ فَقَالَتْ أُمُّ سَعْدٍ هَنِیئاً لَکَ یَا سَعْدُ قَالَ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا أُمَّ سَعْدٍ لَاتَحْتِمِی عَلَی اللَّهِ.» الکافی: 173/3، حدیث 2؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَنْ شَیَّعَ جَنَازَةَ مُؤْمِنٍ حَتَّی یُدْفَنَ فِی قَبْرِهِ وَکَّلَ اللَّهُ عز و جل بِهِ سَبْعِینَ مَلَکاً مِنَ الْمُشَیِّعِینَ یُشَیِّعُونَهُ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُ إِذَا خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ إِلَی الْمَوْقِفِ.» وسائل الشیعة: 143/3، باب 2، حدیث 3239؛ «رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی، حدیث قَالَ مَنْ شَیَّعَ جَنَازَةً فَلَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ حَتَّی یَرْجِعَ مِائَةُ أَلْفِ أَلْفِ حَسَنَةٍ وَ یُمْحَی عَنْهُ مِائَةُ أَلْفِ أَلْفِ سَیِّئَةٍ وَ یُرْفَعُ لَهُ مِائَةُ أَلْفِ أَلْفِ دَرَجَةٍ فَإِنْ صَلَّی عَلَیْهَا شَیَّعَهُ فِی جَنَازَتِهِ مِائَةُ أَلْفِ أَلْفِ مَلَکٍ کُلُّهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُ حَتَّی یَرْجِعَ فَإِنْ شَهِدَ دَفْنَهَا وَکَّلَ اللَّهُ بِهِ أَلْفَ مَلَکٍ کُلُّهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُ حَتَّی یُبْعَثَ مِنْ قَبْرِهِ وَ مَنْ صَلَّی عَلَی مَیِّتٍ صَلَّی عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ وَ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ وَ غُفِرَ لَهُ مَا تقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ إِنْ أَقَامَ عَلَیْهِ حَتَّی یَدْفِنَهُ وَ حَثَا عَلَیْهِ مِنَ التُّرَابِ انْقَلَبَ مِنَ الْجَنَازَةِ وَ لَهُ بِکُلِّ قَدَمٍ مِنْ حَیْثُ شَیَّعَهَا حَتَّی یَرْجِعَ إِلَی مَنْزِلِهِ قِیرَاطٌ مِنَ الْأَجْرِ وَ الْقِیرَاطُ مِثْلُ جَبَلِ أُحُدٍ یَکُونُ فِی مِیزَانِهِ مِنَ الْأَجْر.»
2- (2)) - مستدرک الوسائل: 444/6، حدیث 7184؛ بحار الأنوار: 14/85، باب 1، حدیث 26؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَتَانِی جَبْرَئِیلُ مَعَ سَبْعِینَ أَلْفَ مَلَکٍ بَعْدَ صَلَاةِ الظُّهْرِ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبِّکَ یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ أَهْدَی إِلَیْکَ هَدِیَّتَیْنِ لَمْ یُهْدِهِمَا إِلَی نَبِیٍّ قَبْلَکَ قُلْتُ مَا الْهَدِیَّتَانِ قَالَ الْوَتْرُ ثَلَاثُ رَکَعَاتٍ وَ الصَّلَاةُ الْخَمْسُ فِی جَمَاعَةٍ قُلْتُ یَا جَبْرَئِیلُ وَ مَا لِأُمَّتِی فِی الْجَمَاعَةِ قَالَ یَا مُحَمَّدُ إِذَا کَانَا اثْنَیْنِ کَتَبَ اللَّهُ لِکُلِّ وَاحِدٍ بِکُلِّ رَکْعَةٍ مِائَةً وَ خَمْسِینَ صَلَاةً وَ إِذَا کَانُوا ثَلَاثَةً کَتَبَ اللَّهُ لِکُلٍّ مِنْهُمْ بِکُلِّ رَکْعَةٍ سِتَّمِائَةِ صَلَاةٍ وَ إِذَا کَانُوا أَرْبَعَةً کَتَبَ اللَّهُ لِکُلِّ وَاحِدٍ بِکُلِّ رَکْعَةٍ أَلْفاً وَ مِائَتَیْ صَلَاةٍ وَ إِذَا کَانُوا خَمْسَةً کَتَبَ اللَّهُ لِکُلِّ وَاحِدٍ بِکُلِّ رَکْعَةٍ أَلْفَیْنِ وَ أَرْبَعَمِائَةِ صَلَاةٍ وَ إِذَا کَانُوا سِتَّةً کَتَبَ اللَّهُ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ بِکُلِّ رَکْعَةٍ أَرْبَعَةَ آلَافٍ وَ ثَمَانَمِائَةِ صَلَاةٍ وَ إِذَا کَانُوا سَبْعَةً کَتَبَ اللَّهُ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ بِکُلِّ رَکْعَةٍ تِسْعَةَ آلَافٍ وَ سِتَّمِائَةِ صَلَاةٍ وَ إِذَا کَانُوا ثَمَانِیَةً کَتَبَ اللَّهُ تَعَالَی لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ تِسْعَةَ عَشَرَ أَلْفاً وَ مِائَتَیْ صَلَاةٍ وَ إِذَا کَانُوا تِسْعَةً کَتَبَ اللَّهُ تَعَالَی لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ بِکُلِّ رَکْعَةٍ سِتَّةً وَ ثَلَاثِینَ أَلْفاً وَ أَرْبَعَمِائَةِ صَلَاةٍ وَ إِذَا کَانُوا عَشَرَةً کَتَبَ اللَّهُ تَعَالَی لِکُلِّ وَاحِدٍ بِکُلِّ رَکْعَةٍ سَبْعِینَ أَلْفاً وَ أَلْفَیْنِ وَ ثَمَانَمِائَةِ صَلَاةٍ فَإِنْ زَادُوا عَلَی الْعَشَرَةِ فَلَوْ صَارَتْ بِحَارُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ کُلُّهَا مِدَاداً وَ الْأَشْجَارُ أَقْلَاماً وَ الثَّقَلَانِ مَع الْمَلَائِکَةِ کُتَّاباً لَمْ یَقْدِرُوا أَنْ یَکْتُبُوا ثَوَابَ رَکْعَةٍ وَاحِدَةٍ یَا مُحَمَّدُ تَکْبِیرَةٌ یُدْرِکُهَا الْمُؤْمِنُ مَعَ الْإِمَامِ خَیْرٌ لَهُ مِنْ سِتِّینَ أَلْفَ حَجَّةٍ وَ عُمْرَةٍ وَ خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا سَبْعِینَ أَلْفَ مَرَّةٍ وَ رَکْعَةٌ یُصَلِّیهَا الْمُؤْمِنُ مَعَ الْإِمَامِ خَیْرٌ مِنْ مِائَةِ أَلْفِ دِینَارٍ یَتَصَدَّقُ بِهَا عَلَی الْمَسَاکِینِ وَ سَجْدَةٌ یَسْجُدُهَا الْمُؤْمِنُ مَعَ الْإِمَامِ فِی جَمَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِتْقِ مِائَةِ رَقَبَةٍ.» مستدرک الوسائل: 450/6، باب 1، حدیث 7205؛ بحار الأنوار: 6/85، باب 6، حدیث 8؛ «عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام عَنْ رَسُولِ اللَّهِ فِی، حدیث طَوِیلٍ أَنَّهُ صلی الله علیه و آله قَالَ وَ أَمَّا الْجَمَاعَةُ فَإِنَّ صُفُوفَ أُمَّتِی کَصُفُوفِ الْمَلَائِکَةِ فِی السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ وَ الرَّکْعَةُ فِی الْجَمَاعَةِ أَرْبَعٌ وَ عِشْرُونَ رَکْعَةً کُلُّ رَکْعَةٍ أَحَبُّ إِلَی اللَّهِ مِنْ عِبَادَةِ أَرْبَعِینَ سَنَةً.»
3- (3)) - مستدرک الوسائل: 388/11، باب 51، حدیث 13336؛ «ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَیَأْتِیَنَّ عَلَی النَّاسِ زَمَانٌ لَایَسْلَمُ لِذِی دِینٍ دِینُهُ إِلَّا مَنْ یَفِرُّ مِنْ شَاهِقٍ إِلَی شَاهِقٍ وَ مِنْ جُحْرٍ إِلَی جُحْرٍ کَالثَّعْلَبِ بِأَشْبَالِهِ قَالُوا وَ مَتَی ذَلِکَ الزَّمَانُ قَالَ إِذَا لَمْ تُنَل الْمَعِیشَةُ إِلَّا بِمَعَاصِی اللَّهِ فَعِنْدَ ذَلِکَ حَلَّتِ الْعُزُوبَةُ قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ أَمَرْتَنَا بِالتَّزْوِیجِ قَالَ بَلَی وَ لَکِنْ إِذَا کَانَ ذَلِکَ الزَّمَانُ فَهَلَاکُ الرَّجُلِ عَلَی یَدَیْ أَبَوَیْهِ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ أَبَوَانِ فَعَلَی یَدَیْ زَوْجَتِهِ وَ وَلَدِهِ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ لَهُ زَوْجَةٌ وَ لَاوَلَدٌ فَعَلَی یَدَیْ قَرَابَتِهِ وَ جِیرَانِهِ قَالُوا وَ کَیْفَ ذَلِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ یُعَیِّرُونَهُ بِضِیقِ الْمَعِیشَةِ وَ یُکَلِّفُونَهُ مَا لَایُطِیقُ حَتَّی یُورِدُوهُ مَوَارِدَ الْهَلَکَةِ.»

سفارش، مورد نهی پیامبر صلی الله علیه و آله قرار می گیرد.

پیغمبر صلی الله علیه و آله وارد تشییع جنازه شدند، خیلی عجیب است که رسول خدا صلی الله علیه و آله تا بقیع و غسالخانه آمدند. میت را کفن کردند و پیغمبر صلی الله علیه و آله فقط نگاه می کردند. قبر آماده شد و مرده را کنار قبر آوردند و پیغمبر صلی الله علیه و آله جلو آمدند، دوباره نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله ساکت بودند. مرده را که در قبر گذاشتند، رسول خدا صلی الله علیه و آله چنان ناله زدند که همه متوجۀ پیغمبر صلی الله علیه و آله شدند. هنگام ناله کشیدن، نگاهی به قبر و صورت مرده کردند و فرمودند: «آه من هذه الداهیة العظمی» عجب وحشت سنگینی است. آدمی که شب گذشته هزاران نفر در اطرافش بودند، اکنون تنها است و هیچ کس در کنارش نیست.

برنامه های نجات از نگرانی سفر آخرتی

1- انجام واجبات

بعد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به مردم رو کردند و فرمودند: می خواهید روزی که شما را به اینجا آوردند، هیچ نگرانی، رنج، غصه، گرفتگی و مشکلی نداشته باشید؟ می خواهید سفرِ از دنیا به آخرت شما در کمال آسانی و راحتی انجام بگیرد؟ سه برنامه را باید در پروندۀ خود داشته باشید.

برنامۀ اول: «اداء الفرائض» (1) همۀ واجبات خدا را تا زنده ایم به خدا بپردازیم. توجه داشته باشید که کدام واجبِ خدا به شما تعلق می گیرد؟ درنگ نکنید و عقب نیاندازید. همان روز واجب خدا را انجام دهید که بعد از هفتاد سال نگویید: ای وای، پشیمانم، هفتاد سال دارم، اما پنجاه و پنج سال نماز نخواندم و روزه نگرفتم.

روزه ها را بگیرم، نمازها را بخوانم.

خدا عبادات را به گونه ای قرار داده است که هر روز، مقداری را بخوانی، نه این که بگذاری جمع شود. چون اگر جمع شود نمی توانی انجام بدهی. بعد از هفتاد

ص:105


1- (1)) - مستدرک الوسائل: 100/2، باب 17، حدیث 1534؛ بحار الأنوار: 263/68، باب 76، حدیث 1؛ «أَبِی مُحَمَّد الْعَسْکَرِیِّ عَنْ آبَائِهِ علیه السلام قَالَ قِیلَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَا الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْت قَالَ أَدَاءُ الْفَرَائِضِ وَ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ وَ الِاشْتِمَالُ عَلَی الْمَکَارِمِ ثُمَّ لَایُبَالِی أَ وَقَعَ عَلَی الْمَوْتِ أَمْ وَقَعَ الْمَوْتُ عَلَیْهِ وَ اللَّهِ مَا یُبَالِی ابْنُ أَبِی طَالِبٍ أَ وَقَعَ عَلَی الْمَوْتِ أَمْ وَقَعَ الْمَوْتُ عَلَیْهِ.»

سال که نمی شود پرداخت.

2- ترک محرمات

برنامۀ دوم: باید در پروندۀ شما دوری از گناه باشد: «اجتناب المحارم» از گناهان خدا دوری کنید، چون آنجا گناهکار را گیر می اندازند، اما کسی که پاک است، حسابی ندارد.

3- اصلاح اخلاق

برنامۀ سوم: «والاشتمال علی المکارم» اخلاق خود را خوب کنید که نرم و شیرین باشد. خوش برخورد و خوش باطن باشید. اگر پروندۀ شما با این سه برنامه به آن طرف برود، در قیامت راحت و شاد هستید.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:106

پی نوشت ها

8 قدرت انتخاب

اشاره

اختیار در انتخاب بهشت و جهنم

تهران، حسینیه مکتب النبی

رمضان 1383

ص:107

ص:108

ص:109

ص:110

ص:111

ص:112

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

تقسیم پایان قیامت به بهشت و جهنم در قرآن مجید، به این خاطر است که مردم در دنیا با اختیار و انتخاب خودشان به دو دسته تقسیم شده اند. زیرا در حساب پروردگار چنین تقسیمی وجود ندارد، او مردم را چنین تقسیم نکرده است، بلکه او با کتاب ها و پیغمبرانش مردم را به صراط مستقیم دعوت کرده، گروهی با آزادی و اختیار خودشان، صراط مستقیم و گروهی نیز راه ضلالت را انتخاب کردند.

اگر حرکت در صراط مستقیم به اجبار خدا بود، بهشت نباید به وجود می آمد، چون مزد و پاداش معنا نداشت. همۀ پاداش پروردگار مربوط به آن انتخاب، نیت و خواست آزاد مردم است. اگر مردم را به اجبار در راه ضدّ صراط مستقیم می انداخت، دوزخ و کیفر معنی نداشت، چون بشر در این زمینه مجرم و مقصِّر نبود. وقتی اراده اش را سلب کنند، بدون این که خودش دخالت داشته باشد، او را در زشتی بیاندازند، برای چه او را کیفر کنند؟

خداوند بزرگ در قرآن کریم خودش را حکیم معرفی می کند. کیفر کسی که خودش در جرمش دخالت و اراده ای نداشته، بر حکیم، قبیح است و خدا کار قبیح نمی کند. همچنین پاداش به کسی که خودش در کار پاک، نیت و اراده ای نداشته است نیز صحیح نیست، پاداش چه چیزی را به او بدهند؟

ص:113

« قُلْ فَلِلّٰهِ الْحُجَّةُ الْبٰالِغَةُ فَلَوْ شٰاءَ لَهَدٰاکُمْ أَجْمَعِینَ » (1)

بنابراین نه هدایت و نه گمراهی، هیچ کدام اجباری نیست. آیاتی که می گوید:

« إِنَّ اللّٰهَ یُضِلُّ مَنْ یَشٰاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنٰابَ » (2)

« فَیُضِلُّ اللّٰهُ مَنْ یَشٰاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ » (3)

هر کسی را بخواهم هدایت می کنم و هر کسی را بخواهم گمراه می کنم، شما را به اشتباه نیاندازد تا تصوّر بفرمایید که این هدایت یا گمراهی، اجباری است. معنی آن این است که هر کسی خودش بخواهد و شایستگی نشان دهد، ما گوهر هدایت را به او می دهیم تا جزو «یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ » شود و هر کسی نیز هدایت را نخواهد، من به اجبار گوهر هدایت را در دامن کسی نمی اندازم، چون خودش گمراهی را می خواهد. ما کاری به کارش نداریم، او خودش به طرف گمراهی می رود.

پس علّت تقسیم پایان قیامت به بهشت و دوزخ، تقسیم شدن مردم در دنیا به دو راه هدایت و ضلالت است.

تفاوت طبقات بهشت و جهنم

چرا بهشت هشت طبقه و جهنم هفت طبقه دارد؟ علتش چیست؟ بهشتی ها که باید به یک بهشت و جهنمی ها نیز به یک جهنم بروند، پس هفت درب جهنم و هشت درب بهشت برای چیست؟ (4)علت هشت طبقه بودن بهشت، تقسیم شدن مردم مؤمن به هشت قسمت است.

ایمان از نظر کیفیت دارای درجاتی است که ما این درجات را در امور مادی نیز زیاد می بینیم؛ برق، برق است، از نیروگاه کابل کشیده و برق را از مولد آن می آورند.

لامپ ها نیز مختلف هستند، همان نور را در خودش به اندازه ظرفیتش منعکس می کند و نور می دهد.

ص:114


1- (1)) - انعام (6) : 149؛ «بگو : دلیل و برهان رسا [ که قابل ردّ ، ایراد ، شک و تردید نیست ] مخصوص خداست ، و اگر خدا می خواست قطعاً همۀ شما را [ به طور جبر ] هدایت می کرد .»
2- (2)) - رعد (13) : 27؛ «بگو : مسلماً خدا هر کس را بخواهد [ پس از اتمام حجت ] گمراه می کند و هر کس را که به سوی او بازگردد ، هدایت می نماید .»
3- (3)) - ابراهیم (14) : 4؛ «پس خدا هر کس را بخواهد [ به کیفر لجاجت و عنادش ] گمراه می کند ، و هر کس را بخواهد ، هدایت می نماید.»
4- (4)) - بحار الأنوار: 121/8، باب 23، حدیث 12؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ إِنَّ لِلْجَنَّةِ ثَمَانِیَةَ أَبْوَابٍ، باب یَدْخُلُ مِنْهُ النَّبِیُّونَ وَ الصِّدِّیقُونَ وَ، باب یَدْخُلُ مِنْهُ الشُّهَدَاءُ وَ الصَّالِحُونَ وَ خَمْسَةُ أَبْوَابٍ یَدْخُلُ مِنْهَا شِیعَتُنَا وَ مُحِبُّونَا فَلَا أَزَالُ وَاقِفاً عَلَی الصِّرَاطِ أَدْعُو وَ أَقُولُ رَبِّ سَلِّمْ شِیعَتِی وَ مُحِبِّیَّ وَ أَنْصَارِی وَ مَنْ تَوَالَانِی فِی دَارِ الدُّنْیَا فَإِذَا النِّدَاءُ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکَ وَ شُفِّعْتَ فِی شِیعَتِکَ وَ یَشْفَعُ کُلُّ رَجُلٍ مِنْ شِیعَتِی وَ مَنْ تَوَلَّانِی وَ نَصَرَنِی وَ حَارَبَ مَنْ حَارَبَنِی بِفِعْلٍ أَوْ قَوْلٍ فِی سَبْعِینَ أَلْفاً مِنْ جِیرَانِهِ وَ أَقْرِبَائِهِ وَ، باب یَدْخُلُ مِنْهُ سَائِرُ الْمُسْلِمِینَ مِمَّنْ یَشْهَدُ أَنْ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَمْ یَکُنْ فِی قَلْبِهِ مِقْدَارُ ذَرَّةٍ مِنْ بُغْضِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ.» بحار الأنوار: 144/8- 146، باب 23، حدیث 67؛ «عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَی السَّمَاءِ قَالَ لِی جَبْرَئِیلُ علیه السلام قَدْ أَمَرْتُ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ أَنْ تُعْرَضَ عَلَیْکَ قَالَ فَرَأَیْتُ الْجَنَّةَ وَ مَا فِیهَا مِنَ النَّعِیمِ وَ رَأَیْتُ النَّارَ وَ مَا فِیهَا مِنَ الْعَذَابِ وَ الْجَنَّةُ فِیهَا ثَمَانِیَةُ أَبْوَابٍ عَلَی کُلِّ، باب مِنْهَا أَرْبَعُ کَلِمَاتٍ کُلُّ کَلِمَةٍ خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا لِمَنْ یَعْلَمُ وَ یَعْمَلُ بِهَا وَ لِلنَّارِ سَبْعَةُ أَبْوَابٍ عَلَی کُلِّ، باب مِنْهَا ثَلَاثُ کَلِمَاتٍ کُلُّ کَلِمَةٍ خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا لِمَنْ یَعْلَمُ وَ یَعْمَلُ بِهَا فَقَالَ لِی جَبْرَئِیلُ علیه السلام اقْرَأْ یَا مُحَمَّدُ مَا عَلَی الْأَبْوَابِ فَقَرَأْتُ ذَلِکَ أَمَّا أَبْوَابُ الْجَنَّةِ فَعَلَی أَوَّلِ، باب مِنْهَا مَکْتُوبٌ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ لِکُلِّ شَیْ ءٍ حِیلَةٌ وَ حِیلَةُ الْعَیْشِ أَرْبَعُ خِصَالٍ الْقَنَاعَةُ وَ بَذْلُ الْحَقِّ وَ تَرْکُ الْحِقْدِ وَ مُجَالَسَةُ أَهْلِ الْخَیْرِ وَ عَلَی الْباب الثَّانِی مَکْتُوبٌ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ لِکُلِّ شَیْ ءٍ حِیلَةٌ وَ حِیلَةُ السُّرُورِ فِی الآْخِرَةِ أَرْبَعُ خِصَالٍ مَسْحُ رُءُوسِ الْیَتَامَی وَ التَّعَطُّفُ عَلَی الْأَرَامِلِ وَ السَّعْیُ فِی حَوَائِجِ الْمُؤْمِنِینَ وَ التَّفَقُّدُ لِلْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاکِینِ وَ عَلَی الْباب الثَّالِثِ مَکْتُوبٌ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ لِکُلِّ شَیْ ءٍ حِیلَةٌ وَ حِیلَةُ الصِّحَّةِ فِی الدُّنْیَا أَرْبَعُ خِصَالٍ قِلَّةُ الْکَلَامِ وَ قِلَّةُ الْمَنَامِ وَ قِلَّةُ الْمَشْیِ وَ قِلَّةُ الطَّعَامِ وَ عَلَی الْباب الرَّابِعِ مَکْتُوبٌ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الآْخِرِ فَلْیُکْرِمْ ضَیْفَهُ مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الآْخِرِ فَلْیُکْرِمْ جَارَهُ مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الآْخِرِ فَلْیُکْرِمْ وَالِدَیْهِ مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الآْخِرِ فَلْیَقُلْ خَیْراً أَوْ یَسْکُتُ وَ عَلَی الْباب الْخَامِسِ مَکْتُوبٌ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ مَنْ أَرَادَ أَنْ لَایُظْلَمَ فَلَا یَظْلِمْ وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ لَایُشْتَمَ فَلَا یَشْتِمْ وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ لَایُذَلَّ فَلَا یُذِلَّ وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَسْتَمْسِکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی فِی الدُّنْیَا وَ الآْخِرَةِ فَلْیَقُلْ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ وَ عَلَی الْباب السَّادِسِ مَکْتُوبٌ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَکُونَ قَبْرُهُ وَسِیعاً فَسِیحاً فَلْیَبْنِ الْمَسَاجِدَ وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ لَاتَأْکُلَهُ الدِّیدَانُ تَحْتَ الْأَرْضِ فَلْیَسْکُنِ الْمَسَاجِدَ وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَکُونَ طَرِیّاً مُطِرّاً لَایَبْلَی فَلْیَکْنُسِ الْمَسَاجِدَ وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَرَی مَوْضِعَهُ فِی الْجَنَّةِ فَلْیَکْسُ الْمَسَاجِدَ بِالْبُسُطِ وَ عَلَی الْباب السَّابِعِ مَکْتُوبٌ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ بَیَاضُ الْقَلْبِ فِی أَرْبَعِ خِصَالٍ عِیَادَةِ الْمَرِیضِ وَ اتِّبَاعِ الْجَنَائِزِ وَ شِرَاءِ الْأَکْفَانِ وَ رَدِّ الْقَرْضِ وَ عَلَی الْباب الثَّامِنِ مَکْتُوبٌ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ مَنْ أَرَادَ الدُّخُولَ مِنْ هَذِهِ الْأَبْوَابِ فَلْیَتَمَسَّکْ بِأَرْبَعِ خِصَالٍ السَّخَاءِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ الصَّدَقَةِ وَ الْکَفِّ عَنْ أَذَی عِبَادِ اللَّهِ تَعَالَی وَ رَأَیْتُ عَلَی أَبْوَابِ النَّارِ مَکْتُوباً عَلَی الْباب الْأَوَّلِ ثَلَاثَ کَلِمَاتٍ مَنْ رَجَا اللَّهَ سَعِدَ وَ مَنْ خَافَ اللَّهَ أَمِنَ وَ الْهَالِکُ الْمَغْرُورُ مَنْ رَجَا غَیْرَ اللَّهِ وَ خَافَ سِوَاهُ وَ عَلَی الْباب الثَّانِی مَنْ أَرَادَ أَنْ لَایَکُونَ عُرْیَاناً یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَلْیَکْسُ الْجُلُودَ الْعَارِیَةَ فِی الدُّنْیَا مَنْ أَرَادَ أَنْ لَایَکُونَ عَطْشَاناً یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَلْیَسْقِ الْعِطَاشَ فِی الدُّنْیَا مَنْ أَرَادَ أَنْ لَایَکُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ جَائِعاً فَلْیُطْعِمِ الْبُطُونَ الْجَائِعَةَ فِی الدُّنْیَا وَ عَلَی الْباب الثَّالِثِ مَکْتُوبٌ لَعَنَ اللَّهُ الْکَاذِبِینَ لَعَنَ اللَّهُ الْبَاخِلِینَ لَعَنَ اللَّهُ الظَّالِمِینَ وَ عَلَی الْباب الرَّابِعِ مَکْتُوبٌ ثَلَاثُ کَلِمَاتٍ أَذَلَّ اللَّهُ مَنْ أَهَانَ الْإِسْلَامَ أَذَلَّ اللَّهُ مَنْ أَهَانَ أَهْلَ الْبَیْتِ أَذَلَّ اللَّهُ مَنْ أَعَانَ الظَّالِمِینَ عَلَی ظُلْمِهِمْ لِلْمَخْلُوقِینَ وَ عَلَی الْباب الْخَامِسِ مَکْتُوبٌ ثَلَاثُ کَلِمَاتٍ لَاتَتَّبِعُوا الْهَوَی فَالْهَوَی یُخَالِفُ الْإِیمَانَ وَ لَاتُکْثِرْ مَنْطِقَکَ فِیمَا لَایَعْنِیکَ فَتَسْقُطَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ لَاتَکُنْ عَوْناً لِلظَّالِمِینَ وَ عَلَی الْباب السَّادِسِ مَکْتُوبٌ أَنَا حَرَامٌ عَلَی الْمُجْتَهِدِینَ أَنَا حَرَامٌ عَلَی الْمُتَصَدِّقِینَ أَنَا حَرَامٌ عَلَی الصَّائِمِینَ وَ عَلَی الْباب السَّابِعِ مَکْتُوبٌ ثَلَاثُ کَلِمَاتٍ حَاسِبُوا نُفُوسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا وَ وَبِّخُوا نُفُوسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُوَبَّخُوا وَ ادْعُوا اللَّهَ عز و جل قَبْلَ أَنْ تَرِدُوا عَلَیْهِ وَ لَاتَقْدِرُوا عَلَی ذَلِکَ.»

هدایت از منبع واحدی سرچشمه می گیرد، آن هم خدا است. ولی مردم، به تناسب شدّت و ضعف وجود خود، نور هدایت را نشان می دهند، می گوید: من نماز می خوانم و روزه می گیرم و سر سال اگر بدهکار شدم، بدهی ام را می دهم، دیگر حوصلۀ کار دیگری را ندارم؛ زیارت نمی رود، اهل نماز شب، دید و بازدید و کار خیر نیست، اما دیگری می گوید: من نمازم را می خوانم و روزه می گیرم و هفته ای دو روز نیز برای خدا روزه می گیرم، یا در صندوق قرض الحسنه می نشینم و کمک می دهم، نیم ساعت به اذان صبح نیز بلند می شوم و یازده رکعت نماز می خوانم.

دیگری از این مرحله نیز بالاتر می رود، می گوید: نماز می خوانم، روزه می گیرم و کار خیر می کنم، حوصله به خرج می دهم و تا جایی که بتوانم، هر کس که با خدا قهر است، با خدا آشتی می دهم، دست مردم را می گیرم، امر به معروف و نهی از منکر هنرمندانه می کنم، همین طور به تناسب، این نور افشانیِ هدایت بالا می آید تا به پخش نور از وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام می رسد.

ما با تناسب ظرفیت وجودی که داریم با همان نوری که داریم وارد محشر می شویم، ما را تقسیم می کنند، می گویند: شما چند میلیون به طبقۀ اول بهشت بروید، شما چند میلیون به طبقۀ دوم، تا برسد به آن درجۀ عالی و اعلی که آنجا دیگر مشتری هایش خیلی کم هستند؛ صد و بیست و چهار هزار پیامبر و دوازده امام علیهم السلام اولیای خاص پروردگار هستند، یعنی آنهایی که به تعبیر علماء «الاقرب فالاقرب» بودند.

هر چه به پیغمبر صلی الله علیه و آله و ائمه نزدیک تر باشند، در همان جایی که می روند که این ها می روند، البته نه با درجۀ آنها. باز در همان بهشت، زندگی این ها مادون زندگی انبیا و ائمه طاهرین علیهم السلام است.

ص:115

تقرب به پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام

اگر بتوانید «الاقرب فالاقرب» را رعایت کنید، یعنی از گروه اول در بیایید و به گروه دوم بروید و از گروه دوم به گروه سوم، تا آدم به آن گروه مقربین برسد. آن نیز شرایطی می خواهد. پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرمایند: از جمله شرایطش:

«انّ أقربکم منی مجلساً یوم القیامة أحسنکم اخلاقاً» (1)نزدیک ترینِ شما در روز قیامت از نظر جایگاه، به من کسی است که اخلاقش بهتر باشد، یعنی هر که تلاش بیشتری برای اصلاح درون خود کند، تا حسد، حرص، بخل، کینه و ریا در وجود او پیدا نشود، با مردم، خانواده خوش برخورد است، بیشتر لبخند دارد تا اخم، اخلاق او نرم است، البته این ها موردی از موارد «الاقرب فالاقرب» است، مثل «الاعلم فالأعلم» مثلاً می گوید: از چه کسی تقلید کنم؟ می گوید:

ما خیلی تحقیق کردیم، فلان آقا «اعلم» است و فلان فرد «فالاعلم»، یعنی بعد از «اعلم» است، زحمت کشیده تا خود را به آن درجه نزدیک کرده است. «الاعلم فالاعلم» یعنی این مرجع اعلم است و این فرد نیز بعد از او است، یعنی اگر می خواهید در مسأله ای که مرجع شما احتیاط کرده است رجوع به مرجع دیگری کنید، به او باید مراجعه کنید.

«الاقرب فالاقرب» هر چه آدم بتواند جلوتر برود، تا به مقام انبیا و ائمه علیهم السلام نزدیک شود، در همان بهشتی می رود که آنها را می برند، البته با درجۀ نازل تر، یعنی به پیغمبران قصر می دهند، به شما نیز قصر می دهند، اما مصالح قصر شما با آنها کمی فرق می کند.

ص:116


1- (1)) - مستدرک الوسائل: 17/ 415، باب 6، حدیث 21709؛ «جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ أَقْرَبَکُمْ مِنِّی مَجْلِساً یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَحْسَنُکُمْ أَخْلَاقاً وَ إِنَّ أَبْغَضَکُمْ إِلَیَّ وَ أَبْعَدَکُمْ مِنِّی وَ مِنَ اللَّهِ مَجْلِساً شَاهِدُ زُوْرٍ.» بحار الأنوار: 68/ 385، باب 92، حدیث 26؛ «جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ أَحَبَّکُمْ إِلَیَّ وَ أَقْرَبَکُمْ مِنِّی یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَجْلِسا أَحْسَنُکُمْ خُلُقاً وَ أَشَدُّکُمْ تَوَاضُعاً وَ إِنَّ أَبْعَدَکُمْ مِنِّی یَوْمَ الْقِیَامَةِ الثَّرْثَارُونَ وَ هُمُ الْمُسْتَکْبِرُونَ.»

حکایت مرحوم کلباسی

این «الاعلم فالاعلم» مرا به یاد داستان شیرینی انداخت؛ روزگاری در اسلام، مرحوم آیت الله العظمی حاج میرزا کلباسی مرجع تقلید بود. روزی این مرجع بزرگوار به حمام رفته بود، در آن زمان در خانه ها حمام کم بود. حمام ها خزینه داشتند. مرحوم کلباسی ظاهراً اول وقت، نماز صبحش را خواند و بعد وارد حمام می شود و وقتی می خواست از حمام بیرون بیاید، می بیند که کس دیگری نیز در خزینۀ حمام هست، مرحوم کلباسی پایین پله ها ایستاده و خزانه نیز تاریک بود. فقط سایه ای می دید که مکرر زیر آب می رود و می گوید نشد، دوباره زیر آب می رود و بیرون می آید و می گوید نشد. مرحوم کلباسی او را صدا کرد، آمد، دید مرحوم کلباسی است و فهمیده است که او در غسل کردن دچار وسواس است.

دین اسلام گفته است یک بار زیر آب برو بعد بیرون بیا، تمام است. آن بار اول از دین است، بار دوم دیگر از دین نیست. مرحوم کلباسی به او گفت: مقلّد چه کسی هستی؟ دید اگر بگوید مقلّد حضرتعالی، ایشان می گوید من در رساله ام نوشته ام که برای غسل، یک بار زیر آب برو و بیرون بیا، نه پنجاه بار. لذا گفت: حضرت آیت الله شیطان. گفت: چرا از من تقلید نمی کنی؟ گفت: مراعات «الاعلم فالاعلم» را می کنم یعنی بعد از شما، ما باید در احتیاط های خود به شیطان مراجعه کنیم.

طبقات جهنم از دید قرآن

جهنم نیز دارای طبقات است. این که می گوید: دوزخ، نه این که هر کس که مجرم است، همگی را در یک جا ببرند، طبقات آخر جهنم که متراکم ترین، سخت ترین و بدترین عذاب الهی را دارد، جایگاه منافقین است، آنهایی که در باطن دین ندارند، اما در ظاهر خودشان را دیندار نشان می دهند.

ص:117

« إِنَّ الْمُنٰافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النّٰارِ » (1)

طبقۀ ششم برای آنهایی است که جرمشان از طبقات هفتم، پنجم، چهارم، سوم و دوم سبک تر است. طبقۀ اول جهنم جای مجرمین گدا و گرسنه است، این هایی که شاه، وزیر، استاندار و شخصیت مهمی نبودند، بلکه آفتابه دزد بودند و در عمرشان چند قالپاق ماشین و رادیو دزدیده اند، نماز و روزه نیز نداشتند، اما معاویه، در جرم مجرم بزرگی است که باید او را جایی ببرند که عذاب دردناک دارد، یعنی از شش طبقۀ دیگر عذابش سخت تر باشد.

دلقک دربار ناصرالدین شاه

شخصی اصفهانی در تهران به عروسی رفت. صاحبخانه به او گفت: آقا! شما چه کسی هستید؟ گفت: من مسافرم، از اصفهان آمده ام، جا ندارم، هنر خنداندن مردم را دارم. صاحبخانه گفت: من دو دسته مطرب و دلقک دعوت کردم که امشب در شب عروسی پسرم میهمان ها خوش باشند. گفت: اگر اجازه دهی، من نیز امشب برنامه اجرا کنم تا هنر مرا نیز ببینی.

گفت: قبل از این که مطرب ها کارشان را شروع کنند، تو کار خودت را شروع کن.

از ساعت هشت شب، تا دوازده شب، مردم نگذاشتند او پایین بیاید و دیگر نوبت به مطرب ها نرسید. دو سه جلسۀ دیگر نیز این گونه برنامه ها را اجرا کرد، خبر به گوش ناصرالدین شاه رسید، گفت: او را بیاورید تا من ببینم.

وقتی او را نزد ناصرالدین شاه آوردند، شاه گفت: اسم تو چیست؟ گفت: کریم شیره ای، او شغلش در اصفهان شیرۀ انگور فروشی بود. گفت: چند نمونه از هنرنماییت را به ما نشان بده ببینیم. چند نمونه نشان داد، تمام درباری ها به خنده افتادند.

ناصرالدین شاه گفت: تو هر روز به دربار بیا! او یکی از مشهورترین دلقک های

ص:118


1- (1)) - نساء (4) : 145؛ «بی تردید منافقان در پایین ترین طبقه از آتش اند.»

جهان است. در لباس دلقکی، درد مردم را به شاه منتقل می داد، یعنی در انتقاد واقعاً آدم کم نظیری بود. انتقاد را در دلقک بازی می ریخت و درد مردم را به دربار می رساند.

روزی دست و پا و سرش را بسته بود، عصایی چوبی برداشت، لنگ لنگان به دربار رفت، شاه لحظه ورود به دربار، دید او ناله و گریه و آه و فریاد می کند، گفت:

کریم! چه شده است؟ چه کسی به تو حمله کرده است؟ گفت: قربان! چشمت روز بد نبیند، دیشب با کمال آرامش خوابیدم، در عالم خواب قیامت، دادگاه و میزان الهی و فرشتگان عذاب را دیدم، آمدند مرا گرفتند و گفتند: تو در تمام عمرت دلقک بازی درآوردی و باید به جهنم بروی. اعلی حضرت! مگر کسی زورش به کسی می رسید؟ مرا به طبقۀ اول انداختند، هر چه گشتم جا نبود، گفتند: به طبقۀ دوم برو، آنجا نیز جایی که بمانیم نبود،به طبقۀ سوم رفتم، خلاصه طبقه به طبقه آمدیم تا مرا به طبقۀ هفتم انداختند. در آنجا صندلی خالی بود، خوشحال شدم، رفتم و روی آن نشستم، ملائکه دوزخ آمدند، به قدری مرا زدند که من از خواب بیدار شدم، می گفتند: اینجا جای ناصرالدین شاه است، تو برای چه نشستی؟ خلاصه مرا در جهنم زدند، این گونه شدم.

یعنی ای شاه! مواظب باش، با این کارهایت، تو جزو افراد طبقۀ هفتم جهنم هستی، یعنی رؤسا! شاهان! وکلا و وزراء! استاندارها! صندلیِ شما را در طبقۀ هفتم جهنم گذاشته اند. همین ها را در قیامت به سرشان می زنند و می گویند:

« ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ » (1)

تو بودی که در دنیا آقایی می کردی، حالا چه می کنی؟

ص:119


1- (1)) - دخان (44) : 49؛ «[ و بگویید : ] بچش که تو همان ارجمند و بزرگواری ! !»

سلمان فارسی در صف مقربین پیامبر صلی الله علیه و آله

بنابراین تقسیم بندی طبقات بهشت و جهنم معلوم شد که برای چیست؟ کسی مثل سلمان که هدایتِ حضرت حق را از وجود خودش بروز می دهد، که پیغمبر صلی الله علیه و آله بر سر منبر به مردم بگوید: مهاجرین! انصار مدینه! چرا می گویید که سلمان از ما است؟ سلمان نه از شما است، نه از آنها، بلکه:

«سلمان منّا اهل البیت» (1)

این درجه است.

او چه کاری کرد که به این درجه رسید؟ او ایرانی بود. قوم و خویش پیغمبر صلی الله علیه و آله نبود. از مؤمنین عرب کسی به این مقام نرسید. او چه کرد که «سلمان منّا اهل البیت» شد؟ از وقتی که مسلمان شد، با هیچ گناهی آشتی نکرد، هیچ خیری را ترک نکرد، قرآن را با همۀ دل باور کرد، یعنی دید:

« ذٰلِکَ الْکِتٰابُ لاٰ رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ » (2)

واقعاً در قلبش نسبت به کتاب خدا تردید نداشت. خداییِ محض بود. این «الاقرب فالاقرب» است، یعنی به قدری این جاده را زیبا طی کرد و برای تجلی نور هدایت ظرفیت نشان داد، تا سلمان شد.

شخصی به نام «حمران بن أعین» در مدینه بود که خانوادۀ او در سابق شیعه نبودند، بعد آمدند و شیعه شدند، اما شما ببینید این ها چگونه شیعه شدند؟ خیلی عجیب است.

حمران قبل از امام صادق علیه السلام از دنیا رفت. آفتاب تازه می خواست طلوع کند، خبر مرگ حمران را برای امام ششم علیه السلام آوردند، امام علیه السلام طوری گریه می کردند که شانه های ایشان تکان می خورد. هنوز بیرون نیامده بودند که به تشییع جنازۀ او

ص:120


1- (1)) - بحار الأنوار: 170/17، باب 1؛ «قَالَ الطَّبْرِسِیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قِیلَ لَمَّا فَتَحَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَکَّةَ وَ وَعَدَ أُمَّتَهُ مُلْکَ فَارِسَ وَ الرُّومِ قَالَتِ الْمُنَافِقُونَ وَ الْیَهُودُ هَیْهَاتَ مِنْ أَیْنَ لِمُحَمَّدٍ مُلْکُ فَارِسَ وَ الرُّومِ أَ لَمْ تَکْفِهِ الْمَدِینَةُ وَ مَکَّةُ حَتَّی طَمَعَ فِی الرُّومِ وَ فَارِسَ فَنَزَلَتْ هَذِهِ الآْیَةُ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ و أَنَسٍ وَ قِیلَ إِنَّ النَّبِیَّ ص خَطَّ الْخَنْدَقَ عَامَ الْأَحْزَابِ وَ قَطَعَ لِکُلِّ عَشَرَةٍ أَرْبَعِینَ ذِرَاعاً فَاحْتَجَّ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ فِی سَلْمَانَ وَ کَانَ رَجُلًا قَوِیّاً فَقَالَ الْمُهَاجِرُونَ سَلْمَانُ مِنَّا وَ قَالَتِ الْأَنْصَارُ سَلْمَانُ مِنَّا فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت.» بحار الأنوار: 20 /198، باب 17؛ «کَثِیرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ عَوْفٍ الْمُزَنِیِّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ قَالَ خَطَّ رَسُولُ اللَّهُ صلی الله علیه و آله الْخَنْدَقَ عَامَ الْأَحْزَابِ أَرْبَعِینَ ذِرَاعاً بَیْنَ عَشَرَةٍ فَاخْتَلَفَ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ فِی سَلْمَانَ وَ کَانَ رَجُلًا قَوِیّاً فَقَالَتِ الْأَنْصَارُ سَلْمَانُ مِنَّا و قَالَتِ الْمُهَاجِرُونَ سَلْمَانُ مِنَّا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت.»
2- (2)) - بقره (2) : 2؛ «در [ وحی بودن و حقّانیّت ] این کتابِ [ با عظمت ] هیچ شکی نیست ؛ سراسرش برای پرهیزکارانْ هدایت است .»

بروند، فرمودند: روز قیامت من و پدرم - امام محمدباقر علیه السلام - به محض این که وارد محشر شویم، اولین کاری که می کنیم، نگاهی در محشر می اندازیم تا ببینیم حمران کجا است، می رویم، دستش را می گیریم، در دستمان نگاه می داریم، هر جا که خدا ما را برد، او را همراه خود می بریم. (1) این علت درجه بندی بهشت است.

دنیا، مزرعۀ آخرت

اینجا از روایت پیامبر صلی الله علیه و آله استفاده کنم که روایت خیلی نابی است. ای کاش این روایت به یاد همۀ جوان ها باشد، آنچه که از آخرت در قرآن و از طریق منبرها می شنوید، تمامش ریشه در این زندگی دنیا دارد.

وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله در این روایت می فرمایند:

«الدنیا مزرعة الآخرة» (2)

ببینید چه چیزی می کارید؟ کاشتۀ خود را در آنجا برداشت می کنید، بدون آن که اشتباهی در بیاید؛ کسی که زنا بکارد، در قیامت ازدواج درو نمی کند.

پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرمایند: قیامت بستگی به این دارد که مردم در اینجا چه چیزی بکارند.

قدیمی ها این شعر را می خواندند:

از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید جو ز جو (3)

محال است که کسی گندم بکارد، اما جو درو کند، اصلاً نظام عالم خیلی منظم است، هر دانه ای را به آن بدهی، همان را به شما پس می دهد. این چند روزۀ زندگی را بیدار زندگی کنید، عمرتان را ضایع نکنید، انحراف نکارید که فردا عذاب درو کنید. خودتان را به کاشتن خوبی عادت بدهید.

رفیقی داشتم که خیلی خوب بود، و نماز جماعتش به هیچ قیمتی ترک نمی شد.

ص:121


1- (1)) - اختصاص، شیخ مفید: 196 (حمران بن أعین)؛ «حمران بن أعین قال قلت لأبی جعفرع إنی أعطیت الله عهدا أن لا أخرج من المدینة حتی اخبرنی عما أسألک عنه قال فقال لی سل قال فقلت: أمن شیعتکم أنا قال فقال نعم فی الدنیا و الآخرة.» «هشام بن الحکم عن أبی عبد الله علیه السلام قال سمعته یقول نعم الشفیع أنا وأبی لحمران بن أعین یوم القیامة نأخذ بیده و لا نزایله حتی ندخل الجنة جمیعا» «أبی عبد الله علیه السلام أنه قال فی حمران إنه رجل من أهل الجنة.» بحار الأنوار: 342/47، باب 11، حدیث 31؛ «زُرَارَةَ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام وَ ذَکَرْنَا حُمْرَانَ بْنَ أَعْیَنَ فَقَالَ لَایَرْتَدُّ وَ اللَّهِ أَبَداً ثُمَّ أَطْرَقَ هُنَیْهَةً ثُمَّ قَالَ أَجَلْ لَایَرْتَدُّ وَ اللَّهِ أَبَداً.» رجال الکشی: 179، حدیث 312؛ «بکیر بن أعین، قال حججت أول حجة فصرت إلی منی، فسألت عن فسطاط أبی عبد الله علیه السلام فدخلت علیه، فرأیت فی الفسطاط جماعة فأقبلت انظرفی وجوههم فلم أره فیهم، و کان فی ناحیة الفسطاط یحتجم، فقال هلم إلی ثم قال یا غلام أمن بنی أعین أنت قلت نعم جعلنی الله فداک، قال أیهم أنت قلت أنا بکیر بن أعین، قال لی ما فعل حمران قلت لم یحج العام علی شوق شدید منه إلیک، و هو یقرأ علیک السلام، فقال علیک و علیه السلام، حمران مؤمن من أهل الجنة، لا یرتاب أبدا لا و الله لا و الله لا تخبره.» رجال الکشی: 180، حدیث 313؛ «زید الشحام، قال قال لی أبو عبد الله علیه السلام ما وجدت أحدا أخذ بقولی و أطاع أمری و حذا حذو أصحاب آبائی غیررجلین رحمهما الله عبد الله بن أبی یعفور و حمران بن أعین، أما أنهما مؤمنان خالصان من شیعتنا، أسماؤهم عندنا فی کتاب أصحاب الیمین الذی أعطی الله محمدا.»
2- (2)) - مجموعة ورام: 183/1.
3- (3)) - امثال و حکم دهخدا.

و به محض این که امام جماعت سلام نماز مغرب را می داد، بلند می شد و در تمام صف ها می گشت، پول آب و برق مسجد را جمع می کرد. وقتی از دنیا رفت، با قدم عبادت مرد؛ در انجام صله رحمت که عبادت خدا است. از تهران راه افتاده بود، همۀ فامیل را دید و بعد مرد، همانجا دفنش کردند.

امام جماعت مسجد می گفت: شبی خوابش را دیدم، به او گفتم: حالت چگونه است؟ چون طبق آیات قرآن، برزخ دنیایی بین این دنیا و آخرت است، هم روز دارد و هم شب، گفت: شب اول قبر به قدری چراغ برایم روشن کردند، گفتند: این ها پول هایی است که برای روشن ماندن چراغ مسجد جمع کردی.

چراغ، نور، روشنایی، کار خیر، نماز و روزه بکاریم و این کاشتن را ادامه بدهیم.

ضدّ خدا نشوید، آتش نکارید که بعد باید آتش درو کنید.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:122

پی نوشت ها

9 محاسبه قبل از مرگ

اشاره

رضایت طلب کاران، قبل از مرگ

تهران، حسینیه مکتب النبی

رمضان 1383

ص:123

ص:124

ص:125

ص:126

ص:127

ص:128

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

شخصی وقتی به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت: به من اجازه می دهید که آرزوی مرگ کنم، پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند: مرگ برای همه قطعی و حتمی است. این راه نیز یک راه طولانی است، ولی من در صورتی به تو اجازۀ آرزوی مرگ می دهم که برای ده حقیقت و برای هر کدامشان چهار هدیه بفرستی. هدیۀ اول برای ملک الموت است و اولین هدیه ای که لازم است برای او بفرستی:

«الرضاء خصماء» (1)

تمام طلبکارانی که داری از خودت راضی کن و بدهکار نمیری.

بر اساس آیات قرآن، یقین بدانید که سختی مرگ و جان کندن و فشار قبض روح و حرکت از این دنیا به عالم بعد، همه محصول تجاوز به حقوق خدا و خلق خداست. انسانی که حسابی با خدا ندارد، به این معنا که هر روز و شبی که بر او گذشت، دِین واجب خود به پروردگار را ادا کرده؛ اوقات پنجگانه، نمازهایش را خواند و در ماه رمضان، روزه اش را گرفت، سر سال حساب مالی خود را پرداخت، زکاتش را ادا کرد، و با مردم نیز معاملۀ نیکو داشت؛ یعنی همسرداری، اولاد داری، پدر و مادر داری و رفیق داری خوبی داشت و در داد و ستد با مردم نیز آدم سالمی

ص:129


1- (1)) - المواعظ العددیة: باب 10، فصل اول (کتاب لباب الألباب)؛ مستدرک سفینة البحار، نمازی شاهرودی: 498/10.

بود، اهل حرام، تقلب و حیله نبود، تا آخر عمرش چشم به مال مردم و ارث خانواده نداشت، این آدم به چه علت بد بمیرد؟ اگر این آدم بد بمیرد، معنیش این است که خدا - نعوذ بالله تعالی - ظالم است. در حالی که شما در آیات قرآن که دقّت کنید، یکی از حرفهای قرآن، نفی هر گونه ظلم و ستم، چه در دنیا و چه در آخرت از پروردگار است.

آیات نفی کنندۀ ظلم از سوی خدا

اما آیاتی که در رابطه با دنیاست:

« إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یَظْلِمُ النّٰاسَ شَیْئاً وَ لٰکِنَّ النّٰاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ » (1)

طبق این آیه، خدا کمترین ستمی به احدی از انسان ها ندارد. پس این همه ظلم و ستمی که در دنیا رواج دارد چیست؟ می فرماید: این مردم هستند که خودشان به خودشان ظلم می کنند؛ ظلم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و خانوادگی.

اما در رابطه با قیامت:

« وَ نَضَعُ الْمَوٰازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیٰامَةِ فَلاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً » (2)

ما ترازوی خودمان را فقط بر اساس عدالت برپا می کنیم. عدالت ضدّ ظلم است.

ما در قیامت بر اساس عدالت به احدی از مردم، کمترین ستمی نخواهیم کرد. این گونه نیست که در قیامت خدا بگوید: من «مٰالِکِ یَوْمِ الدِّینِ » (3)هستم و قدرت اول و آخر را دارم، و هر کاری بخواهم می کنم و کسی هیچ ایرادی نمی تواند بگیرد.

ما در قیامت می بینیم که مجرم، جرمش چیست؟ به اندازۀ جرمش جریمه می شود. آن جریمه اش از دل خود جرمش به اوحمله می کند و کاری به خدا ندارد؛

« جَزٰاءً بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ » (4)

عمل خود مردم است که در قیامت گریبان گیر مردم می شود، اما ما که «مُلْکِ

ص:130


1- (1)) - یونس (10) : 44؛ «یقیناً خدا هیچ ستمی به مردم روا نمی دارد ، ولی مردم [ با روی گردانی از حق ] بر خود ستم می ورزند .»
2- (2)) - انبیا (21) : 47؛ «و ترازوهای عدالت را در روز قیامت می نهیم و به هیچ کس هیچ ستمی نمی شود.»
3- (3)) - فاتحه (1) : 4؛ «مالک و فرمانروای روز پاداش و کیفر است .»
4- (4)) - سجده (32) : 17؛ «پاداش اعمالی که همواره انجام می داده اند.»

یَوْمِ الدِّینِ » هستیم، نمی گذاریم که جریمۀ اضافه به کسی برسد، بلکه همان عمل آنها است که گریبان گیر خودشان شده و به شکل عذاب درآمده است، ما از بیرونِ عمل، عذاب و جریمه ای نمی آوریم، پس خدا ظالم نیست.

اگر کسی با خدا هر روز عمرش را تسویۀ حساب کرده باشد، و واجبات الهی را ادا کرده و با مردم معاملۀ نیکو داشته، و به مردم ستمی نکرده، این با خدا و خلق خدا حسابی ندارد، چرا بد بمیرد؟ چرا وقت مردن ملک الموت با قیافه بد بیاید و جانش را به سختی بگیرد؟

آدمی که حساب هایش با خدا و مردم صاف است، حجت خدا بر مردم است.

پروردگار عالم که حجتش از میان مردم نابود نمی شود، بلکه در هر دوره ای حجت، دلیل و برهان دارد تا فردای قیامت نگویند: نشد که ما متدین شویم. آنهایی که پست و مقام دارند، نمی توانند کار کنند، ادامه دادن کار بر آن ها حرام است.

راحتی جان دادن بر مؤمنین

امام صادق علیه السلام می فرماید:

کسی که با خدا و خلق تسویۀ حساب کرده، هنگام مردن، خانواده اش که وضعیت برزخی او را نمی بینند، چون به عالم غیب و شهادت می رود:

« ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلیٰ عٰالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهٰادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ » (1)

یعنی از نظر ما آن عالم، عالم غیب است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

چنین شخصی، هنگامی که می خواهد بمیرد، ملک الموت دو گل می آورد، هر دو گل نیز گل بهشتی است، اسم گل اول «المُنْسیّة» (2) و گل دیگر «المُسخیّة» است. به محض این که لحظۀ مرگ می رسد اول گل «المُنْسیّة» را کنار شامّه اش می گذارد،

ص:131


1- (1)) - توبه (9) : 94؛ «آنگاه [ پس از پایان مهلت مقرر ] به سوی دانای نهان و آشکار بازگردانده می شوید و شما را به خیانت هایی که همواره مرتکب می شدید ، آگاه خواهد کرد .»
2- (2)) - الکافی: 127/3، حدیث 1؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَوْ أَنَّ مُؤْمِناً أَقْسَمَ عَلَی رَبِّهِ أَنْ لَایُمِیتَهُ مَا أَمَاتَهُ أَبَداً وَ لَکِنْ إِذَا کَانَ ذَلِکَ أَوْ إِذَا حَضَرَ أَجَلُهُ بَعَثَ اللَّهُ عز و جل إِلَیْهِ رِیحَیْنِ رِیحاً یُقَالُ لَهَا الْمُنْسِیَةُ وَ رِیحاً یُقَالُ لَهَا الْمُسَخِّیَةُ فَأَمَّا الْمُنْسِیَةُ فَإِنَّهَا تُنْسِیهِ أَهْلَهُ وَ مَالَهُ وَ أَمَّا الْمُسَخِّیَةُ فَإِنَّهَا تُسَخِّی نَفْسَهُ عَنِ الدُّنْیَا حَتَّی یَخْتَارَ مَا عِنْدَ اللَّهِ.» بحار الأنوار: 152/6، باب 6، حدیث 5؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ زَیْنُ الْعَابِدِینَ علیه السلام قَالَ اللَّهُ عز و جل مَا مِنْ شَیْ ءٍ أَتَرَدَّدُ عَنْهُ تَرَدُّدِی عَنْ قَبْضِ رُوحِ الْمُؤْمِنِ یَکْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَنَا أَکْرَهُ مَسَاءَتَهُ فَإِذَا حَضَرَهُ أَجَلُهُ الَّذِی لَایُؤَخَّرُ فِیهِ بَعَثْتُ إِلَیْهِ بِرَیْحَانَتَیْنِ مِنَ الْجَنَّةِ تُسَمَّی إِحْدَاهُمَا الْمُسْخِیَةُ وَ الْأُخْرَی الْمُنْسِیَةُ فَأَمَّا الْمُسْخِیَةُ فَتُسْخِیهِ عَنْ مَالِهِ وَ أَمَّا الْمُنْسِیَةُ فَتُنْسِیهِ أَمْرَ الدُّنْیَا.»

بوی اول را که می کشد، خانه و خانواده و باغ و همگی از یادش می رود که ناراحت و با احساس فراغ و جدایی نمیرد.

مثل آدمی که خواب است و خواب شیرین می بیند، اصلاً در عالم خواب، یاد تعلقات نیست. تمام این ها را با بو کردن این گل از یاد می برد. بعد گل دوم را کنارِ بینی اش می گذارد، اولین بویی که می کشد، روح بدن را با همان بو کشیدن رها می کند و وارد عالم بعد می شود و تازه می فهمد که مرده است. یعنی نه دردی، نه فراغی، نه رنجی، نه مشقتی.

اما کسی که مدیون به خدا و خلق خداست، آزاد نیست، در این دِین ها، گویا انواع زنجیرها و سلول های روحی را بسته اند. امام صادق علیه السلام می فرماید: ملک الموت با یک میخ بلند و تیز که از فلز گداخته شده است می آید و آن را در وجود او فرو می کند که نوک آن همۀ سلول های جاندار را بگیرد؛ (1) « وَ النّٰازِعٰاتِ غَرْقاً » (2)

جان را از بدن می کند، چه دردی عارض این بدن می شود؟

رضایت والدین، باز کنندۀ قفل زبان

رسول خدا صلی الله علیه و آله بالای سر محتضری آمدند. رسول خدا یعنی پرقدرت ترین منبع معنوی عالم، رحمة للعالمین، دیدند جوان در حال احتضار است، فرمودند: «فقال له قل لا اله الا الله» (3) جوان! بگو: «لا اله الّا الله» ، سرش را از پیغمبر صلی الله علیه و آله برگرداند، یعنی نمی گویم و نمی خواهم بگویم. پیغمبر صلی الله علیه و آله خیلی دل رحم است. این که جوان «لا اله الّا الله» را شنید و ناراحت و عصبانی شد و روی برگرداند، پیغمبر صلی الله علیه و آله می داند دلیلش چیست. خدا نکند که آدم خودش را در دنیا، به حقوق خدا و خلق خدا گرفتار کند.

ص:132


1- (1)) - بحار الأنوار: 170/6، باب 6، حدیث 46؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ اشْتَکَی عَیْنَهُ فَعَادَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَإِذَا هُوَ یَصِیحُ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَ جَزَعاً أَمْ وَجَعاً فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا وَجِعْتُ وَجَعاً قَطُّ أَشَدَّ مِنْهُ فَقَالَ یَا عَلِیُّ إِنَّ مَلَکَ الْمَوْتِ إِذَا نَزَلَ لِقَبْضِ رُوحِ الْکَافِرِ نَزَلَ مَعَهُ سَفُّودٌ مِنْ نَارٍ فَنَزَعَ رُوحَهُ بِهِ فَتَصِیحُ جَهَنَّمُ فَاسْتَوَی عَلِیٌّ علیه السلام جَالِساً فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَعِدْ عَلَیَّ حَدِیثَکَ فَقَدْ أَنْسَانِی وَجَعِی مَا قُلْتَ ثُمَّ قَالَ هَلْ یُصِیبُ ذَلِکَ أَحَداً مِنْ أُمَّتِکَ قَالَ نَعَمْ حَاکِمٌ جَائِرٌ وَ آکِلُ مَالِ الْیَتِیمِ ظُلْماً وَ شَاهِدُ زُورٍ.» بحار الأنوار: 114/65، باب 18، حدیث 33؛ «صَفْوَانَ الْجَمَّالِ قَالَ دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ سَمِعْتُکَ تَقُولُ شِیعَتُنَا فِی الْجَنَّةِ وَ فِیهِمْ أَقْوَامٌ مُذْنِبُونَ یَرْکَبُونَ الْفَوَاحِشَ وَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ وَ یَشْرَبُونَ الْخُمُورَ وَ یَتَمَتَّعُونَ فِی دُنْیَاهُمْ فَقَالَ علیه السلام هُمْ فِی الْجَنَّةِ اعْلَمْ أَنَّ الْمُؤْمِنَ مِنْ شِیعَتِنَا لَایَخْرُجُ مِنَ الدُّنْیَا حَتَّی یُبْتَلَی بِدَیْنٍ أَوْ بِسُقْمٍ أَوْ بِفَقْرٍ فَإِنْ عَفَا عَنْ هَذَا کُلِّهِ شَدَّدَ اللَّهُ عَلَیْهِ فِی النَّزْعِ عِنْدَ خُرُوجِ رُوحِهِ حَتَّی یَخْرُجَ مِنَ الدُّنْیَا وَ لَاذَنْبَ عَلَیْهِ قُلْتُ فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی فَمَنْ یَرُدُّ الْمَظَالِمَ قَالَ اللَّهُ عز و جل یَجْعَلُ حِسَابَ الْخَلْقِ إِلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ علیه السلام فَکُلُّ مَا کَانَ عَلَی شِیعَتِنَا حَاسَبْنَاهُمْ مِمَّا کَانَ لَنَا مِنَ الْحَقِّ فِی أَمْوَالِهِمْ وَ کُلُّ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَالِقِهِ اسْتَوْهَبْنَاهُ مِنْهُ وَ لَمْ نَزَلْ بِهِ حَتَّی نُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ شَفَاعَةٍ مِنْ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ علیه السلام .»
2- (2)) - نازعات (79) : 1؛ «سوگند به فرشتگانی که [ روح بدکاران را به شدت از بدن هایشان ] بر می کنند.»
3- (3)) - من لایحضره الفقیه: 132/1، حدیث 347؛ «قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام اعْتُقِلَ لِسَانُ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ عَلَی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی مَرَضِه الَّذِی مَاتَ فِیهِ فَدَخَلَ عَلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ لَهُ قُلْ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَلَمْ یَقْدِرْ عَلَیْهِ فَأَعَادَ عَلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَلَمْ یَقْدِرْ عَلَیْهِ وَ عِنْدَ رَأْس الرَّجُلِ امْرَأَةٌ فَقَالَ لَهَا هَلْ لِهَذَا الرَّجُلِ أُمٌّ فَقَالَتْ نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا أُمُّهُ فَقَالَ لَهَا أَ فَرَاضِیَةٌ أَنْتِ عَنْهُ أَمْ لَافَقَالَتْ لَابَلْ سَاخِطَةٌ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَإِنِّی أُحِبُّ أَنْ تَرْضَیْ عَنْهُ فَقَالَتْ قَدْ رَضِیتُ عَنْهُ لِرِضَاکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ قُلْ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَقَالَ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَقَالَ قُلْ یَا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسِیرَ وَ یَعْفُو عَنِ الْکَثِیرِ اقْبَلْ مِنِّی الْیَسِیرَ وَ اعْفُ عَنِّی الْکَثِیرَ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَفُوُّ الْغَفُورُ فَقَالَهَا فَقَالَ لَهُ مَا ذَا تَرَی فَقَالَ أَرَی أَسْوَدَیْنِ قَدْ دَخَلَا عَلَیَّ قَالَ أَعِدْهَا فَأَعَادَهَا فَقَالَ مَا ذَا تَرَی فَقَالَ قَدْ تَبَاعَدَا عَنِّی وَ دَخَلَ أَبْیَضَانِ وَ خَرَجَ الْأَسْوَدَانِ فَمَا أَرَاهُمَا وَ دَنَا الْأَبْیَضَانِ مِنِّی الآْنَ یَأْخُذَانِ بِنَفْسِی فَمَاتَ مِنْ سَاعَتِهِ.» بحار الأنوار: 71/ 75، باب 2، حدیث 68؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ حَضَرَ شَابّاً عِنْدَ وَفَاتِهِ فَقَالَ لَهُ قُلْ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ قَالَ فَاعْتَقَلَ [ فَاعْتُقِلَ ] لِسَانُهُ مِرَاراً فَقَالَ لِامْرَأَةٍ عِنْدَ رَأْسِهِ هَلْ لِهَذَا أُمٌّ قَالَتْ نَعَمْ أَنَا أُمُّهُ قَالَ أَ فَسَاخِطَةٌ أَنْتِ عَلَیْهِ قَالَتْ نَعَمْ مَا کَلَّمْتُهُ مُنْذُ سِتِّ حِجَجٍ قَالَ لَهَا ارْضَیْ عَنْهُ قَالَتْ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ بِرِضَاکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ قُلْ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ قَالَ فَقَالَهَا فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَا تَرَی فَقَالَ أَرَی رَجُلًا أَسْوَدَ قَبِیحَ الْمَنْظَرِ وَسِخَ الثِّیَابِ مُنْتِنَ الرِّیحِ قَدْ وَلِیَنِی السَّاعَةَ فَأَخَذَ بِکَظَمِی فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله قُلْ یَا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسِیرَ وَ یَعْفُو عَنِ الْکَثِیر اقْبَلْ مِنِّی الْیَسِیرَ وَ اعْفُ عَنِّی الْکَثِیرَ إِنَّکَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ فَقَالَهَا الشَّابُّ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله انْظُرْ مَا تَرَی قَالَ أَرَی رَجُلًا أَبْیَضَ اللَّوْنِ حَسَنَ الْوَجْهِ طَیِّبَ الرِّیحِ حَسَنَ الثِّیَابِ قَدْ وَلِیَنِی وَ أَرَی الْأَسْوَدَ قَدْ تَوَلَّی عَنِّی قَالَ أَعِدْ فَأَعَادَ قَالَ مَا تَرَی قَالَ لَسْتُ أَرَی الْأَسْوَدَ وَ أَرَی الْأَبْیَضَ قَدْ وَلِیَنِی ثُمَّ طَفَا عَلَی تِلْکَ الْحَالِ.»

به اصحاب رو کردند، فرمودند: مادر دارد؟ گفتند: بله، یا رسول الله. فرمود:

صدایش بزنید. مادرش آمد. حضرت فرمودند: پسر شما است؟ گفت: بله. فرمودند:

از دستش ناراحت هستی؟ گفت: بله، خیلی وقت است که من با او حرف نزده ام، او مرا زده و دلم را سوزانده است، حضرت فرمودند: دارد می میرد، راضی شو، گفت:

نمی شوم. فرمود: عیبی ندارد، به چند نفر رو کردند، فرمودند: سریع هیزم بیاورید و در حیاط جمع کنید. مادر گفت: هیزم برای چه می خواهید؟ فرمود: این جوان با نارضایتی تو نزد خدا نمی ارزد، می خواهم او را آتش بزنم. گفت: بچۀ مرا آتش بزنی؟ مگر می گذارم؟ فرمود: بله، هیزم ها را بیاورید. مادر ناراحت شد و گریه اش گرفت، گفت: نمی گذارم.

حضرت فرمودند: نمی گذاری که من فرزند تو را با این هیزم ها بسوزانم، اما اگر رضایت ندهی، بمیرد، او را به جهنم می برند و تا خدا خداست، می سوزد. مادر اشکش ریخت و گفت: راضی شدم. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند: جوان! بگو «لا اله الا اللّه» .

خیلی راحت «لا اله الا اللّه» گفت. گرفتاری برطرف، زنجیر باز و مشکل حل شد.

شما جوان ها نیز مراقب زندگی خود باشید، چون اگر گناه انبار شود، پاک کردن این انبار، کار خیلی مشکلی است. «چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی» آن هم پشیمانی هایی که اصلاً سود و فایده ای ندارد. پشیمانی آن موقع را می خواهی چه کنی؟ چرا آدم صاف زندگی نکند؟

البته شما که پاک زندگی می کنید، درون راحت و با آرامش و امنیتی دارید که خیلی ارزش دارد،

« الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمٰانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولٰئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ » (1)

آنهایی که اهل گناه نیستند، بدن هایشان خیلی سالم تر از گنهکاران است.

اهل ایمان و عمل صالح، امنیت بدنی، امنیت در زندگی و امنیت روحی دارند و

ص:133


1- (1)) - انعام (6) : 82؛ «کسانی که ایمان آوردند و ایمانشان را به ستمی [ چون شرک ] نیامیختند ، ایمنی [ از عذاب ] برای آنان است.»

هنگام مرگ نیز امنیت دارند. به فرمودۀ وجود مبارک امام صادق علیه السلام ، با بو کردن دو گل می میرند.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:134

پی نوشت ها

10 پروندۀ قیامت

اشاره

محاسبۀ اعمال در پرونده ای خاص

تهران، حسینیه مکتب النبی

رمضان 1383

ص:135

ص:136

ص:137

ص:138

ص:139

ص:140

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

ما از شکل و کیفیت پروندۀ خود که در قرآن کریم مطرح شده و مربوط به دنیا و آخرت ما است، خبر نداریم. این پرونده در دنیا ثبت و نوشته می شود و بعد از تکمیل، بر اساس این پرونده، در آخرت با ما معامله می کنند. اما این پرونده به چه شکل و چه صورت است؟ پروندۀ معنوی است یا مادی؟ نمی دانیم. فقط از طریق قرآن خبر داریم که فرشتگانی هستند که قرآن از آنها به «کرام الکاتبین» (1) تعبیر می کند؛ نویسندگان بزرگواری که از کار ما آگاهی دارند:

« یَعْلَمُونَ مٰا تَفْعَلُونَ » (2)

همه چیز شما را می فهمند و می دانند.

اینان در صفحات این پرونده، دانسته ها و آگاهی های خود را نسبت به حرکات، اعمال، اخلاق و حالات ما ثبت می کنند. نگاه های چشم و معنی آن را، شنیده ها، گفته ها، اشارات ابرو، پلک زدن هایی که به چه معنایی زده شده، همه را ثبت می کنند.

شکل و صورت این ثبت کردن برای ما معلوم نیست، ولی آنچه که در قرآن مجید مطرح است، آثار، وزن، سبک و سنگینی این پرونده است.

ص:141


1- (1)) - اشاره به آیات: سوره انفطار (82) : 10 - 11؛ «و بی تردید بر شما نگهبانانی گماشته اند * بزرگوارانی نویسنده» ق (50) : 17 - 18؛ «[ یاد کن ] دو فرشته ای را که همواره از ناحیه خیر و از ناحیه شر ، ملازم انسان هستند و همۀ اعمالش را دریافت کرده و ضبط می کنند . * هیچ سخنی را به زبان نمی گوید جز اینکه نزد آن [ برای نوشتن و حفظش ] نگهبانی آماده است.»
2- (2)) - انفطار (82) : 12؛ «که آنچه را [ از خیر و شر ] انجام می دهید ، می دانند [ و ضبط می کنند . ]»

از سوره هایی که در این زمینه نازل شده، سورۀ مبارکۀ «اَلْقٰارِعَةُ » است. سوره ای که در مکه نازل شده و تعداد آیاتش کم است. خداوند متعال در این سوره از سبکی و سنگینی پرونده ها خبر می دهد، البته علت آن را نمی گوید، ولی در آیات دیگر و روایات، علت این سبک و سنگینی پرونده ها را مفصل بیان کرده اند.

آنچه که بر عهدۀ ما است این است که این آیات و روایات را باور کنیم و بر اساس این باور حرکت کنیم، چون اگر باور نکنیم و نپذیریم، ضرری به خدا و پرونده و نویسندگان آن نمی زند. آنها همه بر سر جای خود هستند و کار خود را انجام می دهند. ناباروان، بعد از این که وارد قیامت می شوند، باور می کنند، اما این باور فایده ای ندارد.

اگر کسی در دنیا خورشید را باور نکند، باور او چه ضرری به خورشید می زند؟ خورشید هست و طلوع و غروب می کند و آثارش را نیز دارد. یا کسی می گوید: من مکه را ندیده ام، باور نمی کنم که شهری به نام مکه هست، با این باور نکردن، آیا شهری به نام مکه نیست می شود؟ خیلی چیزها در عالم طبیعت هست که به چشم نمی آیند، ولی علم آن را ثابت کرده است، چه من باور کنم، چه نکنم. البته بهتر است که ما ارزش های معنوی را که در قرآن و روایاتِ هماهنگ با قرآن هست، قبول کنیم، و الا ضرر می کنیم.

پرونده های سبک و سنگین قیامتی

ببینیم پروندۀ سبک و سنگین در این سوره چگونه بیان شده و چیست؟

« بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ * اَلْقٰارِعَةُ * مَا الْقٰارِعَةُ * وَ مٰا أَدْرٰاکَ مَا الْقٰارِعَةُ * یَوْمَ یَکُونُ النّٰاسُ کَالْفَرٰاشِ الْمَبْثُوثِ * وَ تَکُونُ الْجِبٰالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ * فَأَمّٰا مَنْ ثَقُلَتْ مَوٰازِینُهُ * فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رٰاضِیَةٍ * وَ أَمّٰا مَنْ خَفَّتْ مَوٰازِینُهُ * فَأُمُّهُ هٰاوِیَةٌ * وَ مٰا أَدْرٰاکَ مٰا هِیَهْ * نٰارٌ حٰامِیَةٌ » (1)

ص:142


1- (1)) - قارعه (101) : 1 - 11؛ «به نام خدا که رحمتش بی اندازه است و مهربانی اش همیشگی * آن کوبنده * چیست آن کوبنده ؟ * و تو چه می دانی آن کوبنده چیست ؟ * روزی که مردم [ در سراسیمگی ] چون پروانه های پراکنده اند * و کوه ها مانند پشم رنگین حلاجی شده گردد ! * اما هرکس اعمال وزن شده اش سنگین و باارزش است ؛ * پس او در یک زندگی خوش و پسندیده ای است ، * و اما هرکس اعمال وزن شده اش سبک و بی ارزش است ، * پس جایگاه و پناهگاهش هاویه است ، * و تو چه می دانی هاویه چیست ؟ * آتشی بسیار داغ و سوزان است .»

«قرع» یعنی کوبنده، یعنی ای حبیب من! نمی دانی این کوبنده، چه کوبنده ای است و چگونه می کوبد؟ چه پتکی است که بر سر جهان می زنم و همه چیز را با یک بار کوبیدن به هم می ریزم؛ تمام کهکشان ها، سحابی، کوه ها و دره ها، همه خراب می شوند. خورشیدها، ماه ها، ستارگان همه خاموش و نابود می شوند. کوه ها مانند پنبۀ حلّاجی شده می شوند. دریاها خشک و تبدیل به آتش برافروخته می شوند.

معنای آن کوبنده، این است.

آن روزِ کوبیدن که کوبنده می کوبد و همه را در هم می ریزد، تمام مردم، مانند پروانه هایی که دور شمع، دیوانه وار می چرخند و این در و آن در می زنند شده، نمی دانند چه خبر شده و چه می خواهد بشود. کوه های سر به فلک کشیده، مانند پنبۀ رنگین حلاجی شده پودر می شوند. ببینید که قدرت این کوبندگانی تا چه مقدار است.

کسی که جنس مورد وزنش، اعمالش باشد، او قیمتی است. سنگین به معنای قیمتی بودن است، نه سنگین جِرمی. «ثقل» یعنی ترازوی آنهایی که اعمالشان وزن و قیمت دارد. در آن روز گار کوبندگی که مردم مانند پروانه های دور شمع پخش هستند و دیوانه وار نگاه می کنند، کسانی که پروندۀ سنگینی دارند، در زندگی خوشی هستند. آنهایی که پرونده هایشان سبک، بی ارزش و بی قیمت است، قابلیت خرید خدا را ندارند.

خرید و فروش اعمال مؤمن

در سورۀ توبه، پروردگار قیامت را به بازار تشبیه و خودش را خریدار معرفی می کند. فقط مردم مؤمن را فروشندگانِ در قیامت می داند، چون فقط آنها جنس قابل فروش به خدا را دارند، کافر و منافق که چیزی ندارد تا بفروشد. این ها در دنیا هر چه داشتند، خوردند و مصرف کردند و لخت و عریان به قیامت رفتند و چیزی

ص:143

ندارند که در قیامت ارائه کنند. در قیامت، جنس قابل ارائه از مؤمن است، چون مؤمن در دنیا توانسته جنسی را فراهم کند که در قیامت به خدا بفروشد.

خداوند خودش را مشتری و خریدار حساب کرده و فروشنده را شما مردم مؤمن و جنس مورد خرید را اعمال و زحمات شما می داند. قرآن می گوید:

« إِنَّ اللّٰهَ اشْتَریٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ » (1)

امام صادق علیه السلام می فرماید:

هر کجا در قرآن لفظ مؤمن هست، یعنی شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام . (2) شما که حضرت علی علیه السلام را به امارت و ولایت قبول دارید، و امیر شما است. نگفتند:

امیرالناس، چون مسیحی ها و یهودی ها که ایشان را قبول ندارند. غیر شیعه نیز او را به عنوان امیرالمؤمنین قبول ندارند؛ آنها می گویند: حضرت علی بن ابی طالب «کرّم الله وجهه» یا «رضی الله عنه» ؛ آنها حتی حاضر نیستند که به امیرالمؤمنین سلام بدهند. شما هستید که امیرالمؤمنین را بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله به عنوان امام واجب الاطاعه قبول دارید و حرف پیغمبر صلی الله علیه و آله را گوش دادید که گفت: بعد از من، علی علیه السلام ولیّ شما است، شما نیز قبول کردید، زیرا حرف پیغمبر صلی الله علیه و آله حرف خداست، پس مؤمن شما هستید، دیگران مسلمان هستند، ولی امام علیه السلام امیر آنها نیست.

« إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاٰةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکٰاةَ وَ هُمْ رٰاکِعُونَ » (3)

بیشتر کتاب های روایتی ما و دیگران نوشته اند که این آیه در حق امیرالمؤمنین علیه السلام است. در این آیه، بعد از خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله ، امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ یعنی امیر و ولیّ شما خدا است. (4)

ص:144


1- (1)) - توبه (9) : 111؛ «یقیناً خدا از مؤمنان جان ها و اموالشان را به بهای آنکه بهشت برای آنان باشد خریده.»
2- (2)) - بحار الأنوار: 264/25، باب 10، حدیث 4؛ «الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا عَلِیُّ مَثَلُکَ فِی أُمَّتِی مَثَلُ الْمَسِیحِ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ افْتَرَقَ قَوْمُهُ ثَلَاثَ فِرَقٍ فِرْقَةٌ مُؤْمِنُونَ وَ هُمُ الْحَوَارِیُّونَ وَ فِرْقَةٌ عَادُوهُ وَ هُمُ الْیَهُودُ وَ فِرْقَةٌ غَلَوْا فِیهِ فَخَرَجُوا عَنِ الْإِیمَانِ وَ إِنَّ أُمَّتِی سَتَفْتَرِقُ فِیکَ ثَلَاثَ فِرَقٍ فَفِرْقَةٌ شِیعَتُکَ وَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ فِرْقَةٌ عَدُوُّکَ وَ هُمُ الشَّاکُّونَ وَ فِرْقَةٌ تَغْلُو فِیکَ وَ هُمُ الْجَاحِدُونَ وَ أَنْتَ فِی الْجَنَّةِ یَا عَلِیُّ وَ شِیعَتُکَ وَ مُحِبُّ شِیعَتِکَ وَ عَدُوُّکَ وَ الْغَالِی فِی النَّارِ.» تفسیرالقمی: 127/1؛ «وأما قوله وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ أَمْوٰاتاً بَلْ أَحْیٰاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِمٰا آتٰاهُمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ فإنه... أبی عبد الله علیه السلام قال هم و الله شیعتنا إذا دخلوا الجنة واستقبلوا الکرامة من الله استبشروا بمن لم یلحق بهم من إخوانهم من المؤمنین فی الدنیا أَلاّٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ . » بحار الأنوار: 203/7 - 205، باب 8، حدیث 91؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ خَرَجْتُ أَنَا وَ أَبِی ذَاتَ یَوْمٍ فَإِذَا هُوَ بِأُنَاسٍ مِنْ أَصْحَابِنَا بَیْنَ الْمِنْبَرِ وَ الْقَبْرِ فَسَلَّمَ عَلَیْهِمْ ثُمَّ قَالَ أَمَا وَ اللَّهِ إِنِّی لَأُحِبُّ رِیحَکُمْ وَ أَرْوَاحَکُمْ فَأَعِینُونِی عَلَی ذَلِکَ بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ مَنِ ائْتَمَّ بِعَبْدٍ فَلْیَعْمَلْ بِعَمَلِهِ وَ أَنْتُمْ شِیعَةُ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله . . . إِلَّا وَ قَدِ اکْتَنَفَتْهُ مَلَائِکَةٌ مِنْ خَلْفِهِ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ وَ یَدْعُون لَهُ حَتَّی یَفْرُغَ مِنْ صَلَاتِهِ أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ شَیْ ءٍ جَوْهَراً وَ جَوْهَرَ وُلْدِ آدَمَ صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلَامُهُ عَلَیْهِ نَحْنُ وَ شِیعَتُنَا.»
3- (3)) - مائده (5) : 55؛ «سرپرست و دوست شما فقط خدا و رسول اوست و مؤمنانی [ مانند علی بن ابی طالب اند ] که همواره نماز را برپا می دارند و در حالی که در رکوعند [ به تهیدستان ] زکات می دهند .»
4- (4)) - الکافی: 288/1، حدیث 3؛ «أَحْمَدَ بْنِ عِیسَی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عز و جل إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا قَالَ إِنَّمَا یَعْنِی أَوْلَی بِکُمْ أَیْ أَحَقُّ بِکُمْ وَ بِأُمُورِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ أَمْوَالِکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا یَعْنِی عَلِیّاً وَ أَوْلَادَهُ الْأَئِمَّةَ علیه السلام إِلَی یَوْم الْقِیَامَةِ ثُمَّ وَصَفَهُمُ اللَّهُ عز و جل فَقَالَ اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاٰةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکٰاةَ وَ هُمْ رٰاکِعُونَ وَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی صَلَاةِ الظُّهْرِ وَ قَدْ صَلَّی رَکْعَتَیْنِ وَ هُوَ رَاکِعٌ وَ عَلَیْهِ حُلَّةٌ قِیمَتُهَا أَلْفُ دِینَارٍ وَ کَانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله کَسَاهُ إِیَّاهَا وَ کَانَ النَّجَاشِیُّ أَهْدَاهَا لَهُ فَجَاءَ سَائِلٌ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللَّهِ وَ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ تَصَدَّقْ عَلَی مِسْکِینٍ فَطَرَحَ الْحُلَّةَ إِلَیْهِ وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَیْهِ أَنِ احْمِلْهَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ عز و جل فِیهِ هَذِهِ الآْیَةَ وَ صَیَّرَ نِعْمَةَ أَوْلَادِهِ بِنِعْمَتِهِ فَکُلُّ مَنْ بَلَغَ مِنْ أَوْلَادِهِ مَبْلَغَ الْإِمَامَةِ یَکُونُ بِهَذِهِ الصِّفَةِ مِثْلَهُ فَیَتَصَدَّقُونَ وَ هُمْ رَاکِعُون وَ السَّائِلُ الَّذِی سَأَلَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ الَّذِینَ یَسْأَلُونَ الْأَئِمَّةَ مِنْ أَوْلَادِهِ یَکُونُونَ مِنَ الْمَلَائِکَةِ.» وسائل الشیعة: 477/9، باب 51، باب جَوَازِ الصَّدَقَةِ فِی حَالِ رُکُوعِ الصَّلَاةِ بَلِ اسْتِحْبابهَا. مستدرک الوسائل: 7/ 254، باب 47، باب جَوَازِ الصَّدَقَةِ فِی حَالِ رُکُوعِ الصَّلَاةِ بَلِ اسْتِحْبابهَا. بحار الأنوار: 183/35، أبواب الآیات النازلة فی شأنه علیه السلام الدالة علی فضله و إمامته، - باب 4 - فی نزول آیة إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اللّٰهُ فی شأنه علیه السلام . الإرشاد شیخ مفید: 5/1، باب الخبر عن أمیرالمؤمنین علیه السلام ؛ تحف العقول: 459. کنز العمال: 108/13، حدیث 36354؛ «ابن عباس قال: تصدق علی بخاتمه وهو راکع فقال النبی صلی الله علیه و آله للسائل: من أعطاک هذا الخاتم؟ قال: ذاک الراکع فأنزل الله فیه (إنما ولیکم الله ورسوله) وکان فی خاتمه مکتوبا: سبحان من فخرنی بأنی له عبد. ثم کتب فی خاتمه بعد: الملک لله.» شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید: 13 /277؛ الدرالمنثور، جلال الدین السیوطی: 293/2 - 294؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر: 357/42.

احترام خدا به مؤمنین در قرآن

ممکن است کسی بگوید: خدا و پیغمبر تک نفر هستند، اما چرا تمام جمله های بعد جمع آمده است؛«وَ اَلَّذِینَ »«وَ یُؤْتُونَ »« هُمْ رٰاکِعُونَ »

در آیه ای دیگر نیز همین ضمایر جمع را آورده است:

« وَ أَقِیمُوا الصَّلاٰةَ وَ آتُوا الزَّکٰاةَ وَ ارْکَعُوا مَعَ الرّٰاکِعِینَ » (1)

آنان که مؤمن واقعی شدند، «آمَنُوا » « یُقِیمُونَ »« هُمْ رٰاکِعُونَ » جمع هستند.

چند جمع نیز در آخر آیه است؛ فعل، ضمیر و موصول. آخر این آیه، هفت ضمیر و فعل و موصول به صورت جمع آمده است.

در مرحلۀ اول به نظر می آید که ما در مصداق شناسی آیه اشتباه کرده ایم و تنها به امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت داده ایم، در حالی که ضمایر و افعال و موصولات این آیات به صورت جمع است، اما باید بگوییم: در بیش از صد کتاب قوی، اصیل و قابل قبول شیعه و اهل تسنن، چه کتاب های تفسیر، چه تأویل، چه شأن نزول و چه روایی، در مورد این آیه نوشته اند:

وقتی نصارای نجران به پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله گفتند: ما مسلمان نمی شویم و می خواهیم مسیحی بمانیم، جزیه، یعنی مالیات نیز نمی دهیم، چون تو را به حق نمی دانیم، حاضر هستیم با تو مباهله کنیم، دست به دعا برداریم، هر کدام که بر حق باشیم زنده بمانیم و هر کدام که ناحق هستیم، همانجا نابود شویم، پروردگار به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: سریع قبول کن. فردا صبح قرار بگذارید، آنها تو را نفرین کنند و تو نیز آنها را نفرین کن!

پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله قبول کردند. خدا فرمود: بگو که چه کسانی را در جلسۀ نفرین می خواهند بیاورند.

ص:145


1- (1)) - بقره (2) : 43؛ «و نماز را بر پا دارید ، و زکات بپردازید ، و همراه رکوع کنندگان رکوع کنید [ که نماز خواندن با جماعت محبوب خداست ] .»

این آیه را ببینید که تمام ضمایرش جمع است و هیچ ضمیر مفردی ندارد:

« فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعٰالَوْا نَدْعُ أَبْنٰاءَنٰا وَ أَبْنٰاءَکُمْ وَ نِسٰاءَنٰا وَ نِسٰاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنٰا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّٰهِ عَلَی الْکٰاذِبِینَ » (1)

« تَعٰالَوْا نَدْعُ » جمع هستند؛ همۀ یاران را صدا می زنیم؛ شما هر چه در شهر نجران اولاد دارید، بیاورید، ما نیز هر چه اولاد در مدینه داریم می آوریم. تمام جوان ها را بیاورید، ما نیز می آوریم. بگذار کار را یکسره کنیم، شما هر چه زن دارید بیاورید، ما نیز می آوریم؛ «نِسٰاءَنٰا » جمع است. شما هر چه مرد دارید و ما هر چه مرد داریم بیاوریم. همۀ این یازده کلمه به صورت جمع آمده است. در آیه قبل نیز چند جمع بود، اما این آیه چهار جمع اضافه تر دارد. (2)فردای آن روز، آنها با جمعیت زیادی آمدند، جا گرفتند، پیغمبر صلی الله علیه و آله نیز به دستور خدا، دعوت و نفرین را قبول کرد.

پیغمبر صلی الله علیه و آله آمد، آنها دیدند از کل زنان فقط یک زن با او است و از کل جوان ها، دو نفر با او هستند که جوان نیستند، بلکه بچه هستند؛ حسن و حسین علیهما السلام . از کل مردان نیز یک نفر با او است که امیرالمؤمنین علیه السلام است.

در قرآن خدا حضرت علی علیه السلام را یک نفر نمی داند، بلکه ایشان را به تنهایی کل می داند، لذا در حق حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام «أَنْفُسَنٰا» را به صورت جمع استعمال کرده، یعنی حضرت علی علیه السلام به تنهایی، همۀ مردان عالم، از آدم تا خاتم است.

احترام پیغمبر صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام

روایتی از اهل سنت است که: مسجد پر از جمعیت بود، پیغمبر صلی الله علیه و آله روی منبر، صدا زد: مردم! می خواهید آدم علیه السلام را با علمش، نوح علیه السلام را با حلمش، ابراهیم علیه السلام را

ص:146


1- (1)) - آل عمران (3) : 61؛ «پس هر که با تو دربارۀ او [ عیسی ] پس از آنکه بر تو [به واسطۀ وحی ، نسبت به احوال وی] علم و آگاهی آمد ، مجادله و ستیز کند ، بگو : بیایید ما پسرانمان را و شما پسرانتان را ، و ما زنانمان را و شما زنانتان را ، و ما نفوسمان را و شما نفوستان را دعوت کنیم ؛ سپس یکدیگر را نفرین نماییم ، پس لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
2- (2)) - بحار الأنوار: 21 /276، باب 32؛ «المباهلة و ما ظهر فیها من الدلائل و المعجزات.» «تفسیر قال الطبرسی رحمه الله فی نزول الآیات قیل نزلت فی وفد نجران السید و العاقب و من معهما قالوا لرسول الله صلی الله علیه و آله هل رأیت ولدا من غیر ذکر فنزلت إِنَّ مَثَلَ عِیسیٰ الآیات فقرأها علیهم عن ابن عباس و قتادة و الحسن فلما دعاهم رسول الله صلی الله علیه و آله إلی المباهلة استنظروه إلی صبیحة غد من یومهم ذلک فلما رجعوا إلی رحالهم قال لهم الأسقف انظروا محمدا فی غد فإن غدا بولده و أهله فاحذروا مباهلته و إن غدا بأصحابه فباهلوه فإنه علی غیر شیء فلما کان من الغد جاء النبی صلی الله علیه و آله آخذا بید علی بن أبی طالب علیه السلام و الحسن و الحسین علیه السلام بین یدیه یمشیان و فاطمة علیه السلام تمشی خلفه و خرج النصاری یقدمهم أسقفهم فلما رأی النبی قد أقبل بمن معه سأل عنهم فقیل له هذا ابن عمه و زوج ابنته و أحب الخلق إلیه و هذان ابنا بنته من علی و هذه الجاریة بنته فاطمة أعز الناس علیه و أقربهم إلیه و تقدم رسول الله فجثا علی رکبتیه فقال أبو حارثة الأسقف جثا و الله کما جثا الأنبیاء للمباهلة فرجع و لم یقدم علی المباهلة فقال له السید ادن یا حارثة للمباهلة قال لا إنی لأری رجلا جریئا علی المباهلة و أنا أخاف أن یکون صادقا و لئن کان صادقا لم یحل علینا الحول و الله و فی الدنیا نصرانی یطعم الماء فقال الأسقف یا أبا القاسم إنا لا نباهلک و لکن نصالحک فصالحنا علی ما ننهض به فصالحهم رسول الله علی ألفی حلة من حلل الأواقی قیمة کل حلة أربعون درهما فما زاد أو نقص فعلی حساب ذلک و علی عاریة ثلاثین درعا و ثلاثین رمحا و ثلاثین فرسا إن کان بالیمن کید و رسول الله صلی الله علیه و آله ضامن حتی یؤدیها و کتب لهم بذلک کتابا.» بحار الأنوار: 257/35، باب 7 (آیة المباهلة)؛ الکافی: 513/2 (باب المباهله)؛ کشف الغمة: 232/1 (فصل)؛ الاحتجاج، شیخ طبرسی: 392/2. تأویل الآیات الظاهرة: 117-118؛ تفسیرالقمی: 1 /104؛ تفسیرمجمع البیان، شیخ طبرسی: 308/2 - 312؛ تفسیر المیزان، علامه طباطبائی: 222/3. سیرة النبویة، ابن هشام حمیری: 412/2؛ الدرالمنثور، جلال الدین سیوطی: 37/2؛ تفسیر ابن کثیر، ابن کثیر: 376/1.

با خلّتش، موسی علیه السلام با کلیم اللهی اش، عیسی علیه السلام با روح اللهی اش ببینید؟ مردم خیال کردند که پیغمبر صلی الله علیه و آله اکنون پنج نفر را نشان می دهد، اما به درب اشاره کرد، همه برگشتند، فرمود:

«فلینظر الی علی بن ابی طالب» (1)پس علی علیه السلام را ببینید.

یعنی نباید در حق او «انت، هو، الذی، قال و...» گفت، بلکه باید حضرت را به صورت جمع لحاظ کرد، باید گفت:

« وَ أَقِیمُوا الصَّلاٰةَ وَ آتُوا الزَّکٰاةَ وَ ارْکَعُوا مَعَ الرّٰاکِعِینَ » (2)

یعنی رکوع حضرت به تنهایی، مانند کل رکوع ها، زکاتش، کل زکات ها، نمازش کل نمازهای عالم است. او ولیّ شما مؤمنین است، والا اگر او را به امیری قبول نمی کردید، مؤمن و مسلمان نبودید.

به شما سفارش می کنم، از من بشنوید، شما که به لطف خدا علی علیه السلام را به عنوان ولیّ خودتان انتخاب کرده اید. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: در انجام خوبی ها و ترک بدی ها به من کمک دهید و مرا تنها نگذارید. شما نمی توانید مانند من باشید؛

«انکم لاتقدرون علی ذلک ولکن اعینونی بورع و اجتهاد و عفّة و سداد» (3)

پاک دامن باشید و در کار خیر بکوشید، شکم و شهوت خود را از حرام حفظ کنید و اهل صراط مستقیم باشد. این گونه به من کمک بدهید.

اتصال به اهل بیت، سنگین کنندۀ پروندۀ آخرتی

یکی از چیزهایی که در قیامت پروندۀ شما را وزن می دهد، اتصال شما به اهل بیت علیهم السلام است، بعد نماز، روزه، زکات و حج است.

ص:147


1- (1)) - بحار الأنوار: 39/39، باب 73، حدیث 10؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی آدَمَ فِی عِلْمِهِ وَ إِلَی نُوحٍ فِی فَهْمِهِ وَ إِلَی یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا فِی زُهْدِهِ وَ إِلَی مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ فِی بَطْشِهِ فَلْیَنْظُرْ إِلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام . قَدْ رَوَی الْبَیْهَقِیُّ فِی کِتَابِهِ الْمُصَنَّفِ فِی فَضَائِلِ الصَّحَابَةِ یَرْفَعُهُ بِسَنَدِهِ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی آدَمَ فِی عِلْمِهِ وَ إِلَی نُوحٍ فِی تَقْوَاهُ وَ إِلَی إِبْرَاهِیمَ فِی حِلْمِهِ وَ إِلَی مُوسَی فِی هَیْبَتِهِ وَ إِلَی عِیسَی فِی عِبَادَتِهِ فَلْیَنْظُرْ إِلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام .» شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید: 168/9؛ «الخبر الرابع: من أراد أن ینظر إلی نوح فی عزمه، وإلی آدم فی علمه، وإلی إبراهیم فی حلمه، وإلی موسی فی فطنته، وإلی عیسی فی زهده، فلینظر إلی علی بن أبی طالب. رواه أحمد بن حنبل فی المسند ورواه أحمد البیهقی فی صحیحه.» تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر: 42/ 288؛ تفسیر الرازی، رازی: 86/8.
2- (2)) - بقره (2) : 43؛ «و نماز را بر پا دارید ، و زکات بپردازید ، و همراه رکوع کنندگان رکوع کنید [ که نماز خواندن با جماعت محبوب خداست ] .»
3- (3)) - نهج البلاغة: نامه 45؛ «وَ إِنَّ لِکُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً یَقْتَدِی بِهِ وَ یَسْتَضِیءُ بِنُورِ عِلْمِهِ أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَی مِنْ دُنْیَاهُ بِطِمْرَیْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ أَلَا وَ إِنَّکُمْ لَاتَقْدِرُونَ عَلَی ذَلِکَ وَ لَکِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَاد.»

« فَأَمّٰا مَنْ ثَقُلَتْ مَوٰازِینُهُ * فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رٰاضِیَةٍ » (1)

روایتی از وجود مبارک حضرت موسی بن جعفر علیه السلام است که می فرماید:

روز قیامت زائران پیغمبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام ، از همۀ صف های اهل محشر جلوتر هستند. (2)چه کسی زائر واقعی آنان است؟ شیعه. برای چه شیعه این حضرات را زیارت می کند، چون آنها را اولیا و امرای خود می دانند. اگر دیگران که آنها را ولیّ خود نمی دانند، به زیارت آنها بروند، فقط سلامی به گنبد می دهند. چقدر این پرونده وزن دارد؟ خیلی.

این ارزش شما است. در قیامت، خریدار شما خدا است، اما فروشنده کیست؟ فقط مردم مؤمن هستند، چون آنها جنس مورد فروش را دارند، نه کس دیگری. چه چیزی می فروشند؟ عبادت، مال، کوشش های بدنی:

« إِنَّ اللّٰهَ اشْتَریٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ » (3)

یعنی کارکرد وجودشان و پولی که در راه من دادند.

اگر به خانواده های فقیر کمک کنید، دیگران عذر نمی آورند که ما چون نداریم، به گناه افتادیم. ماه رمضان ماه صدقه دادن است و ثوابش خیلی بیشتر از ماه های دیگر می باشد. دستور داریم که در ماه رمضان، تا می توانیم کمک مالی کنیم.

خدا می خرد، اما در برابر خریدش، چه چیزی به شما می دهد؟ «بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ » می خرد و در مقابل آن بهشت می دهد. از این معامله در عالم سودمندتر و پرمنفعت تر هست؟

اما آنهایی که اعمال شان سبک و قابل خریدن نیست:

« وَ أَمّٰا مَنْ خَفَّتْ مَوٰازِینُهُ * فَأُمُّهُ هٰاوِیَةٌ * وَ مٰا أَدْرٰاکَ مٰا هِیَهْ * نٰارٌ حٰامِیَةٌ » (4)

ص:148


1- (1)) - قارعه (101) : 6 - 7؛ «اما هر کس اعمال وزن شده اش سنگین و باارزشی است؛ * پس او در یک زندگی خوش و پسندیده ای است.»
2- (2)) - الکافی: 585/4، حدیث 4؛ «أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی علیه السلام قَالَ مَنْ زَارَ قَبْرَ وَلَدِی عَلِیٍّ کَانَ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ کَسَبْعِینَ حَجَّةً مَبْرُورَةً قَالَ قُلْتُ سَبْعِینَ حَجَّةً قَالَ نَعَمْ وَ سَبْعِینَ أَلْفَ حَجَّةٍ قَالَ قُلْتُ سَبْعِینَ أَلْفَ حَجَّةٍ قَالَ رُبَّ حَجَّةٍ لَاتُقْبَلُ مَنْ زَارَهُ وَ بَاتَ عِنْدَهُ لَیْلَةً کَانَ کَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِی عَرْشِهِ قَالَ نَعَمْ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ کَانَ عَلَی عَرْشِ الرَّحْمَنِ أَرْبَعَةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ أَرْبَعَةٌ مِنَ الآْخِرِینَ فَأَمَّا الْأَرْبَعَةُ الَّذِینَ هُمْ مِنَ الْأَوَّلِینَ فَنُوحٌ وَ إِبْرَاهِیمُ وَ مُوسَی وَ عِیسَی علیه السلام وَ أَمَّا الْأَرْبَعَةُ مِنَ الآْخِرِینَ فَمُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ ثُمَّ یُمَدُّ الْمِضْمَارُ فَیَقْعُدُ مَعَنَا مَنْ زَارَ قُبُورَ الْأَئِمَّةِ علیه السلام إِلَّا أَنَّ أَعْلَاهُمْ دَرَجَةً وَ أَقْرَبَهُمْ حَبْوَةً زُوَّارُ قَبْرِ وَلَدِی عَلِیٍّ علیه السلام .» وسائل الشیعة: 495/14، باب 64، حدیث 19676؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ نَادَی مُنَادٍ أَیْنَ زُوَّارُ الْحُسَیْنِ فَیَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَیَقُولُ لَهُمْ مَا أَرَدْتُمْ فِی زِیَارَةِ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَیَقُولُونَ أَتَیْنَاهُ حُبّاً لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ حُبّاً لِعَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ علیه السلام وَ رَحْمَةً لَهُ مِمَّا ارْتُکِبَ مِنْهُ فَیَقُولُ لَهُمْ هَذَا مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَالْحَقُوا بِهِمْ فَأَنْتُمْ مَعَهُمْ فِی دَرَجَتِهِمْ الْحَقُوا بِلِوَاءِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَیَکُونُونَ فِی ظِلِّهِ وَ هُوَ فِی یَدِ عَلِیٍّ علیه السلام حَتَّی یَدْخُلَ الْجَنَّةَ جَمِیعاً.» بحار الأنوار: 7/ 101 -102، باب 5، حدیث 9؛ «أبی جعفر علیه السلام قال إذا کان یوم القیامة جمع الله الناس فی صعید واحد فهم حفاة عراة فیوقفون فی المحشر حتی یعرقوا عرقا شدیدا فتشتد أنفاسهم فیمکثون فی ذلک مقدار خمسین عاما و هو قول الله وَ خَشَعَتِ الْأَصْوٰاتُ لِلرَّحْمٰنِ فَلاٰ تَسْمَعُ إِلاّٰ هَمْساً . . . فقال أبو جعفر علیه السلام فکم من باک یومئذ و باکیة ینادون یا محمداه إذا رأوا ذلک و لا یبقی أحد یومئذ یتولانا و یحبنا و یتبرأ من عدونا و یبغضهم إلا کانوا فی حزبنا و معنا ویرد حوضنا.»
3- (3)) - توبه (9) : 111؛ «یقیناً خدا از مؤمنان جان ها و اموالشان را به بهای آنکه بهشت برای آنان باشد خریده.»
4- (4)) - قارعه (101) : 8 - 11؛ «و اما هرکس اعمال وزن شده اش سبک و بی ارزش است ، * پس جایگاه و پناهگاهش هاویه است ، * و تو چه می دانی هاویه چیست ؟ * آتشی بسیار داغ و سوزان است .»

در جهنم به اندازۀ قبر به آنها جا می دهد، و شما چه می دانید که آن قبر چیست؟ آتش بسیار سوزان است.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:149

پی نوشت ها

11 حسرت خسران

اشاره

فرصت ها در قرآن

تهران، حسینیه مکتب النبی

رمضان 1383

ص:150

ص:151

ص:152

ص:153

ص:154

ص:155

ص:156

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

از سفارش های بسیار مهمی که قرآن کریم، پیامبر اسلام و ائمه طاهرین علیهم السلام به ما دارند، این است که: فرصت هایی که در اختیار دارید، غنیمت بدانید. غنیمت سرمایه. یعنی از این سرمایه ها و ثروت ها، با هدایتی که قرآن و روایات دارند، استفاده کنیم و این سرمایه ها را معطل و متوقف نگذاریم. (1)در نتیجه می فرماید: روزی خواهد رسید که این فرصت ها، غنیمت ها و سرمایه ها از دست شما خواهد رفت و راه هر گونه جبرانی به روی شما بسته خواهد شد. اوج این سفارش ها در قرآن کریم، در سورۀ مبارکۀ زمر است که آیات بسیار مهمی است.

اصرار این آیات بر این اساس است که قبل از این که فرصت ها از دست برود، از آن فرصت های الهیۀ ملکوتیّه، بهره ای نصیب خود کنید. از آن چند آیۀ سورۀ زمر، در پایان یکی از آیات می گوید:

« أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یٰا حَسْرَتیٰ عَلیٰ مٰا فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللّٰهِ » (2)

ترکیب آیه را ببینید که چقدر محکم است. بحث خودخوری، اندوه و غصۀ انسانی که فرصت را از دست داده در میان است؛ «فَرَّطْتُ » یعنی کوتاهی کامل «فِی

ص:157


1- (1)) - غررالحکم: 473، حدیث 10811؛ «إِنَّ الْفُرَصَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانْتَهِزُوهَا إِذَا أَمْکَنَتْ فِی أَبْوَابِ الْخَیْرِ وَ إِلَّا عَادَتْ نَدَما.» نهج البلاغه: خطبۀ 75، (فی الحث علی العمل الصالح)؛ «رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ حُکْماً فَوَعَی وَ دُعِیَ إِلَی رَشَادٍ فَدَنَا وَ أَخَذَ بِحُجْزَةِ هَادٍ فَنَجَا رَاقَبَ رَبَّهُ وَ خَافَ ذَنْبَهُ قَدَّمَ خَالِصاً وَ عَمِلَ صَالِحاً اکْتَسَبَ مَذْخُوراً وَ اجْتَنَبَ مَحْذُوراً وَ رَمَی غَرَضاً وَ أَحْرَزَ عِوَضاً کَابَرَ هَوَاهُ وَ کَذَّبَ مُنَاهُ جَعَلَ الصَّبْرَ مَطِیَّةَ نَجَاتِهِ وَ التَّقْوَی عُدَّةَ وَفَاتِهِ رَکِبَ الطَّرِیقَةَ الْغَرَّاءَ وَ لَزِمَ الْمَحَجَّةَ الْبَیْضَاءَ اغْتَنَمَ الْمَهَلَ وَ بَادَرَ الْأَجَلَ وَ تَزَوَّدَ مِنَ الْعَمَلِ.» نهج البلاغه: حکمت 21؛ «وَ قَالَ علیه السلام قُرِنَتِ الْهَیْبَةُ بِالْخَیْبَةِ وَ الْحَیَاءُ بِالْحِرْمَانِ وَ الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَیْرِ.» مستدرک الوسائل: 140/12، باب 90، حدیث 13729؛ «النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ مَنْ فُتِحَ لَهُ، باب خَیْرٍ فَلْیَنْتَهِزْهُ فَإِنَّهُ لَایَدْرِی مَتَی یُغْلَقُ عَنْهُ.» مستدرک الوسائل: 12 /140، باب 90، حدیث 13727؛ «عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ لاٰ تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیٰا قَالَ لَاتَنْسَ صِحَّتَکَ وَ قُوَّتَکَ وَ فَرَاغَکَ وَ شَبابُکَ وَ نَشَاطَکَ وَ غِنَاکَ أَنْ تَطْلُبَ بِهِ الآْخِرَةَ.»
2- (2)) - زمر (39) : 56؛ «تا مبادا آنکه کسی بگوید : دریغ و افسوس بر اهمال کاری و تقصیری که دربارۀ خدا کردم.»

جَنْبِ اللّٰهِ » یعنی چقدر خدا به من محبت، لطف، کرم و رحمت داشت که همه نوع فرصتی، آن هم فرصت هایی که غنیمت و سرمایه است، در اختیار من گذاشت، ولی من «فَرَّطْتُ » کاملاً نسبت به این فرصت ها کوتاهی کردم. فرصت ها را بدون بهره و منفعت، معطّل گذاشتم تا از دست رفت و اکنون اندوه و درد شدید نصیب من شده است.

درد دیگر این است که من در دنیا موعظه ها و نصایح خدا و پیامبر و ائمه علیهم السلام را نسبت به این فرصت ها به سخره گرفتم:

« وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السّٰاخِرِینَ » (1)

مثلاً می گویند: بیا انفاق کن! خیلی ثروت دارد و ثروت جزء فرصت های مهم حضرت حق است، اما او بدون این که فکر و ارزیابی کند، با خساست هر چه تمام تر، انفاق را به سخره می گیرد. (2)

اغتنام از فرصت های مالی

سفارش خدا در اغتنام از فرصت های مالی این است که باید به این افراد کمک کرد. خدا در قرآن فرموده است:

« وَ اعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ » (3)

سر سال اگر سودی داشتی، خمس آن را در همان مسیرهایی که گفته ام بده.

بعضی ها می گویند: نه، خودم زحمت کشیده ام، چرا خمس بدهم.

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

چقدر خوب است که زبان انسان پشت عقلش باشد؛ وقتی که به او پیشنهاد می کنند، فکر کند و بعد جواب دهد. (4) بی جهت جواب ندهد تا فرصت های الهی را معطل کند. اگر کبریت غارتگران و کلاه برداران به آن اموال نخورد، در آخر کبریت

ص:158


1- (1)) - زمر (39) : 56؛ «و بی تردید [ نسبت به احکام الهی و آیات ربّانی ] از مسخره کنندگان بودم .»
2- (2)) - تأویل الآیات الظاهرة: 508؛ «أبی عبد الله علیه السلام فی قوله تعالی أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یٰا حَسْرَتیٰ عَلیٰ مٰا فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللّٰهِ وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السّٰاخِرِینَ . معنی تأویله أی اتقوا و احذروا یوم القیامة أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یٰا حَسْرَتیٰ أی یا ندامتا عَلیٰ مٰا فَرَّطْتُ أی ضیعت و أهملت ما یجب علی فعله فِی جَنْبِ اللّٰهِ أی فی قرب الله و جواره وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السّٰاخِرِینَ أی المستهزءین بالنبی و أهل بیته علیه السلام و بالقرآن و بالمؤمنین.» بحار الأنوار: 65 /61، باب 15، حدیث 113؛ «أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی یٰا حَسْرَتیٰ عَلیٰ مٰا فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللّٰهِ سِرَاجُ الْمُؤْمِنِ مَعْرِفَةُ حَقِّنَا وَ أَشَدُّ الْعَمَی مَنْ عَمِیَ مِنْ فَضْلِنَا وَ نَاصَبَنَا الْعَدَاوَةَ بِلَا ذَنْبٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْنَاهُ إِلَی الْحَقِّ وَ دَعَاهُ غَیْرُنَا إِلَی الْفِتْنَةِ فَآثَرَهَا عَلَیْنَا لَنَا رَایَةٌ مَنِ اسْتَظَلَّ بِهَا کَنَّتْهُ وَ مَنْ سَبَقَ إِلَیْهَا فَازَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا هَلَکَ وَ مَنْ تَمَسَّکَ بِهَا نَجَا أَنْتُمْ عُمَّارُ الْأَرْضِ الَّذِینَ اسْتَخْلَفَکُمْ فِیهَا لِیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْلَمُونَ فَرَاقِبُوا اللَّهَ فِیمَا یَرَی مِنْکُمْ وَ عَلَیْکُمْ بِالْمَحَجَّةِ الْعُظْمَی فَاسْلُکُوهَا لَایَسْتَبْدِلْ بِکُمْ غَیْرَکُمْ سٰارِعُوا إِلیٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمٰاوٰاتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ .»
3- (3)) - انفال (8) : 41؛ «و بدانید هر چیزی را که [ از راه جهاد یا کسب یا هر طریق مشروعی ] به عنوان غنیمت و فایده به دست آوردید [ کم باشد یا زیاد ] یک پنجم آن برای خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله است.»
4- (4)) - غررالحکم: 211، حدیث 4077؛ «قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ وَ لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِه.» نهج البلاغه: خطبۀ 175؛ «... ثُمَّ إِیَّاکُمْ وَ تَهْزِیعَ الْأَخْلَاقِ وَ تَصْرِیفَهَا وَ اجْعَلُوا اللِّسَانَ وَاحِداً وَ لْیَخْزُنِ الرَّجُلُ لِسَانَهُ فَإِنَّ هَذَا اللِّسَانَ جَمُوحٌ بِصَاحِبِهِ وَ اللَّهِ مَا أَرَی عَبْداً یَتَّقِی تَقْوَی تَنْفَعُهُ حَتَّی یَخْزُنَ لِسَانَهُ وَ إِنَّ لِسَانَ الْمُؤْمِنِ مِنْ وَرَاء قَلْبِهِ وَ إِنَّ قَلْبَ الْمُنَافِقِ مِنْ وَرَاء لِسَانِهِ لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَتَکَلَّمَ بِکَلَامٍ تَدَبَّرَهُ فِی نَفْسِهِ فَإِنْ کَانَ خَیْراً أَبْدَاهُ وَ إِنْ کَانَ شَرّاً وَارَاهُ وَ إِنَّ الْمُنَافِقَ یَتَکَلَّمُ بِمَا أَتَی عَلَی لِسَانِهِ لَایَدْرِی مَا ذَا لَهُ وَ مَا ذَا عَلَیْهِ وَ لَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَایَسْتَقِیمُ إِیمَانُ عَبْدٍ حَتَّی یَسْتَقِیمَ قَلْبُهُ وَ لَایَسْتَقِیمُ قَلْبُهُ حَتَّی یَسْتَقِیمَ لِسَانُهُ فَمَنِ اسْتَطَاعَ مِنْکُمْ أَنْ یَلْقَی اللَّهَ تَعَالَی وَ هُوَ نَقِیُّ الرَّاحَةِ مِنْ دِمَاءِ الْمُسْلِمِینَ وَ أَمْوَالِهِم ْسَلِیمُ اللِّسَانِ مِنْ أَعْرَاضِهِمْ فَلْیَفْعَلْ.»

ملک الموت که به آن می خورد. کبریتی می زند که روح از بدن بیرون می رود و همۀ پول ها همه برای ورثه می ماند که بیشتر آنها بی دین هستند، پس چرا این فرصت ها را از دست بدهیم؟

چرا مردم فرصت ها را از دست می دهند؟ فرصت بدن سالم در عبادت را از دست می دهند؟ مگر دو رکعت نماز چقدر سختی دارد که نمی خوانند، یعنی سنگینی آن مانند کوه دماوند است؟ چه سختی دارد که وضو بگیرد و در محضر مبارک خدای رازق، کریم و مهربانش بایستد و عاشقانه با او حرف بزند؟

اندوه بی پایان در قیامت

وقتی فرصت ها از دست رفت، گرفتار اندوه بی پایان می شوید، چون غصّه در قیامت پایان ندارد. فرصت ها را غنیمت بدانید.

« أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یٰا حَسْرَتیٰ عَلیٰ مٰا فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللّٰهِ وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السّٰاخِرِینَ »

نگویید: وای بر ما! ما در کنار خدا که این فرصت ها را در اختیار ما گذاشت، بسیار کوتاهی کردیم و مسخره نیز می کردیم.

اگر دیناری بدهکار هستید و دِین یا حقی نزد شما هست، بروید و ادا کنید. پدر و مادری دارید که از شما ناراضی هستند، بروید و آنها را راضی کنید. اگر خانوادۀ تان را اذیت کرده اید، از آنها عذرخواهی کنید. این ها همه دِین و حقوقی است که باید قبل از مردن ادا کرد. نگذارید فرصت از دست برود.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:

مردی که به خاطر ظلم، بد دهنی و بداخلاقی همسرش در خانه راحت نیست، خداوند در قیامت، هیچ عمل واجب و مستحبی را از آن زن قبول نمی کند. (1)

ص:159


1- (1)) - وسائل الشیعة: 163/20 - 164، باب 82، حدیث 25315؛ «النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ مَنْ کَانَ لَهُ امْرَأَةٌ تُؤْذِیهِ لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ صَلَاتَهَا وَ لَاحَسَنَةً مِنْ عَمَلِهَا حَتَّی تُعِینَهُ وَ تُرْضِیَهُ وَ إِنْ صَامَتِ الدَّهْرَ وَ قَامَتْ وَ أَعْتَقَتِ الرِّقَابَ وَ أَنْفَقَتِ الْأَمْوَالَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ کَانَتْ أَوَّلَ مَنْ تَرِدُ النَّارَ ثُمَّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ عَلَی الرَّجُلِ مِثْلُ ذَلِکَ الْوِزْرِ وَ الْعَذَابِ إِذَا کَانَ لَهَا مُؤْذِیاً ظَالِماً وَ مَنْ صَبَرَ عَلَی سُوءِ خُلُقِ امْرَأَتِهِ وَ احْتَسَبَهُ أَعْطَاهُ اللَّهُ (بِکُلِّ مَرَّةٍ) یَصْبِرُ عَلَیْهَا مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا أَعْطَی أَیُّوبَ عَلَی بَلَائِهِ وَ کَانَ عَلَیْهَا مِنَ الْوِزْرِ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ مِثْلُ رَمْلِ عَالِجٍ فَإِنْ مَاتَتْ قَبْلَ أَنْ تَعْتِبَهُ وَ قَبْلَ أَنْ یَرْضَی عَنْهَا حُشِرَتْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَنْکُوسَةً مَعَ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّار وَ مَنْ کَانَتْ لَهُ امْرَأَةٌ وَ لَمْ تُوَافِقْهُ وَ لَمْ تَصْبِرْ عَلَی مَا رَزَقَهُ اللَّهُ وَ شَقَتْ عَلَیْهِ وَ حَمَلَتْهُ مَا لَمْ یَقْدِرْ عَلَیْهِ لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ لَهَا حَسَنَةً تَتَّقِی بِهَا النَّارَ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهَا مَا دَامَتْ کَذَلِکَ.» وسائل الشیعة: 20/ 211 - 212، باب 117، حدیث 25455؛ «الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ علیه السلام عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِی، حدیث الْمَنَاهِی قَالَ وَ نَهَی أَنْ تَخْرُجَ الْمَرْأَةُ مِنْ بَیْتِهَا بِغَیْرِ إِذْنِ زَوْجِهَا فَإِنْ خَرَجَتْ لَعَنَهَا کُلُّ مَلَکٍ فِی السَّمَاءِ وَ کُلُّ شَیْ ءٍ تَمُرُّ عَلَیْهِ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ حَتَّی تَرْجِعَ إِلَی بَیْتِهَا وَ نَهَی أَنْ تَتَزَیَّن لِغَیْرِ زَوْجِهَا فَإِنْ فَعَلَتْ کَانَ حَقّاً عَلَی اللَّهِ عز و جل أَنْ یُحْرِقَهَا بِالنَّارِ وَ نَهَی أَنْ تَتَکَلَّمَ الْمَرْأَةُ عِنْدَ غَیْرِ زَوْجِهَا وَ غَیْرِ ذِی مَحْرَمٍ مِنْهَا أَکْثَرَ مِنْ خَمْسِ کَلِمَاتٍ مِمَّا لَابُدَّ لَهَا مِنْهُ وَ نَهَی أَنْ تُبَاشِرَ الْمَرْأَةُ الْمَرْأَةَ وَ لَیْسَ بَیْنَهُمَا ثَوْبٌ وَ نَهَی أَنْ تُحَدِّثَ الْمَرْأَةُ الْمَرْأَةَ بِمَا تَخْلُو بِهِ مَعَ زَوْجِهَا إِلَی أَنْ قَالَ وَ قَالَ علیه السلام أَیُّمَا امْرَأَةٍ آذَتْ زَوْجَهَا بِلِسَانِهَا لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ مِنْهَا صَرْفاً وَ لَاعَدْلًا وَ لَاحَسَنَةً مِنْ عَمَلِهَا حَتَّی تُرْضِیَهُ وَ إِنْ صَامَتْ نَهَارَهَا وَ قَامَتْ لَیْلَهَا وَ أَعْتَقَتِ الرِّقَابَ وَ حَمَلَتْ عَلَی جِیَادِ الْخَیْلِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ کَانَتْ فِی أَوَّلِ مَنْ تَرِدُ النَّارَ وَ کَذَلِکَ الرَّجُلُ إِذَا کَانَ لَهَا ظَالِماً ثُمَّ قَالَ أَلَا وَ أَیُّمَا امْرَأَةٍ لَمْ تَرْفُقْ بِزَوْجِهَا وَ حَمَلَتْهُ عَلَی مَا لَایَقْدِرُ عَلَیْهِ وَ مَا لَایُطِیقُ لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ مِنْهَا حَسَنَةً وَ تَلْقَی اللَّهَ وَ هُوَ عَلَیْهَا غَضْبَانُ.»

عشق به زندگی به دو دلیل

پیغمبر عزیز صلی الله علیه و آله دوستی داشتند، یک نفر به او گفت: آیا به زندگی علاقه داری؟ گفت: آری. گفت: برای چه؟ گفت: برای سه کار، عبادت شب، وقتی که همه خواب هستند، من بیدار باشم. (1) نه این که همۀ شب را بیدار باشی، چون این را اجازه نمی دهند، همان طور که خدا به پیغمبر صلی الله علیه و آله نیز اجازه نداد:

« قُمِ اللَّیْلَ إِلاّٰ قَلِیلاً » (2)

دو سوم شب را بخواب، و کمی از شب را بیدار باش.

گفت: زندگی را می خواهم، اما برای عبادت در شب. چقدر قرآن از شب تعریف کرده است. همۀ واقعیات عظیم معنوی در شب اتفاق افتاده است.

« وَ وٰاعَدْنٰا مُوسیٰ ثَلاٰثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْنٰاهٰا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقٰاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً » (3)

« سُبْحٰانَ الَّذِی أَسْریٰ بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرٰامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بٰارَکْنٰا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیٰاتِنٰا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ » (4)

معراج پیامبر صلی الله علیه و آله در شب واقع شد.

« وَ الْفَجْرِ * وَ لَیٰالٍ عَشْرٍ * وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ » (5)

قسم به ده شب؛ ده شب عاشورا یا ذی الحجه، هر دو را نوشته اند. (6)دلیل دوم که عاشق زندگی هستم. در مدینه، هوا گاهی پنجاه درجه گرم است و برای روزه گرفتن سخت است و من لذت می برم که روزه بگیرم. خدا گفته است:

روزه بگیر، من لذتم در این است که روزه بگیرم و امر محبوبم را اطاعت کنم.

دلیل سوم من برای زندگی این است که از کار مردم گره باز کنم و فرصت گره گشایی از کار مردم را از دست ندهم.

ص:160


1- (1)) - بحار الأنوار: 126/80، باب 10، حدیث 76؛ «فِی وَصِیَّةِ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام : یَا عَلِیُّ ثَلَاثٌ فَرَحَاتٌ لِلْمُؤْمِنِ فِی الدُّنْیَا مِنْهَا التَّهَجُّدُ فِی آخِرِ اللَّیْلِ یَا عَلِیُّ ثَلَاثٌ کَفَّارَاتٌ مِنْهَا التَّهَجُّدُ بِاللَّیْلِ وَ النَّاسُ نِیَامٌ.» بحار الأنوار: 49/80، باب 8، حدیث 2؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَی السَّمَاءِ دَخَلْتُ الْجَنَّةَ فَرَأَیْتُ فِیهَا قَصْراً مِنْ یَاقُوتٍ أَحْمَرَ یُرَی بَاطِنُهُ مِنْ ظَاهِرِهِ لِضِیَائِهِ وَ نُورِهِ وَ فِیهِ قُبَّتَانِ مِنْ دُرٍّ وَ زَبَرْجَدٍ فَقُلْتُ یَا جَبْرَئِیلُ لِمَنْ هَذَا الْقَصْرُ قَالَ هُوَ لِمَنْ أَطَابَ الْکَلَامَ وَ أَدَامَ الصِّیَامَ وَ أَطْعَمَ الطَّعَامَ وَ تَهَجَّدَ بِاللَّیْلِ وَ النَّاسُ نِیَامٌ قَالَ عَلِیٍّ علیه السلام فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ فِی أُمَّتِکَ مَنْ یُطِیقُ هَذَا فَقَالَ صلی الله علیه و آله أَ تَدْرِی مَا إِطَابَةُ الْکَلَامِ فَقُلْتُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ مَنْ قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ أَ تَدْرِی مَا إِدَامَةُ الصِّیَامِ قُلْتُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ مَنْ صَامَ شَهْرَ الصَّبْرِ شَهْرَ رَمَضَانَ وَ لَمْ یُفْطِرْ مِنْهُ یَوْماً أَ تَدْرِی مَا إِطْعَامُ الطَّعَامِ قُلْتُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ مَنْ طَلَبَ لِعِیَالِهِ مَا یَکُفُّ بِهِ وُجُوهَهُمْ عَنِ النَّاسِ أَ تَدْرِی مَا التَّهَجُّدُ بِاللَّیْلِ وَ النَّاسُ نِیَامٌ قُلْتُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ مَنْ لَمْ یَنَمْ حَتَّی یُصَلِّیَ الْعِشَاءَ الآْخِرَةَ وَ النَّاسُ مِنَ الْیَهُودِ وَ النَّصَارَی وَ غَیْرِهِمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ نِیَامٌ بَیْنَهُمَا.»
2- (2)) - مزمل (73) : 2؛ «شب را جز اندکی [ که ویژه استراحت است ، برای عبادت ] برخیز.»
3- (3)) - اعراف (7) : 142؛ «و با موسی [ برای عبادتی ویژه و دریافت تورات ] سی شب وعده گذاشتیم و آن را با [ افزودن ] ده شب کامل کردیم ، پس میعادگاه پروردگارش به چهل شب پایان گرفت.»
4- (4)) - اسراء (17) : 1؛ «منزّه و پاک است آن [ خدایی ] که شبی بنده اش [ محمّد 6 ] را از مسجدالحرام به مسجد الاقصی که پیرامونش را برکت دادیم ، سیر [ و حرکت ] داد ، تا [ بخشی ] از نشانه هایِ [ عظمت و قدرت ] خود را به او نشان دهیم ؛ یقیناً او شنوا و داناست .»
5- (5)) - فجر (89) : 1 - 3؛ «سوگند به سپیده دم * و به شب های ده گانه * و به زوج و فرد.»
6- (6)) - تفسیر القمی: 419/2 (سورة الفجر)؛ «« بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ وَ الْفَجْرِ » قال لیس فیها واو إنما هو اَلْفَجْرِ وَ لَیٰالٍ عَشْرٍ قال عشر ذی الحجة وَ الشَّفْعِ قال الشفع رکعتان وَ الْوَتْرِ رکعة.» تفسیر المیزان: 279/20؛ «وقوله: وَ لَیٰالٍ عَشْرٍ لعل المراد بها اللیالی العشر من أول ذی الحجة إلی عاشرها والتنکیر للتفخیم. وقیل: المراد بها اللیالی العشر من آخر شهر رمضان، وقیل: اللیالی العشر من أوله، وقیل اللیالی العشر من أول المحرم، وقیل: المراد عبادة لیال عشر.» تفسیر مجمع البیان، شیخ طبرسی: 347/10؛ «« وَ لَیٰالٍ عَشْرٍ »وهی عشر ذی الحجة، عن مجاهد والضحاک. وقیل: فجر أول المحرم ، لأنه تتجدد عنده السنة، عن قتادة. وقیل: یرید فجر یوم النحر، لأنه یقع فیه القربان، ویتصل باللیالی العشر، عن أبی مسلم. وقیل: أراد بالفجر النهار کله ، عن ابن عباس. (وَ لَیٰالٍ عَشْرٍ) یعنی العشر من ذی الحجة، عن ابن عباس والحسن وقتادة ومجاهد والضحاک والسدی. وروی ذلک مرفوعا شرفها الله لیسارع الناس فیها إلی عمل الخیر. وقیل: هی العشر الأواخر من شهر رمضان فی روایة أخری، عن ابن عباس. وقیل: إنها عشر موسی للثلاثین لیلة التی أتمها الله بها.»

زندگی الهی

امیرالمؤمنین علیه السلام در خانه اش را زد، حضرت زهرا علیها السلام در را باز کرد، حضرت دید رنگ زهرا پریده، فرمود: دختر پیامبر! چرا این گونه ای؟ فرمود: شما سه شبانه روز بیرون از مدینه بودید و ما هیچ چیزی نداشتیم که بخوریم و گرسنه ایم.

فرمود: پس من می روم تا غذا تهیه کنم. حضرت یک رفیق خیلی خوبی داشتند، فرمودند: سه درهم داری تا به من قرض بدهی؟ گفت: بله، بفرمایید. راحت سه درهم به حضرت قرض داد، چون می دانست که این سه درهم برمی گردد. اما ما از همدیگر می ترسیم که قرض بدهیم.

هیچ کس از حضرت نمی ترسید، چون می دانستند که در برخورد با امیرالمؤمنین علیه السلام ضرر نمی کنند، حضرت به طرف بازار مدینه حرکت کردند، کنار دیواری دیدند مقداد ایستاده است، آمدند، سلام و تبسم کردند. پرسیدند: مقداد! اینجا چه می کنی؟ گفت: علی جان! چهار شبانه روز است پولی ندارم و خانواده ام گرسنه هستند. فرمود: چرا اینجا ایستاده ای؟ من پول دارم به تو می دهم. برو و غذا بگیر. این آیه در رابطه با امیرالمؤمنین علیه السلام است:

« وَ یُؤْثِرُونَ عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کٰانَ بِهِمْ خَصٰاصَةٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » (1)

دیگران را بر خودشان ترجیح می دهند.

خانوادۀ مقداد یک روز بیشتر گرسنه بودند، اما حضرت فاطمه علیها السلام و فرزندان حضرت سه روز است که گرسنه اند، پس می گوید به او برسد، ما وقت داریم که فردا نیز گرسنه بمانیم.

مقداد خداحافظی کرد و رفت، امیرالمؤمنین علیه السلام سر جای مقداد ایستاد. صدای

ص:161


1- (1)) - حشر (59) : 9؛ «و آنان را بر خود ترجیح می دهند ، گرچه خودشان را نیاز شدیدی [ به مال و متاع ] باشد . و کسانی را که از بخل و حرصشان بازداشته اند ، اینان همان رستگارانند .»

بلال که بلند شد، حضرت به مسجد آمد، نماز را خواند. نماز ظهر که تمام شد، پیغمبر عادتشان بود سلام نماز را که می دادند، برمی گشتند و رو به مردم می نشستند.

همین که برگشتند و نگاهی در جمعیت کردند، و به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

علی جان! میهمان نمی خواهی؟ فرمود: خدایا! ما سه روز است که خانوادۀ مان گرسنه هستند، پیغمبر صلی الله علیه و آله نیز می خواهد بیاید؟ اما فرمود: چرا نخواهم؟ این نیز فرصتی است که پیغمبر صلی الله علیه و آله به خانۀ ما بیاید، چرا از دست بدهم؟ روزی پیغمبر صلی الله علیه و آله بر عهدۀ خداست. خودش مشکل ما را حل می کند. چون امیرالمؤمنین علیه السلام اهل دین است.

پیامبر صلی الله علیه و آله دستش را در دست امیرالمؤمنین علیه السلام گذاشتند، آمدند و در زدند، حضرت زهرا علیها السلام در را باز کردند، دید دست علی علیه السلام خالی است، میهمان نیز آورده است. نگاهی با محبت به امیرالمؤمنین علیه السلام کرد که چه کار خوبی کردی که پدرم را به خانۀ ما آوردی.

پیغمبر صلی الله علیه و آله آمدند و حسنین علیهما السلام را روی دامن گذاشتند و می بوسیدند.

امیرالمؤمنین علیه السلام نیز نشسته بودند، حضرت زهرا علیها السلام در آن اتاق رفت و سفرۀ پاکیزۀ پر از غذا آورد و پهن کرد. پیغمبر صلی الله علیه و آله دید این غذا از صنف غذای دنیا نیست، فرمود: فاطمه جان! چه کردی؟ عرض کرد: در خلوت آن اتاق رفتم و گفتم: خدایا! حبیب تو میهمان من است.

پیغمبر صلی الله علیه و آله از جا بلند شدند و او را در آغوش گرفتند، فرمودند: پدر فدایت شود.

تو مقام حضرت مریم علیها السلام را داری. جلوی چشم امیرالمؤمنین و حسنین علیهم السلام دست زهرا علیها السلام را بوسید، و بدن او را بویید. (1)والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:162


1- (1)) - کشف الغمة: 469/1 - 471؛ بحار الأنوار: 103/37 - 105، باب 51، حدیث 7؛ «أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ قَالَ أَصْبَحَ عَلِیٌّ ذَاتَ یَوْمٍ فَقَالَ یَا فَاطِمَةُ عِنْدَکِ شَیْ ءٌ تُغَدِّینِیهِ قَالَتْ لَاوَ الَّذِی أَکْرَمَ أَبِی بِالنُّبُوَّةِ وَ أَکْرَمَکَ بِالْوَصِیَّةِ مَا أَصْبَحَ الْغَدَاةَ عِنْدِی شَیْ ءٌ أُغَدِّیکَهُ وَ مَا کَانَ عِنْدِی شَیْ ءٌ مُنْذُ یَوْمَیْنِ إِلَّا شَیْ ءٌ کُنْتُ أُوثِرُکَ بِهِ عَلَی نَفْسِی وَ عَلَی ابْنَیَّ هَذَیْنِ حَسَنٍ وَ حُسَیْنٍ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام یَا فَاطِمَةُ أَ لَاکُنْتِ أَعْلَمْتِینِی فَأَبْغِیَکُمْ شَیْئاً فَقَالَتْ یَا أَبَا الْحَسَنِ إِنِّی لَأَسْتَحْیِی مِنْ إِلَهِی أَنْ تُکَلِّفَ نَفْسَکَ مَا لَاتَقْدِرُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ عَلِیٌّ علیه السلام مِنْ عِنْدِ فَاطِمَةَ علیه السلام وَاثِقاً بِاللَّهِ حَسَنَ الظَّنِّ بِهِ عز و جل فَاسْتَقْرَضَ دِینَاراً فَأَخَذَهُ لِیَشْتَرِیَ لِعِیَالِهِ مَا یُصْلِحُهُمْ فَعَرَضَ لَهُ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ فِی یَوْمٍ شَدِیدِ الْحَرِّ قَدْ لَوَّحَتْهُ الشَّمْسُ مِنْ فَوْقِهِ وَ آذَتْهُ مِنْ تَحْتِهِ فَلَمَّا رَآهُ عَلِیٌّ علیه السلام أَنْکَرَ شَأْنَهُ فَقَالَ یَا مِقْدَادُ مَا أَزْعَجَکَ هَذِهِ السَّاعَةَ عَنْ رَحْلِکَ فَقَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ خَلِّ سَبِیلِی وَ لَاتَسْأَلْنِی عَمَّا وَرَائِی قَالَ یَا أَخِی لَایَسَعُنِی أَنْ تُجَاوِزَنِی حَتَّی أَعْلَمَ عِلْمَکَ فَقَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ رَغِبْتُ إِلَی اللَّهِ عز و جل وَ إِلَیْکَ أَنْ تُخَلِّیَ سَبِیلِی وَ لَاتَکْشِفَنِی عَنْ حَالِی فَقَالَ یَا أَخِی لَایَسَعُکَ أَنْ تَکْتُمَنِی حَالَکَ فَقَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ أَمَّا إِذَا أَبَیْتَ فَوَ الَّذِی أَکْرَمَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ وَ أَکْرَمَکَ بِالْوَصِیَّةِ مَا أَزْعَجَنِی مِنْ رَحْلِی إِلَّا الْجُهْدُ وَ قَدْ تَرَکْتُ عِیَالِی جِیَاعاً فَلَمَّا سَمِعْتُ بُکَاءَهُمْ لَمْ تَحْمِلْنِی الْأَرْضُ فَخَرَجْتُ مَهْمُوماً رَاکِباً رَأْسِی هَذِهِ حَالَتِی وَ قِصَّتِی فَانْهَمَلَتْ عَیْنَا عَلِیٍّ علیه السلام بِالْبُکَاءِ حَتَّی بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْیَتَهُ فَقَالَ أَحْلِفُ بِالَّذِی حَلَفْتَ بِهِ مَا أَزْعَجَنِی إِلَّا الَّذِی أَزْعَجَکَ وَ قَدِ اقْتَرَضْتُ دِینَاراً فَهَاکَهُ فَقَدْ آثَرْتُکَ عَلَی نَفْسِی فَدَفَعَ الدِّینَارَ إِلَیْهِ وَ رَجَعَ حَتَّی دَخَلَ الْمَسْجِدَ فَصَلَّی الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ وَ الْمَغْرِبَ فَلَمَّا قَضَی رَسُولُ اللَّهِ الْمَغْرِبَ مَرَّ بِعَلِیٍّ علیه السلام وَ هُوَ فِی الصَّفِّ الْأَوَّلِ فَغَمَزَهُ بِرِجْلِهِ فَقَامَ عَلِیٌّ علیه السلام فَلَحِقَهُ فِی، باب الْمَسْجِدِ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ فَرَدَّ رَسُولُ اللَّهِ وَ قَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ هَلْ عِنْدَکَ عَشَاءٌ تَعَشَّیْنَاهُ فَنَمِیلَ مَعَکَ فَمَکَثَ مُطْرِقاً لَایُحِیرُ جَوَاباً حَیَاءً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ قَدْ عَرَفَ مَا کَانَ مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا وَ مِنْ أَیْنَ أَخَذَ وَ أَیْنَ وَجَّهَهُ بِوَحْیٍ مِنَ اللَّهِ إِلَی نَبِیِّهِ وَ أَمْرِهِ أَنْ یَتَعَشَّی عِنْدَ عَلِیٍّ علیه السلام تِلْکَ اللَّیْلَةَ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَی سُکُوتِهِ قَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ مَا لَکَ لَاتَقُولُ لَافَأَنْصَرِفَ أَوْ نَعَمْ فَأَمْضِیَ مَعَکَ فَقَالَ حَیَاءً وَ تَکَرُّماً فَاذْهَبْ بِنَا فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِیَدِ عَلِیٍّ علیه السلام فَانْطَلَقَا حَتَّی دَخَلَا عَلَی فَاطِمَةَ وَ هِیَ فِی مُصَلَّاهَا قَدْ قَضَتْ صَلَاتَهَا وَ خَلْفَهَا جَفْنَةٌ تَفُورُ دُخَاناً فَلَمَّا سَمِعَتْ کَلَامَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله خَرَجَتْ مِنْ مُصَلَّاهَا فَسَلَّمَتْ عَلَیْهِ وَ کَانَتْ أَعَزَّ النَّاسِ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ مَسَحَ بِیَدَیْهِ عَلَی رَأْسِهَا وَ قَالَ لَهَا یَا بِنْتَاهْ کَیْفَ أَمْسَیْتِ رَحِمَکِ اللَّهُ قَالَتْ بِخَیْرٍ قَالَ عَشِّینَا رَحِمَکِ اللَّهُ وَ قَدْ فَعَلَ فَأَخَذَتِ الْجَفْنَةَ فَوَضَعَتْهَا بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ عَلِیٍّ فَلَمَّا نَظَرَ عَلِیٌّ إِلَی الطَّعَامِ وَ شَمَّ رِیحَهُ رَمَی فَاطِمَةَ بِبَصَرِهِ رَمْیاً شَحِیحاً قَالَتْ لَهُ فَاطِمَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ مَا أَشَحَّ نَظَرَکَ وَ أَشَدَّهُ هَلْ أَذْنَبْتُ فِیمَا بَیْنِی وَ بَیْنَکَ ذَنْباً اسْتَوْجَبْتُ مِنْکَ السُّخْطَ فَقَالَ وَ أَیُّ ذَنْبٍ أَعْظَمُ مِنْ ذَنْبٍ أَصَبْتِهِ أَ لَیْسَ عَهْدِی بِکِ الْیَوْمَ الْمَاضِیَ وَ أَنْتِ تَحْلِفِینَ بِاللَّهِ مُجْتَهِدَةً مَا طَعِمْتِ طَعَاماً مُنْذُ یَوْمَیْنِ قَالَ فَنَظَرَتْ إِلَی السَّمَاءِ وَ قَالَتْ إِلَهِی یَعْلَمُ فِی سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ أَنِّی لَمْ أَقُلْ إِلَّا حَقّاً فَقَالَ لَهَا یَا فَاطِمَةُ أَنَّی لَکِ هَذَا الطَّعَامُ الَّذِی لَمْ أَنْظُرْ إِلَی مِثْلِ لَوْنِهِ وَ لَمْ أَشَمَّ مِثْلَ رَائِحَتِهِ قَطُّ وَ لَمْ آکُلْ أَطْیَبَ مِنْهُ قَالَ فَوَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَفَّهُ الطَّیِّبَةَ الْمُبَارَکَةَ بَیْنَ کَتِفَیْ عَلِیٍّ فَغَمَزَهَا ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ هَذَا بَدَلٌ عَنْ دِینَارِکَ هَذَا جَزَاءُ دِینَارِکَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللّٰهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشٰاءُ بِغَیْرِ حِسٰابٍ ثُمَّ اسْتَعْبَرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بَاکِیاً ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَبَی لَکُمَا أَنْ تَخْرُجَا مِنَ الدُّنْیَا حَتَّی یُجْرِیَکَ یَا عَلِیُّ مَجْرَی زَکَرِیَّا علیه السلام وَ یُجْرِیَ فَاطِمَةَ مَجْرَی مَرْیَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ علیه السلام وَ انْطَلَقَ إِلَی الْمَسْجِدِ فَوَضَعَ رَأْسَهُ فَنَامَ فَانْتَظَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَلَمْ یَأْتِ ثُمَّ انْتَظَرَهُ فَلَمْ یَأْتِ فَخَرَجَ یَدُورُ فِی الْمَسْجِدِ فَإِذَا هُوَ بِعَلِیٍّ ع نَائِمٌ فِی الْمَسْجِدِ فَحَرَّکَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَعَدَ فَقَالَ یَا عَلِیُّ مَا صَنَعْتَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِکَ فَلَقِیتُ الْمِقْدَادَ بْنَ الْأَسْوَدِ فَذَکَرَ لِی مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَذْکُرَ فَأَعْطَیْتُهُ الدِّینَارَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَمَا إِنَّ جَبْرَئِیلَ قَدْ أَنْبَأَنِی بِذَلِکَ وَ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ فِیکَ کِتَاباً وَ یُؤْثِرُونَ عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ الآْیَةَ.»

پی نوشت ها

12 توجه به فرصت ها

اشاره

غنیمت شمردن فرصت ها تهران، حسینیه مکتب النبی

رمضان 1383

ص:163

ص:164

ص:165

ص:166

ص:167

ص:168

ص:169

ص:170

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله همۀ فرصت هایی که خداوند مهربان به انسان عنایت می کند را به عنوان غنیمت، یعنی سرمایه ای قابل سود به حساب آورده که این فرصت ها به شکل ها و صورت های گوناگون در اختیار انسان قرار می گیرد و خدا نیز احدی را از این فرصت ها غریب، تنها و بیگانه نمی گذارد. چون کریم، رحیم، ودود و مهربان است، پس به کمال، رشد، نجات و سلامت بندگانش علاقه دارد.

خاک مرده را تبدیل به انسان کرد که این انسان از عظیم ترین سرمایه های خداوندی بهره مند شده و به حیاتی برسد که خودش در قرآن از آن به «عِیشَةٍ رٰاضِیَةٍ » (1)تعبیر کرده است که جای این زندگی، در دنیای بعد است.

حقیقت دنیای پس از مرگ

اگر کسی بگوید: چرا این زندگی را در آنجا به من می دهند؟ جوابش این است که:

شما در حقیقت درخواست می کنید که اقیانوس کبیر را در استکان بریزند و این کار شدنی نیست. بعد ممکن است بگوید: خدا که قدرت دارد؟ باید گفت: قدرت خدا به امر محال تعلق نمی گیرد. خدا قدرت بی نهایت است، ولی قرار گرفتن اقیانوس کبیر در استکان، امری محال است، البته اشکال از ماده است که این توان را ندارد که

ص:171


1- (1)) - قارعه (101) : 7؛ «زندگی خوش و پسندیده.»

مانند اقیانوسی در استکان جا بگیرد، وگرنه ضعف و اشکال از ناحیۀ قدرت خدا نیست.

همیشه باید فعل و انفعالات در دایرۀ قدرت بیاید. نه این که اینجا قدرت خدا ناقص است، بلکه این فعل و انفعال، میدان ندارد. اقیانوس کبیر قبول نمی کند که در استکان برود و استکان نیز قبول نمی کند که اقیانوس در آن جا بگیرد واین ربطی به خدا و قدرت او ندارد.

وقتی خداوند در قرآن مجید می فرماید:

جای شما در بهشتی است که پهنای آن از آسمان ها و زمین بیشتر است، (1) هیچ کسی نمی تواند پهنای آسمان و زمین را به دست بیاورد. این بهشت، اجر درست کاری شماست. این بهشت مانند اقیانوسی است. زندگی محدود ما نیز مانند استکان است. بهشت را نمی شود به این طرف - دنیا - بیاورند و به شما بدهند، اینجا نیز نمی شود که شما را ابدی قرار دهند، چون نسل و انسان های دیگر می خواهند وارد زمین شوند و ما باید برویم که جا برای آنها باز شود. اینجا جا تنگ است.

ارزش فرصت ها در قرآن و روایات

ارزش فرصت ها در قرآن مجید و روایات بیان شده است. انسان اگر از این فرصت ها غافل و بی توجه بماند تا فرصت ها از دست بروند وقتی به عالم بعد منتقل شود، دائم به خدا التماس می کند که مرا دوباره به کنار آن فرصت ها برگردان.

آنها جواب می دهند که ما نظام عالم دنیا را به هم ریخته ایم و خورشیدش را خاموش کرده ایم:

« إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ * وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ » (2)

ستاره ها را تیره و تار کردیم، کوه ها را مانند پنبۀ حلّاج، گرد و غبارش را به باد

ص:172


1- (1)) - اشاره به آیات: آل عمران (3) : 133؛ «و به سوی آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی که پهنایش [ به وسعتِ ] آسمان ها و زمین است بشتابید ؛ بهشتی که برای پرهیزکاران آماده شده است.» حدید (57) : 21؛ «سبقت جویید به آمرزشی از سوی پروردگارتان و بهشتی که پهنایش چون پهنای آسمان و زمین است ، برای کسانی که به خدا و پیامبرانش ایمان آورده اند ، آماده شده است ؛ این فضل خداست که آن را به هرکس بخواهد عطا می کند و خدا دارای فضل بزرگ است .» هود (11) : 108؛ «اما نیک بختان [ که به توفیق و رحمت خدا سعادت یافته اند ] تا آسمان ها و زمین پابرجاست ، در بهشت جاودانه اند مگر آنچه را مشیّت پروردگارت اقتضا کرده ، [ بهشت ] عطایی قطع ناشدنی و بی پایان است .»
2- (2)) - تکویر (81) : 1 - 2؛ «هنگامی که خورشید را به هم درپیچند * و هنگامی که ستارگان تیره و بی نور شوند.»

دادیم، دیگر دنیایی وجود ندارد که تو را برگردانیم. اگر هم وجود داشت، در ارادۀ ما نبود که به کسی دوبار عمر بدهیم. فرصت فقط یک بار است.

شما تاکنون شنیده اید که از زمان حضرت آدم علیه السلام تا به حال، دو مرتبه جوانی را به کسی بدهند؟ یک بار جوان می شود، و بعد پیر می شود و بعد هم می میرد. هیچ پیری را به جوانی برنگردانده اند.

اگر بنا بود که پیری را به جوانی برگردانند، پیغمبران اولوالعزم مانند نوح علیه السلام را برمی گرداندند که نهصد و پنجاه سال دیگر عمر کند، اما آنها درخواست نکردند، چون می دانستند که در این دستگاه، این درخواست را قبول نمی کنند.

آیه ای از فرصت های از دست رفته و آنهایی که از دست دادند، در سورۀ مبارکۀ فاطر است که:

« وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیهٰا رَبَّنٰا أَخْرِجْنٰا نَعْمَلْ صٰالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنّٰا نَعْمَلُ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ مٰا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَ جٰاءَکُمُ النَّذِیرُ فَذُوقُوا فَمٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ » (1)

این «هُمْ » که ضمیر جمع است، یعنی آنهایی که فرصت های الهی را از دست دادند؛ ماه مبارک رمضان، فرصت زیبایی برای روزه گرفتن است، شما اگر این فرصت را غنیمت دانستید، یعنی از این سرمایه بهره بردید.

پیغمبر اعظم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«انفاسکم فیه تسبیح و نومکم فیه عبادة و عملکم فیه مقبول و دعاءکم فیه مستجاب» (2)وقتی در ماه رمضان می خوابید، در خواب که کسی مکلّف نیست، خدا به نویسنده های اعمال می گوید: خواب بندۀ مرا به عنوان تسبیحِ من بنویسید.

ص:173


1- (1)) - فاطر (35) : 37؛ «و آنان در آنجا شیون و فریاد می زنند : پروردگارا ! ما را بیرون بیاور تا کار شایسته انجام دهیم غیر آنچه انجام می دادیم . [ می گویم : ] آیا شما را چندان عمر ندادیم که هر کس می خواست در آن مقدار عمر متذکّر شود ، متذکّر می شد ؛ و [ آیا ] بیم دهنده ای به سوی شما نیامد ؟ پس بچشید که برای ستمکاران هیچ یاوری نیست .»
2- (2)) - بحار الأنوار: 93 /356، باب 46، حدیث 25؛ عیون أخبارالرضا علیه السلام : 1/ 295، حدیث 53 «أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله خَطَبَنَا ذَاتَ یَوْمٍ فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَیْکُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَکَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ شَهْرٌ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَفْضَلُ الشُّهُورِ وَ أَیَّامُهُ أَفْضَلُ الْأَیَّامِ وَ لَیَالِیهِ أَفْضَلُ اللَّیَالِی وَ سَاعَاتُهُ أَفْضَلُ السَّاعَاتِ هُوَ شَهْرٌ دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَی ضِیَافَةِ اللَّهِ وَ جُعِلْتُمْ فِیهِ مِنْ أَهْلِ کَرَامَةِ اللَّهِ أَنْفَاسُکُمْ فِیهِ تَسْبِیحٌ وَ نَوْمُکُمْ فِیهِ عِبَادَةٌ وَ عَمَلُکُمْ فِیهِ مَقْبُولٌ وَ دُعَاؤُکُمْ فِیهِ مُسْتَجَابٌ.»

از دست دادن فرصت ها

از این سرمایه بهره ببرید. اما عده ای فرصت را از دست دادند، همان گونه که سال های قبل از دست دادند و سال های بعد نیز ممکن است از دست بدهند. شما این فرصت را غنیمت دانستید.

فرصت عمر، مال، زیبایی، سلامت، آبرو، بیان، قلم و کار، فرصت های الهی است:

کسانی که همۀ فرصت ها را از دست دادند، در جهنم فریاد می کشند، چون در آنجا خواب نیست و کسی در آن عذاب، خوابش نمی برد. بیداری و تشنگی و گرسنگی است، خوردن آب های جوشان جهنم و به هم ریختن مزاج دوزخیان که پیوسته ناله می کنند.

نالۀ آنها چیست؟ خدا می گوید: این است که: خدایا! ما را از جهنم بیرون ببر! که چه کار کنیم؟

« نَعْمَلْ صٰالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنّٰا نَعْمَلُ » (1)

ما در زمانی که در دنیا بودیم، به شکلی زندگی کردیم که مورد پسند تو نبود، چون زندگانی ما انسانی، اخلاقی و عاطفی نبوده، بلکه زندگی ما، زندگی حیوانی بوده است. به قول سعدی:

گاوان و خران بار بردار به ز آدمیان مردم آزار

عدّه ای که در زندگی آنها ظلم و ستم بود، همیشه دل ها را می سوزاندند، مال مردم را می خوردند، مردم را می ترساندند، عرق خوری، چاقو کشی، فحاشی، که هیچ حیوانی در عالم این گونه زندگی نمی کند.

ص:174


1- (1)) - فاطر (35) : 37؛ «پروردگارا! ما را بیرون بیاور تا کار شایسته انجام دهیم غیر آنچه انجام می دادیم.»

حکایت انوشیروان و وزیر

می نویسند: انوشیروان (1) با وزیرش رد می شدند، به خرابه ای رسیدند، دو جغد با هم حرف می زدند. بوذرجمهر (2) شخص باسوادی بود، که هم زبان ایرانی را استاد بود و هم زبان هندی را. «کلیله و دمنه» را ایشان اولین بار از زبان هندی به زبان ساسانی برگرداند. بعد عبدالله بن مقفع (3) به عربی برگرداند و ملّاحسین کاشفی سبزواری (4) به فارسی برگرداند و به نام «انوار سهیلی» نامید که کتاب خیلی خوبی است.

این کتاب عیب ها و حسن ها را از زبان حیوانات بیان کرده است که آن عالم هندی ساخته بود بوذرجمهر چون آن را ترجمه کرد مشهور شد که بوذرجمهر زبان حیوانات را می فهمد.

انوشیروان به بوذرجمهر گفت: این دو جغد به همدیگر چه می گویند؟ گفت:

ممکن است دوست نداشته باشند که ما بدانیم چه می گویند. گفت: نه، بگو آنها چه می گویند. گفت: آن جغد خاکستری، جغد نر است و آن جغد دیگر، ماده است.

جغد خاکستری به خواستگاری دختر این جغد ماده آمده است برای پسر خودش.

دارند با هم صحبت می کنند تا مقدمات را فراهم کنند.

آن جغد ماده می گوید: دختر من در زیبایی، پر زدن و حرف زدن کم نظیر است، پس مهریه اش سنگین است. جغد نر گفت: مهر دخترت چقدر است؟ گفت: صد هزار خرابه. جغد نر گفت: پسر من صد هزار خرابه از کجا بیاورد. گفت: تا این مرد - انوشیروان - بر سر کار است، این مملکت رو به خرابی است و هر چه خرابه بخواهی، پیدا می شود. تا ستمگران سرکار هستند، هم اقتصاد خراب است، هم اخلاق، هم زندگی و هم گره های زندگی مردم زیاد است. همه مردم دچار چه کنم چه کنم هستند. این طبع ستم و ستمکار است.

ص:175


1- (1)) - انو شیروان لقب خسرو شاهنشاه ساسانی ملقب به دادگر (531 - 579 ه . ق) فرزند غباد ساسانی است. او درجنگ های خارجی با دولت روم و مهاجمان شرقی کامیاب شد و دراصلاحات داخلی واشاعه عدل و داد موفق گردید. دوران پادشاهی وی از درخشان ترین دوره های سلطنت ساسانی بوده. حضرت محمد بن عبد الله در زمان این پادشاه متولد گشت. فرهنگ فارسی معین (اعلام): 191/5.
2- (2)) - بوذرجمهر یا بزرگمهر نام حکیم بزرگوار و نجیب دانش شعار پسر بختگان که سالها وزیر انوشیروان دادگر بود به حکمت و تدبیر مشهور بود. در اغلب کتب تواریخ و شاهنامه فردوسی حالات وی مسطور است. از آثار معروف او برگردان کلیله و دمنه به زبان ساسانی می باشد. لغت نامه دهخدا: 1036/8.
3- (3)) - ابن مقفع ابو محمد عبدالله (106 - 142 ه . ق) فرزند داذویه نویسنده بزرگ و مترجم آثار پهلوی به عربی. وی مردی آزاده و آزاد اندیش بود خصایص اخلاقی و ابعاد ارزشهای شخصی او در حدی بوده که کار پژوهشگران را دشوار ساخته است. زیرا او تا قبل از اینکه اسلام بیاورد به روز به معروف و کنیه اش ابو عمرو بوده پس ازتشرف به اسلام نام عبد الله و کنیه ابو محمد را برگزید. وی کتابی شگفت به نام رساله الصحابه خطاب به خلیفه منصور نوشت که برنامه یک انقلاب بود و همین سبب قتل او در ماجرای سفیان بن معاویه گردید و بعضی دیگر او را متهم به زندقه کردند. وی به سال 142 ه . ق در سن 36 درگذشت. دائرة المعارف بزرگ اسلامی: 662/4.
4- (4)) - ملا حسین کاشفی؛ حسین بن علی بیهقی سبزواری واعظ ملقب به کمال الدین دانشمند و واعظ معروف (906 - 910 ه . ق) وی در علوم دینی و معارف الهی و فنون غریبه و ریاضیات و نجوم دست داشت او در زمان سلطان حسین بایقرا درهرات و نیشابور به وعظ وارشاد مشغول بود و با صوتی خوش و آهنگی دلکش آیات قرآنی و احادیث نبوی را با عبارات و اشارات مناسب ایراد می کرد. از ایشان آثار بسیاری از جمله انوار سهیلی در ترجمه فارسی کلیله و دمنه منتشر شده است. فرهنگ فارسی معین (اعلام): 1526/6.

واعظ خوش بیان و خوش قیافه ای را سی روز ماه رمضان دعوت به منبر نمودند.

از روز اول ماه رمضان شروع به تفسیر آیات بهشت کرد و از نعمت هایش گفت. بعد روز بیست و نهم روی منبر نشست، کسی به او گفت: آقا! تا منبرت را شروع نکرده اید، ممکن است فردا عید فطر شود، شما بیست و نه روز را از بهشت گفتی، یک روز نیز از جهنم بگو! واعظ گفت: جهنم را که می روید و می بینید، من جایی را که نمی بینید، می گویم.

فرصت از دست دادگان ناله می کنند که خدایا! ما را از دوزخ درآور تا به دنیا برگردیم و فرصت ها را غنیمت بدانیم؛ صدقه بدهیم، انفاق کنیم، درمانگاه، بیمارستان و مدرسه بسازیم، دختران بی جهیزیه را شوهر بدهیم، بی خانه ها را خانه دار کنیم، ماه رمضان را روزه بگیریم، نماز بخوانیم، کسی را مسخره نکنیم، آبروی کسی را نبریم، کسی را به خاک سیاه ننشانیم و نان کسی را نبُریم.

« نَعْمَلْ صٰالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنّٰا نَعْمَلُ »

غیر از آنچه که انجام دادیم، انجام دهیم، چون آنهایی که ما انجام دادیم، سوزاندن فرصت ها بود. این حرف دوزخیان است. ببینید که از دست دادن فرصت، مساوی با جهنم است.

علما و غنیمت شمردن فرصت

آن کسی که فرصت ها را از دست می دهد، بدبخت است. در منطقۀ مامقان آذربایجان، بچه ای دوازده ساله بود که سواد نداشت و چوپان بود. او در همین سن و سال، به همین مسأله فرصت و غنیمت دانستن آن برخورد کرد. این بیداری چنان در او اثر کرد که نزد پدر آمد و گفت: بابا! می خواهم به دنبال تحصیل بروم و این فرصت جوانی و عمرم را غنیمت بدانم. پدرش قبول کرد. آن زمان حوزۀ علمیۀ

ص:176

تبریز خیلی قوی بود. رفت و مشغول تحصیل شد.

روزی به مامقان برای دیدن پدر و مادر آمد. و به پدرش گفت: می خواهم از تبریز به نجف بروم، پدرش قبول کرد. شما کتاب های شیعه را در این دو قرن اخیر مشاهده کنید، حدود بیست کتاب را می توانم اسم ببرم که این چوپانِ مامقانی که بعد از مدتی آیت الله العظمی حاج شیخ محمد حسن مامقانی (1)، همطراز شیخ انصاری (2)، حاج میرزا حبیب الله رشتی (3) شد، نوشته است. در علم، فقه، اصول و تفسیر حرف دارد و صاحب نظر است. این غنیمت دانستن فرصت است.

این قدر گدازاده در تاریخ سراغ داریم که از شاهان عالم شاه تر شدند، اما در عالم معنا می دانید که مؤسس حوزۀ با عظمت قم چه کسی است؟ مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری (4) است. مرحوم آیت الله حاج میرزا حسن فرید اراکی، مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی (5)، مرحوم آیت الله العظمی آقا مرعشی نجفی (6) و خیلی از علمای دیگر از شاگردان ایشان بودند که همۀ آنها پهلوان علم، دانش، فلسفه، عرفان و حکمت بودند.

پدر آیت الله العظمی حائری در یزد قصاب بود، اما وقتی کسی فرصت را غنیمت می شمارد، یا ثروتمندی که ثروتش را غنیمت می داند، این چنین می شود.

من دوستی دارم که نزدیک به هفتاد سال دارد. سه شب مرا برای صرف شام دعوت کرد. او چند جنس از چین و پاکستان و چند کشور دیگر در انحصار دارد و چون مورد اعتماد است، از در و دیوار برایش پول می بارد.

همسرش می گفت: او شب ها را حداکثر چهار ساعت می خوابد. ساعت ده شب می خوابد و دو نیمه شب بیدار می شود و تا اذان صبح یا در سجده یا در رکوع در حال گریه است. با او که می نشینی مانند اهل روستا است. هنوز غذا را با دست می خورد. با پیراهن عربی زندگی می کند. تا کنون با پول شخصی خودش بیش از صد درمانگاه و مسجد ساخته است. بیمارستانی در شهر خودشان ساخته است که

ص:177


1- (1)) - آیت الله العظمی حاج شیخ محمد حسن بن ملا عبدالله محمد باقر مامقانی الاصل از متبحرین علما امامیه و از اعاظم فقهاء عصر و اکابر مراجع تقلید (متولد 1290 - 1351 ه . ق) عالم ربانی و فقیه کامل صمدانی از شاگردان بزرگ علامه شیخ مرتضی انصاری و علامه سید حسین کوه کمره ای و بعضی اکابر دیگر ایشان از فحول علماء امامیه و عالمی و فقیهی کامل محدثی رجالی و ادیبی اریب حاوی فروع و اصول و دارای کمالات نفسانیه و اخلاق فاضله و مرجع تقلید شیعیان و گوی سبقت از افاضل وقت ربوده و در بعضی از علوم غریبه نیز حظی داشته است. ازجمله تالیفات و آثار علمی ایشان: ارشاد المستبصرین؛ مقباس الهدایه؛ نهایه المقال؛ مطارح الافهام و... گنجینه دانشمندان: 40/7 - 41.
2- (2)) - شرح حال ایشان در کتاب ارزش عمر و راه هزینه آن، جلسۀ 17 بیان شد.
3- (3)) - میرزا حبیب الله رشتی؛ محمدعلی رشتی اصولی (نجف 1312 ه . ق) از شاگردان مبرز شیخ مرتضی انصاری و از مراجع تقلید درجه اول شیعه در عراق. از تالیفات ایشان بدایع الافکار؛ الاجاره؛ اجتماع الامروالنهی ... فرهنگ فارسی معین (اعلام): 592/5.
4- (4)) - شرح حال ایشان در کتاب ارزش عمر و راه هزینه آن، جلسۀ 26 بیان شد.
5- (5)) - حاج سید محمد رضا گلپایگانی درسال 1316 ه . ق در قریه گوگد گلپایگان متولد شد. پدر وی از سادات معروف به زهد و تقوی بود که در نه سالگی به رحمت ایزدی رفت. و در دو سالگی مادر پارسای خود را از دست داد ولی به مکتب سپرده شد. در جوانی از دروس آیت الله محمد حسن خوانساری؛ محمدتقی گوگدی؛ غروی اصفهانی؛ حائری یزدی؛ و دیگر بزرگان بهره برد و به تدریس پرداخت. سپس به قم عزیمت نموده و از مدرسین فقه و اصول واخلاق به شما می رفتند. در مسائل سیاسی و مبارزات با امام خمینی همگام شدند و پس از انقلاب خدمات علمی و فرهنگی بسیاری به طلاب و روحانیون نمودند. سرانجام پنجشنبه 18 آذرماه سال 1372 به علت بیماری تنفسی به رحمت حق تعالی پیوستند. برگرفته از مقدمه کتاب مرکز بررسی اسناد تاریخی به روایت اسناد ساواک ویژه آیت الله العظمی گلپایگانی رحمه الله .
6- (6)) - آیت الله العظمی مرعشی نجفی؛ ابن سید محمود بن سید الحکماء تبریزی؛ اصولی؛ محدث؛ رجالی؛ مورخ؛ ریاضی دان با کثرت مشایخ و فنون متنوع و ممتاز و در اخلاق فاضله دارای امتیاز و در وظایف دینیه متجلی بوده (متولد بیستم صفر 1315 ه. ق نجف و متوفی 1411 قم) دارای شرافت حسب و فضیلت نسب با بیست و نه واسطه به حضرت سجاد علیه السلام می رسد. پدر وی سید فقیه جلیل محدث علامه قوام الدین مرعشی و مادر ایشان سیده جلیله خان آغابیگم دختر شاه عباس اول صفوی است. وی علوم ادبی را از پدر و شیخ مرتضی طالقانی فراگرفته و علم انساب را هم نزد پدر خود و علوم دیگر را نزد اساتید آن زمان کسب فیض نمود. تألیفات ایشان بسیار است از جمله: مصباح الهدایه فی شوارع الکفایه؛ الهدایه فی شرح الکفایه؛ مسارح الافکار فی حل مطارح الانظار؛ مشجرات آل الرسول در انساب آل محمد و بسیاری از شروح و حواشی بر منابع علمی بزرگان که در کتابخانه نسخ خطی معتبر ایشان موجود است. ریحانة الادب (کنی و القاب): 264/2.

هر کس از بیرون مریض می آورد و جا ندارد در یکی از اتاق های مانند هتل آن می ماند، و غذایش را رایگان می دهند تا مریضش خوب شود. مسجدی در یکی از شهرها ساخته است که نمونه ندارد. این چنین شخصی را غنیمت دان فرصت مال می گویند.

افرادی نیز فرصت قلم را مانند علّامه حلّی (1) غنیمت می شمارند و پانصد و بیست و سه جلد کتاب می نویسند. مرحوم فیض کاشانی (2)، سیصد جلد کتاب نوشته است. سعدی (3) دو کتاب گلستان و بوستان را نوشته است، اما همین دو کتاب جهانی شده است.

شما جوان ها فرصت علم را با خواب طولانی نکشید. فرصت عمر را با رفیق بازی و سر کوچه و سر چهارراه به بطلان نکشید و بیهوده نابود نکنید. بیست سال از فرصت عمر خود را به علم، هنر، قلم و شعر بدهید. مگر سعدی از مادر به دنیا آمد، شاعر بود؟ بچۀ یتیمی بود که خودش می گوید:

مرا باشد از درد طفلان خبر که در طفلی از سر برفتم پدر (4)

من یتیم بودم، اما سعدی شدم. فرصت ها را غنیمت بدانید. روزی می آید که به خدا می گویید: ما را برگردان تا پول خود را در راه صحیح خرج کنیم، اما می گویند:

نه.

اما به دوزخیان جواب می دهند:

« أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ مٰا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَ جٰاءَکُمُ النَّذِیرُ » (5)

آیا من به اندازه کسی که در عمر خود متذکر حقایق باشد و فرصت ها را غنیمت بداند، به شما عمر ندادم؟ یعنی شما هم به اندازه ای که در آن فرصت بهشت را به دست بیاورید، فرصت دارید.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:178


1- (1)) - علّامه حلّی؛ ابوالقاسم نجم الدین جعفر بن حسن یحیی معروف به محقق اول یا محقق حلی از بزرگان شیعه (676 ه . ق)ایشان معاصر نصیر الدین طوسی بوده و از پدر وی اجازه گرفت. از تألیفات ایشان شرایع الاسلام؛ نافع؛ معتبر؛ مسالک؛ نکت النهایه؛ معارج؛ تنبیه؛ نهج الاصول و... می باشد. فرهنگ فارسی معین (اعلام): 465/5.
2- (2)) - فیض کاشانی؛ محمد بن مرتضی مشهور به ملا محسن فیض حکیم و عارف و شاعر عهد صفویه (1006 - 1090 ه . ق) وی در شیراز نزد صدر الدین شیرازی به تحصیل حکمت پرداخت و در عرفان و حکمت دست یافت. وی تالیفات و اشعار بسیاری داشته که از جمله آثار وی تفسیر صافی؛ تفسیر اصفی؛ کتاب وافی؛ شافی؛ مفاتیح؛ المحجة البیضاء؛ رساله اسرار الصلاه؛ شرح صحیفه السجادیه؛ دیوان اشعار حدود 12 هزار بیت و ... فرهنگ فارسی (اعلام): 1399/6.
3- (3)) - سعدی؛ مشرف الدین مصلح بن عبد الله شیرازی نویسنده و گوینده بزرگ قرن هفتم (691 - 695) اجداد وی عالم دینی بودند و پدرش در جوانی او درگذشت. وی در شیراز به کسب علم پرداخت و سپس به بغداد شتافت و در مدرسه نظامیه به تحصیل مشغول شد. سپس به سفر در آفاق و انفس پرداخت و در سفری طولانی با مردم گوناگون جهان ارتباط برقرار نمود. و در بازگشت با فراغت بسیار به سال 655 بوستان و در سال 656 گلستان را تألیف کرد. علاوه بر این قصاید و غزلیات و رباعیات و مقالات و قصاید عربی وی را هم در کلیات جمع کرده اند. سعدی در شیراز درگذشت. فرهنگ فارسی معین (اعلام): 763/5.
4- (4)) - سعدی شیرازی
5- (5)) - فاطر (35) : 37؛ «آیا شما را چندان عمر ندادیم که هر کس می خواست در آن مقدار عمر متذکّر شود ، متذکّر می شد ؛ و [ آیا ] بیم دهنده ای به سوی شما نیامد ؟»

پی نوشت ها

13 تقرب با طاعت

اشاره

تنها راه رسیدن به مقصود تهران، حسینیه مکتب النبی

رمضان 1383

ص:179

ص:180

ص:181

ص:182

ص:183

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

وجود مبارک حضرت مجتبی علیه السلام سفارشی به همۀ مردم دارند که اگر به این سفارش حضرت توجه و عمل بشود، یقیناً انسان به درجات و مقامات والایی که قرآن برای او بیان کرده است، خواهد رسید.

هر کسی که به مقامات و درجاتی رسیده، از همین راه بوده است، چون راه، راه انحصاری است. یک راه است و راه دیگری در زبان وحی بیان نشده است، چون گاهی مقاصدی در این دنیا هست که از چند راه می توان به آن رسید، و مردم به تناسب ذوق، وقت و وضع خود، برای رسیدن به آن مقصود، راهی را انتخاب می کنند. اما بعضی از جاده ها در این عالم، انحصاری است و یک راه بیشتر نیست.

این جاده ای که امام مجتبی علیه السلام می فرمایند، تک جاده است و راه دیگری وجود ندارد که کسی آن راه را انتخاب کند. شما همه خوبی ها را در همین راه می بینید؛ این راه خوب ترین، نزدیک ترین، بهترین و سودمندترین راه است.

سفارش ایشان به همه است، معلوم می شود که این راه برای همه هست و معلوم می شود که آن درجات، منازل و مراتبی که در این راه هست، همه می توانند به آن برسند، یعنی از لحن کلام حضرت برمی آید که همه امید صد در صد داشته باشند و هیچ کس نگوید که من کجا و این درجات، منازل و رتبه ها کجا؟ خداوند متعال در

ص:184

ص:185

قرآن مجید کلمه «دَرَجٰاتٍ » را برای چه کسانی آورده است؟

درجات، در اختیار مؤمنین

اگر کسی بگوید: کلمۀ درجات فقط برای انبیا و ائمه علیهم السلام به کار گرفته شده است، این حرف خلاف قرآن است.

در سورۀ مبارکۀ انفال، اوایل سوره، چه کسی می تواند ثابت کند که:

« لَهُمْ دَرَجٰاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ » (1)

منحصراً برای انبیا و ائمه علیهم السلام بیان شده است؟

آنها در قرآن برای خودشان آیات جداگانه ای دارند، مثلاً این آیه ویژۀ انبیای الهی است:

« تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنٰا بَعْضَهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ » (2)

یا این آیه شریفه ویژۀ انبیا است:

« فَبَعَثَ اللّٰهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتٰابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النّٰاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ » (3)

تبیین اولی الامر در قرآن

یا این آیه شریفه که می فرماید:

« أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ » (4)

«جابر بن عبدالله انصاری» وقتی اولین بار این آیه را شنید، به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله عرض کرد:

من دو بخش اول آیه را خوب فهمیدم، اما بخش سومش را اصلاً نفهمیدم؛

ص:186


1- (1)) - انفال (8) : 4؛ «برای ایشان نزد پروردگارشان درجاتی بالا و آمرزش و رزق نیکو و فراوانی است.»
2- (2)) - بقره (2) : 253؛ «از آن فرستادگان برخی را بر برخی برتری بخشیدیم.»
3- (3)) - بقره (2) : 213؛ «خدا پیامبرانی را مژده دهنده و بیم رسان برانگیخت، و با آنان به درستی و راستی کتاب را نازل کرد ، تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند ، داوری کند . [ آن گاه در خود کتاب اختلاف پدید شد ] و اختلاف را در آن پدید نیاوردند مگر کسانی که به آنان کتاب داده شد.»
4- (4)) - نساء (4) : 59؛ «ای اهل ایمان ! از خدا اطاعت کنید و [ نیز ] از پیامبر و صاحبان امر خودتان [ که امامان از اهل بیت اند و چون پیامبر دارای مقام عصمت می باشند ] اطاعت کنید .»

« أَطِیعُوا اللّٰهَ » یعنی از خدا اطاعت کن، «وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ » نیز یعنی از شما اطاعت کنم، اما معنی «أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ » برای من روشن نیست. معلوم می شود که تعدادی از افراد هستند، چون جمع است. این ها چه کسانی هستند؟

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:

این «أُولِی الْأَمْرِ» در این آیه، دوازده نفر هستند، حضرت دست مبارکش را روی شانۀ امیرالمؤمنین علیه السلام گذاشته و فرمودند: اولین آنها ایشان است و بعد فرزندانش حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی الباقر و جعفر بن محمد الصادق و موسی بن جعفر الکاظم و علی بن موسی الرضا و محمد بن علی الجواد و علی بن محمد الهادی و حسن بن علی العسکری، و آخرین آنها که امام دوازدهم است، هم نام من است و این ها «أُولِی الْأَمْرِ» هستند. (1)این روایت در معتبرترین کتاب های اهل سنت نیز هست، به ویژه در «ینابیع المودة» که از شیخ سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی است. (2) چون اهل تسنن، حتی متعصبان آنها این روایت را در معتبرترین کتاب های خودشان آورده اند و نمی توانند انکار کنند، آمدند و اسم هر دوازده نفر را در دو حیاط مسجد النبی نوشته اند، با این که وهابی ها گروه بسیار افراطی هستند و خیلی با شیعه مخالف هستند که سالی ده میلیون تیراژ کتاب علیه ما می نویسند، ولی اسم دوازده امام شیعه را روی دیوارهای مسجد النبی می بینید.

آیه مذکور ویژه خدا و پیغمبر و ائمه علیهم السلام است. یا مثلاً:

« وَ کَلَّمَ اللّٰهُ مُوسیٰ تَکْلِیماً » (3)

معلوم است که آیه، ویژۀ موسی بن عمران علیه السلام است. و آیۀ:

« یٰا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنّٰا أَرْسَلْنٰاکَ شٰاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً * وَ دٰاعِیاً إِلَی اللّٰهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرٰاجاً مُنِیراً » (4)

ص:187


1- (1)) - کمال الدین: 253/1، حدیث 3؛ بحار الأنوار: 250/36، باب 41، حدیث 67؛ «جابر الجعفی قال سمعت جابر بن عبد الله یقول لما أنزل الله عز و جل علی نبیه یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ قلت یا رسول الله عرفنا الله و رسوله فمن أولو الأمر الذین قرن الله طاعتهم بطاعتک قال هم خلفائی یا جابر و أئمة المسلمین بعدی أولهم علی بن أبی طالب ثم الحسن ثم الحسین ثم علی بن الحسین ثم محمد بن علی المعروف فی التوراة بالباقر و ستدرکه یا جابر فإذا لقیته فأقرئه منی السلام ثم الصادق جعفر بن محمد ثم موسی بن جعفر ثم علی بن موسی ثم محمد بن علی ثم علی بن محمد ثم الحسن بن علی ثم سمیی و کنیی حجة الله فی أرضه و بقیته فی عباده ابن الحسن بن علی ذاک الذی یفتح الله تعالی ذکره علی یدیه مشارق الأرض و مغاربها ذاک الذی یغیب عن شیعته و أولیائه غیبة لا یثبت فیها علی القول بإمامته إلا من امتحن الله قلبه للإیمان قال فقال جابر یا رسول الله فهل ینتفع الشیعة به فی غیبته فقال صلی الله علیه و آله إی و الذی بعثنی بالنبوة إنهم لینتفعون به یستضیئون بنور ولایته فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس و إن جللها السحاب یا جابر هذا مکنون سر الله و مخزون علمه فاکتمه إلا عن أهله.»
2- (2)) - ینابیع المودة لذوی القربی، قندوزی: 3 /398 - 399، حدیث 54؛ «فی المناقب: جابر بن یزید الجعفی قال: سمعت جابر بن عبد الله الأنصاری یقول: قال لی رسول الله صلی الله علیه و آله : یا جابر إن أوصیائی وأئمة المسلمین من بعدی أولهم علی، ثم الحسن، ثم الحسین، ثم علی بن الحسین، ثم محمد بن علی المعروف بالباقر ستدرکه یا جابر فإذا لقیته فاقرأه منی السلام، ثم جعفر بن محمد، ثم موسی بن جعفر، ثم علی بن موسی، ثم محمد بن علی، ثم علی بن محمد، ثم الحسن بن علی، ثم القائم اسمه اسمی وکنیته کنیتی محمد بن الحسن بن علی، ذاک الذی یفتح الله -تبارک وتعالی -علی یدیه مشارق الأرض ومغاربها، ذاک الذی یغیب عن أولیائه غیبة لا یثبت علی القول بإمامته إلا من امتحن الله قلبه للایمان. قال جابر: فقلت: یا رسول الله فهل للناس الانتفاع به فی غیبته؟ فقال: إی والذی بعثنی بالنبوة، إنهم یستضیئون بنور ولایته فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس وإن سترها سحاب، هذا من مکنون سر الله، ومخزون علم الله، فاکتمه إلا عن أهله.»
3- (3)) - نساء (4) : 164؛ «و خدا با موسی به صورتی ویژه و بی واسطه سخن گفت.»
4- (4)) - احزاب (33) : 45 - 46؛ «ای پیامبر ! به راستی ما تو را شاهد [ بر امت ] و مژده رسان و بیم دهنده فرستادیم . * و تو را دعوت کنندۀ به سوی خدا به فرمان او و چراغی فروزان [ برای هدایت جهانیان ] قرار دادیم.»

این آیه ویژۀ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است.

« لَهُمْ دَرَجٰاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ » (1)

چه کسی می گوید که اختصاص به انبیا و ائمه علیهم السلام دارد؟ این درجات را برای شما قرار داده است؛ برای شما مؤمنین، برای هر کسی که اهل ایمان است و هر کسی که بخواهد، دوست داشته باشد و فقط علاقه به اهل بیت علیهم السلام داشته باشد.

علاقه ای که محرّک انداختن شما در این جاده است. جاده را بروید، تا این گوهر درجات را به شما بدهند. شما بذر محبت بکارید، بعد به خدا امید ببندید.

گناه ناامیدی از رحمت خدا

شما با امید صد در صد بروید، به درجات می رسید، اگر کسی وارد این جاده شود و حرکت کند، ناامید باشد، خدا از این ناامیدی بدش می آید و مهر کفر را بر آن می زند:

« وَ لاٰ تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللّٰهِ إِنَّهُ لاٰ یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّٰهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکٰافِرُونَ » (2)

فقط کافران ناامیدان از من هستند، چون دست آنها خالی است، ولی شما که دست پر و مؤمن هستید، روزه گیر، نمازخوان هستید و از گناه کناره گیری می کنید.

شما که در جاده دارید حرکت می کنید، نباید ناامید باشید.

گوهر گرانبهای یعقوب علیه السلام چهل سال بود که گم شده بود و هیچ کس از آن خبر نداشت. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: از کنعان، محل زندگی یعقوب علیه السلام تا مصر، با اسب بیست روز راه است، این همه مسافر به مصر می رفت و می آمد، جنس می بردند و می خریدند، گاهی می رفتند و عزیز مصر را می دیدند، اما هیچ کس به نظرش نمی آمد که این عزیز مصر، گم شدۀ یعقوب علیه السلام است.

ص:188


1- (1)) - انفال (8) : 4؛ «برای ایشان نزد پروردگارشان درجاتی بالا و آمرزش و رزق نیکو و فراوانی است .»
2- (2)) - یوسف (12) : 87؛ «و از رحمت خدا مأیوس نباشید؛ زیرا جز مردم کافر از رحمت خدا مأیوس نمی شوند.»

گم شده بود و یعقوب پیغمبر نیز هیچ خبری از او نداشت. اگر خبر داشت، همان سال اول پیکی را می فرستاد و به جوان سیزده چهارده ساله اش نامه می داد که از کاخ فرار کن و به کنعان برگرد. ولی چون خدا نمی خواست، نگذاشت در این چهل سال یعقوب علیه السلام باخبر شود.

یعقوب علیه السلام پیغمبر است، ولی آنچه را که خدا بخواهد، می تواند آگاه شود، اما اگر خدا نخواهد، نمی تواند آگاه شود. این عیب یعقوب علیه السلام نیست، بلکه حکمت حضرت حق است.

ولی بعد از چهل سال، در سفر سوم ده برادر یوسف به مصر، با کمال امیدواری گفت:

« یٰا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ » (1)

گفت: بروید و با کمال دقت در آن مملکت، برای پیدا کردن یوسف علیه السلام بگردید و از رحمت خدا ناامید نباشید، زیرا او کمک می دهد که عزیز من پیدا شود. حضرت یعقوب علیه السلام مؤمن واقعی بود و راست می گفت که بگردید و به رحمت خدا امیدوار باشید.

اما ده برادر به بیرون اتاق آمدند، گفتند: بیچاره پیر شده و مغزش از کار افتاده است و می گوید: بگردید و یوسف را پیدا کنید. چهل سال پیش، ما او را در چاه انداختیم و تا کنون پوسیده است.

نتیجه امید حضرت یعقوب علیه السلام

ده برادر به مصر آمدند و بار غذا خواستند. حضرت یوسف علیه السلام به آنها گفت:

« هَلْ عَلِمْتُمْ مٰا فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جٰاهِلُونَ » (2)

شما می دانید که در گذشته با یوسف چه کردید؟ این ها به هم نگاه کردند و

ص:189


1- (1)) - یوسف (12) : 87؛ «ای پسرانم! بروید آن گاه از یوسف و برادرش جستجو کنید.»
2- (2)) - یوسف (12) : 89؛ «گفت: آیا زمانی که نادان بودید، دانستید با یوسف و برادرش چه کردید؟»

تعجب کردند که او اسم یوسف را از کجا می داند؟ او اهل مصر و پادشاه این مملکت است، ما اهل کنعان هستیم. چهل سال پیش، ما یوسف را در چاه انداختیم و او نابود شد.

برادر بزرگ گفت: او یا باید پیغمبر باشد که از طریق مقام نبوت خبر گرفته است، یا یکی از اولیای خاصّ خدا که توانسته به پشت پرده راه پیدا کند و یا خودش یوسف است. بعد گفت: می پرسیم:

« قٰالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ » (1)

این خبری که تو از چهل سال پیش می دهی، یا خود یوسف هستی، یا پیغمبر، یا یکی از اولیای خاص حضرت حق، که می توانند راه به گذشته و آینده پیدا کنند.

« قٰالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هٰذٰا أَخِی قَدْ مَنَّ اللّٰهُ عَلَیْنٰا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ » (2)

معلوم شد که پدر آنها گرفتار توهّم نبود و امید پدرشان به خدا، امید درستی بود.

گناه سوء ظن به رحمت خدا

روایتی در کتاب شریف «وسائل الشیعة» است، این کتاب محور اجتهاد فقهای شیعه است. خیلی مهم است. روایت از امام صادق علیه السلام است که فرمود: در قیامت پروندۀ شخصی را رسیدگی می کنند، تمام عباداتش را امضا می کنند و با او تلخی نمی کنند، چون شخص خیلی خوبی بوده، بعد خدا به فرشتگان می گوید: او را به طرف جهنم برگردانید. می گویند: اگر این شخص به جهنم برود، پس چه کسی می خواهد به بهشت برود؟

می دانید جهنم چه ترس، وحشت، بار و سنگینی دارد؟ به پروردگار می گوید: به چه دلیل من به جهنم بروم؟ خطاب می رسد: به یک دلیل، آن هم این که در دنیا با

ص:190


1- (1)) - یوسف (12) : 90؛ «گفتند : شگفتا ! آیا تو خود یوسفی ؟ !»
2- (2)) - یوسف (12) : 90؛ «گفت : من یوسفم و این برادر من است ، همانا خدا بر ما منت نهاده است ؛ بی تردید هر کس پرهیزکاری کند و شکیبایی ورزد ، [پاداش شایسته می یابد] ؛ زیرا خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمی کند .»

این که شخصی بسیار خوبی بودی و تمام عبادات تو نیز قبول شده، ولی به من بدگمان بودی، همیشه در دلت می گذشت چه کسی با این عبادات ما را نجات می دهد؟ فکر نمی کنم. من مطابق با فکر خودت دارم عمل می کنم، نه مطابق با عبادات تو. تو حق نداشتی که به من سوء ظن داشته باشی. (1)من که در قرآن گفته ام: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ » (2)من که گفته بودم: «فَأُولٰئِکَ هُمُ الْفٰائِزُونَ » (3)من که گفته ام «وَ کَذٰلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ » (4)چرا به من اعتماد نکردی که من تو را نجات دهم؟ تو همیشه به من بدگمان بودی که، فکر نمی کنم ما را به بهشت ببرند.

دستگاه خدا خیلی لطیف است. امید به پروردگار به قدری مهم است که پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند: من امیدوارم که در قیامت، به فضل خدا به بهشت بروم، نه با تکیه به نماز و روزه و عباداتم. (5)شما جوان های مؤمن، از مردن و بعد از مرگ نترسید. به پروردگار امید داشته باشید. خدا خیلی زیبا برخورد می کند:

«اللهم انّی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شیء» (6)

در برخورد خدا با بندگانش، امید داشته باشید و دلتان به خدا گرم باشد و به هیچ کس جز او دلگرم نباشید.

در روز قیامت هیچ کس نمی تواند شما را نجات دهد؛ نه پدر، نه مادر، نه عروس، نه داماد. این ها تا حدی در دنیا برای شما کار می کنند، اما در آخرت نمی توانند. فقط به خدا دلگرم باشید.

لبیک خدا به بت پرست امیدوار

شبی جبرئیل دید پروردگار می گوید: لبیک! به قدری با محبت می گوید که معلوم

ص:191


1- (1)) - وسائل الشیعة: 231/15، باب 16، حدیث 20354؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ إِنَّ آخِرَ عَبْدٍ یُؤْمَرُ بِهِ إِلَی النَّارِ فَیَلْتَفِتُ فَیَقُولُ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ أَعْجِلُوهُ فَإِذَا أُتِیَ بِهِ قَالَ لَهُ عَبْدِی لِمَ الْتَفَتَّ فَیَقُولُ یَا رَبِّ مَا کَانَ ظَنِّی بِکَ هَذَا فَیَقُولُ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ عَبْدِی مَا کَانَ ظَنُّکَ بِی فَیَقُولُ یَا رَبِّ کَانَ ظَنِّی بِکَ أَنْ تَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی وَ تُدْخِلَنِی جَنَّتَکَ قَالَ فَیَقُولُ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ مَلَائِکَتِی وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ آلَائِی وَ ارْتِفَاعِ مَکَانِی مَا ظَنَّ بِی هَذَا سَاعَةً مِنْ حَیَاتِهِ خَیْراً قَطُّ وَ لَوْ ظَنَّ بِی سَاعَةً مِنْ حَیَاتِهِ خَیْراً مَا رَوَّعْتُهُ بِالنَّارِ أَجِیزُوا لَهُ کَذِبَهُ وَ أَدْخِلُوهُ الْجَنَّةَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مَا ظَنَّ عَبْدٌ بِاللَّهِ خَیْراً إِلَّا کَانَ لَهُ عِنْدَ ظَنِّهِ وَ مَا ظَنَّ بِهِ سُوءاً إِلَّا کَانَ اللَّهُ عِنْدَ ظَنِّهِ بِهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عز و جل وَ ذٰلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْدٰاکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخٰاسِرِینَ.» وسائل الشیعة: 232/15، باب 16، حدیث 20356؛ «ابْنِ رِئَابٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ یُؤْتَی بِعَبْدٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ظَالِمٍ لِنَفْسِهِ فَیَقُولُ اللَّهُ أَ لَمْ آمُرْکَ بِطَاعَتِی أَ لَمْ أَنْهَکَ عَنْ مَعْصِیَتِی فَیَقُولُ بَلَی یَا رَبِّ وَ لَکِنْ غَلَبَتْ عَلَیَّ شَهْوَتِی فَإِنْ تُعَذِّبْنِی فَبِذَنْبِی لَمْ تَظْلِمْنِی فَیَأْمُرُ اللَّهُ بِهِ إِلَی النَّارِ فَیَقُولُ مَا کَانَ هَذَا ظَنِّی بِکَ فَیَقُولُ مَا کَانَ ظَنُّکَ بِی قَالَ کَانَ ظَنِّی بِکَ أَحْسَنَ الظَّنِّ فَیَأْمُرُ اللَّهُ بِهِ إِلَی الْجَنَّةِ فَیَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَقَدْ نَفَعَکَ حُسْنُ ظَنِّکَ بِیَ السَّاعَةَ.»
2- (2)) - مؤمنون (23) : 1؛ «بی تردید مؤمنان رستگار شدند.»
3- (3)) - نور (24) : 52؛ «پس آنان همان کامیابانند.»
4- (4)) - انبیاء (21) : 88؛ «و این گونه مؤمنان را نجات می دهیم.»
5- (5)) - شرح أصول کافی، محمد صالح مازندرانی: 214/10؛ موسوعة العقائد الإسلامیة، محمد ری شهری: 112/5؛ «ربنا عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک.»
6- (6)) - اقبال الأعمال: 406.

می شود عاشقِ عارفِ آگاهِ صادق، نصف شب بیدار شده و دارد «یا الله» می گوید و خدا نیز با عشق می گوید: لبیک.

جبرئیل بر زمین احاطه دارد، نگاهی به کرۀ زمین انداخت، دید کسی که این گونه به او لبیک بگوید، نیست. گفت: خدایا! به چه کسی داری لبیک می گویی؟ خطاب رسید: فلان مکان را نگاه کن. جبرئیل دید شخصی بت پرست نصف شب بلند شده و در مقابل بت دارد اشک می ریزد و مناجات می کند. خداوند به جبرئیل فرمود: او حال خیلی خوبی دارد و با امید دارد با بت خود حرف می زند، بت که جواب او را نمی دهد، من نیز اگر جواب او را ندهم، چه کسی جوابش را بدهد؟

چرا از این خدا دل سرد باشد؟ خدایی که به کثیف ترین افراد روزی می دهد، آب و نان، آفتاب، هوا و زندگی آنها را تأمین می کند و گاهی به حرف آنها گوش می دهد، دل سردی و ناامیدی در مورد او درست است؟

دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمن این نظر داری (1)

چرا کسی از خدا و انبیا و ائمه علیهم السلام دل سرد باشد؟ تکیه گاه های واقعی در دنیا و آخرت همین ها هستند و بقیه تکیه گاه نیستند. زلف خود را به زلف هیچ کس دیگر گره نزن. «دَرَجٰاتٍ » برای شماست.

تقرب به خدا در سایۀ طاعت

متن فرمایش و سفارش حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام را عنایت کنید، تا به همان روشی که خودشان فرمودند، برای شما بگویم و مجلس نورانی تر شود. این سفارش را بشنوید:

«تقربوا الی الله بالطاعة» (2)

با عبادت به مقام قرب خدا برسید. این قرب، قرب جسمی و مکانی نیست،

ص:192


1- (1)) - سعدی.
2- (2)) - تحف العقول: 227؛ بحار الأنوار: 75/ 104، باب 19، حدیث 3؛ «من حکمه علیه السلام أیها الناس إنه من نصح لله و أخذ قوله دلیلا هدی للتی هی أقوم و وفقه الله للرشاد و سدده للحسنی فإن جار الله آمن محفوظ و عدوه خائف مخذول فاحترسوا من الله بکثرة الذکر و اخشوا الله بالتقوی و تقربوا إلی الله بالطاعة فإنه قریب مجیب قال الله تبارک و تعالی وَ إِذٰا سَأَلَکَ عِبٰادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدّٰاعِ إِذٰا دَعٰانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ فاستجیبوا لله و آمنوا به فإنه لا ینبغی لمن عرف عظمة الله أن یتعاظم فإن رفعة الذین یعلمون عظمة الله أن یتواضعوا و عز الذین یعرفون ما جلال الله أن یتذللوا له و سلامة الذین یعلمون ما قدرة الله أن یستسلموا له و لا ینکروا أنفسهم بعد المعرفة و لا یضلوا بعد الهدی.»

بلکه قرب معنوی است، یعنی می دانید که خدا از هر عیب و نقصی پاک است، پس خود را برای همرنگ شدن با خدا حرکت دهید. جاده و مسیر این حرکت نیز طاعت و عبادت است. دست به دست شیطان ها ندهید! دعوت گنهکاران را قبول نکنید.

جوانی خود را غنیمت بدانید و آلوده نشوید. این شهوت های لحظه ای جز این که بدن و روح شما را ویران کند، سود دیگری ندارد. در جامعۀ بدکاران هیچ مصونیتی وجود ندارد.

با این گریه ها، جشن ها و دعاها، آلودگی ها را کم و بار گناه را سبک کنید. ما جاده واقعی خدا را به شما نشان می دهیم و توقعی از شما نداریم.

این حرف امام است: «تقربوا الی الله بالطاعة» این «باء» که روی کلمۀ «طاعت» است، «باء استعانت» است. همان معنی «باء» که بر سر «بِسْمِ اللّٰهِ » می آید یعنی به کمک خدای رحمان و رحیم.

«تقربوا الی الله بالطاعة» یعنی با کمک بندگی، عبادت و طاعت، خود را به درجات تقرب برسانید. درجات نیز خیلی زیاد است. یکی از درجات را در سورۀ مبارکۀ نساء بنگرید. برای کسانی که در راه عبادت هستند، هم نشینی با چهار گروه در قیامت وجود دارد:

« وَ مَنْ یُطِعِ اللّٰهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولٰئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّٰهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدٰاءِ وَ الصّٰالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولٰئِکَ رَفِیقاً » (1)

کسی که در جادۀ اطاعت و بندگی قرار بگیرد، هم نشین چهار گروه می شود، این همۀ درجات نیست، بلکه فقط یک درجه است. یکی از درجات، بهشت است، که باز همۀ درجات نیست.

یک درجه نیز؛

« فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ » (2)

ص:193


1- (1)) - نساء (4) : 69؛ «و کسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند ، در زمرۀ کسانی از پیامبران و صدّیقان و شهیدان و شایستگان خواهند بود که خدا به آنان نعمت [ ایمان ، اخلاق و عمل صالح ] داده ؛ و اینان نیکو رفیقانی هستند .»
2- (2)) - قمر (54) : 55؛ «در جایگاهی حق و پسندیده نزد پادشاهی توانا.»

است. یک درجه نیز مقام «مع اللهی » است.

انشاء الله که به این سفارش حضرت مجتبی علیه السلام عمل کنیم و خود را با عبادت و بندگی به خدا برسانیم.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:194

پی نوشت ها

14 ماهیت قیامت

اشاره

بررسی اجمالی اسامی قیامت

تهران، حسینیه مکتب النبی

رمضان 1383

ص:195

ص:196

ص:197

ص:198

ص:199

ص:200

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

روز قیامت حدود صد اسم دارد که مجموعۀ این اسم ها را مرحوم فیض کاشانی در باب معاد ذکر کرده اند. نامهای قیامت به خاطر خود قیامت نیست، بلکه به تناسب حال، وضع و عمل مردم نامگذاری شده است، (1) ولی اسم اصلی آن که در قرآن مجید نیز زیاد آمده است، «الآخرة» است که در مقابل دنیا، یعنی جهان دیگر، جهانی که بعد از این جهان است. (2)اما نامهای دیگر به تناسب انسان ها است. مثلاً در قرآن کریم به رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

« وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ وَ هُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ » (3)

مردم را نسبت به روز اندوه، غصّه و تأسف هشدار بده. «أَنْذِرْهُمْ » یعنی هشدار دادن و ترساندن.

مانند این آیه شریفه:

« وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ » (4)

آیه در اوایل بعثت نازل شده است و معنی آن این است که نزدیک ترین اقوام خود را هشدار بده که راه شما کج، کارتان غلط و اعمال تان شیطانی است و اگر در

ص:201


1- (1)) - بحار الأنوار: 54/7، باب 4، (أسماء القیامة و الیوم الذی تقوم فیه و أنه لا یعلم وقتها إلا الله) بحار الأنوار: 1/7، باب 3، (تتمة أبواب المعاد و ما یتبعه و یتعلق به إثبات الحشر و کیفیته و کفر من أنکره) روضة الواعظین: 495/2، (مجلس فی ذکر القیامة و الصراط و نصب الموازین).
2- (2)) - اشاره به آیات: آل عمران (3) : 22؛ «آنان کسانی اند که اعمالشان در دنیا و آخرت تباه و بی اثر شده ، و برای آنان هیچ یاوری نخواهد بود .» انعام (6) : 32؛ «و زندگی دنیا [ بدون ایمان و عمل صالح ] بازی و سرگرمی است ، و یقیناً سرای آخرت برای آنان که همواره پرهیزکاری می کنند ، بهتر است . آیا نمی اندیشید ؟» یوسف (12) : 109؛ «و پیش از تو [ بخاطر هدایت مردم ] جز مردانی از اهل آبادی ها را که به آنان وحی می نمودیم نفرستادیم . آیا [ مخالفان حق ] به گردش و سفر در زمین نرفتند تا با تأمل بنگرند که عاقبت کسانی که پیش از آنان بودند [ و از روی کبر و عناد به مخالفت با حق برخاستند ] چگونه بود ؟ و مسلماً سرای آخرت برای کسانی که پرهیزکاری کردند ،بهتر است ؛ آیا نمی اندیشید ؟» نحل (16) : 30؛ «و هنگامی که به پرهیزکاران گویند : پروردگارتان چه چیزی نازل کرد ؟ گویند : خیر را [ که قرآن هدایت گر است و سراسر آیاتش وحی الهی است ، نازل کرد ] . برای کسانی که نیکی کردند [ پاداش ] نیکویی در این دنیاست ، وهمانا سرای آخرت بهتر است، و سرای پرهیزکاران چه نیکوست .» قصص (28) : 83؛ «آن سرای [ پرارزش ] آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که در زمین هیچ برتری و تسلّط و هیچ فسادی را نمی خواهند ؛ و سرانجام [ نیک ] برای پرهیزکاران است .»
3- (3)) - مریم (19) : 39؛ «و آنان را از روز حسرت - آن گاه که کار از کار بگذرد - بترسان ، در حالی که آنان در بی خبری [ شدیدی ] هستند و ایمان نمی آورند .»
4- (4)) - شعراء (26) : 214؛ «و خویشان نزدیکت را [ از عاقبت اعمال زشت ] هشدار ده .»

این راه و اعمال بمانید، با دست خودتان راه خیر دنیا و آخرت را به روی خود بسته اید.

قرآن مجید می فرماید:

در این عالم هر چه خوبی به مردم می رسد،از جانب خدا است و در این دنیا هر چه بدی، رنج، سختی، مشکل و عذاب به مردم می رسد، از طریق خود مردم است.

خود مردم باعث مشکلات، ناامنی، رنج، مشقت و ضیق معیشت خود هستند.

خداوند متعال هر چه را که حرام کرده است، فقط به این خاطر بوده که مردم با ارتکاب حرام، در مشکل می افتند.

اگر زشتی های اخلاق را حرام کرده و گناه دانسته است، به این خاطر است که وقتی مردم دچار زشتی های اخلاق شوند؛ لجباز، متکبّر، متعصب، حریص و طمع کار شوند، خودشان به مشکل دچار می شوند، پس همۀ خوبی ها از جانب او و همۀ بدی ها از ناحیه ما است:

« مٰا أَصٰابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّٰهِ وَ مٰا أَصٰابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ » (1)

مولّد مشکلات خود انسان است.

« یُرِیدُ اللّٰهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لاٰ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ » (2)

خدا راحتی شما را می خواهد و برای هیچ کس سختی و مشکل نمی خواهد.

مشکل ساز خودتان هستید. انسان وقتی قناعت نکند، دچار مشکل می شود.

«یوم الحسرة» بودن قیامت

چرا خداوند نام قیامت را «یوم الحسرة» می گذارد؟ چون گروه کثیری، به محض این که وارد قیامت می شوند، دچار اندوه، غصه و تأسف می شوند. به چه علت دچار تردد و تأسف می شوند؟

ص:202


1- (1)) - نساء (4) : 79؛ «[ ای انسان ! ] آنچه از نیکی به تو رسد ، از سوی خداست و آنچه از بدی به تو رسد ، از سوی خود توست .»
2- (2)) - بقره (2) : 185؛ «خدا آسانی و راحت شما را می خواهد نه دشواری و مشقت شما را .»

خداوند در قرآن می فرماید: به خاطر این که وقتی وارد قیامت می شوند، پروندۀ خود و دیگران را می بینند، بهشت و جهنم را می بینند، تازه یادشان می آید که فرصت های الهی را از دست دادند و از آنها چیزی باقی نمانده است.

خدا به همه فرصت هایی می دهد؛ فرصت عمر، جوانی، زیبایی، ازدواج، علم، کار، کوشش و عبادت. وقتی در قیامت می بیند که تمام فرصت ها نابود شده است، دچار اندوه فراوانی می شود که علاج نمی شود، چون علاجش به این است که دوباره فرصت ها را به انسان برمی گردانند تا با آنها تجارت کند و سود قیامتی به دست بیاورد. ولی افسوس می خورد که چرا آن فرصت ها دیگر برنمی گردد؟ چون بنا نیست که برگردانند. از ابتدا نیز بنابر این بوده که فرصت ها یک بار به مردم داده شود.

تنهایی گنهکار در قیامت

قرآن می فرماید: در کنار این اندوه و حسرت و گریه و ناله و داد و فریاد، شفاعت شفاعت کنندگان شامل او نخواهد شد. رحمت خدا به داد او نمی رسد و در صحرای محشر، تنها خواهد بود:

« لاٰ تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لاٰ یُقْبَلُ مِنْهٰا شَفٰاعَةٌ وَ لاٰ یُؤْخَذُ مِنْهٰا عَدْلٌ وَ لاٰ هُمْ یُنْصَرُونَ » (1)

این جمله در قرآن تکرار شده است. دانشمندان عرب می گویند: ترکیب ادبی این آیه با این سیاق، اگر حرف نفی مثل «لا و ما» روی کلمۀ نکره بیاید، مثلاً معنای آن عام است کلمۀ بدون «الف و لام»، چون عرب، کلمات «الف و لام»دار را معرفه، یعنی چیز شناخته شده می گوید، وقتی «الکتاب» می گوید، مخاطب می فهمد که این چه کتاب است. اما اگر گوینده بگوید: «کتاب» هیچ کس نمی داند چه کتابی را

ص:203


1- (1)) - بقره (2) : 48؛ «و از روزی پروا کنید که نه کسی از کسی عذابی را دفع می کند ، و نه از کسی شفاعتی می پذیرند ، و نه از کسی [ در برابر گناهانش ] فدیه و عوضی می گیرند ، و نه [ برای رهایی از آتش دوزخ ] یاری می شوند .»

می گوید.

در این آیه و در جملات منفی، یعنی دارندۀ حرف نفی، که دارای کلمۀ نکره هستند، مثل «نفس» که «الف و لام» ندارد، می گویند: نکرۀ در سیاق نفی، معنایش عام است. اگر بخواهیم بر اساس ادبیات عرب این آیه قرآن را معنا کنیم، معنی صحیح آن این می شود: از هیچ کسی در قیامت جزیه پذیرفته نمی شود.

دقت در ترجمۀ قرآن

من ترجمه ای از قرآن نوشتم که چهار سال طول کشید. بیشترین وقت مرا در این چهار سال همین ادبیات عرب گرفت، چون اصرار داشتم که تمام مسائل ادبی آیات را بنویسم، ترکیب ادبی، بدیع و بیان آیات را به دست بیاورم، بعد به لغت عرب مراجعه کنم، ببینم این لغت در قرآن در چه معنایی استعمال شده است؟ بعد اصطلاحات عرب را ببینم، که وقتی می گوید:

« تَبَّتْ یَدٰا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ » (1)

منظورش چیست؟ یعنی این دو دست او قطع شود؟ دیدم نه، منظورش قطع دست نیست، بلکه یعنی قدرتش نابود شود که این همه ما را اذیت کرد. یعنی نابود باد قدرت و حکومت ابولهب.

در ترجمه نزدیک به آیات، حفظ ادبیات عرب، علم بیان، نظر محققان و مفسران و حفظ سلامت انشای فارسی مهم است.

آیه مورد بحث ما این بود:

« لاٰ تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لاٰ یُقْبَلُ مِنْهٰا شَفٰاعَةٌ وَ لاٰ یُؤْخَذُ مِنْهٰا عَدْلٌ وَ لاٰ هُمْ یُنْصَرُونَ »

ممکن است کلمۀ «تَجْزِی » شما را به اشتباه بیاندازد که به معنی پاداش و جزا

ص:204


1- (1)) - مسد (111) : 1؛ «نابود با قدرت ابولهب، و نابود باد خودش.»

باشد، و بعد معنی کنید: هیچ کس، کسی را پاداش نمی دهد و پاداش قیامت مربوط به خداست، نه مربوط به کس دیگری. اما در کلام عرب وقتی که «تَجْزِی » با «عَنْ » می آید، و با توجه به نکره بودن «نَفْسٌ » بدون الف و لام و «لای» نفیِ در آیه، یعنی در روز قیامت، از اولین و آخرین، قدرت برطرف کردن چیزی از عذاب را از مجرم ندارد. یعنی مجرم حرفه ای در قیامت تنها است و یار ندارد.

قیامت چنین روزی است، البته نه برای مردم مؤمن؛ زیرا ممکن است هر کسی از شما گناه داشته باشید، اما گناهکار حرفه ای نیستید. تا می توانید، گناه نکنید و گناهانی که مرتکب شده اید جبران کنید.

جبران مخصوص هر گناه

هر گناهی راه جبران دارد، نمی شود همۀ گناهان را با یک جمله به پروردگار گفت: «استغفر الله ربی و اتوب الیه».

باید ببینید که در این گناهان گوناگون چه نوع گناهی هست، مثلاً بدهکاری، اگر قصد تو این بود که ندهی، این با «استغفر الله» پاک نمی شود، بلکه شما باید پول مردم را بدهید. یا روزۀ ماه رمضان را خورده ای، این با «استغفر الله» درست نمی شود، باید کفارۀ روزه را طبق رساله بگیری وگرنه آن سبد پر از گناه با «استغفر الله» خالی نمی شود.

بنابراین، آنان غیر از شما هستند که دربارۀ آنان می فرماید:

« لاٰ تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لاٰ یُقْبَلُ مِنْهٰا شَفٰاعَةٌ وَ لاٰ یُؤْخَذُ مِنْهٰا عَدْلٌ وَ لاٰ هُمْ یُنْصَرُونَ »

یا مشرک هستند، یا گناه کار حرفه ای و بی ادب که تا آخر عمر برنگشتند و هر چه خدا فرصت دارد، خراب کردند. حتی فرصت پیری را غنیمت ندانسته و توبه

ص:205

نکردند. پیر شدند، اما کارشان را اصلاح نکردند. علنی می گوید: من می خواهم به طبقه هفتم جهنم و کنار معاویه بروم. خودش نمی خواهد. خدا او را چه کار کند؟

این ها در روز قیامت نباید غصه بخورند؟! نباید خداوند یکی از اسم های قیامت را « یَوْمَ الْحَسْرَةِ » بگذارد؟! یعنی روزی که مرد و زن وارد می شوند و می بینند که همه فرصت ها نابود شده و هیچ چیزی هم در دست آنها نیست که با آن رضای خدا را جلب و دل پیغمبر صلی الله علیه و آله را شاد کنند.

اغتنام فرصت مالی

در شهری بعد از جلسه ای، روحانی بزرگواری به من گفت: فرصت داری که من شما را جایی در این شهر ببرم و نشان شما بدهم؟ گفتم: برویم. آمدیم و حوزه علمیه ای را به من نشان داد، نزدیک به دویست طلبۀ درس خوان در آن مشغول تحصیل بودند و بعضی از آن طلبه ها در حد مجتهد شدن، بعضی ها نویسنده و بعضی ها مفسر قرآن بودند.

گفتم: اینجا را چه کسی ساخته است؟ امام جمعه؟ گفت: نه، امام جمعه این شهر توان ساختن چنین بنایی را ندارد، بلکه خانمی که بیش از پنجاه سال سن داشت، بعد از آنکه پدرش از دنیا رفت، هر چه ارث بود به این خانم رسید، این خانم آمد و خانه ای برای خودش برداشت و گفت: ما بیشتر از این نیازی نداریم و کل ارث را برای ساختن این مدرسه اختصاص داد.

خیال نکنید که خدا ثواب این مدرسه را به پدر او می دهد، چون مالک آن مال دیگر پدرش نبود، او که مرد، دیگر مالک نبود، این خانم مالک است و خدا همۀ ثواب را به او می دهد.

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

کاری نکنید که شما اموال را جمع کنید، بعد به وارث خوب برسد، آن وارث

ص:206

خوب با آن اموال کار خیر کند، تو وارثت را در قیامت ببینی که به خاطر مال تو به بهشت می برند و تو را به خاطر بخل به جهنم ببرند. چون آن مال، دیگر مال تو نیست. بعد از مردن تو اموال مال وارث شده و ثواب به او خواهد رسید. (1)این در صورتی است که وارث خوب و پاک، پول های تو را در کار خیر مصرف کند و با پول تو به بهشت برود، اما اگر این پول به وارث گنهکار برسد، در قیامت هم به خاطر پولت جهنم می روی و هم به خاطر شریک جرم بودن با او، یعنی دو عذاب داری.

حال یاران اسکندر و « یَوْمَ الْحَسْرَةِ »

می گویند: اسکندر - ذوالقرنین - به دنبال آب چشمۀ حیات می گشت، به او گفتند: آن چشمه در ظلمات است. فکر می کنم که آن زمان ها که می گفتند ظلمات، یعنی در دو طرف کرۀ زمین نقاطی وجود دارد که شش ماه شب و شش ماه روز است. به اسکندر گفتند: آن چشمه در ظلمات است. گویا رفته سر از قطب شمال در آورده، یا از قطب جنوب.

می گویند: با لشکرش رفت. گفته بودند: اگر کسی به این چشمه دسترسی پیدا کند و از آبش بنوشد، تا قیامت زنده می ماند، ولی اشیای آن منطقۀ ظلماتی قیمتی است.

با لشکرش وارد تاریکی قطب شمال یا جنوب شد که تاریکی آن خیلی فراگیر و گسترده بود. هر چه گشتند، اسکندر و لشکریانش این چشمه را پیدا نکردند و بعد حکم داد که بیرون برویم.

آنهایی که با او بودند، هر چه در اطرافشان در تاریکی بود جمع کردند، بعد که در روشنایی آمدند، همه اشیای قیمتی بود. آنهایی که اشیاء را جمع کرده بودند و آنهایی که هیچ چیزی جمع نکرده بودند و با دست خالی برگشتند، هر دو غصّه دار

ص:207


1- (1)) - نهج البلاغة: حکمت 192؛ «قَالَ علیه السلام یَا ابْنَ آدَمَ مَا کَسَبْتَ فَوْقَ قُوتِکَ فَأَنْتَ فِیهِ خَازِنٌ لِغَیْرِکَ.» بحار الأنوار: 90/70، باب 122، حدیث 61؛ «ابْنِ رِبَاطٍ رَفَعَهُ قَالَ: شَکَا رَجُلٌ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام الْحَاجَةَ فَقَالَ اعْلَمْ أَنَّ کُلَّ شَیْ ءٍ تُصِیبُهُ مِنَ الدُّنْیَا فَوْقَ قُوتِکَ فَإِنَّمَا أَنْتَ فِیهِ خَازِنٌ لِغَیْرِکَ.»

شدند؛ آنهایی که جمع کرده بودند، گفتند: چرا بیشتر جمع نکردیم، ناراحت بودند.

آنهایی که جمع نکرده بودند، گفتند: چرا چیزی جمع نکردیم.

در قیامت نیز خوبان غصّه می خورند که چرا بیشتر خوبی نکردیم؟ افراد بد نیز غصّه می خورند که چرا خوبی نداریم. این یوم الحسرة یکی از نام های قیامت است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله دربارۀ فرصت ها جمله ای می فرماید:

«الفرص تمرّ مرّ السحاب» (1)

فرصت ها مانند گذشتن ابر می گذرند. تا وقت دارید، برای دنیا و آخرت خود کار کنید که بدون بهره از دست نرود.

روز شروع بیچارگی در قیامت خیلی سنگین است. باز در دنیا می شود جبران کرد و راه جبران برای همه باز است. من از این باز بودن راه خیلی شگفت زده هستم.

قبول وحشی از سوی خدا

وحشی، قاتل عموی پیغمبر صلی الله علیه و آله که وقتی حضرت حمزه را کشت، بالای سر جنازه اش آمد، با خنجر حضرت حمزه را مثله کرد، پیغمبر صلی الله علیه و آله وقتی آمد و جنازه را دید، به قدری اندوهگین شد که گفت: عموجان! در جنگ بعد، اگر من به آنان دست یابم، به جای تو، هفتاد نفر را می کشم.

جبرئیل آمد و عرض کرد: خدا می فرماید: یک نفر از شما را کشته اند، تو نیز یک نفر را بکش و جریمۀ اصلی را به عهدۀ من در قیامت بگذار.

پیغمبر صلی الله علیه و آله از جنگ احد که برگشتند، در بیشتر سخنرانی هایشان از عمو یاد کرده و گریه کردند. به زنان مدینه فرمودند: دور هم جمع شوید و با صدای بلند برای عمویم گریه کنید، یعنی آن هشت سالی که پیغمبر صلی الله علیه و آله زنده بودند، روضۀ حمزۀ سیدالشهداء همه جا برپا بود. بعد که جریان کربلا اتفاق افتاد، دیگر تمام مصائب

ص:208


1- (1)) - مستدرک الوسائل: 141/12، باب 90، حدیث 13729.

قبل به فراموشی سپرده شد.

هفت سال بعد، وحشی، قاتلِ بت پرست و مشرک، نامه ای به پیغمبر صلی الله علیه و آله نوشت که: من از گذشته ام پشیمانم و می خواهم مسلمان شوم، اگر به مدینه بیایم، قبولم می کنی؟ جبرئیل آمد و گفت: جواب نامه اش را بنویس: بله، قبولت می کنیم.

یعنی تا زنده ایم، فرصت، قابل غنیمت شمردن است، آن را از دست ندهیم. (1)والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:209


1- (1)) - بحار الأنوار: 96/20؛ «قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ اللَّهِ لَوْ سَقَطَ مِنْهُ شَیْ ءٌ عَلَی الْأَرْضِ لَنَزَلَ الْعَذَابُ. قَالَ أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ حَدَّثَنِی بِذَلِکَ عَنْهُ الصَّبَّاحُ بْنُ سَیَابَةَ قَالَ قُلْتُ کُسِرَتْ رَبَاعِیَتُهُ کَمَا یَقُولُهُ هَؤُلَاءِ قَالَ لَاوَ اللَّهِ مَا قَبَضَهُ اللَّهُ إِلَّا سَلِیماً وَ لَکِنَّهُ شُجَّ فِی وَجْهِه قُلْتُ فَالغَارُ فِی أُحُدٍ الَّذِی یَزْعُمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله صَارَ إِلَیْهِ قَالَ وَ اللَّهِ مَا بَرِحَ مَکَانَهُ وَ قِیلَ لَهُ أَ لَاتَدْعُو عَلَیْهِمْ قَالَ اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِی. وَ رَمَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ابْنَ قَمِیئَةَ بِقَذَّافَةٍ فَأَصَابَ کَفَّهُ حَتَّی نَدَرَ السَّیْفُ مِنْ یَدِهِ وَ قَالَ خُذْهَا مِنِّی وَ أَنَا ابْنُ قَمِیئَةَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَذَلَّکَ اللَّهُ وَ أَقْمَأَکَ وَ ضَرَبَهُ عُتْبَةُ بْنُ أَبِی وَقَّاصٍ بِالسَّیْفِ حَتَّی أَدْمَی فَاهُ وَ رَمَاهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ شِهَابٍ بِقُلَاعَةٍ فَأَصَابَ مِرْفَقَهُ وَ لَیْسَ أَحَدٌ مِنْ هَؤُلَاءِ مَاتَ مِیتَةً سَوِیَّةً فَأَمَّا ابْنُ قَمِیئَةَ فَأَتَاهُ تَیْسٌ وَ هُوَ نَائِمٌ بِنَجْدٍ فَوَضَعَ قَرْنَهُ فِی مَرَاقِّهِ ثُمَّ دَعَسَهُ فَجَعَلَ یُنَادِی وَا ذُلَّاهْ حَتَّی أَخْرَجَ قَرْنَیْهِ مِنْ تَرْقُوَتِهِ. وَ کَانَ وَحْشِیٌّ یَقُولُ قَالَ لِی جُبَیْرُ بْنُ مَطْعَمٍ وَ کُنْتُ عَبْداً لَهُ إِنَّ عَلِیّاً قَتَلَ عَمِّی یَوْمَ بَدْرٍ یَعْنِی طُعَیْمَةَ فَإِنْ قَتَلْتَ مُحَمَّداً فَأَنْتَ حُرٌّ وَ إِنْ قَتَلْتَ عَمَّ مُحَمَّدٍ فَأَنْتَ حُرٌّ وَ إِنْ قَتَلْتَ ابْنَ عَمِّ مُحَمَّدٍ فَأَنْتَ حُرٌّ فَخَرَجْتُ بِحَرْبَةٍ لِی مَعَ قُرَیْشٍ إِلَی أُحُدٍ أُرِیدُ الْعِتْقَ لَاأُرِیدُ غَیْرَهُ وَ لَاأَطْمَعُ فِی مُحَمَّدٍ وَ قُلْتُ لَعَلِّی أُصِیبُ مِنْ عَلِیٍّ أَوْ حَمْزَةَ غِرَّةً فَأَزْرُقَهُ وَ کُنْتُ لَاأُخْطِیُ فِی رَمْیِ الْحِرَابِ تَعَلَّمْتُهُ مِنَ الْحَبَشَةِ فِی أَرْضِهَا وَ کَانَ حَمْزَةُ یَحْمِلُ حَمَلَاتِه ثُمَّ یَرْجِعُ إِلَی مَوْقِفِهِ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ زَرَقَهُ وَحْشِیٌّ فَوْقَ الثَّدْیِ فَسَقَطَ وَ شَدُّوا عَلَیْهِ فَقَتَلُوهُ فَأَخَذَ وَحْشِیٌّ الْکَبِدَ فَشَدَّ بِهَا إِلَی هِنْدٍ بِنْتِ عُتْبَةَ فَأَخَذَتْهَا فَطَرَحَتْهَا فِی فِیهَا فَصَارَتْ مِثْلَ الدَّاغِصَةِ فَلَفَظَتْهَا.» سعد السعود: 211؛ «من تفسیر قوله تعالی إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مٰا دُونَ ذٰلِکَ لِمَنْ یَشٰاءُ قال لما جعل مطعم بن عدی بن نوفل لغلامه وحشی إن هو قتل حمزة أن یعتقه فلما قتله و قدموا أمله فلم یعتقه فبعث وحشی جماعة إلی النبی صلی الله علیه و آله أنه ما یمنعنا من دینک إلا أننا سمعناک تقرأ فی کتابک أن من یدعو مع الله إلها آخر و یقتل النفس و یزنی یلق أثاما و یخلد فی العذاب و نحن قد فعلنا هذا کله فبعث إلیهم بقوله تعالی إِلاّٰ مَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً فقالوا نخاف لا نعمل صالحا فبعث إلیهم إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مٰا دُونَ ذٰلِکَ لِمَنْ یَشٰاءُ فقالوا نخاف ألا ندخل فی المشیة فبعث إلیهم یٰا عِبٰادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ لاٰ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّٰهِ إِنَّ اللّٰهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً فجاءوا و أسلموا فقال النبی لوحشی قاتل حمزة غیب وجهک عنی فإننی لا أستطیع النظر إلیک فحلق فمات فی الخمر.»

پی نوشت ها

15 احوال قیامت

اشاره

پاداش و کیفر قیامت تهران، حسینیه مکتب النبی

رمضان 1383

ص:210

ص:211

ص:212

ص:213

ص:214

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

از مسائل مهمی که در قرآن مطرح است، مسألۀ قیامت است که قریب به صد اسم دارد. این اسامی در قرآن و روایات و دعاها آمده است. تمام نام هایی که برای قیامت ذکر شده است، به تناسب عمل، اخلاق، عقاید و افکار مردم است، چون قیامت به خاطر مردم برپا می شود.

اصل برپا شدن قیامت نیز به خاطر این است که کرۀ زمین ظرفیت پاداش خوبان و جریمۀ بدکاران را ندارد. از طرفی نیز پروردگار، پاداش و عقاب را، علاوه بر عظمتش که اینجا گنجایش آن را ندارند، چون ابدی است، از آنجا که می فرماید:

پاداش و جریمه را ابدی قرار داده است و کرۀ زمین محدود است و نمی شود انسان هایی که اینجا خلق می شوند و به انتخاب خودشان، دیندار یا بی دین می شوند را ابدی قرار دهد.

لذا بعد از این دنیا، دنیای دیگری را قرار می دهد که آن دنیا، هم گنجایش پاداش و عذاب و هم گنجایش ابدیت را دارد. بسیاری از اعمال است که عمل کننده، امکان رسیدن به پاداش آن را در این دنیا ندارد.

یکی از زیباترین، بهترین و برترین اعمال، جهادِ با زبان و اسلحه در برابر دشمن، شیاطین و طاغوت است، که اوج این جهاد، در کربلا اتفاق افتاد. این هفتاد و دو نفر

ص:215

بنا بر ارزیابی خود حضرت ابی عبدالله علیه السلام ، بی بدیل بودند و در گذشته و آینده نیز بی نظیرند. شهید شدند، یعنی بین روح و بدن آنها جدایی افتاد و پروردگار می خواهد اجر این جهاد را بدهد، به چه کس بدهد؟ آنها که در دنیا نیستند؟ بر فرض که سایر اعمال آنها را پاداش می داد، اما شهادت آنها بی پاداش می ماند و خدا اعطای پاداش را بر خود واجب کرده است.

وجوب اعطای پاداش از سوی خدا

در آیات قرآن این وجوب به خوبی قابل درک است؛ مانند این که در سورۀ نساء می فرماید:

« وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهٰاجِراً إِلَی اللّٰهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللّٰهِ وَ کٰانَ اللّٰهُ غَفُوراً رَحِیماً » (1)

این هفتاد و دو نفر چنین کاری کردند؛ در مسیر هجرت به سوی خدا، به مرگ برخورد کردند. مرگی به صورت شهادت.« عَلَی اللّٰهِ * »یعنی بر خدا واجب است که پاداش این ها را بدهد و خدا اهل خلف وعده نیست، که منکر وعده اش شود و می فرماید:

« إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُخْلِفُ الْمِیعٰادَ » (2)

بعد از این بزرگواران، قبل از اسلام و بعد از اسلام نیز خیلی افراد بوده اند که شهید شدند، اما مزدشان را نبودند که بگیرند، بلکه باید جایی بروند که بتوان مزد آنان را داد. اگر کاری به آیات قرآن و روایات نداشته باشیم، بر اساس نظام عالم و تعقل صحیح، ما قیامت را پیدا می کنیم؛ اگر خدا نیز نگفته بود که قیامتی هست، خود ما بر اساس نظام حکیمانه و عالمانه واندیشۀ خودمان، این سؤال برای ما مطرح می شد که مزد خوبی ها و جریمه بدی های ما چه می شود؟

ص:216


1- (1)) - نساء (4) : 100؛ «و کسی که از خانه خود به قصد مهاجرت به سوی خدا و پیامبرش بیرون رود ، سپس مرگ او را دریابد ، مسلماً پاداشش بر خداست ؛ و خدا همواره بسیار آمرزنده و مهربان است .»
2- (2)) - آل عمران (3) : 9؛ «مسلماً خدا خلف وعده نمی کند.»

علت برپایی قیامت

1- محدودیت دنیا

نظام آفرینش به ما می گوید: هیچ خیر و سیر صحیحی در این عالم بدون نتیجه نمی ماند. انسان ها نیز بدنۀ همین عالم و نظام هستند، بیگانه که نیستند، بلکه جزء همین نظام هستند، پس باید خوبی های آنها حتماً به پاداش برسد و زشتی هایشان نیز حتماً به جریمه برسد. و این قطعی است.

این دنیا نیز گنجایش پاداش عظیم و عذاب عظیم را ندارد، چون هر دو طرف کلمۀ عظیم دارد؛ اجر عظیم، عذاب عظیم. این عظیم را نمی توانیم درک کنیم.

پاداش و عذاب نیز ابدی است.

در اینجا نمی شود که خدا هر کس را که می آفریند، او را به صورت ابدی نگاه دارد، چون این دنیا جا ندارد. اگر می خواست از زمان آدم علیه السلام همه را نگاه دارد، جا نداشت. پس انسان را به عالم بعد انتقال می دهد و در آنجا مثل اینجا که این نظام را برپا کرده است، نظامی را برپا می کند که زمان برای بشر در آن، ابدیت داشته باشد تا گنجایش اجر و عذاب را داشته باشد.

2- ناهماهنگی جزا و عمل در دنیا

جای عذاب خیلی از مجرمین در اینجا نیست. در کتاب هایی که در شوروی سابق نوشته شده بود، بعضی ها توانستند از آن چارچوب بیرون آمده و اوضاع آنجا را بنویسند. یکی از آنها دفتردار استالین (1) بوده که همیشه با او همراه بوده است. کتابی نوشته است به نام «مرگ استالین»، در این کتاب خواندم که استالین در ایامی که رئیس حکومت شوروی بود، مخالفینش را می کشت. دفتردارش می گوید: مقداری که ما خبردار شدیم، او در مدت حاکمیت خود، بیست میلیون نفر را کشته است.

ص:217


1- (1)) - استالین؛ ژزف چوگاشویلی سیاستمدار و رهبر روسیه شوروی (گرجستان 1879 - 1953 م) او از زعمای انقلاب کبیر روسیه و از همکاران لنین است. او نخست به سمت دبیر کل حزب کمونیست برگزیده شد و درسال 1941 با هیتلر مخالف شد تا در جنگ جهانی دوم باکمک انگلیس و آمریکا باآلمان به جنگ پرداخت. وی مدتها با قدرت و استبداد کامل بر روسیه و شوروی حکومت راند. فرهنگ فارسی معین (اعلام): 133/5.

اگر خدا بخواهد اینجا به او جریمه بدهد، نهایت جریمه اش این است که او را بکشند. این «اَلنَّفْسَ بِالنَّفْسِ » می شود (1)؛ یکی برابر یکی، اما بقیۀ بیست میلیون نفر چطور؟ قتل آنها جریمه ندارد؟ این ظلم است و خدا در قرآن می فرماید:

« وَ أَنَّ اللّٰهَ لَیْسَ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِیدِ » (2)

خدای متعال می فرماید: من یار مظلوم هستم، هر که می خواهد باشد.

« فَقَدْ جَعَلْنٰا لِوَلِیِّهِ سُلْطٰاناً » (3)

معاویه، این همه مظلوم را کشت، هیتلر یازده سال بر آلمان حکومت داشت و حدود سیزده میلیون نفر را بی علت کشت. رضاخان، صدام، آمریکا با بمب اتمی در ژاپن، عموی ناصرالدین شاه که استاندار کردستان و شیراز بود، به نام فرهاد میرزا (4) در احوالات خودش نوشته است: من در ایامی که در کردستان و فارس بودم، هفتصد نفر را کشتم. یا دزدی هایی که چند میلیارد اموال مملکت را می برند.

3- انتقام خدا از ظالم

این دل های سوخته را چه کسی باید جواب بدهد؟ تمام نظام هستی، نظام حکمت و عدالت است. نمی شود که فقط خیمۀ حیات بشر ظلم باشد و کسی کار به ظالم نداشته باشد؟ اصلاً چنین چیزی نمی شود که ما صد در صد جدای از نظام هستی باشیم و هیچ جا ظلم نباشد و هر چه ظلم شود، کسی کاری به ظالم نداشته باشد.

« وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ اللّٰهَ غٰافِلاً عَمّٰا یَعْمَلُ الظّٰالِمُونَ » (5)

خدا از عملکرد ستمگران غافل نیست. گریبان ستمکار آخر به دست خدا می افتد.

ما کیفیت عذاب را نمی بینیم، فقط می دانیم که خدا راجع به ستمکاران،

ص:218


1- (1)) - اشاره به سوره مائده آیه 45؛ «و ما در تورات بر بنی اسرائیل لازم و مقرّر داشتیم که [در قانون قصاص ] جان در برابر جان ، و چشم در مقابل چشم ، و بینی به عوض بینی ، و گوش به جای گوش ، و دندان در برابر دندان ، و زخم ها را قصاصی است . و هر که از آن قصاص گذشت کند ، پس آن گذشت کفّاره ای برای [ خطاها و معاصیِ ] اوست . و آنان که بر طبق آنچه خدا نازل کرده داوری نکنند ، هم اینانند که ستمکارند .»
2- (2)) - آل عمران (3) : 182؛ «وگرنه خدا به بندگان ستمکار نیست.»
3- (3)) - اسراء (17) : 33؛ «برای وارثش تسلّطی بر قاتل [ جهت خونخواهی ، دیه و عفو ] قرار داده ایم .»
4- (4)) - فرهاد میرزا؛ معتمد الدوله پسر عباس میرزا ولیعهد فتحعلیشاه (1233 - 1305 ه . ق) شاهزاده به حکومت خوزستان و لرستان و فارس منصوب شد. و در سال 1290 از جانب ناصرالدین شاه که عازم فرنگ بود به نیابت سلطنت در تهران رسید. سپس سفر به مکه نمود و شرح سفر خود را در کتابی به نام هدایه السبیل نوشته است. قبراو در قسمت شرقی مزار کاظمین معروف به باب فرهادی است. فرهنگ فارسی معین (اعلام): 1995/6.
5- (5)) - ابراهیم (14) : 42؛ «و خدا را از آنچه ستمکاران انجام می دهند، بی خبر مپندار.»

رباخواران، قاتلان، می گوید:

« حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصْلَوْنَهٰا فَبِئْسَ الْمَصِیرُ » (1)

جهنم برای این ها کافی است، یعنی شما نگران نباشید، من انتقام کل مظلومین را از آنان می گیرم، ولی ما نمی دانیم که کیفیت آن چگونه است و در قیامت چه بلایی بر سر ستمکاران می آید و چه سفره ای برای پاکان پهن می کنند؟

این مطالب نیاز به اثبات با آیات قرآن و روایات دارد و گذشته از اثبات مسأله، به تجربه ثابت شده است، البته تعداد تحقق این حقیقت بسیار کم است، ولی پیش آمده است و ما از کسانی می شنویم، یا از قلم کسانی می بینیم که فوق العاده مورد اعتماد هستند، یعنی شخصیت های ردۀ اول شیعه هستند.

عظمت شخصیتی مرحوم ملا احمد نراقی

مرحوم ملا احمد نراقی (2) - که در هفتاد جلد کتابی که نوشته ام، از آثار او خیلی استفاده کرده ام - شخصیتی بلند مرتبه و کم نظیر است. دویست سال پیش در شهر کاشان که دارالمؤمنین بود زندگی می کرد، کاشان شهر کوچکی بود که همه همدیگر را می شناختند و فضای خیلی سنگینی بر شهر حاکم بود.

آن زمان کاشان، شهر بسته ای بود و اصلاً سفر از آنجا صورت نمی گرفت، چون جاده ای نبود. به مرحوم نراقی گفتند: منبری برو. او مجتهد جامع الشرایط، فیلسوف، حکیم، شاعر و عارف بود. در بیش از دوازده علم متخصص بود. به تنهایی یک کتابخانه بود و عظمتی داشت.

در آن مسجدی که بنا شد منبر برود، مردم فهمیدند که چنین دریایی از حکمت، فلسفه، دین، دانش و علم می خواهد منبر برود. روی جلد کتاب های شیخ انصاری نوشته اند: خاتم المجتهدین، یعنی بعد از او هر کس مجتهد است، نان خور اوست و

ص:219


1- (1)) - مجادله (58) : 8؛ «دوزخ برای آنان کافی است، در آن وارد می شوند، و بد بازگشت گاهی است.»
2- (2)) - علامه محقق شیخ احمد نراقی کاشانی (متوفای 1245) فرزند مرحوم حاج ملا محمد مهدی نراقی از اجله علما و فقهای شیعه و اعلم علماء عصر خویش بوده، که علاوه بر علوم شرعیه در سایر فنون و فضایل و مراتب ذوق و عرفان احاطه تام داشته و اشعار هم با تخلص صفائی می سروده است. صاحب روضات الجنات می فرماید: از تخلص او به صفائی علو منزلت وی در مقامات اهل معرفت مخفی نیست. ملااحمد نراقی تألیفات زیادی در فقه و اصول و موضوعات دیگر دارد که از جمله آنها معراج السعادة که ترجمه جامع السعادة پدرش ملا مهدی نراقی است. مرحوم شیخ مرتضی انصاری به مدت چهارسال از محضر ایشان بهره مند گردیده و از شاگردان بنام ایشان بوده اند. ملااحمد نراقی در سال 1245 قمری مانند پدر خویش در سن 60 سالگی رحلت نمود.

مطلب جدیدی ندارد. حضرت امام وقتی از شیخ انصاری می خواست اسم ببرد، می گفت: شیخ اعظم. در احوالات شیخ نوشته اند که: تالی تلو معصوم است، ایشان اهل دزفول یا شوشتر بود.

از مرحوم شیخ وقتی می پرسند: این همه مایۀ علمی را از کجا آوردی؟ می گوید:

از چهارسالگی که در کاشان، خدمت نراقی بودم. چون او در زمان ریاست علمی مرحوم سید محمدباقر شفتی به اصفهان رفته بود و یک سال آنجا ماند، اما گفت: من در این شهر استفادۀ علمی نکردم. بعد با پدرش به نجف رفت، مدتی در نجف بود، گفت: من آنجا نیز استفادۀ علمی نکردم. تا بعد شنید که عالمی در کاشان است.

رفت تا ببیند او چه می گوید؟ آدمی که خودش مجتهد بود و در مرز مرجع تقلید شدن بود، رفت ببیند که ملااحمد نراقی کیست و چه می گوید؟ وقتی به کاشان رفت، چهار سال، به طور مداوم ماند و به دزفول نرفت، از کاشان بیرون نرفت.

مرحوم نراقی چنین انسانی بود.

مرحوم نراقی از پله های منبر بالا رفت، نشست، نگاهی به جمعیت کرد و گریه کرد. بعد از روی منبر بلند شد که پایین بیاید. کل منبرش همین بود. گفت: مردم! پدران ما اگر زنده شوند و در بین ما بیایند و اوضاع ما را ببیند، ما را کافر می دانند.

اکنون اگر مرحوم نراقی زنده شود و بخواهد برای ما منبر برود، چه می گوید؟

مکاشفۀ برزخی مرحوم نراقی

ایشان می فرماید: آن زمانی که در نجف درس می خواندم، روزی همسرم به من گفت: ملا احمد! در خانه چیزی برای خوردن نداریم. گفتم: باشد و بیرون آمدم.

اولیای خدا که از خدا ناراضی و گله مند نمی شوند. بنای دنیا همین است. کانال روزی بعضی از افراد کم است، بعضی نیز هستند که بیش از نیازشان به آنها می رسد.

و بعضی کانال روزی شان متوسط یا زیاد است.

ص:220

اما این ها ماندنی نیست. قرآن می گوید:

« وَ تِلْکَ الْأَیّٰامُ نُدٰاوِلُهٰا بَیْنَ النّٰاسِ » (1)

زندگی، پول و حکومت می چرخد، یک روز در دست توست و یک روز در دست دیگری. مرحوم نراقی گفت: من از خانه بیرون آمدم تا برای اهل خانه چیزی بگیرم، اما بعد گفت: برای لقمه ای نان، من ملا احمد به حرم امیرالمؤمنین علیه السلام بروم، خجالت دارد. من بروم و به علی علیه السلام بگویم که زن و بچه ام گرسنه هستند، علی علیه السلام کسی بود که برای افطار شب ماه رمضان او، شیر و نمک و نان گذاشتند، به دخترش گفت: شیر را بردار. او خودش با وجود علی بودن، ذره ای نان جو و نمک بیشتر نداشت، با این حال من به حرم بروم و بگویم: علی جان! نان، گوشت، نخود و لوبیای ما را بده؟ ابداً من چنین جسارتی به امیرالمؤمنین علیه السلام نمی کنم. بر سر قبر پدرم می روم و به او می گویم.

بر سر قبر پدرم در وادی السلام رفتم. پدرش - ملا مهدی - از خودش خیلی مهم تر است. این ملا مهدی، پسر کارگر شهرداریِ نراق بود. نمی دانم که کارگر چقدر نور داشته است که پسرش ملا مهدی شد و نوه اش ملا احمد؟ این کارگرها را باید خاک کف پایشان را بردارند و کسی که مرض گرفته، یک ذره اش را در آب بریزند و به بیمار بدهند، تا شفا پیدا کند.

گفت: سر قبر پدرم نشستم، به او گفتم: پدر!من آبرو دارم، بچه هایم گرسنه هستند و هیچ چیزی نداریم، شما می توانید فکری به حال ما کنید؟ می فرماید: وقتی با پدرم حرف زدم، صحنه عوض شد؛ دیگر قبرستان، وادی السلام، نجف و حرم امیرالمؤمنین علیه السلام در کار نبود. فقط خودم را در باغی دیدم که نه سر دارد و نه انتها و نه دیواری. هر چهار طرف تا چشم کار می کند باغ است.

صدای پای پدرم از ساختمانی که از قصرهای شاهان جهان زیباتر بود آمد:

ص:221


1- (1)) - آل عمران (3) : 140؛ «و ما این روزها [ یِ پیروزی و ناکامی ] را [ به عنوان امتحان ] در میان مردم می گردانیم.»

احمد! داخل شو! صدا و درد دلت را شنیدم، می دانم که گرسنه هستید. این نصف کیسه برنج اینجا را به تو می دهم، برو و مشکل گرسنگی خود و خانواده ات را حل کن. کیسه را برداشتم، باز صحنه عوض شد؛ دوباره دیدم که در وادی السلام هستم و حرم پیدا است. کیسه را زیر عبا گذاشتم و به خانه آمدم.

چقدر جالب است که کسی تا برزخ برود و برگردد، اما مغرور نشود. خدا عالَمی به نام برزخ دارد که اسمش را در قرآن برده است. گفت: ما درد دل کردیم و چند دقیقه ما را به برزخ راه دادند و چیزی به ما دادند و برگشتیم. برنج را آوردم و به همسرم دادم. چند ماهی خوردیم.

روزی همسرم گفت: ملا احمد! این برنج را از کجا آوردی؟ گفتم: چرا؟ گفت:

برای این که چهار ماه داریم می خوریم، ولی کم نمی شود. نعمت بهشت کم نمی شود:

« لاٰ مَقْطُوعَةٍ وَ لاٰ مَمْنُوعَةٍ » (1)

قطع و منع نمی شود.

گفت: تو چه کار داری که از کجا آورده ام؟ مگر قرآن نمی گوید:

« إِنَّ اللّٰهَ هُوَ الرَّزّٰاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ » (2)

ما نان خور خدا هستیم، پس خدا به ما داده است. آن قدر اصرار کرد تا قضیه را گفت. بعد همسرم رفت و بعد از چند دقیقه برگشت. گفت: دیگر کیسۀ برنج نیست.

گفتم: چه کار داشتی که از کجا آمده است؟

امنیت مؤمنین در قیامت

خدا صد اسم برای قیامت گذاشته است، اما برای ملا احمد، قیامت چه قیامتی است، و برای شراب خوار و اهل فسق و فجور چگونه قیامتی؟ برای شیخ انصاری

ص:222


1- (1)) - واقعه (56) : 33؛ «که پایان نپذیرد و ممنوع نشود.»
2- (2)) - ذاریات (51) : 58؛ «بی تردید خدا خود روزی دهنده و صاحب قدرت استوار است.»

چه قیامتی است؟ برای شما مردم مؤمن، نمازخوان، روزه گیر، اجتناب کننده از گناه، برای شما چه قیامتی است؟ برای فاسد و فتنه گر و مفسد و دزد، قیامت «فزع اکبر» است:

قیامت فزع اکبر است، یعنی وحشتی که فوق آن پیدا نمی شود، به گونه ای که قلب می خواهد از ترس تکه تکه شود. اما برای ما اسم دیگری دارد. مردم مؤمن را در قیامت، در فضای «فزع اکبر» نمی برند. برای ما چه روزی است؟

« الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمٰانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولٰئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ » (1)

از قبر که در می آیید، اوضاع را که می بینید، لذت می برید.

روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله هست که شما اهل آن هستید:

«ولایة علی بن ابی طالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی» (2)شما در روز قیامت، کنار علی علیه السلام قرار می گیرید و آن روز برای شما روز امن است. اما برای عده ای «یَوْمَ الْحَسْرَةِ » و برای عده ای «یوم اَلْفَزَعُ الْأَکْبَرُ» است.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:223


1- (1)) - انعام (6) : 82؛ «کسانی که ایمان آوردند و ایمانشان را به ستمی [ چون شرک ] نیامیختند ، ایمنی [ از عذاب ] برای آنان است ، و آنان راه یافتگانند .»
2- (2)) - بحار الأنوار: 246/39، باب 87، حدیث 1؛ «النبی صلی الله علیه و آله عن جبرئیل عن میکائیل عن إسرافیل عن اللوح عن القلم قال یقول الله عز و جل ولایة علی بن أبی طالب حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی.» تأویل الآیات الظاهرة: 99؛ «أبی جعفر علیه السلام فی قوله عز و جل یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً قال السلم ولایة أمیر المؤمنین و ولایة أولاده (صلوات الله علیهم أجمعین) علی بن أبی طالب عن النبی صلوات الله علیهم أجمعین عن جبرائیل عن میکائیل عن إسرافیل عن اللوح عن القلم قال یقول الله تبارک و تعالی ولایة علی بن أبی طالب حصنی و من دخل حصنی أمن ناری.» مناقب، ابن شهر آشوب: 101/3؛ «الرضا علیه السلام عن آبائه علیه السلام عن النبی عن جبرئیل عن میکائیل عن إسرافیل علیه السلام عن اللوح عن القلم قال یقول الله تعالی ولایة علی بن أبی طالب حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی قال الرضا بشروطها و أنا من شروطها.»

پی نوشت ها

16 نفحات رحمانی

اشاره

فرصت های خاص در زندگی

تهران، حسینیه مکتب النبی

رمضان 1383

ص:224

ص:225

ص:226

ص:227

ص:228

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله موعظه های بسیار مهمی به مردم می فرمودند که بخش مهمی از این موعظه ها، مربوط به ایامی است که در مدینه بوده اند و از اسلام ریشه گرفته بود. اکثر مردم مدینه فرهنگ خدا را قبول کرده بودند و هر پنج وعده نماز جماعت برپا می شد. گرفتارهایی که در مکه داشتند، دیگر نبود. آنها راحت تر، بهتر و در امنیت بیشتری می توانستند بینش، دانش و علم خود را به مردم منتقل کنند.

یکی از نصیحت های ایشان این بود:

«الا و انّ لربّکم فی أیّام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها» (1)ای مردم! از جانب پروردگار شما، در روزگاری که زندگی می کنید، هر چند سالی که هر کدام از عمر سهم دارید، فرصت هایی هست، نگذارید این فرصت ها از دست شما برود.

حضرت صلی الله علیه و آله در روایات دیگر به بعضی از فرصت ها اشاره می کنند که اگر از دست بروند، نه جایگزین دارند، نه قابل جبران است و نه مانندش برمی گردد.

فرصتی که جایگزین، مثل و جبران ندارد و وقتی از دست برود، در حقیقت بخشی

ص:229


1- (1)) - بحار الأنوار: 221/68، باب 66، حدیث 30؛ «النبی صلی الله علیه و آله إن لربکم فی أیام دهرکم نفحات ألا فتعرضوا لها.» عوالی اللئالی: 118/4، حدیث 188؛ «قال علیه السلام إن لربکم فی أیام دهرکم نفحات ألا فتعرضین لها بکثرة الاستعداد.»

از سعادت انسان از دست رفته است و دیگر نیز نمی شود آن را برگرداند و در دنیا و آخرت غصّه و حسرتش را می خورد.

به نظر رسول خدا صلی الله علیه و آله ، مجموع آنچه که در اختیار انسان است و تمامش از طرف پروردگار است، خود انسان مولّد آن نیست، بلکه مجموعه ای از صنعت و نعمت پروردگار که از باب محبت و لطف در اختیار بندگانش قرار داده است و در کنار هر نعمت و فرصتی، راه مصرف، به کارگیری و به منفعت رساندن آن را به ما تعلیم داده است.

نعمت و فرصت گفتار

یکی از این فرصت ها و نعمت ها، فرصتِ گفتن است. این فرصت، همیشه در اختیار انسان نیست. چه بسا انسان دچار بیماری سختی شود و از سخن گفتن بیافتد.

خیلی ها دچار مرضی شدند و دیگر نتوانستند حرف بزنند. حتی گلوی خود را عمل جراحی کردند، اما توان گفتار از آنها سلب شده بود.

دوستی داشتم که پانزده سال آخر عمرش از زبان افتاد. مقوایی را به او داده بودند که حروف الفبا روی این مقوا چسبیده بود. وقتی کاری داشت، این حروف الفبا را به یکدیگر می چسباند، تا جمله ای بشود که با آن جمله مطلبش را برساند و حرف و نیتش را بازگو کند.

این فرصتِ گفتن اگر در دایرۀ چند برنامه قرار گیرد، غیر از این برنامۀ طبیعی که همگی داریم، چون در برنامۀ طبیعی، حرف زدن های روزمرۀ ما در رابطه با ظاهر زندگی ما است و حرف های طبیعی پرونده را سنگین و سبک نمی کند. البته به شرطی که در حرف های طبیعی، حرف دروغ، تهمت و غیبت و مانند آن نباشد.

منهای این حرف های طبیعی، اگر این فرصت گفتار و بیان، در موارد تعلیم قرآن قرار بگیرد؛ با هنرمندی و محبت، هفته ای چند جلسه در خانه، خانواده ام را جمع

ص:230

کنم و چند آیه به آنها یاد بدهم که اگر این کار را بکنم، از نظر پیغمبر صلی الله علیه و آله ، معلم قرآن محسوب می شوم.

مقام معلم قرآن در قیامت

در روز قیامت، در میان صف اولین و آخرین، معلم قرآن در صف اولین است، یعنی با ارزش ترین انسان های امت، کسی است که عنوان معلمی دارد. وقت زیادی لازم ندارد، جلسۀ قرآن نیز زیاد است. قرآن را یاد بگیرید، چون یادگرفتن قرآن آسان است. آسان بودن فراگرفتن قرآن نیز از جانب خدا قرار داده شده است:

« وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ » (1)

من قرآن را آسان قرار دادم تا با چند جلسه آن را بتوانید یاد بگیرید.

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

از زمانی که قرآن نازل گردید پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله برای ما مرتب جلسه می گذاشت و آیه ها را به ما یاد می داد، معنی آنها را می فرمود و از ما می خواست که عمل کنیم.

کسی که معلم قرآن از دنیا برود، تمام برزخ و قیامتش غرق در نور است. به قدری معلم قرآن ارزش دارد که امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

«اهل القرآن اهل الله و خاصته» (2)

اهل قرآن، معلم، دانش آموز کلاس قرآن و عمل کنندۀ قرآن، اهل خدا و عبد ویژۀ خدا هستند.

این فرصتی است که ما می توانیم از حرف زدن، بیان و گفتار، مقداری را خرج کتاب خدا کنیم، به خصوص در ماه مبارک رمضان که ثواب خواندن، یاد دادن و یاد گرفتن قرآن قابل ارزیابی نیست.

ص:231


1- (1)) - قمر (54) : 17؛ «و یقیناً ما قرآن را برای پند گرفتن آسان کردیم، پس آیا پند گیرنده ای هست؟»
2- (2)) - غرر الحکم: 111، حکمت 1987.

فرصت بی نظیر ماه مبارک رمضان

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

در ماه مبارک رمضان خداوند «یضاعف اللّه فیه الحسنات» (1) شما عمل صالح را که انجام می دهید، خداوند متعال هر عمل خیر را به عنوان چند میلیون کار خوب حساب می کند.

فرصت دیگر برای ایامی که انسان زبان گویایی دارد و می تواند حرف بزند، امر به معروف است. این که از خود، خانواده، رفیق، شریک و مشتری هایش شروع کند و کارهای پسندیده را برای آنها توضیح دهد. معروف، یعنی آنچه که مورد پسند خدا است. آنها را تشویق کند که به این خوبی ها آراسته شوید. این در عالم تجارت است، چنان که قرآن می گوید:

« یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلیٰ تِجٰارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذٰابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجٰاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ بِأَمْوٰالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ * یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ یُدْخِلْکُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ وَ مَسٰاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنّٰاتِ عَدْنٍ ذٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ » (2)

این تجارت را القاء کنید و از طریق قرآن ثابت کنید. نگویید که ما علمش را نداریم. همین مطالبی که از طریق منبرها شنیده اید، این ها علم است.

کارهای پسندیده و خیر را می دانید، پس مردم را وادار به خیر و خوبی کنید. این شدنی است. وقتی با کسی گرم صحبت و دوستی می شوید، جذب محبت شما می شوند و در فضای محبت می توانید به او بگویید: این کار را بکن، آن کار را نکن! او نیز قبول می کند. هنر عشق و محبت، تحریک و هدایت است.

اکر کسی بتواند با مردم صمیمی شود و مایۀ عشق را تحریک کند و بعد بگوید:

ص:232


1- (1)) - وسائل الشیعة: 19/8، باب 1، حدیث 10015؛ «رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ شَهْرَ رَمَضَانَ یُضَاعِفُ اللَّهُ فِیهِ الْحَسَنَاتِ إِلَی أَنْ قَالَ إِنَّ شَهْرَکُمْ هَذَا لَیْسَ کَالشُّهُورِ إِنَّهُ إِذَا أَقْبَلَ إِلَیْکُمْ أَقْبَلَ بِالْبَرَکَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ إِذَا أَدْبَرَ عَنْکُمْ أَدْبَرَ بِغُفْرَانِ الذُّنُوبِ هَذَا شَهْرٌ الْحَسَنَاتُ فِیهِ مُضَاعَفَةٌ وَ أَعْمَالُ الْخَیْرِ فِیهِ مَقْبُولَةٌ مَنْ صَلَّی مِنْکُمْ فِی هَذَا الشَّهْرِ رَکْعَتَیْنِ یَتَطَوَّعُ بِهِمَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ.» روضة الواعظین: 2/ 339 - 340؛ «قال رسول الله صلی الله علیه و آله إن شهر رمضان یضاعف الله فیه الحسنات و یمحو فیه السیئات و یرفع فیه الدرجات من تصدق فی هذا الشهر بصدقة غفر الله له و من أحسن فیه إلی ما ملکت یمینه غفر الله له و من کظم فیه غیظه غفر الله له و من أحسن فیه خلقه غفر الله له و من وصل فیه رحمه غفر الله له ثم قال علیه السلام إن شهرکم هذا لیس کالشهور إنه إذا أقبل إلیکم أقبل بالبرکة و الرحمة و إذا أدبر عنکم أدبر بغفران الذنوب هذا شهر الحسنات فیه مضاعفة و أعمال الخیر فیه مقبولة من صلی منکم فی هذا الشهر لله تعالی رکعتین یتطوع بهما غفر الله له ثم قال علیه السلام إن الشقی حق الشقی من خرج منه هذا الشهر و لم یغفر ذنوبه فحینئذ یخسر حین یفوز المحسنون بجواز الرب الکریم.»
2- (2)) - صف (61) : 10 - 12؛ «ای اهل ایمان ! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذابی دردناک نجات می دهد ؟ * به خدا و پیامبرش ایمان آورید ، و با اموال و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید ؛ این [ ایمان و جهاد ] اگر [ به منافع فراگیر و همیشگی آن ] معرفت و آگاهی داشتید ، برای شما [ از هر چیزی ] بهتر است ؛ * تا گناهتان را بیامرزد ، و شما را در بهشت هایی که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است و خانه های پاکیزه در بهشت های جاویدان ، درآورد ؛ این است کامیابی بزرگ .»

بیا این کار را بکن، به طور قطع او انجام می دهد. این مسألۀ روانی دقیقی است؛ که با عشق و محبت، خیلی از دردها را می شود علاج کرد؛ بخل، حسد، آلودگی به گناه.

در مسیر غلط نیز همین طور است؛ که متأسفانه گاهی این تحریک و تصفیه در راه شیطان به کار گرفته می شود.

وحدت روح با عشق

میثم تمار یک روستاییِ ایرانی بود. هیچ کس نیز او را نمی شناخت. فردی فقیر بود و چیزی نداشت. غلام و برده یک پیرزن بود. روزی همراه اربابش می رفت، وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام نیز از رو به رو می آمد. اولین باری بود که علی علیه السلام و میثم همدیگر را می دیدند.

به گونه ای امیرالمؤمنین علیه السلام جلو آمدند که آن زن متوجه شد که باید بایستد.

ایستادند. حضرت به میثم فرمود: اسم شما چیست؟ میثم به این چهره نگاهی کرد، مجذوب این اقیانوس محبت شد، گفت: میثم. فرمود: نه، این اسم اصلی تو نیست، تو در خانه ای که به دنیا آمدی، مادرت نام تو را سالم گذاشته است، مگر این نیست؟

گفت: آری، من بچه بودم، مرا سالم صدا می کردند. آن خانم متوجه شد که این غلام عاشق حضرت شده است. لذا گفت: علی جان! من این غلام را آزاد کردم. او عاشق امیرالمؤمنین علیه السلام شد. عشق علی علیه السلام ، چه آتشی به جان میثم زد که تمام درون میثم را سوزاند و میثم یک علیِ کوچک شد. در کنار امیرالمؤمنین علیه السلام عالِم بزرگی شد.

روزی امیرالمؤمنین علیه السلام به مغازۀ میثم آمد. او خرما فروش بود. حضرت فرمود:

میثم! بیا برویم قدم بزنیم. به قدری با هم صمیمی شدند که روزی میثم دید که امیرالمؤمنین دارد می آید و دستش را روی پیشانی خود گذاشته است، عرض کرد:

آقاجان! حال شما چطور است؟ فرمود: سرم خیلی درد می کند؟ عرض کرد:

ص:233

آقاجان! چرا؟ فرمود: برای این که دیشب سر تو درد گرفته بود؛ به قدری این دو روح به هم اتصال داشتند که وقتی او سرش درد می گیرد، سر علی علیه السلام نیز درد می گرفت. (1)

ز راه نسبت حق روح با روح

این ها دیگر به گونه ای شده بودند که شاعر می گوید:

من کیم لیلی، لیلی کیست من هردو یک روحیم اندر دو بدن (2)

یعنی عشق، ملاک وحدت است.

وحدت روحی پیامبر صلی الله علیه و آله با خدا

به قدری پیغمبر صلی الله علیه و آله عاشق خدا بود که اعلام فرمود:

«من رآنی فقد رای الحق» (3)

هر کس مرا ببیند، خدا را دیده است.

اما خدا نکند که این نعمت عشق را انسان در جادۀ انحرافی بیاندازد، می رود تا از جهنم سر در می آورد. هر چه دیگران می گویند که نرو، این کار را نکن، خدا، محرم و نامحرم، قانون شرع، حلال و حرام دارد، او می گوید: دنیا و آخرت من فقط این دختر است. طرف مقابل او نیز انسان جلف، پوچ و بی سواد است.

عشق در جهت مثبت، انسان را به خدا می رساند، اما در جهت منفی، وی را تحویل جهنم می دهد. ولی هر کسی که از راه غلط برگردد و توبه کند خدا او را می بخشد، فرقی ندارد. دیگر عمل تو از «حرّ بن یزید ریاحی» که سنگین تر نبود. او هفتاد و چند نفر را که یکی از آنها امام حسین علیه السلام بود به کشتن داد، اما خدا او را

ص:234


1- (1)) - میثم تمار؛ ابن یحیی ابو سالم ازموالی و غلامان زنی ازبنی اسد بوده وحضرت علی علیه السلام اورا خرید و آزاد کرد. سپس نزد حضرت ازاجله اصحاب گردید و با شغل خرما فروشی درکوفه اقامت نمود. میثم از ایرانیهای مقیم کوفه و مدافعان فدایی ولایت امیرمومنان بوده وسرانجام عبید الله بن زیاد اورا ده روز قبل ازورود امام حسین به عراق به شهادت رساند. (لغت نامۀ دهخدا- میثم تمار) الغارات، ثقفی: 796/2 - 799؛ بحار الأنوار: 343/41 - 345، باب 114؛ «أحمد بن الحسن المیثمی قال کان میثم التمار مولی علی علیه السلام عبدا لامرأة من بنی أسد فاشتراه علی علیه السلام و أعتقه و قال له ما اسمک قال سالم فقال إن رسول الله صلی الله علیه و آله أخبرنی أن اسمک الذی سماک به أبوک فی العجم میثم قال صدق الله و رسوله و صدقت هو اسمی قال فارجع إلی اسمک و دع سالما و نحن نکنیک به فکناه أبا سالم قال و قد کان أطلعه علی علیه السلام علی علم کثیر و أسرار خفیة من أسرار الوصیة فکان میثم یحدث ببعض ذلک فیشک فیه قوم من أهل الکوفة و ینسبون علیا علیه السلام فی ذلک إلی المخرفة و الإیهام و التدلیس حتی قال له یوما بمحضر من خلق کثیر من أصحابه و فیهم الشاک و المخلص یا میثم إنک تؤخذ بعدی و تصلب فإذا کان الیوم الثانی ابتدر منخراک و فمک دما حتی تخضب لحیتک فإذا کان الیوم الثالث طعنت بحربة فیقضی علیک فانتظر ذلک و الموضع الذی تصلب فیه علی دار عمرو بن حریث إنک لعاشر عشرة أنت أقصرهم خشبة و أقربهم من المطهرة یعنی الأرض و لأرینک النخلة التی تصلب علی جذعها ثم أراه إیاها بعد ذلک بیومین فکان میثم یأتیها فیصلی عندها و یقول بورکت من نخلة لک خلقت و لی بنت فلم یزل یتعاهدها بعد قتل علی علیه السلام حتی قطعت فکان یرصد جذعها و یتعاهده و یتردد إلیه و یبصره و کان یلقی عمرو بن حریث فیقول له إنی مجاورک فأحسن جواری فلا یعلم عمرو ما یرید فیقول له أترید أن تشتری دار ابن مسعود أم دار ابن حکیم قال و حج فی السنة التی قتل فیها فدخل علی أم سلمة رضی الله عنها فقالت له من أنت قال عراقی فاستنسبته فذکر لها أنه مولی علی بن أبی طالب علیه السلام فقالت أنت هیثم قال بل أنا میثم فقالت سبحان الله و الله لربما سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یوصی بک علیا فی جوف اللیل فسألها عن الحسین بن علی علیه السلام فقالت هو فی حائط له قال أخبریه أنی أحببت السلام علیه و نحن ملتقون عند رب العالمین إن شاء الله و لا أقدر الیوم علی لقائه و أرید الرجوع فدعت بطیب فطیبت لحیته فقال لها أما إنها ستخضب بدم قالت من أنبأک هذا قال أنبأنی سیدی فبکت أم سلمة و قالت إنه لیس بسیدک وحدک هو سیدی و سید المسلمین أجمعین ثم ودعته فقدم الکوفة فأخذ و أدخل علی عبید الله بن زیاد و قیل له هذا کان من آثر الناس عند أبی تراب قال ویحکم هذا الأعجمی قالوا نعم فقال له عبید الله أین ربک قال بالمرصاد قال قد بلغنی اختصاص أبی تراب لک قال قد کان بعض ذلک فما ترید قال إنه لیقال إنه قد أخبرک بما سیلقاک قال نعم إنه أخبرنی أنک تصلبنی عاشر عشرة و أنا أقصرهم خشبة و أقربهم من المطهرة قال لأخالفنه قال ویحک کیف تخالفه إنما أخبر عن رسول الله صلی الله علیه و آله و أخبر رسول الله صلی الله علیه و آله عن جبرئیل و أخبر جبرئیل عن الله فکیف تخالف هؤلاء أما و الله لقد عرفت الموضع الذی أصلب فیه أین هو من الکوفة و إنی لأول خلق الله ألجم فی الإسلام بلجام کما یلجم الخیل فحبسه و حبس معه المختار بن أبی عبیدة الثقفی فقال میثم للمختار و هما فی حبس ابن زیاد إنک تفلت و تخرج ثائرا بدم الحسین علیه السلام فتقتل هذا الجبار الذی نحن فی سجنه و تطأ بقدمک هذا علی جبهته و خدیه فلما دعا عبید الله بن زیاد بالمختار لیقتله طلع البرید بکتاب یزید بن معاویة إلی عبید الله یأمره بتخلیة سبیله و ذلک أن أخته کانت تحت عبد الله بن عمر بن الخطاب فسألت بعلها أن یشفع فیه إلی یزید فشفع فأمضی شفاعته فکتب بتخلیة سبیل المختار علی البرید فوافی البرید و قد أخرج لیضرب عنقه فأطلق و أما میثم فأخرج بعده لیصلب و قال عبید الله لأمضین حکم أبی تراب فیه فلقیه رجل فقال له ما کان أغناک عن هذا یا میثم فتبسم و قال لها خلقت و لی غذیت فلما رفع علی الخشبة اجتمع الناس حوله علی، باب عمرو بن حریث فقال عمرو لقد کان یقول إنی مجاورک و کان یأمر جاریته کل عشیة أن تکنس تحت خشبته و ترشه و تجمر بمجمرة تحته فجعل میثم یحدث بفضائل بنی هاشم و مخازی بنی أمیة و هو مصلوب علی الخشبة فقیل لابن زیاد قد فضحکم هذا العبد فقال ألجموه فألجم فکان أول خلق الله ألجم فی الإسلام فلما کان فی الیوم الثانی فاضت منخراه و فمه دما فلما کان فی الیوم الثالث طعن بحربة فمات و کان قتل میثم قبل قدوم الحسین علیه السلام العراق بعشرة أیام.»
2- (3)) - مولوی.
3- (4)) - بحار الأنوار: 234/58، باب 45، حدیث 1؛ «رسول الله صلی الله علیه و آله قال من رآنی فی منامه فقد رآنی لأن الشیطان لا یتمثل فی صورتی و لافی صورة أحد من أوصیائی و لا فی صورة أحد من شیعتهم و إن الرؤیا الصادقة جزء من سبعین جزءا من النبوة.»

بخشید.

از فرصت گفتار برای امر به معروف استفاده کنید. محبت خیلی کارهای سخت را برای ما آسان می کند. وقتی که صمیمی شدید و احساس کردید که عشق طرف را تحریک کرده اید، او را وادار به کار پسندیده و معروف کنید. وقتی شما با کسی صمیمی شدید، از فرصت گفتار برای امر به معروف و نهی از منکر و هدایت می توانید استفاده کنید. این سفارش پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله است.

«الا و ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرّضوا لها»

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:235

پی نوشت ها

17 تربیت خانوادگی

اشاره

وراثت و تأثیر آن

تهران، حسینیه مکتب النبی

رمضان 1383

ص:236

ص:237

ص:238

ص:239

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

از آیات و روایات استفاده می شود که پدر و مادر نسبت به فرزند حق عظیمی را به عهده دارند، چه اختیاری و چه غیر اختیاری. (1) رابطۀ پدر و مادر با فرزند، رابطۀ مولد برق با لامپ است. خود لامپ به خودی خود نور و روشنایی ندارد، بلکه نور و انرژی از محل تولید، به لامپ منتقل می شود.

قرآن مجید می فرماید:

فرزند در ابتدای امر، نطفه ای در صلب پدر است بدون این که پدر در این زمینه اختیاری داشته باشد، نیروهای مادی و معنوی خودش را به آن نطفه انتقال می دهد. (2)روزی که اسلام این مطلب را به عنوان حقیقتی الهی و طبیعی برای مردم گفت، هیچ مکتب علمی در جهان به این مطلب حتی اشاره نکرده بود. بعد از قرن هجدهم، با تحقیقات، مطالعات و ابزار علمی این معنا در اروپا بیان شد که بحثی علمی در این زمینه حالت محوری پیدا کرد به نام «ژن و ژنتیک» که در هر نطفه ای وجود دارد و عامل وراثت است، یعنی مایه های مادی وجود پدر و مادر را به فرزندان انتقال داده، واسطۀ بین فرزند و پدر و مادر است.

ص:240


1- (1)) - اشاره به آیات: بلد (90) : 3 - 4؛ «و سوگند به پدر و آنچه زاده است ؛ * همانا ما انسان را در رنج و زحمت آفریدیم .» اسراء (17) : 23؛ «و پروردگارت فرمان قاطع داده است که جز او را نپرستید ، و به پدر و مادر نیکی کنید ؛ هرگاه یکی از آنان یا دو نفرشان در کنارت به پیری رسند [ چنانچه تو را به ستوه آورند ] به آنان اف مگوی و بر آنان [ بانگ مزن و ] پرخاش مکن ، و به آنان سخنی نرم و شایسته [ و بزرگوارانه ] بگو .» عنکبوت (29) : 8؛ «انسان را دربارۀ پدر و مادرش به نیکی کردن سفارش کرده ایم ؛ و اگر آن دو نفر تلاش کنند تا بر پایۀ جهالت و نادانی [ وبدون معرفت و دانش که روشنگر حقایق است ] چیزی را شریک من قرار دهی ، از آنان اطاعت مکن . بازگشت شما فقط به سوی من است ، پس شما را به آنچه همواره انجام می داده اید ، آگاه می کنم .» وسائل الشیعة: 505/21، باب 106؛ «باب جُمْلَةٍ مِنْ حُقُوقِ الْوَالِدَیْنِ الْوَاجِبَةِ وَ الْمَنْدُوبَةِ فِی حَیَاتِهِمَا وَ بَعْدَ مَوْتِهِمَا.» بحار الأنوار: 22/71، باب 2؛ «برالوالدین و الأولاد و حقوق بعضهم علی بعض و المنع من العقوق.» مشکاة الأنوار: 158، فصل 4؛ «عشر فی حقوق الوالدین و برهما.»
2- (2)) - اشاره به آیات: مومنون (23) : 12 - 14؛ «و یقیناً ما انسان را از [ عصاره و ]چکیده ای از گِل آفریدیم ، * سپس آن را نطفه ای در قرارگاهی استوار [ چون رحم مادر ] قرار دادیم . * آن گاه آن نطفه را علقه گرداندیم ، پس آن علقه را به صورت پاره گوشتی درآوردیم ، پس آن پاره گوشت را استخوان هایی ساختیم و بر استخوان ها گوشت پوشاندیم ، سپس او را با آفرینشی دیگر پدید آوردیم ؛ پس همیشه سودمند و بابرکت است خدا که نیکوترین آفرینندگان است .» و سورۀ حج (22) : 5 اشاره به مطلب مذکور دارد.

ص:241

اشارۀ پیامبر صلی الله علیه و آله به اهمیت وراثت

وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله با آن دید و بصیرتی که داشتند، در آن زمان به این ژن، در ضمن اتفاق غیر منتظره برای خانواده ای اشاره کرده اند.

جریان از این قرار بود که جوانی با همسرش، هر دو سفید پوست، زیبا چهره، بعد از ازدواج، بچه دار شدند، ولی بچۀ آنها رنگ پوستش سیاه بود. البته شوهر می دانست که همسرش خوب، باوقار و اهل دین است و نمی شد به این زن بدگمان شد که بچه ای که به دنیا آورده است، از مرد دیگری باشد.

جوان گفت: با هم خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله می رویم و این مشکل را با ایشان در میان می گذاریم که من به همسرم اطمینان دارم، اما بچۀ به دنیا آمده سیاه است. یا رسول الله! این مسأله واقعاً برای این خانواده سنگین است.

پیامبر صلی الله علیه و آله خیلی طبیعی فرمودند: این طفل از خودتان است (1) و این جملۀ معروف را آن روز فرمودند: «العرق دسّاس» (2) عرب زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله کلمۀ دسّاس را می فهمیدند که چیست. دسّاس یعنی واسطۀ انتقال.

کلمۀ دسّاس در لغت این گونه معنا شد: «العرق تنتقل صفات الآباء و الامهات الی الاولاد» (3) چیزی در نطفۀ بشر است که پیامبر صلی الله علیه و آله اسم آن را عِرْق گذاشت و اروپایی ها ژن نامیدند. بعد حضرت فرمودند: در چند نسل گذشته تو، پدر یا مادری بوده که سیاه چهره بوده و رنگ پوست این بچه به واسطۀ عرق به بچۀ تو منتقل شده است. در امر رنگ پوست، شکل و امور مادی، این مسأله حقیقت دارد.

تأکید قرآن به پاکی والدین حضرت مریم علیها السلام

در اوایل سورۀ آل عمران، پروردگار عالم حکایت حضرت مریم علیها السلام مادر حضرت مسیح علیه السلام را که می خواهد تعریف کند، وی را همراه با پدر ذکر می کند؛

ص:242


1- (1)) - مستدرک الوسائل: 196/15، باب 76، حدیث 17995؛ «عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ أَقْبَلَ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَذِهِ بِنْتُ عَمِّی وَ أَنَا فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ حَتَّی عَدَّ عَشَرَةَ آبَاءٍ وَ هِیَ فُلَانَةُ بِنْتُ فُلَانٍ حَتَّی عَدَّ عَشَرَةَ آبَاءٍ وَ لَیْسَ فِی حَسَبِی وَ لَافِی حَسَبِهَا حَبَشِیٌّ وَ إِنَّهَا وَضَعَتْ هَذَا الْحَبَشِیَّ فَأَطْرَقَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله طَوِیلًا ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ إِنَّ لَکَ تِسْعَةً و تِسْعِینَ عِرْقاً وَ لَهَا تِسْعَةً وَ تِسْعِینَ عِرْقاً فَإِذَا اشْتَمَلَتِ اضْطَرَبَتِ الْعُرُوقُ وَ سَأَلَ اللَّهَ عز و جل کُلُّ عِرْقٍ مِنْهَا أَنْ یَذْهَبَ الشَّبَهُ إِلَیْهِ قُمْ فَإِنَّهُ وَلَدُکَ وَ لَمْ یَأْتِکَ إِلَّا مِنْ عِرْقٍ مِنْکَ أَوْ عِرْقٍ مِنْهَا قَالَ فَقَامَ الرَّجُلُ وَ أَخَذَ بِیَدِ امْرَأَتِهِ وَ ازْدَادَ بِهَا وَ بِوَلَدِهَا عَجَباً.»
2- (2)) - مکارم الأخلاق: 197؛ «الصادق علیه السلام قال: تزوجوا فی الحجز الصالح فإن العرق دساس» نهج الفصاحة: حدیث 564؛ «أنظرفی أیّ نصاب تضع ولدک فإنّ العرق دساس.» نهج الفصاحة: حدیث 3146؛ «النّاس معادن و العرق دسّاس و أدب السّوء کعرق السّوء.» المحجه البیضاء: 93/3؛ «وقال صلی الله علیه و آله تخیروا لنطفکم فان العرق دساس.» علل الشرائع: 95/1، باب 85، حدیث 4؛ «أمیر المؤمنین علیه السلام قال تعتلج النطفتان فی الرحم فأیتهما کانت أکثر جاءت تشبهها فإن کانت نطفة المرأة أکثر جاءت تشبه أخواله و إن کانت نطفة الرجل أکثر جاءت تشبه أعمامه و قال تحول النطفة فی الرحم أربعین یوما فمن أراد أن یدعو الله عز و جل ففی تلک الأربعین قبل أن تخلق ثم یبعث الله ملک الأرحام فیأخذها فیصعد بها إلی الله عز و جل فیقف منه حیث یشاء الله فیقول یا إلهی أذکر أم أنثی فیوحی الله عز و جل ما یشاء و یکتب الملک ثم یقول یا إلهی أشقی أم سعید فیوحی الله عز و جل من ذلک ما یشاء و یکتب الملک فیقول إلهی کم رزقه و ما أجله ثم یکتبه و یکتب کل شیء یصیبه فی الدنیا بین عینیه ثم یرجع به فیرده فی الرحم فذلک قول الله عز و جل مٰا أَصٰابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لٰافِی أَنْفُسِکُمْ إِلّاٰ فِی کِتٰابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهٰا.»
3- (3)) - المنجد (ماده دس) : «العرق دسّاس ای انّ اخلاق الآباء تتّصل الی الابناء» النهایة فی غریب الحدیث (ماده دسس) : فیه (استجیدوا الخال فإن العرق دساس) أی دخال، لأنه ینزع فی خفاء ولطف. دسه یدسه دسا إذا أدخله فی الشی بقهر وقوة.

« وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرٰانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهٰا فَنَفَخْنٰا فِیهِ مِنْ رُوحِنٰا » (1)

می توانست اسم پدر حضرت مریم علیها السلام را نبرد، اما ممکن است کسی بگوید:

خدای متعال می گفت: مریم، مادر مسیح و به پسر نسبتش می داد، اما چرا او را به قبل - پدر - نسبت داده، گفت: بنت عمران؟

و همچنین حضرت مریم علیها السلام را به مادر نسبت داده است، در آن آیه ای که مادر حضرت مریم علیها السلام به خدا گفت:

« رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مٰا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً » (2)

این که حضرت مریم علیها السلام را به پدر و مادرش نسبت می دهد، اهمیت و نقش عظیم وراثت را بیان می کند و حضرت مریم علیها السلام را به تنهایی مورد تحلیل و تجزیۀ تربیتی قرار نمی دهد، چون پدر و مادر نقش عظیمی در آن دارند.

اتفاقاً یهودی های زمان مریم علیها السلام - از طریق پیغمبران گذشته به این معنا آگاه شده بودند، چون هیچ امتی به اندازه بنی اسرائیل، پیغمبر در میانشان مبعوث به رسالت نشد. خدا برای امت اسلام یک پیامبر فرستاد، شاید حدود نصف انبیا برای آنها مبعوث به رسالت شدند.

آنها از نقش پدر و مادر در تربیت یا بی تربیتی اولاد خبر داشتند. قرآن مجید نیز آگاهی آنها را خبر می دهد. این ها زمانی که آمدند و عیسی علیه السلام را دیدند که تازه به دنیا آمده بود، همه می دانستند که حضرت مریم علیها السلام شوهر نکرده است. شهر نیز کوچک بود و عمران چهرۀ معروفی بود، مادرش نیز زن بسیار والایی بود.

آمدند به حضرت مریم علیها السلام گفتند:

« مٰا کٰانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ مٰا کٰانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا » (3)

ای مریم! پدرت انسان بدی نبود، ما او را می شناسیم. مادرت نیز با کسی رابطۀ نامشروع نداشته، زن پاکدامنی است، پس این بچه را از کجا آورده ای؟ یعنی از تو

ص:243


1- (1)) - تحریم (66) : 12؛ «و [ نیز ] مریم دختر عمران [ را مثل زده است ] که دامان خود را پاک نگه داشت و در نتیجه از روح خود در او دمیدیم»
2- (2)) - آل عمران (3) : 35؛ «پروردگارا ! برای تو نذر کردم که آنچه را در شکم خود دارم [ برای خدمت خانه تو از ولایت و سرپرستی من ] آزاد باشد ،»
3- (3)) - مریم (9) : 28؛ «ای خواهر هارون ! نه پدرت مرد بدی بود و نه مادرت بدکاره بود [ این طفل را از کجا آورده ای ؟ ].»

باور کردنی نیست که با این پدر و مادر، با مردی غریبه ارتباطی داشته و این بچه به دنیا آمده باشد.

خدا به حضرت مریم علیها السلام فرموده بود: قبل از این که یهودی ها بیایند تا با تو حرف بزنند، به ایشان بگو: من اجازه ندارم که امروز سؤال کسی را جواب دهم. لذا اصلاً با یهودی ها حرف نزن و فقط به گهواره اشاره کن، بگو: اگر می خواهید بدانید که بچه از کجا آمده است، از خودش بپرسید. به گهواره اشاره کرد؛

« فَأَشٰارَتْ إِلَیْهِ قٰالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کٰانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا » (1)

این ها نیز عصبانی شدند، خیال کردند که حضرت مریم علیها السلام آن ها را مسخره کرده است، لذا با تعجب و خشم گفتند: عجب داستانی است! خودش دهانش را بسته و حرف نمی زند، می گوید: با این بچۀ یک روزه حرف بزنید.

محصول دامان پاک حضرت مریم علیها السلام

ناگهان از درون گهواره صدا بلند شد و جواب داد که:

من عبدالله هستم، عبد زنا نیستم، من از گناه به وجود نیامده ام، بلکه به وجود آمدۀ مستقیم الله هستم.

شما فکر بدی کرده اید. مگر شما نمی دانید که مادر من کیست؟ قرآن می گوید:

« قٰالَ إِنِّی عَبْدُ اللّٰهِ آتٰانِیَ الْکِتٰابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا * وَ جَعَلَنِی مُبٰارَکاً أَیْنَ مٰا کُنْتُ » (2)

به قدری حضرت مریم علیها السلام در پاکدامنی و سلامت نفس بود که نتیجۀ پاکدامنی او این شد که من با دم الهی خود، حضرت مسیح علیه السلام را در رحم او قرار دادم.

یقین بدانید ای پدران و مادران! که در روز قیامت نسبت به کم کاری در تربیت فرزندان؛ آشنا کردن فرزندان با خدا، قرآن و آداب الهی و انسانی، مورد محاکمه قرار

ص:244


1- (1)) - مریم (19) : 29؛ «پس مریم به نوزاد اشاره کرد [ که از او بپرسید . ] گفتند: چگونه با کودکی که در گهواره است ، سخن بگوییم ؟ !»
2- (2)) - مریم (19) : 30 - 31؛ «گفت: بی تردید من بنده خدایم، به من کتاب عطا کرده و مرا پیامبر قرار داده است. * و هر جا که باشم بسیار بابرکت و سودمندم قرار داده.»

خواهید گرفت.

اولین حق والدین بر فرزند

حدیثی از امیرالمؤمنین علیه السلام بشنوید:

«حق الولد علی الوالد أن یحسّن اسمه» (1)

حق واجب پدر بر فرزند در این چند حرف است؛ اول: زمانی که به دنیا آمد، اسم های زشت و اسامی دشمنان خدا را بر فرزندش نگذارد، بلکه نام نیک برای او انتخاب کند.

به قدری انتخاب نام مهم است که پدر و مادر امیرالمؤمنین علیه السلام تا سه روز برای مولود کعبه اسم انتخاب نکردند. گویا منتظر بودند که کسی مافوق آنها برای این مولود اسم انتخاب کند. در حال طواف کعبه، ابوطالب متوجه شد که صفحه ای مقابل روی او افتاد. نفهمید که این صفحه را چه کسی انداخته است، ولی فکر کرد چیزی که در این صفحه نوشته شده است، نکند اسم خدا باشد؟ آن را برداریم که زیر دست و پا نماند.

وقتی برداشت، دید که این نوشته را به او و همسرش نوشته اند و با این جمله شروع شده است:

خصّصتما بالولد الزکی والطاهر المطهر الرضی

ای ابوطالب و فاطمۀ بنت اسد! من در بین مردم عالم شما را انتخاب کردم که این فرزند پاک و پاکیزۀ امین را به شما بدهم، اما این که منتظر نام گذاری او هستید، خودم اسم او را انتخاب کرده ام. (2)پروردگار سه هزار اسم دارد که هزار اسم او در دعای جوشن کبیر است و هزار اسم نزد انبیا علیهم السلام بوده و هزار اسم دیگر نیز نزد خود پروردگار است که هیچ کس

ص:245


1- (1)) - نهج البلاغه: حکمت 399.
2- (2)) - بحار الأنوار: 99/35، باب 3، حدیث 33؛ «جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنْ مِیلَادِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقَالَ آهِ آهِ سَأَلْتَ عَجَباً یَا جَابِرُ عَنْ خَیْرِ مَوْلُودٍ وُلِدَ فِی شِبْهِ الْمَسِیحِ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ عَلِیّاً نُوراً مِنْ نُورِی وَ خَلَقَنِی نُوراً مِنْ نُورِهِ وَ کِلَانَا مِنْ نُورِه نُوراً وَاحِداً وَ خَلَقَنَا مِنْ قَبْلِ أَنْ یَخْلُقَ سَمَاءً مَبْنِیَّةً وَ لَاأَرْضاً مَدْحِیَّةً أَوْ طُولًا أَوْ عَرْضاً أَوْ ظُلْمَةً أَوْ ضِیَاءً أَوْ بَحْراً إِلَی هَوَاءٍ بِخَمْسِینَ أَلْف عَامٍ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ عز و جل سَبَّحَ نَفْسَهُ فَسَبَّحْنَاهُ وَ قَدَّسَ ذَاتَهُ فَقَدَّسْنَاهُ وَ مَجَّدَ عَظَمَتَهُ فَمَجَّدْنَاهُ فَشَکَرَ اللَّهُ تَعَالَی ذَلِکَ لَنَا فَخَلَقَ مِنْ تَسْبِیحِیَ السَّمَاءَ فَسَمَکَهَا وَ الْأَرْضَ فَبَطَحَهَا وَ الْبِحَارَ فَعَمَّقَهَا وَ خَلَقَ مِنْ تَسْبِیحِ عَلِیٍّ الْمَلَائِکَةَ الْمُقَرَّبِینَ فَکُلَّمَا سَبَّحَتِ الْمَلَائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ مُنْذُ أَوَّلِ یَوْمٍ خَلَقَهَا اللَّهُ عز و جل إِلَی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةَ فَهُوَ لِعَلِیٍّ وَ شِیعَتِهِ یَا جَابِرُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی عز و جل نَقَلَنَا فَقَذَفَ بِنَا فِی صُلْبِ آدَمَ فَأَمَّا أَنَا فَاسْتَقْرَرْتُ فِی جَانِبِهِ الْأَیْمَنِ وَ أَمَّا عَلِیٌّ فَاسْتَقَرَّ فِی جَانِبِهِ الْأَیْسَرِ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ عز و جل نَقَلَنَا مِنْ صُلْبِ آدَمَ فِی الْأَصْلَابِ الطَّاهِرَةِ فَمَا نَقَلَنِی مِنْ صُلْبٍ إِلَّا نَقَلَ عَلِیّاً مَعِی فَلَمْ نَزَلْ کَذَلِکَ حَتَّی أَطْلَعَنَا اللَّهُ تَعَالَی مِنْ ظَهْرٍ طَاهِرٍ وَ هُوَ ظَهْرُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ ثُمَّ نَقَلَنِی عَنْ ظَهْرٍ طَاهِرٍ وَ هُوَ عَبْدُ اللَّهِ وَ اسْتَوْدَعَنِی خَیْرَ رَحِمٍ وَ هِیَ آمِنَةُ فَلَمَّا أَنْ ظَهَرْتُ ارْتَجَّتِ الْمَلَائِکَةُ وَ ضَجَّتْ وَ قَالَتْ إِلَهَنَا وَ سَیِّدَنَا مَا بَالُ وَلِیِّکَ عَلِیٍّ لَانَرَاهُ مَعَ النُّورِ الْأَزْهَر یَعْنُونَ بِذَلِکَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله فَقَالَ اللَّهُ عز و جل فَأَقِرُّوا أَنِّی أَعْلَمُ بِوَلِیِّی وَ أَشْفَقُ عَلَیْهِ مِنْکُمْ فَأَطْلَعَ اللَّهُ عز و جل عَلِیّاً مِنْ ظَهْرٍ طَاهِرٍ وَ هُوَ خَیْرُ ظَهْرٍ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ بَعْدَ أَبِی وَ اسْتَوْدَعَهُ خَیْرَ رَحِمٍ وَ هِیَ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ فَمِنْ قَبْلِ أَنْ صَارَ فِی الرَّحِمِ کَانَ رَجُلٌ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ وَ کَانَ زَاهِداً عَابِداً یُقَالُ لَهُ المثرم بْنُ رعیب بْنِ الشیقیان وَ کَانَ مِنْ أَحَدِ الْعُبَّادِ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ تَعَالَی مِائَتَیْنِ وَ سَبْعِینَ سَنَةً لَمْ یَسْأَلْهُ حَاجَةً حَتَّی إِنَّ اللَّهَ عز و جل أَسْکَنَ فِی قَلْبِهِ الْحِکْمَةَ وَ أَلْهَمَهُ لِحُسْنِ طَاعَتِهِ لِرَبِّهِ فَسَأَلَ اللَّهَ تَعَالَی أَنْ یُرِیَهُ وَلِیّاً لَهُ فَبَعَثَ اللَّهُ تَعَالَی لَهُ، بأبی طَالِبٍ فَلَمَّا بَصُرَ بِهِ المثرم قَامَ إِلَیْهِ وَ قَبَّلَ رَأْسَهُ وَ أَجْلَسَهُ بَیْنَ یَدَیْهِ . . . قَالَ جَابِرٌ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَوَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ فَقَدْ کَانَتِ الْعَرَبُ تَکْتُبُ هَذِهِ الْکَلِمَاتِ فَیَدْعُونَ بِهَا عِنْدَ شَدَائِدِهِمْ فِی الْجَاهِلِیَّةِ وَ هِیَ لَاتَعْلَمُهَا وَ لَاتَعْرِفُ حَقِیقَتَهَا حَتَّی وُلِدَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَلَمَّا کَانَ فِی اللَّیْلَةِ الَّتِی وُلِدَ فِیهَا عَلِیٌّ علیه السلام أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ وَ تَضَاعَفَتِ النُّجُومُ فَأَبْصَرَتْ قُرَیْشٌ مِنْ ذَلِکَ عَجَباً فَصَاحَ بَعْضُهُمْ فِی بَعْضٍ وَ قَالُوا إِنَّهُ قَدْ حَدَثَ فِی السَّمَاءِ حَادِثٌ أَ تَرَوْنَ مِنْ إِشْرَاقِ السَّمَاءِ وَ ضِیَائِهَا وَ تَضَاعُفِ النُّجُومِ بِهَا قَالَ فَخَرَجَ أَبُو طَالِبٍ وَ هُوَ یَتَخَلَّلُ سِکَکَ مَکَّةَ وَ مَوَاقِعَهَا وَ أَسْوَاقَهَا وَ هُوَ یَقُولُ لَهُمْ أَیُّهَا النَّاسُ وُلِدَ اللَّیْلَ فِی الْکَعْبَةِ حُجَّةُ اللَّهِ تَعَالَی وَ وَلِیُّ اللَّهِ فَبَقِیَ النَّاسُ یَسْأَلُونَهُ عَنْ عِلَّةِ مَا یَرَوْنَ مِنْ إِشْرَاقِ السَّمَاءِ فَقَالَ لَهُمْ أَبْشِرُوا فَقَدْ وُلِدَ هَذِهِ اللَّیْلَةَ وَلِیٌّ مِنْ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ عز و جل یَخْتِمُ بِهِ جَمِیعَ الْخَیْرِ وَ یَذْهَبُ بِهِ جَمِیعَ الشَّرِّ وَ یَتَجَنَّبُ الشِّرْکَ وَ الشُّبُهَاتِ وَ لَمْ یَزَلْ یَلْزَمُ هَذِهِ الْأَلْفَاظَ حَتَّی أَصْبَحَ فَدَخَلَ الْکَعْبَةَ وَ هُوَ یَقُولُ هَذِهِ الْأَبْیَاتَ: یَا رَبِّ رَبِّ الْغَسَقِ الدَّجِیِّ وَ الْقَمَرِ الْمُبْتَلِجِ الْمُضِیِّ بَیِّنْ لَنَا مِنْ حُکْمِکَ الْمَقْضِیِّ مَا ذَا تَرَی لِی فِی اسْمِ ذَا الصَّبِیِّ قَالَ فَسَمِعَ هَاتِفاً یَقُولُ: خُصِّصْتُمَا بِالْوَلَدِ الزَّکِیِّ وَ الطَّاهِرِ الْمُطَهَّرِ الرَّضِیِّ إِنَّ اسْمَهُ مِنْ شَامِخٍ عَلِیٍّ عَلِیٌّ اشْتُقَّ مِنَ الْعَلِیِّ فَلَمَّا سَمِعَ هَذَا خَرَجَ مِنَ الْکَعْبَةِ وَ غَابَ عَنْ قَوْمِهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَلَیْکَ السَّلَامُ إِلَی أَیْنَ غَابَ قَالَ مَضَی إِلَی المثرم لِیُبَشِّرَهُ بِمَوْلِدِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ کَانَ المثرم قَدْ مَاتَ فِی جَبَلِ لُکَامٍ لِأَنَّهُ عَهِدَ إِلَیْهِ إِذَا وُلِدَ هَذَا الْمَوْلُودُ أَنْ یَقْصِدَ جَبَلَ لُکَامٍ فَإِنْ وَجَدَهُ حَیّاً بَشَّرَهُ وَ إِنْ وَجَدَهُ مَیِّتاً أَنْذَرَه.»

نمی داند چیست و به کسی اعلام نکرده است. ما خبر نداریم که خداوند این اسم ها را چه زمانی برای خود انتخاب کرده است، اما در روایات هست که در این سه هزار اسم، اولین اسمی که برای خود انتخاب کرد، «علی» بود. (1)روی این صفحه نوشته شده بود که شما پدر و مادر، اسم این فرزند را علی بخوانید، چون من این اسم را از اسم خودم گرفته ام. این حق - «أن یحسّن اسمه» - بر پدران و مادران واجب است. روز قیامت بر فرزندان ایراد می گیرند که چرا اسم تو مانند کفار، یهودی ها، مسیحی ها و زرتشتی ها است؟

فرزندان شما نیز می گویند:

خدایا! آن زمانی که ما طفل بودیم، اسم ما را این گونه گذاشتند. ما از پدر و مادرمان چند شکایت داریم که یکی از آن ها همین است. آن ها را بخواهید و بپرسید که چرا این اسم را برای ما گذاشته اند؟ چرا مرا در مدرسۀ خوبی نگذاشتند؟ چرا مرا با خودشان در جلسات خوب نبردند؟ چرا در خانه راجع به تو برای من حرف نزدند؟ چرا قرآن و اهل بیت علیهم السلام را به من معرفی نکردند؟ چرا ما را جاهل نگهداشتند؟ نه حرف تو را زدند و نه گذاشتند که ما از تو خبردار شویم.

مسئولیت والدین در تربیت فرزند

پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

شش طایفه در قیامت بی محاکمه به جهنم می روند؛ یکی از آن شش طایفه، پدران و مادرانی هستند که مایۀ بی دینی فرزندشان بوده اند. (2) بعضی از این پدر و مادرها به من گفته اند فرزندمان از خوبی ها خیلی بدش می آید. این بچه مریض است و بهترین دکتر او پدر و مادرش هستند که باید مقداری هنر، محبت و نوازش به خرج دهند. خوبی ها را برای فرزند خود هزینه کنید تا تعلیم بگیرد و دلش عوض شود؛ «یا مقلب القلوب والابصار» (3) دل قابل عوض شدن است.

ص:246


1- (1)) - معانی الأخبار: 2، باب معنی الاسم، حدیث 2؛ «محمد بن سنان عن أبی الحسن الرضا علیه السلام قال سألته هل کان الله عز و جل عارفا بنفسه قبل أن یخلق الخلق قال علیه السلام نعم قلت یراها و یسمعها قال ما کان محتاجا إلی ذلک لأنه لم یکن یسألها و لا یطلب منها هو نفسه و نفسه هو قدرته نافذة فلیس یحتاج أن یسمی نفسه و لکنه اختار لنفسه أسماء لغیره یدعوه بها لأنه إذا لم یدع باسمه لم یعرف فأول ما اختار لنفسه العلی العظیم لأنه أعلی الأشیاء کلها فمعناه الله و اسمه العلی العظیم و هو أول أسمائه لأنه علی علا کل شیء.» الکافی: 112/1، باب ؛ حدوث الاسماء، حدیث 1؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلَقَ اسْماً بِالْحُرُوفِ غَیْرَ مُتَصَوَّتٍ وَ بِاللَّفْظِ غَیْرَ مُنْطَقٍ وَ بِالشَّخْصِ غَیْرَ مُجَسَّدٍ وَ بِالتَّشْبِیهِ غَیْرَ مَوْصُوفٍ وَ بِاللَّوْنِ غَیْرَ مَصْبُوغٍ مَنْفِیٌّ عَنْهُ الْأَقْطَارُ مُبَعَّدٌ عَنْهُ الْحُدُودُ مَحْجُوبٌ عَنْهُ حِسُّ کُلِّ مُتَوَهِّمٍ مُسْتَتِرٌ غَیْرُ مَسْتُورٍ فَجَعَلَهُ کَلِمَةً تَامَّةً عَلَی أَرْبَعَةِ أَجْزَاءٍ مَعاً لَیْسَ مِنْهَا وَاحِدٌ قَبْلَ الآْخَرِ فَأَظْهَرَ مِنْهَا ثَلَاثَةَ أَسْمَاءٍ لِفَاقَةِ الْخَلْقِ إِلَیْهَا وَ حَجَبَ مِنْهَا وَاحِداً وَ هُوَ الِاسْمُ الْمَکْنُونُ الْمَخْزُونُ فَهَذِهِ الْأَسْمَاءُ الَّتِی ظَهَرَتْ فَالظَّاهِرُ هُوَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ سَخَّرَ سُبْحَانَهُ لِکُلِّ اسْمٍ مِنْ هَذِهِ الْأَسْمَاءِ أَرْبَعَةَ أَرْکَانٍ فَذَلِکَ اثْنَا عَشَرَ رُکْناً ثُمَّ خَلَقَ لِکُلِّ رُکْنٍ مِنْهَا ثَلَاثِینَ اسْماً فِعْلًا مَنْسُوباً إِلَیْهَا فَهُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ الْمَلِک الْقُدُّوسُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لَاتَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لَانَوْمٌ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ الْحَکِیمُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ الْمُقْتَدِرُ الْقَادِرُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْبَارِئُ الْمُنْشِیُ الْبَدِیعُ الرَّفِیعُ الْجَلِیلُ الْکَرِیمُ الرَّازِقُ الْمُحْیِی الْمُمِیتُ الْبَاعِثُ الْوَارِثُ فَهَذِهِ الْأَسْمَاءُ وَ مَا کَانَ مِنَ الْأَسْمَاءِ الْحُسْنَی حَتَّی تَتِمَّ ثَلَاثَ مِائَةٍ وَ سِتِّینَ اسْماً فَهِیَ نِسْبَةٌ لِهَذِهِ الْأَسْمَاءِ الثَّلَاثَةِ وَ هَذِهِ الْأَسْمَاءُ الثَّلَاثَةُ أَرْکَانٌ وَ حَجَبَ الِاسْمَ الْوَاحِدَ الْمَکْنُونَ الْمَخْزُونَ بِهَذِهِ الْأَسْمَاءِ الثَّلَاثَةِ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَی قُلِ ادْعُوا اللّٰهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمٰنَ أَیًّا مٰا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمٰاءُ الْحُسْنیٰ.»
2- (2)) - وسائل الشیعة: 175/15، باب 3، حدیث 20226؛ «سَیِّدِ الْعَابِدِینَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام قَال:... وَ أَمَّا حَقُّ وَلَدِکَ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ مِنْکَ وَ مُضَافٌ إِلَیْکَ فِی عَاجِلِ الدُّنْیَا بِخَیْرِهِ وَ شَرِّهِ وَ أَنَّکَ مَسْئُول عَمَّا وُلِّیتَهُ مِنْ حُسْنِ الْأَدَبِ وَ الدَّلَالَةِ عَلَی رَبِّهِ عز و جل وَ الْمَعُونَةِ عَلَی طَاعَتِهِ فَاعْمَلْ فِی أَمْرِهِ عَمَلَ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ مُثَابٌ عَلَی الْإِحْسَانِ إِلَیْهِ مُعَاقَبٌ عَلَی الْإِسَاءَةِ إِلَیْه.»
3- (3)) - بحار الأنوار: 277/2، باب 9، حدیث 49.

پیغمبر صلی الله علیه و آله جمله ای درباره قلب دارند؛ دل، طبع زیر و رو شدن را دارد، مانند برگ درخت در بیابان که به محض این که نسیم می وزد، برگ زیر و رو می شود، (1)قلب نیز این گونه است. قلب با سخن، محبت، تعلیم و شرکت در جلسات خوب زیر و رو می شود.

مگر اشخاص بد در عالم چگونه خوب شدند؟ با دیدن و شنیدن. مگر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله با اجبار مردم عصر جاهلیت را به آن مؤمنان واقعی تبدیل کرد؟ پیغمبر زبان نرم به کار بست و آن ها نیز گوش دادند و این گونه قلب آنها زیر و رو شد و هدایت شدند. قلب در مقابل زبان های هنرمند هدایت، زیر و رو می شود.

شما برای خانوادۀ خود نرم و به صورت داستان از خوبی های امیرالمؤمنین علیه السلام تعریف کنید، بعد از چند جلسه به او بگویید: آیا علی علیه السلام را دوست داری؟ فوراً می گوید: آری، او انسان بزرگواری است که نمونه ندارد. وقتی که مخزن وجود او را به علی علیه السلام وصل کردی و او محب علی علیه السلام شد، بعد، از اخلاق، حکومت، برخورد، تواضع و علم بی نظیر علی علیه السلام را برای او بیان کن و به او بگو: بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله بالاتر از علی علیه السلام در عالم وجود ندارد.

معرفی الگوی مناسب برای تربیت

زمانی که علی علیه السلام حکومت، قدرت، ارتش، خزانه و مملکت در دست او بود، شبی تنها بیرون شهر کوفه می رفت، شخصی را دید که کنار مرکب خود نشسته و باز نیز از روی مرکب افتاده است. امام جلو آمد و سلام کرد. پرسید: چرا اینجا نشسته ای؟ او که علی علیه السلام را نمی شناخت، نگاه کرد، دید مردی است با پیراهن عربی وصله خورده. فکر کرد باربر و یا کارگر است.

گفت: بار این مرکب افتاده است و من نمی توانم آن را بلند کنم، نشسته ام که ببینم آیا کسی می آید که به من کمک کند. امام علیه السلام فرمودند: من تو را کمک می کنم. مرد تا

ص:247


1- (1)) - کنز العمال: 241/1، حدیث 1210؛ «رسولُ اللّه صلی الله علیه و آله : إنّما سُمِّیَ القَلبُ مِن تَقلُّبِهِ، إنّما مَثَلُ القلبِ مَثَلُ ریشَةٍ بالفَلاةِ تَعَلَّقَت فی أصلِ شَجَرةٍ تُقَلِّبُها الرِّیحُ ظَهرا لِبَطنٍ.» کنز العمال: 243/1، حدیث 1225؛ «رسولُ اللّه صلی الله علیه و آله : إنَّ للّه تعالی فی الأرضِ أوانِیَ، ألا وهِی القُلوبُ، فَأحَبُّها إلَی اللّه، أرَقُّها وأصفاها وأصلَبُها ؛ أرقُّها للإخوانِ، وأصفاها مِن الذُّنوبِ، وأصلَبُها فی ذاتِ اللّه.» مستدرک الوسائل: 302/5، باب 15، حدیث 5923؛ «عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام أَنَّ رَجُلًا أَتَی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنْ یَکُنْ لِأَحَدٍ قَلْبَانِ فَإِنَّ لِی قَلْبَیْنِ قَلْبٌ یَأْمُرُنِی بِأَنْ أُتَابِعَکَ وَ قَلْبٌ یَأْمُرُنِی أَنْ لَاأُتَابِعَکَ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أُعَلِّمُکَ شَیْئاً إِنْ أَنْتَ قُلْتَهُ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْکَ قَالَ بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ قُلِ اللَّهُمَّ أَنْتَ الرَّبُّ وَ أَنْتَ اللَّهُ وَ أَنْتَ الرَّحْمَنُ وَ أَنْتَ الرَّحِیمُ أَسْتَعِینُکَ عَلَی عَدُوِّی فَاحْبِسْهُ عَنِّی بِمَا شِئْتَ.» بحار الأنوار: 33/67 - 39، باب 44، حدیث 1؛ «أبی عبد الله علیه السلام قال ما من قلب إلا و له أذنان علی إحداهما ملک مرشد و علی الأخری شیطان مفتن هذا یأمره و هذا یزجره الشیطان یأمره بالمعاصی و الملک یزجره عنها و هو قول الله عز و جل عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمٰالِ قَعِیدٌ مٰا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلّاٰ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ.»

بلند شد، امیرالمؤمنین علیه السلام با یک دست بار را بلند کرد و روی مرکب گذاشت و فرمود: اکنون به هر کجا می خواهی بروی، برو، دیگر نمی افتد.

بعد همراه شدند. او به امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: شما به کجا می خواهی بروی؟ حضرت فرمودند: به کوفه: شما کجا می روید؟ من به یکی از روستاهای اطراف می روم. بر سر دوراهی که رسیدند، آن شخص به طرف روستای خود پیچید، دید امیرالمؤمنین علیه السلام دارد به دنبالش می آید، گفت آقا مگر نگفتید که به کوفه می روم؟ فرمود: آری، اما ادب دین ما اقتضا می کند که با هر کسی دوست شدیم، وقتی خواستیم جدا شویم، چند قدم او را بدرقه کنیم، من نیز دارم تو را بدرقه می کنم.

تعجب کرد که این چه دین خوبی است؟ تازه با ما رفیق شده است، اما چقدر مهربان است.

گفت: رفیق! تو خیلی خوب، گرم و با محبت هستی، می شود آدرس خود را در کوفه به من بدهی که اگر گذرمان به آنجا افتاد، بیاییم و تو راببینیم. فرمود: به مسجد کوفه بیا، من آنجا هستم. گفت: اگر به مسجد آمدم و تو نبودی؟ اسم خود را به من بگو تا از کسی بپرسم، تو را به من نشان دهد. فرمود: اسم من علی بن ابی طالب علیه السلام است. این شخص مسیحی بود، متوجه شد که این شخص رئیس مملکت است.

مبهوت شد. گفت: علی جان! مرا با دین خودتان آشنا کن و بعد برو، من با این اخلاق تو دیگر نمی خواهم مسیحی بمانم. (1)برای خانواده بگو: امیرالمؤمنین علیه السلام کانون محبت بوده است. اگر همرنگ علی علیه السلام شوید بهتر است، یا همرنگ دشمنان او؟ بگو: دلم می خواهد خودتان قضاوت کنید که روز قیامت شخص وارد شود، خدا بگوید: هر کس که همرنگ علی علیه السلام است، این طرف بیاید و هر کس همرنگ کفار است، آن طرف برود، شما چه می کنید؟

ص:248


1- (1)) - الکافی: 670/2، بَابُ حُسْنِ الصِّحَابَةِ وَ حَقِّ الصَّاحِبِ فِی السَّفَرِ، حدیث 5؛ بحار الأنوار: 53/41، باب 104، حدیث 5؛ «جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام صَاحَبَ رَجُلًا ذِمِّیّاً فَقَالَ لَهُ الذِّمِّیُّ أَیْنَ تُرِیدُ یَا عَبْدَ اللَّهِ قَالَ أُرِیدُ الْکُوفَةَ فَلَمَّا عَدَلَ الطَّرِیقُ بِالذِّمِّیِّ عَدَلَ مَعَهُ عَلِیٌّ فَقَالَ لَهُ الذِّمِّیُّ أَ لَیْسَ زَعَمْتَ تُرِیدُ الْکُوفَةَ قَالَ بَلَی فَقَالَ لَهُ الذِّمِّیُّ فَقَدْ تَرَکْتَ الطَّرِیقَ فَقَالَ قَدْ عَلِمْتُ فَقَالَ لَهُ فَلِمَ عَدَلْتَ مَعِی وَ قَدْ عَلِمْتَ ذَلِکَ فَقَالَ لَهُ عَلِیٍّ علیه السلام هَذَا مِنْ تَمَامِ حُسْنِ الصُّحْبَةِ أَنْ یُشَیِّعَ الرَّجُلُ صَاحِبَهُ هُنَیْئَةً إِذَا فَارَقَهُ وَ کَذَلِکَ أَمَرَنَا نَبِیُّنَا فَقَالَ لَهُ هَکَذَا قَالَ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ الذِّمِّیُّ لَاجَرَمَ أَنَّمَا تَبِعَهُ مَنْ تَبِعَهُ لِأَفْعَالِهِ الْکَرِیمَةِ وَ أَنَا أُشْهِدُکَ أَنِّی عَلَی دِینِکَ فَرَجَعَ الذِّمِّیُّ مَعَ عَلِیٍّ علیه السلام فَلَمَّا عَرَفَهُ أَسْلَمَ.»

اخلاق اسلامی، راه ترویج اسلام

این کار علی علیه السلام است، یعنی اخلاق و رفتار، انتقال دهندۀ اسلام است. در خانه کاری نکنید که فرزندان ما را ببینند، از اول با این فکر بزرگ شوند که پدر و مادرم چگونه مسلمان و شیعه ای هستند؟ اگر اسلام این است که اینها دارند، ما این اسلام را نمی خواهیم. اگر این باشد که خیلی خطرناک است و در قیامت ما را آزاد نمی کنند و راه نجات نداریم. همین درس را از علی علیه السلام بگیرید که ایشان با منش، رفتار، تواضع و کردارش انتقال دهندۀ فرهنگ خدا به دیگران است، هر چند که این طرفش، مسیحی باشد.

وقتی آن مسیحی برخورد علی علیه السلام را دید، ایستاد و گفت: مراباید مسلمان و دیندار کنی و با فرهنگ خدا آشتی دهی. همین درس از علی علیه السلام برای ما کافی است.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:249

پی نوشت ها

18 اغتنام فرصت

اشاره

سعادت و شقاوت در گرو فرصت ها تهران، حسینیه مکتب النبی

رمضان 1383

ص:250

ص:251

ص:252

ص:253

ص:254

ص:255

ص:256

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

از مقدمۀ روایتی که حاوی چهل مسألۀ فوق العاده مهم است، استفاده کردیم که وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله به آن مردی که آن مطلب را سؤال کرد و حضرت برای او چهل مسأله فرمودند، می خواستند بفهمانند که شما اگر راه نجات و سعادت می خواهید، باید فرصت هایی که در اختیارتان قرار داده شده است، غنیمت بشمارید.

فرصت را سرمایۀ الهی بدانید که پروردگار راه تجارت با این سرمایه را، به روی شما باز کرده و با هدایت پروردگار می توانیم در این عمر اندک و محدود، این فهرست ها را به عظیم ترین منافع و منفعت دائمی تبدیل کنیم. روشی که خود انبیا علیهم السلام ، ائمه و اولیای الهی داشتند که هرگز فرصتی را به بیهودگی و راه باطل از دست ندادند.

شما از طریق قرآن کریم به زندگی انبیا که مراجعه کنید، می بینید که انبیا علیهم السلام حتی تمام حوادث بسیار تلخ دوران عمر خود را به عنوان فرصتی خدایی نگاه کردند و با غنیمت دانستن آن فرصت ها، در مقام صابران قرار گرفتند.

این معنا را قرآن کریم بیان می کند؛ یا در مقام صالحان قرار گرفتند، یا در زمرۀ مقربان، چون تاریخ نشان می دهد که انسان بی علت و بی مایه به جایی نرسیده

ص:257

است.

همت بلند دار که مردان روزگار از همت بلند به جایی رسیده اند

تمجید پروردگار از غنیمت شمارندگان فرصت

به قدری برخوردهای اولیای خدا با فرصت ها زیبا و پرمنفعت بوده است که به خاطر همین برخوردها، پروردگار در قرآن با زیباترین اوصاف از آنها یاد کرده است.

این معنا در قرآن تقریباً در پانصد آیه هست که باید توضیح داده شود. برای نمونه آیه ای از سورۀ آل عمران را می خوانیم که خداوند در این آیۀ شریفه به بعضی از انبیا و برخی از دوستان واقعی انبیا که درگیر حوادث تلخ شدند اشاره می کند.

پروردگار عزیز عالم برخورد این ها را بیان می کند که چه برخورد زیبایی بوده است و از طریق همین برخورد زیبا، به نقطۀ عشق و عاشقی ملکوتی رسیدند. این عکس العمل پروردگار نسبت به این افراد است. آیه می فرماید:

« وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قٰاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمٰا وَهَنُوا لِمٰا أَصٰابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ وَ مٰا ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکٰانُوا » (1)

یعنی: چه بسیار از انبیای من که دشمن با آنها درگیر جنگ شد.

انبیا اهل جنگ نبودند و علاقه ای به جنگ نداشته و نمی خواستند که جنگ را شروع کنند، اما چه باید می کردند؟ در مقابل افراد متکبر، مغرور و منحرفی قرار گرفته بودند که نمی خواستند زیر بار حق بروند و در جامعۀ حق زندگی کنند.

اگر به انبیا می گفتند: ما نمی خواهیم به حرف شما گوش بدهیم و فرهنگ شما را نیز دوست نداریم، قرآن مجید می گوید:

« لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ » (2)

شما می خواهید در فرهنگ منحرف خود خوش باشید، باشد، ما نیز در فرهنگ

ص:258


1- (1)) - آل عمران (3) : 146؛ «چه بسا پیامبرانی که انبوهی دانشمندانِ الهی مسلک [ و کاملان در دینِ ] به همراه او با دشمنان جنگیدند ، پس در برابر آسیب هایی که در راه خدا به آنان رسید ، سستی نکردند و ناتوان نشدند و [ در برابر دشمن ] سر تسلیم و فروتنی فرود نیاوردند.»
2- (2)) - کافرون (109) : 6؛ «دین شما برای خودتان، و دین من برای خودم.»

خدایی خودمان خوش هستیم.

امام صادق علیه السلام وارد مسجدالحرام شدند که طواف کنند، چند نفر بی دین با سواد را دیدند. بی دین بی سواد، کاری به کار هیچ چیزی ندارد، مگر این که از بی دین باسواد فریب بخورد و به نفع هوای نفس او وارد معرکه شود. بی دین های با سواد خودشان کناری می نشینند و دیگران، به خصوص نسل جوان را جلو می اندازند. کاری که در تاریخ سابقه دارد. ولی در زندگی انبیا و ائمه علیهم السلام سابقه ندارد که نسلی را شستشوی مغزی بدهند و وادارشان کنند که به نفع و جهت شخصی آنها فریاد بکشند.

اما بی دین باسواد، طراح، طرّار، مکّار و حیله گر است و با همان حیله گری بخشی از نسل جامعه را می تواند معطّل خودش کند. در نهایت آن نسل متوجه می شوند که فریب خورده اند و جز ضرر، هیچ چیز نصیب آنها نشد.

هیچ وقت انبیا کاری به کار اسلحه نداشتند. دشمنان، جنگ را به انبیا تحمیل می کردند. ولی انبیا ایستادگی کردند، چرا؟ برای این که شهادت را زیباترین دروازه می دیدند که از این دروازه خارج می شوند و در آغوش رحمت خدا می روند و قرار می گیرند. خدا عاشق اهل صبر و استقامت است. آنهایی که به خاطر ارزش ها می ایستند و با دشمن معامله نکرده، ضعف نشان نمی دهند. اوج این مسأله را جریان کربلا، خوب نشان می دهد.

خیلی عجیب است. آنچه که در حادثۀ کربلا خیلی مهم است، مسألۀ شناخت این هفتاد و دو نفر از حق و ایستادن برای حق است و این که هر نفرشان یک دنیا معرفت بودند.

فرصت طلبی بچۀ نه ساله در کربلا

نوشته اند که: امام حسین علیه السلام کنار خیمه نشسته بودند. بعد از جنگ عمومی،

ص:259

صبح عاشورا که حدود پنجاه نفر شهید شدند و جنگ به جنگ یک نفره تبدیل شد.

امام نشسته بودند، دیدند که بچۀ نه ساله ای که باید در آغوش پدر و مادر باشد، از خیمه بیرون آمده، بند شمشیر را به گردنش بسته اند، چون به اندازه او نبوده که به کمرش ببندند. این بچه با نشاط به طرف میدان به راه افتاد. امام حسین علیه السلام به قمر بنی هاشم فرمودند: این بچه را برگردان. قمر بنی هاشم بچه را در آغوش گرفت، آورد و مقابل ابی عبدالله علیه السلام بر زمین گذاشت.

امام فرمودند: به کجا می روی، گفت: جنگ، فرمودند: برای چه؟ گفت: دفاع از شما، فرمودند: پدرت کیست؟ گفت: صبح کشته شد. حضرت فرمود: داغ پدرت برای خانواده ات کافی است، به خیمه برگرد. گفت: مادرم شمشیر را به گردنم بسته است و گفته: اگر برگردی، من از تو راضی نیستم. امام علیه السلام گریه کردند.

رفت و جنگید. نزدیک به ده نفر را هلاک کرد، اما دشمنان او را گرفتند و سرش را بریدند و به کنار خیمه ها پرت کردند. مادرش بیرون خیمه داشت تماشا می کرد.

می گفت: فاطمه جان! ما همین مقدار را داشتیم که برای حسین تو بدهیم. (1)زن وقتی بداند که فرصت را چگونه غنیمت بشمارد، به این مقام می رسد. این مکتب ما است. این مکتب تازه ای نیست.

البته فرهنگ زمان مشرکین و انبیا چگونه است؟ قرآن می گوید:

« قٰاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ »

وارد شدند که انبیا را بکشند:

« وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذٰلِکَ بِمٰا عَصَوْا وَ کٰانُوا یَعْتَدُونَ » (2)

پیامبران را به ناحق کشتند و سر بریدند.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

با ارّۀ دو سر، آنها را به دو نیم کردند، یا زنده زنده در آتش سوزاندند. کسانی را که

ص:260


1- (1)) - بحار الأنوار: 16/45؛ بقیه باب 37؛ ذیل حدیث 2؛ «ثم برز من بعده وهب بن عبد الله بن حباب الکلبی و قد کانت معه أمه یومئذ فقالت قم یا بنی فانصر ابن بنت رسول الله فقال أفعل یا أماه و لا أقصر فبرز و هو یقول: إن تنکرونی فأنا ابن الکلب سوف ترونی و ترون ضربی و حملتی و صولتی فی الحرب أدرک ثأری بعد ثأر صحبی و أدفع الکرب أمام الکرب لیس جهادی فی الوغی باللعب ثم حمل فلم یزل یقاتل حتی قتل منهم جماعة فرجع إلی أمه و امرأته فوقف علیهما فقال یا أماه أرضیت فقالت ما رضیت أو تقتل بین یدی الحسین فقالت امرأته بالله لا تفجعنی فی نفسک فقالت أمه یا بنی لا تقبل قولها و ارجع فقاتل بین یدی ابن رسول الله فیکون غدا فی القیامة شفیعا لک بین یدی الله فرجع قائلا: إنی زعیم لک أم وهب بالطعن فیهم تارة و الضرب ضرب غلام مؤمن بالرب حتی یذیق القوم مر الحرب إنی امرؤ ذو مرة و عصب و لست بالخوار عند النکب حسبی إلهی من علیم حسبی فلم یزل یقاتل حتی قتل تسعة عشر فارسا و اثنی عشر راجلا ثم قطعت یداه فأخذت امرأته عمودا و أقبلت نحوه و هی تقول فداک أبی و أمی قاتل دون الطیبین حرم رسول الله فأقبل کی یردها إلی النساء فأخذت بجانب ثوبه و قالت لن أعود أو أموت معک فقال الحسین جزیتم من أهل بیتی خیرا ارجعی إلی النساء رحمک الله فانصرفت و جعل یقاتل حتی قتل رضوان الله علیه قال فذهبت امرأته تمسح الدم عن وجهه فبصر بها شمر فأمر غلاما له فضربها بعمود کان معه فشدخها و قتلها و هی أول امرأة قتلت فی عسکر الحسین. و رأیت، حدیثاً أن وهب هذا کان نصرانیا فأسلم هو و أمه علی یدی الحسین فقتل فی المبارزة أربعة و عشرین راجلا و اثنی عشر فارسا ثم أخذ أسیرا فأتی به عمر بن سعد فقال ما أشد صولتک ثم أمر فضربت عنقه و رمی برأسه إلی عسکر الحسین علیه السلام فأخذت أمه الرأس فقبلته ثم رمت بالرأس إلی عسکر ابن سعد فأصابت به رجلا فقتلته ثم شدت بعمود الفسطاط فقتلت رجلین فقال لها الحسین ارجعی یا أم وهب أنت و ابنک مع رسول الله فإن الجهاد مرفوع عن النساء فرجعت و هی تقول إلهی لا تقطع رجائی فقال لها الحسین علیه السلام لا یقطع الله رجاک یا أم وهب.»
2- (2)) - بقره (2) : 61؛ «و پیامبران را به ناحق می کشتند ؛ این [ کفرورزی و کشتن پیامبران ] به علت آن بود که [ از فرمانِ من ] سرپیچی نمودند و پیوسته [ از حدود حق ] تجاوز می کردند .»

به مردم می گفتند: دستتان را به دست ما بدهید تا شما را به بهشت ببریم و درب جهنم را به روی شما ببندیم. آنها حرف دیگری نداشتند. (1)

زنان مافوق فرشتگان مقرب

در حق این گونه زنها که مردآفرین روزگار هستند. یا فرشتۀ مقرّب عرش که به لباس زن است و در کرۀ زمین زندگی می کند؟ اینها فوق جبرئیل هستند. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: این زن ها فوق ملک مقرّب هستند؛

«افضل من ملک مقرب» (2)مادر ایستاده بود که سر بریدۀ بچه را جلوی او انداختند. سر بریده بچۀ نه سالۀ خود را از روی خاک ها برداشت و بوسید و به سمت لشگر یزید پرت کرد، گفت:

چیزی که در راه خدا داده ام پس نمی گیرم.

چقدر زیبا فرصت ها را غنیمت دانسته اند که اکنون بعد از این همه سال بنشینیم و راجع به این مادر و بچه و اغتنام فرصت آنها حرف بزنیم که در طول زندگی انسان ها بی نظیر بوده است.

دگر تا جهان هست بزمی چنین نبیند به خود آسمان و زمین

فرصت ها را غنیمت بدانید، یعنی فرصت ها سرمایه ای است که با آن تجارت کنید و برندۀ دنیا و آخرت شوید.

اغتنام فرصت در کنار بستر امیرالمؤمنین علیه السلام

روز بیستم ماه رمضان، یک روز بعد از ضربت خوردن امیرالمؤمنین علیه السلام ، مردم به کوفه هجوم آوردند که حضرت را زیارت کنند. امام با زهری که از طریق شمشیر به بدنشان اثر کرده بود و حضرت با خونریزی و شکافته شدن فرق سر، دیگر نه حال

ص:261


1- (1)) - بحار الأنوار: 95/97، باب 2، حدیث 5؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ یَحْکِی قَوْلَ الْیَهُودِ إِنَّ اللّٰهَ عَهِدَ إِلَیْنٰا أَلّاٰ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتّٰی یَأْتِیَنٰا بِقُرْبٰانٍ الآْیَةَ فَقَالَ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیٰاءَ اللّٰهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ وَ إِنَّمَا نَزَلَ هَذَا فِی قَوْمِ یَهُودَ وَ کَانُوا عَلَی عَهْدِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله لَمْ یَقْتُلُوا الْأَنْبِیَاءَ بِأَیْدِیهِمْ وَ لَاکَانُوا فِی زَمَانِهِمْ وَ إِنَّمَا قَتَلَ أَوَائِلُهُمُ الَّذِینَ کَانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ فَنُزِّلُوا بِهِمْ أُولَئِکَ الْقَتَلَةَ فَجَعَلَهُمُ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ أَضَافَ إِلَیْهِمْ فِعْلَ أَوَائِلِهِمْ بِمَا تَبِعُوهُمْ وَ تَوَلَّوْهُمْ.» بحار الأنوار: 18 /210، باب 1، ذیل حدیث 38؛ «خَباباً یَقُولُ أَتَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ مُتَوَسِّدٌ بُرْدَهُ فِی ظِلِّ الْکَعْبَةِ وَ قَدْ لَقِینَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ شِدَّةً شَدِیدَةً فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ لَاتَدْعُو اللَّهَ لَنَا فَقَعَدَ وَ هُوَ مُحْمَرٌّ وَجْهُهُ فَقَالَ إِنْ کَانَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ لَیُمْشَطُ أَحَدُهُمْ بِأَمْشَاطِ الْحَدِیدِ مَا دُونَ عَظْمِهِ مِنْ لَحْمٍ أَوْ عَصَبٍ مَا یَصْرِفُهُ ذَلِکَ عَنْ دِینِهِ وَ یُوضَعُ الْمِنْشَارُ عَلَی مَفْرِقِ رَأْسِهِ فَیُشَقُّ بِاثْنَیْنِ مَا یَصْرِفُهُ ذَلِکَ عَنْ دِینِهِ وَ لَیُتِمَّنَّ اللَّهُ هَذَا الْأَمْرَ حَتَّی یَسِیرَ الرَّاکِبُ مِنْ صَنْعَاءَ إِلَی حَضْرَمَوْتَ لَایَخَافُ إِلَّا اللَّهَ عز و جل وَ الذِّئْبَ عَلَی غَنَمِهِ.» بحار الأنوار: 445/14 - 447، باب 29 (قصة جرجیس علیه السلام )، حدیث 1؛ جنایات کفار دربارۀ پیغمبران در این حدیث به طور مفصل آمده است.
2- (2)) - صحیفة الرضا علیه السلام : 46، حدیث 26؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَثَلُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ مَلَکٍ مُقَرَّبٍ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ أَعْلَی عِنْدَ اللَّهِ مِنْ مَلَکٍ مُقَرَّبٍ وَ لَیْسَ أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ مِنْ تَائِبٍ مُؤْمِنٍ أَوْ مُؤْمِنَةٍ تَائِبَةٍ.» حیاة الإمام الرضا علیه السلام : 253/1 - 254، حدیث 77؛ «قال رسول الله صلی الله علیه و آله : مثل المؤمن عند الله کمثل ملک مقرب، وان المؤمن عند الله أفضل من ملک مقرب، ولیس شی أحب إلی الله من مؤمن تائب، أو مؤمنة تائبة. إن المؤمن من له الکرامة، والمنزلة الرفیعة ما لیست لاحد من خلقه فقدیسموالمؤمن بمثله فیکون أسمی من الملائکة، وأقرب إلی الله تعالی منهم.»

حرف زدن و نه حال نشستن داشتند.

امام مجتبی علیه السلام کنار در آمد و فرمود:

پدرم طاقت ملاقات ندارند، بروید. همه رفتند و فقط یک نفر به نام «صعصعة بن صوحان» (1) ماند، ولی در را بسته بودند.

امام مجتبی کنار بستر پدر آمدند. امیرالمؤمنین علیه السلام چشم باز کردند، پرسیدند:

حسن جان! چرا صدای گریه می آید؟ امام مجتبی علیه السلام فرمود: مردم آمده بودند که شما را ببینند، من آنها را برگرداندم، اما صعصعة بن صوحان پشت در مانده است.

صورتش را روی دیوار گذاشته، گریه می کند. به او گفتم: برو، می گوید: من طاقت ندارم بروم، من باید محبوبم راببینم.

یعنی صعصعة اصرار دارد که این فرصت را غنیمت بداند. دیدن علی علیه السلام بالاترین و زیباترین فرصت است. زیارت علی علیه السلام ، زیارت خدا است. فرمود: حسن جان! در را باز کن تا بیاید.

امام مجتبی علیه السلام در را باز کردند، صعصعة به کنار بستر امام آمد، صورتش را روی بستر علی علیه السلام گذاشت. بعد از چند لحظه که علی علیه السلام به هوش آمدند و چشم باز کردند، فوراً گفت: مولای من «عظنی» مرا موعظه کن!

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: باشد. پس گوش بده. صعصعة! روز گذشته رئیس کشور شما بودم، اما آن رئیس امروز گرفتار رختخواب است. تمام حکومت و کشور از دستش بیرون رفته است و فردا اسیر قبر است تا قیامت. این نصیحت من است.

امیرالمؤمنین علیه السلام زیبا نصیحت کردند، صعصعة نیز زیبا فرصت را غنیمت دانست. (2)

اغتنام فرصت سید مرتضی هنگام مرگ

یکی از علمای بسیاربزرگ شیعه، به نام سید مرتضی (3) در حال احتضار بود. می دانید آدمی که در حال احتضار است وضع خانه و خانواده در چه حال است. در

ص:262


1- (1)) - صعصعه بن صوحان (م 56. ه. ق) از بزرگان قبیله عبد قیس ازاجله اصحاب امیر المومنین علی علیه السلام وخطیبی بلیغ و عاقل درکوفه بود. امام صادق درباره او فرمود: باامیرالمومنین کسی نبود که حقش را بشناسد جز صعصعه و یارانش امیر المومنین علیه السلام اورا خطیب شحشح گفت و به مهارت درخطب و فصاحت در لسان ثنا فرمود و به قلت مئونه وکثرت معونه بستود. شعبی گوید از او خطبۀ می آموختم. او با حضرت درجنگ صفین و جمل حاضر گردید. سرانجام عثمان صعصعه را به شام تبعید نمود و درزمان خلافت معاویه در شام درگذشت. (معارف و معاریف: 680/6 - 682؛ سفینه البحار: 106/5 - 111)
2- (2)) - الکافی: 299/1، حدیث 6؛ «إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْأَحْمَرِیِّ رَفَعَهُ قَالَ لَمَّا ضُرِبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام حَفَّ بِهِ الْعُوَّادُ وَ قِیلَ لَهُ . . . إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِیُّ دَمِی وَ إِنْ أَفْنَ فَالْفَنَاءُ مِیعَادِی وَ إِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِی قُرْبَةٌ وَ لَکُمْ حَسَنَةٌ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا أَ لَاتُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ فَیَا لَهَا حَسْرَةً عَلَی کُلِّ ذِی غَفْلَةٍ أَنْ یَکُونَ عُمُرُهُ عَلَیْهِ حُجَّةً أَوْ تُؤَدِّیَهُ أَیَّامُهُ إِلَی شِقْوَةٍ جَعَلَنَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُمْ مِمَّنْ لَایَقْصُرُ بِهِ عَنْ طَاعَةِ اللَّهِ رَغْبَةٌ أَوْ تَحُلُّ بِهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَقِمَةٌ فَإِنَّمَا نَحْنُ لَهُ وَ بِهِ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَی الْحَسَنِ علیه السلام فَقَالَ یَا بُنَیَّ ضَرْبَةً مَکَانَ ضَرْبَةٍ وَ لَاتَأْثَم.» بحار الأنوار: 234/42، باب 127؛ «أَبُو مِخْنَفٍ عَنْ أَبِی الطُّفَیْلِ: أَنَّ صَعْصَعَةَ بْنَ صُوحَانَ اسْتَأْذَنَ عَلَی عَلِیٍّ علیه السلام وَ قَدْ أَتَاهُ عَائِداً لَمَّا ضَرَبَهُ ابْنُ مُلْجَمٍ فَلَمْ یَکُنْ عَلَیْهِ إِذْنٌ فَقَالَ صَعْصَعَةُ لِلآْذِنِ قُلْ لَهُ یَرْحَمُکَ اللَّهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ حَیّاً وَ مَیِّتاً فَلَقَدْ کَانَ اللَّهُ فِی صَدْرِکَ عَظِیماً وَ لَقَدْ کُنْتَ بِذَاتِ اللَّهِ عَلِیماً فَأَبْلَغَهُ الآْذِنُ إِلَیْهِ فَقَالَ قُلْ لَهُ وَ أَنْتَ یَرْحَمُکَ اللَّهُ فَلَقَدْ کُنْتَ خَفِیفَ الْمَئُونَةِ کَثِیرَ الْمَعُونَةِ...» الأنوار النعمانیة، نعمة الله جزائری: 27/1؛ اللمعة البیضاء، تبریزی انصاری: 220 - 221؛ «صعصعة بن صوحان، أنه دخل علی أمیر المؤمنین لما ضرب فقال: یا أمیر المؤمنین أنت أفضل أم آدم أبو البشر؟ قال علی علیه السلام : تزکیة المرء نفسه قبیح، قال الله تعالی لآدم: (یا آدم أسکن أنت وزوجک الجنة...) وإن أکثر الأشیاء أباحنیها الله تعالی وترکتها وما قاربتها. ثم قال: أنت أفضل أم نوح؟ فقال علی علیه السلام : إن نوحا دعا علی قومه وأنا ما دعوت علی ظالمی حقی، وابن نوح کان کافرا وابنای سیدا شباب أهل الجنة. قال: أنت أفضل أم موسی؟ قال: إن الله تعالی أرسل موسی إلی فرعون فقال: (إنی أخاف أن یکذبون) حتی قال الله تعالی: (لا تخف إنی لا یخاف لدی المرسلون) وقال: (رب إنی قتلت منهم نفسا فأخاف أن یقتلون) وأنا ما خفت حین أرسلنی رسول الله ( صلی الله علیه و آله ) بتبلیغ سورة براءة أن أقرأها علی قریش فی الموسم، مع انی کنت قتلت کثیرا من صنادیدهم، فذهبت بها إلیهم وقرأتها علیهم وما خفتهم. قال: أنت أفضل أم عیسی بن مریم؟ فقال: عیسی کانت أمه فی بیت المقدس، فلما جاء وقت ولادتها سمعت قائلا یقول: اخرجی، هذا بیت العبادة لا بیت الولادة، وأنا أمی فاطمة بنت أسد لما قرب وضع حملها کانت فی الحرم، فانشق حائط الکعبة وسمعت قائلا یقول لها: ادخلی، فدخلت فی وسط البیت وأنا ولدت به، ولیس لأحد هذه الفضیلة لا قبلی ولا بعدی.»
3- (3)) - سید مرتضی؛ ابوالقاسم علی بن حسین فقیه و متکلم و ادیب نامدار امامیه مشهور به شریف رضی؛ ذو المجدین؛ علم الهدی؛ (متولد 355 ه . ق) از خانواده اهل فضل و کمال و سیاسی در قرون چهارم و پنجم هجری و صاحب آثار ماندگار در تاریخ و فرهنگ امامیه است. پدرش شریف ابواحمد موسوی نقیب طالبیان بغداد از نوادگان امام موسی کاظم بود. مادر وی فاطمه دختر حسن اطروش والی دیلم و طبرستان که نسب او به امام سجاد علیه السلام می رسد. سید مرتضی در حوزه های متعدد علوم و فنون عقلی و نقلی آثار متعددی نگاشته است. از آنها الانتصار؛ الناصریات؛ الذریعه الی اصول الشریعه؛ الغررو الدرر، الامالی؛ الشهاب فی الشیب والشباب (اشعار)... وی پس از عمری پربار از کارهای بزرگ و تلاشهای پیوسته علمی و اجتماعی در 25 ربیع الاول 436 ه . ق درگذشت. دایره المعارف تشیع: 463/9.

زدند، رفتند در را باز کردند، دیدند فیلسوف بزرگ و معروف، ابوریحان بیرونی (1) است.

سلام کردند و گفتند آفا در حال احتضار است. فرمود: آمدم تا ملاقاتش کنم.

ابوریحان آمد و کنار رختخواب سید نشست. سید دیگر نفس هایش به شماره افتاده بود. دیدند که چشمش را باز کرد تا ببیند چه کسی برای عیادت آمده است؟ دید ابوریحان بیرونی است.

مسأله بسیار مهمی را از ابوریحان پرسید. گفت: این مسأله جوابش چیست؟

گویا دیگر مردنی در کار نیست و کلاس درس و مدرسه و معلم و علم است.

ابوریحان گفت: من جواب این مسألۀ فلسفی را به جنابعالی بدهم، چه فایده ای دارد. تو که داری می میری.

گفت: ای ابوریحان! وقت خیلی کم است و من دیگر جانم دارد بالا می آید، تا نمردم جوابش را بگو. من جاهل به این مسأله بمیرم بهتر است، یا عالم؟ اصلاً زیباتر از این می شود فرصت را غنیمت شمرد؟

وقت خود را حرام نکنید، شما نمی دانید که با این گوهر جوانی، به کجاها می توانید برسید. شما با این فرصت ها که خدا در اختیارتان قرار داده است، می توانید چهرۀ معروف جهانی شوید.

آن پروفسور ایرانی، اولین دانشمند و استادی که قلب مصنوعی ساخت که مانند قلب طبیعی کار می کند، اهل یکی از روستاهای خرم آباد لرستان و بچۀ چوپان است. اما عشق به تحصیل از او مخترع قلب مصنوعی می سازد. خبرنگار پرسید:

شما با این مقام علمی، آیا با دین میانه ای دارید؟ گفت: من در شبانه روز، قرآن خواندنم ترک نمی شود و هر چه دارم از خدا دارم. خدا مرا کمک کرده است.

فرصت ها را غنیمت بدانید.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:263


1- (1)) - ابوریحان محمد بن احمد ریاضی دان و فیلسوف ایرانی متولد بیرون خوارزم (362 - 973 ه . ق) است. وی اوایل عمر خود را در خوارزم و خوارزم شاهیان گذرانید و سپس چند سال در گرگان در دربار قابوس بن وشمگیر به سر برد. و کتاب الآثار الباقیه را به نام پادشاه تألیف کرد. از آثار مهم دیگر او تحقیق ما للهند و التفهیم است. فرهنگ فارسی معین (اعلام): 309/5.

پی نوشت ها

19 توجه به فرصت ها

اشاره

نعمت فرصت وغنیمت دانستن آن

تهران، حسینیه مکتب النبی

رمضان 1383

ص:264

ص:265

ص:266

ص:267

ص:268

ص:269

ص:270

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

به مناسبت پاسخی که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به آن سؤال کننده دادند، وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله چهل مسأله را مطرح کردند. کلام به غنیمت دانستن فرصت رسید.

این مطلب را هم از مقدمۀ این پاسخ و پرسش استفاده کردیم. هنوز به اولین مسأله از چهل مسأله پرداخته نشده است.

در پی بحث غنیمت دانستن فرصت، کلمۀ فرصت با غنیمت، هر دو در روایت هست؛ روایتی از امام علی صلی الله علیه و آله است که:

«الفرصة غُنم» (1)

فرصت، غنیمت است (که نباید از دست برود).

فرصت چیست؟ مجموعۀ مایه هایی است که خداوند متعال از باب محبتش به صورت زمان، مال، عمر، نعمت های گوناگون، رفیق، همسر و اولاد خوب، در اختیار ما می گذارد. کلمۀ غنیمت، یعنی بهره بردن. حرف رسول خدا صلی الله علیه و آله این است که این فرصت هایی که در اختیار ما است، معطل نگذاریم و متوقف نکنیم. از همه جهت شما را راهنمایی کرده اند که از هر فرصتی چگونه بهره ببرید. به تعبیر قرآن مجید، اگر از فرصت ها بهره ببرید، شما خود را وارد تجارتی کرده اید که یکی از

ص:271


1- (1)) - مستدرک الوسائل: 141/12، باب 90، حدیث 13731.

سودهای آن، رهایی از عذاب دردناک قیامت است:

« یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلیٰ تِجٰارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذٰابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجٰاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ بِأَمْوٰالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ * یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ یُدْخِلْکُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ وَ مَسٰاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنّٰاتِ عَدْنٍ ذٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ » (1)

این نتیجۀ غنیمت دانستن فرصت ها است. چند مورد از این فرصت ها را بیان کنیم که این دو آیۀ فوق بیشتر روشن شود.

از عطاری تا چهره ای جهانی

در قرن هفتم- هشتم، در منطقۀ شهر ری، روستایی به نام «حُمّص»بوده، که جمعیت آن نیز زیاد بوده است. مرد بزرگواری که عمرش از چهل سال گذشته بود، در این روستا مغازۀ عطاری داشت و اصلاً سواد نداشت.

عالمی برای خرید نزد او آمد و گفت: من این چند قلم جنس را می خواهم. گفت:

الان برای شما مهیّا می کنم. در این گیر و دار، شخصی دیگر رسید و او نیز چند قلم جنس خواست و چشمش به این عالم افتاد، سؤالی کرد. خود همین کار، غنیمت دانستن فرصت است که در کنار عالم ربانی و واجد شرایط، مقداری از جهل خود را کم کند.

چه بسا که آن عالم در گفتگو، راهنمایی به انسان کند که آن راهنمایی به صورت شعلۀ سر کبریت باشد که به انبار بنزین باطن کسی شعله بزند و باطن را شعله ور کند و با شعله ور شدن باطن، انسان به عالی ترین مقامات علمی و تربیتی برسد.

این عطار، محو بحث این دو نفر شد. دید که عالم جواب داد، بعد او سؤال دیگری کرد و نیم ساعتی این ها در بحث علمی بودند، عطار نیز خیلی از حرف ها را

ص:272


1- (1)) - صف (61) : 10 - 12؛ «ای اهل ایمان ! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذابی دردناک نجات می دهد ؟ * به خدا و پیامبرش ایمان آورید ، و با اموال و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید ؛ این [ ایمان و جهاد ] اگر [ به منافع فراگیر و همیشگی آن ] معرفت و آگاهی داشتید ، برای شما [ از هر چیزی ] بهتر است ؛ * تا گناهتان را بیامرزد ، و شما را در بهشت هایی که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است و خانه های پاکیزه در بهشت های جاویدان ، درآورد ؛ این است کامیابی بزرگ .»

نمی فهمید، اما آنچه را که می فهمید، لذت می برد، چون بیماری جهل در این ناحیه در او معالجه می شد.

جنس مورد نظر این عالم و آن آقا را داد و آنها رفتند. خودش نیز در مغازه را بست و نزد یکی از قوم و خویش هایش رفت، گفت: من این مغازه را با کل اجناسش به تو واگذار می کنم، تو خرج بخور و نمیری به ما بده، مابقی برای خودت. گفت: مگر می خواهی چه کنی؟ می خواهم درس بخوانم. گفت: تو؟ گفت آری، گفت: عمر تو از چهل سال گذشته و موهای سر و صورتت دارد سفید می شود، تو چهل سال عطار بودی، درس را چه می فهمی که چیست؟ گفت: کلید را بگیر، ما رفتیم.

بیست سال گذشت و شصت ساله شد. بعد از این بیست سال، به جایی رسید که حوزه های علمیۀ دمشق، بغداد، ایران و حوزه های شیعه تحت تأثیر دانش و معرفت او قرار گرفتند. بهترین کتابهای علمی را تألیف کرد.

وجود مبارک «سدید الدین محمود بن علی بن حسن حُمّصی رازی» (1) یکی از مراجع و فقهای بزرگ شیعه است.

او به خود گفت: چهل سال به در مغازۀ عطاری آمدیم، کار معیشتی داشتیم، حالا بقیۀ فرصت عمر را برای آموختن علم غنیمت بدانیم. چه کسی می گوید نمی شود؟ آن کسی که می گوید دیر شده، اشتباه می گوید. رفت و ثابت کرد که می شود، فرصت های در اختیار را غنیمت دانست و به عالی ترین مقام علمی و تألیفی رسید. این نمونه ای از موارد غنیمت دانستن فرصت بود.

مولوی در تحولی جهانی

جلال الدین مولوی رومی (2) مدرّس بود، تعداد زیادی نیز او را نمی شناختند. می آمد و در گوشۀ مسجد درس می داد. نه اهل حال بود، نه شعر، نه عرفان، نه ذکر، بلکه روحانی معمولی بود که بیاید درسی بدهد و برود. اما این روحانی معمولی در

ص:273


1- (1)) - الفهرست، رازی: 107؛ ش 389؛ «الشیخ الإمام سدید الدین محمود بن علی بن الحسن الحمصی الرازی علامة زمانه فی الأصولین ورع ثقة له تصانیف منها التعلیق الکبیر التعلیق الصغیر المنقذ من التقلید و المرشد إلی التوحید المسمی بالتعلیق العراقی المصادر فی أصول الفقه التبیین و التنقیح فی التحسین و التقبیح بدایة الهدایة نقض الموجر للنجیب ابن المکارم حضرت مجلس درسه سنین و سمعت أکثر هذه الکتب بقراءة من قرأ علیه.» وی از دانشمندان و متکلم شیعی نیمه دوم قرن ششم و هفتم بوده است. شیخ منتجب الدین ابن بابویه در ذیل تاریخ ری نوشته است: حمصی صد سال زندگی کرد و بعد از سنه600 درگذشت.
2- (2)) - شرح حال جلال الدین مولوی رومی در کتاب آثار مثبت عمل جلسه دوم آمده است.

برخورد با شمس تبریزی (1)، شمس حرفی به او می زند که آن حرف، آتش سر کبریت بوده که به انبار بنزین باطن جلال الدین می خورد و او به چهرۀ مشهور جهانی و به وجود آورندۀ دو دیوان مثنوی و شمس تبدیل می شود که هنوز دردیوان های اشعار جهان، در عرفان، حکمت و تمثیل حرف اول را می زند.

این فرصت است که شخص با برخورد به اهل حال، عالم و یا حتی به نوشته ای هر چند روی دیوار باشد:

مرد باید که گیرد اندر گوش وز نبشتست پند بر دیوار (2)

که درون انسان را آتش بزند و او را روشن کند و شخص آن را غنیمت می شمارد و هدایت می شود. دیگر کاری ندارد، روحانی معمولی، جلال الدین مولوی می شود. یتیمِ شاگردِ خمیرگیرِ نانوایی، حافظ می شود.

این عطّار که از چهل سال نیز عمرش گذشته بود و وارد مرز پیری می شد، چون اوج توان بدن تا چهل سالگی است. از چهل سالگی از قلّه سرازیر می شود و به پایین می آید، بدن شروع به کهنه شدن می کند.

پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید: از پنجاه سالگی به بعد - من به زبان امروز روایت را ترجمه می کنم - بدن مرتب چراغ می دهد که مواظب باش!اینجا را خوب می کنی، جای دیگری درد می گیرد تا بنیان بدن خراب شود، درآن حال دیگر فرصتی نیست که آن را بشود غنیمت دانست. (3)تا جوان هستید و دیر نشده، باید فرصت را غنیمت دانست. خیال نکنید که اکنون چهرۀ غیر مشهوری هستی و غیر از خانواده و چند نفری از بچه های کوچه و شهر هیچ کس تو را نمی شناسد، همین منوال خواهد ماند؛ زیرا تو می توانی تا چند سال دیگر چهرۀ مشهور جهانی شوی، ولی باید فرصت های خدادادی را غنیمت بدانی.

ص:274


1- (1)) - شمس تبریزی؛ محمد بن علی بن داد ملقب به شمس الدین عارف معروف (582 - 645 ه . ق) از خاندان تبریزی ابتدا مرید شیخ ابوبکر زنبیل باف تبریزی شد. و به گفته خود جمله ولایت ها را یافته و لیکن در طلب اکمل؛ سفری به اقطار مختلف به سیاحت پرداخت و به خدمت چند تن از ابدال و اقطاب رسید. بعضی او را از تربیت یافتگان بابا کمال خجندی نوشته اند. شمس در سال 642 ه . ق به قونیه رسید و مولوی مجذوب او گردید و حوادثی در مراوده آنان اتفاق افتاد و سرانجام شمس به دمشق سفرکرد ولی اثری از او پیدا نشد. سال غیبتش را 645 ه . ق دانسته اند. از آثار او کتابی بنام مقالات (مجموعه آنچه که شمس در مجالس بیان کرده و سوال و جواب هایی که میان او و مولانا یا مریدان و منکران ایراد شده است)؛ ده فصل ازمعارف و لطایف که درکتاب مناقب العارفین نقل شده است. و هر دو اثر را مریدان او تدوین کرده اند. فرهنگ فارسی معین (اعلام): 911/5.
2- (2)) - سعدی.
3- (3)) - بحار الأنوار: 388/70، باب 141، حدیث 4؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ عُمِّرَ أَرْبَعِینَ سَنَةً سَلِمَ مِنَ الْأَدْوَاءِ الثَّلَاثَةِ مِنَ الْجُنُونِ وَ الْجُذَامِ وَ الْبَرَصِ وَ مَنْ عُمِّرَ خَمْسِینَ سَنَةً رَزَقَهُ اللَّهُ الْإِنَابَةَ إِلَیْهِ وَ مَنْ عُمِّرَ سِتِّینَ سَنَةً هَوَّنَ اللَّهُ حِسَابَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ مَنْ عُمِّرَ سَبْعِینَ سَنَةً کُتِبَتْ حَسَنَاتُهُ وَ لَمْ تُکْتَبْ سَیِّئَاتُهُ وَ مَنْ عُمِّرَ ثَمَانِینَ سَنَةً غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ مَشَی عَلَی الْأَرْضِ مَغْفُوراً لَهُ وَ شُفِّعَ فِی أَهْلِ بَیْتِهِ.» بحار الأنوار: 389/70، باب 141، حدیث 6؛ «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِذَا بَلَغَ الْعَبْدُ ثَلَاثاً وَ ثَلَاثِینَ سَنَةً فَقَدْ بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ إِذَا بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً فَقَدْ بَلَغَ مُنْتَهَاهُ فَإِذَا طَعَنَ فِی إِحْدَی وَ أَرْبَعِینَ فَهُوَ فِی النُّقْصَانِ وَ یَنْبَغِی لِصَاحِبِ الْخَمْسِینَ أَنْ یَکُونَ کَمَنْ کَانَ فِی النَّزْعِ.»

حضرت آسیه علیها السلام الگوی مؤمنان

نمونه ای که همه ما در مراسم قرآن به سر گرفتن، خدا را به او قسم می دهیم که ما را راه بدهد، از چهره های باعظمتی که فرصت نبوت موسی بن عمران علیه السلام را به زیباترین شکل غنیمت دانست، ملکۀ مملکت مصر، حضرت آسیه علیها السلام (1)بود.

او مقداری از حرف های موسی علیه السلام را گوش داد، متوجه شد که حرف های خیلی محکم و استواری است. قوی، حکیمانه، سازنده و هماهنگ با عقل، ولی حرفهایی که دیگران می زنند، باطل، یاوه، پوک و پوچ است. درک کرد که شوهرش که می گوید: من خدای بلند مرتبۀ شما هستم، دروغ می گوید. درک کرد که شوهرش سر مردم را کلاه می گذارد، متقلب و حیله گر است.

فرصت نبوت موسی علیه السلام را غنیمت دانست، ایمان آورد و مؤمن واقعی شد. کار به جایی رسید که پروردگار چند هزار سال بعد از موسی علیه السلام در قرآن، این زن را به عنوان اسوۀ ایمان برای تمام مردان و زنان عالم قلمداد کرد. (2) یک زن سرمشق کل انسان ها، تا قیامت شد.

آیه را ببینید؛

« وَ ضَرَبَ اللّٰهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قٰالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظّٰالِمِینَ » (3)

توان عقلی، روانی و بدنی ما که از زن کمتر نیست؟ این آیه خیلی عجیب است.

معنای آیه این است: یعنی ای مردم دنیا! از فرهنگ سراپا آلوده، فرصت را غنیمت دانستم و ارتباط خود را از این فرهنگ فاسد و ظالمانه بریدم و از بدبخت هایی که اسیر این فرهنگ شده بودند دور شدم.

ص:275


1- (1)) - بحار الأنوار: 164/13، باب 5؛ همسر فرعون آسیه، از بنی اسرائیل و زنی مؤمن و مخلص بود که خدا را در نهان عبادت می کرد، تا وقتی که فرعون، همسر حزقیل (زن مشّاطه) را به قتل رسانید و او به چشم بصیرت مشاهده کرد که ملائکه روح او را به آسمان عروج می دهند و لذا به یقین و اخلاصش افزوده شد و وقتی که فرعون به نزد او آمد تا او را از عمل خود با خبر کند، آسیه گفت: وای بر تو ای فرعون، چه چیز باعث جرأت تو بر پروردگار عز و جل شد؟! فرعون گفت: تو را چه شده، مثل اینکه همان جنونی که به او رسیده بود، به تو نیز اصابت کرده، آسیه گفت: من مجنون نشده ام، بلکه به خدای یگانه پروردگار خود و تو و پروردگار همه جهانیان ایمان آورده ام، آنگاه فرعون مادر او را فرا خواند و به او گفت: دخترت به من کافر شده، پس سوگند می خورم اگر به معبود موسی کافر نشود، او را به قتل برسانم، لذا مادر آسیه با او خلوت کرد و از او درباره سخنان فرعون تحقیق نمود، امّا او فقط گفت: من هرگز به خدای واحد کفر نمی ورزم، سپس فرعون دستور داد تا او را به چهار میخ کشیدند و آنقدر در عذاب بود تا وقتی که شهید شد. از (ابن عباس) نقل شده: فرعون وقتی که ایمان آسیه برایش آشکار شد او را شکنجه کرد تا دست ازایمان بردارد، در همان حال موسی از آنجا عبور می کرد و او را درحال شکنجه دید، آسیه با انگشت اشاره نمود و از سختی عذاب به او شکایت کرد، موسی هم به درگاه الهی دعا کرد تا خداوند عذاب او را تخفیف دهد، ازآن پس دیگردردی ازشکنجه احساس نمی کرد و درهنگام شکنجه می گفت: پروردگارا برای من در نزد خود خانه ای در بهشت بنا کن آنگاه به او وحی شد: سرخود را بلند کن، وقتی سر بلند کرد، خانه ای از مروارید مشاهده کرد که برای او در بهشت ساخته شده و با دیدن آن، لبخند زد، فرعون گفت: به او نگاه کنید که درحال عذاب می خندد! شاید جای خود را دربهشت می بیند! سرانجام او در حال شکنجه از دنیا رفت. گفته شده: همسر فرعون با اشعه آفتاب عذاب می شد و وقتی که مأموران شکنجه او را رها می کردند. ملائکه می آمدند و روی بدنش سایه می افکندند و جایگاهش را در بهشت به او نشان می دادند. بحار الأنوار: 51/43، باب 3، ذیل حدیث 48؛ «النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ حَسْبُکَ مِنْ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ خَدِیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله قَالَتْ عَائِشَةُ لِفَاطِمَةَ عَلَیْهَا السَّلَامُ أَ لَاأُبَشِّرُکِ أَنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ لَسَیِّدَاتُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ أَرْبَعٌ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ خَدِیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ وَ آسِیَةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ. بحار الأنوار: 305/66 - 306، باب 27، حدیث 2؛ «رَسَُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله : ثَلَاثَةٌ لَمْ یَکْفُرُوا بِالْوَحْیِ طَرْفَةَ عَیْنٍ ؛مُؤْمِنُ آلِ یس وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ آسِیَةُ امْرَأَةُ فِرْعَوْن.
2- (2)) - بحار الأنوار: 53/43، باب 3، ذیل حدیث 48؛ «النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ: اشْتَاقَتِ الْجَنَّةُ إِلَی أَرْبَعٍ مِنَ النِّسَاءِ مَرْیَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ وَ آسِیَةَ بِنْتِ مُزَاحِمٍ زَوْجَةِ فِرْعَوْنَ وَ هِیَ زَوْجَةُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِی الْجَنَّةِ وَ خَدِیجَةَ بِنْتِ خُوَیْلِدٍ زَوْجَةِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِی الدُّنْیَاوَ الآْخِرَةِ وَ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله .»
3- (3)) - تحریم (66) : 11؛ «و خدا برای مؤمنان همسر فرعون را مثل زده است هنگامی که گفت : پروردگارا ! برای من نزد خودت خانه ای در بهشت بنا کن ومرا از فرعون وکردارش رهایی بخش ومرا از مردم ستمکار نجات ده .»

این بریدن ارزان نیز تمام نشد؛ از ملکه بودن عزل شدم، طلاها، لباس ها، کاخ و مقام را گرفتند، من ماندم و یک بدن که آن را به چهار میخ کشیدند و سنگ سنگینی را روی من انداختند که تمام اسکلتم زیر این سنگ تکه تکه شد، اما گفتم: من به حرف های موسی علیه السلام ، خدا و بهشت یقین کردم.

اما اگر فرصت را غنیمت نمی دانست، ملکه مانده بود و بعد نیز مرده بود و در تاریخ فراموش شده بود. اما پروردگار به عنوان الگوی ایمان او را در قرآن آورده، آن هم نه الگوی ایمان برای زنان، «ضرب الله مثلاً للنساء» نگفت، بلکه گفت:

« وَ ضَرَبَ اللّٰهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا »

یعنی ای سلمان! ای ابوذر! ای حبیب بن مظاهر! اگر الگو می خواهید، این الگو است.

این چه قیمت و ارزشی است که در شب های احیاء، چند میلیون نفر قرآن را روی سر می گذارند و می گویند:

«و بحقّ کلّ مؤمن مدحته فیه» (1)

که یکی از این مؤمن های مدح شده در قرآن حضرت آسیه علیها السلام است که چند میلیون نفر، در سه شب به خدا بگویند: خدایا! به حق همسر فرعون، ما را راه بده.

این غنیمت دانستن فرصت است.

عالمی را در یک شهری دیدم که خیلی مؤدب و باوقار بود. پای منبر او را دیده بودم و نمی دانستم کیست؟ از منبر پایین آمدم، به کنارم آمد، گفت: خودم تنها نیامده ام، چند نفر را با خودم آورده ام. بعد گفت که کجا درس خوانده، چقدر خوانده و چه کار می کند. گفتم: پدر شما از علما است؟ چون نشان می داد که از آقازاده ها باشد، خیلی باوقار وسنگین بود.

لبخندی زد و گفت: من از خانه ای آمده ام که فرصت عمر را غنیمت دانستم و

ص:276


1- (1)) - مستدرک الوسائل: 377/6، باب 41، حدیث 7027.

رفتم عالم و مجتهد شدم، چون در آن خانه هر شب، بی استثنا، پدرم در یخچال را باز می کرد و شیشۀ مشروب را بیرون می آورد و می خورد.

در روز قیامت، کسانی که فرصت ها را غنیمت دانستند، پروردگار به وسیلۀ این ها خیلی ها را به جهنم می برد، چون خیلی ها را که محاکمه می کنند، آنها می گویند:

نتوانستیم، نمی شد، اما بچه های آن ها را نشان می دهند، می گویند: چرا نمی شود، پس این ها چگونه توانستند؟

پشت کردن به فرصت ها

یکی از یاران بسیار باوقار و با کرامت حضرت سیدالشهداء علیه السلام صبح عاشورا به حضرت عرض کرد: حسین جان! چند دقیقه به من اجازه می دهی تا بروم؟ حضرت فرمودند: اختیار با خودت است.

گفت: آقا! من برادری دارم که معاون عمر سعد است، می خواهم بروم و نصیحتش کنم. فرمودند: برو. غافل را ببینید، اگر در کنار أبی عبدالله علیه السلام بود چه فرصتی برای پر کشیدن به بهشت برای او مهیا بود، اما او فرصت را غنیمت ندانسته و دست در دست عمر سعد گذاشته است که در حقیقت عمل می گوید: من می خواهم با سر به طبقۀ هفتم جهنم بروم.

آمد و رو به روی لشکر یزید ایستاد، گفت: من فلانی هستم، برادرم را می خواهم.

عمر سعد به برادر او گفت: ببین برادرت چه می گوید؟ آمد. خیلی حرف زدند. او نیز نسبت به برادرش ادب کرد و سکوت کرد. راجع به پیغمبر، امیرالمؤمنین، حضرت فاطمۀ زهرا علیها السلام ، راجع به خود حضرت أبی عبدالله الحسین علیه السلام و نامه هایی که اهل کوفه به ایشان نوشتند، راجع به باطل بودن جنگ با حضرت گفت و گفت، حرفش که تمام شد، برادرش گفت: حسین تو را فریب داده است. دیگر حرف حسین را با من نزن! برو. (1)

ص:277


1- (1)) - تاریخ الطبری، طبری: 330/4؛ موسوعة کلمات الإمام الحسین علیه السلام : 533؛ «عمرو بن قرظة: السید ابن طاووس: ثم خرج عمرو بن قرظة الأنصاری فاستأذن الحسین علیه السلام ، فأذن له، فقاتل قتال المشتاقین إلی الجزاء، وبالغ فی خدمة سلطان السماء، حتی قتل جمعا کثیرا من حزب ابن زیاد وجمع بین سداد وجهاد، وکان لا یأتی إلی الحسین علیه السلام سهم إلا اتقاه بیده، ولا سیف إلا تلقاه بمهجته، فلم یکن یصل إلی الحسین سوء، حتی أثخن بالجراح، فالتفت إلی الحسین علیه السلام وقال: یا ابن رسول الله، أوفیت ؟! قال : نعم، أنت أمامی فی الجنة، فاقرأ رسول الله صلی الله علیه و آله عنی السلام، وأعلمه أنی فی الأثر، فقاتل حتی قتل رضوان الله علیه. الطبری: وکان أخوه [ أی أخو عمرو ] علی بن قرظة مع عمر بن سعد، فنادی: یا حسین! یا کذاب ابن الکذاب! أضللت أخی وغررته حتی قتلته ؟! قال الحسین علیه السلام : إن الله لم یضل أخاک، ولکنه هدی أخاک وأضلک! قال: قتلنی الله إن لم أقتلک، أو أموت دونک! وحمل علیه [ أی علی الإمام علیه السلام ] فاعترضه نافع بن هلال المرادی فطعنه فصرعه، فحمله أصحابه فاستنقذوه.»

بَقّال فرصت را غنیمت می داند و مرجع تقلید می شود، زن درباری، آسیه می شود، اما کسی که فرصت به در خانه اش آمده، می گوید: ما هشت در بهشت را نمی خواهیم بازکنیم، این ها تقلب و حیله است.

عصر عاشورا که جنگ تمام شده بود، هر کس می آمد که به او تسلیت بگوید، می گفت: برادرم نفهمی کرد و به طرف حسین بن علی علیه السلام رفت، نمی خواهم به من تسلیت بگویید.

بیداری از خواب دنیایی با مرگ

چقدر امیرالمؤمنین علیه السلام در رابطه با این افراد زیبا می فرماید:

«الناس نیامٌ فاذا ماتوا انتبهوا» (1)

مردم در خواب سنگین هستند. وقتی که از این دنیا سفر می کنند، آنجا بیدار می شوند و می بینند که حسین و یارانش کجا هستند و ابن زیاد، یزید و عمله هایش کجا هستند. در آن حال دیگر فرصتی نیست که غنیمت بشمرند. جهنم و بهشت که جای فرصت نیست. جای تمام فرصت ها در این دنیاست. (2)فرصت غنیمت دانستن شما و فرصت کشی آنها را خدا فقط می تواند ارزیابی کند که چه چیز نصیب شما شده و چه چیزی از دست آنها رفته است. عذاب نصیب آنها و بهشت نصیب شما شد؛

«ان تجعلنی من عتقائک من النار» (3)

برات آزادی از عذاب. کارت ورود به رحمت خدا. این فرصت را غنیمت دانستن است.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:278


1- (1)) - بحار الأنوار: 43/4، باب 5، حدیث 18.
2- (2)) - بحار الأنوار: 306/66، باب 37؛ «أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِنَّ خِیَارَکُمْ أُولُو النُّهَی قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ أُولُو النُّهَی قَالَ هُمْ أُولُو الْأَخْلَاقِ الْحَسَنَةِ وَ الْأَحْلَامِ الرَّزِینَةِ وَصَلَةُ الْأَرْحَامِ وَ الْبَرَرَةُ بِالْأُمَّهَاتِ وَ الآْبَاءِ وَ المتعاهدین [ الْمُتَعَاهِدُونَ لِلْفُقَرَاءِ وَ الْجِیرَانِ وَ الْیَتَامَی وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ وَ یُفْشُونَ السَّلَامَ فِی الْعَالَمِ وَ یُصَلُّونَ وَ النَّاسُ نِیَامٌ غَافِلُونَ.» المحجة البیضاء: 10/6؛ «قال یونس بن عبید: مَا شَبَّهْتُ نَفْسِی وَ الدُّنْیَا إِلَّا کَرَجُلٍ نَامَ فَرَأَی فِی مَنَامِهِ مَا یَکْرَهُ وَ مَا یُحِبُّ فَبَیْنَمَا هُوَ کَذَلِکَ إِذَا انْتَبَهَ وَ کَذَلِکَ سَائِرُ النَّاسِ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا فَإِذَا لَیْسَ بِأَیْدِیهِمْ شَیْ ءٌ مِمَّا رَکَنُوا إِلَیْهِ وَ فَرِحُوا بِهِ.»
3- (3)) - الکافی: 629/2، باب النوادر، حدیث 9.

پی نوشت ها

20 توبه، اوج زیبایی

اشاره

بررسی مبحث توبه در قرآن تهران، حسینیه مکتب النبی

رمضان 1383

ص:279

ص:280

ص:281

ص:282

ص:283

ص:284

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

یکی از زیباترین مباحث قرآن کریم که جنبۀ عاطفی بسیاری دارد، بحث توبه است که در سی جزء قرآن مطرح شده است. در آیات، لطافت، زیبایی و عاطفی بودن مسأله از جانب پروردگار مهربان قابل لمس است.

اولین آیه ای که مسأله توبه در آن مطرح است، اوائل سورۀ مبارکۀ بقره و در داستان پدر همۀ انسان ها؛ آدم علیه السلام است. به نظر می رسد که درک مجموعۀ آیاتِ مربوط به آدم علیه السلام کار خیلی مشکلی است، چون اسرار این پرونده، تا کنون روشن نشده است. این پرونده، پر از اسرار و رمز است که درک آن غیر ممکن به نظر می آید.

ما ظاهر این داستان را در قرآن کریم می بینیم که یک طرف بحث، فرشتگان مطرح هستند و طرف دیگر، شخص آدم علیه السلام و همسرش و طرف دیگر ابلیس است.

البته بحث بهشت، کبر ابلیس، لغزش آدم و حوا علیهما السلام و بیرون کردن آدم و حوا از بهشت نیز در پی این مباحث مطرح می شوند.

در پایان این داستان اسرارآمیز، مسأله با عظمت توبه، با زیبایی خاصی مطرح شده است که اوج زیبایی توبه، در سورۀ مبارکۀ اعراف بیان شده است و ما تاجایی که امکان دارد این پرونده را بررسی می کنیم.

طرف اول داستان، خود پروردگار است که وجود مقدس او در ضمن همین

ص:285

داستان، اوصاف خود را بیان می کند؛ وصف حبّ، محبت، عشق و علاقه ای که به آدم و حوا علیه السلام دارد که براساس آن، به هر دو هشدار می دهد که اگر فریب بخورید و از من روبرگردانید و سرپیچی کنید:

« فَتَکُونٰا مِنَ الظّٰالِمِینَ » (1)

دچار خسارت می شوید.

از این خیرخواهی، نصیحت و موعظه، موج محبت پروردگار به انسان نشان داده شده است و این که وجود مقدس او، در هیچ ناحیه ای کمترین ضرری را برای انسان نمی خواهد.

منزه بودن ذات پروردگار از ضرر رساندن به بندگان

توجه داشته باشید که این ضرری که در قرآن مطرح است، فقط متوجه انسان است و کاری به دستگاه حکومت و خدایی خدا ندارد، یعنی وقتی این ضرر تولید می شود، فقط دامن خود انسان را می گیرد و آتش آن، غیر از دامن انسان، هیچ جا را نمی سوزاند.

گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریات ننشیند گرد (2)

اگر تمام این انسان ها دست به دست هم بدهند و به پروردگار بگویند: ما تصمیم گرفته ایم که هر چه گناه در این عالم هست، مرتکب شویم و مانند ماهی در دریا، غرق در گناه شوند، ذرّه ای ضرر به حکومت خدا نمی خورد و شعله اش هیچ کجا را نمی گیرد، بلکه ضرری است که فقط متوجه خود انسان است.

امیرالمؤمنین علیه السلام این معنا را اینگونه بیان کرده اند:

«لانّه لاتضرّه معصیة من عصاه» (3)

گناه هیچ گناهکاری، ضرر و زیانی به دامن کبریایی پروردگار نمی زند. محال

ص:286


1- (1)) - بقره (2) : 35؛ «از ستمکاران خواهید شد.»
2- (2)) - بابا افضل کاشانی.
3- (3)) - نهج البلاغه: خطبۀ 184.

است که خدا در روز قیامت به کسی بگوید: تو بیا و به این گناهکار رحم کن و گناه او را به دوش خود بار کن، نه، بلکه فرمود:

« وَ لاٰ تَزِرُ وٰازِرَةٌ وِزْرَ أُخْریٰ » (1)

هیچ سنگین باری، بار سنگین دیگری را به دوش نمی کشد. عموی پیغمبر گناه کرده است، به پیغمبر صلی الله علیه و آله و خانوادۀ ایشان چه ربطی دارد؟

قرآن مجید به خانوادۀ ابولهب و پیغمبر صلی الله علیه و آله حمله ای نکرده و فقط فرموده است:

« تَبَّتْ یَدٰا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ » (2)

قوم و خویش های دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله نیز اهل گناه بودند، اما آتش گناه آنها دامن پیغمبر صلی الله علیه و آله را نگرفت.

این قاعده در قرآن مجید به این صورت آمده است:

« کُلُّ نَفْسٍ بِمٰا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ » (3)

هر کسی در گرو اعمال خوب و زشت خود می باشد.

برگشت ضرر گناه بر گناهکار

اگر همۀ عالم اهل گناه شوند، چون طبیعت گناه وارد کردن زیان است، اما زیان آن متوجه گناهکار است. یعنی ما آزمایشگاه نداریم که وقتی پروندۀ گناه را به آنجا ببریم و بگوییم: شما زیان های این صد گناه را در آزمایشگاه تجزیه کنید، به گونه ای که خود گناه بماند، اما زیانش نماند. اصلاً چنین چیزی نمی شود. مثل این است که کسی نمک را بردارد و به آزمایشگاه ببرد، بگوید: شوری آن را بگیر.

اگر زیان گناه را بگیرند، دیگر به آن گناه نمی گویند اصلاً خدا برای همین مضرّ بودن، گناه را حرام کرده است. اگر مشروب حرام است، چون مست می کند، پس اگر مست کنندگی آن را بگیرند، مانند سرکه می شود و دیگر مشروب نیست. ذات گناه

ص:287


1- (1)) - انعام (6) : 164؛ «و هیچ سنگین باری بار گناه دیگری را بر نمی دارد.»
2- (2)) - مسد (111) : 1؛ «نابود باد قدرت ابولهب، و نابود باد خودش.»
3- (3)) - مدثر (74) : 38؛ «هر کسی در گرو دست آورده های خویش است.»

ضرر و زیان دارد و قابل جدا کردن نیست و اگر جدا شود، دیگر گناه نیست، یعنی عنوان گناه را ندارد.

همچنین اگر تمام جمعیت جهان دست به دست هم بدهند و بگویند: خدایا! ما همه می خواهیم صد در صد سالم باشیم و هر چه خوبی در این عالم هست، انجام دهیم، سرشت خوبی ها نیز منفعت است و نمی شود از آن گرفت و منفعت خوبی ها نیز شعور دارد و فقط در جیب انجام دهنده می رود، در چنین صورتی، دستگاه پروردگار از خوبی خوبان، سودی نمی برد.

اینجا محبت خدا مطرح است که به آن دو فرمود:

به این درخت نزدیک نشوید، اگر مفهوم این درخت را گسترده تر کنیم و معنای آن را وسعت دهیم و بگوییم: فرزند آدم! به درخت ربا، زنا، رشوه، ستم، غضب، دروغ و در کل، به درخت گناه نزدیک نشو در ظاهر شیرین است، اما «فَتَکُونٰا مِنَ الظّٰالِمِینَ » این حرف پروردگار است.

نهی خدا از باب محبت

این محبت خدا به بندگان است که: من به تو هشدار می دهم که این خوردن، رفتن و نزدیک شدن، ضرر دارد و ضرر آن متوجه خود تو است، نه من. پس در پروندۀ خدا می خوانیم: خدا یعنی عاشق، محب، خیرخواه و دلسوز انسان، اینکه فرمود: نرو و نخور و حرف ابلیس را گوش نده، ریشه در بخل ندارد، بلکه از باب محبت است، چون ممکن است کسی بگوید: خدایا! مگر تو بخیل هستی؟ اگر ما زنا کنیم، مشروب بخوریم، ربا بگیریم، چطور می شود؟

مثل این که ما گریبان پدری را بگیریم و بگوییم: با این بچه چه کار داری؟ نمی بینی دارد گریه می کند؟ بی رحم! پدر نیز می گوید: تند نرو، داد نکش، عصبانی نشو. من فقط یک کلمه به این بچه گفتم: این حبه ای که داری می خوری شکلات

ص:288

نیست بلکه قرص کشنده است، قرص کشنده ای که اگر به قاطر بدهند بخورد، او را فوری می کشد.

شما به این پدر مهربان که جلوی این ضرر فرزند خود را گرفته است، می گویی:

بی رحم! چرا این کار را می کنی؟ آیا این حرف عاقلانه است؟

حرفی که در قرآن چندین بار تکرار شده، این است که:

« وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَی اللّٰهِ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ » (1)

شما را وادار نکنند که ناآگاهانه به خدا تهمت بزنید: که بگویید: میوه ای به درختی چسبیده بوده، مگر خدا بخیل بوده که گفته: نخور؟

بخیل نبوده، بلکه اسرار پرونده را ما نمی دانیم؛ آن میوه، قرص کشنده ای بوده که خدا می دانسته، نه آدم. خدا از باب محبت گفت: نروید، که اگر رفتید و خوردید:

« فَتَکُونٰا مِنَ الظّٰالِمِینَ » این ضرر دارد. این یک روی پرونده است.

امیرالمؤمنین علیه السلام نیز این بحث را در بستر شهادت مطرح کردند.

رضایت سریع خدا از بندگان عاصی

خدا خیلی راحت توبه را قبول می کند، ولی به شرطی که آن توبه، قراردادی جدی باشد. در دعای کمیل می خوانیم:

«یا سریع الرضا» (2)

ای خدایی که خیلی سریع از بندگانت راضی می شوی. یعنی تا چند دقیقۀ قبل ناراضی بودی، ولی همین که با تو قرارداد توبه می بندد که دیگر گناه نکند، فوری راضی می شوی.

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

اگر انسان می دانست که چه خدای مهربانی دارد، روح در بدن او دیگر نمی ماند

ص:289


1- (1)) - بقره (2) : 169؛ «و اینکه جاهلانه اموری را [ به عنوان حلال و حرام ] به خدا نسبت دهید .»
2- (2)) - اقبال الأعمال: 709.

و بدن را کنار می زد؛

«لم تستقرّ ارواحهم فی اجسادهم طرفة عین» (1)

جان انسان در این قالب و قفس، به اندازۀ پلک به هم زدنی نیز نمی ماند. ما چون نمی فهمیم، مانده ایم.

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

اگر انبیا و اولیا می فهمیدند و نمی مردند، چون خدا نمی گذاشت که جان آنها بدنشان را رها کند، وگرنه روح آنها بدنشان را رها می کرد و فوراً می مردند. مگر ما می توانیم سنگینی لذت بخش درک محبت خدا را تحمل کنیم. (2)

فرشتگان فرمانبردار

طرف دیگر این پرونده، فرشتگان هستند که در قرآن مجید است و آن موضع فرشتگان در برابر پروردگار است. فرشتگان در برابر خدا یک موضع دارند. شما هر چه در قرآن و روایات بگردید، نمی توانید برای فرشتگان دو موضع پیدا کنید.

پروندۀ فرشتگان در این آیه است؛

« لاٰ یَعْصُونَ اللّٰهَ مٰا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مٰا یُؤْمَرُونَ » (3)

محال است که فرشتگان از امر خدا سرپیچی کنند، بلکه هر امری به آنها صادر می شود، به طور قطع به آن عمل می کنند.

« فَسَجَدَ الْمَلاٰئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ » (4)

امر کرد که به این موجود سجده کنید! همگی سجده کردند. در مقابل امر من، چون و چرا ندارند، چون من مالک و خالق هستم و فرشتگان «عِبٰادٌ مُکْرَمُونَ » (5)من، یعنی بندۀ من هستند و از خود اختیاری ندارند، چون مالک و کاره ای نیستند و من همه کاره هستم.

ص:290


1- (1)) - نهج البلاغه: خطبۀ 184 (خطبة المتقین)؛ «وَ لَوْ لَاالْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَی الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ.»
2- (2)) - الکافی: 237/2، حدیث 25؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ عَرَفَ اللَّهَ وَ عَظَّمَهُ مَنَعَ فَاهُ مِنَ الْکَلَامِ وَ بَطْنَهُ مِنَ الطَّعَامِ وَ عَفَا نَفْسَهُ بِالصِّیَامِ وَ الْقِیَامِ قَالُوا بِآبَائِنَا وَ أُمَّهَاتِنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ هَؤُلَاءِ أَوْلِیَاءُ اللَّهِ قَالَ إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ سَکَتُوا فَکَانَ سُکُوتُهُمْ ذِکْراً وَ نَظَرُوا فَکَانَ نَظَرُهُمْ عِبْرَةً وَ نَطَقُوا فَکَانَ نُطْقُهُمْ حِکْمَةً وَ مَشَوْا فَکَانَ مَشْیُهُمْ بَیْنَ النَّاسِ بَرَکَةً لَوْ لَاالآْجَالُ الَّتِی قَدْ کُتِبَتْ عَلَیْهِمْ لَمْ تَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ خَوْفاً مِنَ الْعَذَابِ وَ شَوْقاً إِلَی الثَّوَاب.» بحار الأنوار: 194/78، باب 1، حدیث 52؛ «وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله هَبَطَ إِلَیَّ جَبْرَئِیلُ علیه السلام فِی أَحْسَنِ صُورَةٍ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ الْحَقُّ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ إِنِّی أَوْحَیْتُ إِلَی الدُّنْیَا أَنْ تَمَرَّرِی وَ تَکَدَّرِی وَ تَضَیَّقِی وَ تَشَدَّدِی عَلَی أَوْلِیَائِی حَتَّی یُحِبُّوا لِقَائِی وَ تَیَسَّرِی وَ تَسَهَّلِی وَ تَطَیَّبِی لِأَعْدَائِی حَتَّی یُبْغِضُوا لِقَائِی فَإِنِّی جَعَلْتُ الدُّنْیَا سِجْناً لِأَوْلِیَائِی وَ جَنَّةً لِأَعْدَائِی» المحجّة البیضاء: 62/8 (أخبار داوودَ علیه السلام )؛ «یا داوودُ، لَو یَعلَمُ المُدبِرونَ عَنّی کَیفَ انتِظاری لَهُم، ورِفقی بِهِم، وشَوقی إلی تَرکِ مَعاصیهِم، لَماتُوا شَوقا إلَیَّ وتَقَطّعَت أوصالُهُم مِن مَحَبّتی.»
3- (3)) - تحریم (66) : 6؛ «از آنچه خدا به آنان دستور داده، سرپیچی نمی کنند، و آنچه را به آن مأمورند، همواره انجام می دهند.»
4- (4)) - حجر (15) : 30؛ «پس همۀ فرشتگان بدون استثناء سجده کردند.»
5- (5)) - انبیا (21) : 26؛ «بلکه بندگانی گرامی و ارجمندند.»

« وَ إِذْ قُلْنٰا لِلْمَلاٰئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّٰ إِبْلِیسَ أَبیٰ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کٰانَ مِنَ الْکٰافِرِینَ » (1)

ملائکه سجده کردند، یعنی حاضر به قبول ذرّه ای ضرر نیستند، چون می دانند که گناه (سر پیچی از امر خدا) ضرر است و می دانند که ضرر گناه دامنگیر خود گناهکار می شود.

قرآن خیلی لذت دارد و همیشه آیات آن نو است، یعنی اگر صد بار آیه ای را برای مردم توضیح بدهم، باز بار صد و یکم، می بینم که مطلب نو و حرف جدیدی دارد. قرآن خیلی عجیب است.

« لاٰ یَعْصُونَ اللّٰهَ مٰا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مٰا یُؤْمَرُونَ »

زندگی فرشتگان یک کلمه است، کل عالم، کل خیر و کل زیبایی ها در همین یک کلمه است، از امر من روی برنمی گردانند، و همگی به امر من عمل می کنند.

تمرّد ابلیس از امر خدا

این ورق دوم پروندۀ داستان آدم علیه السلام بود. اما سومین ورق در ارتباط با ابلیس است. ابلیس فرشته و از جنس ملائکه نبود، بلکه از جنس جن بود، ولی همنشین ملائکه بود، چون شش هزار سال مرا عبادت کرد. عبادت نادرستی نبود، بلکه همۀ عبادت هایش درست بود، اما با من درگیر شد، چون به او گفتم:

« قٰالَ مٰا مَنَعَکَ أَلاّٰ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قٰالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نٰارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ » (2)

من که امر کردم: همۀ فرشتگان سجده کنند، همۀ ملائکه سجده کردند، مگر ابلیس. تو چرا سجده نکردی؟ او در اینجا بر طبل منیّت زد؛ گفت: این آدم را از خاک خلق کردی و خاک سرد و یخ است، اما مادۀ وجودی من از آتش و حرارت است،

ص:291


1- (1)) - بقره (2) : 34؛ «و [ یاد کن ] هنگامی که به فرشتگان گفتیم : به آدم سجده کنید ، [ پس ] سجده کردند مگر ابلیس که سر پیچید و تکبّر ورزید و از کافران شد .»
2- (2)) - اعراف (7) : 12؛ «خدا فرمود : هنگامی که تو را امر کردم ، چه چیز تو را مانع شد که سجده نکردی ؟ گفت : من از او بهترم ، مرا از آتش پدید آورده ای و او را از گِل آفریدی .»

من از او بهتر هستم، پس تو بیخود به من گفتی که به این خاک سجده کن، خدای متعال در جوابش فرمود:

« قٰالَ فَاخْرُجْ مِنْهٰا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ * وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلیٰ یَوْمِ الدِّینِ » (1)

اینجا آغاز درگیری است. ببینیم این درگیری به کجا کشید؟

گفتم: از این پیشگاه با عظمت من بیرون برو. ای موجودی که سزاوار سرزنش، ذلّت، تبعید و لعنت من هستی. لعنت یعنی چه؟ کلمۀ لعنت در قرآن یعنی چون خدا می دانست که این موجود متکبر سجده نمی کند، به او گفت: برو و تا روز قیامت این تکبر تو در برابر امر من، هر چه که در رحمت دارم، به روی تو قفل ابدی زدم. این ضرر گناه است.

تصمیم ابلیس بر اغوای انسان

ابلیس عصبانی شد و گفت: مرا با لعنت خود بیرون می کنی؟ من می روم، اما:

« فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلاّٰ عِبٰادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ » (2)

سر راه دین تو می نشینم، و به عزّت جلال تو قسم که هر چه مرد و زن خلق کنی، از صراط مستقیم بیرون می اندازم، تا آنها نیز مانند من رجیم و لایق لعنت شوند.

ببینید که لجبازی سر از کجا در آورد؟ گفت: همۀ مرد و زن را گمراه می کنم کسانی که در صراط خدا هستند، از راه راست بیرونشان می آورم. خدا به او گفت:

« لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ » (3)

من نیز در قیامت تو و هرکسی که به تو اقتدا کرده باشد، به جهنم می برم.

من به بشر عقل می دهم، صد و بیست و چهار هزار پیامبر صلی الله علیه و آله ، قرآن، دوازده امام علیه السلام ماه رمضان و عالم ربانی می فرستم، اگر تو این ها را از راه مستقیم بیرون ببری، هر کس با بودن اینها از جادۀ من بیرون رود، در قیامت، جهنم را از تو و آنها پر

ص:292


1- (1)) - ص (38) : 77 - 78؛ «[ خدا ] گفت : از آن [ جایگاه ] بیرون رو که بی تردید تو رانده شده ای ؛ * و حتماً لعنت من تا روز قیامت بر تو باد .»
2- (2)) - ص (38) : 82 - 83؛ «گفت : به عزتت سوگند همۀ آنان را گمراه می کنم ، * مگر بندگان خالص شده ات را .»
3- (3)) - ص (38) : 85؛ «که بی تردید دوزخ را از تو و آنان که از تو پیروی کنند ، از همگی پر خواهم کرد.»

می کنم.

در این پرونده فعلاً حساب ما پاک است، ما جزء این پرونده نیستیم، چون ما هنوز در صراط مستقیم هستیم. ما فعلاً از این صفحۀ پرونده بیرون هستیم. به خدا التماس کنید که ما را حفظ کند.

فریب خوردن آدم و همسرش علیهما السلام

اما ورق آخر پرونده، مربوط به آدم و همسرش علیهما السلام است:

« وَ یٰا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلاٰ مِنْ حَیْثُ شِئْتُمٰا وَ لاٰ تَقْرَبٰا هٰذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونٰا مِنَ الظّٰالِمِینَ » (1)

شما به بهشت بروید و از درخت های آن استفاده کنید، اما به این درخت نزدیک نشوید، این مانند میوه های دیگر نیست. بدن و روح شما را خراب می کند، علاوه بر این، من می گویم نخورید، پس نهی مرا احترام کنید و اگر بخورید:

« فَتَکُونٰا مِنَ الظّٰالِمِینَ * فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطٰانُ عَنْهٰا فَأَخْرَجَهُمٰا مِمّٰا کٰانٰا فِیهِ » (2)

ضرر می کنید.

ابلیس آمد و فتنه گری کرد؛ قسم خورد و بالاخره آنها را لغزاند تا از آن میوه خوردند. خدا نمی گوید: من از بهشت بیرونشان کردم، بلکه می گوید: شیطان باعث شد تا بیرون بروند. آنها روی زمین آمدند.

توبه آدم و حوا علیهما السلام

اکنون اوج زیبایی توبه را ببینید که چگونه این مرد و زن متواضعانه اشک می ریختند:

ص:293


1- (1)) - اعراف (7) : 19؛ «و [ گفتیم : ] ای آدم ! تو و همسرت در این بهشت سکونت گیرید ، و از هر جا [ و هر نوع میوه ای ] که خواستید بخورید ، و به این درخت نزدیک مشوید که ازستمکاران [ بر خود ] خواهید شد .»
2- (2)) - بقره (2) : 35 - 36؛ «از ستمکاران خواهید شد . * پس شیطان ، هر دو را از [ طریق ] آن درخت لغزانید و آنان را از آنچه در آن بودند [ چه مقام و مرتبۀ معنوی ، و چه منزلت و جایگاه ظاهری ] بیرون کرد .»

« قٰالاٰ رَبَّنٰا ظَلَمْنٰا أَنْفُسَنٰا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنٰا وَ تَرْحَمْنٰا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخٰاسِرِینَ » (1)

خدایا! ما به خودمان ضربه زدیم، چون تو گفتی، اما ما گوش ندادیم. نمی گویند:

ما را بیامرز، بلکه به قدری ادب در کلام آنها موج دارد که در اینجا گفتند: ما بد کردیم، اما اگر تو ما را نیامرزی -نیامرزیدن ما حق است -و به ما رحم نکنی، ما از خاسرین خواهیم بود.

در سورۀ بقره می گوید: این ها توبه واقعی کردند:

« فَتَلَقّٰی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمٰاتٍ فَتٰابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوّٰابُ الرَّحِیمُ » (2)

من قبول کردم، چون من در پذیرفتن توبه، بسیار قوی هستم، توبۀ توبه کار را رد نمی کنم. و او را سرزنش نمی کنم.

شما می توانید زیبایی و حال توبۀ توبه کاران عالم، آیات توبه و برخورد خدا را با تائبان، با حدود هشتاد داستان، در قرآن مطالعه کنید.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:294


1- (1)) - اعراف (7) : 23؛ «گفتند : پروردگارا ! ما بر خود ستم ورزیدیم ، و اگر ما را نیامرزی و به ما رحم نکنی مسلماً از زیانکاران خواهیم بود .»
2- (2)) - بقره (2) : 37؛ «پس آدم کلماتی را [ مانند کلمۀ استغفار و توسّل به اهل بیت : که مایۀ توبه و بازگشت بود ] از سوی پروردگارش دریافت کرد و [ پروردگار ] توبه اش را پذیرفت ؛ زیرا او بسیار توبه پذیر و مهربان است .»

پی نوشت ها

21 درخواست از کریم

اشاره

کرم خدا در اجابت بندگان

تهران، حسینیه مکتب النبی

رمضان 1383

ص:295

ص:296

ص:297

ص:298

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

آیات و روایات به ما یاد می دهند که وقتی سر و کارتان با کریم افتاد، در درخواست ها، حاجات و نیازهای خود، به کرم آن کریم نظر داشته باشید. به محدودیت خود نگاه کنید، چون اگر به محدودیت خود بنگرید، در دعا کردن، نمره نمی آورید و این احتمال هست که در درخواست خود، کریم را از خود رنجانده و ناراحت کنید. (1)جلال الدین مولوی می گوید:

تو مگو ما را بدان شه بار نیست با کریمان کارها دشوار نیست (2)

اگر انسان با بخیل رو به رو شود، خواهندۀ از بخیل، در رنج، عذاب، غصه و اندوه قرار می گیرد. اما با کریم برعکس است که ممکن است سائل کریم را برنجاند.

اما سائل بخیل را نمی رنجاند، بلکه خودش از بخل بخیل رنجیده می شود. برای این که او از آبرویش مایه می گذارد، حرفش را می زند، رنجش را می گوید، دردش را اظهار می کند، اما بخیل که موجود متوقف و مثل سنگ است، هر چه به گوشش ناله کنند، روی او اثری ندارد و رنجیده و ناراحت نمی شود، چون اگر پای رنج و ناراحتی در کار بیاید، تحریک به بخشیدن و عطا کردن می شود.

ص:299


1- (1)) - اشاره به آیات سوره: حج (22) : 50؛ «پس کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند ، آمرزش و رزقی نیکو برای آنهاست .» حدید (57) : 11؛ «کیست که به خدا وامی نیکو دهد تا خدا آن را برای او دو چندان کند و او را پاداشی نیکو و باارزش باشد ؟» غرر الحکم: 246، حدیث 5034؛ «الْکَرِیمُ إِذَا قَدَرَ صَفَحَ وَ إِذَا مَلَکَ سَمِحَ وَ إِذَا سُئِلَ أَنْجَحَ.» غرر الحکم: 246، حدیث 5035؛ «الْکَرِیمُ یَعْفُو مَعَ الْقُدْرَةِ وَ یَعْدِلُ فِی [ مَعَ ] الْإِمْرَةِ وَ یَکُفُّ إِسَاءَتَهُ وَ یَبْذُلُ إِحْسَانَه.» مجموعة ورام: 9/1؛ «قالَ أعرابیٌّ: یا رَسولَ اللّه، مَن یُحاسِبُ الخَلقَ یَومَ القِیامَةِ؟ قالَ: اللّه عزَّ وجلَّ، قالَ: نَجَونا ورَبِّ الکَعبَةِ! قالَ: وکَیفَ ذاکَ یا أعرابِیُّ؟! قالَ: لأِنَّ الکَریمَ إذا قَدَرَ عَفا.» الکافی: 71/2، حدیث 2؛ «بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ وَجَدْنَا فِی کِتَابِ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ وَ هُوَ عَلَی مِنْبَرِهِ وَ الَّذِی لَاإِلَهَ إِلَّا هُوَ مَا أُعْطِیَ مُؤْمِنٌ قَطُّ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الآْخِرَةِ إِلَّا بِحُسْنِ ظَنِّهِ بِاللَّهِ وَ رَجَائِهِ لَهُ وَ حُسْنِ خُلُقِهِ وَ الْکَفِّ عَنِ اغْتِیَابِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الَّذِی لَاإِلَهَ إِلَّا هُوَ لَایُعَذِّبُ اللَّهُ مُؤْمِناً بَعْدَ التَّوْبَةِ وَ الِاسْتِغْفَارِ إِلَّا بِسُوءِ ظَنِّهِ بِاللَّهِ وَ تَقْصِیرِهِ مِنْ رَجَائِهِ وَ سُوءِ خُلُقِهِ وَ اغْتِیَابِهِ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الَّذِی لَاإِلَهَ إِلَّا هُوَ لَایَحْسُنُ ظَنُّ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ بِاللَّهِ إِلَّا کَانَ اللَّهُ عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ لِأَنَّ اللَّهَ کَرِیمٌ بِیَدِهِ الْخَیْرَاتُ یَسْتَحْیِی أَنْ یَکُونَ عَبْدُهُ الْمُؤْمِنُ قَدْ أَحْسَنَ بِهِ الظَّنَّ ثُمَّ یُخْلِفَ ظَنَّهُ وَ رَجَاءَهُ فَأَحْسِنُوا بِاللَّهِ الظَّنَّ وَ ارْغَبُوا إِلَیْهِ.» مستدرک الوسائل: 15/ 259، باب 16، حدیث 18173؛ «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ علیه السلام إِنَّ لِلَّهِ وُجُوهاً مِنْ خَلْقِهِ خَلَقَهُمْ لِلْقِیَامِ بِحَوَائِجِ عِبَادِهِ یَرَوْنَ الْجُودَ مَجْداً وَ الْإِفْضَالَ مَغْنَماً وَ اللَّهُ کَرِیمٌ یُحِبُّ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ.»
2- (2)) - مولوی.

می گویند: بخیلی در بیابان نشسته بود و داشت گریه می کرد، یک اهل دلی آمد رد بشود، دلش سوخت. ایستاد و گفت دردش را بپرسم. نمی دانست که او بخیل است. دید کسی اشک می ریزد، اهل دل، اشک ریختن کسی را ببیند، عاطفه اش تحریک و ناراحت می شود و نمی تواند بی تفاوت باشد.

گفت: چرا داری گریه می کنی؟ گفت: شترم دارد می میرد. من بعد از مردن این شتر، در طی این جاده به مشکل می افتم. گفت: چرا دارد می میرد؟ گفت: گرسنه است. گفت: این بقچه چیست؟ گفت: نان است. گفت: پس چند نان به او بده که از گرسنگی در بیاید. گفت: نه، گریه مایه ندارد، تا بخواهی گریه می کنم، اما نمی توانم به او نان بدهم. یعنی حاضر است شترش بمیرد، اما نان به او ندهد. این طبع بخیل است.

در کتابی خواندم که پنج نفر در جایی میهمان بودند. غذا خوردن آنها که تمام شد خوابیدند، هوا خیلی گرم بود، همه خسته بودند، خوابشان برد، اما یکی از آنها از شدت گرما خوابش نمی برد. به صاحبخانه گفت: بادبزن دارید؟ گفت: آری، رفت و آورد. او بادبزن را روی سینه اش گذاشت. صاحبخانه گفت: پس چرا خود را باد نمی زنی؟ گفت: اگر باد بزنم، این ها نیز خنک می شوند، من گرما را تحمل می کنم.

بعضی ها اینگونه هستند؛ مردم درد دارند، گرسنه و فقیر هستند، گرفتاری دارند، بخیل این ها را می بیند، اما عاطفه اش اصلاً تحریک نمی شود و هر چه به او بگویی، بخل خود را توجیه می کند. اما شخص کریم، به او بگویند که به ما کمک کن یا نگویند، طبعش، طبع عطا کردن است.

شخص کریمی در خانوادۀ ما بود، در آمد زیادی نداشت، ولی اخلاق کریمانه ای داشت، اهل پرسیدن نبود، سؤال نمی کرد که این را برای چه می خواهی. یعنی این کرم، از وجود کریم ریزش دارد. نمی تواند اموال و اخلاقش را معطل کند. کریم، کریم است.

ص:300

در دوستان من شخص کریمی بود، یک وقتی اختلافی بر سر کارخانه ای داشت که شریک آن کارخانه بود، چند جلسه نشستند، بالاخره حق را به او ندادند، و ظالمانه حق را به طرف مقابلش دادند. چهل درصد کارخانه را به دوست من دادند، شصت درصد کارخانه را به شریک او دادند. یک بار آمد نزد من و گفت: چنین بلایی سر من آوردند. من از این مسأله دلگیر هستم. نمی خواهم دیگر نان چهل درصد این کارخانه را روی دلگیری بخورم. گفتم می خواهی چه کار کنی، گفت: یک کاغذ سفید بیاور. هنوز هم آن کاغذ را دارم، آوردم، امضاء کرد. گفت: این کارخانه را در هر کار خیری که می خواهی صرف کن، من این چهل درصد را نمی خواهم. چند سال قبل به یکی از دوستانم گفتم: شخصی این چهل درصد را به من داده، جهت کار خیر این سهم را بفروش، به چهل میلیون تومان سهم را فروخت، پول هایش را هم آورد و من به صاحب سهام کارخانه زنگ زدم، گفتم بیا خانه، آمد. گفتم: کارخانه ات را چهل میلیون تومان خریدند و پول را به او دادم. گفت: من آن روز به تو گفتم، که آن را با خدا معامله کن. بعد یک کسی به من گفت: می دانی روزی که گفت چهل میلیون تومان را نمی خواهم، چه روزی بود؟ روزی بود که برای شبش به صد تومان محتاج بود. اما کریم، کریم است. نمی آید بخشش را پس بگیرد.

سه سال تمام گرفتار بود. بعد من یک بار به او گفتم فلانی این چهل میلیون نزد من بود، این گونه به من گفتند که خودت به آن نیاز داشتی، گفت: ای بابا، بی خود گفتند که من برای شب به صد تومان نیاز داشتم بلکه به کمتر از آن محتاج بودم، گفتم: پس چرا این چهل میلیون تومان را نگرفتی؟ گفت: وقتی نزد تو آمدم، چهل میلیون تومان را به خدا واگذار کردم، دیگر نمی شد پس بگیرم.

خُلق کریم حاتم طلایی

جوان عربی بود که خیلی دلش می خواست رئیس قبیلۀ دیگری، پدر زنش شود.

ص:301

گاهی جوان ها چیزهایی را دوست دارند. آمد و گفت: رئیس! هیکل من خوب است یا بد؟ گفت: خیلی خوب است. گفت: قیافۀ من چطوراست؟ گفت: بد نیست. گفت:

از من خوشت می آید؟ گفت: آری، گفت: پس دختر خود را به ازدواج من در آور.

گفت: باشد، اما من مهریۀ دخترم را اول می گیرم و بعد عقدش می کنم.

رئیس گفت: من مهریه را به تو می گویم، اما به کسی نگو. مهریه دخترم این است:

من با حاتم طایی درگیری قبلی دارم و خیلی نسبت به او کینه دارم. سر بریدۀ حاتم مهریه دختر من است. جوان گفت: حاتم که شخص خوب و بخشنده ای است.

گفت: اگر می خواهی با دختر من ازدواج کنی، این مهر او است.

خدا نکند این گونه عشق ها به دل کسی بیفتد.

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

این عاشق ها، هم کر هستند و هم کور:

«حبّک الشیء یعمی و یصمّ» (1)

نه دیگر گوشش به نصیحت کسی بدهکار است و نه چشمش کسی غیر از این دختر را می بیند.

بالاخره پسر عاشق بود. به قبیلۀ طیّ، قبیلۀ حاتم آمد. حاتم بیابان نشین و چادر نشین بود و جوان او را ندیده بود. به جستجوی حاتم بود که اتفاقی خود حاتم را دید، آیا تو حاتم را می شناسی؟ گفت: بله، گفت: می شود او را دید؟ گفت: بله، بیا تا خیمه اش را نشان دهم. او را به خیمۀ خود برد. وارد شد. حاتم به جوان گفت: اهل قبیلۀ ما نیستی؟ گفت: نه. گفت: از کدام قبیله هستی؟ گفت: فلان قبیله. گفت: حاتم را چه کار داری؟ گفت: من عاشق دختری هستم که مهر او سر بریدۀ حاتم است.

بعد از غروب، حاتم گفت: گوسفندی را بکشید، من میهمان دارم. گوسفند را پختند و آوردند، گفت: شام بخور تا اهل قبیله بخوابند. اهل قبیله خوابیدند. حاتم

ص:302


1- (1)) - شرح نهج البلاغه: 392/18، باب الحکم و المواعظ، حدیث 169.

بلند شد و رفت کارد تیزی آورد و گفت: من حاتم هستم، نمی توانم تحمل کنم که تو به خاطر من به آن دختر نرسی، سر مرا ببر، بردار و ببر. جوان به پای حاتم افتاد و گفت: اگر حاتم تو هستی و حاتم چنین شخصیت کریمی است، من از آن دختر و هر چه دختر است، گذشتم.

درخواست به مقتضای کرم

کریم، کریم است. اگر نزد کریم بروید و به مقتضای کرمش از او نخواهید، او رنجیده می شود. نمونه ای از رنج کریم را بگویم: روحانی محترمی در قم بود که واقعاً زحمت کشیده بود، درس خوانده و عالم شده بود. وضعیت مادی او خوب نبود. روزی گفت: به کریمۀ اهل بیت، حضرت معصومه علیها السلام متوسّل می شویم. به حرم رفت و زیارت و گریه کرد و متوسّل شد، گفت: دختر موسی بن جعفر علیه السلام ! نزد خدا شفاعت کن، خدا وسایل را فراهم کند و خانه ای به ما بدهد. روزی راه می رفت، دیگر داشت ناامید می شد که چرا جواب نمی دهند؟

تا وجود مبارک حضرت معصومه علیها السلام را در حجاب کامل، در خواب دید چون زن مسلمان، با حجاب است. بدحجاب و بی حجاب تا زمانی که بدحجاب و بی حجاب است، قطعاً شیعه و حتی مسلمان نیست. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله اصرار داشتند که:

«انت و شیعتک هم الفائزون» (1)

نجات از آن تو و شیعیان تو است. به غیر شیعه ضمانت ندادند. ممکن است نجاتشان بدهند، اما اگر نجات بدهند، در خود بهشت نمی برند، بلکه در خرابه ای گوشۀ بهشت، که دیگر خدا کاری به آنها ندارد می برند. (2)حضرت معصومه علیها السلام را در خواب دید، فرمود: هر شب مرا رنجاندی و ناراحت

ص:303


1- (1)) - ارشاد القلوب: 262/2.
2- (2)) - بحار الأنوار: 198/7، باب 8، حدیث 75؛ «الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ مُعَنْعَناً عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ أَنَا وَ شِیعَتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی مَنَابِرَ مِنْ نُور فَیَمُرُّ عَلَیْنَا الْمَلَائِکَةُ وَ یُسَلِّمُ عَلَیْنَا قَالَ فَیَقُولُونَ مَنْ هَذَا الرَّجُلُ وَ مَنْ هَؤُلَاءِ فَیُقَالُ لَهُمْ هَذَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ابْنُ عَمِّ النَّبِیِّ فَیُقَالُ مَنْ هَؤُلَاءِ قَالَ فَیُقَالُ لَهُمْ هَؤُلَاءِ شِیعَتُهُ قَالَ فَیَقُولُونَ أَیْنَ النَّبِیُّ الْعَرَبِیُّ وَ ابْنُ عَمِّهِ فَیَقُولُونَ هُمَا عِنْدَ الْعَرْشِ قَالَ فَیُنَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ عِنْدَ رَبِّ الْعِزَّةِ یَا عَلِیُّ ادْخُلِ الْجَنَّةَ أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ لَاحِسَابَ عَلَیْکَ وَ لَاعَلَیْهِمْ فَیَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ یَتَنَعَّمُونَ فِیهَا مِنْ فَوَاکِهِهَا وَ یَلْبَسُونَ السُّنْدُسَ وَ الْإِسْتَبْرَقَ وَ مَا لَمْ تَرَ عَیْنٌ فَیَقُولُونَ الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُورٌ الَّذِی مَنَّ عَلَیْنَا بِنَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ بِوَصِیِّهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی مَنَّ عَلَیْنَا بِهِمَا مِنْ فَضْلِهِ وَ أَدْخَلَنَا الْجَنَّةَ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعٰامِلِینَ فَیُنَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاء کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً قَدْ نَظَرَ إِلَیْکُمُ الرَّحْمَنُ نَظْرَةً فَلَا بُؤْسَ عَلَیْکُمْ وَ لَاحِسَابَ وَ لَاعَذَابَ.» بحار الأنوار: 35/ 345، باب 13، حدیث 20؛ «جَابِر الْأَنْصَارِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ کُنَّا جُلُوساً عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذْ أَقْبَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله قَالَ قَدْ أَتَاکُمْ أَخِی ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی الْکَعْبَةِ فَقَالَ وَ رَبِّ هَذَا الْبَیْتِ إِنَّ هَذَا وَ شِیعَتَهُ هُمُ الْفَائِزُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَیْنَا بِوَجْهِهِ فَقَالَ أَمَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ أَوَّلُکُمْ إِیمَاناً بِاللَّهِ وَ أَقْوَمُکُمْ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ أَوْفَاکُمْ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَقْضَاکُمْ بِحُکْمِ اللَّهِ وَ أَقْسَمُکُم بِالسَّوِیَّةِ وَ أَعْدَلُکُمْ فِی الرَّعِیَّةِ وَ أَعْظَمُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ مَزِیَّةً قَالَ جَابِرٌ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی هَذِهِ الآْیَةَ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ قَالَ جَابِرٌ فَکَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام إِذَا أَقْبَلَ قَالَ أَصْحَابُهُ قَدْ أَتَاکُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ بَعْدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله خَیْرُ الْبَرِیَّةِ أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ رَاضِینَ مَرْضِیِّینَ.»

کردی. اگر شما خانه و پول و ملک می خواهی، این قبرستان رو به روی حرم، بر سر قبر میرزای قمی برو، او نزد خدا آبرو دارد، اگر چیز کمی می خواهی، آنجا برو، چرا می آیید و مرا ناراحت می کنید؟ نزد ما که می آیید، بگو دختر موسی بن جعفر علیه السلام ! به خدا بگو: هر چه خیر دنیا و آخرت است، به من و خانواده ام بده، تا ما آرامش داشته باشیم. اگر از کریم چیز کمی بخواهید، رنجیده می شود.

دعای فوق العادۀ امام سجاد علیه السلام

این طبع کریم است. ببینیم حضرت زین العابدین علیه السلام از خدا چه خواسته است؟ خواسته را ببینید:

«اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات، والمسلمین والمسلمات، الاحیاء منهم و الاموات تابع بیننا و بینهم بالخیرات اللهم اغفر لحیّنا و میّتنا و شاهدنا و غائبنا و ذکرنا و انثانا و کبیرنا و صغیرنا و حرنا و مملوکنا و عبدنا» (1)

خدایا! من امشب آمدم تا از تو درخواست کنم: هر چه مرد و زن مؤمن و مسلمان در عالم است، مرده و زنده، کوچک و بزرگ، آزاد و بنده، همه را بیامرز و گناهانمان را بریز. درخواست نجات میلیاردها نفر را از خدا دارد، چون می داند که کریم کم نمی آورد.

از این بالاتر، در دعای دیگری حضرت زین العابدین علیه السلام می فرماید: خدایا! این جهنمی است که در قرآن گفته ای هفت طبقه می باشد و بعد گفته ای:

« وَ لَقَدْ ذَرَأْنٰا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاٰ یَفْقَهُونَ بِهٰا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لاٰ یُبْصِرُونَ بِهٰا وَ لَهُمْ آذٰانٌ لاٰ یَسْمَعُونَ بِهٰا أُولٰئِکَ کَالْأَنْعٰامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولٰئِکَ هُمُ الْغٰافِلُونَ » (2)

ص:304


1- (1)) - بحار الأنوار: 86/95، باب 6، حدیث 2.
2- (2)) - اعراف (7) : 79؛ «و مسلماً بسیاری از جنّیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده ایم [ زیرا ] آنان را دل هایی است که به وسیلۀ آن [ معارف الهی را ] در نمی یابند ، و چشمانی است که توسط آن [حقایق و نشانه های حق را ] نمی بینند ، و گوش هایی است که به وسیلۀ آن [ سخن خدا و پیامبران را ] نمی شنوند ، آنان مانند چهارپایانند بلکه گمراه ترند ؛ اینانند که بی خبر و غافل [ ازمعارف و آیات خدای ]اند .»

اما دربارۀ بهشت « کَثِیراً » نگفته است، معلوم می شود که تعداد جهمی ها بیشتر است. می دانید چه کسانی به جهنم می روند؟ از قابیل تا آخرین گنهکار حرفه ای در روز قیامت وارد جهنم می شوند.

اما کرم حضرت زین العابدین علیه السلام را ببینید، می فرماید:

خدایا! در روز قیامت، قبل از این که اهل جهنم را به جهنم ببری، اول مرا به جهنم ببر و به قدری بدن مرا بزرگ کن که هفت طبقۀ جهنم را پر کند و برای کسی دیگر جا نماند. این بندۀ کریم خدا است که این حرف را می زند. ببینید خود خدا چه کرمی دارد؟ این کرم بنده اش است.

عطای کریمانۀ امام حسین علیه السلام

کسی در زد، امام حسین علیه السلام پشت در آمد فرمود: کیست؟ گفت: یا بن رسول اللّه! نیازمندم. حضرت در را باز نکردند، قنبر را صدا کرده، فرمودند: ما چند روزی است که از مکه آمده ایم، پول چقدر مانده است؟ گفت: یا بن رسول اللّه! چهار هزار دینار مانده است؟ فرمود: همه را بیاور. قنبر گفت: می خواهید همه را به نیازمند بدهید؟ فرمود: آری.

حضرت تمام پولها را در عبای خود گذاشت و از سوراخ بالای در بیرون داد و فرمود: بگیر. پول و عبا را گرفت و پشت در نشست و مرتب گریه کرد. امام آمد و در را باز نکرده فرمود: من چیز دیگری نداشتم. هر چه بود برایت آوردم، اگر کم است، بار دیگر بیا. چرا گریه می کنی؟ گفت: یا بن رسول اللّه کم نیست، گریه ام برای این است که چرا باید در آینده شما زیر خاک بروید. ای کاش این دست برای مردم می ماند. (1)اگر گناه کرده اید، کار با کریم سخت نیست. تو فقط گردن خود را کج کن و بگو که اشتباه کردم. او نیز می بخشد. نگو مرا راه نمی دهند، این خود از گناهان بزرگ است.

ص:305


1- (1)) - بحار الأنوار: 190/44، باب 26، حدیث 2؛ «عَمْرُو بْنُ دِینَارٍ قَال: ... وَفَدَ أَعْرَابِیٌّ الْمَدِینَةَ فَسَأَلَ عَنْ أَکْرَمِ النَّاسِ بِهَا فَدُلَّ عَلَی الْحُسَیْنِ علیه السلام فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ فَوَجَدَهُ مُصَلِّیاً فَوَقَفَ بِإِزَائِهِ ... قَالَ فَسَلَّمَ الْحُسَیْنُ وَ قَالَ یَا قَنْبَرُ هَلْ بَقِیَ مِنْ مَالِ الْحِجَازِ شَیْ ءٌ قَالَ نَعَمْ أَرْبَعَةُ آلَافِ دِینَارٍ فَقَالَ هَاتِهَا قَدْ جَاءَ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِهَا مِنَّا ثُمَّ نَزَعَ بُرْدَیْهِ وَ لَفَّ الدَّنَانِیرَ فِیهَا وَ أَخْرَجَ یَدَهُ مِنْ شَقِّ الْبَابِ حَیَاءً مِنَ الْأَعْرَابِیِّ وَ ... قَالَ فَأَخَذَهَا الْأَعْرَابِیُّ وَ بَکَی فَقَالَ لَهُ لَعَلَّکَ اسْتَقْلَلْتَ مَا أَعْطَیْنَاکَ قَالَ لَاوَ لَکِنْ کَیْفَ یَأْکُلُ التُّرَابُ جُودَک.»

هم جواب می دهد، هم راه می دهد و هم می بخشد.

کسی به من گفت: من پانزده سال است که مشروب خور هستم و با نامحرم رابطه دارم، تو می گویی که خدا مرا می بخشد؟ گفتم: چرا من بگویم که خدا تو را می بخشد؟ او خودش این سند را داده است:

« لاٰ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّٰهِ إِنَّ اللّٰهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ » (1)

درخواست پرقیمت ترین چیزها

امام باقر علیه السلام می فرماید:

روزی پدرم مرا صدا کرد و فرمود: بار سفر ببند، می خواهیم بر سر قبر امیرالمؤمنین علیه السلام برویم. هیچ کس خبر از جایگاه قبر علی علیه السلام نداشت و هنوز پنهان بود. از مدینه تا نجف، راه دور است.

فرمود: رفتیم وقتی بر سر قبر امیرالمؤمنین علیه السلام رسیدیم، پدرم زیارتش که تمام شد، صورت را روی قبر گذاشت و این درخواست را از پروردگار کریم کرد:

«اللهم ارزقنی عقلاً کاملاً و لُبّاً راجحاًو قلباً زاکیاً» (2)

خدایا! من کنار این قبر، از تو عقل کامل، مغز برتر و عمل پاکیزه می خواهیم یعنی به در خانۀ کریم که رفتی، چیزی که قیمتی تر از آن نیست، بخواه، و کریم را رنجیده نکن.

خیلی بخواهید، به وسعت دنیا و آخرت از او بخواهید. برای همۀ شیعیان نیز بخواهید، نه تنها برای خودتان.

پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید: کسی که تنها سفره بیاندازد و بخورد، خدا لعنتش کند. (3)والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:306


1- (1)) - زمر (39) : 53؛ «از رحمت خدا نومید نشوید ، یقیناً خدا همۀ گناهان را می آمرزد ؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.»
2- (2)) - مستدرک الوسائل: 222/10، باب 21، حدیث 11900؛ «مُحَمَّدٍ الْبَاقِرِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ مَضَیْتُ مَعَ وَالِدِی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام إِلَی قَبْرِ جَدِّی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام بِالنَّجَفِ بِنَاحِیَةِ الْکُوفَةِ فَوَقَفَ عَلَیْهِ ثُمَّ بَکَی وَ قَالَ السَّلَامُ عَلَی أَبِی الْأَئِمَّةِ وَ خَلِیلِ النُّبُوَّةِ وَ الْمَخْصُوصِ بِالْأُخُوَّةِ السَّلَامُ عَلَی یَعْسُوبِ الْإِیمَانِ وَ مِیزَانِ الْأَعْمَالِ وَ سَیْفِ ذِی الْجَلَالِ السَّلَامُ عَلَی صَالِحِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَارِثِ عِلْمِ النَّبِیِّینَ الْحَاکِمِ فِی یَوْمِ الدِّینِ السَّلَامُ عَلَی شَجَرَةِ التَّقْوَی السَّلَامُ عَلَی حُجَّةِ اللَّهِ الْبَالِغَةِ وَ نِعْمَتِهِ السَّابِغَةِ وَ نِقْمَتِهِ الدَّامِغَةِ السَّلَامُ عَلَی الصِّرَاطِ الْوَاضِحِ وَ النَّجْمِ اللَّائِحِ وَ الْإِمَامِ النَّاصِحِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ ثُمَّ قَالَ أَنْتَ وَسِیلَتِی إِلَی اللَّهِ وَ ذَرِیعَتِی وَ لِیَ حَقُّ مُوَالَاتِی وَ تَأْمِیلِی فَکُنْ لِی شَفِیعِی إِلَی اللَّهِ عز و جل فِی الْوُقُوفِ عَلَی قَضَاءِ حَاجَتِی وَ هِیَ فَکَاکُ رَقَبَتِی مِنَ النَّارِ وَ اصْرِفْنِی فِی مَوْقِفِی هَذَا بِالنُّجْحِ وَ بِمَا سَأَلْتُهُ کُلَّهُ بِرَحْمَتِهِ وَ قُدْرَتِهِ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی عَقْلًا کَامِلًا وَ لُبّاً رَاجِحاً وَ قَلْباً زَاکِیاً وَ عَمَلًا کَثِیراً وَ أَدَباً بَارِعاً وَ اجْعَلْ ذَلِکَ کُلَّهُ لِی وَ لَاتَجْعَلْهُ عَلَیَّ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.»
3- (3)) - بحار الأنوار: 347/63، باب 8، حدیث 1؛ «أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام قَال:َ لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثَلَاثَةً الآْکِلَ زَادَهُ وَحْدَهُ وَ الرَّاکِبَ فِی الْفَلَاةِ وَحْدَهُ وَ النَّائِمَ فِی بَیْتٍ وَحْدَهُ.» بحار الأنوار: 246/16، ذیل حدیث 35؛ «أَنَسٍ قَال: ... وَ کَانَ صلی الله علیه و آله لَایَأْکُلُ وَحْدَهُ مَا یُمْکِنُهُ وَ قَالَ أَ لَاأُنَبِّئُکُمْ بِشِرَارِکُمْ قَالُوا بَلَی قَالَ مَنْ أَکَلَ وَحْدَهُ وَ ضَرَبَ عَبْدَهُ وَ مَنَعَ رِفْدَهُ.»

پی نوشت ها

22 جوانی بهترین فرصت

اشاره

اغتنام پنج فرصت

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

رسول خدا صلی الله علیه و آله به ابوذر غفاری پنج فرصت را سفارش فرمودند که غنیمت بدان. یعنی از پنج فرصت استفاده کن و بهره ببر و از منفعت آنها بهره بگیر. هر کدام از این پنج فرصت از دست برود، دیگر بر نمی گردد. (1)فرصت اول؛ جوانی است. حضرت فرمودند: ای ابوذر! جوانی که بهار زندگی است، خزانی به دنبال دارد و خزان جوانی، پیری است. این بهار وقتی از دست برود و آن خزان جایش بنشیند، این فرصت نابوده شده است و برگشتی ندارد.

جوانی اوج قدرت، توانایی، قوت، شکوفایی مغز و عقل است. البته نمی شود به همۀ جوانان گفت: جوانی خود را فقط صرف دانش کنید.

جوان، خودش می تواند ارزیاب خودش باشد. باید با خود و باطن خودش خلوت کند و فکر کند. فکر مثبت. فکرمثبت عمل درونی و باطنی است که برای همه میسر است.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

«فکر ساعة خیر من عبادة سنة» (2)

این فکر، از یک سال عبادت بهتر است. چون این فکر، نقطۀ ساختن و به وجود

ص:307


1- (1)) - وسائل الشیعة: 114/1، باب 27، حدیث 285؛ «أَبِی ذَرٍّ فِی وَصِیَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ یَا أَبَا ذَرٍّ اغْتَنِمْ خَمْساً قَبْلَ خَمْسٍ شَبابکَ قَبْلَ هَرَمِکَ وَ صِحَّتَکَ قَبْلَ سُقْمِکَ وَ غِنَاکَ قَبْلَ فَقْرِکَ وَ فَرَاغَکَ قَبْلَ شُغْلِکَ وَ حَیَاتَکَ قَبْلَ مَوْتِکَ یَا أَبَا ذَرٍّ إِیَّاکَ وَ التَّسْوِیفَ بِأَمَلِکَ فَإِنَّکَ بِیَوْمِکَ وَ لَسْتَ بِمَا بَعْدَهُ یَا أَبَا ذَرٍّ إِذَا أَصْبَحْتَ فَلَا تُحَدِّثْ نَفْسَکَ بِالْمَسَاءِ وَ إِذَا أَمْسَیْتَ فَلَا تُحَدِّثْ نَفْسَکَ بِالصَّبَاحِ وَ خُذْ مِنْ صِحَّتِکَ قَبْلَ سُقْمِکَ.»
2- (2)) - مستدرک الوسائل: 184/11، باب 5، حدیث 12693.

ص:308

ص:309

ص:310

ص:311

ص:312

ص:313

آوردن آینده ای مثبت و عاقبتی صحیح است.

در روایت دیگری از حضرت نقل می کند:

«تفکر ساعة خیر من عبادة ستین سنة» (1)

این فکر، از شصت سال عبادت بهتر است.

بین خود و باطن خودش خلوت کند، ببیند به چه برنامۀ مثبتی علاقمند است.

برود و جوانیش را هزینۀ آن برنامۀ مثبت کند. البته به شکلی هزینه کند که به رشته های مثبت دیگر مثل نماز، روزه، عبادت و مجلس علم رفتن، لطمه نخورد، چون هر کاری که مانع از عبادت خدا شود، کار ناپسندی است. هر کاری را باید سر جای خودش بگذارد. نه افراط کند و نه تفریط. این که در طول سال هر شب به جلسه برود و تا نصف شب طول بکشد، این را دین نمی پسندد.

میانه روی در عبادت

بابی در اسلام، در روایات و فرهنگ شیعه تحت عنوان «باب الاقتصاد فی العبادة» (2) میانه روی در عبادت است.

اینکه شبانه روز دویست رکعت نماز بخوانیم، در طول ماه، بیست روزش را روزه بگیریم، شب ها را فقط دو ساعت بخوابیم، هر شب به جلسات طولانی برویم، این روش، روش دینی نیست. رفتن به جلسات در غیر ماه رمضان (که فصل یاد گرفتن قرآن و احکام الهی است)، در غیر این ماه، اینگونه که از فرمایش های بزرگان دین ما، از پیغمبر تا ائمه و عالمان ربانی استفاده می شود، حداقل هفته ای یک بار، آن هم شرکت در جلسه ای که انسان را به مسائل دین آگاه کند، نه این که چند ساعت برود، یا شعر بخواند، یا شعر بشنود، چند ساعت سینه بزند که از گوشه و کنار سینه اش خون راه بیافتد، و ذره ای به معرفت او اضافه نشود این فرهنگ، فرهنگ دین نیست.

ص:314


1- (1)) - بحار الأنوار: 292/66، باب 37، حدیث 23.
2- (2)) - الکافی: 86/2 (باب الاقتصاد فی العباده)؛ بحار الأنوار: 209/68، باب 66 (الاقتصاد فی العبادة و المداومة علیها و فعل الخیر و تعجیله و فضل التوسط فی جمیع الأمور و استواء العمل)؛ وسائل الشیعة: 108/1، باب 26 (باب اسْتِحْباب الِاقْتِصَادِ فِی الْعِبَادَةِ عِنْدَ خَوْفِ الْمَلَل)؛ مستدرک الوسائل: 144/1، باب 24 (باب اسْتِحْباب الِاقْتِصَادِ فِی الْعِبَادَةِ عِنْدَ خَوْفِ الْمَلَلِ).

زیرا در این گونه جلسات هیچ چیزی یاد نمی گیرد؛ نه مسأله، نه حلال، نه حرام، نه روایت. گاهی نیز در مقابل مدعیانی قرار می گیرد که امام صادق علیه السلام می فرماید:

خوب که به حرفهای آنان گوش بدهی، خود را به تو اینگونه نشان می دهند که یعنی ما به عوالم بالا و ملکوت نیز آگاهی داریم، اگر از این ها مسأله طهارت گرفتن را بپرسی، نمی دانند این ها که مسائل پایین ترین عضو بدن را نمی دانند، چگونه از آسمان و ملکوت خبر دارند؟ (1) «الاقتصاد فی العبادة» خیلی مهم است. میانه رو باش. اهل سنّت این روایت را نقل کرده اند که:

ابوهریره به پیغمبر صلی الله علیه و آله عرض کرد: حس می کنم که علاقه ام به شما دارد کم می شود. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز اصلاً ناراحت نشدند و با توجه به ظرفیت درونی او فرمودند:

«زُرْ غِبّاً تَزْدَدْ حُبّاً» (2)

برای این است که تو خیلی نزد من می آیی، چند روز در میان بیا تا علاقۀ تو به من باقی بماند. این مسأله طبیعی است.

بهترین غذا را اگر هر روز بخواهد بخورد، دو روز بگذرد، مجبور می شود با التماس بگوید: من نمی خواهم؛ زده شده ام.

کسی به من گفت: هر وقت به خانه می روم، غذا، آب گوشت داریم، می گفت: من از این همه آبگوشت خسته شدم، ولی کاری نمی توانم بکنم. یادت باشد، اگر من مردم، به کسی که سنگ قبر را می نویسد بگو: روی سنگ قبر من با آن قلم و چکش عکس دیزی در آورد. گفتم: برای چه؟ گفت: برای اینکه هر کس سر قبر من می آید بفهمد که آبگوشت خوری مرا کشت.

امام باقر علیه السلام می فرماید:

ص:315


1- (1)) - وسائل الشیعة: 20/12، باب 10، حدیث 15532؛ «أَبِی عَبْدِاللَّه علیه السلام (لفضیل) قَالَ تَجْلِسُونَ وَ تُحَدِّثُونَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ تِلْکَ الْمَجَالِسُ أُحِبُّهَا فَأَحْیُوا أَمْرَنَا رَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَحْیَا أَمْرَنَا یَا فُضَیْلُ مَنْ ذَکَرَنَا أَوْ ذُکِرْنَا عِنْدَهُ فَخَرَجَ عَنْ عَیْنَیْهِ مِثْلُ جَنَاحِ الذُّباب غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ کَانَتْ أَکْثَرَ مِنْ زَبَدِ الْبَحْرِ.» وسائل الشیعة: 61/27، باب 6، حدیث 33199؛ «إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی، حدیث قَالَ یَظُنُّ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ فُقَهَاءُ عُلَمَاءُ أَنَّهُمْ قَدْ أَثْبَتُوا جَمِیعَ الْفِقْهِ وَ الدِّینِ مِمَّا تَحْتَاجُ إِلَیْهِ الْأُمَّةُ وَ لَیْسَ کُلُّ عِلْمِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلِمُوهُ وَ لَاصَارَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ لَاعَرَفُوهُ وَ ذَلِکَ أَنَّ الشَّیْ ءَ مِنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ الْأَحْکَامِ یَرِدُ عَلَیْهِمْ فَیُسْأَلُونَ عَنْهُ وَ لَایَکُونُ عِنْدَهُمْ فِیهِ أَثَرٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ یَسْتَحْیُونَ أَنْ یَنْسُبَهُمُ النَّاسُ إِلَی الْجَهْلِ وَ یَکْرَهُونَ أَنْ یُسْأَلُوا فَلَا یُجِیبُوا فَیَطْلُبَ النَّاسُ الْعِلْمَ مِنْ مَعْدِنِهِ فَلِذَلِکَ اسْتَعْمَلُوا الرَّأْیَ وَ الْقِیَاسَ فِی دِینِ اللَّهِ وَ تَرَکُوا الآْثَارَ وَ دَانُوا بِالْبِدَعِ وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ فَلَوْ أَنَّهُمْ إِذَا سُئِلُوا عَنْ شَیْ ءٍ مِنْ دِینِ اللَّهِ فَلَمْ یَکُنْ عِنْدَهُمْ فِیهِ أَثَرٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله رَدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلَی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله .» بحار الأنوار: 137/2، باب 17، حدیث 47؛ «أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام وَ أَنَا عِنْدَهُ إِیَّاکَ وَ أَصْحَابَ الْکَلَامِ وَ الْخُصُومَاتِ وَ مُجَالَسَتَهُمْ فَإِنَّهُمْ تَرَکُوا مَا أُمِرُوا بِعِلْمِهِ وَ تَکَلَّفُوا مَا لَمْ یُؤْمَرُوا بِعِلْمِهِ حَتَّی تَکَلَّفُوا عِلْمَ السَّمَاءِ یَا أَبَا عُبَیْدَةَ خَالِطِ النَّاسَ بِأَخْلَاقِهِمْ وَ زَائِلْهُمْ بِأَعْمَالِهِمْ یَا أَبَا عُبَیْدَةَ إِنَّا لَانَعُدُّ الرَّجُلَ فَقِیهاً عَالِماً حَتَّی یَعْرِف.»
2- (2)) - نسخة وکیع (وکیع بن الحراج): 97؛ مسند ابن داود الطیالسی: 330.

صبح که آفتاب درآمده بود، دیدم پدرم ایستاده و نماز شب می خواند. یازده رکعت را کامل مانند نمازهای شب دیگرش خواند. گفتم: پدر! اکنون که صبح است، چطور شما دارید نماز شب می خوانید؟ فرمود: دیشت خسته بودم، دیدم نماز شب با خستگی، ارزشی ندارد. خدا نیز رضایت ندارد. (1) این چه نمازی است که خدا راضی نیست؟ خوابیدم و برای این که در پرونده ام جای نماز شب خالی نماند، الان نماز شب را خواندم. این دینداری درست است.

کاری کنید که دین شما را زده نکند. گوش به حرف این و آن ندهید که هر شب بیا و چند ساعت سینه بزن. خیلی ها را من دیدم که چنان زده شدند که در بی دینی حرف اول را می زنند.

ائمه اطهار علیهم السلام می فرمایند: در هر کاری میانه رو باش، هر کاری مانند خوردن، خوابیدن، مطالعه، ورزش، تفریح، به مجالس رفتن و از این قبیل؛

نه چندان بخور کز دهانت برآید نه چندان که از ضعف جانت برآید (2)

بهترین مجلس، مجلسی است که زمانش کوتاه تر باشد. یک نفر بیاید، چند مسألۀ واجب را برای مردم بگوید، فقه مردم را تکمیل کند، منبر خوبی بر محور قرآن و اهل بیت علیهم السلام برود، مردم را تربیت کند، بعد مختصری روضه بخواند و مردم بروند.

شب احیایی که در مفاتیح گفته است، دعای آن یک خط است. بعد قرآن روی سر بگذارد، آن نیز دعایش یک خط است. بعد «بک یا الله» است، مگر هر کدام چقدر طول می کشد؟ که بعضی ها در شب احیاء جان مردم را می گیرند. این طول دادن ها خلاف حرف خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله و شریعت سهله و سمحه است.

اغتنام پنج فرصت از دست رفتنی

«یا اباذر! اغتنم خمساً قبل خمس، شبابک قبل هرمک» (3)

ص:316


1- (1)) - من لایحضره الفقیه: 497/1، حدیث 1426؛ «قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام قَضَاءُ صَلَاةِ اللَّیْلِ بَعْدَ الْغَدَاةِ وَ بَعْدَ الْعَصْرِ مِنْ سِرِّ آلِ مُحَمَّدٍ الْمَخْزُونِ.» الإستبصار: 289/1، باب 158، حدیث 1؛ «عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَضَاءِ صَلَاةِ اللَّیْلِ وَ الْوَتْرِ تَفُوتُ الرَّجُلَ أَ یَقْضِیهَا بَعْدَ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَ بَعْدَ الْعَصْرِ فَقَالَ لَابَأْسَ بِذَلِکَ.» وسائل الشیعة: 273/4 - 274، باب 56، حدیث 5143 - 5144؛ «جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلَ علیه السلام عَنْ قَضَاءِ صَلَاةِ اللَّیْلِ بَعْدَ الْفَجْرِ إِلَی طُلُوعِ الشَّمْسِ فَقَالَ نَعَمْ وَ بَعْدَ الْعَصْرِ إِلَی اللَّیْلِ فَهُوَ مِنْ سِرِّ آلِ مُحَمَّدٍ الْمَخْزُونِ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام جُعِلْتُ فِدَاکَ تَفُوتُنِی صَلَاةُ اللَّیْلِ فَأُصَلِّی الْفَجْرَ فَلِی أَنْ أُصَلِّیَ بَعْدَ صَلَاةِ الْفَجْرِ مَا فَاتَنِی مِنْ صَلَاةِ اللَّیْلِ وَ أَنَا فِی مُصَلَّایَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ قَالَ نَعَمْ وَ لَکِنْ لَاتُعْلِمْ بِهِ أَهْلَکَ فَیَتَّخِذُونَهُ سُنَّةً.»
2- (2)) - سعدی.
3- (3)) - وسائل الشیعة: 114/1، باب 27، حدیث 285.

جوانان! فکر کنید، ببینید اگر واقعاً در درون احساس می کنید که به تحصیل علم علاقه دارید، این علاقۀ خدایی است. با نشاط دنبال آن را بگیرید و تنبلی و کسالت به خرج ندهید. در مسیر علم، از پرخوری، پرخوابی و پر رفت و آمدی با رفیق ها بپرهیزید. اگر رفیق های شما خوب هستند، ساعتی با آنها بنشینید، بگویید و بخندید تا خستگی شما دربرود.

اما اگر بد هستند، حرام است که با آنها معاشرت کنید. در مطالعه، حتماً یادداشت برداری کنید. این غنیمت دانستن جوانی است.

یا به سمت هنرهای مثبت هدایت شوید، هنر کاشیکاری، نجاری، خطاطی، معماری، گچ بری، آینه کاری و... آنهایی که عاشق این هنرها بودند و هنر مورد نظر خود را به دست آوردند و از دنیا رفتند، آثارشان را شما می بینید.

به حرم حضرت رضا علیه السلام که مشرف می شوید، این کاشیکاری ها را که می بینید، ذرّه ذرّه نشستند و با نوک تیشه، با هنرمندی این ها را تراشیده و کنار هم گذاشته اند تا آیۀ قرآن، گل و بوته، دعا، نقشه، محراب، گنبد و گلدسته شده است.

بعضی از نجاری ها را می بینید، کتابخانه هایی که ساخته اند، که اگر می خواستند کتاب را روی زمین بریزند، همه را موش و موریانه می خورد. بالاخره این هنر نجار است که در حفاظت کتاب و خانه ها به کار گرفته شده است.

یا هنر معماران، اگر می بینید به معماری دارید کشیده می شوید، بروید و چند سال کار کنید. این عار نیست که به دانشگاه نرفتید و لیسانس نگرفتید، عیبی ندارد.

اگر معمار شوید، شاید ده برابر کسانی که از دانشگاه فارغ التحصیل شده اند، درآمد پیدا می کنید. به خصوص که معماری ما رو به معماری سنتی می رود که اگر کامل برود، چه مملکت زیبایی خواهیم داشت.

یا فکر کن، اگر می بینی رغبت به خطاطی داری، برو تا هنرمند شوی و قرآن، مفاتیح و نهج البلاغه بنویسی. دویست سال دیگر مردم را دعوت می کنند و کتاب

ص:317

شما را به آنان نشان می دهند که این کتاب دست خط فلان استاد است.

فکر کنید که از این فرصت جوانی چگونه می توان استفاده کرد. این خیلی مهم است. «شبابک قبل هرمک» اما اگر عمر شما به هشتاد سالگی برسد، جوانی دیگر نیست تا آن را غنیمت بدانید.

دزدی روزگار از عمر جوانی

شعری از پروین اعتصامی (1) که سی و سه ساله بود و از دنیا رفت بگویم. دیوان شعرش جزء دیوان های ردۀ اول شعرای ایران است. چون دید میل به شاعری دارد، رفت و کار کرد. بعد در شعر گفتن در ردۀ ناصرخسرو قبادیانی (2) شد.

جوانی چنین گفت روزی به پیری

شب ها صبح و صبح ها شب شد و جوانی خود را در چاله ریختم. اکنون که بیدار شدم، می بینم که جوانی دیگر نمانده است.

متاعی که من رایگان دادم از کف

و اکنون که سرمایه ای ندارم، چگونه تجارت کنم؟

جوانی را دیدم که وضع آن جوان برای من خیلی درس بود. برخورد اول من با او در شهر قم بود. گفت: من اهل تهران هستم. سی و دو نوع خط نشانم داد، نسخ، ثلث، نستعلیق، شکسته نستعلیق، کوفی، مصری، حجازی. سی و دو نوع خط بود.

گفت: این خط های من است. کسی که خط شناس باشد، می فهمد که چقدر زیبا

ص:318


1- (1)) - پروین اعتصامی فرزند یوسف اعتصام الملک آشتیانی از نویسندگان و مترجمان مشهور ایران (1285 - 1320 ه . ش) از کودکی زبان به شاعری گشود و که درجولنی دز شمار معروفترین شاعران زمان بود وی در قصاید خود از حیث الفاظ پیرو سبک شاعران قرن پنجم و ششم خاصه ناصر خسرو است و در اشعار دیگر از قطعات و مثنویات پرارزش و غزلها و غیره سخن او بیشتر رنگ عراقی دارد و غالبا ساده است. اندیشه های وی نو و متضمن نکات اجتماعی و اخلاقی انتقادی است و تمثیلات نغز و اندرزهای حکیمانه و تفکرات او مایه شگفتی است. فرهنگ فارسی معین (اعلام): 155/5.
2- (2)) - ناصر خسرو حکیم ابو معین ناصر بن خسرو قبادیانی بلخی ( 394 - 481 ه . ق) ملقب به حجت از حکما و متکلمین اسلام در قبادیان حوالی بلخ متولد گشت. از اوان جوانی به تحصیل علوم و فضائل و تحقیق ادیان و عقاید و مطالعه اشعار شعرای ایران و عرب پرداخت. وی در ابتدا مذهب حنفی داشت و در مصر با اسماعیلیان فاطمی روابطی پیدا کرد و پیرو آنان گردید و حجت زمین خراسان گردید. از آثار وی سفرنامه پس از سفر هفت ساله او در 444 ه . ق تألیف کرد. فرهنگ فارسی (اعلام): 2094/6.

است.

چند سالی گذشت تا دهۀ آخر صفر را در لندن منبر می رفتم، جوانی پای منبر آمد، خیلی احوالپرسی کرد. گفتم: شما؟ گفت: من پسر فلانی هستم. شما طلبۀ قم بودید، پدرم می گفت شما یک بار به خانۀ ما آمده اید. گفتم: پدرت کجا است؟ گفت:

چند سالی است که در اروپا و آمریکا است. گفتم: چه می کند؟ گفت: تا به حال نزدیک به ده هزار نفر را با هنر خود مسلمان کرده است.

چو سرمایه ام سوخت از کار ماندم که بازی است بی مایه بازارگانی

این سرمایۀ جوانی خیلی عجیب است. قرن هفتم، در شبستر آذربایجان، عالمی به نام شیخ محمود شبستری که در چهل سالگی از دنیا رفت، کتابی به نام «گلشن راز» دارد که با این شعر شروع می شود:

به نام آنکه جان را فکرت آموخت چراغ دل به نور جان برافروخت (1)

بیش از پنجاه فیلسوف و حکیم به این کتاب شرح زده اند که بعضی از شرح ها هشتصد صفحه است. عمر ایشان خیلی کوتاه بود، اما جزء چهره های معروف جهان اسلام است. این غنیمت دانستن عمر و جوانی است.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:319


1- (1)) - شیخ محمود شبستری.

پی نوشت ها

23 فرصت های مثبت

اشاره

اغتنام فرصت

تهران، حسینیه مکتب النبی

رمضان 1383

ص:320

ص:321

ص:322

ص:323

ص:324

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله سلسله ای از فرصت ها را برشمردند و به مردم سفارش کردند که تا این فرصت ها از دست نرفته و راه جبران به روی شما بسته نشده، از آن سود و بهره ببرید. (1)هیچ فرصت مثبتی در عالم نیست که قابل بهره برداری و سود بردن نباشد. فقط به این نکته باید توجه کنیم که محصول بسیاری از فرصت ها در قیامت به انسان برمی گردد. علتش این است که خداوند مهربان چارچوب این دنیا را با کار، عمل و فعالیت قرار داده است و حسابرسی اعمال و کار و فعالیت را در ظرف آخرت مقرّر فرموده است.

امیرالمؤمنین علیه السلام بیانی دارند که در آن به همین حقیقت اشاره کرده و می فرمایند:

منتظر نتیجۀ خیلی از غنیمت دانستن فرصت ها در چارچوب دنیا نباشید، چرا که خداوند مهربان بنا ندارد که محصول همۀ فرصت ها را در دنیا در اختیار شما بگذارد. (2)پیغمبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

مؤمن دارای دو زندگی خوب است؛ یک زندگی خوب او در دنیا این است که اهل خدا، ایمان و رعایت حلال و حرام است و با وجدان و باطن آرام زندگی

ص:325


1- (1)) - بحار الأنوار: 184/74 - 186، باب 7، ذیل حدیث 10؛ «الْخَامِسُ وَ الْعِشْرُونَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ إِنَّمَا هُوَ خَیْرٌ یُرْجَی أَوْ شَرٌّ یُتَّقَی أَوْ بَاطِلٌ عَرَفَ فَاجْتَنَبَ أَوْ حَقٌّ یَتَعَیَّنُ فَطَلَبَ وَ آخِرَةٌ أَظَلَّ إِقْبَالُهَا فَسَعَی لَهَا وَ دُنْیَا عَرَفَ نَفَادَهَا فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَ کَیْفَ یَعْمَلُ لِلآْخِرَةِ مَنْ لَایَنْقَطِعُ مِنَ الدُّنْیَا رَغْبَتُهُ وَ لَاتَنْقَضِی فِیهَا شَهْوَتُهُ إِنَّ الْعَجَبَ کُلَّ الْعَجَبِ لِمَنْ صَدَّقَ بِدَارِ الْبَقَاءِ وَ هُوَ یَسْعَی لِدَارِ الْفَنَاءِ وَ عَرَفَ أَنَّ رِضَا اللَّهِ فِی طَاعَتِهِ وَ هُوَ یَسْعَی فِی مُخَالَفَتِهِ.» «السَّادِسُ وَ الْعِشْرُونَ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ حَلُّوا أَنْفُسَکُمُ الطَّاعَةَ وَ أَلْبِسُوهَا قِنَاعَ الْمُخَالَفَةِ فَاجْعَلُوا آخِرَتَکُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ سَعْیَکُمْ لِمُسْتَقَرِّکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ عَنْ قَلِیلٍ رَاحِلُونَ وَ إِلَی اللَّهِ صَائِرُونَ وَ لَایُغْنِی عَنْکُمْ هُنَالِکَ إِلَّا صَالِحُ عَمَلٍ قَدَّمْتُمُوهُ وَ حُسْنُ ثَوَابٍ أَحْرَزْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ إِنَّمَا تَقْدَمُونَ عَلَی مَا قَدَّمْتُمْ وَ تُجَازُونَ عَلَی مَا أَسْلَفْتُمْ فَلَا تَخْدَعَنَّکُمْ زَخَارِفُ دُنْیَا دَنِیَّةٍ عَنْ مَرَاتِبِ جَنَّاتٍ عَلِیَّةٍ فَکَانَ قَدِ انْکَشَفَ الْقِنَاعُ وَ ارْتَفَعَ الِارْتِیَابُ وَ لَاقَی کُلُّ امْرِئٍ مُسْتَقَرَّهُ وَ عَرَفَ مَثْوَاهُ وَ مُنْقَلَبَهُ.» «السَّابِعُ وَ الْعِشْرُونَ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی خُطْبَتِهِ لَاتَکُونُوا مِمَّنْ خَدَعَتْهُ الْعَاجِلَةُ وَ غَرَّتْهُ الْأُمْنِیَّةُ فَاسْتَهْوَتْهُ الْخُدْعَةُ فَرَکَنَ إِلَی دَارِ سَوْءٍ سَرِیعَةِ الزَّوَالِ وَشِیکَةِ الِانْتِقَالِ إِنَّهُ لَمْ یَبْقَ مِنْ دُنْیَاکُمْ هَذِهِ فِی جَنْبِ مَا مَضَی إِلَّا کَإِنَاخَةِ رَاکِبٍ أَوْ صَرِّ حَالِبٍ فَعَلَی مَا تَعْرُجُونَ وَ مَا ذَا تَنْتَظِرُونَ فَکَأَنَّکُمْ وَ اللَّهِ وَ مَا أَصْبَحْتُمْ فِیهِ مِنَ الدُّنْیَا لَمْ یَکُنْ وَ مَا یَصِیرُونَ إِلَیْهِ مِنَ الآْخِرَةِ لَمْ یَزَلْ فَخُذُوا أُهْبَةً لَازَوَالَ لِنَقْلِهِ وَ أَعِدُّوا الزَّادَ لِقُرْبِ الرِّحْلَةِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ کُلَّ امْرِئٍ عَلَی مَا قَدَّمَ قَادِمٌ وَ عَلَی مَا خَلَّفَ نَادِمٌ.» «الثَّامِنُ وَ الْعِشْرُونَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ أَیُّهَا النَّاسُ بَسْطُ الْأَمَلِ مُتَقَدِّمٌ حُلُولَ الْأَجَلِ وَ الْمَعَادُ مِضْمَارُ الْعَمَلِ فَمُغْتَبِطٌ بِمَا احْتَقَبَ غَانِمٌ وَ مُتَیَسِّرٌ بِمَا فَاتَهُ نَادِمٌ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ الطَّمَعَ فَقْرٌ وَ الْیَأْسَ غِنًی وَ الْقَنَاعَةُ رَاحَةٌ وَ الْعُزْلَةُ عِبَادَةٌ وَ الْعَمَلُ کَنْزٌ وَ الدُّنْیَا مَعْدِنٌ وَ اللَّهِ مَا یُسَاوِی مَا مَضَی مِنْ دُنْیَاکُمْ هَذِهِ بِأَهْدَابِ بُرْدِی هَذَا وَ لَمَا بَقِیَ مِنْهَا أَشْبَهُ بِمَا مَضَی مِنَ الْمَاءِ بِالْمَاءِ وَ کُلٌّ إِلَی بَقَاءٍ وَشِیکٍ وَ زَوَالٍ قَرِیبٍ فَبَادِرُوا الْعَمَلَ وَ أَنْتُمْ فِی مَهَلِ الْأَنْفَاسِ وَ جِدَةِ الْأَحْلَاسِ قَبْلَ أَنْ تَأْخُذُوا بِالْکَظْمِ فَلَا یَنْفَعَ النَّدَمُ.»
2- (2)) - اشاره است به بخشی از نامۀ 31 نهج البلاغه که حضرت علی علیه السلام به فرزند خود امام حسن علیه السلام می فرماید: «... وَ إِیَّاکَ وَ الِاتِّکَالَ عَلَی الْمُنَی فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْکَی وَ الْعَقْلُ حِفْظُ التَّجَارِبِ وَ خَیْرُ مَا جَرَّبْتَ مَا وَعَظَکَ بَادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَکُونَ غُصَّةً لَیْسَ کُلُّ طَالِبٍ یُصِیبُ وَ لَاکُلُّ غَائِبٍ یَئُوبُ وَ مِنَ الْفَسَادِ إِضَاعَةُ الزَّادِ وَ مَفْسَدَةُ الْمَعَادِ وَ لِکُلِّ أَمْرٍ عَاقِبَةٌ سَوْفَ یَأْتِیکَ مَا قُدِّرَ لَکَ التَّاجِرُ مُخَاطِرٌ وَ رُبَّ یَسِیرٍ أَنْمَی مِنْ کَثِیرٍ.» و همچنین اشاره دارد به خطبۀ 45؛ «الْحَمْدُ لِلَّهِ غَیْرَ مَقْنُوطٍ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لَامَخْلُوٍّ مِنْ نِعْمَتِهِ وَ لَامَأْیُوسٍ مِنْ مَغْفِرَتِهِ وَ لَامُسْتَنْکَفٍ عَنْ عِبَادَتِهِ الَّذِی لَاتَبْرَحُ مِنْهُ رَحْمَةٌ وَ لَاتُفْقَدُ لَهُ نِعْمَةٌ وَ الدُّنْیَا دَارٌ مُنِیَ لَهَا الْفَنَاءُ وَ لِأَهْلِهَا مِنْهَا الْجَلَاءُ وَ هِیَ حُلْوَةٌ خَضْرَاءُ وَ قَدْ عَجِلَتْ لِلطَّالِبِ وَ الْتَبَسَتْ بِقَلْبِ النَّاظِرِ فَارْتَحِلُوا مِنْهَا بِأَحْسَنِ مَا بِحَضْرَتِکُمْ مِنَ الزَّادِ وَ لَاتَسْأَلُوا فِیهَا فَوْقَ الْکَفَافِ وَ لَاتَطْلُبُوا مِنْهَا أَکْثَرَ مِنَ الْبَلَاغِ.»

می کند.

در کنار این آرامش، پیشامدهایی برایش می شود که از طبیعت دنیاست و نمی توان کاری کرد. مثلاً چشمش کم سو می شود، شنوایی گوشش کم می شود، توان بدنش تحلیل می رود، زخم معده می گیرد، حادثه ای برایش اتفاق می افتد و دل او را می سوزاند. این حوادث را دیگر نمی شود کاری کرد؛ چون بافت دنیاست، ولی در عین این که در معرض حملۀ حادثه و سختی های بدنی یا مسائل دیگر است، وجدان آرامی دارد. (1)

رضایت مؤمن از روزگار خود

زندگی خوب دیگر مؤمن این است که حادثه ها را به عنوان آزمایش خدا و ابتلای «من الله» می بیند و از حادثه و ابتلا نیز نمره و درجۀ آخرتی در می آورد.

وقتی به او می گویند: شنیدیم که پیشامد سختی بر شما وارد شده است، می گوید:

« الَّذِینَ إِذٰا أَصٰابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قٰالُوا إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ » (2)

ما نداریم از قضای حق گله عار ناید شیر را از سلسله (3)

پیش آمده است، اما گله ای از حضرت حق ندارم. قرآن می گوید: همین حال، کلید دو منفعت است؛ یکی درود خدا بر حادثه دیده و دیگری رحمت خدا بر حادثه دیده:

« وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوٰالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرٰاتِ وَ بَشِّرِ الصّٰابِرِینَ » (4)

بعد از ابتلا به این پنج بلا، به صابرین بشارت «صلوات و رحمت من الله» را بده.

دلش می سوزد، اما در کنار این دل سوزی، در باطنش با پروردگار درگیری پیدا

ص:326


1- (1)) - الکافی: 252/2، حدیث 2؛ «عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ ذُکِرَ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام الْبَلَاءُ وَ مَا یَخُصُّ اللَّهُ عز و جل بِهِ الْمُؤْمِنَ فَقَالَ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ أَشَدُّ النَّاسِ بَلَاءً فِی الدُّنْیَا فَقَالَ النَّبِیُّونَ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ وَ یُبْتَلَی الْمُؤْمِنُ بَعْدُ عَلَی قَدْرِ إِیمَانِهِ وَ حُسْنِ أَعْمَالِهِ فَمَنْ صَحَّ إِیمَانُهُ وَ حَسُنَ عَمَلُهُ اشْتَدَّ بَلَاؤُهُ وَ مَنْ سَخُفَ إِیمَانُهُ وَ ضَعُفَ عَمَلُهُ قَلَّ بَلَاؤُه.» الکافی: 2/ 259، حدیث 29؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ إِنَّ فِی کِتَابِ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ بَلَاءً النَّبِیُّونَ ثُمَّ الْوَصِیُّونَ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ وَ إِنَّمَا یُبْتَلَی الْمُؤْمِنُ عَلَی قَدْرِ أَعْمَالِهِ الْحَسَنَةِ فَمَنْ صَحَّ دِینُهُ وَ حَسُنَ عَمَلُهُ اشْتَدَّ بَلَاؤُهُ وَ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ عز و جل لَمْ یَجْعَلِ الدُّنْیَا ثَوَاباً لِمُؤْمِنٍ وَ لَاعُقُوبَةً لِکَافِرٍ وَ مَنْ سَخُفَ دِینُهُ و ضَعُفَ عَمَلُهُ قَلَّ بَلَاؤُهُ وَ أَنَّ الْبَلَاءَ أَسْرَعُ إِلَی الْمُؤْمِنِ التَّقِیِّ مِنَ الْمَطَرِ إِلَی قَرَارِ الْأَرْضِ.» نهج البلاغه: خطبۀ 231؛ «إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَایَحْمِلُهُ إِلَّا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ وَ لَایَعِی، حدیث نَا إِلَّا صُدُورٌ أَمِینَةٌ وَ أَحْلَامٌ رَزِینَةٌ.»
2- (2)) - بقره (2) : 156؛ «همان کسانی که چون بلا و آسیبی به آنان رسد گویند: ما مملوک خداییم و یقیناً به سوی او باز می گردیم.»
3- (3)) - میرزا محمد تقی حجه الاسلام (نیر)، کتاب آتشکده؛ ورود اهل بیت نبوت علیهم السلام به مجلس ابن زیاد (لعنه الله).
4- (4)) - بقره (2) : 155؛ «و بی تردید شما را به چیزی اندک از ترس و گرسنگی و کاهش بخشی از اموال و کسان و محصولات [ نباتی یا ثمرات باغ زندگی از زن و فرزند ] آزمایش می کنیم . و صبرکنندگان را بشارت ده .»

نمی کند. دلش می سوزد و اشکش نیز می ریزد، ولی در حد خودش می گوید:

«الهی رضاً بقضائک و تسلیماً لامرک لا معبود سواک» (1)

این داستان را زیاد شنیده اید و یا در نوشته های مرحوم محدّث قمی خوانده اید؛ که بر اساس آیات قرآن می توان نظر داد که حادثه دیدگان مؤمن که فرصت حادثه را غنیمت می شمارند، از طریق همین حادثه تمام کمبودهای آخرتی خود را پر می کنند.

رضایت بر فقر

جوان عربی علاقه شدیدی به درس خواندن پیدا می کند که به نجف بیاید و درس بخواند. می آید و شروع به درس خواندن می کند، ولی از طرف خانواده به او کمکی نمی شود، چون نمی توانستند کمک مالی به او بدهند. در کمال فقر و مضیقه بود، ولی خوب درس می خواند.

نان خشک، پوست هندوانه و خربزه ای از کوچه ها جمع می کرد تا شکمش را سیر کند. شب ها کتاب را زیر چراغ دستشویی می برد و در نور آن چراغ ها درس می خواند. این گونه زندگی را می گذراند و گله ای نیز نداشت.

گله کردن از خدا نیز خوب نیست. بالاخره وجود مقدس او بر اساس حکمتش پروندۀ هر کسی را رقم زده است که از دل همان حکمت می شود نمره و درجه در آورد. گلایه و نارضایتی نمره را کم می کند.

در آن شدت نداری و در اوج جوانی، روزی در مسیر درس، دختری باادب، باکرامت و باوقاری که صورتش پیدا بود، آمد برود، این طلبۀ فقیر و گرسنه بی توجه و بدون عمد، نگاهش به قیافۀ او افتاد و دلش رفت. نشد جلوی دل را بگیرد:

ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد (2)

گاهی کسی از خانه بیرون می رود، اصلاً نیت او این است که به نامحرم نگاه کند، پس دارد معصیت می کند، اما گاهی از خانه بیرون می رود و اتفاقی، نه اینکه نیت بدی داشته باشد، چشمش به نامحرمی می افتد، پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید: طبق دستور قرآن، فوری دیده ات را برگردان.

آن نظر اول هیچ، اما نظر دوم «علیک»، یعنی به ضرر تو است و آن را گناه می نویسند. 1این طلبه نیز این گونه شد. اما با همان نگاه، دل رفت. سرش را پایین انداخت و دیگر نگاه نکرد. روزی با خود گفت: برویم و ببینیم در کدام خانه می رود که چند روز دیگر به خواستگاری او برویم.

رفت و خانۀ دختر را پیدا کرد و چند روز دیگر با آن لباس پاره رفت و در زد، دید عجب حیاط و ساختمانی! گفتند: بفرمایید. به اتاق آمد و آبی و شربتی خورد، پدر دختر گفت: فرمایشی دارید؟ پدر دختر از تجّار نجف بود و وضع مالی او خوب بود.

گفت: برای خواستگاری دختر شما آمده ام. گفت: دختر من؟ خجالت نمی کشی بلند شو برو. او را بیرون کرد.

با گردن کج و ناله و ناراحتی از خانه بیرون آمد.

در این اوضاع اقتصادی کشنده و محرومیت از این دختر، حس کرد که مریضی سل گرفته است. سرفه می کرد و از سینه اش خون می آمد. رفیقی داشت، به او گفت:

شیخ! چرا خیلی گرفته هستی؟ گفت: نان که نداریم بخوریم، تابستان در این گرمای شرجی، در بیابان های نجف به کمک کشاورزها می رویم، مزد کم به ما می دهند، آن را هم باید خورده خورده بخوریم، تا تمام شود، اینها همه درد است، تازه سل نیز گرفته ام. درد سوم من نیز این است که دختری را می خواهم، که به من نمی دهند.

رفیق او شخص بیداری بود و چقدر خوب است که کسی رفیق بیداری داشته باشد. رفیق بیدار نیز یک فرصت است. رفیق بینایی که ما را از چاله درآورد.

ص:327


1- (1)) - موسوعة الامام علی بن أبی طالب علیه السلام فی الکتاب والسنة و التاریخ: 248/7.
2- (2)) - بابا طاهر همدانی.

ص:328

رفیق های این دوره بیشتر افراد را در چاله می اندازند و گرفتار می کنند. از خدا و کرامات انسانی دور می کنند.

گفت: ای شیخ! واقعاً خودت را بی صاحب حساب کرده ای؟ یعنی تو فکر می کنی هیچ کس را نداری؟ گفت: ما چه کسی را داریم؟ گفت: وجود مبارک امام زمان علیه السلام را داریم. باز کردن گرۀ شیعیان در دست اوست. به او متوسل شو. گفت: چه کار باید بکنم؟ گفت: چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله برو و به حضرت متوسل شو! گفت: باشد.

چهل شب چهارشنبه رفت و متوسل شد. شب چهارشنبۀ چهلم، هوا خیلی سرد بود، سینه اش نیز خیلی خراب بود. گفت: من در مسجد بمانم و سرفه کنم و خون در مسجد بریزد، نجس کردن مسجد حرام است. بیرون آمد و روی سکوی گلی مسجد نشست و منقل کوچکی داشت، زغالش را آتش کرد و قهوه دم کرد. طبق رسمی که عرب ها داشتند، چایی کمتر می خوردند و بیشتر قهوه می خوردند. قهوه که دم کشید، دید که جوان باادب و خوش سیما و نورانی آمد و روی سکوی آن طرف مسجد نشست.

شیخ گفت: خدایا! دو استکان قهوه درست کردیم، این شخص از راه رسیده، اگر بگوید: برای ما قهوه بریز، همه را باید به او بدهیم بخورد. چه کنم؟ در فکر بود که از آن طرف سکو رو کرد و گفت: آقا! فرمایشی دارید؟ به او گفت: شیخ حسین! فعلاً قهوه برای ما بریز تا بعد بگویم. دید نه خطری که حس می کرد، درست است. قهوه را ریخت و از روی سکو بلند شد و آمد و گفت: بفرمایید.

او فقط لبش را تر کرد و بقیه را برگرداند و گفت: بخور تا همین الان سینه ات خوب شود. ما نیامدیم که از شما چیزی بگیریم، ما آمدیم که به شما چیزی بدهیم.

قهوه را خورد و دید سرفه و خون بند آمد و سینه باز شد، مانند روز اولی که از مادر به دنیا آمده بود. گفت: سینه ات خوب شد، می ماند آن دختر، او را

ص:329

می خواهی؟ گفت: خیلی. گفت: فردا که به نجف برگشتی، خانواده او را نیز برای پذیرش تو آماده کرده ام، برو تا دختر را به تو بدهند. بعد گفت: اما راجع به فقر، با ازدواج مقداری وضعیت معاش تو بهتر می شود، ولی تقدیر تو این است که همیشه با فقر دست و پنجه نرم کنی تا فقیران را از یاد نبری و در قیامت نیز درجۀ بالاتری در بهشت داشته باشی.

اگر کسی راه را بداند که دردش را به چه کسی بگوید، درد را اضافه نمی کند و می فهمد که در زندگی دست در دست چه کسی بگذارد، و الا:

این دغل دوستان که می بینی مگسانند گرد شیرینی (1)

تا جیب تو پول دارد، تا چهره ات زیبا است، تا می توانند در کنارت شهوت رانی کنند، قربانت می روند، اما تا جیب شما خالی شود و قیافه ای زیباتر از تو پیدا کنند، به قدری بی وفا هستند که رهایت می کنند و می روند.

فرمود: دختر را نیز برای تو آماده کرده ام، دل پدر و مادرش صاف شده و به تو می دهند. می ماند نداری و فقرت. کلید گشودن مشکل فقر در دست خداست، ولی تا آخر عمر، چنین کلیدی برای تو نساخته است. این نداری تا آخر عمر با تو هست.

هر کاری کنی جادۀ ثروت به روی تو باز نمی شود.

خوشی مؤمن در فقر و غنا

به کسی گفتند: حالت چطور است؟ گفت: خوش تر از من در کرۀ زمین نیست.

گفتند: تو که هزار نوع بدبختی داری و هیچ چیز نداری؟ گفت: همین باعث خوشی من است، این را فهمیده ام که عامل خوشی من این است که ندارم.

ثروتمندی آمد تا از پیغمبر صلی الله علیه و آله مسأله بپرسد. فقیری آمد و کنار او نشست تا با پیغمبر حرف بزند. ثروتمند تا دید این فقیر با لباس پاره نشست، خود را کنار کشید.

ص:330


1- (1)) - سعدی.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:

دیگر تا آخر عمر با من حرف نزن، یعنی از تو بدم آمد. ترسیدی که از فقر او به تو برسد؟ یا این که از ثروت تو به او برسد؟ با این کنار کشیدن، خیال می کنی مالک عالم هستی.

فقیر حرفش را پرسید و رفت. شخص ثروتمند در کوچه ایستاد تا این فقیر آستین پاره بیرون بیاید. بارک الله به این ثروتمند. تا این فقیر بیرون آمد، رفت و جلوی جاده خوابید، گفت: پایت را با کفش بلند کن و روی صورت من بگذار، چون من به خاطر اذیت تو بدبخت شدم. من دل پیغمبر صلی الله علیه و آله را سوزاندم. باید دل پیغمبر صلی الله علیه و آله از من راضی شود.

فقیر گفت: من بخشیدم. گفت: نمی شود. باید پای خود را بلند کنی و روی صورت من بگذاری و فشار دهی. فقیر دید چاره ای نیست. پای خود را بلند کرد و گذاشت، او با همان لباس ها و صورت خاکی به مسجد آمد، تا پیغمبر صلی الله علیه و آله او را دیدند، فرمودند: بارک الله! از تو راضی شدم.

بعد به دنبال فقیر دوید و گفت: بایست، می خواهم با هم همین الان به درب مغازۀ من برویم تا نصف ثروتم را به تو بدهم. گفت: نمی خواهم. گفت: چرا؟ گفت:

آخر اگر این پول را به من بدهی، من می ترسم مثل تو شوم. گفت: ندارم، خوش هستم. اگر داشتم ناخوش، متکبر و مغرور می شدم و برای مردم شانه بالا می انداختم. تمام این ها بیماری است. (1)گفت: ای شیخ! خدا کلید وسعت روزی را برای تو نساخته است. تو تا آخر عمر با فقر و نداری دست به گریبان هستی. آن وقت این فقیرهای صابر، در قیامت از ثروتمندان درجۀ اول هستند و خیلی از ثروتمندان، از بدبخت ترین تهیدستان قیامت، یعنی عکس هم عمل می کنند.

ص:331


1- (1)) - بحار الأنوار: 54/69، باب 94، ذیل حدیث 85؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ إِنَّ رَجُلًا فَقِیراً أَتَی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ عِنْدَهُ رَجُلٌ غَنِیٌّ فَکَفَّ ثِیَابَه وَ تَبَاعَدَ عَنْهُ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ مَا حَمَلَکَ عَلَی مَا صَنَعْتَ أَ خَشِیتَ أَنْ یَلْصَقَ فَقْرُهُ بِکَ أَوْ یَلْصَقَ غِنَاکَ بِهِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَمَّا إِذَا قُلْتَ هَذَا فَلَهُ نِصْفُ مَالِی قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لِلْفَقِیرِ أَ تَقْبَلُ مِنْهُ قَالَ لَاقَالَ وَ لِمَ قَالَ أَخَافُ أَنْ یَدْخُلَنِی مَا دَخَلَهُ.» الکافی: 262/2، حدیث 11؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ جَاءَ رَجُلٌ مُوسِرٌ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله نَقِیُّ الثَّوْبِ فَجَلَسَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَجَاءَ رَجُلٌ مُعْسِرٌ دَرِنُ الثَّوْبِ فَجَلَسَ إِلَی جَنْبِ الْمُوسِرِ فَقَبَضَ الْمُوسِرُ ثِیَابَهُ مِنْ تَحْتِ فَخِذَیْهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَ خِفْتَ أَنْ یَمَسَّکَ مِنْ فَقْرِهِ شَیْ ءٌ قَالَ لَاقَالَ فَخِفْتَ أَنْ یُصِیبَهُ مِنْ غِنَاکَ شَیْ ءٌ قَالَ لَاقَالَ فَخِفْتَ أَنْ یُوَسِّخَ ثِیَابَکَ قَالَ لَاقَالَ فَمَا حَمَلَکَ عَلَی مَا صَنَعْتَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ لِی قَرِیناً یُزَیِّنُ لِی کُلَّ قَبِیحٍ وَ یُقَبِّحُ لِی کُلَّ حَسَنٍ وَ قَدْ جَعَلْتُ لَهُ نِصْفَ مَالِی فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِلْمُعْسِرِ أَ تَقْبَلُ قَالَ لَافَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ وَ لِمَ قَالَ أَخَافُ أَنْ یَدْخُلَنِی مَا دَخَلَکَ.»

فرصت ثروت قبل از فقر

فرصت دوم که پیغمبر می فرماید، فرصت پول است؛ «غناک قبل فقرک» (1) انسان تا ثروت و پول در دست دارد، به جای این که تکبر و غرور داشته باشد و منم منم بگوید، بیاید و از این ثروت برای خدا استفاده کند. این ثروت ماندنی نیست. در کنار این ثروت، آتش سوزی، دزدی، گم کردن، خرج مریضی های آن چنانی و بالا و پایین شدن بازار هست. ممکن است طمع کنی، معامله کنی و تمام جنس و پول را به کسی بدهی که از قبل نقشه کشیده است و تو هم نمی فهمی، همه را می برد، چک و سفته می دهد، اما تمام آن قلابی و حیله است.

و اگر نظیر این مشکلات برای تو پیش نیاید در نهایت، بعد از این ثروت، فقر است که با مردن پیش می آید. وقتی جانت را بگیرند، این اسکناس ها را بالای سرت نمی آورند دفن کنند، بلکه در کمال نداری تو را می برند و خاکت می کنند.

شخص پولداری وصیت نکرد و بی وصیت از دنیا رفت. اسلام می گوید: چنین مرده ای را برای کفن کردنش باید از زن، دختر و پسرش اجازه بگیرند. اگر اجازۀ کفن ندادند، به دولت بگویند: این مرده بی کفن است و پول ندارد. دولت کفن و دفنش کند.

«بعضی ثروتمندان بیدار نمی شوند تا وقتی که مرده شور، کیسۀ زبر و کفن را به تن آن ها بکشد و ببینند که از میلیاردها ثروت، یک کفن ندارند، زن و بچه اجازه نمی دهند.»

خواستند این مرده را در باغ طوطی شاه عبدالعظیم دفن کنند. این مرده با دوستان من خیلی رفیق بود. پانصد سند ملکی داشت. در یک ملک زندگی می کرد و چهارصد و نود و نه تای دیگر را با قیمت های سنگین اجاره داده بود. وقتی تابوت را در باغ طوطی گذاشتند، به دفتر شاه عبدالعظیم رفتند و قبر خواستند. آن زمان،

ص:332


1- (1)) - وسائل الشیعة: 114/1، باب 27، حدیث 285.

گفتند: دو میلیون تومان پول آن می شود. گفتند: چه کنیم؟ بچه نیز نداشت. نزد همسرش آمدند. گفتند: می گویند: دو میلیون تومان پول می خواهد، گفت: کل این جنازه دو ریال نمی ارزد، دو میلیون تومان؟!

آن خانم گفت: آمبولانس را بگویید تا او را به بهشت زهرا ببرد. گفتند: پانصد سند دارد. گفت اکنون که مالک آنها نیست. مالک آنها من هستم، نمی دهم.

امیرالمؤمنین علیه السلام به حضرت مجتبی علیه السلام فرمودند: بدبخت تر از این آدم ها در قیامت، خودشان هستند. (1)

کرامت ابی عبدالله علیه السلام بر دشمنان

در اوج کشته شدن این هفتاد و دو نفر، حضرت سیدالشهداء علیه السلام که دیگر آماده شده بودند که خودشان بروند و قطعه قطعه شوند، خواهر را صدا کردند. زینب کبری علیها السلام آمدند. فرمودند: خواهرم! در بقچۀ لباس من در خیمه، جبّه ای - لباس بلند مخصوصی که عربها می پوشند - است که در مدینه از یمن برای من آوردند. چهار هزار درهم یا چهارصد دینار قیمت آن می شود، بیاور. زینب کبری علیها السلام جبّه را آورد و امام علیه السلام پوشید.

بعد فرمودند: خواهرم! من رفتم، خداحافظ. گفت: حسین جان! می روی، کشته می شوی، این لباس قیمتی را برای چه پوشیده ای؟ فرمود: بین کسانی که آمدند تا مرا بکشند، عده ای خیلی وضع مالی خوبی ندارند، دلم نمی خواهد بعد از کشته شدن من، لباسی که از بدن من می برند، مشکلی از آنها را حل نکند. این لباس قیمتی است، بگذار وقتی لباس های مرا غارت می کنند و در کوفه می فروشند، گوشه ای از مشکل آنها را حل کند.

با این حال کسانی که این همه ثروت دارند، خمس واجب خود را نمی دهند. این چنین شخصی شیعۀ امام حسین علیه السلام است؟ امام حسین علیه السلام سیاه پوش نمی خواهد.

ص:333


1- (1)) - نهج البلاغة: حکمت 192؛ «وَ قَالَ ع یَا ابْنَ آدَمَ مَا کَسَبْتَ فَوْقَ قُوتِکَ فَأَنْتَ فِیهِ خَازِنٌ لِغَیْرِکَ.» بحار الأنوار: 90/70، باب 122، حدیث 61؛ «ابْنِ رِبَاطٍ رَفَعَهُ قَالَ : شَکَا رَجُلٌ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام الْحَاجَةَ فَقَالَ اعْلَمْ أَنَّ کُلَّ شَیْ ءٍ تُصِیبُهُ مِنَ الدُّنْیَا فَوْقَ قُوتِکَ فَإِنَّمَا أَنْتَ فِیهِ خَازِنٌ لِغَیْرِکَ.»

جلوی در ایستاده و کفش های مردم را جفت می کند، امام حسین علیه السلام کفش جفت کن نمی خواهد. امام حسین علیه السلام عمل کنندۀ به آیات قرآن می خواهد.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:334

پی نوشت ها

24 فرصت و تلاش

اشاره

دنیا و آخرت در گرو یکدیگر

تهران، حسینیه مکتب النبی

رمضان 1383

ص:335

ص:336

ص:337

ص:338

ص:339

ص:340

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

پیغمبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله به برخی از فرصت ها اشاره فرمودند و سفارش می کنند که وقتی این فرصت ها در اختیار شما است، آنها را غنیمت بدانید و از آنها به نفع دنیا و آخرت خود استفاده کنید.

پروردگار دوست دارد که مردم، دنیا و آخرت آبادی داشته باشند و اجازه نمی دهد که کسی به خاطر آخرت، دنیای خودش را خراب کند. همچنین اذن نمی دهد که کسی برای دنیا به آخرتش زیان و لطمه بزند.

اجازه ندادند که در دنیا، احدی حلال خدا را بر خودش حرام کرده، در امر مادی سخت گیری کند و رابطه اش را با دنیا قطع کند. حتی اجازه ندادند که در امر درآمد، کسی خودش را از کسب و کار مشروع بازنشسته کند و به بیکاری پناه ببرد.

کار تا آخر عمر برای هر انسانی محترم شمرده شده و حتی به قدری در این زمینه لطافت به خرج داده شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اگر کسی مشغول کار مثبتی است، ایشان مثال به کاشتن نهال می زنند که گودالی را کنده، آب آماده کرده، خاک نیز آماده است و می خواهد نهالی بکارد. کسی می آید و می گوید: چند لحظۀ دیگر آخرت برپا می شود و تمام این نظام به هم می ریزد، خورشید خاموش و ماه متلاشی می شود، ستاره ها فرو می ریزند، حضرت

ص:341

می فرماید: آخرت می خواهد بپا شود، بشود، ولی این چند لحظه ای که از عمر تو باقی مانده، از کار کاشت این نهال دست برندار، چون کار مثبت است. برپایی آخرت برای تو مجوّز تعطیل کار مثبت نیست. (1)

اشتیاق انبیا و اولیا به کار

تمام انبیا و اولیا علاقه مند به کار بودند و از بیکاری فراری بودند. در قرآن مجید، بنا بر آیات سورۀ قصص، وقتی موسی علیه السلام در اوج جوانی، آن حادثۀ درگیری برایش به وجود آمد که فردی از قوم بنی اسرائیل، یعنی از اولاد حضرت یعقوب علیه السلام با شخصی از درباریان درگیری داشت و مظلوم واقع شده بود، موسی بن عمران علیه السلام در آن ماجرا دخالت کرد که منجر به کشته شدن آن شخص درباری شد. (2)حضرت موسی بن عمران علیه السلام چهرۀ معروفی بود، چون از زمان شیرخوارگی در دامن فرعون بزرگ شده بود و همه او را فرزند اعلی حضرت می دانستند.

البته آن زمانی که در دربار بود، درباری به معنای مصطلح نبود و در هیچ گناه و ستمی در دربار شرکت نداشت. حادثۀ عجیبی بود که پروردگار عالم می خواست نابود کنندۀ فرعون را در دامن خود فرعون بزرگ کند و به تمام ستمکاران بفهماند:

شما با اسب ظلم و ستمی که دارید، بتازید، ولی من تمام راه ها را به روی شما می بندم. نمی توانید از حوزۀ حکومت من فرار کنید.

« وَ مٰا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَ لاٰ فِی السَّمٰاءِ وَ مٰا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللّٰهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاٰ نَصِیرٍ » (3)

هیچ کدام نمی توانید مرا درمانده کنید، یا درهایی که من می بندم، باز کنید و بروید. شما در دایره ای بسته زندگی می کنید و راه فراری برای شما وجود ندارد و من نیز عجله ای ندارم که شما را در این دایرۀ بسته گیر بیاندازم. اسب ظلم و ستم

ص:342


1- (1)) - مستدرک الوسائل: 460/13، باب 1، حدیث 15892 - 15893 - 15894 - 15895؛ «أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا مِنْ مُسْلِمٍ یَغْرِسُ غَرْساً أَوْ یَزْرَعُ زَرْعاً فَیَأْکُلُ مِنْهُ إِنْسَانٌ أَوْ طَیْرٌ أَوْ بَهِیمَةٌ إِلَّا کَانَتْ لَهُ بِهِ صَدَقَةً.» «أَبِی أَیُّوبَ الْأَنْصَارِیِّ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ مَنْ غَرْسَ غَرْساً فَأَثْمَرَ أَعْطَاهُ اللَّهُ مِنَ الْأَجْرِ قَدْرَ مَا یَخْرُجُ مِنَ الثَّمَرَةِ.» «أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ إِنْ قَامَتِ السَّاعَةُ وَ فِی یَدِ أَحَدِکُمُ الْفَسِیلَةُ فَإِنِ اسْتَطَاعَ أَنْ لَاتَقُومَ السَّاعَةُ حَتَّی یَغْرِسَهَا فَلْیَغْرِسْهَا.» «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ بَنَی بُنْیَاناً بِغَیْرِ ظُلْمٍ وَ لَااعْتِدَاءٍ أَوْ غَرَسَ غَرْساً بِغَیْرِ ظُلْمٍ وَ لَااعْتِدَاءٍ کَانَ لَهُ أَجْراً جَارِیاً مَا انْتَفَعَ بِهِ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ الرَّحْمَنِ.» الکافی: 261/5، حدیث 7؛ «یَزِیدَ بْنِ هَارُونَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ الزَّارِعُونَ کُنُوزُ الْأَنَامِ یَزْرَعُونَ طَیِّباً أَخْرَجَهُ اللَّهُ عز و جل وَ هُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَحْسَنُ النَّاسِ مَقَاماً وَ أَقْرَبُهُمْ مَنْزِلَةً یُدْعَوْنَ الْمُبَارَکِینَ.» کنز العمال: 3 /897، حدیث 9081؛ «قال صلی الله علیه و آله : مَن نَصَبَ شَجرَةً وصَبَرَ علی حِفظِها والقِیامِ علَیها حتّی تُثمِرَ، کانَ لَهُ فی کُلِّ شَیءٍ یُصابُ مِن ثَمَرِها صَدَقةٌ عِندَ اللّه.»
2- (2)) - اشاره به سوره قصص 15 - 16؛ «و [ موسی ] به شهر وارد شد در حالی که اهل آن [ در خانه ها استراحت می کردند و از آنچه در شهر می گذشت ] بی خبر بودند ، پس دو مرد را در آنجا یافت که با هم [ به قصد نابودی یکدیگر ] زد و خورد می کردند ، این یک از پیروانش ، و آن دیگر از دشمنانش ، آنکه از پیروانش بود از موسی بر ضد کسی که از دشمنانش بود درخواست یاری کرد ، پس موسی مشتی به او زد و او را کشت ، گفت : این [ نزاع میان آن دو ] از عمل شیطان است ، قطعاً او گمراه کننده و دشمنی اش آشکار است . * گفت : پروردگارا ! [ از اینکه از جایگاهم درآمدم و وارد شهر شدم ] به خود ستم کردم [ مرا از شرّ دشمنانم حفظ کن ] و آمرزشت را نصیب من فرما . پس خدا او را آمرزید ؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است .»
3- (3)) - عنکبوت (29) : 22؛ «و شما نه در زمین و نه در آسمان نمی توانید خدا را عاجز کنید [ تا از دسترس قدرت او بیرون روید ] ، و شما را به جای خدا هیچ سرپرست و یاوری نیست .»

خود را بیاندازید و بتازید، اگر بیدار شدید و توبه کردید، اهل نجات هستید، اما اگر بیدار نشدید و توبه نکردید، همه طرف بن بست است و راه فراری وجود ندارد:

«و لا یمکن الفرار من حکومتک» (1)

این آیه:

« أَلاٰ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ مُحِیطٌ » (2)

یعنی شما دایره وار در محاصرۀ قدرت من هستید و من بر شما محیط هستم، یعنی احاطۀ کامل دارم. او می خواهد قدرتش را نشان دهد که ما نابود کنندۀ کاخ، ارتش، قدرت و خود فرعون را در دامن فرعون، بزرگ می کنیم. چشم او کور، بچه را از درون آب بگیرد، عشق فرزند را به دل او و همسرش می اندازیم، بچه که گریه می کند، بیدار شود و او را در آغوش بگیرد و راه ببرد، نوازش کند، بزرگش کند، لباسش و خوراکش را بدهد، تا در آینده با او در بیافتد و او را نابود کند.

ناتوانی انسان در برابر خدا

جنگ خدا با دشمن خیلی عجیب است. نمرود را می خواهد نابود کند، به پشه می گوید: از سوراخ بینی او بالا برو، با شاخک های تیز خود، به صورت مته، بینی او را سوراخ کن و به درون مغزش برو و شروع به خوردن آن کن، روابط مغز را که قطع کنی، لمس، کور و کر می شود و بعد نیز هلاک می شود. پشه به امر خدا کار خودش را کرده و همۀ رشته ها را پاره کرده است.

کسی که در مقابل خدا بخواهد سینه سپر کند، خدا بخواهد او را از پا در بیاورد، به سلول خیلی ریز در بدنش که با چشم مسلح نیز سخت دیده می شود می گوید: از این کوچک بودن بیرون بیا و شروع به تکثیر کن، تا وقتی که بخشی از بدن را رشد بی رویه بدهد، بعد درد شروع می شود، زیر بهترین دستگاه عکس برداری می برند،

ص:343


1- (1)) - اقبال الأعمال: 706.
2- (2)) - فصلت (41) : 54؛ «[ و ]آگاه باش ! که یقیناً او به همه چیز [ با قدرت و دانش بی نهایتش ] احاطه دارد .»

می گویند: سرطان مثل درخت در او ریشه دوانیده است. بعد او را می کشد. به کجا می خواهید فرار کنید؟

واقعاً خوشا به حال آنهایی که با پروردگار، با خاکساری، تواضع و فروتنی برخورد دارند. به خدا می گویند: گردن ما از مو باریک تر است. ما نزد دستورهای تو هیچ وقت سینۀ خود را سپر نمی کنیم. هر امری بکنی می گوییم: چشم، آن را اطاعت می کنیم. اجرا کردن اوامر تو سخت نیست، دو رکعت نماز، وضو و غسل و مانند این ها است که به نفع خود ما می باشد.

غسلی که قرآن می گوید، همۀ کار آن یک ربع بیشتر نمی شود. اینهایی که می خواهند بروند غسل کنند، چوب کبریت برمی دارند و زیر ناخن ها را و درون بینی و گوش را می گردند، این کارها نادرست است.

غسل، یعنی گرفتن آب به تمام پوست بدن که مانعی بین پوست و آب وجود نداشته باشد. نه به زیر ناخن کار دارند، نه به سوراخ گوش و درون چشم. گفتند: آب را روی سر و گردن بگیر، بعد طرف راست، بعد طرف چپ، بعد برو و نماز را بخوان و روزه را بگیر.

کسانی که برخلاف این روش کار می کنند، مریض هستند و برخلاف قرآن غسل می کنند. وضو و سایر اعمال نیز همین گونه است، اصلاً سخت نیست. این ها جزء اسراف کاران قطعی هستند که قرآن فرموده است: خدا اسراف کنندگان را دوست ندارد، بلکه نفرت دارد و این ها به فرموده پروردگار:

« إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کٰانُوا إِخْوٰانَ الشَّیٰاطِینِ وَ کٰانَ الشَّیْطٰانُ » (1)

برادران شیاطین هستند.

عبادات اسلامی، عبادات خیلی ساده ای است. این روزه ای که به لطف خدا می گیرید، نه سر شما درد می گیرد، نه دل شما ضعف می کند، تازه آزمایش خون هم

ص:344


1- (1)) - اسراء (17) : 27؛ «بی تردید اسراف کنندگان و ولخرجان ، برادران شیاطین اند ، و شیطان همواره نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است .»

که بدهیم، می بینیم خوب تر نیز شده ایم.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این زمینه می فرماید:

«صوموا تصحّوا» (1)

حکایتی از مرد وسواسی

در مشهد و در صحن مسجد گوهرشاد، نماز خیلی شلوغی بود که امام جماعت آن، مرحوم حاج میرزا حبیب الله گلپایگانی بود که از اولیای خدا بود و به مقامات خوبی رسیده بود. اگر کسی درد داشت، کنار جانماز ایشان می آوردند، ایشان اصلاً مریض را نگاه نمی کرد، همین که در محراب نشسته بود، دست خود را دراز می کرد و روی محل درد می گذاشت، دیگر درد نداشت و او برای همیشه خوب می شد.

بیشتر متدینین تهران و مشهد به ایشان اقتدا می کردند. ایشان داخل مسجد که نماز می خواند، تا نصف حیاط، جمعیت مأمومین می ایستادند. مردی که در نماز وسواس داشت، می خواست به ایشان اقتدا کند، حاج میرزا حبیب الله تکبیرة الاحرام را گفت، خیلی آرام نماز می خواند، نماز مغرب ایشان شاید بیست دقیقه طول می کشید. چند نفر از تهرانی های نیز اقتدا کرده بودند.

همه «الله اکبر» را گفتند، این مرد وسواسی چند بار گفت: «الله اکبر» ، مقداری فکر می کرد و می گفت: نشد.

حاج میرزا حبیب الله حمد و سوره را خواند و به رکوع رفت، اما او هنوز اقتدا نکرده بود. حاج میرزا حبیب الله چند بار ذکر رکوع را گفت، این مرد دفعۀ چندم گفت: «الله اکبر» و گویا مطمئن شد، به رکوع رفت. آن شخص تهرانی در رکوع گفت:

نشد. این مرد وسواسی از رکوع برخاست و گفت: خدا تو را لعنت کند، این بار شده بود، تو خرابش کردی. بخش عمده ای از افراد در حیاط از خنده، نمازشان به هم خورد. این چه نمازی است؟ نماز یک تکبیرة الاحرام دارد، نه بیشتر، چون دین گفته

ص:345


1- (1)) - مستدرک الوسائل: 502/7، باب 1، حدیث 8744؛ غررالحکم: 3357/176؛ «الصِّیَامُ أَحَدُ الصِّحَّتَیْنِ.» بحار الأنوار: 93 /257باب 30، حدیث 41 (رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ لِکُلِّ شَیْ ءٍ زَکَاةٌ وَ زَکَاةُ الْأَبْدَانِ الصِّیَامُ.» بحار الأنوار: 248/93، باب 30، حدیث ؛ «فِیمَا أَوْصَی بِهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام عِنْدَ وَفَاتِهِ عَلَیْکَ بِالصَّوْمِ فَإِنَّهُ زَکَاةُ الْبَدَنِ وَ جُنَّةٌ لِأَهْلِهِ.» بحار الأنوار: 93/ 254، باب 30، حدیث 28؛ «قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الصَّوْمُ جُنَّةٌ أَیْ سِتْرٌ مِنْ آفَاتِ الدُّنْیَا وَ حِجَابٌ مِنْ عَذَابِ الآْخِرَةِ . . . قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ اللَّهُ عز و جل الصَّوْمُ لِی وَ أَنَا أَجْزِی [ أُجْزَی ] بِهِ فَالصَّوْمُ یُمِیتُ مُرَادَ النَّفْسِ وَ شَهْوَةَ الطَّبْعِ الْحَیَوَانِیِّ وَ فِیهِ صَفَاءُ الْقَلْبِ وَ طَهَارَةُ الْجَوَارِحِ وَ عِمَارَةُ الظَّاهِرِ وَ الْبَاطِنِ وَ الشُّکْرُ عَلَی النِّعَمِ وَ الْإِحْسَانُ إِلَی الْفُقَرَاءِ وَ زِیَادَةُ التَّضَرُّعِ وَ الْخُشُوعِ وَ الْبُکَاءِ وَ حَبْلُ الِالْتِجَاءِ إِلَی اللَّهِ وَ سَبَبُ انْکِسَارِ الْهِمَّةِ وَ تَخْفِیفُ السَّیِّئَاتِ وَ تَضْعِیفُ الْحَسَنَاتِ وَ فِیهِ مِنَ الْفَوَائِدِ مَا لَایُحْصَی وَ کَفَی مَا ذَکَرْنَاهُ مِنْهُ لِمَنْ عَقَلَ وَ وُفِّقَ لِاسْتِعْمَالِهِ.» الکافی: 164/1، حدیث 4؛ «حَمْزَةَ بْنِ الطَّیَّارِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ لِی اکْتُبْ فَأَمْلَی عَلَیَّ إِنَّ مِنْ قَوْلِنَا إِنَّ اللَّهَ یَحْتَجُّ عَلَی الْعِبَادِ بِمَا آتَاهُمْ وَ عَرَّفَهُمْ ثُمَّ أَرْسَلَ إِلَیْهِمْ رَسُولًا وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِمُ الْکِتَابَ فَأَمَرَ فِیهِ وَ نَهَی أَمَرَ فِیهِ بِالصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ فَنَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنِ الصَّلَاةِ فَقَالَ أَنَا أُنِیمُکَ وَ أَنَا أُوقِظُکَ فَإِذَا قُمْتَ فَصَلِّ لِیَعْلَمُوا إِذَا أَصَابَهُمْ ذَلِکَ کَیْفَ یَصْنَعُونَ لَیْسَ کَمَا یَقُولُونَ إِذَا نَامَ عَنْهَا هَلَکَ وَ کَذَلِکَ الصِّیَامُ أَنَا أُمْرِضُکَ وَ أَنَا أُصِحُّکَ فَإِذَا شَفَیْتُکَ فَاقْضِه.» دعائم الإسلام: 342/1؛ «علی علیه السلام أن رسول الله صلی الله علیه و آله قال سافروا تغنموا و صوموا تصحوا و اغزوا تغنموا و حجوا تستغنوا.»

است: یک بار «الله اکبر» بگو.

حرمت و حلیتِ تا قیامت

خدا هیچ حلالی را اجازه نداده است تا بر خودمان حرام کنیم و در مقابل، هیچ حرامی را نیز اجازه نداده که حلال کنیم. حرام خدا تا روز قیامت حرام است. کسی نمی تواند آن را حلال کند.

بعضی چیزها هست که قبلاً می گفتند حرام است، اما بعد اعلام کردند حلال است، چون آن حرام در مدار حلال بوده، ولی ما شناختی به وضع آن نداشتیم. مثلاً اسلام می گوید: ماهی فلس دار حلال است. هر چه ماهی فلس دار در دریا هست، بگیرند، حلال است. بعد آمدند، این ماهی هایی که به نظر صاف می آیند و حرام می دانستند، زیر ذره بین گذاشتند و دیدند که دارای فلس های کوچک و ریزی است.

عکس گرفتند و نزد مراجع تقلید آوردند، گفتند: این جزء ماهی های فلس دار است، پس حلال شد. این حلال بوده، نه این که حلالش کردند، کسی این ماهی را حلال نکرده است، بلکه به اشتباه می گفتند حرام است. هیچ مرجع تقلیدی نیامده حرام را حلال و حلال را حرام کند. حلال بوده، اما تشخیص نمی دادند که حلال است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می خواهند دنیای مردم آباد باشد. فرمودند: از پاکیزه ها بخورید، بپوشید، همسری که می خواهید انتخاب کنید:

« فَانْکِحُوا مٰا طٰابَ لَکُمْ مِنَ النِّسٰاءِ » (1)

دختری پاکیزه، خوب رو، خانواده دار و محترم بگیرید. خانه ای که می خواهید خواستگاری بروید، اهل خانه اهل نشاط باشند، خسته و کسل نباشند که فرزندانتان را پژمرده می کند:

ص:346


1- (1)) - نساء (4) : 3؛ «بنابراین از [ دیگر ] زنانی که شما را خوش آید . . . به همسری بگیرید.»

بذرافشانی مکن در هر زمین شوره زار صبر کن تا یک زمین لایقی پیدا شود

آباد کردن آخرت نیز به این است که انسان عباداتی که به او تعلق می گیرد، «چون ممکن است خیلی از عبادات به ما تعلق نگیرد، اگر تعلق نگرفت، ما انجام نمی دهیم و ملزم به آن نیستیم.» عبادات خدا را تا جایی که تکلیف انسان است انجام بدهد و در کنار عبادت، تا امکان دارد، به مردم خدمت کند. به پدر و مادر، همسر، قوم و خویش، مردم، مستحق و مریض خدمت کند، چه عیبی دارد؟ به بیمارستان ها و مریض های بی کس و کار سر بزند و مشکل آنها را حل کند.

یا به مرزها بروند، بگردند، مشکلات آنها را ببینند، درمانگاه، حمام، مرده شورخانه، زایشگاه، بدون کمک گرفتن از دولت، این ها را در دورترین نقاط بسازند.

یا پروندۀ زندانی های بدهکار را ببینند و در حدی که می شود، آنها را نجات دهند.

خدمت به خلق خدا، راه آباد کردن آخرت است.

اما فقط نماز بخوانیم و به هیأت بیاییم، بعد به خانه برویم و کاری به کار خلق خدا نداشته باشیم، در قیامت یک پایی خواهیم بود و با یک پا نیز نمی شود به بهشت رفت. چون یک پای بهشت رفتن، عبادت خداست و پای دیگر خدمت به بندگان خدا.

به قدری روایاتِ خدمت به بندگان خدا زیاد است که سعدی این شعرش را این گونه بیان کرده است:

طریقت بجز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست (1)

در حالی که شیوۀ عبادت به جز خدمت به خلق نیز هست، سعدی نمی خواهد بگوید آن پای دیگر، عبادت نیست، نمی خواهد بگوید: نماز نخوان و روزه نگیر، نه، اما به قدری روایات خدمت به عبادت خدا زیاد و قوی است که سعدی از باب

ص:347


1- (1)) - سعدی شیرازی.

مبالغه این گونه حصری به کار برده است.

اغتنام فرصت پول داری

دومین فرصتی که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در روایات گوشزد کرده اند، فرصت پول داری و ثروتمند بودن است. خدا راجع به پول در چند جای قرآن حرف زده است. از سورۀ بقره تا جزء سی ام. اولین آیه راجع به پول در سورۀ بقره و آخرین آیه از سورۀ ماعون است. اما اولین آیه:

« ذٰلِکَ الْکِتٰابُ لاٰ رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ * اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاٰةَ وَ مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ یُنْفِقُونَ » (1)

تا پول اضافه داری، آن را با خدا معامله کن. پول را در بانک گذاشته ای، چه ثوابی دارد؟

در سورۀ توبه می گوید: تمام این پولها را در قیامت گداخته می کنند و به پشت و رو و پهلوی بخیل به صورت فلز گداخته می چسبانند و او را در جهنم می اندازند، و به آنها می گویند:

« هٰذٰا مٰا کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا مٰا کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ » (2)

این، همان پول هایی بوده که در خزینه، گاوصندوق و بانک گذاشتی و خیال می کردی که همیشه زنده هستی و از این پول ها استفاده می کنی و می خوری.

پول هایی را که در راه من ندادی، همه را با تو به جهنم می فرستم.

« یَوْمَ یُحْمیٰ عَلَیْهٰا فِی نٰارِ جَهَنَّمَ فَتُکْویٰ بِهٰا جِبٰاهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ » (3)

روزی که تمام پول ها را در آتش جهنم می گدازم و همۀ این فلزهای گداخته شده را به صورت و پشت و پهلوی آنها می چسبانم و می گویم: تا ابد در جهنم با

ص:348


1- (1)) - بقره (2) : 2 - 3؛ «در [ وحی بودن و حقّانیّت ] این کتابِ [ با عظمت ] هیچ شکی نیست ؛ سراسرش برای پرهیزکارانْ هدایت است . * آنان که به غیب ایمان دارند و نماز را بر پا می دارند و از آنچه به آنان روزی داده ایم ، انفاق می کنند .»
2- (2)) - توبه (9): 35؛ «این است ثروتی که برای خود اندوختید ، پس کیفر زراندوزی خود را بچشید .
3- (3)) - توبه (9): 35؛ «روزی که آن اندوخته ها را در آتش دوزخ به شدّت گرما دهند و پیشانی و پهلو و پشتشان را به آن داغ کنند [ و به آنان نهیب زنند ].»

پول هایتان بمانید.

اغتنام به قدر توان

فرصت پول و دارایی را غنیمت بدانید. خیال نکنید اگر پول ما خیلی کم باشد و بخواهیم در راه خدا بدهیم، باعث شرمندگی است. در روایات افطار ماه رمضان داریم: در ماه مبارک رمضان افطاری بدهید: «ولو بشقّ تمرة» (1) گر چه به نصف خرما باشد.

اگر بیشتر دادی، بیشتر ثواب می بری. یک تخته فرش، یک قطعه زمین، یک خانه می توانی بسازی، مدرسه، درمانگاه، بیمارستان، هر چه که می توانی. البته نه این که شخص پولدار بگوید: ما از کنار مسجد رد می شویم، نماز آنان اول افطار است، برویم و یکی یک خرما به آنها بدهیم تا ثواب افطاری دادن راببریم، در حالیکه دو میلیارد ثروت دارد، پنج سیر خرما گرفته و می خواهد ثواب باعظمت افطاری دادن را ببرد، خدا به او می گوید: مرا مسخره کرده ای؟ من آن نصف خرما را به کسی که ندارد بدهد گفتم، نه تو که این همه پول داری. این انفاق نیست.

اگر راست می گویی، چند میلیون تومان بیاور و درون پاکت بگذار، به عالم مسجد بگو: مشکل دار در این مسجد کیست؟ به آنها بدهید تا مشکل او حل شود.

این انفاق است.

و اما آخرین آیه در رابطه با پول:

« أَ رَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ * فَذٰلِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ * وَ لاٰ یَحُضُّ عَلیٰ طَعٰامِ الْمِسْکِینِ » (2)

حبیب من! کسی که دین مرا منکر شده است، دیده ای؟ اگر ندیدی، نشانت بدهم. آن کسی که پول دار است، ولی وقتی یتیمی آمده، او با رنج و عصبانیت یتیم

ص:349


1- (1)) - وسائل الشیعة: 379/9، باب 7، حدیث 12285؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله تَصَدَّقُوا وَ لَوْ بِصَاعٍ مِنْ تَمْرٍ وَ لَوْ بِبَعْضِ صَاعٍ وَ لَوْ بِقَبْضَةٍ وَ لَوْ بِبَعْضِ قَبْضَةٍ وَ لَوْ بِتَمْرَةٍ وَ لَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَبِکَلِمَةٍ طَیِّبَةٍ فَإِنَّ أَحَدَکُمْ لَاقِی اللَّهِ فَقَائِلٌ لَهُ أَ لَمْ أَفْعَلْ بِکَ أَ لَمْ أَفْعَلْ بِکَ أَ لَمْ أَجْعَلْکَ سَمِیعاً بَصِیراً أَ لَمْ أَجْعَلْ لَکَ مَالًا وَ وَلَداً فَیَقُولُ بَلَی فَیَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَانْظُرْ مَا قَدَّمْتَ لِنَفْسِکَ قَالَ فَیَنْظُرُ قُدَّامَهُ وَ خَلْفَهُ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ فَلَا یَجِدُ شَیْئاً یَقِی بِهِ وَجْهَهُ مِنَ النَّارِ.» بحار الأنوار: 317/93، باب 39، حدیث 9؛ «الرِّضَا علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی خُطْبَتِهِ فِی فَضْلِ شَهْرِ رَمَضَانَ أَیُّهَا النَّاسُ مَنْ فَطَّرَ مِنْکُمْ صَائِماً مُؤْمِناً فِی هَذَا الشَّهْرِ کَانَ لَهُ بِذَلِکَ عِنْدَ اللَّهِ عِتْقُ رَقَبَةٍ وَ مَغْفِرَةٌ لِمَا مَضَی مِنْ ذُنُوبِهِ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ لَیْسَ کُلُّنَا یَقْدِرُ عَلَی ذَلِکَ فَقَالَ صلی الله علیه و آله اتَّقُوا النَّارَ وَ لَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ اتَّقُوا النَّارَ وَ لَوْ بِشَرْبَةٍ مِنْ مَاءٍ.» بحار الأنوار: 316/93 - 317، باب 39، حدیث 1 - 3 - 4؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ أَیُّمَا مُؤْمِنٍ أَطْعَمَ مُؤْمِناً لَیْلَةً مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِذَلِکَ مِثْلَ أَجْرِ مَنْ أَعْتَقَ ثَلَاثِینَ نَسَمَةً مُؤْمِنَةً وَ کَانَ لَهُ بِذَلِکَ عِنْدَ اللَّهِ عز و جل دَعْوَةٌ مُسْتَجَابَةٌ.» «أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ لَأَنْ أُفَطِّرَ رَجُلًا مُؤْمِناً فِی بَیْتِی أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ عِتْقِ کَذَا وَ کَذَا نَسَمَةً مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِیلَ.» «أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ فَطَّرَ مُؤْمِناً فِی شَهْرِ رَمَضَانَ کَانَ لَهُ بِذَلِکَ عِتْقُ رَقَبَةٍ وَ مَغْفِرَةٌ لِذُنُوبِه فِیمَا مَضَی فَإِنْ لَمْ یَقْدِرْ إِلَّا عَلَی مَذْقَةِ لَبَنِ فَفَطَّرَ بِهَا صَائِماً أَوْ شَرْبَةٍ مِنْ مَاءٍ عَذْبٍ وَ تَمْرٍ لَایَقْدِرُ عَلَی أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ أَعْطَاهُ اللَّهُ هَذَا الثَّوَابَ.» بحار الأنوار: 126/94، باب 65، حدیث 7؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ فِطْرُکَ لِأَخِیکَ الْمُسْلِمِ وَ إِدْخَالُکَ السُّرُورَ عَلَیْهِ أَعْظَمُ أَجْراً مِنْ صِیَامِکَ.» وسائل الشیعة: 142/10، باب 3، حدیث 13055؛ «جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ علیه السلام فِی وَصِیَّةِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام قَالَ یَا عَلِیُّ ثَلَاثٌ فَرَحَاتٌ لِلْمُؤْمِنِ فِی الدُّنْیَا لِقَاءُ الْإِخْوَانِ وَ تَفْطِیرُ الصَّائِمِ وَ التَّهَجُّدُ فِی آخِرِ اللَّیْلِ.» الکافی: 66/4، باب فَضْلِ شَهْرِ رَمَضَانَ، حدیث 4؛ «... وَ مَنْ فَطَّرَ فِیهِ مُؤْمِناً صَائِماً کَانَ لَهُ بِذَلِکَ عِنْدَ اللَّهِ عِتْقُ رَقَبَةٍ وَ مَغْفِرَةٌ لِذُنُوبِهِ فِیمَا مَضَی قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَیْسَ کُلُّنَا یَقْدِرُ عَلَی أَنْ یُفَطِّرَ صَائِماً فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ کَرِیمٌ یُعْطِی هَذَا الثَّوَابَ لِمَنْ لَمْ یَقْدِرْ إِلَّا عَلَی مَذْقَةٍ مِنْ لَبَنٍ یُفَطِّرُ بِهَا صَائِماً أَوْ شَرْبَةٍ مِنْ مَاءٍ عَذْبٍ أَوْ تَمَرَاتٍ لَایَقْدِرُ عَلَی أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ.» تهذیب الأحکام: 202/4، باب 53، حدیث 4؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ فَطَّرَ صَائِماً کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْهُ شَیْ ءٌ وَ مَا عَمِلَ بِقُوَّةِ ذَلِکَ الطَّعَامِ مِنْ بِرٍّ.»
2- (2)) - ماعون (107) : 1 - 3؛ «آیا کسی که همواره روز جزا را انکار می کند ، دیدی ؟ * همان که یتیم را به خشونت و جفا از خود می راند ، * و [ کسی را ] به طعام دادن به مستمند تشویق نمی کند .»

را رد کرده است، او منکر دین است. پول دارد، ولی به از پا افتاده کمک نمی کند. این آخرین آیه در رابطه با پول در قرآن بود. حالا بین این آخرین آیه و اولین آیه، خدا می داند راجع به فرصت مالی، چه قدر آیه در قرآن هست.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:350

پی نوشت ها

25 فرصت مالی

اشاره

ارزش مؤمن و مذمت بخل

تهران، حسینیه مکتب النبی

رمضان 1383

ص:351

ص:352

ص:353

ص:354

ص:355

ص:356

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

مال حلال و ثروت پاک، یعنی مالی که از طریق مشروع به دست می آید، فرصت زیبا و پرمنفعت الهی است. اما اگر صاحب مال بخیل باشد، تمام راه های غنیمت دانستن این فرصت به روی او بسته خواهد شد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله جمله ای بر اساس یکی از آیات سورۀ مبارکۀ آل عمران و سورۀ مبارکۀ توبه دارد. (1) علت بیان این جمله نیز این بود که حضرت در طواف مکه بودند و در حالی که دور خانۀ خدا می گشتند، دیدند که شخصی دو دستش را به دیوار بیت گذاشته و دارد دعا می کند. در حال دعا خدا را قسم به کعبه می دهد.

حضرت روی شانه اش دست زدند، او برگشت، دید پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله است، حضرت فرمودند: خدا را به قسمی بالاتر از کعبه قسم بده. گفت: قسم بالاتر کدام است؟ فرمودند: اگر مؤمن هستی، خدا را به خودت قسم بده؛

«انّ المؤمن اعظم حرمة من الکعبة» (2)

احترام مؤمن نزد خدا بیشتر از کعبه است. (3)

کعبه یک سنگ نشانی است که ره گم نشود حاجی! احرام دگر بند، ببین یار کجاست! (4)

عرض کرد: یا رسول اللّه! من اگر چه مؤمن باشم، اما عیبی در من است. حضرت فرمودند: عیب تو چیست؟ گفت: بخیل هستم.

این داستان را مرحوم ملا مهدی نراقی، پدر ملا احمد، در کتاب بسیار پرقیمت «جامع السعادات» نقل می کنند که تا گفت: من بخیل هستم، پیغمبر برای دور شدن از او سرعت گرفت و این جمله را فرمود:

«الیک عنی! لاتحرقنی بنارک» 1

دور شو از من! مرا به آتش (بخلت) نسوزان. بخل در هر کجا باشد، آلوده به این بیماری، در آتش جهنم است.

اگر این رذیله در قلب انسان نباشد، خیلی راحت می تواند از فرصت مال و ثروت به نفع دنیا و آخرت خود استفاده کند. غنیمت دانستن مال به چه صورت است؟ چند آیۀ قرآن که خداوند راه غنیمت دانستن این فرصت را نشان داده است را عنایت کنید.

موارد وجوب اعطای مال در راه خدا

طبق آیات قرآن گاهی این غنیمت دانستن واجب است، یعنی فرصتی که به افراد داده اند، واجب است که از آن بهره برداری کنند و آن را غنیمت بدانند.

این آیه که در سورۀ انفال است را توجه کنید:

« وَ اعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبیٰ وَ الْیَتٰامیٰ وَ الْمَسٰاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ » 2

آیه می گوید: از هر چه که سود گرفتید؛ معدن، طلا، نفت، گاز، سنگ های قیمتی، عقیق، فیروزه، کسب، تجارت، اجاره، «شَیْ ءٍ» * شامل همه چیز می شود، از هر چه سود برداشت کردید؛ «غَنِمْتُمْ » ، اگر یک سال گذشت و از این برداشت استفاده

ص:357


1- (1)) - اشاره به آیات:آل عمران (3) : 180؛ «و کسانی که خدا به آنچه از فضلش به آنان داده بخل می ورزند ، گمان نکنند که آن بخل به سود آنان است ، بلکه آن بخل به زیانشان خواهد بود . به زودی آنچه به آن بخل ورزیدند در روز قیامت طوق گردنشان می شود . و میراث آسمان ها و زمین فقط در سیطرۀ مالکیّت خداست ، و خدا به آنچه انجام می دهید ، آگاه است .» توبه (9) : 75 - 76؛ «از منافقان کسانی هستند که با خدا پیمان بستند ، چنانچه خدا از فضل و احسانش به ما عطا کند ، یقیناً صدقه خواهیم داد و از شایستگان خواهیم شد . * هنگامی که خدا از فضل و احسانش به آنان عطا کرد نسبت به [ هزینه کردن ] آن [ در راه خدا ] بخل ورزیدند و اعراض کنان [ از پیمانشان ] روی گرداندند .»
2- (2)) - بحار الأنوار: 323/7، باب 16، حدیث 16.
3- (3)) - بحار الأنوار: 71/64 (الاخبار)، حدیث 39؛ «رُوِیَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله نَظَرَ إِلَی الْکَعْبَةِ فَقَالَ مَرْحَباً بِالْبَیْتِ مَا أَعْظَمَکَ وَ أَعْظَمَ حُرْمَتَکَ عَلَی اللَّهِ وَ اللَّهِ لَلْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنْکَ لِأَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ مِنْکَ وَاحِدَةً وَ مِنَ الْمُؤْمِنِ ثَلَاثَةً مَالَهُ وَ دَمَهُ وَ أَنْ یُظَنَّ بِهِ ظَنَّ السَّوْءِ.» الدر المنثور: 92/6؛ «ابن عمر قال رأیت النبی صلی الله علیه و آله یطوف بالکعبة ویقول ما أطیبک وأطیب ریحک ما أعظمک وأعظم حرمتک والذی نفس محمد بیده لحرمة المؤمن أعظم عند الله حرمة منک ماله ودمه وان یظن به الا خیرا.»
4- (4)) - ناصر الدین شاه.

ص:358

کردید؛ لباس و فرش خریدید، خانه را بنّایی کردید، دختر شوهر دادید، پسر زن دادید، سال که تمام شد، یک پنجم سود باقی مانده از خرجی که کرده اید، مال خدا، پیغمبر و اهل بیت علیهم السلام است.

غنیمت دانستن این فرصتِ مالی به این شکل واجب شرعی الهی می شود، یعنی خمس، که پرداختنش مانند نماز، روزه، حج، جهاد و شهید شدن است.

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

بدترین مال در این عالم؛ «شرّ الاموال» (1) مال ربایی، غصب، رشوه یا مال دزدی نیست، بلکه می فرماید: مالی است که صاحب مال، حقوق خدا را از آن مال پرداخت نکرده باشد.

ربا و غصب طرفش مردم هستند و مردم از پروردگار مهم تر نیستند. پس آن مال های حرام مردم، شرّترین مال نیست، چون مافوق حقوق مردم نیز هست؛ و آن حق خدا، پیغمبر و اهل بیت علیهم السلام می باشد.

برتری حق خدا بر حق الناس

حق الناس خیلی سنگین است، اما حق خدا بالاتر است. چه کسی می گوید که حق خدا آسان است؟ این اشتباه را چه کسی در دهان مردم انداخته است؟ از چه وقتی این اشتباه وارد زندگی ما شده است؟

حضرت زین العابدین علیه السلام وقتی حق خدا را در ابتدای «رسالة الحقوق» تعریف می کند، می فرماید: «حق الله الاکبر» (2) یعنی حق خدا از هر حقی بزرگتر است. پس آن کسی که رشوه، غصب و مال دزدی می خورد، باز به رحمت خدا نزدیک تر است تا آن کسی که حق خدا، پیغمبر و اهل بیت علیهم السلام را نمی دهد.

راه دیگر غنیمت شمردن مال، زکات است که مربوط به گندم کاران و جوکاران و گوسفندداران و گاو و شترداران و آنهایی که شمش طلا و نقره دارند می باشد. خیلی

ص:359


1- (1)) - غرر الحکم: 369، حدیث 8354 - 8356؛ «شَرُّ الْمَالِ مَا لَمْ یُنْفَقْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ مِنْهُ وَ لَمْ تُؤَدَّ زَکَاتُه.» «شَرُّ الْأَمْوَالِ مَا لَمْ یُخْرَجْ مِنْهُ حَقُّ اللَّهِ سُبْحَانَه.»
2- (2)) - تحف العقول: 256 (رسالة الحقوق)؛ «فأما حق الله الأکبر فإنک تعبده لا تشرک به شیئا فإذا فعلت ذلک بإخلاص جعل لک علی نفسه أن یکفیک أمر الدنیا و الآخرة و یحفظ لک ما تحب منها.»

عجیب است که در قرآن بین کافر به قیامت و بخیل از زکات، فرقی نگذاشته است؛ می گوید: آنهایی که زکات نمی پردازند و آنهایی که کافر به آخرت هستند، یعنی منکر آخرت هستند، روز قیامت در یک جایگاه هستند.

فرصت دیگری که ثروت در اختیار شخص می گذارد:

« وَ آتَی الْمٰالَ عَلیٰ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبیٰ وَ الْیَتٰامیٰ وَ الْمَسٰاکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السّٰائِلِینَ » (1)

اگر خمس و زکات را دادی، نگو دیگر کار ما تمام شده، اگر باز هم پول اضافه داری به بستگان فقیرت بده، این ها دروازه های غنیمت دانستن مال و ثروت است.

این ها که پرداخت شود، یعنی وقتی شما خمس، زکات، صدقه، انفاق به قوم و خویش فقیر و یتیم کردید، اگر از دست شما خارج شد خدا آن را می خرد، و وقتی که خدا از شما بخرد در مقابل خرید آن، بهشت را به تو می دهد:

« إِنَّ اللّٰهَ اشْتَریٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ » (2)

جان و مال خود را بدهید و از من بهشت را بگیرید. پولی که شما می دهید، با بهشتی که:

« وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمٰاوٰاتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ » (3)

پهنای این بهشت، پهنای آسمان ها و زمین است را از من در مقابل پول می گیرید.

ضعف اعتقادی بخیل

مگر ما در دورۀ عمر خود، چقدر به خدا پول می پردازیم؟ تازه پولی که برای خود خدا است. گاهی اتفاق می افتد که ده سال می گذرد و خمس و زکات به ما تعلق نمی گیرد. آنهایی که با پول خود کار خیر نمی کنند، خمس و زکات نمی دهند، انفاق نمی کنند، باور کنید که خدا، قرآن، قیامت، بهشت و جهنم را باور نکرده اند.

ص:360


1- (1)) - بقره (2) : 177؛ «و مال و ثروتشان را با آنکه دوست دارند به خویشان و یتیمان و درماندگان و در راه ماندگان و سائلان و [ در راه آزادی ] بردگان می دهند.»
2- (2)) - توبه (9) : 111؛ «یقیناً خدا از مؤمنان جان ها و اموالشان را به بهای آنکه بهشت برای آنان باشد خریده.»
3- (3)) - آل عمران (3) : 133؛ «و بهشتی که پهنایش [ به وسعتِ ] آسمان ها و زمین است بشتابید ؛ بهشتی که برای پرهیزکاران آماده شده است.»

می ترسند بپردازند و همۀ این ها دروغ از آب دربیاید. می گوید: نکند چند میلیون بدهیم، این همه گندم و جو و طلا زکات بدهیم، بعد صد و چهارده کتاب، صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و چهارده معصوم علیهم السلام دروغ گفته باشند که گفتند: قیامت هست؟ نکند خبری نباشد و دروغ باشد؟

اگر این ها دروغ گفته اند، پس چه کسی راست گفته است؟ یعنی ضدّ خدا راست گفته است؟ اگر خدا دروغ گفته، پس نمرود راست می گوید؟ چون اگر خدا دروغ گفته باشد، انبیا که همرنگ خدا هستند، آنها نیز باید دروغ گفته باشند، این ها اگر دروغ گفته اند، پس ضدّشان راست گفته اند؟ اگر خدا را راستگو می دانید، پس چرا خمس نمی دهید و دچار بخل هستید؟ معلوم می شود خیلی از مردم دچار بیماری بخل هستند و «البخل فی النار». (1) اما در مقابل، خوشا به حال مردم کریم.

قلم گردان اموال مؤمنین

قبل از انقلاب چند خانوادۀ دردمند بودند، من نیز طلبه بودم و خودم چیزی نداشتم که کمک کنم، به درب مغازۀ یکی از افرادی که می گفتند وضع مالی او خوب است آمدم، به او گفتم: چند نفر گرفتار هستند، - در آن زمان، سال هزار و سیصد و چهل و نه شمسی - گفت: عیبی ندارد، پانصد تومان به من داد. پانصد تومان در آن وقت خیلی بود. مثلاً ما مشکل یک خانواده را با پنجاه تومان حل کردیم. مشکل ده خانواده را می شد حل کرد.

بعد به من گفت: باز از این برنامه ها پیش آمد، بیا. یعنی تشویق هم کرد. تا زنده بود، من هر وقت نزد او می رفتم، نمی گفت این مقدار را بگیر، می گفت: مشکل با چقدر حل می شود؟

روزی به من گفت: من این پول دادن ها را از زمان جوانی اهلش بودم، ولی روحیۀ من در پول دادن را یک حادثه عوض کرد. گفت: چند تن از تجار تهران که آدم های

ص:361


1- (1)) - غررالحکم: 293، حدیث 6555؛ «الْبُخْلُ یَکْسِبُ الْعَارَ وَ یُدْخِلُ النَّارَ.» بحار الأنوار: 171/8، باب 23، حدیث 114؛ «عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ السَّخَاءَ شَجَرَةٌ مِنْ أَشْجَارِ الْجَنَّةِ لَهَا أَغْصَانٌ مُتَدَلِّیَةٌ فِی الدُّنْیَا فَمَنْ کَانَ سَخِیّاً تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا فَسَاقَهُ ذَلِکَ الْغُصْنُ إِلَی الْجَنَّةِ وَ الْبُخْلُ شَجَرَةٌ مِنْ أَشْجَارِ النَّارِ لَهَا أَغْصَانٌ مُتَدَلِّیَةٌ فِی الدُّنْیَا فَمَنْ کَانَ بَخِیلًا تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا فَسَاقَهُ ذَلِکَ الْغُصْنُ إِلَی النَّارِ.» الکافی: 4/ 44، باب البخل والشح، حدیث 1؛ «جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ علیه السلام أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ سَمِعَ رَجُلًا یَقُولُ إِنَّ الشَّحِیحَ أَغْدَرُ مِنَ الظَّالِمِ فَقَالَ لَهُ کَذَبْتَ إِنَّ الظَّالِمَ قَدْ یَتُوبُ وَ یَسْتَغْفِرُ وَ یَرُدُّ الظُّلَامَةَ عَلَی أَهْلِهَا وَ الشَّحِیحُ إِذَا شَحَّ مَنَعَ الزَّکَاةَ وَ الصَّدَقَةَ وَ صِلَةَ الرَّحِمِ وَ قِرَی الضَّیْفِ وَ النَّفَقَةَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ أَبْوَابَ الْبِرِّ وَ حَرَامٌ عَلَی الْجَنَّةِ أَنْ یَدْخُلَهَا شَحِیحٌ.» الکافی: 46/4، باب البخل والشح، حدیث 8؛ «أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَیْسَ الْبَخِیلُ مَنْ أَدَّی الزَّکَاةَ الْمَفْرُوضَةَ مِنْ مَالِهِ وَ أَعْطَی الْبَائِنَةَ فِی قَوْمِهِ إِنَّمَا الْبَخِیلُ حَقُّ الْبَخِیلِ مَنْ لَمْ یُؤَدِّ الزَّکَاةَ الْمَفْرُوضَةَ مِنْ مَالِهِ وَ لَمْ یُعْطِ الْبَائِنَةَ فِی قَوْمِهِ وَ هُوَ یُبَذِّرُ فِیمَا سِوَی ذَلِکَ.» بحار الأنوار: 8/ 285، باب 24، حدیث 12؛ «عَلِیٍّ علیه السلام عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ تُکَلِّمُ النَّارُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ثَلَاثَةً أَمِیراً وَ قَارِئاً وَ ذَا ثَرْوَةٍ مِنَ الْمَالِ فَتَقُولُ لِلْأَمِیرِ یَا مَنْ وَهَبَ اللَّهُ لَهُ سُلْطَاناً فَلَمْ یَعْدِلْ فَتَزْدَرِدُهُ کَمَا یَزْدَرِدُ الطَّیْرُ حَبَّ السِّمْسِمِ وَ تَقُولُ لِلْقَارِئِ یَا مَنْ تَزَیَّنَ لِلنَّاسِ وَ بَارَزَ اللَّهَ بِالْمَعَاصِی فَتَزْدَرِدُهُ وَ تَقُولُ لِلْغَنِیِّ یَا مَنْ وَهَبَ اللَّهُ لَهُ دُنْیَا کَثِیرَةً وَاسِعَةً فَیْضاً وَ سَأَلَهُ الْحَقِیرَ الْیَسِیرَ قَرْضاً فَأَبَی إِلَّا بُخْلًا فَتَزْدَرِدُهُ.» مستدرک الوسائل: 13/7، باب 2، حدیث 7509؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله السَّخِیُّ قَرِیبٌ مِنَ اللَّهِ تَعَالَی قَرِیبٌ مِنَ النَّاسِ قَرِیبٌ مِنَ الْجَنَّةِ بَعِیدٌ مِنَ النَّارِ وَ الْبَخِیلُ بَعِیدٌ مِنَ اللَّهِ تَعَالَی بَعِیدٌ مِنَ النَّاسِ بَعِیدٌ مِنَ الْجَنَّةِ قَرِیبٌ مِنَ النَّارِ.»

خیلی خوبی بودند، یک سفر کربلا می روند و آنجا تصمیم می گیرند که حسینیه ای به نام حسینیه تهرانی ها بسازند که ساختند، که ایرانی ها وقتی می آیند، آنجا روضه بخوانند و هم این که کسانی که نمی توانند به مسافرخانه و هتل بروند، اینجا بیایند.

می گفت: زمینش را خریدند و مأموریت ساخت آنجا را به من دادند. گفتند: تو گذرنامۀ اقامتی داری، می توانی اینجا چند ماه بمانی، اینجا را تو تمامش کن. البته به خود من نیز پول می دادند.

می گفت: به سرعت مشغول شدم. زمانی آمد که ما نیاز به پول پیدا کردیم، تا به تهران بیاییم و هیئت مدیره را جمع کنیم و صورت بدهیم و باز پول بگیریم و برویم، طول می کشید.

گفتم: بروم حرم حضرت سیدالشهدا علیه السلام تا این پول را از آنجا تأمین کنم. به حرم رفتم، تا رسیدم، دیدم حاج محمد حسین کاشانی که عمرش از هشتاد سال بیشتر بود، روی ویلچر است. حاج محمد حسین کاشانی کسی بود که مخارج تعمیر اساسی در حرم حضرت سیدالشهدا علیه السلام را داد. تمام حرم را سنگ کرد و فرش قیمتی ایرانی پهن کرد که قبل از جمهوری شدن عراق، یک بار که پادشاه عراق به حرم می آید، از آن بنّایی و فرش ها خیلی خوشش می آید، می گوید: این کارها را چه کسی کرده است؟ «حاج محمد حسین نیز روی ویلچر داخل حرم بود.»

به فیصل، شاه عراق می گویند: این آقا. شاه به او می گوید: من از کار شما خیلی خوشم آمد. چه چیزی می خواهی؟ ستون خیلی پهنی پایین ضریح ابی عبدالله علیه السلام در دو قدمی ضریح بود، گفت: قبری در این ستون به من بدهید. فیصل به کلیددار گفت: معمار و بنّا بیاور، قبری در این ستون در بیاور، ایشان را در همانجا دفن کنند، یعنی کنار شهداء.

این دوست من می گفت: تا چشمم به او افتاد، او نیز مرا می شناخت، جلو آمدم، گفت: حاجی! این مکانی که ما به عشق ابی عبدالله علیه السلام داریم می سازیم، از لحاظ

ص:362

مالی لنگ شده ایم، برای ادامۀ ساختن به اینجا کمک می کنی؟ گفت: آری. گفتم: چه وقت بیایم. گفت: همین الان. ممکن است تو که آن طرف تر بروی، من بمیرم.

پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید: وقتی کار خیری می خواهید بکنید، همان وقت بکنید، چون اگر تأخیر بیاندازید، شیطان نمی گذارد.

می گفت: دسته چکش را در آورد و گفت: بنویس. این شخص بازاری قسم می خورد در حالیکه اشک در چشمانش جمع شده بود، ما اول عدد را نوشتیم باید بنویسیم دویست هزار ریال، قلم ما بیخودی چرخید، نوشتیم: دو میلیون ریال، یعنی دویست هزار تومان. در حالی که آنجا با بیست هزار تومان ساخته می شد.

دو میلیون ریال را به حروف نوشتیم. گفت: بگذار خودش بخواند، و بعد خودش روی آن خط بکشد و پشت آن را پشت نویسی کند. اما گفت: من برای ابی عبدالله علیه السلام نگاه نمی کنم، فقط بده من امضا کنم. گفتم: حاجی! من می خواستم بیست هزار تومان بنویسیم، اما اضافه نوشتم. گفت: هر چه که نوشتی، امام حسین علیه السلام قلمت را گردانده و به تو هیچ ربطی ندارد.

مالک اصلی اموال

این روحیه ها فوق العاده پرقیمت است. این ها کسانی هستند که فرصت مالی را در دورۀ عمر خود به زیباترین صورت غنیمت دانستند. ولی بیچاره و بدبخت شخص بخیل است که نه پولی برای خدا داده، نه برای امام حسین علیه السلام ، نه به یتیم و نه به فقیر، نه زکاتی داده و نه خمسی. من نمی دانم که او وقتی می خواهد از این دنیا برود، جواب خدا را چگونه می خواهد بدهد؟ جواب حق پایمال شدۀ خدا، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله ، ائمه اطهار علیهم السلام و یتیم را چگونه می خواهد بدهد. آخر مالک این پول ها ما نیستیم. ما که به دنیا آمدیم، پابرهنه و لخت بودیم، وقتی که می میریم، باز لختیم، احترام می کنند که سه متر پارچه به ما می پیچانند. ما مالک مال نیستیم.

ص:363

این شعر خیلی زیبا است:

در حقیقت مالک اصلی خداست این امانت بهر روزی نزد ماست

یعنی این ها از دست ما می روند. مگر ما چقدر روزی می خواهیم بخوریم؟ پول های اضافه را برای چه کار می خواهیم؟ خوردنی که نیست. بد است که وصلۀ بخل به مال بخورد. خود ثروتمند را بیچاره می کند. این نیز یکی از فرصت هایی است که وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله از میان فرصت هایی که خدا به انسان می دهد، برشمردند.

بیا تا دست از این عالم بداریم

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:364

پی نوشت ها

26 علامات متقین

اشاره

تقوا، مایۀ برتری در دنیا و آخرت

تهران، حسینیه مکتب النبی

رمضان 1383

ص:365

ص:366

ص:367

ص:368

ص:369

ص:370

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

فرصت ها، سرمایه های ملکوتی و الهی اند که خداوند از باب رحمت در اختیار بندگانش قرار می دهد و از باب لطفش، راه غنیمت دانستن آنها را نیز نشان می دهد.

در زمینۀ فرصت و غنیمت دانستن آن، نقطۀ کوری وجود ندارد.

روایتی از وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است که در آن به ارزش غنیمت دانستن فرصت بیشتر پی می بریم. به یقین در دنیا و آخرت، برترین گروه نزد پروردگار مهربان عالم، اهل تقوا هستند. در قرآن مجید می خوانیم:

« إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّٰهِ أَتْقٰاکُمْ » (1)

آیه ناظر به برتری اهل تقوا در دنیا نسبت به دیگران است.

« إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفٰازاً » (2)

که دلیل برتری اهل تقوا از دیگران در قیامت است.

در این روایت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

اگر بخواهید اهل تقوا را در هر منطقه و در این جمعیت زیاد، بشناسید که اهل تقوا چه کسانی هستند، سه ملاک وجود دارد. اگر این سه برنامه را در کسی دیدید، او اهل تقوا است و اگر ندیدید، اهل تقوا نیست، گرچه ممکن است مؤمن و مسلمان

ص:371


1- (1)) - حجرات (49) : 13؛ «بی تردید گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست.»
2- (2)) - نبأ (78) : 31؛ «بی تردید برای پرهیزکاران پیروزی و کامیابی است.»

باشد.

علامات سه گانۀ متقین

1- اخلاص در عمل

اشاره

متن حدیث این است:

«للمتقی ثلاث علامات» (1) برای اهل تقوا سه نشانه و ویژگی هست که هر سه خیلی مهم هستند. به دست آوردنش نیز واقعاً هم زمان می خواهد و هم کار و هم حال. نه یک شبه به دست می آید، نه با تنبلی و بی حالی.

اولین نشانۀ اهل تقوا؛ «اخلاص العمل» این است که هر کاری که می خواهند بکنند؛ چه عبادت و چه خدمت به مردم، هیچ نظری جز به خدا ندارند و طرف معاملۀ آنها در کاری که می خواهند انجام بدهند، فقط خداست و بس، نه کس دیگر.

نشانۀ ریاکار این است که وقتی او را نبینند و زمینه ای برای تعریف از او وجود نداشته باشد، کاری نمی کنند. هر چقدر هم کار، مهم و عبادی و یا خدمت به عباد خدا باشد. ولی به محض اینکه زمینه ای فراهم شود که کارش در معرض دید قرار بگیرد و از او تعریف کنند، این کار را خیلی با نشاط انجام می دهد. (2)امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

نماز ریاکار بین مردم، خیلی پرمایه است و اما در خلوت، بی مایه است. در خلوت یا نماز نمی خواند، یا وقتی می خواند، مانند کسی می خواند که او را به خواندن نماز مجبور کرده باشند. ولی در برابر مردم، خیلی با شوق نماز می خواند، گر چه یک ساعت نیز طول بکشد. ولی همین نماز را در خلوت، اگر دو دقیقه طول بکشد، گویا کوه دماوند را روی سرش انداخته اند. (3)سعدی می گوید:

شاهی برای گشت و گذار به شیراز آمده بود، کسی را دعوت کرد. بعد از تمام

ص:372


1- (1)) - غرر الحکم: 274، حکمت 5994؛ «للمتقی ثلاث علامات: إخلاص العمل و قصر الأمل و اغتنام المهل.»
2- (2)) - بحار الأنوار: 296/69، باب 116، حدیث 22؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ لِلْمُرَائِی ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ یَکْسَلُ إِذَا کَانَ وَحْدَهُ وَ یَنْشَطُ إِذَا کَانَ النَّاسُ عِنْدَهُ وَ یَتَعَرَّضُ فِی کُلِّ أَمْرٍ لِلْمَحْمَدَةِ.» بحار الأنوار: 324/69، باب 118، حدیث 4 - 5؛ «رُوِیَ أَنَّ عَابِداً فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ سَأَلَ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَقَالَ یَا رَبِّ مَا حَالِی عِنْدَکَ أَخَیْرٌ فَأَزْدَادَ فِی خَیْرِی أَوْ شَرُّ فَأَسْتَعْتِبَکَ قَبْلَ الْمَوْتِ قَالَ فَأَتَاهُ آتٍ فَقَالَ لَهُ لَیْسَ لَکَ عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ قَالَ یَا رَبِّ وَ أَیْنَ عَمَلِی قَالَ کُنْتَ إِذَا عَمِلْت خَیْراً أَخْبَرْتَ النَّاسَ بِهِ فَلَیْسَ لَکَ مِنْهُ إِلَّا الَّذِی رَضِیتَ بِهِ لِنَفْسِکَ.» «ابْنِ جُبَیْرٍ قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ إِنِّی أَتَصَدَّقُ وَ أَصِلُ الرَّحِمَ وَ لَاأَصْنَعُ ذَلِکَ إِلَّا لِلَّهِ فَیُذْکَرُ مِنِّی وَ أُحْمَدُ عَلَیْهِ فَیَسُرُّنِی ذَلِکَ وَ أُعْجَبُ بِهِ فَسَکَتَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ لَمْ یَقُلْ شَیْئاً فَنَزَلَ قَوْلُهُ تَعَالَی قُلْ إِنَّمٰا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ إِلَی قَوْلِهِ أَحَداً.» «الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ مَنْ عَمِلَ حَسَنَةً سِرّاً کُتِبَتْ لَهُ سِرّاً فَإِذَا أَقَرَّ بِهَا مُحِیَتْ وَ کُتِبَتْ جَهْراً فَإِذَا أَقَرَّ بِهَا ثَانِیاً مُحِیَتْ وَ کُتِبَتْ رِئَاءً.» الکافی: 296/2، باب الریاء، حدیث 14؛ «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سَیَأْتِی عَلَی النَّاسِ زَمَانٌ تَخْبُثُ فِیهِ سَرَائِرُهُمْ وَ تَحْسُنُ فِیهِ عَلَانِیَتُهُمْ طَمَعاً فِی الدُّنْیَا لَایُرِیدُونَ بِهِ مَا عِنْدَ رَبِّهِمْ یَکُونُ دِینُهُمْ رِیَاءً لَایُخَالِطُهُمْ خَوْفٌ یَعُمُّهُمُ اللَّهُ بِعِقَابٍ یَدْعُونَهُ دُعَاءَ الْغَرِیقِ فَلَا یَسْتَجِیبُ لَهُمْ الکافی: 296/2، باب الریاء، حدیث 16 (أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ الْإِبْقَاءُ عَلَی الْعَمَلِ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ قَالَ وَ مَا الْإِبْقَاءُ عَلَی الْعَمَلِ قَالَ یَصِلُ الرَّجُلُ بِصِلَةٍ وَ یُنْفِقُ نَفَقَةً لِلَّهِ وَحْدَهُ لَاشَرِیکَ لَهُ فَکُتِبَ لَهُ سِرّاً ثُمَّ یَذْکُرُهَا وَ تُمْحَی فَتُکْتَبُ لَهُ عَلَانِیَةً ثُمَّ یَذْکُرُهَا فَتُمْحَی وَ تُکْتَبُ لَهُ رِیَاءً.» آیین بندگی و نیایش، حسین غفاری ساروی: 358 - 387، (با تلخیص) خاتمه (ریا) : منظور از «ریا» که همان شرک خفی است؛ آن است که انسان کارهایی را که ظاهرش اطاعت پروردگار است، انجام بدهد ولی هدفش تقرب به او نباشد بلکه مقصود، ایجاد منزلت در قلوب خلق خدا باشد تا او را احترام کنند و نیازهایش را بر طرف سازند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «من صلّی صلاة یرائی بها فقد اشرک.» خطرات ریا: «ریا» سه خطر دارد: اوّل: مربوط به زمان قبل از عمل است به این نحو که از ابتدا، کارش را برای دیدن مردم شروع کند و انگیزه دینی در کارش نباشد، این چنین ریایی را حتما باید ترک کرد، چون معصیت است و به هیچ وجه، طاعت پروردگار نمی باشد و همان است که فرمود: «الرّیاء شرک خفیّ» دوّم: عزمش بر این بود که دعا را برای خداوند متعال انجام بدهد، منتها در همان ابتدای کار، ریا، بر او عارض گردیده است. دراینجا سزاوار نیست عمل را ترک کند، چون انگیزه او دینی بوده، بنابراین، وظیفه اش این است که از طرفی عمل را آغاز کند و از طرف دیگر با نفسش جهاد نماید تا ریا را برداشته، اخلاص را جایگزینش گرداند. سوّم: قلبش را بر اخلاص، گره زده، منتها در بین راه، ریا و انگیزه هایش بر او عارض گردیده است، در اینجا هم سزاوار است که در دفع آن، مجاهده کند و عمل را ترک ننماید و به همان اخلاص سابقش برگردد. راهش هم تفکر و تعقل در عاقبت ریا و نیز توجه و تدبر در روایاتی است که در این زمینه آمده است تا به سلامت، عمل را به پایان برساند. ریشه و انگیزه ریا: اصل و ریشه ریا، دوستی دنیا، فراموشی آخرت، تفکر کافی نداشتن در آنچه نزد خداست (که باقی می ماند) و تأمل شایسته نکردن در آفات دنیا و عظمت نعمتهای اخروی است. درمان علمی ریا: «اخلاص» (که حالت سلامتی از مرض ریا می باشد) آن است که ظاهر و باطن انسان یکی باشد. به کسی گفته شد: کار تو آشکار باشد. پرسید: چگونه آشکار باشد؟ گفت: کاری انجام بده که اگر مردم مطلع شدند، از آن شرم نکنی.
3- (3)) - الکافی: 295/2، باب الریاء، حدیث 8؛ «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ لِلْمُرَائِی یَنْشَطُ إِذَا رَأَی النَّاسَ وَ یَکْسَلُ إِذَا کَانَ وَحْدَهُ وَ یُحِبُّ أَنْ یُحْمَدَ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ.» شرح نهج البلاغه: 180/2؛ «قال علی علیه السلام : لِلمُرائی أربَعُ علاماتٍ: یَکسَلُ إذا کانَ وَحدَهُ، ویَنشَطُ إذا کانَ فی الناسِ، ویَزِیدُ فی العَمَلِ إذا اثنِیَ علَیهِ ، ویَنقُصُ مِنهُ إذا لَم یُثْنَ علَیهِ.» بحار الأنوار: 122/1، باب 4، حدیث 11؛ «قَالَ النَّبِی صلی الله علیه و آله وَ أَمَّا عَلَامَةُ الْمُرَائِی فَأَرْبَعَةٌ یَحْرِصُ فِی الْعَمَلِ لِلَّهِ إِذَا کَانَ عِنْدَهُ أَحَدٌ وَ یَکْسَلُ إِذَا کَانَ وَحْدَهُ وَ یَحْرِصُ فِی کُلِّ أَمْرِهِ عَلَی الْمَحْمَدَةِ وَ یُحْسِنُ سَمْتَهُ بِجُهْدِه.»

شدن مجلس مهمانی، آخر شب به خانه آمد. دید پسرش بیدار است. گفت: شام بردار بیاور، پسرش گفت: مگر در خانۀ شاه میهمان نبودی؟ گفت: چرا، گفت: مگر آنجا شام ندادند؟ گفت: مفصل. گفت: مگر نخوردی؟ گفت: نه، گفت: پس تو در آنجا چه چیزی خوردی؟ گفت: ذره ای نان و سبزی. به او گفت: پدر! تا نمرده ای، عبادات تمام دورۀ عمرت را قضا کن، چون تو شام نخوردی که همه بگویند: عجب آدم زاهدی است، برای این که از تو تعریف کنند، پس معلوم می شود اعمال تو مریضی ریا گرفته و هنوز صاف و پاک نشده ای.

اما اهل تقوا، در آشکار عادی تر از خلوت هستند، نه این که یک خلوت دیگری داشته باشند و آشکار دیگری. کارهایی که برای بندگان خدا می کنند، بیشتر به صورت ناشناخته می کنند و مردم نمی فهمند که این کار از او بوده است.

دوری اهل تقوا از آشکار شدن عمل

امام جمعه ای برای من می گفت:

در شهر ما شخص ثروتمند و خیری زندگی می کند البته خود آن خیر قبول نمی کند، والا من حاضر بودم در خطبه های نماز جمعه اعلام کنم و اسم او را بگویم، ولی او نگذاشت. می گفت: بیشتر کارهای خیری که من در این شهر می کنم، قسمت عمدۀ پول و جنسش را او می دهد. گفت: جلسه که می گیریم، دعوت می کنیم، برای معلولین، ایتام، جهیزیه، مستحق ها، او اغلب نمی آید. اگر هم بیاید، در کاغذی که پخش می کنند که هر کسی مبلغی را متعهد می شود، چیزی نمی نویسد. بسیار هم افراد موّجه این شهر به من گفته اند. حاج آقا! این شخص اگر بخواهد مشکل ایتام، معلولین و جهیزیه را حل کند، چهل درصدش را می تواند حل کند. اما بخیل است.

ولی این امام جمعه به من می گفت: آنها می گویند چهل درصد، ولی من این چند سالی که در این شهر هستم، شصت درصد مشکلات را با پول او حل کردم، ولی

ص:373

هیچ کس نمی داند.

گفت: یک بار به او گفتم: پشت سر تو چنین حرفی می زنند، بد می گویند، بگذار در نماز جمعه بگوییم، مردم نیز تشویق شوند. گفت: من از این هایی که پشت سرم حرف می زنند گذشتم، اما نمی خواهم به کسی بگویی، راضی نیستم.

علامت اول: اخلاص در عمل است. ارزش عمل نیز به همین است که آزاد از توقع و تماشا و تعریف دیگران انجام بگیرد.

امیرالمؤمنین علیه السلام مظهر اخلاص

وقتی امام زانو روی سینۀ عمرو بن عبدود گذاشت، او آب دهانش را به صورت امیرالمؤمنین علیه السلام انداخت. امیرالمؤمنین علیه السلام دشمن خدا را کشت، اما بعد از اینکه آب دهان به صورت امیرالمؤمنین علیه السلام انداخت، حضرت می فرماید: من ناراحتی خود از انداختن آب دهان به صورتم را با کارم مخلوط نکردم که به خاطر این کارش او را بکشم و بگویم: چهل درصد کشتن او برای این بود که دلم راحت شود، از این که آب دهن به صورت من انداخت. اصلاً برای آن کار و کشتن او پرونده ای جدا درست کرد؛ عصبانی شد و آب دهان انداخت، انداخت که انداخت، ما می رویم و صورت خود را آب می کشیم. اما پروندۀ کشتن او «وَ قٰاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ » (1)است، بجنگید، اما برای خدا، اگر کسی در حق شما کار بدی کرد، با خوبی با او برخورد کنید، گذشت کنید، این ها دو پرونده شده. حضرت این دو پرونده را با هم یکی نکرد، یعنی برای خالی شدن عصبانیت خود، دشمن را از پا درنیاورد. (2)

از علی آموز اخلاص عمل

یعنی از روی عصبانیت خود و دیگران، کاری نکنید. شما که دارید مایه

ص:374


1- (1)) - بقره (2) : 190؛ «و در راه خدا با کسانی که با شما می جنگند بجنگید.»
2- (2)) - مستدرک الوسائل: 18/ 28، باب 23، حدیث 21921؛ «أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ لَمَّا أَدْرَکَ عَمْرَو بْنَ عَبْدَ وُدٍّ لَمْ یَضْرِبْهُ فَوَقَعُوا فِی عَلِیٍّ علیه السلام فَرَدَّ عَنْهُ حُذَیْفَةُ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَهْ یَا حُذَیْفَةُ فَإِنَّ عَلِیّاً علیه السلام سَیَذْکُرُ سَبَبَ وَقْفَتِهِ ثُمَّ إِنَّهُ ضَرَبَهُ فَلَمَّا جَاءَ سَأَلَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَنْ ذَلِکَ قَالَ قَدْ کَانَ شَتَمَ أُمِّی وَ تَفَلَ فِی وَجْهِی فَخَشِیتُ أَنْ أَضْرِبَهُ لِحَظِّ نَفْسِی فَتَرَکْتُهُ حَتَّی سَکَنَ مَا بِی ثُمَّ قَتَلْتُهُ فِی اللَّهِ.»

می گذارید، رنج عبادت را تحمل می کنید، پس برای خدا تحمل کنید. این نشانۀ اول اهل تقوا است.

2- آرزوهای منطقی اهل تقوا

اشاره

نشانۀ دوم اهل تقوا: «قصر الامل» است. اهل تقوا آرزوها و امیدشان در حدی است که قابل تحقق است. هیچ وقت آرزویی نمی کنند که در زندگی تحقق پیدا نکند.

اهل تقوا هر آرزویی که دارند، در حدی است که قابل پیاده شدن است. مثلاً آرزو می کند که آگاه به قرآن شود. با شوق به کلاس قرآن می رود و در حد خودش عالِم به قرآن می شود. این آرزو وقتی پیاده شود، سراغ آرزوی دست یافتنی دیگری می رود.

آرزو می کند که کار خیری برای چند خانواده انجام دهد، وقتی فرصت آن ایجاد می شود، می رود و آن را انجام می دهد. یا آرزو دارد که سالی چند بار به حرم حضرت رضا علیه السلام مشرف شود. یا آرزو دارد که شب ها برخیزد و نماز شب بخواند.

آرزوی او نیز قابل پیاده شدن است.

پس اهل تقوا نیز اهل آرزو هستند، نه این که هیچ آرزویی در دل آنها نباشد، اما آرزوی کوتاه، قابل پیاده شدن، با ظرف زمان و پولی متناسب است. هیچ کس نگفته است که اهل تقوا بی آرزو هستند. انسان که بی آرزو نمی شود.

سعدی می گوید: تاجری شیرازی ما را برای شام دعوت کرد. پیرمرد قد خمیده ای بود. شام را که خوردیم، گفتم: پیرمرد! حالت چطور است؟ گفت: خدا را شکر. گفت: الحمد لله کار و درآمد شما خیلی حسابی است. آیا آرزویی داری؟ گفت: یک آرزو دارم، آن آرزوی من این است که جنس از اینجا بردارم و به چین ببرم.

سعدی در اوایل قرن هفتم بوده است.

ما اگر با هواپیما تا چین بخواهیم برویم، چهارده ساعت باید روی هوا باشیم، او

ص:375

می خواست با قاطر برود، شما حساب کن می خواسته برود و این جنس ها را در چین بفروشد و ظرف چینی بخرد و به سوریه ببرد و از آنجا دیبای رومی که پارچه های قشنگی بود بخرد و به حلب ببرد و از آنجا گوگرد احمر بخرد و بار کند و به شیراز بیاید و بفروشد. بعد نیز تازه می گفت که بقیۀ عمر را گوشه ای بنشینم و خدا را عبادت کنم. خیلی عجیب است.

آشکاری صدق حدیث پیامبر (ص) بر هارون الرشید

روزی هارون الرشید گفت: آیا کسی از زمان پیغمبر زنده مانده است؟ گفتند: باید جستجو کنیم. گشتند و گفتند: پیرمردی است که او را در گهواره می گذارند، او هست. گفت: او را بیاورید. سبدی برداشتند و پیرمرد را در سبد نشاندند و آوردند.

هارون به او گفت: تو رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیده ای؟ گفت: بله. گفت: چیزی از پیغمبر صلی الله علیه و آله شنیده ای؟ گفت: بله. گفت: چه شنیده ای؟ گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«یشیب ابن آدم و یشبّ فیه خصلتان الحرص و طول الأمل» (1)

فرزند آدم پیر می شود، ولی دو چیز در او جوان می شود؛ یکی حرص، یکی آرزوهای دراز.

گفت: هزار دینار طلا به او بدهید. پیرمرد که در کل عمرش صد دینار طلا ندیده بود، تشکر کرد و دوباره درون سبد نشست و او را بردند بیرون دربار، گفت: مرا برگردانید، با هارون کار دارم. او را برگرداندند. گفتند: قربان! او با شما کار دارد، هارون گفت: او را بیاورید، پیرمرد گفت: این هزار دینار طلای امسال است، یا هر سال به من هزار دینار می دهی؟ هارون گفت: «صدق رسول الله» جان او دارد در می رود، ولی حرص پول و آرزوی زنده ماندن سال های دیگر را دارد. گفت: نه،

ص:376


1- (1)) - بحار الأنوار: 22/70، باب 122، حدیث 11.

سال های دیگر نیز هست. تا او را بیرون بردند. مرد. (1)اما اهل تقوا، تمام آرزوهایشان منطقی است و بی آرزو نیستند، ولی آرزویی که دارند، آرزویی منطقی و قابل پیاده شدن است که برای آن زحمت می کشند، اما تمام آرزوهایشان مثبت، حکیمانه و منطقی است.

3- اغتنام فرصت ها

اما نشانه سوم اهل تقوا: «و اغتنام المهل» است. اهل تقوا تمام فرصت هایی که به دست می آورند، غنیمت می دانند. این از نشانه های تقواداران عالم است. فرصت پیش می آید برای این که عالم شوند، می روند و عالم می شوند. فرصت پیش بیاید، برای این که خدمت گذار نابی برای دین، مردم و پدر و مادر شوند، فرصت را غنیمت می شمارند. یا فرصت خدمت به بیمار را غنیمت می دانند واز هر فرصتی برای آباد کردن آخرت خود استفاده می کنند. کسانی که این اخلاق را دارند، از انجام کار مثبت، گرچه ظاهرش به نظر نیاید، روی گردان نیستند.

در خانۀ سالمندان می روند و با حوصله، سالمندان را به حمام می برند، و آنها را نوازش می کنند. لباس نو می پوشانند، لباس های ایشان را می شویند، روی بند می اندازند، خشک می کنند، تا می کنند، درون بقچه و کمد آنها می گذارند. این گونه فرصت ها را غنیمت دانستن علامت سوم اهل تقوا است.

تمام حسن زندگی انبیا، امامان و اولیای خدا به همین بوده که هیچ فرصتی را از دست ندادند. عمر ما کوتاه است، چیزی نمی گذرد که می بینید به سر و صورت شما موی سفید در آمده است و این پوست زیبا پژمردگی نشان می دهد. چیزی نمی گذرد که دیگر نمی توانید غذا بخورید، وگرنه چربی و قند شما بالا می رود، یعنی بدن می گوید: نمی توانم قبول کنم. این فرصت جوانی و ثروت را غنیمت بشمارید، ای کسانی که زبان گرم و نرم دارید، کسانی که هنر خدمت به عباد خدا را

ص:377


1- (1)) - اشاره دارد به یکی از خصلت های ناپسند انسان در سوره معارج آیات 19 - 21؛ «همانا انسان حریص و بی تاب آفریده شده است ؛ * چون آسیبی به او رسد ، بی تاب است ، * و هنگامی که خیر و خوشی [ و مال و رفاهی ] به او رسد ، بسیار بخیل و بازدارنده است.» متن کامل روایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این است: «یشیب ابن آدم و یشب فیه خصلتان الحرص و طول الأمل» بحار الأنوار: 161/70، باب 128، حدیث 7 - 8؛ «أَنَسٍ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ یَهْرَمُ ابْنُ آدَمَ وَ یَشِبُّ مِنْهُ اثْنَانِ الْحِرْصُ عَلَی الْمَالِ وَ الْحِرْصُ عَلَی الْعُمُرِ.» «أَنَسٍ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ یَهْلِکُ أَوْ قَالَ یَهْرَمُ ابْنُ آدَمَ وَ یَبْقَی مِنْهُ اثْنَتَانِ الْحِرْصُ وَ الْأَمَلُ.» بحار الأنوار: 162/70، باب 128، حدیث 11؛ «الصَّادِقِ علیه السلام عَنْ آبَائِهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ عَلَامَاتِ الشَّقَاءِ جُمُودُ الْعَیْنِ وَ قَسْوَةُ الْقَلْبِ وَ شِدَّةُ الْحِرْصِ فِی طَلَبِ الرِّزْقِ وَ الْإِصْرَارُ عَلَی الذَّنْبِ.» بحار الأنوار: 74 /162، باب 7، حدیث 160؛ «قَالَ صلی الله علیه و آله یَهْرَمُ ابْنُ آدَمَ وَ تَشِبُّ مِنْهُ اثْنَتَانِ الْحِرْصُ وَ الْأَمَلُ.» مجموعة ورام: 278/1؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الشَّیْخُ شَابٌّ فِی طَلَبِ الدُّنْیَا وَ إِنِ الْتَفَّتْ تَرْقُوَتَاهُ مِنَ الْکِبَرِ إِلَّا الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ قَلِیلٌ ما هُم.» روضة الواعظین: 429/2؛ «قَالَ صلی الله علیه و آله قَلْبُ الشَّیْخِ شَابٌّ عَلَی حُبِّ اثْنَیْن: عَلَی جَمْعِ الْمَالِ وَ طُولِ الْحَیَاة.»

دارید، فرصت را نگذارید که از دست برود.

بنابراین از نشانه های اهل تقوا؛ «اغتنام المهل» است و اهل خدا و تقوا، فرصت را از دست نمی دهند.

هیزم سوخته، شمع ره و منزل نشود

گرگ، نزدیک چراگاه و شبان رفته به خواب برّه دور از رمه و عزم چرائی دارد (1)

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:378


1- (1)) - پروین اعتصامی.

پی نوشت ها

27 خصلت های متقین

اشاره

نشانه های اهل تقوا

تهران، حسینیه مکتب النبی

رمضان 1383

ص:379

ص:380

ص:381

ص:382

ص:383

الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین

و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.

1- اخلاص

اشاره

امیرالمؤمنین علیه السلام این دریای علم، بینش، بصیرت و این تماشاگر واقعی حقایق عالَم و وجود مبارکی که با همۀ ذاتش، عاشق بیدار کردن و هدایت انسان بوده، فرمودند:

برای اهل تقوا سه نشانه است:

نشانۀ اول: «اخلاص العمل» (1) اهل تقوا خودشان را کارگر خدا می دانند و در کاری که برای خدا می کنند، همۀ چشم ها آنها را ببیند یا نبیند، برای آنها مساوی است.

ایجاد این حالت، کار خیلی مشکلی است که ما به این نقطه برسیم تا در کار پاک، خیر، عبادت و خدمت به خدا و خلق خدا، برای ما مساوی باشد که مردم عالَم ما را ببینند، یا نبینند، تعریف کنند یا تکذیب.

البته چون انسان غریزۀ فخرفروشی دارد، که در قرآن نیز مطرح است؛

« اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیٰاةُ الدُّنْیٰا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفٰاخُرٌ بَیْنَکُمْ » (2)

این حالتی طبیعی است که در کارهای مثبتی که می کنیم، دوست داریم

ص:384


1- (1)) - غرر الحکم: 274، حدیث 5994؛ «لِلْمُتَّقِی ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ: إِخْلَاصُ الْعَمَلِ وَ قَصْرُ الْأَمَلِ وَ اغْتِنَامُ الْمَهَلِ.»
2- (2)) - حدید (57) : 20؛ «بدانید که زندگی دنیا [ یی که دارنده اش از ایمان و عمل تهی است ، ] فقط بازی و سرگرمی و آرایش و فخرفروشیتان به یکدیگر ، و افزون خواهی در اموال و اولاد است.»

ص:385

بنمایانیم، بگوییم و افتخار کنیم.

اما وجود مبارک امام صادق علیه السلام به یکی از شاگردان خود یاد دادند که چگونه این طبیعت فخرفروشی را به طرف پروردگار جهت بدهد. مضمون بیان حضرت این است که: ایرادی ندارد خود را بنمایانید و این نمایاندن را دوست داشته باشید، اما به یک نفر بنمایانید و توجه یک نفر را جلب کنید که او از همه برتر و بزرگتر است و آن هم خدای متعال است. (1)اهل نماز در نمازهای یومیه می گویند: «الله اکبر» یعنی «اکبر من کلّ شیء» چیزی که در قدیم می گفتند: «چون که صد آمد، نود هم پیش ماست» (2) چرا عمل خود را به نود نفر می نمایانیم؟ به کسی بنمایانیم که گویا به «کلّ شیء» نمایانده ایم. خدا نیز مخفی نمی کند، هر چند عمل پاک اهل تقوا در پنهان انجام گرفته باشد، اما چون به خدا نمایانده است، خدا نیز اگر مصلحت او باشد، آن را برملا می کند.

روایتی در حکمت خدا

کتاب «خصال» شیخ صدوق، یک دوره معارف الهی، مسائل تربیتی، خانوادگی، معاشرتی، قیامتی، دینی و دنیایی را جمع آوری کرده است. در باب «خصال پنج گانه» روایتی را از حضرت رضا علیه السلام نقل می کند که البته روایت مفصل است، اما مختصرش این است که حضرت می فرماید:

شبی یکی از انبیای الهی در خواب به او امر کردند: فردا که از خانه بیرون رفتی، به اولین چیزی که برخوردی، آن را بخور، به دومین چیزی که برخوردی پنهانش کن و خاک روی آن بریز، به سومین چیزی که برخوردی آن را پناه بده، به چهارمین چیزی که برخوردی، ناامیدش نکن و به پنجمین چیزی که برخوردی، از آن فرار کن.

آن پیغمبر از خواب بیدار می شود، به بیابان می رود، به اولین چیزی که برمی خورد، کوه سیاه بسیار بزرگی را می بیند که این اولی را خدا گفته بود: بخور.

ص:386


1- (1)) - إرشاد القلوب: 187/1، الباب الثانی و الخمسون فی أحادیث منتخبة؛ «رُویَ عن الصّادقِ علیه السلام أنَّهُ قالَ لِبَعضِ تَلامِذَتِهِ: أیَّ شَیءٍ تَعَلَّمتَ مِنّی؟ قالَ لَهُ: یا مَولایَ ثَمانِ مَسائلَ. قالَ لَهُ علیه السلام : قُصَّها عَلَیَّ لِأعرِفَها قالَ: الاُولی: رَأیتُ کُلَّ مَحبوبٍ یُفارِقُ عِندَ المَوتِ حَبیبَهُ، فصَرَفتُ هِمَّتی إلی ما لا یُفارِقُنی بَل یونِسُنی فی وَحدَتی وهُوَ فِعلُ الخَیرِ، فقالَ: أحسَنتَ واللّه. الثّانِیَةُ قال: رَأیتُ قَوما یَفخَرونَ بِالحَسَبِ وآخَرینَ بِالمالِ والوَلَدِ وإذا ذلکَ لا فَخرَ، ورَأیتُ الفَخرَ العَظیمَ فی قَولِهِ تَعالی: « إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّٰهِ أَتْقٰاکُمْ » فَاجتَهَدتُ أن أکونَ عِندَهُ کَریما، قالَ أحسَنتَ وَاللّه...»
2- (2)) - این مصرع دوم از شعر مولوی است که این چنین است: نام احمد جمله نام انبیاست چون که صد آمد، نود هم پیش ماست

پیغمبر می داند که خدا هیچ تکلیفی که در طاقت انسان نیست، به انسان ارائه نمی کند، گفت: خدا گفته بخور، باید بروم و این کوه را بخورم. به طرف کوه راه افتاد، اما هر چه نزدیک تر می شد، کوه کوچک تر می شد، تا این که وقتی رسید، به صورت یک لقمۀ غذا درآمد و او برداشت و خورد. دید که عجب خوشمزه است.

به دومین چیزی که رسید، دید تشت طلا است. ولی گفت، خدا به من گفته است: آن را پنهان کن! نشست و چاله ای کند و تشت را در چاله انداخت و روی آن خاک ریخت و رفت، پشت سرش را نگاه کرد، دید آن تشت، از خاک بیرون افتاده است. گفت: خدا گفته بود پنهان کن، اما نگفت که دوبار، پس نباید دیگر آن را پنهان کنم، چون من امر را اطاعت کردم.

سومین چیز، دید پرنده ای حالت اضطراب دارد و دارد به طرفش می آید، آستین پیراهن خود را باز کرد، پرنده درون آستینش رفت و آرام شد.

چهارمین چیزی که برخورد کرد، یک باز شکاری بود که به پیغمبر گفت: چیزی به من بده تا بخورم، او نیز غذایی به او داد و او خورد و رفت.

پنجمین چیز، جنازۀ گندیده ای بود که بوی بد داشت. خدا گفته بود: از آن فرار کن. او نیز فرار کرد و شب به خانه آمد و خوابید و در خواب دید که پروردگار فرمود:

اما آن کوهی که به تو گفتم بخور، آن حالت عصبانیت و خشم است که اگر خودت را حفظ کنی و کاری نکنی، کم کم فروکش می کند و به صورت لقمۀ «گذشت» در می آید که شیرین می شود.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

در حال عصبانیت، حال خود را تغییر دهید، مثلاً اگر ایستاده اید، بنشینید و بعد آب به صورت خود بزنید و یاد عذاب خدا بیافتید. اگر این سه کار را در عصبانیت بکنید، این لقمۀ عفو می شود که در آن لذتی است که در انتقام نیست. (1)اما دومین چیزی که دیدی، تشت طلایی بود که گفتم پنهان کن. آن تشت طلا را

ص:387


1- (1)) - الکافی: 302/2، حدیث 2؛ «مُیَسِّرٍ قَالَ ذُکِرَ الْغَضَبُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فَقَالَ إِنَّ الرَّجُلَ لَیَغْضَبُ فَمَا یَرْضَی أَبَداً حَتَّی یَدْخُلَ النَّارَ فَأَیُّمَا رَجُلٍ غَضِبَ عَلَی قَوْمٍ وَ هُوَ قَائِمٌ فَلْیَجْلِسْ مِنْ فَوْرِهِ ذَلِکَ فَإِنَّهُ سَیَذْهَبُ عَنْهُ رِجْزُ الشَّیْطَانِ وَ أَیُّمَا رَجُلٍ غَضِبَ عَلَی ذِی رَحِمَ فَلْیَدْنُ مِنْهُ فَلْیَمَسَّهُ فَإِنَّ الرَّحِمَ إِذَا مُسَّتْ سَکَنَتْ.» الکافی: 304/2، حدیث 12؛ «أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ إِنَّ هَذَا الْغَضَبَ جَمْرَةٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تُوقَدُ فِی قَلْبِ ابْنِ آدَمَ وَ إِنَّ أَحَدَکُمْ إِذَا غَضِبَ احْمَرَّتْ عَیْنَاهُ وَ انْتَفَخَتْ أَوْدَاجُهُ وَ دَخَلَ الشَّیْطَانُ فِیهِ فَإِذَا خَافَ أَحَدُکُمْ ذَلِکَ مِنْ نَفْسِهِ فَلْیَلْزَمِ الْأَرْضَ فَإِنَّ رِجْزَ الشَّیْطَانِ لَیَذْهَبُ عَنْهُ عِنْدَ ذَلِکَ.» بحار الأنوار: 273/70 - 272، باب 132؛ «أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام أَنَّهُ ذُکِرَ عِنْدَهُ الْغَضَبُ فَقَالَ إِنَّ الرَّجُلَ لَیَغْضَبُ حَتَّی مَا یَرْضَی أَبَداً وَ یَدْخُلُ بِذَلِکَ النَّارَ وَ أَیُّمَا رَجُلٍ غَضِبَ وَ هُوَ قَائِمٌ فَلْیَجْلِسْ فَإِنَّهُ سَیَذْهَبُ عَنْهُ رِجْزُ الشَّیْطَانِ وَ إِنْ کَانَ جَالِساً فَلْیَقُمْ وَ أَیُّمَا رَجُلٍ غَضِبَ عَلَی ذِی رَحِمِهِ فَلْیَقُمْ إِلَیْهِ وَ لْیَدْنُ مِنْهُ وَ لْیَمَسَّهُ فَإِنَّ الرَّحِمَ إِذَا مَسَّتِ الرَّحِمَ سَکَنَتْ وَ مَا رَوَاهُ الْعَامَّةُ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا غَضِبَ وَ هُوَ قَائِمٌ جَلَسَ وَ إِذَا غَضِبَ وَ هُوَ جَالِسٌ اضْطَجَعَ فَیَذْهَبُ غَیْظُهُ . . . وَ قَدْ قَالَ صلی الله علیه و آله إِذَا غَضِبَ أَحَدُکُمْ فَلْیَتَوَضَّأْ وَ لْیَغْتَسِلْ فَإِنَّ الْغَضَبَ مِنَ النَّارِ. وَ فِی رِوَایَةٍ أَنَّ الْغَضَبَ مِنَ الشَّیْطَانِ وَ أَنَّ الشَّیْطَانَ خُلِقَ مِنَ النَّارِ وَ إِنَّمَا یُطْفِیُ النَّارَ الْمَاءُ فَإِذَا غَضِبَ أَحَدُکُمْ فَلْیَتَوَضَّأْ وَ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا غَضِبْتَ فَاسْکُتْ. وَ قَالَ أَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِیُّ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِنَّ الْغَضَبَ جَمْرَةٌ فِی قَلْبِ ابْنِ آدَمَ أَ لَاتَرَوْنَ إِلَی حُمْرَةِ عَیْنَیْهِ وَ انْتِفَاخِ أَوْدَاجِهِ فَمَنْ وَجَدَ مِنْ ذَلِکَ شَیْئاً فَلْیَلْصَقْ خَدَّهُ بِالْأَرْضِ.» بحار الأنوار: 68/74، باب 3، حدیث 6؛ «رسول الله صلی الله علیه و آله یَا عَلِیُّ لَاتَغْضَبْ فَإِذَا غَضِبْتَ فَاقْعُدْ وَ تَفَکَّرْ فِی قُدْرَةِ الرَّبِّ عَلَی الْعِبَادِ وَ حِلْمِهِ عَنْهُمْ وَ إِذَا قِیلَ لَکَ اتَّقِ اللَّهَ فَانْبِذْ غَضَبَکَ وَ رَاجِعْ حِلْمَکَ یَا عَلِیُّ احْتَسِبْ بِمَا تُنْفِقُ عَلَی نَفْسِکَ تَجِدْهُ عِنْدَ اللَّهِ مَذْخُورا.» من لایحضره الفقیه: 14/3، باب آداب القضاء، حدیث 3239؛ «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لِشُرَیْحٍ یَا شُرَیْحُ لَاتُسَارَّ أَحَداً فِی مَجْلِسِکَ وَ إِذَا غَضِبْتَ فَقُمْ وَ لَاتَقْضِیَنَّ وَ أَنْتَ غَضْبَانُ.» الترغیب والترهیب: 450/3، حدیث 16؛ «رسول الله صلی الله علیه و آله : إذا غَضِبَ أحَدُکم وهو قائمٌ فَلْیَجلِسْ، فإن ذَهَبَ عَنهُ الغَضَبُ وإلاّ فَلیَضطَجِعْ.» الترغیب والترهیب: 451/3، حدیث 19؛ «أبی وائلٍ القاصّ: دَخَلنا علی عُروَةَ بنِ محمّدٍ السَّعدیِّ فَکَلَّمَهُ رجُلٌ فَأغضَبَهُ، فقامَ فَتَوَضَّأ فقالَ: حَدَّثَنی أبی عن جَدِّی عَطیّةَ قالَ: قالَ رسولُ اللّه صلی الله علیه و آله : إنَّ الغَضَبَ مِن الشّیطانِ، وإنَّ الشیطانَ خُلِقَ مِن النارِ، وإنّما تُطفَأُ النارُ بالماءِ، فإذا غَضِبَ أحَدُکم فَلْیَتَوَضَّأْ.» همچنین برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به المحجه البیضاء: 304/5 - 308؛ بیان علاج الغضب بعد هیجانه.

که پنهان کردی، عبارت است از اعمال خوبی که به دور از چشم مردم انجام دادی ولی من بالاخره آن را نزد همه ظاهر می کنم. (1)

ریا برای خدا

برای خدا عبادت کردی و فقط به او نشان دادی، کمترین آن این است که تو را در قیامت، در مقابل چشم اولین و آخرین انسان به همراه پرونده ات می آورم و می گویم: نگاه کنید، به اندازۀ کل اولین و آخرین آبروی تو بالا می رود. اعمالت را به همه نشان می دهم.

عجله نکنید که کار خوب را به دیگران نشان بدهید. به خود من نشان بده.

می خواهی خودنمایی کنی، به من خودنمایی کن. من بهترین تعریف ها را از تو می کنم و بهترین بارک الله را به تو می گویم.

اهل تقوا نشان دهندۀ عمل هستند، آنها نیز طبیعت فخر و مباهات را دارند و از کار خوب نیز شاد می شوند.

امام محمدباقر علیه السلام می فرماید:

«الذین اذا احسنوا استبشروا» (2)

کار خوبی که می کنند، شاد می شوند. هیچ وقت اهل تقوا از کار خوب خسته نمی شوند. کار خوب، شادی می آورد و آدم خسته نمی شود. اگر در پنهان انجام بدهد، خدا نزد خود نگه نمی دارد و آن را آشکار می کند، چه در دنیا و چه در آخرت. پس چرا عمل را به خود خدا نشان نمی دهید؟ «اخلاص العمل» یکی از اخلاق ها و نشانه های اهل تقوا است.

ص:388


1- (1)) - خصال، شیخ صدوق: 267/1 - 268؛ خمسة أشیاء أمر الله عز و جل فیها نبیا من أنبیائه بخمسة أشیاء مختلفة: حدیث 2؛ بحار الأنوار: 444/75، باب 33، حدیث 1؛ «الْهَرَوِیِّ وَ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا علیه السلام یَقُولُ أَوْحَی اللَّهُ عز و جل إِلَی نَبِیٍّ مِنْ أَنْبِیَائِهِ إِذَا أَصْبَحْتَ فَأَوَّلُ شَیْ ءٍ یَسْتَقْبِلُکَ فَکُلْهُ وَ الثَّانِی فَاکْتُمْهُ وَ الثَّالِثُ فَاقْبَلْهُ وَ الرَّابِعُ فَلَا تُؤْیِسْهُ وَ الْخَامِسُ فَاهْرَبْ مِنْهُ قَالَ فَلَمَّا أَصْبَحَ مَضَی فَاسْتَقْبَلَهُ جَبَلٌ أَسْوَدُ عَظِیمٌ فَوَقَفَ وَ قَالَ أَمَرَنِی رَبِّی عز و جل أَنْ آکُلَ هَذَا وَ بَقِیَ مُتَحَیِّراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَی نَفْسِهِ فَقَالَ إِنَّ رَبِّی جَلَّ جَلَالُهُ لَایَأْمُرُنِی إِلَّا بِمَا أُطِیقُ فَمَشَی إِلَیْهِ لِیَأْکُلَهُ فَلَمَّا دَنَا مِنْهُ صَغُرَ حَتَّی انْتَهَی إِلَیْهِ فَوَجَدَهُ لُقْمَةً فَأَکَلَهَا فَوَجَدَهَا أَطْیَبَ شَیْ ءٍ أَکَلَهُ ثُمَّ مَضَی فَوَجَدَ طَسْتاً مِنْ ذَهَبٍ قَالَ أَمَرَنِی رَبِّی أَنْ أَکْتُمَ هَذَا فَحَفَر لَهُ وَ جَعَلَهُ فِیهِ وَ أَلْقَی عَلَیْهِ التُّرَابَ ثُمَّ مَضَی فَالْتَفَتَ فَإِذَا الطَّسْتُ قَدْ ظَهَرَ فَقَالَ قَدْ فَعَلْتُ مَا أَمَرَنِی رَبِّی عز و جل فَمَضَی فَإِذَا هُوَ بِطَیْرٍ وَ خَلْفَهُ بَازِیٌّ وَ طَافَ الطَّیْرُ حَوْلَهُ فَقَالَ أَمَرَنِی رَبِّی عز و جل أَنْ أَقْبَلَ هَذَا فَفَتَحَ کُمَّهُ فَدَخَلَ الطَّیْرُ فِیهِ فَقَالَ لَهُ الْبَازِیُّ أَخَذْتَ صَیْدِی وَ أَنَا خَلْفَهُ مُنْذُ أَیَّامٍ فَقَالَ إِنَّ رَبِّی عز و جل أَمَرَنِی أَنْ لَاأُویِسَ هَذَا فَقَطَعَ مِنْ فَخِذِهِ قِطْعَةً فَأَلْقَاهَا إِلَیْهِ ثُمَّ مَضَی فَلَمَّا مَضَی فَإِذَا هُوَ بِلَحْمِ مَیْتَةٍ مُنْتِنٍ مَدُودٍ فَقَالَ أَمَرَنِی رَبِّی أَنْ أَهْرُبَ مِنْ هَذَا فَهَرَبَ مِنْهُ وَ رَجَعَ وَ رَأَی فِی الْمَنَامِ کَأَنَّهُ قَدْ قِیلَ لَهُ إِنَّکَ قَدْ فَعَلْتَ مَا أُمِرْتَ بِهِ فَهَلْ تَدْرِی مَا ذَا کَانَ قَالَ لَاقِیلَ لَهُ أَمَّا الْجَبَلُ فَهُوَ الْغَضَبُ إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا غَضِبَ لَمْ یَرَ نَفْسَهُ وَ جَهِلَ قَدْرَهُ مِنْ عِظَمِ الْغَضَبِ فَإِذَا حَفِظَ نَفْسَهُ وَ عَرَفَ قَدْرَهُ وَ سَکَنَ غَضَبُهُ کَانَتْ عَاقِبَتُهُ کَاللُّقْمَةِ الطَّیِّبَةِ الَّتِی أَکَلْتَهَا وَ أَمَّا الطَّسْتُ فَهُوَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ إِذَا کَتَمَهُ الْعَبْدُ وَ أَخْفَاهُ أَبَی اللَّهُ عز و جل إِلَّا أَنْ یُظْهِرَهُ لِیُزَیِّنَهُ بِهِ مَعَ مَا یُدَّخَرُ لَهُ مِنْ ثَوَابِ الآْخِرَةِ وَ أَمَّا الطَّیْرُ فَهُوَ الرَّجُلُ الَّذِی یَأْتِیکَ بِنَصِیحَةٍ فَاقْبَلْهُ وَ اقْبَلْ نَصِیحَتَهُ وَ أَمَّا الْبَازِیُّ فَهُوَ الرَّجُلُ الَّذِی یَأْتِیکَ فِی حَاجَةٍ فَلَا تُؤْیِسْهُ وَ أَمَّا اللَّحْمُ الْمُنْتِنُ فَهُوَ الْغِیبَةُ فَاهْرُبْ مِنْهَا.»
2- (2)) - وسائل الشیعة: 106/1، باب 24، حدیث 260.

2- امید مثبت به پروردگار

اشاره

اما نشانۀ دیگر اهل تقوا؛ «قصر الامل» است. آنها نیز آرزو دارند، چون انسان بدون آرزو، انسان نیست. اهل تقوا نیز آرزو دارند.

استادی درس می داد. صدایی از بیرون، درس او را به هم زد. یک نفر داد می کشید: ای مردم! من الاغم را گم کرده ام، هر کس پیدا کرده بگوید، ما به او جایزه می دهیم. استاد انسان زیرکی بود، به شاگردان خود رو کرد، گفت: چه کسی از صدای خوب و قیافۀ زیبا بدش می آید؟ یکی از شاگردان دستش را بلند کرد و گفت:

استاد! من. استاد گفت: کسی بیرون برود و به آن مرد بگوید که الاغش پیدا شده و اینجا است.

انسان که نباید از خوبی ها بدش بیاید. دل نیز نباید بی آرزو باشد، ولی آرزوها باید معقول، منطقی و قابل پیاده شدن باشد.

در چند قسمت دعای کمیل بحث آرزوی مثبت شده است. در اواخر دعا، امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «و رجائی عفوک» (1) ؛ خدایا! امیدی که قلب مرا پر کرده است، امید به عفو تو است.

این شدنی است که انسان دل به خدا ببندد و بگوید: تو کریم و رحیم و غفوری، و من محدود، فقیر و اسیر هوای نفسم. چند سال اشتباه کردم، اما آمدم. با امید به عفو تو آمدم که همین امید به عفو تو، باعث آمرزش گناهان من است. لازم نیست که شخص امیدوار بنشیند، گریه کند، بر سر خود بزند و صیغۀ توبه را بخواند، بلکه همین که حقیقتاً به پروردگار می گوید: «و رجائی عفوک» خدا نیز می گوید: «عفوتُک» اگر تو به عفو من امید داری، من نیز از تو گذشت می کنم. چون خدا، خدایی نیست که امید مثبت کسی را ناامید کند. خدا بخیل نیست که بگوید: من نمی توانم تو را ببخشم.

ص:389


1- (1)) - اقبال الأعمال: 708.

در روایات، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام فرمودند: از شب اول ماه رمضان تا شب آخر، به تعدادی که خدا از بندگان خود بخشیده، در شب آخر به آن تعداد می بخشد. (1)این کرم خدا است، پس چرا امید نداشته باشید؟

« إِنَّهُ لاٰ یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّٰهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکٰافِرُونَ » (2)

از رحمت خدا ناامید نمی شوند، مگر مردمی که کافر هستند.

کتاب پرقیمتی است که اسم خیلی زیبایی به نام «روضة المذنبین» دارد؛ یعنی باغ گناهکاران که در قرن هفتم، یعنی هشتصد سال پیش نوشته شده است. این داستان را اوائل آن کتاب دیدم:

حکایتی از امید

شخصی شکارچی، از بیرون باغ، شکاری را روی درختی در باغ دید، تیرش را به کمان گذاشت و نشانه گرفت و با هیجان کمان را کشید و تیر را رها کرد، اما این تیر منحرف شد و به جوانی در آن نزدیک ها خورد و رگ گردنش را پاره کرد. جوان افتاد و مرد. پدر جوان در آن منطقه خان و مالک بود. چند نفر در این باغ بودند و تا دیدند این جوان افتاد، آنها به سرعت بیرون ریختند و چند نفر را گرفتند. بالاخره بازپرسی، بازجویی، محاکمه، تا به یک نفر بدگمان شدند. او هر چه گفت که کار من نبوده است، گفتند: نه، دروغ می گویی، کار تو بوده است.

پدر آن جوان گفت: این جوان همۀ زندگی من بود، من آرام نمی شوم مگر این که کنار همان درخت او را دار بزنیم و بکشیم.

مردم جمع شدند. قاتل اصلی نیز بین جمعیت بود و دید که یک بی گناه را می خواهند بکشند. صدا زد: طناب را نیندازید. آمد، رو به روی پدر این جوان

ص:390


1- (1)) - مستدرک الوسائل: 436/7، باب 11، حدیث 8604؛ «عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا کَانَ أَوَّلُ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فُتِّحَتْ أَبْوَابُ الْجِنَانِ وَ لَمْ یُغْلَقْ مِنْهَا، باب الشَّهْرَ کُلَّهُ وَ أُغْلِقَتْ أَبْوَابُ النَّارِ فَلَمْ یُفْتَحْ مِنْهَا، باب الشَّهْرَ کُلَّهُ وَ غُلَّتْ عُتَاةُ الْجِنِّ وَ مَرَدَةُ الشَّیَاطِینِ وَ نَادَی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ کُلَّ لَیْلَةٍ إِلَی انْفِجَارِ الصُّبْحِ یَا بَاغِیَ الْخَیْرِ تَمِّمْ وَ أَبْشِرْ وَ یَا بَاغِیَ الشَّرِّ أَقْصِرْ وَ أَبْصِرْ هَلْ مِنْ مُسْتَغْفِرٍ نَغْفِرْ لَهُ هَلْ مِنْ تَائِبٍ نَتُوبُ عَلَیْهِ هَل مِنْ دَاعٍ فَنَسْتَجِیبَ لَهُ هَلْ مِنْ سَائِلٍ یُعْطَی سُؤْلَهُ وَ لِلَّهِ عِنْدَ کُلِّ فِطْرٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ کُلَّ لَیْلَةٍ عُتَقَاءُ مِنَ النَّارِ سِتُّونَ أَلْفاً فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْفِطْرِ أَعْتَقَ مِثْلَ مَا أَعْتَقَ فِی جَمِیعِ ثَلَاثِینَ مَرَّةً سِتِّینَ أَلْفاً سِتِّینَ أَلْفاً.» الکافی: 68/4، حدیث 7؛ «مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ إِنَّ لِلَّهِ عز و جل فِی کُلِّ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ عُتَقَاءَ وَ طُلَقَاءَ مِنَ النَّارِ إِلَّا مَنْ أَفْطَرَ عَلَی مُسْکِرٍ فَإِذَا کَانَ فِی آخِرِ لَیْلَةٍ مِنْهُ أَعْتَقَ فِیهَا مِثْلَ مَا أَعْتَقَ فِی جَمِیعِهِ.» وسائل الشیعة: 317/10، باب 18، حدیث 13502؛ «مُحَمَّدِ بْنِ عَجْلَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام إِذَا دَخَلَ شَهْرُ رَمَضَانَ لَایَضْرِبُ عَبْداً لَهُ وَ لَاأَمَةً الْحدیث وَ هُوَ طَوِیلٌ وَ فِیهِ أَنَّهُ کَانَ یَکْتُبُ جِنَایَاتِهِمْ فِی کُلِّ وَقْتٍ وَ یَعْفُو عَنْهُمْ فِی آخِرِ لَیْلَةٍ مِنَ الشَّهْرِ . . . إِنَّ لِلَّهِ عز و جل فِی کُلِّ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ عِنْدَ الْإِفْطَارِ سَبْعِینَ أَلْفَ أَلْفِ عَتِیقٍ مِنَ النَّارِ کُلٌّ قَدِ اسْتَوْجَبَ النَّارَ فَإِذَا کَانَ آخِرُ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ أَعْتَقَ فِیهَا مِثْلَ مَا أَعْتَقَ فِی جَمِیعِهِ وَ إِنِّی لَأُحِبُّ أَنْ یَرَانِیَ اللَّهُ وَ قَدْ أَعْتَقْتُ رِقَاباً فِی مِلْکِی فِی دَارِ الدُّنْیَا رَجَاءَ أَنْ یُعْتِقَ رَقَبَتِی مِنَ النَّارِ وَ مَا اسْتَخْدَمَ خَادِماً فَوْقَ حَوْلٍ کَانَ إِذَا مَلَکَ عَبْداً فِی أَوَّلِ السَّنَةِ أَوْ فِی وَسَطِ السَّنَةِ إِذَا کَانَ لَیْلَةُ الْفِطْرِ أَعْتَقَ وَ اسْتَبْدَلَ سِوَاهُمْ فِی الْحَوْلِ الثَّانِی ثُمَّ أَعْتَقَ کَذَلِکَ کَانَ یَفْعَلُ حَتَّی لَحِقَ بِاللَّهِ وَ لَقَدْ کَانَ یَشْتَرِی السُّودَانَ وَ مَا بِهِ إِلَیْهِمْ مِنْ حَاجَةٍ یَأْتِی بِهِمْ عَرَفَاتٍ فَیَسُدُّ بِهِمْ تِلْکَ الْفُرَجَ وَ الْخِلَالَ فَإِذَا أَفَاضَ أَمَرَ بِعِتْقِ رِقَابِهِمْ وَ جَوَائِزَ لَهُمْ مِنَ الْمَالِ.» بحار الأنوار: 372/93، حدیث 60؛ «فقه الرضا علیه السلام : أَرْوِی عَنِ الْعَالِمِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَلَا یُعْتِقُ فِی أَوَّلِ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ سِتَّمِائَةِ أَلْفِ عَتِیقٍ مِنَ النَّارِ فَإِذَا کَانَ الْعَشْرُ الْأَوَاخِرُ عتق [ أَعْتَقَ ] کُلَّ لَیْلَةٍ مِنْهُ مِثْلَ مَا عتق [ أَعْتَقَ ] فِی الْعِشْرِینَ الْمَاضِیَةِ فَإِذَا کَانَ لَیْلَةُ الْفِطْرِ أَعْتَقَ مِنَ النَّارِ مِثْلَ مَا أَعْتَقَ فِی سَائِرِ الشُّهُورِ.»
2- (2)) - یوسف (12) : 87؛ «و از رحمت خدا مأیوس نباشید؛ زیرا جز مردم کافر از رحمت خدا مأیوس نمی شوند.»

ایستاد و گفت: من تیر را انداختم، اما به خطا رفت، عمدی نبوده است. این شخصی که می خواهید به دار بکشید، بی گناه است.

پدر مقتول به این جوان قاتل گفت: تو به چه سبب آمدی و خود را معرفی کردی؟ اگر نمی گفتی، ما به یقین این که این فرزند ما را کشته است، او را به دار می کشیدیم و تمام می شد.

گاهی خدا چه حرفهایی در دهان شخص می گذارد، قاتل به پدر مقتول گفت: به امید کرم تو خودم را معرفی کردم، چون دیدم دور از انصاف و مردانگی است که شخصی دیگری به جای من کشته شود، اما بیایم و بگویم که من قاتل هستم، به این امید که تو کرم کنی و مرا ببخشی. پدر مقتول گفت: پولی به او بدهید و او را بدرقه کنید تا برود.

به امید کرم یک خان به گناه خود اعتراف کرد و او نیز او را بخشید، ولی ما امید نداشته باشیم؟ یعنی دل ما از امید به خدا خالی باشد؟ دین را به ما اشتباه آموزش ندهند: که اگر اهل تقوا هستید، باید دل را از هر امیدی خالی کنید. چه کسی چنین چیزی گفته است؟ یعنی دل را از محبت به پدر و مادر، همسر و فرزند و دوستان مؤمن خالی کنم؟ این خلاف قرآن است. من وقتی محبتم برای خدا باشد، غیری در کار نمی ماند، بلکه هر چیزی، خدایی می شود.

درخواست امید در دعای کمیل

امیرالمؤمنین علیه السلام چقدر زیبا مسألۀ امید مثبت را مطرح کرده اند:

«یا الهی و ربی و سیدی و مولای لأیّ الامور الیک اشکو و لما منها اضجّ و أبکی لألیم العذاب و شدته أم لطول البلاء و مدته فلئن صیّرتنی للعقوبات مع اعدائک و جمعت بینی و بین اهل بلائک و فرّقت بینی و بین احبائک و اولیائک فهبنی یا الهی و سیدی و مولای و ربی صبرت

ص:391

علی عذابک فیکف اصبر علی فراقک وهبنی صبرت علی حرّ نارک فکیف اصبر عن النظر الی کرامتک أم کیف اسکن فی النار و رجائی عفوک.» (1)

چگونه در قیامت به جهنم بروم و بمانم، حال این که همۀ امید من، این بوده که تو از من گذشت کنی. هیچ وقت سابقه نداشته که امیدها را سرکوب و امیدوار را رد کنی. چند سطر بعد می گویی: «و لا اخبرنا بفضلک عنک» هیچ کسی به ما خبر نداده که تویی که کریم هستی، امید کسی را ناامید کنی. اگر بود که باید به ما گفته باشند، اما هیچ کس نگفته است.

بعد چه اسامی زیبایی را می آورد: «یا کریم یا رب» یعنی چون تو کریم، ربّ و مالک من هستی، پس هرگز امید مرا ناامید نمی کنی.

امام سجاد علیه السلام به پروردگار عرضه می دارند: تو که فقط مرا نداری، اما من فقط تو را دارم. من که دو خدا ندارم تا به من بگویی: در خانۀ آن خدا برو. من فقط تو را دارم که بگویم: مرا بیامرز. (2)

3- اغتنام فرصت ها

اما نشانۀ دیگر اهل تقوا: «و اغتنام المهل» فرصت ها را غنیمت می دانند. غنیمت دانستن فرصت. چه فرصتی بالاتر از ماه رمضان هست؟ این فرصت عمر را نابود نکنید. شب هنگام، برای غنیمت دانستن فرصت عمر، سحرگاهان بیدار شوید، و به خدا بگویید: ما را بیامرز. این غنیمت دانستن فرصت است.

لطف الهی به من خوار و زار

ص:392


1- (1)) - اقبال الأعمال: 708.
2- (2)) - بحار الأنوار: 137/82، باب 27، ذیل حدیث 17؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام إِذَا قَامَ إِلَی الصَّلَاةِ تَغَیَّرَ لَوْنُهُ فَإِذَا سَجَدَ لَمْ یَرْفَعْ رَأْسَهُ حَتَّی یَرْفَضَّ عَرَقاً ثُمَّ یَرْفَعُ رَأْسَهُ مِنَ السَّجْدَةِ الْأُولَی وَ یَقُولُ اللَّهُمَّ اعْفُ عَنِّی وَ اغْفِرْ لِی وَ ارْحَمْنِی وَ اجْبُرْنِی وَ اهْدِنِی إِنِّی لِمٰا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ.» صحیفة سجادیة علیه السلام : دعا50؛ «اللَّهُمَّ إِنَّکَ طَالِبِی إِنْ أَنَا هَرَبْتُ، وَ مُدْرِکِی إِنْ أَنَا فَرَرْتُ، فَهَا أَنَا ذَا بَیْنَ یَدَیْکَ خَاضِعٌ ذَلِیلٌ رَاغِمٌ، إِنْ تُعَذِّبْنِی فَإِنِّی لِذَلِکَ أَهْلٌ، وَ هُوَ یَا رَبِّ مِنْکَ عَدْلٌ، وَ إِنْ تَعْفُ عَنِّی فَقَدِیماً شَمَلَنِی عَفْوُکَ، وَ أَلْبَسْتَنِی عَافِیَتَکَ.»

یک نظر دلبر مرا هُش کند

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص:393

فهرست ها

فهرست آیات

آیه

شماره آیه

صفحه

. فاتحه «1)

« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ »

1

29

« الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ ّ الْعَالَمِینَ »

2

29

«مَٰلِکِ یَوْمِ الدِّینِ »

4

130، 131

. بقره (2)

« ذَ ٰلِکَ الْکِتَٰبُ لَارَیْبَ فِیهِ هُدًی لِّلْمُتَّقِینَ »

2

120، 348

« الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَوٰةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَٰهُمْ یُنفِقُونَ »

3

348

« وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَٰئِکَة اسْجُدُواْ لِأَدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّآ إِبْلِیسَ . . . »

34

291

« فَتَکُونَا مِنَ الظَّٰلِمِینَ »

35

286، 288، 289، 293

« فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَٰنُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ »

36

293

« فَتَلَقَّیٰ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَٰتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ »

37

294

« قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعًا فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًی فَمَن . . . »

38

55

« وَ أَقِیمُواْ الصَّلَوٰةَ وَ ءَاتُواْ الزَّکَوٰةَ وَ ارْکَعُواْ مَعَ الرَّ ٰکِعِینَ »

43

145، 147

« لَّاتَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیًْا وَ لَایُقْبَلُ مِنْهَا شَفَٰعَةٌ . . . »

48

203، 204، 205

ص:394

ص:395

ص:396

ص:397

ص:398

ص:399

ص:400

ص:401

« وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِ ّ ذَ ٰلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعْتَدُونَ »

61

260

« وَ لَنَبْلُوَنَّکُم بِشَیْ ءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ . . . »

155

326

« الَّذِینَ إِذَآ أَصَٰبَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَیْهِ رَ ٰجِعُونَ »

156

326

« وَ ءَاتَی الْمَالَ عَلَیٰ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَیٰ وَ الْیَتَٰمَیٰ . . . »

177

360

« وَ أَن تَقُولُواْ عَلَی اللَّهِ مَا لَاتَعْلَمُونَ »

169

289

« یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ »

185

202

« وَقَٰتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ »

190

374

« فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ . . . »

213

54، 186

« تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَیٰ بَعْضٍ »

253

186

. آل عمران (3)

« إِنَّ اللَّهَ لَایُخْلِفُ الْمِیعَادَ »

9

216

« رَبِ ّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّرًا »

35

243

« فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَآءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ . . . »

61

146

« وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَٰوَ ٰتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ »

133

360

« وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ »

140

221

« وَسَنَجْزِی الشَّٰکِرِینَ »

145

5

« وَکَأَیِّن مِّن نَّبِیٍ ّ قَٰتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُواْ لِمَآ . . . »

146

258، 260

« وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّ . . . »

159

24، 25

« وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ »

182

218

« کُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ »

185

3

. نساء (4)

« فَانکِحُواْ مَا طَابَ لَکُم مِّنَ النِّسَآءِ »

3

346

« أَطِیعُواْ اللَّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الْأَمْرِ مِنکُمْ »

59

186، 187

ص:402

« وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلٰئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ . . . »

69

193

« أَیْنَما تَکُونُواْ یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُّشَیَّدَةٍ »

78

4

« مَّآ أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَآ أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ »

79

202

« وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ . . . »

100

216

« إِنَّ الْمُنَٰفِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ »

145

118

« وَکَلَّمَ اللَّهُ مُوسَیٰ تَکْلِیًما »

164

187

« وَأَنزَلْنَآ إِلَیْکُمْ نُورًا مُّبِینًا »

174

40

. مائده (5)

« الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَٰتُ »

5

69

« وَطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَٰبَ حِلٌّ لَّکُمْ وَطَعَامُکُمْ حِلٌّ لَّهُمْ »

5

69

«النفس بالنفس»

45

218

« إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ . . . »

55

144، 145

. انعام (6)

« الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَٰنَهُم بِظُلْمٍ أُوْلٰئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ »

82

133، 223

« وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَیٰ »

164

287

« قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَٰلِغَةُ فَلَوْ شَآءَ لَهَدَیٰکُمْ أَجْمَعِینَ »

149

114

. اعراف (7)

« قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِّنْهُ . . . »

12

291

« وَیَٰادَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلَا مِنْ حَیْثُ . . . »

19

293

« قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَٰسِرِینَ »

23

294

ص:403

« وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِ ّ وَالإِْنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ . . . »

79

304

« وَ وَ ٰعَدْنَا مُوسَیٰ ثَلَٰثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَٰهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ . . . »

142

13، 160

« الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی . . . الطَّیِّبَٰتِ »

157

67

« وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَٰائِثَ »

157

69

« وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَْغْلَٰلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ »

157

74

« یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَٰهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ »

157

71، 74

« فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ »

176

28

. انفال (8)

« لَّهُمْ دَرَجَٰتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ . . . »

4

186، 188

« وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ »

41

41، 158، 358

. توبه (9)

« یَوْمَ یُحْمَیٰ عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَیٰ بِهَا جِبَاهُهُمْ. . . »

35

348

« لَاتَعْتَذِرُواْ قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَٰنِکُمْ »

66

55

« ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَیٰ عَٰلِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهَٰدَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ »

94

131

« إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَیٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَ ٰلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ »

111

144، 148، 360

. یونس (10)

« إِنَّ اللَّهَ لَایَظْلِمُ النَّاسَ شَیًْا وَ لَٰکِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ »

44

130

« وَ إِن یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا کَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِن . . . »

107

24

. یوسف (12)

« وَ فَوْقَ کُلِ ّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ »

76

23

ص:404

« یَٰبَنِیَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن یُوسُفَ وَ أَخِیهِ »

87

189

« وَ لَاتَاْیَْسُواْ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَایَاْیَْسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ... »

87

188، 390

« هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِیُوسُفِ وَ أَخِیهِ إِذْ أَنتُمْ جَٰهِلُونَ »

89

189

« قَالُواْ أَءِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُ »

90

190

« قَالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هَٰذَآ أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَآ إِنَّهُ مَن . . . »

90

190

. رعد (13)

« جَنَّٰتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا وَ مَن صَلَحَ مِنْ ءَابَاءِهِمْ وَ أَزْوَ ٰجِهِمْ وَ ذُرِّیَّٰتِهِمْ »

23

42

« إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَآءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ »

27

114

. ابراهیم (14)

« فَیُضِلُّ اللَّهُ مَن یَشَآءُ وَ یَهْدِی مَن یَشَآءُ »

4

114

« وَ لَاتَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَٰفِلاً عَمَّا یَعْمَلُ الظَّٰلِمُونَ »

42

218

« سَرَابِیلُهُم مِّن قَطِرَانٍ وَ تَغْشَیٰ وُجُوهَهُمُ النَّارُ »

50

86

. حجر (15)

« فَسَجَدَ الْمَلَٰئِکَة کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ »

30

290

« ادْخُلُوهَا بِسَلَٰمٍ ءَامِنِینَ »

46

6

. اسراء (17)

« سُبْحَٰنَ الَّذِی أَسْرَیٰ بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ . . . »

1

87، 160

« إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُواْ إِخْوَ ٰنَ الشَّیَٰطِینِ وَ کَانَ الشَّیْطَٰنُ »

27

344

« فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَٰنًا »

33

218

. کهف (18)

« قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُواْ لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ »

19

9

ص:405

. مریم (19)

« مَا کَانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ مَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا »

28

243

« فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُواْ کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا »

29

244

« قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ ءَاتَٰنِیَ الْکِتَٰبَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا »

30

244

« وَ جَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنتُ »

31

244

« وَ أَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ وَ هُمْ لَا یُؤْمِنُونَ »

39

201

. طه (20)

« لَوْلَآ أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ ءَایَٰتِکَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَ نَخْزَیٰ »

134

54

. انبیاء (21)

« عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ »

26

290

« وَ نَضَعُ الْمَوَ ٰزِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَٰمَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیًْا »

47

130

« وَ إِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَ کَفَیٰ بِنَا حَٰسِبِینَ »

47

7

« وَ کَذَ ٰلِکَ نُنجِی الْمُؤْمِنِینَ »

88

191

. مؤمنون (23)

« قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ »

1

88، 191

« الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَٰشِعُونَ »

2

88

« وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ »

3

88

« وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَوٰةِ فَٰعِلُونَ »

4

88

« وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَٰفِظُونَ »

5

88

ص:406

« إِلَّا عَلَیٰ أَزْوَ ٰجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَٰنُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ »

6

88

« فَمَنِ ابْتَغَیٰ وَرَآءَ ذَ ٰلِکَ فَأُوْلٰئِکَ هُمُ الْعَادُونَ »

7

88

« وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَمَٰنَٰتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَ ٰعُونَ »

8

88

« وَ الَّذِینَ هُمْ عَلَیٰ صَلَوَ ٰتِهِمْ یُحَافِظُونَ »

9

88

« أُوْلٰئِکَ هُمُ الْوَ ٰرِثُونَ »

10

88

« الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَٰلِدُونَ »

11

88

« وَ مِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَیٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ »

100

27

. نور (24)

« فَأُوْلٰئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ »

52

191

. شعراء (26)

« وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ »

214

201

. نمل (27)

«ظلمت نفسی»

44

37

. عنکبوت (29)

« وَ مَآ أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی السَّمَآءِ وَ مَا . . . »

22

342

. سجده (32)

« جَزَآءَ بِمَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ »

17

130

. احزاب (33)

« مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ »

4

58

« یَٰأَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّآ أَرْسَلْنَٰکَ شَٰهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِیرًا »

45

187

ص:407

« وَ دَاعِیًا إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجًا مُّنِیرًا »

46

187

. فاطر (35)

« وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَآ أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَٰلِحًا . . . »

37

173، 174، 176، 178

. ص (38)

« قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ »

77

292

« وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلَیٰ یَوْمِ الدِّینِ »

78

292

« فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ»

82

292

« إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصِینَ »

83

292

« لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَ مِمَّن تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ »

85

292

. زمر (39)

« إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُم مَّیِّتُونَ »

30

3

« لَاتَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ »

53

306

« أَن تَقُولَ نَفْسٌ یَٰحَسْرَتَیٰ عَلَیٰ مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ . . . »

56

157، 158، 159

. غافر (40)

« النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوًّا وَ عَشِیًّا »

46

45

. فصلت (41)

« إِنَّ الَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ . . . »

30

42، 57، 59، 60

« فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ »

31

60

« نُزُلًا مِّنْ غَفُورٍ رَّحِیمٍ »

32

60

« سَنُرِیهِمْ ءَایَٰتِنَا فِی الْأَفَاقِ وَ فِی أَنفُسِهِمْ حَتَّیٰ یَتَبَیَّنَ . . . »

53

90

ص:408

« أَلَآ إِنَّهُ بِکُلِ ّ شَیْ ءٍ مُّحِیطُ »

54

343

. دخان (44)

« ذُقْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ »

49

119

. حجرات (49)

« إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَیٰکُمْ »

13

371

. ذاریات (51)

« إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ »

58

222

. قمر (54)

« وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْءَانَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مَّدَّکِرٍ »

17

231

« فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِرِ »

55

193

. واقعه (56)

« لَّامَقْطُوعَةٍ وَ لَامَمْنُوعَةٍ »

33

222

. حدید (57)

« یَوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَٰتِ یَسْعَیٰ نُورُهُم بَیْنَ أَیْدِیهِمْ »

12

40

« اعْلَمُواْ أَنَّمَا الْحَیَوٰةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفَاخُرُ بَیْنَکُمْ »

20

385

. مجادله (58)

« حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمَصِیرُ »

8

219

ص:409

. حشر (59)

« وَ یُؤْثِرُونَ عَلَیٰ أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن . . . »

9

161

« یَٰأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ . . . »

18

99

. صف (61)

« یَٰأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَیٰ تِجَٰرَةٍ تُنجِیکُم . . . »

10

232، 272

« تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَتُجَٰهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ . . . »

11

232، 272

« یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ یُدْخِلْکُمْ جَنَّٰتٍ تَجْرِی مِن . . . »

12

232، 272

. جمعه (62)

« قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَٰقِیکُمْ ثُمَّ . . . »

8

4

. تحریم (66)

« قُواْ أَنفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ »

6

90

« لَّایَعْصُونَ اللَّهَ مَآ أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ »

6

290، 291

« وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ . . . »

11

275، 276

« وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَ ٰنَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِن رُّوحِنَا »

12

243

. مزمل (73)

« قُمِ الَّیْلَ إِلَّا قَلِیلاً »

2

160

. مدثر (74)

« کُلُّ نَفْسِ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ »

38

287

. انسان (76)

« إِنَّا هَدَیْنَٰهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا »

3

5، 6، 55، 57

ص:410

« إِنَّآ أَعْتَدْنَا لِلْکَٰفِرِینَ سَلَٰسِلَاْ وَ أَغْلَٰلاً وَ سَعِیرًا »

4

75

« وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَیٰ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیًما وَ أَسِیرًا » 8

41

. نبأ (78)

« إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفَازًا »

31

371

. نازعات (79)

« وَ النَّٰزِعَٰتِ غَرْقًا »

1

132

. تکویر (81)

« إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ »

1

172

« وَ إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ »

2

172

« وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ »

5

28

. انفطار (82)

« یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ »

12

141

. غاشیه (88)

« تُسْقَیٰ مِنْ عَیْنٍ ءَانِیَةٍ »

5

85

« لَّیْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِیعٍ »

6

84

« لَّایُسْمِنُ وَ لَایُغْنِی مِن جُوعٍ »

7

85

. فجر (89)

« وَ الْفَجْرِ »

1

160

« وَ لَیَالٍ عَشْرٍ »

2

160

« وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ »

3

160

« یَٰأَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ »

27

44، 90

ص:411

« ارْجِعِی إِلَیٰ رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً »

28

44، 90

« فَادْخُلِی فِی عِبَٰدِی »

29

44، 90، 91

« وَ ادْخُلِی جَنَّتِی »

30

44، 90

. بلد (90)

« أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَیْنَیْنِ »

8

54

وَ لِسَانًا وَ شَفَتَیْنِ »

9

54

وَ هَدَیْنَٰهُ النَّجْدَیْنِ »

10

54

. قارعه (101)

« الْقَارِعَةُ »

1

142

« مَا الْقَارِعَةُ »

2

142

« وَ مَآ أَدْرَئٰکَ مَا الْقَارِعَةُ »

3

142

« یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ »

4

142

« وَ تَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ »

5

142

« فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَ ٰزِینُهُ »

6

142، 148

« فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَّاضِیَةٍ »

7

142، 148، 171

« وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَ ٰزِینُهُ »

8

142، 148

« فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ »

9

142، 148

« وَ مَآ أَدْرَیٰکَ مَاهِیَهْ »

10

142، 148

« نَارٌ حَامِیَةُ »

11

142، 148

. ماعون (107)

« أَرَءَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ »

1

349

« فَذَ ٰلِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ »

2

349

« وَ لَایَحُضُّ عَلَیٰ طَعَامِ الْمِسْکِینِ »

3

349

ص:412

. کافرون (109)

« لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ »

6

258

. مسد (111)

« تَبَّتْ یَدَآ أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ »

1

204، 287

ص:413

فهرست روایات

روایت

معصوم

صفحه

«آه من هذه الداهیة العظمی»

رسول اللّه صلی الله علیه و آله

105

«[ما الاستعداد للموت، قال:] اداء الفرائض اجتناب

المحارم و الاشتمال علی المکارم»

امام علی علیه السلام

105 - 106

«اشهد انّک کنت نوراً فی الاصلاب الشامخة»

زیارت اربعین

40، 41

«افضل من ملک مقرب»

رسول اللّه صلی الله علیه و آله

261

«الا و ان الیوم المضمار وَ غَدَاً السِّباقُ و السَّبْقَةُ الجَنَّةُ

وَ الغَایَةُ النَّارُ»

امیرالمؤمنین علیه السلام

6

«الا و انّ لربّکم فی أیّام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها»

رسول اللّه صلی الله علیه و آله

229، 235

«الذین اذا احسنوا استبشروا»

امام محمدباقر علیه السلام

388

«اللهم ارزقنی عقلاً کاملاً و لُبّاً راجحاًو قلباً زاکیاً»

امام سجاد علیه السلام

306

«اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات، والمسلمین والمسلمات

. . . و مملوکنا و عبدنا»

امام سجاد علیه السلام

304

«اللهم انّی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شیء»

دعای کمیل

191

«الهی رضاً بقضائک و تسلیماً لامرک لا معبود سواک»

امام حسین علیه السلام

327

«الیک عنی! لاتحرقنی بنارک»

رسول اللّه صلی الله علیه و آله

358

«اِنَّ اللّه غَیورٌ وَ یُحِبُّ کُلّ غَیور»

امام صادق علیه السلام

70

«انّ المؤمن اعظم حرمة من الکعبة»

رسول اللّه صلی الله علیه و آله

357

«انّ أقربکم منی مجلساً یوم القیامة أحسنکم اخلاقاً»

رسول اللّه صلی الله علیه و آله

116

«ان تجعلنی من عتقائک من النار»

دعای شب قدر

278

«انت و شیعتک هم الفائزون»

رسول اللّه صلی الله علیه و آله

303

ص:414

ص:415

«انفاسکم فیه تسبیح و نومکم فیه عبادة و عملکم فیه

مقبول و دعاءکم فیه مستجاب»

رسول اللّه صلی الله علیه و آله

173

«انکم لاتقدرون علی ذلک ولکن اعینونی بورع و اجتهاد و

عفّة و سداد»

امیرالمؤمنین علیه السلام

147

«اهل القرآن اهل الله و خاصته»

امیرالمؤمنین علیه السلام

231

«تصدقوا . . . ولو بشقّ تمرة»

رسول اللّه صلی الله علیه و آله

349

«تفکر ساعة خیر من عبادة ستین سنة»

رسول اللّه صلی الله علیه و آله

314

«تقربوا الی الله بالطاعة»

امام مجتبی علیه السلام

192، 193

«حبّک الشیء یعمی و یصمّ»

امیرالمؤمنین علیه السلام

302

«حق الله الاکبر فانّک تعبده»

امام سجاد علیه السلام

359

«حق الولد علی الوالد أن یحسّن اسمه»

امیرالمؤمنین علیه السلام

245، 246

«حلّت العزوبة»

رسول اللّه صلی الله علیه و آله

104

«الحمدلله علی کل حال»

امام صادق علیه السلام

101

«الحمدلله علی هذه النعمة»

امام صادق علیه السلام

101

«خصّصتما بالولد الزکی»

حدیث قدسی

245

«خلقکم الله انواراً»

زیارت جامعه

40

«الدنیا مزرعة الآخرة»

رسول اللّه صلی الله علیه و آله

121

«زُرْ غِبّاً تَزْدَدْ حُبّاً»

رسول اللّه صلی الله علیه و آله

315

«سلمان منّا اهل البیت»

رسول اللّه صلی الله علیه و آله

120

«شرّ الاموال ما لم ینفق فی سبیل اللّه»

امیرالمؤمنین علیه السلام

359

«الشُّکْرُ لِلنِّعَمِ اجْتِنابُ المَحارِمِ»

امام صادق علیه السلام

5

«شیعتنا کالنحل»

امیرالمؤمنین علیه السلام

59

«صوموا تصحّوا»

رسول اللّه صلی الله علیه و آله

345

«العرق دساس»

رسول اللّه صلی الله علیه و آله

242

«فَاجْعَلْنَا لَکَ مِنَ الشَّاکرِینَ»

امام حسین علیه السلام

5

«الفرص تمرّ مرّ السحاب»

رسول اللّه صلی الله علیه و آله

208

«الفرصة غُنم»

امیرالمؤمنین علیه السلام

271

ص:416

«فکر ساعة خیر من عبادة سنة»

رسول اللّه صلی الله علیه و آله

313

«کنت کالجبل لاتحرّکه العواصف»

امیرالمؤمنین علیه السلام

59

«لانّه لاتضرّه معصیة من عصاه»

امیرالمؤمنین علیه السلام

286

«لقد انزلت علیّ عشر آیات من اقامهن دخل الجنة»

رسول اللّه صلی الله علیه و آله

87

«للمتقی ثلاث علامات اخلاص العمل و قصر الامل و

اغتنام المهل»

امیرالمؤمنین علیه السلام

372، 375، 377، 378، 385، 388، 389، 392

«لم تستقرّ ارواحهم فی اجسادهم طرفة عین»

امیرالمؤمنین علیه السلام

290

«مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی آدَمَ فِی عِلْمِهِ . . . فلینظر الی علی بن

ابی طالب»

رسول اللّه صلی الله علیه و آله

147

«من رآنی فقد رای الحق»

رسول اللّه صلی الله علیه و آله

234

«[أتأذن لی أن أتمنّی الموت؟] الموت شیء لا بدّ منه و سفر

طویل . . . وَ التَمَنّیِ لِلْمَوْتِ»

رسول اللّه صلی الله علیه و آله

23، 25، 26، 30، 129

«الناس نیامٌ فاذا ماتوا انتبهوا»

امیرالمؤمنین علیه السلام

278

«و بحقّ کلّ مؤمن مدحته فیه»

دعای شب قدر

276

«و رجائی عفوک»

دعای کمیل

389

«و لا اخبرنا بفضلک عنک»

دعای کمیل

392

«و لا یمکن الفرار من حکومتک»

دعای کمیل

343

«ولایة علی بن ابی طالب حصنی فمن دخل حصنی امن من

عذابی»

حدیث قدسی

223

« هل رأیتَ حبیباً یکره لقاءَ حبیبِه »

امام صادق علیه السلام

39

«یا اباذر! اغتنم خمساً قبل خمس، شبابک قبل هرمک . . .»

رسول اللّه صلی الله علیه و آله

316، 318، 332

«یا الهی و ربی و سیدی و مولای لأیّ الامور الیک اشکو

. . . و رجائی عفوک»

دعای کمیل

392

«یا اهل التقوی و المغفرة»

امام رضا علیه السلام

99

«یا حارُ همدان! من یمت یرنی»

امیرالمؤمنین علیه السلام

91

«یا دائم الفضل علی البریّة»

دعای شب جمعه

100

ص:417

«یا سریع الرضا»

دعای کمیل

289

«یا کریم یا رب»

دعای کمیل

392

«یشیب ابن آدم و یشبّ فیه خصلتان الحرص و طول

الأمل»

رسول اللّه صلی الله علیه و آله

376

«یضاعف اللّه فیه الحسنات»

رسول اللّه صلی الله علیه و آله

232

«ینتقل من دار الی دار»

امیرالمؤمنین علیه السلام

39

فهرست اشعار

مصرع اول

سراینده

صفحه

از علی آموز اخلاص عمل

مولوی

374

از مکافات عمل غافل مشو

دهخدا

121

امروز شاه انجمن دلبران یکی است

حافظ شیرازی

58

ای صوفی شراب آن گه شود صاف

میرزا محمدتقی

حجة الاسلام

13

این دغل دوستان که می بینی

سعدی شیرازی

330

بذرافشانی مکن در هر زمین شوره زار

؟

347

به نام آنکه جان را فکرت آموخت

شیخ محمودشبستری

319

بیا تا دست از این عالم بداریم

شیخ روزبهانی

364

تو مگو ما را بدان شه بار نیست

مولوی

299

جوانی چنین گفت روزی به پیری

پروین اعتصامی

318

چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی

؟

133

چون که صد آمد، نود هم پیش ماست

؟

386

در حقیقت مالک اصلی خداست

؟

364

دگر تا جهان هست بزمی چنین

؟

261

دوستان را کجا کنی محروم

سعدی شیرازی

192

راهی است خطرناک ره مرگ ولکن

؟

91

رگ رگست این آب شیرین آب شور

مولوی

53

ز دست دیده و دل هر دو فریاد

باباطاهر همدانی

327

ز راه نسبت حق روح با روح

وحشی بافقی

234

ص:418

ص:419

طریقت بجز خدمت خلق نیست

سعدی شیرازی

347

غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود

حافظ شیرازی

102

کعبه یک سنگ نشانی است که ره گم نشود

ناصرالدین شاه

357

گاوان و خران بار بردار

سعدی شیرازی

174

گر جمله کائنات کافر گردند

بابا افضل کاشانی

286

گر قدمت هست چو مردان برو

سعدی

7

لطف الهی به من خوار و زار

الهی قمشه ای

392 - 393

ما نداریم از قضای حق گله

میرزا محمدتقی

حجة الاسلام

326

متاعی که من رایگان دادم از کف

پروین اعتصامی

318، 319

مرا باشد از درد طفلان خبر

سعدی شیرازی

178

مرد باید که گیرد اندر گوش

سعدی شیرازی

274

من کیم لیلی، لیلی کیست من

مولوی

234

نه چندان بخور کز دهانت برآید

سعدی شیرازی

316

همت بلند دار که مردان روزگار

؟

258

هیزم سوخته، شمع ره و منزل نشود

پروین اعتصامی

378

فهرست اعلام

آدم علیه السلام 55، 56، 146، 173، 217، 285، 286، 291، 293، 294، 376

آسیه علیها السلام 43، 275، 276، 278

آل محمد، اهل بیت علیهم السلام 3، 23، 37، 40، 41، 53، 67، 83، 99، 113، 116، 129، 141، 147، 148، 157، 171، 185، 188، 201، 215، 229، 241، 246، 257، 271، 285، 299، 313، 316، 325، 341، 357، 359، 371، 385

ائمه معصومین، دوازده امام، چهارده معصوم علیهم السلام 6، 11، 54، 56، 91، 99، 115، 116، 157، 158، 186، 187، 188، 192، 257، 259، 292، 314، 316، 363، 377، 390

ابراهیم علیه السلام 38، 39، 56، 146

ابن زیاد 278

ابوبکر 29

ابوذر غفاری 276، 313، 316

ابوریحان بیرونی 263

ابوطالب علیه السلام 245

ابولهب 204، 287

ابوهریره 315

استالین 217

اسکندر ذوالقرنین 207

اصحاب کهف 9

امام جواد علیه السلام 187

امام حسن عسکری علیه السلام 187

امام حسن مجتبی علیه السلام 72، 73، 146، 162، 185، 187، 192، 194، 262، 333

امام حسین، اباعبداللّه، سیدالشهداء علیه السلام 5، 30، 41، 146، 162، 187، 216، 234، 259، 260، 277، 278، 305، 333، 334، 362، 363

امام رضا علیه السلام 187، 317، 375، 386

امام زین العابدین، امام سجاد علیه السلام 30، 187، 304، 305، 359، 392

امام صادق علیه السلام 5، 8، 37، 56، 68، 69، 70، 120، 131، 132، 134، 144، 187، 190، 259، 260، 315، 386

امام علی، امیرالمؤمنین علیه السلام 4، 6، 10، 27، 28، 29، 39، 43، 44، 56، 59، 83، 91، 101، 115، 144، 145، 146، 147، 158، 161، 162، 187، 188، 206، 221، 223، 231، 233، 234، 245، 246، 247، 248، 249، 261، 262، 271، 277، 286، 289، 290، 302، 306، 325، 333، 359، 371، 372، 374، 385، 389، 391

ص:420

ص:421

امام کاظم، موسی بن جعفر علیه السلام 148، 187، 303، 304

امام محمدباقر علیه السلام 44، 121، 187، 306، 315، 388

امام مهدی، امام زمان، امام دوازدهم علیه السلام 44، 187، 329

امام هادی علیه السلام 187

ام کلثوم علیها السلام 10

انبیا، پیامبران، صد و بیست و چهار هزار پیغمبر علیهم السلام 6، 11، 38، 54، 56، 67، 99، 101، 115، 116، 186، 188، 192، 245، 257، 258، 259، 260، 290، 292، 361، 377، 386

انصار مدینه 120

انوشیروان 28، 29، 146، 175

اولاد علی علیه السلام 44

اهل تسنن 28، 29، 146، 187، 315

بلال 11، 162

بنی اسرائیل 243، 342

بوذر جمهر 175

پروین اعتصامی 318

پیامبر اسلام، محمد بن عبداللّه، رسول اللّه صلی الله علیه و آله 3، 7، 8، 9، 11، 12، 13، 23، 24، 25، 26، 29، 37، 39، 53، 59، 60، 67، 68، 69، 71، 72، 74، 75، 83، 86، 87، 88، 89، 99، 102، 104، 105، 113، 116، 120، 121، 129، 132، 133، 141، 144، 145، 146، 147، 148، 157، 158، 159، 160، 162، 171، 173، 185، 186، 187، 188، 191، 201، 206، 208، 209، 215، 223، 229، 230، 231، 232، 235، 241، 242، 246، 247، 257، 261، 271، 274، 277، 285، 287، 299، 303، 306، 313، 314، 315، 316، 325، 328، 330، 331، 341، 345، 346، 348، 357، 359، 363، 364، 371، 376، 385، 387، 390

جابر بن عبدالله انصاری 186

حائری، آیت اللّه شیخ عبدالکریم 177

حاتم طایی 301، 302

حارث همدانی 91

حافظ شیرازی 274

حبیب بن مظاهر 276

حر بن یزید ریاحی 234

حلی، علامه 178

حمران بن اعین 120، 121

حمزه علیه السلام 208

حمصی رازی، سرید الدین محمود بن علی بن حسن 273

حوا علیها السلام 55، 56، 285، 286، 293

[حضرت] خدیجه علیها السلام 43

دلقک ناصرالدین شاه 118، 119

رشتی، میرزا حبیب اللّه 177

رضاخان 218

زرتشتی ها 246

زلیخا 58

زنان پیامبر 43

زن لوط 43

ص:422

زن نوح 43

زینب کبری علیها السلام 333

سالم میثم تمار

سعد بن معاذ 104

سعدی 7، 174، 178، 347، 372، 375

سلمان فارسی 89، 90، 120، 276

سید رضی 43

سید مرتضی 43، 262، 263

شاه عبدالعظیم علیه السلام 332

شبستری، شیخ محمود 319

شفتی، سید محمدباقر 220

شقیق بلخی 101، 102، 103

شمس تبریزی 274

شهدای کربلا (هفتاد و دو نفر) 215، 216

شیخ انصاری 177، 219، 220، 222

شیخ صدوق 386

صدام 218

صعصة بن صوحان 262

عبداللّه بن مقفع 175

عزیر مصر 188

علمای تسنن 28

علمای مدینه 29

علمای مکه 29

علمای یهود 12

عمران علیه السلام 243

عمر سعد 277

عمرو بن عبدود 374

عیسی، مسیح علیه السلام 147، 242، 243، 244

فاطمه بنت اسد 245

[حضرت] فاطمه زهرا علیها السلام 43، 44، 56، 91، 161، 162، 277، 333

فخر رازی 28، 29

فرعون 43، 275، 276، 342، 343

فرهاد میرزا (استاندار کردستان) 218

فرید اراکی، آیت اللّه میرزا حسن 177

فیصل (پادشاه عراق) 362

فیض کاشانی 29، 178، 201

قابیل 305

قمر بنی هاشم علیه السلام 260

قمی، محدث 327

قنبر 305

قندوزی حنفی، شیخ سلیمان بن ابراهیم 187

کاشانی، حاج محمدحسین 362

کاشفی سبزواری، ملاحسین 175

کلباسی، آیت اللّه 117

گلپایگانی، آیت اللّه 177

گلپایگانی، میرزا حبیب اللّه 345

لقمان 7

لوط علیه السلام 43

مامقانی، آیت اللّه شیخ محمدحسن 177

مرعشی نجفی، آیت اللّه 177

[حضرت] مریم علیها السلام 162، 242، 243، 244

مسیحیان 67، 68، 144، 246

معاویه 101، 118، 206، 218

[حضرت] معصومه علیها السلام 303، 304

مقداد 161

ص:423

موسی علیه السلام 12، 56، 147، 187، 275، 276، 342

مولوی رومی، جلال الدین 273، 274، 299

مهاجرین مدینه 120

میثم تمار 233

ناصر خسرو قبادیانی 318

ناصرالدین شاه 118، 119، 218

نراقی، ملا احمد 219، 220، 221، 222، 358

نراقی، ملا مهدی 221، 358

نصاری نجران 145

نمرود 343، 361

نوح علیه السلام 43، 146، 173

وحشی (قاتل حمزه سیدالشهداء) 208، 209

هارون الرشید 376

هیتلر 218

یزید 261، 277

یعقوب علیه السلام 188، 189، 342

یوسف علیه السلام 58، 189، 190

یهودیان 67، 68، 144، 243، 244، 246

فهرست جاها

آذربایجان 176، 319

آلمان 218

آمریکا 70، 218، 319

احد 25، 208

اروپا 70، 319

اصفهان 42، 118، 220

اقیانوس کبیر 171، 172

انگلیس 75

ایران 73، 273، 318

باغ طوطی شاه عبدالعظیم 332

بغداد 273

بقیع 89

بلژیک 75

بهشت زهرا 333

پاکستان 177

پرتقال 75

تهران 1، 21، 35، 51، 65، 81، 97، 111، 118، 122، 127، 139، 155، 169، 183، 199، 213، 227، 239، 255، 269، 283، 297، 311، 318، 323، 339، 345، 355، 361، 369، 383

چین 177، 375، 376

حسینیه تهرانی ها - کربلا 362

حسینیه مکتب النبی - تهران 1، 21، 35، 51، 65، 81، 97، 111، 127، 139، 155، 169، 183، 199، 213، 227، 239، 255، 269، 283، 297، 311، 323، 339، 355، 369، 383

حمص، روستایی در شهرری 272

خرم آباد 263

دزفول 220

دمشق 273

ری 28

ژاپن 218

سوریه 376

شبستر 319

شوروی سابق 217

شهرری 272

شیراز 218، 372، 376

صفا 73

عراق 362

فارس 218

قطب جنوب 207

قطب شمال 207

قم 318

ص:424

ص:425

کاشان 219، 220

کربلا 208، 209، 362

کردستان 218

کعبه 73، 245، 357

کنعان 188، 189، 190

کوفه 247، 248، 261

کوه دماوند 372

لرستان 263

لندن 319

مامقان 176

مدینه 27، 29، 30، 68، 83، 120، 146، 160، 161، 208، 209، 229، 306، 333

مروه 73

مسجدالحرام 73، 160، 259

مسجد سهله 329

مسجده شجره 72

مسجد کوفه 248

مسجد گوهرشاد 345

مسجد النبی - مدینه 187

مشهد 345

مصر 188، 189، 190

مکه 29، 30، 72، 73، 89، 142، 229، 305، 357

نجران 145

نجف 220، 221، 306، 327، 328، 330

وادی برهوت 45

وادی السلام 221

یمن 333

ص:426

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109