نخستین دوگفتار پیرامون گوشه هایی از احوال وآثار علماء بزرگ خوانسار

مشخصات کتاب

سرشناسه : روضاتی، سیدمحمدعلی، 1308 - 1391.

عنوان و نام پدیدآور : نخستین دوگفتار پیرامون گوشه هایی از احوال وآثار علماء بزرگ خوانسار.../ محمد علی روضاتی.

وضعیت ویراست : ویراست2

مشخصات نشر : اصفهان: حوزه علمیّه اصفهان،مرکز تحقیقات رایانه ای؛1387.

مشخصات ظاهری : 231 ص.: جدول، نمونه.

شابک : 40000 ریال: 978-964-96567-6-2

وضعیت فهرست نویسی : فاپا( چاپ دوم)

یادداشت : چاپ دوم.

یادداشت : نمایه.

موضوع : مجتهدان و علما-- ایران-- خوانسار-- سرگذشتنامه

موضوع : اجازه

موضوع : حدیث -- اجازه ها

شناسه افزوده : حوزه علمیه اصفهان. مرکز تحقیقات رایانه ای

رده بندی کنگره : BP55/2/ر86ن3 1387

رده بندی دیویی : 297/99

شماره کتابشناسی ملی : 1244240

ص :1

اشاره

ص:2

ص:3

مقدمه

بسم اللّه الرحمٰن الرحیم

از هنگام نشر نخستین چاپ نخستین دوگفتار، هشت سالی گذشته است.

در ظرف این مدّت، از راه استدراک، مطالبی در گوشه و کنار نسخه ای نوشته شد، و حال که بنای چاپ دیگری از آن دفتر هست، آن مطالب را به متن افزوده یا در حاشیه آوردیم.

ان شاء اللّه مفید واقع شود.

و صلّی اللّه علی محمّد و آله الطیّبین الطاهرین و سلّم.

شنبه 13 ماه رجب 1428 «زاد روز ولادت امیرالمؤمنین علیه السلام ».

مطابق 6 مردادماه 1386. اصفهان. سیّد محمّدعلی روضاتی

ص:4

باسمه تعالی

پیش گفتار

نخستین گفتار این دفتر، زیر عنوان «اجازه نامه های روایتی» با مقدّمۀ کوتاهی در باب اجازه، هم نگرشی است به اجازاتِ مرحومین آقا حسین و آقا جمال خوانساری، پدر و پسر، دو چهرۀ درخشان علمی و روحانی سدۀ یازدهم و دوازدهم اصفهان، و هم اشاره به گوشه هایی از احوال و آثار آن دو عالم بزرگ و برخی مشایخ و عالمان معاصر و متأخّر، با پی گیری بحث و فحص دربسیاری از اجازه نامه ها تا عصر حاضر.

دوّمین گفتار، با عنوان «کتابخانۀ آیة اللّه العظمی آقا میرزا سیّد محمّدهاشم چهارسوقی» است، و در ضمن، معرّفی مختصری از نیاکان و برخی آثار بجای مانده از آنان، و به مناسبت؛ مطالب تاریخی چندی را نیز در بر دارد.

ضمیمه ها:

1 - تصویر نسخۀ اصل اجازۀ ملا محمد تقی مجلسی به آقا حسین محقّق خوانساری.

2 - تعلیقه ای ناشناخته و عرفانی بر «رسالۀ نیّت» مرحوم جمال المحقّقین خوانساری.

دست نوشته های مصوّر این دفتر همگی خواندنی و مفید است

ص:5

گفتار یکم : پیرامون گوشه هایی از احوال و آثار علماء بزرگ سیری در اجازه نامه ها

اشارة

ص:6

بسم اللّٰه الرَّحمٰن الرَّحیم

الحمدُلِلّٰهِ و سَلامٌ عَلیٰ عِبادِهِ الّذینَ اصطَفیٰ محمّدٍ و آلِهِ الطّاهرین

اجازه نامه های روایتی

فوائد تاریخی و علمی اجازه نامه های روایتی که از دیرباز نزد عموم دانشمندان فِرق اسلامی رواج داشته بر پژوهندگان احوال و آثار علماء پوشیده نیست.

در سده های پیشین، محدّثان و رُوات، بلکه فقهاء و مجتهدان به اجازه ارج فراوان می نهاده و اهل تاریخ و اخبار نیز بدان اهتمام داشته اند. (1)

مرحوم شیخ ابراهیم قطیفی - یکی از دو مجتهد نامدار نیمۀ نخست سده دهم - در باب اهمیّت و شرافت اجازه، اسناد و اتّصال روایت را - که البتّه متوقّف بر اجازه است - شرط اجتهاد دانسته: «بحارالأنوار: ج 108 ص 87 و102، ط تهران»، و با اینکه از قدیم اجازه در همه علوم رواج داشته، چنان که همان محقّق قطیفی گوید: «إنّهم یجیزون المعقول و المنقول، و لیس المعقول صالحًا لأن یُعمل به بالاجازة!»: «بحارالأنوار ج 108: ص 113 و 120»، و مرحوم محقّق کَرکی - مجتهد نامدار دیگر - فرماید: «و حیث تضمّن الاستجازة علی القانون المقرّر بین أهل الصناعات العلمیّة من العقلیّة و النقلیّة...»: «بحار، همان جلد: ص 41»؛

ص:7


1- (1)) - قاضی تنوخی متوفّی به سال 384 در کتاب «الفرج بعد الشدّة 1: 251: 83. چاپ بیروت، 1398» گوید: «أخبرنی أبوطالب محمّد بن أحمد بن اسحاق بن البهلول، فیما أجاز لی روایتَه عنه بعد ما سمعته منه، من حدیث...».

با این وصف، تنی چند از عالمان بزرگی که اوقاتشان مُستغرقِ درس و بحث و تحقیق - بخصوص در علوم عقلی و نظری - بوده، دیگر اهمیّت چندانی به اجازۀ روایت گرفتن و نوشتن نداده اند، و یا آنکه فرصت و مجالی برای پرداختن به آن مهمّ را نداشته اند.

بل، حکیم نامدار مرحوم آخوند ملاّ صدرای شیرازی (متوفّی به سال 1050) در دفتر ردّ صوفیان «رسالۀ سه اصل: ص 62، تهران، 1340 ش» از کسانی که در تحصیل اسانیدِ عالیه کوشیده - و از عوالم معنوی غفلت ورزیده اند - نکوهش فرموده است (1)، بدون اینکه - بر حسب وظیفۀ دینی و انسانی - نام احدی را به زشتی برده باشد، چه در اینجا و چه در سراسر آثار فراوان دیگرش، جزاه اللّٰه خیرًا.از این روی، اجازه نامه های بازمانده از این دانشمندان را بسی مُغتنَم باید داشت.موضع عدم اهمیّت یا عدم لزومِ اجازه از مُتون برخی اجازات هم مستفاد می شود و بلکه بدان تصریح نیز شده است، چنان که مرحوم آقا حسین محقّق خوانساری در سومین صفحۀ نسخۀ اصل اجازۀ به شاگردش در علوم شرعی و معارف ادبی و عقلی سیّد امیر ذوالفقار نوشته است: «فأجزتُ له، و لکن لم أعلم أ نّی أهلٌ لذلک أم لا؟ و أنّ للإجازة أثرًا أم لا؟».

ص:8


1- (1)) - هذا نصّ کلام الحکیم، قال: لیکن مشکل آنست که خود را بدین صفات - سیّما جهل -موصوف نمی دانی و لحاف غرور شیطان را درسر کشیده پنداری که مگر کسب دانش یا هنر کرده ای زیرا که مشغول بوده ای چند گاه بخواندن و نوشتن درس و مقالات شیوخ و حفظ اقوال و تحصیل اسانید عالیه و علاوۀ آن؛ کُشتۀ تحسین عوام و تعظیم ناقصان! هیهات! کاشکی آنچه خوانده بودی و دانسته، نمی خواندی و نمی دانستی! این خرمن دانش که تو اندوخته ای سرمایۀ مرد خوشه چینی به از او است!

دو صفحه پایانی اجازۀ محقّق خوانساری به امیر ذوالفقار % ص 7

و در صفحه نهم به خطّ خود، و صفحۀ دهم - که پایان اجازه و بخطّ مرحوم میرزا عبداللّٰه اصفهانی صاحب «ریاض العلماء» و گردآورندۀ مجلّد اجازات «بحارالأنوار» است - فرماید: «بل الحقُّ أَنّ انتساب هذه الکتب الأربعة إلی مؤلّفیها

ص:9

متواترٌ قطعیٌّ، و الظاهر - علی هذا - أَن تکون الإجازة للتبرّک و التیمّن، و إلاّ فلیس ممّا لا بُدّ منها. و لعلّ هذا ممّا یُعذرنی فی الإقدام علی الإجازة، مع ما ادّعیتُ سابقًا من عدم العلم بأ نّی اهلٌ لها أم لا؟ و أنّ لها اثرًا أم لا؟»:این چهار کتاب گرامی حدیث «کافی، فقیه، تهذیب و استبصار» بدون شکّ، اثر قلم مصنّفان بزرگوار آنها «کلینی، صدوق و طوسی» است، پس گویا اجازۀ روایت برای این کتابها تنها به منظور تبرّک و تیمّن باشد، نه اینکه مجبور به تحصیل اجازه باید بود، و شاید این یکی از دستاویزها برای گریز از کار اجازه باشد...در علّت این که چرا صفحۀ پایانی این اجازۀ نفیس به خطّ صاحب «ریاض» نوشته شده است کسی تا کنون به این امر توجّه نفرموده، و بگمان این ضعیف جناب آقا حسین اجازه نامه را در برگهای عطف کتابی - شاید یکی از کتب اربعۀ حدیث - نوشته و صفحۀ پایانی بر روی نخستین برگ آن کتاب بوده است که بهنگام تنظیم اجازاتِ «بحار» پنج برگ عطف را جدا کرده و ضمیمۀ «بحار» نموده و صفحۀ پایانی را به حال خود گذارده اند و صاحب «ریاض» از روی آن استنساخ کرده است.باری، از نگاه به فهرست اجازات دو قرن یازدهم و دوازدهم در کتاب «طبقات أعلام الشیعة» و برخی جاهای دیگر، آشکار می شود که از استاد کلّ آقا حسین خوانساری بیش از (12 - 13) اجازه آگاهی داده نشده، و در چند اجازه ای که از ایشان دیده ایم سند روایات خود را تنها از استادش مرحوم آخوند ملّا محمّدتقی مجلسی نوشته است، و در اجازه نامه های موجودِ دانشمندانِ پس از آقا حسین نیز شیخِ روایتِ دیگری برای ایشان دیده نشد، جز آنچه در تکملۀ اجازۀ مورّخۀ (شنبه بیستم ماه رجب 1253) والد ماجدِ صاحب «روضات الجنّات» به آقا سیّد حسن بن محمّد تقی که پس از این (در ص 47 ش 6) آن را می شناسانیم، آمده است به این صورت،

ص:10

با حذف عناوین:«الاٰقا حسین بن جمال الدین الخانیساری، عن شیخه الملّا محمّدباقر السبزواری». إلخ.اگر چه تلمّذ آقا حسین نزد سبزواری را در «روضات: 195، چاپ سنگی دوم» نوشته اند امّا قید «کما یُسمع» را اضافه کرده اند، و در ترجمه سبزواری (ص 116 - 117) فرموده اند: «و من کبار تلامذته زوجُ اخته الاٰقا حسین الخوانساری». مرحوم میرزا محمّد تنکابنی در «قصص العلماء: ص 265» افزونتر و به گونه یی دیگر سخن رانده است: «مدّت دوازده سال در خدمت او تلمّذ در علم منقول نمود و از او اجازه گرفت و دختر او را بحبالۀ نکاح درآورد و آقا جمال از دختر او تولّد یافت»!این سخنان در نوشته های عصر صفوی به نظر نیامد، و گویا همه از ناحیۀ بازماندگان محقّق سبزواری یعنی طائفۀ شیخ الاسلام اصفهانی اظهار شده باشد.

بموجب تاریخ تولّد این دو بزرگوار که در دست داریم، دست کم آقا حسین چند ماهی از فاضل سبزواری بزرگتر بوده، و هنگامی هم که سبزواری بر آراء و نظرات آقا حسین خُرده گیری می نموده، آقا بدون تأخیر اقدام به ردّ سخنان سبزواری کرده و در چندین رساله که از این نوع به دست آمد تعبیر از محقّق سبزواری به «فاضل معاصر» و مانند آن می کند (1)، در حالی که اگر استاد و شاگردی در کار بود، مکارم اخلاق و تشرّع محقّق خوانساری مقتضی اکرام و احترام بیشتر و آداب و القاب افزونتر می بود، هذا ما عندنا و العلم عند اللّٰه. (2)

ص:11


1- (1)) - همانند حاشیۀ دوم بر کتاب الشفاءِ ابن سینا که تمامش ردّ بر آن جناب است!
2- (2)) - لطفًا، ذیل سوم را در پایان این گفتار (ص 85) ملاحظه فرمایید.

پایان اجازۀ والد ماجد صاحب «روضات» بخطّ مُجیز

باری، قطع نظر از آنچه گذشت، گویا محقّق خوانساری با داشتن چنان استاد و شیخ اجازۀ نامداری - که دوازده، سیزده سالی از خودش بزرگتر بود - و به احترام آن چنان اجازۀ جانانه بی همانندی؛ خود را نیازمند بذکر نام شیخ اجازۀ دیگری ندیده است.

ص:12

محقّق در صفحه سوم اجازه نامۀ سیّد امیر ذوالفِقار - که تاریخش هفدهم ماه رمضان یکهزار و شصت و چهار و زمان حیات مجلسی اوّل است - از ایشان این چنین یاد و ستایش می کند، دقّت فرمایید:«منها ما هو عن شیخنا و سیّدنا المولی العالم العامل الفاضل الکامل زُبدة بَرَعة المحدّثین و عمدة مَهَرة المتتبّعین لِاٰثار سیّد المرسلین، صلّی اللّٰه علیه و آله أجمعین، شیخ فضلاءِ الزمان و مربّی العلماءِ الأعیان، مولانا محمدتقی، لاٰ زالَ یَسحبُ اللّٰه علی رُءوس المؤمنین ذیلَ ردائه و یُمتّعهم الی یوم الدین بطول بقائه».

امّا مدح و ثنای بلیغ مجلسی استاد را در حقّ این چنین شاگرد نیز از دوّمین صفحۀ نسخۀ اصل اجازه ملاحظه فرمایید:«ثمّ إِنّی لمّا تشرّفتُ بُرهةً من الزمان بصحبة العالم الفاضل العامل الکامل ذی النفْس الطاهرة الزکیّة و الهمّة الباهرة العلیّة و الأخلاق الزاهرة المَلکیّة جامع المعقول و المنقول حاوی الفروع و الاُصول المترقّی من حضیض التقلید إلی أوج الیقین حلاّل المشکلات بِرأیه الصائب کشّاف المعضلات بنظره الثاقب مستجمع الکمالات و المناقب العلّامة الفهّامة اللّوذعیّ الألمَعی آقا حسین ابن الفاضل الکامل التقیّ النقیّ جمال الدین محمّد الخوانساریّ - أسعد اللّٰه تعالی جدّه و وفّقه تعالی للعروج إلی أعلیٰ معارج الیقین و سلوک مسالک المتّقین و اتّباع آثار الأئمّة الطاهرین، صلوات اللّٰه علیهم اجمعین - ، و قرأ علیٰ هذا الضعیف جَمًّا غفیرًا من الفقه و الحدیث و الرجال، علیٰ أکمل التحقیق و التدقیق، و التمَس منّی أن اجیزَ له روایةَ ما جاز لی روایته»، إلخ.اجازۀ بیست و دو صفحه ای مجلسی بزرگ برای آقا حسین که تاریخش ربیع دوم یکهزار و شصت و دو است در مجموعۀ اجازاتِ «بحارالأنوار» نیامده و سبب

ص:13

آن - با وجود کوشش فراوان علّامۀ مجلسی و یارانش در گردآوری اجازات - دانسته نیست. نسخۀ اصل خطّ مبارک مُجیز نزد امام مجدِّد آیة اللّٰه العظمی آقا میرزا سیّد محمّد باقر موسوی صاحب «روضات الجنّات» و از برکات بیت دودمان معظّمِ

آغاز و انجام اصل اجازۀ مجلسی اوّل به محقّق خوانساری % ص 11

ص:14

ایشان بوده، و اینک سرلوحۀ دفتر «ریاض الاٰبرار» محرّر این گفتار، و یکی چند نسخه ای که از این اجازه رونویس شده همه از عصر نیای بزرگوار - علیه الرحمة - و پس از آن تهیّه گردیده است.نیای گرامی در کتاب شریف خود از این اجازه یاد، و به بی سابقه و بی نظیر بودن القاب و اوصاف بکار رفته در آن اشاره فرموده اند. ولادتِ جناب آخوند ملّا محمّدتقی مجلسی به سال یکهزار و سه قمری (1003) و درگذشتش یکهزار و هفتاد (1070)، و تولّد آقا حسین محقّق خوانساری یکهزار و شانزده (1016) و ارتحالش یکهزار و نود و هشت (1098) است.

تاریخ اخیر در خاتمۀ «مستدرک الوسائل» - هم در چاپ سنگی و هم در چاپ مؤسّسۀ آل البیت (ج 20 ص 173) - به خطاء (1058) ثبت شده است.اجازۀ آقا حسین به سیّد امیر ذوالفقار در (17 ماه رمضان 1064) یعنی دو سال و پنج ماهی پس از اجازۀ مولانا المجلسی صادر گردیده، که در آن هنگام، آقای مجلسی - به تقریب - شصت ساله و آقا حسین چهل و هشت ساله بوده اند. دریغا، از این امیر ذوالفقار که آقا حسین در اجازۀ یاد شده او را بسیار ستوده و حتّی جامع المعقول و المنقول و حاوی الفروع و الاُصولش خوانده، هیچ گونه آگاهی در دست نیست جز تنها نسبت «همدانی» بودن او که در کتاب «نجوم السماء:

ص 202» به نقل از «شُذور العِقیانِ، فی تراجِم الأعیانِ» میر اعجاز حسین لکهنوی (1240 - 1286) صاحب «کشف الحُجب و الأستارِ» مطبوع دیده می شود، و از همین طریق در «الروضة النضرة: 212 - 213» زیر عنوان «المیر ذوالفِقار الهمدانی» تنها آنچه را در «نجوم» دیده اند - و چیزی جز چند سطری از اجازه نیست با چندین اشتباه - آورده و از ارجاع به «ذریعه، ج 1: ش 974» که اجازه را خود دیده و وصف

ص:15

نموده غفلت کرده اند، فَلیُصحّح.مع الأسف، نسخۀ «شذور العقیان» در دست نیست که عین عبارتش دیده شود.بیفزاییم که «الأمیر ذوالفقار الجرفادقانی» مذکور در همان «روضة نضرة» پیش از عنوان میر ذوالفقار همدانی، به نظر می رسد کسی جز صاحب اجازه نباشد. در این عنوان، تنها سخن مولانا محمد تقی مجلسی را در «شرح کتاب من لا یحضره الفقیه» آورده اند که فرموده است: روزی به مدرسۀ مولانا شیخ بهاءالدین محمد عاملی (متوفی 1030) وارد شدم، دیدم شیخ مشغول مقابلۀ «صحیفۀ سجّادیّه» است و طرف مقابله که عبارت را می خواند سیّدِ صالح امیر ذوالفقار گلپایگانی بود. انتهی.و نیز به نظر می رسد: امیر ذوالفقار (بدون مشخّصۀ دیگر) که بدرالدین بن قطب الدین جزائری صیمری یک نسخه کتاب «معالم الاصول» را برایش استنساخ و در پنجم ماه رجب (1060) کتابت آن را به پایان رسانیده، همین صاحب اجازۀ ما باشد؛ لا غیر. کاتب ایشان را در پایان نسخه به این اوصاف ستوده است، بنقل کتاب «تراجم الرجال، ج 1: ش 367»:السیّد الجلیل و الأمیر النبیل قُدوَة السادات العظام و خلاصة القادات الکرام عین نوع الانسان و إنسان العین مُشیّد أساس العلم و الیقین و رافع لواءِ الشریعة والدین ملاذ أکابر المؤمنین و خیر الفضلاءِ المُدقّقین الواثق بحبل اللّٰه المتین شیخ الاسلام و المسلمین سُلالة الأئمّة الأطهار و نتیجة الأتقیاءِ الأبرار السیّد السند امیر ذوالفقار».و آگاهی دیگر، این که: مرحوم میرزا محمد طاهر نصرآبادی (متولد 1027) معاصر محقّق خوانساری، در کتاب «تذکره: ص 185 چاپ یکم» که تا سال (1115 ق) در آن تاریخ نهاده و اثر بسیار ارزشمند بی همتا و نیازمند تصحیح و تحقیق شایسته ای است؛ یکی از شاگردان دانشمند و شاعرِ آقا حسین را این چنین

ص:16

عنوان کرده است: «میرزا علیخان: شیخ الاسلام جُرفا دقانست، خَلفِ میر ذوالفقار عمّه زادۀ بندگان مخدومی آقا حسین خوانساری». إلخ.این میرزا علیخان در «تذکرة المعاصرین: ص 125» تألیف مرحوم حزین لاهیجی (1103 - 1180) نیز شرح حال دارد و حزین او را در زمان حیات پدر خودش (متوفی 1127) دیدار کرده، امّا نام پدر او را ننوشته است. همچنین میرزا علیخان - با قید گلپایگانی - در کتاب «الکواکب المُنتثرة: 549» - به استناد تذکرۀ حزین - یاد شده است و آنجا نگارنده احتمال داده اند که او همان شاعرِ عمّه زادۀ آقا حسین باشد، امّا در (ص 257) پدرش ذوالفقار را بی تردید، همان امیر ذوالفقار همدانی شوهر عمّه و مجاز از آقا حسین نوشته اند. ایشان، همدانی بودن را از «نجوم» و شوهر عمّۀ آقا حسین بودن را از «تذکره» گرفته و - از راه تشابُه اسمی - او را همان مُجاز از آقا حسین دانسته اند، و اللّه العالم.بعد ذلک کلّه، تازه، در کلام نصرآبادی مشخّص نیست که «عمّه زاده» وصف پدر است یا پسر؟ و به نظر می رسد که وصف پدر بودن ارجح باشد. حقّا! جای شگفتی است که از این چنین دانشمندِ ممدوحِ چنان مُجیزی در جای دیگر، هیچ نام و نشان درستی باقی نمانده، و صاحب «ریاض العلماء» هم که با این دانشمند معاصر و هر دو شاگرد آقا بوده اند؛ به هیچ روی از او در نسخۀ موجود کتابش یادی نکرده و تنها جایی که نام او بر قلمش رفته سر عنوانِ اجازۀ یاد شده است در نسخه اصل اجازات بحار، آن هم برگرفته از متن اجازه.البتّه فراموش نباید کرد که فتنه خانمان سوز افغان و دیگر بلایای زمین و زمان، بسیاری از آثار علمی و نام و نشان عالمان را به باد فنا داده است،

از این سَموم که بر طرْف بوستان بگذشت عجَب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی

ص:17

صاحب ریاض العلماء و محقّق خوانساری

دانشمند پرتلاش مرحوم میرزا عبداللّه اصفهانی، بر خلاف انتظار، در شرح احوال آقا حسین چندان بسط کلام نداده و حتّی سخنی از اجازات روایتی ایشان به میان نیاورده است، با این که در آغاز عنوان؛ تجلیل شایانی از ایشان نموده و سوگند یاد کرده است که او در عین کمال بود، و لکن «أصابه عینُ الکمال»!

بی شبهه، مقصود از عین الکمال؛ همان چشم زخم است که گاه در مُنشآت و منظومات نیز دیده می شود:

پیوسته امیدم به خدای متعال آن است که بر مَسند عزّ و اقبال

ایمن باشی ز آفت عین کمال هرگز نرسد به دامنت گرد ملال

«مناقب هنروران: ص 151»

میرزا عبداللّه توضیحی دربارۀ آن چشم زخم ننوشته و از جای دیگری هم چیزی معلوم نگردید. شاید از بخش چاپ نشدۀ مهمّ کتاب «قصص خاقانی» مطلبی به دست آید.

مرحوم میرزا عبداللّه شرح حال خود را که به سال یکهزار و یکصد و شش، در حرف عین کتابش می نوشته، آنجا گوید: اینک چهل سالی از عمرم گذشته است.

پس باید تولّدش را (1067) دانست (1). امّا پایان زندگی و تاریخ درگذشت این عالم

ص:18


1- (1)) - اگر در سال 1106 چهل سالی از عمر صاحب ریاض گذشته باشد و چهل سال تمام منظورگردیده ولادت در سال 1066 خواهد بود بلکه اگر اوائلِ 1066 را در نظر بگیریم ولادت وی ممکن است در اواخر 1065 باشد ولی با در نظر گرفتن اینکه در سال 1074 سال وفات پدرش هفت سال داشته و در سال 1106 چهل سال از عمر وی گذشته بوده باید ولادت صاحب ریاض را در اواخر 1066 یا اوائل 1067 دانست. از اواخر 1066 تا اواخر 1106 چهل سال و تا اوائل 1074 هفت سال تقریبًا می باشد و از اوائل 1067 تا اوائل 1074 هفت سال و تا اواخر 1106 تقریبًا چهل سال خواهد بود. سیّد موسی شبیری زنجانی. متّعنا اللّه تعالی بدوام بقائه.

بزرگوار کثیرالاٰثار که در حدود یکهزار و یکصد و سی بوده - بسان بسیاری دیگر از دانشوران آن زمان - به درستی دانسته نیست و همچون خاکجای او در اصفهان پنهان مانده است. همچنان که از دو فرزند پسر او میرزا احمد و میرزا زین العابدین که پدر، کتاب های ملکی خود را به آن دو بخشیده است - و لا بدّ گرفتار جور افغان و فتنه دوران شده اند - هیچ آگاهی در دست نیست (1).

بازگشت به سخن پیرامون اجازات

باری، به هنگام تحریر این مقال؛ سه اجازه نامۀ دیگر از مرحوم آقا حسین محقّق خوانساری در دست داریم:

نخست، اجازه ای که برای میرزا سیّد محمد باقر بن سیّد علیرضا پیشنماز حسینی عاملی اصفهانی (متوفی به سال یکهزار و یکصد و بیست و سه) نوشته است.

میرزا سیّد محمد باقر از علماءِ بزرگوار اصفهان و امام جماعت مسجد سلطانی بوده «مکارم الاٰثار ج 5: ش 1134». تاریخ اجازه نامه جُمادای دوم یکهزار و هشتاد و هشت است، و محامد اوصاف مُجاز و نحوۀ تلمّذ او نزد مجیز در اصل اجازه به خطّ خود جناب آقا حسین دیده می شود، امّا سند روایتی در آن نیامده، و نسخه به همراه چند اجازۀ دیگرِ مُجاز، مُنضمّ به مجلّدی از «اصول کافی» است که

ص:19


1- (1)) - در گفتار دوم «ص 115 - 119» نیز دربارۀ «ریاض العلماء» و مرحوم میرزا عبداللّه اصفهانی مصنّف آن کتاب سخنی هست.

آن را شخص مُجاز وقف کرده و در خاندانش نگهداری می شد، تا آنکه به مدّت زمانی پس از درگذشت مرحوم آقا سیّد محمد مهدی نایب الصدر «از اعقاب مُجاز:

مکارم 5: همان شماره» کتابخانۀ معتبر وی متفرّق گردید، و در این اواخر نسخۀ موقوفۀ یاد شده به کتابخانۀ الزهراء انتقال یافت (1).

دوم، اجازه ای که برای مرحوم شیخ حرّ عاملی مؤلّف کتاب «تفصیل وسائل الشیعة» (متولّد یکهزار و سی و سه، متوفّی یکهزار و یکصد و چهار) نوشته و در آن تنها روایت خود را از علّامه مجلسی بزرگ ذکر نموده و تاریخ اجازه یکهزار و نود و یک است.

نسخۀ این اجازه به خطّ مرحوم آیة اللّه العظمی حاج میرزا سیّد زین العابدین موسوی - والد ماجد صاحب الروضات، اعلی اللّه مقامهما - است. این اجازه نامه نیز سند تاریخی و علمی ارزشمندی به شمار می رود.

سه دیگر، اجازه ای که برای «مولانا قاسم الجیلی» به رسم اختصار و بدون ذکر سندِ روایت و بدون تاریخ، در پایان نسخه ای از «کتاب من لا یحضره الفقیه» که مُجاز استنساخ کرده بود نوشته، و باز در آن عدم احتیاج به اجازۀ روایتی را گوشزد نموده است. اجازه نامه این چنین آغاز می شود:

«و بعد، فإنّ المولی العالم الفاضل العامل الصالح الورع التقیّ الزکیّ مولانا قاسم الجیلی - زیدت توفیقاته - قد طالما اختلف فی طلب العلوم العقلیّة، و اجتهد فی اکتساب المعارف الدینیّة، و أخذ من کلّ منهما حظًّا و افرًا و قسطًا صالحًا».

ص:20


1- (1)) - به گواهی این اجازه نامه که از حیث لفظ و معنی - هر دو - ممتاز است، محقّق خوانساری به تدریس و تعلیم متن احادیث شریفۀ اهل بیت علیهم السلام و خصوص صحیفه کامله مبارکه نیز پرداخته و سیّدِ مُجاز آنها را نزد وی خوانده و آموخته و سپس اجازۀ روایت دریافت داشته است.

ص:21

ص:22

اجازۀ محقّق خوانساری به ملّا قاسم گیلانی، بخطّ مُجیز

گویا این شخص همانست که در «نجوم السماء: ص 73» - به نقل از تذکرة ناشناخته یی - درباره اش گوید:

" میرزا محمّد قاسم بن محمّد عبّاس الجیلانی: تحصیل معقول و منقول و اخذ فروع و اصول از علماءِ مشهد مقدّس نموده، پس از آن رجوع به خدمت شیخ جلیل مولانا شیخ بهاءالدین و سیّد محمّد باقر داماد حسینی - طاب ثراهما - فرموده و در حلقۀ شاگردی ایشان حظّ وافر و استفاده کامل برداشته بدرجۀ قُصوای علم

ص:23

و عمل رسیده و از جملۀ ائمّۀ أعلام و عمده فقهاءِ کِرام گردیده. انتهی محصَّل ما ذکره مولانا عبدالباقی فی تذکرته".

پایان کلام «نجوم السّماء» که در «روضة نضرة: 453 و 311 و 312» نیز اشاره و نقل شده است. در نسخۀ یاد شدۀ «فقیه» اجازۀ کوتاه دیگری بدون ذکر سند و تاریخ هست از «عبداللّه بن حسن علی بن عبداللّه» و مُجاز را «مولانا محمّد قاسم الجیلانی» نامیده است. این اجازه دهنده باید یکی از فرزندان مرحوم آخوند ملاّ حسنعلی فرزند مولانا عبداللّه شوشتری اصفهانی باشد که در همان «روضه:

ص 150» شرح حال دارد (1).

بجز چهار تن دانشمندی که ذکر اجازۀ آنان از مرحوم آقا حسین گذشت، سه نفر دیگر در «ذریعه» و «طبقات» و شش تن نیز در اجازه نامه ها و برخی کتاب ها در زُمرۀ شاگردان و مُجازین از ایشان یاد شده اند، بدین گونه:

1 - مولانا لطف اللّه شیرازی، که مرحوم حزین او را از مشاهیر فضلای شیراز و از فُحول علماء و شاگرد فیض کاشانی نوشته و خود از او اجازتی مفصّله گرفته و هم نزدش تلمّذ کرده است. مولانا لطف اللّه اجازۀ مختصری با تاریخ ذی الحِجّۀ (1097) از آقا حسین داشته و سرآغاز آن در «ذریعه» و «کواکب منتثره: 626» نقل شده و جایش را ننوشته اند.

این آخرین اجازه نامۀ تاریخدار شناخته شدۀ آقا حسین است که شش - هفت

ص:24


1- (1)) - نسخۀ «فقیه» اینک در «مرکز احیاء التراث الاسلامی» در قم نگهداری می شود و در فهرست آنجا «المخطوطات العربیّة 1: ش 287» به اجمال معرّفی شده و مجاز را «محمّد قاسم خلیفة الخواجه محمّد بن شمس الدین محمّد الفومنی الجیلانی» نامیده اند، و در «تراجم الرجال 3: ش 2544»: محمّد قاسم بن محمّد (خلیفه خواجه) بن محمّد شمس الدین الفومنی الجیلانی؟

ماهی پیش از وفاتش نوشته است.

2 - مولانا محمد حسین مازندرانی، که تاریخ اجازۀ او سال (1089) و هم در «ذریعه» و «کواکب: 221» سطری از آن دیده می شود، بدون توضیح پیرامون نسخه و مکان آن.

اینک گوییم که در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران «مجموعۀ رسائل متفرّقه»ای هست تمامًا به خطّ نصراللّه بن احمد نراقی که آن را به سال (1294) در تهران استنساخ کرده و در آن میان تقریظ و گواهی خواندن کتابی است و در ضمن، اجازۀ روایت بدون ذکر سند، در سه صفحه؛ که اجازه دهنده نام خود را «ابن حسین جمال الخوانساری» و نام مُجاز را «مولانا محمد حسین المازندرانی» و تاریخ اجازه را «شهر ذیحِجّة [کذا] الحرام من شهور سنة تسع [کذا] و ثمانین بعد الألف» نوشته است.

عباراتی که در «ذریعه» و «کواکب» آورده اند همه در این اجازه دیده می شود و به نظر می رسد که اجازه دهنده مرحوم آقا جمال الدین درست باشد نه آقا حسین.

مجموعۀ رسائل موصوف در فهرست کتابخانه مرکزی دانشگاه (مجلّد یازدهم، بشماره 3894) معرّفی شده است.

3 - مولانا خواجه محمّد؟ که شمّه ای از «تهذیب الأحکام» را نزد استاد خوانده و ایشان - یعنی محقق خوانساری - اجازه ای با تاریخ «ماه شعبان 1064» در پایان بخش صلٰوةِ آن برایش نوشته است، به شرحی که در «ذریعه» و «روضة نضرة:

ص 515» دیده می شود.

4 - مرحوم میرزا کمالای فسایی اصفهانی.

حاج شیخ محمّد بن حاج محمّد زمان کاشانی نجفی «النحریر المحقّق و الفقیه الجامع المدقّق علّامة الزمان الحاجّ شیخ محمّد بن الحاجّ محمّد زمان

ص:25

الکاشانیّ النوش آبادیّ اصلاً و مولدًا و الاصفهانیّ ریاسةً و مسکنًا و النجفیّ إلتجاءً و مدفنًا: اجازه نامۀ فاضل نراقی مذکور در ص 52 این مقاله»، که در نیمۀ یکم و دوم سدۀ دوازدهم می زیسته و شرح حالش در «روضات الجنّات: ص 625، تصحیح این حقیر»

پایان اجازۀ والد ماجد صاحب «روضات» بخطّ مُجیز

آغاز و انجام نسخۀ اصل اجازه نامۀ حاج شیخ محمّد کاشانی

ص:26

و «کواکب: 690 - 692» آمده است (1)، ایشان - یعنی حاج شیخ محمّد - در صفحۀ دهم نسخۀ اصل اجازه نامۀ مفصّلی که برای علّامۀ مرحوم آقا محمدباقر هزارجریبی «متوفی 1205» نوشته؛ آقا حسین و آقا جمال را از مشایخ میرزا کمالای اصفهانی شمرده و گوید:

«و من ذلک: ما قرأت علی شیخنا... کمال الدین محمد بن معین الدین محمد

ص:27


1- (1)) - از تاریخ تولّد و وفات و حوادث زندگی شخصی حاج شیخ محمّد بن حاج محمّد زمان علیه الرحمة آگاهی نداریم، امّا چندی از اجازات و مصنّفاتش در دست است. در کتاب شریف «روضات الجنّات: 625 چاپ سنگی دوم» به این عنوان یاد شده است: «الفاضل الکامل المحقّق المدقّق الفقیه المتکلّم الربّانیّ... کان مع الشیخ الفقیه المشتهر فی الاجازات بالمیرزا ابراهیم القاضی باصفهان... کفَرسَی رِهانٍ و رضیعی لِبان...»، و در ذیل احوال مولانا مهدی نراقی «ص 647» او را به مانند نراقی: «النحریر المحقّق...» ستوده اند. کتاب «مرآة الزمان» کاشانی - که به سال «81 ش» در تهران چاپ شد - بحث عمیقی است در خصوص مسألۀ «زمان موهومِ» مطرحِ نظرِ حکماء و فلاسفه، همان گونه که از مرحوم آخوند ملّا اسماعیل فاضل خاجویی «متوفی 1173: مکارم 7 : ذیل ش 1498» نیز رسالۀ «ابطال الزمان الموهوم» در چهارمین جلدِ «منتخباتی از آثار حکماءِ الٰهی ایران» به سال «1357 ش» در مشهد مقدّس چاپ شد. «افسوس که مرآة الزمان بدون حواشی شخص مصنّف و با اغلاطی چند چاپ شده است». این بزرگواران، علیهم الرحمة و الرضوان در یک عصر و زمان در اصفهان می زیسته اند، در بالاترین درجات علم و کمال و افاده و پاکی، با وجود تحمّل انواع مظالم دورۀ سلطۀ یاغیان غلزایی. از حاج شیخ محمّد کاشانی در «تراجم الرجال 3: ش 1834» نیز آگاهی هایی گرد آمده است، و از جمله آثار علمی او یک مجموعۀ رسائل پنجاه و پنج برگی است: دو رساله در باب نکاح و صیَغ آن، و سوّمین بنام «نور الهُدی» در مسائل زکوة که به حدود سال «1170» تألیف کرده است، نه «1117» که در «فهرست نسخه های خطّی کتابخانۀ مدرسۀ صدر بازار اصفهان 2: ش 548» فرموده اند.

الفسویّ الفارسیّ... و من مشایخه: الفاضلان المتوالدان الخوانساریّان و العلّامة المجلسیّ و مولانا میرزا الشیروانیّ، رحمهم اللّه تعالی».

برای آگاهی از احوال کمال الدین محمّد یاد شده، رجوع به «فهرست کتب خطّی کتابخانه های اصفهان: ش 79 ص 385 - 388» از این جانب، و «کواکب منتثرة:

ص 618» فرمایند، و این عالم جلیل را - که داماد علّامۀ مجلسی یکم است - نباید با یادشدگان در «تذکره نصرآبادی» و دو کتاب «تاریخ و تذکره حزین لاهیجی» یکی دانست. از حاج شیخ محمّد در (ص 35 و 58) نیز یاد می کنیم.

5 - ارشد شاگردان آقا حسین و دامادش، مرحوم شیخ جعفر قاضی فقیه (متوفی 1115 مذکور در «روضات الجنّات: ص 150» و «کواکب: ص 139 - 140») که به روایت او از آقا حسین در اجازۀ میر عبدالباقی خاتونابادی به سیّد بحرالعلوم تصریح شده، و میرزا حیدر علی مجلسی نیز در مشیخۀ خود - چنان که بیاید - بدان اشاره نموده است.

6 - آخوند ملّا ابوالحسن شریف عاملی اصفهانی نجفی متوفی 1138 (1).

ص:28


1- (1)) - تاریخ وفات عالم بزرگ آخوند ملّا ابوالحسن علیه الرحمة را صاحب دانشمند «ماضی النجف و حاضرها 3: 49» فرماید: «توفّی - کما وجدته بخطّ بعض أحفاده علی «الفوائد الغرویّة» - فی النجف سنة 1138». و در «الذریعة 2: ش 1498 و 24: ش 888» به این عبارت: «المتوفّی سنة 1138، کما أرّخه بعض أحفاده بخطّه علی ظهر الفوائد الغرویّة». بیش از این آگاهی در جایی دیده نشد، امّا در اجازۀ واسعۀ میرزا ابراهیم قاضی «یاد شده در ص 37»، چند بار که نام ایشان را به عنوان شیخ ابوالحسن عاملی و نخستین مجیزِ خود نوشته مقرون به دعاءِ زمان حیات است و آخرین بار در تکملۀ همان اجازه گوید: «الشیخ أبی الحسن، ادام اللّه وجوده». تاریخ اصل اجازه چهاردهم صفر 1139 و تاریخ تکمله نوزدهم ربیع یکم همان سال است. جمع میان تاریخ فوت یاد شده و تاریخ اجازه به این است که گوییم وفات در اواخر سال 1138 در نجف اشرف بوده و تا زمان صدور اجازه هنوز خبر آن به اصفهانِ در اشغال افغان نرسیده بوده است، و اللّه العالم.

حاجی نوری صاحب «مستدرک الوسائل» در فصل اخیرِ اجازه نامۀ امام الحرمین آل داود (مورّخه 1281)، مرحوم ملّا ابوالحسن شریف عاملی (مذکور در «مکارم الاٰثار 5: ش 1101» و «کواکب: ص 174 - 175») را راوی از آقا حسین و غیره نوشته است. مأخذ ادّعای مرحوم حاجی نوری اینک دانسته نشد.

7 - مرحوم سیّد نعمة اللّه موسوی جزائری (متوفی 1112) چند سال نزد آقا حسین تلمّذ کرده و از او مُجاز در روایت گردیده، چنان که خود در اجازه نامۀ شیخ حسین بن محیی الدین جامعی عاملی (کواکب: ص 192 - 193) گوید:

«و أجزته - أیضًا - بإجازاتنا و روایاتنا عن المولی الجلیل المولی محمّد باقر الخراسانیّ و عن استاد أهل التحقیق الاٰقا حسین الخنساریّ، و کلا هما یرویان عن التقیّ المجلسیّ، عن شیخه بهاءالدین محمّد العاملیّ».

این اجازه ضمن شرح حال مُجاز در کتاب گرامی «نابغۀ فقه و حدیث:

ص 172 - 175» چاپ شده است.

نوادۀ دانشمندِ اجازه دهنده، مرحوم آقا سیّد عبداللّه نیز در «اجازۀ کبیره: برگ 66 ب، نسخۀ خطّ سیّد بهاءالدین محمّد فرزند سید عبداللّه، مکتوب در 1187» به روایت جدّش سیّد نعمة اللّه از آقا حسین تصریح نموده:

«و منها: عن امام المعقول و المنقول آقا حسین بن جمال الدین الخوانساریّ، عن شیخه محمّد تقیّ المجلسیّ».

چنان که ملاحظه می شود، در هر دو جا تصریح به روایت آقا حسین - تنها - از

ص:29

مجلسی یکم شده است.

8 و 9 - آقا جمال الدین محمّد و آقا رضی الدین محمّد، فرزندان گرامی آقا حسین، به شرحی که پس از این خواهیم گفت.

گفتار پیرامون اجازه دارندگان از مرحوم آقا حسین محقّق خوانساری به پایان رسید.

دستخط مرحوم شیخ حُرّ عاملی در پایان اجازۀ 15 صفحه ای میرزا محمّد صالح ابن میرزا محمّد باقر رضوی متولّی: «فهرست کتب خطّی کتابخانه های اصفهان: ش 6».

تمام این اجازه با مقدّمۀ مفصّل و تعلیقات در مجلّه «علوم الحدیث. ش 19. محرّم 1427» چاپ شد.

ص:30

جمال المحقّقین و اجازات

در فهرست جلدین «طبقات أعلام الشیعة: سدۀ 11 و 12» نامِ حتّی یک اجازه از جمال الدین محمّد فرزند فرزانۀ آقا حسین محقّق خوانساری دیده نمی شود، در حالی که در این دو جلدِ طبقات، از مجلسی یکم هیجده و از علّامۀ مجلسی دوم نزدیک یکصد و ده اجازه احصاء شده است.

اینک ما - با فرصت کوتاهی که داریم - با مراجعۀ به برخی از اجازه نامه ها و منابع در دسترس، مطالبی پیرامون اجازه های مرحوم آقا جمال نوشته؛ و تحقیق و بررسی بیشتر را به آینده و آگاهان پژوهنده می سپاریم.

آقا جمال از چه کسانی روایت دارد؟

دستخطّ آقا جمال خوانساری

سجع مُهر «یا مَن له العزّ و الجمال 1107»

در کتاب شریف «روضات الجنّات: ص 156، چاپ سنگی دوم، طهران، 1367 ق، تصحیح و تحشیۀ اینجانب» روایت جمال المحقّقین و برادر دانشورش آقا رضیّ الدین محمّد را از پدر بزرگوار و جُز او - بدون ذکر نام کسی - نوشته اند.

مجتهد پارسای بزرگوار مرحوم آقا میرزا ابوالمعالی کرباسی اصفهانی (1247-1315:

ص:31

«مکارم الاٰثار: ج 4: ش 699»)، در رساله گونه ای که پیرامون گوشه هایی از احوال و آثار آقا حسین محقّق خوانساری نگاشته، به نسخه ای از کتاب «مَشارق الشُّموسِ» او اشاره کرده و شرحی را که از خطّ وی نقل شده آورده است.

از این نوشته دانسته می شود که مرحوم آقا جمال «مشارق» را نزد پدر گرامی خوانده، و پدر با مدح و تمجید فراوان، اجازۀ روایتِ «مشارق» و دیگر کتب نقلیّه و عقلیّه را که نزد پدر تلمّذ کرده به او ارزانی داشته و وعدۀ نوشتن اجازه نامۀ مفصّل جداگانه ای را هم داده است.

نسخۀ این رساله گونه، در چهارده صفحه، ضمیمۀ رسالۀ سی و چهار صفحه ای «شرح احوال شیخ بهاءالدین محمّد عاملی» از همان آقای کرباسی، (هر دو به عربی) با چند رسالۀ دیگر همگی به خطّ مرحوم معلّم حبیب آبادی دانشمند صاحب «مکارم الاٰثار» است که به سال (1342 ق) از روی نسخۀ مرحوم آیة اللّه الحاج میرزا ابوالهُدٰی فرزند گرامی آقا میرزا ابوالمعالی استنساخ کرده، و شرح موردِ نظر به خطّ جناب معلّم در اینجا دیده می شود.

ص:32

مرحوم محدّث نوری در «خاتمة مستدرک الوسائل 2: 51، ط مؤسّسۀ آل البیت»، و همچنین در اجازه نامۀ امام الحَرمین کاظمینی، در طریق دوم، تنها روایت آقاجمال را از پدرش آقا حسین از مجلسی اوّل، و همو در «مواقع النجوم.

ط دانشگاه تهران» و - لاٰ بُدّ - به پیروی از آنجا در «مشجّرۀ علماءِ امامیّه»، آقا حسین محقّق مذکور و ملّا میرزا محمّد بن حسن مدقّق شیروانی (متوفّی 1098، سه ماهی پس از فوت آقا حسین) را شیخ روایت آقا جمال نوشته اند.

امام الحرمین کاظمینی میرزا محمّد بن عبدالوهّاب همدانی «متوفّی 1303» صاحب کتاب «فصوص الیواقیت، چاپ بمبئی» است که پس از این هم از او یاد می کنیم.

برای شرح حالش رسالۀ 34 برگی بنام «نامۀ نامی» تألیف شده و نسخۀ آن را در «فهرست نسخه های خطی کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، جلد 25، به شمارۀ 7359» شناسانده اند.

«صفحه 3 و 12 اجازۀ امام الحرمین به آیة اللّه آقا میرزا سیّد مسیح (ص 65)»

ص:33

مدقّق شیروانی کیست؟

اینجا، دریغ است که سخنان مرحوم میر عبدالحسین خاتونابادی مؤلّف کتاب مهمّ «وقایع السنین و الأعوام: 543، وقایع سال 1098» را دربارۀ شیروانی علّامه معاصر و معاشرش نیاوریم، اگر چه بیرون از بحث ما می باشد، به منظور معرفت بیشتر در حقّ علماءِ سابقین، علیهم الرحمة؛ گوید:

«رحلت وحید زمان و فرید دوران، سیّد مرتضی و شیخ مفید و شیخ طوسیِ عصرِ خود در مُمارستِ مطالبِ امامت و متعلّقات آن (اصل: او)، و خواجه نصیرِ عصرِ خود در مطالبِ هیأت و هندسه و ریاضی و غیره آخوند مولانا میرزای شیروانی، قدس اللّه روحه؛ در روز جمعه بیست و نهم شهر رمضان سنۀ مزبوره، قریب به زوال، یا در عین زوال...، از اخلاق فاضلۀ او چه توان نوشت؟! در مدت یکسال و نیم بیماری عظیمی به هم رسانید در اسافل بدن، و به غایت شدّت و صعوبت رسید، و به قدری که آن مرض مُهلک شدید شد مراتب صبر و شکر و شکیبایی آخوند زیاد شد، و در این مدّتِ بیماری از حالت اعتدال بیرون نرفت، و با غنی و فقیر و وضیع و شریف در وقت عیادت هیچ مرتبه از مراتب تفقّد از او مفقود نشد. سنّ شریفشان شصت و پنج الاّ چند روزی، که خود فرموده اند که ده دوازده روزی مانده است که شصت و پنج تمام شود. عدیل او نبود و نخواهد بهم رسید».

خاتونابادی این سخنان را پنج شش روزی پس از درگذشت مدقّق شیروانی نوشته است، و ای کاش که از گزارش احوال دیگر بزرگان دین و دانش نیز به همین گونه دقّت آگاه بودیم.

بازگردیم به مطلب مورد بحث که مَشیخۀ جمال المحقّقین است، مستفاد از

ص:34

اجازه نامه های متأخّران:

نخست: آقا میر محمّد حسین بن میر محمّد صالح خاتونابادی در سه اجازه نامۀ ممتازی که برای میر صدرالدین محمّد رضوی، و حاج شیخ محمّد ابن حاج محمّد زمان کاشانی اصفهانی، و شیخ زین الدین خوانساری «بنام مناقب

تملّک علّامه مجلسی در بالا. و دستخط میر محمّد حسین خاتونابادی

بسال 1136 در عین شدّت فتنۀ افغان

ص:35

الفضلاء» (1)، و هر سه را به سال (1148) نوشته، روایت خود را - به اجازه - از آقا جمال الدین و روایت او را از پدرش آقا حسین راوی از مولانا محمّد تقی مجلسی نوشته است؛ فقط.

ص:36


1- (1)) - شرح حال شیخ در «مکارم 1: ش 73» ذیل عنوان فرزندش آقا محمّدِ شیخ زین الدین آمده است: «مرحوم شیخ زین الدین علیّ بن عینعلیّ خوانساری - اعلی اللّه مقامه - از اعاظم علماء و افاضل فقهاءِ عصر خود در مائۀ دوازدهم بوده و اصلاً از خوانسار و در اصفهان اقامت... داشته و در آن شهر... امام جمعه بوده و نماز جمعه می گذاشته...»، و پس از گزارش احوال و آثار، تاریخ وفات را به سال «1167» - تنها به استناد مادّه تاریخ رثاءِ مُشتاق آورده اند: بسوی بزم جنان رفت قُدوه علما. میر سیّد علی مشتاق «یاد شدۀ در مقالۀ تونیّه: دومین دو گفتار، ص 62» قطعۀ ممتاز هفت بیتی در سوگ شیخ زین الدین سروده که در «سیری در تاریخ تخت فولاد اصفهان: 131» از دیوان چاپی مشتاق نیز نقل شده است. شایان ذکر این که نیای اعلای بزرگوار ما، میر کبیر حاج میر ابوالقاسم جعفر «متوفی 1158» به هنگامی که در شهر گلپایگان منزل داشته اند، شیخ زین الدینِ جوان مدّتی را در مصاحبت ایشان بسر برده، تا آنکه به فکر استفاده از حوزه علمی اصفهان و سفر به این سامان افتاده و نیّت خود را به میر معظّم اظهار داشته و آن جناب برای او دستورالعملی با عنوان «نصیحتی چند و وصیّتی دلپسند» نگاشته اند، که در حال حاضر تنها نسختی از آن - و گویا ناتمام - منضمّ به نسخۀ «هدایة المسترشدین» در کتابخانۀ آقا سیّد محمّد حسن امام جمعه در گلپایگان و بخطّ خود آن مرحوم نگهداری می شود و در «فهرست نسخه های خطی کتابخانه های گلپایگان. ش 21» معرّفی شده، و از روی همان نسخه در «شرح حال دانشمندان گلپایگان 3: 382 - 391» با عنوان «رسالة فی آداب المتعلّمین» به چاپ رسیده است: «بسم... این نصیحتی چند است و وصیّتی دلپسند که در حین مهاجرت اخی فی اللّه... مولانا زین الدین المسمّی بعلیّ... از گلپایگان به صوب اصفهان به غرض تحصیل علم...، ابوالقاسم بن حسین الحسینیّ الموسویّ... در ابّان استعجال و اوانِ ارتحالِ آن عدیم المثال قلمی نمود...».

دربارۀ این اجازات پس از این (ص 58 به بعد) باز سخن خواهیم گفت.

دیگر: میرزا محمّد ابراهیم بن غیاث الدین محمّد «خوزانی سدهیّ الأصل» زادۀ اصفهان، در اجازه برای حاج شیخ محمّد کاشانی اصفهانی (یاد شدۀ در ص 28 و 35 و 58) به تاریخ (1139) مُجاز از همان آقا میر محمّد حسین، به شرح بالا. (1)

سه دیگر: حاج شیخ محمّد در نسخۀ اجازۀ سابق الذکر روایت خود را از همان: میر محمّد حسین و ملّا محمّد رفیع گیلانی ساکن مشهد مقدس رضوی، و روایت آن هر دو تن را از آقا جمال، به شرح فوق نوشته است.

چهارم: آقا محمّد باقر هزار جریبی - که مُجاز از حاج شیخ محمّد به اجازۀ یاد شده است - در اجازه ای که به سال (1195) برای آقا سیّد محمّد مهدی بحرالعلوم (أعلی اللّه مقامه) نوشته، روایت خود را از حاج شیخ محمّد - همان گونه - از

ص:37


1- (1)) - اجازه نامۀ کلان مرحوم میرزا ابراهیم قاضی اصفهان که نسخۀ آن بخطّ شکستۀ زیبای مجیز، طیّ 62 صفحه، در یک مجموعۀ اجازات مهمّ از نفائس کتابخانۀ معظمۀ مرعشیّۀ قم موجود و تصویر آن اینک نزد این حقیر حاضر و در نظر است، به سال «77 ش» در هفتمین دفتر «میراث اسلامی ایران» با پیشگفتاری چاپ شد «از ص 55 تا 188»، امّا شایستۀ یک چاپ محقّقانۀ بی غلط می باشد تا حقّ آن اداء شود. توجّه دهیم که صدور آن اجازۀ واسعه در سال آخر حیات ذلّت بار شاه سلطان حسین صفوی مقتول در روز سه شنبه 22 محرّم 1140 و در زمان شدّت سلطۀ یاغیان افغان است، که مجیز در گوشۀ خُراسکان (خوراسکان حومۀ اصفهان) به کار و بار علمی خود مشغول بوده است! تاریخ پایان اصل اجازه روز آدینه چهاردهم ماه صفر 1139 و موافق با تقویم است، امّا تاریخ تکملۀ اجازه - بخطّه الشریف - روز شنبه نوزدهم ربیع یکم همان سال می باشد، که این تاریخ درست نیست، خواه ماه صفر را تمام بدانیم و خواه ناقص، و اللّه العالم. لطفًا، ذیل چهارم را در پایان این گفتار (ص 86) ملاحظه فرمایید.

میر محمّد حسین و ملّا محمّد رفیع، هر دو از آقا جمال، از پدرش، از مجلسی اوّل تصریح کرده است، و بس.

پنجم: مرحوم آقا میر عبدالباقی فرزند میر محمّد حسین بن میر محمّد صالح خاتونابادی، در اجازۀ مورّخۀ (1193) برای مرحوم سیّد بحرالعلوم، به صراحت، روایتِ خود را از پدرش - همچنان که گذشت - از جمال المحقّقین، از پدرش آقا حسین، از مجلسی اوّل نوشته است.

ششم: مرحوم آقای حاج سیّد اسداللّه بیدآبادی اصفهانی (متوفّی 1290) فرزند گرامی مرحوم حاج سیّد محمّد باقر شفتی (أعلی اللّه مقامهما) در اجازۀ بی تاریخِ امام الحرمین کاظمینی، یاد شده در (ص 33)، در سند روایت مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاءِ نجفی از محقّق بهبهانی، از پدرش ملّا محمّد اکمل، از آقا جمال الدین، از پدرش آقا حسین، از مولانا محمّدتقی مجلسی نوشته است.

هفتم: آیة اللّه العظمی آقا میرزا سیّد محمّد هاشم موسوی چهارسوقی، در اجازۀ به همان امام الحرمین، روایت ملّا محمّد اکمل را از علّامه مجلسی و آقا جمال الدین، و روایت آقا جمال را از پدرش آقا حسین نوشته اند. الی غیر ذلک.

در خصوص اجازات ملّا محمّد اکمل در مَباحث آینده سخن خواهیم گفت، و نسخۀ اجازه نامه های یاد شده و آنچه پس از این یاد می کنیم، همگی در حین نگارش این مقال پیش رو قرار دارد و بسیاری از آنها را این ضعیف در سرآغاز جوانی و میانِ سال های (1365 - 1375 ق) به خطّ خود از اصول معتبر استنساخ و با نسخه های دیگری از اجازات ارزشمند گردآوری کرده و مجموع را «ریاض الأبرار» نامیده است.

بیفزاییم که آقا میر عبدالباقی امام جمعۀ اصفهان (شماره پنجم) که شرح

ص:38

حالش در «کرام بررة: 698 - 699» و «مکارم الاٰثار: ج 2 ش 125» به عنوان سال وفاتش (در 1207) نوشته شده، و پس از این هم از او و اجازاتش (در ص 59) صحبت می کنیم، شاگرد و مُجاز از مرحوم شیخ یوسف بحرانی صاحب «لؤلؤة البحرین» است و خود، شیخ اجازۀ میرزا حیدرعلی مجلسی «متوفّی 1214، مذکور در مکارم ج 2: ش 204» نیز هست. (1)

میرزا حیدر علی به سال (1205) مشیخۀ خویش را به تفصیل نوشته و در پایان به فرزندان پنجگانۀ خود و دو تن دیگر از منسوبانش اجازه روایت داده است.

این «مشیخه» یا اجازه نامه در آغاز از مطالب اجازه نامۀ میر عبدالباقی و سپس از «لؤلؤة» استفاده نموده و از این روی به عنوان «منتخب اللّؤلؤة» نیز نامبردار، و تصویر نسخۀ «مخطوطۀ کتبخانۀ ناصریّۀ لکهنؤ هندوستان» اینک در دست ما قرار دارد.

میرزا حیدر علی در سرآغاز اثر یاد شده به نقل از اجازۀ میر عبدالباقی، در سند روایت شیخ یوسف از ملّا محمّد رفیع؛ چنین آورده است (ص 4 اجازه):

«عن الفاضلین آقا جمال الدین محمّد الخوانساری و الشیخ جعفر القاضی، عن العلّامة آقا حسین الخوانساری، عن النحریر الفاضل محمّد تقیّ بن مجلسی».

ص:39


1- (1)) - در «روضة نضرة: 358» فرموده اند که آقا میر عبدالباقی را« مجموعه اجازات» ی است که آن را در جُمادای یکم «1198» گرد آورده و تصویر نسخۀ آن در کتابخانۀ تأسیسی علّامۀ امینی در نجف اشرف است. در کنار بحث، بیفزاییم که میر عبدالباقی و برادرش میر محمّد مهدی، مادرشان دختر خالوی پدرشان ملّا محمّد صادق فرزند علّامۀ مجلسی بوده است، و مادر پدرشان دختر علّامۀ مجلسی. رحمة اللّه علیهم: «مقاله دربارۀ ملّا محمدعلی تونی: دومین دو گفتار: 58 - 59» «کرام بررة: ش 1275».

امّا آنجا که به نقل از «لؤلؤة» پرداخته (ص 27 اجازه) چون از نسخه های مغلوط - به شرحی که اکنون خواهیم گفت - استفاده کرده، روایت ملّا محمّد رفیع را گوید: «عن شیخه ملّا محمّد باقر المجلسیّ و آقا جمال الدین محمّد بن المحقّق المدقّق آقا حسین الخوانساریّ، عن المولی محمّد تقیّ المجلسی».

اشتباهی در برخی از کتب و اجازات

از شواهد برشمردۀ پیشین - که در نهایت اعتبار است - دانسته شد که جمال المحقّقین بدون واسطه از مجلسی اوّل روایت نمی کند، لکن در نسخه های خطّی و چاپیِ رایجِ کتابِ «لؤلؤة البحرین» تألیف مرحوم شیخ یوسف محدّث محقّق بحرانی متوفّی به سال یکهزار و یکصد و هشتاد و شش، (از جمله: چاپ نجف اشرف، ص 90)، در ذیل عنوان ملّا محمّد بن فرخ المعروف به ملّا رفیعا؛ این عبارت دیده می شود:

«و عنه - قدّس سرّه - عن العلّامة الفهّامة آقا جمال الدین محمّد ابن المحقّق المدقّق آقا حسین بن جمال الدین محمّد الخوانساریّ، عن المولی محمّدتقی المجلسیّ، و کان آقا حسین المذکور محقّقًا مدقّقًا» تا آخر.

«ناگفته نگذاریم که فرخ در اصلِ خطِّ مرحوم شیخ یوسف در اجازه نامۀ آقا سیّد عبداللّه شاهاندشتی (مذکور در ص 71 ) و نیز در نسخه های «لؤلؤة» و جاهای معتبر دیگر، همه به خاءِ نقطه دار است، و فرَج (به جیم) تصحیف می باشد. شگفتا که در «کواکب منتثرة: ص 283، س 1» فرُّخ (با تشدید راء و خاء معجمه)، و در سطر 14 فرَج (با فتح راء و جیم) چاپ کرده و آنگاه ناشر کتاب سخنان شگفتاورتری - طبق معمول - در پاورقی نوشته اند!».

مع الأسف، این تصحیف در جاهای بسیار دیگر هم دیده می شود.

ص:40

(1)بگذریم، از مرحوم ملّا رفیعا به عنوان دومین روایت کننده از آقا جمال الدین (در ص 59) یاد خواهیم کرد، رجوع فرمایید. و اینک بازگردیم به داستان «لؤلؤة البحرین»:

تاریخ پایان تألیف «لؤلؤة» روز یازدهم از نخستین ربیع سال (1182) است، و از همان زمان، نسخه هایی که دیگران استنساخ کرده اند و در مقابله و تصحیح آنها دقّت لازم نشده، عبارت فوق را به همان صورت نوشته اند، جز این که به نظر می رسد کلمه ای در آن عبارت از قلم افتاده و در اصل چنین بوده است: «... الخوانساریّ، عن أبیه، عن المولی محمّد تقی...».

تأمّل در سیاق کلام نیز این سقط «عن أبیه» را به خوبی می رساند.

و نیز به نظر این ضعیف، نسخۀ لؤلؤة البحرینی که مرحوم شیخ ابوعلی رجالی (متوفّی 1216) صاحب کتاب «منتهی المقال» و از مُجازین محدّث بحرانی، به خطّ خود استنساخ نموده و آن نسخه به دست صاحب «مستدرک الوسائل» افتاده، عبارت به صورت درست بوده و لذا - چنان که (در ص 33) گفتیم - صاحب مستدرک روایت آقا جمال را تنها از پدرش نوشته است، و اگر نسخۀ خط شیخ

ص:41


1- (1)) - بقیّۀ این عبارت: «و هذه الطریق أعلی طرقی لقلّة الوسائط فیها». مرحوم شیخ یوسف در این اجازه «اجازۀ شاهاندشتی» روایت ملّا رفیعا را تنها از علّامۀ مجلسی نوشته، و در سراسر اجازه، نامی از مرحومین آقا حسین و آقا جمال دیده نمی شود.

ابو علی هم بِسان نسخه های مغلوط رایج - که استنساخ کنندگان، آقا جمال را راوی از ملّا محمّد تقی نوشته اند - بود محدّث نوری در این باره خاموش نمی ماند، بخصوص که این نسبت حتّی در اجازات سیّد بحرالعلوم و دیگران هم دیده می شود، که نمونه آنها را خواهیم آورد، و البتّه همه به استناد نسخه های مغلوط «لؤلؤة» است؛ اگر چه به این استناد تصریح نفرموده اند.

نسخه های اصلی عموم اجازات سیّدِ بحر با نسخۀ «لؤلؤة» خطّ ابو علی و غیرها، همگی در یک مجموعۀ کرامند به وسیله مرحوم حاج شیخ عبدالحسین شیخ العراقین تهرانی (متوفی 1286) گردآوری، صحّافی و تجلید شده تا آن که به دست حاجی نوری رسیده و در این اواخر نزد آقا سیّد هاشم آل بحرالعلوم بوده است «ذریعه 20: ش 1901». محدّث نوری در اجازه به میرزا محمّد آل داود امام الحرمین (مورّخه 1281) نیز به درستی، روایت آقا جمال الدین را از پدرش، و او را از مجلسی بزرگ مولانا محمّد تقی نوشته است، چنانکه در (ص 33) گذشت.

بهر حال، اجازۀ روایت داشتن آقا حسین محقّق خوانساری از مجلسی اوّل، امری مسلّم بوده و نمی شود که محدّث بحرانی از آن آگاه نگردیده و فرزند آقا حسین یعنی آقا جمال الدین را مُجاز از مولانا محمّد تقی بداند، نه خود او را.

پس عموم نسخه های «لؤلؤة البحرین» - چنانکه گفتیم - در این موضع افتادگی داشته و گمراه کننده بوده اند.

بیفزاییم که مرحوم حاج سیّد شفیعای موسوی جاپلقی (متوفّی 1280) اجازه نامۀ «الروضة البهیّة فی الطرق الشفیعیّة» را در سال (1278) با استفاده از یک نسخۀ پر غلط «لؤلؤة» تألیف کرده است، در این کتاب (ص 55 نسخه چاپ سنگی

ص:42

1280)، درباره مرحوم آقا جمال الدین گوید:

«و هذا الشیخ قرأ علی والده الوحید المتقدّم ذکره و علی مولانا التقیّ المجلسیّ».

نویسندۀ «نجوم السماء» نیز همین گونه سخن رانده، و گویا آنان عبارت نادرست نسخۀ «لؤلؤة» را به صورت فوق درآورده اند.

«پایان اجازۀ پنج صفحه ای مرحوم شیخ یوسف به سیّد عبداللّٰه شاهاندشتی»

ص:43

پایان اجازه بحرالعلوم به بحرانی

خطّ مبارک صاحب «روضات الجنّات»

ص:44

چند تن از بزرگانی که به پیروی از

نسخه های نادرست «لؤلؤة البحرین»

آقا جمال را مُجاز از مجلسی اوّل نوشته اند

1 - سیّدِ بحرالعلوم (متولّد 1155 متوفّی 1212: مکارم الاٰثار 2: ش 175)، در اجازه نامۀ شیخ عبدعلی بحرانی (مورّخۀ اواخر شوّال 1199)، و اجازه نامۀ سیّد عبدالکریم جزائری، و اجازه نامۀ سیّد حیدر بن سیّد حسین بن علی موسوی یزدی (مورّخۀ شب 27 رمضان 1209) و اجازه نامۀ بی تاریخ آقا محمّد بن آقا محمّد صالح لاهیجی، و اجازه نامۀ محمّد حسن بن حاج معصوم قزوینی (مورّخۀ 16 ماه شعبان 1211)، و اجازه نامۀ شیخ احمد احسائی (مورّخۀ آدینه 22 ذی الحجّة 1209) چاپ شده در «رسالۀ فارسیّه شرح حالات... شیخ احمد بن زین الدین الأحسائی، چاپ سنگی، بمبئی، 1310 ق، ص 91» و دفتر «اجازات الشیخ احمد الأحسائی، شرحَها و علّق علیها الدکتور حسین علی محفوظ، نجف، 1390، ص 31» - که در این چاپ نام و نشان آقا جمال الدین از روی سهو افتاده است - ، و عین عبارت نسخۀ چاپ بمبئی و نسخۀ قدیمی مجموعه ای از اجازات شیخ احمد (نزد اینجانب)، در روایت سیّد بحرالعلوم از محقّق بهبهانی از پدرش ملّا محمّد اکمل - کما بیش، همانند دیگر اجازه های یاد شدۀ سیّد - چنین است:

«عن عدّةٍ من العلماءِ... محمّد بن الحسن الشیروانیّ و... جمال الدین محمّد الخوانساریّ و... الشیخ جعفر القاضی، بحقّ روایاتهم عن... جدّنا الاُمّیّ التقیّ الزکیّ المولی محمّد تقیّ المجلسیّ». و همین گونه در اجازۀ واسعۀ مورّخۀ شب 25 ذی القعدۀ (1229) به حاج محمّد ابراهیم کرباسی، که مکرّرًا تنها همان سه تن را در

ص:45

مشایخ ملّا محمّد اکمل آورده است (1).

بحرالعلوم در هیچ یک از آن اجازه نامه ها علّامۀ مجلسی ثانی را در مشایخ محمّد اکمل ننوشته، و این مهمّ است.

2 - شیخ حسین آل عصفور بحرانی، در اجازه نامۀ 14 صفحه ای شیخ احمد احسائی (مورّخۀ 2 - ج 1 - 1214): «ص 72 رسالۀ فارسیّۀ یاد شده و ص 47 چاپ نجف».

3 - شیخ احمد احسائی (متولد 1166، متوفّی 1241)، در اجازۀ شش صفحه ای (مورّخۀ 1229) به مرحوم شیخ اسداللّه کاظمینی (متوفّی 1234)، به نحو مکرّر، و همچنان در اجازه نامۀ مرحوم حاج محمّد ابراهیم کرباسی اصفهانی (مورّخۀ همان 1229).

اجازه نامۀ شیخ اسداللّه یاد شده را آقای محفوظ کاظمینی با تصویر اصل، به سال (1391) در نجف چاپ کرده و در مقدّمۀ خود تاریخ تولّد مُجاز را (1160) نوشته اند که درست آن (حدود 1185) است، و تاریخ فوت جمال المحقّقین را نیز چند بار (همانند حاشیۀ «اجازات الشیخ احمد الأحسائی») به اشتباه (1145) قید کرده اند.

4 - مرحوم سید عبداللّه بن محمّد رضا شبّر کاظمینی، در اجازه نامۀ 24 صفحه ای حاج ملّا عبدالوهّاب قزوینی (مورّخۀ 28 - ج 1 - 1233)، به طور مکرّر، سیّد در همین اجازه روایت ملّا محمّد اکمل را از مجلسی ثانی نیز نوشته است. (2)

ص:46


1- (1)) - این اجازۀ مهمّ را مرحوم معلّم حبیب آبادی صاحب «مکارم الاٰثار» از روی نسخۀ اصل آن، طیّ 25 صفحه استنساخ و در کتاب «امالی» خود نهاده است.
2- (2)) - دفتر شانزدهم «میراث حدیث شیعه» در ماه شوّال المکرّم جاری (28) منتشر گردید. در آن دفتر «ترجمة السیّد عبداللّه شبّر» به قلم سیّد محمّد بن معصوم موسوی قطیفی (متوفی 1296) و سپس سه اجازه نامه از سیّد شبّر چاپ شده است (از ص 493 تا 556). مواضعِ مرحوم سیّد در این هر سه اجازه نامه نیز به گونۀ اجازه نامۀ حاج ملّا عبدالوهّاب می باشد.

اجازات حاج ملّا عبدالوهّاب (متوفّی 1264: مکارم 5: ش 1051) را مرحوم آیة اللّه آقا سیّد جواد - یکی از برادران بزرگوار امام مجدِّد صاحب «روضات الجنّات» - در یک مجموعه استنساخ نموده و منضمّ به رسائل دیگری نزد نگارنده این مقال است.

5 - عالم فقیه بزرگوار، حاج سیّد محمّد رضوی، در اجازه نامۀ بدون تاریخ آقای حاج میرزا سیّد زین العابدین موسوی، سر دودمان معظّم خاندان ما.

اجازه دهنده: مرحوم حاج سیّد محمّد بن حاج میر محمّد معصوم رضوی مشهدی معروف به قصیر (متوفّی 1255: مکارم الاٰثار 5: ش 848)، دربارۀ مُجاز فرماید:

«و وجدتُ الصفات و الشرائط أغلاها فی الشخص الربّانیّ و الصالح الّذی لیس له ثانی و العالم الّذی ما برَزمنه إلّاصفاءٌ و صافی، أعنی مولانا و شیخنا و سیّدنا السیّد الأمین و الحبل المتین السیّد زین العابدین الموسوی...».

6 - حاج میرزا سیّد زین العابدین، همان نیای گرامی (متوفّی 1275: مکارم 6:

ش 1306)، در اجازه نامۀ مورّخۀ (شنبه بیستم ماه رجب 1253) به مرحوم سیّد حسن بن محمّد تقی موسوی یزدی اصفهانی (متوفّی 1263: مکارم 5: ش 1048 و الکرام: ش 636).

7 - امام مجدِّد صاحب «روضات الجنّات»، (متوفّی 1313: مکارم 3:

ش 370)، در اجازه نامۀ مرحوم سیّد محمّد مهدی بن محمّد حسینی بروجردی «ابن سیّدنا الأجلّ الأفضل الأمجد و العالم المؤیّد المسدّد السیّد محمّد مجتهد العصر و الزمان و فقیه الدوران السیّد محمّد مهدی الحسینی البروجردی» (مورّخۀ 1290)، و اجازه نامۀ آقای شریعت اصفهانی میرزا فتح اللّه بن حاج میرزا محمّد

ص:47

جواد (مورّخۀ 1294)، (1) و همچنان در کتاب «روضات: ص 125، چاپ سنگی دوم» در ترجمۀ محقّق بهبهانی.

پایان اجازۀ صاحب «روضات» به بروجردی، خطّ شریف مُجیز

ص:48


1- (1)) - صورت کامل این دو اجازه نامۀ شریفه در دفتر دوم «میراث حوزۀ اصفهان: 254 - 270» به سال «1384 ش» چاپ شد.

8 - استادالفقهاء مرحوم آقای شریعت یاد شده (متوفّی 1339: مکارم 5:

ش 1096) در اجازه نامۀ دو صفحه ای به آقا میرزا محمّد تبریزی (متوفّی 1381) که تصویر آن در کتاب «سوانح عمری، یا آثار تاریخی، تبریز، 1380 ق» چاپ شده است، در سند روایت خود از آقا سیّد محمّد مهدی قزوینی حلّی نجفی، از عمویش آقا سیّد باقر قزوینی، از خالویش مرحوم سیّد بحرالعلوم، از وحید بهبهانی، از پدرش: «الأجلّ المولی أکمل، عن العلّامة الشیروانیّ و العلّامة جمال الدین الخوانساریّ و العلّامة المجلسیّ و الشیخ جعفر القاضی، جمیعًا عن... المولی محمّد تقی المجلسی».

اجازۀ یاد شده تاریخ ندارد، و به قرائن باید در (1331 ق) و در نجف اشرف نوشته شده باشد.

9 - آقا سیّد محمّد مهدی بن سیّد حسن حسینی قزوینی حلّی نجفی (متوفّی 1300) در اجازۀ امام الحرمین (مورّخۀ 1281)، در سند روایت خود از آقا میر سیّد علی (1) صاحب «ریاض المسائل»، از خالویش مجدّد بهبهانی، از پدرش ملّا محمّد

ص:49


1- (1)) - و از وقایع سنۀ 1231 هزار و دویست و سی و یک هجری این بود که در یوم یکشنبه بیست و دوم شهر محرّم الحرام، استاد ما، سیّد المحقّقین العالم الربّانیّ، امیر سیّد علی طباطبائی داعی حقّ را لبّیک اجابت گفته به جِوار رحمت ایزدی پیوست. عطّر اللّه مضجعه اللطیف. و در عصر یوم پنجشنبه سلخ ربیع الأوّل، عالم عامل محقّق ربّانیّ، میرزا ابوالقاسم جیلانی [صاحب قوانین] از دار فانی به دار باقی ارتحال نمود. روّح اللّه روحه الشریف. و داغ فراق این دو عالم وحید و دو محقّق فرید بر دل روزگار، باقی ماند: زندگانی خودنوشت ملّا علی آرانی (1177 - 1244) «میراث حدیث شیعه 15: 521 - 522» هر دو تاریخ، موثّق و مغتنم و موافق تقویم است، و در جای دیگر به این گونه دقیق و کامل دیده نشد، و الحمد للّه. صاحب ریاض در «کرام بررة3: ش 82» ترجمۀ کوتاهی دارد.

اکمل، از گروهی از علماء، از جمله: میرزا محمّد بن الحسن شیروانی و شیخ جعفر قاضی و آقا جمال الدین خوانساری: «بحقّ روایاتهم عن الشیخ التقیّ محمّد تقیّ - جدّی - المجلسیّ».

10 - آیة اللّه سیّد ابو محمّد الحسن صدرالدین کاظمینی (متوفّی 1354:

مکارم 6: ش 1242)، در صفحه هشتم اجازۀ نامه چهل و پنج صفحه ای «به خطّ این ضعیف در (1367 ق) از روی نسخۀ اصل» به نام «طبقات الاجازات بالروایات»، مورّخۀ (شنبه 12 ربیع دوم 1325)، به اختصار:

«محمّد اکمل، عن محمّد بن الحسن الشیروانیّ و المحقّق جمال الدین و الفقیه الشیخ جعفر القاضی و محمّد شفیع الاسترابادیّ و الحجّة محمّدباقر المجلسیّ، جمیعًا عن التقیّ والد العلّامة المجلسی» (1).

11 - آیة اللّه آقا سیّد ابوالقاسم بن محمّد باقر دهکردی اصفهانی (متوفّی 1353: مکارم 6: ش 1240)، در اجازه نامۀ مورّخۀ (آدینه 4 شوّال 1346) به آقا سیّد محمّدحسین بن هبة اللّه رضوی کاشانی، چاپ شده در دفتر 16 صفحه ای «شِرذِمۀ از احوالات حضرت آیة اللّه رضوی، چاپ کاشان»، در (ص 13) روایت محقّق بهبهانی را از پدرش و روایت پدر را از استادانش: میرزا محمّد شیروانی و شیخ جعفر قاضی و ملّا محمد شفیع استرآبادی و جمال الدین محمّد خوانساری، نوشته و گوید: «بحقّ روایاتهم جمیعًا عن... المولی محمّد تقیّ المجلسیّ».

ص:50


1- (1)) - سیّد مَشایخنا الامام السیّد عبدالحسین شرف الدین الموسویّ العاملیّ «متوفّی 1377: مکارم الاٰثار 8: ش 1804» نیز در «ثبت الأثبات فی سلسلة الرواة: 6» در طریق روایت خود از آقای شریعت اصفهانی، به عین همین گونه نوشته اند.

لکن، در (ص 14) روایت وحید را از پدرش از صاحب «بحارالأنوار» دوبار تکرار کرده، همچنان که همو در اجازۀ شش صفحه ای مورّخۀ (12 محرّم 1334)، نسخۀ خطّ مُجاز «حاج میرزا سیّد محمّد تقی یزدآبادی اصفهانی»، در سه موضع، همانگونه روایت ملّا محمّد اکمل را از علّامه محمّد باقر مجلسی نوشته و متعرّض روایتی از آقاجمال نشده است.

آقای دهکردی در این اجازه گوید که برخی از اجازه نامه های علّامۀ مجلسی به خطّ خودِ آن مرحوم نزد من است: «و سائر اجازاته الموجودة عندی بخطّه الشریف»!

آقای یزدآبادی (احمد آبادی) از آیات باهرۀ الٰهی بوده و رسالۀ «آثار التقوٰی» از این ضعیف در احوال و آثار آن مرحوم به فارسی در مقدّمۀ کتاب شریف وی «مکیال المکارم، فی فوائد الدعاءِ للقائم علیه السلام»، و نیز ترجمۀ عربی آن رساله با تصرّفاتی از مترجم در آغاز جلد دوم ترجمۀ همان کتاب در قم چاپ شده است (1398 ق).

12 - مرحوم آقا میرزا محمّد تنکابنی صاحب «قصص العلماء» در کتاب دیگرش «تذکرة العلماء: ص 164».

13 - مرحوم میرزا محمّد علی کشمیری، در کتاب «نجوم السماء فی تراجم العلماء: ص 208».

14 - مرحوم آقای حاج ملّا حبیب اللّه کاشانی در «لباب الألباب: 20».

این چهارده تن علماءِ اعلام و مصنّفین کرام، ا زجناب سیّد محمّد مهدی بحرالعلوم تا باشندگان نیمۀ سدۀ چهاردهم که نام شریفشان را نوشتیم، در اثر سقطی که در عبارت کتاب «لؤلؤة البحرین» رخ داده، همگی؛ مرحوم آقا جمال الدین محمّد

ص:51

خوانساری را مُجاز در روایت از مولانا محمّد تقی مجلسی نوشته اند، و ما گفتیم که این نادرست است، یعنی آن کسی که از مرحوم مجلسی اوّل اجازۀ مکتوب دارد آقا حسین می باشد، نه فرزندش آقا جمال الدین، و اللّه اعلم.

البتّه این اشتباه در برخی دیگر از اجازات و کتب مربوطه تکرار شده است که فرصتی برای احصاءِ آنها نیست، و اینک تنها به یک مورد از اجازات معاصرین اشاره می کنیم و به این بحث پایان می دهیم، و آن اجازه نامۀ مرحوم آیة اللّه ابوالمجد محمّدالرضا «آل العلّامة الامام الشیخ محمّد تقی صاحب هدایة المسترشدین» است، برای شیختنا الفاضلة الصّالحة مرحومۀ علویّۀ امینیّه، صاحب تفسیر «مخزن العرفان»؛ بنام «الاجازة الشاملة للسیّدة الفاضلة» مورّخۀ (1357 ق). مُجیز گوید:

«عن المولی الفرید الاٰغا محمّد باقر، عن والده المولی محمّد أکمل، عن العلّامة الشیروانیّ و المولی جمال الدین الخوانساریّ و الشیخ جعفر القاضی و المولی محمّد باقر المجلسیّ، جمیعًا عن المولی محمّد تقیّ المجلسیّ»: فصلنامۀ گرامی «علوم الحدیث 4: ص 352، قم، 1419».

مشکله ای در اجازۀ فاضل نراقی

از مرحوم آقای حاج ملّا احمد نراقی (متوفّی 1245) سه اجازه نامه اکنون در دست داریم:

1 - اجازه برای آقا محمّد علی بن آقا محمّد باقر مازندرانی نجفی فقیه (متوفّی 1245)، مورّخۀ (بیستم شوّال 1228)، که پس از این به مناسبت ذکر مشایخ آقای بهبهانی، (ص 73 ) از این اجازه استفاده خواهیم کرد.

2 - اجازه برای شیخ الطائفه مرتضی الأنصاری (متوفّی 1281)، مورّخۀ

ص:52

(شوّال 1244).

3 - اجازه برای برادرش حاج ملّا محمّد مهدی بن محمّد مهدی نراقی (متوفّی 1268)، مورّخۀ (اواخر ذی الحجّه 1244). (1)

اجازه نامۀ اخیر که پردامنه و پرفائده است در هیجده صفحه تصویر عین خطّ مُجیز، مُلحق به جلد یازدهم کتاب «قاموس الرجال» چاپ شده است. مرحوم حاج ملّا احمد، تنها در این اجازه (ص 4) در سند روایت والد ماجدش حاج ملّا محمّد مهدی بن ابی ذرّ نراقی (ابن حاج محمّد قمی)؛ از آقا محمّد باقر بن محمّد اکمل بهبهانی گوید:

«(ح) و عن الشیخ الأعظم الاٰقا محمّد باقر البهبهانی، عن السیّد الأجلّ الأکمل خاتم المحدّثین السیّد صدرالدین القمیّ الهمدانیّ النجفیّ شارح «الوافیة»، عن العالم العلم العلّامة و الفاضل الفخم الفهّامة المحقّق المدقّق آقا جمال الدین محمّد بن المحقّق الجامع و المدقّق البارع الاٰقا حسین الخوانساری، عن التقیّ المجلسیّ، عن الشیخ أبی البرکات».

ص:53


1- (1)) - چهارمین اجازه را که تاریخ آن ماه ذی القعدۀ «1217» می باشد - و صدورش مقدّم بر آن سه اجازه ست - برای مولانا محمّدعلی بن محمّد حسن الکاشانی الشهیر بعلیّ الأرانیّ نوشته است و آن را به تازگی طیّ دوازده صفحه در هشتمین دفتر «میراث حدیث شیعه، قم، 81 ش» چاپ کرده اند به ضمیمۀ شرح حال خود نوشت مُجاز «متولّد 1177 متوفی 1244». مرحوم نراقی در باب روایت محقّق بهبهانی گوید «ص 442»: «عن والده الأجلّ مولانا محمّد - اکمل عن مشایخه الّذین هم: العلّامة المجلسیّ و جمال الملّة و الدین الخوانساریّ و مولانا میرزا محمّد الشیروانیّ و شیخنا الشیخ جعفر القاضی و مولانا محمّد شفیع الاستر آبادی...». مرحوم نراقی در این اجازه پنج شیخ اجازه برای خود و هفت تن برای پدر خود یاد کرده است. رحمة اللّه علیهم اجمعین.

پایان اجازه نامه فاضل نراقی به برادر، خطّ و مهر مُجیز

اگر اجازه نامه های آقا سیّد صدرالدین یاد شده و حاج ملّا مهدی یافت شود، شاید بتوان این مشکل را حلّ کرد، ان شاء اللّه. (1) سیّد صدر را در مُجازین از

ص:54


1- (1)) - مع الوصف، برداشت محقّقان نراقی از «لؤلؤة، نُسخ رایج» و برخی اجازات سابق الذکر رانمی توان نفی کرد.

آقا جمال (شماره پنجم ص 62) می شناسیم.

توضیح دهیم که از مرحوم حاج ملّا محمّد مهدی نراقی (متوفّی 1209) هیچ اجازه نامه ای در دست نداریم، و گویا طریق روایت از آن بزرگوار هم منحصر به فرزند فرزانۀ ایشان حاج ملّا احمد است.

مرحوم حاج ملّا احمد در همان اجازه و همان صفحه، روایت ملّا محمّد اکمل را از علّامۀ مجلسی نیز متعرّض شده که پس از این خواهیم گفت (ص 65).

جمال المحقّقین و روایت از علّامه مجلسی دوم

پیش از این (ص 48) گذشت که در کتاب شریف «روضات الجنّات:

ص 125، ط سنگی دوم» در ترجمۀ محقّق بهبهانی، آقا جمال را مُجاز از مجلسی اوّل نوشته اند، اینک بیفزاییم که پس از آن سخن، روایت مشکوک آن مرحوم را از مولانا محمّد باقر مجلسی نیز آورده اند؛ و این است عبارت «روضات» در سند روایت ملّا محمّد اکمل پدر محقّق بهبهانی:

«بحقّ روایته - المعروفة - عن جملة من مشایخه المعظّمین، منهم: المولی میرزا محمّد بن الحسن الشیروانیّ و الشیخ جعفر القاضی و الاٰقا جمال الدین الخوانساریّ، عن مولانا محمّد تقیّ المجلسیّ، بل عن المولی العلّامة سمیّنا المجلسیّ، عن والده المذکور؛ کما ذکره جماعة من المتأخّرین الصدور».

متأسّفیم که اجازه نامه های داده شدۀ به مرحوم ملّا محمّد اکمل و فرزند بزرگوارش محقّق بهبهانی - همچون اجازه یا اجازات آقا جمال - هیچ یک در دست نیست تا بتوان حقیقت امر را روشن کرد، و اینک چاره ای جز پی گیری موضوع از راه بررسی اجازه نامه های دیگر نداریم. پس گوییم:

اوّلاً، در اجازه نامۀ شش صفحه ای ارزشمند ملّا محمّد سعید بن شیخ یوسف

ص:55

دینوری به حاج ملّا محمّد مهدی بن محمّد مهدی بن ابی ذرّ نراقی (مورّخۀ چهارشنبه سوم ذی الحِجّه 1245) که اجازه دهنده خود مُجاز از محقّق بهبهانی - راوی از پدرش ملّا محمّد اکمل - است، مشایخ ملّا محمّد اکمل را این چنین برشمرده است:

«الامیرزا محمّد بن الحسن الشیروانیّ، و المحقّق المسدَّد جمال الملّة و الدین محمّد بن العلّامة حسین بن جمال الدین الخوانساریّ، و الشیخ العالم الفقیه الأفخر الشیخ جعفر القاضی، بحقّ روایتهم عن الامام العلّامة محمّد باقر المجلسی».

این اجازه نامه در مقدّمۀ کتاب «جامع الاحکام، الرسالة الشکّیّة» در کاشان چاپ شده است، و مُجیز در «الکرام البررة: ش 1080» و «زندگانی و شخصیّت شیخ انصاری: 118» شرح حال دارد.

ثانیاً، در اجازه نامۀ شگفت آور محقّق علّامه سیّد محمّد جواد عاملی به فقیه بزرگ آقا محمّد علی بن آقا محمّد باقر هزار جریبی مازندرانی (بدون تاریخ)، در باب روایت جناب محقّق بهبهانی فرماید:

«و هو یروی عن والده الأجلّ الأفضل ملّا محمّد اکمل، عن الامیرزا محمّد بن الحسن الشیروانیّ والمحقّق جمال الدین محمّد بن العلّامة حسین بن جمال الدین الخوانساریّ و العلّامة الشیخ جعفر الشیرازیّ، عن الامام العلّامة المجلسی».

و به عین همین عبارات در اجازۀ بی تاریخ به مولانا ملّا ابوطالب «بی مشخّصۀ دیگر»، که به گمان این حقیر، باید شیخ ابوطالب تبریزی مُجاز از مرحوم سیّد محمّدمهدی بن ابی القاسم موسوی شهرستانی «گفتار دوم. ص 126» به اجازۀ مورّخۀ «1212: میراث حدیث شیعه 5: 549» باشد.

و همچنین در اجازۀ واسعۀ «مورّخۀ 1227 در نجف اشرف» به حاج

ص:56

ملّا عبدالوهّاب قروینی «ص 46»، با تصریح به نام مولانا محمّدباقر مجلسی.

ثالثاً، در نخستین اجازه نامۀ بی تاریخ مرحوم شیخ محمّد حسین بن هاشم کاظمینی (متوفی 1308) صاحب کتاب «هدایة الأنام»، برای امام الحرمین سابق الذکر؛ که روایت می کند از شیخ محمّد جواد بن شیخ محمّد تقی نجفی معروف به شیخ جواد ملّا کُتّاب «کرام بررة: ش 549»، از همان سیّد محمّد جواد عاملی صاحب «مفتاح الکرامة» متوفّی (1226)، (1) همان گونه؛ از وحید بهبهانی، از پدرش

ص:57


1- (1)) - تاریخ وفات سیّد محمّدجواد را در عموم کتب متأخّرین و معاصرین همین گونه «1226»نوشته اند، امّا در کتاب شریف «روضات الجنّات» که گویا همان مأخذ دیگران باشد، در حدود آن سال فرموده اند نه در عین آن سال. به نظر می رسد که تاریخ درست را مرحوم آقا احمد کرمانشاهی «متولّد 1191 در کرمانشاه» فرزند آقا محمّد علی بن آقا محمّد باقر مجدّد بهبهانی - علیهم الرحمة - ضبط کرده باشد. او در حاشیۀ نسخۀ خطّ صفدر علی الموسوی «مورخۀ 1225» کتاب «مرآة الأحوال جهان نما» تألیف خود نوشته است: «بندگان استادی جناب شیخ محمّد جعفر در بیست و سیّم ماه رجب سنۀ یکهزار و دوصد و بیست و هشت «1228» هجری در نجف اشرف به رحمت ایزدی پیوست، و از او کتاب «کشف الغطاء» به علاوۀ کتب دیگر به یادگار است. و غفران مآب سیّد جواد عاملیِ مذکور در متن، در ششم ماه محرّم الحرام ابتدای سنۀ مذکور، در نجف اشرف به رحمت ایزدی پیوست...». نسخۀ یاد شده در کتابخانۀ ملّی تهران «به شمار 1466» محفوظ است و آن حاشیه را در چاپ اوّل «مرآة. ص 200» از آنجا آورده اند، و از چاپ دوم کتاب «ص 212» معلوم می شود که کاتب نسخۀ «شماره 5716» کتابخانه مرکزی دانشگاه هم آن حاشیه را مختوم به «منه مدّ ظلّه» در آن نسخه نوشته است. پس باید همین تاریخ - یعنی ششم محرّم 1228 - را در باب وفات صاحب «مفتاح الکرامة» درست دانست، نه آنچه تا بحال در کتابها به سال «1226» نوشته اند، و صلّی اللّه علی محمّد و آله الطاهرین.

محمّد اکمل راوی از میرزا محمّد شیروانی و آقا جمال الدین خوانساری و شیخ جعفر قاضی شیرازی، از مجلسی «به همین لفظ بدون نام شخصی».

اینک به نظر می رسد که آنچه در این چند مأخذ - و شاید جاهای دیگر نیز - روایت آقا جمال الدین را از علّامه مجلسی صاحب «بحارالأنوار» نوشته اند - و اللّه العالم - مُسامحه ای بیش نبوده، و این که مأخذ همگان همان سخنان محقّق بهبهانی دربارۀ مشایخ روایت پدرشان ملّا محمّد اکمل باشد، که اینک در ضمن اسامی راویان از آقا جمال الدین محمّد بدان خواهیم رسید.

کسانی که از جمال المحقّقین اجازه روایت دارند

اوّل - آقا میر محمّد حسین خاتونابادی (متوفّی 1151)، در اجازۀ بزرگ خود «مناقب الفضلاء: ص 12 نسخۀ دست نوشتۀ این ضعیف (در 1367 ق)» و اجازه نامۀ چهارده صفحه ای (مورّخۀ جُمادای دوم 1148) به حاج شیخ محمّد کاشانی «یاد شده در ص 25 و 35» به لفظ: «أخبرنی إجازةً» تصریح به روایت از آقا جمال نموده، و همچنین در اجازۀ مورّخۀ (ماه شعبان 1148) به میر صدرالدین محمّد رضوی «شماره پنجم همین بخش» این گونه نوشته است:

«و منها: ما أخبرنی الفاضل المحقّق المدقّق علّامة زمانه و استاد الفضلاءِ فی دورانه جمال الملّة و الدین محمّد، عن والده علّامة العلماءِ فی الاٰفاق و أفضل أعاظم المحقّقین بالاستحقاق...».

الفاظ مدح و ثناء به خوبی حاکی از قدر و منزلت دو بزرگوار است، و در «مناقب الفضلاء» همانند اجازه نامۀ کاشانی افزون بر این اوصاف آورده. از این اجازات، پیشتر نیز سخن گفتیم، و درباره میر صدرالدین باز خواهیم گفت.

ص:58

آقا میر عبدالباقی سابق الذکر (در ص 28، 38) فرزند میر محمّد حسین یاد شده نیز در اجازۀ ده صفحه ای به مرحوم سیّد محمّد مهدی بحرالعلوم (مورّخۀ ماه شعبان 1193) روایت خود از پدرش از آقا جمال الدین را نوشته، و حاج میر محمّد حسین (1) فرزند میر عبدالباقی، در اجازۀ مورّخۀ (1222) به آیة اللّه العلّامة حاج میرزا سیّد زین العابدین موسوی - والد ماجد امام مجدِّد صاحب «روضات الجنّات» - به روایت خود از پدرش از جدّش از آقا جمال الدین از پدرش آقا حسین از مولانا محمّد تقی مجلسی؛ تصریح نموده است.

حاج شیخ محمّد بن حاج محمّد زمان کاشانی نجفی (یاد شده در بالا) نیز در اجازۀ به آقا محمّد باقر هزارجریبی مازندرانی، خود از میر محمّد حسین از آقا جمال - همچنان - روایت کرده، و به روایت میر محمّد حسین از آقا جمال از پدرش، در «روضات الجنّات: ص 197، چاپ سنگی دوم» و «خاتمۀ مستدرک 2: 58» نیز تصریح شده است.

دوم - آخوند ملّا رفیعای گیلانی مشهدی که نامش محمّد بن فرخ است (ص 40) و صاحب «لؤلؤة البحرین» از او، از آقا جمال روایت می کند. همانند حاج شیخ محمّد بن حاج محمد زمان کاشانی راوی از رفیعا، از آقا جمال الدین، در اجازه یاد شده. میرزا حیدر علی مجلسی نیز او را شاگرد و راوی از علّامه مجلسی و آقا جمال و شیخ جعفر قاضی نوشته است، «کواکب منتثرة: ص 286».

ص:59


1- (1)) - تولّد حاج میر محمّد حسین سلطان العلماء، امام جمعۀ اصفهان در شب یکشنبه سلخ ذی القعدۀ (1160)، وفاتش در شب دوشنبه ششم ماه صفر (1233). «مکارم 3 ش 445». «فهرست گلپایگان: 137». «فهرست نسخه های خطّی مرکز احیاءِ میراث اسلامی (قم): ش 406».

سوم - کمال الدین محمّد بن معین الدین محمّد فَسَوی فارسی، که باز حاج شیخ محمّد در همان اجازه، به قِرائت خود بر او و این که آقا جمال الدین و هم پدرش آقا حسین هر دو از مشایخ کمال الدین بوده اند، تصریح نموده است و عین عبارتش در ضمن راویان از آقا حسین (شماره 4 ص 27 - 28) گذشت.

چهارم - میر محمّد ابراهیم حسینی قزوینی (متوفّی 1149 ظ) عالم بزرگ زمان و نویسندۀ حواشی ارزنده بر کتاب أمل الاٰمل و آثار و مآثر فراوان «مذکور در کواکب منتثرة: ص 15 - 17».

فرزند گرامی و بسیار دانشمندش آقا میر سیّد حسین (متوفّی 1208، «مکارم 2: ش 133» «کرام: 373 - 375») در اجازه ای که به تاریخ (1194) برای سیّد بحرالعلوم نوشته، به روایت پدرش از آقا جمال الدین تصریح نموده، و ملّا عبدالنبیّ قزوینی (گفتار دوم. ص 117) در «تتمیم أمل الاٰمل» در شرح حال میر محمّد ابراهیم گوید که او بر کتاب «آیات الأحکامِ» مرحوم آخوند ملّا احمد اردبیلی حاشیۀ مبسوطی دارد و آقا جمال الدین پشت نسخه آن شرحی در مدح و ثنای مؤلّف و کتابش نوشته است.

پس شاید جمال المحقّقین در همان جا اجازه هم داده باشد، اگر چه در مقاله ای که در معرّفی همان کتابِ حاشیۀ «دو جلدی» بنام «تحصیل الإطمینان فی مطالب زبدة البیان» در شماره بیست و یکم از مجلّۀ شریفۀ «بیّنات: 171 - 174، بهار 78»، با چند نااستواری در احوال مؤلّف، چاپ کرده اند و همان نسخۀ موصوفه را هم به کوتاهی یاد و به تقریظ نیز اشاره نموده اند سخنی از اجازه به میان نیاورده اند.

ص:60

پایان «شرح وافیة الأصول» خطّ مبارک نیای گرامیِ صاحبِ روضات 0. تصویر صفحۀ آغاز نسخه را در صفحۀ (128) ملاحظه فرمایند. مُشابه این نسخه، بخطّ ابوالقاسم بن سیّد حسن موسوی خوانساری که تاریخ کتابت آن نیز 1192 می باشد، نزد آقای غفاری خوانساری تاجر تهرانی است «فهرست آقای استادی». آقا سیّد ابوالقاسم در «مکارم 2: ش 178»، و پدر بزرگوارش در همین دفتر «گفتار دوم. ص 130» یاد شده اند.

ص:61

پنجم - میر صدرالدین محمّد رضوی قمی شارح «وافیة الاُصول». شرح حالش در «روضات الجنّات: ص 331 - 332» و «کواکب: ص 382 - 384» دیده می شود. ناشر «کواکب: 382» وفات میر صدرالدین را - بدون ذکر مأخذ - به سال (1165) نوشته اند، در حالی که آقا سیّد عبداللّه جزائری معاصر آن مرحوم در «اجازه کبیره» در عشرِ ستّین قید فرموده است، یعنی میان (1151 - 1160).

خارج از موضوع، تذکّر دهیم که پاورقی شماره (2) در «اجازۀ کبیره: ص 99 چاپ قم.» به کلّی اشتباه در اشتباه، و تحقیق امر در خور مقالی جداگانه است، بگذریم:

حاج ملّا احمد نراقی در اجازه نامۀ مورّخۀ (1244) برای برادرش حاج ملّا محمّد مهدی (ثانی، مذکور در ص 53)، روایت خود را از پدرش مولانا محمّد مهدی بن ابی ذرّ نراقی، از چند تن نوشته، و از جمله: روایت پدر را از محقّق بهبهانی محمّدباقر بن محمّد اکمل، از سیّد صدرالدینِ یاد شده، از آقا جمال الدین محمّد خوانساری.

حاج ملّا احمد در اجازۀ آقا محمّد علی فقیه نجفی هم - که پس از این می نویسیم - به روایت بهبهانی از سیّد صدر تصریح نموده است.

این پنج نفر، به شرح بالا، از جمال المحقّقین اجازۀ روایت داشته اند، اگر چه صورت مکتوب اجازه نامه هایشان از آن جناب در دست نیست، و دربارۀ «مولانا محمّد حسین مازندرانی» پیش از این در (ص 25) سخن گفتیم.

امّا ششمین یا هفتمین نفر که جناب ملّا محمّد اکمل اصفهانی باشد، به شکل مظنون یاد شده است که در اینجا توضیح می دهیم:

ص:62

آیا ملّا محمّد اکمل - پدر آقا محمد باقر محقّق بهبهانی

- از آقا جمال الدین

خوانساری و مولانا محمّد باقر مجلسی اجازه روایت دارد؟

در بسیاری از اجازه نامه های پس از عصر محقّق بهبهانی (متولّد 1118 یا 1117، درگذشتۀ صبحگاه شنبه بیست و نهم ماه شوّال 1205 در کربلای معلّی) و هم در برخی از کتب تراجم و غیره چنین نوشته اند که ملّا محمّد اکمل از آقا جمال الدین محمّد و مولانا محمّد باقر بن محمّد تقی مجلسی روایت می کند.

پاره ای از منابع یاد شده اینهاست: اجازه نامۀ بی تاریخ حاج سیّد محمد باقر حجّة الاسلام شفتی به آقا محمّد فرزند حاجی محمد ابراهیم کرباسی «یاد شده در ص 71» (1) و خاتمۀ «المقالات اللطیفة: 303 ط اصفهان، 1317 ق» از آیة اللّه العظمی آقا میرزا سیّد محمّد هاشم چهارسوقی، و «تذکرة العلماء: ص 261» مرحوم تنکابنی، و «نهایة الدرایة: ص 214، س 2 ط قم» آیة اللّه سیّد ابو محمّد الحسن صدرالدین موسوی کاظمینی، در طریق روایتش از آقا میرزا سیّد محمّد هاشم، و «ثبت الأثبات فی سلسلة الرواة، چاپ صیدا، 1368 ق» اجازه نامۀ آیة اللّه العظمی سیّد عبدالحسین شرف الدین عاملی، در طریق روایت از آقای شریعت اصفهانی، و «السبیل الجدد: ص 266 ش 2 مجلّۀ علوم الحدیث» به قلم مرحوم میرزا محمّد علی اردوبادی نجفی.

و بالأخره؛ اجازه نامۀ روایتی این حقیر سیّد محمّد علی روضاتی از مرحوم آیة اللّه آقا میرزا محمّد طهرانی عسکری «متولّد در ماه شعبان 1281، متوفّی به روز دوشنبه 28 جُمادای دوّم 1371، ده ماهی پس از نوشتن اجازه نامه در پسین روز دوشنبه 17 ماه رجب 70: مکارم الاٰثار 7: ش 1482»، که در آن اجازه، تنها؛ روایت ملّا محمّد اکمل از علّامۀ مجلسی را آورده اند به این عبارت:

ص:63


1- (1)) - به ذیل پنجم این گفتار (ص 88) رجوع فرمایید.

«... الوحید البهبهانیّ عن والده الأفضل محمّد أکمل عن جدّه لأُمّه وجدّنا لبعض أمّهات جدّنا... مول-لٰنا محمّد باقر المجلسیّ».

ص:64

در اجازه نامه های سیّد بحرالعلوم (یاد شده در ص 45)، که در همۀ آن اجازات، آقا جمال را در مشایخ محمّد اکمل نوشته است، و علّامه مجلسی ثانی را ندارد، همانند اجازات شیخ احمد احسائی، و در اجازۀ حاج ملّا احمد نراقی (یاد شده در ص 55) و اجازه نامه آقای شریعت اصفهانی (یاد شده در ص 49)، و برخی دیگر از اجازات سابق الذکر که روایت ملّا محمّد اکمل را از هر آن دو نفر یا یکی از آنها نوشته اند.

در اجازه نامۀ هشت صفحه ای مورّخۀ (پنجشنبه دهم شوّال 1294) از امام مجدِّد صاحب «روضات الجنّات» برای مرحوم آیة اللّه آقای شیخ الشریعۀ اصفهانی چنین است: «الاٰقا محمّد باقر، عن أبیه، عن الاٰقا جمال الدین المحقّق الخوانساریّ و المولی میرزا محمّد المدقّق الشیروانیّ، بل خاله المحترم مولانا العلّامة المجلسیّ»، و در اجازه نامۀ یک صفحه ای (18 شعبان 1308) به فرزند مجتهد بزرگوارشان مرحوم آیة اللّه آقا میرزا سیّد مسیح؛ این چنین: «مولانا محمّد اکمل، عن العلّامة السمیّ القدسیّ المجلسی...». الی غیر ذلک من الاجازات.

در اینجا تذکّر به یک خطاءِ چاپی را مناسب می داند: در اجازۀ مورّخۀ (23 ماه شعبان 1338) آقا سیّد ابو محمّد الحسن صدرالدین به علّامه قدیحی شیخ حسین ابن علی بن حسن بحرانی، که در شماره سوم فصلنامۀ «التراث» مورّخۀ (ع 2 - 1419) چاپ شده است در صفحۀ (162) سطر نهم عبارت «عن والده محمّد اکمل» بی شبهه از قلم افتاده و به این صورت نادرست چاپ شده است: «محمدباقر بن محمّد اکمل الاصفهانیّ عن العلّامة المجلسی»!

اینک گوییم: تا جایی که می دانیم تنها منشأ این نسبت - یعنی روایت ملّا محمّد اکمل از آقا جمال و علّامۀ مجلسی - همانا سخن خود محقّق بهبهانی آقا محمّد باقر بن محمّد اکمل است در اجازۀ کوتاهی که برای جناب سیّد محمّد -

ص:65

مهدی بحرالعلوم نجفی نوشته و نسخۀ آن در سرآغاز مجموعۀ اجازات بحرالعلوم، ضمیمۀ نسخه های خطّی «فوائد رجالیّۀ» آن مرحوم قرار دارد.

اجازه نامۀ صاحب «روضات» به فرزند گرامی، نسخۀ اصل

ص:66

این اجازۀ یک صفحه ای تاریخ ندارد، لکن در زمان حیات آقا سیّد مرتضی - پدر مُجاز - صادر شده و آقا سیّد مرتضی، به نوشتۀ مقدّمة الطبعِ «رجال السیّد بحرالعلوم» در سال (1204) درگذشته است، (1) یعنی سال پیش از وفات محقّق بهبهانی؛ علیه و علیهم الرحمة.

«فوائد رجالیّه» با نام «رجال السیّد بحرالعلوم» بدون اجازات در نجف اشرف چاپ شد، و دو نسخۀ خطّی در اختیار ما دارای همۀ اجازه نامه های سیّد است.

باری، محقّق بهبهانی در آن اجازه، به هنگامی که سه تن مشایخ اجازۀ پدرش مولانا محمّد اکمل - میرزا محمّد شیروانی و شیخ جعفر قاضی و محمّد شفیع استرآبادی - را نوشته، بلافاصله گوید: «بل - علی ما أظنُّ - عن المحقّق جمال الملّة و الدین الخوانساریّ أیضًا و خالی العلّامة المجلسیّ ایضًا».

انصاف را، به استناد این «بل علی ما أظنُّ: بلکه گمان می کنم» نمی توان به ضرس قاطع گفت که ملّا محمّد اکمل از آقا جمال الدین و علّامۀ مجلسی اجازۀ روایت دارد، و عبارتی را که آقای بهبهانی به دنبال آورده: «و رأیت اجازاتهم له - رحمهم اللّه تعالی - بطُرقهم المعروفة» باید منصرف به همان سه نفر «شیروانی و قاضی و استرآبادی» دانست، چه جز این با «بل علی ما أظنُّ» سازگار نیست.

کلمۀ «و رأیتُ إجازاتهم له» بر طبق نسخۀ مصحّحۀ خطّی مکتوب در (1212) است، بعد التصحیح القدیم؛ و در نسخۀ دیگر که تصحیح نشده و نیز در «خاتمۀ مستدرک» عبارتْ: «و رأیت إجازته له» است که البتّه با «بل علی ما أظنُّ» مناسبت ندارد.

ص:67


1- (1)) - در مشجّرۀ به تنظیم آیة اللّه بروجردی - اعلی اللّه مقامه - ملحق به رسالۀ احوال نیاکانشان«ص 42. چاپ 1390» تاریخ فوت آقا سیّد مرتضی را (1203) نوشته اند. ممکن است خطاءِ کاتب باشد، و اللّه العالم.

صورت کامل اجازه نامه وحید بهبهانی به سیّد بحرالعلوم

در حیات پدر سیّد که در (1204) درگذشته است

محدّث نوری تمام این بخش از اجازه نامۀ آقای بهبهانی را در «خاتمه مستدرک 2: 49. ط مؤسّسۀ آل البیت» نقل کرده و هیچ اظهار نظری نتوانسته و ننموده، امّا در «الفیض القُدسیّ: ص 89، جلد 105 بحارالأنوار. ط اسلامیّه تهران»، در زُمرۀ کسانی که از شاگردان علّامۀ مجلسی بوده یا از آن جناب روایت

ص:68

دارند؛ گوید: «العاشر: العالم الکامل المحقّق المدقّق الشیخ محمّد اکمل، کما صرّح ولده الاُستاد الأکبر فی اجازته لبحر العلوم. أعلی اللّه مقامهم».

حاجی، در اجازۀ به مرحوم حاج میرزا محمّد بن محمّد تقی قمی - مشهور به ارباب (1) - نیز گوید: «... ألاٰغا محمّدباقر بن محمّد أکمل عن أبیه عن عن ذی الفیض القدسیّ العلّامة المجلسیّ عن أبیه...».

تصویر اصل اجازۀ دستخطّ مرحوم نوری در ضمائم کتاب «لمعة النور و الضیاء: ص 122» چاپ شده، و تکرار «عن» در «عن ذی الفیض القدسی» از همانجا است.

امّا همو در «مواقع النجوم، نسخۀ چاپ دانشگاه تهران» روایت ملّا محمّد اکمل را از میرزا محمّد شیروانی و شیخ جعفر قاضی و آقا جمال الدین خوانساری، مُسلّم و از علّامه مجلسی مشکوک دانسته است!

صاحب «نجوم السماء: ص 230» نیز در عنوان ملّا محمّد اکمل، در آغاز همان سه تن را نوشته و سپس به ترجمۀ سخن محقّق بهبهانی در اجازه نامۀ بحرالعلوم به نحوی پرداخته که مقرون به صواب نیست.

مع الأسف، آشفتگی ها و اشتباهات در «کواکب منتثرة: ص 74 و 146» نیز دیده می شود، و آنجا (در ص 74) الاسترآبادی بخطا «الأسدآبادی» چاپ شده است. امّا در «الکرام: ص 174» به صراحت نوشته اند که ملّا محمّد اکمل مجاز از علّامه مجلسی است. (2)

ص:69


1- (1)) - شرح حالش در «گنجینه دانشمندان 1: 150 - 151».
2- (2)) - «ضیاء المفازات فی طرق مشایخ الاجازات» از همان علّامه تهرانی علیه الرحمة به سال (1379 ش) در پنجمین دفتر «میراث حدیث شیعه» چاپ شد. در صفحۀ (447) روایت محقّق بهبهانی را از پدر بزرگوارش ملّا محمّد اکمل یاد کرده و فرماید که ملّا محمّد اکمل از پنج تن روایت می کند: «المولی محمّد أکمل عن خمسة: عن العلّامة المجلسیّ... و عن جمال الملّة و الدین الخوانساریّ عن المولی محمّد تقیّ المجلسیّ»!.

این اختلاف در ذکر نام علاّمه مجلسی و آقا جمال الدین در جزو مشایخ ملّا محمّد اکمل، در عموم اجازه نامه ها و کتب تراجم احوال؛ ناشی از برداشت گوناگون

آغاز و انجام اصل اجازه نامۀ محقّق قمی به سیّد حجّة الاسلام

ص:70

از اجازۀ محقّق بهبهانی برای سیّد بحرالعلوم است و بس.

تعبیر درست در صفحۀ 5 و 6 اجازه نامۀ 14 صفحه ای (مورّخۀ شب عید فطر 1215) نگاشتۀ محقّق قمی صاحب «القوانین» متوفّی (1231) برای حاج سیّد محمّد باقر حجّة الاسلام شفتی متوفّی 1260، (چاپ اصفهان 1341 ش. ضمیمۀ «فهرست کتب خطّی کتابخانه های اصفهان»)، و نیز در اجازه نامۀ چهار صفحه ای مورّخۀ (ربیع دوم 1260) از حاج محمّد ابراهیم کرباسی (متوفی 1261) به فرزندش حاج آقا محمّد، دیده می شود، که آن دو بزرگوار - بسان خود محقّق بهبهانی - کلمۀ «بل، و منهم» را که مُشعر به تردید است به کار برده اند، بر خلاف نوشتۀ سیّد حجّة الاسلام که در اجازه نامۀ پنج شش صفحه ای (یاد شده در صفحۀ 63) برای همان حاج آقا محمّد، هر آن سه نفر - علّامه مجلسی و آقا جمال و میرزای شیروانی - را بدون قیدی؛ شیخ روایت ملّا محمّد اکمل نوشته است!

حاجی کرباسی نظیر همان عبارت خود را نیز در جلد دوم کتاب «اشارات الاُصول: ق 83 ب، نسخۀ خطّی مکتوب در (1270)» آنجا که مشایخ روایتش را - در تکملۀ مطلب سوم - نوشته؛ آورده است.

پس، به درستی و با اطمینان باید گفت: آقای بهبهانی اجازه نامه های پدر خود - ملّا محمّد اکمل - را از آن سه تن دیده و در مورد اجازه داشتن او از آقا جمال الدین و علّامۀ مجلسی ثانی تردید و شکّ داشته، و از همین روی می بینیم که در اجازه نامۀ مرحوم سیّد عبداللّه شاهاندشتی لاریجانی (مذکور در «کرام بَرَرة: ش 1436»)، تنها به نام آن سه تن بسنده کرده است:

«مولانا میرزا محمّد الشیروانی و مولانا محمّد شفیع الاسترآبادی و الشیخ جعفر القاضی و غیر هم ممّن لم یسمح الزمان بمثله».

ص:71

دستخط و خاتم محقّق بهبهانی در اجازه نامۀ آقا سیّد عبداللّٰه لاریجانی

ناگفته نگذاریم که: اوّلاً، نحوۀ روایت محقّق بهبهانی از پدر بزرگوار دانسته نیست که آیا کتبی بوده است یا شفاهی؟

و ثانیًا از نسخۀ اجازات سه گانۀ مسلّم ملّا محمّد اکمل هم هیچگونه آگاهی در دست نیست که آیا کسی جز خود آقا محمّد باقر آنها را دیده است یا خیر؟ و از عبارتی که آقا به کار برده اند: «و رأیت» نه «و عندی» شاید بتوان گفت آن اجازه نامه ها نزد خودشان نبوده است، و خدا داناست.

در اینجا، به دو نکتۀ دیگر اشاره کنیم:

محقق بهبهانی و پدر

1 - محقّق بهبهانی پدر بزرگوار خود را در اجازۀ سیّد بحرالعلوم، این گونه ستوده اند: «الوالد الماجد العالم الفاضل الکامل الماهر المحقّق و شیخ المشایخ العظماءِ العلماءِ الفقهاءِ، مولانا محمّد اکمل، غمَره اللّه تعالی فی رحمته الواسعة و ألطافه البالغة».

ص:72

می دانیم که مرحوم آقای بهبهانی در حدود (1117) چشم به جهان گشوده، پس باید تولّد پدرش محمّد اکمل پیش از یکهزار و یکصد و در نیمۀ دوم سدۀ یازدهم بوده باشد، متأسّفانه نه تنها تاریخ تولّد که تاریخ وفات، محلّ سکونت، مدفن و دیگر خصوصیّات زندگانی وی به هیچ روی دانسته نیست، سوای اندکی که در «الکرام البررة: 74 - 75» در عنوانی مخصوص گرد آورده اند. افسوس که خود آقای بهبهانی با آن همه تعظیم و تکریم از پدر، چیزی در آن باره ها اظهار نفرموده و یا اینکه به دست امثال ما نرسیده است.

مشیخۀ آقای بهبهانی

2 - اگر چه محقّق بهبهانی در اجازه نامه ها، پدر را به عنوان یکی از مشایخ روایت خود نوشته اند، امّا در عموم نوشته هایی که از ایشان در دست داریم نام دیگر مشایخ آقا به نظر نرسید، از این رو در «کرام: 171» فرمایند: شگفتا که هیچ یک از متقدّمان و متأخّرانِ شرح حال نویسان، به نام هیچ یک از مشایخ وحید، سوای پدر جلیلش اشاره نکرده اند، جز این که از برخی آثار خودِ وحید معلوم می شود که ایشان از شاگردان آقا سیّد صدرالدین رضوی - علّامه شارح «وافیۀ تونیّه» - بوده اند، چنان که در رسالۀ «الاجتهاد و التقلید» تألیف شدۀ به سال (1155) از او تعبیر به «السیّد السند الاُستاد و مَن علیه الاستناد، دام ظلّه» فرموده است... تا آخر.

اینک گوییم: مرحوم حاج ملّا احمد نراقی در اجازه نامۀ متوسط مورّخ (روز یکشنبه بیستم شوّال 1228) برای مرحوم آقا محمّد علی مازندرانی نجفی «یاد شده در ص 52»، آنجا که روایت پدرش مولانا محمّد مهدی را از محقّق بهبهانی آورده به روایت بهبهانی از سه نفر: پدرش محمّد اکمل و آقا سیّد محمّد طباطبائی (بروجردی پدر زن خود آقای بهبهانی) و آقا سیّد صدرالدین (رضوی قمی مذکور) تصریح نموده، و پیشتر (در ص 53) نیز گفتیم که حاج ملّا احمد در اجازۀ برادرش به

ص:73

روایت آقای بهبهانی از سیّد صدر و روایت صدر از جمال المحقّقین تصریح کرده است.

محقق بهبهانی و حاج میر ابوالقاسم موسوی

آگاهی سودمند دیگر: به هنگام نگارش این رساله (در اواخر ربیع دوم 1420) شیخ روایت بزرگوار دیگری که برای محقّق بهبهانی شناختیم همانا علّامۀ کبیر مرحوم حاج میر ابوالقاسم «جعفر» ابن العالم الفاضل السیّد حسین الموسوی، نیای اعلای امام مجدّد صاحب «روضات الجنّات» - رحمة اللّه علیهم - است. آن جناب به سال (1090) در اصفهان متولّد و در (1158) در قودجان گلپایگان وفات یافته و مزار شریفش در همان محلّ برپاست. اینک اصل داستان:

در سال گذشته (77 ش) که هفتمین دفتر مجموعۀ گرامی «میراث اسلامی ایران» در قم منتشر گردید، در صفحۀ (660 - 661) اجازه نامه ای از مرحوم آقا سیّد محمّد تنکابنی برای دایی زاده اش آقا سیّد اسماعیل تنکابنی چاپ شده است، که آنجا دربارۀ دو نفر از مشایخ هشتگانۀ روایتش حاج شیخ محمّد جعفر استرآبادی (1)

ص:74


1- (1)) - حاجی استرآبادی «متوفّی 1263» عالم مُطاعِ وقت تهران، با 67 سال عمر پر برکت، آثارقلمی فراوانی از خود بجای گزارده. استاد مجتبی مینوی - از اعقاب آن مرحوم - هر آنچه از احوال و آثار نیای خود در گوشه و کنار کتب و اسناد یافته گرد آورده که پس از وفاتش، در جلد اوّل «یادداشت های مینوی. تهران. 75 ش» از صفحه 323 تا 332 به چاپ رسید. تفصیل احوال حاجی در «مکارم 1: ش 44» در سال (1198) که به پیروی از «کرام» تولّدش را در آن سال دانسته آمده است. امّا مرحوم مینوی در چند جا آن را به سال (1196) با تصریح به 67 سال عمر نوشته است. از حاجی استرآبادی «لبّ اللّباب، فی الدرایة و الرجال» در دفتر دوم، و مختصر آن «الایجاز» در دفتر پانزدهم «میراث حدیث شیعه. قم، 85 ش» با مقدمة التحقیق های گسترده چاپ شده است. جزاهم اللّه خیرًا. بیافزاییم که رسالۀ فارسی «هدایة السّعدآء فی زیارة سیّد الشهدآء علیه السلامِ» آن مرحوم نیز در دفتر شانزدهم همان «میراث: 93 - 110» به چاپ رسید.

دستخطّ مرحوم حاج میر ابوالقاسم جعفر در نسخۀ «مسالک» شهید ثانی

و حاج سیّد محمّد قصیر خراسانی (یاد شده در ص 47 ش 5) چنین نوشته است «با حذف برخی عناوین»:

«قد أجازهما سیّد الطائفة السیّد علی الطباطبائیّ، عن الاٰقا محمّد باقر البهبهانیّ، عن السیّد الواحد الماجد السیّد ابوالقاسم الخوانساریّ، عن وحید عصره محمّد صادق، عن والده العلّامة الشیخ محمّد بن عبدالفتّاح التنکابنی المعروف بالسّراب».

مرحوم آخوند ملّا محمّد صادق اصفهانی فرزند مرحوم آخوند ملّا محمّد تنکابنی معروف به سراب، چنان که در «روضات الجنّات: ص 151 و 619، ط سنگی دوم» فرماید اجازه نامه ای برای مرحوم آیة اللّه العظمی الحاج سیّد حسین

ص:75

موسوی خوانساری و مُشارکت پدر گرامی ایشان یعنی مرحوم حاج میر ابوالقاسم نوشته است. ملّا محمّد صادق و پدر بزرگوارش هر دو در «کواکب منتثره: 360 و 671» نیز شرح حال دارند.

آقا سیّد اسماعیل تنکابنی به سال (1232 یا 33) در شهر رامسر متولّد و در (1306 یا 1310) درگذشته، و شیخ اجازۀ ایشان آقا سیّد محمّد تنکابنی به سال (1220) متولّد و در (1293) وفات یافته است. برای آگاهی از احوال و آثار ایشان به مقدّمه و متن رسالۀ نفیس «نضرة الناظرین و نزهة الباصرین» آقا سیّد اسماعیل که در همان دفتر هفتم میراث به طبع رسیده رجوع فرمایند.

بیفزاییم که اجازه نامۀ یاد شده، ذیل شرح حال مُجاز، سال ها پیش از این نیز در کتاب شریف «بزرگان رامسر: 36 - 42، قم 1361» به چاپ رسیده بود.

باری، هم آقای حاج میر ابوالقاسم و هم آقای محقّق بهبهانی - با بیست و هشت سالی فاصلۀ سِنّی - هر دو بزرگوار، زادۀ اصفهان و نشو و نما یافته در همین سامان تا زمان فتنۀ افغان بوده اند. دور نیست آقای بهبهانی نزد ایشان هم تلمّذ کرده و هم اجازۀ روایت گرفته باشند. «ذیل پنجم همین گفتار در (ص 88) ملاحظه شود».

*

بحث و فحص پیرامون اجازات را به همین جا ختم نموده، و برای کسانی که خواستار آگاهی از جایگاه اجازۀ روایت و ماهیّت و شرایط و آداب و اقسام آن هستند، دو نوشتۀ تازۀ ارزشمند - و به خصوص، مراجعه به همگی مآخذ و منابع یاد شده در آنها - معرّفی و توصیه می شود:

1 - «أثر الاجازات فی الوحدة الثقافیّة»: مجلّۀ علوم الحدیث، العدد الثانی:

ص 291 - 304، س 1418.

ص:76

2 - «تحمّل الحدیث بالاجازة واجب مُلحّ فی العصر الحاضر»: همان مجلّه، العدد الرابع: ص 9 - 32، س 1419.

اینک، این رساله را به نقل داستانی دیگر و توضیحی دربارۀ تاریخ درگذشت جمال المحقّقین و پدر بزرگوار به پایان می بریم.

اقامۀ نماز بر پیکر علّامۀ مجلسی

و تحقیق تاریخ تولّد و وفات

جمال المحقّقین آقا جمال الدین محمّد خوانساری، در روز دوشنبه بیست و هفتم ماه رمضان سال یکهزار و یکصد و ده - تمام - مطابق دهم حمل (فروردین) یکهزار و هفتاد و هشت شمسی و موافق بیستم «یولیایی» مارس یکهزار و ششصد و نود و نه مسیحی، در مسجد معظم آدینه «جامع عتیق» اصفهان، بر پیکر مطهّر علّامۀ بزرگ مولانا محمّد باقر مجلسی، که به هنگام طلوع فجر همان روز به ندای حقّ إرْجِعی لبّیک اجابت گفته و جان به جان آفرین سپرده بود؛ اقامۀ نماز فرمود.

انبوه جمعیّت تشییع کننده و نمازگزار از حدّ و حصر افزون و حُزن و اندوه عامّۀ اهل شهر زاید از وصف بود. مردم، پارچه های گرانبهای پوشش جنازه را تکّه تکّه کرده و تابوت و عماری را شکسته و همه را به تبرّک بردند.

این رویداد را دانشمندی در حاشیۀ نسختی از کتاب «امل الاٰمل» به تفصیلی بیشتر نوشته و دیگری آن را در یادداشت های خود نقل فرموده، و تنها تاریخ قمری از آنجاست.

آن دانشمند افزوده است که - قضا را - تولّد علّامۀ مجلسی نیز در مِثل همان روز و ماه بوده است، یعنی بیست و هفتم ماه رمضان یکهزار و سی و هفت، که ما آن را با پنجشنبه اوّل جوزا ماه برجی «سی و یکم اردیبهشت یکهزار و هفت شمسی

ص:77

موافق بیست و دوم ماه مه یکهزار و ششصد و بیست و هشت مسیحی» تطبیق نمودیم.

اقامۀ نماز بر پیکر شخص اوّل عصر و زمان به امامت جمال المحقّقین کاشف از تقدّم کامل و مسلّم او بر همگنان «نظیر صاحب کشف اللثام» و همگان در آن هنگامه و هنگام است. نویسنده یادداشت ها آقا جمال را این چنین ستوده است:

«الفاضل المحقّق و العالم المدقّق وحید عصره و فرید دهره السابق فی مِضمار الفضل و الکمال جمیعَ الأقران و الأمثال المولی جمال الدین محمد الخوانساری». و علّامه مجلسی را به این عبارات:

«الفاضل الکامل العلّامة علّامة العلماءِ فی جمیع الأعصار و الأمصار خاتم المجتهدین و آیة اللّه فی العالمین المولی محمد باقر».

ماندۀ مطالب شگفت آور آن یادداشت های ارزشمند به مقالی دیگر در احوال و آثار علّامه مجلسی حوالت است. رحمة اللّه علیهم اجمعین. (1)

ص:78


1- (1)) - محمّد ابراهیم بن زین العابدین نصیری مجلس نویس دربار شاه سلطان حسین صفوی در کتاب نفیس «دستور شهریاران» که نسخۀ موجود و مطبوع آن شامل سوانح سال های «1105 تا 1110» می باشد، در «ص 18» مراسم تاج گزاری آن شاه را به دست علّامۀ مجلسی در دو ساعت و نیم گذشته از شب شنبه چهاردهم شهر ذی الحجّة «1105» نوشته است، با این اوصاف: «... مشتری برج فضیلت و اجتهاد و نجم ثاقب سماءِ تقوی و سَداد و رکن رکین حصار دین مبین مصطفوی و قائمۀ معتمد سریر خلافت و شریعت مرتضوی مقتدای علماءِ اعلام و پیشوای فضلاءِ ذوی الاحترام علاّمی فهّامی مجتهدالزمانی مولانا محمّد باقر مجلسی شیخ الاسلام...» و در «ص 273» گوید: «و از جملۀ حوادث زمان که در ظرف این سال به امر کردگار جهان در عالم امکان روی نمود: رحلت خلاصۀ ارباب فضل و حال و قُدوۀ اهل مجد و کمال، صاحب المعالم و المأٰثر مولانا محمّد باقر - تغمّده اللّه تعالی بالغفران و أسکنه فی بحبوحة الجنان - بود که در شب بیست و هفتم شهر صیام - سال 1110 - فایز رحمت ملک علّام گردیده...» تا آخر.

دستخطّ مبارک علّامه مجلسی

در هامش نسخۀ خطّی

جلد یکم «بحار الأنوار»

تاریخ درگذشت دو محقّق خوانساری

اشارة

تاریخ فوت مرحومان آقا حسین خوانساری و فرزندش آقا جمال الدین، در روی سنگ قبر تجدید شدۀ آنان و کتب تاریخ و تراجم و نیز در مادّه تاریخ ها، هر یک با دگرگونی هایی دیده می شود. بررسی کامل و دقیق اختلافات خود موضوع مقاله یی جداگانه است. در اینجا تنها به ذکر اصحّ اقوال بسنده می کنیم:

1 - ارتحال آقا حسین:

مورّخ معاصر نزدیک به ایشان، مرحوم میر عبدالحسین ابن میر محمّد باقر حسینی خاتونابادی اصفهانی «متولّد 1039 متوفی 1105 مدفونِ قُرب مزارِ محقّقانِ خوانساری» در کتاب «وقایع السنین و الأعوام: ص 539 و 541، چاپ تهران، 1352 ش» در حوادث سال یکهزار و نود و هشت «عهد سلطنت شاه سلیمان صفوی و شیخ الاسلامی مولانا محمد باقر مجلسی»، درگذشت آقا حسین

ص:79

را - در دو جا - نوشته است، به این الفاظ:

«فوت علّامة العلماء و استاد الفضلاء آقا حسین خوانساری، در غُرّۀ رجب هذه السنة».

«در شب سه شنبه غُرّۀ شهر رجب سنۀ مزبوره، علّامة العلماء، دانشمندی که در میدانِ دانشمندی قصب السبق از مشاهیر فضلای روزگار - چون شیخ ابو علی و أمثاله - ربوده، أعنی جناب آقا حسین خوانساری - قدّس اللّه روحه - فوت شد...».

این تاریخ موافق تقویم و ستنفلد و شواهد متعدّد دیگر نیز هست (1).

2 - ارتحال آقا جمال الدین:

یکی از بازماندگان فاضل میر عبدالحسین - نگارندۀ «وقایع السنین» - که پس از درگذشت وی، برخی حوادث سالیانی چند را بدان الحاق نموده؛ در ذیل عنوانِ «سال 1122» چنین نوشته است:

«فوت فاضل عالم تقیّ نقیّ عامل آقا جمال خلف مرحوم مبرور آقا حسین خوانساری، در ماه مبارک رمضان... در اوائل ماه مبارک، به نوبۀ غَشی، سنه هزار و یکصد و بیست و دو».

مرحوم سیّد عبداللّه جزائری نیز در «اجازه کبیره: نسخۀ سابق الذکر (ص 29)

ص:80


1- (1)) - خاتونابادی در صفحه 500 - 501 نیز گفته است: «سال هزار و شانزدهم: ولادت استاد الفضلاء... آقا حسینا خوانساری... در هزار و شانزده... و کنتُ قد قرأتُ علیه فی الفقه و الحدیث. زید عزّه. و - بقضاء اللّه و قدره - در سه ساعت گذشته از شب سه شنبه غرّه رجب - تقویمی - سنه یکهزار و نود و هشت فوت شد و در بابارکن الدین که قبرستان مشهور اصفهان است مدفون شد، ما بین آب انبار و ما بین [کذا] مصلّی. قدّس اللّه سرّه. و در شب جمعه اوّل ماه مبارک رمضان سنۀ مزبوره، نوّاب اشرف شاه سلیمان فرمود که بر سر مزار او عمارت عالی بسازند».

صفحه ای از اجازۀ کبیرۀ جزائری، به خطّ فرزند مُجیز

ص:81

خطّ سیّد بهاءالدین فرزند مصنّف» آنجا که نام «الاٰقا جمال الدین بن الاٰقا حسین الخوانساری» آمده، سال درگذشتش را در بالای سطر به این صورت نوشته است:

«توفّی سنةَ اثنتین و عشرین و مائة و ألف. منه، ره».

و تاریخ دقیق و کامل تر را کاتب نسخه ای از «رسالۀ نماز جمعۀ» آن مرحوم - در کنار صفحۀ پایانی - در شب یکشنبه دوم ماه رمضان سال یکهزار و یکصد و بیست و دو، قید کرده است.

پس (1125) که در بسیاری از جاها دیده می شود نادرست است، و مادّه تاریخ «کرد ایزد با حسین ابن علی حشر جمال» - منقول در تذکرۀ «نجوم السماء: 192» و از آنجا در هامش «کواکب منتثره: 146» - بایستی با الف «ابن» باشد تا تاریخ درست (1122) را برساند.

*

بازنگری و تصحیح و تکمیل این رساله، به روز سه شنبه پنجم «نجومی» جُمادای یکم (1420) مطابق بیست و ششم مرداد ماه (1378) و سالروز رسمی ولادت حضرت زینب کُبرا علیها السلام انجام پذیرفت. چند ماهی پیش، خلاصۀ آن در هشتاد و دومین شمارۀ گرامی مجلۀ «کیهان اندیشه» با سهوالقلمی چند چاپ شد.

امید که در این نسخه خطاء و اشتباهی راه نیافته باشد، بمنّه و کرمه.

در خاتمه ناگفته نگذاریم که ارسال چند سند دور از دسترس و اهداءِ کتاب و محبّت های خالصانۀ فاضل متتبّع کوشای متّقی آقای علی اکبر زمانی نژاد که در حوزه علمیّه قم اشتغال دارند موجب سپاسگزاری و دعاگویی است. جزاه اللّه تعالی خیرًا.

و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد المصطفی و آله الطاهرین و سلّم.

% اسم

ص:82

ذیل گفتار:پنج ذیل

1 - در یک نسخۀ خطی مجموعۀ منشآت نزد نگارندۀ این دفتر «دارای تاریخ 1137 ه . ق» سفارشنامه ای است، به این شرح:

«نوّاب صاحبقِرانی بآقائی آقا حسین نوشته اند:

واقف عوارف و حقایق، عارف فضایل و دقایق، آقا حسین، بتوجّه والتفات ما اطّلاع حاصل نموده، بداند که: سیادت و نجابت پناه سیّد ادریس چون بحسب ظاهر و معنی، جوانیست قابل تربیت و غریب این ولایت، بنا بر آن، بعهدۀ شما فرمودیم که از احوالش - بواجبی - خبردار بوده، فضایل و کمالاتی که لازم باشد تعلیم نموده، از اعمال و اطواری که ناپسندیدۀ رتبۀ آن سیادت و نجابت پناه باشد محافظت نمایند. طریق سیادت پناه مومی الیه آنکه به هیچ وجه از سخن و صلاح شما تجاوز ننموده، در تحصیل فضل و کمال و اطوار حَسنه سعی جمیل و جهد جزیل بظهور رساند، که باعث شفقت و عنایت ما بوده، بین الأمثال و الأقران ممتاز باشد». پایان.

گویا مقصود از صاحبقِران، شاه عبّاس ثانی صفوی «جلوس 1052، فوت 1077» است، و سیّد ادریس باید از سادات و اشراف زادگان حرمین شریفین باشد که در اصفهان می زیسته است، و اللّه العالم.

2 - از جملۀ منشآت مرحوم آقا حسین محقّق خوانساری، نامه ای است به «بندگان فصیح الأنامی میرذوالفقار». او باید همان میر ذوالفقار مُجاز از آقا باشد که در آغاز همین گفتار یکم از او سخن گفته ایم.

ذیل دیگر:

شیخ محمّد حُرّ عاملی صاحب «وسائل الشیعة»، علیه الرحمة «گفتار یکم:

ص 20»، در اجازۀ روایتی که در تاریخ نیمۀ ربیع یکم «1086» به شیخ یوسف بن

ص:83

علی بحرانی حویزایی داده و او را بسیار ستوده است: «و إن کان قدری فی العلم و العمل دون قدره»، آنجا همه علوم و فنون را تحت اجازه درآورده، فرماید:

«فأجزت له أن یروی عنّی جمیع کتب الحدیث و غیرها ممّا للروایة فیه مدخل، من کتب التفسیر و الفروع و الفقه و النحو و الصرف و المعانی و البیان و البدیع و المنطق و اللغة و العروض و الاصول و الکلام و الرجال و الدرایة و غیر ذلک...».

ص:84

توضیح دهیم که مُجیز معظّم، نام مُجاز را در «أمل الاٰمل» نیز آورده و از او تجلیل فرموده، جز این که در آنجا نام پدرش را - در نسخه های متعدّد که دیده ایم - محمّد نوشته است، و همین گونه «یوسف بن محمّد» در «کواکب منتثرة» دیده می شود.

بنظر می رسد مرحوم شیخ حرّ در آغاز، نام پدر مُجاز را درست بخاطر نداشته اند و در اصل اجازه هم پیداست که پس از تنظیم اجازه پرسیده و «علی» نوشته اند.

بهر حال، این مجاز دانشمند در همان ایّام مسائل فقهی کتاب «وسائل الشیعة» را شرح کرده و نام آن را «نهایة التحصیل فی شرح مسائل التفصیل» نهاده و بخشی از آن را به نظر خود شیخ هم رسانیده است.

در حال حاضر، نسخۀ «نهایة التحصیل» از آغاز تا پایان اعتکاف با مقدّمۀ اصولیّۀ شارح، در دو جلد در قم موجود است و در «فهرست نسخه های خطّی مرکز احیاءِ میراث اسلامی 8: به شماره های 3245 و 3246» معرّفی شده و جمعًا در 625 برگ می باشد، و کتاب شایسته تحقیق و طبع است.

امّا اصل اجازۀ یاد شده در یک نسخه از «وسائل الشیعة» شامل کتاب الجهاد تا پایان کتاب النکاح قرار دارد که اینک آن نسخه نیز در فهرست یاد شده «به شماره 3090» معرّفی شده است، و تصویر هم از آنجا است.

ذیل سوم «عطف به ص 11»:

شرمساری بزرگ: داستان بلندی که دربارۀ تداوی به مسکر، در پایان ترجمۀ محقّق سبزواری در جلد چهارم کتاب «ریاض الجنّة. ش 677 ص 351 - 352» دیده می شود - حاشا و کلّا - ربطی به محقّق سبزواری ندارد.

در آن داستان است که: «مولانا قاضی بن کاشف الدین در کتاب «جام جهان نمای عبّاسی» گوید، در سنۀ هزار و [بیست و] هفت هجری، حضرت مولانا

ص:85

محمّدباقر در بلدۀ اصفهان، بعد از جَرَب، مرض دِقّ بهمرسانید...».

آخر، محقّق سبزواری متولّد یکهزار و هفده که در یکهزار و هفت در پشت پدر و در یکهزار و بیست و هفت ده ساله پسر بوده است آن هم در سبزوار و خراسان نه در اصفهان. حال، چنین کسی کجا و «حضرت مولانا محمّدباقر» کجا؟!

به گمان این حقیر، «حضرت مولانا محمّدباقر» در آن داستان، همانا ملّا محمّدباقر یزدی استاد کامل ریاضی دان برجسته و بنام زمان شیخ بهائی «متوفی 1030 تمام» و نیمۀ نخست سدۀ یازدهم است که شرح حال او در چند صفحه پیشتر از محقّق سبزواری در همان «ریاض الجنّة. ش 670» آمده، و باید چنین گفت که مؤلّف بهنگام استنساخ از مسوّدات، یا نسخه نویسان اهمالگر، آن برگ داستان را از جای خود که در اصل، ذیل ترجمه ملّا محمّدباقر یزدی بوده اشتباهًا به ذیل ترجمه محقّق سبزواری برده اند، و اینک می بینیم که بیماری ها و تداوی به مسکر ملّا محمّدباقر ریاضی یزدی به پای مولانا محمّدباقر فقیه سبزواری گذارده شده است!.

مع الاسف، علی رغم کوشش های توان فرسا که برای چاپ این کتاب مهمّ «ریاض الجنّة» انجام گرفته است، با این وصف در آن انواع اغلاط و ناروایی ها دیده می شود. جلد چهارم کتاب در ماه رمضان المبارک جاری 28 منتشر گردید.

ذیل چهارم «عطف به ص 37»:

چند تذکّر و تصحیح: 1 - در مقدّمة التحقیقِ اجازۀ محمّد ابراهیم قاضی «میراث اسلامی ایران 7: 157، س 2 - 3» نوشته اند:

«... لم أجد فی کتب التراجم سنة ولادته المترجم [کذا] و محلّ ولادته ولکن یظنّ أ نّه وُلد فی أواخر القرن الحادی عشر فی خوراسکان من توابع اصفهان».

سبحان اللّه! قاضی مُجیز، پس از آن که نام و نسب خود را - تا چند پشت - در

ص:86

پایانِ اصل اجازه «ص 184» آورده است، گوید:

«الخوزانیّ أصلًا، الاصفهانیّ مولدًا و موطنًا و مسکنًا...».

پس، اصل آن جناب، یعنی موطن پدرانش خوزان بوده است، و خوزان یکی از نواحی یا قُرای سه گانۀ سده ماربین از دهات غربی حومۀ اصفهان است و بسی معروف و بر سر زبانها.

امّا محلّ ولادت و وطن و مَسکن خود را، اصفهان، نوشته است. یعنی در شهر اصفهان به دنیا آمده، نه در خوزان و نه در خوراسکان و نه در جای دیگر، و در همین شهر هم خانه و نشیمن داشته است.

2 - قاضی مُجیز، همان گونه سخنان را در اجازۀ به سیّد نصراللّه شهید حائری نیز نوشته است، امّا کلمۀ «الخوزانیّ» آن اجازه، در آثار مرحوم علّامۀ تهرانی - از راه سهو و خطاءِ باصره - به «الحویزیّ: ذریعة 1: 135، س 19» و «الحویزاویّ:

کواکب منتثرة: 10، س 20» تحریف شده است.

موضع نخست را در مستدرک غلطنامه ها به «الخوزانیّ» تصحیح کرده اند. امّا موضع دیگر را علّامۀ امینی - اعلی اللّه مقامه - در «شهداء الفضیلة» که ترجمۀ دقیق قاضی مُجیز را نوشته اند، (در ص 233) با توضیحات عالمانۀ خود فرماید:

«و ما فی (وفیات الأعلام) من أ نّه حویزیّ سهوٌ من قلمه».

«وفیات الأعلام» نام پیشین «طبقات أعلام الشیعة» است.

علّامۀ امینی خطاءِ «نجوم السماء» که خوزانی را «خوئی» و «مستدرک الوسائل» که آن را «خورانی» به راءِ مهمله، نوشته اند، نیز یادآور شده اند.

خطاءِ «الحویزاوی» در پیشگفتار چاپ اجازه «ص 156» هم - لا بدّ - به پیروی از «کواکب» با نادرستی های دیگر دیده می شود.

ص:87

3 - یکی از آثار محمّد ابراهیم قاضی گفتار کوتاهی است دربارۀ انگشتری عقیق که به عنوان «رسالة استحباب التختّم بالعقیق» در مجموعۀ «میراث حوزۀ اصفهان. دفتر سوم. چاپ سال جاری 86 ش» با پیش گفتاری (از ص 349 تا 356) چاپ شده، و در سرآغازِ «مقدّمه» - شگفتا! - نوشته اند:

«آن جناب... در خوراسکان از توابع اصفهان که با نام خوزان معروف بوده متولّد شده است»! وفّقهم اللّه تعالی و إیّانا لإصلاح الأمور.

ذیل پنجم:

1 - مطالب مرقوم در صفحات (63 و 71)، به عین عبارت در اجازه نامۀ ده صفحه ای مورّخۀ «23 ماه صفر 1258» از همان سیّد حجّة الاسلام شفتی به حاجی اشرفی یعنی آخوند ملّا محمّد مازندرانی «متولّد 1220 متوفی 1315» نیز دیده می شود. بل، متن هر دو اجازه تقریبًا یکسان است.

تصویر اجازه را از روی نسخۀ اصل آن که در یک مجموعۀ اجازات سیّد «معرّفی شده در فهرست مرکز احیاء میراث اسلامی قم 6: ش 2038» - و مبیّضۀ آن نیز در یک مجموعۀ دیگر از اجازات همو، در کتابخانۀ مجلس تهران است - در آخر کتاب تازه چاپ «آسمان در آینه! زندگینامۀ آیة اللّه ملّا محمّد اشرفی، قم، 86 ش» آورده اند. سیّد حجّة الاسلام در حاشیۀ صفحۀ سوم نوشته است: «قد حُرِمنا من مجاورة العتبات العالیات... و انتقلنا منها إلی دیار العجم فی خمس و مائتین بعد الألف...».

2 - تاریخ تولّد حاجی اشرفی را در آن اثر تازه چاپ - به نقل از مکارم الاٰثار - 1219 نوشته اند. این اشتباه در اثر نگاه کردن به سطر بالای «ص 678 مکارم» و اصلاح نکردن نسخه از روی غلطنامه حادث شده است، والّا از «ص 675 تا 715» همه در سال 1220 می باشد.

3 - مطلبی را که در «ص 74» در خصوص روایت محقّق بهبهانی از جدّنا الأمجد الأعلیٰ الحاجّ میر ابوالقاسم موسوی آورده ایم، سیّد حجّة الاسلام نیز در هر آن دو اجازۀ یاد شده - به آقا محمد کلباسی و حاجی اشرفی - ، در مشایخ محقّق بهبهانی «علیهم الرحمة» مرقوم داشته است، و هذا لفظه:

«... عن والده الأجلّ الأکمل مولانا محمّد أکمل... و عن استاده الأقدم و شیخه الأکرم العالم العامل قُدوة المتّقین نُخبة المتبحّرین السیّد السّند أبی القاسم بن السیّد حسین الخوانساریّ عن شیخه... مولانا محمّد صادق...». والسلام.«12 / 9 / 86 22 قع 28»

ص:88

نسخۀ اصل اجازۀ شریفۀ مولانا محمد تقی مجلسی به استاد الکل آقا حسین خوانساری از اجزاء کتاب ریاض الأبرار فی إجازات علمائنا الأخیار

ص:89

ص:90

ص:91

ص:92

ص:93

ص:94

ص:95

ص:96

ص:97

ص:98

ص:99

ص:100

ص:101

ص:102

ص:103

ص:104

ص:105

ص:106

ص:107

ص:108

ص:109

ص:110

ص:111

گفتار دوم : کتابخانۀ خانوادگی آیة الله العظمی آقا میرزا سیّد محمّد هاشم موسوی مجتهد چهار سوقی

اشارة

ص:112

ص:113

صفحۀ عنوان کتاب فقه فتوایی فارسی «اَحکام ایمان» چاپ دوم سنگی اصفهان، 1318 ق، در 444 ص.

ص:114

بسم اللّه الرَّحمٰن الرَّحیم

نیاکان صاحب «الروضات»و آثار علمی

شکل گیری کتابخانه خانوادگی ما سابقه چهارصد ساله دارد، چه به موجب اسنادِ موجود، نام نیاکان این طائفه از اوائل عهد صفوی در زُمرۀ عالمان دین و فقهاءِ راشدین دیده می شود، و آنان همچون عموم دانشمندان به تألیف و تصنیف و استکتاب کُتب و رسائل گوناگون اشتغال داشته اند، و طبیعی است که در هر خانه و کاشانه ای آن گونه آثار علمی - کما بیش - گرد آمده باشد؛ و بخصوص در شهرهای بزرگی چون اصفهان نسخه های فراوانی وجود داشته که ثبت اسامی بسیاری از آنها - اعمّ از نُسخ کتابخانه های اصفهان و جاهای دیگر - در کتاب کلان «ریاض العلماء» دیده می شود.

سخنی دربارۀ «ریاض العلماء»

علّامه مرحوم میرزا عبداللّه اصفهانی - تبریزی الأصل و معروف به افندی - مصنّف اثر گران قدر «ریاض العلماء»، متولد (1067 ظ)، تا بیست سالی پس از درگذشت استاد بزرگوارش علّامه مجلسی (متوفّی 1110) برای تهیّۀ مَوادّ این اثر بی همتا بارها به شهرها و قُرٰی و قَصبات گوشه و کنار ایران و برخی از ممالک دیگر سفر کرده و هر کجا نسخه ای از آثار علماءِ اسلام یافته در کتاب خود از آن خبر داده و حتّی دارنده نسخه را نیز گهگاه شناسانده است.

با افسوس بسیار، بیش از نیمی از نسخۀ اصل این کتاب کلان در دست نیست، و آن نیم دیگر که بسی مهمّتر بوده در حدود دویست و پنجاه سال پیش،

ص:115

یعنی پس از ختم غائلۀ مُهاجمان افغان و دوران نادری، به وسیلۀ علّامۀ زمان، مرحوم سیّد نصراللّه شهید حائری از بازماندگان مؤلّف خریداری و با مخطوطات ارزشمند فراوان دیگر از اصفهان و ایران خارج گردیده و تا اواخر قرن دوازدهم نیز در کربلای معلّی در کتابخانۀ آن شهید بزرگوار موجود بوده است، چه محدّث فقیه نامدار مرحوم شیخ یوسف بحرانی «متوفی 1186» از آن بخش «ریاض» در تألیف «لؤلؤة البحرین» و کشکول «انیس المسافر» - بدون شناسایی نام مؤلف و نام کتاب - بهره برده و نقل کرده است.

ناشناس بودن از آن روی رخ داده که میرزا عبداللّه در اواخر عمر، تمامت دارایی خود از کتب و رسائل و مؤلفاتش را میان دو فرزند پسر - میرزا احمد و میرزا

ص:116

زین العابدین - تقسیم نموده و به آنان بخشیده است، و از آن میان، نیمی از «ریاض العلماء» که در سهم میرزا احمد و مشتمل بر حرف «ع» و دارای شرح حال خود مؤلّف بود در اصفهان برجای ماند، و آن نیم دیگر - که بخصوص دارای تراجم بسیار مهمّ حرف «م» علماءِ شیعه بود - نصیب شهید حائری شده؛ و در آن نام مؤلّف وجود نداشته است.

نیمی که در اصفهان به جای ماند مورد استفادۀ آیة اللّه العظمی صاحب «روضات الجنّات» واقع گردید، و بحمداللّه تعالی تصویر کاملی از آن نیمۀ اصل (در 579 صفحه، بقطع رحلی) نزد این ضعیف موجود است.

باری، هیچ یک از علماء و مصنّفین جز مرحوم شیخ یوسف بحرانی از آن نیمۀ مهمّ «ریاض العلماء» سخنی نگفته و نقلی ننموده اند، و پس از وی سرنوشت آن اوراق گرانقدر به کلّی نامعلوم است، حتّی در آثار و فوائد رجالی و اجازات فراوان بزرگانی که در آن ایام در عتبات عالیات زیسته اند، مانند محقّق بهبهانی (متوفّی 1205) و فرزند دانشمندش صاحب «مقامع الفضل» (متوفی 1216) - که آن نیمۀ «ریاض» موجود در اصفهان را دیده است - و ملّا عبدالنبیّ قزوینی (حوالی 1200) و سیّد بحرالعلوم (متوفی 1212) و شیخ ابوعلی حائری (متوفی 1216) و امثال آنان «رحمة اللّه علیهم»، به هیچ وجه سخنی و نقلی از آن اثر مجهول القدر دیده نمی شود (1). شاید، باز مرحوم محدّث بحرانی در کتاب «فوائد رجالیّۀ» خود -

ص:117


1- (1)) - تنها، شیخ ابو علی - علیه الرحمة - در ذیل احوال مسعودی صاحب «مروج الذهب» گوید: «و قال صاحب کتاب ریاض العلماء: و العجب أنّ المسعودیَّ قد کان جدّ الشیخ الطوسیّ - رحمه اللّه - من طرف أُمّه - کما یقال -، مع أ نّه لم یذکر له ترجمةً فی فهرسته و لا رجاله...»: «منتهی المقال 4: 394».

که در «الذریعه 16: 1576» یاد شده - مطلبی از آن کتاب عزیز آورده باشد.

بهر حال، به اجمال می دانیم که هم کتابخانۀ سیّد شهید و هم کتابخانۀ محدّث بحرانی، بسان همۀ آکنده ها پراکنده گردیده و به اینجا و آنجا رفته، و شاید آن اثرِ بی همتا «نیمۀ ریاض» که اوراقی بدون صحّافی و جلد بوده به دکّه های عطّاری و بقّالی کربلای معلّی منتقل و نابود شده باشد.

ناگفته نگذاریم که در «أعیان الشیعة، ج 37: ص 108» ذیل ترجمۀ کوتاهی که برای مرحوم شیخ العراقین طهرانی «یاد شده در گفتار یکم همین دفتر: ص 42» نوشته است گوید که او جمّاع کُتب و بخصوص نسخه های مخطوط بود و کتابخانۀ نفیس خود را وقف کرد، امّا برخی از آن کُتب تلف شد و باقی متفرّق و پراکنده

ص:118

گردید، و در آنها مجلّداتی از «ریاض العلماء» بود: «و قد سألنا عنها فی زیارتنا العراق (سنه 1352) فی کربلاءَ فَاُخبِرنا بتلفها و احتراق بعض أجزاءِ «ریاض العلماء» الّذی کان فیها...».

این بود اظهارات سیّد الأعیان، امّا از چند سو جای تأمّل است:

1 - ایشان چگونه از وجود «ریاض العلماء» در آن کتابخانه با خبر شده اند؟

2 - چه کسی به صراحت ایشان را از آتش گرفتن و سوختن «بعض اجزاءِ ریاض العلماء» آگاه کرده است؟ اللّه اعلم.

در گفتار سابق این دفتر (ص 18) نیز سخن کوتاهی پیرامون «ریاض» و مؤلّفش نوشته شد و تفصیل بیشتر مُستلزم فرصت و مجالی دیگر است (1).

پیشینۀ کتاب و کتابخانه در خاندان

از آنجا که خصیصۀ تألیف و تصنیف و استنساخ و استکتاب در نیاکانِ ما از همان زمان های دور وجود داشته، بالطبع در هر عصر و زمانی نزد اهل علم و فضل این طائفه کتاب هایی گرد می آمده و - اگر تعبیر دست باشد - کتابخانه ای تشکیل می شده است.

حاج میر ابوالقاسم جعفر«میر کبیر»

از جمله، کتابخانۀ آیة اللّه العظمی حاج میر ابوالقاسم جعفر موسوی - یاد

ص:119


1- (1)) - راجع به میرزا عبداللّه - علیه الرحمة - مطلبی دیگر در «فهرست کتب خطّی اصفهان» ذیل عنوان «مسالک الافهام الی آیات الاحکام» آورده ایم. و در اینجا بیافزاییم که آنچه از نسخه اصل «ریاض العلماء» موجود است، از رجال خاصّه: از حرف حاءِ حطّی تا طاءِ بی نقطه «131 برگ» بخشی از جلد اوّل، و از حرف عین بی نقطه تا لام «240 برگ» جلد سوم، و از حرف ن تا یاء و کنیه ها «54 برگ» جلد پنجم. و از رجال عامّه: از حرف الف تا جیم «80 برگ» جلد یکم، و از حرف ن تا یاء «74 برگ» جلد پنجم. و جمع کلّ اوراق: 579 برگ است.

پایان نسخۀ «مائده سماویّه» آقا محمّد رضیّ خوانساری بخطّ میر کبیر

شده در گفتار پیشین (ص 74) - معروف به میر کبیر، جدِّ جدِّ امام مجدِّد صاحب «روضات الجنّات» است که ایشان شرح حال آن نیای گرامی را در حرف (ج) آورده و آنجا گویند که آن مرحوم عالمی عامل و فقیهی کامل و ادیبی ماهر بود... با اوصاف بلیغۀ دیگر.

ولادتش در سیصد و سی سال (قمری) پیش از این زمان، به روز اربعین «بیستم صفر» یکهزار و نود، در اصفهان، و ارتحالش در (23 ذی القعدۀ 1158) در قودجان گلپایگان اتّفاق افتاده و آن هنگام 68 سال و نه ماهی از عمر شریفش گذشته بود.

میر کبیر در عنفوان جوانی از مجلس درس و بحث مرحوم علّامۀ مجلسی و محقّق شهیر آقا جمال الدین محمّد خوانساری (متوفی 1122) و فقیه علّامه آقا حسین لنبانی، خالوی گرامی (متوفّی 26 ماه رمضان 1129) و دیگر عالمان بنام اصفهان استفاده نموده و تا هنگام یورش افغان شورشی به اصفهان، با خانواده محترم در این شهر می زیسته، امّا بناچار همچون دیگر همشهریان آواره؛ خانه و کاشانه خود را رها و به خوانسار و گلپایگان هجرت کرده است.

ص:120

محمّد حسین بن محمّد زمان گوگدی گلپایگانی در (1128 ق) نسخۀ «شرح الأربعین» علّامۀ مجلسی را به دستور حاج میر ابوالقاسم نیای علّامه اعلی نوشته، و تعریف و تمجید کاتب از ایشان و پدر بزرگوارشان مبیّن موقعیّت علمی و روحانی

آنان در سال های پیش از فتنۀ افغان است. گواهی مقابله و تصحیح در حاشیه به خطّ خود جناب میرِ کبیر است.

میر کبیر با کمتر از هفتاد سال عمر، هم تألیفات محقّقانۀ بزرگ و کوچک به نظم و نثر عربی و فارسی از خود بجای گذارد، و هم کتب و رسائل چندی را به خطّ بسیار خوش استنساخ نمود، و هم نسخه های متعدّدی از آثار پیشینیان را تحصیل کرد، و در نتیجه کتابخانه ای به قدر حاجت برای خود تشکیل داد که از عزیزترین نسخه های آن همانا کتاب «مطوّل تفتازانی» به خطّ زیبای پدر بزرگوارش عالم فاضل

ص:121

نسخۀ «المطوّل» تفتازانی بخطّ والد ماجد میر کبیر

آقا حسن و آقا حسین گیلانی لبنانی

کامل آقا سیّد حسین بن السیّد قاسم الموسوی الحسینی است، که به هنگام تولّد فرزند ارجمندش به کتابت آن اشتغال داشته و به روز پنجشنبه بیست و سوم ربیع یکم سال یکهزار و نود از آن فراغت یافته، و در پایان؛ تاریخ ولادت فرزند گرامی را به دو ساعتی پیش از غروب آفتاب روز یکشنبه بیستم صفرالمظفّر - اربعین حسینی علیه السلام - همان سال (1090)، مطابق با چهاردهم حَمل، نوشته است.

نسخۀ عزیز «مطوّل» یاد شده که قدیم ترین اثر مکتوب و موجود نیاکان است به وسیله آن بزرگواران گوهرشناس دست به دست گشته و تا زمان حال، محترم و محفوظ مانده است.

آقا سیّد حسین دختر مرحوم آخوند ملّا حسن بن علی بن حسن دیلمانی گیلانی ساکن محلّه لُنبان اصفهان (متوفّی 16 صفر 1094) را به زوجیّت داشته و میرِ کبیر ثمرۀ این مواصلت است. جناب آخوند در اعلی درجۀ مقامات علمی و حکمی

ص:122

دستخطّ میر کبیر در سرآغاز نسخۀ «مفتاح العلوم سکّاکی»

و عرفانی و مدرّس یگانۀ مسجد جامع کبیر عبّاسی بوده، و علٰی رؤس الأشهاد؛ به تدریس حکمت و فلسفه و عرفان اشتغال داشته است. مجملی از گزارش احوال او در «روضات الجنّات» و «روضة نضرة: ص 143 و 155» و جاهای دیگر دیده می شود. ایشان پدر آقا حسین لنبانی از اساتید یاد شدۀ میرِ کبیر است که شرح حالش را در «روضات» و «کواکب منتثرة: ص 218» می توان خواند.

باری، پس از وفات میرِ کبیر حاج میر ابوالقاسم موسوی، آن کتاب های گرانقدر در میان چند تن فرزندان گرامی و دانشمند تقسیم شد، و یک سهم در تملّک اعلم و اشهَر فرزندان، بلکه افضل و افقه رجال دودمان، یعنی مرحوم آقای حاج

ص:123

پایان «حدود و دیات» علّامۀ مجلسی، بخطّ مرحوم آیة اللّٰه

آقا حاج سیّد حسین مجتهد فرزند میر کبیر

حاج سیّد حسین مجتهد، در بیست و اند سالگی، در عین فتنۀ افغان

و خلع شاه سلطان حسین صفوی در 12 محرم همین سال 1135

% ص 101

سیّد حسین «حُسینا» مجتهد خوانساری قرار گرفت. این بزرگوار استاد و شیخ اجازه و برادر همسر جناب محقّق قُمی (متوفّی 1231) صاحب کتاب «قوانین اصول» و شیخ اجازۀ سیّد محمد مهدی بحرالعلوم نجفی (متوفّی 1212) و بزرگانی دیگر است.

مرحوم بحرالعلوم ایشان را «السیّد السند العالم العامل الحبر الکامل وحید العصر و نادرة الدهر السیّد حسین الخوانساری» خوانده است، و از جملۀ کمالات موروثی ایشان خطّی بسیار نیکو و در حدّ کمال بوده و سوای تألیفاتی ارزشمند

ص:124

چندین کتاب نیز به خطّ مبارکش استنساخ کرده و از خود به یادگار گذاشته است.

نام چند تن از رجال بزرگ خاندان

ناگفته نماند که علماءِ اعلام و آیات عظامی همچون سیّد محمّد مهدی صاحب کتاب نفیس «عدیمة النظیر»، سیّد ابو تراب، سیّد جعفر مشهور به ریاضی، سیّد محمّد تقی، حاج سیّد یوسف و فرزندانش حاج میرزا محمّد حسن و حاج سیّد احمد و غیرهم - رضوان اللّه علیهم - که همگی به «خوانساری» اشتهار داشته و از علماءِ بنام و مراجع تقلید انام در سده های 13 و 14 بودند، همه از اعقاب میرِ کبیر بشمارند و نزد هر یک از آنان و سپس نزد بازماندگانشان - نسل به نسل - سهمی از آثار قلمی و میراث فرهنگی نیاکان وجود داشته، و اکنون بسی در این جا و آنجا پراکنده گردیده، و آگاهی ما از آن همه تلاش و کوشش و دسترنج اجداد گرامی بسیار اندک است.

آقا سیّد ابوالقاسم جعفر ثانی فرزند حاج سید حسیّن مجتهد

پس از درگذشت آقا سیّد حسین مجتهد (در یکشنبه هشتم ماه رجب یکهزار و یکصد و نود و دو)، کتابخانۀ ایشان نیز دستخوش تقسیم بین بازماندگان شد (1)، و سهمی به تملّک فرزند فقیه پارسایش آقا سیّد ابوالقاسم جعفر «دوم، مشهور به آقا میرزا» درآمد.

مرحوم آقا میرزا (2)، چندی نزد پدر دانش گستر در خوانسار تحصیل علم

ص:125


1- (1)) - از جمله کتب نفیسه که در تملّک آقای حاج سیّد حسین مجتهد و پدر بزرگوارشان بوده نسخۀ شریفۀ «جامع الشرائع» شیخ نجیب الدین یحیی الحلّی (601 - 690) است که به کتابخانۀ عمومی علّامۀ امینی در نجف اشرف راه یافته و در مجلّۀ «تراثنا. ش 63 - 64: ش 407» وصف شده است.
2- (2)) - آقا میرزا، نام خود را «ابوالقاسم الموسوی» می نوشته اند و در نوشته های دیگران نیزهمین گونه «السیّد ابوالقاسم...» دیده می شود. امّا پدر بزرگوار، به احترام نام پدر گرامی خودشان ایشان را آقا میرزا می خوانده اند.

و کمال نموده و سپس به اصفهان آمده و - چنان که در کتاب «زندگانی آیة اللّه چهارسوقی: ص 96 و 97، چاپ اصفهان، 1332 ش» نوشتیم - مدّت زمانی به مجلس درس حکیم محقّق بارع شهیر آقا میرزا سیّد ابوالقاسم حسینی خاتونابادی (متوفّی 1202) مدرّس مدرسۀ سلطانی، حاضر و پس از چندی به زادگاه خود خوانسار بازگشت، و در سفری که به زیارت عتبات عالیات رفت، در کربلای معلّی با مرحوم آقا سیّد محمّد مهدی بحرالعلوم طباطبائی مُجاز از پدرش دیدار و از ایشان اجازۀ روایت گرفت (1).

همان گونه و همانجا، از مرحوم آقا میر سیّد علی طباطبائی کربلائی (متوفّی 1231) و آقا میرزا سیّد محمّد مهدی شهرستانی (متوفّی 1216: مکارم 2: ش 241، کرام 3: ش 874، ریاض الجنّة 4: ش 805) مُجاز گردید (2).

ص:126


1- (1)) - این آگاهی را از رسالۀ ناتمامی که امام مجدّد - اعلی اللّه مقامه - به سال «1248» پیرامن احوال و آثار خود و نیاکان پاک نوشته اند آوردیم. امّا پس از فحص در برخی از کتب و اجازات معلوم شد که سیّد بحرالعلوم - طاب ثراه - در سفری که از مشهد مقدّس رضوی به اصفهان آمده و عازم بازگشت به نجف اشرف بود، در ماه شعبان 1193 از آقا میر عبدالباقی خاتونابادی اجازۀ روایت گرفته، و همزمان در همین اصفهان برای آقا سیّد ابوالقاسم اجازه نوشته است. سیّد بزرگوار این اجازه را - مستعجلاً و بی تاریخ - بر روی برگ آغازین «شرح وافیة الأصول» نوشته است، و نسخه «در 144 برگ» تمامًا بخطّ مبارک مُجاز گرامی است و متن «وافیة» را نیز در حواشی صفحات نوشته اند، و در شب دوشنبه 11 محرّم 1192 از آن فراغت یافته، و در گوشۀ صفحۀ آخر مرقوم داشته اند که آن را - متنًا و هامشًا - در اصفهان، با دو نسخۀ معتبر مقابله کرده اند. «ص 61 همین دفتر». جزاهم اللّه خیرًا.
2- (2)) - آقا سیّد محمّد مهدیّ بن أبی القاسم الموسویّ الشهرستانیّ در اجازه نامۀ دو صفحه ای که به تاریخ ماه شوّال یکهزار و دویست برای ملّا ابو علی - بدون مشخّصۀ دیگر - که گویا همان رجالی حائری صاحب «منتهی المقال» باشد، از میان مشایخ روایت خود تنها به طریق شیخ یوسف بحرانی بسنده کرده است. سیّد بزرگوار در آنجا فرماید: «... قد التمس منّی الاجازةَ له فیما صحّت لی روایته و ثبتت عندی درایته من معقول أو منقول أو فروع أو أصول، حسبما جری علیه السلف و الخلف من علمائنا...». این اجازۀ شریفه ملحق به نسخۀ «منهاج الصلاح» علّامۀ حلّی است که در «فهرست کتب خطّی اصفهان» شناسانده ایم، و در «ص 41 گفتار یکم» گذشت که شیخ ابو علی خود از مُجازین محدّث بحرانی است. رحمة اللّه علیهم اجمعین.

حاج میرزا سیّد زین العابدین مجتهد، سردودمان در اصفهان

مرحوم آقا میرزا از عالمان بزرگ: میرزا سیّد یوسف تبریزی (متوفّی 1242) و حاج محمّد حسن بن میرزا محمّد معصوم شیرازی (متوفّی 1240) و آقا میرزا سیّد محمّد مهدی مشهدی (شهید به سال 1218) نیز اجازه روایت دارد (1).

آقا میرزا - نیای گرامی - در سپیده دم سه شنبه یازدهم صفر یکهزار و یکصد و شصت و سه پا بدین جهان نهاد، و در پسین روز پنجشنبه هفدهم ماه رمضان یکهزار و دویست و چهل به رحمت ایزدی پیوسته، و در مَزار بزرگ خوانسار نزدیک پدر بزرگوار به خاک سپرده شد. به «مکارم الاٰثار 4: ش 566» رجوع فرمایند.

پس از درگذشت آن مرحوم، باز هم بر همان نسَق، کتب ملکی ایشان در میان وارثان متعدّد تقسیم شد، و یکی از سهام؛ حصّۀ فرزند والامقامش مرحوم آیة اللّه العظمی حاج میرزا سیّد زین العابدین مجتهد گردید. ایشان به روز هشتم ذی القعدۀ (1190) در خوانسار متولّد شده و نیم قرنی در زادگاه خود و هم در اصفهان به تحصیل و تکمیل اشتغال داشت، تا آن که چندی پس از وفات پدر به اتفاق پنج فرزند پسر و یک دختر به اصفهان هجرت کرد (در حوالی سال 1245) و در محلّۀ چهارسوی شیرازی ها رحل اقامت افکند، و تا پایان عمر، همی به استمرار در ترویج

ص:127


1- (1)) - ترجمۀ این سه بزرگوار در «کرام بررة 3: ش 1067 و 1: ش 706 و 3: ش 940».

اجازۀ بحرالعلوم به آقامیرزا ابوالقاسم روی نخستین برگ شرح وافیة. تصویر برگ پایانی در ص 61 چاپ شد.

ص:128

شرع انور و هدایت و ارشاد عِباد و مصاحبت علماءِ عاملین و فقهاءِ صالحین - که بخصوص در آن اواسط قرن سیزدهم فضاءِ روحانی اصفهان را رشک جِنان کرده بودند -، و همچنین به تألیف و تصنیف کتب و رسائل و استنساخ و استکتاب اشتغال داشت.

آقای حاج میرزا سیّد زین العابدین در سپیده دم روز شنبه دهم جُمادای دوم (1275) به هشتاد و چند سالگی درگذشت و داخل بقعۀ مزار صاحب «هدایة المسترشدین» - اعلی اللّه مقامه و مقامَه - در تکیۀ مادر شاهزادۀ تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد.

توفیق عظیمی که از کثرت خلوص و زهد و تقوای حقیقی نصیب آن بزرگوار گردیده، مایۀ حیرت و عبرت است. تا آنجا که آگاهیم دو نسخه بزرگ و کوچک ممتاز قرآن کریم نوشته، «مجمع البحرین» معروف، «قوانین الاصول» مشهور، «تعلیق عراقی: المُنقذ من التقلید»، «شرح قصیدۀ دِعبل»، «تفسیر صافی» در دو جلد، «مفاتیح الأحکام» مرحوم فیض، عاشر «بحار الأنوار» با ترجمۀ زیر نویس در دو جلد، و کتاب ها و رساله های بزرگ و کوچک دیگر، به منظور ارتکاز در ذهن و استحضار خاطر و نشر معارف؛ همه را به خطّ خوش استنساخ و تحشیه فرموده است.

آقا از علماءِ بزرگ زمان اجازات عالیه داشت و خود نیز از مشایخ اجازۀ معتبر به شمار می رود، و همه آن جناب را به کرامات و مقامات ستوده اند.

در حقیقت، مرحوم حاج میرزا سیّد زین العابدین مجتهد، سر دودمان این خاندان در اصفهان است، و پس از درگذشت ایشان بر حسب معمول، باز میراث علمی آن مرحوم در میان چهار فرزند پسر، همگی مجتهد و اهل قلم؛ و یک دختر عالمه زاهده منقسم و متفرّق گردید.

ص:129

دستخط آقا سیّد حسن مجتهد خوانساری متولد 1138 «مکارم 2: ش 153»

فرزندان گرامی حاج میرزا سیّد زین العابدین

فرزند دیگر مرحوم حاج سیّد حسین مجتهد. «حاشیۀ بیضاوی»

چهار پسر والاگهر، به ترتیب سنّ عبارتند از آیات اللّه عظام:

1 - حاج میر سیّد محمّد (1222 - 1293) دارای پنج فرزند،

2 - آقا میرزا سیّد محمّد باقر، صاحب «روضات الجنّات» (1226 - 1313)، ده فرزند،

3 - آقا میرزا سیّد محمّد صادق (1228 - 1289) دارای شش فرزند،

4 - آقا میرزا سیّد محمّد هاشم، صاحب «اصول آل الرسول» (1235 - 1318) دارای شش فرزند.

این بزرگواران که همگی در همین محلّه چهارسوی شیرازی ها، نزدیک به یکدیگر، خانه و زندگی داشته اند، همه به چهارسویی یا چهارسوقی شناخته می شدند، نه خوانساری؛ که سالها از مهاجرت آنان از آن دیار گذشته بود.

ص:130

ص:131

ص:132

از این برادران دانشور، آثار قلمی بسیار و کتاب و کتابخانه متناسب با مقدار احتیاجشان برجای ماند، و چه در زمان حیات پدر گرانقدر و چه پس از آن، با یکدیگر تردّد و رفت و آمد و مصاحبه و مباحثه و تعاون علمی و عملی داشتند، و بخصوص - همچون دیگر علماءِ اواسط قرن سیزدهم اصفهان - در خدمت به سیّد الطائفه و شیخ العلماءِ عصر؛ آیة اللّه العظمی صاحب «روضات الجنّات» و کمک

ص:133

به گردآوری اسناد و مدارک تألیف عدیم المثال و عظیم القدرشان کوتاهی نمی کردند و از هیچ مساعدتی دریغ نمی ورزیدند.

در همان ایّام و چنان روزگاری است که نگارندۀ کتاب «المآثر و الاٰثار: ص 161، چاپ سنگی تهران، 1306 ق» گوید: «کتابخانۀ این خانواده را به اهمیّت عظمٰی می ستایند».

امّا چنان که راه و رسم روزگار است، پس از درگذشت هر یک از آن چهار برادر گرامی، باز کتابخانه ها برای تقسیم بین وارثان پراکنده شد، و در حال حاضر، این ضعیف - که نژادش با سه چهار واسطه به هر یک از این چهار برادر دانشور، و نیز از سوی مادران مکرّمه به مرحوم آیة اللّه العظمی آقا شیخ محمّد تقی صاحب حاشیۀ معالم مشهور «هدایة المسترشدین» متوفّی به سال (1248) می رسد - نصیب

ترجمۀ قصیدۀ دِعبل خزاعی، بخطّ مرحوم آقای حاج

میرزا سیّد زین العابدین، در یک بیاض شخصی

ص:134

رسالۀ «مناسک حجّ» میر کبیر بخطّ

آیة اللّٰه صاحب «احسن الودیعة»

اندکی از کتابخانه های هرپنج بزرگوار یافته، و بخش عمدۀ آن پنج کتابخانۀ معتبر همانند دیگر کتابخانه های فرعی فرزندان و فرزند - زادگانشان، متلاشی شده و تعداد کمی در دست بازماندگان است ومعدودی نیز در کتابخانه های عمومی مشهد مقدّس و قم و تهران و... نگهداری می شود.

بیافزاییم که در خاتمۀ مجلّد هشتم «الذریعة الی تصانیف الشیعة: ص 297 - 298» و پس از آن در پایان «الضیاء اللّامع: 169 - 170»، نیز شرحی دربارۀ کتابخانۀ خانوادگی ما، به عنوان «مکتبة الروضاتی» نوشته اند.

کتابخانۀ آیة اللّه العظمی آقا میرزا سیّد محمّد هاشم

اینک شمّه ای دربارۀ کتابخانۀ مرحوم آیة اللّه العظمی آقا میرزا سیّد محمد هاشم موسوی مجتهد چهارسوقی، که یکی از ممتازترین کتابخانه های شخصی در

ص:135

اجازۀ استاد الفقهاء و المجتهدین آقا میر سیّد حسن اصفهانی

شهیر به مدرّس، بخطّ مُجاز معظّم آقا میرزا سیّد محمّد هاشم

ص:136

نسخۀ «عیون الحکم و المواعظ» بخطّ آیة اللّٰه العظمی آقا میرزا سیّد محمّد هاشم مجتهد چهارسوقی که در نوجوانی به امر والد ماجدشان استنساخ نموده و شطری در مناقب آن مرحوم نوشته اند.

مجتهد بزرگوار، در نوجوانی، به امر پدر گرامی، نامه ای را که حضرت امیر المؤمنین - صلوات اللّٰه و سلامه علیه - به شریح قاضی ارسال فرموده اند، از «نهج البلاغه» ترجمه نموده که به خطّ شریف ایشان در هفت صفحه نوشته شده است.

% ص 110

ص:137

اوائل قرن چهاردهم هجری به شمار می رفت می نگاریم، و در آغاز توضیح دهیم که بر حسب مرسوم، به هنگام درگذشت هر صاحب کتابخانه ای بازماندگان، شخصی را که به ارزش روزِ کتاب آگاهی داشته و به امانت و دیانت موصوف باشد، برای تقویم و تقسیم کتب و ثبت و سیاهه آنها برگزیده و پس از بررسی و قیمت گذاری، به وسیلۀ قرعۀ شرعی کتاب ها را میان ورثه تقسیم می کرده اند.

برخی از این گونه ثبت و سیاهه های کتب خانوادگی ما - که نیاکان قدرشناس نگهداری نموده اند - هنوز موجود است، و از جمله سیاهۀ کتب ملکی و متصرّفی مرحوم آیة اللّه العظمی آقا میرزا سیّد محمّد هاشم مجتهد چهارسوقی (متوفّی 1318 هجری قمری) است.

کارشناسان کتب، در آغاز از کلّ موجودی آن کتابخانۀ کم نظیر، صورت برداری و تقویم نموده، و پس از قرعه کشی در تاریخ (27 ماه رجب 1321) نصیب دو فرزند پسر در یک صورت و بهرۀ چهار دختر در صورتی دیگر نوشته شده، و بالاخره بار سوم، سهام ششگانه، هر یک جداگانه در صورت های مجزّا تعیین گردیده است، و ثبت و سیاهه های موجود همگی به خطّ مرحوم آیة اللّه معظّم آقای حاج میرزا سیّد حسن مجتهد چهارسوقی (متوفّی 1377 ق) نوادۀ گرامی صاحب روضات و صهرِ جلیلِ فرزندِ ارشدِ صاحب کتابخانه و تلمیذ عزیز خود آن مرحوم می باشد.

ناگفته نگذاریم که آقا میرزا سیّد محمّد هاشم مجتهد، سال ها مرجع تقلید بسیاری از اهل ایمان بوده و علاوه بر چند رسالۀ مختصر مطبوع، یک رسالۀ عملیّه مُستدلّ ممتاز نیز به نام «اَحکام ایمان» به فارسی تألیف کرده اند که در زمان حیاتشان دوبار چاپ و منتشر گردید، و برخی از فقهاءِ زمان هم بر آن حاشیه نوشتند.

ص:138

یک مجموعۀ رسائل عربی فقهی و اصولی بزرگ نیز در همان اوقات از ایشان به طبع رسید که تا عصر حاضر مورد استفاده و مراجعۀ محقّقان است، و در آن شرح حال خود و پدر گرامی و میرِ کبیر «نیای اعلی» و شجره نسب را آورده اند.

استفتاءهایی هم که از آن مرجع بزرگوار شده است و ایشان جواب نوشته اند، کاتبی خاصّ، بسیاری از آنها را در دفتری کلان وانویس کرده که بحمداللّه اینک نسخۀ آن «سؤال و جواب» موجود و همچون دیگر آثار قلمی ایشان شایسته چاپ محقّقانه است. برخی از رسائل و مقالات را نیز در چند «بیاض» شخصی خود نوشته اند، و این سنّت «بیاض نویسی» هم از زمان میر کبیر - جدّ اعلی - تا این اواخر در میان نیاکان رواج داشته و همه دارای فوائد علمی، تاریخی و ادبی به نظم و نثر بوده است. (1)

ص:139


1- (1)) - دریغ است که اینجا سخنان چند تن از دانشمندانی را که گواهی به اعلمیّت و افقهیّتِ آقای بزرگوار داده اند نیاوریم، و بها الکفایة: 1 - آقا سیّد محمّد مهدی فرزند حاج سیّد محمّد علی فرزند سیّد حجّة الاسلام شفتی - علیهم الرحمة - که خود از شاگردان آقا بوده است، در رسالۀ «غرقاب. ص 71 تصویر اصل» گوید: «السیّد السّند و الرکن المعتمد أعلم علماءِ عصره و وحید أوانه و دهره، سیّدنا الأستاد المیرزا محمّد هاشم، دام افضاله علی رؤس العباد... رأسًا و رئیسًا و قاضیًا و حاکمًا و مدرّسًا، و الآن ینحصر أمر التدریس باصفهان الی جنابه المعظّم المفخّم. دامت أیّام افاداته» و در خاتمه «ص 73» گوید: «و فی شهر رمضان هذا العام مات السیّد العلّامة و أفضل علماءِ الخاصّة و العامّة المیرزا محمّد هاشم... و لعمری قلّما یوجد له فی بلاد العجم نظیر، کما یشهد له من شهد فضائله. و لا ینبّئک مثل خبیر...»: «مکارم الاٰثار 7: 2489». 2 - مرحوم حاج میرزا حسن شیخ جابری انصاری شیخ المورّخین، که بیش از سی سال زمان حیات آقای بزرگوار را در همین شهر و دیار با قُرب جِوار دریافته است، در عموم کتب خود از ایشان تعبیر به «اعلم عصر» فرموده، و از جملۀ آنها دو کتاب «آگهی شهان» و «تاریخ اصفهان»است به مناسبت ذکر سال وفات ایشان در «1318». 3 - و در زمان متأخّر، استاد علّامه جلال الدین همایی، در مقدّمۀ «دیوان طرب: 221» از آن جناب این چنین یاد کرده است: «و آقا میرزا محمّد هاشم که اعلم و افقهِ علمای عصر خود محسوب می شد...». سخنان سیّد الأعیان نیز در حقّ آن جناب در جلد 47 ش 10718 و 10821 و جلد 51 ش 11226 «اعیان الشیعة» چاپ شده است.

مجتهد چهارسوقی «اعلی اللّه مقامه» در سال (1318) به عزم حجّ بیت اللّه بار سفر بسته، و به نیّت آن که پس از اداءِ مناسک، بقیّۀ عمر شریف را در نجف اشرف اقامت گزیند و کتاب عدیم النظیر خود «اصول آل الرسول» را در آنجا تکمیل و طبع نماید، با تنی چند از نزدیکان و چند محموله از کتب مورد نیاز خطّی و چاپی، از اصفهان به سوی عراق حرکت نمود و با حال نَقاهت به عتبات عالیات وارد گردید و چون به نجف اشرف رسید، آنجا در ساعت چهارم روز چهارشنبه هفدهم ماه رمضان یکهزار و سیصد و هیجده «بُرج جَدی (دی ماه) 1279 ش» اجل محتومش در رسید و داعی حقّ را لبّیک اجابت گفت و با تشییع عظیم و تجلیل شایسته در وادی السلام به خاک رفت و همۀ آمال و آرزوهایش در تشرّف به خانۀ خدا و بازگشت به نجف و تکمیل کتابش را با خود به خانۀ آخرت برد.

البتّه محمولۀ کتاب ها - کما بیش - به اصفهان بازگردانیده و پیوست کتابخانه شد، امّا نسخۀ «اصول آل الرسول» از همان زمان پنهان گردید و سرنوشت چنان کتابی نفیس که دارای حدود پنج هزار حدیث شریف از مآخذ و منابع مسائل اصول فقه با وَجهِ دلالتِ آنها بر مقصود بود، تا به حال به کلّی مجهول مانده و در ثبت و سیاهۀ کتابخانه هم نامی از آن دیده نمی شود.

ص:140

نسخۀ «نقدالاُصول مرحوم فیض کاشانی» بخطّ آقا میرزا سیّد محمّد هاشم مجتهد

که در سنّ سی سالگی به امر والد معظّم استنساخ کرده اند، با ذکر محامد والد ماجد

ص:141

نسخه های چند تألیف گرانبهای دیگر آن مرحوم، و نیز اوراق فراوان پراکندۀ در کتابخانه و نامه های بسیار و اسناد خانوادگی ارزشمند، همۀ آنها دستخوش تفرقه و طوفان حوادث و اهمال یا اعمالِ غرضِ دارندگان گردید و از وجود و عدم آنها آگاهی نداریم.

از جملۀ آثار مجهول الحال، فهرستی است که خود آن بزرگوار برای موجودی کتابخانۀ معظمشان - به شیوۀ «کشف الظنون» و نظائر آن - تألیف کرده بودند، و در «الذریعة: ج 16 ص 339 و 390» به عنوان «فهرست کتب الحاج میرزا محمّد هاشم...» یاد شده است؛ و پیشتر گفتیم که ایشان به حجّ نرسیدند.

ثبت اسامی کتب کتابخانه

سیاهۀ موجود کتابخانۀ آیة اللّه العظمی آقا میرزا سیّد محمّد هاشم، تنها به منظور تقویم و تقسیم کتب در میان وارثان گرامی تنظیم شده و فاقد توضیحات نسخه شناسی است، و در موارد بسیار برخی از کتاب ها ناشناخته و با عنوان کلّی نوشته شده، مانند:

تجوید، فقه عامّه، مجموعه، و نظیر این عبارات. بسیاری از کتاب ها نسخۀ چاپی است، کتاب هایی که تا حدود سال (1318 قمری) چاپ شده و متداول بود، مانند دورۀ «بحار الانوار» «وسائل الشیعة» «وافی فیض» و عموم کتب فقهی و روائی.

سر جمع آنچه در صورت ها دیده می شود بالغ بر پانصد و پنجاه عنوان و برخی اسامی مکرّر نوشته شده است. در زیر هر عنوان بهای نسخه را به خطّ سیاقی قید کرده اند، و چون ثبت و سیاهه ها به صورت کامل در جای دیگر، یعنی در مقاله ای خاص به سال (1374 ش) در مشهد مقدس رضوی منتشر شده است، لذا در این دفتر، تنها نام برخی از نسخه هایی که مهمّ به نظر می آمد به همان شکل که در صورت ها نوشته اند می آوریم و چنانکه گفتیم عموم کتب کتابخانه و خصوص این نسخه ها متفرّق شده و به فروش رسیده و اندکی در دست است؛ و اینک اسامی

ص:142

آنچه از آن کتابخانه به نظر مهمّ آمد، بدون تصرّف در الفاظ:

کلام اللّه خطّی. آداب الملوک. آیات الأحکام. اثبات واجب. اخبار عامّه.

اساس الأحکام. اشباه و نظائر فقهیّه. اصول تویسرکانی. اعجاز ابن ورّاق. اکتفاء.

الواح سماویّه. انموذج اللّبیب. انوار الیقین. تأویل الاٰیات. تأویلات کاشفی «کاشی.

ظ». تحبیر فی علم التعبیر. ترجمۀ صحیفۀ ادریس. تعلیق عراقی «نسخۀ خطّ آیة اللّه آقای حاج میرزا زین العابدین موسوی، جدّ اعلی». تنبیه الغافلین. جزءِ لا یتجزّی.

جُنگ طویل. حدیقة الانصاف. حرزالثمین. حواشی شیخ جعفر. حیاة الحیوان خطّی. درّ المنثور. رجال شیخ عبدالنبی. رجال ملّا رفیعا. رسالۀ ابن بابویه. رساله از عرفاء. رسالۀ امامت. رسالۀ خمریّه. رسالۀ رجعت. رساله در طبّ. رسالۀ قضا و قَدر.

رساله جفریّه. رسالۀ حاجی محمّد خلیل. رساله در میراث. رسائل متفرّقه از شیخ حُرّ. زبده رجال «از ملّا خدای وردی. ظ». سلاح الایمان. سؤال و جواب آقا محمّد علی. سرور المؤمنین. شرح ابیات مطوّل. شرح جعفریّه. شرح صغیر بر نهج البلاغه.

شرح دیوان. شرح طوالع. شرح ملّا خلیل بر اصول. شرح شیخ مُفلح. شرح نظم صفدی. شرح وافیه. علاقة التجرید. غرائب القرآن. عمل لیلۀ نصف شعبان. فتح القریب. فضائل ملّا میرزا. فقه عامّه. قُصوی البدائع. قصیده در علم عروض. قصص الأنبیاء «رواندی». قواعد آقا سیّد شفیع. کاشف الرموز. کتاب نجوم. کنز المطالب.

مَجازاتُ القرآن. مجمع المتفرّقات. مجموعۀ نثر و نظم. مشارق الأنوار. مشکوة الظلام. مصابیح لغت. معتقد الامامیّة. مفتاح الحقائق. معارج النبوّة. مفتاح الفلاح به خطّ شیخ «بهاء الدین». مقتل آل عصفور. منهاج السداد. مناهج صوفیّه «مناهج العرفان. ظ». نهج البیان شیبانی. نهایة الاصول علّامه. نخبة الاُصول. نفحات المصطفویّة. وجیز. وسیلة الوسائل. هدایة الجاحدین. هدایة النصیریّة.

ص:143

خطّ مبارک مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء نجفی

ختم مقال

«توضیحی پیرامون خانوادۀ مجتهد چهارسوقی»

یگانه همسر آیة اللّه العظمی آقا میرزا سیّد محمّد هاشم مجتهد چهارسوقی، علویّۀ عالمۀ زاهده حبیبه بیگم، دختر والاگهر آیة اللّه العظمی آقا سیّد صدرالدین موسوی جبل عاملی (متوفّی 1264) بوده و مادرش بانوی پارسای با سخاوت و دانشمند جانجان خاتون، صبیّۀ مرضیّۀ آیة اللّه العظمی شیخ جعفر کاشف الغطاءِ نجفی (متوفّی 1228) بوده است. رحمة اللّه علیهم اجمعین.

علویّه حبیبه بیگم از همسر گرامی خود دو فرزند پسر و شش دختر همه با فضیلت و تقوٰی آورده، و در سفری که همراه زوج بزرگوارش در سال (1309 ق) بعتبات عالیات مشرّف گردید، در کربلای معلّی وفات یافت و در آستانۀ صحن مطهّر عبّاسی دفن شد.

از دختران، یکی که در آن سفر بهمراه والدین بود پس از بازگشت به اصفهان - بلاعقب و بهفده سالگی - درگذشت، و دختر گرامی دیگر که همسر عموزادۀ معظّم خود، آیة اللّه

ص:144

پایان رساله ای بخطّ مرحوم آقا میرزا سیّد ضیاءالدین

چهارسوقی در (20 ربیع یکمِ 1311)

آقا میر سیّد احمد (1263 - 1341) فرزند مرحوم آیة اللّه العظمی صاحب روضات بود، او نیز در حیات پدر به سال (1312) به رحمت ایزدی پیوست.

پس وارثان مرحوم آقا میرزا سیّد محمّد هاشم مجتهد، منحصر به دو پسر و چهار دختر گردید، بدین شرح:

1 - مرحوم آیة اللّه آقا میرزا سیّد جمال الدین مجتهد متوفّی به سال (1339 قمری).

2 - عالم پارسای سخیّ آقا سیّد ضیاءالدین (متوفّی 1348 ق).

3 - علویّۀ مجلّله (درگذشتۀ 1349) همسر ابن عمّ گرامی خود، آیة اللّه العظمی حاج میر سیّد علی مجتهد (1247 - 1326) فرزند آیة اللّه العظمی حاج میر

ص:145

سیّد محمّد چهارسوقی (متوفّی 1293).

4 - علویّه محترمۀ (درگذشتۀ نیمۀ ذی الحجّۀ 1318، چهارماهی پس از وفات پدر)، همسر خاله زادۀ بزرگوارش آیة اللّه العظمی حاج شیخ محمّد تقی معروف به آقای نجفی مسجدشاهی (1262 - 1332) که از آن بانو یک فرزند پسر فرزانۀ دانشمند حاج میرزا محمّد باقر الفت و شش دختر بازماند.

علّامۀ شهیر الفت اصفهانی

مرحوم الفت، کمتر از سه ماه پس از درگذشت جدِّ امجدِ پدری به دنیا آمد و از این رو نام آن بزرگوار بر او نهاده شد.

آیة اللّه العظمی حاج شیخ محمّد باقر فرزند گرامی صاحب «هدایة المسترشدین» متولّد (1235)، یا حدود آن سال، در شب پنجشنبه پنجم ماه صفر (1301) در نجف اشرف وفات یافت و الفت در شب آدینه غُرّۀ «شرعی» جُمادای یکم آن سال در اصفهان متولّد گردید، و در اواخر عمر به عارضۀ سکته گرفتار شد و عاقبت در پسین روز چهارشنبه 26 ربیع یکم 1384 (مطابق با 14 مرداد 43) هم در اصفهان درگذشت و در مقبرۀ والد ماجدش به خاک رفت.

الفت فرزانه دارای کتابخانه بسیار معتبری بود، مرکّب از کتب میراثی پدری و مادری و ابتیاعی خود از داخل و خارج ایران، و فهرست آنها را هم به طور منظّم و درست در دفتری کلان نوشته بود. پس از درگذشت آن مرحوم، با تمهید مقدّماتی، نسخه های کتب عربی چاپی و خطّی را که خود وقف کرده بود، به کتابخانه دانشگاه اصفهان بردند، و عموم نسخه های کتب فارسی خطّی و چاپی که وقف نشده بود پراکنده شد و به فروش رسید.

ص:146

پایان جلد یکم نسخۀ اصل «هدایة المُسترشدین» با تاریخ «شب آدینۀ

دهم ربیع دوم 1237». چند سطر ذیل، خط مبارک آیة اللّٰه العظمی آقای

حاج شیخ محمّد باقر در تاریخ فوت والد ماجد و بیتی در مدح کتاب است.

ص:147

ص:148

گواهی آیة اللّٰه العظمی صاحب «روضات الجنّات» در تصحیح

و تحقیق «الثاقب فی المناقب» در پایان همان نسخه

ص:149

5 - علویّۀ گرامی همسر آیة اللّه آقا میرزا محمّد مهدی (متوفّی 1340 ق) فرزند مرحوم آیة اللّه آخوند ملّا محمّد باقر فشارکی (متوفّی 1314) داماد آیة اللّه العظمی حاج میر سیّد محمّد چهارسوقی سابق الذکر.

6 - علویّۀ بزرگوار همسر عموزادۀ خود، آیة اللّه آقا میرزا سیّد محمّد ابراهیم مجتهد، (متوفّی 1331 ق) فرزند آیة اللّه العظمٰی آقا میر محمّد صادق چهارسوقی (متوفّی 1289).

این شش تن بازماندگان مرحوم آیة اللّه العظمی آقا میرزا سیّد محمد هاشم مجتهد چهارسوقی، به جز پسر دوم، همگی دارای فرزندان متعدّد بودند، و پی در پی، کتاب های میراثی و مکتسب دست به دست گشته و در نهایت اندکی در گوشه و کنار موجود و باقی به فروش رسیده پراکنده شده است، و الی اللّه المصیر.

در پایان، بیفزاییم که از مرحوم آقا میرزا سیّد جمال الدین مجتهد چهارسوقی «متوفّی در چهارم ماه رجب 1339» داماد آیة اللّه العظمی حاج شیخ محمّد باقر مسجد شاهی، چهار فرزند پسر «با نام خانوادگی موسوی الغروی» و شش نفر دختر بازماند.

دختران، همگی به ازدواج اشخاص روحانی صاحب نام درآمده و دارای اولاد و اعقابند.

فرزندان ذکور، نخستین، سیّد العلماءِ الأعلام حجّة الاسلام الحاج سیّد محمّد رضا «متولّد 1308، متوفّی 25 جُمادای دوم 1397»، پس از پدر امام جماعت مسجد جدّ امجد بود، و از آن مرحوم فرزندان پسر و دختر به جای ماند.

دومین، مرحوم سیّد الأفاضل و الأعاظم الحاج سیّد محمّد هاشم «متولّد 26 ماه رمضان 1326، متوفّی 17 ماه شعبان 1403»، دارای دو فرزند پسر و دو دختر.

ص:150

قیل فی تاریخه:

موسویّ الغرویّ میر محمّد هاشم عالمی فاضل و از نسل امام کاظم

زائر کوی رضا بود و پس از برگشتن نیمره، جانب فردوس برین شد عازم

یکی آورد سراز جمع وبتاریخش گفت: زینت محفل فردوس محمّد هاشم

سومین، آقای بزرگوار، بقیّة الماضین، الحاج سیّد محمّد حسین، سلّمه اللّه، «متولّد سوم ماه شعبان 1332»، دو فرزند پسر و یک دختر دارند. (1)

چهارمین فرزند ذکورِ آقا میرزا سیّد جمال الدین ابن آیة اللّه العظمی آقا میرزا سیّد محمّد هاشم مجتهد چهارسوقی: آقا سیّد محمّد تقی «متولّد 12 ماه رمضان 1333، متوفّی 15 ربیع دوم 1412»، به تهران مهاجرت کرد و همانجا درگذشته به خاک رفت و چند فرزند از خود به جای گذاشت.

هشت تن دیگر یادشدگان همه در مزار تخت فولاد اصفهان خفته اند.

*

صبیّۀ کریمۀ بزرگترِ مرحوم آقای حاج سیّد محمّد هاشم «موسوی الغروی»:

علویّۀ متولّدۀ دهم صفر 1359 «مطابق آخرین روز سال 1318 شمسی»، به چهارده سالگی در ماه شعبان المعظم 1373 (فروردین 1333) به حِبالۀ نکاح مسوِّدِ این اوراق پریشان درآمد، و چهل و دو سالی معتکف بیت و متکفّل همۀ امور زندگی، از پرستاری، تربیت و تعلیم فرزندان و ترتیب و تنظیم و سامان کارهای سبک و سنگین خانه و خانه داری بود، در نهایت عفاف و کفاف و کمال عزّت و شرافت و ایثار و اقتدار، تا بدان حدّ که عموم خدمات علمی و دینی و هر آنچه تا کنون به دست این ضعیف

ص:151


1- (1)) - آقای حاج سیّد محمد حسین «حاج آقا حسین غروی» در روز سه شنبه پنجم ج یکم (1423) وفات یافته، روز بعد در قبرستان معروف به باغ رضوان در کنار همسر مرحومه اش آرام گرفت.

نوشته و طبع و نشر شده، همه از برکت حیات پربار آن سیّدۀ عزیزۀ فاضله بوده است.

یگانه فرزند ذکور «امیر سیّد حسن، دکترای دانش فیزیک» را به ثمر رسانیده متأهّل ساخت، و چهار کریمۀ فاضله را همچنان تا به خانۀ بخت روانه کرد، و شش تن نوادۀ عزیز خود را دید و تا توان داشت به اصلاح امور آنان نیز رسید.

عاقبت، پس از تحمّل چند سال بیماری مُهلک پر مشقّت و آزار، رخت از جهان ناپایدار درکشید، و پگاه روز آدینه سیزدهم محرّم الحرام یکهزار و چهارصد و هفده (11 خرداد ماه 1375) جان به جان آفرین سپرد، و پیکر پاکش در اندرون حرم شریف امامزاده ابوالعباس، واقع در شهرک خوراسگان، از محلّات شرقی اصفهان به خاک رفت. غَفر اللّهُ لی و لها.

مزار و حرم ابوالعبّاس از باشکوه ترین زیارتگاه ها است، نام و نشان امامزاده بر روی سنگ کهن چند صد سالۀ موجود (پس از حمد و ثناء) به این صورت است:

ص:152

«فهذا النّسب مقابَلٌ مطابقٌ بالجامع المنسوب الی الشیخ أبی الحرب محمّد الدینوری (رحمه اللّه)، و النسبُ هٰذا: ابوالعبّاس محمّد بن أبی عبداللّه محمّد بن عبداللّه بن جعفر بن قاسم بن حسن بن عبیداللّه بن عبّاس بن امیر المؤمنین و امام المتّقین و یعسوب الدین اسداللّه الغالب علیّ بن أبی طالب، علیه الصلوٰة و السلٰم».

سیّد ابوالحرب محمّد بن المُحسن عَلوی حَسنی معروف به شیخ الشرف نسّابۀ دینوری متوفّی به سال چهارصد و هشتاد و اندی، صاحب کتاب مشجّر جامع، دوستِ سیّد ابوالحسن عمری نسّابه «متوفّی به سال چهارصد و شصت، (1)مصنّف کتاب المُجْدی» بوده، و از نسخۀ جریده یا مشجّر جامعش آگاهی نداریم.

اسم

تحریر تازۀ این گفتار در شب یکشنبه

غرّۀ جمادای دوم (1420) به انجام رسید

ص:153


1- (1)) - قال السیّد رکن الدین حسن بن عبیداللّه الحسینیُّ نقیب الموصل - المتولّد 795 المتوفّی883 - فی کتابه «بحر الأنساب، المشجّر» عند ذکر الرجل ما نصّه: «الامام العالم الفاضل النسّابة بالموصل أبو الحسن علیّ، انتقل من البصرة و العراق الی الموصل سنة ثلاث و عشرین و أربع مائة و مات بالموصل سنة ستّین و أربعمائة. نقلته من خطّ السیّد بن عبدالحمید النسّابة، رحمهم اللّه تعالی». انتهی. والسلام. «ذی الحجّه 1427»

تعلیقه ای بر رسالت «نیّت»جمال المحقّقین

اشارة

ص:154

بسم اللّه الرَّحمٰن الرَّحیم

دست نوشتۀ عارفانۀ «در معنی قصد قربت که معتبر است در نیّت» همراه نسخۀ رسالۀ «نیّت صادقۀ» مرحوم آقا محمّد رَضی خوانساری، به خطّ آیة اللّه العظمی آقای حاج میرزا سیّد زین العابدین موسوی والد ماجد امام مجدِّد صاحب الروضات «اعلی اللّه مقامهما» نوشته شده است.

صاحب مَقال که هیچ نام و نشانی از او در دست نداریم عارف فاضل، بل صوفی منش ستیهنده ای است که به قرائن در حدود و حوالی سال یکهزار و دویست هجری قمری می زیسته و از مردم اصفهان بوده است.

این نوشته در حقیقت ردِّ عنیفی است بر تحقیقی از جمال المحقّقین در «رسالۀ نیّت»، و در حالی که نویسنده به مصاف آن مرحوم شتافته و بر تار و پود سخنانش به سختی تاخته، خود در این میان فرصتی یافته و با ذکر برخی مطالب صوفیانه پا را از همۀ حدود و موازین فراتر نهاده است.

در این پیشگفتار، بیش از این سخنی نداریم و آن را با نقل دو نمونه از نظریّه های فقهی شیعه و عرفان سنّی در باب نیّت عبادات به پایان می بریم.

1 - اعلم علماءِ زمان و افقه فقهاءِ دوران مرحوم آقا میرزا سیّد محمّد هاشم موسوی مجتهد چهارسوقی (متوفّی 1318 ق) در کتاب «احکام ایمان. چاپ سنگی دوم اصفهان» فرماید:

«اوّل از مقارنات نیّت است که به معنی عزم بر فعل باشد و تعبیر از آن به داعی می نمایند، پس در دل گذرانیدن - که اخطار به بال می گویند آن را - شرط نیست...

و شُبهه نیست در آن که به زبان گفتن اصلاً مأخذی ندارد... و نیّت شرط وجودیِ نماز می باشد و جزءِ نماز نیست. پس اگر اخلالِ به آن شود - عمدًا یا سهوًا یا از روی غفلت - نماز باطل می شود. و در آن واجب است شش امر: اوّل، تعیین آن عمل، اگر معیّن نباشد.

ص:155

«دوم، قربت، به این معنی که آن عمل را از برای اطاعت و بندگی خداوند عالم - جلّ شانه - به جا آورد، و اطاعت و فرمان برداری را به جهت آن به جا آورد که ادراک ثواب آخرت بنماید، یا دفع عقاب آخرت از خود بنماید، یا عزّت آخرت را دریابد، یا ذلّت آخرت به او نرسد، یا موجب عزّت دنیا و رفع ذلّت آن بشود، یا غیر آنها از اغراض دیگر. و بهتر از همه آنست که فرمان برداری را به جهت آن که خداوند اهلش هست بجا آورد، یا از جهت مقرّب شدن به درگاه او بجا آورد، و مراد قُرب منزلت و رتبه می باشد نه قرب مکانی یا زمانی که بعضی از کفّار می گویند. و مراتب قرب بقدر مراتب مردمان در معرفت، بسیار است». پایان.

2 - عارف نامدار زمان، ادیب ذواللّسانین، شیخ عزّالدین محمود کاشانی (متوفّی 735) در کتاب عرفانی «مصباح الهدایة و مفتاح الکفایة: ص 302» گوید:

«و اداءِ صلٰوة معیّنه را، علی التّعیین، در دل آرد، و اگر بر لفظ نیز براند تمامتر بوَد، مثلاً در نماز صبح بگوید: اصلّی فَرضَ هٰذا الصبح. و به استقرار نیّت در دل دستها فروگزارد و گوید: اللّه اکبر. و نیّت مقارن تکبیر باشد».

باز، ناگفته نگذاریم که مسألۀ سی و چهارم کتاب گران قدر «خمسون مسألة، ط قم، 1403 ق» تألیف سیّد المحقّقین آقا میر سیّد علی آیة اللّه علّامۀ فانی اصفهانی «قدّس سرّه» تحقیقات بسیار ارزشمندی را پیرامون مسألۀ مورد بحث دربر دارد. (1)

و اینک آن تعلیقۀ عارفانۀ بر «رسالۀ نیّت» جمال المحقّقین با اندک اصلاح لفظی:

ص:156


1- (1)) - همچنین مرحوم آیة اللّه حاجّ شیخ محمّد صالح علّامۀ حائری مازندرانی مقیم سمنان (متوفی 23 قع 1391) از مشایخ روایت این ضعیف که در همه فنون معقول و منقول و ادب دستی توانا داشت، در کتاب «توضیح المسائل: 235 - 241، تهران، 84 ق» زیر عنوان «اضافات در تحقیقات مهمّه راجع به نیّت» مطالب عمیقی ارائه فرموده است.

در معنی قصد قربت

که معتبر است در نیّت

و به آنچه بیان می کنیم - ان شاء اللّه - درین باب، عبارت شهید اوّل «ره» در «ذِکرٰی» و شهید ثانی «ره» در «شرح لُمعه» منجلی [ اصل: منحل] و واضح می گردد، و ظاهر می شود که بحث علّامة العلمائی آقا جمال خوانساری بر ایشان وارد نیست، و آنکه اشتباه از قِبَلِ آقا جمال «ره» شده است، و آنکه قول اهل معرفت که حقّ تعالٰی غایت هر مقصدی است یعنی چه؟

حاصل آن که: عبادت کردن از برای خدا - بی ملاحظۀ قصدِ امتثالِ امر و رضاجویی او - صورت دارد، بلکه از اعلی درجاتِ عبادت است و کمالِ تقرّب به او حاصل می شود.

پس بدان که شهید ثانی «ره» در «شرح لمعة» در کتاب طهارت شرح معنی قُربت کرده، فرموده است که:

«هی أن یقصُدَ فِعلَه لِلّه: امتثالاً لأَمره، أو موافقةً لِطاعته، أو طلبًا للرفعة عنده بواسطته تشبیهًا بالقرب المکانی؛ أو مجرّدًا عن ذلک فانّه تعالی غایة کلّ مَقصد».

انتهی کلامه «ره».

و محقّق خوانساری «ره» در اوّل رسالۀ فارسیّه اش که در تحقیق نیّت نوشته، فرموده است آنچه را که عین عبارتش اینست:

«فصل اوّل. در بیان اشتراط قصد قربت و بیان معنی آن. هر عبادتی که مشروط به قصد است ترتّب ثواب بر آن می شود، و همچنین صحّت آن مشروط است به آن که به قصد تقرّب خدای عزّ و جلّ به عمل آید. و مراد به آن این است که قصد کند آن را برای نزدیکی جستن به سوی او، یعنی بلندی مرتبه نزد او، که گویا

ص:157

نزدیکی مکانی به سوی او است، والّا حقّ تعالی از مکان و نزدیکی و دوری به حسب آن منزّه و متعالی است.

و این به این می شود که: قصد کند کردن آن را برای بجا آوردن امر و فرمان خدای تعالی، یا از برای آن که سبب رضا و خشنودی او می شود.

و امّا آنچه شیخ محقّق شیخ زین الدین «ره» در کتاب «شرح لمعه» و شیخ شهید اوّل «ره» در کتاب «ذِکرٰی» فرموده اند که: می تواند قصد کند کردن آن را از برای خدا، بی آن که قصد فرمان برداری آن یا نزدیکی به سوی آن بکند - زیرا که حقّ تعالی غایت هر مقصدی است - پس او را، بذاته، غایت هر فعل می توان کرد؛ پس آن به گمان فقیر صورتی ندارد، و گزاردن نماز - مثلاً - از برای ذات خدای عزّ و جلّ، بی ملاحظۀ ربطی - مثل فرمان برداری یا امثال آن - معقول نیست. و آنچه حکماء گفته اند که حقّ تعالی غایت هر مقصدی است، مراد ایشان به غایت در آنجا چیزی است که باعث فاعلیّت فاعل می شود. و ظاهر است که منتهای اسباب فاعلیّت هر فاعل خدای تعالی است، چه اسباب وجود هر چیز به او منتهی می شود. و قصد قربتی که در عبادات می باید، ظاهر این است که امری است که بر کردن آن عبادت مترتّب می شود، و ظاهر است که گردانیدن ذات حقّ تعالی را - بذاته - غایت عبادت، به این معنی؛ معقول نیست. و باید دانست که: اگر منظور از قصد قربت، به معنی که مذکور شد، یعنی: قصد بجا آوردن فرمان حقّ تعالی یا کردن چیزی که سبب خوشنودی او باشد، مجرّد این باشد که این معنی - فی نفسه - کار خوبی است و کمال بنده است؛ پس افضل مراتب عبادات است».

تمام شد عین عبارت علّامۀ خوانساری «ره»، و ایراد کلام ایشان در این مقام هر چند که برای جرح و توبیخ بوده باشد نه برای شرح و توضیح و ملخّصی از آن

ص:158

اگر چه بر سبیل نقل بالمعنی بوده باشد ما را بس است، و لکن چون مشتمل بر فوائد و مطالب دیگر می بود نقل کردیم عین الفاظ او را - بطولها - ، تا دیگران از او مستفیض بشوند و چیزها را از او بفهمند که شاید من نفهمیده باشم! و تا آن که چون بگویم - مثلاً - که مرادش چنین و چنین است و در آن عیب چنین و چنان می باشد، بما نگویند که: عین عبارت در دست نیست، شاید تو نقل بالمعنی کرده باشی و غافل شده باشی از بعض خصوصیّات عبارتشان، و تا آنکه هرگاه نسبت چیزی به او بدهیم چون عین عبارت در دست است خیانت با ایشان نشده باشد.

پس راقم حروف گوید که امّا کلمۀ «بواسطته» در قول شهید ثانی «ره»، پس ضمیرش راجع می شود به امتثال یا به موافقت یا بکلّ واحدٍ منهما.

حاصل آن که: بنده، طلب بلندی مرتبه کند از خداوند به واسطۀ فرمان برداری امر او.

و مرادش از «مجرّدًا عن ذلک»، یعنی عبادت بکند بقصد تقرّب بخداوند، امّا نه تقرّبی که قصد امتثالِ امر یا قصد موافقت طاعت یا قصد رفعت مرتبه بوده باشد. پس کلمۀ «ذلک» اشاره است بما ذُکر. أی: قصَد قصدًا مجرّدًا عمّا ذُکر، و هو الاُمور الثلاثة.

و مرادش از «فإنّه تعالی غایة کلّ مقصد»، استشهادی است برای آنکه می تواند شد که قصد قربت مجرّد باشد از ملاحظۀ فرمان برداری و امثال آن. چه واضح است نزد ارباب قلوب و معرفت که حقّ سبحانه و تعالی منظور می تواند شد از هر قصد صحیحی، و قصد صحیح نباید که منحصر باشد در صورت قصد فرمان برداری، و ذاکر حق تعالی بودن نبایست که همین در ضمن ملاحظۀ فرمان برداری او بعمل آید.

پس معنی غایت هر مقصد بودنِ حقّ تعالی، یا این است که: هو المنظور و هو

ص:159

مطمح نظر القلوب من کلّ ارادةٍ و قصدٍ لها. پس غایت بمعنی منظور و مطمح نظر استعمال شده است، مجازًا، به قرینۀ آن که ذات حقّ غایت، بمعنی منفعت باشد مُحال است و غیر معقول است، و یا مراد از غایت منتهی القصود بودن است، پس هو غایة کلّ مقصد، یعنی هر قصد صحیحی بالأخره به او برخواهد گشت و او است منتهای هر مطلب و مرادی، و شک نیست که ذات خدا - بذاته - به این معنی غایت باشد صحیح است.

چه واضح است که خدا آخر قصود عابدین است و مجموع خضوعات و خشوعات [ظ] به او برخواهد گشت، و خود ذات او است - بذاته - که مرجع و مآل هر ارادۀ صحیحی است. و علی أیّ حالٍ، پس ذات خدا - بذاته - غایت هر مقصدی است، یا به این معنی است که: هو المقصود و المنظور و مطمح النظر من کلّ قصد، یا آنکه: هو منتهی سیر الأفکار و المقاصد، و کلّ قصد و فکر ینتهی الی ذاته تعالی.

و بر دانای حقّ بین واضح است که این دو معنی غایت صحّت دارد، و همین است مراد شهید «ره».

پس آنچه آقا جمال فرمود که «ذات حقّ تعالی را غایت دانستن معقول نیست»، بی معنی است!

و امّا این که گفت که «مراد حکماء از غایت بودن حقّ برای هر مقصدی این است که منتهای اسباب فاعلیّت هر فاعلی خداست، نظر به منتهی شدن اسباب وجود هر چیز به او»، پس جوابش این است که شاید - بلکه اظهر این است - که این کلام را از اهل کلام و حکمت فرانگرفته اند شهید «ره»، بلکه از ادعیه و اوراد و کلمات اهل معرفت و الٰهیّین اهل حال فراگرفته اند و شاهد و دلیل مدّعای خود ساخته اند.

و شکّ نیست که مراد ادعیه و اهل معرفت نه مصطلح حکما است. چه این

ص:160

اصطلاحی است جدید که در کتب و تداوین مذکور [شده. ظ]. بلکه این کلمه پیش ایشان نظیر «یا غایة اٰمال العارفین» و «یا منتهی الحاجات» و «یا غایة رجاءِ الراجین» و «یا غایة مُنای» و امثال اینها می باشد. چنان که معنی صَمد را گفته اند که «هو المقصود فی الحوائج».

و شکّ نیست هر کس بگوید که «اللّه تعالی غایة کلّ مقصد» را به این معنی مگیر، چرا که خلاف مراد بعضی از حکماء است، بلکه بمعنی مراد حکماء بگیر تا بحث من بر شهید وارد آید، یعنی بگویم که غایت بودن هر مقصد شاهد مطلب نمی شود؛ پس بسیار بی صورت است، فافهم!

و ایضًا، قبول نداریم که مراد حکماء هم در هر مقام و هر جا این باشد که محقّق معترض فرمود، بلکه این معنی همین مناسب بعض مقامات است، چه ظاهر است که مکرّر می بینیم که حکماء این کلمه را می گویند و مرادشان این است که: هو مآل کلّ قصد، و کلّ الارادات ینتهی إلیه، هذا.

با وجود آنکه این معنی که معترض فرمود از لفظ مقصد بسیار دور است، چه مناسب - بر این تقدیر - این بود که بگویند: فانّه تعالی غایة کلّ فاعلیّة و تأثیر، أو: غایة کلّ سبب.

پس ظاهر شد که مطلب حکماء هم از «غایة کلّ مقصد» این معنی نیست که معترض فرموده، تا به دیگران چه رسد!

و بالجمله، دلیل عقلی و وجدانی و نقلی، از قبیل اوراد و ادعیه که مشتملند بر کلمۀ غایة مُنای، و غایة کلّ مقصد، و منتهی نهایة الاٰمال، و غایة الأمانی، الی غیر ذلک؛ همه دلالت می کنند که خدا منظور و مآل هر قصدی می تواند شد، و این عین شهادت است از کلمۀ «غایة کلّ مقصد» برای مطلب شهید «ره».

ص:161

و امّا قول محقّق معترض «ره» که گزاردن نماز از برای ذات خدا بی ملاحظۀ ربطی - مثل فرمان برداری یا امثال آن، یعنی موافقت طاعت با طلب رفعت ناشیۀ از امتثال - معقول نیست، پس جوابش این است که عدم ملاحظۀ فرمان برداری و امتثال، دست بهم می دهد برای آن بنده که دل او شیفتۀ خداوند است و به مقام شهود رسیده است و به مرتبۀ وصول و فنا، و دست تعلّق از ماسِوٰی کشیده است، و فکر و ذکرش هیچ چیز نیست الّا خدا، و مع ذلک - لا مُحاله - علم و معرفت یقینی به کلّ حقائق و احکام - علی ما هی علیها من الحُسن و القبح و الکمال و النقص و جمیع الصفات - بهم رسانیده، پس چنین بنده ای در وقت عبادت ملتفت و متوجّه به ماسوای خدا نیست. پس کردن عبادت او را محض اللّهیّت است، مجرّد است از سائر قصود، حتی از ملاحظۀ امتثال و طلب رفعت و نظائر اینها، چه هر یک از اینها - شک نیست که - داخل ماسِوا می باشد، و ما گفتیم که بنده در این مقام هیچ چیز از ماسِوا در دل او نیست و در نظر ملاحظۀ او نباید بوده باشد.

پس این عبادت و نمازی است که برای محض ذات خدا است، خالصًا مخلصًا، و این مقام، مقام انبیاء و ائمّه - علیهم السلام - و بسیاری از اولیاء اللّه می باشد، و این مرتبه مختصّ ایشان است و روزی هر کس نیست و در نظر قاصر نظران مُحال می نماید و او را عبادت صحیحه نمی دانند نظر بآن که خود را نمی توانند بآن درجۀ عالی برسانند که در حین عبادت قطع نظر از امتثال امر آمر بنمایند!

کیف الوصول الی سعاد و دونها قُلل الجبال و دونهنّ حتوف

-

و کلّ یدّعون وصال لیلی و لیلی لا تقرّ لهم بذاکا

مجملًا، عبادتِ بدون ملاحظۀ امتثال و امثال آن را حضرت امیر المؤمنین علیه السلام می کند، و من می دانم - به یقین - که بر فرض مُحال، اگر حقّ تعالی

ص:162

بگویدش که: عبادت من مکن، و نهی کند او را از تواضع و خضوع از برای آقای خود؛ هر آینه باز آن جناب دست از عبادت و بندگی و خدمت نمی کشد، نظر به آنکه یقین دارد به حُسن بندگی و طاعت - عقلًا - ، و به این که تواضع و زحمت کشیدن عاشق در راه وصول به معشوق حقیقی - به حکم عقل قاطع - کمال مطلوبیّت دارد هر چند که امر لفظی تشریعی به او نشده باشد.

پس، این عبادتی است که کمال تقرّب از او حاصل می شود و ملاحظۀ فرمان برداری در آن نشده. عابد می گوید که: خداوندا! تو خواه مرا امر کنی بعبادت و خواه [نه]، و خواه راضی باشی بواسطۀ عبادت کردن من و خواه نه، که من دست از کاری که عقلًا حسن است و کمال برنمی دارم!

بیان مطلب به نحو اوضح آنکه: دلیل عقل قاطع اقامه شده بر آنکه حُسن و قبح افعالْ نفس الأمری است نه آنکه آن حُسن و قبح منوط باشد به امر شارع و به جهت امر و نهی شریعتی او حسَن و یا قبیح شده باشد، چه لفظ شارع تأثیری در حسن و قبح و کمال و نقص و مطلوبیّت و مبغوضیّت که همگی صفات و لوازم نفس الأمریّۀ افعالند - فی حدّ ذاتها - نمی کند.

پس، هرگاه کسی را به جهت صفاءِ قلب و بلندی مرتبه، علم به حقائق و نفس الأمرِ هر چیز بهم رسید؛ همین که بفهمد که فلان عبادت حسَن و کامل و مرغوبٌ إلیه است فی الواقع - لا مُحالة - او را بجا می آورد، و ضرور نیست او را از امر لفظی که ملاحظۀ امتثال امر از آن آمر نماید، و همین که عبادت چنینی بکند - لا مُحالة - تقرّب بخداوند لازم او افتاده است.

پس، عبادت چنین شخصی - لا مُحالة، و کیف کان - نظر به علمش به نفس الأمر و عدم احتیاجش به نهی و امر و کمال عشقِه و سُکره بطهور الخمر، کمال

ص:163

مطلوبیّت دارد و در نهایت حُسن است، بلکه در این صورت ترکش قبیح خواهد بود، هر چند که در حالتی باشد که سابقِ بر آمدن امر و نهی شرعی بوده باشد.

و این که می گویند که عبادت توقیفی است و تا امری نشود امتثال معنی ندارد و بدعت است، پس شامل مقرّبین به این مقام از قرب نیست، بلکه مختصّ اغلب خلق است که دل ایشان مِرآت حقائق نفس الأمریّه نشده است و هنوز مقیّد به أَغلال غضب و شهوتند. پس نظر به انحطاط درجۀ ایشان از عقل کلّ، لهٰذا در سلوک الی اللّه احتیاج دارند به توقیفِ موقِف و به إِعلام شارع در هر جزئی و کلّی تا آنکه در تأدیۀ عبادت مطلوبه از ایشان خطائی واقع نشود و از عهدۀ تکلیف برآیند.

و امّا عقل کلّ و مَن یقرب منه، پس چندان احتیاج به لفظ شارع ندارد.

احتیاج به شرع شارع کسی دارد که او را یقین مطابق نفس الأمرِ امور میسّر نباشد.

پس مگو که: چون تواند شد که اولیاء اللّه - که از گناه پاکند - کاری بکنند برای تقرّب بسوی آقای خود بدون ملاحظه کردن فرمان برداری او و با قطع نظر از رضاجویی او و بدون آن که برای عبادت دستورالعمل از قِبلِ سیِّد ایشان به ایشان برسد؟ چه ظاهر است که هرگاه چنین کنند پس گفتۀ آقای خود را بنظر اعتبار در نیاورده اند، و چه گناهی اقبح از این می باشد؟!

چرا که ما جواب می گوییم: گناه و قبیح که واجب است تنزّهِ اولیاء از او آن است که عقلاً قبیح بوده باشد، و امّا آنچه حَسن و مطلوب و محبوب بوده باشد فی نفس الأمر و از روی علم بما فی نفس الأمر صادر شود، پس نهایت محبوبیّت و حُسن دارد. پس هرگاه بدون ملاحظۀ دستور العمل از شارع وقوع یابد نافرمانی خداوند نشده، بلکه - بالخاصیّة، چنان که مفصّلاً مذکور شد - باعث بر قُرب و زیادتی قرب می باشد، پس عیبی ندارد.

ص:164

سهل است که امیر المؤمنین علیه السلام چنین معصیتی را مرتکب شود که عین خدمت معشوق خود و عین مطلوب و محض کمال است برای خود.

گفتی که چون گفتۀ آمر در این صورت ملحوظ نظر نشده پس بی اعتنائی به او خواهد [بود].

گفتیم که آنچه قبیح است عقلاً عدم ملاحظه ای است که از روی نافرمانی باشد و از روی عناد و مخالفت بوده باشد، نه مطلق عدم ملاحظه.

گفتی که عبادات توقیفی هستند، اجماعًا، و توقیفیّات موقوفند بر ملاحظۀ مطابقت با امر آمر، پس عبادت چگونه بی قصد امتثال متصوّر می باشد؟ و چگونه تقرّب حاصل می کند؟

گفتیم که جواب این را یافتی از آنچه مفصّلاً مذکور شد، و در این مقام جواب دیگر می گوییم، حَسمًا لِمادّة الشبهة.

بدان که معنی توقیفی بودن عبادات، زیاده بر این نیست که شارع کیفیّت مأمورٌ به را به مأمورین - أعنی کُلّ مکلّفین - اعلام نماید، و این اعلام که لا مُحالة واقع شده است. این است معنی توقیفیّه.

و امّا آن که ملاحظۀ امتثال و قصد فرمان برداری در وقتِ کردن مأمورٌ به بشود، پس دخلی به توقیفیّت عبادت ندارد. پس مجرّد اعلام شارع و علم به امر شارع کافی است، و شکّ نیست که انبیاء و اولیاء را نیز این علم و اعلام حاصل است، و از این حیثیّت ایشان با ما فرقی ندارند، پس ایشان همان عبادتی را می کنند که امر صاحب شرع به آن شده است، و صاحب شرع ایشان را واقف و مطّلع ساخته است، و من که نگفتم که ایشان مطّلع بر کیفیّت عبادت و بر امر خداوند نیستند از جانب خداوند! تا بگویی که چون عبادت چنین می کنند و حال آنکه مأمور نیستند؟

ص:165

پس من می گویم که ایشان نیز مأمورند به امر ظاهری تشریعی، مثل باقی مردم، بلی! نهایت این است که نظر به علوّ درجه ای که دارند قصد امتثال ملحوظ ایشان نباشد. پس مأمورٌ به را بجا می آورند لأَجْلِ حُبِّهم لِلّهِ، یا: لأَجْلِ أنّ اللّهَ أهلٌ لِلعبادة، لاٰ لأَجْلِ أ نّه أمَر به.

و سرّ این عدم ملاحظه، عدم التفات بماسوا است.

و بدان که عبادات متقرّبٌ بها که خالی می باشند از ملاحظۀ قصد امتثال و نظائر آن، به قُصود بسیار متحقّق می تواند شد.

از جمله این است که عبادت کند شُکرًا للمعبود. در نظرش این است که خداوندا! چون شکر نعمت تو حسَن است عقلاً، پس من - لأَداءِ شکر أنعُمِک - عبادت ترا می کنم، و تو خواه مرا امر کنی بعبادت و خواه نه، که پیش من مُساوی است و عبادتت می کنم!

و از جمله این است که چون واقف بر عظمت و جلال الٰهی می شود رعشه بر اندام می افتد، و - لأَجل جلاله و هیبته - تواضع و خضوع و عبادت می کنم چون حُسن دارد که وضیعِ ناقصْ خدمتِ صاحبِ جلالِ واقعی نماید، نه از برای آن که چون امر کرده ای عبادتت می کنم.

و از جمله این است که عبادت کند حیاءً من اللّه، لکونه فی مقام المراقبة.

می گوید که: خداوندا! چون عقلاً بی شرمی و بی حیائی است که با وجود اطّلاع تو بر حال من، من عبادت نکنم ترا. پس ترا می پرستم نه از برای آن که تو چون امر کرده ای مرا عبادت می کنم.

و از جمله این است که نظر به آنکه لذّت می برد از عبادت معبود چنینی لهٰذا بجا می آورد للإلتذاذ، لاٰ لأجل أ نّه أمر بها

ص:166

و از جمله این است که عبادت کند از برای آنکه کمالِ عابد است و کمالِ مطلوب است عقلاً، خواه امر کرده باشند او را به عبادت و خواه نه، که او بجا می آورد تحصیلاً للکمال.

و از جمله این است که در نظر دارد که خداوندا! من عبادت ترا که می کنم نه برای آن است که امر بآن کرده ای یا موافقت طاعت تو بوده باشد، بلکه برای این است که عقلاً حسن و نیکو است.

و از جمله این است که چون محبّت زیادی بآن جناب دارد همان محبّت او را بر عبادت می دارد یا از برای حصول یا زیادتی محبّت معبود مَر او را عبادت می کند نه از برای آن که چون امر بآن شده است بجا می آورد.

و از جمله این است که مُعَرّا از کلّ این قصود است، نه جلب نفعی منظور و نه دفع ضرری، بلکه لِکونه أهلاً للعبادة، می گوید که: خداوندا! تو چون سزاوار پرستشی من عبادت می کنم، نه از برای آن که بمن امر کرده ای.

الی غیر ذلک من القصُود. پس مجموع این قصدها که مذکور شد مجرّدند از ملاحظۀ قصد فرمان برداری. پس پاکا آن خداوندی که غایت و منظور است از کلّ این قُصود مذکوره.

پس، از ملاحظۀ آنچه مذکور شد معلوم شد که قول شهید: «انّ اللّه غایة کلّ مقصود» یعنی چه.

پس حق سبحانه و تعالی است مقصود و غایت حمد حامدین، و اوست مرجع و مآل هر محبّتی، و از هر کمال حقیقی که مطلوب می افتد غرضْ لقاءِ او است، و از هر لذّت عقلیّه که ملتذّین به او محظوظند او منظور است. الی غیر ذلک.

پس بر هر تقدیر، حقّ بجانب عالم ربّانی شهید ثانی شد، نظر به آنکه مشرب

ص:167

ایشان مشرب عرفان است، و از سالکین - بل الواصلین - محسوبند.

و اعتراضات غیر واردۀ آقا جمال بر ایشان مبنی بر جادّۀ تکلّم و استدلال است نه بر آنچه وجدانی و ذوق اهل حال است.

پس آنچه به آقا جمال بگوییم بجهت تمشیت کلام شیخ زین الدین چاره ای ندارد، چون که آخر استدلال در این مقام به وجدان و عیان برمی گردد نه به استدلال و زبان.

پس اختلاف این دو فاضل عظیم الشان در این مسئله از جهت اختلاف مَشرَبین است. قال اللّه تعالی: وَ لاٰ یَزٰالُون مُخْتَلِفینَ إِلّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ و لِذٰلِکَ خَلَقَهُمْ.

و امّا این که فرمودند که ظاهر این است که قصد قربت لازمه در عبادات امری باشد که بر کردن آن عبادت مترتّب می شود، پس جوابش این است که انحصارِ مناطِ قربت در این معنی تحکّم است، چه گاه هست که خود عبادت غایتِ امری است سابق بر آن، نه آن که منظور عابد این باشد که غایتی بر عبادتش مترتّب شود، چنانکه عبادت که از فرط محبّت خداوند سر زند از این بابت است.

یعنی عابد چون غایت محبّت و تعشّق به محبوب خود بهم رسانید، همین محبّتش او را بر کردن عبادت داشته. پس در اینجا محبّتْ ذی الغایة واَصل شد و عبادتْ فائده ای شد و غرضی مترتّب بر آن، و دیگر اصلاً هیچ غایتی منظور عابد کذائی نیست که بر آن عبادتش مترتّب شود.

و همچنین عبادت کردن خداوند، لکونه اهلاً للعبادة؛ غایتی در او منظور نیست که بعد از کردن عبادت حاصل شود. چه شکّ نیست که آنچه برای او عبادت واقع شده انَّمٰا هو کَوْنُ اللّه أهلاً للعبادة، و شکّ نیست که این معنی برای حقّ تعالی ثابت است فی نفسه، نه آنکه بجهت وجود عبادت بعد از عبادت مترتّب شده باشد

ص:168

بر آن. و همچنین عبادت، لأَداءِ شکر النعمة، خود شکر نعمت است، نه آنکه غایتِ دیگر مترتّبِ بر آن منظورِ عابد بوده باشد.

و همچنین در عبادت کردنِ، لأَجْل أ نّها حسنٌ فی ذاتها؛ نه غرض این است که حُسن بعد از عبادت مترتّب شود بر آن، بلکه حُسن صفتی است لازمِ مهیّتِ عبادت، خواه شخص عبادت کند و خواه نه، که حُسن را دارد. «پایان تعلیقه».

... و سخن پایانی: از آنچه گذشت آراءِ فقهی و عرفانی چندی دیده شد. اینک بیفزاییم که مبنای نظر جمال المحقّقین در «اصول فقه» نیز جایگاهش در مبحث «امور تعبّدی و توصّلی» است، و برای نمونه، مضمون کلام سیّدنا الاستاد الاعظم خاتم المحقّقین آیة اللّه العظمی الحاج آقا حسین طباطبائی بروجردی «قدّس سرّه» را - در مجلس درس - می آوریم، و تفصیل را در تقریرات مباحث الفاظ ایشان به قلم مرحوم حاج آقا مهدی حائری یزدی، علّامۀ تازه درگذشته، (ص 118) ملاحظه می فرمایید. قال «علیه الرحمة»:

«انّ التکالیف العبادیّة هی ما لا یکاد یسقُط الغرضُ منها الّا بإتیانها متقرّبًا الی اللّه تعالی و مرتبطًا به، عزّ و جلّ...» انتهی المقصود، و السلام.

ص:169

مرحوم آقای حاج میرزا سیّد زین العابدین «رسالۀ نیّت» جمال المحقّقین را بخطّ خود استنساخ کرده اند که اینک ده برگ آن موجود و برگ یکم و چند برگ آخر نسخه مفقود شده است. ایشان در چند جا از خود نیز حاشیه ای نوشته اند، از جمله در کنار موضوع مورد بحث تعلیقه عرفانی، لیکن بخش عمدۀ حاشیه را - چنان که در تصویر دیده می شود - بریده اند.

ص:170

فهرست مطالب

گُفتار یکم5 - 82

اجازه نامه های روایتی7

صاحب ریاض العلماء و محقّق خوانساری 18

بازگشت به سخن پیرامن اجازات19

جمال المحقّقین و اجازات 31

آقا جمال از چه کسانی روایت دارد 31

مدقّق شیروانی کیست 34

اشتباهی در برخی از کتب و اجازات 40

چند تن از بزرگانی که آقا جمال را مجاز از مجلسی اول دانسته اند 45

مُشکله ای در اجازۀ فاضل نراقی 52

جمال المحقّقین و روایت از علّامه مجلسی دوم 55

کسانی که از جمال المحقّقین اجازۀ روایت دارند 58

آیا ملّا محمّد اکمل پدر محقّق بهبهانی از آقا جمال و علّامه مجلسی اجازه دارد63

محقّق بهبهانی و پدر 72

مَشیخۀ آقای بهبهانی 73

محقّق بهبهانی و حاج میر ابوالقاسم موسوی 74

اقامۀ نماز بر پیکر علّامه مجلسی و تحقیق تاریخ تولد و وفات 77

تاریخ درگذشت دو محقّق خوانساری 79

ارتحال آقا حسین 79

ارتحال آقا جمال الدین 80

ذیل گفتار. پنج ذیل 83 - 88

ص:171

اجازه نامۀ علّامه مجلسی اوّل به محقّق خوانساری89 - 111

گُفتار دوم 112 - 153

نیاکان صاحب «الروضات» و آثار علمی 115

سخنی دربارۀ «ریاض العلماء» 115

پیشینۀ کتاب و کتابخانه در خاندان 119

حاج میر ابوالقاسم جعفر «میرِ کبیر» 119

آقا حسن و آقا حسین گیلانی لنبانی 122

حاج سیّد حسین مجتهد فرزند میرِ کبیر 124

نام چند تن از رجال بزرگ خاندان 125

آقا سیّد ابوالقاسم جعفر ثانی فرزند حاج سیّد حسین مجتهد 125

حاج میرزا سیّد زین العابدین مجتهد، سردودمان در اصفهان 127

فرزندان گرامی حاج میرزا سیّد زین العابدین 130

کتابخانۀ آیة اللّه العظمی آقا میرزا سیّد محمّد هاشم 135

ختم مقال و توضیحی پیرامون خانوادۀ مجتهد چهارسوقی 144

کتابخانۀ مرحوم حاج میرزا محمّد باقر الفت 146

تعلیقه ای بر رسالۀ «نیّت» جمال المحقّقین 154 - 170

ص:172

برخی آثار چاپ شده، سوای مقاله ها

1 - «روضات الجنّات، فی تراجم العلماء و السادات»: تصحیح، تحشیه و فهرست.

چاپ سنگی، رحلی تهران، 1327 ش، 36 و 747 صفحه.

2 - «سماء المقال، فی علم الرجال»: تصحیح، قم، 1332 ش، جلد یکم، 6 و 202 ص.

3 - «زندگانی آیة اللّه چهارسوقی، و رجال دیگر»: تألیف، اصفهان، 1332 ش، مصوّر، 244 ص.

4 - «جامع الأنساب. خاندانهای سادات موسوی»: تألیف، جلد یکم، اصفهان و تهران، 1335 ش، 86 و 188 ص.

5 - «مکارم الاٰثار، تاریخ رجال قرن 13 و 14»: تحقیق، تحشیه و فهرست، 8 جلد، مصوّر، از 1337 تا 1381 ش، 3131 ص.

6 - «کتاب الأوائل»: تحقیق، تحشیه، مقدّمه، فهارس، 1340 ش، 16 و 640 ص.

7 - «عبقات الأنوار»: تجدید طبع، مقدّمه و فهارس، شش جزءِ حدیث ثقلین و سفینه، اصفهان، از 1338 تا 1342 ش.

8 - «عبقات الأنوار»، تجدید طبع، مقدّمه و فهارس، حدیث منزلت، اصفهان، 1364، 18 و 987 و 34 ص.

9 - «روضات الجنّات، فی تراجم العلماء و السادات»: تحقیق، شرح، مقدّمه و فهارس، جلد یکم، اصفهان، 1341 ش، 26 و 352 ص.

10 - «فهرست کتب خطّی کتابخانه های اصفهان»: تألیف، جلد یکم، معرّفی هشتاد نسخه خطّی، اصفهان 1341 ش، 408 ص.

ص:173

11 - «جبر و تفویض، رسالۀ خلق الأعمال صدر المتأ لّهین»: تحقیق و مقدّمه، اصفهان 1340 ش، 10 و 14 ص.

12 - «تجارب السلف هندوشاه»: مقدّمه و ملحقات، اصفهان، چاپ لوحیِ نسخۀ اقدم، 1361 ش، 16 و 400 ص.

13 - «کشف المُراد فی شرح تجرید الاعتقاد»: تکثیر نسخۀ چاپ سنگی قدیم اصفهان. با حواشی و تعلیقات، اصفهان، 1381 ش.

14 - «دوّمین دوگفتار»: تألیف، پیرامون احوال و آثار محمد سعید قاضی و محمد سعید حکیم (دو دانشمند قم) و ملّا محمدعلی تونی خراسانی (دانشمند مقیم اصفهان)، اصفهان - قم، 1386 ش، 146 ص.

ص:174

«آیة اللّه العظمی آقا میرزا سیّد محمّد هاشم چهارسوقی و فرزندان گرامی»

ص:175

«آیة اللّه العظمی آقای میرزا سیّد مسیح چهارسوقی»

«آیة اللّه العظمی آقای حاج شیخ محمّدباقر اصفهانی»

ص:176

«مزار متبرّک آیتین صاحب هدایة المسترشدین و والد ماجد صاحب الروضات»

«بقعۀ مزار متبرّک صاحب روضات الجنّات، در تخت فولاد اصفهان»

ص:177

ص:178

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109