انجاز العدات فی احوال السادات

مشخصات کتاب

شابک:964-350-044-6 ؛ 964-350-044-6

شماره کتابشناسی ملی:م 78-26785

عنوان و نام پدیدآور:کتاب انجاز العدات فی احوال السادات/ لمولفه محمد الرحمتی

مشخصات نشر:[قم]: محمد رحمتی، 1420ق. = 1378.

مشخصات ظاهری:ص 175

یادداشت:کتابنامه. ص: 169 - 167؛ همچنین به صورت زیرنویس

موضوع:سادات -- نسبنامه

رده بندی دیویی:297/452

رده بندی کنگره:BP53/7/ر3ک 2

سرشناسه:رحمتی، محمد، - 1307

وضعیت فهرست نویسی:فهرستنویسی قبلی

ص:1

شناخت دودمان پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی اشرف خلقه واکرم بریّته محمّد وآله الطیّبین الطّاهرین واللّعنة الدّائمة علی اعدائهم الی یوم الدّین.

حکمت بالغه ی الهی بر این قرار گرفت که نسل بشر به سبب تزویج در دنیا باقی بماند.

در این راستا تأکیدات فراوان در قرآن و سنّت وارد شده. حتّی آنکه از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم منقول است: تزوجّوا فانّی مکاثر بکم الأمم غداً فی القیامة حتّی انّ السّقط یجئ محبنطأً علی باب الجنّة فیقال له: ادخل الجنّة! فیقول: لا، حتّی یدخل ابوای الجنّة قبلی. (1)و شناخت نژادها یکی از معارف قابل توجه و مهم است و در دین مبین اسلام مواردی واجب آمده. چون پیغمبر بزرگوار اسلام شریف ترین و والاترین شخصیت دستگاه آفرینش است، و خداوند در قرآن به این شخصیت قسم یاد کرده )لعمرک انّهم لفی سکرتهم یعمهون(2)و مودّت و دوستی و محبّت داشتن به خویشان آن حضرت را اجر رسالت دانسته. لذا شناخت دودمان پیغمبر لازمه ی اسلام و مقدمه ی اداء واجب است. به علاوه معرفت امامان و ولایت آن بزرگواران از اوول مذهب و معتقدات حقّه است. و در دنیا و آخرت وسیله کسب سعادت و نیل به ارزشهاست. کسی که از ولایت و مودّت اهل بیت بیگانه باشد. از اسلام بهره ی کافی و وافی نبرده، راه سعادت را

ص:1


1- 1.الوسائل 14 باب 1 از ابواب مقدّمات النّکاح ح 2 . تزویج کنید که من، در روز قیامت بر سایر امّت ها به سبب شما امّتم، فزونی می جویم، حتّی بچّه ای که ساقط شده (به ثمر نرسیده)؛ خشمناک بر در بهشت می ایستد. به وی گفته می شود: وارد بهشت شو، می گوید: نه، تا پدر و مادرم پیش از من وارد شوند.
2- 2.الحجر - 73

نمی پیماید. از آن حضرت به روایت عمر بن الخطاب وارد شده: کلّ نسب و وهر منقطع یوم القیامة الاّ سببی و نسبی. (1) و در بعضی نقل ها اضافه دارد: (و کلّ بنی انثی عصبتهم لأبیهم ما خلا بنی فاطمة فانّی انا ابوهم و انا عصبتهم(2)

و در روایت دیگر از پیغمبر بزرگوار اسلام وارد شده: چهار کس را من شفیع آنان در روز قیامت هستم. و در روایت دیگری: (ولو با گناهان اهل زمین بیایند).

1 کسی که دودمان مرا بعد از من اکرام کند.

2 کسی که حاجت آنان را بر آورد.

3 کسی که کوشش در کارهای آنان در مورد اضطرار نماید.

4 کسی که آنان را با دل و زبان دوست بدارد. (3)

و با توجّه به لزوم پرداخت خمس که به هفت چیز تعلّق می گیرد و از واجبات اکید اسلام است و طبق آیه ی مبارکه و اعلموا انّما غنمتم من

ص:2


1- 1.امالی الطّوسی 1 / 340 التّسلسل 694 / 34 البحار 96 / 244 کنز الکراجکی(روایة عمر) 11 .
2- 2.هر نژاد و وولت و پیوستگی، روز قیامت منقطع است (فائده ای ندارد) جز نژاد من (و ارتباط وصلت تزویج با من). و هر چه نوه ی دختری باشد وصلت و ارتباط و پیوستگی آنان برای پدرشان است، به جز فرزندان فاطمهعلیه السلام، همانا من پدر آنان و عصبه ی (خویش و وسیله ی پیوستگی آنان) هستم. الوسائل 14 باب 1 از ابواب مقدّمات النّکاح ح 2 .
3- 3.امالی الطّوسی 1 / 366 التّسلسل 779 / 30 البحار 96 / 225 24 والبحار 25 / 247 / 248 حدیث 4 5 7 8 وسائل الشّیعة 11 / 557 / 558

شیء فانّ لله خمسه الخ (1) و روایات فروان، نصف آن را باید به خویشان پیغمبر از فقراء و مستمندان و ابناء سبیل داد.تا جزء ستمکاران نسبت به اهل بیت به حساب نیاید. و چه بسا سادات محترم و پاکدامنی که در گوشه و کنار با فقر و تنگدستی دست به گریبانند و گاه گاهی در اثر نداشتن امکانات مالی به مرضی وعب العلاج گرفتار، که با بذل مبلغی می توان آن را درمان کرد و بهبودی یافت از دنیا می روند. و چه خاندان ها و خانواده هایی که با از دست دادن بزرگ فامیل و نان آور خانه با سختی زندگی می کنند.

فشار حکمرانان به نسل پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم

و چه ستم ها بر خاندان پیغمبر بزرگ اسلام بعد از مرگ آن حضرت وارد آمده. از غصب خلافت امیر المؤمنینعلیه السلام و غصب فدک حضرت زهراعلیه السلام و آزار رساندن به آن سرور و هتک حرمت و اسقاط حمل آن بزرگوار که منجر به شهادتش گردید. و ستم هایی که بر حضرات امامان معصومعلیه السلام از حکام زمان و دست اندرکاران امر خلافت وورت گرفت که هیچ یک از آن بزرگواران طبیعی از دنیا نرفتند. به علاوه از آزارها و شکنجه ها و زندان ها، که پاره ای از آنان، تحمّل فرمودند و دشنام (2)

به حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام از زمان معاویه به دستور آن پلید روش مردم مسلمان شده و در خطبه های جمعه مرسوم گردید تا زمان عمر بن عبد العزیز (3) که آن را منسوخ گردانید.

ص:3


1- 1 . انفال/ 42 .
2- 2 . تاریخ یعقوبی 2 / 212 الغدیر 8 / 164 به بعد و 10 / 213 / 257 .
3- 3 . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 4 / 56 الی 63 منهاج البراعة 4 / 346 و 7 / 140 مروج الذّهب 3 / 193

فقط مردم سیستان(1) بیش از یک بار دشنام نگفتند، بلکه به قول قاضی نور الله(2) یک بار هم لعن ننمودند. و مردم اصفهانِ آن روز،(3) مدّتی آن را تمدید نمودند. و محدّثین(4) از علیّ بن ابی طالبعلیه السلام تعبیر به ابو زینب می کردند، و حاضر نبودند نام پسر خود را علی بگذارند. تا آنکه مردی پیش حجّاج(5) شیرین کاری به خرج داده ادّعا کرد پدرم مرا عاق نموده که نامم را علی گذارده. نامم را تغییر ده.

و حضرات حسن و حسینعلیه السلام را مسموم و مظلوم به آن وضع دردناک شهید نموده، نسبت به بازماندگانشان نهایت بی رحمی و شقاوت را به خرج دادند. و رفتاری که با بدن حضرت زید بن علی بن حسینعلیه السلام کردند، بعد از شهادت و دفن آن حضرت، بدن(6) را از قبر بیرون آورده سر را جدا کرده به شام فرستادند و جثّه را وارونه 1 یا 4_ 5 تا 6 سال در تاریخ دارد که به دار آویخته و شب و روز گماشته در اطراف جسد گمارده که مبادا بدن را دوستان دفن نمایند و آخر کار به دستور هشام بن عبد الملک(7) آن را سوزاندند. و خاکستر آن را در رود فرات ریختند. یا به باد دادند. و بنی عبّاس ظلم را از بنی امیّه بیشتر به آل علی علیه السلام روا داشتند. منصور دوانیقی(8) عدّه ای را لای ساختمان زنده دفن می کرد

ص:4


1- [1] _ الغدیر10/266_ نقل از یاقوت _ 2/102.
2- [2] _ مجالس المؤمنین1/116.
3- [3] _ روضات الجن_ّات1/18.
4- [4] _ شرح نهج البلاغه ی ابن ابی الحدید4/73.
5- [5] _ شرح نهج البلاغه ی ابن ابی الحدید4/58.
6- [6] _ مروج الذّهب3/219. عمدة الطّالب 247/ مقاتل الطالبییّن 97/98_ المجدی 156 _ بحارالانوار46/172.
7- [7] _ همان.
8- [8] _ بحار الانوار47/306_ مقاتل الطالبییّن136/154_ مجالس المؤمنین2/266.

7 یا 10 نفر(1) یا بیشتر را از مدینه دستگیر و به هاشمیّه فرستاد. زندانی که شب و روز آن مشخص نبود. به سبب خواندن 1_5 از قرآن وقت یکی از نمازها را معیّن می کرده. که به نوبت یا یکی از آنان می خواندند بالأخره یا زندان را بر سر آنان خراب کرده کشتند یا به نحو دیگری به حیات آنان خاتمه دادند.

عیسی مؤتم الاشبال(2) فرزند زید بن علی بن حسینعلیه السلام در کوفه آبیاری می کرد و زندگی می گذراند و گاهی که آبیاری نمی کرد به بیابان رفته سبزی ها و چیزهایی که مردم دور ریخته بودند قوت خود قرار می داد. هنگامی که زن صاحب شتر یکی از همسایگان دختر عیسی را برای پسر خود خواستار شد، زن عیسی خوشحال ولی عیسی ناراحت شده دعا کرد دختر مرد. و در مرگ دختر متأسف شده گریه می کرد، او را سرزنش کردند که گریه در مرگ دختر روا نیست؟ عیسی گفت: گریه ام برای این است که دختر مرد و ندانست که نژادش به که منتهی می شود.

هارون عبّاسی مکرّر امام هفتم موسی بن جعفرعلیه السلام را زندان کرد. و در آخرین زندان که (زندان سندی بن شاهک بود) به شهادت رسید. جنایتی که درباره ی یحیی صاحب دیلم(3) مرتکب گشت بعد از زندانی کردن او را در حضور قضات و شهود حاضر کرد تا شهادت به سلامتی او بدهند و یحیی ساکت بود بعضی که علّت را جویا شدند زبان خود را بیرون آورد که سیاه شده بود هارون گفت به شما اطّلاع

ص:5


1- [1] _ مقاتل الطّالبیّین121/125/126/127/130/133/134/137_ بحار47/283/302.
2- [2] _ مقاتل الطّالبیّین 271_ عمدة الطّالب280.
3- [3] _ مقاتل الطّالبّین319/321_ عمدة الطّالب141/142_ مروج الذهب3/353.

می دهد که من او را مسموم کرده ام. و گاهی سر کشی می کرد و دستور صد ضربه عصا و کتک زدن می داد و جیره ی وی را از چهار گرده ی نان و هشت رطل آب به نصف و بعد از چند شب دیگر باز صد ضربه ی دیگر بر وی نواخته و جیره را به دو نان و چهار رطل آب تقلیل داد بار سوّم که نصف شد یک گرده نان و دو رطل آب و یحیی مریض گشت باز دستور نصف داد، نصف نان و یک رطل آب. و در آن حال در زندان جان سپرد. و بنا به روایتی او را زنده ساختمان بر وی ساخت (زنده دفن کرد) و بنا به نقلی او را زهر داد. و بنا به روایتی نزد درّندگان گرسنه او را انداخته خوردند. و وارد شده که درّندگان به وی پناه برده و از نزدیک شدن به او ترسیدند و در این حال پایه ای از گچ و سنگ بر وی ساخته است (یعنی او را زنده دفن کرد).

عمر بن فرج رخجی(1) عامل متوکّل مردم را از احسان به آل علیعلیه السلام منع کرد و هر که را خبر می رسید که به یکی از آنان احسان کرده مورد عقوبت قرار می داد. حتّی زنان اهل بیت لباس برای نماز نداشتند. یکی از آنان نماز می خواند، لباس را به دیگری می داد او را وصله پینه کرده برای ریس چرخاندن. سر برهنه لخت می نشستند و تا متوکّل کشته شد این وضع ادامه داشت.

خود متوکّل عباسی(2) قبر مقدّس سیّد الشّهداء علیه السلام را خراب کرد. دستور شخم و زراعت داد. گرچه عنایت حضرت باری تعالی مانع از

ص:6


1- [1] _ مقاتل الطّالبیّین /396.
2- [2] _ بحار الانوار 45/390 الی 398_ 401_ 403 الی 406_ عوالم 17/719 الی 724/726 الی 729_ 731_ تاریخ الطبری 7_ حوادث سنة 236 ص 365.

محو آثار قبر مطهر گشت و معجزاتی گوناگون در این گونه موارد ثبت شده. امام یازدهم علیه السلام را مکرّر زندانی می کردند.(1) چون می دانستند که دوازدهمین امام از خاندان پیغمر صلی الله علیه و آله وسلم بنیاد ظلم را بر می اندازد، لذا حضرت را کاملاً زیر مراقبت شدید قرار داده، بعد از مرگ آن بزرگوار مواظب زنان و اهل حرم بودند که هر کدام حمل دارند، کی وضع حمل کرده، فرزند را زیر نظر داشته باشند. اینها نمونه هایی از ظلم به خاندان پاک پیغمر اسلام و آل علی بن ابی طالب علیه السلام بود. لذا اولاد ائمه علیه السلام، یکی از سه راه را انتخاب می کردند.

انتخاب یکی از سه راه

1_ یا با حکّام وقت سازش کرده و ساکت بودند و احیاناً پستی را هم قبول می کردند. نمونه اش، حسن بن زید بن حسن بن علیّ علیه السلام است، از ناحیه ی (2) منصور دوانیقی امیر مدینه بود. و طرفدار بنی عبّاس در قبال عموزاده هایش حسن مثّنی بود، و اوّلین کسی از آل علیّ علیه السلام بود که لباس سیاه (که شعار بنی عبّاس بود) پوشید.

2_ یا دست به شورش و قیام زده در مقابل طغیان حّکام مبارزه می کردند و غالباً سر را در این راه می دادند که نمونه های فراوانی داریم. و کتاب مقاتل الطّالبین تا آنجا که اطّلاع یافته این بزرگان را نام برده.

3_ یا مهاجرت به جاهای دیگر کرده، در پنهانی و گمنامی می زیستند. و این دسته به ندرت از چنگ حکّام جان سالم به در می بردند. همان گونه که در تاریخ احمد بن موسی و حسین بن موسی

ص:7


1- [1] _ بحار الانوار 50/307 الی 309_ 311 الی 314 _ 328_ 329_ 334.
2- [2] _ عمدة الطّالب /55_ الشّجرة المبارکة 41.

و حمزه فرزندان امام هفتم علیه السلام می خوانیم که آن دو بزرگوار اوّل سالهای بعد از مرگ شناخته شده و حمزه را بنا به نقلی عمّال بنی عباس، که در تعقیب وی بودند شناخته، سر از تن جدا کردند. گاهی بعضی از این سروران محبّتی از بعضی حکّام می دیدند. خود را معرّفی کرده، می توانستند با آسایش خاطر زیست کنند. در این راه گاهی هم افرادی ناباب که از خاندان اهل بیت نبودند. خود را به این فامیل منتسب دانسته تا بهره ای ببرند.

روی این جهت شناخت صحیح ذرّیه و دودمان پیغمبر و علی علیه السلام به تدریج کاری دشوار و آمار دقیق فراهم کردن با مشکل برخورد می کرد. و بعدها که دوستان اهل بیت و علاقمندان به خاندان پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم رو بفزونی نهاده به برکت مجاهدات و بصیرت بعضی حکمرانان چون آل بویه و کوشش دانشمندانی چون علاّمه ی حلّی و بسیاری از سلاطین صفویّه، مردم در جوّی آرام معرفت به اهل بیت پیدا نموده، اکثر به شرف تشیّع مشرّف گشته و این آئین پاک را پذیرفتند. سادات که زنده بودند از احترام خاصّی برخوردار و گذشتگانشان مورد توجّه قرار گرفته، زیارت قبر آنان می آمدند و اقدام به تعمیرقبور کرده، گنبد و بارگاهی برای این بزرگان می ساختند که در گوشه و کنار این سرزمین پهناور ایران به چشم می خورد. و در این راستا زادگاهم سیرجان سهمی بسزا از این توفیق را داشته، و همان گونه که اکنون سادات و خاندان آل علی و پیغمبرعلیه السلام در جامعه ی ما محترم و مورد تقدیر و اجلال هستند می توان حدس زد که این روش در این خطّه سابقه ی تاریخی و ریشه دارد، و سادات تا آنجا که تاریخ نشان می دهد، دارای احترام و قدر و عظمت بوده و مردم این

ص:8

سرزمین اگر کلاً شیعه و دوستدار اهل بیت نبودند، دشمنی هم به این خانواده نداشتند. و در صدد هتک حرمت و آزار رساندن به اینان نبوده اند، بلکه همان گونه که در حالات امام زاده علی علیه السلام خواهد آمد، سیرجان یکی از مراکز مهم اقامت خاندان پیغمبر و آل علی علیه السلام بوده که به وفور در اینجا سکونت گزیده و نقیبهای فراوانی داشته اند. هنیئاً لهم.

از دیر زمانی تصمیم داشتم شرح مبسوط و دقیق از حالات این بزرگواران را برشته تحریر در آورم و در معرض افکار دوستداران اهل بیت قرار دهم تا که توفیق حاصل شد و مبادرت به نوشتن این کتاب نمودم و چون از فرزندزادگان امام هفتم حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام هستند، مناسبت دارد که به فرزندان آن حضرت اشاره کرده و انتساب هر یک از این امام زادگان را به یکی از فرزندان آن بزرگوار روشن نمایم. و در بین ائمه ی دین علیه السلام فرزندان و فرزندزادگان آن حضرت بیشترین عدد را دارا بوده و هستند. با این که آن حضرت نوه ی دختری نداشت، بنا به وصیّت(1) آن بزرگوار اختیار تزویج دختران آن حضرت به امام رضا امام هشتم علیه السلام واگذار شده بود. و نقل نشده که تزویج کرده باشند.

اعجاز قران در سوره کوثر

و مسئله ای که خیلی مورد اهمّیت است اعجاز آیه مبارکه قرآن در سوره کوثر است که می فرماید: اناّ اعطیناک الکوثر (که یکی از معانی آن خیر کثیر گفته شده) و بهترین و والاترین مصداق آن حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا علیه السلام است. با اصرار و تعمّدی که در

ص:9


1- [1] _ بحار الأنوار 48/279/280.

بر انداختن نسل و دودمان پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله وسلم که از زهراء پا گرفت داشتند، و در هر گوشه و کنار اقدام به قتل اولاد زهراء و پیغمبر و اولاد علی علیه السلام می کردند. دودمان آن بزرگواران همه جا فراوان ومی توان گفت که هیچ جای معموره از سادات بزرگوار خالی نیست.

ابن ابی الحدید معتزلی می گوید:(1) اگر ابو عثمان امروزه زنده بود و می دید فرزندان حسن و حسین علیه السلام بیشتر از همه عربی هستند که در جاهلیّت و عصر پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بودند مسلمان و کافرشان. چون اینان (اولاد حسن و حسین علیه السلام اگر شمرده شوند دیوانشان (آمارشان) از دویست هزار نفر انسان کمتر نیست. و قبل از ورود به اصل مطلب، چند نکته را یاد آور می شوم:

نکاتی چند

نکته ی اوّل:

قبور زیادی با آثار و گنبد و بارگاه در گوشه و کنار چندین کشور اسلامی وجود دارد که از 3 صورت خارج نیست

1_ تاریخ صحیح و روشن دارد که آن که دفن است از خاندان پیغمبر وآل علی علیه السلام است.

2_ مشخص است که نسبتی به خاندان پیغمبر نداشته و امام یا امام زاده نیست.

3_ مشهور و معروف به امام زاده است. ولکن در کتب و تواریخ شاهدی برای باور کردن در دست نیست، یا به اختلاف نقل شده.

ص:10


1- [1] _ شرح نهج البلاغة 15/246.

نکته ی دوّم:

امام زادگانی که تاریخ روشن دارند، بر سه قسم می باشند.

1_ دیانت و اعتقاد آنان به امام زمان خود مانند امامان گذشته ثابت و روشن است.

2_ مخالفت آنان و ایستادگی در برابر امام زمان خود مسلّم شده.

3_ حال آنان مشکوک است، مدرکی برای موافقت و پیروی از امام زمان خود یا مخالفت در دست نیست.

نکته ی سوّم:

1_ آنان که تاریخ روشن قبرشان را معیّن کرده و از دسته ی اوّل (که اعتقادشان به امام زمان خود محرز است) هستند در خور تقدیر و احترام اند و مسلّم است که احترام به قبر آنان و زیارت و تعمیر قبر و ساختن گنبد و بارگاه و کارهایی از این قبیل تعظیم شعائر دین و احترام به امامت و مصداق مودّت ذی القربی است.

2_ آنان که قبر مشخّص و انتساب معتبر، لکن اعتقادشان به امامت امامشان مشخّص نشده، بنا به گفته ی بزرگان (1) باید بنارا بر ایمان (اعتقادشان به امامت امام زمانشان) و صالح بود آنان گذارد، و بدبین به آنان نبود، و همان رفتاری که با قبر قسم اوّل می شود با قبر اینان انجام گیرد. گمان است که مأجور و مثاب باشد.

3_ انتساب مشخص و صاحب قبر معلوم است که از خاندان نبوّت

ص:11


1- [1] _ علامه ی مجلسی در بحار 102/273.

است. ولی ایستادگی در برابر امام زمان خود داشته و پیروی از امام نمی کرده که به مقتضای دوستی با دوستان اهل بیت و دشمنی با دشمنانشان، باید نسبت به آنان محبّتی و علاقه ای صورت نگیرد.لکن خوشبختانه از این دسته قبری معروف و مشخّص یا نیست،یا به طور ندرت یافت می شود.

نکته ی چهارم:

در بخش سوّم نکته ی اوّل که قبری منسوب به امام زاده ای هست، لکن شاهد تاریخی ندارد، یا مورد اختلاف است. چنانچه آن امام زاده، اعتقادش به امام زمان خود ثابت و پیرویش محرز و دیانتش مشخص شده، همان رفتاری که با قسم اوّل که شاهد صحیح دارد درباره اش بجا و احترام قبرش و تعمیر بارگاه و گنبدش رجاءً دارای اجر و ثواب است. در غیر این صورت نیز به امید درست بودن اعتقاد و درستی رفتار، بی اجر نخواهد بود.

5_ قبوری که از آن اهل بیت نیست بر چند قسم است:

1_ قبور علماء و صلحاء و شهداء از شیعه ی امامیّه ی عشریّة یا از پاکان صدر اسلام همانند سلمان فرسی و ابوذر غفاری و مقداد و حذیفه و کمیل و میثم تمّار و رشید هجری یا حبیب بن مظاهر و حرّبن یزید ریاحی و حجر بن عدیّ، علّامه ی حلّی و مقدس اردبیلی و علّامه ی مجلسی و نوّاب چهارگانه امام عصر(عج) در بغداد و قبر کلینی و شیخ صدوق و پدر بزرگوارش علی بن بابویه و قبر شیخ طوسی و علّامه ی مجلسی و شیخ حرّ عاملی و شیخ بهائی و قبور عدّه ی زیادی همانند این بزرگواران که در بلاد مختلف و اقطار بزرگ عالم

ص:12

اسلام به خاک سپرده شده اند که زیارت آنها تعظیم شعائر دین و مذهب و آباد داشتن و تعمیر نمودن آنها دارای اجر و ثواب است و مانند آنها زیارت قبر عدّه ای از علماء و صلحاء که از خاندان امامت بودند، همانند جعفر طیّار و سیّدین رضی و مرتضی و سیّد بحر العلوم و سید جزائری و سیّد قاضی نور الله شوشتری بلکه زیارت و تعمیر قبور علماء خاندان امامت افضل و اجر بیشتری دارد.

2_ قبور دیگری که از مخالفین اهل بیت بوده و عناد و ایستادگی آنان در برابر خاندان امامت مسلّم شده، از قبیل ابوحنیفه و ابو یوسف و عدّه ای از صوفیّه که در زیارت قبرشان نه این که ثوابی نیست، بلکه گناهست و بدعت. ودر روایتی(1) از سیّد مرتضی رازی از امام دهم علیه السلام دارد که هر کس به زیارت یکی از آنان (صوفیّه) زنده یا مرده برود مثل این است که به زیارت شیطان و بت پرستان رفته است و هر کس که یکی از آنها را کمک کند مانند این است که یزید و معاویه و ابی سفیان را کمک کرده باشد.

3_ قبور مشکوکه ای که منسوب به افرادی است که تاریخ روشن و دقیقی نسبت به آنان در دست نیست. چنانچه گمان به سلامت عقیده و عمل آنان باشد، زیارت آنان رجّاء مانعی ندارد.

زیارت نامه ی امام زاده ها

نکته ی پنجم:

زیارت مخصوصی درباره ی امام زادگان و یا علماء از ناحیه ی ائمه اهل

ص:13


1- [1] _ سفینة البحار2/58_ حدیقة الشّیعة 602/603.

بیت علیه السلام وارد نشده و مرحوم علّامه ی مجلسی اشاره کرده(1). و سبب آن معلوم است، که غالباً امام زادگان در بین دشمنان به جفا و ستم از دنیا رفته و محبّت اهل بیت به آن صورت رواج نداشته که بتوان کیفیّت زیارت این مظلومین از امام علیه السلام سئوال شود و نسبت به علماء و دانشمندان گرچه وضع این چنین نبود، لکن در زمان ائمه علیه السلام به عنوان اصحاب به حساب می آمدند و گاه گاهی اگر امامی از ائمه علیه السلام می توانستند قبر آنان را زیارت کنند چیزی از آنان به عنوان زیارت ثبت نشده.

نکته ی ششم:

دو زیارت درباره ی امام زادگان از سیّد بن طاووس نقل شده که فرموده:(2) هر آن گاه خواستی یکی از آنان را زیارت کنی (همانند قاسم بن الکاظم یا عبّاس بن امیر المؤمنین یا علی بن حسین علیه السلام و آنان که حکمشان مانند اینان است ) بر قبر می ایستی و می گوئی: السّلامُ عَلَیکَ اَیُّهاَ السَّیِّدُ الزُّکیُّ الطّاهرُ الوَلیُّ، والدّاعِی الحَفیّ. اَشهدُ اَنَّکَ قُلتَ حَقّاً، وَنَطَقتَ حَقّاً وَ صِدقاً وَ دَعَوتَ الی مَولایَ ومولاکَ عَلانِیَةً وَ سِرّاً، فازَ مُتَّبِعُکَ وَ نَجا مُصَدِّقُکَ، وِ خابَ وَ خَسِرَ مُکَذِّبُکَ وَاَلمُتَخَلِّفُ عِنکَ، اِشهَد لی بِهذِهِ الشَّهادَةِ لِأکونَ مِنَ الفائِزینَ بِمَعرِفَتِکَ، وَ طاعَتِکَ وَ تَصدیقِکَ وَاتِّباعِکَ، وَالسَّلامُ عَلَیکَ یا سَیِّدی وَ ابنَ سَیِّدی، أَنتَ بابُ اللّهِ المُؤتی مِنهُ وَ المَأخوذُ عَنهُ، اََتَیتُکَ زائِراً وَ حاجاتی لَکَ مُستَودِعاً، وَ ها اَنَا ذا اَستَودِعُکَ دینی وَ أَمانَتی وَ خَواتیمَ عَمَلی وَ جَوامِعَ أَمَلی اِلی مُنتَهی أَجَلی، وَالسَّلامُ عَلَیکَ وَ رَحمةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ.

ص:14


1- [1] _ بحار 102/277_272_273.
2- [2] _ همان.

و زیارت دوم چنین است:

اَلسَّلامُ عَلی جَدِّکَ المُصطَفی، اَلسَّلامُ عَلی أبِیکَ المُرتَضی الرِّضا، اَلسَّلامُ عَلی السَّیَّدَینِ الحُسَینِ، اَلسَّلامُ عَلی خَدیجَةَ أُمِّ سَیِّدَةِ نِساء العالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلی فاطُمَةَ أُمِّ الأَئِمَّةِ الطّاهِرینَ، اَلسَّلامُ عَلی النُّفوسِ الفاخِرَةِ، بُحورِ العُلومِ الزّاخِرَةِ، شُفَعائِی فِی الآخِرَةِ، وَ اَولِیائی عِندَ عَودِ الرّوحِ اِلَی العِظامِ النّاخِرَةِ، أَئِمَّةِ الخَلقِ وَ وُلاةِ الحَقِّ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ أیُّها الشَّخصُ الشَّریفُ الطَّاهِرُ الکَریمُ. أَشهَدُ أَن لا اِلهَ اِلَّا اللهُ، وَ أَنَّ مُحَمّداً عَبدُهُ وَ مُصطَفاهُ، وَ أَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّهُ وَ مُجتَباهُ، وَ أَنَّ الأِمامَةَ فِی وُلدِهِ اِلی یَومِ القیامة (الدّینِ)، نَعلَمُ ذَلِکَ عِلمَ الیَقینِ، وَ نَحنُ لِذلِکَ مُعتَقِدونَ، وَ فِی نَصرِهِم مُجتَهِدونَ.

و زیارت اوّل از شیخ مفید نیز نقل شده. و علاّمه ی مجلسی با اعتراف به این که خبر مخصوصی درچگونگی زیارتشان وارد نشده، فرموده(1) می توان آنان را به آنچه در زیارت سایر مؤمنین وارد شده زیارت کرد. و به آنچه بر زبان از فضل آنان و توسل و شفیع گرداندن آنان و پدران پاکشان جاری شود اختصاص داد. و هم چنین سید بن طاووس برای حضرت سلمان چهار زیارت که دو زیارت آن با نماز است ذکر کرده.

نکته ی هفتم:

باید در زیارت و خطاب به اولاد ائمه علیه السلام در حق آنان غلوّ نکرده، و آنان را از مرتبه ای که دارند بالاتر نبرد. و بعضی حرکات و رفتارهای

ص:15


1- [1] _ بحار 102/277

خاصّی که بعضی از نادانان در کیفیت زیارت و خطاب مرتکب می گردند ترک کرد.

نکته ی هشتم:

محبّت و اعانت به خاندان پیغمبر و آل علی علیه السلام دارای برکات فراوانی است. شایسته است از آن غفلت نشود. دعای آن بزرگواران مستجاب است. برای نمونه از بین صدها داستان این چند داستان نقل می شود:

داستان هایی چند

داستان اوّل: بغای کبیر

مسعودی(1) درباره بغای کبیر ترک که متجاوز از 90 سال عمر کرد، دارد در جنگ هایی شرکت می کرد که کسی مانند او شرکت نمی کرد و هیچ زخمی بر نداشت و از بین ترکها دیندار بود، وی از غلامان معتصم بود و از جنگهای بسیار، سالم بیرون می آمد و می گفت اجل زره است و هیچ آهن (زره) بر بدن نمی پوشید. وی را ملامت کردند، گفت: در خواب پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم را دیدم با جماعتی از اصحاب به من گفت: ای بغا به مردی از امّت من احسان کردی، دعا درباره ات کرد مستجاب شد. گفتم: یا رسول الله آن مرد که بود؟ فرمود: آن را که از درندگان نجات دادی. عرض کردم یا رسول الله از پروردگارت بخواه عمرم را طولانی کند. دستهای خود را به سمت آسمان دراز کرد، فرمود: بار خدایا عمرش را طولانی کن و اجلش را کامل گردان. گفتم: یا رسول الله 95 سال. مردی که در پسش آن حضرت بود گفت. (و از

ص:16


1- [1] _ مروج الذّهب 4/160 تا 162.

آفات نگهداری شود). به آن مرد گفتم: کیستی؟ گفت: من علیّ بن ابی طالب هستم. از خواب بیدار شدم و می گفتم علی بن ابی طالب!. و بغا، نسبت به اولاد ابی طالب بسیار مهر و نیکی داشت. از او سؤال شده آن مردی که از درندگانش نجات دادی که بود گفت: مردی را نزد معتصم به اتّهام بدعت آوردند. در خلوت شبانه سخنانی بین آن دو ردّ و بدل شد. معتصم دستور داد مرد را بگیر و نزد درندگان بینداز. مرد را آوردم که نزد درندگان بیندازم. در حالی که بر وی خشمگین بودم، شنیدم می گفت: بار خدایا تو می دانی که من سخن نگفتم مگر درباره تو و به جز تو کسی را در نظر نداشتم. به طاعت تو به سوی تو تقرّب جستم. برای ادامه ی حقّ برکسی که با تو مخالفت کرد. آیا مرا وا می گذاری؟. می گوید: برخود لرزیدم و دلم به حالش رقّت کرد و ترس قلب مرا فراگرفت. درحالی که نزدیک بود او را به برکه ی درندگان بیندازم او را به سمت خود کشیدم و در اطاق خود او را پنهان نمودم و نزد معتصم برگشتم. گفت: ها، گفتم او را انداختم. پرسید چه می گفت؟ گفتم: من مردی عجمی هستم و او با زبان عربی سخن می گفت، ندانستم چه می گوید. هنگام سحر به مرد گفتم: من درها را باز کردم و تو را با مردان نگهبان بیرون می کنم و تو را بر خود انتخاب کردم، و به جان خود تو را نگه داشتم. کوشش کن که در زمان معتصم خود را آشکار نکنی. گفت: بلی. از وی ماجرای حال را پرسیدم. گفت: مردی ازعمّال معتصم در شهر ما هجوم بر فجور و ارتکاب کارهای ناشایست و یاری باطل و سرکوب کردن حقّ کرد، سبب فساد شریعت و انهدام توحید گشت. کسی را برعلیه وی یار ندیدم شبی بر وی حمله کردم و او را کشتم چون جرمش در شریعت

ص:17

موجب کشتن بود.

داستان دوم: معتضد عبّاسی

و در حالات معتضد عبّاسی ابوالعبّاس (1) احمد که وی را کم رحم خون ریز دارای میل فراوان نسبت به کسی که سوء قصد درباره اش داشته باشد وصف کرده اند. و گاهی که بر یکی از سرداران نبیل خود خشمگین می شد دستور می داد گودالی برای او حفر نموده او را به سر در آن آویزان کرده و خاک بر او بریزند و نصف زیرین او بالای خاک پیدا بود. و هم چنین تا روحش از دبرش خارج شود. و درباره ی شکنجه ی وی دارد که: مرد را گرفته شانه بسته در بند کرده، درگوش و بینی و دهانش پنبه نهاده، دستور می داد بادکن را، در دبر وی نهاده باد کنند و بدنش بزرگ می شد سپس دستور می داد با پنبه دبر او را سدّ کنند. بعد او را از دو رگ که بالای ابروها هستند فصد می کرد (رگ را می برید) در حالی که مانند شتر بزرگی شده بود و نفس از آنجا خارج می شد. مسعودی درباره ی مهربانی او نسبت به اولاد ابی طالب علیه السلام و مقرّب داشتن آنان خواب معتضد را ذکر کرده. در زندان پدر خود بود، مرد بزرگی را دید بر دجله نشسته دست خود را به آب دجله دراز می کرد. آب در دست وی می آمد دجله خشک می شد. سپس آب را برمی گرداند، دجله به صورت اوّل در می آمد. پرسیدم از وی، به من گفته شد: این مرد علیّ بن ابی طالب علیه السلام است. بلند شدم به سوی وی و سلام کردم، به من فرمود: ای احمد! این امر به تو می رسد (یعنی امر خلافت) متعرّض فرزندانم نشو و آنان را آزار نده!. گفتم: چشم؛

ص:18


1- [1] _ مروج الذّهب 4/232 _ 233 _ 270/271.

اطاعت می کنم. و می گوید مالی از بلاد مازندران از ناحیه محمد بن زید رسید که در بین سادات طالبی (آل ابی طالب) تقسیم گردد. خبر به معتضد رسید. مردی را که مال برای وی فرستاده شده بود حاضر کرد و بر وی انکار کرد پنهان کاری را، و دستور داد این عمل را ظاهر سازد.

داستان سوّم: زن علویّه

استجابت دعا و اثر آن؛ علّامه ی مجلسی از علّامه ی حلّی (قد)(1) نقل کرده: سالی واقعه ی مهمی در قم پیش آمد که پراکندگی اهل قم را دنبال داشت. ار آن جمله زنی علویّه (سیّده) شایسته که بسیار نماز می خواند و روزه می گرفت و شوهر خود را (که پسر عمویش می شد در آن واقعه از دست داده بود) با چهار دختر کوچک خود از قم بیرون آمد و دیار غربت را یکی بعد از دیگری پشت سر می گذاشت تا به بلخ رسید. ایّام زمستان بود روزی بسیار سرد ابری و پر یخ وارد آنجا شد. سرگردان، جایی را نمی دانست که خود و دخترانش را از سرما و یخ بندان نگهدارد. به وی گفتند مردی از بزرگان شهر به ایمان و صلاح معروف است غریبان و اهل فقر نزد او مأوا دارند. زن علویهّ در حالی که دخترانش در اطرافش بودند، به قصد آن مرد رفته، وی را بر در خانه اش دید نشسته، همنشینان و غلامانش اطرافش را گرفته اند. بر وی سلام کرد و به او گفت: ای پادشاه من زنی علویهّ هستم و دخترانم همه علویهّ، و غریب هستیم. وارد این شهر شده جایی را که پناه ما باشد سراغ نداریم. و یخبندان و

ص:19


1- [1] _ بحار96/225 _ الی _ 230.

سرما ما را به ضرر و زحمت انداخته. نزد تو آمده ایم که ما را مسکن دهی. مرد از وی شاهد خواست. چون سخن مرد را شنید اندوهناک از نزد وی بیرون شده گریه می کرد و اشکهایش ریزان، در راه سرگردان ایستاده نمی داند کجا برود. مردی بازاری برگذر کرد. از وی پرسید در حالی که یخ بر تو می ریزد، ایستاده ای و این کودکان با تو هستند!؟ گفت: زنی غریبم جایی را مأوا بگیرم نمی دانم. او را برد که به کاروانسرای غربا راهنمایی کند. در این میان مردی مجوسی که در مجلس آن مرد بود در جستجوی زن رهسپار شده (چون دلش برای او به رحم آمده) از وی سؤال کرد: علویّه کجا می روی. گفت: دنبال این مرد به کاروانسرا. گفت: نه بلکه با من برگرد به منزل و آنجا را مأوا قرار بده، برای تو بهتر است.قبول کرد به منزل مرد رفته اطاقی تنها از بهترین اطاقهای خانه برای او مهیّا، با بهترین فرشها او را فرش کرده و علویّه را در آن ساکن نمود. آتش و هیزم آوردند و تنور را روشن کرده، هر چه مورد احتیاج از خوردنی و آشامیدنی بود برایش آماده ساخت. و ماجرای وی را با مرد اوّل، برای زن و فرزندان خود بیان کرد. زن و دختران و کنیزانش پیوسته آن زن و دخبرانش را انیس بوده و خدمت می کردند. تا سرما و خستگی و گرسنگی از آنان رفت. وقت نماز رسید، زن سیّده به زن میزبان گفت آیا برای اداء نماز واجب نمی ایستی؟ جواب داد: واجب چیست؟ ما مردمی بر مذهب شما نیستیم. ما بر دین مجوسی هستیم. لکن شوهر من چوی گفتگوی تو را با آن مرد شنید که گفتی زنی علویّه هستم محبّت تو در دل وی بخاطر اسم جدّت و به سبب آن که مرد با این که هم مذهب شما بود تو را رد کرد، قرار گرفت. علویّه گفت: بار خدایا به حقّ جدّم و آبروی وی نزد

ص:20

خدا. از خداوند در خواست می کنم شوهر تو را موفّق به دین جدّم سازد. سپس زن علویّه به نماز ایستاده و در طول شب دعا می کرد که خداوند آن مجوسی را به دین اسلام هدایت نماید. راوی می گوید: چون مجوسی در خوابگاه خود قرار گرفت و با اهلش آن شب خوابید، در خواب دید قیامت بر پا شده و مردم در محشرند و آنان را تشنگی به سختی آورده و گرما بی طاقت کرده و مجوسی در شدیدترین وضع قرار دارد. جستجوی آب کرد. کسی به او گفت: آب یافت نمی شود مگر نزد پیغمبر محمّد صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیتش. آنان به دوستان خود از حوض کوثر آب می نوشانند. مجوسی می گوید: به قصد آنان می روم، شاید مرا به پاداش آنچه با دخترشان کردم و وی را منزل و مأوا دادم آب بنوشانند. به این قصد نزد آنان شد. چون به آن بزرگواران رسید دید دوستانشان را که بر آنان وارد می شوند آب می نوشانند و کسانی که از دوستانشان نباشند ردّ می کنند.و علی علیه السلام بر لب حوض ایستاده و به دست آن بزرگوار کاسه ایست و پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم نشسته و اطراف آن حضرت حسن و حسین علیه السلام و فرزندانشان هستند. مرد مجوسی آمد نزد آنان ایستاد، با آن حال تشنگی، آب درخواست کرد. علی علیه السلام فرمود: تو بر دین ما نیستی که آبت بنوشانیم. پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به او گفتند: یا علی آبش بنوشان. علی علیه السلام گفت: یا رسول الله وی بر دین مجوس است. پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: یا علی همانا برای او بر تو ید آشکاری است. (یعنی احسان کرده) دخترت فلانه و دخترانش را مأوا داده و آنان را از سرما حفظ کرده و آنان را در گرسنگی غذا داده و اینک آن زن در منزل او با عزّت به سر می برد. علی علیه السلام فرمود: نزدیک من شو. به آن حضرت نزدیک شدم. به دست خود به من کاسه آب را داد شربتی

ص:21

نوشیدم که خنکی آن را بر دلم یافتم و هیچ چیز لذیذتر و پاکیزه تر از آن نیافتم. در این حال از خواب بیدار شد و خنکی آن شربت را بر دل خود می یابد، و تری آن بر لبها و ریشش نشسته. سراسیمه بیدار شده و ترسناک نشست. زن وی پرسید چه ات شده؟ ماجرا را از اوّل تا آخر برای وی گفت و تری آب را بر ریش و لبهایش به او نشان داد. زنش به وی گفت: ای مرد! خداوند در مقابل کاری نیک که درباره ی این زن و اطفال علویّه اش کرده ای، خیری نزد تو فرستاده. گفت: بله، به خدا قسم(1) لا أطلب اثراً بعد عین. همان ساعت از جا بلند شده و شمع را روشن نموده خود و زنش بیرون آمده تا وارد اطاق علویّه شده و آنچه در خواب دیده بود برای وی بازگو کرد. علویّه سجده شکر کرد و گفت به خدا قسم پیوسته در امشب من از خدای خواستم ترا به اسلام هدایت کند. و سپاس خداوند را که دعای مرا مستجاب نمود. سپس از علویّه در خواست، اسلام را بر وی عرضه نماید. علویّه به او آموخت. خود، عیالش با تمام دختران و کنیز و غلامانش به دست علویّه مسلمان شدند. و امّا ماجرای آن مرد: وی نیز در آن شب در فراش خواب آنچه را که مجوسی دیده بود خواب دید و آمد به سمت کوثر و از امیر المؤمنین علیه السلام به ادّعاء آن که یکی از دوستان شمایم آب خواست. حضرت او را حواله به رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم داده، و گفتند هیچ کس را بدون امر آن حضرت آب نمی دهم. مرد نزد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم شد و از حضرت درخواست فرمان آب دادن مرد و گفت: من دوستی از دوستانتان هستم. پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به وی گفتند: برای این ادّعاء شاهد

ص:22


1- [1] _ هنگامی که شخصی به چیزی معرفت پیدا کرد، شاهد و نشانه لازم نیست.

بیاور. به حضرت عرض کرد یا رسول الله چرا از من فقط شهود درخواست می کنی از دیگران نمی خواهی!؟ حضرت به وی گفتند: چگونه شهود از دختر علویّه ما، هنگامی که او با دخترانش از تو درخواست کردند که در منزل خود آنها را جای دهی درخواست کردی؟ مرد حیرت زده شده، لا تشنگی سخت از خواب بیدار گشت، حسرت و پشیمانی وی را فرا گرفت که چرا در حقّ علویّه کوتاهی کرد او را ردّ نمود. آن شب را تا آخر بیدار مانده صبح شد. سوار و دنبال علویّه سؤال جای وی را می کرد. با به آن مرد بازاری بر خورد، و او وی را خبر داد که آن مرد مجوسی که در مجلس خودش بود علویّه را به منزل خود برد. مرد در تعجّب شد به قصد منزل مجوسی شده در را کوبید. پرسیدند کیست؟ جواب داده شد: شاه(1) در خانه ات ایستاده ترا می طلبد. مرد تعجّب کرد، چون عادت شاه نبود. شتابان بیرون شد، چون مرد او را دید درخشندگی اسلام را در وی یافت. مرد مجوسی از علّت آمدن سلطان سؤال کرد با این که عادتش نبود، گفت: به خاطر این زن سیّده. به من گفته اند در منزل توست. من در طلب او هستم، لکن به من از این وضع خود خبر ده. چون می بینم تو مسلم شدی. گفت: بله؛ سپاس خدای را، و بر من منّت نهاد به اسلام و به برکت این علویّه و داخل شدنش در منزلم. من و عیال و دخترانم و همه ی اهل بیت من مسلم شدیم بر دین محمد و اهل بیتش صلی الله علیه و آله وسلم . سبب را سؤال کرد. داستان و ماجرا و آنکه علویّه دعا کرده، و خواب خود را، همه را بازگو کرد. سپس از وی پرسید: سبب حرصت از بررسی احوال آن

ص:23


1- [1] _ منظور همان مرد مسلمان است که از زن علویّه شاهد خواست.

زن بعد از آن که از وی رو گردانده و از خود وی را راندی چیست؟ آنچه را در خواب دیده بود و ماجرا را که با پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم برایش رخ داده بود شرح داد. آن مرد سپاس خدای را برای این توفیق که به شرف اسلام نائل آمده بجا آورد و بینش وی زیادتر شد. پس آن مرد برای زن علویّه حال شاه را گفته. علویّه را گریه گرفت و در مقابل آن که وی را آشنا به حقّ علویّه کرده سجده ی شکر آورد. و مرد از وی اجازه گرفت که شاه بر علویّه وارد شود. اجازه داد و وارد شد. پوزش خواست انتقال به منزل خود را کرد. علویّه نپذیرفت و گفت: هیهات! نه به خدا، حتّی اگر آن که در منزلش هستم اقامت مرا در منزل خود دوست نداشته باشد. صاحب منزل بعد از اطّلاع گفت: نه به خدا قسم از منزل من جدا نمی شوی و من این منزل را با آنچه در آن آماده کردم به تو می بخشیدم و من و زنم و دخترانم و نوکرانم، همه در خدمت توایم و اینها را در مقابل نعمتی که خدا با آمدن تو به من عنایت کرده کم می بینم. راوی گوید: سلطان خارج شد و هدایا و لباسها و کیسه ای از پول برای علویّه فرستاد. همه را علویّه ردّ کرد و نپذیرفت.

داستان چهارم:زندانی بغداد و دختر گول خورده

داستان زندانیی، مسعودی در مروج الذّهب(1) خوابی را از اسحاق بن ابراهیم بن مصعب والی بغداد در زمان متوکّل عباسی آورده که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به وی فرمود: قاتل را آزاد کن. وحشت زیادی وی را گرفت. و نامه هایی را که ارتباط به صاحبان زندانها داشت بررسی کرد

ص:24


1- [1] _ مروج الذّهب 4/95/96.

نام قاتلی را ندید. دستور احضار دو نفر را (سندی و عبّاس) داد و از آنان پرسید کسی نزد آنها فرستاده شده متّهم به قتل باشد؟ عبّاس گفت: بله. خبرش را نوشتیم، چون دوباره نامه ها را بررسی کرد نامه را لابلای کاغذها یافت. نام مردی را که شهود، شهادت به قتل وی داده اند و خود اقرار کرده یافت، به اسحاق دستور احضار آن مرد را داد. چون بر وی وارد شد و والی دید وحشتناک است، به او گفت: اگر راست گفتی آزادت می کنم. شروع کرد خبر خود را گزارش دادن. و این که وی با عدّه ای از یارانش مرتکب هر کار بزرگی (گناه و جنایت) می شدند و هر حرامی را حلال می دانستند. و اجتماعشان در منزلی در مدینه ی ابی جعفر منصور بود. به هر بلائی دست می زدند. در امروز پیر زالی که با آنان برای فساد (دلاّلی فساد) آمد و رفت داشت آمد و دختری بسیار زیبا با خود داشت. چون دختر وسط خانه رسید فریادی کشید. من از میان ودستان به سمت او مبادرت کرده وی را در اطاقی وارد کرده و ترس او را فرو نشانده از داستانش پرسیدم گفت: الله الله فیَّ (تو را بخدا تو را بخدا در حقّ من) این پیر زال مرا گول زد و به من خبر داد که در خزانه اش حقّه ایست که مانندش دیده نشده. مرا تشویق به دیدن آنچه در حقّه (قوطی) بود کرد. با وی بیرون شدم و به وی اعتماد کردم. مرا بر شما وارد کرد. جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و مادرم فاطمه و پدرم حسن بن علی علیه السلام است. آنها را درباره ام نگهداری و رعایت کنید. مرد گفت: من ضامن خلاصی او شدم و ماجرا را با ودستان در میان گذارده، گویا که آنان را تشویق به اذیّت این دختر کردم و گفتند: تو حاجت خود را از او گرفته، می خواهی ما را از وی منصرف کنی. مبادرت به سمت وی کردند. من ایستادم نزد

ص:25

او و از او دفاع می کردم. کار بالا گرفت تا زخم هایی برداشتم. در این حال به آن که از همه سخت تر در کار این دختر بود و بیش از همه حرص هتک حرمت وی را داشت حمله کرده او را کشتم و پیوسته از وی آن انرا منع کرده تا او را نجات دادم و دختر به سلامت از شرّ آنان از آنچه می ترسید خلاص شد. او را از منزل بیرون کردم. شنیدم می گفت: مرا پوشاندی خدا تو را بپوشاند. و برای تو باشد همان گونه که تو برای من بودی. همسایگان صدای ضجّه را شنیده، به سرعت نزد ما آمده و کارد را در دست من و مرد را در خون خود آغشته دیدند. در این حال مرا آوردند. اسحاق به او گفت: دانستم که آن زن را حفظ کردی (از آسیب اشرار) و تو را به خدا و پیغمبرش بخشیدم. مرد گفت: بحقّ آن کس که مرا بخاطر او بخشیدی، دیگر بگرد معصیت نکردم و در هیچ کار شبهه ای وارد نشوم تا خدای خود را ملاقات نمایم. اسحاق خواب خود را به وی خبر داد و آن که خداوند اجر او را ضایع نکرده و بر وی نیکی بزرگی (پول و مال و یا پست و مقام) عرضه کرد، هیچ نپذیرفت.

تعداد فرزندان امام هفتم علیه السلام

فرزندان امام هفتم؛ موسی بن جعفرعلیه السلام:

در تعداد فرزندان آن جناب اقوال متعدّدی است:

1_ 30 فرزند. مناقب ابن شهر آشوب(1).

2_ 35 فرزند. 11 پسر و 6 پسر (که در آنها شک است) و 18 دختر. که لباب الانساب دارد(2)

ص:26


1- [1] _ بحار48/288.
2- [2] _ لباب النساب 1/394.

3_ 37 نفر 18 پسر 19 دختر که ارشاد شسخ مفید دارد.(1)

4_ 38 فرزند. 20 پسر 18 دختر. ابن خشاب گفته(2) و در حدیقة الشیعة(3) دارد.

5_ 39 فرزند. تحفة العالم(4) ذکر کرده.

6_ 20 پسر 20 دختر، 40 فرزند. ابن جوزی(5) از علماء سیر نقل کرده.

7_ 59 فرزند. 22پسر غیر از اطفال 37 دختر که المجدی(6) آورده.

8_ 60 فرزند 23 پسر و 37 دختر، گفته عمدة الطّالب(7) است.

9_ در ناسخ التّواریخ(8) به نقل حبیب السّیر از تاریخ گزیده، 51 پسر و 28 دختر ذکر کرده. و همان طور که صاحب ناسخ گفته سخت بعید است و در هیچ کتابی اولاد آن حضرت را 79 ننوشته اند مگر این که فرزند زادگان آن حضرت را اضافه کرده باشند. سپس در ناسخ به ذکر تعدادی فرزند دختر و پسر گفته و آورده. بعضی تواریخ پرداخته:

1_ محسن، قبرش در فراهان قم معروف به زاهد محسن.2_ ابوالخیر 3_ صرحه از دختران حضرت 4_ کلیم (بجای حسین) 5_ قیّمه از دختران 6_ ابراهیم (بدون وصف اکبر و اصغر) 7_ عمر 8_

ص:27


1- [1] _ ارشاد 2/244. بحار 48/283/287.
2- [2] _ بحار 48288 _ کشف الغمّة 3/27_ 28.
3- [3] _ حدیقة الشیعة /616.
4- [4] _ تحفة العالم 2/23.
5- [5] _ تذکرة الخواصّ /351.
6- [6] _ المجدی /106.
7- [7] _ عمدة الطالب /185.
8- [8] _ ناسخ التّواریخ 3/13.

یحیی 9_ جعفر اصغر 10_ ابو بکر 11_ عون 12_ عزیز. و قبر وی را در اوین دانسته. و نامی از مدفن امام زاده مطیّب دو برادر از فرزندان زید بن محسن بن موسی بن جعفر علیه السلام، که بر فراز دامنه کوه قرار گرفته اند برده، و قبری برای امام زاده ابراهیم بن موسی بن جعفرعلیه السلام نزدیک قبر امام زاده محروق نیشابور ذکر کرده. 13_ صالح، به روایت کنز الانساب که در تجریش شمیران دفن است. (در ناسخ دارد، و خدای به حقیقت روایات کنز اعلم است) 14_ صایم، و قبری(1) در اراضی هموار خوار برای امام زاده علی اکبر بن امام همام مولی الانام موسی الکاظمعلیه السلام ذکر کرده و هم چنین ذکری از امام زاده خلیل الله آورده که نسبش مکشوف نیست. و امام زاده ای(2) به نام سلطان شاه نظر از اولاد امامعلیه السلام و امام زاده ای به نام سلطان ابو سعید. و امامزاده ای معروف به شاه زاده حسین پسر امام کاظم علیه السلام ذکر کرده و نامی از امام زاده عبدالله در ورزان دماوند و در رودهن نامی از امام زاده تقی و در بجنورد نزدیک قلعه عزیز مزار امام زاده سلطان سید عبّاس نام برده، که وی را پسر موسی بن جعفرعلیه السلام خوانده اند.

به هر حال چون اهل نسب امتداد و استمرار نسل را از پسران می دانند، لذا بیشتر به ذکر احوال فرزندان پسر که دارای نسل و دنباله ای بوده پرداخته اند. و اینان بر دو قسمند: قسمی که تا حدّی پیش رفته و منقرض شده اند. و قسمی دیگر نسل و دنباله آنان ادامه دارد.

فرزندان امام که نسل داشتند

صاحب کتاب فخری(3) تا 13 پسر نسل دار برای آن حضرت ذکر

ص:28


1- [1] _ ناسخ التّواریخ 3/14/15.
2- [2] _ همان.
3- [3] _ فخری 9 الی 23/.

کرده. در شجره ی مبارکه(1) تا 25 پسر آورده و 11 نفر آنان را به اتّفاق دارای نسل و عقب دانسته و 4 نفر را مورد اختلاف و 10 نفر باقی را، به اتّفاق گفته دارای نسل و دنباله نبوده اند.

و صاحب عمدة الطّالب(2) از جمله 23 پسری که برای حضرت ذکر کرده، گفته 5 نفر از آنان بدون اختلاف در کودکی مردند و نسلی از آنها نماند. 1_ عبد الرّحمن 2_ عقیل 3_ قاسم 4_ یحیی 5_ داود و 3 تن از 23 پسر را دارای دختر دانسته و برای آنان پسر نبود 1_ سلیمان 2_ فضل 3_ احمد. و 5 تن را مورد اختلاف قرار داده که آنان را؛ 1_ حسین 2_ ابراهیم اکبر 3_ هارون 4_ زید 5_ حسن نام برده. و 10 نفر دیگر را بدون اختلاف دارای نسل و دنباله خوانده، آنان را از قول ابو نصر بخاری 1_ علی علیه السلام 2_ ابراهیم اصغر 3_ عبّاس 4_ اسماعیل 5_ محمّد 6_ اسحاق 7_ حمزه 8_ عبدالله 9_ عبید الله 10_ جعفر ذکر کرده. و از شیخ تاج الدّین، آنان را 13 تن آورده 4 نفر دارای نسل فراوان، امام رضاعلیه السلام، ابراهیم مرتضی، محمّد العابد، جعفر. و چهار نفر را دارای نسل متوسّط و آنان زیدالنّار، عبدالله و عبید الله و حمزه هستند. و 5 نفر دارای نسل کم بودند. عباس، هارون، اسحاق، حسن، حسین. و اختلافی درباره نسل حسین آورده. و همین تعداد را با تصریح به انقراض نسل حسین در مجدی(3) ذکر کرده و آنان را که در عمدة دارای دختر دانسته بی نسل خوانده (و شاید منظورش همان نظر صاحب عمدة باشد. یعنی از وی پسر نمانده) و در شجره

ص:29


1- [1] _ شجره مبارکه 76/77.
2- [2] _ عمدة الطّالب 185/186/187.
3- [3] _ المجدی /107.

مبارکة(1) بر تعداد 10 نفر که عمدة آورده یک تن اضافه کرده و آن حسن است. و این 11 نفر را بدون اختلاف دارای نسل باقی دانسته. و 10 نفر را به اتّفاق بدون نسل باقی آورده. آنان را احمد، جعفر اکبر، داود، محمّد، سلیمان، یحیی، فضل، علی، عبدالرّحمن، قاسم ذکر نموده. و در فخری(2) یک تن بر 13 نفر که در عمدة از قول شیخ تاج الدّین دارای نسل ذکر کرده اضافه نموده و آن اسماعیل بن موسی است و همه این 14 تن را تهذیب الانساب(3) دارای نسل و عقب خوانده. و در لباب الانساب(4) قاسم و فضل و سلیمان و هارون و زید وحسن را مورد شک قرار داده و نامی از عبد الرّحمن نیاورده و در باب احمد(5) عبارت (درج) را آورده و معنای آن از جای دیگری(6) استفاده می شود که وی را بدون خلاف بلا عقب خوانده و در فصول فخریّه(7) نظر شیخ تاج الدیّن را که در عمدة درباره ی 13 نفر آورده بعینه ذکر کرده فقط به جای حسین اسماعیل را آورده و درباره ی حسین گفته نسل داشت و منقرض شد.

دو نکته ی قابل توجّه:

ایا احمد بن موسی فرزند داشته؟

1_ در(8) پاورقی عمدة الطّالب(9) از مشجّره ی قدیمه برای احمد بن موسی نیز فرزندان ذکوری در 2 عماره نقل کرده. در خاتمه ی مستدرک(10) نسب سیّد علی خان موسوی حسینی مشعشعی حویزی

ص:30


1- [1] _ شجره مبارکه 77.
2- [2] _ الفخری 8_ تا 23.
3- [3] _ تهذیب الانساب 147/171.
4- [4] _ لباب النساب 1/394.
5- [5] _ لباب الانساب 2/441/466.
6- [6] _ همان
7- [7] _ فصول فخریّه 134.
8- [8] _ در تحفة، چهار پسر، به نام های: محمّد و علیّ و عبدالله و داود، برای احمد ذکر کرده.تحفة الازهار 2/ قسم ثانی /321/399.
9- [9] _ عمدة الطّالب 186.
10- [10] _ مستدرک الوسائل 20/166 چاپ جدید _ 3/406.

والی حویزه. صاحب تألیفات بسیار را چنین آورده: سیّد علی خان، پسر سیّد خلف، پسر سیّد عبد المطّلب، پسر سیّد حیدر، پسر سیّد محسن، پسر سیّد محمّد، ملقّب (به المهدیّ) پسر فلاح، پسر محمّد، پسر احمد، پسرعلیّ، پسر احمد، پسر رضا، پسر ابراهیم، پسر هبة الله، پسر طیّب، پسر احمد، محمّد، پسر قاسم، پسر ابی الطّحّان، پسر غیاث، فرزند احمد بن الامام موسی الکاظمعلیه السلام. و در ریاض(1) به جای طیّب؛ (طبیب) ذکر کرده. و در تحفة الازهار(2)، احمد را به ورع (پارسا) وصف کرده و فرزند وی را علی گفته، و در نسخه ی دیگری عبد الله. و از گفتار سیّد در شجره آورده، که چهار پسر بعد از خود باقی گذارد، محمّد، و علیّ و عبد الله و داود.

اشتباه صاحب روضات الجنّات

2_ آنچه صاحب روضات الجنّات(3) در ترجمه احمد بن موسی علیه السلام شاه چراغ برای اثبات بقعه و مرقد آن بزرگوار نقل کرده اشتباه است. می گوید: و از آنان (یعنی کسانی که تصریح کرده اند قبر؛ مدفن حضرت احمد بن موسی است) فقیه فاضل، میرزا عبدالله اصفهانی مشهور به افندی صاحب ریاض العلماء در ذیل ترجمه سیّد عبیدالله بن موسی بن احمد بن محمّد بن احمد بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن ابی طالب علیه السلام است. و آن (یعنی سید عبید الله) را شیخ منتجب الدّین در فهرست خود به همین صورت یاد کرده و گفته ثقه، پارسا، فاضل محدّث است الخ. و اصل این اشتباه از

ص:31


1- [1] _ ریاض العلماء 4/77.
2- [2] _ تحفة الازهار 2_ القسم الثّانی 321_ 395.
3- [3] _ روضات الجنّات 1/43/44.

صاحب ریاض(1) بوده که به این نحو ذکر کرده و گفته از نواده های دور سیّد احمد بن موسی کاظم علیه السلام که معروف به شاه چراغ و در شیراز دفن است، می باشد. و از شیخ منتجب الدّین آنچه نقل شد آورده. و در آخر نظر داده که اسامی جمعی از اجداد این سیّد از نسب وی همان گونه که شایع است برای اختصار اسقاط شده. ولی شیخ منتجب الدّین(2) سیّد مزبور را این گونه معرّفی می کند: السّیّد العالم عبید الله بن موسی بن احمد بن محمّد بن احمد بن موسی بن محمّد بن علیّ بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن ابی طالب علیه السلام ثقه است؛ پارسا فاضل الخ. و به همین گونه، صاحب جامع الرّواة(3) و مرحوم علّامه ی مامقانی در تنقیح المقال(4) و محدّث قمّی در فوائد الرضویّه(5) نسب سیّد را از منتجب الدّین ذکر کرده اند. و این نسبت تا موسی بن احمد در تهذیب(6)، و فخری(7) آمده. و در شجره مبارکه(8) بجای عبید الله، عبدالله را فرزند موسی بن احمد ذکر کرده و کنیه اش را ابوالفتح و لقبش را ذوالمناقب سیّد الاشراف دانسته. و مجدی(9) تا احمد بن محمّد بن احمد بن موسی، و در لباب الانساب(10) تا موسی بن احمد، و در عمدة(11) وفصول(12) فخریّه تا احمد بن محمّد اعرج نقیب قم آورده.

ص:32


1- [1] _ ریاض العلماء 3/305/306.
2- [2] _ بحار 105 کتاب الاجازات/244.
3- [3] _ جامع الرّواة 1/530.
4- [4] _ تنقیح المقال 2/241.
5- [5] _ فوائد الرضویه/262.
6- [6] _ تهذیب الانساب 149.
7- [7] _ فخری /9.
8- [8] _ شجره مبارکه /81.
9- [9] _ مجدی /9.
10- [10] _ لباب الانساب 2/586.
11- [11] _ عمدة الطّالب /190.
12- [12] _ فصول فخریه /136.

یادآوری:

شیخ مفید(1) اعلی الله مقامه فرموده: برای هر یک از فرزندان ابواالحسن موسی بن جعفر علیه السلام فضل و منقبتی مشهور می باشد، لکن سیّد علّامه(2) بحرالعلوم قدّس سرّه در عموم این سخن تأمّل دارد، خصوصاً نسبت به ابراهیم جدّ سیّد مرتضی و سید رضیّ قدّس سرّهما.

شرح مختصری از احوال فرزندان امام هفتم علیه السلام و مدفن آنان.

ابراهیم اکبر فرزند امام موسی علیه السلام

1_ ابراهیم (اکبر) فرزند امام علیه السلام(3) مردی با سخاوت و شجاع و بزرگوار بود. از جانب محمّد بن زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام که (ابو السّرایا با او بیعت کرده بود9 امارت یمن را یافت. رهسپار آنجا شده فتح کرد و مدّتی در آنجا بود تا بر سر ابو السّرایا آمد آنچه آمد. برای وی از مأمون امان گرفته شد. و صاحب عمدة الطّالب(4) از قول ابونصر بخاری ابراهیم اکبر را از ائمه زیدیّه دانسته و نسلی (دنباله ای) از وی نماند. و از فصول فخریّه(5) که از آن صاحب عمدة است نیز این مطلب آشکار است و همانند صاحب شجره مبارکه(6) و ابوالحسن(7) عمری وی را در یمن ظاهر می دانند. ولی شجره مبارکه و صاحب عمدة(8) ابراهیم را جزء کسانی شمرده اند که در نسل داشتن آنان اختلاف است. و ابن طقطقی در اصیلی(9) ابراهیم را به عنوان امیر ابراهیم مرتضی یاد کرده و مادرش را

ص:33


1- [1] _ ارشاد 2/245.
2- [2] _ تحفة العالم 2/26.
3- [3] _ ارشاد 2/245/246.
4- [4] _ عمدة الطّالب /190186.
5- [5] _ فصول فخریّه 134.
6- [6] _ شجره مبارکه 98/77.
7- [7] _ المجدی /122.
8- [8] _ عمدة الطّالب /190186.
9- [9] _ الاصیلی 126.

امّ ولد و او را بدون اختلاف دارای نسل خوانده و در حالات وی آورده سیّدی جلیل، عالم و فاضل بوده، از پدرش حدیث نقل می کرده، و با اشاره به داستان ظهور وی در یمن آورده. و گفته می شود (ظهور وی به عنوان دعوت برای برادرش امام رضا علیه السلام بوده و مأمون لشکری به سمت وی فرستاد. لشکریانش از یاری وی دست برداشته شکست خورد. فرار کرده به بغداد برگشت امام رضا علیه السلام نزد مأمون شفاعتش کرده، مأمون پذیرفت او را رها کرد. سپس در بغداد وفات یافته قبرش نزد پدر بزرگوارش (جداگانه است).

و اصیلی(1) و تهذیب(2) همانند شیخ مفید(3) یک ابراهیم بیش در فرزندان امام نگفته اند و لقب اکبر و اصغر را ندارند و تهذیب الانساب(4) از آن به عنوان مرتضی یاد کرده.

ابراهیم اصغر فرزند امام موسی علیه السلام

2_ ابراهیم (اصغر) فرزند امام موسی علیه السلام را صاحب عمدة الطّالب،(5) و مجدی(6) مرتضی لقب داده و هر دو همانند فخری(7) و شجره(8) مبارکه ی وی را به اصغر وصف نموده و صاحب تحفة(9) ابراهیم مرتضی را از امّ ولدی، به نام نجیّه می داند. و صاحب مجدی(10) (تحیّه) ذکر کرده. ولی صاحب عمدة(11) ابراهیم اکبر را فرزند نجیّه خوانده.

تذکّر: بطوریکه اشاره شد عدّه ای از اهل نسب یک ابراهیم فقط از

ص:34


1- [1] _ الاصیلی 162.
2- [2] _ تهذیب الانساب 147/150.
3- [3] _ ارشاد 2/246.
4- [4] _ تهذیب الانساب 147/150.
5- [5] _ عمدة الطّالب /190.
6- [6] _ المجدی 122.
7- [7] _ فخری 9-10.
8- [8] _ شجره ی مبارکه ی 82.
9- [9] _ تحفة العالم 2/26.
10- [10] _ المجدی 122.
11- [11] _ عمدة الطّالب /190.

فرزندان امام هفتم علیه السلام می دانند و لقب اکبر به وی نداده اند و در مقابل، عدّه ای تصریح دارند که 2 ابراهیم در فرزندان آن امام بزرگوار بوده یکی را اکبر، دیگری را اصغر یاد کرده اند. و بعضی افراد دسته ی اوّل لقب مرتضی به ابراهیم داده اند و بعضی از دسته دوّم مرتضی را، لقب ابراهیم اصغر گفته اند. لکن هر دو دسته، دسته اول ابراهیم و دسته ی دوّم ابراهیم اصغر را دارای نسل دانسته. و آنچه دسته اوّل درباره فرزندان ابراهیم آورده اند تمام یا قسمتی را دسته ی دوّم درباره ی ابراهیم اصغر پیاده کرده، و درباره ی ابراهیم اکبر به اختلاف در داشتن دنباله اشاره کرده و نامی از فرزندان وی نبرده اند.

به هر حال ابراهیم فرزنددار (که تنها ابراهیم بنا به گفته دسته اوّل) (و ابراهیم اصغر به گفته ی دسته دوّم است) دارای 2 یا 3 پسر بوده. عمدة(1) و فخری(2)، نسل وی را یز 2 پسر به نام موسی ابی سبحة و جعفر دانسته. و شجرة(3) و اصیلی(4) و تهذیب(5) از 3 پسر و سوّمی را اسماعیل می دانند. و صاحب عمدة متعرّض گفته ی ابو نصر در مورد انحصار فرزندان ابراهیم در موسی و جعفر شده. و این که مدّعی انتساب از غیر این دو دروغگو است. از شیخ عمری نامی از احمد برده که در مرند بوده و نسل وی در آنجا است و گفته ی ابو عبد الله طباطبا را که موافق با گفته ی اصیلی و تهذیب است ذکر کرده. و به ایراد طباطبا بر بخاری (ابونصر) نسبت به انقراض نسل اسماعیل اشاره نموده.

ص:35


1- [1] _ عمدة الطّالب /190/.
2- [2] _ فخری 9_10.
3- [3] _ شجره ی مبارکه 82.
4- [4] _ اصیلی 162.
5- [5] _ تهذیب الانساب /150.

شرح حال جعفر و اسماعیل و موسی ابی السّبحة،فرزندان ابراهیم پسر موسی بن جعفر علیه السلام

1_ جعفر؛ در اصیلی(1) دارد که وی به اجماع، دارای نسل است. و در فخری(2) و شجرة(3) او را کم نسل ذکر کرده.

2_ اسماعیل؛ اصیلی(4) در بقاء نسل اسماعیل اشاره به اختلافی کرده و در فخری(5) و شجرة(6) نسل برای اسماعیل از صاحب منتقله، ابو اسماعیل طباطبائی نقل کرده.

3_ موسی ابو سبحة را اصیلی(7) و تهذیب(8) ثانی و فخری(9) به علاوه اصغر وصف کرده اند و اصیلی وی را صالح متعبّد، پارسا، فاضل دانسته و گفته: حدیث روایت می کرده. کتابی از او دیدم در او، سلسلة الذّهب است. مخالف و مؤلف از وی روایت می کردند. می گفت: پدرم ابراهیم به من خبر داد، گفت: مرا حدیث کرد پدرم موسی کاظم، می گفت: پدرم امام صادق مرا حدیث کرد از پدرش محمّد بن علیّ باقر از پدرش علیّ بن الحسین از پدرش امام شهید کربلاء، از پدرش امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب علیه السلام، فرمود: حدیث کرد مرا رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از جبرئیل از خداوند تعالی. و قبر ابو سبحة را در کنار قبر پدر و جدش (موسی بن جعفرع) ذکر کرده.

فرزندان موسی اصغر، ثانی، ابو السّبحة.

ص:36


1- [1] _ اصیلی 162_ 163.
2- [2] _ فخری 10.
3- [3] _ شجره ی مبارکه 87.
4- [4] _ اصیلی 162_ 163.
5- [5] _ فخری 10.
6- [6] _ شجره ی مبارکه 87.
7- [7] _ اصیلی 162_ 163.
8- [8] _ تهذیب الانساب 150.
9- [9] _ فخری 10.

اصیلی(1) وی را دارای 4 پسر خوانده که یکی از آنان محمد اعرج است. فخری(2) گفته صحیح ترین دودمان وی از چهار نفرند. یکی از آنان را محمد ابو جعفر اعرج خوانده و در شجرة(3) مبارکه همانند تهذیب(4)، 9 فرزند نسل دار به اتّفاق برای وی آورده. (گرچه تهذیب نسل موسی را منحصر به این 9 نفر ندانسته). 1_ ابو المحسن ابراهیم (عسکری). 2_ ابو عبدالله احمد. 3_ ابو جعفر محمّد اعرج. 4_ ابو عبدالله حسین. 5_ عبید الله. 6_ عیسی. 7_ داود. و تهذیب اینان را از صاحب کتاب نقل کرده و داود را منقرض و بقیه را دارای نسل خوانده 8_ علیّ، فرزندان وی را در دینور و غیر آنجا می داند. 9_ جعفر، که صاحب کتاب، نام وی را نبرده و دارای فرزند یا فرزندانی در ری است. و در شجره(5) به جای داود عبدالله ابو محمّد آورده. و 24 فرزند دیگر را که از آنان نسلی باقی نمانده، برای موسی ابی السّبحه ذکر کرده که نام 23 تن را آورده. یکی از آنان ابو العباس مُقعد است که در کودکی از دنیا رفت و نامش عبّاس گفته شده. زمین گیر بود. شبی حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و حضرت فاطمه سلام الله علیها را خواب دید و حضرت زهرا سلام الله علیها دست خود را سوی وی کشید و فرمود: برخیز ای عبّاس! او دست حضرت را گرفت و از جا بلند شد. بیدار شده ایستاده راه می رفت. و روزگاری را زنده بود. و در عمدة(6) نسل موسی ابو سبحه را متعدّد و پراکنده دانسته و چون فصول(7) از 8 نفر، چهار

ص:37


1- [1] _ اصیلی  163 .
2- [2] _ فخری 10.
3- [3] _ شجره ی مبارکه 82.
4- [4] _ تهذیب الانساب 150.
5- [5] _ شجره ی مبارکه 82.
6- [6] _ عمدة الطّالب 191/192.
7- [7] _ فصول فخریّه 136.

نفر کم نسل و 4 نفر پر نسل ذکر کرده.

محمّد ابو جعفر اعرج و موسی نجل ابرش

عمدة(1) و اصیلی(2) و تهذیب(3) و شجرة(4) مبارکه نسل محمد را منحصراً از ابوالحسن موسی می دانند. و عمدة(5) و اصیلی(6) وی را ابرش، و اصیلی موسی ثالث، و تهذیب همانند عمدة(7) موسی اصغر، و فخری(8) و شجره، موسی نجل خوانده، و فخری فرزند دیگری برای محمّد اعرج به نام ابراهیم ذکر کرده و دنباله ی وی را در قم دانسته. و اصیلی(9) گفته: محمّد اعرج وصیّت کرد که نزد قبر معروف کرخی دفن شود و از جدّش امام کاظم علیه السلام عدول کرد.

موسی، نجل ابرش ابوالحسن بن محمّد اعرج (ابی جعفر).

نسل موسی ثالث نجل ابرش، از 2 پسر مورد اتفاق است که همه گفته اند، ابوعبدالله احمد، که اصیلی(10) وی را ضریر گفته. و ابو احمد حسین و در تهذیب(11) و عمدة الطّالب (12) فرزند سوّمی را گفته به نام ابوطالب محسن. و شجرة(13) مبارکه و فخری(14) چهارمی را، به نام جعفر که وی را نقیب وصف کرده اضافه نموده و او در واسط بوده نسل کمی داشت. و در اصیلی (15) از دودمان احمد ضریر بنو الموسوی را ذکر کرده که در بغداد و کرخ اند و حال آنان به پستی گرائید، زیرا بعضی نواده ها و بازماندگانشان خود را در تجرّی بر کارهای زشت و

ص:38


1- [1] _ عمدة الطّالب 191/192.
2- [2] _ الاصیلی 169.
3- [3] _ تهذیب الانساب 153/154.
4- [4] _ شجره ی مبارکه 83.
5- [5] _ عمدة الطّالب 191/192.
6- [6] _ الاصیلی 169.
7- [7] _ عمدة الطّالب 191/192.
8- [8] _ الفخری، 10.
9- [9] _ الاصیلی 169.
10- [10] _ همان.
11- [11] _ تهذیب الانساب 153/154.
12- [12] _ عمدة الطّالب 191/192.
13- [13] _ شجره ی مبارکه 83.
14- [14] _ الفخری، 10.
15- [15] _ الاصیلی 169.

شهرت به معاصی قرار داده اند.

شرح حال ابو احمد حسین، پسر موسی ثالث (ملقّب به نجل وابرش).

در عمدة(1) او را پاک و مانند فخری دارای مناقب و نقیب طالبیّین در بغداد آورده و از شیخ عمری در المجدی(2) آورده: وی جلیل ترین کسی است که طیلسان بر سر نهاده. دنبال خود نیز کشاند، توانا، دارای شدت عصبیّت، با دولتها بازی می کرد. و در کارهای (مهم) جرأت داشت. و در عمدة (و پاره ای ازآن را ابن ابی الحدید ذکر کرده) دارد، بهاء الدّولة منصب قاضی القضاتی را به او واگذار کرد. بارها در ایّام حجّ امیر حاجّ بود. و چون طرفدار بختیار فرزند معزّالدّولة (بویه ای) بود. عضد الدّولة وی را دستگیر، در قلعه فارس زندانی کرد. تا چهار سال بعد که عضد الدّولة مرد، به نقابت خود برگشت، مرگ وی را در سال 400، از عمری حدود 90 سال گفته، و در خانه خود دفن شده، سپس به سمت مشهد امام حسین علیه السلام در کربلاء وی را انتقال دادند و در کنار آن حضرت به خاک سپرده شد. و گفته قبر وی آشکار است. ولی ابن ابی الحدید(3) عمر وی را 97 سال گفته و شعر فرزندش سیّد رضیّ را شاهد آورده (سبع و تسعون اهتبلن لک العدا حتّی مضوا و غبرت غیر مذمّم) و گفته در اواخر عمر بینائی خود را از دست داد. و او را جلیل القدر عظیم المنزله در دولت بنی عبّاس و دولت بنی بویه دانسته. پنج بار به نقابت طالبیّین رسید. سفارت بین

ص:39


1- [1] _ عمدة الطّالب، 193.
2- [2] _ المجدی، 124.
3- [3] _ شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، 1/1/32.

خلفاء، پادشاهان بنی بویّه، و امراء بنی حمدان را عهده دار بود. (در هر کاری قدم بر می نهاد به دست وی اصلاح می شد).

و شجره ی مبارکه(1) مادر وی را فاطمه دختر احمد بن علی بن ابراهیم اصغر فرزند موسی کاظم علیه السلام دانسته. و ابو احمد را طاهر او حد خوانده. و مسئول نظر در مظالم بود. و در تهذیب(2) نیز، نظیر همین القاب را برای وی ذکر نموده. و به اتّفاق ابو احمد حسین را پدر سیّد مرتضی و سیّد رضیّ خوانده اند. و مجدی(3) دو دختر به نام های زینب و خدیجه برای وی ذکر نموده.

سیّد مرتضی علم الهدی

اشاره

ابو القاسم علیّ بن ابی احمد، حسین بن موسی نجل (ابرش) ابن محمّد اعرج ابن موسی، ابی سبحة ابن ابراهیم مرتضی ابن موسی بن جعفرعلیه السلام.

مادر سیّد مرتضی و سیّد رضیّ را در اصیلی(4) فاطمه دختر حسن ناصرک بن ناصر علوی العمریّ الاشرفیّ ذکر کردهو در فخری(5) و شجره مبارکه(6) پدر فاطمه را ابو محمد معروف به ناصرک حسن پسر امیر احمد ناصر کبیر اطروش و مادر فاطمه را دختر داعی صغیر حسن بن القاسم بن حسن بن علیّ بن عبد الرّحمن شجری حسنی دانسته. و شجره وی را ملیکه (ملکه) نامیده است.

اصیلی(7) وی را ذوالمجدین فقیه نظّار سیّد شیعه، امام آنان، فقیه

ص:40


1- [1] _ شجره ی مبارکه 83.
2- [2] _ تهذیب الانساب 153.
3- [3] _ المجدی /125.
4- [4] _ اصیلی /174.
5- [5] _ فخری 11.
6- [6] _ شجره مبارکه /83.
7- [7] _ الاصیلی 176_177

اهل البیت، عالم متکلّم، البعید المثل، شاعر نیکو شعرگفته. و نیکوکار و اهل صدقات و بررسی پنهانی از (مستمندان) بوده که بعد از مرگش دانسته شد. و ما ترک وی را 50 هزار دینار و از ظروف و فرش و املاک بیش از اینها دانسته. خزانه ای که 30 هزار جزء (کتاب) داشت بعد از وی باقی ماند. و در عمدة الطّالب(1) وی را سی سال و چند ماه متصدّی نقابت و امارت حاجّ و دیوان مظالم ذکر کرده، و مرتبه عالی برای او در علم، فقهاً وکلاماً و حدیثاً و لغةً و ادباً می داند. در فقه امامیّه دارای تقدّم بود. ولادت 353. وفات ربیع الاول 436، عمری 84 سال، در خانه ی خود دفن سپس به کربلاء نزد قبر برادر و پدر دفن کردند. و گفته: قبورشان پیدا و مشهور است(2). و از بعضی تواریخ آورده: در خزانه ی کتبش 80 هزار کتاب بود. و فقط درباره ی صاحب بن عباد دارد: یکی از عذرهایی که برای فخر الدّولة بن بویه آورد. کتابهایم احتیاج به هفتصد شتر دارد که از شیخ رافعی نقل شده 114 هزار بوده و قاضی عبد الرّحمن شیبانی کتب خزانه اش را /140 هزار گفته اند.

رفع اشتباه درباره ی ابراهیم، جدّ سیّد مرتضی

آنچه در تنقیح المقال(3) و روضات الجنّات(4) دارد که علاّمه ی

ص:41


1- [1] _ عمدة الطّالب 194/195.
2- [2] _ تحفة الازهار(1) افزوده که پسرش در خانه اش بر وی نماز خواند. به من رسیده که بعضی از قاضی های رومی (یعنی اهل ترکیه) در سال 742 قبر سیّد را نبش کرد، به همان نحو که بوده او را دید. هیچ تأثیری زمین در بدنش نکرده بود. و حکایت شده که اثر حنا در دست ها و ریش سیّد دیده شد. و گفته شده که زمین بدن های صالحین را تغییر نمی دهد. 1_ تحفة الازهار 2_ قسم ثانی 138.
3- [3] _ تنقیح المقال 2/284.
4- [4] _ روضات الجنّات 6/198.

طباطبائی (1) (سید بحر العلوم) استظهار فرموده که قبر وی (سیّد مرتضی) و پدر و برادرش نزدیک قبر ابراهیم مجاب ابن امام کاظم علیه السلام است و از اجدادشان بوده. و نزد وی دفن شده. و صاحب تکمله به استناد قول نجاشیّ و علّامة اعلی الله مقامهما، که گفته اند در خانه دفن و گنبد و ضریحی هم تا کنون برای اوست، انکار نموده. و مرحوم مامقانی در تنقیح این استنکار را ردّ کرده که از آنجا (خانه) به کربلاء وی را منتقل کردند. همانند شیخ مفید قدّس سرّه که در خانه اش در بغداد به خاک سپرده شد. سپس وی را به مشهد کاظمین علیه السلام نقل دادند، خالی از اشتباه نیست. و اصل آن از بحرالعلوم است که در تنقیح و روضات تلویحاً بر آن صحّه گذارده و هم چنین علاّمه ی امینی در (الغدیر)(2). زیرا جدّ سیّدین، رضیّ و مرتضی، ابراهیم مرتضی ملقّب به اصغر بوده. وی را مجاب نمی گفته اند. بلکه ابراهیم مجاب فرزند بلا واسطه ی امام هفتم علیه السلام نیست. وی فرزند محمد عابد پسر امام هفتم علیه السلام و به نقل دیگری از فرزند زادگان ابراهیم ضریر کوفی فرزند محمد عابد بوده که در جای خود بیان می شود.

همت والا و بذل و بخشش سیّد مرتضی و حمایت وی از تشیّع.

در ریاض العلماء(3) دارد که برای سید شاگردانی بود. برای هر کدام مقرّری معیّن نموده. ماهی 12 دینار برای شیخ طوسی، ابن البرّاج 8 دینار، و گفته اند هشتاد ده بین بغداد و کربلاء داشت. در نهایت آباد،

ص:42


1- [1] _ الفوائد الرجالیّه 3/111.
2- [2] _ الغدیر 4/211.
3- [3] _ ریاض العلماء 4/30.

نهری بین کربلاء وبغداد بوده، در دو طرف نهر دهات بر فرات، و کشتیها (قایقها) در آن کار می کردند. موقع رسیدن میوه ها کشتیهای نهر از میوه هایی که از درختان می افتاد پر شده و مردم بدون مانع می خوردند. و گفته:(1) یک ده را وقف بر کاغذ فقهاء کرده بود. و معروف است(2) برای به رسمیّت شناختن مذهب جعفری پول کلانی درخواست کردند. شیعیان حاضر به پرداخت نشدند. ولی طرفداران مذاهب اربعه اهل سنت پول را پرداخته و برای مذاهبشان رسمیّت قائل شدند. و سیّد مرتضی شخصاً حاضر شد نصف مبلغ درخواستی و از حدائق المقرّبین دارد که سید 80 هزار دینار حاضر به پرداخت شد و بقیّه را (نصف یا 20 هزار دینار) بزرگان شیعه نپرداختند. گمان می رسد(3) که خلیفه، القادر بالله بوده. لکن در روضات الجنّات(4) دارد که انحصار مذاهب در زمان سلطان ظاهر بیپرس، از سلاطین بزرگ قاهره مصر حدود سال 663 صورت گرفت (که قریب دو قرن و نیم بعد از سیّد بوده) و از بعض کتب عامه آن را در سال 365 فقط(5) نقل کرده. و آنچه از کلام بحّاثه ی متتبّع کبیر مرحوم حاج شیخ آقا بزرگ طهرانی صاحب الذّریعه در کتاب حصر الاجتهاد استفاده می شود گفته ی صاحب روضات را تأیید می کند. از خطط مقریزی(6) نقل کرده. در عصر بیپرس بندقداری در چهار قاضی (شافعی، مالکی، حنفی، حنبلی) متصدّی قضاوت شدند و قبل از سال 658 که وی به سلطنت

ص:43


1- [1] _ ریاض العلماء 4/23_ 33/34.
2- [2] _ همان.
3- [3] _ روضات الجنّات 4/308.
4- [4] _ روضات الجنّات 1/190/191.
5- [5] _ همان
6- [6] _ تاریخ حصر الاجتهاد 101.

رسید برای حنفیّه و حنبلیّه رسمیّت نبود. و مقریزی گفته: از سال 665 ولایت قضات چهارگانه استمرار یافت، تا آن که در مجموع شهرهای اسلام، مذهبی غیر از این چهار مذهب شناخته نشد. و با هر که مذهبی دیگر داشت دشمنی می ورزیدند، بر وی انکار می کردند، و هیچ قاضی به کار گماشته نمی شد و شهادت هیچ کس پذیرفته نمی شد، مادام که مقلّد یکی از این 4 مذهب نبود. و فقهاء در این شهرها طول این مدّت فتوی به وجوب پیروی این مذاهب دادند و عمل بر آن تا امروز استمرار دارد.

نکاتی چند:

خواب فاطمه بنت النّاور مادر سیّد مرتضی و سیّد رضیّ

نکته ی 1: ابن ابی الحدید(1) و صاحب روضات الجنّات(2) و در ریاض العلماء(3) نوشته اند که شیخ مفید اعلی الله مقامه در خواب دید فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در مسجد کرخ بر شیخ وارد شد و فرزندانش؛ حسن و حسین علیه السلام در حال کودکی با آن حضرت بودند. آن دو بزرگوار را به وی تسلیم و فرمود: اینان را فقه بیاموز.شیخ مفید با تعجّب از خواب بیدار شد چون روز بالا آمد فاطمه بنت النّاصر داخل مسجد شد. کنیزانش اطرافش را گرفته 2 پسرش محمّد رضیّ و علیّ مرتضی در حال کودکی در پیشاپیش وی، شیخ برای وی برخاسته سلام کرد. به شیخ خطاب نمود و گفت: ای شیخ این دو پسران منند آنان را حاضر کردم که به آنان فقه بیاموزی. شیخ را گریه گرفت و خواب را برای او بیان نمود و عهده دار تعلیم فقه آن دو شد.

ص:44


1- [1] _ شدح نهج البلاغه 1/41.
2- [2] _ روضات الجنّات 4/295.
3- [3] _ ریاض العلماء 4/23.

و خداوند بر آن دو نعمت داده به قدری درهای علوم و فضائل برای آنها باز کرد که در آفاق دنیا به آن مشهور شده و مادام که روزگاری هست، باقی است.

وجه تلقّب سیّد مرتضی به علم الهدی

نکته ی 2: برای لقب علم الهدی که سیّد مرتضی ملقّب به آن است، 2 وجه ذکر شده: 1_ آن که در ریاض(1) مشهور در زبانها دانسته، که مناظره ای بین سیّد مرتضی و استادش شیخ مفید واقع شد. و مسئله به واسطه سفراء به ناحیه ی مقدّسه(2) عرضه شد. جواب آمد، حقّ با فرزندم علم الهدی است. و در تحفة الازهار(3) داستان را بین شیخ مفید و سیّد مرتضی، یا بین سیّد و شیخ طوسی دانسته. که بعد از بحث طولانی قرار شد مسئله را با جواب، هر کدام نوشته و بر ضریح امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب علیه السلام بگذارند. این کار را کرده، صبح شد. دیدند چنین نوشته شده: الحقّ با فرزند ماست ای شیخ ما.

2_ در روضات(4) و ریاض(5) دارد، وزیر ابو سعید محمّد بن حسین

ص:45


1- [1] _ ریاض العلماء 4/18/19_ 4/19/60.
2- [2] _ (امام عصر عجّل الله فرجه، وسیله ی سفیر و نائب آن حضرت.) ولی در آن زمان نائب خاصّ برای آن بزرگوار نبوده، لذا قبول این وجه به این صورت مشکل، بلکه ممتنع است. مگر ادّعاء سفارت (نیابت خاصّه) ابو الفرج المظفّر بن علیّ بن حسین الحمدانی که شیخ مفید را درک کرده، و در مجلس درس سیّد مرتضی و شیخ طوسی نشسته، ثابت شود که شیخ منتجب الدّین(1) گفته، و صاحب ریاض العلماء(2)، و جامع الرّواة(3)، و الفوائد الرّضویّة (4) پذیرفته، و صاحب تنقیح (5) نقل کرده. مرحوم علاّمه ی خویی (6) ردّ فرموده است.1_ اجازات بحار 105/266. 2_ ریاض العلماء 4/18/19 و 5/213. 3_ جامع الرّواة 2/234. 4_ الفوائد الرّضویه 666. 5_ تنقیح المقال 2/220. 6_ معجم رجال الحدیث 18/179/12406.
3- [3] _ تحفة الازهار 2 قسم ثانی 132.
4- [4] _ روضات الجنّات 4/295.
5- [5] _ ریاض العلماء 4/18/19_ 4/19/60.

ابن عبد الرّحیم (عبد الصّمد) در سال 420 بیمار شد. حضرت امیر علیه السلام را در خواب دید. به وزیر فرمود: به علم الهدی بگو بر تو فاتحه بخواند تا خوب شوی. و صاحب ریاض(1) در جای دیگر دارد: که برای تو دعا کند. پرسید: یا امیر المؤمنین علم الهدی کیست؟ فرمود: علیّ بن الحسین الموسویّ. و در خاتمه مستدرک:(2) (بگو بر تو بخواند) و فاتحه را ذکر نکرده و به جای عبد الرّحیم جدّ وزیر عبد الصّمد آورده.

نقابت سیّد مرتضی و سّید رضیّ و تفسیر نقابت

نکته ی 3: نقابت که برای سیّدین، رضیّ و مرتضی و پدر بزرگوارشان احمد ابی الحسین و برای عدنان پسر سیّد رضیّ و دیگران ذکر کرده اند. منصبی است که به شخصی لایق از علوییّن، غالباً یا دائماً از طرف والی یا خلیفه ی وقت تفویض می شده. و در لباب الانساب(3) شش چیز را از آداب نقیب ذکر کرده که سوّم آنها این است: سادات فقیر را دستور کسب و اشتغال به صنعت و حرفه می دهد که احتیاج به سؤال کردن در مساجد نداشته یا وارد کسبی که شرع روا نمی دارد نشوند. و مرحوم علّامه ی امینی(4) بحثی مفصّل درباره نقابت دارد. و آن را به نقابت خاصّه و عامّه تقسیم می کند. و در خاصّه که ربطی به حکم و اقامه حدّ ندارد و دانش در آن معتبر نیست 12 حق ذکر و در نقابت عامّه 5 چیز بر این 12 اضافه می کند.

1_ حکم در بین افراد مورد نقابت. 2_ ولایت بر ایتام آنان. 3_ اقامه ی حدود. 4_ تزویج بیوه ها.5_ محجور ساختن سفیهان، دیوانگان و فکّ

ص:46


1- [1] _ ریاض العلماء 4/51/63.
2- [2] _ مستدرک الوسائل 3/515.
3- [3] _ لباب الانساب 2/722.
4- [4] _ الغدیر 4/205 الی 209.

محجوریّت بعد از خوب شدن و رشد پیدا کردن. و درباره ی ولایت مظالم که سیّیدین با ولایت بر حجّ و حجّاج داشته اند نیز، مطالبی ارزشمند آورده. برای یکی 10 حقّ و برای دیگری 5 امتیاز ذکر نموده است. و در لباب الانساب(1) قرار دادن روش نقابت را به مقتصد بالله نسبت می دهد (به سبب خوابی که دید) و او اوّل نقیب و پیشوا برای اولاد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم معیّن نمود. لکن در ذیل منقلة الطالبیّه(2) دارد ابو عبدالله حسین (نسّابه) ابن احمد المحدّث ابن عمر بن یحبب بن الحسین بن زید الشّهید. بعد از قتل عمویش یحیی بن عمر، که در شاهی کوفه کشته شد. نظرش بر این شد، کسی لز طالبیّین بر آنان حاکم باشد که از اطاعتش سرباز نزنند و هر کس را در رتبه خود بشناسد، و این مطلب را با خلیفه ی عبّاسی در میان گذارده، خلافه رأیش را پسندید. سپس آل ابی طالب را جمع کرده درباره چنین کسی با آنان مشورت کرد، به اتّفاق خود وی (حسین بن احمد) را که طرح این نظریه کرده معیّن نمودند. خلیفه او را نقیب طالبیّین قرار داد و وی اوّل نقیب علویّ است که نقابت را از بدؤ تأسیس پذیرفت. و در عمدة(3) وی را اوّل نقیب بر همه طالبیّین دانسته و او را نسّابه خوانده، و در پاورقی از شرف الاسباط خلیفه را، المستعین بالله گفته.

داستانی درباره ی برادران سیّد مرتضی و سیّد رضیّ

نکته 4: در عمدة الطّالب(4) داستانی دارد که ابن ابی الحدید آن را در اوائل شدح نهج البلاغة(5) با تفاوتی ایراد و قسمتی را صاحب

ص:47


1- [1] _ لباب الانساب 2/717.
2- [2] _ منقلة الطالبیة 274/275.
3- [3] _ عمدة الطّالب 267.
4- [4] _ عمدة الطّالب 198/199.
5- [5] _ شرح نهج البلاغة 1/39/40.

روضات(1) نقل کرده: که روزی سیّد مرتضی بر وزیر ابی محمد مهلّبی وارد، وی را احترام نمود لکن مبالغه در احترام نداشت، بعد از رفتن وی، برادرش سیّد رضیّ بر وزیر وارد می شود وزیر سراسیمه به استقبال وی رفته، وقت رفتن تا درب وی را مشایعت نموده، و علّت را در خواست سیّد مرتضی، از وزیر ضمن نامه مفّصلی، معافیت و بخشیدن 16 یا 20 درهم سهم پولی که نسبت به حفر نهری نزدیک ملک سیّد بوی تعلّق می گرفت بیان کرد. بر خلاف سیّد رضیّ که از قبول طبقی حاوی 1000 دینار پول که به مناسبت ولادت فرزندش وزیر برایش فرستاده بود، خودداری نموده، بار دوّم، به عنوان قابله فرستاده شد، باز امتناع ورزیده که قابله بیگانه نیست. بار سوّم برای شاگردان سیّد رضیّ فرستاد. سیّد گفت: حاضرند، هر کدام هر چه می خواهد بر دارد. یکی از آنان دیناری را برداشته قطعه ای از یکطرفش جدا کرده باقی را به طبق بر می گرداند، سیّد جویای سبب این کار شد. گفت: شبی نیاز به روغن چراغ داشتم، انباردار نبود، روغن (چراغ) را از فلان بقّال قرض کردم این تکّه دینار را به عوض روغن برداشتم به او بدهم، چون سیّد برای طلّاب خود ساختمانی فراهم کرده، نامش را دار العلم نهاده، و همه ی مایحتاج آنان را آماده کرده بود. در آن حال دستور داد به تعداد طلّاب کلید برای انبار گرفتند تا در نبود خادم (انباردار) منتظر او نباشند.

و در روضات متعرّض جواب سیّد نعمت الله جزائری اعلی الله مقامه در کتاب مقامات از علوّ همّتی که وزیر برای سیّد رضیّ قائل

ص:48


1- [1] _ روضات الجنّات 6/195/196.

شده، گشته. و کار سیّد مرتضی را از علّو همّت دانسته و هنگامی عیب به سیّد متوجّه می شود که پولی از وزیر درخواست نماید. نه آن که بخواهد بدعتی از ملک خود دفع سازد. همانند کار جدّش ابوطالب که خود به شکستگی چهار پایان و مواشی خود می رسید. لکن هنگامی که کسی چیزی از وی می خواست، حیوانات را با چوپانان به او می بخشید. و سید کتاب هایی را که /10000 دینار و بیشتر خرید، وقتی در پشت یکی از آنها شعری دید تمام را به صاحبش ردّ کرد و پول را از وی نگرفت و بخشید.

دودمان سیّد مرتضی

نسل وی بنا به گفته اصیلی(1) به ابی جعفر، محمّد تاج الشّرف بن ابی القاسم علیّ تاج الشّرف ابن ابی جعفر محمّد تاج الشّرف منتهی، و نسل وی در دو پسرش الاکمل و ابی الحسن رضا است. و ابو النّجیب الاکمل عزّ الدّین ابتداء، باب نقابت، سپس نقیب مستقلّ شد. و نسل وی از 2 پسرش ابی جعفر محمّد و رضیّ الدّین است و ابی جعفر محمّد را (الاطهر) است. و رضی الدّین بن الاکمل است و نسلش به  ابی جعفر الحسن محمّد الرّضیّ به علیّ بن رضیّ الدّین منتهی شد و از بیت سیّد مرتضی کسی غیر از او نماند.

و درباره ی ابو الحسن الرّضا ابن ابی جعفر محمّد دارد که: حافظ قرآن، راوی اخبار از ائمه علیه السلام بود. وی را پسری جلیل به نام سید ابو القاسم علیّ، معروف به ابن مرتضی بود. مصنّف دیوان النّسب و از

ص:49


1- [1] _ الاصیلی 177/178.

کلمات اصیلی استفاده می شود. کتاب مورد اعتماد مصنّف نبود. وصیت کرده بود بعد از مرگش (چنانچه در مرضش خوب نشود و کتاب را تهذیب ننماید) در دجله بیاندازد. لکن به وصیّت عمل نشد. و در عمدة(1) نسل سیّد مرتضی را از پسرش ابو جعفر محمّد دانسته و ابوالقاسم علی را پسر حسن رضیّ بن محمّد بن علیّ بن ابی جعفر محمّد بن علیّ (المرتضی) خوانده. و او را نسابّه، فاضل صاحب کتاب دیوان نسب دانسته. و گفته: قلم خود را رها کرده،

زبان خود را هر جا خواسته گذارده، و برای این نسّابه پسری احمد ذکر کرده که مرده (بدون نسل.) و علیّ مرتضی نسّابه منقرض و با انقراض وی نسل سیّد مرتضی نیز منقرض گشت. و الفخری(2) فقط اشاره دارد که دودمان سیّد در بغدادند. و شجره ی مبارکه(3) سه پسر برای سیّد مرتضی ذکر کرده. 1_ ابو محمّد الاطهر ذوالمحتدین الحسن جانشین پدر در نقابت هاشمیّین در بغداد بود. 2_ ابو جعفر محمّد که دارای نسل است. 3_ ابو عبد الله الحسین که دختر داشت، و در مجدی دارد که بعد از خود فرزند و فرزند فرزندی جای گذاشت. و در تهذیب نسل وی را از پسر پسرش ابی محمّد حسن ملقّب به اطهر ذو المحتدین و از پسر پسرش ابی جعفر محمّد بن المرتضی گفته: سیّد رضیّ محمّد بن ابی احمد حسین بن موسی نجل (ابرش) ابن محمّد اعرج ابن موسی ابی سبحة ابن ابراهیم مرتضی ابن موسی بن جعفرعلیه السلام.

ص:50


1- [1] _ عمدة الطّالب 195/196.
2- [2] _ الفخری 11.
3- [3] _ شجره ی مبارکه 84.

اصیلی(1) وی را امیر حاجّ، سیّد سادات در عسر خود، عالم شاعری که نیکو شعر می گفت یگانه ی روزگار خود خوانده و در المجدی(2) و عمدة دارد. برای وی هیبت و جلالتی بود. دارای عفّت با ورع و سختی در زندگی، و با غیرت نسبت به اهل خود، یکی از علمای زمان به حساب می آمد. و المجدی تفسیری که وی بر قرآن نوشته، مدح کرده و او را به بزرگی تفسیر طبری یا بزرگتر دانسته. و عمدة الطّالب(3) وی را اوّل طالبیی می داند که لباس سیاه پوشید (لباس سیاه شعار بنی عبّاس بود). و موقعیّت خاصّی در دل عامّه و خاصّه داشت و از هیچ کس چیزی نمی پذیرفت و قرآن را، در بزرگی حفظ کرد. معلّم قرآن وی خانه ای برای سکونت، به وی بخشید. پوزش خواست و گفت: نیکی پدر را نیز نمی پذیرم. معلّم گفت: حقّ من بر تو بزرگتر از حقّ پدر تو است، تا خانه را پذیرفت. ولادت سنه ی 359. وفات محرّم 406. و در خانه خود دفن، سپس به مشهد الحسین علیه السلام (کربلاء) نزد قبر پدر به خاک سپرده شد. و آثار معتبر و معروف وی نهج البلاغه است که مستغنی از وصف می باشد. و آن مشتمل بر سه قسمت است. خطبات حضرت امیر المؤمنین علیه السلام، نامه ها، گفته ها و کلمات قصار آن سرور بزرگوار.

نکاتی چند

آیا سید رضیّ زیدی مذهب بوده

نکته ی 1: آنچه صاحب عمدة(4) از بعضی کتب درباره ی سیّد رضیّ آورده، که زیدی مذهب بوده، و خود را احقّ از قریش به امامت

ص:51


1- [1] _ الاصیلی 175.
2- [2] _ المجدی /126.
3- [3] _ عمدة الطّالب /196/198.
4- [4] _ عمدة الطّالب 199.

می دانسته، مدرکی ندارد. همان گونه که خود صاحب عمدة نیز آن را تلویحاً ردّ کرده. و گفته گمان دارم که این نسبت به لحاظ آن که چیزی درباره خود گفته در اشعارش نمودار است. از جمله آنچه درباره خود گفته:

هذا امیر المؤمنین محمّد          طابت أرومته و طاب المحتد

او ما کفاک بان امّک فاطم         و اباک حیدرة و جدّک احمد

و اشعاری که در مدح، القادر بالله دارد، و خود را در آنها، هم طراز خلیفه خوانده، که ابن ابی الحدید(1)، نیز اشعارش را ذکر کرده.

عطفاً امیر المؤمنین فأنّنا          فی دوحة العلیاء لا نتفرّق

ما بیننا یوم الفخار تفاوت          ابداً کلانا فی العلاء معرّق

(ابداٌ کلانا فی المفاخر مغرق)

الاّ الخلافة قدّمتک (شرّفتک) فأنّنی                         أنا عاطل منها و أنت مطوّق.

که قادر گفت: علی دغم انف الشّریف. و ابن ابی الحدید(2) داستان شعر رضیّ را با شرح و بسطی که اشاره به خلفاء عبیدی فاطمی مصر دارد، ایراد نموده که سیّد آن را انکار کرده بود.

احمل الضّیم فی بلاد الأعادی          و بمصر الخلیفة العلویّ

نکته ی 2: آنچه از عمدة در نکته ی اوّل راجع به سیّد گذشت که اوّل کسی بود که لباس سیاه که پوشش بنی عباس بود پوشید، خالی از

ص:52


1- [1] _ شرح نهج البلاغه 1/34.
2- [2] _ شرح نهج البلاغه 1/38.

اشتباه نیست. زیرا اوّل کس را خود صاحب عمدة(1) و دیگران حسن بن زید بن حسن مجتبیعلیه السلام گفته اندکه از ناحیه ی منصور دوانیقی عامل بر مدینه بود و گاهی بر غیر مدینه حکومت داشت.

نکته ی 3: سیّد رضیّ(2) قبل از برادر خود سیّد مرتضی از دنیا رفت و سیّد طاقت نیاورده در تشییع جنازه و نمازش حاضر نشد.

شکستن سیّد رضیّ نماز خود را پشت سر براد (سیّد مرتضی)

نکته ی 4: در روضات الجنّات(3) به نقل از کتاب حدائق المقرّبین دارد که سیّد رضیّ به برادرش در نماز اقتداء کرده، در اثناء، نماز را شکسته بیرون شد. با ویل و فریاد و فزع طولانی تا منزل رسید. سیّد مرتضی بعد از فراغ فوراً منزل رفت و به مادر شکایت کرد. مادر، سیّد رضیّ را عتاب نموده. سیّد رضیّ پوزش خواست که برادر در حال حیض در خون زنان بود. و نقل شده که بعد از فراغ از نماز به برادر گفت: بعد از این به تو اقتدا نمی کنم. سیّد مرتضی برادر را تصدیق نموده، اظهار داشت زنی از وی در راه آمدن نماز مسئله ای از مسائل حیض پرسیده. در اثناء نماز فکرش به آن مسئله بوده.

لکن نمی توان آن را قبول کرد(4). همانند مطلبی(5) را که وسیله عیب در وی خوانده اند. که سیّد رضی خود را منتظر خلافت می دانسته و

ص:53


1- [1] _ عمدة الطّالب /55.
2- [2] _ عمدة الطّالب 200_ الاصیلی 177_ شرح نهج البلاغه ی ابن ابی الحدید 1/40 و خاتمه ی مستدرک 3/514.
3- [3] _ روضات الجنّات 6/203.
4- [4] _ چون درباره ی غیر معصوم دلیلی ندارد که کسی از باطن انسان با خبر باشد، به علاوه، که حکایت مستند نیست و مجرّد خطور مسئله ای در حال نماز مانع اقتداء به امام عادل نمی شود، و مجوّز شکستن نماز نیست.
5- [5] _ روضات الجنّات 205/206.

گاهی اشعاری تملّق آمیز در مدح خلفاء و اعیان می سروده. یا غزل هایی درتشبیب و وصف گونه و عارض و عذار حبیب و اشعار افتخار به آباء و اجداد. زیرا که اینها سبب قدح و عیب نمی شود. بلی بعضی اشعاری که از وی نقل شده جای ایراد دارد. مانند شعری که در قصیده ی مدح طائع بالله عبّاسی سروده:

ولک التّراث من النّبیّ محمّد***و البیت و الحجر العظیم و زمزم

فکأنّما کنت النّبیّ مناجزاٌ***بالقول او بلسانه تتکلّم

دودمان سیّد رضیّ

نکته ی 5: دودمان سیّد رضیّ، از سیّد رضیّ فرزندی به نام عدنان(1) ملقّب به طاهر ذو المناقب باقی ماند. متصدّی نقابت شد و از اخیار بود. و جز دخترانی از او باقی نماند و منقرض شده. تزویج نکردند، و نسل عدنان منقرض شد. و الفخری (2) نام وی را ذکر نکرده و شجره مبارکه سقط دارد و در عمدة، کلام مجدی(3) را آورده که پسر رضیّ را عفیف، متمیّز در درستی و صَون، ستوده. از کلام عمدة بر می آید که دودمان رضیّ منقرض شده و نامی از نسل عدنان نبرده. و در تهذیب(4) وی را ابو احمد ملقّب به طاهر ذی المناقب عزّ الهدی، و نقابت نقیبان را داشته، و امیر الحاجّ بوده، و رسیدگی به مظالم را وابسته به وی دانسته.

سوّمین پسر امام هفتم ،احمد بن موسی علیه السلام

سوّمین پسر امام هفتم،علیه السلام احمد بن موسی بن جعفر،علیه السلام معروف به شاه چراغ.

ص:54


1- [1] _ الاصیلی 176.
2- [2] _ الفخری 11/ _ شجره مبارکه /84.
3- [3] _ مجدی 127 _ عمدة الطّالب 200.
4- [4] _ تهذیب الانساب 154.

شیخ مفید(1) اعلی الله مقامه گفته: کریم، جلیل، پارسا بود. ابو الحسن موسیعلیه السلام وی را دوست و مقدّم می داشت. ملکی یا دهی به نام یسیره را به وی بخشید. و گفته می شود: احمد بن موسی رضی الله عنه هزار غلام را آزاد کرد.

مرحوم سیّد جعفر بحر العلوم در تحفه(2) دارد بعد از انتشار خبر وفات امام کاظم علیه السلام، اهل مدینه درب خانه ی احمد اجتماع کرده، و با احمد به سوی مسجد رفتند. و جلالت و کثرت عبادت و ظهور کرامات احمد، وی را به جائی رسانده بود که مردم گمان کردند، جانشین و امام بعد از پدر است. با وی به امامت بیعت کرده، بر فراز منبر رفته، خطبه ای در کمال فصاحت و نهایت بلاغت انشاء کرد. سپس امام هشتم علی بن موسی علیه السلام را به عنوان امام و خلیفه بعد از موسی بن جعفر علیه السلام معرّفی و خود را در بیعت آن حضرت خواند. مردم با وی از مسجد بیرون آمده. وی پیشاپیش آهنگ خانه ی امام هشتم نموده، با آن حضرت تجدید بیعت نمودند حضرت برای وی دعا کردند. و در خدمت آن حضرت (امام هشتم ع) بود، تا زمانی که مأمون امام علیه السلام را به سمت خراسان حرکت داد. و احمد بن موسی در شیراز به شاه چراغ و سیّد السّادات معروف است. در زمان مأمون با جمعی به قصد شیراز آمده، از آنجا خدمت اما هشتم علیه السلام برسند. نماینده ی مأمون در شیراز (قتلغ خان) در 8 فرسخی شیراز (خان زینان) با آنان جنگید، و چون اطرافیان آن حضرت از مردی از یاران قتلغ، خبرمرگ امام هشتم را شنیدند پراکنده شده، و جز بعضی برادران و کسان

ص:55


1- [1] _ ارشاد 2/244/245.
2- [2] _ تحفة العالم 2/27/28.

آن حضرت کسی از وی باقی نماند.چون برگشتن برایش میسّر نشد. به سمت شیراز آمده، مخالفین او را تعقیب کرده، در محلّ دفنش آن حضرت را شهید کردند. و از بعضی رسیده که آن حضرت گوشه ای در شیراز به عبادت پروردگار مشغول شده تا مرگش فرا رسید. و در تحفه(1) و شدّالازار(2) دارد که تا زمان مقرّبالدّین مسعود بن بدر الدّین که از وزراء و مقرّبین اتابک ابوبکر، سعد بن زنگی بود، کسی از مدفن آن بزرگوار اطّلاعی نداشت. وی بر جسد سالم و بدون تغییر وی اطّلاع پیدا کرد. (چون در محلّ دفن تعمیراتی داشت) و در انگشت وی انگشتری بنقش (العزّة لله، احمد بن موسی) برخوردند. ابوبکر قبّه ای بر آن نهاده، سپس تاشی خاتون مادر شیخ سلطان ابی اسحاق پسر سلطان محمود آن را تعمیر کرده پهلوی وی مدرسه ای بنا نموده، و قبر خود را در جوار آن حضرت قرار داد.

و در شدّ الازار(3)، داستان بنای تاشی خاتون و پذیرائی از واردین (زوّار) و زیارت هر شب دوشنبه تاشی را با شرح و بسطی از ابن بطوطه (در رحلة) نقل کرده و در فارسنامه ی (4) ناصری دارد: بعد از حضرت امام رضا علیه السلام از همه ی برادران خود برتری داشت و از کتاب شیرازنامه نیز جریان ورود آن حضرت را به شیراز و وفاتش و ظهور قبر شریفش در زمان امیر مقرّب و دستور اتابک، ابوبکر بن زنگی مبنی بر ساختن عمارتی لایق، و پس از سالها تجدید عمارت ملکه ی تاشی را در سال /750 ذکر کرده.

ص:56


1- [1] _ تحفة العالم 2/28/29.
2- [2] _ شدّالازار 289/292.
3- [3] _ شدّ الازار /291 (رحله 1/133)
4- [4] _ فارسنامه ی ناصری 2/1186.

و در ناسخ التّواریخ(1) از بعضی کتب از کتاب لبّ الالباب آورده که آن حضرت سه هزار غلام دارا بود و هزار تن آنان را آزاد کرد. و هزار قرآن مجید به خطّ خود نوشت. و از پدر بزرگوارش اخبار بسیار نقل نمود. و در بغداد مسکن داشت. بعد از شنیدن خبر شهادت امام رضا علیه السلام با 6000 هزار نفر روانه جانب خراسان شد، تا قم رسید. حاکم قم با وی به جنگ با لشگری گران از شهر قم بیرون آمد. و جمعی کثیر از سادات هاشمی و فاطمی شهید شدند، که مزار آنان در قم معروف و مشهور است. و احمد بن موسی به شهر ری نزدیک شد. جمعی از لشگریان خودش اطاعتش بیرون شده با وی نزاع کردند. و بسیاری از عشایر و سادات را بکشتند.

احمد با همراهان از ری بیرون آمد تا اسفراین، از نواحی خراسان روانه شد. و در میان لجبه که میان 2 کوه است فرود آمد و در آنجا به دیگر جهان سفر کرد. و قبرش در آنجا واقع است. و از بعض نویسندگان نفل کرده که خبر صحیح همان است که (در مراجعت از خراسان بعد از شکست) در شیراز وفات کرده. سپس به داستان ظهور جسد که قبلاً گفته شد، به نقل از تاریخ شیراز موسوم (به مختصر جعفری) پرداخته.

اشاره: درباره ی فرزند ذکور داشتن وی قبلاً بحث شد.

چهارمین پسر امام هفتم علیه السلام

چهارمین فرزند امام هفتم علیه السلام اسحاق بن موسی بن جعفر علیه السلام است.

در عمدة الطّالب(2) وفصول فخریّه(3) وی را ملقّب به امیر و در

ص:57


1- [1] _ ناسخ التّواریخ 3/18/19.
2- [2] _ عمدة الطالب 220.
3- [3] _ الفصول الفخریّه 142.

المجدی(1) امین خوانده.و در تحفة(2) از نسل وی ابو عبد الله معروف به نعمة را دانسته. که او محمّد بن الحسن بن اسحاق بن الحسن بن الحسین بن اسحاق است و شیخ صدوق قدّس سرّه کتاب من لا یحضره الفقیه را برای او نوشته.. صاحب تنقیح المقال(3) نیز به نسب وی اشاره دارد و در مقدّمه ی (4) من لا یحضره الفقیه وارد شده: و از فرزند زادگان اسحاق بن موسی، الا جلّ العالم نقیب النّقباء رئیس الرّؤساء، ذوالمجدین ابوالقاسم علیّ بن موسی بن اسحاق بن الحسن بن الحسین بن اسحاق است. ساکن ری بوده. ملکشاه تصمیم گرفت به عنوان خلافت با وی بیعت کند. لکن فخری(5) و شجره ی مبارکه (6) به جای حسن، حسین بن الحسین بن اسحاق دارد. و در شجره تصمیم ملکشاه را در پاورقی ذکر کرده. و در لباب الانساب(7) و تهذیب(8) الانساب تصریح به حسین بن الحسین دارد.

پنجمین فرزند امام هفتم علیه السلام

پنجمین فرزند امام هفتم علیه السلام اسماعیل بن موسی بن جعفر علیه السلام است.

ساکن مصر شد و فرزندان وی در آنجا بودند. دارای کتب متعدّدی امت که همه روایت از پدران بزرگوارش است و به قول جمعی که از آنان علّامه ی خویی است، آنها را اشعثیّات یا جعفریّات می نامند. در

ص:58


1- [1] _ المجدی 118.
2- [2] _ تحفة العالم 2/34 _ معجم الرّجال 15/208.
3- [3] _ تنقیح المقال 3/100.
4- [4] _ من لا یحضره الفقیه أب /158_ بحار 48/285 _ پاورقی.
5- [5] _ فخری /19.
6- [6] _ شجره مبارکه /94.
7- [7] _ لباب الانساب 2/575.
8- [8] _ تهذیب الانساب 170.

المجدی(1) برای بعضی فرزندزادگان اسماعیل بقیّه ای ذکر کرده، که پاره ای از آنان معروف به بنی کلثم بوده اند. و در شجرة مبارکه(2)، آنان را فرزندان محمّد بن جعفر بن موسی بن اسماعیل خوانده. و در عمدة الطّالب(3) و فصول فخریه (4) دارد که جعفر را ابن کلثم می خواندند. و در فخری(5) وی را از ناحیه ابی السّرایا امیر فارس دانسته و به اولادش وجوه و اعیان آل کاظم علیه السلام گفته می شد.

مدفن اسماعیل، صاحب تحفه(6) قبر وی را در مصر دانسته و گفته: در فیروز کوه مزاری است منسوب به وی و نیز مزاری برای اسماعیل در تویسرکان ذکر کرده.

ششمین فرزند امام هفتم جعفر بن موسی علیه السلام

ششمین فرزند امام کاظم علیه السلام جعفر بن موسی بن جعفر علیه السلام است. به وی و فرزندانش، یا قسمی از آنان، خواری گفته می شود. و شجریون نیز به آنان می گفتند. پسران نسل دار وی را، شجرة(7)، 3 نفر گفته: 1_ موسی لحق در حجاز. 2_ حُمَیدان. 3_ حسن ثائر در مدینه. اخیر در ایّام معتضد قیام کرده، و مدینه را تصرّف کردو در یمامه کشته شد. و دودمان وی از دو برادر بیشتر است. و در تهذیب(8)، وفخری(9) و اصیلی و عمدة،(10) نسل وی را در موسی و حسن دانسته. و تهذیب،

ص:59


1- [1] _ المجدی 122.
2- [2] _ شجره ی مبارکه /89.
3- [3] _ عمدة الطّالب 221.
4- [4] _ فصول فخریه 142.
5- [5] _ فخری /15.
6- [6] _ تحفة العالم 2/34/23 ت بحار الانوار 48/314.
7- [7] _ شجره مبارکه 93.
8- [8] _ تهذیب الانساب 161/162.
9- [9] _ الفخری /18 _ الاصیلی /193.
10- [10] _ عمدة الطّالب 207/208.

لحق حسن ابن موسی جدّ بنی اللّحق در کوفه را از فرزندان موسی گفته، ولی موسی را لحق گفته و صاحب عمده لحق را، لقب حسن بن موسی دانسته. چون به پدرش، با ولادت درست ملحق شد و او را جدّ آل ملیط در حلّه و حائر (کربلاء) می داند.

و از تهذیب استفاده می شود، که فرزند حسن بن جعفر محمّد (الملیط) در مدینه شورش کرده. و در فخری، نسل حسن ثائر را از علیّ خواری خوار الفزع، و محمّد ملیط دانسته. و مجدی(1) شش پسر بی نسل، و سه پسر نسل دار برای وی گفته، و آنان را به نام حسن و حسین اکبر و و موسی خوانده، و از گفته ی شیخ ابو الحسن دارد، که محمّد و علیّ، دو پسر حسین در سال /207 وارد مدینه شده وغارت کرده و عدّه ای را کشتند.

اشاره: فرزند دیگری به نام جعفر(2) اکبر برای موسی بن جعفر علیه السلام ذکر کرده اند. به قول شجره مبارکه اتّفاق در بی نسل بودن وی است. بنابراین وی هفتمین فرزند امام علیه السلام است.

هشتمین فرزند امام هفتم حسن بن موسی بن جعفر علیه السلام

هشتمین فرزند، حسن بن موسی بن جعفر علیه السلام است.

نسل کمی او وی پا گرفت. المجدی(3) از فرزندان وی علیّ اعرج معروف به عزرمی، فرزند محمّد بن جعفر بن الحسن را ذکر کرده. و عدّه ای فرزند داشته. از همه بهتر و طریفتر ابو الحسن محمّد بوده. به نیکی وصف شده. چیزی از او به پدرش نقل کردند، که او را

ص:60


1- [1] _ المجدی /109.
2- [2] _ شجره ی مبارکه /77.
3- [3] _ المجدی 121/122.

خوش نیامد. در مقام ترساندن، او را دو ضربه شمشیر زد، کارش تمام شد. دیگر از فرزندان عزرمی، حسین است معروف به بلاء بوده. در راه قصر ابن هبیرة کشته شد. فرزند حسن پسر علیّ اعرج بوده. در عمدة الطّالب(1) از ابن طباطبا و ابو الحسن عمری آورده که نسل او (حسن بن موسی بن جعفر ع) از جعفر تنها بوده، و داستان بلاء و قتل وی را نیز اشاره کرده. لکن او را محمّد بن حسین، پسر حسن احول، پسر علی عزرمی ذکر کرده. و شجره مبارکه(2) و تهذیب(3) نیز نسل حسن را منحصر به جعفر دانسته اند. لکن فخری(4) دنباله ی حسن را منتهی به علی بن الحسین (ابی الحسن) ابن علی عزرمی شمرده.

نهمین فزند امام هفتم حسین بن موسی بن جعفر علیه السلام

اشاره

نهمین فرزند، حسین بن موسی بن جعفر علیه السلام است.

که در تحفه(5)؛ او را علاء الدّین لقب داده.

قبلاً از عمدة الطّالب(6) و شجرة مبارکه(7) گفته شد که: در داشتن پسر برای وی اختلاف است. و انقراض نسل وی را از بعضی نقل و از ابو نصر بخاری ذکر کرده که عمری و ابو الیقظان حسین را دارای نسلی باقی ندانسته. ولی در جای دیگر ابونصر، عبد الله را فرزند وی

ص:61


1- [1] _ عمدة الطّالب /222.
2- [2] _ شجره مبارکه 92.
3- [3] _ تهذیب الانساب /164.
4- [4] _ فخری /18.
5- [5] _ تحفة العالم /31.
6- [6] _ عمدة الطّالب 186/187.
7- [7] _ شجره ی مبارکه /77.

دانسته. و المجدی(1) وی را دارای دختران و پسرانی گفته که منقرض شدند.

و صاحب تهذیب(2) و عمدة الطّالب(3) (از قول ابن طباطبا) فرزندان او را عبید الله و عبدالله و محمّد دانسته. و ادّعای بعضی طبسی ها که خود را منتسب به حسین می دانند بی جواب گذاشته. و از بخاری ذکر کرده که از این بطن احدی را ندیدم. و در تهذیب(4) و فخری(5) وشجرة(6) از حسین به عنوان مفقود یاد کرده.

دودمان حسین بن موسی کاظم علیه السلام :

در فخری(7) نسل حسین مفقود را از قول کسانی که وی را دارای نسل باقی دانسته اند، از عبدالله و احمد پسران محمّد بن عبدالله بن عمر بن احمد بن حسین (در طبسین) ذکر کرده. و از آنان ابو طالب عالم شاعر، فرزند احمد را نام برده. که یاد او را مفصّل در کتاب حظیرة القدس آورده. لکن در شجره(8) اجماع بر انقراض نسل حسین ذکر نموده. و گفته: طبسیها می پندارند حسین در طبس مرده، و قبر وی و اولادش در آنجاست.

و در منتقله(9) (ابن طباطبا) گفته: اینان (طبسیها) خود را به احمد بن حسین بن موسی بن جعفر علیه السلام منتسب می دانند. و هیچ کس از علمای نسب از اولاد حسین کسی از پسران وی را نیاورده. و اینان

ص:62


1- [1] _ المجدی /107.
2- [2] _ تهذیب الانساب /166.
3- [3] _ عمدة الطّالب /187.
4- [4] _ تهذیب الانساب /166.
5- [5] _ الفخری /21.
6- [6] _ شجرة مبارکة /99.
7- [7] _ فخری /21.
8- [8] _ شجره مبارکه /99.
9- [9] _ منتقلة الطّالبیّة 218/219.

می گویند: حسین پسر موسی بن جعفر علیه السلام در طبس مقیم بوده و آنجا مرد، و قبرش در آنجاست.

و از شیخ الشّرف ابی حرب محمد بن المحسن حسینی ذکر کرده که: حسین بن موسی مقیم بغداد بوده و ابوالقاسم و عبید الله را از فرزندان دارا بود، که از امّ ولد بودند. فرزند دیگری داشته در کودکی مرد. و از عبید الله ام الحسن و ام الحسین و ام جعفر را داشت. و گفته شد: مادر اینان امّ سلمه دختر عبّاس بن عبید الله بن جعفر بن منصور از بنی هاشم بوده. و بالأخره نظرش این است، اگر مدّعی (انتساب)، دارای بیّنه باشد، پذیرفته می شود. لکن اکنون بیّنه ای ندارند.

قبر علاء الدّین حسین بن موسی بن جعفر علیه السلام .

در سه جا، برای این بزرگوار قبر ذکر شده 1_ در طبس به شرحی که گذشت.

2_ در جوپار کرمان. منتخب التّواریخ(1) دارد: در جوپار (از نواحی کرمان) قبری است منسوب به جناب حسین بن موسی بن جعفر علیه السلام. و در تاریخ کرمان(2) جریان شهادت آن مظلوم را به طرز فجیعی به دست مردم آن دیار، متعرّض شده. که وقتی آن بزرکوار دانست، که به تحریک مأمورین حکومت عبّاسی و دست نشاندگانشان، مردم قصد کشتنش را دارند، فرار کرده در درختی پنهان می شود. هرچه اصرار می کنند بیرون نمی آید. با ارّه درخت را بریده، ارّه بر گردن آن سیّد

ص:63


1- [1] _ منتخب التّواریخ 839.
2- [2] _ تاریخ کرمان. محمود متدیّن 424/425.

بزرگوار می رسد. از سر و صدا، ناله وی را نمی شنوند. گردن را بریده، آن حضرت را شهید می کنند. بعداً پشیمان شده، وی را غسل داده، کفن نموده با آداب دفن، و عمارتی برای قبرش می سازند.

3_ در شیراز که سیّد جعفر بحر العلوم در تحفة العالم(1) ذکر کرده و شیخ الاسلام شهاب الّین ابوالخیر حمزة بن حسن بن مو دود نوه ی خواجه عزّ الدّین مودود، پسر محمّد بن معین الدّین محمود، مشهور به زرکوش شیرازی که از طرف مادر منسوب به ابی المعالی مظفّر الدّین. محمّد روزبهان است. و در حدود سال 800 وفات کرده نقل کرده. و خلاصه آنچه در شیراز نامه(2)، و فارسنامه(3) و شدّ الازار(4) معین الدّین شیرازی آمده، این است که قتلغ خان والی شیراز بود و باغی در جای قبر (سیّد حسین، علاءالدّین) داشت و باغبان مردی متدیّن و از اهل مروّت بود. در شبهای جمعه نوری ساطع از تجای بلندی در باغ می دید. حقیقت حال را به قتلغ خان گزارش داد. بعد از مشاهده آنچه باغبان می دید، و جستجوی بسیار، آنجا را کشف نموده، قبر ظاهر، و در آن جسدی بزرگ در کمال عظمت و جلال و طراوت و جمال، به یکدست قرآن و در دست دیگر شمشیری بیرون از غلاف بود، یافتند. از روی نشانه ها و قرائن دانستند که او قبر حسین بن موسی است. قبّه و رواقی برای او ساخت. و از قول بعضی آورده که سیّد علاء الدّین در آن باغ رفته، وی را شناختند که از بنی هاشم است، و کشتند. و بعد از گذشت زمانی که باغ از بین رفت و از آثار آن جز تلّی

ص:64


1- [1] _ تحفة العالم 2/31/32.
2- [2] _ شیراز نامه 151.
3- [3] _ فارسنامه 2/1188.
4- [4] _ شدّ الازار 260/261.

باقی نماند، (در دوران صفویّه) قبر را با نشانه ها شناخته، و مرد ثروتمندی از اهل مدینه به نام میرزا علی ساکن شیراز شد، گنبد بلندی برای قبر ساخت و املاک و باغ هایی بر آن وقف نمود. و خود بعد از مرگ در کنار آن بقعه دفن شد. و تولیت وقفیّات به دست فرزندش میرزا نظام الدّین، یکی از وزراء دولت صفویّه و بعد از او در اختیار نوه هایش بود. و سلطان خلیل حاکم شیراز از جانب شاه اسماعیل بن حیدر صفوی بقعه ی نامبرده را مرمّت کرده، بر ساختمانش افزود (سال 810).

4_ اگر تنی چند از علماء نسب حسین را به عنوان مفقود یاد نکرده بودند، می توان حدس زد که بنا به گفته ی شیخ الشّرف ابی حرب حسینی که قبلاً ذکر شد، حسین در همان بغداد که مقیم بوده از دنیا رفته و به ظنّ قوی در کنار قبر پدر بزرگوارش موسی بن جعفر علیه السلام به خاک سپرده شده باشد. ولی با توجّه به این مطلب و آنچه از تحفه نقل کردیم، می توان مطمئن شد که قبرآن بزرگوار در شیراز است.

تذکّر:

با توجّه به بیدادگری خلفای عبّاسی خصوصاً معاصرین آنها با ائمه ی اهل بیت علیه السلام بالا خصّ امام هفتم، نمی توان انتظار داشت که فرزندان آن بزرگواران فرصت مناسبی برای نقل روایات و احادیث در اختیار داشته اند و یا در کتب چیزی از آنان ضبط شده باشد. لکن فقط درباره ی اسماعیل گذشت که کتب متعدّدی از وی باقی مانده (و شاید بدین سبب بوده که آن سیّد والا مقام مصر را برای اقامت برگزید. و فشار دولت عبّاسی بر اهل بیت در آن دیار به اندازه ی فشارش بر کسانی که از

ص:65

این خانواده، در غیر مصر و سرزمین هایی مانند آن که زمینه ی شورش و قیام بر علیه طاغیان کمتر فراهم بوده، و یا در قلمرو حکومت عبّاسیان کمتر یا هیچ نبوده. و هم چنین علی بن جعفر که روایاتی متعدّد از برادر بزرگوارش امام هفتم علیه السلام دارد، که به نام مسائل مستقلاً تدوین شده. و فراوان در اسناد دیگر روایات نام آن حضرت دیده شده. ولی به روایتی برخوردیم که حسین بن موسی علیه السلام سیّد علاء الدّین آن را از پدر بزرگوارش نقل کرده، که آن را در امالی شیخ طوسی(1) با سند ایراد فرموده: الحفّار، عن محمّد بن احمد الصّواف، عن اسحاق عن عبدالله عن زیدان بن عبد الغفّار عن حسین بن موسی بن جعفر عن آبائه عن فاطمة، عن امیر المؤمنین علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ایّما رجل صنع الی رجل من ولدی صنیعة فلم یکافئه علیها فأنا المکافیء له علیها. پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: هر آن مردی که احسانی نسبت به یکی از فرزندان من انجام دهد، و پاداش او را ندهد، من پاداش دهنده ی آن مرد از آن کار نیک هستم.

دهمین فرزند امام هفتم حمزة بن موسی بن جعفر علیه السلام

اشاره

دهمین فرزند حضرت، حمزة بن موسی بن جعفر علیه السلام است.

در تحفة الازهار(2) تألیف ضامن بن شد قم از گفته ی سیّد در شجره، ابوالقاسم حمزه پسر امام موسی علیه السلام را عالم، فاضل، کامل، خویشتن دار، دیندار، باجلالت و منزلتی والا، بلندمرتبه، بزرگ بهره و جاه. اهل عزّت و ابتهال، محبوب خاصّ و عامّ، وصف کرده، و با برادرش امام علیّ الرّضا علیه السلام به خراسان مسافرت کرد. و در خدمت آن

ص:66


1- [1] _ بحار الانوار 96/255 امالی الطّوسی 355. با اختلاف در سند که به حضرت امیر المؤمنین علیه السلام منتهی می شود.
2- [2] _ تحفة الازهار 2 القسم الثّانی 222/223.

بزرگوار تلاش در مقاصد آن حضرت داشته خرسندی آن سرور را طالب، فرمان آن جناب را اطاعت می کرد. چون به سوسعر (یکی از دهات شز) رسید. گروهی از رؤسای مأمون بر وی حمله کرده کشتند. و قبرش همانجا در بستانی است.حمزة بن موسی، به اتّفاق دارای نسل بوده. فخری(1)، شجره ی مبارکه(2)، المجدی(3)، تهذیب الانساب(4)، عمدة الطالب(5)، فصول فخریّه(6)، و در 2 کتاب اخیر و المجدی قبر وی را در شیراز، خارج باب اصطخر ذکر کرده.لکن عبارت المجدی و عمدة به مدفن علی فرزند حمزه بهتر می سازد. آنچه در پاورقی بحار از مجدی نقل کرده که قبر حمزة در اصطخر شیراز معروف و مزار است، اشتباه می باشد.

مدفن آن بزرگوار:

در مدفن آن بزرگوار 6 قول است. 1_ شاهزاده عبد العظیم. که خود وی در زمان حیات، حمزه را زیارت می کرده. در قبله قبر شاهزاده عبد العطیم قرار گرفته و این گفته صاحب تحفة العالم(7) است. و آنچه در ناسخ(8) از ثقه الرّجال میر مصطفی آورده، که قبر حمزة بن قاسم بن علی بن حمزة بن الحسن بن عبید الله بن عباس، قبرش برابر قبر مولانا عبد العظیم حسنی است، منافاتی با این قول ندارد، گرچه با

ص:67


1- [1] _ فخری 20.
2- [2] _ شجره ی مبارکه 95/98.
3- [3] _ المجدی 117/118.
4- [4] _ تهذیب الانساب 169.
5- [5] _ عمدة الطّالب 217.
6- [6] _ الفصول الفخریّه 141/142.
7- [7] _ تحفة العالم 2/33.
8- [8] _ ناسخ التواریخ 3/24.

توجّه به قول چهارم اشتباه است. 2_ تبریز، که صاحب تحفه برای او ذکر کرده. 3_ قم. صاحب تاریخ قم قبر حمزة فرزند امام موسی علیه السلام را در قم دانسته، و دارای ضریحی است.

4_ نزدیک حلّه (که به نام خود وی محلّ معروف است. در اصیلی(1) قبر وی را در مشهد غربات در صدرین (دهی از بلاد حلّه مزیدیّه) ذکر کرده.) لکن علی التّحقیق این قبر مدفن حمزة بن قاسم بن علی بن حمزة ابن حسن بن عبید الله بن العباس بن امیر المؤمنین علیه السلام معروف به ابی یعلی(2) و از ثقات روات جلیل القدر، و دارای تألیفاتی ارزنده بوده است. و مرحوم مامقانی نیز در تنقیح المقال(3) متذکّر شده و مرحوم محدّث نوری قدّس سرّه در حکایت 45 جنّة المأوی(4) درباره ی کسانی که تشرّف خدمت ولیّ عصر ارواحنا له الفداء یافته اند، از گفته آن حضرت ذکر نموده.

5_ ناسخ(5) از تاریخ عالم آرای عبّاسی آورده که این امام زاده والا نژاد در قریه ای از قرای شیراز مدفون است و سلاطین صفویّه برای او بقعه ای بس عالی بنیان نهاده اند (چون این بزرگوار جدّ سلاطین صفوی است).

6_ سیرجان. صاحب لباب الانساب(6) ذکر نموده. و باید همان قبری باشد که در چهار گنبد سیرجان به این نام معروف است.

ص:68


1- [1] _ الاصیلی 180.
2- [2] _ ملحق بحار 48/315.
3- [3] _ تنقیح المقال 1/376/377_ 3384.
4- [4] _ بحار الانوار 53/286/287.
5- [5] _ ناسخ التّواریخ 3/23.
6- [6] _ لباب الانساب 2/594.

فرزندان(1) حمزه (ابو القاسم):

در تحفة الازهار دارد: 2 پسر به نام علی و ابو محمدّ قاسم بعد از خود باقی گذارد، از علیّ، حمزة و از حمزة، علیّ باقی ماند. از گفته ی ابو الغنائم عبد الله دارد که با عموی خود قاسم در سال 355 روزگار حکومت مستعین بالله عبّاسی به سمت اصفهان بیرون آمد. در قریّه اشترجان زیر سایه ی درختی پیاده شدند. جماعتی از خوارج بر ایشان هجوم آورده هر دو را در حال خواب کشتند. و بیرون دروازه ی اصطخر در شیراز به خاک سپرده شده، و قبرش مشهور و مورد زیارت است. و ابو محمّد قاسم را سیّدی با جلالت، عظیم الشّأن، دارای منزلتی والا، متمسّک، به روش پدران بزرگوار، وصف کرده. آشکارا، مذهب اجدادش را با برهان و بیان آنچه از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم وارد شده تبلیغ می کرد. خبر به احمد بن محمّد بن معتصم عبّاسی رسید. دستور قتلش را دارد. فرار کرده ترسان به سمت اصفهان رفت. دنبالش کرده تا با پسر برادرش حمزه او را به نحو مذکور کشتند.

دودمان ابو محمّد ابو القاسم:

بعد از خود محمّد معروف به اعرابی را گذارد. (چون بسیار با اعراب آمیزش داشته نزد آنان ساکن بود) وی را در نهایت کرم و سخاوت و مروّت و صفاتی از این نمونه ستوده و دودمان وی را از 6 پسر ذکر کرده. و بعد از چند واسطه، نام صفیّ الدّین(2) اسحاق را که در سال 651 متولّد شده، می برد. که به این محمّد اعرابی می رسد.

ص:69


1- [1] _ تحفة الازهار 2/ القسم الثانی /323 تا 326.
2- [2] _ وی را جدّ سلاطین صفوی گفته اند.

یادآورد: در ناسخ التّواریخ(1) با ذکر چندین واسطه نسب سلاطین صفویّه را به این امام زاده والا تبار منتهی می داند که درباره ی شاه عبّاس ثالث، پسر شاه طهماسب ثانی، پسر شاه سلطان حسین حسینی موسوی، پسر شاه سلیمان، پسر شاه عبّاس ثانی متعرّض شده.

علی بن حمزة بن موسی بن جعفر علیه السلام.

در عمدة الطالب(2) و فصول فخریّه(3) تصریح دارد که علی بن حمزة بیرون دروازه اصطخر شیراز مدفون است، و نسل ندارد. و در شدّ الازار(4) روایت کرده، بعد از قتل ابراهیم و محمّد فرزندان زید بن الحسن(5) و تصمیم بنی عبّاس بر برانداختن علویّین در شهرها. سیّد علی بن حمزة بن موسی علیه السلام با تنی چند از نزدیکان خود به صورت ناشناس در سال 220 به شیراز آمده، در غاری از کوههای آنجا اقامت گزیده. روزها به گرد آوری هیزم مشغول بوده، در روزی در دروازه ی اصطخر آن را فروخته، زندگی خود را می گذراندند. لکن عبّاسیّین جاسوسانی برای اطّلاع از احوال اینان فرستاده. تا روزی با دسته ای هیزم بر کول خود از کوه پائین آمد. وی را بعضی جاسوسها شناسائی کرده، با مردی اخته که از ناحیه ی آنان اجازه داشت در میان گذارد.آن

ص:70


1- [1] _ ناسخ التّواریخ 3/80/81.
2- [2] _ عمدة الطّالب 217.
3- [3] _ فصول فخریّه 141.
4- [4] _ شدّ الازار 366/377/368.
5- [5] _ یکی از اشتباهات بزرگ مؤلف را در پاورقی این ذکر کرده که از اغلاط فاحش تاریخی است و در این کتاب (شدّ الازار) به قول پاورقی نویس. امثال آن زیاد است. زیرا به اجماع مورّخین و علماء انساب بدون هیچ اختلافی اینان (ابراهیم و محمّد) پسران عبدالله بن حسن مثنّی فرزند علی بن ابی طالب علیه السلام بوده اند.

اخته با سواران خود سوار تا بر سر این سیّد بزرگوار ایستاده (چون خالی در جبین داشت)، گمان قوی برد. نامش را پرسید. گفت: علیّ. فرزند کی؟ گفت: حمزة. پسر کی؟ گفت موسی. در این حال ستمگر از اسب پیاده شد گردن او را زد و گذشت. (شدّ الازار) می گوید: به ما رسیده در آنچه گفته شده که سیّد ایستاد و سر خود را با دست گرفته، تا جای تربت پاکش آمده و در آنجا به پهلو افتاد، و تا چند روز که باقی بود از وی لا اله الا الله می شنیدند. سپس وی را دفن کرده. و گفته شد که سر وی را به دمشق فرستادند، و لاشه ی آن بزرگوار را در اینجا دفن شد. و در آخر گفته که زیارتگاه مبارکی است. امید نزول رحمت و اجابت دعا می رود.

به دیوار بیرون صحن مطهّرش این شعر نقش بسته:

سر آن کشته بنازم که پس از کشته شدن***سر خود گیرد و اندر پی قتل برود

یازدهمین فرزند موسی بن جعفر علیه السلام زید بن موسی علیه السلام

یازدهمین فرزند موسی بن جعفر علیه السلام زید بن موسی است که به زید النّار معروف است. در عمدة الطّالب(1) و مجدی(2) آمده که محمّد بن محمّد بن زید بن علیّ بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام در ایام ابی السّرایا وی را در اهواز فرمان داد (عقدله) چون وارد بصره شد، و بر آنجا غلبه یافت، خانه های بنی عبّاس (بنی هاشم مجدی) را آتش زد و عمده دارد که نخلستان ها و جمیع اسباب ها را به آتش کشید. بدین جهت وی را زید النّار گفتند. حسن بن سهل با وی جنگید.

ص:71


1- [1] _ عمدة الطّالب 210/211.
2- [2] _ المجدی 119.

پیروز شد. او را در قید کرده به سوی مأمون فرستاد. مأمون او را نزد برادرش امام رضا علیه السلام فرستاد و جرم وی را بخشید. امام علیه السلام قسم خورد که با او سخن نگوید و دستور داد او را آزاد کردند. سپس مأمون وی را زهر خورانید و مرد. و در شجره(1) از قول بخاری دارد که در مرو مرد. و هم چنین اصیلی(2) (از حاشیه ن) و قبر وی را در مرو دانسته. ولی صاحب شجره آن را صحیح نمی داند. و تحفة(3) از عیون نقل کرده تا آخر خلافت متوکّل زنده بود و در سرّ من رأی مرد. و در تحفة الازهار(4)، سمّ دادن مأمون به زید را ذکر کرده و قبر وی را در اصلهد یکی از نواحی اصفهان دانسته و قبّه ی شیشه ای دارد. از عمدة الطالب گذشت که در باقی ماندن نسل از زید اختلاف است. و فصول فخریّه(5) و عمدة(6) از ابی نصر بخاری آورده که عقبی از زید نماند و جماعتی که در ارجان خود را به وی منتسب می دارند درست نیست.

ولی دیگران چون شیخ عمری و شیخ الشّرف(7) عبیدلی و ابو عبد الله طباطبا بنا به نقل عمدة(8) و فصول(9) گفته اند نسل زید از چهار پسر باقی ماند. و در مجدی(10) نامی از فرزند چهارم (حسن) نیاورده. و فخری(11) و شجره ی مبارکه(12) و تهذیب(13) چهارنفر را به اضافه ی

ص:72


1- [1] _ شجره ی مبارکه 99 _ الاصیلی 181.
2- [2] _ شجره ی مبارکه 99 _ الاصیلی 181.
3- [3] _ تحفة العالم 2/35.
4- [4] _ تحفة الازهار 2/ قسم ثانی 373.
5- [5] _ الفصول الفخریّه 140.
6- [6] _ عمدة الطّالب 211/212.
7- [7] _ همان.
8- [8] _ همان.
9- [9] _ الفصول الفخریّه 140.
10- [10] _ المجدی 119.
11- [11] _ فخری 21.
12- [12] _ شجره ی مبارکه 100.
13- [13] _ تهذیب الانساب 163/164.

پنجمی ذکر کرده، که وی (ابو جعفر محمّد اکبر) است و در تهذیب(1) نسل او را منقرض دانسته و در شجرة،(2) فرزندان جعفر ابن زید را در سیرجان دانسته و از بین آنان افرادی نقابت داشته اند.

نام فرزندان زید بن موسی علیه السلام.

در شجره و تهذیب آنان را 1_ موسی اطروش 2_ حسین در قیروان (ارجان. تهذیب) 3_ حسن که وی و موسی را در ارجان (حسن در قیروان 1_ تهذیب). گفته 4_ محمّد اکبر در نیشابور 5_ جعفر ابو عبدالله. و فخری نیز این 5 نفر را نام برده.

نکته ای ظریف

مأمون(3) زید را خطاب کرده. گفت در بصره خروج کردی. و خانه ی دشمنان ما را از بنی امیّه و ثقیف و غنیّ و باهله و آل زیاد را وا گذاشته، به خانه های بنی اعمام خود (بنی العبّاس) حمله کردی. زید (مزّاح) بود گفت: یا امیر المؤمنین! از هر جهت اشتباه کردم و این بار اگر شورش کردم ابتداء به دشمنان می کنم. مأمون را خنده گرفت و وی را سوی امام هشتم فرستاد و گفت جرمش را به تو بخشیدم. و در روایتی(4) دارد که آن حضرت وی را ملامت فرمود، رهایش کرد. و در جای(5) دیگری دارد که آن حضرت وی را خطاب فرمود: ای زید! آیا گفته مردمان پست کوفه ترا گول زده که (ان فاطمه احصنت فرجها

ص:73


1- [1] _ تهذیب الانساب 163/164.
2- [2] _ شجره ی مبارکه 100.
3- [3] _ بحار الانوار 49/216/217.
4- [4] _ همان.
5- [5] _ همان.

فحرّم الله ذریّتها علی النّار) این مخصوص حسن و حسین علیه السلام است. اگر تو می دانی خدا را نافرمانی (معصیت کنی) و بهشت وارد شوی و موسی بن جعفر علیه السلام خدای را اطاعت کرده بهشت داخل شود.پس بنابراین تو کریم تر نزد خدا از موسی بن جعفرعلیه السلام هستی والله آنچه نزد خدا است هیچ کس به آن دست رسی ندارد مگر به اطاعت خدا. و تو گمان داری که به معصیت وی به آن برسی. بد گمان کردی. و در ذیل روایتی(1) دیگر: هر کس از خدا اطاعت نکند پس از ما نیست و تو هر آن گاه خدای را اطاعت نمودی از ما اهل بیت هستی.

دوازدهمین و سیزدهمین فرزند امام هفتم، سلیمان و عبّاس بن موسی ابن جعفر علیه السلام

شخص 12 از فرزندان امام هفتم علیه السلام. سلیمان بن موسی بن جعفرعلیه السلام است. صاحب عمدة الطالب(2) وی را دارای دختر خوانده و پسر نداشته و شجره ی مبارکه(3) به اتّفاق، و المجدی(4) او را جزء کسانی که دارای عقب نبوده اند آورده. و از تهذیب(5) و فخری(6) نیز استفاده می شود. لکن در لباب(7)، خود وی یا نسلش را مورد شکّ قرار داده. در مجالس المؤمنین(8) سیّد شهید قاضی نور الله اعلی الله مقامه مدفن فضل و سلیمان بن موسی را در (آبه) ذکر کرده.

نفر 13_ از فرزندان موسی بن جعفر علیه السلام عبّاس است. از پاره ای روایات(9) استفاده می شود. عبّاس نسبت به امام هشتم علیه السلام احترامی

ص:74


1- [1] _ بحار الانوار 49/218.
2- [2] _ عمدة الطّالب /186. 290_ شجره ی مبارکه 77.
3-
4- [4] _ المجدی 107/.
5- [5] _ تهذیب الانساب 147.
6- [6] _ فخری 9.
7- [7] _ لباب الانساب 1/394.
8- [8] _ مجالس المؤمنین 1/89.
9- [9] _ بحار الانوار 24/224 تا227.

قائل نبوده. و نزد ابو عمران طلحی قاضی مدینة از حضرت شکایت کرد و تهمت زد، و حتّی مثال معروف (بیلت گلی بر نمی دارد) را در باره ی امام گفت. لذا علماء نظر خوشی درباره ی وی ندارند. و سیّد بحر العلوم در تحفة(1) دارد که در زبانها شایع است، جدّم بحر العلوم طاب ثراه چون از حرم امام کاظم علیه السلام بیرون شد از زیارت قبری که در صحن کاظمین علیه السلام منسوب به عبّاس بوده اعراض کرد (و اکنون قبرش محو شده).

فرزندان عبّاس بن موسی علیه السلام

صاحب عمدة الطّالب(2) و فصول فخریّه(3) و فخری(4) دنباله وی را که کم بوده اند، از قاسم (که در شوشی، از سواد کوفه دفن شده) میدانند. و فخری و شجره و تهذیب، او را یمانی خوانده اند. و در عمده از ابن طباطبا دارد که از موسی بن العبّاس نیز نسل باقی بود. ولی اصیلی(5) گفته: عبّاس از 2 فرزندش، موسی و قاسم دودمان داشت. و در شجرة مبارکه(6) مانند عمده به فرزند دیگر عبّاس به عنوان (قیل. گفته شد) نزدیک به آنچه در تهذیب(7) آورده، دارد: و در مجدی(8) گفته: فرزندانی دختر و پسر از عبّاس پا گرفته و از نسل وی فقط حسین بن حمزة بن احمد بن الحسین بن القاسم بن عبّاس را ذکر کرده که در مرند بوده و دختری به نام اسماء از قاسم بن عبّآس

ص:75


1- [1] _ تحفة العالم 2/33/34.
2- [2] _ عمدة الطّالب 219.
3- [3] _ الفصول الفخریّه 142.
4- [4] _ فخری 15.
5- [5] _ الاصیلی /181.
6- [6] _ شجره مبارکه 88.
7- [7] _ تهذیب الانساب 168.
8- [8] _ المجدی 116.

ذکر نموده که عمرش، به 120سال رسید. و فقط لباب الانساب(1) عبّاس را در زمره ی فرزندان امام علیه السلام که در نسل داشتن آنان شکّ بوده آورد.

چهاردهمین فرزند امام کاظم عبد الله بن موسی علیه السلام

چهاردهمین فرزند امام کاظم علیه السلام، عبدالله بن موسی علیه السلام است.در کتاب اختصاص (2) از علیّ بن ابراهیم از پدرش روایت کرده که بعد از مرگ ابو الحسن رضا علیه السلام حجّ رفتیم و بر امام ابی جعفر (امام نهم) ع وارد شدیم. از هر شهری خلقی از شیعه حاضر شده بودند، تا ابو جعفر امام نهم علیه السلام را ببینند. در این حال عمویش عبد الله بن موسی علیه السلام وارد. پیر مردی بزرگوار، لباسهای خشنی پوشیده بین دو چشمش سجاده (آثار سجده) بود، نشست. امام نهم علیه السلام از اطاق بیرون آمد. پیراهنی و ردائی قصب (نرم) پوشیده، کفش سفیدی در پا داشت. عبد الله ایستاد، و حضرت را استقبال کرده. بین چشمانش را بوسید. و شیعه ایستادند. امام علیه السلام بر کرسی نشست مردم به یکدیگر حیرت زده نگاه می کردند (از جهت خردسالی حضرت).و خبری هم از مناقب(3) مرسلاً ایراد کرده. و از این دو روایت استفاده می شود که عبدالله از روی نادانی فتوی می داده. لکن همان طور که در روایت اوّل دارد: کلام حضرت را پذیرفت و دو بار استغفار کرد. و مرحوم علّامه ی مامقانی در تنقیح(4) حال وی را از این نظر نیکو وصف کرده. فرموده: لا اقلّ از این که حدیث ایشان حسن

ص:76


1- [1] _ لباب الانساب 1/394.
2- [2] _ بحار الانوار 50/85/86.
3- [3] _ بحار الانوار 50/89/91.
4- [4] _ تنقیح المقال 2/219_ 7086.

کالصّحیح باشد. ولی همان گونه که علّامه خوئی قدّس سرّه در معجم(1) فرموده، هر دو روایت ضعیف است.

فرزندان عبدالله بن موسی بن جعفر علیه السلام .

در عمدة الطّالب(2) و فصول فخریّه(3)، و اصیلی نسل او را از 2 پسر به نام موسی و محمّد دانسته. دودمان محمّد را (صح) گفته اند. و در فخری(4) گفته که به دودمان وی عوکلانیون گفته می شود. و برای وی 6 پسر است. نسل صحیح آنان از آن موسی دوّم فرزند عبدالله است. و در شجرة مبارکه(5) و تهذیب(6) نسل او را از موسی دانسته و در شجره او را به ثانی وصف کرده و گفته: در نصیبین بوده. و نسل این موسی از مردی بوده به نام محمّد یمانی در سیرجان و برای او اولادی است(7). و المجدی(8) 3دختر به نامهای زینب و فاطمه و رقیّه 5 پسر به نامهای احمد، محمّد، حسن، حسین، موسی برای عبدالله بن موسی بن جعفر ذکر نموده و گفته هر 5 پسر دارای نسل بودند و فقط به ذکر یکی از نسل محمّد و سه نفر از موسی اکتفاء کرده.

در منتقله(9) نیز نامی از موسی بن عبدالله آورده و از اعقاب

ص:77


1- [1] _ معجم رجال الحدیث 10/352/353.
2- [2] _ عمدة الطّالب 212.
3- [3] _ فصول فخریّه 141/140_ الاصیلی /195.
4- [4] _ فخری 16.
5- [5] _ شجره ی مبارکه 90.
6- [6] _ تهذیب الانساب 163.
7- [7] _ قبری در حاجی آباد گرم سیر به نام سیّد محمّد، فرزند محمّد یمانی، فرزند موسی ثانی پسر عبدالله فرزند امام کاظم علیه السلام است، که وفات وی را در سال 203 نوشته اند.
8- [8] _ المجدی 117.
9- [9] _ منتقلة الطّالبیّة 329.

موسی محمّد و عبدالله و احمد و عبید الله را دانسته و از گفته مرشد بالله (السیّد الامام یحیی) دارد که عوکلانیون. حسن و محمّد دو پسر موسی بن عبدالله اند.

مدفن عبدالله بن موسی

در پاورقی عمدة الطّالب(1) قبر وی در یکی از دهات ساوه مشهور است و در مجالس(2) قاضی نور الله اعلی الله مقامه قبر امام زاده عبدالله را در آبه ذکر نموده.

پانزدهمین فرزند موسی بن جعفر علیه السلام ، عبید الله

پانزدهمین فرزند موسی بن جعفر علیه السلام، عبید الله بن موسی الکاظم علیه السلام است. در عمدة الطّالب(3) و تهذیب(4) نسل وی را از سه مرد می داند. محمّد یمانی و قاسم و جعفر و در عمدة چهارم را موسی، شمرده که نسلش منقرض شده. پنجم را علی بن عبید الله خوانده. و از گفته شیخ عمری آورده از فرزندانش انشاء الله، ابو المختار، حمزه، فقیه و مقری (یعنی معلم قرآن) در شیراز است.ابن الرّبیع بن محمّد بن حمزة بن علیّ بن حمزة بن محمّد بن علیّ بن عبید الله ابن الکاظم علیه السلام. و این ابو المختار با دو پسر به نام حسین و شیث وارد شد (نمی دانم، برادرانش بودند یا عموها) و در جریده شیراز ثبت شده. با باقی خاندان طالبی ها هم قسمت شده (یعنی از وقفیّات علویین سهم می گرفتند) و بسیاری از خاندان علی علیه السلام آن را پس می راندند. چون در مشجّرات فرزندی برای محمّد بن علی بن عبید الله ثبت نشده (که اینان خود را به او منتسب می دانند) غیر از یک

ص:78


1- [1] _ عمدة الطّالب 212.
2- [2] _ مجالس المؤمنین 1/89.
3- [3] _ عمدةالطّالب 213.
4- [4] _ تهذیب الانساب 157.

بچه به نام ابراهیم که در کودکی مرد. و چند دختر، و هم چنین برای محمّد فرزندی به نام حمزه شناخته نشد. سپس گفته: الله اعلم بصحّة نسب حمزة. و صاحب عمدة(1) دارد: پس نسل عبید الله در سه پسر محمّد و قاسم و جعفر است. و محمّد یمانی و گاهی یمامی گفته می شود. نسلش فقط از ابراهیم باقی بود. لکن در فصول فخریّه(2) نامی از فرزند دیگر عبید الله به نام علی بن عبید الله بعد از موسی برده که نسلش منقرض شده و می گوید از نسل او است. محمّد بن حمزة بن علی بن حمزة بن علی (همین علی بن عبید الله) او را یک پسر بیش نبود، ابراهیم و بدون نسل مرد. و در فخری(3) وشجره ی مبارکه(4) پسران نسل دار او را همان سه نفر (که از عمده و تهذیب آوردیم) دانسته و قاسم را شاشه و جعفر را قره و در فخری(5) لقب او را ابا سیّده خواندند. ولی در مجدی(6) فرزندان عبید الله بن موسی کاظم علیه السلام را 3 دختر به نامهای اسماء و زینب و فاطمه و 8 پسر به نامهای محمّد یمامی و جعفر و قاسم و علی و موسی و حسن و حسین و احمد دانسته و سه نفر اخیر را بدون نسل و موسی را منقرض می داند و درباره علیّ مطلب عمدة الطّالب را دارد و گفته ابو المختار خودش و پدرش و دو مرد به نام حسین و شبیب وارد شدند. و در شجره ی شیراز، ثبت و از اوقاف علویها گرفته، سپس منع شدند الخ.

ص:79


1- [1] _ عمدة الطالب 213.
2- [2] _ الفصول الفخریّه 141.
3- [3] _ فخری 16.
4- [4] _ شجره مبارکه 90 / 91.
5- [5] _ فخری 16.
6- [6] _ المجدی 111.

امام علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام

اشاره

شانزدهمین فرزند موسی بن جعفر علیه السلام: علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام، امام معصوم است.

ولادت آن حضرت، در سال 148 یا 153،(1) 11 ذیقعده، و بعضی 8 ذی الحجّه(2) یا ربیع الاوّل گفته اند. و شهادت آن بزرگوار، در سال 202(3)، یا 203، مشهور 30 صفر، و یا 17 آن، و بعضی، ماه رجب، یا 2 ماه رمضان، یا 7روز،یا 9روز به آخر آن، و بعضی 23 ذوالقعده گفته اند. علم و فضل و بزرگواری و آقائی و حلم و کمال و سخاوت و صبر آن حضرت، در برابر مکاره، احتیاج به تفصیل ندارد. ولایت عهدی آن جناب از مأمون عبّاسی که با میل و شوق حضرت نبود، بلکه با اکراه(4) و تهدید بقتل، از ناحیه ی مأمون صورت گرفت، برکتی برای مسلمین و نعمتی بزرگ برای شیعه بود. مباحثات طولانی، و مفصلّی که آن سرور با بزرگان علماءِ مذاهب و ادیان مختلفه داشته، و در تمام آنها، طرف را ارشاد، و شبهات آن انرا جواب گفته، که همگان تصدیق کرده، و مورد اعجابشان قرار گرفت. در شرح حالات حضرت و در بحار و احتجاج آمده:

شهادت آن بزرگوار در طوس، (سرزمین خراسان) واقع شد. و در آن دیار به خاک سپرده شد. و خود(5)، و جدّش خبر داده بودند. و در روایت(6) طولانی که شیخ صدوق اعلی الله مقامه، ایراد کرده: هرثمة بن

ص:80


1- [1] _ مرآة العقول 6/70_ کشف الغمّه _ 3/101 _ بحارالانوار 49/2/3/9/10/131.
2- [2] _ کشف الغمّة 3/49/87/102 _ بحارالانوار 49/131/293 _ ارشاد 2/247.
3- [3] _ همان.
4- [4] _ بحارالانوار49/129/130/131.
5- [5] _ بحارالانوار 49/283/ الی 286.
6- [6] _ بحارالانوار 49/293 تا 298.

اعین جریان شهادت حضرت، و غسل دادن آن بزرگوار را، از جانب امام نهم علیه السلام، و حفر قبر جانب قبله ی هارون رشید، و کرامات و معجزاتی که در این قضیّه واقع شد نقل کرده.

ثواب زیارات آن حضرت

در روایات فراوانی که از اهل بیت عصمت و طهارت وارد شده اجر و ثواب های گوناگونی آمده، که به ذکر قسمتی اکتفا می شود. 1_ استحقاق(1) بهشت. 2_ آمرزش گناهان. 3_ منبری مقابل منبر پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم روز قیامت برای او نصب تا مردم از حساب فارغ شوند. 4_ خود حضرت در سه جا روز قیامت به زائر سرکشی کرده تا از گرفتاری و هول آن روز زائر خود را نجات دهد.5_ زائر آن حضرت که عارف به حقّ آن بزرگوار بوده امر آن جناب را تسلیم باشد. نزد پروردگار همانند شهداء بدر است. 6_ ثواب هفتاد حجّ مبرور بلکه 700 حجّ و بیشتر نیز دارد. 7_ در روایت خود حضرت به طریق معتبر وارد شده زیارت من نزد خداوند، معادل هزار حجّ است. و از امام نهمعلیه السلام تا هزار هزار(2) حجّ دارد، برای کسی که عارف به حقّ آن بزرگوار باشد. 8_ در روایتی از خود آن سرور زیارتش را همانند زیارت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرموده و این که خداوند برای وی ثواب هزار حجّ مبرور و عمره قبول می نویسد و من و پدرانم روز قیامت شفیعان او هستیم. و شیخ مفید قدّس سرّه از امام صادق(3) علیه السلام دارد که هر کس امامی

ص:81


1- [1] _ کامل الزّیارات /303/ الی 308.
2- [2] _ بحار الانوار 102/33/31.
3- [3] _ مقنعه 474 وسائل الشّیعه 10 باب 2 مزار _ ح 25.

از ائمّه را زیارت کرده چهار رکعت نماز نزد او بخواند برای وی حجّ و عمره نوشته می شود و آن (1) بزرگوار وارد شده که زیارت هر یک از آنان، همانند زیارت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است.

زیارت آن حضرت:

زیاراتی که برای معصومینعلیه السلام واردد شده دو قسم است. یک قسم زیارتی که برای هر معصوم می توان خواند ولو در اصل برای معصوم خاصّی وارد شده. لکن بیان فرموده اند که برای دیگر معصوم خوانده می شود. قسم دوّم زیارات مخصوصه ی هر معصوم. قسم اوّل چند زیارت است. 1_ زیارت امین الله. 2_ جامعه ی کبیره 3_ جامعه ی صغیره. زیارت امین الله: از امام باقر و امام صادقعلیه السلام(2)، وارد شده که امام چهارمعلیه السلام حضرت امیرعلیه السلام را به این الفاظ زیارت می کردند و از کلام امام باقرعلیه السلام استفاده می شود که نزد قبر هر امام خوانده می شود. و دعا در درجی از نور به مهر حضرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم نگهداری می شود تا به قائم آل محمّدعلیه السلام تسلیم گردد. و صاحبش را با مژده و درود و کرامت ملاقات کند. (دعا یا امام عصر عجّل الله تعالی فرجه). و مرحوم علّامه مجلسی(3) این زیارت را از صحیح ترین زیارات می داند و این که موردش اعمّ است. (که برای هر معصوم خوانده می شود).

سند زیارت جامعه ی کبیره، خالی از خدشه نیست. (چون موسی بن عبدالله نخعی که در سند است، در رجال عنوان نشده، ولی مرحوم حلجی نوری(4) و صاحب تنقیح(5) نظر خوبی درباره ی وی دارند. و

ص:82


1- [1] _ وسائل الشّیعه 10/ باب 2 مزار ح 15.
2- [2] _ بحار الانوار 100/269.
3- [3] _ همان.
4- [4] _ مستدرک الوسائل 3_ 852.
5- [5] _ تنقیح المقال 3/257.

مجلسی اوّل(1) شکّی ندارد که جامعه ی کبیره از امام هادیعلیه السلام و تقریر صاحب الزّمانعلیه السلام است. و غالباً به این زیارت، ائمّهعلیه السلام را زیارت می کرده.

و مجلسی(2) دوّم، شرحی برای این زیارت داده، به علّت آن که از حیث سند، صحیح ترین زیارت، و از جهت مورد، شامل ترین، و از ناحیه ی الفاظ، فصیح ترین و در معنی، رساترین، و شأنش از همه بالاتر است. و جامعه ی صغیره دارای دو سند است. یکی ضعیف و دیگری(3) معتبر بلکه صحیح، از امام هشتمعلیه السلام وارد شده، که کافی است آنرا در هر جایی بخوانی (مقصود هر امام معصوم). اوّل این زیارت: السّلام علی اولیاء الله و اصفیائه است. و زیارت دیگری(4) که درباره ی امام حسینعلیه السلام وارد شده و از نظر سند ضعیف است. از امام صادقعلیه السلام دارد، که نزد قبر هر امام خوندن آن کافی است. اوّل آن: السّلام علیک من الله است. و زیارت دیگری(5) نیز ظاهراً از امام صادقعلیه السلام، به همان سند ضعیف، برای هر امامعلیه السلام، خوانده می شود. اوّل آن، السّلام علیک یا ولیّ الله است. و علاّمه مجلسی(6) زیارت های جامعه را تا 14 عدد، می رساند. و افضل و مطمئن تر از همه را، همان زیارت جامعه ی، که بحثش گذشت، میداند، سپس اوّلی که(جامعه ی صغیره است)، بعداً چهارم، که(اوّل آن، السّلام علیک من الله است،) گذشت. سپس پنجم، و ششم و هفتم و دهم و سوّم میداند که به ترتیب، اوّل

ص:83


1- [1] _ روضة المتّقین 5/452.
2- [2] . بحار الانوار 102/144.
3- [3] . کامل الزّیارات 302/303/315/316_ 316/317 الی 319.
4- [4] . همان.
5- [5] . همان.
6- [6] . بحار الانوار 102/126/209.

آنها، بعد از مقدّمات، السّلام علیکم ائمّة المؤمنین، و ششم، زیارت امین الله که اشاره شد، و هفتم را، روایت از امام دهمعلیه السلام میداند. ابتدای آن بعد از استقبال ضریح، پشت به قبله، و 100مرتبه الله اکبر، (بسم الله الرّحمن الرّحیم اشهد ان لا اله الاّ الله وحده لا شریک له است. دهم زیارت رجبیّه است که از حسین بن روح (نائب خاصّ امام عصر عجّل الله فرجه) نقل شده. و سوّم همان زیارت جامعه است، با اختلاف در الفاظ، و مبسوط تر از اوّل، که از کتاب قدیمی تصحیح شده، از تألیفات قدماء اصحاب بوده می باشد.

قسم دوّم: زیاراتی که وارد شده چه درباره ی امام هشتم و چه درباره ی امامان بعدی اغلب سند معتبری از معصوم ندارد. لکن در کتب اصحاب وارد شده، و سیره بر خواندن آنها جاری و ساری است. مانند زیارت اوّل مفاتیح(1)، از زیارتهای امام هشتمعلیه السلام، که شیخ صدوق از کتاب جامع استادش محمّد بن حسن بن الولید ذکر کرده.

فرزندان آن بزرگوار:

در ارشاد(2) شیخ مفید قدّس سرّه دارد که امام رضا علیّ بن موسیعلیه السلام (رحلت فرمود و تا آنجا که ما می دانیم، فرزندی بعد از خود نگذارد، مگر امام بعد از خود ابو جعفر محمّد بن علیّعلیه السلام را. و مناقب ابن شهر آشوب(3) و اعلام الوری و همچنین کتاب الدّر و تهذیب الانساب(4)، امام نهمعلیه السلام را تنها فرزند آن حضرت می دانند. و

ص:84


1- [1] . کامل الزّیارات 309 تا 313_ بحار الانوار 102/44 تا 48.
2- [2] . ارشاد 2/271.
3- [3] . بحار الانوار 49/222.
4- [4] . تهذیب الانساب 148.

از اصیلی(1) و عمدة(2) و فصول(3) نیز، تنها امام جوادعلیه السلام استفاده می شود. و در روایتی(4) که از خود امامعلیه السلام وارد شده همین را ذکر فرموده. و در مجدی(5) دو پسر، به نام محمّد(امام تقیّ ع) و موسی، و یک دختر به نام فاطمه، برای حضرت ذکر کرده، و موسی را بلا عقب خوانده.

لکن در حدیقة(6) و کشف الغمّة(7) و شجرة(8) و تحفة(9)، (تلویحاً) اولاد حضرت را 5 پسر و 1 دختر گفته: 1_ ابو جعفر محمّد بن علیّ ع. 2_ حسن. 3_ حسین. 4_ جعفر. 5_ ابراهیم. و در کشف الغمّه نام دختر را عایشه برده. و گفته ی حافظ عبد العزیز ابن الاخضر جنابذی(گنابادی) نیز مانند کشف است، که نقل کرده. ولی شجره نام فرزندان حضرت را امام محمّد تقیّعلیه السلام و الحسن و علیّ و حسین و موسی، و دختر را فاطمه گفته. و از لباب الانساب(10) استفاده می شود که در زمان کودکی مرده. و در تذکرة الخواصّ(11)، 4نفر: ابو جعفر ثانی، و جعفر، و ابو محمّد حسن، و ابراهیم را، پسران

ص:85


1- [1] . الاصیلی 155/157.
2- [2] . عمدة الطّالب 187/188.
3- [3] . الفصول الفخریّه 134.
4- [4] . بحار الانوار 50/15.
5- [5] . المجدی 128.
6- [6] . حدیقة الشّیعة /634.
7- [7] . کشف الغمّة 3/57.
8- [8] . شجره ی مبارکه /77.
9- [9] . تحفة العالم 2/38.
10- [10] . لباب الانساب 2/441.
11- [11] . تذکرة الخواص 358.

حضرت خوانده. و در تحفة(1) قبر ابراهیم را در قوچان دانسته و گفته: در بعض کتب انساب برای بعض فرزندان امام هشتمعلیه السلام دودمانی ذکر کرده اند.

امام محمّد تقی علیه السلام و فرزندان آن حضرت

اشاره

 سال 195 در ماه مبارک رمضان و شهات حضرت سنه ی 220 به گفته ی ارشاد(2) و کلینی(3) است. و در مناقب(4) ولادت را عدّه ای 19 ماه مبارک رمضان و بعضی نیمه ی آن دانسته، و بعضی 17، و بعضی 10 رجب. و شهادت را جمعی آخر ذی القعده(که معروف است) و بعضی 6 ذی الحجه دانستند. و دعاء وارد در ماه رجب، ولادت آن حضرت، و امام دهم(فرزندش) را، در ماه رجب تعیین می کند.

فرزندان امام محمّد تقیّ علیه السلام امام نهم، فرزند امام رضا علیه السلام :

اصیلی(5)، 3 پسر برای آن حضرت ذکر کرده. 1_ الامام علیّ الهادیعلیه السلام. 2_ یحیی.3_ موسی مبرقع. و در شجره(6) برگفته ی اصیلی، 5 دختر اضافه کرده به نام های: فاطمه، بهجت صاحب الرّوایة، بریهه، حکیمه، خدیجه. و دودمانی برای دختران و هم چنین یحیی ندانسته. و در عمدة(7)، و فصول(8) و تهذیب(9) دارد که دودمان حضرت

ص:86


1- [1] . تحفة العالم 2/38__ بحار الانوار 48/320.
2- [2] . ارشاد 2/273.
3- [3] . مرآة العقول 6/94.
4- [4] . بحار الانوار 50/1_ 7.
5- [5] . الاصیلی /157.
6- [6] . شجره ی مبارکه 78.
7- [7] . عمدة الطّالب /188.
8- [8] . الفصول الفخرّیة /134.
9- [9] . تهذیب الانساب /148.

از دو مرد استمرار یافته، علیّ الهادیعلیه السلام و موسی مبرقع. و از لباب(1) مانند فخری(2)، بیش از این دو نفر استفاده نمی شود. و در المجدی(3) فرزندان حضرت را 8 نفر، 4 پسر و 4 دختر گفته. و نام دو فرزند دیگر را محمّد و حسن و نام دختران را حکیمه و بریهه و امامه و فاطمه دانسته. و ارشاد(4) و کشف الغمّة(5)، و در حدیقة(6)، 2پسر را، امام علیّ نقیعلیه السلام و موسی، و دو دختر را، فاطمه و امامه دانسته. و شیخ مفید قدّس سرّه تصریح کرده که پسری غیر از این دو بعد از خود نگذارد. و در اعلام الوری(7) دختران را، حکیمه و خدیجه و امةّ کلثوم گفته، و در تحفة(8) فرزندان حضرت را، 13 نفر گفته: علی بن محمّدعلیه السلام (امام دهم)، و ابوالحسن، و ابوطالب، و زید، و جعفر، و موسی مبرقع، و حکیمه، و فاطمه (که بنا به گفته ابن شهر آشوب مأمون وی را تزویج کرد)، و زینب، و امّ محمّد، و میمونه، (که این سه نفر در قم، نزد فاطمه دختر موسی بن جعفرعلیه السلام دفن شده اند)، و خدیجه و امّ کلثوم.

قبر مقدّس آن امام بزرگوار

در کنار، تربت جدّ بزرگوارش حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام پشت سر آن حضرت به خاک سپرده شد، و قبر این 2 بزرگوار مطاف دوستان و علاقه مندان از شیعیان اهل بیتعلیه السلام است.

ص:87


1- [1] . لباب الانساب 1/395.
2- [2] . الفخری /8.
3- [3] . المجدی 128.
4- [4] . ارشاد/295.
5- [5] . کشف الغمّة 3/152.
6- [6] . حدیقة الشیعة /667.
7- [7] . بحار الانوار 50/13.
8- [8] . تحفة العالم 2/62.

در ثواب زیارت(1) آن حضرت از امام دهمعلیه السلام رسیده، که ابو عبد الله(حسین) علیه السلام مقدم و این دو (زیارت موسی بن جعفر و ابی جعفر محمّد بن علیعلیه السلام جامع تر و ثواب بیشتری دارد.

زیارت آن حضرت:

ابن قولویه، در کامل الزّیارات(2)، و شیخ کلینی در کافی، و شیخ طوسی در تهذیب، زیارتی را برای امام هفتمعلیه السلام، از امام دهمعلیه السلام، ذکر کرده اند، که سند اعتبار ندارد، اوّل آن: السّلام علیک یا ولیّ الله است. دارد: و برای امام نهم نیز خوانده می شود. و زیارتی دیگر برای امام نهمعلیه السلام، به همین سند وارد شده، اوّل آن(3) الّلهمّ صلّ علی محمّد بن علیّ الامام البرّ التّقیّ النّقیّ الرّضیّ المرضیّ، است که کلینی متعرّض آن نشده.

امام دهم شیعیان، امام علیّ الهادی النّقیّ فرزند امام نهم محمّد تقیّ علیه السلام

اشاره

ولادت حضرت 2 یا 5 رجب 214، بنا به قول(4) ابن عیّاش، و شهادت آن حضرت 3 رجب 254 و گفته شده روز دوشنبه سه شب به آخر جمادی الاخرة نیمه روز و صاحب کافی(5) و ارشاد(6) و مناقب(7) و اعلام الوری، ولادت آن بزرگوار را نیمه ی ذی الحجّة سال 212 گفته اند و کافی وفات را چهار شب از جمادی الاخرة باقی مانده سال

ص:88


1- [1] . 2 مقنعة 482/483_ کامل الزّیارات 301_ بحار الانوار 50/114/116.
2- [2] . کامل الزّیارات 301 تا /303_ تهذیب الاحکام 6/94/103_ مرآة العقول 18/304_ وسائل الشّیعه 10 باب 81 مزارح 1.
3- [3] . بحار الانوار 102/7.
4- [4] . بحار الانوار 50/114.
5- [5] . مرآة العقول 6/109/110.
6- [6] . ارشاد شیخ مفید 2/297/311.
7- [7] . بحار الانوار 50/114.

254 گفته. و مشهور 3 رجب است، که صاحب مناقب آورده و در ارشاد، در ماه رجب دانسته. و به قول ابن بابویه معتمد عبّاسی حضرت را مسموم کرده شهادت یافت. و شیخ در مصباح اشاره به روایتی دارد که ولادت آن حضرت 27 ذی الحجّة باشد و کفعمی(1) از خاصّه ولادت را 2 رجب 212 و به قولی 5 رجب و و فات را 254 دانسته. و ابن طلحة(2) و سبط بن(3) الجوزی، از عامّه، نیز ولادت را در ماه رجب، ولی سنه ی 214، و مرگ آن بزرگوار را در جمادی الاخرة ذکر کرده اند.

فرزندان آن بزرگوار:

شیخ مفید در ارشاد(4) فرزندانی که از حضرت ماندند، چهار پسر و یک دختر ذکر کرده: 1_ حضرت امام حسنعلیه السلام، و حسین، و محمّد، و جعفر، و عائشه. و در جای دیگر(5) تصریح دارد که: سیّد محمّد در زمان حیات پدر از دنیا رفت. و حدیقه(6) نیز چهار پسر و یک دختر، چون ارشاد ذکر کرده. و طبرسی(7) در اعلام الوری، و صاحب مناقب(8) بعد از ذکر چهار پسر نام دختر را اوّلی غالیه و دوّمی علیّه آورده. ولی در شجره(9)، پسران را 6 عدد، و اصیلی(10)، پنج نفر گفته. و در اوّل، موسی و علی، و در دوّم، موسی را آورده. و در شجره 3

ص:89


1- [1] . بحار الانوار 50/117.
2- [2] . کشف الغمة 3/164/165.
3- [3] . تذکرة الخواصّ 362.
4- [4] . ارشاد 2/311/312_ 316 الی 319.
5- [5] . ارشاد2_ 315 الی 319.
6- [6] . حدیقة الشّیعه 681.
7- [7] . کشف الغمّة 3/189.
8- [8] . بحار الانوار 50/231/232.
9- [9] . شجره ی مبارکه /78.
10- [10] . الاصیلی /158.

دختر برای حضرت به نامهای عائشه فاطمه و بریهه ذکر کرده. و شوهر بریهه را محمّد بن موسی بن محمّد التّقیعلیه السلام دانسته. و گفته: حسین در سرّ من رأی قبل از مرگ امام هادیعلیه السلام مرد. و دودمان آن جناب فقط از امام عسکریعلیه السلام و جعفر کذّاب باقی مانده. و در لباب(1) حسین و یحیی دو پسر امام علیّ بن محمّد بن علیّ الرّضاعلیه السلام را دارج خوانده(در کودکی مردند یا بلا عقب بودند.) و مجدی(2) فرزندان امامعلیه السلام را 3 نفر، ابومحمّد حسن عسکری، و برادرش محمّد ابو جعفر، و جعفر ذکر کرده. و در تهذیب(3) و عمدة(4) و فصول(5) دودمان را فقط از امام عسکریعلیه السلام و جعفر دانسته. و در پاورقی بحار(6) به نقل از بعضی کتب انساب قبر هارون بن علی که در میدان کهنه اصفهان واقع شده، از فرزندان امام ابی الحسن هادی(امام دهم)علیه السلام است.

قبر مطهّر امام علیّ نقیعلیه السلام در سامرّا حضرت و فرزندانش امام عسکری در خانه ی خود به خاک سپرده شدند. و در حالی حاضر دارای گنبد و بارگاه و رواق و حرم و صحن و خدّام است.

در زیارت آن حضرت:

و در زیارت قبر امام دهم و یازدهمعلیه السلام که در سامرّا واقع شده اند.

ص:90


1- [1] . لباب الانساب 2/441.
2- [2] . المجدی 130/131.
3- [3] . تهذیب الانساب 148.
4- [4] . عمدة الطّالب 188.
5- [5] . الفصول الفخریّه 134/135.
6- [6] . بحار الانوار 50/231.

ابن قولویه با سندی ضعیف(1) (مرسل) زیارتی را که آورده که اوّل آن: السّلام علیکما یا ولیّی الله، است. و شیخ طوسی(2) آن را از محمّد ابن الحسن بن الولید استاد شیخ صدوق ایراد نموده. و شیخ مفید در مقنعه برای امام هفتم و امام نهمعلیه السلام زیارتی(3) را آورده که به امام معصوم نسبت نداده. و قدری بیشتر از زیارت ابن قولویه است. و اوّل آن: السّلام علیک یا ولیّ الله، است. و در زیاررت امم دهم و یازدهمعلیه السلام همان زیارت(4) ابن قولویه را قدری مختصر ذکر کرده. و شیخ صدوق(5) همان زیاراتی که ابن قولویه را در چهار امامعلیه السلام گذشت بدون اسناد به معصوم ایراد کرده، و جمله ای که کلینی و ابن قولویه آن را ذکر کرده اند اسقاط نموده. و علّامه ی مجلسی قدّس سرّه در زیارات بحار زیارتهای متعدّدی برای این بزرگواران اضافه بر زیارتهای ذکر شده را ایراد نموده. و در نقل زیارتهای سابق نیز اضافاتی در پاره ای موارد، دارد. و هیچ یک سند صحیح ندارد. لکن خواندن آنها در زیارت امامان چهارگانه با آن الفاظ مانعی ندارد. چون از نظر بزرگان فقهاء امامیّه و علماء بزرگ گذشته و در کتب نقل فرموده و سیره ی عملی شیعه انار الله براهینهم بر اینها جاری است. و آنچه در این زیارتها ذکر شده، مضامین اخبار معتبره و مراتب والا و ارزنده ایست که هر یک از ائمّه ی دینعلیه السلام دارا هستند.

ص:91


1- [1] . کامل الزّیارات 313/314_ تهذیب الاحکام 6/105/106.
2- [2] . بحار الانوار 102/63_ تهذیب الاحکام 6/105/106.
3- [3] . المقنعة 477/478/483.
4- [4] . المقنعه 486/487.
5- [5] . روضة المتّقین 5/440_441_448_449.

امام یازدهم، امام حسن عسکری(ابو محمّد) علیه السلام

اشاره

ولادت آن حضرت را ارشاد(1) و مصباح(2) و اصیلی(3)، و مناقب(4) و اعلام الوری(5) و کافی(6) (در نسخه ای)، و کفعمی(7) و الحمیری(8)، در الدّلائل و حدیقه(9)، ماه ربیع الاخر 233 و مرگ آن سرور را ارشاد و مناقب و اعلام الوری و حمیری، در ربیع الاوّل سال 260 گفته. و در کشف الغمّه(10) از محمّد بن طلحه و حافظ عبد العزیز جنابذی و ابن خشّاب(گنابادی)، دارد که ولادت را سال 231 گفته اند.

شهادت امام عسکری علیه السلام .

از ارشاد گذشت که مرگ آن بزرگوار ربیع الاوّل سال 260 بوده. و حدیقة(11) وفات را مانند ولادت 23 ربیع الاخر گفته و سال آن را 260 و وفات (شهادت آن سرور را کافی(12)،مناقب(13) و اعلام الوری(14) و دلائل حمیری و اصیلی، و در کشف الغمّه(15) نیز به نقل از محمّد بن طلحه و حافظ عبد العزیز و ابن الخشاب 8 ربیع الاوّل سال 260 دانسته اند.

فرزند یا فرزندان آن بزرگوار:

اتّفاق در ولادت حضرت مهدی صاحب الزّمان الحجّة عجّل الله فرجه

ص:92


1- [1] . ارشاد 2/313.
2- [2] . بحار الانوار 50/236.
3- [3] . الاصیلی 161.
4- [4] . بحار الانوار 50/236.
5- [5] . بحار الانوار 50/237/238.
6- [6] . همان؛ مرآة العقول 6/131/132.
7- [7] . بحار الانوار 50/237/238.
8- [8] . بحار الانوار 50/237/238؛ مرآة العقول 6/131/132.
9- [9] . حدیقة الشّیعه 695.
10- [10] . کشف الغمّه 3/192/193/206.
11- [11] . حدیقة الشّیعه 695.
12- [12] . مرآة العقول 6/131/132.
13- [13] . بحار الانوار 50/236/237_ 238.
14- [14] . همان.
15- [15] . کشف الغمّه 3/192/193_ 206.

از الامام حسن العسکریعلیه السلام است. امّا فرزندی دیگر امام عسکری داشته؟ محلّ بحث است. اصیلی(1) دارد: که فرزندی غیر از امام ابوالقاسم محمّد مهدی صاحب الزّمان عجّل الله فرجه الشّریف برای امام حسن عسکریعلیه السلام ذکر نشده و همین معنی از ارشاد(2) و اعلام الوری(3) نیز درک می شود. و شیخ کمال الدّین(4) محمّد بن طلحة می گوید: پسری غیر از حضرت مهدیعلیه السلام نداشته. و در مجدی(5) و عمدة(6) و فصول فخریّه(7) متعرّض فرزند دیگری نشده اند و در تهذیب(8) به دودمان حضرت اشاره کرده. و نام کسی را نبرده و از کلام حدیقه(9) استفاده می شود که فرزند یا فرزندانی داشته و لکن قبل از مرگ حضرت از دنیا رفته بودند و از گفته ی سبط(10) ابن جوزی نیز تعدّد فرزند استفاده می شود. ولی صاحب شجره مبارکه(11) تصریح دارد که حضرت را 2 پسر و 2 دختر بوده و پسر دوّم را موسی نامیده که در زمان حیات پدر بزرگوار از دنیا رفته و دودمانی از او نمانده و درباره ی 2 دختر نیز همین معنی را آورده و مرگ فاطمه را در زمان حیات پدر گفته و امّ موسی نیز بدون دودمان در کودکی مرده. و از اینجا تأمّل در کلام صاحب تحفه(12) معلوم می گردد چون ذرّیّه ی حضرت عسکریعلیه السلام را بنا به قولی منحصر (در امام عصر عجّل الله

ص:93


1- [1] . الاصیلی 161.
2- [2] . ارشاد 2/339.
3- [3] . کشف الغمّه 3/223/192.
4- [4] . همان.
5- [5] . المجدی 130.
6- [6] . عمدة الطّالب 188.
7- [7] . الفصول الفخریّه 135.
8- [8] . تهذیب الانساب 148.
9- [9] . حدیقة الشّیعه 696.
10- [10] . تذکرة الخواصّ /363.
11- [11] . شجره ی مبارکه 78/79.
12- [12] . تحفة العالم 2/71.

فرجه و دختری که نه در کتاب ذکر شده و نه نام وی برده شده) دانسته. سپس اصح انحصار فرزند حضرت را در امام منتظر عجّل الله فرجه می داند.

و در بحار (1) و تنقیح المقال(2) به نقل از اکمال الدّین شیخ صدوق در ضمن داستان تشرف ابراهیم بن مهزیار خدمت امامعلیه السلام نام برادر آن بزرگوار را موسی آورده و این معنی بعد از مرگ امام عسکری بوده (بر خلاف گفته ی شجره که مرگ موسی را در حیات پدر گفته) لکن سیّد علّامه خویی(3) قدّس سرّه برادری برای حضرت صاحب الزّمان عجّل الله فرجه را شدیداً انکار کرده.

حضرت صاحب الزّمان عجّل الله فرجه

اشاره

فرزند امام حسن عسکری: حضرت صاحب الزّمان حجة الله علی الخلق. عجّل الله فرجه.

ولادت آن بزرگوار بنا به معروف و مشهور(4) نیمه ی شعبان 255 واقع شده که شیخ مفید در ارشاد(5) و کلینی در کافی(6) و شیخ(7) و سیّد بن طاوس در فصول مهمّه و طبرسی(8) و شهید(9) در دروس و در حدیقة(10) آن را اختیار کرده اند. اصیلی(11) سال 256 گفته. و 8 ماه

ص:94


1- [1] . بحار الانوار 52/34.
2- [2] . تنقیح المقال 1/36.
3- [3] . معجم رجال الحدیث 1/306.
4- [4] . بحار الانوار 51/2_ 173 الی 19_28_15_16_25.
5- [5] . ارشاد 2/339.
6- [6] . مرآة العقول 6/170.
7- [7] . بحار الانوار 51/2_ 173 الی 19_28_15_16_25؛ غیبت شیخ طوسی 150 الی 153.
8- [8] . کشف الغمّه 3/310.
9- [9] . بحار الانوار 51/2_ 3 17 الی 19_ 28_ 15_ 16_ 25.
10- [10] . حدیقة الشّیعه 710.
11- [11] . الاصیلی 161.

شعبان(1) 256 نیز گفته شده و بنا به نقلی ماه مبارک رمضان، سال 254(2) یا 258 بوده و 3 شعبان(3) 257 نیز روایتی دارد. و ابن خلّکان(4) 9 ربیع الاوّل 258 از بعضی آورده. آن حضرت در حال حاضر 1165 سال از عمر مبارکش می گذرد و در غیبت کبری است. در زمان غیبت صغری دوستان و شیعیان آن سرور می توانستند با نوّاب خاصّ ملاقات و مسائل خود را با آنان در میان گذارده به عرض حضرت برسد و جواب دریافت کنند. و در زمان غیبت کبری گرچه اکثر، از فیض زیارت آن حضرت محرومند لکن برکات وجود آن سرور، و وساطت در نزول رحمت، و فیض و توسّل به آن بزرگوار و فریادرسی بی چارگان، که دست توسّل به سویش دراز کنند، استمرار و ادامه دارد، تا ظهور حضرت، که عالم را پر از عدل و داد فرموده، قوانین قرآن و اسلام را به نحو اکمل بر جهان حکم فرما نماید. و معروف و مشهور است، که چهار نائب خاصّ داشته، لکن نوّاب خاصّ دیگری هم شیخ طوسی در کتاب غیبت، علاوه بر چهار نفر معروف ذکر کرده:

نوّاب خاصّ معروف

نوّاب خاصّ(5) معروف:

1_ ابو عمرو، عثمان بن سعید العمریّ (اسدیّ). شغل وی تجارت روغن بوده و نائب امام دهم و یازدهمعلیه السلام نیز بوده و اموالی را که راجع به امام یازدهمعلیه السلام بود، در مشکهای روغن قرار می داد، و برای حضرت می فرستاد (از جهت ترس و تقیّه).

ص:95


1- [1] . بحار الانوار 51/_ 115 _16_ 25.
2- [2] . بحار الانوار 51/_ 115 _16_ 25؛ کشف الغمّه 3/227.
3- [3] . بحار الانوار 51 _ 15_ 16_ 25.
4- [4] . بحار الانوار 51/24.
5- [5] . بحار الانوار 51/344 الی 362.

2_ ابو جعفر محمّد بن عثمان پسر عثمان بن سعید که بعد از مرگ پدر به سفارش امام یازدهمعلیه السلام و تصریح پدر به دستور صاحب الامرعلیه السلام نیابت را دارا شد.

3_ ابو القاسم حسین ابن روح نوبختی، که وقت مرگ نائب دوّم، به امر صاحب الزّمانعلیه السلام، نیابت را عهده دار شد.

4_ ابو الحسن، علیّ بن محمّد سمریّ (صمیریّ)، که نائب سوّم، وی را بعد از خود، قرار داد (به امر صاحب الزّمان عجّل الله فرجه). و غیبت کبری، به مرگ علی بن محمّد، در سال 329 شروع شد. و این بزرگان دارای کراماتی بوده اند که در جای خود ذکر شده.

نوّاب دیگر حضرت

نوّاب دیگری که امام عصر عجّل الله فرجه داشته، و یا آنان، وکلاء نوّاب خاصّ بوده اند. 1_ ابو الحسین(1) محمّد بن جعفر اسدیّ.2_3_4 احمد بن اسحاق اشعریّ، ابراهیم بن محمّد همدانیّ، احمد بن حمزة بن الیسع 5_ جدّة، امّ ابی محمّدعلیه السلام، یعنی مادر امام یازدهمعلیه السلام که در فترة خاصّی (سال 262 به بعد)، قیام به امر وصیّت (نیابت) داشته، و در روایتی، تشبیه به زینب کبری دختر امیر المؤمنینعلیه السلام شده که برای حفظ جان امام چهارمعلیه السلام، منصب نیابت را از امام چهارم، و وصایت را از امام سوّمعلیه السلام داشته.6_ نامی از ابوهاشم(2) داود بن قاسم جعفریّ، و محمّد بن علیّ بن بلال، و عمر اهوازیّ، و ابو محمّد و جنائیّ، و ابراهیم بن مهزیار، و محمّد بن احمد، و جمعی دیگر در نواب و سفراء حضرت، برده شده.

ص:96


1- [1] . بحار الانوار 51/362 الی 365.
2- [2] . بحار الانوار 51/362 الی 365؛ مرآة العقول 6/186/201.

دودمان امام عصر عجّل الله فرجه:

شیخ مفید اعلی الله مقامه اشاره ای در ارشاد(1)، به فرزندان آن حضرت دارد، لکن آن را قطعی ندانسته، و نامی هم از فرزندی نبرده. و از غیبت(2) شیخ طوسی نیز فرزندی، پسر برای حضرت استفاده می شود.

زیارت آن حضرت

زیارت امام دوازدهم عجّل الله تعالی فرجه الشّریف علّامه ی مجلسی زیارات متعدّدی(3) از کتب مختلفه برای آن حضرت ایراد کرده، که غالباً سند ندارد. و قسمی مخصوص سرداب مقدّس است. و قسمی در روزهای معیّن(اعیاد) یا ساعات معیّن خوانده می شود. و قسم سوّمی مطلق است. شایسته است از توجّه به آن بزرگوار و توسّل غفلت نشود. و دعایی نیز برای آن حضرت از امام هشتمعلیه السلام نقل شده که کفعمی در مصباح آن را ذکر نموده.

فرزند دوّم امام دهم علیه السلام جعفر کذّاب

اشاره

فرزند دوّم امام دهم، جعفر کذّاب، ابن امام علی بن محمّد النّقیعلیه السلام: در شجره ی (4) شش پسر که از آنان دودمان باقی بود، و چهار پسر، که به اتّفاق، دودمانی نداشته و باقی نماند، و 9 پسر که آیا باقی ماندند یا نه؟ برای جعفر، ذکر کرده. و 27 دختر برای جعفر، با اسامی، آورده.

و از گروه اوّل، علیّ ابو الحسن است، که وی را سیّد النّقباء در بغداد

ص:97


1- [1] . ارشاد 2/387.
2- [2] . غیبت شیخ/105_ بحار الانوار 53/148.
3- [3] . بحار الانوار 102/81 الی 119.
4- [4] . شجره ی مبارکه 79/80.

گفته: او دارای سه پسر بوده یکی، عبد الله که، فرزندانش از بزرگان و مشاهیر بغداد بوده اند. و در مجدی(1) فرزندان جعفر، بنو الرّضیّ گفته می شوند، و فراوانند. و جعفر را کرّین نامیدند. چون 120 فرزند پسر و دختر از وی متولّد شد، در سنّ 45 سالگی سال 271 از دنیا رفت. لکن در جای دیگر(2)، فرزند ذکور وی را که نسل آنان استمرار یافت یا نیافت، 16 نفر گفته. در اصیلی(3) جعفر را کذّاب و ابا کریّن، مانند عمدة الطّالب و زق الخمر نامیده، و دودمان جعفر را صالح خوانده. و مانند مجدی و عمدة(4) 120 فرزند برای وی گفته، بعضی دارای دودمان فراوان، و بعضی کم، و عدّه ای بی دودمان بوده اند. و در تهذیب(5) 12 پسر برای وی نام برده که عدّه ای بی دودمان، و بعضی فقط دختر، و پاره ای دارای پسر بوده اند. و در فصول(6) نیز فرزندان جعفر را ذکر کرده.

عاقبت کار جعفر کذّاب

جعفر گرچه مدّتی به فسق و فجور اشتهار داشت، و از همه بزرگتر، ادّعای امامت بعد از امام عسکریّعلیه السلام کرده، و طبق نقل(7) شیخ صدوق قدّس سرّه مبلغ بیست هزار دینار پیشنهاد کرد که هر ساله به عبید الله بن خاقان بپردازد تا منصب برادر را برای وی تثبیت کند، لکن صاحب مجدی(8) آورده، که شیخ ما، ابو الحسن خوبیهای زیادی را به

ص:98


1- [1] . المجدی 134/135.
2- [2] . المجدی 135.
3- [3] . الاصیلی 158.
4- [4] . عمدة الطّالب 188 تا 190.
5- [5] . تهذیب الانساب 148/149.
6- [6] . الفصول الفخریّة /135.
7- [7] . بحار الانوار 50/329.
8- [8] . المجدی 135/136.

جعفر بن علی(کرّین) نسبت می داد. و گفته: که جماعتی از شیعه درباره ی او، و بعضی فرزندانش بعد از وی ادّعای امامت کرده و جعفر کارهای بچّگی و بد را ترک کرد. و رساله ای درباری جعفر به نام رساله ی رضویّه تألیف کرده است. و در توقیعی(1) که از ناحیه ی مقدّسه ی امام عصر عجّل الله فرجه وسیله ی محمّد بن عثمان عمریّ نائب خاصّ، برای اسحاق بن یعقوب به خطّ حضرت وارد شده دارد: (امّا سبیل عمّی جعفر و ولده فسبیل اخوة یوسف علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) و این توقیع گرچه سند صحیح ندارد، لکن سبب احتیاط و توقّف در کار جعفر می شود، وبهتر است که در این باره اظهار نظر نشود.

فرزند سوّم امام دهم علیه السلام حضرت سیّد محمّد.

غیر از اصیلی(2) و لباب(3) کسی به دودمان او اشاره نکرده. و اصیلی گفته: دودمانش به جعفر بن نازوک ابن محمّد اصغر ابن عبدالله بن جعفر بن محمّد منتهی می شود. و منتجب الدّین(4) وی را ثقه، فاضل خوانده. در لباب(5) سادات مرو را از دودمان محمّد بن علیّ نقیّعلیه السلام دانسته و از اینان اسحاق بن احمد بن علیّ بن محمّد بن علیّ بن زید بن الحسین بن محمّد را نام برده. و در پاورقی لباب از نسّابه ی جلیل علّامه سیّد شهاب الدّین مرعشی اعلی الله مقامه آورده که

ص:99


1- [1] . غیبة شیخ طوسی 188 پاورقی عمدة الطّالب 188 احتجاج طبرسی 2/283. بحار الانوار 50/227.
2- [2] . الاصیلی 161.
3- [3] . لباب الانساب 2/586.
4- [4] . بحار الانوار 105/274/و 277 پاورقی.
5- [5] . لباب الانساب 2/586.

ایشان محمّد را دارای دنباله و نسل می دانسته. قبر مبارک حضرت، در شهر بلد (بین سامراء و کاظمین در عراق) واقع شده و دارای ضریح و حرم و بارگاه و صحن و نذورات بسیار است. و از بعض روایات(1)، عظمت مقام سیّد محمّد استفاده می شود. و این که شایسته ی مقام امامت بوده. و بسیاری از اصحاب امام دهم، چنین می پنداشتند که او امام بعد امام دهم است. و به مرگ وی بدا حاصل شد. همان گونه که درباره ی اسماعیل فرزند امام صادقعلیه السلام بعد از آن که حضرت به او راهنمایی کردند حاصل شد.

فرزند چهارم امام علیّ نقیّ حسین بن علیّ

در سفینة(2) دارد که از روایت دعوات (راوندی) استفاده می شود: ابو محمّد حسن بن علیّ عسکریّعلیه السلام و برادرش حسین بن علیّ، سبطین نامیده می شوند. از جهت تشبیه این دو بزرگوار را به دو جدّشان دو سبط پیغمبر رحمت، حسن و حسینعلیه السلام. و از این جا دانسته می شود که حسین برادر امامعلیه السلام، که در قبّه ی حضرت دفن است. در کمال جلالت و عظمت بوده. و روایت(3) از ابو القاسم (جعفری) است که از یکی از آن دو (امام عسکریعلیه السلام) یا برادرش حسین تعبیر به یکی از دو سبط کرده. و در تحفة(4) حسین را در بین اقرانش ممتاز در دین دانسته. و معتقد به امامت برادر و تابع آن حضرت بود و در پایین پای عسکریّین دفن شده. و بنا به گفته ی

ص:100


1- [1] . بحار الانوار 50/241 از غیبت شیخ /130.
2- [2] . سفینة البحار 1/259.
3- [3] . بحار الانوار 76/292/17.
4- [4] . تحفة العالم 2/68.

شجره(1) قبل از مرگ پدر سرّ من رأی از دنیا رفت. و در اصیلی(2) وی را بدون دودمان خوانده.

موسی مبرقع پسر دیگر امام محمّد تقی علیه السلام

اشاره

تاریخ قم(3) ابو جعفر موسی را اوّل کسی از سادات رضوی می داند که وارد قم شد. و پیوسته برقع بر روی خود پوشیده بود. (پوشش روی) اعرابی که در قم بودند (نشناخته) او را از قم بیرون کرده، سپس پوزش خواسته وی را با اکرام وارد قم کرده، از اموال خودشان خانه و مزارعی برای او خریدند، و حالش خوب و دهات و مزارعی خرید. خواهرانش زینب و امّ محمّد و میمونه دختران امام جوادعلیه السلام نزد او آمدند، سپس بریهیه (دختر موسی).

فرزندان موسی مبرقع:

از شجره(4) یک پسر برای موسی استفاده میشود به نام محمّد. و تهذیب(5)، و مانند آن فخری، استمرار نسل او را از یک مرد، به نام احمد بن موسی، و از احمد، در ابی علی محمّد اعرج ابن احمد. و از وی در احمد که در قم رئیس است دانسته. و تهذیب از گفته ی صاحب کتاب، در موسی ابی الحسن پسر احمد رئیس(در قم)، و در علی ابی القاسم بن احمد گفته: و موسی(بن احمد بن محمّد) را فرزندانی دارای دودمان دانسته، و درباره ی علیّ بن احمد دارد که دارای

ص:101


1- [1] . شجره ی مبارکه 78.
2- [2] . الاصیلی 158.
3- [3] . بحار الانوار 60/220_ سفینة البحار 2/653.
4- [4] . شجره ی مبارکه /77.
5- [5] . بحار الانوار 60/220_ سفینة البحار 2/653.

فرزندانی بود.

و در المجدی(1) گفته: که دودمان موسی زیاد نبود. و فرزندانش در ری و قم و نزدیک آنهاست. و نامی از یحیی بن احمد بن ابی علی محمّد بی احمد بی موسی بن محمّد التّقیّعلیه السلام، برده و وی را کریم واسع الجاه خوانده. و مسکن او قم بوده. و در عمدة(2) و فصول(3) نیز مانند تهذیب، نسل وی را تنها از احمد بن موسی ذکر کرده، و به فرزندان موسی رضویّین گفته میشود. و همه جز کمی در قم هستند و نسل احمد تنها از محمّد اعرج برای پسرش ابی عبدالله احمد بود که نقیب قم بوده است. و گفته ی شریف ابو حرب دینوری نسّابه که دودمان برای محمّد بن موسی برقع گفته و نسب بنی الخشاب را به او می رساند ردّ کرده، چون جمیع اهل نسب محمّد را دارج می داند. (یعنی بدون نسل بوده، یا در کودکی مرده) بنابراین نسب بنی الخشاب سحت ندارد. در منتقله(4) نیز گفته نسابه دینوری را در کرده و از قول احلاء نسابه آورده که محمّد بن موسی بن محمّد بن علی الرّضاعلیه السلام نسل  (دنباله) نداشته و تصریح دارد که کسی از اهل اصفهان که خود را محمّد بن احمد بن عبدالله ابن محمود بن عمر بن محمّد بن موسی بن محمّد بن علیّ الرّضاعلیه السلام معرفی کرده دروغگو و فاسق است.

محمّ_د بن موسی در سال 296 مرد و در خانه خود که مشهد (مزار

ص:102


1- [1] . المجدی 128/129.
2- [2] . عمدة الطّالب /190.
3- [3] . الفصول الفخریّه /136.
4- [4] . منتقلة الطّالبین و پاورقی 253/254.

زیارتگاه) است دفن شد. و ابو علی(1) محمّد اعرج فرزند احمد بن موسی و فاطمه دخترش نیز در آن مشهد دفن شده اند. در اصیلی(2) سه فرزند برای موسی گفته: محمّد، دنباله برای وی ثابت نیست. عبدالله (گفته شده دارج است) و احمد در قم و از وی استمرار نسل در محمّد و ابی علی محمّد اعرج است. و از دودمان محمّد اعرج، ابو عبد الله یحیی بن ابی جعفر محمّد بن موسی فرزند احمد پسر اعرج را نام برده. و درلباب(3)، به تعدادی از خاندان مبرقع اشاره کرد که بعض آنان مانند ابو الحسن موسی بن ابی الفتح سیّد الاشراف ذی المناقب عبید الله (عبدالله) بن موسی بن احمد بن موسی منصب نقابت قم را داشته و ابو محمّد حسین بن احمر بن محمّد بن موسی را در قم، رئیس خوانده.

قبر موسی مبرقع

در تاریخ قم(4) دارد: چهارشنبه 8 ربیع الاخر 296 وفات کرد. و در جایی که به مدفن وی معروف است، وی را دفن کردند که خانه اش بوده.

دختران امام نهم علیه السلام

در تاریخ قم(5) دارد: زینب و امّ محمّد و میمونه و بریهه دختر موسی (مبرقع) نزد فاطمه (معصومه)علیه السلام دفن شدند. ولی قبر حکیمه

ص:103


1- [1] . منتقلة الطّالبیّة 253/254.
2- [2] . الاصیلی 157.
3- [3] . لباب الانساب 2/585/586.
4- [4] . بحار الانوار 60/220_ سفینة البحار2/653.
5- [5] . همان.

بنا به گفته ی علّامه ی، مجلسی(1) (قد): در قبّه ی شریفه ی امام عسکریعلیه السلام است. (و بنا به گفته ی صاحب تحفه(2): به سمت پاهای امام یازدهم، و دارای صندوقی جداگانه است. و در کنار ضریح امام عسکریعلیه السلام ضریح نرجس خاتون، مادر امام صاحب الزّمان عجّل الله تعالی فرجه قرار گرفته). و حکیمه اختصاص به ائمّهعلیه السلام داشته و نگهدار اسرار آنان و در ولادت حضرت صاحب عجّل الله فرجه حاضر بوده. و گاه گاهی در زمان حیات امام عسکریعلیه السلام امام عصر را می دیده و بعد از وفات امام عسکریعلیه السلام از سفراء و ابواب امام دوازدهمعلیه السلام بوده.

هفدهمین فرزند امام هفتم، علیّ بن موسی علیه السلام

در شجره ی مبارکه(3) وی را جزء فرزندان موسی بن جعفرعلیه السلام، شمرده، که اتّفاق بر بی دودمانی بودنشان است. و ظاهراً، همین علیّ بن موسی باشد که صاحب تحفه(4)، قبر او را در بیرم از نواحی شیراز به نام، شاه علی اکبر دانسته.

هیجدهمین فرزند، فضل بن موسی بن جعفر علیه السلام

در شجره ی مبارکه(5) وی را به اتّفاق بلا عقب دانسته و از فخری(6) نیز استفاده می شود. و در مجدی(7) تصریح دارد که نسل نداشته، و در عمدة الطّالب(8) گفته که پسر نداشت. و لباب(9) نسبت به نسل او

ص:104


1- [1] . بحار الانوار 102/79_ سفینة البحار 1/294.
2- [2] . تحفة العالم 2/72.
3- [3] . شجره ی مبارکه/77.
4- [4] . تحفة العالم 2/29.
5- [5] . شجره ی مبارکه/77.
6- [6] . فخری 8/9.
7- [7] . المجدی 107.
8- [8] . عمدة الطّالب 186.
9- [9] . لباب الانساب 1/394.

اظهار تردید کرده.

مدفن فضل بن موسی بن جعفرعلیه السلام.

مجالس المؤمنین(1) قبر او را در، آبه. و تحفة(2)، در بهبهان گفته. و آورده که معروف و زیارت می شود و به شاه فضل شناخته می شود. صاحب کتاب گنجینه(3) دارد: در کوی بالای محلّات، گنبدی باستانی است و مدفونین: شاهزاده یحیی، فرزند امام کاظمعلیه السلام، و احتمالاً قبر فضل بن موسیعلیه السلام همانجا باشد. و در جای دیگر(4) گفته: در 500 متری شمالی دهکده آوه، گنبدی باستانی است، که طبق تصریح کتاب النّقض شیخ عبد الجلیل قزوینی (556) و کتاب مجالس المؤمنین قاضی نور الله شوشتری مدفن فضل و سلیمان و موسی و چه بسا عبدالله فرزندان بلا فصل امام کاظمعلیه السلام باشند(لکن در میان فرزندان امام هفتم (موسی)ذکر نشده.)

نوزدهمین فرزند امام موسی کاظم علیه السلام ، قاسم

اشاره

در روایتی، از امام هفتمعلیه السلام که در کافی(5) ذکر کرده، وارد شده: اگر امر در اختیار من بود، آن را در قاسم قرار میدادم. (چون او را دوست دارم، و نسبت بوی مهر دارم). لکن این به خداوند بستگی دارد، و هر جا که بخواهد آن را قرار می دهد (منظور امامت است). و در روایت

ص:105


1- [1] . مجالس المؤمنین 1/89.
2- [2] . تحفة العالم 2/23.
3- [3] . گنجینه ی آثار قم 2/22_ 103.
4- [4] . همان.
5- [5] . بحار الانوار 48/103. و 50/26_ مرآة العقول 3/351.

دیگری(1) از سلیمان جعفری دارد: که امام هفتمعلیه السلام به قاسم دستور دادند، نزد برادرش که در حال احتضار بود، سوره ی صّافّات بخواند.

آیا از قاسم نسلی باقی مانده یا نه؟

در عمدة الطّالب(2)، و شجره ی مبارکه(3)، وی را از فرزندان امام هفتمعلیه السلام که به اتّفاق دارای نسل نبوده اند، ذکر کرده. و در مجدی(4) تصریح دارد که نسلی از وی باقی نمانده. و در فصول فخریّه(5)، و تهذیب(6) نامی از وی نبرده. و ظاهراً او را بدون نسل می دانسته اند. و ظاهر عبارت فخری(7) نیز همین معنی را می رساند مانند اصیلی(8). ولی لباب الانساب(9)، قاسم را جزء فرزندان مشکوک النّسل آورده.

مدفن قاسم بن موسی بن جعفر علیه السلام

در بحار(10)، قبر وی را نزدیک نجف اشرف دانسته. ولی در پاورقی(11)، قبرش را نزدیک حلّه ی سیفیّه،، نزد هاشمیّة گفته، و دارد: مزاری با برکت است. مردم برای زیارت و طلب برکت زیارت می کنند. و از یاقوت، در معجم البلدان، و بغدادی در مراصد الاطّلاع

ص:106


1- [1] . بحار الانوار 48/310.
2- [2] . عمدة الطّالب 185/186.
3- [3] . شجره ی مبارکه/77.
4- [4] . المجدی /107.
5- [5] . الفصول الفخریّه 134.
6- [6] . تهذیب الانساب /147.
7- [7] . الفخری 8_ 9.
8- [8] . الاصیلی 152/196.
9- [9] . لباب الانساب 1/394.
10- [10] . بحار الانوار 48/283 و پاورقی 102/276.
11- [11] . بحار الانوار 102/276/277 پاورقی.

آورده، که قبر آن حضرت، در شوشه (دهی در زمان بابل پائین حلّه بنی مزید) است. و آنچه که به امام هشتمعلیه السلام نسبت داده شده(1)، که هر کس مرا زیارت نکرده، پس برادرم قاسم را زیارت کند، بی اصل دانسته. گر چه بعضی از شعراء، آن را به شعر در آورده، و در تحفه(2) نیز به این مطلب تصریح دارد.

یادآوری:

سیّد علیّ بن طاوس(3) متعرّض زیارتش شده. و هما ن طور که در تحفه(4) است: وی را قرین حضرت ابو الفضل و علیّ بن الحسینعلیه السلام شهید کربلاء دانسته.

بیستمین فرزند موسی الکاظم علیه السلام ، محمّد

اشاره

که بعضی وی را عابد و بعضی، صالح(5) عابد خوانده اند. و شیخ مفید قدس سرّه در ارشاد(6) دارد، محمّد بن موسی از اهل فضل و صلاح بود. و در این مورد روایتی از هاشمیّة کنیز رقیّه دختر حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام آورده که محمّد بن موسی صاحب وضوء و نماز بود. تمام شب را به وضوء و نماز می گذراند. و ما صدای آب ریختن وضوء او را می شنیدیم. شب را نماز خوانده ساعتی آرام گرفته خواب می رفت و پا می شد و صدای ریختن آب وضوء را می شنیدیم و نماز می خواند. می خوابید کمی، سپس پا می شد و صدای ریزش آب

ص:107


1- [1] . بحار 102/276/277_ پاورقی.
2- [2] . تحفة العالم 2/31_ بحار الانوار 48/311.
3- [3] . بحار الانوار 102/272.
4- [4] . تحفة العالم 2/30/31.
5- [5] . تحفة الازهار 2. القسم الثّانی /280.
6- [6] . ارشاد 2/245.

وضوء را می شنیدیم، و نماز می خواند. همه شب را اینگونه بود تا صبح می شد و هیچ بار او را ندیدیم مگر این که به یاد این آیه آمدیم (کانوا قلیلاً من اللّیل ما یهجعون) و صاحب عمدة الطّالب(1) از ابو نصر بخاری وی را جزء فرزندان امامعلیه السلام که بدون اختلاف دارای نسل بودند ذکر کرده و از گفته شیخ تاج الدّین وی نسل بسیار داشته و چون امام زادگان سیرجان اکثراً یا همه از دودمان این بزرگوارند. لذا شایسته است به تفصیل حالات وی در 16 بخش بیان شود.1_ محلّ زندگی آن سرور.

قاعدتاً باید آن بزرگوار در مدینه زندگی کرده باشد. و اگر حادثه ای پدید آید که موجب مهاجرت شود. از آنجا دور شود و به چیزی در این باب برخورد نشده. بلی می توان گفت که سفر آن حضرت بعد از شهادت پدر بزرگوار و جریان ولایت عهدی امام هشتمعلیه السلام. امکان زیاد دارد که حضرت مانند اکثر برادران به قصد خراسان یا لااقل ایران آهنگ سفر کرده. ولی می توان حدس زد که مسافرت آن جناب به صورت دست جمعی با خویشان نبوده. و اگر بوده شاید با تعدادی کم بوده. و چون اشاره ای به همسفر بودن وی با برادر بزرگوارش شاه چراغ که به قول صاحب ناسخ این 2 بار حمزه (بن موسی) از یک مادر بودند نشده، به احتمال قویّ با برادر همسفر نبرده است.

2_ نقطه ای که حضرت به آنجا مهاجرت فرمود.

از آنچه صاحب تحفة(2) دارد که گفته می شود در زمان خلفای

ص:108


1- [1] . عمدة الطّالب 186.
2- [2] . تحفة العالم 2/31.

عبّاسی وارد شیراز، و در جایی پنهان شد و از اجرت نوشتن قرآن هزار بنده آزاد کرد. می توان درک کرد که ابتدای سفر اختیاری و بدون وحشت و با آرامش خاطر بوده. اواخر آن با شهادت حضرت امام رضاعلیه السلام و مورد آزار و تهدید قرار گرفتن وابستگان آن جناب مصادف گشته.

آیا به شهادت رسیده؟

3_ آیا به شهادت رسیده؟

 در این مورد هم مدرکی در دست نیست. و از ستمگران بنی عبّاس و وابستگان آنان بعید نیست که آن حضرت را نیز مانند سیّد احمد شاه چراغ، و سیّد علاء الدّین (حسین) که به دست اشقیاء (بنا به نقلی) شهید شدند، به شهادت رسانده باشند. لکن دلیلی تاریخی بر این احتمال نداریم. و تاریخ فوت آن بزرگوار نیز معلوم نیست، بلی، در اوائل قرن سوّم می باشد.

4_ اهل روایت بوده است؟

جوّ سیاسی آن روز و وضع اجتماعی که خاندان پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم عموماً و نزدیکان و بستگان خاصّ امام هشتمعلیه السلام بعد از شهادت داشته اند، ایجاب نمی کرده که حدیث روایت کنند. بلکه باید برای حفظ جان خود در کمال پنهانی باشند. و بنا به گفته ی اصیلی(1) که وی را زاهد عالم نامبرده، باید اهل حدیث و روایت باشد. لکن به چیزی در این مورد بر نخوردیم. و آنچه مرحوم علّامة(2) مامقانی در رجال نسبت به محمّد بن موسی بن جعفرعلیه السلام ایراد کرده و در ترجمه ی نوه اش،

ص:109


1- [1] . الاصیلی 183.
2- [2] . تنقیح المقال 3/193_ 11411.

عبدالله بن جعفر بن محمّد بن موسی بن جعفر بن محمّد بن موسیعلیه السلام. گفته (انّ محمّداً هذا من رواة احادیث اهل البیتعلیه السلام) اشتباه است. چون آنچه در حالات عبدالله بن جعفر آورده، راجع به عبدالله(1) بن جعفر بن محمّد بن موسی بن جعفر ابو محمّد الدّوریستی است و ارتباطی به نوه ی امام هفتمعلیه السلام ندارد و آن محمّد نیز فرزند موسی بن جعفر نیست. بلی مطلبی که از اعلام الوری آورده راجع به این محمّد فرزند موسی بن جعفرعلیه السلام می باشد.

مدفن سیّد محمّد عابد - هشت جا

5_ مدفن حضرت امام زاده سیّد محمّد عابد فرزند موسی بن جعفرعلیه السلام.

بیش از 8 قول درباره ی محل دفن آن سرور ذکر شده، معروف تر و مشهورتر از همه 1_ شیراز است. که شدّ الازار(2) و فارسنامه(3) ناصری و شیراز نامه(4) و اقلیم پارس(5) و تاریخ شیراز(6) و تحفة(7) ذکر کرده اند. درشدّ الازار(8) بعد از شرح حال احمد بن موسی این (محمّد را) نام برده، و آورده که، گفته می شود، برادر اوست، و آن زیارت گاهی مبارک با برکت است و در آنجا سادات اخیار و صلحاء ابرار ساکنند. نذرها بر وی می شود و در آن برای رجال غیب، حضور و حبور است. در ناسخ از تاریخ شیراز و نزهة القلوب آورده که سیّد محمّد بن امام موسی الکاظمعلیه السلام و احمد پسر آنحضرت در شیراز مدفون هستند.

ص:110


1- [1] . تنقیح المقال 2/174_ 6788.
2- [2] . شدّ الازار 292.
3- [3] . فارسنامه ی ناصری 2/86.
4- [4] . شیراز نامه 197/199.
5- [5] . اقلیم پارس 63_ 67.
6- [6] . ناسخ التّواریخ 3/20.
7- [7] . تحفة العالم 2/31.
8- [8] . شدّ الازار 292.

و در فارسنامه(1) بعد از اشاره ی به مدفن حضرت به مسافت در جهت شرقی بقعه شاه چراغ، از کتاب مزارات آورده آن قبر، قبر مبارکی است. که سادات ابرار و مشایخ اخیار از آن تبرّک جویند. و سیّد جعفر بحر العلوم در تحفة(2) دارد: این مرقد مطّهر تا زمان اتابک بن سعد بن زنگی پنهان بوده و وی در محلّه باغ قتلغ خان قبّه ای برای او بناء کرده و چندین بار تجدید شده. یک بار در زمان سلطان نادر خان، و در سال 1296 اویس میرزا پسر نوّاب اعظم شاهزاره فاضل فرهاد میرزا قاجاری آن را مرمّت کرده.

2_ قمشه اصفهان. صاحب کتاب غیث الزّابد(3) که خود از فرزند زادگان محمّد عابد بوده، و از علماء معروف شیعه، در علم انساب دست داشته. مدفن آن سرور را در قمشه یکی از قرای اصفهان ذکر کرده که دارای مزاری معروف است. مادرش علویّه و کنیه اش ام احمد است.

3_ کاخک گناباد. صاحب منتخب التّواریخ(4) مرحوم شیخ ملّا هاشم خراسانی گفته: در کاخک گناباد مقبره ای منسوب به جناب محمّد بن موسی الکاظم است، بقعه و بارگاه و موقوفات مفصّلی دارد.

4_ در همان منتخب دارد(5). در یک فرسخی شهر کرمان مقبره ای است منسوب به محمّد بن موسی بن جعفرعلیه السلام.

ص:111


1- [1] . فارسنامه ناصری 2/86.
2- [2] . تحفة العالم 2/31_ بحار الانوار 48/311.
3- [3] . غیث الزّابد.
4- [4] . منتخب التّواریخ 522/839.
5- [5] . همان.

5_ نواحی یزد. مرحوم علّامه ی مامقانی(1) از قول صاحب تکمله آورده که شاید وی (محمّد بن موسی بن جعفرع) مدفون در نواحی یزد باشد و به کرامات مشهور است. حدود 30 کیلومتر بعد از اردکان به سمت نائین، آبادی است به نام هفتادور. این مرقد، و قبّه به این نام در این منطقه قرار گرفته و موفّق به زیارت آن شدم. صحن های متعدّد و حجرات فراوان برای زوّار آن قبر شریف فراهم شده که همه در حال فرسودگی و خرابی است.

6_ جامع الانساب(2) روضاتی از مقدّمه ی دیوان سر خوش تفرشی قبر محمّد فرزند موسی بن جعفرعلیه السلام را در حوالی قم ذکر کرده.

7_ در کتاب گنجینه آثار قم(3) دارد. در دهکده ی میقان (معرّب میگان) در دو فرسنگی شمالی اراک، که جزء قراء فراهان است. مشهدی مجلّل دارای بقعه تاریخی و مرقد. اهل محلّ آن را مدفن محمّد عابد فرزند بلا فصل امام کاظمعلیه السلام می پندارند. ولی خود مؤلّف گنجینه نظر دارد که قبر محمّد بن احمد بن هارون پسر موسی بن جعفرعلیه السلام و یا محمّد بن اسماعیل بن موسی بن جعفرعلیه السلام باشد و نظر اوّل را ترجیح داده. و دارد که در کنار دهکده ی الوسجرد، یک فرسخی جنوبی شهر ساوه گنبری است که در درون آن محمّد بن امام کاظمعلیه السلام است که باید از احفاد امام باشد.

8_ در نزدیکی بادرود بین اردستان و کاشان، بنای عالی و گنبدی بی نظیر، با صحن و بارگاه و حجرات متعدّد ساخته شده که گنبد بسیار

ص:112


1- [1] . تنقیح المقال 3/193/11411..
2- [2] . جامع الانساب 109.
3- [3] . گنجینه ی آثار قم 194_ 150.

بلند، و از شاهکاریهای معماری سنّتی ایران، بلکه خاور میانه به حساب می آید. زیر آن گنبد، دو قبر است که به نام، آقا علی عبّاس و سیّد محمّد، فرزندان امام هفتم معروف است. لکن قبر اوّل نمی توان از فرزندان امام باشد. چون، دو علی در پسران امام هفتم بوده، و عبّاس هم که از فرزندان امام هفتم می باشد؛ فرزندی به نام علی برای وی نگفته اند. و احتمالاً از احفاد باشد. و قبر دوّم، احتمالاً راجع به محمّد عابد، و به ظنّ قویّ راجع به محمّد اصغر، فرزند امام هفتم که عابدِ معروف نبوده باشد.(چون امام هفتم، فرزندی غیر از محمّدِ عابد، به نام محمّد داشته، که شجره ی مبارکه(1) تصریح دارد، و از منتقله(2) استفاده می شود، که او اصغر بوده. چون محمّد را (محمّدِ عابدِ) اکبر خوانده)، و یا محمّد زاهد نسّابه فرزند محمّدِ عابد. و این دو احتمال، درباره ی بقیّه ی قبوری که درباره ی محمّدِ عابد در غیر شیراز گفتیم، نیز می آید.

بخش ششم:

فرزندان محمّد عابد پسر امام هفتم؛ موسی بن جعفر علیه السلام .

اصیلی(3) سه پسر برای محمّد عابد، به نام های 1_ محمّد نسّابه. 2_ جعفر. 3_ ابراهیم مجاب ضریر کوفی، ذکر نموده. و تهذیب(4) نسل محمّد را مانند شجره ی مبارکه(5) و فخری(6)، در ابراهیم دانسته، و این

ص:113


1- [1] . شجره ی مبارکه 77.
2- [2] . منتقلة الطّالبیّة 22/23.
3- [3] . اصیلی /183.
4- [4] . تهذیب الانساب /167.
5- [5] . شجره ی مبارکه /90.
6- [6] . الفخری /16.

دو وی را ضریر خوانده. و در عمدة الطّالب(1) و فصول فخریّه(2)، مانند تهذیب(3) و تحفه ی جلالیّه(4)، و سراج الانساب(5)، نسل محمّد عابد را فقط از ابراهیم مجاب می داند. و نامی از محمّد زاهدِ نسّابه، و جعفر نیاورده. و در تحفه(6) از گفته ی سیّد در شجره دو پسر برای محمّد (ابو ابراهیم): 1_ ابو ابراهیم ضریر، که به مجاب شناخته می شود. 2_ ابو جعفر محمّد زاهد ذکر کرده. و مجدی(7) 7 فرزند برای محمّد ابن الکاظمعلیه السلام گفته. چهار دختر_ 3 پسر به نامهای جعفر، و محمّد زاهد نسّابه، و ابراهیم ضریر کوفی.

فرزند زادگان محمّد عابد:

1_ 2 جعفر و محمّد زاهد نسّابه.

در اصیلی(8) برای آن دو، فرزندانی قائل شده، و در مجدی(9) گفته: نسل جعفر منقرض شد و محمّد زاهدِ نسّابه را کم نسل دانسته. و دودمان را از ابراهیم ضریر کوفی گفته. و در غیث الزّابد(10) گفته ی بسیاری از علماء نسب را آورده: که هر آن کس می پندارد؛ از دودمان محمّدِ عابد پسر موسی کاظمعلیه السلام از غیر نسل ابراهیم مجاب است، دروغگو است. و برای جعفر مدفنی ندیدم، ولی برای محمّد نسّابه، قبلاً احتمال داده شد، که بعض قبوری که منسوب به محمّد بن موسی،

ص:114


1- [1] . عمدة الطّالب /205.
2- [2] . الفصول الفخریّه /138.
3- [3] . تهذیب الانساب 167.
4- [4] . تحفه ی جلالیّه /62.
5- [5] . سراج الانساب /81.
6- [6] . تحفة الازهار 2/ القسم الثّانی /280.
7- [7] . المجدی /120.
8- [8] . الاصیلی 183.
9- [9] . المجدی 120.
10- [10] . غیث الزّابد.

یا محمّدِ عابد است, از آن حضرت باشد.

3_ ابراهیم ضریر، (ابراهیم مجاب کوفی: ابراهیم ضریر کوفی)

بعد از اتّفاق علماء نام برده در کتب مزبوده، بر امتداد و استمرار دودمان محمّد عبد، منحصراً از طریق ابراهیم. در تعداد پسران ابراهیم، اختلاف است، و در یک پسر اتّفاق است، که وی محمّ_د باشد. و بعضی او را، حائری نام برده اند. و از مجدی(1) دو پسر برای ابراهیم استفاده می شود؛ یکی احمد، و دیگری محمّد. عمدة الطّالب(2)، و فصول فخریّه(3)، پسران ابراهیم را سه مرد دانسته: محمّد الحائری، احمد، و علی. و در عمدة، علی را در سیرجانِ کرمان، و آن دو را در قصرِ ابن هبیرة گفته. و تهذیب(4)، و فخری(5)، و شجره(6)، فرزندان ابراهیم را چهار پسر، سه نفرِ نام برده، و چهارمی را موسی می دانند. ولی شجره محمّد را، قشیر، و علی را، ابو الحسن، و موسی را، چون فخری ارجانی خوانده. و در فخری، محمّد را اوّلاً، عشیر، و بعداً قشیر نامیده. و در تحفه(7) نیز چهار پسر گفته. 1_ ابو جعفر احمد. 2_ ابو الحسن محمّد حائری. 3_ ابو الحسن علیّ. 4_ ابو الغنائم محمّد حائری.

و علّامه ی مرعشی گفتار، عمده را اختیار کرده. و در جامع

ص:115


1- [1] . المجدی /121.
2- [2] . عمدة الطّالب /205.
3- [3] . الفصول الفخریّه /138.
4- [4] . تهذیب الانساب /167.
5- [5] . الفخری 16.
6- [6] . شجره ی مبارکه /90.
7- [7] . تحفة الازهار 2 القسم الثّانی /280.

الانساب(1)، پسران ابراهیم مجاب را، 7 نفر آورده. علی، احمد، محمّد، موسی، جعفر، حسین، عبید الله. و برای وی فرزندی به نام ابراهیم ذکر کرده. بخش 8 ابراهیم که عدّه ای وی را ضریر کوفی و بسیاری او را مجاب خوانده اند. در کربلاء در رواق شرقی حرم حضرت ابی عبدالله الحسینعلیه السلام مدفون و دارای ضریحی و خادم است. در غیث(2) الزّابد دارد از ابن شد قمی که ابراهیم به زیارت قبر جدّش امیر المؤمنینعلیه السلام رفت. امامعلیه السلام از ضریح وی را جواب گفت و لقب مجاب را یافت و به تاج الدّین نیز ملقب است و به ضریر (نابینا) شناخته می شود و کنیه اش ابو محمّد و قبرش نزد مشهد الحسینعلیه السلام در حائر (کربلاء) است. و ضریح مشهوری دارد. ولی در اصیلی(3) دارد که چون داخل بر حرم ابی عبدالله الحسینعلیه السلام شد و گفت السّلام علیک یا ابی. صدا شنیده شد و علیک السّلام یا ولدی. لکن علّامه نسّابه آیة الله سیّد شهاب الدّین مرعشی نجفی قدّس سره در مشجّره ای (4) که با کتاب طهارت علّامه ی بزرگوار مرحوم حاج آقا رضای همدانی جدّ امّی مادر عیال مرحومه ام چاپ شده همانند عدّه ای از صاحبان کتب نسل محمّد عابد که وی را مدفون در شیراز می داند از ابراهیم مجاب و مجاب را مشهور گفته و از والد بزرگوارش به جای مجاب مجّان (بنون) آورده برای آن که مجنّه (سپر) می ساخته. و

ص:116


1- [1] . جامع الانساب /23.
2- [2] . غیث الزّابد.
3- [3] . الاصیلی 183.
4- [4] . مصباح الفقیة 217/1.

این گفته بعید است. اوّلاً از نظر وصف ابراهیم به ضریر. مگر این که اواخر عمر نابینا شده باشد. ثانیاً در زمان حکومت بنی عبّاس غاصبین حقّ اهل بیت عصمت و طهارت سپر ساختن در کربلاء یا کوفه که غالباً برای جنگ بنی عبّاس با مخالفین خود به کار می رفته. از کسی مانند ابراهیم قابل قبول و مناسب شأن نیست. در لباب الانساب(1) دارد: ابراهیم بن محمّد بن موسی بن جعفر الصّادقعلیه السلام در نیشابور حاضر شد و در آنجا روایت احادیث کرد. به سال 285 و السّلام.

بخش نهم: محمّد حائری پسر ابراهیم کوفی پسر محمّد عابد پسر امام کاظمعلیه السلام در عمدة الطّالب(2) و فصول(3) و اصیلی(4) و غیث الزّابد(5) و علّامه مرعشی و تهذیب(6) وی را حائری و تحفة(7) ابو الحسن محمّد حائری و شجره ی مبارکه(8) و فخری(9) او را قشیر و مجدی(10) بدون لقب یاد کرده دارای نسل از سه پسر به گفته صاحب عمدة الطّالب(11) و فصول فخریّه(12) و مجدی(13) به نامهای حسین شیتی، احمد، ابو علی الحسن می باشد و فخری(14) بعد از بیان چهار

ص:117


1- [1] . لباب الانساب 2/716.
2- [2] . عمدة الطّالب 205.
3- [3] . الفصول الفخریّه 138.
4- [4] . الاصیلی 183/184.
5- [5] . غیث الزّابد.
6- [6] . تهذیب الانساب 167.
7- [7] . تحفة الازهار 2 القسم الثّانی 296.
8- [8] . شجرة مبارکه 90.
9- [9] . الفخری 16.
10- [10] . المجدی 121.
11- [11] . عمدة الطّالب 205.
12- [12] . الفصول الفخریّه 138.
13- [13] . المجدی 121.
14- [14] . الفخری 16.

پسر برای محمّد قشیر (عشیر) گفته برای اینان دنباله های فراوانی است. از آنان ابراهیم مجاب و الحسین شیثی و احمد مجدور فرزندان محمّد قشیرند.

جعفر و حسین شیتی پسران محمّد حائری

و در شجرة(1) و تهذیب(2) پنج پسر نسل دار ذکر کرده 1_ جعفر (ابو عبد الله) 2_ حسین شینی (ابو عبد الله) و شجره از قول بعضی شیتی را پسر جعفر بن محمّد قشیر گفته نه برادرش 3_ احمد مجدور 4_ ابراهیم (که شجره وی را مجاب وصف کرده) 5_ الحسن ابو علی و اخیر یا همه را شجره در حائر (کربلاء) خوانده. و در تحفة(3) نیز 5 پسر گفته و چهار نفر را به نام های، ابو علیّ حسن، و ابو الغیث محمّد اکبر، و ابو عبد الله حسین شیتی، و ابو محمّد ابراهیم ذکر نموده. و اصیلی(4) شش پسر از نسل محمّد حائری ذکر کرده. 1_ ابراهیم، دارای فرزندانی است. 2_ احمد دارای نسل است. 3_ عبد الله 4_ ابو عبد الله حسین شیتی 5_ ابو الطّیب احمد 6_ حسن. بیان حال فرزندان محمّد حائری در چند قسمت است.

قسمت اوّل:

1_ جعفر ابو عبد الله پسر محمّد حائری فرزند ابراهیم بن محمّد عابد فرزند موسی بن جعفرعلیه السلام. شجره(5) از قول بعضی، نسل وی را منقرض دانسته. در تهذیب(6) 2 پسر برای جعفر ذکر کرده و از این

ص:118


1- [1] . شجره ی مبارکه 90.
2- [2] . تهذیب الانساب 167.
3- [3] . تحفة الازهار 2 القسم الثّانی 296.
4- [4] . الاصیلی 183/184.
5- [5] . شجره ی مبارکه 90.
6- [6] . تهذیب الانساب 167.

دودمان ابو الحسن موسی نقیب حائر پسر جعفر و ابو جعفر احمد شاعر فرزند جعفر را نام برده و مانند شجره ی جعفر را منقرض دانسته و گفته: بقیّه ای ندارد.

قسمت دوّم:

2_ حسین شیتی فرزند محمّد حائری (شیتی به فتح شین)، آن گونه که اصیلی(1) سبب را بیان می کند. در دوران کودکی چیزی در دست او بود کسی خواست از او بگیرد. حسین خواست بگوید: (هذا شیئی. به همزه. یعنی: این مال من است). گفت: (هذا شیتی)، به تاء تأنیث و یاء متکلّم. در تحفه(2) از قول سیّد در شجره (بیشتر مطالبی که درباره ی دودمان حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام، تحفة ذکر کرده از شجره است.)، او را دارای چهار پسر دانسته، و همه دارای نسل بودند: مبارک، و میمون قصیر، و ابو الغنائم محمّد، و عبد الله. و در تهذیب(3) تعدادی فرزندان نسل دار برای وی گفته، و 7 نفر شمرده 1_ عبد الله 2_ عمر 3_ ابو الطّیب محمّد 4_ میمون قصیر السّبحی. 5_ مبارک. 6_ ابو الغنائم محمّد. 7_ حمزة الاحول. و نسل اخیر را منقرض می داند. و شجره و فخری از ذکر اعقاب حسین سکوت کرده و اصیلی(4) 5 پسر بر 7 پسر به نام های محمد، زید، علی، حسن و حسین اضافه کرده.

ص:119


1- [1] . الاصیلی 184.
2- [2] . تحفة الازهار 2 القسم الثّانی 316.
3- [3] . تهذیب الانساب 167.
4- [4] . الاصیلی 184.

توضیح: اصیلی، سه محمّد نام برده: 1_ محمّ_د. 2_ ابو الحسن محمّد. 3_ ابو الغنائم محمّد. و هیچ یک را ابو الطّیب نخونده. و تنی چند از آنان را دارای فرزند می داند: 1_ محمّد. 2_ حسن. 3_ حمز_ة_. 4_ عمر. و او را جدّ بیت دکادک خوانده. 5_ عبد الله. و نسب وی را منتهی به محمّد بن مبارک بن الحسن الشّعدانیّ دانسته. 6_ ابو الفتح میمون قصیر. که دودمان وی را بطور فراوان در کربلاء و حلّه دانسته. و نامی از علیّ بن میمون برده. 7_ و دنباله ی ابو الحسن محمّد را به ابی الغلات، محمّد بن محمّد بن ابی الحسن منتهی کرده. 8_ و عقب محمّد بن الحسین ابی الغنائم را، از احمد، و عقب احمد را از 2 پسر، محمّد منتجب. نسل فخّار را از معد، و فامیل فخار را که در کربلاء و حلّه بوده اند، خانواده جلیل، شامل، افاضل، فقهاء، ادباء، صاحبان دین و شایستگی و فقه و علم نسب و اخبار، وصف نموده. و از دودمان معد، شمس الدّین فخّار است، سیّدی بزرگ، دانشمند، اهل خیر. و فرزندش نسّابة جلال الدّین عبد الحمید سیّد فاضل و دیندار، فقیه، ادیب، نسابه، شاعر، مورّخ، با جلالت، نیبل، عالم به اصول و فروع نسب، پارسا، صادق امین است.

و در عمدة(1) و فصول از یکی از 3 پسر که برای محمّد حائری (حسین شیتی) گفته به دو فرزند وی که دارای نسل بودند اشاره نموده. ابر الغنائم محمّد، و میمون سخی قصیر.

و آل فخّار را از دودمان ابی الغنائم مانند آل شیتی آورده. و عمده ی از

ص:120


1- [1] . عمدة الطّالب 205.

اینان شیخ علم الدّین، المرتضی، علی بن الشیخ جلال الدّین عبد الحمید بن الشیخ شمس الدّین فخار بن معد بن فخار بن احمد بن محمّد ابو الغنائم را ذکر کرده. و اشاره ای نیز به دودمان 2 نفر دیگر نموده. و در مجدی(1) که به نام سه فرزند محمّد حائری اشاره کرده: نسبت به ابی الحسین بن محمّد بن میمون بن حسین، درباره ی فرزند اظهار تردید نموده.

قسمت سوّم:

3_ احمد بن محمّد الحائری بن ابراهیم بن محمّد عابد فرزند موسی بن جعفرعلیه السلام در مجدی(2) از فرزندان احمد نام شریف وجیه ممول (م.م.و.ل) ابو الحسن علی بن احمد را ذکر کرده. و این دودمان پراکنده و در کربلاء به بنی احمد معروفند. و بعض فرزندانش با ابو القاسم ابن نعیم رئیس آبیاری فرات، وصلت کرده و از کربلاء (حائر) داماد ابن نعیم تنها بدون اهلش به عکبرا منتقل شد(3).

و در تهذیب(4) احمد بن محمّد را مجدور (آبله رو) یاد کرده و فرزندی که نسل دارد به نام علی بن احمد از وی نامبرده و در

ص:121


1- [1] . المجدی 121/120.
2- [2] . همان.
3- [3] . در اینجا تحفه (نسخه ی چاپ شده) دچار اشتباه شده، یا عبارت ناقص است. (چون وصلت(تزویج) را به فرزند زادگان ابی جعفر احمد نسبت داده. و درباره ی ابی جعفر، احمد گفته: (مادرش خدیجه دخترِ عمویش علیّ بن احمد است.) با این که عمّی که برای ابی جعفر احمد آورده، ابو جعفر محمّد زاهدش خوانده. تحفة الازهار 2 قسم ثانی 280/281.
4- [4] . تهذیب الانساب 168.

شجره(1) وفخری(2) نام احمد مجدور پسر محمّد قشیر آمده و در عمدة(3) و فصول(4) دودمان احمد بن محمّد حائری را بنو احمد و همانند اصیلی(5) آنان را فقط از نسل علی المجدور پسر احمد و از علی در 2 مرد به نام هبة الله و ابی جعفر محمّد الخیر العمال دانسته و چندین آل را از این دودمان ذکر نموده که همه در حائرند (کربلاء). و اصیلی احمد را ابو الطیّب و بعضی اعقابش را در کلّه و بسیاری را در حائر دانسته.

قسمت چهارم:

4_ ابو علی الحسن بن محمّد الحائری ابن ابراهیم بن محم_د عابد ابن موسی بن جعفرعلیه السلام. در مجدی(6) نامی از ابو الحسن محمد بن محمّد بن الحسن بن محمّد بن ابراهیم آورده که برای وی فرزندانی در حایر است و از بنی حائری به شام(7) تغرّب کرد. در تهذیب(8) به تعداد فرزندان حسن اشاره نکرده. و از فرزندانش نام ابو الحسن علی ملقّب به ابی فویره پسر احمد ابی الطیب فرزند حسن را برده و او را دارای اعقاب و برادرانی صاحب فرزند دانسته.

ص:122


1- [1] . شجره ی مبارکه /90.
2- [2] . الفخری 16.
3- [3] . عمدة الطّالب 206.
4- [4] . الفصول الفخریّه 139.
5- [5] . الاصیلی 186.
6- [6] . المجدی 121.
7- [7] . (یعنی به شام هجرت نمود).
8- [8] . تهذیب الانساب 167.

و در عمدة(1) و فصول(2) نسل حسن را در سه نفر ذکر کرده: 1_ ابو الطّیب احمد که فراوانی در نسل اوست. 2_ علی الضّخم 3_ محم_د و او را جدّ بنی الضریر خوانده و گفته ضریر محمّد بن محمّد نام برده است و به دو آل از نسل علی ضخم اشاره نموده. و دودمان احمد ابو الطیّب را در 3 نفر و از آنان به نام علی ابی فویره و معصوم و حسن برکه یاد نموده. و به دودمان هر یک از این سه و آلهای آنان شاره کرده و جایگاهشان را در کربلاء و حلّه دانسته، الاّ کمی که جای دیگر بوده اند. و نام فقیه شمس الدّین، محمّد بن احمد بن علیّ بن محمّد بن ابی الفتح اخرس از دودمان حسن برکه را برده. و در تحفه(3) فرزندان حسن را که سه نفر گفته، به نام ابو الطّیّب احمد اکبر، و ابو الحسن معصوم، و ابو الحسن محمّد یاد کرده. و هر کدام را دارای دودمان دانسته. و از گفته ی جدّش ابو الحسن معصوم پسر ابو الطّیب، احمد اکبر را در مشهد غروی (نجف اشرف) بزرگ، با جلالت و عظمت خوانده. دارای عزّت و وقار و جاه و احترام. و خوابی درباره ی طلائع بن رزیک دیده: که حضرت امیرعلیه السلام وی را ولایت مصر داده، دستور رفتن می دهد. و او رفت. و کارش در آنجا بالا گرفت. و شرحی درباره ی کارهای شایسته ی او آورده. از آن جمله: وقفی که بر سادات بنی حسین (اهل مدینه ی منوّره) کرده. و هر گاهی برای سادات اشراف که در حرمین و مشاهد مشرّفه بودند، اموالی فراوان غیر از احتیاجات پوشاک، حتّی لوح و قلم، برای بچّه ها جهت

ص:123


1- [1] . عمدة الطّالب 206/207.
2- [2] . الفصول الفخریّه 139.
3- [3] . تحفة الازهار 2 القسم الثّانی 296 تا 298.

یاد گرفتن قرآن مجید می فرستاد.و در اصیلی(1) وی (الحسن بن محمّد حائری) را دارای 5 پسر به نامهای 1_ احمد 2_ ابو عبدالله محمّد 3_ محمّد که به فرزندانش بنو الاعجمی گفته می شود و دارای نسلی است 4_ ابو الحسن علی 5_ ابو الطّیب احمد و همه یا اخیر را در حائر دانسته. در اجازه(2) 11 بحار که از بعض بزرگان شاگردان شیخ نجیب الدّین یحیی بن سعید حلّی برای بعض علماء سادات صادر شده نیز ابراهیم مجاب را فرزند محمّد پسر امام موسی کاظمعلیه السلام ذکر کرده. محمّد حائری ابی جعفر را فرزند ابراهیم گفته و محمّد فرزند امام را به صالح و ابراهیم را (به صهر عمری) وصف فرموده که ظاهراً اشاره به تزویج ابراهیم با دودمانی باشد. در این اجازه فرزند محمّد حائری نیز به حائری وصف شده و وی را علیّ ابی الحسن یا علیّ ابی الحسن بن الحسن خوانده که اگر علیّ ابی الحسن باشد به امام زاده علیّ که در سیرجان دفن است منطبق می شود. لکن از آنجا که برای آن بزرگوار فرزندی به نام قاسم یا علیّ ذکر نشده نمی توان جزم به آن کرد.(چون قبل از علیّ ابی الحسن، علیّ ابی القاسم آمده که ابن علیّ ابی الحسن ذکر شده).

قسمت پنجم:

5_ ابراهیم بن محمّد الحائری ابن ابراهیم بن محمّد عابد ابن

ص:124


1- [1] . الاصیلی 187.
2- [2] . بحار الانوار 107/153_ خاتمه ی مستدرک 3/446_ 20/347.

موسی بن جعفرعلیه السلام.

در اصیلی(1) نسل وی را منتهی به احمد می داند(و چون عبارت ناقص است فقط احمد بن محمّد بن ابراهیم کروش(در پاورقی به ابن ابی محمّد ابراهیم کروش ابن ابی العبّاس بن محمّد بن ابراهیم که در متن است ثبت شده). در تهذیب(2) وی را مجاب خوانده و فرزند او را العبّاس احمد می داند و گفته برای ابی العبّاس امروز پسری در کرخ بغداد است که با دوره گردها و میوه فروشان است و در فخری(3) و شجره ی مبارکه(4) ابراهیم مجاب را پسر محمّد قشیر(حائری) دانسته و به نسل وی اشاره نکرده ولی قبلاً از صاحب عمدة(5) و فصول(6) و دیگران ذکر شد که ابراهیم مجاب را پدر محمّد حائری و فرزند محمّد عابد می دانند.

قسمت ششم:

6_ عبدالله بن محمّد الحائری(قشیر) ابن ابراهیم بن محمّد عابد ابن موسی بن جعفرعلیه السلام که وی را اصیلی(7) ذکر نموده، و فرزند و شدح حالی برای وی نیاورده و در جامع الانساب(8) مشجّر در ذیل عبدالله پسر محمّد بن ابراهیم مجاب، فرزندی به نام ابراهیم ثبت کرده. و در جای دیگر آنچه از تاریخ بیهق(285 در ذکر سادات خسرو جرد نامی از سیّد ابراهیم بن عبیدالله بن ابراهیم بن محمّد بن

ص:125


1- [1] . الاصیلی 184.
2- [2] . تهذیب الانساب 167.
3- [3] . الفخری 16.
4- [4] . شجره ی مبارکه 90.
5- [5] . عمدة الطّالب /205.
6- [6] . الفصول الفخریّه /138.
7- [7] . الاصیلی 184.
8- [8] . جامع الانساب 23/114.

موسی آورده با بی اعتمادی به آن، و اعتماد به مشجّر امین پسر هادی وی را ابراهیم بن عبدالله مذکور دانسته.

پنج قول در مدفن محمّد حائری

بخش دهم:

مدفن محمّد حائری (یا قشیر) پسر ابراهیم ضریر کوفی یا مجاب فرزند محمّد عابد.

در محلّ دفن این بزرگوار 5 قول است: 1_ در عمدة الطّالب(1) قبر محمّد و احمد برادرش را در قصر ابن هبیر_ة_ می داند 2_ در فخری(2) محمّد عشیر (قشیر) را در کرمان گفته و قبلاً در ارجان بوده و به احتمال قویّ همان امام زاده محمّد که صاحب منتخب او را فرزند امام هفتم می داند باشد.

3_ در مشجّر وافی(3) از شیخ محمّد حرز الدّین در کتاب معارف الرّجال آورده. بعد از حوادث خونینی (در کربلاء) محمّد حائری به سمت واسط فرار کرد و در آنجا از دنیا رفت. و بعضی گفته اند ضربه ای به کمرش وارد آمده به واسط فرار کرده و نزد خاله اش مرد. صاحب مشجّر می گوید: مرقد وی خابور است (دهی در 1 فرسخی شهر حیّ در کوت عراق) و قبّه ای قدیمی دارد و مشهور به عقار است (نظر به داستانی که راجع به گوسفندانی که در مزرعه ای که عایداتش صرف قبر می می شود اتّفاق افتاده ذکر کرده) 4_ صاحب کتاب غیث الزّابد قبر محمّد حائری را در دیر خابور در عمان نزدیک مسقط

ص:126


1- [1] . عمدة الطّالب 205.
2- [2] . الفخری /16.
3- [3] . مشجّر وافی 105.

می داند و بنا به گفته ی بسیاری از کسانی که او را مشاهده کردند. مزاری معروف دارد و به فرزندانش آل حائر گفته می شود.

قول پنجمی که قابل انطباق بر محمّد حائری است، سیرجان است. در شجره ی مبارکه(1) چهار پسر برای ابراهیم ضریر کوفی ذکر کرده. 1_ محمّد قشیر. 2_ ابو الحسن علی. 3_ موسی ارجانی. 4_ احمد. همه ی این چهار را در سیرجان دانسته. و گفته ی فخری(2) نیز که به جز محمّد بقیّه را در سیرجان و محمّد را در کرمان گفته، گرچه با قول دوّم سازش دارد، لکن با توجّه به عبارت شجره می توان گفت منطقه ی کرمان را در نظر داشته. و از انتقال به سیرجان وی مطّلع نبوده که صاحب شجره تصریح کرده. خصوصاً که هر دو (فخری و شجره) موسی را به اتّفاق، ارجانی وصف کرده، و فخری وصف علی ابو الحسن را به کرمانی آورده و وی را ابتداء در ارجان سپس در سیرجان دانسته. امام زاده ای به نام محمّد در حدود 20 کیلو متری شمال غربی سیرجان قرار گرفته است.و چون زمان مؤلّفین این 2 کتاب، قبل از زمان صاحب عمدة الطّالب بوده، و صاحب عمده مدرکی هم از قول کسی برای محل دفن محمّد و احمد در قصر هبیر ذکر نکرده. و از آن طرف همان طور که بعداً خواهیم دانست سیرجان مرکز سادات موسوی بوده. این بزرگوار همان محمّد حائری باشد. بلی انطباق با محمّد یمامی هم دارد که بعداً ذکر می شود.

امّا ششمین جا برای دفن محمّد حائری کربلاء باشد. اگر تصریح به دفن وی در جاهای گذشته نشده بود، می توانستیم بطور قطع از

ص:127


1- [1] . شجره ی مبارکه 90.
2- [2] . الفخری 16.

لحاظ اتّصافش به حائری قبر وی را در کربلاء بدانیم.

بخش یازدهم:

احمد بن ابراهیم (کوفی، ضریر، مجاب) فرزند محمّد عابد فرزند موسی بن جعفر علیه السلام .

به شهادت صاحب کتاب فخری(1) و شجره(2) در سیرجان است. گرچه صاحب عمده(3) قبر احمد را در قصر ابن هبیره آورده و استمرار دودمان را از برادرشان محمّد خوانده. و آیت الله مرحوم سیّد شهاب الدّین نجفی مرعشی(4) نیز، احمد را نازل در هبیره و فرزندانش را در آنجا می داند. ولی فخری تصریح کرد که نسل احمد در بغداد و کوفه اند و برای اینان (چهار پسر ابراهیم ضریر) دودمان فراوانی است. و در تحفه(5) وی را، ابو جعفر نامیده، و او را خویشتن دار، دین دار، نیکوکار، دارای جاه (وجیه)، وصف کرده...قبری در حومه ی متّصل به سیرجان به نام امامزاده احمد داریم که قابل انطباق بر احمد بن ابراهیم است و با توجّه به آنچه درباره ی مدفن برادرش محمّد حائری (در سیرجان) گفتیم می توان حدس زد که قبر هر چهار برادر در سیرجان باشد، و بی مناسبت نیست که یکی دو برادر با هم به سیرجان هجرت کرده، و بقیّه بعداً به آنان پیوسته اند. گرچه درباره ی علی، بعضی مانند تهذیب(6) ولادت وی را در سیرجان نوشته اند و از این نظر باید هجرت با مادر و پدر هر دو یا لااقلّ با مادر باشد.

ص:128


1- [1] . الفخری 16.
2- [2] . شجره ی مبارکه 90.
3- [3] . عمدة الطّالب /205.
4- [4] . مصباح الفقیه 1/217.
5- [5] . تحفة الازهار 2/ القسم الثّانی /280.
6- [6] . تهذیب الانساب 167.

تکمیل بخش یازدهم:

دودمان امامزاده احمد پسر ابراهیم (ضریر کوفی یا مجاب)

در تهذیب(1) پسری برای احمد بن ابراهیم ابن محمّد بن موسی الکاظمعلیه السلام به نام حمزة بن احمد ذکر کرده و حمزه را دارای 2 پسر به نام محمّد بن حمزه و احمد ابو عبد الله حمزه دانسته. و از فرزندان این محمّد، ابو جعفر احمد بن ابراهیم بن محمّد بن حمزه را به عنوان نقیب حائر (کربلاء) آورده، و او دارای فرزند بوده، و برادران فرزند دار، و از دودمان احمد بن حمزه، یحیی بن احمد را نام برده که برای وی بقیّه فرزندانی در بغداد می باشد. و در مجدی(2) نیز در 2 مورد حمزة بن احمد بن ابراهیم را نام برده. و بنو حمزه را از نسل ابراهیم ضریر کوفی خوانده. و از اینان علی دلّال اعمی (نابینا) پسر یحیی بن احمد بن حمزه را که دارای فرزندانی بوده نام برده. و علی، دارای فرزندانی بوده که از آنان احمد ابوالفضل است. و گاهی مطهّر نامیده می شد. پدرش وی را انکار کرد سپس اعتراف نموده. نسلش ثابت شد. و در مورد دیگری ابو جعفر نقیب خیر خواه و صاحب وجهه را به عنوان احمد بن ابراهیم بن محمّد بن حمزة بن احمد بن ابراهیم ذکر کرده، و گفته دارای فرزند بود و مرد. و در شجرة(3) نامی از فرزند احمد نبرده فقط درباره ی وی و برادرش موسی، گفته: (در نسلشان

ص:129


1- [1] . تهذیب الانساب 168.
2- [2] . المجدی 120/121.
3- [3] . شجره ی مبارکه 90.

کمی است). ولی در تحفة(1) ابو جعفر احمد را دارای چهار پسر دانسته: 1_ ابو عبدالله جعفر. 2_ ابو محمّد حمزه. 3_ ابو یحیی محمّد. 4_ ابو الفضل احمد، و ابو علیّ مطهّر نیز به او گفته می شود. و ابو عبدالله جعفر را، سیّدی جلیل، عالم، فاضل، کامل نیکو دانسته. و گفته: تلعکبری از وی سال 360 روایت و سماع حدیث و اجازه دارد. و بعض اصحاب، روایت او را حسن می دانستند. و باکی ندارد. و شرحی درباره ی دودمان ابی محمّد حمزه دارد، و داستانی که در مجدی(2) نیز آورده: در باره ی معتمد الدّوله امیر ابو منیع قرواش المقلّد که بعض نوه زاده های امام زاده احمد بن ابراهیم به نام شرف الدّین ابراهیم را که در کربلاء نقابت داشت، حبس کرده بود، ذکر نموده: (بعض ائمّهعلیه السلام را در خواب دید که او را نهی کرده.) وی را رها کرد، و بعد از آن با آل علیّعلیه السلام به جز خوبی بر خوردی نداشت. و همین امیر، نسبت به ابو الحسین بن عبّاس عمری، که جدّش (ابو الحسن العمری تقیب بغداد) بود، سیّدی جلیل، خویشتن دار، دین دار، قرآن مجید را حفظ داشت. چون شاعرش متعرّض یکی از علماء شیعه در موصل شده بود، ضربه ای پس گردن، از ابوالحسن خورد. قصیده ای طولانی برای امیر معتمد الدّوله پرداخته، بر امیر گران آمد، دستور غرق ضارب را داد، امّا چوی دانست ابو الحسین بن عبّاس العمری است، او را رها کرد. و اگر دیگری این کار را با شاعرش می کرد، به کمتر از خونش راضی نمی شد. و اشاره ای نیز به دودمان ابی یحیی

ص:130


1- [1] . تحفة الازهار 2 القسم الثّانی 281_ 286.
2- [2] . المجدی 120/121.

محمّد بن ابی جعفر احمد زاهد، فرزند دیگر احمد بن ابراهیم کرده.

بخش دوازدهم:

علیّ بن ابراهیم بن محمّد (العابد) ابن موسی بن جعفر علیه السلام

، به اتّفاق کلمه آنان که متعرّض شده اند، مانند فخری(1) و شجرة(2) و عمدة(3) در سیرجان است. فقط در مجدی(4) و اصیلی(5) متعرّض نشده اند. کنیه ی آن بزرگوار ابو الحسن، و همان گونه که گذشت، فخری(6) وی را مانند برادرش موسی، در ارجان، سپس در سیرجان دانسته، و او را کرمانی خوانده. و مؤیّد قول فخری، گفتار ابن طبا طبا در منتقله(7) است که ابو الحسن علیّ بن ابراهیم بن محمّد بن موسی الکاظم را، وارد سیرجان می داند. و بنا به گفته تهذیب که ولادتش را سیرجان دانسته، می توان گفت: کوچکتر از 2 برادر خود محمّد، و موسی باشد. از ارجان به سیرجان مهاجرت کرده اند. و احمد بن ابراهیم بن محمّد عابد (شرح حالش گذشت) را ارجانی نگفته. لذا به احتمال قویّ، وی (احمد) نیز متولد سیرجان باشد. و روی این فرض، باید سالها پدر متوطّن سیرجان باشد که، 3 فرزند وی در آنجا به دنیا آمده باشند. و آیا احمد بزرگتر از علیّ، یا علیّ بزرگتر از احمد است؟ عبارت تهذیب مؤیّد احتمال اوّل است.

نکته: در نائین وسط شهر مرقدی است مورد تقدیر و احترام، و

ص:131


1- [1] . الفخری 16.
2- [2] . شجره ی مبارکه 90.
3- [3] . عمدة الطّالب /205.
4- [4] . المجدی 120/121.
5- [5] . الاصیلی 183.
6- [6] . الفخری 16.
7- [7] . منتقلة الطّالبیّه 179.

پایگاه زوّار و مسافرین، با صحن و گنبد، و بارگاه، که در کاشیِ سرِ سرای صحن، صاحب مرقد را علیّ بن ابراهیم مجاب معرّفی کرده. لکن اتّفاق اهل نسب، که مدفن علیّ بن ابراهیم سیرجان است، این احتمال را ضعیف، و این نوشته را ردّ می کند. و ممکن است این مرقد متعلّق به این بیت، با چند واسطه باشد.

بخش سیزدهم:

دودمان امام زاده علی بن ابراهیم.

در تهذیب(1) و منتقلة(2)، فرزند آن حضرت را ابوجعفر محمّد ذکر کرده، و منتقلة(3) مادر او را امّ ولد سندی می داند و خواهری برای ابوجعفر محمّد به نام امّ الحسین ذکر نموده.

و در فخری(4) و تحفة(5) نیز، نام پسر آن جناب (محمّد) را آورده، و در شجرة(6) تصریح دارد که نسل ابوالحسن علی از یک مرد است. وی محمّد ابوجعفر می باشد. و نامی از علیّ بن ابوالمحسن، فرزند ابوجعفر محمّد آورده.

و از فرزندان وی که نقیب های سیرجانند، ابوطالب بن ابی العزّ را نام برده، و مانند شجرة آورده: در اینان فراوانی است. در تحفة(7) نیز، فرزند محمّد را، علیّ، و پسر علیّ را طاهر، و محمّد و علیّ را دو پسر طاهر دانسته. در فخری(8) نام نقیب سیرجان ابوطالب زید بن

ص:132


1- [1] . تهذیب الانساب 168
2- [2] . منتقلة الطّالبیّة 179.
3- [3] . همان.
4- [4] . الفخری 16.
5- [5] . تحفة الازهار2 القسم الثانی 315/316.
6- [6] . شجرة ی مبارکه 90.
7- [7] . تحفة الازهار 2 القسم الثانی 315/316.
8- [8] . الفخری 16.

ابی العزّ محمّد بن ابی الحسین الطاهر بن علی بن محمّد بن علی کرمانی ابن ابراهیم بن محمّد بن موسی الکاظم علیه السلام را ذکر کرده، و او را از دودمان محمّد قشیر خوانده. ولی در تهذیب(1) برای ابوجعفر محمّد (فرزند امامزاده علی) دو پسر در سیرجان ذکر کرده، به نام علی و حسین و آنها را دارای نسل و عقب خوانده.

بنابراین، آنچه در عمدة(2) و فصول(3) دارد که نسل و عقب ابراهیم مجاب را منحصراً از محمّد حائری دانسته باید منظورش استمرار نسل تا زمان خود وی (صاحب عمدة که در قرن هشتم بوده) باشد.

بخش چهاردهم:

موسی بن ابراهیم ضریر کوفی (مجاب) ابن محمّد عابد فرزند موسی بن جعفر علیه السلام

که فخری(4) و شجرة(5) وی را ارجانی وصف کرده، و اخیر نسل موسی را مانند احمد کم دانسته، و نامی از آنان نبرده اند. ولی در تهذیب(6) فرزندی به نام زید (ابوالحسین) ابن موسی بن ابراهیم ذکر کرده، و گفته: در ارجان فرزند دارد.

مدفن موسی بن ابراهیم:

 مدفن وی معلوم نیست. ولی دور نیست که در کنار یکی از برادران خود به خاک سپرده شده باشد.

تکمیل: سه پسر دیگر که فقط جامع الانساب برای ابراهیم ذکر

ص:133


1- [1] . تهذیب الانساب 168.
2- [2] . عمدة الطّالب 205.
3- [3] . الفصول الفخریّه 138.
4- [4] . الفخری 16.
5- [5] . شجره ی مبارکه 90.
6- [6] . تهذیب الانساب 168.

کرده، جعفر، حسین، عبدالله که فرزندی به نام ابراهیم دارد از حالشان چیزی معلوم نیست.

بخش پانزدهم:

با توجّه به آنچه که در بخش سیزدهم گفته شد، و با در نظر گرفتن مهاجرت برادران (احمد، محمّد، موسی و احتمالاً علیّ) فرزندان ابراهیم می توان جوّ اجتماعی سیرجان را از اوائل قرن 3 هجری برای سادات و بنی هاشم مناسب دید که بسیاری آنجا را محلّ اقامت و زندگی انتخاب کرده که نقیب های داشته اند. و نسبت به سایر بلاد مانند شیراز محبّت اهالی سیرجان و تقدیر و احترام آنان در باره ی خاندان عصمت و طهارت ممتاز و درخور تحسین بوده و به احتمال زیاد عدّه ای فراوان نیز معتقد به امامت خاندان پیغمبر و امامان اهل بیت بوده اند. سادات بزرگوار می توانسته اند، با آرامش خاطر، آسوده بسر برند، و از ظلم و بیداد عمّال و حکمرانان بنی عباس در امان باشند. و مدرکی صحیح، درباره ی آنچه گاهی از بعضی مردم سیرجان نسبت به شهادت رساندن امامزاده علیّ بن ابراهیم شنیده شده، در دست نیست. و با تعمّق در باره ی مهاجرت بعضی از این بزرگواران به اصفهان یا حائر حسینی ارتباط آنان با فامیل و خاندان مسلم و موقعیّت اجتماعی و جلالت شأنشان را می توان درک کرد.

نکته ی قابل توجّه:

همان گونه که در بخش نهم گفته شد. محمّد بن ابراهیم را بعضی حائری و بعضی قشیر و عدّه ای ابراهیم را پدر وی خوانده و او را مجاب وصف نموده، پسر محمّد عابد خوانده اند که از اینان علّامه

ص:134

مرعشی درجاهای متعدّد متعرّض شده. 1_ دربیان نسب عبد الحمید(1) بن ابی علی فخار بن معد بن فخار الموسوی الحلّی الحائری. 2_ در بیان نسب فرزندش، علیّ بن عبد الحمید. 3_ در ترجمه ی الشّریف شبر بن محمّد. 4_ در ترجمه ی آیة الله(2) سیّد محمّد مهدی بن سیّد علی بن محمّد بن علیّ بن اسماعیل. 5_ دربیان حال سیّد رضا(3) معروف به صایغ بحرانی غریفی. 6_ در ترجمه ی سیّد عبدالله موسوی بحرانی بلادی.

در فخری(4) و شجره(5) ابراهیم مجاب را از فرزندان محمّد قشیر پسر ابراهیم ضریر دانسته اند.

و در واقع اختلاف در 2 مورد است. یکی آن که آیا دو ابراهیم در امتداد نسل محمّد عابد داریم. یکی کوفی ضریر و دیگری ابراهیم مجاب آن طور که شجره و فخری ترسیم کرده اند. یا یک ابراهیم پیش نیست و آن ابراهیم مجاب فرزند بلا واسطه ی محمّد عابد است؟ مشهور همین دوّم است. ولی می توان گفتار اوّل را به لحاظ نزدیکی زمان صاحب شجره و فخری به این سادات بزرگوار نسبت به زمان صاحب عمده ترجیح داد، خصوصاً با توجّه به این که نقل نیست. نظر قاطع خود آنهاست.

اختلاف دوّم، در وصف ابراهیم پسر محمّد عابد است که آیا به وی مجاب گفته شده یا به کوفی و ضریر (نابینا) وصف شده. و مجاب از

ص:135


1- [1] . کشف الارتیاب 69/83/113.
2- [2] . کشف الارتباب 126/131/141.
3- [3] . همان.
4- [4] . الفخری/16.
5- [5] . شجره ی مبارکه /90.

فرزند زادگان او است. گرچه این اختلاف دارای نتیجه ای در زمان حاضر نیست، لکن همان جهت ترجیح در اختلاف اوّل اینجا نیز می تواند مرجّح احتمال دوّم باشد. و می توان 2 ابراهیم قائل شد وصف مجاب را اختصاص به اوّل داد و به نوه ی وی اطلاق می شده.

امامزادگان سیرجان

بخش شانزدهم.

از بحثهای گذشته می توان امامزادگان سیرجان از بیت و دودمان ابراهیم کوفی، یا مجاب را به این نحو معرفی کرد 1_ امامزاده احمد بن ابراهیم(1). 2_ امامزاده علی(2) (ابو الحسن کرمانی). 3_ محمّد(3) (القشیر). 4_ موسی(4) ارجانی. 5_ زید(5) بن ابی العزّ محمّد بن ابی الحسین طاهر بن علیّ بن محمّد بن علیّ الکرمانی (امامزاده علی) ابن ابراهیم. 6_ 7 علی و حسین(6) دو پسر ابی جعفر محمّد بن علی الکرمانی (امامزاده علی) که این 2 نوه های آن جناب بوده اند. 8_ تعدادی(7) از سادات از دودمان ابراهیم و فرزندان پسر امامزاده علی ابو جعفر محمّد که در سیرجان نقابت داشته اند. چون 3 مرقد به نام احمد و محمّد و علیّ در سیرجان است، منطبق بر سه بزرگوار اوّل می شود. ولی برای موسی برادر این سه بزرگوار و زید و علی و حسین و سایر نوه های پسر امامزاده علی قبری معروف

ص:136


1- [1] . به تصریح الفخری و شجره مبارکه.
2- [2] . به گفته ی هر که متعرّض شده.
3- [3] . به تصریح شجره و احتمالاً فخری 16.
4- [4] . به تصریح الفخری 16/ و شجره ی مبارکه 90.
5- [5] . به تصریح الفخری و شجره ی مبارکه.
6- [6] . تهذیب الانساب 168.
7- [7] . شجره ی مبارکه 90.

نیست. به احتمال قوی غیر از موسی بقیّه باید در کنار مرقد جدّشان امامزاده علی به خاک سپرده شده باشند. ولی شاهدی در دست نداریم. و بنابرآنچه صاحب عقد العلی(1) که از خواصّ سیرجان و مأثر مأثوره او مقابر مزوره گفته و اهل سیاحت و ارباب تصوّف سیرجان را (به قول وی) شام کوچک خوانند. قبور بزرگان فراوان در این منطقه وجود داشته که کاملاٌ، یا اکثر، دستخوش خرابی و انهدام شده و از آنها اثری نمانده.

و احتمال دارد 2 قبری که به نام امامزاه حسنین در ابراهیم آباد سیرجان معروف است از فرزندزادگان ابو جعفر محمّد پسر امامزاده علی رضی الله عنه یا از دودمان زید النّار پسر موسی بن جعفرعلیه السلام باشند. و یا حسن(2) و حسین، پسران احمد بن محمّد ابله پسر جعفر، پسر محمّد پسر عمر اطرف پسر امیر المؤمنینعلیه السلام هستند.

اشاره: چند امامزاده ی دیگر نیز در سیرجان ذکر شده، یکی حمزه که قبلاً در محلّ دفنش بحث شد. 2_ محمّد یمامی (3) فرزند موسی ثانی ابن عبد الله بن موسی بن جعفرعلیه السلام که دارای فرزندانی است. و احتمال دارد که مرقد امامزاده محمّد متعلّق به این سیّد باشد.

3_ (4) فرزندان جعفر بن زید بن موسی الکاظمعلیه السلام و از آنان عدّه ای دارای نقابت بوده اند.

ص:137


1- [1] . عقد العلی للموقف الاعلی 131/132.
2- [2] . منتقلة الطّالبیّه 280، آن دو را وارد کرمان گفته، تهذیب الانساب 303 آنان را در کرمان ذکر کرده، اگر مقصودش منطقه کرمان باشد بر حسنین منطبق می گردد.
3- [3] . شجره ی مبارکه 90/100.
4- [4] . همان.

4_ اخیراً قبری به نام امام زاده احمد، نزدیک سیرجان، در جهت شمال غرب شناخته شده، که مدرکی تاریخی ندارد. در اینجا مناسب است نام ساداتی که از دودمان ابراهیم بن محمّد بن موسی الکاظمعلیه السلام که به گفته ی صاحب منتقله، بعضی از آنان، و احتمالاً همگی، از سیرجان مهاجرت کرده اند برده شود:

1_ ابو العلاء(1) الحسین معروف به شرف فرزند علیّ بن طاهر بن علی ابن محمّد بن علی بن ابراهیم بن محمّد اکبر ابن موسی الکاظمعلیه السلام در سال 471 وارد اصفهان شد، و نسل وی در آنجاست. ابو.... علیّ، وستّ الشّرف، و فخر النّساء مادرشان میمونه دختر عبد المطّلب بن احمد بن علیّ بن محمّد بن علیّ بن ابراهیم بن محمّد الاکبر ابن موسی الکاظمعلیه السلام است. که از جدّش علیّ بن محمّد با ابو العلاء حسین پدران و اجدادشان یکی است. 2_ یحیی(2) بن احمد بن ابراهیم بن محمّد بن موسی الکاظمعلیه السلام، وارد بغداد شده. 3_ ابو علیّ الحسن(3) بن محمّد بن ابراهیم بن محمّد بن موسی الکاظمعلیه السلام، در حائر (کربلاء) است.4_ ابو جعفر، احمد بن ابراهیم (4) بن محمّد بن حمزه بن احمد بن ابراهیم بن محمّد بن موسی الکاظمعلیه السلام در حائر است.

21 - 22 از فرزندان امام کاظم علیه السلام

اشاره

بیست و یکمین پسر امام موسی الکاظم، محمّد یا محمّد اصغر است. که از عبارت منتقله(5)، و تصریح شجره(6) استفاده می شود.

ص:138


1- [1] . منتقلة الطّالبیّة 22/23.
2- [2] . منتقلة الطّالبیّه 58/127/128.
3- [3] . همان.
4- [4] . همان.
5- [5] . منتقلة الطّابیّه22/23.
6- [6] . شجره ی مبارکه 77.

و همان گونه که اشاره شد، احتمال قوی دارد غیر از مرقدی که در شیراز به نام محمّد عابد می باشد، یکی از بقیّه ی مراقد از این بزرگوار باشد.

بیست و دوّمین فرزند امام موسی کاظمعلیه السلام: هارون بن موسی است.

در شجرة(1) آورده که: بخاری و ابو الغنائم (پدر صاحب کتاب المجدی) در نسل هارون طعن زده و گفته اند: نسل وی منقرض گشته. ولی دیگران(2)، برای او نسل ثابت کرده، و از یک مرد، به نام احمد، و بعضی او را خطیب گفته اند. و دودمان وی از یک مرد است، که او محمّد (در قم) میباشد. و در تحفة الازهار به نقل سیّد در شجره از گفته ی شیخ ابو الحسن عمری، و شیخ عبد الله بن طبا طبا، دارد: که احمد، دو پسر به نام محمّد و موسی بعد از خود گذارد. و اینان دارای نسل بودند. و دودمان این محمّد، از سه پسر نسل دار است، که اختلافی در آنها نیست.

موسی اصغر، الحسن ابو محمّد، جعفر دقّاق. و قولی که دقّاق را در کودکی مرده می داند، صحیح ندانسته. و در فرزند دیگر برای محمّد بن احمد خطیب بوده: حسین، که گفته شده: دارای دودمان است. و گفته شده: منقرض گشته. و اسماعیل، که گفته شده: فرزندانش در بلخ هستند. و در منتقله(3)، احمد بن محمّد بن احمد بن هرون بن موسی الکاظمعلیه السلام را در شاش (از سرزمین ترک) گفته. و در فخری(4) نیز بعد

ص:139


1- [1] . شجره ی مبارکه 100.
2- [2] . تحفة الازهار 2 القسم الثّانی /393.
3- [3] . منتقلة الطّالبیّة /196.
4- [4] . الفخری 22/23.

از ردّ سخن بخاری، اجماع اهل نسب را بر درستی ولادت احمد بن هارون (خطیب) میداند. و دودمان هارون را منتهی به موسی اصغر و جعفر دقّاق، که فرزندانش در نیشابورند می داند. و حسن ابو محمّد، که دودمانش در مدینه بود. و اینان فرزندان محمّد امیر (در قم) فرزند احمد ابی الطّیّب (در مدینه)، پسر هارونند. و نسل موسی بیشتر از دیگران، و دودمان وی تنها از حسن قائدی جندی است. و دودمان طولانیش در طوس و مشهد و بغداد است. (مراد از مشهد ظاهراً نجف اشرف، یا کربلاء است).

و مجدی(1)، هارون بن موسیعلیه السلام را دارای 8 فرزند می داند، که هیچ کدام غیر از احمد دودمانی (نسلی) نگذاردند. از آنان محمّد، احمد، زینب امّ عبدالله، فاطمه امّ جعفر، و موسی (که بعد از خود حملی که دو قلو در یک شکم بود باقی گذارد، پسر را که در کودکی مرد، هارون به اسم پدر، و دختر را زینب صغری نامیدند) را نام برده، و زاده های محمّد بن احمد بن هارون را در مدینه دانسته، که اکثرشان منقرض گشته، و از آنان، احمد بن محمّد بن احمد را یاد کرده، که به قول شیخ الشّرف: به شاش رفته، و دودمان وی در آنجا است. و از اینان، در نیشابور نامی از شریف فاضل صاحب مجلس، ابو الحسن علیّ بن جعفر بن محمّد بن احمد بن هارون، و عدّه ای دیگر به میان آورده. و در اصیلی(2)، و تهذیب(3) نیز دودمان هارون را، از یک مرد، احمد دانسته، و از وی در محمّد بن احمد، و اصیلی(4)،موسی بن

ص:140


1- [1] . المجدی 107/108.
2- [2] . الاصیلی /196.
3- [3] . تهذیب الانساب /165.
4- [4] . الاصیلی /196.

احمد را نیز اضافه کرده. و در تهذیب(1) از محمّد در حسن و موسی، و جعفر و اسماعیل و احمد و سلیمان و حسین آورده: که برای حسن، اعقاب و اولادی است، از آنان، ابو الحسن، علیّ بن الحسن بن محمّد بن احمد بن هارون که وی را فرزندانی در نیشابور است ذکر کرده، و موسی بن محمّد بن احمد بن هارون، دودمانش از حسن جندی ابن موسی، و دودمان وی از جعفر اعلم ابن حسن جندی در شیراز و بعضی دیگر است. در عمدة(2)، با اشاره به طعن ابو نصر بخاری (که از شجره نقل شد) از گفته ی ابو الحسن عمری (صاحب مجدی) و ابو عبدالله بن طبا طبا و دیگران، برای هارون دودمان یارآوری نموده: حسن، جعفر، موسی. و در فصول(3) گفته: نسل(دودمان) هارون به غایت اندک است.

مدفن هارون بن موسی بن جعفر علیه السلام :

صاحب گنجینه ی (4) آثار قم از نسّابه امیر محمّد قاسم سبزواری آورده: که مدفن هارون را جز در اصفهان معیّن نکرده اند. (حرم و ضریح و صحن و بارگاهی مزیّن و آراسته، در اصفهان به نام هارون ولایت معروف، که به پسر امام هفتمعلیه السلام منسوب است). لکن صاحب

ص:141


1- [1] . تهذیب الانساب /165/166.
2- [2] . عمدة الطّالب 219/220.
3- [3] . الفصول الفخریّه /142.
4- [4] . گنجینه ی آثار قم 2/147.

کتاب، گنبدی که در میانه، قریه ی طریز ناهید، یا دهکده ی رضا آباد، ده کیلو متری واقع است: راجع به هارون بن موسیعلیه السلام میداند. و در بخش 5 حالات حضرت محمّد عابد فرزند موسی بن جعفرعلیه السلام، که اختصاص به مدفن آن بزرگوار دارد: گفته ی صاحب گنجینه را در ذیل جای 7 آوردیم، که ترجیح داده: قبری که در دو فرسنگی شمالی اراک است، از آنِ محمّد بن احمد بن هارون پسر موسی بن جعفرعلیه السلام باشد. و در پاورقی بحار(1) دارد که: دو بقعه، یکی نزدیک ساوه، و دیگری در دهِ تکیه طالقان، منسوب به هارون بن موسیعلیه السلام است. اوّلی را در «هدیه اسماعیل» و دوّمی را از ناسخ التّواریخ 3/54، نقل کرده.

بیست و سوّمین فرزند امام هفتم موسی بن جعفر علیه السلام :

یحیی است، که بنا به گفته ی صاحب عمدة(2)، مانند برادرانش عبدالرّحمن، عقیل و داود و قاسم، بدون اختلاف در کودکی مردند، و دودمانی از آنها نماند. ولی در تحفة الازهار(3) از قول سیّد در شجرة دارد: که، حسین را بعد از خود، و حسین حسن، و حسن علی گذارد. درباره ی مدفن وی مطلبی، درضمن بیان مدفن برادرش فضل، از گنجینه(4) نقل کردیم.

در بیان تعداد فرزندان امام هفتم علیه السلام: اشاره به عدد دختران آن حضرت نیز شد.

ص:142


1- [1] . بحار الانوار 48/284.
2- [2] . عمدة الطّالب /185.
3- [3] . تحفة الازهار2 القسم الثانی 393.
4- [4] . گنجینه ی آثار قم 2/22.

دختران امام هفتم علیه السلام

اشاره

نام دختران آن بزرگوار:

در تذکرة الخواصّ(1)، 20 دختر برای حضرت گفته، ولی بیش از 19 نام نبرده: 1_ خدیجه، 2_ امّ فروه، 3_ اسماء، 4_ علیّه، 5_ فاطمه ی کبری، 6_ فاطمه ی صغری، 7_ فاطمه ی وسطی، 8_ فاطمه (دیگری)، 9_ امّ کلثوم، 10_ آمنه، 11_ زینب، 12_ امّ عبد الله، 13_ زینب صغری، 14_ امّ القاسم، 15_ حکیمه، 16_ اسماء صغری، 17_ محموده، 18_ امامه، 19_ میمونه.

اصیلی(2) آنان را 24 نفر گفته. و مجدی(3) و عمده(4)، به 37 نفر آنها را رسانده. و در مجدی، از آنچه تذکره آورده 1_ 2_ 3_ 4_ 5_ 8_ 9_ 10_ 11_ 12_ 14_ 17_ 18_ 19_ را ذکر نموده. و اضافه بر آنها، این اسامی را: 1_ قسیمه، 2_ لبابه، 3_ امّ جعفر، 4_ کلثوم، 5_ بریهه، 6_ امینه کبری، 7_ حسنه، 8_ عائشه، 9_ امّ سلمه، 10_ امّ ابیها، 11_ حلیمه، 12_ رمله، 13_ امینة صغری، 14_ اسماء کبری، 15_ زینب کبری، 16_ زینب، 17_ 18_ 19_ دو امّ کلثوم(چون 3 امّ کلثوم ذکر کرده، کبری، و وسطی و صغری)، 20_ عطفه، 21_ عبّاسه، 22_ خدیجه کبری، 23_ رقیّه: ذکر کرده. و فقط نسبت به آمنه دارد: (که گفته اند: قبرش در مصر است).

و شیخ مفید(5) 19 نفر دختران حضرت را شمرده، و آنان را:

ص:143


1- [1] . تذکرة الخواصّ /351.
2- [2] . الاصیلی /152.
3- [3] . المجدی 106/107.
4- [4] . عمدة الطّالب /158.
5- [5] . بحار الانوار 48/286/287. الارشاد 2/244.

1_ فاطمه کبری، 2_ فاطمه صغری، 3_ رقیّه، 4_ حکیمه، 5_ امّ ابیها، 6_ رقیّة صغری، 7_ کلثم، 8_ امّ جعفر، 9_ لبابه (لبانه)، 10_ زینب، 11_ خدیجه، 12_ علیّه، 13_ آمنه، 14_ حسنه، 15_ بریهه، 16_ عائشه، 17_ امّ سلمه، 18_ میمونه، 19_ امّ کلثوم نامیده. از حالات دختران امام موسی بن جعفرعلیه السلام بجز تنی چند اطّلاعی در دست نیست، و همچنین از مدفن آنان.

حکمیه و دو فاطمه

حکیمه:

از آنچه در احوال(1) کحیمه دختر حضرت رسیده، آنست که در ولادت امام نهمعلیه السلام از مادرش خیزران، به دستور امام هشتمعلیه السلام حاضر بوده.

محلّ دفن حکیمه

در تحفة(2) دارد که: در کوه های راه بهبهان مزاری است، محلّ آمد و رفت شیعیان، منسوب به این بی بی است.

2_ فاطمه دختر امام هفتمعلیه السلام

در تحفة (3): در رشت مزاری است منسوب به فاطمه ی طاهره، خواهر امام رضاعلیه السلام.

3_ فاطمه صغری

تحفه(4) قبر وی را به نقل از مرآة البلدان، در باد کوبه،(5) یک فرسخ

ص:144


1- [1] . بحار الانوار 48/316/317؛ تحفة العالم 2/35/36/37.
2- [2] . تحفة العالم 2/35/36/37.
3- [3] . بحار الانوار 48/316/317.
4- [4] . بحار الانوار 48/316/317؛ تحفة العالم 2/35/36/37..
5- [5] . در شجره ی مبارکه دارد که: بعض هرویّه (اهل هرات) گمان کرده: مادر جعفر ملک زینب دختر موسی الکاظم علیه السلام است. (جعفر بن ابوعبدالله، ملقّب به المؤیّد من السّماء، پسر محمّد بن عبدالله بن محمّد بن عمر اطراف، کوچکترین فرزند نسل دار امیرالمؤمنین علیه السلام است). شجره ی مبارکه 192.

دور از شهر از جهت جنوب، گفته که در وسط مسجدی قدیمی قرار گرفته. لکن قبول این معنی، با توجه به تزویج نکردن دختران امام موسی بن جعفر علیه السلام مشکل است. زیرا، سفر به آن نواحی از مدینه، یا باید با شوهر باشد، یا با خویشان و اقرباء، مانند، برادر و برادرزاده. در حالی که قبر هیچ یک از آن بزرگان، و سفرشان به آنجا نقل نشده.

فاطمه معصومه علیه السلام

4_ فاطمه ی معصومه

مدفن(1) آن سرور در قم واقع و مطاف و مزار دلدادگان و علاقه مندان به خاندان عصمت و طهارت سلام الله علیها است. دارای گنبد و بارگاه و صحن و خدمه و موقوفات و موزه و کتابخانه. و ثواب زیارت آن حضرت(2) در روایات متعدّدی که بعض آنها سند صحیح دارد، بهشت آمده.

علّامه ی مجلسی(3)، به نقل از تاریخ قم دارد: که بعد از ولایت عهدیِ امام هشتم علیه السلام سال 200 خواهرش فاطمه سال 201 به قصد برادر خارج شد، چون به ساوه رسید، مریض شد، پرسید: چقدر فاصله تا قم است؟. گفتند: ده فرسخ، به خادمش فرمود: حضرت را به قم وارد کند.

ص:145


1- [1] . بحارالانوار 48/316 و 102/265/266
2- [2] . وسائل الشّیعه 10/451/452_ مستدرک 2/227_ 10/368/369_ کامل الزّیارات 324_ عیون اخبارالرّضا 2/267.
3- [3] . بحارالانوار 60/219.

و در صحیح ترین روایات است که چون خبر آن حضرت به آل سعد رسید، به اتّفاق، به استقبال بی بی رفته پیشاپیش آنان موسی بن خزرج قرار داشت. چون به قم رسید. مهار شتر بی بی را گرفته و به سمت منزل خود کشید 16 یا 17 روز در خانه ی موسی بود. دار فانی را وداع کرده. موسی دستور غسل وتکفین را داد. بر جنازه اش نماز خوانده و در زمین خود که اکنون روضه مقدّسه بی بی است او را دفن و سقفی از بوریا بر آن بنا کردند. تا آن که زینب دختر امام جواد علیه السلام قبّه ای بر آن ساخت. و از گفته ی حسین بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه دارد که محرابی که آن بی بی در او نماز می خوانده در خانه ی موسی تاکنون موجود است و مردم او را زیارت می کنند.

کیفیّت زیارت آن حضرت:

 علّامه ی مجلسی(1) زیارتی را که مرسوم است آن حضرت را به آن زیارت می کنند. از بعض کتب زیارات از علی بن ابراهیم از پدرش از سعد از امام هشتم علی بن موسی علیه السلام آورده. که حضرت به سعد فرمودند ای سعد نزد شما ما را قبری است؛ گفتم: فدایت گردم، قبر فاطمه دختر موسی علیه السلام فرمود: بلی، هرکس آن بی بی را (عارف به حقّش) زیارت کند، برای او بهشت است. پس هنگامی نزد قبر رفتی نزد سر، روی به قبله بایست 34 الله اکبر و 33 بار سبحان الله و 33 بار الحمدالله بگو سپس بگو: السّلام علی آدم صفوة الله تا آخر زیارت. و از تاریخ قم(2) به نقل از امام صادق علیه السلام ذکر کرده. که خدا را

ص:146


1- [1] . بحارالانوار 102/265/266.
2- [2] . بحارالانوار 102/267_ 60/216/217_ مستدرک الوسائل 2/227_ 10_ 368.

حرمی است و آن مکّه است. و برای پیغمبرش حرمی است و آن مدینه است و برای امیرالمؤمنین علیه السلام حرمی است و آن کوفه است. و برای ما حرمی است و آن قم است و زود باشد که در آن، زنی از فرزندانم که فاطمه نامیده می شود دفن شود.هرکه او را زیارت کند بهشت بر او واجب می شود. حضرت این را فرمودند، و هنوز مادر امام هفتم به وی آبستن نشده بودند.

داستان کرامتی از حضرت معصومه سلام الله علیها

در اواخر حیات آیة الله العظمی مرحوم سیّد شهاب الدّین مرعشی نجفی اعلی الله مقامه، روزی منزل ایشان بودم به مناسبتی فرمود از افغانستان سؤال شد؛ شما که نسبت تحلیل لواط را به سنّی ها می دهید، مدرک آن کجاست؟ ایشان گفتند: هر چه فصح کردم به مدرک بر نخوردم. حرم مطّهر حضرت معصومه رفتم و قبل از اذان از حرم منزل آمدم. در همان جا که نشسته بود، گفتند: همین جا نشستم، خوابم ربود، حضرت را در ایوان حرم خواب دیدم، به من فرمود، ناراحتی! یا جمله ای به این مضمون. جریان را با بی بی در میان گذاردم. فرمود در کتاب غوث اللّهفان است. از خواب بیدار شدم. دست بالای سر، به سمت کتاب ها بردم. همان کتاب به دستم آمد، باز کردم، همان صفحه ای که این مطلب در آن، از قول سنّی ها ثبت شده دیدم. جواب نوشتم. مرحوم فرمودند غوغائی برپا شد. مرحوم خود را با حضرت محرم می دانستند و می فرمودند بار دیگری نیز حضرت را در خواب دیدم، در هر دو بار سنّ مبارک آن حضرت، حدود 25 سال بود. و این که می گوید حضرت 16 ساله بوده اشتباه است.

ص:147

نکته:

درباره ی قم و مدح آن و اهلش روایات فراوانی است و از امام هفتم(1) علیه السلام وارد شده که لانه ی آل محمّدعلیه السلام و مأوای شیعیان آنان است.

5_ آمنه، قبر وی را در مصر گفته اند.

6_ بی بی حیات: بنا به نقل تاریخ کرمان(2) بقعه ای بین راه زرند و خنامون واقع است به نام بی بی حیات که به دختر موسی بن جعفرعلیه السلام معروف است.

7_ بی بی دختر. بنا به نقل (3) همان تاریخ بین راه کویر در محلّ اختیار آباد واقع شده و مردم وی را خواهر بی بی حیات، دختر موسی ابن جعفرعلیه السلام می دانند.

خاتمه

شایسته است، نام جمعی از اساتید و امام زادگانی که د منطقه ی کرمان بوده و به ظنّ قوی در آنجا دفن شده اند ذکر شود.

سادات بم

اشاره

بم (ب. م)

1_ حسن(4) بن محمّد بن حمزة ملک از فرزند زادگان عمر بن علی بن ابی طالبعلیه السلام.

ص:148


1- [1] . بحار الانوار 60/214.
2- [2] . تاریخ کرمان. محمود متدیّن (همّت) 447/448.
3- [3] . همان.
4- [4] . المجدی 277.

2_ ابو الحسن(1) علی که نقیب جیرفت کرمان بوده و مادرش از سادات بنی المهلوس موسوی است. 7 پسر بوده که دودمانشان در نوبند جان و جیرفت و بم و غزنه و ری بوده. وی از فرزند زادگان محمّد بن القاسم رسّی، از نوادگان امام مجتبیعلیه السلام است.

برد سیر

محمّد بن حسین بن جعفر بن محمّد بن طبا طبا ابن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن مثنّی ابن امام مجتبیعلیه السلام: به این کیفیّت، در اطراف ضریحی که روی قبر امام زاده ی بردسیر است او را معرفی کرده. لکن از چند جهت اشتباه دارد،

1_ طبا طبا لقب ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم (که وی را غمر نیز گویند) است. و کلمه ابن بعد از طبا طبا زائد می باشد.

2_ محمّد بن حسین بن جعفر محمّد به سمت بلاد حبشه رفت و بگفته ی المجدی(2) و عمدة(3) فصول فخریّه(4) خبری از وی نیست و در تحفة الازهار(5) دارد که از حبشه به جائی رفت که دانسته نشد 3_ درباره ی محمّد بن جعفر بن محمّد در عمدة الطّالب(6) دارد: که خوارج وی را در کرمان کشتند، و به دار آویخته شد، چهل روز آنان را زلزله گرفت، جسد را پائین آوردند، زلزله ساکن شد.

ص:149


1- [1] . الفخری 105.
2- [2] . المجدی 72.
3- [3] . عمدة الطّالب 161.
4- [4] . فصول فخریّه 127.
5- [5] . تحفة الازهار 1/245.
6- [6] . عمدة الطّالب 161.

و در منتقله(1) وی را، به عنوان دار آویخته شده از واردین به کرمان گفته. و آن که ابن ادهم او را دار زد، پس چهل شب آنان را زلزله گرفت، تا آن که وی را از چوب دار پائین آورند زلزله ساکن شد. و در تحفة الازهار(2) قاتل را در کرمان، ابو السّرایا گفته، (و ظاهراً اشتباه بین جدّ، و فرزند زاده شده). و در مقاتل الطّالبین(3) مادر او از زنی از انصار گفته و ذکر کرده به گروهی از خوارج که اهل قیام نبودند عبور کرده وی را کشتند (و محل قتل او را معیّن نکرده.

و صاحب لباب الانساب در چند جا متعرّض حال ابراهیم طبا طبا فرزند اسماعیل بن ابراهیم ابن حسن مثنی شده. بعض جاها(4) نامی از محمّد فرزند وی نبرده، و در جای (5) دیگر مانند بعض اهل نسب، نسل وی را منقرض دانسته، یا وی(6) را بدون عقب خوانده، و در اینجا وی را، القائم المتوسّل گفته، و او را ابن درهم در کرمان کشت. و در باب القاب، وی را به نام القائم(7) الکرمانی حسنی) خوانده. و از وی به عنوان محمّد بن جعفر بن محمّد طبا طبا یاد کرده و گفته: (آن کس که بزاة(8) او را در کرمان کشتند، (و اینان صنفی از خوارج هستند) و به دار آویخته شد، پس زلزله بر آنان چهل روز پیاپی مستولی شد تا

ص:150


1- [1] . منتقله ی الطّالبیّه 280.
2- [2] . تحفة الازهار 1/245.
3- [3] . مقاتل الطّالبین 453.
4- [4] . لباب الانساب 2/581/550/468/450.
5- [5] . همان.
6- [6] . همان.
7- [7] . لباب الانساب 1/289.
8- [8] . کلمه ی بزاة (بعید نیست، تصحیف شراة باشد، که مفردش شاری است و خوارج خود را به این لقب می نامیدند، به إدّعاء اینکه جان خود را در راه خدا فروخته اند.

آن که از چوب پائین آورده شد و زلزله ساکن گشت. وی را فرزندی نیست. و هیچ یک از اینان از محلّ قتل وی نام غیر کرمان را مطرح نکرده و از کرمان به منطقه یا ناحیه کرمان نام نبرده اند.و صاحب عمده که وی را مقتول کرمان، و دار آویخته ی آنجا می داند، خود مدّتی، و شاید تا مرگ، در کرمان بوده. و اشاره ای به نواحی کرمان نکرده. بنابراین نمی توان ادّعا کرد: آن که در بردسیر کرمان قبر و گنبد دارد، این سیّد مظلوم است. مگر این که مراد از کرمان (اقلیم کرمان باشد)، آن طوری که در قاموس بیان کرده. یا آن که گاهی بر بردسیر کرمان گفته می شده، باز شاهد انطباق بر این سیّد نداریم.

توضیح درباره ی آباء و اجداد_ سیّد محمّد بن جعفر بن محمّد بن ابراهیم(طبا طبا) ابن اسماعیل بن اسماعیل بن ابراهیم الغمر ابن حسن مثنی ابن امام حسن مجتبیعلیه السلام.

حسن مثنّی: فرزند امام حسن مجتبی علیه السلام

و آن بزرگوار را، سیّد،(1) شریف، رئیس، جلیل القدر والا منزلت، عظیم الشّأن، عالم، عامل، فاضل، کامل، صالح، عابد، ورع، زاهد، خوانده اند.

در واقعه ی کربلاء(2) زخمی شد، و بنا به نقل(3) علّامه ی مامقانی: 18 زخم به بدنش قرار گرفت. خواستند سر وی را جدا کنند، اسماء بن خارجه، دایی وی، از لشکریان عمر بن سعد، مانع شد. درکوفه، ابن زیاد او را از قتل معاف کرد (به خاطر دائیش). دختر عموی خود امام حسینعلیه السلام

ص:151


1- [1] . ارشاد 2/52_ البحار 44/167_ حدیقة الشّیعة 489_ معجم رجال الحدیث 4/301_ تحفه ی لبّ اللّباب 119.
2- [2] . همان.
3- [3] . تنقیح المقال 1/273_ لباب الانساب 1/385_ مقاتل الطّالبین /122.

را خواستگار شد. حضرت، فاطمه را به تزویج وی در آوردند. و فرمود: چون شباهتش به مادرم فاطمه ی زهرا بیشتر است. بعد از واقعه ی کربلاء زنده بود تا زمان سلیمان بن عبد الملک از دنیا رفت. و آنچه در مجدی و ارشاد و عمدة الطّالب و اصیلی دارد، که در 35 سالگی از دنیا رفت، اشتباه است. در عمدة(1) الطّالب و تحفتین (2) دارد که عبد الرّحمن بن الا شعث با وی بیعت نموده و برای او تبلیغ میکرد. چون عبد الرّحمن کشته شد، حسن متواری گشته تا ولید بن عبد الملک کسی را پنهانی فرستاد که او را زهر خورانید و مرد. و در عمدة و تحفه ی(3) لبّ اللّباب دارد: عمرش در آن حال 35 سال بود. ولی در پاورقی عمدة(4) و در رجال مامقانی(5) دارد: که درست آنست که سلیمان بن عبد الملک زهر را فرستاد، چون در سال 97 زهر فرستاده شد ولید در سال 96 مرد، و بعد از او با برادرش سلیمان بن عبد الملک بیعت شد. سپس اشاره دارد که حسن 48 سال بعد از شهادت پدر بزرگوارش مرده و چگونه می توان گفت که در حال مرگ 35 سال داشته! پس، ظنّ غالب است که عمر وی 53 سال بوده. و عبارت، پس و پیش شده. و آنچه در عبارت ارشاد و دیگران است، به نظر می رسد: که 35 سال بعد از واقعه ی کربلاء از دنیا رفته باشد.

فرزندان حسن مثنّی: پنج پسر(6) داشت، که همه دارای نسل و دنباله بودند، عبد الله، حسن (مثلّث)، ابراهیم الغمر (از مادرشان

ص:152


1- [1] . عمدة الطّالب 86.
2- [2] . تحفه ی لبّ اللّباب 119/120.
3- [3] . همان.
4- [4] . عمدة الطّالب /86/87.
5- [5] . تنقیح المقال 1/273.
6- [6] . تهذیب الانساب /34/35.

فاطمه دختر امام حسینعلیه السلام)، و داود و جعفر.

عبدالله دارای 6 پسر بود به نام 6 پیغمبر: محمّد (نفس زکیّه)، ابراهیم، موسی الجون، یحیی صاحب الدّیلم، ادریس، سلیمان.

ابراهیم (الغمر)

عمدة(1) و مجدی(2) و اصیلی(3) وی را سیّدی شریف خوانده و تحفة(4) جهت تلقّب وی را به غمر بسیاری فراگرفتن مردم را به جود و کرم و سخاوت عمومی و بخشش به هر کس که به سوی او می آمد گفته، و وی را سیّدی جلیل القدر، رفیع المنزله، عظیم الشأن، دارای محاسن و فضائل بسیار، اخلاق و شمائل نیکو، پاک ریشه، بی نظیر، دارای عفّت و صیانت و دیانت خوانده. اهل حدیث بود، فصاحت، بلاغت، کمال و ادب و براعت و مروت و شهامت و دلیری و شجاعت داشته.

اوّل کسی از هاشمین از اولاد امام حسنعلیه السلام بود که در حبس(5) منصور دوانیقی در سن 67 یا 69 سالگی به سال 145 وفات کرد. گفته اند شبیه ترین مردم به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بوده، دارای مزار و قبری معروف در راه کوفه است و بنا به گفته ی بعضی(6) در یک منزلی کوفه وفات یافت. لکن معروف همان قول اول است که در حبس هاشمیّه

ص:153


1- [1] . عمدة الطّالب 149 و معجم رجال الحدیث 1/361_ التّسلسل 362.
2- [2] . المجدی 68.
3- [3] . الاصیلی 112.
4- [4] . تحفة لب اللّباب 46.
5- [5] . مقاتل الطّالبین 127_ شجره ی مبارکه /23.
6- [6] . تنقیح المقال 1/29_ عمدة الطّالب 150_ المجدی 68.

منصور از دنیا رفت. قبرش(1) در بیابان کوفه (در کنار جادّه ی نجف _ کوفه، قرار گرفته)، و از وی به عنوان صاحب الصّندوق یاد شده.

ابراهیم(2) غمر پسر حسن مثنّی، نسلش از 2 پسر استمرار یافته. 1_ اسماعیل بن ابراهیم(ملقّب به دیباج)، 2_ علیّ بن ابراهیم. ولی صاحب عمدة(3)، و اصیلی، و شجره(4)، و ظاهر لباب(5) استمرار دودمان ابراهیم را تنها از اسماعیل دیباج می دانند. و برای ابراهیم، در شجره(6) و مجدی(7) سه پسر دیگر نیز، به نام های: اسحاق، یعقوب و محمّد (دیباج اصغر) گفته اند که همه بدون نسل مردند، به گفته ی مجدی و مقاتل(8) و تحفه(9) و لباب الانساب(10)، محمّد دیباج را زنده، ساختمان بر وی ساختند (یعنی زنده دفن کردند). و به گفته ی لباب: عمر وی 25 سال بود. و مجدی محمّد اکبر را نیز، فرزند ابراهیم خوانده.

اسماعیل بن ابراهیم غمر، پسر حسن مثنّی (دیباج):

اسماعیل(11) دیباج(12) را شریف خلاّص می گفتند چون با جود بود، و در جنگ فخّ، شرکت کرد. و در حبس منصور دوانیقی (در

ص:154


1- [1] . تهذیب الانساب 63/64_ الاصیلی 112.
2- [2] . تهذیب الانساب 63/64.
3- [3] . عمدة الطّالب /150_ الفصول الفخریّه 126_ الاصیلی 113.
4- [4] . الشّجرة المبارکه 23.
5- [5] . لباب الانساب 2/580.
6- [6] . الشّجرة المبارکه 23.
7- [7] . المجدی 68/69.
8- [8] . مقاتل الطّالبین 136.
9- [9] . تحفة لبّ اللّباب 247.
10- [10] . لباب الانساب 1/409.
11- [11] . عمدة الطّالب /150_ الاصیلی 113.
12- [12] . المجدی 68/69.

هاشمیّه کوفه) از دنیا رفت. و بنا به نقل مقاتل(1) و اصیلی(2): مانند شمش طلا بود، هر چه بیشتر آتش می دید ناب تر می شد، هر چه بر وی بلا شدید تر می شد، صبر وی بیشتر می گشت. وی را(3) 2 پسر به نام: 1_ الحسن التّج، 2_ ابراهیم بن اسماعیل بود. در باره ی حسن، صاحب عمدة(4) و اصیلی دارد: در جنگ فخّ شرکت کرد. و اصیلی دارد: بیست سال زندان بود تا هلاک شد. و در عمدة دارد: بیست و خورده ای سال هارون وی را زندان کرد، تا مأمون او را آزاد ساخته، و در سنّ 63 سالگی از دنیا رفت.

ابراهیم طباطبا فرزند اسماعیل

ابراهیم را طبا طبا گفتند، چون پدرش برای او در سنّ کودکی لباسی می خواست فراهم سازد، به گفته ی عمدة(5)، و اصیلی(6)، و مجدی(7) (در بعضی): وی را محیّر کرد بین پیراهن و قبا، وی جواب داد: طبا طبا،(یعنی قبا قبا). در تحفة الازهار(8)، از گفته ی جدّش حسن آورده که: لثغ بوده، قاف را طاء می گفته. روزی غلام خود را فرمود: لباسهایش را بیاورد، غلام گفت: پیراهنت را بیاورم؟ گفت: نه، بل بطبطبا (یعنی قبا قبا). و به فرزندانش بنو طبا طبا گفته می شود. ولی بعضی گفته اند: این لقب را اهل سواد عراق به وی داده اند، چون به زبان نبطی معنای سیّد السّادات می دهد. وی دارای منزلت و تقدّم بوده. و در مجدی(9) دارد

ص:155


1- [1] . مقاتل الطّالبین 135_ الاصیلی /113.
2- [2] . تهذیب الانساب /64_ الاصیلی 113.
3- [3] . همان.
4- [4] . عمدة الطّالب /151.
5- [5] . عمدة الطّالب /161.
6- [6] . الاصیلی /116.
7- [7] . المجدی 72.
8- [8] . تحفة الازهار 1/237/245.
9- [9] . المجدی 72.

که: خود را نشان داده، و دعوت به رضای آل محمّدعلیه السلام کرد.

فرزندان ابراهیم (طبا طبا)

در عمدة(1) و فصول فخریّه(2)، مانند تهذیب(3) و شجره ی مبارکه(4) سه پسر نسل دار برای وی ذکر کرده: القاسم الرّسی، احمد، الحسن. و چهارم را عبد الله گفته، که دودمان وی منقرض شد، و پنجمی را محمّد بن ابراهیم، و بعضی وی را، یکی از امامان زیدیّ خوانده. و در تحفة الازهار(5) وی را ابو جعفر گفته. و در فصول فخریّة عبد الله را ذکر نکرده، و از محمّد، به عنوان یکی از اکابر ائمّه ی زیدیّه یاد کرده. و در اصیلی(6) نام عبد الله و محمّد را نیاورده. و قاسم را صاحب زهد و خشونت در دین و اهل تعفّف و سختی ذکر کرده. و از قول نسّابه دارد که وی از فضلاء مردان و از اجلاّء بنی هاشم بوده. از گفته ی بعضی مانند مجدی(7)، آورده که: هفت قاطر (استر)، که بار دینار داشت، برای وی فرستاده شد، آنها را بر گرداند. و فخری(8) از محمّد و قاسم، به نام یکی از امامان زیدیّه یاد کرده. و محمّد را بلا عقب خوانده. و مجدی، فرزندان آن جناب را 13 دانسته، 2 دختر، و جعفر و ابراهیم در کودکی مردند، و اسماعیل و موسی و هرون دودمانی برایشان ذکر نشده. و علیّ (گمان انقراض شده). و پنج پسر که از عمده ذکر شد.

و هیچ کدام، از محمّدِ دیگری برای ابراهیم (ابی اسحاق) طبا طبا

ص:156


1- [1] . عمدة الطّالب /161.
2- [2] . الفصول الفخریّه 127.
3- [3] . تهذیب الانساب 64.
4- [4] . شجره ی مبارکه 24.
5- [5] . تحفة الازهار.
6- [6] . الاصیلی 116/117.
7- [7] . المجدی /75.
8- [8] . الفخری /102.

نام نبرده اند. ولی در تحفه(1) ذکری از، السّیّد ابو القاسم محمّد جمال الدّین الرّسی بن ابی اسحاق ابراهیم طبا طبا آورده، و وی را سیّدی جلیل القدر، عظیم الشّأن، رفیع المنزله، جمّ الفضائل، حسن الشّمائل، صالح، عابد، پارسا، زاهد، تقیّ، نقیّ، با میمنت، دارای مروّت و شهامت و فصاحت و بلاغت و ادب و براعت (با کمال) خوانده. و در منتقله (2): محمّد، پسر محمّد صاحب ابی السّرایا پسر ابراهیم طبا طبا را در عیص گفته. و در پا ورقی گفته: در کتب انساب فرزندی برای محمّد بن ابراهیم طبا طبا، به نام محمّد ذکر نکرده اند، تنها یک پسر داشت، به نام جعفر، و جعفر را فرزند به نام محمّد بود، که شراة (خوارج) او را در کرمان کشتند، تا آن که گفته: جعفر را نیز فرزندی به نام حسین بود که محمّد داشت به حبشه رفت و خبری از وی نیست. و شاید بهتر اضافه کلمه (من ولد) در اصل کتاب و اشاره به یکی از دو محمّ_د باشد، یعنی از فرزندان محمّد یعنی به جای محمّد پسر محمّد از فرزندان محمّد.

محمّد بن ابراهیم(طبا طبا)

در شجره(3) و عمدة(4)، خروج وی را در ایّام مأمون با ابی السّرایا می داند. و در شجره دارد: 22 روز قیام بأمر نمود. و در عمدة، کنیه اش را ابو عبد الله و ملقّب به امیر المؤمنین شد، و کارش بالا گرفت.

ص:157


1- [1] . تحفة لبّ اللّباب /255.
2- [2] . منتقلة الطّالبیّة 223/224.
3- [3] . شجره ی مبارکه 24.
4- [4] . عمدة الطّالب 161_ الفصول الفخریّه 127.

و او را مانند تهذیب(1) منقرض دانسته. و مجدی(2) مدّت قیام او را نگفته. و در تحفه ی(3) وی را، سیّد ابو جعفر، و از بزرگان امامان زیدیّه در کوفه خوانده که ابو السّرایا او را به کوفه آورده (و در آن حال 27 ساله بوده)، و دعوت خود را به عنوان رضای آل محمّدعلیه السلام و عمل به کتاب خدا و سنّت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم اظهار کرد. (20 جمادی الاخره 199) بعد از ماجراهایی گوناگون ابو السّرایا او را مسموم کرد، و تحفة الازهار(4) نیز گفته، و بعضی گفته اند: ناگهانی در بغداد مرد، و این نکته را مجدی(5) و عمدة(6) نیز دارد. و در تحفه دارد گفته شده که در دروازه کوفه تیرها و نیزه هایی به وی اصابت کرده علیل شد و از اثر همان ها مرد. و خروج(7) محمّد بن ابراهیم با ابو السّرایا و جنگها و پیشرفت کار وی تا مرگش را به تفصیل در مقاتل ذکر کرده، و در تاریخ طبری(8) خروجش را در 10 جمادی الاخره سال 199 به عنوان دعوت به رضای آل محمّد، و عمل به کتاب و سنت گفته و پیشکار جنگ و سرداری سپاه را با ابو السّرایا سری بن منصور دانسته، و مرگ ابن طبا طبا را 5 رجب همانسال از ناحیه ی ابو السّرایا گفته، که او را مسموم کرد. و در انساب الاشراف(9)، ورود وی را به کوفه با

ص:158


1- [1] . تهذیب الانساب 64.
2- [2] . المجدی 72.
3- [3] . تحفة لبّ اللّباب 252 الی 254.
4- [4] . تحفة الازهار 1/245.
5- [5] . المجدی 72.
6- [6] . عمدة الطّالب 161. لکن کلام تحفة  در عمر محمّد بن ابراهیم طبا طبا، مختلف است، در جایی دارد که 27 سال بود، و بعد، مرگ وی را در سنّ 53 سالگی می داند.
7- [7] . مقاتل الطّالبین 344 الی 354.
8- [8] . تاریخ طبری 7/117/118.
9- [9] . انسال الاشراف 3/140/141.

ابو السّرایا که با او به رضاء آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم بیعت کرده بود ذکر کرده، و گفته بعد از ورود کوفه به کمتر از یک ماه، و گفته می شود: چهل شب مرد. و مروج الذّهب(1) مرگ محمّد بن ابراهیم را سال 199 گفته و دارد که ابو السّرایا محمّد بن محمّد بن یحیی بن زید بن علیّ بن الحسینعلیه السلام را جایگزین وی قرار داد. و در تاریخ ابن خلدون(2) بیعت اهل کوفه را بعد از ورود ابن طبا طبا و ابو السّرایا به کوفه آورده و گفته که در رقه با وی ملاقات و او را دعوت به قیام کرد و بعد از مرگ ابن طبا طبا پسری را از آل علیعلیه السلام به نام محمّد بن جعفر بن محمّد بن زید بن علی بن حسین به جای وی نصب نمود.

دودمان محمّد بن ابراهیم (طبا طبا):

جعفر بن محمّد بن ابراهیم (طبا طبا) پسر اسماعیل پسر ابراهیم (غمر) پسر حسن مثنّی فرزند امام حسن مجتبیعلیه السلام. از کلمات عمدة(3) و فصول فخریّه(4) و مجدی(5) یک پسر برای وی (محمّد بن ابراهیم)، استفاده می شود که نام وی جعفر است که در تحفة(6) او را ابو محمّد نیز گفته.

فرزندان جعفر بن محمّد بن ابراهیم (طبا طبا)

ص:159


1- [1] . مروج الذّهب 4/26.
2- [2] . تاریخ ابن خلدون 3/303/304.
3- [3] . عمدة الطّالب 161.
4- [4] . فصول فخریّه 127.
5- [5] . المجدی 72.
6- [6] . تحفة الازهار 1/245.

در عمدة(1) دو پسر 1_ حسین بن جعفر 2_ محمّد بن جعفر و در فصول(2) یک پسر (حسین) و در المجدی(3) دو پسر یکی حسین و دیگری علی اطروش و در تحفة الازهار سه پسر محمّد، علیّ و حسین برای جعفر بن محمّد بن ابراهیم ذکر کرده و در باره ی محمّد بن جعفر سابقاً ذکر شد که وی را در کرمان کشتند. و در باره ی علی المجدی (4) دارد که در مدینه متولّد شده و گفته پدرش را آورده که مرد (بدون نسل در کودکی).

فرزند زادگان جعفر.

در این سه کتاب به اتفاق نامی از محمّد بن حسین بن جعفر آورده و گفته اند به سمت بلاد حبشه رفت از او خبری نداریم. و در المجدی(5) می گوید در کتاب مبسوط برای وی دنباله ای یافته و از ابو عبد الله بن طبا طبا آورده که فرزند دار شد و به سوی دریا رفت و خبرش از ما قطع شد.

سادات جیرفت

1_ چند فرزند(6) اسحاق احنف ابن عیسی، ابو عبد الله گفته می شود. عیسی فرزند محمّد بن علیّ عریضی، پسر امام صادقعلیه السلام است.

2_ علیّ بن(7) محمّد بن زید اسود، پسر ابراهیم پسر محمّد پسر قاسم رسّی پسر ابراهیم طبا طبا نسل وی ابو یعلی حمزه و حسن اصمّ است: زید سه پسر داشته، یکی محمّد ابو جعفر در شیراز که از فرزندانش نقیب هایی در شیراز و در جیرفت بوده اند.

3_ محمّد بن زید را یک پسر به نام علی بوده که همه دودمانش از وی بود. و علی نقیب جیرفت کرمان و از دودمانش در آنجا بوده اند.

ص:160


1- [1] . عمدة الطّالب 161.
2- [2] . فصول فخریّه 127.
3- [3] . المجدی 72/140.
4- [4] . همان.
5- [5] . همان.
6- [6] . همان.
7- [7] . شجره ی مبارکه 28_ منتقلة الطّالبیّة /190.

4_ ابو الحسن علیّ که در سادات بم، نام برده شد.

5_ قاسم ابو احمد(1) در واسط (عراق) بود. دودمانی فراوان در حجاز و واسط و اهواز و جیرفت کرمان داشت. از دودمان قاسم رسّی از فرزند زادگان ابراهیم غمر نوه ی امام مجتبیعلیه السلام بوده.

6_ هبة الله(2) بن حسین رسّی عمویش، ابو الحارث مقیم بوده.

سادات کرمان

اشاره

1_ دودمان(3) ابراهیم و عبدالله و قاسم، از فامیل عقیل بن ابی طالبعلیه السلام.

2_ ابو هاشم(4) تمیم بن زید بن علی بن محمّد بن علیّ بن محمّد بن علیّ الخوارزمی ابن القاسم بن محمّد دیباج فرزند امام صارقعلیه السلام خود و فرزندش.

3_ ابو البشائر،(5) هاشم نقیب کرمان بوده اند.

4_ از فرزندان جعفر(6) بن عبدالله از دودمان جعفر طیّارعلیه السلام

5_ از فرزندان جعفر(7) ملتانی پسر محمّد بن عبدالله بن محمّد بن عمر اطرف ابن امیر المؤمنینعلیه السلام.

6_ حسن(8) و حسین پسران احمد بن محمّد ابله ابن جعفر بن

ص:161


1- [1] . الفخری 110.
2- [2] . المجدی 78.
3- [3] . الفخری /194.
4- [4] . الفخری 29_ لباب الانساب 2/567؛ شجره مبارکه، 108
5- [5] . شجره ی مبارکه 108.
6- [6] . الفخری 190.
7- [7] . تهذیب الانساب 298.
8- [8] . منتقلة الطّالبیّة 280_ الفخری 181_ شجره ی مبارکه /202.

محمّد بن عمر اطرف ابن امیر المؤمنینعلیه السلام، (که قبلاً اشاره کردیم: احتمال دارد، در سیرجان دفن شده اند).

7_ حسین(1) بن حسین بن زید الشّهید کنیه اش ابو عبد الله است.

8_ حسین(2) بن علیّ بن احمد عالم مختفی ابن عیسی بن زید شهید. در تهذیب(3) برای او (علی بن احمد مختفی) (حسین بن علی بن احمد) فرزندانی در کرمان است.

9_ سراهنگ ابو نصر(4)، از پسران محمّد بن الحسن (معروف به شش دیو). عیسی بن محمّد بطحائی از دودمان امام حسن مجتبیعلیه السلام.

10_ فرزندان صالح(5) بن جعفر ملتانی عبد الله.

11_ فرزندان(6) عبّاس بن عیسی اوقص پسر عبد الله بن مسلم پسر عبد الله بن محمّد بن عقیل بن ابی طالبعلیه السلام. عبّاس قاضی بوده.

12_ عبد الله الخالق(7) از اولاد جعفر ملک مولتانی.

13_ از فرزندان زادگان(8) عبد الله بن عقیل بن القاسم و فرزند زادگان جدّش، عبد الله بن عقیل بن ابی طالبعلیه السلام که سه پسر داشت.

14_ دودمان علیّ(9) بن احمد عالم فرزند عیسی مختفی پسر زید

ص:162


1- [1] . شجره ی مبارکه 127/128.
2- [2] . منتقلة 280 و شجره ی مبارکه 143.
3- [3] . تهذیب الانساب 215.
4- [4] . المجدی 26_ 279.
5- [5] . همان؛ تهذیب الانساب 301.
6- [6] . الفخری 194.
7- [7] . لباب الانساب 2/600.
8- [8] . الفخری 193/194.
9- [9] . الفخری 53/54.

شهید که کم بوده اند.

15_ علیّ ارحل(1) فرزند علیّ بن اسماعیل بن الحسن بن زید.

16_ جماعتی از دودمان علیّ المشطّب(2) در کرمان و سیرجان بوده اند. و علیّ اکبر از فرزند زادگان جعفر ملک دارای دودمان در سیرجان بوده.

17_ دودمان علیّ(3) بن محمّد بن علیّ بن محمّد بن علیّ بن یحیی بن القاسم بن محمّد دیباج، که خود وی در بکر آباد گرگان بود.

18_ محمّد بن جعفر (4) بن محمّد بن بن ابراهیم طباطبا که چهل شبانه روز به دار آویزان بود و تا او را پائین نیاوردند زلزله ساکن نشد.

19_ محمّد ابو طاهر(5) از فرزندان هاشم بن الملک (جعفر).

20_ گروهی از دودمان(6) محمّد بن عبدالله بن القاسم امیر ابن اسحاق اطرف پسر عبدالله جواد پسر جعفر طیّار.

21_ 22_ ملکیّه(7) (ملیکه) سکینه. دختران محمّد بن حسین عیسی بن محمّد بطحائی از فرزند زادگان زید بن الحسنعلیه السلام.

23_ از فرزندان یحیی(8) بن محمّد بن عبد الله.

شاه نعمت الله مدفون در ماهان کرمان

ص:163


1- [1] . لباب الانساب 2/454.
2- [2] . الفخری /176_ 178.
3- [3] . الفخری 241.
4- [4] . منتقلة الطّالبیّه 280.
5- [5] . المجدی 279.
6- [6] . تهذیب الانساب 350_ منتقله 281_ عمدة الطّالب 25.
7- [7] . المجدی 26.
8- [8] . تهذیب الانساب 350.

قبر شاه نعمت الله معروف به ولیّ در آنجاست. نسب وی را در پاورقی(1) اصیلی (از نسخه ای که به خطّ علّامه غیاث الدّین منصور حسینی دشتکی شیرازی با حواشی مهمی از وی و بعض نوه هایش چون علّامه صدر الدّین دشتکی) به امام ششم امام جعفرعلیه السلام می رساند. به این ترتیب نعمت الله شاه نور الدّین ولی مرید یافعی، ابن عبد الله بن محمّد بن یحیی بن هاشم بن موسی بن جعفر بن احمد الفخور بن محمّد بن جعفر بن الحسن بن محمّد بن جعفر البغیض ابن محمّد بن اسماعیل اعرج فرزند امام جعفر صادقعلیه السلام و این محمّد از عمویش امام هفتمعلیه السلام نزد هارون الرّشید سعایت کرد که منجرّ به حبس و قتل آن حضرت گردید. و(2) یافعی ابو السّعادات عفیف الدّین عبد الله بن اسعد تمیمی مکّی از مشاهیر اهل سنّت که در حرمین شرفین بوده و عالم به علوم ظاهر و باطن و دارای مصنّفاتی است که از آنها است، تاریخ مرآة الجنان د سال 768 وفات یافته.

شرحی مختصر از حال شاه نعمت الله

شرحی، قاضی شهید(3) سیّد نور الله شوشتری رحمة الله علیه از حالات وی آورده و کرامتی هم برای او ذکر کرده (همچون اکثر کراماتی که برای منحرفین از مکتب اهل بیتعلیه السلام ذکر شده ظاهراً بی اساس است. مانند آنچه در حالات صاحب مغنی عبد الله بن احمد (ابن قدّامه) از گفته ی خادم(4) مسجد دمشق ذکر شده (شبی که موفّق، یعنی ابن قدّامه در مسجد بیتوته می کرد. درها به روی وی باز می شد

ص:164


1- [1] . الاصیلی 197 الی 200.
2- [2] . روضات الجنّات 5/142/143.
3- [3] . مجالس المؤمنین 2/47 تا 50.
4- [4] . مقدمة المغنی 1/7/8.

بیرون می رفت و بر می گشت درها خود به خود بسته می شد. و یا روی آب راه می رفته و نظائر آن در بین مخالفین اهل بیت، فراوان ساخته و پرداخته شده، شایسته است از باب نمونه به جلد 5 الغدیر 33 تا 41 و 199 تا 200 و جلد 11/103 تا 128 مراجعه شود. و قاضی جریان تکفیر نعمت الله را از ناحیه ی علماء کرمان آورده. و آن که اهل کرمان به سبب عداوت دینی، تهمتها به وی زدند. لذا به هرات (دار السّلطنه ظاهراً نزد شاهرخ) مهاجرت کرد. و دو قصیده در مدح حضرت امیرعلیه السلام و ولای اهل بیت که در یکی تصریح به چهارده معصومعلیه السلام دارد از وی ایراد کرده.

در دو عالم چارده معصوم را باید گزید

پنج نوبت بر در دولت سرا، باید زدن.

و قاضی فوت وی را در سال 827 در زمان شاهرخ با عمری متجاوز از 75 سال گفته است. و در رساله ی(1) عبد الرّزّاق کرمانی که در ترجمه ی احوال شاه نعمت الله تألیف شده، نسب او را با اختلاف نسبت به نسخه ی اصیلی آورده و اشعار خود وی را در این باره ایراد کرده. نعمت اللّهم و زآل رسول محرم عارفان ربّانی. که در آن آباء و اجداد خود را تا پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم ذکر نموده و شواهد تشیّع در آن فراوان است، و ولادتش را در شهر حلب (از شهرهای معروف شام) گفته سپس به کبح و مکران مسافرت نموده که در آن زمان در حیطه ی حکّام کرمان بوده.

ص:165


1- [1] . رساله ی عبد الرّزّاق کرمانی 22 تا 24.

ولی دکتر علیّ اصغر حلبی(1) ولادت شاه را در کوه بنان (از شهر های کرمان) گفته. و اجدادش در حلب بوده اند. و به تعبیر هدایت، در تشیّع آن جناب                                                 کسی را مجال تردید نیست. و به همین سبب بود که او نیز مانند سیّد نور بخش و اولاد شیخ صفی اردبیلی توانست سلسله ای از صوفیان شیعیّ تأسیس کند، موسوم به نعمت اللهیّه. به هر حال مراوده با حکّام و ملوک و سرازیر شدن هدایای آنان به دربار شاه نعمت نسبت به حسن حال وی با سلوک رشته ی تصوّف، که بر خالف سیره ی ائمّه ی طاهرین صلی الله علیه و آله وسلم بوده انسان را بد بین می سازد و یکی از گرفتاری های پاره ی مردم کرمان سلوک این طریقه و یا سایر طرق تصوّف است.

خداوند عاقبت امر ما را ختم به خیر فرماید.

و الحمد لله ربّ العالمین.

ص:166


1- [1] . متانی عرفان و احوال عرفان 749/752.

منابع و مآخذ کتاب انجاز العدات فی احوال السّادات

نام کتاب

مؤلّف

احتجاج

طبرسی

ارشاد

شیخ مفید اعلی الله مقامه

الاصیلی

ابن طقطقی حسنی متوفّی سال 709

اقلیم پارس

امالی الطّوسی

شیخ طوسی اعلی الله مقامه

انساب الاشراف

احمد بن یحیی بلاذری(قرن سوّم)

بحار الانوار

علّامه مجلسی

تاریخ ابن خلدون

ابن خلدون

تاریخ حصر اجتهاد

شیخ آقا بزرگ تهرانی

تاریخ شیراز

تاریخ طبری

طبری

تاریخ کرمان

محمود متدیّن (همّت)

تاریخ یعقوبی

ابن واضح اخباری قرن سوّم

تحفة الازهار

سیّد ضامن بن شدقم (قرن یازدهم)

تحفة جلالیّة

تحفة العالم

سیّد جعفر بحر العلوم

تحفة لبّ اللّباب

سیّد ضامن بن شدقم

تذکرة الخواصّ

سبط ابن الجوزی

تنقیح المقال

علّامه شیخ عبد الله مامقانی

تهذیب الانساب

شیخ الشّرف العبیدلی متوفّی 435

جامع الانساب

جامع الرّواة

حاج محمّد اردبیلی (از علماء قرن 11)

جنّة المأوی

حاج میرزا حسین نوری رحمة الله علیه

الحدائق النّاضره

شیخ یوسف بحرانی متوفّی قرن 12

حدیقة الشّیعه

احمد مقدّس اردبیلی

روضات الجنّات

سیّد محمّد باقر خوانساری

روضة المتّقین

شیخ محمّد تقی مجلسی (مجلسی اوّل)

ص:167

ریاض العلماء

میرزا عبد الله افندی

سراج الانساب

سفینة البحار

حاج شیخ عبّاس قمّی

شجره مبارکه

امام فخر رازی (از علماء قرن 6)

شرح نهج البلاغة

ابن ابی الحدید

شدّ الازار

معین الدّین ابوالقاسم جنید متوفّی بعد از 791

شیرازنامه

رساله ی عبد الرّزاق کرمانی

عبد الرّزاق کرمانی

عمدة الطّالب

جمال الدّین احمد بن علی بن الحسین... معروف به ابن عنبه متوفی 828

عوالم العلوم

شیخ عبد الله بحرانی شاگرد علّامه مجلسی

الغدیر

علّامه امینی قدّس سرّه

غیبت شیخ طوسی

شیخ الطّائفه محمّد بن الحسن طوسی م 460

غیث الزّابد

سیّد عبد الله موسوی بحرانی بلادی

فارسنامه ی ناصری

الفخری

سیّد عزّالدّین ابوطالب اسماعیل بن الحسین المروزی الزورقانی متوفی بعد از 614

الفصول الفخریّة

صاحب عمدة الطالب

الفوائد الرّجالیّه

علّامه بحر العلوم (سیّد مهدی)

الفوائد الرّضویّه

حاج شیخ عباس قمّی

کامل الزّیارات

جعفر بن محمّد بن قولویه قمی متوبّی (367)

کشف الارتیاب

علّامه سیّد شهاب الدّین مرعشی نجفی (قدّس سرّه)

کف الغمّه

علیّ بن عیسی اربلی (وزیر)

گنجینه ی آثار قم

لباب الانساب

ابوالحسن علیّبن ابی القاسم زید بیهقی (معروف به ابن فندق متوفّی565)

مجالس المؤمنین

قاضی نور الله شوشتری (شهید)

ص:168

المجدی

نجم الدّین ابوالحسن علیّ بن محمّد بن علیّ العلویّ العمری (ازعلماء قرن پنجم)

مرآة العقول

علّامه مجلسی

مروج الذّهب

علیّ بن حسین مسعودی

مستدرک الوسائل

حاج میرزا حسین نوری

مشجّر وافی

مصباح الفقیه

علّامه حاج آقا رضای همدانی

معجم رجال الحدیث

علّامه خویی

المقنعه

مرحوم شیخ مفید

مقاتل الطّالبین

ابوالفرج اصفهانی

منقلة الطّالبیّه

ابواسماعیل، ابراهیم بن ناصر، ابن طباطبا (از اعلام قرن پنجم)

من لا یحضره الفقیه

شیخ صدوق قدّس سرّه

منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغة

سیّد حبیب الله خوئی

ناسخ التّواریخ

سپهر

وسائل الشّیعه

شیخ محمّد حسن حرّ عاملی

ص:169

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109