سرشناسه:اباذری، محمود، 1349 -
عنوان و نام پدیدآور:قافله سالار : امام زمان(عج) از منظر قرآن/ محمود اباذری.
مشخصات نشر:قم: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود( عج)، 1393.
مشخصات ظاهری:196ص.
شابک:978-600-7120-22-4
وضعیت فهرست نویسی:فیپا
یادداشت:کتابنامه: ص. 194 - 196؛ همچنین به صورت زیرنویس.
موضوع:محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- جنبه های قرآنی
موضوع:مهدویت -- جنبه های قرآنی
موضوع:مهدویت-- انتظار
رده بندی کنگره:BP104/م86 الف2 1393
رده بندی دیویی:297/159
شماره کتابشناسی ملی: 3428098
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 2
ص: 3
قافله سالار
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از منظر قرآن
***
محمود اباذری
ص: 4
قافله سالار
مؤلف: محمود اباذری
ناشر: انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف
نوبت چاپ: اول/ بهار 1393
شابک: 4 _ 22 _ 7120 _ 600 _ 978
شمارگان: دو هزار نسخه
قیمت: 5000 تومان
تمامی حقوق© محفوظ است.
* قم: انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج) / خیابان شهدا/ کوچه آمار(22)/ بن بست شهید علیان/ پ: 26/ همراه: 09109678911/ تلفن: 37749565 و 37737801(داخلی 117و116)/37841130 (فروش)/ 37841131 (مدیریت)/ فاکس:37737160 و 37744273
* تهران: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج)/ تلفن: 88959049/ فاکس: 88981389/ ص.پ:355-15655
m www.mahdi313.com
m www.mahdaviat.ir
m info@mahdaviat.ir
m Entesharatbonyad@chmail.ir
با قدردانی و تشکر از همکارانی که در تولید این اثر نقش داشته اند:
اعضای محترم شورای کتاب حجج اسلام مجتبی کلباسی، محمدصابر جعفری، مهدی یوسفیان، محمدرضا فؤادیان و آقایان احمد مسعودیان (مدیر داخلی)، زینب احمدیان (ویراستار)، مرتضی دانش طلب (مدیر مالی)، عباس فریدی (طراح جلد)، سید مجتبی میررضوی (صفحه آرا) و کلیه کسانی که ما را یاری نمودند.
مدیر مسئول انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف
حسین احمدی
کد فایل: 092003
ص: 5
پیش گفتار. 11
بخش اول؛ مباحث مقدماتی.. 13
ضرورت شناخت ولیّ خداوند.. 14
بهترین مرجعِ شناخت حجّت خداوند.. 16
جامعیت قرآن.. 19
ظهر و بطن قرآن.. 22
تفسیر و تأویل.. 25
نقش اهل بیت علیهم السلام در تبیین قرآن.. 29
شیوه های معرفی افراد در قرآن.. 30
علت عدم تصریح به نام حضرت در قرآن.. 30
شی_وه های بررسی آیات مهدویت... 34
انواع آیات مهدویت... 34
رابطه بین قرآن و امام. 35
چکیده. 37
ص: 6
بخش دوم؛ بررسی آیات.. 38
آیات ناظر به وجودِ حجّت خداوند در هر زمان.. 40
صاحب شب قدر. 40
هادی زمان.. 48
چکیده. 53
آیات ناظر به غیبتِ امام زمان.. 55
ماء معین.. 55
حجّت غایب... 60
چکیده. 62
آیات ناظر به وظایف منتظران... 63
هشدار به منتظران خاتم الأوصیاءعلیه السلام ......................................63
مرزبانی از اندیشه مهدویت... 67
چکیده. 70
آیات ناظر به ویژگی های حضرت مهدی علیه السلام. 71
بقیّة اللّٰه. 71
نعمت پنهان.. 74
مضطرّ. 79
ص: 7
چکیده. 81
آیات ناظر به ظهور و حکومت واحد جهانی.. 82
حاکمیت جهانی اسلام. 82
پیشوایی مستضعفان.. 92
چکیده. 96
حکومت جهانیِ صالحان.. 97
خلافت صالحان.. 103
چکیده. 110
آیات ناظر به هدف از ظهور و وضعیت جهان پس از آن.. 111
سرسبزی و حیات دوباره عالَم.. 111
امدادهای غیبی هنگام ظهور. 116
فرصت جبران ..........................................................119
چکیده. 123
عصر ظهور. 124
سوره مبارکه «عصر» ................................................124
چکیده. 133
آیات ناظر به رجعت... 134
زنده شدن گروهی از هر امّتی.. 134
ص: 8
استدلال بر وقوع رجعت با آیات دالّ بر رجعت در اقوام گذشته. 137
چکیده. 140
آیات تبیینی.. 141
1. آثار و برکات وجودیِ امام غایب .................................... 141
2. خطر ارتداد هنگام ظهور و لزوم آمادگی در دوران انتظار ................ 142
3. تسلیم محضِ حجّت خدا بودن ......................................143
4. عمر طولانی و محال نبودن آن ......................................145
5. جوان ماندن امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ...........................................146
چکیده. 148
بخش ضمائم. 149
ضمیمه شماره 1. 150
امامت در یک نگاه. 150
معنای لغوی «امام» 150
معنای اصطلاحیِ «امام» 151
امامت از دیدگاه اهل سنت... 156
امامت از دیدگاه شیعه. 158
ضمیمه شماره 2. 162
دلایل عقلی وجود حجّت در هر زمان.. 162
ص: 9
1. برهان سبر و تقسیم ................................................. 163
2. برهان لطف ........................................................167
3. شایسته سالاری .....................................................170
تبیین های عقلانی.. 171
1. انسان مستمرّ .......................................................171
2. انسان مرتبط ........................................................172
3. کفِ پا .............................................................173
ضمیمه شماره 3. 174
چکیده ای از مباحث رجعت... 174
ضمیمه شماره 4. 183
پاداش منتظران و ارزش ایمان در عصرِ غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 183
ضمیمه شماره 5. 186
فهرست تعدادی از آیات مهدویت... 186
ضمیمه شماره 6. 188
فهرست برخی از منابع آیات مهدویت... 188
خودآزمایی.. 190
کتابنامه. 194
ص: 10
تقدیم به:
شافعه روز جزا
فاطمه ثانی
کریمه اهل بیت
حضرت فاطمه معصومه علیها السلام
ص: 11
سنّت آفریدگار حکیم با خلقت انسان، بر این تعلق گرفت که تا دامنه قیامت، زمین هرگز از «حجّت حی» خالی نماند تا قافلهسالار کاروان انسانیت در سیر الی اللّٰه باشد.
با ارسال رُسُل، یکی پس از دیگری؛ کامل ترین دین که پاسخ گوی همه نیازهای بشریت در هر عصر و زمان است توسط خاتم الانبیاء و المرسلین حضرت محمد صلی الله علیه و آله ابلاغ گردید و با غدیر و تعیین اوصیاء دوازده گانه از جانب حق تعالی این سلسله حُجَج الهی تداوم یافت.
و هم اکنون «هادی امت» خاتم اوصیاء، بقیة اللّٰه الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشد که مژده و نویدِ آمدنش به همه امت ها داده شده است.
سعی و تلاش در جهت شناخت چنین حجتی، رهائی از مرگ جاهلیت را پی خواهد داشت و چه نیکوست امام مهدی را که مظهر آیات خداست در کتاب خدا بجوییم.
او «ماء معین» و آب گوارائی است که از پس پرده غیبت، تشنگان ولایت را سیراب می کند و آنان را به «صراط مستقیم» الهی رهنمون می گرداند.
آری، منتظرانش با بستن قلب خود بر روی هر چیزی جز یاد خداوند و عمل به آن چه که رضای اوست، به انتظارش ایستاده اند تا با سعی و تلاش در جهت تحقق
ص: 12
بشارت های قرآن در برپایی «حکومت صالحان» شاهد «پیشوائی مستضعفان» باشند و «حیات طیبه» که همان زندگی سعادتمندانه است را تجربه نمایند.
این چشم انداز روشن، مؤمنان و منتظرانِ راستین امت های گذشته را نیز دربر می گیرد تا به اراده خداوند رجعت نمایند و به شرف یاری امام خویش مشرف شوند.
در این نوشتار سعی شده است این حقائق از منظر قرآن بررسی گردد تا با معرفتی ناب، دل و جان خوانندگان عزیز را بنوازد و ایمانشان به آن «یار غائب» را مستحکم تر نماید؛ ان شاء اللّٰه.
محمود اباذری(1)
ص: 13
ص: 14
دوران غیبت، دوران یتیمی، حیرت و سرگردانی است؛(1) دورانی که خطر ارتداد و ربوده شدن دین و اعتقاد(2)، همه را تهدید می کند. چگونه میتوان از این آسیب ها رهایی یافت؟
از امام سجاد علیه السلام روایت شده است:
... و در دوره دیگرِ غیبت (کبری)، بیشتر کسانی که معتقد به حضرت قائم هستند، از این امر (اعتقاد به ولایت و امامت حضرت) دست برمی دارند؛ پس احدی (در دورانِ غیبت) ثابت قدم نمی ماند، مگر کسی که یقینش قوی و شناختش(درباره ولایت و امامتِ حضرت قائم) صحیح باشد و درباره آنچه ما حکم می کنیم، ناراحتی نداشته
ص: 15 باشد و تسلیم و فرمان بردار ما اهل بیت باشد.(1) به راستی، چگونه می توان به چنین سرمایه ارزشمندی دست یافت و صاحب یقینی قوی و شناختی صحیح شد؟
با بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و نزولِ وحی، مجدداً راهی به سوی شناختِ وحیانیِ حقایق گشوده شد. خداوند متعال می فرماید:
همان گونه که در میان شما پیامبری از خودتان فرستادیم که آیات ما را بر شما می خواند و شما را [از پلیدی جهل و شرک] پاک می سازد و کتاب و فرزانگی و آنچه هرگز نمی توانستید بدانید، به شما می آموزد.(2) موضوع آینده بشریت، مسئله ای است که از دیرزمان، ذهن بشر را به خود مشغول کرده است؛ به ویژه این که وضعیت فعلیِ جهان و ظلم فراگیر، آینده را در هاله ای از ابهام فرو برده است و کارشناسان، نظریه های متفاوت و ناامیدکننده ای ارائه می کنند؛ اما قرآن کریم با قاطعیت، از آینده ای سرسبز و درخشان خبر می دهد که صلح و صفا جای ستیزه جویی و عدالت جای ظلم و تباهی را می گیرد و از جامعه واحد جهانی گزارش می دهد که همه زیر لوای توحید و عبودیتِ خالصانه جمع خواهند شد و عدالتِ فراگیر و همه جانبه، عالم را حیات واقعی خواهد بخشید.
برای شناخت هر چه بهتر این حقیقت، به بررسی آیاتی که ناظر به این موضوع است، می پردازیم. البته پیش از آن لازم است مباحثی مطرح گردد.
ص: 16
قرآن، معجزه جاویدان، نسخه شفا، نقشه راهِ چگونه بودن و زیستن، نامه بشارت و رحمت، روشنگر هر حقیقت با جامعیتی بی نظیر، حقی که باطل در آن راه ندارد و مورد اتفاق تمام فِرَق مسلمان است.(1) کتابی است که هرگز نظیری به خود ندیده و نخواهد دید؛ از این رو، چنین کتابی، بهترین و مطمئن ترین مرجع شناخت حجّت خداوند متعال به شمار می آید.
حضرت محمد صلی الله علیه و آله، خاتم رسولان و دین اسلام، آخرین و کامل ترین دین است؛ بنابراین، معجزه او هم بر همین اساس، متفاوت و ابدی است و در طول قرون و اعصار تا روز قیامت، با آوردن کتابی همانند قرآن یا ده سوره مثلِ آن یا سوره ای همانندِ آن و یا سخنی هم سنگِ این کلام،(2) به مبارزه دعوت کرده است که اصطلاحاً آن را «تحدّی» میگویند.
هم چنان که بعد از گذشت صدها سال، با وجود تلاش های فراوان، هرگز کسی نتوانسته حتی جمله ای همانند قرآن بیاورد.(3)
موضوع اعجازِ قرآن، با اشاره به چند نکته مورد تأکید است:
الف) تحدی قرآن فقط درباره فصاحت و بلاغت نیست، بلکه مطلق است و همه
ص: 17
عرصه ها را در بر می گیرد و مخاطبِ آن تمام افراد بشر هستند. علامه طباطبائی قدس سرّه در این باره می نویسد:
بنابراین، قرآن کریم هم معجزیست در بلاغت، برای بلیغ ترینِ بلغا و هم آیتی است فصیح، برای فصیح ترین فصحا و هم خارق العاده ای است برای حکما در حکمتش، و هم سرشارترین گنجینه علمی است معجزه آسا، برای علما و هم اجتماعی ترین قانونی است معجزه آسا، برای قانون، و سیاستی است بدیع، و بی سابقه برای سیاستمداران و حکومتی است معجزه، برای حکام و خلاصه، معجزه ای است برای همه عالمیان، در حقایقی که راهی برای کشف آن ندارند؛ مانند امور غیبی، و اختلاف در حکم، و علم و بیان.(1) ب) قرآن کریم درباره علوم طبیعی و ماوراء طبیعی اظهار نظر کرده، آن هم در زمانی که جهل، شرق و غربِ عالم را در بر گرفته بود، اما با گذشت صدها سال از نزول قرآن و با این پیشرفت شگفت انگیز علمی بشر، هرگز ثابت نشده است که مطلبی از مطالب قرآن باطل یا دست کم ناقص بوده است. این همان کلام حق تعالی است که فرمود:
هیچ گونه باطلی از پیش رو و از پشت سر در آن راه ندارد. (این قرآن) از طرف خداوند فرزانه و ستوده، نازل شده است.(2) ج) تحقق دقیق و صد در صد پیش گویی های قرآن و اخبار غیبی آن(3) از سویی و
ص: 18
دقیق بودن بیانات تاریخی و شرح سرگذشت اقوام و ملل گذشته(1) از سوی دیگر، خود شاهد صدقی است بر حقانیت و اعجاز قرآن.
د) قرآن در گسترده ترین سطح، بشر را به تفکّر، تعقّل، تحقیق و ژرف اندیشی دعوت کرده است (شرح آن در تفسیر آیه بیست سوره «لقمان» خواهد آمد). اگر صاحب این کلام، ذره ای در حقانیت خود و حق بودن کلامش شک داشت، هرگز بشر را به چنین امری دعوت نمی کرد؛ به بیانی دیگر، ماهیت این اعجاز از سنخ علم و معرفت است.
نکته جالب این که هر چه بشر در مسیر علم و معرفت گام های بلندتری برمی دارد، بیشتر به عظمت قرآن پی برده و اعجاز آن را بهتر درک می کند، و علما و دانشمندان بیش از دیگران از این سفره وحیانی بهره می برند.(2)
ه_) فرق بین معجزه و سایر امور خارق العاده، مثل سحر و کهانت یا کارهایی که مرتاض ها و امثال آنان انجام می دهند، این است که گرچه هر دو مستند به اسبابی هستند که برای عموم بشر و غیر متخصصان قابل لمس نیست، ولی در مورد قسم دوم دیگران هم می توانند با کسب آن تخصص، همانند آن را بیاورند؛ مثلاً با تحمل ریاضت های شدید، همان کارهایی را که مرتاض ها انجام می دهند انجام دهند،اما در معجزه، هرگز چنین امری امکان پذیر نیست و تا به حال کسی نتوانسته و در آینده هم نخواهد توانست کاری را که انبیای عظیم الشأن الهی به عنوان معجزه انجام دادند، انجام
ص: 19
دهد.(1)
و) خداوند متعال بر اساس رحمت واسعه خود، هر از چند گاهی برای توجه دادن بشر به این حقیقت و اتمام حجّت بر آنان، روزنه هایی از غیب را نشان می دهد تا شاید ایمان مردم به این کتاب آسمانی بیشتر گردد. ماجرای کربلایی کاظم(2) و دکتر هفت ساله، یعنی جناب آقای محمدحسین طباطبائی(3) از این نمونه است.(4)
قرآن مجید این گونه خود را معرفی می کند:
و قرآن را بر تو نازل کردیم که بیان هر امر و هدایت و رحمت و بشارت برای افرادی که [در قبال خدا] تسلیم اند، می باشد.(5) «تبیان» همانند «بیان» و «تبیین»، مصدر بوده و در این جا به معنای «مبین» یعنی روشنگر است. به کاربردن «مصدر» به جای «اسم فاعل» در چنین مواردی، بیان گر نهایت مبالغه و تأکید است؛ مثلِ: «عَلی عَدلٌ»، به جای تعبیر «عَلیٌّ عادِلٌ»؛ و یا این که در بیان شدت نیازمان به خداوند متعال بگوییم: «ما فقریم»، به جای تعبیرِ «ما فقیریم».
ص: 20
بنابراین، تعبیرِ «تِبْیاناً لِکُلِّ شَی ءٍ» به معنای این است که قرآن در نهایت روشنگری برای هر چیزی است؛ به عبارت دیگر، قرآن خورشید فروزانی است که جهل و تاریکی را زدوده و همه حقایق را روشن می کند.
علامه طباطبائی قدس سرّه می نویسد:
بر اساس روایاتی که در مورد ویژگی قرآن وارد شده است _ که می فرماید: قرآن، علم مربوط به گذشته، حال و هر آنچه تا روز قیامت است را در بر دارد(1) _ به نظر می رسد، تبیان بودن قرآن، اعمّ از دلالت لفظی است و اشاراتِ قرآنی را نیز که فراتر از دلالت لفظی است، در بر می گیرد.(2) مؤید این سخن، بیان نورانی امام حسین علیه السلام است که می فرمایند:
کتاب خداوند بر چهار چیز است: عبارت، اشاره، لطایف و حقایق. اما عبارت برای عمومِ مردم، اشاره برای خواص، لطایف برای اولیا و حقایق برای انبیاست.(3) نتیجه این که، بر اساس این آیه شریفه، قرآن از نظر کمّی و کیفی دارای جامعیتی بی نظیر است و هر آنچه در راستای هدایت بشر و از خواسته های واقعی او باشد، در بر
ص: 21
دارد؛ از جمله: مسائل فردی، اجتماعی، سیاسی، قضائی، اعتقادی، اخلاقی، علمی و... و یکی از جنبه های اعجازِ آن نیز همین نکته است.
در آیه ای دیگر، تأکید بیشتری بر جامعیتِ قرآن شده است: «ما هیچ چیز را در این کتاب، فروگذار نکردیم.»(1)
از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نیز روایت شده:
هان! من در میان شما کتاب خداوند را به جای می گذارم که در آن، نور، هدایت و بیان است و خداوند هیچ چیزی را در آن فروگذار نکرده است.(2)
ص: 22
جامعیتی که از آن سخن به میان آمد در پرتو ظاهر و باطن قرآن است؛ از این رو، برای دست یافتن به شناختی عمیق و دقیق از طریق قرآن باید هر دو عرصه را مدّ نظر داشته باشیم؛ به ویژه این که بخش عظیمی از معارف مهدویت، در بطنِ قرآن مطرح شده است.
مقصود از «ظهر»، معنایی است که از الفاظِ آیات به کمک علم تفسیر بیان می شود و مقصود از آن، معنای بدوی و ابتدایی که از آیات به ذهن می رسد، نیست؛ هم چنان که مراد از «بطن» معارفی است که صاحب این سخن در دل این آیات قرار داده و از دید ما پنهان است.(1)
ص: 23
ص: 24
فریقین از رسول مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله نقل کرده اند که ایشان فرمودند:
ما مِن القرانِ آیه إلاّ و لها ظَهرٌ و بَطنٌ؛(1) هیچ آیه ای از قرآن نیست، مگر این که ظاهری دارد و باطنی. علم تفسیر، ناظر به ظاهر و علم تأویل، ناظر به باطنِ آیات است. از آن جا که چون این دو اصطلاح، معانی متعددی دارند، باید به بررسی بیشتر این دو موضوع بپردازیم.
ص: 25
تفسیرِ آیات قرآن، به معنای(1) پرده برداشتن از مقصود و مدلول آیات قرآن است که با بهره گیری از چندین علم،(2) از جمله ادبیات عرب، فهمیده می شود.
تأویل از ریشه «أول» و به معنای بازگرداندن است(3) و در اصطلاح، به معانی متعددی آمده است:(4)
بازگرداندن معنای متشابه به معنایی معقول و مورد نظر خداوند، با استفاده از خود آیات، روایات و عقل را تأویل آیه می گویند. این اصطلاح در آیه 7 سوره مبارکه «آل عمران» آمده و مربوط به آیات متشابه است؛ در واقع، این تأویل به معنای تفسیر صحیح و معنای درست آیات متشابه است؛ مانند آیه: ((یدُ اللّٰه فوقَ أیدیهم)) که معنای ظاهری «ید» مراد نیست، بلکه «ید» کنایه از قدرت است.
از امام محمد باقر علیه السلام روایت شده:
ص: 26
اگر این گونه بود که وقتی آیه ای در مورد قومی نازل می شد، وقتی آن قوم از دنیا می رفتند آیه هم (به خاطر منتفی شدن موضوعش) می مُرد، در این صورت چیزی از قرآن باقی نمی ماند ولی قرآن تا زمانی که آسمان ها و زمین باقی است، در سراسر قرآن جریان و حرکت است و هر قومی را آیه ای است از خیر یا شرّ.(1) به تعبیر دیگر، آیات قرآن تنزیلی دارد و تأویلی؛ مصداقی که آیه به خاطر آن نازل شده است را «تنزیلِ» آیه و به تعبیر دیگر شأن نزول، و سایر مصادیقِ آیه تا روز قیامت را که از نظر حقیقت، همانند شأن نزول است، «تأویل» آن می گویند؛(2) برای مثال، تنزیل آیه 5 سوره «قصص»، قوم حضرت موسی علیه السلام و تأویل آن سایر مظلومان و مستضعفانی هستند که در طول تاریخ بر ظالمان پیروز شده اند و مصداق کامل آن، ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
ص: 27
وقتی قرآن از آینده خبر می دهد، تحقق خارجیِ آن را «تأویل» آیه می گویند. ذیل بسیاری از آیاتِ مهدویت، این تعبیر به چشم می خورد؛ برای مثال، امام باقر علیه السلام درباره آیه آخر سوره «ملک» می فرماید: «به خدا قسم، تأویل آن نیامده است و قطعاً خواهد آمد.»(1)
گفتنی است، این آیه در سال 260هجری قمری با غایب شدن امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تأویل و این پیش گویی واقع شد.
یا امام صادق علیه السلام ذیل آیه 33 «توبه» می فرماید: «به خدا قسم، هنوز تأویل آن نیامده است»؛(2) یعنی آنچه در این آیه نورانی نوید آن داده شده، هنوز به وقوع نپیوسته است و با ظهور امام زمان علیه السلام تأویل خواهد شد.
تعبیرِ «تأویلِ آن نیامده است» در اینجا به معنای این است که این پیش گویی هنوز واقع نشده است.
البته گاهی این پیش گویی در مرحله ظهر و تفسیر آیه است؛ مثل آیه 33 توبه و 55 نور، و گاهی در مرحله بطن و تأویل آیه است؛ در این صورت، دو اصطلاح تأویل در مورد یک آیه به کار می رود؛ مثل آیه آخر سوره «ملک» که پیش گویی و هشدار درباره غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در بطن و تأویل آیه آمده است؛ در عین حال، تحقق این مسئله در سال 260 هجری را تأویل آیه می گویند.
ص: 28
یکی از ویژگی های بسیار مهم قرآن مجید این است که علاوه بر معانی ای که از ظاهر الفاظ فهمیده می شود، معانی دیگری نیز دارد که ورای ظاهر الفاظ بوده و از دید ما پنهان است؛ از این رو، به آن «بطن قرآن» می گویند. طبق این معنا، همه آیات قرآن دارای بطن، بلکه دارای هفت بطن، یا هفتاد بطن و یا .... است.(1) مانند آیه 86 سوره «هود» و آیه آخر سوره «ملک» که تأویل آن، امام مهدی علیه السلام است.
حاصل این که، وقتی تعبیر «تأویل» درباره آیات مهدویت به کار برده می شود، باید توجه داشت که کدام یک از معانیِ آن مراد است؛ غیر از تعبیر اول، سه تعبیر دیگر درباره آیات مهدویت به کار رفته است.
تفاوت تأویل به چهار معنایی که گذشت این است که مفسران با توجه به قواعد و ضوابطی که وجود دارد، می توانند به تأویل آیات به سه معنای اول بپردازند؛ ولی تأویل به معنای چهارم، در انحصار معصوم است و هر تأویلی که مستند به بیان معصوم نباشد، ارزشی ندارد.(2)
ص: 29
با توجه به آنچه در آیه 44 سوره «نحل» مطرح شده است،(1) قرآن به تبیین نیاز دارد و بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز، بر اساس ادلّه عقلی و نقلی، ائمه معصومین علیهم السلام عهدهدار این امرِ مهم هستند؛ پس اگر برای اثباتِ ارتباط آیه با مهدویت، از روایات استفاده می شود، بدین خاطر است که تنها راه پی بردن به بطون قرآن، بیان معصوم است و با بیان آنان،
ص: 30
پرده از بطون آیات برداشته می شود بنابراین و بر طبق روایات متعدد، علم جامع و کامل به تفسیر و تأویل، ظهر و بطن و ناسخ و منسوخِ قرآن فقط نزد امام است.(1)
شایان ذکر است، این امر درباره برخی از آیات واقع شده و در تفاسیرِ روایی در کنار روایات تفسیری، روایات تأویلی هم ذکر شده است.
قرآن کریم در معرفی حقایق و افراد شیوه های گوناگونی دارد؛ از جمله شیوه های معرفی افراد در قرآن، عبارت است از:
الف) تصریح و بیان اسم؛ مانند: ((و ما محمد الاّ رسول ...))؛ ((و اذکر فی الکتاب مریم ...)).
ب) تلویح و بیان وصف؛ مانند معرفی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در ابتدای سوره «اسراء» و معرفی امام علی علیه السلام در آیه 55 سوره «مائده».
در بیان علل عدم تصریح به نام امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در قرآن، به موارد ذیل می توان اشاره کرد:
1. در قرآن مجید، کلیاتِ مهدویت ذکر شده است و بیان جزئیات به عهده حضرت رسول صلی الله علیه و آله و پس از ایشان، به عهده ائمه علیهم السلام است.
شخصی درباره علت عدم تصریح به نام اهل بیت علیهم السلام در قرآن از امام صادق علیه السلام
ص: 31
پرسید. حضرت فرمودند:
بر رسول خدا حکم نماز نازل شد، اما در قرآن به این مطلب که چه نمازی سه رکعتی یا چهار رکعتی است، تصریح نشد و این رسول اللّٰه بود که نماز را تفسیر کرد و همین طور زکات، حج و درباره امامت و ولایت نیز همین گونه است؛ در قرآن آمده: ((یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّٰه وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم))، اما مصادیق و جزئیات آن در بیان حضرت رسول آمده است؛ مثل حدیث غدیر، ثقلین، منزلت، سفینه و...(1) (با تلخیص). 2. همین نحوه از بیان، یعنی ذکر وصف برای پی بردن به حقیقت، کفایت می کرد؛ به بیان دیگر، این شیوه از بیان، نقصی ندارد و اتمام حجّت صورت گرفته است.
3. اگر کسی در برابر کلام حق خاضع نباشد، اگر هر دو (تصریح و تلویح) باشد، باز به حالِ او سودی ندارد؛ برای مثال، نام و وصف رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در کتب آسمانی
ص: 32
بود، اما اهل کتاب با تحقق وعده الهی، کفر ورزیدند.(1) یا فرعون و فرعونیان با دیدن معجزات متعدد، یقین داشتند که موسی و هارون بر حقّند، اما «از روی ستم و سرکشی آن ها را انکار کردند، در حالی که دل هایشان بدان یقین داشت؛ پس بنگر که عاقبت تبهکاران چگونه بود.»(2)
4. با عدم تصریح به نام امام زمان علیه السلام، قرآن از تحریف حفظ می شود. در قرآن آمده است: « به یقین ما خود، این قرآن را نازل کرده ایم و مسلماً خود نیز حافظ آنیم.»(3) طبق این آیه و آیات دیگر، قرآن از هر گونه تحریف لفظی مصون و محفوظ است؛ البته بدین گونه نیست که این امر فقط از طریق اعجاز صورت گیرد، بلکه در بیانِ معارف، شیوه هایی به کار گرفته شده است که تا حد امکان، زمینه تحریف را از بین ببرد؛ از جمله عدم ذکر نام اهل بیت علیهم السلام در قرآن. حال اگر نام مبارک حضرت در قرآن بود، بنی امیه و امثال آن ها اصل قرآن را نابود می کردند؛ در این صورت، برای حفظ قرآن به معجزه دیگری نیاز بود، و در جای خود ثابت شده است که اعجاز، خلاف اصل است و فقط برای ضرورت از آن استفاده می شود، چرا که تکلیف مردم سنگین تر می شود.(4)
«مهدویت» از همان ابتدا دشمنان بدطینتی داشت که در مبارزه با آن، به انواع روش ها متوسل می شدند. از امام صادق علیه السلام روایت شده:
خلفای بنی امیه و بنی عباس وقتی فهمیدند زوال و نابودی آنان به دست مهدی امّت است، بسیاری از ما اهل بیت را شهید کردند، به
ص: 33
طمع این که مهدی را کشته باشند.(1) از سوی دیگر، با ذکر نام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در قرآن، ممکن بود افراد سودجو، فرصت طلب و مدعیان مهدویت ادعا کنند آن «مهدی»ای که در قرآن آمده است، من هستم! و با ثابت شدن تزویر و دروغ آنان، جایگاه قرآن متزلزل می شد.
بنابراین، معرفی با بیان وصف، به ویژه وصفی مثل «حاکمیت عدالت در سطح جهان»، مناسب ترین شیوه برای معرفی «موعود اُمم» قرار داده شده است.
5. یکی از علل عدم تصریح به نام امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است، سنت «امتحان» است. انسان به این عالم خاکی قدم نهاده است تا از روی اختیار، عبودیت را انتخاب کند: «ما راه را به او نشان دادیم، یا سپاس گزار است ]می پذیرد[ و یا کفران ]می کند[(2)»؛ بنا نیست تمام جزئیات بیان شود، به گونه ای که راه باطل به کلّی بسته و ناممکن گردد، چراکه در این صورت، امتحان معنا پیدا نمی کند؛ قرآن در این باره می فرماید:
همه را، هم ]آنان دنیاجویان[ و هم اینان ]آخرت خواهان] را از عطای پروردگارت مدد می رسانیم، و عطای پروردگارت [بر کسی] ممنوع نباشد.(3) هم اهل حق در پیمودن راه حق و رشد و تعالی یاری می شوند و هم راه باطل باز
ص: 34
است تا در وقت خودش، به حساب اهل باطل رسیدگی شود: ((انّ ربَّک لبالمرصاد))؛(1) بی تردید، پروردگارت در کمین گاه است.
1. به ترتیب چینش سُوَر قرآن: یعنی برای بررسی آیات مهدویت از سوره «حمد» شروع می کنیم.
2. به ترتیب نزول سُوَر قرآن؛
3. موضوعی: شیوه علمیِ بررسی آیات مهدویت، همین شیوه موضوعی است؛ یعنی ابتدا آیاتی که ناظر به وجود حجّتِ خداوند در هر زمان است، اثبات می گردد؛ سپس آیات ناظر به غیبت و بعد سایر موضوعات، مطرح می شوند.
4. تفسیری _ تاویلی
یعنی ابتدا آیات تفسیری مهدویت مطرح، سپس سایر آیات ذکر می شوند.
بدیهی است که انتخاب هر یک از این شیوه ها، به هدف و نوعِ مخاطب بستگی دارد.
الف) تفسیری: آیاتی که ظهر و تفسیر آن، مهدویت است.
ب) تأویلی: آیاتی که بطنِ آن مربوط به مهدویت است.
ج: تطبیقی: آیاتی که مهدویت، یکی از مصادیقِ معنا و مفهوم کلّیِ آن آیه باشد. ممکن است این معنا و مفهوم کلی، یا در ظهر و تفسیر آیه باشد و یا در بطن و تأویلِ آن.
ص: 35
د) تبیینی: آیاتی که موضوع آن ارتباطی با مهدویت ندارد، اما برای تبیین مباحث مهدویت و پاسخ گویی به سؤالات و شبهات مهدویت، کاربرد بی نظیری دارد.
رابطه بین قرآن و امام(1)
پیش از پرداختن به آیه یا آیاتی درباره حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف سزاوار است درباره رابطه بین «قرآن» و «امام» تأمل و تحقیق شود.
قرآن و امام، هر دو جلوه یک حقیقتند؛ به عبارت دیگر، امام تجسم قرآن است. از امام علی علیه السلام روایت شده است:
«قرآن، کتاب صامت خداوند است و من کتاب ناطق الهی هستم.»(2)
در روایتی که بسیاری از علمای اهل سنت نیز آن را نقل کرده اند، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرموده اند:
هیچ آیه ای نازل نشد که در آن «یا ایها الذین آمنوا» است مگر این که «علی» رأس آن و امیر آن است.(3)
ص: 36
طبق حدیث «ثقلین» قرآن و امام تا روز قیامت هرگز از هم جدا نخواهند شد و تمسک به هر دو، ضامن نجات از گمراهی است؛ به عبارت دیگر، این دو هر کدام به تنهایی حجّتِ مستقل نیستند، بلکه با هم حجت قرار داده شده اند.
از حضرت امیر علیه السلام نقل شده است:
خداوند تبارک و تعالی ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داده است؛ نه ما از قرآن جدا می شویم و نه قرآن از ما جدا.(1) یکی از آثار و برکات مهمِ درک رابطه بین امام و قرآن این است که هرگز علم امام را با آنچه خودمان از قرآن و دین می دانیم نمی سنجیم، بلکه حقیقت قرآن را در وجود امام جست وجو کرده و امام را معیار تشخیص حق و باطل قرار می دهیم.(2)
نتیجه حاصل این که، برای دست یافتن به فهمی صحیح و عمیق از قرآن یابد به نکات مطرح شده و نیز قواعد فهم درستِ قرآن توجه داشت. دغدغه فهم صحیح متون دینی، به ویژه قرآن، سابقه بسیار طولانی دارد و پیوسته معصومان علیهم السلام و علمای دین،
ص: 37
توصیه هایی در این زمینه داشته اند. بحث «تفسیر به رأی« و مذمّتِ آن، بر همین اساس است. تفسیر به رأی، یعنی فهم و برداشت نادرست از قرآن و عدم توجه به قواعد فهمِ قرآن، که روایات فراوانی در نهی و مذمتِ آن، وارد شده است.(1)
_ قرآن به جهت ویژگی های منحصر به فردِ خود، از جمله جامعیت و «تبیاناً لکل شئ» بودن، بهترین مرجع شناخت حجّت خداوند است.
_ این جامعیت در پرتو ظهر و بطن بوده و علم تفسیر، ناظر به ظهر و علم تأویل ناظر به بطن است.
_ بسیاری از معارف مهدویت بر اساس حکمت الهی در بطون و لایه های درونی آیات قرار گرفته؛ هم چنان که بخشی از آن در مرحله ظهر و تفسیر آیه واقع شده است.
_ قرآن کریم، اصول و کلّیات را بیان کرده و بر اساس «آیه 44 سوره نحل»، تبیین آیات بر عهده معصومان علیهم السلام است؛ بنابراین، اصلِ موضوع «مهدویت» در قرآن مطرح شده است و برای اطلاع از جزئیاتِ آن، باید به ائمه اطهار علیهم السلام رجوع کرد.
_ یکی از علت های اساسی عدمِ تصریح به نام حضرت، همان ویژگی مزبور قرآن است.
_ در حقیقت، قرآن و امام، دو جلوه از یک حقیقتند؛ یکی حجّت صامت و دیگری حجّت ناطق است.
ص: 38
ص: 39
ص: 40
((تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ))؛(1) در آن [شب]، فرشتگان و روح [جبرئیل] به اذن پروردگارشان برای [تقدیر] هر امری نازل شوند. یکی از شگفتی های آفرینشِ حق تعالی، قرار دادن شب قدر از همان ابتدای خلقتِ جهانِ ارضی و نزول امرِ سال به محضرِ حجّت و ولی خود _ که هرگز زمین از وجودش خالی نبوده و نخواهد بود _ است.(2)
ص: 41
سرّ این حقیقت، همان مسئله وساطت در فیض است. یعنی خداوند حکیم برای ارائه میزان و مقدار فیضی که مقرر شده محضر واسطه فیض افاضه شود، زمانی را به عنوان «شب قدر» قرار داده تا علاوه بر تفصیل و تقدیر امور در این شب،(1) انسان بتواند با احیا و راز و نیاز، نقشی در مقدار فیضِ خود و افزایش آن داشته باشد.(2)
در این شب، تفسیر امور سال به محضر حجّت زمان نازل شده و برنامه یک سالِ مربوط به عالم، از سوی خداوند متعال به محضر او ارائه می شود.(3)
موضوع «لزوم وجود حجّت در هر زمان»، طی چهار مرحله پی گیری می شود:
انکار این حقیقت و این عقیده که با رحلت رسول مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله شب قدر هم، از بین رفت، مصداق همان فتنه ای است که قرآن مجید، به شدت امت اسلامی را از آن بر حذر داشته است.(4) به بیان امام سجاد علیه السلام فتنه ای که دامن گیر اهل خلاف شد، همین بود که عده ای از آنان، شب قدر را انکار کرده و به سبب آن به دوران جاهلیت بازگشتند؛ چرا که اگر می گفتند شب قدر هست، باید می پذیرفتند که خداوند در این شب امری
ص: 42
دارد (تنزّل الملائکة ...) و اگر این مسئله را اقرار می کردند، طبعاً شبِ قدر صاحب می خواهد؛ بنابراین از اساس، منکر شب قدر شدند.(1)
علاوه بر روایات متعددی که در تبیین آیه4 سوره «قدر» وارد شده و بر وجود شب قدر از ابتدای جهانِ ارضی تا روز قیامت تأکید می کند و در تفاسیر اهل سنت نیز ذیل سوره قدر، روایاتی در این رابطه ذکر شده است،(2) فعل مضارع « تنزّلُ » نیز بر استمرار این حقیقت دلالت دارد.
اگر شب قدر هر سال وجود دارد، نزول امر الهی نیز طبق این آیه و آیات ابتدای سوره «دخان» وجود خواهد داشت؛ به عبارت دیگر، با اثبات موضوع، یعنی وجود شب قدر، محمول، یعنی نزول امر سال، نیز بر اساس این آیه ثابت خواهد بود.
ص: 43
اگر کسی بگوید: لازم نیست این فرشتگان بر کسی نازل شوند، بلکه فرود آمده و برمی گردند، پاسخ این است که: آیا نزولِ چیزی بر هیچ چیز معنا دارد(1) ؟! یعنی اگر بر کسی نازل نشوند، در این صورت تعبیر «تنزّل» صحیح نیست، بلکه تعابیری مثل «تردّد» و امثال آن گفته می شد؛ همان گونه که درباره ابتدای این سوره نیز که سخن از نزول قرآن به میان آمده است، معقول نیست کسی بگوید: قرآن در این شب نازل شد، ولی لازم نیست بر کسی نازل شده باشد.
از سوی دیگر، همه پذیرفته اند که در زمان حضرت رسول صلی الله علیه و آله، جبرئیل و فرشتگان بر ایشان نازل می شدند.
شایان ذکر است، دقت در آیه دوم سوره «نحل» نیز مطلب را روشن تر می کند.(2)
آیا هر کسی می تواند میزبان این میهمانان الهی باشد؟ آیا خوبان عالَم، علمای ربانی و امثال آنان می توانند این مسؤلیت را بر عهده بگیرند؟
ممکن است در پاسخ گفته شود: بله، چرا که در قرآن آمده است:
به یقین کسانی که گفتند: پروردگار ما خداوند یگانه است، سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل می شوند.(3)
ص: 44
با کمی دقت و تأمل در سوره «قدر» درمی یابیم آنچه در این جا مطرح است، با آنچه در آیه 30 سوره «فصلت» آمده، بسیار متفاوت است، زیرا:
اولاً: این جا سخن از نزول جبرئیل یا موجودی باعظمت تر از جبرئیل است و به اتفاق نظر علمای فریقین، هر کسی نمی تواند محل نزول فرشته عظیم الشأنی همانند او باشد؛ چرا که سعه وجودی او بسیار قوی تر و بالاتر از سعه وجودی ماست؛ از این رو، فقط شخصی مانند رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و کسانی که در رتبه و منزلت او باشند، چنین ظرفیت و توانی را دارند.
ثانیاً: این «تنزّل» برای صرف ملاقات یا برای امری جزئی نیست، بلکه برای تمامی امور و مسائل مربوط به عالَم است: ((...مِن کلِّ أمر)).
بنابراین، باید بین میهمان و میزبان، تناسب وجود داشته باشد و این میزبان از سوی حق تعالی، حائز مسؤلیت در این عالَم باشد؛ به عبارت بهتر، خلیفه خدا در زمین باشد، و چنین امر و مسئولیتی جز از معصوم، از شخص دیگری ساخته نیست. و با توجه به مطالب پیش گفته، لازم است در هر زمان انسانِ معصومی، ولیّ و خلیفه خدا باشد تا علاوه بر انجام وظایف الهی، صاحب شب قدر نیز باشد.
در ارزش و جایگاه این عقیده، همین بس که امام جواد علیه السلام فرمودند:
فضیلت کسی که ایمان به « إنّا أنزلنا » و تفسیر آن دارد، بر کسی
ص: 45
که چنین ایمانی ندارد، همانند برتری انسان بر بهائم است.(1) توضیح این که، کسی که شب قدر و صاحب آن را نشناسد، در واقع امام زمان و«حجّت حی» خود را نشناخته است و کسی که امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلی از دنیا رفته است. کسی که مرگش جاهلی باشد، یعنی حیاتش جاهلی بوده و بهره ای از اسلام و انسانیت نداشته است، چرا که مرگ عصاره حیات است.
آنچه را امام علیه السلام در این روایت بیان می فرماید، همان حقیقتی است که شیعه و سنی از نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله نقل کرده اند که ایشان فرمودند:
کسی که بمیرد و امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهلی از دنیا رفته است.(2)
ص: 46
عظمتِ امام زمان علیه السلام آن گاه روشن تر می شود که در تعبیر «مِن کلِّ أمر» دقت کنیم. به بیان رسول گرامی اسلام: صلی الله علیه و آله «بعد از این تعبیر، آیا چیزی باقی می ماند که تحت آن قرار نگیرد؟»(1)
فرشتگان در شب قدر برای ارائه برنامه همه امور، خدمت حضرت می رسند؛ بنابراین، همه امور مادی و معنوی به اذن خداوند، به دست مبارک ایشان است؛ در واقع، ایشان واسطه فیض الهی اند.
به عبارت دیگر، ولایت کلّی عالَم به اذن خداوند بر عهده امام زمان علیه السلام است. زمانی به عظمت امام پی می بریم که بدانیم خداوند متعال به «آصف بن برخیا» که در کمتر از ثانیه ای «عرش عظیم» بلقیس را از فاصله صدها کیلومتر حاضر کرد،(2) فقط یک حرف از اسم اعظم را به او داده بود؛ در قرآن آمده: ((قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتاب))؛ در حالی
ص: 47
که چهارده معصوم، به 72 حرف از 73 حرفِ اسم اعظم علم دارند؛ از این روست که تعبیر قرآن درباره ایشان ((وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب))(1) است.(2)
از حضرت امیر علیه السلام روایت شده است:
شب قدر در هر سال وجود دارد و امرِ سال در این شب نازل می شود و برای این امر پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله والیانی وجود دارد. ابن عباس پرسید: این ها چه کسانی هستند؟ فرمودند: من و یازده نفر از صلب من.(3) نتیجه در هر سال، شب قدر وجود دارد؛ شب قدر هر سال، امرِ سال نازل می شود؛ هم اکنون این امر بر چه کسی نازل می شود و صاحب شب قدر کیست؟
بر اساس آنچه در مقدمه گذشت، قرآن اصول و کلیات را بیان می کند. آن چه از آیه 4 سوره «قدر» استفاده می شود، لزوم وجود «حجّت حی» است، که تبیینِ آن بر عهده روایات است؛ برای نمونه، در تفسیر نور الثقلین، ذیل این سوره، بیش از یک صد
ص: 48
روایت درباره این موضوع بیان شده است. البته با دقت نظر در خودِ آیه، می توان به نکات بسیار مهمی درباره جایگاه و شؤن امام دسترسی پیدا کرد.
آیات ابتدایی سورة مبارکه «دخان» نیز بیانگر همین حقیقت است(1) و روایات متعددی ذیل آن، از معصومان علیهم السلام به دست ما رسیده است؛ برای مثال: راوی از امام صادق علیه السلام می پرسد: چگونه بفهمم که در هر سال، شب قدر وجود دارد؟ حضرت فرمودند:
هر شبِ ماه مبارک رمضان، صد مرتبه سوره «دخان» را بخوان. در شب بیست و سوم خواهی دید آنچه را باید ببینی.(2)
((إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ(3) )) [ای پیامبر!] تو فقط هشداردهنده ای و برای هر قومی، راهنمایی هست. «انذار» برای به راه آوردن گمراه و «هدایت» برای پیمودن درستِ این راه و پیش بردن صحیح او در این مسیر است، تا درجات رشد و تعالی را یکی پس از دیگری به
ص: 49
خوبی طی کند.(1)
رسولِ خدا، منذر و مؤسس شریعت است؛ کسی که گمراهان و بت پرستان را به راه آورد. اما این کافی نیست؛ باید شخصی، نگهبان و تداوم بخش راه او باشد و او «هادی«، یعنی امام معصوم علیه السلام است.
گرچه در آیات دیگر به خودِ پیامبر صلی الله علیه و آله، «هادی» نیز اطلاق شده است،(2) اما در این جا به قرینه سیاقِ کلام که فرمود: «تو منذر هستی و برای هر قومی، هدایت گری هست» می فهمیم فراز دوم آیه، به تداوم بخشِ راه او، یعنی امام اشاره دارد. از سوی دیگر، فراز دوم آیه به صورت کلی بیان شده است؛ گرچه مصداق «هادی» قبل از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله خودِ ایشان است، اما پس از آن نیز _ طبق این آیه _ نیازِ به هادی وجود دارد.
الف) هم اکنون بیش از شش میلیارد انسان در کره زمین زندگی می کنند.
ب) قرآن می فرماید: «برای هر قومی «هادی» وجود دارد».
ج) هادی مردم این زمان کیست؟
شایان ذکر است، در قرآن معنای لغوی واژه «هادی» و«یهدون« مراد نیست، بلکه مراد، شخصی است که به فرمان و امر الهی هدایت می کند و به اصطلاح، جزء «یهْدُونَ بِأَمْرِنا»(3) است. چنین کسانی، به بیان علامه طباطبائی رحمة الله در تفسیر المیزان، دارای مقام
ص: 50
عصمت هستند و لحظه ای در ضلالت و گمراهی نبوده و پیوسته با غیب مرتبط بوده اند.(1)
مؤید این سخن، مفرد بودن «هادٍ» است؛ اگر مراد، معنای لغوی آن بود و طبعاً شامل علماء و سایر هدایت کنندگان می شد، لازم بود تعبیرِ «هادون» یا «هُداة» آورده شود.
اگر هیچ روایتی ذیل آیه هفتم سوره «رعد» نداشتیم، دلالت آیه بر لزوم وجود حجّت خداوند در هر زمان _ با بیانی که گذشت _ کافی بود، اما خوش بختانه روایاتی دراین باره وجود دارد که هم شیعه و هم غیرشیعه آن ها را نقل کرده اند؛ برای مثال، حضرت
ص: 51
رسول صلی الله علیه و آله دست خودشان را به سینه مبارکشان نهاده و فرمودند:
«من منذر هستم»، و به شانه حضرت علی علیه السلام اشاره کرده و فرمودند: «تو هادی هستی؛ به واسطه تو بعد از من، هدایت یافتگان هدایت می شوند».(1) حموینی در فرائدالسمطین از ابوهریره نقل کرده است: « إنَّ المُرادَ بِالهادی علیٌّ کَرَّمَ اللّٰه وَجْهَه.»(2)
نکته جالب این جاست که اهل سنت هنگام یاد کردنِ «صحابه» می گویند: «رضی اللّٰه عنه»، اما بعد از نام مبارک حضرت علی علیه السلام می گویند: «کرَّم اللّٰه وجهه«. وقتی علت این تفاوت را سؤال می کنیم، می گویند: چون حضرت علی علیه السلام، لحظه ای بت نپرستید؛ یعنی بر پاکی حضرت علی علیه السلام از شرک و بت پرستی گواهی می دهند، که طبعاً لیاقت ایشان را برای امامت، و عدم لیاقت کسانی که به گواهی خودشان زمانی بت پرست بوده اند، نتیجه می دهد.
حاصل سخن این که، طبق آیه شریفه مورد بحث، در هر زمان لازم است «هادی» وجود داشته باشد که با ویژگی عصمت، تداوم بخش راهِ رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله باشد.(3)
ص: 52
قرآن در موارد گوناگونی به این موضوع اشاره می کند؛ از جمله:
الف) با پایان یافتن ساخت کعبه، حضرت ابراهیم علیه السلام از سوی حق تعالی مأمور شد تا همه را به این سرزمین دعوت کند:
و مردم را دعوت عمومی به حج کن، تا پیاده و سواره بر مرکب های لاغر، از هر راه دوری به سوی تو بیایند.(1) گفتنی است، تعبیرِ «به سوی تو بیایند (یأْتُوکَ) قابل دقت است؛ چرا که نفرمود: «ندا بده تا مردم به سوی کعبه بیایند».
اگر بر تمام انسان هایی که توانایی رفتن به مکه را دارند، اجابتِ این ندا واجب است، پس لازم است کسی مانند ابراهیم خلیل علیه السلام در جایگاه حجت و ولی خداوند وجود داشته باشد، تا تعبیر «یأْتُوکَ» صادق باشد. و اگر در برخی زمان ها، در اثر قدرنشناسی مردم حجت خداوند غایب بوده است، خود مردم مقصرند؛ البته غایب بودن حجت خداوند، با بودن او در مکه و ایام حج منافاتی ندارد، همان گونه که بر اساس روایات متعدد، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هر سال ایام حج در مکه حضور دارند.(2) روایاتی که ذیل آیه 196سوره «بقره» آمده است، بر همین امر تأکید می کنند.(3)
ب) خداوند متعال در ابتدای سوره «ابراهیم» می فرماید:
ص: 53
[این] کتابی است که آن را به سوی تو فرو فرستادیم، تا تو مردم را به خواست و فرمان پروردگارشان، از تاریکی ها[ی گمراهی]، به روشنایی [هدایت] بیرون آری؛ به راه آن توانایِ بی همتا و ستوده.(1) اگر قرآن، کافی بود و نیازی به حجّت حی نبود، تعبیر «لِتُخْرِج» جایی نداشت.
ج) در آیه 164 سوره «نساء» آمده است:
و اگر آنان هنگامی که بر خود ستم کردند، نزد تو می آمدند و از خدا آمرزش می خواستند و پیامبر برای آنان آمرزش می خواست، هر آینه خدای را توبه پذیر و مهربان می یافتند.(2) تعبیر «جاؤُک» تمام مطلب را بیان کرده است؛ اگر خداوند متعال می فرماید: «ادْعُوا اللّٰه»،(3) شیوه و نحوه دعا کردن را هم در این آیه و آیات دیگر بیان کرده است. سنت خداوند بر این است که انسان با مراجعه به حجّت حی و درخواست از او برای طلب آمرزش، غفران خود را شامل بنده اش کند. و بدیهی است که غیبت، هرگز مانع از توسل به ایشان نیست.
_ آیات متعددی ناظر به حجّت حی است؛ از جمله: آیه 4 سوره «قدر» و آیه 7 سوره «رعد».
_ در شب قدرِ هر سال، امر آن سال نازل می شود. در زمان حیات نبی مکرم
ص: 54
اسلام صلی الله علیه و آله، جبرئیل و فرشتگان از سوی خداوند، این امر را محضر ایشان ابلاغ می کردند. هم اکنون نیز لازم است، کسی در حدّ و لیاقت این امر، صاحب شب قدر باشد.
_ قرآن می فرماید: «برای هر قومی «هادی» وجود دارد.» با توجه به معنای خاص این اصطلاح در قرآن، هادی امّت با ویژگی عصمت پیوسته باید وجود داشته باشد.
ص: 55
((قُلْ أَ رَأَیتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ))؛(1) بگو: بیندیشید، اگر آبتان( در زمین) فرو رود، آن گاه چه کسی برای شما آبِ روان ( نمایان و قابل دسترس) می آورد؟
ص: 56
یکی از دردهای بزرگ بشر، غفلت از نعمت های الهی است. خداوند در این آیه شریفه می فرماید: آیا به این مسئله فکر کرده اید که اگر همه چیز باشد، ولی آب نباشد چه اتفاقی می افتد؟
گفتنی است، ظهر و تفسیر آیه درباره نعمت حیاتی آب است،(1) اما تأویل و بطن آیه بر اساس روایات متعدد(2)، درباره مسئله ای بسیار حیاتی تر و مهم تر از آب است، و آن مسئله امام و اضطرار به حجّت است.
از امام محمد باقر علیه السلام روایت شد:
معنای آیه این است که بگو: بیندیشید، اگر امامتان غایب شد، به گونه ای که ندانید او کجاست، پس چه کسی امامی ظاهری برایتان خواهد آورد که اخبار آسمان ها و زمین و حلال و حرام خداوند را برای شما بیان کند؟!(3)
ص: 57
امام رضا علیه السلام نیز فرمودند:
مقصود از «ماؤکم»، ائمه علیهم السلام می باشند که آن ها ابواب اللّٰه هستند. «فمن یأتیکم بماء معین»، یعنی: چه کسی علم امام را برای شما خواهد آورد؟(1) با تأمل در بطن آیه، به این نتیجه می رسیم که هشدارِ وقوع غیبت، از همان ابتدا داده شد که اگر مردم قدرِ ائمه علیهم السلام را ندانند، به بلای غیبتِ امام دچار خواهند شد؛ گرچه امت اسلام به هشدارهای قرآن توجه نکرده و قدر اهل بیت را ندانستند و طبق سنت الهی(2) به بلای عظیم غیبتِ امام دچار شدند امّا قطعاً این آیه شریفه برای ما در این دوان، پیام ها و نکات مهمی را در بر دارد.
نکات: 1. باعث و علتِ غایب شدن امام، خود مردم هستند، زیرا اگر خداوند بدون این که مردم نقشی داشته باشند حجّت خود را غایب کند، سؤال و اندیشیدن درباره این مسئله که اگر امامتان غایب شد، چه خواهید کرد؟ معنا ندارد.(3)
قدرنشناسی مردم سبب غیبت شد و تا قدرشناس حقیقی حجّت خداوند نشویم، از ظهور خبری نخواهد بود؛(4) بنابراین، عالمان و خواص باید با تمام توان درباره توجه دادن
ص: 58
مردم به جایگاه و ویژگی های امام و حقوقی که امام بر مردم دارد، بکوشند و از خسارت عظیم غیبت امام پرده بردارند.
ممکن است کسی بگوید: دیگران قدرنشناسی کردند و سبب غیبت او شدند؛ تقصیر ما چیست؟ در پاسخ باید گفت:
اولاً: خداوند متعال در هر زمان، بندگان خود را امتحان کرده و میزان ولایت و محبتِ آنان را می سنجد؛ برای مثال، با پای بندی به ارزش های دینی، اطاعت و پیروی از بزرگان دین، پرداخت خمس و زکات و... آن ها را می آزماید. یکی از حکمت های فریضه «خمس» همین موضوع است. به طور قطع امام زمان علیه السلام هیچ نیازی به خمس ندارد، اما چرا این حق برای ایشان قرار داده شد؟ بدیهی است که اگر از مال خود برای حضرت نگذریم، نمی توانیم ادعای محبت داشته باشیم، و یا از جان خود برای ایشان بگذریم.
ثانیاً: اگر کسی از این آزمون ها سربلند بیرون بیاید و جزء منتظران واقعی باشد، اجر و پاداش عظیمی، از جمله همراهی با اهل بیت علیهم السلام در آخرت، خواهد داشت.(1)
2. معنای این سؤال که: اگر امامتان غایب شد، چه خواهید کرد؟ این است که با غایب شدن امام، دچار خسران و ضرر جبران ناپذیری خواهیم شد؛ گرچه امام غایب همانند خورشید پنهان دارای آثار و برکات فراوانی برای ما و همه هستی است، اما بسیاری از فواید امام، مترتب بر عدم غیبت ایشان است.
اگر انسان ها این خسارت عظیم را درک می کردند، به اضطرار رسیده و خواستار رفع این بلا می شدند؛ در این صورت، قطعاً دعا به اجابت می رسید، چرا که: ((أَمَّنْ یجیبُ
ص: 59
الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یکْشِفُ السُّوء)).
3. نقش بی بدیل امام و ضرورت حضورِ او در جامعه، علاوه بر ضرورت وجودِ امام، مسئله ای است که با تدبّر در این آیه شریفه و روایات متعدد، به آن پی می بریم؛ همان گونه که امام باقر علیه السلام فرمودند: «پس چه کسی اخبار آسمان ها و زمین و حلال و حرام خداوند را برای شما خواهد آورد؟!» چه کسی می تواند ادعا کند، عالِم به غیب و شهود است و بگوید: «قبل از این که مرا از دست بدهید (هر چه می خواهید) از من بپرسید»؟!(1) چه کسی می تواند ادعا کند، مرتبط با مبدأ غیب است و به عالَم غیب آشناتر است تا عالم شهود،(2) و کیست که بتواند بگوید: «اگر پرده (غیب) کنار رود، چیزی بر یقین من افزوده نخواهد شد»؟!(3)
خو گرفتن به دوران غیبتِ امام و عادی شدنِ آن، از مصیبت هایی است که انسان ها به آن دچارشده اند، چرا که همه، سرگرم و مشغول کار خود هستند و چه بسا روزها و هفته ها می گذرد و کمتر به یاد امام خود و تکلیف و رسالتی که در این رابطه دارند، می افتند!
4. یکی از القاب زیبای ائمه به طور عام و لقب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به طور خاص، «ماء
ص: 60
معین» است که از همین آیه شریفه گرفته شد. تشبیه امام به «آب»، بیانگر نکات ظریف و عمیقی است.(1)
حاج محمدعلی فشندی رحمة الله می گوید:
دیدم سید بزرگواری وارد مسجد جمکران می شود. با خود گفتم: در این هوای گرم. حتماً تشنه است. ظرف آبی به او تعارف کردم. گرفتند و نوشیدند و ظرف را برگرداندند. در این حال گفتم: شما دعا کنید و فرج امام زمان علیه السلام را از خداوند بخواهید تا فرج ایشان نزدیک گردد. ایشان فرمودند: «شیعیان ما به اندازه آب خوردنی ما را نمی خواهند؛ اگر بخواهند، دعا می کنند و فرج ما می رسد.» این سخن را فرمود؛ تا نگاه کردم، دیگر کسی را ندیدم.(2) به راستی، ما چقدر به یاد حضرت هستیم؟! و آن گاه که به یاد اوییم، آیا خود را برای او می خواهیم یا حتی او را هم برای راحتی و حل مشکلمان می خواهیم؟!
((ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیبَ فیهِ هُدیً لِلْمُتَّقینَ * الَّذینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ(3)))؛ این کتاب که در آن هیچ شکی نیست، راهنمای پرهیزکاران است؛ کسانی که به غیب ایمان می آورند. «ایمان به غیب» از مهم ترین ویژگیِ پرهیزکاران است؛ کسانی که عقلشان در
ص: 61
چشمشان نیست که فقط هر چه را با چشم سر ببینند، بپذیرند و غیر آن را انکار کنند؛ اگر این چنین باشد، فرقی بین انسان و حیوان باقی نمی ماند.(1)
غیب مطلق، خداوند متعال است؛ او را با چشم سر نمی توان دید؛ نه در دنیا و نه در آخرت. مهم ترین ویژگیِ «متقین» این است که با تمام وجود، به آفریدگار هستی و آنچه او از آن خبر داده است، باور دارند. پس در مرحله ظهر و تفسیرِ آیه، غیب به معنای «اللّٰه» است، هم چنان که در آیه 162 سوره «نساء» به آن تصریح شده است.
در مرحله بطن و تأویلِ آیه، بر اساس روایات، «غیب» مصادیق متعددی مانند: عرش، لوح، قلم، کرسی، بهشت، جهنم و... دارد. یکی از مهم ترین مصادیق «غیبت»، ایمان به حجّت غایب است. از امام صادق علیه السلام روایت شده:
متقین به غیب ایمان می آورند؛ یعنی به حجّت غایب ایمان می آورند.(2) متقین مانند کسانی نیستند که می گویند: اگر امام وجود دارد، پس کجاست و چرا او را نمی بینیم؟ متقین با دلایل عقلی، قرآنی و روایی به یقین رسیده اند که خداوند هرگز هستی را بدون حجّت رها نمی کند و همان گونه که بسیاری از انبیای الهی و اوصیایشان بر اساس حکمت الهی، مدتی از قوم خود غایب می شدند، هم اکنون نیز حجّت خداوند غایب است و روزی ظهور خواهد کرد.
در روایت دیگری حضرت می فرمایند: «ایمان به غیب، یعنی اقرار به قیام قائم که
ص: 62
حق است.»(1)
شک و تردید درباره ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به دو علت است:
1. طولانی شدن غیبت؛
2. شبهه افکنی دشمنان؛
متقین به خداوند و وعده های او ایمان دارند و چون مژده و نوید ظهور حضرت را خودِ خداوند داده است، هرگز دچار شک و تردید نمی شوند و هم چنان چشم به راهِ مقدم نورانی حضرتش باقی هستند.(2)
_ از جمله آیات ناظر به غیبت حجّت خداوند، آیه 30، سوره «ملک» و 3 سوره «بقره» است.
_ تفسیر آیه 30 «ملک»، نعمت حیاتی «آب» است که اگر همه چیز باشد، ولی خداوند آب را از ما بگیرد، در واقع حیات را گرفته است؛ اما تأویل آیه، غیبت حجّت خداوند است.
_ غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، سبب محرومیت ما از بسیاری خیرات و برکات می گردد.
_ ویژگی پرهیزکاران این است که به حجّت غایب ایمان دارند.
ص: 63
((أَ لَمْ یأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّٰه وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا یکُونُوا کَالَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَکَثیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ))؛(1) آیا برای کسانی که ایمان آورده اند، هنگام آن نرسیده که دل هایشان به یاد خدا و آن حقیقتی که نازل شده، نرم [و فروتن] گردد و مانند کسانی نباشند که از پیش بدان ها کتاب داده شد و زمان (انتظار) بر آنان به درازا کشید و دل هایشان سخت گردید و بسیاری از آن ها فاسق بودند؟
ص: 64
وقتی باران بر زمین خاکی می بارد، زمین با آغوش باز قطره باران را می پذیرد؛ به این حالت «خشوع» می گویند. همین قطره وقتی به سنگ و امثال آن برخورد می کند، کمانه کرده و ذره ذره می شود، به این حالت «قساوت» می گویند. روح و روان ما در برابر فرمان ها و دستورهای الهی ممکن است یکی از این دو حالت را داشته باشد. خداوند متعال در آیه مزبور به این دو ویژگی اشاره می فرماید. بخش ابتدایی آیه، درباره «خشوع» و بخش پایانی آن درباره «قساوت» است.
امام صادق علیه السلام درباره آیه مورد بحث می فرماید: «این آیه درباره مردم زمان غیبت نازل شده و «أمد» به معنای زمان غیبت است. (1)»
ویژگی اهل کتاب چه بود که قرآن درباره آن به ما هشدار می دهد؟
آنان دست کم دو بار در آزمون «انتظار»، مردود شدند:
الف) حضرت موسی علیه السلام به بنی اسرائیل گفت: «من به میعاد الهی می روم و برادرم هارون در میان شماست؛ از او پیروی کنید تا من برگردم.» هنگامی که حضرت موسی علیه السلام بعد از سی روز نیامد، بنی اسرائیل به دنبال سامری رفتند و گوساله پرست شدند! در واقع، آنان به وعده خداوند و پیامبرش اطمینان نداشتند. آنان باید هم چنان منتظر می ماندند و به این امر توجه می کردند که در این تأخیر، حکمتی نهفته است. خداوند متعال در قرآن می فرماید:
موسی خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خود بازگشت و گفت: ای قوم من، مگر پروردگارتان وعده نیکویی به شما نداد؟! آیا مدت جداییِ من از شما به طول انجامید، یا می خواستید غضب پروردگارتان
ص: 65
بر شما نازل شود که با وعده من مخالفت کردید؟!(1) ب) مژده و نوید ظهور خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله به اهل کتاب داده شده بود و آن ها موظف بودند با ظهورش به او ایمان آورند، اما هنگامی که انتظار، طولانی شد ناامید شده و به جای خشوع و اطمینان به وعده الهی، دچار قساوت قلب شده و دنبال هوا و هوس و دنیاطلبی رفتند و موعود خود را به کلی فراموش کردند.(2)
پیام مهم آیه مزبور این است که از اهل کتاب عبرت بگیریم و با طولانی شدن زمان غیبت، هرگز دچار قساوت قلب نشویم، بلکه در برابر حکم خداوند، که در قرآن و بیانات نورانی اهل بیت علیهم السلام تبیین شده است، مطیع و فرمان بردار بوده و هرگز دچار رخوت و سستی نشویم.
از حضرت امیر علیه السلام نقل شده است:
برای قائم ما غیبتی است که زمان آن طولانی است... هان! کسی که در این دوران بر دینش ثابت قدم بماند و به خاطر طولانی شدن غیبتِ امامش، دچار قساوت قلب نشود، در روز قیامت با من خواهد بود.(3) توضیح این که، در دوران غیبت امام، بسیاری از مردم با فراموش کردن امام خود و وظیفه ای که در برابر او دارند،دچار دنیاگرایی می شوند و هر کسی سعی می کند در
ص: 66
مسابقه رفاه و تجمل از دیگران عقب نماند. در چنین دورانی، اگر کسی قلبش هم چنان پذیرای دستورات الهی و تمام سعیش پیروی از امام زمانش باشد، در قیامت با اهل بیت علیهم السلام خواهد بود؛ مانند سلمان که خواسته مولایش را برخواسته خودش مقدم می داشت.(1) انسان عاقل باید بیندیشد که آیا در عالم هستی، پاداش و درجه ای بالاتر از این وجود دارد که انسان در زندگیِ ابدی خود، هم نشین اهل بیت علیهم السلام شود؟(2)
معنای « فَطالَ عَلَی_هِمُ الْأمَدُ» این عبارت، در بسیاری از ترجمه ها این گونه ترجمه شده است: «زمان بر آن ها طولانی شد» یا «دوران طولانی بر آن ها گذشت». اما با تأمل در این آیه و سایر آیاتِ مرتبط با آن، مانند آیه 86 سوره «طه» و عبارت «طال علی» که در مواردی مانند «عُمْر» هم به کار رفته، این تعبیر به معنای «طولانی به نظر آمدن» است. برای روشن تر شدن موضوع، ابتدا این تعبیر را درباره عُمْر و اَجل بررسی می کنیم. امام
ص: 67
علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید: «وَ لَایطُولَنَّ عَلَیکُمْ فِیهَا الْأَمَدُ»؛(1) مبادا زمان عمرتان بر شما طولانی بیاید؛ یعنی مبادا تصور کنید دارای عمر طولانی خواهید بود و آخرت را فراموش کنید! در خطبه 22 نهج البلاغه نیز نظیر این تعبیر آمده است.(2) بدیهی است، معنای این جمله این نیست که: مبادا عمر شما طولانی شود!
درباره آیه مورد بحث نیز، همین معنا مورد نظر است؛ یعنی شما مثل اهل کتاب نباشید که زمان بر آن ها طولانی آمد؛ به عبارت دیگر، تصور کردند تا زمان تحقق وعده الهی خیلی فاصله است و منتظر بازگشت حجّت خداوند نشدند.
شایان ذکر است، از آسیب های جدّی دوران انتظار، خارج شدن از حالت انتظار و غفلت از زمینه سازی برای آمدن موعود الهی است؛ از این روست که در روایات آمده: «فَتَوَقَّعُوا الْفَرَجَ صَبَاحاً وَ مَسَاء»؛(3) پس بامداد و شبانگاه منتظر فرج باشید.
((یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّٰه لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون))؛(4) ای کسانی که ایمان آورده اید! (در برابر مشکلات و هوس ها) استقامت کنید و در برابر دشمنان (نیز)، پایدار باشید و از مرزهای خود، مراقبت کنید و از خدا بپرهیزید؛ شاید رستگار شوید! چند توصیه اساسی در این آیه آمده است:
ص: 68
1. «اصْبِرُوا»؛ «صبر» به معنای استقامت در راهِ رسیدن به هدف و استفاده از همه توان و انرژی و ناامید نشدن در هنگام مواجهه با مشکلات و شکست هاست. در روایات، جایگاه «صبر» به «ایمان»، مانند جایگاه «سر» به «بدن» ذکر شده است. در مسیر رسیدن به اهداف بلندی که خداوند متعال برای بندگانش در نظر گرفته است، گاهی وسوسه های نفسانی و شیطانی و یا بروز مشکلات و مصائبی که پیش می آید، انسان را از طی مسیر باز می دارد. و انسان ها باخصلت «صبر» می توانند از این گردنه ها عبور کرده و به قلّه های بلند و رفیع انسانی برسند.
2. «صابِروا»؛ «مصابره» به معنای هم بستگی و ایستادگی امت در برابر فشارها و تهدیدات دشمن و کوتاه نیامدن و پافشاری بر اصول و ارزش هاست؛ به عبارت دیگر، «مصابره» همان صبر اجتماعی است.
3. «رابِطوا»؛ این واژه از ریشه «ربط»، به معنای «بستن» است و معنای آن در این جا، مراقبت و مرزبانی است.(1) قرآن پیوسته خطر نفوذ دشمن را هشدار می دهد و می فرماید: «کافران آرزو دارند شما از سلاح ها و کالاهای خود غافل شوید و به یکباره به شما هجوم آورند.»(2) لذا پاسداری از مرزها و مراقبت از نفوذ دشمن، توصیه دیگری است که در این آیه به آن تأکید شده است.
ص: 69
جالب این جاست که روایات، به نکته ظریف تری از آیه گوشزد می کنند و آن «دفاع از اهل بیت علیهم السلام است»(1) که در حقیقت، دفاع از رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله و دین است.
در روایاتی نیز آمده است: مراد آیه «رابطوا امامکم» است.(2)
در تعبیری دیگر آمده است: «رابطوا الائمة»؛(3) یعنی از امام خود دفاع کنید.
هم چنین نقل شده: «از بودن با امام، حفاظت کنید»؛(4) یعنی مراقب باشید ولایت و امامت را از شما نگیرند.
نعمانی در کتاب الغیبة در دو جا از امام باقر علیه السلام روایت کرده است: «از امام موردِ انتظارِ خود دفاع کنید!»(5) یعنی از وظایف مهم منتظران این است که درباره انتظار و ظهور بی تفاوت نباشند و در برابر نقشه های شوم مهدی ستیزان در انکار، تخریب و تحریف این اندیشه ناب، مراقبت و مرزبانی از مهدویت را به فراموشی نسپارند و هر
ص: 70
کسی در حد توان خود، دفاع از آن را وظیفه خود بداند.(1)
_ اگر قرآن «تِبیاناً لِکلِّ شَئ» است، قطعاً وظیفه ما را در دوران غیبت بیان کرده است.
_ از جمله آیات ناظر به وظایف منتظران، آیه 16 سوره «حدید» و آیه 200 سوره «آل عمران» است.
_ در دوران غیبت باید مراقب دل خود باشیم، تا پیوسته پذیرای دستورات قرآن و معصومان علیهم السلام باشد.
_ محافظت از اعتقاد به ولایت و بودن با اهل بیت علیهم السلام، به ویژه دفاع از امام منتظَر، از دیگر وظایف مهمّ شیعیان است.
ص: 71
بقیّة الله(1)
((بَقِیتُ اللّٰه خَیرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ وَ ما أَنَا عَلَیکُمْ بِحَفیظٍ))؛(2) آنچه از جانب خدا برایتان باقی می ماند، برای شما بهتر است؛ اگر به راستی ایمان آورده اید، و من نگهبان شما نیستم. خداوند متعال در شب معراج به پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «ای احمد! عبادت ده جزء است؛ نُه جزء آن در طلب حلال است.»(3) حضرت شعیب علیه السلام در آیه مزبور، به قومش همین توصیه را بیان می کند: «مال حلال برای شما بهتر است، اگر ایمان داشته باشید.»
البته بطن آیه درباره آخرین حجّتِ الهی، «بقیّة اللّٰه الاعظم»، است. در روایات متعددی از فریقین، لقبِ امام مهدی علیه السلام،«بقیّة اللّٰه» معرفی شده است.
ص: 72
امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:
اولین سخنی که امام مهدی علیه السلام هنگام ظهور بیان می کند، ((بقیّة اللّٰه خیرٌ لکم إن کنتم مؤمنین)) است. سپس می فرماید: من بقیت اللّٰه و حجت خداوند و خلیفه او بر شما هستم، پس هیچ سلام کننده ای بر او سلام نمی کند مگر این که می گوید: «السلام علیک یا بقیة اللّٰه فی ارضه.»(1) هم چنین، راوی از امام صادق علیه السلام درباره نحوه سلام کردن به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف سؤال می کند حضرت می فرمایند: «این گونه سلام کنید: «السلام علیک یا بقیّة اللّٰه فی أرضه».(2) سپس این آیه شریفه را تلاوت کردند.
ص: 73
شبلنجی، از علمای اهل سنت، می نویسد:
وقتی حضرت مهدی علیه السلام خروج کند، بر کعبه تکیه می دهد و 313 نفر از یارانش گرد او جمع می شوند. اولین سخنی که بر زبان ایشان جاری می شود، این آیه است: ((بقیة اللّٰه خیرٌ لکم ان کنتم مؤمنین))؛ و می فرماید: «انا بقیة اللّٰه و خلیفته و حجّته علیکم»؛ منم بقیة اللّٰه و خلیفه و حجّت خدا بر شما.(1) با توجه به مطالب پیش گفته، مهم ترین پیام آیه شریفه این است که خیر و صلاح شما در روی آوردن به امام مهدی علیه السلام، آخرین حجّت الهی است. بدیهی است که حضرت به ما نیازی ندارد؛ این ما هستیم که به حجّت الهی نیازمندیم و خیر، سعادت، رشد و تعالیِ ما در گرو توجه به اوست؛ هم چنان که خود حضرت در توقیعی بر این معنا تأکید می فرمایند.(2) امام راحل قدس سرّه به خوبی این معنا را درک کرد و با تمام توان به میدان آمد، تا
ص: 74
زمینه ظهور حضرت را فراهم کند. امام رحمة الله انگیزه خود را از انقلاب اسلامی، زمینه سازی قیام و انقلاب جهانی امام مهدی علیه السلام بیان می کند(1)؛ از این رو، وظیفه ماست با جدیّتِ هر چه بیشتر و با اطاعت و پیروی از ولی فقیه و رهبر فرزانه انقلاب، این راه را ادامه دهیم، چرا که زمینه سازی ظهور، به عهده خود امت است.
((أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللّٰه سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَة))؛(2) آیا ندیدید خداوند آنچه در
ص: 75
آسمان ها و زمین است، مسخّر شما کرده و نعمت های آشکار و پنهان خود را به طور فراوان، بر شما ارزانی داشته است؟! «معرفت نفس» و «انسان شناسی» از مهم ترین و ضروری ترین موضوعات قابل توجه و قابل تأمل هستند.
مطابق آیه مورد بحث، انسان موجودی است که خداوند متعال آنچه در آسمان ها و زمین است، مسخّر و رام او کرده؟ و تمام نعمت های پیدا و پنهان خود را بر سر او فرو ریخته است. حال، سؤال این است: چنین موجودی، برای چه هدفی خلق شده است؟
اگر تمام دنیا برای انسان خلق شده، پس قطعاً او برای امری فراتر از آن آفریده شده است. تأمل درباره این موضوع، به این نتیجه می انجامد که انسان، نه تنها برای دنیا آفریده نشده، بلکه برای رفتن به بهشت نیز به این عالم نیامده است؛ در حقیقت، او برای تقرّب الی اللّٰه و سیر به سوی او، قدم در این وادی گذاشته است. از این روست که خداوند متعال هنگامی که انسان را آفرید، خود را «احسن الخالقین» نامید.استعداد بالقوه ای که خالق حکیم در وجود انسان قرار داده، به گونه ای است که در صورت شکوفا شدن می تواند به بالاترین درجات و مراتب برسد و قطعاً رتبه و مقام، جز با رفع
ص: 76
موانع و تقرب به خداوند، به دست نمی آید.
اگر انسان برای قرب الی اللّٰه به این عالم آمده، راهی پر از خطر و موانع در پیش رو دارد که طی این مسیر، جز با وجود راهنمایی که خود در اوج و قله آن قرار دارد، امکان پذیر نیست. این همان چیزی است که در بیان نورانی امام کاظم علیه السلام بیان شده است:
راوی می گوید: از مولایم آقا موسی بن جعفر علیه السلام درباره آیه: ((وَ أَسْبَغَ عَلَیکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَة)) پرسیدم. حضرت فرمودند: «مراد از نعمت آشکار، امام آشکار و مراد از نعمت پنهان، امام پنهان و غایب است.» عرض کردم: «آیا در میان ائمه کسی هست که غایب می شود؟ فرمودند: «بله، شخص او از دیدگان مردم پنهان می شود، ولی یاد او از دل های مؤمنان فراموش نمی شود و او دوازدهمینِ ماست. خداوند هر مشکلی را برای او آسان و هر امر دشواری را برایش راحت می گرداند و گنج های زمین را برای او آشکار خواهد ساخت و هر دوری را برایش نزدیک می گرداند و هر زورگوی معاندی را به دستش نابود می گرداند.»(1) از امام باقر علیه السلام نیز روایت شده است:
نعمت ظاهره، نبی مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله و مراد از نعمت باطنه، ولایت
ص: 77
ما اهل بیت است.(1) نکات: 1. از تأمل در آیه شریفه و روایات رسیده در ذیل آن، به دست می آید که فلسفه وجودی و رسالت اصلی امام معصوم، رساندن انسان های لایق به مقام عظیم قرب الی اللّٰه است، نه این که امام را وسیله ای برای رسیدن به خواسته های مادی خود قرار دهیم و فقط در هنگام مواجهه با مشکلات و نیازهای مادی به او متوسل شویم.
راوی از امام صادق علیه السلام پرسید: فرج، در چه زمانی محقق می شود؟ حضرت از این سؤال ناراحت شدند، زیرا دریافتند مقصود او این است: چه وقت حضرت مهدی می آید تا راحت شویم؛ از این رو، فرمودند:
آیا تو هم از کسانی هستی که دنیا را می خواهند؟! کسی که این امر را بشناسد، فرج او به جهت انتظارش حاصل شده است.(2) یعنی هنگام غیبت امام نیز می توان از فیوضات و هدایت های باطنی امام بهره مند شد، به شرطی که خود، امام معصوم، هدفِ خلقت و نقش امام را به خوبی بشناسیم.
از امام حسین علیه السلام روایت شده:
ص: 78
خداوند، بندگان خود را نیافرید، مگر برای این که او را بشناسند، که اگر او را شناختند به بندگی او روی می آورند و با چنین عبودیتی از هر چیز و هر کس، بی نیاز می شوند و به مقام غنا می رسند. شخصی سؤال کرد: مراد از «شناخت خداوند» چیست؟ حضرت فرمودند: شناخت خداوند، شناختِ همان حجتی است که بر مردم، اطاعت و پیروی از او واجب است.(1) بنابراین، جز در پرتو هدایت و یاری چنین امامی، دست یابی به این هدف امکان ندارد. علامه طباطبائی رحمة الله در تفسیر آیه 124 سوره «بقره» و آیه 73 سوره «انبیاء» و هم چنین در کتاب شیعه در اسلام، به طور تفصیل به این موضوع پرداخته است.
با این دیدگاه، نوع بهره مندی از امام، متحول خواهد شد، چرا که هم اکنون از آثار و برکات وجودی حضرت، همانند خورشید پشت ابر، بهره خواهیم برد و با ظهور حضرت «نورٌ علی نور»؛ از این روست که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
خوشا به حال کسانی که در زمانِ ظهور باشند؛ به شرطی که در دوران غیبت، مطیع و فرمان بردار حضرت باشند و در امورات خود به ایشان اقتدا کنند.(2)
ص: 79 از امام صادق علیه السلام نیز روایت شده است:
کسی که درباره این امر معرفت داشته باشد، قطعاً فرج او به جهت انتظارش حاصل شده است.(1) پس چه نیکوست که مؤمنان برای شناخت خداوند متعال و عبودیت و بندگی بهترِ او و برای نجات از وسوسه های نفسانی و شیطانی، به امام زمان متوسل شده و از او کمک بگیرند.
2. اگر انسان برای چنین هدف والایی به این عالم آمده است، بر اساس برهان لطف، همواره باید هادی و رساننده او به این هدف نیز وجود داشته باشد، چرا که طی این مسیر به گونه ای نیست که فقط با «ارائه طریق» انجام گیرد، بلکه «ایصال الی المطلوب» لازم است، لذا یکی از اسرار مهمِ ضرورت وجود امام و خالی نبودن زمین از حجّت، همین مطلب است و آنان که در چنین اصلی مشکل دارند و از «غدیر» فاصله گرفتند، در واقع از انسانیت فاصله گرفتند و انسان را نشناختند.
((أَمَّنْ یجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یکْشِفُ السُّوءَ وَ یجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللّٰه قَلیلاً ما تَذَکَّرُون))؛(آیا بت هایی که معبود شما هستند بهترند) یا کسی که دعای مضطرّ را اجابت می کند و گرفتاری را برطرف می سازد و شما را خلفای زمین قرار می دهد، آیا معبودی با خداست؟! کمتر متذکّر می شوید. خداوند در این آیه شریفه، در سومین سؤال از مشرکان، جهت توجه دادن آن ها به
ص: 80
توحید می پرسد: «(بت ها بهترند؟) یا کسی که خواسته درمانده و مضطر را اجابت می کند و بلا و گرفتاری ها را برطرف می سازد؟!»
ریشه همه گرفتاری های انسان، غفلت از مسیری است که خالقِ او برای رسیدن به اهداف بلند انسانی تعیین کرده و آن، اطاعت و پیروی از ولی و حجتی است که از سوی حق قرار داده شده است. در حقیقت، اعراضِ از غدیر و خانه نشین کردن اهل بیت علیهم السلام، خروج از مسیر و افتادن در انواع گرفتاری های مادی و معنوی و سرگردان شدن در وادی «تیه» است.
بر اساس روایات، مراد از «مضطر» امام زمان علیه السلام و مراد از «السوء» غیبتِ ایشان بیان شده است؛ امام صادق علیه السلام فرمودند:
این آیه درباره قائمِ از آل محمد علیهم السلام نازل شده است. او به خدا قسم، مضطر است؛ هنگامی که در مقام(حضرت ابراهیم علیه السلام) دو رکعت نماز می خواند و دعا می کند و خداوند، گرفتاری را برطرف می کند.(1) واو را در روی زمین خلیفه قرار می دهد. از امام باقر علیه السلام نیز روایت شده است:
گویا حضرت قائم را می نگرم که به حجر(الاسود) تکیه داده است. به خدا قسم، او همان مضطری است که در قرآن می فرماید: ((أمَّنْ یجیب المُضطَرَّ إذا دَعاوهُ و یکشِفُ السُوءَ وَ یجْعَلُکمُ خُلَفاءَ الاَرضِ ))و
ص: 81
اولین کسی که با او بیعت می کند، جبرئیل است.(1) گفتنی است، اگر این حالتِ «اضطرار» به انسان ها دست بدهد و دعا کنند، گرفتاری شان برطرف خواهد شد. بیشتر انسان ها از ضررهای غیبت آگاه نیستند و ولیّ خدا را نشناختند، وگرنه ویژگی «جلب منفعت و دفع ضرر»، انسان ها را به اضطرار می رساند؛ بنابراین، به دست آوردن این معرفت، امری لازم و ضروری است. علامه مجلسی رحمة الله روایات بابِ معرفت امام را با عنوان «باب وجوب معرفة الامام» ذکر می کنند.(2) ایشان در این باب چهل حدیث و شیخ کلینی رحمة الله در کافی چهارده حدیث ذکرکرده اند. دقت و تأمل در این روایات، بسیار حایز اهمیت است.
امام زمان علیه السلام، آخرین ذخیره و حجت حی الهی است. بر اساس آیه 86 «سوره هود»، خیر و سعادت ما در گرو اطاعت و پیروی از ایشان است و لقب «بقیة اللّٰه» از همین آیه گرفته شده است.
_ همه عالم برای انسان، و او برای هدفی والاتر از عالم خلق شده است. رسیدن به این هدف، در گرو شناخت نعمت بزرگ الهی، یعنی امام زمان علیه السلام و تبعیت از ایشان است.
_ مضطر حقیقی، امام زمان علیه السلام است که خداوند متعال دعای ایشان را اجابت می کند.
ص: 82
((یریدُونَ أَنْ یطْفِؤُا نُورَ اللّٰه بِأَفْواهِهِمْ وَ یأْبَی اللّٰه إِلاَّ أَنْ یتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُون * هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُون))؛(1) آن ها می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند، ولی خدا جز این نمی خواهد که نور خود را کامل کند، هرچند کافران ناخشنود باشند. اوست که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد، تا آن را بر همه ادیان پیروز گرداند، هرچند شرک ورزان ناخشنود باشند. آیه اول به تلاش مستمّر دشمن در ضربه زدن به دین اشاره دارد و به جنگ روانی و به اصطلاح، جنگ نرم دشمن هشدار می دهد. بدیهی است که جنگ نرم، خطرناک تر از جنگ نظامی است، زیرا سلاح آن شایعه، شبهه افکنی و دامن زدن به اختلافات داخلی است و اثر آن، غبارآلود شدن و مشتبه شدن حق و باطل است و توان و انرژی جبهه حق، به جای آن که متوجه دشمن اصلی شود، در درگیری داخلی و برادرکشی مصرف می شود.
برای مثال، معاویه در مبارزه با امام حسن مجتبی علیه السلام به همین شیوه دست یازید.
ص: 83
وقتی متوجه شد از راه نظامی کاری از پیش نمی برد، به جنگ نرم روی آورد و با شایعه افکنی و دروغ پردازی، مثل: پیوستن سعد بن عباده انصاری(1) به معاویه و یا صلح امام با معاویه،(2) کاری کرد که خودِ یارانِ حضرت به خیمه اش حمله نموده، خیمه را غارت و امام را مجروح کردند. جالب این جاست که دشمن در این شیوه، فقط به تماشای این حوادث می پردازد.
این همان حقیقتی است که در ادبیات دینی ما با نام «دجّال» مطرح شده است. «دجّال» از ریشه «دَجَل» به معنای دروغ، نیرنگ و تزویر است و در اصطلاح، به کسی یا کسانی گفته می شود که در برابر حق قد علم می کنند و تمام سعی و تلاش خود را در خاموش کردن نور حق به کار می گیرند (یریدُونَ أَنْ یطْفِؤُا نُورَ اللّٰه بِأَفْواهِهِم) و از سوی دیگر، خود را حق جلوه می دهند. پس دجال دارای دو ویژگی است:
1. تضعیف، تخریب و نهایتاً سعی در نابودی حق از طریق ایجاد شک و تردید، دروغ، افترا، جنگ و...؛
2. با به تن کردن لباس حق و استفاده از نمادهای حق، خود را حق جلوه دادند.
آنچه برخی از اهل کتاب درباره نبیّ مکرم اسلام صلی الله علیه و آله انجام دادند (3) و کاری که معاویه درباره امام علی علیه السلام انجام داد و آنچه سینمای هالیوود امروزه درباره حضرت مهدی علیه السلام در پیش گرفته، نمونه ای از این حقیقت است. سینمای هالیوود، امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را پادشاه وحشت و کسی که یاد و خاطره چنگیز را در اذهان زنده می کند و کاری جز ویرانگری و
ص: 84
کشتار از او سر نمی زند، معرفی می کند و از سوی دیگر، غرب و رئیس جمهور امریکا را مهربان تر از مادر نشان می دهد که برای نجاتِ کودکی، جان خود را به خطر می اندازد!
حضرت علی علیه السلام فرمودند:
اگر باطل به طور خالص ارائه می شد، هیچ نگرانی نبود، چراکه هیچ عاقلی آن را اختیار نمی کرد و اگر حق خالص ارائه می شد، هیچ اختلافی باقی نمی ماند (یعنی همه حق را برمی گزیدند)؛ اما مقداری از این و قدری از آن را برداشته و در هم می آمیزند؛ این جاست که شیطان به سوی پیروان خود می شتابد و فقط کسانی که از طرف خداوند، نیکی برایشان سبقت گرفته، رهایی می یابند.(1) حاصل این که، پیوسته در برابر جریان حق، جریان باطل وجود داشته است، اما بر اساس روایات، گسترده ترین برنامه انحرافی در آخرالزمان شکل می گیرد و موجبات گمراهیِ بسیاری را فراهم می آورد.(2) بخش امیدوار کننده آیه این است که در برابر اراده دشمن، خداوند متعال اراده کرده است نقشه های آنان را نقش بر آب کند: ((وَ یأْبَی اللّٰه إِلاَّ أَنْ یتِمَّ نُورَهُ)) و تاریخ، گواه خوبی بر این امر است. تلاش و اراده نمرودیان، فرعونیان و امثال آنان در محو و نابودی حقّ و اراده الهی در برابر اراده آن ها، نمونه ای از این حقیقتِ امیدبخش است.
ص: 85
آن چه در آیه دوم، محور بحث است و نقش بسیار مهمی در تفسیر آیه دارد، واژه «لِیظْهِرَهُ» است. واژه «ظَهَر علی» و «أظهَرَه علی» در قرآن به دو معنا آمده است:
الف) آگاهی و اطلاع، که در ثلاثی مجرد (ظَهَر علی) به معنای «آگاه شدن»(1) و در باب «افعال» (أظهره علی) به معنای «آگاه کردن» است.(2)
ب) غلبه و برتری،(3) در ثلاثی مجرد به معنای «غالب شدن» و در باب «افعال» به معنای «غلبه دادن» می باشد.
در چنین مواقعی، در تشخیص مقصودِ صاحب سخن، به قرینه معینه نیاز است؛ همان گونه که در آیه 8 سوره «توبه»، همه مفسران معتقدند «یظهروا علیکم» به معنای «غلبه و برتری» است.
مشهور میان مفسران شیعه و اهل سنت این است که این آیه شریفه، بیانگر برقراری حکومت واحد جهانی است و بر اساس روایات، این حقیقت به دست حضرت مهدی علیه السلام اتفاق خواهد افتاد.
با توجه به مرجع ضمیر «لیظهره» و دو معنایی که برای این واژه وجود دارد، سه احتمال قابل تصور است:
1. ضمیر در «لیظهره» به «رسول خدا» برمی گردد و «اظهار» به معنای مطلع ساختن است؛ بنابراین، معنای آیه این است: «خداوند، رسولش را با هدایت و دینِ حق
ص: 86
فرستاد، تا او را بر همه دین ها آگاه کند.»
2. ضمیر به «دین» برمی گردد و «اظهار» به معنای غلبه و برتری دادن با حجت و برهان است؛ از این رو، معنای آیه این است: «خداوند، رسولش را با هدایت و دین حق فرستاد، تا دین اسلام را بر همه دین ها برتری دهد (با حجّت و برهان قوی)». این امر از همان ابتدای نزول آیات قرآن تحقق پیدا کرد؛ یعنی اسلام از نظر برهان بر همه ادیان برتری دارد.
3. همان معنای مزبور؛ با این تفاوت که این غلبه و برتری، غیر از برتری با حجت است؛ یعنی علاوه بر آن برتری، خداوند متعال اراده کرده دین اسلام را دین واحد جهانی و حاکم بر همه ادیان قرار دهد؛ به عبارت دیگر، مراد از غلبه دینِ حق بر همه دین ها، نشر و حاکمیت جهانی اسلام است.
ارزیابی قول اول: آیا آگاه کردن پیامبر بر همه ادیان، متفرّع بر ارسال اوست؟ به عبارت دیگر، آیا خداوند، رسولش را فرستاد تا او را بر همه دین ها آگاه سازد ؟ (ارسل رسوله ... لیظهره ...)
آیا مشرکان درباره علم و آگاهیِ پیامبر اسلام، اکراه داشتند یا درباره نشر و حاکمیت اسلام؟ (لیظهره...و لو کره المشرکون)
قول دوم: آیا اتمام نور(1) ، با غلبه اسلام از نظر منطق و استدلال مناسب تر است یا با نشر و
ص: 87
حاکمیت آن؟ و آیا مبارزه دشمن با اسلام به خاطر منطق و استدلالِ اسلام بود، یا به خاطر نشر و حاکمیت حقیقتِ اسلام؟
نمونه بارز آن، نوع برخورد استکبار جهانی با کشورهای به ظاهر اسلامی و خودفروخته است که نه تنها هیچ تلاشی برای نابودی آنان صورت نمی گیرد، بلکه با تمام وجود در حفظ آنان می کوشند، زیرا مجری اهداف شوم غربند؛ اما در مقابل، از تمام شیوه ها برای نابودی جمهوری اسلامی ایران بهره می گیرند و شب و روز برای از بین بردن آن می کوشند.
علاوه بر این، آیاتِ مورد بحث جزءِ آخرین آیاتی است که نازل شده و مشتمل بر مژده و نوید است، در حالی که غلبه و برتری اسلام از نظر منطق و استدلال از همان ابتدای بعثت، حاصل بود.
علامه طباطبایی رحمة الله درباره این دو آیه می نویسد:
این دو آیه، مؤمنان را به مبارزه با اهل کتاب تشویق می کند و این امر را بر آن ها واجب می گرداند، چرا که این دو آیه دلالت می کند بر این که خداوند اراده نموده این دین را در عالم بشری منتشر سازد؛ پس باید در این راه سعی و کوشش کرد. (1) بنابراین، تفسیرِ صحیحِ آیه، همان قول سوم است.
روایات متعددی از فریقین بر این معنا تأکید می کند که دین اسلام، دین واحد جهانی خواهد شد. قرطبی، از علمای اهل سنت، ذیل این آیه می گوید:
سُدی (از راویان صدر اسلام) گفته است: این حقیقت (غلبه اسلام
ص: 88
بر سایر ادیان) با قیام حضرت مهدی به وقوع می پیوندد و کسی باقی نمی ماند مگر این که مسلمان می شود، یا باید جزیه بپردازد.(1) محمد بن یوسف گنجی، یکی دیگر از علمای اهل سنت، در کتاب البیان فی اخبار مهدی صاحب الزمان از قول سعید بن جبیر در تفسیر آیه شریفه می گوید:
هو المهدی من ولد فاطمه؛ او مهدی از فرزندان فاطمه است(2) (که اسلام را بر همه ادیان غالب می گرداند). از ناحیه معصومان علیهم السلام روایات متعددی درباره این آیه شریفه وارد شده است. امام حسین علیه السلام فرمودند:
نهمین فرزند من کسی است که قیام به حق می کند و خداوند، زمین را بعد از مردنش به دست او زنده می گرداند و دین حق را به واسطه او بر همه دین ها غلبه می دهد، هرچند مشرکان ناخشنود باشند.(3)
ص: 89
امام صادق علیه السلام نیز فرمودند:
به خدا قسم، تأویل این آیه هنوز نیامده است و تأویل آن نخواهد آمد تا این که حضرت قائم قیام کند.(1) نکات: 1. طبق این آیه شریفه و آیات و روایات متعدد دیگر، به اتفاق فریقین، وعده تحقق عدالت جهانی به رهبری مردی از نسل رسول اللّٰه، مشهور به «مهدی امت» از سوی خداوند داده شده است؛ اما آیا این موعود، موجود است یا این که در آینده به دنیا
ص: 90
خواهد آمد؟
شیعه و اهل سنت در این باره اختلاف نظر دارند. شیعیان معتقدند، هیچ گاه زمین از حجت الهی خالی نبوده است و نخواهد بود و مصداق حجت حی در این زمان، همان موعود امم، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
بر اساس آیاتی که در بخش «آیات ناظر به حجت حی در هر زمان» گذشت، با قاطعیت می توان «موعود موجود» را از منظر قرآن اثبات کرد.
2. ولایت، تداوم رسالت است و امام، تمام شئون نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله _ به جز نبوت و دریافت وحی _ را عهده دار است.(1) و اگر این نویدِ قرآن، به دست آخرین وصی حضرت واقع می شود، مثل این است که خود نبیّ این حقیقت را عملی ساخته است.
3. در آیه9 سوره «صف»، عین همین آیه تکرار شده است. در سوره «فتح« نیز، همین آیه آمده، ولی با عبارت: ((و کفی باللّٰه شهیدا)) پایان یافته است.
شاید سرِّ آن این باشد که در سوره «فتح» به این نکته اشاره دارد که شاهدِ تحققِ این واقعیت و گواه و ضامن آن، خودِ خداست که آن را اراده و امضاء کرده است؛ در نتیجه، امری است قطعی و در سوره «توبه» و «صفّ« به این نکته اشاره دارد که چون چنین امری را خدا خواسته و امضاء کرده، پس قطعاً واقع می شود، هرچند مشرکان از آن ناخشنود باشند؛ یعنی هیچ قدرتی نمی تواند جلوی آن را بگیرد.
4. این آیه، مایه امید و اعتماد به نفس منتظران است، چراکه می فرماید: در برابرِ اراده دشمن در خاموش کردن نور اسلام، خداوند اراده کرده که این نور و حقیقت، برخلاف خواست و میل دشمن، روشن باقی بماند و سراسر عالم را بگیرد؛ در واقع،
ص: 91
معنای آیه139 سورة «آل عمران» را به ذهن متبادر می کند: «و سست نشوید و غمگین نگردید! و شما برترید، اگر ایمان داشته باشید.»(1)
5. از آیاتِ متعدد دیگرِ قرآن به دست می آید(2) که مردم در جهانی شدن اسلام و نشر و حاکمیتِ آن، نقش مهمی دارند و هر چه بیشتر تلاش کنند و شایستگی خود را به اثبات برسانند، زودتر این حقیقت به وقوع خواهد پیوست: ((یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللّٰه ینْصُرْکُمْ وَ یثَبِّتْ أَقْدامَکُم)).(3)
6. موضوع حکومتِ واحد جهانی، مسئله ایست که ریشه در قرآن دارد؛ همان گونه که با تأمل در این آیه و ده ها آیه دیگر و روایاتِ ذیل آن، که در تفاسیر فریقین آمده، به خوبی مشهود است؛ از این رو، لازم است خواص از تبیین، تجزیه و تحلیل آن غفلت نورزند.
ص: 92
((وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ))؛(1) و می خواهیم بر آنان که در زمین به استضعاف کشیده شده اند، منّت نهیم و آنان را پیشوا سازیم و آنان را وارث [زمین] گردانیم. واژه ها: «نُرید» فعل مضارع از باب «افعال»، به معنای «خواستن» است.
اراده حق تعالی به دو گونه است:
1. اراده تکوینی: این اراده، به فعل تعلق می گیرد و تخلف ناپذیر است و قطعاً واقع خواهد شد؛ برای مثال، در قرآن آمده:
فرمان او چنین است که هر گاه چیزی را اراده کند، تنها به آن می گوید: موجود باش! آن نیز بی درنگ موجود می شود.(2) 2. اراده تشریعی: این اراده، به اختیار انسان تعلق می گیرد و انجامِ آن به خواست انسان بستگی دارد؛ برای مثال، درباره تشریع وضو و غسل آمده: ((وَ لکِنْ یریدُ لِیطَهِّرَکُم))؛(3) خداوند می خواهد شما را پاک و طاهر گرداند.
در آیه مورد بحث، اراده از نوع اول است و به همان سنت قطعی و مسلّم الهی در
ص: 93
نابودی مستکبران و پیروزی مستضعفان اشاره دارد و سنت های الهی از اموری هستند که تغییرناپذیرند: ((فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّٰه تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّٰه تَحْویلا)).(1)
«نَمُنّ» از فعل «مَنَّ، یمُنَّ، مِنّةً»، در این جا به معنای «نُنْعِم نِعمةً عظیمةً» است؛(2) یعنی ما می خواهیم نعمت بزرگی را به آن ها ببخشیم. به تعبیر راغب اصفهانی در مفردات، «منّت» در این جا به معنای منت عملی است؛ یعنی بخششِ نعمت عظیم. در قرآن این واژه درباره نعمت هایی مثل: «اسلام و ایمان»(3) «وحی و نبوت»(4) «نجات از عذاب»(5) و اموری از این قبیل به کار رفته است.
«أُسْتُضعِفوا» فعل ماضی مجهول از باب «استفعال» و به معنای «جُعِلوا فی الضّعف» است؛ یعنی کسانی که در ضعف قرار داده شده و مورد ظلم وآزار و اذیت قرار گرفتند.
ص: 94
مقصود، کسانی نیست که از نظر جسمی یا مالی با فکری و یا اعتقادی ضعیف هستند. نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین و حسنین علیهم السلام نگریستند و فرمودند: «شما بعد از من، مورد ظلم و ستم قرار می گیرید.»(1) قطعاً اینان نه تنها ضعیف و ترسو نبودند، بلکه در قله شهامت و شجاعت بودند، اما در برابر ظلم ناجوانمردانه مستکبران، به خاطر نداشتن یاور و خطر عظیم دشمنان داخلی و خارجی، سکوت کردند و همانند کسی که استخوان در گلو و خاری در چشم دارد، سوختند و ساختند تا حق بماند.(2)
سنت قطعی و مستمر الهی به بیان تفسیر نمونه،(3) این آیه بسیار گویا و امیدبخش است، چراکه به صورت قانون کلی و در شکل فعل مضارع و مستمر بیان شده است، تا تصور نشود به مستضعفان بنی اسرائیل و حکومت فرعونیان اختصاص دارد، می گوید: «ما می خواهیم چنین کنیم ...»؛ یعنی فرعون می خواست بنی اسرائیل را تار و مار کند و قدرت و شوکتشان را در هم بشکند، اما ما می خواستیم آن ها قوی و پیروز شوند.
نمونه ای از تحقق این مشیت الهی، حکومت بنی اسرائیل و زوال حکومت فرعونیان
ص: 95
بود و نمونه کامل ترش، حکومت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و یارانش بعد از ظهور اسلام بود. نمونه «گسترده تر آن، ظهور حکومت حق و عدالت در تمام کره زمین به وسیله حضرت مهدی _ ارواحنا له الفداء _ است.
این آیات، از جمله آیاتی اند که به روشنی، ظهور چنین حکومتی را بشارت می دهند و اهل بیت علیهم السلام در تفسیر این آیه، به این ظهور بزرگ اشاره کردند.
از حضرت علی علیه السلام نقل شده است:
دنیا پس از چموشی و سرکشی _ همچون شتری که از دادن شیر به دوشنده اش خودداری می کند و برای بچه اش نگه می دارد _ به ما روی می آورد... (سپس آیه: ((وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ)) را تلاوت فرمود).(1) و در حدیث دیگری از همان امام بزرگوار می خوانیم که در تفسیر آیه مزبور فرمود:
این گروه، آل محمد ]صلوات اللّٰه علیهم[ هستند. خداوند، مهدیِ آن ها را بعد از زحمت و فشاری که بر آنان وارد می شود، برمی انگیزد و به آن ها عزت می دهد و دشمنانشان را ذلیل و خوار می کند.(2) هم چنین از امام سجاد علیه السلام روایت شده:
سوگند به کسی که محمد صلی الله علیه و آله را به حق، بشارت دهنده و بیم دهنده قرار داد که نیکانِ از ما اهل بیت و پیروان آن ها به منزله موسی و پیروان او هستند، و دشمنان ما و پیروان آن ها به منزله فرعون و پیروان او
ص: 96
می باشند.(1) ]سرانجام ما پیروز می شویم و آن ها نابود می شوند و حکومت حق و عدالت از آنِ ما خواهد بود[. حکمیه خاتون، فرزند امام جواد علیه السلام و عمّه امام حسن عسگری علیه السلام که شاهد ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بوده است، می گوید:
وقتی حضرت به دنیا آمدند، روز هفتمِ ولادتشان در برابر پدر گرامی شان ایستاد و این آیه شریفه را تلاوت فرمود: ((وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ ...)).(2) با توجه به مطالب پیش گفته، «یرید» بیانگر قطعیت و حتمیت ظهور و«أن نَمُنَّ» عظمت و اهمیت این نعمت را بیان می کند و« عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ» برای مظلومانِ جهان امیدبخش است و پیام استقامت و ایستادگی را در بر دارد. بنابراین، حضرت مهدی علیه السلام به فرمان الهی، برای نجات و رهایی مظلومان از چنگالِ خونآشامان خواهد آمد. در این باره ذیل آیه 17 سوره «حدید»، توضیح بیشتری ارائه خواهد شد.
_ باید پیوسته مراقب شیطنت های دشمن، به ویژه فتنه افروزی آنان بود.
_ در برابر اراده دشمن در نابودی حق، خداوند متعال اراده کرده است که دین حق را بر همه دین ها غلبه دهد و دین اسلام به رهبری حضرت مهدی علیه السلام، دین واحد جهانی
ص: 97
گردد.
_ اراده قطعی خداوند بر این امر تعلق گرفته است که با نابودی مستکبران، مظلومان جهان، وارثِ زمین گردند.
((وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ * إِنَّ فی هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدین))؛(1) و به یقین، ما در زبور نوشتیم پس از ذکر، که زمین را بندگان نیکوکارِ من، میراث برند. به راستی، در این سخن برای خداپرستان پیام روشنی است. «ل» و «قد» هر دو، عامل تأکید هستند.
«کتبنا»، یعنی «ما نوشتیم»، اما به بیان راغب در مفردات، هر گاه بخواهند از امری حتمی و قطعی خبر دهند، از این واژه استفاده می شود.(2)
«زبور» از ماده «زَبرَ» به معنای «کتاب» است. اگر الف و لام آن «جنس» باشد، به معنای همه کُتُب آسمانی است و اگر الف و لام آن «عهد» باشد، به معنای کتاب خاصی از میان کُتُب آسمانی است یعنی زبور حضرت داود علیه السلام.
«ذکر» در قرآن کریم به معانی متعددی آمده و در این آیه به معنای «لوح محفوظ» یا به معنای «تورات» است. از امام صادق علیه السلام درباره «زبور» و «ذکر» در این آیه سؤال شد؛ فرمودند:
مراد از «ذکر» آنچه نزد خداست، می باشد ( ام الکتاب و لوح
ص: 98
محفوظ) و مراد از «زبور» کتابی است که بر حضرت داود علیه السلام نازل شد.(1) «الارض» اگر الف و لام آن «جنس» باشد، به معنای همه کره زمین و اگر «عهد» باشد به معنای سرزمینِ خاصی از آن است.
«یرثها» از ماده «ارث» به معنای انتقال مال میّت به ورثه است، ولی در این جا به معنای کناییِ آن، یعنی تسلّط یافتن و قدرت و غلبه پیدا کردن است.
گفتنی است، وجود دو عاملِ تأکید در ابتدای آیه و هم چنین واژه «کتبنا» که بیانگر قطعیت و حتمیت است و پیش گویی این مسئله در کُتُب آسمانیِ قبل، بیانگر اهمیت موضوعی است که در این آیه شریفه، پیش گویی شده است.
یکی از بحث های مهّم مربوط به آیه، درباره واژه «الارض» است که سه دیدگاه درباره آن وجود دارد:
1. الف و لامِ «الارض» عهد بوده و مراد از آن سرزمین مکّه است. طبق این بیان، آیه شریفه «فتح مکه» را پیش گویی کرده و به مسلمانانی که تحت ظلم و ستم کفار و مشرکان قریش قرار داشتند، این مژده و نوید را می دهد که روزی همین مکه به دست بندگان صالح خداوند، یعنی رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و اصحابش، فتح می شود، که در سال هشتم هجرت، این وعده الهی محقق شد.
2. الف و لام «الارض» عهد بوده و مقصود از آن سرزمین بهشت و فردوس برین است. خداوند در سوره «مؤمنون» پس از ذکر ویژگیِ مؤمنان می فرماید: ((أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ * الَّذینَ یرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فیها خالِدُون)). طبق این بیان، آیه شریفه مربوط
ص: 99
به عالم آخرت و بهشت است و بر این نکته تأکید می کند که بهشت، جای صالحان است.
3. الف و لام «الارض» جنس است و اطلاقِ آن، همه کره زمین را در بر می گیرد. و طبق این بیان، آیه ناظر به آینده بشریت و حکومت جهانی صالحان به رهبری حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهد بود، که مژده آن در آیات و روایات داده شده است.
واژه «الارض» به طور مطلق ذکر شده و هیچ دلیلِ معتبری بر تقیید آن نداریم؛ از این رو، دیدگاه سوم صحیح است و آیه شریفه دربردارنده مژده و نوید ظهور و حکومت جهانیِ امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
روایات متعددی از معصومان علیهم السلام، این معنا را تأیید می کند و سیاق این روایات نشان می دهد که ناظر به ظَهر و تفسیر آیه است.
امام باقر علیه السلام درباره «عبادی الصالحون» فرمودند: «آن ها اصحاب امام مهدی در آخرالزمان هستند.(1)»
فضل بن حسن طبرسی _ رضوان اللّٰه تعالی علیه _ همین قول را ترجیح داده و می نویسد:
برخی گویند: یعنی زمین بهشت را بندگان صالح من به ارث می برند؛ مثل: ((الَّذِینَ یرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ)) (مؤمنون، آیه11) آن ها که بهشت فردوس را به ارث می برند. برخی گویند: مقصود، همین زمین
ص: 100
است که به دست امت محمد صلی الله علیه و آله خواهد افتاد؛ چنان که فرمود: «زُوِیت لی الارض فاُریتُ مشارقها و مغاربها و سیبلغ مُلک امّتی ما زُوِی لی منها»؛ زمین برای من جمع شد و تمام شرق و غرب آن به من نشان داده شد. به زودی ملک امّت من، همه آن ها را فرا می گیرد. امام باقر علیه السلام فرمود: «این ها اصحاب مهدی در آخرالزمانند.» مؤید آن روایتی است که خاص و عام از پیامبر خدا روایت کرده اند که: «لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول اللّٰه ذلک الیوم حتی یبعث رجلا صالحاً من اهل بیتی یملأ الارض قسطاً و عدلا کما قد ملئت ظلماً و جوراً »؛ اگر فقط یک روز از عمر دنیا باقی مانده باشد، خدا آن روز را طولانی می کند تا مردی صالح از اهل بیت من را مبعوث گرداند و زمین را چنان که پر از ظلم و جور شده است، پر از عدل و داد کند.(1) علامه طباطبایی رحمة الله نیز در تفسیر المیزان می نویسد:
مراد از «وراثت زمین»، تسلط یافتن صالحان بر منافع زمین است که یا دنیوی است؛ به این معنا که زمین از شرک و معصیت پاک خواهد شد و جامعه بشریِ صالح، ساکن این زمین خواهد شد و یا اخروی است که همان دست یافتن به مقامات قرب الهی است؛ لذا آیه، مطلق است و هیچ دلیلی بر تخصیص آن نداریم، ولی سیاق آیه بیانگر این است که این آیه عطف به آیه: ((فمن یعمل من الصالحات...)) باشد که ناظر است به پاداش اخرویِ صالحان و آیه مورد بحث مربوط است به پاداش دنیوی صالحان، و نتیجه این می شود که پاداش دنیویِ صالحان این است که حاکم بر زمین
ص: 101
می شوند.(1) آلوسی، از مفسران اهل سنت نیز در تفسیر خود، نظیر همین مطلب را ذکر کرده است.(2)
جانِ کلام این که، آنچه به عنوان سنت الهی درباره همه امت ها در سوره «اعراف» مورد تأکید قرار گرفته که: ((إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یورِثُها مَنْ یشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ))(3) و همین طور در سوره «قصص» بیان شده: ((وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثین)) که پایان شب سیه، سپید است و ظلم همانند کف روی آب، رفتنی است، در آیه مورد بحث مورد تأکید قرار گرفته و بارزترین و کامل ترین مصداقِ نابودیِ ظلم و ستم در گستره جهانی پیش گویی شده است.
ص: 102
در آیه بعد آمده است: « در این مسئله، پیام روشنی برای خداپرستان وجود دارد.»
«بلاغ» به معنای رسیدن به «إنتهای چیزی »، «تبلیغ و رساندن» و «کفایت کردن» است(1) و آیه با هر سه معنا سازگاری دارد.
به راستی، پیام این آیه چیست؟ آیا برای امت، نقشی برای حاکمیت صالحان قرار داده نشده است؟ آیا نمی توانند برای تحقق هر چه زودترِ این نوید، قدمی بردارند؟
نکات: 1. یکی از کنیه ها و به تعبیر دقیق تر، یکی از القاب حضرت ولیّ عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف که در قالب کنیه آمده «اباصالح» است. البته دلیل نقلی بر این که چنین تعبیری درباره حضرت اطلاق شده باشد، وجود ندارد. برخی از بزرگان(2) بر این باورند که این تعبیر از همین آیه گرفته شده است؛ یکی از معانی «أب» صاحب است. «اباصالح» یعنی کسی که بندگان صالح در اختیار دارد. حضرت مهدی علیه السلام رهبر و امام «عبادی الصالحون» است؛ لذا به او «اباصالح» می گویند.
2. با توجه به سنت الهی و آیاتی مانند آیه 11 سوره «رعد» و آیه 25 سوره «حدید»، بنا نیست عالم با اعجاز اصلاح گردد،(3) بلکه به انسان هایی نیاز است که خیر و صلاح بر
ص: 103
وجودشان حاکم شده باشد؛ پس:
اولاً، هر کسی در هر موقعیت و مسئولیتی که دارد، باید بکوشد از ظلم و ستم دوری کند و اهل عدل و داد باشد؛ و به عبارت دیگر: «منتظرانِ مصلح خود باید صالح باشند».(1)
ثانیاً، همه، به ویژه مادران، باید در تربیت چنین انسان هایی تمام همت و تلاش خود را به کار گیرند.
((وَعَدَ اللّٰه الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یعْبُدُونَنی لا یشْرِکُونَ بی شَیئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ))؛(2) خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، وعده می دهد که
ص: 104
قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیانِ آن ها، خلافت روی زمین را بخشید و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پابرجا و ریشه دار خواهد ساخت و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدّل می کند، آن چنان که تنها مرا می پرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت. و کسانی که پس از آن کافر شوند، آن ها فاسقانند. نکات: 1. آنچه در این آیه شریفه آمده، وعده الهی است و وعده خداوند تخلف ناپذیر است؛(1) علاوه بر آن، برای بیان اهمیت و حتمیت آن از چندین عامل تأکید، یعنی «لام» و «نون تأکید ثقیله» استفاده شده است.
2. مورد خطاب در «مِنکم»، امت اسلام و«مِن» برای تبعیض است. امت اسلام بر چند دسته اند:
الف) کسانی که اصلاً ایمان نیاورده اند، ولی در ظاهر تظاهر به اسلام می کنند (منافقان).
ب) کسانی که ایمان آورده اند، اما طبق اسلوب پیشین عمل می کنند (عملوا السیئات).
ج) کسانی که هم عمل صالح دارند و هم عمل ناشایست (خلطوا عملاً صالحاً و آخر سیئاً).(2)
د) کسانی که در اثر توجه به فرمان های الهی و تهذیب نفس، خیر و صلاح بر
ص: 105
عقاید؛ گفتار و کردار آن ها حاکم است (الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ)، که در رأس آن معصومان علیهم السلام هستند.
وعده خداوند متعال این است که دسته چهارم، مجریان این طرح خواهند بود.
3. «الأرض« به همان بیانی که در آیه 105 سوره «انبیاء» گذشت، مطلق است؛ یعنی سراسر زمین.
4. «لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ» فعل مضارع از مصدر «استخلاف»، به معنای «کسی را جانشین قرار دادن» است و در این جا به قرینه جملة بعد (کَمَا اسْتَخْلَفَ...)، همانند تعبیر «یرثها» در آیه 105 «انبیاء»، کنایه از تسلط، قدرت و حاکمیت است؛ یعنی خداوند وعده داده است کسانی را که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند، حاکمِ زمین قرار دهد.
5. مراد از «کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» مؤمنانی از قوم نوح، هود، صالح، شعیب و مانند این هاست که با هلاکت کافران و مشرکان، نجات یافته و وارث و حاکم زمین شدند.
6. «لَیُمَکِّنَنَّ» فعل مضارع از مصدر «تمکین»، به معنای «چیزی را در جای خود استوار ساختن» بوده و کنایه از ثبات، استقرار و استحکام است.
«تمکین دین» با امور ذیل شکل می گیرد:
الف) تبیین درست و کامل دین، که به دست امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صورت می گیرد، تا دین به ناکارآمدی متهم نگردد؛
ب) پیاده شدن دین در ابعاد فردی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و... ؛
ج) مورد اهانت قرار نگرفتن و حفظ عزت و شوکت آن؛
د) دینِ غالب جهان شدن؛ در غیر این صورت، تمکین دین صدِق نمی کند. هنگامی
ص: 106
دینِ مرضی خداوند به خود می بالد و استوار است که غالب بر همه ادیان گردد؛ از این روست که صاحب مجمع البیان می نویسد: «تمکین دین همان است که در آیه 33 توبه آمده: ((لیظهره علی الدین کله))؛ یعنی غلب آن بر همه ادیان.»
7. ((لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً))؛ یعنی ترسشان را به امنیت و آرامش مبدل می کند. برای این که امنیت مطلق بر عالَم جهان شود و هیچ ترسی وجود نداشته باشد، باید جامعه از وجود دشمنِ داخلی و خارجی، پنهان و آشکار، دین و دنیا عاری شود.
8 . دین مرضی خداوند چه دینی است؟ با توجه به این که خود اسلام دارای فرقه های بسیاری است، دینی که حاکم بر جهان می شود، کدام دین است؟
از آن جا که «القُرآنُ یُفَسِّرُ بَعْضُه بَعْضاً»، آیه سوم سوره «مائده» جمله «ارتضی لهم» را تفسیر می کند: ((وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دینا)). الف ولام «الاسلام» عهد است؛ یعنی اسلامی را که امروز (عید غدیر) برای شما کامل کرده و نعمتم را برشما به اتمام رساندم، به عنوان دین می پسندم و دین مرضی من است؛ به عبارت دیگر، اسلام با «ولایت«، مرضی من است و چنین اسلامی بر جهان حاکم خواهد شد.
9. تغییر خطاب از غیبت به متکلم وحده (ابتدا فرمود: «وعد اللّٰه»، ولی اینجا فرمود: «یعبدوننی») و مؤکَّد ساختن «یعبدوننی» به «لا یشْرِکُونَ بی شَیئاً» و سوی دیگر، «شیئاً» که نکره در سیاقِ نفی و مفید عموم است، همگی بر از بین رفتن شرک به طور کامل و حاکمیت مطلق توحید دلالت دارد؛ نه شرک جلی و آشکار وجود خواهد داشت و نه شرک خفی و پنهان (مثل ریا)، بلکه معنویت و اخلاص حاکم خواهد شد.
با دقت در این نکات به دست می آید که خداوند متعال، حاکمیت همه جانبه دین حق را که به دست بندگان صالح و شایسته او در سراسر گیتی صورت می گیرد، به امت اسلام مژده می دهد. و این همان مسئله ایست که در روایات گوناگون از آن به عنوان
ص: 107
«حکومت عدل جهانی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف» یاد شده است.
علامه طباطبائی رحمة الله می نویسد:
حق این است که اگر این آیه، حقّ معنایش داده شود، جز بر جامعه موعودی که با ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف شکل می گیرد، منطبق نمی شود.(1) چند نکته: 1. اهل سنت می گویند: این آیه در شأن حکومت خلیفه اول و دوم نازل شده است. حال با توجه به نکات نُه گانه ای که بیان شد، باید دید آیا این مژده بر حکومت آنان قابل انطباق هست یا نه؟
آیا خانه نشین کردن اهل بیت علیهم السلام، سلمان ها، مقدادها، اباذرها و ...و قدرت یافتن معاویه ها، ولیدها و خالد بن ولیدها، با تعبیر «آمنوا منکم و عملوا الصالحات» سازگاری دارد؟!
آیا برنامه تبعیض نژادی و برتری دادن عرب بر عجم، قریش بر غیرقریش، بنی امیه بر غیربنی امیه و... تمکین دین و جزء برنامه اسلام بود؟!
آیا قلع و قمع قبایلی که از دادن زکات به مأمور خلیفه اول امتناع کردند و هم چنین برخورد با آن ها به جرم ارتداد (که در تاریخ با عنوان «ردّه» از آن یاد شده است، به بهانه بیعت نکردن با ابوبکر، به گونه ای که حتی خالد بن ولید با حمله به قبیله «مالک بن
ص: 108
نویره» او را به همین جرم کشت و همان شب با همسر او هم بستر شد(1)؟!! و... با برقراری امنیت مطلق که در آیه آمده، قابل جمع است و این برنامه ها، حاکمیت دین مرضیّ خداوند بود؟!
2. از نظر ترتیب نزول، سوره «انبیاء» هفتاد و سومین و سوره «نور» صد و سومین سوره است؛ گویا آیه 55 «نور»، تفسیر و تفصیل آیه 105 «انبیاء» است. در آن جا فقط اصل طرح و مجریان و گستره آن بیان شده بود، اما در این آیه، ویژگی ها و اهداف آن نیز بیان شده است.
3. راوی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله درباره خوفی که در این آیه ذکر شده است، پرسید. ایشان فرمودند:
در زمان هر یک از آن ها (ائمه علیهم السلام) حاکمی است که متعرض آنان می شود و اذیتشان می کند؛ پس آن گاه که خداوند در قیام «قائم» ما شتاب بخشد، زمین را پر از عدل و داد کند، آن گونه که از ظلم و جور پر شده است.(2)
ص: 109
امام سجاد علیه السلام بعد از قرائت این آیه شریفه فرمودند:
به خدا قسم، اینان پیروان ما اهل بیت هستند که خداوند متعال به دست مردی از ما، یعنی مهدی این امّت، این برنامه را عملی خواهد ساخت (1)... . و از امام صادق علیه السلام روایت شده: «هذه الآیه نزلت فی القائم واصحابه.»(2)
4. هدف نهایی از ظهور، عبادتی عاری از هر گونه شرک جلی و خفی است (یعْبُدُونَنی لا یشْرِکُونَ بی شَیئاً).
مطلب آن گاه اهمیت پیدا می کند که بدانیم کمتر کسی است که عبادت او از شرک پنهان، خالی باشد. از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله منقول است که فرمودند: «شرک از حرکت مورچه روی سنگ سیاهِ صاف در شب تاریک، پنهان تر است.»(3) نمونه آن ریا و خودنمایی یا چرخاندن انگشتر برای یادآوریِ مطلبی است و یا می گوییم: اگر فلان پزشک به دادِ بچه ام نرسیده بود، مُرده بود و... .(4)
ص: 110
از سوی دیگر، بالاترین حجاب و مانع دیدنِ حق و تقرّب الی اللّٰه همین شرک است. در مراحل سیر و سلوک گفته می شود اولین منزل، «یقظه» و بیداری است؛ یعنی این که انسان بفهمد برای این دنیا و خوردن و خوابیدن آفریده نشده است و آخرین منزل «توحید» است. قطعاً کسی که قدم در این راه می گذارد موحِّد است، اما آن توحیدی که آخرین منزل است و کمتر کسی به آن می رسد، همان توحید ناب و خالص است که در این صورت انسان، مظهر اسما و صفات الهی می شود. خداوند متعال در بخشی از حدیث قدسی می فرماید:
من این گونه ام که هر چه بخواهم، همان خواهد شد. از من پیروی کن تا تو را این گونه قرار دهم که هر چه بخواهی، همان شود.(1) راهِ آن این است که انسان تلاش کند، خود را از شرکِ پنهان برهاند و تمام کارهایش فقط و فقط برای خداوند باشد؛ به عبارت دیگر، حضرت مهدی علیه السلام می آید تا انسان را تفسیر و زمینه شکوفایی استعدادهای ربّانی او را فراهم کند تا به بالاترین درجات انسانی دست یابد.
_ حاکمیت صالحان بر سراسر گیتی با تمام قاطعیت در آیه 105 سوره «انبیاء» و آیه 55 سوره «نور» مورد تأکید قرار گرفته است و هدف نهایی، حاکمیت توحید ناب و خالصِ از هر گونه شرک جلی و خفی است. برای رسیدن به چنین جامعه ای، منتظران مصلح خود باید صالح باشند.
ص: 111
((اعْلَمُوا أَنَّ اللّٰه یحْی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَینَّا لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون))؛(1) بدانید خداوند زمین را بعد از مرگ آن زنده می کند! ما آیات (خود) را برای شما بیان کردیم، شاید اندیشه کنید. در این آیه، به بیدار شدن طبیعت و سرسبزی و خرّمی آن بعد از زمستان سرد، اشاره شده است. در اثر بارش باران و تابیدن آفتاب بهاری و وزش نسیم ملایم، طبیعت جان تازه ای می گیرد و درختان برگ و شکوفه می گیرند و با رویش گیاهان، گویا زمین به جنب و جوش درمی آید. این ها همه آیه و نشانه قدرت و رحمت الهی است که انسان را به یاد مبدأ و معاد می اندازد.
روایات از حقیقت مهم تری پرده برمی دارند و آن، زنده شدن زمین با نور عدالت فراگیر حضرت مهدی علیه السلام است. زمینی که در اثر کفر، شرک، تبعیض و بی عدالتی مُرده است با حاکمیت توحیدِ خالص و تحقق عدالت، جان تازه ای می گیرد و عالم و آدم همه به وَجد می آیند.
از منظر قرآن، کفر به منزله مرگ است و کافر مُرده به حساب می آید:
این (کتاب آسمانی) فقط ذکر و قرآن مبین است، تا افرادی را که
ص: 112
زنده اند بیم دهد (و بر کافران اتمام حجّت شود) و فرمان عذاب بر آنان مسلّم گردد؛(1) یعنی در برابر «مَن کانَ حَیاً»، «الکافرین» قرار داده شده است. در جای دیگر آمده:
آیا کسی که مرده بود، سپس او را زنده کردیم و نوری برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسی است که در ظلمت ها باشد و از آن خارج نگردد؟! این گونه برای کافران، اعمال (زشتی) که انجام می دادند، تزیین شده (و زیبا جلوه کرده) است.(2) این جا از «ایمان آوردن»، به «زنده شدن» شده است. امام باقر علیه السلام می فرماید:
خداوند، زمینِ مرده را به وسیله حضرت قائم علیه السلام زنده می گرداند و منظور از مردنِ زمین، کفرِ اهل آن است و در حقیقت، کافر مُرده است.(3) در واقع می توان گفت، حضرت برای «احیا» می آید؛ همان گونه که در «دعای عهد» آمده است: «خدایا، به وسیله او شهرهایت را آباد و بندگانت را زنده بگردان!»(4) و
ص: 113
اگر سخن از شمشیر و قهر و خشم حضرت شده، دقیقاً در همین راستاست؛ یعنی برای برطرف کردن موانع رشد و برای احیای عالم و نجات مظلومان، از چنگال ظالمان، دست به شمشیر می برند.
به عبارت دیگر، او برای هدایت و نجات می آید. اگر تمام انسان ها ندای او را لبیک گفته و دست از ظلم و ستم بردارند، هرگز دست به شمشیر نخواهد برد، اما چون شعار او عدالت و دوری از ظلم است و این امر با زیاده خواهی عده ای دنیاطلب منافات دارد، در برابر او قد علم کرده و به مبارزه با حضرتش برمی خیزند. این جاست که ایشان بعد از اتمام حجّت، به فرمان الهی آنان را از میان برمی دارد.
نکته اساسی این جاست که دشمنان، چون از وضعیت خود باخبر بوده و مأموریت الهی حضرت را دریافتند، شمشیری را که علیه خودشان بود به سمت مردم برگرداندند و با اجیر کردن مزدوران قلم به دست، ده ها روایت را جعل و به معصومان علیهم السلام نسبت دادند؛ به این مضامین که: «حضرت مهدی کاری جز شمشیر ندارد» و یا «او هشت ماه شمشیر را از دوش خود پایین نمی آورد»!
جعل این احادیث از سوی دشمنان و انتشار آن از سوی دوستان غافل و جاهل، سبب شده چهره ای خشن از حضرت در ذهن ها شکل بگیرد، به گونه ای که تا نام حضرت برده می شود، شمشیر نیز به ذهن می آید و عده ای برای نشان دادن ارادت خود به حضرت، می گویند: گردن خود را برای شمشیر حضرت آماده کنیم!
به یقین می توان گفت، بزرگ ترین ظلمی که به ایشان شده همین است که ما او را ناخواسته قاتل معرفی کرده ایم! ایشان باید به گونه ای معرفی شود که سرسبزی و خرمی
ص: 114
در کنار نام حضرت تداعی شود.(1)
امام رضا علیه السلام می فرماید:
امام کسی است که می توان با او مأنوس و همراه شد. او پدر دلسوز، برادر همزاد و مادر مهربان برای فرزند خردسال است. او پناه بندگان در شداید و سختی هاست.(2) با توجه به این آیه و سایر آیات و روایات می توان به خوبی، وضعیت جهان پس از ظهور را ترسیم کرد. در آیه 96 سوره «اعراف» آمده است:
و اگر اهل شهرها و آبادی ها، ایمان می آوردند و تقوا پیشه می کردند، برکات آسمان و زمین را بر آن ها می گشودیم.(3) با نابودی ظلم و تحقق عدالت و تقوا، خیر و برکت از آسمان و زمین عالم را در بر خواهد گرفت، به گونه ای که مشکل مردم آن زمان این است که مستحقی نمی یابند تا به او کمک کنند.(4) وضعیت جامعه به حدی از رشد و سعادت می رسد که رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:
ص: 115
عدالت حضرت مهدی چنان مردم را در بر می گیرد، تا این که به منادی اش فرمان می دهد ندا دهد: چه کسی به مال نیاز دارد؟ هیچ کس از میان مردم برنمی خیزد(زیرا مشکل مالی ندارند و از سوی دیگر، به جهت رشد فکری و عقلی، ارزش را در مال نمی بینند تا حرص به دنیا سبب رقابت در مسائل مالی و دنیوی گردد، بلکه رقابت در امور معنوی و خدمت به دیگران، جامعه را در بر گرفته است، به جر یک نفر که می گوید: من مال می خواهم. حضرت می گوید: برو نزد خزانه دار و بگو مهدی فرمان داده است به من مال بدهی! وقتی خزانه دار دامنِ او را پر از مال می کند، او پشیمان می شود و (خود را ملامت می کند). می گوید: من حریص ترین و طمع کارترین امّت محمد هستم و ناتوان ترینشان از آنچه آنان را (از معنویت) در بر گرفته است؛ لذا مال را برمی گرداند، و خزانه دار می گوید: ما چیزی که به کسی دادیم، پس نمی گیریم.(1) هم چنین با توجه به آیه پیش از این آیه، یعنی آیه شانزدهم این سوره، مطلب ظریفی را می توان از آن استفاده کرد و آن این که دل هایی که در اثر غفلت و گناه مُرده اند، با ظهور حضرت و رشد فکر و عقل بشر،(2) عاشقانه و خاشعانه متوجه معبود خود شده و با
ص: 116
اطاعت و پیروی از مولای خود، به حیات طیبه دست می یابند.(1) و این همان درخواستی است که هر روز از خداوند متعال می خواهیم: «خدایا، به واسطه او بندگانت را زنده بگردان!»(2)
((هَلْ ینْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ یأْتِیهُمُ اللّٰه فی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَةُ وَ قُضِی الْأَمْرُ وَ إِلَی اللّٰه تُرْجَعُ الْأُمُور))؛(3) آیا (پیروان فرمان شیطان، پس از این همه نشانه ها و برنامه های روشن) انتظار دارند که خداوند و فرشتگان، در سایه هایی از ابرها به سوی آنان بیایند (و دلایل تازه ای در اختیارشان بگذارند، با این که چنین چیزی محال است؟! و همه چیز انجام شده، و همه کارها به سوی خدا بازمی گردد. روایات وارده ذیلِ آیات، در بسیاری از موارد آیه را ناظر به «قیامت» و روایات دیگر، همان آیه را ناظر به «رجعت» و دسته سوم همان آیه را مربوط به «ظهور» معرفی می کند. سرّ آن را علامه طباطبائی رحمة الله در تفسیر المیزان ذیل همین آیه بیان می کند(4) و آن این است که ظهور، رجعت(5) و قیامت یک «ما به الاشتراک» دارند و یک «ما به الامتیاز». وجه مشترک این سه، تجلی و ظهور حق است؛ یعنی پرده و حجاب ها کنار
ص: 117
رفته و حقایق برای همه روشن می شود. اما تفاوت آن در میزانِ این ظهور و بروز است؛ روز قیامت روز تجلّی تام و روزی است که همه امورِ پنهان آشکار می شود.(1) این تجلی در دوران رجعت از قیامت کمتر و در دوران ظهور از رجعت کمتر است؛ در نتیجه، سه مرحله از یک حقیقتند و سه دوره ای است که یکی پس از دیگری واقع می شود.
روایاتی که ذیل آیه 5 سوره «ابراهیم» وارد شده است نیز این سه مرحله را تأیید می کند.(2)
دسته ای از روایات که ذیل آیه مورد بحث آمده، درباره امدادهای غیبی در هنگام ظهور است؛ گرچه سنت الهی بر این تعلق گرفته است که تا مردم حقیقتاً تحول و تغییر را نخواهند، اذن فرج داده نخواهد شد و امداد الهی به دنبال خواست و حرکت مردم است. ماجرای جنگ بدر، نمونه روشنی از این واقعیت است؛ وقتی آنچه در توان داشتند خالصانه به میدان آوردند، خداوند هم از زمین و آسمان نصرت خود را شامل حالشان کرد. درباره ظهور هم همین اتفاق خواهد افتاد.(3)
ص: 118
از امام باقر علیه السلام روایت شده:
گویا قائم اهل بیت را می بینم در بالای نجف، پرچم رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله را برافراشته، آن گاه فرشتگان بدر بر او فرود می آیند.(1) در روایات متعددی، سخن از نزول فرشتگان برای یاری ایشان مطرح شده است. تمام فرشتگانی که برای یاری انبیا به زمین آمده اند، برنگشته اند و منتظر ظهور هستند تا به یاری اش بشتابند.(2)
در حدیث مهم دیگری درباره مرکب حضرت مهدی علیه السلام، امام باقر علیه السلام فرمودند:
هفت هودج از نور در پشت کوفه(نجف) فرود می آیند و مشخص نیست ایشان در کدام یک از این هودج هاست.(3) تعبیر «هودجی از نور که فرود می آید» و این که «مشخص نیست ایشان در کدام یک
ص: 119
از این هاست»، از نظر ویژگی این مرکب و رعایت نکات امنیتی، محلّ توجه و بررسی ویژه است.
هم چنین ذیل آیه 60 سوره «بقره» _ که ماجرای جاری شدن دوازده چشمه آب از سنگی خاص با زدن عصا توسط حضرت موسی علیه السلام بر آن، مطرح شده است _ امام باقر علیه السلام می فرمایند:
وقتی حضرت مهدی علیه السلام از مکه خارج می شوند، منادی حضرت صدا می زند: نیازی نیست کسی آب و غذا با خود بردارد، چرا که سنگی که نزد حضرت موسی علیه السلام بوده، نزد ایشان است و هر کجا کاروان اتراق می کند، چشمه هایی از آن جاری می شود؛ پس هر کس گرسنه است، سیر و هر کس تشنه است، سیراب می شود.(1)
((هَلْ ینْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیهُمُ الْمَلائِکَةُ أَوْ یأْتِی رَبُّکَ أَوْ یأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ یوْمَ یأْتی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا ینْفَعُ نَفْساً إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی إیمانِها خَیراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُون))؛(2) آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان (مرگ) به سراغشان آیند، یا خداوند (خودش) به سوی آن ها بیاید، یا بعضی از آیات پروردگارت (و
ص: 120
نشانه های رستاخیز)؟! اما آن روز که بعضی از آیات پروردگارت تحقّق پذیرد، ایمان آوردن افرادی که قبلاً ایمان نیاورده اند، یا در ایمانشان عمل نیکی انجام نداده اند، سودی به حالشان نخواهد داشت؛ بگو: (اکنون که شما چنین انتظارات نادرستی دارید) انتظار بکشید! ما هم انتظار (کیفر شما را) می کشیم. آیه شریفه مزبور، به توقعات بیجای معاندان اشاره دارد. در پایان آیه آمده: مهلتِ ایمان آوردن و جبران گذشته؛ همیشگی نیست؛ آن گاه که نشانه های رستاخیز (یا علائم مرگتان) پدیدار شد، دیگر ایمان آوردن یا دست از گناه برداشتن و به اعمال خیر روی آوردن به حالتان سودی ندارد. اگر قبول ندارید، منتظر باشید تا این حقیقت را خود ببینید.
به همان بیانی که ذیل آیه 210 سوره «بقره» در چند بُعدی بودن آیات بیان شد، دسته ای از روایات، این آیه را مربوط به حوادثی می دانند که در آستانه برپایی قیامت اتفاق می افتد؛ از جمله این که چهل روز پیش از قیامت، حجّت برداشته شده و درِ توبه بسته می شود.(1)
اما دسته دیگر، آن را مربوط به ظهور حضرت مهدی علیه السلام می دانند؛ امام صادق علیه السلام
ص: 121
می فرمایند: «منظور از ((یوْمَ یأْتی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ...)) قیام حضرت قائم است.»(1)
آنچه مسلّم و قطعی است این که حضرت مهدی علیه السلام برای هدایت همه بشر و نجات آنان از کفر و تباهی و رهایی شان از انحطاط می آید و با ظهور ایشان باب توبه بسته نمی شود. با چنین وضعیتی، مراد آیه می تواند یکی از دو امر ذیل باشد:
1. مراد، قیام حضرت است؛ همان گونه که در روایات وارده ذیل آن، تعبیر «قیام»(2) و «خروج» آمده، نه ظهور، و در جای خود ثابت شده بین ظهور و قیام فاصله است.
حضرت بعد از دعوت همه بشریت به خیر و صلاح و اتمام حجّت بر دشمنان، دست به شمشیر می برد و برای رهایی مردم اقدام کرده و عالم را از وجود نااهلان پاک می گرداند. در چنین وضعیتی که مرگ و عذاب الهی را در برابر خود می بینند، دیگر ایمان آوردن کافران اثری ندارد، چرا که این ایمان، اضطراری و فرعونگونه است؛ فرعون وقتی دید در حال غرق شدن است و هیچ راهی وجود ندارد، گفت: «ایمان آوردم که هیچ معبودی، جز کسی که بنی اسرائیل به او ایمان آورده اند، وجود ندارد و من از مسلمین هستم.»(3) و خداوند فرمود: « الآن؟! در حالی که قبلاً عصیان کردی و از مفسدان بودی.»
این مطلب در جای دیگر به صراحت بیان شده است:
ص: 122
برای کسانی که کارهای بد را انجام می دهند، و هنگامی که مرگ یکی از آن ها فرا می رسد، می گوید: «الآن توبه کردم»، توبه نیست و نه برای کسانی که در حال کفر از دنیا می روند. این ها کسانی هستند که عذاب دردناکی برایشان فراهم کرده ایم.(1) از امام رضا علیه السلام نقل شده است: « او(حضرت مهدی علیه السلام) عذاب برای کافران است.»(2)
2. این قضیه درباره رجعتِ سران کفر و ضلالت و منافقانِ امت و گمراه کنندگان مردم است. اینان که بی ایمان از دنیا رفته اند و یا هیچ عمل خیری در نامه عملشان ثبت نشده است، هنگام رجعت، ایمان آوردن آنان اثری ندارد؛ به عبارت دیگر، آنان برای مجازات و بیان ظلم ها و توطئه هایی که علیه حق اعمال کرده بودند، به این عالم برگردانده می شوند، نه برای جبران گذشته. این همان حقیقتی است که در «زیارت آل یس» به آن اشاره شده است:
رجعت شما(اهل بیت علیهم السلام) حق است و هیچ تردیدی در آن نیست. روزی که ایمان آوردن افرادی که پیش تر ایمان نیاورده اند، یا در ایمانشان عمل نیکی انجام نداده اند، سودی به حالشان نخواهد داشت.(3)
ص: 123
با توجه به این نکته در دوران رجعتِ ائمه علیهم السلام،(1) دشمنان آنان رجعت داده می شوند و این همان روزی است که: «لا ینْفَعُ نَفْساً إیمانُها...».
_ با نابودی ظلم و فراگیر شدن عدالت، وضعیت عالم، متحول و خیر و برکت مادّی و معنوی از زمین و آسمان شامل حال مردم خواهد شد و زمین و دل های مرده، با ظهور حضرت مهدی علیه السلام و پیروی از ایشان، زنده خواهد شد.
_ به دنبال خواست و اراده مردم در لبیک به ندای حضرت، امدادهای الهی نیز همانند جنگ بدر و احزاب، و البته در سطحی وسیع تر، شامل حال مؤمنان خواهد شد.
_ فرصتِ ایمان آوردن و اصلاح گذشته ویران، همیشگی نیست. با ظهور حضرت و اتمام حجّت بر ظالمان و پایان یافتن ضرب الاجلِ او، دیگر ایمان آوردن سودی ندارد، چرا که این ایمان، فرعون گونه است؛ هم چنان که با پدیدار شدن نشانه های برپایی قیامت نیز دیگر فرصتی برای جبران وجود ندارد.
ص: 124
((بِسْمِ اللّٰه الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَتَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ))؛ به نام خداوند بخشنده مهربان. به عصر سوگند، که انسانها همه در زیانند؛ مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، و یکدیگر را به حق سفارش کرده و یکدیگر را به شکیبایی و استقامت توصیه نموده اند. یکی از بزرگترین نعمتهای الهی، حیات است. با سرمایه عمر است که میتوان به بالاترین درجات صعود کرد و حتی از فرشتگان سبقت گرفت(1) و این فرصت تا وقتی است که از این نعمت برخورداریم.
این سرمایه محدود است. و هر لحظه و ثانیهای که بر ما میگذرد، از آن کاسته میشود. به بیان نورانی امیرالمومنین علیه السلام: «هر نَفَس انسان، قدمی او را به اجل نزدیک
ص: 125
میکند.»(1)
اگر در برابر کاسته شدنِ این سرمایه، عمل صالح در بستر ایمان از او سر بزند، سود کرده؛ در غیر این صورت، دچار خسران و ضرر شده است. یکی از مفسران میگوید: من معنای این سوره را وقتی فهمیدم که در هوای گرم، یخفروشی با صدای حزین فریاد میزد: «به کسی که سرمایهاش ذوب می شود، رحم کنید»(2)؛ یعنی بیایید و یخ مرا بخرید تا خسارت نکنم. نکته اینجا است که در سرمایههای دیگر اگر فروشنده چیزی نفروشد، سود نکرده، ولی ضرر هم نکرده است، زیرا اصل سرمایه را دارد، اما اگر کسی یخِ یخفروش را نخرد او سرمایهاش را نیز باخته است! حکایت ما و سرمایه عمر، همان حکایت یخ و یخفروش است.
شایان ذکر است، هدفِ نگارنده در این بخش، شرح و بسط محتوای سوره «عصر» نیست، بلکه هدف، نگاهی گذرا از منظر مهدویت به سوره مزبور است که در دو مرحله به آن پرداخته میشود.
امام صادق علیه السلام میفرمایند:
((وَ الْعَصْرِ)) یعنی (قسم به) زمان قیام حضرت قائم. ((إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ)) یعنی دشمنان ما در خسر و زیان هستند (یعنی با قیام
ص: 126
حضرت، دشمنان حق نابود خواهند شد). ((إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا)) یعنی مگر کسانی که به آیات خداوند ایمان بیاورند. ((وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ)) یعنی درباره برادران دینی خود مواسات و همدلی داشته باشند. ((وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ)) یعنی امامت همدیگر را توصیه کنند. ((وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ)) یعنی درباره عترت و پایبندی به آن، استقامت داشته باشند.(1) طبق این بیان، خداوند متعال به زمان ظهور قَسَم یاد کرده است. شاید یکی از نکات این قَسَم این باشد که سیره حقتعالی تا قبل از ظهورِ ولیش و در برنامهای که برای انبیا و اولیا علیهم السلام مقرر کرده بود، مدارا و اتمام حجّت بر دشمنان بود، اما با قیامِ حضرت دیگر فضایی برای دشمنانِ دین و مستکبران عالَم باقی نمانده و او جلوه «أَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ فِی مَوْضِعِ النَّکَالِ وَ النَّقِمَة»(2) خواهد بود و به دست حضرتش، نتیجه ظلم وستم را خواهند چشید و نابود خواهند شد.
چرا برای نجات از خسران، به جمله: «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» اکتفا نشد، با این که همه اعمال خیر در این تعبیر داخل است؟
سرّ جمله: «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ» که ذکر خاص بعد از عام است، این است که در مواردی حق و باطل مشتبه میشوند؛ که از سویی تشخیص حق از باطل و
ص: 127
از سوی دیگر، پایبندی به آن مشکل خواهد بود. در چنین شرایطی ممکن است انسان، تمام سرمایههای معنوی خود را ببازد و دچار خسران جبرانناپذیری گردد. تاریخ، نمونههای فراوانی از آن به خود دیده است. مقام معظم رهبری در بیانی حکیمانه میفرمایند:
یکی از اشکالات کار ما، نشناختن وضع زمانه است. بعضیها علم و تقوا دارند، اما در عین حال نمیتوانند جایگاه و سنگری را که باید در آن باشند و کار کنند، بشناسند؛ مثل کسی که در بین جبهه خودی و دشمن سنگر، و جایگاه خودش را گم میکند و جهت دشمن را اشتباه میکند. آتش هم میگیرد، اما گاهی آتش را روی سر دوستان میریزد.(1)
موارد مشتبه شدن حق و باطل عبارتند از:
1. در اقلیت قرار گرفتن حق
نمونه آن وضعیتی است که بعد از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و بعد از شهادت امام حسین علیه السلام به وجود آمد.
در چنین وضعیتی، عدهای «اکثریت» را دلیل حق دانسته و مسیر اشتباه را در پیش میگیرند. اینجاست که مؤمنان باید به داد همدیگر برسند و به تعبیر قرآن: «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ» داشته باشند. «تواصی» به معنای همدیگر را سفارش کردن است.
به بیان قرآن مجید، اقلیت و اکثریت هرگز دلیل حق و باطل نیست؛ چه بسا اقلیت بر حق و اکثریت بر باطل باشند و برعکس. خداوند متعال در قرآن، 67 بار اکثریت را با تعابیری مانند: «اکثرهم لا یعلمون»، «لایعقلون»، «لایشکرون» «لایؤمنون» و امثال
ص: 128
آن نقد کرده است.
این تعابیر به این معنا نیست که همیشه اکثریت بر باطل است، بلکه بدین معناست که باید حق را شناخت و مدافع و مطیع آن بود، گرچه پیروان آن در اقلیت باشند. توصیه قرآن مجید این است که: «سست نشوید و غمگین نگردید! و شما برترید، اگر ایمان داشته باشید»(1)؛ یعنی با قدرت و نیروی ایمان میتوان بر باطل غالب شد.
در ماجرای درگیری طالوت و جالوت، خداوند مؤمنان را اینگونه میستاید:
«اما آنها که می دانستند خدا را ملاقات خواهند کرد (و به روز رستاخیز، ایمان داشتند)، گفتند: «چه بسیار گروه های کوچکی که به فرمان خدا، بر گروه های عظیمی پیروز شدند!» و خداوند، با صابران (و استقامت کنندگان) است.(2) بنابراین، توصیه به حق و پایبندی به آن در چنین شرایطی وظیفه همگانی است.
امیرالمؤمنین علیه السلام در اینباره می فرمایند: «هرگز در مسیر حق به خاطر کمی اهلش(در اقلیت بودن)، به وحشت نیفتید.»(3)
2. وجود افراد سرشناس و با سابقه درخشان در جبهه باطل
این مورد در در جنگ جمل اتفاق افتاد. شخصی نزد حضرت آمد و عرضه داشت: یا امیرالمؤمنین! مگر میشود جبهه مقابل بر باطل باشند، در حالی که میان آنان صحابه بزرگی مثل طلحه و زبیر و شخصیتی مثل عایشه وجود دارند؟! حضرت فرمودند:
ص: 129
تو مردی هستی که حق بر تو مشتبه شده است. دین خدا را با معیار شخصیتها و سابقه آنها نمیتوان شناخت، بلکه باید نشانه حق را یافت؛ پس حق را بشناس، تا اهل آن را بشناسی.(1) یعنی وقتی حق را با ملاکها و معیارهای آن شناختی، نقطه مقابل آن باطل است و هر کس گردِ آن بود، باطل بدان؛ هر چند دارای سابقه و نام و رسمی باشد.
3. دوران غیبت ولیّ خداوند
سابقه و پیشینه غیبتِ حجّتهای الهی نشان میدهد که بسیاری از منتظران در دوران غیبتِ حجت الهی، حق را گم کرده و یا در پایبندی به آن دچار مشکل شدند، همان گونه که درباره غیبت امام زمان علیه السلام کمتر روایتی داریم که از این دوران خبر داده باشد و چنین هشداری نداده باشد.(2)
شیخ صدوق1 ، کتاب ارزشمند کمالالدین و تمامالنعمة را به توصیه امام زمان علیه السلام با همین انگیزه نوشتند. حضرت فرمودند: «کتابی بنویس و در آن از غیبتِ انبیا یادآوری کن، تا مردم بدانند امامشان اولین کسی نیست که غایب شده است.(3)»
ص: 130
در روایات متعددی بیان شده است که این غیبت، آزمونی است برای مردم تا مؤمنانِ راستین مشخص شوند. امام صادق علیه السلام فرمودند:
به خدا قسم، آنچه به آن چشم دوختهاید(فَرَج)، نخواهد بود تا این که غربال شوید. به خدا قسم، آنچه به آن چشم دوختهاید، نخواهد بود تا این که خالص شوید(1)(کوره امتحان، شما را خالص کند). در چنین شرایطی:
_ عدهای همرنگ جماعت میشوند.
_ عدهای بیتفاوت شده، در گوشهای میخزند و سرگرم کارهای روزمره خود می شوند.
_ و عدهای شرایط موجود را تحمل نمیکنند و خودسرانه دست به اقداماتی میزنند،
ص: 131
که گاهی خسارت آن برای دین، کمتر از کار دشمنان نیست؛ در حالی که به بیان نورانی امیرالمومنین علیه السلام: «در هر حرکت و اقدامی، نیاز به آگاهی و شناخت است.»(1)
توصیه و سفارشِ همدیگر به حق و پایبندی به آن، وظیفه همه منتظران است. توصیه به این که:
_ قرآن نقشه راه زندگی و راهنمای سعادت و خوشبختی دنیا و عقبیٰ و شفای دردهای بیدرمان است، نه کتابی که فقط برای خواندن و ثواب بردن و بوسیدن نازل شده باشد. از آخرین سفارشهای حضرت امیر علیه السلام این بود که: «دیگران در عمل به قرآن از شما سبقت نگیرند.»(2)
_ خداوند در هر زمان هادیای قرار داده، که هم راه است و هم راهنما. ما باید با تمام توان به این ریسمان الهی چنگ بزنیم و با مال و جان خود، از این اعتقاد محافظت کنیم.(3) این نعمت، سرمایه ایست گرانبها که سارقان در کمین آن نشستهاند؛ از اینرو، مهمترین وظیفه ما در این دوران، تقویت و تعمیق معرفت و شناخت خود از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، جایگاه او در عالم، شئون و وظایفِ ایشان و حقوقی که بر ما دارند، می باشد.
_ در این دوران باید مراقب بود که بت بزرگِ مدگرایی و چشم و همچشمی و وسوسه شرکت در مسابقه رفاه و تجمل، دین و ایمانمان را نابود نسازد، بلکه با یاد خدا و پذیرای فرمان الهی بودن، خود را بیمه کنیم.
_ سختی پایبندی به ارزشهای دینی و تمسخر دیگران سبب نشود از مرکب صبر
ص: 132
پیاده شده و از راه مانده و جزء زیانکاران شویم.
_ با صداقت، امانتداری، انصاف، رحم و مروت و درستکاری، مایه زینت امام زمانمان بوده و با یاری همدیگر و حل مشکلاتِ دیگران، زمینه رضایتش را فراهم کنیم.
_ با اطاعت از «ولی فقیه» و تلاش در جهت زمینهسازی ظهور، لیاقت و شایستگی خود را برای یاریشان ثابت کنیم.
_ یادمان باشد گناه، به ویژه مال حرام، ما را از خداوند دور میکند و بین ما و امام زمانمان جدایی میاندازد؛ همان گونه که کوفیان را از امامشان جدا ساخت و دچار خسران شدند. امام حسین علیه السلام در روز عاشورا خطاب به کوفیان، که اجازه سخن گفتن به حضرت نمیدادند، فرمودند:
«وای بر شما! چه مانعی دارد که ساکت شوید و سخن مرا گوش کنید؟ جز این نیست که من شما را به راه هدایت دعوت میکنم. کسی که از من اطاعت کند، هدایت می شود و کسی که نافرمانی نماید، هلاک و کافر خواهد شد. شما عموماً امر مرا اطاعت نمی کنید و گوش به سخن من نمیدهید، زیرا شکم های شما از حرام پر شده است.»(1) حضرت مهدی علیه السلام در توقیعی، از تشتّت و تفرقه و کارهای ناپسند شیعیان گلایه کرده و فرمودند: «آنچه از کارهای ناشایستِ آنان به ما میرسد، ما را از آنان جدا کرده
ص: 133
است.»(1)
_ طبق روایت امام صادق علیه السلام، خداوند متعال در سوره «عصر» به زمان قیام حضرت مهدی علیه السلام قسم خورده است که دشمنان حق در زیان خواهند بود و فقط کسانی که اهل ایمان و عمل صالح، به ویژه اهل توصیه همدیگر به حق و صبر باشند، رستگار خواهند بود.
ص: 134
((وَ یوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یوزَعُون (1)))؛ (به خاطر آور) روزی را که ما از هر امّتی، گروهی را از کسانی که آیات ما را تکذیب می کردند، محشور می کنیم و آنها را نگه می داریم تا به یکدیگر ملحق شوند. یکی از اعتقادات مهم شیعه، عقیده به «رجعت» است؛ عقیدهای که از ضروریات مذهب و ایمان به آن لازم(2) و از ایام اللّٰه است.(3) شیخ مفید رحمة الله درباره «رجعت» مینویسد:
ص: 135
خداوند متعال گروهی از مردگان را به همان چهره و صورتی که بودهاند، به دنیا برمیگرداند و گروهی را (از خوبان) عزت و گروه دیگر را (از بدان) ذلت می بخشد.(1) زنده شدن گروهی از کسانی که از دنیا رفتهاند، مسئلهای است که به تصریح قرآن و روایات، بارها در اقوام گذشته، به ویژه بنیاسرائیل، اتفاق افتاده است.(2) اما آیا این مسئله در امت اسلام هم اتفاق خواهد افتاد؟
امام صادق علیه السلام از حماد پرسیدند: «مردم (اهلسنت) درباره آیه: ((وَ یوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً)) چه میگویند؟ عرض کرد: میگویند درباره قیامت است. حضرت فرمودند:
«آیا در قیامت، خداوندِ متعال از هر امتی، فقط گروهی را محشور و بقیه را رها میکند؟! این آیه مربوط به رجعت است و آیه قیامت ((وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَدا(3))) است.»(4)
ص: 136
نکات: _ «مِن» در «مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ» برای تبعیض است.
_ «آیات» در جمله: «مِمَّنْ یکَذِّبُ بِآیاتِنا» مطلقِ آیات است و مراد، فقط آیات قرآن نیست و مصداقِ «کسانی که آیات ما را تکذیب کردند»، همه کسانی هستند که در طول تاریخ، آیات الهی، از جمله: کتب آسمانی، انبیا و ائمه علیهم السلام را تکذیب کردهاند.
_ در آیه قبل از آیه مورد بحث، سخن از «دابّة الارض» به میان آمده است که به تصریح روایات، از «اشراط الساعة»، یعنی از علائم قیامت و مربوط به پیش از قیامت است و در چند آیه بعد، یعنی آیه 87 سخن از نفخ صور و برپایی قیامت به میان آمده است. بنابراین، سیر منطقی آیات اقتضا می کند که موضوع مطرح شده در آیه 83، مربوط به قبل از قیامت باشد.
_ گزارش دادن از قیامت به این که: «قیامت، روزی است که از هر امّتی، گروهی زنده خواهند شد»، قطعاً گزارش نادرستی است.
با توجه به نکات مزبور، آیه شریفه، ظهور در حشرِ این گروه پیش از قیامت دارد و این همان مطلبی است که در روایاتِ «رجعت» بیان شده است. امام باقر علیه السلام به ابابصیر فرمودند: «آیا مردم عراق منکر رجعت هستند؟» گفت: بله. حضرت فرمودند: «آیا قرآن نمیخوانند: ((وَ یوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً))؟»(1)
البته در این آیه، فقط از رجعتِ مکذبان سخن به میان آمده است و در آیات و روایات
ص: 137
دیگر(1)، درباره رجعت خوبان و سایر موضوعاتِ آن، مطالب بسیاری ذکر شده است.
صغری: به تصریح قرآن، در موارد متعددی فرد یا افرادی پس از مرگ، به اذن الهی زنده شدند؛ مثل: زنده شدن هفتاد نفری که با حضرت موسی علیه السلام به کوه طور رفته بودند(2)، هزاران نفری که از ترس مرگ از شهر و دیار خود فرار کرده بودند(3)، عُزَیر نبی که بعد از یکصد سال به اذن الهی برانگیخته شد(4) و همین طور مقتول بنیاسرائیل که زنده شد و از قاتل خود خبر داد(5).
کبری: طبق حدیثِ پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله هر آنچه در اقوام گذشته اتفاق افتاده است، در این امّت نیز واقع خواهد شد(6).
نتیجه: رجعت در امّت اسلام، قطعاً واقع خواهد شد.
ص: 138
مأمون به امام رضا علیه السلام عرض کرد: یا اباالحسن! عقیده شما درباره رجعت چیست؟ حضرت فرمودند:
رجعت حق است. در امّتهای گذشته بوده و قرآن نیز درباره آن سخن گفته است، و پیامبر اسلام فرموده است: هر آنچه که در امّتهای گذشته بوده است، در این امّت نیز خواهد بود.(1) موضوع «رجعت» در تأویل بسیاری از آیات(2)، مطرح شده است، که تفصیل مطلب و بحث درباره موضوعاتی مانند فلسفه رجعت، رجعتکنندگان، شبهات رجعت(3) و... مجال دیگری را می طلبد.
سزاوار بیان است که اعتقاد به رجعت، از امیدبخشترین اعتقادات است، زیرا عدهای به خاطر ضعف عقیده ممکن است با خود بیندیشند که: از کجا معلوم ما زمان ظهور زنده باشیم؟ بدیهی است که این کجاندیشی سبب خمودی و سستی منتظران میشود.
غیر از این که اگر کسی جزء منتظران راستین باشد و وظیفه خود را به درستی انجام
ص: 139
دهد، به بیان امام صادق علیه السلام، اجر کسانی را که در رکاب حضرت هستند خواهد داشت،(1) موضوع رجعت در درمان این بیماری، نقش بسیار مهمی دارد. اگر شیعیان در زمان حیاتِ خود، تمام سعی و تلاش خود را در شناختِ ویژگیهای منتظرانِ راستین به کار گرفته و با جدّیت و اخلاص در جلب رضایت امام خود و تخلّق به آن ویژگیها بکوشند، این امید وجود دارد که جزء رجعتکنندگان قرار گیرند. این همان چیزی است که در بسیاری از ادعیه و زیاراتِ(2) مربوط به امام زمان علیه السلام از خداوند درخواست می کنیم.(3)
نکته آخر این که در چند آیه، از نزول حضرت عیسی علیه السلام سخن به میان آمده و در تفاسیر شیعه و اهلسنت مطالب ارزشمندی بیان شده است، مانند آیه 159 نساء، آیه 61 زخرف و 46 آلعمران.
بخاری و مسلم در صحیح خود از پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله روایت کردهاند: «چگونه خواهید بود آنگاه که فرزند حضرت مریم فرود آید، در حالی که امام از شما باشد؟!»(4)
این موضوع، مورد اجماع تمام فرقههای اسلام است که بعد از ظهور حضرت
ص: 140
مهدی علیه السلام ، حضرت عیسی علیه السلام از آسمان چهارم فرود آمده و پشت سرِ امام زمان علیه السلام به نماز میایستد.
_ «رجعت» به معنای این است که گروهی از کسانی که از دنیا رفتهاند، به اذن الهی برمیگردند؛ خوبان برای ترفیع رتبه و افتخار یاری دین و ظالمان برای ذلت، مجازات و عبرتگیری.
_ آیه 83 سوره «نمل» از حشر و زنده شدنِ گروهی از هر امّتی پیش از قیامت، خبر میدهد.
_ بر اساس حدیث پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هر آنچه در امتهای پیشین اتفاق افتاده است (از جمله رجعت)، در این امّت نیز واقع خواهد شد.
ص: 141
مراد از «آیات تبیینی» آیاتیاند که برای پاسخ به سؤالات و شبهات مهدویت و همچنین روشنتر کردن مباحث مهدویت، کاربرد ویژهای دارند، گرچه مستقیماً ارتباطی با بحث مهدویت ندارند. در ادامه، به نمونههایی از آیات تبیینی اشاره میشود.
عدهای عقیده به امام غایب را عقیدهای لغو و بیهوده میدانند چرا که بودن و نبودنِ چنین امامی را یکسان میپندارند.(1)
در ماجرای شگفتانگیز حضرت موسی و خضر علیهما السلام میبینیم که حضرت خضر در میان مردم زندگی میکند، اما کسی او را نمیشناسد و از کارهایش خبر ندارد و به اصطلاح، غایب است.(2) او پیوسته در تلاش و تکاپوست؛ گاهی در دریا، گاهی در خشکی و گاهی به دادِ دین مردم و گاهی به دادِ دنیای آنان میرسد و مأموریتهای الهی
ص: 142
خود را دنبال میکند. بر اساس حکمت الهی، برای حضرت موسی علیه السلام پرده از کارهای او برداشته میشود و او با تعجب ماجرای سوراخ کردن کشتی، قبض روحِ پسربچه و تجدید بنای دیوار را نظاره میکند و سرانجام، بر حکمت آنها نیز واقف میگردد.(1)
پس غایب بودن و به صورت ناشناس زندگی کردن، مانع انجام مأموریتهای الهی نیست و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در عینِ غیبت، می توانند آثار و برکات متعددی برای فرد و جامعه داشته باشند و غیب، مانع انتفاع و بهره مندی مردم از امام نیست. خودِ حضرت فرمودهاند:
ما حفظ و توجه به شما را فروگذار نکرده و شما را از یاد نبردهایم؛ که اگر این گونه نبود، بلاها شما را در بر میگرفت و دشمنان، شما را ریشهکن میکردند.(2)
اهل کتاب در انتظار خاتمالانبیاء صلی الله علیه و آله بودند، اما با تحقق وعده الهی به او کفر ورزیدند(3) و ما در انتظار خاتمالاوصیاء عجل الله تعالی فرجه الشریف هستیم؛ با تحقق وعده خداوند، چه خواهیم کرد؟!
جالب اینجاست که در آیات 90 به بعد سوره «بقره»، علت ایمان نیاوردن آنان بیان
ص: 143
شده است؛ از جمله: حرص به مادّیات و دنیاگرایی.(1) پس باید عبرت گرفت و با بررسی آن علل و عوامل، در دفع و رفعِ آن آسیبها کوشش کرد. در آیه 16 سوره «حدید» نیز بر این امر تأکید شده است.
گفتنی است، موضوعِ «آسیبشناسی جامعه منتظر» از مهمترین موضوعاتی است که باید خواص جامعه، به طور جدّی به آن بپردازند.
به راستی، چه چیزی سبب شده است تا عدهای به گواهی تاریخ، در برابر حجّتهای الهی به مخالفت برخیزند، بدون این که دشمنی یا حبّ دنیا علت این مخالفت بوده باشد؟! همین موضوع درباره برخی از منتظرانِ حضرت نیز هشدار داده شده است.(2) مشکل کجاست و راهِ چاره چیست؟
پس از ظهورِ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و با توجه به معیارهای تشخیصِ موعود راستین از مدعیان مهدویت، مهمترین وظیفه شیعیان این است که خودِ حضرت را معیارِ حق قرار دهند و در صفحه ذهنشان ثبت شده باشد که: «الحُجّة بن الحَسن مَع الحقّ و الحقّ مَع الحُجّة»(3) همچنین کارهای حضرت نباید با عقل ناقص بشری سنجیده شود، چرا که او
ص: 144
دارای مقام عصمت و مأمور الهی است. سنجیدن افعال کسی که دارای ویژگیِ «وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْری»(1) است، بسیار کار دشواری است، چرا که: ((وَ کَیفَ تَصْبِرُ عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرا))(2).
نمونه قرآنیِ این مسئله، ماجرای ذبح گاو بنیاسرائیل است. وقتی حضرت موسی علیه السلام فرمان الهی را مبنی بر ذبح گاو بیان فرمود، آنها گفتند: «آیا ما را مسخره کردهای(3)» یعنی ما به تو میگوییم از خداوند بخواه قاتل جوانِ بیگناه مشخص شود، آنگاه به ما میگویی گاو بکشیم! کشتن گاو چه ارتباطی با قاتل دارد؟!
با این بیان اشکال کارِ آنان به خوبی روشن میشود، چون آنان به این موضوع توجه نکردند که حضرت موسی علیه السلام میگوید: خداوند متعال فرمان میدهد که گاوی ذبح کنید، تا با تمام وجود در پی انجامِ این فرمان باشند، هرچند سرّ آن را ندانند.
به طور قطع، یکی از دستآوردهای مهم سفر حضرت موسی علیه السلام در همراهی با حضرت خضر علیه السلام نیز همین موضوع بود. وقتی حضرت خضر علت کارهای خود را تشریح کرد(4)، گفت: ((وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْری))؛ یعنی آنچه انجام دادم، سرِ خود و از روی هوا و هوس نبود، بلکه من مأمور الهیام.
مشکل اینجاست که ما بر اساس علوم و اطلاعاتی که داریم، قضاوت میکنیم. از منظر دید حضرت موسی علیه السلام(5) نیز، سوراخ کردن کشتی و کشتن بچه، جرم و گناه بسیار
ص: 145
بزرگ و نابخشودنی بود، لذا به شدت اعتراض کرد. آیا اگر آنچه حضرت خضر می دانست او هم اطلاع داشت، باز هم این کارها را خلاف میپنداشت یا آنها را عین تفضل و رحمت تلقی میکرد!؟ از اینرو، وقتی حضرت خضر علیه السلام حکمت و فلسفه مأموریت الهی خود را بیان کرد او شرمنده شد و دانست که در برابر مأمور خدای حکیم، باید مطیع و فرمانبردار بود.
در قیام و انقلاب جهانی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در معارضه و مبارزه با مستکبران و دجالان، مواردی پیش میآید که به خاطر رعایت اصول امنیتی و غلبه بر دشمن، صلاح نیست اسرار و واقعیتهای مأموریتِ خداوند بیان شود. در چنین مواقعی، اهمیت این نکته به خوبی مشخص میگردد.
برخی افراد، عمر طولانی را امری محال دانسته و همین امر را بهانهای برای انکار وجود حضرت یا تردیدِ در آن دانستهاند.
خداوند متعال درباره حضرت یونس علیه السلام میفرماید:
و اگر او از تسبیح گویان نمی بود، حتماً در شکم ماهی تا روزی که خلق مبعوث شوند، باقی می ماند.(1) حضرت یونس در جایی (معده نهنگ) قرار گرفته بود که جای هضم هر چیزی است؛ در آنجا هوایی برای تنفس نیست و ظلمت محض بر سراسر آن حکمفرماست؛ به عبارت دیگر، در بدترین موقعیتِ حیات قرار دارد. خدایی که این قدرت را دارد بندهاش را در چنین جایگاهی تا روز قیامت نگه دارد، آیا قدرت ندارد حجّتش را در شرایط
ص: 146
طبیعی نگه دارد؟! جالب اینجاست که در این صورت، نهنگ هم لازم بود تا قیامت زنده باشد.
گرچه حضرت یونس علیه السلام نجات یافت، اما این آیه امکان عمر طولانی را اثبات می کند، زیرا اگر عمر طولانی محال بود، معنا نداشت که بفرماید: ((لَلَبِثَ فی بَطْنِهِ إِلی یوْمِ یبْعَثُون)).
ممکن است کسی بگوید: به چه دلیل میگویید مراد از آیه مزبور این است که تا قیامت به صورت زنده، زندانی میشد؟ در پاسخ خواهیم گفت: ماندن تا روز قیامت به صورت مُرده، امر عجیبی نیست؛ هر کس که میمیرد، روح او تا قیامت باقی خواهد ماند و سپس زنده خواهد شد.
آیه مزبور، امکان عمر طولانی را اثبات میکند، اما وقوع آن را نیز میتوان اثبات کرد. قرآن مقطعی از حیات حضرت نوح علیه السلام، یعنی دوران تبلیغ او تا زمان نفرین را، 950 سال بیان میکند(1)؛ که اگر دوران قبل از نبوت و دوران بعد از طوفان را هم اضافه کنیم، دورهای بسیار طولانی خواهد شد.
به بیان نورانی امام صادق علیه السلام، حضرت نوح علیه السلام 2500 سال عمر نمود.(2)
یکی از شگفتیها و معجزات خداوند درباره حضرت این است که گَرد پیری بر چهره
ص: 147
مبارک ایشان نمینشیند و پیوسته چهره او همانند جوانی سی تا چهل ساله است.(1)
با بیان امام صادق علیه السلام برخی وقتی حضرت را به این صورت میبینند، او را انکار میکنند، چرا که باور چنین حقیقتی برایشان دشوار است. به یقین، ریشه و منشأ این دشواری و تشکیک در طول عمر حضرت، ضعف در توحید و خداشناسی است. امام مجتبی علیه السلام میفرماید:
خداوند به او عمر طولانی میدهد؛ سپس همانند جوانی کمتر از چهل سال او را ظاهر میگرداند تا معلوم شود خداوند بر هر کاری تواناست.(2) خداوندی که میتواند غذا و نوشیدنی عُزَیر نبی را به مدت صد سال تر و تازه(3) نگه دارد، و اصحاب کهف را به مدت 309 سال، بدون این که آب و غذایی بنوشند سالم و زنده نگه دارد(4)، از دل کوه شتر برای مردم بیرون آوَرَد(5)، آتش را بر ابراهیم خلیل سرد و سلامت گرداند(6) و از دلِ سنگی دوازده چشمه جاری سازد(7)، جوان نگه داشتن حجتش،
ص: 148
امری ساده و آسان است، چرا که او ((ذُو الْعَرْشِ الْمَجیدُ فَعَّالٌ لِما یریدُ))(1) است.
این آیات، نمونههایی از آیات تبیینی مهدویت بود؛ نمونههای دیگر عبارتند از:
_ آیه 92 سوره «یوسف» برای تبیینِ جلوه رحمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف؛
_ آیاتِ 123به بعدِ «آل عمران»، 9 به بعدِ «انفال»، 25 سوره «احزاب»، 24 سوره «فتح»، و آیاتی از این قبیل برای تبیینِ نقش امدادهای الهی در یاری حضرت؛
_ آیاتِ 151 «آل عمران»، 12 «انفال»، 18 «کهف»، 26 «احزاب» و 2 «حشر» برای تبیینِ نقش رعب در شکستِ دشمن و پیروزی لشکرِ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف؛
_ آیاتِ 11 سوره «رعد» و 25 سوره «حدید» برای تبیینِ نقش مردم در ظهور و... .
_ دستهای از آیات قرآن برای تبیین و توضیح موضوعات مهدوی و پاسخگویی به سؤالات و شبهات این عرصه، نقش تعیینکنندهای دارد.
_ برای تبیین مسائلی مانند: فواید امام غایب، علل مخالفت گروهی از مؤمنان با حضرت هنگام ظهور، خطر ارتداد برخی از آنان، موضوع طول عمر امامزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و جوان ماندن ایشان و دهها موضوع دیگر، میتوان از آیات قرآن کمک گرفت.
ص: 149
ص: 150
مهمترین مسئلهای که پس از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در میان امت اسلام مورد بحث و گفت و گو قرار گرفت و در طول تاریخ همواره محور مباحث بوده، مسئله «امامت» است.
«مهدویت» زیرمجموعه امامت است و نوع نگاه و اعتقاد به امامت در مهدویت منعکس می شود. منشأ اختلافات شیعه و اهل سنت در بحث مهدویت نیز در همین نکته است. از اینرو، پیش از ورود به این بحث لازم است، موضوع امامت بررسی شود.
به انسان یا چیزی که مورد پیروی قرار گیرد، خوب باشد یا بد، حق باشد یا باطل، «امام» گفته میشود.(1)
عرب به شاغولی که بنّا استفاده میکند، الگویی که خیاط از آن کمک میگیرد،
ص: 151
فرمانده، راهنما، راه و... «امام» میگوید(1).
در قرآن و روایات، واژه «امام» علاوه بر معنای اصطلاحیاش، به معنای لغوی نیز به کار رفته است. تعبیر «ائمّه کفر»(2) و «ائمّه جور»(3) از همین باب است. طبق این معنا _ برای مثال _ حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام امام نور است و نمرود امام نار. در بین مردم، به ویژه در میان عرب، به علمای بزرگ «امام» گفته میشود.
«امامت» به معنای درجه و رتبهای فوق نبوت و رسالت است که خداوند متعال به برخی از بندگان خاص خود عطا فرموده است. طبق آنچه در آیه 124 سوره بقره آمده است، حضرت ابراهیم علیه السلام در حالی که نبیّ و رسول بود، بعد از پشت سر گذاشتن موفقیتآمیز امتحانات الهی، خداوند متعال مدال «امامت» را به او عطا فرمود.(4)
شایان ذکر است، نسبت بین «امام» به این معنا و «نبی»، عموم و خصوص من وجه است؛ برخی از انبیا هم نبی بودند و هم امام و برخی فقط نبی بودند. اهلبیت علیهم السلام نیز امام
ص: 152
هستند، ولی نبی نیستند.(1)
«امامت» در اصطلاحِ کلام به معنای جانشینی رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله است.(2)
اصل امامت به معنای مذکور، مورد اتفاق همه فرقههای اسلامی است، اما درباره جزئیات آن اختلافات بسیاری وجود دارد.
اگر موضوعِ جانشینی رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله مورد بحث است، پس باید به سؤالات ذیل پاسخ مناسبی داده شود:
1. شئون و وظایف رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله چه بود؟
2. وظیفه کسی که میخواهد جانشین حضرت قرار گیرد، چیست؟ به عبارت دیگر، معنای جانشینی و امامت چیست؟ آیا جانشینی در تمام وظایف و شئون به جز دریافت وحی، مطرح است یا جانشینی فقط در حیطه حکومت و کشورداری مورد نظر است؟
شئون و وظایف رسول خدا صلی الله علیه و آله عبارتند از:
1. دریافت و ابلاغ وحی به امّت 2. تبیین آیات قرآن طبق آیات 44 و 64 سوره مبارکه «نحل»، آیات قرآن به تبیین نیاز دارند، چرا که در
ص: 153
قرآن عمدتاً کلیات مطرح شده است و بیان جزئیات هر مسئله و حدود و ثغورِ آن از سوی خداوند متعال، به عهده رسولش گذاشته شده است؛ به عبارت دیگر، علاوه بر «وحی قرآنی»، «وحی تبیینی» هم وجود دارد.(1)
طبق این اصل، قرآن نیازمند به تبیین است و اگر کسی بگوید: «حَسبُنا کتابُ اللّٰه»؛ کتاب خدا برای ما کافی است و نیاز به چیز دیگری نداریم، منشائی جز جهل ندارد و همین آیات بر این دیدگاه خط بطلان میکشند.
3. بیان احکام و سایر نیازهای دینی مردم «احکام» به معنای بایدها و نبایدهایی است که پیامبران آنها را از سوی آفریدگار هستی، به جهت رشد و تعالیِ انسانها بیان میکنند. پیرویِ احکامی که غیر از این طریق بیان شود و با سلسله مراتب به حقتعالی منتهی نشود، خروج از توحید به شمار میآید.(2)
4. پاسخ به سؤالات و شبهات اگر رسول برای هدایت بشر آمده است، باید موانع هدایت نیز برداشته شود، از جمله این موانع، شبهاتی است که اگر حل نشود، مانع هدایت خواهد بود.
ص: 154
5. قضاوت و داوری طبق آنچه از آیه 65 سوره «نساء» و آیات 6 و 36 سوره «احزاب» و سایر ادله استفاده میشود، قضاوت و داوری شأنی است الهی که خداوند متعال آن را بر عهده رسولش قرار داده است و کسی حقّ داوری دارد که از سوی رسول و جانشینان معصومش مأذون باشد؛ در غیر این صورت، غاصب خواهد بود و داوریِ او هیچ ارزشی نخواهد داشت و مصداق مراجعه به طاغوت است.(1)
6. ولایت معنوی ولیّ عالم، خداوند متعال است که رسول از طرف او مظهر اِعمال ولایت در عالَم قرار میگیرد. مسئله شب قدر و نزول فرشتگان در این شب به محضر حجّت زمان، در راستای همین حقیقت است.(2)
ص: 155
7. حفظ دین از تحریف چون دین اسلام، آخرین دین است و وحی تشریعی تا ابد قطع شده است، پس باید پیوسته اصل دین، آنگونه که نازل شده است نزد ولی خداوند محفوظ بماند.(1)
8. زعامت و رهبری در صورتی که زمینه تشکیل حکومت وجود داشته باشد، از جمله وظایف پیامبر و نبیّ، تشکیل حکومت اسلامی است؛ همانگونه که با هجرت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به مدینه، این حقیقت شکل گرفت.
گفتنی است، عهدهدار شدن این وظایف نیازمند به علم، اذن، ولایت و قدرت الهی و مقام والای عصمت است، تا مردم درباره آنچه بیان میشود، اعتماد و اطمینان کامل داشته باشند.
با رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله مهمترین و اساسیترین مسئلهای که در میان امّت اسلام مطرح شد، بحث جانشینیِ رسول گرامی اسلام بود. حال سؤال این است که: معنای جانشینیِ پیامبر چیست و جانشین حضرت چه وظایفی دارد؟
به طور قطع، شأن اول از امام و جانشین پیامبر، منتفی است، چرا که ایشان خاتمالانبیاء و المرسلین است(2) و با ارتحالش، وحی نیز قطع میگردد. حال باید دید رابطه امام با سایر شئون و وظایف پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله چیست؟
اهلسنت امام را به معنای حاکم و ادارهکننده جامعه مینگرند که چون زندگیِ مردم،
ص: 156
به صورت اجتماعی است، پس حال که رسول خدا از دنیا رفته، بر مردم واجب است از میان خود کسی را به عنوان حاکم برگزیند، اما شیعه امامیه، امامت را تداوم رسالت و امام را عهدهدار تمام شئون و وظایف رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به جز دریافت وحی می داند.
بدیهی است که تفاوت این دو نگاه نسبت به امام و امامت از عرش تا فرش می باشد.
تفتازانی در تعریف «امامت» مینوسید:
الامامة رئاسة عامّة فی أمر الدین و الدنیا خلافة عن النبی(1)؛ امامت، ریاستی است عمومی در مسئله دین و دنیا به عنوان جانشین پیامبر. جایگاه: از دیدگاه اهلسنت، امامت از فروع دین و تکلیف خود امّت است و وجوب آن کفایی است.(2)
الف) رأی اکثریت؛
ب) رأی اهل حل و عقد؛
د) وصیت امام قبل؛
ص: 157
د) از طریق اجبار و زور ( القهر و الاستیلاء = کودتا ).
بنابراین، اگر امامی از طریق اجبار و زور قدرت را در دست گرفت، سپس دیگری آمد و بر او غالب شد، شخص اول از امامت عزل میشود و دومی که قدرت را در دست گرفته است، امام خواهد شد(1) !
گرچه علمای اهلسنت برای امام شرایطی مانند اجتهاد، مدیریت، تدبیر، شجاعت، عدالت و... را ذکر کردهاند، اما در عین حال گفتهاند: اگر کسی که دارای این شرایط باشد، نبود، بر امّت واجب است کسی را که فاقد این شرایط است انتخاب کنند؛ حتی تفتازانی میگوید: اگر فاسق و جاهل هم باشد، باز اطاعت از او لازم است(2)!
حال باید از آنان پرسید: اگر در میان امّت کسی بود که از نظر علم و عدالت، سرآمدِ دیگران است، آیا امامت به غیر او میرسد؟! این در حالی است که بزرگان آنها به برتریِ امام علی علیه السلام نسبت به دیگران اقرار کردهاند. قاضی ابوبکر باقلانی میگوید: «بارها خلیفه دوم گفت: اگر علی به داد ما نرسیده بود، هلاک شده بودیم.»(3) عجیبتر از آن، سخن ابنابیالحدید است که میگوید: «الحمدللّٰه الذی قدّم المفضول علی الفاضل(4)» آیا او با این سخن، حکمت و عدالت خداوند را زیر سؤال نبرده است؟!
ص: 158
وظایف امام عبارتند از: سازماندهی سپاه و حفظ مرزها، مقابله با ظالم و گرفتن حق مظلوم، اقامه حدود، تقسیم بیتالمال و فرستادن آنها به حج و جهاد. به بیان باقلانی، اینها وظایف امام است و به خاطر همین نصب میشود.(1)
همان گونه که ملاحظه میشود، وظایفی که برای امام بیان میکنند، همان وظایف یک پادشاه و رئیس جمهور است و امام به عنوان ادارهکننده جامعه و حاکم دیده میشود!
شیعه «امامت» را اینگونه تعریف میکند:
الإمامة نیابة عن النبی فی جمیعِ شؤونهِ إِلّاٰ الوَحی إنتصاباً مِنَ اللّٰه؛(2) امامت، نیابت از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است در همه شئون و وظایف او، به جز دریافت وحی، و امام از سوی خداوند نصب میشود. جایگاه: طبق این تعریف، امامت از اصول دین و امری است که در عرش الهی حکم آن صادر میشود و اهمیت آن به حدّی است که اگر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله این امر الهی را به
ص: 159
امت ابلاغ نکرده بود، گویا رسالتش را انجام نداده بود (1) و با اعتقاد به امامت و ولایتی که از سوی حقتعالی صورت گیرد، توحید شکل میگیرد.(2)
به همین جهت است که اگر کسی معتقد به چنین امامی نباشد و از دنیا برود، به مرگ جاهلی از دنیا رفته است و به بیان امام صادق علیه السلام باید از خداوند بخواهیم حجّتش را به ما بشناساند، چراکه در غیر این صورت، گمراه خواهیم شد.(3)
ص: 160
وقتی وظایف امام، همان وظایف پیامبر صلی الله علیه و آله به جز دریافت وحی باشد، طبیعی است که باید تمام شرایط و ویژگیهای حضرت، مانند: عصمت، علم مطلق، ولایت و قدرت
ص: 161
الهی و تخلّق به تمام فضایل و کمالات را دارا باشد و نصب و تعیین چنین امامی، جز از طریق خداوند متعال امکانپذیر نیست.
بنابراین، «امامت» امری مردمی نیست که مصداق «و أمرهم شوری بینهم» قرار گیرد، بلکه امری است الهی که مستقیماً از سوی خداوند متعال تعیین میشود(1) و رسول گرامی اسلام در واقعه «غدیر خم» مأمور بود امامتِ امام علی علیه السلام را از ناحیه خداوند متعال ابلاغ کند.
ابنهشام در کتاب تاریخ خود، که از مهمترین کُتب تاریخِ اهل سنت است، نقل میکند:
در اواخر ایام بعثت، که ایام بسیار طاقتفرسایی برای حضرت بود، رئیسِ یکی از قبایل در ایام حجّ به حضرت عرض کرد حاضر است مسلمان شود، به شرطی که حضرت، او یا یکی از افراد قبیله او را به عنوان جانشین خود انتخاب کند (با توجه به این که در نظام قبیلهای، اگر رئیس قبیلهای مسلمان میشد، تمام قبیله مسلمان میشدند) اما حضرت با کمال صراحت فرمودند: «الامر الی اللّٰه یضعه حیث یشاء» این مسئله مربوط به من نیست، بلکه به دست خداوند است؛ آن را در جایی که خود بخواهد، قرار میدهد.(2)
ص: 162
«مهدویت» از جمله موضوعاتی است که علاوه بر پشتوانههای مستحکمِ قرآنی و روایی، از برهانها و استدلالهای عقلی نیز برخوردار است. با توجه به جایگاه والای عقل، به ویژه از نگاه شیعه که به حُسن و قُبح عقلی معتقد است و عقل را حجّت درونی میداند(1) و وجود آیات و روایات فراوانی در جایگاه و عظمت عقل و ارزش تعقل، بررسیِ این موضوع از منظر عقل، اهمیت ویژهای خواهد داشت.(2)
برای اثبات ضرورت نصب و تعیین امام از جانب خداوند متعال، بیش از ده برهان عقلی(3) اقامه شده است که به جهت اختصار به برخی از آنها اشاره میشود:
ص: 163
1. برهان سبر و تقسیم(1)
آنچه در راستای هدایت بشر تا روز قیامت مورد نیاز بود، خداوند متعال در اختیار رسولش قرار داد و حضرت آنچه در سطح فهم مردم آن زمان و مورد نیازشان بود، بیان فرمود؛ اما قطعاً همه آنچه خداوند در اختیار او قرار داده بود، مانند تبیین قرآن و علم به ظهر و بطن، ناسخ و منسوخ و همه احکام را به جهت عدم ظرفیت فهم بسیاری از این مسائل و عدم نیاز مردم در آن زمان، مطرح نفرمود.
حال سؤال این است که: خداوند متعال بعد از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله برای هدایت بشر تا روز قیامت، چه برنامهای در نظر گرفته است؟ با توجه به این که قرآن به تبیین نیاز دارد و تمام قرآن برای مردم تبیین نشد و تمام احکام ذکر نشد، آیا نمیبایست کسی را همانند رسولش قرار میداد که راه او را ادامه دهد و وظایف او _ به جز دریافت وحی _ را بر عهده گیرد؟
در اینجا سه صورت قابل تصور است:
الف) خداوند امر امت را در این مسئله مهمل گذاشته است. فقط برای مدت 23 سال، زیباترین و کاملترین برنامه هدایت را مقرر ساخت، اما برای بعد از آن هیچ برنامهای در نظر نگرفت؛ به عبارت دیگر، دینی ناقص فرستاده است.
قطعاً این فرض به معنای متهم کردن خداوند و زیر سؤال بردن حکمت و عدالت
ص: 164
حقتعالی است و هیچ موحدی نمیتواند آن را بپذیرد.
ب) خداوند دین جامع و کاملی فرستاد، اما رسولش در ارائه و ابلاغ آن به امّت کوتاهی کرد.
این فرض هم علاوه بر اشکال مزبور، اشکال دیگری نیز دارد و آن این که با توجه به مقام عصمت حضرت و سیره عملی ایشان که هر گاه به مسافرت میرفتند و مدت کوتاهی هم از مدینه خارج می شدند، برای خود جانشین میگذاشتند، هرگز قابل قبول نیست و نمیتوان حضرت را متهم ساخت که در انجام وظیفه و ابلاغِ این حقیقت، کوتاهی کرده باشد.
ج) خدای حکیم در راستای هدایت بشر تا روز قیامت، همانند زمان رسولش با نصب و تعیین افرادی همتای آن حضرت، زیباترین و کاملترین نظام هدایت را مقرر ساخت. رسولش نیز این امر حیاتی را در موقعیتهای متعدد، از جمله «غدیر خم» به مردم ابلاغ فرمود، اما امّت در پذیرش آن کوتاهی کردند.(1)
با توجه به باطل بودن فرض اول و دوم، این فرض ثابت میگردد؛ علاوه بر این، شواهد و قرائن متعددی در معتبرترین منابع اهلسنت وجود دارد که این مسئله را تأیید
ص: 165
میکند. برای مثال، در صحیحین آمده:
حذیفة بن یمان محضر مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: یا رسولاللّٰه! ما در شرّ و وضعیت بدی به سر میبردیم و خداوند برای ما خیری را آورد که هماکنون در آن قرار داریم (اشاره کرد به بعثت پیامبر اسلام پس از دوران جاهلیت) سپس پرسید: آیا پس از این خیر، شرّی خواهد بود؟ حضرت فرمودند: «بله» پرسید: چگونه؟ حضرت فرمودند: «بعد از من پیشوایانی خواهند آمد که هدایتِ مرا نمی پذیرند و سنت مرا عمل نمیکنند. در میان آنها مردانی هستند که قلب آنها قلب شیاطین است در قیافه انسان.»(1) در روایت دیگری حضرت میفرمایند:
روز قیامت بر سر حوض کوثر منتظرِ امّتم هستم. به ناگاه میبینم کسانی را از امّتم به سوی عذاب میبرند. میگویم: خدایا، امّتم! خطاب میرسد: نمیدانی اینها به عقب (دوران جاهلیت) بازگشتند؟! در بیان دیگری، خطاب به حضرت گفته میشود: «نمیدانی اینها بعد از تو چه
ص: 166
کردند؟!»(1)
این برهان از بیان نورانی امام علی علیه السلام گرفته شده است. حضرت با دیدن وضعیت اسفناک امت اسلام، فرمودند:
...آیا خداوند دین ناقصی فرستاد و از آنها برای کامل کردن آن کمک خواسته است؟! یا اینها شریک خداوند هستند که هرچه بگویند خداوند باید مهر تأیید بر آن بزند؟! یا اینکه خداوند دین کاملی فرستاده، ولی رسولش از ابلاغِ آن به مردم کوتاهی کرده است(2)... ؟!
ص: 167
با مطالعه دقیق تاریخ اسلام، این حقیقت آشکار میشود که با کوتاهی مردم فجایع عظیمی بر سر اسلام آمد و حتی خود حاکمان به خاطر عاجز ماندن از پاسخ به سؤالاتِ اسلامپژوهان، بارها و بارها اقرار کردند که: اگر علی به داد ما نرسیده بود، هلاک شده بودیم!(1) قرآن دچار تفسیر به رأی شد و به جای احکام الهی، احکام سلیقهای و شخصی به میان آمد. این انحراف تا آنجا پیش میرفت که یزید به عنوان جانشین پیامبر مطرح میشود و امام حسین علیه السلام به بهانه خروج از دین، کشته میشود!
2. برهان لطف(2)
در اصطلاح کلام، به آنچه از سوی خداوند متعال برای تحقق هدف خلقتِ انسان و نزدیک شدنِ او به این هدف، با حفظ اختیارش صورت گیرد «لطف» میگویند.(3)
اقسام لطف: لطف محصِّل: یعنی انجام اموری از ناحیه خداوند متعال که تحقق هدف خلقت، متوقف بر آنها است؛ مثل فرستادن پیامبران و بیان تکلیف.(4)
ص: 168
لطف مقرّب: یعنی انجام اموری از ناحیه خداوند متعال که در مکلف، انگیزه ایجاد شود و او را به اطاعت نزدیک و از معصیت دور کند؛ مثل وعده و وعیدهای الهی.(1)
گفتنی است، نصب امام از سوی خداوند، مصداق هر دو قسم است.
بیان برهان: پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آنچه مورد نیاز و در حد فهم مردم بود، بیان فرمود، اما امکان بیان همه احکام و معارفی که بشر تا روز قیامت نیاز دارد، وجود نداشت، زیرا مردمِ زمان پیامبر صلی الله علیه و آله توان درک و فهم بسیاری از موضوعاتی را که امروزه مطرح میشود، نداشتند تا حکم آن بیان شود؛ بنابراین، به همان دلیل که ما به پیامبر نیاز داشتیم، باید خداوند پیوسته تا روز قیامت پس از پیامبر، افرادی را که همتای او هستند، به عنوان جانشین او قرار دهد، تا آنها با در اختیار داشتن آنچه بر رسول گرامی اسلام نازل شده است، در هر زمان نیاز مردم را در امور دینی برآورده سازند و قرآن و احکام را طبق نیاز هر زمان بیان کنند و به عبارت دیگر، تعیین چنین جانشینی در هر زمان از سوی خداوند، لطف است و لطف بر خداوند لازم است.
علاوه بر این، نصب امام از سوی خداوند، مصداق لطف مقرّب نیز میباشد؛ یعنی وجود چنین انسان کاملی در میان امّت، مردم را به اطاعت نزدیکتر میکند.
به عبارت دیگر، آیا اگر از سوی خداوند پیوسته انسان کاملی برای امّت قرار داده شود که دارای مقام عصمت، علم مطلق و جامع تمام فضایل و کمالات باشد، مردم بهتر میتوانند خداوند را عبادت کنند و به هدف خلقت نایل شوند، یا چنین کسی نباشد و مردم به حال خود رها شوند؟! و به عبارت صریحتر، آیا اگر کسی همانند امام علی علیه السلام
ص: 169
میان مردم باشد، مردم بهتر میتوانند عبودیت و بندگی خدا را انجام دهند یا نباشد؟!
وجود چنین فردی در میان امّت، لطف است و لطف بر خداوند لازم است تا نقض غرض لازم نیاید.
برهان لطف به بیانی دیگر :
الف) خداوند تکالیفی را بر بندگان واجب کرده است.
ب) غرض خداوند، امتثال این تکالیف از سوی انسانها به جهت رشد و تعالیشان بوده است.
ج) این امتثال بدون انجام اموری، از جمله نصب امام، در سطح وسیعی از بندگان امکانپذیر نیست.
پس به جهت اینکه نقض غرض لازم نیاید، نصب چنین امامی از سوی خداوند لازم است.(1)
به بیان خواجه نصیرالدین طوسی در شرح تجرید، وجود چنین امامی از سوی خداوند، لطف است و اینکه این امام عملاً هم زمام امور مردم در دست او باشد، لطف دیگری است، و اگر هماکنون از لطف دوم محروم هستیم، نقص از ناحیه خود ماست، نه از ناحیه خداوند: «وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منّا(2)».
پس اگر اشکال شود که: در امام غایب چه لطفی است؟ پاسخ آن این است که:
ص: 170
اولاً، سبب غیبت، خود مردم و قدرنشناسیِ آنان بود؛
و ثانیاً، امام غایب همانند خورشیدِ پشت ابر، دارای آثار و برکات متعددی است.
اگر برای عمل قلب بسیار حساس، برای خلبانیِ هواپیمای غولپیکرِ مسافربری، برای پرتاب و هدایت سفینه فضایی و امثال آن، افراد متعددی برای عهدهدار شدن این مسئولیتها وجود داشته باشند، همه به اتفاق میگویند: باید بهترین و شایستهترین فرد را برای انجام این کارهای حساس انتخاب کرد. منشأ این اتفاق نظر، حکم عقل است.
قرآن مجید درباره مسئله «امامت» و این که چه کسی لیاقت امامت و رهبری را دارد، عقل انسانها را به داوری فراخوانده و فرموده:
آیا کسی که هدایت به سوی حق می کند برای پیروی شایسته تر است، یا آن کس که خود هدایت نمی شود مگر هدایتش کنند؟!(1) خداوند متعال در این آیه شریفه، بین دو نفر تقابل ایجاد کرده است؛ سپس عقل را به داوری فراخوانده که کدام یک از این دو نفر، شایستگی امامت را دارند:
الف) کسی که به سوی حق هدایت میکند.
ب) کسی که برای هدایت شدنش، نیاز به هدایتِ هدایتکنندهای است.
طبیعی است که همه انسانها اینگونهاند که برای هدایتشدنشان، به هدایت کسانی مانند: انبیا، ائمه علیهم السلام، علما، معلمان، پدر و مادر نیاز دارند؛ در نتیجه، دسته اول باید کسانی باشند که هرگز، حتی لحظهای در ضلالت و گمراهی نبوده باشند، تا نیاز به
ص: 171
هدایت داشته باشند؛ در غیر این صورت، داخل در دسته دوم خواهند بود و دو گروه نخواهیم داشت.
با بهرهمندیِ از این تقابل نتیجه میگیریم که دسته اول کسانی هستند که پیوسته در هدایت بوده اند؛ همانند حضرت عیسی علیه السلام که در بدو تولد میگوید: «من بنده خدا هستم و(1)...» به عبارت دیگر، ویژگی دسته اول این است که دارای مقام والای «عصمت» هستند.
این بیان مستلزم این است که پیوسته در میان امّت، معصوم وجود داشته باشد؛ در غیر این صورت، سؤالِ خداوند (در آیه 35 سوره یونس) لغو خواهد بود.
اکنون باید پرسید: با وجود معصوم در میان امّت، که شایستهترین فرد برای امامت و رهبری است، از چه کسی باید پیروی کرد و عقل در اینباره چه حکمی میکند؟(2)
اگر انسان و حیات و زندگی او را فقط در محدوده دنیا ببینیم، نه تنها وجود امام معصوم و انسان کامل ضرورتی ندارد، بلکه نیازی به عقل هم نیست، چرا که در بسیاری از موارد، عقل مزاحم لذت مادیِّ ماست و ما را درباره کاری که انجام دادهایم سرزنش میکند؛ به عبارت دیگر، انسان با همان غریزه، میتواند زندگی لذتبخشی داشته باشد. اما استعدادهای شگفتانگیز انسان، حاکی از این است که این موجود فقط برای این عالم آفریده نشده است و با مرگ، حیات او پایان نمیپذیرد.
ص: 172
توضیح اینکه، برای پریدن از جویِ نیممتری، ده متر دورخیز نمیکنیم، برای حمل یک عدد آجر از تریلی هجدهچرخ استفاده نمیشود و برای تأمین برق یک روستا، نیازی به ساختن نیروگاه بزرگ اتمی نیست. استعدادهای فوقالعاده ، حبّ بقا، کمالجویی و مطلقگرایی در انسان به خوبی نشان میدهند این چند صباحِ عمر دنیویِ او نمیتواند همه حیات او باشد، بلکه بخش کوچکی از حیات وسیع و گسترده اوست و با رفتن از این عالم، زندگی او پایان نمیپذیرد، بلکه حیات اصلی و ابدی او شروع خواهد شد.
پس انسان، موجودی مستمرّ است. حال برای شناخت آن عالَم و شکوفا کردن استعدادهای بینظیرِ انسان، پیوسته به انسان کاملی نیاز است تا هادی و رهنمای او در پیمودن درجات رشد و تعالی باشد و با قرار گرفتن در تحت هدایتهای ظاهری و باطنی او، نهایت استفاده از این سرمایه های عظیم الهیِ خود را ببرد و به جایی برسد که رفتنش از این عالم خاکی، این چنین عارفانه باشد:
با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار، از خدمت خواهران و برادران مرخص و به جایگاه ابدی سفر میکنم.(1)
انسان، موجودی بریده و جدای از عالم هستی و پیرامون خود نیست، بلکه در دنیایی سراسر ارتباط و تأثیر و تأثّر زندگی میکند، که نوع برخورد و رفتارش، بر دیگران و عالم تأثیر میگذارد و برعکس. فیزیک جدید هم ارتباط انسان و افعال او با عالم هستی را اثبات کرده است؛ برای مثال، حرکت دست ما در اینجا بر دورترین کهکشانها و سخن دروغ یا راست ما بر مولکولهای آب تأثیر میگذارد. این روابط، محتاج ضوابطِ سامان
ص: 173
دهنده هستند، تا ارتباطی را که به نفع انسانهاست داشته باشند و از آنچه به ضررشان است، پرهیز کنند.
عقل، کلیات را درک میکند و از شناخت جزئیات و این روابط عاجز است، تا چه رسد به ضوابط آن.
دست علم نیز از شناخت همه این روابط کوتاه است، زیرا حوزه علم، تجربه و محسوسات است. اینجاست که ضرورت وحی مطرح میگردد که خداوند، کسی را که آگاه به همه این روابط و آزادِ از هواهای نفسانی است، هادیِ انسانها قرار میدهد تا انسان را در شناخت این روابط و ضوابط، یاری کند. «امامت» نیز ادامه «نبوت» است و به همان دلیلی که به نبوت نیازمندیم، به امامت نیز نیازمندیم. همواره کسی که آشنای به تمام اسرار و رموز هستی و مرتبط با مبدأ غیب است باید وجود داشته باشد، زیرا همه آنچه از طریق وحی بر حضرت رسول صلی الله علیه و آله نازل شد، به دلیل عدم ظرفیت و عدم نیاز مردمِ آن زمان به همه آن، در اختیار مردم قرار داده نشد؛ پس عقل حکم میکند که لازم است کسی تا روز قیامت باشد که این علوم، معارف و اسرار در اختیار او قرار داده شده باشد و در هر زمان، او هادیِ بشر باشد؛ و او کسی نیست جز امام معصوم.(1)
خدایی که از قوس کف پای انسان برای بهتر و راحتتر قدم برداشتن روی زمین، غافل نبوده است، آیا ممکن است از امر حیاتیِ امامت و بهتر قدم برداشتن در عالم معنویت، غافل شده باشد(2)؟!
ص: 174
رجعت در لغت: «رجعت» به معنای بازگشت به چیزی که شروع از آن بوده و «رجع» به معنای برگرداندن نیز میباشد.(1)
رجعت در اصطلاح: شیخ مفید قدس سرّه در تعریف «رجعت» مینویسد:
همانا خداوند متعال، گروهی از اموات را به همان وضعیتی که بودهاند، برمی گرداند؛ پس به عده ای از آنها عزت میبخشد و عدهای دیگر را ذلیل می گرداند.(2) واژههایی که به این معنا در روایات و ادعیه به کار رفته است:
ص: 175
«کرّ یکِرُّ کرّه»،(1) «إیاب و أوبه»(2) و «ردّ یرُدّ».
رجعت از دیدگاه شیعه: اتفاق نظر بر وقوع آن در آخرالزمان، از ضروریات مذهب، لزوم ایمان به آن(3)، از ایام اللّٰه است، از مصادیق ایمان به غیب و روز تجلی حق.
رجعت از دیدگاه اهلسنت: معتقد به رجعت فاسق، کذاب و کافر است.
1. ((وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّٰه جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ))(4)
2. ((فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کَذلِکَ یحْی اللّٰه الْمَوْتی وَ یریکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ))(5)
3. ((أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللّٰه مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُم))(6)
4. ((أَوْ کَالَّذی مَرَّ عَلی قَرْیةٍ وَ هِی خاوِیةٌ عَلی عُرُوشِها قالَ أَنَّی یحْیی هذِهِ اللّٰه بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللّٰه مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَه))(7)
ص: 176
5. ((وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتی بِإِذْنی))(1)
عقل: روشنترین دلیل بر ممکن بودن چیزی، وقوع آن است.
نقل: ((إِنَّهُ عَلی رَجْعِهِ لَقادِر))(2)
_ ((وَ یوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یوزَعُون))(3)
(به خاطر آور) روزی را که ما از هر امتی، گروهی از کسانی که آیات ما را تکذیب می کردند محشور می کنیم و آنها را نگه می داریم تا به یکدیگر ملحق شوند.
حمّاد میگوید: امام صادق علیه السلام فرمودند: «مردم (اهلسنت) درباره آیه ((و یومَ نَحشُرُ...)) چه میگویند؟» گفتم: میگویند درباره قیامت است. حضرت فرمودند: «این طور نیست؛ این مسئله درباره رجعت است. آیا خداوند در قیامت از هر امتی، گروهی را محشور و بقیه را رها میکند؟! آیه مربوطِ به قیامت این آیه است: ((وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَدا))(4)»(5)
_ ((وَ حَرامٌ عَلی قَرْیةٍ أَهْلَکْناها أَنَّهُمْ لا یرْجِعُونَ)) (6) و حرام است بر شهرها و
ص: 177
آبادیهایی که (بر اثر گناه) نابودشان کردیم (که به دنیا بازگردند)؛ آنها هرگز باز نخواهند گشت.
امام صادق علیه السلام میفرمایند: «کسانی که با عذاب الهی از دنیا رفتهاند، در رجعت برنمیگردند، ولی در قیامت برمیگردند.»(1)
علاوه بر آیات، صدها روایت وقوع رجعت را به صورت قطعی پیشگویی کردهاند.(2)
1. در روایات آمده: اولین کسی که رجعت میکند امام حسین علیه السلام است. سپس امام مهدی علیه السلام از دنیا میرود و به دست امام حسین علیه السلام دفن میشود.
2. در روایات آمده: پیامبر خدا و سایر انبیا و ائمه علیهم السلام رجعت میکنند. از سوی دیگر، گفته شده که حضرت مهدی علیه السلام «یملأ الارض قسطاً و عدلاً...»؛ آیا با حضور پیامبر، امام مهدی حجّت و رهبر است، در حالی که روایاتِ رجعتِ پیامبر صلی الله علیه و آله(3) بیانگر این است که خود حضرت سکّاندار میدان نبرد است و...؟!
دو نوع رجعت وجود دارد:
1. رجعت در ایام ظهور؛
ص: 178
2. رجعت پس از دوران ظهور.
برخی از روایات، ناظر به رجعتِ اول و برخی ناظر به دوّمی است.
از تحلیل زیبای علامه طباطبائی1 در تفسیر المیزان ذیل آیه 210 «بقره» تحت عنوان «بحث روایی» و روایاتِ «ایام اللّٰه ثلاثه یوم الظهور یوم الکرّه یوم القیامة» ذیل آیه 5 سوره انبیاء استفاده می شود که ظهور، رجعت و قیامت سه دوره متفاوت و در طول یکدیگرند و مراد از «یوم الکرّة» رجعت پس از دوران ظهور است.
در ایام ظهور: خوبان: منتظرانِ واقعی
از امام صادق علیه السلام روایت شده:
27 نفر از پشت کوفه با حضرت خارج میشوند؛ پانزده نفر از قوم حضرت موسی؛ کسانی که هدایت به حق میکردند و به حق گرایش داشتند، و هفت نفر از اصحاب کهف و یوشع بن نون، سلمان، ابودجانه انصاری، مقداد و مالکاشتر. اینها یاران و حاکمان حضرت خواهند بود.(1) بَدان: فراعنه هر قومی.
در دوران رجعت: خوبان: اولین نفر امام حسین علیه السلام و اصحابش، سپس امام علی علیه السلام و بعد همه انبیاء
ص: 179
و أولیای الهی علیهم السلام.(1)
بَدان: دشمنانِ حق و حقیقت در طول تاریخ، به جز کسانی که با عذاب نابود شده اند.
دیدگاه برخی از علما، از جمله علامه مجلسی رحمة الله(2) : آخرین رجعتکننده امام مهدی علیه السلام است.
دیدگاه خاص طیب اصفهانی قدس سرّه(3): امام مهدی علیه السلام پس از رجعت از دنیا نمیرود، تا قرآن را سر حوض کوثر تحویل دهد.
امکان زنده ماندن فرد یا افرادی بعد از نفخ صور: آیات 87 نمل و 68 زمر
دلیل زنده ماندن حضرت مهدی علیه السلام بعد از رجعت، تا قیامت: حدیث ثقلین
_ مدال عظیمِ یاری امام برای منتظران واقعی
_ تبیینِ حق با اقرار و اعتراف خودِ ظالمان
_ مجازات سخت ظالمان، راهی برای عینیت بخشیدن به عدالت
ص: 180
_ قدرتنمائی حق
_ شفای دل اهل ایمان(1)
اضافه بر موارد پیشین، فراهم شدن زمینه رشد و تعالی و تقرب الی اللّٰه برای مؤمنانی که به خاطر ظلم ظالمان، از دسترسی به معصوم محروم بودند.
شبهات _ رجعت، موجب تشویق به معاصی میگردد.(2)
پاسخ: اولاً، رجعت همگانی نیست و ثانیاً، برای جبران گذشته نخواهد بود.
_ رجعت، خاتمیت را زیر سؤال می برد، زیرا رجعت معجزه است و معجزه ویژه انبیاست.
پاسخ: معجزه، ویژه انبیا نیست. آیا حضرت مریم علیها السلام پیامبر بود که: ((وَ هُزِّی إِلَیکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَیکِ رُطَباً جَنِیا)) (3)؟!
ص: 181
_ رجعت محال است، چرا که رجعت رجوع فعل به قوّه است و چنین چیزی محال است.
وقتی از آنها سؤال میکنیم: پس چرا در اقوام گذشته واقع شده؟ میگویند: اگر مخبر صادقی خبر دهد میپذیریم، ولی این رجعت چنین ویژگیای ندارد.(1)
پاسخ: اولاً، اگر چیزی محال باشد، هرگز نمیتواند وجود پیدا کند، حتی اگر یک مصداق هم پیدا کند، معلوم میشود محال نیست؛
ثانیاً، رجعت رجوع فعل به قوّه نیست، بلکه إستمرار تبدیل قوه به فعل است.
_ رجعت با تکلیف سازگاری ندارد ؛ لذا اگر روایتی بر آن دلالت داشت، باید تأویل شود.
پاسخ: هیچ منعی برای تکلیف وجود ندارد، همان گونه که در گذشته هم بوده است.
_ رجعت، مخالف آیات قرآن است:
_ «(آنها همچنان به راه غلط خود ادامه می دهند) تا زمانی که مرگ یکی از آنان فرا رسد؛ می گوید: «پروردگار من، مرا بازگردانید! شاید در آنچه ترک کردم (و کوتاهی نمودم) عمل صالحی انجام دهم!» (ولی به او می گویند:) چنین نیست.»(2)
پاسخ: رجعت برای جبران گذشته نیست؛ رجعتِ بَدان برای مجازات و عبرت است.
_ «آیا ندیدند چقدر از اقوام پیش از آنان را (به خاطر گناهانشان) هلاک کردیم؟! آنها هرگز به سوی ایشان بازنمی گردند (و زنده نمی شوند)»(3)
ص: 182
پاسخ: ما هم بر اساس روایاتِ رجعت معتقدیم، رجعت شاملِ حال کسانی که به عذاب الهی نابود شدهاند، نمیشود.
منابع جهت مطالعه و تحقیق: 1. شیخحرّ عاملی، الایقاظ من الهجعة.
2. محمد باقر مجلسی، رجعت، ترجمه: مرتضی جنتیان.
3. علی سعادتپرور، الشموس المضیئة، ترجمه: محمدجواد وزیری (با نام ظهور نور).
4. احمدعلی طاهری، رجعت یا حیات دوباره.
5. حسن طارمی، رجعت از دیدگاه عقل، قرآن و حدیث.
6. طبسی نجفی، شیعه و رجعت.
7. خدامراد سلیمیان، رجعت.
ص: 183
1. رسول خدا صلی الله علیه و آله: « طُوبَی لِمَنْ أَدْرَکَ قَائِمَ أَهْلِبَیتِی وَ هُوَ یأْتَمُّ بِهِ فِی غَیبَتِهِ قَبْلَ قِیامِهِ وَ یتَوَلَّی أَوْلِیاءَهُ وَ یعَادِی أَعْدَاءَهُ ذَاکَ مِنْ رُفَقَائِی وَ ذَوِی مَوَدَّتِی وَ أَکْرَمِ امّتی عَلَی یوْمَ الْقِیامَةِ»(1)؛ خوشا به حال کسی که قائم اهلبیتم را درک کند و در غیبت او پیش از ظهور، به امامت او معتقد باشد، با دوستانش دوست باشد و با دشمنانش دشمن! او در روز قیامت از رفقای من، و از دوستان من و گرامیترینِ امّت من است.
2. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله: «یا عَلِی أَعْجَبُ النَّاسِ إِیمَاناً وَ أَعْظَمُهُمْ یقِیناً قَوْمٌ یکُونُونَ فِی آخِرِ الزَّمَانِ لَمْ یلْحَقُوا النَّبِی وَ حُجِبَ عَنْهُمُ الْحُجَّةُ فَآمَنُوا بِسَوَادٍ عَلَی بَیاض»(2)؛ ای علی! بدان که شگفت آورترین مردم در ایمان و بزرگترینِ آنان در یقین، مردمی در آخرالزمان باشند که پیغمبر خود را ندیدند و از امام خود محجوبند و به همان نوشته که خط سیاهی بر صفحه سفید است، ایمان آوردند.
3. امام علی علیه السلام: «...أَلَا فَمَنْ ثَبَتَ مِنْهُمْ عَلَی دِینِهِ [وَ] لَمْ یقْسُ قَلْبُهُ لِطُولِ أَمَدِ غَیبَةِ
ص: 184
امامهِ فَهُوَ مَعِی فِی دَرَجَتِی یوْمَ الْقِیامَة»(1) ؛ ... هان! هر کدامشان بر دین خود ثابت بماند و برای طول غیبت امام، دلش دچار قساوت نشود، او در روز قیامت در درجه من با من است.
4. امام سجاد علیه السلام: «یا أبَا خَالِدٍ إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَیبَتِهِ وَ الْقَائِلِینَ بِامامتهِ وَ الْمُنْتَظِرِینَ لِظُهُورِهِ علیه السلام أَفْضَلُ مِنْ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللّٰه تَعَالَی ذِکْرُهُ أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَیبَةُ عَنْهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ وَ جَعَلَهُمْ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِینَ بَینَ یدَی رَسُولِ اللّٰه صلی الله علیه و آله بِالسَّیفِ أُولَئِکَ الْمُخْلَصُونَ حَقّاً وَ شِیعَتُنَا صِدْقاً وَ الدُّعَاةُ إِلَی دِینِ اللّٰه سِرّاً وَ جَهْرا»(2)؛ ای ابوخالد! مردمِ زمان غیبتِ او که معتقد به امامت او هستند و منتظر ظهورش میباشند، از مردم هر زمانی برترند، زیرا خداوند عقل و فهم و معرفتی به آنها عطا کرده است که غیبت نزد آنها چون مشاهده است و آنها را در این زمان به منزله مجاهد در رکاب رسول خدا صلی الله علیه و آله با شمشیر قرار داده است. آنان به حق، مخلصان و به درستی شیعیان ما و داعیان به دینِ خدا در پنهان و آشکار هستند.
5. امام سجاد علیه السلام: «مَنْ ثَبَتَ عَلَی وَلَایتِنَا فِی غَیبَةِ قَائِمِنَا أَعْطَاهُ اللّٰه أَجْرَ أَلْفِ شَهِیدٍ مِثْلِ شُهَدَاءِ بَدْرٍ وَ أُحُدٍ»(3)؛ هر کس در غیبت قائم ما، بر دوستی و عقیده امامتِ ما ثابت باشد، خداوند اجر هزار شهید از شهدای بدر و احد را به او عطا کند.
6. امام باقر علیه السلام: «فَیا طُوبَی لِلثَّابِتِینَ عَلَی أَمْرِنَا فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ إِنَّ أَدْنَی مَا یکُونُ لَهُمْ مِنَ الثَّوَابِ أَنْ ینَادِیهُمُ الْبَارِئُ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَادِی آمَنْتُمْ بِسِرِّی وَ صَدَّقْتُمْ بِغَیبِی فَأَبْشِرُوا بِحُسْنِ الثَّوَابِ مِنِّی فَأَنْتُمْ عِبَادِی وَ إِمَائِی حَقّاً مِنْکُمْ أَتَقَبَّلُ وَ عَنْکُمْ أَعْفُو وَ لَکُمْ أَغْفِرُ وَ بِکُمْ
ص: 185
أَسْقِی عِبَادِی الْغَیثَ وَ أَدْفَعُ عَنْهُمُ الْبَلَاءَ وَ لَوْلَاکُمْ لَأَنْزَلْتُ عَلَیهِمْ عَذَابِی»(1)؛ خوشا به حال کسانی که بر امامت ما در آن زمان ثابت بمانند! کمتر ثواب آنان این باشد که خداوند به آنها میگوید: ای بندگان و کنیزانم! به سِرّم ایمان آوردید و به غیبم تصدیق کردید؛ مژده باد بر شما به ثواب نیک از طرف من. ای بندگان و کنیزانم! به راستی من از شما پذیرا شوم، از شما درگذرم و شما را بیامرزم و به ]واسطه[ شما، بندگانم را از باران سیراب کنم و بلا را از آنها بگردانم؛ اگر شما نبودید، عذابم را بر آنان نازل میکردم.
7. امام کاظم علیه السلام: «طُوبَی لِشِیعَتِنَا الْمُتَمَسِّکِینَ بِحُبِّنَا فِی غَیبَةِ قَائِمِنَا الثَّابِتِینَ عَلَی مُوَالَاتِنَا وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِنَا أُولَئِکَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ قَدْ رَضُوا بِنَا أَئِمَّةً وَ رَضِینَا بِهِمْ شِیعَةً وَ طُوبَی لَهُمْ هُمْ وَ اللّٰه مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یوْمَ الْقِیامَةِ»(2)؛ خوشا بر شیعیان ما که به رشته ولایت ما چسبیدهاند، در غیبت قائم ما و بر دوستی ما ثابتقدم هستند و از دشمنان ما بیزارند! آنان از مایند و ما از آنهاییم. به تحقیق، ما را به امامت پسندیدهاند و ما هم آنها را به شیعه بودن پسندیدیم. خوشا بر آنها! به خدا قسم، ایشان در روز قیامت همدرجه ما هستند
ص: 186
آیات ناظر به وجود حجّت خداوند در هر زمان: اعراف181:7 رعد7:13 اسراء71:17 قصص 51:28
فاطر24:35 دخان3:44 قدر4:97
آیات ناظر به غیبت: بقره3:2 لقمان31 : 20 ملک30:67
حج 22: 45 تکویر15:81
آیات ناظر به ویژگیهای حضرت: هود86:11 نور35:24 نمل62:27
آیات ناظر به وظایف منتظران: آلعمران200:3 حدید 16:57
آیات ناظر به انتظار: نساء32:4 اعراف71:7 یونس20:10 یونس 102:10 هود93:11
ص: 187
آیات ناظر به علائم ظهور: نساء47:4 نحل45:16 شعراء4:26 سبأ50:34
مؤمن(غافر)56:40 ق41:50
آیات ناظر به اصحاب: بقره148:2 اعراف159:7 هود8:11
آیات ناظر به ظهور و حکومت جهانی: انفال39:8 توبه33:9 انبیاء105:21 حج41:22
نور55:24 قصص5:28 سجده 21:32 زمر69:39
فتح28:48 حدید17:57 صف9:61 عصر1:103
آیات ناظر به رجعت: نمل83:27 مؤمن(غافر)11:40
پیشینه رجعت: بقره 2: 55 ، 73 ، 243 ، 259 آلعمران 3 : 49
مائده 110:5 اعراف155:7
آیات ناظر به نزول حضرت عیسی علیه السلام: آلعمران46:3 نساء 159:4 زخرف61:43
ص: 188
1. معجم احادیث امام مهدی علیه السلام، ج 5، (چاپ جدید، ج 7) نشر مؤسسه معارف اسلامی قم، با ذکر بیش از 260 آیه.
2. الامام المهدی فی القرآن و السنة، سعید ابومعاش ، انتشارات آستان قدس رضوی، با ذکر بیش از 300 آیه.
3. المحجة فیما نزل فی القائم الحجة علیه السلام، مرحوم سیّد هاشم بحرانی. با بیش از 120 آیه.
4. سیمای حضرت مهدی علیه السلام در قرآن، ترجمه المحجة، سیّد مهدی حائری قزوینی.
5. بررسی تطبیقیِ تفسیر آیات مهدویت و شخصیتشناسی امام مهدی علیه السلام در دیدگاه فریقین، فتحاله نجارزادگان، نشر سمت.
6. معجم مهدویت در تفاسیر شیعه و اهلسنت، محسن طباطبائی و همکاران، قم، بوستان کتاب.
7. قاطع البیان فی الآیات المؤولة بصاحب الزمان علیه السلام، فضلاللّٰه عابدی خراسانی، نشر دارالمرتضی، مشهد، 202 آیه.
ص: 189
8. الآیات الباهره فی بقیة العترة الطاهرة، سید داود میرصابری، مؤسسة البعثة، حدود 150 آیه.
9. القرآن یتحدث عن الامام المهدی علیه السلام، مهدی حسن علاء الدین.
10. الامام المهدی علیه السلام فی القرآن، سید عبدالرحیم موسوی، مرکز جهانی اهل بیت علیهم السلام.
11. بحارالانوار ، علامه محمدباقر مجلسی، ج 51 ، ص 44.
12. شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، حاکم ابوالقاسم حسکانی. (موضوع آن فضایل اهل بیت علیهم السلام است و ذیل چند آیه، روایاتی در ارتباط آیه با مهدویت ذکر کرده است).
13. کتابشناسی قرآن و انتظار، دبیرخانه دوازدهمین نمایشگاه بینالمللی قرآن کریم، آبان 83.
14. امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در قرآن، مهدی یوسفیان، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم، 1391 ش.
15. مجله انتظار موعود، مرکز تخصصی مهدویت قم، شماره 19.
16. گفتمان مهدویت، مؤسسه فرهنگی انتظار نور (هماکنون به اسم پژوهشگده مهدویت و آیندهپژوهی تغییر نام داده است).
ص: 190
1. معجزه بودن قرآن را اثبات کنید.
2. چرا قرآن بهترین مرجع شناختِ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است؟
3. جمله: «جامعیت قرآن در پرتو ظهر و بطن آیات است»، به چه معناست؟
4. «تفسیر» و «تأویل» به چه معناست؟
5. چهار معنای ذکرشده برای «تأویل» را بیان کنید.
6. چرا در تبیین معارف مهدویت از منظر قرآن، از روایات کمک میگیریم؟
7. علت عدم تصریحِ قرآن به نام حضرت مهدی علیه السلام چیست؟
8. درباره «آیات تأویلی مهدویت» توضیح دهید؟
9. مراد از شیوههای بررسی آیات مهدویت چیست؟ کدام مهمتر است و چرا؟
10. رابطه قرآن و امام را تبیین کنید؟
11. به چه دلیل، هر کسی شأنیت میزبانی جبرئیل و فرشتگان را ندارد؟(دو دلیل)
12. رابطه آیه 4 «سوره قدر» با روایت: «من مات و لمیعرف امام زمانه» چیست؟
13. به یک روایت درباره آیه 4 «سوره قدر» اشاره کنید.
14. بر اساس آیه 7 «سوره رعد»، نظریه «وجود حجّت در هر زمان» را اثبات کنید.
15. روایتی از اهلسنت درباره آیه 7 «سوره رعد» بیان کنید.
16. تأویل آیه 30 «سوره ملک» چیست؟ دلیل آن را ذکر کنید.
17. با بهرهمندی از آیه 30 «سوره ملک»، علت غیبت امام را بیان کنید.
ص: 191
18. آیا میتوان ضرورت ظهور را از آیه 30 «سوره ملک» استفاده کرد؟ چگونه؟
19. چه ویژگی در پرهیزکاران سبب میشود که به حجّت غایب ایمان داشته باشند؟
20. تفسیر و تأویل «غیب» در آیه 3 «سوره بقره» چیست؟
21. حالت «خشوع» و «قساوت قلب» با توجه با آیه 16 «سوره حدید»، چگونه است؟
22. امام صادق علیه السلام درباره آیه 16 «سوره حدید» چه فرمودند؟
23. وظیفه منتظِر از منظر آیه 16 «سوره حدید» چیست؟
24. بر اساس آیه 200 «سوره آل عمران» وظیفه جامعه منتظر را بیان کنید.
25. به روایتی درباره آیه 200 «سوره آل عمران» اشاره کنید.
26. تفسیر و تأویل «بقیةاللّٰه» را بیان کنید.
27. پیام آیه 86 «سوره هود» چیست؟
28. خداوند متعال در آیه 20 «سوره لقمان» ما را به چه چیزی دعوت میکند؟ اجابت این دعوت ما را به چه نتیجهای میرساند؟
29. امام کاظم علیه السلام درباره آیه 20 «سوره لقمان» چه فرمودند؟
30. ارتباط آیه 62 «سوره نمل» با امام زمان علیه السلام را بیان کنید.
31. مراد از «ان یطفؤا نور اللّٰه بافواههم» چیست؟
32. دلالت «لیظهره علی الدین کله» را بر حکومت واحد جهانی تبیین کنید.
33. دیدگاه اهلسنت درباره آیه 33 «سوره توبه» چیست؟
34. تعبیر «و نرید» و «ان نمنَّ» درباره ظهور، بیانگر چه نکتهای است؟
35. امام علی علیه السلام درباره آیه 5 «سوره قصص» چه فرمودند؟
36. دیدگاه صحیح در تفسیر «الارض» در آیه 105 «سوره انبیاء» را با ذکر دلیل، بیان کنید.
37. دو نکته در آیه 105 «سوره انبیاء» را که بیانگر اهمیت و قطعیت موضوعِ بیان شده در
ص: 192
آن است ذکر کنید.
38. مراد از «لَیمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ» در آیه 55 «سوره نور» چیست؟
39. درباره تعبیر « یعْبُدُونَنی لا یشْرِکُونَ بی شَیئاً» در آیه 55 «سوره نور» توضیح دهید.
40. دیدگاه علامه طباطبائی1 را درباره آیه 55 «سوره نور» ذکر کنید.
41. تأویل آیه 17 «سوره حدید» را بیان کنید.
42. هدف ظهور را با توجه به آیه 17 «سوره حدید» ذکر کنید.
43. علت شکلگیری چهرهای خشن از حضرت مهدی علیه السلام در برخی اذهان را تحلیل کنید.
44. تحلیل علامه طباطبائی1 درباره آیاتی مانند آیه 210 «سوره بقره» و تفاوت روایاتِ وارده ذیل آن را بیان کنید.
45. مراد از «یوْمَ یأْتی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا ینْفَعُ نَفْساً إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی إیمانِها خَیراً» چیست؟
46. معنای «وَ الْعَصْرِ» را با توجه به روایت امام صادق علیه السلام بیان کنید.
47. تفاوت سیره حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف با سیره سایر انبیا و ائمه علیهم السلام در برخورد با دشمنان، با توجه به روایت امام صادق علیه السلام چیست؟
48. در چه صورتی حق و باطل مشتبه شده و پایبندی به حق، مشکل خواهد بود؟
49. تعبیر «تَواصَوْا» در شرایط بحرانی حق و باطل، بیانگر چه موضوعی است؟
50. مشکلی که ممکن است در دوران غیبت، دامنگیر منتظران ظهور گردد، چیست؟ راه چاره کدام است؟
51. «رجعت» را به طور دقیق تعریف کنید.
52. دلالت آیه 83 «سوره نمل» را بر رجعت تبیین کنید.
53. وقوع رجعت در آخرالزمان را با توجه به وقوعِ آن در اقوام گذشته، اثبات کنید.
ص: 193
54. امام رضا علیه السلام در پاسخ به سؤال مأمون درباره رجعت، چه فرمودند؟
55. مهمترین اثر تربیتی اعتقاد به «رجعت» چیست؟
56. با توجه به ماجرای حضرت موسی و حضرت خضرعلیه السلام لغو نبودنِ عقیده به امام غایب را بیان کنید.
57. آیا ممکن است عدهای از منتظرانِ حضرت، با وی به مخالفت برخیزند، بدون این که دل بستگی به دنیا داشته باشند؟ چرا؟
58. مراد از «خطر ارتداد هنگام ظهور» چیست؟
59. آیا از منظر قرآن «عمر طولانی» امری ممکن است؟
60. چگونه میتوان امکان جوان ماندن امام زمان علیه السلام را با آیات قرآن تبیین کرد؟
ص: 194
قرآن مجید
نهج البلاغه
مفاتیح الجنان
_ آلوسی، سیدمحمود، روحالمعانیفیتفسیرالقرآنالعظیم، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1415ق.
_ ابنابیزینب نعمانی، محمدبنابراهیم، الغیبة، صدوق، تهران، 1397ق.
_ ابن ابیالحدید، عبدالحمید بن هبة اللّٰه، شرح نهج البلاغه، کتابخانه آیت اللّٰه مرعشی نجفی، قم، 1404ق.
_ ابنکثیر، اسماعیلبنمنصور، تفسیرالقرآنالعظیم، دارالکتبالاسلامیة، منشورات محمد علی بیضون، بیروت، 1419ق.
_ ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسانالعرب، دارصادر، بیروت، 1414ق.
_ ابنهشام، ابوبکر عبدالملک، السیرة النبویه، دارالمعرفة، بیروت، بی تا.
_ ابونعیماصفهانی، احمدبنعبداللّٰهبناحمد، معرفة الصحابة، دارالوطن، ریاض، 1419ق.
_ اربلی، علیبنعیسی، کشفالغمهفیمعرفةالائمة، بنیهاشمی، تبریز، 1381ق.
_ ایجی، میرسیدشریف، شرحالمواقف، الشریفالرضی، قم، 1325 ق.
_ باقلانی، محمدبنالطیب، تمهیدالاوائل و تلخیصالدلائل، مؤسسة الکتب الثقافیه، لبنان، 1407ق.
_ بحرانی، سیدهاشم، تفسیرالبرهان، بنیاد بعثت، تهران، 1416ق.
_ بخاری، ابیعبداللّٰه محمد بن اسماعیل بن ابراهیم، صحیح بخاری، دارالکتب الاسلامیة، منشورات محمد علی بیضون، بیروت، 1419ق.
_ بنیاد فرهنگی حضرت مهدی و مرکز تخصصی مهدویت، فصلنامه تخصصی انتظار، قم.
_ تفتازانی، سعدالدین، شرحالمقاصد، الشریفالرضی، قم، 1409 ق.
ص: 195
_ حرعاملی، محمدبنحسن، وسائلالشیعة، آلالبیت، قم، 1409ق.
_ ____________________،الإیقاظ من الهجعة بالبرهان علی الرجعة، دلیل ما، قم 1380 ش.
_ حسکانی، عبیداللّٰهبناحمد، شواهدالتنزیل، وزارت ارشاد اسلامی، تهران، 1411ق.
_ حکیم، محمدتقی بن محمد سعید، الاصول العامة فی الفقه المقارن، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، قم، 1418 ق.
_ حلّی، حسن بن یوسف بن مطهر، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تحقیق: جعفر سبحانی، مؤسسه امام صادق علیه السلام، قم، 1382ش.
_ ___________________، کشفالمراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تحقیق: حسنزاده آملی، جامعه مدرسین، قم 1413ق.
_ راغب اصفهانی، حسینبنمحمد، المفردات، دارالمعرفه، بیروت، 1412ق.
_ رضوانی، علیاصغر، شیعهشناسی و پاسخ به شبهات، سازمان حج و زیارت، تهران، 1386 ش.
_ سبحانی، جعفر، رسالة فی التحسین و التقبیح العقلیین، مؤسسه امام صادق علیه السلام، قم، 1420ق.
_ سیوطی، جلالالدین، تفسیر الدرالمنثور، کتابخانه آیه اللّٰه مرعشی نجفی، قم، 1404ق.
_ شبلنجی، مؤمن بن حسن، نور الابصار، دارالجیل، بیروت، 1409ق.
_ شهید ثانی، زینالدین بن علی، حقائق الایمان، کتابخانه آیه اللّٰه مرعشی نجفی، قم، 1409ق.
_ صدوق، محمدبنعلی بنالحسین بن بابویه قمی، کمالالدین و تمام النعمة، اسلامیه، تهران، 1395ق.
_ ___________________، عللالشرایع، کتابفروشیداوری، قم، 1385ق.
_ ___________________، من لایحضره الفقیه، جامعهمدرسین، قم، 1413ق.
_ صفّار، محمدبنحسن، بصائر الدرجات فی فضائل آلمحمد، کتابخانه آیه اللّٰه مرعشینجفی، قم 1404ق.
_ طباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان فیتفسیرالقرآن، جامعه مدرسین، قم، 1417ق.
_ طبرانی، ابوالقاسم سلیمانبناحمد، المعجمالکبیر، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1430ق.
_ طبرسی، فضلبنحسن، مجمعالبیانفیتفسیرالقرآن، ناصرخسرو، تهران، 1372ش.
_ طبرسی، احمدبنعلی، الاحتجاجعلیاهلاللجاج، مرتضی، مشهد، 1403ق.
ص: 196
_ طوسی، محمدبنحسن، کتابالغیبة للحجة، دارالمعارفالاسلامیه، قم، 1411ق.
_ طیب، سید عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیرالقرآن، اسلام، تهران، 1378ش.
_ عروسی حویزی، عبدعلیبنجمعه، تفسیر نورالثقلین، اسماعیلیان، قم، 1415ق.
_ عیاشی، محمدبنمسعود، تفسیرعیاشی، علمیه، تهران، 1380ق.
_ فخرالدینرازی، ابوعبداللّٰهمحمدبنعمر، مفاتیح الغیب، دارإحیاء التراث العربی، بیروت، 1420ق.
_ فیضکاشانی، ملامحسن، تفسیرصافی، الصدر، تهران، 1415ق.
_ قاضیزاهدی، احمد، شیفتگان حضرت مهدی، حاذق، قم، 1379ش.
_ قرطبی، محمدبناحمد، الجامعلاحکامالقرآن، ناصرخسرو، تهران، 1364ش.
_ قشیری نیشابوری، ابیالحسین مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، دار الکتب الاسلامیه، منشورات محمد علی بیضون، بیروت، 1421ق.
_ کلینی، محمدبنیعقوب بن اسحاق، الکافی، دارالکتبالاسلامیة، تهران، 1407ق.
_ گنجیشافعی، ابیعبداللّٰهمحمد، البیان فی اخبار مهدی آخرالزمان، دارالمحجةالبیضاء، بیروت، 1421ق.
_ کورانی و همکاران، علی، معجم احادیث الامام المهدی، المعارفالاسلامیة، قم، 1411ق.
_ متقیهندی، علاءالدین علیبنحسامالدین، کنزالعمال، داراحیاءالتراث العربی، بیروت، 1431ق.
_ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، دارإحیاء التراث العربی، بیروت، 1403ق.
_ مصطفوی، حسن، التحقیقفیکلماتالقرآن، نشرکتاب، تهران، 1360ش.
_ معرفت، محمدهادی، تلخیصالتمهید، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، قم، 1369ش.
_ مفید، محمدبنمحمد، اوائلالمقالات، کنگره شیخ مفید، قم، 1413ق.
_ مکارم شیرازی و دیگران، ناصر، تفسیرنمونه، دارالکتبالاسلامیه، تهران، 1374ش.
_ موسوی همدانی، سیدمحمدباقر، ترجمه تفسیرالمیزان، جامعه مدرسین، قم، 1374 ش.
_ میرجهانی طباطبائی، سیدحسن، مصباحالبلاغة فی مشکاة الصیاغة، مؤلف، ]بیجا[، 1346ش.
_ یعقوبی، احمدبنابییعقوب، تاریخیعقوبی، دارصادر، بیروت ]بیتا[