قافله سالار : امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از منظر قرآن

مشخصات کتاب

سرشناسه:اباذری، محمود، 1349 -

عنوان و نام پدیدآور:قافله سالار : امام زمان(عج) از منظر قرآن/ محمود اباذری.

مشخصات نشر:قم: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود( عج)، 1393.

مشخصات ظاهری:196ص.

شابک:978-600-7120-22-4

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

یادداشت:کتابنامه: ص. 194 - 196؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع:محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- جنبه های قرآنی

موضوع:مهدویت -- جنبه های قرآنی

موضوع:مهدویت-- انتظار

رده بندی کنگره:BP104/م86 الف2 1393

رده بندی دیویی:297/159

شماره کتابشناسی ملی: 3428098

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

ص: 3

قافله سالار

امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از منظر قرآن

***

محمود اباذری

ص: 4

قافله سالار

Ÿ مؤلف: محمود اباذری

Ÿ ناشر: انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف

Ÿ نوبت چاپ: اول/ بهار 1393

Ÿ شابک: 4 _ 22 _ 7120 _ 600 _ 978

Ÿ شمارگان: دو هزار نسخه

Ÿ قیمت: 5000 تومان

تمامی حقوق© محفوظ است.

* قم: انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج) / خیابان شهدا/ کوچه آمار(22)/ بن بست شهید علیان/ پ: 26/ همراه: 09109678911/ تلفن: 37749565 و 37737801(داخلی 117و116)/37841130 (فروش)/ 37841131 (مدیریت)/ فاکس:37737160 و 37744273

* تهران: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج)/ تلفن: 88959049/ فاکس: 88981389/ ص.پ:355-15655

m www.mahdi313.com

m www.mahdaviat.ir

m info@mahdaviat.ir

m Entesharatbonyad@chmail.ir

با قدردانی و تشکر از همکارانی که در تولید این اثر نقش داشته اند:

اعضای محترم شورای کتاب حجج اسلام مجتبی کلباسی، محمدصابر جعفری، مهدی یوسفیان، محمدرضا فؤادیان و آقایان احمد مسعودیان (مدیر داخلی)، زینب احمدیان (ویراستار)، مرتضی دانش طلب (مدیر مالی)، عباس فریدی (طراح جلد)، سید مجتبی میررضوی (صفحه آرا) و کلیه کسانی که ما را یاری نمودند.

مدیر مسئول انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف

حسین احمدی

کد فایل: 092003

ص: 5

فهرست مطالب

پیش گفتار. 11

بخش اول؛ مباحث مقدماتی.. 13

ضرورت شناخت ولیّ خداوند.. 14

بهترین مرجعِ شناخت حجّت خداوند.. 16

جامعیت قرآن.. 19

ظهر و بطن قرآن.. 22

تفسیر و تأویل.. 25

نقش اهل بیت علیهم السلام در تبیین قرآن.. 29

شیوه های معرفی افراد در قرآن.. 30

علت عدم تصریح به نام حضرت در قرآن.. 30

شی_وه های بررسی آیات مهدویت... 34

انواع آیات مهدویت... 34

رابطه بین قرآن و امام. 35

چکیده. 37

ص: 6

بخش دوم؛ بررسی آیات.. 38

آیات ناظر به وجودِ حجّت خداوند در هر زمان.. 40

صاحب شب قدر. 40

هادی زمان.. 48

چکیده. 53

آیات ناظر  به غیبتِ امام زمان.. 55

ماء معین.. 55

حجّت غایب... 60

چکیده. 62

آیات ناظر به وظایف منتظران... 63

هشدار به منتظران خاتم الأوصیاءعلیه السلام ......................................63

مرزبانی از اندیشه مهدویت... 67

چکیده. 70

آیات ناظر  به  ویژگی های حضرت مهدی علیه السلام. 71

بقیّة اللّٰه. 71

نعمت پنهان.. 74

مضطرّ. 79

ص: 7

چکیده. 81

آیات ناظر به ظهور و حکومت واحد جهانی.. 82

حاکمیت جهانی اسلام. 82

پیشوایی مستضعفان.. 92

چکیده. 96

حکومت جهانیِ صالحان.. 97

خلافت صالحان.. 103

چکیده. 110

آیات ناظر به هدف از ظهور  و وضعیت جهان پس از آن.. 111

سرسبزی و حیات دوباره عالَم.. 111

امدادهای غیبی هنگام ظهور. 116

فرصت جبران ..........................................................119

چکیده. 123

عصر ظهور. 124

    سوره مبارکه «عصر» ................................................124

چکیده. 133

آیات ناظر  به رجعت... 134

زنده شدن گروهی از هر امّتی.. 134

ص: 8

استدلال بر وقوع رجعت با آیات دالّ بر رجعت در اقوام گذشته. 137

چکیده. 140

آیات تبیینی.. 141

    1. آثار و برکات وجودیِ امام غایب .................................... 141

   2. خطر ارتداد هنگام ظهور و لزوم آمادگی در دوران انتظار ................ 142

  3. تسلیم محضِ حجّت خدا بودن ......................................143

  4. عمر طولانی و محال نبودن آن ......................................145

  5. جوان ماندن امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ...........................................146

چکیده. 148

بخش ضمائم. 149

ضمیمه شماره 1. 150

امامت در یک نگاه. 150

معنای لغوی «امام» 150

معنای اصطلاحیِ «امام» 151

امامت از دیدگاه اهل سنت... 156

امامت از دیدگاه شیعه. 158

ضمیمه شماره 2. 162

دلایل عقلی وجود حجّت در هر زمان.. 162

ص: 9

1. برهان سبر و تقسیم ................................................. 163

2. برهان لطف ........................................................167

3. شایسته سالاری .....................................................170

تبیین های عقلانی.. 171

1. انسان مستمرّ .......................................................171

2. انسان مرتبط ........................................................172

3. کفِ پا .............................................................173

ضمیمه شماره 3. 174

چکیده ای از مباحث رجعت... 174

ضمیمه شماره 4. 183

پاداش منتظران و ارزش ایمان در عصرِ غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف     183

ضمیمه شماره 5. 186

فهرست تعدادی از آیات مهدویت... 186

ضمیمه شماره 6. 188

فهرست برخی از منابع آیات مهدویت... 188

خودآزمایی.. 190

کتابنامه. 194

ص: 10

تقدیم به:

              شافعه روز جزا

              فاطمه ثانی

              کریمه اهل بیت

              حضرت فاطمه­ معصومه علیها السلام

ص: 11

پیش گفتار

سنّت آفریدگار حکیم با خلقت انسان، بر این تعلق گرفت که تا دامنه قیامت، زمین هرگز از «حجّت حی» خالی نماند تا قافله­سالار کاروان انسانیت در سیر الی اللّٰه باشد.

با ارسال رُسُل، یکی پس از دیگری؛ کامل ترین دین که پاسخ گوی همه نیازهای بشریت در هر عصر و زمان است توسط خاتم الانبیاء و المرسلین حضرت محمد صلی الله علیه و آله ابلاغ گردید و با غدیر و تعیین اوصیاء دوازده گانه از جانب حق تعالی این سلسله حُجَج الهی تداوم یافت.

 و هم اکنون «هادی امت» خاتم اوصیاء، بقیة اللّٰه الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشد که مژده و نویدِ آمدنش به همه امت ها داده شده است.

سعی و تلاش در جهت شناخت چنین حجتی، رهائی از مرگ جاهلیت را پی خواهد داشت و چه نیکوست امام مهدی را که مظهر آیات خداست در کتاب خدا بجوییم.

او «ماء معین» و آب گوارائی است که از پس پرده غیبت، تشنگان ولایت را سیراب می کند و آنان را به «صراط مستقیم» الهی رهنمون می گرداند.

آری، منتظرانش با بستن قلب خود بر روی هر چیزی جز یاد خداوند و عمل به آن چه که رضای اوست، به انتظارش ایستاده اند تا با سعی و تلاش در جهت تحقق

ص: 12

بشارت های قرآن در برپایی «حکومت صالحان» شاهد «پیشوائی مستضعفان» باشند و «حیات طیبه» که همان زندگی سعادتمندانه است را تجربه نمایند.

این چشم انداز روشن، مؤمنان و منتظرانِ راستین امت های گذشته را نیز دربر می گیرد تا به اراده خداوند رجعت نمایند و به شرف یاری امام خویش مشرف شوند.

در این نوشتار سعی شده است این حقائق از منظر قرآن بررسی گردد تا با معرفتی ناب، دل و جان خوانندگان عزیز را بنوازد و ایمانشان به آن «یار غائب» را مستحکم تر نماید؛ ان شاء اللّٰه.

محمود اباذری(1)  


1- نظرات و پیشنهادات خود را می توانید از طریق پست الکترونیک بیان نمایید. abazari14@gmail.com

ص: 13

                                                                                                                                                    

بخش اول: مباحث مقدماتی

اشاره

ص: 14

ضرورت شناخت ولیّ خداوند

دوران غیبت، دوران یتیمی، حیرت و سرگردانی است؛(1) دورانی که خطر ارتداد و ربوده شدن دین و اعتقاد(2)، همه را تهدید می کند. چگونه می­توان از این آسیب ها رهایی یافت؟

از امام سجاد علیه السلام روایت شده است:

... و در دوره دیگرِ غیبت (کبری)، بیشتر کسانی که معتقد به حضرت قائم هستند، از این امر (اعتقاد به ولایت و امامت حضرت) دست برمی دارند؛ پس احدی (در دورانِ غیبت) ثابت قدم نمی ماند، مگر کسی که یقینش قوی و شناختش(درباره ولایت و امامتِ حضرت قائم) صحیح باشد و درباره آنچه ما حکم می کنیم، ناراحتی نداشته


1- امام حسن عسکری علیه السلام از پدران بزرگوار خود از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند که حضرت فرمودند: «سخت تر از یتیمیِ یتیمی که پدر خود را از دست داده است، یتیمیِ یتیمی است که از امام خود جدا شده است و دسترسی به او ندارد.» بحارالأنوار، ج2، ص2 و نک: محمد بن علی بن بابویه، کمال الدین وتمام النعمة، ج1، باب 26، ح 14.
2- امام حسین علیه السلام می فرمایند: «برای او (حضرت مهدی علیه السلام) غیبتی است که اقوامی در این دوران (از دین) برمی گردند»؛ محمد بن علی بن بابویه، کمال الدین وتمام النعمة، ج 1، باب 30، ح3؛ بحارالانوار، ج51، ص 133. و نیز ر.ک: کافی، ج1، ص 335، کتاب الحجة، باب فی الغیبة.

ص: 15 باشد و تسلیم و فرمان بردار ما اهل بیت باشد.(1) به راستی، چگونه می توان به چنین سرمایه ارزشمندی دست یافت و صاحب یقینی قوی و شناختی صحیح شد؟

با بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و نزولِ وحی، مجدداً راهی به سوی شناختِ وحیانیِ حقایق گشوده شد. خداوند متعال می فرماید:

همان گونه که در میان شما پیامبری از خودتان فرستادیم که آیات ما را بر شما می خواند و شما را [از پلیدی جهل و شرک] پاک می سازد و کتاب و فرزانگی و آنچه هرگز نمی توانستید بدانید، به شما می آموزد.(2) موضوع آینده بشریت، مسئله ای است که از دیرزمان، ذهن بشر را به خود مشغول کرده است؛ به ویژه این که وضعیت فعلیِ جهان و ظلم فراگیر، آینده را در هاله ای از ابهام فرو برده است و کارشناسان، نظریه های متفاوت و ناامیدکننده ای ارائه می کنند؛ اما قرآن کریم با قاطعیت، از آینده ای سر­سبز و درخشان خبر می دهد که صلح و صفا جای ستیزه جویی و عدالت جای ظلم و تباهی را می گیرد و از جامعه واحد جهانی گزارش می دهد که همه زیر لوای توحید و عبودیتِ خالصانه جمع خواهند شد و عدالتِ فراگیر و همه جانبه، عالم را حیات واقعی خواهد بخشید.

برای شناخت هر چه بهتر این حقیقت، به بررسی آیاتی که ناظر به این موضوع است، می پردازیم. البته پیش از آن لازم است مباحثی مطرح گردد.


1- عَنْ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: «...وَ أَمَّا الْأُخْرَی فَیطُولُ أَمَدُهَا حَتَّی یرْجِعَ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ أَکْثَرُ مَنْ یقُولُ بِهِ فَلَایثْبُتُ عَلَیهِ إِلَّا مَنْ قَوِی یقِینُهُ وَ صَحَّتْ مَعْرِفَتُهُ وَ لَمْ یجِدْ فِی نَفْسِهِ حَرَجاً مِمَّا قَضَینَا وَ سَلَّمَ لَنَا أَهْلَ الْبَیت»؛ محمد بن علی بن بابویه، کمال الدین وتمام النعمة، ج 1، باب 31، ح 8 و بحارالأنوار، ج51، ص 134.
2- بقره، آیه151.

ص: 16

بهترین مرجعِ شناخت حجّت خداوند

قرآن، معجزه جاویدان، نسخه شفا، نقشه راهِ چگونه بودن و زیستن، نامه بشارت و رحمت، روشنگر هر حقیقت با جامعیتی بی نظیر، حقی که باطل در آن راه ندارد و مورد اتفاق تمام فِرَق مسلمان است.(1) کتابی است که هرگز نظیری به خود ندیده و نخواهد دید؛ از این رو، چنین کتابی، بهترین و مطمئن ترین مرجع شناخت حجّت خداوند متعال به شمار می آید.

حضرت محمد صلی الله علیه و آله، خاتم رسولان و دین اسلام، آخرین و کامل ترین دین است؛ بنابراین، معجزه او هم بر همین اساس، متفاوت و ابدی است و در طول قرون و اعصار تا روز قیامت، با آوردن کتابی همانند قرآن یا ده سوره مثلِ آن یا سوره ای همانندِ آن و یا سخنی هم سنگِ این کلام،(2)  به مبارزه دعوت کرده است که اصطلاحاً آن را «تحدّی» می­گویند.

هم چنان که بعد از گذشت صدها سال، با وجود تلاش های فراوان، هرگز کسی نتوانسته حتی جمله ای همانند قرآن بیاورد.(3)

موضوع اعجازِ قرآن، با اشاره به چند نکته مورد تأکید است:

الف) تحدی قرآن فقط درباره فصاحت و بلاغت نیست، بلکه مطلق است و همه


1- ر.ک: نحل، آیات 64 و 89؛ یونس، آیه 57؛ اسراء، آیه 82 به بعد؛ فصلت، آیه 42 به بعد و ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج1، ص20، مقدمه دوم.
2- اسراء، آیه88؛ هود، آیات13و14؛  بقره، آیات23 و 24؛ یونس، آیه 38  و طور، آیه 34.
3- برای نمونه، به ماجرایی که در کتاب احتجاجِ طبرسی قدس سرّه درباره تلاش یک ساله ابوشاکر دیصانی و یاران زندیقش در نقضِ قرآن و آوردن کلامی همتای آن آمده و اقرار آنان به این که این کلام از جنس کلام بشر نیست، مراجعه کنید. احتجاج، ج2، ص 377، بخش احتجاج امام صادق علیه السلام.

ص: 17

عرصه ها را در بر می گیرد و مخاطبِ آن تمام افراد بشر هستند. علامه طباطبائی قدس سرّه در این باره می نویسد:

بنابراین، قرآن کریم هم معجزیست در بلاغت، برای بلیغ ترینِ بلغا و هم آیتی است فصیح، برای فصیح ترین فصحا و هم خارق العاده ای است برای حکما در حکمتش، و هم سرشارترین گنجینه علمی است معجزه آسا، برای علما و هم اجتماعی ترین قانونی است معجزه آسا، برای قانون، و سیاستی است بدیع، و بی سابقه برای سیاستمداران و حکومتی است معجزه، برای حکام و خلاصه، معجزه ای است برای همه عالمیان، در حقایقی که راهی برای کشف آن ندارند؛ مانند امور غیبی، و اختلاف در حکم، و علم و بیان.(1)   ب) قرآن کریم درباره علوم طبیعی و ماوراء طبیعی اظهار نظر کرده، آن هم در زمانی که جهل، شرق و غربِ عالم را در بر گرفته بود، اما با گذشت صدها سال از نزول قرآن و با این پیشرفت شگفت انگیز علمی بشر، هرگز ثابت نشده است که مطلبی از مطالب قرآن باطل یا دست کم ناقص بوده است. این همان کلام حق تعالی است که فرمود:

هیچ گونه باطلی از پیش رو و از پشت سر در آن راه ندارد. (این قرآن) از طرف خداوند فرزانه و ستوده، نازل شده است.(2)  ج) تحقق دقیق و صد در صد پیش گویی های قرآن و اخبار غیبی آن(3) از سویی و


1- محمد حسین طباطبائی، المیزان، ترجمه: محمدباقر موسوی همدانی، ج1، ص 95، ذیل آیه 23 و24 سوره بقره.
2- ((لا یأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمید))؛ فصلت، آیه42.
3- ر.ک: آیات ابتدایی سوره روم؛ قصص، آیه 85؛ فتح، آیه 27 و... .

ص: 18

دقیق بودن بیانات تاریخی و شرح سرگذشت اقوام و ملل گذشته(1) از سوی دیگر، خود شاهد صدقی است بر حقانیت و اعجاز قرآن.

د) قرآن در گسترده ترین سطح، بشر را به تفکّر، تعقّل، تحقیق و ژرف اندیشی دعوت کرده است (شرح آن در تفسیر آیه بیست سوره «لقمان» خواهد آمد). اگر صاحب این کلام، ذره ای در حقانیت خود و حق بودن کلامش شک داشت، هرگز بشر را به چنین امری دعوت نمی کرد؛ به بیانی دیگر، ماهیت این اعجاز از سنخ علم و معرفت است.

نکته جالب این که هر چه بشر در مسیر علم و معرفت گام های بلندتری برمی دارد، بیشتر به عظمت قرآن پی برده و اعجاز آن را بهتر درک می کند، و علما و دانشمندان بیش از دیگران از این سفره وحیانی بهره می برند.(2)

ه_) فرق بین معجزه و سایر امور خارق العاده، مثل سحر و کهانت یا کارهایی که مرتاض ها و امثال آنان انجام می دهند، این است که گرچه هر دو مستند به اسبابی هستند که برای عموم بشر و غیر متخصصان قابل لمس نیست، ولی در مورد قسم دوم دیگران هم می توانند با کسب آن تخصص، همانند آن را بیاورند؛ مثلاً با تحمل ریاضت های شدید، همان کارهایی را که مرتاض ها انجام می دهند انجام دهند،اما در  معجزه، هرگز چنین امری امکان پذیر نیست و تا به حال کسی نتوانسته و در آینده هم نخواهد توانست کاری را که انبیای عظیم الشأن الهی به عنوان معجزه انجام دادند، انجام


1- خداوند در سوره «یوسف» بعد از بیان آنچه واقع شده، می فرماید: «این از خبرهای غیب است که به تو وحی می فرستیم. تو (هرگز) نزد آن ها نبودی هنگامی که تصمیم می گرفتند و نقشه می کشیدند»؛ یوسف، آیه102.
2- کتاب ها و مقاله های متعددی با موضوع «قرآن از دیدگاه دانشمندانِ جهان» نوشته شده است.

ص: 19

دهد.(1)  

و) خداوند متعال بر اساس رحمت واسعه خود، هر از چند گاهی برای توجه دادن بشر به این حقیقت و اتمام حجّت بر آنان، روزنه هایی از غیب را نشان می دهد تا شاید ایمان مردم به این کتاب آسمانی بیشتر گردد. ماجرای کربلایی کاظم(2) و دکتر هفت ساله، یعنی جناب آقای محمدحسین طباطبائی(3) از این نمونه است.(4)

جامعیت قرآن

قرآن مجید این گونه خود را معرفی می کند:

و قرآن را بر تو نازل کردیم که بیان هر امر و هدایت و رحمت و بشارت برای افرادی که [در قبال خدا] تسلیم اند، می باشد.(5) «تبیان» همانند «بیان» و «تبیین»، مصدر بوده و در این جا به معنای «مبین» یعنی روشنگر است. به کاربردن «مصدر» به جای «اسم فاعل» در چنین مواردی، بیان گر نهایت مبالغه و تأکید است؛ مثلِ: «عَلی عَدلٌ»، به جای تعبیر «عَلیٌّ عادِلٌ»؛ و یا این که در بیان شدت نیازمان به خداوند متعال بگوییم: «ما فقریم»، به جای تعبیرِ «ما فقیریم».


1- ر.ک: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج1، ص 80، ذیل آیات 23 و24 سوره «بقره».
2- ر. ک: موسسه کربلایی کاظم، فیض روح القدس.
3- ر. ک: اصغر جدایی، خاطراتی از دکتر هفت ساله.
4- برای مطالعه بیشتر درباره اعجاز قرآن به کتاب های علوم قرآنی و هم چنین تفاسیر، از جمله: تفسیر المیزان و تفسیر نمونه، ذیل آیه 23 و 24 سوره «بقره» مراجعه کنید.
5- ((وَ نَزَّلْنا عَلَیکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَی ءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمینَ)) نحل، آیه89.

ص: 20

بنابراین، تعبیرِ «تِبْیاناً لِکُلِّ شَی ءٍ» به معنای این است که قرآن در نهایت روشنگری برای هر چیزی است؛ به عبارت دیگر، قرآن خورشید فروزانی است که جهل و تاریکی را زدوده و همه حقایق را روشن می کند.

علامه طباطبائی قدس سرّه می نویسد:

بر اساس روایاتی که در مورد ویژگی قرآن وارد شده است _ که می فرماید: قرآن، علم مربوط به گذشته، حال و هر آنچه تا روز قیامت است را در بر دارد(1) _ به نظر می رسد، تبیان بودن قرآن، اعمّ از دلالت لفظی است و اشاراتِ قرآنی را نیز که فراتر از دلالت لفظی است، در بر می گیرد.(2) مؤید این سخن، بیان نورانی امام حسین علیه السلام است که می فرمایند:

کتاب خداوند بر چهار چیز است: عبارت، اشاره، لطایف و حقایق. اما عبارت برای عمومِ مردم، اشاره برای خواص، لطایف برای اولیا و حقایق برای انبیاست.(3) نتیجه این که، بر اساس این آیه شریفه، قرآن از نظر کمّی و کیفی دارای جامعیتی بی نظیر است و هر آنچه  در راستای هدایت بشر و از خواسته های واقعی او باشد، در بر


1- کافی، ج 1، ص 61، کتاب فضل العلم، باب الردّ الی الکتاب و السنة، ح8 و ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج 1، ص 20 و 41، مقدمهٔ دوم و ششم.
2- المیزان، ج 12، ص 325.
3- قَالَ الْحُسَینُ بْنُ عَلِی صَلَوَاتُ اللّٰه عَلَیهِمَا (در برخی از منابع این روایت از امام صادق علیه السلام نقل شده است. شاید دلیلِ آن اشتراک کنیهٔ «اباعبداللّٰه» برای هر دو امام باشد): «کِتَابُ اللّٰه عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی أَرْبَعَةِ أَشْیاءَ عَلَی الْعِبَارَةِ وَ الْإِشَارَةِ وَ اللَّطَائِفِ وَ الْحَقَائِقِ فَالْعِبَارَةُ لِلْعَوَامِ وَ الْإِشَارَةُ لِلْخَوَاصِّ وَ اللَّطَائِفُ لِلْأَوْلِیاءِ وَ الْحَقَائِقُ لِلْأَنْبِیاءِ». بحارالأنوار، ج 89، ص20.

ص: 21

دارد؛ از جمله: مسائل فردی، اجتماعی، سیاسی، قضائی، اعتقادی، اخلاقی، علمی و... و یکی از جنبه های اعجازِ آن نیز همین نکته است.   

در آیه ای دیگر، تأکید بیشتری بر جامعیتِ قرآن شده است: «ما هیچ چیز را در این کتاب، فروگذار نکردیم.»(1)

از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نیز روایت شده:

هان! من در میان شما کتاب خداوند را  به جای می گذارم که در آن، نور، هدایت و بیان است و خداوند هیچ چیزی را در آن فروگذار نکرده است.(2)


1- ((ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَی ء))؛ انعام، آیه38. دو نکتهٔ ادبی، این جامعیت را مورد تأکید ویژه قرار می دهد: 1. «شیء» نکره و در سیاق نفی (ما) واقع شده، که مفید عموم است. 2. «مِن» زائده، معنا را تأکید می کند. نکته دیگر این که «الکتاب» در این آیه، طبق قرائن موجود در قبل و بعد آیه و همین طور روایات متعددی که به برخی از آن ها در متن و پاورقی اشاره شده است، به معنای «قرآن» می باشد (بر اساس آیه 44 سوره «نحل»، برای تبیین آیات، به بیان رسول خدا صلی الله علیه و آله و پس از آن _ طبق واقعه غدیر _ به بیان سایر معصومان علیهم السلام باید مراجعه کنیم).
2- «أَلَا قَدْ خَلَّفْتُ فِیکُمْ کِتَابَ اللّٰه فِیهِ النُّورُ وَ الْهُدَی وَ الْبَیانُ مَا فَرَّطَ اللّٰه فِیهِ مِنْ شَی ءٍ حُجَّةُ اللّٰه لِی عَلَیکُم»؛ بحارالانوار، ج22، ص486، باب وصیته صلی الله علیه و آلهعند قرب وفاته. در کتاب شریف کافی نیز در روایتی از امام رضا علیه السلام به جامعیت قرآن تأکید شده است: « إِنَّ اللّٰه عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یقْبِضْ نَبِیهُ صلی الله علیه و آله حَتَّی أَکْمَلَ لَهُ الدِّینَ وَ أَنْزَلَ عَلَیهِ الْقرآن فِیهِ تِبْیانُ کُلِّ شَی ءٍ بَینَ فِیهِ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ الْحُدُودَ وَ الْأَحْکَامَ وَ جَمِیعَ مَا یحْتَاجُ إِلَیهِ النَّاسُ کَمَلْاً فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ _ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَی ء»؛ کافی، ج 1، ص 198، کتاب الحجة، باب نادر جامع فی فضل الامام و صفاته. هم چنین در خطبه هجدهم نهج البلاغه آمده است: «... وَ اللّٰه سُبْحَانَهُ یقُولُ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَی ء _ وَ فِیهِ تِبْیانٌ لِکُلِّ شَی ءٍ _ وَ ذَکَرَ أَنَّ الْکِتَابَ یصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً _ وَ أَنَّهُ لَا اخْتِلَافَ فِیهِ _ فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ لَوْç è کانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللّٰه _ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً _ وَ إِنَّ الْقرآن ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ _ لَا تَفْنَی عَجَائِبُهُ وَ لَا تَنْقَضِی غَرَائِبُه.» و نیز ر.ک: تفسیر صافی، ج 1، مقدمه 2 و 6.

ص: 22

ظهر و بطن قرآن

جامعیتی که از آن سخن به میان آمد در پرتو ظاهر و باطن قرآن است؛ از این رو، برای دست یافتن به شناختی عمیق و دقیق از طریق قرآن باید هر دو عرصه را مدّ نظر داشته باشیم؛ به ویژه این که بخش عظیمی از معارف مهدویت، در بطنِ قرآن مطرح شده است.

مقصود از «ظهر»، معنایی است که از الفاظِ آیات به کمک علم تفسیر بیان می شود و مقصود از آن، معنای بدوی و ابتدایی که از آیات به ذهن می رسد، نیست؛ هم چنان که مراد از «بطن» معارفی است که صاحب این سخن در دل این آیات قرار داده و از دید ما پنهان است.(1)


1- ممکن است کسی سؤال کند: به چه دلیل قرآن بطن دارد؟ پاسخ: قطع نظر از دلایل نقلی که در این رابطه وجود دارد، از سویی، قرآن بر جامعیت خود تصریح دارد و از سوی دیگر، وقتی به قرآن مراجعه می کنیم بسیاری از مسائل را نمی بینیم؛ هم چنان که بعد از رحلت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله موضوعات جدیدی در جامعه اسلامی مطرح شد و با مراجعه به قرآن، پاسخی برای آن نیافتند. این امر از دو حال خارج نیست؛ یا این که جامعیت قرآن را زیر سؤال ببریم، که هرگز هیچ موحدی نمی تواند به چنین چیزی معتقد شود، چرا که با این کار خداوند متعال را زیر سؤال برده است؛ یا این که بپذیریم معارف قرآن به آنچه که ما می بینیم و می فهمیم ختم نمی شود، بلکه معارف عظیمی در دل خود دارد که از دید و نظر ما پنهان است. روایات متعددی این حقیقت را تأیید و بر آن تأکید می کنند. ر.ک: ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر صافی، مقدمات دوازده گانه. سؤال: چرا خداوند متعال برای قرآن، بطن قرار داده است؛ به عبارت دیگر، چرا بخش عمده ای از معارف را از دسترس ما دور نگه داشته است؟ (در اینجا بعد از پذیرش اصل وجود بطن برای قرآن، سؤال از فلسفه و سّرِ وجود بطن برای قرآن است.) پاسخ: به دلیل جامعیت قرآن و «تبیاناً لکل شیء» بودن آن؛ به همین جهت، اگر همه معارف قرآن در ظهرِ آن می آمد، قرآن میلیون ها جلد می شد؛ هم چنان که حضرت امیر علیه السلام برای ابن عباس از تفسیر «بسم اللّٰه» می فرمود؛ شب سحر شد، هنور از «بای» آن عبور نکرده بود؛ آن گاه فرمود: «لَوْ شِئْتُ لَأَوْقَرْتُ أَرْبَعِینَ بَعِیراً مِنْ شَرْحِ بِسْمِ اللّٰه»؛ اگر بخواهم بار چهل شتر را از شرح «بسم اللّٰه» فراهم می کنم؛ بحارالانوار، ج40، ص186. و در جای دیگر بر پایان ناپذیر بودن معارف آن تأکید کرده و می فرماید: «وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَظَاهِرُهُ حُکْمٌ وَ بَاطِنُهُ عِلْمٌ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ لَهُ نُجُومٌ وَ عَلَی نُجُومِهِ نُجُومٌ لَا تُحْصَی عَجَائِبُه» کافی، ج 2، ص599، کتاب فضل القرآن، ح 2. در حالی که حکمت خداوند حکیم بر این تعلق گرفته است که قرآن در یک جلد باشد، تا امکان راه یابی آن به همه خانه ها فراهم شود و مردم آن را حفظ کنند و پیوسته اصول و کلّیات آن را به خاطر سپرده و مرور نمایند. از سوی دیگر، باز به دلیل جامعیت قرآن، چاره ای جز قرار دادن بطون برای آیات نبود، زیرا قرآن برای همه سطوح مطلب دارد؛ بنابراین، اگر همه این معارف در دسترس همگان بود، افرادی که از ظرفیت و فهم پایین تری برخوردارند، نمی توانستند معارف سطح بالاتر را درک کرده و چه بسا آن را انکار می کردند. این جمله معروف است که: اباذر، با آن عظمت و درجه از ایمان، اگر می دانست در دل سلمان چه می گذرد او را می کشت زیرا تحمل درک آن را نداشت «عَنْ أَبِی عَبْدِاللّٰه علیه السلام قَالَ: ذُکِرَتِ التَّقِیةُ یوْماً عِنْدَ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ علیه السلام فَقَالَ وَ اللّٰه لَوْ عَلِمَ أَبُوذَرٍّ مَا فِی قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ وَ لَقَدْ آخَی رَسُولُ اللّٰه صلی الله علیه و آله بَینَهُمَا فَمَا ظَنُّکُمْ بِسَائِرِ الْخَلْقِ إِنَّ عِلْمَ الْعُلَمَاءِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یحْتَمِلُهُ إِلَّا نَبِی مُرْسَلٌ أَوْ مَلَکٌ مقرّب أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امّتحَنَ اللّٰه قَلْبَهُ لِلْإِیمَان». کافی، ج 1، ص401. و اصلاً خودِ خداوند رسولانش را مأمور ساخته تا در بیان معارف، سطح فهم مردم را در نظر داشته باشند. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند: «إِنّا معاشر الأنبیاء اُمِرنا ان نُکلّمَ النّاسَ عَلی قَدْرِ عُقُولِهِمْ»؛ (ملاصدرا، شرح أصول الکافی، ج 1، ص539). پس قطعاً خودِ خداوند در بیان معارف، این نکته را مد نظر داشته است. سؤال: راه دست یابی به این بطون چیست؟ پاسخ: به دو جهت، تنها راه دست یابی به این بطون، بیان معصوم است:                                                           ç è1. اگر شرط «عصمت» نباشد، هرگز اطمینان پیدا نمی کنیم که آنچه بیان می شود همان چیزی است که صاحب این کلام در نظر داشته است و هر کسی هر ادعایی را می توانست مطرح کند و به قرآن نسبت دهد، آن گاه بگوید: این مطلب در بطن قرآن است! 2. علم به معارفی که در بطون آیات در نظر گرفته شده، لدنّی است و به جهت ماهیت، کیفیت و کمیت فقط معصوم است که می تواند ظرفیت تحمل آن را داشته باشد و منحصراً کسی از آن خبر دارد که خداوند متعال او را آگاه ساخته است و او کسی نیست جز پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سپس ایشان به فرمان الهی، جانشینان معصوم خود را از آن آگاه کرد. (ر.ک: کافی، کتاب الحجة. اکنون راز حدیث «ثقلین» بر همگان آشکار می گردد که چرا پیامبر خدا بارها و بارها بر همراهی قرآن و عترت تاکید فرمود: «إِنّی تارِکٌ فیکُم الثَّقلینِ ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهما لَن تَضِلّوا أبَداً کِتابَ اللّٰه و عِترتی أهْلَ بَیْتِی و إِنّهُما لَنْ یَفْتَرِقٰا حتّی یَرِدٰا عَلَیَّ الْحوضَ.»

ص: 23

ص: 24

فریقین از رسول مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله نقل کرده اند که ایشان فرمودند:

ما مِن القرانِ آیه إلاّ و لها ظَهرٌ و بَطنٌ؛(1) هیچ آیه ای از قرآن نیست، مگر این که ظاهری دارد و باطنی. علم تفسیر، ناظر به ظاهر و علم تأویل، ناظر به باطنِ آیات است. از آن جا که چون این دو اصطلاح، معانی متعددی دارند، باید به بررسی بیشتر این دو موضوع بپردازیم.


1- از منابع شیعه: محمد بن صفار، بصائرالدرجات، ص 216؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر عیاشی، ج 1، ص 11، مقدمه مؤلف؛ سید حسن میر جهانی، مصباح البلاغه، ج 4، ص 240. و از منابع اهل سنّت: کنز العمال، ج 1، ص 308، ح 2461. ابن منظور هم در لسان العرب به بیان تفسیرهای مختلفی که علمای اهل سنّت از این روایت داشته اند، پرداخته است. برای آشنایی با ظهر و بطن قرآن ر.ک: بحارالانوار، ج 89، ص 78، باب انّ للقرآن ظهراً و بطناً؛ محمدحسین طباطبائی، المیزان، ج 3، ص 44، ذیل آیه 7 سوره آل عمران، تلخیص التمهید، ج 1، ص 461 و ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج 1، ص 59، مقدمه 8.

ص: 25

تفسیر و تأویل

اشاره

تفسیرِ آیات قرآن، به معنای(1) پرده برداشتن از مقصود و مدلول آیات قرآن است که با بهره گیری از چندین علم،(2) از جمله ادبیات عرب، فهمیده می شود.

تأویل از ریشه «أول» و به معنای بازگرداندن است(3) و در اصطلاح، به معانی متعددی آمده است:(4)

1. توجیه متشابه

      بازگرداندن معنای متشابه به معنایی معقول و مورد نظر خداوند، با استفاده از خود آیات، روایات و عقل را تأویل آیه می گویند. این اصطلاح در آیه 7 سوره مبارکه «آل عمران» آمده و مربوط به آیات متشابه است؛ در واقع، این تأویل به معنای تفسیر صحیح و معنای درست آیات متشابه است؛ مانند آیه: ((یدُ اللّٰه فوقَ أیدیهم)) که معنای ظاهری «ید» مراد نیست، بلکه «ید» کنایه از قدرت است.

2. معنا و مفهوم کلی آیه

     از امام محمد باقر علیه السلام روایت شده:


1- تعریف های متفاوت برای «تفسیر» و «تأویل» را می توانید در کتب علوم قرآنی و مقدمه تفاسیر پی گیری کنید؛ از جمله: مقدمه تفسیر المیزان؛ کتاب تلخیص التمهید، ص 461، و روش شناسی تفسیر قرآن (نوشته جمعی از محققان).
2- علومی مثل: لغت، صرف، نحو، معانی، بدیع، بیان، اصول فقه، تاریخ و منطق.
3- «التأویل من الأول، أی: الرُّجوع إلی الأصل، و منه: المَوْئِلُ للموضع الذی یرجع إلیه، و ذلک هو ردّ الشی ء إلی الغآیه المرادة منه، علما کان أو فعلا»، راغب اصفهانی، مفردات، ص 99، ذیل واژه «اول».
4- محمد هادی معرفت، تلخیص التمهید، ص 461 به بعد. نکته: گاهی تأویل به معنای تفسیر است، اما به جهت استعمالِ بسیار کم، اشاره ای به آن نشد.

ص: 26

اگر این گونه بود که وقتی آیه ای در مورد قومی نازل می شد، وقتی آن قوم از دنیا می رفتند آیه هم (به خاطر منتفی شدن موضوعش) می مُرد، در این صورت چیزی از قرآن باقی نمی ماند ولی قرآن تا زمانی که آسمان ها و زمین باقی است، در سراسر قرآن جریان و حرکت است و هر قومی را آیه ای است از خیر یا شرّ.(1) به تعبیر دیگر، آیات قرآن تنزیلی دارد و تأویلی؛ مصداقی که آیه به خاطر آن نازل شده است را «تنزیلِ» آیه و به تعبیر دیگر شأن نزول، و سایر مصادیقِ آیه تا روز قیامت را که از نظر حقیقت، همانند شأن نزول است، «تأویل» آن می گویند؛(2) برای مثال، تنزیل آیه 5 سوره «قصص»، قوم حضرت موسی علیه السلام و تأویل آن سایر مظلومان و مستضعفانی هستند که در طول تاریخ بر ظالمان پیروز شده اند و مصداق کامل آن، ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است.


1-  «وَ لَوْ أَنَّ الْآیه إِذَا نَزَلَتْ فِی قَوْمٍ ثُمَّ مَاتَ أُولَئِکَ الْقَوْمُ مَاتَتِ الْآیه لَمَا بَقِی مِنَ الْقرآن شَی ءٌ وَ لَکِنَّ الْقرآن یجْرِی أَوَّلُهُ عَلَی آخِرِهِ مَا دَامّت السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ آیه یتْلُونَهَا هُمْ مِنْهَا مِنْ خَیرٍ أَوْ شَر»؛ بحارالأنوار، ج 89، ص 115، باب12، أنواع آیات القرآن و ناسخها، ح4. روایت دیگر باهمین مضمون: «عَنْ فُضَیلِ بْنِ یسَارٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَاجَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ هَذِهِ الرِّوَآیه مَا مِنَ الْقرآن آیه إِلَّا وَ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَقَالَ ظَهْرُهُ تَنْزِیلُهُ وَ بَطْنُهُ تأویلهُ مِنْهُ مَا قَدْ مَضَی وَ مِنْهُ مَا لَمْ یکُنْ یجْرِی کَمَا یجْرِی الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ کُلَّمَا جَاءَ تأویل شَی ءٍ مِنْهُ یکُونُ عَلَی الْأَمْوَاتِ کَمَا یکُونُ عَلَی الْأَحْیاءِ قَالَ اللّٰه وَ ما یعْلَمُ تأویلهُ إِلَّا اللّٰه وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ نَحْنُ نَعْلَمُهُ»؛ بحارالأنوار، ج89، ص 97، باب 8، أن للقرآن ظهرا و بطنا، ح64. نکته: ظاهراً اصطلاح «جری و تطبیق» که در تفسیر المیزان زیاد به کار رفته، از همین روایت گرفته شده است.
2- عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْینَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام  قَال: «ظَهْرُ الْقرآن الَّذِینَ نَزَلَ فِیهِمْ وَ بَطْنُهُ الَّذِینَ عَمِلُوا بِمِثْلِ أَعْمَالِهِمْ»؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر عیاشی، ص 94.

ص: 27

3. تحقق خارجی معنای آیه

وقتی قرآن از آینده خبر می دهد، تحقق خارجیِ آن را «تأویل» آیه می گویند. ذیل بسیاری از آیاتِ مهدویت، این تعبیر به چشم می خورد؛ برای مثال، امام باقر علیه السلام درباره آیه آخر سوره «ملک» می فرماید: «به خدا قسم، تأویل آن نیامده است و قطعاً خواهد آمد.»(1)

گفتنی است، این آیه در سال 260هجری قمری با غایب شدن امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تأویل و این پیش گویی واقع شد.

یا امام صادق علیه السلام ذیل آیه 33 «توبه» می فرماید: «به خدا قسم، هنوز تأویل آن نیامده است»؛(2) یعنی آنچه در این آیه نورانی نوید آن داده شده، هنوز به وقوع نپیوسته است و با ظهور امام زمان علیه السلام تأویل خواهد شد.

تعبیرِ «تأویلِ آن نیامده است» در اینجا به معنای این است که این پیش گویی هنوز واقع نشده است.

البته گاهی این پیش گویی در مرحله ظهر و تفسیر آیه است؛ مثل آیه 33 توبه و 55 نور، و گاهی در مرحله بطن و تأویل آیه است؛ در این صورت، دو اصطلاح تأویل در مورد یک آیه به کار می رود؛ مثل آیه آخر سوره «ملک» که پیش گویی و هشدار درباره غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در بطن و تأویل آیه آمده است؛ در عین حال، تحقق این مسئله در سال 260 هجری را تأویل آیه می گویند.


1- عبد علی حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج5، ص387.
2- قال أبوعبداللّٰه علیه السلام، فی قوله عز و جل: ((هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ)): « و اللّٰه ما نزل تأویلها بعد و لاینزل تأویلها حتی یخرج القائم علیه السلام»؛ همان، ج2، ص212.

ص: 28

4. معنای ثانوی آیه

یکی از ویژگی های بسیار مهم قرآن مجید این است که علاوه بر معانی ای که از ظاهر الفاظ فهمیده می شود، معانی دیگری نیز دارد که ورای ظاهر الفاظ بوده و از دید ما پنهان است؛ از این رو، به آن «بطن قرآن» می گویند. طبق این معنا، همه آیات قرآن دارای بطن، بلکه دارای هفت بطن، یا هفتاد بطن و یا .... است.(1) مانند آیه 86 سوره «هود» و آیه آخر سوره «ملک» که تأویل آن، امام مهدی علیه السلام است.

حاصل این که، وقتی تعبیر «تأویل» درباره آیات مهدویت به کار برده می شود، باید توجه داشت که کدام یک از معانیِ آن مراد است؛ غیر از تعبیر اول، سه تعبیر دیگر درباره آیات مهدویت به کار رفته است.

 تفاوت تأویل به چهار معنایی که گذشت این است که مفسران با توجه به قواعد و ضوابطی که وجود دارد، می توانند به تأویل آیات به سه معنای اول بپردازند؛ ولی تأویل به معنای چهارم، در انحصار معصوم است و هر تأویلی که مستند به بیان معصوم نباشد، ارزشی ندارد.(2)


1- و قال صلی الله علیه و آله: «إنّ لِلقرآنِ ظَهراً و بَطناً و لِبَطْنِهِ بطنٌ إلی سَبْعةِ أَبْطُنٍ»؛ ملا محسن فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج1، ص31، مقدمه چهارم.
2- برای توضیح بیشتر ر.ک: مؤسسه انتظار نور، گفتمان مهدویت، ج1، سخنرانی آیت اللّٰه معرفت رحمة الله و محمد هادی معرفت، تلخیص التمهید، ج1، ص  461.

ص: 29

نقش اهل بیت علیهم السلام در تبیین قرآن

با توجه به آنچه در آیه 44 سوره «نحل» مطرح شده است،(1) قرآن به تبیین نیاز دارد و بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز، بر اساس ادلّه عقلی و نقلی، ائمه معصومین علیهم السلام عهده­دار این امرِ مهم هستند؛ پس اگر برای اثباتِ ارتباط آیه با مهدویت، از روایات استفاده می شود، بدین خاطر است که تنها راه پی بردن به بطون قرآن، بیان معصوم است و با بیان آنان،


1- ((وَ أَنْزَلْنا إِلَیکَ الذِّکْرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یتَفَکَّرُون))؛ و ما این ذکر [قرآن] را بر تو نازل کردیم، تا آنچه به سوی مردم نازل شده است برای آن ها روشن سازی و شاید اندیشه کنند. (در آیه 64 همین سوره نیز، به این موضوع اشاره شده است.) بر اساس این آیه شریفه یکی از شئون و مسئولیت های حضرت رسول تبیینِ آیات است. تبیین به معنای بیان جزئیات و حدود و ثغورِ یک امر کلّی است. به عنوان مثال، در قرآن بیان می شود که «اقیموا الصلاة». رسول خدا مأمور به تبیین نماز است. از این روست که نماز بیش از چهار هزار فرع فقهی دارد که در روایات بیان شده است. نکته جالبِ توجه این است که این تبیین هم از ناحیه حق تعالی است: ((ثُمَّ إِنَّ عَلَینا بَیانَه)) (قیامت،  آیه19)؛ لذا علمِ آن منحصراً نزد رسول گرامی اسلام و اهل بیت طاهرین علیهم السلام است. حال با توجه به این آیه، آیا کسی می تواند ادعا کند: «حسبنا کتاب اللّٰه»؛ قرآن برای ما کافی است و نیازی به بیان حضرت رسول صلی الله علیه و آله نداریم، و مانع نوشتن حقیقت شود؟! در معتبرترین کتاب های اهل سنّت، یعنی صحیح بخاری و صحیح مسلم و ده ها مدرک دیگر بیان شده است که رسول گرامی اسلام فرمودند: «قلم و دواتی بیاورید تا چیزی برایتان بنویسم تا هرگز گمراه نشوید»، ولی خلیفه دوم مانع شد و گفت: کتاب خدا برای ما کافی است. سپس ادامه داد و گفت: او (پیامبر) چیزی نمی فهمد و هذیان می گوید!  از سوی دیگر، طبق نقل مشهور تاریخ، بعد از رحلت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از سوی دستگاه خلافت بخشنامه شد که: بیان و نوشتن روایات پیامبر ممنوع و جرم است و حتی خلیفه دوم به عایشه گفت: آیا از روایات حضرت چیزی داری؟ او هر چه را داشت، آورد؛ سپس وی آن ها را سوزاند! این حقیقت در تاریخ، به «منع کتابت حدیث» مشهور است و قریب یک صد سال اعمال شد تا این که در زمان خلیفه اموی، عمر بن عبدالعزیز، لغو شد. (ر.ک: شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج1، مقدمه تحقیق و «نامه ای که نانوشته ماند.) 

ص: 30

پرده از بطون آیات برداشته می شود بنابراین و بر طبق روایات متعدد، علم جامع و کامل به تفسیر و تأویل، ظهر و بطن و ناسخ و منسوخِ قرآن فقط نزد امام است.(1)

 شایان ذکر است، این امر درباره برخی از آیات واقع شده و در تفاسیرِ روایی در کنار روایات تفسیری، روایات تأویلی هم ذکر شده است.

شیوه های معرفی افراد در قرآن

 قرآن کریم در معرفی حقایق و افراد شیوه های گوناگونی دارد؛ از جمله شیوه های معرفی افراد در قرآن، عبارت است از:

الف) تصریح و بیان اسم؛  مانند: ((و ما محمد الاّ رسول ...))؛ ((و اذکر فی الکتاب مریم ...)).

ب) تلویح و بیان وصف؛ مانند معرفی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در ابتدای سوره «اسراء» و معرفی امام علی علیه السلام در آیه 55 سوره «مائده».

علت عدم تصریح به نام حضرت در قرآن

در بیان علل عدم تصریح به نام امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در قرآن، به موارد ذیل می توان اشاره کرد:

1.  در قرآن مجید، کلیاتِ مهدویت ذکر شده است و بیان جزئیات به عهده حضرت رسول صلی الله علیه و آله و پس از ایشان، به عهده ائمه علیهم السلام است.

شخصی درباره علت عدم تصریح به نام اهل بیت علیهم السلام در قرآن از امام صادق علیه السلام


1- ر.ک: کافی، ج1، کتاب الحجة،  بَابُ أَنَّهُ لَمْ یجْمَعِ الْقرآن کُلَّهُ إِلَّا الْأَئِمَّةُ علیهم السلام وَ أَنَّهُمْ یعْلَمُونَ عِلْمَهُ کُلَّه، ص228.

ص: 31

پرسید. حضرت فرمودند:

بر رسول خدا حکم نماز نازل شد، اما در قرآن به این مطلب که چه نمازی سه رکعتی یا چهار رکعتی است، تصریح  نشد و این رسول اللّٰه بود که نماز را تفسیر کرد و همین طور زکات، حج و درباره امامت و ولایت نیز همین گونه است؛ در قرآن آمده: ((یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّٰه وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم))، اما مصادیق و جزئیات آن در بیان حضرت رسول آمده است؛ مثل حدیث غدیر، ثقلین، منزلت، سفینه و...(1) (با تلخیص). 2. همین نحوه از بیان، یعنی ذکر وصف برای پی بردن به حقیقت، کفایت می کرد؛ به بیان دیگر، این شیوه از بیان، نقصی ندارد و اتمام حجّت صورت گرفته است.

3. اگر کسی در برابر کلام حق خاضع نباشد، اگر هر دو (تصریح و تلویح) باشد، باز به حالِ او سودی ندارد؛ برای مثال، نام و وصف رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در کتب آسمانی


1- «عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللّٰه علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللّٰه عَزَّ وَ جَلَّ: ((أَطِیعُوا اللّٰه وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ)) فَقَالَ نَزَلَتْ فِی عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ علیه السلام فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ النَّاسَ یقُولُونَ فَمَا لَهُ لَمْ یسَمِّ عَلِیاً وَ أَهْلَ بَیتِهِ علیهم السلام فِی کِتَابِ اللّٰه عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فَقَالَ قُولُوا لَهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللّٰه صلی الله علیه و آله نَزَلَتْ عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ لَمْ یسَمِّ اللّٰه لَهُمْ ثَلَاثاً وَ لَا أَرْبَعاً حَتَّی کَانَ رَسُولُ اللّٰه صلی الله علیه و آله هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِکَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ عَلَیهِ الزَّکَاةُ وَ لَمْ یسَمِّ لَهُمْ مِنْ کُلِّ أَرْبَعِینَ دِرْهَماً دِرْهَمٌ حَتَّی کَانَ رَسُولُ اللّٰه صلی الله علیه و آله هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِکَ لَهُمْ وَ نَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ یقُلْ لَهُمْ طُوفُوا أُسْبُوعاً حَتَّی کَانَ رَسُولُ اللّٰه صلی الله علیه و آله هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِکَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ: ((أَطِیعُوا اللّٰه وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ)) وَ نَزَلَتْ فِی عَلِی وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ فَقَالَ رَسُولُ اللّٰه صلی الله علیه و آله فِی عَلِی مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاهُ وَ قَالَ صلی الله علیه و آله أُوصِیکُمْ بِکِتَابِ اللّٰه وَ أَهْلِ بَیتِی...»؛ کافی، ج1، ص286، کتاب الحجة، باب ما نص اللّٰه و رسوله، ح1 و حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ذیل آیه 59 سوره نساء.

ص: 32

بود، اما اهل کتاب با تحقق وعده الهی، کفر ورزیدند.(1) یا فرعون و فرعونیان با دیدن معجزات متعدد، یقین داشتند که موسی و هارون بر حقّند، اما «از روی ستم و سرکشی آن ها را انکار کردند، در حالی که دل هایشان بدان یقین داشت؛ پس بنگر که عاقبت تبهکاران چگونه بود.»(2)

4. با عدم تصریح به نام امام زمان علیه السلام، قرآن از تحریف حفظ می شود. در  قرآن آمده است: « به یقین ما خود، این قرآن را نازل کرده ایم و مسلماً خود نیز حافظ آنیم.»(3) طبق این آیه و آیات دیگر، قرآن از هر گونه تحریف لفظی مصون و محفوظ است؛ البته بدین گونه نیست که این امر فقط از طریق اعجاز صورت گیرد، بلکه در بیانِ معارف، شیوه هایی به کار گرفته شده است که تا حد امکان، زمینه تحریف را از بین ببرد؛ از جمله عدم ذکر نام اهل بیت علیهم السلام در قرآن. حال اگر نام مبارک حضرت در قرآن بود، بنی امیه و امثال آن ها اصل قرآن را نابود می کردند؛ در این صورت، برای حفظ قرآن به معجزه دیگری نیاز بود، و در جای خود ثابت شده است که اعجاز، خلاف اصل است و فقط برای ضرورت از آن استفاده می شود، چرا که تکلیف مردم سنگین تر می شود.(4)

 «مهدویت» از همان ابتدا دشمنان بدطینتی داشت که در مبارزه با آن، به انواع روش ها متوسل می شدند. از امام صادق علیه السلام روایت شده:

خلفای بنی امیه و بنی عباس وقتی فهمیدند زوال و نابودی آنان به دست مهدی امّت است، بسیاری از ما اهل بیت را شهید کردند، به


1- بقره، آیات 42، 89 به بعد و 146.
2- ((وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانظُرْ کَیفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ))؛ نمل، آیه 14.
3- ((إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ))؛ حجر، آیه9.
4- ن.ک: سوره مائده، آیه115.

ص: 33

طمع این که مهدی را کشته باشند.(1) از سوی دیگر، با ذکر نام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در قرآن، ممکن بود افراد سودجو، فرصت طلب و مدعیان مهدویت ادعا کنند آن «مهدی»ای که در قرآن آمده است، من هستم! و با ثابت شدن تزویر و دروغ آنان، جایگاه قرآن متزلزل می شد.

 بنابراین، معرفی با بیان وصف، به ویژه وصفی مثل «حاکمیت عدالت در سطح جهان»، مناسب ترین شیوه برای معرفی «موعود اُمم» قرار داده شده است.

 5. یکی از علل عدم تصریح به نام امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است، سنت «امتحان» است. انسان به این عالم خاکی قدم نهاده است تا از روی اختیار، عبودیت را انتخاب کند: «ما راه را به او نشان دادیم، یا سپاس گزار است ]می پذیرد[ و یا کفران ]می کند[(2)»؛ بنا نیست تمام جزئیات بیان شود، به گونه ای که راه باطل به کلّی بسته و ناممکن گردد، چراکه در این صورت، امتحان معنا پیدا نمی کند؛ قرآن در این باره می فرماید:

همه را، هم ]آنان دنیاجویان[ و هم اینان ]آخرت خواهان] را از عطای پروردگارت مدد می رسانیم، و عطای پروردگارت [بر کسی] ممنوع نباشد.(3) هم اهل حق در پیمودن راه حق و رشد و تعالی یاری می شوند و هم راه باطل باز


1- «... وَ کَذَلِکَ بَنُو أُمَیةَ وَ بَنُو الْعَبَّاسِ لَمَّا وَقَفُوا عَلَی أَنَّ زَوَالَ مُلْکِهِمْ وَ مُلْکِ الْأُمَرَاءِ وَ الْجَبَابِرَةِ مِنْهُمْ عَلَی یدِ الْقَائِمِ مِنَّا نَاصَبُونَا الْعَدَاوَةَ وَ وَضَعُوا سُیوفَهُمْ فِی قَتْلِ آلِ الرَّسُولِ صلی الله علیه و آله وَ إِبَادَةِ نَسْلِهِ طَمَعاً مِنْهُمْ فِی الْوُصُولِ إِلَی قَتْلِ الْقَائِمِ وَ یأْبَی اللّٰه عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یکْشِفَ أَمْرَهُ لِوَاحِدٍ مِنَ الظَّلَمَةِ إِلَّا أَنْ یتِمَّ نُورَهُ ... وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُون»؛ محمد بن علی بن بابویه، کمال الدین وتمام النعمة، ج 2، ص352، ح 51.
2- انسان، آیه 3.
3- اسراء، آیه 20.

ص: 34

است تا در وقت خودش، به حساب اهل باطل رسیدگی شود: ((انّ ربَّک لبالمرصاد))؛(1) بی تردید، پروردگارت در کمین گاه است.

شی_وه های بررسی آیات مهدویت

1. به ترتیب چینش سُوَر قرآن: یعنی برای بررسی آیات مهدویت از سوره «حمد» شروع می کنیم.

2. به ترتیب نزول سُوَر قرآن؛

3. موضوعی: شیوه علمیِ بررسی آیات مهدویت، همین شیوه موضوعی است؛ یعنی ابتدا آیاتی که ناظر به وجود حجّتِ خداوند در هر زمان است، اثبات می گردد؛ سپس آیات ناظر به غیبت و بعد سایر موضوعات، مطرح می شوند.

4. تفسیری _ تاویلی

 یعنی ابتدا آیات تفسیری مهدویت مطرح، سپس سایر آیات ذکر می شوند.

بدیهی است که انتخاب هر یک از این شیوه ها، به هدف و نوعِ مخاطب بستگی دارد.

انواع آیات مهدویت

الف) تفسیری: آیاتی که ظهر و تفسیر آن، مهدویت است.

ب) تأویلی: آیاتی که بطنِ آن مربوط به مهدویت است.

ج: تطبیقی: آیاتی که مهدویت، یکی از مصادیقِ معنا و مفهوم کلّیِ آن آیه باشد. ممکن است این معنا و مفهوم کلی، یا در ظهر و تفسیر آیه باشد و یا در بطن و تأویلِ آن.


1- فجر، آیه 14.

ص: 35

د) تبیینی: آیاتی که موضوع آن ارتباطی با مهدویت ندارد، اما برای تبیین مباحث مهدویت و پاسخ گویی به سؤالات و شبهات مهدویت، کاربرد بی نظیری دارد.                  

رابطه بین قرآن و امام

اشاره

رابطه بین قرآن و امام(1)

پیش از پرداختن به آیه یا آیاتی درباره حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف سزاوار است درباره رابطه بین «قرآن» و «امام» تأمل و تحقیق شود.

صامت بودن قرآن و ناطق بودن امام

 قرآن و امام، هر دو جلوه یک حقیقتند؛ به عبارت دیگر، امام تجسم قرآن است. از امام علی علیه السلام روایت شده است:

«قرآن، کتاب صامت خداوند است و من کتاب ناطق الهی هستم.»(2)

در روایتی که بسیاری از علمای اهل سنت نیز آن را نقل کرده اند، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرموده اند:

هیچ آیه ای نازل نشد که در آن «یا ایها الذین آمنوا» است مگر این که «علی» رأس آن و امیر آن است.(3)


1- ر.ک: حسن حسن زاده آملی، انسان و قرآن.
2- «عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: هَذَا کِتَابُ اللّٰه الصَّامّت وَ أَنَا کِتَابُ اللّٰه النَّاطِقٌ.»؛ شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج27، ص34، کتاب القضاء باب تحریم الحکم بغیر الکتاب، ح12.
3- «حَدَّثَنا الحسینُ بن أحمد بن المخارق التستری، ثَنا محمدُ بن الحسن بن سُماعة، ثَنا القاسمُ بن الضحاک، ثَنا عیسی بن راشد، عن علیِّ بن بذیمة، عن عَکرمةِ، عن ابن عباس، قال: ((مٰا أنزَلَ اللّٰه تعالی سوره فِی القُرآنِ إلّاٰ کانَ علیٌّ أمیرُها و شَریفُها و لَقَد عٰاتَبَ اللّٰهُ تعالی أصحابَ محمد و مٰا قالَ لعلّیٍ إلّاٰ خَیْراً))؛ ابونعیم اصفهانی، معرفة الصحابة، ج1، ص359، ح317.» «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بن عَبْدِ اللّٰه الْحَضْرَمِی، حَدَّثَنَا مِنْجَابُ بن الْحَارِثِ، حَدَّثَنَا عِیسَی بن رَاشِدٍ، عَنْ عَلِی بن بَذِیمَةَ، عَنْ عِکْرِمَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِی اللّٰه تَعَالَی عَنْهُمَا، قَالَ: مَا أَنْزَلَ اللّٰه: "یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا"[المائدة، آیه87] إِلا عَلِی أَمِیرُهَا و شَریفُهَا، وَ لَقَدْ عَاتَبَ اللّٰه أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله فِی غَیرِ مَکَانٍ وَ مَا ذکر علیاً الا بخیر»؛ ابوالقاسم طبرانی، المعجم الکبیر، ج6، ص185 و مسند ابن عباس، ح 11687.

ص: 36

جدایی ناپذیری قرآن و امام

 طبق حدیث «ثقلین» قرآن و امام تا روز قیامت هرگز از هم جدا نخواهند شد و تمسک به هر دو، ضامن نجات از گمراهی است؛ به عبارت دیگر، این دو هر کدام به تنهایی حجّتِ مستقل نیستند، بلکه با هم حجت قرار داده شده اند.

از حضرت امیر علیه السلام نقل شده است:

خداوند تبارک و تعالی ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داده است؛ نه ما از قرآن جدا می شویم و نه قرآن از ما جدا.(1) یکی از آثار و برکات مهمِ درک رابطه بین امام و قرآن این است که هرگز علم امام را با آنچه خودمان از قرآن و دین می دانیم نمی سنجیم، بلکه حقیقت قرآن را در وجود امام جست وجو کرده و امام را معیار تشخیص حق و باطل قرار می دهیم.(2)

نتیجه حاصل این که، برای دست یافتن به فهمی صحیح و عمیق از قرآن یابد به نکات مطرح شده و نیز قواعد فهم درستِ قرآن توجه داشت. دغدغه فهم صحیح متون دینی، به ویژه قرآن، سابقه بسیار طولانی دارد و پیوسته معصومان علیهم السلام و علمای دین،


1- «عن أمیرالمؤمنین علیه السلام قال: إِنَّ اللّٰه تَبٰارَکَ وَ تَعٰالیٰ...جَعَل القرآنَ مَعَنٰا لاٰ نُفارِقُه و لاٰ یُفٰارِقُنٰا»؛ کافی، ج1، ص191، کتاب الحجة، باب فی أن الأئمة شهداء اللّٰه عز و جل علی خلقه، ح 5.
2- برای توضیح بیشتر، به بخش «آیات تبیینی» همین کتاب مراجعه کنید (مورد دوم و سوم).

ص: 37

توصیه هایی در این زمینه داشته اند. بحث «تفسیر به رأی« و مذمّتِ آن، بر همین اساس است. تفسیر به رأی، یعنی فهم و برداشت نادرست از قرآن و عدم توجه به قواعد فهمِ قرآن، که روایات فراوانی در نهی و مذمتِ آن، وارد شده است.(1)

چکیده

_ قرآن به جهت ویژگی های منحصر به فردِ خود، از جمله جامعیت و «تبیاناً لکل شئ» بودن، بهترین مرجع شناخت حجّت خداوند است.

_ این جامعیت در پرتو ظهر و بطن بوده و علم تفسیر، ناظر به ظهر و علم تأویل ناظر به بطن است.

_ بسیاری از معارف مهدویت بر اساس حکمت الهی در بطون و لایه های درونی آیات قرار گرفته؛ هم چنان که بخشی از آن در مرحله ظهر و تفسیر آیه واقع شده است.

_ قرآن کریم، اصول و کلّیات را بیان کرده و بر اساس «آیه 44 سوره نحل»، تبیین آیات بر عهده معصومان علیهم السلام است؛ بنابراین، اصلِ موضوع «مهدویت» در قرآن مطرح شده است و برای اطلاع از جزئیاتِ آن، باید به ائمه اطهار علیهم السلام رجوع کرد.

_ یکی از علت های اساسی عدمِ تصریح به نام حضرت، همان ویژگی مزبور قرآن است.

_ در حقیقت، قرآن و امام، دو جلوه از یک حقیقتند؛ یکی حجّت صامت و دیگری حجّت ناطق است.


1- شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج27، ص176، باب 13، از ابواب صفات «قاضی».

ص: 38

ص: 39

بخش دوم: بررسی آیات

اشاره

    

ص: 40

آیات ناظر به وجودِ حجّت خداوند در هر زمان

صاحب شب قدر

اشاره

((تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ))؛(1) در آن [شب]، فرشتگان و روح [جبرئیل] به اذن پروردگارشان برای [تقدیر] هر امری نازل شوند. یکی از شگفتی های آفرینشِ حق تعالی، قرار دادن شب قدر از همان ابتدای خلقتِ جهانِ ارضی و نزول امرِ سال به محضرِ حجّت و ولی خود _ که هرگز زمین از وجودش خالی نبوده و نخواهد بود _  است.(2)


1- قدر، آیه4. واژه «تَنَزَّلُ» فعل مضارع از باب «تفعل»، در اصل «تَتنزَّلُ» بوده و به معنای «فرود آمدن» است. واژه «الرُّوحُ» در قرآن به معانی گوناگونی آمده است، ولی در اینجا مشهورِ میان مفسران این است که مراد «جبرئیل» می باشد. راغب اصفهانی هم در مفردات بعد از بیان مصادیق مختلف، می گوید: «سمّی به جبریل، و سمّاه بِرُوحِ القدس فی قوله: قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ [النحل/ 102]، وَ أَیدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ [البقرة/ 253]».  بر اساس برخی از روایات «روح»، موجودی باعظمت تر از فرشتگان است؛ بنابراین، یا جبرئیل است و یا موجودی باعظمت تر از او. ر.ک: تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 612 به بعد.
2- «وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیهم السلام قَالَ: لَقَدْ خَلَقَ اللّٰه جَلَّ ذِکْرُهُ لَیلَةَ الْقَدْرِ أَوَّلَ مَا خَلَقَ الدُّنْیا وَ لَقَدْ خَلَقَ فِیهَا أَوَّلَ نَبِی یکُونُ وَ أَوَّلَ وَصِی یکُونُ وَ لَقَدْ قَضَی أَنْ یکُونَ فِی کُلِّ سَنَةٍ لَیلَةٌ یهْبِطُ فِیهَا بِتَفْسِیرِ الْأُمُورِ إِلَی مِثْلِهَا مِنَ السَّنَةِç èالْمُقْبِلَةِ مَنْ جَحَدَ ذَلِکَ فَقَدْ رَدَّ عَلَی اللّٰه عَزَّ وَ جَلَّ عِلْمَه»؛ کافی، ج1، ص 250، کتاب الحجة، باب فی شأن انا انزلنا، ح7.

ص: 41

سرّ این حقیقت، همان مسئله وساطت در فیض است. یعنی خداوند حکیم برای ارائه میزان و مقدار فیضی که مقرر شده محضر واسطه فیض افاضه شود، زمانی را به عنوان «شب قدر» قرار داده تا علاوه بر تفصیل و تقدیر امور در این شب،(1) انسان بتواند با احیا و راز و نیاز، نقشی در مقدار فیضِ خود و افزایش آن داشته باشد.(2)

در این شب، تفسیر امور سال به محضر حجّت زمان نازل شده و برنامه یک سالِ مربوط به عالم، از سوی خداوند متعال به محضر او ارائه می شود.(3)

موضوع «لزوم وجود حجّت در هر زمان»، طی چهار مرحله پی گیری می شود:

1. استمرار شب قدر تا قیامت

انکار این حقیقت و این عقیده که با رحلت رسول مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله شب قدر هم، از بین رفت، مصداق همان فتنه ای است که قرآن مجید، به شدت امت اسلامی را از آن بر حذر داشته است.(4) به بیان امام سجاد علیه السلام فتنه ای که دامن گیر اهل خلاف شد، همین بود که عده ای از آنان، شب قدر را انکار کرده و به سبب آن به دوران جاهلیت بازگشتند؛ چرا که اگر می گفتند شب قدر هست، باید می پذیرفتند که خداوند در این شب امری


1- ((فیها یفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکیم))؛ دخان، آیه4.
2- ر.ک: بحار الانوار، ج94، ص 145 به بعد، باب 7.
3- «عن ابی جعفر علیه السلام: إِنَّهُ لَینْزِلُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ إِلَی وَلِی الْأَمْرِ تَفْسِیرُ الْأُمُورِ سَنَةً سَنَةً یؤْمَرُ فِیهَا فِی أَمْرِ نَفْسِهِ بِکَذَا وَ کَذَا وَ فِی أَمْرِ النَّاسِ بِکَذَا وَ کَذَا»؛ همان، کافی، ج1، ص248، کتاب الحجة، باب فی شأن انا انزلناه، حدیث3.
4- ((وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّٰه شَدیدُ الْعِقابِ))؛ انفال، آیه 25.

ص: 42

دارد (تنزّل الملائکة ...) و اگر این مسئله را اقرار می کردند، طبعاً شبِ قدر صاحب می خواهد؛ بنابراین از اساس، منکر شب قدر شدند.(1)

علاوه بر روایات متعددی که در تبیین آیه4 سوره «قدر» وارد شده و بر وجود شب قدر از ابتدای جهانِ ارضی تا روز قیامت تأکید می کند و در تفاسیر اهل سنت نیز ذیل سوره قدر، روایاتی در این رابطه ذکر شده است،(2)  فعل مضارع « تنزّلُ » نیز بر استمرار این حقیقت دلالت دارد.

2. نزول امر سال در شب قدر

اگر شب قدر هر سال وجود دارد، نزول امر الهی نیز طبق این آیه و آیات ابتدای سوره «دخان» وجود خواهد داشت؛ به عبارت دیگر، با اثبات موضوع، یعنی وجود شب قدر، محمول، یعنی نزول امر سال، نیز بر اساس این آیه ثابت خواهد بود.


1- « إِنَّ مُحَمَّداً حِینَ یمُوتُ یقُولُ أَهْلُ الْخِلَافِ لِأَمْرِ اللّٰه عَزَّ وَ جَلَّ مَضَتْ لَیلَةُ الْقَدْرِ مَعَ رَسُولِ اللّٰه صلی الله علیه و آله فَهَذِهِ فِتْنَةٌ أَصَابَتْهُمْ خَاصَّةً وَ بِهَا ارْتَدُّوا عَلَی أَعْقَابِهِمْ لِأَنَّهُمْ إِنْ قَالُوا لَمْ تَذْهَبْ فَلَا بُدَّ أَنْ یکُونَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهَا أَمْرٌ وَ إِذَا أَقَرُّوا بِالْأَمْرِ لَمْ یکُنْ لَهُ مِنْ صَاحِبٍ بُدٌّ »؛ کافی، ج1، ص248، کتاب الحجة، باب فی شأن انا انزلنا، ح 4.
2- احمد بن حنبل با ذکر سند می گوید: اباذر به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: آیا شب قدر در ماه مبارک رمضان است یا در غیر آن؟ حضرت فرمودند: «در ماه مبارک رمضان است.» سپس سؤال کرد: آیا شب قدر با انبیاست و وقتی رحلت کردند، شب قدر هم برداشته می شود یا این که تا روز قیامت استمرار دارد؟ حضرت فرمودند: «تا روز قیامت استمرار دارد»: «...قلتُ: یا رسولَ اللّٰه، أَخْبِرْنِی عَن لَیْلَةِ القَدْر أَ فی رَمَضان هِی أو فی غیرِه؟ قالَ: بَلْ هی فی رَمَضان. قلتُ: تکونُ مَعَ الأنبیاءِ مٰا کٰانُوا فإذا قُبِضُوا رُفِعَتْ أم هِی إلیٰ یَومِ القِیٰامَةِ؟ قٰالَ: بَلْ هِی إلی یومِ القِیٰامَة». ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج8، ص 429 و جلال الدین سیوطی، تفسیر الدرّ المنثور، ج6، ص373، ذیل آیه 4 قدر. 

ص: 43

3. لزوم نزولِ روح و فرشتگان بر کسی

 اگر کسی بگوید: لازم نیست این فرشتگان بر کسی نازل شوند، بلکه فرود آمده و برمی گردند، پاسخ این است که: آیا نزولِ چیزی بر هیچ چیز معنا دارد(1) ؟! یعنی اگر بر کسی نازل نشوند، در این صورت تعبیر «تنزّل» صحیح نیست، بلکه تعابیری مثل «تردّد» و امثال آن گفته می شد؛ همان گونه که درباره ابتدای این سوره نیز که سخن از نزول قرآن به میان آمده است، معقول نیست کسی بگوید: قرآن در این شب نازل شد، ولی لازم نیست بر کسی نازل شده باشد.

از سوی دیگر، همه پذیرفته اند که در زمان حضرت رسول صلی الله علیه و آله، جبرئیل و فرشتگان بر ایشان نازل می شدند.

شایان ذکر است، دقت در آیه دوم سوره «نحل» نیز مطلب را روشن تر می کند.(2)

4. ویژگی های کسی که میزبان و صاحب شب قدر است

 آیا هر کسی می تواند میزبان این میهمانان الهی باشد؟ آیا خوبان عالَم، علمای ربانی و امثال آنان می توانند این مسؤلیت را بر عهده بگیرند؟

ممکن است در پاسخ گفته شود: بله، چرا که در قرآن آمده است:

به یقین کسانی که گفتند: پروردگار ما خداوند یگانه است، سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل می شوند.(3)  


1- « وَ إِنْ قَالُوا إِنَّهُ لَیسَ ینَزِّلُ إِلَی أَحَدٍ فَلَا یکُونُ أَنْ ینَزَّلَ شَی ءٌ إِلَی غَیرِ شَی ء »؛ کافی، ج1، ص 252، کتاب الحجة، باب فی شان انا انزلنا، ح9.
2- ((یُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلی مَنْ یشاءُ مِنْ عِبادِه)).
3- ((إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللّٰه ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُون))؛ فصلت، آیه30.

ص: 44

با کمی دقت و تأمل در سوره «قدر» درمی یابیم آنچه در این جا مطرح است، با آنچه در آیه 30 سوره «فصلت» آمده، بسیار متفاوت است، زیرا:

اولاً: این جا سخن از نزول جبرئیل یا موجودی باعظمت تر از جبرئیل است و به اتفاق نظر علمای فریقین، هر کسی نمی تواند محل نزول فرشته عظیم الشأنی همانند او باشد؛ چرا که سعه وجودی او بسیار قوی تر و بالاتر از سعه وجودی ماست؛ از این رو، فقط شخصی مانند رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و کسانی که در رتبه و منزلت او باشند، چنین ظرفیت و توانی را دارند.

 ثانیاً: این «تنزّل» برای صرف ملاقات یا برای امری جزئی نیست، بلکه برای تمامی امور و مسائل مربوط به عالَم است: ((...مِن کلِّ أمر)).

بنابراین، باید بین میهمان و میزبان، تناسب وجود داشته باشد و این میزبان از سوی حق تعالی، حائز مسؤلیت در این عالَم باشد؛ به عبارت بهتر، خلیفه خدا در زمین باشد، و چنین امر و مسئولیتی جز از معصوم، از شخص دیگری ساخته نیست. و با توجه به مطالب پیش گفته، لازم است در هر زمان انسانِ معصومی، ولیّ و خلیفه خدا باشد تا علاوه بر انجام وظایف الهی، صاحب شب قدر نیز باشد.

اهمیت و جایگاه ایمان به حجّت حی الهی

در ارزش و جایگاه این عقیده، همین بس که امام جواد علیه السلام فرمودند:

فضیلت کسی که ایمان به « إنّا أنزلنا » و تفسیر آن دارد، بر کسی

ص: 45

که چنین ایمانی ندارد، همانند برتری انسان بر بهائم است.(1)  توضیح این که، کسی که شب قدر و صاحب آن را نشناسد، در واقع امام زمان و«حجّت حی» خود را نشناخته است و کسی که امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلی از دنیا رفته است. کسی که مرگش جاهلی باشد، یعنی حیاتش جاهلی بوده و بهره ای از اسلام و انسانیت نداشته است، چرا که مرگ عصاره حیات است.

آنچه را امام علیه السلام در این روایت بیان می فرماید، همان حقیقتی است که شیعه و سنی از نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله نقل کرده اند که ایشان فرمودند:

کسی که بمیرد و امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهلی از دنیا رفته است.(2)


1- « ٌ ثُمَّ قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ علیه السلام فَضْلُ إِیمَانِ الْمُؤْمِنِ بِجُمْلَةِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ وَ بِتَفْسِیرِهَا عَلَی مَنْ لَیسَ مِثْلَهُ فِی الْإِیمَانِ بِهَا کَفَضْلِ الْإِنْسَانِ عَلَی الْبَهَائِم »؛ کافی، ج1، ص 250، کتاب الحجة، باب فی شأن انا انزلنا، ح7.
2- کافی، ج 1، کتاب الحجة، باب من مات و لیس له امام، ص 377. برای آشنایی با این حدیث در منابع اهل سنّت که با تعابیر گوناگونی آمده است ر.ک: شرح مقاصد، ج 2، ص 275؛ مسلم نیشابوری، صحیح، کتاب الامارة، باب وجوب ملازمة المسلمین، ح 3437 و احمد بن حنبل، مسند، بخش مسند شامیین، ح 16271.  ابن ابی الحدید درباره عبداللّٰه بن عمر می گوید: او از بیعت کردن با حضرت علی امتناع کرد، اما شبانه درِ خانه حجاج را می زند تا با او (به عنوان نایب عبدالملک مروان) بیعت کند تا مبادا یک شب را بدون بیعت با امام به سر ببرد، چراکه از پیامبر خدا روایت شده است که فرموده اند: «کسی که بمیرد و امامی نداشته باشد، با مرگ جاهلی از دنیا رفته است.» کارش در حقارت و خواری به جایی رسید که حجاج پایش را از بستر درآورد و گفت: «با پایم بیعت کن!» «فإنّه إِمْتَنَعَ مِنْ بَیْعِهِ علی علیه السلام وَ طَرَقَ عَلَی الحجّاجِ بابَهُ لَیلاً لِیُبایِعَ لِعبدِ المَلِکِ _ کَیْلاٰ یَبیتَ تِلْکَ اللَّیْلَةَ بِلاٰ إِمٰامٍ زَعَمَ _ لِأَنَّهُ رُوِیَ عَنِ النَّبِی صلی الله علیه و آله أنَّه قالَ: مَنْ مٰاتَ وَ لاٰ امام لَهُ مٰاتَ میتَةً جٰاهِلِیَّةً، وَ حَتّیٰ بَلَغَ مِنْ اِحْتِقٰارِç èالحَجّاجِ لَهُ و اسْتِرْذٰالِه حالَه، أَنْ أَخْرَجَ رِجْلَهُ مِنَ الفِراشِ فَقال، أصْفِق بِیَدِکَ عَلَیْهٰا». شرح نهج البلاغه، ج13، ص242.

ص: 46

جایگاه و مسئولیت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

عظمتِ امام زمان علیه السلام آن گاه روشن تر می شود که در تعبیر «مِن کلِّ أمر» دقت کنیم. به بیان رسول گرامی اسلام: صلی الله علیه و آله «بعد از این تعبیر، آیا چیزی باقی می ماند که تحت آن قرار نگیرد؟»(1)

فرشتگان در شب قدر برای ارائه برنامه همه امور، خدمت حضرت می رسند؛ بنابراین، همه امور مادی و معنوی به اذن خداوند، به دست مبارک ایشان است؛ در واقع، ایشان واسطه فیض الهی اند.

به عبارت دیگر، ولایت کلّی عالَم به اذن خداوند بر عهده امام زمان علیه السلام است. زمانی به عظمت امام پی می بریم که بدانیم خداوند متعال به «آصف بن برخیا» که در کمتر از ثانیه ای «عرش عظیم» بلقیس را از فاصله صدها کیلومتر حاضر کرد،(2) فقط یک حرف از اسم اعظم را به او داده بود؛ در قرآن آمده: ((قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتاب))؛ در حالی


1- « وَ عَنْ أَبِی عَبْدِاللّٰه علیه السلام قَالَ کَانَ عَلِی علیه السلام کَثِیراً مَا یقُولُ مَا اجْتَمَعَ التَّیمِی وَ الْعَدَوِی عِنْدَ رَسُولِ اللّٰه صلی الله علیه و آله وَ هُوَ یقْرَأُ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ بِتَخَشُّعٍ وَ بُکَاءٍ فَیقُولَانِ مَا أَشَدَّ رِقَّتَکَ لِهَذِهِ السوره فَیقُولُ رَسُولُ اللّٰه صلی الله علیه و آله لِمَا رَأَتْ عَینِی وَ وَعَی قَلْبِی وَ لِمَا یرَی قَلْبُ هَذَا مِنْ بَعْدِی فَیقُولَانِ وَ مَا الَّذِی رَأَیتَ وَ مَا الَّذِی یرَی قَالَ فَیکْتُبُ لَهُمَا فِی التُّرَابِ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ قَالَ ثُمَّ یقُولُ هَلْ بَقِی شَی ءٌ بَعْدَ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ کُلِّ أَمْرٍ فَیقُولَانِ لَا فَیقُولُ هَلْ تَعْلَمَانِ مَنِ الْمُنْزَلُ إِلَیهِ بِذَلِکَ فَیقُولَانِ أَنْتَ یا رَسُولَ اللّٰه فَیقُولُ نَعَمْ فَیقُولُ هَلْ تَکُونُ لَیلَةُ الْقَدْرِ مِنْ بَعْدِی فَیقُولَانِ نَعَمْ قَالَ فَیقُولُ فَهَلْ ینْزِلُ ذَلِکَ الْأَمْرُ فِیهَا فَیقُولَانِ نَعَمْ قَالَ فَیقُولُ إِلَی مَنْ فَیقُولَانِ لَا نَدْرِی فَیأْخُذُ بِرَأْسِی وَ یقُولُ إِنْ لَمْ تَدْرِیا فَادْرِیا هُوَ هَذَا مِنْ بَعْدِی قَالَ فَإِنْ کَانَا لَیعْرِفَانِ تِلْکَ اللَّیلَةَ بَعْدَ رَسُولِ اللّٰه صلی الله علیه و آله مِنْ شِدَّةِ مَا یدَاخِلُهُمَا مِنَ الرُّعْبِ»؛ کافی، ج1، ص249، کتاب الحجة، باب فی شأن انا انزلنا، ح5.
2- ((قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یرْتَدَّ إِلَیکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَه))؛ نمل، آیه40.

ص: 47

که چهارده معصوم، به 72 حرف از 73 حرفِ اسم اعظم علم دارند؛ از این روست که تعبیر قرآن درباره ایشان ((وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب))(1) است.(2) 

بیان نورانی امام علی علیه السلام درباره حضور همیشگی حجت حیّ

از حضرت امیر علیه السلام روایت شده است:

شب قدر در هر سال وجود دارد و امرِ سال در این شب نازل می شود و برای این امر پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله والیانی وجود دارد. ابن عباس پرسید: این ها چه کسانی هستند؟ فرمودند: من و یازده نفر از صلب من.(3) نتیجه در هر سال، شب قدر وجود دارد؛ شب قدر هر سال، امرِ سال نازل می شود؛ هم اکنون این امر بر چه کسی نازل می شود و صاحب شب قدر کیست؟

بر اساس آنچه در مقدمه گذشت، قرآن اصول و کلیات را بیان می کند. آن چه از آیه 4 سوره «قدر» استفاده می شود، لزوم وجود «حجّت حی» است، که تبیینِ آن بر عهده روایات است؛ برای نمونه، در تفسیر نور الثقلین، ذیل این سوره، بیش از یک صد


1- ((وَ یقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفی بِاللّٰه شَهیداً بَینی وَ بَینَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ))؛ رعد، آیه43.
2- ر.ک: به تفسیر آیه 40 سوره «نمل» و آیه آخر سوره «رعد» و روایات ذیل آن؛ و نیز ر.ک: کافی، کتاب الحجة، ج 1، ص 230، باب ما أعطی الأئمة علیهم السلام من اسم اللّٰه الأعظم.
3- « ِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی علیه السلام أَنَّ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ لِابْنِ عَبَّاسٍ إِنَّ لَیلَةَ الْقَدْرِ فِی کُلِّ سَنَةٍ وَ إِنَّهُ ینْزِلُ فِی تِلْکَ اللَّیلَةِ أَمْرُ السَّنَةِ وَ لِذَلِکَ الْأَمْرِ وُلَاةٌ بَعْدَ رَسُولِ اللّٰه صلی الله علیه و آله فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ مَنْ هُمْ؟ قَالَ: أَنَا وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ صُلْبِی». همان، ص532، ح11، ابواب التاریخ باب فی ما جاء فی الاثنی عشر... .

ص: 48

روایت درباره این موضوع بیان شده است. البته با دقت نظر در خودِ آیه، می توان به نکات بسیار مهمی درباره جایگاه و شؤن امام دسترسی پیدا کرد.

آیات ابتدایی سورة مبارکه «دخان» نیز بیانگر همین حقیقت است(1) و روایات متعددی ذیل آن، از  معصومان علیهم السلام به دست ما رسیده است؛ برای مثال: راوی از امام صادق علیه السلام می پرسد: چگونه بفهمم که در هر سال، شب قدر وجود دارد؟ حضرت فرمودند:

هر شبِ ماه مبارک رمضان، صد مرتبه سوره «دخان» را بخوان. در شب بیست و سوم خواهی دید آنچه را باید ببینی.(2)

هادی زمان

اشاره

((إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ(3) )) [ای پیامبر!] تو فقط هشداردهنده ای و برای هر قومی، راهنمایی هست. «انذار» برای به راه آوردن گمراه و «هدایت» برای پیمودن درستِ این راه و پیش بردن صحیح او در این مسیر است، تا درجات رشد و تعالی را یکی پس از دیگری به


1- ((بِسْمِ اللّٰه الرَّحْمنِ الرَّحیمِ حم * وَ الْکِتابِ الْمُبینِ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرینَ * فیها یفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکیمٍ * أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا کُنَّا مُرْسِلینَ * رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ))
2- «عن الصّٰادقِ علیه السلام فی حدیثٍ طَویلٍ و فیه قالَ السّٰائل: یابنَ رسولِ اللّٰه کَیْفَ أَعْرِفُ أَنَّ لَیْلَةَ الْقَدْرِ یَکُونُ فِی کُلِّ سَنَةٍ قٰالَ: إِذٰا أَتیٰ شَهْرُ رَمَضٰانَ فَاقْرَءْ سوره الدُّخانِ فی کُلِّ لَیْلَةٍ مِأَةَ مَرَّةٍ، فَإِذاٰ أَتَتْ لَیْلَةٌ ثَلاٰثٍ وَ عِشْرِینَ فَإِنَّکَ نٰاظِرٌ إِلیٰ تَصْدِیقِ الَّذی سَأَلْتَ عَنْهُ»؛ کافی، ج1، کتاب الحجة، باب فی شأن انا انزلنا، ص 251، ح8.
3- رعد، آیه7.

ص: 49

خوبی طی کند.(1)

رسولِ خدا، منذر و مؤسس شریعت است؛ کسی که گمراهان و بت پرستان را به راه آورد. اما این کافی نیست؛ باید شخصی، نگهبان و تداوم بخش راه او باشد و او «هادی«، یعنی امام معصوم علیه السلام است.

 گرچه در آیات دیگر به خودِ پیامبر صلی الله علیه و آله، «هادی» نیز اطلاق شده است،(2) اما در این جا به قرینه سیاقِ کلام که فرمود: «تو منذر هستی و برای هر قومی، هدایت گری هست» می فهمیم فراز دوم آیه، به تداوم بخشِ راه او، یعنی امام اشاره دارد. از سوی دیگر، فراز دوم آیه به صورت کلی بیان شده است؛ گرچه مصداق «هادی» قبل از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله خودِ ایشان است، اما پس از آن نیز _ طبق این آیه _ نیازِ به هادی وجود دارد.

بیان استدلال

 الف) هم اکنون بیش از شش میلیارد انسان در کره زمین زندگی می کنند.

 ب) قرآن می فرماید: «برای هر قومی «هادی» وجود دارد».

 ج) هادی مردم این زمان کیست؟

 شایان ذکر است، در قرآن معنای لغوی واژه «هادی» و«یهدون« مراد نیست، بلکه مراد، شخصی است که به فرمان و امر الهی هدایت می کند و به اصطلاح، جزء «یهْدُونَ بِأَمْرِنا»(3) است. چنین کسانی، به بیان علامه طباطبائی رحمة الله در تفسیر المیزان، دارای مقام


1- ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج10، ص130.
2- شوری، آیه52.
3- انبیاء، آیه 73 و سجده، آیه 24.

ص: 50

عصمت هستند و لحظه ای در ضلالت و گمراهی نبوده و پیوسته با غیب مرتبط بوده اند.(1)

مؤید این سخن، مفرد بودن «هادٍ» است؛ اگر مراد، معنای لغوی آن بود و طبعاً شامل علماء و سایر هدایت کنندگان می شد، لازم بود تعبیرِ «هادون» یا «هُداة» آورده شود.

اگر هیچ روایتی ذیل آیه هفتم سوره «رعد» نداشتیم، دلالت آیه بر لزوم وجود حجّت خداوند در هر زمان _ با بیانی که گذشت _ کافی بود، اما خوش بختانه روایاتی دراین باره وجود دارد که هم شیعه و هم غیرشیعه آن ها را نقل کرده اند؛ برای مثال، حضرت


1-  قرآن مجید درباره مسئله امامت (به معنای عام که شامل نبوت هم می شود؛ یعنی کسی که زمام امور خود را باید به او بسپاریم و از او پیروی کنیم) و این که چه کسی لیاقت امامت و رهبری را دارد، عقل انسان ها را به داوری فراخوانده و فرموده : ((أَ فَمَنْ یهْدی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یتَّبَعَ أَمَّنْ لا یهِدِّی إِلاَّ أَنْ یهْدی فَما لَکُمْ کَیفَ تَحْکُمُونَ)) آیا کسی که هدایت به سوی حق می کند، برای پیروی شایسته تر است، یا آن کس که خود هدایت نمی شود مگر هدایتش کنند؟ یونس، آیه35. خداوند متعال در این آیه شریفه، بین دو نفر تقابل ایجاد کرده است؛ سپس عقل را به داوری فراخوانده که کدام یک از این دو نفر، شایستگی امامت را دارند: الف) کسی که به سوی حق هدایت می کند. ب) کسی که برای هدایت شدنش نیاز به هدایتِ هدایت کننده ای می باشد. طبیعی است که همه انسان ها این گونه اند که وقتی به دنیا می آیند، چیزی نمی دانند: ((وَ اللّٰه أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیئا)). به تدریج، بر فهم و عقل او افزوده می شود و با هدایت کسانی مثل انبیا، ائمه علیهم السلام، علما، معلمان، پدر و مادر، زمینة هدایتشان فراهم می شود؛ در نتیجه دستة اول باید کسانی باشند که هرگز _ حتی لحظه ای _ در ضلالت و گمراهی نبوده باشند تا نیاز به هدایت داشته باشند؛ در غیر این صورت، داخل در دستة دوم خواهند بود و دو گروه نخواهیم داشت. لذا با استفاده از این تقابل، نتیجه می گیریم که دستة اول کسانی هستند که پیوسته در هدایت بوده اند؛ همانند حضرت عیسی علیه السلام که در بدو تولد می گوید: «من بندة خدا هستم و ...»؛ به عبارت دیگر، ویژگی این دسته این است که دارای مقام والای عصمت هستند؛ ر.ک: محمد حسین طباطبائی، تفسیر المیزان، ج 10، ص 56، ذیل آیه 35 یونس.

ص: 51

رسول صلی الله علیه و آله دست خودشان را به سینه مبارکشان نهاده و فرمودند:

«من منذر هستم»، و به شانه حضرت علی علیه السلام اشاره کرده و فرمودند: «تو هادی هستی؛ به واسطه تو بعد از من، هدایت یافتگان هدایت می شوند».(1)  حموینی در فرائدالسمطین از ابوهریره نقل کرده است: « إنَّ المُرادَ بِالهادی علیٌّ کَرَّمَ اللّٰه وَجْهَه.»(2)

 نکته جالب این جاست که اهل سنت هنگام یاد کردنِ «صحابه» می گویند: «رضی اللّٰه عنه»، اما بعد از نام مبارک حضرت علی علیه السلام می گویند: «کرَّم اللّٰه وجهه«. وقتی علت این تفاوت را سؤال می کنیم، می گویند: چون حضرت علی علیه السلام، لحظه ای بت نپرستید؛ یعنی بر پاکی حضرت علی علیه السلام از شرک و بت پرستی گواهی می دهند، که طبعاً لیاقت ایشان را برای امامت، و عدم لیاقت کسانی  که به گواهی خودشان زمانی بت پرست بوده اند، نتیجه می دهد.  

حاصل سخن این که، طبق آیه شریفه مورد بحث، در هر زمان لازم است «هادی» وجود داشته باشد که با ویژگی عصمت، تداوم بخش راهِ رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله باشد.(3)


1- « وَضَعَ رسولُ اللّٰه صلی الله علیه و آله یَدَهُ عَلیٰ صَدْرِهِ فَقَالَ: «أَنَا المُنْذِرُ» وَ أَوْمَأَ إِلیٰ مِنْکَبِ عَلِی علیه السلام وَ قٰال: «أَنْتَ الهٰادِی، بِکَ یَهْتَدِی المُهْتَدُونَ بَعْدِی»؛ نعمانی، الغیبة، باب4، ح38 به بعد؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج19، ص14 و حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ص 381، ذیل آیه 7، سوره رعد.
2- ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج10، ص130.
3- سایر آیاتی که بر وجود حجّت در هر زمان دلالت دارند، عبارتند از: اعراف، آیه181؛ اسرا؛ آیه71؛ قصص، آیه51؛ فاطر، آیه24.                                                                                                                                  ç èدرباره جایگاه، شئون و وظایف امام ر.ک: ضمیمه شماره 1 (همین کتاب). هم چنین دلایل عقلی وجود حجّت در هر زمان را در ضمیمه شماره 2 ملاحظه کنید.

ص: 52

قرآن در موارد گوناگونی به این موضوع اشاره می کند؛ از جمله:

الف) با پایان یافتن ساخت کعبه، حضرت ابراهیم علیه السلام از سوی حق تعالی مأمور شد تا همه را به این سرزمین دعوت کند:

و مردم را دعوت عمومی به حج کن، تا پیاده و سواره بر مرکب های لاغر، از هر راه دوری به سوی تو بیایند.(1) گفتنی است، تعبیرِ «به سوی تو بیایند (یأْتُوکَ) قابل دقت است؛ چرا که نفرمود: «ندا بده تا مردم به سوی کعبه بیایند».

اگر بر تمام انسان هایی که توانایی رفتن به مکه را دارند، اجابتِ این ندا واجب است، پس لازم است کسی مانند ابراهیم خلیل علیه السلام در جایگاه حجت و ولی خداوند وجود داشته باشد، تا تعبیر «یأْتُوکَ» صادق باشد. و اگر در برخی زمان ها، در اثر قدرنشناسی مردم حجت خداوند غایب بوده است، خود مردم مقصرند؛ البته غایب بودن حجت خداوند، با بودن او در مکه و ایام حج منافاتی ندارد، همان گونه که بر اساس روایات متعدد، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هر سال ایام حج در مکه حضور دارند.(2) روایاتی که ذیل آیه 196سوره «بقره» آمده است، بر همین امر تأکید می کنند.(3)

ب) خداوند متعال در ابتدای سوره «ابراهیم» می فرماید:


1- ((وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یأْتُوکَ رِجالاً وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ یأْتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیق))؛ حج، آیه 27.
2- کافی، ج1، کتاب الحجة، باب فی الغیبه، ح 6.
3- «عن جابر عن أبی عبداللّٰه علیه السلام فی قوله تعالی: ((وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ))؛ قال: تَمٰامُ الحَجِّ لِقٰاءُ الإِمٰامِ؛ عبد علی عروسی حویزی، نورالثقلین، ج 1، ص 183.

ص: 53

 [این] کتابی است که آن را به سوی تو فرو فرستادیم، تا تو مردم را به خواست و فرمان پروردگارشان، از تاریکی ها[ی گمراهی]، به روشنایی [هدایت] بیرون آری؛ به راه آن توانایِ بی همتا و ستوده.(1) اگر قرآن، کافی بود و نیازی به حجّت حی نبود، تعبیر «لِتُخْرِج» جایی نداشت.

ج) در آیه 164 سوره «نساء» آمده است:

و اگر آنان هنگامی که بر خود ستم کردند، نزد تو می آمدند و از خدا آمرزش می خواستند و پیامبر برای آنان آمرزش می خواست، هر آینه خدای را توبه پذیر و مهربان می یافتند.(2) تعبیر «جاؤُک» تمام مطلب را بیان کرده است؛ اگر خداوند متعال می فرماید: «ادْعُوا اللّٰه»،(3) شیوه و نحوه دعا کردن را هم در این آیه و آیات دیگر بیان کرده است. سنت خداوند بر این است که انسان با مراجعه به حجّت حی و درخواست از او برای طلب آمرزش، غفران خود را شامل بنده اش کند. و بدیهی است که غیبت، هرگز مانع از توسل به ایشان نیست.      

چکیده

_ آیات متعددی ناظر به حجّت حی است؛ از جمله: آیه 4 سوره «قدر» و آیه 7 سوره «رعد».

_ در شب قدرِ هر سال، امر آن سال نازل می شود. در زمان حیات نبی مکرم


1- ((کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلی صِراطِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ)).
2- ((وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّٰه وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّٰه تَوَّاباً رَحیما)).
3- اسراء، آیه 110.

ص: 54

اسلام صلی الله علیه و آله، جبرئیل و فرشتگان از سوی خداوند، این امر را محضر ایشان ابلاغ می کردند. هم اکنون نیز لازم است، کسی در حدّ و لیاقت این امر، صاحب شب قدر باشد.

_ قرآن می فرماید: «برای هر قومی «هادی» وجود دارد.» با توجه به معنای خاص این اصطلاح در قرآن، هادی امّت با ویژگی عصمت پیوسته باید وجود داشته باشد.

ص: 55

آیات ناظر به غیبتِ امام زمان

ماء معین

((قُلْ أَ رَأَیتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ))؛(1) بگو: بیندیشید، اگر آبتان( در زمین) فرو رود، آن گاه چه کسی برای شما آبِ روان ( نمایان و قابل دسترس) می آورد؟


1- ملک، آیه30. واژه «أَ رَأَیتُمْ» ترکیبی است از همزه استفهام و فعل ماضی «رأیتم». این ترکیب در ادبیات عرب به معنای «أخبرونی»، یعنی به من خبر دهید، می باشد و در جایی که نیاز به تفکر و اندیشیدن باشد، به کار می رود، به بیان بهتر، به معنای این است که: آیا فکر کرده اید؟ هم چنان که این در آیه 68 سوره واقعه آمده: ((أَ فَرَأَیتُمُ الْماءَ الَّذی تَشْرَبُون))؛ قطعاً این تعبیر به معنای: آیا دیده اید؟ نیست، چراکه فردی که آب می نوشد آن را می بیند، بلکه به این معناست که: آیا درباره آبی که می نوشید، فکر کرده اید؟ سپس در ادامة آیه، در مورد این که درباره چه چیزی باید فکر کرد، می فرماید: ((أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوه...)). راغب در مفردات می گوید: «أ رأیت» به معنای «أخبرنی» است و در نوع و تعداد مخاطب، «تاء» تغییر نمی کند، بلکه «کاف» بر سر آن می آید و تغییرات بر «کاف» صورت می گیرد. قال: أَ رَأَیتَکَ هذَا الَّذِی [الإسراء/ 62]، قُلْ أَ رَأَیتَکُمْ [الأنعام/ 40]، و قوله: أَ رَأَیتَ الَّذِی ینْهی [العلق/ 9]، قُلْ أَ رَأَیتُمْ ما تَدْعُونَ [الأحقاف/ 4]، قُلْ أَ رَأَیتُمْ إِنْ جَعَلَ اللّٰه [القصص/ 71]، قُلْ أَ رَأَیتُمْ إِنْ کانَ [الأحقاف/ 10]، أَ رَأَیتَ إِذْ أَوَینا [الکهف/ 63]؛ همه این ها در آن، معنای تنبیه و آگاهی وجود دارد»؛ المفردات، ذیل واژه «رأی». واژه «غَوراً» به معنای «فرو رفتن» است؛ لذا به فرورفتگی داخل کوه «غار» گفته می شود. واژه «مَعین» اگر از ریشه «معن» باشد، به معنای «جاری» است و اگر از ریشه «عین» باشد، به معنای «ظاهر و آشکار و در دست رس بودن» است، یا آبی که _ به تعبیر عامیانه _ چشم را بگیرد؛ یعنی تمیز و گوارا باشد. «و المَعْنُ و المَعِینُ: الماء السائل، و قیل: الجاری علی وجه الأَرض، و قیل: الماء العذب الغزیر، و کل ذلک من السُّهولة. و المَعْنُ: الماء الظاهر»؛ ابن منظور، لسان العرب، ذیل واژه «معن».

ص: 56

یکی از دردهای بزرگ بشر، غفلت از نعمت های الهی است. خداوند در این آیه شریفه می فرماید: آیا به این مسئله فکر کرده اید که اگر همه چیز باشد، ولی آب نباشد چه اتفاقی می افتد؟

گفتنی است، ظهر و تفسیر آیه درباره نعمت حیاتی آب است،(1) اما تأویل و بطن آیه بر اساس روایات متعدد(2)، درباره مسئله ای بسیار حیاتی تر و مهم تر از آب است، و آن مسئله امام و  اضطرار به حجّت است.

از امام محمد باقر علیه السلام روایت شد:

معنای آیه این است که بگو: بیندیشید، اگر امامتان غایب شد، به گونه ای که ندانید او کجاست، پس چه کسی امامی ظاهری برایتان خواهد آورد که اخبار آسمان ها و زمین و حلال و حرام خداوند را برای شما بیان کند؟!(3)


1-  یکی از کفار، هنگامی که این آیه را شنید که می گوید: «اگر آب های مورد استفاده شما در زمین فرو رود، چه کسی آب جاری در اختیار شما می گذارد» گفت: «رجال شداد و معاول حداد»؛ مردان قوی پنجه و کلنگ های تیز، آب را از اعماق زمین بیرون می کشند. اما هنگامی که شب خوابید، آب سیاه چشمان او را فرا گرفت؛ در این حال صدایی شنید که می گوید: «آن مردانِ قوی پنجه و کلنگ های تیز را بیاور تا این آب را از چشم تو بیرون کشند!» ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 24، ص 359. با تأمل در آیه و دقت در این ماجرا به دست می آید که مراد خداوند متعال این است که اگر اراده کند آب را بگیرد، در این صورت اگر جن و انس جمع شوند، قطره آبی نمی توانند به دست آورند.
2- جهت اطلاع از روایات، از جمله روایت مهم رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در این باره ر.ک: سید هاشم بحرانی، تفسیر البرهان، ذیل همین آیه.
3- «عن أبی جعفر علیه السلام فی قول اللّٰه عز و جل: ((قُلْ أَ رَأَیتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ)) فَقَالَ هٰذهِ نَزَلَتْ فی القائمِ یَقُولُ إنْ أصْبَحَ إمٰامُکم غٰائِباً عنکُم لا تَدْرونَ أینَ هُوَ فَمَنْ یَأْتیکُم بِإِمٰامٍ ظٰاهرٍ یَأتیکُم بِأَخبارِ السَّمٰاءِ وَ الأَرْضِ وَ حَلالِ اللّٰه جَلَّ وَ عَزَّ وَ حَرٰامِه ثُمَّ قٰالَ علیه السلام وَ اللّٰه مٰا جٰاءَ تَأویلُ هٰذِهِ الآیَة وَ لٰابُدَّ أنْ یَجی ءَ تَأوِیلُهٰا »؛ محمد بن علی بن بابویه، کمال الدین و تمام النعمة، ج1، ص325، باب 32، ح 3.

ص: 57

امام رضا علیه السلام نیز فرمودند:

مقصود از «ماؤکم»، ائمه علیهم السلام می باشند که آن ها ابواب اللّٰه هستند. «فمن یأتیکم بماء معین»، یعنی: چه کسی علم امام را برای شما خواهد آورد؟(1) با تأمل در بطن آیه، به این نتیجه می رسیم که هشدارِ وقوع غیبت، از همان ابتدا داده شد که اگر مردم قدرِ ائمه علیهم السلام را ندانند، به بلای غیبتِ امام دچار خواهند شد؛ گرچه امت اسلام به هشدار­های قرآن توجه نکرده و قدر اهل بیت را ندانستند و طبق سنت الهی(2) به بلای عظیم غیبتِ امام دچار شدند امّا قطعاً این آیه شریفه برای ما در این دوان، پیام ها و نکات مهمی را در بر دارد.

نکات: 1. باعث و علتِ غایب شدن امام، خود مردم هستند، زیرا اگر خداوند بدون این که مردم نقشی داشته باشند حجّت خود را غایب کند، سؤال و اندیشیدن درباره این مسئله که اگر امامتان غایب شد، چه خواهید کرد؟ معنا ندارد.(3)

قدرنشناسی مردم سبب غیبت شد و تا قدرشناس حقیقی حجّت خداوند نشویم، از ظهور خبری نخواهد بود؛(4) بنابراین، عالمان و خواص باید با تمام توان درباره توجه دادن


1- تفسیر صافی، ج5، ص205، ذیل آیه.
2- ((ذلِکَ بِأَنَّ اللّٰه لَمْ یکُ مُغَیراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللّٰه سَمیعٌ عَلیم))؛ انفال، آیه53.
3- ر.ک: کافی، ج1، کتاب الحجة، باب فی الغیبه، ح 31، ص 343؛ ملاصالح مازندرانی، شرح کافی، ج6، ص 250 و بحارالانوار، ج 51، ص 113، باب روایات امیرالمؤمنین علیه السلام، ح 8.
4- زیرا اگر خداوند بدون این که در مردم تغییری ایجاد شود، دوباره آن نعمتی را که در اثر قدرنشناسی از آنان گرفت، برگرداند، خلاف حکمت است. این نکته به خوبی از آیاتی مثل آیه 11 «رعد» و 53 «انفال» استفاده می شود.

ص: 58

مردم به جایگاه و ویژگی های امام و حقوقی که امام بر مردم دارد، بکوشند و از خسارت عظیم غیبت امام پرده بردارند.

ممکن است کسی بگوید: دیگران قدرنشناسی کردند و سبب غیبت او شدند؛ تقصیر ما چیست؟ در پاسخ باید گفت:

اولاً: خداوند متعال در هر زمان، بندگان خود را امتحان کرده و میزان ولایت و محبتِ آنان را می سنجد؛ برای مثال، با پای بندی به ارزش های دینی، اطاعت و پیروی از بزرگان دین، پرداخت خمس و زکات و... آن ها را می آزماید. یکی از حکمت های فریضه «خمس» همین موضوع است. به طور قطع امام زمان علیه السلام هیچ نیازی به خمس ندارد، اما چرا این حق برای ایشان قرار داده شد؟ بدیهی است که اگر از مال خود برای حضرت نگذریم، نمی توانیم ادعای محبت داشته باشیم، و یا از جان خود برای ایشان بگذریم.

 ثانیاً: اگر کسی از این آزمون ها سربلند بیرون بیاید و جزء منتظران واقعی باشد، اجر و پاداش عظیمی، از جمله همراهی با اهل بیت علیهم السلام در آخرت، خواهد داشت.(1)  

2. معنای این سؤال که: اگر امامتان غایب شد، چه خواهید کرد؟ این است که با غایب شدن امام، دچار خسران و ضرر جبران ناپذیری خواهیم شد؛ گرچه امام غایب همانند خورشید پنهان دارای آثار و برکات فراوانی برای ما و همه هستی است، اما بسیاری از فواید امام، مترتب بر عدم غیبت ایشان است.

اگر انسان ها این خسارت عظیم را درک می کردند، به اضطرار رسیده و خواستار رفع این بلا می شدند؛ در این صورت، قطعاً دعا به اجابت می رسید، چرا که: ((أَمَّنْ یجیبُ


1- ر.ک: به ضمیمه شماره 4.

ص: 59

الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یکْشِفُ السُّوء)). 

3. نقش بی بدیل امام و ضرورت حضورِ او در جامعه، علاوه بر ضرورت وجودِ امام، مسئله ای است که با تدبّر در این آیه شریفه و روایات متعدد، به آن پی می بریم؛ همان گونه که امام باقر علیه السلام فرمودند: «پس چه کسی اخبار آسمان ها و زمین و حلال و حرام خداوند را برای شما خواهد آورد؟!» چه کسی می تواند ادعا کند، عالِم به غیب و شهود است و بگوید: «قبل از این که مرا از دست بدهید (هر چه می خواهید) از من بپرسید»؟!(1) چه کسی می تواند ادعا کند، مرتبط با مبدأ غیب است و به عالَم غیب آشناتر است تا عالم شهود،(2) و کیست که بتواند بگوید: «اگر پرده (غیب) کنار رود، چیزی بر یقین من افزوده نخواهد شد»؟!(3)

خو گرفتن به دوران غیبتِ امام و عادی شدنِ آن، از مصیبت هایی است که انسان ها به آن دچارشده اند، چرا که همه، سرگرم و مشغول کار خود هستند و چه بسا روزها و هفته ها می گذرد و کمتر به یاد امام خود و تکلیف و رسالتی که در این رابطه دارند، می افتند!

4. یکی از القاب زیبای ائمه به طور عام و لقب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به طور خاص، «ماء


1- «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»؛ شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج15، کتاب الجهاد، باب 49، ص 128، ح 20137. هم چنین درباره این موضوع ر.ک: کافی، ج1، ص399، کتاب الحجة، بَابُ «أَنَّهُ لَیسَ شَی ءٌ مِنَ الْحَقِّ فِی یدِ النَّاسِ إِلَّا مَا خَرَجَ مِنْ عِنْدِ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام وَ أَنَّ کُلَّ شَی ءٍ لَمْ یخْرُجْ مِنْ عِنْدِهِمْ فَهُوَ بَاطِل».
2- «أَیهَا النَّاسُ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی _  فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ _ قَبْلَ أَنْ تَشْغَرَ بِرِجْلِهَا فِتْنَةٌ تَطَأُ فِی خِطَامِهَا _  وَ تَذْهَبُ بِأَحْلَامِ قَوْمِهَا»؛ نهج البلاغه، خطبه 189.
3- «لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یقِیناً»؛ بحارالأنوار، ج40، ص153.

ص: 60

معین» است که از همین آیه شریفه گرفته شد. تشبیه امام به «آب»، بیانگر نکات ظریف و عمیقی است.(1)

حاج محمدعلی فشندی رحمة الله می گوید:

دیدم سید بزرگواری وارد مسجد جمکران می شود. با خود گفتم: در این هوای گرم. حتماً تشنه است. ظرف آبی به او تعارف کردم. گرفتند و نوشیدند و ظرف را برگرداندند. در این حال گفتم: شما دعا کنید و فرج امام زمان علیه السلام را از خداوند بخواهید تا فرج ایشان نزدیک گردد. ایشان فرمودند: «شیعیان ما به اندازه آب خوردنی ما را نمی خواهند؛ اگر بخواهند، دعا می کنند و فرج ما می رسد.» این سخن را فرمود؛ تا نگاه کردم، دیگر کسی را ندیدم.(2) به راستی، ما چقدر به یاد حضرت هستیم؟! و آن گاه که به یاد اوییم، آیا خود را برای او می خواهیم یا حتی او را هم برای راحتی و حل مشکلمان می خواهیم؟!         

حجّت غایب

((ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیبَ فیهِ هُدیً لِلْمُتَّقینَ * الَّذینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ(3)))؛ این کتاب که در آن هیچ شکی نیست، راهنمای پرهیزکاران است؛ کسانی که به غیب ایمان می آورند. «ایمان به غیب» از مهم ترین ویژگیِ پرهیزکاران است؛ کسانی که عقلشان در


1- ر.ک: بحارالانوار، ج 24، ص100، باب 37، أنّهم علیهم السلام الماءُ المعینُ و الْبِئْرُ المُعَطَّلَةُ والقَصْرُ المَشِیدُ و تأویلُ السَّحابِ و المَطَرِ وَ الظِّلِّ وَ الفَوٰاکِهِ وَسٰائِرِ المَنٰافِعِ الظّٰاهِرَةِ بِعِلْمِهِمْ وَ بَرَکٰاتِهِمْ علیهم السلام.
2- احمد قاضی زاهدی، شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام، ج1، ص155.
3- بقره، آیات2و3.

ص: 61

چشمشان نیست که فقط هر چه را با چشم سر ببینند، بپذیرند و غیر آن را انکار کنند؛ اگر این چنین باشد، فرقی بین انسان و حیوان باقی نمی ماند.(1)

غیب مطلق، خداوند متعال است؛ او را با چشم سر نمی توان دید؛ نه در دنیا و نه در آخرت. مهم ترین ویژگیِ «متقین» این است که با تمام وجود، به آفریدگار هستی و آنچه او از آن خبر داده است، باور دارند. پس در مرحله ظهر و تفسیرِ آیه، غیب به معنای «اللّٰه» است، هم چنان که در آیه 162 سوره «نساء» به آن تصریح شده است.

 در مرحله بطن و تأویلِ آیه، بر اساس روایات، «غیب» مصادیق متعددی مانند: عرش، لوح، قلم، کرسی، بهشت، جهنم و... دارد. یکی از مهم ترین مصادیق «غیبت»، ایمان به حجّت غایب است. از امام صادق علیه السلام روایت شده:

متقین به غیب ایمان می آورند؛ یعنی به حجّت غایب ایمان می آورند.(2)    متقین مانند کسانی نیستند که می گویند: اگر امام وجود دارد، پس کجاست و چرا او را نمی بینیم؟ متقین با دلایل عقلی، قرآنی و روایی به یقین رسیده اند که خداوند هرگز هستی را بدون حجّت رها نمی کند و همان گونه که بسیاری از انبیای الهی و اوصیایشان بر اساس حکمت الهی، مدتی از قوم خود غایب می شدند، هم اکنون نیز حجّت خداوند غایب است و روزی ظهور خواهد کرد.

در روایت دیگری حضرت می فرمایند: «ایمان به غیب، یعنی اقرار به قیام قائم که


1- برای پی بردن به جایگاه «ایمان به غیب» ر.ک: سید قطب، فی ظلال القرآن، ج 1، ص 39.
2-  «عن یحیی بن أبی القاسم قال سألت الصادق علیه السلام عن قول اللّٰه عز و جل ((الم ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ)) فقال: المتقون شیعة علی علیه السلام و الغیب فهو الحجة الغائب »؛ محمد بن علی بن بابویه، کمال الدین وتمام النعمة، ج2، باب 1، ص374، ح20.

ص: 62

حق است.»(1)

شک و تردید درباره ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به دو علت است:

 1. طولانی شدن غیبت؛

2. شبهه افکنی دشمنان؛

متقین به خداوند و وعده های او ایمان دارند و چون مژده و نوید ظهور حضرت را خودِ خداوند داده است، هرگز دچار شک و تردید نمی شوند و هم چنان چشم به راهِ مقدم نورانی حضرتش باقی هستند.(2)

چکیده

_ از جمله آیات ناظر به غیبت حجّت خداوند، آیه 30، سوره «ملک» و 3 سوره «بقره» است.

_ تفسیر آیه 30 «ملک»، نعمت حیاتی «آب» است که اگر همه چیز باشد، ولی خداوند آب را از ما بگیرد، در واقع حیات را گرفته است؛ اما تأویل آیه، غیبت حجّت خداوند است.

_ غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، سبب محرومیت ما از بسیاری خیرات و برکات می گردد.

_ ویژگی پرهیزکاران این است که به حجّت غایب ایمان دارند.


1- «عن أبی عبداللّٰه علیه السلام فی قول اللّٰه ((عز و جل هُدیً لِلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ)) قال : من أقر بقیام القائم علیه السلام أنه حق »؛ کمال الدین وتمام النعمة، ج1، ص48.
2- «فَلَوْ تَطَاوَلَتِ الدُّهُورُ وَ تَمَادَتِ الْأَعْصَارُ لَمْ أَزْدَدْ بِکَ إِلَّا یقِیناً وَ لَکَ إِلَّا حُبّاً وَ عَلَیکَ إِلَّا اعْتِمَاداً وَ لِظُهُورِکَ إِلَّا تَوَقُّعاً وَ مُرَابَطَةً بِنَفْسِی وَ مَالِی وَ جَمِیعِ مَا أَنْعَمَ بِهِ عَلَی رَبِّی»؛ بحارالأنوار، ج99، ص99، فرازی از زیارت حضرت. در این زیارت مفاتیح الجنان در بخش «زیارت سرداب مقدس» بعد از «زیارت آل یس» ذکر شده است. سایر آیاتی که بر غیبت حضرت دلالت می کنند، عبارت است از: لقمان، آیه20؛ حج، آیه 45 و تکویر، آیه15.

ص: 63

آیات ناظر به وظایف منتظران

هشدار به منتظرانِ خاتم الاوصیاء

((أَ لَمْ یأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّٰه وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا یکُونُوا کَالَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَکَثیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ))؛(1) آیا برای کسانی که ایمان آورده اند، هنگام آن نرسیده که دل هایشان به یاد خدا و آن حقیقتی که نازل شده، نرم [و فروتن] گردد و مانند کسانی نباشند که از پیش بدان ها کتاب داده شد و زمان (انتظار) بر آنان به درازا کشید و دل هایشان سخت گردید و بسیاری از آن ها فاسق بودند؟


1- حدید، آیه16. واژه «یأْنِ» از ماده «أنی یأنی»، به معنای «نزدیک شدن زمانِ چیزی» است؛ مثل واژه «آن یئین» و «حان یحین». واژه «خشوع» به معنای «نرم بودن»، رام بودن «پذیرا بودن» و امثال آن آمده است و ضد آن «قساوت» به معنای «غلظت» و «سفتی» است. «الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ»، یعنی کسانی که به آن ها کتاب (آسمانی) داده شد و در اصطلاح، به آن ها «اهل کتاب» گفته می شود و منظور، یهود و نصاری هستند. واژه «أمَد» به معنای «زمان» است؛ البته زمانی که انتهای آن نامعلوم باشد. «و الأَمَدُ: مُدّةٌ لَهٰا حَدٌّ مجهولٌ إذا اُطْلِقَ»؛ راغب اصفهانی، مفردات. و واژه «فسق» به معنای «خروج از طریق حق» است: « أنّ الأصْلَ الواحدَ فی الماده: هو الخُروجُ عَنْ مقرّراتٍ دینیةٍ أو عقلیةٍ أو طبیعیةٍ لازمة. و مِنْ مَصٰادیقِه: خُروج العبدِ، عَنْ أَمْرِ الرَّبِّ، وَ عَنْ طٰاعَتِهِ»؛ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 9، ص89.

ص: 64

وقتی باران بر زمین خاکی می بارد، زمین با آغوش باز قطره باران را می پذیرد؛ به این حالت «خشوع» می گویند. همین قطره وقتی به سنگ و امثال آن برخورد می کند، کمانه کرده و ذره ذره می شود، به این حالت «قساوت» می گویند. روح و روان ما در برابر فرمان ها و دستورهای الهی ممکن است یکی از این دو حالت را داشته باشد. خداوند متعال در آیه مزبور به این دو ویژگی اشاره می فرماید. بخش ابتدایی آیه، درباره «خشوع» و بخش پایانی آن درباره «قساوت» است.

امام صادق علیه السلام درباره آیه مورد بحث می فرماید: «این آیه درباره مردم زمان غیبت نازل شده و «أمد» به معنای زمان غیبت است. (1)»      

ویژگی اهل کتاب چه بود که قرآن درباره آن به ما هشدار می دهد؟

آنان دست کم دو بار در آزمون «انتظار»، مردود شدند:

الف) حضرت موسی علیه السلام به بنی اسرائیل گفت: «من به میعاد الهی می روم و برادرم هارون در میان شماست؛ از او پیروی کنید تا من برگردم.» هنگامی که حضرت موسی علیه السلام بعد از سی روز نیامد، بنی اسرائیل به دنبال سامری رفتند و گوساله پرست شدند! در واقع، آنان به وعده خداوند و پیامبرش اطمینان نداشتند. آنان باید هم چنان منتظر می ماندند و به این امر توجه می کردند که در این تأخیر، حکمتی نهفته است. خداوند متعال در قرآن می فرماید:

موسی خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خود بازگشت و گفت: ای قوم من، مگر پروردگارتان وعده نیکویی به شما نداد؟! آیا مدت جداییِ من از شما به طول انجامید، یا می خواستید غضب پروردگارتان


1-  نعمانی، الغیبة، ص31.

ص: 65

بر شما نازل شود که با وعده من مخالفت کردید؟!(1)   ب) مژده و نوید ظهور خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله به اهل کتاب داده شده بود و آن ها موظف بودند با ظهورش به او ایمان آورند، اما هنگامی که انتظار، طولانی شد ناامید شده و به جای خشوع و اطمینان به وعده الهی، دچار قساوت قلب شده و دنبال هوا و هوس و دنیاطلبی رفتند و موعود خود را به کلی فراموش کردند.(2)

پیام مهم آیه مزبور این است که از اهل کتاب عبرت بگیریم و با طولانی شدن زمان غیبت، هرگز دچار قساوت قلب نشویم، بلکه در برابر حکم خداوند، که در قرآن و بیانات نورانی اهل بیت علیهم السلام تبیین شده است، مطیع و فرمان بردار بوده و هرگز دچار رخوت و سستی نشویم.

از حضرت امیر علیه السلام نقل شده است:

برای قائم ما غیبتی است که زمان آن طولانی است... هان! کسی که در این دوران بر دینش ثابت قدم بماند و به خاطر طولانی شدن غیبتِ امامش، دچار قساوت قلب نشود، در روز قیامت با من خواهد بود.(3) توضیح این که، در دوران غیبت امام، بسیاری از مردم با فراموش کردن امام خود و وظیفه ای که در برابر او دارند،دچار دنیاگرایی می شوند و هر کسی سعی می کند در


1- طه، آیه 86.
2- بقره، آیات 89 به بعد.
3- «لِلقائم مِنّا غیبةُ إمدُها طَویلٌ... أَلَا فَمَنْ ثَبَتَ مِنْهُمْ عَلَی دِینِهِ [وَ ] لَمْ یقْسُ قَلْبُهُ لِطُولِ أَمَدِ غَیبَةِ امامهِ فَهُوَ مَعِی فِی دَرَجَتِی یوْمَ الْقِیامَة»؛ محمد بن علی بن بابویه، کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، باب 26، ح 14؛ بحارالانوار، ج 51، ص 109.

ص: 66

مسابقه رفاه و تجمل از دیگران عقب نماند. در چنین دورانی، اگر کسی قلبش هم چنان پذیرای دستورات الهی و تمام سعیش پیروی از امام زمانش باشد، در قیامت با اهل بیت علیهم السلام خواهد بود؛ مانند سلمان که خواسته مولایش را برخواسته خودش مقدم می داشت.(1) انسان عاقل باید بیندیشد که آیا در عالم هستی، پاداش و درجه ای بالاتر از این وجود دارد که انسان در زندگیِ ابدی خود، هم نشین اهل بیت علیهم السلام شود؟(2)

معنای « فَطالَ عَلَی_هِمُ الْأمَدُ»  این عبارت، در بسیاری از ترجمه ها این گونه ترجمه شده است: «زمان بر آن ها طولانی شد» یا «دوران طولانی بر آن ها گذشت». اما با تأمل در این آیه و سایر آیاتِ مرتبط با آن، مانند آیه 86 سوره «طه» و عبارت «طال علی» که در مواردی مانند «عُمْر» هم به کار رفته، این تعبیر به معنای «طولانی به نظر آمدن» است. برای روشن تر شدن موضوع، ابتدا این تعبیر را درباره عُمْر و اَجل بررسی می کنیم. امام


1- «...قَالَ لِثَلَاثِ خِلَالٍ إِحْدَاهَا إِیثَارُهُ هَوَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام عَلَی هَوَی نَفْسِهِ وَ الثَّانِیةُ حُبُّهُ الْفُقَرَاءَ وَ اخْتِیارُهُ إِیاهُمْ عَلَی أَهْلِ الثَّرْوَةِ وَ الْعُدَدِ وَ الثَّالِثَةُ حُبُّهُ لِلْعِلْمِ وَ الْعُلَمَاءِ إِنَّ سَلْمَانَ کَانَ عَبْداً صَالِحاً حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِین»؛ می گوید: به امام صادق عرض کردم: آقای من! چگونه است که بسیار یاد سلمان فارسی را از شما می شنوم؟ حضرت فرمودند: «نگو سلمان فارسی، بلکه بگو سلمان محمدی!» بعد فرمودند: «آیا می دانی چرا زیاد یاد سلمان می کنم؟» عرض کردم: نه. فرمودند: «به خاطر سه ویژگی: 1. ترجیح دادن خواسته مولایش امیرالمؤمنین بر خواسته نفسش. 2. دوست داشتن فقرا و برگزیدن نشست و برخاست با آنان بر نشست و برخاست با مرفهان. 3. دوست داشتن علم و علما. او بندة درست کار و در صراط مستقیم و تسلیم(خداوند) بود و از مشرکان نبود. بحارالانوار، ج 22، ص327.
2-  ر.ک: ضمیمه شماره4 (از همین کتاب).

ص: 67

علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید: «وَ لَایطُولَنَّ عَلَیکُمْ فِیهَا الْأَمَدُ»؛(1) مبادا زمان عمرتان بر شما طولانی بیاید؛ یعنی مبادا تصور کنید دارای عمر طولانی خواهید بود و آخرت را فراموش کنید! در خطبه 22 نهج البلاغه نیز نظیر این تعبیر آمده است.(2) بدیهی است، معنای این جمله این نیست که: مبادا عمر شما طولانی شود!

  درباره آیه مورد بحث نیز، همین معنا مورد نظر است؛ یعنی شما مثل اهل کتاب نباشید که زمان بر آن ها طولانی آمد؛ به عبارت دیگر، تصور کردند تا زمان تحقق وعده الهی خیلی فاصله است و منتظر بازگشت حجّت خداوند نشدند.

شایان ذکر است، از آسیب های جدّی دوران انتظار، خارج شدن از حالت انتظار و غفلت از زمینه سازی برای آمدن موعود الهی است؛ از این روست که در روایات آمده: «فَتَوَقَّعُوا الْفَرَجَ صَبَاحاً وَ مَسَاء»؛(3) پس بامداد و شبانگاه منتظر فرج باشید.

مرزبانی از اندیشه مهدویت

((یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّٰه لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون))؛(4) ای کسانی که ایمان آورده اید! (در برابر مشکلات و هوس ها) استقامت کنید و در برابر دشمنان (نیز)، پایدار باشید و از مرزهای خود، مراقبت کنید و از خدا بپرهیزید؛ شاید رستگار شوید!  چند توصیه اساسی در این آیه آمده است:


1- نهج البلاغه، خطبه 52.
2- « وَ لَا یلْهِینَّکُمُ الأَمَلُ وَ لَا یطُولَنَّ عَلَیکُمُ الأَجَلُ، فإِنَّمَا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ بِطُولِ آمَالِهِمْ، وَ تَغَیبِ آجَالِهِمْ، حَتَّی نَزَلَ بِهِمُ الْمَوْعُودُ، الَّذی تُرَدُّ عَنْهُ الْمَعْذِر وَ تُرْفَعُ عَنْهُ التَّوْبَة.» 
3- کافی، ج1، کتاب الحجة، ص 333، باب نادر فی حال الغیبة. 
4- آل عمران، آیه200.

ص: 68

1. «اصْبِرُوا»؛ «صبر» به معنای استقامت در راهِ رسیدن به هدف و استفاده از همه توان و انرژی و ناامید نشدن در هنگام مواجهه با مشکلات و شکست هاست. در روایات، جایگاه «صبر» به «ایمان»، مانند جایگاه «سر» به «بدن» ذکر شده است. در مسیر رسیدن به اهداف بلندی که خداوند متعال برای بندگانش در نظر گرفته است، گاهی وسوسه های نفسانی و شیطانی و یا بروز مشکلات و مصائبی که پیش می آید، انسان را از طی مسیر باز می دارد. و انسان ها باخصلت «صبر» می توانند از این گردنه ها عبور کرده و به قلّه های بلند و رفیع انسانی برسند.

2. «صابِروا»؛ «مصابره» به معنای هم بستگی و ایستادگی امت در برابر فشارها و تهدیدات دشمن و کوتاه نیامدن و پافشاری بر اصول و ارزش هاست؛ به عبارت دیگر، «مصابره» همان صبر اجتماعی است.

3. «رابِطوا»؛ این واژه از ریشه «ربط»، به معنای «بستن» است و معنای آن در این جا، مراقبت و مرزبانی است.(1) قرآن پیوسته خطر نفوذ دشمن را هشدار می دهد و می فرماید: «کافران آرزو دارند شما از سلاح ها و کالاهای خود غافل شوید و به یکباره به شما هجوم آورند.»(2) لذا پاسداری از مرزها و مراقبت از نفوذ دشمن، توصیه دیگری است که در این آیه به آن تأکید شده است.


1- «رباط» مصدر فعل رَبَطْتُ و رَابَطْتُ است، و «مُرَابَطَة» (در لفظ و معنا)مثل «محافظه» است. قال اللّٰه تعالی: ((وَ مِنْ رِباطِ الْخَیلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّٰه وَ عَدُوَّکُمْ)) [الأنفال/ 60]، و قال: ((یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا)) [آل عمران/ 200]. دو نوع مرابطه، مراقبت و نگهبانی وجود دارد؛ یکی مراقبت مادّی، یعنی محافظت از مرزهای مسلمین؛ دوم، محافظت از ارزش ها؛ مثل مراقبت از وقت نماز و...؛ راغب اصفهانی، المفردات، ذیل واژه «ربط».
2- ((وَدَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَ امّتعَتِکُمْ فَیمیلُونَ عَلَیکُمْ مَیلَةً واحِدَة))؛ نساء، آیه102.

ص: 69

جالب این جاست که روایات، به نکته ظریف تری از آیه گوشزد می کنند و آن «دفاع از اهل بیت علیهم السلام  است»(1)  که در حقیقت، دفاع از رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله و دین است.

در روایاتی نیز آمده است: مراد آیه «رابطوا امامکم» است.(2)

 در تعبیری دیگر آمده است: «رابطوا الائمة»؛(3) یعنی از امام خود دفاع کنید.

هم چنین نقل شده: «از بودن با امام، حفاظت کنید»؛(4) یعنی مراقب باشید ولایت و امامت را از شما نگیرند.

نعمانی در کتاب الغیبة در دو جا از امام باقر علیه السلام روایت کرده است: «از امام موردِ انتظارِ خود دفاع کنید!»(5) یعنی از وظایف مهم منتظران این است که درباره انتظار و ظهور بی تفاوت نباشند و در برابر نقشه های شوم مهدی ستیزان در انکار، تخریب و تحریف این اندیشه ناب، مراقبت و مرزبانی از مهدویت را به فراموشی نسپارند و هر


1- «عن أبی عبداللّٰه علیه السلام قال: ...وَ رٰابِطُوا یَقولُ فی سَبیلِ اللّٰه وَ نحنُ السَّبیلُ فیمٰا بینَ اللّٰه وَ خَلْقِهِ، و نحْنُ الرِّباطُ الأدنیٰ، فَمَنْ جٰاهَدَ عَنّا فَقَدْ جٰاهَدَ عَنِ النَّبِی صلی الله علیه و آله وَ مٰا جٰاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللّٰه لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون»؛ عبد علی عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص426، ذیل آیه.
2- ((عَنْ یعقوبِ السَّرَّاجِ قالَ: قُلْتُ لِأَبی عَبْدِاللّٰه علیه السلام، تَبْقِی الأَرْضُ یَوْماً بِغَیْرِ عٰالِمٍ مِنْکُمْ یَفْزَعُ النَّاسُ إِلیه؟ قالَ، فقالَ لی، إِذًا لٰا یُعْبَدُ اللّٰه، یٰا بٰا یوسُفَ لٰا تَخْلُوا الأرضَ مِنْ عالمٍ مِنّا ظٰاهرٍ یَفْزَعُ النّاسَ اِلیه فی حَلٰالِهِمْ وَ حَرٰامِهِم، وَ اِنّ ذلِکَ لَمُبَیَّنٌ فی کِتٰابِ اللّٰه، قٰالَ اللّٰه: ((یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا)) اِصْبِرُوا علیٰ دِینِکُم وَ صٰابِرُوا عَدُوَّکُم مِمَّن یُخٰالِفُکُم، وَ رٰابِطُوا امامکم، «وَ اتَّقُوا اللّٰه» فیمٰا أَمَرَکُم بِهِ وَ افْتَرَض عَلَیْکُم.»؛ عبد علی عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص426
3- «عن أبی جعفر علیه السلام: ... «وَ رٰابِطُوا» یعنی الائمَّة.»؛ عبد علی عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص426
4- «و فی روایه اخری عن الصادق علیه السلام «اِصْبِرُوا» علیَ الَّذی فینا، قلتُ، «وَ صٰابِرُوا» قٰالَ، عَدُوَّکُمْ مَعَ وَلِیّکم «وَ رٰابِطُوا» قالَ، الْمَقٰامُ مَعَ إِمٰامِکُم»؛ عبد علی عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص426
5- «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی الْبَاقِرِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ _ ((اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا)) فَقَالَ اصْبِرُوا عَلَی أَدَاءِ الْفَرَائِضِ وَ صابِرُوا عَدُوَّکُمْ وَ رابِطُوا امامکُمُ الْمُنْتَظَرَ. ص199، باب 11، حدیث 13.

ص: 70

کسی در حد توان خود، دفاع از آن را وظیفه خود بداند.(1)

چکیده

_ اگر قرآن «تِبیاناً لِکلِّ شَئ» است، قطعاً وظیفه ما را در دوران غیبت بیان کرده است.

_ از جمله آیات ناظر به وظایف منتظران، آیه 16 سوره «حدید» و آیه 200 سوره «آل عمران» است.

_ در دوران غیبت باید مراقب دل خود باشیم، تا پیوسته پذیرای دستورات قرآن و معصومان علیهم السلام باشد.

_ محافظت از اعتقاد به ولایت و بودن با اهل بیت علیهم السلام، به ویژه دفاع از امام منتظَر، از دیگر وظایف مهمّ شیعیان است.


1- علامه طباطبائی در تفسیر المیزان بحث مفصلی را تحت با «المرابطة فی المجتمع الاسلامی» در پانزده بخش ذکر کرده است که بسیار حایز اهمیت است؛ از جمله در بخش پنجم می فرماید: «أن البحث العمیق فی أحوال الموجودات الکونیة یؤدی إلی أن النوع الإنسانی سیبلغ غایته و ینال بغیته و هی کمال ظهور الإسلام بحقیقته فی الدنیا و تولیه التام أمر المجتمع الإنسانی، و قد وعده اللّٰه تعالی طبق هذه النظریة فی کتابه العزیز قال: ...«المائدة: 54» و قال: وَعَدَ اللّٰه الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیسْتخلّفنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتخلّف الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یعْبُدُونَنِی لا یشْرِکُونَ بِی شَیئاً الآیه: «النور: 55»، و قال: أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ: «الأنبیاء: 105»، إلی غیر ذلک من الآیات.» و در بخش پانزدهم می گوید: «الدین الحق هو الغالب علی الدنیا بالآخرة...». المیزان، ج 4، ص 92. گفتنی است، شهید مطهری در کتاب قیام و انقلاب جهانی حضرت مهدی علیه السلام به تبیین بخش هایی از آن پرداخته است.

ص: 71

آیات ناظر به وی_ژگی های حضرت مهدی علیه السلام

بقیّة الله

بقیّة الله(1)

((بَقِیتُ اللّٰه خَیرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ وَ ما أَنَا عَلَیکُمْ بِحَفیظٍ))؛(2) آنچه از جانب خدا برایتان باقی می ماند، برای شما بهتر است؛ اگر به راستی ایمان آورده اید، و من نگهبان شما نیستم. خداوند متعال در شب معراج به پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «ای احمد! عبادت ده جزء است؛ نُه جزء آن در طلب حلال است.»(3) حضرت شعیب علیه السلام در آیه مزبور، به قومش همین توصیه را بیان می کند: «مال حلال برای شما بهتر است، اگر ایمان داشته باشید.»

البته بطن آیه درباره آخرین حجّتِ الهی، «بقیّة اللّٰه الاعظم»، است. در روایات متعددی از فریقین، لقبِ امام مهدی علیه السلام،«بقیّة اللّٰه» معرفی شده است.


1- امام زمان علیه السلام به غیر از ویژگی های اهل بیت علیهم السلام، ویژگی های خاصی نیز دارد؛ مانند: غایب شدن، خاتم الاوصیا بودن، عمْر طولانی، جوان ماندن و... در این بخش به سه ویژگی خواهیم پرداخت و در بخش آیات تبیینی، دو مورد دیگر خواهد آمد. در لابه لای مباحث نیز به برخی دیگر اشاره شده است؛ مثل موضوع «غیبت» که در بخش غیبت گذشت.
2- هود، آیه86.
3- « الدَّیلَمِی فِی إِرْشَادِ الْقُلُوبِ، عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام عَنْ رَسُولِ اللّٰه صلی الله علیه و آله فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ أَنَّهُ قَالَ قَالَ اللّٰه تَعَالَی فِی لَیلَةِ الْمِعْرَاج یا أَحْمَدُ إِنَّ الْعِبَادَةَ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةٌ مِنْهَا طَلَبُ الْحَلَالِ فَإِذَا طَیبْتَ مَطْعَمَکَ وَ مَشْرَبَکَ فَأَنْتَ فِی حِفْظِی وَ کَنَفِی »؛ بحار الانوار، ج 74، ص26، باب 2، مواعظ اللّٰه عزّ  و جلّ.

ص: 72

امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:

اولین سخنی که امام مهدی علیه السلام هنگام ظهور بیان می کند، ((بقیّة اللّٰه خیرٌ لکم إن کنتم مؤمنین)) است. سپس می فرماید: من بقیت اللّٰه و حجت خداوند و خلیفه او بر شما هستم، پس هیچ سلام کننده ای بر او سلام نمی کند مگر این که می گوید: «السلام علیک یا بقیة اللّٰه فی ارضه.»(1) هم چنین، راوی از امام صادق علیه السلام درباره نحوه سلام کردن به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف سؤال می کند حضرت می فرمایند: «این گونه سلام کنید: «السلام علیک یا بقیّة اللّٰه فی أرضه».(2) سپس این آیه شریفه را تلاوت کردند.


1- «وَ أَوَّلُ مٰا یَنْطِقُ بِهِ هٰذِهِ الآیَةُ ((بَقِیتُ اللّٰه خَیرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ)) ثُمَّ یقولُ أنا بقیة اللّٰه فی أرْضِهِ وَ خَلِیفَتُهُ و حُجَّتُهُ علیکُم فُلٰا یُسَلِّمُ عَلَیْهِ مُسَلِّمٌ إِلّاٰ قٰالَ السَّلاٰمُ عَلَیْکَ یٰا بَقِیَّةَ اللّٰه فی أَرْضِهِ»؛ محمد بن علی بن بابویه، کمال الدین و تمام النعمة، ج1، ص 363، باب 32، ح16. هم چنین در تشرف احمد بن اسحاق محضر امام حسن عسکری علیه السلام و درخواست نشانه از حضرت، برای اطمینان به امامت امام مهدی علیه السلام، خودِ حضرت فرمودند: «من بقیة اللّٰه هستم.» متن روایتِ شیخ صدوق رحمة الله این گونه است: «فَقٰالَ أحمدُ بنُ إسحاق فقلتُ لهُ یٰا مولایَ فَهَلْ مِنْ عَلامةٍ یَطْمَئِنَّ إلیهٰا قَلْبِی فَنَطَقَ الغُلٰامُ علیه السلام بلسانٍ عربیٍّ فَصیحٍ فقٰالَ أَنَا بَقیَّة اللّٰه فی أرضِهِ وَ المُنْتَقِمُ مِنْ أَعْدٰائِهِ». کمال الدین وتمام النعمة، ج2، ص 416، باب 6، ح 1.
2- «مردی از امام صادق علیه السلام سؤال کرد: آیا به حضرت مهدی می توان با تعبیر «امیرالمؤمنین» سلام داد؟ حضرت فرمودند: «نه.» عرض کرد: چرا؟ فرمودند: «زیرا امیرالمؤمنین» اسمی است که خداوند آن را بر علی گذاشته است و احدی قبل از او و بعد از او به این نام نامیده نمی شود، مگر این که کافر خواهد بود.» عرض کردم: فدای شما شوم! پس چگونه به حضرت مهدی سلام داده می شود؟ فرمودند: «می گویند: «السَّلامُ عَلَیْکَ یٰا بَقِیَّةَ اللّٰه». سپس آیه شریفه (86 هود) را خواندند.»؛ کافی، ج1، ص 411، کتاب الحجة.

ص: 73

شبلنجی، از علمای اهل سنت، می نویسد:

وقتی حضرت مهدی علیه السلام خروج کند، بر کعبه تکیه می دهد و 313 نفر از یارانش گرد او جمع می شوند. اولین سخنی که بر زبان ایشان جاری می شود، این آیه است: ((بقیة اللّٰه خیرٌ لکم ان کنتم مؤمنین))؛ و می فرماید: «انا بقیة اللّٰه و خلیفته و حجّته علیکم»؛ منم بقیة اللّٰه و خلیفه و حجّت خدا بر شما.(1) با توجه به مطالب پیش گفته، مهم ترین پیام آیه شریفه این است که خیر و صلاح شما در روی آوردن به امام مهدی علیه السلام، آخرین حجّت الهی است. بدیهی است که حضرت به ما نیازی ندارد؛ این ما هستیم که به حجّت الهی نیازمندیم و خیر، سعادت، رشد و تعالیِ ما در گرو توجه به اوست؛ هم چنان که خود حضرت در توقیعی بر این معنا تأکید می فرمایند.(2) امام راحل قدس سرّه به خوبی این معنا را درک کرد و با تمام توان به میدان آمد، تا


1- نورالابصار، ص 349.
2- «مشاجره و دعوایی(درباره حضرت مهدی علیه السلام بین ابن ابی غانم قزوینی و گروهی از شیعیان صورت گرفت. ابن ابی غانم می گفت: امام حسن عسکری علیه السلام از دنیا رفت، در حالی که جانشینی نداشت! سپس شیعیان حضرت نامه ای با ذکر این دعوا نوشتند و به ناحیه مقدسه فرستادند. پاسخ نامه آنان با خط مبارک حضرت، به این مضمون صادر شد: «به نام خداوند بخشنده مهربان. خداوند ما را و شما را از فتنه ها محافظت فرماید و به ما و شما روح یقین را عنایت فرماید و ما و شما را از عاقبت به شر شدن نگه دارد. همانا خبر تردید گروهی از شما در دین و شک و سرگردانی آنان درباره والیان امرشان به ما رسید. این مسئله ما را غمگین ساخت، به خاطر خودتان نه به خاطر خودمان، و ما را آزرد به جهت خودتان، نه به جهت خودمان، زیرا خدا با ماست؛ پس هیچ نیازی به احدی نداریم و حق با ماست و برگشتن و دست برداشتن کسی از ما، هرگز ما را به وحشت نمی اندازد و ما دست پروده پروردگارمان هستیم و مخلوقات، دست پروده ما.» «...فَغَمَّنَا ذَلِکَ لَکُمْ لَا لَنَا وَ سَاءْنَا فِیکُمْ لَا فِینَا لِأَنَّ اللّٰه مَعَنَا فَلَا فَاقَةَ بِنَا إِلَی غَیرِهِ وَ الْحَقُّ مَعَنَا فَلَنْ یوحِشَنَا مَنْ قَعَدَ عَنَّا وَ نَحْنُ صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ الْخَلْقُ بَعْدَ صَنَائِعِنَا »؛ بحارالانوار، ج53، ص178، باب 31.

ص: 74

زمینه ظهور حضرت را فراهم کند. امام رحمة الله انگیزه خود را از انقلاب اسلامی، زمینه سازی قیام و انقلاب جهانی امام مهدی علیه السلام بیان می کند(1)؛ از این رو، وظیفه ماست با جدیّتِ هر چه بیشتر و با اطاعت و پیروی از ولی فقیه و رهبر فرزانه انقلاب، این راه را ادامه دهیم،  چرا که زمینه سازی ظهور، به عهده خود امت است.

نعمت پنهان

((أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللّٰه سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَة))؛(2) آیا ندیدید خداوند آنچه در


1- امامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی قدس سرّه، تبیان دفتر 42، ص 362.
2- لقمان، آیه 20. واژه «أَ لَمْ تَرَوْا» از ماده «رؤیت» بوده و به معنای «آیا ندیدید» می باشد؛ اما مقصود چیست؟ این تعبیر در چنین مواردی، برای دعوت به تفکر و آگاهی دادن به مخاطب است: « و هی کلمة تقولها العربُ عند التَّعَجُّب من الشی ء و عند تَنْبِیهِ المخاطب کقوله تعالی: ((أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِم))؛ لسان العرب، ذیل واژه «رأی». راغب اصفهانی نیز بعد از اشاره به مصادیقی از این تعبیر می گوید: « کلّ ذلک فیه معنی التّنبیه»؛ مفردات، ذیل همین واژه. آنچه مهم است این است که آیه شریفه با دعوت به تفکر آغاز می شود؛ موضوعی که در گسترده ترین سطح در قرآن به چشم می خورد. بیش از پنجاه مورد ماده «عقل» آمده و تعبیر «لعلکم تعقلون» در پایان بسیاری از آیات به چشم می خورد. بیش از بیست مورد ماده «فکر» و هم چنین ماده «فقه» (= فهم عمیق) مطرح شده است. در بسیاری از موارد ماده «نظر» به معنای تحقیق و بررسی است؛ مثل ((قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْکاذِبین)) و ((قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبین)) و ((قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللّٰه ینْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللّٰه عَلی کُلِّ شَی ءٍ قَدیر)) و ندای ((فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُون» و ندای « فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمین)) توصیه به مشورت، گوش را نوازش می دهد؛ اما با این حال، به چه میزان ما این اصل قرآنی را مورد توجه قرار داده ایم؟ با کمال تأسف، در مهم ترین کارها، از جمله ازدواج، به جای تحقیق و بررسی استخاره می گیریم؛ البته اگر همه مراحل را طی کردیم و در حیرت ماندیم، آن گاه می توانیم با مراجعه به اهلش، استخاره بگیریم. وقتی قرآنç  èفقط برای زیبایی در سفره عقد باشد یا کار را به جایی رسانده ایم که اگر از خانه ای صدای قرآن بیاید، فوراً می گویند: چه کسی مرده است؟ و نهایتاً قرآن، کتاب استخاره قرار می گیرد، آیا این مهجوریت قرآن نیست؟! ((وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقرآن مَهْجُورا))؛ (فرقان، آیه30) وقتی قرآن مهجور شد، «ولی خداوند» هم مهجور خواهد ماند. قرآن، نقشه راه زندگی و کتاب سعادت، خوش بختی و نسخه شفاست. واژه «إسباغ» از ریشه «سبغ» به معنای وسیع، تام و کامل است: «درع سَابِغٌ: تامّ واسع. قال اللّٰه تعالی: أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ [سبأ/ 11]، و عنه استعیر إِسْبَاغُ الوضوء، و إسباغ النّعم قال: وَ أَسْبَغَ عَلَیکُمْ نِعَمَه»؛ راغب اصفهانی، مفردات، ذیل واژه سبغ». از این رو، در آن معنای «کثرت» و «فراوانی» گنجانده شده است.

ص: 75

آسمان ها و زمین است، مسخّر شما کرده و نعمت های آشکار و پنهان خود را به طور فراوان، بر شما ارزانی داشته است؟! «معرفت نفس» و «انسان شناسی» از مهم ترین و ضروری ترین موضوعات قابل توجه و قابل تأمل هستند.

 مطابق آیه مورد بحث، انسان موجودی است که خداوند متعال آنچه در آسمان ها و زمین است، مسخّر و رام او کرده؟ و تمام نعمت های پیدا و پنهان خود را بر سر او فرو ریخته است. حال، سؤال این است: چنین موجودی، برای چه هدفی خلق شده است؟

اگر تمام دنیا برای انسان خلق شده، پس قطعاً او برای امری فراتر از آن آفریده شده است. تأمل درباره این موضوع، به این نتیجه می انجامد که انسان، نه تنها برای دنیا آفریده نشده، بلکه برای رفتن به بهشت نیز به این عالم نیامده است؛ در حقیقت، او برای تقرّب الی اللّٰه و سیر به سوی او، قدم در این وادی گذاشته است. از این روست که خداوند متعال هنگامی که انسان را آفرید، خود را «احسن الخالقین» نامید.استعداد بالقوه ای که خالق حکیم در وجود انسان قرار داده، به گونه ای است که در صورت شکوفا شدن می تواند به بالاترین درجات و مراتب برسد و قطعاً رتبه و مقام، جز با رفع

ص: 76

موانع و تقرب به خداوند، به دست نمی آید.

اگر انسان برای قرب الی اللّٰه به این عالم آمده، راهی پر از خطر و موانع در پیش رو دارد که طی این مسیر، جز با وجود راهنمایی که خود در اوج و قله آن قرار دارد، امکان پذیر نیست. این همان چیزی است که در بیان نورانی امام کاظم علیه السلام بیان شده است:

راوی می گوید: از مولایم آقا موسی بن جعفر علیه السلام درباره آیه: ((وَ أَسْبَغَ عَلَیکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَة)) پرسیدم. حضرت فرمودند: «مراد از نعمت آشکار، امام آشکار و مراد از نعمت پنهان، امام پنهان و غایب است.» عرض کردم: «آیا در میان ائمه کسی هست که غایب می شود؟ فرمودند: «بله، شخص او از دیدگان مردم پنهان می شود، ولی یاد او از دل های مؤمنان فراموش نمی شود و او دوازدهمینِ ماست. خداوند هر مشکلی را برای او آسان و هر امر دشواری را برایش راحت می گرداند و گنج های زمین را برای او آشکار خواهد ساخت و هر دوری را برایش نزدیک می گرداند و هر زورگوی معاندی را به دستش نابود می گرداند.»(1) از امام باقر علیه السلام نیز روایت شده است:

نعمت ظاهره، نبی مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله و مراد از نعمت باطنه، ولایت


1- «...فَقَالَ علیه السلام النِّعْمَةُ الظَّاهِرَةُ الْامام الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنَةُ الْامام الْغَائِبُ فَقُلْتُ لَهُ وَ یکُونُ فِی الْأَئِمَّةِ مَنْ یغِیبُ قَالَ نَعَمْ یغِیبُ عَنْ أَبْصَارِ النَّاسِ شَخْصُهُ وَ لَا یغِیبُ عَن قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ...»؛ محمد بن علی بن بابویه، کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 368، باب 34، ح 6.

ص: 77

ما اهل بیت است.(1) نکات: 1. از تأمل در آیه شریفه و روایات رسیده در ذیل آن، به دست می آید که فلسفه وجودی و رسالت اصلی امام معصوم، رساندن انسان های لایق به مقام عظیم قرب الی اللّٰه است، نه این که امام را وسیله ای برای رسیدن به خواسته های مادی خود قرار دهیم و فقط در هنگام مواجهه با مشکلات و نیازهای  مادی به او متوسل شویم.

 راوی از امام صادق علیه السلام پرسید: فرج، در چه زمانی محقق می شود؟ حضرت از این سؤال ناراحت شدند، زیرا دریافتند مقصود او این است: چه وقت حضرت مهدی می آید تا راحت شویم؛ از این رو، فرمودند:

آیا تو هم از کسانی هستی که دنیا را می خواهند؟! کسی که این امر را بشناسد، فرج او به جهت انتظارش حاصل شده است.(2) یعنی هنگام غیبت امام نیز می توان از فیوضات و هدایت های باطنی امام بهره مند شد، به شرطی که خود،  امام معصوم، هدفِ خلقت و نقش امام را به خوبی بشناسیم.

از امام حسین علیه السلام روایت شده:


1- «عَنْ جٰابِرٍ قٰالَ: قٰالَ رَجُلٌ عِنْدَ أبی جَعْفَرٍ علیه السلام: ((وَ أَسْبَغَ عَلَیکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً)) قٰالَ: امّا النِّعْمَةُ الظّٰاهِرَةُ فَالنَّبِی صلی الله علیه و آله وَ مٰا جٰاءَ بِهِ مِنْ مَعْرِفَةِ اللّٰه عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَوْحِیدِهِ، وَ اَمَّا النِّعْمَةُ البٰاطِنَةِ فَوِلٰایَتُنٰا أهلَ البَیْتِ وَ عَقْدُ مَوَدَّتِنٰا فَاعْتَقَدَ وَ اللّٰه قَومٌ هٰذِهِ النِّعْمَةَ الظّٰاهِرَةَ وَ البٰاطِنَةَ وَ اعْتَقَدَهٰا قَوْمٌ ظٰاهرةً وَلَمْ یَعْتَقِدُوهٰا بٰاطِنَةً، فَأَنْزَلَ اللّٰه: ((یا أَیهَا الرَّسُولُ لا یحْزُنْکَ الَّذِینَ یسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ))؛ عبد علی عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 213، ذیل آیه.
2- «عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِاللّٰه علیه السلام جُعِلْتُ فِدَاکَ مَتَی الْفَرَجُ فَقَالَ یا أَبَا بَصِیرٍ وَ أَنْتَ مِمَّنْ یرِیدُ الدُّنْیا مَنْ عَرَفَ هَذَا الْأَمْرَ فَقَدْ فُرِّجَ عَنْهُ لِانْتِظَارِهِ»؛ کافی، ج 1، ص371، کتاب الحجة، بَابُ أَنَّهُ مَنْ عَرَفَ امامهُ لَمْ یضُرَّهُ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّر.

ص: 78

خداوند، بندگان خود را نیافرید، مگر برای این که او را بشناسند، که اگر او را شناختند به بندگی او روی می آورند و با چنین عبودیتی از هر چیز و هر کس، بی نیاز می شوند و به مقام غنا می رسند. شخصی سؤال کرد: مراد از «شناخت خداوند» چیست؟ حضرت فرمودند: شناخت خداوند، شناختِ همان حجتی است که بر مردم، اطاعت و پیروی از او واجب است.(1) بنابراین، جز در پرتو هدایت و یاری چنین امامی، دست یابی به این هدف امکان ندارد. علامه طباطبائی رحمة الله در تفسیر آیه 124 سوره «بقره» و آیه 73 سوره «انبیاء» و هم چنین در کتاب شیعه در اسلام، به طور تفصیل به این موضوع پرداخته است.

با این دیدگاه، نوع بهره مندی از امام، متحول خواهد شد، چرا که هم اکنون از آثار و برکات وجودی حضرت، همانند خورشید پشت ابر، بهره خواهیم برد و با ظهور حضرت «نورٌ علی نور»؛ از این روست که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

خوشا به حال کسانی که در زمانِ ظهور باشند؛ به شرطی که در دوران غیبت، مطیع و فرمان بردار حضرت باشند و در امورات خود به ایشان اقتدا کنند.(2)


1- «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّٰه علیه السلام قَالَ خَرَجَ الْحُسَینُ بْنُ عَلِی علیه السلام عَلَی أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَیهَا النَّاسُ إِنَّ اللّٰه جَلَّ ذِکْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِیعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاهُ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ یا ابْنَ رَسُولِ اللّٰه بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی فَمَا مَعْرِفَةُ اللّٰه قَالَ مَعْرِفَةُ أَهْلِ کُلِ زَمَانٍ امامهُمُ الَّذِی یجِبُ عَلَیهِمْ طَاعَتُه»؛ محمد بن علی بن بابویه، علل الشرائع، ج 1، ص9، باب 9، ح 1، ص74.
2- «قَالَ رَسُولُ اللّٰه صلی الله علیه و آله: طُوبَی لِمَنْ أَدْرَکَ قَائِمَ أَهْلِ بَیتِی وَ هُوَ یأْتَمُّ بِهِ فِی غَیبَتِهِ قَبْلَ قِیامِهِ وَ یتَوَلَّی أَوْلِیاءَهُ وَ یعَادِی أَعْدَاءَهُ ذَاکَ مِنْ رُفَقَائِی وَ ذَوِی مَوَدَّتِی وَ أَکْرَمِ امّتی عَلَی یوْمَ الْقِیامَة»؛ بحارالأنوار، ج51، ص72 و محمد بن علی بن بابویه، کمال الدین وتمام النعمة، ج1، ص286، باب 25، ح 2 و 3.

ص: 79 از امام صادق علیه السلام نیز روایت شده است:

کسی که درباره این امر معرفت داشته باشد، قطعاً فرج او به جهت انتظارش حاصل شده است.(1)    پس چه نیکوست که مؤمنان برای شناخت خداوند متعال و عبودیت و بندگی بهترِ او و برای نجات از وسوسه های نفسانی و شیطانی، به امام زمان متوسل شده و از او کمک بگیرند.

2. اگر انسان برای چنین هدف والایی به این عالم آمده است، بر اساس برهان لطف، همواره باید هادی و رساننده او به این هدف نیز وجود داشته باشد، چرا که طی این مسیر به گونه ای نیست که فقط با «ارائه طریق» انجام گیرد، بلکه «ایصال الی المطلوب» لازم است، لذا یکی از اسرار مهمِ ضرورت وجود امام و خالی نبودن زمین از حجّت، همین مطلب است و آنان که در چنین اصلی مشکل دارند و از «غدیر» فاصله گرفتند، در واقع از انسانیت فاصله گرفتند و انسان را نشناختند.

مضطرّ

((أَمَّنْ یجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یکْشِفُ السُّوءَ وَ یجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللّٰه قَلیلاً ما تَذَکَّرُون))؛(آیا بت هایی که معبود شما هستند بهترند) یا کسی که دعای مضطرّ را اجابت می کند و گرفتاری را برطرف می سازد و شما را خلفای زمین قرار می دهد، آیا معبودی با خداست؟! کمتر متذکّر می شوید. خداوند در این آیه شریفه، در سومین سؤال از مشرکان، جهت توجه دادن آن ها به


1- «عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِاللّٰه علیه السلام جُعِلْتُ فِدَاکَ مَتَی الْفَرَجُ فَقَالَ یا أَبَا بَصِیرٍ وَ أَنْتَ مِمَّنْ یرِیدُ الدُّنْیا مَنْ عَرَفَ هَذَا الْأَمْرَ فَقَدْ فُرِّجَ عَنْهُ لِانْتِظَارِه»؛ کافی، ج1، ص371، کتاب الحجة، بَابُ أَنَّهُ مَنْ عَرَفَ امامهُ لَمْ یضُرَّهُ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّر.

ص: 80

توحید می پرسد: «(بت ها بهترند؟) یا کسی که خواسته درمانده و مضطر را اجابت می کند و بلا و گرفتاری ها را برطرف می سازد؟!»

 ریشه همه گرفتاری های انسان، غفلت از مسیری است که خالقِ او برای رسیدن به اهداف بلند انسانی تعیین کرده و آن، اطاعت و پیروی از ولی و حجتی است که از سوی حق قرار داده شده است. در حقیقت، اعراضِ از غدیر و خانه نشین کردن اهل بیت علیهم السلام، خروج از مسیر و افتادن در انواع گرفتاری های  مادی و معنوی و سرگردان شدن در وادی «تیه» است.

  بر اساس روایات، مراد از «مضطر» امام زمان علیه السلام و مراد از «السوء» غیبتِ ایشان بیان شده است؛ امام صادق علیه السلام فرمودند:

این آیه درباره قائمِ از آل محمد علیهم السلام نازل شده است. او به خدا قسم، مضطر است؛ هنگامی که در مقام(حضرت ابراهیم علیه السلام) دو رکعت نماز می خواند و دعا می کند و خداوند، گرفتاری را برطرف می کند.(1) واو را در روی زمین خلیفه قرار می دهد. از امام باقر علیه السلام نیز روایت شده است:

گویا حضرت قائم را می نگرم که به حجر(الاسود) تکیه داده است. به خدا قسم، او همان مضطری است که در قرآن می فرماید: ((أمَّنْ یجیب المُضطَرَّ إذا دَعاوهُ و یکشِفُ السُوءَ وَ یجْعَلُکمُ خُلَفاءَ الاَرضِ ))و


1- «عنْ أبی عبداللّٰه علیه السلام قٰالَ: نَزَلَتْ فی القائِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام، هُوَ وَ اللّٰه المُضْطَرُّ إذٰا صَلّٰی فِی الْمَقامِ رَکْعَتَیْنِ وَ دَعٰا اِلَی اللّٰه عَزَّ وَ جَلَّ، فَأَجٰابَهُ وَ یَکْشِفَ السُّوءَ وَ یَجْعَلُهُ خلیفه فِی الأرْضِ»؛ عبد علی عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ذیل آیه، ج4، ص94.

ص: 81

اولین کسی که با او بیعت می کند، جبرئیل است.(1) گفتنی است، اگر این حالتِ «اضطرار» به انسان ها دست بدهد و دعا کنند، گرفتاری شان برطرف خواهد  شد. بیشتر انسان ها از ضررهای غیبت آگاه نیستند و ولیّ خدا را نشناختند، وگرنه ویژگی «جلب منفعت و دفع ضرر»، انسان ها را به اضطرار می رساند؛ بنابراین، به دست آوردن این معرفت، امری لازم و ضروری است. علامه مجلسی رحمة الله روایات بابِ معرفت امام را با عنوان «باب وجوب معرفة الامام» ذکر می کنند.(2) ایشان در این باب چهل حدیث و شیخ کلینی رحمة الله در کافی چهارده حدیث ذکرکرده اند. دقت و تأمل در این روایات، بسیار حایز اهمیت است.

چکیده

امام زمان علیه السلام، آخرین ذخیره و حجت حی الهی است. بر اساس آیه 86 «سوره هود»، خیر و سعادت ما در گرو اطاعت و پیروی از ایشان است و لقب «بقیة اللّٰه» از همین آیه گرفته شده است.

_ همه عالم برای انسان، و او برای هدفی والاتر از عالم خلق شده است. رسیدن به این هدف، در گرو شناخت نعمت بزرگ الهی، یعنی امام زمان علیه السلام و تبعیت از ایشان است.

_ مضطر حقیقی، امام زمان علیه السلام است که خداوند متعال دعای ایشان را اجابت می کند.


1- «قٰالَ أَبُوجعفرٍ علیه السلام وَ اللّٰه لَکَأنّی أَنْظُرُ إِلیَ القٰائِمِ علیه السلام وَ قَدْ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ اِلیٰ الْحَجَرِ ثُمَّ یَنْشُدُ اللّٰه حَقَّهُ اِلیٰ اَنْ قٰالَ علیه السلام: هُوَ واللّٰه الْمُضْطَرُّ فی کِتٰابِ اللّٰه فی قَولِهِ: ((أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یکْشِفُ السُّوءَ وَ یجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ)) فَیَکُون أَوَّلُ مَنْ یُبٰایِعُهُ جبرئیلُ علیه السلام ثُمَّ الثّلاثمِأَةِ وَ الثَّلٰاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً، فَمَنْ کٰانَ ابْتُلِیَ بِالمَسِیر وٰافی وَ مَنْ لَمْ یَبتلِ بِالمَسیرِ فُقِدَ عَنْ فِراشِه، وَ هُوَ قَوْلُ أمیرِالمؤمنینَ علیه السلام: هُمُ المَفْقودونَ عَنْ فُرُشِهِم، و ذلکَ قولُ اللّٰه: ((وَاسْتَبِقُوا الْخَیراتِ أَینَ ما تَکُونُوا یأْتِ بِکُمُ اللّٰه جَمِیعاً)) قال: الخیراتُ الولایةُ»؛ عبد علی عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ذیل آیه، ج4، ص94.
2- بحارالانوار، ج23، ص83. و نیز ر.ک: کافی، ج1، ص180، کتاب الحجة، باب معرفة الامام.          

ص: 82

آیات ناظر به ظهور و حکومت واحد جهانی

حاکمیت جهانی اسلام

اشاره

 ((یریدُونَ أَنْ یطْفِؤُا نُورَ اللّٰه بِأَفْواهِهِمْ وَ یأْبَی اللّٰه إِلاَّ أَنْ یتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُون * هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُون))؛(1) آن ها می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند، ولی خدا جز این نمی خواهد که نور خود را کامل کند، هرچند کافران ناخشنود باشند. اوست که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد، تا آن را بر همه ادیان پیروز گرداند، هرچند شرک ورزان ناخشنود باشند. آیه اول به تلاش مستمّر دشمن در ضربه زدن به دین اشاره دارد و به جنگ روانی و به اصطلاح، جنگ نرم دشمن هشدار می دهد. بدیهی است که جنگ نرم، خطرناک تر از جنگ نظامی است، زیرا سلاح آن شایعه، شبهه افکنی و  دامن زدن به اختلافات داخلی است و اثر آن، غبارآلود شدن و مشتبه شدن حق و باطل است و توان و انرژی جبهه حق، به جای آن که متوجه دشمن اصلی شود، در درگیری داخلی و برادرکشی مصرف می شود.

برای مثال، معاویه در مبارزه با امام حسن مجتبی علیه السلام به همین شیوه دست یازید.


1- توبه، آیات 32 و 33. 

ص: 83

وقتی متوجه شد از راه نظامی کاری از پیش نمی برد، به جنگ نرم روی آورد و با شایعه افکنی و دروغ پردازی، مثل: پیوستن سعد بن عباده انصاری(1) به معاویه و یا صلح امام با معاویه،(2) کاری کرد که  خودِ یارانِ حضرت به خیمه اش حمله نموده، خیمه را غارت و امام را مجروح کردند. جالب این جاست که دشمن در این شیوه، فقط به تماشای این حوادث می پردازد.

این همان حقیقتی است که در ادبیات دینی ما با نام «دجّال» مطرح شده است. «دجّال» از ریشه «دَجَل» به معنای دروغ، نیرنگ و تزویر است و در اصطلاح، به کسی یا کسانی گفته می شود که در برابر حق قد علم می کنند و تمام سعی و تلاش خود را در خاموش کردن نور حق به کار می گیرند (یریدُونَ أَنْ یطْفِؤُا نُورَ اللّٰه بِأَفْواهِهِم) و از سوی دیگر، خود را حق جلوه می دهند. پس دجال دارای دو ویژگی است:

1. تضعیف، تخریب و نهایتاً سعی در نابودی حق از طریق ایجاد شک و تردید، دروغ، افترا، جنگ و...؛

2. با به تن کردن لباس حق و استفاده از نمادهای حق، خود را حق جلوه دادند.

آنچه برخی از اهل کتاب درباره نبیّ مکرم اسلام صلی الله علیه و آله انجام دادند (3) و کاری که معاویه درباره امام علی علیه السلام انجام داد و آنچه سینمای هالیوود امروزه درباره حضرت مهدی علیه السلام در پیش گرفته، نمونه ای از این حقیقت است. سینمای هالیوود، امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را پادشاه وحشت و کسی که یاد و خاطره چنگیز را در اذهان زنده می کند و کاری جز ویرانگری و


1- سعد از سرداران باوفای سپاه امام حسن علیه السلام بود و نام او لرزه بر سپاه معاویه می انداخت.
2- این در حالی بود که هیچ گفت وگویی بین امام و معاویه در این رابطه مطرح نشده بوده و چنین چیزی دروغ محض بود؛ ر.ک: مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، ص 108.
3- ر.ک: تفسیر آیات 41 به بعد سوره «بقره».

ص: 84

کشتار از او سر نمی زند، معرفی می کند و از سوی دیگر، غرب و رئیس جمهور امریکا را مهربان تر از مادر نشان می دهد که برای نجاتِ کودکی، جان خود را به خطر می اندازد!

حضرت علی علیه السلام فرمودند:

اگر باطل به طور خالص ارائه می شد، هیچ نگرانی نبود، چراکه هیچ عاقلی آن را اختیار نمی کرد و اگر حق خالص ارائه می شد، هیچ اختلافی باقی نمی ماند (یعنی همه حق را برمی گزیدند)؛ اما مقداری از این و قدری از آن را برداشته و در هم می آمیزند؛ این جاست که شیطان به سوی پیروان خود می شتابد و فقط کسانی که از طرف خداوند، نیکی برایشان سبقت گرفته، رهایی می یابند.(1) حاصل این که، پیوسته در برابر جریان حق، جریان باطل وجود داشته است، اما بر اساس روایات، گسترده ترین برنامه انحرافی در آخرالزمان شکل می گیرد و موجبات گمراهیِ بسیاری را فراهم می آورد.(2) بخش امیدوار کننده آیه این است که در برابر اراده دشمن، خداوند متعال اراده کرده است نقشه های آنان را نقش بر آب کند: ((وَ یأْبَی اللّٰه إِلاَّ أَنْ یتِمَّ نُورَهُ)) و تاریخ، گواه خوبی بر این امر است. تلاش و اراده نمرودیان، فرعونیان و امثال آنان در محو و نابودی حقّ و اراده الهی در برابر اراده آن ها، نمونه ای از این حقیقتِ امیدبخش است.


1- «فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ یخْفَ عَلَی ذِی حِجًی وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ لَمْ یکُنِ اخْتِلَافٌ وَ لَکِنْ یؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیمْزَجَانِ فَیجِیئَانِ مَعاً فَهُنَالِکَ اسْتَحْوَذَ الشَّیطَانُ عَلَی أَوْلِیائِهِ وَ نَجَا الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللّٰه الْحُسْنَی»؛ کافی، ج1، ص54، کتاب فضل العلم، باب البدع و الرأی و المقاییس.
2- جهت تحقیق درباره «دجال» ر.ک: علی کورانی و همکاران، معجم موضوعی احادیث امام مهدی علیه السلام، ص 23، فصل دوم؛ لطف اللّٰه صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ج3، ص 273 و سید محمد صدر، تاریخ غیبت کبری.

ص: 85

 آن چه در آیه دوم، محور بحث است و نقش بسیار مهمی در تفسیر آیه دارد، واژه «لِیظْهِرَهُ» است. واژه «ظَهَر علی» و «أظهَرَه علی» در قرآن به دو معنا آمده است:

الف) آگاهی و اطلاع، که در ثلاثی مجرد (ظَهَر علی) به معنای «آگاه شدن»(1) و در باب «افعال» (أظهره علی) به معنای «آگاه کردن»  است.(2)

ب) غلبه و برتری،(3) در ثلاثی مجرد به معنای «غالب شدن» و در باب «افعال» به معنای «غلبه دادن» می باشد.

در چنین مواقعی، در تشخیص مقصودِ صاحب سخن، به قرینه معینه نیاز است؛ همان گونه که در آیه 8 سوره «توبه»، همه مفسران معتقدند «یظهروا علیکم» به معنای «غلبه و برتری» است.

مشهور میان مفسران شیعه و اهل سنت این است که این آیه شریفه، بیانگر برقراری حکومت واحد جهانی است و بر اساس روایات، این حقیقت به دست حضرت مهدی علیه السلام اتفاق خواهد افتاد.

با توجه به مرجع ضمیر «لیظهره» و دو معنایی که برای این واژه وجود دارد، سه احتمال قابل تصور است:

1. ضمیر در «لیظهره» به «رسول خدا» برمی گردد و «اظهار» به معنای مطلع ساختن است؛ بنابراین، معنای آیه این است: «خداوند، رسولش را با هدایت و دینِ حق


1- ((أَوِ الطِّفْلِ الَّذینَ لَمْ یظْهَرُوا عَلی عَوْراتِ النِّساءِ))؛ نور، آیه31.
2- ((فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللّٰه عَلَیهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْض))؛ تحریم، آیه3. و ((عالِمُ الْغَیبِ فَلا یظْهِرُ عَلی غَیبِهِ أَحَدا)) جنّ، آیه26.
3- ((کَیفَ وَ إِنْ یظْهَرُوا عَلَیکُمْ لایرْقُبُوا فیکُمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّة))؛ توبه، آیه8.

ص: 86

فرستاد، تا او را بر همه دین ها آگاه کند.»

2. ضمیر به «دین» برمی گردد و «اظهار» به معنای غلبه و برتری دادن با حجت و برهان است؛ از این رو، معنای آیه این است: «خداوند، رسولش را با هدایت و دین حق فرستاد، تا دین اسلام را بر همه دین ها برتری دهد (با حجّت و برهان قوی)». این امر از همان ابتدای نزول آیات قرآن تحقق پیدا کرد؛ یعنی اسلام از نظر برهان بر همه ادیان برتری دارد.

3. همان معنای مزبور؛ با این تفاوت که این غلبه و برتری، غیر از برتری با حجت است؛ یعنی علاوه بر آن برتری، خداوند متعال اراده کرده دین اسلام را دین واحد جهانی و حاکم بر همه ادیان قرار دهد؛ به عبارت دیگر، مراد از غلبه دینِ حق بر همه دین ها، نشر و حاکمیت جهانی اسلام است.

ارزیابی قول اول: آیا آگاه کردن پیامبر بر همه ادیان، متفرّع بر ارسال اوست؟ به عبارت دیگر، آیا خداوند، رسولش را فرستاد تا او را بر همه دین ها آگاه سازد ؟ (ارسل رسوله ... لیظهره ...)

آیا مشرکان درباره علم و آگاهیِ پیامبر اسلام، اکراه داشتند یا درباره نشر و حاکمیت اسلام؟ (لیظهره...و لو کره المشرکون)

قول دوم: آیا اتمام نور(1) ، با غلبه اسلام از نظر منطق و استدلال مناسب تر است یا با نشر و


1- ((یریدُونَ أَنْ یطْفِؤُا نُورَ اللّٰه بِأَفْواهِهِمْ وَ یأْبَی اللّٰه إِلاَّ أَنْ یتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ))؛ توبه، آیه32.

ص: 87

حاکمیت آن؟ و آیا مبارزه دشمن با اسلام به خاطر منطق و استدلالِ اسلام بود، یا به خاطر نشر و حاکمیت حقیقتِ اسلام؟

نمونه بارز آن، نوع برخورد استکبار جهانی با کشورهای به ظاهر اسلامی و خودفروخته است که نه تنها هیچ تلاشی برای نابودی آنان صورت نمی گیرد، بلکه با تمام وجود در حفظ آنان می کوشند، زیرا مجری اهداف شوم غربند؛ اما در مقابل، از تمام شیوه ها برای نابودی جمهوری اسلامی ایران بهره می گیرند و  شب و روز برای از بین بردن آن می کوشند.

علاوه بر این، آیاتِ مورد بحث جزءِ آخرین آیاتی است که نازل شده و مشتمل بر مژده و نوید است، در حالی که غلبه و برتری اسلام از نظر منطق و استدلال از همان ابتدای بعثت، حاصل بود.

         علامه طباطبایی رحمة الله درباره این دو آیه می نویسد:

این دو آیه، مؤمنان را به مبارزه با اهل کتاب تشویق می کند و این امر را بر آن ها واجب می گرداند، چرا که این دو آیه دلالت می کند بر این که خداوند اراده نموده این دین را در عالم بشری منتشر سازد؛ پس باید در این راه سعی و کوشش کرد. (1) بنابراین، تفسیرِ صحیحِ آیه، همان قول سوم است.

 روایات متعددی از فریقین بر این معنا تأکید می کند که دین اسلام، دین واحد جهانی خواهد شد. قرطبی، از علمای اهل سنت، ذیل این آیه می گوید:

سُدی (از راویان صدر اسلام) گفته است: این حقیقت (غلبه اسلام


1- طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 247.

ص: 88

بر سایر ادیان) با قیام حضرت مهدی به وقوع می پیوندد و کسی باقی نمی ماند مگر این که مسلمان می شود، یا باید جزیه بپردازد.(1)  محمد بن یوسف گنجی، یکی دیگر از علمای اهل سنت، در کتاب البیان فی اخبار مهدی صاحب الزمان از قول سعید بن جبیر در تفسیر آیه شریفه می گوید:

هو المهدی من ولد فاطمه؛ او مهدی از فرزندان فاطمه است(2) (که اسلام را بر همه ادیان غالب می گرداند). از ناحیه معصومان علیهم السلام روایات متعددی درباره این آیه شریفه وارد شده است. امام حسین علیه السلام فرمودند:

نهمین فرزند من کسی است که قیام به حق می کند و خداوند، زمین را بعد از مردنش به دست او زنده می گرداند و دین حق را به واسطه او بر همه دین ها غلبه می دهد، هرچند مشرکان ناخشنود باشند.(3)           


1- قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج 8، ص 121.
2- گنجی شافعی، ابی عبداللّٰه محمد، البیان فی اخبار مهدی صاحب الزمان، ص106، باب25، ح 69. ملاحظه نامه ای که مرکز رابطة العالم الاسلامی در پاسخ به نامه ای از کنیا درباره اصالت مهدویت نوشته است، خالی از لطف نیست. ر.ک: ناصرمکارم شیرازی و دیگران، ج 7، ص375 و سید رضی قادری، مهدویت در صحاح سته، ابتدای بخش چهارم.
3- قالَ الحسینُ بنُ عَلیِّ بنِ أبی طالبٍ علیهم السلام: مِنّا اثنا عَشَرَ مَهْدِیّاً أوّلُهُم أمیرُالمؤمنینَ علی بن أبی طالبٍ علیه السلام و آخِرُهُم التّاسِعُ مِنْ وُلْدی وَ هُوَ القائمُ بِالحقِّ، یُحْیی اللّٰه بِهِ الأرضَ بعدَ موتِهٰا، و یُظْهِرُ بِهِ دینَ الحَقِّ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ المُشْرِکونَ؛ محمد بن علی بن بابویه، کمال الدین وتمام النعمة، ج1، ص 317، باب30، ح 3.

ص: 89

امام صادق علیه السلام نیز فرمودند:

به خدا قسم، تأویل این آیه هنوز نیامده است و تأویل آن نخواهد آمد تا این که حضرت قائم قیام کند.(1) نکات: 1. طبق این آیه شریفه و آیات و روایات متعدد دیگر، به اتفاق فریقین، وعده تحقق عدالت جهانی به رهبری مردی از نسل رسول اللّٰه، مشهور به «مهدی امت» از سوی خداوند داده شده است؛ اما آیا این موعود، موجود است یا این که در آینده به دنیا


1- قال ابوعبداللّٰه علیه السلام فی قوله عز و جل: ((هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ)) فقال: وَ اللّٰه مٰا نَزَلَ تَأویلُهٰا بَعْدُ وَ لٰا یَنْزِلُ تأویلُها حتّی یَخْرُجَ القٰائِمُ علیه السلام، فِاذٰا خَرَجَ القٰائِمُ لَمْ یَبْقَ کٰافِرٌ بِاللّٰه العَظِیم و لٰا مشرِکٌ بالامام إلّاٰ کَرِهَ خُرُوجَهُ» عبدعلی عروسی حویزی، نورالثقلین، ج 2، ص 211. راوی می گوید: به امام کاظم عرض کردم: ((هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ)). حضرت فرمودند: «این همان چیزی است که خداوند، رسولش را به ولایت برای وصیش فرمان داد و ولایت همان دین حق است.» گفتم: ((لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ)). فرمودند: «خداوند این دین حق را در زمان حضرت قائم بر همه دین ها غلبه می بخشد. خداوند می فرماید: ((و اللّٰه مُتِمُّ نوره)) (صف، آیه8)؛ مراد ولایت حضرت قائم است. ((وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ))؛ یعنی هرچند کسانی که به ولایت حضرت علی علیه السلام کافر هستند، ناخشنود باشند؛ عبدعلی عروسی حویزی، نورالثقلین، ج 2، ص 211.  در روایت بسیار مهمی، امام باقر علیه السلام به محمد بن مسلم می فرمایند: «قائم ما با، ترس و وحشت (که در دل دشمنان می افتد) یاری می شود و با نصرت(الهی) تأیید و تقویت می گردد. زمین برای او جمع و گنج های ِآن برای او آشکار می گردد. حکومت او شرق و غرب را فرا خواهد گرفت و خداوند به دست او دینش را بر همه دین ها غلبه خواهد بخشید، هر چند مشرکان ناخشنود باشند. پس هیچ ویرانی باقی نمی ماند، جز این که آباد می شود و حضرت عیسی مسیح فرود می آید و پشت سر او به نماز می ایستد»؛ محمد بن علی بن بابویه، کمال الدین وتمام النعمة، ج1، ص 331، باب 32، ح 16.

ص: 90

خواهد آمد؟

  شیعه و اهل سنت در این باره اختلاف نظر دارند. شیعیان معتقدند، هیچ گاه زمین از حجت الهی خالی نبوده است و نخواهد بود و مصداق حجت حی در این زمان، همان موعود امم، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است.

 بر اساس آیاتی که در بخش «آیات ناظر به حجت حی در هر زمان» گذشت، با قاطعیت می توان «موعود موجود» را از منظر قرآن اثبات کرد.

2. ولایت، تداوم رسالت است و امام، تمام شئون نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله _ به جز نبوت و دریافت وحی _ را عهده دار است.(1) و اگر این نویدِ قرآن، به دست آخرین وصی حضرت واقع می شود، مثل این است که خود نبیّ این حقیقت را عملی ساخته است.

3. در آیه9 سوره «صف»، عین همین آیه تکرار شده است. در سوره «فتح« نیز، همین آیه آمده، ولی با عبارت:  ((و کفی باللّٰه شهیدا)) پایان یافته است.

 شاید سرِّ آن این باشد که در سوره «فتح» به این نکته اشاره دارد که شاهدِ تحققِ این واقعیت و گواه و ضامن آن، خودِ خداست که آن را اراده و امضاء کرده است؛ در نتیجه، امری است قطعی و در سوره «توبه» و «صفّ« به این نکته اشاره دارد که چون چنین امری را خدا خواسته و امضاء کرده، پس قطعاً واقع می شود، هرچند مشرکان از آن ناخشنود باشند؛ یعنی هیچ قدرتی نمی تواند جلوی آن را بگیرد.

4. این آیه، مایه امید و اعتماد به نفس منتظران است، چراکه می فرماید: در برابرِ اراده دشمن در خاموش کردن نور اسلام، خداوند اراده کرده که این نور و حقیقت، برخلاف خواست و میل دشمن، روشن باقی  بماند و سراسر عالم را بگیرد؛ در واقع،


1- برای توضیح بیشتر ر.ک: ضمیمه شماره1 .

ص: 91

معنای آیه139 سورة «آل عمران» را به ذهن متبادر می کند: «و سست نشوید و غمگین نگردید! و شما برترید، اگر ایمان داشته باشید.»(1) 

5. از آیاتِ متعدد دیگرِ قرآن به دست می آید(2) که مردم در جهانی شدن اسلام و نشر و حاکمیتِ آن، نقش مهمی دارند و هر چه بیشتر تلاش کنند و شایستگی خود را به اثبات برسانند، زودتر این حقیقت به وقوع خواهد پیوست: ((یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللّٰه ینْصُرْکُمْ وَ یثَبِّتْ أَقْدامَکُم)).(3)

6. موضوع حکومتِ واحد جهانی، مسئله ایست که ریشه در قرآن دارد؛ همان گونه که با تأمل در این آیه و ده ها آیه دیگر و روایاتِ ذیل آن، که در تفاسیر فریقین آمده، به خوبی مشهود است؛ از این رو، لازم است خواص از تبیین، تجزیه و تحلیل آن غفلت نورزند.


1- ((وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین)).
2- مانند: آیه 11 سوره «رعد» و آیه25 سوره «حدید».
3- محمد، آیه7.

ص: 92

پیشوایی مستضعفان

((وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ))؛(1) و می خواهیم بر آنان که در زمین به استضعاف کشیده شده اند، منّت نهیم و آنان را پیشوا سازیم و آنان را وارث [زمین] گردانیم.  واژه ها: «نُرید» فعل مضارع از باب «افعال»، به معنای «خواستن» است.

اراده حق تعالی به دو گونه است:

1. اراده تکوینی: این اراده، به فعل تعلق می گیرد و تخلف ناپذیر است و قطعاً واقع خواهد شد؛ برای مثال، در قرآن آمده:

فرمان او چنین است که هر گاه چیزی را اراده کند، تنها به آن می گوید: موجود باش! آن نیز بی درنگ موجود می شود.(2) 2. اراده تشریعی: این اراده، به اختیار انسان تعلق می گیرد و انجامِ آن به خواست انسان بستگی دارد؛ برای مثال، درباره تشریع وضو و غسل آمده: ((وَ لکِنْ یریدُ لِیطَهِّرَکُم))؛(3) خداوند می خواهد شما را پاک و طاهر گرداند.

در آیه مورد بحث، اراده از نوع اول است و به همان سنت قطعی و مسلّم الهی در


1- قصص، آیه5.
2- یس، آیه 82.
3- مائده، آیه 6.

ص: 93

نابودی مستکبران و پیروزی مستضعفان اشاره دارد و سنت های الهی از اموری هستند که تغییرناپذیرند: ((فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّٰه تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّٰه تَحْویلا)).(1)

«نَمُنّ» از فعل «مَنَّ، یمُنَّ، مِنّةً»، در این جا به معنای «نُنْعِم نِعمةً عظیمةً» است؛(2) یعنی ما می خواهیم نعمت بزرگی را به آن ها ببخشیم. به تعبیر راغب اصفهانی در مفردات، «منّت» در این جا به معنای منت عملی است؛ یعنی بخششِ نعمت عظیم. در قرآن این واژه درباره نعمت هایی مثل: «اسلام و ایمان»(3) «وحی و نبوت»(4) «نجات از عذاب»(5) و اموری از این قبیل به کار رفته است. 

 «أُسْتُضعِفوا» فعل ماضی مجهول از باب «استفعال» و به معنای «جُعِلوا فی الضّعف» است؛ یعنی کسانی که در ضعف قرار داده شده و مورد ظلم وآزار و اذیت قرار گرفتند.


1- فاطر، آیه 43.
2- «واژه «منت» به معنای نعمت سنگین است و به دو صورت است: 1. با عمل باشد، در این صورت می گویند: فلانی منت گذاشت؛ یعنی نعمت عظیم و سنگین به او داد و این همان است که خداوند می فرماید: ((لَقَدْ مَنَّ اللّٰه عَلَی الْمُؤْمِنِینَ)) [آل عمران/ 164... [إبراهیم/ 11]، ((وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا)) [القصص/ 5]، ... 2. با سخن باشد. و این صورت که در بین مردم ممکن است واقع شود، زشت و ناپسند است؛ لذا گفته شده است: منت کار را خراب می کند، مگر در موردی که طرف ناسپاسی کند که در این صورت زشت نیست؛ از این رو، گفته شده است: «إذا کفرت النّعمة حستّت المنّة». خداوند می فرماید: ((یمُنُّونَ عَلَیکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَی إِسْلامَکُمْ [الحجرات/ 17])). این همان مورد دوم و مذموم است؛ اما منتی که به خداوند نسبت داده شده، همان نوع اول است و آن هدایت کردن آنان است (که لطف عظیمی است)»؛ راغب اصفهانی، مفردات، ذیل واژه «منّ».
3- حجرات، آیه17.
4- آل عمران، 164؛ نساء، 94؛ ابراهیم، 11 و... .
5- طور، آیه 27 و قصص، آیه 82.

ص: 94

مقصود، کسانی نیست که از نظر جسمی یا مالی با فکری و یا اعتقادی ضعیف هستند. نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین و حسنین علیهم السلام نگریستند و فرمودند: «شما بعد از من، مورد ظلم و ستم قرار می گیرید.»(1) قطعاً اینان نه تنها ضعیف و ترسو نبودند، بلکه در قله شهامت و شجاعت بودند، اما در برابر ظلم ناجوانمردانه مستکبران، به خاطر نداشتن یاور و خطر عظیم دشمنان داخلی و خارجی، سکوت کردند و همانند کسی که استخوان در گلو و خاری در چشم دارد، سوختند و ساختند تا حق بماند.(2)

  سنت قطعی و مستمر الهی   به بیان تفسیر نمونه،(3) این آیه بسیار گویا و امیدبخش است، چراکه به صورت قانون کلی و در شکل فعل مضارع و مستمر بیان شده است، تا تصور نشود به مستضعفان بنی اسرائیل و حکومت فرعونیان اختصاص دارد، می گوید: «ما می خواهیم چنین کنیم ...»؛ یعنی فرعون می خواست بنی اسرائیل را تار و مار کند و قدرت و شوکتشان را در هم بشکند، اما ما می خواستیم آن ها قوی و پیروز شوند.

نمونه ای از تحقق این مشیت الهی، حکومت بنی اسرائیل و زوال حکومت فرعونیان


1- «عَنِ الْمُفَضَّلِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللّٰه علیه السلام یقُولُ إِنَّ رَسُولَ اللّٰه صلی الله علیه و آله نَظَرَ إِلَی عَلِی وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ علیهما السلام  فَبَکَی وَ قَالَ أَنْتُمُ الْمُسْتَضْعَفُونَ بَعْدِی قَالَ الْمُفَضَّلُ فَقُلْتُ لَهُ مَا مَعْنَی ذَلِکَ یا ابْنَ رَسُولِ اللّٰه قَالَ مَعْنَاهُ أَنَّکُمُ الْأَئِمَّةُ بَعْدِی إِنَّ اللّٰه عَزَّ وَ جَلَّ یقُولُ وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ فَهَذِهِ الْآیه جَارِیةٌ فِینَا إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ»؛ بحارالانوار، ج 24، ص168.
2- «فَرَأَیتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَی هَاتَا أَحْجَی فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَینِ قَذًی وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا»؛ نهج البلاغه، خطبه سوم. جهت آگاهی از دوران بعد از رحلت حضرت رسول صلی الله علیه و آله ر.ک: مسعود پورسید آقایی، چشمه در بستر، ص31 به بعد.
3- ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 16، ص 11، ذیل آیه.

ص: 95

بود و نمونه کامل ترش، حکومت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و یارانش بعد از ظهور اسلام بود. نمونه «گسترده تر آن، ظهور حکومت حق و عدالت در تمام کره زمین به وسیله حضرت مهدی _ ارواحنا له الفداء _ است.

این آیات، از جمله آیاتی اند که به روشنی، ظهور چنین حکومتی را بشارت می دهند و اهل بیت علیهم السلام در تفسیر این آیه، به این ظهور بزرگ اشاره کردند.                           

  از حضرت علی علیه السلام نقل شده است:

دنیا پس از چموشی و سرکشی _ همچون شتری که از دادن شیر به دوشنده اش خودداری می کند و برای بچه اش نگه می دارد _ به ما روی می آورد... (سپس آیه: ((وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ)) را تلاوت فرمود).(1) و در حدیث دیگری از همان امام بزرگوار می خوانیم که در تفسیر آیه مزبور فرمود:

این گروه، آل محمد ]صلوات اللّٰه علیهم[ هستند. خداوند، مهدیِ آن ها را بعد از زحمت و فشاری که بر آنان وارد می شود، برمی انگیزد و به آن ها عزت می دهد و دشمنانشان را ذلیل و خوار می کند.(2) هم چنین از امام سجاد علیه السلام روایت شده:

سوگند به کسی که محمد صلی الله علیه و آله را به حق، بشارت دهنده و بیم دهنده قرار داد که نیکانِ از ما اهل بیت و پیروان آن ها به منزله موسی و پیروان او هستند، و دشمنان ما و پیروان آن ها به منزله فرعون و پیروان او


1- « لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْیا عَلَینَا بَعْدَ شِمَاسِهَا _ عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَی وَلَدِهَا _ وَ تَلَا عَقِیبَ ذَلِکَ: ((وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِین))؛ نهج البلاغه، حکمت 209.
2- « هُمْ آلُ مُحَمَّدٍ یبْعَثُ اللّٰه مَهْدِیهُمْ بَعْدَ جَهْدِهِمْ فَیعِزُّهُمْ وَ یذِلُّ عَدُوَّهُمْ»؛ بحارالانوار، ج51، ص 54 و شیخ طوسی، الغیبة، ص 184.

ص: 96

می باشند.(1) ]سرانجام ما پیروز می شویم و آن ها نابود می شوند و حکومت حق و عدالت از آنِ ما خواهد بود[. حکمیه خاتون، فرزند امام جواد علیه السلام و عمّه امام حسن عسگری علیه السلام  که شاهد ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بوده است، می گوید:

وقتی حضرت به دنیا آمدند، روز هفتمِ ولادتشان در برابر پدر گرامی شان ایستاد و این آیه شریفه را تلاوت فرمود: ((وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ ...)).(2)   با توجه به مطالب پیش گفته، «یرید» بیانگر قطعیت و حتمیت ظهور و«أن نَمُنَّ» عظمت و اهمیت این نعمت را بیان می کند و« عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ» برای مظلومانِ جهان امیدبخش است و پیام استقامت و ایستادگی را در بر دارد. بنابراین، حضرت مهدی علیه السلام به فرمان الهی، برای نجات و رهایی مظلومان از چنگالِ خون­آشامان خواهد آمد. در این باره ذیل آیه 17 سوره «حدید»، توضیح بیشتری ارائه خواهد شد.

چکیده

_ باید پیوسته مراقب شیطنت های دشمن، به ویژه فتنه افروزی آنان بود.

_ در برابر اراده دشمن در نابودی حق، خداوند متعال اراده کرده است که دین حق را بر همه دین ها غلبه دهد و دین اسلام به  رهبری حضرت مهدی علیه السلام، دین واحد جهانی


1- «وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً إِنَّ الْأَبْرَارَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیتِ وَ شِیعَتَهُمْ بِمَنْزِلَةِ مُوسَی وَ شِیعَتِهِ وَ إِنَّ عَدُوَّنَا وَ أَشْیاعَهُمْ بِمَنْزِلَةِ فِرْعَوْنَ وَ أَشْیاعِه»؛ بحارالأنوار، ج 24، ص 167، باب 49، أنهم علیهم السلام المستضعفون).
2- محمد بن علی بن بابویه، کمال الدین وتمام النعمة، ج2، ص 424، باب 42، ح 1.

ص: 97

گردد.

_ اراده قطعی خداوند بر این امر تعلق گرفته است که با نابودی مستکبران، مظلومان جهان، وارثِ زمین گردند.

حکومت جهانیِ صالحان

اشاره

((وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ * إِنَّ فی هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدین))؛(1) و به یقین، ما در زبور نوشتیم پس از ذکر، که زمین را بندگان نیکوکارِ من، میراث برند. به راستی، در این سخن برای خداپرستان پیام روشنی است. «ل» و «قد» هر دو، عامل تأکید هستند.

«کتبنا»، یعنی «ما نوشتیم»، اما به بیان راغب در مفردات، هر گاه بخواهند از امری حتمی و قطعی خبر دهند، از این واژه استفاده می شود.(2)  

«زبور» از ماده «زَبرَ» به معنای «کتاب» است. اگر الف و لام آن «جنس» باشد، به معنای همه کُتُب آسمانی است و اگر الف و لام آن «عهد» باشد، به معنای کتاب خاصی از میان کُتُب آسمانی است یعنی زبور حضرت داود علیه السلام.

«ذکر» در قرآن کریم به معانی متعددی آمده و در این آیه به معنای «لوح محفوظ» یا به معنای «تورات» است. از امام صادق علیه السلام درباره «زبور» و «ذکر» در این آیه سؤال شد؛ فرمودند:

مراد از «ذکر» آنچه نزد خداست، می باشد ( ام الکتاب و لوح


1-  انبیاء، آیات105 _ 106.
2- « وَ یُعَبِّرُ عَنِ الإثبٰاتِ و التَّقدیرُ و الإیجابِ وَ الفَرْضِ وَ العَزْمِ بِالْکِتَابَةِ، وَ وَجْهُ ذٰلِکَ أَنَّ الشَّیْ ءَ یُرٰاد، ثُمَّ یُقٰال، ثُمَّ یکْتَبُ، فَالإرٰادَةُ مَبْدأ »؛ راغب اصفهانی، مفردات، واژه «کتب».

ص: 98

محفوظ) و مراد از «زبور» کتابی است که بر حضرت داود علیه السلام نازل شد.(1)      «الارض» اگر الف و لام آن «جنس» باشد، به معنای همه کره زمین و اگر «عهد» باشد به معنای سرزمینِ خاصی از آن است.

«یرثها» از ماده «ارث» به معنای انتقال مال میّت به ورثه است، ولی در این جا به معنای کناییِ آن، یعنی تسلّط یافتن و قدرت و غلبه پیدا کردن است.

گفتنی است، وجود دو عاملِ تأکید در ابتدای آیه و هم چنین واژه «کتبنا» که بیانگر قطعیت و حتمیت است و پیش گویی این مسئله در کُتُب آسمانیِ قبل، بیانگر اهمیت موضوعی است که در این آیه شریفه، پیش گویی شده است.

یکی از بحث های مهّم مربوط به آیه، درباره واژه «الارض» است که سه دیدگاه درباره آن وجود دارد:

1. الف و لامِ «الارض» عهد بوده و مراد از آن سرزمین مکّه است. طبق این بیان، آیه شریفه «فتح مکه» را پیش گویی کرده و به مسلمانانی که تحت ظلم و ستم کفار و مشرکان قریش قرار داشتند، این مژده و نوید را می دهد که روزی همین مکه به دست بندگان صالح خداوند، یعنی رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و اصحابش، فتح می شود، که در سال هشتم هجرت، این وعده الهی محقق شد.

2. الف و لام «الارض» عهد بوده و مقصود از آن سرزمین بهشت و فردوس برین است. خداوند در سوره  «مؤمنون» پس از ذکر ویژگیِ مؤمنان می فرماید: ((أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ * الَّذینَ یرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فیها خالِدُون)). طبق این بیان، آیه شریفه مربوط


1- عبد علی عروسی حویزی، نور الثقلین، ج3، ص646.

ص: 99

به عالم آخرت و بهشت است و بر این نکته تأکید می کند که بهشت، جای صالحان است.    

3. الف و لام «الارض» جنس است و اطلاقِ آن، همه کره زمین را در بر می گیرد. و طبق این بیان، آیه ناظر به آینده بشریت و حکومت جهانی صالحان به رهبری حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهد بود، که مژده آن در آیات و روایات داده شده است. 

واژه «الارض» به طور مطلق ذکر شده و هیچ دلیلِ معتبری بر تقیید آن نداریم؛ از این رو، دیدگاه سوم صحیح است و آیه شریفه دربردارنده مژده و نوید ظهور و حکومت جهانیِ امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است. 

روایات متعددی از معصومان علیهم السلام، این معنا را تأیید می کند و سیاق این روایات نشان می دهد که ناظر به ظَهر و تفسیر آیه است.

    امام باقر علیه السلام درباره «عبادی الصالحون» فرمودند: «آن ها اصحاب امام مهدی در آخرالزمان هستند.(1)»

     فضل بن حسن طبرسی _ رضوان اللّٰه تعالی علیه _ همین قول را ترجیح داده و می نویسد:

برخی گویند: یعنی زمین بهشت را بندگان صالح من به ارث می برند؛ مثل: ((الَّذِینَ یرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ)) (مؤمنون، آیه11) آن ها که بهشت فردوس را به ارث می برند. برخی گویند: مقصود، همین زمین


1- «عن أبی جعفر علیه السلام، قال: قوله عز و جل: ((أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ)) هُمْ أصْحٰابُ المهدی علیه السلام فی آخِرِ الزَّمٰان» ؛ سید هاشم بحرانی، تفسیر البرهان، ج 3، ص 848.                                                                                                                                               «الامام الباقر علیه السلام و قوله: ((وَ لَقَدْ کَتَبْنٰا فی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدَ الذِّکْرِ))، قٰالَ: الکُتُبُ کُلُّهٰا ذِکْرٌ. وَأَنَّ الارضَ یَرِثُهٰا عِبٰادِیَ الصّٰالِحُونَ، قٰالَ: القٰائِمُ علیه السلام وَ أصْحٰابُه»؛ سید هاشم بحرانی، تفسیر البرهان، ج 3، ص 848.

ص: 100

است که به دست امت محمد صلی الله علیه و آله خواهد افتاد؛ چنان که فرمود: «زُوِیت لی الارض فاُریتُ مشارقها و مغاربها و سیبلغ مُلک امّتی ما زُوِی لی منها»؛ زمین برای من جمع شد و تمام شرق و غرب آن به من نشان داده شد. به زودی ملک امّت من، همه آن ها را فرا می گیرد. امام باقر علیه السلام فرمود: «این ها اصحاب مهدی در آخرالزمانند.» مؤید آن روایتی است که خاص و عام از پیامبر خدا روایت کرده اند که:  «لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول اللّٰه ذلک الیوم حتی یبعث رجلا صالحاً من اهل بیتی یملأ الارض قسطاً و عدلا کما قد ملئت ظلماً و جوراً »؛ اگر فقط یک روز از عمر دنیا باقی مانده باشد، خدا آن روز را طولانی می کند تا مردی صالح از اهل بیت من را مبعوث گرداند و زمین را چنان که پر از ظلم و جور شده است، پر از عدل و داد کند.(1)         علامه طباطبایی رحمة الله نیز در تفسیر المیزان می نویسد:

مراد از «وراثت زمین»، تسلط یافتن صالحان بر منافع زمین است که یا دنیوی است؛ به این معنا که زمین از شرک و معصیت پاک خواهد شد و جامعه بشریِ صالح، ساکن این زمین خواهد شد و یا اخروی است که همان دست یافتن به مقامات قرب الهی است؛ لذا آیه، مطلق است و هیچ دلیلی بر تخصیص آن نداریم، ولی سیاق آیه بیانگر این است که این آیه عطف به آیه: ((فمن یعمل من الصالحات...)) باشد که ناظر است به پاداش اخرویِ صالحان و آیه مورد بحث مربوط است به پاداش دنیوی صالحان، و نتیجه این می شود که پاداش دنیویِ صالحان این است که حاکم بر زمین


1- مجمع البیان، ج7، ص106.

ص: 101

می شوند.(1) آلوسی، از مفسران اهل سنت نیز در تفسیر خود، نظیر همین مطلب را ذکر کرده است.(2)

جانِ کلام این که، آنچه به عنوان سنت الهی درباره همه امت ها در سوره «اعراف» مورد تأکید قرار گرفته که: ((إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یورِثُها مَنْ یشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ))(3) و همین طور در سوره «قصص» بیان شده: ((وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثین)) که پایان شب سیه، سپید است و ظلم همانند کف روی آب، رفتنی است، در آیه مورد بحث مورد تأکید قرار گرفته و بارزترین و کامل ترین مصداقِ نابودیِ ظلم و ستم در گستره جهانی پیش گویی شده است.


1- المیزان، ج 14، ص330.
2- «... در روایت دیگری از ابن عباس آمده است که مراد از «الارض»، زمینِ دنیاست که مؤمنان آن را به ارث می برند و حاکم بر آن می شوند و این همان گفتار کلبی است و با آیه: ((لَیسْتخلّفنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ ...)) (النور،55) تأکید و تقویت می شود و مسلم و ابوداوود و ترمذی(سه نفر از صاحبان صحاح سته) از ثوبان و او از رسول خدا نقل کرده اند که حضرت فرمودند: «خداوند زمین را برای من جمع کرد و مشرق ها و مغرب های آن (یعنی تمام نقاط زمین) را دیدم و همانا حکومت امت من به آنچه از زمین برایم جمع شد، خواهد رسید.» و این وعده ایست از ناحیه خداوند متعال به غلبه دین و عزت اهل آن و سیطره آنان بر بیشتر مناطق آباد زمین که مردم به آن جا رفت و آمد دارند، وگرنه سرزمین هایی نیز هست که مسلمانان به آن جا قدم نگذاشته اند؛ مثل سرزمین مشهور به سرزمین جدید و هند غربی. البته همه این سرزمین ها نیز در دوران حضرت مهدی و فرود آمدن حضرت عیسی در حوزه اسلام قرار می گیرد و دیگر نیازی به آن توجیه نیست؛ (یعنی معنای آیه این می شود که تمام نقاط زمین روزی تحت حکومت اسلام قرار خواهد گرفت)»؛ تفسیر روح المعانی، ج9، ص 99، ذیل آیه و نیز ر.ک: اسماعیل حقی، تفسیر روح البیان، ج 5، ص 527.
3- اعراف، آیه128.

ص: 102

در آیه بعد آمده است: « در این مسئله، پیام روشنی برای خداپرستان وجود دارد.»

«بلاغ» به معنای رسیدن به «إنتهای چیزی »، «تبلیغ و رساندن» و «کفایت کردن» است(1) و آیه با هر سه معنا سازگاری دارد.

 به راستی، پیام این آیه چیست؟ آیا برای امت، نقشی برای حاکمیت صالحان قرار داده نشده است؟ آیا نمی توانند برای تحقق هر چه زودترِ این نوید، قدمی بردارند؟

نکات: 1. یکی از کنیه ها و به تعبیر دقیق تر، یکی از القاب حضرت ولیّ عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف که در قالب کنیه آمده «اباصالح» است. البته دلیل نقلی بر این که چنین تعبیری درباره حضرت اطلاق شده باشد، وجود ندارد. برخی از بزرگان(2) بر این باورند که این تعبیر از همین آیه گرفته شده است؛ یکی از معانی «أب» صاحب است. «اباصالح» یعنی کسی که بندگان صالح در اختیار دارد. حضرت مهدی علیه السلام رهبر و امام «عبادی الصالحون» است؛ لذا به او «اباصالح» می گویند.

2. با توجه به سنت الهی و آیاتی مانند آیه 11 سوره «رعد» و آیه 25 سوره «حدید»، بنا نیست عالم با اعجاز اصلاح گردد،(3) بلکه به انسان هایی نیاز است که خیر و صلاح بر


1- راغب اصفهانی، مفردات، واژه «بلغ».
2- فصل نامه تخصصی انتظار، ش11 و 12، ص 21.
3- «بشیر نبال می گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: می گویند وقتی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف قیام کند؛ همه کارها خود به خود (معجزه آسا) درست می شود و به اندازه شیشه حجامت، خونی ریخته نمی شود. حضرت فرمودند: «هرگز؛ قسم به آن کسی که جان من به دست اوست، اگر بنا بود کارها برای کسی خود به خود درست شود، برای رسول خدا این چنین می شد، در حالی که دندان هایش خونی و صورتش مجروح شد.ç èنه، چنین نیست؛ قسم به آن کسی که جانم به دست اوست، تا این که ما و شما عرق و خون بریزیم.» سپس عرق پیشانی خود را پاک گردند.» النعمانی، الغیبة، ص284، باب 15، ح 2.

ص: 103

وجودشان حاکم شده باشد؛ پس:

اولاً، هر کسی در هر موقعیت و مسئولیتی که دارد، باید بکوشد از ظلم و ستم دوری کند و اهل عدل و داد باشد؛ و به عبارت دیگر: «منتظرانِ مصلح خود باید صالح باشند».(1)

 ثانیاً، همه، به ویژه مادران، باید در تربیت چنین انسان هایی تمام همت و تلاش خود را به کار گیرند.

خلافت صالحان

((وَعَدَ اللّٰه الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یعْبُدُونَنی لا یشْرِکُونَ بی شَیئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ))؛(2) خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، وعده می دهد که


1- اگر مرد در خانه با قلدری رفتار کند و حقوق همسر و فرزندان را رعایت نکند، اگر زن با به رخ کشیدن زندگی دیگران و چشم و هم چشمی، مرد خانه را بیازارد، اگر فرزندان توصیة اکید قرآن را در اطاعت و پیروی از پدر و مادر به فراموشی بسپارند، اگر کارمندی بین دوست و رفیق و اقوام خود و دیگران فرق بگذارد، اگر فروشنده ای اهل انصاف نباشد و خدای ناکرده با احتکار؛ گران فروشی، کم فروشی و امثال آن رفتار کند، یا پزشکی در درمان بیمار خود کوتاهی کند، یا معلمان و روحانیون در برابر وقتی که از مخاطب خود می گیرند، مطلب مفید و مورد نیاز را ارائه ندهند و...، در این صورت ظالم خواهیم بود. باید در عمل، پای بندی خود به عدالت و عدالت خواهی را به اثبات برسانیم، تا لیاقت یاری حضرت را پیدا کنیم. برای آگاهی از ویژگی یاران حضرت مهدی علیه السلام ر.ک: نصرت اللّٰه آیتی، فصل نامه تخصصی انتظار، ش3، ص73.
2- نور، آیه55.

ص: 104

قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیانِ آن ها، خلافت روی زمین را بخشید و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پابرجا و ریشه دار خواهد ساخت و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدّل می کند، آن چنان که تنها مرا می پرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت. و کسانی که پس از آن کافر شوند، آن ها فاسقانند. نکات: 1. آنچه در این آیه شریفه آمده، وعده الهی است و وعده خداوند تخلف ناپذیر است؛(1) علاوه بر آن، برای بیان اهمیت و حتمیت آن از چندین عامل تأکید، یعنی «لام» و «نون تأکید ثقیله» استفاده شده است.

 2. مورد خطاب در «مِنکم»، امت اسلام و«مِن» برای تبعیض است. امت اسلام بر چند دسته اند:

 الف) کسانی که اصلاً ایمان نیاورده اند، ولی در ظاهر تظاهر به اسلام می کنند (منافقان).

 ب) کسانی که ایمان آورده اند، اما طبق اسلوب پیشین عمل می کنند (عملوا السیئات).

 ج) کسانی که هم عمل صالح دارند و هم عمل ناشایست (خلطوا عملاً صالحاً و آخر سیئاً).(2)

 د) کسانی که در اثر توجه به فرمان های الهی و تهذیب نفس، خیر و صلاح بر


1- ر.ک: آل عمران، آیه9؛ نساء، آیه87 و 122 و غافر، آیه55.
2- توبه، آیه102.

ص: 105

عقاید؛ گفتار و کردار آن ها حاکم است (الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ)، که در رأس آن معصومان علیهم السلام هستند.

 وعده خداوند متعال این است که دسته چهارم، مجریان این طرح خواهند بود.

 3. «الأرض« به همان بیانی که در آیه 105 سوره «انبیاء» گذشت، مطلق است؛ یعنی سراسر زمین.

4. «لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ» فعل مضارع از مصدر «استخلاف»، به معنای «کسی را جانشین قرار دادن» است و در این جا به قرینه جملة بعد (کَمَا اسْتَخْلَفَ...)، همانند تعبیر «یرثها» در آیه 105 «انبیاء»، کنایه از تسلط،  قدرت و حاکمیت است؛ یعنی خداوند وعده داده است کسانی را که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند، حاکمِ زمین قرار دهد. 

5. مراد از «کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» مؤمنانی از قوم نوح، هود، صالح، شعیب و مانند این هاست که با هلاکت کافران و مشرکان، نجات یافته و وارث و حاکم زمین شدند.

6. «لَیُمَکِّنَنَّ» فعل مضارع از مصدر «تمکین»، به معنای «چیزی را در جای خود استوار ساختن» بوده و کنایه از ثبات، استقرار و استحکام است.

«تمکین دین» با امور ذیل شکل می گیرد:

 الف) تبیین درست و کامل دین، که به دست امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صورت می گیرد، تا دین به ناکارآمدی متهم نگردد؛

 ب) پیاده شدن دین در ابعاد فردی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و... ؛

 ج) مورد اهانت قرار نگرفتن و حفظ عزت و شوکت آن؛

 د) دینِ غالب جهان شدن؛ در غیر این صورت، تمکین دین صدِق نمی کند. هنگامی

ص: 106

دینِ مرضی خداوند به خود می بالد و استوار است که غالب بر همه ادیان گردد؛ از این روست که صاحب مجمع البیان می نویسد: «تمکین دین همان است که در آیه 33 توبه آمده: ((لیظهره علی الدین کله))؛ یعنی غلب آن بر همه ادیان.»

7. ((لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً))؛ یعنی ترسشان را به امنیت و آرامش مبدل می کند. برای این که امنیت مطلق بر عالَم جهان شود و هیچ ترسی وجود نداشته باشد، باید جامعه از وجود دشمنِ داخلی و خارجی، پنهان و آشکار، دین و دنیا عاری شود.

8 . دین مرضی خداوند چه دینی است؟ با توجه به این که خود اسلام دارای فرقه های بسیاری است، دینی که حاکم بر جهان می شود، کدام دین است؟

 از آن جا که «القُرآنُ یُفَسِّرُ بَعْضُه بَعْضاً»، آیه سوم سوره «مائده» جمله «ارتضی لهم» را تفسیر می کند:  ((وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دینا)). الف ولام «الاسلام» عهد است؛ یعنی اسلامی را که امروز (عید غدیر) برای شما کامل کرده و نعمتم را برشما به اتمام رساندم، به عنوان دین می پسندم و دین مرضی من است؛ به عبارت دیگر، اسلام با «ولایت«، مرضی من است و چنین اسلامی بر جهان حاکم خواهد شد.

 9. تغییر خطاب از غیبت به متکلم وحده (ابتدا فرمود: «وعد اللّٰه»، ولی اینجا فرمود: «یعبدوننی») و مؤکَّد ساختن «یعبدوننی» به «لا یشْرِکُونَ بی شَیئاً» و سوی دیگر، «شیئاً» که نکره در سیاقِ نفی و مفید عموم است، همگی بر از بین رفتن شرک به طور کامل و حاکمیت مطلق توحید دلالت دارد؛ نه شرک جلی و آشکار وجود خواهد داشت و نه شرک خفی و پنهان (مثل ریا)، بلکه معنویت و اخلاص حاکم خواهد شد.  

 با دقت در این نکات به دست می آید که خداوند متعال، حاکمیت همه جانبه دین حق را که به دست بندگان صالح و شایسته او در سراسر گیتی صورت می گیرد، به امت اسلام مژده می دهد. و این همان مسئله ایست که در روایات گوناگون از آن به عنوان

ص: 107

«حکومت عدل جهانی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف» یاد شده است.

علامه طباطبائی رحمة الله می نویسد:

حق این است که اگر این آیه، حقّ معنایش داده شود، جز بر جامعه موعودی که با ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف شکل می گیرد، منطبق نمی شود.(1)  چند نکته: 1. اهل سنت می گویند: این آیه در شأن حکومت خلیفه اول و دوم نازل شده است. حال با توجه به نکات نُه گانه ای که بیان شد، باید دید آیا این مژده بر حکومت آنان قابل انطباق هست یا نه؟

آیا خانه نشین کردن اهل بیت علیهم السلام، سلمان ها، مقدادها، اباذرها و ...و قدرت یافتن معاویه ها، ولیدها و خالد بن ولیدها، با تعبیر «آمنوا منکم و عملوا الصالحات» سازگاری دارد؟!

آیا برنامه تبعیض نژادی و برتری دادن عرب بر عجم، قریش بر غیرقریش، بنی امیه بر غیربنی امیه و... تمکین دین و جزء برنامه اسلام بود؟!

 آیا قلع و قمع قبایلی که از دادن زکات به مأمور خلیفه اول امتناع کردند و هم چنین برخورد با آن ها به جرم ارتداد (که در تاریخ با عنوان «ردّه» از آن یاد شده است، به بهانه بیعت نکردن با ابوبکر، به گونه ای که حتی خالد بن ولید با حمله به قبیله «مالک بن


1- المیزان، ج15، ص150، ذیل همین آیه.

ص: 108

نویره» او را به همین جرم کشت و همان شب با همسر او هم بستر شد(1)؟!! و... با برقراری امنیت مطلق که در آیه آمده، قابل جمع است و این برنامه ها، حاکمیت دین مرضیّ خداوند بود؟!

 2. از نظر ترتیب نزول، سوره «انبیاء» هفتاد و سومین و سوره «نور» صد و سومین سوره است؛ گویا آیه 55 «نور»، تفسیر و تفصیل آیه 105 «انبیاء» است. در آن جا فقط اصل طرح و مجریان و گستره آن بیان شده بود، اما در این آیه، ویژگی ها و اهداف آن نیز بیان شده است.

3. راوی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله درباره خوفی که در این آیه ذکر شده است، پرسید. ایشان فرمودند:

در زمان هر یک از آن ها (ائمه علیهم السلام) حاکمی است که متعرض آنان می شود و اذیتشان می کند؛ پس آن گاه که خداوند در قیام «قائم» ما شتاب بخشد، زمین را پر از عدل و داد کند، آن گونه که از ظلم و جور پر شده است.(2)


1- احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج2، ص131. نکته عجیبی که وی یادآور می شود این است که مالک آماده مذاکره بود، ولی خالد از زن مالک بن نویره خوشش آمد؛ لذا حاضر به مذاکره نشد و دستور حمله را صادر کرد تا زودتر به خواسته شومش برسد!.
2- «...ثُمَّ تَلَا رَسُولُ اللّٰه صلی الله علیه و آله وَعَدَ اللّٰه الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ ...فَقَالَ جَنْدَلٌ یا رَسُولَ اللّٰه فَمَا خَوْفُهُمْ قَالَ یا جَنْدَلُ فِی زَمَنِ کُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ جَبَّارٌ یعْتَرِیهِ وَ یؤْذِیهِ فَإِذَا عَجَّلَ اللّٰه خُرُوجَ قَائِمِنَا یمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً ثُمَّ قَالَ صلی الله علیه و آله طُوبَی لِلصَّابِرِینَ فِی غَیبَتِهِ طُوبَی لِلْمُقِیمِینَ عَلَی مَحجّتهِمْ أُولَئِکَ وَصَفَهُمُ اللّٰه فِی کِتَابِهِ وَ قَالَ الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ وَ قَالَ أُولئِکَ حِزْبُ اللّٰه أَلا إِنَّ حِزْبَ اللّٰه هُمُ المُفلِحون»؛ بحارالانوار، ج36، ص 304، باب 41.

ص: 109

 امام سجاد علیه السلام بعد از قرائت این آیه شریفه فرمودند:

به خدا قسم، اینان پیروان ما اهل بیت هستند که خداوند متعال به دست مردی از ما، یعنی مهدی این امّت، این برنامه را عملی خواهد ساخت (1)... .  و از امام صادق علیه السلام روایت شده: «هذه الآیه نزلت فی القائم واصحابه.»(2)

4. هدف نهایی از ظهور، عبادتی عاری از هر گونه شرک جلی و خفی است (یعْبُدُونَنی لا یشْرِکُونَ بی شَیئاً).

مطلب آن گاه اهمیت پیدا می کند که بدانیم کمتر کسی است که عبادت او از شرک پنهان، خالی باشد. از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله منقول است که فرمودند: «شرک از حرکت مورچه روی سنگ سیاهِ صاف در شب تاریک، پنهان تر است.»(3) نمونه آن ریا و خودنمایی یا چرخاندن انگشتر برای یادآوریِ مطلبی است و یا می گوییم: اگر فلان پزشک به دادِ بچه ام نرسیده بود، مُرده بود و... .(4)


1- «امام سجاد علیه السلام آیه شریفه ((وَعَدَ اللّٰه الَّذینَ..)) را خواندند و فرمودند: «آن ها به خدا قسم، پیروان ما اهل بیت هستند که خداوند آن(وعده) را به دست مردی از ما انجام می دهد و او مهدی امّت است و همان کسی است که رسول خدا در باره اش فرموده اند: اگر از دنیا فقط یک روز بیشتر باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را آن قدر طولانی می گرداند، تا این که مردی از عترت من عهده دار امورشان گردد. اسمِ او اسمِ من است و زمین را پر از قسط و عدالت می کند، همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.» مثل همین مطلب از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نیز نقل شده است»؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج7، ص239.
2- نعمانی، الغیبة، ص247، باب 13، ح35، ص247.
3- کلینی،کافی،ج5،ص151،کتاب المعیشة،باب آداب التجارة.
4- ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 1، ص 123و ج 10 صفحه 88، ذیل آیه 106 سوره یوسف.

ص: 110

از سوی دیگر، بالاترین حجاب و مانع دیدنِ حق و تقرّب الی اللّٰه همین شرک است. در مراحل سیر و سلوک گفته می شود اولین منزل، «یقظه» و بیداری است؛ یعنی این که انسان بفهمد برای این دنیا و خوردن و خوابیدن آفریده نشده است و آخرین منزل «توحید» است. قطعاً کسی که قدم در این راه می گذارد موحِّد است، اما آن توحیدی که آخرین منزل است و کمتر کسی به آن می رسد، همان توحید ناب و خالص است که در این صورت انسان، مظهر اسما و صفات الهی می شود. خداوند متعال در بخشی از حدیث قدسی می فرماید:

من این گونه ام که هر چه بخواهم، همان خواهد شد. از من پیروی کن تا تو را این گونه قرار دهم که هر چه بخواهی، همان شود.(1) راهِ آن این است که انسان تلاش کند، خود را از شرکِ پنهان برهاند و تمام کارهایش فقط و فقط برای خداوند باشد؛ به عبارت دیگر، حضرت مهدی علیه السلام می آید تا انسان را تفسیر و زمینه شکوفایی استعدادهای ربّانی او را فراهم کند تا به بالاترین درجات انسانی دست یابد.

چکیده

_ حاکمیت صالحان بر سراسر گیتی با تمام قاطعیت در آیه 105 سوره «انبیاء» و آیه 55 سوره «نور» مورد تأکید قرار گرفته است و هدف نهایی، حاکمیت توحید ناب و خالصِ از هر گونه شرک جلی و خفی است. برای رسیدن به چنین جامعه ای، منتظران مصلح خود باید صالح باشند.


1- «وَ فِی الْحَدِیثِ الْقُدْسِی یا ابْنَ آدَمَ أَنَا غَنِی لَا أَفْتَقِرُ أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُکَ أَجْعَلْکَ غَنِیاً لَا تَفْتَقِرْ یا ابْنَ آدَمَ أَنَا حَی لَا أَمُوتُ أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُکَ أَجْعَلْکَ حَیاً لَا تَمُوتُ یا ابْنَ آدَمَ أَنَا أَقُولُ لِلشَّی ءِ کُنْ فَیکُونُ أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُکَ أَجْعَلْکَ تَقُولُ لِلشَّی ءِ کُنْ فَیکُونُ»؛ بحارالانوار، ج90، ص376.

ص: 111

آیات ناظر به هدف از ظهور و وضعیت جهان پس از آن

سرسبزی و حیات دوباره عالَم

((اعْلَمُوا أَنَّ اللّٰه یحْی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَینَّا لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون))؛(1) بدانید خداوند زمین را بعد از مرگ آن زنده می کند! ما آیات (خود) را برای شما بیان کردیم، شاید اندیشه کنید. در این آیه، به بیدار شدن طبیعت و سرسبزی و خرّمی آن بعد از زمستان سرد، اشاره شده است. در اثر بارش باران و تابیدن آفتاب بهاری و وزش نسیم ملایم، طبیعت جان تازه ای می گیرد و درختان برگ و شکوفه می گیرند و با رویش گیاهان، گویا زمین به جنب و جوش درمی آید. این ها همه آیه و نشانه قدرت و رحمت الهی است که انسان را به یاد مبدأ و معاد می اندازد.

 روایات از حقیقت مهم تری پرده برمی دارند و آن، زنده شدن زمین با نور عدالت فراگیر حضرت مهدی علیه السلام است. زمینی که در اثر کفر، شرک، تبعیض و بی عدالتی مُرده است با حاکمیت توحیدِ خالص و تحقق عدالت، جان تازه ای می گیرد و عالم و آدم همه به وَجد می آیند.

از منظر قرآن، کفر به منزله مرگ است و کافر مُرده به حساب می آید:

این (کتاب آسمانی) فقط ذکر و قرآن مبین است، تا افرادی را که


1- حدید، آیه17.

ص: 112

زنده اند بیم دهد (و بر کافران اتمام حجّت شود) و فرمان عذاب بر آنان مسلّم گردد؛(1) یعنی در برابر «مَن کانَ حَیاً»، «الکافرین» قرار داده شده است. در جای دیگر آمده:

آیا کسی که مرده بود، سپس او را زنده کردیم و نوری برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسی است که در ظلمت ها باشد و از آن خارج نگردد؟! این گونه برای کافران، اعمال (زشتی) که انجام می دادند، تزیین شده (و زیبا جلوه کرده) است.(2) این جا از «ایمان آوردن»، به «زنده شدن» شده است. امام باقر علیه السلام می فرماید:

خداوند، زمینِ مرده را به وسیله حضرت قائم علیه السلام زنده می گرداند و منظور از مردنِ زمین، کفرِ اهل آن است و در حقیقت، کافر مُرده است.(3) در واقع می توان گفت، حضرت برای «احیا» می آید؛ همان گونه که در «دعای عهد» آمده است: «خدایا، به وسیله او شهرهایت را آباد و بندگانت را زنده بگردان!»(4) و


1- ((إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ وَ قرآن مُبینٌ * لِینْذِرَ مَنْ کانَ حَیا وَ یحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرین))؛ یس آیات 69 _ 70.
2- ((أَ وَ مَنْ کانَ مَیتاً فَأَحْییناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یمْشی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیسَ بِخارِجٍ مِنْها کَذلِکَ زُینَ لِلْکافِرینَ ما کانُوا یعْمَلُون))؛ انعام، آیه 122.
3- «عن أبی جعفر علیه السلام فی قول اللّٰه عز و جل: ((اعْلَمُوا أَنَّ اللّٰه یحْی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها)) قال: یحیی اللّٰه تعالی بالقائم بعد موتها، یعنی بموتها کفر أهلها و الکافر میت»؛ عبد علی عروسی حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 242.
4- «وَ اعْمُرِ اللّٰهمَّ بِهِ بِلَادَکَ وَ أَحْی بِهِ عِبَادَک»؛ بحارالانوار، ج 99، ص 111.

ص: 113

اگر سخن از شمشیر و قهر و خشم حضرت شده، دقیقاً در همین راستاست؛ یعنی برای برطرف کردن موانع رشد و برای احیای عالم و نجات مظلومان، از چنگال ظالمان، دست به شمشیر می برند.

به عبارت دیگر، او برای هدایت و نجات می آید. اگر تمام انسان ها ندای او را لبیک گفته و دست از ظلم و ستم بردارند، هرگز دست به شمشیر نخواهد برد، اما چون شعار او عدالت و دوری از ظلم است و این امر با زیاده خواهی عده ای دنیاطلب منافات دارد، در برابر او قد علم کرده و به مبارزه با حضرتش برمی خیزند. این جاست که ایشان بعد از اتمام حجّت، به فرمان الهی آنان را از میان برمی دارد.

نکته اساسی این جاست که دشمنان، چون از وضعیت خود باخبر بوده و مأموریت الهی حضرت را دریافتند، شمشیری را که علیه خودشان بود به سمت مردم برگرداندند و با اجیر کردن مزدوران قلم به دست، ده ها روایت را جعل و به معصومان علیهم السلام نسبت دادند؛ به این مضامین که: «حضرت مهدی کاری جز شمشیر ندارد» و یا «او هشت ماه شمشیر را از دوش خود پایین نمی آورد»!

جعل این احادیث از سوی دشمنان و انتشار آن از سوی دوستان غافل و جاهل، سبب شده چهره ای خشن از حضرت در ذهن ها شکل بگیرد، به گونه ای که تا نام حضرت برده می شود، شمشیر نیز به ذهن می آید و عده ای برای نشان دادن ارادت خود به حضرت، می گویند: گردن خود را برای شمشیر حضرت آماده کنیم!

به یقین می توان گفت، بزرگ ترین ظلمی که به ایشان شده همین است که ما او را ناخواسته قاتل معرفی کرده ایم! ایشان باید به گونه ای معرفی شود که سرسبزی و خرمی

ص: 114

در کنار نام حضرت تداعی شود.(1)

امام رضا علیه السلام می فرماید:

امام کسی است که می توان با او مأنوس و همراه شد. او پدر دلسوز، برادر همزاد و مادر مهربان برای فرزند خردسال است. او پناه بندگان در شداید و سختی هاست.(2)    با توجه به این آیه و سایر آیات و روایات می توان به خوبی، وضعیت جهان پس از ظهور را ترسیم کرد. در آیه 96 سوره «اعراف» آمده است: 

و اگر اهل شهرها و آبادی ها، ایمان می آوردند و تقوا پیشه می کردند، برکات آسمان و زمین را بر آن ها می گشودیم.(3) با نابودی ظلم و تحقق عدالت و تقوا، خیر و برکت از آسمان و زمین عالم را در بر خواهد گرفت، به گونه ای که مشکل مردم آن زمان این است که مستحقی نمی یابند تا به او کمک کنند.(4) وضعیت جامعه به حدی از رشد و سعادت می رسد که رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:


1- جهت آشنایی بیشتر با موضوع جلوه هایی از مهر و محبت حضرت ر.ک: محمد حسن شاه آبادی، مهر بیکران؛ مسعود پورسید آقایی، میر مهر  و سید محمدصادق روحانی، شمیم رحمت، که خلاصه ای از آن در فصل نامه تخصصی انتظار (شماره 11 و  12) آمده است.
2- «الْامام الْأَنِیسُ الرَّفِیقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَ الْأَخُ الشَّقِیقُ وَ الْأُمُّ الْبَرَّةُ بِالْوَلَدِ الصَّغِیرِ وَ مَفْزَعُ الْعِبَادِ فِی الدَّاهِیةِ النَّآد»؛ کافی، ج1، ص200،  کتاب الحجة، بَابٌ نَادِرٌ جَامِعٌ فِی فَضْلِ الْامام وَ صِفَاتِهِ.
3- ((وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یکْسِبُون))
4- «امام صادق علیه السلام: فَحِینَئِذٍ تُظْهِرُ الْأَرْضُ کُنُوزَهَا وَ تُبْدِی بَرَکَاتِهَا وَ لَا یجِدُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ یوْمَئِذٍ مَوْضِعاً لِصَدَقَتِهِ وَ لَا لِبِرِّهِ لِشُمُولِ الْغِنَی جَمِیعَ الْمُؤْمِنِین»؛ بحارالانوار، ج52، ص338.

ص: 115

عدالت حضرت مهدی چنان مردم را در بر می گیرد، تا این که به منادی اش فرمان می دهد ندا دهد: چه کسی به مال نیاز دارد؟ هیچ کس از میان مردم برنمی خیزد(زیرا مشکل مالی ندارند و از سوی دیگر، به جهت رشد فکری و عقلی، ارزش را در مال نمی بینند تا حرص به دنیا سبب رقابت در مسائل مالی و دنیوی گردد، بلکه رقابت در امور معنوی و خدمت به دیگران، جامعه را در بر گرفته است، به جر یک نفر که می گوید: من مال می خواهم. حضرت می گوید: برو نزد خزانه دار و بگو مهدی فرمان داده است به من مال بدهی! وقتی خزانه دار دامنِ او را پر از مال می کند، او پشیمان می شود و (خود را ملامت می کند). می گوید: من حریص ترین و طمع کارترین امّت محمد هستم و ناتوان ترینشان از آنچه آنان را (از معنویت) در بر گرفته است؛ لذا مال را برمی گرداند، و خزانه دار می گوید: ما چیزی که به کسی دادیم، پس نمی گیریم.(1) هم چنین با توجه به آیه پیش از این آیه، یعنی آیه شانزدهم این سوره، مطلب ظریفی را می توان از آن استفاده کرد و آن این که دل هایی که در اثر غفلت و گناه مُرده اند، با ظهور حضرت و رشد فکر و عقل بشر،(2) عاشقانه و خاشعانه متوجه معبود خود شده و با


1- پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله :«وَ یسَعُهُمْ عَدْلُهُ حَتَّی یأْمُرَ مُنَادِیاً ینَادِی یقُولُ مَنْ لَهُ فِی الْمَالِ حَاجَةٌ فَمَا یقُومُ مِنَ النَّاسِ إِلَّا رَجُلٌ وَاحِدٌ فَیقُولُ أَنَا فَیقُولُ ائْتِ السَّدَّانَ یعْنِی الْخَازِنَ فَقُلْ لَهُ إِنَّ الْمَهْدِی یأْمُرُکَ أَنْ تُعْطِینِی مَالًا فَیقُولُ لَهُ احْثُ حَتَّی إِذَا جَعَلَهُ فِی حَجْرِهِ وَ أَبْرَزَهُ نَدِمَ فَیقُولُ کُنْتُ أَجْشَعَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ نَفْساً أَعْجَزَ عَمَّا وَسِعَهُمْ فَیرُدُّهُ وَ لَا یقْبَلُ مِنْهُ فَیقَالُ لَهُ إِنَّا لَا نَأْخُذُ شَیئاً أَعْطَینَاه»؛ بحارالانوار، ج51، ص 92.
2- «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللّٰه یدَهُ عَلَی رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ کَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُم»؛ کافی، ج1، ص25، کتاب العقل، ح21، ص25.

ص: 116

اطاعت و پیروی از مولای خود، به حیات طیبه دست می یابند.(1) و این همان درخواستی است که هر روز از خداوند متعال می خواهیم: «خدایا، به واسطه او بندگانت را زنده بگردان!»(2)

امدادهای غیبی هنگام ظهور

((هَلْ ینْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ یأْتِیهُمُ اللّٰه فی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَةُ وَ قُضِی الْأَمْرُ وَ إِلَی اللّٰه تُرْجَعُ الْأُمُور))؛(3) آیا (پیروان فرمان شیطان، پس از این همه نشانه ها و برنامه های روشن) انتظار دارند که خداوند و فرشتگان، در سایه هایی از ابرها به سوی آنان بیایند (و دلایل تازه ای در اختیارشان بگذارند، با این که چنین چیزی محال است؟! و همه چیز انجام شده، و همه کارها به سوی خدا بازمی گردد. روایات وارده ذیلِ آیات، در بسیاری از موارد آیه را ناظر به «قیامت» و روایات دیگر، همان آیه را ناظر به «رجعت» و دسته سوم همان آیه را مربوط به «ظهور» معرفی می کند. سرّ آن را علامه طباطبائی رحمة الله در تفسیر المیزان ذیل همین آیه بیان می کند(4) و آن این است که ظهور، رجعت(5) و قیامت یک «ما به الاشتراک» دارند و یک «ما به الامتیاز». وجه مشترک این سه، تجلی و ظهور حق است؛ یعنی پرده و حجاب ها کنار


1- ((مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً وَ لَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یعْمَلُون))؛ نحل، آیه97.
2- ((وَ أَحْی بِهِ عِبَادَک))؛ مفاتیح الجنان، فرازی از دعای عهد.
3-  .بقره، آیه210.
4- المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 106.
5- این رجعت دوره ای است بعد از ظهور و قبل از قیامت و غیر از رجعتی است که در دوران ظهور اتفاق می افتد. برای اطلاع بیشتر ر.ک: ضمیمه شماره 3.

ص: 117

رفته و حقایق برای همه روشن می شود. اما تفاوت آن در میزانِ این ظهور و بروز است؛ روز قیامت روز تجلّی تام و روزی است که همه امورِ پنهان آشکار می شود.(1) این تجلی در دوران رجعت از قیامت کمتر و در دوران ظهور از رجعت کمتر است؛ در نتیجه، سه مرحله از یک حقیقتند و سه دوره ای است که یکی پس از دیگری واقع می شود.

روایاتی که ذیل آیه 5 سوره «ابراهیم» وارد شده است نیز این سه مرحله را تأیید می کند.(2)

دسته ای از روایات که ذیل آیه مورد بحث آمده، درباره امدادهای غیبی در هنگام ظهور است؛ گرچه سنت الهی بر این تعلق گرفته است که تا مردم حقیقتاً تحول و تغییر را نخواهند، اذن فرج داده نخواهد شد و امداد الهی به دنبال خواست و حرکت مردم است. ماجرای جنگ بدر، نمونه روشنی از این واقعیت است؛ وقتی آنچه در توان داشتند خالصانه به میدان آوردند، خداوند هم از زمین و آسمان نصرت خود را شامل حالشان کرد. درباره ظهور هم همین اتفاق خواهد افتاد.(3)


1- ((یوْمَ تُبْلَی السَّرائِر))؛ طارق، آیه9.
2- «فی کتاب الخصال عن مثنی الحناط قال: سمعت أباجعفر علیه السلام یقول: أَیّٰامُ اللّٰه یَوْمَ یَقُومُ القٰائِمُ وَ یَوْمَ الْکَرَّةِ وَ یَوْمَ القِیٰمَةِ»؛ عبد علی عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 526.
3- این موضوع تحت عنوان «شرایط و زمینه های ظهور» با استفاده از آیاتی مثل آیه 11 سوره «رعد» و 25 «حدید» و بررسی سیره خداوند از منظر قرآن درباره امّت ها و روایات متعددی که در این زمینه وجود دارد، مثل باب 15 از الغیبه نعمانی، مورد بحث قرار گرفته است. ر.ک: نصرت اللٰه آئینی، مشرق موعود، شماره 19؛ مهدی یوسفیان؛ شرایط ظهور، مجتبی فلاح، «مقدمات ظهور»، فصل نامه انتظار، ش7؛ محمد فاکر مبینی، «زمینه سازی ظهور»، فصل نامه انتظار، ش11و12؛ مرتضی نائینی، جان و جانان، فصل نامه انتظار، ش2 و 3؛ حسین استاد ولی، شرایط و موانع ظهور،ç èمصطفی چمران، «تحولات درونی، مقدمه انقلاب بزرگ»، مجله موعود، ش1؛ محمد دشتی، آینده و آینده سازان، ابراهیم شفیعی سروستانی، «امام مهدی و سنّت های الهی»، مجله موعود، ش33.

ص: 118

از امام باقر علیه السلام روایت شده:

گویا قائم اهل بیت را می بینم در بالای نجف، پرچم رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله را برافراشته، آن گاه فرشتگان بدر بر او فرود می آیند.(1) در روایات متعددی، سخن از نزول فرشتگان برای یاری ایشان مطرح شده است. تمام فرشتگانی که برای یاری انبیا به زمین آمده اند، برنگشته اند و منتظر ظهور هستند تا به یاری اش بشتابند.(2) 

 در حدیث مهم دیگری درباره مرکب حضرت مهدی علیه السلام، امام باقر علیه السلام فرمودند:

هفت هودج از نور در پشت کوفه(نجف) فرود می آیند و مشخص نیست ایشان در کدام یک از این هودج هاست.(3) تعبیر «هودجی از نور که فرود می آید» و این که «مشخص نیست ایشان در کدام یک


1- «عن أبی حمزة، عن أبی جعفر علیه السلام، قال: یٰا أباحمزة، کأنّی بقائمِ أهلِ بیتی قَد عَلٰا نَجَفَکُم، فإذٰا عَلٰا فوقَ نجفِکُم، نَشَرَ رآیَةَ رَسُولِ اللّٰه صلی الله علیه و آله، فَإِذٰا نَشَرَهٰا انحَطَّتْ عَلَیْهِ مَلٰائِکَةُ بَدْرٍ»؛ سید هاشم بحرانی، تفسیر البرهان، ج 1، ص 449.
2- «أباجعفر محمد بن علی علیه السلام یقول: لَوْ قَدْ خَرَجَ قٰائِمُ آلِ مُحَمّدٍ علیه السلام لَنَصَرَهُ اللّٰه بِالملائکةِ المُسَوِّمینَ وَ المُرْدِفِینَ وَ المُنْزَلینَ وَ الکَرُّوبِینَ یکونُ جَبرئیلُ أمٰامَهُ وَ میکٰائیلُ عَنْ یَمینِهِ و إسرٰافیلُ عَنْ یَسٰارِهِ»؛ نعمانی، الغیبة، باب 13، ح 22. و نیز ر.ک: همان، ص251، باب19، فی صفة جنوده و باب13، ح 22 و بحارالانوار، ج52، باب 27، ج40 و 48. سید هاشم بحرانی، تفسیر البرهان، ج1، ص449.
3- «العیاشی: عن جابر، قال: قال أبو جعفر علیه السلام، فی قولِهِ تَعٰالیٰ: ((فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَةُ وَ قُضِی الْأَمْرُ)). قٰالَ: یَنْزِلُ فی سَبْعِ قِبٰابٍ مِنْ نُورٍ، لٰا یُعْلَمُ فی أیّها هُوَ، حینَ یَنْزِلُ فی ظَهْرِ الکوفة، فهٰذا حینَ یَنْزِل»؛ عبد علی عروسی حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج1، ص206.

ص: 119

از این هاست»، از نظر ویژگی این مرکب و رعایت نکات امنیتی، محلّ توجه و بررسی ویژه است.

هم چنین ذیل آیه 60 سوره «بقره» _ که ماجرای جاری شدن دوازده چشمه آب از سنگی خاص با زدن عصا توسط حضرت موسی علیه السلام بر آن، مطرح شده است _ امام باقر علیه السلام می فرمایند:

وقتی حضرت مهدی علیه السلام از مکه خارج می شوند، منادی حضرت صدا می زند: نیازی نیست کسی آب و غذا با خود بردارد، چرا که سنگی که نزد حضرت موسی علیه السلام بوده، نزد ایشان است و هر کجا کاروان اتراق می کند، چشمه هایی از آن جاری می شود؛ پس هر کس گرسنه است، سیر و هر کس تشنه است، سیراب می شود.(1)

فرصت جبران

((هَلْ ینْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیهُمُ الْمَلائِکَةُ أَوْ یأْتِی رَبُّکَ أَوْ یأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ یوْمَ یأْتی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا ینْفَعُ نَفْساً إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی إیمانِها خَیراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُون))؛(2) آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان (مرگ) به سراغشان آیند، یا خداوند (خودش) به سوی آن ها بیاید، یا بعضی از آیات پروردگارت (و


1- «قال ابوجعفر علیه السلام إذٰا خَرَجَ القٰائِمُ مِنْ مَکَّةَ یُنٰادی مُنٰادِیهِ: اَ لاٰ لاٰ یَحْمِلَنَّ أَحَدٌ طَعٰاماً وَ لاٰ شَرٰاباً، وَ حَمَلَ مَعَهُ حَجَرُ مُوسیَ بنِ عِمْرٰانَ علیه السلام وَ هُوَ وِقْرُ بَعِیرٍ، فَلاٰ یَنْزِلُ مَنْزِلاً إلّٰا انْفَجَرَتْ مِنْهُ عُیُونٌ، فَمَنْ کٰانَ جٰائِعاً شَبِعَ، وَ مَنْ کٰانَ ظَمْئٰاناً رَوِیَ وَ رَوِیَتْ دَوٰابُّهُمْ حَتّیٰ یَنْزِلُوا النَّجفَ مِنْ ظَهْرِ الکُوفَة»؛ عبد علی عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 84 و ر.ک: محمد بن علی بن بابویه، کمال الدین وتمام النعمة، ج2، باب26، ص670 و نعمانی، الغیبة، باب13، ح28، ص238 و باب 19، ص307.
2- انعام، آیه 158.

ص: 120

نشانه های رستاخیز)؟! اما آن روز که بعضی از آیات پروردگارت تحقّق پذیرد، ایمان آوردن افرادی که قبلاً ایمان نیاورده اند، یا در ایمانشان عمل نیکی انجام نداده اند، سودی به حالشان نخواهد داشت؛ بگو: (اکنون که شما چنین انتظارات نادرستی دارید) انتظار بکشید! ما هم انتظار (کیفر شما را) می کشیم.  آیه شریفه مزبور، به توقعات بیجای معاندان اشاره دارد. در پایان آیه آمده: مهلتِ ایمان آوردن و جبران گذشته؛ همیشگی نیست؛ آن گاه که نشانه های رستاخیز (یا علائم مرگتان) پدیدار شد، دیگر ایمان آوردن یا دست از گناه برداشتن و به اعمال خیر روی آوردن به حالتان سودی ندارد. اگر قبول ندارید، منتظر باشید تا این حقیقت را خود ببینید.

به همان بیانی که ذیل آیه 210 سوره «بقره» در چند بُعدی بودن آیات بیان شد، دسته ای از روایات، این آیه را مربوط به حوادثی می دانند که در آستانه برپایی قیامت اتفاق می افتد؛ از جمله این که چهل روز پیش از قیامت، حجّت برداشته شده و درِ توبه بسته می شود.(1)

اما دسته دیگر، آن را مربوط به ظهور حضرت مهدی علیه السلام می دانند؛ امام صادق علیه السلام


1- امام صادق علیه السلام می فرمایند: «پیوسته در روی زمین از طرف خداوند حجّتی وجود دارد که حلال و حرام الهی را می شناسد و به راه خدای عزیز و بزرگ دعوت می کند و حجّت برداشته نمی شود، مگر چهل روز قبل از قیامت؛ در این هنگام حجّت برداشته می شود، باب توبه بسته شده و کسی که تا آن موقع ایمان نیاورده باشد؛ دیگر ایمان آوردنش فایده ای ندارد. آن ها بدترین مخلوقات خدایند و قیامت بر آن ها برپا می شود (...فَاِذٰا رُفِعَتْ الْحُجَّةَ أُغْلِقَ بٰابُ التَّوْبَةِ وَ لٰا یَنْفَعُ نَفْساً ایمٰانُهٰا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ اَنْ تَرْفَعَ الحُجَّة...)»؛ محمد بن علی بن بابویه، کمال الدین وتمام النعمة، ج1، باب 22، ص357، ح 24.

ص: 121

می فرمایند: «منظور از ((یوْمَ یأْتی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ...)) قیام حضرت قائم است.»(1)

آنچه مسلّم و قطعی است این که حضرت مهدی علیه السلام برای هدایت همه بشر و نجات آنان از کفر و تباهی و رهایی شان از انحطاط می آید و با ظهور ایشان باب توبه بسته نمی شود. با چنین وضعیتی، مراد آیه می تواند یکی از دو امر ذیل باشد:

1. مراد، قیام حضرت است؛ همان گونه که در روایات وارده ذیل آن، تعبیر «قیام»(2) و «خروج» آمده، نه ظهور، و در جای خود ثابت شده بین ظهور و قیام فاصله است.

حضرت بعد از دعوت همه بشریت به خیر و صلاح و اتمام حجّت بر دشمنان، دست به شمشیر می برد و برای رهایی مردم اقدام کرده و عالم را از وجود نااهلان پاک می گرداند. در چنین وضعیتی که مرگ و عذاب الهی را در برابر خود می بینند، دیگر ایمان آوردن کافران اثری ندارد، چرا که این ایمان، اضطراری و فرعون­گونه است؛ فرعون وقتی دید در حال غرق شدن است و هیچ راهی وجود ندارد، گفت: «ایمان آوردم که هیچ معبودی، جز کسی که بنی اسرائیل به او ایمان آورده اند، وجود ندارد و من از مسلمین هستم.»(3) و خداوند فرمود: « الآن؟! در حالی که قبلاً عصیان کردی و از مفسدان بودی.»

این مطلب در جای دیگر به صراحت بیان شده است:


1- «قال الصادق جعفر بن محمد علیهما السلام، فی قَوْلِ اللّٰه عَزَّ وَ جَلَّ: ((یوْمَ یأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا ینْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیراً)) یَعْنی خُرُوجَ القٰائِمِ الْمُنْتَظَرِ مِنّٰا»؛ محمد بن علی بن بابویه، کمال الدین وتمام النعمة، ج2، ص357، باب 1، ح 54.
2- عن أبی عبداللّٰه علیه السلام أنه قال: ... فَیَوْمَئِذٍ لٰا یَنْفَعُ نَفْساً إیمٰانُهٰا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلِ قِیٰامِهِ بِالسَّیْفِ؛ سید هاشم بحرانی، تفسیر البرهان، ج2، ص501، ح 3.
3- یونس، آیه91.

ص: 122

برای کسانی که کارهای بد را انجام می دهند، و هنگامی که مرگ یکی از آن ها فرا می رسد، می گوید: «الآن توبه کردم»، توبه نیست و نه برای کسانی که در حال کفر از دنیا می روند. این ها کسانی هستند که عذاب دردناکی برایشان فراهم کرده ایم.(1) از امام رضا علیه السلام نقل شده است: « او(حضرت مهدی علیه السلام) عذاب برای کافران است.»(2)

2. این قضیه درباره رجعتِ سران کفر و ضلالت و منافقانِ امت و گمراه کنندگان مردم است. اینان که بی ایمان از دنیا رفته اند و یا هیچ عمل خیری در نامه عملشان ثبت نشده است، هنگام رجعت، ایمان آوردن آنان اثری ندارد؛ به عبارت دیگر، آنان برای مجازات و بیان ظلم ها و توطئه هایی که علیه حق اعمال کرده بودند، به این عالم برگردانده می شوند، نه برای جبران گذشته. این همان حقیقتی است که در «زیارت آل یس» به آن اشاره شده است:

رجعت شما(اهل بیت علیهم السلام) حق است و هیچ تردیدی در آن نیست. روزی که ایمان آوردن افرادی که پیش تر ایمان نیاورده اند، یا در ایمانشان عمل نیکی انجام نداده اند، سودی به حالشان نخواهد داشت.(3)


1- ((وَ لَیسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذینَ یعْمَلُونَ السَّیئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لاَ الَّذینَ یمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلیما))؛ نساء، آیه18.
2- «... یکُونُ رَحْمَةً عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ عَذَاباً عَلَی الْکَافِرِین»؛ نعمانی، الغیبة، ص181.
3- «وَ أَنَّ رَجْعَتَکُمْ حَقٌ لَا رَیبَ فِیهَا یوْمَ لا ینْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیرا»؛ بحارالانوار، ج 53، ص 172.

ص: 123

با توجه به این نکته در دوران رجعتِ ائمه علیهم السلام،(1) دشمنان آنان رجعت داده می شوند و این همان روزی است که: «لا ینْفَعُ نَفْساً إیمانُها...».

چکیده

_ با نابودی ظلم و فراگیر شدن عدالت، وضعیت عالم، متحول و خیر و برکت مادّی و معنوی از زمین و آسمان شامل حال مردم خواهد شد و زمین و دل های مرده، با ظهور حضرت مهدی علیه السلام و پیروی از ایشان، زنده خواهد شد.

_ به دنبال خواست و اراده مردم در لبیک به ندای حضرت، امدادهای الهی نیز همانند جنگ بدر و احزاب، و البته در سطحی وسیع تر، شامل حال مؤمنان خواهد شد.

_ فرصتِ ایمان آوردن و اصلاح گذشته ویران، همیشگی نیست. با ظهور حضرت و اتمام حجّت بر ظالمان و پایان یافتن ضرب الاجلِ او، دیگر ایمان آوردن سودی ندارد، چرا که این ایمان، فرعون گونه است؛ هم چنان که با پدیدار شدن نشانه های برپایی قیامت نیز دیگر فرصتی برای جبران وجود ندارد.


1- درباره انواع رجعت ر.ک: ضمیمه شماره 3.

ص: 124

عصر ظهور

سوره مبارکه «عصر»:

اشاره

((بِسْمِ اللّٰه الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَتَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ))؛ به نام خداوند بخشنده مهربان. به عصر سوگند، که انسان­ها همه در زیانند؛ مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، و یکدیگر را به حق سفارش کرده و یکدیگر را به شکیبایی و استقامت توصیه نموده اند. یکی از بزرگ­ترین نعمت­های الهی، حیات است. با سرمایه عمر است که می­توان به بالاترین درجات صعود کرد و حتی از فرشتگان سبقت گرفت(1) و این فرصت تا وقتی است که از این نعمت برخورداریم.

این سرمایه محدود است. و هر لحظه و ثانیه­ای که بر ما می­گذرد، از آن کاسته می­شود. به بیان نورانی امیرالمومنین علیه السلام: «هر نَفَس انسان، قدمی او را به اجل نزدیک


1- امام علی علیه السلام می فرمایند: «خداوند در فرشتگان عقل قرار داده است بدون شهوت و در چهارپایان شهوت قرار داده است بدون عقل و در انسان هر دو را قرار داده است؛ پس کسی که عقلش بر شهوتش غلبه کند، از فرشتگان برتر است و کسی که شهوتش بر عقلش غلبه کند، از چهارپایان بدتر است» ؛ عبد علی عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج2، ص103.

ص: 125

می­کند.»(1)

اگر در برابر کاسته شدنِ این سرمایه، عمل صالح در بستر ایمان از او سر بزند، سود کرده؛ در غیر این صورت، دچار خسران و ضرر شده است. یکی از مفسران می­گوید: من معنای این سوره را وقتی فهمیدم که در هوای گرم، یخ­فروشی با صدای حزین فریاد می­زد: «به کسی که سرمایه­اش ذوب می شود، رحم کنید»(2)؛ یعنی بیایید و یخ مرا بخرید تا خسارت نکنم. نکته این­جا است که در سرمایه­های دیگر اگر فروشنده چیزی نفروشد، سود نکرده، ولی ضرر هم نکرده است، زیرا اصل سرمایه را دارد، اما اگر کسی یخِ یخ­فروش را نخرد او سرمایه­اش را نیز باخته است! حکایت ما و سرمایه عمر، همان حکایت یخ و یخ­فروش است.

شایان ذکر است، هدفِ نگارنده در این بخش، شرح و بسط محتوای سوره «عصر» نیست، بلکه هدف، نگاهی گذرا از منظر مهدویت به سوره مزبور است که در دو مرحله به آن پرداخته می­شود.

مرحله اول: از دیدگاه روایات

امام صادق علیه السلام  می­فرمایند:

((وَ الْعَصْرِ)) یعنی (قسم به) زمان قیام حضرت قائم. ((إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ)) یعنی دشمنان ما در خسر و زیان هستند (یعنی با قیام


1- «نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَی أَجَلِه»؛ نهج­البلاغه، حکمت 74.
2- «و عن بعضِ السَّلَف: تَعَلَّمْتُ مَعْنی السوره مِنْ بٰائِعِ الثَّلْجِ کٰانَ یَصیحُ وَ یَقُولُ: اِرْحَمُوا مَنْ یَذُوبُ رأسُ مٰالِهِ، اِرْحَمُوا مَنْ یَذُوبُ رَأسَ مٰالِهِ فقلتُ: هٰذٰا مَعنی إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ یَمُرُّ بِهِ العَصْرُ فَیَمْضی عُمْره وَ لٰا یَکْتَسِب فِإذا هُوَ خٰاسِرٌ.»؛ فخرالدین رازی، مفاتیح­الغیب، ج 32، ص 278.

ص: 126

حضرت، دشمنان حق نابود خواهند شد). ((إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا)) یعنی مگر کسانی که به آیات خداوند ایمان بیاورند. ((وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ)) یعنی درباره برادران دینی خود مواسات و هم­دلی داشته باشند. ((وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ)) یعنی امامت همدیگر را توصیه کنند. ((وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ)) یعنی درباره عترت و پای­بندی به آن، استقامت داشته باشند.(1) طبق این بیان، خداوند متعال به زمان ظهور قَسَم یاد کرده است. شاید یکی از نکات این قَسَم این باشد که سیره حق­تعالی تا قبل از ظهورِ ولیش و در برنامه­ای که برای انبیا و اولیا علیهم السلام مقرر کرده بود، مدارا و اتمام حجّت بر دشمنان بود، اما با قیامِ حضرت دیگر فضایی برای دشمنانِ دین و مستکبران عالَم باقی نمانده و او جلوه «أَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ فِی مَوْضِعِ النَّکَالِ وَ النَّقِمَة»(2) خواهد بود و به دست حضرتش، نتیجه ظلم وستم را خواهند چشید و نابود خواهند شد.

مرحله دوم: تحلیل بخش پایانی سوره

چرا برای نجات از خسران، به جمله: «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» اکتفا نشد، با این که همه اعمال خیر در این تعبیر داخل است؟

سرّ جمله: «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ» که ذکر خاص بعد از عام است، این است که در مواردی حق و باطل مشتبه می­شوند؛ که از  سویی تشخیص حق از باطل و


1- عن المفضل بن عمر قال: سألتُ الصّٰادقَ جَعْفَرَ بْن مُحَمَّد علیهما السلام عَنْ قولِ اللّٰه عَزَّ وَ جَلَّ: ((وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ)) قال: العَصْرُ عَصْرُ خُرُوجِ القٰائِمِ علیه السلام «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ» یعنی أعْدٰاءَنٰا «الا الذین آمنوا» یعنی بآیاتِنٰا و«عَمِلُوا الصّٰالِحاتِ» یعنی بِمُوٰاسٰاةِ الاِخْوٰانَ وَ«تَوٰاصَوْا بِالْحَقِّ» یعنی الاِمٰامَةَ وَ«تَوٰاصَوْا بِالصَّبْرِ» یَعنی بِالعِتْرَةِ؛ عبدعلی عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 666.
2- فرازی از دعای افتتاح.

ص: 127

از سوی دیگر، پای­بندی به آن مشکل خواهد بود. در چنین شرایطی ممکن است انسان، تمام سرمایه­های معنوی خود را ببازد و دچار خسران جبران­ناپذیری گردد. تاریخ، نمونه­های فراوانی از آن به خود دیده است. مقام معظم رهبری در بیانی حکیمانه می­فرمایند:

یکی از اشکالات کار ما، نشناختن وضع زمانه است. بعضی­ها علم و تقوا دارند، اما در عین حال نمی­توانند جایگاه و سنگری را که باید در آن باشند و کار کنند، بشناسند؛ مثل کسی که در بین جبهه خودی و دشمن سنگر، و جایگاه خودش را گم می­کند و جهت دشمن را اشتباه می­کند. آتش هم می­گیرد، اما گاهی  آتش را روی سر دوستان می­ریزد.(1)

موارد مشتبه شدن حق و باطل عبارتند از:

1. در اقلیت قرار گرفتن حق

نمونه آن وضعیتی است که بعد از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و بعد از شهادت امام حسین علیه السلام به وجود آمد.

در چنین وضعیتی، عده­ای «اکثریت» را دلیل حق دانسته و مسیر اشتباه را در پیش می­گیرند. این­جاست که مؤمنان باید به داد همدیگر برسند و به تعبیر قرآن: «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ» داشته باشند. «تواصی» به معنای همدیگر را سفارش کردن است.

به بیان قرآن مجید، اقلیت و اکثریت هرگز دلیل حق و باطل نیست؛ چه بسا اقلیت بر حق و اکثریت بر باطل باشند و برعکس. خداوند متعال در قرآن، 67 بار اکثریت را با تعابیری مانند: «اکثرهم لا یعلمون»، «لایعقلون»، «لایشکرون» «لایؤمنون» و امثال


1- سخنان مقام معظم رهبری در دیدار با علماء و روحانیون کرمان (11/02/1384).

ص: 128

آن نقد کرده است.

این تعابیر به این معنا نیست که همیشه اکثریت بر باطل است، بلکه بدین معناست که باید حق را شناخت و مدافع و مطیع آن بود، گرچه پیروان آن در اقلیت باشند. توصیه قرآن مجید این است که: «سست نشوید و غمگین نگردید! و شما برترید، اگر ایمان داشته باشید»(1)؛ یعنی با قدرت و نیروی ایمان می­توان بر باطل غالب شد.

در ماجرای درگیری طالوت و جالوت، خداوند مؤمنان را این­گونه می­ستاید:

«اما آن­ها که می دانستند خدا را ملاقات خواهند کرد (و به روز رستاخیز، ایمان داشتند)، گفتند: «چه بسیار گروه های کوچکی که به فرمان خدا، بر گروه های عظیمی پیروز شدند!» و خداوند، با صابران (و استقامت کنندگان) است.(2) بنابراین، توصیه به حق و پای­بندی به آن در چنین شرایطی وظیفه همگانی است.

امیرالمؤمنین علیه السلام در این­باره می فرمایند: «هرگز در مسیر حق به خاطر کمی اهلش(در اقلیت بودن)، به وحشت نیفتید.»(3)

2. وجود افراد سرشناس و با سابقه درخشان در جبهه باطل

این مورد در در جنگ جمل اتفاق افتاد. شخصی نزد حضرت آمد و عرضه داشت: یا امیرالمؤمنین! مگر می­شود جبهه مقابل بر باطل باشند، در حالی که میان آنان صحابه بزرگی مثل طلحه و زبیر و شخصیتی مثل عایشه وجود دارند؟! حضرت فرمودند:


1- آل­عمران، آیه 139.
2- ((قالَ الَّذینَ یظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللّٰه کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِإِذْنِ اللّٰه وَ اللّٰه مَعَ الصَّابِرین))؛بقره، آیه 249.
3- «أَیهَا النَّاسُ لَا تَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدَی لِقِلَّةِ أَهْلِه»؛ نهج­البلاغه، خطبه 201.

ص: 129

تو مردی هستی که حق بر تو مشتبه شده است. دین خدا را با معیار شخصیت­ها و سابقه  آنها نمی­توان شناخت، بلکه باید نشانه حق را یافت؛ پس حق را بشناس، تا اهل آن را بشناسی.(1) یعنی وقتی حق را با ملاک­ها و معیارهای آن شناختی، نقطه مقابل آن باطل است و هر کس گردِ آن بود، باطل بدان؛ هر چند دارای سابقه و نام و رسمی باشد.

3. دوران غیبت ولیّ خداوند

سابقه و پیشینه غیبتِ حجّت­های الهی نشان می­دهد که بسیاری از منتظران در دوران غیبتِ حجت الهی، حق را گم کرده و یا در پای­بندی به آن دچار مشکل شدند، همان گونه که درباره غیبت امام زمان علیه السلام کمتر روایتی داریم که از این دوران خبر داده باشد و چنین هشداری نداده باشد.(2)

توصیه به حق در این دوران چیست؟

شیخ صدوق1­ ، کتاب ارزشمند کمال­الدین و تمام­النعمة را به توصیه امام زمان علیه السلام با همین انگیزه نوشتند. حضرت فرمودند: «کتابی بنویس و در آن از غیبتِ انبیا یادآوری کن، تا مردم بدانند امامشان اولین کسی نیست که غایب شده است.(3)»


1- «فَإِنَّکَ امْرُؤٌ مَلْبُوسٌ عَلَیکَ إِنَّ دِینَ اللّٰه لَا یعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآیه الْحَقِّ فَاعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَه»؛ بحارالأنوار، ج 6، ص 178.
2- محمد بن علی بن بابویه، کمال­الدین وتمام النعمة، ج1، باب 25، ح7؛ باب 26، ح1، 15، 16؛ باب 30، ح3؛ باب 31، ح 8، ح 2؛ باب 1، ح 24، ح 25و... .
3- - «...ثُمَّ قٰالَ لی لِمَ لٰا تُصَنِّفُ کِتٰاباً فی الغَیْبَةِ حَتّیٰ تَکْفی مٰا قَدْ هَمَّکَ فَقُلْتُ لَهُ یَابْنَ رَسُولِ اللّٰه قَدْ صَنَّفتُ فی الغیبةِ أشْیٰاءَ فقالَ علیه السلام  لَیْسَ عَلیٰ ذلِکَ السَّبیلِ آمُرُکَ أنْ تُصَنِّفَ وَ لکِن صَنِّفْ الآنَ کِتاباً فی الغیبةِ و اذْکُرْ فیهِ غَیَبٰاتِ الأنبیاءِ علیهم السلام» «آن­چه که سبب شد این کتاب را تألیف کنم این بود که وقتی بهره خود را از زیارتç èامام رضا علیه السلام گرفتم، به نیشابور برگشتم و آن­جا اقامت نمودم. دیدم بیشتر شیعیانی که آن­جا رفت و آمد می­کنند در اثر غیبت حضرت دچار حیرت و سرگردانی شده­اند... تا این که شبی در عالم رؤیا دیدم مشغول طواف خانه خدا هستم و دور هفتم آمدم کنار حجرالاسود، مولایم صاحب­الزمان را دیدم کنار درب کعبه هستند. به ایشان نزدیک شدم. حضرت آن­چه در دلم بود را دانستند. سلام کردم. جواب دادند و فرمودند: «چرا کتابی درباره مورد غیبت(من) نمی­نویسی تا نگرانی­ات در این رابطه برطرف شود؟» عرض کردم؛ ای فرزند رسول خدا! چیزهایی در این زمینه نوشته­ام. فرمودند: «الآن کتابی بنویس و در آن غیبت­های انبیا را یادآور شو(تا مردم بفهمند غیبت سابقه دارد)»؛ کمال الدین وتمام النعمة، ج1، ص 3، مقدمه مؤلف.

ص: 130

در روایات متعددی بیان شده است که این غیبت، آزمونی است برای مردم تا مؤمنانِ راستین مشخص شوند. امام صادق علیه السلام فرمودند:

به خدا قسم، آن­چه به آن چشم دوخته­اید(فَرَج)، نخواهد بود تا این که غربال شوید. به خدا قسم، آن­چه به آن چشم دوخته­اید، نخواهد بود تا این که خالص شوید(1)(کوره امتحان، شما را خالص کند). در چنین شرایطی:

_ عده­ای هم­رنگ جماعت می­شوند.

_ عده­ای بی­تفاوت شده، در گوشه­ای می­خزند و سرگرم کارهای روزمره خود می شوند.

_ و عده­ای شرایط موجود را تحمل نمی­کنند و خودسرانه دست به اقداماتی می­زنند،


1- وَ اللّٰه لَا یکُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَیهِ أَعْینَکُمْ حَتَّی تُغَرْبَلُوا لَا وَ اللّٰه لَا یکُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَیهِ أَعْینَکُمْ حَتَّی تُمَحَّصُوا لَا وَ اللّٰه لَا یکُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَیهِ أَعْینَکُمْ حَتَّی تُمَیزُوالَا وَ اللّٰه مَا یکُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَیهِ أَعْینَکُمْ إِلَّا بَعْدَ إِیاسٍ لَا وَ اللّٰه لَا یکُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَیهِ أَعْینَکُمْ حَتَّی یشْقَی مَنْ یشْقَی وَ یسْعَدَ مَنْ یسْعَد» کافی، ج 1، کتاب الحجة، باب التمحیص. برای اطلاع از سایر روایات ر.ک: کافی، ج1، ص 369، کتاب الحجة، باب التمحیص؛ همان، باب فی الغیبة و علی بن عبدالکریم نیلی نجفی، منتخب الأنوار المضیئة، ص 82 ، فصل ششم.

ص: 131

که گاهی خسارت آن برای دین، کمتر از کار دشمنان نیست؛ در حالی که به بیان نورانی امیرالمومنین علیه السلام: «در هر حرکت و اقدامی، نیاز به آگاهی و شناخت است.»(1)

توصیه و سفارشِ همدیگر به حق و پای­بندی به آن، وظیفه همه منتظران است. توصیه به این که:

_ قرآن نقشه راه زندگی و راهنمای سعادت و خوش­بختی دنیا و عقبیٰ و شفای دردهای بی­درمان است، نه کتابی که فقط برای خواندن و ثواب بردن و بوسیدن نازل شده باشد. از آخرین سفارش­های حضرت امیر علیه السلام این بود که: «دیگران در عمل به قرآن از شما سبقت نگیرند.»(2)

_ خداوند در هر زمان هادی­ای قرار داده، که هم راه است و هم راهنما. ما باید با تمام توان به این ریسمان الهی چنگ بزنیم و با مال و جان خود، از این اعتقاد محافظت کنیم.(3) این نعمت، سرمایه ایست گران­بها که سارقان در کمین آن نشسته­اند؛ از این­رو، مهم­ترین وظیفه ما در این دوران، تقویت و تعمیق معرفت و شناخت خود از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، جایگاه او در عالم، شئون و وظایفِ ایشان و حقوقی که بر ما دارند، می باشد. 

_ در این دوران باید مراقب بود که بت بزرگِ مدگرایی و چشم و هم­چشمی و وسوسه شرکت در مسابقه رفاه و تجمل، دین و ایمانمان را نابود نسازد، بلکه با یاد خدا و پذیرای فرمان الهی بودن، خود را بیمه کنیم.

_ سختی پای­بندی به ارزش­های دینی و تمسخر دیگران سبب نشود از مرکب صبر


1- «مَا مِنْ حَرَکَةٍ إِلَّا وَ أَنْتَ مُحْتَاجٌ فِیهَا إِلَی مَعْرِفَة»؛ بحارالأنوار، ج 74، ص 268.
2- «وَ اللّٰه اللّٰه فِی الْقرآن لَا یسْبِقُکُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیرُکُم»؛ نهج­البلاغه، نامه 47.
3- دلیل آن آیاتی مانند آیه 7 سوره رعد، آیه 59 سوره نساء و حدیث غدیر، ثقلین، منزلت و ده­ها دلیل عقلی و نقلی دیگر است.

ص: 132

پیاده شده و از راه مانده و جزء زیان­کاران شویم.

_ با صداقت، امانت­داری، انصاف، رحم و مروت و درست­کاری، مایه زینت امام زمانمان بوده و با یاری همدیگر و حل مشکلاتِ دیگران، زمینه رضایتش را فراهم کنیم.

_ با اطاعت از «ولی فقیه» و تلاش در جهت زمینه­سازی ظهور، لیاقت و شایستگی خود را برای یاری­شان ثابت کنیم.

_ یادمان باشد گناه، به ویژه مال حرام، ما را از خداوند دور می­کند و بین ما و امام زمانمان جدایی می­اندازد؛ همان گونه که کوفیان را از امامشان جدا ساخت و دچار خسران شدند. امام حسین علیه السلام در روز عاشورا خطاب به کوفیان، که اجازه سخن گفتن به حضرت نمی­دادند، فرمودند:

«وای بر شما! چه مانعی دارد که ساکت شوید و سخن مرا گوش کنید؟ جز این نیست که من شما را به راه هدایت دعوت می­کنم. کسی که از من اطاعت کند، هدایت می شود و کسی که نافرمانی نماید، هلاک و کافر خواهد شد. شما عموماً امر مرا اطاعت نمی کنید و گوش به سخن من نمی­دهید، زیرا شکم های شما از حرام پر شده است.»(1) حضرت مهدی علیه السلام در توقیعی، از تشتّت و تفرقه و کارهای ناپسند شیعیان گلایه کرده و فرمودند: «آن­چه از کارهای ناشایستِ آنان به ما می­رسد، ما را از آنان جدا کرده


1- « وَیلَکُمْ مَا عَلَیکُمْ أَنْ تُنْصِتُوا إِلَی فَتَسْمَعُوا قَوْلِی وَ إِنَّمَا أَدْعُوکُمْ إِلَی سَبِیلِ الرَّشَادِ فَمَنْ أَطَاعَنِی کَانَ مِنَ الْمُرْشَدِینَ وَ مَنْ عَصَانِی کَانَ مِنَ الْمُهْلَکِینَ وَ کُلُّکُمْ عَاصٍ لِأَمْرِی غَیرُ مُسْتَمِعٍ قَوْلِی فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرَ»؛ بحارالأنوار، ج 45 ، ص 8.

ص: 133

است.»(1)

چکیده

_ طبق روایت امام صادق علیه السلام، خداوند متعال در سوره «عصر» به زمان قیام حضرت مهدی علیه السلام قسم خورده است که دشمنان حق در زیان خواهند بود و فقط کسانی که اهل ایمان و عمل صالح، به ویژه اهل توصیه همدیگر به حق و صبر باشند، رستگار خواهند بود.


1- « وَ لَوْ أَنَّ أَشْیاعَنَا وَفَّقَهُمُ اللّٰه لِطَاعَتِهِ عَلَی اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَی حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا یحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا یتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَکْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُم»؛ بحار الانوار، ج 53، ص 176.

ص: 134

آیات ناظر  به رجعت

زنده شدن گروهی از هر امّتی

((وَ یوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یوزَعُون (1)))؛ (به خاطر آور) روزی را که ما از هر امّتی، گروهی را از کسانی که آیات ما را تکذیب می کردند، محشور می کنیم و آن­ها را نگه می داریم تا به یکدیگر ملحق شوند. یکی از اعتقادات مهم شیعه، عقیده به «رجعت» است؛ عقیده­ای که از ضروریات مذهب و ایمان به آن لازم(2) و از ایام اللّٰه است.(3) شیخ مفید رحمة الله درباره «رجعت» می­نویسد:


1- نمل، آیه 83. واژه «حشر» به معنای جمع کردن و خارج نمودن گروهی از جایگاهشان می­باشد. «حَشَرَهُم یحْشُرُهم و یحْشِرُهم حَشْراً: جمعهم و منه یوم المَحْشَرِ...و المَحْشَرُ: المجمع الذی یحشر إِلیه القوم، و کذلک إِذا حشروا إِلی بلد أَو مُعَسْکَر أَو نحوه»(لسان العرب)« الحَشْرُ: إخراج الجماعة عن مقرّهم و إزعاجهم عنه إلی الحرب و نحوها»؛ راغب اصفهانی، مفردات، ذیل واژه «حشر».
2- قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: لَیسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یؤْمِنْ بِکَرَّتِنَا؛ بحارالأنوار، ج53، ص92.
3- امام باقر علیه السلام درباره آیه 5 سوره ابراهیم می­فرماید: «أَیامُ اللّٰه ثَلَاثَةٌ یوْمُ یقُومُ الْقَائِمُ وَ یوْمُ الْکَرَّةِ وَ یوْمُ الْقِیامَةِ»؛ بحارالانوار، ج 51، ص 50.

ص: 135

خداوند متعال گروهی از مردگان را به همان چهره و صورتی که بوده­اند، به دنیا برمی­گرداند و گروهی را (از خوبان) عزت و گروه دیگر را (از بدان) ذلت می بخشد.(1) زنده شدن گروهی از کسانی که از دنیا رفته­اند، مسئله­ای است که به تصریح قرآن و روایات، بارها در اقوام گذشته، به ویژه بنی­اسرائیل، اتفاق افتاده است.(2) اما آیا این مسئله در امت اسلام هم اتفاق خواهد افتاد؟

امام صادق علیه السلام از حماد پرسیدند: «مردم (اهل­سنت) درباره آیه: ((وَ یوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً)) چه می­گویند؟ عرض کرد: می­گویند درباره قیامت است. حضرت فرمودند:

«آیا در قیامت، خداوندِ متعال از هر امتی، فقط گروهی را محشور و بقیه را رها می­کند؟! این آیه مربوط به رجعت است و آیه قیامت ((وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَدا(3))) است.»(4)


1- «إنّ اللّٰه تعالی یَرُدُّ قوماً من الامواتِ إلی الدنیا فی صُورِهم التی کانوا علیها فیُعِزّ منهم فریقاً و یُذِّل فریقاً»؛ أوائل المقالات، ص78.
2- بقره، آیات 55 ، 73 ، 243 ، 259؛ آل­عمران آیه 49؛  مائده آیه 110 و اعراف، آیه 155. شیخ حر عاملی در کتاب الایقاظ من الهجعة بالبرهان علی الرجعة که کتاب بسیار ارزشمندی در موضوع رجعت است، در باب پنجم کتاب شصت مورد رجعت در اقوام گذشته را بیان کرده­اند.
3- کهف، آیه 47.
4- «عَنْ حَمَّادٍ عَنْ أَبِی عَبْدِاللّٰه علیه السلام: قَالَ مَا یقُولُ النَّاسُ فِی هَذِهِ الْآیه وَ یوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً قُلْتُ یقُولُونَ إِنَّهَا فِی الْقِیامَةِ قَالَ لَیسَ کَمَا یقُولُونَ إِنَّ ذَلِکَ فِی الرَّجْعَةِ أَیحْشُرُ اللّٰه یوْمَ الْقِیامَةِ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً وَ یدَعُ الْبَاقِینَ إِنَّمَا آیه الْقِیامَةِ قَوْلُهُ وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَدا»؛ بحارالأنوار، ج53، ص60.

ص: 136

نکات: _ «مِن» در «مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ» برای تبعیض است.

_ «آیات» در جمله: «مِمَّنْ یکَذِّبُ بِآیاتِنا» مطلقِ آیات است و مراد، فقط آیات قرآن نیست و مصداقِ «کسانی که آیات ما را تکذیب کردند»، همه کسانی هستند که در طول تاریخ، آیات الهی، از جمله: کتب آسمانی، انبیا و ائمه علیهم السلام را تکذیب کرده­اند.

_ در آیه قبل از آیه مورد بحث، سخن از «دابّة الارض» به میان آمده است که به تصریح روایات، از «اشراط الساعة»، یعنی از علائم قیامت و مربوط به پیش از قیامت است و در چند آیه بعد، یعنی آیه 87 سخن از نفخ صور و برپایی قیامت به میان آمده است. بنابراین، سیر منطقی آیات اقتضا می کند که موضوع مطرح شده در آیه 83، مربوط به قبل از قیامت باشد.

_ گزارش دادن از قیامت به این که: «قیامت، روزی است که از هر امّتی، گروهی زنده خواهند شد»، قطعاً گزارش نادرستی است.

با توجه به نکات مزبور، آیه شریفه، ظهور در حشرِ این گروه پیش از قیامت دارد و این همان مطلبی است که در روایاتِ «رجعت» بیان شده است. امام باقر علیه السلام به ابابصیر فرمودند: «آیا مردم  عراق منکر رجعت هستند؟» گفت: بله. حضرت فرمودند: «آیا قرآن نمی­خوانند: ((وَ یوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً))؟»(1)

البته در این آیه، فقط از رجعتِ مکذبان سخن به میان آمده است و در آیات و روایات


1- بحارالانوار، ج 53، ص 40.

ص: 137

دیگر(1)، درباره رجعت خوبان و سایر موضوعاتِ آن، مطالب بسیاری ذکر شده است.

استدلال بر وقوع رجعت با آیات دالّ بر رجعت در اقوام گذشته

صغری: به تصریح قرآن، در موارد متعددی فرد یا افرادی پس از مرگ، به اذن الهی زنده شدند؛ مثل: زنده شدن هفتاد نفری که با حضرت موسی علیه السلام به کوه طور رفته بودند(2)، هزاران نفری که از ترس مرگ از شهر و دیار خود فرار کرده بودند(3)، عُزَیر نبی که بعد از یک­صد سال به اذن الهی برانگیخته شد(4) و همین طور مقتول بنی­اسرائیل که زنده شد و از قاتل خود خبر داد(5).

کبری: طبق حدیثِ پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله هر آن­چه در اقوام گذشته اتفاق افتاده است، در این امّت نیز واقع خواهد شد(6).

نتیجه: رجعت در امّت اسلام، قطعاً واقع خواهد شد.


1- برای اطلاع از آیات و روایات ر.ک: شیخ حر عاملی، ایقاظ الهجعة و بحارالانوار، ج 53، ص 39 به بعد.
2- اعراف، آیه 155 و بقره، آیات 55 و 56.
3- بقره، آیه 243.
4- بقره، آیه 259.
5- بقره، آیه 73.
6- «قَالَ النَّبِی صلی الله علیه و آله: یکُونُ فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ کُلُّ مَا کَانَ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ حَذْوَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّة»؛ محمد بن علی بن بابویه،  من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 203. برای اطلاع از روایات در این رابطه، به تفاسیر روایی ذیل آیه 19 سوره «انشقاق» مراجعه کنید. نکته: مواردی که بر اساس روایات معتبر از این عام استثناء شده باشد، می­پذیریم؛ مثل تحریف­ناپذیری کتاب آسمانی اسلام. اما درباره رجعت نه تنها دلیلی بر خروج آن از این عام نداریم، بلکه صدها روایت بر تحقق آن در آخرالزمان تأکید دارند.

ص: 138

مأمون به امام رضا علیه السلام عرض کرد: یا اباالحسن! عقیده شما درباره رجعت چیست؟ حضرت فرمودند:

رجعت حق است. در امّت­های گذشته بوده و قرآن نیز درباره آن سخن گفته است، و پیامبر اسلام فرموده است: هر آن­چه که در امّت­های گذشته بوده است، در این امّت نیز خواهد بود.(1) موضوع «رجعت» در تأویل بسیاری از آیات(2)، مطرح شده است، که تفصیل مطلب و بحث درباره موضوعاتی مانند فلسفه رجعت، رجعت­کنندگان، شبهات رجعت(3) و... مجال دیگری را می طلبد.

سزاوار بیان است که اعتقاد به رجعت، از امیدبخش­ترین اعتقادات است، زیرا عده­ای به خاطر ضعف عقیده ممکن است با خود بیندیشند که: از کجا معلوم ما زمان ظهور زنده باشیم؟ بدیهی است که این کج­اندیشی سبب خمودی و سستی منتظران می­شود.

غیر از این که اگر کسی جزء منتظران راستین باشد و وظیفه خود را به درستی انجام


1- «عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ: قَالَ الْمَأْمُونُ لِلرِّضَا علیه السلام :یا أَبَا الْحَسَنِ مَا تَقُولُ فِی الرَّجْعَةِ؟ فَقَالَ علیه السلام :إِنَّهَا الْحَقُّ قَدْ کَانَتْ فِی الْأُمَمِ السَّالِفَةِ وَ نَطَقَ بِهَا الْقرآن وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللّٰه صلی الله علیه و آله : یکُونُ فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ کُلُّ مَا کَانَ فِی الْأُمَمِ السَّالِفَة»؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 59.
2- یونس، آیه 39؛ انبیاء، آیه 95؛ آل­عمران، آیه 81؛ مؤمن(غافر)، آیه51؛ ق، آیات 41و 42؛ مدّثر، آیه 1،2، 34 و 35؛ سبأ، آیه 28؛  قصص، آیه 85 و... .
3- در تفسیر المیزان ذیل آیه 210 سوره «بقره» و هم­چنین تفسیر مجمع­البیان ذیل آیه 56 سوره «بقره» و 83 سوره «نمل» به پاره­ای از شبهات اشاره و پاسخ داده شده است.

ص: 139

دهد، به بیان امام صادق علیه السلام، اجر کسانی را که در رکاب حضرت هستند خواهد داشت،(1) موضوع رجعت در درمان این بیماری، نقش بسیار مهمی دارد. اگر شیعیان در زمان حیاتِ خود، تمام سعی و تلاش خود را در شناختِ ویژگی­های منتظرانِ راستین به کار گرفته و با جدّیت و اخلاص در جلب رضایت امام خود و تخلّق به آن ویژگی­ها بکوشند، این امید وجود دارد که جزء رجعت­کنندگان قرار گیرند. این همان چیزی است که در بسیاری از ادعیه و زیاراتِ(2) مربوط به امام زمان علیه السلام از خداوند درخواست می کنیم.(3)

نکته آخر این که در چند آیه، از نزول حضرت عیسی علیه السلام سخن به میان آمده و در تفاسیر شیعه و اهل­سنت مطالب ارزشمندی بیان شده است، مانند آیه 159 نساء، آیه 61 زخرف و 46 آل­عمران.

بخاری و مسلم در صحیح خود از پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله روایت کرده­اند: «چگونه خواهید بود آن­گاه که فرزند حضرت مریم فرود آید، در حالی که امام از شما باشد؟!»(4) 

این موضوع، مورد اجماع تمام فرقه­های اسلام است که بعد از ظهور حضرت


1- «عَنْ أَبِی عَبْدِاللّٰه علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: ...­ مَنْ سُرَّ أَنْ یکُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْینْتَظِرْ وَ لْیعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ فَإِنْ مَاتَ وَ قَامَ الْقَائِمُ بَعدّه کَانَ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ أَدْرَکَهُ فَجِدُّوا وَ انْتَظِرُوا هَنِیئاً لَکُمْ أَیتُهَا الْعِصَابَةُ الْمَرْحُومَةُ»؛ بحارالانوار، ج 52، ص 140، و نعمانی، الغیبة، ص 200، باب 11، ح 16.
2- مانند: دعای عهد، زیارت جامعه کبیره، زیارتی که در اعمال ماه رجب از حسین بن روح نوبختی _­ رضوان اللّٰه تعالی­ علیه­ _ رسیده و چند زیارتی که در مفاتیح­الجنان بعد از «زیارت آل­یس» آمده است.
3- جهت اطلاع بیشتر درباره رجعت ر.ک: ضمیمه شماره 3.
4- «الْبُخَارِی وَ مُسْلِمٌ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا بِسَنَدِهِ فِی صَحِیحِهِ قَالَ رَسُولُ اللّٰه صلی الله علیه و آله: کَیفَ أَنْتُمْ إِذَا نَزَلَ ابْنُ مَرْیمَ فِیکُمْ وَ امامکُمْ مِنْکُمْ»؛ صحیح بخاری، ج2(از مجموعه 4 جلدی)، ص 402، کتاب 60 احادیث الانبیاء، باب 51، نزول عیسی بن مریم، ح 3449 و صحیح مسلم (یک­جلدی)، ص 75، کتاب الایمان، باب 71، نزول عیسی بن مریم، ح 245 به بعد.

ص: 140

مهدی علیه السلام ، حضرت عیسی علیه السلام از آسمان چهارم فرود آمده و پشت سرِ امام زمان علیه السلام به نماز می­ایستد.

چکیده

_ «رجعت» به معنای این است که گروهی از کسانی که از دنیا رفته­­اند، به اذن الهی برمی­گردند؛ خوبان برای ترفیع رتبه و افتخار یاری دین و ظالمان برای ذلت، مجازات و عبرت­گیری.

_ آیه 83 سوره «نمل» از حشر و زنده شدنِ گروهی از هر امّتی پیش از قیامت، خبر می­دهد.

_ بر اساس حدیث پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هر آنچه در امت­های پیشین اتفاق افتاده است (از جمله رجعت)، در این امّت نیز واقع خواهد شد.

ص: 141

آیات تبیینی

اشاره

مراد از «آیات تبیینی» آیاتی­اند که برای پاسخ به سؤالات و شبهات مهدویت و هم­چنین روشن­تر کردن مباحث مهدویت، کاربرد ویژه­ای دارند، گرچه مستقیماً ارتباطی با بحث مهدویت ندارند. در ادامه، به نمونه­هایی از آیات تبیینی اشاره می­شود.

1. آثار و برکات وجودیِ امام غایب

عده­ای عقیده به امام غایب را عقیده­ای لغو و بیهوده می­دانند چرا که بودن و نبودنِ چنین امامی را یکسان می­پندارند.(1)

در ماجرای شگفت­انگیز حضرت موسی و خضر علیهما السلام می­بینیم که حضرت خضر در میان مردم زندگی می­کند، اما کسی او را نمی­شناسد و از کارهایش خبر ندارد و به اصطلاح، غایب است.(2) او پیوسته در تلاش و تکاپوست؛ گاهی در دریا، گاهی در خشکی و گاهی به دادِ دین مردم و گاهی به دادِ دنیای آنان می­رسد و مأموریت­های الهی


1- قاضی عبد الجبار معتزلی: «اگر امام ظاهر نشود تا به وسیله او نقص ها جبران شود، چه فایده ای بر او مترتب است؛ به سان آن که اصلاً حجّتی روی زمین نباشد»؛ علی اصغر رضوانی، شیعه­شناسی و  پاسخ به شبهات، ج2،ص244. تفتازانی:  «مسئله اختفای امام از مردم، به این کیفیت که تنها اسمی از او در میان باشد، جداً بعید است و امامت او در خفا امری بیهوده است«؛  تفتازانی، شرح مقاصد، ج5، 312 .
2- در بحث غیبت تبیین شده است که «غیبت» به معنای «ناشناس بودن» است.

ص: 142

خود را دنبال می­کند. بر اساس حکمت الهی، برای حضرت موسی علیه السلام پرده از کارهای او برداشته می­شود و او با تعجب ماجرای سوراخ کردن کشتی، قبض روحِ پسربچه و تجدید بنای دیوار را نظاره می­کند و سرانجام، بر حکمت آن­ها نیز واقف می­گردد.(1)

پس غایب بودن و به صورت ناشناس زندگی کردن، مانع انجام مأموریت­های الهی نیست و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در عینِ غیبت، می توانند آثار و برکات متعددی برای فرد و جامعه داشته باشند و غیب، مانع انتفاع و بهره مندی مردم از امام نیست. خودِ حضرت فرموده­اند:

ما حفظ و توجه به شما را فروگذار نکرده و شما را از یاد نبرده­ایم؛ که اگر این گونه نبود، بلاها شما را در بر می­گرفت و دشمنان، شما را ریشه­کن می­کردند.(2)

2. خطر ارتداد هنگام ظهور و لزوم آمادگی در دوران انتظار

اهل کتاب در انتظار خاتم­الانبیاء صلی الله علیه و آله بودند، اما با تحقق وعده الهی به او کفر ورزیدند(3) و ما در انتظار  خاتم­الاوصیاء عجل الله تعالی فرجه الشریف هستیم؛ با تحقق وعده خداوند، چه خواهیم کرد؟!

جالب این­جاست که در آیات 90 به بعد سوره «بقره»، علت ایمان نیاوردن آنان بیان


1- کهف، آیات 65 به بعد.
2- «إِنَّا غَیرُ مُهْمِلِینَ لِمُرَاعَاتِکُمْ وَ لَا نَاسِینَ لِذِکْرِکُمْ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللَّأْوَاءُ وَ اصْطَلَمَکُمُ الْأَعْدَا»؛ بحارالأنوار، ج53، ص 174، باب 31؛ الاحتجاج، ج 2، ص 495.
3- ((...فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِه...))؛ بقره، آیه 89. به روایات وارده ذیل این آیه در تفاسیر روای_ی مراجعه شود.

ص: 143

شده است؛ از جمله: حرص به مادّیات و دنیاگرایی.(1) پس باید عبرت گرفت و با بررسی آن علل و عوامل، در دفع و رفعِ آن آسیب­ها کوشش کرد. در آیه 16 سوره «حدید» نیز بر این امر تأکید شده است.

گفتنی است، موضوعِ «آسیب­شناسی جامعه منتظر» از مهم­ترین موضوعاتی است که باید خواص جامعه، به طور جدّی به آن بپردازند.

3. تسلیم محضِ حجّت خداوند بودن

به راستی، چه چیزی سبب شده است تا عده­ای به گواهی تاریخ، در برابر حجّت­های الهی به مخالفت برخیزند، بدون این که دشمنی یا حبّ دنیا علت این مخالفت بوده باشد؟! همین موضوع درباره برخی از منتظرانِ حضرت نیز هشدار داده شده است.(2) مشکل کجاست و راهِ چاره چیست؟

پس از ظهورِ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و با توجه به معیارهای تشخیصِ موعود راستین از مدعیان مهدویت، مهم­ترین وظیفه شیعیان این است که خودِ حضرت را معیارِ حق قرار دهند و در صفحه ذهنشان ثبت شده باشد که: «الحُجّة بن الحَسن مَع الحقّ و الحقّ مَع الحُجّة»(3) هم­چنین کارهای حضرت نباید با عقل ناقص بشری سنجیده شود، چرا که او


1- ((وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلی حَیاةٍ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا یوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یعَمَّرُ أَلْفَ سَنَة))؛ بقره، آیه 96.
2- عن الصادق علیه السلام: «إذٰا خَرَجَ القٰائِمُ علیه السلام خَرَجَ مِنْ هٰذَا الأَمْرِ مَنْ کٰانَ یُریٰ أَنَّهُ مِن أهله»؛ نعمانی، الغیبة، باب 21، ح1.
3- چرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره ائمه علیهم السلام فرمودند: «آنان با حق هستند و حق با آنان است.» متن روایت بدین شرح است: «عَنْ حُذَیفَةَ بْنِ أُسَیدٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللّٰه صلی الله علیه و آله یقُولُ وَ سَأَلَهُ سَلْمَانُ عَنِ الْأَئِمَّةِ فَقَالَ «الْأَئِمَّةُ بَعْدِی عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَینِ وَ مِنَّا مَهْدِی هَذِهِ الْأُمَّةِ أَلَا إِنَّهُمْ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُمْ فَانْظُرُوا کَیفَ تخلّفونِّی فِیهِم»؛ بحارالأنوار، ج 36، ص 329.

ص: 144

دارای مقام عصمت و مأمور الهی است. سنجیدن افعال کسی که دارای ویژگیِ «وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْری»(1) است، بسیار کار دشواری است، چرا که: ((وَ کَیفَ تَصْبِرُ عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرا))(2).

نمونه قرآنیِ این مسئله، ماجرای ذبح گاو بنی­اسرائیل است. وقتی حضرت موسی علیه السلام فرمان الهی را مبنی بر ذبح گاو بیان فرمود، آن­ها گفتند: «آیا ما را مسخره کرده­ای(3)» یعنی ما به تو می­گوییم از خداوند بخواه قاتل جوانِ بی­گناه مشخص شود، آن­گاه به ما می­گویی گاو بکشیم! کشتن گاو چه ارتباطی با قاتل دارد؟!

با این بیان اشکال کارِ آنان به خوبی روشن می­شود، چون آنان به این موضوع توجه نکردند که حضرت موسی علیه السلام می­گوید: خداوند متعال فرمان می­دهد که گاوی ذبح کنید، تا با تمام وجود در پی انجامِ این فرمان باشند، هرچند سرّ آن را ندانند.

به طور قطع، یکی از دست­آوردهای مهم سفر حضرت موسی علیه السلام در همراهی با حضرت خضر علیه السلام نیز همین موضوع بود. وقتی حضرت خضر علت کارهای خود را تشریح کرد(4)، گفت: ((وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْری))؛ یعنی آن­چه انجام دادم، سرِ خود و از روی هوا و هوس نبود، بلکه من مأمور الهی­ام.

مشکل این­جاست که ما بر اساس علوم و اطلاعاتی که داریم، قضاوت می­کنیم. از منظر دید حضرت موسی علیه السلام(5) نیز، سوراخ کردن کشتی و کشتن بچه، جرم و گناه بسیار


1- کهف، آیه 82.
2- کهف، آیه 67.
3- ((وَإِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّٰه یأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللّٰه أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ)) ؛ بقره، آیه 67.
4- ر.ک: کهف، آیات 79 _ 82.
5- این ماجرا مربوط به دوران قبل از نبوت حضرت موسی علیه السلام است.

ص: 145

بزرگ و نابخشودنی بود، لذا به شدت اعتراض کرد. آیا اگر آن­چه حضرت خضر می دانست او هم اطلاع داشت، باز هم این کارها را خلاف می­پنداشت یا آن­ها را عین تفضل و رحمت تلقی می­کرد!؟ از این­رو، وقتی حضرت خضر علیه السلام حکمت و فلسفه مأموریت الهی خود را بیان کرد او شرمنده شد و دانست که در برابر مأمور خدای حکیم، باید مطیع و فرمان­بردار بود.

در قیام و انقلاب جهانی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در معارضه و مبارزه با مستکبران و دجالان، مواردی پیش می­آید که به خاطر رعایت اصول امنیتی و غلبه بر دشمن، صلاح نیست اسرار و واقعیت­های مأموریتِ خداوند بیان شود. در چنین مواقعی، اهمیت این نکته به خوبی مشخص می­گردد.

4. عمر طولانی و محال نبودن آن

برخی افراد، عمر طولانی را امری محال دانسته و همین امر را بهانه­ای برای انکار وجود حضرت یا تردیدِ در آن دانسته­اند.

خداوند متعال درباره حضرت یونس علیه السلام می­فرماید:

و اگر او از تسبیح­ گویان نمی بود، حتماً در شکم ماهی تا روزی که خلق مبعوث شوند، باقی می ماند.(1) حضرت یونس در جایی (معده نهنگ) قرار گرفته بود که جای هضم هر چیزی است؛ در آن­جا هوایی برای تنفس نیست و ظلمت محض بر سراسر آن حکم­فرماست؛ به عبارت دیگر، در بدترین موقعیتِ حیات قرار دارد. خدایی که این قدرت را دارد بنده­اش را در چنین جایگاهی تا روز قیامت نگه دارد، آیا قدرت ندارد حجّتش را در شرایط


1- ((فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ * لَلَبِثَ فی بَطْنِهِ إِلی یوْمِ یبْعَثُون))؛ صافات، آیات 143 _ 144.

ص: 146

طبیعی نگه دارد؟! جالب این­جاست که در این صورت، نهنگ هم لازم بود تا قیامت زنده باشد.

گرچه حضرت یونس علیه السلام نجات یافت، اما این آیه امکان عمر طولانی را اثبات می کند، زیرا اگر عمر طولانی محال بود، معنا نداشت که بفرماید: ((لَلَبِثَ فی بَطْنِهِ إِلی یوْمِ یبْعَثُون)).

ممکن است کسی بگوید: به چه دلیل می­گویید مراد از آیه مزبور این است که تا قیامت به صورت زنده، زندانی می­شد؟ در پاسخ خواهیم گفت: ماندن تا روز قیامت به صورت مُرده، امر عجیبی نیست؛ هر کس که می­میرد، روح او تا قیامت باقی خواهد ماند و سپس زنده خواهد شد.

آیه مزبور، امکان عمر طولانی را اثبات می­کند، اما وقوع آن را نیز می­توان اثبات کرد. قرآن مقطعی از حیات حضرت نوح علیه السلام، یعنی دوران تبلیغ او تا زمان نفرین را، 950 سال بیان می­کند(1)؛ که اگر دوران قبل از نبوت و دوران بعد از طوفان را هم اضافه کنیم، دوره­ای بسیار طولانی خواهد شد.

به بیان نورانی امام صادق علیه السلام، حضرت نوح علیه السلام 2500 سال عمر نمود.(2)

5. جوان ماندن امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

یکی از شگفتی­ها و معجزات خداوند درباره حضرت این است که گَرد پیری بر چهره


1- عنکبوت، آیه 14.
2- بحارالانوار، ج 11، ص 285.

ص: 147

مبارک ایشان نمی­نشیند و پیوسته چهره او همانند جوانی سی تا چهل ساله است.(1)

با بیان امام صادق علیه السلام برخی وقتی حضرت را به این صورت می­بینند، او را انکار می­کنند، چرا که باور چنین حقیقتی برایشان دشوار است. به یقین، ریشه و منشأ این دشواری و تشکیک در طول عمر حضرت، ضعف در توحید و خداشناسی است. امام مجتبی علیه السلام می­فرماید:

خداوند به او عمر طولانی می­دهد؛ سپس همانند جوانی کمتر از چهل سال او را ظاهر می­گرداند تا معلوم شود خداوند بر هر کاری تواناست.(2) خداوندی که می­تواند غذا و نوشیدنی عُزَیر نبی را به مدت صد سال تر و تازه(3) نگه دارد، و اصحاب کهف را به مدت 309 سال، بدون این که آب و غذایی بنوشند سالم و زنده نگه دارد(4)، از دل کوه شتر برای مردم بیرون آوَرَد(5)، آتش را بر ابراهیم خلیل سرد و سلامت گرداند(6) و از دلِ سنگی دوازده چشمه جاری سازد(7)، جوان نگه داشتن حجتش،


1- اباصلت هروی می­گوید: به امام رضا علیه السلام عرض کردم: نشانه­های حضرت قائم هنگام قیام چیست؟ «فرمودند: نشانه­اش این است که سنش زیاد، اما چهره­اش جوان است؛ به گونه­ای که کسی که به ایشان نگاه می کند تصوّر می­کند او چهل ساله یا کمتر از آن است و از جمله نشانه­هایش این است که با گذشت شب و روز پیر نمی­شود، تا این که اجلش فرا برسد. (یعنی تا پایان عمر)»؛ محمد بن علی بن بابویه، کمال الدین وتمام النعمة، ج2، ص 652، باب 57.                                           
2- محمد بن علی بن بابویه، کمال الدین وتمام النعمة،ج 1، ص 316، باب 29، ح 2.
3- ((فَانْظُرْ إِلی طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ یتَسَنَّه)) ؛ بقره، آیه 259.
4- کهف، آیات 17 به بعد.
5- اعراف، آیه 73.
6- أنبیاء، آیه 69.
7- بقره، آیه 60.

ص: 148

امری ساده و آسان است، چرا که او ((ذُو الْعَرْشِ الْمَجیدُ فَعَّالٌ لِما یریدُ))(1) است.

این آیات، نمونه­هایی از آیات تبیینی مهدویت بود؛ نمونه­های دیگر عبارتند از:

_ آیه 92 سوره «یوسف» برای تبیینِ جلوه رحمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف؛

_ آیاتِ 123به بعدِ «آل عمران»، 9 به بعدِ «انفال»، 25 سوره «احزاب»، 24 سوره «فتح»، و آیاتی از این قبیل برای تبیینِ نقش امدادهای الهی در یاری حضرت؛

_ آیاتِ 151 «آل عمران»، 12 «انفال»، 18 «کهف»، 26 «احزاب» و 2 «حشر» برای تبیینِ نقش رعب در شکستِ دشمن و پیروزی لشکرِ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف؛

_ آیاتِ 11 سوره «رعد» و 25 سوره «حدید» برای تبیینِ نقش مردم در ظهور و... .

چکیده

_ دسته­ای از آیات قرآن برای تبیین و توضیح موضوعات مهدوی و پاسخ­گویی به سؤالات و شبهات این عرصه، نقش تعیین­کننده­ای دارد.

_ برای تبیین مسائلی مانند: فواید امام غایب، علل مخالفت گروهی از مؤمنان با حضرت هنگام ظهور، خطر ارتداد برخی از آنان، موضوع طول عمر امام­زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و جوان ماندن ایشان و ده­ها موضوع دیگر، می­توان از آیات قرآن کمک گرفت.


1- بروج، آیات 15 و 16.

ص: 149

بخش ضمائم

اشاره

ص: 150

ضمیمه شماره 1

امامت در یک نگاه

اشاره

مهم­ترین مسئله­ای که پس از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در میان امت اسلام مورد بحث و گفت و گو قرار گرفت و در طول تاریخ همواره محور مباحث بوده، مسئله «امامت» است.

«مهدویت» زیرمجموعه امامت است و نوع نگاه و اعتقاد به امامت در مهدویت منعکس می شود. منشأ اختلافات شیعه و اهل سنت در بحث مهدویت نیز در همین نکته است. از این­رو، پیش از ورود به این بحث لازم است، موضوع امامت بررسی شود.

معنای لغوی «امام»

به انسان یا چیزی که مورد پیروی قرار گیرد، خوب باشد یا بد، حق باشد یا باطل، «امام» گفته می­شود.(1)

عرب به شاغولی که بنّا استفاده می­کند، الگویی که خیاط از آن کمک می­گیرد،


1- والامام: المُؤْتَمُّ به، إنساناً کانَ یُقْتَدیٰ بِقَوْلِهِ أَوْ فِعْلِهِ، أَوْ کِتٰاباً، أو غَیْرَ ذٰلِکَ مُحِقّاً کٰانَ أَوْ مُبْطِلاً، وَ جَمْعُهُ: أَئِمَّةَ. و قوله تعالی: یوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِامامهِمْ [الإسراء/ 71] أی: بِالَّذی یَقْتَدُونَ بِهِ» ؛ راغب اصفهانی، مفردات، ذیل واژه «امام».

ص: 151

فرمانده، راهنما، راه و... «امام» می­گوید(1).

در قرآن و روایات، واژه «امام» علاوه بر معنای اصطلاحی­اش، به معنای لغوی نیز به کار رفته است. تعبیر «ائمّه کفر»(2) و «ائمّه جور»(3) از همین باب است. طبق این معنا _ برای مثال­ _ حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام امام نور است و نمرود امام نار. در بین مردم، به ویژه در میان عرب، به علمای بزرگ «امام» گفته می­شود.

معنای اصطلاحیِ «امام»
الف) اصطلاح قرآنی

«امامت» به معنای درجه و رتبه­ای فوق نبوت و رسالت است که خداوند متعال به برخی از بندگان خاص خود عطا فرموده است. طبق آنچه در آیه 124 سوره بقره آمده است، حضرت ابراهیم علیه السلام در حالی که نبیّ و رسول بود، بعد از پشت سر گذاشتن موفقیت­آمیز امتحانات الهی، خداوند متعال مدال «امامت» را به او عطا فرمود.(4)

شایان ذکر است، نسبت بین «امام» به این معنا و «نبی»، عموم و خصوص من وجه است؛ برخی از انبیا هم نبی بودند و هم امام و برخی فقط نبی بودند. اهل­بیت علیهم السلام نیز امام


1- ر.ک: ابن منظور، لسان­العرب و فیروزآبادی، القاموس المحیط، ذیل واژه «امّ».
2- ((فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْر)) ؛ توبه، آیه 12.
3- راوی از امام صادق علیه السلام درباره تفسیر سوره «شمس» پرسید. حضرت فرمودند: ((((وَ اللَّیلِ إِذا یغْشاها)) مراد از این جمله که: «قسم به شب، آن­گاه که خورشید را بپوشاند»، پیشوایان جور هستند که امر رهبری را که از آل رسول بود، به خود اختصاص دادند و در جایگاهی نشستند که شایسته آل رسول بود، پس دین خدا را با ظلم و ستم پوشاندند...» ؛ کافی، ج 8، ص 50.
4- ((وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ اماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیتی قالَ لا ینالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ))

ص: 152

هستند، ولی نبی نیستند.(1)

ب) اصطلاح کلامی

«امامت» در اصطلاحِ کلام به معنای جانشینی رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله است.(2)

اصل امامت به معنای مذکور، مورد اتفاق همه فرقه­های اسلامی است، اما درباره جزئیات آن اختلافات بسیاری وجود دارد.

اگر موضوعِ جانشینی رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله مورد بحث است، پس باید به سؤالات ذیل پاسخ مناسبی داده شود:

1. شئون و وظایف رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله چه بود؟

2. وظیفه کسی که می­خواهد جانشین حضرت قرار گیرد، چیست؟ به عبارت دیگر، معنای جانشینی و امامت چیست؟ آیا جانشینی در تمام وظایف و شئون به جز دریافت وحی، مطرح است یا جانشینی فقط در حیطه حکومت و کشورداری مورد نظر است؟

شئون و وظایف رسول خدا صلی الله علیه و آله عبارتند از:

1. دریافت و ابلاغ وحی به امّت 2. تبیین آیات قرآن طبق آیات 44 و 64 سوره مبارکه «نحل»، آیات قرآن به تبیین نیاز دارند، چرا که در


1- برای آشنایی با این اصطلاح قرآنی ر.ک: محمدحسین طباطبائی، تفسیر المیزان، ذیل آیه 124 بقره، 73 انبیاء و 35 یونس.
2- میر سید شریف ایجی، شرح مواقف، سعدالدین تفتازانی؛ شرح مقاصد و جعفر سبحانی، الهیات، ج4، ص 7.

ص: 153

قرآن عمدتاً کلیات مطرح شده است و بیان جزئیات هر مسئله و حدود و ثغورِ آن از سوی خداوند متعال، به عهده رسولش گذاشته شده است؛ به عبارت دیگر، علاوه بر «وحی قرآنی»، «وحی تبیینی» هم وجود دارد.(1)

طبق این اصل، قرآن نیازمند به تبیین است و اگر کسی بگوید: «حَسبُنا کتابُ اللّٰه»؛ کتاب خدا برای ما کافی است و نیاز به چیز دیگری نداریم، منشائی جز جهل ندارد و همین آیات بر این دیدگاه خط بطلان می­کشند.

3. بیان احکام و سایر نیازهای دینی مردم «احکام» به معنای بایدها و نبایدهایی است که پیامبران آن­ها را از سوی آفریدگار هستی، به جهت رشد و تعالیِ انسان­ها بیان می­کنند. پیرویِ احکامی که غیر از این طریق بیان شود و با سلسله مراتب به حق­تعالی منتهی نشود، خروج از توحید به شمار می­آید.(2)

4. پاسخ به سؤالات و شبهات اگر رسول برای هدایت بشر آمده است، باید موانع هدایت نیز برداشته شود، از جمله این موانع، شبهاتی است که اگر حل نشود، مانع هدایت خواهد بود.


1- ((((إِنَّ عَلَینا جَمْعَهُ وَ قرآنهُ * فَإِذا قرآناهُ فَاتَّبِعْ قرآنهُ * ثُمَّ إِنَّ عَلَینا بَیانَهُ)) ؛ قیامت، آیات 17 _ 19.
2- غلامحسن فیض کاشانی در تفسیر صافی ذیل آیه 31 توبه ((((اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّٰه...))، از قول امام صادق علیه السلام بیان می­کند که حضرت فرمودند: «به خدا قسم، آن­ها مردم را به عبادت خودشان فرا نخواندند که اگر این کار را می­کردند کسی اجابت نمی­کرد، بلکه آن­ها حرامِ خدا را حلال و حلالِ خدا را حرام نمودند (و مردم بدون دلیل و با علم به کذبشان، پذیرفتند)، پس مردم آن­ها را عبادت کردند از ناحیه­ای که خود نفهمیدند.

ص: 154

5. قضاوت و داوری طبق آنچه از آیه 65 سوره «نساء» و آیات 6 و 36 سوره «احزاب» و سایر ادله استفاده می­شود، قضاوت و داوری شأنی است الهی که خداوند متعال آن را بر عهده رسولش قرار داده است و کسی حقّ داوری دارد که از سوی رسول و جانشینان معصومش مأذون باشد؛ در غیر این صورت، غاصب خواهد بود و داوریِ او هیچ ارزشی نخواهد داشت و مصداق مراجعه به طاغوت است.(1)

6. ولایت معنوی ولیّ عالم، خداوند متعال است که رسول از طرف او مظهر اِعمال ولایت در عالَم قرار می­گیرد. مسئله شب قدر و نزول فرشتگان در این شب به محضر حجّت زمان، در راستای همین حقیقت است.(2)


1- ((أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ یزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یریدُونَ أَنْ یتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یکْفُرُوا بِهِ وَ یریدُ الشَّیطانُ أَنْ یضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعیداً)) ؛ نساء آیه 60. عمر بن حنظله می­گوید: از امام صادق علیه السلام سؤال کردم درباره دو نفر از شیعیان که دعوایی بر سر بدهی یا ارث پیدا می کنند و برای قضاوت پیش حاکم یا قاضی(منصوب از طرف خلیفه غاصب) می­روند، آیا این کار جایز است؟ حضرت فرمودند: «کسی که دعوای خود را نزد آنان ببرد، چه (دعوایشان) حق باشد یا باطل، در واقع به طاغوت مراجعه کرده، در حالی که مأمورند به آن کفر بورزند. خداوند فرموده است: ((((یرِیدُونَ أَنْ یتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یکْفُرُوا بِهِ)) گفتم پس چه کنند؟ فرمودند: «تحقیق کنند کسی از شما که راوی حدیث ماست و در (شناخت) حلال و حرام ما صاحب­نظر است و احکام ما را می­شناسد، او را به عنوان حاکم قرار دهند. به درستی که من چنین کسی را بر شما حاکم قرار دادم؛ پس وقتی حکمی کرد اگر کسی نپذیرد، در واقع حکم خدا را سبک شمرده و ما را نپذیرفته است و کسی که ما را نپذیرد در واقع خدا را نپذیرفته است و این به منزله شرک به خداست» ؛ کافی، ج1، ص 67، ح 10.
2- ر.ک: ولاء و ولایتها و امامت و رهبری شهید مطهری.

ص: 155

7. حفظ دین از تحریف چون دین اسلام، آخرین دین است و وحی تشریعی تا ابد قطع شده است، پس باید پیوسته اصل دین، آن­گونه که نازل شده است نزد ولی خداوند محفوظ بماند.(1)

8. زعامت و رهبری در صورتی که زمینه تشکیل حکومت وجود داشته باشد، از جمله وظایف پیامبر و نبیّ، تشکیل حکومت اسلامی است؛ همان­گونه که با هجرت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به مدینه، این حقیقت شکل گرفت.

گفتنی است، عهده­دار شدن این وظایف نیازمند به علم، اذن، ولایت و قدرت الهی و مقام والای عصمت است، تا مردم درباره آن­چه بیان می­شود، اعتماد و اطمینان کامل داشته باشند.

با رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله مهم­ترین و اساسی­ترین مسئله­ای که در میان امّت اسلام مطرح شد، بحث جانشینیِ رسول گرامی اسلام بود. حال سؤال این است که: معنای جانشینیِ پیامبر چیست و جانشین حضرت چه وظایفی دارد؟

به طور قطع، شأن اول از امام و جانشین پیامبر، منتفی است، چرا که ایشان خاتم­الانبیاء و المرسلین است(2) و با ارتحالش، وحی نیز قطع می­گردد. حال باید دید رابطه امام با سایر شئون و وظایف پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله چیست؟

اهل­سنت امام را به معنای حاکم و اداره­کننده جامعه می­نگرند که چون زندگیِ مردم،


1- «بَلیٰ لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللّٰه وَ بَینَاتُه» ؛ نهج البلاغه، حکمت 147.
2- ((ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللّٰه وَ خاتَمَ النَّبِیینَ وَ کانَ اللّٰه بِکُلِّ شَی ءٍ عَلیماً))؛ احزاب، آیه40.

ص: 156

به صورت اجتماعی است، پس حال که رسول خدا از دنیا رفته، بر مردم واجب است از میان خود کسی را به عنوان حاکم برگزیند، اما شیعه امامیه، امامت را تداوم رسالت و امام را عهده­دار تمام شئون و وظایف رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به جز دریافت وحی می داند.

بدیهی است که تفاوت این دو نگاه نسبت به امام و امامت از عرش تا فرش می باشد.

امامت از دیدگاه اهل­سنت

اشاره

تفتازانی در تعریف «امامت» می­نوسید:

الامامة رئاسة عامّة فی أمر الدین و الدنیا خلافة عن النبی(1)؛ امامت، ریاستی است عمومی در مسئله دین و دنیا به عنوان جانشین پیامبر. جایگاه: از دیدگاه اهل­سنت، امامت از فروع دین و تکلیف خود امّت است و وجوب آن کفایی است.(2)

راه­های نصب و تعیین امام

الف) رأی اکثریت؛

ب) رأی اهل حل و عقد؛

د) وصیت امام قبل؛


1- شرح مقاصد، بخش آخر، المرصد الرابع فی الامامة.
2- میرسید شریف، قاضی ایجی، شرح مواقف، بخش آخر، المرصد الرابع فی الامامة.

ص: 157

د) از طریق اجبار و زور ( القهر و الاستیلاء = کودتا ).

بنابراین، اگر امامی از طریق اجبار و زور قدرت را در دست گرفت، سپس دیگری آمد و بر او غالب شد، شخص اول از امامت عزل می­شود و دومی که قدرت را در دست گرفته است، امام خواهد شد(1) !

صفات و ویژگی­های امام

گرچه علمای اهل­سنت برای امام شرایطی مانند اجتهاد، مدیریت، تدبیر، شجاعت، عدالت و... را ذکر کرده­اند، اما در عین حال گفته­اند: اگر کسی که دارای این شرایط باشد، نبود، بر امّت واجب است کسی را که فاقد این شرایط است انتخاب کنند؛ حتی تفتازانی می­گوید: اگر فاسق و جاهل هم باشد، باز اطاعت از او لازم است(2)!

حال باید از آنان پرسید: اگر در میان امّت کسی بود که از نظر علم و عدالت، سرآمدِ دیگران است، آیا امامت به غیر او می­رسد؟! این در حالی است که بزرگان آن­ها به برتریِ امام علی علیه السلام نسبت به دیگران اقرار کرده­اند. قاضی ابوبکر باقلانی می­گوید: «بارها خلیفه دوم گفت: اگر علی به داد ما نرسیده بود، هلاک شده بودیم.»(3) عجیب­تر از آن، سخن ابن­ابی­الحدید است که می­گوید: «الحمدللّٰه الذی قدّم المفضول علی الفاضل(4)» آیا او با این سخن، حکمت و عدالت خداوند را زیر سؤال نبرده است؟!


1- سعد الدین تفتازانی، شرح مقاصد، بخش آخر، المرصد الرابع فی الامامة.
2- سعد الدین تفتازانی، شرح مقاصد، بخش آخر، المرصد الرابع فی الامامة.
3- تمهید الاوائل و تلخیص الدلائل، ص 476 و نیز به تفاسیر اهل­سنت، ذیل آیه 20، سوره «نساء» مراجعه کنید.
4- شرح نهج­البلاغه، ج 1، ص 3.

ص: 158

وظیفه امام

وظایف امام عبارتند از: سازماندهی سپاه و حفظ مرزها، مقابله با ظالم و گرفتن حق مظلوم، اقامه حدود، تقسیم بیت­المال و فرستادن آن­ها به حج و جهاد. به بیان باقلانی، این­ها وظایف امام است و به خاطر همین نصب می­شود.(1)

همان گونه که ملاحظه می­شود، وظایفی که برای امام بیان می­کنند، همان وظایف یک پادشاه و رئیس جمهور است و امام به عنوان اداره­کننده جامعه و حاکم دیده می­شود!

امامت از دیدگاه شیعه

اشاره

شیعه «امامت» را این­گونه تعریف می­کند:

الإمامة نیابة عن النبی فی جمیعِ شؤونهِ إِلّاٰ الوَحی إنتصاباً مِنَ اللّٰه؛(2) امامت، نیابت از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است در همه شئون و وظایف او، به جز دریافت وحی، و امام از سوی خداوند نصب می­شود. جایگاه: طبق این تعریف، امامت از اصول دین و امری است که در عرش الهی حکم آن صادر می­شود و اهمیت آن به حدّی است که اگر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله این امر الهی را به


1- تمهید الاوائل، ص 477، باب ما اقیم الامامة لاجله.
2- برای تعریف امامت مراجعه کنید به کتب کلامی، مانند: جعفر سبحانی، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج4، ص 8 و سید علی میلانی، الامامة فی اهم الکتب الاسلامیة و عقیدة الشیعة الامامیة، ص 45 و...

ص: 159

امت ابلاغ نکرده بود، گویا رسالتش را انجام نداده بود (1) و با اعتقاد به امامت و ولایتی که از سوی حق­تعالی صورت گیرد، توحید شکل می­گیرد.(2)

به همین جهت است که اگر کسی معتقد به چنین امامی نباشد و از دنیا برود، به مرگ جاهلی از دنیا رفته است و به بیان امام صادق علیه السلام باید از خداوند بخواهیم حجّتش را به ما بشناساند، چراکه در غیر این صورت، گمراه خواهیم شد.(3)


1- ((یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّٰه یعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّٰه لا یهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ))؛ مائده، آیه 67.
2- امام رضا علیه السلام از قول پدران بزرگوارشان از امام باقر علیه السلام نقل می­فرمایند که درباره آیه: ((((فِطْرَتَ اللّٰه الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها)) فرمودند: مراد «لَا إِلَهَ إِلَّا اللّٰه مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّٰه صلی الله علیه و آله عَلِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام» است و توحید تا این جاست؛ (یعنی با پذیرش ولایت، توحید شکل می­گیرد؛ به عبارت دیگر، موضوع توحید، نبوت و ولایت، اقل و اکثر ارتباطی است؛ مثل نماز و روزه است که تا آخرین جزءِ آن انجام نپذیرد، نماز و روزه­ای شکل نمی گیرد.)»؛ بحارالانوار، ج 3، ص 277، باب 11، ح 3.
3- «... فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَک ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی» محمد بن علی بن بابویه، کمال­الدین وتمام النعمة، ج 2، ص343،  باب 1، ح 24. در این­جا مناسب است بخش­هایی از روایت امام رضا علیه السلام درباره «امامت» ذکر شود: «عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ کُنَّا مَعَ الرِّضَا علیه السلام بِمَرْوَ فَاجْتَمَعْنَا فِی الْجَامِعِ یوْمَ الْجُمُعَةِ فِی بَدْءِ مَقْدَمِنَا فَأَدَارُوا أَمْرَ الْامامةِ وَ ذَکَرُوا کَثْرَةَ اخْتِلَافِ النَّاسِ فِیهَا فَدَخَلْتُ عَلَی سَیدِی علیه السلام فَأَعْلَمْتُهُ خَوْضَ النَّاسِ فِیهِ فَتَبَسَّمَ علیه السلام ثُمَّ قَالَ یا عَبْدَ الْعَزِیزِ جَهِلَ الْقَوْمُ وَ خُدِعُوا عَنْ آرَائِهِمْ إِنَّ اللّٰه عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یقْبِضْ نَبِیهُ صلی الله علیه و آله حَتَّی أَکْمَلَ لَهُ الدِّینَ وَ أَنْزَلَ عَلَیهِ الْقرآن فِیهِ تِبْیانُ کُلِّ شَی ءٍ بَینَ فِیهِ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ الْحُدُودَ وَ الْأَحْکَامَ وَ جَمِیعَ مَا یحْتَاجُ إِلَیهِ النَّاسُ کَمَلًا فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَی ءٍ وَ أَنْزَلَ فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ وَ هِی آخِرُ عُمُرِهِ ص الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً وَ أَمْرُ الْامامةِ مِنْ تَمَامِ الدِّینِ وَ لَمْ یمْضِ صلی الله علیه و آله حَتَّی بَینَ لِامّتهِ مَعَالِمَ دِینِهِمْ وَ أَوْضَحَ لَهُمْ سَبِیلَهُمْ وَ تَرَکَهُمْ عَلَی قَصْدِ سَبِیلِ الْحَقِّ وَ أَقَامَ لَهُمْ عَلِیاً علیه السلام عَلَماً وَ اماماً وَ مَا تَرَکَ لَهُمْ شَیئاً یحْتَاجُ إِلَیهِ الْأُمَّةُ إِلَّا بَینَهُ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اللّٰه عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یکْمِلْ دِینَهُ فَقَدْ رَدَّ کِتَابَ اللّٰه وَ مَنْ رَدَّ کِتَابَ اللّٰه فَهُوَ کَافِرٌ بِهِ هَلْ یعْرِفُونَ قَدْرَ الْامامةِ وَ مَحَلَّهَا مِنَ الْأُمَّةِ فَیجُوزَ فِیهَا اخْتِیارُهُمْ إِنَّ الْامامةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَی مَکَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ یبْلُغَهَا النَّاسُç èبِعُقُولِهِمْ أَوْ ینَالُوهَا بِآرَائِهِمْ أَوْ یقِیمُوا اماماً بِاخْتِیارِهِمْ إِنَّ الْامامةَ خَصَّ اللّٰه عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلَ علیه السلام بَعْدَ النُّبُوَّةِ وَ الْخُلَّةِ مَرْتَبَةً ثَالِثَةً وَ فَضِیلَةً شَرَّفَهُ بِهَا وَ أَشَادَ بِهَا ذِکْرَهُ فَقَالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ اماماً... إِنَّ الْامامةَ هِی مَنْزِلَةُ الْأَنْبِیاءِ وَ إِرْثُ الْأَوْصِیاءِ إِنَّ الْامامةَ خِلَافَةُ اللّٰه وَ خِلَافَةُ الرَّسُولِ صلی الله علیه و آله وَ مَقَامُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ مِیرَاثُ الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ علیهما السلام إِنَّ الْامامةَ زِمَامُ الدِّینِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ وَ صَلَاحُ الدُّنْیا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّ الْامامةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِی وَ فَرْعُهُ السَّامِی بِالْامام تَمَامُ الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصِّیامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ وَ تَوْفِیرُ الْفَی ءِ وَ الصَّدَقَاتِ وَ إِمْضَاءُ الْحُدُودِ وَ الْأَحْکَامِ وَ مَنْعُ الثُّغُورِ وَ الْأَطْرَافِ الْامام یحِلُّ حَلَالَ اللّٰه وَ یحَرِّمُ حَرَامَ اللّٰه وَ یقِیمُ حُدُودَ اللّٰه وَ یذُبُّ عَنْ دِینِ اللّٰه وَ یدْعُو إِلَی سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ الْحُجَّةِ الْبَالِغَةِ الْامام کَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَمِ وَ هِی فِی الْأُفُقِ بِحَیثُ لَا تَنَالُهَا الْأَیدِی وَ الْأَبْصَارُ الْامام الْبَدْرُ الْمُنِیرُ وَ السِّرَاجُ الزَّاهِرُ وَ النُّورُ السَّاطِعُ وَ النَّجْمُ الْهَادِی فِی غَیاهِبِ الدُّجَی وَ أَجْوَازِ الْبُلْدَانِ وَ الْقِفَارِ وَ لُجَجِ الْبِحَارِ الْامام الْمَاءُ الْعَذْبُ عَلَی الظَّمَإِ وَ الدَّالُّ عَلَی الْهُدَی وَ الْمُنْجِی مِنَ الرَّدَی الْامام النَّارُ عَلَی الْیفَاعِ الْحَارُّ لِمَنِ اصْطَلَی بِهِ وَ الدَّلِیلُ فِی الْمَهَالِکِ مَنْ فَارَقَهُ فَهَالِکٌ الْامام السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَیثُ الْهَاطِلُ وَ الشَّمْسُ الْمُضِیئَةُ وَ السَّمَاءُ الظَّلِیلَةُ وَ الْأَرْضُ الْبَسِیطَةُ وَ الْعَینُ الْغَزِیرَةُ وَ الْغَدِیرُ وَ الرَّوْضَةُ الْامام الْأَنِیسُ الرَّفِیقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَ الْأَخُ الشَّقِیقُ وَ الْأُمُّ الْبَرَّةُ بِالْوَلَدِ الصَّغِیرِ وَ مَفْزَعُ الْعِبَادِ فِی الدَّاهِیةِ النَّآدِ الْامام أَمِینُ اللّٰه فِی خَلْقِهِ وَ حجّتهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ خَلِیفَتُهُ فِی بِلَادِهِ وَ الدَّاعِی إِلَی اللّٰه وَ الذَّابُّ عَنْ حُرَمِ اللّٰه الْامام الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمُبَرَّأُ عَنِ الْعُیوبِ الْمَخْصُوصُ بِالْعِلْمِ الْمَوْسُومُ بِالْحِلْمِ نِظَامُ الدِّینِ وَ عِزُّ الْمُسْلِمِینَ وَ غَیظُ الْمُنَافِقِینَ وَ بَوَارُ الْکَافِرِینَ.... فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَیدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَایا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ یخُصُّهُ اللّٰه بِذَلِکَ لِیکُونَ حجّتهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَی خَلْقِهِ وَ ذلِکَ فَضْلُ اللّٰه یؤْتِیهِ مَنْ یشاءُ وَ اللّٰه ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ فَهَلْ یقْدِرُونَ عَلَی مِثْلِ هَذَا فَیخْتَارُونَهُ أَوْ یکُونُ مُخْتَارُهُمْ بِهَذِهِ الصِّفَةِ فَیقَدِّمُونَهُ تَعَدَّوْا وَ بَیتِ اللّٰه الْحَقَّ وَ نَبَذُوا کِتَابَ اللّٰه وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لَا یعْلَمُونَ وَ فِی کِتَابِ اللّٰه الْهُدَی وَ الشِّفَاءُ فَنَبَذُوهُ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ فَذَمَّهُمُ اللّٰه وَ مَقَّتَهُمْ وَ أَتْعَسَهُمْ فَقَالَ جَلَّ وَ تَعَالَی وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیرِ هُدیً مِنَ اللّٰه إِنَّ اللّٰه لا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ وَ قَالَ فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ وَ قَالَ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّٰه وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذلِکَ یطْبَعُ اللّٰه عَلی کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ وَ صَلَّی اللّٰه عَلَی النَّبِی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً کَثِیرا»؛ کافی، ج 1، ص198،  کتاب الحجة، باب نادر فی فضل الامام و صفاته.

ص: 160

شرایط و راه نصب

وقتی وظایف امام، همان وظایف پیامبر صلی الله علیه و آله به جز دریافت وحی باشد، طبیعی است که باید تمام شرایط و ویژگی­های حضرت، مانند: عصمت، علم مطلق، ولایت و قدرت

ص: 161

الهی و تخلّق به تمام فضایل و کمالات را دارا باشد و نصب و تعیین چنین امامی، جز از طریق خداوند متعال امکان­پذیر نیست.

بنابراین، «امامت» امری مردمی نیست که مصداق «و أمرهم شوری بینهم» قرار گیرد، بلکه امری است الهی که مستقیماً از سوی خداوند متعال تعیین می­شود(1) و رسول گرامی اسلام در واقعه «غدیر خم» مأمور بود امامتِ امام علی علیه السلام را از ناحیه خداوند متعال ابلاغ کند.

ابن­هشام در کتاب تاریخ خود، که از مهم­ترین کُتب تاریخِ اهل سنت است، نقل می­کند:

در اواخر ایام بعثت، که ایام بسیار طاقت­فرسایی برای حضرت بود، رئیسِ یکی از قبایل در ایام حجّ به حضرت عرض کرد حاضر است مسلمان شود، به شرطی که حضرت، او یا یکی از افراد قبیله او را به عنوان جانشین خود انتخاب کند (با توجه به این که در نظام قبیله­ای، اگر رئیس قبیله­ای مسلمان می­شد، تمام قبیله مسلمان می­شدند) اما حضرت با کمال صراحت فرمودند: «الامر الی اللّٰه یضعه حیث یشاء» این مسئله مربوط به من نیست، بلکه به دست خداوند است؛ آن را در جایی که خود بخواهد، قرار می­دهد.(2)


1- ر.ک: آیات 30 و 124 سوره بقره، آیه 73 سوره انبیاء؛ آیه 24 سوره سجده و کافی، ج1، ص 277،  کتاب الحجة، باب أنّ الامامه عهد من اللّٰه.
2- سیره ابن­هشام، ج 1، ص 124، باب عرض الرسول نفسه علی القبایل.

ص: 162

ضمیمه شماره 2

دلایل عقلی وجود حجّت در هر زمان

اشاره

«مهدویت» از جمله موضوعاتی است که علاوه بر پشتوانه­های مستحکمِ قرآنی و روایی، از برهان­ها و استدلال­های عقلی نیز برخوردار است. با توجه به جایگاه والای عقل، به ویژه از نگاه شیعه که به حُسن و قُبح عقلی معتقد است و عقل را حجّت درونی می­داند(1) و وجود آیات و روایات فراوانی در جایگاه و عظمت عقل و ارزش تعقل، بررسیِ این موضوع از منظر عقل، اهمیت ویژه­ای خواهد داشت.(2)

برای اثبات ضرورت نصب و تعیین امام از جانب خداوند متعال، بیش از ده برهان عقلی(3) اقامه شده است که به جهت اختصار به برخی از آن­ها اشاره می­شود:


1- اشاعره که اکثریت اهل­سنت را تشکیل می­دهند، معتقد به حُسن و قبح عقلی نیستند و فقط بر نقل تأکید می­کنند و به ویژه سلفی­هایشان می­گویند: آنچه سلف و گذشتگان  ما پذیرفته­اند، ما هم باید بپذیریم و نباید درباره آن فکر کنیم»؛ سید محمدتقی حکیم، الاصول العامة، ص 270.
2- برای تحقیق بیشتر در این رابطه می­توانید از طریق واژه­های «لبّ» و جمع آن«اَلباب» (بقره، آیه 269)، « نُهیه»، «نُهی» (طه، آیه 128)، و «حِجی» (...اولی النُهی و ذوی الحِجی... زیارت جامعه)، «احلام» (طور، آیه 32 ) و«حِجر»(فجر، آیه 5) موضوع را پی­گیری کنید.
3- برهان کلامی لطف، برهان فلسفی امکان اشرف، برهان عنایت، برهان وجود انسان کامل، برهان فیض و... .

ص: 163

1. برهان سبر و تقسیم

1. برهان سبر و تقسیم(1)

آنچه در راستای هدایت بشر تا روز قیامت مورد نیاز بود، خداوند متعال در اختیار رسولش قرار داد و حضرت آنچه در سطح فهم مردم آن زمان و مورد نیازشان بود، بیان فرمود؛ اما قطعاً همه آن­چه خداوند در اختیار او قرار داده بود، مانند تبیین قرآن و علم به ظهر و بطن، ناسخ و منسوخ و همه احکام را به جهت عدم ظرفیت فهم بسیاری از این مسائل و عدم نیاز مردم در آن زمان، مطرح نفرمود.

حال سؤال این است که: خداوند متعال بعد از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله برای هدایت بشر تا روز قیامت، چه برنامه­ای در نظر گرفته است؟ با توجه به این که قرآن به تبیین نیاز دارد و تمام قرآن برای مردم تبیین نشد و تمام احکام ذکر نشد، آیا نمی­بایست کسی را همانند رسولش قرار می­داد که راه او را ادامه دهد و وظایف او _ به جز دریافت وحی _ را بر عهده گیرد؟

در این­جا سه صورت قابل تصور است:

الف) خداوند امر امت را در این مسئله مهمل گذاشته است. فقط برای مدت 23 سال، زیباترین و کامل­ترین برنامه هدایت را مقرر ساخت، اما برای بعد از آن هیچ برنامه­ای در نظر نگرفت؛ به عبارت دیگر، دینی ناقص فرستاده است.

قطعاً این فرض به معنای متهم کردن خداوند و زیر سؤال بردن حکمت و عدالت


1- «سَبر» به معنای «آزمودن» و «بررسی کردن» است. نام دیگر آن، «قاعده تردید» می­باشد که در علم منطق به طور مبسوط درباره این برهان سخن گفته شده است. اجمال آن، این که هر گاه واقعیت بین گزینه­های متعدد نامعلوم باشد، تمام احتمالات با حصر عقلی مطرح و یک یک بررسی می­شود. چون واقعیت میان یکی از گزینه­های موجود است، وقتی همه گزینه­ها رد شد، گزینه باقی­مانده اثبات می­شود کشف حقیقت با این شیوه را «برهان سبر و تقسیم» گویند.

ص: 164

حق­تعالی است و هیچ موحدی نمی­تواند آن را بپذیرد.

ب) خداوند دین جامع و کاملی فرستاد، اما رسولش در ارائه و ابلاغ آن به امّت کوتاهی کرد.

این فرض هم علاوه بر اشکال مزبور، اشکال دیگری نیز دارد و آن این که با توجه به مقام عصمت حضرت و سیره عملی ایشان که هر گاه به مسافرت می­رفتند و مدت کوتاهی هم از مدینه خارج می شدند، برای خود جانشین می­گذاشتند، هرگز قابل قبول نیست و نمی­توان حضرت را متهم ساخت که در انجام وظیفه و ابلاغِ این حقیقت، کوتاهی کرده باشد.

ج) خدای حکیم در راستای هدایت بشر تا روز قیامت، همانند زمان رسولش با نصب و تعیین افرادی همتای آن حضرت، زیباترین و کامل­ترین نظام هدایت را مقرر ساخت. رسولش نیز این امر حیاتی را در موقعیت­های متعدد، از جمله «غدیر خم» به مردم ابلاغ فرمود، اما امّت در پذیرش آن کوتاهی کردند.(1)

با توجه به باطل بودن فرض اول و دوم، این فرض ثابت می­گردد؛ علاوه بر این، شواهد و قرائن متعددی در معتبرترین منابع اهل­سنت وجود دارد که این مسئله را تأیید


1- اگر کسی بگوید: چگونه ممکن است همه مردم گمراه شده باشند و فقط عدّه قلیلی بر حق باقی مانده باشند، پاسخ آن این است که: اولاً، این مسئله به گواهیِ قرآن، نمونه تاریخی دارد و آن قضیه بنی­اسرائیل است. وقتی حضرت موسی علیه السلام برادر خود حضرت هارون را جانشین خود قرار داد و به کوه طور رفت، قوم او همه گوساله­پرست شدند، به جز اندکی (اعراف، آیات 142 به بعد و طه، آیات 85 به بعد) و ثانیاً، باند نفاق و به عبارت دیگر، کودتاگران با اقداماتی مثل اجیر کردن قبیله وحشی و بدویِ «بنی­اسلم» کاری کرده بودند که اگر کسی بر خلاف آنچه اتفاق افتاد، از خود واکنشی نشان می­داد، جانش در امان نبود و مردم از ترس جان خود، در دفاع از حق کوتاهی کردند (ر.ک: چشمه در بستر، ص 26 و ص62 به بعد.)

ص: 165

می­کند. برای مثال، در صحیحین آمده:

حذیفة بن یمان محضر مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: یا رسول­اللّٰه! ما در شرّ و وضعیت بدی به سر می­بردیم و خداوند برای ما خیری را آورد که هم­اکنون در آن قرار داریم (اشاره کرد به بعثت پیامبر اسلام پس از دوران جاهلیت) سپس پرسید: آیا پس از این خیر، شرّی خواهد بود؟ حضرت فرمودند: «بله» پرسید: چگونه؟ حضرت فرمودند: «بعد از من پیشوایانی خواهند آمد که هدایتِ مرا نمی پذیرند و سنت مرا عمل نمی­کنند. در میان آن­ها مردانی هستند که قلب آن­ها قلب شیاطین است در قیافه انسان.»(1) در روایت دیگری حضرت می­فرمایند:

روز قیامت بر سر حوض کوثر منتظرِ امّتم هستم. به ناگاه می­بینم کسانی را از امّتم به سوی عذاب می­برند. می­گویم: خدایا، امّتم! خطاب می­رسد: نمی­دانی این­ها به عقب (دوران جاهلیت) بازگشتند؟! در بیان دیگری، خطاب به حضرت گفته می­شود: «نمی­دانی این­ها بعد از تو چه


1- «قَالَ حُذَیفَةُ بْنُ الْیمَانِ قُلْتُ یا رَسُولَ اللّٰه إِنَّا کُنَّا بِشَرٍّ فَجَاءَ اللّٰه بِخَیرٍ فَنَحْنُ فِیهِ فَهَلْ مِنْ وَرَاءِ هَذَا الْخَیرِ شَرٌّ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ هَلْ وَرَاءَ ذَلِکَ الشَّرِّ خَیرٌ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَهَلْ وَرَاءَ ذَلِکَ الْخَیرِ شَرٌّ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ کَیفَ قَالَ یکُونُ بَعْدِی أَئِمَّةٌ لَا یهْتَدُونَ بِهُدَای وَلَا یسْتَنُّونَ بِستّتی وَسَیقُومُ فِیهِمْ رِجَالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّیاطِینِ فِی جُثْمَانِ إِنْسٍ قَالَ قُلْتُ کَیفَ أَصْنَعُ یا رَسُولَ اللّٰه إِنْ أَدْرَکْتُ ذَلِکَ قَالَ تَسْمَعُ وَتُطِیعُ لِلْأَمِیرِ وَإِنْ ضُرِبَ ظَهْرُکَ وَأُخِذَ مَالُکَ فَاسْمَعْ وَأَطِعْ» صحیح مسلم (یک­جلدی)، ص 741، باب وجوب ملازمة جماعة المسلمین و صحیح بخاری، ج 2(از چاپ 4 جلدی)، ص 438، کتاب 61 المناقب، باب 25، ح 36 این باب به شماره 3606. همین حدیث را در ج 4، ص 362، کتاب الفتن، باب کیف الامراء اذا لم تکن جماعه آورده است.

ص: 166

کردند؟!»(1)

این برهان از بیان نورانی امام علی علیه السلام گرفته شده است. حضرت با دیدن وضعیت اسفناک امت اسلام، فرمودند:

...آیا خداوند دین ناقصی فرستاد و از آن­ها برای کامل کردن آن کمک خواسته است؟! یا این­ها شریک خداوند هستند که هرچه بگویند خداوند باید مهر تأیید بر آن بزند؟! یا این­که خداوند دین کاملی فرستاده، ولی رسولش از ابلاغِ آن به مردم کوتاهی کرده است(2)... ؟!


1- «قَالَتْ أَسْمَاءُ عَنْ النَّبِی صلی الله علیه و آله قَالَ أَنَا عَلَی حَوْضِی أَنْتَظِرُ مَنْ یرِدُ عَلَی فَیؤْخَذُ بِنَاسٍ مِنْ دُونِی فَأَقُولُ امّتی فَیقَالُ لَا تَدْرِی مَشَوْا عَلَی الْقَهْقَرَی قَالَ ابْنُ أَبِی­مُلَیکَةَ اللّٰهمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِکَ أَنْ نَرْجِعَ عَلَی أَعْقَابِنَا أَوْ نُفْتَنَ»؛ صحیح بخاری، ج 4 (از چاپ 4 جلدی)، ص 355، کتاب 93 الفتن، باب 1، ح7048. «عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ قَالَ قَالَ النَّبِی صلی الله علیه و آله إِنِّی فَرَطُکُمْ عَلَی الْحَوْضِ مَنْ مَرَّ عَلَی شَرِبَ وَمَنْ شَرِبَ لَمْ یظْمَأْ أَبَدًا لَیرِدَنَّ عَلَی أَقْوَامٌ أَعْرِفُهُمْ وَیعْرِفُونِی ثُمَّ یحَالُ بَینِی وَبَینَهُمْ قَالَ أَبُو حَازِمٍ فَسَمِعَنِی النُّعْمَانُ بْنُ أَبِی عَیاشٍ فَقَالَ هَکَذَا سَمِعْتَ مِنْ سَهْلٍ فَقُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ أَشْهَدُ عَلَی أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِی لَسَمِعْتُهُ وَهُوَ یزِیدُ فِیهَا فَأَقُولُ إِنَّهُمْ مِنِّی فَیقَالُ إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ فَأَقُولُ سُحْقًا سُحْقًا لِمَنْ غَیرَ بَعْدِی» صحیح بخاری، ج 4 (از چاپ 4 جلدی)، ص 355، کتاب 93 الفتن، باب 1، ح 7050 و7051. وَقَالَ أَحْمَدُ بْنُ شَبِیبِ بْنِ سَعِیدٍ الْحَبَطِی حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ یونُسَ عَنْ ابْنِ شِهَابٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیبِ عَنْ أَبِی هُرَیرَةَ أَنَّهُ کَانَ یحَدِّثُ أَنَّ رَسُولَ اللّٰه صَلَّی اللّٰه عَلَیهِ وَسَلَّمَ قَالَ یرِدُ عَلَی یوْمَ الْقِیامَةِ رَهْطٌ مِنْ أَصْحَابِی فَیحَلَّئُونَ عَنْ الْحَوْضِ فَأَقُولُ یا رَبِّ أَصْحَابِی فَیقُولُ إِنَّکَ لَا عِلْمَ لَکَ بِمَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ إِنَّهُمْ ارْتَدُّوا عَلَی أَدْبَارِهِمْ الْقَهْقَرَی»؛ همان، کتاب 81 الرقاق، باب 53 فی الحوض، ح  6585  و در: ج4 (چ4 جلدی)، ص 228، هشت حدیث درباره ارتداد امّت بعد از رحلت حضرت، وجود دارد.                 
2- «تَرِدُ عَلَی أَحَدِهِمُ الْقَضِیةُ فِی حُکْمٍ مِنَ الْأَحْکَامِ فَیحْکُمُ فِیهَا بِرَأْیهِ ثُمَّ تَرِدُ تِلْکَ الْقَضِیةُ بِعَینِهَا عَلَی غَیرِهِ فَیحْکُمُ فِیهَا بِخِلَافِهِ ثُمَّ یجْتَمِعُ الْقُضَاةُ بِذَلِکَ عِنْدَ الْامام الَّذِی اسْتَقْضَاهُمْ فَیصَوِّبُ آرَاءَهُمْ جَمِیعاً وَ إِلَهُهُمْ وَاحِدٌ وَ نَبِیهُمْ وَاحِدٌ وَ کِتَابُهُمْ وَاحِدٌ أَ فَأَمَرَهُمُ اللّٰه تَعَالَی بِالِاخْتِلَافِ فَأَطَاعُوهُ أَمْ نَهَاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ أَمْ أَنْزَلَ اللّٰه دِیناً نَاقِصاً فَاسْتَعَانَ بِهِمْ عَلَی إِتْمَامِهِ أَمْ کَانُوا شُرَکَاءَهُ فَلَهُمْ أَنْ یقُولُوا وَ عَلَیهِ أَنْ یرْضَی أَمْ أَنْزَلَ اللّٰه سُبْحَانَهُ دِیناً تَامّاً فَقَصَّرَ الرَّسُولُ صلی الله علیه و آله عَنْ تَبْلِیغِهِ وَ أَدَائِهِ وَ اللّٰه سُبْحَانَهُ یقُولُ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَی ءٍ وَ قَالَ وَ فِیهِ تِبْیانٌ لِکُلِّ شَی ءٍ». نهج البلاغة، خطبهٔ 18.

ص: 167

با مطالعه دقیق تاریخ اسلام، این حقیقت آشکار می­شود که با کوتاهی مردم فجایع عظیمی بر سر اسلام آمد و حتی خود حاکمان به خاطر عاجز ماندن از پاسخ به سؤالاتِ اسلام­پژوهان، بارها و بارها اقرار کردند که: اگر علی به داد ما نرسیده بود، هلاک شده بودیم!(1) قرآن دچار تفسیر به رأی شد و به جای احکام الهی، احکام سلیقه­ای و شخصی به میان آمد. این انحراف تا آن­جا پیش می­رفت که یزید به عنوان جانشین پیامبر مطرح  می­شود و امام حسین علیه السلام به بهانه خروج از دین، کشته می­شود!

2. برهان لطف

2. برهان لطف(2)

در اصطلاح کلام، به آنچه از سوی خداوند متعال برای تحقق هدف خلقتِ انسان و نزدیک شدنِ او به این هدف، با حفظ اختیارش صورت گیرد «لطف» می­گویند.(3)

اقسام لطف: لطف محصِّل: یعنی انجام اموری از ناحیه خداوند متعال که تحقق هدف خلقت، متوقف بر آن­ها است؛ مثل فرستادن پیامبران و بیان تکلیف.(4)


1- محمد بن طیب باقلانی، تمهید الاوائل و تلخیص الدلائل، ص 476.
2- این لطف یک اصطلاح کلامی است و با آنچه که در زبان فارسی به عنوان لطف و احسان مطرح است متفاوت است.
3- ر.ک: شیخ مفید، النکت الاعتقادیة، ص 35 ؛ ابن میثم بحرانی، النجاة فی القیامة، ص44؛ حسن بن یوسف حلی، شرح التجرید، تحقیق: جعفر سبحانی، ص 106؛ شهید ثانی، حقائق الایمان، ص153 و جعفر سبحانی، رسالة فی التحسین و التقبیح، ص51.
4- عدم این لطف نظیر این است که برای دانش­آموزان مدرسه­ای هیچ معلّم و کتابی در نظر گرفته نشود؛ در عین حال توقّع داشته باشیم باسواد شوند.

ص: 168

لطف مقرّب: یعنی انجام اموری از ناحیه خداوند متعال که در مکلف، انگیزه ایجاد شود و او را به اطاعت نزدیک و از معصیت دور کند؛ مثل وعده و وعیدهای الهی.(1)

گفتنی است، نصب امام از سوی خداوند، مصداق هر دو قسم است.

بیان برهان: پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آنچه مورد نیاز و در حد فهم مردم بود، بیان فرمود، اما امکان بیان همه احکام و معارفی که بشر تا روز قیامت نیاز دارد، وجود نداشت، زیرا مردمِ زمان پیامبر صلی الله علیه و آله توان درک و فهم بسیاری از موضوعاتی را که امروزه مطرح می­شود، نداشتند تا حکم آن بیان شود؛ بنابراین، به همان دلیل که ما به پیامبر نیاز داشتیم، باید خداوند پیوسته تا روز قیامت پس از پیامبر، افرادی را که همتای او هستند، به عنوان جانشین او قرار دهد، تا آن­ها با در اختیار داشتن آنچه بر رسول گرامی اسلام نازل شده است، در هر زمان نیاز مردم را در امور دینی برآورده سازند و قرآن و احکام را طبق نیاز هر زمان بیان کنند و به عبارت دیگر، تعیین چنین جانشینی در هر زمان از سوی خداوند، لطف است و لطف بر خداوند لازم است.

علاوه بر این، نصب امام از سوی خداوند، مصداق لطف مقرّب نیز می­باشد؛ یعنی وجود چنین انسان کاملی در میان امّت، مردم را به اطاعت نزدیک­تر می­کند.

به عبارت دیگر، آیا اگر از سوی خداوند پیوسته انسان کاملی برای امّت قرار داده شود که دارای مقام عصمت، علم مطلق و جامع تمام فضایل و کمالات باشد، مردم بهتر می­توانند خداوند را عبادت کنند و به هدف خلقت نایل شوند، یا چنین کسی نباشد و مردم به حال خود رها شوند؟! و به عبارت صریح­تر، آیا اگر کسی همانند امام علی علیه السلام


1- عدم این لطف نظیر این است که در همان مثال، برای این دانش­آموزان هیچ امتیاز و تشویق و تحذیری در نظر گرفته نشود.

ص: 169

میان مردم باشد، مردم بهتر می­توانند عبودیت و بندگی خدا را انجام دهند یا نباشد؟!

وجود چنین فردی در میان امّت، لطف است و لطف بر خداوند لازم است تا نقض غرض لازم نیاید.

 برهان لطف به بیانی دیگر :

الف) خداوند تکالیفی را بر بندگان واجب کرده است.

ب) غرض خداوند، امتثال این تکالیف از سوی انسان­ها به جهت رشد و تعالی­شان بوده است.

ج) این امتثال بدون انجام اموری، از جمله نصب امام، در سطح وسیعی از بندگان امکان­پذیر نیست.

پس به جهت این­که نقض غرض لازم نیاید، نصب چنین امامی از سوی خداوند لازم است.(1)

به بیان خواجه نصیرالدین طوسی در شرح تجرید، وجود چنین امامی از سوی خداوند، لطف است و این­که این امام عملاً هم زمام امور مردم در دست او باشد، لطف دیگری است، و اگر هم­اکنون از لطف دوم محروم هستیم، نقص از ناحیه خود ماست، نه از ناحیه خداوند: «وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منّا(2)».

پس اگر اشکال شود که: در امام غایب چه لطفی است؟ پاسخ آن این است که:


1- برای پی­گیری بحث ر.ک: شیخ اسداللّٰه تستری، کشف القناع عن حجیة الاجماع؛ جعفر سبحانی، المحصول، ج3،  مجله انتظار، ش 5 و 8 ؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص 324 ، 348، 362 و ابوعلی سینا، شفا، الیهیات، ص451.
2- کشف المراد فی شرح تجریدالاعتقاد، ص 362.

ص: 170

اولاً، سبب غیبت، خود مردم و قدرنشناسیِ آنان بود؛

و ثانیاً، امام غایب همانند خورشیدِ پشت ابر، دارای آثار و برکات متعددی است.

3. شایسته­سالاری

اگر برای عمل قلب بسیار حساس، برای خلبانیِ هواپیمای غول­پیکرِ مسافربری، برای پرتاب و هدایت سفینه فضایی و امثال آن، افراد متعددی برای عهده­دار شدن این مسئولیت­ها وجود داشته باشند، همه به اتفاق می­گویند: باید بهترین و شایسته­ترین فرد را برای انجام این کارهای حساس انتخاب کرد. منشأ این اتفاق نظر، حکم عقل است.

قرآن مجید درباره مسئله «امامت» و این که چه کسی لیاقت امامت و رهبری را دارد، عقل انسان­ها را به داوری فراخوانده و فرموده:

آیا کسی که هدایت به سوی حق می کند برای پیروی شایسته تر است، یا آن کس که خود هدایت نمی شود مگر هدایتش کنند؟!(1) خداوند متعال در این آیه شریفه، بین دو نفر تقابل ایجاد کرده است؛ سپس عقل را به داوری فراخوانده که کدام یک از این دو نفر، شایستگی امامت را دارند:

الف) کسی که به سوی حق هدایت می­کند.

ب) کسی که برای هدایت شدنش، نیاز به هدایتِ هدایت­کننده­ای است.

طبیعی است که همه انسان­ها این­گونه­اند که برای هدایت­شدنشان، به هدایت کسانی مانند: انبیا، ائمه علیهم السلام، علما، معلمان، پدر و مادر نیاز دارند؛ در نتیجه، دسته اول باید کسانی باشند که هرگز، حتی لحظه­ای در ضلالت و گمراهی نبوده باشند، تا نیاز به


1- ((أَ فَمَنْ یهْدی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یتَّبَعَ أَمَّنْ لا یهِدِّی إِلاَّ أَنْ یهْدی فَما لَکُمْ کَیفَ تَحْکُمُونَ)) ؛ یونس، آیه 35.

ص: 171

هدایت داشته باشند؛ در غیر این صورت، داخل در دسته دوم خواهند بود و دو گروه نخواهیم داشت.

با بهره­مندیِ از این تقابل نتیجه می­گیریم که دسته اول کسانی هستند که پیوسته در هدایت بوده اند؛ همانند حضرت عیسی علیه السلام که در بدو تولد می­گوید: «من بنده خدا هستم و(1)...» به عبارت دیگر، ویژگی دسته اول این است که دارای مقام والای «عصمت» هستند.

این بیان مستلزم این است که پیوسته در میان امّت، معصوم وجود داشته باشد؛ در غیر این صورت، سؤالِ خداوند (در آیه 35 سوره یونس) لغو خواهد بود.

اکنون باید پرسید: با وجود معصوم در میان امّت، که شایسته­ترین فرد برای امامت و رهبری است، از چه کسی باید پیروی کرد و عقل در این­باره چه حکمی می­کند؟(2)

تبیین­های عقلانی

1. انسان مستمر

اگر انسان و حیات و زندگی او را فقط در محدوده دنیا ببینیم، نه تنها وجود امام معصوم و انسان کامل ضرورتی ندارد، بلکه نیازی به عقل هم نیست، چرا که در بسیاری از موارد، عقل مزاحم لذت مادیِّ ماست و ما را درباره کاری که انجام داده­ایم سرزنش می­کند؛ به عبارت دیگر، انسان با همان غریزه، می­تواند زندگی لذت­بخشی داشته باشد. اما استعدادهای شگفت­انگیز انسان، حاکی از این است که این موجود فقط برای این عالم آفریده نشده است و با مرگ، حیات او پایان نمی­پذیرد.


1- (( ((قالَ إِنِّی عَبْدُ اللّٰه آتانِی الْکِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیا)) ؛ مریم، آیه 30.
2- برای توضیح بیشتر ر.ک: محمدحسین طباطبائی، تفسیر المیزان، ج 10، ص 56، ذیل آیه 35 یونس.

ص: 172

توضیح این­که، برای پریدن از جویِ نیم­متری، ده متر دورخیز نمی­کنیم، برای حمل یک عدد آجر از تریلی هجده­چرخ استفاده نمی­شود و برای تأمین برق یک روستا، نیازی به ساختن نیروگاه بزرگ اتمی نیست. استعدادهای فوق­العاده ، حبّ بقا، کمال­جویی و مطلق­گرایی در انسان به خوبی نشان می­دهند این چند صباحِ عمر دنیویِ او نمی­تواند همه حیات او باشد، بلکه بخش کوچکی از حیات وسیع و گسترده اوست و با رفتن از این عالم، زندگی او پایان نمی­پذیرد، بلکه حیات اصلی و ابدی او شروع خواهد شد.

پس انسان، موجودی مستمرّ است. حال برای شناخت آن عالَم و شکوفا کردن استعدادهای بی­نظیرِ انسان، پیوسته به انسان کاملی نیاز است تا هادی و رهنمای او در پیمودن درجات رشد و تعالی باشد و با قرار گرفتن در تحت هدایت­های ظاهری و باطنی او، نهایت استفاده از این سرمایه های عظیم الهیِ خود را ببرد و به جایی برسد که رفتنش از این عالم خاکی، این چنین عارفانه باشد:

با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار، از خدمت خواهران و برادران مرخص و به جایگاه ابدی سفر می­کنم.(1)

2. انسان مرتبط

انسان، موجودی بریده و جدای از عالم هستی و پیرامون خود نیست، بلکه در دنیایی سراسر ارتباط و تأثیر و تأثّر زندگی می­کند، که نوع برخورد و رفتارش، بر دیگران و عالم تأثیر می­گذارد و برعکس. فیزیک جدید هم ارتباط انسان و افعال او با عالم هستی را اثبات کرده است؛ برای مثال، حرکت دست ما در این­جا بر دورترین کهکشان­ها و سخن دروغ یا راست ما بر مولکول­های آب تأثیر می­گذارد. این روابط، محتاج ضوابطِ سامان


1- بخشی از وصیت­نامه امام راحل قدس سرّه.

ص: 173

­دهنده هستند، تا ارتباطی را که به نفع انسان­هاست داشته باشند و از آن­چه به ضررشان است، پرهیز کنند.

عقل، کلیات را درک می­کند و از شناخت جزئیات و این روابط عاجز است، تا چه رسد به ضوابط آن.

دست علم نیز از شناخت همه این روابط کوتاه است، زیرا حوزه علم، تجربه و محسوسات است. این­جاست که ضرورت وحی مطرح می­گردد که خداوند، کسی را که آگاه به همه این روابط و آزادِ از هواهای نفسانی است، هادیِ انسان­ها قرار می­دهد تا انسان را در شناخت این روابط و ضوابط، یاری کند. «امامت» نیز ادامه «نبوت» است و به همان دلیلی که به نبوت نیازمندیم، به امامت نیز نیازمندیم. همواره کسی که آشنای به تمام اسرار و رموز هستی و مرتبط با مبدأ غیب است باید وجود داشته باشد، زیرا همه آنچه از طریق وحی بر حضرت رسول صلی الله علیه و آله نازل شد، به دلیل عدم ظرفیت و عدم نیاز مردمِ آن زمان به همه آن، در اختیار مردم قرار داده نشد؛ پس عقل حکم می­کند که لازم است کسی تا روز قیامت باشد که این علوم، معارف و اسرار در اختیار او قرار داده شده باشد و در هر زمان، او هادیِ بشر باشد؛ و او کسی نیست جز امام معصوم.(1)

3. کفِ پا

خدایی که از قوس کف پای انسان برای بهتر و راحت­تر قدم برداشتن روی زمین، غافل نبوده است، آیا ممکن است از امر حیاتیِ امامت و بهتر قدم برداشتن در عالم معنویت، غافل شده باشد(2)؟!


1- برای آشنایی بیشتر با این دو تبیین ر.ک: علی صفائی حائری، تو می­آیی.
2- برگرفته از: کلام بوعلی­سینا در کتاب شفاء.

ص: 174

ضمیمه شماره 3

چکیده­ای از مباحث رجعت

رجعت در لغت: «رجعت» به معنای بازگشت به چیزی که شروع از آن بوده و «رجع» به معنای برگرداندن نیز می­باشد.(1)

رجعت در اصطلاح: شیخ مفید قدس سرّه در تعریف «رجعت» می­نویسد:

همانا خداوند متعال، گروهی از اموات را به همان وضعیتی که بوده­اند، برمی گرداند؛ پس به عده ای از آن­ها عزت می­بخشد و عده­ای دیگر را ذلیل می گرداند.(2) واژه­هایی که به این معنا در روایات و ادعیه به کار رفته است:


1- «الرُّجُوعُ: العود إلی ما کان منه البدء،... و الرَّجْعُ: الإعادة» ؛ راغب اصفهانی، مفردات. هر دو استعمال آن، یعنی لازم و متعدی، در قرآن آمده است: ((فَإِنْ رَجَعَکَ اللّٰه إِلی طائِفَةٍ مِنْهُم)) توبه، آیه 83  و((((إِنَّهُ عَلی رَجْعِهِ لَقادِر)) طارق، آیه 8 ؛ ((لَعَلّهُم یرجِعون)) آل عمران، 72.
2- ((إنّ اللّٰه تَعٰالیٰ یَرُدُّ قَوْماً مِنَ الاَمْوٰاتِ إلیَ الدُّنْیٰا فی صُوَرِهِمْ الَّتی کٰانُوا عَلَیْهٰا فیعِزّ مِنْهم فَرِیقاً وَ یُذِلُّ فَرِیقاً)) أوائل المقالات، ص78.

ص: 175

«کرّ یکِرُّ کرّه»،(1) «إیاب و أوبه»(2) و «ردّ یرُدّ».

رجعت از دیدگاه شیعه: اتفاق نظر بر وقوع آن در آخرالزمان، از ضروریات مذهب، لزوم ایمان به آن(3)،  از ایام اللّٰه است، از مصادیق ایمان به غیب و روز تجلی حق.

رجعت از دیدگاه اهل­سنت: معتقد به رجعت فاسق، کذاب و کافر است.

پیشینه و سابقه رجعت

1. ((وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّٰه جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ))(4)

2. ((فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کَذلِکَ یحْی اللّٰه الْمَوْتی وَ یریکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ))(5)

3. ((أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللّٰه مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُم))(6)

4. ((أَوْ کَالَّذی مَرَّ عَلی قَرْیةٍ وَ هِی خاوِیةٌ عَلی عُرُوشِها قالَ أَنَّی یحْیی هذِهِ اللّٰه بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللّٰه مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَه))(7)


1- «و جَعَلنی ممن یکرّ فی رجعتکم»؛ مفاتیح الجنان، زیارت جامعه، «أیٰام اللّٰه ثَلاٰثَة یَوْم الظُّهُور، یَوْم الکرَّةِ، یَوْمَ القِیٰامَةِ» بحارالانوار، ج53، ص 63.
2- «أشْهَدُ أنّی بِکُمْ مُؤْمِنْ وَ بِإِیٰابِکُمْ مُوقِنٌ»؛ مفاتیح الجنان، زیارت اربعین.
3- «قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: لَیسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یؤْمِنْ بِکَرَّتِنَا» ؛ بحارالأنوار، ج53، ص92.
4- بقره، آیات 55 _ 56.
5- بقره، آیه 73.
6- بقره، آیه 243.
7- بقره، آیه 259.

ص: 176

5. ((وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتی بِإِذْنی))(1)

امکان رجعت

عقل: روشن­ترین دلیل بر ممکن بودن چیزی، وقوع آن است.

نقل: ((إِنَّهُ عَلی رَجْعِهِ لَقادِر))(2)

اثبات وقوع رجعت در آخرالزمان

_ ((وَ یوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یوزَعُون))(3)

(به خاطر آور) روزی را که ما از هر امتی، گروهی از کسانی که آیات ما را تکذیب می کردند محشور می کنیم و آن­ها را نگه می داریم تا به یکدیگر ملحق شوند.

حمّاد می­گوید: امام صادق علیه السلام فرمودند: «مردم (اهل­سنت) درباره آیه ((و یومَ نَحشُرُ...)) چه می­گویند؟» گفتم: می­گویند درباره قیامت است. حضرت فرمودند: «این طور نیست؛ این مسئله درباره رجعت است. آیا خداوند در قیامت از هر امتی، گروهی را محشور و بقیه را رها می­کند؟! آیه مربوطِ به قیامت این آیه است: ((وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَدا))(4)»(5)

_ ((وَ حَرامٌ عَلی قَرْیةٍ أَهْلَکْناها أَنَّهُمْ لا یرْجِعُونَ)) (6) و حرام است بر شهرها و


1- مائده، آیه 110.
2- طارق، آیه 8.
3- نمل، آیه 83.
4- کهف، آیه 47.
5- بحارالانوار، ج53، ص60.
6- أنبیاء، آیه 95.

ص: 177

آبادی­هایی که (بر اثر گناه) نابودشان کردیم (که به دنیا بازگردند)؛ آن­ها هرگز باز نخواهند گشت.

امام صادق علیه السلام می­فرمایند: «کسانی که با عذاب الهی از دنیا رفته­اند، در رجعت برنمی­گردند، ولی در قیامت برمی­گردند.»(1)

علاوه بر آیات، صدها روایت وقوع رجعت را به صورت قطعی پیش­گویی کرده­اند.(2)                      

اشکال اختلافی بودن روایات رجعت

1. در روایات آمده: اولین کسی که رجعت می­کند امام حسین علیه السلام است. سپس امام مهدی علیه السلام از دنیا می­رود و به دست امام حسین علیه السلام دفن می­شود.

2. در روایات آمده: پیامبر خدا و سایر انبیا و ائمه علیهم السلام رجعت می­کنند. از سوی دیگر، گفته شده که حضرت مهدی علیه السلام «یملأ الارض قسطاً و عدلاً...»؛ آیا با حضور پیامبر، امام مهدی حجّت و رهبر است، در حالی که روایاتِ رجعتِ پیامبر صلی الله علیه و آله(3) بیانگر این است که خود حضرت سکّان­دار میدان نبرد است و...؟!

کلید حل مسئله

دو نوع رجعت وجود دارد:

1. رجعت در ایام ظهور؛


1- «قال الصادق علیه السلام: کُلُّ قَرْیَةٍ أَهْلَکَ اللّٰه أَهْلَهٰا بِالعَذٰابِ لٰا یَرْجِعُونَ فِی الرَّجْعَةِ، وَ أمّٰا فی القِیٰامَةِ فَیَرْجِعُونَ، وَ مَنْ مَحَضَ الإیمانَ مَحْضاً، وَ غَیْرُهُمْ مِمَّنْ لَمْ یَهْلِکُوا بِالعَذٰابِ وَ مَحَضُوا الکُفْرَ مَحْضاً یَرْجِعُونَ»؛ سید هاشم بحرانی، تفسیر البرهان، ج 1، ص 91.
2- برای اطلاع از روایات ر.ک: شیخ حرّ عاملی، ایقاظ الهجعة و بحارالانوار، ج 53، ص 39.
3- بحارالانوار، ج 53، ص70، ح 67.

ص: 178

2. رجعت پس از دوران ظهور.

برخی از روایات، ناظر به رجعتِ اول و برخی ناظر به دوّمی است.

از تحلیل زیبای علامه طباطبائی1 در تفسیر المیزان ذیل آیه 210 «بقره» تحت عنوان «بحث روایی»  و روایاتِ «ایام اللّٰه ثلاثه یوم الظهور یوم الکرّه یوم القیامة» ذیل آیه 5 سوره انبیاء استفاده می شود که ظهور، رجعت و قیامت سه دوره متفاوت و در طول یکدیگرند و مراد از «یوم الکرّة» رجعت پس از دوران ظهور است.

رجعت­کنندگان

در ایام ظهور: خوبان: منتظرانِ واقعی

از امام صادق علیه السلام روایت شده:

27 نفر از پشت کوفه با حضرت خارج می­شوند؛ پانزده نفر از قوم حضرت موسی؛ کسانی که هدایت به حق می­کردند و به حق گرایش داشتند، و هفت نفر از اصحاب کهف و یوشع بن نون، سلمان، ابودجانه انصاری، مقداد و مالک­اشتر. این­ها یاران و حاکمان حضرت خواهند بود.(1)                                                                      بَدان: فراعنه هر قومی.

در دوران رجعت: خوبان: اولین نفر امام حسین علیه السلام و اصحابش، سپس امام علی علیه السلام و بعد همه انبیاء


1- بحارالأنوار، ج53، ص90.

ص: 179

و أولیای الهی علیهم السلام.(1)

بَدان: دشمنانِ حق و حقیقت در طول تاریخ، به جز کسانی که با عذاب نابود شده اند.

آخرین امامی که رجعت می­کند

دیدگاه برخی از علما، از جمله علامه مجلسی رحمة الله(2) : آخرین رجعت­کننده امام مهدی علیه السلام است.

دیدگاه خاص طیب اصفهانی قدس سرّه(3): امام مهدی علیه السلام پس از رجعت از دنیا نمی­رود، تا قرآن را سر حوض کوثر تحویل دهد.

امکان زنده ماندن فرد یا افرادی بعد از نفخ صور: آیات 87 نمل و 68 زمر

دلیل زنده ماندن حضرت مهدی علیه السلام بعد از رجعت، تا قیامت: حدیث ثقلین                                                            

فلسفه رجعت در ایام ظهور

_ مدال عظیمِ یاری امام برای منتظران واقعی

_ تبیینِ حق با اقرار و اعتراف خودِ ظالمان

_ مجازات سخت ظالمان، راهی برای عینیت بخشیدن به عدالت


1- ر.ک: تفاسیر، ذیل آیات 81 سوره «آل­عمران» و 85 «قصص» و بحارالانوار، ج53.
2- «...و بِه (برجعة القائم علیه السلام بعد موته) أیْضاً یُمْکِنُ الْجَمْعُ بَیْنَ بَعْضِ الأَخْبٰارِ المُخْتَلِفَةِ الَّتِی وَرَدَتْ فی مُدَّةِ مُلْکِهِ علیه السلام.»؛ بحارالأنوار، ج 53، ص  149. شیخ حر عاملی رحمة الله نیز نکته­ای در این رابطه در مقدمه کتاب ایقاظ الهجعة بیان کرده­اند.
3- أطیب البیان، ج 10، ص 193.

ص: 180

_ قدرت­نمائی حق

_ شفای دل اهل ایمان(1)                                                                                                                                              

فلسفه رجعت در دوران رجعت

اضافه بر موارد پیشین، فراهم شدن زمینه رشد و تعالی و تقرب الی اللّٰه برای مؤمنانی که به خاطر ظلم ظالمان، از دسترسی به معصوم محروم بودند.

شبهات _ رجعت، موجب تشویق به معاصی می­گردد.(2)

پاسخ: اولاً، رجعت همگانی نیست و ثانیاً، برای جبران گذشته نخواهد بود.

_ رجعت، خاتمیت را زیر سؤال می برد، زیرا رجعت معجزه است و معجزه ویژه انبیاست.

پاسخ: معجزه، ویژه انبیا نیست. آیا حضرت مریم علیها السلام پیامبر بود که: ((وَ هُزِّی إِلَیکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَیکِ رُطَباً جَنِیا)) (3)؟!


1- «وَ إِنْ أَدْرَکَنِی الْمَوْتُ قَبْلَ ظُهُورِکَ فَإِنِّی أَتَوَسَّلُ بِکَ إِلَی اللّٰه سُبْحَانَهُ أَنْ یصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ یجْعَلَ لِی کَرَّةً فِی ظُهُورِکَ وَ رَجْعَةً فِی أَیامِکَ لِأَبْلُغَ مِنْ طَاعَتِکَ مُرَادِی وَ أَشْفِی مِنْ أَعْدَائِکَ فُؤَادِی»؛ (ای امام زمان) اگر قبل از ظهور شما مرگ مرا در برگرفت، پس من به وسیله شما به خداوند سبحان متوسل می­شوم که بر محمد و آلش درود بفرستد و رجعتی برای من در دوران ظهور شما و رجعتی در دوران شما(اهل­بیت) قرار دهد، تا به خواسته ام در پیروی از شما دست یابم و دلم (با مجازات) دشمنان شفا یابد. بحارالانوار، ج53، فرازی از زیارت ناحیه مقدسه.
2- ابوالقاسم بلخی از بزرگان عامه. ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع­البیان، ج1، ص 242، ذیل آیه 56 بقره.
3- مریم، آیه 25.

ص: 181

_ رجعت محال است، چرا که رجعت رجوع فعل به قوّه است و چنین چیزی محال است.

وقتی از آن­ها سؤال می­کنیم: پس چرا در اقوام گذشته واقع شده؟ می­گویند: اگر مخبر صادقی خبر دهد می­پذیریم، ولی این رجعت چنین ویژگی­ای ندارد.(1) 

پاسخ: اولاً، اگر چیزی محال باشد، هرگز نمی­تواند وجود پیدا کند، حتی اگر یک مصداق هم پیدا کند، معلوم می­شود محال نیست؛

ثانیاً، رجعت رجوع فعل به قوّه نیست، بلکه إستمرار تبدیل قوه به فعل است.

_ رجعت با تکلیف سازگاری ندارد ؛ لذا اگر روایتی بر آن دلالت داشت، باید تأویل شود.

پاسخ: هیچ منعی برای تکلیف وجود ندارد، همان گونه که در گذشته هم بوده است.

_ رجعت، مخالف آیات قرآن است:

_ «(آن­ها هم­چنان به راه غلط خود ادامه می دهند) تا زمانی که مرگ یکی از آنان فرا رسد؛ می گوید: «پروردگار من، مرا بازگردانید! شاید در آنچه ترک کردم (و کوتاهی نمودم) عمل صالحی انجام دهم!» (ولی به او می گویند:) چنین نیست.»(2)

پاسخ: رجعت برای جبران گذشته نیست؛ رجعتِ بَدان برای مجازات و عبرت است.

_ «آیا ندیدند چقدر از اقوام پیش از آنان را (به خاطر گناهانشان) هلاک کردیم؟! آن­ها هرگز به سوی ایشان بازنمی گردند (و زنده نمی شوند)»(3)


1- ر.ک: محمدحسین طباطبائی، تفسیر المیزان، ذیل آیه 210 بقره، نقد شبهات اهل­سنت.
2- مؤمنون، آیات 99 _ 100.
3- یس، آیه 31.

ص: 182

پاسخ: ما هم بر اساس روایاتِ رجعت معتقدیم، رجعت شاملِ حال کسانی که به عذاب الهی نابود شده­اند، نمی­شود.

منابع جهت مطالعه و تحقیق: 1. شیخ­حرّ عاملی، الایقاظ من الهجعة.

2. محمد باقر مجلسی، رجعت، ترجمه: مرتضی جنتیان.

3. علی سعادت­پرور، الشموس المضیئة، ترجمه: محمدجواد وزیری (با نام ظهور نور).

4. احمدعلی طاهری، رجعت یا حیات دوباره.

5. حسن طارمی، رجعت از دیدگاه عقل، قرآن و حدیث.

6. طبسی نجفی، شیعه و رجعت.

7. خدامراد سلیمیان، رجعت.

ص: 183

ضمیمه شماره 4

پاداش منتظران و ارزش ایمان در عصرِ غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

1. رسول خدا صلی الله علیه و آله: « طُوبَی لِمَنْ أَدْرَکَ قَائِمَ أَهْلِ­بَیتِی وَ هُوَ یأْتَمُّ بِهِ فِی غَیبَتِهِ قَبْلَ قِیامِهِ وَ یتَوَلَّی أَوْلِیاءَهُ وَ یعَادِی أَعْدَاءَهُ ذَاکَ مِنْ رُفَقَائِی وَ ذَوِی مَوَدَّتِی وَ أَکْرَمِ امّتی عَلَی یوْمَ الْقِیامَةِ»(1)؛ خوشا به حال کسی که قائم اهل­بیتم را درک کند و در غیبت او پیش از ظهور، به امامت او معتقد باشد، با دوستانش دوست باشد و با دشمنانش دشمن! او در روز قیامت از رفقای من، و از دوستان من و گرامی­ترینِ امّت من است.                                                   

2. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله: «یا عَلِی أَعْجَبُ النَّاسِ إِیمَاناً وَ أَعْظَمُهُمْ یقِیناً قَوْمٌ یکُونُونَ فِی آخِرِ الزَّمَانِ لَمْ یلْحَقُوا النَّبِی وَ حُجِبَ عَنْهُمُ الْحُجَّةُ فَآمَنُوا بِسَوَادٍ عَلَی بَیاض»(2)؛ ای علی! بدان که شگفت آورترین مردم در ایمان و بزرگ­ترینِ آنان در یقین، مردمی در آخرالزمان باشند که پیغمبر خود را ندیدند و از امام خود محجوبند و به همان نوشته که خط سیاهی بر صفحه سفید است، ایمان آوردند.

3. امام علی علیه السلام: «...أَلَا فَمَنْ ثَبَتَ مِنْهُمْ عَلَی دِینِهِ [وَ] لَمْ یقْسُ قَلْبُهُ لِطُولِ أَمَدِ غَیبَةِ


1- بحارالانوار، ج 51، ص 72.
2- بحارالانوار، ج 74، ص 55.

ص: 184

امامهِ فَهُوَ مَعِی فِی دَرَجَتِی یوْمَ الْقِیامَة»(1) ؛ ... هان! هر کدامشان بر دین خود ثابت بماند و برای طول غیبت امام، دلش دچار قساوت نشود، او در روز قیامت در درجه من با من است.

4. امام سجاد علیه السلام: «یا أبَا خَالِدٍ إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَیبَتِهِ وَ الْقَائِلِینَ بِامامتهِ وَ الْمُنْتَظِرِینَ لِظُهُورِهِ علیه السلام أَفْضَلُ مِنْ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللّٰه تَعَالَی ذِکْرُهُ أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَیبَةُ عَنْهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ وَ جَعَلَهُمْ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِینَ بَینَ یدَی رَسُولِ اللّٰه صلی الله علیه و آله بِالسَّیفِ أُولَئِکَ الْمُخْلَصُونَ حَقّاً وَ شِیعَتُنَا صِدْقاً وَ الدُّعَاةُ إِلَی دِینِ اللّٰه سِرّاً وَ جَهْرا»(2)؛ ای ابوخالد! مردمِ زمان غیبتِ او که معتقد به امامت او هستند و منتظر ظهورش می­باشند، از مردم هر زمانی برترند، زیرا خداوند عقل و فهم و معرفتی به آن­ها عطا کرده است که غیبت نزد آن­ها چون مشاهده است و آن­ها را در این زمان به منزله مجاهد در رکاب رسول خدا صلی الله علیه و آله با شمشیر قرار داده است. آنان به حق، مخلصان و به درستی شیعیان ما و داعیان به دینِ خدا در پنهان و آشکار هستند.

5. امام سجاد علیه السلام: «مَنْ ثَبَتَ عَلَی وَلَایتِنَا فِی غَیبَةِ قَائِمِنَا أَعْطَاهُ اللّٰه أَجْرَ أَلْفِ شَهِیدٍ مِثْلِ شُهَدَاءِ بَدْرٍ وَ أُحُدٍ»(3)؛ هر کس در غیبت قائم ما، بر دوستی و عقیده امامتِ ما ثابت باشد، خداوند اجر هزار شهید از شهدای بدر و احد را به او عطا کند.

6. امام باقر علیه السلام: «فَیا طُوبَی لِلثَّابِتِینَ عَلَی أَمْرِنَا فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ إِنَّ أَدْنَی مَا یکُونُ لَهُمْ مِنَ الثَّوَابِ أَنْ ینَادِیهُمُ الْبَارِئُ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَادِی آمَنْتُمْ بِسِرِّی وَ صَدَّقْتُمْ بِغَیبِی فَأَبْشِرُوا بِحُسْنِ الثَّوَابِ مِنِّی فَأَنْتُمْ عِبَادِی وَ إِمَائِی حَقّاً مِنْکُمْ أَتَقَبَّلُ وَ عَنْکُمْ أَعْفُو وَ لَکُمْ أَغْفِرُ وَ بِکُمْ


1- بحارالانوار، ج 51، ص 109.
2- محمد بن علی بن بابویه، کمال­الدین وتمام النعمة، ج1، باب 31، ح 2.
3- بحارالأنوار، ج 52، ص 125.

ص: 185

أَسْقِی عِبَادِی الْغَیثَ وَ أَدْفَعُ عَنْهُمُ الْبَلَاءَ وَ لَوْلَاکُمْ لَأَنْزَلْتُ عَلَیهِمْ عَذَابِی»(1)؛ خوشا به حال کسانی که بر امامت ما در آن زمان ثابت بمانند! کمتر ثواب آنان این باشد که خداوند به آن­ها می­گوید: ای بندگان و کنیزانم! به سِرّم ایمان آوردید و به غیبم تصدیق کردید؛ مژده باد بر شما به ثواب نیک از طرف من. ای بندگان و کنیزانم! به راستی من از شما پذیرا شوم، از شما درگذرم و شما را بیامرزم و به ]واسطه[ شما، بندگانم را از باران سیراب کنم و بلا را از آن­ها بگردانم؛ اگر شما نبودید، عذابم را بر آنان نازل می­کردم.

7. امام کاظم علیه السلام: «طُوبَی لِشِیعَتِنَا الْمُتَمَسِّکِینَ بِحُبِّنَا فِی غَیبَةِ قَائِمِنَا الثَّابِتِینَ عَلَی مُوَالَاتِنَا وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِنَا أُولَئِکَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ قَدْ رَضُوا بِنَا أَئِمَّةً وَ رَضِینَا بِهِمْ شِیعَةً وَ طُوبَی لَهُمْ هُمْ وَ اللّٰه مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یوْمَ الْقِیامَةِ»(2)؛ خوشا بر شیعیان ما که به رشته ولایت ما چسبیده­اند، در غیبت قائم ما و بر دوستی ما ثابت­قدم هستند و از دشمنان ما بیزارند! آنان از مایند و ما از آن­هاییم. به تحقیق، ما را به امامت پسندیده­اند و ما هم آن­ها را به شیعه بودن پسندیدیم. خوشا بر آن­ها! به خدا قسم، ایشان در روز قیامت هم­درجه ما هستند


1- بحارالأنوار، ج 52، ص 145.
2- بحارالأنوار، ج51، ص 151.

ص: 186

ضمیمه شماره 5

فهرست تعدادی از آیات مهدویت

آیات ناظر به وجود حجّت خداوند در هر زمان: اعراف181:7              رعد7:13                    اسراء71:17               قصص 51:28

  فاطر24:35               دخان3:44                 قدر4:97

آیات ناظر به غیبت: بقره3:2                       لقمان31 : 20                   ملک30:67   

    حج 22: 45              تکویر15:81

آیات ناظر به ویژگی­های حضرت: هود86:11                       نور35:24             نمل62:27         

آیات ناظر به وظایف منتظران: آل­عمران200:3                 حدید 16:57

آیات ناظر به انتظار: نساء32:4     اعراف71:7      یونس20:10       یونس 102:10        هود93:11  

ص: 187

آیات ناظر به علائم ظهور: نساء47:4                       نحل45:16           شعراء4:26          سبأ50:34

مؤمن(غافر)56:40           ق41:50

آیات ناظر به اصحاب: بقره148:2                       اعراف159:7                      هود8:11

آیات ناظر به ظهور و حکومت جهانی: انفال39:8      توبه33:9           انبیاء105:21       حج41:22 

نور55:24         قصص5:28    سجده 21:32     زمر69:39  

فتح28:48        حدید17:57                صف9:61          عصر1:103

آیات ناظر به رجعت: نمل83:27             مؤمن(غافر)11:40

پیشینه رجعت: بقره 2: 55 ، 73 ، 243 ، 259  آل­عمران 3 : 49

مائده 110:5                              اعراف155:7

آیات ناظر به نزول حضرت عیسی علیه السلام: آل­عمران46:3       نساء 159:4               زخرف61:43

ص: 188

ضمیمه شماره 6

فهرست برخی از منابع آیات مهدویت

1. معجم احادیث امام مهدی علیه السلام، ج 5، (چاپ جدید، ج 7) نشر مؤسسه معارف اسلامی قم، با ذکر بیش از 260 آیه.

2. الامام المهدی فی القرآن و السنة، سعید ابومعاش ، انتشارات آستان قدس رضوی، با ذکر بیش از 300 آیه.

3. المحجة فیما نزل فی القائم الحجة علیه السلام، مرحوم سیّد هاشم بحرانی. با بیش از 120 آیه.

4. سیمای حضرت مهدی علیه السلام در قرآن، ترجمه المحجة، سیّد مهدی حائری قزوینی.

5. بررسی تطبیقیِ تفسیر آیات مهدویت و شخصیت­شناسی امام مهدی علیه السلام در دیدگاه فریقین، فتح­اله نجارزادگان، نشر سمت.

6. معجم مهدویت در تفاسیر شیعه و اهل­سنت، محسن طباطبائی و همکاران، قم، بوستان کتاب.

7. قاطع البیان فی الآیات المؤولة بصاحب الزمان علیه السلام، فضل­اللّٰه عابدی خراسانی، نشر دارالمرتضی، مشهد، 202 آیه.

ص: 189

8. الآیات الباهره فی بقیة العترة الطاهرة، سید داود میرصابری، مؤسسة البعثة، حدود 150 آیه.

9. القرآن یتحدث عن الامام المهدی علیه السلام، مهدی حسن علاء الدین.

10. الامام المهدی علیه السلام فی القرآن، سید عبدالرحیم موسوی، مرکز جهانی اهل بیت علیهم السلام.

11. بحارالانوار ، علامه محمدباقر مجلسی، ج 51 ، ص 44.

12. شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، حاکم ابوالقاسم حسکانی. (موضوع آن فضایل اهل بیت علیهم السلام است و ذیل چند آیه، روایاتی در ارتباط آیه با مهدویت ذکر کرده است).

13. کتاب­شناسی قرآن و انتظار، دبیرخانه دوازدهمین نمایشگاه بین­المللی قرآن کریم، آبان 83.

14. امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در قرآن، مهدی یوسفیان، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم، 1391 ش.

15. مجله انتظار موعود، مرکز تخصصی مهدویت قم، شماره 19.

16. گفتمان مهدویت، مؤسسه فرهنگی انتظار نور (هم­اکنون به اسم پژوهشگده مهدویت و آینده­پژوهی تغییر نام داده است).

ص: 190

خودآزمایی

1. معجزه بودن قرآن را اثبات کنید.

2. چرا قرآن بهترین مرجع شناختِ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است؟

3. جمله: «جامعیت قرآن در پرتو ظهر و بطن آیات است»، به چه معناست؟

4. «تفسیر» و «تأویل» به چه معناست؟

5. چهار معنای ذکرشده برای «تأویل» را بیان کنید.

6. چرا در تبیین معارف مهدویت از منظر قرآن، از روایات کمک می­گیریم؟

7. علت عدم تصریحِ قرآن به نام حضرت مهدی علیه السلام چیست؟

8. درباره «آیات تأویلی مهدویت» توضیح دهید؟

9. مراد از شیوه­های بررسی آیات مهدویت چیست؟ کدام مهم­تر است و چرا؟

10. رابطه قرآن و امام را تبیین کنید؟

11. به چه دلیل، هر کسی شأنیت میزبانی جبرئیل و فرشتگان را ندارد؟(دو دلیل)

12. رابطه آیه 4 «سوره قدر» با روایت: «من مات و لم­یعرف امام زمانه» چیست؟

13. به یک روایت درباره آیه 4 «سوره قدر» اشاره کنید.

14. بر اساس آیه 7 «سوره رعد»، نظریه «وجود حجّت در هر زمان» را اثبات کنید.

15. روایتی از اهل­سنت درباره آیه 7 «سوره رعد» بیان کنید.

16. تأویل آیه 30 «سوره ملک» چیست؟ دلیل آن را ذکر کنید.

17. با بهره­مندی از آیه 30 «سوره ملک»، علت غیبت امام را بیان کنید.

ص: 191

18. آیا می­توان ضرورت ظهور را از آیه 30 «سوره ملک» استفاده کرد؟ چگونه؟

19. چه ویژگی در پرهیزکاران سبب می­شود که به حجّت غایب ایمان داشته باشند؟

20. تفسیر و تأویل «غیب» در آیه 3 «سوره بقره» چیست؟

21. حالت «خشوع» و «قساوت قلب» با توجه با آیه 16 «سوره حدید»، چگونه است؟

22. امام صادق علیه السلام درباره آیه 16 «سوره حدید» چه فرمودند؟

23. وظیفه منتظِر از منظر آیه 16 «سوره حدید» چیست؟

24. بر اساس آیه 200 «سوره آل عمران» وظیفه جامعه منتظر را بیان کنید.

25. به روایتی درباره آیه 200 «سوره آل عمران» اشاره کنید.

26. تفسیر و تأویل «بقیة­اللّٰه» را بیان کنید.

27. پیام آیه 86 «سوره هود» چیست؟

28. خداوند متعال در آیه 20 «سوره لقمان» ما را به چه چیزی دعوت می­کند؟ اجابت این دعوت ما را به چه نتیجه­ای می­رساند؟

29. امام کاظم علیه السلام درباره آیه 20 «سوره لقمان» چه فرمودند؟

30. ارتباط آیه 62 «سوره نمل» با امام زمان علیه السلام را بیان کنید.

31. مراد از «ان یطفؤا نور اللّٰه بافواههم» چیست؟

32. دلالت «لیظهره علی الدین کله» را بر حکومت واحد جهانی تبیین کنید.

33. دیدگاه اهل­سنت درباره آیه 33 «سوره توبه» چیست؟

34. تعبیر «و نرید» و «ان نمنَّ» درباره ظهور، بیانگر چه نکته­ای است؟

35. امام علی علیه السلام درباره آیه 5 «سوره قصص» چه فرمودند؟

36. دیدگاه صحیح در تفسیر «الارض» در آیه 105 «سوره انبیاء» را با ذکر دلیل، بیان کنید.

37. دو نکته در آیه 105 «سوره انبیاء» را که بیانگر اهمیت و قطعیت موضوعِ بیان شده در

ص: 192

آن است ذکر کنید.

38. مراد از «لَیمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ» در آیه 55 «سوره نور» چیست؟

39. درباره تعبیر « یعْبُدُونَنی لا یشْرِکُونَ بی شَیئاً» در آیه 55 «سوره نور» توضیح دهید.

40. دیدگاه علامه طباطبائی1 را درباره آیه 55 «سوره نور» ذکر کنید.

41. تأویل آیه 17 «سوره حدید» را بیان کنید.

42. هدف ظهور را با توجه به آیه 17 «سوره حدید» ذکر کنید.

43. علت شکل­گیری چهره­ای خشن از حضرت مهدی علیه السلام در برخی اذهان را تحلیل کنید.

44. تحلیل علامه طباطبائی1 درباره آیاتی مانند آیه 210 «سوره بقره» و تفاوت روایاتِ وارده ذیل آن را بیان کنید.

45. مراد از «یوْمَ یأْتی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا ینْفَعُ نَفْساً إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی إیمانِها خَیراً» چیست؟

46. معنای «وَ الْعَصْرِ» را با توجه به روایت امام صادق علیه السلام بیان کنید.

47. تفاوت سیره حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف با سیره سایر انبیا و ائمه علیهم السلام در برخورد با دشمنان، با توجه به روایت امام صادق علیه السلام چیست؟

48. در چه صورتی حق و باطل مشتبه شده و پای­بندی به حق، مشکل خواهد بود؟

49. تعبیر «تَواصَوْا» در شرایط بحرانی حق و باطل، بیانگر چه موضوعی است؟

50. مشکلی که ممکن است در دوران غیبت، دامن­گیر منتظران ظهور گردد، چیست؟ راه چاره کدام است؟

51. «رجعت» را به طور دقیق تعریف کنید.

52. دلالت آیه 83 «سوره نمل» را بر رجعت تبیین کنید.

53. وقوع رجعت در آخرالزمان را با توجه به وقوعِ آن در اقوام گذشته، اثبات کنید.

ص: 193

54. امام رضا علیه السلام در پاسخ به سؤال مأمون درباره رجعت، چه فرمودند؟

55. مهم­ترین اثر تربیتی اعتقاد به «رجعت» چیست؟

56. با توجه به ماجرای حضرت موسی و حضرت خضرعلیه السلام لغو نبودنِ عقیده به امام غایب را بیان کنید.

57. آیا ممکن است عده­ای از منتظرانِ حضرت، با وی به مخالفت برخیزند، بدون این که دل بستگی به دنیا داشته باشند؟ چرا؟

58. مراد از «خطر ارتداد هنگام ظهور» چیست؟

59. آیا از منظر قرآن «عمر طولانی» امری ممکن است؟

60. چگونه می­توان امکان جوان ماندن امام زمان علیه السلام را با آیات قرآن تبیین کرد؟

ص: 194

کت_ابنامه

قرآن مجید

نهج البلاغه

مفاتیح الجنان

_ آلوسی، سیدمحمود، روح­المعانی­فی­تفسیر­القرآن­العظیم، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1415ق.

_ ابن­ابی­زینب نعمانی، محمد­بن­ابراهیم، الغیبة، صدوق، تهران، 1397ق.

_ ابن ابی­الحدید، عبدالحمید بن هبة اللّٰه، شرح نهج البلاغه، کتابخانه آیت اللّٰه مرعشی نجفی، قم، 1404ق.

_ ابن­کثیر، اسماعیل­بن­منصور، تفسیرالقرآن­العظیم، دارالکتب­الاسلامیة، منشورات­ محمد­ علی بیضون­، بیروت، 1419ق.

_ ابن­منظور، محمدبن­مکرم، لسان­العرب، دارصادر، بیروت، 1414ق.

_ ابن­هشام، ابوبکر عبدالملک، السیرة النبویه، دارالمعرفة، بیروت، بی تا.

_ ابونعیم­اصفهانی، احمدبن­عبداللّٰه­بن­احمد، معرفة ­الصحابة، دارالوطن، ریاض، 1419ق.

_ اربلی، علی­بن­عیسی، کشف­الغمه­فی­معرفة­الائمة، بنی­هاشمی، تبریز، 1381ق.

_ ایجی، میرسید­شریف، شرح­المواقف، الشریف­الرضی، قم، 1325 ق.

_ باقلانی، محمد­بن­­الطیب، تمهیدالاوائل­ و تلخیص­الدلائل، مؤسسة ­الکتب ­الثقافیه، لبنان، 1407ق.

_ بحرانی، سیدهاشم، تفسیر­البرهان، بنیاد ­بعثت، تهران، 1416ق.

_ بخاری، ابی­عبداللّٰه محمد بن اسماعیل بن ابراهیم، صحیح بخاری، دارالکتب الاسلامیة، منشورات محمد علی بیضون، بیروت، 1419ق.

_ بنیاد فرهنگی حضرت مهدی و مرکز تخصصی مهدویت، فصل­نامه تخصصی انتظار، قم.

_ تفتازانی، سعدالدین، شرح­المقاصد، الشریف­الرضی، قم، 1409 ق.

ص: 195

_ حر­عاملی، محمدبن­حسن، وسائل­الشیعة، آل­البیت، قم، 1409ق.

_ ____________________،الإیقاظ من الهجعة بالبرهان علی الرجعة، دلیل ما، قم 1380 ش.

_ حسکانی، عبیداللّٰه­بن­احمد، شواهدالتنزیل، وزارت ­ارشاد ­اسلامی، تهران، 1411ق.

_ حکیم، محمدتقی بن محمد سعید، الاصول العامة فی الفقه المقارن، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، قم، 1418 ق.

_ حلّی، حسن بن یوسف بن مطهر، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تحقیق: جعفر سبحانی،  مؤسسه امام صادق علیه السلام، قم، 1382ش.

_ ___________________، کشف­المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تحقیق: حسن­زاده آملی، جامعه مدرسین، قم 1413ق.

_ راغب اصفهانی، حسین­بن­محمد، المفردات، دارالمعرفه، بیروت، 1412ق.

_ رضوانی، علی­اصغر، شیعه­شناسی ­و پاسخ ­به­ شبهات، سازمان حج­ و زیارت، تهران، 1386 ش.

_ سبحانی، جعفر، رسالة فی التحسین و التقبیح العقلیین، مؤسسه امام صادق علیه السلام، قم، 1420ق.

_ سیوطی، جلال­الدین، تفسیر الدر­المنثور، کتابخانه ­آیه ­اللّٰه ­مرعشی­ نجفی، قم، 1404ق.

_ شبلنجی، مؤمن بن حسن، نور الابصار، دارالجیل، بیروت، 1409ق.

_ شهید ثانی، زین­الدین بن علی، حقائق الایمان، کتابخانه آیه اللّٰه مرعشی نجفی، قم، 1409ق.

_ صدوق، محمدبن­علی بن­الحسین بن بابویه قمی، کمال­الدین و تمام النعمة، اسلامیه، تهران، 1395ق.

_ ___________________، علل­الشرایع، کتاب­فروشی­داوری، قم، 1385ق.

_ ___________________، من­ لایحضره­ الفقیه، جامعه­مدرسین، قم، 1413ق.

_ صفّار، محمدبن­حسن، بصائر الدرجات­ فی­ فضائل آل­محمد، کتابخانه ­آیه اللّٰه مرعشی­نجفی، قم 1404ق.

_ طباطبائی، سیدمحمد­حسین، المیزان فی­تفسیر­القرآن، جامعه مدرسین، قم، 1417ق.

_ طبرانی، ابوالقاسم سلیمان­بن­احمد، المعجم­الکبیر، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1430ق.

_ طبرسی، فضل­بن­حسن، مجمع­البیان­فی­تفسیرالقرآن، ناصرخسرو، تهران، 1372ش.

_ طبرسی، احمد­بن­علی­، الاحتجاج­علی­اهل­اللجاج، مرتضی، مشهد، 1403ق.

ص: 196

_ طوسی، محمد­بن­حسن، کتاب­الغیبة للحجة، دارالمعارف­الاسلامیه، قم، 1411ق.

_ طیب، سید عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیرالقرآن، اسلام، تهران، 1378ش.

_ عروسی حویزی، عبدعلی­بن­جمعه، تفسیر نورالثقلین، اسماعیلیان، قم، 1415ق.

_ عیاشی، محمدبن­مسعود، تفسیرعیاشی، علمیه، تهران، 1380ق.

_ فخرالدین­رازی، ابوعبداللّٰه­محمد­بن­عمر، مفاتیح الغیب، دارإحیاء التراث العربی، بیروت، 1420ق.

_ فیض­کاشانی، ملامحسن، تفسیرصافی، الصدر، تهران، 1415ق.

_ قاضی­زاهدی، احمد، شیفتگان ­حضرت­ مهدی، حاذق، قم، 1379ش.

_ قرطبی، محمد­بن­احمد، الجامع­لاحکام­القرآن، ناصرخسرو، تهران، 1364ش.

_ قشیری نیشابوری، ابی­الحسین مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، دار الکتب الاسلامیه، منشورات محمد علی بیضون، بیروت، 1421ق.

_ کلینی، محمدبن­یعقوب­ بن اسحاق، الکافی، دارالکتب­الاسلامیة، تهران، 1407ق.

_ گنجی­شافعی، ابی­عبداللّٰه­محمد، البیان ­فی اخبار ­مهدی آخرالزمان، دارالمحجة­البیضاء، بیروت، 1421ق.

_ کورانی و همکاران، علی، معجم­ احادیث­ الامام ­المهدی، المعارف­الاسلامیة، قم، 1411ق.

_ متقی­هندی، علاءالدین علی­بن­حسام­الدین، کنزالعمال، داراحیاءالتراث العربی، بیروت، 1431ق.

_ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، دارإحیاء التراث العربی، بیروت، 1403ق.

_ مصطفوی، حسن، التحقیق­فی­کلمات­القرآن، نشرکتاب، تهران، 1360ش.

_ معرفت، محمدهادی، تلخیص­التمهید، مرکز مدیریت حوزه ­علمیه­ قم، قم، 1369ش.

_ مفید، محمدبن­محمد، اوائل­المقالات، کنگره­ شیخ­ مفید، قم، 1413ق.

_ مکارم شیرازی و دیگران، ناصر، تفسیرنمونه، دارالکتب­الاسلامیه، تهران، 1374ش.

_ موسوی­ همدانی، سیدمحمدباقر، ترجمه تفسیر­المیزان، جامعه مدرسین، قم، 1374 ش.

_ میرجهانی طباطبائی، سیدحسن، مصباح­البلاغة فی مشکاة الصیاغة، مؤلف، ]بی­جا[، 1346ش.

_ یعقوبی، احمدبن­ابی­یعقوب، تاریخ­یعقوبی، دارصادر، بیروت ]بی­تا[

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109