در هواى او: مباحثى پيرامون عشق و محبت به امام زمان عليه السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه:محمودی، حسن، 1356 -

عنوان و نام پدیدآور:درهوای او: مباحثی پیرامون عشق و محبت به امام زمان علیه السلام/مولف حسن محمدی.

مشخصات نشر:قم: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (عج)،مرکز تخصصی امامت و مهدویت، 1392.

مشخصات ظاهری:ط، 183 ص.

شابک:978-600-6262-90-1

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

یادداشت:کتابنامه: ص. 180.

عنوان دیگر:مباحثی پیرامون عشق و محبت به امام زمان علیه السلام.

موضوع:محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق -

موضوع:دوستی (اسلام)

موضوع:عشق (دین) -- اسلام

موضوع:مهدویت—انتظار

شناسه افزوده:بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (عج). مرکز تخصصی امامت و مهدویت

رده بندی کنگره:BP224/م386د4 1392

رده بندی دیویی:297/462

شماره کتابشناسی ملی: 3169775

ص: 1

اشاره

ما را برای عشق آفریدند

ص: 2

در هواى او

مباحثى پيرامون عشق و محبت به امام زمان عليه السلام

ص: 3

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 4

فهرست مطالب

عنوان صفحه

مقدمه 1

فصل اول: كيميا

شما مى توانيد عاشق شويد 7

لذت زندگى در عشق 11

جريان عشق در عالم 13

عشق؛ هدف خلقت 20

انتخاب معشوق 24

فصل دوم: چرا عشق او

كمال او 31

راه عشق خدا 35

دعوت عشق 35

دعوت عشّاق 38

اساس عشق 39

ص: 5

همت بالا 41

خواست او 42

توشه ى بزرگان 43

جمال او 46

همنشينى با او 48

خطر بى عشقى 49

فصل سوم: آثار عشق او

شبيه او 53

الگويم او 57

همنشينى با او 59

آرامش دل 62

محبوب خدا 63

رسيدگى به عاشق 64

محبوب همه 66

محو تيرگى 67

حضور محبوب 70

مرگ زيبا 72

در امن و آسايش ابدى 73

سود دنيا و آخرت 75

ص: 6

فصل چهارم: سنگ راه

اهداف بزرگ، موانع بزرگ 81

خودشيفتگى 82

راه علاج 84

دنيا دوستى 85

از كجا بدانيم حب دنيا داريم؟ 87

راه عملى براى خروج حب دنيا 92

عشق هاى مجازى 92

فرار از آفات عشق مجازى 101

فصل پنجم: براى او

به اخلاص بيا 105

تا يار كه را خواهد 109

او مشتاق ماست 112

فصل ششم: راه كارهاى عاشقى

عقل عشق آفرين 117

خانه ى عشق مصفا باد 122

ص: 7

اداى عاشقى 129

صبر 130

در فضاى نور 133

ران ملخى به ملك سليمان 135

حقّ عشق 138

زيارت معشوق 138

هم كلام او 140

نگاه معشوق 141

طلب از يار 144

منسوبان را درياب 146

سوخت عاشق 147

عرض ارادت 148

دورى از ناجنس 149

صداقت 152

در گروه عشق درآ 154

مؤمن كيست؟ 157

فصل هفتم: نشانه هاى عاشقى

نشانه ها 168

اول: ياد دوست 169

ص: 8

دوم: انتخاب راه عشق 171

سوم: خروج محبت غير او 172

چهارم: ترويج نام و ياد او 172

پنجم: اشك عاشق 173

ششم: خواست او 175

هفتم: گوش به فرمان 175

مهر خوبان 176

حرف آخر 178

كتابنامه 180

ص: 9

مقدمه

درد عشقى كشيده ام كه مپرس

زهر هجرى چشيده ام كه مپرس

گشته ام در جهان و آخر كار

دلبرى برگزيده ام كه مپرس

آنچنان در هواى خاك درش

مى رود آب ديده ام كه مپرس

همچو حافظ غريب در ره عشق

به مقامى رسيده ام كه مپرس

قامت ببند رعناى من! قامت ببند اى قيامت قامت من! اى همه ايمان، همه عشق، همه خوبى.

اى خوش ترين بهانه ى ماندن!

اى آرامش و سكون من!

ص: 1

اين صفحات با نام شما رنگ عشق برخود گرفته است، اى عاشق خدا! جرعه اى عشق مرحمت كن تا محبت ما، در راه شما به مودّت تبديل شده و تمام وجودمان را وقف نام و راه شما نمائيم. ما را در اين توفيق بزرگ بى بهره مگذار و تنها رهايمان مكن كه دنيايى پرآشوب ما را احاطه كرده است.

از پا فتادگانيم بگذر ز ما و مگذار ما را در اين بيابان اى مير شهسواران

آنچه سروده ايم همه نقص است و آنچه نگاشته ايم همه كاستى، و آنچه اميدواريم همه كرم است و مهربانى.

به فضلت بپذير و به كرمت به حُسن بنگر كه نگاه شما هديه اى است از بهشت، اى آرزوى همه عاشقان!

بى بهرگى از عشقت، وادارم كرد تا صفحاتى را به عشق، مزيّن كنم تا حداقل خطّم را با عشّاق درگاهت همراه نموده، نامم را به دربانى كارخانه عشّاق ثبت نمايم، شايد كه معجزه اى شد تا من بى سر و پا هم، جرعه اى از آن را نوشيدم.

اى عزيز دل همه!

ص: 2

آتش و شور عشق را در نهان ما روشن ساز و ما را شبيه يعقوب كن در فراق يوسف عليه السلام، كه يوسف خود نيز شيفته شما بود و در حسرت ديدارتان.

و اى خداى مهربان، اى خدايى كه يوسف عليه السلام را به يعقوب عليه السلام برگرداندى،

مگذار بى ياد و روى او زندگى سپرى شود

و بى عشق و محبتش قدمى برداريم.

آمين

زين گونه ام كه در غم غربت شكيب نيست گر سر كنم شكايت هجران غريب نيست

جانم بگير و صحبت جانانه ام ببخش كز جان شكيب هست و ز جانان شكيب نيست(1)

ص: 3


1- هوشنگ ابتهاج (سايه).

ص: 4

فصل اول: كيميا

اشاره

گويند روى سرخ تو سعدى چه زرد كرد

اكسير عشق بر مسم افتاد و زر شدم

ص: 5

ص: 6

شما مى توانيد عاشق شويد

كت و شلوار اتوكشيده و سفيد، پيراهن چهارخانه با رنگ هاى كرمى و طوسى، كفش قيصرى، موهاى ژل زده و شانه كشيده.

آنقدر با احتياط قدم بر مى داشت تا خداى نكرده، تيپش به هم نخورد.

او عاشق تيپ و لباسش بود؛ واقعاً عاشق. خيلى از چيزها را فداى تيپش مى كرد و اگر رفيقى ايراد به كارش مى گرفت دور رفاقت با او را خط مى كشيد. بدترين روز زندگى او روزى بود كه ماشينى با سرعت از روى گودال كوچك آب گذشت و تمام ريخت و روى او را گِلى كرد. نفسش بند آمده بود؛ به خودش اجازه نمى داد حرف ركيكى به راننده بزند، اما اگر چيزى هم نمى گفت ممكن بود دچار مشكل شود؛ به همين خاطر فرياد بلندى كشيد و از خدا خواست كه يك روزى همين مشكل سر او هم بيايد. براى او بزرگترين مشكل

ص: 7

دنيا همين بود. ايام به همين منوال گذشت. جوان عاشق مد و لباس، در يك مهمانى فاميلى چشمش به نوه ى عمه اش افتاد و دل از دست داد.

بعد از چند روز به خواستگارى رفتند. در مراسم خواستگارى داماد از معشوقه ى خود نيز كلامى به ميان آورد كه من عاشق مد و لباس هايم هستم. عروس خانم هم قبول كرد و آن دو با هم محرم شدند و جوان هر روز علاقه اش به نوه ى عمه، همان نامزدش را مى گويم، بيشتر مى شد.

روزى براى تفريح، سوار بر ماشين به سمت شهرى رهسپار شدند. داماد عاشق، كت سفيدش را به گيره اى آويزان كرد و خيلى آرام روى صندلى نشست تا پيراهنش چروك نشود. بعد هم نگاهى همراه با لبخند به عروس خانم انداخت، احساس كرد خيلى دوستش دارد، خيلى زياد. ماشين را روشن كرد و با نگاه ديگر، بسم الله را گفت و ماشين را راه انداخت. دو سه ساعتى بود راه افتاده بودند و او همچنان در فكر شريك زندگى اش كه كنار او نشسته بود آينده را مى نوشت و بيشتر از آنكه نگاهش به جاده باشد به همسرش توجه داشت. همه تن چشم شده بود و خيره به او كه ناگهان ماشين از جاده منحرف شد. خودش را به زحمت از ماشين بيرون كشيد. كت سفيدش را ديد كه روى خاك افتاده و پيراهنش كه پاره شده بود. خيلى ناراحت شد.

ص: 8

اما تا خون تازه را روى سر نامزدش ديد فرياد كشيد. به سمت او دويد. دنبال پارچه اى مى گشت تا سر او را ببندد. خيلى سريع به سمت كت سفيد رفت، آن را پاره كرد و قسمتى از پارچه اش را به سر همسرش بست و در حالى كه پيراهنش از خون همسرش قرمز شده بود او را در آغوش خود ديد.

ديگر به فكر لباس يا ژل موهايش نبود. او با تمام وجود عشقش را در بغل گرفته بود و مى خواست تمام عشق هاى زندگى اش را فداى همسرش كه عشق برتر او شده بود، كند. لباس ها، خط اتوها، ديگر برايش ارزشى نداشتند. او با تمام وجود به عشق بالاترى دل داده بود.... و از اينكه عشق هاى ديگر را فداى عشق برتر مى كرد احساس خوبى داشت.

شما چى؟

فكر مى كنيد عشقى باشد كه عشق هاى ديگرمان را خيلى راحت در راهش فدا كنيم و برترى آن عشق را با تمام وجود، حس كرده و در راه رسيدن به او، سر از پا نشناسيم.

آيا دير نيست كه در اواخر عمر ببينيم كه تمام چيزهايى كه به دنبالش بوده ايم عطش وجود ما را فروكش نكرده و چيزى جز سراب نبوده است؛ تمام آنچه ما عاشقش شده بوديم.

رفيقى داشتم خيلى اهل شوخى بود، روزى تا مرا ديد گفت:

ص: 9

مارى را مى بينند كه خيلى ناراحت و پكر در گوشه اى نشسته است؛ از او مى پرسند: چه شده است؟ تا حالا تو را اين قدر ناراحت نديده بوديم. مار سرجنباند و گفت: شما هم اگر مثل من سه سال عاشق مارى بوديد و بعد از سه سال مى فهميديد كه او شلنگ بوده، پكر و ناراحت مى شديد. سه سال عاشق هيچ و پوچ.

هر چند حرفى در قالب شوخى بود؛ ولى حكايت خيلى ها همين است؛ چند سال عاشقانه زحمت مى كشند تا به جايى يا كسى برسند؛ اما وقتى به مقصد مى رسند مى يابند كه هنوز هم گمشده اى دارند و سيراب نگشته اند. سراب را به اشتباه آب مى پنداشتند و هنوز تشنه اند. از تلاش هاى بيهوده ى چند ساله فقط افسوس و حسرت نصيبشان شد و افسرده و بى حال گوشه اى خزيده اند كه ديگر رمق حركت ندارند.

اما اگر مسير حركت، درست انتخاب شد و هدف چيزى غير از سراب گشت و عشقى به قلب آمد كه ديگر نشود آن را فداى چيز ديگرى كرد كه او برترين عشق است و همه ى عشق ها بايد فداى او شوند؛ در اين حالت، احساس زنده بودن، تمام هستى عاشق را فرا گرفته، غرق ياد معشوق، زندگى را ادامه مى دهد.

افسوس كه ما عاشق مس ها شده ايم. تمام تلاشمان را در طبق اخلاص گذاشته تا به آن برسيم، وقتى دستمان به مس رسيد، طلا را ديده، دلمان به سمتش پر مى كشد. بى توجه مس را رها نموده،

ص: 10

دستمان را به سمت طلا دراز مى كنيم؛ اما دست ما كوتاه و خرما بر نخيل.

حركتى از نو بايد تا با اقدامى عاشقانه در اين مسير قدم برداشته جوياى طلاى ناب شويم.

دست از مس وجود چو مردان ره بشوى تا كيمياى عشق بيابى و زر شوى

لذت زندگى در عشق

هيچ چيز به اندازه ى عشق به زندگى معنا نمى دهد، خوشى زندگى با عشق تفسير مى شود.

اين فصل را با من بخوان

باقى فسانه است

اين فصل را بسيار خوانده ام

عاشقانه است.(1)

گِل ما را با عشق سرشته اند؛ در مسيرى غير از عشق، قدم بزنيم، ساختارمان عيب پيدا مى كند. نا اميدى و ركود وجودمان را احاطه كرده، نشاط و سرزندگى را از دست خواهيم داد.

ص: 11


1- على معلم.

ما قابليت عاشق شدن را داريم، حيف است اين استعداد هدر رود.

هنوز از دل خشكيده ى بيابان ها صداى العطش عشق مى رسد به گوش

عشق در وادى محبت، آخرين مرحله است؛ شعله اى كه در دل آدمى افروخته مى شود و بر اثر آن، آنچه جز معشوق است سوخته و لباس نيستى برتن مى كند تا بودش را نمايان تر كند و هستى اش بيشتر شود.

اين واژه از «عشقه» گرفته شده است؛ عشقه نام گياهى است كه بر تنه درخت يا گياه ديگر مى پيچد، آب آن را مى خورد، رنگ آن را زرد مى كند و در نهايت آن را خشك كرده، خود باطراوت مى ماند. خشك شدن همان فانى شدن و نيست شدن خواسته هاى عاشق است كه عشق آتشى است در دل عاشق كه همه چيز او را مى سوزاند؛ براين اساس، بايد بدون هيچ ترس و طمعى، پيوسته در پى تحصيل خشنودى معشوق باشد.(1)

پرسيد يكى كه عاشقى چيست گفتم كه چو ما شوى، بدانى

ص: 12


1- ادب فناى مقربان، ج 7، ص 103.

اما اينك او به يك جا چشم دوخته و فقط يك چيز مى خواهد و تمام انرژى خويش را صرف هدفى واحد كرده براى خود راهى جز رسيدن به معشوق تصور نمى كند كه هرچه هست، همه اوست و هرچه مى بيند، جلوه اى از اوست.

جريان عشق در عالم

ذره اى نيست در عالم كه در آن عشقى نيست

عالم با عشق خلق شده است. مسير آفرينش بر مدار عشق قرار دارد. عشق در همه موجودات خودنمايى مى كند، حتى در جمادات. اين كه از درك عشق در موجودات، احساس من سيراب نگشته و با زبان انكار به آن مى نگرم مشكل از جايى ديگر است.

همه چيز تسبيح مى گويند و تو آن تسبيح را در ظاهر نمى يابى.(1)

بوعلى سينا در فصل اول رساله ى «العشق» جريان داشتن نيروى عشق در همه موجودات را مطرح ساخته و به اين مسأله مى پردازد

ص: 13


1- اسراء/ 44.

كه عشق ويژه آدمى زاد نيست؛ بلكه در همه موجودات سارى و جارى است.(1)

آنچه در سطور ورق هاى بعد به قلم مى آيد بيانگر جريان داشتن نيروى عظيم عشق است در جماد و نبات و حيوان.

ستون عاشق

مسجد النبى به دست رسول عشق و عاشقانش ساخته شد. نخلى را به عنوان ستون قرار دادند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بر آن تكيه مى زد و سرود عشق مى سرائيد؛ ياران رسول برآن شدند تا منبرى براى مرادشان بسازند، منبر آماده شد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بر روى آن نشست و هنگام تراوش نور از دهان مبارك به آن ستون تكيه نزد. صداى ناله ى ستون بلند شد. حضرت از منبر پايين آمدند، ستون را در آغوش گرفتند تا صداى ناله اش قطع شد. نام ستون را حنانه گذاشتند. (2)(حنانه يعنى ناله زننده)

استن حنانه از هجر رسول ناله مى زد همچو ارباب عقول

گفت پيغمبر چه خواهى اى ستون گفت جانم از فراقت گشت خون

ص: 14


1- رسائل شيخ ابن سينا، ج 1، ص 374 نقل از كتاب دوستى در قرآن و حديث.
2- ترجمه ى درر الاخبار، ص 165.

مسندت من بودم از من تاختى بر سر منبر تو مسند ساختى(1)

ملا هادى سبزوارى در شرح اين ابيات گويد: همه متوجه اند به باب الابواب كه انسان كامل است، خواه جماد، خواه نبات و خواه حيوان.(2)

كوه عاشق

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از كنار كوه احد عبور و با چشمان پرفروغ و نگاه پر از محبتش به آن نگاه كرد و فرمود:

«جَبَلٌ يُحِبُّنا وَ نُحِبُّه»كوهى است كه ما را دوست دارد و ما نيز آن را دوست داريم.(3)

كوه ها هم لحن داودى كند جوهر آهن به كف مومى بُوَد

باد حمّال سليمانى شود بحر با موسى سخن دانى شود

ماه با احمد اشارت بين شود نار ابراهيم را نسرين شود

ص: 15


1- مثنوى معنوى، دفتر اول، ص 96.
2- شرح مثنوى معنوى، ج 1، ص 41.
3- بحارالانوار، ج 21، ص 248.

خاك قارون را چو مارى دركِشد استن حنانه آيد در رَشَد

سنگ بر احمد سلامى مى كند كوه يحيى را پيامى مى كند(1)

عشق نباتات

از جمادات كه عبور كنيم باز مى توانيم عشق را در مرحله اى بالاتر بيابيم. تجربه نشان داده است كه نوازش گياه در رشد و سلامت او مؤثر است.

آب، دوست داشتن را مى فهمد و مولكول هايش، تحت تأثير جمله اى عاشقانه، تغيير شكلى زيبا مى دهد، همه و همه وجود عشق را در عالم فرياد مى كنند.

اى موتو، دانشمند ژاپنى(2) با آزمايشات و عكس بردارى مكرر از مولكول هاى آب به اين نتيجه رسيد كه آب، عشق و دوست داشتن را مى فهمد و مولكول هايش تحت تأثير محبت، زيبا مى شوند. اى موتو در اين آزمايشات ثابت كرد كه وقتى به آب، جمله «دوستت دارم» گفته شود طرز قرار گرفتن مولكول هايش منظم و زيبا مى شود و با جمله اى تنفرآميز شكل مولكول ها زشت و بى نظم مى شود. او اين

ص: 16


1- مثنوى معنوى، دفتر سوم، ص 387.
2- - رجوع به سى دى معجزه آب.

زيبايى و زشتى را هنرمندانه به تصوير كشيد تا من و تو را به جريان عشق در عالَم آگاه نمايد.

عشق در حيوانات

حيوانات هم، محبت صاحبان شان را درمى يابند و آن را پاسخ مى دهند، مخصوصاً حيواناتى كه بهترين صاحبان را دارند و محبت را بيشتر درك نموده اند.

امام سجاد عليه السلام شترى داشتند كه با آن شتر بيست و دو مرتبه به حج مشرف شدند و در اين سفرها حتى يك بار هم آن شتر را با تازيانه نزدند. يك بار هم كه شتر تنبلى كرد و از جايش بلند نشد امام سجاد عليه السلام با مهربانى چوب دستى خود را به او نشان داد و فرمود: «مى روى يا بزنم؟» كه شتر شرمنده از اين همه مهربانى و احساس، بلند شد و به راه خود ادامه داد. پس از شهادت امام سجاد عليه السلام شتر ناپديد گشت. غلامان به دنبالش رفتند و او را بر سر قبر امام و صاحبش پيدا نمودند در حالى كه مشغول ضجه و ناله بود و بعد از سه روز بى تابى از دنيا رفت.(1)

ص: 17


1- بحار الانوار، ترجمه ج 7، ص 218.

اشك، نشانه محبت و عشق است و ذوالجناح نام اسبى است باوفا كه در زيارت ناحيه مقدسه از جانب امام زمان عليه السلام اين گونه آمده است كه:

«و اسرع فرسُك شارداً الى خيامك قاصداً محمحماً باكياً»(1) ؛ ذوالجناح اشك ريزان به سوى خيمه گاه شتافت تا خبر شهادت امام عشق را با حالاتى وصف ناشدنى ابراز دارد.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مَركبى داشت به نام «عفير»، ساعتى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم درگذشت آن مركب، افسارش را پاره كرد و رفت تا به محله قبا بر سر چاهى رسيد و خودش را درون چاه انداخت و همان چاه، قبرش شد.(2)

تفسير محبت در حيوانات بيش از اين است كه در اين نوشتار بگنجد. اينك شاهدى از عشق به غير معصوم.

آيت الله اشرفى اصفهانى، مقدارى گوشت خريده وارد حياط خانه مى شود. پلاستيك گوشت را روى لبه ى حوض گذاشته به دنبال كارى به طرف ديگر حياط مى رود كه ناگاه متوجه حضور گربه بر سر گوشت شده به سرعت خود را به گوشت مى رساند و با عصا ضربه اى به گربه زده آن زبان بسته را به طرفى پرتاب مى كند؛ اما به محض

ص: 18


1- المزار الكبير، ص 505.
2- اصول كافى، ترجمه مصطفوى، ج 1، ص 343.

ورود به آشپزخانه از اذيت اين مخلوق خدا، عذاب وجدان سراغش آمده و بسيار ناراحت مى شود. به پسرش دستور مى دهد كه اين گربه را به هر طريقى شده بگير و بياور پيش من. پسر پس از سعى طولانى موفق به گرفتن گربه شده و آن زبان بسته را خدمت پدر مى آورد. پدر هم دست نوازش بر سر آن گربه مى كشد و از او عذرخواهى مى نمايد و مقرر مى فرمايد هر روز ظهر غذايى براى او آماده كنند. گربه بدين منوال هر روز ظهر دم در ورودى خانه، غذايش را آماده مى يافت و با نگاهى، تشكرى روانه مى كرد. حدود سه چهار ماهى گذشت، منافقين كوردل حضرت آقا را در محراب به شهادت رساندند. پسر ايشان مى گويد: با غم و اندوه از دست دادن پدر وارد حياط خانه شديم و با كمال تعجب گربه را در حال ناله اى عجيب ديديم. برايش غذا آورديم نخورد و همين طور پشت سر هم ناله ميزد. بعد هم از خانۀ ما رفت و ديگر او را نديديم.(1)

ما سميعيم و بصيريم و هشيم با شما نامحرمان ما خامشيم

چون زحس بيرون نيامد آدمى باشد از تصوير غيبى اعجمى

ص: 19


1- - سايت نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري، دانشگاه آزاد اسلامي واحد شهر ري، كتاب حديث خوبان، حميد خليليان.

از آن چه گذشت يافتيم كه جماد و نبات و حتى حيوان - كه من و تو آن را هيچ به حساب مى آوريم - بهره اى از عشق دارند و محبت و دوست داشتن را درك مى كنند. با درنگ و تأمل در اين جريان عشق و محبت، شايسته است كه پرسيده شود:

«آيا حيف نيست من كه ادّعاى اشرف مخلوقات بودنم گوش فلك را كر كرده است از عشق بى بهره باشم؟!»

بنواخت نور مصطفى آن استن حنانه را كمتر ز چوبى نيستى حنانه شو حنانه شو

عشق؛ هدف خلقت

خداوند خود را حكيم معرفى كرده است؛ يعنى كار بى هدف و بيهوده در كارگاه خلقتش يافت نمى شود، نه تنها در خلقت انسان كه در خلقت همه موجودات هدفى نهفته است و موجودات با رسيدن به آن هدف، به كمال نهايى خود مى رسند. كمال هر موجودى، رسيدن به مرتبه ى بالاتر است. مرتبه اى بالاتر از آنچه كه اكنون در آن به سر مى برد. جمادات، نباتات، حيوانات و انسان ها به ترتيب داراى بهره ى بيشترى از حيات هستند و نسبت به ماقبل خود در مرتبه بالاترى قرار دارند. كمال جماد به اين است كه در خدمت نوع بالاتر از خود درآيد. خاك اگر بخواهد به كمال برسد بايد

ص: 20

فدا شود، تا گياهى رشد و نمو پيدا كند. وقتى در گياه فانى گشت به كمال حقيقى خود رسيده است؛ حال نوبت گياه است كه با فدا شدن به مرتبه بالاتر از خود، تبديل شود، گياه بايد توسط حيوانى خورده شود تا به كمال حقيقى خود برسد و از مرتبه ى نباتى به مرتبه ى حيوانى برسد. به همين ترتيب اگر حيوان نيز فداى مرتبه بالاتر از خود، يعنى انسان شود به كمال راه يافته است. اصل مهم (فداى موجود برتر شدن) به همين جا ختم نمى شود؛ انسان نيز بايد براى رسيدن به كمال حقيقى، موجودى برتر از خويش پيدا كند و خود را فداى او نمايد تا به هدف خلقت خويش كه همان رسيدن به كمال است نائل شود. در مرتبه بالاتر از انسان، كسى است كه با مهربانى اش رحمت خدا، با خطاپوشى اش غفار بودن خدا و با رازداريش، ستاريت خدا را پيش چشمان ما قرار مى دهد. او جانشين خدا در روى زمين است، اگر توانستى خود را فداى او نمايى به كمال رسيده اى.

هيچ كس را تا نگردد او فنا نيست ره در بارگاه كبريا

چيست معراج فلك، اين نيستى عاشقان را مذهب و دين نيستى(1)

ص: 21


1- - مثنوى معنوى، دفتر ششم.

درنگى كوتاه: در عالم فقط عاشق است كه فداى معشوق مى شود و حاضر است از تمام وجود در راه او سرمايه گذارد. اگر راه كمال، فدايى شدن است راهى نمى ماند جز اين كه عاشق شويم تا بتوانيم قدمى در راه فدا شدن برداشته و آماده ى عنايت عشق شويم.

عاشق شو ارنه روزى كار جهان سرآيد ناخوانده درس مقصود از كارگاه هستى

حافظ، جهان خلقت را كارگاه هستى معرفى نموده كه اگر عاشق نشوى و عشق را پيشه ى خويش نسازى، درسى كه مقصود از آفرينش بوده است را نخوانده اى و هنوز بايد در كلاس اول بمانى...

آنچه انسان را از مردگان متمايز مى كند حيات است و اگر كسى عشق نداشته باشد و در مسير نباشد از اين حيات بهره اى نخواهد داشت ولو اين كه نفس بكشد يا راه برود، و نقطه مقابلش كسى است كه عشق را به خانه ى قلبش راه دهد و تمام وجودش را فداى عشق كند و دار و ندارش را در طَبَق اخلاص، تسليم او نمايد؛ او بزرگترين سود را از اين معامله نصيب خويش نموده است.

هر چه دارى اگر به عشق دهى كافرم گر جويى زيان بينى

ص: 22

هدف اين است كه تمام وجودت را وقف موجودى بالاتر از خويش كنى، فداى او شوى و او عشق تو باشد. حال اگر دار و ندارت را به عشق بدهى ضرر نخواهى كرد، چرا كه براى اين، خلق شده اى.

به عزم مرحله ى عشق پيش نه قدمى كه سودها كنى ار اين سفر توانى كرد

و تا در اين مسير قرار نگيرى لذت زندگى را نخواهى برد و اين جمله ى عاشق بزرگ كه جانش را فداى محبوبش نمود

«زندگى بدون عشق، مردگى است»

تفسير همين فدا شدن است.

اگر بخواهيم از زندگى لذت ببريم و از ثانيه ثانيه اش نيرو بگيريم و در مسيرى كه براى آن خلق شده ايم قدم بزنيم و در كوره راه ها و بن بست ها گرفتار نشويم چاره اى جز رفتن به سمت عشق نداريم. و اگر در قرآن كريم، هدف خلقت عبادت معرفى شده است كه (وَ مٰا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّٰ لِيَعْبُدُونِ)1 اين عبادت به معناى نماز نيست، بلكه منظور اين است كه بايد تمام كارهايت در ظرف عبوديت پيشكش حضرت حق گردد كه مؤمنان (فِي صَلاٰتِهِمْ

ص: 23

دٰائِمُونَ) هستند. به اين معنا كه تمام حركت و سكونشان كلام و سكوتشان فقط براى خداست.

علم نبود غير علم عاشقى مابقى تلبيس ابليس شقى

سينه گر خالى ز معشوقى بود سينه نبود كهنه صندوقى بود

تو به غير از علم عشق ار دل نهى سنگ استنجا به شيطان مى دهى

لوح دل از فضله ى شيطان بشوى اى مدرس درس عشقى هم بگوى(1)

انتخاب معشوق

آن خدايى كه گرسنگى را در وجود انسان قرار داده، غذا را نيز آفريده است، و آن كه تشنگى را به جان انداخته، آب را نيز مرحمت فرموده. و او كه به ما دل داده است در معرفى دلبر نيز عنايت ويژه داشته است تا ما انسان ها در انتخاب معشوق، به بيراهه نرويم و به جاى آب، سراب را به خانه دل نياوريم كه جز خسران و زيان حاصلى نصيب نمى كند كه معشوق هاى فانى همه در حكم سراب هستند. انسان اگر در انتخاب معشوق اشتباه كرد دچار خسران و زيان غيرقابل جبران مى شود؛ چرا كه عاشق، تمام وجود، مال و عمر

ص: 24


1- كليات شيخ بهايى.

خود را فداى معشوق مى كند. حال اگر معشوق، پايين تر از انسان باشد او را به مرتبه حيوانيّت نزديك مى سازد و اگر، هم مرتبه انسان باشد هيچ فضيلتى ندارد تا با فدا شدن براى او بتوان به كمال رسيد. پس براى فدا شدن و به كمال رسيدن اول بايد معشوق برتر را پيدا كرد.

هيچ كس را نمى توان در انتخاب معشوق مجبور ساخت، اما توجه به دو نكته براى اين انتخاب بزرگ ضرورى جلوه مى كند.

شخصى از راهى دور به مدينه آمده بود. در مسجد به محضر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم رسيد و سئوال پرسيد كه: يا رسول الله قيامت كى برپا مى شود؟

همين كه سئوال پرسيد وقت نماز فرا رسيد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نماز را اقامه فرمود و بعد پرسيد: چه كسى از وقت قيامت سئوال نمود؟

باديه نشين گفت: من بودم.

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: چه چيزى آماده كرده اى براى قيامت؟

آن مرد گفت: به خدا قسم عمل زيادى از نماز و روزه ندارم مگر اين كه خدا و رسولش را دوست مى دارم.

ص: 25

بعد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كس با محبوبش خواهد بود.(1)

و در جاى ديگر فرمودند:

اى نوف كسى كه ما را دوست دارد روز قيامت با ماست و اگر مردى سنگى را دوست بدارد خداوند او را با همان سنگ محشور مى نمايد.(2)

دو نكته:

اول: با هركس كه مى خواهى همراه شو فقط فكر فرداى خود را نيز در سر داشته باش كه آيا تا ابد مى توانى با او باشى؟ تو را براى ابديّت ساخته اند.

دوم: عاشق از خواست خود فاصله گرفته و دائماً دنبال معشوق و خواسته هايش مى باشد و رفته رفته صفات و اخلاق معشوق در عاشق نهادينه شده و شكل مى گيرد. به همين دليل در انتخاب يك معشوق بااخلاق و صفات عالى بايد دقت كنى كه اگر دو دوست صميمى را پس از مدتى ببينى خواهى يافت كه حتى پوشش و لباس آن ها شبيه يكديگر شده. آرى، شيفته ى هر كه باشى كم كم

ص: 26


1- علل الشرايع، ج 1، ص 140.
2- امالى، ص 210.

رنگ و بوى او را مى گيرى؛ پس مبادا با انتخاب كسى كه بويى از انسانيّت نبرده است در گيرودار شهوات و خشم و غضب درآييم و از هدف دور شويم.

عاقل هميشه بهترين ها را انتخاب مى كند. كسى را كه در همه ى ابعاد به اوج رسيده و هيچ كم و كاستى در وجودش پيدا نمى شود. در انتخاب معشوق نيز اين اصل جارى است كه بايد به دنبال معشوقى بود كه هيچ كم و كاستى در وجودش نباشد و در يك كلام بايد به دنبال عشق برتر بود كه اگر عشقى غير از عشق برتر انتخاب كنيم بازهم به هدف خلقت خود نرسيده و به بيراهه رفته ايم و اين مطلب مقدمه اى است كه چرايى عشق به امام زمان عليه السلام را مطرح نمائيم.

ص: 27

ص: 28

فصل دوم: چرا عشق او

اشاره

بكوش خواجه و از عشق بى نصيب مباش كه بنده را نخرد كس به عيب بى هنرى

ص: 29

ص: 30

نعره زد عشق، كه خونين جگرى پيدا شد حُسن لرزيد، كه صاحب نظرى پيدا شد

كمال او

بهترين معشوق كسى است كه نه تنها در نهايت جمال و زيبايى است بلكه كمالات او نيز در اوج است. با وجود چنين معشوقى، به سراغ عشق هاى آنى و فانى رفتن كه انسان را از صعود به قله هاى كمال باز مى دارد، شرط عقل و انصاف نيست. عشق ورزيدن به كسى كه خوبى ها و مهربانى اش بى نهايت است و لطف و دستگيرى اش بى اندازه، عشقى جاودان و پرثمر است؛ پس عشق، اين گوهر آفرينش را به پاى كسى بريزم كه شايسته اش باشد. كسى كه با زيبائيش، با دستان پرمهرش، و با اخلاق و مرامش مرا شيفته خود كند.

امام عصر عليه السلام با خوبى هاى بى نهايتش و لطف و پرده پوشى اش، تو را به عشقش مى خواند، او كه براى كوتاهى ما مرام مى گذارد و عنايت خود را هرگز از ما دريغ نمى دارد.

او كه از صفات خوبى بهره دارد، اخلاقش عالى است و در رسيدگى به عاشق كوتاهى ندارد.

ص: 31

امام عصر عليه السلام اين ويژگى ها را دارد.

آنچه خوبان همه دارند تو يكجا دارى

تمام خوبى ها از خلقت آدم تا حال همه در ايشان جمع شده است. امام مهدى عليه السلام وارث تمام پيامبران و امامان است و صفات خوب و اخلاق هاى پسنديده آن بزرگواران را داراست.

ايشان در روز ظهور، تكيه بر خانه كعبه مى زنند و مى فرمايند:

اى مردم! هركس مى خواهد به آدم و شيث نظر كند؛ اينك من، آدم و شيث هستم.

اى مردم! هركس مى خواهد به نوح و سام نظر كند؛ اينك من، نوح و سام هستم.

اى مردم! هركس مى خواهد به ابراهيم و اسماعيل نظر كند؛ اينك من، ابراهيم و اسماعيل هستم.

اى مردم! هركس مى خواهد به موسى و يوشع نظر كند؛ اينك من، موسى و يوشع هستم.

ص: 32

اى مردم! هركس مى خواهد به عيسى و شمعون نظر كند؛ اينك من، عيسى و شمعون هستم.

اى مردم! هركس مى خواهد به محمد صلى الله عليه و آله و سلم و على عليه السلام نظر كند؛ اينك من، محمد صلى الله عليه و آله و سلم و على عليه السلام هستم.

اى مردم! هركس مى خواهد به حسن و حسين عليهما السلام نظر كند؛ اينك من، حسن و حسين عليهما السلام هستم.(1)

به حسن و وفا كس به يار ما نرسد تو را در اين سخن انكار كار ما نرسد

امام جانشين خداست، صفات خدا را داراست. اگر خدا ارحم الراحمين است، امام زمان عليه السلام نزديك ترين شخص به اين صفات است و از طرفى صفات ائمه: كه هر صفتى در يك امام به تجلى رسيده در امام زمان عليه السلام جمع شده است.

ص: 33


1- بحار الانوار، ج 53، ص 9.

مصطفى سيرت، على فرّ، فاطمه عصمت، حسن خو هم حسين قدرت، على زهد و محمد علم مه رو

شاه جعفر فيض و كاظم حلم و هشتم قبله گيسو هم تقى تقوا، نقى بخشايش و هم عسكرى مو(1)

خواجه نصيرالدين طوسى در صلواتى كه منسوب به ايشان است به حضرت ولى عصر عليه السلام سلام و صلواتى اهدا نموده كه تك تك صفات معصومان در اين درود بى پايان لحاظ شده است.

اللهم صل و سلِّم و زد و بارك على صاحب الدعوه النبويه، والصوله الحيدريه، و العصمه الفاطميه، والحلم الحسنيه و الشجاعه الحسينيه، والعباده السجاديه و المآثر(2) الباقريه، والاثار الجعفريه و العلوم الكاظميه، والحجج الرضويه و الجود التقويه، والنقاوه النقويه و الهيبه العسكريه و الغيبه الالهيّه.(3)

ص: 34


1- امام خمينى.
2- - مفاخر باقرى عليه السلام.
3- خورشيد مغرب، ص 174.

راه عشق خدا

انسان واقعاً دلش را جز به خدا نمى تواند بدهد؛ چرا كه از هر كمالى، مطلقش را مى طلبد و كمال مطلق فقط خداست؛ اما اين محبت، محقق نمى شود مگر آن كه مصداق خارجى پيدا كند وگرنه يك محبت ذهنى است و نه قلبى، ما نياز به انسانى داريم كه نمايش كامل محبوب حقيقى باشد. امام مظهر تام آن محبوب است، از مسير محبت به انسان كامل، راه عشق به خدا گشوده مى شود.

عشق به موجود كامل، عشق حقيقى است و انسان را به پيش مى برد و به انتها مى رساند، عاشق نه در سوداى تملك است و نه در طلب ماندن، او مى خواهد يك چيز برايش بماند و آن محبت به معشوق است.(1)

روح پدرم شاد كه مى گفت به استاد فرزند مرا هيچ مياموز به جز عشق

دعوت عشق

و عشق را در زيباترين شكل آفريد و شعله اش را در دل برترين مخلوقاتش (انسان) فروزان كرد. اگر دقت كنى حرارتش را در

ص: 35


1- - مباني نظري و عملي حب اهل بيت، ص 32.

وجودت حس خواهى نمود؛ هرچند كم فروغ شده باشد، اما هنوز ما را به بالا مى خواند، به سمت نور كه خداوند خالق عشق است و اوست دعوت گر ما زمينيان به سمت آن.

ما به او محتاج بوديم او به ما مشتاق بود

در شب معراج، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نور امامان معصوم: را ديد كه حضرت حجت عليه السلام همانند ستاره اى درخشان در ميان آن ها بود. نبى مكرم صلى الله عليه و آله و سلم پرسيد: اينان چه كسانى هستند؟

خداوند فرمود:

اينان امامان هستند و اين قائم عليه السلام است... اى محمد صلى الله عليه و آله و سلم او را دوست بدار كه من او را دوست مى دارم و هركس كه او را دوست بدارد نيز دوست مى دارم.(1)

در قرآن كريم كه نامه سراسر عشق خالق براى بنده اش است، خداوند ما را به ياد دائمى نعمت ها و ميثاقش فراخوانده است.

ص: 36


1- غيبت نعمانى، باب 4، حديث 24.

«اُذْكُرُوا نِعْمَهَ اللّٰهِ عَلَيْكُمْ وَ مِيثٰاقَهُ...؛1

نعمت خدا و ميثاقش را ياد كنيد.»

در روز غدير خم كه امامت مطرح شد خداوند فرمود امروز نعمت تمام شد كه نعمت كامل، امام معرفى شده است.

أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي2

امام صادق عليه السلام نيز فرمودند:

مراد از نعمت، ما هستيم.(1)

در زيارت آل ياسين - كه نجواى عاشقانه اى است - خطاب به امام زمان عليه السلام به عنوان ميثاق خدا، سلام مى دهيم:

السلام عليك يا ميثاق الله.(2)

با اين بيان، ميثاق و نعمت را شناختيم و دعوت خالق را نسبت به ياد هميشگى آن ها دانستيم. ناگفته پيداست كه ياد هميشگى يعنى اينكه ثانيه ثانيه ى عمرت را با يادش سپرى كنى و وجودت را

ص: 37


1- كنز الدقائق، ج 14، ص 421.
2- مفايتح الجنان، زيارت آل ياسين.

هاله اى از ياد امام، احاطه كرده باشد و اين كار تنها از عاشق، ساخته است. پس مدام به يادش باش، يعنى عشق او را مهمان خانه ى قلبت نما.

دعوت عشّاق

رسول مهر و مهربانى كه دلسوزى او نسبت به بشريت مورد تذكر رب العالمين قرار گرفته است محبت به امام زمان عليه السلام را بر ما واجب ساخته است. او كه آگاه به علم اولين و آخرين است از آثار اين محبت كه چه بركاتى دارد خبر داشته و به همين دليل آن را بر همه ى ما واجب نموده است.

پيامبر مهر و رحمت خطاب به سلمان و ابوذر و مقداد فرمودند:

مودّت و محبت اهل بيت من بر هر مرد و زن با ايمان واجب است.(1)

و امام زمان عليه السلام از اهل بيت هستند و در زمان ما قافله سالار، ايشان مى باشند.

امام على عليه السلام فرمودند:

عليكم بحُب آلِ نبيكم فانه حقُ الله عَلَيكُم.(2)

ص: 38


1- المحجه البيضاء، ج 8، ص 65.
2- نهايه ابن اثير، ج 5، ص 165.

بر شما باد محبت دودمان پيامبرتان كه اين حق خدا بر گردن شماست.

در زمان ما بهترين شخص از دودمان پيامبر، امام زمان عليه السلام مى باشند.

اساس عشق

عشق امام زمان عليه السلام اصل و اساس است. همه فروع و اصول، بر آن محبت استوار شده است. زيربناى دين، محبت است و اگر در زيربنا خللى وارد شود ديندارى شخص به لرزه مى افتد.

امام صادق عليه السلام فرمود:

«لكل شىءٍ اساسٌ و اساسُ الاسلامِ حُبُنا اهلُ البَيت»(1)و مهم تر اينكه اين محبت و عشق ما را به ايمان رسانده، مقام مؤمنى را براى ما به ارمغان مى آورد كه اين همه تعريف و تمجيد از مؤمن در كتاب خدا همه در گروى محبت و عشق به حضرت صاحب الامر عليه السلام مى باشد.

ص: 39


1- بحار الانوار، ج 27، ص 82.

و ديندارى چيزى جز محبت و عشق نيست و چه نامرام هستند كسانى كه دين اسلام را به خشونت متهم مى سازند كه اين دين سراسر رحمت و محبت است.

بريد بن معاويه گويد: در حضور امام باقر عليه السلام بودم مردى از راه دورى آمده بود، خستگى در تمام وجودش خانه كرده بود. روزهاى گرمى را پشت سرگذاشته، با پاى پياده از خراسان عازم مدينه و اينك در محضر امامش نشسته بود. پس از تحفه ها و احوال پرسى هاى امام، دو پاى خود را كه پوست انداخته بودند نشان داد و گفت:

به خدا سوگند كه مرا چيزى جز محبت شما از خراسان به اينجا نكشانيد.

امام باقر عليه السلام فرمود: به خدا قسم اگر حتى سنگى ما را دوست داشته باشد، خدا او را با ما محشور مى كند. مگر دين چيزى جز محبت است؟(1)

ص: 40


1- اهل بيت در كتاب و سنت، ص 663.

و اينك كسى داراى حقيقت ايمان است كه امام عصر عليه السلام را با تمام وجود دوست داشته باشد و محبت و دوستى آن حضرت را بر همه حتى فرزند و مالش مقدم بدارد.

صداى گريه از جمعيت به گوش مى رسيد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به پيشواز جمعيتى رفتند كه جنازه اى را حمل مى كردند. آن ها جنازه را روى زمين گذاشتند. نبى مكرم روى جنازه را باز كرد و فرمود: چه كسى اين مرد را مى شناسد؟

على بن ابيطالب عليه السلام گفت: من، اى رسول خدا. اين برده اى از بنى رياح است كه هر وقت مرا مى ديد مى گفت: «به خدا قسم تو را دوست دارم».

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: شهادت مى دهم كه جز مؤمن، تو را دوست نمى دارد...(1)

همت بالا

ارزش انسان به اندازه آن چيز يا كسى است كه در زندگى براى رسيدن به آن تلاش مى كند.

ص: 41


1- بحار الانوار، ج 39، ص 245.

«قدر الرجل على قدر همته».

قدر و ارزش هر كس به اندازه همت اوست.

عاشق تمام همتش اين است كه به معشوق برسد، هر عاشقى قدر و ارزشش به اندازه ى معشوق است حال اگر كسى عاشق امام زمان عليه السلام شود قدر و ارزشش تا بى نهايت بالا مى رود؛ اما عاشق دنيا ارزشش بسيار پايين مى آيد كه تمام دنيا كالاى كمى است چه برسد به قسمتى از آن.

همت بلند دار كه مردان روزگار از همت بلند به جايى رسيده اند

خواست او

آن معشوق كه عالم به تپش قلب او در تپش است و زمين، صدقه ى سر او، ما را بر روى خود تحمل مى كند به اين عشق و دعوت، اهتمام خاصى دارد:

ما به او محتاج بوديم او به ما مشتاق بود

اشتياق و خواست او اين است كه ما لحظه به لحظه به محبت و عشق او نزديك شويم.

ص: 42

امام زمان عليه السلام فرمودند: هر يك از شما بايد كارى را انجام دهد كه او را به محبت ما نزديك كند و از كارهايى كه او را به ناراحتى و نارضايتى ما نزديك مى كند، بپرهيزد.(1)

اين خواست و دغدغه ى امام و محبوبمان است، اگر پاسخى درخور شأن ندهيم چيزى جز شرم حاصلمان نمى شود كه حرف دوست بر زمين بماند و من و تو در فكر و خيال منافع و لذائذ شخصى خويش باشيم.

عاشق او شويم چون او از ما خواسته است كه دنبال روش و منشى برويم كه ما را به محبت آن امام عزيز نزديك سازد و همراهى او را نصيب ما بنمايد تا ان شاءالله در زمره ى ياران او درآييم كه ياران او قبل از هر چيزى عاشق امامشان هستند تا بتوانند فدايى او شوند و تمام زندگى و وجودشان را وقف آن دردانه ى عالم وجود كنند.

توشه ى بزرگان

عاشق روى تو حسرت زده اندر طلب است سرنهادن به سركوى تو فتواى من است(2)

ص: 43


1- بحار الانوار، ج 53، ص 53.
2- ديوان امام خمينى قدس سره.

آشنايان راه سعادت كه عمرى در راه محبوب دل ها، حديث گفته اند و تلاش نموده اند ما را به اين عشق و محبت رهنمون شده اند.

آشنايان ره عشق در اين بحر عميق غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده

... مى رسى، يا در خواب و يا در بيدارى، يا به خودش و يا به خواصّش. بايد محبت به امام زمان عليه السلام پيدا كنى. هيچ گنجى، هيچ ذكر و وردى، هيچ طلسم و اسمى بالاتر از اين (محبت) نيست، اقرب الطريق براى رسيدن به درگاه خدا و پيشگاه قطب عالم امكان، محبت به آن بزرگوار است.

بايد محبت در وجودت مستقر شود. بايد به پايه اى برسد كه در فراق او بسوزى، بنالى، اشك بريزى، در طلب حقيقى اش برآيى و خسته و مانده نشوى، عصاره ى همه ى كلمات يك جمله است:

«بايد به امام زمان عليه السلام محبت عميق پيدا كنى».

خود محبت، راه ها را باز مى كند و تو را به او نزديك مى كند.(1)

ص: 44


1- آيت الله وحيد خراسانى، نقل از: سلوك مهدوى، ص 68.

فرازى از توصيه سيد بن طاووس;:

بپرهيز! بپرهيز! از آن كه در وادى دوستى و به هنگام دعا، خويشتن يا فرد ديگرى را بر آن حضرت مقدم بدارى!(1)

آيت الله بهجت;:

خدا كند در ما عشقى پيدا شود به مجموع قرآن و عترت... تا با توجه به آن دو بر محور آن دو، طواف عاشقانه بنمائيم و بدانيم كه آن ها از هر معشوقى بيشتر شايسته ى عشق ورزى هستند.(2)

ياران! شتاب كنيد! قافله اى در راه است، قافله ى عشق در سفر تاريخ... كه تو را نيز عاشورايى است و كربلايى كه تشنه ى خون توست و انتظار مى كشد تا تو زنجير خاك از پاى اراده ات بگشايى و از خود هجرت كنى و فراتر از زمان و مكان، خود را به قافله ى عشق برسانى و در ركاب امام عشق به شهادت برسى!(3)

ص: 45


1- سلوك مهدوى، ص 173.
2- - در محضر آيت الله بهجت، ص 33.
3- سلوك مهدوى، ص 95.

جمال او

خم ابروى كج ات قبله محراب من است تاب گيسوى تو خود راز تب و تاب من است(1)

زيبا دوستى و جمال خواهى از خواسته هاى طبيعى انسان است. ديدن موجود زيبا و باطراوت، خود به خود براى انسان لذت بخش است، اگرچه نفعى به او نرساند.

انسان به طور فطرى به سوى كمال ميل پيدا مى كند، زيبايى از كمالاتى است كه مورد علاقه ى ذاتى او واقع مى شود. امام عصر عليه السلام در اوج زيبايى سيرت و صورت است؛ بنابراين زيبا دوستى فطرى انسان بايد او را به سمت عشق ورزى و محبت امام زمان عليه السلام سوق دهد، زيرا انسان زيبا دوست، جمالى زيباتر از طاووس اهل بهشت نخواهد يافت.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند:

«مهدى از فرزندان من است. صورتش هم چون ستاره ى درخشان است.(2) كه داراى پيشانى فراخ و نورانى و بينى باريك و بلند با اندكى فرو رفتگى در وسط آن مى باشد.»(3)

ص: 46


1- - ديوان امام خمينى قدس سره.
2- منتخب الاثر، فصل دوم، باب چهارم، ص 239.
3- همان.

از اميرالمؤمنين عليه السلام وصف جمال فرزندش مهدى عليه السلام را پرسيدند، فرمود:

جوانى است با قامت متوسط و زيباروى و زيبا موى، موهاى سرش روى شانه اش ريخته است و نور چهره ى او به سياهى موى سر و صورتش غلبه مى كند.(1)

مهدى عليه السلام جوانى است با چشم هاى مشكى و ابروهاى كشيده و كمانى، بينى بلند و باريك و محاسن پر، خالى بر گونه ى راست و خالى بر دست راست اوست.(2)

قيامت قامت و قامت قيامت قيامت كرده اى اى سرو قامت

مؤذن گر ببيند قامتت را به «قد قامت» بماند تا قيامت

تا چشمانم به او افتاد مجذوبش شدم، مهرش به دلم روانه شد. در دل برايش دعا كردم تا خداوند شر متوكل را از او كم كند.

عبد الرحمن علت شيعه شدنش را اين گونه بيان مى كند كه در مجلس متوكل خليفه عباسى، اولين بار چشمانم به جمال امام هادى عليه السلام روشن شد، تا او

ص: 47


1- بحار الانوار، ج 51، ص 35.
2- منتخب الاثر، فصل دوم، باب چهارم، ص 241، حديث 5.

را ديدم محبتش به دلم نشست و در دل براى او دعا مى كردم...(1)

گفتمش دل بر آتش تو كباب گفت: جان ها ز ماست در تب و تاب

گفتمش: اشك، راه خوابم بست گفت: كى بود عاشقان را خواب

گفتمش: بهر عاشقان چه كنى؟ گفت: برگيرم از جمال نقاب

گفتمش: تشنه وصال توأم گفت: زين ها، كسى نشد سيراب

گفتمش: جان و دل فدا كردم گفت: آرى چنين كنند احباب

همنشينى با او

ما جهان پس از مرگ را قبول داريم و از جايگاه خود بى خبريم. تلاش شبانه روزى براى بهترين جايگاه، شايسته مقام انسانيت است. امام زمان عليه السلام در بهترين جاى بهشت است. عاشق با معشوق محشور مى شود و با او در يك منزل است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند:

ص: 48


1- ترجمه الخرائج و الجرائح، ص 315.

«المرء مع من احب».

هر كسى با دوستش محشور مى شود.

حال اگر عشقى غير از اين عشق برگزينيم معلوم نيست جايگاهمان در آن دنيا در چه رتبه اى خواهد بود.

خطر بى عشقى

قلبى كه از عشق خدا و ولىّ او خالى باشد مورد عذاب خداوند قرار مى گيرد. آن گاه قلبى كه بايد خانه ى خدا باشد به واسطه اين عذاب به دست بيگانگان و نامحرمان مى افتد.

براى اين كه چوب عشق غير خدايى را نخوريم چاره اى نداريم جز اين كه قلب مان را به ولى اعظم خدا بدهيم.

امام صادق عليه السلام در پاسخ به سئوالى درباره عشق فرمود:

دل هايى كه از ياد خدا خالى گردد خدا محبت غير خود را به آن ها مى چشاند.(1)

ص: 49


1- ميزان الحكمه، ج 8، ص 3788.

اگر بخواهيم دچار ننگ عشق هايى نشويم كه از پى رنگى آمده اند بايد قلب مان را به صاحبش تحويل دهيم.

ص: 50

فصل سوم: آثار عشق او

اشاره

گر نورعشق حق به دل و جانت اوفتد بالله كز آفتاب فلك خوبتر شوى

ص: 51

ص: 52

شبيه او

محبت تنها يك علاقه ى قلبى سست و خالى از هرگونه اثر نيست؛ بلكه عشق، علاقه اى است كه آثار آن در عمل انسان ظهور و بروز دارد، كسى كه عشق مى ورزد آثار آن در رفتار و كردار و همه ى حالات او نمودار مى گردد. در حقيقت اثر طبيعى محبت آن است كه انسان را به سوى محبوب و خواسته هاى او مى كشاند.

محبت و عشق به ساحت مقدس امام زمان عليه السلام از آثار بسيارى برخوردار است كه اين آثار همگى شامل حال عاشق مى گردد.

با كنار گذاشتن دو آيه از قرآن كريم اثرى كه از عشق امام زمان عليه السلام شامل حال عاشق مى شود روشن مى گردد.

در آيه 23 سوره ى شورى خداوند به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:

بگو از شما مزدى درخواست نمى كنم مگر دوستى و محبت خويشاوندانم را.

ص: 53

در آيه 47 سوره ى سبأ نيز مى فرمايد:

بگو مزدى كه درخواست كردم چيزى است كه سودش عايد خود شما مى شود.

نتيجه اين كه مودت و محبت به خويشان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سودش عايد خودمان مى شود.

امام زمان عليه السلام نيز خويشاوند پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است كه ما مأمور به مودت و محبت به او شده ايم و اين دوستى كمندى است براى تكامل و اصلاح ما؛ چرا كه محبت و عشق به او، نتيجه اش اطاعت از حق و پيروى فضايل است و اين عشق اكسيرى است كه يك شبه تحولى عظيم در وجود انسان ايجاد مى نمايد و چيزى شبيه معجزه رخ مى دهد.

تجربه نشان داده است كه آن اندازه كه مصاحبت نيكان و ارادت و محبت به آنان در روح اثرگذار بوده است خواندن صدها جلد كتاب اخلاقى مؤثر نبوده است.

هركه را جامه ز عشقى چاك شد او ز حرص و عيب كلى پاك شد

شاد باش اى عشق خوش سوداى ما اى طبيب جمله علت هاى ما(1)

ص: 54


1- مثنوى معنوى.

عشق، انسان را به سمت معشوق مى كشاند، او را جذب كرده به خود شبيه مى كند و به تدريج عاشق به واسطه رابطه شديد عشق، همانند معشوق مى شود. رفتار، گفتار و اخلاقش به طور كامل تحت تأثير معشوق قرار مى گيرد.

امام زمان عليه السلام كه انسانى كامل است، بايد از هر لحاظ به عنوان الگو و سرمشق مورد توجه قرار گيرد تا با جارى ساختن روش و رفتارشان در زندگى، تربيت الهى و انسانى در ما شكل بگيرد.

عشق محرّك عمل است، عاشق در پى خوشحال كردن معشوق به خواسته هاى او جامه ى عمل مى پوشاند. اگر دل ما عاشق انسان كامل كه مظهر تامّ خداوند است بشود اين عشق باعث سرازير شدن كمالات در وجود ما مى شود.

ممكن است وجود شخص از رذايل اخلاقى پر باشد، حسد، كبر، غرور، عجب و... كه برطرف كردن آن ها سال هاى سال زمان و مجاهدت نياز دارد؛ اما اگر عشق آمد تمام آن رذايل مى سوزند، عاشق تا متوجه شود كه معشوقش حسد را نمى پسندد حسودى را از زندگى و قلبش بيرون مى كند. دل اگر از رذايل خالى شد، دل است و اين عشق است كه دل را دل مى كند. اگر عشق نباشد، دل نيست گِل است.

آن دل كه به عشقت نتپد جز گِل نيست

ص: 55

«عشق نيروآفرين است؛ قدرت افزاست. ترسو را شجاع و تنبل را چالاك و زرنگ مى كند، عشق نَفس را تكميل كرده و استعدادهاى حيرت انگيز باطنى را ظاهر مى سازد. البته اين اثر براى عشقى آسمانى است، عشق سازنده كه وجود انسان را مى سازد و شكوفا مى كند؛ اما عشقى كه از مقوله شهوت است اين سازندگى را ندارد. تمام عنايت و اهتمام عاشق به صورت معشوق و تناسب اعضاء و رنگ و زيبايى پوست اوست و آن غرايز است كه انسان را مجذوب مى سازد؛ اما پس از اشباع و ارضاى غرايز، سردى و خاموشى جاى آن گرماى عشق را مى گيرد. اين نوع عشق ها فضيلت كُش هستند و خطرناك؛ چرا كه به جاى فضايل، رذايل اخلاقى را در انسان ريشه دار مى كند.»(1)

«اما عشق ولى خدا، حيات است و زندگى، اطاعت آور است و پيرو ساز. اين نوع عشق است كه عاشق را هم شكل معشوق قرار مى دهد و وى مى كوشد تا جلوه اى از معشوق باشد».(2)

ديگر در هر كارى، اول رضايت امام و معشوقش را درنظر مى گيرد و مهم ترين چيز براى او لبخندى است كه معشوق از رضايت بر لب مى آورد.

ص: 56


1- جاذبه و دافعه امام على عليه السلام، ص 64.
2- همان، با تصرف.

به خوبى معلوم است كه اين عمل، تمام كمالات و خوبى ها را براى صاحبش به ارمغان خواهد آورد.

الگويم او

انسان از كسى كه به او ارادت و محبت داشته باشد الگو مى پذيرد.

«بيشتر خشنودى عاشق به رفتارهاى معشوق و آثارى است كه از نفس وى صادر مى گردد. اين عشق رقتى ايجاد مى كند كه عاشق را از آلودگى هاى دنيايى بيزار مى گرداند.»(1)

عشق به خدا و اولياى او كه در بحث ما امام عصر عليه السلام مراد است انسان را مهذّب كرده و تابع و پيرو ايشان مى كند.

راه سعادت، الگوگيرى از انسان هاى كامل است.

(لَقَدْ كٰانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللّٰهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ2)

ص: 57


1- خواجه نصيرالدين طوسى.

همانا رسول خدا براى شما الگوى نيكويى است.

اين الگوگيرى بدون عشق و محبت حاصل نمى شود. اطاعت از ولى خدا كه مأمور به آن هستيم(1) در پى عشقى است كه انسان به او دارد. نمى شود ادعاى دوستى كنيم؛ اما در عمل محبوب را نافرمانى نماييم.

شرط اول الگوگيرى، عشق است.

«گاهى بزرگانى را مى بينيم كه ارادتمندان آنان حتى در راه رفتن و لباس پوشيدن و برخوردها و نوع سخن گفتن از آنان تقليد مى كنند، اين تقليد اختيارى نيست، خود به خود و طبيعى است. نيروى محبت و ارادت است كه در تمام اركان هستى محب اثر مى گذارد و در همه حال او را همرنگ محبوب مى سازد، اين است كه هر انسانى براى اصلاح خويش بايد دنبال اهل حقيقتى بگردد و به او عشق بورزد تا به راستى بتواند خويش را اصلاح كند.»(2)

و چه كاملى بهتر از امام عصر عليه السلام كه اهل حقيقت و معنا، جيره خوار سفره ى با كرامت ايشان هستند. اگر ذره اى از عشق اين

ص: 58


1- أَطِيعُوا اللّٰهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ.
2- جاذبه و دافعه امام على عليه السلام، ص 70.

بزرگوار را به قلب راه دهيم خدا مى داند چه تحولى در زندگى ما ايجاد مى شود.

همنشينى با او

عاشق با تمام وجود ياد معشوق خويش را در اين دنيا همراه داشته است. در گفتار و كردار و اخلاق، جانب محبوب را رعايت كرده و نَفَسى بى ياد او نكشيده است. براى بودن با معشوق و همراهى او به بذل جان راضى بوده و هر قدم كه برمى داشته به سوى كوى او نظر داشته است. اينك اين جهان دنيوى براى عاشق به سر آمده است، آيا در زندگى ابدى فراق معشوق نصيب او خواهد شد؟

در آن نفس كه بميرم در آرزوى تو باشم بدان اميد دهم جان كه خاك كوى تو باشم

امام رضا عليه السلام فرمود: اگر خوشحال مى شوى كه با ما در درجات والاى بهشت باشى، در اندوه ما اندوهگين و در شادى ما شاد باش و بر تو باد به ولايت ما. اگر كسى سنگى را دوست بدارد خداوند او را با آن سنگ در قيامت محشور مى كند.(1)

ص: 59


1- وسائل الشيعه، ج 10، ص 393.

قطعى بودن حشر با محبوب در اين كلام نورانى مشاهده مى شود كه هر كس با معشوقش خواهد بود در همان جايى كه محبوبش خانه كرده است. عاشقى كه ثانيه ثانيه عمرش به دنبال محبوب و در پى او بوده، با ياد او به خواب رفته و از خواب برخواسته آيا در عالم ديگر مى تواند در پى معشوقش نباشد؟

شخصى خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم رسيد و عرض كرد: شما را از جان خود و فرزندانم بيشتر دوست دارم؛ گاه كه در خانه هستم و به ياد شما مى افتم، صبرم سرآمده و بى تاب مى شوم تا شما را زيارت كنم. وقتى ياد مرگم و وفات شما مى افتم به شدت مى ترسم كه در آن دنيا از زيارت شما بى بهره گردم و مرگ ميان من و محبوبم فاصله بيفكند. حضرت رسول هنوز سخنى به زبان نياورده بود كه آيه ى 69 سوره نساء نازل شد:

كسانى كه اطاعت خدا و رسول مى كنند آن ها با كسانى هستند كه خدا به آن ها نعمت داده از پيامبران و صديقان و شهداء و صالحين...(1)

ص: 60


1- - تفسير نمونه، ج 3، ص 508.

به صبح روز قيامت كه سر ز خاك برآرم به جستجوى تو خيزم، به گفتگوى تو باشم

در دعاى حضرت حجت عليه السلام نيز اين درخواست آمده است كه از خداوند مى خواهيم كه ما را با آن بزرگوار محشور نمايد.

«واجعلنى ممن يقتص آثاركم... و يحشر فى زمرتكم».(1)

خداوند، مرا از كسانى قرار دهد كه در پى شما بوده... و در جمع شما محشورم سازد.

جابر در سفر كربلا به عطيه گفت: از حبيبم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه فرمود: كسى كه قومى را دوست بدارد با آنان محشور خواهد شد.(2)

در دعاى مربوط به حضرت نيز عاجزانه مى خواهيم كه همان طور كه در دنيا دنبال ايشان بوديم در آخرت نيز ادامه دهنده ى اين شور و عشق باشيم.

خداوندا! ما را در روز قيامت، در شمار ياران و مددكاران او قرار ده و در بهشت، همراه او محشور كن.(3)

ص: 61


1- بحار الانوار، ج 99، ص 114.
2- همان، ج 98، ص 196.
3- همان، ج 99، ص 114.

آرامش دل

در زندگى پر اضطراب دنيا كه انسان براى اندكى آرامش به هر سو سرك مى كشد و هزينه ها صرف مى كند، عشق امام، هديه اى است از طرف خدا كه آرامش وصف ناشدنى را به قلب آورده، دل را از اطمينان برخوردار مى سازد.

هنگامى كه آيه ى «آگاه باشيد! دل ها فقط به ياد خدا آرام مى گيرد» نازل شد، رسول خدا فرمود:

اين درباره ى كسى است كه خدا و رسولش را دوست بدارد و اهل بيتم را صادقانه و نه به دروغ، دوست داشته باشد.(1)

عشق صادقانه به نور ديده ى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم، آرامش را ساكن خانه ى دل كرده، او كه خود غرق نور الهى و آرامش ربانى است مى تواند در كوچك ترين ارتباط قلبى با عاشقان و محبانش، آرامش را به آنها تزريق نمايد.

ص: 62


1- الدر المنثور، ج 4، ص 58.

محبوب خدا

و خدا عاشق مهدى است. كه او مَثَل خداست كه فرمود:

«من او را دوست دارم.(1)»

و عاشق، همه متعلقان معشوق را نيز در حد عشق دوست دارد.

«و دوست مى دارم هر كس كه او را دوست بدارد.(2)»

اين كلام پروردگار است كه در شب معراج درباره حضرت قائم عليه السلام به پيامبرش فرمود، تا به جهانيان اعلام كند كه خدا هم عشق مهدى عليه السلام را در سر دارد و عاشقان او را نيز دوست داشته، توجه ويژه اى به آنها مى كند.

روزى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم پنج بار پياپى سجده كرد.

اين كار شگفت انگيز سبب شد تا حكمتش را از آن جناب بپرسند. فرمود: جبرئيل نزد من آمد و گفت: خدا على را دوست دارد، پس سجده كردم و سر از سجده برداشتم؛ سپس گفت: خدا حسن را دوست دارد، پس سجده كردم و سر از سجده برداشتم؛ سپس گفت: خدا حسين را دوست دارد،

ص: 63


1- غيبت نعمانى، باب 4، حديث 24.
2- همان.

پس سجده كردم و سر از سجده برداشتم؛ سپس گفت: خدا فاطمه را دوست دارد، پس سجده كردم و سر از سجده برداشتم.

بار پنجم گفت: خدا دوستداران ايشان را دوست مى دارد.

پس براى پنجمين بار سجده رفتم.(1)

رسيدگى به عاشق

يكى ديگر از آثار عشق و محبت به حضرت مهدى عليه السلام اين است كه تحت حمايت آن بزرگوار قرار گرفته و به واسطه ى اين جهت مشمول دعاى حضرتش مى شويم. وقتى معشوق كريمى يافتيم كه عامل به قرآن است، احسان را بى پاسخ نمى گذارد،(2) به همه ى امور آگاه است، هيچ خدمتى را بى اجر رها نكرده و جبران عمل را به نحو احسن پيشه خود نموده است، بايد بدانيم كه به سعادت دنيا و آخرت نائل گشته ايم.

عاشق كه شد كه يار به حالش نظر نكرد؟

ص: 64


1- بحارالانوار، ج 37، ص 59.
2- هَلْ جَزٰاءُ الْإِحْسٰانِ إِلاَّ الْإِحْسٰانُ.

جوان مسلمان به خواستگاريم آمد. من هم قبول كردم درباره ى دين او تحقيق كنم. اهل انگلستان بودم و مسيحى. در تحقيقاتم به نكات خوبى دست پيدا كردم فقط در طول عمر امام دوازدهم شك داشتم با اين حال شيعه شدم و از شك خود به كسى چيزى نگفتم... راهى حج شديم... با همسرم به قصد رمى جمرات به راه افتادم، در ميان راه همسرم را گم كردم، با زبان انگليسى از هر كس نشانى از همسرم مى پرسيدم پاسخى دريافت نمى كردم. خسته شدم، مضطرب و نگران گوشه اى نشستم...

مردى در مقابلم ايستاد و با زبان فصيح انگليسى حالم را پرسيد... فرمود: بلند شو با هم برويم رمى جمراتت را انجام بده، الان وقت مى گذرد. من نيز به دنبالش راه افتادم... هنگام خداحافظى فرمود: وظيفه ى ماست كه به محبان خويش رسيدگى كنيم. در طول عمر ما شك نكن، سلام مرا به دكتر (شوهرت) برسان.(1)

ص: 65


1- مير مهر، ص 79.

محبوب همه

محبت امام زمان عليه السلام اگر به نصاب لازم خود برسد، مايه محبوبيت جهانى خواهد شد. چرا كه دوستدار امام، محبوب خداست و كسى كه خدا دوستدار او باشد تمام اشياى جهان دوستدار اويند. در زيارت امين الله تعبير «محبهٍّ لِصَفوهِ اوليائك محبوبه فى ارضك و سمائك (مرا محب و دوستدار اوليائت قرار ده و محبوب در آسمان و زمين بگردان)» گوياى همين نكته فاخر است.(1)

در نتيجه اگر كسى محبوب جهانى شد تمام اشياء، سربازان خدا شده به گره گشايى از مشكلات او خواهند آمد و خداوند در هر لحظه و آن، حافظ اوست و نظر لطف به او دارد. ديگران همان طور كه آب مى نوشند، محبت او را نيز سر مى كشند كه او تمام وجودش را وقف بهترين انسان روى زمين نموده است و در مسير عشق برتر كه چيزى جز هدف خلقت نيست قرار گرفته است.

ص: 66


1- - ادب فناى مقربان، ج 7، ص 148 (با تصرف).

محو تيرگى

به واسطه دوستى و ولايت شما اعمال بندگان مقبول و كردارشان نيكو و اعمال حسنه مضاعف و اعمال سيئه محو و آمرزيده مى شود.(1)

اين اثر عشق كسى است كه خدا نيز عاشق اوست و به واسطه محبت بندگانش به آن انسان كامل، گناهانشان را مورد عفو و بخشش خويش قرار مى دهد. محبت امام زمان عليه السلام گناه را ذوب مى كند و هيچ اثرى از آن باقى نمى گذارد. در مرحله بالاتر، مانع رفتن عاشق به سمت معصيت شده و او را ايمن از آفات و وساوس شيطان مى كند.

غفران الهى نتيجه اش بهشت است، بهشتى همراه با معشوق و در كنار او:

«الا و من مات على حب آل محمد فانا كفيله بالجنه مع الانبياء».

كه حبيب خدا خاتم الانبياء فرمود:

هر كس آل مرا دوست بدارد و بر اين دوستى بميرد من بهشت را براى او ضامنم.(2)

ص: 67


1- مفاتيح الجنان، زيارت حضرت صاحب الامر عليه السلام.
2- بحار الانوار، ج 7، ص 133.

چرا كه او آمرزيده شده است و آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم خود اشتياق داشتند به محبت و ديدار خاتم الاوصياء كه او مهدى آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم است.

«روغن فروش عاشق پيامبر شده بود. قبل از رفتن به محل كار، به ديدن محبوبش مى آمد و آتش اشتياق خود را آرام مى كرد. هر وقت براى ديدن نبى مكرم وارد مسجد مى شد حضرت گردن مى كشيد تا او ايشان را راحت ببيند و جمعيت اطراف رسول خدا مانع ديدار نگردد.

يكى از روزها وقتى نگاهش را به پيامبر انداخت و رفت طولى نكشيد كه دوباره برگشت و به رسول خدا خيره شد. حضرت او را به نزد خود فراخواند و فرمود: امروز رفتار تو غير از روزهاى ديگر بود.

عرض كرد: از ياد شما قلبم طورى شد كه نتوانستم به دنبال كارم بروم، به همين خاطر برگشتم. در اين لحظه پيامبر براى او دعاى خير فرمودند. چند روزى گذشت؛ اما خبرى از روغن فروش عاشق نبود. حضرت

ص: 68

از حال او جويا شدند چند نفر را به بازار روغن فروش ها فرستادند تا خبرى از حال او بياورند. آن چند نفر دكان او را پيدا كردند و ديدند كه تعطيل است از همسايگان پرسيدند. گفتند او چند روز پيش درگذشت...

رسول خدا فرمود: خدا او را رحمت كند؛ قسم به خدا كه مرا بسيار دوست مى داشت... حتى اگر كسى بود كه آزادگان را به عنوان برده مى فروخت باز هم خداوند او را مى آمرزيد.»(1)

آرى؛ محب او شدن، تعيين سپاه خود است. اين كه مشخص كنى در كدام سپاه هستى خيلى مهم است. حال شايد در سپاه حق باشى و خطايى از تو سر بزند؛ اما جزء سپاه دشمن نبودن، آن قدر ارزش دارد كه خطاهايت - هرچند نبايد باشند - محو شود. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

«من مات على حب آل محمد مات مغفوراً له»(2)كسى كه با محبت آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم بميرد آمرزيده شده مرده است.

ص: 69


1- بحار الانوار، ج 22، ص 143.
2- همان، ج 23، ص 232.

حضور محبوب

روز مرگم نفسى وعده ديدار بده وانگهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر

در آن لحظات غربت و تنهايى و ترك ديار فانى و آغاز سفر به ديار باقى كه ترس آن لرزه بر اندام مى اندازد، عاشق در خوشى و آرامش است كه آن لحظه براى او بوى آشنايى دارد و اثرى از غريبى و غربت نيست. معشوق مى آيد و عاشق با نظاره اى بر رخ او، جان خويش را تسليم مى نمايد.

اصلاً بناى معشوق بر دستگيرى و رسيدگى به عاشق بوده است. حال چه زمانى، نيازمند تر از لحظه ى جان دادن.

از امام صادق عليه السلام پرسيدند:

آيا مؤمن از قبض روحش ناخشنود است؟

فرمود: نه (بلكه خشنود است)....

عزرائيل به او مى گويد: چشمهايت را بگشا و ببين كه پيامبر خدا، اميرالمؤمنين و فاطمه و حسن و حسين: و امامانند كه دوستان و رفقاى تو هستند. پس مؤمن ديده مى گشايد و نظر مى كند.(1)

ص: 70


1- كافى، ج 3، ص 127؛ اهل بيت، عرشيان فرش نشين، ص 580.

حاج غلامعلى قندى مرا به خانه اش دعوت كرد. اتاقى را به من نشان داد و گفت اين اتاق را مدت ها در اختيار نظام رشتى كه از منبرى هاى داراى سوز و حال بود قرار داده بودم. او وقتى منبر مى رفت و براى مردم ذكر مصيبت مى نمود كسى چون خودش گريه نمى كرد.

روز پايان عمرش، در همين جا وضو گرفت و دخترش را خواست و گفت: دخترم كنار من بنشين و دست در دست من بگذار. هنگامى كه دستت را فشردم به سرعت مرا بلند كن، زيرا ارباب با وفايم حضرت امام حسين عليه السلام به بالينم مى آيد و من مى خواهم نسبت به آن بزرگوار اظهار ادب كنم. دختر مى گويد: تا دستم را فشرد او را از ميان رختخواب بلند كردم مشاهده كردم با دنيايى ادب گفت:

السلام عليك يا ابا عبدالله

و سپس با حالى خوش جان داد.(1)

ص: 71


1- همان.

گر طبيبانه بيايى به سر بالينم به دو عالم ندهم لذت بيمارى را

يكى از عاشقان اهل بيت: مرحوم حاج شيخ مرتضى حائرى بود كه در عشق ورزى فوق العاده بود. با هر زحمتى بود در سرما و گرما با هر وسيله اى كه مى شد خود را به مشهد مى رساند تا امام خويش را زيارت نمايد. پس از مرگش يكى از آشنايان خوابش را مى بيند و از احوالش مى پرسد، مى گويد: هفتاد و پنج بار به زيارت امام رضا عليه السلام مشرف شدم، حضرت هم در برزخ هفتاد و پنج بار به ديدنم آمد.(1)

مرگ زيبا

آثار اين محبت الهى بيش از آن است كه به شماره درآيد، اين نمونه اى است براى حركت و قرار گرفتن در مسير. كسى كه با محبت آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم بميرد، توبه كرده، شهيد در كامل ترين ايمان

ص: 72


1- همان، با تصرف.

مرده است. به سوى بهشت برده مى شود، خداوند نيز قبر او را محل زيارت فرشتگان قرار مى دهد.(1)

ديگر اين كه تمام درهاى بهشت براى او باز مى شود، سكرات مرگ برايش آسان شده و قبرش باغى از باغ هاى بهشت مى شود، مثل انبياء جانش گرفته مى شود و در روز قيامت صورتش مثل ماه شب چهارده است و مثل برق از صراط عبور مى كند و...(2)

اين همه آثار، انسان را به انديشه وا مى دارد كه دنبال اين عشق عاشقانه برود و از خداوند درخواست نمايد كه قطره اى از محبت مهدى آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم را به ما بچشاند.

خدا كند كه عشق روزيم گردد

در امن و آسايش ابدى

معشوق در دنيا هواخواه عاشق بود، او را از آلودگى ها و وساوس حفظ مى كرد. در لحظه جدايى از اين دنيا تنهايش نگذاشت و شيرينى محبت عشق را در آن لحظات روزيش كرد. در برزخ، غربت

ص: 73


1- بحار الانوار، ج 23، ص 232.
2- همان، ج 7، ص 221.

و وحشت و ظلمت او را به نور و روشنايى مبدل نمود، مگر مى شود در قيامت او را در امن و آسايش قرار ندهد.

در روز قيامت از طرف خدا به حضرت فاطمه عليها السلام خطاب مى آيد:

اى فاطمه! از من بخواه تا به تو عطا كنم...

حضرت زهرا عليها السلام مى گويد: از تو مى خواهم كه دوستدار من و دوستدار فرزندانم را به آتش، عذاب نكنى.

خداوند مى فرمايد:.... من به خود سوگند خورده ام كه دوستداران تو و دوستداران عترت را به آتش عذاب نكنم.(1)

و چه عترتى بهتر از مهدى عليه السلام كه حضرت فاطمه عليها السلام خود نيز عاشقش بوده و با تمام وجود او را دوست مى داشته است. عشق او، امنيت در سراى آخرت را به ارمغان مى آورد، همانطور كه در سراى پرتشويش دنيا، روح و روان انسان را آرام مى كرد.

ص: 74


1- همان، ج 27، ص 137؛ اهل بيت عرشيان فرش نشين، ص 585.

محبت به حضرت مهدى عليه السلام و عشق ورزى به ايشان، مايه ى زندگى جاويد است كه با مرگى خوش آغاز و تا بلنداى ابديت امتداد دارد.

سود دنيا و آخرت

قسم به خدا، كسى آنان را دوست نمى دارد مگر اينكه سود دنيا و آخرت نصيبش شده است.(1)

مهدى عليه السلام آقاى دنيا و آخرت است. آرزوى تمام انبياء و اولياء در برقرارى حكومت عدل جهانى و سعادت بشريت به دستان پربركت او به ثمر مى نشيند.

ارتباط عاشقانه با او، وقف مال و جان در راه و هدفش، خير دنيا و آخرت را به ارمغان خواهد آورد.

هر چند كه تنها چيزى كه به ذهن محب او خطور نمى كند منفعت است؛ اما كرم معشوق بيش از اين چيزهاست.

ص: 75


1- - همان، ج 27، ص 116.

با طلا بنويسيدكه؛

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند:

كسى كه خدا، عشق اهل بيت را روزى وى كند بى ترديد به خير دنيا و آخرت دست يافته و اهل بهشت است.

زيرا محبت اهل بيت من بيست نتيجه دارد، ده در دنيا و ده در آخرت.

اما در دنيا:

زهد، رغبت به كوشش مثبت، پارسايى در دين، شوق به عبادت، توبه ى پيش از مرگ، نشاط در شب زنده دارى، چشم پوشى از آنچه مردم دارند، حفظ اوامر و نواهى حق، دشمنى با دنيا [يى كه مانع آخرت است]، جود و بخشندگى.

اما در آخرت:

گشوده نشدن نامه ى اعمال، بر پا نشدن ميزان، قرار گرفتن پرونده در دست راست، نوشته شدن برات آزادى از عذاب، سفيد گشتن چهره، پوشانيده شدن لباس بهشتى بر اندام، پذيرش شفاعت براى صد نفر از خانواده، نظر كردن خدا به او با رحمت و مهر،

ص: 76

نهادن تاج بهشتى بر سر و وارد شدن به بهشت بدون رسيدگى به حساب.

پس خوشا بر احوال محبان اهل بيت.(1)

ص: 77


1- بحار الانوار، ج 49، ص 327.

ص: 78

فصل چهارم: سنگ راه

اشاره

گفتم فراق تا كى؟ گفتا كه تا تو هستى

ص: 79

ص: 80

گفتم كه روى خوبت از من چرا نهان است گفتا تو خود حجابى ورنه رخم عيان است

اهداف بزرگ، موانع بزرگ

در مسير عشق و محبت امام عصر عليه السلام نيز موانعى خودنمايى كرده كه چاره اى جز حذف آن سنگ ها از جاده عشق نداريم كه بدون برطرف كردن موانع، راه ورود عشق به خانه قلب هموار نخواهد شد و انسان از فيض بزرگى محروم مانده و از سعادت دور مى گردد.

در اين راه آن قدر زلال و سبك مى شوى چون آب كه سنگ ها را زير پاى خود گذاشته و پيش مى رود.

ص: 81

خودشيفتگى

اى كه دائم به خويش مغرورى گر تو را عشق نيست معذورى

شديدترين حب در وجود انسان حب و دوستى خودش است. انسان بيش از هر چيز و هر كس، خودش را دوست دارد و شيفته خود است. او تا خودش را مى بيند نمى تواند معشوق و خواسته هايش را درنظر بگيرد. كسانى كه شيفته ى خود هستند و خودبينى در تمام وجودشان حكم فرماست حركتى به سوى معشوق ندارند.

تا خويشتنى به وصل جانان نرسى

اسب سوار به كنار رودخانه رسيد؛ اما هرچه تلاش كرد، اسب پايش را در آب فرو نبرد. لحظات زيادى گذشت؛ اما اسب روى حرفش ايستاده بود و قدم از قدم برنمى داشت. باغبانى خسته از آن مسير رد مى شد، نزاع اسب سوار و اسب را مشاهده كرد، جلو آمد با بيل آب رودخانه را گِل آلود كرد، اسب پايش را داخل رودخانه گذاشت و حركت كرد. اسب سوار

ص: 82

اسب را نگه داشت و از باغبان پرسيد چه كردى كه اين زبان بسته راه افتاد؟ باغبان گفت: اين اسب چون عكس خودش را در آب مى ديد حاضر نبود پا روى خودش بگذارد، به همين دليل حركتى نمى كرد، آب را گِل آلود كردم تا خويشتن را نبيند و حركت كند.

تا خودبينى تار و پود وجودت را فراگرفته باشد نمى توانى به ديگران گوشه چشمى داشته باشى تا چه رسد به اين كه بخواهى با تمام وجود چشم شوى و به ديگرى نظاره كنى. خودبين شيفته نمى شود و در جذبه ى ديگرى قرار نمى گيرد.

ميان عاشق و معشوق هيچ حائل نيست تو خود حجاب خودى حافظ از ميان برخيز

همين خود شيفتگى باعث مى شود عيب هايش را نديده و در فكر اصلاح برنيايد. كارها و صفات بد خود را خوب مى انگارد؛ ولى همان را از ديگرى مورد توبيخ قرار مى دهد.

گرچه اصل حب ذات در وجود آدمى نعمتى است از طرف خداوند و عاملى است براى تحصيل كمال. چون خودش را دوست دارد؛ اگر فهميد ناقص است در مسير برطرف كردن نقص حركت

ص: 83

خواهد كرد، اما اگر اين حب در راه ديگرى خرج شد مانعى اساسى است در راه عشق. افرادى كه مبتلا به افراط در حب ذات هستند معمولاً اعمال خود را بسيار بزرگ ديده و مبتلاى عجب مى شوند، عقل خويش را كامل دانسته و نيازى به مشورت با ديگران در خود احساس نمى كنند. خود را مستحق آقايى و بزرگى مى بينند و انتظار احترام و سلام از ديگران دارند. اولين و اصلى ترين دغدغه ى زندگى آن ها «خود» شان است. اين افراد چگونه مى توانند در مسير عشق انسانى قرار گيرند كه جز «خدا» دغدغه اى ندارد.

آيت الله انصارى همدانى:

اين راه عشق است، يعنى بايد همه چيز را فدا كنى، خودت را هم بايد فدا كنى تا برسى! آدم تا از خودش نگذرد محال است برسد و اين عشق است كه راه را هموار مى كند.(1)

با مدعى نگوئيد اسرار عشق و مستى تا بى خبر بميرد در درد خودپرستى

راه علاج

راه علاج يك راه است و آن اين كه با نقص ذاتى خويش آشنا شويم. بفهميم بدون عنايت خدا به جايى بند نيستيم، فقير محضيم

ص: 84


1- سوخته، ص 133.

و از هر جهت محتاج و طالب دستگيرى خدائيم. اگر لحظه اى نظر خود را از ما بردارد همه چيزمان از دست مى رود.

«از خدا بخواهيم كه خدايا! مرا از احساس نقص خارج نكن»

كسى كه احساس نقص در وجودش بميرد ديگر حركتى ندارد و چون مردابى مى گردد كه بوى ركودش همه را از او فرارى داده و او را در تنهايى خودبينى رها مى كند.

چه كنيم احساس نقص بيشتر در وجودمان احساس شود؟

براى احساس نقص بايد با انسان هاى راه رفته و به كمال رسيده مجالست كنيم. در معنويت با كسانى برخورد داشته باشيم كه از ما جلوتر و بالاتر هستند. سرّ زيارت اين است كه در مقابل كسى كه به تمام مراتب كمال رسيده است خاضعانه ادب كنيم و خود را محتاج او و كوچك درگاهش بدانيم.

دنيا دوستى

بزرگ ترين خطا اين است كه مسير را اشتباه بروى و از هدف دور شوى، اگر هدف، عبوديت عاشقانه است؛ اگر هدف، دل سپردن به بهترين ها و همراهى آنان است؛ دوستى دنيا كه ما را از اين هدف دور مى كند، مى شود رأس هر خطايى كه نبى مكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

ص: 85

«حبّ الدنيا رأس كلّ خطيئه»(1)دوستى دنيا، رأس و شروع هر خطايى است.

آنچه بايد مورد توجه قرار داد اين است كه خداوند متعال براى كسى بيش از يك قلب قرار نداده است.

«گنجاندن دو مظروف متفاوت در يك ظرف، موجب فساد هر دو يا يكى از آنها - البته آنكه حساس تر است - مى شود».(2)

بنابراين دو حب در يك قلب جاى نمى گيرد. محبت دنيا و دلبستگى به آن، اگر در قلب آمد ديگر محبت امام زمان عليه السلام در آن قلب جايى پيدا نمى كند. در دعاى ابوحمزه ثمالى مى خوانيم:

«و ُاخرُج حبَّ الدنيا عن قلبى و اجمَع بينى و بين المصطفى صلى الله عليه و آله و سلم وآله»يعنى همراهى من با محمد و آل او عليه السلام مشروط است به خروج محبت دنيا از قلبم.

ص: 86


1- بحار الانوار، ج 51، ص 258.
2- ادب فناى مقربان، ج 2، ص 333.

يار مفروش به دنيا كه بسى سود نكرد آنكه يوسف به زر ناسره بفروخته بود

از كجا بدانيم حب دنيا داريم؟

دنيا پنج مرحله دارد: در كودكى دنبال لعب و بازى، در نوجوانى دنبال امور لهو و بيهوده، در جوانى دنبال مد و رسيدن به لباس و مو و كفش، در ميانسالى دنبال پست و مقام و مسئوليت و زياد كردن اموال و در كهنسالى دنبال تفاخر به داشته ها.

هر كس در اين پنج مرحله ماند و محدود به اين ها شد دنيازده است و دوستى دنيا در تمام وجودش رخنه كرده است.

(اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيٰاهُ الدُّنْيٰا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَهٌ وَ تَفٰاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكٰاثُرٌ فِي الْأَمْوٰالِ وَ الْأَوْلاٰدِ)1

بدانيد كه زندگانى دنيوى بازيچه ايست و لهو و عياشى و زينت و تفاخر و خودستايى با يكديگر و حرص افزودن مال و فرزندان.

ص: 87

دنيا خوب است اما دلبستگى به آن، انسان را دچار آفت و عقب ماندگى در مسير عشق خواهد كرد. نشانه اين كه من دنيا دارم ولى دلبسته ى آن نيستم اين است كه كلام خدا را براى پرداخت خمس و زكات و صدقه زمين نمى گذارم و با روى باز با آن برخورد مى نمايم. فلسفه اين احكام نيز همين است كه ما دلبسته نشويم و در لحظه ى آخر، راحت، جان را تقديم جانان سازيم.

دلبستگى كه نباشد، آرامش مى آيد همان طور كه اگر عشق آمد آرامش در وجود انسان حاكم مى شود.

دنيازده كه شديم چشم ما به دوست به خاطر احسان اوست نه به خاطر خودش.

«اگر امام زمان عليه السلام را از آن جهت دوست مى داريم كه جهان ما را آباد كند و نعمت هايمان را فزونى بخشد، ما دوستدار آبادانى و نعمتيم نه دوستدار مولا و ولايت او. اگر به او عشق مى ورزيم از آن جهت كه زمان ظهورش علم و حكمت و پيشرفت هاى معنوى راحت و بى زحمت به دستمان آيد، دوستدار راحتى هستيم نه محبت امام زمان عليه السلام».(1)

ص: 88


1- آفتاب ولايت، ص 24.

گر از دوست چشمت به احسان اوست تو در بند خويشى نه در بند دوست

حب دنيا باعث مى شود وقتى مردم به مشهد مى روند زائر نباشند؛ براى زيارت حضرت نروند، بلكه براى حاجات خود قدم در اين سفر بگذارند. پس اين انبوه جمعيت اگر حب دنيا داشته باشند زائر نيستند؛ دنبال خود و خواسته هاى خويش هستند، شايد به همين دليل است كه در زيارت امام رضا عليه السلام آمده است:

«السلام على قليل الزائرين»(1)سلام بر امامى كه زائرينش كم هستند.

دوستى دنيا چون لوازمى دارد خيلى راحت انسان را از محبوب دور مى كند، از لوازم حب دنيا يكى شهوت چشم است. بيشترين دورى از معشوق از نگاه خراب به غير او حاصل مى شود. عاشق نگاهش به محبوب و پيرامون اوست. اگر چشم پاك شد، قلب تصفيه مى شود؛ اما اگر نگاه از كنترل خارج شد به سمت هر كسى رفت آن وقت دل هم چاره اى جز فراهم كردن خانه براى آنچه كه چشم ديده و پسنديده ندارد. قلب پر مى شود از همان عكس هايى كه چشم

ص: 89


1- بحار الانوار، ج 99، ص 54.

مى گيرد و قلب پردازش كرده و آن ها را ذخيره مى كند. فروبستن چشم در قرآن كريم بهترين راه درمان اين مانع معرفى شده است كه با كنترل چشم، قلب به سمت آرامش و آماده سازى بستر مناسب براى معشوق واقعى، حركت خواهد كرد.

اين ديده نيست لايق ديدار روى دوست چشمى دگر بده كه تماشا كنم تو را

مجنون به قبيله ليلى رفت تا نيم نگاهى به او بياندازد. زنان قبيله دور مجنون را گرفتند و اجازه ى ديدار ليلى را ندادند و گفتند: تو چگونه مى خواهى با چشمى كه آلوده به غير ليلى كرده اى، ليلى را نظاره كنى؟ برگرد و پس از شستشوى چشمت براى ديدن ليلى بيا.(1)

به چشمانت بياموز كه هر كس ارزش ديدن ندارد.

از لوازم ديگر دوستى دنيا، حب شكم است. اين حب، آفاتى دارد كه مانع رسيدن به محبوب مى شود. اهتمام به شكم حالت حيوانى را

ص: 90


1- - الله شناسى، ج 1.

در انسان تقويت كرده او را از رسيدن به هدف اصلى زندگى دور مى سازد.

گرتو اين انبان ز نان خالى كنى پر زگوهرهاى اجلالى كنى

طفل جان از شير شيطان بازكن بعد از آنش با ملك انباز كن(1)

تقويت شكم، تقويت شهوت جنسى را درپى دارد كه تمام همّ و غم انسان در امور حيوانى خلاصه شده در فكر مايحتاج مادى و حيوانى خود قرار مى گيرد. نتيجه ى رسيدگى بيش از حد به اين دو، پرحرفى را نصيب مى كند و انسان را از ياد معشوق بازمى دارد.

«كسانى كه در غير ياد خدا زياد حرف مى زنند،

قسى القلب مى شوند».

و قلبى كه دچار بيمارى قساوت شود شايستگى حضور معشوق برتر را نخواهد يافت.

صائب روا مدار كه بيت الحرام دل از حرف هاى بيهده بيت الحزن شود

ص: 91


1- - مثنوى معنوى، دفتر اول.

سنگ ها در اين راه بيش از آن است كه بشمار آيد؛ اما اگر حب دنيا از دل اخراج شود سنگ ها تبديل به خاك نرم خواهد شد. دشمن اين راه، سنگ هاى بزرگى را در اين راه مى اندازد؛ اما همت عشق، بزرگتر از اين سنگ هاست و عنايت معشوق هميشه همراه كسى است كه در راه عشق قدم برمى دارد.

راه عملى براى خروج حب دنيا

1 - پرداخت آنچه كه خداوند واجب نموده است: خمس، زكات، صدقات.

2 - تضرع بر درِ خانه ى دوست.

3 - تفكر در مورد دنيا و آنچه با اهلش نموده است.

4 - سرزدن به آرامگاه كسانى كه ديگر بين ما نيستند.

عشق هاى مجازى

سنگ ديگرى كه رسيدن به محبوب و معشوق حقيقى را مشكل مى كند عشق هايى است كز پى رنگى در دل ايجاد مى شود و فكر و خيال انسان را به خود مشغول مى دارد. در واقع عشق هاى مجازى، عاشق را در سراشيبى افول قرار داده، روز به روز از فضايل او مى كاهد. اين نوع عشق ها كمال آفرين نيستند و در مسير خلقت خدا تغيير ايجاد مى كنند كه فطرت، بهترين ها را مى طلبد؛ اما خو دادن

ص: 92

آن با گزينه هايى كه شايد تنها رايحه اى از زيبايى را دارند، نور فطرت را كم فروغ مى كند.

معمولاً با وصال، عشق از بين مى رود و علاقه عاشق و معشوق به سردى گرايش پيدا مى كند. ناپايدارى اين عشق نيز هويداست كه اگر ابروى معشوق به هر دليلى شكافته شود يا سوختگى در صورت ايجاد گردد و از زيبايى او بكاهد اين عشق دچار تزلزل شده و مسير آن دو را از هم جدا مى كند.

در حالى كه در عشق واقعى اصلاً جسم و زيبايى آن ملاك كار نيست. عاشق، معشوق را مى خواهد براى يكى شدن روح ها و صفات.

گويند فرياد مجنون هنگامى كه براى مداوا، رگش را مى زدند بلند شد....

گفت مجنون من نمى ترسم زنيش صبر من از كوه سنگين است بيش

ليك از ليلى وجود من پر است اين صدف پر از صفات آن دُراست

ترسم اى فصاد(1) اگر فصدم كنى تيغ را ناگه بر ليلى زنى

ص: 93


1- - رگ زن.

داند آن عقلى كه او دل روشنى است در ميان ليلى و من فرق نيست

من كيم ليلى و ليلى كيست من ما يكى روحيم اندر دو بدن

اويس قرنى در يمن بود و به ظاهر دور از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ولى عشق رسول، آنقدر در تار و پود وجودش رخنه كرده بود كه در احد دندان نبى را شكستند و در يمن دندان اويس افتاد. اين ارتباط روحى بين عاشق و معشوق برقرار است. هرچند شدت و قوّت دارد.

در يمنى چو با منى پيش منى پيش منى چو بى منى در يمنى

عاشق با ياد معشوق انس دارد و زندگى بدون آن ياد را مردگى مى پندارد. در آن صورت وصال، هرگز مدفن عشق نيست كه ياران حسين عليه السلام در كربلا كنار معشوق شان بودند و عشق شان لحظه به لحظه فروزان تر مى شد تا به مقام فنا رسيدند، در راه محبوبشان جان خويش را تقديم كردند و با او جاودان شدند.

ص: 94

در عشق مجازى، حشر با آن معشوق در روز رستاخيز بسيار دشوار است، در روزى كه دوست از دوست و برادر از برادر مى گريزد، ولى در عشق حقيقى، حشر و نشر با محبوب، آرزوى عاشق است كه آرامش خود را در كنار او مى جويد.

در عشق مجازى خودخواهى جاى فدا شدن را گرفته «فدات شَم» ها فقط لقلقه زبان است و بس. در اين وادى عشق با تمتعات و بهره ها معنا مى شود و هرگاه اين بهره كشى در معرض تزلزل قرار گرفت عشق هم بساط خود را جمع مى كند. به دنبال دست يابى به منافع جديد معشوق و مستعمره جديدى مى گردد؛ اما در عشق حقيقى به تنها چيزى كه عاشق فكر نمى كند خودش است.

از رفقا بود، گفتم: چرا مجردى؟

گفت: زن و بچه ام در زلزله از دنيا رفتند.

گفتم: چگونه؟

گفت: من و همسرم در خانه نشسته بوديم و مشغول صحبت، بچه ها در اتاق خواب بودند زلزله آمد، من به حياط دويدم، همسرم براى نجات بچه ها به طرف اتاق دويد و هر سه زيرآوار جان دادند.

ص: 95

در عشق مجازى اگر عاشق متوجه شود معشوق زيباترى هست كه دسترسى به آن هم امكان دارد، با هزار بهانه معشوق فعلى را رها ساخته به سراغ زيبايى بيشتر مى رود.

پسرى عاشق دخترى شده بود و دائماً در فراق او نامه نوشته و اظهار دلتنگى مى كرد. روزى دختر را در خيابان ديد و اظهار شيفتگى كرد و اذن خواست براى غلامى. دختر گفت: تو چرا عاشق و شيفته من شده اى؟ پسر نگاهى به اطراف انداخت و گفت: زيبايى شما، اخلاق خوبتان و...

دختر گفت: اخلاق مرا كه تا به حال نديده اى، در مورد زيبايى هم خواهرى دارم كه زيبائيش چندين برابر من است اتفاقاً الان هم پشت سر شماست و به اين سمت در حركت است. پسر تا اين تعريف را شنيد سريع چشم از معشوقه اش برداشت و به عقب برگشت تا خواهر زيباتر را برانداز كند. دختر كه پسر را شناخته بود راه خود را گرفت و رفت.

اين واقعيتى است كه بايد بپذيريم در عشق هاى مجازى و خيابانى، صداقت كم رنگ است، حتى اگر اين عشق هاى ادعايى در

ص: 96

حالت بسيار خوش بينانه به ازدواج منجر شود باز هم درصد موفقيت بسيار پايين است. آمار بالاى طلاق در شهرهاى بزرگ يكى از شواهد اين ادعا است.

حيف اين دل نيست كه در چنگال هوس قرار گرفته و در پى شهوت عازم هيچستان شده، روز به روز بر خزان او بيفزايد؛ اما اگر در مسير عشق حقيقى قرار گرفت معشوق كه همه كمالات را دارد در رسيدگى به عاشق كوتاهى نكرده بهترين ها را در مسير زندگيش قرار مى دهد كه معشوقى تواناست و به اراده ى الهى قادر به انجام امور سخت و ناممكن مى باشد.

حال اگر كسى كه در مسير عشق مجازى قرار گرفت عزم ترك آن عشق نموده جهت دلش را به عشق حقيقى برگرداند سرعتش در اين مسير مثال زدنى خواهد شد. گويى عشق مجازى خود پلى مى شود براى عشق حقيقى، البته اين به آن معنا نيست كه دنبال عشق مجازى برويم. هرچند جدا شدن از عشق مجازى دشوار مى نمايد، اما در صورت ابراز علاقه و ارادت به آستان يار، دست مددش را به سويت گشاده ميبينى و چنان تو را مدهوش خود مى سازد كه ديگر يادى از محبوب پيشين به ذهنت خطور هم نكند.

جوان خاركن مثل هميشه مشغول كار خويش بود، ناگهان چند نفر سوار بر اسب از كنارش گذشتند

ص: 97

نگاهى انداخت، يكى از آن ها دخترى بود جوان و در نهايت زيبايى، خارها از دست جوان افتاد و قدم هايش بى اختيار به دنبال اسب سواران به حركت درآمد. اسب سواران به خانه رسيدند. خاركن كه از دور نظاره گر بود روى زمين نشست و دست بر پيشانى خود زد. خانه، خانه ى حاكم بود و جوان خاركن عاشق دختر حاكم شده بود. به خانه برگشت. مادر پيرش كشك ساييده جلوى پسرش گذاشت، اما پسر ميلش به غذا نبود. ديگر عزم كار هم نداشت، چهره اش زرد شده بود. روزها كنار در خانه مى نشست تا بلكه يك بار ديگر معشوقه را نظاره كند. از قضا يكى از كارگزاران حاكم، همسايه خاركن بود. روزى از او پرسيد: چند روزى است به بيابان نمى روى، مشكلى پيش آمده است؟

جوان خاركن پس از اصرارهاى كارگزار جريان عشق خود را بازگو كرد.

كارگزار گفت: اگر به حرف من گوش كنى من دستش را در دستت مى گذارم.

جوان ازجا كنده شد به دست و پاى كارگزار افتاد و گفت: هرچه بگويى سراپا گوشم.

ص: 98

كارگزار گفت: به مسجد برو و فقط نماز بخوان.

جوان با تعجب پرسيد: نماز براى چه؟

كارگزار در حالى كه حركت مى كرد گفت: اگر مى خواهى چون و چرا نكن.

خاركن با كمال ميل قبول كرد و با مقدارى نان خشك و كوزه اى آب عازم مسجد شد.

كارگزار به خدمت حاكم رسيد، عرض ارادتى كرد و گفت: شكر خدا جناب حاكم دنياى آبادى دارند و من غصه ام از براى قيامت ايشان است، پسرى هم كه ندارند تا به واسطه ى اعمال خير او چيزى نصيب حاكم شود. اى كاش دخترتان را به جوانى مؤمن و عابد مى داديد تا به واسطه اين وصلت خداوند عنايتى بفرمايد.

حاكم نگاهى كرد و گفت: فكر بدى هم نيست، جوانى پيدا كنيد تا دختر را به نكاحش درآوريم.

كارگزار گفت: اتفاقاً من جوانى در همين محل سراغ دارم كه دائماً در مسجد است و كارش عبادت و تضرع به محضر پروردگار گشته است.

حاكم گفت: خوب بگوييد بيايد.

ص: 99

كارگزار گفت: بعيد مى دانم كه قبول كند، اگر شما موافق هستيد ما به سراغ او برويم.

جوان در مسجد به نماز ايستاده بود، اما تمام فكر و خيالش به نقشه كارگزار بود.

حاكم و دخترش و كارگزار و افراد ديگرى به سمت مسجد راه افتادند...

وزير جلوتر آمد و به جوان خاركن گفت: همه چيز باب ميل شما شده فقط وقتى من صدايت كردم توجهى نكن و نمازى ديگر بخوان تا شك نكنند.

جوان قند در دلش آب شد، با خوشحالى به سمت قبله رو كرد، اما تمام توجه اش به پشت سر بود.

حاكم با همراهان وارد شدند. كارگزار صدا زد: «جوان، جناب حاكم با شما امرى ضرورى دارند».

خاركن دست ها را بالا آورد و گفت: «الله اكبر» با خود در دل مى گفت اين نماز را كه خواندم برمى گردم و با نگاهى به عروس مادرم مى گويم حال كه اصرار مى كنيد قبول مى كنم دخترتان را به كنيزى بگيرم.

به ركوع خم شد، نيم نگاهى به اطراف انداخت ديد همه چشم انتظار اويند، خجالت كشيد؛ مگر من

ص: 100

كه هستم؟ جوانى خاركن كه براى پروردگارم نمازى قلّابى مى خوانم، ولى او همه را به درخانه ى من آورده است، چه خداى خوبى، چه مهربان خدايى! اگر واقعاً او را بخوانم و با تمام وجود متوجه او شوم چه خواهد كرد؟

در سجده بود كه اين عشق مجازى جاى خود را به عشق حقيقى داد و جوان خاركن به مدت بسيار طولانى در سجده اشك مى ريخت.

از سجده بلند شد و واقعيت را به حاكم و اطرافيان گفت.

حاكم هم رو به جوان كرده و گفت: به هر حال عاشق خدا، زن و بچه هم مى خواهد. دختر من، افتخار همسرى شما را از دست نخواهد داد.

فرار از آفات عشق مجازى

اول: جايگزين كردن عشقى بهتر، كامل و دائمى

اگر محبت خدا و اولياى او را بچشيم، هرگز آن لذت را با لذت آنى عشق هاى مجازى عوض نخواهيم كرد.

ص: 101

«اى خدا! چه كسى است كه شيرينى محبت تو را بچشد و جز تو به كس ديگرى روى كند».(1)

عاجزانه از حضرت دوست عشق او و ولى اش را درخواست نمائيم، دو ركعت نماز و بعد از آن درخواست عاجزانه پيشنهاد مى شود.

دوم: در عشق مجازى، ياد معشوق عاشق را اذيت كرده و راه فرار از اين عشق را بر او مى بندد. مردانه همت كنيم آن چه زنده كننده ى ياد و نام و خيال اوست را از بين ببريم.

پيامك هايش را حذف كنيم و يادگارى هايش را از زندگى مان بيرون كنيم.

سوم: برنامه ريزى صحيح و پر كردن اوقات فراغت تا اين خيال ها فرصتى براى راهيابى نداشته باشند.

چهارم: خودمان را در مسير معشوق مجازى قرار ندهيم و تمام راه هاى ارتباطى با او را از بين ببريم.

با خدا معامله كنيم؛

خدايا! حالا كه دانستم رضايت تو در اين خاطرخواهى نيست، دست از اين عشق كشيدم؛ تو خودت دستم را بگير و در مسير درست حركتم بده.

ص: 102


1- مفاتيح الجنان، مناجات خمس عشر.

فصل پنجم: براى او

اشاره

گه دلم پيش تو گاهى پيش اوست روكه دريك دل نمى گنجد دو دوست

ص: 103

ص: 104

به اخلاص بيا

يك صبح به اخلاص بيا در بر دوست گر كام تو بر نيامد آنگه گله كن

درخدمت حضرت سليمان عليه السلام دو گنجشك مشغول صحبت بودند. يكى از آن ها به ديگرى گفت: چرا خودت را از من دور مى كنى، اين همه بى محلى چه معنايى دارد؟ من خيلى زور دارم؛ اگر بخواهم مى توانم تمام ملك سليمان عليه السلام را با منقارم بردارم و به دريا بيندازم.

حضرت سليمان عليه السلام در حالى كه لبخند مى زد گنجشك ها را صدا زد و گفت: تو واقعاً مى توانى اين كار را انجام دهى؟

گنجشك گفت: نه! اما گاهى مرد براى اين كه جلب توجه كند، خودش را جلوى همسرش زينت مى دهد، عاشق هم به گفته هايش ملامت نمى شود.

بعد حضرت رو به گنجشك ماده كرد و گفت: تو چرا از او دورى مى كنى با اين كه دوستت دارد؟

ص: 105

گنجشك ماده گفت: دروغ مى گويد كه مرا دوست دارد؛ او عاشق نيست، بلكه مدعى است.

حضرت پرسيد: چرا اين حرف را مى زنى؟

گنجشك گفت: چون در كنار من يك گنجشك ديگر را هم دوست دارد؛ اگر عاشق بود بايد تمام توجه و محبتش به من معطوف مى شد.

حضرت سليمان عليه السلام به گريه افتاد كه نكند محبت من به خدا خالص نباشد؟! چهل روز از مردم مخفى شد و دعايش در اين روزها اين بود كه خدايا قلبم را براى محبت خودت خالى كن.(1)

قلب بايد جلايى بيابد كه تنها جايگاه محبت او شود. اگر در راه علم مى كوشد فقط براى او باشد، اگر به تجارت مى پردازد فقط براى رضاى او تلاش كند و اگر زن و بچه اش را دوست دارد فقط براى خواست او باشد. محور در قلب بايد يكى باشد. در فرهنگ محبت،

ص: 106


1- بحار الانوار، ج 14، ص 96.

دوگانگى در دوستى گناهى نابخشودنى است، چرا كه خداوند براى هيچ كس دو دل قرار نداده تا او دنبال دو دلبر باشد.

«خداوند براى هيچ كس در درون سينه اش دو دل قرار نداده است».(1)

با دو قبله در ره توحيد نتوان زد قدم يا رضاى دوست بايد يا هواى خويشتن

عاشق كوى دوست اگر هم به چيزى عشق مى ورزد براى اين است كه تعلق به معشوق دارد و همين دوستى نيز او را به عشق برتر نزديك تر مى سازد.(2)

نوجوانى در محضر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بود؛ حضرت از او پرسيد: مرا دوست دارى؟

گفت: بله به خدا قسم.

حضرت فرمود: مثل دو چشمت؟

گفت: بيشتر.

فرمود: مثل پدرت دوست دارى؟

ص: 107


1- احزاب/ 4.
2- مهر محبوب، ص 68، با تصرف.

گفت: بيشتر از پدرم.

فرمود: مثل مادرت؟

گفت: بيشتر از مادرم.

فرمود: مثل جانت مرا دوست دارى؟

نوجوان گفت: به خدا قسم شما را بيشتر از جانم دوست دارم.

حضرت فرمود: مثل خدا دوست دارى؟

نوجوان گفت: خدا؟ به خدا قسم كه اين محبت نه براى شماست و نه براى كس ديگرى، من شما را هم براى خدا دوست دارم، چون شما رنگ و بوى خدايى داريد.

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به همراهان فرمودند: مثل اين نوجوان بشويد.(1)

«شخصى خدمت امير المؤمنين على عليه السلام آمد و گفت: يا امير المؤمنين من شما را دوست دارم و فلانى را هم دوست مى دارم (نام دشمن حضرت را برد).

ص: 108


1- ارشاد القلوب، باب 50.

حضرت على عليه السلام فرمود: شما الان با يك چشم مى بينى يا چشم ديگرت هم نابينا مى شود يا هر دو بينا.»(1)

محب امام دو چشمش بيناست؛ هم خوبى ها و كمالات معشوق را مى بيند و شيفته مى شود، هم بدى هاى دشمنانش را ديده و متنفر مى شود، اما اگر كسى فقط خوبى معشوق را ديد و بدى دشمن معشوق را نديد او يك چشم است و البته اين گونه باقى نمى ماند يا دو چشمش نابينا شده فقط رو به دشمن مى كند يا اين كه هر دو چشمش بينا شده به طور كامل به محبوب توجه مى نمايد.

تا يار كه را خواهد

اين همه گفتيم ليك اندر بسيج بى عنايات خدا هيچيم هيچ

اين كه در جذبات نار فراق قرار بگيريم و شعله هاى عشق در قلب مان پديدار شود و دائماً به ياد معشوق الهى خويش باشيم... آيا اين ها در كمند اختيار ماست؟ آيا مى شود كتابى را معرفى كرد كه با

ص: 109


1- بحار الانوار، ج 27، ص 58.

خواندنش عاشق شد يا قرصى را تجويز نمود كه با خوردنش عشق را به خانه قلب راه داد؟

اى بى خبر از سوخته و سوختنى عشق آمدنى است نه آموختنى

واقعيت اين است كه عاشق شدن به اختيار ما نيست وگرنه كيست كه نخواهد جرعه اى از عشق امام عصر عليه السلام را بچشد و لذت همراهى با معشوق را درك كند.

عاشق شدن آن هم در عشق برتر مثل ذاكر شدن است؛ همان طور كه ذكر خدا بدون اجازه او محقق نمى شود، عشق او و ولى اش نيز اين گونه است، اجازه مى خواهد.

امام سجاد عليه السلام كه عبادت هاى عاشقانه اش زبانزد عام و خاص است در مناجاتى اجازه ى خداوند را براى ذكر و ياد محبوب بالاترين نعمت مى شمارد.

«و مِن َاعظمِ النِعَمِ علينا جريانُ ذكرِك على َالسِنَتِنا...»(1)

ص: 110


1- مفاتيح الجنان، مناجات خمس عشر.

اين كه ما به ياد خدا باشيم و ياد او چون هاله اى وجود ما را فرا بگيرد بدون اجازه ى او و توفيقى از جانب او امكان پذير نيست و اين عاشق است كه به ياد معشوق تمام عمر را سپرى مى نمايد.

آرى، عشق بدون اجازه وارد قلب نمى گردد؛ كشش معشوق و عنايت خاص او را مى طلبد.

تو مپندار كه مجنون سر خود مجنون شد از سمك تا به سهايش(1) كشش ليلا برد

من به سرچشمه ى خورشيد نه خود بردم راه ذره اى بودم و مهر تو مرا بالا برد(2)

ما در اين راه به انجام وظيفه، به قدم زدن، به تلاش و كوشش مأموريم. معشوق كافى است كوشش ما را ببيند آن وقت است كه عنايتش شامل حال ما شده و سير ما را سرعت مى بخشد. اما اگر كشش او نباشد كوشش نصيب ما نمى شود تا چه رسد به اين كه كوشش مان ما را به جايى برساند و در اين صورت بى رمقى و سستى، بارقه هاى اميد را در دل ما كم رنگ كرده خداى ناكرده عذاب بى عشقى نصيبمان مى گردد.

ص: 111


1- ستاره ى كوچكى از ستارگان دب اكبر.
2- علامه طباطبائى، قسمتى از غزل «مهر خوبان».

اگر از جانب معشوق نباشد كششى كوشش عاشق بى چاره به جايى نرسد

اما معشوق مهربان است و شيفته ى اين كه همه او را بخواهند و بخوانند، اگر كسى در كوشش افتاد بداند كه نظرى از دوست به او شده است.

اول بايد بخواهيم كه خداوند بالاترين نعمت را روزى ما كرده، دل ما را مهياى پذيرايى از بهترين عشق ها كند. همان محبتى كه از روز نخست اين دل براى سيراب شدن از شراب عشق او آفريده شده و همان مهمان باكمال و جمالى كه طاووس اهل بهشت لقب گرفته است.

حال كه شور عشق در نهاد شما افتاده است راه هايى كه جاده عشق را هموار كرده و راه را براى ورود معشوق باز مى كند را بيان مى داريم تا يار كه را خواهد و ميلش به كه باشد.

او مشتاق ماست

قبل از آغاز راه كارها خوب است بدانيم او مشتاق ماست كه عاشقش بشويم و به سويش قدم برداريم. امام جانشين خداست، صفات خداوند در او، متجلى شده است. مظهر اسماء و صفات الهى است؛ همان طور كه خداوند مشتاق بازگشت گناه كاران است تا آن ها

ص: 112

را در آغوش مهر و محبت خويش ببيند، امام هم شبانه روز منتظر است؛ تا منتظرانش بيشتر شده و راه براى مهدوى شدن هموار گردد و انسان ها بتوانند با جرعه اى از عشق امام شان به رضايت ربوبى نزديك تر گردند.

او مشتاق ماست، قدم هايت را محكم تر بردار كه به على بن مهزيار اهوازى فرمود:

«ما شب و روز منتظر آمدنت بوديم؛ چه چيز آمدنت را به تأخير انداخت»؟

حال كه گريزى و گزيرى از عشق نيست. حال كه او خود مشتاق ماست چرا تعلل كنيم و در راه عشق قرار نگيريم و آن كه در مسير او قدم بگذارد، عشق هروله كنان به طرف او خواهد آمد.

به خدا منتظر ماست!

به مهتاب قسم! به فرياد قسم!

به غم غربت آن يار قسم!

كه نه دل ماند و نه دلدار

... ندانم كه چه شد در پس ديوار

بر برِ عشق دگر بار

صد تار تنيديم ز اغيار!

بيا تا به خود آييم.

ص: 113

... چه كرديم؟ چه خوانديم؟ به سوى كه رانديم؟

بيا تا به خود آييم.

به غم عشق درآييم!(1)

ص: 114


1- سلوك مهدوي، ص 189.

فصل ششم: راه كارهاى عاشقى

اشاره

بكوش خواجه و از عشق بى نصيب مباش كه بنده را نخرد كس به عيب بى هنرى

ص: 115

ص: 116

نتوان قطع بيابان فراق تو نمود مگر آگه كنى از رسم و ره اين سفرم

همتم بدرقه راه كن اى طاير قدس كه دراز است ره مقصد و من نو سفرم

اى نسيم سحرى بندگى ما برسان گو فراموش مكن وقت دعاى سحرم(1)

عقل عشق آفرين

در ادبيات فارسى عشق را در مقابل عقل و دشمن هم معرفى مى كنند. در حالى كه عقل، عشق آفرين است و باعث ترقّى انسان به مقامات عاشقان مى گردد. وقتى انسان عقل خود را به تكاپو انداخت،

ص: 117


1- شوق مهدي، ص 145.

راه را از چاه خواهد شناخت و به سلوك سعادت راه خواهد يافت. عقل اگر به رشد كامل خويش برسد درمى يابد كه زندگى بدون عشق مفهومى ندارد و روزمرگى محسوب مى شود. به همين دليل، عشق مقامش از عقل بالاتر است؛ چون عقل سبب رسيدن به قله بالاتر - كه عشق نام دارد - گشته است و در حكم نردبان عشق است.

جناب عشق را درگه بسى بالاتر از عقل است كسى آن آستان بوسد كه جان در آستين دارد

معرفت با انديشه اى عاقلانه حاصل مى شود كه شناخت ميوه ى عقل است و تا كسى را نشناسى شيفته و مجذوب او نمى شوى.

«الحب فرع المعرفه»محبت، فرع و شاخه ى شناخت است كه ميوه وقتى آبدار و شيرين مى شود كه از تنه اى نيرومند و ريشه هايى سالم برخوردار باشد.

«شايد براى تان پيش آمده باشد كه سال ها با افرادى در يك كوى و محله زندگى مى كنيد، لااقل روزى يك بار او را مى بينيد و

ص: 118

طبق عرف و عادت سلام و تعارفى مى كنيد و رد مى شويد... تا آن كه تصادفى رخ مى دهد و چند جلسه با او مى نشينيد و از نزديك با افكار و انديشه ها و گرايش ها و احساسات و عواطف او آشنا مى شويد، با كمال تعجب احساس مى كنيد كه هرگز نمى توانستيد او را آن چنان كه هست حدس بزنيد و پيش بينى كنيد. از آن به بعد چهره او در نظر شما عوض مى شود. شخصيتش از پشت شخصش متجلى مى گردد... احساس مى كنيد دنياى جديدى را كشف كرده ايد.»(1)

سفارشات اولياى دين مبنى بر شناخت امام، راه يابى به مقام محبت و عشق را مى طلبد كه بهترين راه عشق، معرفت است كه با انديشيدن در صفات و كمالات آن بزرگوار به دست مى آيد. در سيره ى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آمده است كه هركس با او از روى معرفت و شناخت رفاقت مى كرد محبت او در دلش مى افتاد. حال كيست كه بداند مهدى عليه السلام مهربان و سخاوتمند و كريم ترين انسان است و باز از او فاصله بگيرد؟!

اگر دانستيم كه تمام صفات انبياء و اولياء الهى در ايشان جمع است و او جانشين و خليفه ى خداوند است و صفات خداوند در ايشان متجلى است كه دلسوز نسبت به بندگان و غم خوار آن ها، از

ص: 119


1- سيرى در نهج البلاغه، مقدمه.

پدر و مادر مهربان تر و از برادر دلسوزتر است، در غم ما غمناك و در شادى ما شاد مى شود، شيفته و مجذوب او خواهيم شد كه ديندارى چيزى جز محبت نيست.

محبت، پلى است بين معرفت و اطاعت. معرفت، محبت مى آورد و محبت، اطاعت را به همراه آورده انسان را در گروه دينداران و دين ياران قرار مى دهد؛ اما عدم شناخت امام، انسان را از زمره ى دينداران به ورطه ى گمراهى مى اندازد.

اى خدا اگر حجتت را به من نشناسانى،

از دينم گمراه مى شوم.(1)

دنبال راه عشق بودن، يعنى در مسير كسب معرفت امام حركت كردن كه معرفت شاه راه عشق است و بناى پايه ى عشق بر مبناى آن است كه اگر با نشناختن امام در اين مسير فرح بخش قرار نگيرى زندگى و مرگت يك كاسه، جاهليت است كه ثمره زندگى بى عشق كه از كمبود معرفت حاصل شده است؛ چيزى جز جاهلى نيست كه:

هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد،

به مرگ جاهليت مرده است.(2)

ص: 120


1- مفاتيح الجنان، دعاى عصر غيبت.
2- بحار الانوار، ج 29، ص 231.

جاهل شيفته نمى شود مگر بر امور فانى و آنى كه عشق را پايدارى و دوام ركن است و جاهل در دنيا دنبال رو سراب شده و در خيال و اوهام واقعيت به سر مى برد كه اين بيمارى با شناخت درمان شده و قدم او را در جاده ى عشق استوار مى سازد.

شناخت امام بهترين راه است براى قرار گرفتن در دايره ى جذبه ى او و فدا نمودن تمام هستى به پاى او و اين شناخت كار عقل است كه عقل معصوم شناس است و دل معصوم پسند. خداوند به انسان عقل داد تا وجود و خصوصيات امام را دريابد و دل داد كه بتواند عاشق امام شود. اگر عقل از غبار هوا و هوس به دور باشد و درست بنگرد، عشق درست را انتخاب خواهد كرد، باقى كارها بر عهده ى دل است كه دلدار را در خود و در تمام وجودش خانه دهد.

اول بايد او را بيابى كه كار معرفت است، در مرحله بعد بايد همراه او باشى و تمام وجودت را وقف آن نازنين نمايى.

اول قدم آن است كه او را يابى آخر قدم آن است كه با او باشى

ص: 121

وقتى دل متوجه مقام امام عليه السلام شد ديگر راه تجليات ناب نور انسان كامل بر باطن انسان باز مى شود كه در زبان وصف، چنين ارتباطى را توصيف نيست.(1)

حال اگر شناخت آمد قلب متوجه آن بزرگوار مى شود و اين اول راه است. رفته رفته ظرفيت پذيرش بيشتر نور امام را بايد در خود ايجاد نماييم تا بيشتر با نور امام انس بگيريم و ثانيه ثانيه عمرمان را در آن ياد سپرى نماييم.

خانه ى عشق مصفا باد

قلب خانه ى خداست. درخانه ى خدا، غيرخدا را راه مده.

از عاشق راستين عشق، بهجت و سرور همه ى دلدادگان ساحت مهدوى، آيت الله بهجت; پرسيدند: جزيره ى خضرا كجاست؟

ايشان فرمودند:

جزيره ى خضرا آن دلى است كه امام زمان عليه السلام در آن تاب بياورد.(2)

ص: 122


1- مبانى نظرى و عملى محبت، ص 125.
2- ارتباط معنوى، ص 99.

جاى خدا در دل است، ولىّ خدا نيز جايى جز همان مكان ندارد و عاشق، معشوق را در خانه دل راه مى دهد، خانه اى كه از لوث اغيار و تيرگى وجودشان خالى گشته است.

جاى او در قلب ماست، قدم رنجه فرمودن ايشان منوط به تصفيه و زينت دل است. قلبى كه خانه ى هر بزك كرده ى خيابانى شد شايستگى حضور آن نور الهى را ندارد.

هرگاه بنده اى گناه مى كند نقطه سياهى در قلبش خانه مى كند، اگر توجه كرد آن نقطه سياه كوچ كرده مى رود؛ اما اگر گناه را زياد كرد سياهى، قلب را فرا مى گيرد و ديگر رستگارى سراغ آن انسان نمى آيد.(1)

مى دانم كه در نورانيت قلب عالم امكان، شكى ندارى. معشوق نورانى رفتارش با مدّعى عشق كه خانه اى تيره و آلوده براى او آماده كرده است چه رفتارى مى تواند داشته باشد؟ اگر در و ديوار خانه قلبت را از لوث تيرگى ها با آب توبه شستشو دهى و اغيار را از آن مكان مقدس بيرون سازى زهى سعادت كه راه عشق را هموار نموده اى؛ اما اگر بى توفيقى گريبانت را گرفت و راه توبه نصيبت نشد

ص: 123


1- بحار الانوار، ج 70، ص 327.

دور مى شوى و نافرمانى هايت گام هايى مى شوند به سمت عقب و به سوى دشمن محبوب.

گاهى كه با خودمان خوب برخورد نكنيم و در تزكيه ى خود از رذايل كوشا نباشيم، به همان اندازه، نه تنها نسبت به ائمه معصومين عليه السلام احساس محبت مان كم مى شود، بلكه احساس بيگانگى با آن ها به ما دست مى دهد؛ ديگر احساس نمى كنيم امام، جان جان ما است. و برعكس هرچه در اصلاح خود بيشتر تلاش كنيم و مواظب باشيم آلوده نشويم، احساس مى كنيم قلب مان بيشتر متوجه اماممان است. هرچه آلودگى هاى خود را كم كنيم بدون اختيار به امام زمانمان نزديك تر مى شويم.(1)

آرى، خداى عشق هم انسان پاك را دوست دارد.

«إِنَّ اللّٰهَ يُحِبُّ التَّوّٰابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ»2

ص: 124


1- مبانى نظرى و عملى حب اهل بيت، ص 202.

كه تشويق اين دوستى هديه اش مهر و محبت بهترين انسان است كه شايستگى حضور عشق را در قلب نصيب فرمايد تا قلبى پاك از هر آلودگى را مهياى او نمائيم كه خود، مشتاق حضور در قلب ماست كه خليفه خدا و جانشين او بايد صفات او را در خود به تجلى بيابد. خداوند مشتاق برگشت گناهكاران است و آن ها را دوست دارد كه به سمتش گام بردارند. امام هم مشتاقانه منتظر ماست تا پاك شويم و خانه ى او را از هر آلودگى و تيرگى روشن سازيم.

سال ها در پى ديدار امام زمانش عازم خانه خدا مى شد. عشق و علاقه، او را 20 بار به اين سفر كشاند تا اين كه در سفرى كنار خانه ى خدا كه تمام وجودش را ياد امام تسخير كرده بود و اشكش از بصر براى فراق، گونه اش را تر مى كرد جوانى خوش قد و بالا به سويش آمد و گفت: اهل كجايى؟

على بى درنگ گفت: اهل اهوازم...

آن مرد پرسيد: چه مى خواهى؟ دنبال چه مى گردى؟

گفت: امامى پنهان از عالم را.

آن جوان گفت: او از شما پوشيده و پنهان نيست، بلكه بدى اعمال شما او را پنهان داشته است. اينك

ص: 125

حركت كن از كاروانت جدا شو، هنگام غروب خورشيد در بين ركن و صفا منتظرت هستم تا با هم برويم.

ديگر روح و روان على قرار نداشت، باورش نمى شد پس از سال ها، فراق به وصال تبديل شود... شبانگاه راه افتادند، مسافت زيادى را در بيابان ها طى كردند... به بلندى تپه اى رسيدند، خيمه اى از دور نمايان شد. قلب على به تپش خود سرعت داد... پس از لحظه اى او خودش را در خيمه ديد. از داخل خيمه نورى به سمت آسمان ساطع بود؛ سلام كرد. حضرت با صدايى زيبا و دلنشين جوابش را داد و فرمود:

اى ابوالحسن! ما شب و روز در انتظار آمدنت بوديم...

على با تعجب گفت: كسى را پيدا نكردم كه مرا نزد شما بياورد.

امام فرمود: نه، اين گونه نيست. اشكال شما در اين است كه اموال تان را فزونى بخشيده ايد، بر بينوايان مؤمنين سخت گرفته ايد و بر ايشان تكبر كرده و رابطه خويشاوندى را در بين خود از بين برده ايد، پس ديگر چه عذرى داريد؟

ص: 126

اشك در چشمان على حلقه زده بود و با صدايى لرزان مى گفت: توبه، توبه.

او مشتاق ماست؛ افسوس قلب ما كاروانسرايى شده است كه همگان در آن منزل كرده و ديگر جايى براى دوست نداريم. اين كلام امام اشاره به دردى است كه در بيشتر افراد به چشم مى خورد كه قلب را با انواع گناهان به تيرگى كشانده و اشتياق به نور را در خود ضعيف نموده ايم.

ما براى آمدن عشق بايد آمادگى هايى در خود ايجاد نماييم تا لطف حضرت شامل حال ما شود. نگرانى از جانب ماست كه نتوانيم شرايط تجلى نور امام را در جان خود محقق نماييم و به آن محبتى كه اوج ديندارى است دست نيابيم؛ چرا كه اگر ما قدمى درست در اين مسير برداريم، طبيب عشق براى درمان خواهد آمد.

طبيب عشق مسيحا دم است و مشفق ليك چو درد در تو نبيند، كه را دوا بكند

«كسى نمى تواند ما را دوست داشته باشد مگر اين كه خداوند قلبش را پاكيزه كرده باشد و خدا قلب بنده اى را پاكيزه نكند مگر اين كه تحت تأثير

ص: 127

ما بوده و ما را پذيرفته باشد و چون جانش ما را پذيرفت خدا از حساب سخت نگاهش دارد و از هراس بزرگ روز قيامت ايمنش سازد.»(1)

آيت الله بهجت; فرمود:

اگر بفرماييد چرا به آن حضرت دسترسى نداريم؟ جواب اين است: چرا به انجام واجبات و ترك محرمات ملتزم نيستيد؟ او به همين از ما راضى است.(2)

حال اگر محرماتى انجام داده ايم كه ما را از مسير عشق دور كرده است راه توبه باز است.

شستشويى كن و آنگه به خرابات خرام

براى قبولى توبه دست كم سه شرط بايد محقق شود:

1 - پشيمانى از گناه.

2 - تصميم به ترك گناهان و عزم به طاعت و بندگى.

3 - جبران و اصلاح خرابكارى هاى گذشته.

اين سه شرط كه محقق شد دو ركعت نماز توبه خوانده و ذكر شريف استعفار را بر زبان جارى ساز.

ص: 128


1- كافى، ج 1، ص 194.
2- امام زمان عليه السلام در كلام آيت الله بهجت، ص 90.

اداى عاشقى

«اگر حليم نيستى خودت را به حلم بزن.»(1)

همه هستى طفيل عشق هستند. عقب ماندن در اين قافله عذرى را برنمى تابد؛ اگر هم عشق هنوز قدوم مباركش را در كاشانه ى ما نمايان نكرده است بايد كه لباس عشق را به تن كرده مدتى عاشقى را تمرين كنيم. عاشق، لحظه اى از ياد معشوق غافل نيست. اين سرمشق تمرين است در اين هياهوى دنيا، تمرين اين الگو كارساز است كه شرط كنم در روز لحظاتى را با ياد شيرينش سپرى كنم، محيط اطرافم را به نوعى طراحى كنم كه هر آن ياد آن بزرگوار را برايم زنده بدارد.

آن زليخا از سپندا تا به عود نام جمله چيز يوسف كرده بود

«يوسف عليه السلام از بنيامين پرسيد: ازدواج كرده اى؟

گفت: بله.

يوسف عليه السلام پرسيد: بچه هم دارى؟

ص: 129


1- بحار الانوار، ج 68، ص 404.

بنيامين گفت: بله، سه فرزند به اسم هاى قميص (پيراهن)، ذئب (گرگ) و دم (خون) دارم.

يوسف عليه السلام با تعجب پرسيد: چرا اين اسم ها را انتخاب كرده اى؟

بنيامين جواب داد: به خاطر اين كه شما را فراموش نكنم و هر وقت يكى از بچه ها را صدا مى زنم ياد شما برايم زنده شود.»(1)

ياد معشوق، تمام وجود و دم و دستگاه عاشق را پر كرده است. كتابش را باز مى كنى اول نام معشوق را مى بينى، به اتاقش مى روى تابلويى زيبا از نام امام، ديوار خانه را آذين نموده تا آرام آرام اين زينت به قلب سرايت نمايد.(2)

صبر

در نظر بازى ما بى خبران حيرانند

همه كس، نمى توانند به حريم عشق او راهى شوند و خود را درمحيط عشق او احساس نمايند.

ص: 130


1- بحار الانوار، ج 12، ص 238.
2- رجوع كنيد به كتاب راهكارهاى عملى ياد حضرت مهدى (عليه السلام).

نخست بايد داوطلبان ورود به اين حريم، آزمايش و پالايش شوند تا شايستگان بدان درآيند و نا اهلان رانده شوند.

عشق از اول چرا خونى بُود؟ تا گريزد آن كه بيرونى بُود

از اين رو گفته اند كه ساحت قدس عشق، وادى رندان بلاكش و مردان راهور است، نه نازپروردگان.(1)

نازپروده تنعم نبرد راه به دوست عاشقى شيوه رندان بلاكش باشد

ديدِ خيلى ها به عشق، زمينى است؛ در محدوده چشم و ابرو عشق را خلاصه كرده و نگاه پاكى به آن ندارند، از همين رو عشق آسمانى را مورد بى توجهى و گاهى تسمخر قرار داده و راهيان اين وادى را به ديده ى تحقير مى نگرند.

اين اولين امتحان كسى است كه مى خواهد در وادى عشق برتر قدم بگذارد كه نظر ديگران در اين مرحله، مبادا او را از مسير منحرف كند.

ص: 131


1- آيت الله جوادى آملى.

تو از تكان آرام نسترن افتاده اى

مواظب باش

اين جا زمين است

عشق جرم بزرگى است.(1)

كه در مرحله اول همه دوست دارند در مسير خدا باشند و با عشق ولىّ او همراه؛ اما فقط خواستن اين عشق، كافى نيست كه

عشق آسان نمود اول ولى افتاد مشكل ها

«شخصى خدمت آيت الله انصارى همدانى آمد و خيلى اصرار كرد كه دستورالعملى به من بدهيد (تا در مسير سير و سلوك و عشق خدا قرار بگيرم) ايشان اعتنايى نكردند. روز دوم آمد، باز اعتنايى نكردند. روز سوم آمد و باز اصرار كرد، آقاى انصارى فرمودند: آن قدر مبلغ (وجوهات شرعى) بر گردنت هست كه بايد بپردازى، اول برو آنها را درست كن، بعد دنبال دستور گرفتن باش. طرف رنگش پريد و رفت....»(2)

ص: 132


1- صادق نيا.
2- سوخته، ص 67.

پس صبر بر مشكلات و مصيبت ها، اداى واجبات و دورى از محرمات در اين وادى، بسيار كارگشاست و انسان را مورد توجه ولى الله الاعظم عليه السلام قرار مى دهد.

كسى كه در خانه صبر نكرده، بداخلاقى از خود بروز مى دهد كجا مى تواند در حريم عشق وارد شده و پيش رود...؟

اما با صبر و پايدارى و استقامت در راه خدا، ثبات قدم نصيب انسان شده و قلب مهياى پذيراى رحمت واسعه الهى مى گردد كه:

«ان رحمه ربكم وسعت كلَّ شىء و انا تلك الرحمه»(1)

كلام كسى است كه عاشق خداست و راه به سوى عشق اوست.

امام عصر عليه السلام فرمود: من رحمت واسعه ى پروردگارم.

در فضاى نور

يكى از مهم ترين راه هاى رسيدن به عشق برتر، برخوردارى از صفات و افعال معشوق است.

در موقعيت هاى مختلف در نظر داشته باشيم كه فعل و قول حضرت، در اين مرحله چه مى توانست باشد. ما هم خودمان را به همان نزديك نمائيم.

ص: 133


1- بحارالانوار، ج 53، ص 11.

امر خداوند به معيت و همراهى با امام، ناظر به همين مرحله است:

«با صادقين باشيد»(1)

كه منظور از صادقين، رسول خداو اهل بيتش: مى باشند.(2) كه در زمان ما با امام زمان: بودن، مطرح است.

همراهى جسمى، فضيلتى ندارد كه مأمور به آن شويم، كه خيلى ها در زمان امامان بودند و در كنار آنان، ولى مورد رضايت نبودند. بلكه مراد، همكارى كردن و پيروى نمودن از ايشان است كه اعمالمان در فضايى شكل بگيرد كه مورد رضايت آن حضرت باشد.

«اگر به كسى مهر بورزى، ولى اوصافش را نداشته باشى با او نيستى. دوستدارى بدون پيروى، دوستى نيست؛ بلكه فقط احساس و آرزوست و همراهى دنيايى و آخرتى را در پى ندارد. با وجود محبت، انسان به ميل محبوب رفتار مى كند نه رضاى خويش»(3)

ص: 134


1- توبه/ 119.
2- ترجمه الميزان، ج 9، ص 556.
3- ادب فناى مقربان، ج 7، ص 117.

«اى مؤمنان تقوا داشته باشيد و... رابطه برقرار كنيد.»(1)

امام باقر عليه السلام فرمود:

يعنى با امامى كه انتظارش را مى كشيد ارتباط داشته باشيد.(2)

اين ارتباط، ارتباط روحى و معيت با ايشان است.

ارتباط روحى با سنخيت، يعنى با شبيه سازى گفتار و اعمال به گفتار و اعمال حضرت مهدى عليه السلام حاصل مى شود. كه البته عشق مى تواند زمينه سنخيت را هموار كرده و در مرتبه بعد با رفتار مهدوى به جلوه ى بيشترى از عشق دست بيابيم.

كه فرمودند: اى شيعيان! زينت ما باشيد، نه باعث ننگ ما.

و زينت بودن، جز با رفتارى در خور شأن يار و عاشق او حاصل نمى گردد.

ران ملخى به ملك سليمان

عاشق، تمام هستى خويش را در طبق اخلاص نهاده دو دستى تقديم معشوق مى نمايد و ثانيه ثانيه ى عمر را فداى او كرده و تبرّك

ص: 135


1- آل عمران/ 200.
2- غيبت نعمانى، ص 419، ح 13.

به نام و ياد او مى جويد و براى ترويج نام و ياد معشوقش تمام دارايى و توان خود را هزينه مى كند.

حال كه در اول جاده ى عشق هستيم با اهداى حتى ران ملخى مى توانيم اين محبت و عشق را فزونى بخشيم.

پيامبر مهر و رحمت فرمود:

«به يكديگر هديه دهيد

تا محبت شما نسبت به هم بيشتر شود.»(1)

اين خصيصه ى فطرى بشر است كه هميشه هستى خويش را براى محبوب مى خواهد و نهايت قرب را در نثار تمامى هستى خود به پاى محبوب مى داند. هديه، اولين و كوچك ترين جزء از هستى عاشق است كه راه فداشدن را مى آموزاند و موجب فزونى محبت مى گردد تا به جايى كه عاشق به واسطه ى هداياى كوچك به جايى مى رسد كه حاضر است تمام هستى خود را فداى تار مويى از معشوق نمايد.

حال اين هدايا هم از ماديات زندگى عاشق سهم دارند و هم از معنويات. در امور مادى خرج هزينه براى ترويج نام و ياد امام زمان عليه السلام، امكان عشق ورزى بيشتر را براى او فراهم مى نمايد. در امور معنوى هم عاشق مى تواند ثواب نماز يا قرائت قرآن خويش را به مهر

ص: 136


1- بحار الانوار، ج 72، ص 44.

محبوب هديه نمايد يا شب ها قبل از خواب دو ركعت نماز بخواند و ثوابش را به محضر امام زمان عليه السلام هديه نمايد و يقين بداند كسى كه ثواب نمازش را محضر امام زمان عليه السلام هديه كند ثوابش چند برابر شده و پيش از آن كه روح از بدنش بيرون رود به او گفته مى شود: فلانى! هديه تو به ما رسيد، اكنون بهره تو اين است كه چشمت روشن و خاطرت آسوده باشد...

«نماينده ى امام كاظم عليه السلام از نيشابور به سمت مدينه حركت كرد. خانمى به نام شطيطه به نماينده گفت: اين يك درهم خمس من است، آن را به امام برسان. بعد پارچه اى كه خودش بافته بود را نيز به نماينده داد و گفت: اين را هم از طرف من به امام هديه بده.

نماينده به مدينه رسيد، امام هديه را دريافت كرد و فرمود: به شطيطه سلام مرا برسان، بعد هم يك كفن به نماينده دادند و فرمودند: اين كفن من است كه از مزرعه مادرم فاطمه زهرا عليها السلام به دست خواهرم حليمه بافته شده است، اين كفن را به شطيطه بده و هم چنين اين كيسه ى پول را كه چهل درهم در آن

ص: 137

است. در هنگام رحلت شطيطه نيز امام كاظم عليه السلام براى نماز تشريف آوردند.»(1)

حقّ عشق

امام زمان عليه السلام حقوقى بر ما دارد كه برآورده كردن آن حقوق موجب فزونى محبت و عشق به آن والامقام مى گردد. حقوقى كه از حد شمارش خارج است، اقدام به اداى آن حقوق مسير را هموار مى نمايد. از ابتدايى ترين آن حقوق اداى حقوق مالى است. چطور مى شود حق و حقوق كسى را نپرداخت، اما ادعاى محبت و دوستى اش را در سر پروراند؟! اولين قدم براى سالك مهدوى حلال نمودن اموال است كه بدون آن سوخت، اين مسير، پتانسيل حركت را نخواهد داشت و انسان را به مقصد نخواهد رساند.

حقوق ديگر امام را با مراجعه به كتاب مكيال المكارم مشاهده كنيد.

زيارت معشوق

همه هست آرزويم كه ببينم از تو رويى چه زيان تو را كه من هم برسم به آرزويى

ص: 138


1- سفينه البحار، ج 4، ص 429.

ديدار يار، عشق و محبت او را بيشتر از قبل در دل زنده مى كند. حال كه يار ما غايب از نظر است و از ديده ها پنهان؛ چه بايد كرد؟ زيارت مكان هاى منسوب به ايشان، عشق او را در دل زنده مى كند كه مجنون در و ديوار كوچه ى ليلى را بوسه باران مى كرد.

عزم سفر جمكران و مسجد سهله و سرداب سامرا و...

عزم سفرى معنوى به سوى پدران آن بزرگوار و... اين ها مى توانند بارقه هاى عشق را در دل شعله ور سازند. همچنين درخواست هميشگى ديدار يار، خود از راهكارهايى است كه هر روز بر اين محبت مى افزايد.

«زيارت و ديدار، دوستى به بار مى آورد.»(1)

هرچند اين زيارت براى اثربخشى كامل بار معنايى معرفت را نيازمند است؛ اما قرار گرفتن در فضايى كه محل عبور فرشتگان است و احاطه ى كامل معنوى در آن جا محسوس است نور را به قلب انسان رسانده و شارژ معنوى نصيب محب مى گرداند.

ص: 139


1- بحار الانوار، ج 71، ص 355.

هم كلام او

اوج عشق در ارتباط كلامى است كه با او هم نجوا شوى و عاشقانه براى او بسرايى.

يكى از راه هاى بهره مندى بيشتر از عشق و محبت امام زمان عليه السلام انس پيدا كردن با دعاها و زيارات مهدوى است.

كه نايب دوم پرسيد: مولاى من! من مشتاق ديدار شما هستم. امام فرمود: زيارت بخوانيد.

اين ادعيه و زيارات، علاوه برانس بيشتر ما با محبوبمان، معرفت ما را نيز نسبت به ايشان بيشتر مى كند.

كه ايشان فرمود:

هرگاه خواستيد به ما توجه كنيد زيارت آل ياسين را بخوانيد.(1)

مرحوم آيت الله كشميرى; مى فرمود: روزى يك ساعت با حضرت خلوت كنيد. در جاى خلوت زيارت سلام على آل ياسين بخوانيد... توسل به او پيدا كنيد تا رفاقت با حضرت زياد شود.

ص: 140


1- مفاتيح الجنان، مقدمه زيارت آل ياسين.

دعاى عهد هم كه عهد جانان است براى رويشى عاشقانه در دوران ظهور، هر روز صبح، زمزمه ى جان عاشق است.

جمعه ها ما عاشق گل مى شويم شاخساران توسل مى شويم

ندبه نداى عشق است كه از خواب ناز، آن هم در روز جمعه، برخيزى و نداى يابن الحسن سر دهى كه «مَتى تَرانى و نَراك» اى فرزند زهرا عليها السلام!

واژه هايش بيشتر عاشقانه سروده شده كه درخواست اشك و ناله و همراهى با اهل ناله است كه امام را روزى چون نگين در جمع خويش بيابند و عاشقانه به دورش طواف كنند.

نگاه معشوق

رابطه عشق كه برقرار شد عاشق به معشوق مهر مى ورزد، ابراز علاقه مى نمايد و در مسير وصال هر سختى را به جان مى خرد. از آن طرف معشوق كه اين قدم هاى استوار عاشق را مشاهده مى كند چشم عنايتى به او دارد كه نگو و نپرس، دشوارى هاى مسير را برايش سهل و آسان كرده و در تب و تاب او مى سوزد. به فكر اوست و او را مورد توجه و عنايت خاصّه ى خود قرار مى دهد. توجه داشتن به عنايت امام زمان عليه السلام به محبش و اين كه هوادارانش را بيش از

ص: 141

ديگران دوست دارد و آن ها را از خودش مى داند، خود راه عاشق را هموارتر مى كند.

«امام صادق عليه السلام در مسجد گروهى از شيعيان و محبان شان را ديد، به آنان نزديك شده سلام شان داد و فرمود: به خدا قسم من بوى شما و روح شما را دوست دارم. ما را با تقوا و تلاش يارى كنيد. شما پيشتازان به سوى بهشت هستيد...»(1)

امام زمان عليه السلام نيز محبش را دوست دارد و عنايات بى پايانش را شامل حال او كرده، طالب تقوا و تلاش است و در رسيدگى به حال محبان خويش سرسوزنى كوتاهى نكرده و در همه آن به فكر آن هاست.

«ما به محبان خويش رسيدگى مى كنيم.»

امامى كه مهربانتر از پدر و دل سوزتر از برادر است. او كه تمام مهربانى خدا را به همراه دارد. آن قدر مهربان كه حتى تازيانه اى به حيوان براى سرعت بيشتر نمى زند و كاه جويى را از دهان مورچه نمى گيرد.

ص: 142


1- بحار الانوار، ج 65، ص 43.

سيد جليلى را ديدم به سمت من آمد. چون نزديك شد سلام كرد و دستهاى خود را گشود. مرا در بغل گرفت. هر دو يكديگر را بوسيديم. فرمود: حاج على خير است؛ كجا مى روى؟(1)

او كه غمخوار ماست. در شادى ما شاد و در غم ما، اندوهگين مى شود.

امام رضا عليه السلام:

هيچ يك از شيعيان ما، مريض نمى شود، مگر اين كه ما نيز در بيمارى آنان، بيمار مى شويم و محزون نمى شود، مگر اينكه ما نيز در غم آنان محزون مى شويم...(2)

او كه از ما نيز مهربان تر است نسبت به خودمان(3)

و قبل از اينكه ما از او درخواست كنيم دعاى خود را بدرقه ى راه ما نموده است؛ كه اين خود نشانه عمق دوستى او نسبت به ماست.

ص: 143


1- مفاتيح الجنان، جريان حاج على بغدادى.
2- - بحارالانوار، ج 68، ص 168.
3- - همان، ج 47، ص 78.

به امام رضا عليه السلام عرض كرد: براى من و خانواده ام دعا كنيد.

امام فرمود: آيا چنين نمى كنم؟(1)

سيدبن طاووس; مى فرمايد:

سحرگاهى در سرداب مقدس بودم، ناگاه صداى مولايم را شنيدم كه براى شيعيان خود چنين دعا مى كرد:

... آنها گناهان زيادى با اتكاء بر محبت به ما انجام داده اند، از آن ها بگذر...(2)

طلب از يار

براى خوشبختى

نيم نگاه خدا

كافيست

من تو را

به تمام نگاهش سپردم

ص: 144


1- - اصول كافى، ج 1، ص 219.
2- - بحارالانوار، ج 53، ص 302.

كافيست تا معشوق، نيم نگاهى بياندازد تا ورق برگردد و قلب ما پر از ياد او شود.

در چرخش اين نيم نگاه، پُر رنگىِ خواست عاشق، مطرح است. كسى كه در دل عشق امام را مى خواهد بايد عاجزانه از آن مركز لطف و احسان، اين كيميا را طلب كرده و فرياد استمدادش به جانب حضرت حجت عليه السلام بلند باشد.

استغاثه به حضرت مهدى عليه السلام و طلب سعادت و خوشبختى كه همه در عشق و محبت ايشان، نهان شده است راه هايى دارد:

1 - نماز امام زمان عليه السلام

2 - نماز استغاثه(1) به امام زمان عليه السلام، بسيار مجرب و مورد تأكيد است. دو ركعت مى باشد و در ركعت اول، حمد و سوره ى فتح و در ركعت دوم حمد و سوره ى نصر و پس از نماز، دعاى (سلام الله الكامل...) خوانده مى شود. يكى از شرايطش اين است كه در صورت توان زير آسمان باشد.

3 - دو ركعت نماز مثل نماز صبح به نيت اينكه ثوابش را به محضر حضرت نرگس عليها السلام مادر بزرگوار امام زمان عليه السلام هديه نمائيم.

ص: 145


1- مفاتيح الجنان، استغاثه به امام زمان عليه السلام.

4 - هديه روزانه چهارده صلوات محضر امام زمان عليه السلام و مادر بزرگوارشان.

5 - شركت در مجالس ابا عبدالله عليه السلام و دعا براى فرج در آن مجالس.

منسوبان را درياب

مرا عهديست با جانان كه تا جان در بدن دارم هواداران كويش را چو جان خويشتن دارم

استاد را كه علم آموز تو است در حد عشق دوست دارى. روزى استاد را با فرزندش مى بينى؛ نشناخته و ناخودآگاه به فرزند استاد ابراز محبت كرده، او را گرامى مى دارى. اين برخورد در محضر استاد، استاد را خوشحال كرده و عنايت بيشتر او را شامل حالت مى نمايد.

معشوق، منسوبانى دارد، تكريم آن ها به نيّت تكريم امام عصر عليه السلام خود به خود محبت را پر رنگ جلوه مى دهد. سادات و روحانيون از منسوبان حضرت هستند كه بى احترامى به آن ها انسان را به عقب مى راند و محبت را كم رنگ مى كند.

ص: 146

دشمن كه در صدد ساختن معشوقان پوشالى است براى كم كردن جلوه معشوق برتر، تير را به منسوبان او نشانه گرفته است و هر روز با شايعات در صدد كم كردن احترام روحانيون و سادات مى باشد تا از اين طريق محبت محبوب كامل را كم كند. كتبى كه نام معشوق يا كلامى از او در آن نگاشته شده است مورد احترام عاشق است و هرچه كه رنگ و بويى از معشوق داشته باشد در معرض بوسه ى تبرك عاشق قرار خواهد گرفت؛ از در آهنى مسجد مقدس جمكران گرفته تا كتابى كه نام دوست در اوست.

سوخت عاشق

حرام باشد يا شبهه ناك فرقى نمى كند، بى حركتى در اين مسير را روزيت كرده، پر پرواز را دريغ مى دارد.

آنچه فرو مى رود چه از حرام باشد چه بى نام خدا، هر دو آسيب جدى بر سيستم ورودى عشق وارد كرده احتمال بستن قلب را به روى معشوق قوّت مى بخشد.

پس دقت لازم در آنچه مى خورى يا به خوردت مى دهند را داشته باش كه حُب امام زمان عليه السلام بهترين عمل صالح است و قرآن مى فرمايد:

«غذاى حلال و پاكيزه بخوريد و عمل صالح به جاى آوريد.»(1)

ص: 147


1- بقره / 172.

كه عاشقان خدا كه اصحاب كهف نام گرفتند دنبال غذاى پاكيزه بودند:

«پس بنگرد كه كدام يك از آنها غذاى پاكيزه ترى دارد، مقدارى براى شما بياورد.»(1)

كه اصحاب كهف، عاشقان مهدى عليه السلام نيز مى باشند و در دوران ظهور به اذن خدا، زنده مى شوند و به يارى موعود مى شتابند و عاشقانه در ركابش به جان فشانى مى پردازند.

پس مباد در كسب و كار، قسم دروغ وارد كنى يا خداى ناكرده كلاهى كوچك بر سر كسى بگذارى كه زيانش بسيار بزرگ است و آن محروميت از عشق برتر است.

خمس مالت را با جان و دل پرداخت كن تا شامل رحمت واسعه معشوق گردى و نيم نگاهش را خريدارى كنى. كسى كه از مالش نگذرد چگونه ادعاى عشق خواهد كرد كه در آن وادى جان را معامله مى كنند.

عرض ارادت

كه چون نام زيبايش نوازش گر جانت شد قيام نمايى و دست بر سر كه من تسليم و آماده ام و به احترام عشق برخاسته؛ نظرم بر آن

ص: 148


1- كهف/ 19.

است كه نظرى بنمايى كه كيميا مى كند آن نظر. كه چون قدم از خانه بيرون مى نهى اول نشان صداقت را به معشوق با صدقه اى هرچند كم نشان دهى كه سلامتى او از هر كس ديگرى براى من مهم تر است يا حتى اولين قدمت هر روز مقارن شود با اولين كلامت كه سلام بر عشق است تا عاشقانه مشغول كار و تلاش گردى و هر آن، آن قدم زدن را فراموش نكنى كه مديون عشقى و اين نشاط و سرزندگى همه براى عشق است و عنايت او.

و من اگر جاى تو بودم هر روز شكرى بر اين نعمت مى كردم تا نعمتم افزون گردد كه عشق امروز بايد عمقش و دوامش از ديروز بيشتر باشد وگرنه خسران كرده ام.

دورى از ناجنس

بياموزمت كيمياى سعادت زهم صحبت بد، جدايى جدايى

تا كنارش قرار مى گرفتم حرف از قيمت خانه بود و ساخت و ساز و مدل ماشين تا...

تمام روز در اين مسائل غوطه ور بود. فكر و ذكرش خريد و فروش بود با اينكه نه نيازى به آن داشت و نه اهلش بود. چند سالى مى شد كه نه چيزى خريده و نه

ص: 149

فروخته بود. با اين حال تا او را مى ديدم ياد خريد خانه و تعويض ماشين و... مى افتادم و نقل مجلسمان نيز همين چيزها بود. افق فكرمان در آن لحظات، آجر بود و گچ و آهن قراضه.

مى رود از سينه ها در سينه ها از ره پنهان صلاح و كينه ها

اگر بخواهيم در مسير عشق مهدوى قرار بگيريم چاره اى جز گريز از مصاحب ناجنس نداريم.

كه بعضى افراد مردگان زنده نما هستند، همراهى آنان قلب را خشن كرده، ياد يار را مانع مى شود.

عقبه خيلى دوست داشت به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم برسد، هر چند هنوز اسلام را نپذيرفته بود.

روزى غذايى ترتيب داد و پيامبر مهربانى ها را دعوت نمود، سفره كه باز شد حضرت دست بر غذا نبرد و فرمود تا شهادتين را بر زبان جارى نكنى از غذاى شما نمى خورم.

او هم با گفتن شهادتين مسلمان شد.

ص: 150

دوست او كه انسان ناجنسى بود خبردار شد و به شدت عقبه را توبيخ كرد و او را مجبور نمود كه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رفته و به ايشان اهانت كند. عقبه هم تحت تأثير اين رفاقت، اين كار را كرد و به جمع كفار پيوست و در جنگ بدر در صف كفار، به قتل رسيد.(1)

آيات 27 تا 29 سوره فرقان نازل شد:

... مى گويد: اى كاش با رسول خدا راهى برگزيده بودم، اى واى برمن! اى كاش فلانى را دوست خود انتخاب نكرده بودم، او مرا از ياد حق گمراه ساخت بعد از آنكه به سراغ من آمده بود.

نخست موعظه پير صحبت اين حرف است كه از مصاحب نا جنس احتراز كنيد(2)

سفارش دين براى يافتن عشق الهى به اين است كه با كسى همراز گردى و نشست و برخاست كنى كه ديدنش تو را به ياد خدا بياندازد كه ياد ولىّ خدا جدا از ياد خدا نيست.

ص: 151


1- تفسير نمونه، ج 15، ص 68 (با تصرف).
2- حافظ.

بدون تعارف بايد پالايش در دوستان را آغاز كرد و يا مدتى را به تنهايى سپرى نمود كه:

تنهايى بسى بهتر از دوستى با ناجنس است.

صداقت

گوهر پاك ببايد كه شود قابل فيض ورنه هر سنگ و گلى لؤلؤ و مرجان نشود

هر كس در اين راه با صداقت قدم بردارد و از عشق و محبت امام عصر عليه السلام دنبال مطرح كردن خود و منافع دنيوى نباشد، قافله سالار كاروان عشق، دست او را مى گيرد و لشكرخدا به مدد او خواهد آمد تا در اين راه او را به مقصد برسانند و نكات ناب عاشقى را به او بچشانند.

در مسلخ عشق جز نكو را نكشند روبه صفتان زشت خود را نكشند

ص: 152

راه عشق، راه دورنگى و تزوير نيست كه روسياهى و بدنامى را به دنبال دارد؛ راه عشق، راه سادگى و يك رنگى، راه اخلاص و اميد به منبع عشق است.

راه فروتنى خود و در نظر گرفتن خواست معشوق است؛ راه عشق، راه دعوت به نفس نيست كه نگاه عاشق به سوى معشوق و معرفى نمودن اوست تا همه ى نگاه ها به يك جهت معطوف شود؛ پس هر كس در اين مسير دعوت به خود نمود او از مسير دور است و همراهان خويش را در دره ى گمراهى و پوچى مى اندازد.

وادى عشق از مطرح كردن نفس و منيت به دور است كه اصل عشق، فدا نمودن نفس است. آنجا كه تو باشى و خود را ببينى فاصله هاست تا كوى عشق، كه خودبين شيفته نمى شود و حيرانى عشق در قاموس او جايى ندارد كه او چون كرم ابريشم به دور خويش پيله مى تند تا اسير گردد و تا خود را كنار نزند آن پيله شكافته نشده و پر پرواز نصيب او نمى گردد.

راه عشق، راه صداقت و صافى است

حافظ اگر قدم زنى در ره خاندان به صدق بدرقه رهت شود همت شحنه نجف

ص: 153

در گروه عشق درآ

اين فصل به تنهايى كافيست براى پرواز

يكى از مهمترين راه هاى رسيدن به عشق حضرت مهدى عليه السلام قرار گرفتن در گروه مؤمنان واقعى است.

خالق عشق در نامه ى عشق فرمود:

(إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمٰنُ وُدًّا)1

كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند خداى رحمان براى آنها محبتى قرار خواهد داد.

در تفسير قمى از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه ابى بصير از ايشان در مورد اين آيه سئوال كرد؛

امام فرمود:

يعنى خدا براى آنان، محبت و ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام را قرار مى دهد و اين همان وُدّى است كه خدا در اين آيه وعده داده است.(1)

ص: 154


1- ترجمه الميزان، ج 14، ص 158.

امام زمان عليه السلام فرزند و جانشين اميرالمؤمنين على عليه السلام مى باشند. تمام شئون حضرت على عليه السلام به ايشان رسيده است و بى ترديد كسانى كه درگروه مؤمنان واقعى قرار گيرند محبت امام عصر عليه السلام نيز به قلب آنها وارد خواهد شد. به راستى انسان مؤمن چه مقامى دارد كه خداوند اين همه او را تحويل گرفته و مورد مهر و محبت خالص خويش قرار مى دهد.

در جايى خود را سرپرست او معرفى مى نمايد:

«خدا سرپرست مؤمنان است»(1)

و در جاى ديگر با تمام تشكيلات خود به دفاع از او مى پردازد:

«خدا از مؤمنان دفاع مى كند»(2)

و آن ها را از سختى ها و مشكلات نجات مى دهد.

«و اينچنين نجات مى دهيم مؤمنين را»(3)

ص: 155


1- بقره / 257.
2- حج/ 38.
3- انبياء/ 88.

و مهمتر از همه آرامش و سكينه را بر دل مؤمن نازل مى كند، همان طور كه براى دل رسول مهربانش نازل كرده است:

«خدا سكينه و آرامش را بر رسولش و بر مؤمنان نازل كرد»(1)

و به آنها وعده بهشت مى دهد كه مؤمن در بهشت قرين معشوق خواهد بود:

«خدا به مؤمنين بهشت را وعده داده است»(2)

مهمتر از همه؛ اگر مؤمن نشويم، خير و نيكى بقيه الله عليه السلام به ما نخواهد رسيد كه خداوند شرط ايمان را براى بهره مندى از وجود عشق لازم دانسته است.

«بَقِيَّتُ اللّٰهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»3

بقيه الله براى شما خير است اگر مؤمن باشيد.

حال اين سئوال مطرح است كه مؤمن كيست؟

در فرهنگ قرآنى، مسلمان و مؤمن و محسن در يك مرتبه قرار ندارند.

ص: 156


1- - توبه/ 26.
2- - همان/ 72.

اعراب با ادعا به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمدند و با غرور گفتند ما ايمان آورده ايم.

آيه نازل شد كه اى پيامبر به آن ها بگو شما اسلام آورده ايد و هنوز ايمان در قلب شما وارد نشده است.(1)

مسلمانى معلوم نيست دردى را دوا كرده و عاقبت به خيرى را نصيب انسان نمايد و لذت ديندارى را به ما بچشاند و امن و امان و آرامش را روزى ما قرار دهد؛ اما ايمان، توانايى انجام اين امور را دارد.

ما بايد در حركتى اميد بخش از اسلام به ايمان برسيم.

محسنين، اهل بيت: و ياران خاصشان هستند. ما فعلاً در مقام مؤمن، وارد بحث مى شويم.

مؤمن كيست؟

شاخص هاى اوليه رسيدن به مقام مؤمنان چيست تا با انجام آنها بتوانيم كف ايمان را به دست آورده و در مرتبه ى اول مؤمنى قرار گيريم:

ص: 157


1- حجرات/ 14.

1 - دوام طهارت

مؤمن از نور وضو بهره مى گيرد. او حداقل در پنج وقت با وضو است: هنگام خواب، بيدار شدن از خواب، وقت خوردن غذا، بعد از قضاى حاجت، و هنگام زناشويى.

اين پنج مورد رعايت شود نور وضو وجود انسان را فرا گرفته، بعد از مدتى حاضر است جان بدهد، ولى بى وضو نباشد.

علامه طباطبايى; مى فرمودند:

سخت ترين لحظات عمرم آن لحظاتى بود كه از دستشويى تا پاى شيرآب براى گرفتن وضو مى آمدم، همين چند قدم بى وضويى مرا اذيت مى كرد.

2 - انس با قرآن

صبح خيزى و سلامت طلبى چون حافظ هرچه كردم همه از دولت قرآن كردم

مؤمن با كتاب ايمان انس دارد و قلب او زنده به آيات نوراست. تدبر در كلمه كلمه ى كلام عشق، قلب او را مهياى پذيرايى از عشق مى كند.

ص: 158

«پس چرا تدبّر نمى كنيد در قرآن، يا بر قلب هاى شما قفل خورده است»(1)

دو گروه شدند يا اهل تدبر يا بر قلب هايشان قفل خورده است. قلبى كه قفل خورده باشد بسته است و عشق هرچند مشتاق است؛ راه به آن خانه ندارد. كليد قفل قلب، قرآن است و تدبر در آن.

كه اگر محقق نشود شكايت نبى مهر شامل حالش شده، او را دورتر مى كند.

«اى خداى من، همانا قوم من قرآن را مهجور گرفتند»(2)

و آن پير مراد و سيد و سالار عرفان سيد على قاضى; كه فرمود:

«من هرچه دارم از زيارت سيد الشهدا و قرآن دارم»(3)

3 - نماز

«اگر نماز را تحفظ كرديد همه چيزتان محفوظ مى ماند»(4)

ص: 159


1- محمد 24/6.
2- فرقان/ 30.
3- عطش، ص 249.
4- همان، ص 43.

كه همه ى امورمان تابع نماز است.

نماز مؤمن دو شاخصه دارد:

الف. اول وقت: كه امام رضا عليه السلام فرمود:

«هرگز نمازت را از اول وقت به تأخير نيانداز»(1)

امام اين جمله را به كسى فرمودند كه مى گفت اگر كمى صبر كنيد تعداد بيشترى براى نماز خواهند رسيد، اما امام، همان اول وقت نماز را خواندند فقط با يك مأموم.

سيد على قاضى; نيز به شاگردان خود درس مى دادند كه:

«هركس نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عاليه نرسد مرا لعن كند»(2)

در اين همه تأكيد براى اين دستورالعمل، رازها نهان است كه اگر لحظه ى به پا ايستادن شما براى نماز همان وقتى باشد كه ولى خدا ايستاده است، به آن رمز و رازها خواهيد رسيد.

ب. حضور قلب:

مؤمن نمازش با حضور است. مى داند چه مى گويد و با كه مى گويد و چون خدا را مى بيند يا حداقل قبول دارد كه خدا در

ص: 160


1- - بحارالانوار، ج 49/49.
2- - عطش، ص 301.

حال نظاره به اوست، بهترين لباس را بر تن كرده و به بهترين حال ايستاده است.

او غرق رحمت و نور است تا مادامى كه در اين حالت به خضوع و خشوع به درگاه ربوبى پناهنده شده است.

4 - در فكر نياز نيازمند

«در اموال آنها، حقى معلوم براى سائل و محروم است»(1)

آنها همان مؤمنان هستند كه نمى توانند دغدغه ى ديگران را نداشته باشند و مى دانند كه خودبينى، آفت عشق است و نگاه به نياز نيازمند، زمينه ى مناسب براى رهيدن از بند خوديت است.

پس سهمى را معين نموده هر از چند گاهى، به دست طلب محبوبان الهى مى رسانند كه خدا، خود صدقه را دريافت مى كند و در اين امر فرشته اى را وكيل نكرده است.

5 - صبر و استقامت

«و خدا با صابران است»(2)

خدايى كه دركتابش به دو گروه درود نثار كرده است.

ص: 161


1- معارج / 25.
2- انفال / 46.

اول: محمد صلى الله عليه و آله و سلم و آلش كه عاشقان اويند و هم معشوق او

دوم: انسان هاى صابر

«كسانى كه وقتى مصيبتى بر آنها وارد مى شود مى گويند ما از خدائيم و به سوى او باز مى گرديم؛ برآنها، درود و رحمت خداوند است»(1)

كه اگر صبر در كار نباشد ايمان بى سر است و تن بى سر ارزشى ندارد.

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

«نسبت صبر به ايمان مثل نسبت سر است به تن»(2)

كه سيد هاشم حداد شاگرد مكتب آقاى قاضى اگر به مقام روح مجرد رسيد به خاطر صبر و تحملى بود كه در مقابل فحش هاى مادرزنش، نمود. زنى قوى كه مردها از او هراس داشتند تا دامادش را مى ديد شروع مى كرد به حرف هاى زشت و ركيك كه

ص: 162


1- بقره/ 156.
2- نهج البلاغه/ حكمت 82.

نثار او نمايد و اذيت هاى ديگر؛ اما سيد هاشم هرگز جواب او را نداد و هميشه صبر مى كرد تا اينكه شبى خسته، گرسنه و تشنه، سيد هاشم وارد خانه شد، مادر زن كنار حوض نشسته بود، تا چشمش به دامادش افتاد شروع كرد به ناسزا و پرخاش.

آنقدر بلند كه همسايه ها هم مى شنيدند، سيد از خانه بيرون رفت و ناگهان خود را در مقامى ديد وصف ناشدنى كه مرحوم قاضى وعده ى آن را با صبر به اذيت هاى مادر زن داده بود.

سيدهاشم به خانه برگشت و خود را به دست و پاى مادر زن انداخت كه خدا خيرت دهد باعث شدى ما در معنويت رشدى كنيم و به مقامى برسيم.(1)

دو مورد باقيمانده مخصوص خواهران است كه فقط اشاره اى گذرا

6 - حجاب

در قرآن دو آيه براى حجاب آمده:

يكى: حجاب زنان مسلمان (سوره نور، آيه 30).

ص: 163


1- روح مجرد، ص 172 (با تصرف)

دومى: حجاب زنان مؤمنه (سوره احزاب، آيه 59).

حجاب زنان مؤمنه چادر است آن هم به طورى كه كمتر از گردى صورت نمايان باشد. چرا كه در آيه آمده است:

«يدنين عليهن من جلابيبهن»كه جلباب، لباس سرتاسرى است كه از فرق سر تا نوك پا را مى پوشاند.

7 - ذكر جايگزين

در شرح نهج البلاغه، دليل نقصان ايمان زنان، ترك عبادت هايى چون نماز، آن هم در روزهايى معين، معرفى شده است. روايات، جبران اين نقص ايمان را به اين مى دانند كه زنان در همان روزهاى معين در ساعات نماز، وضو گرفته و در سجاده عبادت رو به قبله مشغول ذكر شوند.

تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل

ص: 164

فصل هفتم: نشانه هاى عاشقى

اشاره

خامان ره نرفته چه دانند ذوق عشق

ص: 165

ص: 166

آن چه مهم است قرار گرفتن ما در راه عشق است، حتى اگر به مقصد نرسيم. ارزش در راه بودن آن قدر بالاست كه تمام اجر واصلان را نصيب مى نمايد كه در راه رفته، نيّت رسيدن به پايان راه را دارد و اعمال به نيّت است.

پيامبرى در بيابانى راه مى پيمود؛ به كوهى بلند رسيد، مورچه اى را ديد كه تك و تنها در حال تلاش و زحمت است و از كوه مقدار كمى برمى دارد و چند متر آن طرف تر خاك ها را روى هم انباشته مى كند. پرسيد: چه مى كنى؟

مورچه گفت: مى خواهم اين كوه را جابجا كنم.

نبى خدا لبخند زد و پرسيد: براى چه؟

ص: 167

مورچه گفت: معشوقى دارم به من گفته است اگر مرا مى خواهى بايد اين كوه را جابجا كنى.

پيامبر خدا فرمود: تو كه نمى توانى اين كوه را جابجا كنى!

مورچه گفت: مى دانم كه نمى توانم ولى همه ى دلخوشيم به اين است كه در راه معشوقم مشغول كارم، اگر هم عمرم سرآمد در راه رسيدن به معشوق مرده ام.

زندگى چيزى جز قدم زدن و تلاش كردن در راه معشوق نيست. با ديده ى باز و انديشه اى روشن، معشوقى كامل پيدا كردن و تمام عمر در راه عشق او قدم برداشتن و عرق ريختن. شايد نتوانيم به آن چيزى كه مى خواهيم برسيم، ولى در راه بودن، لذتى دارد وصف ناشدنى.

نامم زكارخانه عشاق محو باد گر جز محبت تو بود كار ديگرم

نشانه ها

در اينجا نشانه هاى عشق را بازگو مينمائيم تا هر كه با رجوع به آن ها جايگاه خود را در مدار عشق تشخيص دهد؛

ص: 168

اول: ياد دوست

«كسى كه چيزى را دوست بدارد ياد آن ورد زبانش شود.»(1)

مهم ترين نشانه دوستى و عشق حضرت مهدى عليه السلام ياد اوست كه هميشه و همه جا همراه محب است. وقت خواب و بيدارى، وقت كار و استراحت. عاشق مهدى عليه السلام تا صداى اذان مى شنود براى وصال معشوق دست به دعا به سمت آسمان بلند كرده و در وقت بارش باران عاجزانه از خداوند ظهور معشوق غريب كه در غيبت به سر مى برد را مى خواهد. «يا صاحب الزمان» ذكر زبانش شده و نور قلبش.

«علامه سيد على آقا قاضى; همواره در حالت ايستاده و نشسته و در تغيير از حالتى به حالت ديگر كلمه ى «يا صاحب الزمان» را بر زبان جارى مى ساخت.»(2)

آيت الله سيد عبدالكريم كشميرى; مى فرمود:

روزى يك ساعت با حضرت خلوت كنيد، در جاى خلوت زيارت آل ياسين بخوانيد. زياد «يا صاحب الزمان ادركنى»، «يا صاحب الزمان اغثنى» بگوييد تا رفاقت با حضرت زياد شود.

ص: 169


1- ميزان الحكمه، ج 4، ص 1860.
2- عطش، ص 259.

آيت الله ناصرى; مى فرمايند:

در هر مشكل و در هر حال «يابن الحسن» گفتن را فراموش نكنيد.

كه فراموشى و غفلت از ياد دوست بزرگ ترين گناه براى عاشق است كه ياد نه كار زبان است نه فعاليّت فكر كه اول از معشوق سرزند، پس هر آن لحظه كه به ياد امام زمانت نور گرفتى بدان در همان لحظه امام به ياد توست.

«مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم.»(1)

و خدا مى داند كه ياد امام چه آثار و بركاتى دارد كه اين همه سفارش در آيات و روايات به اين ياد شيرين، با هدفى خاص مطرح گشته است كه فرمود:

«ياد مهدى از قلوب مؤمنين غايب نمى گردد».(2)

دمى كان بگذرد بى ياد رويت از آن دم بى شمار استغفر الله

ص: 170


1- بقره/ 152.
2- كمال الدين، ج 2، ص 368.

دوم: انتخاب راه عشق

عاشق در دو راهى هاى زندگى كه راهى موافق خواست معشوق است و راهى ديگر را معشوق نمى پسندد، راه موافق خواست معشوق را انتخاب نموده و با سختى هاى هوا و هوس در امر به آن راه نادرست مبارزه مى كند. انتخاب راه معشوق نشانه ى اين است كه معشوق هم عاشق را عاشقانه دوست دارد. او مى تواند صادقانه فرياد بزند كه من عاشقم و امام را عاشقانه دوست دارم. او ديگر گوش به فرمان امام است و اين كليد سعادت است كه نصيب او شده، كه بنگرى در كدام راه با كه هستى؟ انتخابت را با نگرشى عاشقانه پيش ببرى كه عاشق همه توجه اش به خواست معشوق است.

مى خواستم به كوه بروم. مادرم گفت: امروز پدرت نيست، من تنها هستم؛ اگر مى شود در خانه بمان. انديشيدم چه كنم؟ لحظه اى درنگ كه كدام را بيشتر دوست دارد (كوه رفتن من، ماندن در كنار مادر)؟ ساك را زمين گذاشتم و به آشپزخانه رفته و براى مادرم چاى ريختم و گفتم: چشم مادر جان، هرچه شما بگويى. مادرم لبخندى زد و به نظرم كسى ديگرى هم.

ص: 171

ترك نافرمانى معشوق نيز در گروى همين انتخاب راه عشق است، او هرگز در پيروزى دشمن معشوق كه شيطان است همراه نشده و در سپاه او قرار نمى گيرد. عاشق در اداى حقوق معشوق تمام تلاش خود را به كار بسته، از حيله و نيرنگ شيطان در اين راه فرارى است.

سوم: خروج محبت غير او

عشق هاى رنگى كه ننگى نصيب مى كنند گاهى عبورشان بر قلب مى افتد، عاشق بايد از مجاز فاصله بگيرد و بداند كه عشق خوبان با اين عشق ها جمع شدنى نيست. به دنبال خروج عشق هاى مجازى از قلب بايد وجود محبوب را در قلب استحكام بخشيد كه قلب جاى تاريكى و ظلمت و شهوت نيست.

زهر چه غير يار استغفر الله ز بود مستعار استغفر الله

دمى كان بگذرد بى ياد رويت از آن دم بى شمار استغفر الله

چهارم: ترويج نام و ياد او

او از خوديت و منيّت رهيده است. معشوق او برترين است، چرا به ديگران نشانش ندهد؟ او خوشحال مى شود كه ديگران را نيز در

ص: 172

اين راه هروله كنان بنگرد. در پى تبليغ و شناساندن معشوق سر از پاى نمى شناسد كه رضايت امام نيز در همين است. در هر مجلسى نامى از او به ميان آورده و از ديگران دعوت مى دارد كه خانه ى قلب خويش را به بيگانه واگذار نكنند كه او منتظر ماست. كه خداوند فرمود: مرا محبوب بندگانم قرار بده و مهدى عليه السلام نيز ولىّ خداست و بايد محبوب بندگان قرار گيرد كه حبّ او حبّ خداست و راه به سوى معبود است.

پنجم: اشك فراق

اگر به دست من افتد فراق را بكشم...

شوق يعقوب عليه السلام به يوسف عليه السلام زبان زد عام و خاص شد، اشك هايش خشك و چشمش سفيد شد؛ اما بشارت آمد و پيراهن يوسف عليه السلام به روى چشمان پدر نور را به چشم برگرداند.

اى صد هزار يوسف مصرى فداى تو

ص: 173

نشانه ى عشق، اشك است. مگر مى شود از معشوق دور بود و فراق را چشيد و بى خيال نشست؟!

به دنبال محمل چنان زار گريَم كه ازگريه ام ناقه در گِل نشيند

مگر مى شود نام محبوب را شنيد و مصيبت هاى او را درنظر آورد و اشكى نريخت؟

تا تو زما روى نهان كرده اى خون به دل پير و جوان كرده اى

محتجب از خلق جهان تا به كى در پس اين پرده نهان تا به كى

كافى است بيايى و فرصت اشك را در آن مجلس تجربه كنى، خواهى يافت كه به بالاترين لذت و توفيق دست يافته اى و عنايتى را همراه خويش احساس مى كنى، تا گونه هايت گرمى اشك را احساس نكند، نمى يابى كه كجايى؟

اندر وصال روى تو اى شمس تابناك اشكم چو سيل جانب دريا روانه است

ص: 174

ششم: خواست او

عاشق خواست و حاجت معشوق را برخواست خود مقدم مى دارد كه تمام وجود عاشق فداى اوست، چه برسد به خواستش.

اهل ولا چو روى به سوى خدا كنند اول به جان گمشده ى خود دعا كنند

در دعا و ثنا، در راز و نياز و قنوت، مقدم از همه، دعا براى آن بزرگوار است. تا قبل از دعا بر ساحت آن نازنين براى خود هيچ دعا و حاجتى را طلب نكنيم كه خواست ما در مقابل او و خواستش چه ارزشى دارد؟

هفتم: گوش به فرمان

عاشق راستين، همواره دست در كار دارد و ثانيه ثانيه ى عمرش را وقف تلاش در راه معشوق و به دست آوردن رضايت او مى نمايد و در اين مسير جز به روش معشوق رفتار نكرده و چيزى غير از آن را در سر نمى پروراند.

ص: 175

هرچقدر در عمل به دستورات امام زمان عليه السلام كه چيزى جز دستورات دين نيست، كوتاهى كنيم، به همان مقدار از عشقمان كاسته شده و ديگرى را بر او ترجيح داده ايم.

براى فرار از عشق سطحى و احساسى چاره اى جز عمل به دستورات معشوق نداريم.

امام باقر عليه السلام به جابر جعفى فرمود:

اى جابر كسى كه تشيع را پذيرفته، اينكه اعلام كند كه من محب اهل بيتم آيا او را بس است؟

به خدا سوگند شيعه ى ما نيست مگر كسى كه به خاطر خدا از همه گناهان بپرهيزد و از حضرت حق اطاعت نمايد...

مهر خوبان

آن كه دوستدار ما را دوست دارد،

بى ترديد ما را دوست مى دارد.(1)

ص: 176


1- بحارالانوار، ج 97، ص 124.

امام زمان عليه السلام دوستدارانى دارد كه مهر ما به آنها، حكايت از نشانه ى عشق ما به ايشان است كه عاشق، تمام منسوبان و متعلقات معشوق را دوست مى دارد.

اما در صورتى كه خداى نكرده، مخالف اهل بيت را دوست داشته باشيم از حريم عشق مهدوى خارج گشته ايم و اين توفيق عظيم را از دست داده در مسير غير خواهيم افتاد.

اگر كسى در كنار محبت ما به دشمنان ما نيز محبت بورزد چنين كسى از ما نيست و ما هم از او نيستيم.(1)

ص: 177


1- همان، ج 27، ص 51.

حرف آخر

سخن عشق نه آن است كه آيد به زبان ساقى مى نابم ده كه كوتاه كنم حرف و بيان

يا صاحب الزمان!

من در راه وصال تو از همه ى دوستان بريده ام و از وطن خود براى زيارتت هجرت كرده ام.(1)

فدايت شوم اى آرزوى هر زن و مرد مؤمنى كه مشتاق تو هستند كه هر دلى از يادت ناله ى شوق سر مى دهد.

تا كى سرگردان و حيران شما باشم؟

آيا چشمى مى گريد تا چشم من هم او را كمك كند و زار زار بگريد؟

اى پسر پيغمبر! آيا به سوى تو راه ملاقاتى هست؟

آيا امروز به فردايى مى رسد كه به ديدار جمالت بهره مند شويم؟

كى مى شود سيراب شويم از چشمه ى آب زلال تو كه عطش ما طولانى گشت؟

خدايا! حرارت قلب ما را فرو نشان.

اى خدا! بين ما و او اتصالى كامل برقرار فرما.(2)

ص: 178


1- زيارت حضرت صاحب الزمان از مفاتيح الجنان.
2- مفاتيح الجنان، دعاى ندبه.

پرورده عشق شد سرشتم جز عشق مباد سرنوشتم

در حلقه عشق جان فروشم بى حلقه او مباد گوشم

گرچه شده ام چو مويش از غم يك موى نخواهم از سرش كم

يارب به خدايى خدايى ت وانگه به جمال كبريايى ت

كز عشق به غايتى رسانم كو ماند اگرچه من نمانم

از عمر من آنچه مانده بر جاى بستان و به عمر «مهدى» افزاى(1)

ص: 179


1- نظامى گنجوى (در مصرع آخر كلمه مهدى جايگزين شده است).

كتابنامه

قرآن كريم

نهج البلاغه

مفاتيح الجنان

1. ابن مشهدى، المزار الكبير، قم، انتشارات ديوان، 1389 ق.

2. اميديان، محمدتقى، امام زمان عليه السلام در كلام آيت الله بهجت، قم، بنياد فرهنگى مهدى موعود عليه السلام، 1388 ش.

3. انصاريان، حسين، اهل بيت، عرشيان فرش نشين، قم، دارالعرفان، 1386 ش.

4. بلخى مولوى، جلال الدين، مثنوى معنوى، تهران، انتشارات پژوهش، 1375 ش.

5. بهايى، بهاءالدين محمد العالمى، كليات شيخ بهايى، تهران، انتشارات محمودى، 1372 ش.

6. پورسيد آقايى، مسعود، مير مهر، قم، حضور، 1384 ش.

7. جوادى آملى، عبد الله، ادب فناى مقربان، قم، انتشارات اسراء، 1381 ش.

8. جوزى، ابن اثير، النهايه، قم، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، 1367 ش.

9. حافظ، شمس الدين محمد، ديوان حافظ، قم، فراگفت، 1387 ش.

10. حر عاملى، محمد بن حسن، وسايل الشيعه، بيروت، مؤسسه آل البيت، 1413 ق.

ص: 180

11. حسينى طهرانى، محمدحسين، الله شناسى، مشهد، انتشارات علامه طباطبايى، 1418 ق.

12. -، روح مجرد، مشهد، انتشارات علامه طباطبايى، 1423 ق.

13. حسينى، سيد حسين، مهر محبوب، تهران، نشر آفاق، 1386 ش.

14. حكيمى، محمدرضا، خورشيد مغرب، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1374 ش.

15. حيدرى كاشانى، محمدباقر، سلوك مهدوى، قم، سبط النبى، 1388 ش.

16. ديلمى، ابى محمد حسن، ارشاد القلوب، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين، 1376 ش.

17. راوندى، قطب الدين، (ترجمه غلامحسين محرمى) الخرانج و الجرائح، دفتر انتشارات اسلامى، 1378 ش.

18. رخشاد، محمدحسين، در محضر آيت الله بهجت، قم، انتشارات اسلامى، 1387 ش.

19. سبزوارى، ملاهادى، شرح مثنوى، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، 1374 ش.

20. سيوطى، جلال الدين، الدرر المنثور فى تفسير الماثور، قم، كتابخانه آيت الله مرعشى نجفى، 1404 ق.

21. شيخ صدوق، محمد، امالى، تهران، اسلاميه، 1374 ش.

22. -، علل الشرايع، تهران، انتشارات مؤمنين، بى تا.

ص: 181

23. -، كمال الدين و تمام النعمه، ترجمه منصور پهلوان، قم، انتشارات جمكران، 1382 ش.

24. صافى گلپايگانى، لطف الله، منتخب الاثر في الامام الاثنا عشر، قم، مؤسسه السيده المعصومه، 1421 ق.

25. طاهرزاده، اصغر، مبانى نظرى و عملى محبت اهل بيت، اصفهان، انتشارات لب الميزان، 1389 ش.

26. طباطبايى، محمدحسين، الميزان، تهران، دفتر انتشارات اسلامى، بى تا.

27. فيض كاشانى، ملامحسن، المحجه البيضاء، بيروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1403 ق.

28. فيض كاشانى، ملامحسن، شوق مهدى عليه السلام، قم، انتشارات انصاريان، 1379 ش.

29. قرآن مجيد

30. قمى مشهدى، محمد بن محمدرضا، كنز الدقائق، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، 1368 ش.

31. قمى، شيخ عباس، سفينه البحار، تهران، دارالاسوه، 1416 ق.

32. گنجى، حسين، ارتباط معنوى با حضرت مهدى عليه السلام، قم، انتشارات مسجد مقدس جمكران، 1383 ش.

33. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، موسسه الوفا، 1403 ق.

34. محمدى رى شهرى، محمد، دوستى در قرآن و حديث، قم، دارالحديث، 1379 ش.

35. -، محمد، ميزان الحكمه، قم، دارالحديث، 1377 ش.

ص: 182

36. مصباح يزدى، محمدتقى، آفتاب ولايت، قم، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمينى، 1384.

37. مصطفوى، سيد جواد، ترجمه اصول كافى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل بيت، بى تا.

38. مطهرى، مرتضى، جاذبه و دافعه امام على عليه السلام، تهران، صدرا، 1391 ش.

39. -، سيرى در نهج البلاغه، تهران، صدرا، 1372 ش.

40. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1377 ش.

41. موسوى خمينى، روح الله، ديوان امام، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، 1374 ش.

42. نعمانى، ابن ابى زينب، الغيبه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1387 ش.

43. هيئت تحريريه شمس الشموس، سوخته، تهران، انتشارات مؤسسه شمس الشموس، 1385 ش.

44. -، عطش، تهران، مؤسسه فرهنگى شمس الشموس، 1386 ش.

ص: 183

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109