تفسیر نور طبع قدیم

مشخصات کتاب

سرشناسه : قرائتی، محسن، 1324 -

عنوان و نام پدیدآور : تفسیر نور / تالیف محسن قرائتی.

وضعیت ویراست : ویراست2.

مشخصات نشر : تهران: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، 1387-

مشخصات ظاهری : 10 ج.

فروست : کتاب سال جمهوری اسلامی ایران؛ 76.

شابک : دوره: 978-600-5421-10-1 ؛ 50000 ریال: ج.1: 978-600-5421-00-2 ؛ 60000 ریال:ج.2: 978-600-5421-01-9 ؛ 60000 ریال ( ج.2 ، چاپ چهارم ) ؛ 50000 ریال: ج.3: 978-600-5421-02-6 ؛ 50000 ریال: ج.4: 978-600-5421-03-3 ؛ 60000ریال(ج.4،چاپ چهارم) ؛ ج.5: 978-600-5421-04-0 ؛ 60000 ریال ( ج.5 ، چاپ چهارم ) ؛ 50000 ریال: ج.6: 978-600-5421-05-7 ؛ 60000 ریال (ج.6، چاپ دوم) ؛ 50000 ریال: ج.6، چاپ سوم: 978-600-5421-10-1 ؛ 70000ریال (ج.6، چاپ ششم) ؛ 30000 ریال: ج.6،چاپ شانزدهم 964-5652-18-9 : ؛ 60000 ریال: ج.7: 978-600-5421-06-4 ؛ 65000 ریال( ج.7، چاپ پنجم) ؛ 30000 ریال (ج.7، چاپ چهاردهم) ؛ 50000 ریال: ج.8: 978-600-5421-07-1 ؛ 50000 ریال( ج.8، چاپ دوم) ؛ 70000 ریال (ج.8، چاپ ششم) ؛ 40000 ریال (ج. 8، چاپ چهاردهم) ؛ ج.9: 978-600-5421-08-8 ؛ 50000 ریال( ج.9، چاپ سوم) ؛ 70000 ریال (ج.9، چاپ ششم) ؛ 50000 ریال: ج.10: 978-600-5421-09-5 ؛ 50000 ریال(ج.10،چاپ دوم) ؛ 70000 ریال(ج.10، چاپ ششم)

یادداشت : چاپ قبلی: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، 1385( 12 ج.).

یادداشت : ج.1 -4، 6- 8 ( چاپ اول: 1388).

یادداشت : ج.2 و 5 ( چاپ چهارم : بهار 1389 ).

یادداشت : ج.4 (چاپ چهارم: بهار 1389)

یادداشت : ج.6 و 9 ( چاپ سوم:زمستان 1388).

یادداشت : ج.6 (چاپ دوم: 1388).

یادداشت : ج. 6 (چاپ ششم: تابستان 1390).

یادداشت : ج.6 (چاپ شانزدهم: بهار 1386).

یادداشت : ج. 6 (چاپ هشتم : 1391).

یادداشت : ج. 7 ( چاپ پنجم: 1389).

یادداشت : ج.7 (چاپ چهاردهم: تابستان 1386).

یادداشت : ج.8 (چاپ ششم: تابستان 1390).

یادداشت : ج. 8 (چاپ چهاردهم: تابستان 1387).

یادداشت : ج.8 و 10 (چاپ دوم : 1388).

یادداشت : ج.9 (چاپ ششم: تابستان 1390).

یادداشت : ج.10 (چاپ ششم: 1390).

یادداشت : عنوان دیگر: تفسیر نور: شیوه ای نو در ارایه آسان و روان پیام های آیات.

یادداشت : کتابنامه.

مندرجات : ج.1. سورههای (1 تا 3) حمد، بقره و آل عمران.- ج.2.سوره های (4تا6) نساء،مائده و انعام.- ج.4.سوره های (11تا16) هود،یوسف،رعد،ابراهیم،حجر و نحل.- ج.5.سوره های (17-21) اسراء،کهف،مریم،طه و انبیاء.- ج.6.سوره های( 22 تا 27) حج،مومنون،نور،فرقان، شعراء و نحل.- ج.7. سوره های (28 تا 36) قصص، عنکبوت، روم، لقمان، سجده، احزاب، سبا، فاطر و یس.- ج.8. سوره های ( 37 تا 45) صافات، ص، زمر، غافر، شوری، زخرف، دخان و جاثیه.- ج.9.سوره های( 46 تا 61) احقاف، محمد، فتح، حجرات، ق، ذاریات، طور، نجم.....-ج.10.جمعه،منافقون الی فلق،ناس.

عنوان دیگر : تفسیر نور: شیوه ای نو در ارایه آسان و روان پیام های آیات.

موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن 14

رده بندی کنگره : BP98/ق35ت7 1387

رده بندی دیویی : 297/179

شماره کتابشناسی ملی : 1608124

ص :1

جلد اول

اشاره

ص :2

ص :3

ص :4

پیشگفتار(چاپ اوّل)

اشاره

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ و صلی اللّٰه علی سیدنا محمّد و اهل بیته المعصومین دروس سطح و مقداری از درس خارج را در حوزه علمیه قم گذرانده بودم که به فکر آشنایی بیشتر با قرآن افتادم.با تنی چند از دوستان،هر کدام تفسیری را مطالعه و مباحثه و خلاصه آن را یادداشت می کردیم،این کار تا پایان چند جزء قرآن ادامه داشت.

در آن ایام شنیدم که آیة اللّٰه مکارم شیرازی دامت برکاته با جمعی از فضلا تصمیم دارند تفسیری بنویسند.ایشان نوشته های تفسیری مرا دیدند و پسندیدند و من نیز به آن جمع پیوستم.

پانزده سال طول کشید تا تفسیر نمونه در 27 جلد به اتمام رسید و تا حال بارها تجدید چاپ و به چند زبان ترجمه شده است.تقریباً نیمی از تفسیر نمونه تمام شده بود که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی رضوان اللّٰه تعالی علیه به پیروزی رسید و من از همان روزهای اوّل بنا به فرمایش مرحوم علامه شهید مطهری به تلویزیون رفتم و الان حدود هفده سال است که هر شب جمعه تحت عنوان درسهایی از قرآن در سیمای جمهوری اسلامی ایران برنامه دارم.

همکاری بنده تا پایان تفسیر نمونه ادامه داشت ولی در این بین به فکر افتادم درس تفسیری را در سطح فهم عموم در رادیو شروع کنم.برای این کار،علاوه بر تفسیر نمونه از ده تفسیر دیگر نیز یادداشت برداری شد و الان حدود هشت سال است که هر هفته یک روز و در ماه رمضان هر روز برنامه ای تحت عنوان

ص :5

«آئینه وحی»از رادیو پخش می گردد.

بارها پیشنهاد شد آنچه را که در رادیو می گویم به صورت کتاب منتشر شود.تا اینکه چند جزء از نوشته هایم را نزد آیة اللّٰه حاج سید مهدی روحانی و آیت اللّٰه مصباح یزدی دامت برکاتهما خواندم و به سبک و برداشت های تفسیری خود اطمینان بیشتری پیدا کردم.یادداشت ها را برای بازنویسی در اختیار حجة الاسلام محمدیان و حجة الاسلام محدثی قرار داده و بعد از تدوین آنها را در اختیار مؤسسه در راه حق قم گذاشتم تا زیر نظر آیة اللّٰه استادی منتشر و در دسترس علاقمندان قرار گیرد.

همکاران

در چهار جزء اوّل قرآن کریم حجة الاسلام دهشیری و حجة الاسلام جعفری که نیمی از هفته را به تهران می آمدند،در تتبع تفاسیر مرا کمک کردند.

و از جزء پنجم تا شانزدهم که تاریخ نوشتن این پیشگفتار است- حجة الاسلام سید جواد بهشتی و حجة الاسلام شیخ محمود متوسل در این کار مقدس همکاری داشته اند.

امتیازات

1 این تفسیر از اصطلاحات فنی،ادبی،فقهی،کلامی،فلسفی که فهم آن مخصوص گروه خاصی است احتراز کرده و تنها درسهایی از قرآن را که قابل ترجمه به زبان های زنده ی دنیا و به صورت تابلو و پیام باشد آورده است.

2 از تفسیر به رأی احتراز شده و تنها از متن آیات و یا روایاتی که از اهل بیت رسول اللّٰه صلی اللّٰه علیه و آله آمده استفاده شده است.

3 بیشتر پیام ها و درسها از متون تفاسیر معتبر شیعه و سنی استفاده شده و برخی نکات از بنده یا همکاران عزیز بوده است.

از خداوند می خواهم به همه ما اخلاص و توفیق تدبر و عمل و تبلیغ و نشر معارف قرآن را مرحمت فرماید و توفیق اتمام این کار مقدس را مرحمت کرده و

ص :6

قرآن را نور دنیا و برزخ و قیامت ما قرار دهد.

از مردم عزیز می خواهم که به آموزش قرآن تنها در سطح تلاوت و تجوید و ترتیل و تواشیح اکتفاء نکرده و مسأله ی اصلی را تدبر و عمل به قرآن قرار دهند.

از علما و فضلا می خواهم که در تبلیغ و تدریس،قرآن را در متن و مقصد اعلی قرار دهند و در هر منطقه ای در مراکز علمی و فرهنگی و مساجد و مدارس جلسات تفسیر قرآن برپا کنند.

از همه کسانی که در آشنایی من با اسلام و قرآن و اهل بیت پیامبر نقش داشته اند تشکّر می کنم و برای آنان به خصوص اساتید و پدر و مادرم از خدای منّان جزای خیر خواهانم.

همچنین از کسانی که در تألیف و تدوین و تصحیح و چاپ و نشر این تفسیر مرا یاری کرده اند و افرادی که انتقاد یا پیشنهاد سازنده و مفیدی برای تکمیل کار داشته اند تشکّر می کنم.

محسن قرائتی 74/8/3 /29جمادی الاول1415/

ص :7

تقریظ آیة اللّه حاج سید مهدی روحانی«دامت برکاته»

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

قرآن مجید با تأثیر عظیمی که در زندگی بشر و تحول تاریخ و مخصوصاً مسلمین داشته است،امّا چنان که شایسته و بایسته مقام قرآن بوده به آن توجّه نشده و در بین مردم مهجور مانده است و با آنکه خود قرآن فرمود: «وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ» ما قرآن را برای پند گیری سهل و آسان قرار دادیم،باز عده ای از مطالب قرآنی مورد فراموشی و بی توجهی قرار گرفته است،همانطور که درباره ی امم سابقه در قرآن آمده است: «فَنَسُوا حَظًّا مِمّٰا ذُکِّرُوا بِهِ» قرآن مجید از اوّل تا آخر پیام الهی برای بشر است و آگاهی و آشنایی با تمام پیام لازم است،خصوصاً پیامی که از جانب خدا و مربوط به سعادت دنیوی و ابدی انسان ها باشد که تدبّر در تمام آیات و مطالب آن لازم است:

«کِتٰابٌ أَنْزَلْنٰاهُ إِلَیْکَ مُبٰارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیٰاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبٰابِ» این مقدّمات مقتضی آن است که تفسیری برای همه قرآن مجید تدوین شود که عمده ی نظر بر فهم درک محتوای آیات باشد و روشن شود که این آیه یا آیات چه می خواهد افاده کند؟ و چه مطلبی را متعرض است؟ و به اصطلاح جدید تفسیر«بیانی»باشد.

کتاب های تفسیر بیشتر به تحقیقات فنی در علوم مختلفه مانند ادبیات و شعب آن،و علم کلام،و مباحثات مذهبی و فرقه ای،و فقه و غیرها پرداخته اند،و هر صاحب فنی در دائره فن خود و با اصطلاحات رائج آن فن به بحث پرداخته، به علاوه آنکه بحث ها بسیار طولانی شده است که همین طولانی بودن بحث یکی از موانعی است که انسان با تمام قرآن مجید آشنا شود.بگذریم که بعضی

ص :8

آیات را دستاویز عقاید شخصی و یا احیاناً انحرافی خود قرار داده اند.

در نهضت امام خمینی قدس سره و انقلاب اسلامی طبعاً توجّه به دین مقدس اسلام و مذهب تشیع که بزرگترین مصدر و منبع آن قرآن مجید است،این خلاً بیشتر احساس می شد و تدوین یک دوره تفسیر که وافی به نیاز دانشجویان و فرهنگیان فارسی زبان باشد به نظر لازم آمد.

امتیازاتی که در تدوین این مجموعه ی تفسیری باید مورد توجّه بوده باشد این امور است:

1 به زبان ساده و رسا باشد،امّا سست نباشد.

2 از اصطلاحات فنی علوم که باعث مشکل شدن فهم قرآن است دور باشد.

3 به مطالبی که راه گشای زندگی و قابل عرضه در جامعه مسلمین بلکه قابل ترجمه و انتقال به تمام جوامع انسانی بوده و به راستی «هُدیً لِلنّٰاسِ» و «هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» باشد پرداخته شود چه آنکه مطالب قرآن محصور به عصر و زمان معیّن و یا فرد و جمعیت معینی نیست.

4 برداشت از آیات از راه دلالت آیات باشد و متّکی بر تفسیر به رأی و استحسان های دلخواه و روایات ضعیفه نباشد.

5 روایات معتبره وارده از اهل بیت علیهم السلام که یکی از ثقلین کتاب اللّٰه و عترت رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله هستند و رجوع به آنها بر حسب دستور رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله لازم است باید مورد نظر باشد.

این مبادی و اصول در گرد آوری این تفسیر تفسیر آقای قرائتی در نظر بوده و چنانچه تخلفی مشاهده شود از روی غفلت بوده و ان شاء اللّٰه تعالی اصلاح خواهد شد.

امیدوارم که دانشمند گرانمایه حجة الاسلام جناب آقای قرائتی که علاوه بر جهات علمی،صاحب ذوق و قریحه ای سرشار در تفسیر می باشند و لطایف کلمات الهی را به خوبی درک می کنند،بر طبق این اصول و امتیازات،تفسیر خود

ص :9

را به اتمام برسانند.

اینجانب بیشتر از یک جزء تفسیر از این مجموعه را با خود ایشان به مذاکره نشستیم و ضمناً مطالبی را خدمتشان تذکر دادم.

مؤلف عزیز ما پس از ترجمه ی هر آیه به زبان ساده و رسا،به شرح محتوای آن آیه با بیان نکاتی که آنها را پیام های آیه نامیده،پرداخته است.این نکات در حقیقت روشنگر روح تفسیر و شرح و بسط آن می باشد و انصافاً در بسیاری از موارد نکات و برداشت های ایشان ابتکاری است و تازگی دارد.

به امید روزی که قرآن کریم در حوزه ها و دانشگاه های مسلمین محور اصلی قرار گیرد،همانگونه که امام زین العابدین علیه السلام در دعای ختم قرآن در صحیفه سجادیه درباره قرآن می فرماید:

«و میزان قسط لا یحیف عن الحق لسانه» قرآن ترازی عدلی است که از بیان حقّ زبانش کوتاه نیست.

به امید آن که این شیوه تفسیر و روش ابتکاری که مؤلف عزیز ما در پیاده کردن مطالب عالیه قرآن در پیش گرفته،گام اوّل و آخر نباشد و صاحب نظران و محققان در گام های بعدی این شیوه را تکمیل نمایند.

«جعلنا اللّٰه من المتمسکین بالثقلین بکتاب اللّٰه و عترة نبیّه محمد صلی اللّٰه علیه و علیهم» قم 9 ربیع الثانی 1414 مهدی الحسینی الروحانی

ص :10

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

مقدّمه چاپ دوازدهم

در سال 1378 برای تجدید چاپ جلد اوّل توسط«مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن»یک بار دیگر«تفسیر نور»را با دقّت مطالعه کردم.مطالبی را حذف یا ادغام نموده و مطالب جدیدی را که خداوند به ذهنم انداخت و یا از«تفسیر راهنما»و «نخبة التفاسیر»استفاده کرده بودم به مطالب قبلی اضافه شد.

در یک لحظه به فکر فرو رفتم،نوشته ای را که بعد از دو سه سال به دست خودم تغییر می دهم،اگر به قیامت برسد و از نظر اولیای خدا و فرشتگان و از همه بالاتر خداوند بگذرد چقدر تغییر خواهد کرد.تازه این اصلاحات و تغییرات به شرطی مفید است که اصل کار با ریا و سُمعه و عُجب،حبط و باطل نشده باشد.

به هر حال زحمت ها کشیدم،ولی نمی دانم حتّی یک صفحه ی آن در قیامت سبب نجاتم خواهد شد یا نه! البتّه قرآن نور است و نقص از کار و نوشته های ماست.به هر حال به لطف خداوند امیدوارم تا همانگونه که در گلستان،خاک به گل تبدیل می شود،در سایه ی آیات نورانی قرآن،نوشته های ما نیز به نور تبدیل شود.

اللّهم آمین محسن قرائتی 78/4/6

ص :11

ص :12

ص :13

ص :14

[تفسیر سوره حمد]

سیمای سوره حمد

سوره ی حمد که نام دیگرش«فاتحة الکتاب»است،هفت آیه دارد (1)و تنها سوره ای است که بر هر مسلمانی واجب است حدّ اقل روزانه ده بار آن را در نمازهای شبانه روزی بخواند و گر نه نماز او باطل است.«لا صلاة الاّ بفاتحة الکتاب» (2)بنا به روایت جابر بن عبد اللّه انصاری از رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله:

این سوره بهترین سوره های قرآن است. و به نقل ابن عباس؛

سوره ی حمد اساس قرآن است. در حدیث نیز آمده است:

اگر هفتاد مرتبه این سوره را بر مرده خواندید و زنده شد،تعجّب نکنید. (3)

از نامگذاری این سوره به«فاتحة الکتاب»،معلوم می شود که تمام آیات قرآن در زمان رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله جمع آوری شده و به صورت کتاب در آمده است و به امر ایشان این سوره در آغاز و شروع کتاب(قرآن)قرار گرفته است.

همچنین در حدیث ثقلین می خوانیم که پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:«انّی تارک فیکم الثقلَین کتاب اللّٰه و عترتی» (4)

من دو چیز گرانبها در میان شما می گذارم،کتاب خدا و خاندانم. از این حدیث نیز معلوم می شود که آیات الهی در زمان پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله به صورت«کتاب اللّٰه»

ص :15


1- 1) .عدد هفت،عدد آسمان ها،ایّام هفته،طواف،سعی بین صفا و مروه و پرتاب سنگ به شیطان نیز می باشد.
2- 2) .مستدرک،ج 4،ح 4365.
3- 3) .بحار،ج 92،ص 257.
4- 4) .بحار،ج 2،ص 100.

جمع آوری شده و به همین نام در میان مسلمانان معروف و مشهور بوده است.

آیات سوره ی مبارکه فاتحه،اشاراتی در باره ی خداوند و صفات او،مسأله معاد، شناخت و درخواست رهروی در راه حقّ و قبول حاکمیت و ربوبیّت خداوند دارد.

همچنین به ادامه ی راه اولیای خدا،ابراز علاقه و از گمراهان و غضب شدگان اعلام بیزاری و انزجار شده است.

سوره ی حمد همانند خود قرآن مایه ی شفاست،هم شفای دردهای جسمانی و هم شفای بیماری های روحی. (1)

ص :16


1- 1) .علاّمه امینی قدس سره در تفسیر فاتحة الکتاب،روایات زیادی را در این زمینه نقل نموده است.

درسهای تربیتی سوره ی حمد

قبل از تفسیر سوره حمد سیمایی از درسهای این سوره را ترسیم نموده و در صفحات بعد به شرح آن می پردازیم؛ 1 انسان در تلاوت سوره ی حمد با «بِسْمِ اللّٰهِ» از غیر خدا قطع امید می کند.

2 با «رَبِّ الْعٰالَمِینَ» و «مٰالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» احساس می کند که مربوب و مملوک است و خودخواهی و غرور را کنار می گذارد.

3 با کلمه«عالمین»میان خود و تمام هستی ارتباط برقرار می کند.

4 با «الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» خود را در سایه لطف او می داند.

5 با «مٰالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» غفلتش از آینده زدوده می شود.

6 با گفتن «إِیّٰاکَ نَعْبُدُ» ریا و شهرت طلبی را زایل می کند.

7 با «إِیّٰاکَ نَسْتَعِینُ» از ابرقدرت ها نمی هراسد.

8 از «أَنْعَمْتَ» می فهمد که نعمت ها به دست اوست.

9 با «اهْدِنَا» رهسپاری در راه حقّ و طریق مستقیم را درخواست می کند.

10 در «صِرٰاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» همبستگی خود را با پیروان حقّ اعلام می کند.

11 با «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ» و «لاَ الضّٰالِّینَ» بیزاری و برائت از باطل و اهل باطل را ابراز می دارد.

ص :17

[سوره الفاتحة (1): آیه 1]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ (1)

به نام خداوند بخشنده ی مهربان

نکته ها:

در میان اقوام و ملل مختلف،رسم است که کارهای مهم و با ارزش را به نام بزرگی از بزرگان خویش که مورد احترام و علاقه ی آنهاست،شروع می کنند تا آن کار میمون و مبارک گردد و به انجام رسد.البتّه آنان بر اساس اعتقادات صحیح یا فاسد خویش عمل می کنند.گاهی به نام بت ها و طاغوت ها و گاهی با نام خدا و به دست اولیای خدا،کار را شروع می کنند.چنان که در جنگ خندق،اوّلین کلنگ را رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله بر زمین زد. (1)

«بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ»

سر آغاز کتاب الهی است. «بِسْمِ اللّٰهِ» نه تنها در ابتدای قرآن، بلکه در آغاز تمام کتاب های آسمانی بوده است.در سر لوحه ی کار و عمل همه ی انبیا «بِسْمِ اللّٰهِ» قرار داشت.وقتی کشتی حضرت نوح در میان امواج طوفان به راه افتاد،نوح علیه السلام به یاران خود گفت:سوار شوید که «بِسْمِ اللّٰهِ مَجْرٰاهٰا وَ مُرْسٰاهٰا» (2)

یعنی

حرکت و توقّف این کشتی با نام خداست. حضرت سلیمان علیه السلام نیز وقتی ملکه سبا را به ایمان فراخواند،دعوتنامه خود را با جمله ی «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» (3)آغاز نمود.

حضرت علی علیه السلام فرمود: بِسْمِ اللّٰهِ»

،مایه برکت کارها و ترک آن موجب نافرجامی است.

همچنین آن حضرت به شخصی که جمله ی بِسْمِ اللّٰهِ را می نوشت،فرمود:

«جَوِّدها»

آن را نیکو بنویس. (4)

ص :18


1- 1) .بحار،ج 20 ص 218.
2- 2) .هود،41.
3- 3) .نمل،30.
4- 4) .کنز العمّال،ح 29558.

بر زبان آوردن «بِسْمِ اللّٰهِ» در شروع هر کاری سفارش شده است؛در خوردن و خوابیدن و نوشتن،سوارشدن بر مرکب و مسافرت و بسیاری کارهای دیگر.حتّی اگر حیوانی بدون نام خدا ذبح شود،مصرف گوشت آن حرام است و این رمز آن است که خوراک انسان های هدف دار و موحّد نیز باید جهت الهی داشته باشد.

در حدیث می خوانیم:« بِسْمِ اللّٰهِ»

را فراموش نکن،حتّی در نوشتن یک بیت شعر. و روایاتی در پاداش کسی که اوّلین بار« بِسْمِ اللّٰهِ »را به کودک یاد بدهد،وارد شده است. (1)

سؤال:چرا در شروع هر کاری «بِسْمِ اللّٰهِ» سفارش شده است؟ پاسخ: «بِسْمِ اللّٰهِ» آرم و نشانه ی مسلمانی است و باید همه کارهای او رنگ الهی داشته باشد.همانگونه که محصولات و کالاهای ساخت یک کارخانه،آرم و علامت آن کارخانه را دارد؛خواه به صورت جزیی باشد یا کلّی.مثلاً یک کارخانه چینی سازی،علامت خود را روی تمام ظروف می زند،خواه ظرف های بزرگ باشد یا ظرف های کوچک.یا اینکه پرچم هر کشوری هم بر فراز ادارات و مدارس و پادگان های آن کشور است و هم بر فراز کشتی های آن کشور در دریاها،و هم بر روی میز اداری کارمندان.

سؤال:آیا «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» آیه ای مستقل است؟ پاسخ:به اعتقاد اهل بیت رسول اللّٰه علیهم السلام که صد سال سابقه بر سایر رهبران فقهی مذاهب دارند و در راه خدا به شهادت رسیده و در قرآن نیز عصمت و پاکی آنها به صراحت بیان شده است،آیه «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» آیه ای مستقل و جزء قرآن است.فخر رازی در تفسیر خویش شانزده دلیل آورده که« بِسْمِ اللّٰهِ »جزء سوره است.آلوسی نیز همین اعتقاد را دارد.در مسند احمد نیز« بِسْمِ اللّٰهِ »جزء سوره شمرده شده است. (2)برخی از افراد که بِسْمِ اللّٰهِ را جزء سوره ندانسته و یا در نماز آن را ترک کرده اند،مورد اعتراض واقع شده اند.در مستدرک حاکم آمده است:

ص :19


1- 1) .تفسیر برهان،ج 1،ص 43.
2- 2) .مسند احمد،ج 3،ص 177 و ج 4،ص 85.

روزی معاویه در نماز بِسْمِ اللّٰهِ نگفت،مردم به او اعتراض نمودند که«أ سرقت أم نَسیتَ»،آیه را دزدیدی یا فراموش کردی؟! (1)امامان معصوم علیهم السلام اصرار داشتند که در نماز، بِسْمِ اللّٰهِ را بلند بگویند.امام باقر علیه السلام در مورد کسانی که« بِسْمِ اللّٰهِ »را در نماز نمی خواندند و یا جزء سوره نمی شمردند، می فرمود:«سَرقوا اکرم آیة» (2)

بهترین آیه قرآن را به سرقت بردند. در سنن بیهقی در ضمن حدیثی آمده است:

چرا بعضی«

بِسْمِ اللّٰهِ

»را جزء سوره قرار نداده اند! (3)شهید مطهّری قدس سره در تفسیر سوره حمد،ابن عباس،عاصم،کسایی،ابن عمر، ابن زبیر،عطاء،طاووس،فخر رازی و سیوطی را از جمله کسانی معرّفی می کند که بِسْمِ اللّٰهِ را جزء سوره می دانستند.

در تفسیر قرطبی از امام صادق علیه السلام نقل شده است:« بِسْمِ اللّٰهِ »

تاج سوره هاست. تنها در آغاز سوره برائت(سوره توبه) بسم اللّٰه نیامده و این به فرموده حضرت علی علیه السلام به خاطر آن است که« بِسْمِ اللّٰهِ»

کلمه امان و رحمت است،و اعلام برائت از کفّار و مشرکین،با اظهار محبّت و رحمت سازگار نیست. (4)

سیمای

«بِسْمِ اللّٰهِ»

1 «بِسْمِ اللّٰهِ» نشانگر رنگ و صبغه ی الهی و بیانگر جهت گیری توحیدی ماست. (5)

2 «بِسْمِ اللّٰهِ» رمز توحید است و ذکر نام دیگران به جای آن رمز کفر،و قرین کردن نام خدا با نام دیگران،نشانه ی شرک.نه در کنار نام خدا،نام دیگری را ببریم و نه به جای نام او. (6)

3 «بِسْمِ اللّٰهِ» رمز بقا و دوام است.زیرا هر چه رنگ خدایی نداشته باشد،فانی است. (7)

ص :20


1- 1) .مستدرک،ج 3،ص 233.
2- 2) .بحار،ج 85،ص 20.
3- 3) .سنن بیهقی،ج 2،ص 50.
4- 4) .تفسیر مجمع البیان و فخر رازی.
5- 5) .امام رضا علیه السلام می فرماید: بسم اللّٰه یعنی نشان بندگی خدا را بر خود می نهم.تفسیر نور الثقلین.
6- 6) .نه فقط ذات او،بلکه نام او نیز از هر شریکی منزّه است؛«سبّح اسم ربّک الاعلی»حتّی شروع کردن کار به نام خدا و محمد صلی اللّٰه علیه و آله ممنوع است.إثبات الهداة،ج 7،ص 482.
7- 7) . «کُلُّ شَیْءٍ هٰالِکٌ إِلاّٰ وَجْهَهُ» قصص،88.

4 «بِسْمِ اللّٰهِ» رمز عشق به خدا و توکّل به اوست.به کسی که رحمن و رحیم است عشق می ورزیم و کارمان را با توکّل به او آغاز می کنیم،که بردن نام او سبب جلب رحمت است.

5 «بِسْمِ اللّٰهِ» رمز خروج از تکبّر و اظهار عجز به درگاه الهی است.

6 «بِسْمِ اللّٰهِ» گام اوّل در مسیر بندگی و عبودیّت است.

7 «بِسْمِ اللّٰهِ» مایه ی فرار شیطان است.کسی که خدا را همراه داشت،شیطان در او مؤثّر نمی افتد.

8 «بِسْمِ اللّٰهِ» عامل قداست یافتن کارها و بیمه کردن آنهاست.

9 «بِسْمِ اللّٰهِ» ذکر خداست،یعنی که خدایا من تو را فراموش نکرده ام.

10 «بِسْمِ اللّٰهِ» بیانگر انگیزه ماست،یعنی خدایا هدفم تو هستی نه مردم،نه طاغوت ها و نه جلوه ها و نه هوس ها.

11 امام رضا علیه السلام فرمود:« بِسْمِ اللّٰهِ»

به اسم اعظم الهی،از سیاهی چشم به سفیدی آن نزدیک تر است. (1)

پیام ها:

1 «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» در آغاز سوره،رمز آن است که مطالب سوره،از مبدأ حقّ و مظهر رحمت نازل شده است.

2 «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» در آغاز کتاب،یعنی هدایت تنها با استعانت از او محقّق می شود. (2)

3 «بِسْمِ اللّٰهِ» کلامی که سخن خدا با مردم و سخن مردم با خدا،با آن شروع می شود.

4 رحمت الهی همچون ذات او ابدی و همیشگی است. «اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ»

ص :21


1- 1) .تفسیر راهنما.
2- 2) .شاید معنای اینکه می گویند:تمام قرآن در سوره حمد،و تمام سوره حمد در «بِسْمِ اللّٰهِ» ،و تمام «بِسْمِ اللّٰهِ» در حرف(باء)خلاصه می شود،این باشد که آفرینش هستی و هدایت آن،همه با استمداد از اوست.چنان که رسالت پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله نیز با نام او آغاز گردید.«اقرأ باسم ربّک»

5 بیان رحمت الهی در قالب های گوناگون،نشانه ی اصرار بر رحمت است.

(هم قالب«رحمن»،هم قالب«رحیم») «الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» 6 شاید آوردن کلمه رحمن و رحیم در آغاز کتاب،نشانه این باشد که قرآن جلوه ای از رحمت الهی است،همانگونه که اصل آفرینش و بعثت جلوه لطف و رحمت اوست. «الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ»

[سوره الفاتحة (1): آیه 2]

اشاره

اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (2)

سپاس و ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است.

نکته ها:

« رَبِّ »به کسی گفته می شود که هم مالک و صاحب چیزی است و هم در رشد و پرورش آن نقش دارد.خداوند هم صاحب حقیقی عالم است و هم مدبّر و پروردگار آن.پس همه هستی حرکت تکاملی دارد و در مسیری که خداوند معیّن کرده،هدایت می شود.

علاوه بر سوره حمد،چهار سوره ی انعام،کهف،سبأ و فاطر نیز با جمله «الْحَمْدُ لِلّٰهِ» آغاز گردیده،ولی فقط در سوره حمد بعد از آن «رَبِّ الْعٰالَمِینَ» آمده است.

مفهوم حمد،ترکیبی از مفهوم مدح و شکر است.انسان در برابر جمال و کمال و زیبایی،زبان به ستایش و در برابر نعمت و خدمت و احسان دیگران،زبان به تشکّر می گشاید.خداوند متعال به خاطر کمال و جمالش،شایسته ی ستایش و به خاطر احسان ها و نعمت هایش،لایق شکرگزاری است.

«الْحَمْدُ لِلّٰهِ»

بهترین نوع تشکّر از خداوند است.هر کس در هر جا،با هر زبانی، هر گونه ستایشی از هر کمال و زیبایی دارد،در حقیقت سرچشمه ی آن را ستایش می کند.البتّه حمد خداوند منافات با سپاسگزاری از مخلوق ندارد،به شرط آنکه به امر خدا و در خط و مسیر او باشد.

خداوند مسیر رشد و تربیت همه را تعیین نموده است:

ص :22

«رَبُّنَا الَّذِی أَعْطیٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدیٰ» (1)

پرودگار ما همه ی موجودات را نعمت وجود بخشیده و سپس به راه

کمالش هدایت نموده است. او به زنبور عسل یاد داده که از چه گیاهی بمکد و به مورچه آموخته است که چگونه قوت زمستانی خود را ذخیره کند و بدن انسان را چنان آفریده که هر گاه کمبود خون پیدا کرد،خون سازی نماید.چنین خداوندی، شایسته حمد و سپاسگزاری است.

خداوند،پروردگار همه ی آفریده هاست. «وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ» (2)آنچه در آسمان ها و زمین و میان آنهاست،پروردگارشان اوست. «رَبُّ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا» (3)حضرت علی علیه السلام می فرماید:«من الجمادات و الحیوانات»

یعنی او پروردگار جاندار و بی جان است.

«لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبٰارَکَ اللّٰهُ رَبُّ الْعٰالَمِینَ»

هم آفرینش از اوست و هم اداره ی آن،و او پرورش دهنده ی همه است.

مراد از«عالمین»یا فقط انسان ها هستند،مانند آیه 70 سوره حجر که قوم لوط به حضرت لوط گفتند: «أَ وَ لَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعٰالَمِینَ»

آیا ما تو را از ملاقات با مردم نهی نکردیم؟ و یا مراد همه ی عوالم هستی است.«عالم»به معنای مخلوقات و«عالمین»به معنای تمام مخلوقات نیز استعمال شده است.از این آیه فهمیده می شود که تمام هستی یک پروردگار دارد که اوست و آنچه در جاهلیت و در میان بعضی از ملّت ها اعتقاد داشتند که برای هر نوع از پدیده ها خدایی است و آن را مدبّر و ربّ النوع آن می پنداشتند،باطل است.

پیام ها:

1 همه ستایش ها برای اوست. «الْحَمْدُ لِلّٰهِ» (4)2 خداوند در تربیت و رشد هستی اجباری ندارد.زیرا حمد برای کارهای غیر اجباری است. «الْحَمْدُ لِلّٰهِ»

ص :23


1- 1) .طه،50.
2- 2) .انعام،164.
3- 3) .شعراء،24.
4- 4) .الف و لام در«الحمد»به معنای تمام حمد و جنس ستایش است.

3 همه هستی زیباست و تدبیر همه هستی نیکوست.زیرا حمد برای زیبایی و نیکویی است. «الْحَمْدُ لِلّٰهِ» 4 دلیل ستایش ما،پروردگاری اوست. «الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ» 5 رابطه ی خداوند با مخلوقات،رابطه ی دائمی و تنگاتنگ است. «رَبِّ الْعٰالَمِینَ» (نقاش و بنّا هنر خود را عرضه می کند و می رود،ولی مربّی باید هر لحظه نظارت داشته باشد.) 6 همه ی هستی،تحت تربیت خداوند یکتاست. «رَبِّ الْعٰالَمِینَ» 7 امکان رشد و تربیت،در همه ی موجودات وجود دارد. «رَبِّ الْعٰالَمِینَ» 8 خداوند هم انسان ها را با راهنمایی انبیا تربیت می کند،(تربیت تشریعی)و هم جمادات و نباتات و حیوانات را رشد و پرورش می دهد.(تربیت تکوینی) «رَبِّ الْعٰالَمِینَ» 9 مؤمنان در آغاز کتاب(قرآن)با نیایش به درگاه خداوند متعال، «الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ» می گویند و در پایان کار در بهشت نیز،همان شعار را می دهند که «آخِرُ دَعْوٰاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ» (1)

[سوره الفاتحة (1): آیه 3]

اشاره

اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ (3)

(خدایی که)بخشنده و مهربان است.

نکته ها:

کلمه«رحمن»به معنای مبالغه و شدّت در رحمت و گستردگی آن است.از کاربرد دو صفت«رحمن»و«رحیم»در قرآن،استفاده می شود که رحمانیّت درباره همه ی مخلوقات و رحیم بودن،مربوط به انسان و موجودات مکلّف است.

خداوند رحمت را بر خود واجب کرده است، «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلیٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» (2)و رحمت او بر همه چیز سایه گسترده است، «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ» (3)همچنین

ص :24


1- 1) .یونس،10.
2- 2) .انعام،54.
3- 3) .اعراف،156.

پیامبر و کتاب او مایه رحمتند، «رَحْمَةً لِلْعٰالَمِینَ» (1)آفرینش و پرورش او بر اساس رحمت است و اگر عقوبت نیز می دهد از روی لطف است.بخشیدن گناهان و قبول توبه ی بندگان و عیب پوشی از آنان و دادن فرصت برای جبران اشتباهات، همه مظاهر رحمت و مهربانی اوست.

پیام ها:

1 تدبیر و تربیت الهی،همراه محبّت و رحمت است.(در کنار کلمه«ربّ»،کلمه «رحمن»آمده است.) «رَبِّ الْعٰالَمِینَ اَلرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» 2 هم چنان که تعلیم نیازمند رحم و مهربانی است، «الرَّحْمٰنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ» (2)تربیت و تزکیه نیز باید بر اساس رحم و مهربانی باشد. «رَبِّ الْعٰالَمِینَ اَلرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» 3 رحمانیّت خداوند،دلیل بر ستایش اوست. «الْحَمْدُ لِلّٰهِ» «الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ»

[سوره الفاتحة (1): آیه 4]

اشاره

مٰالِکِ یَوْمِ اَلدِّینِ (4)

(خدایی که)مالک روز جزاست.

نکته ها:

مالکیّت خداوند،حقیقی است و شامل احاطه و سلطنت است،ولی مالکیّت های اعتباری،از سلطه ی مالک خارج می شود و تحت سلطه ی واقعی او نیست. «مٰالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» با آنکه خداوند مالک حقیقی همه چیز در همه وقت است،ولی مالکیّت او در روز قیامت و معاد جلوه ی دیگری دارد؛ در آن روز تمام واسطه ها و اسباب قطع می شوند. «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبٰابُ» (3)نسبت ها و خویشاوندی ها از بین می رود. «فَلاٰ أَنْسٰابَ بَیْنَهُمْ» (4)

ص :25


1- 1) .انبیاء،107.
2- 2) .الرحمن،1-2.
3- 3) .بقره،166.
4- 4) .مؤمنون،101.

مال و ثروت و فرزندان،ثمری ندارند. «لاٰ یَنْفَعُ مٰالٌ وَ لاٰ بَنُونَ» (1)بستگان و نزدیکان نیز فایده ای نمی رسانند. «لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحٰامُکُمْ» (2)نه زبان،اجازه عذر تراشی دارد و نه فکر،فرصت تدبیر.تنها راه چاره لطف خداوند است که صاحب اختیار آن روز است.

لفظ«دین»در معانی گوناگون به کار رفته است:

الف:مجموعه ی قوانین آسمانی. «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّٰهِ الْإِسْلاٰمُ» (3)ب:عمل و اطاعت. «لِلّٰهِ الدِّینُ الْخٰالِصُ» (4)ج:حساب و جزا. «مٰالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» « یَوْمِ الدِّینِ »در قرآن به معنای روز قیامت است که روز کیفر و پاداش می باشد.

«یَسْئَلُونَ أَیّٰانَ یَوْمُ الدِّینِ» (5)

می پرسند روز قیامت چه وقت است؟ قرآن در مقام معرّفی این روز،چنین می فرماید: «ثُمَّ مٰا أَدْرٰاکَ مٰا یَوْمُ الدِّینِ. یَوْمَ لاٰ تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلّٰهِ» (6)

(ای پیامبر!)نمی دانی روز دین چه روزی است؟ روزی که هیچ کس برای

کسی کارآیی ندارد و آن روز تنها حکم و فرمان با خداست.

«مٰالِکِ یَوْمِ الدِّینِ»

نوعی انذار و هشدار است،ولی با قرار گرفتن در کنار آیه ی «الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» معلوم می شود که بشارت و انذار باید در کنار هم باشند.نظیر آیه شریفه دیگر که می فرماید: «نَبِّئْ عِبٰادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ. وَ أَنَّ عَذٰابِی هُوَ الْعَذٰابُ الْأَلِیمُ» (7)

به بندگانم خبر ده که من بسیار مهربان و آمرزنده ام،ولی عذاب و مجازات من نیز

دردناک است. همچنین در آیه دیگر خود را چنین معرّفی می کند: «قٰابِلِ التَّوْبِ شَدِیدِ الْعِقٰابِ» (8)

خداوند پذیرنده ی توبه مردمان و عقوبت کننده ی شدید گناهکاران است.

در اوّلین سوره ی قرآن،مالکیتَ خداوند عنوان شده است، «مٰالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» و در آخرین سوره،مَلِکیت او. «مَلِکِ النّٰاسِ»

ص :26


1- 1) .شعراء،88.
2- 2) .ممتحنه،3.
3- 3) .آل عمران،19.
4- 4) .زمر،3.
5- 5) .ذاریات،12.
6- 6) .انفطار،18 19.
7- 7) .حجر،49 50.
8- 8) .غافر،3.
پیام ها:

1 خداوند متعال،از جهات مختلف قابل عبادت است و ما باید حمد و سپاس او را به جا آوریم.به خاطر کمال ذات و صفات او که«الله»است،به خاطر احسان و تربیت او که «رَبِّ الْعٰالَمِینَ» است و به خاطر امید و انتظار رحم و لطف او که «الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» است و به خاطر قدرت و هیبت او که «مٰالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» است.

2 قیامت،پرتوی از ربوبیّت اوست. «رَبِّ الْعٰالَمِینَ» «مٰالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» 3 قیامت،جلوه ای از رحمت خداوند است. «الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ مٰالِکِ یَوْمِ الدِّینِ»

[سوره الفاتحة (1): آیه 5]

اشاره

إِیّٰاکَ نَعْبُدُ وَ إِیّٰاکَ نَسْتَعِینُ (5)

(خدایا)تنها ترا می پرستیم و تنها از تو یاری می جوئیم.

نکته ها:

انسان باید به حکم عقل،بندگی خداوند را بپذیرد.ما انسان ها عاشق کمال هستیم و نیازمند رشد و تربیت،و خداوند نیز جامع تمام کمالات و ربّ همه ی هستی است.اگر به مهر و محبّت نیازمندیم او رحمان و رحیم است و اگر از آینده دور نگرانیم،او صاحب اختیار و مالک آن روز است.پس چرا به سوی دیگران برویم؟! عقل حکم می کند که تنها باید او را پرستید و از او کمک خواست.نه بنده هوی و هوس خود بود و نه بنده زر و زور دیگران.

در نماز،گویا شخص نمازگزار به نمایندگی از تمام خداپرستان می گوید:

خدایا نه فقط من که همه ی ما بنده توایم،و نه تنها من که همه ی ما محتاج و نیازمند لطف توایم.

خدایا! من کسی جز تو را ندارم «إِیّٰاکَ» ولی تو غیر مرا فراوان داری و همه هستی عبد و بنده ی تو هستند. «إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ إِلاّٰ آتِی الرَّحْمٰنِ عَبْداً» (1)

در

آسمان ها و زمین هیچ چیزی نیست مگر این که بنده و فرمان بردار تو هستند.

ص :27


1- 1) .مریم،93.

جمله «نَعْبُدُ» هم اشاره به این دارد که نماز به جماعت خوانده شود و هم بیانگر این است که مسلمانان همگی برادر و در یک خط هستند.

مراحل پرواز معنوی،عبارت است از:ثنا،ارتباط و سپس دعا.بنا بر این اوّل سوره ی حمد ثناست،آیه ی «إِیّٰاکَ نَعْبُدُ» ارتباط و آیات بعد،دعا می باشد.

چون گفتگو با محبوب واقعی شیرین است،لذا کلمه «إِیّٰاکَ» تکرار شد.

پیام ها:

1 ابتدا باید بندگی خدا کرد،آن گاه از او حاجت خواست. «نَعْبُدُ» «نَسْتَعِینُ» 2 بندگی،تنها در برابر خداوند رواست نه دیگران. «إِیّٰاکَ» 3 قوانین حاکم بر طبیعت محترم است،ولی اراده ی خداوند حاکم و قوانینِ طبیعی،محکوم هستند. (1)لذا فقط از او کمک می خواهیم. «إِیّٰاکَ نَسْتَعِینُ» 4 گر چه عبادت از ماست،ولی در عبادت کردن نیز نیازمند کمک او هستیم.

«إِیّٰاکَ نَعْبُدُ وَ إِیّٰاکَ نَسْتَعِینُ» (2)

5 چون خداوند بیشترین لطف را بر ما کرده،ما بهترین تذلّل را به درگاهش می بریم. «الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ إِیّٰاکَ نَعْبُدُ» 6 «إِیّٰاکَ نَعْبُدُ وَ إِیّٰاکَ نَسْتَعِینُ» یعنی نه جبر است و نه تفویض.چون می گوییم:

«نَعْبُدُ»

پس دارای اختیار هستیم و نه مجبور.و چون می گوییم: «نَسْتَعِینُ» پس نیاز به او داریم و امور به ما تفویض نشده است.

7 عبادت،مقدّمه و وسیله ی استمداد است.ابتدا عبادت آمده آن گاه استمداد.

«إِیّٰاکَ نَعْبُدُ وَ إِیّٰاکَ نَسْتَعِینُ»

8 شناخت خداوند و صفات او،مقدّمه دست یابی به توحید و یکتاپرستی است.

«رَبِّ الْعٰالَمِینَ، اَلرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ، مٰالِکِ یَوْمِ الدِّینِ، إِیّٰاکَ نَعْبُدُ»

ص :28


1- 1) .در نظام خلقت،از اسباب و وسایل بهره مند می شویم،امّا می دانیم کارآیی یا بی اثری هر سبب و وسیله ای،بدست اوست.او سبب ساز است و سبب سوز.
2- 2) . «وَ مٰا کُنّٰا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لاٰ أَنْ هَدٰانَا اللّٰهُ» اگر هدایت الهی نبود ما هدایت نمی یافتیم.اعراف،43.

9 از آداب دعا و پرستش این است که انسان خود را مطرح نکند و خود را در حضور خداوند احساس کند. «إِیّٰاکَ نَعْبُدُ» 10 توجّه به معاد،یکی از انگیزه های عبادت است. «مٰالِکِ یَوْمِ الدِّینِ إِیّٰاکَ نَعْبُدُ»

[سوره الفاتحة (1): آیه 6]

اشاره

اِهْدِنَا اَلصِّرٰاطَ اَلْمُسْتَقِیمَ (6)

(خداوندا!)ما را به راه راست هدایت فرما.

نکته ها:

در قرآن مجید دو نوع هدایت مطرح شده است:

الف:هدایت تکوینی،نظیر هدایت زنبور عسل که چگونه از شهد گلها بمکد و چگونه کندو بسازد.و یا هدایت و راهنمایی پرندگان در مهاجرت های زمستانی و تابستانی.آنجا که قرآن می فرماید: «رَبُّنَا الَّذِی أَعْطیٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدیٰ» (1)بیانگر این نوع از هدایت است.

ب:هدایت تشریعی که همان فرستادن انبیای الهی و کتب آسمانی برای هدایت بشر است.

کلمه ی«صراط» (2)بیش از چهل مرتبه در قرآن آمده است.انتخاب راه و خط فکری صحیح،نشانه ی شخصیت انسان است.

راههای متعدّدی در برابر انسان قرار دارد که او باید یکی را انتخاب کند:

راه خواسته ها و هوس های خود.

راه انتظارات و هوس های مردم.

راه وسوسه های شیطان.

راه طاغوت ها.

راه نیاکان و پیشینیان.

ص :29


1- 1) .طه،50.
2- 2) .«صراط»در قیامت نام پلی است بر روی دوزخ که همه ی مردم باید از روی آن عبور کنند.

راه خدا و اولیای خدا.

انسان مؤمن،راه خداوند و اولیای او را انتخاب می کند که بر دیگر راهها امتیازاتی دارد:

الف:راه الهی ثابت است،بر خلاف راه های طاغوت ها و هوس های مردم و هوس های شخصی که هر روز تغییر می کنند.

ب:یک راه بیشتر نیست،در حالی که راه های دیگر متعدّد و پراکنده اند.

ج:در پیمودن آن،انسان به مسیر و مقصد مطمئن است.

د:در پیمودن آن،شکست و باخت وجود ندارد.

راه مستقیم،راه خداست. «إِنَّ رَبِّی عَلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ» (1)راه مستقیم،راه انبیاست. «إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ» (2)راه مستقیم،راه بندگی خداست. «وَ أَنِ اعْبُدُونِی هٰذٰا صِرٰاطٌ مُسْتَقِیمٌ» (3)راه مستقیم،توکّل و تکیه بر خداست. «مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّٰهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ» (4)راه مستقیم،یکتاپرستی و تنها یاری خواستن از اوست. (5)

راه مستقیم،کتاب خداوند است. (6)

راه مستقیم،راه فطرت سالم است. (7)

انسان،هم در انتخاب راه مستقیم و هم در تداوم آن باید از خدا کمک بگیرد.

مانند لامپی که روشنی خود را هر لحظه از نیروگاه می گیرد.

در راه مستقیم بودن،تنها خواسته ای است که هر مسلمان،در هر نماز از خداوند طلب می کند،حتّی رسول اللّٰه صلی اللّٰه علیه و آله و ائمّه اطهار علیهم السلام از خداوند ثابت ماندن در راه مستقیم را می خواهند.

ص :30


1- 1) .هود،56.
2- 2) .یس،3 4.
3- 3) .یس،61.
4- 4) .آل عمران،101.
5- 5) .بنا بر اینکه الف و لام در«الصراط»اشاره به همان راه یکتاپرستی در آیه قبل باشد.
6- 6) .بنا بر روایتی در تفسیر مجمع البیان،ج 1،ص 58.
7- 7) .بنا بر روایتی از امام صادق علیه السلام در تفسیر صافی،ج 1،ص 86.

انسان باید همواره،در هر نوع از کارهای خویش،اعم از انتخاب شغل،دوست، رشته ی تحصیلی و همسر،راه مستقیم را از خداوند بخواهد.زیرا چه بسا در عقاید،صحیح فکر کند،ولی در عمل دچار لغزش شود و یا بالعکس.پس هر لحظه،خواستن راه مستقیم از خدا،ضروری است.

راه مستقیم مراتب و مراحلی دارد.حتّی کسانی که در راه حقّ هستند،مانند اولیای خداوند،لازم است برای ماندن در راه و زیاد شدن نورِ هدایت،دعا کنند.

«وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زٰادَهُمْ هُدیً» (1)راه مستقیم،همان راه میانه و وسط است که حضرت علی علیه السلام می فرماید:«الیمین و الشمال مضلّة و الطریق الوسطیٰ هی الجادّة» (2)

انحراف به چپ و راست گمراهی و راه وسط،

جاده ی هدایت است.

راه مستقیم یعنی میانه روی و اعتدال و احتراز از هر نوع افراط و تفریط،چه در عقیده و چه در عمل.یکی در عقاید از راه خارج می شود و دیگری در عمل و اخلاق.یکی همه کارها را به خدا نسبت می دهد،گویا انسان هیچ نقشی در سرنوشت خویش ندارد.و دیگری خود را همه کاره و فعّال ما یشاء دانسته و دست خدا را بسته می داند.یکی رهبران آسمانی را همچون مردمان عادی و گاهی ساحر و مجنون معرّفی می کند و دیگری آن بزرگواران را در حدّ خدا می پندارد.

یکی زیارت امامان معصوم و شهدا را بدعت می داند و دیگری حتّی به درخت و دیوار،متوسل شده و ریسمان می بندد.یکی اقتصاد را زیر بنا می داند و دیگری، دنیا و امورات آن را نادیده می انگارد.

در عمل نیز یکی غیرت نابجا دارد و دیگری همسرش را بی حجاب به کوچه و بازار می فرستد.یکی بخل می ورزد و دیگری بی حساب سخاوت به خرج

ص :31


1- 1) .کسی که می گوید («الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ اَلرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ») مراحلی از هدایت را پشت سر گذارده است،بنا بر این درخواست او،هدایت به مرحله بالاتری است.
2- 2) .بحار،ج 87،ص 3.

می دهد.یکی از خلق جدا می شود و دیگری حقّ را فدای خلق می کند.

اینگونه رفتار و کردارها،انحراف از مسیر مستقیم هدایت است.خداوند دین پا برجا و استوار خود را،راه مستقیم معرّفی می کند. (1)در روایات آمده است که امامان معصوم علیهم السلام می فرمودند:

راه مستقیم،ما هستیم. (2)یعنی نمونه ی عینی و عملی راه مستقیم و اسوه و الگو برای قدم برداشتن در راه،رهبران آسمانی هستند.آنها در دستورات خود درباره ی تمام مسائل زندگی از قبیل کار،تفریح، تحصیل،تغذیه،انفاق،انتقاد،قهر،صلح و علاقه به فرزند و،نظر داده و ما را به اعتدال و میانه روی سفارش کرده اند. (3)جالب آنکه ابلیس در همین صراطِ مستقیم به کمین می نشیند. (4)

در قرآن و روایات،نمونه های زیادی آمده که در آنها به جنبه ی اعتدال،تأکید و از افراط و تفریط نهی شده است.به موارد ذیل توجّه کنید:

«کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لاٰ تُسْرِفُوا» (5)

بخورید و بیاشامید،ولی اسراف نکنید.

«لاٰ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلیٰ عُنُقِکَ وَ لاٰ تَبْسُطْهٰا کُلَّ الْبَسْطِ» (6)

در انفاق،نه دست بر گردن قفل

کن دست بسته باش و نه چنان گشاده دستی کن که خود محتاج شوی.

«الَّذِینَ إِذٰا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کٰانَ بَیْنَ ذٰلِکَ قَوٰاماً» (7)

مومنان،به هنگام انفاق نه

اهل اسرافند و نه اهل بخل،بلکه میانه رو هستند.

«لاٰ تَجْهَرْ بِصَلاٰتِکَ وَ لاٰ تُخٰافِتْ بِهٰا وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذٰلِکَ سَبِیلاً» (8)

نماز را نه بلند بخوان و نه آهسته،

بلکه با صدای معتدل نماز بخوان.

نسبت به والدین احسان کن؛ «وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً» (9)امّا اگر تو را از راه خدا بازداشتند،اطاعت از آنها لازم نیست. «إِنْ جٰاهَدٰاکَ عَلیٰ أَنْ تُشْرِکَ بِی») («فَلاٰ تُطِعْهُمٰا» (10)

ص :32


1- 1) . «قُلْ إِنَّنِی هَدٰانِی رَبِّی إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ» انعام،161.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین،ج 1 ص 20.
3- 3) .در این باره می توان به کتاب اصول کافی،باب الاقتصاد فی العبادات مراجعه نمود.
4- 4) .شیطان به خدا گفت: («لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرٰاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ» اعراف،16.
5- 5) .اعراف،31.
6- 6) .اسراء،29.
7- 7) .فرقان،67.
8- 8) .اسراء،110.
9- 9) .بقره،83.
10- 10) .لقمان،15.

پیامبر هم رسالت عمومی دارد؛ «وَ کٰانَ رَسُولاً نَبِیًّا» (1)و هم خانواده خویش را دعوت می کند. «وَ کٰانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاٰةِ» (2)اسلام هم نماز را سفارش می کند که ارتباط با خالق است؛ «أَقِیمُوا الصَّلاٰةَ» و هم زکات را توصیه می کند که ارتباط با مردم است. «آتُوا الزَّکٰاةَ» (3)نه محبت ها شما را از گواهی حقّ منحرف سازد؛ «شُهَدٰاءَ لِلّٰهِ وَ لَوْ عَلیٰ أَنْفُسِکُمْ» (4)و نه دشمنی ها شما را از عدالت دور کند. «وَ لاٰ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ» (5)مؤمنین هم دافعه دارند؛ «أَشِدّٰاءُ عَلَی الْکُفّٰارِ» و هم جاذبه دارند. «رُحَمٰاءُ بَیْنَهُمْ» (6)هم ایمان و باور قلبی لازم است؛ «آمَنُوا» و هم عمل صالح. «عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» (7)هم اشک و دعا و درخواست پیروزی از خدا لازم است؛ «رَبَّنٰا أَفْرِغْ عَلَیْنٰا صَبْراً» (8)و هم صبوری و پایداری در سختی ها. «عِشْرُونَ صٰابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ» (9)شب عاشورا امام حسین علیه السلام هم مناجات می کرد و هم شمشیر تیز می کرد.

روز عرفه و شب عید قربان،زائر خانۀ خدا دعا می خواند و روز عید باید در قربانگاه با خون آشنا شود.

اسلام مالکیّت را می پذیرد،«الناس مسلّطون علی اموالهم» (10)ولی اجازه ضرر زدن به دیگری را نمی دهد و آن را محدود می سازد.«لا ضَرر و لا ضِرار» (11)آری،اسلام دین یک بعدی نیست که تنها به جنبه ای توجّه کند و جوانب دیگر را فراموش کند،بلکه در هر کاری اعتدال و میانه روی و راه مستقیم را سفارش می کند.

پیام ها:

1 همه ی هستی،در مسیری که خداوند اراده کرده در حرکتند.خدایا! ما را نیز در راهی که خود دوست داری قرار بده. «اهْدِنَا الصِّرٰاطَ الْمُسْتَقِیمَ»

ص :33


1- 1) .مریم،51.
2- 2) .مریم،15.
3- 3) .بقره،43.
4- 4) .نساء،135.
5- 5) .مائده،8.
6- 6) .فتح،9.
7- 7) .بقره،25.
8- 8) .بقره،250.
9- 9) .انفال،65.
10- 10) .بحار،ج 2،ص 272.
11- 11) .کافی،ج 5،ص 28.

2 درخواست هدایت به راه مستقیم،مهم ترین خواسته ی یکتاپرستان است.

«إِیّٰاکَ نَعْبُدُ»)

(«اهْدِنَا الصِّرٰاطَ الْمُسْتَقِیمَ»

3 برای دست یابی به راه مستقیم،باید دعا نمود. «اهْدِنَا الصِّرٰاطَ الْمُسْتَقِیمَ» 4 ابتدا ستایش،آن گاه استمداد و دعا. «الْحَمْدُ لِلّٰهِ») («اهْدِنَا» 5 بهترین نمونه استعانت از خدا،درخواست راه مستقیم است. «إِیّٰاکَ نَسْتَعِینُ اِهْدِنَا الصِّرٰاطَ الْمُسْتَقِیمَ»

[سوره الفاتحة (1): آیه 7]

اشاره

صِرٰاطَ اَلَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ اَلْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ اَلضّٰالِّینَ (7)

(خداوندا! ما را به)راه کسانی که آنها را مشمول نعمت خود ساختی،(هدایت کن)نه غضب شدگان و نه گمراهان!

نکته ها:

این آیه راه مستقیم را،راه کسانی معرّفی می کند که مورد نعمت الهی واقع شده اند و عبارتند از:انبیا،صدّیقین،شهدا و صالحین. (1)توجّه به راه این بزرگواران و آرزوی پیمودن آن و تلقین این آرزو به خود،ما را از خطر کجروی و قرار گرفتن در خطوط انحرافی باز می دارد.بعد از این درخواست،از خداوند تقاضا دارد که او را در مسیر غضب شدگان و گمراهان قرار ندهد.زیرا بنی اسرائیل نیز به گفته قرآن، مورد نعمت قرار گرفتند،ولی در اثر ناسپاسی و لجاجت گرفتار غضب شدند.

قرآن،مردم را به سه دسته تقسیم می نماید:کسانی که مورد نعمت هدایت قرار گرفته و ثابت قدم ماندند،غضب شدگان و گمراهان.

مراد از نعمت در «أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» ،نعمتِ هدایت است.زیرا در آیه ی قبل سخن از هدایت بود.علاوه بر آنکه نعمت های مادی را کفّار و منحرفین و دیگران نیز دارند.

ص :34


1- 1) . («مَنْ یُطِعِ اللّٰهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولٰئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّٰهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدٰاءِ وَ الصّٰالِحِینَ») ،کسانی که خدا و رسول را پیروی کنند،آنان با کسانی هستند که خدا آنها را نعمت داده است،از پیامبران،راستگویان،شهدا و صالحان.نساء،69 و آیه 59 سوره مریم.

هدایت شدگان نیز مورد خطرند و باید دائماً از خدا بخواهیم که مسیر ما،به غضب و گمراهی کشیده نشود.

مغضوبین در قرآن

در قرآن،افرادی همانند فرعون و قارون و ابو لهب و امّت هایی همچون قوم عاد، ثمود و بنی اسرائیل،به عنوان غضب شدگان معرّفی شده اند. (1)

بنی اسرائیل که داستان زندگی و تمدن آنها در قرآن بیان شده است،زمانی بر مردم روزگار خویش برتری داشتند؛ «فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعٰالَمِینَ» (2)لکن بعد از این فضیلت و برتری،به خاطر کردار و رفتار خودشان،دچار قهر و غضب خداوند شدند «وَ بٰاؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللّٰهِ» (3)این تغییر سرنوشت،به علّت تغییر در رفتار و کردار آنان بوده است.دانشمندان یهود،دستورات و قوانین آسمانی تورات را تحریف کردند، «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ» (4)و تجّار و ثروتمندان آنان نیز به ربا و حرام خواری و رفاه طلبی روی آوردند، «أَخْذِهِمُ الرِّبَوا» (5)و عامّه مردم نیز در برابر دعوت به جهاد و مبارزه،از روی تن پروری و ترس،از رفتن به جبهه نبرد و ورود به سرزمینِ مقدّس، سر باز زدند. «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقٰاتِلاٰ إِنّٰا هٰاهُنٰا قٰاعِدُونَ» (6)به خاطر این انحرافات،خدا آنان را از اوج عزّت و فضیلت،به نهایت ذلّت و سرافکندگی مبتلا ساخت.

ص :35


1- 1) .در آیات متعدّدی از قرآن ویژگی های گمراهان و غضب شدگان و مصادیق آنها بیان شده است که برای نمونه به موارد ذیل اشاره می شود: منافقان و مشرکان و بدگمانان به خداوند.نساء،116 و فتح،6. کافران به آیات الهی و قاتلان انبیاء الهی.بقره،61. اهل کتاب که در برابر دعوت به حقّ سرکشی کرده اند.آل عمران،110 112. فراریان از جهاد.انفال،16. پذیرندگان و جایگزین کنندگان کفر با ایمان.بقره،108 و نحل،106. پذیرندگان ولایت دشمنان خدا و دوستداران رابطه ی با دشمنان خدا.ممتحنه،1.
2- 2) .بقره،47.
3- 3) .بقره،61.
4- 4) .نساء،46.
5- 5) .نساء،161.
6- 6) .مائده،24.

ما در هر نماز،از خداوند می خواهیم که مانند غضب شدگان نباشیم.یعنی نه اهل تحریف آیات و نه اهل ربا و نه اهل فرار از جهاد در راه حقّ،و همچنین از گمراهان نباشیم،آنان که حقّ را رها کرده و به سراغ باطل می روند و در دین و باور خود غلوّ و افراط کرده و یا از هوی و هوس خود و یا دیگران پیروی می کنند. (1)

انسان در این سوره،عشق و علاقه و تولاّی خود را به انبیا و شهدا و صالحان و راه آنان،اظهار و ابراز داشته و از مغضوبان و گمراهان تاریخ نیز برائت و دوری می جوید و این مصداق تولّی و تبرّی است.

ضالّین در قرآن

«ضلالت»که حدود دویست مرتبه این واژه با مشتقاتش در قرآن آمده است.

گاهی در مورد تحیّر بکار می رود، «وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ» (2)و گاهی به معنای ضایع شدن است، «أَضَلَّ أَعْمٰالَهُمْ» (3)ولی اکثراً به معنای گمراهی و همراه با تعبیرات گوناگونی نظیر: «ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» ، «ضَلاٰلٍ بَعِیدٍ» ، «ضَلاٰلِکَ الْقَدِیمِ» به چشم می خورد.

در قرآن افرادی به عنوان گمراه معرّفی شده اند،از جمله:کسانی که ایمان خود را به کفر تبدیل کردند، (4)مشرکان، (5)کفار، (6)عصیان گران، (7)مسلمانانی که کفّار را سرپرست و دوست خود گرفتند، (8)کسانی که مردم را از راه خدا باز می دارند،کسانی که به خدا یا رسول خدا توهین می کنند،آنان که حقّ را کتمان می کنند و

ص :36


1- 1) . «قُلْ یٰا أَهْلَ الْکِتٰابِ لاٰ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَ لاٰ تَتَّبِعُوا أَهْوٰاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَوٰاءِ السَّبِیلِ») بگو:ای اهل کتاب! در دینتان به ناحقّ غلوّ نکنید و به دنبال خواهش های گمراهانِ پیش از خود نروید،که آنان افراد زیادی را گمراه کرده و از راه راست گمراه شده اند.مائده،77.
2- 2) .ضحی،7.
3- 3) .محمّد،1.
4- 4) . («مَنْ یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْإِیمٰانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوٰاءَ السَّبِیلِ») بقره،108.
5- 5) . («وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّٰهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاٰلاً بَعِیداً») نساء،116.
6- 6) . («وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللّٰهِ») («فَقَدْ ضَلَّ») نساء،136.
7- 7) . («وَ مَنْ یَعْصِ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ») احزاب،36.
8- 8) . («لاٰ تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیٰاءَ») («وَ مَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوٰاءَ السَّبِیلِ») ممتحنه،1.

کسانی که از رحمت خدا مأیوسند.

در قرآن نام برخی به عنوان گمراه کننده آمده است،از قبیل:ابلیس،فرعون، سامری،دوست بد،رؤسا و نیاکان منحرف.

گمراهان خود بستر و زمینه ی انحراف را فراهم و گمراه کنندگان از این بسترها و شرایط آماده،استفاده می کنند.بسترهای انحراف در قرآن عبارتند از:هوسها، (1)بت ها، (2)گناهان (3)،پذیرش ولایت باطل، (4)جهل و نادانی. (5)

پیام ها:

1 انسان در تربیت،نیازمند الگو می باشد.انبیا،شهدا،صدّیقین و صالحان، نمونه های زیبای انسانیّت اند. «صِرٰاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» 2 آنچه از خداوند به انسان می رسد،نعمت است.قهر و غضب را خود به وجود می آوریم. (6)«أَنْعَمْتَ ، «الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ» 3 ابراز تنفّر از مغضوبان و گمراهان،جامعه اسلامی را در برابر پذیرش حکومت آنان،مقاوم و پایدار می کند. «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضّٰالِّینَ» (7)

ص :37


1- 1) . «اتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوٰاهُ وَ أَضَلَّهُ اللّٰهُ» جاثیه،23.
2- 2) . («جَعَلُوا لِلّٰهِ أَنْدٰاداً لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِهِ» ابراهیم،30.
3- 3) . («وَ مٰا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفٰاسِقِینَ» بقره،26.
4- 4) . «أَنَّهُ مَنْ تَوَلاّٰهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ» حج،4.
5- 5) . «وَ إِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضّٰالِّینَ» بقره،198.
6- 6) .درباره نعمت«أنعَمتَ»بکار رفته،ولی در مورد عذاب،نفرمود:«غَضبتَ»تو غضب کردی.
7- 7) .قرآن سفارش کرده است:«لا تَتولّوا قوماً غَضِب اللّٰه علیهم»هرگز سرپرستی گروه غضب شدگان الهی را نپذیرید.ممتحنه،13.

ص :38

ص :39

ص :40

[تفسیر سوره بقره]

اشاره

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده ی مهربان

[سوره البقرة (2): آیه 1]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;الم (1)

الف لام میم

نکته ها:

درباره ی حروف مقطّعه،اقوال مختلفی گفته شده است،از جمله:

1 قرآن،معجزه ی الهی از همین حروف الفبا تألیف یافته که در اختیار همه است، اگر می توانید شما نیز از این حروف،کلام معجزه آمیز بیاورید.

2 این حروف،نام همان سوره ای است که در ابتدایش آمده است.

3 این حروف،اشاره به اسم اعظم الهی دارد. (1)

4 این حروف،نوعی سوگند و قسم الهی است. (2)

5 این حروف،از اسرار بین خداوند و پیامبر است. (3)و مطابق بعضی روایات رموزی است که کسی جز خداوند نمی داند. (4)

امّا شاید بهترین نظر همان وجه اوّل باشد.زیرا در میان صد و چهارده سوره قرآن، که 29 سوره آن با حروف مقطّعه شروع می شود،در بیست و چهار مورد بعد از این حروف،سخن از قرآن و معجزه بودن آن است.چنان که در این سوره به دنبال «الم» ، «ذٰلِکَ الْکِتٰابُ» آمده و به عظمت قرآن اشاره شده است.

ص :41


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .بحار،ج 88،ص 7.
3- 3) .بحار،ج 89،ص 384.
4- 4) .تفسیر مجمع البیان.

در آغاز سوره شوری نیز حروف مقطّعه ی «حم عسق» آمده است که بعد از آن می فرماید: «کَذٰلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَ إِلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ اللّٰهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»

خداوندِ عزیز و حکیم،این چنین بر تو و پیامبران پیش از تو وحی می کند. یعنی وحی خداوند نیز با استفاده از همین حروف است.حروفی که در دسترس همه افراد بشری است.

البتّه خداوند با این حروف،کتابی نازل کرده که معجزه است.آیا انسان نیز می تواند چنین کتابی فراهم کند؟! آری،خداوند از حروف الفبا،کتاب معجزه نازل می کند،هم چنان که از دل خاک صدها نوع میوه و گل و گیاه می آفریند و انسان می سازد.ولی نهایتِ هنر مردم این است که از خاک و گل،خشت و آجر بسازند!

[سوره البقرة (2): آیه 2]

اشاره

ذٰلِکَ اَلْکِتٰابُ لاٰ رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ (2)

«2» 2\2 ذٰلِکَ الْکِتٰابُ لاٰ رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ آن کتاب(با عظمت که)در(حقّانیت)آن هیچ تردیدی راه ندارد،راهنمای پرهیزگاران است.

نکته ها:

« لاٰ رَیْبَ فِیهِ »یعنی در اینکه قرآن از سوی خداست،شکّی نیست.زیرا مطالب آن به گونه ای است که جایی برای این شکّ و تردید باقی نمی گذارد و اگر شکّی در کار باشد،بخاطر سوء ظن و روحیّه لجاجت افراد است.چنان که قرآن می فرماید: «فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ» (1)

آنان در شکّی که خود ایجاد می کنند،سردرگم هستند.

هدف قرآن،هدایت مردم است و اگر به مسائلی از قبیل خلقتِ آسمان ها و زمین و گیاهان و حیوانات و»«اشاره کرده به خاطر آن است که توجّه مردم به آنها، موجب توجّه به علم و قدرت و حکمت خداوند گردد. (2)

ص :42


1- 1) .توبه،45.
2- 2) .در قرآن به موضوعات طبیعی،کیهانی،تاریخی،فلسفی،سیاسی و صنعتی اشاراتی شده،ولی هدف اصلی هدایت است.

قرآن وسیله هدایت همه مردم است؛ «هُدیً لِلنّٰاسِ» (1)همانند خورشید بر همه می تابد،ولی تنها کسانی از آن بهره می جویند که فطرتِ پاک داشته و در برابر حقّ خاضع باشند؛ «هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» هم چنان که نور خورشید،تنها از شیشه ی تمیز عبور می کند،نه از خشت و گِل.لذا فاسقان (2)،ظالمان (3)،کافران،دل مردگان (4)،مسرفان و تکذیب کنندگان از هدایت قرآن بهره مند نمی شوند.

سؤال:این آیه درباره قرآن و مطالب آن می فرماید: «لاٰ رَیْبَ فِیهِ»

شکّی در آن نیست. در حالی که خود قرآن شکّ و تردید مخالفان را در این باره بیان می دارد:یک جا می فرماید: «إِنَّنٰا لَفِی شَکٍّ مِمّٰا تَدْعُونٰا إِلَیْهِ مُرِیبٍ» (5)

ما درباره آنچه ما را به آن می خوانی،در

شکّ هستیم. و در مورد شکّ در وحی و نبوّت نیز می خوانیم: «بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْ ذِکْرِی» (6)درباره ی قیامت نیز آمده: «لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهٰا فِی شَکٍّ» (7)بنا بر این چگونه می فرماید: «لاٰ رَیْبَ فِیهِ» هیچ شکّی در قرآن و محتوای آن نیست؟ پاسخ:مراد از جمله« لاٰ رَیْبَ فِیهِ »آن نیست که کسی در آن شکّ نکرده و یا شکّ نمی کند،بلکه منظور آن است که حقّانیت قرآن به قدری محکم است که جای شکّ ندارد و اگر کسی شکّ کند به خاطر کور دلی خود اوست.چنان که در آیه 66 سوره نمل می فرماید: «بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْهٰا بَلْ هُمْ مِنْهٰا عَمُونَ» (8)

پیام ها:

1 قرآن در عظمت،مقامی بس والا دارد. «ذٰلِکَ» (9)2 قرآن در زمان حیات پیامبر جمع آوری و به صورت کتاب شده است. «الْکِتٰابُ»

ص :43


1- 1) .بقره،185.
2- 2) . «لاٰ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفٰاسِقِینَ» توبه،80.
3- 3) . «لاٰ یَهْدِی الْقَوْمَ الظّٰالِمِینَ» مائده،51.4. («لاٰ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکٰافِرِینَ» مائده،67.
4- 4) . «لاٰ یَهْدِی مَنْ هُوَ کٰاذِبٌ کَفّٰارٌ» زمر،3.6. («لاٰ یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذّٰابٌ» غافر،28.
5- 5) .هود،62.
6- 6) .ص،8.
7- 7) .سبأ،21.
8- 8) .نخبة التفاسیر به نقل از آیة اللّٰه جوادی.
9- 9) .در ادبیات عرب،«ذلک»اسم اشاره به دور است.در اینجا به قرآن که در پیش روی ماست،با«ذلک»اشاره می کند که حکایت از عظمتِ دست نایافتنی قرآن می کند.

3 راهنما باید در روش دعوت و محتوای برنامه خود،قاطع و استوار باشد.

جمله ی «لاٰ رَیْبَ فِیهِ» نشانگر استواری و استحکام قرآن است.

4 توانِ قرآن بر هدایت پرهیزکاران،خود بهترین دلیل بر اتقان و حقّانیت آن است. «هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» 5 قرآن،مایه هدایت خالص و بدون هیچگونه ضلالت و سردرگمی است.

«لاٰ رَیْبَ فِیهِ هُدیً»

6 تنها افراد پاک و پرهیزکار،از هدایت قرآن بهره مند می شوند. «هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» هر کس که ظرف دلش پاکتر باشد،بهره مندی و نورگیری او بیشتر است. (1)

[سوره البقرة (2): آیه 3]

اشاره

اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ اَلصَّلاٰةَ وَ مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ یُنْفِقُونَ (3)

2\3

(متّقین)کسانی هستند که به غیب ایمان دارند و نماز را به پای می دارند و از آنچه به آنان روزی داده ایم،انفاق می کنند.

نکته ها:

قرآن،هستی را به دو بخش تقسیم می کند:عالم غیب (2)و عالم شهود.متّقین به کلّ هستی ایمان دارند،ولی دیگران تنها آنچه را قبول می کنند که برایشان محسوس باشد.حتّی توقّع دارند که خدا را با چشم ببینند و چون نمی بینند، نمی خواهند به او ایمان آورند.چنان که برخی به حضرت موسی گفتند: «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّٰی نَرَی اللّٰهَ جَهْرَةً» (3)ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم،مگر آنکه خداوند را آشکارا مشاهده کنیم.

این افراد درباره ی قیامت نیز می گویند: «مٰا هِیَ إِلاّٰ حَیٰاتُنَا الدُّنْیٰا نَمُوتُ وَ نَحْیٰا وَ مٰا یُهْلِکُنٰا إِلاَّ الدَّهْرُ» (4)

جز این دنیا که ما در آن زندگی می کنیم،دنیای دیگری نیست،می میریم و زنده

ص :44


1- 1) .هدایت دارای مراحل و قابل کم و زیاد شدن است.«و الذین اهتدوا زادهم هدی»
2- 2) .غیب به خداوند متعال،فرشتگان،معاد و حضرت مهدی علیه السلام اطلاق شده است.
3- 3) .بقره،55.
4- 4) .جاثیه،24.

می شویم و این روزگار است که ما را از بین می برد.

چنین افرادی هنوز از مدار حیوانات نگذشته اند و راه شناخت را منحصر به محسوسات می دانند و می خواهند همه چیز را از طریق حواسّ درک کنند.

متّقین نسبت به جهان غیب ایمان دارند،که برتر از علم و فراتر از آن است.در درونِ ایمان،عشق،علاقه،تعظیم،تقدیس و ارتباط نهفته است،ولی در علم،این مسائل نیست.

پیام ها:

1 ایمان،از عمل جدا نیست.در کنار ایمان به غیب،وظایف و تکالیف عملی مؤمن بازگو شده است. «یُؤْمِنُونَ») («یُقِیمُونَ») («یُنْفِقُونَ» 2 اساسی ترین اصل در جهان بینی الهی آن است که هستی،منحصر به محسوسات نیست. «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ» 3 بعد از اصل ایمان،مهم ترین اصل عملی،اقامه ی نماز و انفاق است. «یُؤْمِنُونَ» («یُقِیمُونَ») («یُنْفِقُونَ» (در جامعه ی الهی که حرکت و سیر الی اللّٰه دارد،اضطراب ها و ناهنجاری های روحی و روانی و کمبودهای معنوی،با نماز تقویت و درمان می یابد و خلأهای اقتصادی و نابسامانی های ناشی از آن،با انفاق پر و مرتفع می گردد.) 4 برگزاری نماز،باید دائمی باشد نه موسمی و مقطعی. «یُقِیمُونَ الصَّلاٰةَ» (1)5 در انفاق نیز باید میانه رو باشیم. «مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ» (2)6 از هر چه خداوند عطا کرده(علم،آبرو،ثروت،هنر و)به دیگران انفاق کنیم.

«مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ یُنْفِقُونَ» (3)

امام صادق علیه السلام می فرماید:

از آنچه به آنان تعلیم داده ایم در

ص :45


1- 1) . «یُقِیمُونَ» فعل مضارع است و فعل مضارع دلالت بر استمرار و دوام دارد.
2- 2) .«ممّا»،(مِن ما)است و یکی از معانی«مِن»بعض است.یعنی بعضی از آنچه روزی کرده ایم نه همه را انفاق می کنند.
3- 3) .در اینگونه موارد کلمه«ما»در ادبیات عرب به معنای هر چیز است.

جامعه نشر می دهند. (1)

7 انفاق باید از مال حلال باشد،چون خداوند رزق (2)هر کس را از حلال مقدّر می کند. «رَزَقْنٰاهُمْ» 8 با انفاق کردن مغرور نشویم.اگر باور کنیم که همه نعمت ها از خداست،بهتر می توانیم قسمتی از آن را انفاق کنیم. «مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ»

[سوره البقرة (2): آیه 4]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مٰا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (4)

و آنان به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پیش از تو(بر پیامبران)نازل گردیده، ایمان دارند و هم آنان به آخرت(نیز)یقین دارند.

نکته ها:

ابزار شناخت انسان،محدود به حس و عقل نیست،بلکه وحی نیز یکی از راههای شناخت است که متّقین به آن ایمان دارند.انسان در انتخاب راه،بدون راهنما دچار تحیّر و سرگردانی می شود.باید انبیا دست او را بگیرند و با منطق و معجزه و سیره ی عملی خویش،او را به سوی سعادت واقعی راهنمایی کنند.

از این آیه و دو آیه قبل بدست می آید که خشوع در برابر خداوند متعال(نماز)و داشتن روحیّه ایثار و انفاق و تعاون و حفظ حقوق دیگران و امید به آینده ای روشن و پاداش های بزرگ الهی،از آثار تقوی است.

ص :46


1- 1) .بحار،ج 2،ص 17.
2- 2) .«رزق»،به نعمت دائمی که برای ادامه ی حیات طبق احتیاج داده می شود،اطلاق می گردد و قید تداوم و به اندازه ی احتیاج،آن را از مفاهیمِ احسان،اعطاء،نصیب،انعام و حظّ،جدا می کند.التحقیق فی کلمات القرآن،ج 4،ص 114.
پیام ها:

1 ایمان به تمام انبیا و کتب آسمانی،لازم است.زیرا همه آنان یک هدف را دنبال می کنند. «یُؤْمِنُونَ») («مٰا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ» 2 تقوای واقعی،بدون یقین به آخرت ظهور پیدا نمی کند. «بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ» 3 احترام قرآن،قبل از کتب دیگر است. («بِمٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مٰا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ» 4 پیامبر اسلام،آخرین پیامبر الهی است.کلمه «مِنْ قَبْلِکَ» بدون ذکر «مِنْ بَعْدِکَ » نشانه ی خاتمیّت پیامبر اسلام و قرآن است.

[سوره البقرة (2): آیه 5]

اشاره

أُولٰئِکَ عَلیٰ هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ (5)

تنها آنان از جانب پروردگارشان بر هدایتند و آنان همان رستگاران هستند.

نکته ها:

پاداش اهل تقوی که به غیب ایمان دارند و اهل نماز و انفاق و یقین به آخرت هستند،رستگاری و فلاح است.رستگاری،بلندترین قلّه سعادت است.زیرا خداوند هستی را برای بشر آفریده (1)و بشر را برای عبادت (2)و عبادت را برای رسیدن به تقوی (3)و تقوی را برای رسیدن به فلاح و رستگاری. (4)

در قرآن،رستگاران دارای ویژگی های زیر هستند:

الف:کسانی که در برابر مفاسد جامعه،به اصلاحگری می پردازند. (5)

ب:کسانی که امر به معروف و نهی از منکر می کنند. (6)

ج:کسانی که علاوه بر ایمان به رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله،او را حمایت می کنند. (7)

د:کسانی که از بخل دور هستند. (8)

ص :47


1- 1) . «خَلَقَ لَکُمْ مٰا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً» بقره،29.
2- 2) . «وَ مٰا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّٰ لِیَعْبُدُونِ» ذاریات،56.
3- 3) . «اعْبُدُوا رَبَّکُمُ») («لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» بقره،21.
4- 4) . «وَ اتَّقُوا اللّٰهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» مائده،100.
5- 5) .آل عمران،104.
6- 6) .آل عمران،104.
7- 7) .اعراف،157.
8- 8) .حشر،9.

ه:کسانی که در قیامت از حسنات،میزانِ سنگین دارند. (1)

رستگاری،بدون تلاش بدست نمی آید و شرایط و لوازمی دارد،از آن جمله در قرآن به موارد ذیل اشاره شده است:

برای فلاح و رستگاری،تزکیه لازم است. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّٰاهٰا» (2)برای فلاح و رستگاری،جهاد لازم است. «جٰاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (3)برای فلاح و رستگاری،خشوع در نماز،اعراض از لغو،پرداخت زکات، پاکدامنی،عفت،امانتداری،وفای به عهد و دوام و پایداری در نماز،لازم است.

پیام ها:

1 هدایتِ خاص الهی،برای مؤمنان واقعی تضمین شده است. «هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ» 2 ایمان و تقوا،انسان را به فلاح و رستگاری می رساند. «لِلْمُتَّقِینَ» ، یُؤْمِنُونَ ، «الْمُفْلِحُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 6]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا سَوٰاءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ (6)

همانا کسانی که کفر ورزیده اند،برای آنها یکسان است که هشدارشان دهی یا هشدارشان ندهی.آنها ایمان نخواهند آورد.

نکته ها:

قرآن،بعد از متّقین،کفّار را معرّفی می کند.آنها که در گمراهی و کتمانِ حقّ،چنان سرسختند که حاضر به پذیرش آیات الهی نیستند. (4)چنان که گروهی از آن کافران معاند،در برابر دعوت پیامبران،زبان قال و حالشان این بود: «سَوٰاءٌ عَلَیْنٰا أَ وَعَظْتَ أَمْ

ص :48


1- 1) .اعراف،8.
2- 2) .شمس،9.
3- 3) .مائده،35.
4- 4) .«کفر»،به معنای پوشاندن و نادیده گرفتن است.به کشاورز و شب،کافر می گویند.چون کشاورز دانه و هسته را زیر خاک می پوشاند و شب فضا را در برمی گیرد.کفران نعمت نیز به معنی نادیده گرفتن آن است.شخص منکر دین،به سبب اینکه حقایق و آیات الهی را کتمان می کند و یا نادیده می گیرد،کافر خوانده شده است.

«لَمْ تَکُنْ مِنَ الْوٰاعِظِینَ» (1)

برای ما وعظ و نصیحت تو اثری ندارد،فرقی ندارد که پند دهی

یا از نصیحت دهندگان نباشی.

اگر زمینه مساعد و مناسب نباشد،دعوت انبیا نیز مؤثّر واقع نمی شود. باران که در لطافت طبعش،خلاف نیست در باغ لاله روید و در شوره زار،خَس

پیام ها:

1 لجاجت و عناد و تعصّب جاهلانه،انسان را جماد گونه می کند. «سَوٰاءٌ عَلَیْهِمْ» 2 روش تبلیغ برای کفّار،انذار است.اگر انذار و هشدار در انسان اثر نکند، بشارت و وعده ها نیز اثر نخواهند کرد. «سَوٰاءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ» 3 انتظار ایمان آوردنِ همه ی مردم را نداشته باشید. (2)(«لاٰ یُؤْمِنُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 7]

اشاره

خَتَمَ اَللّٰهُ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ وَ عَلیٰ سَمْعِهِمْ وَ عَلیٰ أَبْصٰارِهِمْ غِشٰاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ (7)

خداوند بر دلها و بر گوش آنان مهر زده است و در برابر چشمانشان پرده ای است و برای آنان عذابی بزرگ است.

نکته ها:
اشاره

مُهر بدبختی که خداوند بر دل کفّار می زند،کیفر لجاجت های آنان است.چنان که می خوانیم: «یَطْبَعُ اللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبّٰارٍ» (3)

خدا بر دل افراد متکبّر و ستم پیشه،

مهر می زند. و در آیه 23 سوره ی جاثیه نیز می خوانیم:

خداوند بر دل کسانی که با علم و آگاهی به سراغ هواپرستی می روند مهر می زند. بنا بر این مهر الهی نتیجه ی انتخاب بدِ خود انسان است،نه آنکه یک عمل قهری و جبری از طرف خدا باشد.

ص :49


1- 1) .شعراء،136،جواب قوم هود در برابر آن حضرت.
2- 2) .در آیه ی 103 سوره یوسف می فرماید:«و ما اکثر النّاس و لو حَرصتَ بمؤمنین»هر چند آرزومند و حریص باشی،بسیاری از مردم ایمان نخواهند آورد.
3- 3) .مؤمن،35.

مراد از قلب در قرآن،روح و مرکز ادراکات است.سه نوع قلب را قرآن معرّفی می کند:قلب سلیم،قلب منیب و قلب مریض.

ویژگی های قلب سلیم

الف:قلبی که در آن جز خدا نیست.«لیس فیه احد سواه» (1)ب:قلبی که پیرو راهنمای حقّ،توبه کننده از گناه و تسلیم حقّ باشد. (2)

ج:قلبی که از حبّ دنیا،سالم باشد. (3)

د:قلبی که با یاد خدا،آرام می گیرد. (4)

ه:قلبی که در برابر خداوند،خاشع است. (5)

البتّه قلب مؤمن،هم با یاد خداوند آرام می گیرد و هم از قهر او می ترسد. «إِذٰا ذُکِرَ اللّٰهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» (6)همانند کودکی که هم به والدین آرام می گیرد و هم از آنان حساب می برد.

ویژگی های قلب مریض

الف:قلبی که از خدا غافل است و لایق رهبری نیست. «لاٰ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنٰا قَلْبَهُ» (7)ب:دلی که دنبال فتنه و دستاویز می گردد. «فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مٰا تَشٰابَهَ مِنْهُ ابْتِغٰاءَ الْفِتْنَةِ» (8)ج:دلی که قساوت دارد. «جَعَلْنٰا قُلُوبَهُمْ قٰاسِیَةً» (9)د:دلی که زنگ گرفته است. «بَلْ رٰانَ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ مٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ» (10)ه:دلی که مهر خورده است. «طَبَعَ اللّٰهُ عَلَیْهٰا بِکُفْرِهِمْ» (11)

ص :50


1- 1) .نور الثقلین،ج 4،ص 57.
2- 2) .نهج البلاغه،خطبه 214.
3- 3) .تفسیر صافی.
4- 4) .فتح،4.
5- 5) .حدید،16.
6- 6) .انفال،2.
7- 7) .کهف،28.
8- 8) .آل عمران،7.
9- 9) .مائده،13.
10- 10) .مطففین،14.
11- 11) .نساء،155.
ویژگی قلب منیب

قلب منیب،آن است که بعد از توجّه به انحراف و خلاف،توبه و انابه کرده و به سوی خدا باز گردد.ویژگی بارز آن تغییر حالات در رفتار و گفتار انسان است.

خداوند در آیات قرآنی،نه صفت برای قلب کفّار بیان کرده است:

الف:انکار. «قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ» (1)ب:تعصّب. «فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ» (2)ج:انحراف. «صَرَفَ اللّٰهُ قُلُوبَهُمْ» (3)د:قساوت. «فَوَیْلٌ لِلْقٰاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ» (4)ه:موت. «لاٰ تُسْمِعُ الْمَوْتیٰ» (5)و:زنگار. «بَلْ رٰانَ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ» (6)ز:مرض. «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» (7)ح:ضیق. «یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً» (8)ط:طبع. «طَبَعَ اللّٰهُ عَلَیْهٰا بِکُفْرِهِمْ» (9)قلب انسان،متغیّر است.لذا مؤمنان اینچنین دعا می کنند: «رَبَّنٰا لاٰ تُزِغْ قُلُوبَنٰا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنٰا» (10)

خدایا! دلهای ما را بعد از آنکه هدایت نمودی،منحرف مساز. امام صادق علیه السلام می فرمودند:

این جمله(آیه)را زیاد بگویید و خود را از انحرافات در امان ندانید. (11)

پیام ها:

1 درک نکردن حقیقت،بالاترین کیفر الهی است. «خَتَمَ اللّٰهُ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ» 2 کفر و الحاد،سبب مهر خوردن دلها و گوش هاست. «الَّذِینَ کَفَرُوا») («خَتَمَ اللّٰهُ» 3 در اثر کفر،امتیازات اساسی انسان(درک حقایق و واقعیّات)سلب می شود.

ص :51


1- 1) .نحل،22.
2- 2) .فتح،26.
3- 3) .توبه،127.
4- 4) .زمر،22.
5- 5) .روم،52.
6- 6) .مطففین،14.
7- 7) .بقره،14.
8- 8) .انعام،125.
9- 9) .نساء،155.
10- 10) .آل عمران،8.
11- 11) .تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 319.

«الَّذِینَ کَفَرُوا»)

(«خَتَمَ اللّٰهُ»

4 کیفر الهی،متناسب با عمل ماست. «الَّذِینَ کَفَرُوا») («خَتَمَ اللّٰهُ» جزای کسی که حقّ را فهمید و بر آن سرپوش گذاشت،آن است که خدا هم بر چشم،گوش،روح و فکرش سرپوش گذارد.در واقع انسان،خود عامل بدبختی خویش را فراهم می کند.امام رضا علیه السلام فرمود:مُهر خوردن،عقوبت کفر آنهاست. (1)

[سوره البقرة (2): آیه 8]

اشاره

وَ مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّٰا بِاللّٰهِ وَ بِالْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ مٰا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ (8)

و گروهی از مردم کسانی هستند که می گویند:به خدا و روز قیامت ایمان آورده ایم،در حالی که مؤمن نیستند.

نکته ها:

در آغاز این سوره،برای معرّفی مؤمنان چهار آیه و برای شناسایی کفّار دو آیه آمده است.در این آیه و آیات بعد که شمار آن سیزده آیه است،گروه سومی را معرّفی می کند که منافق هستند.اینان نه ایمان گروه اوّل را دارند و نه جرأت و جسارت گروه دوم را در ابراز کفر.منافق،همانند موش صحرایی است که برای لانه اش دو راه فرار قرار می دهد،یکی از آن دو را باز می گذارد و از آن رفت و آمد می کند و دیگری را بسته نگه می دارد.هر گاه احساس خطر کند با سر خود راه بسته را باز کرده و می گریزد.نام سوراخ مخفی موش«نافقاء»است که کلمه منافق نیز از همین واژه گرفته شده است. (2)

نفاق،دارای معنای گسترده ای است که هر کس زبان و عملش هماهنگ نباشد، سهمی از نفاق دارد.در حدیث می خوانیم:

اگر به امانت خیانت کردیم و در گفتار دروغ گفتیم و به وعده های خود عمل نکردیم،منافق هستیم گرچه اهل نماز و روزه باشیم. (3)

نفاق،نوعی دروغِ عملی و اعتقادی است و ریاکاری نیز نوعی نفاق است. (4)

ص :52


1- 1) .تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 27.
2- 2) .قاموس و مفردات.
3- 3) .سفینة البحار،ج 2،ص 605.
4- 4) .تفسیر نمونه.
پیام ها:

1 ایمان،یک مسئله قلبی است و به اظهارات انسان بستگی ندارد. «مٰا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ» 2 اساس ایمان،ایمان به مبدأ و معاد است. «آمَنّٰا بِاللّٰهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ» 3 خداوند از درون انسان،آگاه است. «وَ مٰا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 9]

اشاره

یُخٰادِعُونَ اَللّٰهَ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ مٰا یَخْدَعُونَ إِلاّٰ أَنْفُسَهُمْ وَ مٰا یَشْعُرُونَ (9)

(منافقان به پندار خود)با خداوند و مؤمنان نیرنگ می کنند در حالی که جز خودشان را فریب نمی دهند،امّا نمی فهمند!

نکته ها:

«شعور»از ریشه ی«شَعر»به معنای مو می باشد.کسی که دارای فهم دقیق و موشکافانه باشد،اهل درک و شعور است.بنا بر این منافق گمان می کند که دیگران را فریب می دهد،زیرا درک درست ندارد. «مٰا یَشْعُرُونَ» مراد از حیله و مکر منافقان با خدا،یا خدعه و نیرنگ آنان با احکام خدا و دین الهی است که آن را مورد تمسخر و بازیچه قرار می دهند و یا به معنای فریبکاری نسبت به پیامبر خداست.یعنی همانگونه که اطاعت و بیعت با رسول خدا، اطاعت و بیعت با خداست (1)،خدعه با رسول خدا به منزله خدعه با خدا می باشد که روشن است اینگونه فریبکاری و نیرنگ بازی با دین،خدعه و نیرنگ نسبت به خود است.چنان که اگر پزشک،دستور مصرفِ دارویی را بدهد و بیمار به دروغ بگوید که آنها را مصرف کرده ام،به گمان خودش پزشک را فریب داده و در حقیقت خود را فریب داده است و فریب پزشک،فریب خود اوست.

ص :53


1- 1) . «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطٰاعَ اللّٰهَ» هر کس از رسول پیروی کند،قطعاً از خدا پیروی کرده است.نساء،80. «إِنَّ الَّذِینَ یُبٰایِعُونَکَ إِنَّمٰا یُبٰایِعُونَ اللّٰهَ» کسانی که با تو بیعت کنند،همانا با خدا بیعت نموده اند.فتح،1.

برخورد اسلام با منافق،همانند برخورد منافق با اسلام است.او در ظاهر اسلام می آورد،اسلام نیز او را در ظاهر مسلمان می شناسد.او در دل ایمان ندارد و کافر است،خداوند نیز در قیامت او را با کافران محشور می کند.

در روایتی از پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله می خوانیم:

ریاکاری،خدعه با خداوند است. (1)

قرآن،بازتاب کار نیک و بد انسان را برای خود او می داند.چنان که در این آیه می فرماید:

خدعه با دین،خدعه با خود است نه خدا. و در جای دیگر می فرماید: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهٰا» (2)

اگر نیکی کنید،به خود نیکی کرده اید و اگر

بدی کنید،باز هم به خود. و یا در جای دیگر می فرماید: «وَ لاٰ یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاّٰ بِأَهْلِهِ» (3)

نیرنگ بد،جز سازنده اش را فرا نگیرد.

پیام ها:

1 حیله گری،نشانه ی نفاق است. «یُخٰادِعُونَ اللّٰهَ» 2 منافق،همواره در فکر ضربه زدن است. «یُخٰادِعُونَ» (کلمه«خدعه»به معنای پنهان کردن امری و اظهار نمودن امر دیگر،به منظور ضربه زدن است.) (4)3 آثار نیرنگ،به صاحب نیرنگ بر می گردد. «وَ مٰا یَخْدَعُونَ إِلاّٰ أَنْفُسَهُمْ» 4 منافق،بی شعور است و نمی فهمد که طرف حساب او خداوندی است که همه ی اسرار درون او را می داند (5)و در قیامت نیز از کار او پرده برمی دارد. (6)«وَ مٰا یَشْعُرُونَ» (7)5 خدعه و حیله،نشانه ی عقل و شعور نیست. (8)«یُخٰادِعُونَ») («مٰا یَشْعُرُونَ»

ص :54


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .اسراء،7.
3- 3) .فاطر،43.
4- 4) .تفسیر راهنما.
5- 5) . «یَعْلَمُ خٰائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ مٰا تُخْفِی الصُّدُورُ» غافر،19.
6- 6) . «یَوْمَ تُبْلَی السَّرٰائِرُ» طارق،9.
7- 7) .جمله«و ما یشعرون»را دوگونه می توان معنا نمود:یکی آنکه شعور ندارند که خدا اسرارشان را می داند و دیگری اینکه شعور ندارند که در حقیقت به خود ضربه می زنند.
8- 8) .در روایات می خوانیم:عقل واقعی آن است که توسط آن،انسان خداوند را بندگی نماید.

[سوره البقرة (2): آیه 10]

اشاره

فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزٰادَهُمُ اَللّٰهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ بِمٰا کٰانُوا یَکْذِبُونَ (10)

در دلهای منافقان،بیماری است پس خداوند بیماری آنان را بیافزاید.و برای ایشان عذابی دردناک است،به سزای آنکه دروغ می گویند.

نکته ها:

بیماری،گاهی مربوط به جسم است،نظیر آیه ی 185 سوره بقره؛ «وَ مَنْ کٰانَ مَرِیضاً» که درباره احکام روزه بیماران می باشد.و گاهی مربوط به روح،نظیر این آیه «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» که درباره بیماری نفاق می باشد.

داستان منافق،به لاشه و مرداری بد بو می ماند که در مخزن آبی افتاده باشد.هر چه آب در آن بیشتر وارد شود،فسادش بیشتر شده و بوی نامطبوع و آلودگی آن افزایش می یابد.نفاق،همچون مرداری است که اگر در روح و دل انسان باقی بماند،هر آیه و حکمی که از طرف خداوند نازل شود،به جای تسلیم شدن در برابر آن،دست به تظاهر و ریاکاری می زند و یک گام بر نفاق خود می افزاید.این روح مریض،تمام افکار و اعمال او را،ریاکارانه و منافقانه می کند و این نوعی افزایش بیماری است. «فَزٰادَهُمُ اللّٰهُ مَرَضاً» شاید جمله ی «فَزٰادَهُمُ اللّٰهُ مَرَضاً» نفرین باشد.نظیر «قٰاتَلَهُمُ اللّٰهُ» یعنی اکنون که در دل بیماری دارند،خدا بیماری آنان را اضافه کند.

پیام ها:

1 نفاق،یک مرض روحی و منافق بیمار است.همانطور که بیمار،نه سالم است و نه مرده،منافق هم نه مؤمن است و نه کافر. «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» 2 اصلِ انسان،دل و روح اوست. «فَزٰادَهُمُ اللّٰهُ» (حقّ این بود که بگوید«فزادها اللّٰه مرضاً»یعنی در دل آنان مرض بود،خداوند مرض دلها را زیاد نمود.ولی فرمود:مرض خود آنان را زیاد نمود.پس قلب

ص :55

انسان،به منزله تمام انسان است.زیرا اگر روح و قلب منحرف شود،آثارش در سخن و عمل هویداست.) (1)3 نفاق،رشد سرطانی دارد. (2)«فَزٰادَهُمُ اللّٰهُ مَرَضاً» 4 زمینه های عزّت و سقوط را،خود انسان در خود به وجود می آورد. «لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ بِمٰا کٰانُوا یَکْذِبُونَ» 5 دروغگویی،از روشهای متداول منافقان است. «کٰانُوا یَکْذِبُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 11]

اشاره

وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمْ لاٰ تُفْسِدُوا فِی اَلْأَرْضِ قٰالُوا إِنَّمٰا نَحْنُ مُصْلِحُونَ (11)

هر گاه به آنان(منافقان)گفته شود در زمین فساد نکنید،می گویند:همانا ما اصلاحگریم.

پیام ها:

1 گرچه منافقان پندپذیر و نصیحت خواه نیستند،ولی بهتر است با آنها سخن گفت و نهی از منکر کرد. «قِیلَ لَهُمْ» 2 نفاق،عامل فساد است. «لاٰ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ» 3 منافق چند چهره بودن خود را مردم داری و اصلاح طلبی می داند. «إِنَّمٰا نَحْنُ مُصْلِحُونَ» 4 منافق،فقط خود را اصلاح طلب معرّفی می کند. «إِنَّمٰا نَحْنُ مُصْلِحُونَ» (ممکن است کسی در حدّ اعلای بیماری روحی باشد،ولی خیال کند که سالم است.)

ص :56


1- 1) .تفسیر راهنما.
2- 2) .در قرآن،آیاتی را می خوانیم که در آن اوصاف پسندیده ای همچون:علم،هدایت و ایمان،قابل افزایش معرّفی شده است.همانند: «زِدْنِی عِلْماً» طه،114 و «زٰادَتْهُمْ إِیمٰاناً» انفال،2 و «زٰادَهُمْ هُدیً» محمد،17.همچنین برخی از امراض و اوصاف ناپسند مانند:رجس،نفرت،ترس و خسارت نیز قابل ازدیاد دانسته شده اند.همانند: «فَزٰادَتْهُمْ رِجْساً» توبه،125 و «زٰادَهُمْ نُفُوراً» فرقان،60 و «مٰا زٰادُوکُمْ إِلاّٰ خَبٰالاً» توبه،47 و «وَ لاٰ یَزِیدُ الظّٰالِمِینَ إِلاّٰ خَسٰاراً» اسراء،82.با توجّه به آیات مذکور،معلوم می شود که سنّت خداوند،آزادی دادن به هر دو گروه خیر و شر است. «کُلاًّ نُمِدُّ هٰؤُلاٰءِ وَ هَؤُلاٰءِ» اسراء،20.

5 منافق با ستایش نابجا از خود،در صدد تحمیق مردم و توجیه خلافکاری های خویش است. «إِنَّمٰا نَحْنُ مُصْلِحُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 12]

اشاره

أَلاٰ إِنَّهُمْ هُمُ اَلْمُفْسِدُونَ وَ لٰکِنْ لاٰ یَشْعُرُونَ (12)

آگاه باشید! همانا آنان خود اهل فسادند،ولی نمی فهمند.

نکته ها:

در یک بررسی اجمالی از آیات قرآن در می یابیم که نفاق،آثار و عوارض سویی در روح،روان،رفتار و کردار شخص منافق ایجاد می کند که او را در دنیا و قیامت گرفتار می سازد.قرآن در وصف آنها می فرماید:

دچار فقدان شعور واقعی می شوند. (1)

اندیشه و فهم نمی کنند. (2)

دچار حیرت و سرگردانی می شوند. (3)

به سبب دروغهایی که می بافند (4)در کفر پایدار می شوند (5)و هدایت نمی یابند. (6)

چون اعتقاد قلبی ندارند،وحشت و اضطراب (7)و عذابی دردناک دارند. (8)

پیام ها:

1 مسلمانان باید به ترفند و شعارهای به ظاهر زیبای منافقان،آگاه شوند. «أَلاٰ» 2 بلندپروازی و خیال پردازی مغرورانه ی منافق،باید شکسته شود. «إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ»

ص :57


1- 1) . «لاٰ یَشْعُرُونَ» بقره،12؛ «هُمُ السُّفَهٰاءُ» بقره،13.
2- 2) . «لاٰ یَفْقَهُونَ» توبه،87؛ «لاٰ یَعْلَمُونَ» بقره،13.
3- 3) . «یَعْمَهُونَ» بقره،15، «لاٰ یُبْصِرُونَ» بقره،17.
4- 4) . «بِمٰا کٰانُوا یَکْذِبُونَ» بقره،10.
5- 5) . «بِمٰا کٰانُوا یَکْفُرُونَ» انعام،70.
6- 6) . «مٰا کٰانُوا مُهْتَدِینَ» بقره،16.
7- 7) . «حَذَرَ الْمَوْتِ» بقره،19.
8- 8) . «وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ» بقره،10

3 منافقان دائماً در حال فساد هستند. «الْمُفْسِدُونَ» 4 زرنگی اگر در مسیر حقّ نباشد،بی شعوری است. «لاٰ یَشْعُرُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 13]

اشاره

وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَمٰا آمَنَ اَلنّٰاسُ قٰالُوا أَ نُؤْمِنُ کَمٰا آمَنَ اَلسُّفَهٰاءُ أَلاٰ إِنَّهُمْ هُمُ اَلسُّفَهٰاءُ وَ لٰکِنْ لاٰ یَعْلَمُونَ (13)

و چون به آنان گفته شود،شما نیز همانگونه که(سایر)مردم ایمان آورده اند ایمان آورید،(آنها با تکبّر و غرور)گویند:آیا ما نیز همانند ساده اندیشان و سبک مغزان،ایمان بیاوریم؟! آگاه باشید! آنان خود بی خردند،ولی نمی دانند.

پیام ها:

1 ارشاد و دعوت اولیای خدا،در منافقان بی اثر است. «قِیلَ») («أَ نُؤْمِنُ» 2 منافقان،روحیّه امتیاز طلبی و خود برتربینی دارند. «أَ نُؤْمِنُ» 3 تحقیر مؤمنان،از شیوه های منافقان است. «کَمٰا آمَنَ السُّفَهٰاءُ» (ایمان داشتن و تسلیم خدا بودن،در نظر منافقان سبک مغزی است.) 4 مسلمانان باید هوشیار باشند تا فریب ظواهر را نخورند. «أَلاٰ» 5 در فرهنگ قرآن،تسلیم حقّ نشدن،سفاهت است. «إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهٰاءُ» 6 باید غرور متکبرانه منافق،شکسته وبا آن مقابله به مثل شود. «إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهٰاءُ» 7 افشای چهره دروغین منافق،برای جامعه اسلامی ضروری است. «هُمُ السُّفَهٰاءُ» 8 بدتر و دردآورتر از هر دردی،جهل به آن درد است. «لٰکِنْ لاٰ یَعْلَمُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 14]

اشاره

وَ إِذٰا لَقُوا اَلَّذِینَ آمَنُوا قٰالُوا آمَنّٰا وَ إِذٰا خَلَوْا إِلیٰ شَیٰاطِینِهِمْ قٰالُوا إِنّٰا مَعَکُمْ إِنَّمٰا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ (14)

و چون با اهل ایمان ملاقات کنند گویند:ما(نیز همانند شما)ایمان آورده ایم.

ولی هر گاه با(هم فکران)شیطان صفت خود خلوت کنند،می گویند:ما با شما هستیم،ما فقط(اهل ایمان را)مسخره می کنیم.

ص :58

نکته ها:

«شیطان»از«شَطَن»به معنای دور شده از خیر است که به هر کس القای انحراف کند،اطلاق شده و به انسان های بدکار و دور از حقّ نیز گفته می شود. (1)

پیام ها:

1 منافق،نان را به نرخ روز می خورد. «قٰالُوا آمَنّٰا») («قٰالُوا إِنّٰا مَعَکُمْ» 2 به هر اظهار ایمان،نباید اعتماد قطعی کرد و باید مواظب عوامل نفوذی بود.

«قٰالُوا آمَنّٰا»

3 منافق،شهامتِ صداقت ندارد و از مؤمنان ترس و هراس دارد. «خَلَوْا» تماس و ارتباط منافقان با مؤمنان،آشکار و علنی است ولی تماس آنان با کفّار یا سران و رهبران خود،سرّی و محرمانه،در نهان و خلوت صورت می گیرد.

4 دوستان منافقان،شیطان صفت هستند. «شَیٰاطِینِهِمْ» 5 کفّار و منافقان با همدیگر ارتباط تشکیلاتی دارند و منافقان از آنان خطّ فکری می گیرند. «شَیٰاطِینِهِمْ» 6 اظهار ایمان از سوی منافق موقتی است،ولی کفر او پایدار و ثابت است. «آمَنّٰا ، «إِنّٰا مَعَکُمْ» (ایمان،با جمله ی فعلیه و کفر با جمله ی اسمیّه آمده و جمله اسمیّه نشانه ی دوام و ثبوت است.) 7 منافقان با کافران نه تنها هم فکرند بلکه کمک کار هم نیز هستند. «إِنّٰا مَعَکُمْ» (کلمه«مع»،در جایی بکار می رود که علاوه بر هم فکری،همکاری نیز باشد.) 8 منافقان،مؤمنان را به استهزا می گیرند. «إِنَّمٰا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ»

[سوره البقرة (2): آیه 15]

اشاره

اَللّٰهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیٰانِهِمْ یَعْمَهُونَ (15)

خداوند آنان را به استهزا می گیرد و آنان را در طغیانشان مهلت می دهد تا سرگردان شوند.

ص :59


1- 1) .مفردات راغب.
نکته ها:

کلمه« یَعْمَهُونَ »از«عمه»مثل«عمی»می باشد،لکن«عمی»کوری ظاهری را گویند و «عمه»کوری باطنی است. (1)

امام رضا علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید:

خداوند،اهل مکر و خدعه و استهزا نیست، لکن جزای مکر و استهزای آنان را می دهد. (2)هم چنان که آنان را در طغیان و سرکشی خودشان،رها می کند تا سردرگم و غرق شوند.و چه سزایی سخت تر از قساوت قلب و تسلّط شیطان و وسوسه های او،میل به گناه و بی رغبتی به عبادت، همراهی و همکاری با افراد نااهل و سرگرمی به دنیا و غفلت از حقّ که منافقان بدان گرفتار می آیند.

منافقان،دوگانه رفتار می کنند و لذا با آنها نیز دو گونه برخورد می شود؛در دنیا احکام مسلمانان را دارند و در آخرت کیفر کفّار را می بینند.

پیام ها:

1 کیفرهای الهی،متناسب با گناهان است.در برابر «إِنَّمٰا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ» ، «اللّٰهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ» آمده است.

2 منافقان با خدا طرفند،نه با مؤمنان.(آنها مؤمنان را مسخره می کنند،ولی خدا به حمایت آمده و پاسخ مسخره ی آنان را خودش می دهد.) «اللّٰهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ» 3 استهزا،اگر به عنوان پاسخ باشد مانعی ندارد.نظیر تکبّر در مقابل متکبّر. «اللّٰهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ» 4 از مهلت دادن و زیاده بخشی های خداوند،نباید مغرور شد. «یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیٰانِهِمْ» 5 سرکشی و طغیان،زمینه ای برای سردرگمی هاست. «فِی طُغْیٰانِهِمْ یَعْمَهُونَ»

ص :60


1- 1) .تفسیر کشّاف.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 30.

[سوره البقرة (2): آیه 16]

اشاره

أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ اِشْتَرَوُا اَلضَّلاٰلَةَ بِالْهُدیٰ فَمٰا رَبِحَتْ تِجٰارَتُهُمْ وَ مٰا کٰانُوا مُهْتَدِینَ (16)

آنان کسانی هستند که به بهای(از دست دادن)هدایت،خریدار ضلالت و گمراهی شدند.امّا این داد و ستد،سودشان نبخشید و در شمارِ هدایت یافتگان در نیامدند.(و یا به اهداف خود راهی نیافتند.)

نکته ها:

منافقان،صاحب هدایتی نبودند که آن را از دست بدهند.پس شاید مراد آیه این است که زمینه های فطری و عوامل هدایت را از دست دادند.هم چنان که در آیات دیگر می خوانیم: «اشْتَرَوُا الْکُفْرَ بِالْإِیْمٰانِ» (1)

گروهی ایمان را با کفر معامله کردند. و یا «اشْتَرَوُا الْحَیٰاةَ الدُّنْیٰا بِالْآخِرَةِ» (2)

آخرت را با زندگی دنیوی معامله نمودند. و یا «وَ الْعَذٰابَ بِالْمَغْفِرَةِ» (3)

آمرزش و عفو الهی را با قهر و عذاب او معامله نمودند. یعنی استعداد ایمان و دریافت پاداش و مغفرت را با اعمال خود از بین بردند. عاقبت،نور الهی دود شد فطرت حق جوی او،نمرود شد

پیام ها:

1 منافق،سود و زیان خود را نمی شناسد و لذا هدایت را با ضلالت معامله می کند. «اشْتَرَوُا الضَّلاٰلَةَ بِالْهُدیٰ» 2 انسان،آزاد و انتخاب گر است.چون داد و ستد،نیاز به اراده و تصمیم دارد.

«اشْتَرَوُا الضَّلاٰلَةَ»

3 دنیا همچون بازار است و مردمان،معامله گر و مورد معامله،اعمال و انتخاب های ماست. «اشْتَرَوُا») («فَمٰا رَبِحَتْ تِجٰارَتُهُمْ» 4 عاقبتِ مؤمن،هدایت؛ «عَلیٰ هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ» و سرانجام منافق،انحراف است.

«مٰا کٰانُوا مُهْتَدِینَ»

ص :61


1- 1) .آل عمران،177.
2- 2) .بقره،86.
3- 3) .بقره،175.

5 منافقان به اهداف خود راهی نمی یابند. «مٰا کٰانُوا مُهْتَدِینَ» وبا توجّه به آیات بعد.

[سوره البقرة (2): آیه 17]

اشاره

مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ اَلَّذِی اِسْتَوْقَدَ نٰاراً فَلَمّٰا أَضٰاءَتْ مٰا حَوْلَهُ ذَهَبَ اَللّٰهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُمٰاتٍ لاٰ یُبْصِرُونَ (17)

مَثل آنان(منافقان)،مَثل آن کسی است که آتشی افروخته،پس چون آتش اطراف خود را روشن ساخت،خداوند روشنایی و نورشان را ببرد و آنان را در تاریکی هایی که(هیچ) نمی بینند،رهایشان کند.

نکته ها:

مثال،برای تفهیم مطلب به مردم،نقش مؤثّری دارد.مسائل معقول را محسوس و بدینوسیله راه را نزدیک و عمومی می کند،درجه اطمینان را بالا می برد و لجوجان را خاموش می سازد.در قرآن مثال های فراوانی آمده است از جمله:

مثال حقّ،به آب و باطل به کفِ روی آب. (1)مثال حقّ به شجره ی طیّبه و باطل به شجره ی خبیثه. (2)تشبیه اعمال کفّار به خاکستری در برابر تندباد. (3)و یا تشبیه کارهای آنان،به سراب. (4)تشبیه بت ها و طاغوت ها به خانه عنکبوت. (5)تمثیل دانشمند بی عمل به الاغی که کتاب حمل می کند. (6)و تمثیل غیبت،به خوردن گوشت برادری که مرده است. (7)

این آیه نیز در مقام تشبیهِ مجموعه ای از روحیّات و حالاتِ منافقان است.آنان،نار می افروزند،ولی خداوند نورش را می برد و دود و خاکستر و تاریکی برای آنان باقی می گذارد.

امام رضا علیه السلام فرمودند:

معنای آیه

«تَرَکَهُمْ فِی ظُلُمٰاتٍ»

آن است که خداوند آنان را به حال خود رها می کند. (8)

ص :62


1- 1) .رعد،17.
2- 2) .ابراهیم،26.
3- 3) .ابراهیم،18.
4- 4) .نور،39.
5- 5) .عنکبوت،41.
6- 6) .جمعه،5.
7- 7) .حجرات،12.
8- 8) .تفسیر نور الثقلین.
پیام ها:

1 منافق برای رسیدن به نور،از نار(آتش)استفاده می کند که خاکستر و دود و سوزش نیز دارد. «اسْتَوْقَدَ نٰاراً» 2 نور اسلام عالم گیر است،ولی نوری که منافقان در سایه ی آن تظاهر به اسلام می کنند،در شعاعی کمتر و روشنایی آن ناپایدار است. «أَضٰاءَتْ مٰا حَوْلَهُ» 3 اسلام نور و کفر تاریکی است. «ذَهَبَ اللّٰهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُمٰاتٍ» 4 کسی که از یک نور بهره مند نشود،در ظلمات متعدّد باقی می ماند. «بِنُورِهِمْ») («فِی ظُلُمٰاتٍ» (کلمه«نور»مفرد و کلمه« ظُلُمٰاتٍ »جمع است.) 5 نقشه ها و توطئه های منافقان،به اراده الهی ناتمام می ماند. «ذَهَبَ اللّٰهُ بِنُورِهِمْ» 6 طرف مقابل منافقان،خداوند است. «ذَهَبَ اللّٰهُ بِنُورِهِمْ» 7 عاقبت و آینده ی منافقان،تاریک است. «فِی ظُلُمٰاتٍ» 8 منافقان دچار وحشت و اضطراب،و در تصمیم گیری های دراز مدّت، سردرگم هستند. «فِی ظُلُمٰاتٍ لاٰ یُبْصِرُونَ» 9 گاهی در آغاز،ایمان واقعی است،ولی کم کم انسان به انحراف گرایش پیدا نموده و منافق می شود.(کلمه« بِنُورِهِمْ »در این آیه و جمله« لاٰ یَرْجِعُونَ »در آیه بعد نشان می دهد که آنان نوری داشتند،ولی به سوی آن نور برنگشتند.)

[سوره البقرة (2): آیه 18]

اشاره

صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاٰ یَرْجِعُونَ (18)

آنان(از شنیدن حقّ)کر و(از گفتن حقّ)گنگ و(از دیدن حقّ)کورند،پس ایشان (بسوی حقّ)باز نمی گردند.

نکته ها:

قرآن در ستایش برخی پیامبران می فرماید:آنان دست و چشم دارند، «وَ اذْکُرْ عِبٰادَنٰا إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصٰارِ» (1)شاید مقصود آن است که

ص :63


1- 1) .ص،45.

کسی که دست بت شکنی دارد دست دارد،کسی که چشم خدابین دارد چشم دارد،پس منافقان که چنین دست و چشمی ندارند،در واقع همچون ناقص الخلقه هایی هستند که خود مقدّمات نقص را فراهم کرده و وسائل شناخت را از دست داده اند.لذا در این سوره درباره ی منافقان تعابیری همچون «Bلاٰ یَشْعُرُونَ ، مٰا یَشْعُرُونَ ، لاٰ یَعْلَمُونَ ، لاٰ یُبْصِرُونَ ، یَعْمَهُونَ ، صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ ، لاٰ یَرْجِعُونَ »بکار رفته است.

نظر،غیر از بصیرت است.در سوره اعراف می خوانیم: «تَرٰاهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لاٰ یُبْصِرُونَ» (1)

می بینی که به تو نگاه می کنند،در حالی که نمی بینند. یعنی چشم بصیرت ندارند که حقّ را ببینند.

عدم بهره گیری صحیح از امکانات و وسائل شناخت،مساوی با سقوط و از دست دادن انسانیّت است. (2)

جزای کسی که در دنیا خود را به کوری و کری و لالی می زند،کوری و کری و لالی آخرت است. «وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ عَلیٰ وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَ بُکْماً وَ صُمًّا» (3)

پیام ها:

1 نفاق،انسان را از درک حقایق و معارف الهی باز می دارد. «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ» 2 کسی که از عطایای الهی در راه حقّ بهره نگیرد،همانند کسی است که فاقد آن نعمت هاست. «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ» 3 حقّ ندیدن منافقان دو دلیل دارد:یکی آنکه فضای بیرونی آنان تاریک است؛ «فِی ظُلُمٰاتٍ» و دیگر آنکه خود چشم دل را از دست داده اند. «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ» 4 منافقان،لجاجت و تعصّب دارند. «فَهُمْ لاٰ یَرْجِعُونَ»

ص :64


1- 1) .اعراف،198.
2- 2) .در سوره ی اعراف آیه ی 179 می خوانیم:«لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم اذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون»آنان دل دارند،ولی نمی فهمند،چشم دارند ولی نمی بینند،گوش دارند ولی حقّ را نمی شنوند،این گروه همچون چهارپایان بلکه از آنها پست تر و گمراه ترند،ایشان غافل هستند.
3- 3) .اسراء،97.

[سوره البقرة (2): آیه 19]

اشاره

أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ اَلسَّمٰاءِ فِیهِ ظُلُمٰاتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصٰابِعَهُمْ فِی آذٰانِهِمْ مِنَ اَلصَّوٰاعِقِ حَذَرَ اَلْمَوْتِ وَ اَللّٰهُ مُحِیطٌ بِالْکٰافِرِینَ (19)

یا چون(گرفتاران در)بارانی تند از آسمانند که در آن،تاریکی ها و رعد و برقی است که از ترس صاعقه ها و بیم مرگ،انگشتان خود را در گوشهایشان قرار می دهند.و(لی)خداوند بر کافران احاطه دارد.

نکته ها:

خداوند،منافق را به اشخاصِ در باران مانده ای تشبیه کرده که مشکلات بارانِ تند،شب تاریک،غرّش گوش خراش رعد،نور خیره کننده ی برق،و هراس و خوف مرگ،او را فرا گرفته است،امّا او نه برای حفظ خود از باران پناهگاهی دارد و نه برای تاریکی،نوری و نه گوشی آسوده از رعد و نه روحی آرام از مرگ.

پیام ها:

1 منافقان غرق در مشکلات و نگرانی ها می شوند،و در همین دنیا نیز دلهره و اضطراب و رسوایی و ذلّت دامن گیرشان می شود. «ظُلُمٰاتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ» 2 منافقان از مرگ می ترسند. «حَذَرَ الْمَوْتِ» 3 منافقان بدانند که خداوند بر آنها احاطه دارد و هر لحظه اراده فرماید،اسرار و توطئه های آنها را افشا می کند. «وَ اللّٰهُ مُحِیطٌ بِالْکٰافِرِینَ» (1)

ص :65


1- 1) .نگاهی به عملکرد و سرنوشت منافقان در جریان انقلاب اسلامی ایران،نشانه ای روشن برای این آیه است.دلهره،تفرقه،شکست،آوارگی،غربت،بی آبرویی،پناهندگی به کفّار و طاغوت ها و جاسوسی،نتیجه ی اعمالشان بود.آنان با استفاده از شعارها و شخصیت های مذهبی،خیال پیروزی داشتند؛«استوقد نارا»ولی با خنثی شدن توطئه ها و آگاه شدن مردم از سوء نیت آنان،خداوند آنان را گرفتار سردرگمی و تفرقه و بی خبری از واقعیت ها و حقایق نمود.«ذهب اللّٰه بنورهم»آنان چون شنیدن اخبار و سخن حقّ را از علما تحریم می کنند به منزله کران هستند،و چون دریافت های درونی خود و حقایق را بازگو نمی نمایند مانند افراد لالند،و چون چشم دیدن پیشرفت و پیروزی اسلام را ندارند،کورند.و در اثر لجاجت و تعصّب مصداق«لا یرجعون»می باشند.ولی پیروزی ها مثل برق و نهیب مردم و آیات افشاگر همانند رعد و صاعقه،آنان را به وحشت و اضطراب انداخته است.

4 سرانجام نفاق،به کفر منتهی می شود. «وَ اللّٰهُ مُحِیطٌ بِالْکٰافِرِینَ» لذا در جای دیگر قرآن می فرماید: «إِنَّ اللّٰهَ جٰامِعُ الْمُنٰافِقِینَ وَ الْکٰافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً» (1)

[سوره البقرة (2): آیه 20]

اشاره

یَکٰادُ اَلْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصٰارَهُمْ کُلَّمٰا أَضٰاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ وَ إِذٰا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قٰامُوا وَ لَوْ شٰاءَ اَللّٰهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصٰارِهِمْ إِنَّ اَللّٰهَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (20)

نزدیک است که برق،نور چشمانشان را برباید.هر گاه که(برق آسمان در آن صحرای تاریک و بارانی)برای آنان بدرخشد،در آن حرکت کنند،ولی همین که تاریکی،ایشان را فرا گرفت بایستند.و اگر خداوند بخواهد،شنوایی و بینایی آنان را(از بین)می برد،همانا خداوند بر هر چیزی تواناست.

نکته ها:
اشاره

منافقان،تاب و توان دیدن دلائل نورانی و فروغ آیات الهی را ندارند.همانند مسافر شبگرد در بیابان که در اثر برقِ آسمان،چشمانش خیره می شود و جز چند قدم بر نمی دارد.منافقان در جامعه اسلامی هر چند گاهی چند قدمی پیش می روند،ولی در اثر حوادث یا اتّفاقاتی از حرکت باز می ایستند.آنان چراغ فطرت درونی خویش را خاموش کرده و منتظر رسیدن نوری از قدرت های بیرونی مانده اند.

هر گاه گفته می شود خداوند بر هر کاری قادر است،مراد کارهای ممکن است.

مثلاً اگر گفتیم فلانی ریاضی دان است،معنایش آن نیست که بتواند حاصل جمع 2+2 را 5 بیاورد.زیرا این امر محال است،نه آنکه آن شخص قادر بر جمع نمودن آن نباشد.کسانی از امام علیه السلام سؤال کردند:آیا خداوند می تواند کره ی زمین را در

ص :66


1- 1) .نساء،140.

تخم مرغی قرار دهد؟ امام ابتدا یک پاسخ اقناعی دادند که با یک عدسیِ چشم، آسمان بزرگ را می بینیم،سپس فرمودند:خداوند قادر است،امّا پیشنهاد شما محال است. (1)درست مانند قدرت ریاضی دان که مسئله ی محال را حل نمی کند.

سیمای منافق در قرآن

منافق در عقیده و عمل،برخورد و گفتگو،عکس العمل هایی را از خود نشان می دهد که در این سوره و سوره های منافقون،احزاب،توبه،نساء و محمّد آمده است.آنچه در اینجا به مناسبت می توان گفت،این است که منافقین در باطن ایمان ندارند،ولی خود را مصلح و عاقل می پندارند.با همفکران خود خلوت می کنند،نمازشان با کسالت و انفاقشان با کراهت است.نسبت به مؤمنان عیب جو و نسبت به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله موذی اند.از جبهه فراری و نسبت به خدا غافل اند.افرادی یاوه سرا،ریاکار،شایعه ساز و علاقمند به دوستی با کفارند.ملاک علاقه شان کامیابی و ملاک غضبشان،محرومیّت است.نسبت به تعهّداتی که با خدا دارند بی وفایند،نسبت به خیراتی که به مؤمنین می رسد نگران،ولی نسبت به مشکلاتی که برای مسلمین پیش می آید شادند.امر به منکر و نهی از معروف می کنند.قرآن در برابر این همه انحراف های فکری و عملی می فرماید: «إِنَّ الْمُنٰافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النّٰارِ» (2)

پیام ها:

1 منافق در مسیر حرکت،متحیّر است. «أَضٰاءَ») («مَشَوْا ، أَظْلَمَ») («قٰامُوا» 2 حرکت منافق،در پرتو نور دیگران است. «أَضٰاءَ لَهُمْ» 3 منافق به سبب اعمالی که مرتکب می شود،هر لحظه ممکن است گرفتار قهر خداوندی شود. «وَ لَوْ شٰاءَ اللّٰهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ» 4 سنّت الهی،آزادی دادن به همه است و گرنه خداوند می توانست منافقان را کر

ص :67


1- 1) .تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 39.
2- 2) .نساء،145.

و کور کند. «وَ لَوْ شٰاءَ اللّٰهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصٰارِهِمْ»

[سوره البقرة (2): آیه 21]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ اُعْبُدُوا رَبَّکُمُ اَلَّذِی خَلَقَکُمْ وَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (21)

ای مردم! پروردگارتان که شما و پیشینیان شما را آفرید،پرستش کنید تا اهل تقوا شوید.

نکته ها:

در کتاب های قانون،مواد قانون،بدون خطاب بیان می شود،ولی قرآن کتاب قانونی است که با روح و عاطفه مردم سر و کار دارد،لذا در بیان دستورات، خطاب می کند.البتّه خطاب های قرآن مختلف است. (1)

هدف از خلقت جهان و انسان،تکامل انسان هاست.یعنی هدف از آفرینش هستی،بهره گیری انسان هاست (2)و تکامل انسان ها در گرو عبادت (3)و اثر عبادت،رسیدن به تقوی (4)و نهایت تقوی،رستگاری است. (5)

سؤال:چرا خدا را عبادت کنیم؟ پاسخ:در چند جای قرآن پاسخ این پرسش چنین آمده است:

چون خداوند خالق و مربّی شماست. «اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ» (6)چون تأمین کننده رزق و روزی و امنیت شماست. «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هٰذَا الْبَیْتِ اَلَّذِی

ص :68


1- 1) .برای عموم می فرماید:«یا ایّها الناس»،امّا برای هدایت یافتگان فرموده:«یا ایّها الذین امنوا»
2- 2) . «سَخَّرَ لَکُمُ» جاثیه،13. «خَلَقَ لَکُمْ» بقره،29.
3- 3) . «وَ مٰا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّٰ لِیَعْبُدُونِ» ذاریات،56.
4- 4) . («اعْبُدُوا رَبَّکُمُ») («لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» بقره،21.
5- 5) . «وَ اتَّقُوا اللّٰهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» بقره،189.
6- 6) .مشرکان خالقیّت را پذیرفته ولی ربوبیّت را انکار می نمودند،خداوند در این آیه دو کلمه«ربّکم»و«خلقکم»را در کنار هم آورده تا دلالت بدین نکته کند که خالق شما،پروردگار شماست.

أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (1)چون معبودی جز او نیست. «لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا فَاعْبُدْنِی» (2)عبادت انسان،هدف آفرینش انسان است نه هدف آفریننده.او نیازی به عبادت ما ندارد،اگر همه مردم زمین کافر شوند او بی نیاز است: «إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللّٰهَ لَغَنِیٌّ» چنان که اگر همه مردم رو به خورشید خانه بسازند یا پشت به خورشید،در خورشید اثری ندارد.

با اینکه عبادت خدا بر ما واجب است،چون خالق و رازق و مربّی ماست،ولی بازهم در برابر این ادای تکلیف،پاداش می دهد و این نهایت لطف اوست.

آنچه انسان را وادار به عبادت می کند اموری است،از جمله:

1 توجّه به نعمت های او که خالق و رازق و مربّی ماست.

2 توجّه به فقر و نیاز خود.

3 توجّه به آثار و برکات عبادت.

4 توجّه به آثار سوء ترک عبادت.

5 توجّه به اینکه همه هستی،مطیع او و در حال تسبیح او هستند،چرا ما وصله ناهمرنگ هستی باشیم.

6 توجّه به اینکه عشق و پرستش،در روح ماست و به چه کسی برتر از او عشق بورزیم.

سؤال:در قرآن آمده است: «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّٰی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» یعنی

عبادت کن تا به یقین برسی. پس آیا اگر کسی به یقین رسید،نمازش را ترک کند؟! پاسخ:اگر گفتیم:نردبان بگذار تا دستت به شاخه بالای درخت برسد،معنایش این نیست که هر گاه دستت به شاخه رسید،نردبان را بردار،چون سقوط می کنی.

کسی که از عبادت جدا شد،مثل کسی است که از آسمان سقوط کند؛ «فَکَأَنَّمٰا خَرَّ مِنَ السَّمٰاءِ» به علاوه کسانی که به یقین رسیده اند مانند:رسول خدا و امامان معصوم،لحظه ای از عبادت دست برنداشتند.بنا بر این مراد آیه،بیان آثار عبادت

ص :69


1- 1) .قریش،3-4.
2- 2) .طه،14.

است نه تعیین محدوده ی عبادت.

آیات و روایات،برای عبادت شیوه ها و شرایطی را بیان نموده است که در جای خود بحث خواهد شد،ولی چون این آیه،اوّلین فرمان الهی خطاب به انسان در قرآن است،سرفصل هایی را بیان می کنیم تا مشخّص شود عبادت باید چگونه باشد:

1 عبادت مامورانه،یعنی طبق دستور او بدون خرافات.

2 عبادت آگاهانه،تا بدانیم مخاطب و معبود ما کیست. «حَتّٰی تَعْلَمُوا مٰا تَقُولُونَ» (1)3 عبادت خالصانه. «وَ لاٰ یُشْرِکْ بِعِبٰادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» (2)4 عبادت خاشعانه. «فِی صَلاٰتِهِمْ خٰاشِعُونَ» (3)5 عبادت مخفیانه.پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«اعظم العبادة اجراً اخفاها» (4)6 عبادت عاشقانه.پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«افضل الناس مَن عَشق العبادة» (5)و خلاصه در یک نگاه باید بگوییم که برای عبادت سه نوع شرط است؛ الف:شرط صحّت،نظیر طهارت و قبله.

ب:شرط قبولی،نظیر تقوی.

ج:شرط کمال،نظیر اینکه عبادت باید آگاهانه،خاشعانه،مخفیانه و عاشقانه باشد که اینها همه شرط کمال است. (6)

پیام ها:

1 دعوت انبیا،عمومی است و همه مردم را دربر می گیرد. «یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ» 2 از فلسفه های عبادت،شکرگزاری از ولی نعمت است. «اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ» 3 اوّلین نعمت ها،نعمت آفرینش،و اوّلین دستور،کُرنش در برابر خالق است.

«اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ»

4 مبادا بت پرستی یا انحراف نیاکان،ما را از عبادت خداوند دور کند،حتّی آنان

ص :70


1- 1) .نساء،43.
2- 2) .کهف،110.
3- 3) .مؤمنون،2.
4- 4) .بحار،ج 70،ص 251.
5- 5) .بحار،ج 70،ص 253.
6- 6) .برای تفصیل بیشتر به کتاب پرتوی از اسرار نماز و تفسیر نماز نوشته مؤلف مراجعه نمایید.

نیز مخلوق خداوند هستند. «وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ» 5 عبادت،عامل تقواست.اگر عبادتی تقوی ایجاد نکند،عبادت نیست.

«اعْبُدُوا»)

(«لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»

6 به عبادت خود مغرور نشویم که هر عبادتی،تقوا ساز نیست. «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 22]

اشاره

اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اَلْأَرْضَ فِرٰاشاً وَ اَلسَّمٰاءَ بِنٰاءً وَ أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ اَلثَّمَرٰاتِ رِزْقاً لَکُمْ فَلاٰ تَجْعَلُوا لِلّٰهِ أَنْدٰاداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (22)

آن(خداوندی)که زمین را برای شما فرشی(گسترده)و آسمان را بنایی (افراشته)قرار داد و از آسمان،آبی فرو فرستاد و به آن از میوه ها،روزی برای شما بیرون آورد،پس برای خداوند شریک و همتایی قرار ندهید با آنکه خودتان می دانید(که هیچ یک از شرکا و بت ها،نه شما را آفریده اند و نه روزی می دهند و اینها فقط کار خداست.)

نکته ها:

در این آیه خداوند به نعمت های متعدّدی اشاره می کند که هر کدام از آنها سرچشمه ی چند نعمت دیگر است.مثلاً فراش بودن زمین،اشاره به نعمت های فراوان دیگری است.همچون سخت بودن کوه ها و نرم بودن خاک دشت ها، فاصله زمین تا خورشید،درجه حرارت و دما و هوای آن،وجود رودخانه ها، درّه ها،کوه ها،گیاهان و حرکت های مختلف آن که مجموعاً فراش بودن زمین را مهیّا کرده اند.چنان که در قرآن برای زمین تعابیر چندی شده است،زمین هم «مهد» (1)گهواره است،هم«ذلول» (2)رام و آرام و هم«کفات» (3)در برگیرنده.

کلمه«سماء»در آیه یک بار در برابر«ارض»آمده است که به همه ی قسمت بالا

ص :71


1- 1) . «الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً» طه،53.
2- 2) . «هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً» ملک،15.
3- 3) . «أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفٰاتاً» مرسلات،15.

اشاره دارد و یک بار مراد همان قسمت نزول باران از ابرها می باشد.

پیام ها:

1 یاد نعمت های الهی از بهترین راههای دعوت به عبادت است. «اعْبُدُوا رَبَّکُمُ اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ» 2 از بهترین راههای خداشناسی،استفاده کردن از نعمت های در دسترس است.

«جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِرٰاشاً وَ السَّمٰاءَ بِنٰاءً»

3 در نظام آفرینش،هماهنگی کامل به چشم می خورد.هماهنگی میان زمین، آسمان،باران،گیاهان،میوه ها و انسان.(برهان نظم) «جَعَلَ ، أَنْزَلَ ، فَأَخْرَجَ» 4 آفریده ها هر کدام برای هدفی خلق شده اند. «رِزْقاً لَکُمْ» باران برای رشد و ثمر دادن میوه ها، «فَأَخْرَجَ بِهِ» و میوه ها برای روزی انسان. «رِزْقاً لَکُمْ» 5 زمین و باران وسیله هستند،رویش گیاهان و میوه ها بدست خداست. «فَأَخْرَجَ» 6 نظم و هماهنگی دستگاه آفرینش،نشانه ی توحید است،پس شما هم یکتا پرست باشید. «فَلاٰ تَجْعَلُوا لِلّٰهِ أَنْدٰاداً» 7 ریشه ی خداپرستی در فطرت و و جدان همه مردم است. «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» 8 آفرینش زمین و آسمان و باران و میوه ها و روزی انسان،پرتوی از ربوبیّت خداوند است. «اعْبُدُوا رَبَّکُمُ») («الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ» 9 همه ی انسان ها،حقّ بهره برداری و تصرف در زمین را دارند.(در آیه «لَکُمُ» تکرار شده است.) 10 دلیل واجب بودن عبادت شما،لطف اوست که زمین و آسمان و باران و گیاهان را برای روزی شما قرار داده است. «اعْبُدُوا رَبَّکُمُ») («الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ» 11 خداوند بر اسباب طبیعی حاکم است. «جَعَلَ ، أَنْزَلَ ، فَأَخْرَجَ» 12 پندار شریک برای خداوند،از جهل است. «فَلاٰ تَجْعَلُوا لِلّٰهِ أَنْدٰاداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»

ص :72

[سوره البقرة (2): آیه 23]

اشاره

وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمّٰا نَزَّلْنٰا عَلیٰ عَبْدِنٰا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ اُدْعُوا شُهَدٰاءَکُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (23)

و اگر در آنچه بر بنده ی خود(از قرآن)نازل کرده ایم،شکّ دارید،اگر راست می گویید(لا اقل)یک سوره همانند آن را بیاورید و گواهان خود را غیر از خداوند بر این کار دعوت کنید.

نکته ها:

این آیه،معجزه بودن قرآن را مطرح می کند.پیامبران،یک دعوت دارند که هدایت به سوی خداست و با استدلال و موعظه و جدال نیکو انجام می دهند و یک ادّعا دارند که از سوی خدا برای هدایت مردم آمده اند و برای آن معجزه می آورند.پس معجزه برای اثبات ادّعای پیامبر است،نه دعوت او. (1)

خداوند در قرآن،بارها مخالفان اسلام را دعوت به مبارزه کرده است،که اگر شما این کتاب را از سوی خدا نمی دانید و ساخته و پرداخته دست بشر می دانید،بجای این همه جنگ و مبارزه،کتابی مثل قرآن بیاورید تا صدای اسلام خاموش شود! خداوند برای اثبات حقّانیت پیامبر و کتاب خود،از یک سو مخالفان را تحریک و از سوی دیگر به آنان تخفیف داده است.یک جا فرموده: «فَأْتُوا بِکِتٰابٍ» (2)

کتابی

مثل قرآن بیاورید. و در جای دیگر فرموده است: «فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ» (3)ده سوره و در جای دیگر می فرماید: «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللّٰهِ» (4)یک سوره.به علاوه می گوید:

برای این کار می توانید از تمام قدرت ها و یاران و همفکران خود در سراسر جهان دعوت کنید.

تقسیم بندی قرآن و نامگذاری هر بخش به نام سوره،در زمان پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله و از

ص :73


1- 1) .مخفی نماند معجزه به معنای نادیده نگرفتن نظام علّت و معلول نیست،بلکه معجزه نیز علّت دارد،ولی علّت آن یا اراده الهی است،یا عواملی که خداوند علّت بودن آن را برای مردم مخفی نموده است.
2- 2) .قصص،49.
3- 3) .هود،13.
4- 4) .یونس،38.

جانب خداوند بوده است. «فَأْتُوا بِسُورَةٍ» قرآن در ستایش انبیا،یا بعد از کلمه« عَبْدِنٰا »و یا قبل از کلمه«عبد»نام آنان را می برد؛ «عَبْدَنٰا أَیُّوبَ» ، «إِبْرٰاهِیمَ («إِنَّهُ مِنْ عِبٰادِنَا» ولی درباره پیامبر اسلام تنها کلمه «عبد»بدون ذکر نام را بکار می برد تا بگوید عبد مطلق،محمّد صلی اللّٰه علیه و آله است.

پیام ها:

1 باید از فکر و دل افراد شکّ زدایی صورت گیرد مخصوصاً در مسائل اعتقادی.

«إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ»

2 شرط دریافت وحی،بندگی خداست «نَزَّلْنٰا عَلیٰ عَبْدِنٰا» 3 قرآن،کتاب استدلال و احتجاج است و راهی برای وسوسه و شکّ باقی نمی گذارد. «فَأْتُوا بِسُورَةٍ» 4 انبیا باید معجزه داشته باشند و قرآن معجزه ی رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله است. «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» 5 دین جاوید،معجزه ی جاوید می خواهد تا هر انسانی در هر زمان و مکانی، اگر دچار تردید و شکّ شد،بتواند خود آزمایش کند. «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» 6 بر حقّانیت قرآن به قدری یقین داریم که اگر مخالفان،یک سوره مثل قرآن نیز آوردند به جای تمام قرآن می پذیریم. «بِسُورَةٍ» 7 بهترین قاضی و داور،و جدان است.خداوند و جدان مخالفان را داور قرار داده است. «وَ ادْعُوا شُهَدٰاءَکُمْ»

[سوره البقرة (2): آیه 24]

اشاره

فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا اَلنّٰارَ اَلَّتِی وَقُودُهَا اَلنّٰاسُ وَ اَلْحِجٰارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکٰافِرِینَ (24)

پس اگر این کار را نکردید،که هرگز نتوانید کرد،از آتشی که هیزمش مردم (گناهکار)و سنگ ها هستند و برای کافران مهیّا شده،بپرهیزید.

ص :74

نکته ها:

در سوره ی انبیاء می خوانیم: «إِنَّکُمْ وَ مٰا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ» (1)

شما و

آنچه غیر از خدا پرستش می کنید(بت هایتان)،هیزم دوزخید. بنا بر این ممکن است مراد از سنگ در این آیه،همان بت ها باشند که مورد پرستش بوده اند،نه هر سنگی، (2)تا آنان بدانند و به چشم خود ببینند که کاری از بت ها ساخته نبوده و نیست.

همچنین این سنگ ها در قیامت،همانند چاقوی خونی همراه پرونده قاتل،سند جرم و گناه آنان است.

سؤال:با اینکه الفاظ اختراع بشر است،پس چگونه نمی تواند مثل قرآن را بیاورد؟ پاسخ:حروف الفبا از بشر است،ولی نحوه ترکیب و بیان مفاهیم بلند آنها،برخاسته از علم و هنر است.قرآن بر اساس علم و حکمت بی پایان الهی،نزول یافته است ولی هر کتاب دیگری،از سوی هر کس که باشد،بر اساس علم محدود و محصور به جهلِ بشر،تألیف یافته است.پس هیچگاه بشر نمی تواند کتابی مثل قرآن بیاورد.

پیام ها:

1 یقین به حقّانیت راه و هدف،یکی از اصول رهبری است. «وَ لَنْ تَفْعَلُوا» 2 اکنون که احساس عجز و ناتوانی کردید،تسلیم حقّ شوید. «وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا» 3 انسان جمود و کافر،هم ردیف سنگ است. «النّٰاسُ وَ الْحِجٰارَةُ» 4 خباثت های درونی انسان گناهکار،در قیامت تجسم یافته و آتش گیرانه می شود. «وَقُودُهَا النّٰاسُ» 5 کفر و لجاجت،انسان شایسته ی خلیفة الّلهی را،به هیزم دوزخ تبدیل می کند.

«وَقُودُهَا النّٰاسُ»

ص :75


1- 1) .انبیاء،98.
2- 2) .چنان که در طول تاریخ و در میان آن همه سنگ و چوب،هرگز حجر الاسود مورد پرستش واقع نشده و نقش بت را نداشته و هرگز آتش گیرانه دوزخ نخواهد شد.آری! حجر الاسود دست خدا در زمین و حافظ اسرار و گواه بر اقرار فطرت های بشری است.

6 رهایی از آتش دوزخ،در گرو ایمان به قرآن و تصدیق پیامبر اسلام است.

«فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النّٰارَ»)

(«أُعِدَّتْ لِلْکٰافِرِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 25]

اشاره

وَ بَشِّرِ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ کُلَّمٰا رُزِقُوا مِنْهٰا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قٰالُوا هٰذَا اَلَّذِی رُزِقْنٰا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشٰابِهاً وَ لَهُمْ فِیهٰا أَزْوٰاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ (25)

و کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند،مژده بده که برایشان باغهایی است که نهرها از پای(درختان)آن جاری است،هر گاه میوه ای از آن(باغها)به آنان روزی شود،گویند:این همان است که قبلاً نیز روزی ما بوده،در حالی که همانند آن نعمت ها به ایشان داده شده است(نه خود آنها)و برای آنان در بهشت همسرانی پاک و پاکیزه است و در آنجا جاودانه اند.

نکته ها:

شاید مراد از «مُتَشٰابِهاً» این باشد که بهشتیان در نگاه اوّل،میوه ها را مانند میوه های دنیوی می بینند و می گویند:شبیه همان است که در دنیا خورده بودیم، لکن بعد از خوردن می فهمند که طعم و لذّت تازه ای دارد.و شاید مراد این باشد که میوه هایی به آنان داده می شود که همه از نظر خوبی و زیبایی و خوش عطری یکسانند و مانند میوه های دنیا درجه یک،دو و سه ندارد.

در قرآن،معمولاً ایمان و عمل صالح در کنار هم مطرح شده است،ولی ایمان بر عمل صالح مقدم قرار گرفته است.آری،اگر اتاقی از درون نورانی شد،شعاع این نور از روزنه و پنجره ها بیرون خواهد زد.ایمان،درونِ انسان را نورانی و قلب نورانی،تمام کارهای انسان را نورانی می کند.برکات ایمان و عمل صالح بسیار

ص :76

است که در آیات قرآن به آنها اشاره شده است. (1)

همسران بهشتی دو نوع هستند:

الف:یکی حور العین که همچون لؤلؤ و باکره هستند و در همان عالم آفریده می شوند. «أَنْشَأْنٰاهُنَّ إِنْشٰاءً» ب:همسران مؤمن دنیایی که با چهره ای زیبا در کنار همسرانشان قرار می گیرند.

«وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبٰائِهِمْ وَ أَزْوٰاجِهِمْ» (2)از امام صادق علیه السلام درباره ی ازواج مطهّره سؤال شد،فرمودند:

همسران بهشتی آلوده به حیض و حدث نمی شوند. (3)

پیام ها:

1 مژده و بشارت همراه با هشدار و اخطار(در آیه قبل)یکی از اصول تربیت است. «فَاتَّقُوا النّٰارَ») («وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا» 2 ایمان قلبی باید توأم با اعمال صالح باشد. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» 3 انجام همه ی کارهای صالح و شایسته،کارساز است،نه بعضی از آنها. «عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» (الصالحات)هم جمع است وهم(الف و لام)دارد که به معنای همه کارهای خوب است.) 4 کارهای شایسته و صالح،در صورتی ارزش دارد که برخاسته از ایمان باشد،نه تمایلات شخصی و جاذبه های اجتماعی.اوّل «آمَنُوا» بعد «عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» 5 محرومیت هایی که مؤمن به جهت رعایت حرام و حلال در این دنیا می بیند، در آخرت جبران می شود. «رُزِقُوا» 6 ما در دنیا نگرانِ از دست دادن نعمت ها هستیم،امّا در آخرت این نگرانی نیست. «وَ هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ»

ص :77


1- 1) .قرآن،15 برکت برای ایمان همراه عمل صالح،بیان نموده که با مراجعه به معجم المفهرس می توانید به آنها دسترسی پیدا نمایید.
2- 2) .رعد،13.
3- 3) .تفسیر راهنما و دُرّ المنثور.

7 آشنایی با سابقه ی نعمت ها،بر لذّت کامیابی می افزاید. (1)«رُزِقْنٰا مِنْ قَبْلُ» 8 همسران بهشتی نیز پاکیزه اند. «أَزْوٰاجٌ مُطَهَّرَةٌ»

[سوره البقرة (2): آیه 26]

اشاره

إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً مٰا بَعُوضَةً فَمٰا فَوْقَهٰا فَأَمَّا اَلَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا اَلَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ مٰا ذٰا أَرٰادَ اَللّٰهُ بِهٰذٰا مَثَلاً یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَ مٰا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ اَلْفٰاسِقِینَ (26)

همانا خداوند از اینکه به پشه ای(یا فروتر)یا بالاتر از آن مثال بزند شرم ندارد،پس آنهایی که ایمان دارند می دانند که آن(مثال)از طرف پروردگارشان به حقّ است،ولی کسانی که کفر ورزیدند گویند:خداوند از این مثل چه منظوری داشته است؟(آری،)خداوند بسیاری را بدان(مثال)گمراه و بسیاری را بدان هدایت می فرماید.(امّا آگاه باشید که)خداوند جز افراد فاسق را بدان گمراه نمی کند.

نکته ها:

کلمه«بعوض»به معنای پشه و ریشه ی آن از«بعض»می باشد که به جهت کوچکی جثّه به آن اطلاق شده است. (2)

مثال های قرآن،برای همه ی مردم است و از هر نوع مثلی نیز در آن آمده است:

«وَ لَقَدْ ضَرَبْنٰا لِلنّٰاسِ فِی هٰذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ» (3)البتّه این مثل ها را نباید ساده انگاشت،زیرا دانشمندان،کُنه آن را درک می کنند: «وَ تِلْکَ الْأَمْثٰالُ نَضْرِبُهٰا لِلنّٰاسِ وَ مٰا یَعْقِلُهٰا إِلاَّ الْعٰالِمُونَ» (4)در مثال زدن،تذکّر،تفهیم،تعلیم،بیان و پرده برداری از حقایق نهفته است و در کتاب های آسمانیِ پیشین نیز همانند تورات و انجیل و در

ص :78


1- 1) .سخنان کسی را که می شناسیم در رادیو و تلویزیون با عشق و علاقه گوش می دهیم و یا عکس جاهایی که قبلا بدانجا رفته ایم با علاقه نگاه می کنیم.
2- 2) .مفردات راغب.
3- 3) .روم،58.
4- 4) .عنکبوت،43.

سخنان رسول اکرم و ائمه اهل بیت علیهم السلام فراوان دیده می شود.در تورات نیز بخشی به نام«أمثال سلیمان»وجود دارد.

بعضی از مخالفان اسلام که از برخورد منطقی و آوردن مثلِ قرآن عاجز ماندند، مثال های قرآن را بهانه قرار داده و می گفتند:

شأن خداوند برتر از آن است که به حیواناتی چون مگس یا عنکبوت مثال بزند. (1)و این مثال ها با مقام خداوند سازگار نیست.و بدینوسیله در آیات قرآن تشکیک می کردند. (2)خداوند با نزول این آیه به بهانه گیری های آنان پاسخ می دهد.

سؤال:چرا خداوند گروهی را با قرآن و مثال های آن گمراه می کند؟ پاسخ:خداوند کسی را گمراه نمی کند،بلکه هر کس در برابر حقایق قرآن بایستد، خود گمراه می شود و بدین معنی می توان گفت که قرآن،سبب گمراهی او گردید.

چنان که در پایان همین آیه می فرماید: «وَ مٰا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفٰاسِقِینَ» یعنی

فسق مردم سبب گمراهی آنان می باشد. راستی مگر می شود خداوند مردم را به ایمان تکلیف کند،ولی خودش آنان را گمراه کند!؟ و مگر می شود این همه پیامبر و کتب آسمانی نازل کند،ولی خودش مردم را گمراه کند!؟ مگر می شود از ابلیس به خاطر گمراه کردن انتقاد کند،ولی خودش دیگران را گمراه نماید!؟ گرچه در این آیه،هدایت و گمراهی بطور کلّی به خداوند نسبت داده شده است،

ص :79


1- 1) .در سوره عنکبوت آیه 41،قدرت های غیر الهی به خانه عنکبوت تشبیه شده و در سوره حجّ آیه 73 فرموده که دیگران حتّی توانایی آفریدن یک مگس را ندارند.
2- 2) .اصولاً چرا خداوند از مثال زدن به پشه،شرم کند؟ مگر آفریدن پشه،شرم داشت که مثال زدن به آن نیز شرم داشته باشد؟ کوچکی پشه نباید مورد بهانه باشد،زیرا همین پشه تمام اعضای فیل را در اندازه کوچکتر دارد و علاوه بر آن دو شاخک نیز دارد.خرطوم تو خالیِ آن همانند ظریف ترین و دقیق ترین سرنگ است که می تواند این پشه ی کوچک،بزرگترین حیوان را عاجز کند.از امام صادق علیه السلام نقل شده است که به کوچکی پشه ننگرید که هر چه فیل دارد او هم دارد،به علاوه دو بال که فیل ندارد.تفسیر مجمع البیان.

ولی آیات دیگر،مسئله را باز نموده و می فرماید: «یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنٰابَ» (1)

خداوند

کسانی را هدایت می کند که به سوی او بروند. و «یَهْدِی بِهِ اللّٰهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوٰانَهُ» (2)

به دنبال

کسب رضای او باشند. و «الَّذِینَ جٰاهَدُوا فِینٰا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنٰا» (3)

آنان که در راه او جهاد

کنند. و بر عکس،کسانی که با اختیار خود در راه کج حرکت کنند،خداوند آنان را به حال خود رها می کند.مراد از گمراه کردن خدا نیز همین معناست.چنان که درباره کافران،ظالمان،فاسقان و مسرفان جمله «Bلاٰ یَهْدِی *» بکار رفته است.به قول سعدی: راه است و چاه و دیده بینا و آفتاب

پیام ها:

1 حیا و شرم در مواردی است که کار شرعاً،عقلاً یا عرفاً مذموم باشد.امّا در بیان حقایق،شرم و خجالت پسندیده نیست. «لاٰ یَسْتَحْیِی» 2 حقایق والا و مهم را می توان با زبان ساده و مثال بیان نمود. «أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً» 3 مؤمن کلام خدارا باور دارد و مطیع آن است. «فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ» 4 مثال های قرآن،وسیله تربیت و رشد است. «فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ» 5 مثال های قرآن،حقّ و در مقام بیان حقایق است. «أَنَّهُ الْحَقُّ» 6 انسانِ حقیقت جو،از هر نوری راه را می یابد،ولی شخص بهانه گیر و اشکال تراش،به هر چراغی خرده می گیرد. «مٰا ذٰا أَرٰادَ اللّٰهُ بِهٰذٰا مَثَلاً» 7 کفر و لجاجت،عامل بهانه گیری است. «مٰا ذٰا أَرٰادَ اللّٰهُ بِهٰذٰا مَثَلاً» 8 فسق،موجب گمراهی و مانع شناخت حقایق است. «وَ مٰا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفٰاسِقِینَ» 9 مثال های قرآن،وسیله هدایت یا ضلالت است. «یُضِلُّ بِهِ ، یَهْدِی بِهِ» 10 خداوند،پیمان شکن را فاسق و فاسق را گمراه می کند. «وَ مٰا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفٰاسِقِینَ»

ص :80


1- 1) .رعد،27.
2- 2) .مائده،16.
3- 3) .عنکبوت،69.

[سوره البقرة (2): آیه 27]

اشاره

اَلَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اَللّٰهِ مِنْ بَعْدِ مِیثٰاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ مٰا أَمَرَ اَللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی اَلْأَرْضِ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْخٰاسِرُونَ (27)

(فاسقان)کسانی هستند که پیمان خدا را پس از آنکه محکم بستند می شکنند، و پیوندهایی را که خدا دستور داده برقرار سازند قطع می نمایند،و در زمین فساد می کنند،قطعاً آنان زیان کارانند.

نکته ها:

پیمان های الهی که در این آیه مطرح گردیده،متعدّد است:خداوند از انبیا پیمان گرفته تا آیات الهی را به مردم بگویند. (1)و از اهل کتاب تعهّد گرفته تا کتمان حقایق نکنند و به بشارت های تورات و انجیل که درباره پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله آمده است عمل نمایند. (2)و از عامّه مردم نیز عهد گرفته،به فرمان الهی عمل کرده و راه شیطان را رها کنند. (3)

در اسلام وفای به عهد واجب است،حتّی نسبت به کفّار.و عهدشکن،منافق معرّفی شده است،هر چند که اهل نماز باشد.رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«لا دین لمن لا عهد له» (4)

آن کس که پایبند تعهّدات خود نیست،از دین بهره ای ندارد.

خداوند در این آیه فرمان داده تا با گروه هایی پیوند و رابطه داشته باشیم: «أَمَرَ اللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» در روایات آن گروه ها چنین معرّفی شده اند:

رهبران آسمانی، دانشمندان،خویشاوندان،مؤمنین،همسایگان و اساتید. و هر کس رابطه ی خود را با این افراد قطع کند،خود خسارت می بیند.زیرا جلو رشد و تکاملی را که در سایه این ارتباطات می توانسته داشته باشد،گرفته است.

وفای به عهد،کمالی است که خداوند خود را به آن ستوده است؛ «وَ مَنْ أَوْفیٰ

ص :81


1- 1) . «وَ إِذْ أَخَذْنٰا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثٰاقَهُمْ» احزاب،7.
2- 2) . «وَ إِذْ أَخَذَ اللّٰهُ مِیثٰاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتٰابَ» آل عمران،187.
3- 3) . «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ» اعراف،172.
4- 4) .بحار،ج 72،ص 198.

بِعَهْدِهِ مِنَ اللّٰهِ» (1)

کیست که بهتر از خدا به پیمانش وفا کند؟. وفای به عهد حتّی نسبت به مشرکین لازم است؛ «فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلیٰ مُدَّتِهِمْ» (2)

تا پایان مدّت قرارداد به

پیمانی که با مشرکین بسته اید وفادار باشید. همچنین در آیه 25 سوره رعد پیمان شکنان لعنت شده اند.

عهد دو گونه است:عهد و پیمانی که مردم با یکدیگر می بندند و باید به آن وفادار باشند.و عهد و پیمانی که خداوند برای رهبری یک جامعه،بر عهده ی پیامبر یا امام قرار می دهد که این عهد مقام الهی است. «لاٰ یَنٰالُ عَهْدِی الظّٰالِمِینَ» (3)بخشی از پیمان های الهی که این آیه بر آن تأکید می کند،همان پیمان های فطری است که خداوند در نهاد همه افراد بشر قرار داده است.چنان که حضرت علی علیه السلام فلسفه ی نبوّت را شکوفا نمودن پیمان فطری می داند.«و واتر الیهم انبیائه لیستأدوهم میثاق فطرته» (4)سؤال:عهد خداوند چیست؟ پاسخ:از جمله «لاٰ یَنٰالُ عَهْدِی الظّٰالِمِینَ» استفاده می شود که رهبری آسمانی،عهد خداوند است و از روایات نیز استفاده می شود که نماز،عهد خداوند است.

هر گونه تعهّدی که انسان بین خود و خدا داشته باشد،عهد الهی است.قوانین عقلی، فکری و احکام الهی نیز مصداق عهد الهی می باشند.

علاّمه مجلسی قدس سره به دنبال آیه ی «وَ یَقْطَعُونَ مٰا أَمَرَ اللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» یکصد و ده حدیث درباره اهمیت صله رحم،بیان نموده و آنها را مورد بحث قرار داده است. (5)ما در اینجا برخی از نکات جالبی را که در آن روایات آمده،نقل می کنیم:

با بستگان خود دیدار داشته باشید،هر چند در حدّ نوشاندن آبی باشد.

صله رحم،عمر را زیاد و فقر را دور می سازد.

با صله رحم،رزق توسعه می یابد.

ص :82


1- 1) .توبه،111.
2- 2) .توبه،4.
3- 3) .بقره،124.
4- 4) .نهج البلاغه،خطبه 1.
5- 5) .بحار،ج 71،ص 87.

بهترین قدم ها،قدمی است که برای صله ی رحم و دیدار اقوام برداشته می شود.

در اثر صله رحم،به مقام مخصوصی در بهشت دست می یابید.

به سراغ بستگان بروید،گرچه آنها بی اعتنایی کنند.

صله رحم کنید هر چند فامیل از نیکان نباشد.

صله رحم کنید،گرچه با سلام کردن باشد.

صله ی رحم،مرگ و حساب روز قیامت را آسان می کند.

بویی از بهشت نصیب شخص قاطع رحم نمی شود.

صله ی رحم باعث تزکیه عمل و رشد اموال می شود.

کمک مالی به فامیل،بیست و چهار برابرِ کمک به دیگران پاداش دارد.

صله رحم کنید،گرچه یک سال راه بروید.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

پدرم سفارش کرد،با افرادی که با فامیل خود رابطه ندارند، دوست مشو. (1)

پیام ها:

1 پیمان شکنی،شیوه ی فاسقان است. «الْفٰاسِقِینَ. اَلَّذِینَ یَنْقُضُونَ» (فعل مضارع، رمز دوام است.) 2 به پیمان فاسقان،اعتماد نکنید.کسی که پیمان خداوند را نقض می کند،به عهد و پیمان دیگران وفادار نخواهد بود. «یَنْقُضُونَ ، یَقْطَعُونَ» 3 انسان در برابر خداوند مسئول است،چون با عقل و فطرت خود،با او عهد و میثاق بسته که به احکام دین عمل کند. «عَهْدَ اللّٰهِ» 4 اسلام با انزوا مخالف است. «أَمَرَ اللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» 5 عهدشکن،به تدریج مفسد می شود. «یَنْقُضُونَ ، یُفْسِدُونَ» 6 عهدشکن به خود ضربه می زند،نه خداوند. «أُولٰئِکَ هُمُ الْخٰاسِرُونَ»

ص :83


1- 1) .تفسیر راهنما و نور الثقلین.

[سوره البقرة (2): آیه 28]

اشاره

کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللّٰهِ وَ کُنْتُمْ أَمْوٰاتاً فَأَحْیٰاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (28)

چگونه به خداوند کافر می شوید،در حالی که شما(اجسام بی روح و)مردگانی بودید که او شما را زنده کرد،سپس شما را می میراند و بار دیگر شما را زنده می کند،سپس به سوی او باز گردانده می شوید.

نکته ها:

بهترین راه خداشناسی،فکر در آفرینش خود و جهان است.حضرت ابراهیم علیه السلام در مقام اثبات خداوند به دیگران فرمود: «رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ» (1)

پروردگار من

کسی است که زنده می کند و می میراند. تفکّر در پدیده ی حیات و اندیشیدن در مسئله مرگ،انسان را متوجه می کند که اگر حیات از خود انسان بود،باید همیشگی باشد.چرا قبلاً نبود،بعداً پیدا شد و سپس گرفته می شود؟! خداوند می فرماید:

اکنون که دیدید چگونه موجود بی جان،جاندار می شود،پس بدانید که زنده شدن مجدّد شما در روز قیامت نیز همین طور است.

مسئله حیات،حقیقتش مجهول،ولی آثارش در وجود انسان مشهود است.خالق این حیات نیز حقیقتش قابل درک نیست،ولی آثارش در هر چیز روشن است.

پیام ها:

1 سؤال از عقل و فطرت،یکی از شیوه های تبلیغ و ارشاد است. «کَیْفَ تَکْفُرُونَ» 2 تفکّر در تحولات مرگ و حیات،بهترین دلیل بر اثبات وجود خداوند است.

«کُنْتُمْ أَمْوٰاتاً»

خودشناسی مقدّمه خداشناسی است.

3 در بینش الهی،هدف از حیات و مرگ،تکامل و بازگشت به منبع کمال است.

«ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»

مولوی در دفتر سوّم مثنوی می گوید: از جمادی مُردم و نامی شدم از نما مُردم ز حیوان سر زدم

ص :84


1- 1) .بقره،258.

مُردم از حیوانی و انسان شدم

[سوره البقرة (2): آیه 29]

اشاره

هُوَ اَلَّذِی خَلَقَ لَکُمْ مٰا فِی اَلْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اِسْتَویٰ إِلَی اَلسَّمٰاءِ فَسَوّٰاهُنَّ سَبْعَ سَمٰاوٰاتٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (29)

اوست آن کس که آنچه در زمین است،همه را برای شما آفریده،سپس به آفرینش آسمان پرداخت و آنها را به صورت هفت آسمان،استوار نمود و او بر هر چیزی آگاه است.

نکته ها:

کلمه«سماء»در زبان عربی به معنی بالاست.گاهی به چند متری بالاتر از سطح زمین،مانند شاخه های درخت که در ارتفاع کمی قرار دارند،گفته شده است:

«وَ فَرْعُهٰا فِی السَّمٰاءِ» (1)و گاهی به ارتفاع ابرها که از آن باران می بارد؛ «وَ نَزَّلْنٰا مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً» (2)و گاهی به جوّ اطراف زمین اطلاق شده است. «جَعَلْنَا السَّمٰاءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً» (3)

پیام ها:

1 کفر به خداوند بخشنده ی توانا و برطرف کننده نیازها،شگفت انگیز است.

«کَیْفَ تَکْفُرُونَ

هُوَ الَّذِی»

2 هستی،برای بشر آفریده شده است. «خَلَقَ لَکُمْ مٰا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً» 3 نظام هستی،هدفدار است و در آفرینش جهان،تدبیر و طرح حکیمانه مطرح بوده است. «خَلَقَ لَکُمْ» 4 هیچ آفریده ای در طبیعت بیهوده نیست،هر چند ما راه استفاده از آن را ندانیم.

«خَلَقَ لَکُمْ»

ص :85


1- 1) .ابراهیم،24.
2- 2) .ق،9.
3- 3) .انبیاء،32.

5 اصل آن است که همه چیز برای انسان مباح است،مگر دلیل مخصوصی آن را ردّ کند. «خَلَقَ لَکُمْ مٰا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً» 6 دنیا برای انسان است،نه انسان برای دنیا. «خَلَقَ لَکُمْ» 7 انسان می تواند از نظر علمی،به جایی برسد که از تمام مواهب طبیعی بهره گیری کند و اسرار هستی را کشف و آن را تسخیر نماید. «لَکُمْ» 8 بهره گیری از مواهب زمین،برای همه است. «خَلَقَ لَکُمْ مٰا فِی الْأَرْضِ» 9 آسمان های هفتگانه جهان،دارای اعتدال و بدون کمترین اعوجاج و ناهماهنگی است. «فَسَوّٰاهُنَّ سَبْعَ سَمٰاوٰاتٍ» 10 آفرینش آسمان و زمین،همه بر اساس علم الهی است. «خَلَقَ لَکُمْ») («عَلِیمٌ» 11 آفرینش زمین و آسمان های هفتگانه،دلیل توانایی خدا بر زنده کردن مردگان است که در آیه قبل آمده بود. «ثُمَّ یُحْیِیکُمْ») («هُوَ الَّذِی»

[سوره البقرة (2): آیه 30]

اشاره

وَ إِذْ قٰالَ رَبُّکَ لِلْمَلاٰئِکَةِ إِنِّی جٰاعِلٌ فِی اَلْأَرْضِ خَلِیفَةً قٰالُوا أَ تَجْعَلُ فِیهٰا مَنْ یُفْسِدُ فِیهٰا وَ یَسْفِکُ اَلدِّمٰاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قٰالَ إِنِّی أَعْلَمُ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ (30)

و هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت:من بر آنم که در زمین جانشینی قرار دهم.فرشتگان گفتند:آیا کسی را در زمین قرار می دهی که در آن فساد کند و خون ها بریزد؟ در حالی که ما با حمد و ستایش تو،ترا تنزیه و تقدیس می کنیم.خداوند فرمود:همانا من چیزی می دانم که شما نمی دانید.

نکته ها:

در آیه ی قبل خواندیم که خداوند،همه ی مواهب زمین را برای انسان آفریده است.در این آیه و آیات بعد،مسأله ی خلافت انسان در زمین مطرح می شود که نگرانی فرشتگان از فسادهای بشر و توضیح و توجیه خداوند و سجده ی آنان در برابر نخستین انسان را بدنبال دارد.

ص :86

فرشتگان،یا از طریق اخبار الهی و یا مشاهده ی انسان های قبل از حضرت آدم علیه السلام در عوالم دیگر یا در همین عالم و یا به خاطر پیش بینی صحیحی که از انسان خاکی و مادّی و تزاحم های طبیعی آنها داشتند،خونریزی و فساد انسان را پیش بینی می کردند.

گرچه همه ی انسان ها،استعداد خلیفه خدا شدن را دارند،امّا همه خلیفه ای خدا نیستند.چون برخی از آنها با رفتار خود به اندازه ای سقوط می کنند که از حیوان هم پست تر می شوند.چنان که قرآن می فرماید: «أُولٰئِکَ کَالْأَنْعٰامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» (1)قرارگاه این خلیفه،زمین است،ولی لیاقت او تا «قٰابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنیٰ» (2)می باشد.

به دیگران اجازه دهید سؤال کنند.خداوند به فرشتگان اذن داد تا سؤال کنند و گرنه ملائک،بدون اجازه حرف نمی زنند و فرشتگان می دانستند که برای هر آفریده ای،هدفی عالی در کار است.

سؤال:چرا خداوند در آفرینش انسان،موضوع را با فرشتگان مطرح کرد؟ پاسخ:انسان،مخلوق ویژه ای است که ساخت مادّی او به بهترین قوام بوده: «أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ» (3)و در او روح خدایی دمیده شده و بعد از خلقت او خداوند به خود تبریک گفته است: «فَتَبٰارَکَ اللّٰهُ» (4)سؤال:خدایی که دائماً حاضر،ناظر و قیّوم است چه نیازی به جانشین و خلیفه دارد؟ پاسخ:اوّلاً جانشینی انسان نه به خاطر نیاز و عجز خداوند است،بلکه این مقام به خاطر کرامت و فضیلت رتبه ی انسانیّت است.ثانیاً نظام آفرینش بر اساس واسطه هاست.یعنی با اینکه خداوند مستقیماً قادر بر انجام هر کاری است،ولی برای اجرای امور،واسطه هایی را قرار داده که نمونه هایی را بیان می کنیم:

با اینکه مدبّر اصلی اوست: «اللّٰهُ الَّذِی» «یُدَبِّرُ» (5)لکن فرشتگان را مدبّر هستی قرار داده است. «فَالْمُدَبِّرٰاتِ أَمْراً» (6)

ص :87


1- 1) .اعراف،179.
2- 2) .نجم،9.
3- 3) .تین،4.
4- 4) .مؤمنون،14.
5- 5) .یونس،3.
6- 6) .نازعات،5.

با اینکه شفا بدست اوست؛ «فَهُوَ یَشْفِینِ» (1)امّا در عسل شفا قرار داده است. «فِیهِ شِفٰاءٌ» (2)با اینکه علم غیب مخصوص اوست؛ «إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلّٰهِ» (3)لکن بخشی از آن را برای بعضی از بندگان صالحش ظاهر می کند. «إِلاّٰ مَنِ ارْتَضیٰ مِنْ رَسُولٍ» (4)پس انسان می تواند جانشین خداوند شود و اطاعت او همچون اطاعت از خداوند باشد. «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطٰاعَ اللّٰهَ» (5)و بیعت با او نیز به منزله ی بیعت با خداوند باشد. «إِنَّ الَّذِینَ یُبٰایِعُونَکَ») («إِنَّمٰا یُبٰایِعُونَ اللّٰهَ» (6)و محبّت به او مثل محبّت خدا باشد.«من احبکم فقد احب الله» (7)برای قضاوت درباره ی موجودات،باید تمام خیرات و شرور آنها را کنار هم گذاشت و نباید زود قضاوت کرد.فرشتگان خود را دیدند که تسبیح و حمد آنها بیشتر از انسان است.ابلیس نیز خود را می بیند و می گوید:من از آتشم و آدم از خاک و زیر بار نمی رود.امّا خداوند متعال مجموعه را می بیند که انسان بهتر است و می فرماید: «إِنِّی أَعْلَمُ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ»

پیام ها:

1 خداوند ابتدا اسباب زندگی را برای انسان فراهم کرد،سپس او را آفرید. «خَلَقَ لَکُمْ مٰا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً») («إِذْ قٰالَ رَبُّکَ لِلْمَلاٰئِکَةِ» (8)2 آفرینش ملائکه،قبل از آدم بوده است.زیرا خداوند آفریدن انسان را با آنان در میان گذاشت.

3 انتصاب خلیفه و جانشین و حاکم الهی،تنها بدست خداست. «إِنِّی جٰاعِلٌ فِی

ص :88


1- 1) .شعراء،80.
2- 2) .نحل،69.
3- 3) .یونس،20.
4- 4) .جنّ،27.
5- 5) .نساء،18.
6- 6) .فتح،10.
7- 7) .زیارت جامعه کبیره.
8- 8) .حضرت علی علیه السلام فرمودند:«فلمّا مهد ارضه و انفذ امره اختار آدم»همین که زمین را گسترد و فرمانش را متنفّذ قرارداد،انسان را آفرید.نهج البلاغه،خطبه 91.

اَلْأَرْضِ خَلِیفَةً»

4 انسان،جانشین دائمی خداوند در زمین است. «جٰاعِلٌ» (1)5 انسان می تواند اشرف مخلوقات و لایق مقام خلیفة اللهی باشد. (2)«جٰاعِلٌ فِی اَلْأَرْضِ خَلِیفَةً» 6 ملائکه،فساد و خونریزی را کار دائمی انسان می دانستند. «یُفْسِدُ») («وَ یَسْفِکُ» (3)7 حاکم و خلیفه ای الهی باید عادل باشد،نه فاسد و فاسق.خلیفه نباید«یفسد فی الارض»باشد.

8 طرح لیاقتِ خود،اگر بر اساس حسادت نباشد،مانعی ندارد. «وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ» 9 عبادت و تسبیح در فضای آرام،تنها ملاک و معیار لیاقت نیست. «نَحْنُ نُسَبِّحُ» 10 به خاطر انحراف یا فساد گروهی،نباید جلوی امکان رشد دیگران گرفته شود.با آنکه خداوند می دانست گروهی از انسان ها فساد می کنند،امّا نعمت آفرینش را از همه سلب نکرد.

11 مطیع و تسلیم بودن با سؤال کردن برای رفع ابهام منافاتی ندارد. «أَ تَجْعَلُ فِیهٰا» 12 خداوند فساد و خونریزی انسان را مردود ندانست،لکن مصلحت مهمتر و شایستگی و برتری انسان را طرح نمود. «إِنِّی أَعْلَمُ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ» 13 توقّع نداشته باشید همه ی مردم بی چون و چرا،سخن یا کار شما را بپذیرند.

زیرا فرشتگان نیز از خدا سؤال می کنند. «قٰالُوا أَ تَجْعَلُ فِیهٰا» 14 علوم و اطلاعات فرشتگان،محدود است. «مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ»

ص :89


1- 1) .کلمه«جاعل»اسم فاعل و رمز تداوم است.
2- 2) .البتّه ستمکاران را از نیل به این مقام محروم کرده است: «لاٰ یَنٰالُ عَهْدِی الظّٰالِمِینَ» بقره،124.
3- 3) .فعل مضارع نشانه ی استمرار است.

[سوره البقرة (2): آیه 31]

اشاره

وَ عَلَّمَ آدَمَ اَلْأَسْمٰاءَ کُلَّهٰا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی اَلْمَلاٰئِکَةِ فَقٰالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمٰاءِ هٰؤُلاٰءِ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (31)

و خداوند همه ی اسماء(حقائق و اسرار هستی)را به آدم آموخت،سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود:اگر راست می گویید،از اسامی اینها به من خبر دهید؟

نکته ها:

خداوند متعال اسماء (1)و اسرار عالم هستی را،از نام اولیای خود (2)تا جمادات را به آدم تعلیم داد.به تعبیر امام صادق علیه السلام که در تفسیر مجمع البیان آمده است:

تمام زمین ها،کوه ها،دره ها،بستر رودخانه ها و حتّی همین فرشی که در زیر پای ماست،به آدم شناسانده شد.

پیام ها:

1 معلّم واقعی خداست و قلم،بیان،استاد و کتاب،زمینه های تعلیم هستند. «عَلَّمَ» 2 برتری انسان بر فرشتگان،به خاطر علم است. «وَ عَلَّمَ آدَمَ» 3 انسان برای دریافت تمام علوم،استعداد و لیاقت دارد. «کُلَّهٰا» 4 فرشتگان عبادت بیشتری داشتند و آدم،علم بیشتری داشت.رابطه مقام خلافت با علم،بیشتر از عبادت است. «نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ») («عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمٰاءَ» 5 برای روشن کردن دیگران،بهترین راه،برگزاری امتحان و به نمایش گذاشتن تفاوت ها و لیاقت هاست. «عَلَّمَ») («ثُمَّ عَرَضَهُمْ») («فَقٰالَ أَنْبِئُونِی» 6 فرشتگان،خود را به مقام خلیفة اللهی لایق تر می دانستند. «إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ» (3)

ص :90


1- 1) .«اسم»در عرف ما فقط به معنی نام و نشان است،ولی در فرهنگ قرآنی نامِ همراه با محتواست.چنان که«فله الاسماء الحسنی»یعنی خداوند صفات عالیه دارد.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 54 و اکمال الدین صدوق،ج 1،ص 14.
3- 3) .در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمودند: «إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ» یعنی اگر شما فرشتگان در ادّعای لایق تر بودن خود،صادق هستید.تفسیر نور الثقلین.

[سوره البقرة (2): آیه 32]

اشاره

قٰالُوا سُبْحٰانَکَ لاٰ عِلْمَ لَنٰا إِلاّٰ مٰا عَلَّمْتَنٰا إِنَّکَ أَنْتَ اَلْعَلِیمُ اَلْحَکِیمُ (32)

2\32

فرشتگان گفتند:پروردگارا! تو پاک و منزهی،ما چیزی جز آنچه تو به ما آموخته ای نمی دانیم،همانا تو دانای حکیمی.

نکته ها:

ابلیس و ملائکه هر کدام به نوعی خود را برتر از آدم می دیدند؛ابلیس به واسطه ی خلقت؛ «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ» و فرشتگان به واسطه ی عبادت؛ «نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ» امّا ابلیس در برابر فرمان سجده خداوند،ایستادگی کرد،ولی فرشتگان چون حقیقت را فهمیدند،پوزش خواستند و به جهل خود اقرار کردند. «سُبْحٰانَکَ لاٰ عِلْمَ لَنٰا»

پیام ها:

1 عذرخواهی از سؤال بدون علم،یک ارزش است. «سُبْحٰانَکَ» 2 اوج گرفتن ها و خود برتر دیدن ها باید تنظیم شود.گویندگان سخن« نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ »گفتند: «لاٰ عِلْمَ لَنٰا» 3 به جهل خود اقرار کنیم. «لاٰ عِلْمَ لَنٰا» فرشتگان عالی ترین نوع ادب را به نمایش گذاشتند.کلمات: «سُبْحٰانَکَ» ، «لاٰ عِلْمَ لَنٰا» ، «عَلَّمْتَنٰا» ، «إِنَّکَ» ، «أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ» ،همه نشانه ی ادب است.

4 علم فرشتگان،محدود است. «لاٰ عِلْمَ لَنٰا» 5 علم خداوند،ذاتی است؛ «إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ» ولی علم دیگران،اکتسابی است.

«عَلَّمْتَنٰا»

6 امور عالم را تصادفی نپنداریم. «أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ»

[سوره البقرة (2): آیه 33]

اشاره

قٰالَ یٰا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمٰائِهِمْ فَلَمّٰا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمٰائِهِمْ قٰالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مٰا تُبْدُونَ وَ مٰا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ (33)

ص :91

(خداوند)فرمود:ای آدم فرشتگان را از نام های آنان خبر ده.پس چون آدم آنها را از نام هایشان خبر داد،خداوند فرمود:که آیا به شما نگفتم که اسرار آسمان ها و زمین را می دانم و آنچه را آشکار می کنید و آنچه را پنهان می داشتید(نیز)می دانم.

پیام ها:

1 به استعدادهای لایق،فرصت شکوفایی و بروز بدهید. «أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمٰائِهِمْ» 2 در آزمون علمی که خداوند برگزار نمود،آدم بر فرشتگان برتری یافت. «فَلَمّٰا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمٰائِهِمْ» 3 ملائکه علاوه بر آنچه گفتند،مسائلی را هم کتمان می داشتند. «کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 34]

اشاره

وَ إِذْ قُلْنٰا لِلْمَلاٰئِکَةِ اُسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّٰ إِبْلِیسَ أَبیٰ وَ اِسْتَکْبَرَ وَ کٰانَ مِنَ اَلْکٰافِرِینَ (34)

و هنگامی که به فرشتگان گفتیم برای آدم سجده کنید،همگی سجده کردند جز ابلیس که سر باز زد و تکبّر کرد،و از کافران گردید.

نکته ها:

به فرموده قرآن،ابلیس از نژاد جنّ بود که در جمع فرشتگان عبادت می کرد. «کٰانَ مِنَ الْجِنِّ» (1)سجده بر آدم چون به فرمان خدا بود،در واقع بندگی و عبودیت خداست. (2)زیرا عبادت واقعی،عملی است که خداوند بخواهد،نه آنکه طبق میل ما باشد.

ابلیس حاضر بود قرن ها سجده کند،ولی به آدم سجده نکند.

ص :92


1- 1) .کهف،50.
2- 2) .عیون اخبار الرضا.

ابلیس مرتکب دو انحراف و خلاف شد:

الف:خلاف عقیدتی؛ «أَبیٰ» که سبب فسق او شد. (1)

ب:خلاف اخلاقی؛ «اسْتَکْبَرَ» که سبب دوزخی شدن او گردید. (2)

سجده برای آدم نه تنها به خاطر شخص او،بلکه به خاطر نسل و اولاد او نیز بوده است.چنان که در جای دیگر می فرماید: «خَلَقْنٰاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنٰاکُمْ ثُمَّ قُلْنٰا لِلْمَلاٰئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ» (3)امام سجاد علیه السلام می فرماید:رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:

سجده بر آدم به خاطر ذرّیه

و نسل او بود. (4)

سجده فرشتگان موقّتی بود،امّا نزول آنها بر مؤمنان و استغفارشان برای آنان دائمی است. «الَّذِینَ قٰالُوا رَبُّنَا اللّٰهُ ثُمَّ اسْتَقٰامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاٰئِکَةُ» (5)سجده بر آدم نه به خاطر جسم او،بلکه به خاطر روح الهی اوست. «فَإِذٰا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سٰاجِدِینَ» (6)بی انصافی است که تمام فرشتگان بر انسان سجده کنند،ولی انسان برای خدا سجده نکند.

پیام ها:

1 فرشتگان نیز مانند انسان،مورد خطاب و امر و نهی قرار دارند. «اسْجُدُوا لِآدَمَ» 2 لیاقت،از سابقه مهمتر است.فرشتگان قدیمی باید برای انسان تازه به دوران رسیده امّا لایق،سجده کنند. «اسْجُدُوا لِآدَمَ» 3 خطرناک تر از نافرمانی در عمل،بی اعتقادی به فرمان است. «أَبیٰ وَ اسْتَکْبَرَ»

ص :93


1- 1) . «فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ» کهف،50.
2- 2) . «فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ» زمر،72.
3- 3) .اعراف،11.
4- 4) .تفسیر صافی،ذیل آیه.
5- 5) .کسانی که گفتند پروردگار ما خداست و در این عقیده پایدار بودند فرشتگان بر آنان نازل می شوند.فصّلت،30.و در جای دیگر می فرماید:«و یستغفرون للّذین آمنوا»یعنی فرشتگان برای اهل ایمان دائماً در حال استغفارند.غافر،7.
6- 6) .حجر،29.

4 تکبّر و جسارت ابلیس،سرچشمه ی بدبختی های او شد. «کٰانَ مِنَ الْکٰافِرِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 35]

اشاره

وَ قُلْنٰا یٰا آدَمُ اُسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ اَلْجَنَّةَ وَ کُلاٰ مِنْهٰا رَغَداً حَیْثُ شِئْتُمٰا وَ لاٰ تَقْرَبٰا هٰذِهِ اَلشَّجَرَةَ فَتَکُونٰا مِنَ اَلظّٰالِمِینَ (35)

و گفتیم:ای آدم! تو با همسرت در این باغ سکونت کن و از(هر کجای)آن هر چه می خواهید به فراوانی و گوارایی بخورید،امّا به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران خواهید شد.

نکته ها:

در فرهنگ قرآن،«شجر»علاوه بر درخت،به«بوته»هم گفته می شود.مثلاً به بوته کدو می گوید: «شَجَرَةً مِنْ یَقْطِینٍ» (1)،بنا بر این اگر در روایات و تفاسیر می خوانیم که مراد از شجر در این آیه گندم است،جای اشکال نیست.

«جنات»به باغهای دنیا نیز گفته می شود،چنان که در سوره ی قلم آیه 17 آمده است: «إِنّٰا بَلَوْنٰاهُمْ کَمٰا بَلَوْنٰا أَصْحٰابَ الْجَنَّةِ»

ما صاحبان باغ را آزمایش نمودیم. آنچه از آیات دیگر قرآن و روایات استفاده می شود،باغی که آدم در آن مسکن گزید، بهشت موعود نبوده است زیرا:

1 آن بهشت،برای پاداش است و آدم هنوز کاری نکرده بود که استحقاق پاداش داشته باشد. «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّٰا یَعْلَمِ اللّٰهُ الَّذِینَ جٰاهَدُوا مِنْکُمْ» (2)2 کسی که به بهشت وارد شود،دیگر خارج نمی شود. «وَ مٰا هُمْ مِنْهٰا بِمُخْرَجِینَ» (3)3 در آن بهشت،امر و نهی و ممنوعیّت و تکلیف نیست،در حالی که آدم از خوردن درخت نهی شد.به علاوه در روایات اهل بیت علیهم السلام نیز آمده است که بهشت آدم، بهشت موعود نبوده است.

این نهی که برای حضرت آدم شد،نهی تکلیفی نبود که انجامش حرام باشد،بلکه جنبه ی توصیه و راهنمایی داشت.

ص :94


1- 1) .صافات،146.
2- 2) .آل عمران،142.
3- 3) .حجر،48.
پیام ها:

1 در مسکن،زن تابع مرد است. «أَنْتَ وَ زَوْجُکَ» (1)2 در شیوه ی تربیت،هر گاه خواستید کسی را از کار یا چیزی باز دارید،ابتدا راههای صحیح،باز گذاشته شود و سپس مورد نهی اعلام شود.ابتدا فرمود:

«کُلاٰ مِنْهٰا رَغَداً حَیْثُ شِئْتُمٰا»

سپس فرمود: «لاٰ تَقْرَبٰا» 3 نزدیک شدن به گناه همان،و افتادن در دامن گناه همان. «لاٰ تَقْرَبٰا هٰذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونٰا» 4 تخلّف از راهنمایی های الهی،ظلم به خویشتن است. «فَتَکُونٰا مِنَ الظّٰالِمِینَ» آدم و همسرش نیز برای توبه گفتند: «ظَلَمْنٰا أَنْفُسَنٰا» البتّه با توجّه به عصمت انبیا مراد از ظلم در این قبیل موارد،ترک اولیٰ است.

[سوره البقرة (2): آیه 36]

اشاره

فَأَزَلَّهُمَا اَلشَّیْطٰانُ عَنْهٰا فَأَخْرَجَهُمٰا مِمّٰا کٰانٰا فِیهِ وَ قُلْنَا اِهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی اَلْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتٰاعٌ إِلیٰ حِینٍ (36)

پس شیطان آن دو را به لغزش انداخت و آنان را از باغی که در آن بودند،خارج ساخت و(در این هنگام به آنها)گفتیم:فرود آیید در حالی که بعضی شما دشمن برخی دیگر است و برای شما در زمین قرارگاه و تا وقتی معیّن بهره و برخورداری است.

نکته ها:

از آیه «إِنِّی جٰاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» که قبلاً خواندیم،استفاده می شود که غرض اصلی از خلقت آدم این بود که وی در زمین زندگی کند،ولی زندگی در زمین نیازمند یک نوع آمادگی بود و باید آدم بداند که:

1 آزاد مطلق نیست.در زندگی او،امر و نهی و تکلیف وجود دارد.

ص :95


1- 1) .در مسأله امر و نهی،وسوسه و اخراج از بهشت،آدم و همسرش یکسان مورد خطاب قرار گرفته اند؛« کُلاٰ ، شِئْتُمٰا ، لاٰ تَقْرَبٰا ، فَتَکُونٰا ، فَأَزَلَّهُمَا ، فَأَخْرَجَهُمٰا »امّا در مسأله ی مسکن،بجای«اسکنا»فرموده است: («اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ»)

2 ابلیس دشمن اوست و چه بسا با سوگند و وعده های دروغ،انسان را فریب دهد.

3 اطاعت از شیطان،عامل سقوط اوست.

4 توبه،وسیله جبران است.

امام رضا علیه السلام می فرماید:

ماجرای لغزش آدم،قبل از رسیدن به مقام نبوّت بوده و از لغزش های کوچکی بوده که قابل عفو است. (1)

شیطان برای ایجاد لغزش،دست به هر نوع تاکتیک روانی و تبلیغاتی زد،از جمله:

الف:برای آدم و حوّا سوگند یاد کرد. «قٰاسَمَهُمٰا» (2)ب:قیافه ی خیرخواهانه به خود گرفت و گفت:

من از خیرخواهان شما هستم.

«إِنِّی لَکُمٰا لَمِنَ النّٰاصِحِینَ» (3)ج:وعده ابدیّت داد،که اگر این گیاه را بخورید،زندگی و حکومت ابدی خواهید داشت. «شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لاٰ یَبْلیٰ» (4)د:دروغ گفت و به ذات حقّ تهمت زد. «مٰا نَهٰاکُمٰا رَبُّکُمٰا عَنْ هٰذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاّٰ أَنْ تَکُونٰا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونٰا مِنَ الْخٰالِدِینَ» (5)یعنی

پروردگارتان شما را نهی نکرد مگر از ترس اینکه

شما فرشته شوید یا به زندگی ابدی برسید.

پیام ها:

1 خطر شیطان،برای بزرگان نیز هست.او به سراغ آدم و حوّا آمد. «فَأَزَلَّهُمَا» 2 شیطان،دشمن دیرینه ی نسل بشر است.زیرا از روز اوّل به سراغ پدر و مادر ما رفت. «فَأَزَلَّهُمَا» 3 انسان به خودی خود،جایز الخطا و وسوسه پذیر است. «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطٰانُ» 4 هر انسانی به خاطر استعدادها و لیاقت هایی که دارد بهشتی است،ولی خلاف ها او را سقوط می دهد. «فَأَخْرَجَهُمٰا»

ص :96


1- 1) .تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 50.
2- 2) .اعراف،21.
3- 3) .اعراف،21.
4- 4) .طه،120.
5- 5) .اعراف،20.

5 از نافرمانی خداوند و عواقب تلخ وسوسه های ابلیس،عبرت بگیریم.تحت نفوذ شیطان قرار گرفتن،برابر با خروج از مقامات الهی و محرومیّت از آنهاست. «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطٰانُ») («فَأَخْرَجَهُمٰا» 6 زندگی دنیا،موقّتی است. «إِلیٰ حِینٍ»

[سوره البقرة (2): آیه 37]

اشاره

فَتَلَقّٰی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمٰاتٍ فَتٰابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ اَلتَّوّٰابُ اَلرَّحِیمُ (37)

پس آدم از سوی پروردگارش کلماتی دریافت نمود،(وبا آن کلمات توبه کرد،) پس خداوند لطف خود را بر او بازگرداند.همانا او توبه پذیر مهربان است.

نکته ها:

چون آدم از غذایی که نباید بخورد،چشید و از آن همه نعمت و رفاه محروم شد، متوجّه اشتباه خود گردید.او در اثر پشیمانی و ندامت،کلماتی را از خداوند دریافت کرد و به وسیله ی آن کلمات،توبه نمود. (1)

طبق آنچه از روایات شیعه و سنی استفاده می شود،مراد از کلماتی که آدم به وسیله ی آن توبه نمود،توسّل به بهترین خلق خدا یعنی حضرت محمّد و اهل بیت او علیه و علیهم السلام است.چنان که در تفسیر درّ المنثور از ابن عباس نقل شده است که آدم برای پذیرش توبه اش،خداوند را به این نام ها قسم داد:«بحق محمد و علی و فاطمة و الحسن و الحسین» (2)البتّه برخی معتقدند،مراد از کلمات،همان جمله ای است که در سوره ی اعراف آمده است: «رَبَّنٰا ظَلَمْنٰا أَنْفُسَنٰا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنٰا وَ تَرْحَمْنٰا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخٰاسِرِینَ» (3)

خدایا! ما به خود ستم کرده ایم و اگر تو ما را نیامرزی و

مورد رحمت قرار ندهی،حتماً از زیانکاران خواهیم بود.

ص :97


1- 1) .توبه،به معنی بازگشت است.اگر توبه را به خدا نسبت دهیم،به معنی بازگشت لطف و رحمت او بر بنده ی خلافکار و پشیمان است؛ «هُوَ التَّوّٰابُ» و اگر آن را به بنده نسبت دهیم به معنی بازگشت انسان خطاکار به سوی خداوند است. «فَتٰابَ عَلَیْهِ»
2- 2) .تفسیر درّ المنثور،ج 1،ص 60.
3- 3) .اعراف،23.
پیام ها:

1 هم چنان که توفیق توبه از خداست،باید چگونگی و راه توبه را نیز از خداوند دریافت کنیم. «مِنْ رَبِّهِ کَلِمٰاتٍ» 2 قبول توبه و ارائه ی راه آن،از شئون تربیت و ربوبیّت اوست. «مِنْ رَبِّهِ» 3 این همه لطف و قبول توبه،تنها کار خداست. «هُوَ» 4 اگر توبه واقعی باشد،خداوند آن را می پذیرد. «هُوَ التَّوّٰابُ» 5 اگر توبه را شکستیم،باز هم خداوند توبه را می پذیرد. «هُوَ التَّوّٰابُ» 6 عذرپذیری خداوند همراه با رحمت است،نه عتاب و سرزنش. «التَّوّٰابُ الرَّحِیمُ»

[سوره البقرة (2): آیات 38 تا 39]

اشاره

قُلْنَا اِهْبِطُوا مِنْهٰا جَمِیعاً فَإِمّٰا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدٰایَ فَلاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ (38) وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا أُولٰئِکَ أَصْحٰابُ اَلنّٰارِ هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ (39)

گفتیم:همگی از آن(باغ به زمین)فرود آیید،و آن گاه که هدایتی از طرف من برای شما آمد،پس هر که از هدایت من پیروی کند،نه برایشان بیمی است و نه غمگین خواهند شد.

و(لی)کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند،آنانند اهل دوزخ که همیشه در آن خواهند بود.

نکته ها:

گرچه اعتراف به خطا و توبه ی آدم،سبب شد که خداوند او را عفو نماید،ولی بعد از توبه بار دیگر به بهشت برنمی گردد.زیرا آثار وضعی لغزش،غیر از عفو الهی است.فرمان هبوط در چند آیه ی قبل همراه نوعی قهر بود،ولی در این آیه

ص :98

چون بعد از توبه آدم است به صورت عادّی مطرح شده است.همچنین امیدوار می کند که اگر از هدایت الهی پیروی کنند،حزن و اندوهی نخواهند داشت.

پیام ها:

1 گاهی یک حرکت،دامنه ی تأثیرات خوب و بدش در همه ی عصرها و نسل ها گسترده می شود. «اهْبِطُوا مِنْهٰا جَمِیعاً» 2 با یک لغزش و خطا،نباید کسی را طرد کرد،زیرا انسان قابل ارشاد و هدایت پذیر است. «یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً» 3 برای راهنمایی بشر،آمدن انبیا قطعی است. «یَأْتِیَنَّکُمْ» 4 هدایت واقعی تنها از طرف خداست. «مِنِّی هُدیً» 5 امنیّت و آرامش واقعی،در سایه ی پیروی از دین و دستورات خداوند حاصل می شود. «فَمَنْ تَبِعَ هُدٰایَ فَلاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 40]

اشاره

یٰا بَنِی إِسْرٰائِیلَ اُذْکُرُوا نِعْمَتِیَ اَلَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیّٰایَ فَارْهَبُونِ (40)

ای فرزندان اسرائیل! نعمت هایم را که به شما ارزانی داشتم،به خاطر بیاورید و به پیمانم(که بسته اید)وفا کنید،تا من(نیز)به پیمان شما وفا کنم و تنها از من پروا داشته باشید.

نکته ها:

اسرائیل،نام دیگر حضرت یعقوب است که از دو کلمه ی«اسر»و«ئیل»ترکیب یافته است.«اسر»به معنای بنده و«ئیل»به معنای خداوند است.بنا بر این اسرائیل در لغت به معنای بنده ی خداست.

تاریخ بنی اسرائیل و اسارت آنان به دست فرعونیان و نجات آنها به دست حضرت موسی علیه السلام و بهانه گیری و ارتداد آنان،یک سرنوشت و تاریخ ویژه ای برای این قوم به وجود آورده است.این تاریخ برای مسلمانان نیز آموزنده و پندآموز

ص :99

است که اگر به هوش نباشند،به گفته روایات به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد.

پیمان های الهی،شامل احکام کتاب های آسمانی و پیمان های فطری که خداوند از همه گرفته است،می شود.در قرآن به مسئله امامت،عهد گفته شده است:

«لاٰ یَنٰالُ عَهْدِی الظّٰالِمِینَ» (1)یعنی

پیمان من«مقام امامت»به افراد ظالم نمی رسد. پس وفای به عهد یعنی وفای به امام و رهبر آسمانی و اطاعت از او.

ضمناً در روایات می خوانیم:

نماز عهد الهی است. (2)

پیام ها:

1 یاد نعمت های پروردگار،سبب محبّت و اطاعت اوست. «اذْکُرُوا») («أَوْفُوا» به هنگام دعوت به سوی خداوند،از الطاف او یاد کنید تا زمینه ی پذیرش پیدا شود. «اذْکُرُوا» 2 یاد و ذکر نعمت ها،واجب است. «اذْکُرُوا» 3 نعمت هایی که به نیاکان داده شده،به منزله ی نعمتی است که به خود انسان داده شود.با اینکه نعمت ها به اجداد یهودِ زمان پیامبر داده شده بود،امّا خداوند به نسل آنان می گوید فراموش نکنند. «اذْکُرُوا» 4 وفا به پیمان های الهی،واجب است. «بِعَهْدِی» 5 بهره گیری از الطاف خداوند،مشروط به گام برداشتن در مسیر تکالیف الهی است. «أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ» آری،اگر مطیع خدا بودیم،خداوند نیز دعاهای ما را مستجاب خواهد کرد. «أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ» 6 در انجام تکالیف الهی،از هیچ قدرتی نترسیم و ملاحظه ی کسی را نکنیم.

تبلیغات سوء دشمن،ملامت ها،تهدیدها و توطئه ها مهم نیست،قهر خدا از همه مهمتر است. «وَ إِیّٰایَ فَارْهَبُونِ»

ص :100


1- 1) .بقره،124.
2- 2) .وسائل،ج 4،ص 110.

[سوره البقرة (2): آیه 41]

اشاره

وَ آمِنُوا بِمٰا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِمٰا مَعَکُمْ وَ لاٰ تَکُونُوا أَوَّلَ کٰافِرٍ بِهِ وَ لاٰ تَشْتَرُوا بِآیٰاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَ إِیّٰایَ فَاتَّقُونِ (41)

و به آنچه(از قرآن)نازل کردم،ایمان بیاورید که تصدیق می کند آنچه را(از تورات)با شماست.و نخستین کافر به آن نباشید و آیات مرا به بهای ناچیز نفروشید و تنها از من پروا کنید.

نکته ها:

این آیه خطاب به دانشمندان یهود می فرماید:

قرآن،هماهنگ با بشاراتی است که در تورات شماست. (1)شما دانشمندان،زمانی مبلغ و منتظر ظهور اسلام بودید،اکنون پیشگامان کفر نشوید تا به پیروی از شما،سایر یهود از اسلام آوردن سر باز زنند و آیات الهی را به بهای ناچیزِ ریاست دنیا،نفروشید و از خدا بترسید.

پیام ها:

1 اعتقادات صحیح مردم را قبول کنیم،تا آنان نیز سخن ما را بپذیرند. «مُصَدِّقاً لِمٰا مَعَکُمْ» 2 وجود تحریف در بخشی از تورات و انجیل،مانع قبول بخش های دیگر نشود. «مُصَدِّقاً لِمٰا مَعَکُمْ» 3 انحراف علما،سبب انحراف دیگران می شود. «وَ لاٰ تَکُونُوا أَوَّلَ کٰافِرٍ» 4 رمز سکوت و کتمان های نابجای دانشمندان،وابستگی های مادّی آنان است.

«وَ لاٰ تَشْتَرُوا بِآیٰاتِی ثَمَناً قَلِیلاً»

5 با توجّه به اینکه متاع دنیا قلیل است،رسیدن به تمام منافع دنیا،ارزش یک لحظه انحراف را ندارد. «ثَمَناً قَلِیلاً» 6 بجای نگرانیِ از دست دادن مال و مقام،باید از قهر خدا ترسید. «إِیّٰایَ فَاتَّقُونِ»

ص :101


1- 1) .مراد از هماهنگی قرآن با تورات تحریف نشده،هماهنگی کلّی و اجمالی است،نه هماهنگی در تمام احکام.

[سوره البقرة (2): آیه 42]

اشاره

وَ لاٰ تَلْبِسُوا اَلْحَقَّ بِالْبٰاطِلِ وَ تَکْتُمُوا اَلْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (42)

و حقّ را با باطل نپوشانید و حقیقت را با اینکه می دانید،کتمان نکنید.

نکته ها:

کلمه «Bلَبْسٍ » به معنای پوشاندن و «Bلَبْسٍ » به معنای شکّ و تردید است.

امتیاز انسان،به شناخت اوست و کسانی که با ایجاد شکّ و وسوسه و شیطنت، حقّ را از مردم می پوشانند و شناخت صحیح را از مردم می گیرند،در حقیقت یگانه امتیاز انسان بودن را گرفته اند و این بزرگترین ظلم است.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

اگر باطل خالصانه مطرح شود،نگرانی نیست.(چون مردم آگاه می شوند و آن را ترک می کنند.)و اگر حقّ نیز خالصانه مطرح شود،زبان مخالف بسته می شود.لکن خطر آنجاست که حقّ و باطل،بهم آمیخته شده و از هر کدام بخشی چنان جلوه داده می شود که زمینه ی تسلّط شیطان بر هوادارانش فراهم شود. (1)

پیام ها:

1 نه حقّ را با باطل مخلوط کنیم و آن را تغییر دهیم و نه باطل را در لباس حقّ مطرح سازیم. «لاٰ تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبٰاطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ» 2 و جدان و فطرت،بهترین گواه بر حقّ پوشی انسان است. «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 43]

اشاره

وَ أَقِیمُوا اَلصَّلاٰةَ وَ آتُوا اَلزَّکٰاةَ وَ اِرْکَعُوا مَعَ اَلرّٰاکِعِینَ (43)

و نماز را بپادارید و زکات را بپردازید و همراه با رکوع کنندگان،رکوع نمایید.

پیام ها:

1 بعد از دعوت به ایمان،دعوت به عمل صالح است. «آمِنُوا») («أَقِیمُوا» 2 نماز و زکات،در آئین یهود نیز بوده است. «أَقِیمُوا الصَّلاٰةَ وَ آتُوا الزَّکٰاةَ» 3 رابطه با خدا،از طریق نماز و کمک به خلق خدا،از طریق زکات و همراهی با

ص :102


1- 1) .نهج البلاغه،کلام 49.

دیگران،یک مثلّث مقدّس است. «أَقِیمُوا» ، «آتُوا» ، «ارْکَعُوا» 4 اصل فرمان نماز،با جماعت است.اساس دین بر حضور در اجتماع و دوری از انزوا و گوشه نشینی است. «وَ ارْکَعُوا مَعَ الرّٰاکِعِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 44]

اشاره

أَ تَأْمُرُونَ اَلنّٰاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ اَلْکِتٰابَ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ (44)

آیا مردم را به نیکی دعوت کرده و خودتان را فراموش می نمایید؟ با اینکه شما کتاب(آسمانی)را می خوانید،آیا هیچ فکر نمی کنید؟

نکته ها:
اشاره

دانشمندان یهود،قبل از بعثت پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله،مردم را به ایمان آوردن به آن حضرت دعوت می کردند و بشارت ظهور حضرت را می دادند،امّا هنگام ظهور، خودشان ایمان نیاوردند و حتّی بعضی از آنان به بستگان خود که اسلام آورده بودند،توصیه می کردند که مسلمان بمانند،ولی خودشان اسلام نمی آوردند. (1)

در روایات آمده است:

دانشمندی که دیگران را به بهشت دعوت کند،ولی خودش اهل جهنّم باشد،بزرگترین و سخت ترین حسرت ها را خواهد داشت. (2)

حقّ تلاوت،عمل است.امام صادق علیه السلام فرمود:«کونوا دعاة الناس باعما لکم و لا تکونوا دعاة بالسنتکم» (3)

با اعمال خودتان مردم را دعوت کنید،نه تنها با گفتار. از حضرت علی علیه السلام نقل شده است که فرمود:

سوگند که من شما را به کاری دعوت نمی کنم،مگر آنکه خودم پیشگام باشم و از کاری نهی نمی کنم مگر آنکه خودم قبل از شما آن را ترک کرده باشم. (4)

در نهج البلاغه آمده است:

هر کس خود را امام دیگران قرار داد،ابتدا باید به تعلیم خود بپردازد. (5)

ص :103


1- 1) .نمونه،ج 1،ص 214.
2- 2) .بحار،ج 2،ص 37.
3- 3) .نور الثقلین،ج 1،ص 57.
4- 4) .نهج البلاغه،خطبه 175.
5- 5) .نهج البلاغه،حکمت 73.

امام کاظم علیه السلام فرموده اند:«طوبی للعلماء بالفعل و ویل للعلماء بالقول» (1)

درود بر عالمانی

که به گفته خود عمل می کنند و وای بر عالمانی که فقط حرف می زنند.

عالم بی عمل در قالب تمثیل

الف:در قرآن:عالم بی عمل،الاغی است که بار کتاب حمل می کند،ولی خود از آن بهره ای نمی برد. (2)

ب:در روایات:

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله:

عالم بی عمل،مثل چراغی است که خودش می سوزد،ولی نورش به مردم می رسد. (3)

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله:

عالم بی عمل،چون تیرانداز بدون کمان است. (4)

عیسی علیه السلام:

عالم بی عمل،مثل چراغی است بر پشت بام که اتاق ها تاریک اند. (5)

علی علیه السلام:

عالم بی عمل،چون درخت بی ثمر و گنجی است که انفاق نشود. (6)

امام صادق علیه السلام:

موعظه ی عالم بی عمل،چون باران بر روی سنگ است که در دلها نفوذ نمی کند. (7)

ج:در کلام اندیشمندان:

عالم بی عمل:

گرسنه ای است روی گنج خوابیده.

تشنه ای است بر کنار آب و دریا.

طبیبی است که خود از درد می نالد.

بیماری است که دائماً نسخه درمان را می خواند،ولی عمل نمی کند.

منافقی است که سخن و عملش یکی نیست.

پیکری است بی روح.

ص :104


1- 1) .بحار،ج 78،ص 299.
2- 2) .جمعه،5.
3- 3) .کنز العمّال،ح 29109.
4- 4) .بحار،ج 10،ص 100.
5- 5) .بحار،ج 14،ص 309.
6- 6) .غرر الحکم.
7- 7) .بحار،ج 2،ص 39.
پیام ها:

1 آمران به معروف،باید خود عامل به معروف باشند. «تَأْمُرُونَ النّٰاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ» 2 اگر مقدّمات فراموشی را خود فراهم کرده باشیم،معذور نیستیم.عذر آن فراموشکاری پذیرفته است که بی تقصیر باشد. «تَنْسَوْنَ» ، «تَتْلُونَ» 3 تلاوت کتاب آسمانی کافی نیست،تعقّل لازم است. «تَتْلُونَ الْکِتٰابَ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ» 4 خود فراموشی،نشانه ی بی خردی است. «أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 45]

اشاره

وَ اِسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ اَلصَّلاٰةِ وَ إِنَّهٰا لَکَبِیرَةٌ إِلاّٰ عَلَی اَلْخٰاشِعِینَ (45)

و از صبر و نماز یاری جویید و این کار جز برای خاشعان،گران و سنگین است.

نکته ها:

هر چند این آیه به دنبال خطاب هایی که به یهود شده آمده است،ولی مخاطب آن همه ی مردم هستند.در روایات می خوانیم که حضرت علی علیه السلام هر گاه مسئله ی مهمی برایشان رخ می داد به نماز می ایستادند و این آیه را تلاوت می کردند.

در روایتی از پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله نقل شده،که

صبر بر سه نوع است:1 صبر در برابر مصیبت.2 صبر در برابر معصیت.3 صبر در برابر عبادت. (1)بنا بر این آنچه در روایات آمده که مراد از صبر در این آیه روزه است،اشاره به یکی از مصادیق صبر دارد.

نماز برای رسول اللّٰه صلی اللّٰه علیه و آله و امثال او نور چشم است (2)و لکن برای بعضی ها که خشوع ندارند،چون بار سنگین است.خشوع،مربوط به قلب و روح و خضوع، مربوط به اعضای بدن است.

نمازِ با توجّه،انسان را به یاد قدرت بی نهایت خدا می اندازد و غیر او را هر چه باشد کوچک جلوه می دهد.مِهر او را در دل زیاد می کند،روحیّه ی توکّل را تقویت می کند و انسان را از وابستگی های مادّی می رهاند.همه ی این آثار،انسان را در

ص :105


1- 1) .بحار،ج 71،ص 77.
2- 2) .بحار،ج 16،ص 249.

برابر مشکلات مقاوم می سازد.

صبر و مقاومت،کلید تمام عبادات است.فرشتگان به اهل بهشت سلام می کنند، امّا نه به خاطر نماز و حج و زکات،بلکه به خاطر مقاومت و پایداری آنها؛ «سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ بِمٰا صَبَرْتُمْ» (1)چون اگر مقاومت نباشد،نماز و جهاد و حج و زکات نیز وجود نخواهد داشت.حتّی شرط رسیدن به مقام هدایت و رهبری الهی،صبر است؛ «جَعَلْنٰا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا لَمّٰا صَبَرُوا» (2)

خاطره

شاعری به نام نجاشی،که یکی از دوستداران حضرت علی علیه السلام بود،در ماه رمضان شراب خورد.به دستور امام،هشتاد ضربه تازیانه به او زدند و بیست ضربه نیز به خاطر ارتکاب گناه در ماه رمضان اضافه زدند.او ناراحت شد و به معاویه پیوست و علیه حضرت شعر گفت! اطرافیانِ نجاشی که قبیله ای مهم در کوفه بودند از علی علیه السلام گلایه کردند که چرا یاران خود را نگه نمی دارد؟! طارق بن عبد اللّه رئیس آنها با ناراحتی به امام گفت:شما چرا بین دوست و بیگانه تفاوت قائل نمی شوید؟ شخصی همانند نجاشی نباید شلاّق بخورد،ما این گونه رفتار را تحمّل نمی کنیم.امام در جواب او این آیه را تلاوت فرمود: «وَ إِنَّهٰا لَکَبِیرَةٌ إِلاّٰ عَلَی الْخٰاشِعِینَ» طارق نیز به معاویه پیوست.

بنا بر این گرچه آیه درباره نماز است،ولی در موارد مشابه می توان از آیات قرآن استمداد کرد.

پیام ها:

1 صبر و نماز،دو اهرم نیرومند در برابر مشکلات است. «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ» 2 هر چه در آستان خدا اظهار عجز و بندگی بیشتر کنیم،امدادهای او را بیشتر دریافت کرده و بر مشکلات پیروز خواهیم شد. «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاٰةِ»

ص :106


1- 1) .رعد،24.
2- 2) .سجده،24.

3 استعانت از خداوند در آیه ی «إِیّٰاکَ نَسْتَعِینُ» منافاتی با استعانت از آنچه به دستور اوست،ندارد. «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ» 4 سنگین بودن نماز،نشانه ی تکبّر در برابر خداست. «لَکَبِیرَةٌ إِلاّٰ عَلَی الْخٰاشِعِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 46]

اشاره

اَلَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاٰقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ (46)

(خاشعان)کسانی هستند که به(قیامت و)ملاقات(با حساب)پروردگارشان و بازگشت به او ایمان دارند.

نکته ها:

«لقاء»به معنی دیدن نیست،بلکه به معنی حضور است.چنان که اگر شخصی نابینا به حضور کسی برود،می گوید با او ملاقات کردم،گرچه او را ندیده است.

صاحب مجمع البیان نیز می گوید:مراد از لقای پروردگارش،ملاقات با پاداش و کیفر خداست.

شاید مراد از ملاقات پروردگار،همان حالت عرفانی باشد که خاشعان در نماز پیدا می کنند،زیرا نماز حضور در برابر خداست.

اگر«ظن»و گمان در برابر علم باشد،مورد انتقاد است؛ «مٰا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ» (1)امّا اگر مراد از گمان،اطمینان باشد ارزش است،گرچه یقین قوی نباشد.چنان که خداوند نیز از رزمندگان شجاع و مخلص،به صاحبان گمان تعبیر نموده است: «قٰالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاٰقُوا اللّٰهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً» (2)

پیام ها:

1 گمان به وجود قیامت هم،برای کنترل رفتارها کافی است. «یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاٰقُوا» 2 خاشع،در نماز احساس ملاقات با خداوند را دارد. «الْخٰاشِعِینَ اَلَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاٰقُوا رَبِّهِمْ»

ص :107


1- 1) .نجم،28.
2- 2) .بقره،249.

[سوره البقرة (2): آیه 47]

اشاره

یٰا بَنِی إِسْرٰائِیلَ اُذْکُرُوا نِعْمَتِیَ اَلَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی اَلْعٰالَمِینَ (47)

ای بنی اسرائیل! نعمتم را که به شما ارزانی داشتم،بیاد آورید و این که من شما را بر جهانیان برتری بخشیدم.

نکته ها:

این آیه،از فرزندان و نسل حضرت یعقوب می خواهد که برای معرفت بیشتر خداوند و زنده شدن روح شکرگزاری و دلگرم شدن به نعمت های الهی،از آن موهبت ها و نعمت ها یاد کنند.البتّه برتری و فضیلت بنی اسرائیل،نسبت به مردم زمان خودشان بود.زیرا قرآن درباره مسلمانان می فرماید: «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ» (1)

شما

بهترین امّت ها هستید. همچنین ممکن است مراد از برتری،پیروزی حضرت موسی و قوم بنی اسرائیل بر فرعونیان باشد،نه برتری اخلاقی و اعتقادی. (2)زیرا قرآن بارها از بهانه جویی های بی مورد و بی اعتقادی آنها انتقاد می کند.

پیام ها:

1 نعمت و فضیلت بدست خداوند است. «نِعْمَتِیَ» ، «أَنْعَمْتُ» ،«فضلت» 2 نجات از سلطه ی طاغوت،از بزرگ ترین نعمت های الهی است. «نِعْمَتِیَ» ، «فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعٰالَمِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 48]

اشاره

وَ اِتَّقُوا یَوْماً لاٰ تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لاٰ یُقْبَلُ مِنْهٰا شَفٰاعَةٌ وَ لاٰ یُؤْخَذُ مِنْهٰا عَدْلٌ وَ لاٰ هُمْ یُنْصَرُونَ (48)

و بترسید از روزی که هیچ کس چیزی(از عذاب خدا)را از کسی دفع نمی کند و هیچ شفاعتی از کسی پذیرفته نمی شود،و از کسی غرامت و بدلی گرفته نشود و یاری نخواهند شد.

ص :108


1- 1) .آل عمران،110.
2- 2) .جاثیه،16.
نکته ها:
اشاره

در این آیه به برخی باورهای غلط و امیدهای نابجای یهود،اشاره شده است.

آنان گمان می کردند که در روز قیامت اجدادشان،شفیع آنان خواهد شد.چنان که بت پرستان،بت ها را شفیع خود می پنداشتند.برخی از آنان قربانی کردن را کفّاره ی گناهان دانسته و اگر پول نداشتند،یک جفت کبوتر را سر می بریدند.

گروهی از آنان به همراه مرده،طلا و زیورآلات دفن می کردند تا مرده به عنوان جریمه ی گناهانش بپردازد.

غافل از آنکه قیامت بر خلاف دنیاست،که برخی با پول و پارتی و یا حمایت گرفتن از قدرت ها،بر مشکلاتشان پیروز می شوند.

در روز قیامت،تمام سبب ها قطع؛ «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبٰابُ» (1)و نسبت ها محو؛ «فَلاٰ...أَنْسٰابَ بَیْنَهُمْ» (2)و زبان عذرخواهی بسته می شود؛ «وَ لاٰ یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ» (3)مال و فرزند کارآیی ندارند؛ «لاٰ یَنْفَعُ مٰالٌ وَ لاٰ بَنُونَ» (4)و خویشاوندی نیز ثمری ندارد؛ «لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحٰامُکُمْ» (5)قدرت ها پوچ می شوند؛ «هَلَکَ عَنِّی سُلْطٰانِیَهْ» (6)و شفاعت بدون اذن خداوند پذیرفته نمی شود؛ «وَ لاٰ یَشْفَعُونَ إِلاّٰ لِمَنِ ارْتَضیٰ» (7)و فدیه پذیرفته نمی شود. «لاٰ یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ» (8)

بحثی درباره شفاعت

شفاعت از کلمه«شفع»به معنای جفت است،یعنی افرادی که مایه ای از ایمان و تقوی و عمل داشته و در آن روز کمبودی دارند،لطفی به آن مایه ها اضافه می شود و در اثر جفت و همراه شدن با لطف اولیای الهی،از قهر خداوند نجات می یابند.

بنا بر این شفاعت،تنها شامل کسانی می شود که تلاشگرند،ولی در راه مانده اند و نیاز به قدرتی دارند که در کنار آنان باشد.

ص :109


1- 1) .بقره،166.
2- 2) .مؤمنون،101.
3- 3) .مرسلات،36.
4- 4) .شعراء،88.
5- 5) .ممتحنه،3.
6- 6) .الحاقه،29.
7- 7) .انبیاء،28.
8- 8) .حدید،15.

حدود سی آیه از قرآن مربوط به شفاعت است که به چند دسته تقسیم می شوند:

1 آیاتی که شفاعت را نفی می کنند،مانند: «یَوْمٌ لاٰ بَیْعٌ فِیهِ وَ لاٰ خُلَّةٌ وَ لاٰ شَفٰاعَةٌ» (1)،

روزی که معامله و دوستی و شفاعت در آن نیست.

2 آیاتی که شفاعت را مخصوص خداوند می دانند،مانند: «مٰا لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاٰ شَفِیعٍ» (2)،

غیر از او هیچ یاور و شفاعت کننده ای نیست.

3 آیاتی که از شفاعت دیگران با اذن خداوند یاد می کنند،مانند: «مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّٰ بِإِذْنِهِ» (3)،

چه کسی در نزد او(خداوند)شفاعت می کند مگر به اذنش؟ 4 آیاتی که شرایط شفاعت شوندگان را بیان می کنند،مانند:

الف:شفاعت برای کسی است که مورد رضایت خدا باشد. «وَ لاٰ یَشْفَعُونَ إِلاّٰ لِمَنِ ارْتَضیٰ» (4)ب:برای ظالمان،دوستدار و شفیعی نیست. «مٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لاٰ شَفِیعٍ» (5)ج:فرشتگان برای کسانی که ایمان آورده اند،دعا و استغفار می کنند. «وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا» (6)با توجّه به آیات فوق،معلوم می شود که شفاعت بی قید و شرط نیست و شفاعت به اجازه و اذن خداست و شفاعت شونده،باید واجد شرایطی باشد و اگر کسی شرایط شفاعت را دارا نباشد،هر چند همسر پیامبر خدا باشد،مورد شفاعت قرار نمی گیرد.چنان که همسر نوح و لوط علیهما السلام به علّت فسق،مشمول شفاعت نشدند.

«فَخٰانَتٰاهُمٰا فَلَمْ یُغْنِیٰا عَنْهُمٰا مِنَ اللّٰهِ شَیْئاً وَ قِیلَ ادْخُلاَ النّٰارَ مَعَ الدّٰاخِلِینَ» (7)بنا بر این شفاعتی سازنده است که انسان را با اولیای خدا پیوند دهد و مانع یأس او شود.ولی اگر ایمان به شفاعت سبب جرأت بر گناه گردد،همانگونه که مسیحیان عقیده دارند که عیسی فدا شد تا گناهان ما بخشیده شود،هرگز قابل قبول نیست.

ص :110


1- 1) .بقره،254.
2- 2) .سجده،4.
3- 3) .بقره،255.
4- 4) .انبیاء،28.
5- 5) .غافر،18.
6- 6) .غافر،7.
7- 7) .تحریم،10.

سؤال:آیا شفاعتِ اولیای خدا،به معنای ایستادن در برابر اراده ی خدا نیست؟ کسی را که خدا اراده کرده عذاب کند،پیامبر با شفاعت خود جلو آن اراده را نمی گیرد؟ پاسخ:هم کیفر بدکاران و هم اجازه شفاعت به اولیای خود،اراده و خواست اوست.

بنا بر این شفاعت اولیای خدا،چیزی در برابر اراده ی الهی نیست.

سؤال:آیا شفاعت اولیای خدا به این معناست که رحم آنان از خدا بیشتر است.زیرا خدا می خواهد عذاب کند و اولیای او شفاعت می کنند؟ پاسخ:هم وجود رحم در اولیای خدا و هم اجازه ی استفاده از آن،از طرف خداست.

بنا بر این اوست که با رحم و لطف خود،اجازه ی شفاعت می دهد.

سؤال:آیا شفاعت،اراده ی خدا را تغییر می دهد؟ پاسخ:اراده ی خداوند در شرائط مختلف یک نوع نیست.اراده خدا بر کیفر گناهکار است،ولی اگر او توبه کند،قهرش را برمی دارد.زیرا شرائط انسان گناهکار با انسان توبه کار فرق دارد.انسانی بخاطر محبّت و ارادت و اطاعت از اولیای خدا در دنیا، مشمول شفاعت آنان می شود و دیگری که مخالف آنان بوده،مشمول نمی شود.

اسباب بخشش گناهان در دنیا سه چیز است:

1 توبه. «إِلاَّ الَّذِینَ تٰابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولٰئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا التَّوّٰابُ الرَّحِیمُ» (1)2 ترک گناهان کبیره. «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبٰائِرَ مٰا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئٰاتِکُمْ» (2)3 حسنات و کارهای نیک. «إِنَّ الْحَسَنٰاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئٰاتِ» (3)ولی در آخرت،راه بخشش فقط شفاعت است.

پیام ها:

1 ترس از حضور در دادگاه الهی،بدون وجود هر گونه وکیل یا شفیعی،زمینه ی تقویت تقوای الهی است. «وَ اتَّقُوا یَوْماً» 2 در برابر عقاید خرافی و باطل،با قاطعیّت برخورد کنید. «لاٰ یُقْبَلُ» ، «لاٰ یُؤْخَذُ»

ص :111


1- 1) .بقره،160.
2- 2) .نساء،31.
3- 3) .هود،114.

[سوره البقرة (2): آیه 49]

اشاره

وَ إِذْ نَجَّیْنٰاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ اَلْعَذٰابِ یُذَبِّحُونَ أَبْنٰاءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِسٰاءَکُمْ وَ فِی ذٰلِکُمْ بَلاٰءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ (49)

و(نیز به خاطر بیاورید)آن زمان که شما را از فرعونیان رهایی بخشیدیم،که همواره شما را به بدترین وجهی آزار می دادند،پسران شما را سر می بریدند و زنان شما را زنده نگه می داشتند و در این امر،برای شما آزمایش بزرگ و سختی از طرف پروردگارتان بود.

نکته ها:

«فرعون»،عنوان پادشاهان روم،«کسریٰ»،عنوان پادشاهان ایران و«خاقان» عنوان پادشاهان ترک بود.فرعونِ زمان حضرت موسی،رامسیس اوّل نام داشت که می گویند جسدش در موزه قاهره نگهداری می شود. «فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً» (1)واژه «یَسُومُونَکُمْ» از ریشه«سوم»به معنی پی در پی دنبال چیزی رفتن است و «یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذٰابِ» یعنی شما را به صورت مداوم عذاب می کردند.یکی از عذاب ها و شکنجه ها،کشتن پسران بود که این امر،یا به خاطر خوابی بود که در تعبیر آن به فرعون گفته بودند:تو به دست مردی از بنی اسرائیل از بین خواهی رفت،و یا به خاطر جلوگیری از رشد بنی اسرائیل بود.

پیام ها:

1 آزادی از سلطه ی طاغوت ها،از بزرگ ترین نعمت هاست.چنان که خداوند از میان همه نعمت ها،نام آن را برده است. «نَجَّیْنٰاکُمْ» 2 بیان سختی ها و تلخی های گذشته،لذّت آزادی امروز را چندین برابر می کند.

«یَسُومُونَکُمْ»)

(«یُذَبِّحُونَ»)

(«یَسْتَحْیُونَ»

3 طاغوت ها،بدون اطرافیان قدرت ندارند. «آلِ فِرْعَوْنَ»

ص :112


1- 1) .یونس،92.

4 ناگواری و آزادی،هر دو وسیله ی آزمایش و تربیت هستند. «بَلاٰءٌ مِنْ رَبِّکُمْ» 5 محو نیروهای دفاعی و توسعه ی نیروهای رفاهی،کار فرعونی است.

«یُذَبِّحُونَ أَبْنٰاءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِسٰاءَکُمْ»

6 طاغوت ها برای حفظ نظام و سلطه ی خود،به هر نوع شکنجه ای دست می زنند. «یَسُومُونَکُمْ» ، «یُذَبِّحُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 50]

اشاره

وَ إِذْ فَرَقْنٰا بِکُمُ اَلْبَحْرَ فَأَنْجَیْنٰاکُمْ وَ أَغْرَقْنٰا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (50)

و(به خاطر بیاورید)هنگامی که دریا را برای شما شکافتیم و شما را نجات دادیم و فرعونیان را در حالی که شما تماشا می کردید،غرق کردیم.

نکته ها:

ماجرای عبور بنی اسرائیل از رود نیل،در چند سوره قرآن بیان شده است. (1)

خداوند با شکافتن آب،از طریق زدن عصای حضرت موسی علیه السلام،آنان را از رود دریاگونه ی نیل عبور داد.

در این آیه،سه معجزه ی الهی در کنار هم مطرح شده است:

الف:شکافتن دریا.ب:نجات بنی اسرائیل.ج:غرق فرعونیان.

پیام ها:

1 نقش اسباب،بسته به اراده ی حکیمانه خداوند است.موسی یک عصا دارد که گاهی از سنگ آب می جوشاند؛ «اضْرِبْ بِعَصٰاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ» و گاهی به آب خورده و از میان آن راه گشوده می شود. «فَرَقْنٰا بِکُمُ الْبَحْرَ» 2 پایان شب سیه سفید است.بنی اسرائیل بعد از آن همه شکنجه و بلا به رفاه و نجات رسیدند. «فَأَنْجَیْنٰاکُمْ»

ص :113


1- 1) .طه،77؛شعراء،63؛دخان،24.

3 انتقام از ستمگران در حضور ستمدیدگان،مرهمی برای آنهاست. «أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 51]

اشاره

وَ إِذْ وٰاعَدْنٰا مُوسیٰ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً ثُمَّ اِتَّخَذْتُمُ اَلْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظٰالِمُونَ (51)

و(به خاطر بیاورید)هنگامی که با موسی چهل شب وعده گذاردیم و شما پس از(آمدن)او(به میقات،)گوساله را(معبود خود)گرفتید،در حالی که ستمکار بودید.

نکته ها:

نام حضرت موسی علیه السلام در سی و چهار سوره قرآن و 136 مرتبه آمده است.

ماجرای میعاد حضرت موسی،در سوره های اعراف و طه نیز آمده است. (1)محلّ وعده،کوه طور و مدّت آن ابتدا سی شب معیّن شده بود و در وعده گاه،ده شب دیگر به آن اضافه شد که این مدّت برای دریافت کتاب تورات بود،ولی بنی اسرائیل علی رغم اینکه رهبری همچون هارون،برادر حضرت موسی را در میان خود داشتند،همه ی نعمت ها و الطاف الهی را فراموش کرده و به سراغ گوساله پرستی رفتند.گوساله ای از طلا که بدست مجسمه سازی هنرمند به نام سامری،در غیاب موسی ساخته شده بود.

از آیات قرآن استفاده می شود که در این وعده،سه مسئله مورد نظر بوده است:

گرفتن تورات،اثبات مقام خلافت برای هارون،آزمایش بنی اسرائیل.

در سقوط جامعه ی بنی اسرائیل به دامن شرک،چند عامل نقش داشت:

الف:حضور نداشتن رهبری چون حضرت موسی.

ب:حضور منحرفین هنرمندی مانند سامری.

ج:استفاده از طلا و زیور آلاتی که جاذبه داشت.

ص :114


1- 1) .اعراف،142؛طه،86.

د:بوق های پر سر و صدای تبلیغاتی.زیرا گوساله سامری صدا می کرد.

ه:مردم ساده و زود باور و نبود ایمان عمیق.

و:زمینه ی مساعد و سابقه ی گاو پرستی.

پیام ها:

1 کناره گیری رهبران الهی از جامعه برای مدّت محدود به منظور عبادت خدا، کاری شایسته و نیکو است. (1)«وٰاعَدْنٰا مُوسیٰ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً» 2 عبادت در چهل شب و به دور از مردم،دارای آثار خاصّی است. «أَرْبَعِینَ لَیْلَةً» 3 عدد چهل،در دریافت وحی و الهامات روحانی نقش دارد. «أَرْبَعِینَ لَیْلَةً» 4 شرک،ظلم به انسانیّت است.زیرا که انسان دست خود را از دست خداوند برمی دارد و در دست نااهلان عاجز می گذارد. «وَ أَنْتُمْ ظٰالِمُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 52]

اشاره

ثُمَّ عَفَوْنٰا عَنْکُمْ مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (52)

آن گاه پس از آن(انحراف)از شما درگذشتیم تا شاید شکر(این نعمت را)به جای آرید.

نکته ها:

توبه از شرک،ایمان آوردن و اظهار شهادتین است.زیرا بعثت انبیا،برای نجات انسان از شرک و کفر است.بنا بر این آیه ی «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ» (2)که می فرماید:

خداوند شرک را نمی بخشد. مربوط به کسانی است که در حال شرک از دنیا بروند و به توحید و یگانه پرستی باز نگردند.

پیام ها:

1 حتّی برای شرک و گوساله پرستی نیز راه توبه و بازگشت وجود دارد. «ثُمَّ عَفَوْنٰا عَنْکُمْ» 2 عفو الهی،خود زمینه ای برای شکرگزاری است. «عَفَوْنٰا») («لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»

ص :115


1- 1) .تفسیر راهنما.
2- 2) .نساء،48 و 116.

[سوره البقرة (2): آیه 53]

اشاره

وَ إِذْ آتَیْنٰا مُوسَی اَلْکِتٰابَ وَ اَلْفُرْقٰانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (53)

و(نیز بخاطر آورید)هنگامی که به موسی کتاب(تورات)و فرقان دادیم،تا شاید شما هدایت شوید.

نکته ها:

فرقان،وسیله ای است که حقّ را از باطل جدا می سازد.و چون در کتاب آسمانی حقّ از باطل جدا می شود،به آن فرقان گفته می شود.شاید هم مراد از فرقان،با توجّه به اینکه در کنار کتاب آمده است،همان معجزات نُه گانه یا حقایق دیگری باشد که غیر از تورات به حضرت موسی عطا شده است.

پیام ها:

1 کتب آسمانی،بیانگر حقّ و مایه ی افتراق آن از باطل هستند. «الْکِتٰابَ وَ الْفُرْقٰانَ» 2 حجّت از طرف خداوند تمام است،ولی مردم به خاطر هوسها،گاهی حقّ را نمی پذیرند. «لَعَلَّکُمْ» 3 هدف از نزول کتب آسمانی،هدایت مردم است. «الْکِتٰابَ») («لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 54]

اشاره

وَ إِذْ قٰالَ مُوسیٰ لِقَوْمِهِ یٰا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخٰاذِکُمُ اَلْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلیٰ بٰارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بٰارِئِکُمْ فَتٰابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ اَلتَّوّٰابُ اَلرَّحِیمُ (54)

و(بخاطر بیاورید)زمانی که موسی به قوم خود گفت:ای قوم من،شما با(به پرستش)گرفتن گوساله،به خود ستم کردید.پس به سوی خالق خود توبه کرده و باز گردید و یکدیگر را به قتل برسانید،این کار برای شما در پیشگاه پروردگارتان بهتر است،پس خداوند توبه ی شما را پذیرفت،زیرا او توبه پذیر مهربان است.

ص :116

نکته ها:

مراد از«قتل نفس»در جمله: «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ» خودکشی نیست،بلکه یکدیگر را کشتن است.نظیر آیه ی شریفه: «لاٰ تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ» (1)

همدیگر را طعنه نزنید. و یا نظیر آیه ی «فَسَلِّمُوا عَلیٰ أَنْفُسِکُمْ» (2)،یعنی

همدیگر را سلام دهید.

پذیرفتن این نحو توبه ی سخت،برای یهودیان فضلیت است.زیرا خداوند در انتقاد از مسلمانان منافق می فرماید: «وَ لَوْ أَنّٰا کَتَبْنٰا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِیٰارِکُمْ مٰا فَعَلُوهُ إِلاّٰ قَلِیلٌ مِنْهُمْ» (3)یعنی:

اگر بر آنان فرمان کشتن همدیگر را واجب

می نمودیم و یا فرمان خروج از سرزمین خودشان را صادر می کردیم،آن را جز افراد اندکی انجام نمی دادند.

پیام ها:

1 مردم را با محبّت برای پذیرش حدود الهی آماده کنید. «یٰا قَوْمِ») («فَاقْتُلُوا» 2 شرک،ظلم به نفس است. «ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخٰاذِکُمُ الْعِجْلَ» 3 هر چه برهان و معجزه و دلیل بیشتر عرضه شود،تکلیف سنگین تر و تخلّف از آن خطرناک تر خواهد بود.گوساله پرستی،بعد از دیدن آن همه معجزه، توبه ای جز اعدام ندارد. «فَتُوبُوا») («فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ» 4 حکم مرتدّ،قتل است. «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ» 5 مرگ در رحمت الهی،بهتر از زندگی در لعنت الهی است. «ذٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ» 6 اجرای حدود الهی،گرچه به قیمت قتل انسان باشد،به نفع اوست. «فَاقْتُلُوا») («ذٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ» 7 اساس دستورات الهی،خیر رسانی به انسان است. «ذٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ» 8 برای جریمه های سنگین،باید برکات زیادی گفته شود تا مردم آماده پرداخت آن شوند. «فَاقْتُلُوا») («ذٰلِکُمْ خَیْرٌ» ، «فَتٰابَ عَلَیْکُمْ» ، «إِنَّهُ هُوَ التَّوّٰابُ الرَّحِیمُ»

ص :117


1- 1) .حجرات،11.
2- 2) .نور،61.
3- 3) .نساء،66.

[سوره البقرة (2): آیه 55]

اشاره

وَ إِذْ قُلْتُمْ یٰا مُوسیٰ لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّٰی نَرَی اَللّٰهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ اَلصّٰاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (55)

و(نیز بخاطر آورید)هنگامی که گفتید:ای موسی! هرگز به تو ایمان نمی آوریم مگر اینکه خدا را آشکارا(به چشم خود)ببینیم،پس صاعقه(جان)شما را گرفت،در حالی که تماشا می کردید.

نکته ها:

قوم حضرت موسی دو گروه شدند:

الف:گروهی برگزیده،که همراه موسی علیه السلام برای مناجات و شنیدن کلام خداوند به کوه طور آمدند،ولی وقتی گفتگوی خدا و موسی را شنیدند،گفتند:از کجا بدانیم که این صدا از خداست،باید خدا را با چشم ببینیم تا بپذیریم.

ب:گروه دیگر که با هارون ماندند،ولی در غیاب حضرت موسی،گوساله پرست شدند.در سوره اعراف (1)در مورد کسانی که دیدن خدا را طلب کردند،می فرماید: «فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ»

آنها را زمین لرزه گرفت. شاید صاعقه ای که در این آیه مطرح است،همراه با زمین لرزه بوده و آنها با این صاعقه از دنیا رفتند.چون آیه ی بعد می فرماید:

شما را بعد از مرگ دوباره برانگیختیم.

روحیّه ی سؤال کنندگان،یکسان نیست.موسی و مردم هر دو تقاضای دیدن خدا کردند،لکن موسی به نمایندگی از مردم و با ادب گفت: «أَرِنِی» ،ولی قوم موسی با تکبّر گفتند: «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّٰی نَرَی اللّٰهَ جَهْرَةً» ،

ما هرگز ایمان نخواهیم آورد مگر آنکه خدا را آشکارا ببینیم. لذا خداوند در جواب موسی فرمود: «لَنْ تَرٰانِی» ،

تو هرگز مرا نخواهی دید. امّا در برابر قوم،قهرش را فرستاد.

این آیه پیامبر اسلام را تسلیت و دلداری می دهد که از درخواست های بیهوده مردم نگران مباش.زیرا مردم از موسی درخواست های خطرناکتر داشتند.

ص :118


1- 1) .اعراف،154.
پیام ها:

1 از عاقبت لجاجت،جسارت،بی ادبی و توقّعات نابجای گذشتگان،عبرت بگیرید. «لَنْ نُؤْمِنَ») («فَأَخَذَتْکُمُ» 2 برای گروهی منطق و استدلال و موعظه کافی است،ولی برای گروهی قهر و غلبه لازم است. «فَأَخَذَتْکُمُ» 3 اگر خداوند نیست تا او را ببینید،امّا آثار او که دیدنی است.چرا با دیدن آنها ایمان نمی آورید. «فَأَخَذَتْکُمُ الصّٰاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 56]

اشاره

ثُمَّ بَعَثْنٰاکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (56)

سپس شما را پس از مرگتان(حیات بخشیدیم و)برانگیختیم،شاید شکر او را بجا آورید.

نکته ها:

زنده کردن مجددِ کسانی که در اثر صاعقه از بین رفتند،به دنبال پریشانی و نگرانی و دعای حضرت موسی علیه السلام بود که در سوره ی اعراف (1)ان شاء اللّه بحث آن خواهد آمد.

پیام ها:

1 رجعت و معاد،امر محالی نیست.بعضی از مردگان در همین دنیا زنده شده اند. «بَعَثْنٰاکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ» 2 رمز بروز برخی تلخی ها و سپس نجات از آنها،پیدا شدن روحیّه ی شکرگزاری است. «بَعَثْنٰاکُمْ») («لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»

ص :119


1- 1) .اعراف،155.

[سوره البقرة (2): آیه 57]

اشاره

وَ ظَلَّلْنٰا عَلَیْکُمُ اَلْغَمٰامَ وَ أَنْزَلْنٰا عَلَیْکُمُ اَلْمَنَّ وَ اَلسَّلْویٰ کُلُوا مِنْ طَیِّبٰاتِ مٰا رَزَقْنٰاکُمْ وَ مٰا ظَلَمُونٰا وَ لٰکِنْ کٰانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (57)

و ابر را بر شما سایبان ساختیم و«منّ»و«سَلویٰ»بر شما نازل کردیم(و گفتیم:)از نعمت های پاکیزه ای که به شما روزی دادیم بخورید،(ولی شما با بهانه جویی های خود،کفران نعمت کردید.بدانید که)آنها به ما ستم نکردند، بلکه به خودشان ستم نمودند.

نکته ها:

پس از نجات بنی اسرائیل از سلطه ی فرعون،به آنان دستور داده شد که وارد سرزمین فلسطین شوند.آنها به بهانه ی اینکه در آنجا افراد ستمگری هستند، سرپیچی کرده و به موسی گفتند:با خدایت به جنگ آنان برو،ما همین جا نشسته ایم.قهر خداوند آنها را فراگرفت و مدّت چهل سال در بیابانِ«تیه»ماندگار شدند،ولی خداوند در آنجا نیز برای آنان ابرها را چون سایه بان قرار داد و دو نوع غذای طبیعی و گوارا به نام های مَنّ و سَلویٰ،در دسترس آنان گذاشت.

«غمام»به ابر بی باران گفته می شود که فقط سایه ایجاد می کند،ابرهای باران دار را«سحاب»،«غمام»و«مزن»می گویند.«من»،به شیره ی مخصوص درختان که چون قطره بر روی آنها می نشیند،گفته می شود که همان صَمغ است و برخی به معنی عسل و قارچ گرفته اند.«سلوی»به پرندگانی مخصوص که شبیه کبوترند می گویند.

پیام ها:

1 ابر و باد و باران،به فرمان خداوند هستند. «ظَلَّلْنٰا عَلَیْکُمُ الْغَمٰامَ» 2 رازق بودن خداوند،محدود به شرائط خاصّی نیست.در بیابان بی آب و علف هم،رزق طبیعی می فرستد. «وَ أَنْزَلْنٰا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْویٰ» 3 خداوند،رزق انسان را از حلال و پاکیزه مقدّر کرده است. «طَیِّبٰاتِ مٰا رَزَقْنٰاکُمْ» 4 تخلّف از فرامین الهی،ظلم بر خویشتن است. «أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»

ص :120

[سوره البقرة (2): آیه 58]

اشاره

وَ إِذْ قُلْنَا اُدْخُلُوا هٰذِهِ اَلْقَرْیَةَ فَکُلُوا مِنْهٰا حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ اُدْخُلُوا اَلْبٰابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَکُمْ خَطٰایٰاکُمْ وَ سَنَزِیدُ اَلْمُحْسِنِینَ (58)

و(به خاطر بیاورید)زمانی که گفتیم:وارد این قریه(بیت المقدّس)شوید و از (نعمت های فراوان)آن،هر چه می خواهید با گوارایی بخورید و از درِ(معبد بیت المقدّس)سجده کنان و خاشعانه وارد شوید و بگویید:«حِطّة»(گناهان ما را بریز)،تا ما خطاهای شما را ببخشیم و به نیکوکاران،پاداشی افزون خواهیم داد.

نکته ها:

چنان که در سوره ی مائده (1)آمده،مراد از«قریه»در این آیه،بیت المقدس است.پس از چهل سال ماندن در بیابان تیه،بنی اسرائیل مأمور شد که وارد شهر بیت المقدّس شده و به معبد درآیند و موقع داخل شدن به مسجد،کلمه ی مبارکه « حِطَّةٌ »را بگویند.« حِطَّةٌ »به معنای ریزش گناهان و طلب عفو و اظهار توبه است.در تفسیر اطیب البیان آمده است که مراد از باب،دروازه ی شهر نیست،بلکه درب مسجد است که الآن هم به نام«باب الحطة»معروف می باشد و مراد از «سُجَّداً» نیز سجده ی شکر،بعد از ورود به مسجد است.

پیام ها:

1 تأمین معاش مردم،مقدّم بر فرمان به عبادت و مقدّمه ای بر آن است. «کُلُوا») («سُجَّداً» 2 برای ورود به مکان های مقدّس،احترام مخصوص لازم است. «ادْخُلُوا») («سُجَّداً» 3 بخشش،از اوست،امّا استغفار و طلب آمرزش،باید از سوی ما باشد. «قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَکُمْ»

ص :121


1- 1) .مائده،21.

4 آداب دعا و شیوه توبه را نیز باید از خدا بیاموزیم. «ادْخُلُوا») («سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ» 5 عمل به دستورات خداوند،زمینه ی آمرزش ماست. «ادْخُلُوا») («قُولُوا») («نَغْفِرْ لَکُمْ» 6 استغفار،برای گناهکار مایه ی آمرزش و برای نیکوکار اعتلای درجه است.

«نَغْفِرْ لَکُمْ خَطٰایٰاکُمْ وَ سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 59]

اشاره

فَبَدَّلَ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ اَلَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنٰا عَلَی اَلَّذِینَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ اَلسَّمٰاءِ بِمٰا کٰانُوا یَفْسُقُونَ (59)

امّا ستمگران(آن سخن را)به سخن دیگری غیر از آنچه به ایشان گفته شده بود،تبدیل کردند(و به جای حطّه،به عنوان مسخره گفتند:حنطه،یعنی گندم.)پس ما بر آن ستمکاران به سزای گناهی که مرتکب می شدند،عذابی از آسمان فرو فرستادیم.

نکته ها:

در آیات 161 و 162 سوره اعراف،مشابه این آیه و آیه ی قبل تکرار شده و کلمه ی «رجز»به معنای عذاب،بیماری طاعون و حالت اضطراب بکار رفته است.

سنّت خداوند،نزول رحمت است و به همین دلیل،بهترین غذا« اَلْمَنَّ وَ السَّلْویٰ » برای بنی اسرائیل نازل شد،ولی بخاطر کج روی،عذاب از آسمان نازل می شود.

پیام ها:

1 ظلم و گناه،زمینه ساز تغییر و تحریف قانون است. «فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا» 2 تا وقتی که روش و شیوه کاری بیان نشده،انسان آزاد است تا با نظر خود عمل کند،ولی بعد از بیان روشها،عذری در تغییر آن نیست. «قِیلَ لَهُمْ» 3 جزای تحریف گران قوانین الهی،قهر و عذاب است. «رِجْزاً مِنَ السَّمٰاءِ» 4 همه ی پاداش ها و کیفرها مربوط به آخرت نیست،بلکه بعضی از کیفرها در همین دنیا صورت می پذیرد. «فَأَنْزَلْنٰا») («رِجْزاً مِنَ السَّمٰاءِ» 5 اگر کج روی برای انسان عادت شد،قهر الهی فرا می رسد. «کٰانُوا یَفْسُقُونَ»

ص :122

[سوره البقرة (2): آیه 60]

اشاره

وَ إِذِ اِسْتَسْقیٰ مُوسیٰ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اِضْرِبْ بِعَصٰاکَ اَلْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اِثْنَتٰا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنٰاسٍ مَشْرَبَهُمْ کُلُوا وَ اِشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اَللّٰهِ وَ لاٰ تَعْثَوْا فِی اَلْأَرْضِ مُفْسِدِینَ (60)

و(بخاطر بیاور)زمانی که موسی برای قوم خویش طلب آب کرد،به او گفتیم:

عصای خود را به سنگ بزن،ناگاه دوازده چشمه ی آب از آن بشکافت و جوشید،(بطوری که)هر یک از افراد(طوائف دوازده گانه بنی اسرائیل) آبشخور خود را شناخت.(گفتیم:)از روزی الهی بخورید و بیاشامید و در زمین،تبهکارانه فساد نکنید!

نکته ها:

در عدد دوازده،رمزی نهفته است.عدد ماهها،عدد نقبای بنی اسرائیل و تعداد حواریون حضرت عیسی علیه السلام و عدد ائمه ی معصومین علیهم السلام،دوازده است.

در آیه،همراه با کلمه ی «مُفْسِدِینَ» ، «لاٰ تَعْثَوْا» نیز آمده است.«عثوا»به معنی فساد شدید است و شاید در کنار هم قرار گرفتن این دو کلمه،می خواهد از توجّه و تعمّد و روحیّه ی فساد انگیزی نهی کند.چرا که لغزشِ غیر عمد و بدون قصد فتنه انگیزی،مورد عفو قرار می گیرد.

پیام ها:

1 انبیا،در فکر تأمین نیازهای مادّی مردم نیز هستند. «إِذِ اسْتَسْقیٰ مُوسیٰ لِقَوْمِهِ» 2 همه چیز،حتّی آبِ خوردن را از خداوند بخواهیم. «اسْتَسْقیٰ» 3 قوانین طبیعت،محکوم اراده ی خداوند است. «اضْرِبْ») («فَانْفَجَرَتْ» خداوند هم سبب ساز و هم سبب سوز است.با یک عصا و از دست یک نفر، یک بار آب را می خشکاند و یک بار آب را جاری می سازد.

4 دعای انبیا،مستجاب است. «اسْتَسْقیٰ» ، «فَانْفَجَرَتْ» 5 جاری شدن آب با زدن عصا به سنگ،یک معجزه است و پیدایش دوازده

ص :123

چشمه برای دوازده قبیله،معجزه ای دیگر. «اثْنَتٰا عَشْرَةَ» 6 توزیع منظّم و عادلانه و حساب شده،مایه ی امنیّت و صفاست و مانع پیدا شدن اختلاف است. «قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنٰاسٍ مَشْرَبَهُمْ» 7 بهره گیری از نعمت های الهی،نباید زمینه ساز فساد باشد. «کُلُوا») («وَ لاٰ تَعْثَوْا» 8 برای جلوگیری از فساد،از محبّت ها و لطف خداوند به انسان بگویید. «کُلُوا وَ اشْرَبُوا») («وَ لاٰ تَعْثَوْا»

[سوره البقرة (2): آیه 61]

اشاره

وَ إِذْ قُلْتُمْ یٰا مُوسیٰ لَنْ نَصْبِرَ عَلیٰ طَعٰامٍ وٰاحِدٍ فَادْعُ لَنٰا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنٰا مِمّٰا تُنْبِتُ اَلْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهٰا وَ قِثّٰائِهٰا وَ فُومِهٰا وَ عَدَسِهٰا وَ بَصَلِهٰا قٰالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ اَلَّذِی هُوَ أَدْنیٰ بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اِهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَکُمْ مٰا سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ اَلذِّلَّةُ وَ اَلْمَسْکَنَةُ وَ بٰاؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اَللّٰهِ ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ کٰانُوا یَکْفُرُونَ بِآیٰاتِ اَللّٰهِ وَ یَقْتُلُونَ اَلنَّبِیِّینَ بِغَیْرِ اَلْحَقِّ ذٰلِکَ بِمٰا عَصَوْا وَ کٰانُوا یَعْتَدُونَ (61)

و(نیز بخاطر آورید)زمانی که گفتید:ای موسی،ما هرگز یک نوع غذا را تحمّل نمی کنیم،پس پروردگارت را بخوان تا از آنچه(به طور طبیعی از)زمین می رویاند،از سبزی و خیار و سیر و عدس و پیازش،برای ما(نیز)برویاند.

موسی گفت:آیا(غذای)پست تر را بجای نعمت بهتر می خواهید؟(اکنون که چنین است بکوشید از این بیابان خارج شده و)وارد شهر شوید،که هر چه خواستید برای شما فراهم است.پس(مُهر)ذلّت و درماندگی،بر آنها زده شد و (مجدّداً)گرفتار غضب پروردگار شدند.این بدان جهت بود که آنها به آیات الهی کفر می ورزیدند و پیامبران را به ناحقّ می کشتند،و این به سبب آن بود که آنان گنهکار و سرکش و متجاوز بودند.

ص :124

نکته ها:

بنی اسرائیل به جای شکرگزاری از نعمت های«من و سلوی»،به فکر زیاده خواهی و تنوّع طلبی افتاده و از غذاهای زمینی خواستند و برای نمونه، تعدادی از آنها مانند:سبزی،خیار،پیاز و سیر را نام بردند.حضرت موسی در برابر این درخواست ها،ضمن تأسّف از اینکه آنها نعمت های نیکو و بهتر را با نعمت های ساده عوض می کنند،به آنها گفت:اگر بنای کامیابی از اینها را دارید، باید به شهر رفته و با دشمنانتان بجنگید،شما از یک سو حال جهاد ندارید و از طرف دیگر تمام امتیازات شهرنشینی را می خواهید.خداوند خبر می دهد که این قوم با چنین ویژگی ها و خصوصیّات،به ذلّت و خواری افتاده و گرفتار قهر و غضب الهی خواهند شد.

تنوّع طلبی و افزون خواهی،دامی برای اسیر شدن انسان هاست.استعمارگران نیز از همین خصیصه ی مردم،برای لباس،مسکن،مرکب و تجمّلات استفاده کرده و مردم را به اسارت می کشند.

پیام ها:

1 شکم پرستی،عامل هبوط و سقوط انسان هاست. «لَنْ نَصْبِرَ عَلیٰ طَعٰامٍ وٰاحِدٍ») («اهْبِطُوا» 2 رفاه طلبی،زمینه ی ذلّت و خواری است. «لَنْ نَصْبِرَ») («ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ» 3 بی ادبی در گفتگو،نشانه ی روحیّه ی سرکش و طغیانگر است.آنها می توانستند بجای «لَنْ نَصْبِرَ» هرگز صبر نمی کنیم،بگویند:یکنواختی غذا برای ما سنگین شده است.و یا بجای «فَادْعُ لَنٰا رَبَّکَ» ،بگویند:«فادع لنا ربنا» 4 بنی اسرائیل،نژاد پر توقّع و افزون طلب هستند. «فَادْعُ لَنٰا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنٰا» 5 بیان خواسته های جزیی،نشانه ی شدّت وابستگی و حقارت طبع است.«بقل، قثاء،فوم،عدس و بصل» 6 راضی بودن به آنچه خداوند خواسته و صبر بر آن،تأمین کننده ی خیر و مصلحت واقعی انسان است. «أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنیٰ بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ»

ص :125

7 شهرنشینی و داشتن همه نوع امکانات،نشانه ی رشد و تکامل نیست،بلکه گاهی مایه ی سقوط و هبوط است. «اهْبِطُوا مِصْراً» 8 کارهای خطرناک،وابسته به افکار انحرافی و خطرناک است. «یَکْفُرُونَ» ، «یَقْتُلُونَ» 9 تاریخ انبیا،با شهادت در راه خداوند گره خورده است. «یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ» 10 تعدّی و معصیت پی در پی،موجب کفر و کفر،عامل هر گونه جنایت است.

«یَکْفُرُونَ»

، «عَصَوْا» 11 ذلّت و بدبختی،مربوط به نژاد نیست،بلکه مربوط به خصوصیّات و عقاید و اعمال انسان هاست. «ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ کٰانُوا یَکْفُرُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 62]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ اَلَّذِینَ هٰادُوا وَ اَلنَّصٰاریٰ وَ اَلصّٰابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللّٰهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ عَمِلَ صٰالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ (62)

همانا کسانی که(به اسلام)ایمان آورده و کسانی که یهودی شدند و نصاری و صابئان،هر کس که به خدا و روز قیامت ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پس برای آنها در نزد پروردگارشان،پاداش و اجر است و بر آنها ترسی نیست و آنها محزون نمی شوند.

نکته ها:

در تفسیر نمونه از جامع البیان،نقل شده است:سلمان فارسی به رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله گفت:دوستان من که اهل ایمان و نماز بودند،ولی شما را ندیدند تا به شما ایمان بیاورند،وضع آنها در قیامت چگونه است؟ یکی از حاضرین جواب داد:اهل دوزخند.ولی این آیه نازل شد که

هر کدام از پیروان ادیان که در عصر خود بر طبق وظایف و فرمان الهی عمل کرده اند مأجورند. البتّه این آیه نمی تواند بهانه و دستاویزی برای ماندن در یهودیّت و مسیحیّت باشد.زیرا اوّلاً:قرآن،اهل کتاب را به اسلام دعوت نموده است و ثانیاً:تهدید کرده که اگر آگاهانه به سراغ دینی غیر از اسلام

ص :126

بروند،مورد قبول نیست. (1)

مراد از «الَّذِینَ هٰادُوا» یهودیان هستند.این نامگذاری یا به سبب اظهار توبه ی آنان است که با تعبیر «إِنّٰا هُدْنٰا إِلَیْکَ» (2)آمده است و یا به جهت آنکه این قوم به یکی از فرزندان حضرت یعقوب که یهود نام داشت،منسوب بودند.

مراد از «النَّصٰاریٰ» ،مسیحیان هستند که در جواب حضرت عیسی که فرمود: «مَنْ أَنْصٰارِی» گفتند: «نَحْنُ أَنْصٰارُ اللّٰهِ» (3).شاید هم این نامگذاری به جهت سکونت آنان در منطقه ناصریّه،زادگاه عیسی علیه السلام باشد.

«صابئین»به کسانی گفته می شود که خود را پیروان حضرت یحیی می دانند و برای ستارگان،قدرت تدبیر قائلند.نام این گروه در سوره های بقره،مائده و حج،در کنار یهود،نصاری،مجوس و مشرکین آمده است (4)و از اینجا معلوم می شود که صابئین غیر از چهار دسته ی مذکورند.پیروان این آئین نیز همانند سایر اهل کتاب، به اسلام دعوت شده اند.اینها با توجّه به اعتقادات خاصّ خود،پیروان اندکی دارند و اهل تبلیغ از دین خودشان نیستند.آنها بیشتر در کنار رودخانه ها و دریاها زندگی می کنند و گوشه گیر و منزوی هستند.این افراد،غسل های متعدّدی دارند که در تابستان و زمستان باید در رودخانه و آب جاری انجام دهند.هم اکنون تعداد نزدیک به پنج هزار نفر از آنان در خوزستان در کنار رود کارون و شهرهای دیگر آن استان زندگی می کنند و قریب به هشت هزار نفر نیز در عراق در کنار دجله و شهرهای دیگر عراق سکونت دارند.

پیام ها:

1 تمام ادیان آسمانی،اصول مشترک دارند؛توحید،معاد و انجام اعمال صالح.

«آمَنَ بِاللّٰهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صٰالِحاً»

ص :127


1- 1) .آل عمران،85.
2- 2) .اعراف،156.
3- 3) .صف،14.
4- 4) .بقره،62؛مائده،69؛حج،17.

2 مهم ترین اصل اعتقادی بعد از توحید،معاد است. «آمَنَ بِاللّٰهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ» 3 صاحبان ادیان دیگر در صورت بی اطلاعی از اسلام،چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام،اگر به دین آسمانی خود ایمان داشته باشند و عمل صالح انجام دهند و در بی اطلاعی خود مقصّر نباشند،اهل نجات هستند. «مَنْ آمَنَ بِاللّٰهِ») («لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ» 4 انسان،تنها در سایه ی ایمان به خداوند و امید به معاد و انجام عمل صالح، آرامش می یابد. «لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ» 5 سعادت و کرامت،مربوط به ایمان و عمل صالح است،نه عنوانِ مسلم، یهودی،مسیحی،صابئی. «مَنْ آمَنَ بِاللّٰهِ») («لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ»

[سوره البقرة (2): آیه 63]

اشاره

وَ إِذْ أَخَذْنٰا مِیثٰاقَکُمْ وَ رَفَعْنٰا فَوْقَکُمُ اَلطُّورَ خُذُوا مٰا آتَیْنٰاکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اُذْکُرُوا مٰا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (63)

و(یاد کن)زمانی که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بر فراز شما بالا بردیم (و گفتیم:)آنچه را(از آیات و دستورات خداوند)به شما داده ایم،با قدرت بگیرید و آنچه را در آن هست،به خاطر داشته باشید(و به آن عمل کنید)تا پرهیزگار شوید.

نکته ها:

ماجرای کنده شدن کوه طور از جای خود و قرار گرفتن در بالای سر یهود،در سوره های بقره، (1)نساء (2)و اعراف (3)نیز آمده است.همچنین شاید مراد از پیمان مطرح شده در این آیه،همان پیمانی باشد که در سوره های بقره (4)و مائده (5)آمده است.

ص :128


1- 1) .بقره،93.
2- 2) .نساء،154.
3- 3) .اعراف،171.
4- 4) .بقره،40 و 82.
5- 5) .مائده،12.
پیام ها:

1 میثاق گرفتن،یکی از عوامل و انگیزه های عمل است. «أَخَذْنٰا مِیثٰاقَکُمْ» 2 خداوند،هم از طریق فرستادن پیامبر و هم با نشان دادن کارهای خارق العاده، حجّت را بر مردم تمام کرده است. «رَفَعْنٰا فَوْقَکُمُ الطُّورَ» 3 تهدید،برای سرکوب کردن روحیّه های مغرور و لجوج،یک وسیله ی تربیتی است. «رَفَعْنٰا فَوْقَکُمُ الطُّورَ» 4 حفظ دستاوردهای انقلاب(نجات از سلطه ی فرعون و آزاد شدن از اسارت و)،باید با قدرت و قوّت دنبال شود. «رَفَعْنٰا فَوْقَکُمُ الطُّورَ» 5 عمل به آیات و احکام الهی،باید همراه با جدّیّت،عشق و تصمیم باشد نه شوخی،نه عادت،نه شکّ و نه تشریفات. «خُذُوا مٰا آتَیْنٰاکُمْ بِقُوَّةٍ» 6 معارف دینی باید با تدریس و تبلیغ،در اذهان مردم زنده بماند. «اذْکُرُوا مٰا فِیهِ» 7 یاد آیات الهی و تدبّر در آنها،زمینه ساز تقواست. «اذْکُرُوا مٰا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 64]

اشاره

ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ فَلَوْ لاٰ فَضْلُ اَللّٰهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَکُنْتُمْ مِنَ اَلْخٰاسِرِینَ (64)

2\64

سپس شما بعد از این جریان(که کوه طور را بالای سر خود دیدید،بازهم) رویگردان شدید و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود قطعاً از زیانکاران بودید.

پیام ها:

1 انسانِ غافل،مهم ترین تهدیدها را فراموش می کند. «ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ» 2 نومید نشوید،زیرا که خداوند با متخلّفان نیز با فضل و رحمت برخورد می کند. «فَلَوْ لاٰ فَضْلُ اللّٰهِ عَلَیْکُمْ» 3 نجات از خسارت،در سایه ی فضل و رحمت الهی است. «فَلَوْ لاٰ فَضْلُ اللّٰهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَکُنْتُمْ مِنَ الْخٰاسِرِینَ»

ص :129

[سوره البقرة (2): آیه 65]

اشاره

وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ اَلَّذِینَ اِعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی اَلسَّبْتِ فَقُلْنٰا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خٰاسِئِینَ (65)

قطعاً شما از(سرنوشت)کسانی از خودتان که در روز شنبه،نافرمانی کردند (و به جای تعطیل کردن کار در این روز،دنبال کار رفتند)آگاهید،ما(به خاطر این نافرمانی)به آنان گفتیم:به شکل بوزینه های مطرود در آیید.

نکته ها:

یکی از احکام تورات،وجوب تعطیل کردن شنبه بود که حرص و آز،گروهی از بنی اسرائیل را به کار واداشت و با حیله ای که بعداً خواهیم گفت،روزهای شنبه، کار می کردند.لذا خداوند،افراد حیله گر را به صورت بوزینه در آورد تا درس عبرتی برای دیگران باشد.این ماجرا علاوه بر این آیه در سوره اعراف (1)نیز آمده است.و اصولاً مسخ چهره،یکی از عذاب های الهی و تحقّق قهر خداوندی است.

گروهی از نصاری نیز بعد از نزول مائده آسمانی،کفر ورزیدند که به شکل بوزینه و خوک در آمدند. «وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنٰازِیرَ» (2)کلمه ی«سبت»به معنای قطع و دست کشیدن از کار است.چنان که در آیه ای دیگر،درباره ی نقش خواب فرموده است: «وَ جَعَلْنٰا نَوْمَکُمْ سُبٰاتاً» (3)و لذا شنبه،روز تعطیلی یهود،«یوم السبت»نامیده شده است.

«خٰاسِئِینَ»

از ماده«خسأ»به معنی«طرد نمودن»است.این واژه ابتدا برای طرد سگ بکار رفته،ولی سپس به طور عام استعمال شده است.در آیه بجای«قردة خاسئة»، «خٰاسِئِینَ» فرموده که صفت برای جمع مذکّر عاقل است،شاید این استعمال برای آن است که جسم آنان تبدیل به بوزینه شده،نه روح و عقل انسانی آنان.زیرا در این صورت،عذابِ بیشتری می کشند.هر چند که برخی،همانند مراغی در تفسیر خود،مراد از بوزینه شدن را یک تشبیه دانسته و گفته اند:این آیه

ص :130


1- 1) .اعراف،163 166.
2- 2) .مائده،60.
3- 3) .نبأ،9.

نیز نظیر آیه ی «کَمَثَلِ الْحِمٰارِ» و یا «کَالْأَنْعٰامِ» است.یعنی مسخ معنوی آنان منظور است،نه مسخ صوری و ظاهری.ولی در تفسیر أطیب البیان روایتی از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله نقل شده است که فرمودند:

خداوند هفتصد امّت را در تاریخ به خاطر کفرشان،تغییر چهره داده و به سیزده نوع حیوان،تبدیل شده اند. (1)

همانگونه که در روایات می خوانیم دامنه مسخ در قیامت با توجّه به خصوصیّات روحی افراد،گسترده تر خواهد بود.در قیامت مردم ده گونه محشور می شوند:

1 شایعه سازان،به صورت میمون.2 حرام خواران،به صورت خوک.

3 رباخواران،واژگونه.4 قاضی ناحقّ،کور.5 خودخواهان مغرور،کر و لال.

6 عالم بی عمل،در حال جویدن زبان خود.7 همسایه آزار،دست و پا بریده.

8 خبرچین،آویخته به شاخه های آتش.9 عیّاشان،بد بوتر از مردار.

10 مستکبران،در پوششی از آتش. (2)

پیام ها:

1 از دانستنی های تاریخ،عبرت بگیرید. «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ» 2 کسی که حکم خدا را نسخ کند،خود را مسخ کرده است.تغییر و تحریف چهره دین،تغییر چهره انسانیّت را بدنبال دارد. «اعْتَدَوْا») («کُونُوا قِرَدَةً» 3 استراحت و عبادت،باید جزء برنامه های رسمی باشد و هر کس زمان تعطیل و تفریح و عبادت را به کار مشغول شود،متجاوز است. «اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ» 4 هر کس راه خدا را کنار بگذارد،بوزینه صفت،مقلّد دیگران خواهد شد.

«کُونُوا قِرَدَةً خٰاسِئِینَ»

5 در جهان طبیعت،تبدیل موجودی به موجود دیگر ممکن است. «کُونُوا قِرَدَةً» 6 حیوانات،از رحمتِ خداوند دور نیستند،ولی حیوان شدن انسان،نشانه ی

ص :131


1- 1) .بحار،ج 14،ص 787.
2- 2) .تفسیر مجمع البیان و نور الثقلین و صافی،ذیل آیه 18 سوره نبأ.

قهر و طرد الهی است. «کُونُوا قِرَدَةً خٰاسِئِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 66]

اشاره

فَجَعَلْنٰاهٰا نَکٰالاً لِمٰا بَیْنَ یَدَیْهٰا وَ مٰا خَلْفَهٰا وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ (66)

ما این عقوبت را عبرتی برای حاضران معاصر و نسل های بعدشان و پندی برای پرهیزکاران قرار دادیم.

نکته ها:

«Bنَکٰالَ » عذابی است که اثر آن باقی و ظاهر باشد تا دیگران ببینند و عبرت بگیرند.

امام صادق علیه السلام فرمود:

مراد از

«لِمٰا بَیْنَ یَدَیْهٰا»

،مردم زمان نزول بلا هستند و مراد از

«مٰا خَلْفَهٰا»

،امّت های بعد از نزولند که شامل ما مسلمانان نیز می شود.

پیام ها:

1 شکست ها و پیروزی ها باید برای آیندگان درس باشد. «نَکٰالاً») («مٰا خَلْفَهٰا» 2 عبرت گرفتن و پندپذیری،نیازمند داشتن روحیّه ی تقواست. «مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 67]

اشاره

وَ إِذْ قٰالَ مُوسیٰ لِقَوْمِهِ إِنَّ اَللّٰهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قٰالُوا أَ تَتَّخِذُنٰا هُزُواً قٰالَ أَعُوذُ بِاللّٰهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ اَلْجٰاهِلِینَ (67)

و(بخاطر بیاورید)هنگامی که موسی به قوم خود گفت:خداوند به شما فرمان می دهد(برای یافتن قاتل)ماده گاوی را ذبح کنید،گفتند:آیا ما را به تمسخر می گیری؟(موسی)گفت:به خدا پناه می برم از اینکه از جاهلان باشم.

نکته ها:

این سوره را به جهت این داستان،سوره بقره نامیده اند.فرمان ذبح گاو،در تورات (1)به عنوان یک قانون قضایی مطرح شده است و خلاصه ی ماجرا از این قرار بوده که مقتولی در بین بنی اسرائیل پیدا شد که قاتل آن معلوم نبود.در میان

ص :132


1- 1) .تورات،سِفر تثنیه،فصل 21.

قوم نزاع و درگیری شروع شد و هر قبیله،قتل را به طایفه و قبیله ای دیگر نسبت می داد و خود را تبرئه می کرد.

آنها برای داوری و حل مشکل،نزد حضرت موسی رفتند.موسی علیه السلام به آنها فرمود:خداوند دستور داده گاوی را ذبح کنید و قطعه ای از بدن آن را به مقتول بزنید تا زنده شود و قاتل خود را معرّفی کند.آنها با شنیدن این جواب به موسی علیه السلام گفتند:آیا ما را مسخره می کنی؟ موسی گفت:مسخره کردن کار جاهلان است و من به خدا پناه می برم که از جاهلان باشم.

در فرهنگ قرآن و روایات،جهل به معنای بی خردی است،نه نادانی.لذا کلمه ی «جهل»در برابر«عقل»بکار می رود،نه در برابر علم.و چون مسخره کردن دیگران، نشانه ی بی خردی است،حضرت موسی از آن به خدا پناه می برد.

پیام ها:

1 اگر فرمان خداوند،با ذهن و سلیقه ی ما مطابق نیامد و راز آن را نفهمیدیم، نباید آن را انکار کنیم. «إِنَّ اللّٰهَ یَأْمُرُکُمْ») («أَ تَتَّخِذُنٰا هُزُواً» 2 موسی علیه السلام دستور ذبح گاو را از سوی خدا معرّفی می کند تا بلکه رعایت ادب نموده و تسلیم شوند،ولی آنها باز بهانه گیری می کنند. «إِنَّ اللّٰهَ یَأْمُرُکُمْ» 3 خداوند اگر اراده نماید،از به هم خوردن دو مرده،مرده ای زنده می شود.

«تَذْبَحُوا بَقَرَةً»

4 در کشتن گاو،تقدّس گاو کوبیده می شود.همانند بت شکنی ابراهیم علیه السلام و آتش زدن گوساله ی طلایی سامری. «تَذْبَحُوا بَقَرَةً» 5 درجه ی ایمان مردم به پیامبرشان،از برخورد آنها در مقابل دستورات وی فهمیده می شود. «أَ تَتَّخِذُنٰا هُزُواً» 6 استعاذه و پناه بردن به خدا،یکی از راه های بیمه شدن است.عصمت انبیا در سایه ی استعاذه و امثال آن است. «أَعُوذُ» 7 مسخره کردن،کار افراد جاهل و بی خرد است. «أَکُونَ مِنَ الْجٰاهِلِینَ»

ص :133

8 جهل،خطری است که اولیای خدا،از آن به خدا پناه می برند. «أَعُوذُ بِاللّٰهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجٰاهِلِینَ» 9 خداوند در یک ماجرا،توحید؛قدرت نمایی خود،نبوّت؛معجزه موسی،و معاد؛زنده شدن مرده را به اثبات می رساند.

[سوره البقرة (2): آیه 68]

اشاره

قٰالُوا اُدْعُ لَنٰا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنٰا مٰا هِیَ قٰالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهٰا بَقَرَةٌ لاٰ فٰارِضٌ وَ لاٰ بِکْرٌ عَوٰانٌ بَیْنَ ذٰلِکَ فَافْعَلُوا مٰا تُؤْمَرُونَ (68)

(بنی اسرائیل به موسی)گفتند:از پروردگارت برای ما بخواه تا بر ما روشن کند که آن چگونه(گاوی)است؟(موسی)گفت:همانا خداوند می فرماید:ماده گاوی که نه پیر و از کار افتاده باشد و نه بکر و جوان،(بلکه)میان این دو(و میان سال)باشد.پس آنچه به شما دستور داده شده(هر چه زودتر)انجام دهید.

نکته ها:

وقتی بنی اسرائیل فهمیدند که موضوع جدّی است،شروع به بهانه تراشی نمودند.و به نظر برخی مفسّران،احتمال می رود که این بهانه ها از طرف قاتل واقعی به مردم القا می شد تا مبادا رسوا شود. (1)در هر حال روش سؤال کردنِ قوم،حکایت از روحیّه ی لجاجت آنان دارد که در آیه به آن اشاره شده و پرده از باطن آنان برداشته است.

پیام ها:

1 با ادب سؤال کنید.در این آیه کلمه« لَنٰا »دو بار تکرار شده و به جای«ربنا»کلمه « رَبَّکَ »آمده که نشانه روح تکبّر است. «ادْعُ لَنٰا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنٰا» 2 فرمان خداوند را سریع انجام دهید و از وسوسه و تردید بپرهیزید. «فَافْعَلُوا مٰا تُؤْمَرُونَ»

ص :134


1- 1) .تفسیر فخر رازی،ذیل آیه.

[سوره البقرة (2): آیه 69]

اشاره

قٰالُوا اُدْعُ لَنٰا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنٰا مٰا لَوْنُهٰا قٰالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهٰا بَقَرَةٌ صَفْرٰاءُ فٰاقِعٌ لَوْنُهٰا تَسُرُّ اَلنّٰاظِرِینَ (69)

(آنان به موسی)گفتند:از پروردگارت برای ما بخواه تا بر ما روشن سازد که رنگش چگونه باشد؟(موسی)گفت:همانا خداوند می گوید:آن ماده گاوی باشد زرد یک دست،که رنگ آن بینندگان را شاد و مسرور سازد!

نکته ها:

با اینکه فرمان ذبح،دو بار صادر شد،امّا گویا برخی از آنها قاتل را می شناختند و نمی خواستند معرّفی شود.لذا از روی لجاجت و بهانه تراشی،سؤالهای متعدّدی را مطرح می کردند،تا بالاخره از رنگ گاو سؤال کردند.خداوند در جواب آنها فرمود:رنگ گاو،زرد شدید و پر رنگ و خالص باشد.رنگی که بینندگان را شادمان کند.یعنی از خوش اندامی،سلامتی،رنگ و زیبایی خاصی برخوردار باشد.

ای بسا اگر وسیله ی وزن کردن داشتند،از وزن گاو نیز سؤال می کردند! از سؤالات نابجا نهی شده ایم.در سوره ی مائده می خوانیم: «لاٰ تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیٰاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ» (1)

از چیزهایی که اگر به آنها پاسخ داده شود برای شما مشکل به وجود

می آید،سؤال نکنید.

روزی پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله درباره لزوم و اهمّیت حج،خطبه ای ایراد می فرمودند.در بین خطبه،شخصی سؤال کرد:آیا حج،هر سال واجب است؟ پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله جواب نفرمود.آن شخص دوباره سؤال خود را تکرار نمود.حضرت ناراحت شده فرمودند:چرا اصرار می کنی؟ اگر بگویم بله،کار شما مشکل می شود،همین که دیدید من ساکت شدم،اصرار نکنید.سپس پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:

یکی از عوامل هلاکت اقوام گذشته،سؤالات نابجای آنها بود. (2)

حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید:«و سکت لکم عن اشیاء و لم یدعها نسیانا

ص :135


1- 1) .مائده،101.
2- 2) .تفسیر نمونه،ج 5،ص 96.

فلا تتکلفوها» (1)

خداوند حکم برخی اشیا را مسکوت گذاشته است،این سکوت از سر

فراموشی نیست،بلکه برای آن است که شما در عمل،در وسعت باشید. و لذا با سؤالات نابجا،موشکافی نکنید.

پیام ها:

1 رنگ زرد،چنان که در روایات نیز آمده،مورد سفارش دین است. «فٰاقِعٌ لَوْنُهٰا» 2 رنگ ها،در روحیّه ی انسان تأثیر دارند. «لَوْنُهٰا تَسُرُّ النّٰاظِرِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 70]

اشاره

قٰالُوا اُدْعُ لَنٰا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنٰا مٰا هِیَ إِنَّ اَلْبَقَرَ تَشٰابَهَ عَلَیْنٰا وَ إِنّٰا إِنْ شٰاءَ اَللّٰهُ لَمُهْتَدُونَ (70)

(بار دیگر به موسی)گفتند:از پروردگارت برای ما بخواه تا بر ما روشن کند چگونه گاوی باشد؟ زیرا این گاو بر ما مشتبه شده و اگر خداوند بخواهد(با توضیحات تو)حتماً هدایت خواهیم شد.

نکته ها:

اعتدال در هر کاری یک ارزش است.گاهی افراد با دیدن نشانه ای بسیار ساده، یقین پیدا می کنند،ولی برخی با وجود بیان صریح؛ «أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً» وسوسه می کنند.نباید در بیان های روشن و صریح،دچار وسوسه شد.

در حدیث آمده است که پیامبر علیه السلام فرمود:

بنی اسرائیل مأمور ذبح یک گاو ساده و معمولی بودند،لکن چون سخت گرفتند و بهانه آوردند،خداوند نیز بر آنان سخت گرفت. (2)

پیام ها:

1 توجّه به مسائل فرعی،انسان را از تمرکز نسبت به مسائل اساسی،باز می دارد.

«إِنَّ الْبَقَرَ تَشٰابَهَ عَلَیْنٰا»

ص :136


1- 1) .شرح ابن أبی الحدید،ج 18،ص 102.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 89.

2 روحیّه ی لجاجت باعث می شود حقّ بر انسان مشتبه شود. «إِنَّ الْبَقَرَ تَشٰابَهَ عَلَیْنٰا» 3 گاهی سؤال برای تحقیق و علم و آگاهی نیست،بلکه نشانه ی روح لجاجت و طفره رفتن است. «یُبَیِّنْ لَنٰا مٰا هِیَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشٰابَهَ عَلَیْنٰا» 4 رهبران الهی،سعه ی صدر دارند و جسارت را به روی خود نمی آورند.(کلمه «رَبَّکَ» بجای«ربنا»یک نوع جسارت بود که بارها تکرار شد،ولی حضرت موسی به روی خود نیاورد.)

[سوره البقرة (2): آیه 71]

اشاره

قٰالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهٰا بَقَرَةٌ لاٰ ذَلُولٌ تُثِیرُ اَلْأَرْضَ وَ لاٰ تَسْقِی اَلْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لاٰ شِیَةَ فِیهٰا قٰالُوا اَلْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهٰا وَ مٰا کٰادُوا یَفْعَلُونَ (71)

(موسی)گفت:خداوند می فرماید:همانا آن گاوی است که نه چنان رام باشد که زمین را شخم زند و نه کشتزار را آبیاری کند.از هر عیبی برکنار است و هیچ لکّه ای در(رنگ)آن نیست.گفتند:الآن حقّ(مطلب)را آوردی! پس(چنان گاوی را پیدا کرده و)آن را سر بریدند،ولی نزدیک بود انجام ندهند.

نکته ها:

«ذَلُولٌ»

به معنای حیوان رام شده، «تُثِیرُ» از«أَثٰارَةٍ»به معنای شخم زدن، «مُسَلَّمَةٌ» به معنای سالم از هر عیب و نقص عضوی و «شِیَةَ» از«وشی»به معنای خال،و« لاٰ شِیَةَ »یعنی خال یا رگه ی رنگ دیگری نداشته باشد.

یهود نسبت به پیامبر خود بی ادب بودند،با آنکه خود بدنبال بهانه و راه فرار بودند،وقتی مجبور به انجام فرمان شدند،به موسی گفتند: «الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ»

حالا حقّ گفتی. گویا قبل از این باطل می گفته است.

پیام ها:

1 در اجرای طرح ها،عناصر و منابع فعّال و تولیدی و اقتصادی را منهدم نکنید.

«لاٰ ذَلُولٌ»)

(«وَ لاٰ تَسْقِی»

ص :137

2 آنچه در راه فرمان خدا مصرف می شود،باید سالم باشد. «مُسَلَّمَةٌ» در سفر حج نیز زائر خانه خدا باید روز عید قربان،حیوان سالم ذبح کند.

3 غرور و هوس،کار را به جایی می رساند که انسان هر چه را طبق میل خودش باشد،حقّ می داند. «جِئْتَ بِالْحَقِّ»

[سوره البقرة (2): آیه 72]

اشاره

وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادّٰارَأْتُمْ فِیهٰا وَ اَللّٰهُ مُخْرِجٌ مٰا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ (72)

و(بیاد آورید)هنگامی که فردی را به قتل رساندید و سپس درباره ی(قاتل)او، به نزاع پرداختید،ولی خداوند آنچه را شما پنهان می داشتید،آشکار می سازد.

نکته ها:

جریان قتل و فرمان ذبح گاو،در آیات قبل به طور مفصّل بیان شده است،ولی این آیه خلاصه ی ماجرا را ذکر می کند تا هشداری مجدد باشد که آنچه را شما پنهان می داشتید،خداوند با فرمان ذبح و زدن قسمتی از گاو به بدن مقتول و زنده شدن مقتول و معرّفی نمودن قاتل خویش،افشا ساخت و از خلاف کاری های شما پرده برداشت.

حدیثی در درّ المنثور نقل شده که

اگر انسان در لابلای سنگ های محکم که هیچ روزنه ای در آن نباشد،عملی را انجام دهد،خداوند آن را برای مردم ظاهر می کند. (1)

در روایات می خوانیم:گاو میان سالِ زرد رنگ با آن خصوصیّات،تنها در اختیار جوانی بود که معامله ی پرسودی برایش پیش آمده بود،امّا چون کلید انبار زیر سر پدرش بود و او برای اینکه پدر را بیدار نکند،از سود گذشت.و خداوند برای جبران این خدمت فرزند به پدر،پاسخ بهانه های بنی اسرائیل را چنان قرار داد که گاو آن جوان،متعیّن شود تا آن را با قیمت گران بفروشد.حضرت موسی فرمود:

«انظروا الی البر ما یبلغ باهله»

بنگرید به نیکی،که چه به اهلش می رساند. (2)

ص :138


1- 1) .تفسیر درّ المنثور،ج 1،ص 78.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 88.
پیام ها:

1 هر کس به گناه دیگران راضی باشد،در گناه آنان شریک است.خداوند به یهودیان زمان پیامبر نسبت قتل داده است،گویا آنان به قتل زمان موسی راضی بودند. «وَ إِذْ قَتَلْتُمْ» 2 گاهی انسان با نسبت دادن جرم به دیگران،می خواهد با حیله آن را از خود دفع کند.غافل از آنکه اگر خداوند بخواهد،با زدن مرده ای بر مرده ی دیگر،مسائل را روشن و مجرم را افشا می کند. «وَ اللّٰهُ مُخْرِجٌ مٰا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 73]

اشاره

فَقُلْنٰا اِضْرِبُوهُ بِبَعْضِهٰا کَذٰلِکَ یُحْیِ اَللّٰهُ اَلْمَوْتیٰ وَ یُرِیکُمْ آیٰاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (73)

پس گفتیم:قسمتی از گاو ذبح شده را به مقتول بزنید(تا زنده شود و قاتل را معرّفی کند.)خداوند اینگونه مردگان را زنده می کند و آیات خود را به شما نشان می دهد،شاید تعقّل کنید.

پیام ها:

1 اطمینان و اعتماد مردم را جلب کنید.حضرت موسی،شخصاً به زدن قسمتی از بدن گاو به مقتول اقدام نکرد،بلکه به مردم فرمود:خودتان این کار را بکنید. «اضْرِبُوهُ» 2 این آیه،نمونه ای از قدرت خداوند بر زنده کردن مردگان در دنیا به عنوان رجعت و در قیامت برای پاداش است. «کَذٰلِکَ یُحْیِ اللّٰهُ الْمَوْتیٰ» 3 دیدن نشانه های قدرت الهی،برای تعقّل دائمی انسان هاست،نه تعجّب لحظه ای. «لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» 4 اگر روح و فکر انسان آلوده باشد،دیدن آیات الهی نیز تعقّل را در او برنینگیزد.(تعقّل با واژه«لعل»بکار رفته است.) «لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»

ص :139

[سوره البقرة (2): آیه 74]

اشاره

ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ فَهِیَ کَالْحِجٰارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ اَلْحِجٰارَةِ لَمٰا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ اَلْأَنْهٰارُ وَ إِنَّ مِنْهٰا لَمٰا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ اَلْمٰاءُ وَ إِنَّ مِنْهٰا لَمٰا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اَللّٰهِ وَ مَا اَللّٰهُ بِغٰافِلٍ عَمّٰا تَعْمَلُونَ (74)

سپس دلهای شما بعد از این جریان سخت شد،همچون سنگ یا سخت تر! چرا که از پاره ای سنگ ها،نهرها شکافته(و جاری)می شود و پاره ای از آنها،شکاف برمی دارد و آب از آن تراوش می کند،و بعضی از سنگ ها از خوف خدا(از فراز کوه)به زیر می افتد.(امّا دلهای شما هیچ متأثّر نمی شود)و خداوند از اعمال شما غافل نیست.

نکته ها:

آیات قبل،بسیاری از الطاف الهی درباره بنی اسرائیل،از قبیل:رهایی از شرّ فرعون،شکافته شدن دریا،قبول توبه آنان از گوساله پرستی،نزول بهترین غذاها، سایه بان قرار دادن ابرها و رهبری معصوم را یادآور شد و در نهایت،ماجرای قتل نفس و چگونگی کشف قاتل با یک روش اعجازآمیز را بازگو کرد.خداوند در این آیه می فرماید:

به جهت بی توجّهی شما به این همه نشانه و آیه که از روی لجاجت و کینه بود،دلهای شما را قساوت فراگرفت و سنگدل شدید و ای بسا که دلهایتان از سنگ نیز سخت تر شد.

سنگ ها،مراحل مختلفی دارند:

الف:خرد می شوند،از آنها نهرها جاری شده و انسان ها را سیراب می کنند. «یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهٰارُ» ب:انفجار ندارند، ولی حدّ اقل خود و اطراف خود را تر می کنند. «فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمٰاءُ» ج:از خشیت الهی،سقوط و سجود دارند. «یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّٰهِ»

ص :140

پیام ها:

1 قساوت و سنگدلی،بدترین نوع مرض روحی است که به جهت لجاجت های پی در پی،برای انسان پیدا می شود. «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ» 2 مشاهده ی آیات و الطاف الهی،در افراد لجوج به جای تقویت ایمان،موجب قساوت قلب می گردد. (1)«قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ» 3 کاری نکنیم که نسل ما،شرمنده رفتار ما شود.نیاکان سنگدل شدند،ولی خداوند به نسل آنان می گوید: «قَسَتْ قُلُوبُکُمْ» 4 علم،به تنهایی نورانیّت نمی آورد.بعد از دیدن آن همه معجزه،باز سنگدل شدند. «قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ» 5 قساوت،مراحلی دارد. «کَالْحِجٰارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً» 6 با ساده ترین تشبیه،عمیق ترین معارف را می توان بیان کرد. «کَالْحِجٰارَةِ» 7 انتقادات باید مستند باشد.قرآن که می فرماید:دلهای بعضی از سنگ سفت تر است،دلیل آن را که جاری شدن آب از کنار سنگ است،بیان می دارد. «وَ إِنَّ مِنَ الْحِجٰارَةِ لَمٰا یَتَفَجَّرُ» 8 جمادات،مرحله ای از شعور را دارا هستند.زیرا خوف و خشیت دارند. «وَ إِنَّ مِنْهٰا لَمٰا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّٰهِ» (2)9 داروی قساوت،توجّه به علم خداوند است. «کَالْحِجٰارَةِ») («وَ مَا اللّٰهُ بِغٰافِلٍ»

ص :141


1- 1) .هم چنان که قرآن،برای مؤمنان مایه ی شفا و رحمت و برای ظالمان،موجب زیان و خسارت است.اسراء،82. باران که در لطافت طبعش،خلاف نیست در باغ،لاله روید و در شوره زار،خَس
2- 2) .با توجّه به اینکه خشیت،تنها برخاسته از علم است،نه چیز دیگر: «إِنَّمٰا یَخْشَی اللّٰهَ مِنْ عِبٰادِهِ الْعُلَمٰاءُ» فاطر،28.و مولوی نیز می گوید: جمله ی ذرّات پیدا و نهان با تو می گویند،روزان و شبان ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم با شما نامحرمان،ما خامُشیم نطق آب و نطق خاک و نطق گل هست محسوس حواس اهل دل

10 سنگدلی،در رفتار ما مؤثّر است. «قَسَتْ قُلُوبُکُمْ») («عَمّٰا تَعْمَلُونَ» 11 خداوند به همه ی کارهای ما آگاه است. «وَ مَا اللّٰهُ بِغٰافِلٍ عَمّٰا تَعْمَلُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 75]

اشاره

أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کٰانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلاٰمَ اَللّٰهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مٰا عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (75)

(پس ای مؤمنان!)آیا انتظار دارید(که یهودیان سرسخت،)به(دین)شما ایمان بیاورند؟ در حالی که عده ای از آنان،سخنان خدا را می شنیدند و پس از فهمیدنش،آن را تحریف می کردند با آنکه(حقّ را)می دانستند.

پیام ها:

1 انتظارِ ایمان آوردن مردم نیز نیکوست،ولی همه این توفیق را ندارند،شما هم انتظار آن را نداشته باشید. «أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا» 2 با وجود دانشمندان لجوج و خطرناک،امیدی به اصلاح جامعه نیست.

«أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کٰانَ»

3 در انتقاد،انصاف را مراعات کنیم.همه یهودیان اهل تحریف نبودند. «فَرِیقٌ مِنْهُمْ») («یُحَرِّفُونَهُ» 4 به اصلاح عوام فاسد امیدی هست،ولی به اصلاح دانشمند منحرف لجوج، امیدی نیست. «بَعْدِ مٰا عَقَلُوهُ» 5 شناخت حقّ،غیر از قبول حقّ است.افرادی حقّ را می شناسند،ولی حاضر نیستند به آن اقرار کنند. «یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مٰا عَقَلُوهُ» 6 تحریفاتی خطرناک تر است که کارشناسانه و آگاهانه باشد. «یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مٰا عَقَلُوهُ» 7 جاهلِ مقصّر،مورد تهدید است نه جاهل بی خبر. «مِنْ بَعْدِ مٰا عَقَلُوهُ» 8 تحریف،گناه علما و دانشمندان است. «یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مٰا عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»

ص :142

[سوره البقرة (2): آیه 76]

اشاره

وَ إِذٰا لَقُوا اَلَّذِینَ آمَنُوا قٰالُوا آمَنّٰا وَ إِذٰا خَلاٰ بَعْضُهُمْ إِلیٰ بَعْضٍ قٰالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِمٰا فَتَحَ اَللّٰهُ عَلَیْکُمْ لِیُحَاجُّوکُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ (76)

و(همین یهودیان)هنگامی که مؤمنان را ملاقات می کنند،می گویند:ایمان آوردیم،ولی هنگامی که بعضی از آنها با بعضی دیگر خلوت می کنند، می گویند:چرا آنچه را که خداوند(درباره ی صفاتِ پیامبر اسلام)برای شما (در تورات)گشوده(و بیان کرده،به مسلمانان)بازگو می کنید تا(روز رستاخیز)در پیشگاه پروردگارتان بر ضدّ شما به آن استدلال کنند؟ پس آیا تعقّل نمی کنید؟

نکته ها:

برخی از یهود وقتی مسلمانان را می دیدند،به آنها می گفتند:چون اوصاف و نشانه های محمد صلی اللّٰه علیه و آله در تورات ما هست،ما نیز ایمان آورده ایم.ولی بعضی افراد وقتی به آنان می رسیدند،آنان را مورد سرزنش و مؤاخذه قرار می دادند که چرا اوصاف و نشانه های محمد صلی اللّٰه علیه و آله را برای مسلمانان بازگو می کنید؟ اگر آنچه در تورات است به آنها خبر دهید،روز قیامت علیه شما بکار می گیرند.

پیام ها:

1 انسان وقتی حقیقت را فهمید،باید از آن پیروی کند و نباید با ارعاب و تهدید دیگران و نفوذ مقام این و آن،حقیقت را نادیده بگیرد. «قٰالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِمٰا») ای بسا اگر در آن روز دانشمندان کتمان حقّ نمی کردند،این همه یهودی و مسیحی وجود نداشت.

2 در نظر منحرفان،نفاق و کتمان حقیقت برای حفظ موقعیّت و تعصّب نابجا، نشانه ی عقل و عاقلانه عمل کردن است. «أَ تُحَدِّثُونَهُمْ») («أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ»

ص :143

[سوره البقرة (2): آیه 77]

اشاره

أَ وَ لاٰ یَعْلَمُونَ أَنَّ اَللّٰهَ یَعْلَمُ مٰا یُسِرُّونَ وَ مٰا یُعْلِنُونَ (77)

آیا نمی دانند که خداوند آنچه را پنهان و آنچه را آشکار می کنند،می داند.

پیام ها:

1 ایمان به حضور و علم خداوند،انسان را از خطاها باز می دارد. «أَ وَ لاٰ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللّٰهَ یَعْلَمُ» 2 در نزد خداوند،آشکار و نهان یکسان است. «یَعْلَمُ مٰا یُسِرُّونَ وَ مٰا یُعْلِنُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 78]

اشاره

وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لاٰ یَعْلَمُونَ اَلْکِتٰابَ إِلاّٰ أَمٰانِیَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاّٰ یَظُنُّونَ (78)

و بعضی از آنان(یهودیان)،افراد درس ناخوانده ای هستند که کتاب خدا را جز خیالات و آرزوهای خود نمی دانند،آنها تنها پایبند گمان خویشند.

نکته ها:

بر خلاف گروه پیشین،که دانشمند بوده و به اوصاف و نشانه های پیامبر اسلام در تورات آشنایی داشتند،ولی کتمان حقیقت می کردند،مردم عوام که از محتوای کتاب آسمانی خبری نداشتند،با آرزو و خیال زندگی می کردند.آنها فکر می کردند که یهود،نژاد برتر و فرزندان و محبوبان خدا هستند و به جهنّم نمی روند و اگر مجازاتی هم برای آنان باشد،چند روزی بیشتر نیست. (1)

پیام ها:

1 باید جامعه ی خود را شناخت و با افکار و عقائد حاکم بر مردم زمان خود، آشنا بود. «وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ» 2 با وجود کتاب و معلّم،امّی بودن و بی سواد بودن،نقص است و باید برای دست یابی به کتاب حقّ،همه تلاش کنند تا مورد انتقاد قرار نگیرند. «وَ مِنْهُمْ

ص :144


1- 1) .در سوره های نساء آیات 80 و 120 و بقره،آیه 109 و مائده آیه 21 نمونه ای از این آرزوها بیان شده است.

أُمِّیُّونَ لاٰ یَعْلَمُونَ الْکِتٰابَ»

3 بی سوادی و ناآگاهی،زمینه ی رشد خیالات و آرزوهای نابجاست. «أُمِّیُّونَ») («أَمٰانِیَّ» 4 توقّعات و انتظارات،باید بر مبنای علم باشد نه خیال. «إِلاّٰ یَظُنُّونَ» 5 در عقاید،پیروی از گمان و خیال ممنوع است. «إِنْ هُمْ إِلاّٰ یَظُنُّونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 79]

اشاره

فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ اَلْکِتٰابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هٰذٰا مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمّٰا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمّٰا یَکْسِبُونَ (79)

پس وای بر کسانی که مطالبی را با دست خود می نویسند،سپس می گویند:

این از طرف خداست،تا به آن بهای اندکی بستانند،پس وای بر آنها از آنچه دست هایشان نوشت و وای بر آنها از آنچه(از این راه)به دست می آورند!

نکته ها:

تنها آیه ای که در آن سه بار کلمه« وَیْلٌ »بکار رفته،همین آیه است که خطر علما و دانشمندان دنیاپرست را مطرح می کند.

پیام ها:

1 دین سازی،جریانی خطرناک در طول تاریخ بوده است. «یَکْتُبُونَ الْکِتٰابَ» 2 بدعت،دین سازی،دین فروشی و استحمار مردم،از جمله خطراتی است که از ناحیه ی دانشمندان فاسد،جامعه را تهدید می کند. «یَقُولُونَ هٰذٰا مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ» 3 مواظب قلم ها،کتاب ها،مقالات زهرآلود،تحریف گر و بدعت گزار باشید و به هر عالمی اعتماد نکنید. «یَکْتُبُونَ») («یَقُولُونَ هٰذٰا مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ» 4 مردم به صورت فطری علاقمند به مذهب هستند،لذا بسیاری از شیّادان، سخنان خود را به نام دین و مذهب به مردم تحویل می دهند. «یَقُولُونَ هٰذٰا مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ» 5 یکی از انگیزه های بدعت و افترا،رسیدن به دنیاست. «ثَمَناً قَلِیلاً»

ص :145

6 از بدترین درآمدها،درآمدِ دین فروشی است. «وَیْلٌ لَهُمْ مِمّٰا یَکْسِبُونَ» 7 شدیدترین عذاب ها متوجّه کسانی است که به تفکّر و اعتقاد مردم خیانت می کنند.تکرار کلمه «وَیْلٌ» 8 هر انحرافی که در طول تاریخ در اثر بدعتی بوجود آید،گناهش به گردن بدعت گزار است. «یَکْسِبُونَ» دلالت بر استمرار دارد.

[سوره البقرة (2): آیه 80]

اشاره

وَ قٰالُوا لَنْ تَمَسَّنَا اَلنّٰارُ إِلاّٰ أَیّٰاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اَللّٰهِ عَهْداً فَلَنْ یُخْلِفَ اَللّٰهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَی اَللّٰهِ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ (80)

و(یهود)گفتند:جز چند روزی محدود،هرگز آتش دوزخ به ما نخواهد رسید، بگو:آیا پیمانی از نزد خدا گرفته اید که البتّه خداوند هرگز خلاف پیمان خود نمی کند،یا اینکه بر خداوند چیزی را نسبت می دهید که به آن علم ندارید؟

نکته ها:

از جمله انحرافات عقیدتی یهود،این بود که می گفتند:اگر بر فرض ما گنهکار باشیم،کیفر ما از دیگران کمتر است و چند روزی بیشتر،عذاب نخواهیم شد!.

زیرا ما از دیگران برتریم.خداوند در این آیه،بر این طرز تفکّر خط بطلان می کشد.

پیام ها:

1 امتیازطلبی،از جمله خصوصیّات یهود است. «وَ قٰالُوا» 2 افکار و گفتارهای ناروا را بی پاسخ نگذارید. «قٰالُوا») («قُلْ» 3 برتری طلبی،نژادپرستی و آرزوی بدون عمل،ممنوع است. «قٰالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النّٰارُ») («أَمْ تَقُولُونَ» 4 همه در برابر قانون یکسان هستند،خداوند وعده و پیمانی برای نجات قومی خاص نداده است. «قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّٰهِ عَهْداً» 5 ناآگاهی از معارف دین،سبب نسبت دادن خرافات به دین می شود. «أَمْ تَقُولُونَ عَلَی اللّٰهِ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ»

ص :146

[سوره البقرة (2): آیه 81]

اشاره

بَلیٰ مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَ أَحٰاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولٰئِکَ أَصْحٰابُ اَلنّٰارِ هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ (81)

آری،هر کس بدی کسب کند و گناهش او را فراگیرد(و آثار گناهان سراسر وجودشان را بپوشاند)،آنها اهل آتشند و همیشه در آن خواهند بود.

نکته ها:

بر خلاف گمان بنی اسرائیل که خیال می کردند کیفر خداوند درباره ی آنان با کیفر الهی نسبت به دیگران تفاوت دارد،این آیه می فرماید:همه در برابر قانون یکسان هستند و اگر آثار گناهان،چنان انسان را احاطه کند که فرصت توبه و بازگشت نداشته باشد،برای همیشه در جهنّم خواهد بود.

پیام ها:

1 در برابر خیالات و موهومات،با صراحت و قاطعیّت برخورد کنید. «بَلیٰ مَنْ» 2 کیفر و پاداش بر اساس آرزو نیست،بلکه بر اساس عمل است. «بَلیٰ مَنْ کَسَبَ» 3 آن دسته از گناهان کیفر دارند که آگاهانه و از روی عمد و اختیار مرتکب شده باشیم،نه بر اساس جهل یا جبر. «کَسَبَ» 4 گناهکار به خیال کسب سود و بهره،گناه می کند. «کَسَبَ سَیِّئَةً» 5 هر گناهی،آثار و عوارضی دارد که آن عوارض می تواند انسان را در خود غرق کند. «أَحٰاطَتْ» 6 انسان فطرتاً پاک است،ولی گناه و خطایا بر او عارض شده،او را احاطه کرده و جوهر او را عوض می کنند. «أَحٰاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ» 7 خوی و خصلت گناهکاری،موجب جاودانگی در آتش دوزخ است. «مَنْ کَسَبَ») («أَحٰاطَتْ») («خٰالِدُونَ»

ص :147

[سوره البقرة (2): آیه 82]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ أُولٰئِکَ أَصْحٰابُ اَلْجَنَّةِ هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ (82)

و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند،آنان اهل بهشتند و در آن جاودانه خواهند ماند.

پیام ها:

1 در کنار تهدید،بشارت لازم است.آیه قبل کیفر گنهکار را مطرح کرد،این آیه پاداش نیکوکار را. «الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا») («أَصْحٰابُ الْجَنَّةِ» 2 ایمان،از عمل جدا نیست. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا» 3 ملاک بهشت،ایمان و عمل است،نه خیال و آرزو. «الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا») («أَصْحٰابُ الْجَنَّةِ» 4 انجام یک عمل صالح کفایت نمی کند،بلکه داشتن خوی نیکوکاری و انجام هر گونه کار صالحی لازم است. «عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» ،« اَلصّٰالِحٰاتِ »جمع و همراه با (الف و لام)آمده است،لذا همه ی کارهای نیک را در برمی گیرد.

[سوره البقرة (2): آیه 83]

اشاره

وَ إِذْ أَخَذْنٰا مِیثٰاقَ بَنِی إِسْرٰائِیلَ لاٰ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اَللّٰهَ وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً وَ ذِی اَلْقُرْبیٰ وَ اَلْیَتٰامیٰ وَ اَلْمَسٰاکِینِ وَ قُولُوا لِلنّٰاسِ حُسْناً وَ أَقِیمُوا اَلصَّلاٰةَ وَ آتُوا اَلزَّکٰاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلاّٰ قَلِیلاً مِنْکُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ (83)

و(بیاد آرید)زمانی که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم،جز خداوند یگانه را پرستش نکنید و به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و بینوایان،احسان کنید و با مردم،به زبان خوش سخن بگویید و نماز را برپای دارید و زکات بدهید.امّا شما(با اینکه پیمان بسته بودید،)جز عدّه ی کمی،سرپیچی کردید و روی گردان شدید.

ص :148

نکته ها:

احسان،جامع ترین و وسیع ترین واژه در باب نیکی است.در حال فقر والدین، احسان مادّی و در حال غنای آنان،احسان روحی.چنان که احسان به یتیم شامل؛ تأدیب،حفظ حقوق،محبّت و تعلیم او می شود.

اصول همه ی ادیان یکی است.چون همه ی این میثاق ها،در اسلام نیز هست.

پیام ها:

1 خداوند از طریق عقل،فطرت و وحی،از مردم پیمان می گیرد. «أَخَذْنٰا مِیثٰاقَ» 2 توحید،سرلوحه ی مکتب انبیاست.و بعد از آن کارهای نیک قرار گرفته است.

«لاٰ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّٰهَ وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً»

3 در کنار توحید،احسان به والدین مطرح است. «لاٰ تَعْبُدُونَ») («وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً» 4 احسان به والدین باید شخصاً صورت گیرد،نه با واسطه.حرف«ب»در « بِالْوٰالِدَیْنِ »به معنای مباشرت شخصی است. «بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً» 5 گرایش به یکی از پدر و مادر،ممنوع است. «بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً» 6 ابتدا خویشان نیازمند،سپس دیگران. «ذِی الْقُرْبیٰ وَ الْیَتٰامیٰ وَ» البتّه در بین خویشاوندان نیز اولویّت ها محفوظ است. «أُولُوا الْأَرْحٰامِ بَعْضُهُمْ أَوْلیٰ بِبَعْضٍ» (1)7 احسان باید همراه با ادب و بدون منّت باشد.در کنار احسان،جمله «قُولُوا لِلنّٰاسِ حُسْناً» آمده است.

8 اگرچه به همه ی مردم نمی توان احسان کرد،ولی با همه می توان خوب سخن گفت. «قُولُوا لِلنّٰاسِ حُسْناً» 9 برخورد خوب و گفتار نیکو،نه تنها با مسلمانان،بلکه با همه ی مردم لازم است. «قُولُوا لِلنّٰاسِ حُسْناً» 10 علاوه بر پرداخت زکات،احسان به مستمندان و ایتام نیز لازم است.در آیه

ص :149


1- 1) .انفال،75.

هم زکات آمده و هم احسان به مساکین. «إِحْسٰاناً») («وَ الْمَسٰاکِینِ») («وَ آتُوا الزَّکٰاةَ» 11 نماز و رابطه با خداوند،از زکات و رابطه با فقرا جدا نیست. «أَقِیمُوا الصَّلاٰةَ وَ آتُوا الزَّکٰاةَ» 12 نماز و زکات در ادیان دیگر نیز بوده است. «أَقِیمُوا الصَّلاٰةَ وَ آتُوا الزَّکٰاةَ» 13 اعتقاد به توحید،احسان به والدین و ایتام و مساکین،همراه با دستور پرداخت زکات و برخورد نیکو با مردم،و بپاداشتن نماز،نشانه ی جامعیت اسلام است.

14 ادای حقوق،دارای مراتب و مراحلی است.اوّل حقّ خداوند،سپس والدین، سپس خویشاوندان،سپس یتیمان که کمبود محبّت دارند و آن گاه مساکین که کمبود مادّیات دارند.

15 تمام احکام اعتقادی،اخلاقی و فقهی،میثاق و عهد خدا با انسان است.بعد از «مِیثٰاقَ» سخن از عقیده توحیدی،احسان به والدین،نماز و زکات آمده است.

[سوره البقرة (2): آیه 84]

اشاره

وَ إِذْ أَخَذْنٰا مِیثٰاقَکُمْ لاٰ تَسْفِکُونَ دِمٰاءَکُمْ وَ لاٰ تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیٰارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ (84)

و(بیاد آرید)هنگامی که از شما پیمان گرفتیم،خونهای یکدیگر را نریزید و همدیگر را از سرزمین خود بیرون نکنید،پس شما(به این پیمان)اقرار کردید و خود بر آن گواه هستید.

نکته ها:

شاید مراد از میثاق بنی اسرائیل درباره ی احترام به خون مردم،آیه 32 سوره مائده باشد که می فرماید:

بر بنی اسرائیل نوشتیم که هر کس شخصی را بدون دلیل و از روی فساد در زمین بکشد،گویا همه مردم را کشته است.

حقّ حیات،اوّلین حقّ برای هر انسان است و قتل نفس از گناهان کبیره می باشد.

در سوره ی نساء آیه 93 می خوانیم:

هر کس با اختیار و دانسته مسلمانی را بکشد،برای همیشه در دوزخ و مورد غضب خداوند است. هم چنان که در سوره ی مائده آیه 32

ص :150

کشتن یک نفر را بدون هیچ جرمی برابر با کشتن همه مردم شمرده است.در حدیث آمده است:

تمام گناهان مقتول به گردن قاتل می افتد. و نیز آمده است:

اگر اهل آسمان ها و زمین در قتل یک نفر شریک شوند همه به دوزخ می افتند.

روش طاغوت ها آن است که برای محکم کردن پایگاه خود،قلعه ها و کاخها بنا می کنند و مردم را آواره کرده و مورد آزار و هتک حرمت قرار می دهند.در حالی که حتّی بستانکار حقّ ندارد،بدهکار را مجبور به فروش خانه خود نماید.و اگر شخصی در مسجد برای خود جای بگیرد،کسی حقّ ندارد در آنجا نماز بخواند.و هر کس زودتر از دیگری مکانی را برای کار یا عبادت یا کشاورزی انتخاب نمود، در اولویّت قرار می گیرد و احدی حقّ مزاحمت ندارد.

انتقاد از یهودیان زمان رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله که در جمله« أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ »به چشم می خورد به خاطر عملکرد نیاکانشان است.آری،هر کس به کار شخصی یا قومی مربوط به زمان های گذشته یا آینده راضی باشد،شریک در آن قلمداد می شود.

پیام ها:

1 برای اطمینان از انجام کارهای مهم،سفارش و فرمان کافی نیست،میثاق و عهد لازم است. «أَخَذْنٰا مِیثٰاقَکُمْ» 2 امنیّت جان و وطن،سفارش همه مکاتب الهی است. «لاٰ تَسْفِکُونَ» ، «لاٰ تُخْرِجُونَ» 3 علاقه به وطن،یک حقّ فطری و طبیعی است و سلب این حقّ،ظلم آشکار است. «وَ لاٰ تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیٰارِکُمْ» 4 جامعه به منزله ی پیکری واحد است که افراد آن،اعضای این پیکرند.

«دِمٰاءَکُمْ»

، «أَنْفُسَکُمْ» (1)

ص :151


1- 1) .از کلمه «دِمٰاءَکُمْ» و «أَنْفُسَکُمْ» استفاده می شود،کشتن یا اخراج دیگری در واقع کشتن و اخراج خود است.سعدی می گوید: بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند

[سوره البقرة (2): آیه 85]

اشاره

ثُمَّ أَنْتُمْ هٰؤُلاٰءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْکُمْ مِنْ دِیٰارِهِمْ تَظٰاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ اَلْعُدْوٰانِ وَ إِنْ یَأْتُوکُمْ أُسٰاریٰ تُفٰادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْرٰاجُهُمْ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ اَلْکِتٰابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمٰا جَزٰاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذٰلِکَ مِنْکُمْ إِلاّٰ خِزْیٌ فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ یُرَدُّونَ إِلیٰ أَشَدِّ اَلْعَذٰابِ وَ مَا اَللّٰهُ بِغٰافِلٍ عَمّٰا تَعْمَلُونَ (85)

امّا این شما هستید که یکدیگر را به قتل می رسانید و جمعی از خودتان را از سرزمینشان(آواره و)بیرون می کنید و بر علیه آنان،به گناه و تجاوز همدیگر را پشتیبانی می کنید.ولی اگر همانان به صورت اسیران نزد شما آیند، بازخریدشان می کنید(تا آزادشان سازید)در حالی که(نه تنها کشتن،بلکه) بیرون راندن آنها(نیز)بر شما حرام بود.آیا به بعضی از دستورات کتاب آسمانی ایمان می آورید و به برخی دیگر کافر می شوید؟ پس جزای هر کس از شما که این عمل را انجام دهد،جز رسوایی در این جهان،چیزی نخواهد بود و روز قیامت به سخت ترین عذاب بازبرده شوند و خداوند از آنچه انجام می دهید،غافل نیست.

نکته ها:

خداوند در این آیه،بنی اسرائیل را سرزنش می کند که علی رغم پیمان و میثاقی که داشتید،همدیگر را کشتید و یکدیگر را از سرزمین هایتان بیرون کردید.شما موظّف بودید یک جامعه ی متّحد بر اساس روابط صحیح خانوادگی و رسیدگی به محرومان تشکیل دهید،ولی به جای آن در گناه و تجاوز به حقوق دیگران، یکدیگر را یاری و حمایت نمودید و در جامعه،هرج و مرج و تفرقه و خونریزی را رواج دادید.با حمایت شما،حاکمان ظالم جرأت قتل و تبعید پیدا کردند و عجیب اینکه شما به حکم تورات،اگر در این درگیری ها اسیری داشته باشید با

ص :152

پرداخت فدیه آزادش می نمایید،در حالی که حکم تورات را در تحریم قتل و تبعید،گوش نمی دهید.حاضرید همدیگر را بدست خود بکشید،ولی حاضر نیستید اسیر یکدیگر باشید! اگر اسارت توهین است،کشتن از آن بدتر است،و اگر فدیه دادن و آزاد کردن اسیران،فرمان تورات است،نهی از قتل و تبعید هم فرمان خداوند است! آری،شما تسلیم فرمان خداوند نیستید،بلکه آیات الهی را هر جا مطابق میل و سلیقه ی خودتان باشد می پذیرید و هر کجا نباشد،زیر بار نمی روید.

این آیه نسبت به خطر التقاط،هشدار می دهد که چگونه افرادی بخشی از دین را می پذیرند و قسمت دیگر آن را رها می کنند.مسلمانانی که به احکام فردی عمل می کنند،ولی نسبت به مسائل اجتماعی بی تفاوتند،باید در انتظار خواری و ذلّت دنیا و عذاب قیامت باشند.ای بسا کسانی که شرایط و احکام نماز و روزه را مراعات می کنند،ولی در شرایط و وظایف حاکم و حکومت،متعهّد نیستند.

پیام ها:

1 قرآن،کشتنِ دیگران را،به کشتن نفسِ خود تعبیر کرده است تا بگوید دیگرکشی،خودکشی است و افراد یک جامعه همچون اعضای یک پیکرند.

«تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ»

2 یاری رسانی و همکاری در گناه و تجاوز،ممنوع است. (1)«تَظٰاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوٰانِ» 3 علامت ایمان،عمل است و اگر کسی به دستورات دین عمل نکند،گویا ایمان ندارد. «أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتٰابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ» قرآن،به جای انتقاد از اینکه

ص :153


1- 1) .در احادیث آمده است:اگر کسی ستمگر را در ظلم و ستم راهنمایی و کمک کند،در دوزخ قرین«هامان»وزیر فرعون خواهد بود.و حتّی آماده کردن دوات و قلم برای ستمگر،جایز نیست.امام کاظم علیه السلام خطاب به یکی از مسلمانان بزرگوار فرمود:کرایه دادن شتر به دستگاه هارون الرشید هر چند برای سفر حج باشد،جایز نیست.تفسیر أطیب البیان.

چرا بعضی دستورات را عمل می کنید و بعضی را رها می کنید،فرموده است:

چرا به بعضی ایمان می آورید و به بعضی کفر می ورزید.

4 نشانه ی ایمان واقعی،عمل به دستوراتی است که بر خلاف سلیقه های شخصی انسان باشد و گر نه انجام دستوراتِ مطابق میل انسان،نشانی از میزان ایمان واقعی ندارد. «تَقْتُلُونَ» ، «تُفٰادُوهُمْ» (در کشتن یکدیگر به تورات کاری ندارید،ولی در آزاد سازی اسیران اهل ایمان می شوید!) 5 کفر به بعضی از آیات،در واقع کفر به تمام احکام است.و به همین جهت جزای کسانی که به قسمتی از آیات عمل نکنند،خواری دنیا و عذاب قیامت خواهد بود. «خِزْیٌ فِی الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا») («یُرَدُّونَ إِلیٰ أَشَدِّ الْعَذٰابِ»

[سوره البقرة (2): آیه 86]

اشاره

أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ اِشْتَرَوُا اَلْحَیٰاةَ اَلدُّنْیٰا بِالْآخِرَةِ فَلاٰ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ اَلْعَذٰابُ وَ لاٰ هُمْ یُنْصَرُونَ (86)

آنها کسانی هستند که زندگی دنیا را به بهای(از دست دادن)آخرت خریده اند، پس در مجازات آنان تخفیفی داده نمی شود و آنها یاری نخواهند شد.

نکته ها:

این آیه ریشه ی پیمان شکنی ها،قتلِ نفس ها و عمل نکردن به برخی آیات را چنین بیان می کند:آنها دنبال زندگی دنیوی هستند و تنها به قوانینی که منافعشان را تأمین کند،پای بند هستند و به هر قانونی که ضرری به منافع دنیوی آنان بزند بی اعتنایند.

پس عذاب الهی برای این رفاه طلبان دنیاپرست،تخفیف ندارد و بر خلاف خیال و گمانشان که ادّعا می کنند؛یا اصلاً عذاب نخواهند شد و یا چند روزی بیشتر مجازات نمی بینند،آنان نیز مثل همه ی مجرمان،در برابر اعمال خود مسئولند.

پیام ها:

1 انسان،آزاد است و حقّ انتخاب دارد.تمام آیاتی که می فرماید:انسان دنیا را خرید و آخرت را فروخت،دلیل این هستند که انسان مجبور نیست،بلکه اختیار دارد و خود با فکر و مقایسه،می سنجد و انتخاب می کند. «اشْتَرَوُا»

ص :154

2 همه در برابر قانون الهی یکسان هستند. «فَلاٰ یُخَفَّفُ» اینکه بنی اسرائیل خود را نژادِ برتر،فرزند و محبوب خدا می دانند،گمان و وهمی بیش نیست.قهر الهی برای هیچ انسان و نژادی که در مسیر لجاجت و کفر است،استثنا برنمی دارد.

3 دنیاطلبی،یکی از انگیزه های قتل می باشد. «تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ») («اشْتَرَوُا الْحَیٰاةَ الدُّنْیٰا»

[سوره البقرة (2): آیه 87]

اشاره

وَ لَقَدْ آتَیْنٰا مُوسَی اَلْکِتٰابَ وَ قَفَّیْنٰا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَیْنٰا عِیسَی اِبْنَ مَرْیَمَ اَلْبَیِّنٰاتِ وَ أَیَّدْنٰاهُ بِرُوحِ اَلْقُدُسِ أَ فَکُلَّمٰا جٰاءَکُمْ رَسُولٌ بِمٰا لاٰ تَهْویٰ أَنْفُسُکُمُ اِسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ (87)

و همانا ما به موسی کتاب(تورات)دادیم و از پس او پیامبرانی پشت سر یکدیگر فرستادیم و به عیسی بن مریم(معجزات و)دلایل روشن بخشیدیم و او را با روح القدس،تأیید و یاری نمودیم.پس چرا هر گاه پیامبری چیزی(از احکام و دستورات)بر خلاف هوای نفس شما آورد،در برابر او تکبّر ورزیدید.

(و به جای ایمان آوردن به او)جمعی را تکذیب و جمعی را به قتل رساندید؟!

نکته ها:

این آیه از استمرار لطف خداوند برای هدایت مردم سخن می گوید.که پس از موسی علیه السلام پیامبرانی چون داوود،سلیمان،یوشع،زکریّا و یحیی علیهم السلام آمدند و بعد از آن بزرگواران،خداوند حضرت عیسی علیه السلام را با دلایل روشن فرستاد که از سوی روح القدس (1)یاری و تأیید می شد،ولی بنی اسرائیل راه استکبار و گردنکشی را پیش گرفتند و بجای پذیرشِ هدایت الهی،به تکذیب و قتل انبیا دست زدند.

نقل تاریخ انبیا،یک نوع تسلّی برای پیامبر اسلام و مؤمنان است که تحمّل رنجها

ص :155


1- 1) .از آیه ی 102 سوره ی نحل معلوم می شود که روح القدس همان جبرئیل است.

برای آنان آسان شود.

پیام ها:

1 سنّت خداوند،تداوم وجود رهبر آسمانی در میان مردم است. «قَفَّیْنٰا» 2 تعلیم و تربیت،تعطیل بردار نیست. «قَفَّیْنٰا» فرستادن پیامبران یکی پس از دیگری،نشانه ی جریان هدایت در طول تاریخ است.

3 فرشتگان،به اولیای خدا یاری می رسانند. «أَیَّدْنٰاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ» 4 انبیا باید به سراغ مردم بروند. «جٰاءَکُمُ الرَّسُولُ» 5 هدایت،با هوی و هوس سازگار نیست. «لاٰ تَهْویٰ أَنْفُسُکُمُ» 6 کسی که تسلیم حقّ نباشد،مستکبر است. «لاٰ تَهْویٰ أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ» 7 هوی پرستی،انسان را تا پیامبرکشی پیش می برد. «فَرِیقاً تَقْتُلُونَ» 8 انبیا برای تحقّق اهداف خویش،تا پای جان مقاومت می کردند. «فَرِیقاً تَقْتُلُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 88]

اشاره

وَ قٰالُوا قُلُوبُنٰا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اَللّٰهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلاً مٰا یُؤْمِنُونَ (88)

و آنها(به پیامبران)گفتند:دلهای ما در غلاف است(و ما از گفته های شما چیزی نمی فهمیم.)چنین نیست،بلکه خداوند به سبب کفرشان از رحمت خود دور ساخته(و به همین دلیل چیزی درک نمی کنند)،پس اندکی ایمان می آورند.

نکته ها:

ظاهراً این جواب استهزاآمیز،شعار همه ی مشرکان و سرکشان،در برابر پیامبران بوده است.چنان که در جواب حضرت شعیب می گفتند: «یٰا شُعَیْبُ مٰا نَفْقَهُ» (1)

ما

حرف تو را نمی فهمیم. و یا در برابر آیات قرآن می گفتند: «قُلُوبُنٰا فِی أَکِنَّةٍ» (2)

دلهای ما

در پرده و پوشش است. در این آیه نیز تعبیر «قُلُوبُنٰا غُلْفٌ» آمده است.

ص :156


1- 1) .هود،91.
2- 2) .فصّلت،5.
پیام ها:

1 مقدّمات بدبختی،بدست خود انسان است.اگر گروهی مورد لعنت و قهر الهی قرار می گیرند،به خاطر کفر و لجاجت خودشان است. «لَعَنَهُمُ اللّٰهُ بِکُفْرِهِمْ»

[سوره البقرة (2): آیه 89]

اشاره

وَ لَمّٰا جٰاءَهُمْ کِتٰابٌ مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ مُصَدِّقٌ لِمٰا مَعَهُمْ وَ کٰانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی اَلَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمّٰا جٰاءَهُمْ مٰا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اَللّٰهِ عَلَی اَلْکٰافِرِینَ (89)

و چون از طرف خداوند،آنان را کتابی(قرآن)آمد که مؤیّد آن نشانه هایی است که نزد آنهاست و پیش از این به خود نوید می دادند(که با کمک کتاب و پیامبر جدید)بر دشمنان پیروز گردند،اما چون آنچه(از کتاب و پیامبر که از قبل) شناخته بودند،نزد آنان آمد به او کافر شدند،پس لعنت خدا بر کافران باد.

نکته ها:

این آیه،صحنه ی دیگری از لجاجت ها و هواپرستی های یهود را مطرح می کند که آنها بر اساس بشارت های تورات،منتظر ظهور پیامبر بودند و حتّی به همدیگر نوید پیروزی می دادند و به فرموده امام صادق علیه السلام یکی از دلایل اقامت آنها در مدینه این بود که آنها می دانستند آن شهر،محلّ هجرت پیامبر است و به همین سبب از پیش در آنجا سکنی گزیده بودند،ولی بعد از ظهور پیامبر اسلام،با آنکه نشانه های وی را موافق با آنچه در تورات بود یافتند،کفر ورزیدند. (1)

پیام ها:

1 ادیان الهی،یکدیگر را تصدیق می کنند،نه آنکه در برابر هم باشند. «مُصَدِّقٌ» 2 به هر استقبالی نباید تکیه کرد.با آنکه یهودیان در انتظار پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله سالیانی در

ص :157


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

مدینه سکنی گزیدند،ولی در عمل کفر ورزیدند. (1)«کٰانُوا مِنْ قَبْلُ») («کَفَرُوا بِهِ» 3 شناخت حقّ و علم به آن کافی نیست.چه بسا افرادی که حقّ را فهمیدند،ولی به خاطر لجاجت کافر شدند. «فَلَمّٰا جٰاءَهُمْ مٰا عَرَفُوا کَفَرُوا»

[سوره البقرة (2): آیه 90]

اشاره

بِئْسَمَا اِشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ یَکْفُرُوا بِمٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ بَغْیاً أَنْ یُنَزِّلَ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلیٰ مَنْ یَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ فَبٰاؤُ بِغَضَبٍ عَلیٰ غَضَبٍ وَ لِلْکٰافِرِینَ عَذٰابٌ مُهِینٌ (90)

چه بد است آنچه که خویشتن را به آن بفروختند،که از روی حسد،به آیاتی که خدا فرستاده بود کافر شدند(و گفتند:)که چرا خداوند از فضل خویش بر هر کس از بندگانش که بخواهد،(آیاتش را)نازل می کند.پس به قهر پی در پی الهی گرفتار شدند و برای کافران،مجازاتی خوار کننده است.

نکته ها:

در این آیه،علّت کفر یهودیان به پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله بیان شده است.آنها حسادت می ورزیدند که چرا بر یکی از افراد بنی اسرائیل،وحی نازل نشده است.و این حسادت و کفرورزی،بهای بدی بود که خود را بدان فروختند.

پیام ها:

1 معیار ارزش دین مردم،به انگیزه های آنان است. «بِئْسَمَا اشْتَرَوْا») («بَغْیاً» 2 حسد مایه کفر است.بنی اسرائیل آرزو داشتند پیامبر موعود از نژاد آنان باشد و چون به آرزوی خود نرسیدند،حسادت ورزیده و کافر شدند. «بَغْیاً أَنْ یُنَزِّلَ» 3 پیامبری،فضل الهی است. «مِنْ فَضْلِهِ عَلیٰ مَنْ یَشٰاءُ» 4 نارضایتی انسان،تأثیری در الطاف حکیمانه خداوند ندارد.خدا بهتر می داند

ص :158


1- 1) .به عشق و انتظار خود مغرور نباشید.ممکن است در مرحله ی عمل،حالات انسان عوض شود.خدای ناکرده امروز دعای ندبه بخواند،ولی فردا

که رسالت خود را به عهده چه کسی بگذارد. «مَنْ یَشٰاءُ» 5 بدترین معاملات آن است که انسان هستی خود را بدهد و غضب الهی را بخرد. «بِئْسَمَا اشْتَرَوْا») («غَضَبٍ» ، «عَذٰابٌ مُهِینٌ»

[سوره البقرة (2): آیه 91]

اشاره

وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ قٰالُوا نُؤْمِنُ بِمٰا أُنْزِلَ عَلَیْنٰا وَ یَکْفُرُونَ بِمٰا وَرٰاءَهُ وَ هُوَ اَلْحَقُّ مُصَدِّقاً لِمٰا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیٰاءَ اَللّٰهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (91)

و هنگامی که به آنها گفته شود به آنچه خداوند نازل کرده ایمان آورید،گویند:

ما تنها به چیزی ایمان می آوریم که بر(پیامبر)خودمان نازل شده باشد و به غیر آن کافر می شوند،در حالی که آن(قرآن)حقّ است و آنچه را(از تورات)با ایشان است،تصدیق می کند.بگو:اگر(به آیاتی که بر خودتان نازل شده) مؤمن بودید پس چرا پیامبران خدا را پیش از این به قتل می رساندید؟!

پیام ها:

1 پیامبر اسلام،مأمور دعوت همه ی امّت ها به اسلام بوده است. «قِیلَ لَهُمْ» 2 یکی از دلایل کفر کفّار،نژادپرستی و تعصّبات قومی است. «نُؤْمِنُ بِمٰا أُنْزِلَ عَلَیْنٰا وَ یَکْفُرُونَ بِمٰا وَرٰاءَهُ» 3 ملاک ایمان،حقّانیّت آیین است نه نژاد. «وَ هُوَ الْحَقُّ» 4 قرآن،سراسر حقّ است. «أَنْزَلَ اللّٰهُ») («وَ هُوَ الْحَقُّ» 5 چون یهودیان زمان پیامبر به رفتار نیاکان خود راضی بودند،خداوند نسبت قتل انبیا را به آنان داده است. «فَلِمَ تَقْتُلُونَ» 6 دروغگو،رسواست. «فَلِمَ تَقْتُلُونَ») («إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» (اگر به انبیایی که از بنی اسرائیل است ایمان آورده اید،پس آن همه پیامبران همانند حضرت یحیی و زکریا را که از بنی اسرائیل بودند،چرا شهید کردید؟! آری،رفتار شما،نشانه ی ایمان نداشتن شماست.)

ص :159

[سوره البقرة (2): آیه 92]

اشاره

وَ لَقَدْ جٰاءَکُمْ مُوسیٰ بِالْبَیِّنٰاتِ ثُمَّ اِتَّخَذْتُمُ اَلْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظٰالِمُونَ (92)

و همانا موسی(آن همه)معجزات برای شما آورد،ولی شما پس از(غیاب)او گوساله را(به خدایی)گرفتید،در حالی که ستمکار بودید.

نکته ها:

شاهد زنده ی دیگر بر اینکه شما عرب بودن محمد صلی اللّٰه علیه و آله را فقط بهانه قرار داده اید تا به او ایمان نیاورید،این است که با آنکه حضرت موسی علیه السلام برجسته ترین پیامبر از نژاد شما بود و آن همه دلایل روشن و معجزات برای شما آورد،ولی همین که چند شبی برای مناجات و گرفتن تورات به کوه طور رفت،به سراغ گوساله پرستی رفتید و تمام زحمات موسی علیه السلام را بر باد داده و بر خویشتن ستم کردید.

پیام ها:

1 ذکر سوابق،زمینه را برای قضاوت درست فراهم می کند. «اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ» 2 بازگشت به شرک و جاهلیّت،ظلمی به خود و نسل های بعد است. «أَنْتُمْ ظٰالِمُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 93]

اشاره

وَ إِذْ أَخَذْنٰا مِیثٰاقَکُمْ وَ رَفَعْنٰا فَوْقَکُمُ اَلطُّورَ خُذُوا مٰا آتَیْنٰاکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اِسْمَعُوا قٰالُوا سَمِعْنٰا وَ عَصَیْنٰا وَ أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ اَلْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمٰا یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمٰانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (93)

و(یاد کنید)آن گاه که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بر فراز شما بالا بردیم(و گفتیم:)دستوراتی که به شما داده ایم،محکم بگیرید و گوش دهید(و عمل کنید.امّا آنان)گفتند:شنیدیم و نافرمانی کردیم،و به سبب کفرشان به (پرستش)گوساله دلباختند.بگو اگر ادّعای ایمان دارید،(بدانید که)ایمانتان شما را به بد چیزی فرمان می دهد.

ص :160

نکته ها:

آخرین حرف یهودیان این بود که اگر پیامبری از بنی اسرائیل نباشد،به او ایمان نمی آوریم و تنها کتابی را که بر خودمان نازل شده باشد،قبول داریم.

قرآن چند نمونه از دروغهای آنها را بیان می کند:نمونه اوّل در آیه قبل بود که فرمود:

شما اگر در این ادّعا راستگو هستید،پس چرا به موسی پشت کرده و به سراغ گوساله پرستی رفتید؟! نمونه دوّم همین آیه است که می فرماید:

از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالای سر شما قرار دادیم و گفتیم:با کمال قدرت قوانین آسمانی تورات را بگیرید و گوش داده و عمل کنید،امّا شما گفتید:ما قوانین را می شنویم،ولی عمل نمی کنیم. حال اگر به قرآن و پیامبر اسلام ایمان نمی آورید به این بهانه که محمد صلی اللّٰه علیه و آله از ما نیست و قرآن بر بنی اسرائیل نازل نشده است،پس چرا با موسی و تورات او آن چنان برخورد کردید؟! قرآن راز این عدم اعتقاد را چنین بیان می کند:آنها به خاطر کفرشان،دلهایشان از علاقه به گوساله سیراب شده و جایی برای تفکّر و ایمان نمانده بود.اگر بنی اسرائیل در ادّعایشان صادق هستند که هر چه بر ما نازل شود به آن ایمان می آوریم،پس این جنایت را که در پرونده ی آنان هست،چگونه توجیه می کنند؟ آیا گوساله پرستی،پیامبرکشی و پیمان شکنی،جزء ایمان است؟!

پیام ها:

1 میثاق گرفتن،یکی از عوامل و انگیزه های عمل است. «أَخَذْنٰا مِیثٰاقَکُمْ» 2 حفظ دست آوردهای انقلاب الهی،هر چند به قیمت تهدید باشد،لازم است.

«رَفَعْنٰا فَوْقَکُمُ»

3 انجام احکام و دستورات الهی،نیازمند قدرت،جدّیّت،عشق و تصمیم است و با شوخی و تشریفات،سازگاری ندارد.دینداری،با ضعف و مسامحه و سازشکاری سازگار نیست. «خُذُوا مٰا آتَیْنٰاکُمْ بِقُوَّةٍ» 4 عشق و علاقه ی مُفرِط،خطرناک است.اگر دل انسان از علاقه به چیزی پر

ص :161

شود،حاضر نمی شود حقایق را بپذیرد. (1)«أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ» 5 رفتار،بهترین بیانگر افکار و عقاید انسان است. «بِئْسَمٰا یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمٰانُکُمْ»

[سوره البقرة (2): آیه 94]

اشاره

قُلْ إِنْ کٰانَتْ لَکُمُ اَلدّٰارُ اَلْآخِرَةُ عِنْدَ اَللّٰهِ خٰالِصَةً مِنْ دُونِ اَلنّٰاسِ فَتَمَنَّوُا اَلْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (94)

بگو:اگر سرای آخرت در نزد خداوند مخصوص شماست،نه سایر مردم،پس آرزوی مرگ کنید،اگر راست می گویید.

نکته ها:

بنی اسرائیل،ادّعاهای دروغین و خیال پردازی های فراوان داشتند که برخی از آنها عبارت بود از:

ما فرزندان و محبوبان خدا هستیم. «نَحْنُ أَبْنٰاءُ اللّٰهِ وَ أَحِبّٰاؤُهُ» (2)کسی وارد بهشت نمی شود مگر آنکه یهودی و یا نصرانی باشد. «قٰالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاّٰ مَنْ کٰانَ هُوداً أَوْ نَصٰاریٰ» (3)آتش دوزخ،جز چند روزی به ما اصابت نمی کند. «لَنْ تَمَسَّنَا النّٰارُ إِلاّٰ أَیّٰاماً مَعْدُودَةً» (4)این آیه،همه ی این بافته های خیالی و موهومات فکری آنها را ردّ کرده و می فرماید:

اگر این ادّعاهای شما درست باشد و به این حرف ها ایمان داشته باشید،دیگر نباید از مرگ بترسید و از آن فرار کنید،بلکه باید آرزوی مرگ کنید تا به بهشت وارد شود! اولیای خدا،نه تنها از مرگ نمی ترسند،بلکه اشتیاق به مرگ نیز دارند.همانگونه که حضرت علی علیه السلام می فرماید:«و الله لابن ابی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه» (5)

یعنی به خدا سوگند علاقه فرزند ابو طالب به مرگ،از علاقه طفل شیرخوار به سینه

مادرش بیشتر است.

ص :162


1- 1) .چنان که گفته اند:«حبّ الشیء یعمی و یصمّ»دوستداری چیزی،انسان را کور و کر می کند.یعنی انسان دیگر حاضر نیست عیب های آن را ببیند و یا بشنود.
2- 2) .مائده،18.
3- 3) .بقره،111.
4- 4) .بقره،80.
5- 5) .بحار،ج 28،ص 233.

آری،باید بگونه ای زندگی کنیم که هر لحظه آماده مرگ باشیم. (1)

پیام ها:

1 در برابر خیالات و موهومات،با صراحت برخورد کنید. «قُلْ» 2 دامنه ی انحصار و نژادپرستی،تا قیامت کشیده می شود! «لَکُمُ الدّٰارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللّٰهِ خٰالِصَةً» 3 و جدان،بهترین قاضی است. «إِنْ کٰانَتْ») («فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ» 4 آمادگی برای مرگ،نشانه ی ایمان واقعی و صادقانه است. «فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 95]

اشاره

وَ لَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِمٰا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ بِالظّٰالِمِینَ (95)

ولی آنها هرگز به سبب آنچه از پیش فرستاده اند،آرزوی مرگ نکنند و خداوند به حال ستمگران،آگاه است.

نکته ها:

نترسیدن از مرگ،نشانه ی صدق و یقین است.وقتی مرگ از راه می رسد شوخی ها،تعارفات و خیالات می گریزند،تنها انسان می ماند و اعمال او.در لحظه ی مرگ،انسان باور می کند که متاع دنیا کم است و آخرت بهتر و باقی است.

در لحظه مرگ،انسان باور می کند که دنیا غنچه ای است که برای هیچکس شکفته نمی شود و دوستان دنیوی مگسانند دور شیرینی.انسان اگر به مرتبه یقین برسد، هر چه به مرگ نزدیک تر می شود،احساس قرب و وصول به لقا و دیدار الهی می کند.به همین دلیل حضرت علی علیه السلام وقتی ضربه ی شمشیر را بر فرق خود

ص :163


1- 1) .مرگ،همانند سفر است.راننده در صورتی از سفر می ترسد که یا راه را نمی شناسد،یا بنزین ندارد یا تخلّف نموده است،یا جنس قاچاق حمل می کند و یا در مقصد،محل سکونت ندارد.در حالی که مؤمن واقعی،راه را می داند؛«الیه المصیر»سوخت بین راه دارد؛«عمل صالحاً»تخلّفاتش را با توبه جبران کرده است،جنس قاچاق یعنی عمل خلاف ندارد و محل سکونتش را نیز می داند؛«جنّة الماوی»و لذا نمی ترسد.

احساس کرد فرمود:«فزت و رب الکعبة»

قسم به پروردگار کعبه رستگار شدم.

امام حسین علیه السلام در کربلا هر چه به ظهر عاشورا و زمان شهادت نزدیک می شد، صورتش برافروخته و شکوفاتر می گردید،و وقتی در شب آخر از یارانش پرسیدند:مرگ نزد شما چگونه است؟ جملاتی را در جواب عرضه داشتند که نشان دهنده ی یقین آنان به حقّانیّت راهشان بود،آنها مرگ را شیرین می دانستند و حتّی برخی از آنان در همان شب آخر با یکدیگر مزاح می کردند.

پیام ها:

1 ترس از مرگ،در واقع ترس از کیفر کارهای خودماست. «بِمٰا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ» 2 مدّعیان دروغگو و متوقّعان نابجا،ظالمند. «وَ اللّٰهُ عَلِیمٌ بِالظّٰالِمِینَ» 3 خودتان می دانید که چه کرده اید،خداوند نیز که از آنها با خبر است،پس این همه ادّعا برای چه؟! «وَ اللّٰهُ عَلِیمٌ بِالظّٰالِمِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 96]

اشاره

وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ اَلنّٰاسِ عَلیٰ حَیٰاةٍ وَ مِنَ اَلَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ مٰا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ اَلْعَذٰابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَ اَللّٰهُ بَصِیرٌ بِمٰا یَعْمَلُونَ (96)

(ای پیامبر)هر آینه یهود را حریص ترین مردم،حتّی(حریص تر)از مشرکان، بر زندگی(این دنیا و اندوختن ثروت)خواهی یافت،(تا آنجا که)هر یک از آنها دوست دارد هزار سال عمر کند،در حالی که(اگر)این عمر طولانی به آنان داده شود،آنان را از عذاب خداوند باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بیناست.

پیام ها:

1 عمر طولانی مهم نیست،قرب به خداوند و برکت عمر و نجات از آتش،

ص :164

ارزش دارد. (1)«لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ مٰا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذٰابِ» 2 یهود،حریص ترین و دنیاگراترین مردم دنیا هستند. «أَحْرَصَ النّٰاسِ عَلیٰ حَیٰاةٍ» 3 یهودیان می خواهند زنده بمانند گرچه به هر نحو زندگی پست باشد. «أَحْرَصَ النّٰاسِ عَلیٰ حَیٰاةٍ» (کلمه« حَیٰاةٍ »نکره و نشانه ی هر نوع زندگی است.) 4 دروغگو،کم حافظه است.یهودیان از یک سو بهشت را مخصوص خود می دانند، «لَکُمُ الدّٰارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللّٰهِ خٰالِصَةً» و از سوی دیگر می خواهند همیشه در دنیا زنده بمانند. «یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ» (2)

[سوره البقرة (2): آیه 97]

اشاره

قُلْ مَنْ کٰانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلیٰ قَلْبِکَ بِإِذْنِ اَللّٰهِ مُصَدِّقاً لِمٰا بَیْنَ یَدَیْهِ وَ هُدیً وَ بُشْریٰ لِلْمُؤْمِنِینَ (97)

(یهود می گویند:چون فرشته ای که وحی بر تو نازل می کند جبرئیل است و ما با جبرئیل دشمن هستیم،به تو ایمان نمی آوریم)بگو:هر که دشمن جبرئیل باشد(در حقیقت دشمن خداست.)چرا که او به فرمان خدا،قرآن را بر قلب تو نازل کرده است،(قرآنی)که کتب آسمانی پیشین را تصدیق می کند و مایه ی هدایت و بشارت برای مؤمنان است.

نکته ها:

در شأن نزول آیه آمده است:وقتی پیامبر اسلام به مدینه آمدند،روزی ابن صوریا (یکی از علمای یهود)با جمعی از یهودیان فدک،نزد پیامبر آمده و سؤالاتی

ص :165


1- 1) .در تفسیر فخر رازی دعایی از رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله نقل شده است که فرمودند:اگر زندگی برای من نیکوست،مرا زنده نگهدار و اگر مرگ بهتر است،بمیران. امام سجاد علیه السلام نیز در دعای مکارم الاخلاق از خداوند چنین مسئلت می کند:«الهی عمّرنی ما کان عمری بذلةً فی طاعتک،فاذا کان عمری مرتعاً للشیطان فاقبضنی»خداوندا اگر عمر من وسیله خدمت در راه اطاعت تو باشد،عمر مرا طولانی کن،ولی اگر عمر من چراگاه شیطان خواهد بود،آن را قطع نما.
2- 2) .تفسیر راهنما.

کردند.حضرت همه ی سؤالات آنها را جواب داده و هر نشانه ای که خواستند بیان کردند.آخرین سؤالشان این بود که نام فرشته وحی تو چیست؟ حضرت فرمودند:جبرئیل.آنها گفتند:اگر میکائیل بود ما به تو ایمان می آوردیم،چون جبرئیل،دستورات مشکلی مثل جهاد می آورد،ولی دستورات میکائیل ساده و راحت است!

پیام ها:

1 دامنه ی خیال پردازی و لجاجت انسان تا آنجا گسترده می شود که به جهان فرشتگان نیز سرایت می کند. (1)«عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ» 2 حمایت و دفاع از پاکانی که مورد تهمت قرار گیرند،لازم است. «نَزَّلَهُ») («بِإِذْنِ اللّٰهِ» خداوند ضمن محکوم کردن تصورات بنی اسرائیل،از جبرئیل تجلیل کرده که بدون اذن ما کاری نمی کند و در رسالت خود،امین و رابط بین ما و پیامبر است.

3 جبرئیل کتابی آورد که تورات شما را تصدیق می کند،پس چرا با او دشمن هستید؟! «نَزَّلَهُ») («مُصَدِّقاً»

[سوره البقرة (2): آیه 98]

اشاره

مَنْ کٰانَ عَدُوًّا لِلّٰهِ وَ مَلاٰئِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِیلَ وَ مِیکٰالَ فَإِنَّ اَللّٰهَ عَدُوٌّ لِلْکٰافِرِینَ (98)

هر که دشمن خدا و فرشتگان و پیامبران او و جبرئیل و میکائیل باشد(کافر است و بداند که)خداوند دشمن کافران است.

پیام ها:

1 ایمان و تولّی،نسبت به همه ی مقدّسات لازم است. «لِلّٰهِ وَ مَلاٰئِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ» 2 دشمنی با انبیا و اولیا،کفر و دشمنی با خداوند است. «فَإِنَّ اللّٰهَ عَدُوٌّ لِلْکٰافِرِینَ»

ص :166


1- 1) .انسان لجوج،حتّی فرشتگان را متهم می کند.فرشتگانی که خداوند آنها را معصوم می داند و درباره آنان می فرماید:«لا یعصون اللّٰه ما امرهم»آنها هرگز فرمان خداوند را نافرمانی نمی کنند.(تحریم،6)آنان دلیل دشمنی با جبرئیل را آوردن دستورات سنگین و دلیل دوستی میکائیل را آوردن دستورات سبک می دانند.درست مانند کودک بازیگوشی که معلّم ریاضی را بد و معلّم ورزش را خوب می پندارد با آنکه هر دو در جهت تعلیم و تربیت فعالیّت می کنند.

3 همه فرشتگان،در یک مرتبه و سطح نیستند. «مَلاٰئِکَتِهِ») («جِبْرِیلَ وَ مِیکٰالَ» (نام دو فرشته ی مخصوص؛جبرئیل و میکائیل را برده است.)

[سوره البقرة (2): آیه 99]

اشاره

وَ لَقَدْ أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ آیٰاتٍ بَیِّنٰاتٍ وَ مٰا یَکْفُرُ بِهٰا إِلاَّ اَلْفٰاسِقُونَ (99)

همانا آیات(و نشانه های)روشنی به سوی تو فرستادیم و جز فاسقان کسی به آنها کفر نمی ورزد.

نکته ها:

انسان با پیروی از هوسها و ارتکاب گناه،از مدار حقّ خارج شده و به سوی کفر تمایل پیدا می کند.قرآن می فرماید:

سرانجام کسانی که مرتکب گناه می شوند اگر توبه و جبران نکنند تکذیب و کفر است. (1)

ابن صوریا که داستانش در دو آیه قبل آمد،بعد از آنکه پیامبر سؤالات او را پاسخ داد،بهانه ای نداشت جز اینکه بگوید:چون جبرئیل بر تو وحی می آورد نه میکائیل،ما به تو ایمان نمی آوریم.ولی از آنجا که جوابش با آیه قبل داده شد، برای اغفال عوام یهود گفت:او دلیل روشنی به ما ارائه نکرد.آیه نازل شد که مبادا بهانه جویی علمایی همچون ابن صوریا تو را ناراحت کند،مردم بدانند که بنی اسرائیل بهانه می گیرند و گر نه ما آیات و دلایل روشن و محکمی فرستاده ایم تا کسی در نبوّت تو تردیدی نداشته باشد وبا این دلایل،تنها کسانی کفر می ورزند که فاسق باشند و به خاطر هوسها و گناهان زیاد،از مدار حقّ بیرون رفته باشند.

پیام ها:

1 در برابر تضعیف ناحقّ،باید تقویت بجا صورت بگیرد.چون علمای یهود، پیامبر اسلام را به ناحقّ تضعیف کرده و گفتند دلیل روشنی ندارد،خداوند آن حضرت را تقویت فرمود. «أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ آیٰاتٍ بَیِّنٰاتٍ»

ص :167


1- 1) . «ثُمَّ کٰانَ عٰاقِبَةَ الَّذِینَ أَسٰاؤُا السُّوایٰ أَنْ کَذَّبُوا بِآیٰاتِ اللّٰهِ») روم،10.

2 فسق و گناه زمینه ی کفر است. «مٰا یَکْفُرُ بِهٰا إِلاَّ الْفٰاسِقُونَ»

[سوره البقرة (2): آیات 100 تا 101]

اشاره

أَ وَ کُلَّمٰا عٰاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِیقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ (100) وَ لَمّٰا جٰاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ مُصَدِّقٌ لِمٰا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتٰابَ کِتٰابَ اَللّٰهِ وَرٰاءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ (101)

و آیا چنین نبود که هربار آنها(یهود)پیمانی(با خدا و پیامبر)بستند،جمعی از آنان آن را دور افکندند،حقیقت این است که بیشتر آنها ایمان ندارند. (1)

و هنگامی که فرستاده ای(چون پیامبر اسلام)از سوی خدا به سراغشان آمد، که آنچه را با ایشان است(یعنی تورات)تصدیق می کند،گروهی از اهل کتاب، کتاب خدا را پشت سر افکندند،گویی اصلاً از آن خبر ندارند.

نکته ها:

علمای یهود،پیش از بعثت پیامبر،مردم را به ظهور و دعوت آن حضرت بشارت می دادند و نشانه ها و مشخّصات او را بازگو می کردند.با نشانه هایی که در نزد دانشمندان یهود بود،آنان محمّد صلی اللّٰه علیه و آله را همچون فرزندان خویش می شناختند، ولی بعد از بعثت آن حضرت،در صدد انکار و کتمان آن نشانه ها برآمدند.

پیام ها:

1 در برخورد با مخالفان،باید انصاف مراعات شود.در آیه پیشین فرمود:اکثر آنان ایمان نمی آورند،تا حقّ اقلّیّت محفوظ بماند.در این آیه نیز می فرماید:

گروهی از آنان چنین اند،تا همه به یک چشم دیده نشوند. «نَبَذَهُ فَرِیقٌ مِنْهُمْ» 2 علمی که بدان عمل نشود همانند جهل است.به علمایی که علم خود را نادیده

ص :168


1- 1) .این آیه،تسلّی خاطر برای رسول خداست که این گروه در پیمان شکنی و بهانه گیری،سابقه طولانی دارند و نباید از این لجاجت و بهانه گیری تعجّب کرد.

گرفته و حقایق را کتمان کردند می فرماید: «کَأَنَّهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 102]

اشاره

وَ اِتَّبَعُوا مٰا تَتْلُوا اَلشَّیٰاطِینُ عَلیٰ مُلْکِ سُلَیْمٰانَ وَ مٰا کَفَرَ سُلَیْمٰانُ وَ لٰکِنَّ اَلشَّیٰاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ اَلنّٰاسَ اَلسِّحْرَ وَ مٰا أُنْزِلَ عَلَی اَلْمَلَکَیْنِ بِبٰابِلَ هٰارُوتَ وَ مٰارُوتَ وَ مٰا یُعَلِّمٰانِ مِنْ أَحَدٍ حَتّٰی یَقُولاٰ إِنَّمٰا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاٰ تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمٰا مٰا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ اَلْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ مٰا هُمْ بِضٰارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاّٰ بِإِذْنِ اَللّٰهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ مٰا یَضُرُّهُمْ وَ لاٰ یَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اِشْتَرٰاهُ مٰا لَهُ فِی اَلْآخِرَةِ مِنْ خَلاٰقٍ وَ لَبِئْسَ مٰا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کٰانُوا یَعْلَمُونَ (102)

و(یهود)آنچه(از افسون و سحر که)شیاطین(از جنّ و انس)در عصر سلیمان می خواندند،پیروی می کردند و سلیمان هرگز(دست به سحر نیالود و)کافر نشد و لکن شیاطین،کفر ورزیدند که به مردم سحر و جادو می آموختند و(نیز) از آنچه بر دو فرشته،هاروت و ماروت،در شهر بابل نازل شده بود(پیروی نمودند.آنها سحر را برای آشنایی به طرز ابطال آن به مردم می آموختند.)و به هیچ کس چیزی نمی آموختند،مگر اینکه قبلاً به او می گفتند ما وسیله آزمایش شما هستیم،(با بکار بستن سحر)کافر نشوید(و از این تعلیمات سوء استفاده نکنید،)ولی آنها از آن دو فرشته مطالبی را می آموختند که بتوانند به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند(نه اینکه از آن برای ابطال سحر استفاده کنند).ولی هیچگاه بدون خواست خدا،نمی توانند به کسی ضرر برسانند.آنها قسمت هایی را فرا می گرفتند که برای آنان زیان داشت و نفعی نداشت،و مسلّماً می دانستند هر کس خریدار اینگونه متاع باشد،بهره ای در آخرت نخواهد داشت و به راستی خود را به بد چیزی فروختند،اگر می فهمیدند.

ص :169

نکته ها:

آنچه از روایات استفاده می شود آن است که حضرت سلیمان علیه السلام برای جلوگیری از انحراف یا سوء استفاده،دستور داد اوراق ساحران را جمع آوری و نگهداری کنند.ولی بعد از وفات او گروهی به آن نوشته ها دست یافته و مشغول تعلیم و اشاعه سحر (1)در میان مردم شدند.آنان حتّی معجزات حضرت سلیمان را سحر معرّفی کرده و پیامبری او را منکر شدند.و برخی از بنی اسرائیل نیز به جای پیروی از تورات به سراغ سحر و جادو رفتند.این کار چنان شهرت و گسترش یافت که یهود زمان پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله نیز سلیمان را ساحری زبردست می دانستند و او را به عنوان پیامبر نمی شناختند! این آیه،گناه و انحراف رها کردن تورات و پیروی از شیاطین سحرآموز را بیان می کند که یهود به جای تورات از آنچه شیاطین در زمان سلیمان بر مردم می خواندند،پیروی می کردند.آنان برای توجیه کار خویش،نسبت سحر به سلیمان نیز می دادند،در حالی که سلیمان مرد خدا بود و کارش معجزه،و شیاطین در جهت مخالف او و کارشان سحر بود.

علاوه بر آنچه گذشت،یهود از منبع دیگری نیز به سحر دست یافتند.بدین طریق که خداوند دو فرشته را به نام«هاروت»و«ماروت»به صورت انسان در شهر «بابل» (2)در میان مردم قرار داد که روش ابطال و خنثی سازی سحر و جادو را به آنان بیاموزند.امّا برای اینکار لازم بود ابتدا آنان را با سحر آشنا سازند.چون انسان تا فرمول ترکیبی چیزی را نداند،نمی تواند آن را خنثی نماید.لذا فرشته ها،ابتدا طریق سحر و سپس طریقه ابطال آن را می آموختند و قبل از آموزش با شاگردان خود شرط می کردند که از آن سوء استفاده نکنند و می گفتند:این کار مایه ی فتنه و

ص :170


1- 1) .سحر،به فن ظریف و دقیقی گفته می شود که امور را از مسیر عادّی خود منحرف می سازد.و گاهی سحر به معنی خدعه،و باطل را در شکل و قالب حقّ آوردن،آمده است.
2- 2) .«بابل»نام منطقه ای حدود نجف و کربلای فعلی بوده است.

آزمایش است،مبادا در مسیر مبارزه و خنثی سازی،خودتان گرفتار شوید.امّا یهود از آن آموزش سوء استفاده نموده و از آن برای مقاصد ناشایست بهره بردند و حتّی برای جدایی میان مرد و همسرش بکار گرفتند.

قرآن در اینجا نکته ای را یادآور می شود که جای دقت و تأمل است.می فرماید:

ساحر با داشتن علمِ سحر،از دایره ی قدرت الهی خارج نیست و بدون اراده ی خدا قادر به انجام کاری نیست و به کسی نمی تواند ضرری برساند،ولی از آنجایی که خداوند برای هر چیز اثری قرار داده است،سحر و جادو نیز می تواند اثرات سویی داشته باشد که از آن جمله تأثیر آن بر روابط زناشویی و خانوادگی است.

پیام ها:

1 در حکومت حقّ و زمامداری حاکم الهی نیز همه ی مردم اصلاح نمی شوند، گروهی کجروی می کنند. «وَ اتَّبَعُوا مٰا تَتْلُوا الشَّیٰاطِینُ عَلیٰ مُلْکِ سُلَیْمٰانَ» 2 شیاطین،در حکومت سلیمان نیز بیکار نمی نشینند و پی در پی القای سوء می کنند. «مٰا تَتْلُوا الشَّیٰاطِینُ عَلیٰ مُلْکِ سُلَیْمٰانَ» 3 حکومت،با نبوّت منافات ندارد.برخی انبیا حکومت داشته اند. «مُلْکِ سُلَیْمٰانَ» 4 ساحران برای مقدّس جلوه دادن و توجیه کار خود،سلیمان را نیز ساحر معرّفی می کردند. «وَ مٰا کَفَرَ سُلَیْمٰانُ» 5 خداوند،از مقام انبیا در برابر تهمت دیگران دفاع می کند. «وَ مٰا کَفَرَ سُلَیْمٰانُ» 6 تعلیم و تعلّم و إِعمال سحر،در ردیف کفر است. (1)«کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النّٰاسَ السِّحْرَ» 7 برای مقابله با علوم مضرّ و عقاید انحرافی،آگاهی صالحان از آنها لازم است.

«مٰا أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ»

8 در مقام تعلیم،معلّم باید نسبت به کاربردهای منفی علوم هشدار دهد. «وَ مٰا یُعَلِّمٰانِ») («حَتّٰی یَقُولاٰ») («فَلاٰ تَکْفُرْ»

ص :171


1- 1) .در روایات نیز وارد شده که ساحر،کافر و مجازاتش قتل است.

9 انسان در بین دو آموزش قرار داد:هم وساوس شیطانی؛ «یُعَلِّمُونَ النّٰاسَ السِّحْرَ» و هم الهامات الهی. «وَ مٰا یُعَلِّمٰانِ» 10 فرشتگان نیز می توانند معلّم انسان ها شوند. «مٰا یُعَلِّمٰانِ») («حَتّٰی یَقُولاٰ» 11 گاهی علم و دانش،وسیله آزمایش است. «إِنَّمٰا نَحْنُ فِتْنَةٌ» 12 تفرقه انداختن میان زن و شوهر،کاری شیاطینی و در حدّ کفر است. «فَلاٰ تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمٰا مٰا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ» 13 دانش و آموزش همیشه مفید نیست،گاهی مضرّ و زیان آور نیز می باشد.

«یَتَعَلَّمُونَ مٰا یَضُرُّهُمْ وَ لاٰ یَنْفَعُهُمْ»

14 سحر و جادو واقعیّت دارد و در زندگی انسان مؤثّر است. «یُفَرِّقُونَ بِهِ» 15 ساحر دست به کارهایی می زند،ولی تمام تأثیر و تأثرات زیر نظر خداست.

می توان از طریق پناه بردن به خداوند و استعاذه و توکّل و دعا و صدقه از توطئه ها نجات یافت. «وَ مٰا هُمْ بِضٰارِّینَ» 16 ساحران شاید به پول و شهرتی برسند،ولی در قیامت بهره ای ندارند. «مٰا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاٰقٍ» 17 کسی که به سراغ تفرقه اندازی و سحر می رود،انسانیّت خود را از دست می دهد. «لَبِئْسَ مٰا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ»

[سوره البقرة (2): آیه 103]

اشاره

وَ لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ اِتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ خَیْرٌ لَوْ کٰانُوا یَعْلَمُونَ (103)

و اگر آنها ایمان آورده و پرهیزکار شده بودند،قطعاً پاداشی که نزد خداست برای آنان بهتر بود،اگر آگاهی داشتند.

نکته ها:

«تقوی»تنها به معنای پرهیز از بدی ها نیست،بلکه به معنای مراقبت و تحفّظ درباره ی خوبی ها نیز هست.مثلاً در جمله ی «اتَّقُوا النّٰارَ» به معنی حفاظت و خودنگهداری از آتش،و در جمله ی «اتَّقُوا اللّٰهَ» به معنی مراقبت درباره ی اوامر و

ص :172

نواهی الهی است.چنان که در آیه «اتَّقُوا اللّٰهَ اَلْأَرْحٰامَ» یعنی نسبت به فامیل و خویشان تحفّظ داشته باش.

امام صادق علیه السلام در جواب سؤال از تقوی فرمودند:

تقوی همچون مراقبت هنگام عبور از منطقه تیغ زار و پرخار و خاشاک است.

پیام ها:

1 ایمان به تنهایی کافی نیست،تقوی و مراقبت لازم است. «آمَنُوا وَ اتَّقَوْا» 2 پاداش های الهی،محدودیّت ندارد. «لَمَثُوبَةٌ» نکره و نشانه ی بی نهایت است.

3 پاداش های الهی،قطعی است.حرف«ل»در «لَمَثُوبَةٌ» 4 پاداش های الهی،از هر چیز بهتر است.به دنبال کلمه« خَیْرٌ »چیزی نیامده که این نشانه ی برتری مطلق است،نه نسبی.

[سوره البقرة (2): آیه 104]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَقُولُوا رٰاعِنٰا وَ قُولُوا اُنْظُرْنٰا وَ اِسْمَعُوا وَ لِلْکٰافِرِینَ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (104)

ای کسانی که ایمان آورده اید!(به پیامبر)نگویید:«راعِنا»مراعاتمان کن،بلکه بگویید:«انظرنا»ما را در نظر بگیر،و(این توصیه را)بشنوید و برای کافران عذاب دردناکی است.

نکته ها:

برخی از مسلمانان برای اینکه سخنان پیامبر را خوب درک کنند،درخواست می کردند که آن حضرت با تأنّی و رعایت حال آنان سخن بگوید.این تقاضا را با کلمه «رٰاعِنٰا» می گفتند.یعنی مراعاتمان کن.ولی چون این تعبیر در عرف یهود، نوعی دشنام تلقی می شد، (1)آیه نازل شد که بجای «رٰاعِنٰا» بگویید: «انْظُرْنٰا» تا

ص :173


1- 1) . «رٰاعِنٰا» از ماده ی«رعی»به معنی مهلت دادن است.ولی یهود کلمه ی «رٰاعِنٰا» را از ماده ی«الرعونة»که به معنی کودنی و حماقت است،می گرفتند.

دشمن سوء استفاده نکند.

این اوّلین آیه از آغاز قرآن است که با خطاب: «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» شروع می شود.

و از این به بعد بیش از هشتاد مورد وجود دارد که با همین خطاب آمده است.

پیام ها:

1 توجّه به انعکاس حرف ها داشته باشید. «لاٰ تَقُولُوا رٰاعِنٰا» ممکن است افرادی با حسن نیّت سخن بگویند،ولی باید بازتاب آن را نیز در نظر داشته باشند.

2 دشمن،تمام حرکات و حتّی کلمات ما را زیر نظر دارد و از هر فرصتی که بتواند می خواهد بهره برده و ضربه بزند. «لاٰ تَقُولُوا رٰاعِنٰا» 3 اسلام،به انتخاب واژه های مناسب،بیان سنجیده و نحوه ی طرح و ارائه مطلب توجّه دارد. «وَ قُولُوا انْظُرْنٰا» 4 باید در سخن گفتن با بزرگان و معلّم،ادب در گفتار رعایت شود. «لاٰ تَقُولُوا رٰاعِنٰا وَ قُولُوا» 5 اگر دیگران را سفارش به مراعات ادب می کنیم،باید ابتدا خودمان در سخن با مردم،رعایت ادب را بکنیم. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» خطاب محترمانه است.

6 اگر از چیزی نهی می شود،باید جایگزین مناسب آن معرّفی شود. «لاٰ تَقُولُوا رٰاعِنٰا وَ قُولُوا انْظُرْنٰا»

[سوره البقرة (2): آیه 105]

اشاره

مٰا یَوَدُّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ اَلْکِتٰابِ وَ لاَ اَلْمُشْرِکِینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ اَللّٰهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ ذُو اَلْفَضْلِ اَلْعَظِیمِ (105)

کافران از اهل کتاب و مشرکان،دوست ندارند که هیچ خیر و نیکی از طرف پروردگارتان بر شما نازل شود.در حالی که خداوند،رحمت خود را به هر که بخواهد اختصاص می دهد،و خداوند صاحب فضل بزرگ است.

ص :174

نکته ها:

این آیه،پرده از کینه توزی و عداوت مشرکان و کفّار از یهود و نصاری،نسبت به مؤمنان برمی دارد.آنان حاضر نیستند،ببینند که مسلمانان صاحب پیامبری بزرگ و کتابی آسمانی هستند و می خواهند ندای توحید را به تمام جهان رسانده و با تمام تبعیضات نژادی و اقلیمی و با تمام خرافاتِ مشرکان و تحریفاتِ اهل کتاب مبارزه کنند و مانع عوام فریبی بزرگان آنان شوند.خداوند در این آیه می فرماید:

لطف و رحمت خداوند طبق اراده ی او به هر کسی که بخواهد اختصاص می یابد و کاری به میل این و آن ندارد که آنها دوست داشته باشند یا نه!

پیام ها:

1 اراده ی قلبی و روحیّه باطنی دشمن را بشناسید و هرگز به آنان تمایل پیدا نکنید. (1)«مٰا یَوَدُّ» 2 خیررسانی،از شئون ربوبیّت است. «خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ» 3 توکّل به خدا کنید و از کینه و حسادت دشمن نهراسید. «وَ اللّٰهُ یَخْتَصُّ» 4 حسادت حسود،هیچ اثری در اراده ی لطف خداوند ندارد. «مَنْ یَشٰاءُ» 5 فضل و رحمت و هدایت خداوند،شامل همه ی اقوام و ملل می شود و اختصاصی به بنی اسرائیل و گروه خاصّی ندارد. «مَنْ یَشٰاءُ وَ اللّٰهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ»

ص :175


1- 1) .آنان هرگز دوست ندارند به مسلمانان کمترین خیری برسد،ولی در مقابل از بازگشت آنان به کفر و ارتجاع و از سازشکاری و سکوت و سستی با کفّار و از به سختی افتادن آنان،لذّت می برند. «ودّوا لو تکفرون کما کفروا فتکونون سواء»کفّار دوست دارند همانند آنها کافر شوید.نساء،89. «ودّوا لو تدهن فیدهنون»کفّار دوست دارند که تو ای پیامبر نیز با آنها سازش کنی.قلم،9. «ودّوا ما عنتّم»کفّار دوست دارند که شما مسلمین در زحمت قرار گیرید.آل عمران،118. «ودّت طائفة من اهل الکتاب لو یضلّونکم»گروهی از اهل کتاب دوست دارند شما را منحرف نمایند.آل عمران،69.

[سوره البقرة (2): آیه 106]

اشاره

مٰا نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِهٰا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهٰا أَوْ مِثْلِهٰا أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اَللّٰهَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (106)

هر(حکم و)آیه ای را نسخ کنیم و یا(نزول)آن را به تأخیر اندازیم،بهتر از آن، یا همانند آن را می آوریم،آیا نمی دانی که خدا بر هر چیزی قادر است؟

نکته ها:

کلمه« نُنْسِهٰا »از مصدر«انساء»به معنای تأخیر انداختن یا حذف کردن است.بدین معنا که نزول آیه به تأخیر افتد و پس از مدّتی نازل شود.

این آیه در مقام پاسخ به تبلیغات سوء یهود است.آنان سؤال می کردند چرا در اسلام برخی قوانین تغییر پیدا می کند؟ چرا قبله از بیت المقدس به کعبه تغییر یافت؟ اگر اوّلی درست بود پس دستور دوّم چیست؟ و اگر دستور دوّم درست است پس اعمال قبلی شما باطل است.

قرآن به این ایرادها پاسخ می گوید:

ما هیچ حکمی را نسخ نمی کنیم یا آن را به تأخیر نمی اندازیم مگر بهتر از آن یا همانندش را جانشین آن می سازیم. آنان از اهداف و آثار تربیتی،اجتماعی و سیاسی احکام غافل هستند.همانگونه که پزشک برای بیمار در یک مرحله دارویی تجویز می کند،ولی وقتی حال مریض کمی بهبود یافت، برنامه دارویی و درمان او را تغییر می دهد.یا معلّم با پیشرفت درس دانش آموز، برنامه درسی او را تغییر می دهد،خداوند نیز در زمان ها و شرایط مختلف و متفاوت،برنامه های تکاملی بشر را تغییر می دهد.

یکی از مصادیق آیه،استمرار امامت در جامعه و جانشینی هر امام به جای امام قبلی است،چنان که در حدیثی ذیل این آیه می خوانیم:

هر امامی از دنیا می رود،امام دیگر جانشین او می شود. (1)

ص :176


1- 1) .نخبة التفاسیر.
پیام ها:

1 انسان همراه با نیازهای فطری و ثابت خویش،گاهی در شرایط خاصّ اجتماعی،اقتصادی،سیاسی و نظامی نیز قرار می گیرد.در این موارد در کنار قوانین و مقررات و احکام ثابت،باید دستور العمل های متغیر داشته باشد که از طریق نسخ یا فرمان پیامبر و جانشینان او به مردم ابلاغ شود. «مٰا نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ» 2 تغییر احکام،دلیل بر شکست طرح قبلی نیست،بلکه نشانه ی توجّه به مسائل جدید و تغییری حکیمانه است.همانند تغییر کتاب و معلّم. «مٰا نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ») (« نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهٰا» 3 در ظاهر دستورها متغیر و انبیا متعدّدند،ولی لطف خدا همواره یکسان است.

«مِثْلِهٰا»

4 جعل احکام و همچنین تغییر و تأخیر آنها،بدست خداست. «نَنْسَخْ» ، «نُنْسِهٰا» 5 همواره باید بهتر جایگزین شود،نه پست تر. «نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهٰا» 6 اسلام هرگز بن بست ندارد.بعضی از قوانین،قابل تغییر است. «نَنْسَخْ» ، «نُنْسِهٰا» 7 تغییر قانون،علاوه بر زمینه های گوناگون و پیدا شدن مصالح جدید،نیاز به قدرت دارد. «نَنْسَخْ») («أَنَّ اللّٰهَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»

[سوره البقرة (2): آیه 107]

اشاره

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اَللّٰهَ لَهُ مُلْکُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ مٰا لَکُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاٰ نَصِیرٍ (107)

آیا ندانستی که حکومت آسمان ها و زمین از آن خداست؟(و او حقّ دارد هر گونه تغییر و تبدیلی را به مقتضای حکمت و حاکمیّت خود،در قوانین و احکام بوجود آورد.)و جز خدا برای شما هیچ یاور و سرپرستی نیست.

نکته ها:

آنان که درباره ی تغییر بعضی احکام و دستورات اعتراض و ایراد می کنند،توجّه به حاکمیّت مطلق خداوند ندارند.حاکمیّت خداوند دایمی و ذاتی و عمومی

ص :177

است،ولی غیر خدا،حاکمیّت و حکومتش محدود،موقّتی،قراردادی و غیر ذاتی است.بنی اسرائیل از حاکمیّت الهی چنین تصوّر نادرستی داشته و خدا را نسبت به اعمال حاکمیّت،دست بسته می دانسته و می گفتند: «یَدُ اللّٰهِ مَغْلُولَةٌ» (1)،در حالی که دست خداوند در آفرینش و خلقت و همچنین در وضع و جعل قوانین و تغییر و تحول آنها باز است. (2)«بَلْ یَدٰاهُ مَبْسُوطَتٰانِ»

پیام ها:

1 حقّ حاکمیتِ همیشگی و مطلقِ آسمان ها و زمین،مخصوص خداوند است.

«لَهُ مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ»

2 تغییر قوانین،مخصوص خداوندی است که حاکمیّت آسمان ها و زمین را دارد.لذا شایبه ی هیچ هوس یا ترسی در این تغییرها نیست. «مٰا نَنْسَخْ») («لَهُ مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ» 3 راضی کردن دیگران که بهانه گیر و لجوج هستند،برای شما ارزش نباشد، چون غیر از خداوند کسی شما را یاوری و سرپرستی نخواهد کرد. «مٰا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللّٰهِ»

ص :178


1- 1) .مائده،64.
2- 2) .خداوند می تواند هر گاه اراده کند،در آفرینش ایجاد تغییر کند؛مثلاً آب را تلخ کند؛ «لَوْ نَشٰاءُ جَعَلْنٰاهُ أُجٰاجاً» واقعه،70.و یا درختان را خشک سازد؛ «لَوْ نَشٰاءُ لَجَعَلْنٰاهُ حُطٰاماً» واقعه،65.و بالاتر از همه،تمامی مردمان را نابود و گروه دیگری را بیافریند؛ «إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ» ابراهیم،19.چنان که به گروهی از بنی اسرائیل فرمود: «کُونُوا قِرَدَةً خٰاسِئِینَ» بقره،65.یعنی شما به شکل بوزینگان در آیید و آنان از شکل انسانی به صورت بوزینگان در آمدند.این نوع تغییر و تحوّل را بنی اسرائیل در طول تاریخ زندگانی خویش بارها دیده است،خشک شدن دریا برای عبور آنان،اژدها شدن عصای حضرت موسی علیه السلام،شکافته شدن سنگ ها و جاری شدن آب،چگونه است این همه را با چشم خود دیده اند،ولی اکنون با تغییر مختصری در احکام و دستورات بهانه گیری می کنند؟

[سوره البقرة (2): آیه 108]

اشاره

أَمْ تُرِیدُونَ أَنْ تَسْئَلُوا رَسُولَکُمْ کَمٰا سُئِلَ مُوسیٰ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یَتَبَدَّلِ اَلْکُفْرَ بِالْإِیمٰانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوٰاءَ اَلسَّبِیلِ (108)

آیا بنا دارید از پیامبرتان سؤالات و درخواست هایی(نابجا)بکنید،آن گونه که پیش از این،موسی(از طرف بنی اسرائیل)مورد سؤال قرار گرفت،و هر کس (با این بهانه جویی ها از ایمان سرباز زند و)کفر را با ایمان مبادله کند،پس قطعاً از راه مستقیم گمراه شده است.

نکته ها:

با توجّه به خود آیه و آنچه از شأن نزول ها برمی آید،برخی از مسلمانان ضعیف الایمان و بعضی از مشرکان،از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله تقاضاهای نامربوط و غیر منطقی داشتند،مثلاً تقاضا می کردند برای ما نامه ای از سوی خداوند بیاور! و یا نهرهایی را برای ما جاری ساز.و برخی دیگر همانند بنی اسرائیل می گفتند:خداوند را آشکارا به ما نشان بده تا با چشم او را ببینیم و به او ایمان بیاوریم! آوردن معجزه و اتمام حجّت،برای صدق دعوت پیامبر لازم است،ولی انجام دادن هر درخواستی،طبق هوس و میل هر فردی که از راه می رسد،درست نیست.یک مهندس یا نقاش برای اثبات مهارت خویش،چند نمونه کار ارائه می دهد،ولی ضرورت ندارد برای هر کسی خانه ای بسازد یا تابلویی بکشد! بازگویی مشکلات و تاریخ انبیا،برای دلداری دادن به پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله است،که اگر افرادی از تو سؤال و درخواست نامعقول دارند،از انبیای پیشین نیز از همین قبیل درخواست ها می کردند.

پیام ها:

1 از سؤالات و درخواست های بی جا بپرهیزید که گاهی زمینه ساز کفر است. «أَمْ تُرِیدُونَ أَنْ تَسْئَلُوا») («وَ مَنْ یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ» 2 خطراتی که پیروان دیگر ادیان را تهدید کرده،مسلمانان را نیز تهدید می کند.

ص :179

«تَسْئَلُوا رَسُولَکُمْ کَمٰا سُئِلَ مُوسیٰ»

3 از عاقبت و سرانجام دیگران،عبرت بگیرید. «کَمٰا سُئِلَ مُوسیٰ»

[سوره البقرة (2): آیه 109]

اشاره

وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ اَلْکِتٰابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمٰانِکُمْ کُفّٰاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مٰا تَبَیَّنَ لَهُمُ اَلْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اِصْفَحُوا حَتّٰی یَأْتِیَ اَللّٰهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اَللّٰهَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (109)

بسیاری از اهل کتاب(نه تنها خودشان ایمان نمی آورند،بلکه)از روی حسدی که در درونشان هست،دوست دارند شما را بعد از ایمانتان به کفر بازگردانند،با اینکه حقّ(بودن اسلام و قرآن،)برای آنان روشن شده است، ولی شما(در برابر حسادتی که می ورزند،آنها را)عفو کنید و درگذرید تا خداوند فرمان خویش بفرستد،همانا خداوند بر هر کاری تواناست.

نکته ها:

«عفو»یعنی بخشیدنِ خلاف،«صفح»یعنی نادیده گرفتنِ خلاف.

دشمن که در دل آرزوی کفر شما را دارد،در عمل از هیچ توطئه و نقشه ای خودداری نخواهد کرد.روشهای اقدام آنها همان طرح سؤالات بی جا، وسوسه ها،القای شبهات و می باشد که باید نسبت بدانها هشیار بود.

پیام ها:

1 نسبت به روحیّات و برنامه های دشمنان خود،مواظب باشید. «وَدَّ») («یَرُدُّونَکُمْ» 2 در برخورد با دشمن نیز باید انصاف داشت. «وَدَّ کَثِیرٌ» (آیه می فرماید:

بسیاری از اهل کتاب چنین هستند،نه همه ی آنان.) 3 شعله ی حسادت،چنان خطرناک است که بعد از علم و آگاهی نیز فرو نمی نشیند. «حَسَداً») («مِنْ بَعْدِ مٰا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ» 4 شما با ایمان آوردن به اسلام،عظمت و عزّتی می یابید که دشمنان به شما

ص :180

رشک و حسد می ورزند و می خواهند شما به جهل،شرک و تفرقه ی زمان جاهلیّت برگردید. «وَدَّ کَثِیرٌ») («لَوْ یَرُدُّونَکُمْ» 5 با مخالفان نباید فوراً به خشونت برخورد کرد،گاهی لازم است حتّی با علم به کینه و حسادت آنها،با ایشان مدارا نمود. «فَاعْفُوا» 6 فرمان عفو دشمن،به صورت موقّت و تا زمانی است که مسلمانان دلسرد و دشمنان جسور نشوند. «فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتّٰی» 7 عفو،نشان ضعف نیست.خداوند بر انجام هر کاری تواناست و امروز نیز می تواند شما را بر دشمنان غالب گرداند. «إِنَّ اللّٰهَ») («قَدِیرٌ»

[سوره البقرة (2): آیه 110]

اشاره

وَ أَقِیمُوا اَلصَّلاٰةَ وَ آتُوا اَلزَّکٰاةَ وَ مٰا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ بِمٰا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (110)

و نماز را برپا دارید و زکات را پرداخت نمایید و هر خیری که برای خود از پیش می فرستید،آن را نزد خدا(در سرای دیگر)خواهید یافت،همانا خداوند به اعمال شما بیناست.

نکته ها:

بعد از اوّلین خطاب در آیه 104؛ «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» ،این آیه حامل سومین دستور برای مسلمانان است.

در دستور اوّل؛خداوند رعایت ادب در گفتگو با رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله را یادآور شد تا در سخن گفتن مواظب باشند بهانه و دستاویزی برای تمسخر به دست دشمنان و مخالفان ندهند. «لاٰ تَقُولُوا رٰاعِنٰا وَ قُولُوا انْظُرْنٰا» دستور دوّم؛عفو و اغماض از کینه و حسادت اهل کتاب تا زمان صدور دستور جدید بود. «فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا» دستور سوّم؛اقامه نماز و پرداخت زکات است.در زمانی که مسلمانان در تیررس انواع کینه و حسادت ها بودند و مأمور به عفو و اغماض شده اند،لازم است

ص :181

رابطه ی خودشان را با خداوند از طریق اقامه نماز،و پیوند با محرومان جامعه را از طریق زکات،تقویت نمایند.

پیام ها:

1 معمولاً دستور به نماز همراه با زکات در قرآن آمده است.یعنی یاد خدا باید همراه با توجّه به خلق خدا باشد. «أَقِیمُوا الصَّلاٰةَ وَ آتُوا الزَّکٰاةَ» 2 اعمال انسان،قبل از خود انسان وارد عرصه قیامت می شود. «تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ» 3 مقدار کار خیر مهم نیست،هر کس به هر مقدار می تواند باید انجام دهد.

«مِنْ خَیْرٍ»

4 کارهای خیر،برای قیامت محفوظ می ماند. «تَجِدُوهُ» 5 ایمان به نظارت الهی و پاداش در قیامت،قوی ترین انگیزه عمل صالح می باشد. «مٰا تُقَدِّمُوا») («تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّٰهِ إِنَّ اللّٰهَ بِمٰا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»

[سوره البقرة (2): آیه 111]

اشاره

وَ قٰالُوا لَنْ یَدْخُلَ اَلْجَنَّةَ إِلاّٰ مَنْ کٰانَ هُوداً أَوْ نَصٰاریٰ تِلْکَ أَمٰانِیُّهُمْ قُلْ هٰاتُوا بُرْهٰانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (111)

و گفتند:هرگز به بهشت داخل نشود مگر آنکه یهودی یا نصرانی باشد.اینها آرزوهای آنهاست،بگو:اگر راستگویید،دلیل خود را(بر این موضوع)بیاورید.

پیام ها:

1 غرور دینی،باعث شد تا یهود و نصارا خود را نژاد برتر و بهشت را در انحصار خود بدانند. «إِلاّٰ مَنْ کٰانَ هُوداً أَوْ نَصٰاریٰ» 2 امتیازطلبی و خودبرتربینی،آرزویی خام و خیالی واهی است. «تِلْکَ أَمٰانِیُّهُمْ» 3 ادّعای بدون دلیل محکوم است. «قُلْ هٰاتُوا بُرْهٰانَکُمْ» 4 هر گونه عقیده ای باید بر اساس دلیل باشد. «قٰالُوا») («قُلْ هٰاتُوا بُرْهٰانَکُمْ» قرآن، مطالب خود را با دلیل بیان کرده است و از مخالفان نیز تقاضای دلیل می کند.

ص :182

[سوره البقرة (2): آیه 112]

اشاره

بَلیٰ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّٰهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ (112)

آری،کسی که با اخلاص به خدا روی آورد و نیکوکار باشد،پس پاداش او نزد پروردگار اوست،نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین خواهند شد.

نکته ها:

آیه علّت ورود در بهشت را،تسلیم فرمان خدا و نیکوکار بودن می داند.یعنی بهشت به ادّعا و شعار به کسی داده نمی شود،بلکه ایمان و عمل صالح لازم است.

پیام ها:

1 برای ورود به بهشت،به جای خیال و آرزو،هم تسلیم خدا بودن و ایمان درونی لازم است و هم عمل صالح بیرونی. «أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّٰهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ» 2 نیکوکاری باید سیره ی انسان باشد،نه به صورت موسمی و فصلی. «هُوَ مُحْسِنٌ» 3 پاداش دادن،از شئون ربوبیّت است. «أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ» 4 هر کس خالصانه روی به خدا آورد،هم بهره کامل دارد؛ «فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ» و هم از هر نوع دلهره بیمه خواهد بود. «لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ»

[سوره البقرة (2): آیه 113]

اشاره

وَ قٰالَتِ اَلْیَهُودُ لَیْسَتِ اَلنَّصٰاریٰ عَلیٰ شَیْءٍ وَ قٰالَتِ اَلنَّصٰاریٰ لَیْسَتِ اَلْیَهُودُ عَلیٰ شَیْءٍ وَ هُمْ یَتْلُونَ اَلْکِتٰابَ کَذٰلِکَ قٰالَ اَلَّذِینَ لاٰ یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّٰهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ فِیمٰا کٰانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (113)

و یهودیان گفتند:مسیحیان بر حقّ نیستند،و مسیحیان گفتند:یهودیان بر حقّ نیستند، در حالی که(هر دو گروه)آنان،کتاب آسمانی را می خوانند! همچنین افراد نادان دیگر (همچون مشرکان که خبر از کتاب ندارند)،همانند سخن آنها را گفتند.پس خداوند در روز قیامت در آنچه اختلاف دارند،در بین آنان داوری خواهد نمود.

ص :183

نکته ها:

این آیه ترسیمی مجدّدی از سیمای متعصّبِ اهل کتاب است که هر گروه در صدد نفی گروه دیگر است.یهودیان،مسیحیان را بر باطل و بی موقعیّت در پیشگاه خداوند معرّفی می کنند و در مقابل،مسیحیان نیز یهود را بی منزلت در نزد خداوند می دانند.اینگونه برخوردها،از روحیّه ی متعصّب آنها سرچشمه می گیرد،در حالی که اگر به کتاب آسمانی خود توجّه کنند،از این برخوردها دست بر می دارند.سپس می فرماید:مشرکان و بت پرستان نیز با آنکه کتاب آسمانی ندارند،همان سخن ها را می گویند.یعنی صاحبان عقاید باطل همدیگر را نفی می کنند،ولی همه ی این اختلافات در روز قیامت،با داوری خداوند متعال پایان می پذیرد و آنها حقّ را مشاهده می کنند.

پیام ها:

1 تعصّب بی جا و انحصارطلبی بی دلیل،ممنوع است.تحقیر و نادیده گرفتن دیگران،نشانه ی استبداد و خودمحوری است. (1)«لَیْسَتِ النَّصٰاریٰ عَلیٰ شَیْءٍ») «لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلیٰ شَیْءٍ» 2 اگر تعصّب و خودخواهی باشد،علم هم نمی تواند هدایت کند.اهل کتاب قادر به تلاوت آن بودند ولی به خاطر داشتن روحیّه ی انحصارطلبی تلاوت ها کارساز نبود. «وَ هُمْ یَتْلُونَ الْکِتٰابَ» 3 در فضای آمیخته به تعصّب،عالم و جاهل همانند هم فکر می کنند.مشرکان جاهل همان حرفی را می زدند که تلاوت کنندگان تورات و انجیل می گفتند.

«کَذٰلِکَ قٰالَ الَّذِینَ لاٰ یَعْلَمُونَ»

ص :184


1- 1) .هر گروهی به آنچه خود دارد می بالد،و این بالیدن های بی جا ریشه ی بسیاری از فتنه هاست.در سوره ی مؤمنون آیه 53،تعبیر دیگری دارد:«کلّ حزب بما لدیهم فرحون»هر گروهی به آنچه در نزدشان هست،شادمان است.

[سوره البقرة (2): آیه 114]

اشاره

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسٰاجِدَ اَللّٰهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اِسْمُهُ وَ سَعیٰ فِی خَرٰابِهٰا أُولٰئِکَ مٰا کٰانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوهٰا إِلاّٰ خٰائِفِینَ لَهُمْ فِی اَلدُّنْیٰا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی اَلْآخِرَةِ عَذٰابٌ عَظِیمٌ (114)

کیست ستمکارتر از آنکه نگذاشت نام خدا در مساجد الهی برده شود و سعی در خرابی آنها داشت؟ آنان جز با ترس و خوف،حقّ ورود به مساجد را ندارند.بهره ی آنان در دنیا،رسوایی و خواری و در آخرت عذاب بزرگ است.

نکته ها:

بنا بر آنچه از شأن نزول ها و برخی روایات بدست می آید،آیه درباره ی کسانی نازل شده است که درصدد تخریب مساجد برآمده بودند.در طول تاریخ،تخریب مساجد و یا جلوگیری از رونق آنان بارها به دست افراد منحرف و طاغوت ها صورت گرفته است.از تخریب بیت المقدس و آتش زدن تورات بدست مسیحیان به رهبری شخصی به نام«فطلوس»گرفته،تا ممانعت قریش از ورود مسلمانان به مسجد الحرام،نشانه ای از همین تلاش ها است.

امروز نیز از یک سو شاهد تخریب مساجد باقیمانده از صدر اسلام در کنار قبور ائمه بقیع علیهم السلام به عنوان مبارزه با شرک هستیم و از طرف دیگر ویرانی مساجد تاریخی،همانند مسجد بابری در هند را که نشانگر قدمت مسلمانان در شبه قارّه است،به چشم می بینیم.اینها همه حکایت از روحیّه ی کفرآلود طاغوت ها و جاهلانی دارد که از یاد و نام خداوند که در مراکز توحید طنین انداز می شود، وحشت دارند.

این آیه به والدین و بزرگانی که از رفتن فرزندانشان به مساجد ممانعت به عمل می آورند،هشدار می دهد.

اگر خرابی مسجد ظلم باشد پس آباد کردن مسجد،انفع کارها می باشد. (1)

ص :185


1- 1) .تفسیر فخر رازی.
پیام ها:

1 ظلم فرهنگی،بزرگترین ظلم هاست. «وَ مَنْ أَظْلَمُ» (در قرآن« أَظْلَمُ »،به افترا بر خدا و بستن خانه خدا گفته شده که هر دو جنبه فرهنگی دارد.) 2 خرابی مسجد تنها با بیل و کلنگ نیست،بلکه هر برنامه ای که از رونق مسجد بکاهد،تلاش در خرابی آن است. «مَنَعَ مَسٰاجِدَ اللّٰهِ» 3 مساجدی مورد قبول هستند که در آنها یاد خدا زنده شود.مطالب خداپسند و احکام خدا بازگو شود. «یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ» 4 دشمن از در و دیوار مسجد نمی ترسد،ترس او از زنده شدن نام خدا و بیداری مسلمانان است. «أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ» 5 مساجد سنگر مبارزه اند،لذا دشمن سعی در خرابی آنها دارد. «سَعیٰ فِی خَرٰابِهٰا» 6 مسجد باید پر رونق و پر محتوی و همانند سنگر فرماندهی نظامی باشد.

هم چنان که جاسوس از رخنه به مراکز نظامی در وحشت و اضطراب است، باید مخالفان و دشمنان نیز از نفوذ و ورود به مساجد،در ترس و نگرانی باشند. «مٰا کٰانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوهٰا إِلاّٰ خٰائِفِینَ» 7 کسانی که با مقدّسات دینی به مبارزه برمی خیزند،علاوه بر قهر الهی در قیامت، گرفتار ذلّت و خواری دنیا نیز می شوند. (1)«سَعیٰ فِی خَرٰابِهٰا») («لَهُمْ فِی الدُّنْیٰا خِزْیٌ»

[سوره البقرة (2): آیه 115]

اشاره

وَ لِلّٰهِ اَلْمَشْرِقُ وَ اَلْمَغْرِبُ فَأَیْنَمٰا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ (115)

مشرق و مغرب از آن خداست،پس به هر سو روکنید،آنجا روی خداست، همانا خداوند(به همه جا)محیط و(به هر چیز)داناست.

ص :186


1- 1) .اگر سعی در خرابی ساختمانی که یادآور خداست،ذلّت دنیوی و عذاب اخروی دارد،پس کسانی که با شایعه و تهمت و تحقیر،قداست مردانی را شکستند که در جامعه یادآور خدا هستند،قطعاً در همین دنیا گرفتار ذلّت و نکبت خواهند شد.
نکته ها:

یهود بعد از تغییر قبله ی مسلمانان از بیت المقدس به کعبه،ایجاد سؤال و یا القاء شبهه می کردند که به چه دلیلی قبله تغییر یافته است.هر چند در آیات قبل (1)به اجمال و سربسته،خداوند پاسخ اینگونه اعتراضات را بیان فرمود،ولی این آیه نیز بر این حقیقت تکیه می کند که مشرق و مغرب از آن خداست و به هر سو رو کنید،خدا آنجاست.اگر کعبه نیز به عنوان قبله قرار داده شده است،برای تجلّی وحدت مسلمانان و تجدید خاطرات ایثارگری و شرک ستیزی ابراهیم علیه السلام است.

و بدین خاطر دارای قداست و احترام می باشد.

چنان که در رساله های احکام مراجع آمده است،در نمازهای مستحبی،قبله شرط نیست و حتّی می توان در حال راه رفتن یا سواره بجا آورد.برخی روایات نیز در ذیل این آیه،به این مطلب اشاره نموده اند. (2)

اگر به فرموده آیه ی قبل،گروهی در خرابی مسجد تلاش کردند،شما از پای ننشینید که توجّه به خدا در انحصار جهتی خاصّ نیست.

جهت قبله به شرق یا غرب باشد،موضوعی تربیتی و سیاسی است،اصل و مقصود،یاد خدا و ارتباط با او می باشد.قرآن در ستایش گروهی از بندگان می فرماید: «یَذْکُرُونَ اللّٰهَ قِیٰاماً وَ قُعُوداً وَ عَلیٰ جُنُوبِهِمْ» (3)

آنان خدارا به حال ایستاده و

نشسته و خوابیده یاد می کنند. و یا در پاسخ هیاهویی که برای تغییر قبله درست شد، می فرماید: «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لٰکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّٰهِ» (4)یعنی:

ای مردم! نیکی این نیست که رو به سوی شرق یا غرب در حال عبادت

بکنید،بلکه نیکی در ایمان واقعی شما به خدا و انجام کارهای خداپسندانه است.

ص :187


1- 1) .بقره،106.
2- 2) .امام باقر علیه السلام می فرماید:«انزل اللّٰه هذه الایة فی التطوع خاصّة»این آیه در مورد نماز مستحبی نازل شده است.تفسیر برهان؛راهنما.
3- 3) .آل عمران،191.
4- 4) .بقره،177.

هر چند در آیه قبل،از بزرگترین ظلم یعنی تخریب مساجد یا منع از مساجد، سخن به میان آمد و یا اینکه در جای دیگر می فرماید:

اگر جهاد نبود صوامع و بیع و مساجد ویران می شدند. (1)ولی آیه بشارت به این است که مبادا مأیوس شوید و یا احساس ناامیدی و بی پناهی بکنید،تمام جهان،محل عبادت و همه جای هستی قبله گاه است.

پیام ها:

1 هر کاری که به فرمان خداوند بوده و رنگ الهی داشته باشد،وجه اللّٰه و عبادت است. «فَأَیْنَمٰا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّٰهِ» 2 خداوند در همه جا حاضر و بر هر چیز ناظر است. «إِنَّ اللّٰهَ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ»

[سوره البقرة (2): آیه 116]

اشاره

وَ قٰالُوا اِتَّخَذَ اَللّٰهُ وَلَداً سُبْحٰانَهُ بَلْ لَهُ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قٰانِتُونَ (116)

و(برخی از اهل کتاب و مشرکان)گفتند:خداوند فرزندی برای خود اختیار کرده است.منزّه است او،بلکه آنچه در آسمان ها و زمین است از آن اوست و همه در برابر او فرمان برند.

نکته ها:

اهل کتاب و مشرکان،هر کدام به نوعی برای خداوند فرزندی می پنداشتند؛یهود می گفت:عُزَیر فرزند خداست. (2)نصاری نیز حضرت عیسی را فرزند خدا معرّفی می کردند (3)و مشرکان،فرشتگان را فرزندان خدا می دانستند. (4)این آیه ردّی است بر این توهّم غلط و نابجا،و ذات خداوند را از چنین نسبتی منزّه می داند.

ص :188


1- 1) .حج،40.
2- 2) . «وَ قٰالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّٰهِ» توبه،30.
3- 3) . «وَ قٰالَتِ النَّصٰاریٰ الْمَسِیحُ ابْنُ اللّٰهِ» توبه،30.
4- 4) . «یَجْعَلُونَ لِلّٰهِ الْبَنٰاتِ» نحل،57.

خدا را با خود مقایسه نکنیم.اگر انسان نیاز به فرزند دارد بخاطر موارد ذیل است:

1 عمرش محدود است و میل به بقای خویش و نسل خویش دارد.

2 قدرتش محدود است و نیازمند معاون و کمک کننده است.

3 نیازمند محبّت و عاطفه است و لازم است مونسی داشته باشد.

ولی خداوند از همه ی این کمبودها و نیازها منزّه است،بلکه هر چه در آسمان ها و زمین است،همه در برابر او متواضعند.

پیام ها:

1 خدایی که همه آسمان ها و زمین در برابر او تسلیم هستند،چه کمبودی دارد تا از طریق فرزند گرفتن آن را جبران کند؟! «بَلْ لَهُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ» 2 خشوع و تواضع،در برابر کسی سزاوار است که تمام هستی از آن اوست،نه بت ها و طاغوت هایی که از آفریدن حتّی یک مگس نیز عاجزند و قدرت نفع و ضرری ندارند. «کُلٌّ لَهُ قٰانِتُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 117]

اشاره

بَدِیعُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ إِذٰا قَضیٰ أَمْراً فَإِنَّمٰا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (117)

پدید آورنده آسمان ها و زمین اوست و هنگامی که فرمان(وجود)چیزی را صادر کند،فقط می گوید:باش! پس(فوراً)موجود می شود.

نکته ها:

او نه تنها مالک همه ی موجودات است،بلکه خالق آنهاست،آن هم بطور بدیع و بدون نقشه قبلی.پس او چه نیازی به فرزند دارد؟! هر گاه وجود چیزی را اراده کند،به او می گوید:باش! وفوراً خلق می شود.به تعبیر حضرت رضا علیه السلام:

خداوند در کار خویش حتّی نیازمند گفتن کلمه«

کُنْ

»نیست،اراده ی او همان و آفریدن همان. (1)

ص :189


1- 1) .«فارادة اللّٰه الفعل لا غیر ذلک یقول له کن فیکون بلالفظ و لا نطق و لا همّة و لا تفکّر»کافی،ج 1 ص 109.

در این چند آیه،با قدرت الهی آشنا شدیم: «لِلّٰهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ»

مشرق و مغرب برای اوست.

«لَهُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ»

آسمان ها و زمین برای اوست.

«کُلٌّ لَهُ قٰانِتُونَ»

همه برای او متواضع و فرمان بردار هستند.

«بَدِیعُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ»

پدید آورنده آسمان ها و زمین اوست.

«کُنْ فَیَکُونُ»

به فرمان او هر چیز موجود می شود.

هم چنان که خداوند در یک آن می آفریند،در مقام قهّاریّت نیز می تواند در یک آن همه چیز را از بین ببرد.چنان که در آیه 19 سوره ابراهیم فرموده: «إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ» ایمان به چنین قدرتی،که وجود و عدم همه چیز بدست اوست، به انسان توانایی فوق العاده می دهد و او را از یأس و ناامیدی باز می دارد.

پیام ها:

1 آفرینش خداوند،همواره بدیع و ابتکاری است. «بَدِیعُ» 2 خداوند می تواند در یک لحظه همه هستی را بیافریند؛ «کُنْ فَیَکُونُ» هر چند حکمتش اقتضا می کند که سلسله علل در کار باشد و به تدریج خلق شوند.

[سوره البقرة (2): آیه 118]

اشاره

وَ قٰالَ اَلَّذِینَ لاٰ یَعْلَمُونَ لَوْ لاٰ یُکَلِّمُنَا اَللّٰهُ أَوْ تَأْتِینٰا آیَةٌ کَذٰلِکَ قٰالَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشٰابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَیَّنَّا اَلْآیٰاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (118)

کسانی که نمی دانند،گفتند:چرا خدا با خود ما سخن نمی گوید؟ یا آیه و نشانه ای بر خود ما نمی آید؟ همچنین گروهی که قبل از آنان بودند مثل گفته آنان را گفتند،دلها(و افکار)شان مشابه است،ولی ما(به اندازه ی کافی)آیات و نشانه ها را برای اهل یقین(و حقیقت جویان)روشن ساخته ایم.

نکته ها:

باز هم تقاضای نابجا از سوی گروه دیگری از کفّار! افراد ناآگاه،در برابر دعوت رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله چنین می گویند:چرا خداوند مستقیماً با خود ما سخن نمی گوید؟

ص :190

چرا بر خود ما آیه نازل نمی شود؟! قرآن برای جلوگیری از اثرات سوء احتمالی اینگونه سخن های یاوه و بیجا بر سایر مسلمانان و دلداری به رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله،سؤال و خواست آنها را خیلی عادّی تلقّی می کند که این سؤالات حرف تازه ای نیست و کفارِ قبل از اینها نیز از انبیای پیشین چنین توقّعات نابجا را داشته اند.سپس می فرماید:

طرز تفکّر هر دو گروه به یکدیگر شباهت دارد،ولی ما برای اینگونه درخواست ها اعتبار و ارزشی قائل نیستیم.چرا که آیات خودمان را به قدر کفایت برای طالبان حقیقت بیان کرده ایم.

توقّعات نابجا،یا به خاطر روحیّه استکبار و خودبرتربینی است و یا به خاطر جهل و نادانی.آنکه جاهل است،نمی داند نزول فرشته وحی بر هر دلی ممکن نیست و حکیم،شربت زلال و گوارا را در هر ظرفی نمی ریزد.در قرآن می خوانیم:

اگر پاکدل و درست کردار بودید،فرقان و قوه تمیز به شما می دادیم. (1)

پیام ها:

1 اصالت به تلاش و لیاقت است،نه تقاضا و توقّع.گروهی هستند که به جای تلاش و بروز لیاقت،همیشه توقّعات نابجای خود را مطرح می کنند. «لَوْ لاٰ یُکَلِّمُنَا اللّٰهُ» 2 سنّت خداوند اتمام حجّت و بیان دلیل است،نه پاسخگویی به خواسته ها و تمایلات نفسانی هر کس. «قَدْ بَیَّنَّا الْآیٰاتِ»

[سوره البقرة (2): آیه 119]

اشاره

إِنّٰا أَرْسَلْنٰاکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ لاٰ تُسْئَلُ عَنْ أَصْحٰابِ اَلْجَحِیمِ (119)

(ای رسول!)ما ترا به حقّ فرستادیم تا بشارتگر و بیم دهنده باشی و تو مسئول(گمراه شدن)دوزخیان(و جهنّم رفتن آنان)نیستی.

ص :191


1- 1) . «إِنْ تَتَّقُوا اللّٰهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقٰاناً» انفال،29.
نکته ها:

ای رسول گرامی! به توقّعات نابجای کفّار توجّه نکن.آنان هر کدام توقّع دارند اوراق متعدّدی از آیات برایشان نازل شود؛ «بَلْ یُرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْتیٰ صُحُفاً مُنَشَّرَةً» (1)در حالی که ما ترا همراه منطق حقّ برای مردم فرستاده ایم تا از طریق بشارت و انذار،آنان را نسبت به سعادت خودشان آشنا کنی.اگر گروهی بهانه جویی کرده و از پذیرش حقّ سرباز زدند و توقّع داشتند که بر آنان وحی نازل شود،تو مسئول دوزخِ آنان نیستی،تو فقط عهده دار بشارت و انذاری،و مسئول نتیجه و قبول یا ردّ مردم نیستی.

بشارت و انذار،نشانه ی اختیار انسان است.در قرآن مکرر این معنا آمده است که آنچه بر خداوند است،فرستادن پیامبری معصوم با منطق حقّ همراه با بشارت و انذار است.حال مردم خودشان هستند که آزادانه یا راه حقّ را می پذیرند و یا سرسختانه لجاجت می کنند.

پیام ها:

1 در برابر هر تضعیف روحیّه ای از طرف دشمن،نیاز به تقویت و تسلیت و تسکین روحی از طرف خدا است. «أَرْسَلْنٰاکَ بِالْحَقِّ» (در آیه قبل بهانه های کفّار نقل شد،در این آیه پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله با کلمه« بِالْحَقِّ »تأیید و تقویت می شود.) 2 بشارت و تهدید،همچون دو کفّه ترازو باید در حال تعادل باشد،و گر نه موجب غرور یا یأس می شود. «بَشِیراً وَ نَذِیراً»

ص :192


1- 1) .مدّثر،52.

[سوره البقرة (2): آیه 120]

اشاره

وَ لَنْ تَرْضیٰ عَنْکَ اَلْیَهُودُ وَ لاَ اَلنَّصٰاریٰ حَتّٰی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَی اَللّٰهِ هُوَ اَلْهُدیٰ وَ لَئِنِ اِتَّبَعْتَ أَهْوٰاءَهُمْ بَعْدَ اَلَّذِی جٰاءَکَ مِنَ اَلْعِلْمِ مٰا لَکَ مِنَ اَللّٰهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاٰ نَصِیرٍ (120)

(ای پیامبر!)هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد تا(آنکه تسلیم خواسته آنان شوی و)از آئین آنان پیروی کنی.بگو:هدایت تنها هدایت الهی است،و اگر از هوی و هوسهای آنها پیروی کنی،بعد از آنکه علم(وحی الهی) نزد تو آمد،هیچ سرور و یاوری از ناحیه خداوند برای تو نخواهد بود.

نکته ها:

بعد از تغییر قبله،ناراحتی یهود از مسلمانان بیشتر شد و احیاناً بعضی از مسلمان ها نیز تمایل داشتند قبله همان بیت المقدس باشد تا بتوانند با یهود در الفت و دوستی زندگی کنند،غافل از اینکه رضایت اهل کتاب با حفظ آن حاصل نمی شد و انتظار آنان،پیروی از تمام آیین آنها و نه فقط قبله آنان بود.

این آیه در عین اینکه خطاب به پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله است،خطاب به همه مسلمانان در طول تاریخ نیز هست که هرگز یهود و نصاری از شما راضی نخواهند شد،مگر آنکه تسلیم بی چون و چرای آنان شوید و از اصول و ارزشهای الهی کناره بگیرید.

ولی شما مسلمان ها باید با قاطعیّت دست رد به سینه نامحرم بزنید و بدانید تنها راه سعادت،راه وحی است نه پیروی از تمایلات این و آن.

پیام ها:

1 دشمن،به کم راضی نیست.فقط با سقوط کامل و محو مکتب و متلاشی شدن اهداف شما راضی می شود. «لَنْ تَرْضیٰ عَنْکَ» 2 اگر مسلمانان مشاهده کردند که کفّار از دین آنان راضی هستند،باید در دینداری خود تردید نمایند.دینداری کافرپسند،همان کفر است. «لَنْ تَرْضیٰ») (« حَتّٰی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ» 3 جز وحی و هدایت الهی،همه راه ها انحرافی است. «قُلْ إِنَّ هُدَی اللّٰهِ هُوَ الْهُدیٰ» 4 مسئولیّت عالم،بیشتر از جاهل است. «بَعْدَ الَّذِی جٰاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ» 5 رابطه با اهل کتاب نباید به قیمت صرف نظر کردن از اصول تمام شود.جذب دیگران آری،ولی عقب نشینی از اصول هرگز. «لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوٰاءَهُمْ»

ص :193

6 پیروی از تمایلات و هوسهای مردم،منجر به قطع الطاف الهی می شود.یا لطف خدا،یا هوسهای مردم. «مٰا لَکَ مِنَ اللّٰهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاٰ نَصِیرٍ»

[سوره البقرة (2): آیه 121]

اشاره

اَلَّذِینَ آتَیْنٰاهُمُ اَلْکِتٰابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاٰوَتِهِ أُولٰئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلْخٰاسِرُونَ (121)

کسانی که به آنها کتاب آسمانی داده ایم و آن را چنان که سزاوارِ تلاوت است تلاوت می کنند،آنان به آن(قرآن یا پیامبر)ایمان می آورند و کسانی که به آن کافر شوند،آنان همان زیانکارانند.

نکته ها:

در برابر یهود و نصارایی که به سبب لجاجت و سرکشی مورد انتقاد قرار گرفتند، گروهی از آنان مورد تمجید و قدردانی خداوند قرار گرفته اند.آنان کسانی هستند که به کتاب های آسمانی مراجعه کرده و نشانه های ظهور و بعثت پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله را در آن دیده و به او ایمان می آورند.

در تفسیر أطیب البیان آمده است:مراد از «الْکِتٰابَ» در این آیه،قرآن و مخاطب مسلمانانی هستند که در قرائت قرآن،حقّ تلاوت را ادا نموده و به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله ایمان آورده اند.تفسیر المیزان نیز این معنی را احتمال داده است.

روایتی درباره ی آداب تلاوت قرآن در تفسیر المیزان نقل شده،که هشت نکته را مورد توجّه قرار داده است:

1 ترتیل آیات.2 تفقّه در آیات.3 عمل به آیات.4 امید به وعده ها.5 ترس از وعیدها.6 عبرت از داستان ها.7 انجام اوامر الهی.8 ترک نواهی.در پایان روایت نیز امام صادق علیه السلام فرمود:

حقّ تلاوت تنها حفظ آیات،درس حروف،قرائت و تجوید نیست.و بر اساس روایات،کسانی که حقّ تلاوت قرآن را ادا می کنند،تنها امامان معصوم می باشند. (1)

ص :194


1- 1) .کافی،ج 1 ص 215.
پیام ها:

1 رعایت انصاف حتّی در برخورد با مخالفان،لازم است. (1)«الَّذِینَ آتَیْنٰاهُمُ الْکِتٰابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاٰوَتِهِ» 2 حقّ تلاوت،در تلاوت با صوت زیبا و رعایت نکات تجوید خلاصه نمی شود،بلکه ایمان و عمل نیز لازم است. «یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاٰوَتِهِ أُولٰئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ» 3 کسی که در انتخاب مکتب دچار انحراف شود،زیانکار واقعی است. «فَأُولٰئِکَ هُمُ الْخٰاسِرُونَ»

[سوره البقرة (2): آیات 122 تا 123]

اشاره

یٰا بَنِی إِسْرٰائِیلَ اُذْکُرُوا نِعْمَتِیَ اَلَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی اَلْعٰالَمِینَ (122) وَ اِتَّقُوا یَوْماً لاٰ تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لاٰ یُقْبَلُ مِنْهٰا عَدْلٌ وَ لاٰ تَنْفَعُهٰا شَفٰاعَةٌ وَ لاٰ هُمْ یُنْصَرُونَ (123)

ای بنی اسرائیل! نعمت مرا که به شما ارزانی داشتم و شما را بر جهانیان برتری بخشیدم یاد کنید.

و بترسید از روزی که هیچکس چیزی(از عذاب خدا)را از دیگری دفع نمی کند و هیچگونه عوضی از او قبول نمی گردد و هیچ شفاعتی،او را سود ندهد و(از جانب هیچ کسی)یاری نمی شود.

نکته ها:

این دو آیه مشابه آیات 47 و 48 همین سوره است که قبلاً گذشت و مطالبی در آنجا ذکر کرده ایم.

ص :195


1- 1) .در آیاتی که قرآن از بنی اسرائیل انتقاد می کند،کلماتی همچون«کثیر»،«اکثر»و«فریق»،بکار رفته است تا حقّ افراد پاکدل و مؤمن از بین نرود.

[سوره البقرة (2): آیه 124]

اشاره

وَ إِذِ اِبْتَلیٰ إِبْرٰاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمٰاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قٰالَ إِنِّی جٰاعِلُکَ لِلنّٰاسِ إِمٰاماً قٰالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قٰالَ لاٰ یَنٰالُ عَهْدِی اَلظّٰالِمِینَ (124)

و(به خاطر بیاور)هنگامی که پروردگارِ ابراهیم،او را با حوادث گوناگونی آزمایش کرد و او به خوبی از عهده آزمایش برآمد.خداوند به او فرمود:من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم.ابراهیم گفت:از فرزندان من نیز(امامانی قرار بده)،خداوند فرمود:پیمان من به ستمکاران نمی رسد(و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند شایسته این مقامند).

نکته ها:

حضرت ابراهیم علیه السلام در بین انبیا،جایگاه و منزلت خاصّی دارد.نام آن بزرگمرد، 69 مرتبه و در 25 سوره قرآن آمده و از او همانند پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله به عنوان اسوه و نمونه برای بشریّت یاد شده است.در برخی از آیات،آن بزرگوار در ردیف اخیار،صالحان،قانتان،صدّیقان،صابران و وفاکنندگان شمرده شده است.در بزرگداشت این پیامبر بزرگ،خداوند تعابیر خاصّی بکار برده و حتّی یکی از اسرار حج را یادآوری و زنده نگهداشتن ایثارگری ها و از خودگذشتگی های حضرت ابراهیم علیه السلام گفته اند.آن مرد الهی،در عرصه های گوناگون با انحراف و شرک مبارزه کرد؛برهان و استدلال او در مقابل ستاره پرستان و ماه پرستان،مبارزه عملی او با بت پرستان،احتجاج او در برابر نمرود و سربلندی او در آزمایشات دیگر،از او انسانی اسوه و نمونه ساخت که خداوند او را به مقام امامت نصب نمود.

در قرآن حدود بیست مرتبه مسئله آزمایش و امتحان مطرح شده و از سنّتهای الهی است.

(هدف آزمایش)آزمایش برای آگاه شدن خداوند نیست،زیرا او از پیش همه چیز را می داند،این آزمایش ها برای ظهور و بروز استعدادهای نهفته و تلاش و عمل انسان هاست.اگر انسان کاری نکند،استحقاق پاداش نخواهد یافت.

(ابزار آزمایش)تلخی ها و شیرینی های زندگی،همه ابزار امتحان هستند.گاهی

ص :196

افرادی با شداید و مصایب آزمایش می شوند و برخی دیگر با رفاه،و ناگزیر همه مردم حتّی انبیا مورد امتحان قرار می گیرند.این امتحانات و آزمایش ها برای رشد و پرورش مردم است.

ابراهیم علیه السلام در هر آزمایشی که موفّق می شد،به مقامی می رسید:در مرحله نخستین،عبد اللّه شد.سپس به مقام نبی اللهی رسید.و پس از آن رسول اللّٰه، خلیل اللّٰه و در نهایت به مقام امامت و رهبری مردم منصوب گردید. (1)

مراد از« بِکَلِمٰاتٍ »در آیه،امتحانات سنگین است که حضرت ابراهیم از همه ی آنها پیروز بیرون آمد.نه عمو،نه همسر و نه فرزند هیچکدام نتوانستند مانع او در راه انجام وظیفه شوند.با آنکه ابراهیم تحت سرپرستی عمویش آزر بود،امّا با بت پرستی او و جامعه اش به مبارزه برخاست و بت شکن بزرگ تاریخ گردید و آن گاه که از سوی خدا مأموریّت یافت،همسر و فرزندش را در صحرای مکه ساکن نموده و برای تبلیغ به نقطه ای دیگر برود،بی هیچ دلبستگی،آنها را به خدا سپرد و رفت.همچنین فرمان ذبح فرزندش اسماعیل آمد،رضای خدا را بر هوای دل ترجیح داد و کارد بر گلوی فرزند نهاد.امّا ندا آمد که قصد ما کشتن اسماعیل نبود، بلکه امتحان ابراهیم بود.

حضرت ابراهیم علیه السلام،مقام امامت را برای نسل خود نیز درخواست نمود،پاسخ آمد که این مقام عهدی است الهی که به هر کس لایق باشد عطا می شود.در میان نسل تو نیز کسانی که شایستگی داشته باشند،به این مقام خواهند رسید.چنان که پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله از نسل ابراهیم علیه السلام است و به این مقام رسید،ولی کسانی که دچار کوچکترین گناه و ستمی شده باشند،لیاقت این مقام را ندارند.

ابراهیم علیه السلام تنها پیامبری است که مشرکان و یهود و نصاری،همه خود را پیرو و در راه او می دانند.در این آیه ضمن تجلیل از ابراهیم علیه السلام،به طور غیر مستقیم به همه می فهماند که اگر به راستی او را قبول دارید،دست از شرک برداشته و همانند

ص :197


1- 1) .کافی،ج 1 ص 175.

او تسلیم محض اوامر الهی باشید.

این آیه یکی از آیاتی است که پشتوانه فکری و اعتقادی شیعه قرار گرفته است که امام باید معصوم باشد و کسی که لقب ظالم بر او صدق کند،به مقام امامت نخواهد رسید. (1)

این آیه،مقام امامت را «عَهْدِی» گفته است،پس آیه؛ «أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ» (2)یعنی اگر شما به امامی که من تعیین کردم وفادار بودید و اطاعت کردید من نیز به نصرت و یاری که قول داده ام وفا خواهم کرد.

پیام ها:

1 پیامبران نیز مورد آزمایش الهی قرار می گیرند. «وَ إِذِ ابْتَلیٰ إِبْرٰاهِیمَ» 2 برای منصوب کردن افراد به مقامات،گزینش و آزمایش لازم است. «إِذِ ابْتَلیٰ إِبْرٰاهِیمَ») («بِکَلِمٰاتٍ» 3 منشأ امامت وراثت نیست،لیاقت است که با پیروزی در امتحانات الهی ثابت می گردد. «فَأَتَمَّهُنَّ» 4 پست ها و مسئولیّت ها باید تدریجاً و پس از موفّقیّت در هر مرحله به افراد واگذار شود. «فَأَتَمَّهُنَّ» 5 امامت،مقامی رفیع و از مناصب الهی است.امام باید حتماً از طرف خداوند منصوب شود. «إِنِّی جٰاعِلُکَ» 6 امامت،عهد الهی است و همیشه باید این عهد میان خدا و مردم باشد. «عَهْدِی» 7 از اهمّ شرایط رهبری،عدالت و حسن سابقه است.هر کس سابقه شرک و ظلم

ص :198


1- 1) .در تفسیر المنار،ج 1،ص 457 آمده است:ابو حنیفه به استناد این آیه،مخالف حکومت وقت(منصور عباسی)بود و مقام قضاوت آنان را قبول نمی کرد.سپس می گوید:ائمه ی اربعه اهل سنّت،با حکومت های زمان خود مخالف بودند،زیرا آنان را ظالم می دانستند. البتّه در منابع و متون تاریخی،مطالبی بر خلاف ادّعای صاحب المنار به چشم می خورد.
2- 2) .بقره 7 40.

داشته باشد،لایق امامت نیست. (1)«لاٰ یَنٰالُ عَهْدِی الظّٰالِمِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 125]

اشاره

وَ إِذْ جَعَلْنَا اَلْبَیْتَ مَثٰابَةً لِلنّٰاسِ وَ أَمْناً وَ اِتَّخِذُوا مِنْ مَقٰامِ إِبْرٰاهِیمَ مُصَلًّی وَ عَهِدْنٰا إِلیٰ إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْمٰاعِیلَ أَنْ طَهِّرٰا بَیْتِیَ لِلطّٰائِفِینَ وَ اَلْعٰاکِفِینَ وَ اَلرُّکَّعِ اَلسُّجُودِ (125)

و(به یادآور)هنگامی که خانه(ی کعبه)را محل رجوع و اجتماع و مرکز امن برای مردم قرار دادیم(و گفتیم:)از مقام ابراهیم،جایگاهی برای نماز انتخاب کنید و به ابراهیم و اسماعیل تکلیف کردیم که خانه مرا برای طواف کنندگان و معتکفان و راکعان و ساجدان،پاک و پاکیزه کنید.

نکته ها:

بعد از اشاره به مقام والای ابراهیم علیه السلام در آیه ی گذشته،به یادگار او یعنی کعبه اشاره نموده و می فرماید:کعبه را برای مردم «مَثٰابَةً» قرار دادیم.کلمه« مَثٰابَةً »از ریشه «Bثُوِّبَ » به معنای بازگشت به حالت اوّل است.کعبه محلّ بازگشت و میعادگاه همه مردم است،میعادگاهی امن و مقدّس.

مقام ابراهیم جایگاهی است با فاصله تقریبی 13 متر از کعبه،که بر حاجیان لازم است بعد از طواف خانه خدا،پشت آن دو رکعت نماز بگزارند و در آنجا سنگی قرار دارد که حضرت ابراهیم برای بالا بردن دیوارهای کعبه،بر روی آن ایستاده است و آن سنگ فعلاً در محفظه ای نگهداری می شود.

مراد از«عهد»در این آیه دستور الهی است.« عَهِدْنٰا »یعنی دستور دادیم.

خداوند جسم نیست تا نیازمند خانه باشد.کلمه ی «بَیْتِیَ» در این آیه همانند

ص :199


1- 1) .در تفسیر أطیب البیان به نقل از امالی طوسی آورده است:ابن مسعود از رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله نقل می کند که خداوند فرمود:«من سجد لصنم دونی،لا اجعله اماماً»«انا و علیّ بن ابی طالب لم یسجد احدنا لصنم قطّ»یعنی هر کس برای بتی سجده کند من او را امام و رهبر قرار نمی دهم»«و من و علی بن ابی طالب،هیچکدام از ما هرگز به بت سجده نکرده است.

«شهر الله»درباره ماه رمضان است که به منظور کرامت بخشیدن به مکان یا زمانی خاصّ،خداوند آن را به خود منسوب می کند.و در عظمت کعبه همین بس که گاهی می فرماید: «بَیْتِیَ»

خانه من. گاهی می فرماید: «رَبَّ هٰذَا الْبَیْتِ»

خدای این خانه.

پیام ها:

1 شخصیّت حضرت ابراهیم،شخصیّتی جهانی است.در آیه قبل،ابراهیم را امام برای همه ی مردم قرار داد و در این آیه کعبه را میعادگاه همه مردم قرار داده است. «جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثٰابَةً لِلنّٰاسِ» 2 جامعه نیازمند امام و امنیّت است.در آیه ی قبل فرمود: «إِنِّی جٰاعِلُکَ لِلنّٰاسِ إِمٰاماً» و در این آیه می فرماید: «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثٰابَةً لِلنّٰاسِ وَ أَمْناً» 3 کسی که در راه خداوند حاضر شود خود و همسر و فرزندش را تسلیم نماید، باید تمام سرها در جای پای او برای خداوند به خاک برسد. «مُصَلًّی» (1)4 چون خانه از خداست؛ «بَیْتِیَ» خادم آن نیز باید از اولیای او باشد. «طَهِّرٰا بَیْتِیَ» 5 زائران بیت اللّه را همین کرامت بس که ابراهیم و اسماعیل،مسئول طهارت و پاکی آن بیت برای آنها بوده اند. «طَهِّرٰا بَیْتِیَ لِلطّٰائِفِینَ» 6 عبادت با طهارت،پیوند دارد. «طَهِّرٰا») («وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ» 7 عبادت و نماز به قدری مهم است که حتّی ابراهیم و اسماعیل برای انجام مراسم آن مأمور پاکسازی می شوند. «طَهِّرٰا بَیْتِیَ») («الرُّکَّعِ السُّجُودِ» 8 مسجدِ مسلمانان باید پاکیزه و رغبت انگیز باشد. «طَهِّرٰا») («الرُّکَّعِ السُّجُودِ»

ص :200


1- 1) .مضمون حدیثی که در تفسیر نور الثقلین،ج 1 ص 122،آمده است.

[سوره البقرة (2): آیه 126]

اشاره

وَ إِذْ قٰالَ إِبْرٰاهِیمُ رَبِّ اِجْعَلْ هٰذٰا بَلَداً آمِناً وَ اُرْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ اَلثَّمَرٰاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللّٰهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ قٰالَ وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلیٰ عَذٰابِ اَلنّٰارِ وَ بِئْسَ اَلْمَصِیرُ (126)

و(بیاد آور)هنگامی که ابراهیم گفت:پروردگارا! این(سرزمین)را شهری امن قرار ده و اهل آن را،آنان که به خدا و روز آخرت ایمان آورده اند،از ثمرات (گوناگون)روزی ده.(اما خداوند)فرمود:به آنهایی که کافر شوند(نیز) بهره ی اندکی خواهم داد.سپس آنها را به قهر به سوی عذاب آتش می کشانم و چه بد،سرانجامی است.

نکته ها:

در آیات قبل،حضرت ابراهیم علیه السلام برای ذریّه ی خویش درخواست مقام امامت نمود،امّا خداوند در جواب فرمود:این مقام و مرتبت به افراد ظالم نمی رسد.در این آیه حضرت ابراهیم،رزق دنیا را تنها برای مؤمنان درخواست کرد،امّا خداوند این محدویّت را نمی پذیرد و از اعطای رزق مادّی به کفّار امتناع نمی ورزد.یعنی رزق مادّی مهمّ نیست،لذا به اهل و نااهل هر دو داده می شود،امّا مقامات معنوی و اجتماعی و رهبری،بسیار مهم است و به هر کس واگذار نمی شود.

پیام ها:

1 انبیا علاوه بر ارشاد و هدایت،به نیازهای مادّی مردم همانند امنیّت و معیشت نیز توجّه داشته و برای آن تلاش و دعا می کنند. «رَبِّ اجْعَلْ هٰذٰا بَلَداً آمِناً» 2 بهره مندی از نعمت ها،زمانی لذیذ و گوارا است که در فضای امن،آرام و بی اضطراب باشد. «آمِناً وَ ارْزُقْ» 3 در دعا،دیگران را فراموش نکنیم.به جای «Bوَ ارْزُقْنٰا » فرمود: «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ» 4 سنّت الهی آن است که به همه مردم اعم از مسلمان و کافر،رزق دهد و این سنّت حتّی با دعای ابراهیم علیه السلام خدشه بردار نیست. «وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ» 5 بهره مندی در دنیا،نشانه ی لطف خداوند به انسان نیست. «وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ» 6 در کمک رسانی به همنوع،کاری به مکتب او نداشته باشید. «وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ» 7 کامیابی های مادّی هر قدر باشد،نسبت به نعمت های آخرت اندک است.

«قَلِیلاً»

ص :201

[سوره البقرة (2): آیه 127]

اشاره

وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْرٰاهِیمُ اَلْقَوٰاعِدَ مِنَ اَلْبَیْتِ وَ إِسْمٰاعِیلُ رَبَّنٰا تَقَبَّلْ مِنّٰا إِنَّکَ أَنْتَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ (127)

و(بیاد آور)هنگامی که ابراهیم،پایه های خانه(کعبه)را با اسماعیل بالا می برد(و می گفتند:)پروردگارا از ما بپذیر،همانا تو شنوا و دانایی.

نکته ها:

از آیات و روایات متعدّد استفاده می شود که خانه کعبه،از زمان حضرت آدم بوده و حضرت ابراهیم علیه السلام آن را تجدید بنا نموده است.چنان که آن حضرت در موقع اسکان همسر و فرزندش در سرزمین مکّه می گوید: «رَبَّنٰا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوٰادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ» (1)

خداوندا بعضی از خاندانم را در این سرزمین خشک و

بدون زراعت،در کنار خانۀ تو سکونت دادم. بنا بر این در زمان شیر خوارگی حضرت اسماعیل علیه السلام نیز اثری از کعبه وجود داشته است.و در سوره ی آل عمران (2)نیز از کعبه به عنوان اوّلین خانه مردم یاد شده است.در آیه مورد بحث نیز سخن از بالا بردن پایه های خانه بدست ابراهیم علیه السلام است و این تعبیر می رساند که اساس خانه کعبه،قبلاً وجود داشته و ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام آن را بالا برده اند.حضرت علی علیه السلام نیز در خطبه قاصعه (3)می فرماید:

خداوند تمام مردم را از زمان حضرت آدم

تا ابد،با همین کعبه و سنگ های آن آزمایش می نماید.

ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام در کار مساوی نبودند.در حدیث می خوانیم:

ابراهیم بنّایی می کرد و اسماعیل سنگ به دست پدر می داد. و شاید به سبب همین تفاوت،میان نام آن دو بزرگوار فاصله گذاشته است. «یَرْفَعُ إِبْرٰاهِیمُ الْقَوٰاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْمٰاعِیلُ»

پیام ها:

1 بانیان کارهای نیک را فراموش نکنیم. «إِذْ یَرْفَعُ» « إِذْ »یعنی گذشته را یاد کن.

2 در مسیر اهداف الهی،کار بنّایی و کارگری نیز عبادت است.لذا از خداوند

ص :202


1- 1) .ابراهیم،37.
2- 2) .آل عمران،96.
3- 3) .نهج البلاغه،خطبه 192.

قبولی آن را می خواهند. «یَرْفَعُ إِبْرٰاهِیمُ الْقَوٰاعِدَ») («رَبَّنٰا تَقَبَّلْ مِنّٰا» 3 کار مهم نیست،قبول شدن آن اهمیّت دارد.حتّی اگر کعبه بسازیم،ولی مورد قبول خدا قرار نگیرد،ارزش ندارد. «رَبَّنٰا تَقَبَّلْ» 4 کارهای خود را در برابر عظمت خداوند،قابل ذکر ندانیم.حضرت ابراهیم نامی از کار و بنایی خود نبرد و فقط گفت: «رَبَّنٰا تَقَبَّلْ مِنّٰا» 5 در روایات آمده است:از شرایط استجابت و آداب دعا،ستایش خداوند است.ابراهیم علیه السلام دعای خود را با ستایش پروردگار همراه ساخته است. «إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»

[سوره البقرة (2): آیه 128]

اشاره

رَبَّنٰا وَ اِجْعَلْنٰا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنٰا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَ أَرِنٰا مَنٰاسِکَنٰا وَ تُبْ عَلَیْنٰا إِنَّکَ أَنْتَ اَلتَّوّٰابُ اَلرَّحِیمُ (128)

(ابراهیم و اسماعیل همچنین گفتند:)پروردگارا! ما را تسلیم(فرمان)خود قرار ده و از نسل ما(نیز)امّتی که تسلیم تو باشند قرار ده و راه و روش پرستش را به ما نشان ده و توبه ی ما را بپذیر،که همانا تو،توبه پذیر مهربانی.

نکته ها:

با آنکه حضرت ابراهیم و اسماعیل هر دو در اجرای فرمان ذبح،عالی ترین درجه تسلیم در برابر خدا را به نمایش گذاردند،امّا با این همه در این آیه از خداوند می خواهند که

ما را تسلیم فرمان خودت قرار ده. گویا از خداوند تسلیم بیشتر و یا تداوم روحیّه تسلیم را می خواهند.کسی که فقط تسلیم خدا باشد،نه تسلیم عموی بت تراش می شود و نه در برابر بت ها به زانو می افتد و نه از طاغوت ها پیروی می کند.

پیام ها:

1 به کمالات امروز خود قانع نشوید،تکامل و تداوم آن را از خدا بخواهید. «رَبَّنٰا وَ اجْعَلْنٰا مُسْلِمَیْنِ لَکَ»

ص :203

2 توجّه به نسل و فرزندان، یک دورنگری عاقلانه و خداپسندانه است که حاکی از وسعت نظر و سوز و عشق درونی است و بارها در دعاهای حضرت ابراهیم آمده است. «وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنٰا» 3 راه و روش بندگی را باید از خدا آموخت و گر نه انسان گرفتار انواع خرافات و انحرافات می شود. «أَرِنٰا مَنٰاسِکَنٰا» 4 تا روح تسلیم نباشد،بیان احکام سودی نخواهد داشت.در اینجا ابراهیم علیه السلام ابتدا از خداوند روح تسلیم تقاضا می کند،سپس راه و روش عبادت و بندگی را می خواهد. «وَ اجْعَلْنٰا مُسْلِمَیْنِ لَکَ») («أَرِنٰا مَنٰاسِکَنٰا» 5 نیاز به توبه و بازگشت الطاف الهی،در هر حال و برای هر مقامی،ارزش است. (1)«تُبْ عَلَیْنٰا» 6 یکی از آداب دعا،ستایش پروردگار است که در این آیه نیز به چشم می خورد.

«التَّوّٰابُ الرَّحِیمُ»

[سوره البقرة (2): آیه 129]

اشاره

رَبَّنٰا وَ اِبْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیٰاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ اَلْکِتٰابَ وَ اَلْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ (129)

پروردگارا! در میان آنان پیامبری از خودشان مبعوث کن تا آیات تو را بر آنها بخواند و آنان را کتاب و حکمت بیاموزد و(از مفاسد فکری،اخلاقی و عملی) پاکیزه شان نماید،همانا که تو خود توانا و حکیمی.

نکته ها:

این آیه،دعایی دیگر از حضرت ابراهیم علیه السلام را بازگو می کند که بیانگر عظمت فوق العاده روح،و ترسیم کننده ی سوز و اخلاص درونی اوست.با آنکه خود در حال حیات و از پیامبران برجسته الهی است،برای نسل های آینده دعا می کند که

ص :204


1- 1) .در حدیث می خوانیم:رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله هر روز،هفتاد مرتبه استغفار می نمود،با اینکه او معصوم بود و هیچ گناهی نداشت.

پروردگارا! در میان مردم و ذریّه من،پیامبری از خودشان مبعوث کن.

از رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله نقل شده است که فرمودند:«أنا دعوة ابی ابراهیم»

من نتیجه اجابت دعای پدرم ابراهیم هستم که فرمود:

«رَبَّنٰا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ» (1)

با آنکه در دعای ابراهیم علیه السلام تعلیم بر تزکیه مقدّم شده است،امّا خداوند در اجابت این دعا،تزکیه را مقدّم داشته تا به ابراهیم هشدار دهد که تزکیه،با ارزش تر است و تعلیم در مرتبه بعدی است. «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتٰابَ وَ الْحِکْمَةَ» (2)

پیام ها:

1 نیاز به رهبر آسمانی،از اساسی ترین نیازهای جامعه بشری است.اگر قرن ها قبل برای آن دعا می شود،نشان دهنده ی اهمیّت و ارزش و نقش آن است.

«یَرْفَعُ إِبْرٰاهِیمُ»)

(«وَ ابْعَثْ فِیهِمْ»

آری،بالا بردن دیوارهای کعبه بدون حضور رهبر معصوم و الهی،بتخانه ای بیش از آب درنمی آید.

2 هدف از بعثت پیامبران،تعلیم و تزکیه مردم بر اساس کتاب آسمانی است.

«یَتْلُوا»)

(«یُعَلِّمُهُمُ»)

(«یُزَکِّیهِمْ»

3 علم و دانش زمانی نتیجه می دهد که همراه با بینش و حکمت،و همراه با تزکیه و تقوی باشد. «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتٰابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ»

[سوره البقرة (2): آیه 130]

اشاره

وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرٰاهِیمَ إِلاّٰ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اِصْطَفَیْنٰاهُ فِی اَلدُّنْیٰا وَ إِنَّهُ فِی اَلْآخِرَةِ لَمِنَ اَلصّٰالِحِینَ (130)

کیست که از آئین ابراهیم روی بگرداند،مگر کسی که خود را(فریب داده و) بی خردی کند؟ و همانا ما او را در این جهان برگزیدیم و قطعاً او در جهان دیگر (نیز)از صالحان است.

ص :205


1- 1) .تفسیر صافی و المیزان.
2- 2) .جمعه،2.
نکته ها:

در آیات قبل،گوشه هایی از اهداف و شخصیّت حضرت ابراهیم بیان گردید.این آیه با توجّه به تابناکی و پاکی چهره ابراهیم و آئین او می پرسد،چه کسی جز افراد نادان و سفیه از ابراهیم و اهداف او اعراض می کند؟! آئین او به قدری ارزش دارد که پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله مفتخر است که راه او راه ابراهیم است.ابراهیم کسی است که در منطق،مخالف کافر را مبهوت می کند: «فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ» (1)و در شجاعت یک تنه همه بت ها را می شکند: «فَجَعَلَهُمْ جُذٰاذاً» (2)قرآن او را حلیم معرّفی می نماید و در صبر و توکّل نیز نمونه و سرآمد است تا آنجا که درون آتش افکنده می شود بی آنکه واهمه ای داشته باشد.در سخاوت گوساله چاقی را برای مهمانان کباب می کند.

در تسلیم،کودک خود را در بیابان بی آب و گیاه مکه رها کرده و آن گاه که او به سن نوجوانی می رسد،به امر خداوند کارد بر گلوی او می گذارد.آری،انسان تنها با فریب دادن خرد خویش می تواند از ادیان الهی گریزان باشد.« سَفِهَ نَفْسَهُ» ابراهیم علیه السلام در دعایی از خداوند خواست که: «أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ» (3)خداوند دعای او را استجابت کرده و می فرماید:

ابراهیم در آخرت از صالحان است.

کسی که راه ابراهیم را که برای نسل بشر،مرکز امن،رهبر معصوم،رزق فراوان، توفیق اسلام و تسلیم،قبول توبه و سعادت از خدا طلب می کند،رها کرده و به دنبال دیگران برود،سفیه و نادانی بیش نیست!! در فرهنگ قرآن،به افرادی که حقائق را نادیده انگاشته و کفران نعمت کنند، سفیه گفته می شود.چنان که به بنی اسرائیل به جهت بهانه های بی موردی که درباره ی تغییر قبله می گرفتند،سفیه گفته شده است: «سَیَقُولُ السُّفَهٰاءُ» در ذیل آیه ی «وَ لاٰ تُؤْتُوا السُّفَهٰاءَ أَمْوٰالَکُمُ» نیز از امام علیه السلام نقل شده است که فرمود:

کسی که شراب بخورد،سفیه است. چنین شخصی به جای نوشیدنی های مفید و حلال،به سراغ آشامیدنی مضرّ و حرام می رود.آری،کسانی که راه حقّ را رها نموده و

ص :206


1- 1) .بقره،258.
2- 2) .انبیاء،58.
3- 3) .شعراء،83.

بی راهه می روند،سفیه هستند و آن کس که در انتخاب رهبر و مکتب،قدم درست بردارد عاقل است.در حدیث می خوانیم:

عقل همان چیزی است که به وسیله آن خدا عبادت شود و گر نه شیطنت است.

پیام ها:

1 سفیه کسی است که منطق،مکتب،رهبر و راه حقّ را نادیده گرفته و به دنبال هوسهای خود یا دیگران رهسپار شود. «سَفِهَ نَفْسَهُ» 2 دین داری،خردورزی،و اعراض از آن،دلیل بی خردی است. «مَنْ یَرْغَبُ») («سَفِهَ نَفْسَهُ»

[سوره البقرة (2): آیه 131]

اشاره

إِذْ قٰالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قٰالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (131)

(بخاطر بیاورید)هنگامی را که پروردگار ابراهیم به او گفت:تسلیم شو.گفت:

در برابر پروردگار جهانیان تسلیم شدم.

پیام ها:

1 مقامات و الطاف الهی،بدون دلیل به کسی واگذار نمی شود.اگر خداوند ابراهیم را برمی گزیند،به خاطر روحیّه ی تسلیم پذیری او در برابر خداست.

«أَسْلِمْ قٰالَ أَسْلَمْتُ»

2 فلسفه ی تسلیم انسان در برابر خداوند آن است که او رب العالمین است.

«أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعٰالَمِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 132]

اشاره

وَ وَصّٰی بِهٰا إِبْرٰاهِیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ یٰا بَنِیَّ إِنَّ اَللّٰهَ اِصْطَفیٰ لَکُمُ اَلدِّینَ فَلاٰ تَمُوتُنَّ إِلاّٰ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (132)

و ابراهیم و یعقوب،فرزندان خود را به همان آئین سفارش نمودند(و گفتند:) فرزندان من! خداوند برای شما این دین(توحیدی)را برگزیده است.پس(تا پایان عمر بر آن باشید و)جز در حال تسلیم(و فرمانبرداری)نمیرید.

ص :207

پیام ها:

1 در فکر سلامت عقیده و ایمان نسل و فرزندان خود باشیم و در وصایای خود تنها به جنبه های مادّی اکتفاء نکنیم. «وَصّٰی») («فَلاٰ تَمُوتُنَّ إِلاّٰ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» 2 راه حقّ،همان راه اسلام و تسلیم بودن در برابر خداوند است.انبیا همین راه را سفارش می نمودند. «وَصّٰی بِهٰا إِبْرٰاهِیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ» 3 خداوند در میان همه راهها،راه دین را برای ما برگزیده است. «إِنَّ اللّٰهَ اصْطَفیٰ لَکُمُ الدِّینَ» 4 حسن عاقبت و مسلمان مردن مهم است. (1)«فَلاٰ تَمُوتُنَّ إِلاّٰ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» 5 گرچه زمان و مکان مردن به دست ما نیست،ولی می توانیم زمینه ی حسنِ عاقبت خود را از طریق عقیده و عمل درست و دعا و دوری از گناه و افراد فاسد،فراهم کنیم. «فَلاٰ تَمُوتُنَّ إِلاّٰ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 133]

اشاره

أَمْ کُنْتُمْ شُهَدٰاءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ اَلْمَوْتُ إِذْ قٰالَ لِبَنِیهِ مٰا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قٰالُوا نَعْبُدُ إِلٰهَکَ وَ إِلٰهَ آبٰائِکَ إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْمٰاعِیلَ وَ إِسْحٰاقَ إِلٰهاً وٰاحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (133)

آیا شما(یهودیان)هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید،حاضر بودید؟! آن هنگام که به فرزندان خود گفت:پس از من چه می پرستید؟ گفتند:خدای تو و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق،خداوند یکتا،و ما در برابر او تسلیم هستیم.

نکته ها:

گروهی از یهود اعتقاد و ادّعا داشتند که یعقوب هنگام مرگ،فرزندان خود را به دینی که یهود،با تمام تحریفاتش به آن معتقد بودند،سفارش و توصیه کرده است

ص :208


1- 1) .بسیار افرادی که اهل ایمان بودند،ولی مرتد و کافر شدند. «آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا» نساء،137.

و آنها بدین سبب به آئین خود پای بند هستند.خداوند در ردّ این ادّعا و اعتقاد، آنان را مورد سؤال قرار می دهد که آیا شما در هنگام مرگ بر بالین یعقوب حاضر بوده اید که اینگونه می گویید؟ بلکه او از فرزندان خود اسلام و تسلیم در برابر خداوند را خواست،و فرزندان به او وعده دادند که عبادت و پرستش خدای یگانه و تسلیم بودن در برابر او را در پیش گیرند.

در قرآن از جدّ و عمو،به پدر«أب»تعبیر می کند. «آبٰائِکَ إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْمٰاعِیلَ» چون ابراهیم،جدّ فرزندان یعقوب و اسماعیل،عموی آنان بوده است.

پیام ها:

1 سخن باید بر اساس علم و آگاهی باشد. «أَمْ کُنْتُمْ شُهَدٰاءَ» 2 مرگ به سراغ همه می آید،حتّی پیامبران. «حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ» 3 حسّاس ترین زمانِ زندگی،لحظه ی مرگ است و حسّاس ترین مسئله،موضوع دین و عقیده و حسّاس ترین مخاطب،نسل انسان است. «إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قٰالَ لِبَنِیهِ مٰا تَعْبُدُونَ» 4 موعظه در آستانه ی مرگ،آثار عمیقی دارد. «إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قٰالَ» 5 پدران باید نسبت به آینده ی دینی فرزندان خویش،توجّه داشته باشند.حتّی فرزندان انبیا در معرض خطر بی دینی هستند. «مٰا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی» 6 همه انبیا،به عبادت و تسلیم در برابر خداوند سفارش می کردند. «إِلٰهاً وٰاحِداً» 7 فقط در برابر فرمان خداوند،تسلیم شویم. «لَهُ مُسْلِمُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 134]

اشاره

تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهٰا مٰا کَسَبَتْ وَ لَکُمْ مٰا کَسَبْتُمْ وَ لاٰ تُسْئَلُونَ عَمّٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (134)

آنها امتی بودند که درگذشتند،دست آورد آنها مربوط به خودشان و دست آورد شما نیز مربوط به خودتان است و شما از آنچه آنان انجام داده اند، بازخواست نخواهید شد.

ص :209

نکته ها:

یکی از اشتباهات بنی اسرائیل این بود که به نیاکان و پیشینیان خویش،بسیار مباهات و افتخار می کردند و گمانشان این بود که اگر خودشان آلوده باشند،به خاطر کمالات گذشتگانشان،مورد عفو قرار خواهند گرفت.این آیه به آنان هشدار می دهد که شما مسئول اعمال خویش هستید،هم چنان که آنان مسئول کرده های خویش هستند.

در کتاب غرر الحکم از حضرت علی علیه السلام آمده است:«الشرف بالهمم العالیة لا بالرمم البالیة»

شرافت و بزرگی به همت های عالی و بلند است،نه به استخوان های پوسیده ی نیاکان و گذشتگان. در تاریخ می بینیم که افراد در سایه عمل خویش،آینده خود را رقم می زنند.زن فرعون اهل بهشت می شود،ولی همسر لوط در اثر بد کرداری،به دوزخ رهسپار می شود.اینها نمونه ی عدالت و نظام حقِ پروردگار است.

در حدیثی از رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله نقل شده است که فرمود:

ای بنی هاشم،مبادا سایر مردم برای آخرت خود کار کنند،ولی شما به انساب خود دل خوش کنید.

پیام ها:

1 نسبت خویشاوندی،در قیامت کارساز نیست. «لَهٰا مٰا کَسَبَتْ وَ لَکُمْ مٰا کَسَبْتُمْ» 2 آینده هر کس و هر جامعه ای،در گرو عمل خود اوست. «وَ لاٰ تُسْئَلُونَ عَمّٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 135]

اشاره

وَ قٰالُوا کُونُوا هُوداً أَوْ نَصٰاریٰ تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرٰاهِیمَ حَنِیفاً وَ مٰا کٰانَ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ (135)

(اهل کتاب)گفتند:یهودی یا مسیحی شوید تا هدایت یابید،بگو:(چنین نیست،)بلکه (پیروی از)آئین حقگرای ابراهیم(مایه هدایت است،زیرا)او از مشرکان نبود.

نکته ها:

کلمه«یهود»از«هود»به معنای بازگشت به خدا،گرفته شده است.در مجمع البحرین از امام صادق علیه السلام نقل شده است که لقب یهود از آیه 156 سوره

ص :210

اعراف اقتباس شده است،آنجا که بنی اسرائیل به خدا گفتند: «إِنّٰا هُدْنٰا إِلَیْکَ» و کلمه نصاری نیز از کلام حضرت عیسی علیه السلام گرفته شده است آنجا که فرمود: «مَنْ أَنْصٰارِی إِلَی اللّٰهِ» امّا کلمه« حَنِیفاً »از«حنف»به معنای در راه مستقیم آمدن است، همانگونه که«جنف»به معنای در راه کج قرار گرفتن آمده است.

در آیه 113 خواندیم که یهودیان،نصاری را قبول نداشتند و نصاری نیز یهودیان را پوچ می دانستند و هر یک خیال می کرد که تنها خودش بر هدایت می باشد.در حالی که هر دو گروه دچار شکّ گردیده و از راه مستقیم منحرف شده اند و راه حقّ راه ابراهیم علیه السلام است که هرگز دچار شکّ نگردید.

امام صادق علیه السلام فرمودند:

دین حنیف و حقگرا،همان گرایش به حقّ و اسلام است. (1)

پیام ها:

1 انحصار طلبی بی جا،ممنوع است.یهود و نصاری بدون داشتن دلیل،هر کدام هدایت را تنها در آئین خود می دانند. «کُونُوا هُوداً أَوْ نَصٰاریٰ تَهْتَدُوا» 2 نام و عنوان مهم نیست،ایمان و عمل اهمیّت دارد.یهودی یا نصرانی یک لقب بیش نیست،آنچه ارزشمند است،توحید و یکتا پرستی است. «بَلْ مِلَّةَ إِبْرٰاهِیمَ حَنِیفاً» 3 به تبلیغات سوء دیگران پاسخ دهید. «قٰالُوا») («قُلْ» 4 ابراهیم علیه السلام هیچگاه از مشرکان نبوده است،در حالی که یهود و نصاری گرفتار شرک شده اند. «وَ مٰا کٰانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 136]

اشاره

قُولُوا آمَنّٰا بِاللّٰهِ وَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْنٰا وَ مٰا أُنْزِلَ إِلیٰ إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْمٰاعِیلَ وَ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ اَلْأَسْبٰاطِ وَ مٰا أُوتِیَ مُوسیٰ وَ عِیسیٰ وَ مٰا أُوتِیَ اَلنَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لاٰ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (136)

ص :211


1- 1) .تفسیر برهان.

(ای مسلمانان!)بگویید:ما به خدا ایمان آورده ایم و به آنچه بر ما نازل شده و آنچه به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط(که پیامبرانی از نوادگان یعقوبند)و آنچه به موسی و عیسی و پیامبران دیگر از طرف پروردگارشان نازل شده است،(ایمان آورده ایم.و)ما بین هیچ یک از آنها جدایی قائل نیستیم(و میان آنان فرق نمی گذاریم و)در برابر خداوند تسلیم هستیم.

نکته ها:

این آیه به مسلمانان دستور می دهد که به مخالفان خود بگویند:ما به خدا و همه پیامبران بر حقّ و آنچه از جانب خدا نازل شده است ایمان داریم و خود محوری ها و یا تعصّبات نژادی،باعث نمی شود که ما برخی از آنها را بپذیریم و بعضی دیگر را نفی کنیم.ما به همه انبیای الهی،چه آنهایی که قبل از ابراهیم علیه السلام آمده اند، همانند آدم،شیث،نوح،هود،صالح و چه آنهایی که بعد از ابراهیم بودند همانند سلیمان،یحیی و زکریا،ایمان داریم و هر پیامبری که دلیل روشن و معجزه داشته باشد به حکم عقل او را می پذیریم.

« اَلْأَسْبٰاطِ »جمع«السبط»به معنای نواده است و مراد از آن دوازده تیره و قبیله بنی اسرائیل می باشد که از دوازده فرزند یعقوب به وجود آمده و در میان آنان پیامبرانی وجود داشته است.

جمله« وَ مٰا أُوتِیَ مُوسیٰ وَ عِیسیٰ »یعنی هر چه به آن دو پیامبر نازل شده قبول داریم، نه هر آنچه نزد شماست و لذا نفرمود:«و ما اوتیتم».بنا بر این اگر در برابر دعوت شما که می گویید: «کُونُوا هُوداً أَوْ نَصٰاریٰ» و راه نجات را در مسیحی یا یهودی بودن می دانید،می ایستیم به دلیل وجود انحراف و خرافاتی است که در دین خدا ایجاد کرده اید و گر نه ما تورات و انجیل واقعی را که در آنها بشارت ظهور و بعثت پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله آمده است قبول داریم.

ص :212

پیام ها:

1 ایمان به همه ی انبیا و کتاب های آسمانی لازم است. «آمَنّٰا بِاللّٰهِ وَ مٰا أُنْزِلَ» کفر به بعضی از انبیا،کفر به همه ی آنهاست.مسلمان واقعی کسی است که به تمام انبیای الهی،ایمان داشته باشد.

2 ما به آنچه بر موسی و عیسی علیهما السلام نازل شده ایمان داریم،نه آنچه امروز به نام تورات و انجیل وجود دارد. «وَ مٰا أُوتِیَ مُوسیٰ وَ عِیسیٰ» 3 تسلیم عملی،در کنار ایمان قلبی لازم است. «آمَنّٰا بِاللّٰهِ») («نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 137]

اشاره

فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مٰا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اِهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمٰا هُمْ فِی شِقٰاقٍ فَسَیَکْفِیکَهُمُ اَللّٰهُ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ (137)

اگر آنها(نیز)به مانند آنچه شما بدان ایمان آورده اید،ایمان بیاورند،همانا هدایت یافته اند،و اگر سرپیچی نمایند،پس جز این نیست که آنها(با حقّ) در ستیزند و خداوند شرّ آنان را از تو دفع می کند و او شنونده ی داناست.

نکته ها:

اگر اهل کتاب،یهود و نصاری،به جای سرسختی و خودمحوری و تکیه بر مسائل نژادی و قبیله ای،همانند شما مسلمانان به تمام انبیا و کتب آسمانی ایمان بیاورند و تعصّبات نابجا را کنار بگذارند،حتماً هدایت می یابند،ولی اگر همچون گذشته، تنها خود را بر حقّ بدانند و دیگران را منحرف بشمارند،آنان در ستیز باحقّ و جدایی از حقّ خواهند بود.البتّه شما مسلمانان به راه خود دلگرم باشید و از تحقیرها و توطئه های آنان نترسید.چون خداوند شر آنان را از شما دفع و شما را در برابر آنان حمایت و کفایت می کند،زیرا که او شنوای داناست.

پیام ها:

1 مسلمانان،الگوی هدایت یافتگان واقعی هستند. «بِمِثْلِ مٰا آمَنْتُمْ» زیرا به تمام انبیا و کتاب های آسمانی،ایمان و اعتقاد دارند.

ص :213

2 خداوند،حمایت و کفایت خود را از مسلمانان اعلام نموده است.

«فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللّٰهُ»

3 ایمان نیاوردن یهود و نصارا از روی عناد،لجاجت و ستیزه جویی است،نه منطق و استدلال. «وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمٰا هُمْ فِی شِقٰاقٍ» (1)

[سوره البقرة (2): آیه 138]

اشاره

صِبْغَةَ اَللّٰهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اَللّٰهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عٰابِدُونَ (138)

(این است)رنگ آمیزی الهی و کیست بهتر از خدا در نگارگری؟ و ما تنها او را عبادت می کنیم.

نکته ها:

انسان در زندگی خویش باید رنگی را بپذیرد،امّا در میان همه رنگ ها،رنگ خدایی بهتر است.ناگفته پیداست که تا رنگ نژاد و قبیله و هوسها را کنار نگذاریم، رنگ وحدت و برادری و تسلیم امر خدا بودن را نخواهیم گرفت.همه ی رنگ ها به مرور زمان کم رنگ و بی رنگ می شود.امّا رنگ خدایی همیشگی و پایدار است.

«کُلُّ شَیْءٍ هٰالِکٌ إِلاّٰ وَجْهَهُ» (2)و چه رنگی بهتر از رنگ خدا که او را عبادت و بندگی می کنیم.بگذریم که یهود،کودکان خود را با آبی مخصوص شستشو داده و بدینوسیله به او رنگ مذهبی می دهند.

بهترین رنگ آن است که صفا و بقا داشته و چشم اولیای خدارا به خود جلب کند.

همرنگ با فطرت و منطق بوده،مشتری آن خدا،و بهای آن بهشت باشد.همه ی رنگ ها پاک می شوند،قبیله،نژاد و نسب،دیر یا زود از بین می روند،ولی آنچه ابدی و باقی است همان رنگ و صبغه ی الهی یعنی اخلاص و ایمان است.

در حدیث آمده است:شخصی در دیوار خانۀ خود سوراخی ایجاد می کرد، امام صادق علیه السلام پرسید:چرا اینکار را انجام می دهی؟! جواب داد:تا دود اجاق

ص :214


1- 1) .امام صادق علیه السلام شقاق و ستیزه جویی را کفر می داند.تفسیر مجمع البیان و راهنما.
2- 2) .قصص،88.

منزل بیرون رود.امام فرمود:می توانی این منظور را داشته باشی که روزنه ی ورود روشنایی قرار دهی تا اوقات نماز را بشناسی.یعنی اگر بناست در دیوار روزنه ای ایجاد شود،چرا تنها برای بیرون کردن دود باشد؟ چرا برای ورود نور نباشد؟ (1)بله می توان به هر کاری،رنگ خدایی داد.

راه خدا یکی است.اگر رنگ خدایی نباشد،رنگ های دیگر،انسان را گیج و متحیّر می کند.و همرنگ شدن با جماعتی که اکثر آنها دچار انحرافند خود مایه رسوایی و خواری در قیامت است.

پیام ها:

1 ایمان به خدا،پیامبران،کتاب های آسمانی و تسلیم خدا بودن،صبغه و رنگ خدایی است.در آیات قبل فرمود: «قُولُوا آمَنّٰا بِاللّٰهِ وَ» ،در این آیه می فرماید:

«صِبْغَةَ اللّٰهِ»

2 برترین و زیباترین رنگ ها،صبغه و رنگ الهی است. «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّٰهِ صِبْغَةً» 3 باید تنها بنده خدا بود،نه بنده ی دیگران. «وَ نَحْنُ لَهُ عٰابِدُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 139]

اشاره

قُلْ أَ تُحَاجُّونَنٰا فِی اَللّٰهِ وَ هُوَ رَبُّنٰا وَ رَبُّکُمْ وَ لَنٰا أَعْمٰالُنٰا وَ لَکُمْ أَعْمٰالُکُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ (139)

(ای پیامبر! به اهل کتاب)بگو:آیا درباره ی خداوند با ما مجادله می کنید،در حالی که او پروردگار ما و شماست و اعمال ما برای ما و اعمال شما از آنِ شماست و ما برای او خالصانه عبادت می کنیم.

نکته ها:

این آیه،هشدار به اهل کتاب است که از ادّعاهای بی دلیل دست بردارند.آنها می گفتند:ما به خدا نزدیکتر و یا فرزندان او و یا محبوبان او هستیم.بنی اسرائیل

ص :215


1- 1) .آیة اللّٰه جوادی،تفسیر موضوعی،ج 5،ص 132.

گمان می کردند که باید همه ی انبیا از نژاد آنان باشند و بخاطر قدیمی بودن دین آنان و کتاب تورات،خودشان را برتر می دانستند و لطف الهی را فقط مخصوص خودشان دانسته و با این گمان با مسلمانان محاجّه و گفتگو می کردند.

پیام ها:

1 صاحب اختیار همه ی انسان ها،خداست.او به همه لطف دارد و می تواند هر کس را از هر نژادی که باشد،مورد عنایت خاصّ خود قرار دهد. «هُوَ رَبُّنٰا وَ رَبُّکُمْ» 2 سعادت هر کس در گرو اعمال اوست.ادّعا و شعار کارساز نیست. «لَنٰا أَعْمٰالُنٰا وَ لَکُمْ أَعْمٰالُکُمْ» 3 ملاک قرب به خداوند،عبادت خالصانه و منزّه دانستن او از شریک است.

«نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 140]

اشاره

أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْمٰاعِیلَ وَ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ اَلْأَسْبٰاطَ کٰانُوا هُوداً أَوْ نَصٰاریٰ قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اَللّٰهُ وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهٰادَةً عِنْدَهُ مِنَ اَللّٰهِ وَ مَا اَللّٰهُ بِغٰافِلٍ عَمّٰا تَعْمَلُونَ (140)

یا می گویید که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط،یهودی یا نصرانی بودند؟ بگو:شما بهتر می دانید یا خدا؟(چرا حقیقت را کتمان می کنید؟)و چه کسی ستمکارتر است از آن کس که گواهی و شهادت الهی را (درباره ی پیامبران)که نزد اوست،کتمان کند و خدا از اعمال شما غافل نیست.

نکته ها:

این آیه،خطابی دیگر به اهل کتاب است،که شما آن قدر به یهودی یا نصرانی بودن خود مباهات می کنید که حتّی حاضرید بزرگترین افتراها را به بهترین اولیای

ص :216

خدا نسبت دهید؟! آیا می گویید:ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و پیامبران دیگر از نسل یعقوب«اسباط»،با آنکه قبل از نزول تورات و انجیل بوده اند،یهودی و نصرانی هستند؟ آیا این ستمگری نیست که واقعیّتی را که بدان واقفید بپوشانید و این حقیقت روشن تاریخی را بر عامّه مردم کتمان کنید و چنین وانمود کنید که همه پیامبران،تابع یهودیّت یا نصرانیّت بوده اند؟ ولی بدانید که خداوند از آنچه شما انجام می دهید غافل نیست.

پیام ها:

1 گاهی تعصّب به جایی می رسد که شخص حاضر می شود واقعیّت های روشن تاریخی را تحریف و یا انکار کند. «أَمْ تَقُولُونَ» 2 بزرگترین ظلم ها،ظلم فرهنگی و کتمانِ حقایق است. «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ» 3 علم خداوند به کتمان و ظلم ها،باید برای ما هشدار باشد. «وَ مَا اللّٰهُ بِغٰافِلٍ عَمّٰا تَعْمَلُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 141]

اشاره

تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهٰا مٰا کَسَبَتْ وَ لَکُمْ مٰا کَسَبْتُمْ وَ لاٰ تُسْئَلُونَ عَمّٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (141)

(به هر حال)آن امّت بگذشت،آنچه آنان بدست آوردند برای خودشان است و آنچه شما بدست آوردید برای خودتان است و شما از آنچه آنان کرده اند، سؤال نخواهید شد.

پیام ها:

1 در کسب خوشبختی،تکیه به گذشتگان و تاریخ پدران،چاره ساز نیست. «لَهٰا مٰا کَسَبَتْ وَ لَکُمْ مٰا کَسَبْتُمْ» گیرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر،تو را چه حاصل 2 هر امّتی،تنها مسئول عمل خویش است. «لاٰ تُسْئَلُونَ عَمّٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ»

ص :217

[سوره البقرة (2): آیه 142]

اشاره

سَیَقُولُ اَلسُّفَهٰاءُ مِنَ اَلنّٰاسِ مٰا وَلاّٰهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ اَلَّتِی کٰانُوا عَلَیْهٰا قُلْ لِلّٰهِ اَلْمَشْرِقُ وَ اَلْمَغْرِبُ یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ (142)

بزودی بی خردان از مردم،خواهند گفت:چه چیزی آنها(مسلمانان)را از (بیت المقدس،)قبله ای که بر آن بودند برگردانید؟ بگو:مشرق و مغرب از آن خداست،هر که را بخواهد به راه راست هدایت می کند.

نکته ها:

چون مشرکان مکّه،کعبه را به بتخانه تبدیل کرده بودند،پیامبر اکرم و مسلمانان، سیزده سالی را که بعد از بعثت در مکّه بودند،به سوی کعبه نماز نمی خواندند،تا مبادا گمان شود که آنان به بت ها احترام می گزارند.امّا بعد از هجرت به مدینه، چند ماهی نگذشته بود که یهودیان زبان به اعتراض گشوده و مسلمانان را تحقیر کردند و گفتند:شما رو به قبله ما بیت المقدس نماز می خوانید،بنا بر این پیرو و دنباله رو ما هستید و از خود استقلال ندارید.پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله از این اهانت ناراحت شد و هنگام دعا به آسمان نگاه می کرد،گویا منتظر نزول وحی بود تا آنکه دستور تغییر قبله صادر شد.پیامبر دو رکعت نماز ظهر را به سوی بیت المقدس خوانده بود که جبرئیل مأمور شد،بازوی پیامبر را گرفته و روی او را به سوی کعبه بگرداند.در نتیجه پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله یک نماز را به دو قبله خواند و اکنون نیز در مدینه نام آن محلّ به مسجدِ قبلتَین معروف است. (1)

بعد از این ماجرا،یهود ناراحت شده و طبق عادت خود شروع به خرده گیری کردند.آنها که تا دیروز می گفتند:مسلمانان استقلال ندارند و پیرو ما هستند،اکنون می پرسیدند،چرا اینها از قبله ی پیامبران پیشین اعراض کرده اند؟ پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله مأمور شد در جواب آنها پاسخ دهد:مشرق و مغرب از آنِ خداست و خداوند

ص :218


1- 1) .تفسیر نور الثقلین،ج 1 ص 136.

مکان خاصّی ندارد.

آری،تغییر قبله،نشانه ی حکمت الهی است نه ضعف و جهل او.هم چنان که در نظام تکوین،تغییر فصول سال،نشانه ی تدبیر است،نه ضعف یا پشیمانی.

خداوند در همه جا حضور دارد و شرق و غرب عالم از آن اوست.پس جهت گیری بدن به سوی کعبه،رمز جهت گیری دل به سوی خداست.چه بسا افرادی به سوی کعبه نماز بگزارند،ولی قبله آنان چیز دیگری باشد.چنان که خواجه عبد اللّه انصاری می گوید: قبله شاهان بود،تاج و کمند

پیام ها:

1 افرادی که هر روز دنبال بهانه ای هستند تا از پذیرش حقّ طفره روند،سفیه هستند. (1)«سَیَقُولُ السُّفَهٰاءُ» 2 کسی که دست خدا را در وضع یا تغییر احکام بسته بداند،سفیه و سبک مغز است.اعتراض به خدای حکیم و دانا،نشانه ی سفاهت است. «سَیَقُولُ السُّفَهٰاءُ» 3 مسلمانان باید توطئه ها و شایعات و سؤالات بهانه جویانه ی دشمن را پیش بینی کرده وبا پاسخ به آنها،از نفوذ و گسترش آن پیشگیری نمایند. «سَیَقُولُ») («قُلْ» 4 اصل سؤال کردن مورد انتقاد نیست،روحیّه سؤال کننده مورد انتقاد است که از روی اعتراض و اشکال تراشی می پرسد. «مٰا وَلاّٰهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ» 5 قداست و کرامت مکان ها و زمان ها،وابسته به عنایت پروردگار است،نه چیز

ص :219


1- 1) .همانگونه که در روایات به کسی که آخرت خویش را فدای دنیا کند مجنون،و به پیروان رهبر فاسد فقیر،و آن کس که دین خود را از دست بدهد،غارت زده گفته شده است.

دیگر. «لِلّٰهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ» 6 تغییر قبله،یکی از نشانه های پیامبر اسلام در کتب آسمانی بود،لذا برای بعضی وسیله ی هدایت شد. «یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ»

[سوره البقرة (2): آیه 143]

اشاره

وَ کَذٰلِکَ جَعَلْنٰاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَدٰاءَ عَلَی اَلنّٰاسِ وَ یَکُونَ اَلرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً وَ مٰا جَعَلْنَا اَلْقِبْلَةَ اَلَّتِی کُنْتَ عَلَیْهٰا إِلاّٰ لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ اَلرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلیٰ عَقِبَیْهِ وَ إِنْ کٰانَتْ لَکَبِیرَةً إِلاّٰ عَلَی اَلَّذِینَ هَدَی اَللّٰهُ وَ مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیُضِیعَ إِیمٰانَکُمْ إِنَّ اَللّٰهَ بِالنّٰاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ (143)

و بدین سان ما شما را امّتی میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر (نیز)بر شما گواه باشد.و ما آن قبله ای را که قبلاً بر آن بودی برنگرداندیم، مگر برای آنکه افرادی را که از پیامبر پیروی می کنند از آنها که به جاهلیّت باز می گردند،بازشناسیم.و همانا این(تغییر قبله،)جز بر کسانی که خداوند آنها را هدایت کرده دشوار بود.و خدا هرگز ایمان شما را(که سابقاً به سوی بیت المقدس نماز خوانده اید،)ضایع نمی گرداند.زیرا خداوند نسبت به مردم، رحیم و مهربان است.

نکته ها:
اشاره

مسیحیان در موقع عبادت،رو به محلّ تولّد حضرت عیسی در بیت المقدس می ایستادند که نسبت به محلّ سکونت آنان،در مشرق قرار داشت،و یهودیان رو به بیت المقدس عبادت می کردند که نسبت به محلّ سکونتشان،در طرف مغرب قرار می گرفت،ولی کعبه نسبت به آن دو در وسط قرار می گیرد و قرآن با اشاره به این موضوع،می فرماید:

همانگونه که ما کعبه را در وسط قرار دادیم،شما مسلمانان را نیز امّت میانه قرار دادیم.

مفسّران بحث های گوناگونی را در ذیل این آیه مطرح نموده اند و در تفسیر

ص :220

«امّت وسط»برخی گفته اند:مراد امّتی است که نه اهل افراط باشد نه تفریط،نه طرفدار جبر نه تفویض،نه معتقد به اصالت فرد،نه اصالت جامعه.

ولی با چند مقدّمه،روشن می شود که مراد آیه از امّت وسط،افراد خاصّی هستند.

آن مقدّمات عبارتند از:

1 قرآن،امّت وسط را شاهد بر اعمال معرفی کرده است،پس باید در قیامت بر اعمال مردم گواهی دهد.

2 گواه شدن،علم و آگاهی و عدالت می خواهد.

3 همه ی افراد امّت،آگاهی و عدالت ندارند.

به همین دلیل در روایات می خوانیم که مراد از امّت وسط،امامان معصوم هستند که اوّلاً به همه کارها علم دارند.چنان که قرآن می فرماید: «فَسَیَرَی اللّٰهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ» (1)که مراد از مؤمنانی که اعمال مردم را می بینند و به آن علم پیدا می کنند،مطابق روایات امامان معصوم هستند.و ثانیاً عدالت دارند.چنان که خداوند در آیه ی «إِنَّمٰا یُرِیدُ اللّٰهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» (2)عصمت و عدالت آنان را تضمین نموده است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مگر می شود امّتی که بعضی افرادش لایق گواهی دادن برای چند عدد خرما در دادگاه های دنیا نیستند،لیاقت گواهی دادن بر همه ی مردم در قیامت را دارا باشند؟ به هر حال مقام گواه بودن در محضر خداوند،آن هم نسبت به همه ی کارهای مردم،تنها مخصوص بعضی از افراد امّت است که به فرموده روایات، امامان معصوم می باشند.

در اینجا یک سؤال باقی می ماند که چرا خداوند به جای نام بعضی افراد،نام امّت را برده است؟ که در پاسخ می گوییم:قرآن حتّی یک نفر را نیز امّت معرفی نموده است: «إِنَّ إِبْرٰاهِیمَ کٰانَ أُمَّةً قٰانِتاً لِلّٰهِ» (3)

ص :221


1- 1) .توبه،105.
2- 2) .احزاب،33.
3- 3) .نحل،120.
فلسفه تغییر قبله

در مورد فلسفه تغییر قبله،تحلیل های متعدّدی صورت گرفته است؛برخی گفته اند انتخاب اوّلیّه بیت المقدس به عنوان قبله،به منظور جلب افکار یهود و همراهی آنان بوده است و آن گاه که مسلمانان خود قدرت و توانایی پیدا کردند، دیگر به این کار نیاز نبود.برخی نیز گفته اند:علاقه به مکّه و وطن موجب شد که قبله تغییر یابد.لیکن این تحلیل ها موهوم و خلاف واقع هستند.

آنچه قرآن در این باره تصریح و تأکید دارد این است که تغییر قبله،آزمایش الهی بود تا پیروان واقعی پیامبر شناخته شوند.زیرا آنها که ایمان خالص ندارند،به محض تغییر یک فرمان،شروع به چون و چرا می نمایند که چرا اینگونه شد؟ اعمال ما طبق فرمان سابق چه می شود؟ اگر فرمان قبلی درست بود،پس فرمان جدید چیست؟ اگر دستور جدید درست است،پس فرمان قبلی چه بوده است؟ خداوند نیز به کسانی که در برابر فرامین او تسلیم هستند،بشارت می دهد که اعمال گذشته ی شما ضایع نمی شود،زیرا مطابق دستور بوده است.

در این آیه به جای کلمه نماز،واژه ایمان بکار رفته است که نشان دهنده ی اهمیّت و مقام نماز و برابری آن با تمام ایمان می باشد. «وَ مٰا کٰانَ اللّٰهُ لِیُضِیعَ إِیمٰانَکُمْ»

پیام ها:

1 اولیای خدا،بر اعمال ما نظارت دارند. «لِتَکُونُوا شُهَدٰاءَ» آری،بعضی انسان ها دارای چنان ظرفیّتی هستند که می توانند ناظر تمام اعمال و آگاه به انگیزه های انسان ها در طول تاریخ باشند.

2 در قیامت،سلسله مراتب است.تشکیلات و سازماندهی محکمه ی قیامت بگونه ای است که ابتدا ائمّه بر کار مردم گواهی می دهند،سپس پیامبر بر امامان گواه است. «لِتَکُونُوا شُهَدٰاءَ عَلَی النّٰاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً» 3 آزمایش،یک سنّت قطعی الهی است و خداوند گاهی با تغییر فرمان،مردم را امتحان می کند. «لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ»

ص :222

4 پیروی از دستورات دین،مایه رشد و کمال و نافرمانی از آن،نوعی حرکت ارتجاعی است. «یَنْقَلِبُ عَلیٰ عَقِبَیْهِ» 5 جز فرمان خداوند،به چیز دیگری از قبیل،جهت،رنگ،زمان،مکان و شیوه ی خاصّی خود را عادت ندهیم،تا هر گاه فرمانی بر خلاف انتظار یا عادت و سلیقه ی ما صادر شد،بدنبال فرار یا توصیه نباشیم. «لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلیٰ عَقِبَیْهِ» 6 مقام تسلیم بر افراد عادّی سنگین است: «لَکَبِیرَةً» و تنها کسانی به این مقام دست می یابند که هدایت خاصّ الهی شامل آنان شود. «إِلاّٰ عَلَی الَّذِینَ هَدَی اللّٰهُ» 7 قوانین و مقررات،شامل زمان های قبل نمی شود.اگر امروز فرمان تغییر قبله صادر شد،نمازهای قبلی صحیح است و از امروز باید به سوی دیگر نماز خواند. «وَ مٰا کٰانَ اللّٰهُ لِیُضِیعَ إِیمٰانَکُمْ» 8 تمام تغییرات و تحوّلات تکوینی و تشریعی،ناشی از رحمت و رأفت خداوندی است. «لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ»

[سوره البقرة (2): آیه 144]

اشاره

قَدْ نَریٰ تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی اَلسَّمٰاءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضٰاهٰا فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ وَ حَیْثُ مٰا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتٰابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اَللّٰهُ بِغٰافِلٍ عَمّٰا یَعْمَلُونَ (144)

(ای پیامبر!)همانا می بینیم که تو(در انتظار نزول وحی،چگونه)روی به آسمان می کنی،اکنون تو را به سوی قبله ای که از آن خشنود باشی، برمی گردانیم.پس روی خود را به جانب مسجد الحرام کن.و(شما ای مسلمانان)هر جا بودید،روی خود را به جانب آن بگردانید و همانا کسانی که کتاب(آسمانی)به آنها داده شده،(به خوبی)می دانند که این فرمان به حقّ است که از ناحیه ی پروردگار صادر شده و خداوند از اعمال آنها غافل نیست.

ص :223

نکته ها:

این آیه حاکی از آن است که پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله منتظر و مشتاق نزول وحی در جهت تغییر قبله بود و این تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه،وعده ی خداوند به پیامبرش بوده است،ولی آن حضرت در موقع دعا،بی آنکه چیزی بگوید،به سوی آسمان نگاه می کرد تا اینکه آیه نازل شد و دستور داد که رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله و همه ی مسلمانان در موقع عبادت،رو به سوی مسجد الحرام و کعبه نمایند.اهل کتاب و یهود با آنکه حقّانیّت این تغییر را می دانستند و قبلاً در کتاب هایشان خوانده بودند که پیامبر اسلام به سوی دو قبله نماز می گزارد،امّا این حقیقت را کتمان نموده و یا با القای شبهات و سؤالات،نقش تخریبی ایفا می کردند و خداوند با جمله ی «وَ مَا اللّٰهُ بِغٰافِلٍ عَمّٰا یَعْمَلُونَ» آنان را تهدید می نماید. (1)

رضایت رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله از قبله بودن کعبه،دلائلی داشت از جمله:

الف:کعبه،قبله ی ابراهیم علیه السلام بود.

ب:از زخم زبان،تحقیر و استهزای یهود آسوده می شد.

ج:استقلال مسلمانان به اثبات می رسید.

د:به اوّلین پایگاه توحید یعنی کعبه،توجّه می شد.

چون مسئله ی تغییر قبله یک حادثه ی مهمّی بود،لذا در آیه،دو بار در مورد توجّه به کعبه،فرمان داده شده است:یک بار خطاب به پیامبر با لفظ؛ «وَجْهِکَ» و یک بار خطاب به مسلمانان با کلمه؛ «وُجُوهَکُمْ»

پیام ها:

1 آسمان،سرچشمه ی نزول وحی و نظرگاه انبیاست. «نَریٰ تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمٰاءِ» 2 خداوند به خواسته انسان ها آگاه است. «فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضٰاهٰا» 3 تشریع و تغییر احکام،از طرف خداوند است و پیامبر از پیش خود،دستوری

ص :224


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

صادر نمی کند. «فَوَلُّوا» 4 ادب پیامبر در نزد خداوند به قدری است که تقاضای تغییر قبله را به زبان نمی آورد،بلکه تنها با نگاه،انتظارش را مطرح می نماید. «قَدْ نَریٰ تَقَلُّبَ وَجْهِکَ» 5 خداوند رضایت رسولش را می خواهد و رضای خداوند در رضای رسول اوست. «قِبْلَةً تَرْضٰاهٰا» 6 قرآن،دانشمندانی که حقیقت را می دانند،ولی باز هم طفره می روند،تهدید و نکوهش می کند. «لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ») («وَ مَا اللّٰهُ بِغٰافِلٍ عَمّٰا یَعْمَلُونَ» 7 نباید دستورات دین را به مردم سخت گرفت.« شَطْرَ »به معنی سمت است.

یعنی به سمت مسجد الحرام ایستادن کافی است و لازم نیست بطور دقیق رو به کعبه باشد. «فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ»

[سوره البقرة (2): آیه 145]

اشاره

وَ لَئِنْ أَتَیْتَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتٰابَ بِکُلِّ آیَةٍ مٰا تَبِعُوا قِبْلَتَکَ وَ مٰا أَنْتَ بِتٰابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَ مٰا بَعْضُهُمْ بِتٰابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَ لَئِنِ اِتَّبَعْتَ أَهْوٰاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَکَ مِنَ اَلْعِلْمِ إِنَّکَ إِذاً لَمِنَ اَلظّٰالِمِینَ (145)

و(ای پیامبر!)اگر هر گونه آیه،(نشانه و دلیلی)برای(این گروه از)اهل کتاب بیاوری،از قبله ی تو پیروی نخواهند کرد،و تو نیز پیرو قبله آنان نیستی، (همانگونه که)بعضی از آنها نیز پیرو قبله دیگری نیست.و همانا اگر از هوسهای آنان پیروی کنی،پس از آنکه علم(وحی)به تو رسیده است،بی شکّ در این صورت از ستمگران خواهی بود.

نکته ها:

این آیه،از عناد و لجاجت اهل کتاب پرده برداشته و سوگند (1)یاد می کند که هر چه هم آیه و دلیل برای آنان بیاید،آنها از اسلام و قبله ی آن پیروی نخواهند

ص :225


1- 1) .در واژه«لئن»حرف لام برای جواب قسم است.

کرد.چون حقیقت را فهمیده اند،ولی آگاهانه از پذیرش آن سر باز می زنند.

تهدید و هشدارهای قرآن نسبت به پیامبر،به منظور جلوگیری از بروز و رشد غلوّگرایی و نسبت ناروای خدایی به اولیاست.آن گونه که در ادیان دیگر،مردم به غلوّ،عیسی علیه السلام را فرزند خدا و فرشتگان را دختران خدا می دانستند.

پیام ها:

1 لجاجت و تعصّب،مانع تفکّر،استدلال و حق بینی است.آنان نه تنها نسبت به اسلام تعصّب می ورزند،در میان خودشان نیز عناد و لجاجت دارند. «مٰا تَبِعُوا قِبْلَتَکَ») («وَ مٰا بَعْضُهُمْ بِتٰابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ» 2 در برابر هیاهو و غوغای مخالفان نباید تسلیم شد و برای مأیوس کردن دشمنان،قاطعیّت لازم است. «وَ مٰا أَنْتَ بِتٰابِعٍ» 3 یهود و نصارا هر یک دارای قبله ی ویژه ای بودند. «وَ مٰا بَعْضُهُمْ بِتٰابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ» 4 انحراف دانشمندان،بسیار خطرناک است. («مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ» 5 علم،به تنهایی برای هدایت یافتن کافی نیست،روحیّه ی حقّ پذیری لازم است.یهود صاحب کتاب بودند،ولی با وجود تعصّب نابجا،این علم چاره ساز نشد. «أَهْوٰاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ» 6 پیامبر،حقّ تغییر قانون الهی را بر اساس تمایلات مردم ندارد. «أَهْوٰاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ» 7 آئین اسلام از سرچشمه ی علم واقعی است. «جٰاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ» 8 قوانینی شایسته پذیرش و پیروی هستند که از هواهای نفسانی پیراسته و بر پایه ی علم بنا شده باشند. «لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوٰاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ» 9 قانون،برای همه یکسان است.اگر بر فرض پیامبر نیز تابع هوا و هوس شود، گرفتار کیفر خواهد شد. «إِنَّکَ إِذاً» 10 با وجود قانون الهی،پیروی از خواسته های مردم ظلم است. «إِذاً مِنَ الظّٰالِمِینَ»

ص :226

[سوره البقرة (2): آیه 146]

اشاره

اَلَّذِینَ آتَیْنٰاهُمُ اَلْکِتٰابَ یَعْرِفُونَهُ کَمٰا یَعْرِفُونَ أَبْنٰاءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ اَلْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (146)

(یهود،نصاری و)کسانی که به آنان کتاب(آسمانی)داده ایم او(پیامبر اسلام) را همچون پسران خود می شناسند،و همانا گروهی از آنان با آنکه حقّ را می دانند،کتمان می کنند.

نکته ها:

در قرآن چندین مرتبه این واقعیّت بازگو شده است که اهل کتاب،به خاطر بشارت تورات و انجیل به ظهور و بعثت پیامبر اسلام،در انتظار او بودند و ویژگی های پیامبر چنان به آنها توضیح داده شده بود که همچون فرزندان خویش به او شناخت پیدا کرده بودند.ولی با این همه،گروهی از آنان حقیقت را کتمان می کردند.قرآن در جای دیگر می فرماید:آنها نه تنها از پیامبر،بلکه از جامعه ای که او تشکیل می دهد و یارانش نیز خبر داشتند: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّٰهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّٰاءُ عَلَی الْکُفّٰارِ رُحَمٰاءُ بَیْنَهُمْ تَرٰاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّٰهِ وَ رِضْوٰاناً سِیمٰاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذٰلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرٰاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ» (1)

محمّد فرستاده خداست و

کسانی که با او هستند،در برابر کفّار سرسخت و شدید،و در میان خود مهربانند.پیوسته آنان را در حال رکوع و سجود می بینی،آنها همواره فضل خدا و رضای او را می طلبند.نشانه ی آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است،این توصیف آنها در تورات و انجیل است.

قرآن برای شناخت دقیق اهل کتاب از پیامبر،آن را به شناخت پدر از پسر تشبیه می کند که روشن ترین شناخت هاست.زیرا:

از ابتدای تولّد و حتّی قبل از آن شکل می گیرد.

شناختِ چیزی است که انتظار بهمراه دارد.

شناختی است که در آن شکّ راه ندارد.

ص :227


1- 1) .فتح،29.

کتمان علم،بزرگترین گناه است.قرآن درباره ی کتمان کنندگان می فرماید:

«یَلْعَنُهُمُ اللّٰهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاّٰعِنُونَ» (1)

خداوند و تمام فرشتگان و انس و جنّ و هر با شعوری،

برای همیشه آنان را لعنت و نفرین می کنند. آری،کتمان حقّ،همچون کتمان فرزند خویش است و چه ناجوانمردانه است که پدری به خاطر لذّت های دنیوی،کودک خود را منکر شود!

پیام ها:

1 اگر روحیّه ی حقیقت طلبی نباشد،علم به تنهایی کافی نیست.یهود با آن شناخت عمیق از رسول خدا،باز هم او را نپذیرفتند. «یَعْرِفُونَ») («لَیَکْتُمُونَ» 2 حتّی درباره ی دشمنان،انصاف را مراعات کنیم.قرآن،کتمان را به همه ی اهل کتاب نسبت نمی دهد. «فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 147]

اشاره

اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلاٰ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ (147)

حقّ،(آن چیزی است که)از سوی پروردگار توست،پس هرگز از تردید کنندگان مباش.

پیام ها:

1 حقّ همان است که از منبع علم بی نهایت او صادر شده باشد. «الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ» 2 دستورها و فرامین الهی که از طریق وحی و یا روایات ثابت شود،جای مجادله و مناقشه ندارد. «فَلاٰ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ» 3 رهبر باید از قاطعیّت و یقین برخوردار باشد،به خصوص وقتی که قانونی را تغییر داده و سنّتی را می شکند. «فَلاٰ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 148]

اشاره

وَ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهٰا فَاسْتَبِقُوا اَلْخَیْرٰاتِ أَیْنَ مٰا تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اَللّٰهُ جَمِیعاً إِنَّ اَللّٰهَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (148)

ص :228


1- 1) .بقره،159.

و برای هر کس قبله ای است که به آن سوی رو می کند.(بنا بر این درباره ی جهتِ قبله گفتگو نکنید و به جای آن)در نیکی ها و اعمال خیر بر یکدیگر سبقت جویید.(و بدانید)هر جا که باشید،خداوند همه شما را(در محشر)حاضر می کند،همانا خداوند بر هر کاری تواناست.

نکته ها:

برای کلمه «وِجْهَةٌ» دو معناست:قبله و طریقه.اگر این کلمه را همانند اکثر مفسّران به معنای قبله بگیریم،معنای آیه همان است که ترجمه کرده ایم.امّا اگر کلمه «وِجْهَةٌ» را به معنای طریقه و شیوه بگیریم،معنای آیه این است:برای هر انسان یا گروهی،راه و طریقی است که به سوی همان راه کشیده می شود و هر کس راهی را سپری می کند.و این معنا نظیر آیه ی 84 سوره ی اسراء است که فرمود:

«کُلٌّ یَعْمَلُ عَلیٰ شٰاکِلَتِهِ» بعضی مفسّران،مراد از« هُوَ »در «هُوَ مُوَلِّیهٰا» را خدا دانسته اند که در این صورت معنای آیه چنین می شود:هر کس قبله ای دارد که خداوند آن را تعیین کرده است.

سبقت در کار خیر،ارزش آن را افزایش می دهد.در قرآن با واژه های «سٰارِعُوا» ، «سٰابِقُوا» و «فَاسْتَبِقُوا» در مورد کار خیر بکار رفته است.و در ستایش انبیا می فرماید: «یُسٰارِعُونَ فِی الْخَیْرٰاتِ» (1)

آنها در نیکی ها،شتاب و سرعت می گیرند.

در برخی روایات ذیل این آیه آمده:

در زمان ظهور امام زمان علیه السلام علاقمندان آن حضرت،از اطراف و اکناف جهان یک جا در حضور ایشان جمع خواهند شد. (2)

پیام ها:

1 هر امّتی قبله ای داشته و مسئله قبله،مخصوص مسلمانان نیست. «لِکُلٍّ وِجْهَةٌ» 2 بحث های بیهوده را رها کنید و توجّه و عنایت شما به انجام کارهای خیر باشد. «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرٰاتِ»

ص :229


1- 1) .انبیا،90.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین،ج 1 ص 139.

3 به جای رقابت و سبقت در امور مادّی،باید در کارهای خیر از دیگران سبقت گرفت. «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرٰاتِ» 4 روز قیامت،خداوند همه را یک جا جمع خواهد کرد و این نمونه ای از مظهر قدرت الهی است. «یَأْتِ بِکُمُ اللّٰهُ جَمِیعاً»

[سوره البقرة (2): آیه 149]

اشاره

وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ وَ مَا اَللّٰهُ بِغٰافِلٍ عَمّٰا تَعْمَلُونَ (149)

و(ای پیامبر!)از هر جا(که به قصد سفر)خارج شدی،(به هنگام نماز)روی خود را به جانب مسجد الحرام بگردان،این دستور حقّی است از طرف پروردگارت،و خداوند از آنچه انجام می دهید غافل نیست.

نکته ها:

در آیات قبل،توجّه به مسجد الحرام،مربوط به شهر مدینه بود که مسلمانان در آن سکونت داشتند،ولی این آیه می فرماید:در مسافرت نیز به هنگام نماز رو به سوی مسجد الحرام نمایید.

[سوره البقرة (2): آیه 150]

اشاره

وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ وَ حَیْثُ مٰا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ لِئَلاّٰ یَکُونَ لِلنّٰاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلاٰ تَخْشَوْهُمْ وَ اِخْشَوْنِی وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِی عَلَیْکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (150)

و(ای پیامبر!)از هر جا خارج شدی پس(به هنگام نماز)روی خود را به سوی مسجد الحرام بگردان،و(شما ای مسلمانان نیز)هر جا بودید(در سفر و در حضر)روی خود را به سوی آن بگردانید تا برای(هیچ کس از)مردم جز ستمگرانشان،امکان احتجاج(و مجادله)علیه شما نباشد.پس از آنها نترسید و تنها از من بترسید.و(بدانید تغییر قبله برای آن بود)تا نعمت خود را بر شما تمام کنم و شاید که شما هدایت شوید.

ص :230

نکته ها:

تکرار موضوع تغییر قبله در آیات متعدّد،نشانه ی اهمیّت آن است.علاوه بر آنکه در هر یک از آیات در کنار این موضوع،مطلب جدیدی را نیز یادآور می شود.مثلاً در این آیه،خداوند بعد از دستور روی نمودن به سوی مسجد الحرام،می فرماید:

این بدین خاطر است که مردمان،بهانه ای بر علیه پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله و مسلمانان نداشته باشند.

چون اهل کتاب می دانستند که پیامبر اسلام به سوی دو قبله نماز می خواند و اگر این امر محقّق نمی شد،آنها ایراد می گرفتند که پیامبر شما فاقد اوصاف ذکر شده در کتاب های آسمانی پیشین است.و یا اینکه زخم زبان زده و مسلمانان را تحقیر می کردند که شما دنباله رو یهود هستید و قبله ی مستقلی ندارید.

البتّه این ایراد تنها از سوی یهود نبود،بلکه مشرکان نیز می گفتند:اگر محمّد صلی اللّٰه علیه و آله به آئین ابراهیم توجّه دارد،پس چرا به خانه ای که ابراهیم ساخته است،توجّه ندارد؟ البتّه منافقان آرام نگرفته و با تغییر قبله،خرده گیری های خود را شروع کرده و می گفتند:پیامبر،ثبات رأی ندارد.در هر حال خداوند با تأکید و تکرار، مسلمانان را برای پذیرش موضوع و ثبات قدم آماده می سازد و یادآور می شود، آنان که دنبال حجت و دلیل باشند،بر شما خرده نخواهند گرفت،ولی افراد ظالم که حقیقت را کتمان می کنند،از بهانه جویی دست بر نخواهند داشت و شما نباید به آنان اعتنا کنید،و از آنان نترسید و فقط از خداوند بترسید.

قبله،نشانه و مظهر توحید است.قبله،آرم و نشانه ی مسلمانان است.در نهج البلاغه از کعبه به عنوان عَلَم یعنی پرچم و نشانه ی آشکار اسلام یاد شده است.بت پرستان و ستاره پرستان هنگام نیایش،به سوی بت و یا ستاره و ماه توجّه می کردند،امّا اسلام توجّه به خانه خدا را به جای آن قرار داد و روی کردن به سوی قبله را نشانه ی توجّه به خدا شمرده است.

در روایات می خوانیم:

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله معمولاً رو به قبله می نشستند و سفارش کرده اند؛بسوی قبله بخوابید و بنشینید و حتّی رو به قبله نشستن،عبادت شمرده شده است. قبله،جایگاه

ص :231

و احترام خاصّی دارد و در بعضی اعمال،توجّه به آن واجب است.برای مثال:

نمازهای واجب باید رو به قبله خوانده شود.ذبح حیوان و دفن میّت،باید به سوی قبله باشد.در مستراح رو به قبله یا پشت به قبله نشستن حرام است.

علاوه بر آنچه ذکر شد،قبله عامل وحدت مسلمانان است.اگر از فراز کره ی زمین بر مسلمانان نظر کنیم،می بینیم آنان هر روز پنج بار با نظم و ترتیب خاصّ،به سوی قبله توجّه می کنند.کعبه،قرارگاه و آمادگاه حرکت ها و انقلاب های الهی بوده است.از حضرت ابراهیم و حضرت محمّد گرفته تا امام حسین علیهم السلام و در آینده حضرت مهدی علیه السلام،همگی از کنار کعبه حرکت خود را شروع کرده و می کنند.در عظمت کعبه همین بس که مسلمانان به اهل قبله معروفند.

خداوند متعال در ماجرای تغییر قبله می فرماید:

تغییر قبله برای این است که در آینده نعمت خود را بر شما تمام کنم. یعنی استقلال شما و توجّه به کعبه،زمینه ی اتمام نعمت در آینده است. «لِأُتِمَّ نِعْمَتِی» این ماجرا در سال دوّم هجری در مدینه واقع شده است.در سال هشتم هجری نیز خداوند به مناسبت فتح مکّه می فرماید: «وَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ» (1)یعنی:این پیروزی برای این است که خداوند در آینده نعمت خود را بر شما تمام کند.چنان که ملاحظه می کنید در هر دو آیه«اتمام نعمت»به صیغه فعل مضارع بیان شده است که نشانه ی حدوث آن در آینده است،ولی در آیه 3 سوره ی مائده که به هنگام بازگشت از حجة الوداع در سال دهم هجری و بعد از معرفی رهبری معصوم در غدیر خم نازل می شود،اینگونه می فرماید: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی»

امروز نعمت خود را بر شما تمام کردم.

قابل توجّه و دقّت است که خداوند،روی کردن مردم به قبله را قدم نخستین برای اتمام نعمت و فتح مکّه را قدم دیگر و تعیین و معرفی رهبر را آخرین قدم در اتمام نعمت بیان می کند.لازم به یادآوری است که در جریان تعیین قبله و همچنین

ص :232


1- 1) .فتح،2.

تعیین رهبر،تذکّر می دهد که «فَلاٰ تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِی» .چون در هر دو،احتمال مقاومت،مقابله،بهانه گیری و شایعه پراکنی از سوی دیگران می رود.

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«یا علی مثلک فی الامة کمثل الکعبة نصبها الله للناس علما» (1)

ای علی! مثال تو در میان امّت،همانند مثال کعبه است که خداوند آن را به عنوان نشانه روشن و پرچم برای مردم قرار داده است،تا جهت خویش را گم نکنند. همچنین در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود:«و نحن کعبة الله و نحن قبلة الله» (2)

ما کعبه و قبله ی خداوندی هستیم.

پیام ها:

1 مسلمانان باید از هر کاری که بهانه به دست دشمن می دهد پرهیز کنند.

«لِئَلاّٰ یَکُونَ لِلنّٰاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ»

2 نفی سلطه ی دیگران و رسیدن به استقلال،یک ارزش است. «لِئَلاّٰ یَکُونَ لِلنّٰاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ» 3 تغییر قبله،عامل خنثی سازی ایرادهای بی جا و بهانه تراشی های اهل کتاب و مشرکان و منافقان می باشد. «لِئَلاّٰ یَکُونَ لِلنّٰاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ» 4 دشمنان خارجی،بزرگترین خطر برای مسلمانان نیستند،بی تقوایی خطر اصلی است. «فَلاٰ تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِی» 5 تعیین قبله ی مخصوص برای مسلمانان،زمینه ی اتمام نعمت خدا بر آنهاست. «وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِی عَلَیْکُمْ» 6 تعیین قبله و نماز خواندن به سوی مسجد الحرام،زمینه ی هدایت مؤمنان است. «لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» 7 هدایت،دارای مراحلی است.با آنکه مخاطب آیه مسلمانان هستند که هدایت شده اند،پس منظور دست یابی به مراحل بالاتری از آن است. «لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ»

ص :233


1- 1) .بحار،ج 22،ص 483.
2- 2) .بحار،ج 6،ص 211 و 303.

[سوره البقرة (2): آیه 151]

اشاره

کَمٰا أَرْسَلْنٰا فِیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیٰاتِنٰا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ اَلْکِتٰابَ وَ اَلْحِکْمَةَ وَ یُعَلِّمُکُمْ مٰا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ (151)

همانگونه(که برای هدایت شما)رسولی در میان شما از نوع خودتان فرستادیم تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را تزکیه کند و کتاب و حکمت بیاموزد و آنچه نمی توانستید بدانید،به شما یاد دهد.

نکته ها:

کلمه«تلاوت»از واژه«تلو»به معنای پی در پی است و به خواندنی که پی در پی،با نظم صحیح و مناسب و برخوردار از نوعی قداست باشد،اطلاق می شود.کلمه ی «تزکیه»به معنای رشد و نمو و پاک کردن است.تعلیم کتاب،آموختن آیات و احکام آسمانی است و تعلیم حکمت،دادن تفکّر و بینش صحیح است.

بعثت پیامبر اسلام،نتیجه استجابت دعای حضرت ابراهیم است که از خداوند خواست: «وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیٰاتِکَ» (1)

خدایا! در میانشان پیامبری

مبعوث کن که آیات ترا بر آنان بخواند. پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله نیز می فرمود:«انا دعوة ابی ابراهیم»

من همان استجابت دعای پدرم ابراهیم هستم.

پیام ها:

1 رهبری موفق است که از خود مردم،در میان مردم و هم زبان مردم باشد.

«أَرْسَلْنٰا فِیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ»

2 تزکیه بر تعلیم مقدّم است. «یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ» 3 آموزش دین،محور اصلی است و آموزش های دیگر،در مراحل بعد از آن است.ابتدا «یُعَلِّمُکُمُ الْکِتٰابَ وَ الْحِکْمَةَ» و پس از آن «یُعَلِّمُکُمْ مٰا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ» 4 انسان برای شناخت بسیاری از حقایق،نیازمند وحی است.بجای«ما لا تعلمون» فرمود: «مٰا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ» تا یادآور شود که اگر انبیا نبودند،انسان برای

ص :234


1- 1) .بقره،129.

آگاهی از اموری همچون آینده ی خود و جهان،راه به جایی نداشت.

[سوره البقرة (2): آیه 152]

اشاره

فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اُشْکُرُوا لِی وَ لاٰ تَکْفُرُونِ (152)

پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم،و برای من شکر کنید و کفران نورزید.

نکته ها:

خداوند در برخی آیات می فرماید: «اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ» (1)

نعمت های مرا یاد کنید. ولی در این آیه می فرماید: «فَاذْکُرُونِی»

یاد خود من باشید. و این بخاطر درجات شناخت و معرفت مردم است.بگذریم که یاد خداوند،زمینه ساز شکر است و لذا بر شکر مقدّم شده است.این آیه،نشانگر نهایت لطف خداوند به بنده است.انسانی که جهل،فقر،فنا و حقارت،از ویژگی های اوست،چقدر مورد لطف قرار گرفته که خداوندِ علیم،غنی،باقی و عزیز به او می گوید:

مرا یاد کن تا ترا یاد کنم. مگر یاد کردن ما چه ارزشی دارد؟ مگر نه این است که یاد کردن ما نیز خود توفیقی از سوی اوست؟ یاد کردن خدا تنها با زبان نیست،با دل و جان باید خدا را یاد کرد.یاد خدا هنگام گناه و دست کشیدن از آن،یاد واقعی است.و بهترین نوع یاد کردن خداوند،نماز است که فرمود: «أَقِمِ الصَّلاٰةَ لِذِکْرِی» (2)با اینکه شکر،یکی از مصادیق ذکر خداست،ولی نام آن جداگانه در کنار ذکر آمده و این نشانه ی اهمیّت شکر،به عنوان مصداق بارز ذکر است.

خداوند،با انسان داد و ستد می کند و هیچ کاری از انسان را بی بهره نمی گذارد:

«فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ»

، «أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ» (3)، «فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللّٰهُ لَکُمْ» (4)امام باقر علیه السلام در ذیل این آیه،یکی از مصادیق ذکر خدا را،تسبیحات حضرت زهرا شمردند که 34 مرتبه الله اکبر،33 مرتبه الحمد لله،و 33 مرتبه سبحان الله می باشد. (5)

ص :235


1- 1) .بقره،40.
2- 2) .طه،14.
3- 3) .بقره،40.
4- 4) .مجادله،11.
5- 5) .تفسیر نور الثقلین،ج 1 ص 140.

موانع ذکر خداوند:

الف:شیطان. «فَأَنْسٰاهُمْ ذِکْرَ اللّٰهِ» (1)

شیطان،آنها را از یاد خدا غافل کرد.

ب:تکاثر و رقابت ها. «أَلْهٰاکُمُ التَّکٰاثُرُ» (2)

شما را افزون خواهی،سرگرم ساخت.

ج:آرزوها و خیال. «وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ» (3)

آرزو،آنها را سرگرم نمود.

اثرات یاد خدا:

یاد نعمت های او،رمز معرفت و شکر اوست.

یاد قدرت بی پایان او،رمز توکّل به اوست.

یاد علم و آگاهی او،رمز حیا و تقوای ماست.

یاد الطاف او،رمز محبّت به اوست.

یاد عدالت او،رمز خوف از اوست.

یاد امدادهای او،رمز امید و رجاست.

پیام ها:

1 خداوند،به انسان شخصیّت می بخشد و مقام انسان را تا جایی بالا می برد که می فرماید:تو یاد من باش،تا من هم یاد تو باشم. «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ» 2 کسانی مشمول لطف خاصّ هستند،که همواره به یاد خدا باشند. «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ» 3 ذکر خدا و نعمت های او،زمینه ی شکر و سپاس است.چنان که غفلت از یاد خدا،مایه ی کفران است. «فَاذْکُرُونِی» ، «اشْکُرُوا لِی وَ لاٰ تَکْفُرُونِ»

[سوره البقرة (2): آیه 153]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ اَلصَّلاٰةِ إِنَّ اَللّٰهَ مَعَ اَلصّٰابِرِینَ (153)

ای کسانی که ایمان آورده اید!(در برابر حوادث سخت زندگی،)از صبر و نماز کمک بگیرید،همانا خداوند با صابران است.

ص :236


1- 1) .مجادله،19.
2- 2) .تکاثر،1.
3- 3) .حجر،3.
نکته ها:

مشابه این کلام الهی را در همین سوره (1)خواندیم که خداوند به بنی اسرائیل می فرمود:

در برابر ناملایمات و سختی ها،از صبر و نماز کمک بگیرید. در این آیه نیز به مسلمانان دستور داده می شود تا در برابر حوادث سخت زندگی،از صبر و نماز یاری بجویند.آری،دردهای یکسان،داروی یکسان لازم دارد.

اصولاً انسانِ محدود،در میان مشکلات متعدّد و حوادث ناگوار،اگر متصل به قدرت نامحدود الهی نباشد،متلاشی و منکوب می شود.و انسانِ مرتبط با خداوند،در حوادث و سختی ها،خود را نمی بازد و برای او حوادث،بزرگ نمی نماید.کسی که نماز را با حضور قلب و با توجّه می خواند،به معراج می رود.

هر چه پرواز معنوی او بیشتر باشد و بالاتر رود،دنیا و مشکلات آن و حتّی خوشی های آن کوچکتر می شود.

انسان،یا در نعمت بسر می برد که باید به آیه قبل عمل کند؛ «فَاذْکُرُونِی» ، «اشْکُرُوا لِی» و یا در سختی بسر می برد که باید به این آیه عمل کند؛ «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ» خداوند می فرماید:خدا با صابران است و نمی فرماید:با نمازگزاران است.زیرا نماز نیز نیاز به صبر و پایداری دارد. (2)

در روایات می خوانیم:

هر گاه کار سختی برای حضرت علی علیه السلام پیش می آمد حضرت دو رکعت نماز می خواند. (3)این سیره را بو علی سینا نیز عمل می کرد.

صبر،مادر همه کمالات است.صبر در جنگ،مایه شجاعت است.صبر در برابر گناه،وسیله تقواست.صبر از دنیا،نشانه زهد است.صبر در شهوت،سبب عفّت است.صبر در عبادت،موجب طاعت،و صبر در شبهات،مایه ی وَرع است. (4)

ص :237


1- 1) .بقره،45.
2- 2) .تفسیر روح المعانی.
3- 3) .تفسیر صافی،ج 1،ص 111.
4- 4) .تفسیر أطیب البیان،ج 2،ص 258.
پیام ها:

1 ایمان اگر همراه با عمل و توکّل و صبر و عبادت باشد،کاربرد بیشتری خواهد داشت. (1)«الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ» 2 نماز اهرم است،بار نیست. «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاٰةِ» 3 صبر و نماز،وسیله ی جلب حمایت های الهی هستند. «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاٰةِ إِنَّ اللّٰهَ مَعَ الصّٰابِرِینَ» 4 اگرچه خداوند با هر کس و در هر جایی حضور دارد؛ «هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مٰا کُنْتُمْ» (2)و لکن همراهی خدا با صابران،معنای خاصّی دارد و آن لطف،محبّت و یاری رسانی خداوند به صابران است. «إِنَّ اللّٰهَ مَعَ الصّٰابِرِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 154]

اشاره

وَ لاٰ تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ أَمْوٰاتٌ بَلْ أَحْیٰاءٌ وَ لٰکِنْ لاٰ تَشْعُرُونَ (154)

و به آنها که در راه خدا کشته می شوند مرده نگوئید،بلکه آنان زنده اند،ولی شما نمی فهمید.

نکته ها:

در جنگ بدر،چهارده نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند که شش نفر آنها از مهاجران و هشت نفر از انصار بودند.برخی از مردم می گفتند:فلانی مُرد.این آیه نازل شد و آنان را از این تفکّر نهی کرد. (3)شهدا،نه تنها نامشان یا آثار کارهایشان زنده و باقی است،بلکه یک زندگی واقعی برزخی دارند.زندگی ای که در آن رزق و شادی و بشارت است،زندگی در جوار رحمت خدا که در آن حزن و ترس وجود ندارد.مشخّصات این زندگی،در تفسیر سوره آل عمران (4)خواهد آمد.إن شاء اللّه.

شهادت در راه خدا،شامل کشته شدن در میدان نبرد،ترور و سوء قصد دشمنان،

ص :238


1- 1) .تفسیر راهنما.
2- 2) .حدید،4.
3- 3) .تفسیر مجمع البیان.
4- 4) .آل عمران،168 170.

کشته شدن مؤمنان در دفاع از جان و ناموس و مال،در هر مکان و زمان می شود.

پیام ها:

1 نگرشهای محدود مادّی را باید با ایمان به خدا و گفته های او تکمیل و تصحیح کرد. «لاٰ تَقُولُوا» 2 تکالیف سخت،نیاز به پشتوانه اعتقادی و جبران خسارت ها دارد.آری،کسی که بداند زنده است، به شهادت رو می کند. «لاٰ تَقُولُوا») («أَمْوٰاتٌ بَلْ أَحْیٰاءٌ» 3 شهادت،زمانی ارزش دارد که در راه خدا باشد. «فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» 4 پیکار در راه دین،از ارزشهای والا در پیشگاه خداوند است. «یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» 5 روح،بعد از مرگ باقی است،هر چند جسم و بدن متلاشی شود. «أَحْیٰاءٌ» 6 سرچشمه بسیاری از تحلیل ها،ناآگاهی از واقعیّات است. «لاٰ تَقُولُوا» ، «لاٰ تَشْعُرُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 155]

اشاره

وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ اَلْخَوْفِ وَ اَلْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اَلْأَمْوٰالِ وَ اَلْأَنْفُسِ وَ اَلثَّمَرٰاتِ وَ بَشِّرِ اَلصّٰابِرِینَ (155)

و قطعاً شما را با چیزی از ترس،گرسنگی،زیان مالی و جانی و کمبود محصولات،آزمایش می کنیم و صابران(در این حوادث و بلاها را)بشارت بده.

نکته ها:

خداوند متعال،همه ی انسان ها را آزمایش می کند،امّا آزمایش و امتحان همه یکسان نیست.تمام جهان،صحنه آزمایش و تمام مردم حتّی پیامبران نیز مورد امتحان قرار می گیرند.باید بدانیم که آزمایش های خداوند برای رفع ابهام نیست، بلکه برای شکوفایی استعدادها و پرورش انسان ها است.وسایل آزمایش الهی نیز تمام حوادث تلخ و شیرین و از جمله ترس و گرسنگی،زیان مالی و جانی و کمبود محصولات است.ترس از دشمن،محاصره ی اقتصادی،جنگ و جهاد و اعزام فرزندان و عزیزان به میدان های نبرد،از جمله امتحانات است.

برای پیروزی در آزمایشِ خوف از دشمن،نیاز به توکّل و یاد خداست و برای

ص :239

مبارزه با کمبودها،نیاز به صبر است که در دو آیه قبل «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاٰةِ» راه را نشان داده است.

لازم نیست همه ی مردم با همه ی مسائل آزمایش شوند،بلکه ممکن است:

الف:هر کس با چیزی آزمایش شود.

ب:فردی در آزمایشی روسفید باشد،ولی در امتحان دیگری رسوایی به بارآورد.

ج:ممکن است آزمایش فردی،وسیله ی آزمایش دیگران نیز باشد.

گاهی کم شدن مال و محصولات یا پیدا شدن خوف و ترس و سایر مشکلات،به خاطر آزمایش الهی است،ولی در بعضی اوقات،این امور کیفر اعمال خود انسان هاست.انسان ها گاهی مرتکب بعضی گناهان می شوند که خداوند آنها را به برخی گرفتاری ها مبتلا می کند.حضرت علی علیه السلام می فرماید:«ان الله یبتلی عباده عند الاعمال السیئة بنقص الثمرات و حبس البرکات و اغلاق خزائن الخیرات لیتوب تائب و یتذکر متذکر» (1)

همانا خداوند،بندگان خود را به خاطر اعمال فاسدشان،به کمبود محصول و

حبس برکت و بسته شدن منابع خیر،گرفتار می کند تا شاید متذکّر شوند و توبه نمایند.

البتّه همین تنبّه نیز آزمایش است،همانگونه که بر اثر ایمان نعمتی می دهد که وسیله آزمایشی است؛ «لَأَسْقَیْنٰاهُمْ مٰاءً غَدَقاً لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ» (2)

همانا آبی گوارا به آنان

نوشاندیم تا ایشان را آزمایش کنیم.

خداوند چندین عنایت به صابران نموده است از جمله:

1 محبّت. «وَ اللّٰهُ یُحِبُّ الصّٰابِرِینَ» (3)2 نصرت. «إِنَّ اللّٰهَ مَعَ الصّٰابِرِینَ» (4)3 بهشت. «یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمٰا صَبَرُوا» (5)4 پاداش بی حساب. «إِنَّمٰا یُوَفَّی الصّٰابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسٰابٍ» (6)5 بشارت. «بَشِّرِ الصّٰابِرِینَ»

ص :240


1- 1) .نهج البلاغه،خطبه 143.
2- 2) .جنّ،16.
3- 3) .آل عمران،146.
4- 4) .بقره،153.
5- 5) .فرقان،75.
6- 6) .زمر،10.

راه پیروزی در آزمایش های الهی چند چیز است:

الف:صبر و مقاومت.

ب:توجّه به گذرا بودن حوادث و مشکلات.

ج:توجّه به تاریخ گذشتگان که چگونه مشکلات را پشت سر گذارده اند.

د:توجّه به اینکه همه مشکلات ما در منظر و دید خداست و همه چیز حساب دارد.

امام حسین علیه السلام وقتی فرزندش روی دستانش تیر خورد و شهید شد،فرمود:«هون علی ما نزل بی انه بعین الله» (1)

این حادثه سخت،چون خدا می بیند برایم آسان می نماید.

پیام ها:

1 آزمایش و امتحان یک برنامه و سنّت حتمی الهی است. «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ» 2 ناگواری ها،سبب مقاومت و رشد است.بسیاری از صفات انسان از قبیل صبر، رضا،تسلیم،قناعت،رهد،تقوا،حلم و ایثار،در سایه ی برخورد با تنگدستی ها است. «وَ بَشِّرِ الصّٰابِرِینَ» 3 مورد بشارت،در آیه بیان نشده است تا شامل انواع بشارت های الهی باشد.

«بَشِّرِ الصّٰابِرِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 156]

اشاره

اَلَّذِینَ إِذٰا أَصٰابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قٰالُوا إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ (156)

(صابران)کسانی هستند که هر گاه مصیبتی به آنها رسد،می گویند:ما از آنِ خدا هستیم و به سوی او باز می گردیم.

نکته ها:

صابران،به جای خود باختگی و پناهندگی به دیگران،تنها به خدا پناه می برند.

زیرا از دید آنها،تمام جهان کلاس درس و میدان آزمایش است که باید در آن رشد کنیم.دنیا جای ماندن نیست،خوابگاه و عشرتکده نیست و شداید و سختی های

ص :241


1- 1) .بحار،ج 45،ص 46.

آن نیز نشانه ی بی مهری خداوند نیست.ناگواری ها برای آن است که زیر پای ما داغ شود تا تندتر و سریعتر حرکت کنیم،بنا بر این در تلخی ها نیز شیرینی است.

زیرا شکوفا شدن استعدادها و کامیابی از پاداش های الهی را بدنبال دارد.

مصیبت هایی که از طرف اوست،تصرف مالک حقیقی و خداوند در مملوک خود است.اگر انسان بداند که خداوند حکیم و رحیم است و او نیز بنده ای بوده که قبلاً هیچ نبوده؛ «لَمْ یَکُ شَیْئاً» (1)و حتّی بعد از مراحلی هم چیز قابل ذکری نبوده است؛ «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً» (2)خواهد پذیرفت که من باید در اختیار او باشم.او مرا از جماد به نبات،و از نبات به حیوان و از مرتبه ی حیوانیّت به انسانیّت سوق داده و این حوادث را برای رشد و ارتقای من قرار داده است.

همانگونه که ما دانه ی گندم را زیر فشار،آرد می کنیم و بعد نیز در آتش تنور،تبدیل به نان می کنیم تا مراحل وجودی او را بالا بریم.

شعار صابران «إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ» است.در حدیث می خوانیم:

هر گاه با مصیبتی مواجه شدید،جمله ی

«إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ»

را بگویید. (3)گفتن «إِنّٰا لِلّٰهِ» و یاد خدا به هنگام ناگواری ها،آثار فراوان دارد:

الف:انسان را از کلام کفر آمیز و شکایت باز می دارد.

ب:موجب تسلیت و دلداری و تلقین به انسان است.

ج:مانع وسوسه های شیطانی است.

د:اظهار عقاید حقّ است.

ه:برای دیگران درس و الگو شدن است.

مردم در برابر مشکلات و مصایب چند دسته اند:

الف:گروهی جیغ و داد می کنند. «إِذٰا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً» (4)ب:گروهی بردبار و صبور هستند. «وَ بَشِّرِ الصّٰابِرِینَ»

ص :242


1- 1) .مریم،67.
2- 2) .انسان،1.
3- 3) .درّ المنثور،ج 1،ص 377.
4- 4) .معارج،20.

ج:گروهی علاوه بر صبر،شکرگزارند.

«اللهم لک الحمد حمد الشاکرین لک علی مصابهم» (1)این برخوردها،نشانه ی معرفت هر کس نسبت به فلسفه ی مصایب و سختی هاست.همانگونه که کودک،از خوردن پیاز تند،بی تابی می کند و نوجوان تحمّل می کند،ولی بزرگسال پول می دهد تا پیاز خریده و بخورد.

پیام ها:

1 ریشه ی صبر،ایمان به خداوند،معاد و امید به دریافت پاداش است. «الصّٰابِرِینَ اَلَّذِینَ») («قٰالُوا إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 157]

اشاره

أُولٰئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوٰاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُهْتَدُونَ (157)

آنانند که برایشان از طرف پروردگارشان،درودها و رحمت هایی است و همانها هدایت یافتگانند.

نکته ها:

کلمه« صَلَوٰاتٌ »از واژه ی«صلو»به معنی ورود در نعمت و رحمت است،بر خلاف واژه ی«صلی»که به معنای ورود در قهر و غضب است.مانند: «تَصْلیٰ نٰاراً حٰامِیَةً» (2)خداوند بر مؤمنانی که در مشکلات،صبر و مقاومت کرده اند،خود درود و صلوات می فرستد؛ «صَلَوٰاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ» ولی درباره مؤمنان مرفّه که زکات اموالشان را می پردازند،دستور می دهد پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله درود بفرستد. «صَلِّ عَلَیْهِمْ» (3)

پیام ها:

1 خداوند،صابران را غرق در رحمت خاصّ خود می کند. «عَلَیْهِمْ صَلَوٰاتٌ» 2 تشویق صابران از طرف خداوند،به ما می آموزد که باید ایثارگران و صابران و مجاهدان،در جامعه از کرامت و احترام خاصّی برخوردار باشند. «عَلَیْهِمْ صَلَوٰاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ»

ص :243


1- 1) .فقره آخر زیارت عاشورا.
2- 2) .غاشیه،4.
3- 3) .توبه،103.

3 تشویق،از شئون ربوبیّت و لازمه تربیت است. «صَلَوٰاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ» 4 هدایت صابران،قطعی و مسلّم است.با آنکه در قرآن،هدایت یافتن بسیاری از انسان ها،تنها یک آرزو است؛ «لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ» ولی در مورد صابران،هدایت آنان قطعی تلقّی شده است. «أُولٰئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» 5 هدایت،مراحلی دارد.با اینکه گویندگانِ« إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ »مؤمنان و هدایت شدگان هستند،ولی مرحله بالاتر را بعد از صبر و دریافت صلوات و رحمت الهی کسب می کنند. «أُولٰئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 158]

اشاره

إِنَّ اَلصَّفٰا وَ اَلْمَرْوَةَ مِنْ شَعٰائِرِ اَللّٰهِ فَمَنْ حَجَّ اَلْبَیْتَ أَوِ اِعْتَمَرَ فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِمٰا وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اَللّٰهَ شٰاکِرٌ عَلِیمٌ (158)

همانا صفا و مروه،از شعائر خداست.پس هر که حج خانۀ خدا و یا عمره به جای آورد،مانعی ندارد که بین صفا و مروه طواف کند.و(علاوه بر واجبات،) هر کس داوطلبانه کار خیری انجام دهد،همانا خداوند سپاسگزار داناست.

نکته ها:

« شَعٰائِرِ »جمع«شعیرة»به نشانه هایی که برای اعمال خاصّی قرار می دهند،گفته می شود و« شَعٰائِرِ اللّٰهِ »علامت هایی است که خدا برای عبادت قرار داده است. (1)

صفا و مروه نام دو کوه در کنار مسجد الحرام است که با فاصله تقریبی 428 متر، روبروی یکدیگر قرار دارند و امروزه به صورت خیابانی سرپوشیده در آمده است.

زائران خانه خدا،وظیفه دارند هفت مرتبه فاصله میان این دو کوه را طی کنند.این کار یادآور خاطره ی هاجر،همسر فداکار حضرت ابراهیم است که برای پیدا کردن جرعه آبی برای کودک خود اسماعیل،هفت بار فاصله این دو کوه را با اضطراب و نگرانی و بدون داشتن هیچگونه یاور و همدمی طی کرد.امام صادق علیه السلام فرمود:

در روی زمین،مکانی بهتر از میان این دو کوه وجود ندارد،زیرا هر متکبّری در آنجا سر

ص :244


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

برهنه و پابرهنه و کفن پوشیده بدون هیچ امتیاز و نشانه ای باید مسافت بین دو کوه را طی

کند،گاهی با دویدن و گاهی با راه رفتن.کوه صفا علاوه بر اینها خاطره هایی از دعوت پیامبر اسلام دارد که چگونه کفّار مکّه را به توحید فرامی خواند و آنها گوش نمی دادند. (1)

در عصر جاهلیّت،مشرکان در بالای کوه صفا،بتی بنام«اساف»و بر کوه مروه، بت دیگری بنام«نائله»نصب کرده بودند و به هنگام سعی،آن دو بت را به عنوان تبرّک،با دست مسح می کردند.مسلمانان به همین جهت از سعی میان صفا و مروه کراهت داشته و فکر می کردند با توجّه به سابقه قرار داشتن بت بر بالای دو کوه، نباید سعی کنند.آیه فوق نازل شد که صفا و مروه از شعائر الهی است و اگر مردم نادان آنها را آلوده کرده اند،دلیل بر این نیست که مسلمانان آن را رها کنند. (2)

حج و عمره،گاهی در کنار هم،مانند اذان و اقامه بجا آورده می شوند،و گاهی اعمال عمره،جداگانه و به تنهایی انجام می شود.در عمره پنج عمل واجب است:

1 احرام.2 طواف.3 نماز طواف.4 سعی بین صفا و مروه.5 کوتاه کردن مو یا ناخن.حج علاوه بر اینها،چند عمل دیگر دارد که در جای خود بدان اشاره شده است.به هر حال سعی بین صفا و مروه،هم در عمره مطرح است و هم در حج.

دیدن صفا و مروه،حضور در صحنه تاریخ است تا اینکه تصدیق به جای تصور،و عینیّت به جای ذهنیّت قرار گیرد.در صفا و مروه،کلاس خداشناسی است که چگونه اراده او این همه انسان را با آن همه اختلاف،در یک لباس و یک جهت جمع می کند.کلاس پیامبر شناسی است که چگونه ابراهیم،آن پیامبر الهی،برای انجام فرمان خداوند،زن و فرزند خویش را در آن بیابان تنها گذاشت.و هم کلاس انسان شناسی است که می آموزد چگونه انسان می تواند در لحظاتی اعمالی را انجام دهد که تا ابد آثار آن باقی بماند.سعی صفا و مروه،یاد می دهد اگر همه با هم حرکت کنیم،روح الهی را در جامعه خود می بینیم.سعی صفا و مروه،یاد می دهد که باید تکبّر را به دور انداخته و همراه دیگران حرکت کنیم.سعی صفا و

ص :245


1- 1) .تفسیر نور الثقلین،ج 1، ص 145.
2- 2) .تفسیر تبیان،ج 1،ص 44.

مروه،به ما می آموزد که در راه احیای نام خداوند،زن و کودک هم سهم دارند.

در آیات قبل،سخن از بلا و آزمایش بود،در این آیه نمونه ای از آزمایش هاجر، کودک،پدر او و سایر مسلمانان مطرح است.اثر کار خدایی و اخلاص تا آنجا پیش می رود که همه ی انبیا و اولیا،موظّف می شوند به تقلید از هاجر همسر ابراهیم و با قیافه ای مضطرب و هروله کنان همچون او،این مسافت را هفت بار طی کنند.و این فرمان،تشکر خداوند از رنجهای حضرت هاجر است. «فَإِنَّ اللّٰهَ شٰاکِرٌ عَلِیمٌ» با اینکه سعی صفا و مروه واجب است،لکن می فرماید: «فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَیْهِ» ،این لحن بخاطر همان نگرانی از وضع پیشین است که جایگاه بت و محلّ عبور مشرکان بود.

طواف،به معنای گردش دائره ای نیست،بلکه به هر حرکتی که انسان دوباره به جایگاه اوّلیّه برگردد،خواه به صورت دوری باشد یا طولی،طواف گفته می شود.

لذا کلمه طواف،هم در مورد طوافِ دور کعبه که حرکت دایره ای است گفته شده؛ «وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ» (1)و هم درباره حرکت طولی بین صفا و مروه آمده است.

پیام ها:

1 توجّه خاصّ خداوند به برخی مکان ها یا زمان ها یا اشخاص،موجب می شود که آنها از شعائر الهی گردند. «إِنَّ الصَّفٰا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعٰائِرِ اللّٰهِ» 2 نیّت،به کارها ارزش می دهد.مشرکان برای لمس بت ها،سعی می کردند،ولی اسلام می فرماید:برای رضای خدا سعی کنید. (2)«فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِمٰا» 3 اگر مراکز حقّ،توسط گروهی با خرافات آلوده شد،نباید از آن دست کشید، بلکه باید با حضور در آن مراکز،آنجا را پاک سازی نموده و دست گروه منحرف را از آن کوتاه کرد. «فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِمٰا» 4 عبادت باید عاشقانه و داوطلبانه باشد. «وَ مَنْ تَطَوَّعَ»

ص :246


1- 1) .حج،29.
2- 2) .بسیاری از کارها ظاهری یکسان دارد،امّا انگیزه ای متفاوت.نظیر دویدن یوسف و زلیخا به سوی درهای بسته،یوسف می دود تا آلوده نشود،ولی زلیخا می دود که آلوده شود.«فاستبقا»

5 خداوند در برابر عبادات بندگان،شاکر است. «فَإِنَّ اللّٰهَ شٰاکِرٌ» این تعبیر، بزرگترین لطف از جانب او نسبت به بندگان است.

[سوره البقرة (2): آیه 159]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ یَکْتُمُونَ مٰا أَنْزَلْنٰا مِنَ اَلْبَیِّنٰاتِ وَ اَلْهُدیٰ مِنْ بَعْدِ مٰا بَیَّنّٰاهُ لِلنّٰاسِ فِی اَلْکِتٰابِ أُولٰئِکَ یَلْعَنُهُمُ اَللّٰهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اَللاّٰعِنُونَ (159)

کسانی که آنچه را از دلائل روشن و اسباب هدایت را نازل کرده ایم،با آنکه برای مردم در کتاب بیان ساخته ایم،کتمان می کنند،خداوند آنها را لعنت می کند و همه لعنت کنندگان نیز آنان را لعن می نمایند.

نکته ها:

گرچه مورد آیه،دانشمندان یهود و نصاری هستند که حقایق تورات و انجیل را برای مردم بیان نمی کردند،ولی جمله ی «یَکْتُمُونَ» که دلالت بر استمرار دارد، شامل تمام کتمان کنندگان در طول تاریخ می شود.چنان که لعنت پروردگار نیز تا ابد ادامه خواهد داشت.

کتمان حقّ می تواند صورت های مختلفی داشته باشد،گاهی با سکوت و عدم اظهار حقّ،گاهی با توجیه و گاهی با سرگرم کردن مردم به امور جزئی و غافل ساختن آنها از مسائل اصلی است.در مواردی همانند اسرار مؤمنان یا عیوب برادران دینی،کتمان واجب یا مستحبّ است.

گناه کتمان،بیشتر از جانب علما است.در آیه 187 سوره ی آل عمران نیز آمده است که خداوند از اهل کتاب پیمان گرفت تا حقایق را برای مردم بیان کرده و کتمان نکنند. «وَ إِذْ أَخَذَ اللّٰهُ مِیثٰاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتٰابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّٰاسِ وَ لاٰ تَکْتُمُونَهُ» در روایات آمده است:

روز قیامت به دهان کتمان کنندگان حقّ،لجام زده می شود.

پیام ها:

1 ظلم فرهنگی،بدترین ظلم هاست که لعنت خالق و مخلوق را به دنبال دارد.

«یَکْتُمُونَ»)

(«یَلْعَنُهُمُ اللّٰهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاّٰعِنُونَ»

ص :247

2 کتمان،حقّ ممنوع است،چه کتمان معجزات و دلائل حقّانیّت باشد؛ «الْبَیِّنٰاتِ» و چه کتمان رهنمودها و ارشادات. «الْهُدیٰ» (1)3 کتمان حقّ،بزرگترین گناهان است.چون مانع هدایت مردم و باقی ماندن نسل ها در گمراهی است. «یَلْعَنُهُمُ اللّٰهُ» 4 کتمان حقّ،ظلم به دین خدا و حقّ مردم نسبت به هدایت یافتن است.لذا کتمان کنندگان حقّ را،خدا و مردم لعنت می کنند. «یَلْعَنُهُمُ اللّٰهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاّٰعِنُونَ» 5 نفرین و لعنت مردم،مؤثر است و باید از اهرم نفرت مردم برای نهی از منکر استفاده نمود. «یَلْعَنُهُمُ اللاّٰعِنُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 160]

اشاره

إِلاَّ اَلَّذِینَ تٰابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولٰئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا اَلتَّوّٰابُ اَلرَّحِیمُ (160)

مگر آنها که توبه کردند و(اعمال بد خود را با اعمال نیک)اصلاح نمودند و (آنچه را کتمان کرده بودند)آشکار ساختند،که من(لطف خود را)بر آنان بازمی گردانم،زیرا من توبه پذیر مهربانم.

نکته ها:

برای گناه کتمان،همچون سایر گناهان،راه توبه و بازگشت باز است.امّا توبه ی واقعی،با پشیمانی قلبی و اصلاح عمل و بیان موارد کتمان صورت می گیرد.

توبه ی کسی که نماز نخوانده آن است که نمازهای خود را قضا کند.توبه کسی که مال مردم را تلف کرده آن است که باید همان مقدار را به صاحبش برگرداند.در این مورد نیز کسی که با کتمان حقایق،به دنیای علم،اندیشه و نسل ها،خیانت کرده، فقط با تبیین حقایق و بازگویی آنهاست که می تواند گذشته را جبران نماید.

خداوند به شیطان فرمود: «إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی» (2)

لعنت من بر تو. و در آیه بعد می فرماید: «عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللّٰهِ» پس کتمان کنندگان و شیطان،در یک ردیف هستند.

ص :248


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .ص،78.
پیام ها:

1 خداوند،امکان توبه و بازگشت را برای خطاکاران،در هر شرایطی فراهم نموده است. «یَلْعَنُهُمُ اللّٰهُ») («إِلاَّ الَّذِینَ تٰابُوا» 2 کتمان حقایق دینی،فساد است،زیرا به توبه کننده،فرمان اصلاح و جبران داده شده است. «تٰابُوا وَ أَصْلَحُوا» 3 توبه ی هر گناه،متناسب با آن است.توبه ی کتمان،بیان حقایق است. «تٰابُوا») (« وَ بَیَّنُوا» 4 چون در مقام تهدید و توبیخ،لعنت خداوند شامل حال کتمان کنندگان شد،در مقام مهربانی نیز کلمات« أَنَا »و« اَلتَّوّٰابُ »و« اَلرَّحِیمُ »بکار رفته تا بگوید:من خودم با مهربانی مخصوصم،به شما باز می گردم. «یَلْعَنُهُمُ اللّٰهُ») («أَنَا التَّوّٰابُ الرَّحِیمُ» 5 تهدید گنهکار و بشارت نیکوکار،دو رکن اساسی برای تربیت فرد و جامعه است. «یَلْعَنُهُمُ اللّٰهُ») («أَنَا التَّوّٰابُ الرَّحِیمُ» 6 بازگشت لطف خداوند به توبه کنندگان،دائمی،قطعی و همراه با محبّت است.

«أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا التَّوّٰابُ الرَّحِیمُ»

[سوره البقرة (2): آیات 161 تا 162]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ مٰاتُوا وَ هُمْ کُفّٰارٌ أُولٰئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اَللّٰهِ وَ اَلْمَلاٰئِکَةِ وَ اَلنّٰاسِ أَجْمَعِینَ (161) خٰالِدِینَ فِیهٰا لاٰ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ اَلْعَذٰابُ وَ لاٰ هُمْ یُنْظَرُونَ (162)

همانا کسانی که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند،لعنت خدا و فرشتگان و مردم،همگی بر آنها خواهد بود.

(آنان برای)همیشه در آن(لعنت و دوری از رحمت پروردگار)باقی می مانند، نه از عذابِ آنان کاسته می شود و نه مهلت داده می شوند.

ص :249

نکته ها:

در آیه ی قبل بیان شد که اگر کتمان کنندگان،توبه کرده و حقایق را بیان نمایند، مورد لطف الهی قرار می گیرند.در این آیه می فرماید:امّا اگر کفّار توبه نکرده و در حال کفر بمیرند،باز همان لعنت خداوند و فرشتگان و تمام مردم گریبان گیر آنان خواهد بود.

سؤال:در آیه،لعنت همه ی مردم بر کفّار مطرح شده است،ولی ناگفته پیداست که بعضی از مردم،خودشان کافر یا دوست کافرند،پس لعنت همه مردم در آیه به چه معنا می باشد؟ پاسخ:لعنت،در دنیا و آخرت مطرح است.کسانی که در دنیا دوست کفّار یا خود کافرند،در آخرت لعنت خواهند شد. «کُلَّمٰا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهٰا» (1)یکی از درخواست ها و دعاهای اولیای خدا،مسلمان مردن است.حضرت یوسف از خداوند می خواهد که مسلمان بمیرد: «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» (2)حضرت ابراهیم و یعقوب به فرزندان خود سفارش می کنند که «فَلاٰ تَمُوتُنَّ إِلاّٰ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» (3)نمیرید مگر اینکه مسلمان یعنی تسلیم پروردگار باشید.

پیام ها:

1 اصرار بر کفر و در حال کفر مردن،دوری ابدی انسان را از رحمت الهی بدنبال دارد. «مٰاتُوا وَ هُمْ کُفّٰارٌ») («عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللّٰهِ» 2 آنچه مهم است،پایان عمر انسان است که آیا با ایمان می میرد یا بی ایمان.

«مٰاتُوا وَ هُمْ کُفّٰارٌ»

3 تخفیف کیفر یا تأخیر آن،مربوط به دنیاست.در قیامت نه تخفیف است و نه تأخیر. «لاٰ یُخَفَّفُ») («لاٰ هُمْ یُنْظَرُونَ»

ص :250


1- 1) .اعراف،38.
2- 2) .یوسف،101.
3- 3) .بقره،132.

[سوره البقرة (2): آیات 163 تا 164]

اشاره

وَ إِلٰهُکُمْ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ اَلرَّحْمٰنُ اَلرَّحِیمُ (163) إِنَّ فِی خَلْقِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اِخْتِلاٰفِ اَللَّیْلِ وَ اَلنَّهٰارِ وَ اَلْفُلْکِ اَلَّتِی تَجْرِی فِی اَلْبَحْرِ بِمٰا یَنْفَعُ اَلنّٰاسَ وَ مٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مِنْ مٰاءٍ فَأَحْیٰا بِهِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا وَ بَثَّ فِیهٰا مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِیفِ اَلرِّیٰاحِ وَ اَلسَّحٰابِ اَلْمُسَخَّرِ بَیْنَ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (164)

و معبود شما خدایی یگانه است،جز او معبودی نیست،بخشنده ی مهربان است.

همانا در آفرینش آسمان ها و زمین و در پی یکدیگر آمدن شب و روز و کشتی هایی که برای سودرسانی به مردم در دریا در حرکتند و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده و با آن زمین مرده را زنده نموده و انواع جنبندگان را در آن گسترده و(همچنین)در تغییر مسیر بادها و ابرهایی که میان آسمان و زمین معلّقند،برای مردمی که می اندیشند،نشانه هایی گویاست.

نکته ها:

هماهنگی میان عناصر طبیعت و اجزای هستی و قوانین حاکم بر آنها،همه نشان دهنده ی حاکمیّت و قدرت و اراده ی خدای یگانه است.آفرینش آسمان ها و توسعه ی دائمی آنها (1)که دست انسان تا کنون فقط به قسمتی از اوّلین آسمان رسیده،و استحکام (2)و طبقات هفتگانه (3)و نظام حاکم (4)و تناسبات و ارتباطات میان هر یک و بی ستون بودن (5)و حفاظت آنها (6)و حرکات ستارگان در مدارهای

ص :251


1- 1) . «وَ إِنّٰا لَمُوسِعُونَ» ذاریات،47.
2- 2) . «سَبْعاً شِدٰاداً» نبأ،12.
3- 3) . «سَبْعَ سَمٰاوٰاتٍ طِبٰاقاً» ملک،3.
4- 4) . «أَوْحیٰ فِی کُلِّ سَمٰاءٍ أَمْرَهٰا» فصّلت،12.
5- 5) . «بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهٰا» رعد،2.
6- 6) . «سَقْفاً مَحْفُوظاً» انبیا،32.

خود و فاصله هر یک از آنها،همه نشانه های قدرت خداوند یکتای حکیم است.

سعدی می گوید: آفرینش،همه تدبیر خداوند دل است کلمه« اَلرِّیٰاحِ »جمع«الریح»به معنای باد است،ولی در قرآن هر جا کلمه «Bرِیحٍ *» آمده همراه قهر و عذاب است،مانند: «بِرِیحٍ صَرْصَرٍ» (1)ولی هر جا کلمه« اَلرِّیٰاحِ »آمده است،همراه باران و لطف الهی است.در حدیث می خوانیم:هر گاه بادی می وزید پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله می فرمود:«اللهم اجعلها ریاحا و لا تجعلها ریحا»

خداوندا! این باد را ریاحِ رحمت قرار ده،نه ریحِ عذاب. (2)

پیام ها:

1 شناخت طبیعت،یکی از راههای خداشناسی است که شناخت او،قدرت، حکمت و یکتایی او را در بر دارد. «إِلٰهُکُمْ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ») («فِی خَلْقِ السَّمٰاوٰاتِ») («لَآیٰاتٍ» 2 خداوند،نظیر و شبیه ندارد و مرکب از اجزا نیست. «إِلٰهٌ وٰاحِدٌ» 3 هم طبیعت و هم صنعتِ دست ساختِ انسان،از اوست. «خَلْقِ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ») («وَ الْفُلْکِ» 4 هر موجودی در جهان هستی،آیه ای از آیات کتاب خداوند در طبیعت است.

«لَآیٰاتٍ»

برگ درختانِ سبز،در نظر هوشیار

هر ورقش دفتری است،معرفت کردگار

5 تنها خردمندان از نگاه در هستی،درس خداشناسی می گیرند. «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمٰاوٰاتِ») («لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»

ص :252


1- 1) .الحاقه،6.
2- 2) .تفسیر صفوة التفاسیر،ج 1،ص 113.

[سوره البقرة (2): آیه 165]

اشاره

وَ مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ أَنْدٰاداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اَللّٰهِ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّٰهِ وَ لَوْ یَرَی اَلَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ اَلْعَذٰابَ أَنَّ اَلْقُوَّةَ لِلّٰهِ جَمِیعاً وَ أَنَّ اَللّٰهَ شَدِیدُ اَلْعَذٰابِ (165)

و بعضی از مردم کسانی هستند که معبودهایی غیر از خداوند برای خود برمی گزینند و آنها را همچون دوست داشتن خدا،دوست می دارند.امّا آنان که ایمان دارند،عشقشان به خدا(از عشق مشرکان به معبودهاشان)شدیدتر است و آنها که(با پرستش بت به خود)ستم کردند،هنگامی که عذاب خدا را مشاهده کنند،خواهند دانست که تمام نیروها،تنها به دست خداست و او دارای عذاب شدید است.

نکته ها:

امام باقر علیه السلام می فرماید:

مراد از«دون اللّٰه»و«انداد»در این آیه،بت ها نیستند،بلکه مراد پیشوایان ستمکار و گمراهند که مردم آنان را همچون خداوند دوست دارند. (1)از جهت ادبی نیز کلمه«هم»در« یُحِبُّونَهُمْ »،برای انسان بکار می رود،نه اشیاء.

ریشه ی محبّت،کمال دوستی و جمال دوستی است.مؤمنان تمام کمالات و جمال ها را در خداوند می بینند،لذا بیشترین عشق را به او ابراز می دارند.عشق و محبّت مؤمنین،بر اساس شایستگی و لیاقت معشوق است و هرگز به سردی و خاموشی نمی گراید.امّا عشق مشرکان،بر اساس خیال و جهل و تقلید و هوس های بیهوده است.

پیام ها:

1 پرستش و محبّت غیر خدا،ممنوع است. «یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللّٰهِ أَنْدٰاداً یُحِبُّونَهُمْ» 2 احساسات باید در رابطه با اعتقادات باشد. «الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّٰهِ»

ص :253


1- 1) .کافی،ج 1،ص 374.

3 برخی از مردم تا وقتی پرده ها کنار نرود و قیامت را مشاهده نکنند،به پوچی و بیهودگی راه و فکر خویش پی نمی برند. «وَ لَوْ یَرَی الَّذِینَ» 4 قدرت در جذب نیرو مؤثر است. «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّٰهِ جَمِیعاً» پس جذب غیر او نشوید.

[سوره البقرة (2): آیه 166]

اشاره

إِذْ تَبَرَّأَ اَلَّذِینَ اُتُّبِعُوا مِنَ اَلَّذِینَ اِتَّبَعُوا وَ رَأَوُا اَلْعَذٰابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ اَلْأَسْبٰابُ (166)

در آن هنگام که عذاب را مشاهده کنند و پیوند میانشان بریده(و دستشان از همه چیز قطع)گردد،پیشوایان(کفر)،از پیروان خود بیزاری جویند.

نکته ها:

به هوش باشیم که رهبرمان کیست و محبّت و عشق چه کسی را در دل داریم؟ بدانیم طاغوت ها و غیر خدا،ما را برای خودشان می خواهند تا با قدرت و ارادت ما،به هوسها و آرزوهای خود در دنیا برسند،ولی در قیامت همه را رها و از ما اظهار تنفّر و انزجار خواهند نمود.

پیام ها:

1 هر عشق و علاقه،که مایه ای از عقل و فطرت نداشته باشد،دیر یا زود به سردی گرائیده و یا به دشمنی کشیده می شود. «یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّٰهِ») («تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا» 2 محبّت،زمینه ی تبعیّت است. «یُحِبُّونَهُمْ») («اتُّبِعُوا» 3 آینده نگری لازمه ی عقل است.به کسی عشق و محبّت بورزیم که قدرت داشته باشد و در روز خطر،ما را حمایت کند. «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا» 4 معیار اصالت یا بی اصل بودن علاقه ها و محبّت ها،دیدن عذاب در روزهای خطرناک است. «رَأَوُا الْعَذٰابَ»

ص :254

[سوره البقرة (2): آیه 167]

اشاره

وَ قٰالَ اَلَّذِینَ اِتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنٰا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَمٰا تَبَرَّؤُا مِنّٰا کَذٰلِکَ یُرِیهِمُ اَللّٰهُ أَعْمٰالَهُمْ حَسَرٰاتٍ عَلَیْهِمْ وَ مٰا هُمْ بِخٰارِجِینَ مِنَ اَلنّٰارِ (167)

و(در آن موقع)پیروان گویند:ای کاش بار دیگری برای ما بود(که به دنیا برمی گشتیم)تا از این پیشوایان بیزاری جوییم،همانگونه که آنها(امروز)از ما بیزاری جستند.بدینسان خداوند اعمال آنها را که مایه حسرت آنهاست،به آنها نشان می دهد و هرگز از آتش دوزخ،بیرون آمدنی نیستند.

نکته ها:

به فرموده روایات،در قیامت صحنه ها و مواقف متعدّدی است.در برخی از آنها مُهر سکوت بر لب ها زده می شود و تنها با نگاه های پرحسرت به یکدیگر نگریسته و گریه می کنند.در بعضی موارد،از همدیگر استمداد کرده و در صحنه ای نسبت به هم ناله و نفرین می کنند.در این آیه می خوانیم که پیروان کفر نیز از حمایت ها و عشق ورزی های خود نسبت به رهبرانشان به شدّت پشیمان می شوند،ولی دیگر کار از کار گذشته و تنها حسرتی است که در دل دارند و با زبان می گویند:اگر ما بار دیگر برگردیم،هرگز دنباله رو آنها نخواهیم بود.کسانی که اینقدر بی وفا هستند که از ما در این روز تبرّی می جویند،ما هم اگر به دنیا برگردیم،از آنان تبرّی خواهیم جست.آنها حسرت می خورند،ولی مگر از حسرت،کاری ساخته است.

در آیات متعدّد،کلمه«خلود»در مورد عذاب بکار رفته است.بعضی«خلود»را مدّت طولانی معنا می کنند،ولی از جمله ی «وَ مٰا هُمْ بِخٰارِجِینَ مِنَ النّٰارِ» در این آیه استفاده می شود که«خلود»به معنای ابدیّت است،نه مدّت طولانی.

در روایات،نمونه هایی از حسرت گنهکاران در قیامت به چشم می خورد که از جمله:کسانی هستند که اموال زیادی را برای وارثان خود می گذارند و خود در زمان حیات،کار خیری نمی کنند.آنان در آن روز مشاهده می کنند که اگر وارث از ارث او کار خوبی انجام داده،در نامه وارث ثبت شده و اگر کار بدی کرده،شریکِ

ص :255

جرم وارث قرار گرفته است. (1)نمونه دیگر اهل حسرت،آنان که عبادات بسیار دارند،ولی رهبری و ولایت علیّ بن ابی طالب علیهما السلام را نپذیرفته اند. (2)

انسان،دارای اختیار است.اگر چنین نبود،پشیمانی و حسرت و تصمیم مجدّد در او راه نداشت.پشیمانی و حسرت،نشانه ی آن است که می توانستیم کار دیگری انجام دهیم.و تصمیم مجدّد،رمز آن است که انسان می تواند با اراده و اختیار،هر راهی را که صلاح بداند،انتخاب کند.

پیام ها:

1 طاغوت ها را رها کنیم.تا آنان ما را در قیامت رها نکرده اند،آنها را در دنیا رها کنیم. «فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ» 2 در قیامت،چشم انسان حقیقت بین شده و بر کارهای خود،حسرت می خورد. «یُرِیهِمُ اللّٰهُ أَعْمٰالَهُمْ حَسَرٰاتٍ» 3 آرزوی برگشت هست،ولی برگشتی نیست. «لَوْ أَنَّ لَنٰا کَرَّةً») («وَ مٰا هُمْ بِخٰارِجِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 168]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ کُلُوا مِمّٰا فِی اَلْأَرْضِ حَلاٰلاً طَیِّباً وَ لاٰ تَتَّبِعُوا خُطُوٰاتِ اَلشَّیْطٰانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (168)

ای مردم! از آنچه در زمین،حلال و پاکیزه است بخورید و از گام های (وسوسه انگیز)شیطان،پیروی نکنید.براستی که او دشمن آشکار شماست.

نکته ها:

اسلام،همواره مردم را به بهره بردن از نعمت های پاک و حلالِ خداوند،سفارش نموده و با هر گونه رهبانیّت و زهد بی جا مبارزه می نماید.لذا هم خوردنی های ناسالم را از شیطان می داند؛ «إِنَّمَا الْخَمْرُ») («رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطٰانِ» (3)و هم نخوردن

ص :256


1- 1) .تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 151.
2- 2) .بحار،ج 27،ص 184.
3- 3) .مائده،90.

نابجا را گام شیطان می داند؛ «کُلُوا») («وَ لاٰ تَتَّبِعُوا خُطُوٰاتِ الشَّیْطٰانِ» زیرا در برخی از نقل های تاریخی آمده است که بعضی از طوائف عرب،قسمتی از زراعت و حیوانات را بدون دلیل بر خود حرام کرده بودند و گاهی نیز این تحریم ها را به خداوند نسبت می دادند.آیه نازل شد تا رفع ابهام شود.

اسلام،به زندگی مادّی انسان توجّه کامل دارد و در رأس آنها نیازهای غذایی است که در این مورد،دهها آیه و صدها حدیث آمده است.یکی از وظایف انبیا نیز بیان خوردنی ها و آشامیدنی های حلال و حرام برای مردم است.

معمولاً قرآن در کنار اجازه مصرف،شرطی را بیان کرده است.مثلاً در اینجا می فرماید: «کُلُوا») («حَلاٰلاً طَیِّباً» همچنین می فرماید: «کُلُوا وَ اشْرَبُوا») («وَ لاٰ تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ» (1)

بخورید و بیاشامید ولی در زمین فساد نکنید. در آیه دیگر می فرماید: «کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لاٰ تُسْرِفُوا» (2)

بخورید و بیاشامید،ولی اسراف نکنید. و در جای دیگر می فرماید: «فَکُلُوا مِنْهٰا وَ أَطْعِمُوا» (3)

بخورید و اطعام کنید.

در تفسیر برهان از امام صادق علیه السلام نقل شده است که شخصی به نام طارق، تصمیم گرفته بود تا از همسرش جدا شده و زندگی راهبانه ای داشته باشد.

حضرت فرمود:«ان هذا من خطوات الشیطان»

این از گام های شیطان است.

پیام ها:

1 شرط اساسی در مصرف،دو چیز است:حلال بودن،پاکیزه و دل پسند بودن.

«کُلُوا»

، «حَلاٰلاً طَیِّباً» 2 اسلام با بعضی ریاضت ها مخالف است. «کُلُوا» 3 بهره گیری از محرّمات و چیزهای پلید و ناپاک،پیروی کردن از شیطان است.

«کُلُوا»)

(«حَلاٰلاً طَیِّباً وَ لاٰ تَتَّبِعُوا خُطُوٰاتِ الشَّیْطٰانِ»

4 نیازهای طبیعی بشر،زمینه ای برای انحراف و تسلّط شیطان است.باید ضمن

ص :257


1- 1) .بقره،60.
2- 2) .اعراف،31.
3- 3) .حج،28.

تأمین نیاز،به لغزش های آن توجّه داشت. «کُلُوا») («وَ لاٰ تَتَّبِعُوا خُطُوٰاتِ» 5 شیطان،انسان را قدم به قدم منحرف می کند.باید از همان قدم اوّل مواظبت کرد. «خُطُوٰاتِ الشَّیْطٰانِ» 6 شیطان برای انحراف مردم،از راههای گوناگونی وارد می شود. «خُطُوٰاتِ» 7 وادار نمودن مردم به استفاده از حرام ها و بازداشتن آنان از نعمت های حلال، نمودی از دشمنی آشکار شیطان است. «کُلُوا») («حَلاٰلاً طَیِّباً») («إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ»

[سوره البقرة (2): آیه 169]

اشاره

إِنَّمٰا یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَ اَلْفَحْشٰاءِ وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَی اَللّٰهِ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ (169)

همانا(شیطان)،شما را فقط به بدی و زشتی فرمان می دهد و اینکه بر خداوند چیزهایی بگویید که به آن آگاه نیستید.

نکته ها:

در تفسیر روح البیان آمده است که شیطان در وسوسه ی خود،مراحلی را طی می کند:ابتدا به کفر دعوت می نماید.اگر موفق نشد،به بدعت،اگر موفق نشد،به گناهان کبیره،اگر موفق نشد به گناهان صغیره،اگر موفق نشد،به کارهای مباح به جای عبادات و اگر باز هم موفق نشد،به عباداتی دعوت می کند که پایین تر است، تا شخص از مرحله بالاتر باز بماند.

فرمان شیطان،همان وسوسه های اوست.نه آنکه از انسان سلب اختیار کند تا انسان مجبور به گناه شود.

تاثیر فرمان شیطان،نشان ضعف ماست.هر گاه انسان ضعیف شد،وسوسه های شیطان را همچون فرمان مولا می پذیرد؛ «إِنَّمٰا سُلْطٰانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ» (1)و گر نه اولیای خدا،در مرحله ای هستند که شیطان به آنان نفوذ ندارد. «إِنَّ عِبٰادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطٰانٌ» (2)

ص :258


1- 1) .نحل،100.
2- 2) .حجر،42.
پیام ها:

1 نشانه ی دشمنی شیطان،وسوسه برای انجام فحشا و افترا به خداوند است.

«عَدُوٌّ مُبِینٌ إِنَّمٰا یَأْمُرُکُمْ»

2 شیطان،هم دستور به گناه می دهد،هم راه توجیه آن را نشان می دهد.فرمان به سوء و فحشا،همان دستور به گناه و فرمان افترا بستن به خدا،دستور به توجیه گناه است. «یَأْمُرُکُمْ») («وَ أَنْ تَقُولُوا» 3 اظهار نظر در باره احکام دین و فتوی دادن بدون علم،حرام است. «أَنْ تَقُولُوا عَلَی اللّٰهِ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ» 4 حتّی در مقام تردید و شک،نباید چیزی را به خداوند نسبت داد،تا چه رسد به مواردی که بدانیم آن حرف و سخن از خدا نیست.بنا بر این باید در تفسیر قرآن و بیان احکام دقّت کرد. «وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَی اللّٰهِ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 170]

اشاره

وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمُ اِتَّبِعُوا مٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ قٰالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مٰا أَلْفَیْنٰا عَلَیْهِ آبٰاءَنٰا أَ وَ لَوْ کٰانَ آبٰاؤُهُمْ لاٰ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لاٰ یَهْتَدُونَ (170)

و هنگامی که به آنها(مشرکان)گفته شود:آنچه را خدا نازل کرده است پیروی کنید،گویند:بلکه ما از آنچه پدرانِ خود را بر آن یافتیم پیروی می نماییم.آیا (از آنان پیروی می کنند)هر چند پدرانشان چیزی نمی فهمیدند و هدایت نیافته بودند؟

نکته ها:

آیه قبل به ما هشدار داد که از پیروی گامها و فرمان های شیطان،دوری کنیم.این آیه یکی از مصادیق راه شیطان را که تقلید کورکورانه است بیان می کند.

پیروی و اطاعت عقلانی مانعی ندارد،مورد انتقاد قرآن،تقلید از کسانی است که نه خود دارای تعقّل بوده اند و نه هدایت انبیا را پذیرفته اند.

هدایت الهی،در هر عصر و زمانی وجود دارد.از اینکه قرآن می فرماید:نیاکان آنان هدایت پذیر نبودند،استفاده می شود که هدایت الهی در هر زمانی بوده،ولی

ص :259

آنها نمی پذیرفتند.حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید:«بلی لا تخلوا الارض من قائم لله ظاهرا او خائفا» (1)

زمین از رهبر آسمانی هرگز خالی نیست،خواه آشکارا و

خواه مخفیانه مردم را به راه خدا دعوت می نماید.

پیام ها:

1 ارتجاع و عقب گرد،ممنوع است.پیروی از سنّت و راه نیاکان،اگر همراه با استدلال و تعقّل نباشد،قابل پذیرش نمی باشد. «أَلْفَیْنٰا عَلَیْهِ آبٰاءَنٰا» 2 تعصّباتِ نژادی و قبیله ای،از زمینه های نپذیرفتن حقّ است. «بَلْ نَتَّبِعُ») («آبٰاءَنٰا» 3 آداب و عقاید نیاکان،در آیندگان اثر گذار است. «مٰا أَلْفَیْنٰا عَلَیْهِ آبٰاءَنٰا» 4 راه حقّ،با عقل و وحی به دست می آید. «لاٰ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لاٰ یَهْتَدُونَ» 5 انتقال تجربه و دانش ارزش است،ولی انتقال خرافات از نسل گذشته به نسل آینده،ضد ارزش می باشد. «آبٰاؤُهُمْ لاٰ یَعْقِلُونَ» 6 عقل،ما را به پیروی از وحی،رهبری می کند. «اتَّبِعُوا مٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ») («أَ وَ لَوْ کٰانَ آبٰاؤُهُمْ لاٰ یَعْقِلُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 171]

اشاره

وَ مَثَلُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ اَلَّذِی یَنْعِقُ بِمٰا لاٰ یَسْمَعُ إِلاّٰ دُعٰاءً وَ نِدٰاءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاٰ یَعْقِلُونَ (171)

و مَثل کافران،چنان است که کسی به حیوانی که جز صدایی(از نزدیک)و یا ندایی(از دور)نمی شنود بانگ زند،اینان کران،لالان و کورانند و از اینروست که نمی اندیشند.

نکته ها:

« دُعٰاءً »به معنای خواندن از نزدیک و« نِدٰاءً »برای خواندن از راه دور است.

در این آیه دو تشبیه است:یکی تشبیه دعوت کننده ی حقّ،به چوپان.و دیگری

ص :260


1- 1) .نهج البلاغه،قصار الحکم 147.

تشبیه کافران،به حیواناتی که از کلام چوپان چیزی جز فریاد نمی فهمند.یعنی ای پیامبر! مثال تو در دعوت این قومِ بی ایمان به سوی حقّ و شکستن سدهای تقلید کورکورانه،همچون کسی است که گوسفندان و حیوانات را برای نجات از خطر صدا می زند و آنها این پیام را درک نمی کنند.زیرا چشم و گوش دل آنها بسته شده و در واقع کر و لال و نابینا هستند.

پیام ها:

1 ارزش چشم و گوش و زبان،به آن است که مقدّمه ی تعقّل باشد،و گرنه حیوانات نیز چشم و گوش دارند. «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاٰ یَعْقِلُونَ» 2 راه شناخت،پرسیدن،گوش کردن و دیدن همراه با تفکّر است. «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاٰ یَعْقِلُونَ» 3 اشخاص بی تفاوت در برابر دعوت حقّ،پنج صفت تحقیرآمیز دارند:

مثل حیوانند،کورند،کرند،لالند و بی عقلند. «مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا») («فَهُمْ لاٰ یَعْقِلُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 172]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّبٰاتِ مٰا رَزَقْنٰاکُمْ وَ اُشْکُرُوا لِلّٰهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیّٰاهُ تَعْبُدُونَ (172)

ای کسانی که ایمان آورده اید! از نعمت های پاکیزه ای که به شما روزی داده ایم بخورید و شکر خدارا به جای آورید.اگر فقط او را پرستش می کنید.

نکته ها:

از رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله نقل شده است که خداوند می فرماید:

من مردم را خلق می کنم، امّا آنان غیر مرا می پرستند.من به آنان روزی می دهم،امّا آنان شکر دیگری را می نمایند. (1)

قرآن،هر گاه بنا دارد انسان را از کاری منع کند،ابتدا راههای مباح آن را مطرح کرده و سپس موارد نهی را بیان می کند.چون می خواهد در آیات بعد،مردم را از یک

ص :261


1- 1) .تفسیر صافی.

سری خوردنی،منع و نهی کند،در این آیه راههای حلال را بازگو نموده است.

شکر مراحلی دارد.گاهی با زبان است و گاهی با عمل.شکر واقعی آن است که نعمت ها در راهی مصرف شود که خداوند مقرر نموده است.

هدف اصلی از آفرینش نعمت های طبیعی،مؤمنان هستند.در سه آیه قبل فرمود:

ای مردم! از آنچه در زمین است بخورید. در این آیه می فرماید:

ای مؤمنان! از نعمت های دلپسندی که برای شما روزی کرده ام بخورید. شاید در این اختلاف تعبیر، رمزی باشد و آن اینکه هدف اصلی،رزق رسانی به مؤمنان است،ولی دیگر مردم هم در کنار آنها بهره می برند.همانگونه که هدف اصلیِ باغبان از آبیاری،رشد گلها و درختانِ میوه است،گرچه علف های هرز و تیغها نیز به نوایی می رسند.

از هر کس توقّع خاصّی است.از مردم عادّی،توقّع آن است که پس از خوردن، دنبال گناه و وسوسه های شیطان و فساد نروند؛ «یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ کُلُوا») («وَ لاٰ تَتَّبِعُوا خُطُوٰاتِ الشَّیْطٰانِ» (1)ولی از اهل ایمان این توقّع است که پس از خوردن،به دنبال عمل صالح و شکرگزاری باشند. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا») («وَ اشْکُرُوا» و «یٰا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا») («وَ اعْمَلُوا صٰالِحاً» (2)

پیام ها:

1 خودسازی و زهد و تقوی،منافاتی با بهره گیری از طیّبات ندارد. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّبٰاتِ» 2 در مکتب اسلام،مادّیات مقدّمه ی معنویات است. «کُلُوا» ، «وَ اشْکُرُوا» ، «تَعْبُدُونَ» 3 اسلام در تغذیه،به بهداشت توجّه دارد. «طَیِّبٰاتِ مٰا رَزَقْنٰاکُمْ» 4 قبل از تأمین زندگی مردم و محبّت به آنان،توقّعی نداشته باشید. «کُلُوا») («وَ اشْکُرُوا» 5 شکر،نشانه ی خداپرستی و توحید ناب است.اگر انسان رزق را نتیجه فکر

ص :262


1- 1) .بقره،168.
2- 2) .مؤمنون،51.

اقتصادی،تلاش،مدیریّت،سرمایه و اعتبارات خود بداند،برای خداوند سهمی قایل نخواهد بود تا او را شکر کند. «وَ اشْکُرُوا لِلّٰهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیّٰاهُ تَعْبُدُونَ» 6 شکر،نمونه روشن عبادت است. «وَ اشْکُرُوا لِلّٰهِ») («تَعْبُدُونَ» 7 شکر خداوند،واجب است. «کُلُوا») («وَ اشْکُرُوا لِلّٰهِ» 8 خداپرست،آنچه را خدا حلال شمرده،از پیش خود حرام نمی کند. «کُلُوا») («إِنْ کُنْتُمْ إِیّٰاهُ تَعْبُدُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 173]

اشاره

إِنَّمٰا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ اَلْمَیْتَةَ وَ اَلدَّمَ وَ لَحْمَ اَلْخِنْزِیرِ وَ مٰا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اَللّٰهِ فَمَنِ اُضْطُرَّ غَیْرَ بٰاغٍ وَ لاٰ عٰادٍ فَلاٰ إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (173)

همانا خداوند مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را که(هنگام ذبح)نام غیر خدا بر آن برده شده،حرام کرده است،(ولی)آن کس که ناچار شد(به خوردن اینها)در صورتی که زیاده طلبی نکند و از حدّ احتیاج نگذراند،گناهی بر او نیست،همانا خداوند بخشنده و مهربان است.

نکته ها:

به دنبال آیه ی قبل که فرمود:از پیش خود،حلال های خدا را بر خود حرام نکنید، خداوند تنها مردار و خون و گوشت خوک و هر حیوانی که مانند زمان جاهلیّت نام غیر خدا هنگام ذبح بر او برده شود،حرام کرده است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

گوشت مردار،سبب ضعف بدن و قطع نسل و مرگ ناگهانی می شود و خوردن خون،سبب سنگدلی و قساوت قلب می گردد. (1)

طبق نظریه های بهداشتی،گوشت خوک عامل دو نوع کرم کدو و تریشین است.و حتّی در بعضی از کشورها،مصرف گوشت خوک ممنوع شمرده شده و انجیل

ص :263


1- 1) .وسائل،ج 16،ص 310.

مسیح نیز گناهکاران را به خوک تشبیه کرده است.

کسی که برای حفظ جان خود هیچ غذایی نداشته باشد،می تواند به خاطر اضطرار از غذای حرام استفاده کند،مشروط بر اینکه از روی سرکشی و نافرمانی و ستمگری نباشد.یعنی فقط به همان مقداری مصرف کند که خود را از مرگ برهاند،نه اینکه خواهان لذّت باشد.این اجازه به خاطر لطف و مهربانی خداوند است.امام صادق علیه السلام فرمود:

اگر انسان عمداً در حال اضطرار از خوردنی های ممنوع نخورد و بمیرد،کافر مرده است. (1)

با توجّه به اینکه خوردنی های حرام،بیش از چهار موردی است که در آیه مطرح شده است،پس کلمه« إِنَّمٰا »به معنای حصر عقلی نیست،بلکه در مقابل تحریم های جاهلیّت است.

قاعده اضطرار،اختصاص به خوردنی ها ندارد و در هر مسئله ای پیش آید،قانون را تخفیف می دهد.از امام صادق علیه السلام سؤال کردند که پزشک به مریضی دستور استراحت و خوابیدن داده است،نماز را چه کند؟ امام این آیه را تلاوت نموده و فرمودند:نماز را خوابیده بخواند. (2)

احکام اسلام،بر اساس مصالح است.در آیه قبل،خوردن بخاطر طیّب بودن آنها مباح بود و در این آیه چیزهایی که از طیّبات نیستند،حرام می شود.

تحریم های الهی،تنها به جهت مسائل طبی و بهداشتی نیست،مثل تحریم گوشت مردار و خون،بلکه گاهی دلیل حرمت،مسائل اعتقادی،فکری و تربیتی است.نظیر تحریم گوشت حیوانی که نام غیر خدا بر آن برده شده که به خاطر شرک زدایی است.چنان که گاهی ما از غذای شخصی دوری می کنیم،به خاطر عدم رعایت بهداشت توسط او،ولی گاهی دوری ما از روی اعراض یا اعتراض و برائت از اوست.

ص :264


1- 1) .تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 130.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 145.
پیام ها:

1 اسلام به مسئله غذا و تغذیه،توجّه کامل داشته و بارها در مورد غذاهای مضرّ و حرام هشدار داده است. (1)«إِنَّمٰا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ» 2 تحریم ها،تنها به دست خداست نه دیگران. «إِنَّمٰا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ» 3 توجّه به خداوند و بردن نام او،در ذبح حیوانات لازم است.تا هیچ کار ما خارج از مدار توحید نباشد و با مظاهر شرک و بت پرستی مبارزه کنیم. «وَ مٰا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللّٰهِ» 4 اضطراری حکم را تغییر می دهد که به انسان تحمیل شده باشد،نه آنکه انسان خود را مضطرّ کند.کلمه« اُضْطُرَّ »مجهول آمده است،نه معلوم. «فَمَنِ اضْطُرَّ» 5 اسلام،دین جامعی است که در هیچ مرحله بن بست ندارد.هر تکلیفی به هنگام اضطرار،قابل رفع است. «فَمَنِ اضْطُرَّ») («فَلاٰ إِثْمَ عَلَیْهِ» 6 قانون گذاران باید شرایط ویژه را به هنگام وضع قانون در نظر بگیرند. «فَمَنِ اضْطُرَّ») («فَلاٰ إِثْمَ عَلَیْهِ» 7 از شرایط اضطراری،سوء استفاده نکنید. «فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بٰاغٍ وَ لاٰ عٰادٍ»

[سوره البقرة (2): آیه 174]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ یَکْتُمُونَ مٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ مِنَ اَلْکِتٰابِ وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً أُولٰئِکَ مٰا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلاَّ اَلنّٰارَ وَ لاٰ یُکَلِّمُهُمُ اَللّٰهُ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ وَ لاٰ یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (174)

کسانی که آنچه را خداوند از کتاب نازل کرده،کتمان می کنند و بدان بهایی اندک می ستانند،آنها جز آتش در شکم های خود فرو نمی برند،و خداوند روز قیامت با آنها سخن نمی گوید و پاکشان نمی کند و برای آنها عذاب دردناکی است.

ص :265


1- 1) .تحریم گوشت خوک و مردار و خون،چهار بار در قرآن تکرار شده است:آیه مورد بحث و سوره های مائده،3 و انعام،145 و نحل،115.
نکته ها:

دانشمندانِ یهود و نصاری تا قبل از آمدن پیامبر اسلام،به مردم وعده ی آمدن آن حضرت را می دادند و نشانه هایی را که در تورات و انجیل آمده بود برای مردم می گفتند،ولی همین که پیامبر اسلام مبعوث شد و آنها اقرار به رسالت آن حضرت را مساوی با از دست دادن مقام،مال و خود دیدند،حقیقت را کتمان نمودند،تا چند روزی بیشتر در مسند خود بمانند و تحفه و هدایایی بخورند،ولی این بهای اندکی است که در برابر گناه بزرگ خود دریافت می دارند و این درآمدها نیز چیزی جز آتش نیست که می خورند.هم چنان که در آیه ای دیگر،از خوردن اموال یتیمان به خوردن آتش تعبیر شده است. (1)

خداوند در روز قیامت با این کتمان کنندگان،سخنی از روی محبّت نخواهد گفت، با آنکه در آن روز،مؤمنان با خدا هم سخن خواهند شد.البتّه این گفتگو یا از راه ایجاد موج در فضا و یا از طریق الهام و با زبان دل است و همه خوبان در آن روز کلیم اللّه می شوند.

در آیه قبل،به دنبال تحریم گوشت خوک و مردار،سخنی از مغفرت آمده است، ولی در این آیه که سخن از تحریم کتمان حقّ و گناهان مربوط به مسائل فکری و فرهنگی است،لحن آیه بسیار تندتر شده و سخنی از مغفرت نیامده است.

بگذریم که در آیه بعد این تهدیدات شدیدتر می شود.

کتمان حقیقت،تنها درباره رسالت پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله نبوده است.کسانی که درباره جانشین واقعی پیامبر نیز کتمان حقیقت کنند،دچار این عقوبت خواهند شد.

آنان که ماجرای غدیر خم را در کتب تفسیر و تاریخ خود محو و مسیر آیات را تحریف و توجیه می کنند و مردم را به جای امام معصوم به سراغ دیگران می فرستند،دچار کتمان حقیقت شده اند.

ص :266


1- 1) .نساء،10.
پیام ها:

1 دنیاگرایی،بزرگترین خطر برای علما و دانشمندان است. «یَکْتُمُونَ» ، «یَشْتَرُونَ» 2 دین فروشی،به هر قیمتی که باشد خسارت است،زیرا حقایق و معارف کتب آسمانی ارزشمندتر از همه منافع است. «ثَمَناً قَلِیلاً» 3 خوردنی های حرام،به صورت آتش تجسّم می یابند. «مٰا یَأْکُلُونَ») («إِلاَّ النّٰارَ» 4 اشیا دارای یک وجهه باطنی و ملکوتی هستند که در قیامت به آن شکل تجسّم می یابند. «فِی بُطُونِهِمْ إِلاَّ النّٰارَ» 5 کیفر،باید متناسب با جرم باشد.آنان که در دنیا راه شنیدن کلام خدا را بر مردم بسته اند،در قیامت از لذّت استماع کلام خدا محروم می شوند. «لاٰ یُکَلِّمُهُمُ اللّٰهُ» 6 عذاب های قیامت،هم جسمی وهم روحی است. «لاٰ یُکَلِّمُهُمُ اللّٰهُ»

[سوره البقرة (2): آیه 175]

اشاره

أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ اِشْتَرَوُا اَلضَّلاٰلَةَ بِالْهُدیٰ وَ اَلْعَذٰابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَمٰا أَصْبَرَهُمْ عَلَی اَلنّٰارِ (175)

آنها(کتمان کنندگان حقّ)کسانی هستند که گمراهی را به بهای از دست دادن هدایت و عذاب را به جای آمرزش خریدند.پس به راستی چقدر در برابر عذاب خداوند تحمّل دارند؟

نکته ها:

برای گناه کتمان،هشت تهدید پی در پی آمده است؛پنج تهدید در آیه قبل،دو تهدید در این آیه و یک تهدید در آیه بعد.شاید در مورد هیچ گناه دیگر این همه تهدید پشت سر هم نیامده باشد.

انگیزه های کتمان حقیقت،زیاد است.از آن جمله می توان به غرور،تعصّب نابجای دینی،حفظ موقعیّت،ضعف نفس،عدم شهامت،تنگ نظری،سفارش بیگانگان،حفظ مقام و مال اشاره کرد.

توبه ی گناه کتمان،تنها استغفار و گریه نیست،بلکه بیان حقایق است.البتّه در

ص :267

مواردی که جان کسی در خطر است و یا فساد و خطری مطرح است،کتمان مانعی ندارد.مانند کتمان گناهان خود یا مردم،برای جلوگیری از رواج بدی ها.

پیام ها:

1 کتمان حقایق،از گناهان ویژه ی دانشمندان است. «أُولٰئِکَ الَّذِینَ» 2 در بیان کتب آسمانی،هدایت و مغفرت الهی است و در کتمان آنها ضلالت و عذاب. «اشْتَرَوُا الضَّلاٰلَةَ بِالْهُدیٰ وَ الْعَذٰابَ بِالْمَغْفِرَةِ» 3 دین فروشی و کتمان حقیقت،سخت ترین کیفرها را بدنبال دارد.جمله ی «فَمٰا أَصْبَرَهُمْ عَلَی النّٰارِ» در قرآن تنها در مورد این گروه بکار رفته است.

[سوره البقرة (2): آیه 176]

اشاره

ذٰلِکَ بِأَنَّ اَللّٰهَ نَزَّلَ اَلْکِتٰابَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ اَلَّذِینَ اِخْتَلَفُوا فِی اَلْکِتٰابِ لَفِی شِقٰاقٍ بَعِیدٍ (176)

آن(عذاب)به جهت آن است که خداوند کتاب(آسمانی)را به حقّ نازل کرده است و البتّه کسانی که در کتاب(خدا با کتمان و تحریف)اختلاف(ایجاد) کردند،همواره در ستیزه ای عمیق هستند.

نکته ها:

این همه تهدید و وعده ی عذاب که برای کتمان کنندگان حقایق دینی بیان شد،از آن جهت است که خداوند کتاب آسمانی را چنان روشن و واضح و همراه با دلایل و استدلال نازل کرده است که جای هیچ گونه شبهه و ابهام برای کسی باقی نماند، امّا با این حال گروهی از مردم برای حفظ منافع شخصی خود،دست به توجیه و تحریف زده و در فهم کتاب آسمانی اختلاف به وجود می آورند تا به اصطلاح آب را گل آلود نموده و از آن ماهی بگیرند.خداوند در وصف اینان می فرماید:این گروه در شقاق و جدایی بسر می برند.

یکی از راههای کتمان حقیقت،ایجاد اختلاف است.در سه آیه ی گذشته،تمام تهدیدات متوجّه کتمان کنندگان بود.در این آیه به جای اینکه بفرماید:کتمان

ص :268

کنندگان در شقاقند،فرمود:اختلاف کنندگان در کتاب،در شقاقند.این نشان دهنده ی آن است که کتمان کنندگان،همان اختلاف کنندگان هستند.زیرا در محیط آلوده به اختلاف است که می توان مردم را سردرگم و حقایق را پنهان کرد.

پیام ها:

1 منشأ اختلافات دینی و مذهبی،دانشمندان هستند،نه کتب آسمانی. «نَزَّلَ الْکِتٰابَ بِالْحَقِّ») («اخْتَلَفُوا فِی الْکِتٰابِ» 2 کتمان حقایق،موجب شقاق و شکاف و جدایی و پراکندگی است. «شِقٰاقٍ بَعِیدٍ»

[سوره البقرة (2): آیه 177]

اشاره

لَیْسَ اَلْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ اَلْمَشْرِقِ وَ اَلْمَغْرِبِ وَ لٰکِنَّ اَلْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّٰهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ اَلْمَلاٰئِکَةِ وَ اَلْکِتٰابِ وَ اَلنَّبِیِّینَ وَ آتَی اَلْمٰالَ عَلیٰ حُبِّهِ ذَوِی اَلْقُرْبیٰ وَ اَلْیَتٰامیٰ وَ اَلْمَسٰاکِینَ وَ اِبْنَ اَلسَّبِیلِ وَ اَلسّٰائِلِینَ وَ فِی اَلرِّقٰابِ وَ أَقٰامَ اَلصَّلاٰةَ وَ آتَی اَلزَّکٰاةَ وَ اَلْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذٰا عٰاهَدُوا وَ اَلصّٰابِرِینَ فِی اَلْبَأْسٰاءِ وَ اَلضَّرّٰاءِ وَ حِینَ اَلْبَأْسِ أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُتَّقُونَ (177)

نیکی(تنها)این نیست که(به هنگام نماز)روی خود را به سوی مشرق یا مغرب بگردانید،بلکه نیکوکار کسی است که به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیامبران ایمان آورده و مال(خود)را با علاقه ای که به آن دارد به خویشاوندان و یتیمان و بیچارگان و در راه ماندگان و سائلان و در (راه آزادی)بردگان بدهد،و نماز را برپای دارد و زکات را بپردازد،و آنان که چون پیمان بندند،به عهد خود وفا کنند و آنان که در(برابر)سختی ها، محرومیّت ها،بیماری ها و در میدان جنگ،استقامت به خرج می دهند،اینها کسانی هستند که راست گفتند(و گفتار و رفتار و اعتقادشان هماهنگ است)و اینان همان پرهیزکارانند.

ص :269

نکته ها:

کلمه« اَلْبِرَّ »به معنای نیکی است،ولی به هر کس که خیلی نیکوکار باشد،می گویند او«برّ»است.یعنی وجودش یکپارچه نیکی است.

« اَلْبَأْسٰاءِ »از«بؤس»به معنای فقر و سختی است که از خارج به انسان تحمیل می شود.« اَلضَّرّٰاءِ »،درد و بیماری است که از درون به انسان فشار می آورد.و« حِینَ الْبَأْسِ »زمان جنگ و جهاد است.

بعد از ماجرای تغییر قبله که در آیه ی 144 خواندیم،سخنِ روز،پیرامون قبله و تغییر آن بود که این آیه می فرماید:چرا به جای محتوای دین که ایمان به خدا و قیامت و انجام کارهای نیک است،به سراغ بحث های جدلی رفته اید.

این آیه جامع ترین آیه قرآن است.زیرا اصول مهم اعتقادی،عملی و اخلاقی در آن مطرح گردیده است.در تفسیر المیزان از رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله نقل شده است که فرمودند:

هر کس به این آیه عمل کند،ایمانش کامل است.

این آیه پانزده صفت نیک را در سه بخشِ ایمان،عمل و اخلاق بیان نموده است.

در بخش ایمان،به مسئله ایمان به خدا،فرشتگان،انبیا،قیامت و کتب آسمانی اشاره شده و در بخش عمل،به مسائل عبادی مانند نماز و اقتصادی مانند زکات و اجتماعی مانند آزاد نمودن بردگان و نظامی مانند صبر در جبهه و جنگ،و روحی و روانی مثل صبر در برابر مشکلات،اشاره گردیده است.و در بخش اخلاقی به وفای به عهد و دل کندن از مادّیات و ترحّم به فقرا اشاره شده است.

ایمان به خدا،سبب خضوع در برابر حقّ و عدم تسلیم در برابر طاغوت هاست.

ایمان به قیامت،موجب وسعت دید و بلندی همّت می گردد.ایمان به وجود ملائکه،نشانه ی ایمان به تشکیلات ما ورای طبیعت است.ایمان به انبیا،ایمان به وحی و جریان هدایت در طول تاریخ است و دلیل بر اینکه انسان در این جهان رها و بی برنامه نبوده است.انفاق،بیانگر تعاون و نوع دوستی،و نماز،پیوند مستقیم با خدا،و زکات برنامه ریزی برای حل مشکل محرومان،و وفای به عهد

ص :270

موجب تحکیم ارتباطات،و صبر عامل آبدیده شدن انسان هاست. (1)

جمله «آتَی الْمٰالَ عَلیٰ حُبِّهِ» را سه نوع معنا نموده اند:

الف:پرداخت مال به دیگران با وجود علاقه ای که به آن هست.

ب:پرداخت مال بر اساس حبّ خداوند.

ج:پرداخت مال بر اساس علاقه ای که به فقیر است.

صبر،مادر همه کمالات است و قرآن راه رسیدن به بهشت را صبر می داند؛ «أُوْلٰئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمٰا صَبَرُوا» (2)

به آنان جایگاه بلند داده می شود،به پاس بردباری که کردند. چنان که فرشتگان به بهشتیان می گویند: «سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ بِمٰا صَبَرْتُمْ» (3)

درود بر شما که

پایداری کردید. همچنین درباره رهبران الهی می فرماید: «جَعَلْنٰا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا لَمّٰا صَبَرُوا» (4)

آنان را بخاطر صبرشان،پیشوایانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می نمودند.

مشابه این آیه،در روایات نیز برای معرفی معارف دینی چنین آمده است:

«لیس العاقل من یعرف الخیر من الشر و لکن العاقل من یعرف خیر الشرین» (5)

عاقل آن

نیست که خیر را از شرّ بشناسد،عاقل آن است که میان دو شرّ،خیرش را برگزیند.

«لیس العلم بکثرة التعلم انما هو نور یقذفه الله فی قلب من یرید» (6)

دانش،به آموختن بسیار

حاصل نمی شود.دانش واقعی،نوری الهی است که به دلها می تابد.

«لیس البر فی حسن الزی و لکن فی السکینة و الوقار» (7)

بزرگی،در ظاهرِ آراسته نیست،

بلکه در آرامش و وقار است.

«لیس السخی»«الذی ینفق ماله فی غیر حقه و لکنه الذی یؤدی الی الله ما فرض علیه» (8)

سخاوتمند کسی نیست که در هر جا و لو بی جا انفاق کند،بلکه کسی است که در هر جا خشنودی خداست انفاق کند.

«لیس العبادة کثرة الصیام و الصلاة و انما العبادة کثرة التفکر فی امر الله» (9)

عبادت به نماز و

ص :271


1- 1) .تفسیر مراغی،ذیل آیه.
2- 2) .فرقان،75.
3- 3) .رعد،24.
4- 4) .سجده،24.
5- 5) .بحار،ج 78،ص 6.
6- 6) .بحار،ج 1،ص 225.
7- 7) .بحار،ج 1،ص 106.
8- 8) .بحار،ج 71،ص 352.
9- 9) .بحار،ج 71،ص 325.

روزه بسیار نیست،به تفکّر درباره خدا و آثار اوست.

«اشد من یتم الیتیم یتیم انقطع عن امامه» (1)

آنکه از سرپرستی پیشوای حقّ محروم گشته،

یتیم تر از کسی است که پدر و مادرش را از دست داده است.

برای رسیدن به کمالِ تقوا،انفاقِ واجب و غیر واجب،هر دو لازم است.بعضی از مردم به مستمندان کمک می کنند،ولی حقوق واجب خود را نمی پردازند و برخی دیگر با پرداخت خمس و زکات،نسبت به فقرا و محرومان بی تفاوت می شوند.این آیه،مؤمن واقعی را کسی می داند که هم حقوق واجب را بپردازد و هم انفاق مستحبّ را انجام دهد.

به همین دلیل در روایات می خوانیم:

در اموال ثروتمندان،غیر از زکات نیز حقّی برای محرومان است. (2)و کسی که سیر بخوابد در حالی که همسایه او گرسنه باشد ایمان به خدا و

قیامت ندارد. (3)

پیام ها:

1 به جای محتوای دین،به سراغ ظاهر نرویم و از اهداف اصلی باز نمانیم. «لَیْسَ الْبِرَّ») («وَ لٰکِنَّ الْبِرَّ» 2 یکی از وظایف انبیا و کتب آسمانی،تغییر فرهنگ مردم است. «لَیْسَ الْبِرَّ») («وَ لٰکِنَّ الْبِرَّ» 3 شناخت مفاهیم،مهم نیست عمل به آن مهم است.کلمه« اَلْبِرَّ »به مفهوم نیکی است،ولی دانستن آن مهمّ نیست،کسی که این مفهوم را محقّق می سازد ارزش دارد. «لٰکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ» 4 ایمان،مقدّم بر عمل است. «مَنْ آمَنَ بِاللّٰهِ») («آتَی الْمٰالَ» 5 ایمان به همه انبیا و ملائکه لازم است. «آمَنَ بِاللّٰهِ») («وَ الْمَلاٰئِکَةِ وَ الْکِتٰابِ وَ النَّبِیِّینَ» 6 ارتباط با خدا در کنار ارتباط با مردم و تعاون اجتماعی در حوادث و

ص :272


1- 1) .بحار،ج 108،ص 171.
2- 2) .تفسیر قرطبی.
3- 3) .کافی،ج 2،ص 665.

گرفتاری ها مطرح است. «آمَنَ بِاللّٰهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ») («وَ آتَی الْمٰالَ عَلیٰ حُبِّهِ» 7 تمام کارهای نیک در سایه ایمان به خدا شکل می گیرد. «آمَنَ بِاللّٰهِ») («آتَی الْمٰالَ» 8 هدف اسلام از انفاق،تنها سیر کردن گرسنگان نیست،بلکه دل کندن صاحب مال از مال نیز هست. «عَلیٰ حُبِّهِ» 9 نیکوکاران،مال و دارایی خود را با رغبت و علاقه در راه خدا انفاق می کنند.

«آتَی الْمٰالَ عَلیٰ حُبِّهِ»

10 با دست خود به فقرا و یتیمان و بستگان انفاق کنید. «آتَی الْمٰالَ عَلیٰ حُبِّهِ» 11 در انفاق،بستگان نیازمند بر سایر گروه های مستمند،اولویّت دارند. «ذَوِی الْقُرْبیٰ وَ الْیَتٰامیٰ» 12 سائل را ردّ نکنید،گرچه فقیر،مسکین،در راه مانده و فامیل نباشد.کلمه ی « اَلسّٰائِلِینَ »به صورت مستقل مطرح شده است. «وَ الْمَسٰاکِینَ وَ») («السّٰائِلِینَ» 13 ایمان و نماز و زکات،بدون شرکت در جهاد کامل نمی شود. «وَ حِینَ الْبَأْسِ») («أُولٰئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا» 14 مدّعیان ایمان بسیارند،ولی مؤمنان واقعی که به تمام محتوای دین عمل کنند،گروهی اندک هستند. «أُولٰئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا» 15 نشانه ی صداقت،عمل به وظایف دینی و تعهّدات اجتماعی است. «أُولٰئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا» 16 متّقی کسی است که عملش،عقایدش را تأیید کند. «آتَی الْمٰالَ») («أُولٰئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولٰئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»

ص :273

[سوره البقرة (2): آیه 178]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ اَلْقِصٰاصُ فِی اَلْقَتْلیٰ اَلْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ اَلْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ اَلْأُنْثیٰ بِالْأُنْثیٰ فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ فَاتِّبٰاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَدٰاءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسٰانٍ ذٰلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اِعْتَدیٰ بَعْدَ ذٰلِکَ فَلَهُ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (178)

ای کسانی که ایمان آورده اید!(قانون)قصاص در مورد کشتگان،بر شما (چنین)مقرّر گردیده است:آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن،پس اگر کسی از ناحیه برادر(دینی)خود(یعنی صاحب خون و ولیّ مقتول)مورد عفو قرار گیرد.(یا قصاص او به خون بها تبدیل شود)باید شیوه ای پسندیده پیش گیرد و به نیکی(دیه را به ولی مقتول)بپردازد،این حکم تخفیف و رحمتی است از ناحیه پروردگارتان،پس برای کسی که بعد از این(از حکم خدا)تجاوز کند،عذاب درناکی دارد.

نکته ها:

« اَلْقِصٰاصُ »از ریشه«قص»به معنای پیگیری است.لذا به داستان دنباله دار و پی در پی«قصّه»می گویند.پیگیری قتل تا مجازات قاتل را«قصاص»گویند.

در هر اجتماعی گاه و بیگاه قتلی صورت می گیرد،یک دین جامع و کامل همانند اسلام،در قبال چنین حوادثی باید طرح و برنامه ی عادلانه و منطقی ارائه دهد که بتواند جلوی ازدیاد و تکرار چنین حوادث و همچنین جلوی انتقام های نابجا و احیاناً سوء استفاده ها را بگیرد،تا قاتلان،جسور نشوند و خون مظلوم به هدر نرود.

در جاهلیّت قبل از اسلام،گاه به خاطر کشته شدن یک نفر،قبیله ای به خاک و خون کشیده می شد و جنگ های طولانی به راه می افتاد.اسلام با طرحی که در این آیه مطرح شده،هم حفاظت خون مردم و هم رضایت طرفین و رعایت حدود و اندازه را در نظر گرفته است.البتّه قانون قصاص،حکم الهی نیست که قابل عفو و اغماض نباشد،بلکه حقّی است برای صاحبان خون که می توانند با گرفتن دیه و یا

ص :274

بدون آن،از حقّ خود صرف نظر کنند.

سؤال:چرا در قانون قصاص،جنسیّت مطرح است؟ اگر قاتل مرد و مقتول زن باشد، مرد را قصاص نمی کنند؟ پاسخ:قتل زن و مرد،از نظر الهی و انسانی و کیفر اخروی یکسان است،لکن در کیفر دنیوی فرق دارد و این به خاطر آن است که معمولا مرد نان آور خانه و قتل او سبب ضربه اقتصادی به خانواده است و قانون بر اساس نوع است،نه موارد نادر که ممکن است زنی نان آور باشد.

پیام ها:

1 برای تحقّق احکام دینی،حکومت دینی لازم است.اجرای قانون قصاص بدون قدرت و حکومت،امکان ندارد. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» 2 در قانون قصاص،اصول تساوی و عدالت مورد توجّه است. «الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثیٰ بِالْأُنْثیٰ» 3 قاطعیّت و عطوفت در کنار هم لازم است. «فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ» گویا اولیای مقتول،برادر قاتل هستند و قاتل،از مرز اسلام و اخوت بیرون نمی رود.

4 حقوق اسلامی،آمیخته با اخلاق اسلامی است. «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصٰاصُ») («فَمَنْ عُفِیَ» 5 اسلام،نه مانند یهود تنها راه را قصاص می داند و نه همچون مسیحیّت بهترین راه را عفو می شناسد،بلکه راههای مختلفی مثل قصاص،خون بها و عفو را مطرح می کند. «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصٰاصُ») («فَمَنْ عُفِیَ» 6 جواز عفو قاتل و تبدیل قصاص به گرفتن خون بها،برای تربیت شماست.

«تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ»

7 تجاوز از حدود الهی و سوء استفاده از آن ممنوع است. «فَمَنِ اعْتَدیٰ») («فَلَهُ عَذٰابٌ أَلِیمٌ» 8 اگر در قانونی تخفیف قرار دادید،جلو سوء استفاده ها را بگیرید. «ذٰلِکَ تَخْفِیفٌ») («فَمَنِ اعْتَدیٰ»

ص :275

[سوره البقرة (2): آیه 179]

اشاره

وَ لَکُمْ فِی اَلْقِصٰاصِ حَیٰاةٌ یٰا أُولِی اَلْأَلْبٰابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (179)

ای صاحبان خرد! برای شما در قصاص،حیات(و زندگی نهفته)است.باشد که شما تقوی پیشه کنید.

نکته ها:

گویا آیه در مقام پاسخ به یک سری ایرادهایی است که به حکم قصاص،به خصوص از سوی روشنفکر نمایان مطرح می شود.قرآن می فرماید:

حکم قصاص برای جامعه انسانی تأمین کننده ی حیات و زندگی است. قصاص یک برخورد و انتقام شخصی نیست،بلکه تأمین کننده امنیّت اجتماعی است.در جامعه ای که متجاوز قصاص نشود،عدالت و امنیّت از بین می رود و آن جامعه گویا حیاتی ندارد و مرده است.چنان که در پزشکی و کشاورزی و دامداری،لازمه حیات و سلامت انسان،گیاه و حیوان،از بین بردن میکروب ها و آفات است.

اگر به بهانه اینکه قاتل هیجان روانی پیدا کرده،بگوییم او رها شود،هیچ ضمانتی نیست که در دیگر جنایت ها این بهانه مطرح نشود،چون تمام جنایتکاران در حال سلامت و آرامش روحی و فکری دست به جنایت نمی زنند.با این حساب تمام خلافکاران باید آزاد باشند و جامعه سالم نیز تبدیل به جنگل شود که هر کس بر اثر هیجان و دگرگونی های روحی و روانی،هر کاری را بتواند انجام دهد.گمان نشود که دنیای امروز،دنیای عاطفه و نوع دوستی است و قانون قصاص،قانونی خشن و ناسازگار با فرهنگ حقوق بشر دنیاست.اسلام در کنار حکم قصاص، اجازه عفو و اخذ خون بها داده تا به مصلحت اقدام شود.

توجیهاتی از قبیل اینکه از مجرمان و قاتلان در زندان با کار اجباری به نفع پیشرفت اقتصادی بهره گیری می کنیم،قابل قبول نیست.چون این برنامه ها،تضمین کننده امنیّت عمومی نیستند.اصل،مقام انسانیّت و جامعه عدالت پرور است،نه دنیای پرخطر همراه با تولید بیشتر،آن هم به دست جنایتکاران و قاتلان! از آنجا که قانون قصاص،ضامن عدالت و امنیّت و رمز حیات جامعه است،در

ص :276

پایان آیه می فرماید: «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» یعنی اجرای این قانون،موجب خودداری از بروز قتل های دیگر است.

حیات،دارای انواعی است:

1 حیات طبیعی.مثل زنده شدن زمین در بهار و بعد از باران. «یُحْیِ الْأَرْضَ» (1)2 حیات معنوی.مثل دعوت پیامبر که عامل زنده شدن مردم است. «دَعٰاکُمْ لِمٰا یُحْیِیکُمْ» (2)3 حیات برزخی که شهدا دارند. «لاٰ تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ أَمْوٰاتٌ بَلْ أَحْیٰاءٌ» (3)4 حیات اخروی که برای همه است. «یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ» (4)5 حیات اجتماعی در سایه امنیّت و عدالت.نظیر همین آیه «لَکُمْ فِی الْقِصٰاصِ حَیٰاةٌ»

پیام ها:

1 اجرای عدالت،تضمین کننده حیات جامعه است. «لَکُمْ فِی الْقِصٰاصِ حَیٰاةٌ» 2 تعادل میان رأفت و خشونت،لازم است.خدایی که رحمن و رحیم است، قصاص را رمز حیات می داند. «لَکُمْ فِی الْقِصٰاصِ حَیٰاةٌ» 3 حذف عنصر خطرناک،یک اصل عقلانی است. «یٰا أُولِی الْأَلْبٰابِ» 4 زود قضاوت نکنید.ممکن است در برخورد سطحی،قصاص را خوب ندانید ولی با خرد و اندیشه درمی یابید که قصاص رمز حیات است. «یٰا أُولِی الْأَلْبٰابِ» 5 تقوا و دوری از گناه،فلسفه احکام دین است.چه احکام عبادی و چه قضایی. (5)«لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» 6 قصاص،سبب بازداری مردم از تکرار قتل است. «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»

ص :277


1- 1) .روم،50.
2- 2) .انفال،24.
3- 3) .بقره،154.
4- 4) .بقره،28.
5- 5) .در بیان فلسفه روزه نیز می فرماید: «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» بقره،183.

[سوره البقرة (2): آیه 180]

اشاره

کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذٰا حَضَرَ أَحَدَکُمُ اَلْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْراً اَلْوَصِیَّةُ لِلْوٰالِدَیْنِ وَ اَلْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی اَلْمُتَّقِینَ (180)

بر شما مقرّر شده که چون یکی از شما را(نشانه های)مرگ فرا رسد،اگر مالی از خود به جای گذارده،برای پدر و مادر و نزدیکان به طور شایسته وصیّت کند،این کار حقّ و شایسته پرهیزکاران است.

نکته ها:
اشاره

بعضی ها فکر می کنند وصیّت کردن،زمینه ی زود مردن است،در حالی که یک نوع دوراندیشی است و اینکه می فرماید:

هنگام مرگ وصیّت کنید. چون آن لحظه، آخرین فرصت است و گر نه می تواند سالها قبل از فرا رسیدن مرگ،وصیّت کند.

بعضی وصیّت کردن را واجب دانسته اند،امّا از جمله ی «حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ» استفاده می شود که این عمل مستحبّ است و گر نه می فرمود:«حقا علی المؤمنین» در آیه ی شریفه به جای کلمه«مال»از کلمه «خَیْراً» استفاده شده تا روشن شود که مال و ثروت،مایه ی خیر و نیکی است و آنچه در اسلام مورد انتقاد قرار گرفته، مال حرام یا علاقه ی زیاد به مال یا ترجیح دادن مال بر کمالات فردی و نیازهای اجتماعی و یا استثمار مردم برای تحصیل آن است.

وصیّت باید بر اساس «بِالْمَعْرُوفِ» یعنی عقل پسند باشد،نه از روی کینه و انتقام و یا مهرورزی های بی جا و بی رویه.چون از ارث،تنها بعضی از بستگان بهره مند می شوند آن هم به مقدار معیّن،لذا اسلام سفارش می کند اگر در میان فامیل کسانی هستند که از ارث محرومند و یا سهم ارث آنان اندک است با وصیّت،در مورد توسعه ی سهمیّه آنان اقدام نماید،ولی اگر کسی در این وصیّت رعایت عدالت نکند و یا ظلمی را روا دارد،گناه کبیره انجام داده است. (1)

در لابلای متون روایی آمده است:شخصی با داشتن کودکانی صغیر،تمام اموال

ص :278


1- 1) .سفینة البحار،«وصی».

خود را در راه خدا بخشید.چون پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله متوجّه شدند،پرسیدند با این مرده چه کردید؟ گفتند:او را دفن کردیم.فرمود:اگر قبلاً به من خبر داده بودید،اجازه نمی دادم او را در قبرستان مسلمانان دفن کنید،چرا که او با داشتن این همه فرزند، برای آنان هیچ مالی نگذاشته و همه را در راه خدا داده است. (1)

وصیّت،کار دقیقی است که اگر خدای ناکرده با بی توجّهی انجام شود و بعداً عامل فتنه و ناراحتی هایی گردد،تمام کارهای خیر محو می شود.از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله روایت شده است که فرمودند:

گاهی انسان شصت سال عبادت می کند،ولی چون وصیّت نامه ی خود را عادلانه تنظیم نمی کند،به دوزخ می رود. (2)

وصیّت،نشانه ی آن است که مالکیّت انسان حتّی بعد از مرگ در مورد قسمتی از دارایی هایش ادامه دارد.

مقدار وصیّت،یک سوم مال است و اگر شخصی در مورد بیش از این مقدار وصیّت کند،اجازه ی وارثان شرط است.برای اینکه یاد بگیریم چگونه وصیّت کنیم،بهتر است وصیّت نامه های اولیای خدا،شهدا و علما را بخوانیم.

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:

هر کس ابتدا به عهده بگیرد که وصیّت شخصی را انجام دهد، ولی سپس بدون عذر آن را رها کند،هیچ عملی از او قبول نمی شود و تمام فرشتگانِ میان آسمان و زمین او را لعنت می کنند و دائماً در غضب خداوند است و در برابر هر کلمه ی «یا ربّ»که می گوید،یک لعنت بر او نثار می شود و پاداش تمام کارهای قبلی او به پای وصیّت کننده ثبت می گردد. (3)

آثار و برکات وصیّت

1 وصیّت،نشانه ی دقّت و اهل حساب بودن است.

2 وصیّت،نشانه ی احترام به حقوق دیگران است.

3 وصیّت،انجام امور خیری است که از آن غفلت شده و تداوم عمل صالح،پس از

ص :279


1- 1) .سفینة البحار،«وصی».
2- 2) .نهج الفصاحة،جمله 626.
3- 3) .تفسیر أطیب البیان.

مرگ است.

4 وصیّت،راهی برای پرکردن خلأهای اقتصادی و تعدیل ثروت است.

رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرموده اند:

هر کس با وصیّت از دنیا برود،گویا شهید مرده است (1)وصیّت برای والدین و بستگان،عامل تجدید محبّت ویک نوع قدرشناسی است.

لذا در آغاز آیه وصیّت،والدین مطرح شده اند تا علاوه بر سهم ارث،وصیّت به نوعی تنظیم شود که نفعش به آنان نیز برسد که این خود از مصادیق احسان است.

اقسام وصیّت

1 واجب:مثل وصیّت به حقّ اللّٰه،حقّ الناس،قضای نماز و عبادات دیگر، پرداخت حقوق واجبه مانند خمس،زکات،دیون،بدهکاری های مردم.

2 مستحبّ:مثل وصیّت به امور خیریّه.

3 مباح:مثل وصیّت فرزندان به نوع شغل،حرفه،لباس،طعام.

4 مکروه:مثل وصیّت به مقبره سازی.

5 حرام:مثل وصیّت به ایجاد مراکز فساد،انتشار کتب ضالّه.

پیام ها:

1 گرچه با مرگ،انسان از دنیا می رود،امّا پرونده ی عمل او با کارهایی نظیر وصیّت باز می ماند. «إِذٰا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ») («.اَلْوَصِیَّةُ» 2 مال و ثروت،اگر در راه درست مصرف شود خیر است. «إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ» 3 در وصیّت باید علاوه بر ارث،برای والدین و نزدیکان سهمی قرار داد.

«الْوَصِیَّةُ لِلْوٰالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ»

4 وصیّت باید بر اساس عرف پسندیده ی جامعه باشد. «الْوَصِیَّةُ») («بِالْمَعْرُوفِ» 5 ترک وصیّت،نوعی بی تقوایی نسبت به حقوق دیگران است. «الْوَصِیَّةُ») («حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ»

ص :280


1- 1) .وسائل،ج 13،ص 352.

[سوره البقرة (2): آیه 181]

اشاره

فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ مٰا سَمِعَهُ فَإِنَّمٰا إِثْمُهُ عَلَی اَلَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اَللّٰهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (181)

پس هر کس که آن(وصیّت را)بعد از شنیدن،تغییر دهد،گناهش تنها بر کسانی است که آن را تغییر می دهند،همانا خداوند شنوا و داناست.

نکته ها:

این آیه هم هشداری است به کسانی که در صدد تغییر و یا تبدیل وصیّت دیگران برمی آیند.اگر کسی بعد از شنیدن و با خبر شدن از موضوع وصیّت و موارد مصرف آن،دست به تغییر یا تبدیل آن بزند،گناه این تغییر و تبدیل به گردن همان کسی است که این عمل ناشایست را مرتکب شده است،ولی وصیّت کننده به پاداش خود می رسد.مثلاً اگر کسی وصیّت کند که به صد فقیر کمک شود،ولی به جای صد فقیر،اموال او را به دیگران دهند و آنان نیز خبر نداشته و مال را مصرف کنند،در این صورت وصیّت کننده که از دنیا رفته،به پاداش کمک به فقرا می رسد و گیرندگان بی خبر هم گنهکار نیستند،در این میان،گناه تنها به عهده ی کسی است که وصیّت را تغییر داده است و باید بداند که خداوند شنوا و آگاه است و کیفر این خیانت را در دنیا و آخرت به او خواهد داد.

در حدیث می خوانیم:

وصیّت را اگر چه به نفع یهودی یا نصرانی باشد،تغییر ندهید. (1)

پیام ها:

1 تغییر وصیّت از سوی دیگران،حرام است. «فَمَنْ بَدَّلَهُ») («فَإِنَّمٰا إِثْمُهُ» 2 حقّ مالکیّت،بعد از مرگ نیز محترم است و کسی حقّ تغییر وصیّت را ندارد.

«فَمَنْ بَدَّلَهُ»)

(«فَإِنَّمٰا إِثْمُهُ»

3 گناه آگاهانه و مغرضانه،خطرناک تر است. «بَعْدَ مٰا سَمِعَهُ» 4 در وصیّت کردن،باید شاهد گرفت. «بَعْدَ مٰا سَمِعَهُ»

ص :281


1- 1) .تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 159.

5 وصیّت کنندگان،به پاداش می رسند هر چند کسی وصیّت آنان را تغییر دهد.

«إِثْمُهُ عَلَی الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ»

6 ایمان به اینکه ما در محضر خدا هستیم،بهترین عامل تقوی و دوری از تغییر و تبدیل وصیّت مردم است. «فَمَنْ بَدَّلَهُ») («إِنَّ اللّٰهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»

[سوره البقرة (2): آیه 182]

اشاره

فَمَنْ خٰافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَیْنَهُمْ فَلاٰ إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (182)

پس کسی که از انحراف وصیّت کننده(و تمایل بی جای او به بعض ورثه)یا از گناه او(به اینکه به کار خلافی وصیّت کند،)بترسد و میان آنها را اصلاح دهد، گناهی بر او نیست(و مشمول قانون مجازات تبدیل وصیّت نمی شود،)همانا خداوند آمرزنده و مهربان است.

نکته ها:

صاحب تفسیر مجمع البیان کلمه ی« جَنَفاً »را به معنای تمایل به انحرافِ ناآگاهانه و کلمه ی« إِثْمَ »را به معنای گناه آگاهانه گرفته است.

آنچه در اسلام ممنوع شده،تغییر و تبدیل وصیّت های صحیح است،ولی اگر وصیّت سبب فتنه می شود و یا خلاف موازین شرع بود،تغییر آن اشکال ندارد.

چنان که اگر وصیّت کننده بیش از یک سوم اموالش را وصیّت کند،می توان آن مقدار را کم نمود،اگر سفارش به گناه کرد،می توان وصیّت را تغییر داد،یا اگر عمل به وصیّت ایجاد فتنه و فساد می کند،می توان زیر نظر حاکم اسلامی در وصیّت تغییراتی داد.به هر حال در اسلام بن بست وجود ندارد و چون مسیر تمام اعمال رسیدن به تقواست،می توان بر اساس تقوا تمام موارد ضد تقوا را اصلاح کرد.

پیام ها:

1 اصل اهمّ و مهمّ را باید مراعات کرد.احترام به وصیّت مهمّ است،ولی رفع فتنه و اصلاح امور مسلمین مهمّ تر است. «فَمَنْ خٰافَ») («فَأَصْلَحَ بَیْنَهُمْ فَلاٰ إِثْمَ عَلَیْهِ»

ص :282

2 تغییر وصیّت باید بر اساس فتنه زدایی و اصلاح باشد. «فَمَنْ خٰافَ») («فَأَصْلَحَ»

[سوره البقرة (2): آیه 183]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ اَلصِّیٰامُ کَمٰا کُتِبَ عَلَی اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (183)

ای کسانی که ایمان آورده اید! روزه بر شما مقرّر گردید،همانگونه که بر کسانی که پیش از شما بودند مقرّر شده بود،باشد که پرهیزگار شوید.

نکته ها:
اشاره

تقوی،به معنای خویشتن داری از گناه است.بیشتر گناهان،از دو ریشه غضب و شهوت سرچشمه می گیرند.و روزه،جلوی تندی های این دو غریزه را می گیرد و لذا سبب کاهش فساد و افزایش تقواست. (1)

به نظر مفسّران و دانشمندان علوم قرآنی،آیاتی که با خطاب «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» شروع شده اند،در مدینه نازل شده و جزء آیات مدنی می باشند.فرمان روزه نیز همچون دستور جهاد و پرداخت زکات در سال دوّم هجری صادر گردیده است.

آثار و برکات روزه

تقوی و خداترسی،در ظاهر و باطن،مهم ترین اثر روزه است.روزه،یگانه عبادت مخفی است.نماز،حج،جهاد،زکات و خمس را مردم می بینند،امّا روزه دیدنی نیست.روزه،اراده انسان را تقویت می کند.کسی که یک ماه نان و آب و همسر خود را کنار گذاشت،می تواند نسبت به مال و ناموس دیگران خود را کنترل کند.روزه، باعث تقویت عاطفه است.کسی که یک ماه مزه ی گرسنگی را چشید،درد آشنا می شود و رنج گرسنگان را احساس و درک می کند.رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:

روزه، نصف صبر است. (2)روزه ی مردمان عادّی،همان خودداری از نان و آب و همسر است،امّا در روزه خواص علاوه بر اجتناب از مفطرات،اجتناب از گناهان نیز لازم

ص :283


1- 1) .کافی،ج 2،ص 18.
2- 2) .تفسیر المنار،ذیل آیه.

است،و روزه ی خاصّ الخاص علاوه بر اجتناب از مفطرات و پرهیز از گناهان، خالی بودن دل از غیر خداست. (1)روزه،انسان را شبیه فرشتگان می کند،فرشتگانی که از خوردن و آشامیدن و شهوت دورند. (2)

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:

هر کس ماه رمضان را برای خدا روزه بدارد،تمام گناهانش بخشیده می شود. (3)چنان که در حدیث قدسی نیز آمده است که خداوند می فرماید:«الصوم لی و انا اجزی به»

روزه برای من است و من آن را پاداش می دهم.

اهمیّت روزه به قدری است که در روایات پاداش بسیاری از عبادات را همچون پاداش روزه دانسته اند. (4)هر چند که روزه بر امّت های پیشین نیز واجب بوده،ولی روزه ی ماه رمضان،مخصوص انبیا بوده است و در امّت اسلامی،روزه رمضان بر همه واجب شده است. (5)از رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله نقل شده است که فرمود:

برای هر

چیز زکاتی است و زکات بدنها،روزه است. (6)

پیام ها:

1 خطابِ زیبا،گامی برای تأثیر گذاری پیام است. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» در حدیثی از تفسیر مجمع البیان می خوانیم:لذّت خطاب «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» سختی روزه را آسان می کند.اگر والدین بخواهند که فرزندشان به سخنانشان گوش دهند،باید آنان را زیبا صدا زنند.

2 از شیوه های تبلیغ آن است که دستورات مشکل،آسان جلوه داده شود.این آیه می فرماید:فرمان روزه مختص شما مسلمانان نیست،در امّت های پیشین نیز این قانون بوده است.و عمل به دستوری که برای همه امّت ها بوده،آسان تر از دستوری است که تنها برای یک گروه باشد. «کَمٰا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ» 3 قرآن،فلسفه بعضی احکام همچون روزه را بیان داشته است.زیرا اگر مردم

ص :284


1- 1) .تفسیر روح البیان.
2- 2) .صاحب جواهر،نقل از آیة اللّٰه جوادی.
3- 3) .تفسیر مراغی،ج 2،ص 69.
4- 4) .کافی،ج 2،ص 100.
5- 5) .تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 136.
6- 6) .بحار،ج 69،ص 380.

نتیجه ی کاری را بدانند،در انجام آن نشاط بیشتری از خود نشان می دهند.

«لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 184]

اشاره

أَیّٰاماً مَعْدُودٰاتٍ فَمَنْ کٰانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیّٰامٍ أُخَرَ وَ عَلَی اَلَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَةٌ طَعٰامُ مِسْکِینٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ وَ أَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (184)

چند روزی معدود(روزه بر شما مقرّر شده است)،ولی هر کس از شما بیمار یا در سفر باشد،پس(به همان)تعداد از روزهای دیگر(را روزه بگیرد)و بر کسانی که طاقت روزه ندارند(همچون بیماران مزمن و پیر مردان و پیر زنان)، لازم است کفّاره ای بدهند،مسکینی را اطعام کنند.و هر کس به میل خود بیشتر نیکی کند(و بیش از مقدار واجب،طعام بدهد)،برای او بهتر است،ولی اگر(آثار روزه را)بدانید،(می فهمید که)روزه گرفتن،برایتان بهتر است.(و هرگز به روزه خواری معذوران،غبطه نمی خوردید.)

نکته ها:

یکی از معانی باب افعال در زبان عربی،سلب است.مثلاً کلمه«عجمه»به معنای گنگی است،وقتی به باب افعال می رود و«اعجام»می شود،به معنای از بین بردن گنگی است.در این آیه نیز کلمه «یُطِیقُونَهُ» به معنای سلب طاقت و توان است.

تسلیم فرمان خدا بودن،ارزش است.اگر دستور روزه گرفتن داد،باید روزه گرفت و اگر حکم به افطار کرد،باید روزه را شکست.

در مجمع البیان آمده است:گروهی از اصحاب پیامبر حتّی در حال سفر روزه گرفته و مایل نبودند که روزه خود را بشکنند.رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله آنان را گناهکار خواندند.

امام صادق علیه السلام فرمود:

اگر کسی در سفر روزه بگیرد،من بر جنازه ی او نماز نمی گزارم.

در تفسیر قرطبی نیز آمده است که رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در سفر از مدینه به مکّه در ماه رمضان،آب خواستند،آن گاه ظرف آب را بر سر دست گرفتند تا مردم ببینند و

ص :285

سپس از آب میل فرمودند.

به هر حال اگر مسافر یا مریضی روزه گرفت،روزه اش باطل و باید قضای آن را به جا آورد. (1)امام صادق علیه السلام فرمودند:

حتّی اگر مادری نسبت به شیر کودک یا جنین نگرانی

داشت،باید روزه خود را افطار نماید و این نشانه ی رأفت خداوند است. (2)

پیام ها:

1 اسلام برای هر فرد در هر شرایطی،قانون مناسب دارد.در این آیه،حکم مسافران،بیماران و سالمندان بیان شده است. «فَمَنْ کٰانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ» 2 شرایط نباید فلسفه کلّی حکم و آثار و منافع آن را تماماً از بین ببرد.اگر انسان مریض یا مسافر در شرایطی نمی تواند روزه بگیرد،باید در ایام دیگری قضا کند تا از منافع روزه برخوردار شود. «فَعِدَّةٌ مِنْ أَیّٰامٍ أُخَرَ» 3 قصد سفر،به تنهایی مانع روزه نیست،در سفر بودن لازم است. «عَلیٰ سَفَرٍ» 4 قضای روزه،زمان خاصّی ندارد. «فَعِدَّةٌ مِنْ أَیّٰامٍ أُخَرَ» 5 توانایی،شرط تکلیف است. «عَلَی الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ» 6 تغذیه ی فقرا،در متن احکام جاسازی شده است. «طَعٰامُ مِسْکِینٍ» 7 عباداتی سبب رشد و قرب است که با علاقه و رغبت باشد. «فَمَنْ تَطَوَّعَ» 8 دستورات الهی بگونه ای است که حد اقل را بر همه واجب کرده است و بیش از آن را به اختیار انسان می گذارد.در این آیه سیر کردن یک گرسنه واجب، ولی بیش از آن به عنوان عمل مستحبّی در اختیار خود انسان است. «فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ» 9 انجام دستورات خداوند،آثار خوبی دارد که به خود انسان باز می گردد نه خدا.

«أَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ»

ص :286


1- 1) .تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 164.
2- 2) .تفسیر برهان،ج 1،ص 182.

[سوره البقرة (2): آیه 185]

اشاره

شَهْرُ رَمَضٰانَ اَلَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ اَلْقُرْآنُ هُدیً لِلنّٰاسِ وَ بَیِّنٰاتٍ مِنَ اَلْهُدیٰ وَ اَلْفُرْقٰانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ اَلشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَ مَنْ کٰانَ مَرِیضاً أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیّٰامٍ أُخَرَ یُرِیدُ اَللّٰهُ بِکُمُ اَلْیُسْرَ وَ لاٰ یُرِیدُ بِکُمُ اَلْعُسْرَ وَ لِتُکْمِلُوا اَلْعِدَّةَ وَ لِتُکَبِّرُوا اَللّٰهَ عَلیٰ مٰا هَدٰاکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (185)

(روزه در)ماه رمضان،ماهی است که قرآن در آن نازل شده است.(و قرآن کتابی است که)هدایتگر مردم همراه با دلائل روشنِ هدایت و وسیله تشخیص حقّ از باطل است،پس هر کس از شما که این ماه را دریابد،باید روزه بگیرد.و آن کس که بیمار یا در سفر باشد،روزهای دیگری را به همان تعداد روزه بگیرد.خداوند برای شما آسانی می خواهد و برای شما دشواری نمی خواهد (این قضای روزه)برای آن است که شماره مقرّر روزها را تکمیل کنید و خدا را بر اینکه شما را هدایت کرده،به بزرگی یاد کنید،باشد که شکرگزار گردید.

نکته ها:
اشاره

« رَمَضٰانَ »از ماده«رمض»به معنای سوزاندن است.البتّه سوزاندنی که دود و خاکستر به همراه نداشته باشد.وجه تسمیه این ماه از آن روست که در ماه رمضان، گناهان انسان سوزانده می شود.

ماه رمضان،ماه نزول قرآن می باشد و تنها ماهی است که نامش در قرآن آمده و شب قدر نیز در این ماه است.در تفسیر برهان از پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله نقل شده است که فرمودند:

تمام کتاب های آسمانی،در ماه رمضان نازل شده اند.ماه رمضان،بهترین ماه خدا است. آن حضرت در جمعه آخر ماه شعبان،خطبه مفصلی در عظمت ماه رمضان ایراد کرده اند که در بعضی از تفاسیر و کتب روایی آمده است. (1)همچنین در صحیفه سجادیه،امام سجاد علیه السلام در وداع ماه رمضان مناجات جان سوزی دارند.

ص :287


1- 1) .بحار،ج 96،ص 356.

اسلام دین آسان و بنای آن بر سهولت و عدم سخت گیری است.هر کس مریض یا مسافر بود روزه نگیرد و قضای آن را انجام دهد.اگر وضو گرفتن مشکل است، تیمّم را جایگزین می کند.اگر ایستادن در نماز مشکل است،اجازه ی نشسته نماز خواندن را می دهد.که این قانون به نام«قاعده لا حرج»در فقه مشهور است.

رمضان ماه مهمانی خدا

در رمضان،مؤمنان با کارت «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیٰامُ» به میهمانی خداوند دعوت شده اند،و این میهمانی ویژگی هایی دارد:

1 میزبان،خداوند است و میهمانان را شخصاً دعوت کرده است.

2 وسیله پذیرایی،شب قدر،نزول قرآن،فرود آمدن فرشتگان،استجابت دعا، لطافت روح،و دوری از دوزخ است.

3 زمان پذیرایی،ماه رمضان است که به گفته ی روایات،اوّل آن رحمت،وسط آن مغفرت و آخر آن پاداش است.

4 چگونگی پذیرایی،شب قدر به گونه ای است که در آن نیاز یک سال میهمانان تأمین می شود و زمین با نزول فرشتگان در شب قدر مزیّن می گردد.

5 غذای این ماه،غذای روح است که برای رشد معنوی لازم است،نه غذای جسم.لطف غذای این مهمانی،آیات قرآن است که تلاوت یک آیه آن در ماه رمضان همچون تلاوت تمام قرآن در ماه های دیگر است.

این میهمانی هیچ سنخیّتی با میهمانی های دنیوی ندارد.خداوندِ عالِم و غنی و خالق و باقی و عزیز و جلیل،میزبان انسان های جاهل و فقیر و فانی و مخلوق و ذلیل می شود و می گوید:

من دعایتان را مستجاب می کنم و برای هر نفسی که در ماه رمضان می کشید،پاداش تسبیحی عطا می کنم. (1)

ص :288


1- 1) .خطبه ی پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله در جمعه آخر ماه شعبان.
آداب مهمانی

در وسائل الشیعه (1)برای اخلاق روزه دار در ضمن روایت مفصلی می خوانیم:

روزه دار،از دروغ،گناه،مجادله،حسادت،غیبت،مخالفت با حقّ،فحش و سرزنش و خشم،طعنه و ظلم و مردم آزاری،غفلت،معاشرت با فاسدان،سخن چینی و حرام خواری، دوری کند و نسبت به نماز،صبر و صداقت و یاد قیامت توجّه خاصّ داشته باشد.

شرط حضور در این مهمانی،فقط تحمّل گرسنگی نیست.در حدیث آمده است:

آن کس که از اطاعت رهبران آسمانی،سرباز زند و یا در مسائل خانوادگی و شخصی با همسر خود بدرفتار و نامهربان باشد و یا از تأمین خواسته های مشروع او خودداری کند و یا والدین از او ناراضی باشند،روزه او قبول نیست و شرایط این ضیافت را به جای نیاورده است.

روزه گرچه فوائد و منافع طبّی از قبیل دفع و برطرف شدن مواد زاید بدن در اثر گرسنگی را دارد،امّا سحرخیزی و لطافت روح و استجابت دعا در ماه رمضان چیز دیگری است و محروم واقعی کسی است که از این همه خیر و برکت محروم باشد.

پیام ها:

1 ارزش رمضان،به نزول قرآن است.ارزش انسان ها نیز می تواند به مقداری باشد که قرآن در آنها نفوذ کرده باشد. «الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ» 2 هدایت،دارای مراحلی است:یک مرحله ی عمومی است؛ «هُدیً لِلنّٰاسِ» و یک مرحله ی خاصّ است. «وَ بَیِّنٰاتٍ مِنَ الْهُدیٰ» 3 وجوب روزه،بعد از یقین به حلول ماه رمضان است. «فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ» 4 قضای روزه بر مریض و مسافر واجب است. «فَعِدَّةٌ مِنْ أَیّٰامٍ أُخَرَ» 5 روزه ی قضا،مشروط به زمان خاصّی نیست. «أَیّٰامٍ أُخَرَ» 6 احکام خداوند بر اساس آسانی و مطابق طاقت انسان است. «یُرِیدُ اللّٰهُ بِکُمُ الْیُسْرَ» 7 عسر و حرج،واجبات را از دوش انسان برمی دارد. «لاٰ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ» 8 روزه ی قضا باید به تعداد روزهایی باشد که عذر داشته است. «لِتُکْمِلُوا الْعِدَّةَ» 9 هدایت و توفیق انجام عبادات،از طرف خداست.تکبیر،نشان بزرگداشت خدا و عدم توجّه به خود و دیگران است. «لِتُکَبِّرُوا اللّٰهَ عَلیٰ مٰا هَدٰاکُمْ» 10 روزه،زمینه ساز هدایت انسان و سپاسگزاری اوست. «لِتُکَبِّرُوا اللّٰهَ عَلیٰ مٰا هَدٰاکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 186]

اشاره

وَ إِذٰا سَأَلَکَ عِبٰادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ اَلدّٰاعِ إِذٰا دَعٰانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ (186)

و هر گاه بندگانم از تو درباره من پرسند(بگو:)همانا من نزدیکم؛دعای نیایشگر را آن گاه که مرا می خواند پاسخ می گویم.پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان آورند،باشد که به رشد رسند.

نکته ها:

برخی افراد از رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله می پرسیدند:خدا را چگونه بخوانیم؟ آیا خدا به ما نزدیک است که او را آهسته بخوانیم و یا اینکه دور است که با فریاد بخوانیم؟! این آیه در پاسخ آنان نازل شد.

دعا کننده،آن چنان مورد محبّت پروردگار قرار دارد که در این آیه،هفت مرتبه خداوند تعبیر خودم را برای لطف به او بکار برده است:

اگر بندگان خودم درباره خودم پرسیدند،به آنان بگو:من خودم به آنان نزدیک هستم و هرگاه خودم را بخوانند،خودم دعاهای آنان را مستجاب می کنم،پس به خودم ایمان بیاورند و دعوت خودم را اجابت کنند.

این ارتباط محبّت آمیز در صورتی است که انسان بخواهد با خداوند مناجات کند.

دعا کردن،همراه و همرنگ شدن با کلّ هستی است.طبق آیات قرآن،تمام هستی در تسبیح و قنوت هستند؛ «کُلٌّ لَهُ قٰانِتُونَ» (2)و تمام موجودات به درگاه او اظهار نیاز دارند؛ «یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» (3)پس ما نیز از او درخواست کنیم تا

ص :289


1- 1) .وسائل،ج 7،ص 119.
2- 2) .بقره،116.
3- 3) .الرحمن،29.

وصله ی ناهمگون هستی نباشیم.

قرآن درباره دعا سفارشاتی دارد،از آن جمله:

1 دعا و درخواست باید خالصانه باشد. «فَادْعُوا اللّٰهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» (1)2 با ترس و امید همراه باشد. «وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً» (2)3 با عشق و رغبت و ترس توأم باشد. «یَدْعُونَنٰا رَغَباً وَ رَهَباً» (3)4 با تضرّع و در پنهانی صورت بگیرد. «ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً» (4)5 با ندا و خواندنی مخفی همراه باشد. «إِذْ نٰادیٰ رَبَّهُ نِدٰاءً خَفِیًّا» (5)در اصول کافی،صدها حدیث در اهمیّت،نقش و آداب دعا،توجّه و اصرار و ذکر حاجت ها هنگام دعا و دعای دسته جمعی و ایمان به استجابت آن آمده است. (6)

سؤال:چرا گاهی دعای ما مستجاب نمی شود؟ پاسخ:عدم استجابت دعای ما به خاطر شرک یا جهل ماست.در تفسیر المیزان می خوانیم که خداوند در این آیه می فرماید: «أُجِیبُ دَعْوَةَ الدّٰاعِ إِذٰا دَعٰانِ»

خودم اجابت می کنم دعا کننده ای را که فقط مرا بخواند و با اخلاص تمام،از من طلب خیر کند.

پس اگر دعا مستجاب نشد،یا به جهت آن است که ما از خداوند خیر نخواسته ایم،و در واقع برای ما شرّ بوده و یا اگر واقعاً خیر بوده،خالصانه و صادقانه از خداوند درخواست نکرده ایم و همراه با استمداد از غیر بوده است.و یا اینکه استجابت درخواست ما،به مصلحت ما نباشد که به فرموده روایات،در این صورت به جای آن بلایی از ما دور می شود و یا برای آینده ما یا نسل ما ذخیره می شود و یا در آخرت جبران می گردد.

در اصول کافی می خوانیم:

کسی که غذای حرام بخورد،یا امر به معروف و نهی از منکر نکند و یا از سر غفلت و بی اعتنایی دعا کند،دعایش مستجاب نمی گردد.

معنای دعا،ترک کسب و کار نیست،بلکه توکّل به خداوند همراه با تلاش است.

ص :290


1- 1) .غافر،14.
2- 2) .اعراف،56.
3- 3) .انبیاء،90.
4- 4) .اعراف،55.
5- 5) .مریم،3.
6- 6) .کافی،ج 2،کتاب الدعا.

لذا در حدیث می خوانیم:

دعای بیکار مستجاب نمی شود.

شاید قرار گرفتن آیه ی دعا در میان آیات روزه به خاطر تناسب بیشتری است که ماه خدا با دعا دارد.

سؤال:با اینکه کارهای خداوند قانون مند و بر اساس عوامل و سنّت های ثابت است، پس دعا چه نقشی دارد؟ پاسخ:همانگونه که انسان در سفر،حکم نماز و روزه اش غیر از انسان در وطن است، انسان دعا کننده با انسان غافل از خدا متفاوت هستند و سنّت خداوند لطف به اوّلی است،نه دوّمی.آری،دعا و گفتگو با خداوند،ظرفیّت انسان را برای دریافت الطاف الهی بیشتر می کند.همانگونه که توسل و زیارت اولیای خدا، شرایط انسان را عوض می کند.چنان که اگر کودکی همراه پدر به مهمانی رود، دریافت محبّتش بیش از آن خواهد بود که تنها برود.بنا بر این دعا،زیارت و توسل، سبب تغییر شرایط است،نه برهم زدن سنّت های قطعی الهی.

درباره نزدیکی خدا به انسان،فیض کاشانی قدس سره می گوید: گفتم که روی خوبت،از ما چرا نهان است

پیام ها:

1 دعا در هر جا و در هر وقت که باشد،مفید است.چون خداوند می فرماید:من نزدیک هستم. «فَإِنِّی قَرِیبٌ» (1)2 خداوند به ما نزدیک است،ولی ما چطور؟ اگر گاهی قهر او دامن ما را می گیرد،

ص :291


1- 1) .آنچه از اوقات مخصوصه،یا اماکن مقدّسه برای دعا مطرح شده برای فضیلت است،نه انحصار به آن ایام و یا اختصاص به آن امکنه.

به خاطر دوری ما از خداوند است که در اثر گناهان می باشد. «فَإِنِّی قَرِیبٌ» 3 استجابت خداوند دائمی است،نه موسمی.« أُجِیبُ »نشانه ی دوام است.

4 با آنکه خدا همه چیز را می داند،امّا دعا کردن وظیفه ی ماست. «فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی» 5 دعا آن گاه به اجابت می رسد که همراه با ایمان باشد. «وَ لْیُؤْمِنُوا بِی» 6 دعا،وسیله ی رشد و هدایت است. «لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 187]

اشاره

أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ اَلصِّیٰامِ اَلرَّفَثُ إِلیٰ نِسٰائِکُمْ هُنَّ لِبٰاسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِبٰاسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اَللّٰهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتٰانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتٰابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفٰا عَنْکُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ اِبْتَغُوا مٰا کَتَبَ اَللّٰهُ لَکُمْ وَ کُلُوا وَ اِشْرَبُوا حَتّٰی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ اَلْخَیْطُ اَلْأَبْیَضُ مِنَ اَلْخَیْطِ اَلْأَسْوَدِ مِنَ اَلْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا اَلصِّیٰامَ إِلَی اَللَّیْلِ وَ لاٰ تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عٰاکِفُونَ فِی اَلْمَسٰاجِدِ تِلْکَ حُدُودُ اَللّٰهِ فَلاٰ تَقْرَبُوهٰا کَذٰلِکَ یُبَیِّنُ اَللّٰهُ آیٰاتِهِ لِلنّٰاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (187)

در شب های روزه(ماه رمضان)،آمیزش با همسرانتان برای شما حلال شد، آنها برای شما(همچون)لباسند و شما برای آنها(همچون)لباس.خداوند می دانست که شما به خود خیانت می کردید(و آمیزش را که ممنوع بود،بعضاً انجام می دادید)پس توبه شما را پذیرفت و از شما درگذشت.اکنون (می توانید)با آنها هم بستر شوید و آنچه را خداوند بر شما مقرّر فرموده، طلب کنید.و بخورید و بیاشامید تا رشته سفید از رشته سیاه(شب)برای شما آشکار گردد.سپس روزه را تا شب به اتمام رسانید.و در حالی که معتکف در مساجد هستید،با زنان آمیزش نکنید.این حدود و احکام الهی است پس(به قصد تجاوز و گناه)به آن نزدیک نشوید.خداوند این چنین آیات خود را برای مردم،روشن می سازد،باشد که پرهیزگار گردند.

ص :292

نکته ها:

در آغاز اسلام،در شب و روز ماه رمضان،آمیزش با همسر ممنوع بود و همچنین در ساعت معیّنی از شب می توانستند افطار کنند و اگر خوابش می گرفت بعد از بیداری حقّ غذا خوردن نداشت.برخی مسلمانان علی رغم ممنوع بودن آمیزش جنسی این کار را انجام می دادند،ولی برخی دیگر با وجود زحمت و سختی،از خوردن در شب بعد از بیداری خودداری می کردند.یکی از یاران پیامبر به نام مطعم بن جبیر هنگام افطار به علّت دیر حاضر شدن غذا خوابش برد،وقتی بیدار شد گفت:من دیگر حقّ غذا خوردن ندارم و فردا را بدون غذا روزه گرفت و برای کندن خندق اطراف مدینه حاضر شد.در بین کار به علّت شدّت ضعف از حال رفت و بیهوش شد.پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله بسیار متأثّر شد و این آیه نازل گردید که غذا خوردن تا طلوع فجر آزاد است و آمیزش با همسران در شب های ماه رمضان مانع ندارد.خداوند متعال می داند که شما به خویشتن خیانت می کردید و قدرت صبر و خودداری نداشته و ندارید،به همین دلیل تکلیف را بر شما آسان و گذشته ی شما را عفو نمود.

اعتکاف،به معنای بریدن از دنیا و پناهنده شدن به خداست.پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله با گرفتاری ها و مشکلاتی که داشتند،گاهی در مسجد برای چند روز معتکف می شدند و بدین وسیله روح خود را صفا و آرامش بیشتر می دادند.از آنجا که در غیر حال اعتکاف نیز آمیزش در مسجد ممنوع است.به نظر می رسد مراد از کلمه « عٰاکِفُونَ »همان سکونت در مسجد باشد،نه اعتکاف به معنای عبادت مخصوص.

در تشبیه همسر به لباس،نکات و لطایف بسیاری نهفته است:

لباس باید در طرح و رنگ و جنس مناسب انسان باشد،همسر نیز باید کفو انسان و متناسب با فکر و فرهنگ و شخصیّت انسان باشد.

لباس مایه ی زینت و آرامش است،همسر و فرزند نیز مایه ی زینت و آرامش خانواده اند.

ص :293

لباس عیوب انسان را می پوشاند،هر یک از زن و مرد نیز باید عیوب و نارسایی های یکدیگر را بپوشانند.

لباس انسان را از سرما و گرما حفظ می کند،وجود همسر نیز کانون خانواده را گرم و زندگی را از سردی می رهاند.

دوری از لباس،مایه ی رسوایی است،دوری از ازدواج و همسر نیز سبب انحراف و رسوایی انسان می گردد.

در هوای سرد لباس ضخیم و در هوای گرم لباس نازک استفاده می شود،هر یک از دو همسر نیز باید اخلاق و رفتار خود را متناسب با نیاز روحی طرف مقابل تنظیم کند؛اگر مرد عصبانی است،زن با لطافت با او برخورد کند و اگر زن خسته است، مرد با او مدارا کند.

انسان باید لباس خود را از آلودگی حفظ کند،هر یک از دو همسر نیز باید دیگری را از آلوده شدن به گناه حفظ نماید.

پیام ها:

1 تخفیف و آسان گیری در احکام،از ویژگی های دین اسلام است. «أُحِلَّ لَکُمْ» 2 رعایت ادب در سخن،از ویژگی های قرآن است. «الرَّفَثُ» به معنای سخن گفتن پیرامون مسائل زناشویی است که در آیه به کنایه از آمیزش آمده است.

3 هر کجا خواستید راهی را ببندید،یک راه مشروع را باز بگذارید.چون خداوند در روز رمضان،آمیزش را ممنوع می کند،لذا در شب آن را مجاز می شمرد. (1)«أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیٰامِ الرَّفَثُ» 4 عبادتِ روز و لذّت مشروع شب،نشانه ی جامعیّت دین است.در یک آیه هم احکام روزه وهم مسائل زناشویی آمده است. «أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیٰامِ الرَّفَثُ إِلیٰ نِسٰائِکُمْ»

ص :294


1- 1) .با اینکه آمیزش جنسی،در اوّل هر ماه مکروه است،لکن در اوّل ماه رمضان مستحبّ است و شاید به خاطر این است که باید به نحوی مردم را تأمین نمود،سپس از آنان تکلیف خواست.

5 اسلام به نیازهای طبیعی توجّه کامل دارد. «الرَّفَثُ إِلیٰ نِسٰائِکُمْ» 6 نیاز زن و مرد به یکدیگر،دو طرفه است و هر یک برای پوشش نیازهای طبیعی خود به دیگری نیازمند است. «هُنَّ لِبٰاسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِبٰاسٌ لَهُنَّ» 7 خداوند از جزئیات کارهای انسان آگاه است. «عَلِمَ اللّٰهُ أَنَّکُمْ» 8 انسان،جایز الخطا و غریزه جنسی در او قوی است. «کُنْتُمْ تَخْتٰانُونَ أَنْفُسَکُمْ» 9 ترک فرمان خدا،خیانت و ظلمی است به خود ما. «تَخْتٰانُونَ أَنْفُسَکُمْ» 10 در آمیزش و فرزند خواهی،برای خداوند تکلیف معیّن نکنید که پسر باشد یا دختر. «وَ ابْتَغُوا مٰا کَتَبَ اللّٰهُ لَکُمْ» 11 حتّی آمیزش جنسی باید هدفدار باشد. «وَ ابْتَغُوا مٰا کَتَبَ اللّٰهُ لَکُمْ» 12 معیار احکام اسلامی،معیارهای عمومی،طبیعی و ساده است.پیدا شدن سپیده ی صبح یا تاریکی شب را،هر کس در هر کجا باشد می تواند بفهمد.

«یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ»

13 نقش زمان بندی را در عبادات فراموش نکنیم. «أَتِمُّوا الصِّیٰامَ إِلَی اللَّیْلِ» 14 اعتکاف،سکونت در مسجد است،مشروط به روزه گرفتن. «عٰاکِفُونَ فِی الْمَسٰاجِدِ» 15 پیشگیری از گناه لازم است.قرآن می فرماید:به گناه نزدیک نشوید.چون نزدیک شدن به گناه همان و افتادن در آن همان. «فَلاٰ تَقْرَبُوهٰا» 16 تقوی،فلسفه ی احکام الهی است.روزه برای تقواست،آمیزش جنسی مشروع نیز برای تقواست. (1)«لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» 17 عمل به دستورات الهی،بستر رشد و تقوا می باشد. «لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»

ص :295


1- 1) .این سوره که با جمله ی«هدیً للمتّقین»آغاز گردیده است،در آیات مختلف تقوا را به عنوان هدف دستورات الهی مطرح می کند.

[سوره البقرة (2): آیه 188]

اشاره

وَ لاٰ تَأْکُلُوا أَمْوٰالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبٰاطِلِ وَ تُدْلُوا بِهٰا إِلَی اَلْحُکّٰامِ لِتَأْکُلُوا فَرِیقاً مِنْ أَمْوٰالِ اَلنّٰاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (188)

و اموال یکدیگر را به باطل(و ناحقّ)در میان خودتان نخورید و اموال را به (عنوان رشوه،به کیسه)حاکمان و قاضی ها سرازیر نکنید تا بخشی از اموال مردم را به گناه بخورید،در حالی که خود می دانید(که خلاف می کنید).

نکته ها:
اشاره

« تُدْلُوا »به معنای سرازیر کردن دَلو در چاه است که در این آیه،رشوه به قاضی به آن تشبیه شده است.مراد از« أَمْوٰالِ النّٰاسِ »هم اموال عمومی است وهم اموال خصوصی.علاوه بر آنکه رشوه برای گرفتن حقوق غیر مالیِ مردم نیز ممنوع است.

رشوه

رشوه،یکی از گناهان بزرگی است که مفاسد اجتماعی متعدّدی را به دنبال دارد، از جمله:حذف عدالت،یأس و ناامیدی ضعفا،جرأت و جسارت اقویا،فساد و تباهی حاکم و قاضی،از بین رفتن اعتماد عمومی.

با توجّه به این آثار و عوارض منفی،در روایات شدیداً از این عمل انتقاد شده است.رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله خطاب به حضرت علی علیه السلام فرمود:«یا علی ثمن المیتة و الکلب و الخمر و مهر الزانیة و الرشوة فی الحکم» (1)

ای علی! درآمد حاصل از فروش مردار،سگ،

شراب،زنا و رشوه یکسان و حرام است. همچنین علی علیه السلام در ذیل آیه شریفه ی «أَکّٰالُونَ لِلسُّحْتِ» (2)فرمود:

رشوه خواران کسانی هستند که مشکل مردم را حل نموده و در

برابر،هدایای آنان را می پذیرند. (3)امام صادق علیه السلام

رشوه را در حد کفر به خدا می داند. و رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله رشوه دهنده و گیرنده و واسطه را لعنت کرد و فرمود:

بوی بهشت به صاحب رشوه نمی رسد.

در حدیث دیگر می خوانیم:

هر حاکمی که نسبت به گرفتاری های مردم بی تفاوت باشد، خداوند لطفش را نسبت به او می پوشاند و اگر هدیه قبول کند تا کار مردم را انجام دهد،در

ص :296


1- 1) .بحار،ج 77،ص 54.
2- 2) .مائده،42.
3- 3) .بحار،ج 104،ص 273.

ص :297

زنجیر است و اگر رشوه بگیرد،مشرک می باشد. (1)

حضرت علی علیه السلام

رشوه گیرنده را از حقّ ولایت محروم می داند. (2)و در جای دیگر آن حضرت فرمودند:

هیچ گروهی گرفتار رشوه نشدند،مگر آنکه گرفتار ترس و اضطراب و نگرانی شدند! (3)بعضی برای توجیه خلاف خود،نام های مختلف بر رشوه می گذارند،از جمله:

هدیه،تحفه،حقّ الزحمه،چشم روشنی و...شخصی به نام«أشعث بن قیس»، حلوایی به در خانه علی علیه السلام به عنوان هدیه آورد تا در محکمه شاید امام به نفع او حکم صادر کند.امام فرمود:

به خدا سوگند! اگر هفت اقلیم را بر من ببخشند تا پوست جوی را به ناحقّ از دهان مورچه ای بگیرم این کار را نخواهم کرد. (4)

شخصی به رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله گفت:من متصدی و مسئول کاری هستم،مردم برایم هدایایی می آورند،چگونه است؟! حضرت در جواب فرمود:

چه شده است که عُمّال ما از هدایا سخن می گویند! آیا اگر در خانه می نشستند کسی به آنان هدیه می داد؟! (5)

پیام ها:

1 مالکیّت باید از راه صحیح باشد.مانند:حیازت،تجارت،زراعت،صنعت، ارث،هدیه،امثال آن،ولی تصرف از طریق باطل و رشوه ایجاد مالکیّت نمی کند. «لاٰ تَأْکُلُوا أَمْوٰالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبٰاطِلِ» 2 جامعه در حکم یک پیکر واحد است. «بَیْنَکُمْ» ، «أَمْوٰالَکُمْ» 3 رشوه،حرام است و انسان حقّ ندارد برای تصاحب اموال مردم رشوه دهد.

«تُدْلُوا بِهٰا إِلَی الْحُکّٰامِ لِتَأْکُلُوا فَرِیقاً مِنْ أَمْوٰالِ النّٰاسِ»

4 اسلام،مردم را مالک اموالشان می داند. «أَمْوٰالِ النّٰاسِ» 5 لغزش های آگاهانه خطرناک است. «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»

ص :298


1- 1) .وسائل،ج 12،ص 63.
2- 2) .نهج البلاغه،خطبه 131.
3- 3) .نهج الفصاحه،ح 2693.
4- 4) .نهج البلاغه،خطبه 224.
5- 5) .نهج الفصاحه،ح 539.

[سوره البقرة (2): آیه 189]

اشاره

یَسْئَلُونَکَ عَنِ اَلْأَهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَوٰاقِیتُ لِلنّٰاسِ وَ اَلْحَجِّ وَ لَیْسَ اَلْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا اَلْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِهٰا وَ لٰکِنَّ اَلْبِرَّ مَنِ اِتَّقیٰ وَ أْتُوا اَلْبُیُوتَ مِنْ أَبْوٰابِهٰا وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (189)

درباره(حکمت)هلال های ماه از تو سؤال می کنند،بگو:برای آن است که مردم اوقات(کارهای خویش)و زمان حج را بشناسند.(ای پیامبر به آنان بگو:) نیکی آن نیست که(در حال احرام حج،)از پشت خانه ها وارد شوید،بلکه نیکی آن است که تقوی پیشه کنید و از درها وارد خانه ها شوید،از خدای بترسید، باشد که رستگار شوید.

نکته ها:

کلمه« مَوٰاقِیتُ »جمع«میقات»به زمان یا مکانی معیّن گفته می شود که برای انجام کاری مشخّص شده باشد.

در این آیه ضمن پاسخگویی به سؤال گروهی از مردم که از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله درباره هلال ماه می پرسیدند،به مواردی اشاره دارد که با هم آن را بررسی می کنیم:ای پیامبر! به آنها که از فایده ی جلوه های مختلف ماه می پرسند،بگو:آن تغییراتی که در ماه پدید می آید،برای مردم وسیله ی وقت شناسی و تقویم همگانی و طبیعی است.یکی از امتیازات اسلام این است که برنامه های خود را با مقیاس های طبیعی،عمومی و مجانی طرح می کند،مثلاً برای تعیین مقدار آب کُر،وَجب را مقیاس قرار می دهد و یا برای تشخیص وقت نماز،طلوع و غروب و زوال خورشید را مطرح می کند.و برای آغاز و انتهای ماه رمضان و یا ایام حج،هلال ماه را ملاک قرار داده است.اشکال مختلف ماه نیز،حکم یک نوع تقویم عمومی را دارد که در اختیار همه است.نیاز به تقویم و تاریخ،لازمه ی زندگی اجتماعی است و بهترین وسیله عمومی برای این تقویم همین است که افراد اعمّ از باسواد و بی سواد در هر کجای عالم با یک نگاه و در یک لحظه بتوانند روزهای ماه را

ص :299

تشخیص دهند.سپس می فرماید:نیکی در آن نیست که در حال احرام،به جای استفاده از دَر برای ورود به خانه،از پشت خانه و بیراهه وارد شوید و این عقیده، خرافه ای بیش نیست که در حال احرام باید از پشت خانه ها وارد شد.

هر کاری راهی دارد و باید از مجرای طبیعی و راهش وارد شد.برای انجام هر کار زمان مناسب،شیوه مناسب و رهبر مناسب لازم است.همانگونه که زمان از طرف خداوند به وسیله ماه و هلال معیّن می شود،رهبری نیز باید از طرف خداوند تعیین شود.بنا بر این معنای آیه چنین است:از هلال برای وقت شناسی استفاده کنید و در روش انجام امور،به دستورات آسمانی و رهبران مراجعه کنید و بیراهه نروید.سعادت و خوشبختی،راهی دارد که باید از راهش وارد شد و در انتخاب زمان،روش و رهبر از خدا بترسید تا شاید رستگار شوید.امام صادق علیه السلام فرمود:

مراد از آیه

«وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوٰابِهٰا»

آن است که هر کاری را از راهش وارد شود. (1)و امامان معصوم علیهم السلام فرمودند:

ما آل محمّد باب خداوند هستیم. و پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:

من شهر علمم و علی درب آن است. (2)

در این آیه جمله «وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوٰابِهٰا» میان دو«تقوی»قرار گرفته است،شاید این رمز آن باشد که شناخت راه کار و ورود و خروج در امور،نیاز به تقوای فوق العاده دارد و کسانی که تقوای کمی داشته باشند بازهم بی راهه می روند.

شاید معنای آیه چنین باشد:مردم که درباره هلال از تو می پرسند،جوابی درخور فهم آنان بگو که این هلال راهی است برای شناخت زمان و نظم امور دینی.امّا اگر می خواهید چگونگی تغییرات ماه را بفهمید،باید از راهش وارد شوید و مطالعه کنید و درس بخوانید.این مطلب را قرآن در این قالب بیان فرمود که برّ و نیکی، بیراهه رفتن نیست،بلکه باید هر کاری را از راهش وارد شد و راه شناخت تغییرات جوّی،تحصیلات در این باره است.

ص :300


1- 1) .تفسیر برهان،ج 1،ص 190.
2- 2) .تفسیر مجمع البیان،ج 2،ص 509.
پیام ها:

1 حرکت کرات و ماه،دارای برنامه و زمان بندی دقیقی است که می تواند در برنامه عبادت و نظم امور زندگی مردم مؤثر باشد. (1)«قُلْ هِیَ مَوٰاقِیتُ لِلنّٰاسِ» 2 اگر جمادات و کرات آسمانی نظم دارند و برای انتظام امور انسان ها جهت گیری شده اند،شرط انصاف نیست که ما موجوداتی بی نظم و بی حساب و رها باشیم. «قُلْ هِیَ مَوٰاقِیتُ لِلنّٰاسِ» 3 در پاسخ به سؤالات،جوابی دهید که سؤال کننده بفهمد و مورد نیازش باشد.

«قُلْ هِیَ مَوٰاقِیتُ لِلنّٰاسِ»

4 اسلام،با آداب و رسوم جاهلی و خرافی مبارزه می کند. «لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِهٰا» 5 برّ و نیکی را نباید از خرافات،عادات و سیره نیاکان بدست آورد،بلکه راه شناخت برّ،در چارچوب فرمان وحی و رهبران معصوم علیهم السلام و شیوه های منطقی است. «لَیْسَ الْبِرُّ») («وَ لٰکِنَّ الْبِرَّ» 6 هر گاه راهی را بستید،راه صحیحی را نشان بدهید. «لَیْسَ الْبِرُّ») («وَ لٰکِنَّ الْبِرَّ» 7 ارزش مفاهیم دینی،زمانی است که در افراد جلوه کند.بجای اینکه بگوید:

نیکی تقواست،فرمود:نیکی،متّقی است. «وَ لٰکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقیٰ» 8 بیراهه رفتن تقوا نیست.اگر از سیره عقلا و اولیای خدا سرپیچی کنیم و نام آن را تقوی و خودسازی بگذاریم منحرف شده ایم. «أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوٰابِهٰا وَ اتَّقُوا اللّٰهَ» 9 بکارگیری روشهای نادرست و غیر منطقی برای انجام امور،خلاف تقواست.

«وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوٰابِهٰا وَ اتَّقُوا اللّٰهَ»

10 حفظ وقت و مراعات نظم در کارها و عبادات،یکی از مصادیق تقوی و فلاح است. «مَوٰاقِیتُ لِلنّٰاسِ») («لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»

ص :301


1- 1) .امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمودند:هر گاه هلال ماه رمضان را دیدید،روزه بگیرید و در پایان،همین که هلال ماه شوال را دیدید،عید فطر بگیرید.تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 176.

11 رستگاری،نهایت تکامل است.بسیاری از دستورات،برای رسیدن به تقواست،ولی در این آیه،تقوی مقدّمه ی رستگاری است. «اتَّقُوا اللّٰهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 190]

اشاره

وَ قٰاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ اَلَّذِینَ یُقٰاتِلُونَکُمْ وَ لاٰ تَعْتَدُوا إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ اَلْمُعْتَدِینَ (190)

و در راه خدا با کسانی که با شما می جنگند،بجنگید ولی از حدّ تجاوز نکنید،که خداوند تجاوزکاران را دوست نمی دارد.

نکته ها:

در این آیه ضمن تصریح به ضرورت دفاع و مقابله در برابر تجاوز دیگران،یادآور می شود که در میدان جنگ نیز از حدود و مرزهای الهی تجاوز نکرده و متعرض بیماران،زنان،کودکان و سالمندانی که با شما کاری ندارند نشوید.قبل از دعوت آنان به اسلام،دست به اسلحه نبرید و شروع کننده جنگ نباشید و مقرّرات و عواطف انسانی را حتّی در جنگ مراعات کنید.

بعضی از صفات،در شرایط مختلف ارزش خود را از دست می دهند؛مثلا ترحّم یک ارزش است،ولی ترحّم بر پلنگ تیز دندان،ستمکاری بر گوسفندان است.

و یا علم یک ارزش است،لکن گاهی ندانستن ارزش می شود.مثلا شبی که حضرت علی علیه السلام در بستر پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله به جای آن حضرت خوابید و پیامبر خدا هجرت نمودند،ارزش این فداکاری بدان است که حضرت علی نداند که کشته می شود یا نه.و اگر بداند که او را نمی کشند،افراد عادّی نیز حاضرند چنین عملی را انجام بدهند.به هر حال هر یک از سخاوت و شجاعت ممکن است در شرایطی کم ارزش یا پرارزش یا بی ارزش شود،لکن تنها صفتی که هرگز از ارزش نمی افتد،مسئله ی عدالت است که در هر زمان و مکان و نسبت به هر فرد، دوست یا دشمن یک ارزش است.

ص :302

در اسلام برای برخورد با دشمن مراحلی تعیین شده است:

1 بی اعتنایی. «دَعْ أَذٰاهُمْ» (1)2 اعراض. «فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ» (2)3 خشونت. «وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ» (3)4 جنگ. «وَ قٰاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ الَّذِینَ یُقٰاتِلُونَکُمْ» (4)جنگ مسلمین،برای دفاع از خود و دین خداوند است،لکن هدف دشمن از جنگ،خاموش کردن نور خدا؛ «لِیُطْفِؤُا نُورَ اللّٰهِ بِأَفْوٰاهِهِمْ» (5)و به تسلیم کشاندن مسلمانان است. «لَنْ تَرْضیٰ عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصٰاریٰ حَتّٰی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ» (6)

پیام ها:

1 دفاع و مقابله به مثل،از حقوق انسانی است.اگر کسی با ما جنگید ما هم با او می جنگیم. «قٰاتِلُوا») («الَّذِینَ یُقٰاتِلُونَکُمْ» 2 هدف از جنگ در اسلام،گرفتن آب و خاک و یا استعمار و انتقام نیست،بلکه هدف،دفاع از حقّ با حذف عنصرهای فاسد و آزادسازی افکار و نجات انسان ها از خرافات و موهومات می باشد. «فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» 3 حتّی در جنگ باید عدالت و حقّ رعایت شود. «قٰاتِلُوا») («لاٰ تَعْتَدُوا» بارها قرآن با جمله ی« لاٰ تَعْتَدُوا »سفارش کرده که در انجام هر فرمانی از حدود و مرزها تجاوز نشود.

4 ظلم و ستم،رشته ی محبّت الهی را پاره می کند. «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ» 5 تنها حضور در جبهه سبب قرب الهی نیست،بلکه محبوبیّت نزد پروردگار زمانی است که در جنگ عادل باشیم و حقوق را رعایت کنیم. «لاٰ تَعْتَدُوا إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ» 6 در جنگ،هدف باید فقط خدا باشد،نه هوسها،تعصّب ها،غنائم،ریا و سمعه.

ص :303


1- 1) .احزاب،48.
2- 2) .نساء،63.
3- 3) .توبه،73.
4- 4) .بقره،190.
5- 5) .صف،8.
6- 6) .بقره،120.

«فِی سَبِیلِ اللّٰهِ»

7 حتّی در دفاع از حقّ طبیعی خود،باید خدا را در نظر گرفت.با آنکه آنان جنگ را علیه شما آغاز کردند و شما باید دفاع کنید،ولی باز هم« فِی سَبِیلِ اللّٰهِ »باشد.

[سوره البقرة (2): آیه 191]

اشاره

وَ اُقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَ اَلْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ اَلْقَتْلِ وَ لاٰ تُقٰاتِلُوهُمْ عِنْدَ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ حَتّٰی یُقٰاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِنْ قٰاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذٰلِکَ جَزٰاءُ اَلْکٰافِرِینَ (191)

و آنها را(بت پرستانی که از هیچ جنایتی ابا ندارند،)هر کجا یافتید بکشید و از (مکّه)همان جایی که شما را بیرون کردند،آنها را بیرون کنید و فتنه(شرک و شکنجه)از قتل بدتر است.و نزد مسجد الحرام با آنها جنگ نکنید،مگر آنکه آنها در آنجا با شما بجنگند،پس اگر با شما جنگ کردند،آنها را(در آنجا)به قتل برسانید.چنین است جزای کافران.

نکته ها:

این آیه فرمان قتل و اخراج مشرکان را از مکّه صادر و دلیل آن را چنین بیان می کند که آنان سالها شما را شکنجه و آواره کرده اند و شکنجه از قتل سخت تر و شدیدتر است.پس شما نباید در مبارزه و جنگ با آنها سستی نشان دهید.

سؤال:چرا شکنجه از قتل سخت تر است؟ پاسخ:در قتل،انسان از دنیا جدا ولی به آخرت می رسد،لکن در شکنجه،انسان نه به آخرت می رسد و نه از دنیا کام می گیرد.

پیام ها:

1 مقابله به مثل و خشونت با دشمن در مواردی لازم است. «وَ اقْتُلُوهُمْ» 2 دفاع عادلانه،تنها جبهه و جنگ نیست. «وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ» 3 حقّ وطن،از حقوق انسانی مورد پذیرش ادیان است. «أَخْرَجُوکُمْ»

ص :304

4 فتنه انگیز،مثل محارب است و باید به اشد وجه مجازات شود. «وَ اقْتُلُوهُمْ») (« أَخْرِجُوهُمْ») («وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ» 5 حرم و مسجد الحرام مقدّس است،امّا خون مسلمانان مقدّس تر؛و در اینجا مسئله اهمّ و مهمّ مطرح است. «لاٰ تُقٰاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرٰامِ حَتّٰی یُقٰاتِلُوکُمْ» 6 همانگونه که در اصلِ جنگ نباید شما پیش دستی کنید،در شکستن مقدّسات هم نباید شما پیش دستی نمائید. «حَتّٰی یُقٰاتِلُوکُمْ»

[سوره البقرة (2): آیه 192]

اشاره

فَإِنِ اِنْتَهَوْا فَإِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (192)

و اگر دست کشیدند،همانا خداوند آمرزنده و مهربان است.

نکته ها:

در اینکه مشرکان باید از چه چیز دست بردارند تا بخشیده شوند،دو احتمال وجود دارد:

الف:از جنگ و فتنه.به دلیل آیات قبل که سخن از جنگ بود.

ب:از کفر.به دلیل دریافت مغفرت الهی که مخصوص مؤمنان است.

پیام ها:

1 مسلمانان باید آتش بس واقعی دشمنان را بپذیرند. «فَإِنِ انْتَهَوْا» 2 اسلام،راه بازگشت را حتّی برای کفّار باز گذارده است. «فَإِنِ انْتَهَوْا» 3 اگر کفّار دست از فتنه و جنگ برداشته یا ایمان آوردند،آنان را به کارهای قبل ملامت نکنید. «فَإِنَّ اللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» 4 انسان باید خود زمینه ی دریافت رحمت الهی را بوجود آورد. «فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»

ص :305

[سوره البقرة (2): آیه 193]

اشاره

وَ قٰاتِلُوهُمْ حَتّٰی لاٰ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ اَلدِّینُ لِلّٰهِ فَإِنِ اِنْتَهَوْا فَلاٰ عُدْوٰانَ إِلاّٰ عَلَی اَلظّٰالِمِینَ (193)

و با آنها بجنگید تا فتنه(بت پرستی و سلب آزادی از مردم،)باقی نماند و دین، تنها از آنِ خدا شود.پس اگر(از روش نادرست خود)دست برداشتند،(مزاحم آنها نشوید.زیرا)تعدّی جز بر ستمکاران روا نیست.

نکته ها:

هدف اسلام از جنگ،کشور گشایی و کسب غنائم یا انتقام گیری نیست،بلکه غرض از جنگ و جهاد در اسلام،برچیده شدن بساط شرک و کفر است.فتنه به معنای شرک،کفر،آزمایش و شکنجه آمده است.در این آیه می فرماید:اگر مشرکان دست از فتنه و قتال برداشتند،دیگر با آنها دشمنی و جنگ نخواهد شد.

زیرا برخورد نظامی تنها با ستمکاران و متجاوزان است.

تعبیر به عدوان،به خاطر رفتار آنهاست و گر نه اسلام اهل عدوان نیست.مثل اینکه می گوییم:جواب بدی،بدی است.با اینکه جواب بدی با بدی،عدالت است،لکن به خاطر عمل او،نامش را بدی می گذاریم.

پیام ها:

1 هدف از جنگ در اسلام،برچیدن شرک و فتنه و استقرار دین و قانون خداست. «حَتّٰی لاٰ تَکُونَ فِتْنَةٌ» 2 پاکسازی،قبل از بازسازی است.ابتدا فتنه برداشته شود تا بعد دین الهی مستقر گردد.اوّل کفر به طاغوت،بعد ایمان به خدا. «حَتّٰی لاٰ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلّٰهِ» 3 راه برگشت و توبه بر هیچ کس و در هیچ شرایطی بسته نیست.حتّی دشمن سرسخت نیز اگر تغییر مسیر دهد،خداوند او را مورد عفو قرار می دهد. «فَإِنِ انْتَهَوْا فَلاٰ عُدْوٰانَ»

ص :306

4 در آیه ی قبل بخشش خداوند نسبت به گناه کفّار مطرح شده است؛ «فَإِنَّ اللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» در این آیه به مردم سفارش می کند که در صورت دست برداشتن دشمن از جنگ،شما هم از جنگ صرف نظر کنید. «فَلاٰ عُدْوٰانَ»

[سوره البقرة (2): آیه 194]

اشاره

اَلشَّهْرُ اَلْحَرٰامُ بِالشَّهْرِ اَلْحَرٰامِ وَ اَلْحُرُمٰاتُ قِصٰاصٌ فَمَنِ اِعْتَدیٰ عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اِعْتَدیٰ عَلَیْکُمْ وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ مَعَ اَلْمُتَّقِینَ (194)

ماه حرام در برابر ماه حرام و(اگر دشمنان احترام آن را شکستند و با شما جنگ کردند،شما نیز حقّ دارید مقابله به مثل کنید.زیرا)حرمت ها را(نیز)قصاص است و هرکس به شما تجاوز کرد،به مانند آن تجاوز،بر او تعدی کنید و از خدا بپرهیزید(که زیاده روی نکنید)و بدانید که خداوند با پرهیزگاران است.

نکته ها:

قبل از اسلام در میان عرب ها،هر سال چهار ماه احترام خاصّی داشت که در آن ماهها جنگ،حرام و ممنوع بود،سه ماه آنها پی در پی که عبارتند از ذی القعده، ذی الحجّه و محرم،و یکی هم ماه رجب که جداست.حتّی یکی از علل تسمیه ماه ذی القعده آن گفته اند که در این ماه قعود از جنگ لازم است.

اسلام این سنّت را پذیرفت و در هر سال چهار ماه را آتش بس اعلام نمود،ولی دشمن همیشه در کمین است تا از فرصت ها سوء استفاده کند و چه بسا با خود فکر کند که چون مسلمانان در این ماهها موظف به رعایت آتش بس هستند،پس به آنها حمله کنیم.این آیه می فرماید:اگر مخالفان شما در این چهار ماه به شما هجوم آوردند،شما نیز در برابرشان بایستید و در همان ماهها با آنان بجنگید و ماه حرام را در برابر ماه حرام قرار دهید.زیرا حرمت خون مسلمانان و حفظ نظام اسلامی از حرمت این ماهها بیشتر است،و هر کس حرمت ها را شکست باید مورد

ص :307

قصاص قرار گیرد.سپس به عنوان یک قانون کلّی می فرماید:هر کس به شما تجاوز کرد،به همان مقدار به او تعدّی کنید.و تقوا داشته باشید و بیش از مقدار لازم قصاص نکنید و بدانید که خداوند با متّقین است.

صاحب مجمع البیان در ذیل آیه می گوید:در مورد غصب نیز می توان با استدلال به این آیه تقاص کرد،یعنی از مال غاصب تقاص نمود.

پیام ها:

1 همه ی زمان ها یکسان نیستند،حرمت بعضی ماهها باید حفظ شود. «الشَّهْرُ الْحَرٰامُ» 2 در اسلام بن بست وجود ندارد.حفظ اسلام و جان مسلمان ها بر حفظ احترام مکان ها و زمان ها مقدّم است. «فَمَنِ اعْتَدیٰ عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ» 3 اسلام،دین تجاوز و تعدّی نیست،ولی تعدّی و تجاوز دیگران را نیز نمی پذیرد. «فَمَنِ اعْتَدیٰ عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ» 4 حتّی در برخورد با دشمنان،عادل باشیم. «فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدیٰ عَلَیْکُمْ» 5 سیستم قانون گذاری باید به نحوی باشد که موجب یأس مسلمین و جرأت کفّار نگردد واصل مقابله به مثل به همین خاطر است. «فَاعْتَدُوا») («بِمِثْلِ مَا اعْتَدیٰ» 6 رعایت تقوی حتّی به هنگام جنگ،از اصول تربیتی اسلام است. «اتَّقُوا اللّٰهَ» 7 اگر در جنگ از مرز عدالت خارج نشوید،از امدادهای الهی نیز برخوردار خواهید بود.و گمان نکنید عدالت و تقوی پیروزی شما را به تأخیر می اندازد.

«بِمِثْلِ مَا اعْتَدیٰ»)

(«وَ اتَّقُوا»)

(«وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّٰهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 195]

اشاره

وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ لاٰ تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی اَلتَّهْلُکَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اَللّٰهَ یُحِبُّ اَلْمُحْسِنِینَ (195)

و در راه خدا انفاق کنید(و با ترک انفاق،)خود را به دست خود به هلاکت نیاندازید.و نیکی کنید که خداوند نیکوکاران را دوست می دارد.

ص :308

نکته ها:

پنج آیه پی در پی،مسلمانان را به دفاع از دین و مقابله با کفّار فراخواند،این آیه پایان آن را با انفاق و احسان تمام کرده است.

خودکشی و ضرر به نفس،حرام قطعی است که از آیه استفاده می شود.امّا شهادت طلبی در مواردی که اساس اسلام در خطر باشد،افتادن در تهلکه نیست.

این آیه در کنار سفارش به انفاق،مسلمانان را از هر گونه افراط و تفریط بازمی دارد.

زیرا اگر ثروتمندان بخل ورزند و به فکر محرومان نباشند،اختلاف طبقاتی روز به روز توسعه پیدا کرده و عامل انفجار جامعه و نابودی آنان خواهد گردید.چنان که اگر میانه روی در انفاق مراعات نشود و انسان هر چه را دارد به دیگران ببخشد،به دست خود،خود و خانواده اش را به هلاکت کشانده است.

قرآن در آیات دیگر نیز مسلمانان را به میانه روی در انفاق سفارش نموده و به پیامبرش می فرماید: «وَ لاٰ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلیٰ عُنُقِکَ وَ لاٰ تَبْسُطْهٰا کُلَّ الْبَسْطِ» (1)

ای

پیامبر! نه دست بسته باش که چیزی نبخشی و نه آن چنان که هر چه داری یک جا ببخشی.

امام صادق علیه السلام نیز در ذیل این آیه می فرماید:

انفاق شما،نباید در حدّی باشد که دستِ خودتان خالی و به بدبختی کشیده شوید. (2)

انسان علاقه دارد که محبوب باشد،لذا قرآن از این فطرت استفاده کرده و می فرماید:

نیکی کن که نیکوکاران محبوب خداوند هستند.

پیام ها:

1 اقتصاد،پشتوانه ی هر حرکتی است. «أَنْفِقُوا» جهاد نیز بدون پشتوانه مالی و گذشت از برخی امکانات،امکان ندارد.اگر مردم به هنگام هجوم دشمن و در راه دفاع از حقّ،اموال خود را بکار نگیرند،گرفتار شکست قطعی می شوند.

2 با انفاق،خود و اموالتان را بیمه کنید. «أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ وَ لاٰ تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ»

ص :309


1- 1) .اسراء،29.
2- 2) .بحار،ج 93،ص 168.

3 در اسلام جبهه و جنگ و کمک های مالی همه باید رنگ الهی داشته و برای رضای خداوند باشد. «فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» 4 محبوب خدا شدن،بهترین تشویق برای احسان است. «إِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 196]

اشاره

وَ أَتِمُّوا اَلْحَجَّ وَ اَلْعُمْرَةَ لِلّٰهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اِسْتَیْسَرَ مِنَ اَلْهَدْیِ وَ لاٰ تَحْلِقُوا رُؤُسَکُمْ حَتّٰی یَبْلُغَ اَلْهَدْیُ مَحِلَّهُ فَمَنْ کٰانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ بِهِ أَذیً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْیَةٌ مِنْ صِیٰامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُکٍ فَإِذٰا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَی اَلْحَجِّ فَمَا اِسْتَیْسَرَ مِنَ اَلْهَدْیِ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیٰامُ ثَلاٰثَةِ أَیّٰامٍ فِی اَلْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذٰا رَجَعْتُمْ تِلْکَ عَشَرَةٌ کٰامِلَةٌ ذٰلِکَ لِمَنْ لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حٰاضِرِی اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ شَدِیدُ اَلْعِقٰابِ (196)

و حج و عمره را برای خدا به اتمام رسانید و اگر محصور شدید(و موانعی مانند ترس از دشمن یا بیماری اجازه نداد که پس از احرام بستن،حج را کامل کنید)آنچه از قربانی فراهم است(ذبح کنید و از احرام خارج شوید.)و سرهای خود را نتراشید تا قربانی به قربانگاه برسد و اگر کسی بیمار بود و یا ناراحتی در سر داشت(و ناچار بود سر خود را زودتر بتراشد،)باید کفّاره ای از قبیل روزه یا صدقه یا قربانی بجا آورد و چون(از بیماری و یا دشمن) در امان شدید،پس هر کس بدنبال عمره تمتّع،حج را آغاز کرده آنچه را از قربانی که میسّر است(ذبح کند.)و هر کس که قربانی نیافت،سه روز در ایام حج روزه بدارد و هفت روز به هنگامی که بازگشتید،این ده روزِ کامل است.

(البتّه)این(حج تمتّع)برای کسی است که خاندانش ساکن(مکّه و) مسجد الحرام نباشند.و از خدا پروا کنید و بدانید که او سخت کیفر است.

ص :310

نکته ها:

در این آیه،کلیّات و گوشه ای از احکام حج و عمره آمده است،ولی تفصیل آن در روایات و فتاوای علما می باشد.

« اَلْحَجَّ »مناسکی است که بنیان گذار آن حضرت ابراهیم علیه السلام بوده و در میان عرب از زمان آن حضرت متداول بوده و به فرمان خداوند این برنامه در اسلام نیز امضا شد و تا روز قیامت نیز خواهد بود.

« اَلْعُمْرَةَ »به معنای زیارت است و هر کس وارد مکّه شود باید با لباس احرام به زیارت کعبه و طواف آن برود.حج و عمره مثل اذان و اقامه،دو عمل مشابه هستند که اندکی تفاوت دارند.« اَلْهَدْیِ »،نام قربانی حج است.

این آیه،عمره ی تمتّع را در کنار حج تمتّع آورده است؛ «فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَی الْحَجِّ» ، لکن یکی از خلفا به اجتهاد خود آن را منع کرد.البتّه این اجتهاد در برابر فرمان صریح خداوند است.

حکم مسائل اضطراری،محدود به زمان ضرورت است.و لذا بر خلاف موارد عادّی که در سفر روزه جایز نیست،در این سفر در صورت عدم ذبح قربانی،روزه واجب است و آن هم باید در سه روز هفتم،هشتم و نهم ماه باشد،چرا که روز دهم عید قربان است که روزه ی آن حرام می باشد.

امامان معصوم در تفسیر جمله ی «أَتِمُّوا الْحَجَّ» فرمودند:

حج تمام،حجی است که در آن کلام زشت،گناه و نزاع نباشد و از محرّمات پرهیز شود. (1)و انسان توفیق یابد امام زمان

خود را ملاقات کند. (2)

پیام ها:

1 وظایف دینی را باید تمام و کمال به انجام رسانید.بعد از شروع اعمال حج، نمی توان آن را ناتمام و ناقص گذارد. «أَتِمُّوا»

ص :311


1- 1) .تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 181 و برهان،ج 1،ص 193.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین،ج 3،ص 183.

2 در اعمال حج،قصد قربت و عبادت لازم است.به انگیزه ی جهانگردی و سیاحت نمی توان حج بجا آورد. «أَتِمُّوا») («لِلّٰهِ» 3 احکام اسلام،در مقام سخت گیری بر مردم نیست.تمام نمودن حج و عمره بر کسی که از درون مریض یا از بیرون ترس دارد،واجب نیست. «فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ» 4 مکان در عبادات سهم دارد. «یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ» 5 بیماری سبب تخفیف در احکام است،نه تعطیل آن.لذا در حج،افراد معذور باید با روزه یا صدقه یا قربانی،وظایف خود را جبران کنند. «فَمَنْ کٰانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ») («فَفِدْیَةٌ مِنْ صِیٰامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُکٍ» 6 ملاک وجوب قربانی در حج،آسان و سهل بودن آن است. «فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیٰامُ ثَلاٰثَةِ أَیّٰامٍ» 7 قانون عمره و حج تمتّع،تنها برای حجاجی است که ساکن مکّه نباشند،حج ساکنان مکّه نوع دیگری است. «أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ») («ذٰلِکَ لِمَنْ لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حٰاضِرِی الْمَسْجِدِ الْحَرٰامِ» 8 توجّه به کیفر الهی،زمینه ساز تقواست و تقوی،زمینه ساز انجام تکالیف.

«وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ»)

(«وَ اتَّقُوا اللّٰهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّٰهَ شَدِیدُ الْعِقٰابِ»

9 توجّه به تقوا،در انجام تمام فرمان های الهی مطرح است. «أَتِمُّوا الْحَجَّ») («وَ اتَّقُوا اللّٰهَ» 10 اعمال حج،قبل از اسلام به نحو دیگری بوده است.لذا قرآن بر مراعات این تغییرات تأکید نموده است. «أَنَّ اللّٰهَ شَدِیدُ الْعِقٰابِ» 11 برای کسانی که در احکام حج تغییری دهند،کیفر شدیدی است.

«شَدِیدُ الْعِقٰابِ»

ص :312

[سوره البقرة (2): آیه 197]

اشاره

اَلْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومٰاتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ اَلْحَجَّ فَلاٰ رَفَثَ وَ لاٰ فُسُوقَ وَ لاٰ جِدٰالَ فِی اَلْحَجِّ وَ مٰا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اَللّٰهُ وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ اَلزّٰادِ اَلتَّقْویٰ وَ اِتَّقُونِ یٰا أُولِی اَلْأَلْبٰابِ (197)

(موسم عمره و)حج(در)ماههای معیّنی است(شوّال،ذی القعده،ذی الحجة)، پس هر که در این ماه ها فریضه ی حج را ادا کند،(بداند که)آمیزش جنسی و گناه و جدال در حج روا نیست و آنچه از کارهای خیر انجام دهید خدا می داند.

و زاد و توشه تهیه کنید که البتّه بهترین زاد و توشه،پرهیزگاری است.

ای خردمندان! تنها از من پروا کنید.

نکته ها:

کلمه« رَفَثَ »به معنای آمیزش جنسی و« فُسُوقَ »به معنای دروغ و ناسزاگویی و جدال و گفتنِ«لا و الله»و«بلی و الله»است.

زمان مطرح شده در آیه،ناظر به حج و عمره با هم است.عمره تمتّع در طول سه ماه شوال،ذی القعده و ذی الحجّه انجام می شود،ولی زمان حج ماه ذی الحجّه است.

پیام ها:

1 در عبادات اسلامی،زمان نقش مهمّی دارد. «الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومٰاتٌ» 2 محیط و فضای با صفای حج و مکّه را نباید با ارتکاب گناه و کدورت آلوده نمود. «فَلاٰ رَفَثَ وَ لاٰ فُسُوقَ وَ لاٰ جِدٰالَ فِی الْحَجِّ» 3 اعتقاد و یقین به آگاهی خداوند،رمز نشاط و امید در انجام وظائف است. «مٰا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللّٰهُ» 4 در هر سفری،زاد و توشه لازم است،بهترین زاد و توشه ی سفر حج تقواست.

«خَیْرَ الزّٰادِ التَّقْویٰ»

5 پرهیزکاری نشانه ی خردمندی است. «وَ اتَّقُونِ یٰا أُولِی الْأَلْبٰابِ»

ص :313

[سوره البقرة (2): آیه 198]

اشاره

لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنٰاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ فَإِذٰا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفٰاتٍ فَاذْکُرُوا اَللّٰهَ عِنْدَ اَلْمَشْعَرِ اَلْحَرٰامِ وَ اُذْکُرُوهُ کَمٰا هَدٰاکُمْ وَ إِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ اَلضّٰالِّینَ (198)

گناهی بر شما نیست که(به هنگام حج)به سراغ فضل پروردگارتان(و کسب و تجارت)بروید.پس چون از عرفات کوچ کردید،خدا را در مشعر الحرام یاد کنید،و او را یاد کنید از آن روی که شما را با آنکه پیش از آن از گمراهان بودید،هدایت کرد.

نکته ها:

عرفات،نام سرزمینی است در بیست کیلومتری مکّه که بر زائران خانه خدا واجب است از ظهر روز نهم ذی الحجة تا غروب در آنجا بمانند و اگر قبل از غروب از آنجا خارج شوند باید یک شتر جریمه دهند.واژه ی«عرفات»از «معرفت»به معنای محلّ شناخت است.در آنجا آدم و حوا علیهما السلام یکدیگر را شناختند و به گناه خود اعتراف کردند.به فرموده امام صادق و امام باقر علیهما السلام جبرئیل در این مکان به حضرت ابراهیم گفت:

وظایف خود را بشناس و فراگیر. (1)

در حدیث می خوانیم:

حضرت مهدی علیه السلام هر سال در عرفات حضور دارند. زمین عرفات خاطراتی از ناله ها و اشک های اولیای خدا دارد.در روایات می خوانیم:

غروب عرفه،خداوند تمام گناهان زائران خانه خود را می بخشد. و برای روز عرفه دعاهای خاصّی از امام حسین و امام سجاد علیهما السلام نقل شده است. (2)

از نشانه های جامعیّت اسلام آن است که در کنار اعمال عبادی حج،به زندگی مادّی و کسب معاش نیز توجّه دارد.همانگونه که در سوره جمعه در کنار دستور به شرکت در نماز جمعه،می فرماید:

بعد از پایان نماز به سراغ کسب معاش بروید. (3)

ص :314


1- 1) .کافی،ج 4،ص 207.
2- 2) .برای تفصیل بیشتر به کتاب حج نوشته مؤلف مراجعه شود.
3- 3) .جمعه،10.

آری،حج در عین عبادت،اقتصاد است.

امام صادق علیه السلام فرمودند:

یکی از آثار حج،تشکیل یک اجتماع بزرگ از مسلمانان نقاط مختلف جهان و نقل و انتقال انواع تجربیات می باشد و زمینه ی انجام مبادلات تجاری و اقتصادی است. (1)

پیام ها:

1 مبارزه با تحجّر از برنامه های قرآن است.گروهی فکر می کردند دین امری یک بُعدی و حج یک عبادت خشک است،اسلام این تفکّر را ردّ می کند. «لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنٰاحٌ» 2 درآمد حلال،فضل الهی است.قرآن بجای واژه«کسب»،کلمه ی«فضل»را بکار برده تا بگوید:درآمد حلال فضل الهی است. «فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ» 3 گرچه تلاش و طلب از شماست؛ «تَبْتَغُوا» امّا رزق،فضل خداوند است. «فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ» 4 رزق رسانی،از شئون ربوبیّت الهی است. «فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ» 5 در رزق رسانی،دست خداوند باز است.کلمه«فضل»نکره آمده است. «فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ» 6 انجام عبادات باید طبق دستور باشد. «وَ اذْکُرُوهُ کَمٰا هَدٰاکُمْ» 7 توجّه به توفیق الهی از یک سو و خطاها و گناهان گذشته ی خود از طرف دیگر،عشق و علاقه انسان را به الطاف خداوند زیاد می کند. «هَدٰاکُمْ وَ إِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضّٰالِّینَ» 8 سابقه خودتان را فراموش نکنید،او بود که شما را هدایت کرد. «إِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضّٰالِّینَ»

ص :315


1- 1) .وسائل،ج 8،ص 9.

[سوره البقرة (2): آیه 199]

اشاره

ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفٰاضَ اَلنّٰاسُ وَ اِسْتَغْفِرُوا اَللّٰهَ إِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (199)

سپس از همانجا که مردم کوچ می کنند،کوچ کنید و از خداوند طلب آمرزش نمایید که خداوند آمرزنده ی مهربان است.

نکته ها:

در این آیه ضمن دستور به حرکت دسته جمعی همراه مردم،به اهل مکّه تذکّر می دهد مبادا خیال کنید که چون اهل حرم یا از قبیله ی قریش و امثال آن هستید باید حرکات عبادی شما با دیگران فرقی داشته باشد،این خودبزرگ بینی ها را کنار گذاشته و همچون عموم مردم باشید.

اساساً یکی از آثار و فلسفه های حج،کنار زدن امتیازات پوشالی است.در آنجا انسان از کفش،کلاه،لباس،همسر و مسکن خود می گذرد و قطره ای می شود که به دریا ملحق شده است.

در این آیه،دو بار و در آیه قبل یک مرتبه کلمه«افاضة»بکار رفته که به معنای حرکت دسته جمعی است،این تکرار و اصرار نشان می دهد که حرکت دسته جمعی در انجام عبادات ارزشمند است.

استغفار و ذکر خداوند،بهترین اعمال عرفات و مشعر است.گرچه در این سرزمین ها اصل توقف،شرط است و هیچ عمل دیگری واجب نیست،امّا در این آیات،قرآن ما را به ذکر خدا و یاد سوابق پرخطا و اشتباه خود و طلب آمرزش درباره گذشته ی خویش دعوت می کند.مگر می توان در سرزمینی که اولیای خدا اشک ریخته اند بی تفاوت نشست.

پیام ها:

1 امتیازطلبی،تحت هر نام و عنوانی،ممنوع است. «أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفٰاضَ النّٰاسُ» 2 حرکت دسته جمعی،ارزش دارد. «أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفٰاضَ النّٰاسُ»

ص :316

3 هرگز مأیوس نشویم،گذشته ها هر چه باشد استغفار چاره ساز است.زیرا او غفور و رحیم است. «وَ اسْتَغْفِرُوا اللّٰهَ إِنَّ اللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»

[سوره البقرة (2): آیه 200]

اشاره

فَإِذٰا قَضَیْتُمْ مَنٰاسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اَللّٰهَ کَذِکْرِکُمْ آبٰاءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْراً فَمِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنٰا آتِنٰا فِی اَلدُّنْیٰا وَ مٰا لَهُ فِی اَلْآخِرَةِ مِنْ خَلاٰقٍ (200)

پس چون مناسک(حج)خود را انجام دادید،خدا را یاد کنید،همانگونه که پدران خویش را یاد می کنید،بلکه بیشتر و بهتر از آن.پس بعضی از مردم کسانی هستند که می گویند:خداوندا! به ما در دنیا عطا کن.آنان در آخرت بهره ای ندارند.

نکته ها:

گروهی از اهل مکّه،بعد از پایان مراسم حج در محلّی اجتماع کرده و با یاد کردن پدران و نیاکان خود به آنان افتخار و مباهات می کردند.قرآن دستور می دهد به جای تفاخر به پدران و نیاکان،خدا را یاد کنید (1)و از نعمت ها و توفیقات او سخن بگویید و در این کار جدّی تر باشید.

یاد هر کس یا هر چیز،نشانه ی حاکمیّت آن بر فکر انسان است.کسی که یاد نیاکان را دارد و به آنان افتخار می کند،فکر و فرهنگ آنان را پذیرفته است و این یادکرد می تواند فرهنگ جاهلی را بر جامعه حاکم کند.به همین دلیل حضرت موسی گفت:

من گوساله طلایی و پر قیمت سامری را آتش می زنم و خاکسترش را به دریا می ریزم.زیرا تماشای آن،فرهنگ و تفکّر شرک را در انسان زنده می کند.

ص :317


1- 1) .تفسیر مجمع البیان،ج 2،ص 529؛نور الثقلین،ج 1،ص 198.
پیام ها:

1 جهت دهی به ایام فراغت،یکی از وظایف مربّی است. «فَإِذٰا قَضَیْتُمْ») («فَاذْکُرُوا اللّٰهَ» 2 یاد خدا،هم از نظر کمّیت باید کثیر باشد؛ «وَ اذْکُرُوا اللّٰهَ کَثِیراً» و هم از نظر کیفیّت،عاشقانه و خالصانه. «أَشَدَّ ذِکْراً» 3 سطحی نگر نباشیم.گروهی در بهترین زمان ها و مکان ها،تنها دعای آنها رسیدن به زندگی کوتاه مادّی است. «رَبَّنٰا آتِنٰا فِی الدُّنْیٰا وَ مٰا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاٰقٍ»

[سوره البقرة (2): آیه 201]

اشاره

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنٰا آتِنٰا فِی اَلدُّنْیٰا حَسَنَةً وَ فِی اَلْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنٰا عَذٰابَ اَلنّٰارِ (201)

(اما)بعضی از مردم می گویند:پروردگارا! در دنیا به ما نیکی عطا کن و در آخرت نیز نیکی مرحمت فرما و ما را از عذاب آتش نگهدار.

نکته ها:

یکی از راههای شناخت مردم،آشنایی با آرزوها و دعاهای آنان است.در آیه قبل،درخواست گروه اوّل از خداوند مربوط به دنیا بود و کاری به خیر و شرّ آن نداشتند،ولی در این آیه درخواست گروه دوّم از خداوند، «حَسَنَةً» است در دنیا و آخرت.در دیدگاه گروه اوّل؛دنیا به خودی خود مطلوب است،ولی در دید گروه دوّم؛دنیایی ارزشمند است که حسنه باشد و به آخرت منتهی گردد.

در روایات نمونه ها و مصادیقی برای نیکی های دنیا و آخرت نقل شده است (1)،ولی حسنه در انحصار چند نمونه نیست.

در قرآن مجید 115 مرتبه کلمه ی«دنیا»بکار رفته و 115 مرتبه کلمه«آخرت» استعمال شده است و این یک تصادف نیست.البتّه این به معنای آن نیست که اهمیّت دنیا و آخرت هر دو یکسان است.

ص :318


1- 1) .تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 199.

در دعاها،هدف های کلّی مطرح شود و تعیین مصداق به عهده خداوند گذاشته شود.ما از خداوند حسنه و سعادت می خواهیم،ولی در اینکه رشد و صلاح ما در چیست؟ آن را به عهده ی خداوند می گذاریم.چون ما به خاطر محدودیّت های علمی و عدم آگاهی از آینده و ابعاد روحی خودمان،نمی توانیم مصادیق جزئی را تعیین بنمائیم.به همین جهت توصیه شده است از خداوند وسیله کار را نخواهید،خودِ کار را بخواهید.زیرا ممکن است خداوند از وسیله ی دیگری که به فکر و ذهن ما نمی آید،کاری را برای ما محقّق سازد.مثلاً از خداوند توفیق زیارت حج را بخواهید،امّا نگویید:خدایا مالی به من بده تا به مکّه بروم.چون خداوند گاهی سبب را به گونه ای قرار می دهد که ما فکر آن را نمی کردیم.

پیام ها:

1 دنیا و آخرت با هم منافاتی ندارند،به شرط آنکه انسان به دنبال حسنه و نیکی باشد. «فِی الدُّنْیٰا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً» 2 هر رفاهی مذموم نیست،بلکه زندگانی نیکو،مطلوب نیز هست. «رَبَّنٰا آتِنٰا فِی الدُّنْیٰا حَسَنَةً» 3 دوزخ،حساب جدایی دارد.با اینکه از خداوند نیکی آخرت را می خواهند، ولی برای نجات از آتش،جداگانه دعا می کنند. (1)«قِنٰا عَذٰابَ النّٰارِ»

[سوره البقرة (2): آیه 202]

اشاره

أُولٰئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِمّٰا کَسَبُوا وَ اَللّٰهُ سَرِیعُ اَلْحِسٰابِ (202)

آنها از کسب(و دعای)خود بهره و نصیبی دارند و خداوند به سرعت به حساب هر کس می رسد.

ص :319


1- 1) .در دعاها برای نجات از آتش،اصرار و تکرار عجیبی است.مثلا در دعای مجیر حدود هفتاد بار می خوانیم:«اجِرنا مِن النار یا ربّ»پروردگارا! ما را از آتش جهنّم نجات بده.و یا در دعای جوشن کبیر که صد بند دارد در پایان هر بند آن می گوییم:«خَلّصنا من النّار یا ربّ»
نکته ها:

به«بهره»،« نَصِیبٌ »می گویند.گویا سهمی را برای انسان نصب کرده اند.بهره ی مؤمنان تنها به خاطر دعای «رَبَّنٰا آتِنٰا» نیست،بلکه به خاطر تلاش و کسب آنان نیز بوده است.و این به ما هشدار می دهد که الطاف خداوند به کسانی می رسد که به همراه دعا،تلاش و کوشش نیز بکنند.

پیام ها:

1 بهره ی انسان در قیامت،تنها از بعضی کارهای خویش است،نه تمام آنها. «مِمّٰا کَسَبُوا» چه بسیار کارهایی که انسان می کند،ولی بخاطر نداشتن قصد قربت و نیّت خالص،در قیامت از آن بهره نمی برد.

2 بدون کسب و تلاش،بهره ای نیست. «لَهُمْ نَصِیبٌ مِمّٰا کَسَبُوا» 3 پاداش سریع،یک امتیاز است. (1)«سَرِیعُ الْحِسٰابِ»

[سوره البقرة (2): آیه 203]

اشاره

وَ اُذْکُرُوا اَللّٰهَ فِی أَیّٰامٍ مَعْدُودٰاتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلاٰ إِثْمَ عَلَیْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلاٰ إِثْمَ عَلَیْهِ لِمَنِ اِتَّقیٰ وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ اِعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (203)

و خدا را در روزهای معیّنی یاد کنید،(روزهای 11 و 12 و 13 ماه ذی الحجّه که به ایام تشریق معروف است.)پس هر کس تعجیل کند(و اعمال مِنیٰ را)در دو روز(انجام دهد،)گناهی بر او نیست و هر پرهیزکاری که تأخیر کند(و اعمال را در سه روز انجام دهد نیز)گناهی بر او نیست.و از خدا پروا کنید و بدانید شما به سوی او محشور خواهید شد.

ص :320


1- 1) .حضرت علی علیه السلام می فرماید:خداوند حساب همه ی خلق را یک باره می رسد،همانگونه که همه مردم را دفعةً رزق می دهد.تفسیر مجمع البیان،ج 2،ص 531.
نکته ها:

در حدیثی که در تفسیر نور الثقلین آمده،توصیه شده است:در پشت سر پانزده نماز که آغازش نماز ظهر روز عید و انجامش،نماز صبح روز سیزدهم است،این دعا خوانده شود:«الله اکبر،الله اکبر،لا إله إلا الله و الله اکبر،و لله الحمد،الله اکبر علی ما هدانا،الله اکبر علی ما رزقنا من بهیمة الانعام»

خداوند بزرگتر است،خداوند بزرگتر است و معبودی جز او نیست،خداوند بزرگتر است و حمد و سپاس مخصوص اوست،خداوند بزرگتر است به خاطر آنکه ما را هدایت کرد،خداوند بزرگتر است به خاطر آنکه از گوشت چهار پایان به ما روزی داد.

این آیه می فرماید:کسی که در خارج شدن از سرزمین مِنیٰ عجله کند و روز دوازدهم بعد از ظهر بیرون آمده و به مکّه رود،گناهی بر او نیست،چنان که اگر کسی شب سیزدهم را نیز در مِنیٰ بماند،گناهی بر او نیست.

پیام ها:

1 زمان در دعا اثر دارد. «فِی أَیّٰامٍ مَعْدُودٰاتٍ» 2 خداوند در سایه لطف خود،راه را بر مردم تنگ نمی کند. «فَمَنْ تَعَجَّلَ») («وَ مَنْ تَأَخَّرَ» 3 اساس کار،تقوی است. «لِمَنِ اتَّقیٰ» به فرموده روایات مراد از«تقوی»در اینجا دوری کردن از محرّمات در حال احرام می باشد.

4 تعجیل در خروج از سرزمین منیٰ در روز 12 ذی الحجة یا تأخیر تا روز 13، باید همراه تقوا باشد. «لِمَنِ اتَّقیٰ» اگر عجله برای نشان دادن زرنگی یا هدف فاسدی باشد و یا اضافه ماندن در آن سرزمین جهت خودنمایی و شهرت باشد،عمل فاسد می شود.

5 کارِ مقدّس و سرزمینِ مقدّس به تنهایی کافی نیست،انسان نیز باید مقدّس و با تقوا باشد.دو بار کلمه«تقوی»در کنار هم برای زائران خانۀ خدا آن هم در سرزمین منیٰ،نشانه ی نفوذ شیطان در همه جاست.

6 ایمان به معاد،قوی ترین عامل تقواست. «وَ اتَّقُوا اللّٰهَ») («أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ»

ص :321

[سوره البقرة (2): آیه 204]

اشاره

وَ مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ یُشْهِدُ اَللّٰهَ عَلیٰ مٰا فِی قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ اَلْخِصٰامِ (204)

و از مردم کسی است که گفتارش درباره زندگی دنیا،مایه ی اعجاب تو می شود و خداوند را بر آنچه در دل(پنهان)دارد گواه می گیرد(در حالی که)او سرسخت ترین دشمنان است.

نکته ها:

کلمه«لد»به معنای خصومت زیاد است و کلمه« أَلَدُّ »به کسی گفته می شود که شدیدترین خصومت ها را دارد.کلمه ی« اَلْخِصٰامِ »یا جمعِ«خصم»است و یا مصدر، به معنای خصومت است.

منافقان با ترفندهای مقایسه ای،آماری،کارشناسی،تجربی و حدس های به ظاهر عالمانه با تکیه بر مسائل اجتماعی و با شایعات،تهدید،تطمیع و تبلیغات، تنها قدرت مانور در همین زندگی مادّی را دارند،ولی در میدان معنویّات و در توجّه به امدادهای غیبی و اراده ی خداوندی،پای آنان لنگ است و در آخرت نیز زبانشان بسته و حتّی اجازه عذرخواهی نیز ندارند.

پیام ها:

1 سخنان شیوا و سحرآمیزِ منافقان،شما را فریب ندهد. «یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ» 2 به هر سوگندی اطمینان نکنید. «یُشْهِدُ اللّٰهَ عَلیٰ مٰا فِی قَلْبِهِ» 3 سوگند دروغ یکی از راههای نفوذ منافقان است. «یُشْهِدُ اللّٰهَ عَلیٰ مٰا فِی قَلْبِهِ» دشمنان همیشه از مقدّسات علیه مقدّسات و از مذهب علیه مذهب استفاده می کنند و با سوگند به نام خدا،به رسول خدا خیانت می کنند.

4 سوژه های سخن منافقان،مربوط به مسائل دنیوی است تا دیگران را تحت تاثیر قرار دهند. «یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» 5 خداوند پیامبرش را از غیب و درون دیگران آگاه می سازد. «هُوَ أَلَدُّ الْخِصٰامِ»

ص :322

6 کسانی که می دانند دروغگو هستند،با سوگند و زیبا سازی کلمات،سعی دارند خود را دلسوز و مخلص نشان دهند. «یُشْهِدُ اللّٰهَ»

[سوره البقرة (2): آیه 205]

اشاره

وَ إِذٰا تَوَلّٰی سَعیٰ فِی اَلْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهٰا وَ یُهْلِکَ اَلْحَرْثَ وَ اَلنَّسْلَ وَ اَللّٰهُ لاٰ یُحِبُّ اَلْفَسٰادَ (205)

و هر گاه به قدرت و حکومت رسد برای فساد در زمین و نابودی زراعت ها و نسل کوشش می کند و خداوند فساد را دوست ندارد.

نکته ها:

کلمه« تَوَلّٰی »را دو نوع می توان معنا نمود:یکی به معنای به قدرت و حکومت رسیدن که در ترجمه آمده است.و دیگر به معنای اعراض کردن است که در این صورت معنای آیه این می شود:هر گاه از حقّ و هدایت الهی اعراض نمود و از نزد تو بیرون رفت،به سراغ فتنه و فساد می رود.

در آیه قبل،گفتار به ظاهر نیکوی منافقان مطرح شد و در این آیه رفتار مفسدانه ی آنان را بیان می کند.

قرآن می فرماید: «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنّٰاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ وَ آتَوُا الزَّکٰاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ» (1)

اگر صالحان حکومت را بدست گیرند،نماز به پا می دارند و

زکات می دهند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند. و بدین وسیله رابطه خود را با خداوند و محرومان جامعه حفظ می کنند،ولی اگر نااهل به قدرت رسید و ولایت مردم را بدست گرفت،بخاطر طوفان هوسهای درونی و ناآگاهی ها و فشارهای بیرونی،همه چیز جامعه را فدای خود می کند.به گفته ی المیزان؛تاریخ گواه آن است که چه مسلمان نمایانی به نام اسلام و تظاهر به ایمان،بر مردم حاکم شده و حَرث و نَسل را نابود ساختند.

ص :323


1- 1) .حج،41.

کسانی که با جعل قوانین و تهاجم فرهنگی و تبلیغات و مواد مخدّر،سبب نابودی اقتصاد و نسل نو می شوند،مصداق این آیه و«مفسد فی الارض»هستند.

هلاک حرث به معنای محو کشاورزی،و هلاک نسل،انحراف نسل آینده است.

مراغی و فخر رازی در تفاسیر خود احتمال داده اند که مراد از «الْحَرْثَ» زنان باشند، بدلیل «نِسٰاؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ» (1)و مراد از«نسل»فرزندان.یعنی طاغوت ها،نظام خانواده و تربیت فرزندان را نابود می کنند.

پیام ها:

1 نااهل اگر به قدرت رسد،همه چیز را به فساد می کشاند. «إِذٰا تَوَلّٰی سَعیٰ» 2 بزرگ ترین خطر،نابودی اقتصاد و فرهنگ امّت است. «یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ»

[سوره البقرة (2): آیه 206]

اشاره

وَ إِذٰا قِیلَ لَهُ اِتَّقِ اَللّٰهَ أَخَذَتْهُ اَلْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ اَلْمِهٰادُ (206)

و هنگامی که به او گفته شود از خدای پروا کن،عزت و غروری که در سایه ی گناه بدست آورده او را بگیرد.پس آتش دوزخ برای او کافی است و چه بد جایگاهی است.

پیام ها:

1 مستکبران،به موعظه ی دیگران گوش نمی دهند. «إِذٰا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللّٰهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ» در تاریخ آورده اند که عبد الملک مروان از خلفای بنی امیه بر بالای منبر در شهر مدینه گفت:به خدا سوگند هر کس مرا امر به تقوی کند،گردنش را خواهم زد. (2)

2 حاکم باید پندپذیر باشد. «إِذٰا قِیلَ») («أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ» 3 گناه،مایه ی عجب،غرور و تکبّر است. «أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ»

ص :324


1- 1) .بقره،223.
2- 2) .تفسیر احسن الحدیث،ج 1،ص 376.

4 توجّه دادن به دوزخ،هشداری غرور شکن است. «فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ»

[سوره البقرة (2): آیه 207]

اشاره

وَ مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ اِبْتِغٰاءَ مَرْضٰاتِ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ رَؤُفٌ بِالْعِبٰادِ (207)

و از مردم کسی است که برای کسب خشنودی خدا،جان خود را می فروشد و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.

نکته ها:

ابن أبی الحدید که از علمای قرن هفتم اهل سنّت است،در شرح نهج البلاغه خود آورده است:تمام مفسّران گفته اند این آیه درباره علی بن ابی طالب علیه السلام نازل شده است که در لیلة المبیت در بستر رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله خوابید.و این موضوع در حدی از تواتر است که جز کافر یا دیوانه آن را انکار نمی کند. (1)

مشرکانِ مکّه،قرار گذاشتند از هر قبیله ای یک نفر را برای کشتن پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله انتخاب کنند و آن حضرت را دسته جمعی از بین ببرند تا بنی هاشم به خونخواهی او قیام نکنند و با این عمل از دعوت پیامبر راحت شوند.پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله از نقشه ی آنان با خبر شد و علی علیه السلام برای اینکه پیامبر به سلامت از مکّه خارج شود،در بستر ایشان خوابید و این آیه در شأن آن حضرت نازل گردید. (2)

ص :325


1- 1) .شرح نهج البلاغه،ج 13،ص 262.
2- 2) .بسیاری از علمای اهل سنّت،به این فضیلت علی علیه السلام اقرار کرده اند که علاّمه امینی«ره»در الغدیر(ج 2،ص 48)آنان را نام برده است،از آن جمله امام أحمد حنبل،در مسند خود(ج 1،ص 348)می باشد.صاحب تفسیر أطیب البیان می نویسد:در کتاب غایة المرام،بیست حدیث آمده که نُه حدیث از علمای اهل سنّت و یازده حدیث از علمای شیعه است و این آیه را درباره ی فداکاری حضرت علی علیه السلام دانسته اند.در تاریخ طبری،(ج 2،ص 373)نیز که از نوشته های قرن سوم است،ماجرای خوابیدن حضرت علی علیه السلام در بستر رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله نقل شده است.هم چنان که تاریخ یعقوبی(ج 2،ص 39)موضوع را به صراحت بازگو می نماید.در شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید(ج 4،ص 73)آمده است:معاویه چهار هزار درهم پول داد تا بگویند این آیه در شأن ابن ملجم نازل شده است!.تفسیر نمونه،ج 2،ص 49.

همین که علی علیه السلام در آن شب خطرناک به جای پیامبر خوابید،خداوند به دو فرشته ی خود،جبرئیل و میکائیل فرمود:کدامیک از شما حاضرید فدای دیگری شوید؟! هیچکدام از آنها حاضر نشدند.خداوند فرمود:

اینک مشاهده کنید که چگونه علی بن ابی طالب علیهما السلام حاضر است جان خود را فدای رسول خدا کند.

گاهی باید برای احیای یک معروف و یا محو یک منکر،جان را تسلیم کرد.

حضرت علی علیه السلام فرمودند:

کسی که در راه امر به معروف و نهی از منکر کشته شود،یکی از مصادیق این آیه است. (1)

پیام ها:

1 نااهل،حرفش زیباست و انسان را به تعجّب وامی دارد،ولی مؤمن،عملش دنیا را متعجّب می کند. «مِنَ النّٰاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ» ، «مِنَ النّٰاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ» 2 یاد ایثارگران را زنده بداریم. «مِنَ النّٰاسِ مَنْ یَشْرِی» 3 پیش مرگِ اولیای خدا شدن،یک ارزش است. «مِنَ النّٰاسِ مَنْ یَشْرِی» 4 بزرگ ترین سود آن است که انسان بهترین متاع را که جان اوست به خالق خود بفروشد،آن هم نه برای بهشت و یا نجات از دوزخ،بلکه فقط برای کسب رضای او. «ابْتِغٰاءَ مَرْضٰاتِ اللّٰهِ» 5 در راه خدا،استقبال از خطر و آمادگی برای جانفشانی همچون دریافت خطر است.با توجّه به شأن نزول آیه،ستایش از کسی است که جان خود را در معرض خطر قرار داد،هر چند حادثه ای اتفاق نیفتاد. «مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ» 6 رأفت خداوند،بهترین پاداش است.خداوند برای هر کاری پاداشی قرار داده است،امّا در این آیه می فرماید:خداوند رئوف است. «اللّٰهُ رَؤُفٌ بِالْعِبٰادِ»

[سوره البقرة (2): آیه 208]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اُدْخُلُوا فِی اَلسِّلْمِ کَافَّةً وَ لاٰ تَتَّبِعُوا خُطُوٰاتِ اَلشَّیْطٰانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (208)

ص :326


1- 1) .تفسیر صافی،ج 1،ص 241.

ای کسانی که ایمان آورده اید! همگی در صلح و آشتی درآئید(و تسلیم مطلق خداوند شوید)و گامهای شیطان را پیروی نکنید که او دشمن آشکار شماست.

نکته ها:

قرآن،ایجاد رابطه ی مسالمت آمیز با گروه های زیر را مطرح کرده است:

1 با مشرکانِ بی آزار. «لَمْ یُقٰاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیٰارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ» (1)

با کسانی که سر جنگ با شما ندارند و مزاحم وطن شما نیستند،

خوشرفتاری کنید.

2 با اهل کتاب. «قُلْ یٰا أَهْلَ الْکِتٰابِ تَعٰالَوْا إِلیٰ کَلِمَةٍ سَوٰاءٍ بَیْنَنٰا وَ بَیْنَکُمْ أَلاّٰ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّٰهَ» (2)

به اهل کتاب بگو:

بیایید تا در آنچه ما و شما هم عقیده هستیم،متّحد باشیم.

3 با دیگر مسلمانان. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً» در چند آیه قبل (3)درباره اجتماع بزرگ سیاسی عبادی حج فرمود:

در آنجا فسق و

جدال نباشد. پس می توان جامعه ای بدون فسق و جدال تشکیل داد و چه بهتر که همیشه چنین باشیم و از گام های شیطانی که عامل تفرقه است دوری نمائیم.

روایات متعدّد،دخول در سِلم را ورود در تحت رهبری معصوم دانسته اند. (4)چنان که در روایات آمده است:«ولایة علی بن ابی طالب حصنی»و ناگفته پیداست که دخول در حِصن و دژ،دخول در سِلم و سلامتی و آرامش است و چه آرامشی بالاتر از اینکه انسان احساس کند رهبرش الهی،معصوم،آگاه،دلسوز و پیشگام ترین افراد در همه ارزشها و کمالات می باشد.

پیام ها:

1 ورود در فضای سِلم و سلام و تسلیم امکان ندارد،مگر در سایه ی ایمان.

«یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا»

ص :327


1- 1) .ممتحنه،8.
2- 2) .آل عمران،64.
3- 3) .بقره،197.
4- 4) .تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 205.

2 سلیقه ها را کنار گذاشته،تنها تسلیم قانون خدا باشیم. «ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً» 3 ایجاد صلح،وظیفه ی همه مسلمانان است. «کَافَّةً» 4 وسوسه های شیطان،انسان را مجبور به گناه نمی کند،بلکه انسان قدرت مقابله با شیطان را دارد و به همین دلیل از اطاعت او نهی شده است. «لاٰ تَتَّبِعُوا» 5 شیطان،گام به گام انسان را منحرف می کند. «خُطُوٰاتِ» 6 راههای منحرف کردن شیطان،بسیار است. «خُطُوٰاتِ» 7 شیطان،دشمن صلح و وحدت است و همه ی نداهای تفرقه انگیز،بلندگوهای شیطانی هستند. «ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لاٰ تَتَّبِعُوا خُطُوٰاتِ الشَّیْطٰانِ»

[سوره البقرة (2): آیه 209]

اشاره

فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَتْکُمُ اَلْبَیِّنٰاتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (209)

و اگر بعد از آنکه نشانه های روشن برای شما آمد،دچار لغزش(و گمراهی) شدید،بدانید که خداوند عزیز و حکیم است.(طبق حکمت خود عمل می کند و هیچ قدرتی مانع اراده ی او نیست.)

پیام ها:

1 خداوند،اتمام حجّت نموده است. «جٰاءَتْکُمُ الْبَیِّنٰاتُ» 2 کسانی که آگاهانه مرتکب خلاف می شوند،در انتظار عذاب باشند. «زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَتْکُمُ الْبَیِّنٰاتُ») («عَزِیزٌ حَکِیمٌ» 3 عدم تسلیم شما،در عزّت خداوندی اثری ندارد. «عَزِیزٌ» گر جمله کائنات،کافر گردند بر دامن کبریائیش،ننشیند گرد 4 کیفر خداوند بر اساس حکمت است. «حَکِیمٌ»

ص :328

[سوره البقرة (2): آیه 210]

اشاره

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّٰ أَنْ یَأْتِیَهُمُ اَللّٰهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ اَلْغَمٰامِ وَ اَلْمَلاٰئِکَةُ وَ قُضِیَ اَلْأَمْرُ وَ إِلَی اَللّٰهِ تُرْجَعُ اَلْأُمُورُ (210)

آیا جز این انتظار دارند که خداوند و فرشتگان در سایه های ابر به سوی آنها بیایند تا کار آنان یکسره شود؟(در حالی که بعد از نزول آیات روشن،نیازی به چیز دیگری نیست.)و به سوی خدا تمام امور برمی گردد.

نکته ها:

دعوت انبیا از طریق استدلال و معجزه است،ولی گاهی مردمِ بهانه جو،انتظارات دیگری داشتند.خداوند بر انجام هر کاری قدرت دارد،ولی می فرماید:

اگر بعد از برآمدن انتظار شما بازهم لجاجت کنید،قهر الهی شما را فرا خواهد گرفت و دیگر مهلتی برای عذرخواهی و توبه در کار نیست. نمونه آن را در مائده آسمانی که از حضرت عیسی خواستند و یا ناقه ای که از حضرت صالح درخواست نمودند،می بینیم که هر گاه نوع معجزه به درخواست مردم صورت گیرد،باید اطاعت حتمی باشد و گرنه قهر حتمی است.البتّه این در مواردی است که اصل انتظار محال نباشد، مانند دیدن خدا و گر نه اگر اصل توقّع نابجا باشد،پاسخ ردّ به آنان داده می شود.

نظام آفرینش و تربیتی خداوند،بر محور انتظارات نابجای شما نمی چرخد.

ممکن است شما انتظار داشته باشید خداوند و فرشتگان در لابلای ابرها،بالای سر شما به صورت جسمی پیدا شوند و مستقیماً با خودتان حرف بزنند،ولی چنین چیزی ممکن نیست.

پیام ها:

1 با وجود دلائل روشن بر رسالت پیامبر،توقّع نابجا ممنوع است. «هَلْ یَنْظُرُونَ» 2 انتظار رؤیت خدا و فرشتگان،بهانه ای برای فرار از پذیرش حقّ است.

«یَنْظُرُونَ»)

(«یَأْتِیَهُمُ اللّٰهُ»

، «وَ الْمَلاٰئِکَةُ» 3 سرچشمه و بازگشت همه چیز به سوی خداست.چرا در انتظار دیدن خود او هستید،مگر آثار او را نمی بینید. «هَلْ یَنْظُرُونَ») («وَ إِلَی اللّٰهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ»

ص :329

[سوره البقرة (2): آیه 211]

اشاره

سَلْ بَنِی إِسْرٰائِیلَ کَمْ آتَیْنٰاهُمْ مِنْ آیَةٍ بَیِّنَةٍ وَ مَنْ یُبَدِّلْ نِعْمَةَ اَللّٰهِ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَتْهُ فَإِنَّ اَللّٰهَ شَدِیدُ اَلْعِقٰابِ (211)

از بنی اسرائیل بپرس:چه بسیار از دلایل روشن به آنها دادیم؟ و هر کس نعمتِ(هدایت)خدا را پس از آنکه به سراغ او آمد،(کفران و)تبدیل کند(بداند که)همانا خداوند سخت کیفر است.

نکته ها:

به گفته روایات،نزدیک ترین تاریخ به مسلمانان در پیش آمدن حوادثِ گوناگون، تاریخ بنی اسرائیل است.خداوند به آنان،رهبری همچون موسی و معجزات و الطاف خویش را مرحمت فرمود و آنان را از اسارت فرعون نجات داد.برای اداره زندگی آنان،قوانین آسمانی فرستاد و به لحاظ مادّی نیز زندگی خوبی برای آنان تأمین کرد.امّا کفران و تبدیل نعمت ها از سوی آنان به حدّی رسید که به جای هارون،پیروی سامری کردند و به جای خداپرستی به گوساله پرستی روی آوردند تا آنکه خداوند که درباره ی آنان «فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعٰالَمِینَ» (1)فرموده بود،در اثر چنین رفتارهایی فرمود: «بٰاؤُ بِغَضَبٍ» (2)از سنّت های ثابت الهی آن است که هر قوم و ملّتی،اعمّ از مسلمانان و غیر مسلمان،اگر نعمت های الهی را تبدیل و تغییر دهند،دچار قهر الهی خواهند شد.

چنان که امروزه دنیای پیشرفته به جای بهره گیری مفید از تکنولوژی و صنعت،دنیا را به آتش و فساد کشانده است.

پیام ها:

1 بررسی تاریخ و عبرت های آن لازم است. «سَلْ بَنِی إِسْرٰائِیلَ» 2 نعمت ها،مسئولیّت آورند و کوتاهی در آن کیفرآور. «مَنْ یُبَدِّلْ») («شَدِیدُ الْعِقٰابِ»

ص :330


1- 1) .بقره،47.
2- 2) .بقره،61.

[سوره البقرة (2): آیه 212]

اشاره

زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا اَلْحَیٰاةُ اَلدُّنْیٰا وَ یَسْخَرُونَ مِنَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ اَلَّذِینَ اِتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ وَ اَللّٰهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشٰاءُ بِغَیْرِ حِسٰابٍ (212)

زندگی دنیا،در چشم کافران جلوه یافته است و(به همین دلیل)افراد با ایمان را مسخره می کنند.در حالی که مؤمنان و پرهیزکاران در قیامت از آنها برترند.و خداوند هر کس را بخواهد،روزی بی شمار مرحمت می کند.

نکته ها:

این آیه،هم هشدار به کفّار است که به زرق و برق دنیا،سرگرم و مست نشوید و مؤمنان را مسخره نکنید.زیرا قیامتی هست که صحنه ها عوض می شوند.و هم موجب تسلاّی خاطر مؤمنان می باشد که با تمسخر کافران،سست نشوند و به آینده امیدوار باشند.

پیام ها:

1 کفر،دنیا را در نظر انسان جلوه می دهد. «زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا» آری،دنیا برای کسانی جلوه می کند که به الطاف و نعمت های بی حساب قیامت،اعتقادی ندارند،ولی در نظر مؤمن،دنیا کجا و بهشت کجا.

2 دنیاگرایی عامل تحقیر و استهزای دیگران می شود. «زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا») («یَسْخَرُونَ» 3 مسخره کردن تهیدستان،شیوه دائمی اهل دنیاست. «یَسْخَرُونَ» (1)4 برتری در قیامت،مخصوص مؤمنانی است که زخم زبان کفّار،رشته تقوای آنها را پاره نکرده باشد. «وَ الَّذِینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ» 5 رزق بی حساب،نشانه ی لطف اوست،نه آنکه خداوند حساب آن را ندارد و یا حکیمانه تقسیم نمی کند. «یَرْزُقُ») («بِغَیْرِ حِسٰابٍ»

ص :331


1- 1) .فعل مضارع نشانه ی استمرار و دوام است.

[سوره البقرة (2): آیه 213]

اشاره

کٰانَ اَلنّٰاسُ أُمَّةً وٰاحِدَةً فَبَعَثَ اَللّٰهُ اَلنَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ اَلْکِتٰابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ اَلنّٰاسِ فِیمَا اِخْتَلَفُوا فِیهِ وَ مَا اِخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ اَلَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَتْهُمُ اَلْبَیِّنٰاتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَی اَللّٰهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اِخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ اَلْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اَللّٰهُ یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ (213)

مردم(در آغاز)امّتی یگانه و یک دست بودند(و در میان آنها تضاد و درگیری نبود.سپس در میان آنها اختلافات بوجود آمد،)پس خداوند پیامبران را بشارت آور و بیم دهنده برانگیخت و با آنان کتاب آسمانی را به حقّ نازل نمود تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند حکم کند.و در آن(کتاب)اختلاف نکردند مگر کسانی که به آنان داده شده بود،(آن هم)پس از آنکه دلائل روشن برایشان آمد،(و بخاطر)حسادتی که میانشان بود.پس خداوند آنهایی را که ایمان آورده بودند،به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود،به خواست خود هدایت نمود.(امّا افراد بی ایمان،هم چنان در گمراهی و اختلاف باقی ماندند.)و خداوند هر کس را بخواهد به راه راست هدایت می کند.

نکته ها:

آنچه از این آیه استفاده می شود این است که مردم در ابتدا زندگی ساده و بسیطی داشتند،ولی کم کم در اثر کثرت افراد و ازدیاد سلیقه ها،اختلافات و درگیری ها پیش آمد.در برخی از روایات،این زمان به دوران قبل از حضرت نوح علیه السلام تطبیق شده که در آن زمان،مردم زندگی ساده و محدودی داشته و در بی خبری به سر می بردند. (1)سپس افراد بر سر بهره گیری از منابع طبیعی و اینکه هر کسی می خواست دیگری را به استخدام خود درآورده و از منافع او بهره ببرد،اختلاف

ص :332


1- 1) .تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 209.

کرده و جوامع و طبقات پیش آمد.لازمه ی زندگی اجتماعی،وجود قانون محکم و عادلانه ای است که بتواند اختلافات را حل نماید،خداوند پیامبران را برای حل اختلافات و رفع درگیری ها،مبعوث نمود و کتاب های آسمانی را نازل نمود،ولی گروهی آگاهانه و از سر لجاجت،در برابر انذار و تبشیر پیامبران مقاومت کرده و خود بوجود آورنده ی اختلافات دیگری نیز شدند.امّا خداوند با لطف خویش افرادی که مستعد و پذیرای هدایت بودند،هدایت نمود و آنهایی که در اثر حسادت و یا ظلم مقابله می کردند،به حال خود رها کرد تا کیفر خود را ببینند.

انتقاد قرآن،از اختلاف لجوجانه ای است که انسان حاضر به پذیرش داوری انبیا و قانون خداوند نباشد و گر نه اختلافی که عاقبت تسلیم عدالت شود،اشکالی ندارد.همچون اختلاف دو کفّه ی ترازو که در حرکت های متضادّ خود،دنبال رسیدن به عدالت هستند. «فَهَدَی اللّٰهُ») («لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ»

پیام ها:

1 قانون و تمدن های بشری،قادر بر حل اختلافات نیستند.زیرا هر گروه و فردی بدنبال خواست های خود است.حل اختلافات باید از طریق قانون الهی و داوری انبیا صورت گیرد.قانونی که مصون از تحریف و خطاست و داوری که از هوا و هوس و اغراض نفسانی معصوم است. «فَبَعَثَ اللّٰهُ النَّبِیِّینَ») («مَعَهُمُ الْکِتٰابَ» 2 بهترین راه حل اختلاف،تقویت ایمان به معاد است.انبیا برای پیشگیری از اختلافات،از بشارت و برای درمان آنها،از انذار استفاده می کنند. «مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ») («لِیَحْکُمَ بَیْنَ النّٰاسِ» 3 خطوط کلّی اهداف انبیا یکی است. «النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ» 4 داوری انبیا،در چارچوب قوانین آسمانی است. «أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتٰابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ» 5 یکی از وظایف انبیا،ایجاد وحدت و تفرقه زدایی است. «لِیَحْکُمَ») («فِیمَا اخْتَلَفُوا» 6 قضاوت همه انبیا،یک گونه است.فرمود: «لِیَحْکُمَ» و نفرمود:«لیحکموا» 7 بدترین نوع اختلاف،اختلاف آگاهانه ای است که بخاطر حسادت و ظلم

ص :333

بوجود می آید. «مَا اخْتَلَفَ فِیهِ») («مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَتْهُمُ الْبَیِّنٰاتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ» 8 در بین مؤمنان هم اختلاف پیدا می شود،ولی در پرتو ولایت خداوند،رهبری می شوند. «فَهَدَی اللّٰهُ») («لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ» 9 ایمان،زمینه برخورداری از هدایت خاصّ الهی است. «فَهَدَی اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا» 10 گرچه هدایت همه افراد به خواست خداوند است،ولی خواست خداوند بر اساس حکمت است. «یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ» 11 صراط مستقیم،پایان دهنده اختلافات است. «اخْتَلَفُوا») («یَهْدِی») («صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ»

[سوره البقرة (2): آیه 214]

اشاره

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا اَلْجَنَّةَ وَ لَمّٰا یَأْتِکُمْ مَثَلُ اَلَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ اَلْبَأْسٰاءُ وَ اَلضَّرّٰاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتّٰی یَقُولَ اَلرَّسُولُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتیٰ نَصْرُ اَللّٰهِ أَلاٰ إِنَّ نَصْرَ اَللّٰهِ قَرِیبٌ (214)

آیا گمان کردید داخل بهشت می شوید و حال آنکه هنوز مانند آنچه بر پپشینیان شما گذشت به شما نرسیده است؟! آنان گرفتار تنگدستی و ناخوشی شده و چنان زیر و زبر شدند که پیامبر و افرادی که ایمان آورده و همراه او بودند،گفتند:یاری خدا چه وقت خواهد بود؟ آگاه باشید که یاری خداوند نزدیک است.

نکته ها:

« اَلْبَأْسٰاءُ »سختی هایی است که از خارج به انسان تحمیل می شود،مثل جنگ و سرقت.و« اَلضَّرّٰاءُ »سختی های درونی است،مانند بیماری،زخم و جراحت.

این آیه یادآور تحمل سختی از سوی مؤمنان گذشته و هشدار و تسلاّیی برای مسلمانان است.حوادث سخت،آزمایش الهی است و مشکلاتی همچون حوادث تلخِ مالی و جانی همه برای ساخته شدن انسان هاست. هر بلایی را عطایی با وی است

ص :334

در روایتی از پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله می خوانیم:

بهشت با سختی ها پیچیده شده است. (1)و در روایت دیگری آمده:

برای مؤمنان گرفتار در دنیا،چنان پاداشی است که دیگران می گویند:ای کاش این سختی ها با سختی بیشتری برای ما بود. (2)آری،مشکلات،عامل رشد و قرب و راه ورود به بهشت است. نابرده رنج،گنج میسّر نمی شود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد تأخیر استجابت دعا،مایه ی تردید نشود.خداوند بارها وعده داده است که «إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ» (3)

انبیا و بندگان ما حتماً یاری می شوند. و «کَتَبَ اللّٰهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی» (4)

خداوند نوشته است که من و فرستادگانم پیروز هستیم. به هر حال خداوند وعده ی پیروزی داده و ممکن است به دلائلی این وعده ها به تأخیر بیافتد،لکن این تأخیر نباید سبب تردید شود.

پیام ها:

1 انتظار بهشت رفتن،تنها بخاطر ایمان داشتن و بدون سختی کشیدن،انتظار نادرستی است. «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ» 2 در سنّت های الهی،هیچ تغییری نیست.همه ملّت ها و امّتها و افراد باید از کوران آزمایش بگذرند. «وَ لَمّٰا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا» 3 توجّه به مشکلات دیگران،عامل تسکین است.از تاریخ،عبرت و الگو بگیریم. «مَسَّتْهُمُ الْبَأْسٰاءُ وَ الضَّرّٰاءُ» 4 آماده باشیم،آزمایشات الهی به قدری سخت است که بعضی مواقع انبیا را نیز مضطرب می کند. «یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتیٰ نَصْرُ اللّٰهِ» 5 در سختی ها،انبیا از مردم جدا نبودند. «یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ» 6 یکی از شروط استجابتِ دعا،اضطرار و قطع امید از غیر خداست. «مَتیٰ

ص :335


1- 1) .«انّ الجنّة حفّت بالمکاره و انّ النّار حفّت بالشهوات».تفسیر کاشف،ج 1،ص 9.31
2- 2) .تفسیر منهج الصادقین،ج 1،ص 552.
3- 3) .صافات،172.
4- 4) .مجادله،21.

نَصْرُ اللّٰهِ»)

(«إِنَّ نَصْرَ اللّٰهِ قَرِیبٌ»

7 آرام بخشِ همه ی مشکلات،یاد نصرت خداوند است. «أَلاٰ إِنَّ نَصْرَ اللّٰهِ قَرِیبٌ» 8 مقاومت،زمینه ی دریافت نصرت الهی است. «مَسَّتْهُمُ») («إِنَّ نَصْرَ اللّٰهِ قَرِیبٌ»

[سوره البقرة (2): آیه 215]

اشاره

یَسْئَلُونَکَ مٰا ذٰا یُنْفِقُونَ قُلْ مٰا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ فَلِلْوٰالِدَیْنِ وَ اَلْأَقْرَبِینَ وَ اَلْیَتٰامیٰ وَ اَلْمَسٰاکِینِ وَ اِبْنِ اَلسَّبِیلِ وَ مٰا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اَللّٰهَ بِهِ عَلِیمٌ (215)

از تو می پرسند چه چیز انفاق کنند؟ بگو:هر مالی که(می خواهید)انفاق کنید، برای پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان باشد.

و(بدانید)هر کار خیری که انجام دهید،همانا خداوند به آن آگاه است.

نکته ها:

در این آیه دو بار کلمه« خَیْرٍ »بکار رفته است:یکی انفاق خیر؛ «أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ» و دیگری کار خیر؛ «تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ» تا بگوید افراد بی پول نیز می توانند با عمل و کار خود،به خیر برسند.

در حدیث می خوانیم:«لا صدقة و ذو رحم محتاج» (1)

در صورت نیازمندی بستگان،

نوبت صدقه به دیگران نمی رسد.

در انفاق،رعایت اهمّ و مهمّ،اطلاع کامل و موازین عاطفی مورد نظر است.

انفاق پنج گونه است: (2)

1 انفاق واجب.مانند زکات،خمس،کفّارات،فدیه و نفقه زندگی که بر عهده مرد است.

2 انفاق مستحبّ.مانند کمک به مستمندان،یتیمان و هدیه به دوستان.

3 انفاق حرام.مانند انفاق با مال غصبی یا در راه گناه.

4 انفاق مکروه.مانند انفاق به دیگران با وجود مستحقّ در خویشاوندان.

ص :336


1- 1) .بحار،ج 77،ص 59.
2- 2) .تفسیر مواهب الرّحمن،ج 3،ص 264.

5 انفاق مباح.مانند انفاق به دیگران برای توسعه زندگی.زیرا انفاق برای رفع فقر، واجب یا مستحبّ است.

پیام ها:

1 نوع انفاق و مورد و راه آن را باید از مکتب وحی آموخت. «یَسْئَلُونَکَ» امام سجاد علیه السلام در دعای مکارم الاخلاق از خداوند می خواهد که او را در انفاق کردن هدایت کند.«و أصب بی سبیل الهدایة للبر فیما انفق منه» 2 سؤال مردم،زمینه ی نزول پاسخ از طرف خداوند است. «یَسْئَلُونَکَ») («قُلْ» 3 انفاق،شامل کارهای کوچک و بزرگ می شود. «مِنْ خَیْرٍ» 4 مال و دارایی دنیا،در دست افراد با ایمان،مایه ی خیر است. «مِنْ خَیْرٍ» 5 انفاق باید از چیزهای خوب و مرغوب باشد. «مِنْ خَیْرٍ» 6 انفاق،تنها در امور مالی نیست،هر نفع و بهره ای را در برمی گزیند گیرد. «مِنْ خَیْرٍ» 7 بهترین مورد انفاق،والدین و بستگان هستند. «فَلِلْوٰالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ» 8 انفاق به خویشان،مایه ی استحکام پیوندهای خانوادگی، و انفاق به دیگران، سبب جبران کمبودهای مالی و عاطفی نیازمندان و برطرف نمودن اختلاف طبقاتی است. «فَلِلْوٰالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ وَ الْیَتٰامیٰ وَ الْمَسٰاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ» 9 حکیم کسی است که در پاسخ،به چیزی اشاره کند که سؤال کننده از آن غافل است.در آیه از جنس انفاق سؤال شد،خداوند مورد را معیّن نمود. «مٰا ذٰا یُنْفِقُونَ») («فَلِلْوٰالِدَیْنِ» 10 اسلام،به طبقه ی محروم توجّه خاصّی دارد. «وَ ابْنِ السَّبِیلِ» 11 عمل صالح،هرگز ضایع نمی شود.خواه آشکار صورت گیرد یا مخفیانه،کم باشد یا زیاد. «فَإِنَّ اللّٰهَ بِهِ عَلِیمٌ» 12 ایمان به آگاهی خداوند از عمل ما،بهترین تشویق است. «فَإِنَّ اللّٰهَ بِهِ عَلِیمٌ»

ص :337

[سوره البقرة (2): آیه 216]

اشاره

کُتِبَ عَلَیْکُمُ اَلْقِتٰالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسیٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسیٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اَللّٰهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ (216)

جهاد بر شما مقرّر شد،در حالی که برای شما ناخوشایند است و چه بسا چیزی را ناخوش دارید،در حالی که خیر شما در آن است و چه بسا چیزی را دوست دارید،در حالی که ضرر و شرّ شما در آن است.و خداوند(صلاح شما را)می داند و شما نمی دانید.

نکته ها:
اشاره

کلمه« کُرْهٌ »به مشقّتی گفته می شود که انسان از درون خود احساس کند،مانند ترس از جنگ.و« کُرْهٌ »به مشقتی گویند که از خارج به انسان تحمیل شود،مانند حکم اجباری در آیه ی «ائْتِیٰا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قٰالَتٰا أَتَیْنٰا طٰائِعِینَ» (1)

به آسمان ها و زمین

گفتیم:یا با رغبت بیایید یا با اکراه،گفتند:ما با رغبت می آییم.

آیه قبل مربوط به مال دادن بود و این آیه مربوط به جان دادن است.

اکراه از جنگ،یا به خاطر روحیّه ی رفاه طلبی است و یا به جهت انسان دوستی و رحم به دیگران و یا بخاطر عدم توازن قوا و برتری دشمن است.قرآن می فرماید:

شما آثار و نتایج جهاد را نمی دانید و فقط به زیان های مادّی و ظاهری آن توجّه می کنید،در حالی که خداوند از اسرار و آثار امروز و فردای کارها در ابعاد مختلفش آگاه است.

جنگ با همه ی سختی هایی که دارد،آثار مثبت و فوایدی نیز دارد.از جمله:

الف:توان رزمی بالا می رود.

ب:دشمن جسور نمی شود.

ج:روح تعهّد و ایثار در افراد جامعه بوجود می آید.

د:قدرت و عزت اسلام و مسلمین در دنیا مطرح می شود.

ص :338


1- 1) .فصّلت،11.

ه:امدادهای غیبی سرازیر می گردد.

و:روحیّه ی استمداد از خدا پیدا می شود.

ز:اجر و پاداش الهی بدست می آید.

ح:روحیّه ی ابداع و اختراع و ابتکار بوجود می آید.

جهاد در ادیان دیگر

بر خلاف تبلیغاتی که دنیا برای صلح و علیه خشونت دارد،مسئله جهاد در راه دین،در تمام ادیان آسمانی بوده و یک ضرورت حتمی است.

در تورات می خوانیم:

ساکنان شهر را بدم شمشیر بکش و اموالشان را جمع نمای. (1)

همگی ایشان را هلاک ساز و ترحّم منما. (2)

چون برای مقاتله بیرون روی و دشمن را زیاد بینی،نترس. (3)

برادر و دوست و همسایه خود را بکشد تا کفّاره گوساله پرستی باشد. (4)

موسی جمعیّتی را به سوی جنگ حرکت داد و مقاتله مهمّی صورت گرفت. (5)

در انجیل متیٰ آمده است:

گمان مبرید که آمده ام تا سلامتی بر زمین بگذارم،نیامده ام تا سلامتی بگذارم، بلکه شمشیر را. (6)

هر که جان خود را دریابد(و به جنگ نیاید)آن را هلاک سازد و هر که جان خود را به خاطر من هلاک کرد آن را خواهد یافت. (7)

در انجیل لوقا می خوانیم:

دشمنان را که نخواستند من بر ایشان حکمرانی کنم،در اینجا حاضر ساخته،

ص :339


1- 1) .تورات،سِفر تثنیه،باب 13،جمله 15.
2- 2) .تورات،سفر تثنیه،باب 7،جمله 3.
3- 3) .تورات،سِفر تثنیه،باب 20،جمله 1.
4- 4) .تورات،سِفر خروج،جمله 26.
5- 5) .تورات،سِفر اعداد،باب 31،جمله 34.
6- 6) .انجیل متیٰ،باب 10،جمله 7.
7- 7) .انجیل متیٰ،باب 10،جمله 39.

پیش من به قتل رسانید. (1)

هر کس شمشیر ندارد،جامه خود را فروخته آن را بخرد. (2)

در قرآن نیز در سوره های آل عمران، (3)مائده (4)و بقره (5)از وجود جنگ و جهاد در ادیان گذشته،سخن به میان آمده است.

پیام ها:

1 ملاک خیر و شر،آسانی و سختی و یا تمایلات شخصی نیست،بلکه مصالح واقعی ملاک است و نباید به پیشداوری خود تکیه کنیم. «عَسیٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ» 2 کراهت و محبّت نفسانی،نشانه ی خیر و شرّ واقعی نیست. «تَکْرَهُوا») («وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ») («تُحِبُّوا») («وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ» 3 جنگ و جهاد در راه دین،مایه ی خیر است. «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتٰالُ») («وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ» 4 تسلیم فرمان خدایی باشیم که بر اساس علم بی نهایت به ما دستور می دهد، گرچه ما دلیل آن را ندانیم. «وَ اللّٰهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 217]

اشاره

یَسْئَلُونَکَ عَنِ اَلشَّهْرِ اَلْحَرٰامِ قِتٰالٍ فِیهِ قُلْ قِتٰالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ وَ إِخْرٰاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اَللّٰهِ وَ اَلْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ اَلْقَتْلِ وَ لاٰ یَزٰالُونَ یُقٰاتِلُونَکُمْ حَتّٰی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اِسْتَطٰاعُوا وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کٰافِرٌ فَأُولٰئِکَ حَبِطَتْ أَعْمٰالُهُمْ فِی اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَةِ وَ أُولٰئِکَ أَصْحٰابُ اَلنّٰارِ هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ (217)

ص :340


1- 1) .انجیل لوقا،باب 19،جمله 28.
2- 2) .انجیل لوقا،باب 22،جمله 36.
3- 3) .آل عمران،147.
4- 4) .مائده،24.
5- 5) .بقره،246.

(ای پیامبر!)از تو درباره ی جنگ در ماه حرام سؤال می کنند،بگو:جنگ در آن ماهها(ذی القعدة،ذی الحجة،محرم و رجب،گناهی)بزرگ است،ولی بازداشتن(مردم)از راه خدا و کفر ورزیدن به او و(بازداشتن مردم از) مسجد الحرام و اخراج ساکنانش از آنجا،(گناهش)نزد خداوند بزرگتر است.

(زیرا ایجاد)فتنه،از قتل بالاتر است.(مشرکان)پیوسته با شما می جنگند،تا اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند،و هر کس از شما که از دینش برگردد و در حال کفر بمیرد،اعمال آنان در دنیا و آخرت تباه می شود و آنان اهل دوزخند و همیشه در آن خواهند بود.

نکته ها:

مراد از کلمه« اَلْفِتْنَةُ »در آیه،شرک،شکنجه،امتحان و بلویٰ است.

در تفاسیر شیعه و سنی آمده است:رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله شخصی را به نام عبد اللّه بن جحش به همراه هشت نفر با نامه ای برای کسب اطلاعات از کفّار و مشرکین فرستاد،امّا بعد از ملاقات،درگیری پیش آمد و در این بین رئیس گروه مقابل کشته شد و دو نفر از آنان به اسارت درآمده و اموالشان مصادره گردید.

این حادثه در اوّل ماه رجب که از ماه های حرام است (1)واقع شده بود،در حالی که این گروه گمان کرده بودند که آخر جمادی الثانیه است،نه اوّل رجب.به هر حال این قتال اشتباهاً در اوّل رجب صورت گرفت و کفّار این موضوع را دستاویز قرار داده و شایع کردند که مسلمانان احترام ماه های حرام را نگه نمی دارند.

در برابر این تبلیغات دشمنان،قرآن جواب می دهد که گرچه جنگ در ماه حرام واقع شده،ولی این قتال به اشتباه از سوی مسلمانان صورت گرفته است،در حالی که شما مشرکان به عمد مرتکب گناهانی شده اید که مجازات آنها به مراتب

ص :341


1- 1) .از سنّت های ابراهیمی رایج در میان عرب قبل از اسلام،احترام گذاشتن به چهار ماه رجب،ذی القعده،ذی الحجّه و محرم بود که در این ماهها،به هیچ جنگ و قتالی نمی پرداختند.اسلام نیز این سنّت را امضا کرد و قتال و درگیری در این ماهها را تحریم نمود.

از قتال در ماه حرام بیشتر است.بنا بر این شما با داشتن سابقه ی آن همه جنایت و رسوایی و ارتکاب گناهان بزرگ،نباید این عمل اشتباه را دستاویز قرار دهید.

حبط عمل مرتد در دنیا،به این است که از فوائد اسلام محروم می شود.زیرا کیفر او،جدایی از همسر مسلمان،محرومیّت از ارث،قطع رابطه با مسلمانان،خروج از حمایت اسلام و در نهایت قتل است.

و حبط عمل او در آخرت،محو تمام کارهای خیر اوست. «حَبِطَتْ أَعْمٰالُهُمْ فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةِ»

پیام ها:

1 به شبهات،پاسخ مناسب بدهید. «یَسْئَلُونَکَ») («قُلْ» 2 مسجد الحرام و اهل آن،احترام ویژه دارند. «الْمَسْجِدِ الْحَرٰامِ وَ إِخْرٰاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ» 3 تعیین اهمیّت گناهان،بدست خداوند است. «إِخْرٰاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ» ، «الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ» 4 سلب امنیّت،مهمّ تر از قتل است. «وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ» 5 لازم است آرزوها،هدف ها و تلاش های دشمن خود را بشناسیم. «وَ لاٰ یَزٰالُونَ یُقٰاتِلُونَکُمْ حَتّٰی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ» 6 هجوم دشمن،توجیه کننده ی کفر و ارتداد شما نیست. «وَ لاٰ یَزٰالُونَ یُقٰاتِلُونَکُمْ») («وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ» 7 دشمنان،همواره در کمین هستند و ارتداد و کفر و پشت کردن به دینتان را می خواهند و به غیر آن راضی نمی شوند.آنها دنبال پیروزی موقت نیستند، بلکه می خواهند فرهنگ و مکتب شما را از بین ببرند. «حَتّٰی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ» 8 حسن عاقبت،ملاک ارزش است.چه بسا مسلمانانی که کافر مرده اند. «فَیَمُتْ وَ هُوَ کٰافِرٌ» 9 ارتداد،دارای آثار دنیوی و اخروی است. «مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ») («حَبِطَتْ أَعْمٰالُهُمْ فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةِ» 10 ارتداد،مایه ی حبط کارهای نیک است. «مَنْ یَرْتَدِدْ») («حَبِطَتْ أَعْمٰالُهُمْ»

ص :342

11 ارزش ایمان و عقیده تا جایی است که اگر ایمان رفت،اعمال صالح نیز حبط می شود. «مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ») («حَبِطَتْ أَعْمٰالُهُمْ»

[سوره البقرة (2): آیه 218]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ اَلَّذِینَ هٰاجَرُوا وَ جٰاهَدُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ أُولٰئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (218)

همانا کسانی که ایمان آورده اند و کسانی که مهاجرت نموده و در راه خدا جهاد کرده اند،آنها به رحمت پروردگار امیداوار هستند و خداوند آمرزنده و مهربان است.

نکته ها:

در شأن نزول این آیه که در ادامه آیه پیش است،می خوانیم:مؤمنانی که هجرت و جهاد کردند،ولی هلال ماه رجب را با ماه جمادی الاخری اشتباه گرفتند و دست به قتال زدند،ناراحت نباشند.زیرا اشتباهشان مورد عفو است و آنان قصد انجام گناه نداشته اند.

امید بدون عمل،آرزویی بیش نیست.چنان که در آخرین آیه سوره ی کهف می خوانیم: «فَمَنْ کٰانَ یَرْجُوا لِقٰاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صٰالِحاً وَ لاٰ یُشْرِکْ بِعِبٰادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»

هر کس امید به لقای پروردگار و رسیدن به مقام قرب را دارد،پس باید عمل خالصانه انجام دهد. آری،«رجاء»،آن امیدی است که انسان مقدّمات رسیدن به آن را فراهم کند.

برای امیدوار بودن به الطاف الهی،اسلام زمینه هایی را فراهم کرده است:

1 یأس و ناامیدی از گناهان کبیره است. (1)

2 خداوند می فرماید:

من نزد گمان بنده ی مؤمن هستم،اگر گمان خوب به من ببرد به او خوبی می رسانم. (2)

3 انبیا و فرشتگان،به مؤمنین دعا و برای آنان استغفار می کنند. (3)

ص :343


1- 1) .زمر،53.
2- 2) .کافی،ج 2،ص 72.
3- 3) .غافر،7؛ابراهیم،41.

4 پاداش الهی چندین برابر است. (1)

5 راه توبه باز است. (2)

6 گرفتاری های مؤمن،کفّاره ی گناهان او محسوب می شود. (3)

7 خداوند توبه را قبول کرده و سیّئات را به حسنات مبدّل می سازد. (4)

پیام ها:

1 رتبه ی ایمان،مقدّم بر عمل است. «آمَنُوا») («هٰاجَرُوا وَ جٰاهَدُوا» 2 امید به لطف پروردگار،مشروط به ایمان،هجرت و جهاد است. «آمَنُوا») (« هٰاجَرُوا وَ جٰاهَدُوا») («أُولٰئِکَ یَرْجُونَ» 3 اصول افکار و اعمال اگر صحیح باشد،اشتباهات جزئی قابل عفو است.

«آمَنُوا»)

(«هٰاجَرُوا»)

(«یَرْجُونَ»

4 به لطف خداوند امیدوار باشیم،نه به کارهای نیک خود.زیرا خطر سوء عاقبت و حبط عمل و عدم قبول اطاعت،تا پایان عمر در کمین است. «یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّٰهِ» 5 چون بنده امیدوار به رحمت خداوند است،خداوند نیز اعلام می کند:آمرزنده و مهربان است. «یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّٰهِ وَ اللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» 6 ارزش هجرت و جهاد آن است که در راه خدا و برای او باشد. «فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» 7 مؤمنان و مهاجران مخلص نیز به رحمت و مغفرت او نیاز دارند. «آمَنُوا» ، «هٰاجَرُوا») («یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّٰهِ» 8 از خطای مهاجران و مجاهدان در راه خدا،باید گذشت. «وَ اللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»

ص :344


1- 1) .بقره،261.
2- 2) .نساء،18.
3- 3) .بحار،ج 81،ص 176.
4- 4) .فرقان،70.

[سوره البقرة (2): آیه 219]

اشاره

یَسْئَلُونَکَ عَنِ اَلْخَمْرِ وَ اَلْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمٰا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنٰافِعُ لِلنّٰاسِ وَ إِثْمُهُمٰا أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمٰا وَ یَسْئَلُونَکَ مٰا ذٰا یُنْفِقُونَ قُلِ اَلْعَفْوَ کَذٰلِکَ یُبَیِّنُ اَللّٰهُ لَکُمُ اَلْآیٰاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ (219)

از تو درباره شراب و قمار می پرسند،بگو:در آن دو گناهی بزرگ است و منافعی(مادّی)نیز برای مردم دارند.(ولی)گناه آن دو از سود آنها بزرگ تر است.(همچنین)از تو می پرسند که چه انفاق کنند؟ بگو:افزون(بر نیاز خود را)،خداوند اینچنین آیات را برای شما روشن می سازد تا شاید اندیشه کنید.

نکته ها:

کلمه« إِثْمٌ »به گفته ی راغب در مفردات،به کاری گویند که انسان را در انجام کارهای خیر کُند و سست کند.

سؤال اوّلِ مردم درباره ی حکم خمر و میسر است.کلمه«خمر»به معنای پوشش است و لذا به پارچه ای که زنان سرِ خود را با آن پوشانده و مراعات حجاب می کنند،«خمار»می گویند.از آنجا که شراب،قدرت تشخیص را از عقل گرفته و در واقع آن را می پوشاند،به آن«خمر»می گویند.

همچنین کلمه ی«میسر»از«یسر»به معنای آسان است.گویا در قمار،طرفین می خواهند مال همدیگر را به آسانی بربایند.

این آیه در پاسخ پرسش آنها می فرماید:شرابخواری و قماربازی،گناهان بزرگی هستند،گرچه ممکن است منافعی داشته باشند.چنان که عده ای از راه کشت انگور یا شراب فروشی و گروه هایی با دایر کردن قمارخانه،ثروتی بدست می آورند.در کتاب های علمی و تربیتی،آثار و عوارض منفی شراب و قمار به تفصیل بازگو شده است.

ص :345

در اینجا فهرستی از آنچه در تفسیر نمونه در باب زیان های شراب و قمار آمده است،می آوریم:

1 کوتاه شدن عمر.

2 عوارض منفی در کودکان.مخصوصاً اگر آمیزشی در حال مستی صورت گیرد.

3 گسترش فساد اخلاقی و بالا رفتن آمار جنایات از قبیل:سرقت،ضرب و جرح، جرائم جنسی و افزایش خطرات و حوادث رانندگی.از یکی از دانشمندان نقل شده است که اگر دولت ها نیمی از شراب فروشی ها را ببندند،ما نیمی از بیمارستان ها و تیمارستان ها را می بندیم.

قمار نیز از جمله عوامل هیجان،بیماری های عصبی،سکته های مغزی و قلبی، بالا رفتن ضربان قلب،بی اشتهایی،و رنگ پریدگی و...است.هم چنان که بررسی کنندگان،سی درصد آمار جنایات را مرتبط با قمار دانسته اند.در ضمن قمار،در شکوفایی اقتصادی نقش تخریبی داشته و نشاط کار مفید را از بین می برد.در بعضی از کشورهای غیر اسلامی نیز در سال هایی قمار را ممنوع و غیر قانونی اعلام کرده اند.مثلاً انگلستان در سال 1853،شوروی در سال 1854 و آلمان در سال 1873 قمار را ممنوع اعلام کردند.

سؤال دوّمِ مردم درباره ی انفاق است که می پرسند چه چیزی را انفاق کنند؟ آیه در جواب می فرماید:«عفو»را! عفو در لغت علاوه بر گذشت و آمرزش به معنای حدّ وسط،مقدار اضافی،و بهترین قسمت مال آمده است و هر یک از این معانی نیز با آیه سازگار است و ممکن است مراد از عفو،همه ی این معانی باشد.یعنی اگر خواستید انفاق کنید،هم مراعات اعتدال را نموده و همه ی اموالتان را یک جا انفاق نکنید تا خود نیازمند نشوید و هم در موقع انفاق،از بهترین اموال خود بدهید.چنان که قرآن در جای دیگر می فرماید: «لَنْ تَنٰالُوا الْبِرَّ حَتّٰی تُنْفِقُوا مِمّٰا تُحِبُّونَ» (1)

به نیکی نمی رسید مگر از آنچه دوست دارید انفاق کنید.

ص :346


1- 1) .آل عمران،92.

در تفاسیر آمده است که تحریم شراب به صورت تدریجی بوده است.زیرا اعراب،گرفتار شراب بودند و لذا آیات،به تدریج آنها را آماده پذیرش تحریم نمود.ابتدا این آیه نازل شد: «تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً» (1)

از انگور،هم

نوشابه ی مست کننده و هم رزق نیکو بدست می آید. یعنی شراب،رزق حسن نیست.

بعد این آیه نازل شد: «فِیهِمٰا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنٰافِعُ لِلنّٰاسِ وَ إِثْمُهُمٰا أَکْبَرُ»

ضرر شراب و قمار برای مردم،بیشتر از منفعت آنهاست. و سپس این آیه نازل شد: «لاٰ تَقْرَبُوا الصَّلاٰةَ وَ أَنْتُمْ سُکٰاریٰ» (2)به هنگام نماز نباید مست باشید.و در خاتمه حرمت دائمی و علنی بیان شد؛ «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ») («رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطٰانِ» (3)

شراب و قمار رجس و از اعمال شیطان هستند.

پیام ها:

1 شراب و قمار،هر دو عامل فساد جسم و روح و مایه ی غفلت هستند.لذا در قرآن در کنار هم مطرح شده اند. «الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ» 2 از اندیشه و امنیّت،پاسداری کنید.با تحریم شراب،از عقل و فکر،و با تحریم قمار،از آرامش و سلامتی روحی و اقتصادی پاسداری شده است. «فِیهِمٰا إِثْمٌ کَبِیرٌ») («وَ إِثْمُهُمٰا أَکْبَرُ» 3 در برخوردها،انصاف داشته باشید.بدی های دیگران را در کنار خوبی های آنها ببینید.آیه از منافع شراب و قمار چشم نمی پوشد و موضوع را به نحوی مطرح می کند که قدرت تعقّل و تفکّر در انسان زنده شود. «فِیهِمٰا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنٰافِعُ لِلنّٰاسِ وَ إِثْمُهُمٰا أَکْبَرُ» 4 در محرّمات گاهی ممکن است منافعی باشد. «مَنٰافِعُ لِلنّٰاسِ» 5 در جعل قوانین باید به مسئله اهمّ و مهمّ توجّه کرد. «مَنٰافِعُ لِلنّٰاسِ وَ إِثْمُهُمٰا أَکْبَرُ» 6 احکام الهی بر اساس مصالح و مفاسد است. «إِثْمُهُمٰا أَکْبَرُ» 7 آشنایی با فلسفه احکام،گامی به سوی پذیرش آن است. «إِثْمُهُمٰا أَکْبَرُ»

ص :347


1- 1) .نحل،67.
2- 2) .نساء،43.
3- 3) .مائده،90.

8 گناهان،کبیره و صغیره دارند. «إِثْمُهُمٰا أَکْبَرُ»

[سوره البقرة (2): آیه 220]

اشاره

فِی اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَةِ وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ اَلْیَتٰامیٰ قُلْ إِصْلاٰحٌ لَهُمْ خَیْرٌ وَ إِنْ تُخٰالِطُوهُمْ فَإِخْوٰانُکُمْ وَ اَللّٰهُ یَعْلَمُ اَلْمُفْسِدَ مِنَ اَلْمُصْلِحِ وَ لَوْ شٰاءَ اَللّٰهُ لَأَعْنَتَکُمْ إِنَّ اَللّٰهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (220)

(تا اندیشه کنید)در دنیا و آخرت.و از تو درباره یتیمان می پرسند،بگو:

اصلاح امور آنان بهتر است و اگر زندگی خود را با زندگی آنان بیامیزید (مانعی ندارد،)آنها برادران(دینی)شما هستند.خداوند،مفسد را از مصلح باز می شناسد و اگر خدا می خواست شما را به زحمت می انداخت،(و دستور می داد در عین سرپرستی یتیمان،زندگی و اموال آنها را بکلّی از اموال خود جدا سازید،ولی خداوند چنین نمی کند.)همانا او عزیز و حکیم است.

نکته ها:

جمله «فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةِ» ،یا مربوط به مسئله انفاق است که در آیه قبل آمده است،یعنی انفاق شما برای آسایش دنیا و آخرت باشد،نه همه مال را خرج کنید که باعث زحمت شما در دنیا شود،و نه بخل ورزید که مایه محرومیّت شما از ثواب آخرت باشد، (1)و یا اینکه مربوط به تفکّر باشد که در پایان آیه قبل اشاره شد.یعنی انسان باید در مسائل دنیا و آخرت فکر کند و برای آخرت خود از همین دنیا چیزی را کسب کند و در مبدأ و معاد و اسرار هستی و آفریده ها و قوانین حاکم فکر کند و تا آنجا که می تواند،مسائل را با تعقّل و اندیشه قبول کند هر چند شرط پذیرش مکتب،آگاهی بر همه اسرار نیست. (2)

در تفاسیر آمده است:وقتی آیه دهم سوره نساء نازل شد،که خوردن مال یتیم، خوردن آتش است،افرادی که در منزل یتیمی داشتند به اضطراب افتادند.برخی

ص :348


1- 1) .ترجمه مرحوم الهی قمشه ای.
2- 2) .تفسیر المیزان،ذیل آیه.

یتیمان را از خانه بیرون کردند و بعضی ظرف و غذای یتیم را جدا نمودند به طوری که برای یتیم و صاحب خانه مشکلاتی بوجود آمد.آنان به حضور پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله رسیده و از رفتار با یتیمان سؤال نمودند،پیامبر جواب داد:

اصلاح امور یتیمان،از رها کردن آنها بهتر است،نباید به خاطر آمیخته شدن اموال آنان با اموال خودتان، ایتام را رها کرده و از مسئولیّت اداره آنها شانه خالی کنید،آنان برادران دینی شما هستند و مخلوط شدن اموال آنان با زندگی شما،در صورتی که هدف،حیف و میل اموال آنها نباشد مانعی ندارد و بدانید خداوند مفسد را از مصلح باز می شناسد.

پیام ها:

1 دنیا و آخرت را سطحی ننگرید و در آن فکر کنید. «تَتَفَکَّرُونَ فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةِ» 2 رها کردن کار یتیمان،مصلحت نیست،بلکه به نیّت خیر و با چشم برادری معاشرت نمودن با آنان مصلحت است. «قُلْ إِصْلاٰحٌ لَهُمْ خَیْرٌ» 3 هر گونه اصلاح در وضعیّت یتیمان،ارزش است.کلمه« إِصْلاٰحٌ »به صورت مطلق آمده تا شامل همه ی اصلاحات اعمّ از اصلاح مالی،علمی،عملی، تربیتی و دینی بشود. «إِصْلاٰحٌ لَهُمْ خَیْرٌ» 4 یتیمان،نه برده و نه فرزند ما هستند،بلکه برادر کوچک ما و جزء خود ما هستند. «فَإِخْوٰانُکُمْ» 5 نه افراط و نه تفریط،نه به نام اصلاح،اموال ایتام را بخورید و نه از ترس فساد،آنان را رها کنید که خداوند مصلح و مفسد را می شناسد. «وَ اللّٰهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ» 6 اگر بدانیم خداوند افکار و نیات ما را می داند،فساد و خلاف نمی کنیم. «وَ اللّٰهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ» 7 تکلیفِ فوق طاقت در اسلام نیست. «لَوْ شٰاءَ اللّٰهُ لَأَعْنَتَکُمْ» 8 آسان گیری دستورات،کاری حکیمانه است. «لَوْ شٰاءَ اللّٰهُ لَأَعْنَتَکُمْ إِنَّ اللّٰهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ»

ص :349

[سوره البقرة (2): آیه 221]

اشاره

وَ لاٰ تَنْکِحُوا اَلْمُشْرِکٰاتِ حَتّٰی یُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَ لاٰ تُنْکِحُوا اَلْمُشْرِکِینَ حَتّٰی یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ أُولٰئِکَ یَدْعُونَ إِلَی اَلنّٰارِ وَ اَللّٰهُ یَدْعُوا إِلَی اَلْجَنَّةِ وَ اَلْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ یُبَیِّنُ آیٰاتِهِ لِلنّٰاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (221)

وبا زنان مشرک،ازدواج نکنید تا ایمان آورند و قطعاً کنیز با ایمان از زن(آزاد) مشرک بهتر است،اگرچه(زیبایی یا ثروت یا موقعیّت او)شما را به شگفتی درآورد.و به مردان مشرک،زن ندهید تا ایمان آورند و قطعاً برده با ایمان از مرد(آزاد)مشرک بهتر است،هر چند(زیبایی و موقعیّت و ثروت او)شما را به شگفتی وادارد.آن مشرکان(شما را)به سوی آتش دعوت می کنند،در حالی که خداوند با فرمان و دستورات خود،شما را به بهشت و آمرزش فرا می خواند و آیات خویش را برای مردم روشن می کند تا شاید متذکّر شوند.

نکته ها:

ازدواج با همسران غیر مؤمن،می تواند تأثیر منفی بر تربیت فرزندان و نسل آینده انسان بگذارد،چنان که ممکن است آنها عامل جاسوسی برای بیگانه باشند.گرچه آیه درباره ی ازدواج با غیر مسلمانان است،ولی هر نوع معاشرتی که ایمان انسان را در معرض خطر قرار دهد ممنوع است.

پیام ها:

1 مسلمانان،حقّ پیوند خانوادگی با کفّار را ندارند. «وَ لاٰ تَنْکِحُوا» 2 دفع خطر،مهم تر از کسب منفعت است.در ازدواج با مشرک دو احتمال در پیش است:یکی آنکه مشرک ایمان آورد.دیگر آنکه مؤمن مشرک شود.از آنجایی که خطر مشرک شدن مؤمن مهم تر است،لذا اسلام ازدواج قبل از

ص :350

ایمان را نهی نموده است. «لاٰ تَنْکِحُوا الْمُشْرِکٰاتِ حَتّٰی یُؤْمِنَّ» 3 در انتخاب همسر،ایمان اصالت دارد و ازدواج با کفّار ممنوع است. «وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ» 4 در ازدواج،فریب جمال،ثروت و موقعیّت دیگران را نخورید. «وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ») («وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ» 5 مقام و مال و جمال،جای ایمان را پر نمی کند. «وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ» 6 به ضعیفان و محرومان با ایمان بها داده و با آنان ازدواج کنید. «لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ») («لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ» 7 ازدواج می تواند وسیله ای برای دعوت به مکتب باشد. «حَتّٰی یُؤْمِنُوا» 8 غرائز باید در مسیر مکتب کنترل شود. «حَتّٰی یُؤْمِنَّ») («حَتّٰی یُؤْمِنُوا» 9 ایمان مایه ی ارزش است،گرچه در بنده و کنیز باشد و شرک رمز سقوط است، گرچه در حر و آزاد باشد. «لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ» 10 پدر،حقّ ولایت بر ازدواج دخترش دارد.در مسئله داماد گرفتن،به پدر خطاب می کند که دختر خود را به مشرکان ندهید. «لاٰ تَنْکِحُوا» 11 اوّل ایمان،بعد ازدواج.فکر نکنید شاید بعد از ازدواج ایمان بیاورند. «حَتّٰی یُؤْمِنَّ») («حَتّٰی یُؤْمِنُوا» 12 از نفوذ عوامل مشرک در تار و پود زندگی مسلمانان،جلوگیری کنید و توجّه به خطرات مختلف این نوع ازدواج ها داشته باشید. «أُولٰئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النّٰارِ» 13 همسر بد،زمینه ساز جهنّم است. «یَدْعُونَ إِلَی النّٰارِ» 14 عمل به دستورات الهی،راه رسیدن به بهشت است. «وَ اللّٰهُ یَدْعُوا إِلَی الْجَنَّةِ» 15 مغفرت،با توفیق و اذن الهی است.بر خلاف مسیحیّت که آمرزش را بدست بزرگان خود می دانند. «وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ» 16 انسان،واقعیات را به طور فطری در می یابد.بیان احکام فقط برای یادآوری است. «لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»

ص :351

[سوره البقرة (2): آیه 222]

اشاره

وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ اَلْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذیً فَاعْتَزِلُوا اَلنِّسٰاءَ فِی اَلْمَحِیضِ وَ لاٰ تَقْرَبُوهُنَّ حَتّٰی یَطْهُرْنَ فَإِذٰا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اَللّٰهُ إِنَّ اَللّٰهَ یُحِبُّ اَلتَّوّٰابِینَ وَ یُحِبُّ اَلْمُتَطَهِّرِینَ (222)

و از تو درباره حیض(ایام عادت ماهانه زنان)سؤال می کنند،بگو:آن مایه ی رنج و آزار است،پس در حالت قاعدگی از(آمیزش با)زنان کناره گیری کنید، و با آنها نزدیکی ننمایید تا پاک شوند.پس هنگامی که پاک شدند(یا با غسل کردن طاهر شدند)،آن گونه که خداوند به شما فرمان داده با آنها آمیزش کنید.

همانا خداوند توبه کنندگان را دوست دارد و پاکان را نیز دوست دارد.

نکته ها:

درباره برخورد با زنان در ایام حیض،یهود بسیار سخت گیر و نصاری بی تفاوتند.

در تورات می خوانیم:

هر کس زن را در حال حیض لمس کند،تا شام نجس است.

رختخواب آن زن نجس و هر کجا بنشیند نجس است.هر کس بستر او را لمس کند باید لباس خود را بشوید.و هر کس چیزی را که او بر آن نشسته لمس کند باید خود را بشوید و تا شام نجس است.و اگر مرد با او هم بستر شود تا هفت روز نجس است.و اگر روزهای بیشتر از قاعده خون ببیند،نجس است. (1)

در مقابل این حکمِ سخت تورات،نصاری حتّی آمیزش جنسی را در ایّام حیض جایز می دانند.

امّا اسلام،راه میانه و اعتدال را برگزیده و در ایّام حیض،تنها آمیزش جنسی را ممنوع دانسته است،و هر گونه معاشرت و نشست و برخاست با زنان هیچگونه مانعی ندارد.

اسلام،دین جامعی است و برای هر یک از سؤال های مورد طرح در زندگی بشری پاسخی دارد.در آیات قبل بارها با جمله ی «یَسْئَلُونَکَ» سؤالات مردم از

ص :352


1- 1) .تورات،سفر لاویان،از جمله نوزدهم تا بیست و نهم.

رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله را نقل و پاسخ های آن را بیان نمود.گاهی سؤال از جنگ است و گاهی از قمار و شراب،و گاهی از انفاق.و در این آیه نیز سؤال از مسائل زنان.این نشانه ی جامعیّت یک مکتب است که حتّی در مورد آمیزش جنسی،احکام دارد و می فرماید: «مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللّٰهُ» یعنی خداوند در تمام مسائل جزئی و کلّی،مادّی و معنوی فرمان دارد.

زن در ایام حیض به لحاظ جسمی،آمادگی آمیزش جنسی ندارد و کسالت و اختلال مزاج که برای زن پیش می آید،او را نسبت به آمیزش بی نشاط می سازد.

همچنین در این ایام که رحم زن در حال تخلیه خون است،آمادگی پذیرش نطفه را ندارد و طبق اظهار نظر دانشمندان،ممکن است انتقال آلودگی های خون از مجرای مرد،او را برای همیشه عقیم سازد.

در روایات نیز آمده است:

اگر فرزندی در این ایام نطفه اش منعقد شود،به لحاظ جسمی و روحی مشکلاتی خواهد داشت. (1)

پیام ها:

1 انبیا،مرجع و پاسخ گوی سؤالات مردم هستند. «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ» 2 در سؤال کردن،حیا بی معنا است. «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ» 3 بیان دلیل و فلسفه احکام،در پذیرش آن مؤثر است.در این آیه ابتدا دلیل حرمت مقاربت را بیان فرموده و سپس دستور به عدم نزدیکی می دهد. «هُوَ أَذیً فَاعْتَزِلُوا النِّسٰاءَ» 4 احکام الهی بر اساس حفظ مصالح و دفع مفاسد می باشد. «هُوَ أَذیً فَاعْتَزِلُوا النِّسٰاءَ فِی الْمَحِیضِ» 5 قاعدگی،دوره ای سخت برای زن است. «هُوَ أَذیً» 6 کسب لذّت از همسر هم حدّ و مرزی دارد. «فَاعْتَزِلُوا النِّسٰاءَ فِی الْمَحِیضِ» 7 همسر باید مراعات همسر را بکند.اکنون که او در ناراحتی است،شما

ص :353


1- 1) .وسائل،ج 2،ص 568.تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 178.

کام گیری نکنید. «فَاعْتَزِلُوا النِّسٰاءَ فِی الْمَحِیضِ» 8 آمیزش جنسی باید همراه با رعایت بهداشت باشد. «حَتّٰی یَطْهُرْنَ» 9 در آمیزش با همسر،باید احکام الهی مراعات شود. «فَإِذٰا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللّٰهُ» 10 اگر مقاربتی انجام گرفت و توبه کردید،خداوند شما را می بخشد. «إِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ التَّوّٰابِینَ» 11 توبه و برگشت از لغزش،راه محبوبیّت نزد خداوند است. «یُحِبُّ التَّوّٰابِینَ» 12 علاقه و محبّت خود را نسبت به نادمان و توبه کنندگان اظهار کنیم. «إِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ التَّوّٰابِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 223]

اشاره

نِسٰاؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنّٰی شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ اِعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاٰقُوهُ وَ بَشِّرِ اَلْمُؤْمِنِینَ (223)

زنان شما کشتزار شمایند،هر جا و هرگاه که بخواهید،به کشتزار خود درآیید (وبا آنان آمیزش نمائید)و(در انجام کار نیک)برای خود،پیش بگیرید و از خدا پروا کنید و بدانید که او را ملاقات خواهید کرد،و به مؤمنان بشارت ده.

نکته ها:

در این آیه،زنان به مزرعه و کشتزاری تشبیه شده اند که بذر مرد را در درون خود پرورش داده و پس از 9 ماه،گل فرزند را به بوستان بشری تقدیم می کنند.هم چنان که انسان،بدون کشت و مزرعه از بین می رود،جامعه بشری نیز بدون وجود زن نابود می گردد.

زنان وسیله ی هوسبازی نیستند،بلکه رمز بقای نسل بشر هستند.پس لازم است در آمیزش جنسی،هدف انسان تولید یک نسل پاک که ذخیره قیامت است باشد و در چنین لحظات و حالاتی نیز هدف مقدّسی دنبال شود.جمله ی «وَ اتَّقُوا اللّٰهَ» هشدار می دهد که از راههای غیر مجاز،بهره جنسی نبرید و به نحوی حرکت کنید

ص :354

که در قیامت سرافراز باشید و اولاد و نسلی را تحویل دهید که مجسمه ی عمل صالح و خیرات آن روز باشند.

پیام ها:

1 همسر مناسب همچون مزرعه ی مناسب است و سلامت بذر،شرط تولید بهتر است. «نِسٰاؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ» 2 بذر و زمین،هر دو در تولید نقش مهمّی دارند.زن و مرد نیز در بقای نسل آینده نقش اساسی دارند. «حَرْثٌ لَکُمْ» 3 در کنار ممنوعیّت های موسمی،بهره گیری های دراز مدّت است.در آیه قبل فرمود: «فَاعْتَزِلُوا» در این آیه می فرماید: «فَأْتُوا حَرْثَکُمْ» 4 در آمیزش،مرد باید به سراغ زن برود. «فَأْتُوا حَرْثَکُمْ» 5 غرائز نیز باید جهت خدایی بگیرند.اگر هدف از آمیزش،فرزندانی پاک و ذخیره قیامت باشد،آن نیز رنگ الهی می گیرد. «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ» در صحیح بخاری آمده است:اولیای خدا در آمیزش قصد می کنند که صاحب فرزندانی جهادگر شوند.

6 اگر نسل پاک تحویل دهید،خودتان بهره مند خواهید شد. «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ» 7 زن،نه کالاست و نه منشأ تاریکی،بلکه او بنیان گذار آبادی ها و سرمایه گذار تاریخ و فرستنده هدایای اخروی است. «نِسٰاؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ» ، «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ» 8 زاد و ولد،هدف اصلی ازدواج است. «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ» 9 در مسائل جنسی،تقوا را مراعات کنید. «فَأْتُوا حَرْثَکُمْ») («وَ اتَّقُوا اللّٰهَ» 10 خواسته های نفسانی باید با تقوا کنترل شود. «أَنّٰی شِئْتُمْ») («وَ اتَّقُوا اللّٰهَ» 11 ایمان به آخرت،بهترین وسیله ی رسیدن به تقوا می باشد. «اتَّقُوا اللّٰهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاٰقُوهُ»

ص :355

[سوره البقرة (2): آیه 224]

اشاره

وَ لاٰ تَجْعَلُوا اَللّٰهَ عُرْضَةً لِأَیْمٰانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَیْنَ اَلنّٰاسِ وَ اَللّٰهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (224)

برای نیکی کردن و پروا داشتن و اصلاح بین مردم،خدا را دستاویز سوگندهای خود قرار ندهید.همانا خداوند شنوا و دانا است.

نکته ها:

در تفاسیر متعدّد از جمله مجمع البیان و روح البیان در شأن نزول این آیه آمده است که میان داماد و دخترِ یکی از یاران پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله بنام عبد اللّه بن رواحه اختلافی پیش آمد،او سوگند یاد کرد که برای اصلاح کار آنها هیچ دخالتی نکند.

آیه نازل شد و اینگونه سوگندها را ممنوع ساخت.

کلمه«أیمان»جمع«یمین»به معنای سوگند.و کلمه ی «عُرْضَةً» به معنای«در معرض قرار دادن»است.

سوگند را وسیله ای برای توجیه و فرار از مسئولیّت خود قرار ندهید و به هر مناسبتی از خداوند و نام مقدّس او خرج نکنید،این کار خود نوعی جرأت و بی ادبی است.امام صادق علیه السلام فرمود:«لا تحلفوا بالله صادقین و لا کاذبین» (1)

نه راست

و نه دروغ،به خدا سوگند یاد نکنید.

پیام ها:

1 احترام نام خداوند و مقدّسات باید حفظ شود. «وَ لاٰ تَجْعَلُوا اللّٰهَ عُرْضَةً لِأَیْمٰانِکُمْ» 2 سوگند،نباید مانع انجام کار نیک و اصلاح میان مردم قرار گیرد. «لاٰ تَجْعَلُوا اللّٰهَ عُرْضَةً لِأَیْمٰانِکُمْ» 3 ارزشهای والا و کارهای خیر،نباید با بهانه های بی جا ترک شوند. «أَنْ تَبَرُّوا» 4 به هوش باشید که خداوند گفتارها را می شنود و ناگفته ها را نیز می داند.برای

ص :356


1- 1) .بحار،ج 76،ص 47.

هر سخن و فکری،حسابی باز کنید. «سَمِیعٌ عَلِیمٌ»

[سوره البقرة (2): آیه 225]

اشاره

لاٰ یُؤٰاخِذُکُمُ اَللّٰهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمٰانِکُمْ وَ لٰکِنْ یُؤٰاخِذُکُمْ بِمٰا کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ (225)

خداوند،شما را به خاطر سوگندهای لغو(که بدون قصد یاد کرده اید،)مؤاخذه نمی کند،امّا به آنچه دلهای شما(از روی اراده و آگاهی و اختیار)کسب کرده، مؤاخذه می کند و خداوند آمرزنده و حلیم(بردبار)است.

نکته ها:

سوگندهایی که از روی بی توجّهی و یا در حال عصبانیّت و بدون فکر و اراده و یا پر حرفی و عجله و سبق لسان از انسان سرمی زند،ارزش حقوقی ندارد.مسئولیّت، تنها در برابر سوگندهایی است که با توجّه و در حال عادّی،به نام مقدّس خداوند برای انجام کار مفید یاد شود.این قبیل سوگندها شرعاً واجب الاجرا می باشد و شکستن آن حرام می باشد و کفّاره آن عبارت است از:اطعام ده فقیر،یا اعطای لباس به آنها،و یا آزاد کردن یک برده و در صورت عدم امکان هیچ یک از اینها، سه روز روزه گرفتن. (1)

پیام ها:

1 مسئولیّت انسان،وابسته به اراده و انتخاب اوست.خداوند لغزش هایی را که در شرائط غیر عادّی از انسان صادر شود،می بخشد. «لاٰ یُؤٰاخِذُکُمُ اللّٰهُ بِاللَّغْوِ» 2 انگیزه و نیّت،ملاک ثواب و عقاب است. «کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ» 3 یکی از جلوه های حِلم و مغفرت الهی،گذشت از خطاهای غیر عمدی انسان است. «لاٰ یُؤٰاخِذُکُمُ اللّٰهُ») («غَفُورٌ حَلِیمٌ»

ص :357


1- 1) .مائده،89.

[سوره البقرة (2): آیه 226]

اشاره

لِلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِنْ نِسٰائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فٰاؤُ فَإِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (226)

برای کسانی که(به قصد آزار همسر،)سوگند می خورند که با زنان خویش نیامیزند،چهار ماه مهلت است.پس اگر(از سوگند خود دست برداشته و به آشتی)برگشتند،(چیزی بر آنها نیست و)خداوند آمرزنده و مهربان است.

نکته ها:

کلمه ی«ایلاء»به معنای سوگند خوردن برای ترک آمیزش جنسی است.این کار را بعضی از مردان در زمان جاهلیّت برای در تنگنا قرار دادن همسران می کردند و بدینوسیله آنان را در فشار روحی و غریزی قرار می دادند.نه خود همسرِ مفیدی بودند و نه آنان را با طلاق دادن آزاد می کردند.این آیه به مردان چهار ماه فرصت می دهد که تکلیف همسران خود را روشن کنند،یا از سوگند خود برگشته و با همسر خویش زندگی کنند و یا رسماً او را طلاق دهند.البتّه این مدّت چهار ماه،نه به خاطر احترام به سوگند نارواست،بلکه به جهت آن است که هر مردی در شرایط عادّی نیز تا چهار ماه بیشتر حقّ عدم آمیزش را ندارد.

پیام ها:

1 اسلام،حامی مظلومان است.زنان،در طول تاریخ مورد ظلم و تضییع حقوق قرار گرفته اند و قرآن بارها از آنها حمایت نموده است. «لِلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِنْ نِسٰائِهِمْ» 2 مبارزه با بساط سنّت های خرافی و جاهلی،از اصول وظایف انبیا است.

«لِلَّذِینَ یُؤْلُونَ»

3 انسان برای بدترین کارها،گاهی مقدّس ترین نام ها را دستاویز قرار می دهد.

«یُؤْلُونَ»

4 توجّه به حقوق و نیازهای روحی و غریزی زن،یک اصل است. «تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ»

ص :358

5 برای بازگشت افراد و اتخاذ تصمیم عاقلانه،فرصتی لازم است. «أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ» 6 به جای دعوت به طلاق،باید مردم را به ادامه زندگی تشویق کرد.مرد و زن بدانند بازگشت به زندگی،رمز دریافت مغفرت و رحمت خداوندی است.

«فَإِنْ فٰاؤُ فَإِنَّ اللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»

[سوره البقرة (2): آیه 227]

اشاره

وَ إِنْ عَزَمُوا اَلطَّلاٰقَ فَإِنَّ اَللّٰهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (227)

و اگر تصمیم به طلاق گرفتند(آن هم با شرائطش،مانعی ندارد.)همانا خداوند شنوا و داناست.

نکته ها:

این آیه ی کوتاه،در عین اینکه طلاق را بلامانع می داند،ولی در مفهوم آن،این هشدار و تهدید نیز وجود دارد که اگر مردان تصمیم بر طلاق گرفتند،دیگر وعده ی مغفرت و رحمت در کار نیست و خداوند نسبت به کردار آنان شنوا و آگاه است و می داند که آیا هواپرستی،شوهر را وادار کرده تا از قانون طلاق سوء استفاده کند و یا اینکه براستی وضعیّت خانوادگی چنان اقتضا می کرد که از همدیگر جدا شوند؟

پیام ها:

1 اسلام،طلاق را با همه تلخی ها و زشتی هایش می پذیرد،ولی بلا تکلیف گذاشتن همسر را نمی پذیرد. «وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاٰقَ» 2 تصمیم طلاق با مرد است. «عَزَمُوا» 3 در طلاق،قصد جدّی لازم است. «عَزَمُوا» 4 از هواپرستی و تصمیمی که زندگی زن را تباه می کند پرهیز نمایید. «فَإِنَّ اللّٰهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»

ص :359

[سوره البقرة (2): آیه 228]

اشاره

وَ اَلْمُطَلَّقٰاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاٰثَةَ قُرُوءٍ وَ لاٰ یَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ یَکْتُمْنَ مٰا خَلَقَ اَللّٰهُ فِی أَرْحٰامِهِنَّ إِنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللّٰهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذٰلِکَ إِنْ أَرٰادُوا إِصْلاٰحاً وَ لَهُنَّ مِثْلُ اَلَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجٰالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ وَ اَللّٰهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (228)

زنان طلاق داده شده،خودشان را تا سه پاکی در انتظار قرار دهند.(یکی پاکی که طلاق در آن واقع شده و دو پاکی کامل دیگر و همین که حیض سوم را دید، عده او تمام می شود.)و اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند،برای آنها روا نیست که آنچه را خدا در رحم آنها آفریده است،کتمان کنند.و شوهرانشان اگر سر آشتی دارند،به بازآوردن آنها در این مدّت،(از دیگران)سزاوارترند و همانند وظائفی که زنان بر عهده دارند،به نفع آنان حقوقی شایسته است و مردان را بر زنان مرتبتی است.و خداوند توانا و حکیم است.

نکته ها:

«قرء»به معنای پاک شدن و به معنای عادت ماهیانه،هر دو آمده است،ولی اگر به صورت« قُرُوءٍ »جمع بسته شود به معنای پاک شدن است و اگر به صورت «اقراء»جمع بسته شود به معنای عادت ماهانه است.

مهلتِ عدّه،ضامن حفظ حقوق خانواده است.زیرا در این مدّت هم فرصتی برای فکر و بازگشتن به زندگی اوّلیه پیدا می شود و هیجان ها فروکش می کند،و هم مشخّص می گردد که زن باردار است یا نه،تا اگر تصمیم بر ازدواج دیگری دارد،نسل مرد بعدی با شوهر قبلی اشتباه نگردد.

امام صادق علیه السلام فرمود:در مسئله حیض،پاک شدن و بارداری،گواهی خود زن کافی است و شهادت و سوگند و یا دلیل دیگری لازم نیست.امّا بر زنان حرام است که خلاف واقع بگویند.و باید شرایط خود را بی پرده بگویند که اگر کتمان کنند،به خدا و قیامت ایمان ندارند.

ص :360

رجوع مرد به همسر در ایّام عدّه،تابع هیچگونه تشریفات خاصّی نیست، بر خلاف طلاق که شرایط و تشریفات زیادی را لازم دارد.البتّه این مدّت، مخصوص گروهی از زنان است،ولی طلاقِ زنان باردار،یائسه یا زنانی که آمیزش جنسی با آنان صورت نگرفته،احکام خاصّی دارد که خواهد آمد.

پیام ها:

1 زن به محض طلاق،حقّ ازدواج با دیگری را ندارد. «وَ الْمُطَلَّقٰاتُ یَتَرَبَّصْنَ» 2 در طلاق،نباید فرزندان از حقوق خود محروم شوند. «مٰا خَلَقَ اللّٰهُ فِی أَرْحٰامِهِنَّ» 3 بهترین ضامن اجرای قوانین،ایمان به خداوند است. «لاٰ یَحِلُّ لَهُنَّ») («إِنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ» 4 اولویّت در ادامه زندگی،با شوهر اوّل است. «بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ» 5 حسن نیّت در رجوع،یک اصل است.مبادا شوهر فقط به خاطر مسائل جنسی رجوع کند و دوباره بی تفاوت گردد. «إِنْ أَرٰادُوا إِصْلاٰحاً» 6 مسئولیّت،حقّ آور است.هر کسی وظیفه ای بر دوش گرفت،حقّی نیز پیدا می کند.مثلاً والدین در مورد فرزند وظیفه ای دارند و لذا حقّی هم بر فرزند دارند. «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ» 7 در برخورد با زن،باید عدالت مراعات شود. «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ» 8 در جاهلیّت بر ضرر زنان،قوانین قطعی بود که اسلام آن ضررها را جبران کرد. «لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ» « عَلَیْهِنَّ »دلالت بر ضرر می کند.

9 تبعیض،در شرائط یکسان ممنوع است،ولی تفاوت به جهت اختلاف در انجام تکالیف یا استعدادها یا نیازها مانعی ندارد. «وَ لِلرِّجٰالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ» 10 مردان حقّ ندارند از قدرت خود سوء استفاده کنند که قدرت اصلی از آن خداوند است. «عَزِیزٌ حَکِیمٌ» 11 عدّه نگه داشتن،از برنامه های حکیمانه ی الهی است. «وَ اللّٰهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ»

ص :361

[سوره البقرة (2): آیه 229]

اشاره

اَلطَّلاٰقُ مَرَّتٰانِ فَإِمْسٰاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسٰانٍ وَ لاٰ یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمّٰا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً إِلاّٰ أَنْ یَخٰافٰا أَلاّٰ یُقِیمٰا حُدُودَ اَللّٰهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّٰ یُقِیمٰا حُدُودَ اَللّٰهِ فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَیْهِمٰا فِیمَا اِفْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اَللّٰهِ فَلاٰ تَعْتَدُوهٰا وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اَللّٰهِ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلظّٰالِمُونَ (229)

طلاق(رجعی که امکان رجوع و بازگشت دارد،حد اکثر)دو مرتبه است.پس(در هر مرتبه)یا باید به طور شایسته همسر خود را نگهدارد و(آشتی نماید،)یا با نیکی او را رها کند(و از او جدا شود.)و برای شما مردان روا نیست که چیزی از آنچه به همسرانتان داده اید،پس بگیرید مگر اینکه دو همسر بترسند که حدود الهی را بر پا ندارند.پس اگر بترسید که آنان حدود الهی را رعایت نکنند،مانعی ندارد که زن فدیه و عوض دهد.(و طلاق خُلع بگیرد.)اینها حدود و مرزهای الهی است،پس از آن تجاوز نکنید.و هر کس از حدود الهی تجاوز کند پس آنان ستمگرانند.

نکته ها:

در جاهلیّت،طلاق دادن و رجوع کردن به زن،امری عادّی و بدون محدودیّت بود.امّا اسلام،حد اکثر سه بار طلاق و دو بار رجوع را جایز دانست تا حرمتِ زن و خانواده حفظ شود. (1)

در اسلام،طلاق امری منفور و بدترین حلال نام گذاری شده است،ولی گاهی عدم توافق تا جایی است که امکان ادامه زندگی برای دو طرف نیست.

در این آیه علاوه بر طلاق رجعی که از سوی مرد است،طرح طلاق خُلع که پیشنهاد طلاق از سوی زن است نیز ارائه شده است.به این معنا که زن،مهریه

ص :362


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

خود یا چیز دیگری را فدای آزاد سازی خود قرار دهد و طلاق بگیرد.

تعدّد طلاق،بر اساس تعدّد رجوع و بقای ازدواج است.کسی که در یک جلسه می گوید:«من سه بار طلاق دادم»،در واقع یک طلاق صورت گرفته است.چون یک ازدواج را بیشتر قطع نکرده است.لذا بر اساس فقه اهل بیت علیهم السلام،چند طلاق باید در چند مرحله باشد و یک جا واقع نمی شود.زیرا به مصلحت نیست که زندگی خانوادگی در یک جلسه و با یک تصمیم برای همیشه از هم بپاشد. (1)

پیام ها:

1 در قطع رابطه با دیگران،نباید آخرین تصمیم را یک مرتبه گرفت،بلکه باید میدان را برای فکر و بازگشت باز گذاشت. «الطَّلاٰقُ مَرَّتٰانِ» 2 آزار و ضرر رسانی به همسر،ممنوع است.مرد نباید به قصد کام گرفتن یا ضربه روحی زدن به زن،به او رجوع نموده و سپس او را رها کند. «فَإِمْسٰاکٌ بِمَعْرُوفٍ» 3 در همسر داری باید از سلیقه های شخصی و ناشناخته دوری کرد و به زندگی عادّی و عرفی تن در داد. «فَإِمْسٰاکٌ بِمَعْرُوفٍ» 4 تلخی جدایی را با شیرینی هدیه و احسان جبران کنید. «أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسٰانٍ» 5 طلاق،نباید عامل کینه،خشونت و انتقام باشد،بلکه در صورت ضرورتِ طلاق،نیکی و احسان شرط اساسی است. «أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسٰانٍ» 6 اصل در زندگی،نگهداری همسر است،نه رها کردن او.کلمه« فَإِمْسٰاکٌ »همه جا قبل از کلمه« تَسْرِیحٌ »آمده است. «فَإِمْسٰاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسٰانٍ» 7 حقوق و احکام در اسلام،از اخلاق و عاطفه جدا نیست.کلمات« بِإِحْسٰانٍ »و « بِمَعْرُوفٍ »نشانه ی همین موضوع است. «فَإِمْسٰاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسٰانٍ»

ص :363


1- 1) .با عنایت به همین موضوع بود که شیخ محمود شلتوت،مفتی اعظم مصر و رئیس دانشگاه الازهر گفت:من در مسئله طلاق،فقه شیعه را ترجیح می دهم.

8 مراعات حقوق،لازم است.مرد،حقّ ندارد از مهریه زن که حقّ قطعی اوست چیزی را پس بگیرد. «لاٰ یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمّٰا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً» 9 خواسته های مرد و زن باید در چارچوب حدود الهی باشد. «إِلاّٰ أَنْ یَخٰافٰا أَلاّٰ یُقِیمٰا حُدُودَ اللّٰهِ» 10 تنها نظر زن و شوهر در مورد طلاق کافی نیست،بلکه باید دیگران نیز به ادامه زندگی آنان امیدی نداشته باشند. «یَخٰافٰا») («فَإِنْ خِفْتُمْ» گاهی زن و شوهر می گویند:با هم توافق اخلاقی نداریم،امّا این حرف برخاسته از هیجان آنهاست.لذا قرآن در کنار خوف زن و شوهر «یَخٰافٰا» پای مردم را به میان کشیده که آنان نیز این ناسازگاری را درک کنند. «خِفْتُمْ» 11 در تصمیم گیری ها باید محور اصلی،اقامه ی حدود الهی و انجام وظایف باشد.اگر حدود الهی مراعات می شود ازدواج باقی بماند و گر نه طلاق مطرح شود. «فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّٰ یُقِیمٰا حُدُودَ اللّٰهِ» 12 طرحِ«طلاق خُلع»برای آن است که زن بتواند خود را از بن بست خارج سازد. «افْتَدَتْ بِهِ» 13 اسلام با ادامه زندگی به صورت تحمیلی و با اجبار و اکراه،موافق نیست.در صورتی که زن به اندازه ای در فشار است که حاضر است مهریه ی خود را ببخشید تا رها شود،اسلام راه را برای وی باز گذاشته است.البتّه مرد ملزم به پذیرش طلاق خلع نیست. «فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَیْهِمٰا فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ» 14 شکستن قانون الهی،ظلم است. «وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّٰهِ فَأُولٰئِکَ هُمُ الظّٰالِمُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 230]

اشاره

فَإِنْ طَلَّقَهٰا فَلاٰ تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتّٰی تَنْکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَهٰا فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَیْهِمٰا أَنْ یَتَرٰاجَعٰا إِنْ ظَنّٰا أَنْ یُقِیمٰا حُدُودَ اَللّٰهِ وَ تِلْکَ حُدُودُ اَللّٰهِ یُبَیِّنُهٰا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (230)

ص :364

پس اگر(بعد از دو طلاق و دو رجوع،برای بار سوم)او را طلاق داد،دیگر آن زن بر او حلال نخواهد بود،مگر آنکه به نکاح مرد دیگری درآید(و با او آمیزش نماید.)پس اگر(همسر دوّم)او را طلاق داد،مانعی ندارد که به یکدیگر بازگشت کنند(و زن با همسر اوّل خود مجدّداً ازدواج نماید.)البتّه در صورتی که امید داشته باشند حدود الهی را برپا دارند.و اینها حدود الهی است که خداوند آن را برای افرادی که آگاهند بیان می کند.

نکته ها:

در اسلام بعضی از مقرّرات،جهت جلوگیری از تصمیمات عجولانه به چشم می خورد.مثلاً:

الف:هر کسی بنا دارد زن خود را طلاق دهد،باید زن در حال پاکی بوده و طلاق در برابر دو شاهد عادل باشد.باید تا مدّتی هزینه زن را بپردازد و زن در این مدّت می تواند با آرایش کردن،خود را به مرد عرضه کند.هر یک از این شرائط می تواند از طلاق های عجولانه جلوگیری کند.

ب:مردم برای گفتگوهای خصوصی با پیامبر بسیار هجوم می کردند،خداوند دستور داد هر کس با پیامبر سخن خصوصی دارد،مقداری صدقه بدهد و بعد گفتگو کند.این قانون برای جلوگیری از طرح سؤالات غیر ضروری بود. (1)

به هر حال شرط ازدواج با شوهر دیگر و طلاق دادن او،برای همسرِ شوهر اوّل شدن،یکی دیگر از نمونه های قوانین سرعت گیر در اسلام است.

پیام ها:

1 مردان نباید از اختیارات خود سوء استفاده کنند و باید بدانند که اختیار آنها برای طلاق،محدود است.از امام رضا علیه السلام روایت شده است که فرمود:طلاق را سبک نگیرید و به زنان ضرر نرسانید. (2)«فَلاٰ تَحِلُّ لَهُ»

ص :365


1- 1) .مجادله،12.
2- 2) .من لا یحضره الفقیه،ج 3،ص 502.

2 امید به زندگی بر اساس احکام الهی،شرط ازدواج است. «إِنْ ظَنّٰا أَنْ یُقِیمٰا حُدُودَ اللّٰهِ» 3 مسلمانان بدانند که حدود الهی،تنها در نماز،زکاة،حج و جهاد نیست، مراعات مسائل خانوادگی نیز از حدود الهی است. «تِلْکَ حُدُودُ اللّٰهِ» 4 هر کسی اسرار و حکمت مقرّرات الهی را نمی داند.مردم عادّی،ظاهر دستورات و آگاهان،روح و عمق آن را می بینند. «لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 231]

اشاره

وَ إِذٰا طَلَّقْتُمُ اَلنِّسٰاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لاٰ تُمْسِکُوهُنَّ ضِرٰاراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذٰلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لاٰ تَتَّخِذُوا آیٰاتِ اَللّٰهِ هُزُواً وَ اُذْکُرُوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ عَلَیْکُمْ وَ مٰا أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ اَلْکِتٰابِ وَ اَلْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (231)

و هنگامی که زنان را طلاق دادید و به پایان مهلت(عدّه)رسیدند،پس یا به طرز شایسته آنها را نگاه دارید(و آشتی کنید)و یا آنها را به طرز پسندیده ای رها سازید.و برای آزار رسانیدن،آنان را نگاه ندارید تا(به حقوقشان)تعدّی کنید و کسی که چنین کند،به خویشتن ظلم کرده و مبادا آیات خدا را به مسخره بگیرید.و نعمتی ر ا که خداوند به شما داده و کتاب آسمانی و حکمتی را که بر شما نازل کرده و شما را با آن پند می دهد،یاد کنید و از خدا پروا داشته و بدانید خداوند به هر چیزی آگاه است.

نکته ها:

هر کجا زمینه ی انحراف و ظلم و خطر بیشتر است،هشدارها و سفارش ها نیز باید بیشتر باشد.با آنکه در دو آیه ی قبل فرمود: «فَإِمْسٰاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسٰانٍ» بار دیگر در این آیه می فرماید: «فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ» زیرا شرایط

ص :366

روحی زن و مرد در موقع جدایی،عادّی نیست و زمینه ی انتقام و آزار رسانی بسیار وسیع و خطر ظلم و تعدّی فراوان است.

در ظلم و تعدی به حقوق زن،خود مرد نیز زجر می کشد.زن و مرد در نظام آفرینش جزء یک پیکرند و ظلم به عضوی،ظلم به تمام اعضا است.کسی که به زن ظلم کند به استقبال کیفر الهی رفته و لذا به خودش نیز ظلم کرده است.

پیام ها:

1 اسلام،زندگیِ همراه با صفا و محبّت را می خواهد،نگاهداری همسر به قصد آزار او حرام است. «وَ لاٰ تُمْسِکُوهُنَّ ضِرٰاراً لِتَعْتَدُوا» 2 کسانی که با همسر خود بدرفتاری می کنند،متجاوزند. (1)«لِتَعْتَدُوا» 3 ظلم به زن،ظلم به خویشتن است. «فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ» 4 ازدواج،یکی از آیات بزرگ الهی است (2)و نباید با طلاق های بی مورد یا نگاهداری همسر به قصد آزار او،این قانون مقدّس استهزا شود. «وَ لاٰ تَتَّخِذُوا آیٰاتِ اللّٰهِ هُزُواً» 5 به جای کینه ها و ضعف ها و تلخی ها از نعمت ها یاد کنید.مشکلات اندک خانوادگی را در کنار میلیون ها نعمت الهی چیزی نشمارید. «وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّٰهِ عَلَیْکُمْ» 6 برای بهبود روابط زناشویی،توجّه به احکام و مواعظ کتاب آسمانی و تقوا لازم است. «وَ اذْکُرُوا») («مٰا أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتٰابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللّٰهَ» 7 کسی که خود را در محضر خدا بداند،از گناه پرهیز می کند. «وَ اتَّقُوا اللّٰهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّٰهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»

ص :367


1- 1) .آنان که متجاوز به حدود و حقوق دیگران باشند،مورد مهر و محبّت خداوند قرار نمی گیرند. «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ» بقره،190.
2- 2) . «وَ مِنْ آیٰاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوٰاجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْهٰا وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» از آیات الهی آن است که برای شما از خودتان،همسرانی آفرید تا وسیله آرامش شما باشند و بین شما و آنان مودّت و رحمت قرار داد.روم،21.

8 اگر هدفتان از طلاق،ظلم به همسر و سوء استفاده باشد،باید بدانید که خداوند آگاه است. «أَنَّ اللّٰهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»

[سوره البقرة (2): آیه 232]

اشاره

وَ إِذٰا طَلَّقْتُمُ اَلنِّسٰاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاٰ تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ یَنْکِحْنَ أَزْوٰاجَهُنَّ إِذٰا تَرٰاضَوْا بَیْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذٰلِکَ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کٰانَ مِنْکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّٰهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ ذٰلِکُمْ أَزْکیٰ لَکُمْ وَ أَطْهَرُ وَ اَللّٰهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ (232)

و هنگامی که زنان را طلاق دادید و مهلت(عدّه)خود را بپایان رساندند،مانع آنها نشوید که با همسران(سابق)خویش ازدواج کنند،البتّه در صورتی که میان آنها به طرز پسندیده ای،توافق برقرار گردد.هر کس از شما که ایمان به خدا و روز قیامت دارد،به این دستورات پند داده می شود.(مراعات)این امر مایه ی پیرایش و پاکی بیشتر شما است و خداوند می داند و شما نمی دانید.

نکته ها:

اگر زنان مطلّقه،با همان شوهران سابق خود توافق کرده و ازدواج کنند،در پاکی و تزکیه فرد و جامعه،تأثیر بسیار دارد. «ذٰلِکُمْ أَزْکیٰ لَکُمْ وَ أَطْهَرُ» زیرا در این نوع ازدواج،اسرار یکدیگر مخفی مانده و فرزندان به آغوش والدین و سرپرست واقعی خود برمی گردند و چون زن و شوهر طعم تلخ طلاق را چشیده اند،از جدایی مجدّد نگرانند.

پیام ها:

1 رأی زن مطلقه،در انتخاب شوهر محترم است و در ازدواج مجدّد،اجازه از دیگری لازم نیست. «فَلاٰ تَعْضُلُوهُنَّ» 2 با یک طلاق،برای همیشه بدبین نباشید.چه بسا بعد از طلاق،دو طرف پشیمان شده و آماده زندگی مجدّد به نحو شایسته ای باشند. «یَنْکِحْنَ

ص :368

أَزْوٰاجَهُنَّ»

3 شرط اصلی ازدواج،رضایت طرفین است. «تَرٰاضَوْا بَیْنَهُمْ» 4 توافق بر ازدواج،باید بر اساسی عقلایی و عادلانه باشد. «تَرٰاضَوْا بَیْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ» 5 کسانی که در راه ازدواجِ مشروع دیگران،کارشکنی و مشکل آفرینی می کنند، باید در ایمان خود نسبت به خدا و قیامت شکّ کنند. «فَلاٰ تَعْضُلُوهُنَّ») («ذٰلِکَ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کٰانَ مِنْکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّٰهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ» 6 از جاذبه های طبیعی و مشروع،جلوگیری نکنید.چه بسا زن و مردی که میان آنها طلاق جدایی افکنده،از یکدیگر خاطرات شیرینی نیز داشته باشند و گاه و بیگاه آن خاطرات را یاد بیاورند که اگر به طور طبیعی و مشروع به هم نرسند،خطر انحراف وجود دارد. «یَنْکِحْنَ أَزْوٰاجَهُنَّ») («ذٰلِکُمْ أَزْکیٰ لَکُمْ وَ أَطْهَرُ» 7 برای حفظ سلامتی جامعه،زنان مطلقه نباید بی همسر بمانند. «یَنْکِحْنَ») («ذٰلِکُمْ أَزْکیٰ لَکُمْ وَ أَطْهَرُ» 8 برکات ازدواج مجدّد و بازگشت به همسر اوّل و همچنین مفاسد طلاق و بی همسری،فوق درک بشر است. «وَ اللّٰهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 233]

اشاره

وَ اَلْوٰالِدٰاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلاٰدَهُنَّ حَوْلَیْنِ کٰامِلَیْنِ لِمَنْ أَرٰادَ أَنْ یُتِمَّ اَلرَّضٰاعَةَ وَ عَلَی اَلْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لاٰ تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلاّٰ وُسْعَهٰا لاٰ تُضَارَّ وٰالِدَةٌ بِوَلَدِهٰا وَ لاٰ مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلَی اَلْوٰارِثِ مِثْلُ ذٰلِکَ فَإِنْ أَرٰادٰا فِصٰالاً عَنْ تَرٰاضٍ مِنْهُمٰا وَ تَشٰاوُرٍ فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَیْهِمٰا وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلاٰدَکُمْ فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَیْکُمْ إِذٰا سَلَّمْتُمْ مٰا آتَیْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ بِمٰا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (233)

ص :369

مادرانی که می خواهند دوران شیردهی را کامل سازند،دو سال تمام فرزندانشان را شیر دهند.و خوراک و پوشاک این مادران،به وجهی نیکو بر عهده(پدر و)صاحب فرزند است.هیچ کس جز به قدر توانش مکلف نمی شود.

هیچ مادری به خاطر فرزندش و نیز هیچ پدری به خاطر فرزندش نباید دچار ضرر شود.و(اگر پدر نباشد،هزینه خوراک و پوشاک مادر)بر عهده وارث اوست.و اگر پدر و مادر با توافق و مشورت یکدیگر بخواهند کودک را(زودتر از دو سال)از شیر بازگیرند،گناهی بر آنها نیست.و اگر(به جهت عدم توانایی یا عدم موافقت مادر)خواستید دایه ای برای فرزندانتان بگیرید،گناهی بر شما نیست،به شرط اینکه آنچه را به وجهی پسندیده قرار گذاشته اید بپردازید.و از خدا پروا داشته و بدانید خدا به آنچه انجام می دهید بیناست.

نکته ها:

در مورد پدر و مادر و فرزند،در این آیه کلمات«أب»و«ام»نیامده،بلکه«والد»و «والده»آمده است.زیرا کلمات«أب»و«امّ»شامل عمو،معلّم و پدر زن می شود.

همانگونه که زنان پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله امّهات مؤمنین هستند،نه والدات آنها.

چون آیات قبل مربوط به طلاق و جدایی زن و شوهر از یکدیگر بود،لازم است تکلیف کودکان و نوزادان نیز روشن شود،تا آنان فدای اختلافات پدر و مادر نشوند.توجّه به عواطف مادر،اهمیّت شیر مادر،مقدار نیاز طبیعی نوزاد به شیر و مدّت آن،در این آیه مطرح شده است.

پیام ها:

1 اسلام،دینی جامع است.حتّی برای تغذیه مناسب نوزاد با شیر مادر،برنامه دارد. «وَ الْوٰالِدٰاتُ یُرْضِعْنَ» 2 حتّی مادرِ طلاق داده شده،در شیر دادن نوزادش بر سایرین اولویّت دارد.

«وَ الْوٰالِدٰاتُ یُرْضِعْنَ»

3 مدّت شیر دادن کامل دو سال است. «حَوْلَیْنِ کٰامِلَیْنِ»

ص :370

4 باید حقوق مالی و مادّی مادر و دایه در برابر شیر دادن فرزند پرداخت شود. «وَ عَلَی الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ») («إِذٰا سَلَّمْتُمْ مٰا آتَیْتُمْ» 5 مقدار خرجی باید بر اساس عرفِ شناخته شده و به قدر توانایی باشد.

«بِالْمَعْرُوفِ لاٰ تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلاّٰ وُسْعَهٰا»

6 تکلیف،بر اساس قدرت و به اندازه ی توانایی انسان است. «لاٰ تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلاّٰ وُسْعَهٰا» 7 فرزند نباید اسباب ضرر به والدین شود. «لاٰ تُضَارَّ وٰالِدَةٌ بِوَلَدِهٰا» 8 باید زندگی مادر در دوران شیردهی تأمین شود،هر چند پدر فرزند از دنیا رفته باشد. «وَ عَلَی الْوٰارِثِ مِثْلُ ذٰلِکَ» 9 از شیر گرفتن کودک،نیاز به مشورت و توافق والدین دارد. «فَإِنْ أَرٰادٰا فِصٰالاً عَنْ تَرٰاضٍ مِنْهُمٰا وَ تَشٰاوُرٍ» 10 زن و شوهر درباره امور نوزاد باید مشورت کنند. «تَشٰاوُرٍ» 11 در شیر دادن،اوّل مادر بعد دایه. «وَ الْوٰالِدٰاتُ یُرْضِعْنَ») («إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلاٰدَکُمْ» 12 رعایت تقوا در تغذیه کودکان،بر عهده والدین است. («وَ اتَّقُوا اللّٰهَ»

[سوره البقرة (2): آیه 234]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْوٰاجاً یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً فَإِذٰا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَیْکُمْ فِیمٰا فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (234)

و کسانی از شما که می میرند و همسرانی باقی می گذارند،آن زنان باید چهار ماه و ده روز خویشتن را در انتظار نگاه دارند و چون به پایان مهلت (عدّه)شان رسیدند،گناهی بر شما نیست در آنچه(می خواهند)درباره ی خودشان به طور شایسته انجام دهند.(و با مرد دلخواه خود ازدواج کنند.)و خداوند به آنچه عمل می کنید آگاه است.

ص :371

نکته ها:

در تفسیر المیزان،گزارشی از عقاید اقوام و ملل مختلف،در مورد زنانی که شوهران خود را از دست می دهند،آمده است.در آنجا می خوانیم:برخی اقوام معتقد بودند که باید بعد از مرگ شوهر،زن را زنده بسوزانند.و برخی دیگر می گفتند که او را به همراه شوهر،زنده در زیر خاک دفن کنند.بعضی از اقوام برای همیشه ازدواج مجدّد همسر را ممنوع می دانستند.و برخی زودتر از یک سال و یا نه ماه را مجاز نمی دانستند.

در میان بعضی از اقوام رایج بود که اگر مرد وصیّت کند،باید تا آن مدّت که وصیّت کرده همسرش ازدواج نکند و برخی نیز از همان لحظه مرگ،ازدواج مجدّد را مجاز می دانستند.در میان این عقاید انحرافی که افراط و تفریط در آنها نمایان است،اسلام نظریه خود را مبنی بر نگاه داشتن عدّه و سپس اجازه ازدواج با مرد دلخواه را در چارچوب شایستگی و معروف بودن،ارائه داده است.

در مدّت چهار ماه و ده روز عدّه ی وفات،روشن می شود که آیا زن باردار است یا نه.به علاوه اگر زن بعد از فوت شوهر بلافاصله با مرد دیگری ازدواج کند، احساسات و عواطف بستگان شوهرِ قبل جریحه دار می شود.

البته این مدّت در مورد زنانِ غیر باردار است و زنان باردار باید تا وقت وضع حمل عدّه نگهدارند.

قرآن در بیشتر موارد مربوط به ازدواج،کلمه ی«معروف»را بکار برده است.این نشان دهنده ی آن است که اساس هر گونه تصمیم باید عاقلانه و شرع پسند باشد.

پیام ها:

1 مرگ،نابودی نیست،بلکه بازپس گرفتن کامل روح از جسم است.کلمه«توفی» به معنای گرفتن کامل است. «یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ» 2 زن،به محض فوت شوهرش،حقّ ازدواج با دیگری را ندارد. «یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ»

ص :372

3 بستگان شوهر،حقّ دخالت در تصمیمات زنان بیوه را ندارند. «فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَیْکُمْ فِیمٰا فَعَلْنَ» 4 ایمان به اینکه همه ی کارها و تصمیمات ما زیر نظر خداوند است،بهترین پشتوانه تقواست. «وَ اللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ»

[سوره البقرة (2): آیه 235]

اشاره

وَ لاٰ جُنٰاحَ عَلَیْکُمْ فِیمٰا عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ اَلنِّسٰاءِ أَوْ أَکْنَنْتُمْ فِی أَنْفُسِکُمْ عَلِمَ اَللّٰهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ وَ لٰکِنْ لاٰ تُوٰاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلاّٰ أَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً وَ لاٰ تَعْزِمُوا عُقْدَةَ اَلنِّکٰاحِ حَتّٰی یَبْلُغَ اَلْکِتٰابُ أَجَلَهُ وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ یَعْلَمُ مٰا فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ (235)

و گناهی بر شما نیست که به طور کنایه(از زنانی که در عدّه وفات و یا در عدّه طلاقِ غیر رجعی هستند،)خواستگاری کنید،یا(تصمیم خود را)در دل نهان دارید.خداوند می داند که شما آنها را یاد خواهید کرد،ولی با آنها وعده پنهانی (برای ازدواج مخفیانه)نداشته باشید،مگر آنکه(به کنایه)سخن پسندیده بگویید،ولی(در هر حال)اقدام به عقد ازدواج ننمایید تا مدّت مقرّر به سرآید، و بدانید که خداوند آنچه را که در دل دارید می داند،پس از(مخالفت با)او بپرهیزید و بدانید خداوند آمرزنده و بردبار است.

نکته ها:

«عَرَّضْتُمْ»

به معنای سخن همراه با تعریض و کنایه و «خِطْبَةِ» به معنای خواستگاری است.در این آیه اظهار تمایل به ازدواج در مدّت عدّه،بلامانع شمرده شده است،مشروط به اینکه صریح نبوده و با کنایه باشد.«قول معروف» در این موارد آن است که نحوه اظهار تمایل به خواستگاری،با ادب اجتماعی و با فراقی که زن داغدیده دارد،مناسبت داشته باشد،مثل اینکه بگوید:خداوند رحمت کند شوهرت را و به شما صبر عطا نماید،ولی دیگرانی که مانند شوهر

ص :373

سابق،شما را دوست بدارند پیدا می شوند.

پیام ها:

1 اسلام،دین فطری است و انسان فطرتاً متمایل به ازدواج است.لذا اسلام اجازه می دهد این خواسته حتّی در زمان عدّه،به نحو کنایه که عواطف بستگان جریحه دار نگردد،طرح شود. «لاٰ جُنٰاحَ عَلَیْکُمْ فِیمٰا عَرَّضْتُمْ» 2 به غرائز و هیجان های نفسانی توجّه داشته باشید و به جای سرکوب غرائز، جوانان را راهنمایی کرده و هشدار بدهید. «عَلِمَ اللّٰهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ وَ لٰکِنْ لاٰ تُوٰاعِدُوهُنَّ سِرًّا» 3 توجّه به زمان و حالات،در طرح پیشنهادات،یک اصل است.خواستگاری زن داغدار در ایام عده و با صراحت،بی ادبی یا بی سلیقگی و نوعی گستاخی است. «عَرَّضْتُمْ») («تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً» 4 کسی که بداند خداوند از درون او آگاه است،تقوا پیشه می کند. «یَعْلَمُ مٰا فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ» 5 سفارش به تقوا در هر حال،مخصوصاً در مسائل زناشویی مورد نظر است.

«فَاحْذَرُوهُ»

6 خداوند با حلم خود،کم صبری شما را جبران می کند.شما به قدری عجله دارید که به سراغ زن داغدیده آن هم در ایام عدّه می روید،ولی خداوند با حلم خود این کار را بر شما منع نکرده است. «أَنَّ اللّٰهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ» 7 به دنبال هشدار،زمینه ی بازگشت را نیز فراهم کنید. «فَاحْذَرُوهُ») («غَفُورٌ حَلِیمٌ»

[سوره البقرة (2): آیه 236]

اشاره

لاٰ جُنٰاحَ عَلَیْکُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ اَلنِّسٰاءَ مٰا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِیضَةً وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَی اَلْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَی اَلْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتٰاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی اَلْمُحْسِنِینَ (236)

ص :374

اگر زنان را قبل از آمیزش جنسی و یا تعیین مهر طلاق دهید،گناهی بر شما نیست،ولی آنها را(با هدیه ای مناسب)بهره مند سازید.آن کس که توانایی دارد،به اندازه توانش و آن کس که تنگدست است به اندازه ی وسعش، هدیه ای شایسته(که مناسب حالِ دهنده و گیرنده باشد.)این کار برای نیکوکاران سزاوار است.

نکته ها:

برخی گمان می کردند،طلاق قبل از عمل زناشویی و یا قبل از تعیین مهریه، صحیح نیست.این آیه ضمن اصلاح این تفکّر،مورد هدیه را نیز یادآوری می کند.

پیام ها:

1 حتّی طلاق دادن باید در فضای خیرخواهی و نیکی باشد. «إِنْ طَلَّقْتُمُ») («مَتِّعُوهُنَّ») «بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُحْسِنِینَ» 2 عفت کلام،یک ارزش است.به جای تصریح به مسائل زناشویی،خداوند می فرماید: «مٰا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ» 3 تعیین و پرداخت مهریه،بر مرد واجب است. «تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِیضَةً» 4 تلخی طلاق را با هدیه ای مناسب جبران نمائید.هر چند آمیزش جنسی صورت نگرفته است،ولی طلاق یک نوع فشار روحی برای زن محسوب می شود که با احسان و هدیه ای شایسته باید جبران شود. «مَتِّعُوهُنَّ» 5 عقد ازدواج،قداست و احترام دارد.با اینکه آمیزشی صورت نگرفته است، لکن اجرای صیغه ی عقد،به زن حقّ می دهد تا به هنگام جدایی هدیه ای مناسب دریافت نماید. «مَتِّعُوهُنَّ» 6 حفظ انصاف و عدالت از سوی مرد و زن،مورد نظر است.همانگونه که سرشکستگی زن باید با هدیه ای مناسب جبران شود،مرد نیز نباید به خاطر هدیه،تحت فشار قرار گیرد و هر کس باید به مقدار توانایی اش اقدام کند.

«عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ»

ص :375

7 تکلیف مرد در برابر خانواده،به قدر توان او می باشد. «عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ» 8 احترام به شئون اجتماعی همسر،لازم است.کلمه« بِالْمَعْرُوفِ »یعنی در هدیه دادن باید مسائل عرفی و اجتماعی را مراعات نمود. «مَتٰاعاً بِالْمَعْرُوفِ» 9 از افراط و تفریط در امور زندگی دوری کنید. «بِالْمَعْرُوفِ» 10 هدیه به همسر،از نشانه های نیکوکاران است. «مَتٰاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُحْسِنِینَ» 11 هدیه ی جنسی،بهتر از پول نقد است.کلمه« مَتٰاعاً »به جای درهم و دینار، نشانه ی آن است که هدیه جنس باشد. «مَتٰاعاً بِالْمَعْرُوفِ» 12 هدیه ای که شوهر به همسر می دهد،تحمیل بار و باج و صدقه نپندارد،یک نوع حقّ زن بر مرد است. «حَقًّا عَلَی الْمُحْسِنِینَ» 13 اخلاق،پشتوانه احکام الهی است. «حَقًّا عَلَی الْمُحْسِنِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 237]

اشاره

وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ مٰا فَرَضْتُمْ إِلاّٰ أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا اَلَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ اَلنِّکٰاحِ وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْویٰ وَ لاٰ تَنْسَوُا اَلْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اَللّٰهَ بِمٰا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (237)

و اگر زنان را قبل از آمیزش طلاق دهید،در حالی که برای آنها مهریه تعیین کرده اید،نصف آنچه را تعیین کرده اید(به آنها بدهید،)مگر اینکه آنها(حقّ خود را)ببخشند و یا کسی که عقد ازدواج به دست اوست آن را ببخشد،و اینکه شما گذشت کنید،(و تمام مهر آنان را بپردازید)به پرهیزگاری نزدیکتر است.

و گذشت و نیکوکاری در میان خود را فراموش نکنید که همانا خداوند به آنچه انجام می دهید بیناست.

ص :376

پیام ها:

1 در گفتگو درباره ی مسائل زناشویی خانواده،عفت کلام را مراعات کنید.

«تَمَسُّوهُنَّ»

2 تعیین و پرداخت مهریه،بر مرد واجب است. «فَرِیضَةً» 3 عفو و گذشت از سوی زن و مرد،هر دو پسندیده است.یا زن نصف مهریه را ببخشد،یا مرد تمام مهریه را بدهد. «یَعْفُونَ») («تَعْفُوا» 4 اجازه ازدواج زن،با ولیّ اوست. «بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکٰاحِ» 5 کسانی که بخشش دارند،به تقوی نزدیک ترند. «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْویٰ» 6 طلاق باید همراه با عفو و فضل باشد. «تَعْفُوا») («لاٰ تَنْسَوُا الْفَضْلَ» 7 در طلاق نباید مسائل اخلاقی و کرامت های انسانی را به فراموشی سپرد.

«وَ لاٰ تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ»

[سوره البقرة (2): آیه 238]

اشاره

حٰافِظُوا عَلَی اَلصَّلَوٰاتِ وَ اَلصَّلاٰةِ اَلْوُسْطیٰ وَ قُومُوا لِلّٰهِ قٰانِتِینَ (238)

بر انجام همه ی نمازها و(خصوصاً)نماز وسطی(ظهر)،مواظبت کنید و برای خدا خاضعانه بپاخیزید.

نکته ها:

درباره مراد از نماز وسطی،چند نظریه است،ولی با توجّه به شأن نزول آیه که گروهی بخاطر گرمی هوا در نماز ظهر شرکت نمی کردند و با توجّه به روایات و تفاسیر،مراد همان نماز ظهر است.

توجّه به نماز در لابلای آیات مربوط به مسائل خانوادگی،اشاره به آن است که غرائز و کشش های مالی و حقوقی همسر،شما را از نماز غافل نکند.

حفظ هر چیزی باید مناسب با خودش باشد؛حفظ مال از دست برد دزد است، حفظ بدن از میکرب است،حفظ روح از آفات اخلاقی نظیر حرص،حسد و تکبّر است،و حفظ فرزند از دوست بد می باشد.امّا حفظ نماز به چیست؟ حفظ نماز،

ص :377

آشنایی با اسرار آن،انجام به موقع آن،صحیح بجا آوردن،فراگرفتن احکام و آداب آن و حفظ مراکز عبادت و تمرکز فکر به هنگام آن است.

در حدیثی می خوانیم:

نماز به گروهی می گوید:مرا ضایع کردی خدا تو را ضایع کند و به گروهی می گوید:مرا حفظ کردی خداوند تو را حفظ کند. (1)

پیام ها:

1 اقامه نماز باید مداوم باشد. «حٰافِظُوا» 2 همه ی مردم مسئول حفظ نمازند. «حٰافِظُوا» 3 نماز را به جماعت برپا کنید. «حٰافِظُوا» ، «قُومُوا» 4 هر کجا زمینه ی سهل انگاری یا غفلت احساس می شود،هشدار بیشتری لازم است. «وَ الصَّلاٰةِ الْوُسْطیٰ» 5 اقامه ی نماز،به توجّه،نشاط،معرفت و اخلاص نیاز دارد. «قُومُوا لِلّٰهِ قٰانِتِینَ» 6 انسان نباید وصله ی ناهمرنگ هستی باشد.قرآن درباره هستی می فرماید: «کُلٌّ لَهُ قٰانِتُونَ» (2)پس اگر ما قانت نباشیم،وصله ناهمرنگ هستی خواهیم بود. «قُومُوا لِلّٰهِ قٰانِتِینَ» 7 ارزش نماز به خضوع آن است. «قٰانِتِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 239]

اشاره

فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجٰالاً أَوْ رُکْبٰاناً فَإِذٰا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اَللّٰهَ کَمٰا عَلَّمَکُمْ مٰا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ (239)

پس اگر(از دشمن یا خطری)بیم داشتید،پیاده یا سواره(به هر شکل که می توانید نماز گزارید)و آن گاه که ایمن شدید خدا را یاد کنید،همانگونه که آنچه را نمی توانستید بدانید به شما آموخت.

ص :378


1- 1) .کافی،ج 3،ص 268.
2- 2) .روم،26.
نکته ها:

در قرآن گاهی به جای کلمه ی«صلاة»،کلمه«ذکر»گفته شده است،چنان که درباره نماز جمعه می فرماید: «فَاسْعَوْا إِلیٰ ذِکْرِ اللّٰهِ»

به سوی ذکر خدا بشتابید. و یا خداوند به موسی علیه السلام می فرماید: «أَقِمِ الصَّلاٰةَ لِذِکْرِی»

نماز را بپادار تا یاد من باشی. در این آیه نیز مراد از «فَاذْکُرُوا اللّٰهَ» نماز است.

آری،فلسفه و روح نماز،یاد خداوند است.

این آیه اشاره به نماز خوف دارد که در شرایط جنگی با احکام مخصوصی که در فقه آمده است،اقامه می شود.

در احادیث می خوانیم که پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله در جنگ احزاب با اشاره نماز خواندند و حضرت علی علیه السلام در بعضی از جنگ ها دستور می دادند که هنگام جنگ با ایماء و اشاره نماز بخوانند.امام کاظم علیه السلام در جواب شخصی که پرسید:اگر حیوان درنده ای به ما حمله کرد و وقت نماز تنگ بود چه کنیم؟ فرمودند:با همان وضعی که دارید نماز بخوانید،گرچه پشت به قبله باشد. (1)

پیام ها:

1 نماز،در هیچ حالی ساقط نمی شود. «فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجٰالاً أَوْ رُکْبٰاناً» 2 در اسلام عسر و حرج نیست.وقتی امکان استقرار بدن و یا ایستادن به سوی قبله و یا سایر شرایط نباشد،حذف می شوند. «فَرِجٰالاً أَوْ رُکْبٰاناً» 3 نماز،شکر نعمت است. «فَاذْکُرُوا اللّٰهَ کَمٰا عَلَّمَکُمْ» 4 بعضی از مسائل را انسان نمی داند،ولی می تواند به تجربه بدست آورد.ولی بعضی از مسائل را انسان نمی داند و نمی تواند که بداند،مگر از طریق وحی.

«مٰا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ»

و نفرمود:«لا تعلمون»

ص :379


1- 1) .تفسیر نمونه،ج 2،ص 148 و نور الثقلین،ج 2،ص 239.

[سوره البقرة (2): آیه 240]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْوٰاجاً وَصِیَّةً لِأَزْوٰاجِهِمْ مَتٰاعاً إِلَی اَلْحَوْلِ غَیْرَ إِخْرٰاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَیْکُمْ فِی مٰا فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَ اَللّٰهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (240)

و کسانی از شما که در آستانه مرگ قرار می گیرند و همسرانی از خود به جای می گذارند،درباره ی همسرانشان این سفارش است که تا یک سال،آنها را(با پرداخت هزینه زندگی)بهره مند سازند و از خانه بیرون نکنند.ولی اگر آنها خود بیرون رفتند و تصمیم شایسته ای درباره ی خودشان گرفتند،بر شما گناهی نیست و خداوند توانا و حکیم است.

نکته ها:

برخی مفسّران معتقدند نزول این آیه،قبل از آیه عدّه (1)و قبل از آیه ارث می باشد و با نزول آن آیات،این آیه نسخ شده و یا به عبارتی تاریخِ عمل به آن پایان پذیرفته است.ولی برخی دیگر معتقدند آیات عدّه و ارث،مقدار ضروری و واجب را مطرح کرده که زن فلان مقدار حقّ ارث دارد و فلان مدّت نیز واجب است عدّه نگهدارد، ولی این آیه را می توان در کنار وظیفه ی واجب،به صورت یک عمل استحبابی قلمداد کرد.به این معنا که علاوه بر مدّت عدّه،اگر زن به احترام شوهر،خواست تا یک سال در خانه بماند،شوهر هم به احترام زن علاوه بر سهم ارث،مخارج یک ساله ی او را از ثلث خود،که درباره آن حقّ وصیّت دارد،بپردازد. (2)

پیام ها:

1 مردان،بخشی از مال خود را برای همسرانشان وصیّت کنند. «وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ») («وَصِیَّةً لِأَزْوٰاجِهِمْ»

ص :380


1- 1) .بقره،234.
2- 2) .تفسیر أطیب البیان.

2 در وصیّت،همسر انسان بر دیگران اولویّت دارد. «وَصِیَّةً لِأَزْوٰاجِهِمْ» 3 آینده زنان بیوه باید تأمین شود. «مَتٰاعاً إِلَی الْحَوْلِ» 4 هر گونه تصمیم زن در انتخاب شوهر مجدّد،باید عاقلانه و مشروع و با احراز مصلحت باشد. «فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ» 5 تشریع احکام الهی،بر اساس حکمت است. «عَزِیزٌ حَکِیمٌ»

[سوره البقرة (2): آیات 241 تا 242]

اشاره

وَ لِلْمُطَلَّقٰاتِ مَتٰاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی اَلْمُتَّقِینَ (241) کَذٰلِکَ یُبَیِّنُ اَللّٰهُ لَکُمْ آیٰاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (242)

و برای زنان طلاق داده شده،بهره ی مناسبی است که(پرداخت آن)بر مردانِ پرهیزکار سزاوار است.

این چنین خداوند آیات خود را برای شما تبیین می کند،شاید که اندیشه کنید.

نکته ها:

در آیات قبل،نحوه ی پرداخت مهریه به زنان طلاق داده شده،قبل از آمیزش و بعد از آن بیان شد.این آیه یا در مورد کسانی است که در ضمن عقد،مهریه آنان مشخّص نشده و قبل از آمیزش طلاق داده می شوند،و یا یک سفارش عاطفی و اخلاقی برای تمام موارد طلاق است که علاوه بر پرداخت تمام یا نصف مهریه، هدیه ای جداگانه برای جبران ناراحتی ها و دل شکستگی های زن،از سوی شوهر به او پرداخت شود.

البته این یک دستور اخلاقی و استحبابی است که سزاوار است متّقین و پرهیزگاران آن را مراعات نمایند.

به هر حال از جمله ی «حَقًّا عَلَی الْمُحْسِنِینَ» در آیه 236 و «حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ» در اینجا و «لاٰ تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ» آیه 237،می توان توجّه مخصوصِ اسلام را درباره ی حفظ حقوق و عواطف زنان مطلّقه بدست آورد.

ص :381

امام حسن علیه السلام به زنی که طلاق داده بود،کنیزی را به عنوان هدیه بخشید. (1)

پیام ها:

1 در برخورد با زنان مطلقه،تقوا لازم است. «وَ لِلْمُطَلَّقٰاتِ») («حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ» 2 هدیه دادن که نقش کدورت زدایی و دلجویی دارد،نشانه ی پرهیزکاران است.

«مَتٰاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ»

3 در احکام و دستورات الهی،باید اندیشه نمود تا به مصالح آن پی برد. «یُبَیِّنُ اللّٰهُ لَکُمْ آیٰاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 243]

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیٰارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ اَلْمَوْتِ فَقٰالَ لَهُمُ اَللّٰهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیٰاهُمْ إِنَّ اَللّٰهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی اَلنّٰاسِ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ یَشْکُرُونَ (243)

2\243

آیا ندیدی کسانی را که از ترس مرگ از خانه های خود فرار کردند،در حالی که هزاران نفر بودند،پس خداوند به آنها گفت:بمیرید(و آنها مردند،)سپس آنان را زنده کرد(تا درس عبرتی برای آیندگان باشند؟)همانا خداوند نسبت به مردم احسان می کند،ولی بیشتر مردم سپاس نمی گذارند.

نکته ها:

در شأن نزول این آیه آمده است که در یکی از شهرهای شام که حدود هفتاد هزار خانوار جمعیّت داشت،بیماری طاعون پیدا شد و با سرعتی عجیب مردم را یکی پس از دیگری از بین می برد.در این میان عده ای از مردم (2)که توانایی و امکانات کوچ داشتند،به امید اینکه از مرگ نجات پیدا کنند از شهر خارج شدند،پروردگار،

ص :382


1- 1) .کافی،ج 6،ص 105.
2- 2) .بگفته صاحب تفسیر تبیان(ج 2،ص 282)تعدادشان از ده هزار بیشتر بوده است،زیرا عرب به بیش از ده هزار«الوف»و به کمتر از آن«آلاف»می گوید.

آنها را در همان بیابان به همان بیماری نابود ساخت.

از برخی روایات استفاده می شود که اصل بیماری مزبور در آن شهر،به عنوان مجازات بود.زیرا وقتی رهبر و پیشوای آنان از آنها خواست که خود را برای مبارزه و جهاد آماده کرده و از شهر خارج شوند،آنها به بهانه اینکه در منطقه جنگی مرض طاعون شایع است،از رفتن به میدان جنگ خودداری کردند و خداوند آنها را به همان چیزی که بهانه فرار از جنگ قرار داده بودند،مبتلا ساخت.

در برخی تفاسیر و روایات (1)آمده است:وقتی حِزقیل نبی،یکی از پیامبران بنی اسرائیل،از آنجا عبور می کرد از خداوند درخواست کرد که آنها را زنده کند.

خداوند دعای او را اجابت کرد و آنها را مجدّداً زنده نمود و به زندگی باز گشتند.

البته این الطاف الهی،هشدار و درس عبرتی برای آیندگان تاریخ است که انسان بفهمد و شکرگزار خداوند باشد.

صاحب تفسیر المنار،مرگ و حیات در آیه را به شکلی سمبولیک معنا کرده و آن را کنایه از بدست آوردن استقلال و از دست دادن آن دانسته است.

صاحب تفسیر المیزان،ضمن انتقاد شدید از این طرز تفکّر می فرماید:باید به ظاهر آیات معتقد بود و گر نه لازم می آید تمام معجزات و امور خارق العاده را توجیه یا تأویل نمائیم.

از آنجا که شکر،تنها به زبان نیست،بلکه حقیقت شکر آن است که نعمت های الهی را در جای خود مصرف کنیم،لذا اکثر مردم شکرگزار واقعی نیستند.

در آیه اگر می فرمود: «Bأَکْثَرَهُمْ لاٰ یَشْکُرُونَ *» معنا این بود که اکثر آن مردم اهل شکر نبودند،ولی قرآن سیمای اکثر مردم در تمام اعصار را بیان می کند،نه گروهی خاصّ را.« أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یَشْکُرُونَ» شیعه،به رجعت و زنده شدن گروهی از افراد قبل از قیامت،اعتقاد دارد و علاوه بر صدها حدیث،از آیاتی همچون این آیه،امکان وقوع آن را استفاده می کند.

ص :383


1- 1) .کافی،ج 8،ص 198.
پیام ها:

1 به تاریخ بنگریم و از آن درس بگیریم. «أَ لَمْ تَرَ» 2 در بیان تاریخ،آنچه مهم است عوامل عزّت و سقوط است،نه نام افراد و قبایل و مناطق. «الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیٰارِهِمْ» 3 آنجا که اراده خداوند باشد،فرار کارساز نیست. «فَقٰالَ لَهُمُ اللّٰهُ مُوتُوا» 4 خداوند در همین دنیا بارها مردگان را زنده کرده است. «ثُمَّ أَحْیٰاهُمْ» 5 فراز و نشیب ها،مرگ و میرها،زاد و ولدها و زنده شدن های مجدّد،همه نمونه هایی از الطاف و فضل الهی است. «إِنَّ اللّٰهَ لَذُو فَضْلٍ»

[سوره البقرة (2): آیه 244]

اشاره

وَ قٰاتِلُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (244)

و در راه خداوند پیکار کنید و بدانید که خداوند شنوا و داناست.

نکته ها:

در آیه قبل خواندیم که فرار از جنگ،چاره ساز نیست و قهر خداوند می تواند هزاران نفر فراری را فرا گیرد.این آیه می فرماید:اکنون که مرگ و حیات به دست اوست،پس در راه او پیکار کنید و بدانید که پاداش شما نزد او محفوظ است.زیرا او به آنچه بر شما می گذرد،آگاه است.

پیام ها:

1 جهاد و مبارزه،زمانی ارزش دارد که برای خدا و در راه خدا باشد.جنگ از سر انتقام و برای اظهار قدرت و استثمار و کشور گشایی مقدّس نیست،بلکه ضد ارزش است. «قٰاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» 2 جنگ در راه خدا،شکر نعمت حیات است.آیه قبل فرمود:خداوند آنان را زنده نمود،ولی شاکر نبودند.و این آیه می فرماید:در راه خدا پیکار کنید.

بنا بر این جهاد،نوعی شکر است. «لاٰ یَشْکُرُونَ») («وَ قٰاتِلُوا» 3 توجّه به اینکه ما در محضر خدا هستیم،قوی ترین عامل و انگیزه برای پیکار

ص :384

در میدان جنگ است. «سَمِیعٌ عَلِیمٌ» 4 برای فرار از جهاد،عذرتراشی نکنید.زیرا خداوند نیّت شما را می داند و بهانه های شما را می شنود. «سَمِیعٌ عَلِیمٌ»

[سوره البقرة (2): آیه 245]

اشاره

مَنْ ذَا اَلَّذِی یُقْرِضُ اَللّٰهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضٰاعِفَهُ لَهُ أَضْعٰافاً کَثِیرَةً وَ اَللّٰهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (245)

کیست که به خداوند وام دهد،وامی نیکو تا خداوند آن را برای او چندین برابر بیافزاید و خداوند(روزی بندگان را)محدود و گسترده می سازد،و به سوی او بازگردانده می شوید.

نکته ها:

در تفاسیر مختلف (1)آمده است که این آیه به دنبال آیه قبل که مردم را به جهاد تشویق می کرد،مؤمنان را به انفاق و وام ترغیب می نماید.زیرا همانگونه که برای امنیّت و صیانت جامعه،نیاز به جهاد و تلاش مخلصانه است،همچنین برای تأمین محرومان و تهیه وسایل جهاد،نیاز به کمک های مادّی می باشد.

موضوع وام دادن به خدا،هفت بار در قرآن آمده است.تفسیر مجمع البیان (2)شرایطی را برای قرض الحسنه بیان کرده است.از آن جمله:

1 از مال حلال باشد.2 از مال سالم باشد.

3 برای مصرف ضروری باشد.4 بی منّت باشد.

5 بی ریا باشد.6 مخفیانه باشد.

7 با عشق و ایثار پرداخت شود.8 سریع پرداخت شود.

9 قرض دهنده خداوند را بر این توفیق شکرگزار باشد.

10 آبروی گیرنده وام حفظ شود.

ص :385


1- 1) .تفسیر کبیر،کاشف و نمونه.
2- 2) .تفسیر مجمع البیان،ذیل آیه ی 11 سوره حدید.

« قَرْضاً »،در زبان عربی به معنای بریدن است و اینکه به وام،قرض می گویند بخاطر آن است که بخشی از مال بریده و به دیگران داده می شود تا دوباره باز پس گرفته شود.کلمه«بسط»به معنای گشایش و وسعت است و«بساط»به اجناسی گفته می شود که در زمین پهن شده باشد.

جهاد،گاهی با جان است که در آیه قبل مطرح شد و گاهی با مال است که در این آیه مطرح شده است.

کلمه«کثیر»در کنار کلمه«اضعاف»،نشانه ی پاداش بسیار زیاد است.و جمله « فَیُضٰاعِفَهُ »بجای«یضعفه»رمز مبالغه و ازدیاد است. (1)

تعبیرِ قرض به خداوند،نشان دهنده آن است که پاداش قرض الحسنة بر عهده خداوند است.

به جای فرمان به قرض دادن،سؤال می کند که کیست که به خداوند قرض دهد، تا مردم احساس اکراه و اجبار در خود نکنند،بلکه با میل و رغبت و تشویق به دیگران قرض دهند.از آنجا که انسان غریزه منفعت طلبی دارد،لذا خداوند برای تحریک انسان،از این غریزه استفاده کرده و می فرماید: «فَیُضٰاعِفَهُ لَهُ أَضْعٰافاً» به جای«قرض به مردم»فرمود:«به خداوند قرض دهید»،تا فقرا احساس کنند خداوند خودش را به جای آنان گذاشته و احساس ضعف و ذلّت نکنند.

با اینکه وجود ما و هر چه داریم از خداوند است،امّا خداوند گاهی خود را مشتری و گاهی قرض گیرنده معرفی می کند تا ما را به این کار تشویق نماید.

حضرت علی علیه السلام فرمودند:

جنود آسمان ها و زمین از آن خداست،پس آیه قرض برای آزمایش شماست. (2)

امام کاظم علیه السلام فرمود:

از مصادیق قرض به خداوند،کمک مالی به امام معصوم است. (3)

گرچه در آیه،قبض و بسط به خداوند نسبت داده شده است،ولی در روایات

ص :386


1- 1) .تفسیر روح المعانی.
2- 2) .نهج البلاغه،خطبه 183.
3- 3) .تفسیر روح البیان،ج 1،ص 381.

می خوانیم:

هر که با مردم گشاده دست باشد،خداوند به او بسط می دهد و هر کس با مردم بخل ورزد،خداوند نسبت به او تنگ می گیرد.

در روایات،

پاداش قرض الحسنة هیجده برابر،ولی پاداش صدقه ده برابر آمده است. (1)و دلیل این تفاوت چنین بیان شده است که

قرض را افراد محتاج می گیرند،ولی هدیه و بخشش گاهی به غیر محتاج نیز داده می شود. (2)

به فرموده ی روایات:

هر کس بتواند قرض بدهد و ندهد،خداوند بوی بهشت را بر او حرام می کند. (3)

هنگامی که این آیه نازل شد: «مَنْ جٰاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهٰا» (4)

هر کس کار خوبی

آورد،بهتر از آن را پاداش می گیرد. پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله از خداوند تقاضای ازدیاد کرد،آیه نازل شد: «فَلَهُ عَشْرُ أَمْثٰالِهٰا» (5)ده برابر داده می شود.باز درخواست نمود،آیه قرض الحسنه با جمله ی «أَضْعٰافاً کَثِیرَةً» نازل شد.پیامبر متوجّه شد که کثیری که خداوند مقدّر کند،قابل شماره نیست. (6)

پاداش خدا به قرض دهندگان،هم در دنیا وهم در آخرت است.زیرا در کنار « أَضْعٰافاً کَثِیرَةً »می فرماید: «وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ» گویا حساب قیامت،جدا از پاداش های دنیوی است.

جلوی بدآموزی و سوء برداشت باید گرفته شود.اگر در اوّل آیه خداوند با لحنی عاطفی از مردم قرض می خواهد،بدنبال آن می فرماید: «وَ اللّٰهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ» تا مبادا گروهی همچون یهود خیال کنند که خداوند فقیر است و بگویند: «إِنَّ اللّٰهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیٰاءُ» (7)و همچنین بدانند که قرض گرفتن خدا،برای رشد انسان است،نه به خاطر نیاز او.منافقان می گفتند:به مسلمانان انفاق نکنید تا از دور رسول خدا پراکنده شوند.قرآن در جواب آنها فرمود:آنها در چه باوری هستند،

ص :387


1- 1) .بحار،ج 74،ص 311.
2- 2) .بحار،ج 100،ص 138.
3- 3) .بحار،ج 100،ص 138.
4- 4) .نمل،89.
5- 5) .انعام،160.
6- 6) .تفسیر المیزان،ج 2،ص 310.
7- 7) .آل عمران،181.

مگر نمی دانند خزائن آسمان ها و زمین در دست خداوند است! (1)

پیام ها:

1 کمک به خلق خدا،کمک به خداست. «یُقْرِضُ اللّٰهَ» بجای«یقرض الناس» 2 برای ترغیب مردم به کارهای خیر،تشویق لازم است. «فَیُضٰاعِفَهُ لَهُ أَضْعٰافاً کَثِیرَةً» 3 اگر ما گشایش و تنگ دستی را بدست خدا بدانیم،راحت انفاق می کنیم. «وَ اللّٰهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ» 4 اگر بدانیم که ما به سوی او باز می گردیم و هر چه داده ایم پس می گیریم،راحت انفاق خواهیم کرد. «إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 246]

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرٰائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسیٰ إِذْ قٰالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ اِبْعَثْ لَنٰا مَلِکاً نُقٰاتِلْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ قٰالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ اَلْقِتٰالُ أَلاّٰ تُقٰاتِلُوا قٰالُوا وَ مٰا لَنٰا أَلاّٰ نُقٰاتِلَ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنٰا مِنْ دِیٰارِنٰا وَ أَبْنٰائِنٰا فَلَمّٰا کُتِبَ عَلَیْهِمُ اَلْقِتٰالُ تَوَلَّوْا إِلاّٰ قَلِیلاً مِنْهُمْ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ بِالظّٰالِمِینَ (246)

آیا ندیدی گروهی از بزرگان بنی اسرائیل را که بعد از موسی به پیامبر خود گفتند:برای ما زمامدار(و فرماندهی)برانگیز تا(تحت فرماندهی او)در راه خدا پیکار کنیم،او گفت:آیا احتمال می دهید که اگر دستور جنگ به شما داده شود(نافرمانی کرده و)پیکار و جهاد نکنید؟ گفتند:چگونه ممکن است در راه خدا پیکار نکنیم،در حالی که از خانه و فرزندانمان رانده شده ایم؟ پس چون دستور جنگ بر آنان مقرّر گشت،جز عدّه اندکی،سرپیچی کردند و خداوند به ظالمان آگاه است.

ص :388


1- 1) .منافقون،7.
نکته ها:

« اَلْمَلَإِ »به بزرگان و اشرافی گفته می شود که هیبت آنها چشم و سینه ها را پر می کند.

بنی اسرائیل بعد از حضرت موسی علیه السلام،به خاطر قانون شکنی و رفاه طلبی، مجدّداً تحت سلطه و فشار طاغوت قرار گرفته،آزادی و سرزمین خود را از دست دادند.آنها برای نجات از آوارگی و خارج شدن از زیر یوغ طاغوت،تصمیم به مبارزه گرفتند و از پیامبر خویش اشموئیل خواستند برای آنها فرمانده و امیری را انتخاب کند تا به رهبری او با طاغوت مبارزه کنند،ولی با همه این ادعاها وقتی دستور صادر شد،همه آنها جز اندکی به میدان نبرد پشت کرده و از آن دستور سرپیچی نمودند.

پیام ها:

1 مسلمانان باید با دقّت تاریخ بنی اسرائیل را بنگرند و پند بگیرند. «أَ لَمْ تَرَ» 2 وجود رهبر الهی،مانع پراکندگی،آوارگی و ستم پذیری است. «مِنْ بَعْدِ مُوسیٰ» 3 بعضی از انبیا،تنها برای گروهی از مردم رسالت داشتند،نه همه ی مردم. «إِذْ قٰالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ» (1)4 فرمانده نظامی باید از سوی رهبر آسمانی انتخاب و نصب شود. «ابْعَثْ لَنٰا» پس دین از سیاست جدا نیست.

5 جنگ موفق،فرمانده لایق می خواهد. «ابْعَثْ لَنٰا مَلِکاً» 6 برای نجات از طاغوت ها باید به انبیای الهی پناه برد. «قٰالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ» 7 تعهّد گرفتن از کسانی که پیشنهادات اصلاحی دارند لازم است. «هَلْ عَسَیْتُمْ» 8 رهبر باید آینده نگر باشد و احتمال پیمان شکنی و فرار از مسئولیّت را از سوی مردم بدهد. «هَلْ عَسَیْتُمْ»

ص :389


1- 1) .اگر می فرمود:«نبیّهم»اشاره کمتری داشت که پیامبر خاصّی است و همین که فرمود:«لنبیّ لهم»این اشاره تشدید می شود.

9 جهاد برای رفع ظلم و دفاع از وطن،جهاد در راه خداست. «وَ مٰا لَنٰا أَلاّٰ نُقٰاتِلَ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنٰا مِنْ دِیٰارِنٰا وَ أَبْنٰائِنٰا» 10 پیدایش مشکلات،سبب بیداری و حرکت برای رهایی است. «أُخْرِجْنٰا» 11 میدان مبارزه،عامل ارزیابی افراد پر ادّعا است. «تَوَلَّوْا» خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هر که در او غش باشد 12 پیمان شکنان و شعار دهندگان بی عمل،ظالمند. «عَلِیمٌ بِالظّٰالِمِینَ» 13 خداوند آگاه است،پس این همه تظاهر برای چه؟! «وَ اللّٰهُ عَلِیمٌ»

[سوره البقرة (2): آیه 247]

اشاره

وَ قٰالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اَللّٰهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طٰالُوتَ مَلِکاً قٰالُوا أَنّٰی یَکُونُ لَهُ اَلْمُلْکُ عَلَیْنٰا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ اَلْمٰالِ قٰالَ إِنَّ اَللّٰهَ اِصْطَفٰاهُ عَلَیْکُمْ وَ زٰادَهُ بَسْطَةً فِی اَلْعِلْمِ وَ اَلْجِسْمِ وَ اَللّٰهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ (247)

و پیامبرشان به آنها گفت:همانا خداوند«طالوت»را برای زمامداری شما مبعوث(و انتخاب)کرده است،گفتند:چگونه او بر ما حکومت داشته باشد در حالی که ما از او به فرمانروایی شایسته تریم و به او ثروت زیادی داده نشده است؟ پیامبرشان گفت:خداوند او را بر شما برگزیده و توان علمی و جسمی او را افزون نموده است و خداوند ملکش(فرماندهی و رهبری)را به هر کس بخواهد می بخشد و خداوند(احسانش)وسیع و(به لیاقت ها و توانایی های افراد)آگاه است.

نکته ها:

کلمه« وٰاسِعٌ »یعنی خداوند بی نیازی است که از هیچگونه بخششی عاجز نیست.

گرچه بنی اسرائیل از پیامبرشان فرمانده نظامی برای رهبری جنگ خواستند؛ «مَلِکاً نُقٰاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» ولی از آنجا که آنان بهانه گرفته و گفتند:طالوت را به

ص :390

سلطنت چه کار؟ معلوم می شود که او علاوه بر فرمانده نظامی،سلطان آنان نیز قرار گرفت.این گروه ستمدیده بنی اسرائیل با آنکه برای رهایی از چنگال ظالمان، از پیامبرشان درخواست تعیین فرمانده کرده بودند،ولی وقتی پیامبرشان طالوت را که جوانی چوپان و فقیر و گمنام بود،به فرماندهی و زمامداری آنان تعیین نمود، گفتند:چگونه او می تواند فرمانده ما باشد در حالی که شهرت و ثروتی ندارد؟ و ما به جهت ثروت و دارایی که داریم،از او لایق تریم! پیامبر وقتی بهانه گیری آنها را به خاطر فقر و نداری طالوت شنید،فرمود:بی گمان خدا او را بر شما برگزیده است واو توانایی علمی و قدرت بدنی و نیروی لازم برای فرماندهی جنگ را دارد.خداوند هر کس را که بخواهد بخاطر لیاقت و استعدادهای نهفته اش فرماندهی می بخشد.

آری،اگر نظر او به سنگی تعلق گیرد،جواهر می شود و اگر به خاری افتد،گل و اگر به فقیری نظر کند فرمانده می شود.

آیا چوپانی که گوسفندانش گم می شوند،لیاقت فرماندهی دارد؟ در روایات آمده است:طالوت چوپانی بود که در پی گوسفندان گمشده اش از اطراف به سوی شهر آمده بود و به خدمت پیامبر رسید و خداوند به پیامبر وحی کرد که همین چوپان لیاقت فرماندهی دارد و او را به مردم معرفی کن.

شاید مراد از جمله ی «بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ» جامعیّت علوم باشد.یعنی او در بسیاری از علوم،اطلاعات گسترده ای داشت.

پیام ها:

1 پیامبران بر اساس وحی،جانشین خود را انتخاب می کنند. «إِنَّ اللّٰهَ قَدْ بَعَثَ» 2 رهبری که خداوند تعیین کند،به نفع مردم است. «بَعَثَ لَکُمْ» 3 اگر می خواهید به آزادی و نجات برسید،باید رهبر الهی را بپذیرید. «إِنَّ اللّٰهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طٰالُوتَ مَلِکاً» 4 دین از سیاست جدا نیست.انبیا مستقیماً در مسائل نظامی دخالت و فرمانده

ص :391

نظامی عزل و نصب می کردند. «إِنَّ اللّٰهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ» 5 از استعدادهای نهفته در افراد گمنام و فقیر،غافل نباشید. «قَدْ بَعَثَ لَکُمْ» 6 نشانه ی ایمان واقعی،تسلیم خدا و رسول بودن است و بنی اسرائیل به خاطر پندار غلط تسلیم نبودند. «أَنّٰی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنٰا» 7 یکی از امتحانات الهی،نحوه برخورد ما با رهبر الهی است. «قٰالُوا أَنّٰی یَکُونُ» 8 خودبرتربینی،محکوم است. (1)«نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ» 9 نام و مقام و شهرنشینی،نشانه برتری نیست.در این آیه از کسانی که ملاک برتری را مال و مقام دانسته اند،انتقاد شده است. «لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمٰالِ» 10 انتخاب الهی،بر اساس لیاقت است،نه گزاف و بیهوده. «إِنَّ اللّٰهَ اصْطَفٰاهُ عَلَیْکُمْ وَ زٰادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» 11 قدرت علمی و توانایی جسمی،دو شرط لازم برای فرماندهی لشکر است.

«بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ»

12 توانایی علمی،مهم تر از توانایی جسمی است. «زٰادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» ابتدا کلمه ی «الْعِلْمِ» آمد،سپس« اَلْجِسْمِ ».

13 اعلم بودن،در گزینش یک اصل است. «بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ» 14 رهبر و مدیر باید زیر دستان خود را توجیه کند و دلیل کار و انتخاب خود را بازگو کرده و ابهامات را برطرف کند و نگوید این حقّ من است که هر کاری بخواهم انجام دهم.پیامبر دلیل انتخاب طالوت را توانایی علمی و جسمی او بیان کرد. «زٰادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» 15 نه فقر و گمنامی،مانع لطف الهی است و نه ثروت و شهرت،باعث آن. «وَ اللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ» 16 سرچشمه ی اکثر اعتراضات مردم،کوته بینان نظری و کوته بینان فکری است،ولی علم خداوند بی نهایت و نامحدود است. «وٰاسِعٌ عَلِیمٌ»

ص :392


1- 1) .چنان که شیطان گفت: «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ» اعراف،12.

[سوره البقرة (2): آیه 248]

اشاره

وَ قٰالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ اَلتّٰابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِمّٰا تَرَکَ آلُ مُوسیٰ وَ آلُ هٰارُونَ تَحْمِلُهُ اَلْمَلاٰئِکَةُ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (248)

و پیامبرشان به آنها گفت:نشانه ی حکومت او این است که تابوت(عهد)به سوی شما خواهد آمد،(همان صندوقی که)آرامشی از پروردگارتان و یادگاری از میراث خاندان موسی و هارون در آن است،در حالی که فرشتگان آن را حمل می کنند،همانا در این موضوع،نشانه ی روشنی برای شما است،اگر ایمان داشته باشید.

نکته ها:

برای اینکه یهود به فرماندهی طالوت اطمینان و یقین پیدا کنند،پیامبرشان به آنها گفت:صندوق مقدّس بنی اسرائیل به آنها بازگردانده می شود،تا نشانه ای برای انتخاب طالوت از سوی خداوند باشد.مراد از تابوت همان صندوق چوبی بود که مادر موسی،نوزاد خود را در آن گذاشت و به فرمان خدا در آب نیل انداخت و مأموران فرعون صندوق را گرفته و نوزاد را با آن به نزد فرعون بردند.آن صندوق هم چنان در دربار فرعون بود.

وقتی موسی علیه السلام به پیامبری رسید،الواح تورات را در آن قرار داد و به هنگام رحلت نیز زره و سایر یادگارهای خود را در آن گذاشت و به وصیّ خود «یوشع بن نون»سپرد.این صندوق،به صورت صندوقی مقدّس که صندوق عهد نام گرفته بود،در میان بنی اسرائیل بود و آن را در جنگ ها پیشاپیش سپاه حمل می کردند،ولی کم کم قداست آن شکسته و مفقود شد.این صندوق ربوده شده را در زمان ریاست طالوت،خداوند از طریق ملائک به آنان بازگرداند تا موجب آرامش و اطمینان خاطر آنان باشد. (1)

ص :393


1- 1) .در تورات،سفر خروج،فصل 37،درباره این صندوق مطالبی آمده است.
پیام ها:

1 سرچشمه ی آرامش خداوند است،گرچه با وسائل باشد. «فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ» 2 انسان همیشه به آرامش نیاز دارد،به خصوص در آستانه رفتن به میدان جهاد.

«فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ» (1)

3 رهبر الهی،نشانه ی الهی لازم دارد.چون طالوت انتخاب شده از جانب خداوند بود،لازم بود نشانه ای الهی او را تأیید کند. «تَحْمِلُهُ الْمَلاٰئِکَةُ» 4 اگر صندوقی که با بدن موسی و الواح تورات تماس داشته،مقدّس و آرام بخش است،پس مقدّس شمردن صندوقی که بر روی قبر اولیای الهی است، خلاف قرآن نیست.زیرا در همه آن صندوق هایی که در مشاهد مشرّفه است، «بقیّة ممّا ترک آل محمّد صلی اللّٰه علیه و آله»قرار دارد. «بَقِیَّةٌ مِمّٰا تَرَکَ آلُ مُوسیٰ وَ آلُ هٰارُونَ» 5 حفظ آثار انبیا،ارزش داشته و مایه ی آرامش خاطر و تبرّک است. «بَقِیَّةٌ مِمّٰا تَرَکَ»

[سوره البقرة (2): آیه 249]

اشاره

فَلَمّٰا فَصَلَ طٰالُوتُ بِالْجُنُودِ قٰالَ إِنَّ اَللّٰهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلاّٰ مَنِ اِغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاّٰ قَلِیلاً مِنْهُمْ فَلَمّٰا جٰاوَزَهُ هُوَ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قٰالُوا لاٰ طٰاقَةَ لَنَا اَلْیَوْمَ بِجٰالُوتَ وَ جُنُودِهِ قٰالَ اَلَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاٰقُوا اَللّٰهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ مَعَ اَلصّٰابِرِینَ (249)

پس هنگامی که طالوت،سپاهیان را با خود بیرون برد،به آنها گفت:خداوند شما را به یک نهر آب آزمایش می کند،پس هر که از آن بنوشد از من نیست و هر کس از آن نخورد از من هست،مگر آنکه با دست،مشتی برگیرد(و

ص :394


1- 1) .کلمه«سکینة»در این آیه با توجّه به آیات قبل که بنی اسرائیل عازم میدان جهاد و دفاع بودند،نشانه ی اهمیّت و لزوم آرامش فکری در جبهه است.

بیاشامد.)پس(همین که به نهر آب رسیدند،)جز اندکی همه از آن نوشیدند، سپس هنگامی که او و یاوران با ایمان او از آن نهر گذشتند،(و دشمن را دیدند) گفتند: امروز ما توانایی مقابله با جالوت و سپاهیان او را نداریم.امّا آنها که اعتقاد داشتند خدا را ملاقات خواهند کرد(و به روز قیامت ایمان داشتند) گفتند:چه بسا گروهی اندک که با اذن خدا بر گروهی بسیار پیروز شدند و خداوند با صابران(و استقامت کنندگان)است.

نکته ها:

کلمه«جنود»جمع«جند»به معنای لشکر است و حضور چندین لشکر بعد از اعراض گروه هایی از مردم،نشانه کثرت جمعیّت آنان است.

این آیه خبر از مردودی گروه زیادی از بنی اسرائیل می دهد که از صحنه آزمایش نوشیدن آب و تحمل تشنگی،سربلند بیرون نیامدند.امّا این گروه باقیمانده، آزمایش دیگری داشتند که آزمایش روحی و معنوی بود.وقتی آنان با سپاه انبوه جالوت مواجه شدند،گفتند:ما توانایی مقابله با این سپاه مسلح را نداریم.ولی آنهایی که به روز قیامت ایمان داشتند،گفتند:پیروزی به دست خداست،ای بسا گروه های اندک که به اذن خداوند بر سپاهیان بزرگ پیروز می شوند.

پیروزی در یک مرحله از آزمایش،کافی نیست.افرادی در بعضی از مراحل موفق می شوند،ولی در مرحله ای دیگر شکست می خورند.در این داستان گروهی رهبر را بخاطر فقر نپذیرفتند،گروهی در آزمایش شکم،شکست خوردند و گروهی در برخورد با دشمن خود را باختند.

طالوت در ابتدا جمعیّت را به خود نسبت نداد و نفرمود:« جُنُودِهِ »،بلکه فرمود:

« بِالْجُنُودِ »گرچه لشکریان انبوه بودند و فرماندهی او را پذیرفته اند،ولی هنوز میزان فرمانبری آنان را آزمایش نکرده است،ولی بعد از آزمایش،به خود نسبت می دهد. «فَإِنَّهُ مِنِّی» امام باقر علیه السلام می فرماید:

افرادی که تا آخر کار به طالوت وفادار ماندند،سیصد و سیزده

ص :395

نفر بودند. (1)

حساب دو گروه روشن است،هر کس ننوشد قطعاً خودی است و هر کس بنوشد قطعاً بیگانه است،ولی کسانی که با مشت نوشیدند،نه خودی هستند و نه بیگانه.

باید آنان را نه مأیوس کرد و نه مشمول الطاف.لذا برای «مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ» نه کلمه« مِنِّی »بکار رفته و نه« فَلَیْسَ مِنِّی ».

کسانی که دستشان به اموال مردم یا اموال دولتی رسید،ولی با کرامت و زهد از کنارش گذشتند و حرص و طمع آنان را آلوده نکرد،حزب اللّهی هستند و کسانی که پشت خود را با ذخیره اموال می بندند،مؤمن واقعی نیستند. «فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی»

پیام ها:

1 یکی از وظایف فرمانده نظامی آن است که نیروهای رزمی را از تماشاچیان جدا سازد. «فَصَلَ طٰالُوتُ بِالْجُنُودِ» 2 یکی از راههای آزمایش،ممنوعیّت های موسمی است.راحت طلبی و عدم تحمل فشارها و سختی های موسمی و موقّتی،با سلحشوری سازگاری ندارد.

«إِنَّ اللّٰهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ»

3 قبل از برخورد و مقابله با دشمن،باید تمرین مقاومت کرد. «مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ» 4 مدیر باید نیروهای غیر مفید را طرد کند. «فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی» 5 تسلیم فرمانده بودن،رمز موفقیّت است. «مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی» 6 حسابِ نیازِ ضروری،از حسابِ رفاه کامل جداست. «إِلاّٰ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ» 7 کسانی که از میدان امتحان پیروز بیرون آیند،اندک هستند. «إِلاّٰ قَلِیلاً» 8 انقلابی بودن مهم نیست،انقلابی ماندن مهم است.در این ماجرا شعار دهنده بسیار بود،ولی آنان که در آزمایشات موفق شدند،اندک بودند. «إِلاّٰ قَلِیلاً مِنْهُمْ»

ص :396


1- 1) .تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 251.

9 ایمان به معاد و وعده های الهی،توانایی ایستادگی در برابر سختی ها و مشکلات را ایجاد می کند. «مُلاٰقُوا اللّٰهِ» 10 ایمان،درجاتی دارد.با اینکه گروهی همراه با طالوت بودند و به او ایمان داشتند و از نوشیدن آب هم گذشتند؛ «آمَنُوا مَعَهُ» ولی هر مؤمنی رزمنده نیست،تنها مؤمنانی رزمنده هستند که به لقاء اللّٰه ایمان داشته باشند. «یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاٰقُوا اللّٰهِ» 11 فراوانی عِدّه و عُدّه ی دشمن در برابر اراده ی خداوند چیزی نیست. «کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّٰهِ» 12 نیروهای کیفی بر نیروهای کمّی برتری دارند. «کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ» 13 مؤمن مخلص،پیروزی را از خدا می داند. «بِإِذْنِ اللّٰهِ» 14 مسلمانان اگر صبور و پایدار باشند،نباید از تعداد زیاد دشمن هراس داشته باشند.زیرا خداوند با صابران است. «وَ اللّٰهُ مَعَ الصّٰابِرِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 250]

اشاره

وَ لَمّٰا بَرَزُوا لِجٰالُوتَ وَ جُنُودِهِ قٰالُوا رَبَّنٰا أَفْرِغْ عَلَیْنٰا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدٰامَنٰا وَ اُنْصُرْنٰا عَلَی اَلْقَوْمِ اَلْکٰافِرِینَ (250)

و هنگامی که در برابر جالوت و سپاهیان او قرار گرفتند،گفتند:پروردگارا صبر و شکیبایی بر ما فرو ریز و قدمهای ما را ثابت و استوار بدار و ما را بر گروه کافران پیروز فرما.

پیام ها:

1 همیشه و به خصوص در جبهه ها،دعا همراه با حرکت لازم است،نه دعا به جای حرکت. «بَرَزُوا لِجٰالُوتَ») («رَبَّنٰا أَفْرِغْ» 2 صبر و پیروزی،ملازم یکدیگرند.در اثر صبر،ظفر آید. «صَبْراً») («وَ انْصُرْنٰا» 3 دعاهای خود را با« رَبَّنٰا »آغاز کنیم. «رَبَّنٰا أَفْرِغْ» 4 در شداید،انسان به صبرِ بسیار محتاج است.« أَفْرِغْ »به معنای نزول فراوان

ص :397

است.کلمه« صَبْراً »نیز در قالب نکره آمده است که نشانه ی صبر بزرگ است.

5 پشت سر گذاشتن امتحانات و موفقیّت در آنها شما را مغرور نکند،باز هم از خداوند استمداد نمائید. «ثَبِّتْ أَقْدٰامَنٰا» 6 وظیفه انسان،حرکت و تلاش است،امّا پیروزی بدست خداست. «وَ انْصُرْنٰا» 7 پیروزی در جنگ،زمانی با ارزش است که هدف رزمندگان برتری حقّ بر باطل باشد،نه برتری یکی بر دیگری. «وَ انْصُرْنٰا عَلَی الْقَوْمِ الْکٰافِرِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 251]

اشاره

فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اَللّٰهِ وَ قَتَلَ دٰاوُدُ جٰالُوتَ وَ آتٰاهُ اَللّٰهُ اَلْمُلْکَ وَ اَلْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمّٰا یَشٰاءُ وَ لَوْ لاٰ دَفْعُ اَللّٰهِ اَلنّٰاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ اَلْأَرْضُ وَ لٰکِنَّ اَللّٰهَ ذُو فَضْلٍ عَلَی اَلْعٰالَمِینَ (251)

سپس آنها(طالوت و یاران او)به اذن خداوند،سپاه دشمن را درهم شکستند و داود(که جوانی کم سن و سال،ولی مؤمن،شجاع و از یاران طالوت بود،) جالوت را(که فرمانده سپاه دشمن بود)کشت،و خداوند حکومت و حکمت به او عطا نمود و از آنچه می خواست به او آموخت.و اگر خداوند(فساد)بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نکند،قطعاً زمین را فساد می گرفت.ولی خداوند نسبت به جهانیان لطف و احسان دارد.

نکته ها:

بر اساس روایات،داود علیه السلام بر اثر همین شجاعت و دلاوری به مقام نبوّت رسید و فرزندش سلیمان علیه السلام نیز از انبیای الهی گردید.

در روایات می خوانیم که رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:

خداوند به خاطر یک مسلمان صالح،بلا را از صد هزار خانه از همسایگان دور می کند. سپس آن حضرت این آیه را تلاوت نمودند: «وَ لَوْ لاٰ دَفْعُ اللّٰهِ النّٰاسَ» (1)

ص :398


1- 1) .تفسیر درّ المنثور،ج 1،ص 764.

با توجّه به آیات گذشته معلوم می شود که عوامل پیروزی در چند چیز است:

1 رهبر توانا و لایق. «زٰادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» 2 پیروان مؤمن. «قٰالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاٰقُوا اللّٰهِ» 3 توکّل. «کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّٰهِ» 4 صبر و استقامت. «رَبَّنٰا أَفْرِغْ عَلَیْنٰا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدٰامَنٰا» 5 انگیزه ی الهی داشتن. «وَ انْصُرْنٰا عَلَی الْقَوْمِ الْکٰافِرِینَ»

پیام ها:

1 گرچه تلاش و جهاد از شما بود،امّا شکست دشمن بدست خداوند است.

«فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللّٰهِ»

2 دعاهای خالصانه رزمندگان و مجاهدان،مستجاب می شود. «وَ انْصُرْنٰا عَلَی الْقَوْمِ الْکٰافِرِینَ. فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللّٰهِ» 3 تا استعداد،لیاقت،ایثار و سابقه درخشانی نباشد،کسی مورد لطف خاصّ الهی قرار نمی گیرد. «وَ قَتَلَ دٰاوُدُ جٰالُوتَ وَ آتٰاهُ اللّٰهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ» 4 در جبهه و جهاد،لبه ی تیز حمله به سوی فرماندهی دشمن باشد. «قَتَلَ دٰاوُدُ جٰالُوتَ» 5 نام کسانی را که در جنگ مردانگی از خود نشان داده اند،زنده نگاه دارید.

«قَتَلَ دٰاوُدُ»

6 نابودی رهبر کفر،با تار و مار شدن لشکر او برابر است. «فَهَزَمُوهُمْ») («قَتَلَ دٰاوُدُ جٰالُوتَ» 7 اگر در برابر متجاوز و ظالم دفاع صورت نگیرد،فساد و تباهی زمین را فرا خواهد گرفت. «لَوْ لاٰ دَفْعُ اللّٰهِ النّٰاسَ») («لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ» 8 جنگ با مفسدان،یک ضرورت است.اگر عنصر مضرّ حذف نشود،عناصر دیگر به تباهی کشیده می شوند. «لَوْ لاٰ دَفْعُ اللّٰهِ النّٰاسَ») («لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ» 9 اراده و فضل الهی از راه عوامل طبیعی عملی می شود. «دَفْعُ اللّٰهِ») («بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ»

ص :399

10 حکم جهاد و دفاع در برابر متجاوز،فضل الهی است. «اللّٰهَ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعٰالَمِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 252]

اشاره

تِلْکَ آیٰاتُ اَللّٰهِ نَتْلُوهٰا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّکَ لَمِنَ اَلْمُرْسَلِینَ (252)

اینها آیات خداوند است که به حقّ بر تو می خوانیم و براستی تو از فرستادگان الهی هستی.

نکته ها:

این آیه،پایان جزء دوّم قرآن است و می فرماید:داستان ها و حوادثی که در آیات گذشته از آنها سخن به میان آمد،مایه ی عبرت و درس آموزی است.

داستان مرگ هزاران نفر در یک لحظه و زنده شدن مجدّد آنان با دعای پیامبر، اعطای منصب رهبری به جوان چوپانی گمنام،ولی لایق و دانا،پیروزی گروهی اندک بر گروه انبوه دشمن،شهامت و شجاعت یک نوجوان در جنگ و اعطای مقام نبوّت به او،همه و همه جلوه هایی از آیات الهی و نشانه هایی از صدق گفتار و رسالت پیامبر اسلام است.

[سوره البقرة (2): آیه 253]

اشاره

تِلْکَ اَلرُّسُلُ فَضَّلْنٰا بَعْضَهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اَللّٰهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجٰاتٍ وَ آتَیْنٰا عِیسَی اِبْنَ مَرْیَمَ اَلْبَیِّنٰاتِ وَ أَیَّدْنٰاهُ بِرُوحِ اَلْقُدُسِ وَ لَوْ شٰاءَ اَللّٰهُ مَا اِقْتَتَلَ اَلَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَتْهُمُ اَلْبَیِّنٰاتُ وَ لٰکِنِ اِخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ وَ لَوْ شٰاءَ اَللّٰهُ مَا اِقْتَتَلُوا وَ لٰکِنَّ اَللّٰهَ یَفْعَلُ مٰا یُرِیدُ (253)

آن پیامبران،ما بعضی از آنان را بر بعضی برتری دادیم.از آنان کسی بود که خداوند با او سخن گفته و درجات بعضی از آنان را بالا برد،و به عیسی بن مریم نشانه های روشن(و معجزات)دادیم و او را با روح القدس(جبرئیل)تأیید نمودیم،و اگر خدا می خواست،کسانی که بعد از آنان(پیامبران)بودند،پس از

ص :400

آنکه نشانه های روشن برای آنها آمد،با هم جنگ و ستیز نمی کردند.(امّا خداوند مردم را در پیمودن راه سعادت آزاد گذارده است،)ولی با هم اختلاف کردند پس برخی از آنان ایمان آورده و بعضی کافر شدند.(و باز)اگر خدا می خواست(مؤمنان و کافران)با هم پیکار نمی کردند،ولی خداوند آنچه را اراده کند انجام می دهد.(و اراده حکیمانه ی او بر آزاد گذاردن مردم است.)

نکته ها:

گرچه طبق احادیث،تعداد انبیا 124 هزار نفر بوده است،امّا تنها نام 25 نفر از آنان در قرآن آمده و نام دیگران برده نشده است؛ «مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنٰا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ» (1)مقام و درجات انبیا یکسان نیست و هر کدام جایگاه و امتیازاتی دارند.مثلاً امتیاز پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله خاتمیّت،امّی بودن،تحریف نشدن کتابش، امتیاز ابراهیم علیه السلام یک تنه امّت بودن و نسل مبارک داشتن،امتیاز نوح علیه السلام طول عمر و پایداری و دریافت سلام ویژه از طرف خداوند است.در این آیه،امتیاز حضرت موسی و عیسی علیهما السلام بیان شده که موسی مخاطب سخن خداوند و عیسی مؤیّد به روح القدس بوده است.کلمه« دَرَجٰاتٍ »نشانه ی برتری های متعدّد است.

فخر رازی در تفسیر کبیر ذیل این آیه،حدود بیست امتیاز برای پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله بیان کرده است.از آن جمله:معجزه ی پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله قرآن کریم بر همه معجزات برتری دارد.دیگر اینکه پیامبر اسلام بر همه پیامبران گواه است،چنان که می فرماید: «فَکَیْفَ إِذٰا جِئْنٰا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنٰا بِکَ عَلیٰ هٰؤُلاٰءِ شَهِیداً» (2)

پیام ها:

1 انبیا،مقامی بس والا دارند.« تِلْکَ »اشاره به دور و مقام والاست.

2 انبیا،همه در یک رتبه نیستند.یگانگی در هدف،مانع بعضی کمالات ویژه و برتری های خاصّ نیست. «فَضَّلْنٰا بَعْضَهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ»

ص :401


1- 1) .غافر،78.
2- 2) .نساء،41.

3 تجلیل از انبیای گذشته لازم است.موسی و عیسی علیهما السلام در آیه تکریم شده اند.

«مَنْ کَلَّمَ اللّٰهُ»)

(«عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ»

4 سنّت و قانون خداوند،آزاد گذاشتن انسان است.او می تواند مردم را به اجبار به راه حقّ وادار کند،امّا رشد واقعی در سایه آزادی است.در این آیه دو بار می خوانیم که اگر خدا می خواست،اختلاف و نزاعی میان مردم ایجاد نمی شد. «وَ لَوْ شٰاءَ اللّٰهُ» 5 ریشه ی اکثر اختلافات،هوس ها،حسدها و خودبینی هاست،نه جهل و ناآگاهی. «مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَتْهُمُ الْبَیِّنٰاتُ» 6 راه انبیا،همراه با دلیل روشن است. «الْبَیِّنٰاتِ» 7 اختلافات اعتقادی،از عوامل پیدایش جنگ هاست.البتّه دین منشأ اختلاف نیست،بلکه مردم اختلاف می کنند. «وَ لَوْ شٰاءَ اللّٰهُ مَا اقْتَتَلَ») («وَ لٰکِنِ اخْتَلَفُوا» 8 اختلاف عقائد مردم،دلیل اختیار آنها است. «فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ»

[سوره البقرة (2): آیه 254]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمّٰا رَزَقْنٰاکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لاٰ بَیْعٌ فِیهِ وَ لاٰ خُلَّةٌ وَ لاٰ شَفٰاعَةٌ وَ اَلْکٰافِرُونَ هُمُ اَلظّٰالِمُونَ (254)

ای کسانی که ایمان آورده اید! از آنچه به شما روزی داده ایم انفاق کنید،پیش از آنکه روزی فرا رسد که نه خرید و فروشی در آن است و نه دوستی و نه شفاعتی،و(بدانید که)کافران همان ستمگران هستند.(که هم به خود ستم می کنند وهم به دیگران.)

نکته ها:

در این آیه خداوند اهرم هایی را برای تشویق مردم به انفاق بکار برده است، الف:آنچه داری،ما به تو دادیم از خودت نیست. «رَزَقْنٰاکُمْ» ب:مقداری از آنچه داری کمک کن،نه همه را. «مِمّٰا» ج:این انفاق برای قیامت تو،از هر دوستی بهتر است. «یَأْتِیَ یَوْمٌ»

ص :402

پیام ها:

1 قبل از دستور،مردم را با احترام صدا زنیم. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» 2 استفاده از فرصت ها در کارهای خیر،ارزش است. «مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ» 3 محروم کردن امروز،محروم شدن فرداست.اگر امروز انفاق و بخششی صورت نگیرد،در آن روز هم محبّت و دوستی و وساطتی در بین نخواهد بود. «أَنْفِقُوا») («یَوْمٌ لاٰ بَیْعٌ فِیهِ» 4 یاد معاد،عاملی برای تشویق به انفاق است. «أَنْفِقُوا») («یَأْتِیَ یَوْمٌ» 5 یکی از راههای ایجاد روحیّه ی سخاوت،توجّه به دستِ خالی بودن انسان در قیامت است. «لاٰ بَیْعٌ فِیهِ وَ لاٰ خُلَّةٌ وَ لاٰ شَفٰاعَةٌ» 6 بخل،نشانه ی کفران نعمت و کفر به وعده های الهی است. «أَنْفِقُوا») («وَ الْکٰافِرُونَ» 7 کفر،نمونه ی بارز ظلم است. «الْکٰافِرُونَ هُمُ الظّٰالِمُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 255]

اشاره

اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ اَلْحَیُّ اَلْقَیُّومُ لاٰ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاٰ نَوْمٌ لَهُ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ مَنْ ذَا اَلَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّٰ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مٰا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مٰا خَلْفَهُمْ وَ لاٰ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاّٰ بِمٰا شٰاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ لاٰ یَؤُدُهُ حِفْظُهُمٰا وَ هُوَ اَلْعَلِیُّ اَلْعَظِیمُ (255)

اللّٰه،که جز او معبودی نیست،زنده و برپادارنده است.نه خوابی سبک او را فرا گیرد و نه خوابی سنگین.آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است،از آنِ اوست.کیست آنکه جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند.گذشته و آینده آنان را می داند.و به چیزی از علم او احاطه پیدا نمی کنند مگر به مقداری که او بخواهد.کرسی(علم و قدرت)او آسمان ها و زمین را در برگرفته و نگهداری آن دو بر او سنگین نیست و او والا و بزرگ است.

ص :403

نکته ها:

به مناسبت وجود کلمه ی«کرسی»در آیه،رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله این آیه«آیة الکرسی» نامید.در روایات شیعه و سنی آمده است که

این آیه به منزله ی قلّه قرآن است و بزرگترین مقام را در میان آیات دارد. (1)همچنین نسبت به تلاوت این آیه سفارش بسیار شده است،از علی علیه السلام نقل کرده اند که فرمود:

بعد از شنیدن فضیلت این آیه، شبی بر من نگذشت،مگر آنکه آیة الکرسی را خوانده باشم. (2)

در این آیه،شانزده مرتبه نام خداوند و صفات او مطرح شده است.به همین سبب آیة الکرسی را شعار و پیام توحید دانسته اند.هر چند در قرآن بارها شعار توحید با بیانات گوناگون مطرح شده است،مانند:«لا إله الا الله» (3)، «لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ» (4)، «لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنْتَ» (5)، «لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا» (6)،ولی در هیچ کدام آنها مثل آیة الکرسی در کنار شعار توحید،صفات خداوند مطرح نشده است.

صفات خداوند دو گونه اند،برخی صفات،عین ذات او هستند و قابل تجزیه از ذات الهی نمی باشند.مانند:علم،قدرت و حیات.امّا برخی صفات که آنها را صفات فعل می نامند،مربوط به فعل خداوند است،مثل خلق کردن و عفو نمودن.منشأ اینگونه صفات،اراده الهی است که اگر بخواهد خلق می کند،ولی درباره ی صفات ذات این را نمی توان گفت که اگر خداوند بخواهد می داند و اگر نخواهد نمی داند.اگر بخواهیم صفات ذات را تشبیه کنیم،باید بگوئیم عالم و قادر بودن برای خداوند،نظیر مخلوق بودن برای انسان است.هرگز صفت مخلوق بودن از انسان جدا نمی شود،همانگونه که هرگز صفت علم از خداوند جدا نمی شود.

کلمه« إِلٰهَ »درباره هر معبودی بکار می رود،خواه حقّ و یا باطل، «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ

ص :404


1- 1) .تفسیر روح المعانی،ج 3،ص 10 و تفسیر المیزان،ج 2،ص 354.
2- 2) .تفسیر نمونه،ج 2،ص 191؛المیزان،ج 2،ص 355.
3- 3) .صافات،35.
4- 4) .بقره،163.
5- 5) .انبیاء،87.
6- 6) .نحل،2.

إِلٰهَهُ هَوٰاهُ» (1)ولی کلمه«الله»نام ذات مقدّس الهی است.معبودانِ غیر از خدا،از آفریدن مگسی عاجزند؛ «لَنْ یَخْلُقُوا ذُبٰاباً» (2)و آنان که به پرستش غیر خدا می پردازند،از بلندای توحید به دره های خوفناک سقوط می کنند. «وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّٰهِ فَکَأَنَّمٰا خَرَّ مِنَ السَّمٰاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ» (3)«لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اللّٰهُ» اوّلین صفحه شناسنامه ی هر مسلمان است.اوّلین شعار و دعوت پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله نیز با همین جمله بود:«قولوا لا إله الا الله تفلحوا» (4)هم چنان که فرمود:«من قال لا إله الا الله مخلصا دخل الجنة و اخلاصه بها ان تحجزه لا إله الا الله عما حرم الله»

هر کس خالصانه شعار توحید سر دهد،وارد بهشت می شود و نشان اخلاص او آن است که گفتن«

لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اللّٰهُ

»وی را از حرامهای الهی دور سازد. (5)

امام صادق علیه السلام فرمودند:«قول لا إله الا الله ثمن الجنة» (6)

گفتن« لا إله الا الله

»بهای بهشت

است. هم چنان که امام رضا علیه السلام در حدیث قدسی نقل کرده اند:«کلمة لا إله إلا الله حصنی» (7)

کلمه ی توحید،دژ مستحکم الهی است.

آری،توحید،مایه ی نجات و رستگاری انسان است.البتّه همانگونه که می گویند هر کس به دانشگاه یا حوزه علمیه قدم گذاشت،دانشمند شد.یعنی به شرط اینکه تمام دروس لازم را بخواند.گفتن «Bلاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اللّٰهُ *» نجات دهنده است،امّا با داشتن شرایطش که در جای خود بدان اشاره خواهد شد.

اعتقاد به توحید،همه ی قدرت ها و جاذبه ها را در چشم انسان کوچک و حقیر می کند.نمونه ای از آثار تربیتی توحید همین است که مسلمانان در برابر پادشاهان و صاحبان قدرت سجده نمی کردند.در دربار نجاشی پادشاه حبشه،پناهندگان مسلمان گفتند:«لا نسجد الا لله»ما به غیر خدا سجده نمی کنیم. (8)دحیه کلبی یکی دیگر از مسلمانان در کاخ قیصر روم،سجده نکرد و در جواب کاخ نشینان گفت:

ص :405


1- 1) .فرقان،43.
2- 2) .حج،73.
3- 3) .حج،31.
4- 4) .کنز العمّال،ح 35541.
5- 5) .ثواب الاعمال،ص 20.
6- 6) .بحار،ج 93،ص 196.
7- 7) .بحار،ج 3،ص 7.
8- 8) .سیره ی حلبی،ج 1،ص 387.

«لا أسجد لغیر الله»

من برای غیر خداوند سجده نمی کنم. (1)

آری،توحید انسان را تا آنجا بالا می برد که حتّی بهشت و دوزخ نیز برای او مطرح نمی شود.امامان معصوم علیهم السلام نیز برای تربیت چنین انسان هایی تلاش می کردند.

علی علیه السلام فرمودند:«لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا» (2)،

بنده دیگری مباش که

خداوند تو را آزاد آفریده است.

لازم است مسلمانان هر روز و در هر جا با صدای بلند،اذان بگویند و فریاد آزادی از بندگی خدایان دروغین و طاغوت ها را سر دهند.و گوش نوزادان خود را قبل از هر صدایی،با طنین توحید «Bلاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اللّٰهُ *» آشنا سازند.

«هُوَ الْحَیُّ»

در فراز هفتادم دعای جوشن کبیر،حیّ بودن خداوند را اینگونه مطرح می کند:

«یا حیا قبل کل حی،یا حیا بعد کل حی،یا حی الذی لیس کمثله حی،یا حی الذی لا یشارکه حی،یا حی الذی لا یحتاج الی حی،یا حی الذی یمیت کل حی،یا حی الذی یرزق کل حی،یا حیا لم یرث الحیاة من حی،یا حی الذی یحیی الموتی،یا حی یا قیوم» آری،خداوند زنده است،قبل از هر زنده ای و بعد از هر زنده ای.در زنده بودن، وی را نظیر و شریکی نیست و برای زنده ماندن،نیازمند دیگری نیست.او زندگان را می میراند و به همه زنده ها روزی می بخشد.او زندگی را از زنده ای دیگر به ارث نبرده،بلکه به مردگان نیز زندگی می بخشد.او زنده و پا برجاست.

معنای حیات درباره ذات پروردگار با دیگران فرق می کند و مانند سایر صفات الهی،از ذات او جدایی ناپذیر است و در آن فنا راه ندارد؛ «وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لاٰ یَمُوتُ» (3)او در حیات خویش نیازمند تغذیه،تولید مثل،جذب و دفع،که لازمه حیات موجوداتی همچون انسان و حیوان و گیاه است،نیست.«یا حی الذی لیس کمثله حی»

ص :406


1- 1) .سیره حلبی،ج 3،ص 272.
2- 2) .نهج البلاغه،نامه ی 31.
3- 3) .فرقان،58.

«الْقَیُّومُ»

« اَلْقَیُّومُ »از ریشه ی«قیام»،به کسی گفته می شود که روی پای خود ایستاده و دیگران به او وابسته هستند. (1)کلمه ی« اَلْقَیُّومُ »سه مرتبه در قرآن آمده است و در هر سه مورد در کنار کلمه« اَلْحَیُّ »قرار دارد.

قیام او از خود اوست،ولی قیام سایر موجودات به وجود اوست.و مراد از قیّومیّت پروردگار،تسلّط و حفاظت و تدبیر کامل او نسبت به مخلوقات است.

قیام او دائمی و همه جانبه است،می آفریند،روزی می دهد،هدایت می کند و می میراند و لحظه ای غافل نیست.

هر موجود زنده ای برای ادامه ی حیات،نیازمند منبع فیض است.همچون لامپی که برای ادامه ی روشنی،نیاز به اتصّال برق دارد.تمام موجودات برای زنده شدن باید از« اَلْحَیُّ »تغذیه شوند و برای ادامه ی زندگی باید از«قیّوم»مایه بگیرند.

امام علی علیه السلام می فرماید:«کل شیء خاضع له و کل شیء قائم به»

هر چیزی تسلیم او و هر چیزی وابسته به اوست. (2)نقل کرده اند که در جنگ بدر رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله مکرّر در سجده می گفتند:«یا حی یا قیوم» (3)«لاٰ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاٰ نَوْمٌ» امام صادق علیه السلام فرموده اند:«ما من حی الا و هو ینام خلا الله وحده»

هیچ زنده ای نیست مگر اینکه می خوابد،تنها خداوند از خواب بدور است. (4)

خداوند حیّ است و نیازمند خواب و چُرت نیست. (5)خواب،زنده ها را از خود منقطع می کند تا چه رسد به دیگران،ولی خداوند خواب ندارد و همواره بر همه چیز قیّومیّت دارد.

ص :407


1- 1) .مفردات راغب.
2- 2) .نهج البلاغه،خطبه 108.
3- 3) .روح البیان،ج 1،ص 400.
4- 4) .بحار،ج 59،ص 185.
5- 5) .چون در طبع انسان،ابتدا حالت رِخوت و چُرت پیدا می شود،سپس خواب می آید،قرآن هم کلمه ی«سِنَة»را مقدّم بر«نَوم»بکار برده است.

«لَهُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی الْأَرْضِ»

مالک حقیقی همه چیز اوست و مالکیّت انسان در واقع عاریتی بیش نیست.

مالکیّت انسان،چند روزه و با شرایط محدودی است که از طرف مالک حقیقی یعنی خداوند تعیین می شود.حال که همه مملوک او هستند،پس چرا مملوکی مملوک دیگر را بپرستد؟ دیگران نیز بندگانی همچون ما هستند؛ «عِبٰادٌ أَمْثٰالُکُمْ» (1)طبیعت،ملک خداست و قوانین حاکم بر آن محکوم خداوندند.ای کاش انسان ها هم از مِلک او و هم از مُلک او بهتر استفاده می کردند.اگر همه چیز از خدا و برای خداست،دیگر بخل و حرص چرا؟ آیا خدای خالق،ما را رها کرده است؟ «أَ یَحْسَبُ الْإِنْسٰانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدیً» (2)امام کاظم علیه السلام از در خانۀ شخصی بنام«بُشر»می گذشت،متوجّه سر و صدا و آواز لهو و لعبی شدند که از خانه بلند بود.از کنیزی که از آن خانه بیرون آمده بود پرسیدند صاحبخانه کیست؟ آیا بنده است؟! جواب داد:نه آقا،بنده نیست آزاد است.امام فرمود:اگر بنده بود این همه نافرمانی نمی کرد.کنیز سخن امام را وقتی وارد منزل شد به صاحبخانه باز گفت.او تکانی خورد و توبه کرد. (3)

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود:

اوّلین درجه تقوا و بندگی خدا آن است که انسان خودش را مالک نداند. (4)

«مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ»

مشرکان،خداوند را قبول داشتند؛ «لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللّٰهُ» (5)ولی بت ها را شفیع می دانستند: «وَ یَقُولُونَ هٰؤُلاٰءِ شُفَعٰاؤُنٰا» (6)آیة الکرسی،این پناهگاه موهوم را در هم می کوبد و می گوید:کیست که بدون اجازه ی او بتواند شفاعت کند؟ نه تنها هستی برای اوست،کارآیی هستی نیز با اذن اوست.با خیال و توهم شما،مخلوقی شفیع دیگری نمی شود.شفاعت در قیامت وجود دارد،

ص :408


1- 1) .اعراف،194.
2- 2) .قیامت،36.
3- 3) .تتمة المنتهی،ص 329.
4- 4) .بحار،ج 1،ص 225.
5- 5) .لقمان،25.
6- 6) .یونس،18.

ولی با حساب و کتاب و با اذن خداوند.اگر از کسی عملی سر می زند،با اذن و اراده خداوند بوده و قیّوم بودن او خدشه بردار نیست تا بتوان در گوشه ای دور از خواست او کاری صورت داد.

شفاعت آن است که یک موجود قوی به موجود ضعیف یاری برساند.مثلاً در نظام آفرینش،نور،آب،هوا و زمین،دانه ی گیاه را یاری می کنند تا به مرحله درخت برسد.در نظام کیفر و پاداش نیز،اولیای خدا گنهکاری را یاری می رسانند تا نجات یابد. (1)ولی هرگز این امدادها نشانه ی ضعف خداوند و یا تأثیرپذیری او نیست.زیرا خود اوست که مقام شفاعت و اجازه آن را به اولیای خود می دهد.و اوست که نظام آفرینش را به نوعی آفریده که وقتی دانه در مسیر رستن قرار گرفت، با نور و هوا و خاک رشد می کند.

به هر حال عوامل مادّی و کمک هایی که انسان از مخلوقات می گیرد،در پرتو اذن اوست و در چهار چوب قوانینی است که او حاکم کرده است.به همین دلیل افرادی از شفاعت شدن محرومند؛ «فَمٰا تَنْفَعُهُمْ شَفٰاعَةُ الشّٰافِعِینَ» (2)چنان که نور،حرارت،آب و خاک،دانه ای را رشد می دهند که قابلیّت رشد داشته باشد.

حساب شفاعت از حساب پارتی بازی و توصیه های بی دلیل دنیوی در جوامع فاسد،جدا است.شفاعت،برای جلوگیری از یأس و ناامیدی و ایجاد پیوند مردم با اولیای خداست.شفاعت،پاداشی است که خداوند به اولیای خود می دهد و بهره گیری از آن در روز قیامت،تجسّمی از بهره گیری انسان،از نورِ علم و هدایت انبیا و اولیا در دنیاست.

شفاعت کننده،قدرت مستقلی در برابر قدرت خداوند نیست،بلکه پرتوی از اوست و مقام شفاعت مخصوص کسانی است که او بخواهد.لذا نباید بت پرستان با شعار؛ «هٰؤُلاٰءِ شُفَعٰاؤُنٰا» (3)خیال کنند که بهره مند از شفاعت خواهند شد.

ص :409


1- 1) .امام صادق علیه السلام فرمودند:«نحن الشافعون»ما هستیم آنهایی که اذن شفاعت دارند.تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 258.
2- 2) .مدّثر،48.
3- 3) .یونس،18.

یادآوری این نکته لازم است که عبادت غیر خداوند شرک است،ولی دعوت و خواندن غیر خدا،همه جا شرک نیست.جملات: «یَدْعُوکَ» (1)، «یَدْعُوکُمْ» (2)، «یَدْعُونَ» (3)، «نَدْعُ» (4)و «دُعٰاءَ الرَّسُولِ» (5)که در قرآن آمده است،هیچ یک با شرک ربطی ندارد.لکن هر دعوتی ارزشمند نیست،بیمار اگر پزشک را صدا زند، حقّ است و اگر فالگیر را صدا زند باطل است.

«یَعْلَمُ مٰا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مٰا خَلْفَهُمْ»

خداوند همه ی واقعیّات را می داند و شفاعت نزد پروردگار،تلاش برای اثبات بی گناهی شخصی نیست،بلکه شفاعت،تلاش برای نجات و عفو است.آگاهی خدا باید موجب شود که اندکی انسان حیا کند،او از درون سینه ها خبر دارد و از رازهای پنهانی و آشکار با خبر است،از درون رحم مادران خبر دارد که نوزاد پسر است یا دختر.علم روز قیامت و اندازه هر چیزی را می داند. (6)در حالی که علم ما انسان ها محدود است.ما صدا را تا حدّی می شنویم،دیدنی ها را تا حدودی می بینیم،اسرار را نمی دانیم،مگر آن قسمتی را که خداوند اراده کند و اجازه دهد.

«وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ وَ لاٰ یَؤُدُهُ حِفْظُهُمٰا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ»

در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است:مراد از«عرش»،علومی از خداوند است که انبیا و رسل را به آنها آگاه کرده است (7)ولی«کرسی»،علومی هستند که آنها را هیچ کس نمی داند. (8)

برخی«کرسی»را کنایه از قدرت و حکومت خدا می دانند که آسمان ها و زمین را

ص :410


1- 1) .قصص،25.
2- 2) .آل عمران،153.
3- 3) .آل عمران،104.
4- 4) .آل عمران،61.
5- 5) .نور،63.
6- 6) . «یَعْلَمُ مٰا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ مٰا یَخْرُجُ مِنْهٰا وَ مٰا یَنْزِلُ مِنَ السَّمٰاءِ» سبأ،2. «إِنْ تُخْفُوا مٰا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللّٰهُ» آل عمران،29. «وَ عِنْدَهُ مَفٰاتِحُ الْغَیْبِ» انعام،59.؛ «یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفیٰ» طه،7. «إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذٰاتِ الصُّدُورِ» هود،5.؛ «یَعْلَمُ خٰائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ مٰا تُخْفِی الصُّدُورُ» غافر،19.
7- 7) .تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 259.
8- 8) .تفسیر برهان،ج 1،ص 240.

در برگرفته است.با آنکه جهان بس وسیع است و زمین نسبت به آن همچون حلقه انگشتری در بیابان،ولی با همه اینها حفظ و نگهداری آنها برای خداوند سنگین نیست.آیة الکرسی به مردم می فهماند که خداوند نه تنها مالکِ عالَم و عالِم به تمام مملوک های خود است،بلکه سراسر هستی با همه ی مخلوقاتش، تحت سلطه و قدرت اوست. (1)و مردم قدرت نامحدود خالق را با قدرت مخلوق مقایسه نکنند.زیرا خستگی،از عوارض ماده است،امّا توانایی خداوند عین ذات اوست. «إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ» (2)علی علیه السلام می فرماید:

خداوند را،نه گذشت زمان

پیر و فرسوده می کند و نه خود دگرگون گشته و تغییر می یابد. (3)

آری،توجّه به قدرت نامحدود خداوند،در روح مؤمن آرامش ایجاد می کند و مؤمن با آن خویشتن را در مصونیّت و امان می یابد.

هر یک از صفات خدا:قیوم،حی،علیم،قدیر و عظیم،نقش سازنده ای در تربیت انسان دارد.زیرا بهترین مکتب آن است که به پیروان خود امید و عشق بدهد، سرنوشت و آینده آنان را روشن کند و پیروانش نیز بدانند که هر لحظه زیر نظر هستند،لغزشهایشان قابل عفو است و حاکم آنان مهربان است.

خلاصه آنکه خدایی سزاوار پرستش است که زنده و پابرجا و نستوه باشد، گرفتار ضعف و خستگی و دچار خواب و چرت نگردد،احدی بدون اراده او قدرت انجام کاری را نداشته باشد.همه چیز را بداند و بر همه چیز احاطه و تسلّط داشته باشد.این چنین خدایی می تواند معبود و محبوب باشد و به چنین خدایی می توان توکّل کرد و عشق ورزید و به او امیدوار بود.خدایی که قرآن اینگونه معرفی می کند،با خدای انجیل و تورات تحریف شده قابل مقایسه نیست.آن کسانی که در بن بست های تنگ و تاریک نظام مادّی جهان گرفتار شده اند،چگونه می اندیشند؟ «الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِی هَدٰانٰا لِهٰذٰا وَ مٰا کُنّٰا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لاٰ أَنْ هَدٰانَا اللّٰهُ»

ص :411


1- 1) . «بَلْ لَهُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قٰانِتُونَ» بقره،116.و «إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ» ابراهیم،19.
2- 2) .هود،66.
3- 3) .نهج البلاغه،خطبه ی 228.
پیام ها:

1 هیچ موجودی جز او،ارزش معبود شدن ندارد. «لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ» 2 حیات واقعی و ابدی و همه ی حیات های دیگر از آن اوست. «الْحَیُّ» 3 همه چیز دائماً به او بستگی دارد و لحظه ای از تدبیر او خارج نیست. «الْقَیُّومُ» 4 همه چیز از اوست. «لَهُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ» 5 نه تنها هستی از اوست،کارایی هستی نیز از اوست. «مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ» 6 با خیال و توهّم شما،چیزی شفیع و واسطه نمی شود. «مَنْ ذَا الَّذِی» 7 احدی از او مهربان تر نیست.علاقه و مهربانی هر شفیعی از اوست. «إِلاّٰ بِإِذْنِهِ» 8 خداوند بر همه چیز و در همه حال آگاه است،پس از گناه در برابر او حیا کنیم.

«یَعْلَمُ مٰا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مٰا خَلْفَهُمْ»

9 او بر همه چیز احاطه دارد،ولی دیگران بدون اراده او حتّی به گوشه ای از علم او احاطه ندارند. (1)«لاٰ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ» 10 حکومت و قدرت او محدود نیست. «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ» 11 حفاظت هستی برای او سنگین نیست. «وَ لاٰ یَؤُدُهُ» 12 کسی که از هستی حفاظت می کند،می تواند ما را در برابر خطرات حفظ کند.

«حِفْظُهُمٰا»

و لذا برای حفاظت،سفارش به خواندن آیة الکرسی شده است.

[سوره البقرة (2): آیه 256]

اشاره

لاٰ إِکْرٰاهَ فِی اَلدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ اَلرُّشْدُ مِنَ اَلْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّٰاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللّٰهِ فَقَدِ اِسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ اَلْوُثْقیٰ لاَ اِنْفِصٰامَ لَهٰا وَ اَللّٰهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (256)

در(پذیرش)دین،اکراهی نیست.همانا راه رشد از گمراهی روشن شده است، پس هر که به طاغوت کافر شود و به خداوند ایمان آورد،قطعاً به دستگیره محکمی دست یافته،که گسستنی برای آن نیست.و خداوند شنوای دانا است.

ص :412


1- 1) . «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللّٰهَ یَریٰ» علق،14.
نکته ها:

ایمان قلبی با اجبار حاصل نمی شود،بلکه با برهان،اخلاق و موعظه می توان در دلها نفوذ کرد،ولی این به آن معنا نیست که هر کس در عمل بتواند هر منکری را انجام دهد و بگوید من آزادم و کسی حقّ ندارد مرا از راهی که انتخاب کرده ام بازدارد.قوانین جزایی اسلام همچون تعزیرات،حدود،دیات و قصاص و واجباتی همچون نهی از منکر و جهاد،نشانه آن است که حتّی اگر کسی قلباً اعتقادی ندارد،ولی حقّ ندارد برای جامعه یک فرد موذی باشد.

اسلامی که به کفّار می گوید: «هٰاتُوا بُرْهٰانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ» (1)

اگر در ادّعای خود

صادقید،برهان و دلیل ارائه کنید. چگونه ممکن است مردم را در پذیرش اسلام، اجبار نماید؟ جهاد در اسلام یا برای مبارزه با طاغوت ها و شکستن نظام های جبّاری است که اجازه تفکّر را به ملّت ها نمی دهند و یا برای محو شرک و خرافه پرستی است که در حقیقت یک بیماری است و سکوت در برابر آن،ظلم به انسانیّت است.

مطابق روایات،یکی از مصادیق تمسک به «بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقیٰ» و ریسمان محکم الهی، اتصال با اولیای خدا و اهل بیت علیهم السلام است.

رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله به حضرت علی علیه السلام فرمودند:«انت العروة الوثقی». (2)

پیام ها:

1 دینی که برهان و منطق دارد،نیازی به اکراه و اجبار ندارد. «لاٰ إِکْرٰاهَ فِی الدِّینِ» 2 تأثیر زور در اعمال و حرکات است،نه در افکار و عقاید. «لاٰ إِکْرٰاهَ فِی الدِّینِ» 3 راه حقّ از باطل جدا شده،تا حجّت بر مردم تمام باشد.روشن شدن راه حقّ، با عقل،وحی و معجزات است. «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» اسلام دین رشد است.

4 دین،مایه ی رشد انسانیّت است. «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»

ص :413


1- 1) .بقره،111.
2- 2) .تفسیر برهان،ج 1،ص 141.

5 اسلام با استکبار سازش ندارد. «یَکْفُرْ بِالطّٰاغُوتِ» 6 تا طاغوت ها محو نشوند،توحید جلوه نمی کند.اوّل کفر به طاغوت،بعد ایمان به خدا. «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّٰاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللّٰهِ» 7 کفر به طاغوت و ایمان به خدا باید دائمی باشد. «یَکْفُرْ» ، «یُؤْمِنْ» فعل مضارع نشانه ی تداوم است.

8 محکم بودن ریسمان الهی کافی نیست،محکم گرفتن هم شرط است. «فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ» 9 تکیه به طاغوت ها و هر آنچه غیر خدایی است،گسستنی و از بین رفتنی است.

تنها رشته ای که گسسته نمی گردد،ایمان به خداست. «لاَ انْفِصٰامَ لَهٰا» 10 ایمان به خدا و رابطه با اولیای خدا ابدی است. «لاَ انْفِصٰامَ لَهٰا» ولی طاغوت ها در قیامت از پیروان خود تبری خواهند جست.

11 ایمان به خدا و کفر به طاغوت باید واقعی باشد،نه منافقانه.زیرا خداوند می داند و می شنود. «وَ اللّٰهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»

[سوره البقرة (2): آیه 257]

اشاره

اَللّٰهُ وَلِیُّ اَلَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ اَلظُّلُمٰاتِ إِلَی اَلنُّورِ وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیٰاؤُهُمُ اَلطّٰاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ اَلنُّورِ إِلَی اَلظُّلُمٰاتِ أُولٰئِکَ أَصْحٰابُ اَلنّٰارِ هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ (257)

خداوند دوست و سرپرست مؤمنان است،آنها را از تاریکی ها(ی گوناگون) بیرون و به سوی نور می برد.لکن سرپرستان کفّار،طاغوت ها هستند که آنان را از نور به تاریکی ها سوق می دهند،آنها اهل آتشند و همانان همواره در آن خواهند بود.

نکته ها:
اشاره

در آیه قبل خواندیم که او مالک همه چیز است؛ «لَهُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ» و در این آیه می خوانیم:نسبت او به مؤمنان،نسبت خاصّ و ولایی است. «وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا»

ص :414

گوشه ای از سیمای کسانی که ولایت خدا را پذیرفته اند

آنکه ولایت خدا را پذیرفت،کارهایش رنگ خدایی پیدا می کند. «صِبْغَةَ اللّٰهِ» (1)برای خود رهبری الهی برمی گزیند. «إِنَّ اللّٰهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طٰالُوتَ مَلِکاً» (2)راهش روشن،آینده اش معلوم و به کارهایش دلگرم است. «یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمٰانِهِمْ» (3)، «إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ» (4)، «لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» (5)در جنگ ها و سختی ها به یاری خدا چشم دوخته و از قدرت های غیر خدایی نمی هراسد. «فَزٰادَهُمْ إِیمٰاناً» (6)از مرگ نمی ترسد و کشته شدن در تحت ولایت الهی را سعادت می داند.امام حسین علیه السلام فرمود:«انی لا اری الموت الا سعادة». (7)

تنهایی در زندگی برای او تلخ و ناگوار نیست،چون می داند او زیر نظر خداوند است. «إِنَّ اللّٰهَ مَعَنٰا» (8)از انفاق و خرج کردن مال نگران نیست،چون مال خود را به ولی خود می سپارد.

«یُقْرِضُ اللّٰهَ قَرْضاً حَسَناً» (9)تبلیغات منفی در او بی اثر است،چون دل به وعده های حتمی الهی داده است:

«وَ الْعٰاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»

(10)

غیر از خدا همه چیز در نظر او کوچک است.امام علی علیه السلام فرمود:«عظم الخالق فی أنفسهم فصغر ما دونه فی أعینهم». (11)

از قوانین و دستورات متعدّد متحیّر نمی شود،چون او تنها قانون خدا را پذیرفته و فقط به آن می اندیشد.و اگر صدها راه درآمد برایش باز شود تنها با معیار الهی آن راهی را انتخاب می کند که خداوند معیّن کرده است. «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ» (12)

ص :415


1- 1) .بقره،138.
2- 2) .بقره،247.
3- 3) .یونس،9.
4- 4) .بقره،156.
5- 5) .یوسف،56.
6- 6) .بقره،173.
7- 7) .بحار،ج 44،ص 192.
8- 8) .توبه،40.
9- 9) .بقره،245.
10- 10) .اعراف،128.
11- 11) .نهج البلاغه،خ 193.
12- 12) .مائده،44 و 45.
پیام ها:

1 مؤمنان،یک سرپرست دارند که خداست و کافران سرپرستان متعدّد دارند که طاغوت ها باشند و پذیرش یک سرپرست آسان تر است. (1)درباره مؤمنان می فرماید: «اللّٰهُ وَلِیُّ» امّا درباره ی کفّار می فرماید: «أَوْلِیٰاؤُهُمُ الطّٰاغُوتُ» 2 آیه قبل فرمود: «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» این آیه نمونه ای از رشد و غیّ را بیان می کند که ولایت خداوند،رشد و ولایت طاغوت انحراف است. «اللّٰهُ وَلِیُّ») («أَوْلِیٰاؤُهُمُ الطّٰاغُوتُ» 3 راه حقّ یکی است،ولی راههای انحرافی متعدّد.قرآن درباره راه حقّ کلمه ی نور را به کار می برد،ولی از راههای انحرافی و کج،به ظلمات و تاریکی ها تعبیر می کند. «النُّورِ» ، «الظُّلُمٰاتِ» 4 راه حقّ،نور است و در نور امکان حرکت،رشد،امید و آرامش وجود دارد.

«النُّورِ»

5 مؤمن در بن بست قرار نمی گیرد. «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمٰاتِ» 6 طاغوت ها در فضای کفر و شرک قدرت مانور دارند. «الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیٰاؤُهُمُ الطّٰاغُوتُ» 7 هر کس تحت ولایت خداوند قرار نگیرد،خواه ناخواه طاغوت ها بر او ولایت می یابند. «اللّٰهُ وَلِیُّ») («أَوْلِیٰاؤُهُمُ الطّٰاغُوتُ» 8 هر ولایتی غیر از ولایت الهی،ولایت طاغوتی است. «اللّٰهُ وَلِیُّ») («أَوْلِیٰاؤُهُمُ الطّٰاغُوتُ» 9 توجّه به عاقبت طاغوت پذیری،انسان را به حقّ پذیری سوق می دهد. «أُولٰئِکَ أَصْحٰابُ النّٰارِ»

ص :416


1- 1) .یوسف علیه السلام نیز در دعوت کفّار به همین معنا استدلال کرد:«أ أربابٌ متفرّقون خیرٌ أم اللّٰه الواحد القهّار»آیا صاحبان متعدّد و پراکنده بهترند یا خدای یگانه و قدرتمند؟! یوسف،39.

[سوره البقرة (2): آیه 258]

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِی حَاجَّ إِبْرٰاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتٰاهُ اَللّٰهُ اَلْمُلْکَ إِذْ قٰالَ إِبْرٰاهِیمُ رَبِّیَ اَلَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ قٰالَ أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ قٰالَ إِبْرٰاهِیمُ فَإِنَّ اَللّٰهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ اَلْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهٰا مِنَ اَلْمَغْرِبِ فَبُهِتَ اَلَّذِی کَفَرَ وَ اَللّٰهُ لاٰ یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلظّٰالِمِینَ (258)

آیا آن کس(نمرود)را که خداوند به او پادشاهی داده بود،ندیدی که با ابراهیم درباره ی پروردگارش محاجّه و گفتگو می کرد؟ زمانی که ابراهیم گفت:خدای من کسی است که زنده می کند و می میراند،او گفت:من هم زنده می کنم و می میرانم.ابراهیم گفت:خداوند خورشید را از مشرق می آورد،پس تو(که می گویی حاکم بر جهان هستی،)خورشید را از مغرب بیاور.(در اینجا بود که) آن مرد کافر مبهوت و وامانده شد.و خداوند قوم ستمگر را هدایت نمی کند.

نکته ها:

در آیه ی قبل خواندیم که خداوند ولیّ مؤمنان است و آنان را از ظلمات خارج و به سوی نور می برد،این آیه و آیات بعد نمونه هایی از ولایت خداوند و بیرون آوردن از ظلمات به نور را مطرح می کند.

در روایاتِ تاریخی آمده است که نمرود از پادشاهان بابل بود و حکومت مقتدرانه ای داشت او با حضرت ابراهیم درباره ی خداوند مباحثه و مجادله کرد.

وقتی حضرت ابراهیم گفت:پروردگار من آن است که زنده می کند و می میراند،او گفت:من نیز زنده می کنم و می میرانم.سپس دستور داد دو زندانی را حاضر کردند،یکی را آزاد نمود و دیگری را دستور داد بکشند.وقتی ابراهیم علیه السلام این سفسطه و مغالطه را مشاهده کرد که این شخص چه برداشتی از زنده کردن و میراندن دارد و چگونه می خواهد افکار دیگران را منحرف کند،فرمود:خداوند طلوع خورشید را از مشرق قرار داده است،اگر تو ادّعا داری که بر جهانِ هستی حکومت داری و همه چیز در اختیار و تحت قدرت توست،خورشید را از مغرب

ص :417

بیرون بیاور!.آن موقع بود که نمرود مبهوت ماند و پاسخی جز سکوت نداشت.

پیام ها:

1 هر کس هر چه دارد از اوست.کافران نیز در دنیا از نعمت های او بهره مند می شوند،ولی از آن سوء استفاده می کنند. «آتٰاهُ اللّٰهُ» 2 قدرت و حکومت می تواند عامل استکبار و غرور گردد. «آتٰاهُ اللّٰهُ الْمُلْکَ») («أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ» 3 توجّه به افکار عمومی و قضاوت مردم لازم است.گرچه پدیده ی حیات یکی از راههای خداشناسی است و جواب نمرود صحیح نبود،ولی آن بحث ها و مجادله ها،افکار عمومی را پاسخ نمی گفت. «رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ» 4 مغالطه و سفسطه،ترفند اهل باطل است. «أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ» 5 حقّ،اگر منطقی و مستدل ارائه شود،بر باطل پیروز و حاکم است. «فَأْتِ بِهٰا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ» 6 در مباحثه ها از استدلال های فطری،عقلی و عمومی استفاده کنید،تا مخالفِ لجوج نیز مقهور و مبهوت شود. «فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ» 7 کافر ظالم است،زیرا به خود و مقام انسانیّت ظلم کرده است. «لاٰ یَهْدِی الْقَوْمَ الظّٰالِمِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 259]

اشاره

أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلیٰ قَرْیَةٍ وَ هِیَ خٰاوِیَةٌ عَلیٰ عُرُوشِهٰا قٰالَ أَنّٰی یُحْیِی هٰذِهِ اَللّٰهُ بَعْدَ مَوْتِهٰا فَأَمٰاتَهُ اَللّٰهُ مِائَةَ عٰامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قٰالَ کَمْ لَبِثْتَ قٰالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قٰالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عٰامٍ فَانْظُرْ إِلیٰ طَعٰامِکَ وَ شَرٰابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَ اُنْظُرْ إِلیٰ حِمٰارِکَ وَ لِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنّٰاسِ وَ اُنْظُرْ إِلَی اَلْعِظٰامِ کَیْفَ نُنْشِزُهٰا ثُمَّ نَکْسُوهٰا لَحْماً فَلَمّٰا تَبَیَّنَ لَهُ قٰالَ أَعْلَمُ أَنَّ اَللّٰهَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (259)

ص :418

یا همانند کسی(عُزَیر)که از کنار یک آبادی عبور کرد،در حالی که دیوارهای آن بر روی سقف هایش فرو ریخته بود(و مردم آن مرده و استخوان هایشان در هر سو پراکنده بود،او با خود)گفت:خداوند چگونه اینها را پس از مرگ زنده می کند؟ پس خداوند او را یک صد سال میراند و سپس زنده کرد(و به او) گفت:چقدر درنگ کردی؟ گفت یک روز،یا قسمتی از یک روز را درنگ کرده ام! فرمود:(نه)بلکه یکصد سال درنگ کرده ای،به غذا و نوشیدنی خود(که همراه داشتی)نگاه کن(که با گذشت سالها)تغییر نیافته است.و به الاغ خود نگاه کن(که چگونه متلاشی شده است،این ماجرا برای آن است که هم به تو پاسخ گوییم)و(هم)تو را نشانه(رستاخیز)و حجتی برای مردم قرار می دهیم.(اکنون)به استخوان ها(ی مَرکب خود)بنگر که چگونه آنها را بهم پیوند می دهیم و بر آن گوشت می پوشانیم.پس هنگامی که(این حقایق برای آن مرد خدا)آشکار شد،گفت:(اکنون با تمام وجود)می دانم که خداوند بر هر کاری قادر و تواناست.

نکته ها:

آیه ی قبل گفتگوی حضرت ابراهیم با نمرود را بازگو کرد که پیرامون توحید گفتگو می کردند و هدایت از طریق استدلال بود و ابراهیم با استدلال پیروز شد.

نمونه ی دوّم خروج از ظلمات به نور،در این آیه است که پیرامون معاد گفتگو می شود و هدایت از طریق نمایش و به صورت محسوس و عملی صورت می گیرد.در تفاسیر و برخی روایات آمده است که نام این شخص «Bعُزَیْرٌ » بوده است.در تفسیر المیزان می خوانیم که این شخص باید پیامبر باشد،زیرا خداوند با او سخن گفته است.

پیام ها:

1 به تمدن های ویران شده گذشته،باید به دیده عبرت نگریست و درسهای تازه گرفت. «مَرَّ عَلیٰ قَرْیَةٍ»

ص :419

2 هر چند می دانید،امّا باز هم علم خود را با تجربه و پرسیدن بالا ببرید. «أَنّٰی یُحْیِی هٰذِهِ اللّٰهُ» 3 صد سال مردن،برای یک نکته فهمیدن بجاست. «فَأَمٰاتَهُ اللّٰهُ مِائَةَ عٰامٍ» 4 گذشت زمان طولانی،خللی در قدرت خداوند وارد نمی آورد. «فَأَمٰاتَهُ اللّٰهُ مِائَةَ عٰامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ» 5 رجعت و زنده شدن مردگان در همین دنیا و قبل از قیامت قابل قبول است.

«فَأَمٰاتَهُ»)

(«بَعَثَهُ»

6 نمایش،از بهترین راههای بیان معارف دینی است. «فَانْظُرْ إِلیٰ طَعٰامِکَ وَ شَرٰابِکَ») (« وَ انْظُرْ إِلیٰ») («وَ انْظُرْ إِلَی الْعِظٰامِ» 7 با اراده الهی استخوان محکم،متلاشی می شود،ولی غذایی که زود فاسد می شود،صد سال سالم باقی می ماند. «لَمْ یَتَسَنَّهْ» 8 نمایش قدرت پروردگار برای ارشاد و هدایت مردم است،نه برای سرگرمی و یا حتّی قدرت نمایی. «وَ لِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنّٰاسِ» 9 خداوند صحنه ای از قیامت را در دنیا آورده است. «فَأَمٰاتَهُ») («ثُمَّ بَعَثَهُ») («وَ انْظُرْ إِلَی الْعِظٰامِ کَیْفَ نُنْشِزُهٰا» 10 معاد،جسمانی است.زیرا اگر معاد روحانی بود،سخن از استخوان به میان نمی آمد. «وَ انْظُرْ إِلَی الْعِظٰامِ» 11 مشت نمونه ی خروار است.خداوند گوشه هایی از قدرت خود در قیامت را در دنیا به نمایش گذارده است. «فَلَمّٰا تَبَیَّنَ لَهُ قٰالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّٰهَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»

[سوره البقرة (2): آیه 260]

اشاره

وَ إِذْ قٰالَ إِبْرٰاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ اَلْمَوْتیٰ قٰالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قٰالَ بَلیٰ وَ لٰکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی قٰالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ اَلطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اِجْعَلْ عَلیٰ کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ اُدْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً وَ اِعْلَمْ أَنَّ اَللّٰهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (260)

ص :420

و(بیاد آور)هنگامی که ابراهیم گفت:پروردگارا به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده می کنی؟ فرمود:مگر ایمان نیاورده ای؟ عرض کرد:چرا،ولی برای آنکه قلبم آرامش یابد.(خداوند)فرمود:چهار پرنده(طاووس،خروس، کبوتر و کلاغ) (1)را برگیر و آنها را نزد خود جمع و قطعه قطعه کن(و درهم بیامیز)سپس بر هر کوهی (2)قسمتی از آنها را قرار ده،آن گاه پرندگان را بخوان،به سرعت بسوی تو بیایند و بدان که خداوند توانای حکیم است.

نکته ها:

تنها از یگانه ابر مرد تاریخ پس از رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله،یعنی علی علیه السلام نقل شده است که فرمود:«لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا»

اگر پرده ها کنار روند،بر یقین من افزوده نمی شود. (3)ولی سایر مردمان همه دوست دارند که شنیده ها و حتّی باورهای خود را به صورت عینی مشاهده نمایند.چنان که همه می دانند قند را از چغندر می گیرند،ولی دوست دارند چگونگی آن را مشاهده کنند.

در تفاسیر آمده است:حضرت ابراهیم از کنار دریایی می گذشت،مرداری را دید که در کنار دریا افتاده و قسمتی از آن در آب و قسمتی دیگر در خشکی است و پرندگان و حیوانات دریایی،صحرایی و هوایی از هر سو آن را طعمه ی خود قرار داده اند.حضرت با خود گفت:اگر این اتّفاق برای انسان رخ دهد و ذرّاتِ بدن انسان در بین جانداران دیگر پخش شود،در قیامت آنها چگونه یک جا جمع و زنده می شوند.لذا از خداوند درخواست کرد که نحوه ی زنده شدن مردگان را مشاهده کند.خداوند نیز با این نمایش،ابراهیم را به نور یقین و اطمینان رهسپار نمود.

ص :421


1- 1) .تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 280.
2- 2) .در حدیث می خوانیم که اجزای مخلوط شده را بر سر ده کوه قرار داد.کافی،ج 8،ص 305.
3- 3) .غرر الحکم و تفسیر روح البیان،ج 1،ص 416.
پیام ها:

1 زنده کردن مردگان،از شئون ربوبیّت خداوند است. «رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ» 2 برای آموزش عمیق،استفاده از نمایش و مشاهدات حسی لازم است. «أَرِنِی» 3 کشف و شهود تنها برای کسانی است که مراتبی از علم،ایمان و استدلال را طی کرده باشند.درخواست «أَرِنِی» ابراهیم پاسخ داده می شود،نه هر کس دیگر.

4 در پی آن باشیم که ایمان و یقین خود را بالا برده تا به مرز اطمینان برسیم.

پژوهش و کنجکاوی یک ارزش است. «لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی» 5 ایمان،دارای مراحل و درجاتی است. «لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی» 6 قلب،مرکز آرامش است. «لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی» 7 اولیای خدا،قدرت تصرّف در هستی را دارند که به آن ولایت تکوینی گفته می شود. «ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً» 8 معاد،جسمانی است و در قیامت بازگشت روح به همین ذرات بدن خواهد بود. «یَأْتِینَکَ سَعْیاً»

[سوره البقرة (2): آیه 261]

اشاره

مَثَلُ اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوٰالَهُمْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنٰابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اَللّٰهُ یُضٰاعِفُ لِمَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ (261)

مثل کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنند،همانند بذری است که هفت خوشه برویاند و در هر خوشه یکصد دانه باشد و خداوند آن را برای هر کس بخواهد(و شایستگی داشته باشد،)دو یا چند برابر می کند و خدا(از نظر قدرت و رحمت)وسیع و(به همه چیز)داناست.

نکته ها:

سفارش به انفاق و منع از اسراف و تبذیر،بهترین راه برای حلّ اختلافات طبقاتی است.هم چنان که پیدایش و گسترش ربا،زمینه ساز و بوجود آورنده ی طبقات

ص :422

است.لذا در قرآن آیات لزوم اتفاق و تحریم ربا در کنار هم آمده است. (1)

هر دانه ای،در هر زمینی،هفت خوشه که در هر خوشه صد دانه باشد نمی رویاند،بلکه باید دانه،سالم و زمین،مستعد و زمان،مناسب و حفاظت، کامل باشد.همچنین انفاق مال حلال،با قصد قربت،بدون منّت و با شیوه ی نیکو آن همه آثار خواهد داشت.

پیام ها:

1 انفاق،تنها پاداش اخروی ندارد،بلکه سبب رشد و تکامل وجودی خود انسان می گردد. «مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ» 2 ستایش قرآن از کسانی است که انفاق سیره ی همیشگی آنان باشد. «یُنْفِقُونَ» فعل مضارع دلالت بر استمرار دارد.

3 انفاق،زمانی ارزشمند است که در راه خدا باشد.در اسلام اقتصاد از اخلاق جدا نیست. «فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» 4 استفاده از مثال های طبیعی،هرگز کهنه نمی شود و برای همه مردم در هر سن و شرایطی که باشند قابل فهم است.تشبیه مال به بذر و تشبیه آثار انفاق به خوشه های متعدّد پر دانه. «کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنٰابِلَ» 5 تشویق و وعده ی پاداش،قوی ترین عامل حرکت است.پاداش هفتصد برابر.

«وَ اللّٰهُ یُضٰاعِفُ»

6 لطف خداوند،محدودیّت ندارد. «وَ اللّٰهُ یُضٰاعِفُ») («وَ اللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ» 7 اگر انفاق مال،تا هفتصد برابر قابلیّت رشد و نموّ دارد؛ «کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنٰابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ» پس حساب کسانی که در راه خدا جان خود را انفاق می کنند چه می تواند باشد؟! «وَ اللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ»

ص :423


1- 1) .تفسیر المیزان،ج 2،ص 406.

[سوره البقرة (2): آیه 262]

اشاره

اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوٰالَهُمْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ ثُمَّ لاٰ یُتْبِعُونَ مٰا أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لاٰ أَذیً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ (262)

کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنند و سپس به دنبال آنچه انفاق کرده اند،منّت نمی گذارند و آزاری نمی رسانند،پاداش آنها برایشان نزد پروردگارشان(محفوظ)است و نه ترسی دارند و نه غمگین می شوند.

نکته ها:

هدف اسلام از انفاق،تنها سیر کردن شکم فقرا نیست،بلکه این کار زیبا باید بدست افراد خوب،یا شیوه خوب و همراه با اهداف خوبی باشد.

گاهی انسان گامی برای خدا بر می دارد و کاری را به نیکی شروع می کند،ولی به خاطر عوارضی از قبیل غرور یا منّت یا توقّع و یا امثال آن ارزش کار را از بین می برد.با منّت،اثر انفاق از بین می رود،چون هدف از انفاق تطهیر روح از بخل است،ولی نتیجه ی منّت،آلوده شدن روح می باشد.منّت گذار،یا در صدد بزرگ کردن خود و تحقیر دیگران است و یا می خواهد نظر مردم را به خود جلب کند که در هر صورت از اخلاص بدور است.مگر خداوند به خاطر همه ی نعمت هایی که به ما داده بر ما منّت گذاشته تا ما با بخشیدن جزئی از آن بر خلق او منّت بگذاریم.

در مجمع البیان حدیثی روایت شده است که رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:

خداوند در قیامت به منّت گذاران،نگاه لطف آمیز نمی کند.

پیام ها:

1 شروع نیکو کافی نیست،اتمام نیکو هم شرط است. «یُنْفِقُونَ») («ثُمَّ لاٰ یُتْبِعُونَ») («مَنًّا» 2 اسلام حافظ شخصیّت محرومان و فقراست و کوبیدن شخصیّت فقرا از طریق منّت را سبب باطل شدن عمل می داند. «لاٰ یُتْبِعُونَ») («مَنًّا وَ لاٰ أَذیً» 3 اعمال انسان،در یکدیگر تأثیر دارند،یعنی یک عمل می تواند عمل دیگر را

ص :424

خنثی کند.انفاق برای درمان فقر است،ولی منّت گذاری آن را مایه ی درد فقرا می گرداند. «یُنْفِقُونَ») («لاٰ یُتْبِعُونَ») («مَنًّا وَ لاٰ أَذیً» 4 خداوند،آینده انفاق کننده را تضمین کرده است. «لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ» 5 کسی که بدون منّت و آزار و فقط برای خدا انفاق می کند،از آرامشی الهی برخوردار است. «یُنْفِقُونَ أَمْوٰالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ») («لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 263]

اشاره

قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ یَتْبَعُهٰا أَذیً وَ اَللّٰهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ (263)

گفتار پسندیده(با نیازمندان)و گذشت(از تندی آنان)،از بخششی که بدنبال آن آزاری باشد،بهتر است.و خداوند بی نیاز بردبار است.

نکته ها:

رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:

اگر سائلی نزد شما آمد،به یکی از این دو روش عمل کنید «بذل یسیر او رد جمیل» (1)

یا چیزی که در توان دارید به او عطا کنید،یا به طرز شایسته ای او را ردّ

نمایید. همچنین فرمود:

اگر با مال نمی توانید به مردم رسیدگی کنید،با اخلاق برسید. (2)

پیام ها:

1 آبرو و شخصیّت فقیر،با ارزش تر از حفظ شکم و شخص فقیر است. «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ») («خَیْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ» 2 فقیر را با محبّت و دلسوزی به کار مفیدی که زندگی او را تأمین کند،راهنمایی کنید. (3)«قَوْلٌ مَعْرُوفٌ» 3 انفاق باید همراه با اخلاق باشد. «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ») («خَیْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ» 4 گفتگوی خوش با فقیر،موجب تسکین او و عامل رشد انسان است،در حالی

ص :425


1- 1) .تفسیر قرطبی و نمونه،ذیل آیه.
2- 2) .تفسیر کاشف،ج 1،ص 272.
3- 3) .تفسیر پرتوی از قرآن،ذیل آیه.

که صدقه با منّت،هیچکدام را بهمراه ندارد. «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ») («خَیْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ» 5 اگر فقیری بخاطر فشار و تنگدستی،ناروایی گفت او را ببخشید. «مَغْفِرَةٌ» 6 رعایت عرف جامعه،در سخن و عمل لازم است. «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ» 7 خداوند آزار رسانی به فقیر را پاسخ می دهد،ولی نه با عجله. «حَلِیمٌ»

[سوره البقرة (2): آیه 264]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تُبْطِلُوا صَدَقٰاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ اَلْأَذیٰ کَالَّذِی یُنْفِقُ مٰالَهُ رِئٰاءَ اَلنّٰاسِ وَ لاٰ یُؤْمِنُ بِاللّٰهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوٰانٍ عَلَیْهِ تُرٰابٌ فَأَصٰابَهُ وٰابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لاٰ یَقْدِرُونَ عَلیٰ شَیْءٍ مِمّٰا کَسَبُوا وَ اَللّٰهُ لاٰ یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلْکٰافِرِینَ (264)

ای کسانی که ایمان آورده اید! بخشش های خود را با منّت و آزار باطل نسازید، همانند کسی که مال خود را برای خودنمایی به مردم،انفاق می کند و ایمان به خدا و روز رستاخیز ندارد.پس مثال او همچون مَثل قطعه سنگ صافی است که بر روی آن(قشر نازکی از)خاک باشد(و بذرهایی در آن افشانده شود) پس رگباری به آن رسد(و همه خاک ها و بذرها را بشوید)و آن سنگ را صاف (و خالی از خاک و بذر)رها کند!(ریاکاران نیز)از دستاوردشان،هیچ بهره ای نمی برند و خداوند گروه کافران را هدایت نمی کند.

نکته ها:

این آیه نیز تشبیهی را با خود دارد و نمایانگر باطن اشخاصی است که به قصد ریا و تظاهر انفاق می کنند.ظاهر عمل اینان همچون خاک،نرم ولی باطن آن چون سنگ،سفت است که قابلیّت نفوذ ندارد.به خاطر سفتی و سختی دلهای سنگین شان،از انفاق خود بهره ای نمی برند.

پیام ها:

1 منّت گذاری و آزار فقیر،پاداش انفاق و صدقات را از بین می برد. «لاٰ تُبْطِلُوا»

ص :426

2 ریا،نشانه عدم ایمان واقعی به پروردگار و قیامت است. «یُنْفِقُ مٰالَهُ رِئٰاءَ النّٰاسِ وَ لاٰ یُؤْمِنُ بِاللّٰهِ» 3 انفاق مهم نیست،انگیزه و روحیّه ی انفاق کننده مهم است. «رِئٰاءَ النّٰاسِ» 4 اعمال شخص منّت گذار،ریاکار و کافر،تباه است.کلمه ی «فَمَثَلُهُ» قابل تطبیق با هر سه گروه است.

5 ریاکار،عاقبت رسوا می شود و حوادث،کاشف حقایق است. «فَتَرَکَهُ صَلْداً» 6 ریاکار نه تنها از پاداش آخرت محروم است،بلکه رشد روحی را نیز کسب نکرده است. «لاٰ یَقْدِرُونَ عَلیٰ شَیْءٍ» 7 منّت گذار و ریاکار،در مدار کفر و مورد تهدید قرار می گیرد. «لاٰ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکٰافِرِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 265]

اشاره

وَ مَثَلُ اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوٰالَهُمُ اِبْتِغٰاءَ مَرْضٰاتِ اَللّٰهِ وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصٰابَهٰا وٰابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَهٰا ضِعْفَیْنِ فَإِنْ لَمْ یُصِبْهٰا وٰابِلٌ فَطَلٌّ وَ اَللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (265)

و مَثل کسانی که اموال خود را در طلب رضای خداوند و استواری روح خود انفاق می کنند،همچون مَثل باغی است که در نقطه ای بلند باشد(و از هوای آزاد بحدّ کافی بهره بگیرد)و باران های درشت به آن برسد و میوه ی خود را دو چندان بدهد.و اگر باران درشتی نبارد،باران های ریز و شبنم(ببارد تا همیشه این باغ شاداب و پر طراوت باشد.)و خداوند به آنچه انجام می دهید بیناست.

پیام ها:

1 اگر هدف،تحصیل رضای خداوند و رشد و کمال روحی باشد،کارها بارور می شود. «ابْتِغٰاءَ مَرْضٰاتِ اللّٰهِ») («فَآتَتْ أُکُلَهٰا ضِعْفَیْنِ» 2 اخلاص،ساده بدست نمی آید،باید به سراغ آن رفت. «ابْتِغٰاءَ مَرْضٰاتِ اللّٰهِ» 3 کارهای خالص،همچون مزرعه ای در نقطه ای مرتفع است که از خرابی سیل

ص :427

محفوظ است. «بِرَبْوَةٍ أَصٰابَهٰا» 4 اگر هدف خدا باشد،از جلوه ها و جمال ها هم محروم نمی شویم.مخلصین در جامعه محبوب تر از ریاکارانند. «جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ» انفاق خالص،همانند مزرعه ی در دامنه کوه و زمین مرتفع است،که همه مردم آن را می بینند و از آن لذّت می برند.

5 مهم تر از امکانات،بهره گیری از امکانات است.بارانِ ریز یا درشت مهم نیست،مهم آن است که زمین بتواند آن را جذب کند. «فَإِنْ لَمْ یُصِبْهٰا وٰابِلٌ فَطَلٌّ»

[سوره البقرة (2): آیه 266]

اشاره

أَ یَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَنْ تَکُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنٰابٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ لَهُ فِیهٰا مِنْ کُلِّ اَلثَّمَرٰاتِ وَ أَصٰابَهُ اَلْکِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّیَّةٌ ضُعَفٰاءُ فَأَصٰابَهٰا إِعْصٰارٌ فِیهِ نٰارٌ فَاحْتَرَقَتْ کَذٰلِکَ یُبَیِّنُ اَللّٰهُ لَکُمُ اَلْآیٰاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ (266)

آیا کسی از شما دوست دارد که باغی از درختان خرما و انگور داشته که از زیر درختان آن نهرها در جریان و برای او در آن(باغ)از هر گونه میوه ای وجود داشته باشد و در حالی که به سن پیری رسیده و فرزندانی(کوچک و)ضعیف دارد،گردبادی همراه با آتش سوزان به آن باغ بوزد و باغ را یکسره بسوزاند.

این چنین خداوند آیات را برای شما بیان می کند تا شاید اندیشه کنید.

نکته ها:

انسان هنگامی که پیر و عیالمند شد،توان تولیدش از بین می رود،ولی نیاز و مصرفش شدید می شود.حال اگر منبع درآمدش نیز نابود شود،به ذلّت کشیده می شود.انسان در قیامت،از یک سو توان عمل صالح ندارد و از سوی دیگر نیازش شدید است.در این حال اگر کارهای صالحش با منّت و ریا محو شده باشد، به چه ذلّتی می رسد.

خرما و انگور،از مفیدترین میوه ها می باشند و در قرآن نام آنها به کرّات آمده است.

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:هر کس«لا اله الا الله»بگوید به واسطه آن کار،درختی

ص :428

در بهشت برای او کاشته می شود و همچنین است هر کس«الله اکبر»بگوید.

شخصی به پیامبر گفت:پس درختان ما در بهشت بسیار است! حضرت فرمودند:

آری،به شرط آنکه آتشی بدنبال آن نفرستید و آن را نسوزانید. (1)

پیام ها:

1 خودت را به جای دیگران بگذار تا مسائل را خوب درک کنی. «أَ یَوَدُّ أَحَدُکُمْ» 2 از مثال های طبیعیی که زمان و مکان و عصر و نسل در آن اثر نمی گذارد، استفاده کنیم. «جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنٰابٍ» 3 منّت و آزار بعد از انفاق،همچون باد سوزانی است بر باغی سرسبز،و آتشی بر بوستانی خرّم. «فَاحْتَرَقَتْ» 4 رشد یافتن،تدریجی است،ولی تخریب و حبط عمل در یک لحظه است.

«فَأَصٰابَهٰا إِعْصٰارٌ فِیهِ نٰارٌ فَاحْتَرَقَتْ»

5 مثال های قرآن،برای فکر کردن است. «لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 267]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّبٰاتِ مٰا کَسَبْتُمْ وَ مِمّٰا أَخْرَجْنٰا لَکُمْ مِنَ اَلْأَرْضِ وَ لاٰ تَیَمَّمُوا اَلْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلاّٰ أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ (267)

ای کسانی که ایمان آورده اید! از پاکیزه ترین چیزهایی که بدست آورده اید و از آنچه ما برای شما از زمین رویانیده ایم،انفاق کنید و برای انفاق به سراغ قسمت های ناپاک(و پست)نروید،در حالی که خود شما هم حاضر نیستید آنها را بپذیرید مگر از روی اغماض(و ناچاری)و بدانید که خداوند بی نیاز و ستوده است.

ص :429


1- 1) .بحار،ج 8،ص 186.
نکته ها:

آیات قبل،شرایط انفاق کننده را مطرح کرد و این آیه شرایط چیزهایی را بیان می کند که به محرومان انفاق می شود.

امام باقر علیه السلام ذیل این آیه فرمودند:

بعضی از مسلمانان درآمدهای حرامی مانند ربا داشتند که صرف فقرا می کردند،این آیه آنان را نهی نمود. (1)

پیام ها:

1 هدف از انفاق،رهایی از بخل است،نه رهایی از اشیای بی ارزش و نامطلوب.

«أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّبٰاتِ مٰا کَسَبْتُمْ»

2 در انفاق،تفاوتی میان پول نقد یا کالا نیست. «مٰا کَسَبْتُمْ») («مِمّٰا أَخْرَجْنٰا» 3 بخششِ بادآورده ها مهم نیست،بلکه بخشش از دست رنج،دارای ارزش است. «مٰا کَسَبْتُمْ» 4 در انفاق باید کرامت محرومان محفوظ بماند. «وَ لاٰ تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ» 5 نه تنها از چیزهای ناپاک و پست انفاق نکنید،بلکه به فکر آن نیز نیفتید.

«وَ لاٰ تَیَمَّمُوا»

6 و جدان انسان،بهترین معیار برای شناخت پسندیده و ناپسند است.هر آنچه را می پسندی که به تو انفاق کنند،شایسته است که انفاق کنی و اگر آن را دوست نمی داری،شایسته ی انفاق نیست. «لَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلاّٰ أَنْ تُغْمِضُوا» 7 هر فرد ثروتمندی احتمال فقیر شدن خود را بدهد،شاید روزی دستِ دهنده شما،دستِ گیرنده شد. «بِآخِذِیهِ» 8 گرفتن مال نامرغوب،نشانه رضایت فقرا نیست،بلکه نشانه ی استیصال آنان است. «تُغْمِضُوا» یعنی شما هم با اغماض و سختی ممکن است چیزی را بگیرید،ولی این نشانه ی رضایت شما نیست.

ص :430


1- 1) .تفسیر برهان،ج 1،ص 255 و راهنما.

9 اثر انفاق به خود شما بر می گردد،و گر نه خداوند غنی و بی نیاز است. «أَنَّ اللّٰهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ» 10 غنای الهی همراه با کمالات و محبوبیّت است. «غَنِیٌّ حَمِیدٌ»

[سوره البقرة (2): آیه 268]

اشاره

اَلشَّیْطٰانُ یَعِدُکُمُ اَلْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشٰاءِ وَ اَللّٰهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اَللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ (268)

شیطان(به هنگام انفاق،)شما را از فقر و تهیدستی بیم می دهد و شما را به فحشا و زشتی ها فرا می خواند،ولی خداوند از جانب خود به شما وعده ی آمرزش و فزونی می دهد و خداوند وسعت بخش داناست.

نکته ها:

به هنگام انفاق،شیطان به سراغ انسان می آید و القاء می کند که اگر امروز انفاق کنی فردا خودت فقیر خواهی شد،بهتر است اموالت را ذخیره کنی تا به هنگام پیری و بیماری و...،خرج نمایی.اینها القائات و وعده های شیطانی است.

نیاز ما در فردای قیامت به مغفرت الهی،به مراتب بیشتر از نیاز ما در فردای دنیاست.مبادا مغفرت الهی را با خیال رفاه در زندگی مبادله کنیم.زیرا:

اوّلاً:شاید پیر نشدم و نیازمند نشدم،ولی در قیامت نیاز من قطعی است.

ثانیاً:شاید مالی که امروز برای فردا نگه می دارم،باقی نماند،ولی انفاقِ امروز حتماً برای فردای قیامت باقی است.

ثالثاً:شاید از مال اندوخته ی امروز در فردای پیری نتوانم بهره مند شوم،ولی از انفاق امروز بهره مندی در قیامت قطعی است.

رابعاً:بهره مندی انسان از اندوخته خود در دوران پیری،موقّتی است،ولی بهره گیری انسان از انفاق در قیامت ابدی است. (1)

ص :431


1- 1) .تفسیر فخر رازی،ذیل آیه.
پیام ها:

1 شیطان،انسان را از انفاق اموال مرغوب باز می دارد. «أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّبٰاتِ») («الشَّیْطٰانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ» 2 بخل شما،فقرا را به فساد و فحشا می کشاند. «یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشٰاءِ» 3 انسان در انتخاب راه خدا یا شیطان،آزاد است. «الشَّیْطٰانُ یَعِدُکُمُ») («وَ اللّٰهُ یَعِدُکُمْ» 4 اطرافیانی که انسان را از انفاق باز می دارند و از آینده می ترسانند،ولی نسبت به گناهان تشویق می نمایند،شیطانند. «الشَّیْطٰانُ یَعِدُکُمُ» 5 میان فقر و فحشا،رابطه است.بسیاری از گناهان بخاطر ترس از فقر است.

«یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشٰاءِ»

6 انفاق نکردن و یا انفاق از اموال نامرغوب،از نمونه های زشتی و فحشا می باشد. «لاٰ تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ») («الشَّیْطٰانُ یَعِدُکُمُ» 7 انفاق،مال را زیاد می کند و سبب آمرزش گناهان است. «أَنْفِقُوا») («اللّٰهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً» 8 با موانع انفاق و افکار شیطانی،مبارزه کنید.در برابر ترس از فقر،به یاد فضل و لطف خدا باشید. «مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً» 9 هر فکر و توهّمی که برای شما تنگ نظری،ترس و اثر منفی بیاورد،شیطانی است و هر فکر و الهامی که برای شما حرکت،نشاط و سعۀ صدر آورد،الهی است. «وَ اللّٰهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً»

[سوره البقرة (2): آیه 269]

اشاره

یُؤْتِی اَلْحِکْمَةَ مَنْ یَشٰاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ اَلْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ مٰا یَذَّکَّرُ إِلاّٰ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ (269)

(خداوند)حکمت و بینش را به هر کس بخواهد(و شایسته ببیند)می دهد و به هر کس حکمت داده شود،همانا خیری فراوان به او داده شده است و جز خردمندان(از این نکته)متذکّر نمی گردند.

ص :432

نکته ها:

« اَلْأَلْبٰابِ »جمع«لب»به معنای مغز است و به همه انسان ها« أُولُوا الْأَلْبٰابِ » نمی گویند،بلکه تنها به خردمندانی می گویند که عقل خود را بکار گیرند و راه زندگی و سعادت واقعی خود را بیابند.

حکمت را به معنی معرفت و شناختِ اسرار و آگاهی از حقایق و رسیدن به حقّ دانسته اند که خداوند به بعضی از افراد به خاطر پاکی و تقوی و تلاش عطا می کند، تا آنان وسوسه های شیطانی را از الهامات الهی باز شناخته و چاه را از راه و شعار را از شعور تشخیص دهند و این خیر کثیر است.

در روایات می خوانیم:حکمت،معرفت و تفقّه در دین است.حکمت،اطاعت از خدا،شناخت امام و پرهیز از گناهان کبیره است. (1)

پیام ها:

1 گرچه مال و ثروت خیر است،ولی خیرِ کثیر،داشتنِ دید و قدرت تشخیص است.کسانی که از آن خیر انفاق کنند به خیر کثیر می رسند. «أَنْفِقُوا») («یُؤْتِی الْحِکْمَةَ» 2 شیطان وعده ی فقر،و خداوند وعده ی مغفرت و فضل می دهد.امّا تشخیص و انتخاب هر یک از این دو راه،حکمت لازم دارد. «یُؤْتِی الْحِکْمَةَ» 3 همه ی دنیا متاع قلیل است، (2)ولی حکمت خیر کثیر است.اگر همه امکانات مادّی فدای دست یابی به حکمت و بینش صحیح گردد،ارزش دارد. «فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً» 4 حکمت هدیه ای کلیدی و مادر همه ی خیرات است.هر که آن را داشت چیزهای زیادی خواهد داشت. «وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً» 5 هر کسی به ارزش حکمت پی نمی برد. «مٰا یَذَّکَّرُ إِلاّٰ أُولُوا الْأَلْبٰابِ» دنیاگرایان بر

ص :433


1- 1) .تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 287.
2- 2) . «مَتٰاعُ الدُّنْیٰا قَلِیلٌ» نساء،77.

مال و آمار و محاسبات مادّی تکیه می کنند و سود و زیان را بر اساس مادّیات می سنجند،ولی دوراندیشان عاقل و راه شناسان اندیشمند،از بعد دیگری محاسبه می کنند.

[سوره البقرة (2): آیه 270]

اشاره

وَ مٰا أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اَللّٰهَ یَعْلَمُهُ وَ مٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ أَنْصٰارٍ (270)

و هر مالی را که انفاق کرده اید،یا نذری را که نذر کرده اید،پس قطعاً خداوند آن را می داند و برای ستمگران هیچ یاوری نیست.

پیام ها:

1 حال که خداوند از انفاق ما با خبر است،پس بهترین مال را با والاترین اهداف خرج کنیم. «مٰا أَنْفَقْتُمْ») («فَإِنَّ اللّٰهَ یَعْلَمُهُ» 2 انفاق،مخصوص ثروتمندان و اموال زیاد نیست،مال کم را نیز انفاق کنید. «مِنْ نَفَقَةٍ» گاهی یک برگ زرد پائیزی،کشتی چندین مورچه در حوض می شود.

3 ایمان به اینکه خداوند می داند،بهترین دلگرمی برای انفاق و عمل به تعهّدات و نذرهاست. «فَإِنَّ اللّٰهَ یَعْلَمُهُ» 4 تشویق و هشدار،در کنار هم عامل رشد است.جمله «فَإِنَّ اللّٰهَ یَعْلَمُهُ» عامل تشویق،و جمله «مٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ أَنْصٰارٍ» هشدار است.

5 وفای به نذر،واجب و ترک آن ظلم است. «نَذَرْتُمْ») («مٰا لِلظّٰالِمِینَ» 6 ظلم به خود،راه توبه و کفّاره دارد،ولی در ظلمی که به محرومان به خاطر ترک انفاق می شود،ظالم هیچ یاوری ندارد. «وَ مٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ أَنْصٰارٍ» 7 شفاعت،شامل حال افراد بخیل نمی شود. (1)«وَ مٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ أَنْصٰارٍ» 8 اگر انگیزه بخل،استمداد و یاری خواستن از مال و مردم باشد،بدانید هر گاه

ص :434


1- 1) .هم چنان که در سوره مدثّر آیه 48 آمده است: «وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ» «فَمٰا تَنْفَعُهُمْ شَفٰاعَةُ الشّٰافِعِینَ» شفاعت شفیعان،آنان را(کسانی که انفاق نمی کنند)سود نمی رساند.

قهر خداوند بیاید،نه مال و نه مردم کارآیی ندارند. «مٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ أَنْصٰارٍ» 9 جرم،با جریمه باید متناسب باشد.کسی که در دنیا با انفاق،یار دیگران نیست،در آخرت هم دیگران یاور او نخواهند بود. «مٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ أَنْصٰارٍ»

[سوره البقرة (2): آیه 271]

اشاره

إِنْ تُبْدُوا اَلصَّدَقٰاتِ فَنِعِمّٰا هِیَ وَ إِنْ تُخْفُوهٰا وَ تُؤْتُوهَا اَلْفُقَرٰاءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ یُکَفِّرُ عَنْکُمْ مِنْ سَیِّئٰاتِکُمْ وَ اَللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (271)

اگر صدقات را آشکارا بدهید،پس آن کار خوبی است،ولی اگر آنها را مخفی ساخته و به نیازمندان بدهید،پس این برای شما بهتر است و قسمتی از گناهان شما را می زداید و خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است.

نکته ها:

امام باقر علیه السلام ذیل این آیه فرمود:

زکات واجب را علنی پرداخت کنید،ولی زکات مستحبّ را مخفیانه بدهید. (1)شاید دلیل این باشد که زکات واجب یک وظیفه عمومی،معمولی و دور از ریا است.گرچه آیه در مورد کمک های مالی است،ولی در فرهنگ اسلام،به هر کار خیری صدقه گفته می شود.حتّی اگر سنگی را از میان راه مسلمین کنار زدیم،صدقه است.بنا بر این کمک به محرومان از طریق علم و آبرو و وساطت نیز صدقه می باشد.

پیام ها:

1 انفاقِ علنی،سبب تشویق دیگران و رفع تهمت بخل از انسان و یک نوع تبلیغ عملی است. «فَنِعِمّٰا هِیَ» 2 شرط رسیدگی به فقرا،مسلمان بودن آنها نیست. «الْفُقَرٰاءَ» 3 با اینکه صدقات و زکات،مصارف زیادی دارد،لکن نام فقرا در آیه نشانه اولویّت آنان است. «تُؤْتُوهَا الْفُقَرٰاءَ»

ص :435


1- 1) .تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 289.

4 شما باید به سراغ فقرا بروید،نه آنکه آنان به سراغ شما بیایند. «تُؤْتُوهَا الْفُقَرٰاءَ» و نفرمود:«یأتکم الفقراء» 5 انفاقِ پنهانی،از ریا و خودنمایی دور و به اخلاص نزدیک است و آبروی گیرنده صدقه را محفوظ نگه می دارد. «فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ» 6 انسان،غریزه سودجویی و خیرخواهی دارد،گرچه در مصداق گاهی به سراغ شر می رود.لذا پیامبران الهی،مصادیق و نمونه های خیر را برای انسان بیان کرده اند. «فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ» 7 کمک به فقرا،بخشی از گناهان صغیره را می بخشد. «یُکَفِّرُ عَنْکُمْ مِنْ سَیِّئٰاتِکُمْ» «سیئات»در قرآن در برابر گناهان کبیره آمده و به گناهان صغیره گفته می شود. (1)

8 آنچه مهم است علم خداست،نه اطلاع و آگاهی مردم. «وَ اللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ»

[سوره البقرة (2): آیه 272]

اشاره

لَیْسَ عَلَیْکَ هُدٰاهُمْ وَ لٰکِنَّ اَللّٰهَ یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ وَ مٰا تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَلِأَنْفُسِکُمْ وَ مٰا تُنْفِقُونَ إِلاَّ اِبْتِغٰاءَ وَجْهِ اَللّٰهِ وَ مٰا تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لاٰ تُظْلَمُونَ (272)

هدایت یافتن آنان بر عهده تو نیست،بلکه خداوند هر که را بخواهد(و شایسته باشد)هدایت می کند.و آنچه را از خوبی ها انفاق کنید،به نفع خودتان است.و جز برای کسب رضای خدا انفاق نکنید و(پاداش)آنچه از خوبی ها انفاق کنید به طور کامل به شما داده خواهد شد و بر شما ستم نخواهد شد.

نکته ها:

در تفسیر مجمع البیان و کبیر فخر رازی،شأن نزولهایی برای آیه ذکر شده است که از مفاد آنها بر می آید که مسلمانان در انفاق به فقرای مشرک و غیر مسلمان شک

ص :436


1- 1) . «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبٰائِرَ مٰا تُنْهَوْنَ») («نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئٰاتِکُمْ») نساء،31.

داشتند،وقتی از رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله پرسیدند،این آیه نازل شد.

ضمناً در سیره ی عملی پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله و اهل بیت او علیهم السلام نمونه های زیادی از کمک به غیر مسلمانان مشاهده می شود که حتّی برای کسانی که به آن بزرگواران ناسزا می گفتند و یا حقّ آنان را غصب کرده بودند،دلسوز و خیرخواه بودند.

پیام ها:

1 از ایجاد فشار اقتصادی و ترک انفاق،برای ایمان آوردن کفّار استفاده نکنید.

«لَیْسَ عَلَیْکَ هُدٰاهُمْ»)

(«وَ مٰا تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَلِأَنْفُسِکُمْ»

2 هدایت،توفیق الهی است که تنها شامل دلهای آماده می شود. «یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ» 3 رسیدگی به محرومان،یک وظیفه انسانی است.پس بر غیر مسلمانان نیز انفاق کنید. «وَ مٰا تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَلِأَنْفُسِکُمْ» 4 اسلام،مکتب انسان دوستی است و فقر و محرومیّت را حتّی برای غیر مسلمانان نیز نمی پسندد. «وَ مٰا تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَلِأَنْفُسِکُمْ» 5 فایده ی انفاق به خودتان باز می گردد و روح سخاوت را در شما زنده می کند.

با انفاق از پیدایش اختلافات طبقاتی و انفجارهای اجتماعی جلوگیری شده و در جامعه ایجاد محبّت می گردد.انفاق مایه محرومیّت شما نیست،بلکه سبب مصونیّت شماست. «فَلِأَنْفُسِکُمْ» 6 جز برای خداوند انفاق نکنید.زیرا تمام فوائد و آثار این جهانی،دیر یا زود از میان می رود،ولی اگر انفاق برای خدا باشد،تا ابد از برکات آن بهره مند خواهید بود. «إِلاَّ ابْتِغٰاءَ وَجْهِ اللّٰهِ» 7 مال و دارایی خیر است. «مٰا تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ» 8 در انفاق دست و دل باز باشید.زیرا آنچه انفاق می کنید،بدون کم و کاست بازخواهید گرفت. «یُوَفَّ إِلَیْکُمْ» 9 بهره گیری در قیامت،زمانی است که هدف از انفاق تنها رضای خدا باشد. «إِلاَّ ابْتِغٰاءَ وَجْهِ اللّٰهِ») («یُوَفَّ إِلَیْکُمْ»

ص :437

[سوره البقرة (2): آیه 273]

اشاره

لِلْفُقَرٰاءِ اَلَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ لاٰ یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی اَلْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ اَلْجٰاهِلُ أَغْنِیٰاءَ مِنَ اَلتَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیمٰاهُمْ لاٰ یَسْئَلُونَ اَلنّٰاسَ إِلْحٰافاً وَ مٰا تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اَللّٰهَ بِهِ عَلِیمٌ (273)

(انفاق شما باید)برای نیازمندانی باشد که در راه خدا محصور شده اند.(به خاطر دین خدا،از وطن آواره و یا در جبهه های جهاد هستند.)توان حرکت و سفر در زمین را(برای تأمین هزینه زندگی و یا کسب سرمایه برای تجارت) ندارند.از شدّت عفاف و آبروداری،شخص بی اطلاع آنها را غنی می پندارد،امّا تو آنها را از سیما و چهره هایشان می شناسی.آنان هرگز با اصرار از مردم چیزی نمی خواهند.و هر چیز نیکو و خیری را(به این افراد)انفاق کنید،پس قطعاً خداوند به آن آگاه است.

نکته ها:

در برخی از تفاسیر همچون تفسیر کبیر فخر رازی،مجمع البیان و قرطبی آمده که این آیه درباره اصحاب صُفّه نازل شده است.اصحاب صفّه تقریباً چهارصد نفر بودند که از مکّه به مدینه هجرت کرده و چون در مدینه خانه و کاشانه و آشنایانی نداشتند،در کنار مسجد پیامبر روی صُفّه(سکّویی بزرگ)زندگی می کردند و اینان همیشه برای جهاد در راه خدا آماده بودند.

پیام ها:

1 فقرا،در اموال اغنیا حقّی دارند. «لِلْفُقَرٰاءِ» 2 باید به مجاهدان و کسانی که به خاطر فعالیّت های سیاسی برای مبارزه با طاغوت ها در محاصره ی زندان ها و تبعیدگاه ها قرار دارند و مهاجران بی پناه و همه کسانی که در راه خدا دچار فقر شده و فرصت تلاش برای تأمین زندگی را ندارند،توجّه لازم صورت گیرد. «أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ لاٰ یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً» 3 کسانی که می توانند با مسافرت و مهاجرت به نقطه ای دیگر زندگی خود را

ص :438

تأمین نمایند،نباید منتظر انفاق مردم باشند. «لاٰ یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ» 4 فقیران عفیف،پاکدامن و آبرودار،مورد ستایش خداوند هستند. «یَحْسَبُهُمُ الْجٰاهِلُ أَغْنِیٰاءَ» 5 فقرای گمنام و محترم،در اولویّت هستند. «تَعْرِفُهُمْ بِسِیمٰاهُمْ» 6 حتّی اگر ضرورتی پیش آمد،باز هم سؤالِ با اصرار از مردم نداشته باشید.

«لاٰ یَسْئَلُونَ النّٰاسَ إِلْحٰافاً»

تکدّی گری،ناپسند است.

7 شرط انصاف نیست که گروهی خود و تمام هستی خود را فدا کرده و در محاصره قرار گیرند،ولی گروه دیگر حتّی از انفاق به آنان تنگ نظری داشته باشند. (1)«لِلْفُقَرٰاءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا»

[سوره البقرة (2): آیه 274]

اشاره

اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوٰالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ اَلنَّهٰارِ سِرًّا وَ عَلاٰنِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ (274)

کسانی که اموال خود را در شب و روز،پنهان و آشکارا انفاق می کنند،اجر و پاداششان نزد پروردگارشان است و نه ترسی برای آنهاست و نه غمگین می شوند.

نکته ها:

در تفاسیر صافی،مجمع البیان،قرطبی و کبیر فخر رازی آمده که این آیه در شأن حضرت علی علیه السلام نازل شده است.هنگامی که آن حضرت فقط چهار درهم ذخیره

ص :439


1- 1) .بازنگری این آیه را که تمام کردم،هنوز قلم را به زمین نگذاشته بودم که شخصی وارد شد و روزنامه ای بدستم داد که از سیمای فرزانگان مطلبی نوشته بود.دیدم که با این آیه بسیار سازگار است،لذا آن را در پاورقی آوردم.آیة اللّٰه میرزا علی آقا قاضی قدس سره استاد عرفان علامه طباطبایی قدس سره را در نجف اشرف دیدند که از سبزی فروشی کاهوهای پلاسیده و نامرغوب را خریداری می کند،از او پرسیدند:چرا این کار را می کنی؟ فرمود:این مغازه دار شخص فقیری است،می خواهم به او کمک کنم،لکن میل دارم که هم آبرویش محفوظ بماند وهم به گرفتن مال بلا عوض عادت نکند! لذا این کاهوها را از او می خرم که به نوایی برسد و برای من فرق زیادی ندارد که کاهوی تازه مصرف کنم،یا کهنه.

داشت،یک درهم را در روز،یک درهم را در شب،سومین آن را مخفیانه،و چهارمین درهم را آشکارا در راه خدا انفاق نمود.

البته وعده ی این آیه،شامل همه کسانی می شود که اینگونه عمل کنند.چنین افرادی نه از فقر و تنگدستی بیم دارند،چون به وعده های خداوند ایمان داشته و به او توکّل می کنند،و نه بخاطر انفاق،اندوهگین می شوند،چون به رضایت الهی و آثار اخروی انفاق توجّه دارند.

شاید دلیل آنکه«لیل»بر«نهار»و یا«سر»بر«علانیة»مقدّم شده است،آن باشد که انفاق های پنهانی در دل شب ارزش بیشتری دارد. (1)

این آیه به منزله ی جمع بندی چهارده آیه گذشته است که درباره انفاق بحث می کرد.موضوعی که هیچ موردی در قرآن اینگونه مفصّل بحث نشده است.آثار انفاق بر کسی پوشیده نیست،از جمله:تعدیل ثروت و کم شدن اختلافات طبقاتی،ایجاد محبّت،شکوفایی روح سخاوت و بالاتر از همه قرب به خداوند.

انفاق،علاوه بر انفاق مال و ثروت،شامل انفاقِ علم،آبرو و مقام نیز می شود.

کلمه ی انفاق،در لغت به معنای پر کردن گودال و در اصطلاح،به معنای پر کردن و بر طرف نمودن کمبودهای مالی است.

یادآوری این نکته لازم است که توجّه اسلام به مسئله انفاق،به معنای گداپروری و رواج تکدّی گری نیست.زیرا در بسیاری از روایات،از کسانی که بدون داشتن نیاز،از دیگران درخواست کمک می کنند،مذمّت شده و از سوی دیگر بهترین نوع انفاق،در اختیار قرار دادن ابزار کار به جای پول دادن،معرفی شده است.

پیام ها:

1 داشتن روحیّه ی انفاق و سخاوت مهم است،نه یکی دو بار انفاق آنهم از روی ترحّم. «یُنْفِقُونَ» فعل مضارع بر استمرار دلالت دارد.

ص :440


1- 1) .تفسیر مراغی.

2 تعیین نشدن اجر الهی،نشانه ی گستردگی آن است. «أَجْرُهُمْ» 3 وعده های الهی،بهترین مشوّق انسان در کارهای نیک است. «فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ» 4 آرامش و امنیّت،از برکات انفاق است. «لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 275]

اشاره

اَلَّذِینَ یَأْکُلُونَ اَلرِّبٰا لاٰ یَقُومُونَ إِلاّٰ کَمٰا یَقُومُ اَلَّذِی یَتَخَبَّطُهُ اَلشَّیْطٰانُ مِنَ اَلْمَسِّ ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ قٰالُوا إِنَّمَا اَلْبَیْعُ مِثْلُ اَلرِّبٰا وَ أَحَلَّ اَللّٰهُ اَلْبَیْعَ وَ حَرَّمَ اَلرِّبٰا فَمَنْ جٰاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهیٰ فَلَهُ مٰا سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَی اَللّٰهِ وَ مَنْ عٰادَ فَأُولٰئِکَ أَصْحٰابُ اَلنّٰارِ هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ (275)

کسانی که ربا می خورند،(در قیامت از قبرها)بر نمی خیزند مگر همانند برخاستن کسی که بر اثر تماس شیطان،آشفته و دیوانه شده است.

(نمی تواند تعادل خود را حفظ کند،گاهی زمین می خورد و گاهی بر می خیزد.) این(آسیب)بدان سبب است که گفتند:داد و ستد نیز مانند ربا است.در حالی که خداوند خرید و فروش را حلال و ربا را حرام کرده است.پس هر کس که موعظه ای از پروردگارش به او رسید و(از رباخواری)خودداری کرد،آنچه در گذشته(از طریق ربا بدست آورده)مال اوست،و کار او به خدا واگذار می شود.امّا کسانی که(دوباره به رباخواری)بازگردند،آنان اهل آتش خواهند بود و در آن جاودانه می مانند.

نکته ها:
اشاره

ص :441

« اَلرِّبٰا »،در لغت به معنای زیادی و افزایش است.و در شریعت اسلام به معنای زیاده گرفتن در وام یا بیع است.مورد ربا،یا پول است یا جنس.گاهی پول را قرض می دهد و بیش از آنچه داده باز پس می گیرد،که این ربای در وام است و گاهی جنسی را می دهد و مقدار بیشتری از همان جنس را تحویل می گیرد،که این نیز در مواردی ربا می شود.

رباخوار،به کسی تشبیه شده که شیطان او را خبط کرده است.«خبط»به معنای افتادن و برخاستن و عدم تعادل به هنگام حرکت است.

رباخوار در قیامت همچون دیوانگان محشور می شود،چرا که در دنیا روش او باعث بهم خوردن تعادل جامعه گردیده است.ثروت پرستی،چشم عقلش را کور کرده و با عمل خود چنان اختلافات طبقاتی و کینه را بر می انگیزد که فقر و کینه سبب انفجار شده و اصل مالکیّت را نیز متزلزل می کند.برای این افراد،گویا ربا اصل و خرید و فروش فرع است،فلذا می گویند:بیع و معامله هم مثل رباست و تفاوتی ندارند.

انتقاد از رباخواری،ربا گرفتن و ربا دادن،از ابتدای اسلام مطرح بوده است.در سوره روم که در مکّه نازل شده است،می فرماید: «وَ مٰا آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوٰالِ النّٰاسِ فَلاٰ یَرْبُوا عِنْدَ اللّٰهِ» (1)

یعنی آنچه به قصد ربا می دهید تا برای شما در اموال مردم

بیفزاید،بدانید که نزد خداوند افزون نمی شود. سپس در سوره ی آل عمران با فرمان «لاٰ تَأْکُلُوا الرِّبَوا» (2)از آن نهی گردیده و بیشترین انتقاد از رباخواری در همین آیات آمده است.ضمناً آیه «وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ» (3)،یادآور می شود که در مذهب یهود نیز«ربا»حرام بوده،هم چنان که این حرمت در تورات (4)ذکر شده است.

آیات مربوط به ربا،بدنبال آیات انفاق آمد،تا دو جهت خیر و شر را که توسط مال و ثروت پدید می آید مطرح کند.انفاق یعنی دادن بلاعوض و ربا یعنی گرفتن بلاعوض.هر آثار خوبی که انفاق دارد،مقابلش آثار سویی است که ربا در جامعه پدید می آورد.به همین جهت قرآن می فرماید: «یَمْحَقُ اللّٰهُ الرِّبٰا وَ یُرْبِی الصَّدَقٰاتِ»

خداوند ثروت بدست آمده از ربا را نابود،ولی صدقات را افزایش می دهد.

تهدیدهایی که در قرآن برای اخذ ربا و پذیرش حاکمیّت طاغوت آمده،برای قتل،

ص :442


1- 1) .روم،39.
2- 2) .آل عمران،130.
3- 3) .نساء،161.
4- 4) .تورات،سِفر خروج،فصل 23 جمله 25 و سِفر لاویان،فصل 25.

ظلم،شرب خمر،قمار و زنا نیامده است. (1)حرمت ربا نزد تمام فرق اسلامی،قطعی و از گناهان کبیره است.وقتی به امام صادق علیه السلام خبر دادند که فلانی رباخوار است،فرمود:

اگر قدرت می داشتم گردنش را می زدم. (2)هم چنان که حضرت علی علیه السلام وقتی با رباخواری مواجه شد،از او خواست توبه کند،وقتی توبه کرد او را رها نمود و به دنبال آن فرمود:

رباخوار را باید از عمل خود توبه دهند،هم چنان که از شرک توبه می دهند. از امام باقر علیه السلام نقل شده است که فرمود:

خبیث ترین درآمدها،رباخواری است. (3)و رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرموده اند:

هر گاه خداوند اراده ی هلاک قریه ای را داشته

باشد،رباخواری در آن قریه ظاهر می شود. (4)و خداوند،فرد رباخوار،وکیل،شاهد و کاتب ربا را لعنت نموده است. (5)در حدیث می خوانیم:

رباخواران،در قیامت

همچون دیوانگان محشور می شوند. (6)

امام صادق علیه السلام علّت تکرار آیات ربا را آماده سازی ثروتمندان برای کار خیر و صدقات می داند و می فرماید:چون از یک سو«ربا»حرام است و از طرف دیگر کنز و انباشتن ثروت به صورت راکد نیز حرام است،پس چاره ای برای ثروتمندان جز انفاق و یا کارهای تولیدی مفید باقی نمی ماند. (7)هم چنان که درباره ی علّت تحریم ربا گفته اند:رباخواری مانع جریان پول در مسیر تولید و کارهای عام المنفعه است و به جای تلاش و فکر و بازو،فقط از سود پول بهره گیری می شود، لذا ربا تحریم شده است.از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمودند:«لو کان الربا حلالا لترک الناس التجارات»

اگر ربا حلال بود،مردم کسب و کار را رها می کردند. (8)و از امام رضا علیه السلام نیز روایت شده است که فرمودند:

اگر ربا شیوع پیدا کند راه قرض دادن بسته می شود. (9)ضمناً چون احتمال در دام ربا افتادن در امور اقتصادی زیاد

ص :443


1- 1) .تفسیر المیزان،ذیل آیه.
2- 2) .وسائل،ج 12،ص 429.
3- 3) .کافی،ج 5،ص 147.
4- 4) .کنز العمّال،ج 4،ص 104.
5- 5) .وسائل،ج 12،ص 430.
6- 6) .تفسیر در المنثور،ج 2،ص 102.
7- 7) .وسائل،ج 12،ص 423.
8- 8) .وسائل،ج 12،ص 424 و بحار،ج 103،ص 119.
9- 9) .الحیاة،ج 4،ص 334.

است،در حدیث می خوانیم:«من اتجر بغیر فقه فقد ارتطم فی الربا» (1)

هر کس بدون

دانش و آگاهی از مسائل تجاری وارد تجارت شود،گرفتار ربا می شود.

آثار ربا:

گرفتن پول اضافی،بدون انجام کاری مفید و یا مشارکت در تولید،نوعی ظلم و اجحاف است که موجب پیدایش دشمنی و قساوت می شود.ربا دهنده به جهت بدهی های تصاعدی،گاهی ورشکست و مجبور به قبول انواع ذلّت ها و اسارت ها می شود. (2)ربا،تعادل جامعه را بهم زده و موجب تقسیم جامعه به دو قطب مستکبر و مستضعف می شود. (3)

با توجّه به این آثار تخریبی،نه تنها در شریعت اسلام،بلکه در تمام ادیان آسمانی ربا تحریم شده است.امّا برخی به بهانه هایی می خواهند ربا را توجیه کنند و به دنبال راه فرار هستند.کلاه شرعی ساختن،همانند حیله یهود برای گرفتن ماهی در روز شنبه که در آیات قبل ماجرای آن بیان شد،نوعی بازی بیش نیست و قرآن از این گونه بازی ها انتقاد کرده است.

ربا،آثار تخریبی خود را دارد هر چند که جوامع انسانی آن را در سیستم اقتصادی خود پذیرفته باشند.علّت پیشرفت جوامع غربی،توجّه به علم و صنعت است، نه اینکه رباخواری موجب ترقّی آنها شده باشد.

پیام ها:

1 رباخواران،از تعادل روحی و روانی برخوردار نیستند و جامعه را نیز از تعادل اقتصادی خارج می سازند. «کَمٰا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطٰانُ» 2 تشبیه بیع حلال به ربای حرام،نشانه ی عدم تعادل فکری آنان است. «یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطٰانُ») («بِأَنَّهُمْ قٰالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبٰا» 3 شیطان،قدرت تصرف بر درون انسان را دارد. «یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطٰانُ مِنَ الْمَسِّ»

ص :444


1- 1) .نهج البلاغه،قصار 447.
2- 2) .تفسیر مراغی،ذیل آیه.
3- 3) .تفسیر المیزان.

4 توجیه گناه،راه را برای انجام گناه باز می کند. «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبٰا» 5 تا قبل از ابلاغ تکلیف،مسئولیّتی نیست. «فَمَنْ جٰاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ» 6 احکام الهی،در جهت پند و تربیت مردم است. «جٰاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ» 7 قانون امروز،شامل گذشته افراد نمی شود. «فَلَهُ مٰا سَلَفَ» 8 از گناه ناآگاهان اغماض می شود،ولی از آگاهانِ مغرض و مُصرّ هرگز. «وَ مَنْ عٰادَ فَأُولٰئِکَ أَصْحٰابُ النّٰارِ»

[سوره البقرة (2): آیه 276]

اشاره

یَمْحَقُ اَللّٰهُ اَلرِّبٰا وَ یُرْبِی اَلصَّدَقٰاتِ وَ اَللّٰهُ لاٰ یُحِبُّ کُلَّ کَفّٰارٍ أَثِیمٍ (276)

خداوند ربا را نابود می کند،ولی صدقات را افزایش می دهد و خداوند هیچ انسان ناسپاس و کافرِ گنهکاری را دوست نمی دارد.

نکته ها:

کلمه ی«محق»به معنای نقصان تدریجی است و مُحاق به ماه گفته می شود که نورش در شبهای آخر آن چنان کاهش یافته که دیده نمی شود.و در مقابل، «الرِّبٰا» به معنی رشد تدریجی است.

این آیه یادآور می شود که هر چند رباخوار به قصد انباشت ثروت،از دیگران ربا می گیرد،ولی خداوند برکت و آثار خوبی که باید ازدیاد مال داشته باشد از ربا می گیرد.لازم نیست خود مال رَبَوی از بین برود،بلکه اهدافی که از افزایش ثروت در نظر است از بین می رود.در نظام رَبَوی،سعادت،محبّت و امنیّت نیست و چه بسیار ثروتمندانی که از سرمایه خود،هیچ نوع راحتی و آرامش و یا محبوبیّتی بدست نمی آورند،ولی در نظامی که در آن انفاق،صدقه و قرض الحسنه رایج باشد،آن جامعه از برکات زیادی برخوردار است.در آن نظام،فقرا مأیوس نبوده و اغنیا در فکر تکاثر نیستند.محرومان به فکر انتقام و سرقت،و اغنیا نگران حراست و حفاظت اموال خود نمی باشند و جامعه از یک تعادل نسبی همراه با الفت و رحمت و تفاهم و امنیّت برخوردار خواهد بود.در تفسیر کبیر فخر رازی

ص :445

آمده است:وقتی رباخوار،عواطف و عدالت انسانی را در خود محو کند،خود و اموالش مورد نفرین فقرا قرار می گیرد و کینه و انتقام و توطئه سرقت هر لحظه او را تهدید می کند و این نمونه ای از آن نابودی است که در آیه مطرح شده است.

پیام ها:

1 به رشد ظاهری ثروت خیره نشوید،نظام اقتصادی بر اساس ربا رو به نابودی است. «یَمْحَقُ اللّٰهُ الرِّبٰا» 2 نابود کردن مال ربوی،از سنّت های الهی است. «یَمْحَقُ اللّٰهُ الرِّبٰا» فعل مضارع نشانه ی استمرار است.

3 رواج صدقه و زکات،سبب رشد و استواری اقتصاد است. «یُرْبِی الصَّدَقٰاتِ» 4 رباخوار،از رحمت و محبّت الهی محروم است. «وَ اللّٰهُ لاٰ یُحِبُّ کُلَّ کَفّٰارٍ أَثِیمٍ» 5 رباخوار،بسیار ناسپاس و گنهکار است.او با گرفتن ربا خود را ضامن مردم، زندگی خود را حرام،عباداتش را باطل،و حرص و طمع قساوت را بر خود حاکم می گرداند. «کَفّٰارٍ أَثِیمٍ»

[سوره البقرة (2): آیه 277]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ وَ أَقٰامُوا اَلصَّلاٰةَ وَ آتَوُا اَلزَّکٰاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ (277)

همانا کسانی که ایمان آورده و کارهای نیکو انجام داده اند و نماز برپا داشته و زکات پرداخته اند،پاداششان نزد پروردگارشان(محفوظ)است و نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین می شوند.

نکته ها:

این آیه،برابر رباخواران که«کفّار اثیم»هستند،سیمای مؤمنان را ترسیم می کند که عمل صالح انجام داده و نماز را بر پای می دارند و زکات پرداخت می کنند.تا اشاره به این باشد که زمینه ی برچیده شدن ربا در جامعه،توجّه به ایمان و عمل صالح و احیای نماز و زکات است.

ص :446

مردم چهار گروهند:

1 گروهی ایمان آورده و عمل صالح انجام می دهند که اینان«مؤمنانند».

2 گروهی،نه ایمان آورده و نه کار شایسته انجام می دهند که اینان«کافرانند».

3 گروهی ایمان دارند،ولی عمل صالح ندارند که اینان«فاسقانند».

4 گروهی ایمان ندارند،ولی اظهار ایمان می کنند و در ظاهر کار نیک انجام می دهند که اینان«منافقانند».

اگر رباخواران از خدا و مردم بریده اند،امّا در مقابل،کسانی هستند که اهل ایمان و عمل صالح بوده و از طریق نماز،با خداوند مرتبط می باشند و با پرداخت زکات با مردم پیوند دارند.

پیام ها:

1 اسلام در کنار مسائل عبادی و فردی،به مسائل اقتصادی و مردمی نیز توجّه دارد.نماز و زکات در کنار هم مطرحند. «أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ وَ آتَوُا الزَّکٰاةَ» 2 ذکر نماز و زکات بعد از عمل صالح،نشانه آن است که در میان کارهای شایسته حساب این دو جداست. «عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ وَ أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ وَ آتَوُا الزَّکٰاةَ» 3 تشویق نیکوکاران بدنبال تهدید بدکاران،یک اصل تربیتی است. «لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ» 4 هوشمند کسی است که در محاسبات،تنها به موجودی امروز که در دست دارد ننگرد،بلکه به آینده و ذخیره هایی که نزد خداوند است توجّه داشته باشد. «عِنْدَ رَبِّهِمْ» 5 پروردگار،به مؤمنانی که اهل عمل صالح و نماز و زکاتند،نظر ویژه ای دارد.

کلمه «رَبِّهِمْ» اشاره به لطف خاصّ اوست.

6 وعده های الهی،انگیزه ی عمل صالح است. «لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ» 7 امنیّت و آرامش واقعی،در سایه ی ایمان و عمل صالح و پیوند با خدا و مردم است. «لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ»

ص :447

8 عوامل آرامش،ایمان،عمل صالح،نماز و زکات است. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ وَ أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ وَ آتَوُا الزَّکٰاةَ») («لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 278]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ ذَرُوا مٰا بَقِیَ مِنَ اَلرِّبٰا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (278)

ای کسانی که ایمان آورده اید! تقوای الهی پیشه کنید و آنچه را از(مطالبات) ربا باقی مانده است،رها کنید،اگر ایمان دارید.

نکته ها:

در آیات قبل به مفاسد ربا اشاره شد که ربا فرد و جامعه را از تعادل خارج و آشفته می کند؛ «یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطٰانُ» و روشن شد که ربا در حقیقت کم شدن است،نه زیاد شدن؛ «یَمْحَقُ اللّٰهُ الرِّبٰا» اکنون نهی از ربا را صریحاً بیان می کند. «ذَرُوا مٰا بَقِیَ مِنَ الرِّبٰا» در تفاسیرِ مجمع البیان،المیزان و مراغی نقل شده است که وقتی آیه تحریم ربا نازل شد،برخی از صحابه همانند خالد بن ولید،عباس و عثمان،از مردم مقداری طلب از بابت ربا داشتند،آنها در مورد طلبکاری خود،از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله کسب تکلیف کردند و آیه فوق نازل شد.پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله بعد از نزول این آیه فرمود:عباس،عموی من نیز حقّ مطالبه ربا ندارد و قبل از همه،باید خویشان من دست از ربا بردارند.

هم چنان که در طی خطبه ای فرمود:«و کل ربا فی الجاهلیة موضوع تحت قدمی هاتین و اول ربا اضع ربا العباس»

تمام رباهای مقرّر در دوره جاهلیّت را زیر پای می اندازم و از همه پیشتر رباهایی که برای عباس است. (1)

پیام ها:

1 رباخواری،از عادات زمان جاهلیّت بود که مسلمانان صدر اسلام نیز به آن آلوده بودند. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا») («ذَرُوا»

ص :448


1- 1) .تفسیر فی ظلال القرآن.

2 تقوا،مرحله ای بالاتر از ایمان است. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّٰهَ» 3 رباخوار،مالک بهره نمی شود و اسلام سود رَبَوی را به رسمیّت نمی شناسد.

«ذَرُوا مٰا بَقِیَ مِنَ الرِّبٰا»

4 لازمه ی ایمان و تقوا،صرف نظر کردن از مال حرام است. «إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»

[سوره البقرة (2): آیه 279]

اشاره

فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اَللّٰهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوٰالِکُمْ لاٰ تَظْلِمُونَ وَ لاٰ تُظْلَمُونَ (279)

پس اگر چنین نکردید،(بدانید که)اعلان جنگ با خدا و رسولش داده اید و اگر توبه کنید،(اصل)سرمایه های شما از آنِ خودتان است.(و در این صورت)نه ستم می کنید و نه بر شما ستم می شود.

نکته ها:

در اسلام،نه اجازه ربا و بهره کشی و استثمار داده شده و نه اموال مردم یک جانبه مصادره می گردد.در بعضی نظام ها،مالکیّت ملغی و تمام اموال را از صاحبانشان می گیرند و در برخی دیگر،استثمار و بهره کشی و ربا،به هر شکلی آزاد است.

پیام ها:

1 رباخوار،محارب با خداست.او باید بداند که در این جنگ،در یک طرف او قرار دارد و در طرف دیگر،خداوند جبّار. «فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّٰهِ» 2 رباخواری،گناه کبیره است.چون اعلام جنگ با خداوند است. «بِحَرْبٍ مِنَ اللّٰهِ» 3 رباخوار،گمان نکند با مردم محروم طرف است،بلکه خداوند به حمایت از محرومان برخاسته و از حقّ آنان دفاع می کند. «بِحَرْبٍ مِنَ اللّٰهِ» 4 چون رباخوار محارب با خداست،از وظایف حکومت اسلامی مبارزه با رباخوارای است. «فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّٰهِ» 5 برای محاربین با خدا نیز راه توبه باز است. «بِحَرْبٍ مِنَ اللّٰهِ») («وَ إِنْ تُبْتُمْ»

ص :449

6 رباخوار،تنها مالک اصل مال است،نه بهره آن. «فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوٰالِکُمْ» 7 برای نجات محرومان،اصل مالکیّت مردم را نادیده نگیرید و مالکیّت خصوصی در اقتصاد اسلامی پذیرفته شده است. «فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوٰالِکُمْ» 8 سلطه پذیری و سلطه گری هر دو محکوم است،نه ظلم ببینید و نه ظلم روا دارید. «لاٰ تَظْلِمُونَ وَ لاٰ تُظْلَمُونَ» 9 انتقام ممنوع است.به رباخوار توبه کننده نیز نباید ظلم شود. «فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوٰالِکُمْ لاٰ تَظْلِمُونَ وَ لاٰ تُظْلَمُونَ» 10 به توبه کنندگان،نباید بخاطر خلاف کاری های پیشین ظلمی شود.سرزنش کسانی که قبلاً خلاف کار بوده اند ممنوع است. «فَإِنْ تُبْتُمْ») («لاٰ تَظْلِمُونَ وَ لاٰ تُظْلَمُونَ» 11 استقرار عدالت اقتصادی،از وظایف حکومت اسلامی است. «لاٰ تَظْلِمُونَ وَ لاٰ تُظْلَمُونَ»

[سوره البقرة (2): آیه 280]

اشاره

وَ إِنْ کٰانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلیٰ مَیْسَرَةٍ وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (280)

و اگر(بدهکار)تنگ دست بود،او را تا هنگام توانایی مهلت دهید و(در صورتی که واقعاً توان پرداخت ندارد،)اگر ببخشید برای شما بهتر است،اگر(نتایج آن را)بدانید.

نکته ها:

هر چند در این آیه سفارش شده که به بدهکار مهلت داده شود،ولی نباید بدهکار از این موضوع سوء استفاده کند.لذا اگر بدون عذر در پرداخت بدهی خود تأخیر کند،گناهکار است.در حدیث آمده است:

برای کسانی که بدون عذر، بدهی خود را نمی پردازند،گناهِ دزد نوشته می شود.هم چنان که برای مهلت دهندگان، پاداشی چون پاداش شهیدان ثبت می شود.به هر روزی که به بدهکار مهلت داده شود،

ص :450

پاداش صدقه ی همان مبلغ،برای طلبکار ثبت می شود. (1)

گذشت از بدهکار نادار،برای شما بهتر است،زیرا:

الف:شاید فردا برای خود شما نیز این صحنه پیش آید.

ب:مال فراموش می شود،ولی بخشیدن به نادار هرگز فراموش نمی شود.

ج:کسب رضایت دل محروم و رضای خالق،از کسب درآمد بمراتب بهتر است.

در احکام فقهی آمده است:زندانی کردن بدهکار معذور،ممنوع است و در مواردی که شخص بدهکار واقعاً مالی نداشته باشد که بدهی خود را پرداخت کند،وظیفه ی حکومت اسلامی است که بدهی او را بپردازد.

پیام ها:

1 اسلام،حامی مستضعفان است. «وَ إِنْ کٰانَ ذُو عُسْرَةٍ» 2 نه تنها ربا نگیرید،بلکه در گرفتن رأس المال و اصل سرمایه نیز مدارا کنید.

«فَنَظِرَةٌ إِلیٰ مَیْسَرَةٍ»

3 اصل در زمان بندی برای بازپرداخت،توان بدهکار است. «فَنَظِرَةٌ إِلیٰ مَیْسَرَةٍ» 4 اجبار بدهکاری که توانایی پرداخت دارد،مانعی ندارد. «إِنْ کٰانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ» 5 بخشیدن بدهکار فقیر،صدقه است. «وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ» 6 نظام حقوقی و اقتصادی اسلام،با نظام اخلاقی آن پیوند دارد.گرچه بازپس گیری وام حقّ است،ولی مهلت دادن و بخشیدنِ بدهکار باید مراعات شود. «فَنَظِرَةٌ») («تَصَدَّقُوا» 7 محدودیّت انسان و ثروت دوستی او نمی گذارد که انسان به حقیقت ارزشها و کمالات پی ببرد. «إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»

ص :451


1- 1) .تفسیر برهان.

[سوره البقرة (2): آیه 281]

اشاره

وَ اِتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی اَللّٰهِ ثُمَّ تُوَفّٰی کُلُّ نَفْسٍ مٰا کَسَبَتْ وَ هُمْ لاٰ یُظْلَمُونَ (281)

و پروا کنید از روزی که در آن به پیشگاه خداوند بازگردانده می شوید و سپس هر کس(جزای)آنچه را کسب کرده،بدون کم و کاست داده می شود و به آنان ستمی نمی رود.

نکته ها:

این آیه به منزله ی جمع بندی و هشدار عمومی در پایان آیات ربا است.در تفاسیری همچون کشّاف،المیزان،مجمع البیان،کبیر فخر رازی و برهان آمده است که این آیه،آخرین آیه ای بوده که بر رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله نازل شده،ولی به دستور پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله در اینجا قرار گرفته است.

پیام ها:

1 قیامت،روز مهمی است.تنوین کلمه «یَوْماً» اشاره به عظمت آن روز دارد.

2 ربا گرفتن و رسیدن به دنیا،ساده و زودگذر است،آنچه ابدی و باقی است، قیامت است. «وَ اتَّقُوا یَوْماً» 3 تقوی و یاد قیامت،قوی ترین عامل برای دور شدن از ربا و سایر محرّمات است. «وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ» 4 ضامن اجرای نظام اقتصادی اسلام،ایمان و تقوای مردم است. «وَ اتَّقُوا یَوْماً» 5 در معاملات این جهان،امکان کم و کاست هست،ولی در معامله با خداوند هیچگونه کم و کاستی نیست. «تُوَفّٰی کُلُّ نَفْسٍ مٰا کَسَبَتْ» 6 ملاک جزا و پاداش،عمل است،نه آرزو. «مٰا کَسَبَتْ» 7 نگران انفاق و ترک سود رباهایتان نباشید،از اعمال نیک شما اندکی کاسته نمی شود. «تُوَفّٰی کُلُّ نَفْسٍ») («لاٰ یُظْلَمُونَ»

ص :452

[سوره البقرة (2): آیه 282]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِذٰا تَدٰایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی فَاکْتُبُوهُ وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کٰاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَ لاٰ یَأْبَ کٰاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَمٰا عَلَّمَهُ اَللّٰهُ فَلْیَکْتُبْ وَ لْیُمْلِلِ اَلَّذِی عَلَیْهِ اَلْحَقُّ وَ لْیَتَّقِ اَللّٰهَ رَبَّهُ وَ لاٰ یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً فَإِنْ کٰانَ اَلَّذِی عَلَیْهِ اَلْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَوْ لاٰ یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَ اِسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجٰالِکُمْ فَإِنْ لَمْ یَکُونٰا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ اِمْرَأَتٰانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ اَلشُّهَدٰاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدٰاهُمٰا فَتُذَکِّرَ إِحْدٰاهُمَا اَلْأُخْریٰ وَ لاٰ یَأْبَ اَلشُّهَدٰاءُ إِذٰا مٰا دُعُوا وَ لاٰ تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً إِلیٰ أَجَلِهِ ذٰلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اَللّٰهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهٰادَةِ وَ أَدْنیٰ أَلاّٰ تَرْتٰابُوا إِلاّٰ أَنْ تَکُونَ تِجٰارَةً حٰاضِرَةً تُدِیرُونَهٰا بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنٰاحٌ أَلاّٰ تَکْتُبُوهٰا وَ أَشْهِدُوا إِذٰا تَبٰایَعْتُمْ وَ لاٰ یُضَارَّ کٰاتِبٌ وَ لاٰ شَهِیدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اَللّٰهُ وَ اَللّٰهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (282)

ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که بدهی مدّت داری(بر اثر وام یا معامله)به یکدیگر پیدا می کنید،آن را بنویسید.و باید نویسنده ای در میان شما به عدالت(سند را)بنویسد.کسی که قدرت بر نویسندگی دارد،نباید از نوشتن خودداری کند،همانطور که خدا به او تعلیم داده است.پس باید او بنویسد و آن کس که حقّ بر ذمّه او(بدهکار)است املا کند و از خدایی که پرورگار اوست بپرهیزد و چیزی از آن فروگذار ننماید.و اگر کسی که حقّ بر ذمّه اوست،سفیه یا(از نظر عقل)ضعیف و یا(به جهت لال بودن)توانایی بر املا کردن ندارد،باید ولیّ او(بجای او)با رعایت عدالت(مدّت و مقدار بدهی را)املا کند و دو نفر از مردان را(بر این حقّ)شاهد بگیرد و اگر دو مرد نبودند،

ص :453

یک مرد و دو زن از گواهان،از کسانی که مورد رضایت و اطمینان شما هستند(انتخاب کنید)تا اگر یکی از آنان فراموش کرد،دیگری به او یادآوری کند.و شهود نباید به هنگامی که آنها را(برای ادای شهادت)دعوت می کنند خودداری نمایند.و از نوشتن(بدهی های)کوچک یا بزرگِ مدّت دار،ملول نشوید(هر چه باشد بنویسید،)این در نزد خدا به عدالت نزدیکتر و برای ادای شهادت استوارتر و برای جلوگیری از شک و تردید بهتر می باشد،مگر اینکه تجارت و داد و ستد نقدی باشد که در میان خود دست به دست می کنید که ایرادی بر شما نیست که آن را ننویسید.و هنگامی که خرید و فروش(نقدی) می کنید،(باز هم)شاهد بگیرید و نباید به نویسنده و شاهد(به خاطر حقگویی)زیانی برسد(و تحت فشار قرار گیرد)و اگر چنین کنید از فرمان خداوند خارج شده اید و از خدا بپرهیزید و خداوند(راه درست زندگی را)به شما تعلیم می دهد و خداوند به هر چیزی داناست.

نکته ها:

بزرگترین آیه ی قرآن،این آیه است که درباره ی مسائل حقوقی و نحوه ی تنظیم اسناد تجاری می باشد.این آیه نشانه ی دقّت نظر و جامعیّت اسلام است که در دوره جاهلیّت و در میان مردمی عقب افتاده،دقیق ترین مسائل حقوقی را طرح کرده است.

کلمه« تَدٰایَنْتُمْ »از« بِدَیْنٍ »به معنای بدهی،شامل هر گونه معامله غیر نقدی،وام و خرید سَلَف می شود.

در حدیث آمده است:اگر کسی در معامله سند و شاهد نگیرد و مالش در معرض تلف قرار گیرد،هر چه دعا کند،خداوند مستجاب نمی کند و می فرماید:چرا به سفارشات من عمل نکردی؟! (1)

ص :454


1- 1) .کنز الدقائق،ج 2،ص 467.

اگر دقّت در حفظ حقوق فردی ضروری است،حفظ بیت المال بمراتب ضروری تر است! تنظیم سند،حتّی در معاملات نقدی مفید است،ولی ضرورت آن به اندازه ی معاملات نسیه نیست.چون در معاملات موعددار،ممکن است طرفهای معامله و یا شاهدان از دنیا بروند یا فراموش کنند،بنا بر این لازم است نوشته هم بشود.

از فرمان نوشتن،معلوم می شود که اسناد تنظیم شده ای که همراه با گواهی عادل باشد،قابل استشهاد است.

از این آیه استفاده می شود که جامعه اسلامی باید یکدیگر را در حفظ حقوق حمایت کنند.زیرا هر معامله ای،نیاز به کاتب و چند شاهد دارد.

در زمانی که در تمام جزیرة العرب به گفته مورخان،17 باسواد بیشتر نبوده،این همه سخن از نوشتن،نشانه ی توجّه اسلام به علم و حفظ حقوق است.

پیام ها:

1 ایمان،بستر و مقدّمه عمل به احکام،و خطاب؛ «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» تشویقی برای عمل به احکام است.

2 مدّت بدهکاری،باید روشن باشد. «إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی» 3 برای حفظ اعتماد و خوش بینی به همدیگر و آرامش روحی طرفین و جلوگیری از فراموشی،انکار و سوء ظنّ،باید بدهی ها نوشته شود. «فَاکْتُبُوهُ» 4 برای اطمینان و حفظ قرارداد از دخل و تصرّف احتمالی طرفین،سند باید با حضور طرفین و توسط شخص سوّمی نوشته شود. «وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کٰاتِبٌ» 5 نویسنده ی قرار داد،حقّ را در نظر گرفته و عین واقع را بنویسد. «بِالْعَدْلِ» شرط گزینش نویسنده ی اسناد،داشتن عدالت در قلم است.

6 به شکرانه سواد و علمی که خداوند به ما داده است،کارگشایی کنیم. «وَ لاٰ یَأْبَ کٰاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَمٰا عَلَّمَهُ اللّٰهُ» 7 اهل هر فن و حرفه ای مسئولیّت ویژه دارد،کسی که قلم دارد باید برای مردم

ص :455

بنویسد. «وَ لاٰ یَأْبَ کٰاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ» 8 باید بدهکار که حقّ بر ذمّه اوست،متن قرار داد را بگوید و کاتب بنویسد،نه آنچه را بستانکار ادعا نماید. «وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ» 9 اقرار انسان علیه خودش،قابل قبول است. «وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ» 10 بدهکار،هنگام املای قرارداد باید خدا را در نظر بگیرد و چیزی را فروگذار نکند و تمام خصوصیّات بدهی را بگوید. «وَ لْیَتَّقِ اللّٰهَ رَبَّهُ» 11 تدوین قانون باید به گونه ای باشد که حقّ ناتوان ضایع نشود.اگر بدهکار، سفیه یا ضعیف و ناتوان و یا گنگ و لال بود،سرپرست و ولیّ او متن قرارداد را بگوید و کاتب بنویسد. «فَإِنْ کٰانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً») («فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ» 12 سفیهان و ناتوانان در مناسبات اجتماعی،نیازمند ولیّ هستند. «فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ» 13 توجّه به حقوق طبقه محروم و اقشار ضعیف،از سوی مسئولان و سرپرستان لازم است. «فَلْیُمْلِلْ» صیغه امر نشانه لزوم این کار است.

14 مردان،در گواه شدن و گواهی دادن بر زنان مقدّم می باشند. «شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجٰالِکُمْ» 15 گواهان باید عادل و مورد اطمینان و رضایت طرفین باشند. «مِمَّنْ تَرْضَوْنَ» 16 هر کدام از مردها به تنهایی می توانند شاهد باشند،ولی اگر شاهد یک مرد و دو زن بود،آن دو زن به اتفاق هم ادای شهادت کنند.تا اگر یکی لغزش یا اشتباه کرد،نفر دوّم یادآوری کند. «فَتُذَکِّرَ إِحْدٰاهُمَا» دو زن به جای یک مرد در گواهی،یا به خاطر روحیّه ی ظریف و عاطفی آنهاست و یا به جهت آن است که معمولاً زنان در مسائل بازار و اقتصاد حضور فعّال ندارند و آشنایی آنها با نحوه ی معاملات کمتر است.

17 اگر برای شاهد گرفتن از شما دعوت کردند،خودداری نکنید،گرچه گواه شدن بدون دعوت واجب نیست. «وَ لاٰ یَأْبَ الشُّهَدٰاءُ إِذٰا مٰا دُعُوا» 18 مبلغ قرارداد مهم نیست،حفظ اطمینان و حقّ الناس مهم است. «وَ لاٰ تَسْئَمُوا أَنْ

ص :456

تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً»

19 ثبتِ سند به صورت دقیق و عادلانه سه فایده دارد:

الف:ضامن اجرای عدالت است. «أَقْسَطُ» ب:موجب جرأت گواهان بر شهادت دادن است. «أَقْوَمُ» ج:مانع ایجاد بدبینی در جامعه است. «أَدْنیٰ أَلاّٰ تَرْتٰابُوا» 20 اگر فایده و اسرار احکام برای مردم گفته شود،پذیرفتن آن آسان می شود.

«ذٰلِکُمْ أَقْسَطُ»

21 معطل شدن امروز برای نوشتن قرارداد،بهتر از فتنه و اختلاف فرداست.

«أَدْنیٰ أَلاّٰ تَرْتٰابُوا»

22 در معاملات نقدی،لزومی به نوشتن نیست. «إِلاّٰ أَنْ تَکُونَ تِجٰارَةً حٰاضِرَةً» 23 در معاملات نقدی،اگرچه نوشتن لازم نیست،ولی شاهد بگیرید. «فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنٰاحٌ أَلاّٰ تَکْتُبُوهٰا وَ أَشْهِدُوا إِذٰا تَبٰایَعْتُمْ» 24 کاتب و شاهد در امان هستند و نباید به خاطر حقّ نوشتن و حقّ گفتن مورد آزار و اذیّت یکی از طرفین قرار گیرند. «لاٰ یُضَارَّ کٰاتِبٌ وَ لاٰ شَهِیدٌ» 25 اگر ادای شهادت و یا نوشتن قرارداد،نیازمند زمان یا تحمّل زحمتی بود، باید شاهد و کاتب به نحوی تأمین مالی شوند و گر نه هر دو ضرر خواهند کرد.

«وَ لاٰ یُضَارَّ کٰاتِبٌ وَ لاٰ شَهِیدٌ»

26 کاتب و شاهد حقّ ندارند سند را به گونه ای تنظیم کنند که به یکی از طرفین ضرری وارد شود. «لاٰ یُضَارَّ کٰاتِبٌ وَ لاٰ شَهِیدٌ» 27 هر گونه خدشه در سند،از هر کس که باشد،فسق و گناه است. «فَإِنَّهُ فُسُوقٌ» 28 کاتب و شاهد،مرزبان حقوق مردم هستند و شکستن مرزها همان خروج از مرز و فسق است. «فَإِنَّهُ فُسُوقٌ» 29 قلب پاک و با تقوی،همچون آینه علوم و حقایق را می گیرد. «وَ اتَّقُوا اللّٰهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللّٰهُ»

ص :457

30 خداوند تمام نیازهای مادّی و معنوی شما را می داند و بر اساس آن،احکام و قوانین را برای شما بیان می کند.قانون گذار باید آگاهی عمیق و گسترده داشته باشد. «وَ اللّٰهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»

[سوره البقرة (2): آیه 283]

اشاره

وَ إِنْ کُنْتُمْ عَلیٰ سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا کٰاتِباً فَرِهٰانٌ مَقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ اَلَّذِی اُؤْتُمِنَ أَمٰانَتَهُ وَ لْیَتَّقِ اَللّٰهَ رَبَّهُ وَ لاٰ تَکْتُمُوا اَلشَّهٰادَةَ وَ مَنْ یَکْتُمْهٰا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ اَللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ (283)

و اگر در سفر بودید و نویسنده ای نیافتید،وثیقه ای بگیرید و اگر به یکدیگر اطمینان داشتید(وثیقه لازم نیست.)پس کسی که امین شمرده شده،امانت(و بدهی خود را بموقع)بپردازد و از خدایی که پروردگار اوست پروا کند.و شهادت را کتمان نکنید و هر کس آن را کتمان کند،پس بی شک قلبش گناهکار است و خداوند به آنچه انجام می دهید داناست.

نکته ها:

هر گاه برای تنظیم سند بدهی نویسنده ای نبود،می توان از بدهکار گرو و وثیقه گرفت،خواه در سفر باشیم یا نباشیم.بنا بر این جمله ی «إِنْ کُنْتُمْ عَلیٰ سَفَرٍ» برای آن است که معمولاً در سفرها انسان با کمبودها برخورد می کند.نظیر جمله ی «إِذٰا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِیَّةِ» یعنی هنگامی که مرگ به سراغ شما آمد وصیّت کنید.با اینکه می دانیم وصیّت مخصوص زمان مرگ نیست،لکن آخرین فرصت آن،زمان فرا رسیدن مرگ است.

پیام ها:

1 شرط وثیقه،بدست گرفتن و در اختیار بودن است. «مَقْبُوضَةٌ» (1)

ص :458


1- 1) .امام باقر علیه السلام فرمود:«لا رهن إلاّ مقبوضة»رهن،بدون قبض نمی شود.تهذیب،ج 7،ص 176.

2 کار از محکم کاری عیب نمی کند،در برابر طلب،وثیقه بگیرید. «فَرِهٰانٌ مَقْبُوضَةٌ» 3 جایگاه افراد در احکام تفاوت دارد.برای ناشناس رهن و برای افراد مطمئن بدون رهن. «فَرِهٰانٌ مَقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ» 4 نگذارید اعتمادها و اطمینان ها در معاملات سلب شود. «فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ» فلسفه رهن گرفتن،اطمینان است که اگر بدون آن اطمینان بود،رهن گرفتن ضرورتی ندارد.

5 افراد آگاه به حقوق مردم،در برابر مظلومان مسئولند. «وَ لاٰ تَکْتُمُوا الشَّهٰادَةَ» 6 آنجا که بیان حقّ لازم است،سکوت حرام است. «وَ مَنْ یَکْتُمْهٰا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ» 7 انحراف درونی،سبب انحراف بیرونی می شود.قلب گناهکار،عامل کتمان گواهی می شود. «وَ مَنْ یَکْتُمْهٰا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ» 8 ایمان به اینکه خداوند همه کارهای ما را می داند،سبب پیدایش تقوا و بیان حقایق است. «وَ اللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ»

[سوره البقرة (2): آیه 284]

اشاره

لِلّٰهِ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا مٰا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحٰاسِبْکُمْ بِهِ اَللّٰهُ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشٰاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (284)

آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است،تنها از آنِ خداست.(بنا بر این)اگر آنچه را در دل دارید آشکار سازید یا پنهان دارید،خداوند شما را طبق آن محاسبه می کند.پس هر که را بخواهد(و شایستگی داشته باشد)می بخشد و هر که را بخواهد(و مستحقّ باشد)مجازات می کند و خداوند بر هر چیزی تواناست.

نکته ها:

علامه طباطبائی در تفسیر المیزان می فرماید:حالات قلبی انسان دو نوع است:

گاهی خطور است که بدون اختیار چیزی به ذهن می آید و انسان هیچگونه تصمیمی بر آن نمی گیرد که آن خطور گناه نیست،چون به دست ما نیست.امّا آن

ص :459

حالات روحی که سرچشمه ی اعمال بد انسان می شود و در عمق روان ما پایگاه دارد،مورد مؤاخذه قرار می گیرد.

ممکن است مراد آیه از کیفر حالات باطنی انسان،گناهانی باشد که ذاتاً جنبه درونی دارد و عمل قلب است،مانند کفر و کتمان حقّ،نه مواردی که مقدّمه گناه بیرونی است.

انسان،در برابر روحیّات،حالات و انگیزه هایش مسئول است و این مطلب مکرّر در قرآن آمده است.از آن جمله:

«یُؤٰاخِذُکُمْ بِمٰا کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ» (1)

خداوند شما را به آنچه دلهای شما کسب نموده است

مؤاخذه می کند.

«فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ» (2)

براستی که کتمان کننده،دل او گناهکار است.

«إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤٰادَ کُلُّ أُولٰئِکَ کٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» (3)

همانا گوش و چشم و دل،هر

کدام مورد سؤال هستند.

«إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفٰاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةِ» (4)

علاقه قبلی به شیوع گناه و فساد در میان مؤمنان،سبب عذاب دنیا و آخرت است.

حضرت علی علیه السلام می فرمایند:

مردم بر اساس افکار و نیّات خود مجازات می شوند. (5)

پیام ها:

1 خداوند،هم مالک مطلق است؛ «لِلّٰهِ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی الْأَرْضِ» و هم عالم مطلق؛ «إِنْ تُبْدُوا») («أَوْ تُخْفُوهُ» و هم قادر مطلق. «وَ اللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» 2 از کوزه همان برون تراود که در اوست.اعمال انسان ها نشانگر طرز تفکّر و اعتقادات درونی آنهاست. «تُبْدُوا مٰا فِی أَنْفُسِکُمْ» 3 مربّی باید مردم را میان بیم و امید نگه دارد. «فَیَغْفِرُ» ، «یُعَذِّبُ»

ص :460


1- 1) .بقره،225.
2- 2) .بقره،283.
3- 3) .اسراء،36.
4- 4) .نور،19.
5- 5) .نهج البلاغه،خطبه ی 75.

[سوره البقرة (2): آیه 285]

اشاره

آمَنَ اَلرَّسُولُ بِمٰا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّٰهِ وَ مَلاٰئِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لاٰ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قٰالُوا سَمِعْنٰا وَ أَطَعْنٰا غُفْرٰانَکَ رَبَّنٰا وَ إِلَیْکَ اَلْمَصِیرُ (285)

پیامبر به آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده ایمان دارد و همه مؤمنان(نیز)به خدا و فرشتگان و کتاب ها(ی آسمانی)و فرستادگانش ایمان دارند(و می گویند:)ما میان هیچ یک از پیامبران او فرق نمی گذاریم(و به همگی ایمان داریم)و گفتند:ما(ندای حقّ را)شنیدیم و اطاعت کردیم، پروردگارا! آمرزش تو را(خواهانیم)و بازگشت(ما)به سوی توست.

نکته ها:

در این آیه اصول دین(توحید،نبوّت،معاد)بیان شده و در آیه بعد،آمادگی انسان برای انجام تکالیف الهی و درخواست رحمت و مغفرت از خدا مطرح می شود.لذا در حدیث آمده است که این آیه و آیه بعد ارزش خاصّی دارند و تلاوت آن دو همانند گنج است.

تکریم پیامبر لازم است و حساب رسول اللّٰه صلی اللّٰه علیه و آله از دیگران جداست.لذا در این آیه ابتدا نام رسول خدا و ایمان او آمد و سپس نام مؤمنان و عقاید آنان.

پیام ها:

1 تبلور مکتب در رهبر است. «آمَنَ الرَّسُولُ بِمٰا أُنْزِلَ إِلَیْهِ» 2 مبلغان دینی باید به آنچه دعوت می کنند،باور داشته باشند. «آمَنَ الرَّسُولُ» 3 نزول کتب آسمانی،برای پرورش و تربیت انسان هاست. «مِنْ رَبِّهِ» 4 ایمان به همه انبیا لازم است،چون تمام انبیا یک هدف دارند. «کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ» 5 زمینه ی دریافت مغفرت الهی،ایمان و عمل است. «سَمِعْنٰا وَ أَطَعْنٰا غُفْرٰانَکَ رَبَّنٰا» 6 در کنار ایمان و عمل،باز هم باید چشم امید به رحمت و غفران الهی داشت.

«سَمِعْنٰا وَ أَطَعْنٰا غُفْرٰانَکَ رَبَّنٰا»

ص :461

7 بخشش،از شئون ربوبیّت و زمینه ی پرورش است. «غُفْرٰانَکَ رَبَّنٰا»

[سوره البقرة (2): آیه 286]

اشاره

لاٰ یُکَلِّفُ اَللّٰهُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا لَهٰا مٰا کَسَبَتْ وَ عَلَیْهٰا مَا اِکْتَسَبَتْ رَبَّنٰا لاٰ تُؤٰاخِذْنٰا إِنْ نَسِینٰا أَوْ أَخْطَأْنٰا رَبَّنٰا وَ لاٰ تَحْمِلْ عَلَیْنٰا إِصْراً کَمٰا حَمَلْتَهُ عَلَی اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِنٰا رَبَّنٰا وَ لاٰ تُحَمِّلْنٰا مٰا لاٰ طٰاقَةَ لَنٰا بِهِ وَ اُعْفُ عَنّٰا وَ اِغْفِرْ لَنٰا وَ اِرْحَمْنٰا أَنْتَ مَوْلاٰنٰا فَانْصُرْنٰا عَلَی اَلْقَوْمِ اَلْکٰافِرِینَ (286)

خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانایی اش تکلیف نمی کند،هر کس آنچه از کارها(ی نیک)انجام دهد به سود خود انجام داده و آنچه از کارها(ی بد)کسب کرده به ضرر خود کسب کرده است.(مؤمنان می گویند:)پروردگارا! اگر(در انجام تکالیف چیزی را)فراموش یا خطا نمودیم،ما را مؤاخذه مکن.پرودگارا! تکلیف سنگین بر ما قرار مده،آن چنان که(به خاطر گناه و طغیان)بر کسانی که پیش از ما بودند قرار دادی.پروردگارا! آنچه را(از مجازات)که طاقت تحمل آن را نداریم،بر ما مقرّر نکن و از ما درگذر و ما را بیامرز و در رحمت خود قرار ده،تو مولی و سرپرست مایی،پس ما را بر گروه کافران پیروز گردان.

نکته ها:

گاهی منشا فراموشی،سهل انگاری خود انسان است که قابل مؤاخذه می باشد.

چنان که خداوند می فرماید: «کَذٰلِکَ أَتَتْکَ آیٰاتُنٰا فَنَسِیتَهٰا وَ کَذٰلِکَ الْیَوْمَ تُنْسیٰ» (1)

آن

چنان که آیات ما بر تو آمد و تو آنها را فراموش کردی،همانگونه امروز نیز تو به فراموشی سپرده می شوی. لذا در این آیه از فراموش کاری در کنار خطاکاری،طلب آمرزش می شود.در ضمن از مجازات های سنگین که در اثر طغیان و فساد امّت های پیشین بر آنها تحمیل شد،درخواست عفو می شود.

ص :462


1- 1) .طه،126.

در این آیه انسان تمام مراحل لطف را از خداوند می خواهد:مرحله اوّل عفو است که محو آثار گناه و عقاب است.مرحله دوّم مغفرت و محو آثار گناه از روح است و مرحله سوّم بهره گیری از رحمت پروردگار و پیروزی بر کافران می باشد.

«لاٰ یُکَلِّفُ اللّٰهُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا»

در آیات دیگر نیز فرموده است: «مٰا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» (1)و «یُرِیدُ اللّٰهُ بِکُمُ الْیُسْرَ» (2)پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله نیز فرموده است:

من

به دین آسان و سهل مبعوث شده ام. (3)

پیام ها:

1 تکالیف الهی،بیش از توان انسان نیست. «لاٰ یُکَلِّفُ اللّٰهُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا» اسلام،دینِ آسانی است،نه سخت گیری.

2 اعمال ما آثاری دارد که بازتابش به خود ما برمی گردد. «لَهٰا مٰا کَسَبَتْ وَ عَلَیْهٰا مَا» 3 انسان،آزاد و صاحب اختیار است. «لَهٰا مٰا کَسَبَتْ» 4 انجام یا ترک دستورات الهی،سود و ضررش برای خود ماست. «لَهٰا») («عَلَیْهٰا» 5 کسانی که می گویند: «سَمِعْنٰا وَ أَطَعْنٰا» و سراپا عادل و متّقی هستند،بازهم از خطا و نسیان های خود نگرانند و دعا می کنند. «إِنْ نَسِینٰا أَوْ أَخْطَأْنٰا» 6 به تاریخ گذشتگان و حوادث تلخ آنان بنگریم تا درس عبرت گرفته و به خدا پناه ببریم. «کَمٰا حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنٰا» 7 آداب دعا آن است که ابتدا به ضعف خود اقرار کنیم؛ «لاٰ طٰاقَةَ لَنٰا» سپس به عظمت خداوند گواهی دهیم؛ «أَنْتَ مَوْلاٰنٰا» آن گاه خواست خود را مطرح کنیم.

«وَ اعْفُ عَنّٰا وَ اغْفِرْ لَنٰا وَ ارْحَمْنٰا»

8 پیروزی اسلام بر کفر،خواسته دائمی مؤمنان است. «فَانْصُرْنٰا عَلَی الْقَوْمِ الْکٰافِرِینَ»

ص :463


1- 1) .حج،78.
2- 2) .بقره،185.
3- 3) .«بعثنی بالحنیفیة السهلة السمحة»بحار،ج 22،ص 263.

جلد دوم

اشاره

ص :1

ص :2

مقدّمه ناشر

اشاره

انقلاب اسلامی ایران با رهبری امام خمینی قدس سره و حضور ملّت مسلمان و مبارزات شهدای گرانقدر قبل و بعد از پیروزی،زمینۀ رشد و ترویج فرهنگ اسلامی و خصوصاً قرآن کریم را فراهم آورد.در این راستا دانشمندان درد آشنای حوزه های علمیّه،با تألیف کتب مناسب در جهت تبلیغ دین گام های بسیاری برداشتند.

کتاب حاضر که بخشی از مجموعه دوازده جلدی«تفسیر نور»می باشد،در جهت مهجوریت زادیی از قرآن و ارائه پیام های انسان ساز کلام الهی به شیوه ای نو و قلمی شیوا،توسط حجّت الاسلام و المسلمین محسن قرائتی به رشته تحریر درآمده است که در سال 76 به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران معرّفی گردید.

بدنبال چاپ اوّلین مجلدات این تفسیر،نظرات و پیشنهادات بسیاری از سوی فضلای حوزه و دانشگاه طرح گردید که بیانگر علاقه و توجّه قشر فرهنگی جامعه،به شناخت مفاهیم قرآن کریم از طریق این شیوه می باشد.

اکنون به جهت آشنایی با شیوه ی کار و چگونگی ارائه تفسیر نور،این موارد به اختصار بیان می شود که خود نیز می تواند راهگشای طلاب جوان در جهت فعالیّت های تفسیری باشد.

ص :3

شیوه کار

پس از انتخاب حد اقل دوازده تفسیر معتبر از مفسّران شیعه و اهل سنّت،از قدما و معاصران،چند تن از طلاب فاضل با مطالعه دقیق آنها،به استخراج نکات و برداشت های تفسیری آنها پرداخته و به صورت مکتوب آن را در اختیار مؤلّف قرار می دهند.

ایشان ضمن مطالعه ی آن مطالب،خود نیز به تحقیق و تتبّع پرداخته و با توجّه به نیازهای دینی جامعه،پیام های راهبردی قرآن را برای نسل امروز که تشنه ی دریافت مفاهیم قرآنی هستند،در قالب نکات و پیام های آیه،با نثری ساده و روان ارائه می دهند.البتّه در برخی موارد نیز برداشت های خود را مورد بحث و تبادل نظر با برخی بزرگان حوزه قرار می دهند.

نوشته های ایشان پس از ارائه در برنامه آینه وحی رادیو،ویراستاری شده و قبل از چاپ یک بار دیگر توسط خودشان مورد بازبینی نهایی قرار می گیرد.

شیوه ارائه

مطالب هر آیه در قالب 5 عنوان ارائه می گردد:

1 متن آیه،که با رسم الخط عثمان طه و با اعراب کامل،تایپ و چندین بار مورد دقّت قرار گرفته است.

2 ترجمه هر آیه،که به صورت گروهی و زیر نظر مؤلّف محترم و با استفاده از بهترین ترجمه های موجود،(حد اقل 6 ترجمه)نگارش یافته و به جهت گویایی و روانی آن،مطالب توضیحی مورد لزوم در میان پرانتز آمده است.

3 نکته ها،که امور زیر در این قالب عرضه گردیده است:

الف:بیان ریشه و ترجمه ی لغات مشکل آیه.

ب:بیان شأن نزول آیه که در فهم محتوای آیه نقش کلیدی داشته است.

ج:بیان آیات مرتبط با آیه که در فهم موضوعی قرآن تأثیر به سزایی دارد.

د:بیان روایات ذیل آیه،که در این بخش با توجّه به گستردگی روایات،تنها به ذکر نمونه هایی بسنده شده است.

ه:بیان برخی توضیحات برای روشن تر شدن مفهوم آیه.

ص :4

و:طرح برخی پرسش ها و پاسخ گویی به آنها.

4 پیام ها،که مقصود اصلی مؤلّف از این تفسیر همین بخش بوده است تا نشان دهد قرآن کتاب زندگی بشر در همه ی عصرها و برای همه نسل هاست.البته مستند برداشت های مؤلّف،چنان که در پایان هر پیام آمده است یکی از امور زیر می باشد:

الف:مفردات کلمات هر آیه.

ب:عبارتی مرکّب از چند کلمه.

ج:رابطه ی صدر و ذیل آیه.

د:رابطه ی هر آیه با آیات قبل.

5 پاورقی که نشانی آیات و روایات و کتب تفسیری را باختصار آورده است.همچنین مطالبی مربوط به آیه که در قالب نکته ها و پیام ها نمی گنجیده،در پاورقی ذکر شده است.

تذکّرات لازم:

1 گاهی تعداد نکته ها و پیام های یک آیه،از یک مورد تجاوز نکرده است که به جهت حفظ قالب کار،بازهم عنوان نکته ها و پیام ها به صورت جمع آمده است.

2 در مورد کتب تفسیری،هر جا که مراد،مطالب آن تفسیر در ذیل آیه بوده است،نشانی جلد و صفحه ذکر نشده است.

در پایان از زحمات آقایان سیّد جواد بهشتی،رحمت جعفری،حسن دهشیری و محمود متوسل که در تتبّع و بررسی تفاسیر و آقای علی محمّد متوسلی که در امر مقابله و تصحیح نهایی این جلد نهایت همکاری را داشته اند صمیمانه تشکّر می گردد.

و همچنین اعلام می داریم:با همه ی تلاش هایی که در جهت حفظ اصول و قواعد فوق و تصحیح اغلاط تایپی صورت گرفته است،یقیناً نواقص و کاستی هایی در عرضه این تفسیر وجود دارد که امیدواریم همچون گذشته خوانندگان گرامی بذل محبّت نموده و با ارسال نظرات و پیشنهادات خود،به نشانی:تهران صندوق پستی 14185/586 ما را در جهت اصلاح و تکمیل آن یاری نمایند و پیشاپیش سپاس ما را پذیرا باشند.

مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن

ص :5

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

مقدّمه مؤلّف

در سال 1378 که برای تجدید چاپ جلد اوّل«تفسیر نور»توسط«مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن»یک بار دیگر آن را با دقّت مطالعه کردم،مطالبی را حذف یا ادغام نموده و مطالب جدیدی را که خداوند به ذهنم انداخت و یا از«تفسیر راهنما»و«نخبة التفاسیر»استفاده می شد به مطالب قبلی اضافه کردم.

در یک لحظه به فکر فرو رفتم،نوشته ای را که بعد از دو سه سال به دست خودم تغییر می دهم،اگر به قیامت برسد و از نظر اولیای خدا و فرشتگان و از همه بالاتر خداوند بگذرد چقدر تغییر خواهد کرد.تازه این اصلاحات و تغییرات به شرطی مفید است که اصل کار با ریا و سُمعه و عُجب،حبط و باطل نشده باشد.

به هر حال زحمت ها کشیدم،ولی نمی دانم حتّی یک صفحه ی آن در قیامت سبب نجاتم خواهد شد یا نه! البتّه قرآن نور است و نقص از کار و نوشته های ماست.به هر حال به لطف خداوند امیدوارم تا همانگونه که در گلستان،خاک به گل تبدیل می شود،در سایه ی آیات نورانی قرآن، نوشته های ما نیز به نور تبدیل گردد.

اللّهم آمین محسن قرائتی 78/4/6

ص :6

ص :7

ص :8

[تفسیر سوره آل عمران]

سیمای سوره آل عمران

سوره آل عمران دارای دویست آیه است و آیات آن از یک نظام و هماهنگی خاصّی برخوردارند.این سوره در مدینه نازل شد و نزول آن زمانی بود که ندای دعوت اسلام در جهان آن روز بلند و دشمنان حساس و گوش به زنگ شده بودند.

چنان که در تفسیر المیزان آمده است،عدّه ای از مسیحیان منطقه ی نجرانِ یمن،برای شنیدن سخنان پیامبر به مدینه آمدند که هشتاد و چند آیه اوّل این سوره برای توضیح معارف اسلام به آنان یک جا نازل گردید و با ماجرای مباهله به انجام رسید.

همچنین ماجرای جنگ احد و دعوت مسلمانان به صبر و پایداری،در این سوره مطرح شده است.نام این سوره بر اساس آیات 33 و 35 آن می باشد که ماجرای تولّد مریم فرزند عِمران را بیان می دارد.لذا مراد از آل عمران در این سوره،حضرت مریم علیها السلام و حضرت عیسی علیه السلام می باشند،گرچه نام پدر حضرت موسی نیز،عمران بوده است.

ص :9

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده ی مهربان

[سوره آل عمران (3): آیه 1]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;الم (1)

الف لام میم

نکته ها:

در جلد اوّل تفسیر،درباره ی آیه «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» گفته شد که از جایگاه خاصّی برخوردار و خود آیه ای مستقل است.گفتن آن در اوّل هر کار سفارش شده و تکرار آن در ابتدای هر سوره،نشانه ی اهمیّت آن است. «بِسْمِ اللّٰهِ» مخصوص اسلام نیست و پیامبران دیگر نیز این آیه را با همین عبارت بکار برده اند.اینکه «بِسْمِ اللّٰهِ» با حرف«باء»شروع شده که به معنای استمداد و کمک خواهی است، نشانه ی آن است که بدون خواست و اراده او هیچ کاری صورت نمی گیرد.

استعانت از خدا،یعنی کمک گرفتن از تمام صفات او.او رحمن و رحیم است و چشم امید ما به رحمت اوست،رحمتی گسترده و عمومی برای این جهان و آن جهان.آری! دیگران یا رحم ندارند و یا رحمشان محدود به افراد خاص و یا زمان و مکان خاصّی است و هدفشان از رحم کردن بازگشت آن است،نظیر علفی که به حیوان یا دانه ای که به مرغ می دهند تا از او بهره مند شوند.رحمتی گسترده و ابدی برای همه بدون قصد بازگشت مخصوص خداوند است.پس از چنین خدای رحمن و رحیمی استمداد کنیم و بگوییم:« بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» چنان که در سوره ی بقره ذکر شد «الم» از حروف مقطعه است.شاید مشهورترین

ص :10

و بهترین نظر درباره حروف مقطعه همین باشد که بگوییم رمزی است میان خدا و پیامبرش. (1)و یا اعلام این موضوع باشد که قرآن،کلام الهی نیز از همین حروف الفبا تألیف یافته،ولی با این حال معجزه است.اگر شما هم می توانید از همین حروف،کتابی همچون قرآن بیاورید.همان گونه که قدرت الهی از خاک،انسان می آفریند ولی بشر از خاک،سفال و آجر و کوزه می سازد.این تفاوت قدرت الهی با قدرت بشری است.

حروف مقطّعه «الم» در ابتدای شش سوره بقره،آل عمران،عنکبوت،روم، لقمان و سجده آمده است.

[سوره آل عمران (3): آیه 2]

اشاره

اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ اَلْحَیُّ اَلْقَیُّومُ (2)

خداوند که معبودی جز او نیست،زنده و پاینده است.

نکته ها:

« اَلْقَیُّومُ »به کسی گفته می شود که خود به دیگری تکیه نداشته باشد،ولی دیگران به او تکیه دارند و یا قوام بخش همه چیز است.

خداوند در آفریدن،تدبیر و تسلّط کامل دارد.عوامل و اسباب مادّی وسیله ی پیدایش می شوند،ولی مستقل نیستند و سبب بودنشان از خودشان نیست.

موجودات دیگر،علم،حیات و قدرت مستقلّی ندارند.تنها او زنده ای است که زندگی هر موجود زنده وابسته به اوست.

در دعای جوشن کبیر می خوانیم:او قبل از هر زنده ای زنده و بعد از هر زنده ای زنده است.هیچ زنده ای شریک او نیست و به کسی نیاز ندارد.جان همه ی زنده ها و رزق آنها به دست اوست.او زنده ای است که زنده بودن خود را از کسی ارث نبرده است.

ص :11


1- 1) .امام صادق علیه السلام فرمودند:«الم»در اوّل سوره آل عمران،رمز این جمله است:«انا اللّٰه المجید»یعنی منم خدای مجید.تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 309.
پیام ها:

1 توحید،سرلوحه ی کتب آسمانی است. «لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ» 2 شرط معبود شدن،داشتن کمالات ذاتی است و تنها خداوند است که قائم به ذات خویش و بی نیاز مطلق است. «الْحَیُّ الْقَیُّومُ»

[سوره آل عمران (3): آیه 3]

اشاره

نَزَّلَ عَلَیْکَ اَلْکِتٰابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمٰا بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ اَلتَّوْرٰاةَ وَ اَلْإِنْجِیلَ (3)

او کتاب را به حقّ بر تو نازل کرد،که تصدیق کننده کتاب های پیشین است و (او بود که)تورات و انجیل را فرو فرستاد.

نکته ها:

کلمه ی«تورات»،در زبان عِبری به معنای شریعت و قانون است.تورات کنونی دارای پنج بخش به نام های:1 سِفر پیدایش 2 سِفر خروج 3 سِفر لاویان 4 سِفر اعداد 5 سِفر تثنیه می باشد.از آنجایی که در تورات شرح وفات و دفن حضرت موسی علیه السلام مطرح شده،معلوم می شود که این مطالب بعد از حضرت موسی جمع آوری شده است.

کلمه ی«انجیل»،ریشه یونانی دارد و به معنای بشارت است.انجیل نام کتاب مسیحیان است و قرآن هر کجا از آن نام برده،به صورت مفرد بیان کرده است، ولی امروزه در میان مسیحیان اناجیل متعدّد وجود دارد که همه پس از حضرت عیسی علیه السلام و بدست یاران و پیروان او نوشته شده اند.این اناجیل که به نام خود آنان معروف است،عبارتند از:ا انجیل مَتّی.2 انجیل مرقس.3 انجیل لوقا.

4 انجیل یوحنّا.

پیام ها:

1 آمدن کتب آسمانی،جلوه ای از قیّومیّت خداست. «الْقَیُّومُ نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتٰابَ»

ص :12

2 نزول قرآن بر پیامبر،مربوط به شخصیّت او و تکریم خداوند از اوست. «نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتٰابَ» کلمه« عَلَیْکَ »مقدّم بر کلمه« اَلْکِتٰابَ »است.

3 قرآن از هر گونه باطلی مصونیّت داشته و منطبق با حقیقت است. «بِالْحَقِّ» 4 کتاب های آسمانی انبیا،مؤیّد یکدیگرند. «مُصَدِّقاً لِمٰا بَیْنَ یَدَیْهِ» 5 تصدیق کتب آسمانی پیشین،عاملی برای وحدت خداپرستان و یکی از شیوه های دعوت دیگران است. «مُصَدِّقاً» 6 تصدیق قرآن نسبت به تورات و انجیل،حقّی بزرگ بر ادیان سابق است،و گرنه با خرافاتی که وارد تورات و انجیل شده،آسمانی بودن آنها به کلّی فراموش می شد. «مُصَدِّقاً» 7 با آنکه مراحل تربیت الهی،ابزار و دستور العمل های آن در هر زمان و شرایط متفاوت بوده اند،ولی از آهنگ تکاملی و وحدت در هدف برخوردارند. «مُصَدِّقاً»

[سوره آل عمران (3): آیه 4]

اشاره

مِنْ قَبْلُ هُدیً لِلنّٰاسِ وَ أَنْزَلَ اَلْفُرْقٰانَ إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِآیٰاتِ اَللّٰهِ لَهُمْ عَذٰابٌ شَدِیدٌ وَ اَللّٰهُ عَزِیزٌ ذُو اِنْتِقٰامٍ (4)

او پیش از این(تورات و انجیل را)برای هدایت مردم(فرو فرستاد)و اینک فرقان را(که وسیله ی تمیز حقّ از باطل است)نازل کرد،البتّه برای کسانی که به آیات الهی کفر ورزند،عذاب شدیدی است و خداوند شکست ناپذیر صاحب انتقام است.

نکته ها:

یکی از نام های قرآن،فرقان است.فرقان،یعنی آنچه مایه ی افتراق،جدایی و فرق گذاشتن است.از آنجا که راه تشخیص حقّ از باطل،در همه امور قرآن می باشد،لذا به آن فرقان گفته شده است.

عذاب شدید مخصوص آخرت نیست.در این آیه نفرموده که عذاب کفّار مربوط به آخرت است،زیرا گاهی سرگرمی و حرص بر اندوختن مال و غفلت از خداوند

ص :13

و معنویات خود عذاب است.در آیه 85 سوره توبه می فرماید:خداوند به گروهی مال و اولاد می دهد تا بدان ها عذابشان کند.

امام صادق علیه السلام درباره ی «أَنْزَلَ الْفُرْقٰانَ» فرمودند:هر امر محکم،فرقان است و کتاب در «أَنْزَلَ الْکِتٰابَ» ،مجموع قرآن است. (1)

پیام ها:

1 هدایت مردم،یک سنّت همیشگی الهی بوده است. «مِنْ قَبْلُ» 2 مخاطب کتب آسمانی،عموم مردم هستند،نه قبیله و نژاد خاص. «لِلنّٰاسِ» 3 قرآن،وسیله ی شناخت حقّ از باطل است. «وَ أَنْزَلَ الْفُرْقٰانَ» 4 هر کجا میان سلیقه ها،افکار و عقاید به هر نحو دچار تحیّر شدیم،حرف آخر از آن قرآن است.(حتّی اگر در میان روایات نیز دچار حیرت شدیم،باید به حدیثی توجّه کنیم که مطابق با قرآن باشد.) «الْفُرْقٰانَ» 5 بعد از نزول آن همه کتاب و اسباب هدایت،جزای شخص لجوج عذاب شدید است. «عَذٰابٌ شَدِیدٌ» 6 عذاب الهی،پس از اتمام حجّت بر مردم است. هُدیً لِلنّٰاسِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذٰابٌ شَدِیدٌ» 7 این آیه مایه ی دلگرمی و تسلیت خاطر پیامبر و مؤمنان است که خداوند به حساب کفّار سرسخت می رسد. «عَزِیزٌ ذُو انْتِقٰامٍ» 8 سرچشمه کیفر و انتقام او،عملکرد ماست،و گر نه او عزیزی است که هیچ کمبودی ندارد. «عَزِیزٌ ذُو انْتِقٰامٍ» 9 کفر مردم در خداوند اثری ندارد. «کَفَرُوا» ، «وَ اللّٰهُ عَزِیزٌ»

[سوره آل عمران (3): آیه 5]

اشاره

إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَخْفیٰ عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی اَلْأَرْضِ وَ لاٰ فِی اَلسَّمٰاءِ (5)

ص :14


1- 1) .تفسیر عیّاشی،ج 1،ص 162.

همانا هیچ چیز،نه در زمین و نه در آسمان،بر خداوند پوشیده نمی ماند.

نکته ها:

در چند آیه ی قبل،سخن از قیّوم بودن خداوند بود.در این آیه،آشکار بودن همه چیز برای او مطرح شده،که جلوه ای از قیّومیّت اوست.

پیام ها:

1 خداوند بر همه چیز آگاه است.ما و همه ی هستی هر لحظه در محضر خدا هستیم،در محضر او گناه نکنیم.با توجّه به آیه قبل،استفاده می شود که کفر و معصیتِ هیچ کس بر خدا پوشیده نیست. «کَفَرُوا» ، «لاٰ یَخْفیٰ عَلَیْهِ شَیْءٌ» 2 تعدّد افراد،تعدّد اعمال،تعدّد مکان ها و زمان ها هیچ کدام مسأله ای را بر خداوند پنهان نمی سازد. «فِی الْأَرْضِ وَ لاٰ فِی السَّمٰاءِ»

[سوره آل عمران (3): آیه 6]

اشاره

هُوَ اَلَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی اَلْأَرْحٰامِ کَیْفَ یَشٰاءُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ (6)

او کسی است که شما را آن گونه که می خواهد در رحم ها صورت می دهد.جز او که مقتدر حکیم است،معبودی نیست.

نکته ها:

شکل گیری جنین در رحم،نشانه ی دیگری از قیّوم بودن خداوند است که در آیات قبل خواندیم.

موضوع صورت گیری انسان در رحم مادر،در میان دو آیه ی نزول کتاب آمده است،شاید رمز این باشد که خدایی که در رحم مادر به شما سر و سامان می دهد،با تشریع قوانین الهی و ارسال کتب آسمانی،به رشد آینده و ابدی شما نیز سامان می بخشد.

تأثیر هر یک از عوامل وراثتی،بهداشتی،غذایی و یا روانی در شکل گیری صورت

ص :15

و جسم افراد نیز از سنّت های الهی و در مدار قدرت و تدبیر و حکمت اوست.

پیام ها:

1 منشأ تکوین و تشریع یکی است.آن که برای هدایت شما کتاب فرستاده، همان است که شما را آفریده است. «هُدیً لِلنّٰاسِ» ، «یُصَوِّرُکُمْ» 2 صورت گری انسان در رحم مادر،تنها بدست اوست. «هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ» 3 اکنون که صورت بندی ها به دست اوست،یکدیگر را به خاطر شکل و قیافه سرزنش نکنیم. «هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ» 4 قدرت نمایی او محدود به مکان و زمان خاصّی نیست. «یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحٰامِ» 5 تفکّر در آفرینش خود،عامل ایمان به خداوند است. «یُصَوِّرُکُمْ» ، «لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ» 6 گرچه خداوند به هر کاری قادر است؛ «کَیْفَ یَشٰاءُ» ولی کاری بر خلاف حکمت نمی کند. «هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» 7 صورت های گوناگون افراد بشر،نشانه ی قدرت و حکمت اوست. «یُصَوِّرُکُمْ» «الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»

[سوره آل عمران (3): آیه 7]

اشاره

هُوَ اَلَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ اَلْکِتٰابَ مِنْهُ آیٰاتٌ مُحْکَمٰاتٌ هُنَّ أُمُّ اَلْکِتٰابِ وَ أُخَرُ مُتَشٰابِهٰاتٌ فَأَمَّا اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مٰا تَشٰابَهَ مِنْهُ اِبْتِغٰاءَ اَلْفِتْنَةِ وَ اِبْتِغٰاءَ تَأْوِیلِهِ وَ مٰا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اَللّٰهُ وَ اَلرّٰاسِخُونَ فِی اَلْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنّٰا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنٰا وَ مٰا یَذَّکَّرُ إِلاّٰ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ (7)

او کسی است که این کتاب را بر تو نازل کرد.بخشی از آن،آیات محکم(روشن و صریح)است که اصل و اساس این کتاب را تشکیل می دهد.(و هر گونه ابهامی در آیات دیگر،با مراجعه به این محکمات روشن می شود)و بخشی از آن،آیات متشابه است(که احتمالات مختلفی در معنای آیه می رود،ولی با

ص :16

توجه به آیات محکم،تفسیر آنها روشن می شود.)امّا کسانی که در دلهایشان انحراف است،به جهت ایجاد فتنه(و گمراه کردن مردم)و نیز به جهت تفسیر آیه به دلخواه خود،به سراغ آیات متشابه می روند،در حالی که تفسیر این آیات را جز خداوند و راسخان در علم نمی دانند.آنان که می گویند:ما به آن ایمان آورده ایم همه ی آیات از طرف پروردگار ماست(خواه محکم باشد یا متشابه)و جز خردمندان پند نگیرند.

نکته ها:

در این آیه،چند سؤال مطرح است:

سؤال:قرآن در یک جا همه ی آیات خود را محکم دانسته و فرموده: «کِتٰابٌ أُحْکِمَتْ آیٰاتُهُ» (1)و در جای دیگر همه را متشابه دانسته و فرموده: «کِتٰاباً مُتَشٰابِهاً» (2)ولی در این آیه بعضی را محکم و بعضی را متشابه معرّفی نموده است،مسأله چیست؟ پاسخ:آنجا که فرمود:تمام آیاتِ قرآن محکم است،یعنی سخن سست و بی اساس در هیچ آیه ای نیست و آنجا که فرمود:همه ی آیات متشابه هستند،یعنی سیستم و آهنگ آیات قرآن،هماهنگ،یک نواخت و شبیه بهم است.

اما با این حال،از نظر فهم مردم همه ی آیات یکسان نیستند،بعضی صریح و روشن و همه کس فهم،ولی بعضی دارای معانی بلند و پیچیده اند که همین امر موجب شبهه و اشتباه آنان می گردد.

سؤال:چرا در قرآن آیات متشابه به کار رفته است؟ پاسخ:اوّلاً:وجود آیات متشابه زمینه ی فکر و تدبّر در آیات است.

ثانیاً:موجب رجوع مردم به رهبران آسمانی می شود.آری،اگر همه ی درس آسان باشد،شاگرد احساس نیاز به استاد نمی کند.

ثالثاً:متشابهات وسیله آزمایش مردم است.گروهی کژاندیش،از لابلای آنها به سراغ

ص :17


1- 1) .هود،1.
2- 2) .زمر،23.

اهداف شوم خود می روند و گروهی اندیشمند،به فرموده امام رضا علیه السلام با مراجعه به محکمات،معنای صحیح آیات را کشف می نمایند. (1)

سؤال:نمونه آیات متشابه کدام است؟ پاسخ:در قرآن می خوانیم: «إِلیٰ رَبِّهٰا نٰاظِرَةٌ» (2)در قیامت،چشم ها به پروردگارشان می نگرند.چون عقل سلیم،جسم بودن را برای خداوند محال می داند و در آیات دیگر قرآن نیز می خوانیم: «لاٰ تُدْرِکُهُ الْأَبْصٰارُ» (3)چشمها او را درک نمی کنند،لذا می فهمیم که مراد از نگاه به پروردگار،نگاه به لطف و پاداش او در قیامت است.

همچنین مراد از«دست خدا»در آیه ی «یَدُ اللّٰهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ» قدرت اوست،چنان که در فارسی نیز می گوییم:فلانی در فلان شهر یا اداره دست دارد،یعنی قدرت دارد.

و گر نه خداوند که جسم نیست تا دست و پا داشته باشد.قرآن نیز می فرماید:

«لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ» (4)او همانندی ندارد.

این گونه آیات،سبب انحراف ساده اندیشانی شده که به آیات دیگر توجّه ندارند و از مفسّران واقعی یعنی اهل بیت پیامبر علیهم السلام جدا افتاده اند و شاید به جهت همین خطرات باشد که قرآن،خود به ما سفارش نموده است هنگام قرائت قرآن از شرّ شیطان به خداوند پناه ببرید. «فَإِذٰا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّٰهِ مِنَ الشَّیْطٰانِ الرَّجِیمِ» (5)سؤال:تأویل قرآن به چه معناست؟ پاسخ:مراد از تأویل،اهداف و معارف و اسرار پشت پرده ای است که بعد روشن می شود.نظیر تعبیر خوابی که حضرت یوسف دید و بعد روشن شد و یا اسراری که در شکستن کشتی توسط خضر و موسی بود که بعد روشن شد.

در روایات می خوانیم:آیات ناسخ،از محکمات و آیات منسوخ از متشابهات قرآن است و ائمه معصومین علیهم السلام مصداق بارز راسخون در علم هستند. (6)

ص :18


1- 1) .«من ردّ متشابه القرآن الی محکمه هدی الی صراط مستقم».بحار،ج 2،ص 185.
2- 2) .قیامة،23.
3- 3) .انعام،103.
4- 4) .شورا،11.
5- 5) .نحل،98.
6- 6) .تفسیر نور الثقلین.

هم چنان که خروج کنندگان بر حاکم اسلامی،کج اندیشانی هستند که به دنبال آیات متشابه می روند. (1)

حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه (2)از راسخان در علم ستایش می کند.آنان که به عجز علمی خود اعتراف دارند و از تعمق در چیزی که ضرورتی ندارد دست باز می دارند.

پیام ها:

1 هر کس همه ی آیات را نمی فهمد. «وَ أُخَرُ مُتَشٰابِهٰاتٌ» 2 قلب های منحرف،منشأ فساد و فتنه است. «فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مٰا تَشٰابَهَ مِنْهُ ابْتِغٰاءَ الْفِتْنَةِ» 3 فتنه،تنها آشوب نظامی و فیزیکی نیست،تفسیر به رأی و تحریفِ فرهنگ و معانی آیات،نیز فتنه است. «ابْتِغٰاءَ الْفِتْنَةِ» 4 گاهی حقّ دستاویز باطل می شود. «ابْتِغٰاءَ الْفِتْنَةِ» 5 هدف نهایی و مقصد اعلای آیات الهی را تنها خدا و راسخان در علم می دانند. «وَ مٰا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّٰهُ وَ الرّٰاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» 6 نام راسخان در علم در کنار نام مقدّس خداوند آمده و مقامشان بعد از مقام الهی است. «وَ مٰا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّٰهُ وَ الرّٰاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» 7 علم،درجاتی دارد که بالاترین آن آشنا شدن به تأویل و رسیدن به هدف نهایی است. «وَ مٰا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّٰهُ وَ الرّٰاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» 8 عالمان واقعی بی تکبّرند. «وَ الرّٰاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنّٰا بِهِ» 9 گرایش به باطل،مانع از رسوخ علم است. «الرّٰاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» در برابر «فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ» قرار داده شده است.

10 هر چه را نمی فهمیم انکار نکنیم. «کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنٰا»

ص :19


1- 1) .تفسیر درّ المنثور،ج 2،ص 148.
2- 2) .نهج البلاغه،خطبه 91.

11 نزول آیات محکم و متشابه،در مسیر تربیت است. «کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنٰا»

[سوره آل عمران (3): آیه 8]

اشاره

رَبَّنٰا لاٰ تُزِغْ قُلُوبَنٰا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنٰا وَ هَبْ لَنٰا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ اَلْوَهّٰابُ (8)

(راسخان در علم می گویند:)پروردگارا! پس از آن که ما را هدایت کردی،دلهای ما را به باطل مایل مگردان و از سوی خود ما را رحمتی ببخش.به راستی که تو خود بسیار بخشنده ای.

پیام ها:

1 به علم و دانش خود مغرور نشویم،از خداوند هدایت بخواهیم. «رَبَّنٰا لاٰ تُزِغْ قُلُوبَنٰا...» 2 نشانه ی علم واقعی و رسوخ در علم،توجّه به خدا و استمداد از اوست. «إِلاَّ اللّٰهُ وَ الرّٰاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» ، «رَبَّنٰا لاٰ تُزِغْ قُلُوبَنٰا» 3 محور هدایت و گمراهی،قلب و افکار انسانی است. «لاٰ تُزِغْ قُلُوبَنٰا» 4 در خط قرار گرفتن خیلی مهم نیست،از خط خارج نشدن بسیار اهمیّت دارد.

«بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنٰا...»

5 هدیه و هبه ی دائمی و بی منّت،مخصوص اوست. «إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهّٰابُ»

[سوره آل عمران (3): آیه 9]

اشاره

رَبَّنٰا إِنَّکَ جٰامِعُ اَلنّٰاسِ لِیَوْمٍ لاٰ رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُخْلِفُ اَلْمِیعٰادَ (9)

(راسخان علم در ادامه دعا گویند:)پروردگارا! همانا تو مردم را برای روزی که در آن شکی نیست گرد آوری.همانا خداوند وعده ی خود را تخلّف نمی کند.

نکته ها:

کسی که به قیامت ایمان دارد؛ «لِیَوْمٍ لاٰ رَیْبَ فِیهِ» نگران بد عاقبت شدن خود می شود و از خداوند استمداد می کند.

منشأ خُلف وعده،غفلت،عجز،ترس،جهل و یا پشیمانی است که هیچ کدام از

ص :20

اینها در ذات مقدّس الهی راه ندارد. «لاٰ یُخْلِفُ الْمِیعٰادَ»

پیام ها:

1 راسخان در علم،به آینده و قیامت چشم دوخته اند. «إِنَّکَ جٰامِعُ النّٰاسِ لِیَوْمٍ...» 2 توجّه به حالات روحی در دنیا؛ «لاٰ تُزِغْ قُلُوبَنٰا» و پاسخگویی به اعمال در آخرت،نشانه ی دانشمندان واقعی است. «لِیَوْمٍ لاٰ رَیْبَ فِیهِ» 3 روز قیامت،هم روز جمع است که مردم یک جا برای حسابرسی جمع می شوند؛ «جٰامِعُ النّٰاسِ» و هم روز فصل است که بعد از محاکمه،هر یک جداگانه به جایگاه خود می روند. «إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ کٰانَ مِیقٰاتاً» (1)4 راسخان در علم به قیامت یقین دارند، «لاٰ رَیْبَ فِیهِ» چون به وفای خداوند یقین دارند. «لاٰ یُخْلِفُ الْمِیعٰادَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 10]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوٰالُهُمْ وَ لاٰ أَوْلاٰدُهُمْ مِنَ اَللّٰهِ شَیْئاً وَ أُولٰئِکَ هُمْ وَقُودُ اَلنّٰارِ (10)

همانا کسانی که کفر ورزیدند،نه اموالشان و نه فرزندانشان در برابر(عذاب) خدا(در قیامت)هیچ به کارشان نمی آید و آنان خود هیزم و سوخت آتشند.

نکته ها:

« وَقُودُ »به معنای مادّه ی سوختنی است.وسیله ی آتش زایی دوزخ دو چیز است:

سنگ ها و انسان ها؛ «وَقُودُهَا النّٰاسُ وَ الْحِجٰارَةُ» (2)خصلت ها و افکار و اعمال،هویّت انسان را دگرگون می کند و انسان به سوخت آتش تبدیل و خود عامل سوختن خود می شود.

غیر او هیچ کس،نه در دنیا و نه در آخرت،نیازهای واقعی انسان را تأمین نمی کند و انسان در هر حال به او نیازمند است.

ص :21


1- 1) .نبأ،17.
2- 2) .بقره،24.
پیام ها:

1 به مال و فرزند مغرور نشوید.دلبستگی به غیر خدا هر چه باشد،محکوم است. «لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوٰالُهُمْ وَ لاٰ أَوْلاٰدُهُمْ» 2 کفر،انسان را از مدار انسانیّت خارج و در حدّ اشیای مادّی و طبیعی پایین می آورد. «أُولٰئِکَ هُمْ وَقُودُ النّٰارِ»

[سوره آل عمران (3): آیه 11]

اشاره

کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا فَأَخَذَهُمُ اَللّٰهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ اَللّٰهُ شَدِیدُ اَلْعِقٰابِ (11)

(شیوه کفّار)مانند روش فرعونیان و کسانی است که پیش از آنها بودند، آیات ما را تکذیب کردند،پس خداوند آنها را به(کیفر)گناهانشان بگرفت.و خدا سخت کیفر است.

پیام ها:

1 بعد از بیان کلّیات،بیان نمونه ها لازم است. «کَفَرُوا» ، «کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ» 2 تکیه بر قدرت مادّی،مال و اولاد،شیوه ی فرعون است. «کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ» 3 تاریخ و تجربه ی گذشتگان،بهترین درس است. «کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ...» فرعون و آل فرعون که قهرمان قدرت و زور بودند،در برابر قهر خداوند نتوانستند لحظه ای مقاومت کنند،شما به این مال و قدرت اندک خود ننازید.

4 گاهی نقش اطرافیان طاغوت از خود طاغوت کمتر نیست. «کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ» 5 گناه بد است،ولی بدتر از آن عادت به گناه و روحیّه ی گناه است. «کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ...» 6 خصلت ها،شیوه ها و اعمال و گناهان مشابه،جزا و پاداش مشابه دارد. «کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ» 7 عامل هلاکت امّت ها،گناهان آنان بوده است. «فَأَخَذَهُمُ اللّٰهُ بِذُنُوبِهِمْ» 8 آنجا که گناه جزو روحیّه و عادت شد،عقوبت پروردگار سخت است.

ص :22

«کَدَأْبِ»

، «شَدِیدُ الْعِقٰابِ»

[سوره آل عمران (3): آیه 12]

اشاره

قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلیٰ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ اَلْمِهٰادُ (12)

به کسانی که کافر شدند بگو:به زودی شکست می خورید و به سوی جهنّم رانده می شوید و چه بد جایگاهی است.

نکته ها:

چنان که در تفاسیر مجمع البیان و کبیر و مراغی آمده است:وقتی مسلمانان در سال دوّم هجری در جنگ بدر پیروز شدند،گروهی از یهود گفتند:این پیروزی نشانه ی صدق محمّد صلی اللّٰه علیه و آله است،چون در تورات آمده است:او بر دشمنانش پیروز می شود.گروهی دیگر از یهود گفتند:عجله نکنید،شاید در جنگ های دیگر شکست بخورد.وقتی در سال سوّم،جنگ احد پیش آمد و مسلمانان شکست خوردند،این گروه از یهودیان خوشحال شدند.

آیه نازل شد که زود قضاوت نکنید،در آینده ی نزدیک شما شکست می خورید.

طولی نکشید که مسلمانان،یهود بنی قریظه و بنی نضیر مدینه را درهم شکستند و در فتح مکّه نیز مشرکان را از بین بردند.

پیام ها:

1 دلداری مؤمنان و تهدید کفّار،نشانه رهبری صحیح و ایمان به هدف است.

«قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ»

2 یکی از معجزات قرآن،پیشگویی های صادق آن است. «سَتُغْلَبُونَ» 3 حق،پیروز و کفر،محکوم به شکست است. «سَتُغْلَبُونَ» 4 با شایعات و تبلیغات دشمن،برخورد کنید. «سَتُغْلَبُونَ» 5 از شکست هایی نگران باشید که به جهنّم منتهی می شود،و الاّ در هر جنگی احتمال شکست وجود دارد. «سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلیٰ جَهَنَّمَ»

ص :23

[سوره آل عمران (3): آیه 13]

اشاره

قَدْ کٰانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ اِلْتَقَتٰا فِئَةٌ تُقٰاتِلُ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ أُخْریٰ کٰافِرَةٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ اَلْعَیْنِ وَ اَللّٰهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشٰاءُ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی اَلْأَبْصٰارِ (13)

به یقین در دو گروهی که(در جنگ بدر)با هم روبرو شدند،برای شما نشانه (و درس عبرتی)بود.گروهی در راه خدا نبرد می کردند و گروه دیگر که کافر بودند(در راه شیطان و هوس خود.)کفّار به چشم خود مسلمانان را دو برابر می دیدند(و این عاملی برای ترس آنان می شد)و خداوند هر کس را بخواهد به یاری خود تأیید می کند.همانا در این امر برای اهل بینش،پند و عبرت است.

نکته ها:

این آیه مربوط به جنگ بدر است که دو گروهِ مسلمانان و کفّار در برابر یکدیگر قرار گرفتند.در این نبرد تعداد مسلمانان سیصد و سیزده نفر بود که هفتاد و هفت نفر آنها از مهاجرین و دویست و سی و شش نفر از انصار بودند.پرچمدار مهاجرین حضرت علی علیه السلام و پرچمدار انصار سعد بن عباده بود.مسلمانان هفتاد شتر،دو اسب،شش زره و هشت شمشیر داشتند،ولی لشکر کفر بیش از هزار رزمنده و صد اسب سوار داشت.مسلمانان در آن جنگ با دادن بیست و دو شهید 14 نفر از مهاجرین و 8 نفر از انصار بر دشمن کافر با 70 کشته و 70 اسیر پیروز شدند.

جنگ بدر با پیش بینی قبلی انجام نشد.هدف،مصادره اموال کفّار به تلافی مصادره ی اموال مسلمین مهاجر از مکّه بود که به جنگ و برخورد نظامی انجامید.

«فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتٰا»

سؤال:در این آیه می خوانیم که کفّار،مسلمانان را دو برابر دیدند؛ «یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ» در حالی که در آیه 44 سوره انفال می خوانیم:مسلمانان در چشم کفّار کم جلوه کردند؛ «یُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ» چگونه چنین چیزی ممکن است؟ پاسخ:در آغاز جنگ،مسلمین را کم دیدند تا جرأت هجوم پیدا کنند و از کفّار مکّه

ص :24

کمک نخواهند،ولی در هنگام جنگ،آنان را زیادی دیدند و خود را باختند.

بنا بر این کم دیدن و زیاد دیدن در دو مرحله و دو زمان بود،لذا تناقضی نیست. (1)

پیام ها:

1 هدف جنگ باید خدا و دین خدا باشد. «فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» 2 رزمندگان مسلمان دارای یک هدف هستند. «فِئَةٌ تُقٰاتِلُ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» (ولی رزمندگان کافر هر کدام برای هدفی به جنگ آمده اند.) 3 آنجا که خدا بخواهد دیدها،برداشت ها و افکار عوض می شود.با همین چشم همین جمعیّت را دو برابر می بیند. «یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ» 4 یکی از امدادهای غیبی،ایجاد رُعب در دل دشمنان است. «یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ» ، «وَ اللّٰهُ یُؤَیِّدُ» 5 جنگ بدر نشان داد که اراده خداوند بر اراده خلق غالب،و تنها امکانات مادّی،عامل پیروزی نیست. «یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشٰاءُ» 6 گرچه خداوند هر کس را بخواهد یاری می کند؛ «مَنْ یَشٰاءُ» ولی شرط یاری آن است که مردم در مقام نصرت دین او بپاخیزند. (2)«فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» 7 هدف از بیان تاریخ باید عبرت و پندگیری باشد. «لَعِبْرَةً» 8 گرچه حوادث برای همه مایه ی پند و عبرت است؛ «کٰانَ لَکُمْ آیَةٌ» ولی درس گرفتن از نشانه ها،بصیرت و بینش می خواهد. «لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصٰارِ» 9 کسانی که از جنگ بدر درس نگیرند،صاحب بصیرت نیستند. «لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصٰارِ»

ص :25


1- 1) .تفسیر صافی.
2- 2) .در جای دیگر نیز می فرماید:«ان تنصروا اللّٰه ینصرکم»محمّد،7.

[سوره آل عمران (3): آیه 14]

اشاره

زُیِّنَ لِلنّٰاسِ حُبُّ اَلشَّهَوٰاتِ مِنَ اَلنِّسٰاءِ وَ اَلْبَنِینَ وَ اَلْقَنٰاطِیرِ اَلْمُقَنْطَرَةِ مِنَ اَلذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّةِ وَ اَلْخَیْلِ اَلْمُسَوَّمَةِ وَ اَلْأَنْعٰامِ وَ اَلْحَرْثِ ذٰلِکَ مَتٰاعُ اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ اَللّٰهُ عِنْدَهُ حُسْنُ اَلْمَآبِ (14)

عشق و علاقه به زنان و فرزندان پسر و اموال زیاد از طلا و نقره و اسبان ممتاز و چهارپایان و کشتزارها که همه از شهوات و خواسته های نفسانی است،در نظر مردم جلوه یافته است،(در حالی که)اینها بهره ای گذرا از زندگانی دنیاست و سرانجام نیکو تنها نزد خداوند است.

نکته ها:

« اَلْقَنٰاطِیرِ »جمع«قنطار»به معنای مال زیاد است و آمدن کلمه ی« اَلْمُقَنْطَرَةِ »به دنبال آن،برای تأکید بیشتر است.نظیر اینکه بگوییم:آلاف و الوف،هزاران هزار.

« اَلْخَیْلِ »به معنای اسب و اسب سوار،هر دو آمده است و« اَلْمُسَوَّمَةِ »یعنی نشاندار.

اسب هایی که به خاطر زیبایی اندام و یا تعلیمی که می دیدند،دارای برجستگی های خاصّی می شدند،به آنها« اَلْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ »می گفتند.

جلوه کردن دنیا در نظر انسان،گاهی از طریق خیالات شخصی و گاهی از سوی شیطان و گاهی از جانب اطرافیان متملّق صورت می گیرد.از طریق اوهام شخصی:

«یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً» (1)و «فَرَآهُ حَسَناً» (2)و از سوی شیطان: «زَیَّنَ لَهُمُ اَلشَّیْطٰانُ أَعْمٰالَهُمْ» (3)و از طرف اطرافیان متملّق «زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ» (4)مصادیق جلوه های دنیا که در آیه ذکر شده،با توجّه به زمان نزول آیه است و می تواند در هر زمانی مصادیق جدیدی داشته باشد.طلا و نقره،کنایه از ثروت اندوزی،و اسب کنایه از مرکب و وسیله ی نقلیّه است.

سؤال:با اینکه خداوند زینت بودن مال و فرزند را پذیرفته است؛

ص :26


1- 1) .کهف،104.
2- 2) .فاطر،8.
3- 3) .انعام،43.
4- 4) .غافر،37.

«الْمٰالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» (1)پس چرا این آیه در مقام انتقاد است؟ پاسخ:زینت بودن چیزی،غیر از دلبستگی به آن است.در این آیه انتقاد از دلبستگی شدید است که از آن به «حُبُّ الشَّهَوٰاتِ» تعبیر می کند.

کلمه ی« اَلْبَنِینَ »شامل دختران نیز می شود،نظیر اینکه می گوییم:عابرین محترم از پیاده رو حرکت کنند که شامل زنان عابر نیز می شود.

امام صادق علیه السلام با استناد به «حُبُّ الشَّهَوٰاتِ مِنَ النِّسٰاءِ...» فرمودند:مردم در دنیا و آخرت از چیزی بیشتر از زنان لذّت نمی برند...اهل بهشت نیز بیش از هر چیز به نکاح تمایل دارند تا خوردنی ها و آشامیدنی ها. (2)

این روایت دلیل تقدّم« اَلنِّسٰاءِ »را بر دیگر موارد بیان می کند.

پیام ها:

1 علاقه ی طبیعی به مادّیات،در نهاد هر انسانی وجود دارد،آنچه خطرناک است فریب خوردن از زینت ها و جلوه های آن،و عدم کنترل دلبستگی هاست.

«زُیِّنَ لِلنّٰاسِ...»

2 جلوه ی دنیا برای مردمِ عادّی است،نه افراد فرزانه. (3)«زُیِّنَ لِلنّٰاسِ» 3 علاقه ی بیش از حدّ به زن و فرزند،بیش از هر چیز مایه ی دلبستگی انسان به دنیا می گردد. «حُبُّ الشَّهَوٰاتِ مِنَ النِّسٰاءِ وَ الْبَنِینَ» 4 مراقب باشیم که زینت ها و جلوه های دنیا،مقدّمه ی غفلت از آخرت است.

«زُیِّنَ لِلنّٰاسِ»

، «وَ اللّٰهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ» 5 یکی از عوامل بد عاقبت شدن،شیفتگی و دلبستگی به دنیاست.زیرا عاقبت نیکو تنها نزد خداست. «زُیِّنَ لِلنّٰاسِ» ، «اللّٰهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ»

ص :27


1- 1) .کهف،46.
2- 2) .کافی،ج 5،ص 321.
3- 3) .در نظر همسر فرعون که فرزانه ی تاریخ است،کاخ و طلای او بی ارزش است.«نجّنی من فرعون و عمله».تحریم،11.

6 یکی از شیوه های تربیتی،تحقیر مادّیات و بیان عظمت معنویات است. «ذٰلِکَ مَتٰاعُ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا وَ اللّٰهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ» 7 بهترین راه برای کنترل علائق مخرّب،مقایسه آن با الطاف جاودانه ی الهی است. «وَ اللّٰهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ»

[سوره آل عمران (3): آیه 15]

اشاره

قُلْ أَ أُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذٰلِکُمْ لِلَّذِینَ اِتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّٰاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا وَ أَزْوٰاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوٰانٌ مِنَ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ بَصِیرٌ بِالْعِبٰادِ (15)

بگو:آیا شما را به بهتر از اینها(که محبوب شماست)خبر دهم؟ برای کسانی که تقوا داشته باشند،نزد پروردگارشان باغهایی(بهشتی)است که از زیر(درختان)آن نهرها جاری است.برای همیشه در آنجا (بهره مند)هستند و همسرانی پاک(خواهند داشت)و رضا و خشنودی خداوند(شامل حالشان می شود)و خداوند به حال بندگان بیناست.

نکته ها:

در آخرین جمله از آیه قبل خواندیم که عاقبتِ نیک نزد خداوند است؛ «وَ اللّٰهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ» این آیه سیمایی از بهشت نیکوکاران را ترسیم می کند.

پیام ها:

1 در دعوت مردم به حق،آنان را به مقایسه ی دنیا و آخرت دعوت کنیم. «قُلْ أَ أُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ...» 2 دوام و ثباتِ بهشت،و رضایت خداوند کجا و لذائذ موقّت و ناپایدار دنیا کجا؟ «ذٰلِکَ مَتٰاعُ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» ، «قُلْ أَ أُنَبِّئُکُمْ» 3 افراد با تقوا،شیفته ی زرق و برق دنیا نمی شوند.«متقین»در این آیه،در مقابل «لِلنّٰاسِ» در آیه ی قبل بکار رفته است.

4 ملاک رسیدن به نعمت های آخرت،تقوی است. «لِلَّذِینَ اتَّقَوْا»

ص :28

5 تشویق باید هماهنگ با خواسته های طبیعی و فطری باشد. «الْأَنْهٰارُ» ، «أَزْوٰاجٌ» ، «خٰالِدِینَ» 6 پاکدامنی و پاکیزگی،برترین ارزش است. «أَزْوٰاجٌ مُطَهَّرَةٌ» 7 لذّت های متّقین تنها محدود به لذایذ مادّی نیست،رضایت الهی بالاترین لذّت معنوی است. «رِضْوٰانٌ مِنَ اللّٰهِ» 8 ادّعای تقوی را کم کنیم،خداوند بصیر و داناست. «وَ اللّٰهُ بَصِیرٌ بِالْعِبٰادِ»

[سوره آل عمران (3): آیه 16]

اشاره

اَلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنٰا إِنَّنٰا آمَنّٰا فَاغْفِرْ لَنٰا ذُنُوبَنٰا وَ قِنٰا عَذٰابَ اَلنّٰارِ (16)

(پرهیزگاران)کسانی اند که می گویند:پروردگارا! براستی که ما ایمان آورده ایم،پس گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش حفظ فرما.

پیام ها:

1 متّقین،همواره در انابه و دعا هستند. «یَقُولُونَ» 2 ایمان،زمینه ی عفو الهی است. «آمَنّٰا فَاغْفِرْ لَنٰا» 3 عفو،از شئون ربوبیّت و لازمه ی تربیت است. «رَبَّنٰا» «فَاغْفِرْ لَنٰا» 4 ترس از قهر و عذاب خداوند،از نشانه های تقواست. «قِنٰا عَذٰابَ النّٰارِ» 5 به کارهای خوبتان اعتماد نکنید.با آنکه اهل تقوا هستید،باز هم از قهر الهی باید ترسید. «قِنٰا عَذٰابَ النّٰارِ»

[سوره آل عمران (3): آیه 17]

اشاره

اَلصّٰابِرِینَ وَ اَلصّٰادِقِینَ وَ اَلْقٰانِتِینَ وَ اَلْمُنْفِقِینَ وَ اَلْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحٰارِ (17)

(پرهیزگاران،همان)صابران و راستگویان و فرمان برداران فروتن و انفاق کنندگان و استغفار کنندگان در سحرها هستند.

نکته ها:

افراد با تقوی دارای ویژگی های ذیل هستند:

1 صبر در برابر مشکلات،صبر بر ترک گناهان و صبر بر انجام واجبات.

ص :29

2 صداقت در گفتار و رفتار.

3 خضوع و فروتنی در انجام دستورات،بدون غرور و خود برتربینی.

4 انفاق از هر چه خداوند به آنان روزی کرده است.

5 مناجات های سحری و آمرزش خواهی از خداوند.آری! سحر مناسب ترین زمان برای دعاست. (1)

در برخی روایات آمده است:اگر کسی یک سال به طور مداوم،در قنوت نماز شب هفتاد مرتبه استغفار کند،مشمول این آیه می شود. (2)

ابی بصیر از امام صادق علیه السلام درباره ی« اَلْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحٰارِ »پرسید،حضرت فرمودند:رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله در نماز وتر هفتاد مرتبه استغفار می کرد. (3)

مفضل بن عمر می گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم:نماز شب من فوت می شود و من بعد از نماز صبح آن را قضا می کنم؟ حضرت فرمودند:اشکالی ندارد،ولی آن را برای خانواده ات آشکار نکن،چون آن را سنّت می پندارند و در این صورت عمل به گفتار خداوند:« اَلْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحٰارِ »را ابطال می کند. (4)

پیام ها:

1 هم رسیدگی به خلق،هم عبادت خالق. «وَ الْمُنْفِقِینَ وَ الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحٰارِ» 2 تقوا به معنای انزوا،بی خبری و گوشه گیری نیست،متّقی باید جامع کمالات باشد. «الصّٰابِرِینَ وَ الصّٰادِقِینَ وَ...»

[سوره آل عمران (3): آیه 18]

اشاره

شَهِدَ اَللّٰهُ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ وَ اَلْمَلاٰئِکَةُ وَ أُولُوا اَلْعِلْمِ قٰائِماً بِالْقِسْطِ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ (18)

ص :30


1- 1) .امام صادق علیه السلام فرمود:مراد از استغفار در سحر،نماز در آن وقت است.تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .تفسیر أطیب البیان؛من لا یحضر،ج 1،ص 309.
3- 3) .تهذیب الاحکام،ج 2،ص 120.
4- 4) .مستدرک،حدیث 3259.

خدایی که همواره به عدل و قسط قیام دارد،گواهی داده که معبودی جز او نیست و فرشتگان و صاحبان دانش(نیز به یگانگی او گواهی داده اند)جز او که مقتدر حکیم است،معبودی نیست.

نکته ها:

خداوند با ایجاد نظام واحد در هستی،بر یگانگی ذات خود گواهی می دهد، یعنی هماهنگی و نظم موجود در آفرینش،همه گواه بر حاکمیّت قدرتی یگانه بر هستی است،چنان که در دعای صباح می خوانیم:«یا من دل علی ذاته بذاته» آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید از وی رُخ متاب امام باقر علیه السلام فرمودند:مراد از« أُولُوا الْعِلْمِ »در آیه،انبیا و اوصیا هستند. (1)

هر کجا تعدّد هست،محدودیّت نیز هست.خانۀ بی حدّ نمی تواند بیش از یکی باشد.اگر گفتیم:فلان چراغ،نور بی نهایت دارد،جایی برای چراغ دوّم باقی نمی ماند.خدا بی نهایت است،زیرا اگر نهایت داشته باشد به نیستی برمی خورد و هیچ بی نهایتی قابل تعدّد نیست،لذا خداوند قابل تعدّد نیست واو یکتاست.

پیام ها:

1 شهادت عملی،بهترین نوع شهادت است.هماهنگی در میان آفریده ها، بهترین نمونه ی گواهی بر یکتایی خداست. «شَهِدَ اللّٰهُ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ» 2 راه ایمان به خدا،علم است و علم واقعی،انسان را با سرچشمه هستی آشنا می کند. «وَ أُولُوا الْعِلْمِ» 3 دانشمندان،در کنار فرشتگان قرار می گیرند. «وَ الْمَلاٰئِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ» 4 عدل الهی،در کنار توحید مطرح است.بر خلاف دیگر قدرتمندان که هر کجا احساس یکتایی و نداشتن رقیب و شریک کنند،زور می گویند،او یکتایی است که به پا دارنده ی عدل است. «لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ» ، «قٰائِماً بِالْقِسْطِ»

ص :31


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

[سوره آل عمران (3): آیه 19]

اشاره

إِنَّ اَلدِّینَ عِنْدَ اَللّٰهِ اَلْإِسْلاٰمُ وَ مَا اِخْتَلَفَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتٰابَ إِلاّٰ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَهُمُ اَلْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِآیٰاتِ اَللّٰهِ فَإِنَّ اَللّٰهَ سَرِیعُ اَلْحِسٰابِ (19)

همانا دین(مورد پذیرش)نزد خداوند،اسلام(و تسلیم بودن در برابر فرمان خداوند)است و اهل کتاب اختلافی نکردند،مگر بعد از آنکه علم(به حقّانیت اسلام)برایشان حاصل شد،(این اختلاف)از روی حسادت و دشمنی میان آنان بود و هر کس به آیات خداوند کفر ورزد،پس(بداند که)همانا خداوند زود حساب است.

پیام ها:

1 ایمان به یگانگی،عدالت،عزّت و حکمت خداوند(که در آیه قبل بود،) زمینه ی تسلیم شدن انسان است. «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّٰهِ الْإِسْلاٰمُ» 2 لازمه ی تسلیم بودن در برابر خداوند،پذیرش اسلام به عنوان آخرین دین الهی است. «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّٰهِ الْإِسْلاٰمُ» 3 تجاوز از مرزهای حق،سبب بروز اختلاف است. «وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ» ، «بَغْیاً» 4 سرچشمه ی بسیاری از اختلافات مذهبی،حسادت ها و ظلم هاست؛نه جهل و بی خبری. «مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَهُمُ الْعِلْمُ» 5 حسد،زمینه ی کفر است. «بَغْیاً» ، «وَ مَنْ یَکْفُرْ» 6 کتاب و علم،به تنهایی سبب نجات نمی گردند. «أُوتُوا الْکِتٰابَ» ، «جٰاءَهُمُ الْعِلْمُ» ، «مَنْ یَکْفُرْ» 7 کسانی که آگاهانه ایجاد اختلاف می کنند،بزودی سیلی می خورند. «سَرِیعُ الْحِسٰابِ»

[سوره آل عمران (3): آیه 20]

اشاره

فَإِنْ حَاجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلّٰهِ وَ مَنِ اِتَّبَعَنِ وَ قُلْ لِلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتٰابَ وَ اَلْأُمِّیِّینَ أَ أَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اِهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمٰا عَلَیْکَ اَلْبَلاٰغُ وَ اَللّٰهُ بَصِیرٌ بِالْعِبٰادِ (20)

ص :32

(از این رو)پس اگر با تو به گفتگو و ستیز و محاجّه برخاستند،(با آنها مجادله مکن و)بگو:من و پیروانم روی به خدا تسلیم کرده ایم.و به اهل کتاب(یهود و نصاری)و امیّین(مشرکان بی سواد مکّه)بگو:آیا شما هم(در برابر خدا) تسلیم شده اید،پس اگر تسلیم شدند و اسلام آوردند همانا هدایت یافته اند،و اگر سرپیچی کردند(نگران مباش،زیرا)وظیفه ی تو فقط رساندن دعوت الهی است،(نه اجبار و اکراه)و خداوند به حال بندگان بیناست.

نکته ها:

اینکه می گویند:سخن کز دل برآید،لا جرم بر دل نشیند،قانون کلّی نیست.زیرا سخن پیامبر از دل بود،ولی بر دل کفّار نمی نشست.با آنکه حضرت از عمق دل می فرمود: «أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ» من با تمام وجود تسلیم خدا هستم،امّا گروهی اعراض می کردند؛ «وَ إِنْ تَوَلَّوْا» محور اصلی دین،اسلام به معنای تسلیم حقّ بودن است که در آیه ی قبل و این آیه چهار بار مطرح شده است.« اَلْإِسْلاٰمُ» ، «أَسْلَمْتُ» ، «أَسْلَمْتُمْ» ، «أَسْلَمُوا»

پیام ها:

1 جدال و محاجّه،از خصلت های مخالفان انبیاست. «فَإِنْ حَاجُّوکَ» 2 ابلاغِ رسالت و استدلال آری،ولی ستیز با افراد لجوج ممنوع. «فَإِنْ حَاجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ» 3 به مجادلات بی نتیجه و بیهوده،پایان دهید. «فَإِنْ حَاجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ» 4 در گفتگوها،موضع خود و یاران خود را صریح اعلام کنیم. «فَإِنْ حَاجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ» ، «وَ مَنِ اتَّبَعَنِ» 5 پیروان واقعی پیامبر،کسانی هستند که تسلیم خدا باشند. «أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلّٰهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ» 6 آنچه انسان را در برابر گفتگوهای مغرضانه حفظ می کند،اتصال به خداوند

ص :33

است. «أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلّٰهِ» 7 انبیا با تمام وجود و با عشق و نشاط به خدا دل بسته اند. «وَجْهِیَ لِلّٰهِ» 8 توجّه رهبر،باید هم به افراد با فرهنگ باشد و هم به عوام مردم. «أُوتُوا الْکِتٰابَ وَ الْأُمِّیِّینَ» 9 کتاب های آسمانی،یک سند فرهنگی ارزشمند برای جوامع بشری است.در آیه مردم به دو دسته تقسیم شده اند؛فرهنگیان و عوام. «أُوتُوا الْکِتٰابَ وَ الْأُمِّیِّینَ» 10 هدایت واقعی،در سایه ی تسلیم بودن در برابر خداوند است. «فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا» 11 انسان در انتخاب راه آزاد است،نه مجبور. «فَإِنْ أَسْلَمُوا» ، «وَ إِنْ تَوَلَّوْا...» 12 علم و کتاب به تنهایی کافی نیست،چه بسا علم باشد،ولی تسلیم نباشد.

«أُوتُوا الْکِتٰابَ»

، «وَ إِنْ تَوَلَّوْا» 13 ما مأمور انجام وظیفه ایم،نه ضامن نتیجه. «فَإِنَّمٰا عَلَیْکَ الْبَلاٰغُ» 14 خداوند از طریق پیامبران،با مردم اتمام حجّت می کند. «فَإِنَّمٰا عَلَیْکَ الْبَلاٰغُ»

[سوره آل عمران (3): آیه 21]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیٰاتِ اَللّٰهِ وَ یَقْتُلُونَ اَلنَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ یَقْتُلُونَ اَلَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ اَلنّٰاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذٰابٍ أَلِیمٍ (21)

براستی کسانی که به آیات خداوند کفر می ورزند و پیامبران را به ناحق می کشند و کسانی از مردم را که فرمان به عدالت می دهند می کشند،پس آنان را به عذابی دردناک بشارت ده.

نکته ها:

در تفسیر کبیر و مجمع البیان و قرطبی می خوانیم:بنی اسرائیل در اول روز آنهم در یک ساعت،چهل و سه نفر از پیامبران الهی و یکصد و دوازده نفر از آمران به معروف را به درجه ی شهادت رساندند.

ص :34

البتّه ناگفته پیداست که در زمان پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله گروهی که انبیا را شهید کنند نبودند،ولی چون زنده ها به کار نیاکان خود راضی بودند،خداوند در این آیه، کسانی را که به خاطر رضایت قلبی،شریک جرم نیاکان هستند،با خطاب« فَبَشِّرْهُمْ » مورد انتقاد و تهدید قرار داده است.

سؤال:از شرایط وجوب امر به معروف و نهی از منکر آن است که خطری در کار نباشد،ولی در این آیه از کسانی که برای نهی از منکر تا پای جان ایستاده اند، ستایش شده است،علّت چیست؟ پاسخ:اوّلاً:شرایط افراد و نوع معروف و منکر تفاوت می کند؛گاهی منکر،حکومت یزید است که امام حسین علیه السلام برای نهی از آن به کربلا می رود و شهید می شود، می فرماید:هدف من از این حرکت و قیام،امر به معروف و نهی از منکر است،امّا گاهی منکر در این حدّ نیست،بلکه گناهی است که باید میان خطر و مفسده ی گناه و از دست دادن مال و جان و آبرو مقایسه و با توجّه به اهمیّت و اولویّت عمل کرد.

ثانیاً:شاید مراد از کسانی که در این آیه مورد ستایش قرار گرفته اند آنهایی باشند که خود پیش بینی شهادت نمی کردند،ولی ستمکاران آنان را به شهادت رساندند.

پیام ها:

1 از اعتقادات انحرافی و کفرآمیز،اعمال خطرناکی همانند قتل و کشتار انبیا سر می زند. «یَکْفُرُونَ بِآیٰاتِ اللّٰهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ...» 2 در شرایطی،اظهار حقّ لازم است؛اگرچه به قیمت شهادت انبیا و اولیا باشد.

3 دشمنان برای حق پوشی،دست به کشتن پیامبران می زنند. «یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ» 4 گاهی طاغوت ها برای کشتن فرزانگان با تبلیغات و شایعات و توجیهات،کار خود را حقّ جلوه می دهند. «بِغَیْرِ حَقٍّ» 5 نام کسانی که به عدالت دعوت می کنند و آمرین به معروف و ناهیان از منکر، در ردیف انبیا برده شده است.لذا کیفر قاتلان آنان نیز همچون قاتلان پیامبران است. «فَبَشِّرْهُمْ بِعَذٰابٍ أَلِیمٍ»

ص :35

[سوره آل عمران (3): آیه 22]

اشاره

أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمٰالُهُمْ فِی اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَةِ وَ مٰا لَهُمْ مِنْ نٰاصِرِینَ (22)

آنان کسانی هستند که اعمالشان در دنیا و آخرت تباه شده و هیچ یاورانی برای آنها نیست.

پیام ها:

1 گاهی یک انحراف،تمام اعمال شخص را تباه می کند. «حَبِطَتْ أَعْمٰالُهُمْ» 2 برای گناهانی همچون پیامبرکُشی،شفاعتی در کار نیست. «مٰا لَهُمْ مِنْ نٰاصِرِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 23]

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ اَلْکِتٰابِ یُدْعَوْنَ إِلیٰ کِتٰابِ اَللّٰهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلّٰی فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ (23)

آیا ندیدی کسانی را که از کتاب آسمانی(تورات و انجیل)بهره ای داده شدند، چون به کتاب الهی دعوت می شوند تا میانشان حکم کند،(و به اختلافات پایان دهد)گروهی از آنان(باعلم و آگاهی)از روی اعراض روی بر می گردانند؟

نکته ها:

در تفاسیر آمده است که زن و مردی از یهود،با داشتن همسر مرتکب زنا شدند.

آنان می بایست طبق قانون تورات سنگسار می شدند،ولی چون از اشراف بودند سعی بر این داشتند از اجرای دستور تورات بگریزند.آنها نزد پیامبر اسلام آمدند تا ایشان حکم کنند،آن حضرت نیز فرمان سنگسار داده و فرمودند:حکم اسلام نیز همانند حکم تورات است.آنها منکر حکم تورات شدند.

ابن صوریا که از علمای یهود بود،از فدک به مدینه فراخوانده شد تا تورات را بخواند.ابن صوریا چون از ماجرا با خبر بود،هنگام خواندن آیات تورات،دستش را روی جملاتی می گذاشت تا آیه ی سنگسار دیده نشود.عبد اللّه بن سلام که در آن روز از علمای یهود بود و در آن جلسه حضور داشت،ماجرا را فهمید و موضوع

ص :36

را بر ملا کرد. (1)

این آیه هشداری به مسلمانان است که مبادا شما هم مثل یهود به هنگام اجرای قانون قرآن،از دستور الهی رویگردان باشید و میان مردم تبعیض قائل شوید.

پیام ها:

1 کتاب قانون و داوری و حکم،کتاب آسمانی است. «یُدْعَوْنَ إِلیٰ کِتٰابِ اللّٰهِ لِیَحْکُمَ» 2 اسلام،دین انصاف و احترام به دیگران است.از علمای دیگر ادیان دعوت می کند تا کتاب خودشان را داور قرار دهند. «یُدْعَوْنَ إِلیٰ کِتٰابِ اللّٰهِ لِیَحْکُمَ» 3 همه ی علمای اهل کتاب بد نبودند. «یَتَوَلّٰی فَرِیقٌ مِنْهُمْ» 4 خطرناک تر از روی گردانی،قصد اعراض و لجاجت است. «یَتَوَلّٰی» ، «مُعْرِضُونَ» 5 قانون باید در مورد همه ی افراد،بالسّویه اجرا شود.(با توجّه به شأن نزول)

[سوره آل عمران (3): آیه 24]

اشاره

ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ قٰالُوا لَنْ تَمَسَّنَا اَلنّٰارُ إِلاّٰ أَیّٰاماً مَعْدُودٰاتٍ وَ غَرَّهُمْ فِی دِینِهِمْ مٰا کٰانُوا یَفْتَرُونَ (24)

این(روی گردانی از حکم خدا)برای آن بود که اهل کتاب گفتند:هرگز آتش دوزخ جز چند روزی به ما نمی رسد.و این افتراها(و خیالبافی ها)آنان را در دینشان فریفته ساخت.

نکته ها:

در قرآن،بارها شعارهای پوچ و خیال های باطل یهود نقل شده است.آنها می گفتند:ما نژاد برتر و محبوب خداییم و در قیامت جز آن چهل روزی که اجداد ما گوساله پرست بودند،عذابی به ما نخواهد رسید.و همین خیالها سبب غرور و انحراف آنها شد.اسرائیلِ امروز نیز برتری نژادی خود را باور داشته و برای رسیدن به آن،از هیچ ظلمی خودداری نمی کند.

ص :37


1- 1) .حکم اعدام و سنگسار زناکار،در سِفر تثنیه باب 22 و سِفر لاویان باب 20 آمده است.
پیام ها:

1 سرچشمه اعراض،عقائد خرافی و بی اساس است. «هُمْ مُعْرِضُونَ ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ...» 2 خودبرتربینی،چه بر اساس دین و چه بر اساس نژاد،ممنوع و محکوم است.

«لَنْ تَمَسَّنَا النّٰارُ»

3 احساس امنیّت و مصونیّت در برابر کیفر،مایه ی گمراهی است. «لَنْ تَمَسَّنَا النّٰارُ» 4 یهود،قیامت و دوزخ را قبول و به گناهکاری خود اقرار داشتند. «لَنْ تَمَسَّنَا النّٰارُ إِلاّٰ أَیّٰاماً مَعْدُودَةً» 5 همه ی مردم در دادگاه الهی یکسان هستند. «لَنْ تَمَسَّنَا النّٰارُ» ، «غَرَّهُمْ فِی دِینِهِمْ»

[سوره آل عمران (3): آیه 25]

اشاره

فَکَیْفَ إِذٰا جَمَعْنٰاهُمْ لِیَوْمٍ لاٰ رَیْبَ فِیهِ وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مٰا کَسَبَتْ وَ هُمْ لاٰ یُظْلَمُونَ (25)

پس(کسانی که گمان می کنند از قهر خداوند دورند،)چگونه خواهد بود حالشان،آن گاه که آنان را در روزی که شکّی در آن نیست،گرد آوریم و به هر کس در برابر آنچه تحصیل کرده،پاداش یا کیفر داده شود و به آنان ستم نخواهد شد.

پیام ها:

1 یاد قیامت باشید و خرافات را کنار بگذارید. «لَنْ تَمَسَّنَا النّٰارُ» ، «فَکَیْفَ إِذٰا جَمَعْنٰاهُمْ» 2 کیفر و پاداش بر اساس عمل است،نه آرزو و گمان. «لَنْ تَمَسَّنَا النّٰارُ» ، «وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مٰا کَسَبَتْ» 3 هیچ عملی محو و نابود نمی شود،بلکه به صاحبش برگردانده می شود.

«وُفِّیَتْ»

، «مٰا کَسَبَتْ» 4 دادگاه الهی بر اساس عدالت تشکیل می شود و هرکس به جزای خود می رسد.

«وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ»

، «هُمْ لاٰ یُظْلَمُونَ»

ص :38

[سوره آل عمران (3): آیه 26]

اشاره

قُلِ اَللّٰهُمَّ مٰالِکَ اَلْمُلْکِ تُؤْتِی اَلْمُلْکَ مَنْ تَشٰاءُ وَ تَنْزِعُ اَلْمُلْکَ مِمَّنْ تَشٰاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشٰاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشٰاءُ بِیَدِکَ اَلْخَیْرُ إِنَّکَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (26)

بگو:خداوندا! تو صاحب فرمان و سلطنتی.به هر کس(طبق مصلحت و حکمت خود)بخواهی حکومت می دهی و از هر کس بخواهی حکومت را می گیری و هر که را بخواهی عزّت می بخشی و هر که را بخواهی ذلیل می نمایی،همه خیرها تنها به دست توست.همانا تو بر هر چیز توانایی.

نکته ها:

در تفاسیر می خوانیم که پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله پس از آنکه مکّه را فتح نمود،وعده ی فتح ایران و روم را به مسلمانان داد.در آن موقع منافقان با تعجّب به یکدیگر نگاه می کردند که این آیه نازل شد.گروهی از مفسّران،نزول آیه را در موقع حفر خندق دانسته اند.آن زمان که پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله کلنگ را بر سنگ زد و از آن جرقه ای برخاست، فرمود:من در این جرقه ها فتح کاخ های مدائن و یمن را از جبرئیل دریافت کردم.

منافقان با شنیدن این سخن،لبخند تمسخر می زدند که این آیه نازل شد.

آنچه در این آیه در مورد اعطای عزّت و ذلّت از جانب خداوند آمده،طبق قوانین و سنّت اوست و بدون جهت و دلیل خداوند کسی را عزّت نمی بخشد و یا ذلیل نمی سازد.مثلاً در روایات می خوانیم:هر کس برای خداوند تواضع و فروتنی کند، خداوند او را عزیز می کند و هر کس تکبّر نماید،خدا او را ذلیل می گرداند. (1)

بنا بر این عزّت و ذلّت از خداست،ولی ایجاد زمینه های آن به دست خود ماست.

پیام ها:

1 مالک واقعی تمامی حکومت ها خداست.مُلک برای غیر خدا،موقّتی و

ص :39


1- 1) .بحار،ج 16،ص 265.

محدود است. «مٰالِکَ الْمُلْکِ» 2 اکنون که مالک اوست پس دیگران امانتداری بیش نیستند و باید طبق رضای مالک اصلی عمل کنند. «مٰالِکَ الْمُلْکِ» 3 اگر انسان مالک مُلک نیست چرا از داشتن آن مغرور و با از دست دادنش مأیوس شود! «مٰالِکَ الْمُلْکِ» 4 خداوند به هر کس که شایسته و لایق باشد،حکومت می دهد.همان گونه که به سلیمان،یوسف،طالوت و ذو القرنین عطا نمود. «تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشٰاءُ» 5 حکومت و حاکمیّت،دلبستگی آور است.«نزع»به معنای کندن است و نشانه یک نوع دلبستگی است.

6 عزّت و ذلّت به دست خداست،از دیگران توقّع عزّت نداشته باشیم. (1)«تُعِزُّ مَنْ تَشٰاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشٰاءُ» 7 توحید در دعا و عبادت یک ضرورت است. (2)«بِیَدِکَ الْخَیْرُ» 8 آنچه از اوست،چه دادن ها و گرفتن ها،همه خیر است،گرچه در قضاوت های عجولانه ی ما فلسفه ی آن را ندانیم. «بِیَدِکَ الْخَیْرُ» 9 سرچشمه ی بدی ها عجز و ناتوانی است.از کسی که بر هر کاری قدرت دارد چیزی جز خیر سر نمی زند. «بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»

[سوره آل عمران (3): آیه 27]

اشاره

تُولِجُ اَللَّیْلَ فِی اَلنَّهٰارِ وَ تُولِجُ اَلنَّهٰارَ فِی اَللَّیْلِ وَ تُخْرِجُ اَلْحَیَّ مِنَ اَلْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ اَلْمَیِّتَ مِنَ اَلْحَیِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشٰاءُ بِغَیْرِ حِسٰابٍ (27)

(خداوندا!)تو شب را به روز و روز را به شب درآوری و زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون آوری و هر که را خواهی بی شمار روزی می دهی.

ص :40


1- 1) .قرآن از کسانی که از غیر خدا عزّت می خواهند به شدّت انتقاد کرده و می فرماید: «أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّٰهِ جَمِیعاً» نساء،139.
2- 2) .در مناجات شعبانیه می خوانیم:«الهی بیدک لا بید غیرک زیادتی و نقصی».
نکته ها:

این آیه و آیه،قبل دوازده مرتبه نشانه های قدرت خدا را نام برده است تا روح توحید را در انسان شکوفا کند.

مراد از داخل کردن شب در روز و یا روز در شب،یا کم و زیاد شدن طول ساعات شب و روز در فصل های مختلف است و یا غروب و طلوع تدریجی.البتّه معنای اوّل روشن تر است.

نمونه قدرت نمایی خداوند در بیرون آوردن زنده از مرده،آفریدن سلّول زنده از مواد غذایی بی جان است.

گاهی از کافران مرده دل،فرزندان مؤمن و زنده دل،و از مؤمنان زنده دل، فرزندانی کافر و مرده دل ظاهر می شود (1)که این یکی از مصادیق آیه است.

مراد از رزق بی حساب،رزق فراوان و بی شمار است،نه آنکه حسابش از دست او خارج باشد.و ممکن است مراد آن باشد که رزق او خارج از محاسبات شماست، و او از راهی که گمان نمی برید رزق می دهد.

تفاوت مردم در رزق،یکی از حکمت های الهی است،تا مردم به یکدیگر نیازمند بوده و تشکیل زندگی اجتماعی دهند و صفات سخاوت و ایثار و صبر و قناعت در آنان شکوفا شود.زیرا در صورت یکسان بودن،این صفات شکوفا نمی شود.

امّا اگر یکی نعمتی داشت و دیگری کمتر داشت یا نعمتی دیگر داشت،مردم برای جبران کمبودها دور هم جمع می شوند و صفات تعاون و سخاوت از طرف دارنده نعمت،و صفات قناعت و عفّت و صبر از سوی نادار شکوفا می شود.

پیام ها:

1 تغییرات شب و روز و پیدایش فصل ها یکی از برکات و الطاف الهی است.

«بِیَدِکَ الْخَیْرُ»

، «تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهٰارِ»

ص :41


1- 1) .تفسیر مجمع البیان،ج 2،ص 728.

2 علاوه بر آفرینش،هر گونه تغییر و تدبیر به دست اوست. «تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهٰارِ» 3 قدرت خداوند محدود نیست.او از مرده،زنده و از زنده،مرده خارج می سازد. «تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ» 4 سرچشمه لطف الهی بی انتهاست.رزق بی حساب،یعنی برای سرچشمه رزق محدودیّتی نیست. «تَرْزُقُ مَنْ تَشٰاءُ بِغَیْرِ حِسٰابٍ»

[سوره آل عمران (3): آیه 28]

اشاره

لاٰ یَتَّخِذِ اَلْمُؤْمِنُونَ اَلْکٰافِرِینَ أَوْلِیٰاءَ مِنْ دُونِ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذٰلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اَللّٰهِ فِی شَیْءٍ إِلاّٰ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقٰاةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اَللّٰهُ نَفْسَهُ وَ إِلَی اَللّٰهِ اَلْمَصِیرُ (28)

نباید اهل ایمان،بجای مؤمنان،کافران را دوست و سرپرست خود برگزینند و هر کس چنین کند نزد خدا هیچ ارزشی ندارد،مگر آنکه از کفّار پروا و تقیّه کنید(و به خاطر هدف های مهم تر،موقّتاً با آنها مدارا کنید)و خداوند شما را از (نافرمانی)خود هشدار می دهد و بازگشت(شما)به سوی خداوند است.

نکته ها:

با توجّه به قدرت بی انتهای الهی در آیات قبل،جایی برای پذیرفتن سلطه کفّار نیست. «بِیَدِکَ الْخَیْرُ» ، «تُولِجُ اللَّیْلَ» ، «لاٰ یَتَّخِذِ...» در این آیه سیمای سیاست خارجی،شیوه ی برخورد با کفّار،شرایط تقیّه و جلوگیری از سوء استفاده از تقیّه بیان شده است.

تقیّه،به معنای کتمان عقیده ی حقّ از ترس آزار مخالفان و ترک مبارزه با آنان به جهت دوری از ضرر یا خطرِ مهم تر است.تقیّه،گاهی واجب و گاهی حرام است.قرآن در آیه 106 سوره نحل،درباره ی تقیّه سخنی گفته که شأن نزول آن عمار یاسر است.

پیام ها:

1 پذیرش ولایت کفّار از سوی مؤمنان،ممنوع است. «لاٰ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکٰافِرِینَ

ص :42

أَوْلِیٰاءَ»

(اگر مسلمانان جهان تنها به این آیه عمل می کردند الآن وضع کشورهای اسلامی این چنین نبود.) 2 در جامعه اسلامی،ایمان شرط اصلی مدیریّت و سرپرستی است. «لاٰ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکٰافِرِینَ أَوْلِیٰاءَ» 3 ارتباط سیاسی نباید مُنجرّ به سلطه پذیری یا پیوند قلبی با کفّار شود. «لاٰ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکٰافِرِینَ أَوْلِیٰاءَ» 4 ارتباط یا قطع رابطه باید بر اساس فکر و عقیده باشد،نه بر اساس پیوندهای فامیلی، قومی و نژادی. «الْمُؤْمِنِینَ» ، «الْکٰافِرِینَ» 5 هر کس به سراغ کفّار برود،خداوند او را به حال خود رها و از امدادهای غیبی خود محروم می سازد. «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذٰلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّٰهِ فِی شَیْءٍ» 6 ارتباط ظاهری با کفّار برای رسیدن به اهداف والاتر،در مواردی جایز است.

«إِلاّٰ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقٰاةً»

7 تقیّه،برای حفظ دین است.مبادا به بهانه ی تقیّه،جذب کفّار شوید و از نام تقیّه سوء استفاده کنید. «یُحَذِّرُکُمُ اللّٰهُ نَفْسَهُ» 8 در مواردی که اصل دین در خطر باشد،باید همه چیز را فدا کرد و فقط باید از خدا ترسید. «یُحَذِّرُکُمُ اللّٰهُ نَفْسَهُ» 9 یاد معاد،بهترین عامل تقواست. «یُحَذِّرُکُمُ اللّٰهُ نَفْسَهُ وَ إِلَی اللّٰهِ الْمَصِیرُ» 10 مبادا بخاطر کامیابی و رفاه چند روز دنیا،سلطه ی کفّار را بپذیرید که بازگشت همه ی شما به سوی اوست. «وَ إِلَی اللّٰهِ الْمَصِیرُ»

[سوره آل عمران (3): آیه 29]

اشاره

قُلْ إِنْ تُخْفُوا مٰا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اَللّٰهُ وَ یَعْلَمُ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ اَللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (29)

بگو:اگر آنچه در سینه ها دارید پنهان سازید یا آشکارش نمایید،خداوند آن را می داند و (نیز)آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمین است می داند و خدا بر هر چیز تواناست.

ص :43

نکته ها:

آمدن این آیه به دنبال آیه ی تقیّه،شاید اشاره به این باشد که مبادا به اسم تقیّه،با کفّار پیوند پنهانی برقرار نمایید،بلکه بدانید خدا بر افکار و نیّات شما آگاه است.

پیام ها:

1 به کسانی که به اسم تقیّه در صدد ارتباط با کفّار هستند،هشدار دهید. «قُلْ إِنْ تُخْفُوا» 2 سینه ی انسان،صندوق اسرار اوست. «تُخْفُوا مٰا فِی صُدُورِکُمْ» 3 علم خداوند به آشکار و نهان،به زمین و آسمان،یکسان است. «تُخْفُوا» ، «تُبْدُوهُ» ، «یَعْلَمْهُ اللّٰهُ» 4 توجّه به علم خداوند،مایه ی زنده شدن و جدان مذهبی و مانع گناه و توجیه آن است. «یَعْلَمْهُ اللّٰهُ» 5 از خدایی که به اسرار تمام آسمان ها آگاه است،چه چیز را می توان پنهان کرد؟ «یَعْلَمُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ» 6 قدرت مطلق خداوند،پشتوانه تهدید او نسبت به مخالفان است. «إِنْ تُخْفُوا» ، «وَ اللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»

[سوره آل عمران (3): آیه 30]

اشاره

یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مٰا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ مٰا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهٰا وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً وَ یُحَذِّرُکُمُ اَللّٰهُ نَفْسَهُ وَ اَللّٰهُ رَؤُفٌ بِالْعِبٰادِ (30)

روزی که هر کس،هر کار نیکی انجام داده حاضر بیابد و هر چه بدی کرده،آرزو می کند ای کاش بین آن عمل و او فاصله ای دور می بود.و خداوند شما را از(مخالفت امرش)بر حذر می دارد و(در عین حال)خداوند به بندگان مهربان است.

نکته ها:

در آیه ی قبل،سخن از علم و قدرت خداوند بود،این آیه نمونه ای از علم و

ص :44

قدرت الهی را بیان می کند.این آیه شبیه آیه 49 سوره کهف است که می فرماید:

در روز قیامت مردم تمام اعمال خود را در برابر خویش حاضر می یابند.در تفسیر برهان آمده است که امام سجّاد علیه السلام در هر جمعه در مسجد النبی هنگام موعظه، این آیه را برای مردم تلاوت می فرمود.

پیام ها:

1 اعمال انسان محو نمی شود و در قیامت در برابر او حاضر می گردد. «مُحْضَراً» 2 اعتقاد به حضور عمل در قیامت،مانع گناه است. «مُحْضَراً» 3 گنهکاران،در قیامت از اعمال خود شرمنده اند،امّا چه سود؟ «تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهٰا» 4 بسیاری از اعمالی که در دنیا مورد علاقه انسان است،در قیامت مورد تنفّر او قرار خواهد گرفت. «تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهٰا وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً» 5 در روز قیامت،پشیمانی سودی ندارد و آرزوها نشدنی است.کلمه( لَوْ )در مورد آرزوهای نشدنی بکار می رود. «لَوْ أَنَّ بَیْنَهٰا وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً» 6 خدا پروایی،مانع گناه است. «یُحَذِّرُکُمُ اللّٰهُ» 7 سرچشمه ی هشدارهای الهی،محبّت و رأفت اوست. «یُحَذِّرُکُمُ اللّٰهُ نَفْسَهُ وَ اللّٰهُ رَؤُفٌ بِالْعِبٰادِ» 8 بیم و امید در کنار هم نقش تربیتی دارند.امید،به تنهایی سبب غرور،و بیم از تنهایی،سبب یأس می شود. «یُحَذِّرُکُمُ اللّٰهُ نَفْسَهُ» ، «وَ اللّٰهُ رَؤُفٌ بِالْعِبٰادِ» 9 لطف و رأفت خداوند شامل حال همه ی بندگان است. «رَؤُفٌ بِالْعِبٰادِ»

[سوره آل عمران (3): آیه 31]

اشاره

قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللّٰهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اَللّٰهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (31)

(ای پیامبر!)بگو:اگر خداوند را دوست می دارید،پس مرا پیروی کنید،تا خدا نیز شما را دوست بدارد و گناهانتان را بر شما ببخشد و خداوند بسیار بخشنده و مهربان است.

ص :45

نکته ها:

درباره جایگاه پیامبر و لزوم اطاعت از او،در قرآن می خوانیم: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطٰاعَ اللّٰهَ» (1)هر کس از پیامبر پیروی کند،قطعاً از خدا پیروی کرده است.و در جای دیگر: «إِنَّ الَّذِینَ یُبٰایِعُونَکَ إِنَّمٰا یُبٰایِعُونَ اللّٰهَ» (2)بیعت با تو بیعت با خداست.

شخصی به امام صادق علیه السلام عرض کرد:جانم فدایت،ما فرزندان خود را به نام های شما و پدرانتان می نامیم،آیا برای ما مفید است؟ حضرت فرمودند:مگر دین غیر از محبّت است،خداوند فرموده: «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّٰهَ فَاتَّبِعُونِی» (3)

پیام ها:

1 هر ادّعایی با عمل ثابت می شود. (4)«إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّٰهَ فَاتَّبِعُونِی» 2 لازمه ی ایمان به خدا،پیروی از اولیای خداست. «فَاتَّبِعُونِی» (آری،اسلام منهای روحانیّت واقعی،محکوم است.) 3 هر کس در عمل سست است،در حقیقت پایه ی محبّت او سست است.

«تُحِبُّونَ»

، «فَاتَّبِعُونِی» 4 در راه اصلاح جامعه،از عواطف کمک بگیریم. «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّٰهَ» 5 عمل،سخن و سکوت رسول خدا،حجّت و قابل پیروی است. «فَاتَّبِعُونِی» 6 پیامبر معصوم است،زیرا فرمان پیروی عام و بی چون و چرا برای غیر معصوم، حکیمانه نیست. «قُلْ» ، «فَاتَّبِعُونِی» 7 اگر می خواهید خداوند شما را دوست بدارد،باید از سنّت رسول اللّٰه پیروی کنید. «فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّٰهُ» 8 انسان می تواند به جایی برسد که رضای او،رضای خدا و پیروی از او،پیروی از خدا باشد. «فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّٰهُ»

ص :46


1- 1) .نساء،80.
2- 2) .فتح،10.
3- 3) .تفسیر عیّاشی،ج 1،ص 167.
4- 4) . کار با سعی است نی با ادّعا لیس للانسان الاّ ما سعی

9 امتیاز دین الهی بر قوانین بشری،وجود عنصر محبّت،الگوی عملی و صلاحیّتِ قانون گذار است. «تُحِبُّونَ» ، «فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّٰهُ» 10 بهترین پاداش ها،پاداشِ معنوی است.محبوبیّت نزد خدا و دریافت مغفرت، بهترین پاداش برای مؤمنان است. «یُحْبِبْکُمُ اللّٰهُ» 11 نشانه ی دوستی،سرپوش گذاردن روی بدی ها و برخورد با عفو و رحمت است. «یُحْبِبْکُمُ» ، «یَغْفِرْ لَکُمْ» 12 کارهای نیک،مایه ی آمرزش گناهان است. «فَاتَّبِعُونِی» ، «یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ» 13 اطاعت و پیروی از پیامبر،موجب دریافت عفو الهی است. «فَاتَّبِعُونِی» ، «یَغْفِرْ لَکُمْ»

[سوره آل عمران (3): آیه 32]

اشاره

قُلْ أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ اَلْکٰافِرِینَ (32)

بگو:خدا و رسول را اطاعت کنید.پس اگر سرپیچی کردند،(بدانید که)همانا خداوند کافران را دوست نمی دارد.

نکته ها:

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله علاوه بر آیات الهی،دستوراتی حکومتی داشت.دستوراتی که به تناسب زمان و مکان و افراد و شرایط تغییر می کرد.البتّه آنها نیز در پرتو وحی الهی بود،ولی در قرآن مطرح نگردیده بود و معنای اطاعت از رسول در کنار اطاعتِ خداوند،عمل به همان دستورات نبوی است.

پیام ها:

1 رفتار و گفتار و کردار پیامبر حجّت است،زیرا اطاعت از پیامبر در کنار اطاعت خداست. «أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ الرَّسُولَ» 2 محبوب شدن یا منفور شدن در نزد پروردگار،به دست خود ماست. «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ الْکٰافِرِینَ» 3 سرپیچی از فرمان پیامبر،برابر با کفر است. «فَإِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ الْکٰافِرِینَ»

ص :47

[سوره آل عمران (3): آیه 33]

اشاره

إِنَّ اَللّٰهَ اِصْطَفیٰ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْرٰاهِیمَ وَ آلَ عِمْرٰانَ عَلَی اَلْعٰالَمِینَ (33)

براستی که خداوند،آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید.

نکته ها:

در آیه ی قبل،دستور اطاعت از رسول صادر شد،این آیه دلیل آن را گزینشِ خداوند حکیم می داند که بر اساس برتری آنان بر دیگر مردم در کمالات است.

برگزیدگی انبیا از طریق وحی،علم،ایمان و عصمت است. (1)

امام باقر علیه السلام در باره ی« إِنَّ اللّٰهَ اصْطَفیٰ» ، «ذُرِّیَّةً... »فرمودند:ما از آن برگزیدگان و باقیمانده ی آن عترت هستیم. (2)

پیام ها:

1 انسان ها همه در یک سطح نیستند و خدای حکیم،بعضی را برگزیده است تا مسئولیّت سنگین رسالت را بر دوش آنان بگذارد. «إِنَّ اللّٰهَ اصْطَفیٰ» 2 اوّلین انسان،پیامبر خدا بوده تا بشر هیچ گاه بدون هدایت نماند. «اصْطَفیٰ آدَمَ» 3 جریان بعثت،در طول تاریخ بشر استمرار داشته است. «اصْطَفیٰ آدَمَ وَ نُوحاً وَ...» 4 رسالت بعضی از انبیا،جهانی بوده است. «عَلَی الْعٰالَمِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 34]

اشاره

ذُرِّیَّةً بَعْضُهٰا مِنْ بَعْضٍ وَ اَللّٰهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (34)

فرزندانی که بعضی از آنان از(نسل)بعضی دیگرند(از پدران برگزیده زاده شده و در پاکی همانند یکدیگرند)و خداوند شنوای داناست.

ص :48


1- 1) .کافی،ج 8،ص 117.
2- 2) .تفسیر عیّاشی،ج 1،ص 168.
پیام ها:

1 در طول تاریخ،دودمان نبوّت از نسل پاکان بوده است. «اصْطَفیٰ» ، «عَلَی الْعٰالَمِینَ ذُرِّیَّةً...» 2 بعضی از ویژگی ها و کمالات از طریق وراثت منتقل می شود. «بَعْضُهٰا مِنْ بَعْضٍ» 3 خداوند حتّی بر گفتار و رفتار برگزیدگان خود نظارت دارد. «اصْطَفیٰ» ، «سَمِیعٌ عَلِیمٌ»

[سوره آل عمران (3): آیه 35]

اشاره

إِذْ قٰالَتِ اِمْرَأَتُ عِمْرٰانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مٰا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ (35)

(بیاد آور)هنگامی که همسر عمران گفت:پروردگارا! همانا من نذر کرده ام آنچه را در رحم دارم،برای تو آزاد باشد(و هیچ گونه مسئولیّتی به او نسپارم تا تمام وقت خود را صرف خدمت در بیت المقدس کند،)پس از من قبول فرما،که براستی تو شنوای دانایی.

نکته ها:

چنان که در تفاسیر و کتب روایی آمده است:دو خواهر به نام های«حَنّه»و «اشیاع»،که اوّلی همسر«عمران»از شخصیّت های برجسته بنی اسرائیل،و دوّمی همسر زکریّای پیامبر بود،بچّه دار نمی شدند.روزی«حَنّه»زیر درختی نشسته بود، پرنده ای را دید که به جوجه هایش غذا می دهد.محبّت مادرانه،آتش عشقِ به فرزند را در وجود او شعله ور ساخت،در همان حال دعا کرد و مستجاب شد.از سوی دیگر به شوهرش الهام شد که فرزندش از اولیای خدا خواهد بود و بیماران را شفا و مردگان را زنده خواهد کرد.

وقتی«حَنّه»حامله شد،پیش بینی کرد آن فرزندی که کارهای خارق العاده انجام دهد،پسر خواهد بود،لذا نذر کرد که فرزندش خدمتکار بیت المقدس شود.امّا چون نوزاد به دنیا آمد،دیدند دختر است.آنها فهمیدند که آن الهام الهی در مورد

ص :49

خود مریم نبوده است،بلکه درباره فرزند او خواهد بود. (1)

پیام ها:

1 رشد معنوی زن تا آنجا بالا می رود که بعد از سالها انتظار،فرزند خود را نذر خدمت خانه خدا می کند. «امْرَأَتُ عِمْرٰانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ» 2 افراد دوراندیش،قبل از تولّدِ فرزند به فکر مسیر خدمات او نیز هستند.

«نَذَرْتُ لَکَ مٰا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً»

3 از خود بگذریم و تنها در راه خدا صرف کنیم. «نَذَرْتُ لَکَ» 4 خدمت در مسجد به قدری ارزشمند است که اولیای خدا عزیزان خود را قبل از تولّد نذر آن می کنند. «نَذَرْتُ لَکَ...» 5 موضوع نذر،تاریخی بس طولانی در ادیان الهی دارد. «رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ» 6 مادر،نوعی ولایت بر فرزند دارد. «نَذَرْتُ لَکَ مٰا فِی بَطْنِی» 7 میان گذشت از فرزند و برگزیدگی خداوند رابطه است. «اصْطَفیٰ» ، «آلَ عِمْرٰانَ» ، «نَذَرْتُ لَکَ مٰا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً» 8 کسانی در خدمات دینی موفّق ترند که تمام وجود خود را صرف خدمت نمایند،نه بخشی از وقت را. «مُحَرَّراً» 9 خدمت فرزند به مادر،حقّ طبیعی مادر و قابل گذشت است. «مُحَرَّراً» 10 اگر عزیزترین و محبوب ترین چیزها را می دهید،به فکر قبولی آن نیز باشید.

«فَتَقَبَّلْ»

[سوره آل عمران (3): آیه 36]

اشاره

فَلَمّٰا وَضَعَتْهٰا قٰالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهٰا أُنْثیٰ وَ اَللّٰهُ أَعْلَمُ بِمٰا وَضَعَتْ وَ لَیْسَ اَلذَّکَرُ کَالْأُنْثیٰ وَ إِنِّی سَمَّیْتُهٰا مَرْیَمَ وَ إِنِّی أُعِیذُهٰا بِکَ وَ ذُرِّیَّتَهٰا مِنَ اَلشَّیْطٰانِ اَلرَّجِیمِ (36)

ص :50


1- 1) .کافی،ج 1،ص 535.

پس چون فرزند را به دنیا آورد گفت:پروردگارا! من دختر زاده ام در حالی که خداوند به آنچه او زاده داناتر است و پسر مانند دختر نیست و من نامش را مریم نامیدم و من او و فرزندانش را از(شرّ)شیطان رانده شده،در پناه تو قرار می دهم.

نکته ها:

مادر انتظار داشت فرزندش پسر باشد،تا بتواند خدمتکار بیت المقدس شود،لذا چون نوزاد دختر به دنیا آمد،با حسرت گفت:پروردگارا! فرزند دختری زاده ام حال چگونه به نذرم عمل کنم؟ امّا خداوند برای تسلّی خاطر این مادر می فرماید:

آن پسری که انتظارش را داشتی به خوبی این دختر نیست،زیرا این دختر دارای کمالاتی است و مادرِ پسری می شود که او نیز مایه ی برکت خواهد بود،پس بهره ی تو از نسل مبارک چندین برابر خواهد شد.

« مَرْیَمَ »به معنای«عابده»و«خادمه»است و این نام 34 مرتبه در قرآن آمده است.

پیام ها:

1 تمایلات انسان مهم نیست،مصلحت و خواست خداوند مهم است. «وَ اللّٰهُ أَعْلَمُ بِمٰا وَضَعَتْ» 2 گاهی دختر در پاکی و پاکدامنی،به جایی می رسد که هرگز پسر به آن نمی رسد. «لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثیٰ» 3 حضرت مریم مقام والایی دارد. «لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثیٰ» مراد از« کَالْأُنْثیٰ »زن خاصّی است.

4 برای فرزندان خود،نام نیکو انتخاب نمایید. «إِنِّی سَمَّیْتُهٰا مَرْیَمَ» 5 مادر،حقّ نامگذاری فرزند خود را دارد. «إِنِّی سَمَّیْتُهٰا» 6 تغییرات جزیی،شما را از خدا و اهداف عالی دور نکند.با اینکه فرزند بر خلاف تصوّر دختر شد،امّا نام او را مریم که به معنای خادمه است گذاشت.

«سَمَّیْتُهٰا مَرْیَمَ»

ص :51

7 قبل از هر چیز،به فکر سلامتی فرزند از شرّ شیطان باشید. «أُعِیذُهٰا» 8 تنها فرزندان بلافصل را در نظر نگیرید وبا دوراندیشی،نسل های بعدی را نیز در نظر داشته باشید. «أُعِیذُهٰا بِکَ وَ ذُرِّیَّتَهٰا» 9 برای تأمین سعادت فرزند،تنها به تربیت خود متّکی نباشیم،او را به خدا بسپاریم که توانایی های ما محدود و عوامل انحراف زیاد است. «أُعِیذُهٰا بِکَ» 10 مادر مریم،جایگاهی خاص دارد.از بیان نذر او،اخلاص او،نام گذاری او و استعاذه او این برداشت استفاده می شود. «نَذَرْتُ لَکَ» ، «سَمَّیْتُهٰا» ، «أُعِیذُهٰا بِکَ» 11 شیطان،دشمن دیرینه نسل بشر است. «أُعِیذُهٰا» ، «مِنَ الشَّیْطٰانِ الرَّجِیمِ»

[سوره آل عمران (3): آیه 37]

اشاره

فَتَقَبَّلَهٰا رَبُّهٰا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَهٰا نَبٰاتاً حَسَناً وَ کَفَّلَهٰا زَکَرِیّٰا کُلَّمٰا دَخَلَ عَلَیْهٰا زَکَرِیَّا اَلْمِحْرٰابَ وَجَدَ عِنْدَهٰا رِزْقاً قٰالَ یٰا مَرْیَمُ أَنّٰی لَکِ هٰذٰا قٰالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشٰاءُ بِغَیْرِ حِسٰابٍ (37)

پس پروردگارش او را به پذیرشی نیکو پذیرفت و به رویشی نیکو رویاند و سرپرستی او را به زکریّا سپرد.هر گاه زکریّا در محراب عبادت بر مریم وارد می شد،خوراکی(شگفت آوری)نزد او می یافت.می پرسید:ای مریم این(رزق تو)از کجاست؟! مریم در پاسخ می گفت:آن از نزد خداست.همانا خداوند به هر کس که بخواهد بی شمار روزی می دهد.

نکته ها:

کسی که در راه خدا گام بر دارد،دنیای او نیز تأمین می شود.مادر مریم فرزندش را برای خدا نذر کرد،خداوند در این آیه می فرماید:هم جسم او را رشد دادیم و هم سرپرستی مانند زکریّا برای او قرار دادیم و هم مائده آسمانی بر او نازل کردیم.

رزق بی حساب،به معنای نداشتن حساب نیست،بلکه به معنای خارج بودن از

ص :52

محاسبات عمومی است. «یَرْزُقُ مَنْ یَشٰاءُ بِغَیْرِ حِسٰابٍ» حضرت مریم از نظر ظاهری و جسمی،رشد کامل و خوبی داشت. «وَ أَنْبَتَهٰا نَبٰاتاً حَسَناً» مادری همانند مریم،محل تربیتی مثل مسجد و سرپرستی همچون زکریّای پیامبر وبا تغذیه ای بهشتی،محصولش فرزندی چون عیسی می شود.عوامل مؤثّر در تربیت عبارتند از:

روح پاک مادر. «فَتَقَبَّلَهٰا رَبُّهٰا بِقَبُولٍ حَسَنٍ» جسم سالم. «نَبٰاتاً حَسَناً» تعلیم و تربیت الهی. «کَفَّلَهٰا زَکَرِیّٰا» تغذیه پاک. «وَجَدَ عِنْدَهٰا رِزْقاً» در تاریخ آمده است:زمانی قحطی مدینه را فرا گرفت،روزی حضرت فاطمه علیها السلام مقداری نان و گوشت خدمت پیامبر آورد.پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله پرسید:در زمان قحطی این غذا کجا بوده است؟ حضرت فرمود:« هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ »پیامبر فرمود:خدا را شکر که تورا مانند مریم قرارداد.آن گاه پیامبر،حضرت علی و امام حسن و امام حسین علیهم السلام را جمع کرد و از آن غذا همگی خوردند و به همسایگان نیز دادند. (1)

پیام ها:

1 پذیرش دعا،جلوه ای از ربوبیّت الهی است. «فَتَقَبَّلَهٰا رَبُّهٰا» 2 قبولی خداوند درجاتی دارد.خداوند نذر مادر مریم را به بهترین وجه پذیرفت. «بِقَبُولٍ حَسَنٍ» 3 کسی که با اخلاص است،خداوند کارش را به نیکی می پذیرد. «بِقَبُولٍ حَسَنٍ» 4 مادر مریم نذر کرد کودکش خادم خانۀ خدا شود،خداوند در پاسخ، پیامبرش را خادم و متکفّل این کودک قرار داد. «کَفَّلَهٰا زَکَرِیّٰا» 5 هر که تحت تکفّل انبیا درآید،از شیطان دور می شود. «أُعِیذُهٰا» ، «مِنَ الشَّیْطٰانِ

ص :53


1- 1) .تفسیر روح البیان،ج 2،ص 29.

اَلرَّجِیمِ»

، «وَ کَفَّلَهٰا زَکَرِیّٰا» 6 عبادت،نباید موسمی و مقطعی باشد. «کُلَّمٰا دَخَلَ» 7 شرط تکفّل،نظارت و تفحّص است. «کَفَّلَهٰا» ، «دَخَلَ عَلَیْهٰا» ، «أَنّٰی لَکِ هٰذٰا» 8 عبادت،جنگ با شیطان و محلّ عبادت،مِحراب یعنی محلّ نبرد است. «دَخَلَ عَلَیْهٰا زَکَرِیَّا الْمِحْرٰابَ» 9 رزق پاک در سایه ی عبادت است. «الْمِحْرٰابَ وَجَدَ عِنْدَهٰا رِزْقاً» 10 زن می تواند بدان مقام رسد که پیامبر خدا را به شگفتی وادارد. «أَنّٰی لَکِ هٰذٰا» 11 صادر شدن کرامت از اولیای الهی،کار مشکلی نیست. «هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ» 12 نعمت ها را از او بدانید،نه از تلاش خود. «هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ» 13 خداوند می تواند خارج از اسباب مادّی روزی بدهد. «هٰذٰا مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ» 14 در شرایط و محیطی سالم،زن و مرد می توانند با هم سخن بگویند. «أَنّٰی لَکِ هٰذٰا قٰالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ»

[سوره آل عمران (3): آیه 38]

اشاره

هُنٰالِکَ دَعٰا زَکَرِیّٰا رَبَّهُ قٰالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ اَلدُّعٰاءِ (38)

در این هنگام زکریّا(که این همه کرامت و مائده آسمانی را دید)پروردگارش را خواند و گفت:پروردگارا! از جانب خود نسلی پاک و پسندیده به من عطا کن که همانا تو شنونده دعائی.

نکته ها:

چنان که قبلاً ذکر شد،مادر مریم با همسر زکریّا خواهر بودند و هر دو عقیم و نازا.

مادر مریم با دیدن صحنه ی غذا دادن پرنده به جوجه هایش منقلب شد و به درگاه خدا دعا کرد،خداوند نیز به او مریم را عطا کرد.در اینجا هم وقتی حضرت زکریّا مقام و مرتبه ی مریم را دید،از خداوند طلب فرزند نمود.

ص :54

پیام ها:

1 حالات انسان و ساعات دعا،در استجابت آن مؤثّر است. «هُنٰالِکَ دَعٰا زَکَرِیّٰا» 2 غبطه خوردن کمال،ولی حسد ورزیدن نقص است.زکریّا علیه السلام با دیدن مقام مریم علیها السلام شیفته شد و غبطه خورد و دست به دعا برداشت. «هُنٰالِکَ دَعٰا» 3 زن می تواند پیامبر خدا را تحت تأثیر قرار دهد. «هُنٰالِکَ دَعٰا زَکَرِیّٰا» 4 مشاهده ی کمالات دیگران،زمینه ی درخواست کمالات و توجّه انسان به خداوند است. «هُنٰالِکَ دَعٰا زَکَرِیّٰا» 5 درخواست فرزند و نسل پاک،سنّت و روش انبیاست. «هَبْ لِی» ، «ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً» 6 ارزش ذریّه و فرزندان،به پاکی آنهاست. «ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً» 7 در دعا باید از خداوند تجلیل کرد. «إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعٰاءِ»

[سوره آل عمران (3): آیه 39]

اشاره

فَنٰادَتْهُ اَلْمَلاٰئِکَةُ وَ هُوَ قٰائِمٌ یُصَلِّی فِی اَلْمِحْرٰابِ أَنَّ اَللّٰهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْییٰ مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اَللّٰهِ وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیًّا مِنَ اَلصّٰالِحِینَ (39)

پس در حالی که زکریّا در محراب به نماز ایستاده بود،فرشتگان او را ندا دادند که خداوند تو را به(فرزندی به نام)یحیی بشارت می دهد که تصدیق کننده ی (حقّانیت)کلمة اللّٰه(حضرت مسیح)است و سیّد و سرور،و خویشتن دار(از زنان)و پیامبری از صالحان است.

نکته ها:

در تاریخ آورده اند که حضرت یحیی،6 ماه از حضرت عیسی بزرگ تر بود و چون در میان مردم به زهد و پارسایی معروف بود،ایمان او به پسر خاله ی خود حضرت عیسی،اثر عمیقی در توجّه مردم به مسیح گذاشت.جالب آنکه معنای«عیسی»و «یحیی»یکی و هر دو به معنای«زنده ماندن»است.

بعضی« حَصُوراً »را به معنای ترک ازدواج یحیی به خاطر مسافرت های زیاد

ص :55

دانسته اند،ولی امام باقر علیه السلام می فرماید:عفّت یحیی باعث شد تا ازدواج نکند و از زنان کناره بگیرد. (1)

پیام ها:

1 دعای خالصانه از قلب پاک مستجاب می شود. «دَعٰا زَکَرِیّٰا» ، «فَنٰادَتْهُ الْمَلاٰئِکَةُ» 2 نماز،در ادیان پیشین نیز بوده است. «یُصَلِّی فِی الْمِحْرٰابِ» 3 مِحراب مسجد،از قداست خاصّی برخوردار است.محل نزول مائده آسمانی؛ «وَجَدَ عِنْدَهٰا رِزْقاً» استجابت دعا. «فَنٰادَتْهُ الْمَلاٰئِکَةُ» ، «فِی الْمِحْرٰابِ» 4 نماز،زمینه ی نزول فرشتگان است. «فَنٰادَتْهُ الْمَلاٰئِکَةُ وَ هُوَ قٰائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرٰابِ» 5 اراده ی خداوند بر هر چیزی غلبه دارد.پیریِ پدر و عقیمیِ مادر،مانع فرزنددار شدن نیست. «أَنَّ اللّٰهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْییٰ» 6 گاهی نامگذاری افراد از طرف خداست. «یُبَشِّرُکَ بِیَحْییٰ» 7 فرزند از نعمت ها و بشارت های الهی است. «یُبَشِّرُکَ بِیَحْییٰ» 8 انبیا یکدیگر را تصدیق می کنند. «مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللّٰهِ» 9 حضرت عیسی نشانه ای از قدرت خداست،نه فرزند خدا. «بِکَلِمَةٍ مِنَ اللّٰهِ» 10 خداوند از آینده هر کس خبر دارد. «سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیًّا» 11 عفّت و کنترل تمایلات جنسی،مورد ستایش خداوند است. «حَصُوراً»

[سوره آل عمران (3): آیه 40]

اشاره

قٰالَ رَبِّ أَنّٰی یَکُونُ لِی غُلاٰمٌ وَ قَدْ بَلَغَنِیَ اَلْکِبَرُ وَ اِمْرَأَتِی عٰاقِرٌ قٰالَ کَذٰلِکَ اَللّٰهُ یَفْعَلُ مٰا یَشٰاءُ (40)

(زکریّا)گفت:پروردگارا! چگونه برای من پسری خواهد بود،در حالی که پیریِ من فرا رسیده و همسرم نازاست؟!(خداوند)فرمود:این چنین خداوند هر چه را بخواهد انجام می دهد.

ص :56


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
پیام ها:

1 در نومیدی بسی امید است. «أَنّٰی یَکُونُ لِی غُلاٰمٌ» ، «کَذٰلِکَ اللّٰهُ یَفْعَلُ مٰا یَشٰاءُ» 2 در بیان ضعف ها از خود شروع کنیم. «بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَ امْرَأَتِی عٰاقِرٌ» 3 اراده ی خداوند،فوق وسائل و اسباب طبیعی است. «یَفْعَلُ مٰا یَشٰاءُ»

[سوره آل عمران (3): آیه 41]

اشاره

قٰالَ رَبِّ اِجْعَلْ لِی آیَةً قٰالَ آیَتُکَ أَلاّٰ تُکَلِّمَ اَلنّٰاسَ ثَلاٰثَةَ أَیّٰامٍ إِلاّٰ رَمْزاً وَ اُذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَ اَلْإِبْکٰارِ (41)

(زکریّا)گفت:پروردگارا! برای من نشانه ای قرار ده(تا علم من به یقین و اطمینان تبدیل شود.خداوند)فرمود:نشانه ی تو آن است که تا سه روز با مردم سخن نگویی،مگر از طریق اشاره.(البتّه به هنگام ذکر خدا زبانت باز می شود.پس)پروردگار خود را(به شکرانه ی این نعمت)بسیار یاد کن و هنگام شب و صبح او را تسبیح گوی.

پیام ها:

1 خدایی که می تواند زبان را هنگام تکلّم با مردم ببندد و هنگام ذکر خدا باز کند، می تواند از پدری پیر و مادری عقیم نیز فرزندی به دنیا بیاورد. «کَذٰلِکَ اللّٰهُ یَفْعَلُ مٰا یَشٰاءُ» ، «أَلاّٰ تُکَلِّمَ النّٰاسَ» 2 انبیا،به دنبال رسیدن به مقام یقین و شهود هستند. «اجْعَلْ لِی آیَةً» 3 آنجا که خداوند بخواهد،سبب را از کار می اندازد و زبان قدرت حرف زدن را از دست می دهد. «أَلاّٰ تُکَلِّمَ النّٰاسَ» 4 هر چه لطف الهی بیشتر می شود باید یاد او نیز بیشتر شود. «وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً» 5 ذکر خدا هر چه بیشتر،بهتر. «وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً» 6 در میان ذکرهای خداوند،تسبیح جایگاه خاصّی دارد. «وَ اذْکُرْ رَبَّکَ» ، «وَ سَبِّحْ»

ص :57

[سوره آل عمران (3): آیه 42]

اشاره

وَ إِذْ قٰالَتِ اَلْمَلاٰئِکَةُ یٰا مَرْیَمُ إِنَّ اَللّٰهَ اِصْطَفٰاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اِصْطَفٰاکِ عَلیٰ نِسٰاءِ اَلْعٰالَمِینَ (42)

و(بیاد آور)هنگامی را که فرشتگان گفتند:ای مریم! همانا خداوند تو را برگزیده و پاک ساخته و بر زنان جهانیان برتری داده است.

نکته ها:

کلمه«اصطفی»،هر جا همراه حرف«علی»باشد،به معنای مقدّم بودن و سرآمدشدن است و هر جا بدون آن باشد،به معنای انتخاب است.

در تفاسیر المنار،قرطبی،مراغی،روح البیان و کبیر می خوانیم که سرآمد زنان جهان چهار نفرند:مریم،آسیه،خدیجه و فاطمه علیهم السلام.در روایات اهل بیت علیهم السلام نیز آمده است که مریم سرآمد زنانِ زمان خود بود،ولی فاطمه علیها السلام سرآمد زنان در طول تاریخ است. (1)البتّه خداوند حکیم هر گاه شخصی را بر می گزیند،به جهت لیاقت ها و قابلیّت های ویژه ی اوست.

پیام ها:

1 فرشتگان،با غیر انبیا نیز سخن می گویند. «قٰالَتِ الْمَلاٰئِکَةُ یٰا مَرْیَمُ» 2 زن می تواند به مقام ولیّة اللّهی برسد و خداوند برای او پیام بفرستد. «إِنَّ اللّٰهَ اصْطَفٰاکِ» 3 حضرت مریم،هم در کمالات برگزیده شد و هم بر سایر زنان برتری یافت.به همین جهت جمله «اصْطَفٰاکِ» دوباره تکرار شده است.

4 حضرت مریم معصوم بوده است. «طَهَّرَکِ» 5 حضرت مریم الگوی زنان است. «اصْطَفٰاکِ عَلیٰ نِسٰاءِ الْعٰالَمِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 43]

اشاره

یٰا مَرْیَمُ اُقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اُسْجُدِی وَ اِرْکَعِی مَعَ اَلرّٰاکِعِینَ (43)

ص :58


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

ای مریم!(به شکرانه این همه نعمت،)برای پروردگارت خضوع کن و سجده بجای آور و با رکوع کنندگان رکوع نما.

نکته ها:

در آیه ی قبل،خداوند سه کمال داده شده به مریم علیها السلام را یاد نمود:گزینش الهی؛ «اصْطَفٰاکِ» تطهیر الهی؛ «طَهَّرَکِ» و سرآمد دیگران شدن؛ «اصْطَفٰاکِ عَلیٰ نِسٰاءِ الْعٰالَمِینَ» در این آیه سه مسئولیّت از او می خواهد:قنوت؛ «اقْنُتِی» سجده؛ «اسْجُدِی» و رکوع؛ «ارْکَعِی» پس هر نعمتی مسئولیّتی را بدنبال دارد.

پیام ها:

1 افراد برجسته باید تواضع و عبادتشان بیشتر باشد. «یٰا مَرْیَمُ اقْنُتِی...» (برای اولیای خدا،عبادات ویژه ای سفارش شده است،همانگونه که برای پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله نماز شب واجب بود.) 2 نماز،رکوع و سجود،بهترین راه شکر است.در آیه قبل برگزیدگی خداوند مطرح شد که سزاوار شکر است. «اصْطَفٰاکِ» ، «اقْنُتِی» 3 عبادت باید تنها برای پروردگار باشد. «لِرَبِّکِ» 4 عبادت،مایه ی تربیت انسان است. «لِرَبِّکِ» 5 نماز جماعت و عبادت دسته جمعی،قبل از اسلام نیز بوده است. «مَعَ الرّٰاکِعِینَ» 6 حضور زن در اجتماعات عبادی و اجتماعاتی که مردان نیز حضور دارند سفارش شده است. «مَعَ الرّٰاکِعِینَ» به شرط آنکه زنان،مریم گونه رفتار نمایند.

7 منتخبین و برگزیدگان،باید همراه توده ها و در متن جامعه باشند،نه جدا و منزوی از مردم. «ارْکَعِی مَعَ الرّٰاکِعِینَ»

ص :59

[سوره آل عمران (3): آیه 44]

اشاره

ذٰلِکَ مِنْ أَنْبٰاءِ اَلْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَ مٰا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلاٰمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَ مٰا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ (44)

اینها از خبرهای غیبی است که ما به تو وحی می کنیم،حال آنکه تو نزد آنان نبودی،آن گاه که قلم های خود را(برای قرعه کشی)می افکندند تا(به وسیله قرعه معلوم شود که کدامیک)کفالت مریم را بر عهده بگیرد و نزد آنها نبودی آن گاه که(برای گرفتن سرپرستی مریم)با هم کشمکش می کردند.

نکته ها:

همانگونه که اشاره شد،پیش از تولّد مریم مادرش نذر کرده بود که فرزندش خادم مسجد بیت المقدس باشد.لذا پس از تولّد،نوزاد را در پارچه ای پیچیده به مسجد آورد و به بزرگان بنی اسرائیل گفت:این کودک نذر مسجد است.چون این مادر از خانواده ای بزرگ و محترم بود،بر سر گرفتنِ سرپرستی نوزاد،نزاع سختی (1)در گرفت و بنا بر قرعه شد.

پیام ها:

1 انبیا از طرف خدا بر گوشه ای از غیب آگاه می شوند. «مِنْ أَنْبٰاءِ الْغَیْبِ» (2)2 حکایت های قرآن،تنها از طریق وحی برای رسول خدا کشف شد و قبل از آن نه در کتابی بود و نه در سینه ای. «مِنْ أَنْبٰاءِ الْغَیْبِ» 3 یکی از راههای شناخت تاریخ پیشینیان،وحی است. «ذٰلِکَ مِنْ أَنْبٰاءِ الْغَیْبِ» 4 یکی از راههای حلّ اختلاف،قرعه است. «یُلْقُونَ أَقْلاٰمَهُمْ» (3)

ص :60


1- 1) .از تکرار جمله «مٰا کُنْتَ لَدَیْهِمْ...» استفاده می شود که نزاع سخت بوده است.
2- 2) .یکی از جلوه های اعجاز قرآن،گزارشات غیبی و نقل نهفته های تاریخ است.
3- 3) .امام باقر علیه السلام فرمود:اوّلین کسی که مورد قرعه قرار داده شد مریم علیها السلام بوده،و این قرعه کشی در زمان یتیمی آن حضرت بوده است.(من لا یحضر،ج 3،ص 51؛بحار،ج 14،ص 192.)

5 یک گذشت از مادر و این همه کرامت برای فرزند. (1)«نَذَرْتُ» ، «أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ» 6 بزرگان،در قبول مسئولیّت های مقدّس با هم رقابت می کنند. «أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 45]

اشاره

إِذْ قٰالَتِ اَلْمَلاٰئِکَةُ یٰا مَرْیَمُ إِنَّ اَللّٰهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اِسْمُهُ اَلْمَسِیحُ عِیسَی اِبْنُ مَرْیَمَ وَجِیهاً فِی اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَةِ وَ مِنَ اَلْمُقَرَّبِینَ (45)

(بیاد آور)آن گاه که فرشتگان گفتند:ای مریم! همانا خداوند تو را به کلمه و نشانه ای از سوی خویش به نام مسیح،عیسی پسر مریم،بشارت می دهد.او که در دنیا و آخرت آبرومند و از مقرّبان است.

نکته ها:

در قرآن،از حضرت عیسی به«کلمة»یاد شده است که در فرهنگ قرآن،به معنای «مخلوق»می باشد.نظیر آیه 109 سوره کهف که می فرماید: «قُلْ لَوْ کٰانَ الْبَحْرُ مِدٰاداً لِکَلِمٰاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِمٰاتُ رَبِّی» اگر دریاها برای نوشتن کلمات الهی مُرکّب شوند،دریاها تمام می شوند،ولی کلمات الهی به پایان نمی رسد.

وصف «وَجِیهاً فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةِ» در قرآن تنها برای حضرت عیسی علیه السلام آمده و در مورد شخص دیگری این صفت گفته نشده است.

پیام ها:

1 مقام زن بدانجا می رسد که خداوند از طریق فرشتگان با وی سخن می گوید.

«إِذْ قٰالَتِ الْمَلاٰئِکَةُ یٰا مَرْیَمُ»

2 فرزند،نعمت است. «یُبَشِّرُکِ» 3 عیسی فرزند خدا نیست،مخلوق خداست،ولی مخلوقی بس بزرگ و

ص :61


1- 1) .مادرِ مریم با آنکه سالها صاحب فرزند نمی شد،ولی به خاطر نذری که کرده است از فرزند دلبندش می گذرد،و در مقابل بزرگان بنی اسرائیل برای سرپرستی او سر و دست می شکنند.

ناشناخته. (1)«بِکَلِمَةٍ مِنْهُ» 4 خداوند برای اولیای خود قبل از تولّدشان نامگذاری می کند. «اسْمُهُ الْمَسِیحُ» 5 کسی که از مریم متولّد شده و دوران جنینی را طی کرده است،چگونه می تواند فرزند خدا باشد؟ «عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ» 6 وجاهت دنیوی نیز یک ارزش است و کسب آن مانعی ندارد. «وَجِیهاً فِی الدُّنْیٰا»

[سوره آل عمران (3): آیه 46]

اشاره

وَ یُکَلِّمُ اَلنّٰاسَ فِی اَلْمَهْدِ وَ کَهْلاً وَ مِنَ اَلصّٰالِحِینَ (46)

(آن فرزندی که به تو بشارت داده شد)در گهواره،(به اعجاز)و در میان سالی (به وحی)با مردم سخن می گوید و از شایستگان است.

نکته ها:

سخن گفتن در گهواره،هم پیش گویی از آینده و هم معجزه ی حضرت مسیح است که در گهواره با مردم سخن گفت.گفتگو در بزرگی،پیشگویی دیگری است که او تا بزرگی زنده خواهد بود.همان گونه که خبر از شایستگی و وارستگی او نیز یک پیشگویی و بشارت است.

پیام ها:

1 کسی که می تواند به مریم،بدون داشتن همسر فرزند دهد،می تواند در گهواره، زبان کودک او را به سخن گفتن باز کند. «یُکَلِّمُ النّٰاسَ فِی الْمَهْدِ» 2 آنجا که خدا بخواهد پاکدامنی را از اتهام پاک نماید،زبان بسته ی کودک را باز می کند. «یُکَلِّمُ النّٰاسَ فِی الْمَهْدِ» 3 در کودکی نیز می توان پیام الهی را به دیگران رساند. (2)«یُکَلِّمُ النّٰاسَ فِی الْمَهْدِ» 4 آنجا که خدا بخواهد،کودک همانند بزرگسالان سخن می گوید. «فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلاً»

ص :62


1- 1) .«کلمة»به صورت نکره آمده که رمز عظمت و ناشناختگی است.
2- 2) .بعضی امامان همچون امام جواد،امام هادی و امام زمان علیهم السلام در کودکی به مقام امامت رسیده اند.

5 از مادری صالحه چون مریم،فرزندی مثل عیسی پدید می آید. «مِنَ الصّٰالِحِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 47]

اشاره

قٰالَتْ رَبِّ أَنّٰی یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ قٰالَ کَذٰلِکِ اَللّٰهُ یَخْلُقُ مٰا یَشٰاءُ إِذٰا قَضیٰ أَمْراً فَإِنَّمٰا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (47)

(مریم)گفت:پروردگارا! چگونه برای من فرزندی باشد،در حالی که هیچ انسانی با من تماس نداشته است؟ خداوند فرمود:چنین است(کار)پروردگار، او هر چه را بخواهد می آفریند.هر گاه اراده کاری کند،فقط به آن می گوید:

باش،پس(همان لحظه)موجود می شود.

نکته ها:

اراده ی خداوند سبب پیدایش و آفرینش موجودات است و می تواند بدون اسباب و وسیله مادّی نیز بیافریند.او سبب ساز و سبب سوز است،گاهی تأثیر چیزی را از آن می گیرد و گاهی به چیزی اثر می بخشد.پیدایش و بقا و آثار همه چیز بسته به اراده و خواست اوست.

خداوند در پاسخ زکریّا فرمود: «یَفْعَلُ مٰا یَشٰاءُ» و در جواب مریم فرمود: «یَخْلُقُ مٰا یَشٰاءُ» شاید رمزش این باشد که فرزند برای بانوی بی شوهر شگفت آورتر از فرزند برای پیر مرد باشد.

پیام ها:

1 ریشه سؤال و تعجّب،اگر انکار و لجاجت نباشد مانعی ندارد. «أَنّٰی یَکُونُ لِی وَلَدٌ» اولیای خدا نیز اراده خداوند در امور جهان را بر پایه ی اسباب و علل طبیعی می دانند و لذا اگر بشارت ویژه ای بر خلاف آن آمد،چگونگی آن را از خداوند می پرسند.

2 آفرینش خداوند از راه غیر معمول،کار تازه ای نیست و عوامل طبیعی نیز منحصر در امور شناخته شده نیستند. «کَذٰلِکِ»

ص :63

3 دست خداوند برای آفرینش باز است.آفریدن از راه اسباب طبیعی و غیر طبیعی برای خداوند یکسان است. «یَخْلُقُ مٰا یَشٰاءُ» 4 شرط آفرینش،اراده ی حتمی الهی است. «قَضیٰ أَمْراً» ، «کُنْ فَیَکُونُ»

[سوره آل عمران (3): آیه 48]

اشاره

وَ یُعَلِّمُهُ اَلْکِتٰابَ وَ اَلْحِکْمَةَ وَ اَلتَّوْرٰاةَ وَ اَلْإِنْجِیلَ (48)

و خداوند به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل را می آموزد.

نکته ها:

در تفاسیر شیعه و سنّی می خوانیم که مراد از تعلیم کتاب،آموزش خط و نوشتن است و مراد از حکمت،آگاهی بر مصالح و مفاسد اشیا و افعال و اخلاق و عقاید است،خواه آثار دنیوی باشد،خواه اخروی.

پیام ها:

1 یکی از اصول و شرایط رهبری الهی،داشتن آگاهی های لازم است.آگاهی بر اساس علم و حکمت و کتب آسمانی. «یُعَلِّمُهُ الْکِتٰابَ وَ...» 2 رهبر هر زمانی باید به حوادث و قوانین گذشته نیز آگاه باشد.خداوند به عیسی علیه السلام،تورات موسی علیه السلام را آموخت. «وَ التَّوْرٰاةَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 49]

اشاره

وَ رَسُولاً إِلیٰ بَنِی إِسْرٰائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ اَلطِّینِ کَهَیْئَةِ اَلطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اَللّٰهِ وَ أُبْرِئُ اَلْأَکْمَهَ وَ اَلْأَبْرَصَ وَ أُحْیِ اَلْمَوْتیٰ بِإِذْنِ اَللّٰهِ وَ أُنَبِّئُکُمْ بِمٰا تَأْکُلُونَ وَ مٰا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (49)

و(عیسی را به)پیامبری به سوی بنی اسرائیل(فرستاد تا بگوید)که همانا من از سوی پروردگارتان برای شما نشانه ای آورده ام.من از گل برای شما

ص :64

(چیزی)به شکل پرنده می سازم،پس در آن می دمم،پس به اراده و اذن خداوند پرنده ای می گردد.و همچنین با اذن خدا کور مادرزاد و مبتلایان به پیسی را بهبود می بخشم و مردگان را زنده می کنم و از آنچه می خورید و آنچه در خانه هایتان ذخیره می کنید به شما خبر می دهم،براستی اگر ایمان داشته باشید در این معجزات برای شما نشانه و عبرتی است.

نکته ها:

هر جا احساس خطر می شود باید توجّه بیشتر در کار باشد.در زنده کردن مردگان، شفا دادن کوران و سایر بیماران،خطر انحراف عقیده و غلوّ وجود دارد،لذا در این آیه دو بار و در آیه 110 سوره مائده،چهار مرتبه مسأله اذن خدا مطرح شده است.

رسالت عیسی علیه السلام که همراه با لطف یا قهر الهی بوده،مخصوص بنی اسرائیل است؛ «رَسُولاً إِلیٰ بَنِی إِسْرٰائِیلَ» ولی نبوّت او که مقام تبلیغ و ارشاد بوده،برای تمام مردم است.همانند حضرت موسی که به او خطاب می شود: «اذْهَبْ إِلیٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغیٰ» (1)ولی هنگامی که ساحران شهر،معجزه حضرت موسی را می بینند به او ایمان می آورند.بنا بر این حضرت موسی یک مأموریت ویژه نسبت به شخص فرعون داشت و مأموریت دیگر برای ارشاد عمومی همه ی مردم. (2)

هر پیامبری باید معجزه ای داشته و معجزه اش نیز باید متناسب با شرایط و افکار مردم آن عصر باشد.امام رضا علیه السلام فرمود:عیسی علیه السلام در زمانی ظهور کرد که بیماری ها شیوع داشته و مردم به طبیب نیاز داشتند. (3)لذا معجزات آن حضرت در جهت شفای بیماران بود.

اگر ولیّ خدا از گِل پرنده ای می سازد،پس زنده شدن مردگان در روز قیامت با قدرت الهی کار مشکلی نیست.

ص :65


1- 1) .طه،24.
2- 2) .تفسیر المیزان ذیل آیه.
3- 3) .عیون اخبار الرضا،ج 2،ص 80.
پیام ها:

1 معجزه،جلوه ای از ربوبیّت خدا و در راستای هدایت و تربیت انسان هاست.

«جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ»

2 اولیای خداوند با اذن او قدرت تصرّف و تغییر در نظام آفرینش را دارند. «فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللّٰهِ» 3 انبیا علم غیب دارند و حتی به جزئیات زندگی مردم آگاهند. (1)«أُنَبِّئُکُمْ بِمٰا تَأْکُلُونَ وَ مٰا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ»

[سوره آل عمران (3): آیه 50]

اشاره

وَ مُصَدِّقاً لِمٰا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ اَلتَّوْرٰاةِ وَ لِأُحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ اَلَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ وَ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ فَاتَّقُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ (50)

(عیسی فرمود:)من تصدیق کننده توراتی هستم که پیش روی من است و (آمده ام)تا برخی از چیزهایی که بر شما(به عنوان تنبیه)حرام شده بود برایتان حلال کنم.و از جانب پروردگارتان برای شما نشانه ای آورم.پس،از خداوند پروا و از من اطاعت کنید.

نکته ها:

در این آیه،احترام به قانون قبلی،بشارت به تخفیف تکلیف،تأکید به تقوای الهی و اطاعت از رهبری،مطرح شده است.

در آیه 146 سوره انعام،خداوند می فرماید:به خاطر ستم یهودیان،آنان را تنبیه و هر حیوان ناخن دار را بر آنان تحریم کردیم و همچنین چربی و پیه گاو و گوسفند را جز مقداری که به استخوان و روده ها و کمر آنها چسبیده است،حرام ساختیم.

شاید مراد از حرام هایی که در این آیه با آمدن عیسی علیه السلام حلال می شود،همین

ص :66


1- 1) .امام صادق علیه السلام فرمودند:حضرت عیسی در سن هفت سالگی به آنچه مردم در خانه هایشان مصرف یا ذخیره می کردند،خبر می داد.بحار،ج 14،ص 251.

موارد باشد.

هر کجا بنای اصلاح و ارشاد باشد،باید نکاتی را مراعات کرد:

الف:اصول مشترکه و صحیح دیگران را پذیرفت. «مُصَدِّقاً» ب:حتّی المقدور به مقدّسات آنان احترام گذاشت. «مِنَ التَّوْرٰاةِ» ج:فضای باز و آزادی ها را بشارت داد. «لِأُحِلَّ لَکُمْ» د:در چارچوب قوانین الهی حرکت کرد. «فَاتَّقُوا اللّٰهَ»

پیام ها:

1 پیامبران،یکدیگر را قبول دارند و تصدیق می کنند. «وَ مُصَدِّقاً...» 2 دین،یک جریان است نه یک جرقه،و همه ی انبیا دارای هدفی واحد هستند.

«وَ مُصَدِّقاً لِمٰا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرٰاةِ»

3 وعده ی محرومیّت زدایی،رفع محدودیّت ها و اعطای آزادی های صحیح و معقول،رمز استقبال مردم است. «لِأُحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ» 4 بعضی از محدودیّت ها در ادیان سابق،جریمه ی موقّت الهی بوده اند،نه حکم دائمی الهی. «لِأُحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ» 5 انبیا همان گونه که دارای ولایت تکوینی هستند و قدرت تصرّف در هستی را دارند؛ «أَخْلُقُ لَکُمْ» صاحب ولایت تشریعی نیز هستند و قانون وضع می کنند.

«لِأُحِلَّ لَکُمْ...»

6 تنها کسی حقّ دارد قانون را عوض کند که رسول خدا و دارای معجزه باشد.

بعد از جمله «لِأُحِلَّ لَکُمْ» جمله «جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ» آمده است.

7 معجزه از شئون ربوبیّت الهی و برای هدایت و تربیت مردم است. «بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ» 8 هر کس اهل تعصّب و تحجّر باشد و تغییرات بجا را نپذیرد،تقوا ندارد. «لِأُحِلَّ لَکُمْ» ، «فَاتَّقُوا اللّٰهَ» 9 لازمه ی تقوا،اطاعت از پیامبر است. «فَاتَّقُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ»

ص :67

[سوره آل عمران (3): آیه 51]

اشاره

إِنَّ اَللّٰهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هٰذٰا صِرٰاطٌ مُسْتَقِیمٌ (51)

به راستی که خداوند،پروردگار من و پروردگار شماست،پس او را بپرستید که این راه مستقیم است.

نکته ها:

بر خلاف انجیل های تحریف شده کنونی،که از خداوند به عنوان پدر عیسی علیه السلام نام می برند،قرآن جمله ی «رَبِّی وَ رَبُّکُمْ» را از زبان حضرت عیسی نقل می کند،تا با هر گونه تفکّر غلط و ادّعای الوهیّت درباره حضرت عیسی مبارزه کند.زیرا خداوند،پروردگار عیسی و سایر مردم است.

حال که بناست راهی را طی کنیم،راه خدا و بندگی او را بپذیریم که راهی مستقیم و بدون انحراف است.در حالی که راههای دیگران دارای لغزشگاه ها، محدودیّت ها و تابع هوس های درونی طاغوت هاست.

پیام ها:

1 فلسفه ی عبادت ما،ربوبیّت خداوند است. «إِنَّ اللّٰهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ» 2 عیسی علیه السلام در مخلوق بودن و تحت تربیت بودن،همانند سایر مردم است. «رَبِّی وَ رَبُّکُمْ» 3 عبادت و بندگی خدا،راه مستقیم سعادت است. «فَاعْبُدُوهُ هٰذٰا صِرٰاطٌ مُسْتَقِیمٌ»

[سوره آل عمران (3): آیه 52]

اشاره

فَلَمّٰا أَحَسَّ عِیسیٰ مِنْهُمُ اَلْکُفْرَ قٰالَ مَنْ أَنْصٰارِی إِلَی اَللّٰهِ قٰالَ اَلْحَوٰارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصٰارُ اَللّٰهِ آمَنّٰا بِاللّٰهِ وَ اِشْهَدْ بِأَنّٰا مُسْلِمُونَ (52)

پس چون عیسی از آنان(بنی اسرائیل)احساس کفر کرد،گفت:کیانند یاران من(در حرکت)به سوی خدا؟ حواریّون(که شاگردان مخصوص او بودند) گفتند:ما یاوران(دین)خدا هستیم که به خداوند ایمان آورده ایم،و تو (ای عیسی!)گواهی ده که ما تسلیم(خدا)هستیم.

ص :68

نکته ها:

با اینکه بنی اسرائیل،زنده کردن مردگان و شفا دادن کوران را از حضرت عیسی علیه السلام دیدند،ولی باز هم لجاجت ورزیده و کفر می گفتند،به گونه ای که به فرموده ی امام صادق علیه السلام،عیسی سخنان کفرآمیز آنان را می شنید. (1)

« اَلْحَوٰارِیُّونَ »جمع«حواری»به معنای تغییر دهنده مسیر است.حواریّون،کسانی بودند که مسیر انحرافی مردم را رها و به راه حقّ پیوستند. (2)تعداد آنان دوازده نفر بود و اسامی آنان در انجیل مَتیٰ و لوقا آمده است.امام رضا علیه السلام فرمود:آنان افرادی بودند که هم خود را پاک و نورانی کردند و هم برای پاک کردن دیگران کوشیدند. (3)

در کافی از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود:حواریّون عیسی در مرحله عمل او را رها کردند،ولی حواریّون ما انواع بلاها را به جان می خرند. (4)

پیام ها:

1 هوشیاری در شناخت افکار و عقاید مردم،شرط رهبری است. «فَلَمّٰا أَحَسَّ عِیسیٰ مِنْهُمُ الْکُفْرَ» 2 نفَسِ عیسی،مرده را زنده می کند،کور مادر زاد را شفا می بخشد،امّا انسان های لجوج از آن بهره ای نمی برند. «فَلَمّٰا أَحَسَّ عِیسیٰ مِنْهُمُ الْکُفْرَ...» 3 انبیا،گرفتار کفّار لجوج بودند و یاران اندک داشتند. «أَحَسَّ عِیسیٰ مِنْهُمُ الْکُفْرَ» 4 بی تقوایی و عدم اطاعت از رهبری،نوعی کفر است. «فَاتَّقُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ» ، «فَلَمّٰا أَحَسَّ عِیسیٰ مِنْهُمُ الْکُفْرَ» 5 شناخت نیروهای وفادار و سازماندهی و تمرکز آنان و جداسازی جبهه ی حقّ از باطل،برای رهبری و ادامه حرکت او ضروری است. «مَنْ أَنْصٰارِی إِلَی اللّٰهِ» 6 تجدید بیعت با رهبری،ارزش سیاسی،اجتماعی و دینی دارا. «نَحْنُ أَنْصٰارُ اللّٰهِ»

ص :69


1- 1) .بحار،ج 14،ص 373.
2- 2) .التحقیق فی کلمات القرآن.
3- 3) .تفسیر نمونه.
4- 4) .کافی،ج 8،ص 268.

7 انبیا،مردم را برای خدا می خواهند،نه خود. «مَنْ أَنْصٰارِی إِلَی اللّٰهِ» ، «نَحْنُ أَنْصٰارُ اللّٰهِ» 8 یاری کردن منادیان الهی،یاری خداوند است. «نَحْنُ أَنْصٰارُ اللّٰهِ» 9 سبقت در حمایت از رهبران دینی،دارای ارزش است.با اینکه حضرت عیسی طرفدارانی داشت،ولی خداوند از ایمان حواریّون ستایش نموده،و این به خاطر سبقت و صراحت آنان است. «مَنْ أَنْصٰارِی» ، «نَحْنُ أَنْصٰارُ اللّٰهِ» 10 مقام تسلیم در برابر خداوند،پس از مرحله ایمان است. «آمَنّٰا بِاللّٰهِ» ، «مُسْلِمُونَ» 11 انبیا،شاهدان و گواهان در قیامت هستند. «وَ اشْهَدْ بِأَنّٰا مُسْلِمُونَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 53]

اشاره

رَبَّنٰا آمَنّٰا بِمٰا أَنْزَلْتَ وَ اِتَّبَعْنَا اَلرَّسُولَ فَاکْتُبْنٰا مَعَ اَلشّٰاهِدِینَ (53)

پروردگارا! به آنچه نازل کرده ای ایمان آورده ایم و از پیامبر پیروی نمودیم، پس ما را در زمره گواهان بنویس.

نکته ها:

در عبارت« مَعَ الشّٰاهِدِینَ »معنای حمایت است که در عبارت« مِنَ الشّٰاهِدِینَ » نیست.نظیر تفاوت «Bآمَنُوا بِهِ *» و «Bآمَنُوا مَعَهُ *» .چون در آیه ی قبل حضرت عیسی به عنوان شاهد مطرح شد،پس با شاهدان بودن یعنی همراه و یاور انبیا بودن.

پیام ها:

1 لازمه ی ایمان،اطاعت از پیامبر است. «آمَنّٰا» ، «وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ» 2 ایمان به تمام دستورات الهی لازم است. «بِمٰا أَنْزَلْتَ» 3 از خداوند بخواهیم که ایمان ما را تثبیت کرده و ما را از حامیان انبیا قرار دهد.

«فَاکْتُبْنٰا مَعَ الشّٰاهِدِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 54]

اشاره

وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اَللّٰهُ وَ اَللّٰهُ خَیْرُ اَلْمٰاکِرِینَ (54)

و(دشمنان عیسی)تدبیر خود را(برای کشتن او)بکار بستند.خداوند نیز تدبیر خود را(برای حفظ او)بکار برد و خداوند بهترین تدبیر کننده است.

ص :70

نکته ها:

امام رضا علیه السلام فرمود:مراد از مکر خدا،کیفرِ مکر است و گر نه او اهل مکر نیست. (1)

گرچه آیه به یکی از سنّت های الهی اشاره دارد،ولی با توجّه به آیات قبل که حضرت عیسی کفر بنی اسرائیل را احساس کرد و با توجّه به آیه بعد که خداوند عیسی علیه السلام را به آسمان بالا برد،استفاده می شود که مراد از مکر در اینجا،توطئه ی قتل حضرت عیسی است که گروهی در زمان آن حضرت برای خاموش کردن دعوت او نقشه ها کشیده و تدبیرها نمودند،حتّی برای حبس و دستگیری و معرّفی او جایزه تعیین و مقدّمات اعدام و به دار آویختن او را فراهم کردند.امّا خداوند نقشه ی آنها را نقش بر آب کرد و او را به بهترین شکل نجات داد.

پیام ها:

1 خداوند،پشتیبان اولیای خویش است. «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللّٰهُ» 2 تدبیر و حرکت انسان،مقدّمه ی قهر یا لطف خداوند است. «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللّٰهُ» 3 کیفرهای الهی،با جرم بشر تناسب و سنخیّت دارد. «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللّٰهُ» 4 اراده و تدبیر خدا،بالاتر از هر تلاش،حرکت و تدبیر است. «وَ اللّٰهُ خَیْرُ الْمٰاکِرِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 55]

اشاره

إِذْ قٰالَ اَللّٰهُ یٰا عِیسیٰ إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رٰافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ جٰاعِلُ اَلَّذِینَ اِتَّبَعُوکَ فَوْقَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا إِلیٰ یَوْمِ اَلْقِیٰامَةِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیمٰا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (55)

(بیاد آور)هنگامی که خداوند فرمود:ای عیسی! من تو را(از زمین)برگرفته و به سوی خود بالا می برم و تو را از کسانی که کافر شده اند،پاک می کنم و تا روز قیامت پیروان تو را بر کافران برتری خواهم داد.سپس بازگشت شما به سوی من است،پس در آنچه اختلاف می کردید،میان شما داوری خواهم کرد.

ص :71


1- 1) .عیون اخبار الرضا،ج 1،ص 126.
نکته ها:

نمونه عینی و عملی تدبیر الهی در برابر مکر دشمنان،در این آیه بیان شده است.

امام باقر علیه السلام فرمود:معراج حضرت عیسی علیه السلام،در شب 21 ماه مبارک رمضان بوده است. (1)

پیام ها:

1 برای سایر انبیا نیز معراج بوده است. «رٰافِعُکَ إِلَیَّ» 2 زندگی در میان کفّار،مایه ی آلودگی،و دوری از آنها،مایه ی پاکی و طهارت است. «مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا» 3 پیشگویی غیبی غلبه ی مسیحیّت بر یهود،از معجزات قرآن است. «جٰاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا» 4 پیروی از انبیا،رمز پیروزی است. «جٰاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا» 5 جهانی بودن اسلام،منافاتی با وجود اقلیّت های مذهبی در پناه اسلام ندارد.از عبارت «إِلیٰ یَوْمِ الْقِیٰامَةِ» استفاده می شود که یهود و نصاری تا قیامت می باشند.

6 بازگشت همه به سوی خداست و او داور بی چون و چراست. «إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ»

[سوره آل عمران (3): آیات 56 تا 57]

اشاره

فَأَمَّا اَلَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذٰاباً شَدِیداً فِی اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَةِ وَ مٰا لَهُمْ مِنْ نٰاصِرِینَ (56) وَ أَمَّا اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ اَللّٰهُ لاٰ یُحِبُّ اَلظّٰالِمِینَ (57)

و امّا گروهی که کافر شدند،در دنیا و آخرت به عذابی سخت عذابشان می کنم و برای آنها هیچ یاورانی نیست.

3\57 وَ أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ اللّٰهُ لاٰ یُحِبُّ الظّٰالِمِینَ

ص :72


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

و امّا کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند،پاداش های آنها را(خدا)بطور کامل خواهد داد و خداوند ستمگران را دوست نمی دارد.

نکته ها:

در تفسیر أطیب البیان،نمونه ای از عذاب های دنیوی بنی اسرائیل،این گونه آمده است:37 سال پس از حضرت مسیح،شخصی به نام طیطوس که از قیصرهای روم بود،بر یهود مسلّط شد و میلیون ها نفر از آنان را کشته و هزاران نفر را به اسارت گرفت.او دستور داد اموال آنان را به آتش کشیده و یا غارت کنند و اسیران آنها را طعمه ی درندگان کند.

در کنار تهدید کفّار،تشویق اهل ایمان لازم است،چنان که در کنار ایمان،انجام کارهای نیک لازم است.

پیام ها:

1 سروکار کفّار با خودِ خداست. «فَأُعَذِّبُهُمْ» 2 هر چه اتمام حجّت بیشتر باشد،قهر خدا بر انکار کنندگان بیشتر خواهد بود.

کسانی که زنده کردن مرده را از عیسی می بینند،ولی ایمان نمی آورند،مستحق هر نوع عذابی هستند. «فَأُعَذِّبُهُمْ عَذٰاباً شَدِیداً» 3 گاهی خداوند در این دنیا نیز مجازات می دهد. «فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةِ» 4 در برابر قهر خدا،هیچ قدرتی نمی تواند مانع باشد. «وَ مٰا لَهُمْ مِنْ نٰاصِرِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 58]

اشاره

ذٰلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ اَلْآیٰاتِ وَ اَلذِّکْرِ اَلْحَکِیمِ (58)

3\58

(ای پیامبر!)آنچه بر تو می خوانیم،آیه ها و اندرز حکمت آمیز است.

پیام ها:

1 برای رهبری صحیح و قاطع،نشانه های الهی و بیان محکم و مستدل لازم است. «الْآیٰاتِ وَ الذِّکْرِ الْحَکِیمِ»

ص :73

[سوره آل عمران (3): آیه 59]

اشاره

إِنَّ مَثَلَ عِیسیٰ عِنْدَ اَللّٰهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ قٰالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (59)

همانا مَثلِ(آفرینش)عیسی نزد خداوند،همچون مَثلِ(آفرینش)آدم است که او را از خاک آفرید و سپس به او فرمود:باش،پس موجود شد.

نکته ها:

گروهی از نصاری وارد مدینه شده و به حضور پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله رسیدند.آنان در گفتگو با پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله ولادت عیسی علیه السلام را بدون داشتن پدر،نشانه و دلیل الوهیّت او عنوان کردند.این آیه نازل شد و جواب آنان را چنین بیان نمود:اگر تولّد بدون پدر، دلیل خدا یا فرزند خدا بودن است،خلقت حضرت آدم که مهم تر است،چون نه پدر داشت و نه مادر.پس چرا شما آدم را خدا یا فرزند خدا نمی دانید؟!

پیام ها:

1 مخالفان را از همان راهی که پذیرفته اند،به حقّ دعوت کنیم.مسیحیان پذیرفته اند که آدم مخلوق خداست،با اینکه پدر و مادر نداشت. «مَثَلَ عِیسیٰ» ، «کَمَثَلِ آدَمَ» 2 استناد به تاریخ و تجربه های گذشته و ارائه نمونه های عینی بهترین راه دعوت است. «إِنَّ مَثَلَ عِیسیٰ عِنْدَ اللّٰهِ کَمَثَلِ آدَمَ» 3 قدرت خداوند در خلقت،محدود نیست. «کُنْ فَیَکُونُ»

[سوره آل عمران (3): آیه 60]

اشاره

اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلاٰ تَکُنْ مِنَ اَلْمُمْتَرِینَ (60)

حق،همان است که از جانب پروردگار توست،پس از تردید کنندگان مباش.

نکته ها:

کلمه ی« اَلْمُمْتَرِینَ »از«مریة»به معنای شک و تردید است.عین این آیه در سوره ی بقره آیه 147 نیز آمده است.با این آیه روشن می شود که سخن حقّ و پایدار تنها از

ص :74

جانب خدایی است که خود حقّ و ثابت است و گر نه از انسان هایی که در طوفان هوسها و غرایز ثباتی ندارند،قانون و سخن پایدار را نمی توان انتظار داشت.

پیام ها:

1 بیان حق،رمز ربوبیّت و تربیت است. «الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ» 2 ثبات و حقّانیت،جز در راه خدا،کلام خدا و قانون خداوند،وجود ندارد.

«الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ»

3 تعداد زیاد مخالفان،تلاش و فعّالیت آنان،و ثروت و تبلیغاتشان،نباید در حقّانیّت راه و عقاید ما تأثیر گذارد. «فَلاٰ تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 61]

اشاره

فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَکَ مِنَ اَلْعِلْمِ فَقُلْ تَعٰالَوْا نَدْعُ أَبْنٰاءَنٰا وَ أَبْنٰاءَکُمْ وَ نِسٰاءَنٰا وَ نِسٰاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنٰا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اَللّٰهِ عَلَی اَلْکٰاذِبِینَ (61)

پس هر که با تو،بعد از علم و دانشی که به تو رسیده است،درباره او(عیسی) به ستیز و محاجّه برخیزد(و از قبول حقّ شانه خالی کند)بگو:بیائید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و خودمان را(کسی که به منزله خودمان است)و خودتان را بخوانیم،سپس(به درگاه خدا)مباهله و زاری کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

نکته ها:

واژه ی« نَبْتَهِلْ »از ریشه ی«ابتهال»به معنای بازکردن دست ها و آرنج ها برای دعا، به سوی آسمان است و این آیه به دلیل این واژه،به آیه ی مباهله معروف گشته است.مباهله،یعنی توجّه و تضرّع دو گروه مخالف یکدیگر،به درگاه خدا و تقاضای لعنت و هلاکت برای طرف مقابل که از نظر او اهل باطل است. (1)

ص :75


1- 1) .التحقیق فی کلمات القرآن.

در تفاسیر شیعه و سنی و برخی کتب حدیث و تاریخ می خوانیم که در سال دهم هجری،افرادی از سوی رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله مأمور تبلیغ اسلام در منطقه نجران از بلاد یمن شدند.مسیحیانِ نجران نیز هیئتی را به نمایندگی از سوی خود برای گفتگو با پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله به مدینه گسیل داشتند.با وجود گفتگوهایی که میان آنان و پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله ردّ و بدل شد،باز هم آنان بهانه جویی کرده و در حقّانیّت اسلام ابراز تردید می کردند.این آیه نازل شد و خطاب به پیامبر فرمود:به کسانی که با تو محاجّه و جدال کرده،و از قبول حقّ شانه خالی می کنند،بگو:بیایید با فراخواندن فرزندان و زنان و خودمان،خدا را بخوانیم و با حالت تضرّع و ابتهال بر دروغگویان نفرین کنیم و هر نفرینی که دامن گروه مقابل را گرفت،معلوم می شود که راه او باطل است و با این وسیله به این گفتگو و جدال پایان دهیم.

هنگامی که نمایندگان مسیحیان نجران،پیشنهاد مباهله را از رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله شنیدند،به یکدیگر نگاه کرده و متحیّر ماندند.آنان مهلت خواستند تا در این باره فکر و اندیشه و مشورت کنند.بزرگِ نصاری به آنها گفت:شما پیشنهاد را بپذیرید و اگر دیدید که پیامبر با سر و صدا و جمعیّتی انبوه برای نفرین می آید،نگران نباشید و بدانید که خبری نیست،ولی اگر با افراد معدودی به میدان آمد،از انجام مباهله صرف نظر و با او مصالحه کنید.

روز مباهله،آنها دیدند که پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله همراه با دو کودک و یک جوان و یک زن بیرون آمدند.آن دو کودک،حسن و حسین علیهما السلام و آن جوان،علیّ بن ابی طالب علیهما السلام و آن زن فاطمه ی زهرا علیها السلام دختر پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله بودند.

اسقف مسیحیان گفت:من چهره هایی را می بینم که اگر از خداوند بخواهند کوه از جا کنده شود،کنده می شود.اگر این افراد نفرین کنند،یک نفر مسیحی روی زمین باقی نمی ماند.لذا از مباهله اعلام انصراف کرده و حاضر به مصالحه شدند. (1)

ص :76


1- 1) .پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:سوگند به کسی که مرا پیامبر حقّ قرار داد،اگر مباهله انجام می گرفت،آن وادی آتش را بر آنان فرو می ریخت.تفسیر مجمع البیان؛مناقب ابن مغازی،ص 263.

این ماجرا،علاوه بر تفاسیر شیعه،در منابع معتبر اهل سنّت نیز آمده است. (1)

روز مباهله،بیست و چهارم یا بیست و پنجم ماه ذی الحجّه بوده و محل آن در روزگار پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله در بیرون شهر مدینه بوده که اکنون داخل شهر قرار گرفته و در آن محل،مسجدی به نام«مسجد الاجابة»ساخته شده است.فاصله ی این مسجد تا مسجد النّبی تقریباً دو کیلومتر است.«اللهم ارزقنا زیارته و شفاعته» بر اساس روایتی در تفسیر المیزان،دعوت به مباهله مخصوص نصاری نبوده و پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله از یهودیان نیز برای مباهله دعوت کردند.

مباهله،خاصّ زمان پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله نبوده است،بلکه بر اساس برخی از روایات،دیگر مؤمنان نیز می توانند مباهله کنند.امام صادق علیه السلام در این باره دستوراتی داده اند. (2)

سؤال:در این ماجرا تنها فاطمه زهرا علیها السلام حضور داشت،پس چرا قرآن کلمه ی جمع «نِسٰاءَنٰا» را بکار برده است؟ پاسخ:در قرآن مواردی است که خداوند از یک نفر به صورت«جمع»یاد می کند، مانند آیه 181 سوره آل عمران که یک نفر از روی توهین گفت:خدا فقیر است، ولی آیه به صورت جمع می فرماید: «الَّذِینَ قٰالُوا إِنَّ اللّٰهَ فَقِیرٌ» چنان که قرآن درباره حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید:ابراهیم یک امّت است،با آنکه یک نفر بیشتر نبود.

گرچه پیامبر می توانست خود شخصاً نفرین کند و کاری به علیّ،فاطمه،حسن و حسین علیهم السلام نداشته باشد،ولی خدا و رسول،با این عمل به ما فهماندند که این

ص :77


1- 1) .صاحب تفسیر المیزان در جلد سوّم صفحه 257 آورده است که ماجرای مباهله را 51 نفر از صحابه به اتّفاق نظر نقل کرده اند.تفاسیر کبیر،آلوسی و مراغی ذیل آیه،در کتاب الکامل ابن اثیر جلد دوّم صحفه 293،مستدرک حاکم جلد سوّم صفحه 150،مسند احمد حنبل جلد اوّل صفحه 185 و همچنین تفاسیر روح البیان،المنار و ابن کثیر و بسیاری از منابع شیعی و سنّی دیگر،این واقعه را ضبط و نقل کرده اند.در کتاب احقاق الحق جلد سوّم صفحه 46 نیز نام شصت نفر از بزرگان اهل سنّت را آورده است که همگی گفته اند:این آیه در عظمت پیامبر و اهل بیت علیهم السلام اوست.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین ج 1،ص 351؛اصول کافی،ج 2،باب مباهله.

افراد،یاران و شریکان رسول خدا در دعوت به حقّ و هدف او هستند و همراه او آماده ی استقبال از خطر بوده و تداوم گر حرکت او می باشند.

پیام ها:

1 اگر انسان ایمان به هدف داشته باشد،حاضر است خود و نزدیک ترین بستگانش را در معرض خطر قرار دهد. «مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ» 2 آخرین برگ برنده و سلاح برنده مؤمن،دعاست. «فَقُلْ تَعٰالَوْا نَدْعُ» 3 فرزند دختری،همچون فرزند پسری،فرزند خود انسان است. «أَبْنٰائِنٰا» بنا بر این امام حسن و امام حسین علیهما السلام فرزندان پیامبرند.

4 زن و مرد در صحنه های مختلف دینی،در کنار همدیگر مطرحند. «نِسٰاءَنٰا» 5 در دعا،حالات اهل دعا مهم است،نه تعداد آنها.گروه مباهله کننده پنج نفر بیشتر نبودند. «أَبْنٰاءَنٰا» ، «نِسٰاءَنٰا» ، «أَنْفُسَنٰا» 6 علیّ بن ابی طالب علیهما السلام،جان رسول اللّٰه صلی اللّٰه علیه و آله است. «أَنْفُسَنٰا» 7 در مجالس دعا،کودکان را نیز با خود ببریم. «أَبْنٰاءَنٰا» 8 اهل بیت پیامبر علیهم السلام مستجاب الدعوة هستند. «أَبْنٰاءَنٰا» ، «نِسٰاءَنٰا» ، «أَنْفُسَنٰا» 9 استمداد از غیب،پس از بکارگیری توانایی های عادّی است. «نَبْتَهِلْ» 10 کسی که منطق و استدلال و معجزه،او را به پذیرش حقّ تسلیم نمی کند،باید با او مباهله کرد. «تَعٰالَوْا» ، «نَبْتَهِلْ» 11 اگر مؤمنان محکم بایستند،دشمن به دلیل باطل بودنش عقب نشینی می کند.

«نَدْعُ»

، «نَبْتَهِلْ» 12 استدلال را باید با استدلال پاسخ داد،ولی مجادله و لجاجت باید سرکوب شود. «لَعْنَتَ اللّٰهِ عَلَی الْکٰاذِبِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیات 62 تا 63]

اشاره

إِنَّ هٰذٰا لَهُوَ اَلْقَصَصُ اَلْحَقُّ وَ مٰا مِنْ إِلٰهٍ إِلاَّ اَللّٰهُ وَ إِنَّ اَللّٰهَ لَهُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ (62) فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اَللّٰهَ عَلِیمٌ بِالْمُفْسِدِینَ (63)

ص :78

به راستی،داستانِ درستِ(زندگی مسیح)همین است و هیچ معبودی جز خداوند نیست و همانا خداست مقتدر حکیم.

3\63

پس اگر از حقّ روی گردان شدند،همانا خداوند به(کار و حال)مفسدین آگاه است.

نکته ها:

داستان هایی که بر سر زبان هاست،بر سه نوعند:

1 رمان ها،افسانه ها و اساطیری که بر پایه خیال بوده و غیر واقعی هستند.

2 داستان های تاریخی که گاهی راست و مستند و گاهی آمیخته با دروغ و امور نادرست هستند.

3 رویدادهایی که از زبان وحی به ما رسیده اند،بر اساس حقّ هستند.داستان های قرآنی،همه از این نوع هستند و در آنها وهم،خیال،دروغ و نادرستی راه ندارد.

پیام ها:

1 اگر قرآن نبود،چهره ی واقعی حضرت مسیح،آلوده با خرافات و مشوّه باقی می ماند. «إِنَّ هٰذٰا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ» 2 تکرار شعار توحید و پایداری در برابر خرافات،لازم است. «مٰا مِنْ إِلٰهٍ إِلاَّ اللّٰهُ» 3 هر داستانی درباره پیامبران،که با توحید منافات داشته باشد،ساختگی و باطل است. «لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَ مٰا مِنْ إِلٰهٍ إِلاَّ اللّٰهُ» 4 روی گردانی انسان از کلام حق،نشانه ی اختیار اوست. «فَإِنْ تَوَلَّوْا» 5 اعراض از حق،نمونه ای از فساد است،و اعراض کننده مفسد می باشد.

«تَوَلَّوْا»

، «بِالْمُفْسِدِینَ» 6 علم خداوند به کارهای مفسدان،بزرگ ترین هشدار است. «عَلِیمٌ بِالْمُفْسِدِینَ»

ص :79

[سوره آل عمران (3): آیه 64]

اشاره

قُلْ یٰا أَهْلَ اَلْکِتٰابِ تَعٰالَوْا إِلیٰ کَلِمَةٍ سَوٰاءٍ بَیْنَنٰا وَ بَیْنَکُمْ أَلاّٰ نَعْبُدَ إِلاَّ اَللّٰهَ وَ لاٰ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لاٰ یَتَّخِذَ بَعْضُنٰا بَعْضاً أَرْبٰاباً مِنْ دُونِ اَللّٰهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اِشْهَدُوا بِأَنّٰا مُسْلِمُونَ (64)

بگو:ای اهل کتاب! به سوی سخنی بیایید که میان ما و شما مشترک است.جز آنکه خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم و بعضی از ما بعضی دیگر را بجای خدا ارباب نگیرد.پس اگر(از این پیشنهاد)سرباز زدند، بگویید:گواه باشید که ما مسلمان و تسلیم خدائیم.

نکته ها:

دعوت به سوی توحید و حقّ،لازم است.خواه با استدلال،خواه با مباهله و خواه از طریق دعوت به مشترکات.

در تفسیر مراغی آمده است:عدیّ بن حاتم بعد از اسلام آوردن،به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله عرض کرد:ما زمانی که مسیحی بودیم،هرگز یکدیگر را«ربّ»خود قرار نمی دادیم،پس مراد از جمله ی« لاٰ یَتَّخِذَ بَعْضُنٰا بَعْضاً أَرْبٰاباً »چیست؟ پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:آیا علمای شما احکام خدا را تغییر نمی دادند؟ گفت:چرا! فرمودند:

پیروی از عالمی که قانون خدا را تغییر دهد،یک نوع بندگی و بردگی اوست.

پیام ها:

1 مسلمانان باید بر سر مشترکات،با اهل کتاب به توافق برسند. «قُلْ یٰا أَهْلَ الْکِتٰابِ تَعٰالَوْا إِلیٰ کَلِمَةٍ...» 2 باید در دعوت به وحدت،پیش قدم بود. «قُلْ یٰا أَهْلَ الْکِتٰابِ» 3 اگر به تمام اهدافِ حقّ خود دست نیافتید،از تلاش برای رسیدن به بعضی از آن خودداری نکنید. «تَعٰالَوْا إِلیٰ کَلِمَةٍ...» 4 یکی از مراحل تبلیغ،دعوت به مشترکات است. «کَلِمَةٍ سَوٰاءٍ بَیْنَنٰا وَ بَیْنَکُمْ» قرآن می تواند محور مشترک خوبی برای دعوت باشد،زیرا هم تاریخ انبیا را دارد و

ص :80

هم از تحریف به دور بوده است.

5 در تبلیغ و دعوت دیگران،باید به عقاید حقّه و مقدّسات طرف مقابل،احترام گذارد. «کَلِمَةٍ سَوٰاءٍ بَیْنَنٰا وَ بَیْنَکُمْ» 6 یگانه پرستی و بیزاری از شرک،از مشترکات تمام ادیان آسمانی است. «کَلِمَةٍ سَوٰاءٍ» ، «أَلاّٰ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّٰهَ» 7 توحید،سبب تعالی انسان است.« تَعٰالَوْا »در جایی بکار می رود که دعوت به رشد و بالا آمدن باشد. «تَعٰالَوْا» ، «أَلاّٰ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّٰهَ» 8 اطاعت بی چون و چرا از دیگر انسان ها،نشانه ی پذیرش نوعی ربوبیّت برای آنها ویک نوع عبودیّت برای ماست.در حالی که همه ی انسان ها با یکدیگر مساوی هستند. «لاٰ یَتَّخِذَ بَعْضُنٰا بَعْضاً أَرْبٰاباً» 9 اندیشه ی آزاد و شخصیّت مستقل،شعار قرآن است. «لاٰ یَتَّخِذَ بَعْضُنٰا بَعْضاً أَرْبٰاباً» 10 اعراض و سرپیچی مخالفان نباید در اراده و ایمان ما اثر بگذارد. «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّٰا مُسْلِمُونَ» 11 هر مبلّغی باید سرپیچی و اعراض مردم را پیش بینی کند تا مأیوس نشود.

«فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا...»

12 پس از استدلال و برهان،جَدل را قطع کنید. «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا...» 13 بندگی خدا،نفی شرک و طرد حاکمیّت غیر خداوند،از ویژگی های یک مسلمان واقعی است. «اشْهَدُوا بِأَنّٰا مُسْلِمُونَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 65]

اشاره

یٰا أَهْلَ اَلْکِتٰابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْرٰاهِیمَ وَ مٰا أُنْزِلَتِ اَلتَّوْرٰاةُ وَ اَلْإِنْجِیلُ إِلاّٰ مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ (65)

ای اهل کتاب! چرا درباره ی ابراهیم گفتگو و نزاع می کنید؟(و هر کدام او را پیرو آیین خود می دانید،)در حالی که تورات و انجیل،پس از او نازل شده است،چرا تعقّل نمی کنید؟

ص :81

نکته ها:

هر یک از یهود و نصاری،ابراهیم علیه السلام را از خود می دانستند و به قدری بازار این ادّعا داغ بود که قرآن در دو آیه ی بعد می فرماید: «مٰا کٰانَ إِبْرٰاهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لاٰ نَصْرٰانِیًّا» این آیه برای پوچی ادّعای آنها می گوید:چگونه شما ابراهیم را که قبل از تورات و انجیل بوده،تابع آن دو کتاب می دانید؟ کتابی که هنوز نازل نشده است،پیرو ندارد.آیا حاضر نیستید این مقدار هم فکر کنید که لا اقل حرف شما با تاریخ منطبق باشد.

پیام ها:

1 هنگام موعظه،از القاب متین و عناوین فرهنگی مخاطبین استفاده شود. «یٰا أَهْلَ الْکِتٰابِ» 2 علم و کتاب،از چنان ارزشی برخوردارند که منسوبین به آن نیز محترمند.

اهل کتاب،اهل قلم،اهل علم. «یٰا أَهْلَ الْکِتٰابِ» 3 سعی نکنید با انتساب شخصیّت ها به خود،حقّانیت خود را اثبات کنید.

«لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْرٰاهِیمَ»

به جای نزاع در انتساب شخصیّت های والا،از فکر آنان پیروی کنید.

4 ادّعاهای خود را مستند و هماهنگ با منطق و فطرت و تاریخ قرار دهید. «وَ مٰا أُنْزِلَتِ التَّوْرٰاةُ»

[سوره آل عمران (3): آیه 66]

اشاره

هٰا أَنْتُمْ هٰؤُلاٰءِ حٰاجَجْتُمْ فِیمٰا لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیمٰا لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اَللّٰهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ (66)

هان(ای اهل کتاب!)شما همانان هستید که درباره(حضرت عیسی و)آنچه بدان علم داشتید محاجّه و نزاع کردید،پس چرا درباره(ابراهیم و)آنچه بدان علم ندارید نزاع می کنید؟ در حالی که خداوند می داند و شما نمی دانید.

ص :82

نکته ها:

این آیه تذکّر و هشداری است به اهل کتاب،که شما در مورد آنچه بدان علم و آگاهی دارید،اشکال تراشی و سؤالات بی جا می کنید.با آنکه شما زندگی طبیعی حضرت عیسی و نیاز او به غذا و مسکن و لباس را دیده اید،ولی باز هم در مورد او به گفتگو نشسته اید.گروهی او را دروغگو و گروهی فرزند خدا می پندارید. (1)و یا در شناخت محمّد صلی اللّٰه علیه و آله که نشانه هایش در تورات و انجیل آمده و برای شما شناخته شده است،به بحث و گفتگو می پردازید. (2)شما که درباره معلومات،اهل جدال و بحث هستید و به نقطه ی توافقی نمی رسید،دیگر چه کار به مسأله ای دارید که در مورد آن علم ندارید؟ مثل اینکه مذهب حضرت ابراهیم چه بوده است؟

پیام ها:

1 افراد مغرور و لجوج را تحقیر کنید. «هٰا أَنْتُمْ هٰؤُلاٰءِ» 2 افراد لجوج،حتّی در امور روشن به نزاع می نشینند. «حٰاجَجْتُمْ فِیمٰا لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ» 3 اگر سرچشمه ی مباحثات،تحقیق باشد ارزش دارد،ولی اگر برای طفره رفتن باشد،مورد انتقاد است. «حٰاجَجْتُمْ فِیمٰا لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ»

[سوره آل عمران (3): آیه 67]

اشاره

مٰا کٰانَ إِبْرٰاهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لاٰ نَصْرٰانِیًّا وَ لٰکِنْ کٰانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ مٰا کٰانَ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ (67)

(بر خلاف ادّعای یهودیان و مسیحیان،)ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه او فردی حق گرا و تسلیم خدا بود و هرگز از مشرکان نبود.

نکته ها:

«حنف»،به معنای گرایش به حقّ است و در مقابل آن واژه ی«جنف»،معنی گرایش و تمایل به باطل را می دهد.بنا بر این«حنیف»به کسی گفته می شود که در مسیر

ص :83


1- 1) .تفاسیر المیزان،فی ظلال،مراغی و المنار.
2- 2) .تفاسیر مجمع البیان و قرطبی.

باشد،ولی بت پرستان آن را در مورد خود بکار می بردند و مشرکان نیز«حنفاء» خوانده می شدند.

این آیه،با آوردن کلمه ی «مُسْلِماً» در کنار کلمه ی «حَنِیفاً» ،هم دامن ابراهیم را از لوث شرک پاک کرده است و هم دامن این کلمه ی مقدّس را از لوث مشرکان. (1)

امام صادق علیه السلام در تفسیر عبارت «حَنِیفاً مُسْلِماً» فرمودند:«خالصا مخلصا لیس فیه شیء من عبادة الاوثان»یعنی ابراهیم شخصی خالص و برگزیده بود که در او ذره ای از پرستش بت ها نبود. (2)

[سوره آل عمران (3): آیه 68]

اشاره

إِنَّ أَوْلَی اَلنّٰاسِ بِإِبْرٰاهِیمَ لَلَّذِینَ اِتَّبَعُوهُ وَ هٰذَا اَلنَّبِیُّ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ اَللّٰهُ وَلِیُّ اَلْمُؤْمِنِینَ (68)

همانا سزاوارترین افراد به ابراهیم،کسانی هستند که از او پیروی کردند و (نیز)این پیامبر و کسانی که(به او)ایمان آورده اند،و خداوند سرور و سرپرست مؤمنان است.

نکته ها:

از این آیه معلوم می شود که نسبت ایمانی،فراتر و محکم تر از نسبت خویشاوندی است و افرادی که همفکر و هم خط و هم هدف باشند،به همدیگر نزدیک تر از کسانی هستند که در ظاهر قوم و خویشند،ولی به لحاظ فکری و اعتقادی از همدیگر جدایند.امام صادق علیه السلام به یکی از یاران با وفایش فرمود:

«انتم و الله من آل محمد»به خدا سوگند که شما از آل محمّد صلی اللّٰه علیه و آله هستید.و سپس آیه فوق را تلاوت فرمود. (3)رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله نیز در مورد سلمان فارسی فرمودند:«سلمان منا اهل البیت» (4)

ص :84


1- 1) .حضرت علی علیه السلام فرمودند:دین ابراهیم همان دین محمّد صلی اللّٰه علیه و آله بود.بحار،ج 12،ص 11.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین؛کافی،ج 2،ص 15..
3- 3) .تفسیر مجمع البیان.
4- 4) .بحار،ج 10،ص 123.

با اینکه آیه فرمود:نزدیک ترین مردم به ابراهیم،پیروان او هستند،لکن نام پیامبر اسلام و مسلمانان را جداگانه برد،تا بهترین نمونه ی پیروی را در وجود حضرت محمّد صلی اللّٰه علیه و آله و مسلمانان،به دنیا نشان دهد.

در روایتی آمده است:«ان ولی محمد من اطاع الله و ان بعدت لحمته،و ان عدو محمد من عصی الله و ان قربت قرابته» (1)دوست و طرفدار محمّد صلی اللّٰه علیه و آله کسی است که خدا را اطاعت کند،هر چند به لحاظ فامیلی از او دور باشد و دشمن پیامبر کسی است که خدا را نافرمانی کند،هر چند با پیامبر نسبت و نزدیکی داشته باشد.

امام صادق علیه السلام فرمود:مراد از« اَلَّذِینَ آمَنُوا »در آیه،امامان و پیروان آنها هستند. (2)

پیام ها:

1 پیوند مردم با رهبر،پیوند مکتبی است،نه پیوند قبیله ای،زبانی،منطقه ای و نژادی. «إِنَّ أَوْلَی النّٰاسِ بِإِبْرٰاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ» 2 ملاک قُرب به انبیا،اطاعت از آنان است. «أَوْلَی النّٰاسِ بِإِبْرٰاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ» 3 پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله و مسلمانان،در خط ابراهیم و هم مرام و هم هدف با او هستند. «أَوْلَی النّٰاسِ بِإِبْرٰاهِیمَ» ، «وَ هٰذَا النَّبِیُّ»

[سوره آل عمران (3): آیه 69]

اشاره

وَدَّتْ طٰائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ اَلْکِتٰابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَ مٰا یُضِلُّونَ إِلاّٰ أَنْفُسَهُمْ وَ مٰا یَشْعُرُونَ (69)

گروهی از اهل کتاب دوست دارند که شما را گمراه کنند،ولی جز خودشان را گمراه نمی کنند و(این را)نمی فهمند.

نکته ها:

سیمای تهاجم فرهنگی و توطئه های دشمن برای بی دین کردن مسلمانان را در این آیه و سه آیه بعد می بینیم.این آیه خبر از کینه های مکتبی،آیه بعد خبر از

ص :85


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .کافی،ج 1،ص 416.

لجاجت و کفر،آیه هفتاد و یکم خبر از شیوه حق پوشی و کتمان آگاهانه،و آیه هفتاد و دوّم خبر از تاکتیک فریبنده ی دشمن می دهد که مجموعاً یک تهاجم فرهنگی برخاسته از باطن تاریک،بکارگیری شیوه های کتمان،زیر سؤال بردن و تضعیف و تزلزل عقاید توده ی مردم است.

پیام ها:

1 خداوند،نقشه های دشمنان دین را افشا و آنان را رسوا می کند. «وَدَّتْ طٰائِفَةٌ...» 2 شناخت دشمن و برنامه های او،لازمه ی در امان ماندن از آسیب های احتمالی است. «وَدَّتْ طٰائِفَةٌ...» 3 خطر تهاجم فکری و فرهنگی،جدّی است. «وَدَّتْ طٰائِفَةٌ...» 4 به اظهاراتِ منافقانه ی مخالفان اعتماد نکنید،آنها قلباً خواستار انحراف شما هستند. «وَدَّتْ طٰائِفَةٌ...» 5 در قضاوت ها،انصاف را فراموش نکنید.گروهی از اهل کتاب،چنین آرزویی دارند،نه همه ی آنها. «وَدَّتْ طٰائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتٰابِ» 6 باید کاری کنید که دشمن آرزوی انحراف شما را به گور ببرد.کلمه« لَوْ »در موارد ناشدنی بکار می رود. «لَوْ یُضِلُّونَکُمْ» 7 کسانی که در صدد انحراف دیگران هستند،ابتدا خود مرتکب حیله،نفاق، کینه،تهمت و توطئه می شوند. «وَ مٰا یُضِلُّونَ إِلاّٰ أَنْفُسَهُمْ» 8 میل به انحراف دیگران،خود یک انحراف بزرگ اخلاقی است. «وَدَّتْ» ، «وَ مٰا یُضِلُّونَ إِلاّٰ أَنْفُسَهُمْ»

[سوره آل عمران (3): آیه 70]

اشاره

یٰا أَهْلَ اَلْکِتٰابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیٰاتِ اَللّٰهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ (70)

ای اهل کتاب چرا به آیات خداوند(و نشانه های نبوّت رسول خدا)کفر می ورزید،در حالی که خود(به درستی آن)گواهید.

ص :86

نکته ها:

ظاهراً این آیه به بشارت هایی نظر دارد که اهل کتاب در تورات و انجیل درباره حضرت محمد صلی اللّٰه علیه و آله خوانده بودند،ولی به خاطر حفظ موقعیّت اجتماعی و منافع مادّی،همه ی آن نشانه های الهی را نادیده گرفتند.

پیام ها:

1 سؤال از و جدان،بهترین راه دعوت است. «لِمَ تَکْفُرُونَ...» 2 دانستن تنها کفایت نمی کند،پذیرفتن نیز لازم است. «تَکْفُرُونَ» ، «تَشْهَدُونَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 71]

اشاره

یٰا أَهْلَ اَلْکِتٰابِ لِمَ تَلْبِسُونَ اَلْحَقَّ بِالْبٰاطِلِ وَ تَکْتُمُونَ اَلْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (71)

ای اهل کتاب! چرا حقّ را به باطل مشتبه می سازید و(یا)حقّ را کتمان می کنید، در حالی که خود(به حقّانیت آن)آگاهید.

نکته ها:

امام صادق علیه السلام درباره ی« وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ »فرمودند:یعنی اهل کتاب به صفات ذکر شده برای پیامبر در تورات آگاهند،(ولی آن را کتمان می کنند). (1)

بسیاری از تحریف گران،با نام اسلام شناس،مستشرق،مورّخ و جهانگرد،در کتاب ها و ثبت مکان ها و زمان های تاریخی تصرّف کردند و در دائرة المعارف ها به عنوان محقّق چنان سیمایی از اسلام ترسیم کردند که خواننده به فکر ایمان و تأمّل در عقاید اسلامی نیفتد.

پیام ها:

1 تلبیس،مشتبه کردن و کتمان حق،دو اهرم نیرومند دشمن برای ایجاد انحراف

ص :87


1- 1) .تفسیر قمی،ج 1،ص 105.

در بین مؤمنان است.در دو آیه قبل فرمود: «یُضِلُّونَکُمْ...» در این آیه می فرماید: «تَلْبِسُونَ» ، «تَکْتُمُونَ» 2 کتمان حقّ،حرام و اظهار آن واجب است. «تَکْتُمُونَ الْحَقَّ...»

[سوره آل عمران (3): آیه 72]

اشاره

وَ قٰالَتْ طٰائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ اَلْکِتٰابِ آمِنُوا بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَی اَلَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ اَلنَّهٰارِ وَ اُکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (72)

و گروهی از اهل کتاب گفتند:به آنچه بر مؤمنان نازل شده است،در آغاز روز ایمان آورید و در پایان روز کافر شوید،شاید(با این حیله آنها از اسلام)باز گردند.

نکته ها:

دوازده نفر از دانشمندان یهود،تصمیم گرفتند برای ایجاد تزلزل و تردید در مسلمانان،صبحگاهان نزد حضرت محمّد صلی اللّٰه علیه و آله آمده و اظهار ایمان کنند،ولی در آخر روز از اسلام برگردند و بگویند:ما محمّد و آیین او را دیدیم،ولی با آنچه در تورات و انجیل آمده است،مطابقت ندارد.آنها با این نقشه ی ماهرانه می خواستند به هم کیشان خود این طور وانمود کنند که اگر اسلام مکتب خوبی بود،اهل علم و کتاب از آن دست برنمی داشتند،با این کار هم در مسلمانان تردید بوجود آورند و هم سایر یهودیان را از مسلمان شدن بازدارند.خداوند متعال نیز با نزول این آیه، نقشه ی آنان را برملا ساخت.

در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است:وقتی رسول خدا علیه السلام فرمان تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه را در هنگام نماز ظهر ابلاغ کردند،یهود گفتند:به آنچه در آغاز روز بوده ایمان آورید،ولی بدانچه در پایان روز آمده(تغییر قبله)کفر ورزید تا آنان از آن قبله بازگردند و به طرف بیت المقدس نماز بخوانند. (1)

ص :88


1- 1) .مستدرک،ج 3،ص 169.
پیام ها:

1 دشمنان برای انحراف مسلمانان،برنامه ریزی می کنند.در آیه 69 خواندیم که اهل کتاب دوست دارند شما را منحرف سازند،این آیه به نقشه ی آنان برای رسیدن به آن هدف می پردازد. «یُضِلُّونَکُمْ» ، «قٰالَتْ طٰائِفَةٌ» 2 چه بسا گروهی با نام اسلام،در صفوف مسلمانان نفوذ کرده و از پشت خنجر بزنند،لذا باید هشیار بود. «آمِنُوا» ، «وَ اکْفُرُوا» ، «لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» 3 مسلمان نباید ساده اندیش و زودباور بوده و به هر اظهار ایمانی،اعتماد کند.

«آمِنُوا»

، «وَ اکْفُرُوا» 4 خداوند در مراحل حسّاس،از اسرار و توطئه های دشمنان پرده برمی دارد.

«آمِنُوا»

، «وَ اکْفُرُوا» 5 باید در مرحله ای از ایمان قرار بگیریم که بازگشت برخی مسلمانان از دین، مایه ی تزلزل ما نگردد. «وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» 6 یکی از سیاست های دشمن،ایجاد ارتباط و سپس قطع آن،به منظور ایجاد تزلزل در جامعه است. «لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 73]

اشاره

وَ لاٰ تُؤْمِنُوا إِلاّٰ لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ قُلْ إِنَّ اَلْهُدیٰ هُدَی اَللّٰهِ أَنْ یُؤْتیٰ أَحَدٌ مِثْلَ مٰا أُوتِیتُمْ أَوْ یُحٰاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ قُلْ إِنَّ اَلْفَضْلَ بِیَدِ اَللّٰهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ (73)

(بزرگان یهود،برای جلوگیری از گرایش یهود به اسلام،به آنان می گفتند:)جز به کسی که آیین شما را پیروی کند،ایمان نیاورید.(زیرا دینِ حقّ منحصر به ماست.ای پیامبر! به آنان)بگو:راه سعادت راهی است که خدا بنماید(و مانعی ندارد)که به امّتی دیگر نیز همانند آنچه(از کتاب و شریعت)به شما داده شده،داده شود،تا در نزد پروردگار با شما احتجاج کنند.(همچنین ای پیامبر! به آنان)بگو:فضل و رحمت بدست خداست،او به هر که بخواهد عطا می کند و خداوند دارای رحمت وسیع و علم بی انتهاست.

ص :89

نکته ها:

اهل کتاب،از گرایش یهود به اسلام نگران بودند و برای پیشگیری از آن تبلیغ می کردند. «لاٰ تُؤْمِنُوا إِلاّٰ لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ»

پیام ها:

1 دشمنان اسلام،در توطئه های خود سفارش به پنهان کاری می کنند و به غیر خود نیز اعتماد ندارند. «لاٰ تُؤْمِنُوا إِلاّٰ لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ» (1)2 هدایت الهی،یک جریان مستمر در طول تاریخ بوده است و اختصاص به قوم خاصّی ندارد. «إِنَّ الْهُدیٰ هُدَی اللّٰهِ» 3 تعصّب و خودبرتربینی،یکی از آفت های دینداری است. «إِلاّٰ لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ» 4 الطاف پروردگار،در انحصار گروه خاصّی نیست.نبوّت و هدایت،فضل الهی است که به هر کس بخواهد می دهد. «إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّٰهِ» 5 گزینش پیامبران از سوی خداوند،بر اساس علم اوست. «وٰاسِعٌ عَلِیمٌ»

[سوره آل عمران (3): آیه 74]

اشاره

یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ ذُو اَلْفَضْلِ اَلْعَظِیمِ (74)

(خداوند)هر که را بخواهد به رحمت خویش اختصاص دهد و خداوند صاحب فضل بزرگ است.

نکته ها:

این آیه،تصوّر غلط یهود را که خداوند هیچ قومی را مانند یهود مورد لطف خویش قرار نمی دهد،نفی کرده و می فرماید:خداوند بهتر می داند چه کسی را عهده دار رسالت خویش بگرداند.او در میان بندگانش لایق ترین فرد را انتخاب نموده و مورد لطف خاص خویش قرار می دهد.خداوند،هم لطفش توسعه دارد و هم حکمتش انتخابگر است.

ص :90


1- 1) .یکی از معانی ایمان،اعتماد و اطمینان است.

[سوره آل عمران (3): آیه 75]

اشاره

وَ مِنْ أَهْلِ اَلْکِتٰابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطٰارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِینٰارٍ لاٰ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّٰ مٰا دُمْتَ عَلَیْهِ قٰائِماً ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ قٰالُوا لَیْسَ عَلَیْنٰا فِی اَلْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ وَ یَقُولُونَ عَلَی اَللّٰهِ اَلْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (75)

و از اهل کتاب کسانی هستند که اگر او را بر اموال بسیاری امین گردانی،به تو باز می گرداند و بعضی از آنان(به قدری نادرستند که)اگر او را بر دیناری امین گردانی،آن را به تو برنمی گرداند،مگر آنکه(برای مطالبه آن)دائماً بالای سر او بایستی،این(خیانت در امانت،)به جهت آن است که گفتند:درباره ی امّیّین(غیر اهل کتاب)هر چه کنیم بر ما گناهی نیست،در حالی که آنها آگاهانه بر خداوند دروغ می بندند.

نکته ها:

در روایات آمده است که امانت را به صاحبش برگردانید،حتّی اگر صاحب امانت،فاسق باشد. (1)

پیام ها:

1 در مورد مخالفانِ خود،انصاف را مراعات کنید و همه را خائن ندانید. «مِنْ أَهْلِ الْکِتٰابِ» ، «یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ» 2 امانتداری،ملاکی برای ارزشیابی افراد است. «یُؤَدِّهِ» ، «لاٰ یُؤَدِّهِ» 3 ارزشهای اخلاقی،ثبات دارند.حفظ امانت،در نزد همه نیکو،و خیانت در آن،نسبت به هر کسی باشد زشت است.ردّ امانت،یک ارزش است،گرچه از یهود باشد. «یُؤَدِّهِ» ، «لاٰ یُؤَدِّهِ» 4 قیام و مقاومت،برای گرفتن حقّ لازم است. «لاٰ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّٰ مٰا دُمْتَ عَلَیْهِ قٰائِماً»

ص :91


1- 1) .تفسیر مجمع البیان،ج 2،ص 778.

5 استثمار،استحمار و نژادپرستی،ممنوع است. «لَیْسَ عَلَیْنٰا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ» 6 یهود و نصاری،خود را اندیشمند،و مسلمانان را بی سواد و امّی می پنداشتند.

«لَیْسَ عَلَیْنٰا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ»

7 بالاتر از گناه،توجیه گناه است.یهود اموال مردم را به ناحق می خوردند و می گفتند:خداوند به این کار راضی است. «یَقُولُونَ عَلَی اللّٰهِ الْکَذِبَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 76]

اشاره

بَلیٰ مَنْ أَوْفیٰ بِعَهْدِهِ وَ اِتَّقیٰ فَإِنَّ اَللّٰهَ یُحِبُّ اَلْمُتَّقِینَ (76)

آری،هر کس به عهد خویش وفا کند و تقوا داشته باشد،پس بی گمان خداوند پرهیزکاران را دوست می دارد.

نکته ها:

وفای به عهد در تمام موارد زیر لازم است:

الف:عهدی که خداوند از طریق فطرت یا انبیا با انسان ها بسته است. (1)

ب:عهدی که انسان با خدا می بندد. (2)

ج:عهدی که انسان با مردم می بندد. (3)

د:عهد رهبر با امّت و بالعکس. (4)

پیام ها:

1 در برابر تفکّرات غلط،موضع بگیرید. «بَلیٰ» (5)2 تقوی،انسان را از دروغ بستن به خدا و ضایع کردن حقّ مردم بیمه می کند.

«یَقُولُونَ»

، «الْکَذِبَ» ، «بَلیٰ مَنْ أَوْفیٰ بِعَهْدِهِ وَ اتَّقیٰ»

ص :92


1- 1) . «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یٰا بَنِی آدَمَ...» یس،60.
2- 2) . «وَ مِنْهُمْ مَنْ عٰاهَدَ اللّٰهَ لَئِنْ آتٰانٰا مِنْ فَضْلِهِ...» توبه،75.
3- 3) . «وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذٰا عٰاهَدُوا...» بقره،177.
4- 4) . «الَّذِینَ عٰاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ» انفال،56.
5- 5) .کلمه «بَلیٰ» غالباً در موردی بکار می رود که منطق و تفکّر قبلی را رد می کند.

3 شعار،کار ساز نیست،عمل و تقوا لازم است. «أَوْفیٰ بِعَهْدِهِ وَ اتَّقیٰ» 4 وفای به عهد،از نشانه های تقواست. «أَوْفیٰ بِعَهْدِهِ وَ اتَّقیٰ» 5 وفای به عهد و تقوا،ملاک محبوبیّت است،نه اهل کتاب بودن. «یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 77]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اَللّٰهِ وَ أَیْمٰانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً أُولٰئِکَ لاٰ خَلاٰقَ لَهُمْ فِی اَلْآخِرَةِ وَ لاٰ یُکَلِّمُهُمُ اَللّٰهُ وَ لاٰ یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ وَ لاٰ یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ ÙΙęЙʙř̠(77)

همانا کسانی که پیمان خدا و سوگندهای خودشان را به بهای ناچیزی می فروشند،آنان برایشان نصیبی در آخرت نیست و خداوند در قیامت با آنها سخن نمی گوید و به آنان نیز نظر(لطف)نمی کند،آنها را(از گناه)پاک نمی سازد و برای آنان عذابی دردناک است.

نکته ها:

این آیه،کسانی را که پیمان شکنی می کنند،به پنج نوع قهر الهی تهدید می کند:

بی بهرگی در آخرت،محرومیّت از خطاب الهی،محرومیّت از نظر لطف الهی، محرومیّت از پاکی از گناه و گرفتاری به عذاب دردناک.

در روایات شیعه و سنّی آمده است که رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«لا ایمان لمن لا أمان له و لا دین لمن لا عهد له»کسی که مراعات امانت نکند،ایمان ندارد و آن کسی که به عهد خویش وفادار نباشد بی دین است. (1)

در بعضی روایات آمده است که مراد از« بِعَهْدِ اللّٰهِ »،حقایق مربوط به پیامبر اسلام در تورات است که به دست عالمان یهود تحریف گشته است.

مقایسه کنیم وضع کسانی را که از جانب خداوند به آنها سلام داده می شود؛ «سَلاٰمٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ» (2)با کسانی که خدا هیچ سخنی با آنان نگوید؛ «لاٰ یُکَلِّمُهُمُ

ص :93


1- 1) .تفسیر مراغی و نور الثقلین.
2- 2) .یس،58.

اَللّٰهِ»

و اگر ناله ای سر دهند با جمله ی «اخْسَؤُا فِیهٰا وَ لاٰ تُکَلِّمُونِ» (1)خفه می شوند.

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:هر کس با سوگند،مال و ثروت برادرش را به ناحق بخورد،مورد غضب الهی است.سپس این آیه را تلاوت نمودند. (2)

حضرت علی علیه السلام فرمودند:مراد از نگاه خداوند در قیامت؛ «لاٰ یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ» نگاه رحمت است،(نه نگاه با چشم). (3)

پیام ها:

1 امانت مردم نزد انسان،عهد الهی است.در آیات قبل خواندیم که بعضی امانت مردم را بر نمی گردانند،در این آیه به جای امانت مردم،کلمه ی «بِعَهْدِ اللّٰهِ» بکار رفته است.

2 پیمان شکنی،از گناهان کبیره است.این نوع تهدید پی در پی،در باره هیچ گناهی در قرآن مطرح نشده است. «یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّٰهِ» ، «لاٰ خَلاٰقَ لَهُمْ...» 3 سوگند دروغ،سبب محرومیّت در قیامت می شود. «یَشْتَرُونَ» ، «أَیْمٰانِهِمْ» 4 دنیاپرستی،ریشه ی پیمان شکنی است. «ثَمَناً» 5 بهای پیمان شکنی هر چه باشد،کم است. «ثَمَناً قَلِیلاً» 6 کیفرهای قیامت،متناسب با عملکرد خود ماست.بی اعتنایی ما به تعهّدات الهی،سبب بی اعتنایی خدا به ماست. «لاٰ یُکَلِّمُهُمُ» ، «لاٰ یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ» ، «لاٰ یُزَکِّیهِمْ» 7 عذاب های اخروی،هم جسمی است و هم روحی.هم تحقیر است؛ «لاٰ یُکَلِّمُهُمُ اللّٰهُ» و هم شکنجه و مجازات. «وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ»

[سوره آل عمران (3): آیه 78]

اشاره

وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِیقاً یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتٰابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ اَلْکِتٰابِ وَ مٰا هُوَ مِنَ اَلْکِتٰابِ وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ وَ مٰا هُوَ مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ وَ یَقُولُونَ عَلَی اَللّٰهِ اَلْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (78)

ص :94


1- 1) .مؤمنون،108.
2- 2) . تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .تفسیر برهان،ج 1،ص 293.

و همانا از ایشان(اهل کتاب)گروهی هستند که زبان خود به خواندن کتاب(و دست نوشته ی خودشان چنان)می چرخانند که شما گمان کنید آن از کتاب آسمانی است،در حالی که از کتاب نیست و می گویند:آن(چه ما می خوانیم)از جانب خداست،در حالی که از جانب خدا نیست و آنها آگاهانه بر خداوند دروغ می بندند.

نکته ها:

گناه علما و دانشمندانِ بی تقوا چند برابر است،زیرا:

الف:مردم را به اشتباه می اندازند. «لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتٰابِ» ب:به خداوند دروغ می بندند. «هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ» ج:تمام این حرکت ها را آگاهانه انجام می دهند. «وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»

پیام ها:

1 در قضاوت ها،انصاف داشته باشیم و همه را به یک دید نگاه نکنیم. «وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِیقاً...» 2 حضور دانشمندان خائن در میان اهل کتاب،قطعی است. «لَفَرِیقاً» 3 عوام فریبی و لفّاظی،از گناهان دانشمندان است. «یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ» 4 نطق خوب،اگر در مسیر حقّ نباشد،وسیله ای برای انحراف است. «یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ» 5 گمراه کنندگان،مقدّسات مذهبی و کتب آسمانی را دستاویز خود قرار می دهند. «بِالْکِتٰابِ» 6 التقاط،یکی از حربه های زهرآگین فرهنگی دشمن است. «لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتٰابِ» 7 اگر دشمن زمینه ی پذیرش انحراف را در شما ببیند،ادّعاهای خطرناک تری مطرح می کند. «لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتٰابِ» ، «یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ» 8 بزرگ ترین خیانت به فرهنگ و عقیده ی انسان،تحریفِ آگاهانه و مغرضانه ی علما و خواصّ است. «یَقُولُونَ عَلَی اللّٰهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»

ص :95

[سوره آل عمران (3): آیه 79]

اشاره

مٰا کٰانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اَللّٰهُ اَلْکِتٰابَ وَ اَلْحُکْمَ وَ اَلنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنّٰاسِ کُونُوا عِبٰاداً لِی مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَ لٰکِنْ کُونُوا رَبّٰانِیِّینَ بِمٰا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ اَلْکِتٰابَ وَ بِمٰا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ (79)

هیچ(پیامبر و)بشری که خداوند به او کتاب و حکم و نبوّت داده است،حقّ ندارد به مردم بگوید:به جای خدا،بندگان من باشید.بنا بر این(شما دانشمندان اهل کتاب به طریق اولی چنین حقّی ندارید،بلکه باید)به خاطر سابقه ی آموزش کتاب و تدریسی که دارید،ربّانی باشید.

نکته ها:

امتیاز پیامبران بر دیگران آن است که هر قدر بر تعداد یاران و مقدار قدرتشان افزوده شود،مردم را بیشتر به بندگی خدا دعوت می کنند،و هرگز راه توحید را عوض نمی کنند و تأکید و هشدارشان بیشتر می شود.امّا دعوت کننده های سودجو،در ابتدا با قیافه ای مقدّس مآبانه و دلسوزانه کار را شروع می کنند،ولی پس از رسیدن به مسند قدرت،استبداد و خودمحوری را پی ریزی می نمایند.

در روایات آمده است که به بردگان خود،«عبدی»نگویید،بلکه«فتی»بگویید و بردگان نیز به مولای خود«ربی»نگویند،بلکه«سیدی»بگویند. (1)

اگر انبیا نباید پرستش بشوند،حساب دیگران روشن است.اگر مواهب معنوی عامل عبودیّت نشود،حساب زرق و برق مادّی روشن است.

« رَبّٰانِیِّینَ »جمع«ربانی»به کسی گفته می شود که پیوند او با خدا محکم باشد و در فکر اصلاح و تربیت دیگران باشد.

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:درباره من دو گروه هلاک شدند:1 پیروان افراطی،که مرا از حدّ بشری بالا بردند.2 دشمنان بی انصاف،که پیامبری مرا قبول ندارند و من از هر دو گروه بیزارم.حضرت عیسی علیه السلام نیز این هشدار را برای پیروان خود

ص :96


1- 1) .تفسیر قرطبی.

گوشزد کرده بود و نظیر این معنا را در نهج البلاغه از حضرت علی علیه السلام نیز شاهد هستیم.همچنین فرمودند:«لا ترفعونی فوق حقی فان الله تعالی اتخذنی عبدا قبل ان یتخذنی نبیا»مرا از آنچه هستم بالاتر نبرید،همانا خداوند پیش از آنکه مرا پیامبر قرار دهد،بنده آفریده است.سپس این آیه را تلاوت فرمودند. (1)

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله درباره ی این آیه فرمودند:هیچ مرد وزن مسلمان،آزاد یا بنده ای نیست مگر آنکه حقّ واجبی از خداوند بر گردن اوست و آن اینکه قرآن را فراگیرد و در آن تفکّر کند. (2)

پیام ها:

1 سوء استفاده از موقعیّت،محبوبیّت و مسئولیّت،ممنوع است. «مٰا کٰانَ لِبَشَرٍ» 2 کتاب و حکمت و نبوّت،انسان را از بشر بودن خارج نمی کند. «مٰا کٰانَ لِبَشَرٍ» 3 هدف انبیا،تنها نجات بشر از شرک نیست،بلکه رشد او تا مرحله ی ربّانی شدن است. «کُونُوا رَبّٰانِیِّینَ» 4 راه ربّانی شدن،علمِ دین و درس کتاب است،نه تصوّف و چلّه نشینی. (3)«رَبّٰانِیِّینَ بِمٰا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ...» 5 اگر تعلیم و تعلّم و درس،انسان را ربّانی نکند،در واقع آن علم،علم نبوده است. (4)«رَبّٰانِیِّینَ بِمٰا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ...» 6 علمای ربّانی،مفسّران واقعی قرآن هستند. «کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتٰابَ وَ بِمٰا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ» 7 تعلیم و تدریس کتب آسمانی،باید همیشگی باشد. «کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ» ، «تَدْرُسُونَ» 8 معلّمی،شغل انبیاست. «تُعَلِّمُونَ الْکِتٰابَ»

ص :97


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .مستدرک،ج 4،ص 323.
3- 3) .تفسیر فی ظلال القرآن.
4- 4) .تفسیر صافی.

[سوره آل عمران (3): آیه 80]

اشاره

وَ لاٰ یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا اَلْمَلاٰئِکَةَ وَ اَلنَّبِیِّینَ أَرْبٰاباً أَ یَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (80)

و(خداوند)به شما فرمان نمی دهد که فرشتگان و انبیا را ارباب خود قرار دهید، آیا ممکن است پس از آنکه تسلیم خدا شدید،او شما را به کفر فرمان دهد؟

پیام ها:

1 هر گونه دعوت به شرک از سوی هر کس که باشد،ممنوع است. «وَ لاٰ یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا...» 2 کفر،تنها انکار خدا نیست؛بلکه پذیرش هر گونه ربّ و مستقل دانستن هر مخلوقی،کفر است. «تَتَّخِذُوا الْمَلاٰئِکَةَ وَ النَّبِیِّینَ أَرْبٰاباً أَ یَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ»

[سوره آل عمران (3): آیات 81 تا 82]

اشاره

وَ إِذْ أَخَذَ اَللّٰهُ مِیثٰاقَ اَلنَّبِیِّینَ لَمٰا آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتٰابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جٰاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمٰا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قٰالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلیٰ ذٰلِکُمْ إِصْرِی قٰالُوا أَقْرَرْنٰا قٰالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ اَلشّٰاهِدِینَ (81) فَمَنْ تَوَلّٰی بَعْدَ ذٰلِکَ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلْفٰاسِقُونَ (82)

و(بیاد آور)هنگامی که خداوند از پیامبرانِ(پیشین)پیمان گرفت که هر گاه به شما کتاب و حکمتی دادم،سپس پیامبری به سوی شما آمد که آنچه را با شماست تصدیق می کرد،باید به او ایمان آورید واو را یاری کنید.(سپس خداوند)فرمود:آیا به این پیمان اقرار دارید و بار سنگین پیمان مرا(بر دوش) می گیرید؟(انبیا در جواب)گفتند:(بلی)اقرار داریم،(خداوند)فرمود:خود شاهد باشید و من هم با شما از جمله گواهانم.

پس کسانی که بعد از این(پیمان محکم،)روی برگردانند،آنان همان فاسقانند.

ص :98

نکته ها:

تفاوت مکتب انبیا،مانند تفاوت برنامه ی دو استاد یا دو استاندار است که در اصول مسائل علمی و سیاسی،دارای جهت واحدی هستند،ولی در مسائل جزئی،به جهت تفاوت های فردی دانش آموزان یا شرایط منطقه ای،برنامه های گوناگون ارائه می دهند. (1)

حضرت علی علیه السلام فرمودند:خداوند از انبیای پیشین پیمان گرفت که مردم را به بعثت پیامبر اسلام و صفات او خبر و بشارت دهند و به آنان فرمان تصدیق آن حضرت را بدهند. (2)امام صادق علیه السلام فرمود:مراد از «جٰاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ» پیامبر اسلام است. (3)

پیام ها:

1 در مدیریّت الهی،لازمه ی سپردن مسئولیّت ها،گرفتن پیمان است. «أَخَذَ اللّٰهُ مِیثٰاقَ النَّبِیِّینَ» 2 هر جا کار سخت است،پیمان گرفتن لازم است.دست برداشتن از آئین و سنّت موجود،و ایمان و حمایت از شخص نوظهور،ساده نیست.لذا خداوند میثاق می گیرد. «أَخَذَ اللّٰهُ مِیثٰاقَ...» 3 آمدن پیامبر خاتم صلی اللّٰه علیه و آله قطعی است،لذا از همه ی انبیا پیمان گرفته شده،نه بعضی از آنها. «مِیثٰاقَ النَّبِیِّینَ» ، «جٰاءَکُمْ رَسُولٌ» 4 جریان نبوّت،مایه ی وحدت است،نه اسباب تفرقه و انشعاب. «رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمٰا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ» 5 انبیا دارای هدفی مشترک هستند.لذا پیامبران قبلی،آمدن انبیای بعدی را بشارت می دادند و نسبت به آنان پیمانِ ایمان و نصرت دارند،و پیامبران بعدی، انبیای قبل را تصدیق می کردند. «مُصَدِّقٌ لِمٰا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ»

ص :99


1- 1) .تفسیر مراغی.
2- 2) .تفسیر مجمع البیان.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.

6 قدیمی ها،جدیدی ها را تحویل بگیرند،آنها را به مردم معرّفی کنند و زمینه ی رشد بعدی ها را فراهم آورند. «لَتُؤْمِنُنَّ» ، «لَتَنْصُرُنَّهُ» 7 ایمان به تنهایی کفایت نمی کند،بلکه حمایت نیز لازم است. «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ» 8 در میان انبیا،سلسله مراتب است و خاتم النبیّین اشرف آنهاست،زیرا همه ی انبیا باید مؤمن به او و حامی او باشند. «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ» 9 وقتی انبیای پیشین موظّف به ایمان و حمایت از پیامبر اسلام هستند،پس پیروان آنها نیز باید به او ایمان آورده و از او اطاعت کنند. «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ» 10 حمایتی ارزشمند است که از ایمان سرچشمه گرفته باشد. «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ» 11 مهم،داشتن روح تسلیم و پذیرفتن حقّ است،چه بسا در عمل،شرایط لازم به وجود نیاید.انبیای قبل،زمان پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله را درک نکردند،ولی این روحیه را داشتند. (1)«لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ» 12 پیمان شکن فاسق است. «فَمَنْ تَوَلّٰی» ، «هُمُ الْفٰاسِقُونَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 83]

اشاره

أَ فَغَیْرَ دِینِ اَللّٰهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ (83)

پس آیا آنها جز دین خدا(دینی)می جویند؟ در حالی که هر که در آسمان ها و زمین است، خواه ناخواه فقط تسلیم اوست و به سوی او بازگردانده می شوند.

ص :100


1- 1) .مثلاً شهید شدن یک مسأله است و آمادگی برای شهادت مسأله ای دیگر.چنان که خداوند نمی خواهد خون اسماعیل ریخته شود،ولی می خواهد ابراهیم آمادگی کامل برای قربانی کردن فرزند داشته باشد.ممکن است ما زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام را درک نکنیم،ولی انتظار ظهور،و عشق و علاقه و انس و آمادگی برای حضورش،مسأله ای است که در دهها آیه و روایت سفارش شده است.
نکته ها:

موجودات آسمان ها و زمین،همگی تسلیم خدایند.حتّی اگر در حال عادّی این سرسپردگی را کتمان کنند،در حال احساس خطر به ناچار دل به او می سپارند.

مؤمنان با میل و رغبت تسلیم او هستند،ولی همگان در زمان احساس خطر یا مرگ یا مغلوب شدن در جنگ و یا درماندن در استدلال،تسلیم او می شوند.همه ذرّات عالم،از کوچک ترین اتم تا بزرگ ترین کرات،همه تابع همان قانونی هستند که خداوند بر آنها حاکم کرده است و هر لحظه می تواند آن را تغییر دهد. (1)

امام صادق علیه السلام در مورد این آیه فرمودند:زمانی که قائم علیه السلام قیام کند،تمام سرزمین ها شهادت«لا إله الا الله و محمد رسول الله»سر خواهند داد (2).

پیام ها:

1 انتخاب راه غیر خدا،با حرکت هستی سازگار نیست. «أَ فَغَیْرَ دِینِ اللّٰهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ» 2 حقیقت دین،تسلیم است. «أَ فَغَیْرَ دِینِ اللّٰهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ...» 3 انسان،دائماً در جستجوی راه و روشی است و گرایش به مکتب در نهاد او قرار دارد.(جمله «یَبْغُونَ» دلالت بر خواست و تمایل دائمی دارد.) 4 اگر هستی تسلیم اوست،چرا ما تسلیم نباشیم؟ «لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» 5 در آسمان ها موجودات با شعور هستند. «مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ» (3)6 اگر پایان کار ما اوست،چرا از همان اوّل رو به سوی او نکنیم؟ «إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ»

ص :101


1- 1) .هنگام نوشتن این جملات در یک لحظه بدون دلیل خاصّی احساس کردم نصف سر و صورتم به شدّت درد گرفت.قلم را زمین گذاشتم،دست بر سر و محل درد کشیدم،لحظاتی گذشت یک مرتبه آرام شدم،با خود گفتم:آری،تمام هستی در هر لحظه ای و به هر شکلی در دست خداست.حرکت هر برگی و نوشتن هر کلمه ای بدون اراده ی او ممکن نیست.
2- 2) .تفسیر عیّاشی،ج 1،ص 183.
3- 3) .پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:مراد از «مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ» ملائکه می باشند.درّ المنثور،ج 2،ص 254.

[سوره آل عمران (3): آیه 84]

اشاره

قُلْ آمَنّٰا بِاللّٰهِ وَ مٰا أُنْزِلَ عَلَیْنٰا وَ مٰا أُنْزِلَ عَلیٰ إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْمٰاعِیلَ وَ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ اَلْأَسْبٰاطِ وَ مٰا أُوتِیَ مُوسیٰ وَ عِیسیٰ وَ اَلنَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لاٰ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (84)

بگو:به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب و اسباط(پیامبران از نسل یعقوب)نازل گردیده و آنچه به موسی و عیسی و پیامبران دیگر،از طرف پروردگارشان داده شده(به همه ی آنها)ایمان آورده ایم و میان هیچ یک از آنها فرقی نمی گذاریم و ما تنها تسلیم(فرمان)او هستیم.

نکته ها:

این آیه،به غیر از یکی دو کلمه،کاملاً شبیه آیه 136 سوره بقره است.

شکل کار اصل نیست،بلکه اصل،آن هدف غایی و نهایی است.در هر زمانی ممکن است شکل کار و دعوت انبیا فرق کند،مثلاً حضرت موسی به سراغ فرعون برود و یا حضرت سلیمان،فرمانروایی مانند بلقیس را دعوت کند،ولی هدف نهایی یکی است.درست مانند حرکت های گوناگون امامان معصوم علیهم السلام.

اگر از انبیای گذشته برای معرّفی و یاری پیامبر آینده پیمان گرفته شده،پیامبر آینده نیز مأمور است به نمایندگی از تمام پیروانش،ایمان خود را نسبت به پیامبران گذشته اعلام نماید.

پیام ها:

1 ایمان خود را اظهار کنید. «قُلْ» 2 ایمان به انبیا،در کنار ایمان به خداوند است. «آمَنّٰا بِاللّٰهِ وَ مٰا أُنْزِلَ» ، «وَ النَّبِیُّونَ» 3 خدمات پیشینیان را نادیده نگیریم. «وَ مٰا أُنْزِلَ عَلیٰ إِبْرٰاهِیمَ» ، «وَ مٰا أُوتِیَ مُوسیٰ» 4 آمدن انبیا،جلوه ای از ربوبیّت الهی است. «وَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ»

ص :102

5 دین و هدایت الهی،همواره همراه بشر بوده است.انبیا همچون معلّمان یک مدرسه اند که به طور زنجیره ای مأمور ارشاد مردم هستند. «إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْمٰاعِیلَ» 6 تمام انبیا،دارای هدف واحد هستند. «لاٰ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ» 7 برتری بعضی از انبیا بر برخی دیگر؛ «فَضَّلْنٰا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلیٰ بَعْضٍ» (1)هرگز مانع ایمان ما به همه ی آنها نیست. «لاٰ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ» 8 پیامبر اسلام،با اظهار ایمان خود به سایر انبیا،پیروان آنها را به وحدت دعوت می کند. «لاٰ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ» 9 پیامبر اسلام،تسلیم مطلق حقّ است. «نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» 10 کسی که میان انبیا فرق بگذارد،در حقیقت تسلیم خدا نیست. «لاٰ نُفَرِّقُ» ، «نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» 11 مؤمنان،هماهنگ با تمام موجودات،تسلیم خدا هستند. «لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» ، «وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 85]

اشاره

وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اَلْإِسْلاٰمِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اَلْآخِرَةِ مِنَ اَلْخٰاسِرِینَ (85)

و هر کس غیر از اسلام به سراغ دینی دیگر برود،پس هرگز از او قبول نمی شود و او در قیامت از زیانکاران خواهد بود.

نکته ها:

از جمله ی «یَبْتَغِ» ،استفاده می شود که مراد آیه،کسانی هستند که اسلام به گوش آنها رسیده،ولی آن را رها کرده و به سراغ دیگر مکاتب رفته اند.این افراد در قیامت زیانکارند و دین آنها مورد پذیرش نیست.

با توجّه به آیه 81،پذیرش دین اسلام،میثاق خداوند از همه ی پیامبران پیشین

ص :103


1- 1) .اسراء،55.

است و لذا با آمدن پیامبر اسلام،غیر آن مورد قبول نیست. «فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ» در آیات گذشته،سیمایی از اصول مکتب اسلام ترسیم شد که خطوط کلّی آن عبارتند از:

1 از تمام انبیای پیشین پیمان گرفته شده تا به پیامبر بعدی ایمان آورند.

2 تمام هستی تسلیم خداست و نمی توان غیر دین الهی را پذیرفت.

3 پیروان اسلام،به تمام انبیا و کتب آسمانی ایمان دارند.

و در این آیه با صراحت اعلام می کند:هر کس غیر این دین را بپذیرد،قابل قبول نیست.آری،بعد از دعوت،استدلال،مباهله و اعلام همسویی با عقاید و کتب آسمانی دیگر،جای صراحت و بی پرده سخن گفتن است.

پیام ها:

1 اسلام،ناسخ همه ادیان پیشین است. «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلاٰمِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ» 2 رها کردن مکتبی جامع،مایه خسارتی ابدی است. «مَنْ یَبْتَغِ» ، «مِنَ الْخٰاسِرِینَ» 3 آخرت،جلوگاه خسارت های واقعی است. «فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخٰاسِرِینَ» 4 انتخاب اسلام،رمز و نشانه دوراندیشی انسان است. «فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخٰاسِرِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 86]

اشاره

کَیْفَ یَهْدِی اَللّٰهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إِیمٰانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ اَلرَّسُولَ حَقٌّ وَ جٰاءَهُمُ اَلْبَیِّنٰاتُ وَ اَللّٰهُ لاٰ یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلظّٰالِمِینَ (86)

چگونه خداوند هدایت کند گروهی را که بعد از ایمان و گواهی بر حقّانیت رسول و آمدن معجزات و دلایل روشن بر ایشان،باز هم کافر شدند،و خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمی کند.

پیام ها:

1 هر چه دلایل هدایت،بیشتر و روشن تر باشد،کفر و بی اعتنایی به آنها خطرناک تر است. «کَیْفَ یَهْدِی» ، «لاٰ یَهْدِی الْقَوْمَ الظّٰالِمِینَ»

ص :104

2 ایمان اوّلیه کافی نیست،تداوم ایمان و حسن عاقبت لازم است.زیرا خطر ارتداد،همواره انسان را تهدید می کند. «کَفَرُوا بَعْدَ إِیمٰانِهِمْ» 3 گروهی از مسلمانان،در زمان پیامبر اکرم مرتدّ شدند. «کَفَرُوا بَعْدَ إِیمٰانِهِمْ» 4 پشت کردن به حقّ،منطق و عقل،رسول و بیّنه،ظلم است و سبب خارج شدن از مدار الطاف الهی می گردد. «لاٰ یَهْدِی الْقَوْمَ الظّٰالِمِینَ» 5 سنّت خدا آن است که ظالمان را هدایت نکند. «وَ اللّٰهُ لاٰ یَهْدِی الْقَوْمَ الظّٰالِمِینَ» (جمله« لاٰ یَهْدِی »نشانه استمرار و سنّت الهی است.) 6 توبه و بازگشت،برای مرتدّ بسیار مشکل است. «کَفَرُوا بَعْدَ إِیمٰانِهِمْ» ، «وَ اللّٰهُ لاٰ یَهْدِی...» 7 کافران ناآگاه،به هدایت نزدیک تر از کفّارِ آگاهند. «جٰاءَهُمُ الْبَیِّنٰاتُ وَ اللّٰهُ لاٰ یَهْدِی الْقَوْمَ الظّٰالِمِینَ» 8 برخورداری از هدایت الهی و یا محروم شدن از آن،بدست خودماست.

«لاٰ یَهْدِی الْقَوْمَ الظّٰالِمِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیات 87 تا 88]

اشاره

أُولٰئِکَ جَزٰاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اَللّٰهِ وَ اَلْمَلاٰئِکَةِ وَ اَلنّٰاسِ أَجْمَعِینَ (87) خٰالِدِینَ فِیهٰا لاٰ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ اَلْعَذٰابُ وَ لاٰ هُمْ یُنْظَرُونَ (88)

آنان(که با آن همه دلایل روشن و سابقه ی ایمان،مرتدّ شدند،)کیفرشان آن است که لعنت خدا و فرشتگان و عموم مردم بر آنان باشد.

آنها همواره مورد لعن(خدا و فرشتگان و مردم)هستند،نه عذاب از آنان کاسته شود و نه به آنها مهلت داده شود.

نکته ها:

شاید نفرین تمام مردم حتّی کفّار،به افراد مرتدّ،بدان جهت باشد که وجدان های آگاه و فطرت های سالم،این اعراض و کفر آگاهانه را محکوم می کند.شاید هم از

ص :105

آن رو باشد که شعاعِ کفرِ آگاهانه،به نسلها و عصرها سرایت کرده و افراد زیادی را در آتش خود می سوزاند.

مشابه این لعنت خدا و فرشتگان و مردم را در آیه ی 159 سوره بقره نسبت به دانشمندانی که حقایق را کتمان می کنند،می خوانیم.بنا بر این گناه عالمی که کتمان حق کند و مرتدّی که آگاهانه دست از ایمان بردارد،یکسان است.

پیام ها:

1 ملائکه در برابر افکار و اعمال زشت انسان،واکنش نشان می دهند. «عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللّٰهِ وَ الْمَلاٰئِکَةِ...» 2 مردم باید در برابر افراد مرتدّ و منحرف،عکس العمل نشان بدهند. «عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ» ، «النّٰاسِ» 3 علم و آگاهی در مقدار و کیفیّت عذاب الهی مؤثر است. «شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جٰاءَهُمُ الْبَیِّنٰاتُ» ، «لاٰ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذٰابُ وَ لاٰ هُمْ یُنْظَرُونَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 89]

اشاره

إِلاَّ اَلَّذِینَ تٰابُوا مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (89)

مگر کسانی که پس از آن،(از کفر و ارتداد)توبه نمایند و(کردار و افکار خود را)اصلاح نمایند،که همانا خداوند آمرزنده و مهربان است.

نکته ها:

اگر شخص کافری مسلمان شود،قانونِ«الاسلام یجب ما قبله»تمام گذشته ها را پاک می کند،ولی اگر مرتدّی توبه کند و بار دیگر مسلمان شود،باید همه ی وظایف بجا مانده را جبران کند و افکار و اعمال خود را اصلاح نماید،و نمازها و روزه های ترک شده را قضا کرده و بجای آورد.

ص :106

پیام ها:

1 راه توبه،بر همگان حتّی از دین برگشتگان باز است. «کَفَرُوا بَعْدَ إِیمٰانِهِمْ» ، «إِلاَّ الَّذِینَ تٰابُوا مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ وَ أَصْلَحُوا» 2 نشانه ی توبه واقعی،اصلاح مفاسد است. «تٰابُوا» ، «وَ أَصْلَحُوا» 3 خداوند نه تنها توبه را می پذیرد و گناهان را می بخشد،بلکه توبه کننده را نیز دوست می دارد و مورد رحمت قرار می دهد. «غَفُورٌ رَحِیمٌ»

[سوره آل عمران (3): آیه 90]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بَعْدَ إِیمٰانِهِمْ ثُمَّ اِزْدٰادُوا کُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلضّٰالُّونَ (90)

البتّه کسانی که پس از ایمان آوردن،کافر شدند و سپس بر کفر خود افزودند، هرگز توبه ی آنها پذیرفته نخواهد شد و آنها همان گمراهانند.

نکته ها:

مرتدّین و از دین برگشتگان دو نوعند:

الف:مرتدّ ملّی،که پدر و مادر او هنگام انعقاد نطفه او کافر باشند،بعد از بلوغ اظهار کفر کند و سپس اسلام بیاورد و پس از آن مجدداً از اسلام دست بردارد.

چون این شخص مسلمان زاده نیست،مجازاتش خفیف و سبک است.

ب:مرتدّ فطری،که هنگام انعقاد نطفه او پدر یا مادرش مسلمان باشند،بعد از بلوغ اظهار اسلام کند و سپس از دین و آیین خویش دست بردارد و به اسلام پشت کند.این چنین شخصی مجازات سنگینی همانند اعدام را در پیش رو دارد.

گرچه راه توبه بر احدی بسته نیست،امّا نباید گروهی از این توبه ی مقدّس سوء استفاده کنند.کسانی که از ایمان خود دست برداشته و دائماً بر کفر و لجاجت خود می افزایند و جز لحظه ی مرگ یا غلبه ی مسلمین،حاضر به توبه نیستند،توبه این گونه افراد قابل قبول نخواهد بود،زیرا توبه آداب و شرایط و شیوه ای دارد که شامل حال اینها نمی شود.

ص :107

پیام ها:

1 ایمانی ارزش دارد که تا پایان عمر تداوم داشته باشد.ایمانی که با کفر پایان پذیرد،کارساز نیست. «کَفَرُوا بَعْدَ إِیمٰانِهِمْ» 2 انسان مختار است،می تواند ایمان آورد و یا کفر ورزد.می تواند بر ایمان خود پایدار و یا در کفر خود پافشاری کند.می تواند توبه کند یا بر گناه اصرار بورزد.

«کَفَرُوا بَعْدَ إِیمٰانِهِمْ»

3 هر یک از کمالات و یا انحرافات،قابل افزایش و یا کاهش است.ازدیاد علم مانند: «زِدْنِی عِلْماً» (1)افزایش هدایت: «زٰادَهُمْ هُدیً» (2)افزایش گمراهی: «ازْدٰادُوا کُفْراً» 4 خداوند توبه پذیر است،ولی گروهی زمینه ها را از دست داده اند.جرّاح هر چقدر هم لایق باشد،تا زمینه ی پیوند در مریض نباشد کاری پیش نمی برد.

«لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ»

5 اصرار و تداوم کفر،سبب محرومیّت از پذیرفته شدن توبه است. «ازْدٰادُوا کُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ»

[سوره آل عمران (3): آیه 91]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ مٰاتُوا وَ هُمْ کُفّٰارٌ فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ اَلْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ اِفْتَدیٰ بِهِ أُولٰئِکَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ وَ مٰا لَهُمْ مِنْ نٰاصِرِینَ (91)

همانا کسانی که کفر ورزیدند و در حال کفر(بدون توبه)مردند،اگر چه زمین را پر از طلا کرده و به عنوان فدیه و باز خرید(از عذاب)بدهند،هرگز از هیچ یک از آنان پذیرفته نمی شود.آنان را عذابی دردناک است و برایشان هیچ یاوری نیست.

ص :108


1- 1) .طه،114.
2- 2) .محمّد،17.
نکته ها:

دنیا و آخرت تفاوت هایی دارند،از جمله:

1 غم و اندوه در دنیا از انسان به دیگران سرایت می کند،ولی در آخرت چنین نیست.

2 در دنیا،انسان می تواند با عذر یا کفّاره یا دروغ یا حیله یا توبه یا ناله مشکلش را حل کند،امّا در آخرت چنین نیست.

3 تلخی های دنیا قابل تخفیف است و اگر انسان با آن انس گرفت،از تلخی آن کاسته می شود،ولی در آخرت چنین نیست.

پیام ها:

1 کافر مردن،بزرگ ترین خطر است. «مٰاتُوا وَ هُمْ کُفّٰارٌ» و مسلمان مردن،آرزوی پیامبران است. «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» 2 در قیامت،مال دنیا بی ارزش است و ذرّه ای کارآیی ندارد.گرچه از جنس طلا و مقدار آن به اندازه ظرفیّت زمین باشد،باز هم پشیزی ارزش ندارد. «مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَباً» 3 ایمان،ارزشی فراتر از تمام مادّیات دارد.در قیامت تنها ایمان است که می تواند انسان را نجات دهد. «مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَباً» 4 مرگ در حال کفر،زمینه ی شفاعت را از بین می برد. «مٰا لَهُمْ مِنْ نٰاصِرِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 92]

اشاره

لَنْ تَنٰالُوا اَلْبِرَّ حَتّٰی تُنْفِقُوا مِمّٰا تُحِبُّونَ وَ مٰا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اَللّٰهَ بِهِ عَلِیمٌ (92)

هرگز به نیکی دست نمی یابید،مگر آنکه از آنچه دوست دارید،(در راه خدا) انفاق کنید و بدانید هر چه را انفاق کنید،قطعاً خداوند به آن آگاه است.

نکته ها:

کلمه ی« اَلْبِرَّ »به خیر و برکت گسترده،و زمینی که برای کشت و زراعت و یا سکونت

ص :109

مهیّاست،گفته می شود.همچنین به گندم که غذای عموم انسان ها و انواع حیوانات است،«بر»گفته می شود.

با توجّه به اشتقاق لغوی«بر»که به معنای توسعه در خیر است؛در قرآن،ایمان و عمل صالح و جهاد و نماز و وفای به عهد،از نمونه های بِرّ معرفی شده اند. (1)همگان توصیه شده اند که در انجام«برّ»همدیگر را یاری کنند. «تَعٰاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ» (2)و در این آیه نیز می فرماید که شما هرگز به این گوهر گرانبها نمی رسید،مگر آنکه از آنچه دلپسند شماست و آن را دوست می دارید،انفاق کنید.

نمونه هایی از انفاق مؤمنان

1 ابو طلحه انصاری،بیشترین درختان خرما را در مدینه داشت و باغ او محبوب ترین اموالش بود.این باغ که روبروی مسجد پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله واقع شده بود،آب زلالی داشت.رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله گاه و بی گاه وارد آن باغ می شد و از چشمه ی آن می نوشید.

این باغِ زیبا و عالی،درآمد کلانی داشت که مردم از آن سخن می گفتند.وقتی آیه نازل شد که «لَنْ تَنٰالُوا الْبِرَّ حَتّٰی...» او خدمت پیامبر رسید و عرض کرد:محبوب ترین چیزها نزد من این باغ است،می خواهم آن را در راه خدا انفاق کنم.پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:تجارت خوبی است،آفرین بر تو،ولی پیشنهاد من آن است که این باغ را به فقرای فامیل و بستگان خویش دهی.او قبول کرد و باغ را بین آنان تقسیم نمود. (3)

2 مهمانی بر ابو ذر وارد شد،ابو ذر گفت:چون من گرفتاری دارم،شما خودتان یکی از شتران مرا نحر و غذا تهیه کنید.آنها شتر لاغری را انتخاب کردند.ابو ذر ناراحت شد و پرسید:چرا شتر فربه و چاق را نیاوردید؟ گفتند:آن را برای نیاز آینده تو

ص :110


1- 1) .«لیس البِرّ ان تولّوا وُجوهکم قِبل المَشرق و المَغرب و لکنّ البِرّ مَن آمَنَ بِاللّه و الیَومِ الآخَر و الملائِکة و الکتاب و النَّبیّین و آتَی المالَ علیٰ حَبّه ذوِی القُربیٰ و الیَتامیٰ و المَساکین و ابن السبیل و السائلین و فِی الرّقاب و اقامَ الصّلاة و آتَی الزّکاة و المُوفون بعَهدِهم اذا عاهَدوا و الصّابِرین فِی البَأساء و الضّرّاء و حینَ البَأس اولئک الّذین صَدَقوا و اولئک هم المتّقون»بقره،177.
2- 2) .مائده،2.
3- 3) .تفسیر کبیر و مجمع البیان؛صحیح بخاری،ج 2،ص 81.

گذاشتیم.ابو ذر فرمود:روز نیاز من روز قبر من است. (1)

3 وقتی فاطمه زهرا علیها السلام را در شب عروسی به خانه شوهر می بردند،فقیری از حضرت پیراهن کهنه ای خواست.فاطمه زهرا علیها السلام به یاد این آیه «لَنْ تَنٰالُوا الْبِرَّ...» همان پیراهن نوی عروسیش را انفاق کرد.

4 عبد اللّه بن جعفر،غلام سیاهی را دید که در باغی کارگری می کند،به وقت غذا سگی وارد باغ شد و در برابر غلام نشست.غلام لقمه ای به او داد،باز سگ با نگاه خود تقاضای غذا کرد،غلام غذای خود را لقمه لقمه به او داد تا تمام شد.از او پرسید:خودت چه می خوری؟ گفت:من امروز سهمی ندارم.پرسید:چرا این کار را کردی؟ گفت:این سگ از راه دور آمده و گرسنه بود.عبد اللّه از فتوّت این غلام تعجّب کرد.آن باغ و غلام را خرید،غلام را آزاد کرد و باغ را به او بخشید. (2)

در احادیث ذیل این آیه می خوانیم که راه رسیدن به برّ،کمک به والدین است قبل از درخواست آنان،گرچه بی نیاز باشند. (3)

امام صادق علیه السلام به مفضل بن عمر فرمود:از پدرم شنیدم که می فرمود:کسی که سال بر او بگذرد و از مال خود،کم یا زیاد به ما نرساند،خداوند روز قیامت به او نظر نمی کند،مگر آنکه او را ببخشد.ای مفضل! این تکلیفی است که خداوند آن را بر شیعیان لازم کرده آن گاه که در کتاب خود می فرماید: «لَنْ تَنٰالُوا الْبِرَّ...» پس ما برّ و تقوی و راه هدایت هستیم. (4)

پیام ها:

1 یگانه راه رسیدن به مقام نیکوکاران،انفاق خالصانه از امور مورد علاقه است، نه فقط ذکر و دعا. «لَنْ تَنٰالُوا الْبِرَّ...» 2 در مکتب اسلام،هدف از انفاق تنها فقرزدایی نیست،بلکه رشد انفاق کننده

ص :111


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .تفسیر المنار،ج 3،ص 376 به نقل از احیاء العلوم.
3- 3) .کافی،ج 2،ص 157.
4- 4) .تفسیر عیّاشی،ج 1،ص 182.

نیز مطرح است.دل کندن از محبوب های خیالی و شکوفا شدن روح سخاوت،از مهم ترین آثار انفاق برای انفاق کننده است. «لَنْ تَنٰالُوا الْبِرَّ» 3 دلبستگی به دنیا سبب محروم شدن از رسیدن به مقام برّ است. «لَنْ تَنٰالُوا الْبِرَّ» 4 سعادتِ فرد در سایه نگاه اجتماعی و کریمانه اوست. «لَنْ تَنٰالُوا الْبِرَّ حَتّٰی تُنْفِقُوا» 5 بهترین چیز دوست داشتنی برای انسان«جان»است.پس شهدا که جان خود را در راه خدا می دهند،به بالاترین مقام بِرّ می رسند. «تُنْفِقُوا مِمّٰا تُحِبُّونَ» 6 آنچه را که خود دوست می داری انفاق کن،نه آنچه را که بینوایان دوست می دارند.زیرا ممکن است فقرا به جهت شدّت فقر،به اشیای ناچیز نیز راضی باشند. «مِمّٰا تُحِبُّونَ» ،نه«مما یحبون» 7 انسانی که تربیت الهی یافته،اسیر مال و ثروت نیست،بلکه حاکم بر آنهاست.

«تُنْفِقُوا مِمّٰا تُحِبُّونَ»

8 در انفاق،اصل کیفیّت است،نه کمیّت. «مِمّٰا تُحِبُّونَ» 9 اسلام،مکتب انسان دوستی است نه مال دوستی. «تُنْفِقُوا مِمّٰا تُحِبُّونَ» 10 در انفاق نه افراط و نه تفریط،تنها بخشی از آنچه را دوست داری،انفاق کن.

«مِمّٰا تُحِبُّونَ»

11 محبّت به مال در نهاد هر انسانی هست: «مِمّٰا تُحِبُّونَ» آنچه خطرناک است، شدّت محبّت است که مانع انفاق شود. «وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ» (1)12 مهم انفاق است حتّی اگر اندک باشد. «وَ مٰا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ» آری یک برگ زرد روی آب،می تواند کشتی صدها مورچه شود.

13 حال که خداوند انفاق ما را می بیند،چرا در کمّ و کیف آن کوتاهی کنیم؟ بیایید بهترین ها را انفاق کنیم. «فَإِنَّ اللّٰهَ بِهِ عَلِیمٌ»

ص :112


1- 1) .عادیات،8.

جُزْءٌ 4

[سوره آل عمران (3): آیات 93 تا 94]

اشاره

کُلُّ اَلطَّعٰامِ کٰانَ حِلاًّ لِبَنِی إِسْرٰائِیلَ إِلاّٰ مٰا حَرَّمَ إِسْرٰائِیلُ عَلیٰ نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ اَلتَّوْرٰاةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرٰاةِ فَاتْلُوهٰا إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (93) فَمَنِ اِفْتَریٰ عَلَی اَللّٰهِ اَلْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلظّٰالِمُونَ (94)

3\93

همه ی غذاها و خوارکی ها برای بنی اسرائیل حلال بود،مگر آنچه را اسرائیل (یعقوب)پیش از نزول تورات بر خود حرام کرده بود،بگو:اگر راست می گویید(که اینها از قبل در تورات حرام بوده است،)تورات را بیاورید و آن را تلاوت کنید(تا ببینید بسیاری از چیزها را بدون نزول وحی از پیش خود، بر خودتان حرام کرده اید).

3\94

پس بعد از این،هر کسی بر خدا به دروغ افترا ببندد،آنان ستمگران هستند.

نکته ها:

در تفاسیر آمده است که بنی اسرائیل به پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله اشکال می کردند که اگر تعالیم او موافق تعالیم انبیای پیشین همچون ابراهیم،موسی و عیسی علیهم السلام است، پس چرا گوشت و شیر شتر را حرام نمی داند؟! این آیه در جواب آنها نازل شد،که تمام غذاها برای بنی اسرائیل حلال بوده است و تنها حضرت یعقوب بعضی از غذاها را بر خود تحریم نموده بود.و دلیل این تحریم نیز چنان که در بعضی تفاسیر آمده،آن است که وقتی حضرت یعقوب گوشت شتر را استفاده می نمود،موجب ناراحتی جسمی او می شد،او از این غذا پرهیز می کرد (1)و بنی اسرائیل گمان می بردند که این یک تحریم شرعی و ابدی است.

ص :113


1- 1) .تفسیر عیّاشی،ج 1،ص 184.

« اَلطَّعٰامِ »به چیزی گفته می شود که به ذائقه ی انسان طعم دارد و کلمه ی« حِلاًّ »در برابر«عقد»،به معنای آزادی و رهایی است.

پیام ها:

1 حلال بودن غذاها،یک اصل ثابت در ادیان آسمانی است. «کُلُّ الطَّعٰامِ کٰانَ حِلاًّ» 2 بدون دلیل و تحریم شرعی،حلال ها را حرام نپندارید. «حَرَّمَ إِسْرٰائِیلُ عَلیٰ نَفْسِهِ» 3 بهترین نوع استدلال،استدلال بر اساس عقاید و کتاب آسمانی طرف مقابل است. «فَأْتُوا بِالتَّوْرٰاةِ»

[سوره آل عمران (3): آیه 95]

اشاره

قُلْ صَدَقَ اَللّٰهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرٰاهِیمَ حَنِیفاً وَ مٰا کٰانَ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ (95)

(ای پیامبر!)بگو:خداوند راستگو است،پس از آیین ابراهیم حقگرا پیروی کنید که او از مشرکان نبود.

نکته ها:

«حنیف»کسی است که از گمراهی فاصله گرفته و به هدایت و راه راست، روی آورده است.

پیام ها:

1 اهل کتاب که خود را پیرو ابراهیم می دانند،باید موحّد باشند،زیرا او مشرک نبود. «فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرٰاهِیمَ» ، «وَ مٰا کٰانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» 2 حق گرایی ابراهیم،آیین او را پایدار و استوار ساخت. «فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرٰاهِیمَ حَنِیفاً»

[سوره آل عمران (3): آیه 96]

اشاره

إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّٰاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبٰارَکاً وَ هُدیً لِلْعٰالَمِینَ (96)

همانا اوّلین خانه ای که برای(عبادت)مردم مقرّر شد،همان است که در سرزمین مکّه است،که مایه ی برکت و هدایت جهانیان است.

ص :114

نکته ها:

« بِبَکَّةَ »به معنای محلّ ازدحام و اجتماع مردم است.

یکی از ایرادهای بنی اسرائیل این بود که چرا مسلمانان با توجّه به قدمت بیت المقدس که هزار سال قبل از میلاد توسط حضرت سلیمان ساخته شده است،آن را کنار گذاشته و کعبه را قبله ی خود قرار داده اند.این آیه در پاسخ آنان می فرماید:کعبه از روز نخستین،اوّلین خانۀ عبادت بوده و قدمت آن بیشتر از هر جای دیگر است.

امام صادق علیه السلام با توجّه به جمله ی «أَوَّلَ بَیْتٍ» فرمودند:چون مردم مکّه بعد از کعبه گرد آن جمع شده اند،پس حقّ اولویّت با کعبه است و لذا برای توسعه ی مسجد الحرام می توان خانه های اطراف کعبه را به نفع حرم خراب کرد. (1)

تفسیر المیزان می گوید:روایات«دحو الارض» (2)بسیار است و هیچ دلیل علمی که مغایر آن باشد،پیدا نشده و با قرآن نیز مخالفتی ندارد.

حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه خطبه 192 می فرماید:خداوند تمام مردم را از آدم علیه السلام تا آخرین نفر با همین سنگ های کعبه آزمایش می کند.امام باقر علیه السلام فرمود:

حضرت آدم و سلیمان و نوح علیهم السلام نیز دور همین کعبه،حج انجام داده اند. (3)

در قرآن،از کعبه تعابیر متعدّدی شده است که برخی از آنها را بازگو می کنیم:

1 کعبه،اوّلین خانه است. «أَوَّلَ بَیْتٍ» 2 مرکز پایداری و قیام مردم است. «قِیٰاماً لِلنّٰاسِ» (4)3 خانه آزاد بدون مالک است. «بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ» (5)4 محل تجمّع و خانه امن مردم است. «مَثٰابَةً لِلنّٰاسِ وَ أَمْناً» (6)

ص :115


1- 1) .وسائل،ج 13،ص 217.
2- 2) .«دَحوُ الارض»به معنی گسترش زمین از زیر خانۀ کعبه است.کافی،ج 4،ص 189.
3- 3) .تفسیر برهان،ج 1،ص 300.
4- 4) .مائده،97.
5- 5) .حج،29.
6- 6) .بقره 125.
پیام ها:

1 کعبه،اوّلین خانه ای است که برای عبادت و نیایش مردم بنا نهاده شده است.

«أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّٰاسِ»

2 سابقه تاریخی معابد،یکی از ملاک های ارزشی آن است. «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ...» 3 خیر و برکت کعبه،تنها برای مؤمنان یا نژاد خاصّی نیست،بلکه برای همگان است. «وُضِعَ لِلنّٰاسِ» 4 مردمی بودن برای کعبه،یک ارزش است. «وُضِعَ لِلنّٰاسِ» 5 کعبه،مایه ی هدایت مردم است. «هُدیً لِلْعٰالَمِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 97]

اشاره

فِیهِ آیٰاتٌ بَیِّنٰاتٌ مَقٰامُ إِبْرٰاهِیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کٰانَ آمِناً وَ لِلّٰهِ عَلَی اَلنّٰاسِ حِجُّ اَلْبَیْتِ مَنِ اِسْتَطٰاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اَللّٰهَ غَنِیٌّ عَنِ اَلْعٰالَمِینَ (97)

در آن(خانه)نشانه های روشن،(از جمله)مقام ابراهیم است و هر کس به آن درآید،در امان است و برای خدا بر عهده ی مردم است که قصد حج آن خانه را نمایند،(البتّه)هر که توانایی این راه را دارد.و هرکس کفر ورزد(وبا داشتن توانایی به حج نرود،بداند که)همانا خداوند از همه ی جهانیان بی نیاز است.

نکته ها:

مکّه و کعبه،نمایشگاهی از قدرت و نشانه های الهی،و تاریخ آن مملوّ از خاطرات و سرگذشت هایی است که توجّه به آنها درس آموز و عبرت انگیز می باشد.در ساختن آن ابراهیم علیه السلام بنّایی،و اسماعیل علیه السلام کارگری می کرده اند.سپاهیان فیل سوار ابرهه که به قصد ویرانی آن آمده اند،به قدرت الهی توسط پرندگان ابابیل نابود شده اند.دیوار آن به هنگام تولّد علیّ علیه السلام برای مادرش شکافته می شود تا در داخل آن،نوزادی متولد شود که در آینده ای نه چندان دور،بت های داخل آن را فرو ریزد.بلال،برده سیاهپوست حبشی،در برابر چشمان حیرت زده

ص :116

اشراف مکّه بر بالای آن اذان می گوید و روزی نیز می رسد که آخرین حجّت الهی به دیوار آن تکیه زده و ندای نجات انسان ها را سر می دهد و عالم را به اسلام دعوت می کند.

مکّه،شهر أمن الهی است که هر کس در آن وارد شود،در امان است.حتّی اگر جنایتکار وارد مسجد الحرام شود،نمی توان متعرّض او شد،تنها می توان او را در مضیقه قرار داد تا خود مجبور به خارج شدن شود. (1)

در کنار کعبه،مقام ابراهیم است.به گفته روایات،مقام ابراهیم سنگی است که به هنگام ساختن کعبه و بالا بردن دیوارهای آن،زیر پای ابراهیم علیه السلام قرار داشت و اثر پای آن حضرت بر روی آن مانده است.بقای این سنگ و اثر پا روی آن،از قرن ها پیش از عیسی و موسی علیهما السلام با آن همه تغییر و تحوّلی که در کعبه و اطراف آن در اثر حمله ها،سیل ها و خرابی ها بوجود آمده،خود نشانه ای از قدرت الهی است.

« حِجُّ »به معنای قصد همراه با حرکت است و«محجة»به راه صاف و مستقیم می گویند که انسان را به مقصد می رساند.حج در اسلام به معنای قصد خانه خدا و انجام اعمال مربوط به آن است.

پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله به علیّ علیه السلام فرمود:«تارک الحج و هو مستطیع کافر»هر توانمندی که حج را انکار و ترک کند،کافر است.و کسی که امروز و فردا کند تا بمیرد،گویا یهودی و نصرانی از دنیا رفته است. (2)

استطاعت مالی برای حج،لازم نیست از خود انسان باشد،بلکه اگر کسی دیگری را میهمان کند،یا هزینه ی حجّ او را بپردازد،او مستطیع شده و حج بر او واجب است. (3)

امام صادق علیه السلام درباره ی« آیٰاتٌ بَیِّنٰاتٌ »فرمودند:مقصود مقام ابراهیم، حجر الاسود و حجر اسماعیل است.و از آن حضرت پرسیدند مراد از« مَنْ دَخَلَهُ »

ص :117


1- 1) .کافی،ج 4،ص 226.
2- 2) .من لا یحضره الفقیه،ج 4،ص 368؛کافی،ج 4،ص 265.
3- 3) .کافی،ج 4،ص 266.

کعبه است یا حرم؟ حضرت فرمودند:حرم. (1)

شخصی از امام صادق علیه السلام درباره ی« مَنْ دَخَلَهُ کٰانَ آمِناً »سؤال کرد:حضرت فرمودند:کسی که این خانه را قصد کند و بداند که این همان خانه ای است که خداوند رفتن به آن را فرمان داده،و اهل بیت علیهم السلام را نیز آن گونه که باید بشناسد،او در دنیا و آخرت در امان خواهد بود. (2)

پیام ها:

1 در خانۀ خدا،نشانه های روشن بسیار است.نشانه های قداست و معنویّت، خاطرات انبیا از آدم تا خاتم،مطاف بودن برای انبیا و قبله گاه برای همه ی نمازگزاران. «فِیهِ آیٰاتٌ بَیِّنٰاتٌ» 2 ابراهیم علیه السلام مقامی دارد که جای پای او،به مکّه ارزش داده است. «مَقٰامُ إِبْرٰاهِیمَ» 3 بر خلاف تفکّر وهابیّت،اگر جماد در جوار اولیای خدا قرار گیرد،قداست می یابد. «مَقٰامُ إِبْرٰاهِیمَ» 4 از امتیازات اسلام آن است که یک منطقه از زمین را منطقه ی امن قرار داده،تا ضعیف و قوی در کنار یکدیگر مجتمع شوند. «مَنْ دَخَلَهُ کٰانَ آمِناً» 5 واجبات،یک نوع تعهّد الهی بر گردن انسان است. «وَ لِلّٰهِ عَلَی النّٰاسِ حِجُّ الْبَیْتِ» 6 حج،باید خالصانه و تنها برای خدا باشد. «لِلّٰهِ عَلَی النّٰاسِ حِجُّ الْبَیْتِ» 7 تکلیف و وظیفه،به مقدار توان است.توان فرد از نظر مالی و بدنی،و فراهم بودن شرایط بیرونی. «مَنِ اسْتَطٰاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً» 8 استطاعت شرط حج است. (3)«مَنِ اسْتَطٰاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً» 9 انکار حج و ترک آن،سبب کفر است. «وَ مَنْ کَفَرَ» 10 فایده ی انجام دستورات الهی،به خود انسان برمی گردد و گر نه خداوند نیازی به اعمال ما ندارد. «فَإِنَّ اللّٰهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعٰالَمِینَ»

ص :118


1- 1) .کافی،ج 4،ص 223.
2- 2) .کافی،ج 4،ص 540.
3- 3) .کافی،ج 4،ص 267.

11 خداوند دعوت می کند،ولی منّت نمی کشد. «وَ لِلّٰهِ عَلَی النّٰاسِ حِجُّ الْبَیْتِ» ، «وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللّٰهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعٰالَمِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 98]

اشاره

قُلْ یٰا أَهْلَ اَلْکِتٰابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیٰاتِ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ شَهِیدٌ عَلیٰ مٰا تَعْمَلُونَ (98)

بگو:ای اهل کتاب،چرا به آیات خداوند کفر می ورزید،با آنکه خداوند بر اعمال شما گواه است.

پیام ها:

1 سؤال همراه با توبیخ ولی با لحنی مؤدّبانه،بهترین شیوه ی هشدار است. «یٰا أَهْلَ الْکِتٰابِ لِمَ تَکْفُرُونَ» 2 اگر خداوند را شاهد اعمال خود بدانیم،دست از مخالفت او بر می داریم.

«لِمَ تَکْفُرُونَ»

، «وَ اللّٰهُ شَهِیدٌ» 3 اهل کتاب،فعّالیت های پنهانی علیه مسلمانان داشتند. «وَ اللّٰهُ شَهِیدٌ عَلیٰ مٰا تَعْمَلُونَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 99]

اشاره

قُلْ یٰا أَهْلَ اَلْکِتٰابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَهٰا عِوَجاً وَ أَنْتُمْ شُهَدٰاءُ وَ مَا اَللّٰهُ بِغٰافِلٍ عَمّٰا تَعْمَلُونَ (99)

بگو:ای اهل کتاب! چرا کسانی را که ایمان آورده اند از راه خدا باز می دارید و می خواهید که آن(طریقه ی الهی)کج باشد،در حالی که خود شما گواهید(که راه آنان درست است)و خداوند از آنچه انجام می دهید غافل نیست.

نکته ها:

در آیه ی قبل،سؤال از کفر ورزی اهل کتاب بود؛ «لِمَ تَکْفُرُونَ» و در این آیه،انتقاد از اینکه اگر خودتان ایمان نمی آورید و به آیات الهی کفر می ورزید،به چه دلیل مانع رفتن دیگران در راه خدا می شوید؟! «لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ»

ص :119

پیام ها:

1 اهل کتاب برای پیشرفت اسلام،مانع تراشی و اخلال گری می کنند. «لِمَ تَصُدُّونَ» 2 کج نشان دادن اسلام،از راههای مبارزه با اسلام است. «تَبْغُونَهٰا عِوَجاً» 3 دشمنان،هر لحظه برای انحراف شما تلاش می کنند. «تَبْغُونَهٰا عِوَجاً» 4 دشمنان،بر حقّانیت آیین شما آگاه و گواهند. «وَ أَنْتُمْ شُهَدٰاءُ» 5 سرچشمه ی فتنه،دانشمندان منحرفند. «وَ أَنْتُمْ شُهَدٰاءُ» 6 اگر بدانیم که لحظه ای از ما و رفتار ما غفلت نمی شود،دست از خطاکاری برمی داریم. «مَا اللّٰهُ بِغٰافِلٍ عَمّٰا تَعْمَلُونَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 100]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً مِنَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتٰابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمٰانِکُمْ کٰافِرِینَ (100)

ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر از گروهی از اهل کتاب اطاعت کنید،شما را بعد از ایمانتان به کفر باز می گردانند.

نکته ها:

در تفاسیر (1)می خوانیم:شخصی از یهودیان به نام شاس بن قیس،وقتی صفا و صمیمیّت مسلمانان مدینه مخصوصاً دو قبیله اوس و خزرج را دید بسیار ناراحت شد و با خود گفت:این دو قبیله روزگاری با هم جنگ می کردند،ولی حالا در سایه رهبری و مدیریّت محمّد صلی اللّٰه علیه و آله در کنار هم به صلح وصفا زندگی می گذرانند،اگر این وضع ادامه داشته باشد،کیان یهود در خطر است.او با برنامه ریزی،گروهی را با خود همراه و جوانی را در میان مسلمانان مأمور کرد تا با یادآوری خاطرات درگیری های«بغاث»محلّی که بین دو قبیله جنگ واقع شده بود آنان را تحریک کند.این جوان با اجرای این برنامه،عواطف آنان را تحریک نموده و نزدیک بود که

ص :120


1- 1) .تفاسیر مجمع البیان،روح البیان،روح المعانی،کبیر،قرطبی،مراغی و نمونه.

نزاع و درگیری سختی شعله ور شود.رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله با سخنان آرامش بخش خویش به آنان هشدار داد و آنها را از توطئه ی دشمن با خبر ساخت.آنها سلاح را بر زمین گذاشته،یکدیگر را در آغوش گرفته و از عمل خود پشیمان شدند.به گفته ی مفسّران،در این حادثه این آیه و دو آیه قبل نازل شد که متضمّن توبیخ و سرزنش اهل کتاب و هشدار به مسلمانان است.

پیام ها:

1 پیروی از دانشمندان منحرف،سبب ارتداد است. «إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً» ، «یَرُدُّوکُمْ» 2 عمل،در عقیده اثر می گذارد.اطاعت از منحرفان،سر از انحراف عقیده در می آورد. «إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً» ، «یَرُدُّوکُمْ» 3 چون اطاعت از کفّار منجر به کفر می شود،پس تبرّی و برائت از آنان لازم است. «إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً» ، «یَرُدُّوکُمْ» 4 نتیجه پیروی از بیگانگان،کفر و سوء عاقبت است. «یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمٰانِکُمْ کٰافِرِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 101]

اشاره

وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلیٰ عَلَیْکُمْ آیٰاتُ اَللّٰهِ وَ فِیکُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّٰهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ (101)

و چگونه شما کفر می ورزید،در حالی که آیات خدا بر شما تلاوت می شود و رسول او در میان شماست و هر کس به(دین و کتاب)خدا تمسّک جوید،پس قطعاً به راه مستقیم هدایت شده است.

پیام ها:

1 زمینه های انحراف و کفر،یا فقدان راه است و یا فقدان راهنما.امّا با وجود کتاب و سنّت و قوانین و رهبر الهی دیگر انحراف چرا؟ «کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ...» 2 وجود قانون به تنهایی برای جلوگیری از کفر و انحراف کفایت نمی کند،رهبر نیز لازم است. «وَ فِیکُمْ رَسُولُهُ...»

ص :121

3 تکیه و توکّل به خداوند و استمداد از او،رمز مصونیّت از تمام وسوسه ها و انحرافات است. «مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّٰهِ فَقَدْ هُدِیَ» 4 راه اعتصام به خداوند،به روی هر کسی باز است. «وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّٰهِ...» 5 رو کردن به هر کس و هر مقامی غیر از خداوند،انحراف است. «وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّٰهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ» 6 آنچه مهم تر از حرکت است،پیدا کردن راه مستقیم و حرکت در آن است.

«هُدِیَ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ»

7 هدایت،نتیجه ی قطعی اعتصام به خداوند است. «فَقَدْ هُدِیَ» 8 اعتصام به خداوند،یک حرکت جدّی توأم با انتخاب آگاهانه است که لازمه ی آن رهسپاری با اولیای خداست. (1)«مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّٰهِ فَقَدْ هُدِیَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 102]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِتَّقُوا اَللّٰهَ حَقَّ تُقٰاتِهِ وَ لاٰ تَمُوتُنَّ إِلاّٰ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (102)

ای کسانی که ایمان آورده اید! از خداوند پروا کنید آن گونه که سزاوار تقوای اوست و نمیرید مگر اینکه مسلمان باشید.

نکته ها:

هر کمالی مثل ایمان،علم و تقوا دارای مراحلی است.مرحله ی ابتدایی و مراحل بالاتر،تا مرحله کمال مطلق.در قرآن می خوانیم: «رَبِّ زِدْنِی عِلْماً» (2)خدایا! دانش مرا زیاد کن.و یا در دعای مکارم الاخلاق می خوانیم:«بلغ بایمانی اکمل الایمان» خداوندا! ایمان مرا به کمال برسان.در این آیه نیز می خوانیم: «اتَّقُوا اللّٰهَ حَقَّ تُقٰاتِهِ» عالی ترین درجه تقوا را پیشه کنید.

ص :122


1- 1) .در زیارت جامعه کبیره،امام هادی علیه السلام می فرماید:«مَن اعتصَمَ بکم فقد اعتَصَم باللّه»پناه بردن و توسّل به اولیای الهی،در حقیقت خود را در پناه و حمایت خدا قرار دادن است.
2- 2) .طه،114.
پیام ها:

1 مؤمن،هر روز باید مرحله ی بالاتری را بپیماید. «آمَنُوا اتَّقُوا اللّٰهَ» 2 تقوای واقعی،در سایه ایمان به مبدأ و معاد است. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّٰهَ» 3 تقوا،رمز حسن عاقبت است. «اتَّقُوا اللّٰهَ» ، «تَمُوتُنَّ» ، «مُسْلِمُونَ» 4 ایمان آوردن کافی نیست،با ایمان ماندن لازم است.شروع کار خیلی مهم نیست،پایان کار مهم تر است. «لاٰ تَمُوتُنَّ إِلاّٰ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» 5 اسلام،نه تنها چگونه زیستن را به ما می آموزد،بلکه چگونه مردن را نیز به ما آموزش می دهد. «لاٰ تَمُوتُنَّ إِلاّٰ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» 6 انسان در سرنوشت و عاقبت خود نقش دارد. «لاٰ تَمُوتُنَّ إِلاّٰ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» 7 اسلام،هم به کیفیّت تقوا توجّه دارد وهم به تداوم آن تا پایان عمر. «حَقَّ تُقٰاتِهِ وَ لاٰ تَمُوتُنَّ إِلاّٰ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 103]

اشاره

وَ اِعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اَللّٰهِ جَمِیعاً وَ لاٰ تَفَرَّقُوا وَ اُذْکُرُوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدٰاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوٰاناً وَ کُنْتُمْ عَلیٰ شَفٰا حُفْرَةٍ مِنَ اَلنّٰارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهٰا کَذٰلِکَ یُبَیِّنُ اَللّٰهُ لَکُمْ آیٰاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (103)

و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد کنید، آن گاه که دشمنان یکدیگر بودید،پس خداوند میان دلهایتان الفت انداخت و در سایه نعمت او برادران یکدیگر شدید،و بر لب پرتگاهی از آتش بودید،پس شما را از آن نجات داد.این گونه خداوند آیات خود را برای شما بیان می کند،شاید هدایت شوید.

نکته ها:

حضرت علیّ علیه السلام می فرماید:قرآن،حبل اللّٰه است. (1)و از امام صادق علیه السلام نقل

ص :123


1- 1) .نهج البلاغه،خطبه 176.

شده است که فرمود:«نحن حبل الله»ما اهل بیت،حبل اللّٰه هستیم. (1)و در روایت دیگری آمده است:علیّ بن ابی طالب علیهما السلام حبل اللّٰه است. (2)

تألیف دلها تنها به دست خداست. «فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ» قرآن خطاب به پیامبر می فرماید: «لَوْ أَنْفَقْتَ مٰا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مٰا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ» اگر همه ی سرمایه های زمین را خرج کنی نمی توانی بدون خواست او بین دلها ایجاد الفت نمایی. (3)

پیام ها:

1 وحدت و دوری از تفرقه،یک وظیفه ی الهی است. «وَ اعْتَصِمُوا» 2 محور وحدت باید دین خدا باشد،نه نژاد،زبان،ملّیت،و.... «بِحَبْلِ اللّٰهِ» 3 از برکات و خدمات اسلام غافل نشوید. «إِذْ کُنْتُمْ أَعْدٰاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ» 4 وحدت،عامل اخوّت است. «فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوٰاناً» 5 اتّحاد،نعمت بزرگ الهی است. (4)«فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ» 6 تفرقه و عدوات،پرتگاه و گودال آتش است. «شَفٰا حُفْرَةٍ مِنَ النّٰارِ» 7 نعمت های خداوند،آیات او هستند. «وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّٰهِ» ، «یُبَیِّنُ اللّٰهُ لَکُمْ آیٰاتِهِ» 8 یادآوری نعمت های الهی عامل عشق و زمینه ساز هدایت است. «وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّٰهِ» ، «لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 104]

اشاره

وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی اَلْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ (104)

و از میان شما باید گروهی باشند که(دیگران را)به خیر دعوت نمایند و امر به معروف و نهی از منکر کنند و آنها همان رستگارانند.

ص :124


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .انفال،63.
4- 4) .تفرقه،در ردیف عذاب های آسمانی و زمینی ویک مجازات الهی است.همچنین در اسلام دروغ گفتن برای ایجاد وحدت،جایز و راست گفتنِ تفرقه انگیز،حرام است.
نکته ها:

قرار گرفتن آیه مربوط به امر به معروف و نهی از منکر در میان دو آیه ای که دستور اتّحاد و یکپارچگی می دهد،شاید از آن رو باشد که در نظام اجتماعیِ متفرّق و از هم پاشیده،یا قدرت دعوت به خیر و معروف وجود ندارد و یا اینکه چنین دعوت هایی مؤثّر و کارساز نیست.

امر به معروف و نهی از منکر،به دو صورت انجام می شود:

1 به عنوان وظیفه ای عمومی و همگانی که هر کس به مقدار توانایی خود باید به آن اقدام نماید.

2 وظیفه ای که یک گروه سازمان یافته و منسجم آن را به عهده دارد و با قدرت، آن را پی می گیرد.چنان که اگر راننده ای در خیابان خلاف کند،هم سایر رانندگان با چراغ و بوق به او اعتراض می کنند و هم پلیس راهنمایی برای برخورد قاطع با متخلّف وارد صحنه می شود.

درباره امر به معروف و نهی از منکر،روایات بسیاری آمده که از نقل آنها صرف نظر و به این مقدار بسنده می کنیم که علی علیه السلام فرمود:اگر امر به معروف و نهی از منکر ترک شود،کارهای نیک و خیر تعطیل و اشرار و بَدان مسلّط می شوند. (1)

پیام ها:

1 در جامعه اسلامی،باید گروهی بازرس و ناظر که مورد تأیید نظام هستند،بر رفتارهای اجتماعی مردم نظارت داشته باشند. «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ» 2 اصلاح جامعه و جلوگیری از فساد،بدون قدرتِ منسجم و مسئول مشخّص امکان ندارد. «مِنْکُمْ أُمَّةٌ» 3 دعوت کننده ی به خیر و معروف باید اسلام شناس،مردم شناس و شیوه شناس باشد.لذا بعضی از امّت این وظیفه را به عهده دارند،نه همه آنها. «مِنْکُمْ أُمَّةٌ»

ص :125


1- 1) .نهج البلاغه،نامه 47.

4 دعوت به خیر و امر به معروف و نهی از منکر،باید به صورت دائمی باشد،نه موسمی و موقّتی. (1)«یَدْعُونَ» ، «یَأْمُرُونَ» ، «یَنْهَوْنَ» 5 امر به معروف،بر نهی از منکر مقدّم است.اگر راه معروف ها باز شود،زمینه برای منکر کم می گردد. «یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ» 6 کسانی که برای رشد و اصلاح جامعه دل می سوزانند،رستگاران واقعی هستند و گوشه گیرانِ بی تفاوت را از این رستگاری سهمی نیست. «أُولٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» 7 فلاح و رستگاری،تنها در نجات و رهایی خود خلاصه نمی شود،بلکه نجات و رشد دیگران نیز از شرایط فلاح است. «یَأْمُرُونَ» ، «یَنْهَوْنَ» ، «أُولٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 105]

اشاره

وَ لاٰ تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَ اِخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَهُمُ اَلْبَیِّنٰاتُ وَ أُولٰئِکَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ (105)

و مانند کسانی نباشید که بعد از آنکه دلایل روشن برایشان آمد،باز هم اختلاف کرده و پراکنده شدند و آنان برایشان عذابی بزرگ است.

پیام ها:

1 از تاریخِ تلخِ اختلافات پیشینیان،درس بگیریم. «وَ لاٰ تَکُونُوا کَالَّذِینَ...» 2 همیشه ریشه ی اختلافات جهل نیست،هوس ها نیز اختلاف برانگیز است.

«وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَهُمُ الْبَیِّنٰاتُ»

3 اختلاف و تفرقه،نه تنها قدرت شما را در دنیا می شکند،بلکه در قیامت نیز گرفتار عذاب جهنّم می سازد. «لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ»

[سوره آل عمران (3): آیات 106 تا 107]

اشاره

یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا اَلَّذِینَ اِسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمٰانِکُمْ فَذُوقُوا اَلْعَذٰابَ بِمٰا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (106) وَ أَمَّا اَلَّذِینَ اِبْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَتِ اَللّٰهِ هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ (107)

ص :126


1- 1) .فعل مضارع،نشانه ی استمرار است.

(قیامت)روزی(است)که صورت هایی سفید و نورانی،و صورت هایی سیاه می شوند.پس کسانی که روسیاه شدند،(از آنان سؤال می شود:)آیا بعد از ایمانتان کفر ورزیدید؟ پس به خاطر کفرتان عذاب الهی را بچشید.

و امّا آنان که روسفید شدند،غرق در رحمت خدا شده و در آن جاودانه اند.

نکته ها:

روسفیدی و روسیاهی در قیامت،در حقیقت تجسّم همان حالات و روحیّات انسان در دنیاست.کسانی که در دنیا ولایت خدا را پذیرفته اند،خداوند آنها را از ظلمات به نور می برد و در آن روز با چهره ای نورانی حاضر می شوند،ولی آنان که به ولایت طاغوت گردن نهاده اند،طاغوت ها آنان را از نور به ظلماتِ هوس و تفرقه و شرک و جهل سوق می دهند و در قیامت در سیاهی و تاریکی محشور می شوند.

در قرآن شانزده مرتبه کفرِ بعد از ایمان،دو بار کفرِ بعد از اسلام،سه بار گوساله پرستی بعد از خداپرستی،و بیست و هفت مرتبه انکار بعد از علم و بیّنه،مطرح شده که همه ی این موارد نشان دهنده خطر ارتداد برای همه ما،و هشداری جدّی است.

[سوره آل عمران (3): آیات 108 تا 109]

اشاره

تِلْکَ آیٰاتُ اَللّٰهِ نَتْلُوهٰا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَ مَا اَللّٰهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعٰالَمِینَ (108) وَ لِلّٰهِ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ إِلَی اَللّٰهِ تُرْجَعُ اَلْأُمُورُ (109)

اینها آیات خداوند است که ما آن را به حقّ بر تو می خوانیم و خداوند هیچ ستمی را بر جهانیان نمی خواهد.

و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است،از آن خداست و بازگشت همه امور تنها به سوی خداست.

ص :127

نکته ها:

نزول آیات الهی بر پیامبر،بدون کم و کاست و براساس حقّ و حقیقت است.

همچنین عمل ها و عکس العمل ها،پاداش ها و کیفرهای امّت ها،مطابق یک سری اصول و سنّت های پایدار است.خداوند،نه بر بندگان تکلیفِ فوق طاقت می کند و نه در کیفر و پاداش،شرایط و استعدادها و توان افراد را یکسان می بیند،که اینها موجب ظلم می گردد.

ظلم را کسی روا می دارد که یا کمبود داشته باشد و یا نتواند از راه حقّ به مقصود خود نایل شود و یا از بدی و زشتی ستم غافل باشد،و بر خداوند سبحان هیچ یک از این موارد صادق نیست.خداوندی که همه چیز از اوست و بازگشت همه چیز نیز به سوی اوست،چه نیازی به ظلم کردن دارد؟!

پیام ها:

1 نزول وحی بر پیامبر،حقّ است،نه ساخته ی ذهن و خیال او. «آیٰاتُ اللّٰهِ نَتْلُوهٰا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ» 2 روسفیدی و روسیاهی در قیامت،بازتاب عقاید و افکار و اعمال خود انسان هاست،نه ظلم خداوند. «وَ مَا اللّٰهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعٰالَمِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 110]

اشاره

کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّٰاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ اَلْکِتٰابِ لَکٰانَ خَیْراً لَهُمْ مِنْهُمُ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ اَلْفٰاسِقُونَ (110)

شما بهترین امّتی هستید که برای مردم ظاهر(و گزیده)شده اید.به خوبی ها فرمان می دهید و از بدی ها و زشتی ها،نهی می کنید و به خدا ایمان دارید.و اگر اهل کتاب(نیز به چنین آئین درخشانی)ایمان آورده بودند،قطعاً برایشان بهتر بود.برخی از آنان مؤمنند،ولی بیشترشان فاسق اند.

ص :128

نکته ها:

در آیه ی 104 همین سوره،مرحله ی خاصّی از امر به معروف و نهی از منکر که توسط گروه ویژه و رسمی صورت می گرفت،بیان شد.در این آیه به مرحله عمومی که یک وظیفه همگانی است اشاره می شود.

پیام ها:

1 بهترین امّت بودن با شعار نیست،با ایمان و امر به معروف و نهی از منکر است. «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ» ، «تَأْمُرُونَ...» 2 در امّتِ ساکت و ترسو خیری نیست. «خَیْرَ أُمَّةٍ» ، «تَأْمُرُونَ» ، «تَنْهَوْنَ» 3 امر به معروف و نهی از منکر به قدری مهم است که انجام آن معیار امتیاز امّت هاست. «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ» 4 امر به معروف و نهی از منکر،در صورتی محقّق می شود که مسلمانان به شکل یک امّت باشند،یعنی حاکمیّت داشته باشند. «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ» 5 مسلمانان مسئول اصلاح تمام جوامع بشری هستند. «أُخْرِجَتْ لِلنّٰاسِ» 6 سفارش به خوبی ها بدون مبارزه با فساد،کم نتیجه است. «تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ» 7 هر یک از افراد امّت باید امر به معروف و نهی از منکر کند.(یک دختر 9 ساله نیز حقّ امر به معروف و نهی از منکر رئیس جمهور را دارد) «تَأْمُرُونَ» ، «تَنْهَوْنَ» 8 در امر به معروف،سنّ،منطقه،نژاد،سواد و موقعیّت اقتصادی و اجتماعی نقشی ندارد. «خَیْرَ أُمَّةٍ» ، «تَأْمُرُونَ» ، «تَنْهَوْنَ» 9 مسلمان باید از موضع قدرت امر و نهی کند،نه از روی خواهش و التماس.

«تَأْمُرُونَ»

10 امر به معروف،مقدّم بر نهی از منکر است. «تَأْمُرُونَ» ، «تَنْهَوْنَ» 11 امر و نهیی می تواند مؤثّر باشد که از ایمان مایه گرفته باشد. «تَأْمُرُونَ» ، «تَنْهَوْنَ» ، «تُؤْمِنُونَ»

ص :129

12 خداوند اهل کتاب را به اسلام دعوت می کند. «وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتٰابِ» 13 اسلام،ناسخ تمام ادیان است. «وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتٰابِ» 14 انسان،در انتخاب راه آزاد است. «مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفٰاسِقُونَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 111]

اشاره

لَنْ یَضُرُّوکُمْ إِلاّٰ أَذیً وَ إِنْ یُقٰاتِلُوکُمْ یُوَلُّوکُمُ اَلْأَدْبٰارَ ثُمَّ لاٰ یُنْصَرُونَ (111)

آنها(اهل کتاب)جز آزاری اندک،هرگز به شما زیانی نخواهند رسانید و اگر با شما بجنگند،به شما پشت کرده و بگریزند،آن گاه هیچ یاری نشوند.

نکته ها:

این آیه،بشارت و تسلّی برای مسلمانان است که شما در سایه ی ایمان،وحدت و امر به معروف بیمه می شوید.از تهدیدات دشمن نترسید که پیروزی با شماست و دشمن خوار و زبون است.

پیام ها:

1 روحیّه ها را باید تقویت کرد. «لَنْ یَضُرُّوکُمْ» 2 مسلمانان،در سایه ی ایمان بیمه هستند. «لَنْ یَضُرُّوکُمْ» 3 مخالفین شما برای نابودی شما تلاش می کنند،لکن تنها به گوشه ای از اهداف ایذایی خود می رسند. «إِلاّٰ أَذیً» 4 کسی که ایمان ندارد،روحیّه ی مقاومت ندارد. «یُوَلُّوکُمُ الْأَدْبٰارَ» 5 قرآن،فرار و ضعف اهل کتاب در برابر مسلمانان را پیشگویی می کند. «إِنْ یُقٰاتِلُوکُمْ یُوَلُّوکُمُ» 6 کسانی پیروز می شوند و دشمن را فراری می دهند که در ایمان و امر به معروف ثابت قدم باشند. «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ» ، «وَ إِنْ یُقٰاتِلُوکُمْ یُوَلُّوکُمُ الْأَدْبٰارَ» 7 فسق،زمینه ی ضعف در جبهه های جنگ است. «أَکْثَرُهُمُ الْفٰاسِقُونَ» ، «وَ إِنْ یُقٰاتِلُوکُمْ

ص :130

یُوَلُّوکُمُ الْأَدْبٰارَ»

8 توان دشمن را تحقیر کنید. «وَ إِنْ یُقٰاتِلُوکُمْ یُوَلُّوکُمُ الْأَدْبٰارَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 112]

اشاره

ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ اَلذِّلَّةُ أَیْنَ مٰا ثُقِفُوا إِلاّٰ بِحَبْلٍ مِنَ اَللّٰهِ وَ حَبْلٍ مِنَ اَلنّٰاسِ وَ بٰاؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اَللّٰهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ اَلْمَسْکَنَةُ ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ کٰانُوا یَکْفُرُونَ بِآیٰاتِ اَللّٰهِ وَ یَقْتُلُونَ اَلْأَنْبِیٰاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ذٰلِکَ بِمٰا عَصَوْا وَ کٰانُوا یَعْتَدُونَ (112)

(دشمنان شما به قدری ترسو و زبون هستند که)هر کجا یافت شوند،مُهر ذلّت بر آنها خورده است،مگر آنکه به ریسمان(امان)الهی چنگ زنند(و از انحراف و فسق دست برداشته،ایمان آورند)و با مردم پیوندی برقرار کنند.آنها گرفتار خشم خدا گشتند و مُهر بیچارگی بر آنها زده شد.این به خاطر آن بود که به آیات خدا کفر می ورزیدند و پیامبران را به ناحق می کشتند.این بدان سبب بود که عصیان ورزیده و تجاوز می کردند.

نکته ها:

چنان که در روایات آمده،این آیه در مورد قوم یهود است که به جهت نافرمانی حکم خدا و پیامبران،دچار غضب الهی گردیده و مُهر ذلّت و مسکنت بر آنان زده شد.از جمله گناهان آنان کشتن پیامبران بوده است که طبق روایات،مراد از آن، کشتن با شمشیر نیست،بلکه افشای اخبار و اسرار آنان بوده که موجب سلطه ی قدرت های ستمگر و قتل آنان می گردیده است. (1)

پیام ها:

1 نتیجه ی کفر و پیامبرکشی،ذلّت و مسکنت است. «ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ»

ص :131


1- 1) .کافی،ج 2،ص 371.

2 یهود همیشه ذلیل است.گرچه گاهی سرنخ تبلیغات و اقتصاد و سیاست را به دست می گیرد،امّا از نظر کرامت و عزّت و محبوبیّت و امنیّت،بدترین جایگاه را دارد.(مثل افراد دزد و چاقوکشی که ایجاد دلهره کرده و درآمدهای کلانی به دست می آورند،ولی هرگز از جایگاه والایی برخوردار نیستند.) «ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ» 3 روحیّه ی مؤمنان را با بیان وضع نکبت بار مخالفان تقویت کنید. «ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ» 4 رمز عزّت دو چیز است:ایمانی از درون به قدرت الهی،ارتباطات حسنه ای از بیرون با امّت ها و ملّت ها. «بِحَبْلٍ مِنَ اللّٰهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النّٰاسِ» 5 راه نجات یهود،یا ایمان آوردن به اسلام است؛ «بِحَبْلٍ مِنَ اللّٰهِ» یا عقد قرارداد با مسلمانان. «حَبْلٍ مِنَ النّٰاسِ» 6 عقیده،در عمل اثر دارد. «ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ کٰانُوا یَکْفُرُونَ» 7 برای قوم یهود انبیای متعدّدی آمدند.«النبیین» 8 نسبت به بزرگ ترین شخصیّت ها نیز معیارها را فراموش نکنید.با اینکه پیامبرکشی بزرگ ترین جنایت است،امّا کلمه« بِغَیْرِ حَقٍّ »رمز آن است که معیار، باطل است،نه شخص پیامبر. «یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ» 9 گناه و تجاوز،زمینه ساز گناهان بزرگ تری همچون کفر و پیامبرکشی می گردد.

«ذٰلِکَ بِمٰا عَصَوْا...»

10 آنچه از تجاوز و کفر بدتر است،اصرار بر کفر و تجاوز است. «کٰانُوا یَعْتَدُونَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 113]

اشاره

لَیْسُوا سَوٰاءً مِنْ أَهْلِ اَلْکِتٰابِ أُمَّةٌ قٰائِمَةٌ یَتْلُونَ آیٰاتِ اَللّٰهِ آنٰاءَ اَللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ (113)

اهل کتاب همه یکسان نیستند،طایفه ای از آنها(به طاعت خدا)ایستاده، آیات الهی را در دل شب تلاوت می کنند و سر به سجده می نهند.

ص :132

نکته ها:

این آیه و آیه بعد،صفات خوب گروهی از اهل کتاب را بیان می دارد که عبارت است از قیام به اطاعت خدا،تلاوت کتاب آسمانی،سجده،امر به معروف و نهی از منکر و سرعت در کارهای خیر.شاید همین اعمال،بیانگر« بِحَبْلٍ مِنَ اللّٰهِ »در آیه قبل باشد.

همانگونه که تلاوت قرآن برای مسلمین به همراه اقامه نماز مورد ستایش الهی است، (1)تلاوت کتب آسمانی،همراه با عبادت و سجده برای اهل کتاب نیز مورد ستایش است. «یَتْلُونَ» ، «یَسْجُدُونَ» خداوند در این آیه به ارزش علم،عمل،تداوم،نشاط و عشق و جهت داشتن اشاره کرده است.با کلمه «یَتْلُونَ» به علم،با کلمه «یَسْجُدُونَ» به عمل،با عبارت «آنٰاءَ اللَّیْلِ» به تداوم و با کلمه «قٰائِمَةٌ» به عشق و نشاط و با عبارت «آیٰاتِ اللّٰهِ» به جهت اشاره کرده است.

پیام ها:

1 خوبی و کمال را از هر گروه و طایفه ای که باشد،بپذیریم و بدان اقرار کنیم.در کنار انتقاد از دیگران،از خوبی های آنان غافل نشویم. «مِنْ أَهْلِ الْکِتٰابِ أُمَّةٌ قٰائِمَةٌ» 2 یکی از راههای جذب و دعوت دیگران،اقرار و اعتراف به کمالاتِ آنان است. «مِنْ أَهْلِ الْکِتٰابِ أُمَّةٌ قٰائِمَةٌ» 3 عبادت،نیاز به همّت،جدّیت،عشق و آمادگی دارد. «أُمَّةٌ قٰائِمَةٌ» 4 تلاوت آیات خدا و سجده های شبانه،موجب ستایش خداوندی است.

«یَتْلُونَ آیٰاتِ اللّٰهِ آنٰاءَ اللَّیْلِ»

5 تلاوت آیات الهی و سجده به درگاه او،قیام به امر الهی است. «قٰائِمَةٌ یَتْلُونَ» 6 شب و بالاخص سحر،بهترین وقت برای مناجات است. «آنٰاءَ اللَّیْلِ»

ص :133


1- 1) .«انّ الذین یتلون کتاب اللّٰه و أقاموا الصلاة و انفقوا مما رزقناهم سرّاً و علانیة یرجون تجارة لن تبور»فاطر،29.

7 عالی ترین حالات عبادت،سجده است. «وَ هُمْ یَسْجُدُونَ»

[سوره آل عمران (3): آیات 114 تا 115]

اشاره

یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ یُسٰارِعُونَ فِی اَلْخَیْرٰاتِ وَ أُولٰئِکَ مِنَ اَلصّٰالِحِینَ (114) وَ مٰا یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ (115)

آنان به خدا و روز قیامت ایمان دارند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند و در کارهای خیر شتاب می ورزند و آنان از افراد صالح و شایسته هستند.

و آنچه از خیر انجام دهند،هرگز درباره آن ناسپاسی نبینند و خداوند به (حال)پرهیزکاران داناست.

نکته ها:

همان گونه که در سوره ی بقره آیه 3،در کنار ایمان،نماز مطرح شده است، «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاٰةَ» در این آیه نیز در کنار ایمان،امر به معروف و نهی از منکر آمده است. «یُؤْمِنُونَ» ، «یَأْمُرُونَ» شیوه ی قرآن آن است که امر به معروف را قبل از نهی از منکر می آورد.آری،اگر درهای معروف باز شود،راه منکر بسته می شود.ازدواج آسان،جلو فحشا را می گیرد.نماز،انسان را از فحشا و منکر باز می دارد.اشتغالِ صحیح می تواند مانع فسادهای اجتماعی گردد.شخصیّت دادن به افراد،آنان را از سقوط به ابتذال باز می دارد.

صالحان کسانی اند که همگان آرزوی ملحق شدن به آنان را دارند: «أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ» (1)و هر مسلمانی در هر روز،پنج مرتبه به آنان سلام می کند.«السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» در بینش الهی،هیچ عمل صالحی ضایع نمی شود. «فَلَنْ یُکْفَرُوهُ» البتّه چنان که در

ص :134


1- 1) .یوسف،108؛شعراء،83.

قرآن می خوانیم: «إِنَّمٰا یَتَقَبَّلُ اللّٰهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ» (1)شرط قبولی،ایمان و تقواست،لذا در اینجا می فرماید:ما خود می شناسیم که متّقین چه کسانیند که باید عملشان مورد قبول واقع شود.

پیام ها:

1 امر به معروف و نهی از منکر،در ادیان دیگر نیز مطرح بوده است.

«أَهْلِ الْکِتٰابِ»

، «یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ» 2 سجده های سحر باید همراه با امر و نهی در روز باشد. «یَسْجُدُونَ» ، «یَأْمُرُونَ» 3 سرعت در کار خیر،ارزش آن را بیشتر می کند. «یُسٰارِعُونَ فِی الْخَیْرٰاتِ» 4 سبقت و سرعت صالحان در نیکی ها،موسمی نیست دائمی است. «یُسٰارِعُونَ» 5 افراد صالح،کسانی هستند که با نشاط و شتاب،به سراغ هر کار خیری می روند،نه فقط بعضی از کارها. «الْخَیْرٰاتِ» 6 ایمان،عبادت،تلاوت،امر به معروف و نهی از منکر و سرعت در کار خیر انسان را در زمره صالحان می برد. «أُولٰئِکَ مِنَ الصّٰالِحِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیات 116 تا 117]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوٰالُهُمْ وَ لاٰ أَوْلاٰدُهُمْ مِنَ اَللّٰهِ شَیْئاً وَ أُولٰئِکَ أَصْحٰابُ اَلنّٰارِ هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ (116) مَثَلُ مٰا یُنْفِقُونَ فِی هٰذِهِ اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا کَمَثَلِ رِیحٍ فِیهٰا صِرٌّ أَصٰابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ وَ مٰا ظَلَمَهُمُ اَللّٰهُ وَ لٰکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (117)

همانا کسانی که کافر شدند،هرگز اموالشان و اولادشان چیزی از(عذاب)خدا را از آنان دفع نخواهد کرد و آنها همدم آتشند،همواره در آن ماندگار.

ص :135


1- 1) .مائده،27.

مَثَل آنچه در این زندگی دنیا انفاق می کنند،چون مَثل بادی است که در آن سرما و یا گرمای شدیدی باشد،بر کشتزار قومی که بر خود ستم کرده اند بوزد،پس آن را از بین ببرد.خداوند به آنان ستم نکرده است،بلکه آنان به خویشتن ستم می کنند.

نکته ها:

بارها قرآن اعلام کرده که نه مال،نه فرزند،نه خویشان،نه همسر،نه دوست،نه مولا و نه هیچ چیز دیگر،در برابر قهر خدا ذرّه ای کارساز نیست.

کلمه ی« صِرٌّ »،به معنای گرما و سرمای سوزان است. (1)

بودجه هایی که کفّار در راه باطل صرف می کنند،همچون بذرپاشی در کشتزاری است که با یک باد سوزان نابود می شود.از ابتدای اسلام تا کنون،هر گونه توطئه، تهاجم و تبلیغات علیه اسلام با شکست روبرو شده و دین الهی هر روز رشد و گسترش یافته است و سرانجام پیروزی با اسلام است.

پیام ها:

1 عقیده،در عمل مؤثر است.کفر،سبب محرومیّت از برکات انفاق می گردد.

«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا»

، «مَثَلُ مٰا یُنْفِقُونَ» 2 یکی از عوامل حوادث و بلایای طبیعی،گناهان بشر است. «رِیحٍ فِیهٰا صِرٌّ أَصٰابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا» 3 گناه،کارهای نیک را نابود می کند. «ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ» 4 قهر خداوندی ظلم نیست،بلکه بازتاب عملکرد خود انسان هاست. «وَ مٰا ظَلَمَهُمُ اللّٰهُ وَ لٰکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»

ص :136


1- 1) .التحقیق فی کلمات القرآن.

[سوره آل عمران (3): آیه 118]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَتَّخِذُوا بِطٰانَةً مِنْ دُونِکُمْ لاٰ یَأْلُونَکُمْ خَبٰالاً وَدُّوا مٰا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ اَلْبَغْضٰاءُ مِنْ أَفْوٰاهِهِمْ وَ مٰا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنّٰا لَکُمُ اَلْآیٰاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (118)

ای کسانی که ایمان آورده اید! از غیر خودتان همراز نگیرید.آنان در تباهی شما کوتاهی نمی کنند،آنها رنج بردن شما را دوست دارند.همانا کینه و دشمنی از(گفتار)دهانشان پیداست و آنچه دلهایشان در بردارد،بزرگتر است.به تحقیق ما آیات(روشنگر و افشاگر توطئه های دشمن)را برای شما بیان کردیم اگر تعقّل کنید.

نکته ها:

کلمه ی« بِطٰانَةً »به لباس زیر گفته می شود که به«بطن»و شکم می چسبد.این کلمه، کنایه از مَحرم اسرار است.کلمه ی« خَبٰالاً »به معنای نابودی فکر و عقل است.

کلمه ی«عنت»به معنی سختی و رنج،و کلمه ی«یألون»به معنی کوتاهی کردن در انجام کاری است.

دشمن برای ما چه آرزو می کند؟

اگر به واژه ی«ود»در قرآن بنگریم،آرزوهای دشمنان را درباره خود در می یابیم:

1 او می خواهد ما از سلاح و سرمایه ی خود غافل باشیم. «وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَ أَمْتِعَتِکُمْ» (1)2 او از ما سازش و نرمش می خواهد. «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ» (2)3 او برای ما رنج و فشار و زحمت می خواهد. «وَدُّوا مٰا عَنِتُّمْ» 4 او برای ما ارتداد و بازگشت از دین را می خواهد. «وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتٰابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمٰانِکُمْ کُفّٰاراً» (3)

ص :137


1- 1) .نساء،102.
2- 2) .قلم،9.
3- 3) .بقره،109.
پیام ها:

1 بیگانگان را مَحرم اسرار خویش قرار ندهیم. «لاٰ تَتَّخِذُوا بِطٰانَةً مِنْ دُونِکُمْ» وجود مستشاران خارجی در کشورهای اسلامی،ممنوع است.

2 رازداری،یک وظیفه ی قطعی است. «لاٰ تَتَّخِذُوا بِطٰانَةً مِنْ دُونِکُمْ» 3 هر مسلمانی هم که مصداق «دُونِکُمْ» باشد،نباید محرم اسرار قرار گیرد،زیرا در میان مسلمانان نیز افراد فتنه جو و جاسوس،کم نیستند. «لاٰ تَتَّخِذُوا بِطٰانَةً مِنْ دُونِکُمْ...» 4 ملاک دوستی و روابط صمیمانه ی مسلمانان با سایر جوامع باید ایمان باشد.

«لاٰ تَتَّخِذُوا بِطٰانَةً مِنْ دُونِکُمْ»

5 جامعه ی اسلامی،برتر از جامعه ی غیر اسلامی است.« دُونِکُمْ »بجای«غیرکم» نشان آن است که غیر مسلمانان،دون و پائین اند. «مِنْ دُونِکُمْ» 6 اوّلین حرکت و خطر دشمن،تهاجم فرهنگی است.دشمن در ضربه زدن به فکر و اندیشه کوتاهی نمی کند. «لاٰ یَأْلُونَکُمْ خَبٰالاً» 7 دشمنان با روشهای گوناگون با ما برخورد می کنند:1 فساد. «لاٰ یَأْلُونَکُمْ خَبٰالاً» 2 فشار. «وَدُّوا مٰا عَنِتُّمْ» 3 نفاق. «مٰا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ» 8 دشمنان خود را بشناسید و هشیار باشید،آنان ذرّه ای در توطئه و فتنه علیه شما کوتاهی نمی کنند. «لاٰ یَأْلُونَکُمْ خَبٰالاً وَدُّوا مٰا عَنِتُّمْ» 9 اوامر و نواهی الهی،دلیل و فلسفه دارد.اگر شما را از روابط صمیمانه با دشمنان نهی می کند،به خاطر آن است که آنان در توطئه علیه شما کوتاهی نمی کنند. «لاٰ تَتَّخِذُوا» ، «لاٰ یَأْلُونَکُمْ» 10 از کوزه همان برون تراود که در اوست.از دشمن انتظاری جز بغض و کینه نیست. «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضٰاءُ مِنْ أَفْوٰاهِهِمْ» 11 دشمنان خود را از تبلیغات آنان بشناسید. «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضٰاءُ مِنْ أَفْوٰاهِهِمْ» 12 روابط صمیمی با دشمنِ توطئه گر،نشانه ی بی عقلی است.برخورد با صفا،با

ص :138

افراد بی صفا، کم عقلی است. «مٰا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ» ، «إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ» 13 خداوند به درون همه آگاه است و نقشه های دشمنان اسلام را افشا می کند.

«وَ مٰا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ»

14 دشمنان شما منافق هستند،ظاهر و باطنشان یکی نیست. «مٰا تُخْفِی صُدُورُهُمْ» 15 خداوند با معرّفی روحیات دشمن،با شما اتمام حجّت کرده است. «قَدْ بَیَّنَّا الْآیٰاتِ» 16 مؤمن بودن مسأله ای است و عاقل بودن مسأله دیگر،لذا در این آیه خداوند به مؤمنان می فرماید:کفّار را محرم اسرار خود قرار ندهید،اگر عقل دارید. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» ، «إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 119]

اشاره

هٰا أَنْتُمْ أُولاٰءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لاٰ یُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتٰابِ کُلِّهِ وَ إِذٰا لَقُوکُمْ قٰالُوا آمَنّٰا وَ إِذٰا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ اَلْأَنٰامِلَ مِنَ اَلْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اَللّٰهَ عَلِیمٌ بِذٰاتِ اَلصُّدُورِ (119)

هان(ای مسلمانان)! این شمایید که آنان را دوست می دارید،ولی آنها شما را دوست نمی دارند،در حالی که شما به همه ی کتاب ها(ی آسمانی)ایمان دارید (ولی آنها به کتاب شما ایمان نمی آورند.)و هر گاه با شما دیدار کنند(منافقانه) می گویند:ما ایمان آوردیم،و چون(با هم)خلوت کنند،از شدّت خشم بر شما، سر انگشتان خود را می گزند.بگو:به خشمتان بمیرید،همانا خداوند به درون سینه ها آگاه است.

پیام ها:

1 تشخیص روحیات دشمن و انگیزه های حقیقی خود،بسیار دقیق است،به همین جهت در صدر آیه،کلمه ی «هٰا» برای هشدار و تنبیه آمده است.

2 دوستی باید دو جانبه باشد و گر نه مایه ی ذلّت و خودباختگی و احساس

ص :139

حقارت است. «تُحِبُّونَهُمْ وَ لاٰ یُحِبُّونَکُمْ» 3 مسلمان به تمام کتب آسمانی پیشین ایمان دارد،گرچه دیگران به قرآن ایمان نیاورند. «تُؤْمِنُونَ بِالْکِتٰابِ کُلِّهِ» 4 به هر اظهار ایمانی اطمینان نکنید. «قٰالُوا آمَنّٰا وَ إِذٰا خَلَوْا...» 5 گمان نکنید محبّت شما،دشمنان کینه توز را نسبت به شما دلگرم می کند.

«تُحِبُّونَهُمْ»

، «عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنٰامِلَ مِنَ الْغَیْظِ» 6 انگیزه های درونی،بازتاب بیرونی دارد.در آیه قبل: «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضٰاءُ مِنْ أَفْوٰاهِهِمْ» در این آیه «عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنٰامِلَ مِنَ الْغَیْظِ» 7 دشمن نسبت به شما غضب ندارد،غیظ دارد.غیظ در مواردی بکار می رود که ظرف انسان از غضب پر شده باشد. «مِنَ الْغَیْظِ» 8 یکی از امدادهای الهی،افشای روحیه های دشمن برای مسلمانان است،تا اغفال نشوند و هوشیار باشند. «وَ مٰا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ» ، «وَ إِذٰا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنٰامِلَ...» 9 دشمنان خود را تحقیر کنید. «مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ» 10 گاهی مسائل روانی چون حسد و کینه،انسان را تا سرحد مرگ پیش می برد.

«مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ»

11 برخورد اسلام با منافقانِ موذی،شدیدتر از کافران یک رنگ است. «إِذٰا لَقُوکُمْ قٰالُوا آمَنّٰا» ، «مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ» 12 گاهی اعلان نفرت و نفرین لازم است.کافران کینه توز و منافقان حیله گر شایسته ی نابودی هستند. «مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ» 13 به بهانه ی جذب کفّار،به آنها محبّت نکنید،زیرا گاهی انگیزه ی واقعی محبّت،طمع یا ترس و یا خودباختگی است. «إِنَّ اللّٰهَ عَلِیمٌ بِذٰاتِ الصُّدُورِ» 14 خداوند به اسرار دلها آگاه است. «عَلِیمٌ بِذٰاتِ الصُّدُورِ» اگر باور کنیم که خداوند همه چیز را می داند،کمتر دست به حیله و فریب

ص :140

می زنیم.منافقان توطئه گر نیز بدانند که خداوند عملکرد آنان را می داند و به موقع پاسخ خواهد داد.

[سوره آل عمران (3): آیه 120]

اشاره

إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُوا بِهٰا وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لاٰ یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً إِنَّ اَللّٰهَ بِمٰا یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ (120)

اگر خوبی به شما رسد،آنان را غمگین سازد و اگر بدی به شما رسد،آنها بدان شادمان می شوند و اگر(در برابرشان)صبر کنید و پرهیزکار باشید،حیله ی بدخواهانه ی آنان هیچ آسیبی به شما نرساند.همانا خداوند به آنچه انجام می دهند احاطه دارد.

نکته ها:

این آیه راه شناختِ دوست و دشمن را بیان می کند،که بهترین راه آن،توجّه به روحیات و عکس العمل آنها در مواقع کامیابی و یا ناکامی مسلمانان است.در سیاست خارجی نیز توجّه به محکوم کردن ها،تأییدها،تبریک و تکذیب ها،و انواع کمک ها و تبلیغات،لازم است.

در آیات قبل،به مسلمانان سفارش نمود که دشمنان را نه همراه بگیرند و نه دوست.این آیه می فرماید:این برخورد ممکن است تاوان سختی داشته باشد و آنان بر علیه شما توطئه کنند،بنا بر این شما باید اهل صبر و تقوا باشید،تا حیله های آنان ضربه ای به شما نزند.

پیام ها:

1 حسادتِ دشمنان به قدری است که اگر اندک خیری به شما برسد،ناراحت می شوند. «إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ» 2 راه نفوذ دشمن،یا ترس و طمع ماست و یا بی پروایی و بی تقوایی ما،که صبر

ص :141

و تقوا،راه خنثی کردن آنهاست. «إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لاٰ یَضُرُّکُمْ» 3 در برابر حسودانی که از رشد ما ناراحتند،چاره ای جز صبر و تقوا نیست. «إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لاٰ یَضُرُّکُمْ» 4 خداوند با افشای روحیّات دشمن،به مسلمانان هم روحیّه می دهد و هم بیدار باش. «إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ» ، «لاٰ یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ»

[سوره آل عمران (3): آیه 121]

اشاره

وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ تُبَوِّئُ اَلْمُؤْمِنِینَ مَقٰاعِدَ لِلْقِتٰالِ وَ اَللّٰهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (121)

و(بیادآر)هنگامی که بامدادان(برای جنگ احد)از نزد خانواده ات بیرون شدی(تا)مؤمنان را در مراکزی برای جنگیدن جای دهی،و خداوند(به گفتار و کردار شما)شنوا و داناست.

نکته ها:

سیمایی از جنگ احُد سال دوّم هجری،کفّار قریش با دادن هفتاد کشته و هفتاد اسیر در جنگ بدر شکست خورده و به مکّه بازگشتند.ابو سفیان گفت:بر کشته ها گریه نکنید،تا عقده ها خالی نشود و کینه ها باقی بماند.همگی شعارِ انتقام سر دهید و من نیز تا انتقام نگیرم با همسرم همبستر نخواهم شد.

سال بعد،کفّار مکّه با سه هزار سوار و دو هزار پیاده و تجهیزات کامل به قصد جنگ با مسلمین به سوی مدینه حرکت کردند.عبّاس عموی پیامبر که تا آن روز اسلام نیاورده بود و در مکّه زندگی می کرد،به خاطر علاقه و محبّت زیادی که به پیامبر داشت،ماجرای حرکت و حمله ی کفّار را در نامه ای محرمانه توسّط مردی از قبیله بنی غفّار نزد پیامبر فرستاد.همین که رسول گرامی اسلام صلی اللّٰه علیه و آله از ماجرا با خبر شد،گروهی را از مدینه برای کسب اطلاعات بیشتر به سوی مکّه فرستاد.

مأموران در بازگشت،حرکت قوای کفّار به سرکردگی ابو سفیان را تأیید کردند.

ص :142

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در روز جمعه جلسه ای تشکیل داده و با مسلمانان در این مورد مشورت فرمودند.در این جلسه دو نظریّه مطرح شد:

1 در مدینه بمانیم و در کوچه ها سنگر بگیریم تا همه بتوانند به ما کمک کنند.

2 از مدینه خارج شده و در بیرون شهر بجنگیم.

نظریّه ی دوّم که همراه با حماسه و اظهار شجاعت بود،جوانان را جذب و طرفداران بیشتری پیدا کرد و در نتیجه رأی بر آن شد که از شهر خارج شوند.با اینکه نظر مبارک شخص پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله ماندن در شهر بود،ولی به احترام احساسات جوانان،از رأی خود صرف نظر کرد.پس پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله همراه یک نفر برای آماده کردن اردوگاه از شهر مدینه خارج شده و محلی را در دامنه کوه احد که شرایط نظامی خوبی داشت،برگزید.آن گاه پیامبر در خطبه های نماز جمعه مردم را از ماجرا مطلع فرموده و پس از نماز با هزار نفر از مهاجرین و انصار رهسپار اردوگاه جنگ شدند.فرمانده این جنگ شخص رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله بودند.حضرت چند پرچم را برافراشتند که بعضی بدست مهاجرین و بعضی بدست انصار سپرده شد.

حرکت از مدینه تا اردوگاه احد پیاده بود و رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله از اصحاب در طیّ حرکت سان می دیدند و صفوف را منظّم می فرمودند.پیامبر در بازدید از صفوف، افراد تازه ای را دیده و سؤال فرمودند:شما کیستید؟ گفتند:ما از یهودیانِ مدینه هستیم که برای کمک به شما آمده ایم.حضرت با کمی تأمّل فرمودند:برای جنگ با مشرک،از مشرک کمک نمی گیریم.و به همین دلیل از هزار نفر لشگر اسلام سیصد نفر کم شدند.البتّه بعضی گفته اند که همه ی این سیصد نفر،یهودی نبودند بلکه مسلمانانی مانند عبد اللّه بن ابیّ هم بودند که چون حرکت مسلمانان با رأی آنان مبنی بر سنگر گرفتن در شهر موافق نشده بود،در میان راه جدا شدند. (1)

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله نماز صبح را با هفتصد نفر در احد اقامه کردند،و عبد اللّه بن جبیر را

ص :143


1- 1) .در کتاب فروغ ابدیّت،تألیف حضرت آیت اللّٰه سبحانی،جلد دوّم،ص 38 و تاریخ پیامبر اسلام،تألیف آقای دکتر آیتی،ص 285،در این باره تفاوت هایی دیده می شود.

با پنجاه نفر از تیراندازان ماهر،مأمور حفظ دهانه ی حسّاس کوه قرار داده و سفارش فرمودند که هرگز این منطقه را خالی نکنید.

ابو سفیان نیز خالد بن ولید را همراه با دویست نفر سرباز مأمور نمود تا هر گاه نگهبانان از دهانه کوه غفلت نمایند،از پشت سر به سپاه اسلام حمله ور شوند.

سرانجام دو لشگر در برابر یکدیگر صف آرایی کردند.ابو سفیان به نام بت ها و زنان زیبا،و رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله به نام خداوند متعال،سپاه خود را تشویق می کردند.

از لشگر مسلمانان فریاد اللّٰه اکبر،و از سپاه کفر صدای دُفّ و نی بلند بود.

جنگ که شروع شد،مسلمانان با یک حمله ی سریع لشگر قریش را درهم شکستند و سپاه کفر پا به فرار گذاشته و مسلمانان آنها را تعقیب نمودند.بعضی از مسلمانان به خیال شکست قطعی کفّار سرگرم جمع آوری غنائم شدند و نگهبانانِ دهانه ی کوه نیز بر خلاف سفارشات اکید رسول اللّٰه صلی اللّٰه علیه و آله به طمع جمع آوری غنائم،منطقه ی تحت حفاظت خود را رها کردند.در این هنگام خالد بن ولید با دویست نفر سپاه خود که در کمین بودند،از فرصت استفاده نموده و از پشت به سپاه اسلام حمله کردند.

ناگهان مسلمانان خود را در محاصره کفّار دیدند.حمزه عموی گرامی پیامبر شهید شد و جز افراد معدودی که پروانه وار گرد وجود مبارک رسول الله بودند، بقیه مسلمانان پا به فرار گذاشتند.

در این جنگ نقش علیّ بن ابی طالب علیهما السلام از همه ی افراد بیشتر بود،به نحوی که شمشیر آن حضرت شکست و پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله شمشیر خود را که ذو الفقار نام داشت به آن حضرت داد و علی علیه السلام از ایشان حفاظت می کرد.در این جنگ شصت ضربه و زخم بر پیکر مبارک علی علیه السلام وارد شد.امام صادق علیه السلام فرمود:پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله جبرئیل را در میان زمین و آسمان دید که می گوید:«لا فتی الا علی لا سیف الا ذو الفقار» یکی از کفّار مکّه به نام ابن قمعه،سرباز فداکار اسلام مَصعب را به خیال اینکه او پیامبر است،شهید کرد و فریاد زد:به لات و عزّی سوگند که محمّد کشته شد.کفّار

ص :144

به شهادت رسول خدا مطمئن شده و راه مکّه را در پیش گرفته و جنگ را رها کردند و عملاً این شعار به نفع مسلمانان تمام شد.در این میان مسلمانان نیز با شنیدن شایعه شهادت رسول خدا با ترس و وحشت پا به فرار گذاشته و بعد از با خبر شدن از زنده بودن پیامبر بازگشته و از آن حضرت عذرخواهی کردند.در این جنگ هفتاد تن از مسلمانان شهید و عدّه ی زیادی نیز مجروح شدند. (1)

پیام ها:

1 روزهای حسّاس گذشته را فراموش نکنیم و به عنوان سند تجربه،بیاد آوریم.

«وَ إِذْ غَدَوْتَ...»

2 در آستانه جنگ باید از خانواده دل کند. «وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ...» 3 برنامه ریزی های فنّی،جغرافیایی و طبیعی عملیات نظامی،باید قبل از حمله ی دشمن صورت گیرد. «وَ إِذْ غَدَوْتَ» ، «تُبَوِّئُ» 4 فرماندهی جنگ و انتخاب پایگاه ها و مناطق استراتژیک دفاعی،به عهده ی شخص پیامبر و رهبر مسلمانان است. «تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقٰاعِدَ لِلْقِتٰالِ»

[سوره آل عمران (3): آیه 122]

اشاره

إِذْ هَمَّتْ طٰائِفَتٰانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلاٰ وَ اَللّٰهُ وَلِیُّهُمٰا وَ عَلَی اَللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ اَلْمُؤْمِنُونَ (122)

آن گاه که دو گروه از شما بر آن شدند که(در جنگ)سستی نمایند،امّا خداوند ولیّ آنان بود(و به آنان کمک کرد که از این فکر باز گردند،)پس مؤمنان تنها به خدا توکّل کنند.

نکته ها:

دو گروه از مسلمانان به نام های«بنو سلمه»از قبیله ی اوس و«بنو حارثه»از قبیله ی خزرج،تصمیم گرفتند که از شرکت در جنگ احد خودداری کنند.دلیل سستی

ص :145


1- 1) .تفسیر نمونه.

این دو گروه را عوامل متعدّدی ذکر کرده اند:

1 ترس از دشمن که بیش از مسلمانان بودند.

2 ناراحتی از اینکه چرا در مقام مشورت به رأی ما توجّه نشد و به جای دامنه احد،در شهر سنگر نگرفته اند.

3 ایراد به اینکه چرا پیامبر اجازه نداد یهودیانِ هم پیمان،به آنان کمک کنند.ولی خداوند با لطف خود این دو گروه را از افتادن به دام گناه و فرار از میدان جنگ نگهداشت و آنان را در ولایت خود حفظ کرد. (1)

پیام ها:

1 خداوند از تصمیمات ما آگاه است و پیامبرش را از افکار مردم آگاه می سازد.

«إِذْ هَمَّتْ»

2 روزهای سخت و تجربه از آنها را فراموش نکنید. «إِذْ هَمَّتْ» 3 همه ی کسانی که به جبهه جنگ می روند یکسان نیستند. «طٰائِفَتٰانِ» ، «أَنْ تَفْشَلاٰ» 4 وجود عناصر سست بنیاد در جبهه ها،عامل شکست و خطر است. «تَفْشَلاٰ» 5 اگر انسان تحت ولایت خدا نباشد،سست می شود. «أَنْ تَفْشَلاٰ وَ اللّٰهُ وَلِیُّهُمٰا» 6 خداوند مؤمنان را به حال خود رها نمی کند و در مواقع حساس دست آنان را می گیرد. «وَ اللّٰهُ وَلِیُّهُمٰا» 7 فکر گناه،اگر به مرحله ی عمل نرسد،انسان را از تحت ولایت الهی خارج نمی کند. «هَمَّتْ» ، «وَ اللّٰهُ وَلِیُّهُمٰا» 8 یگانه داروی سستی،توکّل بر خداست.که این دارو تنها در دست مؤمنان است. «وَ عَلَی اللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» 9 توکّل بر خداوند،عامل پیروزی است. «هَمَّتْ» ، «أَنْ تَفْشَلاٰ وَ اللّٰهُ وَلِیُّهُمٰا وَ عَلَی اللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ»

ص :146


1- 1) .تفسیر مجمع البیان،ذیل آیه.

[سوره آل عمران (3): آیه 123]

اشاره

وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اَللّٰهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اَللّٰهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (123)

و همانا خداوند شما را در جنگ بدر در حالی که ناتوان بودید یاری کرد،پس از خداوند پروا کنید،باشد که سپاس گزاری نمائید.

نکته ها:

کلمه« أَذِلَّةٌ »یا به معنی کمبود نیروی انسانی مؤمنان در بدر است و یا به معنای کمبود ساز و برگ جنگی و تدارکات است.یادآوری کمبودها در بدر،اشاره به توانمندی آنان در مقایسه با جنگ احد است.

در سه آیه قبل خواندیم که صبر و تقوا،انسان را بیمه می کند و در این آیه نمونه عملی آن را مجاهدان بدر معرفی می کند.در آیه ی قبل نیز سخن از توکّل بود و مجاهدان بدر نمونه عملی توکّل هستند.این آیه خطاب به مسلمانان می فرماید:

شما که در بدر نصرت خدا را دیدید،چرا در احد به فکر سستی افتادید؟!

پیام ها:

1 امدادهای غیبی را در میدان های کارزار فراموش نکنید. «نَصَرَکُمُ اللّٰهُ بِبَدْرٍ» 2 نصرت الهی،نشانه ی ولایت الهی بر مؤمنان است. «وَ اللّٰهُ وَلِیُّهُمٰا» ، «وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّٰهُ بِبَدْرٍ» 3 به خداوند توکّل کنیم که نصرت او را در صحنه های جنگ دیده ایم. «وَ عَلَی اللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ» ، «نَصَرَکُمُ اللّٰهُ بِبَدْرٍ» 4 امدادهای الهی سرنوشت جنگ را معیّن می کند،نه عوامل طبیعی. «نَصَرَکُمُ اللّٰهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ» 5 هر کس طالب نصرت الهی است،باید تقوا پیشه کند. «نَصَرَکُمُ اللّٰهُ» ، «فَاتَّقُوا اللّٰهَ» 6 شکر امدادهای الهی آن است که تقوای الهی پیشه کنیم. «فَاتَّقُوا اللّٰهَ» ، «تَشْکُرُونَ»

ص :147

[سوره آل عمران (3): آیه 124]

اشاره

إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاٰثَةِ آلاٰفٍ مِنَ اَلْمَلاٰئِکَةِ مُنْزَلِینَ (124)

و(بیاد آور)هنگامی که به مؤمنان می گفتی:آیا شما را کفایت نمی کند که پروردگارتان شما را به سه هزار فرشته ی فرود آمده یاری کند؟

پیام ها:

1 یکی از وظایف رهبری،امیدوار کردن مردم و توجّه دادن آنها به امدادهای غیبی است. «إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ» 2 امیدواری به لطف خداوند برای یک رزمنده ضروری است. «أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ» 3 ملائکه به فرمان خداوند در خدمت مؤمنان قرار می گیرند. «یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاٰثَةِ آلاٰفٍ مِنَ الْمَلاٰئِکَةِ» 4 در جهان بینی الهی،زندگی انسان ها با جهان فرشتگان مرتبط است. «یُمِدَّکُمْ...» 5 امدادهای الهی،بر اساس ربوبیّت اوست. «یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ» 6 یکی از اسباب امدادهای الهی در جبهه ها،نزول فرشتگان است. «یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاٰثَةِ آلاٰفٍ مِنَ الْمَلاٰئِکَةِ»

[سوره آل عمران (3): آیه 125]

اشاره

بَلیٰ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هٰذٰا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلاٰفٍ مِنَ اَلْمَلاٰئِکَةِ مُسَوِّمِینَ (125)

البتّه اگر صبر و مقاومت کنید و پرهیزگاری نمایید(گرچه)دشمنان با خشم و خروش بر شما بتازند،پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته مخصوص مدد می رساند.

نکته ها:

در آیه ی قبل،سخن از نزول سه هزار فرشته ی امدادرسان بود و در این آیه،سخن از پنج هزار فرشته ی مخصوص،و این در صورتِ صبر و تقوای رزمندگان است.

ذکر تعداد فرشتگان،نشان می دهد که قدرت آنان محدود است.همان گونه که از

ص :148

کلمه ی« مُنْزَلِینَ »فهمیده می شود که فرشتگان تحت امر خدا هستند و از پیش خود کاری انجام نمی دهند.و از کلمه« مُسَوِّمِینَ »استفاده می شود که فرشتگان امدادی،نیروهای ویژه ای هستند.در صحیفه ی سجّادیه،امام زین العابدین علیه السلام در سلام خود به فرشتگان،برای هر دسته از فرشتگان،مأموریّت خاصّی را بیان می کند. (1)

پیام ها:

1 استقامت و تقوا،عامل نزول فرشتگان و امدادهای غیبی است. «إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا» ، «یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ» 2 امدادهای الهی،اختصاص به زمان پیامبر ندارد. «إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا» ، «یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ» 3 مقاومت همراه با تقوا ارزش دارد و گر نه لجاجت و یکدندگی است. «إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا» 4 از دشمن غافل نشویم که هجوم او خشمگینانه و خروشان است. «یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ» 5 هر گاه هجوم دشمن بر اهل تقوا شدید باشد،خداوند نیز برامدادهای خود می افزاید. «یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ» ، «بِخَمْسَةِ آلاٰفٍ»

[سوره آل عمران (3): آیه 126]

اشاره

وَ مٰا جَعَلَهُ اَللّٰهُ إِلاّٰ بُشْریٰ لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ وَ مَا اَلنَّصْرُ إِلاّٰ مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ اَلْعَزِیزِ اَلْحَکِیمِ (126)

و خداوند این(نزول فرشتگان)را جز مژده و بشارتی برای شما قرار نداد،تا دلهای شما بدان آرام گیرد و(بدانید که)هیچ پیروزیی نیست مگر از جانب خداوند عزیز و حکیم.

پیام ها:

1 آرامش و امید،نیاز رزمندگان در جبهه هاست. «بُشْریٰ لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ» 2 تمام مقدّمات مادّی،علمی،روانی و انسانی،بدون اراده ی خداوند کاری از

ص :149


1- 1) .صحیفه سجّادیه،دعای سوّم.

پیش نمی برند. «وَ مَا النَّصْرُ إِلاّٰ مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ» 3 قدرت خداوند همراه با حکمت اوست.لذا ممکن است در مواردی به دلایل خاصّی مسلمانان نیز شکست بخورند. «اللّٰهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ»

[سوره آل عمران (3): آیه 127]

اشاره

لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خٰائِبِینَ (127)

(امدادهای الهی برای آن بود)تا بعضی از کفّار را ریشه کن کند یا ناکام و ذلیلشان گرداند که ناامید برگردند.

نکته ها:

کلمه ی «طَرَفاً» به معنای انتهای یک چیز است،نه گوشه ی آن.بنا بر این آیه می فرماید:امدادهای غیبی ما برای آن است که ریشه ی بعضی از کفّار قطع شود.

البتّه بعضی مفسّران،« طَرَفاً »را به معنای اشراف گرفته اند.یعنی هدف جنگ بدر، نابودی اشراف کفّار بود.نظیر آیه ی «فَقٰاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ» (1)ناامیدی بر دو گونه است؛اگر کسی از اوّل ناامید باشد می گویند:«یأس»دارد، ولی اگر بعد از امیدواری،ناامید شود می گویند:«خائب»است. (2)

جنگ در اسلام،گاه دفاعی است و برای خنثی کردن تهاجم دشمن و گاه ابتدایی و آغازگرانه است.

پیام ها:

1 سران کفر،یا باید به کلّی ریشه کن شوند و یا خوار و ذلیل و مأیوس گردند.با برخوردهای ضعیف و موسمی و موضعی که به ریشه ی کفر لطمه نمی زند، دل خوش نباشید. «لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا» 2 وحدت و قدرت و سیاست و مدیریّت مسلمانان،باید به نوعی باشد که دشمن به ناامیدی کشیده شود. «فَیَنْقَلِبُوا خٰائِبِینَ»

ص :150


1- 1) .توبه،12.
2- 2) .تفسیر اطیب البیان و التحقیق فی کلمات القرآن.

[سوره آل عمران (3): آیه 128]

اشاره

لَیْسَ لَکَ مِنَ اَلْأَمْرِ شَیْءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظٰالِمُونَ (128)

هیچ امری(از هدایت یا کیفر مردم)در اختیار تو نیست.(تنها خداوند است که) یا لطف خود را بر آنها برمی گرداند یا عذابشان می کند،زیرا آنان ستمکارند.

نکته ها:

وقتی رهبری امّت صداقت کامل دارد،اینگونه عمل می کند که حتّی آیاتی را که از او سلب مسئولیّت می کند،با کمال صداقت و شهامت برای مردم باز می خواند، که خداوند فرمود:تو کاره ای نیستی.در تفاسیر شیعه و سنّی می خوانیم که در جنگ احد هنگامی که دندان پیامبر شکست و خون جاری شد،حضرت فرمود:

چگونه این مردم رستگار خواهند شد؟ آیه نازل شد که تو مسئول رستگاری مردم نیستی،ممکن است در آینده مورد عفو قرار بگیرند و ممکن است به حال خود رها شده و مجازات شوند.

پیام ها:

1 عفو یا عذاب بدست خداوند است.شفاعتِ اولیا هم بدون اذن او صورت نمی گیرد و هرگز پیامبران از پیش خود در برابر خداوند استقلالی ندارند.

«لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ»

2 راه توبه حتّی برای فراریان از جبهه حقّ و یا کفّاری که بزرگ ترین صدمه را به مسلمانان زده اند،بسته نیست. «أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ» 3 عذاب مردم بخاطر ظلم و ستم خودشان است. «یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظٰالِمُونَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 129]

اشاره

وَ لِلّٰهِ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشٰاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (129)

ص :151

و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است،از آنِ اوست.او(طبق حکمت خود) هر کس را بخواهد می بخشد و هر کس را بخواهد عذاب می کند و خداوند بخشنده ی مهربان است.

نکته ها:

این آیه تأکیدی بر آیه قبل است که مجازات یا عفو،تنها به دست خداوند است.

زیرا آفرینش و حاکمیّت تمام هستی در دست اوست.جالب اینکه در آیه،افرادِ مورد قهر یا لطف معیّن نمی شوند،تا غرور یا یأس برای کسی پیدا نشود و همه در حالت خوف و رجا باشند.ناگفته پیداست که عفو یا عذاب،بر اساس حکمت الهی و وابسته به زمینه هایی است که انسان در خود و یا جامعه بوجود می آورد.

پیام ها:

1 حقّ عفو یا کیفر،تنها بدست کسی است که حاکمیّت آسمان ها و زمین برای اوست. «لِلّٰهِ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ» ، «یَغْفِرُ» ، «وَ یُعَذِّبُ» 2 در نظام الهی،اصل بر عفو و مغفرت است. «یَغْفِرُ» بر «یُعَذِّبُ» مقدّم شده است.

[سوره آل عمران (3): آیه 130]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَأْکُلُوا اَلرِّبَوا أَضْعٰافاً مُضٰاعَفَةً وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (130)

ای کسانی که ایمان آورده اید! ربا(و بهره ی پول)را با افزودن های مکرّر نخورید،از خدا روا کنید تا شاید رستگار شوید.

نکته ها:

این آیه همراه با هشت آیه ی بعد،در میان آیات جنگ احد قرار گرفته است.

شاید این امر به این جهت باشد که مسائل اخلاقی و اقتصادی،در یک نظام دفاعی مؤثّر است.جامعه ای که افرادش اهل اخلاص و ایثار،و سبقت در کارهای خیر،و اطاعت از رهبر باشند،در جنگ هم موفّق خواهند بود،ولی جامعه ی پول

ص :152

پرست و بخیل و نافرمان و مصرّ بر ارتکاب گناه،یقیناً شکست خواهد خورد.

آیات تحریم ربا،در چند مرحله و به صورت تدریجی نازل شده است.گام اوّل، انتقاد از رباخواری یهود بود: «وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ» (1)گام دوّم این آیه است که منع از ربای چندین برابر می کند و در گام سوّم،اسلام حتّی یک درهم ربا را تحریم و به منزله ی جنگ با خدا معرّفی کرده است.

پیام ها:

1 ایمان،زیر بنای عمل به دستورات است. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَأْکُلُوا الرِّبَوا» 2 قبل از تحریم ربا،نمونه های زشت و برجسته آن تحریم شد. «أَضْعٰافاً مُضٰاعَفَةً» 3 رعایت تقوی در مسائل اقتصادی بشدّت لازم است. «لاٰ تَأْکُلُوا الرِّبَوا» ، «اتَّقُوا اللّٰهَ» 4 رستگاری با رباخواری بدست نمی آید،بلکه با تقوا حاصل می شود. «لاٰ تَأْکُلُوا الرِّبَوا» ، «وَ اتَّقُوا اللّٰهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» 5 رباخوار،نه در دنیا رستگار است،(به خاطر تشدید اختلافات طبقاتی که منجر به تفرقه و کینه ی محرومان و انفجار آنها می شود)و نه در آخرت.(به خاطر گرفتاری به قهر خداوند). «لاٰ تَأْکُلُوا الرِّبَوا» ، «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 131]

اشاره

وَ اِتَّقُوا اَلنّٰارَ اَلَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکٰافِرِینَ (131)

و از آتشی که برای کافران آماده شده است.بپرهیزید.

پیام ها:

1 رباخواری یک نوع کفر است. «لاٰ تَأْکُلُوا الرِّبَوا» ، «أُعِدَّتْ لِلْکٰافِرِینَ» 2 مسلمان رباخوار،همان عذابی را می بیند که برای کافر فراهم شده است.

«أُعِدَّتْ لِلْکٰافِرِینَ»

3 دوزخ،برای کافران فراهم شده و اگر مسلمانانی گرفتار آن شوند،بخاطر تشابه

ص :153


1- 1) .نساء،161.

عملی آنان با کفّار است. «أُعِدَّتْ لِلْکٰافِرِینَ» 4 دوزخ هم اکنون موجود است. «أُعِدَّتْ لِلْکٰافِرِینَ» همانگونه که بهشت برای نیکوکاران آماده است. «وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ» (1)

[سوره آل عمران (3): آیه 132]

اشاره

وَ أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (132)

و خدا و رسول را اطاعت کنید،شاید مورد رحمت قرار گیرید.

نکته ها:

دلیل شکست مسلمانان در جنگ احد،نافرمانی از دستور رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله بود.

زیرا آن حضرت فرموده بود که منطقه حفاظتی واقع در میان درّه های کوه احد را رها نکنند،ولی دسته محافظان بخاطر طمع ورزی و جمع آوری غنائم جنگی بر خلاف دستور،منطقه را رها کردند و دشمن از همان منطقه به مسلمانان ضربه زد.

پیام ها:

1 دستورات و فرامینِ حکومتی پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله،همچون فرمان خدا واجب الاطاعة است. «وَ أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ الرَّسُولَ» 2 رباخواری،عصیان و طغیان در برابر خدا و رسول است. «لاٰ تَأْکُلُوا الرِّبَوا» ، «وَ أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ الرَّسُولَ» 3 کسی که بخاطر اطاعت از فرمان خدا و رسول،دست از رباخواری بر دارد و به مردم رحم کند،مورد رحمت قرار خواهد گرفت. «أَطِیعُوا» ، «تُرْحَمُونَ» 4 پیروی از خدا و رسول،رمز نجات از دوزخ است. «اتَّقُوا النّٰارَ» ، «وَ أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ الرَّسُولَ» 5 نتیجه ی پیروی از خدا و رسول،به خود انسان برمی گزیند گردد،نه به خدا و رسول.

«لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»

ص :154


1- 1) .شعراء،90.

6 اطاعت از خدا،بی پاداش نیست،بلکه وسیله و بستر دریافت رحمت اوست.

«أَطِیعُوا»

، «لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 133]

اشاره

وَ سٰارِعُوا إِلیٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا اَلسَّمٰاوٰاتُ وَ اَلْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ (133)

برای نیل به آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی که وسعت آن به قدر آسمان ها و زمین است و برای پرهیزکاران آماده گردیده،بشتابید.

نکته ها:

گروهی از دانشمندان اسلامی،عقیده دارند که بهشت و دوزخ هم اکنون وجود دارند و یکی از دلایل آنان همین آیات« أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ »یا« أُعِدَّتْ لِلْکٰافِرِینَ »است.

آمرزش گناه،کار الهی است و مراد از سرعت به سوی مغفرت،سرعت به سوی کاری است که مغفرت را بدنبال داشته باشد.

در این آیه،کلمه ی«عرض»به معنای وسعت است،نه کلمه ای در برابر طول.

حضرت علی علیه السلام در تفسیر این آیه فرمودند:«سارعوا الی اداء الفرائض»به انجام تکالیف الهی سرعت کنید. (1)

پیام ها:

1 سرعت در کار خیر،ارزش آن را بالا می برد. «سٰارِعُوا» 2 اوّل بخشیده شدن،سپس بهشت رفتن. «مَغْفِرَةٍ» ، «جَنَّةٍ» 3 آمرزش گناه مردم،از شئون ربوبیّت الهی است. «مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ» 4 سرعت در توبه،لازم است. «سٰارِعُوا إِلیٰ مَغْفِرَةٍ» 5 لازمه ی سرعت به سوی بهشت متّقین،قرار گرفتن در زمره ی متّقین است.

«جَنَّةٍ»

، «أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ»

ص :155


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

[سوره آل عمران (3): آیه 134]

اشاره

اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی اَلسَّرّٰاءِ وَ اَلضَّرّٰاءِ وَ اَلْکٰاظِمِینَ اَلْغَیْظَ وَ اَلْعٰافِینَ عَنِ اَلنّٰاسِ وَ اَللّٰهُ یُحِبُّ اَلْمُحْسِنِینَ (134)

(متّقین)کسانی هستند که در راحت و رنج انفاق می کنند و خشم خود را فرو می برند و از(خطای)مردم می گذرند،و خداوند نیکوکاران را دوست می دارد.

نکته ها:

این آیه،بدنبال محکوم کردن ربا در آیات قبل،از انفاق و عفو و گذشت و تعاون تمجید می کند.

یک واقعه ی تاریخی

آورده اند:روزی یکی از خدمتکاران امام سجاد علیه السلام در موقع شستشوی سر و صورت آن حضرت،ظرف آب از دستش افتاد و سر امام علیه السلام را زخمی کرد.امام به او نگاهی کرد.او دریافت که امام ناراحت شده است.بلافاصله گفت:« وَ الْکٰاظِمِینَ الْغَیْظَ »،امام فرمود:من خشم خود را فرو بردم.او دوباره گفت:« وَ الْعٰافِینَ عَنِ النّٰاسِ »،امام فرمود:ترا عفو کردم.او گفت:« وَ اللّٰهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ »امام فرمود:تو در راه خدا آزاد هستی. (1)

امام صادق علیه السلام فرمود:هیچ بنده ای نیست که خشم خود را فرو ببرد،مگر آنکه خداوند عزّت او را در دنیا و آخرت فزونی بخشد.خداوند فرمود: «وَ الْکٰاظِمِینَ الْغَیْظَ» ، «وَ اللّٰهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» این پاداش فروبردن آن خشم است. (2)

پیام ها:

1 تقوا،از انفاق جدا نیست. «أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ...» 2 انفاق،سخاوت می خواهد نه ثروت. «فِی السَّرّٰاءِ وَ الضَّرّٰاءِ» 3 نه در حال رفاه از محرومان غافل باشیم،و نه در تنگدستی بگوییم که ما خود

ص :156


1- 1) .تفسیر مجمع البیان و روح البیان.
2- 2) .کافی،ج 2،ص 110.

گرفتاریم. «فِی السَّرّٰاءِ وَ الضَّرّٰاءِ» 4 متّقین محکوم غرایز نیستند،آنان حاکم و مالک خویشتن اند. «الْکٰاظِمِینَ الْغَیْظَ» 5 تقوا،از سعه ی صدر جدا نیست. «وَ الْعٰافِینَ عَنِ النّٰاسِ» 6 متّقی،منزوی نیست،بلکه با مال و اخلاق خوب خود،با مردم معاشرت می کند. «یُنْفِقُونَ» ، «الْکٰاظِمِینَ» ، «الْعٰافِینَ» 7 در عفو خطاکار،ایمان او شرط نیست. «وَ الْعٰافِینَ عَنِ النّٰاسِ» 8 کسی که می خواهد محبوب خدا شود باید از مال بگذرد و خشم و غضب را فرو برد. «وَ اللّٰهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» 9 انفاق به محرومان و گذشت از خطای مردم،از مصادیق احسان و نیکوکاری است. «یُنْفِقُونَ» ، «الْکٰاظِمِینَ» ، «الْعٰافِینَ» ، «الْمُحْسِنِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 135]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ إِذٰا فَعَلُوا فٰاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اَللّٰهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ اَلذُّنُوبَ إِلاَّ اَللّٰهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلیٰ مٰا فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (135)

(افراد با تقوا)کسانی هستند که هر گاه کار زشتی انجام دهند و یا به خویشتن ستم کنند،خدا را یاد کرده و برای گناهان خود استغفار می کنند.و جز خدا کیست که گناهان را ببخشد؟ و(متّقین)چون به زشتی گناه آگاهند بر انجام آنچه کرده اند،پافشاری ندارند.

نکته ها:

بعضی مفسّران،مراد از« فٰاحِشَةً »را زنا و مراد از«ظلم»را سایر گناهان دانسته اند و بعضی دیگر مراد از« فٰاحِشَةً »را گناهان کبیره و«ظلم»را گناهان صغیره دانسته اند.

در روایات می خوانیم که بی توجّهی به گناهان گذشته و ترک توبه از آنها،به

ص :157

منزله ی اصرار بر گناه است. (1)

امام صادق علیه السلام فرمودند:وقتی این آیه نازل شد،ابلیس همه ی یاران خود را جمع کرد و چاره جویی نمود.شیاطین پیشنهاداتی دادند که پذیرفته نشد،وسواس خنّاس گفت:من چاره می کنم! گفتند:چگونه؟ گفت:به آنها وعده می دهم و به آرزوها گرفتارشان می کنم تا دچار گناه شوند و وقتی گرفتار شدند،استغفار را از یاد آنها می برم. (2)

پیام ها:

1 گاهی از افراد متّقی نیز گناه صادر می شود. «لِلْمُتَّقِینَ» ، «الَّذِینَ إِذٰا فَعَلُوا فٰاحِشَةً» 2 خطرناک تر از انجام گناه،غفلت از گناه و بی توجّهی به زشتی آن است.متّقین اگر هم گناه کنند،بلافاصله استغفار می نمایند. «إِذٰا فَعَلُوا فٰاحِشَةً» ، «ذَکَرُوا اللّٰهَ فَاسْتَغْفَرُوا» 3 نشانه ی تقوا،توبه فوری از گناه است. «إِذٰا فَعَلُوا فٰاحِشَةً» ، «ذَکَرُوا اللّٰهَ فَاسْتَغْفَرُوا» 4 یاد خدا،رمز توبه است. «ذَکَرُوا اللّٰهَ فَاسْتَغْفَرُوا» 5 تا یاد خدا در دل گناهکار زنده است،می تواند در مدار متقین وارد شود. «إِذٰا فَعَلُوا فٰاحِشَةً» ، «ذَکَرُوا اللّٰهَ» 6 گناه،ظلم به خویشتن است. «ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ» 7 تنها خداوند است که گناهان را می بخشد. «وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّٰهُ» 8 متّقی کسی است که اصرار بر گناه نداشته باشد.زیرا اصرار بر گناه،نشانه ی سبک شمردن آن و غفلت از یاد خداست. «وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلیٰ مٰا فَعَلُوا» 9 اصرار آگاهانه بر گناه،سبب محرومیّت از مغفرت الهی است. «وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّٰهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا»

ص :158


1- 1) .«هو ان یذنب الذنب فلا یستغفر اللّٰه و لا یحدث نفسه بتوبة فذلک الاصرار».کافی،ج 2،ص 287.
2- 2) .وسائل،ج 11،ص 66.

[سوره آل عمران (3): آیه 136]

اشاره

أُولٰئِکَ جَزٰاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنّٰاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا وَ نِعْمَ أَجْرُ اَلْعٰامِلِینَ (136)

پاداش آنان(متّقین)از طرف پروردگارشان،مغفرت و باغ هایی است که از زیر درختان آنها نهرها جاری است و برای همیشه در آن(باغ ها)هستند و چه نیکوست پاداش اهل عمل.

نکته ها:

آمدن کلمات« لِلْمُتَّقِینَ »،« اَلْمُحْسِنِینَ »و« اَلْعٰامِلِینَ »در پایانِ سه آیه پی در پی،نشانگر آن است که تقوا یک حالت انزوا و عزلت و تنها کیفیّت روحی نیست،بلکه حضور در صحنه،همراه با عمل و احسان است.

پیام ها:

1 تا انسان از گناه پاک نشود،شایستگی ورود به بهشت را ندارد. «مَغْفِرَةٌ» ، «جَنّٰاتٌ» 2 عفو و مغفرت خداوند،برای تربیت انسان است. «مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ» 3 تنها با آرزو نمی توان به الطاف خداوند رسید،بلکه کار و عمل لازم است.

«نِعْمَ أَجْرُ الْعٰامِلِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 137]

اشاره

قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی اَلْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ اَلْمُکَذِّبِینَ (137)

به یقین پیش از شما سنّت هایی بوده(و سپری شده)است.پس در روی زمین گردش کنید و بنگرید که سرانجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است.

نکته ها:

این آیه به اهمیّت جامعه شناسی و کشف اصول عزّت و ذلّت جوامع اشاره دارد.

سنّت هایی که در اقوام پیشین وجود داشته،از این قبیل است:

الف:حقّ پذیری و نجات آنها.

ص :159

ب:تکذیب حقّ و هلاک آنها.

ج:آزمایشات الهی برای آنها.

د:امدادهای غیبی برای اهل حق.

ه:فرصت و مهلت به ستمگران.

و:مقاومت مردان خدا و رسیدن به اهداف.

ز:توطئه کفّار و خنثی سازی آن از جانب خداوند.

پیام ها:

1 قوانین و سنّت های ثابتی بر تاریخ بشر حاکم است که شناخت آن،برای امروز بشر مفید است. «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ» 2 تاریخ گذشتگان،چراغ راه زندگی آیندگان است. «فَسِیرُوا» ، «فَانْظُروا» 3 جهانگردیِ هدفدار و بازدیدِ توأم با اندیشه،بهترین کلاس برای تربیت انسان هاست. «فَسِیرُوا» ، «فَانْظُروا» 4 شما با سایر امّت ها فرقی ندارید.عوامل عزّت یا سقوط همه یکسان است.

«فَسِیرُوا»

، «فَانْظُروا» 5 شناخت رفتار و پایان کار پیشینیان در انتخاب راه مفید است. «فَسِیرُوا» ، «فَانْظُروا» 6 با آگاهی از تاریخ گذشته،می توانید آینده ی راه خود را پیش بینی کنید.

«فَسِیرُوا»

، «فَانْظُروا» 7 حفظ آثار باستانی برای عبرت آیندگان،لازم است. «فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ» 8 بررسی و تحقیق در تحولات تاریخ،لازم است. «فَسِیرُوا» ، «فَانْظُروا» 9 در مطالعه ی تاریخ جلوه ها مهم نیست،پایان کار مهم است. «فَسِیرُوا» ، «فَانْظُروا کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ» 10 کیفرهای الهی تنها مربوط به قیامت نیست،گاهی در همین دنیا قهر الهی به سراغ گردنکشان می آید. «عٰاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ»

ص :160

[سوره آل عمران (3): آیه 138]

اشاره

هٰذٰا بَیٰانٌ لِلنّٰاسِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ (138)

این(قرآن)برای همه ی مردم بیانی روشنگر،ولی برای متّقین(وسیله ی) هدایت و پندآموزی است.

نکته ها:

کلمه ی« هٰذٰا »یا اشاره به آیات 130 تا 137 است و یا اشاره به سنّت ها و عبرت های تاریخ در آیه ی قبل است.

پیام ها:

1 قرآن،قابل فهم برای همه ی مردم،در هر عصری است. «بَیٰانٌ لِلنّٰاسِ» 2 قرآن،برای همه ی مردم،در همه زمان ها و مکان هاست. «لِلنّٰاسِ» 3 جهانگردی هدفدار،از عوامل هدایت است. «فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ» ، «هُدیً» 4 با آنکه قرآن برای عموم مردم است،ولی تنها افراد پرهیزگار و متّقی پند پذیر هستند. «مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ» 5 روحیّه ی افراد در استفاده و بهره از آیات الهی مؤثّر است. «لِلْمُتَّقِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 139]

اشاره

وَ لاٰ تَهِنُوا وَ لاٰ تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اَلْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (139)

و اگر مؤمن هستید،سستی نکنید و غمگین مباشید که شما برترید.

نکته ها:

بعد از جنگ احد که به خاطر عدم اطاعت از فرماندهی،بر قوای اسلام شکست وارد شد،مسلمانان روحیّه خود را از دست دادند،این آیه نازل شد که مبادا با شکست خود را ببازید، بلکه با ایمان خود را تقویت کنید که برتری با شماست.

پیام ها:

1 شکستِ موضعی در یک جنگ،نشانه ی شکست نهایی مسلمانان نیست.

ص :161

«وَ لاٰ تَهِنُوا وَ لاٰ تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ»

2 رهبر باید روحیه ها را تقویت کند. «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ...» 3 اگر به ایمان و اطاعت برگردید،در جنگ ها به پیروزی خواهید رسید. «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» 4 در سایه ی ایمان،می توان بر همه جهان غالب شد. «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» 5 پیروزی و شکست ظاهری ملاک نیست،برتری به خاطر عقاید صحیح و تفکّر سالم اصل است. «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» 6 در جهان بینی مادّی،عامل پیروزی سلاح و تجهیزات است،ولی در بینش الهی،عامل پیروزی ایمان است. «إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 140]

اشاره

إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ اَلْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ اَلْأَیّٰامُ نُدٰاوِلُهٰا بَیْنَ اَلنّٰاسِ وَ لِیَعْلَمَ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدٰاءَ وَ اَللّٰهُ لاٰ یُحِبُّ اَلظّٰالِمِینَ (140)

اگر(در جنگ احد)به شما جراحتی می رسد،پس قطعاً به گروه کفّار نیز(در جنگ بدر)زخمی همانند آن رسیده است.و ما روزها(ی شکست و پیروزی)را در میان مردم می گردانیم تا خداوند(با امتحان)کسانی را که ایمان آورده اند، معلوم دارد و از شما گواهانی(بر دیگران)بگیرد و خداوند ستمگران را دوست نمی دارد.(گرچه گاهی به ظاهر پیروز شوند)

نکته ها:

این آیه ضمن دلداری به مسلمانان،واقعیّتی را بیان می کند و آن اینکه اگر شما به منظور حقّ و برای هدفی الهی متحمّل ضرر جانی شده اید،دشمنان شما نیز کشته و مجروح داده اند.اگر شما امروز در احد پیروز نشده اید،دشمنان شما نیز دیروز در بدر شکست خورده اند،پس در سختی ها بردبار باشید.

گرچه معمولاً کلمات« شُهَدٰاءَ »، «Bشَهِیدٌ *» و «Bشٰاهِدٌ *» در قرآن به معنای«گواه»است،

ص :162

لکن به دلیل شأن نزول و مسأله جنگ و موضوع زخم و جراحت در جبهه،اگر کسی کلمه ی« شُهَدٰاءَ »را در این آیه به«کشته شدگان در راه خدا»معنی کند،راه دوری نرفته است.

مسلمانان با توجّه به موارد ذیل باید روحیّه داشته باشند:

الف: «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» شما بلند مرتبه اید.

ب: «فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ» دشمنان شما نیز زخمی شده اند.

ج: «تِلْکَ الْأَیّٰامُ نُدٰاوِلُهٰا» این روزهای تلخ سپری می شود.

د: «وَ لِیَعْلَمَ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا» خدا مؤمنان واقعی را از منافقان باز می شناساند.

ه: «وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدٰاءَ» خداوند از شما گواهانی را برای آینده تاریخ می گیرد.

و: «وَ اللّٰهُ لاٰ یُحِبُّ الظّٰالِمِینَ» خداوند مخالفان شما را دوست ندارد.

امام صادق علیه السلام درباره ی این آیه فرمودند:از روزی که خداوند آدم را آفرید، قدرت و حکومت خدایی و شیطانی در تعارض با یکدیگر بوده اند،امّا دولت کامل الهی با ظهور حضرت قائم علیه السلام تحقّق می یابد. (1)

پیام ها:

1 مسلمانان نباید در صبر و بردباری از کفّار کمتر باشند. «فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ» 2 حوادث تلخ و شیرین،پایدار نیست. «تِلْکَ الْأَیّٰامُ نُدٰاوِلُهٰا بَیْنَ النّٰاسِ» 3 در جنگ ها و فراز و نشیب های زندگی،اهل ایمان از مدّعیان ایمان باز شناخته می شوند. «لِیَعْلَمَ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا» 4 خداوند از شما شهیدانی،کشته ی راه حقّ گرفت تا به آسانی از دین خدا دست برندارید. «وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدٰاءَ» 5 خداوند از خود شما گواهانی گرفت که چگونه نافرمانی از رهبری موجب شکست می شود. «وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدٰاءَ»

ص :163


1- 1) .تفسیر عیّاشی،ج 1،ص 199.

6 پیروزی موقّت کفّار،نشانه محبّت خداوند به آنان نیست. «اللّٰهُ لاٰ یُحِبُّ الظّٰالِمِینَ» 7 حرکت و جریان های تاریخی به اراده ی خداوند است. «نُدٰاوِلُهٰا»

[سوره آل عمران (3): آیه 141]

اشاره

وَ لِیُمَحِّصَ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ اَلْکٰافِرِینَ (141)

و(فراز و نشیب های جنگ برای آن است)تا خداوند افراد مؤمن را پاک و خالص،و کافران را(به تدریج)محو و نابود گرداند.

نکته ها:

کلمه ی«تمحیص»به معنای پاک نمودن از هر گونه عیب،و« یَمْحَقَ »به معنای کم شدن تدریجی است.

گویا خداوند در احد می خواست نقاط ضعف مسلمانان را به آنان نشان دهد تا به فکر اصلاح و جبران نقایص بیفتند و برای حرکت های بعدی آمادگی لازم را داشته باشند.گاهی شکست های سازنده و بیدارگر،از پیروزی های خواب آور مطلوب تر است.

پیام ها:

1 جنگ،میزانی است برای شناسایی افراد پاک از اشخاص پوک. «لِیُمَحِّصَ اللّٰهُ» 2 برای اهل ایمان،شکست یا پیروزی سعادت است.زیرا یا شهادت،یا تجربه، یا غلبه بر دشمن را به دست می آورد. «لِیُمَحِّصَ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا» 3 رشد و شکوفایی ایمان،محو و سرنگونی کفر،به مرور زمان و در طول تاریخ به دست می آید. (1)«لِیُمَحِّصَ» ، «یَمْحَقَ» 4 آینده ی تاریخ به سوی محو و نابودی کفر است. «یَمْحَقَ الْکٰافِرِینَ» 5 شکست امروز مهم نیست،پایان کار اصل است. «وَ یَمْحَقَ الْکٰافِرِینَ»

ص :164


1- 1) .«یُمَحّص»دلالت بر استمرار و«یَمحَق»معنای تدریج را با خود دارد.

[سوره آل عمران (3): آیه 142]

اشاره

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا اَلْجَنَّةَ وَ لَمّٰا یَعْلَمِ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ جٰاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ اَلصّٰابِرِینَ (142)

آیا گمان دارید که(با ادّعای ایمان)وارد بهشت شوید،در حالی که هنوز خداوند مجاهدان از شما و صابران را معلوم نساخته است؟

نکته ها:

این آیه،به جهاد و صبر و مقاومت مؤمنان اشاره می کند.زیرا راه بهشت از طریق صبر و جهاد است.قرآن می فرماید: «سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ بِمٰا صَبَرْتُمْ» (1)سلام بر شما اهل بهشت،بخاطر صبر و مقاومتی که داشتید.در این تعبیر لطفی است،نمی گوید سلام بر شما بخاطر حج و روزه و یا خمس و زکات،زیرا انجام هر عملی نیازمند صبر و پایداری است.

پیام ها:

1 از امیدها و آرزوهای باطل دست برداریم. «أَمْ حَسِبْتُمْ» 2 ایمانِ قلبی کافی نیست،تلاش و عمل نیز لازم است.بهشت را به بها دهند نه بهانه. «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّٰا یَعْلَمِ...» 3 کلید بهشت،صبر و جهاد است.صبر در برابر مصیبت،معصیت و انجام عبادت و حضور در جبهه ی جهاد اکبر و جهاد اصغر. «وَ یَعْلَمَ الصّٰابِرِینَ» 4 صبر و مقاومت،همراه با جهاد لازم است.زیرا شروع جنگ و ادامه ی آن و عوارض و آثار بعد از جنگ،همه و همه نیازمند صبر و بردباری است.

«جٰاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصّٰابِرِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 143]

اشاره

وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ اَلْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (143)

ص :165


1- 1) .رعد،24.

همانا شما مرگ(و شهادت)را(پس از جنگ بدر)پیش از آنکه با آن روبرو شوید سخت آرزو می کردید،پس آن را(در جنگ احد)دیدید،ولی(ناخوشایند به آن)نگاه می کردید.

نکته ها:

در شأن نزول این آیه آورده اند:پس از جنگ بدر که مسلمانان پیروز شدند و عدّه ای نیز به شهادت رسیدند،برخی از افراد می گفتند:ای کاش ما نیز در جنگ بدر در راه خدا به شهادت می رسیدیم.ولی همانها در سال بعد در جنگ احد پا به فرار گذاشتند که در این آیه مورد انتقاد و سرزنش قرار گرفته اند.

در زیارت شهدای کربلا می گوییم:ای کاش ما با شما بودیم و به شهادت می رسیدیم.هیچ فکر کرده ایم که در مقام عمل،ما چه می کنیم؟! خوش بود گر محَک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هر که در او غش باشد

پیام ها:

1 فریب آرزوهای خود را نخورید و به هر شعار و شعاردهنده ای اطمینان نکنید.

«وَ لَقَدْ کُنْتُمْ»

، «فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ...» 2 در میدان عمل،مردان آزموده می شوند. «رَأَیْتُمُوهُ» ، «وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 144]

اشاره

وَ مٰا مُحَمَّدٌ إِلاّٰ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ اَلرُّسُلُ أَ فَإِنْ مٰاتَ أَوْ قُتِلَ اِنْقَلَبْتُمْ عَلیٰ أَعْقٰابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلیٰ عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اَللّٰهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اَللّٰهُ اَلشّٰاکِرِینَ (144)

و محمّد جز پیامبری نیست که پیش از او نیز پیامبران(دیگری آمده و)در گذشته اند.(بنا بر این مرگ برای انبیا نیز بوده و هست،)پس آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود،شما به(آئین)گذشتگان خود بر می گردید؟ و هر کس به عقب

ص :166

برگردد،پس هرگز هیچ ضرری به خداوند نمی زند و خداوند بزودی پاداش شاکران را خواهد داد.

نکته ها:

در تفاسیر آمده است:وقتی در جنگ احد از سوی کفّار سنگی بر پیشانی پیامبر اصابت کرد و خون جاری شد،صدایی بلند شد که محمّد کشته شد.برخی نیز به اشتباه شهادت مَصعب را شهادت پیامبر پنداشتند.این شایعه موجب شادی و روحیه گرفتن کفّار شد و جمعی از مسلمانانِ متزلزل پا به فرار گذاشتند.برخی نیز به فکر گرفتن امان از ابو سفیان فرمانده کفّار افتادند.در برابر این گروه،مسلمانانی با صدای بلند فریاد می زدند:اگر محمّد هم نباشد راه محمّد و خدای محمّد باقی است،فرار نکنید. (1)

امام صادق علیه السلام فرمود:حساب قتل از مرگ جداست،و هر شهیدی در آینده تاریخ برگشته و دوباره خواهد مرد.زیرا قرآن می فرماید: (2)«کُلُّ نَفْسٍ ذٰائِقَةُ الْمَوْتِ» (3)

پیام ها:

1 وظیفه پیامبر،ابلاغ پیام خداست.ما هستیم که باید راهش را ادامه دهیم. «وَ مٰا مُحَمَّدٌ إِلاّٰ رَسُولٌ» 2 مگر با مرگِ انبیای قبل،پیروانشان از دین برگشتند؟! «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ...» 3 جامعه ی اسلامی باید چنان تشکّل و انسجامی داشته باشد که حتّی رفتن رهبر به آن ضربه ای نزند. «أَ فَإِنْ مٰاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلیٰ أَعْقٰابِکُمْ»

ص :167


1- 1) .زمانی به نوشتن این آیه رسیدم که بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی قدس سره به ملکوت اعلی پیوست و در تشییع پیکر ایشان حدود ده میلیون نفر در تهران شرکت کردند.مسلمانان ایران بر اساس همین آیه بر پیمان خود استوار ماندند و با انتخاب رهبری عادل و فقیه؛«آیة اللّه خامنه ای»با امام و آرمان های بلند او تجدید بیعت نمودند.
2- 2) .تفسیر عیّاشی،ج 2،ص 113.
3- 3) .انبیاء،35.

4 پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله نیز تابع سنّت های الهی و قوانین طبیعی همچون مرگ و حیات است. «أَ فَإِنْ مٰاتَ أَوْ قُتِلَ» 5 انتشار شایعه،از حربه های دشمن است. «مٰاتَ أَوْ قُتِلَ» (با توجّه به شأن نزول) 6 عمر پیامبر محدود است،نه راه او. «أَ فَإِنْ مٰاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ» 7 فردپرستی ممنوع.راه خدا که روشن شد،آمد و رفت افراد نباید در پیمودن خط الهی ضربه وارد کند. «أَ فَإِنْ مٰاتَ أَوْ قُتِلَ» 8 ایمان خود را چنان ثابت و استوار سازید که حوادث تاریخ آن را نلرزاند.

«أَ فَإِنْ مٰاتَ أَوْ قُتِلَ»

9 دست برداشتن از خط انبیا،سقوط و عقب گرد است. «انْقَلَبْتُمْ عَلیٰ أَعْقٰابِکُمْ» 10 کفر مردم،ضرری برای خداوند ندارد. «فَلَنْ یَضُرَّ اللّٰهَ» 11 مقاومت در راه حق،بهترین نوع شکر عملی است که پاداشش با خداست.

«سَیَجْزِی اللّٰهُ الشّٰاکِرِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 145]

اشاره

وَ مٰا کٰانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاّٰ بِإِذْنِ اَللّٰهِ کِتٰاباً مُؤَجَّلاً وَ مَنْ یُرِدْ ثَوٰابَ اَلدُّنْیٰا نُؤْتِهِ مِنْهٰا وَ مَنْ یُرِدْ ثَوٰابَ اَلْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهٰا وَ سَنَجْزِی اَلشّٰاکِرِینَ (145)

هیچ کس جز به فرمان خدا نمی میرد،(و این)سرنوشتی است تعیین شده.و هر کس پاداش دنیا را بخواهد از آن به او می دهیم،و هر کس پاداش آخرت را بخواهد از آن به او می دهیم،و بزودی سپاسگزاران را پاداش خواهیم داد.

پیام ها:

1 با فرار از جنگ،از مرگ نمی توانید فرار کنید. «انْقَلَبْتُمْ عَلیٰ أَعْقٰابِکُمْ» ، «مٰا کٰانَ لِنَفْسٍ» 2 مرگ،به دست ما نیست، «کِتٰاباً مُؤَجَّلاً» ولی اراده و هدف به دست ماست.

«وَ مَنْ یُرِدْ...»

ص :168

3 حال که دنیا و آخرت در برابر ماست،مسیر ابدیّت و رضای خالق را ادامه دهیم. «مَنْ یُرِدْ» ، «نُؤْتِهِ مِنْهٰا» 4 هر نوع انگیزه و عملی بازتاب و عکس العمل مخصوصی دارد.در هر مسیری گام نهیم به مقصدی خاص خواهیم رسید. «مَنْ یُرِدْ ثَوٰابَ الدُّنْیٰا» ، «وَ مَنْ یُرِدْ...»

[سوره آل عمران (3): آیه 146]

اشاره

وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قٰاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمٰا وَهَنُوا لِمٰا أَصٰابَهُمْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ مٰا ضَعُفُوا وَ مَا اِسْتَکٰانُوا وَ اَللّٰهُ یُحِبُّ اَلصّٰابِرِینَ (146)

و چه بسیار پیامبرانی که همراه آنان خداپرستان بسیاری جنگیدند،پس برای آنچه در راه خدا به آنان رسید،نه سستی کردند و نه ناتوان شدند و تن به ذلّت ندادند و خداوند صابران را دوست دارد.

نکته ها:

« رِبِّیُّونَ »جمع«ربی»بر وزن«ملّی»به کسی گفته می شود که ارتباط و پیوند او با خدا محکم و در دین،دانشمند و مقاوم و با اخلاص باشد. (1)

پیام ها:

1 تاریخ انبیا همراه با مبارزه است. «وَ کَأَیِّنْ...» 2 هنگام احساس ضعف،از زندگی راد مردان تاریخ و مقاومت آنان درس بگیرید. «وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ» 3 جنگ و جهادی حقّ است که زیر نظر رهبر الهی باشد. «قٰاتَلَ مَعَهُ» (2)4 تعداد مجاهدان عالم و عارف در تاریخ بسیار است. «کَأَیِّنْ» ، «رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ» 5 گرچه همه ی مجاهدان عزیزند،ولی رزمندگان عارف و عالم حساب دیگری دارند. «رِبِّیُّونَ»

ص :169


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .در دعای ماه رمضان می خوانیم:«اللّهم ارزقنا قتلاً فی سبیلک تحت رایة نبیّک مع اولیائک»

6 ایمان به خدا،سرچشمه ی مقاومت است. «رِبِّیُّونَ» ، «فَمٰا وَهَنُوا» 7 مشکلات نباید عامل سستی و ضعف شود،بلکه باید عامل حرکت و تلاش جدیدی گردد. «فَمٰا وَهَنُوا لِمٰا أَصٰابَهُمْ» 8 آنچه به انسان روحیّه می دهد و تحمّل مشکلات را آسان می کند،در راه خدا بودن آنهاست. «فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» 9 فشارها،مردان خدا را وادار به تسلیم نمی کند. «وَ مَا اسْتَکٰانُوا» 10 هر چند در بدر پیروز شدید،ولی راه آینده ی شما مسلمانان،راه جهاد و مبارزه است،پس باید صبور و مقاوم باشید.(با توجّه به آیات قبل و بعد) 11 رزمندگانِ بصیر،نه از درون روحیّه خود را می بازند؛ «فَمٰا وَهَنُوا» و نه توان رزمی خود را از دست می دهند؛ «وَ مٰا ضَعُفُوا» و نه در اثر فشارها تسلیم می شوند. «وَ مَا اسْتَکٰانُوا» 12 انجام وظیفه و پایداری بر حقّ مهم است،پیروز بشویم یا نشویم.آیه می فرماید: «وَ اللّٰهُ یُحِبُّ الصّٰابِرِینَ» و نفرمود:«یحب الفاتحین»

[سوره آل عمران (3): آیه 147]

اشاره

وَ مٰا کٰانَ قَوْلَهُمْ إِلاّٰ أَنْ قٰالُوا رَبَّنَا اِغْفِرْ لَنٰا ذُنُوبَنٰا وَ إِسْرٰافَنٰا فِی أَمْرِنٰا وَ ثَبِّتْ أَقْدٰامَنٰا وَ اُنْصُرْنٰا عَلَی اَلْقَوْمِ اَلْکٰافِرِینَ (147)

و کلام آنها(رزمندگان مخلص و آگاه)جز این نبود که گفتند:«پروردگارا گناهانمان و زیاده روی هایمان را در کارمان ببخش و گامهای ما را استوار بدار و ما را بر گروه کافران یاری ده.

پیام ها:

1 یکی از عوامل شکست در جنگ،گناه و اسراف است.رزمندگان مخلص،با استغفار این موانع پیروزی را از بین می برند. «اغْفِرْ لَنٰا ذُنُوبَنٰا وَ إِسْرٰافَنٰا» 2 شکستِ خود را به قضا و قدر و یا دیگران نسبت ندهید،به قصورها و تقصیرهای خود نیز توجّه داشته باشید. «ذُنُوبَنٰا وَ إِسْرٰافَنٰا»

ص :170

3 اوّل استغفار،بعد استنصار.ابتدا طلب آمرزش کنید،سپس از خداوند پیروزی بخواهید. «اغْفِرْ لَنٰا» ، «وَ انْصُرْنٰا» 4 بجای تسلیم در برابر دشمن،در پیشگاه خداوند اظهار ذلّت نمایید. «وَ مَا اسْتَکٰانُوا» ، «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنٰا...» 5 صحنه های جهاد و جنگ،انسان را به سوی دعا و استغفار می کشاند. «وَ مٰا کٰانَ قَوْلَهُمْ إِلاّٰ أَنْ قٰالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنٰا» 6 مردان خدا،نصرت و یاری خدا را برای نابودی کفر می خواهند،نه برای کسب افتخار خود. «وَ انْصُرْنٰا عَلَی الْقَوْمِ الْکٰافِرِینَ» 7 بر لطف خداوند تکیه کنید،نه بر نفرات خود. «رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ» ، «رَبَّنَا» ، «انْصُرْنٰا»

[سوره آل عمران (3): آیه 148]

اشاره

فَآتٰاهُمُ اَللّٰهُ ثَوٰابَ اَلدُّنْیٰا وَ حُسْنَ ثَوٰابِ اَلْآخِرَةِ وَ اَللّٰهُ یُحِبُّ اَلْمُحْسِنِینَ (148)

پس خداوند پاداش دنیا و پاداش نیک آخرت را به آنان عطا کرد و خداوند نیکوکاران را دوست می دارد.

نکته ها:

ممکن است مراد از پاداش دنیویِ رزمندگان،ثابت قدمی و پیروزی،و مراد از ثواب اخروی آنان،مغفرتِ گناهان باشد.

پیام ها:

1 میان پاداش های دنیوی و اخروی تفاوت فراوان است. «وَ حُسْنَ ثَوٰابِ الْآخِرَةِ» در بهره های دنیوی،تلخی هایی نیز وجود دارد،ولی ثواب آخرت،به تمامی نیکی و خیر است.

2 دعا،جهاد،صبر،استغفار،ایمان و توکّل به خداوند که در آیات قبل آمده بود، از عوامل محبوبیّت نزد خداوند است. «وَ اللّٰهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»

ص :171

[سوره آل عمران (3): آیه 149]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا اَلَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلیٰ أَعْقٰابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خٰاسِرِینَ (149)

ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر از کسانی که کفر ورزیدند اطاعت کنید،شما را به آئین گذشتگانِ کافرتان بر می گردانند،پس به خسارت و زیانکاری بازخواهید گشت.

نکته ها:

در شأن نزول این آیه می خوانیم که در جنگ احد،وقتی که مسلمانان شکست خوردند،رهبر منافقان عبد اللّٰه بن ابیّ فریاد زد:به برادران مشرک ملحق شوید و همان بت پرستی را ادامه دهید. (1)

پیام ها:

1 خطر ارتداد و انحراف در کمین مؤمنان است. «الَّذِینَ آمَنُوا» ، «یَرُدُّوکُمْ عَلیٰ أَعْقٰابِکُمْ» 2 در فراز و نشیب ها،مراقب تبلیغات و وسوسه های دشمن باشید،مبادا کم کم به آنان گرایش پیدا کنید. «إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا» 3 کفر پس از ایمان،ارتجاع و سقوط است. «عَلیٰ أَعْقٰابِکُمْ» ، «خٰاسِرِینَ» 4 خسارت واقعی،به هدر دادن سرمایه های ایمانی،فکری و روحی است،از دست دادن بهشت و گرفتن دوزخ است. «فَتَنْقَلِبُوا خٰاسِرِینَ» 5 شکست در میدان جنگ خسارت نیست،شکست اعتقادی و ارتداد، خسارتی بس بزرگ است. «فَتَنْقَلِبُوا خٰاسِرِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 150]

اشاره

بَلِ اَللّٰهُ مَوْلاٰکُمْ وَ هُوَ خَیْرُ اَلنّٰاصِرِینَ (150)

(از آنها که دوستدار شما نیستند پیروی نکنید،)بلکه خداوند مولای شماست و او بهترین یاوران است.

ص :172


1- 1) .تفسیر مجمع البیان و نور الثقلین.
نکته ها:

در آیه قبل سخن از اطاعت کفّار بود،نه مولی گرفتن آنان،که این آیه می گوید:

خداوند مولای شماست،پس معلوم می شود هر کس کفّار را اطاعت کند،در حقیقت آنان را مولی گرفته است.

انگیزه ی ارتداد و اطاعت از کفّار،کسب عزّت و قدرت است.قرآن در این آیه و آیاتی نظیر آن،این خیال واهی را رد می کند و می فرماید: «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّٰهِ جَمِیعاً» (1)و «فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّٰهِ جَمِیعاً» (2)

پیام ها:

1 ولایت و اطاعت،در خداوند منحصر است. «بَلِ اللّٰهُ مَوْلاٰکُمْ» 2 ولیّ گرفتن خداوند،سبب پیروزی شماست. «مَوْلاٰکُمْ وَ هُوَ خَیْرُ النّٰاصِرِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 151]

اشاره

سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا اَلرُّعْبَ بِمٰا أَشْرَکُوا بِاللّٰهِ مٰا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطٰاناً وَ مَأْوٰاهُمُ اَلنّٰارُ وَ بِئْسَ مَثْوَی اَلظّٰالِمِینَ (151)

بزودی در دلهای کسانی که کفر ورزیدند،بیم خواهیم افکند،زیرا چیزی را با خدا شریک کرده اند که بر(حقّانیّت)آن(خداوند)دلیلی نازل نکرده است و جایگاه آنان آتش دوزخ است و چه بد است جایگاه ستمگران.

نکته ها:

پس از شکست مسلمانان در احد،ابو سفیان و لشکریانش که هنوز در اطراف مدینه بودند،گفتند:مسلمان ها نابود شدند و باقیمانده آنان گریختند،خوب است بازگردیم و آنها را ریشه کن کنیم.ولی خداوند آن چنان رعبی در دل آنان افکند که مانند شکست خوردگان به مکّه بازگشتند،چون نگران حمله مسلمانان بودند. (3)

ص :173


1- 1) .بقره،165.
2- 2) .یونس،65.
3- 3) .مناقب،ج 1،ص 126.
پیام ها:

1 خداوند،مسلمانان را با القای ترس بر قلب دشمن یاری می کند. «سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ» 2 تکیه به غیر خدا،شرک و عامل ترس است.همان گونه که ایمان و یاد خدا عامل اطمینان می باشد. «الرُّعْبَ بِمٰا أَشْرَکُوا» 3 مشرک،بر ادّعای شرک برهان ندارد. «مٰا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطٰاناً» 4 اصول عقاید باید بر اساس منطق و استدلال باشد. «لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطٰاناً» 5 برهان،نوری الهی است که بر دلها نازل می شود و مشرکین این نور را ندارند.

«لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطٰاناً»

6 شرک،ظلم است.لذا پایان آیه می فرماید: «بِئْسَ مَثْوَی الظّٰالِمِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 152]

اشاره

وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اَللّٰهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتّٰی إِذٰا فَشِلْتُمْ وَ تَنٰازَعْتُمْ فِی اَلْأَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ مٰا أَرٰاکُمْ مٰا تُحِبُّونَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ اَلدُّنْیٰا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ اَلْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ وَ لَقَدْ عَفٰا عَنْکُمْ وَ اَللّٰهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ (152)

و قطعاً خداوند وعده ی خود را(مبنی بر پیروزی شما در جنگ احد)محقّق گرداند،زیرا که دشمن را با خواست او می کشتید،تا آنکه سست شدید و در کار(جنگ و تقسیم غنائم)به نزاع پرداختید و از(دستور پیامبر)نافرمانی کردید،با آنکه خداوند(پیروزی و)آنچه را(از غنائم)که محبوب شما بود به شما نشان داده بود.برخی از شما خواهان دنیایند(و غنائم جنگی،)و برخی خواهان آخرت(و شهادت در راه خدا).پس آن گاه خداوند شما را از(تعقیب) آنان منصرف ساخت(و پیروزی شما به شکست انجامید،)تا شما را بیازماید، ولی از(خطای)شما درگذشت و همانا خداوند نسبت به مؤمنان،صاحب فضل و بخشش است.

ص :174

نکته ها:

مسلمانان در سال دوّم هجری،در جنگ بدر پیروز شدند و خداوند وعده داده بود که در جنگ های آینده نیز پیروز می شوند.در سال بعد که جنگ احد واقع شد،پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله پنجاه نفر مسلح را برای حفاظت از درّه ها و کوه ها نصب کرد.چون جنگ شروع شد،در آغاز مسلمانان حمله کرده و نفس دشمن را گرفته و آنها را شکست دادند،اما متأسّفانه در بین آن پنجاه نفر که مسئول حفاظت از کوه بودند، اختلاف شد،عدّه ای گفتند:پیروزی ما قطعی است،پس به سراغ جمع غنائم برویم و عدّه ی کمی هم چنان سنگرها را حفظ کردند.دشمنِ شکست خورده،از همان منطقه ای که بدون محافظ مانده بود حمله کرد و این بار مسلمان ها ضربه ی سنگینی خوردند و شهدای بسیاری دادند،تا آنجا که جان پیامبر در معرض خطر قرار گرفت و بسیاری از مسلمانان پا به فرار گذاشتند.

پس از پایان جنگ،مسلمانان از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله انتقاد می کردند که مگر خدا به ما وعده ی پیروزی نداده بود،پس چرا شکست خوردیم؟ این آیه پاسخ می دهد که وعده ی خدا راست بود،ولی سستی و نزاع و نافرمانی عاملِ شکست شما شد.

پیام ها:

1 معنای تحقق وعده های خدا،نادیده گرفتن سنّت های الهی نیست.نصرت خداوند تا زمانی است که شما به وظیفه عمل کنید. «لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللّٰهُ وَعْدَهُ» ، «إِذٰا فَشِلْتُمْ وَ تَنٰازَعْتُمْ» 2 از جمله عوامل شکست،سستی،نزاع و عدم اطاعت از فرماندهی است.

«فَشِلْتُمْ وَ تَنٰازَعْتُمْ»

، «وَ عَصَیْتُمْ» 3 افراد برای هدف های متفاوت جنگ می کنند.بعضی برای دنیا می جنگند و بعضی برای آخرت. «مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیٰا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الْآخِرَةَ» 4 پایداری در نبرد،حفظ وحدت و اطاعت،نشانه ی آخرت خواهی رزمندگان است. «مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الْآخِرَةَ»

ص :175

5 جزای کسی که بجای شکر نعمت پیروزی،به اختلاف و نافرمانی و سستی دامن زند،شکست است. «صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ» 6 عامل شکست های بیرونی،درونی است.شما در درون سست و نافرمان شدید،لذا در بیرون شکست خوردید. «فَشِلْتُمْ» ، «صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ» 7 شکست ها،وسیله ی آزمایش الهی هستند. «لِیَبْتَلِیَکُمْ» 8 هنگام تخلّف و شکست نیز از لطف خدا مأیوس نشوید. «عَفٰا عَنْکُمْ» 9 ایمان،بستر و زمینه ی دریافت فضل خاص خداوند است. «عَفٰا عَنْکُمْ وَ اللّٰهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ» 10 مؤمن را به خاطر یک خلاف نباید از صفوف اهل ایمان خارج دانست،بلکه باید از یک سو هشدار داد و از سوی دیگر با تشویق دلگرمش کرد. «عَفٰا عَنْکُمْ وَ اللّٰهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 153]

اشاره

إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لاٰ تَلْوُونَ عَلیٰ أَحَدٍ وَ اَلرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْرٰاکُمْ فَأَثٰابَکُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِکَیْلاٰ تَحْزَنُوا عَلیٰ مٰا فٰاتَکُمْ وَ لاٰ مٰا أَصٰابَکُمْ وَ اَللّٰهُ خَبِیرٌ بِمٰا تَعْمَلُونَ (153)

(به خاطر بیاورید)هنگامی که(در جنگ احد به هنگام فرار،از کوه)بالا می رفتید و به هیچ کس توجّه نمی کردید،(در حالی که)پیامبر شما را از پشت سرتان فرا می خواند(که به جای خود برگردید).پس به سزای آن،خداوند غمی بر غم هایتان افزود تا دیگر بر آنچه(از غنائم)از کفتان رفته یا(از آسیب و زخم)بر سرتان آمد،اندوه نخورید و(بدانید که)خداوند به آنچه انجام می دهید،آگاه است.

نکته ها:

درباره جمله ی «فَأَثٰابَکُمْ غَمًّا بِغَمٍّ» تفسیرهای گوناگونی مطرح شد است از جمله:

1 خداوند به لطف خود،غم پسندیده ی پیروزی کفّار بر مسلمانان را جایگزین

ص :176

غم ناپسندِ از دست دادن غنائم ساخت.

2 خداوند به سزای غمی که بر دل پیامبر وادار کردید،شما را دچار غم و اندوه فراوان کرد.

3 خداوند به سزای فرار از جنگ و نافرمانی پیامبر،غم های فراوانی را یکی پس از دیگری بر شما وارد کرد.

بر اساس روایات،تسلّط خالد بن ولید بر مسلمانان موجب افزایش اندوه آنان از شکست در جنگ احد گردید. (1)

پیام ها:

1 نتیجه ی سستی،اختلاف و عدم اطاعت از فرماندهی؛فرار و سراسیمگی در جبهه ی نبرد است. «حَتّٰی إِذٰا فَشِلْتُمْ وَ تَنٰازَعْتُمْ» ، «إِذْ تُصْعِدُونَ» 2 یاد نقاط ضعف،مایه ی بهره گیری از تجربه هاست. «إِذْ تُصْعِدُونَ» 3 هنگام خطر،انسان عادّی جز خودش به فکر دیگری نیست. «لاٰ تَلْوُونَ عَلیٰ أَحَدٍ» 4 فریاد رهبر،در افراد ترسو و سست ایمان تأثیرگذار نیست. «وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ» 5 اظهار علاقه،در روز آسایش مهم نیست؛همدلی و همراهی در روزهای سختی نشانه ی دوستی واقعی است. «وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ...» 6 آنجا که همه فرار می کنند،رهبر باید در صحنه بماند و فراریان را فرابخواند.

«وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ...»

7 یک لحظه غفلت و کوتاهی در انجام وظیفه،موجب هجوم ناگواری های پی در پی می شود. «غَمًّا بِغَمٍّ» 8 از ناگواری های گذشته درس بگیرید و دیگر بر از دست دادن اموال دنیا و یا چشیدن مصیبت ها،اندوه نخورید. «لِکَیْلاٰ تَحْزَنُوا عَلیٰ مٰا فٰاتَکُمْ وَ لاٰ مٰا أَصٰابَکُمْ»

ص :177


1- 1) .تفسیر برهان؛راهنما.

[سوره آل عمران (3): آیه 154]

اشاره

ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِ اَلْغَمِّ أَمَنَةً نُعٰاساً یَغْشیٰ طٰائِفَةً مِنْکُمْ وَ طٰائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّٰهِ غَیْرَ اَلْحَقِّ ظَنَّ اَلْجٰاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَلْ لَنٰا مِنَ اَلْأَمْرِ مِنْ شَیْءٍ قُلْ إِنَّ اَلْأَمْرَ کُلَّهُ لِلّٰهِ یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ مٰا لاٰ یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کٰانَ لَنٰا مِنَ اَلْأَمْرِ شَیْءٌ مٰا قُتِلْنٰا هٰاهُنٰا قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ اَلَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ اَلْقَتْلُ إِلیٰ مَضٰاجِعِهِمْ وَ لِیَبْتَلِیَ اَللّٰهُ مٰا فِی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ مٰا فِی قُلُوبِکُمْ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ بِذٰاتِ اَلصُّدُورِ (154)

سپس(خداوند)به دنبال آن غم،آرامشی(به گونه ی)خوابی سبک بر شما فرو فرستاد که گروهی از شما را فراگرفت(و با آن،خستگی و اضطراب از تن شما بیرون رفت.این آرامش برای کسانی بود که از فرار خود در احد ناراحت و تائب بودند)،ولی گروه دیگر که همّتشان(حفظ)جان خودشان بود و به(وعده های)خدا همچون دوران جاهلیّت گمان ناحق داشتند،(به طعنه)می گفتند:آیا چیزی از امر(نصرت الهی)با ماست؟ بگو:

براستی که امر(پیروزی)همه اش بدست خداست.آنها در دل های خود چیزی را مخفی می کنند که برای تو آشکار نمی کنند،می گویند:اگر در تصمیم گیری(برای شیوه جنگ،) حقّی برای ما بود،ما در اینجا کشته نمی شدیم.(به آنان)بگو:اگر در خانه هایتان نیز بودید،آنهایی که کشته شدن بر آنها مقرّر شده بود،به سوی قتلگاه خود روانه می شدند و(حادثه احد)برای آن است که آنچه را در سینه های شماست،خدا بیازماید و آنچه را در دل دارید،پاک و خالص گرداند و خداوند به آنچه در سینه هاست داناست.

پیام ها:

1 خداوند به خاطر تخلّفات و اختلافات در جنگ احد،شما را تنبیه کرد،ولی رها نکرد. «ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ» ، «أَمَنَةً» 2 خداوند در اوج حوادث تلخ،به دلهای مؤمنان آرامش می بخشد. «بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً»

ص :178

3 خواب،مایه ی آرامش و هدیه ای الهی است. «أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ» ، «نُعٰاساً» 4 روحیات،اعتقادات،باورها و تحلیل های همه ی رزمندگان یکسان نیست.

«طٰائِفَةً»

، «وَ طٰائِفَةٌ...» 5 در بند خود بودن،مایه ی بد گمانی به وعده های الهی است. «أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّٰهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجٰاهِلِیَّةِ» 6 حتّی در شرایط بحرانی و شکست ها نیز به خدا و وعده های او سوء ظن نبرید.

«وَ طٰائِفَةٌ»

، «یَظُنُّونَ بِاللّٰهِ غَیْرَ الْحَقِّ» 7 سوء ظنّ به وعده های خدا،از عقاید جاهلیّت است و حقیقت ندارد. «یَظُنُّونَ بِاللّٰهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجٰاهِلِیَّةِ» 8 خودمحوری و رفاه طلبی،انسان را از مدار رضای خداوند خارج می کند. «قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّٰهِ غَیْرَ الْحَقِّ» 9 پندار اینکه مسلمانان حتّی در صورتِ سستی و اختلاف و نافرمانی نباید شکست بخورند،پنداری جاهلانه است. «ظَنَّ الْجٰاهِلِیَّةِ» 10 افراد ضعیف الایمان،شکست خود را به عدم نصرت الهی نسبت می دهند.

«یَقُولُونَ لَوْ کٰانَ لَنٰا مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ مٰا قُتِلْنٰا هٰاهُنٰا»

11 طرح سؤالاتی که موجب تضعیف روحیه ی رزمندگان می شود،ممنوع است.

«هَلْ لَنٰا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْءٍ»

12 در برابر ایجاد وسوسه ها و تردیدها،قاطعیّت لازم است. «قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلّٰهِ» 13 مسلمانان رفاه طلب و خود محور،دائماً در درون نگرانند. «یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ مٰا لاٰ یُبْدُونَ لَکَ» 14 آنهایی که به خود فکر می کنند،توقّعِ قبول نظراتشان را در تصمیم گیری ها دارند. «أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ» ، «یَقُولُونَ لَوْ کٰانَ لَنٰا مِنَ الْأَمْرِ...» 15 از مقدّرات حتمی،امکان فرار نیست. «لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ...» 16 اعتقاد به مقدّرات حتمی پروردگار،به انسان آرامش می دهد. «لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ

ص :179

عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلیٰ مَضٰاجِعِهِمْ»

17 حوادث تلخ و شکست در جبهه ها،یکی از راههای شناسایی روحیه ها و درجات ایمان در افراد است. «لِیَبْتَلِیَ اللّٰهُ مٰا فِی صُدُورِکُمْ» 18 حوادث تلخ و شیرین،صحنه ای برای تجلّی روح و فکر شماست،و گر نه خداوند همه ی روحیه ها و افکار را از قبل می داند. «وَ اللّٰهُ عَلِیمٌ بِذٰاتِ الصُّدُورِ»

[سوره آل عمران (3): آیه 155]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ اِلْتَقَی اَلْجَمْعٰانِ إِنَّمَا اِسْتَزَلَّهُمُ اَلشَّیْطٰانُ بِبَعْضِ مٰا کَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اَللّٰهُ عَنْهُمْ إِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ (155)

همانا کسانی از شما که روز برخورد دو سپاه(در احد،از جنگ)روی برگرداندند(و فرار کردند،)جز این نبود که شیطان به خاطر بعضی از کردار (ناپسند)شان آنها را لغزانید و البتّه خداوند از آنها گذشت،براستی که خداوند آمرزنده ی بردبار است.

نکته ها:

آیه در مورد فرار بعضی از مسلمانان در جنگ احد است.چنان که در تفاسیر آمده است؛در جنگ احد جز سیزده نفر که پنج نفر آنان از مهاجرین و هشت نفر از انصار بودند،همه فرار کردند.در مورد نام این سیزده نفر،جز علی علیه السلام اختلاف است که چه کسانی بودند.

در جنگ احد مسلمانان چهار گروه شدند:1 شهدا 2 صابران 3 فراریان که مورد عفو قرار گرفتند 4 منافقان.

پیام ها:

1 یکی از علل فرار از جنگ،گناه است. «تَوَلَّوْا» ، «بِبَعْضِ مٰا کَسَبُوا» 2 گناه،میدان را برای وسوسه های شیطان باز می کند. «اسْتَزَلَّهُمُ» ، «بِبَعْضِ مٰا کَسَبُوا» 3 خطاکار را نباید برای همیشه طرد کرد و در کیفر او شتاب کرد. «عَفَا اللّٰهُ عَنْهُمْ»

ص :180

4 خداوند گنهکاران را می بخشد،پس شما آنان را ملامت نکنید. «عَفَا اللّٰهُ عَنْهُمْ»

[سوره آل عمران (3): آیه 156]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا وَ قٰالُوا لِإِخْوٰانِهِمْ إِذٰا ضَرَبُوا فِی اَلْأَرْضِ أَوْ کٰانُوا غُزًّی لَوْ کٰانُوا عِنْدَنٰا مٰا مٰاتُوا وَ مٰا قُتِلُوا لِیَجْعَلَ اَللّٰهُ ذٰلِکَ حَسْرَةً فِی قُلُوبِهِمْ وَ اَللّٰهُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ اَللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (156)

ای کسانی که ایمان آوردید! مانند کسانی که کفر ورزیدند نباشید که درباره ی برادران خود،که به سفر رفته یا رزمنده بودند،گفتند:اگر نزد ما بودند نمی مردند و کشته نمی شدند.(بلکه با دلگرمی به جبهه بروید)تا خداوند آن (شجاعت و شهادت طلبی شما)را در دلهای کفّار(و منافقان)مایه ی حسرت (رسیدن به هدفشان)قرار دهد و خداوند(است که)زنده می کند و می میراند و خداوند به آنچه انجام می دهید بیناست.

پیام ها:

1 دشمن پس از پایان جنگ،دست به شایعات دلسرد کننده می زند. «لَوْ کٰانُوا عِنْدَنٰا مٰا مٰاتُوا وَ مٰا قُتِلُوا» اگر رزمندگان نزد ما می ماندند کشته نمی شدند.

2 دشمن در لباس دلسوزی و حسرت،سمپاشی می کند. «لَوْ کٰانُوا عِنْدَنٰا» 3 کسی که زندگی مادّی هدف او است،مرگ و شهادت را خسارت می داند. «لَوْ کٰانُوا عِنْدَنٰا مٰا مٰاتُوا وَ مٰا قُتِلُوا» 4 منافق کافر است،چون گویندگان این سخنان منافقان بودند،ولی قرآن از آنها به «کَالَّذِینَ کَفَرُوا» یاد می کند.

5 مرگ و حیات،از مقدّرات الهی است،نه آنکه مربوط به جنگ و سفر باشد.

«وَ اللّٰهُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ»

6 ایمان به مقدّرات الهی،هراس انسان را برطرف می کند.مبادا به امید زنده

ص :181

ماندن،از زیر بار جهاد شانه خالی کنید.چه بسیار افرادی که در جنگ ها بوده اند،ولی زنده مانده اند و بر عکس کسانی که به جبهه نرفته و جوان مرگ شده اند. «وَ اللّٰهُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ» 7 خداوند بصیر و آگاه است،مواظب حالات و افکار و اعمال خود باشید. «وَ اللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»

[سوره آل عمران (3): آیه 157]

اشاره

وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اَللّٰهِ وَ رَحْمَةٌ خَیْرٌ مِمّٰا یَجْمَعُونَ (157)

و اگر در راه خدا کشته شوید و یا بمیرید(زیان نکرده اید،زیرا)آمرزش و رحمت خداوند از آنچه(آنان در طول عمر خود)جمع می کنند،بهتر است.

نکته ها:

خداوند با بیان دو نکته،به شایعات دلسرد کننده ی منافقان که در آیه ی قبل مطرح شد پاسخ می دهد:

الف:مرگ و حیات بدست اوست.جبهه نرفتن،طول عمر را کم نمی کند.

ب:کسی که در راه خدا گام بردارد،بمیرد یا شهید شود،برنده است.زیرا او عمر داده،ولی مغفرت و رحمت گرفته است،پس چیزی را نباخته است.

کسانی که در راه سفر به جبهه،یا در راه تحصیل علم،یا سفر برای حج و زیارت، تبلیغ و ارشاد و سایر اهداف مقدّس از دنیا بروند،مشمول رحمت و مغفرت الهی خواهند بود.

پیام ها:

1 در جهان بینی الهی،مرگ و شهادت در راه خدا،از همه ی دنیا و جمع کردنی های آن بهتر است. «وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ أَوْ مُتُّمْ...» 2 مهم در راه خدا بودن است،خواه به شهادت بیانجامد یا مرگ. «قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ

ص :182

اَللّٰهِ أَوْ مُتُّمْ...»

3 اوّل باید بخشیده شد،سپس رحمت الهی را دریافت نمود.کلمه ی« لَمَغْفِرَةٌ »قبل از کلمه« رَحْمَةٌ »آمده است.

4 مغفرت و رحمت نتیجه ای ابدی دارد،ولی مال و ثروت آثارش موقّت است.

«لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللّٰهِ وَ رَحْمَةٌ خَیْرٌ مِمّٰا یَجْمَعُونَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 158]

اشاره

وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَی اَللّٰهِ تُحْشَرُونَ (158)

و اگر بمیرید یا کشته شوید،قطعاً به سوی خداوند برانگیخته می شوید.

نکته ها:

در این آیه عبارت« فِی سَبِیلِ اللّٰهِ »نیامده است،تا بگوید:محشور شدن همه ی کسانی که بمیرند یا کشته شوند در هر راهی که باشند،به سوی خداست.اکنون که مرگ برای همه حتمی است و حشرِ همه در محضر خداوند نیز حتمی است،پس چرا بهترین نوع رفتن را با رضایت پذیرا نباشیم؟ اگر مرگ و شهادت،هر دو بازگشت به سوی خداست،پس دیگر نگرانی از شهادت چرا؟ امام حسین علیه السلام می فرمایند: فان تکن الأبدان للموت انشئت فقتل امرء فی اللّٰه بالسّیف افضل اگر بدنها برای مرگ آماده شده اند،پس شهادتِ مرد در راه خدا با شمشیر بهترین مرگ است. (1)

[سوره آل عمران (3): آیه 159]

اشاره

فَبِمٰا رَحْمَةٍ مِنَ اَللّٰهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ اَلْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اِسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شٰاوِرْهُمْ فِی اَلْأَمْرِ فَإِذٰا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ یُحِبُّ اَلْمُتَوَکِّلِینَ (159)

ص :183


1- 1) .بحار،ج 44،ص 374.

(ای رسول ما!)پس به خاطر رحمتی از جانب خدا(که شامل حال تو شده،)با مردم مهربان گشته ای و اگر خشن و سنگدل بودی،(مردم)از دور تو پراکنده می شدند.پس از(تقصیر)آنان درگذر و برای آنها طلب آمرزش کن و در امور با آنان مشورت نما،پس هنگامی که تصمیم گرفتی(قاطع باش و)بر خداوند توکّل کن.براستی که خداوند توکّل کنندگان را دوست می دارد.

نکته ها:

گرچه محتوای آیه دستورات کلّی است،لکن نزول آیه درباره ی جنگ احد است.

زیرا مسلمانانی که در جنگ احد فرار کرده و شکست خورده بودند،در آتش افسوس و ندامت و پشیمانی می سوختند.آنان اطراف پیامبر را گرفته و عذرخواهی می نمودند،خداوند نیز با این آیه دستور عفو عمومی آنان را صادر نمود.

کلمه ی«شور»در اصل به معنی مکیدن زنبور،از شیره ی گل هاست.در مشورت کردن نیز انسان بهترین نظریه ها را جذب می کند.مولوی می گوید: کاین خردها چون مصابیح،انور است بیست مصباح،از یکی روشنتر است.

پیام ها:

1 نرمش با مردم،یک هدیه ی الهی است. «فَبِمٰا رَحْمَةٍ مِنَ اللّٰهِ لِنْتَ لَهُمْ» 2 افراد خشن و سختگیر نمی توانند مردم داری کنند. «لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ» 3 نظام حکومتی اسلام،بر مبنای محبّت و اتصال به مردم است. «حَوْلِکَ» 4 رهبری و مدیریّت صحیح،با عفو و عطوفت همراه است. «فَاعْفُ عَنْهُمْ» 5 خطاکارانِ پشیمان و گنهکاران شرمنده را بپذیرید و جذب کنید. «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شٰاوِرْهُمْ» 6 ارزش مشورت را با ناکامی های موسمی نادیده نگیرید. (1)«وَ شٰاوِرْهُمْ»

ص :184


1- 1) .هر چند نتیجه ی مشورت در جنگ احد،مبنی بر مبارزه در بیرون شهر،به شکست انجامید،ولی این قبیل موارد نباید ما را از اصل مشورت و فواید آن باز دارد.

7 در مشورتِ پیامبر،تفقّد از نیروها،شکوفایی استعدادها،شناسایی دوستان از دشمنان،گزینش بهترین رأی،ایجاد محبّت و علاقه و درس عملی برای دیگران نهفته است. «وَ شٰاوِرْهُمْ» 8 ظلمی را که به تو کردند،عفو کن؛ «فَاعْفُ عَنْهُمْ» برای گناهی که نسبت به خدا مرتکب شدند،طلب آمرزش کن؛ «وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ» در مسائل سیاسی اجتماعی، آنان را طرف مشورت خود قرار ده. «وَ شٰاوِرْهُمْ» 9 استغفارِ پیامبر درباره ی امّتش،به دستور خداست.پس مورد قبول نیز هست.

«وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ»

10 مشورت،منافاتی با حاکمیّت واحد و قاطعیّت ندارد. «وَ شٰاوِرْهُمْ» ، «فَإِذٰا عَزَمْتَ» 11 در کنار فکر و مشورت،توکّل بر خدا فراموش نشود. «فَتَوَکَّلْ» 12 ابتدا مشورت و سپس توکّل،راه چاره ی کارهاست،خواه به نتیجه برسیم یا نرسیم. «شٰاوِرْهُمْ» ، «فَتَوَکَّلْ» ، «إِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 160]

اشاره

إِنْ یَنْصُرْکُمُ اَللّٰهُ فَلاٰ غٰالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا اَلَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَی اَللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ اَلْمُؤْمِنُونَ (160)

اگر خداوند شما را یاری کند،هیچ کس بر شما غالب نخواهد شد و اگر شما را خوار کند،پس چه کسی است که بعد از آن بتواند شما را یاری کند؟(بنا بر این) مؤمنان فقط باید بر خداوند توکّل کنند.

نکته ها:

در آیه قبل سفارش به توکّل شد و در این آیه،دلیل توکّل بر خدا را چنین مطرح می کند که عزّت و ذلّت تنها به دست اوست.

در حدیث آمده است که رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله از جبرئیل پرسید:توکّل بر خدا چیست؟ گفت:اینکه بدانی مخلوق،سود و زیانی به تو نمی رساند و از غیر خدا

ص :185

کاملاً مأیوس شوی.اگر انسان به این درجه رسید،جز برای خدا کار نمی کند و از غیر خدا نمی هراسد و جز به خدا امید ندارد و این حقیقت توکّل است. (1)

امام صادق علیه السلام فرمودند:هر گاه میان انسان و گناه،مانعی حائل نشد و انسان گرفتار معصیت گردید،این خذلان الهی است. (2)

پیام ها:

1 پیروزی های طبیعی تحت الشعاع عوامل دیگر واقع می شوند،امّا نصرت و امداد الهی تحت الشعاع قرار نمی گیرد. «إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللّٰهُ فَلاٰ غٰالِبَ لَکُمْ» 2 پیروزی و شکست هر دو با اراده ی خداوند است. «یَنْصُرْکُمُ» ، «یَخْذُلْکُمْ» 3 ایمان،از توکّل بر خدا جدا نیست. «فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 161]

اشاره

وَ مٰا کٰانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِمٰا غَلَّ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ ثُمَّ تُوَفّٰی کُلُّ نَفْسٍ مٰا کَسَبَتْ وَ هُمْ لاٰ یُظْلَمُونَ (161)

و هیچ پیامبری را نسزد که خیانت کند و هر کس خیانت کند،آنچه را که(در آن)خیانت نموده روز قیامت به همراه آورد،سپس به هر کس پاداشِ کاملِ آنچه کسب کرده،داده شود و آنها ستم نبینند.

نکته ها:

شاید این آیه،پاسخی به آنان باشد که به خاطر جمع غنایم،منطقه حفاظتی احد را رها کردند.آنها به گمان اینکه از سهم غنیمت محروم نشوند،هشدارهای فرمانده خود را که می گفت:سهم شما محفوظ است و از نظر رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله دور نخواهد بود،نادیده گرفتند.این آیه می فرماید:پیامبر در سهم شما از غنیمت خیانت نخواهد کرد،پس مطمئن باشید و به وظیفه ی خود عمل کنید.

امام باقر علیه السلام فرمودند:جنسِ به سرقت رفته،در دوزخ در برابر چشم خائن

ص :186


1- 1) .بحار،ج 71،ص 138.
2- 2) .تفسیر برهان،ج 1،ص 323.

مجسّم،و به او گفته می شود به آتش داخل شو و آن را خارج کن. (1)

غشّ،تقلّب،غصب و خیانت از موارد« غَلَّ »است.شخصی که مسئول جمع آوری زکات بود،خدمت رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله رسید و گفت:این مقدار از اموالی که جمع کرده ام زکات است و مربوط به شماست و این مقدار نیز هدایای مردم به خود من است.حضرت بالای منبر رفت و فرمود:آیا اگر این شخص در خانه اش می نشست کسی به او هدیه می داد؟! به خدا سوگند او با همین اموال حرام در قیامت محشور خواهد شد. (2)

آنجا که به انبیا بدبین می شوند،شما چه انتظاری نسبت به خودتان دارید؟! از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود:رضایت مردم به دست نمی آید و زبانشان قابل کنترل نیست. (3)

پیام ها:

1 نه تنها پیامبر اسلام،بلکه همه ی انبیای الهی امین هستند. «وَ مٰا کٰانَ لِنَبِیٍّ...» نبوّت با خیانت سازگار نیست.کسی که می خواهد امین تربیت کند باید خود اهل خیانت نباشد.گرچه در بین رهبران غیر الهی،اهل خیانت کم نیست.

2 هیچ کس حتّی انبیا،از سوء ظنّ مردم به دور نیست. «مٰا کٰانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ» (ضعف ایمان از یک سو و حبّ دنیا از سوی دیگر،انسان را وادار می کند به انبیا سوء ظنّ ببرد.) 3 از حریم انسان های پاک و اولیای خدا دفاع کنید. «وَ مٰا کٰانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ...» 4 آوردن مال حرام در قیامت،نوعی مجازات است.و چه سخت است که در قیامت،در برابر انبیا،شهدا و همه ی مردم،انسان را همراه با مالی که خیانت کرده بیاورند. «یَأْتِ بِمٰا غَلَّ» 5 یاد قیامت،بازدارنده از خیانت است. «یَأْتِ بِمٰا غَلَّ»

ص :187


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر فرقان.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.

6 خیانت،خیانت است و مقدار آن مهم نیست.کلمه«ما»در جمله ی« یَأْتِ بِمٰا غَلَّ »شامل کم و زیاد هر دو می شود.

7 قیامت صحنه ای است که نیکان،حسنات خود را می آورند، «جٰاءَ بِالْحَسَنَةِ» (1)و خائنین خیانت های خود را به همراه دارند. «یَأْتِ بِمٰا غَلَّ» 8 خداوند عادل است.هم جزا را کامل می دهد و هم ذرّه ای افراط نمی کند.

«وَ هُمْ لاٰ یُظْلَمُونَ»

[سوره آل عمران (3): آیات 162 تا 163]

اشاره

أَ فَمَنِ اِتَّبَعَ رِضْوٰانَ اَللّٰهِ کَمَنْ بٰاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اَللّٰهِ وَ مَأْوٰاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ اَلْمَصِیرُ (162) هُمْ دَرَجٰاتٌ عِنْدَ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ بَصِیرٌ بِمٰا یَعْمَلُونَ (163)

آیا کسی که در پی خشنودی خداوند است،مانند کسی است که به خشم و غضب خدا دچار گشته و جایگاه او جهنّم است؟ و چه بد بازگشتگاهی است.

آنان نزد خداوند(دارای)درجاتی هستند و خداوند به آنچه انجام می دهند،بیناست.

نکته ها:

در شأن نزول این آیه آمده است که وقتی رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله دستور حرکت به سوی احد را صادر کردند،منافقان به بهانه های مختلف در مدینه ماندند و گروهی از مسلمانان ضعیف الایمان نیز از آنها پیروی کرده و در جبهه حاضر نشدند.

در آیه ی 155 خواندیم که خداوند کسانی را که از جبهه فرار کرده و پشیمان شدند می بخشد،امّا این آیه می فرماید:مرفّهان و منافقان بهانه گیر را نمی بخشد.

در آیاتی از قرآن این تعبیر آمده است که برای مؤمنان درجاتی است: «لَهُمْ دَرَجٰاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ» (2)، «لَهُمُ الدَّرَجٰاتُ الْعُلیٰ» (3)امّا در این آیه می فرماید:خود مؤمنان

ص :188


1- 1) .انعام،160.
2- 2) .انفال،4.
3- 3) .طه،75.

درجات می شوند.همان گونه که انسان های پاک همچون علیّ بن ابی طالب علیهما السلام ابتدا طبق میزان حرکت می کنند و سپس خود آنان میزان می شوند،ابتدا دور محور می گردند،سپس خود آنان محور حقّ می شوند.

پیام ها:

1 هدف مجاهدان واقعی،بدست آوردن رضای خداست،نه پیروزی و غنائم و خودنمایی. «أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوٰانَ اللّٰهِ...» 2 در جامعه اسلامی،نباید مجاهدان و مرفّهان یکسان دیده شوند.(با توجّه به شأن نزول) «أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوٰانَ اللّٰهِ» ، «کَمَنْ بٰاءَ...» 3 روی گردانی از جبهه و جنگ،بازگشت به غضب خداست. «کَمَنْ بٰاءَ بِسَخَطٍ» 4 خشنودی یا خشم الهی باید تنها ملاک عمل یک مسلمان باشد. «رِضْوٰانَ اللّٰهِ» ، «بِسَخَطٍ مِنَ اللّٰهِ»

[سوره آل عمران (3): آیه 164]

اشاره

لَقَدْ مَنَّ اَللّٰهُ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیٰاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ اَلْکِتٰابَ وَ اَلْحِکْمَةَ وَ إِنْ کٰانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ (164)

همانا خداوند بر مؤمنان منّت گذاشت که در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیخت،تا آیات او را بر آنها تلاوت کند و ایشان را پاک کرده و رشد دهد و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد،هر چند که پیش از آن،قطعاً آنها در گمراهی آشکار بودند.

نکته ها:

«من»،به معنای سنگی است که برای وزن کردن اشیا بکار می رود.و اعطای هر نعمت سنگین و گرانبهایی را منّت گویند.امّا سنگین و بزرگ جلوه دادنِ نعمت های کوچک،ناپسند است.بنا بر این بخشیدن نعمت بزرگ،نیکو ولی بزرگ

ص :189

جلوه دادن نعمت های کوچک،ناپسند است. (1)

بعثت انبیا از میان مردم دارای برکاتی است:

الف:مردم سابقه او را می شناسند و به او اعتماد می کنند.

ب:الگوی مردم در اجرای دستورات و فرامین الهی هستند.

ج:درد آشنا و شریک در غم و شادی مردمند.

د:در دسترس مردم هستند.

هم چنان که از فرمایشات حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه استفاده می شود،در دوره جاهلیّت مردم نه فرهنگ سالم داشتند و نه از بهداشت بهره مند بودند.

برادر ایشان،جعفر طیّار نیز در هجرت به حبشه،در برابر نجاشی اوضاع دوره جاهلی را چنین ترسیم می کند:«کنا اهل الجاهلیة نعبد الاصنام و نأکل المیتة و نأتی الفواحش و نقطع الارحام و نسیء الجوار،یأکل القوی منا الضعیف حتی بعث الله رسولا...»ما بت پرستانی بودیم که در آن روزها مردارخوار و اهل فحشا و فساد بودیم،با بستگان قطع رابطه و با همسایگان بد رفتاری می کردیم،قدرتمندان ما حقوق ناتوانان را پایمال می کردند تا اینکه خداوند پیامبرش را مبعوث کرد.... (2)

پیام ها:

1 بعثت انبیا،بزرگ ترین هدیه ی آسمانی و نعمت الهی است. «لَقَدْ مَنَّ اللّٰهُ» 2 گرچه بعثت برای همه ی مردم است،ولی تنها مؤمنان شکرگزار این نعمت هستند و از نور هدایت بهره می گیرند. «لَقَدْ مَنَّ اللّٰهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ» 3 انبیا،مردمی بودند. «مِنْ أَنْفُسِهِمْ» 4 تلاوت آیات قرآن،وسیله ی تزکیه و تعلیم است. «یَتْلُوا» ، «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ» 5 تزکیه بر تعلیم مقدّم است. «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ» 6 تزکیه و تعلیم در رأس برنامه های انبیاست. «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ»

ص :190


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .کامل التاریخ،ج 2،ص 80.

7 رشد و خودسازی باید در سایه ی مکتب انبیا و آیات الهی باشد.(ریاضت ها و رهبانیّت هایی که سرچشمه اش آیات الهی و معلّمش انبیا نباشند،خود یک انحراف است). «یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیٰاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ» 8 برای شناخت بهتر نعمت بعثت انبیا،به تاریخِ مردمان قبل از آنان باید مراجعه کرد. «إِنْ کٰانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» 9 در محیطهای گناه آلود و گمراه نیز می توان کار کرد. «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ» ، «وَ إِنْ کٰانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» 10 در مکتب انبیا،پرورش روحی و آموزش فکری،در کنار بینش و بصیرت مطرح است. «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتٰابَ وَ الْحِکْمَةَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 165]

اشاره

أَ وَ لَمّٰا أَصٰابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْهٰا قُلْتُمْ أَنّٰی هٰذٰا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ إِنَّ اَللّٰهَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (165)

آیا چون مصیبتی(در جنگ احد)به شما رسید که دو برابرش را(در جنگ بدر) به آنها(دشمن)وارد ساخته بودید،گفتند:این مصیبت از کجاست؟(و چرا به ما رسید؟)بگو:آن از سوی خودتان است.قطعاً خداوند بر هر کاری تواناست.

نکته ها:

مسلمانان که در احد هفتاد کشته دادند و شکست خوردند،از پیامبر می پرسیدند:چرا ما شکست خوردیم؟ خداوند خطاب به پیامبرش می فرماید که به آنها بگو:شما دو برابر این تعداد را در سال قبل،در جنگ بدر،به دشمن ضربه وارد کردید.شما از آنها هفتاد کشته و هفتاد اسیر گرفتید،به علاوه شکست امسال به خاطر تفرقه و سستی و اطاعت نکردن خودتان از فرماندهی بوده است.

پیام ها:

1 هنگام قضاوت،تلخی ها و شیرینی ها را با هم در نظر بگیرید.تنها شکست

ص :191

احد را نبینید،پیروزی بدر را هم یاد کنید. «قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْهٰا» 2 در جستجوی عوامل شکست،ابتدا به سراغ عوامل درونی و روحی و فکری خود بروید،سپس عوامل دیگر را پیگیری کنید. «قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ» 3 خداوند بر هر چیزی قادر است،ولی ما باید شرایط لازم و لیاقت بهره برداری را به دست آوریم. «هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ...إِنَّ اللّٰهَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» 4 گمان نکنید که تنها مسلمان بودن برای پیروزی کافی است،تا در هر شکستی کلمه ی«چرا و چطور»را بکار ببرید،بلکه علاوه بر ایمان،رعایت اصول و قوانین نظامی و سنّت های الهی لازم است. «قُلْتُمْ أَنّٰی هٰذٰا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ»

[سوره آل عمران (3): آیه 166]

اشاره

وَ مٰا أَصٰابَکُمْ یَوْمَ اِلْتَقَی اَلْجَمْعٰانِ فَبِإِذْنِ اَللّٰهِ وَ لِیَعْلَمَ اَلْمُؤْمِنِینَ (166)

و آنچه روز مقابله ی دو گروه(کفر و ایمان در احد)به شما وارد شد،به اذن خدا بود(تا شما را آزمایش کند)و مؤمنان را مشخّص کند.

نکته ها:

خداوند برای هر کاری،علّتی را مقرّر کرده است و هر یک از شکست و پیروزی دلیلی دارند.علّت شکست شما در احد این بود که سست شده و ناهماهنگی کردید و برای جمع آوری غنائم حرص ورزیدید،که در آیه قبل فرمود: «هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ» این آیه می فرماید:هر یک از انتخاب های شما،میان اتحاد یا تفرقه، جدّی بودن یا سست شدن،در مدار اراده ی الهی است.اوست که به شما قدرت انتخاب می دهد و هر راهی برگزینید،به همان نتیجه اش می رسید. «مٰا أَصٰابَکُمْ» ، «فَبِإِذْنِ اللّٰهِ»

پیام ها:

1 شکست ها و پیروزی ها،به اراده ی خداوند محقّق می شود که همان سنّت های اوست. «فَبِإِذْنِ اللّٰهِ»

ص :192

2 حوادث تلخ و شیرین،میدان آزمایش و شناسایی انسان هاست. «لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 167]

اشاره

وَ لِیَعْلَمَ اَلَّذِینَ نٰافَقُوا وَ قِیلَ لَهُمْ تَعٰالَوْا قٰاتِلُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ أَوِ اِدْفَعُوا قٰالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتٰالاً لاَتَّبَعْنٰاکُمْ هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمٰانِ یَقُولُونَ بِأَفْوٰاهِهِمْ مٰا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ اَللّٰهُ أَعْلَمُ بِمٰا یَکْتُمُونَ (167)

و چهره ی منافقان معلوم شود،(کسانی که چون)به آنها گفته شد:بیایید شما (هم مثل دیگران)در راه خدا بجنگید و یا(لا اقل از حریم خود)دفاع کنید،گفتند:

اگر(فنون)جنگی را می دانستیم،حتماً از شما پیروی می کردیم.آنها در آن روز،به کفر نزدیک تر بودند تا به ایمان.با دهانشان چیزی می گویند که در دلشان نیست و خداوند به آنچه کتمان می کنند آگاه تر است.

نکته ها:

برای جمله ی «لَوْ نَعْلَمُ قِتٰالاً» سه معنا شده است:

الف:حرکت شما برای احد در خارج از شهر،جنگ برابر نیست،بلکه یک نوع خودکشی است و لذا ما این را جنگ نمی دانیم و شرکت نمی کنیم.

ب:ما اگر فنون نظامی می دانستیم شرکت می کردیم.

ج:ما یقین داریم که جنگی رخ نخواهد داد و لذا شرکت در جبهه ضرورتی ندارد.

پیام ها:

1 جبهه ی جنگ،چهره منافقان را افشا می سازد. «وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ نٰافَقُوا» 2 رهبر باید مردم را برای مقابله با دشمن بسیج کند. «تَعٰالَوْا قٰاتِلُوا» 3 جهاد،گاهی ابتدایی و برای برداشتن طاغوت هاست و گاهی دفاعی و برای حفظ جان و مال مسلمانان است. «قٰاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ أَوِ ادْفَعُوا» 4 انگیزه ها و درجات و ارزش آنها متفاوت است. «قٰاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ أَوِ ادْفَعُوا»

ص :193

5 دفاع از وطن و جان،یک ارزش است. «أَوِ ادْفَعُوا» 6 منافقان،موضع گیری های خودشان را توجیه می کنند. «لَوْ نَعْلَمُ قِتٰالاً لاَتَّبَعْنٰاکُمْ» 7 سر باز زدن از جبهه،نشانه ی کفر است. «هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمٰانِ» 8 ایمان انسان در شرایط و زمان های مختلف فرق می کند. «هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمٰانِ» 9 همه ی اصحاب پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله عادل نبودند. «هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمٰانِ» 10 خداوند در باره ی منافقان،هم تهدید می کند و هم افشاگری. «هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ» ، «یَقُولُونَ بِأَفْوٰاهِهِمْ مٰا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ» 11 آنچه در احد برای همه کشف شد،گوشه ای از نفاق بود،بخش بیشترش را خدا می داند. «وَ اللّٰهُ أَعْلَمُ بِمٰا یَکْتُمُونَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 168]

اشاره

اَلَّذِینَ قٰالُوا لِإِخْوٰانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطٰاعُونٰا مٰا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ اَلْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (168)

منافقان کسانی هستند که(بعد از پایان جنگ احد،دست به تبلیغات یأس آور زده و در حالی که خود از جنگ سر باز زده و در خانه های)خود نشسته اند و در حقّ برادران خود گفتند:اگر از ما پیروی می کردند کشته نمی شدند.به آنان بگو:اگر راست می گویید،مرگ را از خودتان باز دارید.

پیام ها:

1 منافقان به هنگام حرکت مردم به جبهه ها،در خانه ها می نشینند. «وَ قَعَدُوا» 2 منافقان،روحیه ی خانواده های شهدا را تضعیف می کنند. «لَوْ أَطٰاعُونٰا مٰا قُتِلُوا» 3 منافقان،خود را رهبر فکری دیگران می دانند. «لَوْ أَطٰاعُونٰا» 4 در جهان بینی منافقان،اصالت با زندگی مادّی و رفاه است. «وَ قَعَدُوا لَوْ أَطٰاعُونٰا مٰا قُتِلُوا» 5 ایمان به مقدّر بودن مرگ،سبب شجاعت و پذیرش رفتن به جبهه است و در

ص :194

بینش منافقان،شهادت و سعادت اخروی جایگاه ندارد. «لَوْ أَطٰاعُونٰا مٰا قُتِلُوا» 6 باید با تبلیغات سوء منافقان برخورد کرد. «قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ» 7 انسان نمی تواند مرگ را از خود دفع کند. «فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ» 8 مرگ به دست خداست،جبهه یا خانه در مرگ نقش اصلی را ندارند. «فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 169]

اشاره

وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ اَلَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ أَمْوٰاتاً بَلْ أَحْیٰاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ (169)

و هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شده اند،مردگانند؛بلکه آنها زندگانی هستند که نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.

نکته ها:

ما بر مبنای قرآن که شهیدان را زنده می داند،به شهدای راه اسلام و خصوصاً شهدای کربلا سلام کرده،با آنان حرف می زنیم و توسل می جوییم.

ابو سفیان در پایان جنگ احد با صدای بلند فریاد می زد:این هفتاد کشته ی مسلمانان در احد،به عوض هفتاد کشته ی ما در جنگ بدر.ولی رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:کشته های ما در بهشت جای دارند،ولی کشتگان شما در دوزخند. (1)

نکاتی پیرامون شهید و شهادت

1 در روایات آمده است که شهید،هفت ویژگی اعطایی از جانب خداوند دارد:

اوّلین قطره ی خونش،موجب آمرزش گناهانش می گردد.سر در دامن حورالعین می نهد.به لباس های بهشتی آراسته می گردد.معطّر به خوش بوترین عطرها می شود.جایگاه خود را در بهشت مشاهده می کند.اجازه ی سیر و گردش در تمام بهشت به او داده می شود.پرده ها کنار رفته و به وجه خدا نظاره می کند. (2)

ص :195


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .وسائل،ج 11،ص 10.

2 پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله از شخصی شنید که در دعا می گوید:«اسئلک خیر ما تسئل»خدایا! بهترین چیزی که از تو درخواست می شود به من عطا کن،فرمود:اگر این دعا مستجاب شود،در راه خدا شهید می شود. (1)

3 در روایت آمده است:بالاتر از هر نیکی،نیکوتری هست،مگر شهادت که هر گاه شخصی شهید شود،بالاتر از آن خیری متصوّر نیست. (2)

4 در روز قیامت،شهید مقام شفاعت دارد. (3)

5 از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود:در قیامت لغزش های شهید به خودش نیز نشان داده نمی شود. (4)

6 شهدای صف اوّلِ حمله و خط شکن،مقامشان برتر است. (5)

7 مجاهدان از درب مخصوص وارد بهشت می شوند (6)و قبل از همه به بهشت می روند (7)و در بهشت جایگاه مخصوصی دارند. (8)

8 تنها شهید است که آرزو می کند به دنیا بیاید و دوباره شهید شود. (9)

9 بهترین و برترین مرگ ها،شهادت است. (10)

10 هیچ قطره ای محبوب تر از قطره ی خونی که در راه خدا ریخته شود،در نزد خداوند نیست. (11)

11 در قیامت،شهید سلاح به دست،با لباس رزم و بوی خوش به صحنه می آید و فرشتگان به او درود می فرستند. (12)

12 امامان ما شهید شدند.بسیاری از انبیا و رهروان و پیروان آنان نیز شهید شدند.

«وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قٰاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ» (13)

، «یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ» (14)

ص :196


1- 1) .مستدرک،ج 2،ص 243.
2- 2) .بحار،ج 74،ص 61.
3- 3) .بحار،ج 2،ص 15.
4- 4) .وسائل،ج 11،ص 9.
5- 5) .میزان الحکمة.
6- 6) .بحار،ج 97،ص 8.
7- 7) .بحار،ج 97،ص 11.
8- 8) .تفسیر نور الثقلین،ج 2،ص 241.
9- 9) .کنز العمّال،ج 4،ص 290.
10- 10) .بحار،ج 100،ص 8.
11- 11) .وسائل،ج 11،ص 6.
12- 12) .بحار،ج 97،ص 13.
13- 13) .آل عمران،146.
14- 14) .بقره،61.

13 حضرت علی علیه السلام با داشتن دهها فضیلت اختصاصی،تنها وقتی که در آستانه ی شهادت قرار گرفت فرمود:«فزت و رب الکعبة»او اوّل کسی بود که ایمان آورد، جای پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله خوابید،برادر پیامبر شد،تنها خانۀ او به مسجد پیامبر درب داشت،پدر امامان و همسر زهرا علیها السلام بود.بت شکن بود،ضربت روز خندق او،از عبادت ثقلین افضل شد.امّا در هیچ یک از موارد مذکور نفرمود:«فزت» 14 علی علیه السلام می فرمود:قسم به خدایی که جان فرزند ابو طالب در دست اوست، تحمّل هزار ضربه شمشیر در راه خدا،آسان تر از مرگ در رختخواب است. (1)

15 علی علیه السلام در جنگ احد ناراحت بود که چرا به شهادت نرسیده است تا اینکه مژده شهادت در آینده را از پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله دریافت نمود.

16 شهید مطهری در کتاب حماسه حسینی می نویسد:سخاوتمند،هنرمند و عالم؛مال،هنر و علم خود را که بخشی از وجود اوست جاودانه می کند،امّا شهید،خودش را جاودانه می کند. (2)

17 در عالم حیوانات نیز گوسفندِ مرده بی ارزش است،گوسفندی که به سوی قبله و با نام خدا ذبح شود،ارزش دارد.

18 همان گونه که کور،مفهوم بینایی را درک نمی کند،زندگان دنیا حیات شهدا را درک نمی کنند.

19 وقتی انفاق مال در راه خدا،قابلیّت رشد تا هفتصد برابر و بیشتر را دارد،دادن خون و جان،در راه خدا چگونه است؟

پیام ها:

1 شهادت،پایان زندگی نیست،آغاز حیات است.بسیاری از زندگان مرده اند، ولی کشتگان راه خدا زنده اند. «بَلْ أَحْیٰاءٌ» 2 شهادت،باختن و از دست دادن نیست؛بلکه یافتن و به دست آوردن است.

ص :197


1- 1) .نهج البلاغه.
2- 2) .حماسه حسینی،ج 3،ص 40.

«بَلْ أَحْیٰاءٌ»

، «یُرْزَقُونَ» 3 کشته شدن،آن گاه ارزشمند است که در راه خدا باشد. «قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» 4 تصوّر هلاکت و یا خسارت برای شهید،تفکّری انحرافی است که باید اصلاح شود. «لاٰ تَحْسَبَنَّ»

[سوره آل عمران (3): آیه 170]

اشاره

فَرِحِینَ بِمٰا آتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاّٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ (170)

آنان بخاطر آنچه خداوند از فضلش به آنها داده،شادمانند و به کسانی که به دنبال ایشانند،ولی هنوز به آنها ملحق نشده اند،مژده می دهند که نه ترسی بر آنها است و نه غمی خواهند داشت.

نکته ها:

در روایات آمده است:مؤمنان واقعی که قرآن و اهل بیت پیامبر علیهم السلام را با هیچ کتاب و رهبر دیگری عوض نمی کنند،مشمول بشارت این آیه هستند.همچنین استفاده می شود که زندگی برزخی یک زندگی واقعی دارای رزق و حیات و شادی و بشارت است.و مراد از آن تنها باقی ماندن نام نیک در تاریخ نیست.

پیام ها:

1 شادی شهدا به الطاف الهی است،نه عملکرد خودشان. «فَرِحِینَ بِمٰا آتٰاهُمُ اللّٰهُ» 2 شهدا الطاف الهی را تفضّل الهی می دانند،نه پاداش خون خود. «مِنْ فَضْلِهِ» 3 شهدا از همرزمان خود دل نمی کنند و آینده خوب را به آنها بشارت می دهند.

«یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ»

4 شهدا زندگی جمعی دارند،به یکدیگر ملحق می شوند و در انتظار ملحق شدن دیگران هستند. «یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ» 5 علاقه به سعادت دیگران و ملحق شدن آنان به کاروان عزّت و شرف،یک

ص :198

ارزش است. «وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا» 6 کامیابی شهدا،همیشگی است و هرگز غم از دست دادن نعمتی را ندارند.

«أَلاّٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 171]

اشاره

یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اَللّٰهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُضِیعُ أَجْرَ اَلْمُؤْمِنِینَ (171)

به نعمت و فضل خدا و اینکه خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمی کند،(آیندگان را)مژده می دهند.

پیام ها:

1 در عالم برزخ،بشارت و شادمانی وجود دارد. «یَسْتَبْشِرُونَ» 2 شهدا به نعمت و فضلی می رسند که برای ما شناخته نیست.کلمه «بِنِعْمَةٍ» و «فَضْلٍ» نکره آمده است.

3 پاداش عملکرد مؤمنان،بیمه شده است. «لاٰ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ» 4 وعده ی تضمین پاداش،انگیزه عمل است. «لاٰ یُضِیعُ»

[سوره آل عمران (3): آیه 172]

اشاره

اَلَّذِینَ اِسْتَجٰابُوا لِلّٰهِ وَ اَلرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مٰا أَصٰابَهُمُ اَلْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اِتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیمٌ (172)

آنان که دعوت خدا و رسول را(برای شرکتِ دوباره در جهاد علیه کفّار) پذیرفتند،با آنکه جراحاتی به آنان رسیده بود،برای نیکوکاران و پرهیزکارانِ آنها،پاداش بزرگی است.

نکته ها:

کفّار قریش،پس از پیروزی در احد بسوی مکّه بازگشتند.در بین راه به این فکر افتادند که چه بهتر است به مدینه بازگردیم و باقیمانده مسلمانان را نیز از بین

ص :199

ببریم،تا کار اسلام یکسره شود.این خبر به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله رسید.آن حضرت فرمان بسیج داد و فرمود:شرکت کنندگان در احد حرکت کنند.مسلمانان آماده شدند.

ابو سفیان وقتی از بسیج عمومی مسلمانان آگاه شد،گمان کرد که لشکر تازه نفسی مهیّا شده است تا شیرینی پیروزی احد را بر کام آنان تلخ کند،لذا از حمله ی مجدّد منصرف شد و به سرعت به طرف مکّه حرکت نمود.

در تاریخ می خوانیم که در جنگ احد حضرت علی علیه السلام بیش از شصت زخم و جراحت برداشت،ولی لحظه ای دست از یاری پیامبر برنداشت.در تفسیر کنز الدقائق آمده است که این آیه درباره ی حضرت علی علیه السلام و نه نفر دیگر نازل شده است.

پیام ها:

1 مؤمنان واقعی،در سخت ترین شرایط نیز دست از یاری اسلام برنمی دارند.

«اسْتَجٰابُوا»

، «مِنْ بَعْدِ مٰا أَصٰابَهُمُ الْقَرْحُ» 2 شرکت مجروحان در جبهه،مایه ی تشویق و تقویت روحیّه افراد سالم است.

«اسْتَجٰابُوا»

، «مِنْ بَعْدِ مٰا أَصٰابَهُمُ الْقَرْحُ» 3 اطاعت از رسول خدا،همچون اطاعت از خداست. «اسْتَجٰابُوا لِلّٰهِ وَ الرَّسُولِ» 4 شرکت مجروحان در جبهه،نشانه ی وفاداری و عشق و معرفت کامل آنان به مکتب و رهبر و هدف است. «مِنْ بَعْدِ مٰا أَصٰابَهُمُ الْقَرْحُ» 5 گاهی شرایط جنگ به گونه ای است که حتّی مجروحان نیز باید حاضر شوند.

«اسْتَجٰابُوا»

، «مِنْ بَعْدِ مٰا أَصٰابَهُمُ الْقَرْحُ» 6 هر چه عمل دشوارتر باشد،قابل ستایش بیشتری است. «اسْتَجٰابُوا» ، «مِنْ بَعْدِ مٰا أَصٰابَهُمُ الْقَرْحُ» 7 حضور در جبهه و مجروح شدن،اگر همراه با تقوی نباشد بی ارزش است.

«لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا»

8 برخی از اصحاب پیامبر که در جبهه هم شرکت کرده اند،از سلامت فکر و

ص :200

تقوی دور شدند. «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا» 9 رزمنده ای قابل ستایش است که:

الف:از جنگ خسته نشود. «اسْتَجٰابُوا» ، «مِنْ بَعْدِ مٰا أَصٰابَهُمُ الْقَرْحُ» ب:اهل کار نیک باشد. «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ» ج:از فرمان خدا و رسول تخلّف نکند. «وَ اتَّقَوْا»

[سوره آل عمران (3): آیه 173]

اشاره

اَلَّذِینَ قٰالَ لَهُمُ اَلنّٰاسُ إِنَّ اَلنّٰاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزٰادَهُمْ إِیمٰاناً وَ قٰالُوا حَسْبُنَا اَللّٰهُ وَ نِعْمَ اَلْوَکِیلُ (173)

مؤمنان کسانی هستند که(چون)مردم(منافق)به ایشان گفتند:بی شک مردم (کافر مکّه)بر ضد شما گرد آمده(و بسیج شده)اند،پس از آنان بترسید،(آنها به جای ترس)بر ایمانشان بیافزود و گفتند:خداوند ما را کفایت می کند و او چه خوب نگهبان و یاوری است.

نکته ها:

عوامل تبلیغاتی دشمن و برخی از مردمان ساده اندیش و ترسو،به رزمندگان و مجاهدان تلقین و نصیحت می کنند که دشمن قوی است و کسی نمی تواند حریف آنان بشود،پس بهتر است درگیر جنگ نشوید.امّا مسلمانان واقعی،بدون هیچ ترس و هراسی،با آرامش خاطر و با توکّل به خداوند،به آنان پاسخ می گویند.

امام صادق علیه السلام فرمودند:تعجّب می کنم از کسی که می ترسد،چرا به گفته ی خداوند« حَسْبُنَا اللّٰهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ »پناه نمی برد. (1)

پیام ها:

1 در برابر تبلیغاتِ توخالی دشمن نهراسید. «فَاخْشَوْهُمْ فَزٰادَهُمْ إِیمٰاناً» 2 در جبهه ها،مواظب افراد نفوذی دشمن باشید. «فَاخْشَوْهُمْ»

ص :201


1- 1) .من لا یحضره الفقیه،ج 4،ص 392.

3 قوی ترین اهرم در برابر تهدیدات دشمن،ایمان و توکّل به خداست. «حَسْبُنَا اللّٰهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ» 4 مؤمن وقتی در گرداب بلا قرار می گیرد،توکّل و اتصال خود را با خدا بیشتر می کند. «فَزٰادَهُمْ إِیمٰاناً» 5 هم حرکت و تلاش لازم است،هم ایمان و توکّل. «اسْتَجٰابُوا» ، «حَسْبُنَا اللّٰهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ»

[سوره آل عمران (3): آیه 174]

اشاره

فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اَللّٰهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اِتَّبَعُوا رِضْوٰانَ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ (174)

پس(این مجروحینی که برای بار دوّم آماده دفاع شدند؛بدون رخ دادن عملیاتی)با نعمت و فضل خداوند(به مقرّ خود)بازگشتند،در حالی که هیچ گزندی به آنها نرسید و(هم چنان)از رضای پروردگار پیروی کردند و خداوند صاحب فضل بزرگی است.

نکته ها:

پس از آنکه مجروحان جنگ احد،به فرمان رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله بار دیگر برای دفاع از اسلام بسیج شده و تا منزلگاه حمراءالاسد در تعقیب دشمن رفتند،دشمنان از آمادگی و روحیّه ی مسلمانان به هراس افتاده،از هجوم مجدّد منصرف شده و بازگشتند.این آیه در تقدیر از رزمندگان مجروح و مخلص جنگ احد است.

پیام ها:

1 حرکت در مسیر انجام وظیفه،همراه با توکّل به خدا،سبب تبدیل مشکلات به آسانی می شود. «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ....» 2 چه بسیار کسانی که در راه خدا،به استقبال خطر رفته و سالم برگشته اند. «لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ» 3 برای مردان خدا اصل رضایت الهی است،نه شهادت. «لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا

ص :202

رِضْوٰانَ اللّٰهِ»

4 فضلِ بزرگ خدا،نصیب شرکت کننده در جبهه است. «وَ اللّٰهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ»

[سوره آل عمران (3): آیه 175]

اشاره

إِنَّمٰا ذٰلِکُمُ اَلشَّیْطٰانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیٰاءَهُ فَلاٰ تَخٰافُوهُمْ وَ خٰافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (175)

این شیطان است که دوستان خویش را(از قدرت کفّار)می ترساند،پس اگر ایمان دارید از آنان نترسید و فقط از(مخالفت)من بترسید.

پیام ها:

1 هر گونه شایعه ای که مایه ی ترس و یأس مسلمانان گردد،شیطانی است. «إِنَّمٰا ذٰلِکُمُ الشَّیْطٰانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیٰاءَهُ» 2 شیوه ی ارعاب و تهدید،سیاست دائمی قدرت های شیطانی است. «یُخَوِّفُ» 3 افراد ترسوی میدان های نبرد،یار شیطان و تحت نفوذ شیطانند. «یُخَوِّفُ أَوْلِیٰاءَهُ» 4 مؤمنان شجاع،از ولایت شیطان دورند. «الشَّیْطٰانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیٰاءَهُ» 5 ترس از خدا،زمینه ی فرمان پذیری و ترس از غیر خدا،زمینه ی فرمان گریزی است. «فَلاٰ تَخٰافُوهُمْ وَ خٰافُونِ» (با توجّه به آیات قبل) 6 مؤمن واقعی از غیر خدا نمی ترسد و می داند که ایمان از شجاعت جدا نیست.

«وَ خٰافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 176]

اشاره

وَ لاٰ یَحْزُنْکَ اَلَّذِینَ یُسٰارِعُونَ فِی اَلْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ یَضُرُّوا اَللّٰهَ شَیْئاً یُرِیدُ اَللّٰهُ أَلاّٰ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی اَلْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ (176)

و(ای پیامبر!)کسانی که در کفر می شتابند،ترا اندوهگین نکنند.آنان هرگز به خداوند ضرری نمی زنند.خداوند خواسته است که برای آنها هیچ بهره ای در قیامت قرار ندهد و برای آنان عذابی بزرگ است.

ص :203

نکته ها:

گویا شرکت کنندگان در جنگ احد،از همدیگر می پرسیدند:حال که ما شکست خوردیم و کفّار پیروزمندانه به مکّه برگشتند،چه خواهد شد؟ آیه در پاسخ آنان می فرماید:ناراحت نباشید،این مهلت الهی است تا پیمان کفرشان پر شود و دیگر حظّی در آخرت نداشته باشند.

پیام ها:

1 آرامش خود را حفظ کنید،که تلاش های کفّار در محو اسلام بی اثر است.

«لاٰ یَحْزُنْکَ»

، «إِنَّهُمْ لَنْ یَضُرُّوا اللّٰهَ» 2 کفر انسان ها،اندک ضرری به ساحت قدس خدا نمی زند. «لَنْ یَضُرُّوا اللّٰهَ شَیْئاً» 3 حضور در میدان کفر،انسان را از قابلیّت توبه و دریافت رحمت الهی محروم می کند. «أَلاّٰ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الْآخِرَةِ» 4 مهلت دادن به کفّار،سنّت الهی است،نه آنکه نشانه ی ناآگاهی و یا ناتوانی خداوند باشد. «یُرِیدُ اللّٰهُ أَلاّٰ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الْآخِرَةِ» 5 محرومیّت انسان در آخرت،ناشی از عملکرد او در دنیاست. «یُسٰارِعُونَ فِی الْکُفْرِ» ، «أَلاّٰ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الْآخِرَةِ» 6 هم فضل الهی بزرگ است و هم قهر او.(در دو آیه قبل،نسبت به مجروحانی که به فرمان رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله به جبهه رفتند،از فضل عظیم الهی بشارت داد و در این آیه نسبت به کفّار سرسخت،عذاب عظیم را یادآور می شود). «لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ»

[سوره آل عمران (3): آیه 177]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ اِشْتَرَوُا اَلْکُفْرَ بِالْإِیْمٰانِ لَنْ یَضُرُّوا اَللّٰهَ شَیْئاً وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (177)

قطعاً کسانی که ایمان را با کفر معامله کردند،هرگز به خداوند ضرری نمی رسانند و برای آنان عذاب دردناکی است.

ص :204

نکته ها:

در قرآن مسأله ی خرید و فروش و سود و زیان سرمایه عمر،بارها تکرار شده است.قرآن،دنیا را بازار می داند و مردم را فروشنده و عقاید و اعمال انسان را در طول عمر،کالای این بازار.در این بازار،فروش اجباری است ولی انتخاب مشتری با انسان است.یعنی ما نمی توانیم آنچه را داریم،از قدرت و عمل و عقیده رها بگذاریم،ولی می توانیم مسیر عقاید و کردار را سودبخش یا زیان آور قرار دهیم.

در قرآن از عدّه ای ستایش شده که جان خود را با خدا معامله می کنند و در عوض بهشت و رضوان می گیرند،و از عدّه ای انتقاد شده که بخاطر انحراف و انتخاب سوء یا سودی نمی برند؛ «فَمٰا رَبِحَتْ تِجٰارَتُهُمْ» (1)و یا دچار خسارت می شوند؛ «إِنَّ الْإِنْسٰانَ لَفِی خُسْرٍ» و در بعضی از آیات همچون آیه ی فوق،کسانی که ایمان خود را با کفر معامله می کنند،تحقیر می شوند و در مقابل به مؤمنان دلداری داده می شود که ارتداد آنها،به خدا و راه خدا هیچ ضرری نمی زند.

پیام ها:

1 سرمایه اصلی انسان،ایمان و یا زمینه های فطری ایمان است. «اشْتَرَوُا الْکُفْرَ بِالْإِیْمٰانِ» 2 در یک انقلاب عقیدتی و فرهنگی،از ریزش های جزئی نگران مباشید.

«اشْتَرَوُا الْکُفْرَ»

، «لَنْ یَضُرُّوا اللّٰهَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 178]

اشاره

وَ لاٰ یَحْسَبَنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمٰا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمٰا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدٰادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذٰابٌ مُهِینٌ (178)

و کسانی که کافر شدند،مپندارند مهلتی که به آنان می دهیم برایشان خوب است،همانا به آنان مهلت می دهیم تا بر گناه(خود)بیفزایند و برای آنان عذابی خوارکننده است.

ص :205


1- 1) .بقره،16.
نکته ها:

قرآن،واژه ی«گمان نکنید»را بارها خطاب به کفّار و منافقین و افراد سست ایمان بکار برده،و این بخاطر آن است که این افراد از واقع بینی و تحلیل درست و روشن ضمیری لازم محرومند.آنها آفرینش را بیهوده،شهادت را نابودی،دنیا را پایدار، عزّت را در گرو تکیه به کفّار و طول عمر خود را مایه ی خیر و برکت می پندارند که قرآن بر همه ی این پندارها قلم بطلان کشیده است.

اهل کفر،داشتن امکانات،بدست آوردن پیروزی ها و زندگی در رفاه خود را نشان شایستگی خود می دانند،در حالی که خداوند آنان را به دلیل آلودگی به کفر و فساد،مهلت می دهد تا در تباهی خویش غرق شوند.

در تاریخ می خوانیم که وقتی یزید امام حسین علیه السلام را به شهادت رساند،خاندان آن حضرت را همراه زینب کبری علیها السلام به اسارت به شام بردند.یزید در مجلس خود با غرور تمام خطاب به حضرت زینب گفت:«دیدید که خدا با ماست»،حضرت در پاسخ او،این آیه را خواند و فرمود:من ترا پست و کوچک و شایسته هر گونه تحقیر می دانم.هر آنچه می خواهی انجام بده،ولی به خدا سوگند که نور خدا را نمی توانی خاموش کنی.آری،برای چنین افراد خوشگذرانی،عذاب خوار کننده آماده شده، تا عزّت خیالی و دنیایی آنان،با خواری و ذلّت در آخرت همراه باشد.

مجرمان دوگونه اند:گروهی که قابل اصلاحند و خداوند آنها را با موعظه و حوادث تلخ و شیرین،هشدار داده و بیدار می کند،و گروهی که قابل هدایت نیستند،خداوند آنها را به حال خویش رها می کند تا تمام قابلیّت های آنان بروز کند.به همین جهت امام باقر علیه السلام ذیل این آیه فرمود:مرگ برای کفّار یک نعمت است،زیرا هر چه بیشتر بمانند زیادتر گناه می کنند. (1)

حضرت علی علیه السلام درباره ی «إِنَّمٰا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدٰادُوا إِثْماً» فرمود:چه بسیارند کسانی که

ص :206


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

احسان به آنان(از جانب خداوند)،استدراج و به تحلیل بردن آنان است و چه بسیارند کسانی که به خاطر پوشانده شدن گناه و عیوبشان،مغرورند و چه بسیارند افرادی که به خاطر گفته های خوب درباره آنان مفتون شده اند.خداوند هیچ بنده ای را به چیزی همانند«املاء»مبتلا نکرده است. (1)

پیام ها:

1 کفر،مانع شناخت حقیقت است. «لاٰ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا...» 2 کوتاه یا بلند بودن عمر و زمان رفاه،بدست خداست. «نُمْلِی لَهُمْ» ، «نُمْلِی لَهُمْ» 3 همه ی انسان ها دنبال خیر هستند،لکن بعضی در مصداق اشتباه می کنند.

«لاٰ یَحْسَبَنَّ»

، «خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ» 4 مهلت های الهی،نشانه ی محبوبیّت نیست. «لاٰ یَحْسَبَنَّ» ، «خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ» 5 نعمت ها به شرطی سودمند هستند که در راه رشد و خیر قرار گیرند،نه شرّ و گناه. «إِنَّمٰا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدٰادُوا إِثْماً» 6 طول عمر مهم نیست،بهره از عمر مهم است. «أَنَّمٰا نُمْلِی لَهُمْ» امام سجاد علیه السلام در دعای مکارم الاخلاق چنین می فرماید:خدایا! اگر عمر من چراگاه شیطان خواهد شد،آن را کوتاه بگردان.

7 زود قضاوت نکنید،پایان کار و آخرت را نیز به حساب بیاورید. «أَنَّمٰا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ» ، «وَ لَهُمْ عَذٰابٌ مُهِینٌ» 8 رفاه و حاکمیّت ستمگران،نشانه ی رضای خداوند از آنان نیست.چنان که دلیلی بر سکوت ما در برابر آنان نمی باشد. «نُمْلِی لَهُمْ» ، «لَهُمْ عَذٰابٌ مُهِینٌ» 9 عذاب های آخرت،انواع و مراحل متعدّد دارد. «عَذٰابٌ أَلِیمٌ» در آیه قبل،و «عَذٰابٌ مُهِینٌ» در این آیه.

ص :207


1- 1) .تحف العقول،ص 203.

[سوره آل عمران (3): آیه 179]

اشاره

مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیَذَرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلیٰ مٰا أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتّٰی یَمِیزَ اَلْخَبِیثَ مِنَ اَلطَّیِّبِ وَ مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی اَلْغَیْبِ وَ لٰکِنَّ اَللّٰهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشٰاءُ فَآمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ (179)

خداوند بر آن نیست که(شما)مؤمنان را بر آن حالی که اکنون هستید رها کند،مگر اینکه(با پیش آوردن آزمایش های پی در پی،)ناپاک را از پاک جدا کند.و خداوند بر آن نیست که شما را بر غیب آگاه سازد،ولی از پیامبرانش،هر که را بخواهد(برای آگاهی از غیب)بر می گزیند،پس به خدا و پیامبرانش ایمان آورید و(بدانید)اگر ایمان آورده و تقوا پیشه کنید،پس برای شما پاداش بزرگی خواهد بود.

نکته ها:

این آیه،آخرین آیه درباره ی جنگ احد است که می فرماید:جهان یک آزمایشگاه بزرگ است و چنین نیست که هر کس ادّعای ایمان کند رها شود و در جامعه به طور عادّی زندگی کند،بلکه شکست ها و پیروزی ها،برای شناخته شدن نهان انسان هاست.بعضی مؤمنان خواستار آگاهی از غیب و نهان انسان ها بودند و می خواستند از طریق غیب منافقان را بشناسند،نه از طریق آزمایش که این آیه می فرماید:راه شناخت،آزمایش است نه غیب،و شناسایی خوب و بد،از طریق آزمایش های تدریجی صورت می گیرد.چون اگر به علم غیب،افراد بد و خوب شناخته شوند،شعله ی امید خاموش و پیوندهای اجتماعی گسسته و زندگی دچار هرج و مرج می شود.

پیام ها:

1 خداوند،کفّار را به حال خود رها می کند؛ «نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدٰادُوا إِثْماً» ولی مؤمنان را رها نمی کند. «مٰا کٰانَ اللّٰهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ»

ص :208

2 جداسازی پاک از پلید،از سنّت های الهی است. «حَتّٰی یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ» 3 ایمان و کفر افراد،از امور درونی و غیبی است که باید از طریق آزمایش ظاهر شود،نه علم غیب. «حَتّٰی یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ مٰا کٰانَ اللّٰهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیْبِ» 4 زندگی با مردم باید بر اساس ظاهر آنان باشد،آگاهی بر اسرار مردم،زندگی را فلج می کند. «وَ مٰا کٰانَ اللّٰهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیْبِ» 5 علم غیب،مخصوص خداست و فقط به بعضی از پیامبران برگزیده اش،آن هم در حدّ اطلاع بر غیب نه تمام ابعاد آن،بهره ای داده است. «لِیُطْلِعَکُمْ» 6 هر چند زندگی باید به نحو عادّی سپری شود،ولی خدا به افرادی علم غیب را عطا می کند. «وَ لٰکِنَّ اللّٰهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ» 7 درجات انبیا یکسان نیست. «یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشٰاءُ» 8 خداوند علم غیب را به کسانی می دهد که از جانب او صاحب رسالتی باشند.

«وَ لٰکِنَّ اللّٰهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ»

9 ایمان قلبی باید همراه با تقوای عملی باشد. «تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا» 10 طیب و پاکی اصالت داشته و پایدار است،ولی خبث عارضی و رفتنی است.

«یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ»

جدا کردن ناپاک از پاک،نشانه عارضی بودن ناپاک است.

[سوره آل عمران (3): آیه 180]

اشاره

وَ لاٰ یَحْسَبَنَّ اَلَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمٰا آتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ مٰا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ وَ لِلّٰهِ مِیرٰاثُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اَللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (180)

و کسانی که نسبت به(انفاق)آنچه خداوند از فضلش به آنان داده،بخل می ورزند،گمان نکنند که(این بخل)برای آنان بهتر است،بلکه آن برایشان بدتر است.به زودی آنچه را که بخل کرده اند در روز قیامت،(به صورت) طوقی بر گردنشان آویخته می شود.و میراث آسمان ها و زمین مخصوص خداست و خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است.

ص :209

پیام ها:

1 واقع بین باشید و از خیال و گمان انحرافی دوری کنید. «لاٰ یَحْسَبَنَّ» 2 مال که از آنِ تو نیست،پس بخل چرا؟ «آتٰاهُمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ» 3 سرچشمه ی بخل،ناآگاهی و تحلیل غلط از خیر و شرّ است. «لاٰ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ» ، «خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ» 4 یکی از وظایف انبیا،اصلاح بینش و تفکّر انسان هاست. «لاٰ یَحْسَبَنَّ» ، «هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ» 5 حبّ دنیا،شرور را نزد انسان خیر جلوه می دهد. «لاٰ یَحْسَبَنَّ» ، «هُوَ خَیْراً» 6 در قیامت،برخی جمادات نیز محشور می شوند. «سَیُطَوَّقُونَ مٰا بَخِلُوا» 7 معاد،جسمانی است. «سَیُطَوَّقُونَ مٰا بَخِلُوا» 8 قیامت،صحنه ی ظهور خیر و شرّ واقعی است. «هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ مٰا بَخِلُوا» 9 انسان،در تصرّف اموال خود آزاد مطلق نیست. «سَیُطَوَّقُونَ مٰا بَخِلُوا» 10 قیامت،صحنه ی تجسّم عمل است. «سَیُطَوَّقُونَ مٰا بَخِلُوا» در حدیث آمده است:هر کس زکات مال خود را ندهد،در قیامت اموالش به صورت مار و طوقی بر گردنش نهاده می شود. (1)

11 زمان برپایی قیامت،دور نیست. «سَیُطَوَّقُونَ» 12 اسیر مال شدن در دنیا،موجب اسارت در آخرت است. «سَیُطَوَّقُونَ» 13 بدترین نوع شکنجه،شلاق خوردن از دست محبوب هاست.آنچه را در دنیا بخل ورزیده ایم،همان مایه ی عذاب ما می شود. «سَیُطَوَّقُونَ مٰا بَخِلُوا» 14 خداوند هم صاحب میراث ماندگار دنیاست و هم نیازمند انفاق ما نیست.

پس دستور انفاق،برای سعادت خود ماست. «وَ لِلّٰهِ مِیرٰاثُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» 15 وارث واقعی همه چیز و همه کس خداست.ما با دست خالی آمده ایم و با

ص :210


1- 1) .تفسیر نور الثقلین؛کافی،ج 3،ص 502.

دست خالی می رویم،پس بخل چرا؟ «وَ لِلّٰهِ مِیرٰاثُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ»

[سوره آل عمران (3): آیات 181 تا 182]

اشاره

لَقَدْ سَمِعَ اَللّٰهُ قَوْلَ اَلَّذِینَ قٰالُوا إِنَّ اَللّٰهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیٰاءُ سَنَکْتُبُ مٰا قٰالُوا وَ قَتْلَهُمُ اَلْأَنْبِیٰاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذٰابَ اَلْحَرِیقِ (181) ذٰلِکَ بِمٰا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَ أَنَّ اَللّٰهَ لَیْسَ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِیدِ (182)

همانا خداوند سخن کسانی را که گفتند:خدا فقیر است و ما توانگریم،شنید.به زودی این سخن آنان،و به ناحق کشتن آنان پیامبران را،خواهیم نوشت و به آنان خواهیم گفت:بچشید عذاب آتش سوزان را.

آن(عذاب)به سبب دست آورد قبلی خودتان است و همانا خداوند نسبت به بندگان،ستمگر نیست.

نکته ها:

در تفاسیر می خوانیم که رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله نامه ای به یهود بنی قینقاع نوشت و آنان را به ایمان،نماز،زکات و انفاق،دعوت کرد.وقتی این نامه به دست دانشمند یهودیان به نام«فتحاص»در محل تدریس او رسید،رو به شاگردان و حاضران کرد و با استهزا گفت:طبق این دعوت،خدا فقیر است و ما غنی هستیم.او از ما قرض می خواهد و وعده ی ربا و اضافه می دهد! یهودیان زمان رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله چون به رفتار نیاکان خود در مورد قتل انبیا راضی بودند،خداوند نسبت قتل را به آنان نیز می دهد. «وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِیٰاءَ» امام باقر علیه السلام درباره ی این آیه فرمودند:کسانی که امام را نسبت به آنچه به او می دهند فقیر می دانند،نظیر کسانی هستند که می گویند: «إِنَّ اللّٰهَ فَقِیرٌ» (1)

ص :211


1- 1) .تفسیر نور الثقلین؛بحار،ج 24،ص 278.
پیام ها:

1 خدا همه ی گفته ها را می شنود،پس هر حرفی را بر زبان نیاوریم. «لَقَدْ سَمِعَ اللّٰهُ» 2 جهل و غرور،مرز و نهایت ندارد،تا آنجا که بشر ناتوان نیازمند می گوید:

خداوند فقیر است و ما غنی هستیم. «إِنَّ اللّٰهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیٰاءُ» 3 احساس غنا و بی نیازی،زمینه ی سرپیچی از فرامین الهی و استهزای آنهاست.

«نَحْنُ أَغْنِیٰاءُ»

4 برخی کوته فکر،گمان می کنند ریشه ی دستورات الهی نیاز است. «إِنَّ اللّٰهَ فَقِیرٌ» 5 همه ی گفتارها و کردارها ثبت می شود. «سَنَکْتُبُ مٰا قٰالُوا وَ قَتْلَهُمُ» 6 گناهِ یاوه گویی درباره ی خداوند،هم سنگِ گناه کشتن انبیاست. «قٰالُوا إِنَّ اللّٰهَ فَقِیرٌ» ، «وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِیٰاءَ» 7 ملاک ارزیابی گفتار و کردار،از هر کس که باشد،حقّ است.حتّی کشتن پیامبران چون ناحق است مورد کیفر واقع می شود. «قَتْلَهُمُ الْأَنْبِیٰاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ» 8 انسان در انجام عمل آزاد است،لذا کارها به خود او نسبت داده می شود.

«قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ»

9 پاداش و کیفر الهی،بر طبق عدالت و بر اساس اعمال آزادانه و آگاهانه خود انسان است. «ذٰلِکَ بِمٰا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ» 10 کیفرهای الهی،ظلم خدا بر بشر نیست،بلکه ظلم بشر بر نفس خویشتن است. «أَنَّ اللّٰهَ لَیْسَ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِیدِ» 11 اگر خداوند افراد بخیل و قاتلان انبیا را مجازات نکند،به فقرا و انبیا ظلم کرده است. «أَنَّ اللّٰهَ لَیْسَ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِیدِ»

[سوره آل عمران (3): آیه 183]

اشاره

اَلَّذِینَ قٰالُوا إِنَّ اَللّٰهَ عَهِدَ إِلَیْنٰا أَلاّٰ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتّٰی یَأْتِیَنٰا بِقُرْبٰانٍ تَأْکُلُهُ اَلنّٰارُ قُلْ قَدْ جٰاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّنٰاتِ وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (183)

ص :212

کسانی که گفتند:همانا خداوند از ما پیمان گرفته که به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم،مگر آنکه(به صورت معجزه)یک قربانی برای ما بیاورد،که آتش (صاعقه آسمانی)آن را بخورد! بگو:(این حرف ها بهانه است،)بی گمان پیامبرانی پیش از من،با دلائلی روشن و(حتی)با همین(پیشنهادی)که گفتید، برای شما آمدند،پس اگر راست می گویید چرا آنان را کشتید؟

نکته ها:

برخی برای فرار از قبول اسلام،بهانه تراشی نموده و می گفتند:خداوند از ما تعهّد گرفته تنها به پیامبری ایمان بیاوریم که حیوانی را قربانی کند و صاعقه ی آسمانی آن قربانی را در برابر چشم مردم بسوزاند،تا به پیامبری او یقین کنیم.این آیه نازل شد تا پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله به آن بهانه تراشان لجوج بگوید:اگر شما راست می گویید،چرا به پیامبران قبل از من که علاوه بر انواع معجزات،آنچه را شما درخواست می کنید به شما عرضه کردند،ایمان نیاوردید؟ امام صادق علیه السلام پس از تلاوت این آیه فرمود:میان یهودیانِ بهانه جوی زمان پیامبر اسلام و یهودیانی که انبیا را می کشتند،پانصد سال فاصله بوده است،امّا به خاطر رضایت آنان بر قتل نیاکان،خداوند نسبت قتل را به آنان نیز داده است. (1)

در تورات،کتاب اوّل پادشاهان،باب 18 جمله 3 و 4،ماجرای به شهادت رساندن انبیای بنی اسرائیل آمده است.همچنین در سِفر لاویان،باب 9 جمله ی دوّم، موضوع قربانی قوچ آمده است.

پیام ها:

1 فرار از پذیرش حقّ را با عناوین مذهبی توجیه نکنید. «إِنَّ اللّٰهَ عَهِدَ إِلَیْنٰا أَلاّٰ نُؤْمِنَ» 2 یهود،موسی را آخرین پیامبر نمی دانستند،بلکه می گفتند:عهد خدا با ما آن بوده است که پیامبر بعدی،چنین و چنان باشد. «عَهِدَ إِلَیْنٰا» ، «یَأْتِیَنٰا بِقُرْبٰانٍ»

ص :213


1- 1) .تفسیر برهان،ج 1،ص 328؛کافی،ج 2،ص 409.(به نقل از تفسیر راهنما)

3 انسانی که روحیه ی استکباری پیدا کرد،هم به خدا تهمت می زند؛ «إِنَّ اللّٰهَ عَهِدَ إِلَیْنٰا» و هم تسلیم هیچ پیامبری نمی شود؛ «أَلاّٰ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ» و هم توقّع دارد که معجزه ها،مطابق تمایلات و خواست های او باشد. «حَتّٰی یَأْتِیَنٰا بِقُرْبٰانٍ» 4 قربانی حیوان،تاریخی بس طولانی دارد. «...بِقُرْبٰانٍ» 5 سوابق هر گروه و ملّتی،بهترین گواه بر صدق یا کذب ادّعای آنهاست.

«جٰاءَکُمْ»

، «بِالْبَیِّنٰاتِ وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ» 6 بهانه تراشی مخالفان،در طول تاریخ شبیه هم است. «وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ» 7 استدلال و احتجاج پیامبر با یهود،به تعلیم خداوند بود. «قُلْ قَدْ جٰاءَکُمْ» 8 گاهی برای اثبات یا حقّانیت یک امر یا مصلحت مهم تر باید اموالی فدا شود.

آری،اگر مالی آتش گرفت ولی چشمی بیدار و یا دلی روشن شد،اسراف نخواهد بود. «قَدْ جٰاءَکُمْ رُسُلٌ» ، «بِالَّذِی قُلْتُمْ...» 9 رضایت بر گناهِ نیاکان،سبب شریک شدن در جرم آنان است. «فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ»

[سوره آل عمران (3): آیه 184]

اشاره

فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ جٰاؤُ بِالْبَیِّنٰاتِ وَ اَلزُّبُرِ وَ اَلْکِتٰابِ اَلْمُنِیرِ (184)

(بنا بر این)پس اگر تو را تکذیب کردند(چیز تازه ای نیست،زیرا)انبیای قبل از تو نیز که همراه با معجزات و نوشته ها و کتاب روشنگر آمده بودند،تکذیب شدند.

پیام ها:

1 آشنایی با تاریخ گذشتگان،روحیه ی صبر و مقاومت را در انسان بالا می برد.

«فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ»

2 تمام انبیا،مخالفانی داشته اند. «کُذِّبَ رُسُلٌ» 3 حرکت انبیا در طول تاریخ،یک حرکت فرهنگی،فکری و اعتقادی بوده است. «بِالْبَیِّنٰاتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْکِتٰابِ» 4 معجزات پیامبران متنوّع بوده اند،ولی اصول همه ی ادیان یکی بوده است.

ص :214

کلمه ی «بِالْبَیِّنٰاتِ» جمع،ولی «الْکِتٰابِ» مفرد آمده است.

[سوره آل عمران (3): آیه 185]

اشاره

کُلُّ نَفْسٍ ذٰائِقَةُ اَلْمَوْتِ وَ إِنَّمٰا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ اَلنّٰارِ وَ أُدْخِلَ اَلْجَنَّةَ فَقَدْ فٰازَ وَ مَا اَلْحَیٰاةُ اَلدُّنْیٰا إِلاّٰ مَتٰاعُ اَلْغُرُورِ (185)

هر کسی چشنده ی مرگ است.و بی گمان روز قیامت پاداش های شما به طور کامل پرداخت خواهد شد.پس هر کس از آتش بر کنار شد و به بهشت وارد گشت،قطعاً رستگار است و زندگانی دنیا،جز مایه ی فریب نیست.

نکته ها:

این آیه به پیامبر و دیگر مصلحان که مورد آزار و اذیّت و تکذیب کفّار قرار می گیرند،روحیه ی صبر و مقاومت می بخشد،زیرا می فرماید:همه می میرند و لجاجت ها موقّتی است و پاداش تحمّل این مشکلات را خداوند بی کم و کاست عطا می کند.

امام صادق علیه السلام درباره ی «کُلُّ نَفْسٍ ذٰائِقَةُ الْمَوْتِ» فرمودند:همه ی اهل زمین و آسمان می میرند و فقط ملک الموت و حاملان عرش و جبرئیل و میکائیل باقی می مانند،سپس ملک الموت مأمور می شود که روح آنان را نیز بگیرد و تنها خود باقی می ماند و خداوند به او خطاب می کند که بمیر،او نیز می میرد. (1)و همچنین آن حضرت فرمودند:کسی که مرگ را نچشیده و کشته شده،به دنیا برگردانده می شود تا مرگ را بچشد. (2)

پیام ها:

1 مرگ در راه است،پس این همه لجاجت و استکبار در برابر حق،برای چه؟ «کَذَّبُوکَ» ، «کُلُّ نَفْسٍ ذٰائِقَةُ الْمَوْتِ»

ص :215


1- 1) .کافی،ج 3،ص 256.
2- 2) .تفسیر عیّاشی،ج 2،ص 202.

2 مرگ،عدم نیست،یک امر وجودی است که قابل چشیدن است،راه انتقال از دنیا به آخرت است. «ذٰائِقَةُ الْمَوْتِ» 3 گناهان و عوامل سوق دهنده به دوزخ،دارای جاذبه هایی است که باید انسان با نیروی ایمان و عمل صالح خود را برهاند. «زُحْزِحَ عَنِ النّٰارِ» 4 جزای کامل در آخرت است،و پاداش های دنیوی بی ارزش. «تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ» ، «مَا الْحَیٰاةُ الدُّنْیٰا إِلاّٰ مَتٰاعُ الْغُرُورِ»

[سوره آل عمران (3): آیه 186]

اشاره

لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوٰالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتٰابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مِنَ اَلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَذیً کَثِیراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذٰلِکَ مِنْ عَزْمِ اَلْأُمُورِ (186)

قطعاً شما در اموال و جان های خویش آزمایش خواهید شد و از کسانی که پیش از شما کتاب(آسمانی)داده شده اند و از کسانی که شرک ورزیده اند، آزار بسیاری می شنوید و اگر صبوری و پرهیزگاری پیشه کنید،پس قطعاً آن (صبر،نشانه ی)عزم استوار شما در کارهاست.

نکته ها:

وقتی مسلمانان از مکّه به مدینه مهاجرت کردند،مشرکان دست تجاوز به اموال آنان گشودند،چنان که به هر کس نیز دست می یافتند،او را مورد آزار قرار می دادند.

از طرف دیگر،در مدینه هم یهودیان به آنها زخم زبان می زدند و حتّی برخی با کمال بی شرمی برای زنان و دختران مسلمان،غزل سرایی کرده و یا آنها را هَجو می نمودند.سردمداری این جریان با شخصی به نام کعب بن اشرف بود که رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله دستور قتل وی را صادر نمود.این آیه ضمن تسلّی خاطر دادن به مسلمانان،از آنان می خواهد در برابر آزار دشمنان صبر و تقوی پیشه کنند که مایه ی استواری آنان در ایمان می گردد.

امام رضا علیه السلام پرداخت زکات را یکی از مصادیق آزمایش در اموال دانستند که در

ص :216

این آیه مطرح گردیده است. (1)

پیام ها:

1 آزمایش،یک سنّت جدّی الهی است،خود را آماده کنیم.(حرف لام در اوّل و حرف نون مشدّد در آخرِ «لَتُبْلَوُنَّ» نشانه ی جدّی بودن مسئله است.) 2 یاد مرگ و زودگذری دنیا،مسائل را برای انسان آسان می کند. «کُلُّ نَفْسٍ ذٰائِقَةُ الْمَوْتِ» ، «لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوٰالِکُمْ» 3 بیشترین ابزار آزمایش،مال و جان است. «أَمْوٰالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ» 4 علاوه بر پذیرش خطر جان و مال،باید خود را برای شنیدن انواع نیش ها و تحقیرها آماده کرد. «وَ لَتَسْمَعُنَّ...» 5 شنیدن تحقیر و هجو،و آزار دیدن از دشمن،یکی از وسایل آزمایش است.

«لَتُبْلَوُنَّ»

، «وَ لَتَسْمَعُنَّ» ، «أَذیً کَثِیراً» 6 برای رسیدن به اهداف مقدّس،گاهی باید همه گونه سختی را تحمّل کرد.

ضربه به مال،جان،حیثیّت و آبرو. «أَمْوٰالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ» ، «أَذیً کَثِیراً» 7 انتظار زخم زبان از مخالفان،سبب آمادگی مسلمانان است. «لَتَسْمَعُنَّ...» 8 مخالفان اسلام در ضربه زدن به مسلمان ها،وحدت در هدف و گاهی وحدت در شیوه دارند. «لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتٰابَ» ، «وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا» 9 دشمن به کم قانع نیست. «أَذیً کَثِیراً» 10 صبر و تقوی در کنار هم رمز موفقیّت است.استقامت بدون تقوا،در افراد لجوج نیز پیدا می شود. «تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا» 11 صبر و تقوی،ملازم یکدیگرند.کلمه ی «ذٰلِکَ» مفرد است،در حالی که به صبر و تقوی که دو چیزند،اشاره دارد.

ص :217


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

[سوره آل عمران (3): آیه 187]

اشاره

وَ إِذْ أَخَذَ اَللّٰهُ مِیثٰاقَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتٰابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّٰاسِ وَ لاٰ تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرٰاءَ ظُهُورِهِمْ وَ اِشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَبِئْسَ مٰا یَشْتَرُونَ (187)

و(به یاد آور)زمانی که خداوند از کسانی که به آنان کتاب(آسمانی)داده شد، پیمان گرفت که حتماً باید آن را برای مردم بیان کنید و کتمانش نکنید،پس آنها آن(عهد)را پشت سر خویش انداختند و به بهای کمی مبادله کردند،پس چه بد معامله ای کردند.

نکته ها:

امام باقر علیه السلام درباره این آیه فرمودند:خداوند از اهل کتاب پیمان گرفت که آنچه درباره ی حضرت محمّد صلی اللّٰه علیه و آله در تورات و انجیل آمده است برای مردم بگویند و کتمان نکنند. (1)

اگر امروز میلیون ها مسیحی،یهودی و مجوسی در دنیا هست،همه به سبب سکوت نابجای دانشمندان آنهاست.به گفته ی صاحب تفسیر أطیب البیان،بیش از شصت مورد بشارت اسلام و پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله در عهدین آمده است،ولی دانشمندان اهل کتاب همه را رها کرده اند.

پیام ها:

1 خداوند برای هدایت مردم،از دانشمندان پیمان مخصوص گرفته است. «أَخَذَ اللّٰهُ مِیثٰاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتٰابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّٰاسِ» 2 بیان حقایق باید به نوعی باشد که چیزی برای مردم مخفی نماند. «لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّٰاسِ وَ لاٰ تَکْتُمُونَهُ» 3 وظیفه ی دانشمندان،تبیین کتاب آسمانی برای مردم است. «لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّٰاسِ»

ص :218


1- 1) .بحار،ج 9،ص 192؛تفسیر قمی،ج 1،ص 128.(به نقل از تفسیر راهنما)

4 انگیزه ی سکوت دانشمندان از بیان حق،رسیدن به مال و مقام و یا حفظ آن است. «وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً» 5 علم به تنهایی برای سعادت و نجات کافی نیست،بی اعتنایی به مال و مقام نیز لازم است. «أُوتُوا الْکِتٰابَ» ، «اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً» 6 هر چه در برابر کتمان آیات الهی گرفته شود اندک است. «...اِشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً» 7 عمل به دین و تعهّدات الهی ارزش والا دارد.اگر به هر مقام و مالی برسیم، ولی آن را از دست بدهیم باخته ایم. «ثَمَناً قَلِیلاً فَبِئْسَ مٰا یَشْتَرُونَ»

[سوره آل عمران (3): آیه 188]

اشاره

لاٰ تَحْسَبَنَّ اَلَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِمٰا أَتَوْا وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِمٰا لَمْ یَفْعَلُوا فَلاٰ تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفٰازَةٍ مِنَ اَلْعَذٰابِ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (188)

گمان مبر کسانی که به آنچه کرده اند،شادمانی می کنند و دوست دارند برای آنچه نکرده اند ستایش شوند،مپندار که آنها از عذاب الهی رسته اند،(زیرا) برای آنها عذابی دردناک است.

نکته ها:

مردم سه دسته اند:

1 گروهی که کار می کنند و انتظار پاداش یا تشکّر از مردم ندارند. «لاٰ نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزٰاءً وَ لاٰ شُکُوراً» (1)2 گروهی که کار می کنند تا مردم بدانند و ستایش کنند. «رِئٰاءَ النّٰاسِ» (2)3 گروهی که کار نکرده،انتظار ستایش از مردم دارند. «یُحْمَدُوا بِمٰا لَمْ یَفْعَلُوا...» از مواردی که غیبت جایز است،در مورد کسی است که ادّعای مقام یا تخصّص یا مسئولیّتی را می کند که صلاحیّت آن را ندارد. «یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِمٰا لَمْ یَفْعَلُوا» برای اینکه این تمایل نابجا ستایش بدون عمل کور شود،در اسلام هر گونه

ص :219


1- 1) .انسان،9.
2- 2) .نساء،38.

تملّق و چاپلوسی منع شده است.

پیام ها:

1 رذایل اخلاقی،همچون عُجب و غرور و انتظار تملّق از مردم،هلاکت قطعی را به دنبال دارد. «یَفْرَحُونَ» ، «یُحِبُّونَ» ، «فَلاٰ تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفٰازَةٍ» 2 قرآن،هر گونه تحلیل و تفسیر نابجا را نسبت به هر کس و هر موردی محکوم می کند. (1)«لاٰ تَحْسَبَنَّ» ، «فَلاٰ تَحْسَبَنَّهُمْ» 3 خداوند نه تنها برای رفتار،بلکه برای خواسته های خیر و شرّ انسان نیز حساب باز می کند. (2)«یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا» ، «لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ» 4 آنچه خطرش بیشتر است،توقّع حمد است،نه توقّع شکر و مدح.زیرا در حمد،نوعی ستایش آمیخته با پرستش نهفته است. «یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا» 5 گنهکار ممکن است پشیمان شده،توبه کند و نجات یابد،ولی افراد مغرور، حتی در صدد توبه برنمی آیند،لذا امیدی به نجات آنان نیست. «فَلاٰ تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفٰازَةٍ مِنَ الْعَذٰابِ» 6 کسانی که در دنیا گرفتار اوهامِ خودپرستی و اسیر زندان«منیّت»هستند،در قیامت نیز اسیر و گرفتار عذاب الهی اند. «وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ»

[سوره آل عمران (3): آیه 189]

اشاره

وَ لِلّٰهِ مُلْکُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اَللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (189)

و حکومت آسمان ها و زمین برای خداست و خداوند بر هر کاری تواناست.

نکته ها:

حکومت خداوند نسبت به جهان،حقیقی است نه اعتباری،چون وجود و بقای

ص :220


1- 1) .آیاتی که با کلماتِ«لا تحسبنّ»،«لا یحسبنّ»،«أ فَحسبتم»آغاز شده،بیانگر همین معناست.
2- 2) .در جای دیگر نیز نسبت به کسانی که دوست دارند فحشا در جامعه رواج یابد وعده ی عذاب می دهد. «یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفٰاحِشَةُ» ، «لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ» نور،19.

هر چیز تنها بدست اوست.برای ایجاد می فرماید: «کُنْ فَیَکُونُ» (1)و برای محو می فرماید: «إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ» (2)حکومت خداوند دائمی و همیشگی است،ولی حکومت های غیر الهی چند صباحی بیش نیست. «تِلْکَ الْأَیّٰامُ نُدٰاوِلُهٰا بَیْنَ النّٰاسِ» (3)آری،این نوع حکومت حقیقی و دائمی تنها در انحصار خداوند است. «وَ لِلّٰهِ مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ»

پیام ها:

1 در قرآن هر جا سخن از حاکمیّت الهی است،آسمان ها قبل از زمین مطرح شده و این نشانگر وسعت و عظمت آسمان هاست. «مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» 2 بسیارند افرادی که حکومت در دست آنهاست،ولی نمی توانند به خواسته های خود جامه ی تحقّق بپوشانند،ولی خداوند هم حکومت دارد و هم بر هر کاری قادر است. «مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ» ، «عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»

[سوره آل عمران (3): آیه 190]

اشاره

إِنَّ فِی خَلْقِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اِخْتِلاٰفِ اَللَّیْلِ وَ اَلنَّهٰارِ لَآیٰاتٍ لِأُولِی اَلْأَلْبٰابِ (190)

همانا در آفرینش آسمان ها و زمین و در پیِ یکدیگر آمدن شب و روز، نشانه هایی(از علم،رحمت،قدرت،مالکیّت،حاکمیّت و تدبیر خداوند)برای خردمندان است.

نکته ها:

در تفاسیر فخر رازی،قرطبی و مراغی آمده است:از عایشه پرسیدند:بهترین خاطره ای که از رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله به یاد داری چیست؟ گفت:تمام کارهای پیامبر شگفت انگیز بود،امّا مهم تر از همه برای من،این بود که رسول خدا شبی در منزل من استراحت می کرد،هنوز آرام نگرفته بود که از جا برخاست،وضو گرفت و به

ص :221


1- 1) .بقره،117.
2- 2) .فاطر،16.
3- 3) .آل عمران،140.

نماز ایستاد و بقدری گریه کرد که جلو لباسش تر شد،بعد به سجده رفت و به اندازه ای گریه کرد که زمین تر شد.صبح که بلال آمد سبب این همه گریه را پرسید، فرمود:دیشب آیاتی از قرآن بر من نازل شده است.آن گاه آیات 190 تا 194 سوره آل عمران را قرائت کرد و فرمود:وای بر کسی که این آیات را بخواند و فکر نکند.

در تفسیر کبیر فخر رازی و مجمع البیان از حضرت علی علیه السلام نقل شده است که فرمود:رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله همواره قبل از نماز شب این آیات را می خواند.و در احادیث سفارش شده است که ما نیز این آیات را بخوانیم.

در تفسیر نمونه از«نوف بکّالی»صحابه ی خاصّ حضرت علی علیه السلام نقل شده است که شبی خدمت حضرت علی علیه السلام بودم.امام از بستر بلند شد و این آیات را خواند.سپس از من پرسید:خوابی یا بیدار؟ عرض کردم بیدارم.فرمود:خوشا به حال کسانی که آلودگی های زمین را پذیرا نگشتند و در آسمان ها سیر می کنند.

کلمه« اَلْأَلْبٰابِ »جمع«لب»به معنای عقل خالص و دور از وهم و خیال است.

پیام ها:

1 آفرینش جهان،هدفدار است. «خَلْقِ السَّمٰاوٰاتِ» ، «لَآیٰاتٍ لِأُولِی الْأَلْبٰابِ» 2 هستی شناسی،مقدّمه ی خداشناسی است. «خَلْقِ السَّمٰاوٰاتِ» ، «لَآیٰاتٍ» برگ درختانِ سبز،در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است،معرفت کردگار 3 اختلاف ساعات شب و روز در طول سال،در نظر خردمندان تصادفی نیست.

«وَ اخْتِلاٰفِ اللَّیْلِ وَ النَّهٰارِ لَآیٰاتٍ»

4 قرآن،مردم را به تفکّر در آفرینش ترغیب می کند. «خَلْقِ» ، «لَآیٰاتٍ لِأُولِی الْأَلْبٰابِ» 5 هر که خردمندتر است باید نشانه های بیشتری را دریابد. «لَآیٰاتٍ لِأُولِی الْأَلْبٰابِ» 6 آفرینش،پر از راز و رمز،و ظرافت و دقّت است که تنها خردمندان به درک آن راه دارند. «لَآیٰاتٍ لِأُولِی الْأَلْبٰابِ»

ص :222

[سوره آل عمران (3): آیه 191]

اشاره

اَلَّذِینَ یَذْکُرُونَ اَللّٰهَ قِیٰاماً وَ قُعُوداً وَ عَلیٰ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ رَبَّنٰا مٰا خَلَقْتَ هٰذٰا بٰاطِلاً سُبْحٰانَکَ فَقِنٰا عَذٰابَ اَلنّٰارِ (191)

(خردمندان)کسانی هستند که ایستاده و نشسته و(خوابیده)بر پهلو یاد خدا می کنند و در آفرینش آسمان ها و زمین اندیشه می کنند(و از عمق جان می گویند:)پروردگارا! این هستی را باطل و بی هدف نیافریده ای،تو(از کار عبث)پاک و منزّهی،پس ما را از عذاب آتش نگهدار.

نکته ها:

به فرموده ی امام باقر علیه السلام،افراد سالم،نماز را ایستاده و افراد مریض،نشسته و افراد عاجز،به پهلو خوابیده،به جا آورند. (1)

پیام ها:

1 نشانه ی خردمندی،یاد خدا در هر حال است. «لِأُولِی الْأَلْبٰابِ اَلَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّٰهَ قِیٰاماً وَ قُعُوداً وَ عَلیٰ جُنُوبِهِمْ» 2 اهل فکر،باید اهل ذکر باشند. «لِأُولِی الْأَلْبٰابِ اَلَّذِینَ یَذْکُرُونَ» ، «وَ یَتَفَکَّرُونَ» 3 ایمان بر اساس فکر و اندیشه ارزشمند است. «یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنٰا مٰا خَلَقْتَ هٰذٰا بٰاطِلاً» 4 ایمان و اعتراف با تمام وجود ارزش دارد.نباید به اعتراف زبانی اکتفاء کرد.

«یَتَفَکَّرُونَ»

، «رَبَّنٰا مٰا خَلَقْتَ...» 5 ذکر و فکر،همراه یکدیگر ارزش است.متأسفانه کسانی ذکر می گویند،ولی اهل فکر نیستند و کسانی اهل فکر هستند،ولی اهل ذکر نیستند. «یَذْکُرُونَ» ، «یَتَفَکَّرُونَ» 6 آنچه سبب رشد و قرب است،ذکر و فکر دائمی است نه موسمی. «یَذْکُرُونَ» و

ص :223


1- 1) .تفسیر برهان،ج 1،ص 333.(به نقل از تفسیر راهنما)

«یَتَفَکَّرُونَ»

فعل مضارع اند که نشان استمرار است.

7 شناختِ حسّی طبیعت کافی نیست،تعقّل و تفکّر لازم است. «یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» 8 کسی که در آفرینش آسمان ها و زمین فکر کند،پی می برد که خالق هستی، پروردگار ما نیز هست. «یَتَفَکَّرُونَ» ، «رَبَّنٰا» 9 آفرینش بیهوده نیست،گرچه همه اسرار آن را درک نکنیم. «مٰا خَلَقْتَ هٰذٰا بٰاطِلاً» 10 اوّل تعقّل و اندیشه،سپس ایمان و عرفان،آن گاه دعا و مناجات. «یَتَفَکَّرُونَ» ، «رَبَّنٰا» ، «فَقِنٰا» 11 اگر هستی بیهوده و باطل نیست،ما هم نباید بیهوده و باطل باشیم. «مٰا خَلَقْتَ هٰذٰا بٰاطِلاً» ، «فَقِنٰا عَذٰابَ النّٰارِ» 12 هستی هدفدار است،پس هر چه از هدف الهی دور شویم به دوزخ نزدیک می شویم. «فَقِنٰا عَذٰابَ النّٰارِ» 13 قبل از دعا،خدا را ستایش کنیم. «سُبْحٰانَکَ فَقِنٰا...» 14 ثمره ی عقل و خرد،ترس از قیامت است. «لِأُولِی الْأَلْبٰابِ» ، «فَقِنٰا عَذٰابَ النّٰارِ»

[سوره آل عمران (3): آیه 192]

اشاره

رَبَّنٰا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ اَلنّٰارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ مٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ أَنْصٰارٍ (192)

پروردگارا! هر که را تو(بخاطر اعمال بدش)به دوزخ افکنی،پس بی شک او را خوار و رسوا ساخته ای و برای ستمگران هیچ یاورانی نیست.

نکته ها:

از امام باقر علیه السلام درباره ی «وَ مٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ أَنْصٰارٍ» سؤال کردند،حضرت فرمودند:

یعنی آنها امامانی ندارند تا آنان را به نام بخوانند،(و از آنان شفاعت کنند). (1)

ص :224


1- 1) .تفسیر عیّاشی،ج 1،ص 211.
پیام ها:

1 آتش قیامت سخت است،امّا نزد اولوا الالباب که خواهان کرامت انسان هستند خواری و رسوایی قیامت،دردناک تر از آن است. «مَنْ تُدْخِلِ النّٰارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ» 2 ستمگران،از شفاعتِ دیگران محروم هستند. «مٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ أَنْصٰارٍ»

[سوره آل عمران (3): آیه 193]

اشاره

رَبَّنٰا إِنَّنٰا سَمِعْنٰا مُنٰادِیاً یُنٰادِی لِلْإِیمٰانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّٰا رَبَّنٰا فَاغْفِرْ لَنٰا ذُنُوبَنٰا وَ کَفِّرْ عَنّٰا سَیِّئٰاتِنٰا وَ تَوَفَّنٰا مَعَ اَلْأَبْرٰارِ (193)

پروردگارا! همانا ما دعوت منادی ایمان را شنیدیم که(می گفت:)به پروردگارتان ایمان بیاورید،پس ایمان آوردیم.پروردگارا! پس گناهان ما را بیامرز و زشتی های ما را بپوشان و ما را با نیکان بمیران.

نکته ها:

شاید مراد از«ذنوب»گناهان کبیره باشد و مراد از«سیئات»گناهان صغیره،چنان که در آیه ی شریفه «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبٰائِرَ مٰا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئٰاتِکُمْ...» (1)«سیئات»در برابر«کبائر»آمده است.و ممکن است مراد از«سیئات»آثار گناه باشد.

در برابر خردمندانی که دعوت ایمان را اجابت کرده و می گویند:« سَمِعْنٰا »،افرادی هستند که نسبت به این دعوت بی اعتنایی می کنند و در قیامت با حسرت تمام می گویند: «لَوْ کُنّٰا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مٰا کُنّٰا فِی أَصْحٰابِ السَّعِیرِ» (2)

پیام ها:

1 خردمندان،آماده ی پذیرش حقّ هستند و در کنار پاسخگویی به ندای فطرت، به ندای انبیا،علما و شهدا پاسخ می دهند. «إِنَّنٰا سَمِعْنٰا مُنٰادِیاً یُنٰادِی لِلْإِیمٰانِ...» 2 استغفار و اعتراف،نشانه ی عقل است. «لِأُولِی الْأَلْبٰابِ» ، «رَبَّنٰا فَاغْفِرْ لَنٰا»

ص :225


1- 1) .نساء،31.
2- 2) .ملک،10.

3 از آداب دعا که زمینه ی عفو الهی را فراهم می کند،توجّه به ربوبیّت الهی است. «رَبَّنٰا فَاغْفِرْ لَنٰا» 4 ایمان،زمینه ی دریافت مغفرت است. «فَآمَنّٰا رَبَّنٰا فَاغْفِرْ لَنٰا» 5 دیگران را در دعای خود شریک کنیم. «فَاغْفِرْ لَنٰا» 6 پرده پوشی و عفو،از شئون ربوبیّت و از شیوه های تربیت است. «رَبَّنٰا» ، «کَفِّرْ عَنّٰا» 7 مرگِ انسان با اراده الهی است. «تَوَفَّنٰا» 8 خردمندانِ دوراندیش،مرگ با نیکان را آرزو می کنند و به فکر حسن عاقبت هستند. «تَوَفَّنٰا مَعَ الْأَبْرٰارِ» 9 ابرار مقامی دارند که خردمندان آرزوی آن را می کند. «لِأُولِی الْأَلْبٰابِ» ، «تَوَفَّنٰا مَعَ الْأَبْرٰارِ»

[سوره آل عمران (3): آیه 194]

اشاره

رَبَّنٰا وَ آتِنٰا مٰا وَعَدْتَنٰا عَلیٰ رُسُلِکَ وَ لاٰ تُخْزِنٰا یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ إِنَّکَ لاٰ تُخْلِفُ اَلْمِیعٰادَ (194)

(خردمندان می گویند:)پروردگارا! آنچه را به واسطه ی پیامبرانت به ما وعده داده ای،به ما مرحمت فرما و ما را در روز قیامت خوار مساز،که البتّه تو خلاف وعده انجام نمی دهی.

نکته ها:

در این چند آیه،خداوند متعال مسیر رشد خردمندان و اولوا الالباب را این گونه ترسیم می کند:یاد خدا،فکر،رسیدن به حکمت،تسلیم انبیا شدن،استغفار، خوب مردن،در انتظار الطاف الهی و نجات از رسوایی و خواری.

در آیات قبل ایمان خردمندان به خداوند و قیامت مطرح بود و در این آیه ایمان به نبوّت نیز مطرح شده است. «مٰا وَعَدْتَنٰا عَلیٰ رُسُلِکَ» تکرار« رَبَّنٰا »در سخنان اولوا الالباب،نشان شیفتگی آنان به ربوبیّت الهی است.

اولوا الالباب،هم عزّت دنیا را می خواهند و هم عزّت آخرت را.جمله ی «آتِنٰا مٰا وَعَدْتَنٰا عَلیٰ رُسُلِکَ» مربوط به دنیاست که خداوند وعده نصرت به اهل حقّ داده

ص :226

است: «إِنّٰا لَنَنْصُرُ رُسُلَنٰا» (1)و جمله ی« وَ لاٰ تُخْزِنٰا »مربوط به عزّت در آخرت است.

پیام ها:

1 وفای به وعده،از شئون ربوبیّت الهی است. «رَبَّنٰا وَ آتِنٰا مٰا وَعَدْتَنٰا» 2 گرچه خداوند به وعده های خود وفا می کند،لکن ما نیز باید دعا کنیم. «آتِنٰا مٰا وَعَدْتَنٰا» 3 خردمندان به همه ی انبیا و همه وعده های الهی ایمان دارند. «مٰا وَعَدْتَنٰا عَلیٰ رُسُلِکَ» 4 نهایت آرزوی خردمندان،رسیدن به الطاف الهی و نجات از دوزخ و رسوایی در قیامت است. «آتِنٰا مٰا وَعَدْتَنٰا عَلیٰ رُسُلِکَ وَ لاٰ تُخْزِنٰا یَوْمَ الْقِیٰامَةِ» 5 بیم و امید باید در کنار هم باشد. «آتِنٰا مٰا وَعَدْتَنٰا» ، «وَ لاٰ تُخْزِنٰا»

[سوره آل عمران (3): آیه 195]

اشاره

فَاسْتَجٰابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لاٰ أُضِیعُ عَمَلَ عٰامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثیٰ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِینَ هٰاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیٰارِهِمْ وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی وَ قٰاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئٰاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ ثَوٰاباً مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ عِنْدَهُ حُسْنُ اَلثَّوٰابِ (195)

پس پروردگارشان دعای آنان را مستجاب کرد(و فرمود:)که من عمل هیچ صاحب عملی از شما را،خواه مرد یا زن،(گرچه)همه از یکدیگرید،تباه نمی کنم(و بی پاداش نمی گذارم).پس کسانی که هجرت کرده و از خانه هایشان رانده شده و در راه من آزار و اذیّت دیده،جنگیده و کشته شدند،قطعاً من لغزش هایشان را می پوشانم و در باغ هایی که نهرها از زیرشان جاری است،واردشان می کنم.(این)پاداشی است از طرف خدا،و پاداش نیکو تنها نزد خداست.

ص :227


1- 1) .غافر،51.
پیام ها:

1 دعای قلبی،استجابت قطعی دارد.دعایی که همراه با یاد دائمی خدا؛ «یَذْکُرُونَ» فکر؛ «یَتَفَکَّرُونَ» و ستایش خدا باشد، «سُبْحٰانَکَ» قطعاً مستجاب می شود. «فَاسْتَجٰابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ» 2 دعای اهل فکر و ذکر،سریعاً مستجاب می شود. «فَاسْتَجٰابَ» 3 استجابت دعا،جلوه ای از ربوبیّت الهی است. «فَاسْتَجٰابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ» 4 در جهان بینی الهی،هیچ عملی بدون پاداش نیست. «لاٰ أُضِیعُ عَمَلَ عٰامِلٍ» 5 دعائی مستجاب می شود که همراه با عمل و تلاش دعا کننده باشد،گرچه خود دعا نیز نوعی عمل است. «فَاسْتَجٰابَ لَهُمْ» ، «لاٰ أُضِیعُ عَمَلَ عٰامِلٍ» 6 عمل و عامل هر دو مورد توجّهند.حُسن فعلی و حُسن فاعلی هر دو مدّ نظر هستند. «لاٰ أُضِیعُ عَمَلَ عٰامِلٍ» 7 پاداش عمل تنها به مؤمنان داده می شود،چرا که اعمال کفّار حبط می گردد.

«عَمَلَ عٰامِلٍ مِنْکُمْ»

8 در بینش الهی،مرد و زن در رسیدن به مقام والای انسانی برابر هستند. «مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثیٰ» 9 جنس مرد برتر از زن نیست. «مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثیٰ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ» 10 در جامعه اسلامی،همه ی مسلمانان از یکدیگرند. «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ» 11 تا گناهان و عیوب محو نشود،کسی وارد بهشت نمی شود. «لَأُکَفِّرَنَّ» ، «لَأُدْخِلَنَّهُمْ» 12 هجرت،جهاد،تبعید و متحمّل آزار شدن در راه خدا؛وسایل عفو خداوند هستند. «هٰاجَرُوا» ، «أُخْرِجُوا مِنْ دِیٰارِهِمْ» ، «لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ...» 13 علاقه به وطن،یک حقّ پذیرفته شده قرآنی است و گرفتن این حق،ظلم است. «أُخْرِجُوا مِنْ دِیٰارِهِمْ» 14 در پیمودن راه خدا؛هجرت،تبعید،شکنجه و جهاد و شهادت لازم است.

ص :228

«فِی سَبِیلِی»

15 گرچه شهادت بالاترین مرتبه است،ولی مقاومت در برابر آزار و أذیّتهای دشمن،نیاز به صبر بیشتری دارد،لذا کلمه ی «فِی سَبِیلِی» در کنار «أُوذُوا» آمده است.آری،جانبازان معلولین جبهه،بیش از شهدا باید صبر و تحمّل کنند.

16 به خاطر بعضی لغزشها،افراد را طرد نکنیم.در این آیه،خردمندانی که حتّی از اولیای خدا و اهل بهشتند،سابقه ای از لغزش دارند،ولی خداوند آنها را می پوشاند. «لَأُکَفِّرَنَّ» 17 عنایت و توجّه مخصوص خداوند،برای خردمندان مؤمن است. «لاٰ أُضِیعُ» ، «لَأُکَفِّرَنَّ» ، «لَأُدْخِلَنَّهُمْ...» همه ی این فعلها به صیغه متکلم وحده آمده است.به علاوه کلمه ی «رَبُّهُمْ» نشانه ی عنایت خاص خداوند به اولوا الالباب است.

18 در وعده های خداوند،ذرّه ای شک و تردید نکنید.تمام وعده ها با تأکید بیان شده است. «أَنِّی» ، «لَأُکَفِّرَنَّ» ، «لَأُدْخِلَنَّهُمْ» 19 هر پاداشی ممکن است با تغییر مکان و زمان ارزش خود را از دست بدهد، اما پاداش های الهی مطابق فطرت و خلقت انسان است و هرگز از ارزش آن کاسته نمی شود. «جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ...» 20 نهرهای بهشت،هم از پای درختان آن جاری است؛ «جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا» و هم از زیر جایگاه مسکونی بهشتیان. «مِنْ تَحْتِهَا» 21 مغفرت و بهشت،ثوابی عمومی است،ولی آن ثوابی که در شأن لطف خدا و مؤمنان است،ثواب دیگری است که فقط نزد خداست و ما از آن خبر نداریم.

«وَ اللّٰهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوٰابِ»

22 پاداش های الهی برای مردم به طور کامل قابل وصف نیست،همین اندازه بدانیم که از هر پاداشی بهتر است. «وَ اللّٰهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوٰابِ» 23 پاداش های الهی،همراه با انواع کرامت هاست. «وَ اللّٰهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوٰابِ»

ص :229

[سوره آل عمران (3): آیات 196 تا 197]

اشاره

لاٰ یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا فِی اَلْبِلاٰدِ (196) مَتٰاعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأْوٰاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ اَلْمِهٰادُ (197)

رفت و آمد کفّار در شهرها ترا فریب ندهد.

(بهره ی آنها از این رفت و آمدها)متاع ناچیزی است،سپس جایگاه ابدی آنان جهنّم است که بد جایگاهی است.

نکته ها:

مشرکان مکّه و یهودیان مدینه به خاطر مسافرت های تجارتی،سر و سامان داشتند،ولی مسلمانان به خاطر هجرت به مدینه و رها کردن مال و دارایی و زندگی خود در مکّه،و همچنین محاصره ی اقتصادی،در فشار و تنگنا بودند.این آیه مایه ی تسلّی آنهاست.

در روایتی از حضرت علی علیه السلام آمده است:«ما خیر بخیر بعدها النار» (1)خیر و خوشی هایی که به دنبال آن آتش باشد،ارزشی ندارند.لذّت های کوتاه مدّت و عذاب ابدی برای کافران،ولی سختی های موقّت و آرامش و آسایش ابدی از آنِ مؤمنان است.

پیام ها:

1 انبیا نیز نیاز به هشدار دارند،تا در معرض تأثیر پذیری قرار نگیرند. «لاٰ یَغُرَّنَّکَ» 2 اعزام هیأت های سیاسی،اقتصادی،نظامی،تشکیل جلسات و مصاحبه ها از سوی دشمن،شما را فریب ندهد. «لاٰ یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا» 3 کامیابی های مادّی هر اندازه باشد،محدود و ناچیز است. «مَتٰاعٌ قَلِیلٌ» 4 کامیابی های کافران،نشانه ی حقّانیت و محبوبیّت آنان نیست. «مَأْوٰاهُمْ جَهَنَّمُ»

ص :230


1- 1) .بحار،ج 8،ص 199.

[سوره آل عمران (3): آیه 198]

اشاره

لٰکِنِ اَلَّذِینَ اِتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنّٰاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ وَ مٰا عِنْدَ اَللّٰهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرٰارِ (198)

لکن برای کسانی که نسبت به پروردگارشان پروا داشته باشند،باغ هایی است که نهرها از زیر درختانش جاری است.آنان برای همیشه در آنجا هستند و این پذیرایی(اوّلیه)از جانب خداوند است،ولی آنچه در نزد خداست برای نیکان بهتر است.

نکته ها:

واژه ی« نُزُلاً »به نخستین چیزی که با آن از مهمان پذیرایی می کنند،اطلاق می شود.مانند شربت و میوه.گویا با این تعبیر می فرماید:در برابر رفت و آمدهای تجاری کفّار،شما از مدار تقوی و ایمان خارج نشوید،زیرا باغ های بهشت، مقدّمه ی پذیرایی شما خواهد بود،نه اصل آن.

پیام ها:

1 نعمت های دنیوی نسبت به نعمت های اخروی بی ارزش است. «مَتٰاعٌ قَلِیلٌ» ، «مٰا عِنْدَ اللّٰهِ خَیْرٌ» 2 تلاش و رفت و آمد برای کسب دنیا،با حفظ تقوی و توجّه به منافع اخروی مانعی ندارد. «لاٰ یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلاٰدِ» ، «.لٰکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا» 3 توجّه به نعمت های بهشتِ جاودان،سبب گرایش به تقوی و فریفته نشدن به بهره های قلیل دنیاست. «اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنّٰاتٌ» 4 مقام ابرار بالاتر از متّقین است. «اتَّقَوْا» ، «لَهُمْ جَنّٰاتٌ» ، «وَ مٰا عِنْدَ اللّٰهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرٰارِ»

[سوره آل عمران (3): آیه 199]

اشاره

وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ اَلْکِتٰابِ لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللّٰهِ وَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ خٰاشِعِینَ لِلّٰهِ لاٰ یَشْتَرُونَ بِآیٰاتِ اَللّٰهِ ثَمَناً قَلِیلاً أُولٰئِکَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اَللّٰهَ سَرِیعُ اَلْحِسٰابِ (199)

ص :231

و همانا بعضی از اهل کتاب،کسانی هستند که به خداوند و آنچه به شما نازل شده و آنچه به خودشان نازل شده،خاشعانه ایمان می آورند.آیات الهی را به بهای اندک معامله نمی کنند.آنها هستند که برایشان نزد پروردگارشان پاداش است.همانا خداوند سریع الحساب است.

نکته ها:

برخی مفسّران معتقدند که این آیه درباره کسانی از اهل کتاب نازل شده است که به اسلام گرویدند.آنها عبارت بودند از چهل نفر از اهل نجران،سی و دو نفر از حبشه و هشت نفر از روم. (1)امّا بعضی دیگر از مفسّران گفته اند که آیه درباره ی نجاشی،پادشاه حبشه است که در سال نهم هجری در ماه رجب وفات یافت.

وقتی رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله مطلع شد،به مردم فرمود:یکی از برادران شما در خارج از حجاز وفات یافته،حاضر شوید تا به پاس خدمات او بر وی نماز بخوانیم.

پرسیدند:او کیست؟ فرمود:نجاشی.آن گاه مسلمانان به همراه رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله به قبرستان بقیع رفته بر او نماز گزاردند. (2)

پیام ها:

1 باید انصاف را مراعات کرد و از خوبان اهل کتاب ستایش نمود. «وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتٰابِ لَمَنْ یُؤْمِنُ...» 2 هر مکتبی،ریزش و رویش دارد.اگر گروهی ایمان نمی آورند و حقایق را کتمان می کنند،در عوض گروهی با خشوع ایمان می آورند. «إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتٰابِ لَمَنْ یُؤْمِنُ» 3 ایمانی ارزش دارد که خاشعانه، «خٰاشِعِینَ» و جامع باشد. «مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ» و پایدار بوده و با مادّیات تغییر نیابد. «لاٰ یَشْتَرُونَ بِآیٰاتِ اللّٰهِ ثَمَناً قَلِیلاً»

ص :232


1- 1) .تفسیر مجمع البیان و کبیر فخر رازی.
2- 2) .تفسیر درّ المنثور،ج 2،ص 416.

4 هر بهایی در برابر دین فروشی پرداخت شود،کم و ناچیز است. «لاٰ یَشْتَرُونَ بِآیٰاتِ اللّٰهِ ثَمَناً قَلِیلاً»

[سوره آل عمران (3): آیه 200]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِصْبِرُوا وَ صٰابِرُوا وَ رٰابِطُوا وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (200)

ای کسانی که ایمان آورده اید!(در برابر مشکلات و هوسها)استقامت کنید و (در برابر دشمنان نیز)پایدار باشید(و دیگران را به صبر دعوت کنید)و از مرزها مراقبت کنید و از خداوند پروا داشته باشید،شاید که رستگار شوید.

نکته ها:

این آیه،صبر در برابر انواع حوادث و مصائب را توصیه می کند؛ در مرحله ی اوّل در برابر ناگواری های شخصی و هوسها صبر کنید. «اصْبِرُوا» در مرحله ی دوّم در برابر فشارهای کفّار،مقاومت بیشتر کنید. «صٰابِرُوا» در مرحله ی سوّم در حفظ مرزهای جغرافیایی از هجوم دشمن،حفظ مرزهای اعتقادی و فکری،از طریق مباحثات علمی و حفظ مرز دلها،از هجوم وسوسه ها بکوشید. «رٰابِطُوا» کلمه ی« رٰابِطُوا »از ریشه ی «Bرِبٰاطِ » به معنای بستن چیزی در مکانی است.به کاروانسرا نیز به این دلیل رُباط می گویند که کاروان ها در آنجا اتراق کرده و مال التجاره و اسب و شترها را در آنجا نگه می دارند.همچنین به قلبی که محکم و بسته به لطف خدا باشد،رُباط گفته می شود.کلماتِ«ارتباط»،«مربوط»و«رباط» ریشه ی واحدی دارند.

در روایات،« رٰابِطُوا »به معنای انتظار اقامه ی نماز آمده است. (1)گویا مسلمانان دل و جان خود را با پیوندی که در نماز ایجاد می کنند،محکم می سازند.

ص :233


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

امام صادق علیه السلام فرمود:

«اصبروا علی الفرائض»در برابر واجبات صبر کنید.

«صابروا علی المصائب»در برابر مشکلات صبر کنید.

«و رابطوا علی الأئمه»از پیشوایان خود دفاع کنید. (1)

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«اصبروا علی الصلوات الخمس و صابروا علی قتال عدوکم بالسیف و رابطوا فی سبیل الله لعلکم تفلحون»بر نمازهای شبانه روزی پایداری کنید و در جهاد با دشمن،فعّال و در راه خدا با یکدیگر هماهنگ باشید تا رستگار شوید. (2)

پیام ها:

1 در سایه ی ایمان،به کمالات می رسید. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صٰابِرُوا...» 2 تا در مشکلات فردی صابر نباشید،نمی توانید در برابر دشمنان دین مقاومت کنید.ابتدا «اصْبِرُوا» سپس «صٰابِرُوا» 3 از دیگران عقب نمانید،اگر کفّار در کفر خود مقاومت می کنند،کشته می دهند و مال خرج می کنند،شما نیز در راه خدا با جان و مال پایداری کنید. «صٰابِرُوا» 4 مسلمانان باید مشکلات یکدیگر را تحمل کنند،و یکدیگر را به صبر سفارش کنند. «صٰابِرُوا» 5 اسلام،دین ارتباط است.ارتباط با مردم،خدا و پیامبران. «رٰابِطُوا» 6 صبر و مصابره و مرابطه باید جهت دار باشد و در مسیر تقوی و رضای الهی قرار گیرد،و گر نه کفّار هم این امور را دارند. «صٰابِرُوا وَ رٰابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّٰهَ» 7 اسلام دین جامعی است،صبر و تقوی در کنار توجّه به مرزها بیان شده است.

«اصْبِرُوا»

، «رٰابِطُوا» 8 تقوی،مرتبه ای بالاتر از ایمان است. «آمَنُوا» ، «وَ اتَّقُوا» 9 صبر،زمینه ی رسیدن به سعادت و پیروزی است. «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»

ص :234


1- 1) .کافی،ج 2،ص 81.
2- 2) .درّ المنثور،ج 2،ص 418.

ص :235

ص :236

[تفسیر سوره نساء]

سیمای سوره نساء

این سوره یکصد و هفتاد و شش آیه دارد و در مدینه نازل شده است.محتوای آن،دعوت به ایمان و عدالت،عبرت از امّت های پیشین،قطع رابطه ی دوستانه با دشمنان خدا،حمایت از یتیمان،احکام ازدواج و ارث،لزوم اطاعت از رهبر الهی،هجرت،جهاد در راه خدا و...است.و از آنجا که سی و پنج آیه ی اوّل این سوره،پیرامون مسائل خانوادگی است،به سوره ی نساء (زنان)نام گذاری شده است.

ص :237

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

[سوره النساء (4): آیه 1]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ اِتَّقُوا رَبَّکُمُ اَلَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وٰاحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْهٰا زَوْجَهٰا وَ بَثَّ مِنْهُمٰا رِجٰالاً کَثِیراً وَ نِسٰاءً وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ اَلَّذِی تَسٰائَلُونَ بِهِ وَ اَلْأَرْحٰامَ إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً (1)

4\1

ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید،آن کس که شما را از یک نفس آفرید و همسرش را نیز از(جنس)او آفرید و از آن دو،مردان و زنان بسیاری را(در روی زمین)پراکنده ساخت و از خدایی که(با سوگند)به او از یکدیگر درخواست می کنید،پروا کنید.و(نسبت)به ارحام نیز تقوا پیشه کنید(و قطع رحم نکنید)که خداوند همواره مراقب شماست.

نکته ها:

امیر المؤمنین علی علیه السلام فرمودند:صله ی رحم کنید،گرچه با سلام دادن باشد، خداوند فرمود: «وَ اتَّقُوا اللّٰهَ» ، «وَ الْأَرْحٰامَ...» (1)

پیام ها:

1 آغاز سوره ی خانواده،با سفارش به تقوا شروع شده است،یعنی بنیان خانواده،بر تقواست و مراعات آن بر همه لازم است. «یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ اتَّقُوا» 2 خلقت و تربیت انسان،هر دو به دست خداست،پس پروا و اطاعت هم باید

ص :238


1- 1) .کافی،ج 2،ص 150.

از او باشد. «اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ» 3 همه ی انسان ها از یک نوعند،پس هر نوع تبعیض نژادی،زبانی،اقلیمی و...

ممنوع است. «خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وٰاحِدَةٍ» 4 زن و مرد در آفرینش وحدت دارند و هیچکدام از نظر جنسیّت بر دیگری برتری ندارند. «خَلَقَ مِنْهٰا زَوْجَهٰا» 5 همه ی انسان ها در طول تاریخ،از یک پدر و مادرند. «بَثَّ مِنْهُمٰا رِجٰالاً...» روایات درباره ی ازدواج فرزندان آدم دو نوع است،آنچه با قرآن هماهنگ است،روایاتی است که می گوید فرزندان آدم با یکدیگر ازدواج کردند. (1)

6 در مسائل تربیتی،تکرار یک اصل است. «اتَّقُوا رَبَّکُمُ» ، «اتَّقُوا اللّٰهَ» 7 رعایت حقوق خانواده و خویشاوندان،لازمه ی تقواست. «اتَّقُوا اللّٰهَ» ، «وَ الْأَرْحٰامَ» امام باقر علیه السلام فرمود:قرابت دلبستگان پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله را باید با مودّت مراعات کرد. (2)

[سوره النساء (4): آیه 2]

اشاره

وَ آتُوا اَلْیَتٰامیٰ أَمْوٰالَهُمْ وَ لاٰ تَتَبَدَّلُوا اَلْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ وَ لاٰ تَأْکُلُوا أَمْوٰالَهُمْ إِلیٰ أَمْوٰالِکُمْ إِنَّهُ کٰانَ حُوباً کَبِیراً (2)

و اموال یتیمان را به آنان(باز)دهید و اموال بد(خودتان)را با اموال خوبِ (یتیمان)تبدیل نکنید و اموال آنان را با اموال خود نخورید،همانا این (تصرّفاتِ ظالمانه)گناهی بزرگ است.

پیام ها:

1 اموال یتیمان را باید به آنان پس داد،هر چند خود ندانند یا فراموش کنند. «آتُوا الْیَتٰامیٰ أَمْوٰالَهُمْ» 2 اسلام،حامی طبقه ی محروم و ضعیف است. «الْیَتٰامیٰ»

ص :239


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .بحار،ج 23،ص 257.

3 کودکان یتیم،حقّ مالکیّت دارند. «أَمْوٰالَهُمْ» 4 ممانعت،تبدیل و کاستن از مال یتیم،گناه بزرگ است. «إِنَّهُ کٰانَ حُوباً کَبِیراً» 5 گناهان،کبیره و صغیره دارند. «حُوباً کَبِیراً»

[سوره النساء (4): آیه 3]

اشاره

وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاّٰ تُقْسِطُوا فِی اَلْیَتٰامیٰ فَانْکِحُوا مٰا طٰابَ لَکُمْ مِنَ اَلنِّسٰاءِ مَثْنیٰ وَ ثُلاٰثَ وَ رُبٰاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّٰ تَعْدِلُوا فَوٰاحِدَةً أَوْ مٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُکُمْ ذٰلِکَ أَدْنیٰ أَلاّٰ تَعُولُوا (3)

و اگر می ترسید که عدالت را درباره ی(ازدواج با)دختران یتیم مراعات نکنید، (از ازدواج با آنان صرف نظر نمایید و)با زنان دلخواه(دیگر)ازدواج کنید، دو تا،سه تا،یا چهار تا.پس اگر ترسیدید که(میان همسران)به عدالت رفتار نکنید،پس یک همسر(کافی است)یا(به جای همسر دوّم از)کنیزی که مال شماست(کام بگیرید،گرچه کنیز هم حقوقی دارد که باید مراعات شود)این نزدیک تر است که ستم نکنید.

نکته ها:

بعضی مردان،دختران یتیم را برای تکفّل و سرپرستی به خانه می بردند،بعد هم با آنان،با مهریه ی کم ازدواج کرده و به آسانی هم آنان را طلاق می دادند.آیه نازل شد که اگر از بی عدالتی بیم دارید،با زنان دیگر ازدواج کنید.آیه ی قبل،درباره ی رعایت عدالت در اموال یتیمان بود،این آیه،فرمان عدالت در ازدواج با دختران یتیم است.

درباره ی حکمتِ تعدّد زوجات،می توان به موارد زیر اشاره نمود:

الف:تلفات مردها در جنگ ها و حوادث بیشتر است و زنانی بیوه می شوند.

ب:جوانان،کمتر حاضرند با بیوه ازدواج کنند.

ج:همه ی زنان بیوه و بی همسر،تقوای کافی و قدرت کنترل خود را ندارند.

د:زنان در هر ماه،مدّتی عذر دارند و مسائل زناشویی تعطیل است.

ص :240

نتیجه آنکه برای حفظ حقوق بیوه ها طبق شرایطی مرد می تواند همسر دوّم بگیرد تا مشکل هر دو طرف حل شود.

سؤال:در این آیه مسئله ی بی عدالتی به صورت مشکوک بیان شده است: «إِنْ خِفْتُمْ أَلاّٰ تُقْسِطُوا» ،امّا در آیه 129 همین سوره می فرماید: «لَنْ تَسْتَطِیعُوا» که شما قدرت آن را ندارید،این دو آیه را چگونه می توان جمع نمود؟ پاسخ:در مسائل مادّی مانند لباس،مسکن،خوراک و هم خوابی باید عادل باشید و اگر می ترسید عادل نباشید برنامه دیگری را برای خود تنظیم کنید،ولی در آیه 129 می فرماید:شما هرگز قدرت بر عدالت ندارید که مراد عدالت در علاقه و تمایلات قلبی است چون علاقه در اختیار انسان نیست تا بتواند آن را یکسان تقسیم کند.این پاسخ با استفاده از حدیثی از امام صادق علیه السلام می باشد. (1)

پیام ها:

1 اسلام،حامی محرومان،به ویژه یتیمان و بالاخص دختران یتیم است،آن هم در مسأله ی عفّت و زناشویی و پرهیز از سوء استفاده از آنان. «...فِی الْیَتٰامیٰ» 2 لازم نیست برای ترک ازدواج با یتیمان،یقین به بی عدالتی داشته باشیم، احتمال و ترس از آن هم کافی است. «إِنْ خِفْتُمْ» 3 در انتخاب همسر،می توان سراغ ایتام رفت،مگر آنکه خوف بی عدالتی باشد.

«إِنْ خِفْتُمْ»

، «فَانْکِحُوا» 4 در انتخاب همسر،تمایل قلبی یک اصل است. «طٰابَ لَکُمْ» 5 اسلام،با تعدّد همسر برای مرد،فی الجمله موافق است. «فَانْکِحُوا» ، «مَثْنیٰ وَ ثُلاٰثَ وَ رُبٰاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ» ، «فَوٰاحِدَةً» 6 تعدّد زوجات،هم محدود به چهار همسر است و هم مشروط به مراعات.ه است. (2)«فَانْکِحُوا» ، «رُبٰاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ» ، «فَوٰاحِدَةً»

ص :241


1- 1) .وسائل،ج 21،ص 345.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 439؛کافی،ج 5،ص 363.

[سوره النساء (4): آیه 4]

اشاره

وَ آتُوا اَلنِّسٰاءَ صَدُقٰاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَیْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً (4)

و مهر و کابین زنان را به صورت هدیه و با رغبت بدهید و اگر با میل و رغبت خویش چیزی از آن را به شما بخشیدند،آن را حلال و گوارا مصرف کنید.

نکته ها:

کلمه ی« نِحْلَةً »به گفته ی راغب اصفهانی،از«نحل»به معنای زنبور عسل است.

چون زنبور عسل به مردم عسل می بخشد و توقّعی هم ندارد،به هدیه هم« نِحْلَةً » گفته می شود.البتّه بعضی مفسّرین«نحلة»را به معنای«دَین»گرفته اند.یعنی مهریّه،دَین و بدهی قطعی مرد است.

در حدیث است:بهترین اموال خویش را برای سه مصرف قرار دهید:

1 مهریّه.2 حج.3 کفن.اگر بهترین اموال را صرف مهریّه کنید،فرزندان شما صالح می شوند. (1)

پیام ها:

1 پرداخت مهریّه به زن حقّ او و الزامی است. «وَ آتُوا النِّسٰاءَ...» 2 مهریّه،نرخ زن نیست،بلکه نشانه ی صداقت مرد در علاقه و دوستی به همسر است. «صَدُقٰاتِهِنَّ» 3 زن،مالک مهریه ی خود است.پدر و بستگان زن،حقّ گرفتن مهریه ی او را برای خود ندارند. (2)«آتُوا النِّسٰاءَ صَدُقٰاتِهِنَّ» 4 مهریّه،بهای زن نیست،بلکه هدیه ی مرد به همسرش می باشد. «نِحْلَةً»

ص :242


1- 1) .تفسیر أطیب البیان ذیل آیه.
2- 2) .چون در جاهلیّت و بعضی اقوام،مهریه زن را پدر یا بستگان می گرفتند،خداوند در قرآن،ابتدا نام گیرنده را برد و فرمود: «وَ آتُوا النِّسٰاءَ» مهریه را به خود زن بدهید و نفرمود:«و اتوا صدقات النساء»مهریه زنان را بپردازید،تا گیرنده هر که بتواند باشد.

5 زن،در گرفتن یا بخشیدن مهریه،آزاد و مستقل است. «فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ» 6 مال گوارا،مالی است که صاحبش آن را با طیب خاطر و رضایت ببخشد. «فَإِنْ طِبْنَ» ، «هَنِیئاً» 7 رضایت ظاهری کافی نیست.رضایت قلبی لازم است.بخشش های اکراهی، اجباری و یا رودربایستی اعتبار ندارد. «طِبْنَ» ، «نَفْساً» 8 مهر و هبه،از اسباب مالک شدن است. «صَدُقٰاتِهِنَّ» ، «فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَیْءٍ» 9 زنان تحت تأثیر عواطف همه ی مهر خود را نبخشند. «شَیْءٍ مِنْهُ»

[سوره النساء (4): آیه 5]

اشاره

وَ لاٰ تُؤْتُوا اَلسُّفَهٰاءَ أَمْوٰالَکُمُ اَلَّتِی جَعَلَ اَللّٰهُ لَکُمْ قِیٰاماً وَ اُرْزُقُوهُمْ فِیهٰا وَ اُکْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً (5)

و اموال خود را که خداوند وسیله ی برپایی زندگی شما قرار داده،به دست سفیهان ندهید(ولی)رزق و مخارج آنان را از درآمد آن بدهید و آنان را بپوشانید و با آنان سخن شایسته و نیکو بگویید.

نکته ها:

در روایات،افراد شرابخوار و فاسق،سفیه خوانده شده اند. (1)پس اموال عمومی نباید در دست چنین افرادی قرار گیرد،زیرا مال،قوام جامعه است و سپردن هر گونه مقام و مسئولیتِ مالی به این افراد،خیانت به جامعه است.

امام صادق علیه السلام به شخصی فرمودند:مال خود را حفظ کن،چون مال موجب قوام دین تو است.و آن گاه این آیه را تلاوت فرمودند. «وَ لاٰ تُؤْتُوا السُّفَهٰاءَ أَمْوٰالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّٰهُ لَکُمْ قِیٰاماً...» (2)امام باقر علیه السلام درباره ی معنای «السُّفَهٰاءَ» فرمودند:مقصود کسی است که به او اطمینان نداری. (3)

ص :243


1- 1) .کافی،ج 5،ص 299.
2- 2) .وسائل،ج 7،ص 126.
3- 3) .وسائل،ج 16،ص 369.
پیام ها:

1 سفیه،از تصرّف در مال خود ممنوع است. «لاٰ تُؤْتُوا السُّفَهٰاءَ» 2 مالی که سبب برپا ماندن جامعه است،نباید در اختیار سفیه باشد. «أَمْوٰالَکُمُ الَّتِی» ، «قِیٰاماً» 3 حاکم شدن سفیه حتّی بر اموال خود،ضربه ی اقتصادی به جامعه است و جامعه نست به اموال شخصی افراد حقّ دارد. «أَمْوٰالَکُمُ» به جای«اموالهم» 4 در برخوردها،به مصالح اقتصادی جامعه و رشد فکری افراد باید توجّه کرد، نه عواطف و ترحّم های گذرا. «لاٰ تُؤْتُوا السُّفَهٰاءَ أَمْوٰالَکُمُ» 5 مال و ثروت،قوام زندگی و اهرم نظام است. «جَعَلَ اللّٰهُ لَکُمْ قِیٰاماً» 6 سرمایه نباید راکد بماند.اموال یتیمان و سفیهان هم،باید در مدار تولید و سوددهی قرار گیرد و از درآمدش زندگی آنان بچرخد،نه از اصل مال.

«وَ ارْزُقُوهُمْ فِیهٰا»

به جای«منها» 7 به ابعاد روحی و شخصیّت محرومان باید توجّه کرد. «قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً» 8 ممنوع کردن افراد از تصرّف در اموالشان،واکنش دارد.چاره ی آن برخورد و سخن نیکوست. «قَوْلاً مَعْرُوفاً»

[سوره النساء (4): آیه 6]

اشاره

وَ اِبْتَلُوا اَلْیَتٰامیٰ حَتّٰی إِذٰا بَلَغُوا اَلنِّکٰاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوٰالَهُمْ وَ لاٰ تَأْکُلُوهٰا إِسْرٰافاً وَ بِدٰاراً أَنْ یَکْبَرُوا وَ مَنْ کٰانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کٰانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذٰا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوٰالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَ کَفیٰ بِاللّٰهِ حَسِیباً (6)

و یتیمان را بیازمایید،تا هنگامی که به(سنّ بلوغ و ازدواج)برسند،پس اگر در آنان رشدی(فکری)یافتید،اموالشان را به ایشان برگردانید و آن را به اسراف و شتاب،از(بیم)اینکه بزرگ شوند(و اموالشان را از شما بگیرند) مصرف نکنید.و هر(قیّم و سرپرستی)که بی نیاز است،عفّت به خرج دهد(و از

ص :244

گرفتن حق الزّحمه ی امور یتیمان چشم بپوشد)و آن که نیازمند است،به مقدار متعارف(در برابر نگهداری از مال یتیم)می تواند ارتزاق کند.پس هر گاه اموالشان را به آنان ردّ کردید،(افرادی را)بر آنان گواه و شاهد بگیرید.(این گواهی برای حفظ حقوق یتیمان است،و گر نه)خدا برای محاسبه کافی است.

پیام ها:

آیین نامه ی پرداخت اموال یتیمان 1 یتیمان را پیش از بلوغ،از نظر رشد اقتصادی،آزمایش کرده و با کارآموزی و یاددادن روش دادوستد آنان را رشد دهید. «وَ ابْتَلُوا الْیَتٰامیٰ...» 2 یتیم،زیر نظر ولیّ خود،حقّ تصرّف در مال خود را دارد.لازمه ی عمل به « وَ ابْتَلُوا »،آن است که یتیم زیر نظر ولیّ خود تصرّف کند،تا آزمایش شود.

3 برای در اختیار داشتن سرمایه،علاوه بر بلوغ جنسی،بلوغ اقتصادی و اجتماعی هم لازم است. «إِذٰا بَلَغُوا النِّکٰاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً» امام صادق علیه السلام فرمودند:مراد از «آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً» این است که بتواتند مال خود را حفظ کند. (1)

4 در سپردن اموال یتیم به او،حدس و گمان کافی نیست.باید اطمینان به رشد داشته باشید. «آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً» 5 مالکیّت،همواره همراه با جواز تصرّف نیست.یتیم مالک هست،امّا تا رشد نیابد،حقّ تصرّف ندارد. «فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً» 6 افراد متمکّن،خدمات اجتماعی را بدون چشمداشت انجام دهند. «مَنْ کٰانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ» 7 در گرفتن حقّ الزّحمه،حدّ متعارف را در نظر بگیرید. «فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ» امام صادق علیه السلام فرمودند:مراد از «فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ» به مقداری است که شکم

ص :245


1- 1) .من لا یحضره الفقیه،ج 4،ص 223.

خود را سیر کند. (1)

8 هم اموال یتیمان را حفظ کنید،هم با شاهد گرفتن و جلوگیری از اختلافات و تهمت های آینده،آبروی خود را حفظ کنید. «فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ» 9 گواهی مردم،برای حفظ عزّت دنیاست و گواهی خدا برای عزّت آخرت.

«وَ کَفیٰ بِاللّٰهِ حَسِیباً»

10 گواه گرفتن در جامعه،نزاع را خاتمه می دهد، ولی حساب قیامت هم چنان پابرجاست. «وَ کَفیٰ بِاللّٰهِ حَسِیباً»

[سوره النساء (4): آیه 7]

اشاره

لِلرِّجٰالِ نَصِیبٌ مِمّٰا تَرَکَ اَلْوٰالِدٰانِ وَ اَلْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّسٰاءِ نَصِیبٌ مِمّٰا تَرَکَ اَلْوٰالِدٰانِ وَ اَلْأَقْرَبُونَ مِمّٰا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیباً مَفْرُوضاً (7)

برای مردان،از آنچه پدر و مادر و نزدیکان،(پس از مرگ)بر جای گذاشته اند سهمی است،و برای زنان(نیز)از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان بر جای گذاشته اند،سهمی است،خواه(مقدار مال)کم باشد یا زیاد،سهمی معیّن و مقرّر است.

پیام ها:

1 زنان همانند مردان حقّ ارث دارند و دین،حافظ حقوق آنان است. «لِلرِّجٰالِ نَصِیبٌ» ، «لِلنِّسٰاءِ نَصِیبٌ» 2 ارث،از اسباب مالکیّت است. «لِلرِّجٰالِ نَصِیبٌ» 3 خویشاوندی که نزدیک تر است،در ارث مقدّم تر است. «الْأَقْرَبُونَ» 4 تقسیم عادلانه ی میراث،مهمّ است،نه مقدار آن. «قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ» 5 سهم ارث،تغییر ناپذیر است. «نَصِیباً مَفْرُوضاً»

ص :246


1- 1) .کافی،ج 5،ص 130.

[سوره النساء (4): آیه 8]

اشاره

وَ إِذٰا حَضَرَ اَلْقِسْمَةَ أُولُوا اَلْقُرْبیٰ وَ اَلْیَتٰامیٰ وَ اَلْمَسٰاکِینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً (8)

و اگر هنگام تقسیم(ارث)خویشاوندانی(که ارث نمی برند)و یتیمان و مستمندان حاضر شدند،پس چیزی از آن مال به آنان روزی دهید و با آنان پسندیده سخن بگوئید.

نکته ها:

از اینکه کلمه ی« أُولُوا الْقُرْبیٰ »در کنار« اَلْیَتٰامیٰ »و« اَلْمَسٰاکِینُ »آمده،معلوم می شود که مراد از بستگان،بستگانی هستند که فقیرند و به طور طبیعی ارث نمی برند،و سفارش عاطفی آخر آیه نیز این معنا را تأیید می کند.

پیام ها:

1 به نگاه ها،حضورها و توقّعات طبیعی محرومان توجّه کنید. «وَ إِذٰا حَضَرَ الْقِسْمَةَ» 2 اموال ارثی را مخفیانه تقسیم نکنید،تا امکان حضور دیگران هم باشد. «حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبیٰ» 3 در تقسیم ارث،علاوه بر افرادی که سهم مشخّص دارند،به فکر محرومان و یتیمان نیز باشید. «نَصِیباً مَفْرُوضاً» ، «فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ» 4 با هدایای مالی و زبان شیرین،از کینه ها و حسادت ها،پیشگیری و پیوندهای خانوادگی را مستحکم تر کنید. «فَارْزُقُوهُمْ» ، «قُولُوا» 5 هدایای مادّی،همراه با محبّت و عواطف معنوی باشد. «قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً»

[سوره النساء (4): آیه 9]

اشاره

وَ لْیَخْشَ اَلَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعٰافاً خٰافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اَللّٰهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلاً سَدِیداً (9)

و کسانی که اگر پس از خود فرزندان ناتوانی به یادگار بگذارند،بر(فقر آینده)آنان می ترسند،باید(از ستم درباره یتیمان مردم نیز)بترسند.از خداوند پروا کنند و سخنی استوار گویند.

ص :247

نکته ها:

به گفته ی روایات،خوردن مال یتیم،هم بازتاب دنیوی دارد و هم اخروی.در دنیا خسارت به اولاد می رسد،که در این آیه مطرح شده و در آخرت،عذاب دوزخ دارد که در آیه ی بعد مطرح شده است. (1)

ممکن است مراد آیه،نهی از انفاق و وصیت های غیر متعادل باشد،بدین معنا که:مبادا با داشتن کودکان خردسال و ضعیف،همه ی اموال خود را وقف یا انفاق کنید و پس از مرگ،اولاد خود را در فقر و بدبختی رها سازید. (2)و ممکن است خطاب آیه به کسانی باشد که فرزندان عقب افتاده دارند،تا آینده ی آنان را با برنامه ریزی تأمین کنند. (3)

در رسیدن به خیر یا شرّ،میان نسل ها ارتباط است،زیرا آثار عمل محدود به عمر ما نیست،شرّ کار پدر به فرزند می رسد و به عکس،اولاد از آثار کار نیک پدر بهره مند می شود.داستان موسی و خضر و مرمّت دیواری که گنج یتیم را در خود داشت،از نمونه های آن است که قرآن درباره آن می فرماید: «کٰانَ أَبُوهُمٰا صٰالِحاً» (4)

پیام ها:

1 باید خود را جای دیگران گذاشت،تا دردها را بهتر درک کرد.با یتیمان مردم چنان رفتار کنیم که دوست داریم با یتیمان ما آن گونه رفتار شود. «تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعٰافاً» 2 هر که آتشی روشن کند،دودش به چشم خودش می رود.ظلم امروز به ایتام مردم،به صورت سنّت در جامعه در می آید و فردا دامن یتیمان ما را هم می گیرد. «وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا...» 3 در شیوه های تبلیغی،باید از عواطف و فطریّات هم استفاده کرد. «ذُرِّیَّةً ضِعٰافاً»

ص :248


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر مجمع البیان.
3- 3) .تفسیر کبیر فخر رازی.
4- 4) .کهف،82.

4 نه خیانت در اموال یتیمان،نه خشونت در گفتار با آنان. «فَلْیَتَّقُوا اللّٰهَ وَ لْیَقُولُوا...» 5 یتیمان،در کنار لباس و خوراک،به محبّت و عاطفه و ارشاد هم نیاز دارند.

«وَ لْیَقُولُوا قَوْلاً سَدِیداً»

[سوره النساء (4): آیه 10]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوٰالَ اَلْیَتٰامیٰ ظُلْماً إِنَّمٰا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نٰاراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً (10)

همانا،آنان که اموال یتیمان را به ستم می خورند،در حقیقت،آتشی را در شکم خود فرو می برند و بزودی در آتشی افروخته وارد خواهند شد.

نکته ها:

علامه طباطبایی این آیه را دلیل بر تجسّم اعمال در قیامت دانسته است،زیرا قرآن می فرماید:مال یتیم به صورت آتش می شود و خورنده ی آن را می سوزاند.

پیام ها:

1 چهره ی واقعی خوردن مال یتیم در دنیا،به صورت خوردن آتش در قیامت آشکار خواهد شد. «یَأْکُلُونَ أَمْوٰالَ الْیَتٰامیٰ» ، «یَأْکُلُونَ» ، «نٰاراً» 2 حضور در منزل ایتام و خوردن از مال آنان،در صورتی که مایه ی ضرر و زیان به آنان نباشد،اشکالی ندارد. «یَأْکُلُونَ» ، «ظُلْماً»

[سوره النساء (4): آیه 11]

اشاره

یُوصِیکُمُ اَللّٰهُ فِی أَوْلاٰدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ اَلْأُنْثَیَیْنِ فَإِنْ کُنَّ نِسٰاءً فَوْقَ اِثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثٰا مٰا تَرَکَ وَ إِنْ کٰانَتْ وٰاحِدَةً فَلَهَا اَلنِّصْفُ وَ لِأَبَوَیْهِ لِکُلِّ وٰاحِدٍ مِنْهُمَا اَلسُّدُسُ مِمّٰا تَرَکَ إِنْ کٰانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَوٰاهُ فَلِأُمِّهِ اَلثُّلُثُ فَإِنْ کٰانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ اَلسُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِهٰا أَوْ دَیْنٍ آبٰاؤُکُمْ وَ أَبْنٰاؤُکُمْ لاٰ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً فَرِیضَةً مِنَ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ عَلِیماً حَکِیماً (11)

ص :249

خداوند درباره(ارث)فرزندانتان به شما سفارش می کند،برای پسر مانند سهم دو دختر است،پس اگر وارثان از جنس زن و بیش از دو نفر باشند،دوسوّم میراث،سهم آنان است و اگر یکی باشد،نصف میراث از آنِ اوست.و برای هر یک از پدر و مادرِ (میّت)،یک ششم میراث است،اگر میّت،فرزندی داشته باشد.امّا اگر فرزندی نداشته و پدر و مادر،تنها وارث او باشند،مادر یک سوّم می برد(و باقی برای پدر است)و اگر متوفّی برادرانی داشته باشد،مادرش یک ششم می برد.(البتّه تقسیم ارث)پس از عمل به وصیّتی است که او(متوفّی)سفارش کرده یا پرداخت بدهی اوست.شما نمی دانید پدران و پسرانتان،کدامیک برایتان سودمندترند.این احکام،از سوی خدا واجب شده است،همانا خداوند دانا و حکیم است.

نکته ها:

گرچه دریافتی ارث زن نصف مرد است،ولی بهره گیری اش دو برابر مرد است.

فرض کنید مقدار موجودی 30 باشد که دختر 10 و پسر 20 می برد،ولی دختر به خاطر آنکه تعهّدی ندارد،سهم خود را پس انداز می کند و برای مخارج زندگی از سهم پسر که 20 بود بهره مند می شود.پس نیاز خود را از سهم مرد تأمین کرده و سهم خود را ذخیره دارد.بنا بر این دختر در گرفتن نصف می گیرد،ولی در بهره گیری کاملاً تأمین است.

در حدیثی از امام جواد علیه السلام آمده است:هیچگونه هزینه فردی و اجتماعی بر عهده زن نیست،علاوه بر آنکه هنگام ازدواج مهریه می گیرد،ولی مرد هم مهریه می دهد،هم خرج زن را عهده دار است.زن بی هیچ مسئولیّتی سهم ارث دریافت می کند و حقّ پس انداز دارد ولی در بهره گیری،از همان سهم مرد بهره می گیرد. (1)

احکام ارث،در تورات نیز بیان شده (2)و در انجیل آمده است که مسیح گفت:من نیامده ام تا احکام تورات را تغییر دهم.

ص :250


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تورات،سِفر اعداد،باب 27،آیه 8 11.

عرب جاهلی،زنان و کودکان را از ارث محروم می کرد،ولی اسلام برای هر یک از فرزند و همسر،متناسب با نیازهای آنان سهم الارث قرار داد.

رسیدن ارث به فرزند،انگیزه ی فعّالیت بیشتر است.اگر انسان بداند که اموالش به فرزندش نمی رسد،چندان تحرّک از خود نشان نمی دهد.در فرانسه،هنگامی که قانون ارث لغو شد،فعّالیت های اقتصادی ضعیف شد.

بیشتر بودن سهم فرزندان متوفّی از والدین او،شاید برای آن است که والدین، سال های پایانی عمر را می گذرانند و نیاز کمتری دارند.اگر متوفّی برادر نداشت، سهم مادر یک سوّم،و اگر داشت یک ششم،و باقی برای پدر است.شاید بدان جهت که مخارج برادران متوفّی معمولاً به عهده ی پدر است،نه مادر.

امام صادق علیه السلام فرمود:پرداخت بدهی میّت بر انجام وصیّت او مقدّم است (1)چنان که اگر وصیّت او خلاف شرع باشد نباید عملی شود. (2)

شخصی از اینکه زنش دختر زاییده بود،نگران بود.امام صادق علیه السلام این قسمت از آیه را برای او تلاوت فرمود که: «لاٰ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً» (3)

پیام ها:

1 اسلام،آیین فطرت است.آن گونه که وجود فرزند،تداوم وجود والدین است و خصوصیّات و صفات جسمی و روحی آنان به فرزند منتقل می شود،اموال هم باید به فرزندان منتقل گردد. «یُوصِیکُمُ اللّٰهُ فِی أَوْلاٰدِکُمْ» 2 وصیّت که حقّ خود انسان است،بر حقوق وارثان مقدّم است. «مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ» 3 حقوق مردم،بر حقوق وارثان و بستگان مقدّم است. «مِنْ بَعْدِ» ، «دَیْنٍ» 4 در تفاوت سهم ارثِ بستگان،حکمت هایی نهفته است که ما نمی دانیم.سهم ارث،بر اساس مصالح واقعی بشر استوار است،هر چند خود انسان بی توجّه

ص :251


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .بحار،ج 100،ص 201 و تفسیر قمّی،ج 1،ص 65.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.

باشد. «لاٰ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً» 5 علم و حکمت،دو شرط ضروری برای قانونگذاری است.احکام ارث،بر علم و حکمت الهی استوار است. «فَرِیضَةً مِنَ اللّٰهِ» ، «عَلِیماً حَکِیماً»

[سوره النساء (4): آیه 12]

اشاره

وَ لَکُمْ نِصْفُ مٰا تَرَکَ أَزْوٰاجُکُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ کٰانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ اَلرُّبُعُ مِمّٰا تَرَکْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِینَ بِهٰا أَوْ دَیْنٍ وَ لَهُنَّ اَلرُّبُعُ مِمّٰا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ فَإِنْ کٰانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ اَلثُّمُنُ مِمّٰا تَرَکْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِهٰا أَوْ دَیْنٍ وَ إِنْ کٰانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلاٰلَةً أَوِ اِمْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ وٰاحِدٍ مِنْهُمَا اَلسُّدُسُ فَإِنْ کٰانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذٰلِکَ فَهُمْ شُرَکٰاءُ فِی اَلثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصیٰ بِهٰا أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَارٍّ وَصِیَّةً مِنَ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ حَلِیمٌ (12)

و برای شما(مردان)نصف ارثی است که همسرانتان به جا گذاشته اند،اگر آنان فرزندی نداشته باشند،(هر چند از شوهر دیگر)،ولی اگر برای آنان فرزندی باشد، سهم شما یک چهارم از میراث است،البتّه پس از عمل به وصیّتی که کرده اند یا ادای دَینی که دارند و(امّا اگر شوهر از دنیا رفت)سهم زنان یک چهارم از چیزی است که به جا گذاشته اید،البتّه اگر فرزندی نداشته باشید،ولی اگر فرزندی داشته باشید(اگر چه از همسر دیگر)سهم همسران یک هشتم از چیزی است که بر جای نهاده اید.(این تقسیم)پس از عمل به وصیّت یا پرداخت دینی است که دارید و اگر مرد یا زنی که از او ارث می برند کلاله باشد(یعنی والدین و فرزندی نداشته باشد)و برای او برادر و خواهر باشد،برای هر یک از آنان یک ششم است و اگر آنان(خواهر و برادر)بیش از یکی باشند،همه آنان در یک سوّم،به تساوی شریکند،(البتّه)پس از انجام وصیّتِ میّت یا ادای دینِ او،بی آنکه وصیّت،ضرر به وارث داشته باشد.این،سفارشی از سوی خداست و خداوند،دانا و بردبار است.

ص :252

نکته ها:

در آیه گذشته،ارث فرزندان و والدین مطرح بود،در این آیه،ارث زن و شوهر و برادر و خواهر مادری مطرح است.البتّه احکام ارث را باید به کمک روایات اجرا کرد،چون فروع و شاخه های زیادی دارد،که در آیات قرآن نیامده است.

لفظ« کَلاٰلَةً »دو بار در قرآن آمده است؛یکی در این آیه و دیگری در آخرین آیه ی همین سوره.این کلمه در لغت به معنای احاطه است،فامیلی که انسان و فرزند انسان را احاطه کرده اند.«اکلیل»،نیز تاجی است که سر را احاطه می کند.کُلّ، عددی است که اعداد دیگر را احاطه کرده است.

این کلمه در بحث ارث دو معنی دارد:

1 برادران و خواهرانِ مادری میّت،که در این آیه به کار رفته است.

2 برادران و خواهرانِ پدر و مادری یا پدریِ میّت،که مراد آیه آخر است.

گرچه پرداخت بدهی،بر انجام وصیّت مقدّم است،لکن چون در عمل،انجام وصیّت سخت تر است،خداوند در آیه،اوّل عمل به وصیّت را آورده،بعد پرداخت بدهی را. (1)

در حدیث آمده است:وصیّت به ثلث مال،زیاد است،سعی کنید وارثان شما بهره ی بیشتری از ارث ببرند،تا همه بی نیاز باشند.و ضرر رسانی در وصیّت از گناهان کبیره است.و عمل به وصیّتی که به ضرر وارث باشد الزامی نیست. (2)

اگر مردی چند همسر داشت،یک هشتم یا یک چهارم ارث،میان آنان به طور یکسان تقسیم می شود.

دیون و بدهی های متوفّی،هم شامل دیون الهی است،مثل حج،خمس،زکات و کفّاره،و هم شامل دیون مردمی است. (3)

ص :253


1- 1) .تفسیر صافی.
2- 2) .تفسیر کبیر فخر رازی.
3- 3) .تفسیر کبیر فخر رازی.
پیام ها:

1 پرداخت بدهی مردم،آن قدر مهم است که در این دو آیه،چهار بار مطرح شده است. «مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ» ، «أَوْ دَیْنٍ» (1)2 داشتن فرزند اگر چه از همسر دیگر سهم هر یک از زن و شوهر را به نصف کاهش می دهد،تا فرزندان نیز از متوفّی سهم ببرند،خواه فرزند دختر باشد یا پسر. «فَإِنْ کٰانَ لَهُنَّ وَلَدٌ» 3 در وصیّت برای خود،باید حال وارثان را مراعات کرد،تا به آنان زیان نرسد.

«غَیْرَ مُضَارٍّ»

4 اسلام،نه فقط ضرر رسانی در زندگی،بلکه زیان رساندن پس از مرگ را نیز مردود می داند. «غَیْرَ مُضَارٍّ» 5 تقسیم الهی ارث،هم عالمانه است و هم اگر تخلّف کردید،خداوند در قهر خود حلیم است و شتابی ندارد. «وَصِیَّةً مِنَ اللّٰهِ وَ اللّٰهُ عَلِیمٌ حَلِیمٌ»

[سوره النساء (4): آیه 13]

اشاره

تِلْکَ حُدُودُ اَللّٰهِ وَ مَنْ یُطِعِ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا وَ ذٰلِکَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ (13)

آن(چه گفته شد،)حدود و مقرّرات الهی است و هرکس از خدا و رسولش پیروی کند خداوند او را به باغهایی وارد می کند که از زیر درختانش نهرها جاری است،آنان همیشه در آن می مانند،و این است کامیابی و رستگاری بزرگ.

پیام ها:

1 احکام ارث،از حدود الهی است،پس نباید از مرز آن گذشت. «تِلْکَ حُدُودُ اللّٰهِ» 2 اطاعت از رسول خدا به منزله ی اطاعت از خداست. «یُطِعِ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ»

ص :254


1- 1) .در احادیث آمده است:در قیامت،تمام گناهان شهید بخشیده می شود،مگر دَین و بدهی او.میزان الحکمة،حدیث 9776.

3 سعادت و رستگاری،در گرو حرکت در مسیر الهی است،نه کام گیری بیشتر از ارث. «ذٰلِکَ الْفَوْزُ»

[سوره النساء (4): آیه 14]

اشاره

وَ مَنْ یَعْصِ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ نٰاراً خٰالِداً فِیهٰا وَ لَهُ عَذٰابٌ مُهِینٌ (14)

و هر کس خدا و رسولش را نافرمانی کند و از حدود الهی تجاوز نماید،خدا او را وارد آتشی می کند که همیشه در آن می ماند و برای او عذابی خوارکننده است.

پیام ها:

1 آنان که به وصیّت نامه عمل نمی کنند،یا بدهی متوفّی را نمی پردازند،یا با انکار حقّ یا ندادن سهم بعضی وارثان،سعی در تصاحب اموال می کنند،برای همیشه در عذاب و قهر الهی اند. «تِلْکَ حُدُودُ اللّٰهِ» ، «یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّٰهِ» 2 ملاک سعادت و شقاوت،اطاعت یا نافرمانی نسبت به خدا و رسول اوست،نه چیز دیگر. «مَنْ یُطِعِ اللّٰهَ» ، «وَ مَنْ یَعْصِ اللّٰهَ» 3 نافرمانی رسول خدا،نافرمانی خداست. «یَعْصِ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ» 4 نافرمانی مستمرّ،سبب خلود است. «مَنْ یَعْصِ اللّٰهَ» ، «یُدْخِلْهُ نٰاراً خٰالِداً فِیهٰا» « یَعْصِ » فعل مضارع و رمز استمرار است.

5 متجاوزان به حقوق دیگران،در ردیف کفّار،گرفتار عذاب جاویدان می شوند. «خٰالِداً فِیهٰا» 6 قهر خدا،هم عذاب جسمی دارد،هم خواری روحی. «عَذٰابٌ مُهِینٌ»

[سوره النساء (4): آیه 15]

اشاره

وَ اَللاّٰتِی یَأْتِینَ اَلْفٰاحِشَةَ مِنْ نِسٰائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی اَلْبُیُوتِ حَتّٰی یَتَوَفّٰاهُنَّ اَلْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اَللّٰهُ لَهُنَّ سَبِیلاً (15)

ص :255

و از زنان شما کسانی که مرتکب زنا شوند،پس چهار نفر از میان شما(مردان مسلمان)را بر آنان شاهد بگیرید،پس اگر شهادت دادند،آن زنان را در خانه ها (ی خودشان)نگاه دارید،تا مرگشان فرا رسد،یا آنکه خداوند،راهی برای آنان قرار دهد(و قانون جدیدی بیاورد).

نکته ها:

امام صادق علیه السلام فرمود:مراد از راه دیگر که خداوند قرار می دهد،حدود الهی و سنگسار و شلاق است. (1)

بعضی آیه را شامل مساحقه و همجنس گرایی زنان نیز گرفته و از مجمع البیان روایتی را از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله نقل کرده اند که مؤیّد آن است. (2)

در روایتی می خوانیم که مسئله ی حبس در خانه نسبت به زن زناکار،در جاهلیّت نیز بوده و اسلام در آغاز آن را پذیرفته است،ولی بعد از تقویت اسلام مسئله از حبس به اجرای حدّ تبدیل شده است. (3)

پیام ها:

1 برای حفظ آبرو و شرف دیگران،اسلام برای اثبات زنا،چهار شاهد مقرّر کرده است،و حتّی اگر سه شاهد گواهی دهند،هر سه شلاّق می خورند،ولی برای اثبات قتل،دو شاهد کافی است. «أَرْبَعَةً مِنْکُمْ» 2 شاهد بر زنا،هم باید مرد باشد و هم مسلمان،تا در اثبات جرم،دقّت لازم صورت گیرد. «أَرْبَعَةً مِنْکُمْ» 3 گواهی بر زنا واجب نیست. «فَإِنْ شَهِدُوا» 4 در قضاوت به علم خود قناعت نکنیم،گواهی لازم است. «فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ» 5 کیفر زن زناکار،حبس در«خانه»است،نه زندان های عمومی،که ممکن است

ص :256


1- 1) .تفسیر برهان،ج 1،ص 353.
2- 2) .تفسیر راهنما.
3- 3) .وسائل،ج 28،ص 61.

فساد بیشتر بیاموزد. «فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ» 6 حبس زن در خانه،برای آنست که افراد جامعه را فاسد نکند و از ازدواج محروم بماند و میدانی برای لذّت پیدا نکند. «فَأَمْسِکُوهُنَّ» 7 برای سالم سازی و پاکسازی جامعه،حبس مجرم لازم است. «فَأَمْسِکُوهُنَّ» 8 حبس ابد،کیفر زنان شوهرداری بوده است که مرتکب زنا شده اند. «حَتّٰی یَتَوَفّٰاهُنَّ الْمَوْتُ» البتّه این حکم موقّت بوده تا کیفر تازیانه و سنگسار کردن مطرح شود. «أَوْ یَجْعَلَ اللّٰهُ لَهُنَّ سَبِیلاً»

[سوره النساء (4): آیه 16]

اشاره

وَ اَلَّذٰانِ یَأْتِیٰانِهٰا مِنْکُمْ فَآذُوهُمٰا فَإِنْ تٰابٰا وَ أَصْلَحٰا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمٰا إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ تَوّٰاباً رَحِیماً (16)

و آن دو نفری از شما که سراغ فحشا و زنا روند(زن یا مرد زناکار و بدون همسر)هر دو را آزار دهید(و بر آنان حدّ جاری کنید).پس اگر توبه کرده و خود را اصلاح کردند،از آنان درگذرید(زیرا)خداوند توبه پذیرِ مهربان است.

نکته ها:

برای این آیه در تفاسیر،معانی گوناگونی گفته شده است،ولی معنای فوق،از تفسیر نمونه گرفته شده است.البتّه معنای دیگری نیز به ذهن می رسد و آن اینکه:

هر گاه دو مرد تصمیم به انجام فاحشه(لواط)بگیرند،ولی فقط کارهای مقدّماتی را انجام دهند،به نحوی که اطمینان به انجام آن در آینده است،شما از باب نهی از منکر،آن دو را تنبیه و تعزیر و تهدید کنید.اگر شرمنده شده و دست کشیدند و گذشته را جبران کردند،شما هم از آنان بگذرید،که خدا توبه پذیر و رحیم است.

طبق این معنی کلمه ی «الَّذٰانِ» به معنای دو مرد آمده،نه یک مرد ویک زن که از باب تغلیب باشد،و «فَآذُوهُمٰا» به معنای آزار و تنبیه است،نه اجرای حدّ.توبه و اصلاح هم به معنایِ صرف نظر واقعی است،نه اینکه قبل از صدور حکم قاضی توبه کنند. «یَأْتِیٰانِهٰا» را هم می توان به معنای انجام مقدّمات قریب الوقوع فحشا

ص :257

گرفت و این در عرف رایج است که کاری را به کسی نسبت دهند که در آستانه ی انجام آن است.مثل اینکه به شخصی که افراد را به مهمانی دعوت کرده و مشغول تهیه مقدّمات است،می گویند فلانی مهمانی می کند،یا مهمان دارد.(و الله العالم) توبه ی زناکار و صرف نظر نمودن از اجرای حد درباره او،تا وقتی است که کار به دادگاه و اقامه ی شهود و صدور حکم نرسیده باشد،و گر نه پس از صدور حکم، توبه مانع اجرای آن نمی شود.

[سوره النساء (4): آیه 17]

اشاره

إِنَّمَا اَلتَّوْبَةُ عَلَی اَللّٰهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ اَلسُّوءَ بِجَهٰالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولٰئِکَ یَتُوبُ اَللّٰهُ عَلَیْهِمْ وَ کٰانَ اَللّٰهُ عَلِیماً حَکِیماً (17)

بی گمان(پذیرش)توبه بر خدا،برای کسانی است که از روی جهالت کار بد می کنند،سپس زود توبه می کنند.پس خداوند توبه ی آنان را می پذیرد و خداوند،دانا و حکیم است.

نکته ها:

این آیه به گوشه ای از شرایط قبولی توبه اشاره می کند.از جمله آنکه:

الف:گناه،از روی نادانی و بی توجّهی به عواقب گناه باشد،نه از روی کفر و عناد.

ب:زود توبه کند،پیش از آنکه گناه او را احاطه کند،یا خصلت او شود،یا قهر و عذاب الهی فرا رسد.

امام صادق علیه السلام فرمود:هر گناهی که انسان مرتکب شود گرچه آگاهانه باشد در حقیقت جاهل است،زیرا خود را در خطر قهر الهی قرار داده است. (1)

پیام ها:

1 پذیرفتن توبه ی واقعی،از حقوقی است که خداوند برای مردم،بر عهده ی خودش قرار داده است. «التَّوْبَةُ عَلَی اللّٰهِ»

ص :258


1- 1) .تفسیر برهان،ج 1،ص 354.

2 علمی که در برابر هوس ها و غرائز پایدار نباشد،جهل است. «یَعْمَلُونَ» ، «بِجَهٰالَةٍ» 3 تا گناه زیاد نشده،توبه آسان است.در این آیه می خوانیم: «یَعْمَلُونَ السُّوءَ» که مراد انجام یک گناه است،ولی در آیه ی بعد می خوانیم: «یَعْمَلُونَ السَّیِّئٰاتِ» که مراد گناهان زیاد است که توبه از آن مشکل است.

4 خداوند،گناهکاران را به توبه ی فوری تشویق می کند. «یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ» 5 سرعت در توبه،کلید قبولی آن است. «یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ» 6 توبه باید واقعی باشد،اگر تظاهر به توبه کنیم خدا می داند. «کٰانَ اللّٰهُ عَلِیماً» 7 پذیرش عذر گناهکاران بی عناد،مطابق با حکمت است. «عَلِیماً حَکِیماً»

[سوره النساء (4): آیه 18]

اشاره

وَ لَیْسَتِ اَلتَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ اَلسَّیِّئٰاتِ حَتّٰی إِذٰا حَضَرَ أَحَدَهُمُ اَلْمَوْتُ قٰالَ إِنِّی تُبْتُ اَلْآنَ وَ لاَ اَلَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفّٰارٌ أُولٰئِکَ أَعْتَدْنٰا لَهُمْ عَذٰاباً أَلِیماً (18)

و پذیرش توبه،برای کسانی که کارهای زشت می کنند تا وقتی که مرگ یکی از آنان فرا رسد،آن گاه می گوید:همانا الآن توبه کردم،نیست.و نیز برای آنان که کافر بمیرند،بلکه برای آنان عذاب دردناک مهیّا کرده ایم.

پیام ها:

1 توبه در حال اختیار و آزادی ارزش دارد،نه در حال اضطرار یا مواجهه با خطر. «إِذٰا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قٰالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ» 2 اصرار بر گناه،توفیق توبه را از انسان می گیرد.کلمه ی «یَعْمَلُونَ» نشانه استمرار و کلمه ی «السَّیِّئٰاتِ» به معنای تعدّد و تکرار گناه است.

3 توبه را نباید به تأخیر انداخت.چون زمان مرگ معلوم نیست و توبه هنگام معاینه ی مرگ،پذیرفته نمی شود. «إِذٰا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ...» 4 هنگام خطر و مرگ،فطرت خداشناسی انسان آشکار می شود. «إِنِّی تُبْتُ الْآنَ»

ص :259

5 کافر مردن و بد عاقبتی،همه ی اعمال نیک و از جمله توبه را تباه و حبط می کند. «یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفّٰارٌ»

[سوره النساء (4): آیه 19]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا اَلنِّسٰاءَ کَرْهاً وَ لاٰ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مٰا آتَیْتُمُوهُنَّ إِلاّٰ أَنْ یَأْتِینَ بِفٰاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَ عٰاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسیٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اَللّٰهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً (19)

ای کسانی که ایمان آورده اید! برای شما حلال نیست که زنان را به اکراه به ارث برید و بر آنان سخت نگیرید تا بعضی از آنچه را به آنان بخشیده اید، خود ببرید،مگر آنکه مرتکب فحشاء آشکار شوند و با آنان به نیکویی رفتار کنید و اگر از همسرانتان خوشتان نیامد چه بسا شما چیزی را خوش نداشته باشید،ولی خداوند،خیر فراوان در آن قرار داده باشد.

نکته ها:

بر خلاف سنّت جاهلیّت،که گاهی زن نیز به ارث برده می شد،ممکن است آیه اشاره به این باشد که تنها اموال قابل ارث است و همسرِ متوفّی،ارثِ کسی نیست.او خودش می تواند بعد از فوت شوهرش،همسر دیگری انتخاب کند.

پیام ها:

1 اسلام،مدافع حقوق زن است. «لاٰ یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّسٰاءَ کَرْهاً» 2 باز پس گرفتن مهریه با زور،حرام است. «لاٰ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مٰا آتَیْتُمُوهُنَّ» 3 تنها در صورتی که زن در معرض بی عفّتی باشد،مرد حقّ سخت گیری دارد.

«لاٰ تَعْضُلُوهُنَّ»

، «إِلاّٰ أَنْ یَأْتِینَ بِفٰاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ» 4 با زنان باید خوش رفتاری کرد. «عٰاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» 5 مرد،سنگ زیرین آسیای زندگی است و باید با خوشرفتاری،بر سختی ها

ص :260

شکیبا باشد.خطاب آیه به مرد است «لاٰ تَعْضُلُوهُنَّ» ، «عٰاشِرُوهُنَّ» 6 بسیاری از خیرات،در لابلای ناگواری های زندگی است. «یَجْعَلَ اللّٰهُ فِیهِ خَیْراً...» 7 حلّ مشکلات خانواده و داشتن حلم و حوصله،برای سعادت فرزندان،بهتر از جدایی و طلاق است. «فِیهِ خَیْراً کَثِیراً» 8 همیشه خیر و شرّ ما همراه با تمایلات ما نیست،چه بسا چیزی را ناخوشایند داریم،ولی خداوند خیر زیاد در آن قرار داده باشد.زیرا انسان به همه ی مصالح خویش آگاه نیست. «فَعَسیٰ أَنْ تَکْرَهُوا» ، «فِیهِ خَیْراً کَثِیراً»

[سوره النساء (4): آیه 20]

اشاره

وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اِسْتِبْدٰالَ زَوْجٍ مَکٰانَ زَوْجٍ وَ آتَیْتُمْ إِحْدٰاهُنَّ قِنْطٰاراً فَلاٰ تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتٰاناً وَ إِثْماً مُبِیناً (20)

و اگر خواستید همسری بجای همسری انتخاب کنید و مال فراوانی به آنان داده باشید،از او چیزی مگیرید.آیا می خواهید با بهتان و گناه آشکار،آن را بازپس گیرید؟!

نکته ها:

« قِنْطٰاراً »به معنای مال زیاد است که مانند پل و قنطره وسیله ی بهره برداری است.

در دوران جاهلیّت،بعضی که می خواستند همسر دیگری بگیرند،به همسر اوّل تهمت می زدند تا او در فشار قرار گیرد و مهر خود را ببخشد تا شوهر طلاقش دهد، سپس شوهر از همان مهرِ برگردانده شده،همسر دیگری می گرفت.آیه،این سنّت جاهلی را نکوهش می کند.

پیام ها:

1 ازدواج مجدّد از نظر اسلام مجاز است. «اسْتِبْدٰالَ زَوْجٍ مَکٰانَ زَوْجٍ» 2 طلاق،به دست مرد است. «أَرَدْتُمُ اسْتِبْدٰالَ زَوْجٍ» 3 مهریه زیاد،اشکالی ندارد،گرچه سفارش به مهریه کم شده است. «آتَیْتُمْ

ص :261

إِحْدٰاهُنَّ قِنْطٰاراً»

4 مالکیّت انسان در چهارچوب قوانین الهی محدودیّت ندارد. «قِنْطٰاراً» 5 اسلام،حامی حقوق زن است و ازدواج دوّم را به قیمت ضایع کردن حقّ همسر اوّل منع می کند. «فَلاٰ تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً» 6 زن،حقّ مالکیّت دارد و مهریّه،بی کم و کاست باید به او تحویل شود.

«فَلاٰ تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً»

7 اگر شخصی به حقّ،مالک شد،نمی توان مالش را اگرچه زیاد باشد از او گرفت. «فَلاٰ تَأْخُذُوا...» 8 یکی از بدترین انواع ظلم،گرفتن مال مردم،همراه با توجیه کردن و تهمت زدن و بردن آبروی آنان است. «أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتٰاناً وَ إِثْماً»

[سوره النساء (4): آیه 21]

اشاره

وَ کَیْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضیٰ بَعْضُکُمْ إِلیٰ بَعْضٍ وَ أَخَذْنَ مِنْکُمْ مِیثٰاقاً غَلِیظاً (21)

و چگونه آن مال را پس می گیرید،در حالی که هر یک از شما از دیگری کام گرفته اید و همسرانتان از شما(هنگام ازدواج،برای پرداخت مهریه)پیمان محکم گرفته اند!

پیام ها:

1 در نهی از منکر باید از عواطف انسانی هم بهره گرفت.شما که مدّتها با همسر خود روابط کامل داشته و کامیاب شده اید چرا اکنون مهریه او را به ناحقّ پس می گیرید. «قَدْ أَفْضیٰ بَعْضُکُمْ إِلیٰ بَعْضٍ» 2 هنگام ناراحتی های زندگی،باید به یاد لذّت های قبل آن بود. «قَدْ أَفْضیٰ...» 3 در بیان امور مربوط به زناشویی،ادب را مراعات کنیم. «أَفْضیٰ» 4 مهریّه حقّی است برای زنان که در برابر هم خوابی تعیین شده است. «قَدْ أَفْضیٰ» 5 عقد ازدواج،یک میثاق محکم است. «مِیثٰاقاً غَلِیظاً» 6 پس گرفتن مهریه پیمان شکنی است. «وَ کَیْفَ تَأْخُذُونَهُ» ، «وَ أَخَذْنَ مِنْکُمْ مِیثٰاقاً غَلِیظاً»

ص :262

[سوره النساء (4): آیه 22]

اشاره

وَ لاٰ تَنْکِحُوا مٰا نَکَحَ آبٰاؤُکُمْ مِنَ اَلنِّسٰاءِ إِلاّٰ مٰا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ کٰانَ فٰاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ سٰاءَ سَبِیلاً (22)

و با زنانی که پدرانتان به ازدواج خود در آورده اند،ازدواج نکنید،مگر آنچه در گذشته(پیش از نزول این حکم)انجام شده است.همانا این گونه ازدواج، بسیار زشت و مایه ی دشمنی و راه بدی است.

نکته ها:

از رسوم جاهلی آن بود که هر گاه شخصی از دنیا می رفت،فرزندان او با نامادری خود(همسر پدر)ازدواج می کردند.یکی از انصار به نام ابو قیس از دنیا رفت.

فرزندش به نامادری خود پیشنهاد ازدواج کرد.آن زن گفت:باید از پیامبر کسب تکلیف کنم.چون پرسید این آیه نازل شد و ازدواج با«زن پدر»را ممنوع کرد.

پیام ها:

1 اسلام دین فطرت است.چون انسان طبعاً از ازدواج با مادر و نامادری متنفّر است،در اسلام حرام شده است. «لاٰ تَنْکِحُوا مٰا نَکَحَ آبٰاؤُکُمْ» 2«زن پدر»ها به منزله ی مادرند.پس به جای کینه و ناسازگاری،باید نسبت به فرزندان«مادری»کنند. «لاٰ تَنْکِحُوا مٰا نَکَحَ آبٰاؤُکُمْ» 3 فرزندان باید حریم پدر را در ازدواج حفظ کنند. «لاٰ تَنْکِحُوا مٰا نَکَحَ آبٰاؤُکُمْ» 4 فرزندان،به زن پدر،به دید«مادر»بنگرند. «مٰا نَکَحَ آبٰاؤُکُمْ» 5 اسلام از گذشته ها چشم می پوشد. (1)ازدواج های پیش از این حکم،با نامادری،مورد عفو است. «إِلاّٰ مٰا قَدْ سَلَفَ» 6 برای گفتار،باید بطور اجمال یا تفصیل،دلیل و برهان آورد. «إِنَّهُ کٰانَ فٰاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ سٰاءَ سَبِیلاً»

ص :263


1- 1) .«الاسلام یجُبّ ما قبله»اسلام،گذشته را می پوشاند.

7 ازدواج با نامادری،راه ازدواج با سایر محارم را نیز باز می کند. «سٰاءَ سَبِیلاً»

[سوره النساء (4): آیه 23]

اشاره

حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهٰاتُکُمْ وَ بَنٰاتُکُمْ وَ أَخَوٰاتُکُمْ وَ عَمّٰاتُکُمْ وَ خٰالاٰتُکُمْ وَ بَنٰاتُ اَلْأَخِ وَ بَنٰاتُ اَلْأُخْتِ وَ أُمَّهٰاتُکُمُ اَللاّٰتِی أَرْضَعْنَکُمْ وَ أَخَوٰاتُکُمْ مِنَ اَلرَّضٰاعَةِ وَ أُمَّهٰاتُ نِسٰائِکُمْ وَ رَبٰائِبُکُمُ اَللاّٰتِی فِی حُجُورِکُمْ مِنْ نِسٰائِکُمُ اَللاّٰتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَکُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَیْکُمْ وَ حَلاٰئِلُ أَبْنٰائِکُمُ اَلَّذِینَ مِنْ أَصْلاٰبِکُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ اَلْأُخْتَیْنِ إِلاّٰ مٰا قَدْ سَلَفَ إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ غَفُوراً رَحِیماً (23)

بر شما حرام شده است(ازدواج با)مادرانتان و دخترانتان،و خواهرانتان و عمّه هایتان و خاله هایتان و دختران برادر و دختران خواهر و آن مادرانتان که به شما شیر داده اند و خواهران رضاعی(شیری)شما و مادران همسرانتان و دختران همسرانتان(از شوهر قبلی)که در دامن شما تربیت یافته اند،به شرط آنکه با مادرانشان،همبستر شده باشید،پس اگر آمیزش نکرده اید مانعی ندارد(که با آن دختران ازدواج کنید)و(همچنین حرام است ازدواج با) همسران پسرانتان که از نسل شمایند(نه پسر خوانده ها)و(حرام است در ازدواج)جمع بین دو خواهر،مگر آنچه پیشتر انجام گرفته است.همانا خداوند بخشنده و مهربان است.

نکته ها:

در این آیه گروه هایی از زنان که به انسان محرمند و ازدواج با آنان حرام است،ذکر شده است.محرمیّت و حرمت ازدواج از سه راه حاصل می شود:

1 ولادت(ارتباط نسبی)2 ازدواج(ارتباط سببی)3 شیرخواری(ارتباط رضاعی)

ص :264

تحریم ازدواج با محارم در ادیان پیشین نیز بوده است. (1)

ازدواج با غیر محارم،عامل گسترش ارتباط خانواده ها است.

ازدواج همزمان با دو خواهر،معمولاً آنان را به حسادت و رقابت شخصی و جنسی می کشاند و علاقه هایشان به عداوت می انجامد.شاید نهی به این خاطر باشد. «وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ...»

پیام ها:

1 اختیار حرام و حلال کردن همه چیز(مأکولات،مشروبات،معاملات و منکوحات...)تنها برای خداست. «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ» 2 شیر مادر،همچون تولّد از مادر،یکی از اسباب محرمیّت است.در انتخاب دایه دقّت کنیم. «أُمَّهٰاتُکُمُ اللاّٰتِی أَرْضَعْنَکُمْ وَ أَخَوٰاتُکُمْ مِنَ الرَّضٰاعَةِ» 3 به دخترانی که از شوهر قبلیِ زن شما هستند و در خانه شما زندگی می کنند،به چشم دختر خود نگاه کنید و مربّی آنان باشید. «وَ رَبٰائِبُکُمُ اللاّٰتِی فِی حُجُورِکُمْ» 4 قانون عطف به ما سبق نمی شود. «إِلاّٰ مٰا قَدْ سَلَفَ» (کسانی که قبل از تحریم،دو خواهر را به عقد خود در آورده اند،کیفری ندارند گرچه بعد از اعلام این قانون باید یکی از خواهران را نگاه و دیگری را رها کند.)

[سوره النساء (4): آیه 24]

اشاره

وَ اَلْمُحْصَنٰاتُ مِنَ اَلنِّسٰاءِ إِلاّٰ مٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُکُمْ کِتٰابَ اَللّٰهِ عَلَیْکُمْ وَ أُحِلَّ لَکُمْ مٰا وَرٰاءَ ذٰلِکُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوٰالِکُمْ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسٰافِحِینَ فَمَا اِسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً وَ لاٰ جُنٰاحَ عَلَیْکُمْ فِیمٰا تَرٰاضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ اَلْفَرِیضَةِ إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ عَلِیماً حَکِیماً (24)

ص :265


1- 1) .تورات،سِفر لاویان،باب 18،آیه 6-23.

و(ازدواج با)زنان شوهردار(نیز بر شما حرام شده است،)مگر آنان که(به حکم خداوند،در جنگ با کفّار)مالک شده اید.(این احکام،)نوشته و قانون خدا بر شماست.و جز اینها(که گفته شد،)برای شما حلال است که(زنان دیگر را) به وسیله ی اموال خود،به قصد پاکدامنی و نکاح،نه به قصد زنا،طلب کنید.

پس هر گاه از آن زنان،(به نکاح موقّت)کام گرفتید،مهرشان را به عنوان یک واجب بپردازید و پس از تعیین مهر،در(تغییر مدّت عقد یا مقدار مهر)آنچه با یکدیگر توافق کنید،بر شما گناهی نیست.همانا خداوند دانا و حکیم است.

نکته ها:

کلمه ی« اَلْمُحْصَنٰاتُ »از نظر لغوی،یعنی آنچه در حِصن و حریم باشد و از دسترسی دیگران منع شود.ریشه این کلمه در قرآن،در مورد سه گروه استعمال شده است:

1 زنان عفیف و پاکدامن.چنان که خداوند درباره حضرت مریم می فرماید: «الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهٰا» (1)2 زنان شوهردار.زیرا شوهر نقش حفاظت از عفت زن را به عهده دارد.مراد از «الْمُحْصَنٰاتُ مِنَ النِّسٰاءِ» در آیه مورد بحث،همین معنی است.

3 زنان آزاده که اسیر جنگی نبوده و کنیز نیستند.زیرا اسارت سبب پاره شدن پرده های عفّت و حیای زن می گردد و بی عفّتی در میان کنیزان شایع بوده است.

مراد از «الْمُحْصَنٰاتِ الْمُؤْمِنٰاتِ» در آیه بعد،این معناست.

کلمه ی« مُسٰافِحِینَ »از«سفاح»به معنای زنا می باشد.

اسارت برای زنان کافر،به منزله ی طلاق آنان از شوهران است.مثل ایمان آوردن زن،که اگر شوهرش به کفر ادامه دهد،ایمان آوردن او را از شوهر جدا می کند.

ازدواج با زن شوهردار،از نظر اسلام حرام است،از هر مذهب و ملت که باشد.

ولی چون اسارت به منزله ی طلاق است،زن اسیر،پس از اسارت به مدّت یک بار

ص :266


1- 1) .تحریم،12.

قاعده شدن،و اگر باردار است تا وضع حمل باید عده نگهدارد و در مدّت عده هیچ گونه ارتباط زناشویی با او جایز نیست.این طرح زناشویی بعنوان همسر یا کنیز،از طرح بازگرداندن به کفّار یا رها کردن و بی سرپرست گذاشتن،بهتر است.

کلمه ی«متعة»همچون کلمه ی حج،صلوة،ربا و غنیمت،دارای معنای شرعی است،نه لغوی.بنا بر این به قول علامه در تفسیر المیزان شکّی در آن نیست که مراد از جمله ی «اسْتَمْتَعْتُمْ» مُتعه است.

پرداخت اجر، «فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ» در مُتعه مربوط به استمتاع است، «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ» در حالی که اگر مراد آیه نکاح دائم باشد،با خواندن عقد مهریه لازم است،خواه استمتاع بشود یا نشود،لکن قبل از آمیزش اگر طلاق صورت گرفت،نصف مهریه پرداخت می شود.

جمله ی «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ» به فرموده اهل بیت علیهم السلام (1)و اکثر تفاسیر اهل سنّت،مربوط به ازدواج موقّت است که خلیفه دوّم آن را حرام کرد،با آنکه کسی حقّ تحریم حکم خدا را ندارد.و اگر حرام نمی شد به گفته روایات، (2)کسی مرتکب زنا نمی شد مگر افراد شقیّ.ازدواج موقّت یک طرح صحیح است و دنیا بخاطر نداشتن آن،زنا را آزاد کرده است.ازدواج موقّت یک ضرورت اجتماع است و در روایات اهل سنّت می خوانیم،جواز مُتعه به خاطر دوری از همسر و بروز جنگ ها بوده که الآن نیز همان شرایط موجود است.مُتعه طرحی برای حل این مشکل اجتماعی و جلوگیری از فساد است و تا قیامت هم جنبه شرعی دارد.

دستاویز بعضی این است که در قرآن موضوع عدّه و ارث و حفظ فروج،نسبت به ازدواج مطرح است و متعه ازدواج نیست.ولی پاسخ ما این است:

اوّلاً نام ازدواج به متعه هم گفته می شود،و ثانیاً در متعه هم عدّه لازم است و فقط قانون ارث زن از مرد یا بالعکس،در متعه استثنا شده است.

ص :267


1- 1) .کافی،ج 5،ص 448؛وسائل،ج 21،ص 5.
2- 2) .تفسیر کبیر فخر رازی،ذیل آیه.
چند پرسش:

1 آیا ازدواج موقّت نقابی بر چهره ی فحشا نیست؟ پاسخ:خیر،زیرا:

الف:در ازدواج موقّت زن فقط در اختیار یک نفر است.

ب:حد اقل چهل و پنج روز باید عدّه نگاه دارد.

ج:مولود مُتعه همچون مولود همسر دائمی است.

2 آیا مردان هوسباز از این قانون سوء استفاده نمی کنند؟ پاسخ:ممکن است از هر قانون مفید و ضروری افرادی سوء استفاده کنند.مگر از انگور شراب نمی سازند؟ مگر زمانی که بعضی از سفر حج سوء استفاده کردند، باید منکر سفر حج شد؟ 3 تکلیف فرزندان مُتعه چیست؟ پاسخ:در حقوق و ارث و امثال آن،هیچ فرقی با فرزندان همسر دائم ندارند.

پیام ها:

1 برای ازدواج،نباید سراغ زنان شوهردار رفت. «وَ الْمُحْصَنٰاتُ» 2 زنان اسیر در جنگ با کفّار،نباید بی سرپرست بمانند،یا به کفّار برگردانده شوند،بلکه به عنوان همسر یا کنیز،با مسلمانان رابطه ی شرعی داشته باشند.

«إِلاّٰ مٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُکُمْ»

3 حرام بودن ازدواج با محارم و زنان شوهر دار و جمع میان دو خواهر،از احکام ثابت،قطعی و تغیرناپذیر الهی است. «حُرِّمَتْ» ، «کِتٰابَ اللّٰهِ عَلَیْکُمْ» 4 صرف بودجه در مسیر بی عفّتی و فحشا حرام است. «تَبْتَغُوا بِأَمْوٰالِکُمْ» ، «غَیْرَ مُسٰافِحِینَ» 5 ازدواج موقّت،شرعی است و مهریه زن باید پرداخت شود. «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ» ، «فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ» 6 در مهریه،رضایت طرفین شرط است. «فِیمٰا تَرٰاضَیْتُمْ بِهِ»

ص :268

7 بعد از پایان مدّت در ازدواج موقّت،می توان مدّت یا مهریه را با رضایت طرفین تمدید و اضافه کرد. «لاٰ جُنٰاحَ عَلَیْکُمْ فِیمٰا تَرٰاضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِیضَةِ» 8 ازدواج موقّت و احکام و قوانین ازدواج،برخاسته از علم و حکمت خداوند است. «عَلِیماً حَکِیماً» 9 علم و حکمت دو شرط لازم برای قانون گذار است. «کِتٰابَ اللّٰهِ» ، «عَلِیماً حَکِیماً» «جُزْءٌ 5»

[سوره النساء (4): آیه 25]

اشاره

وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ یَنْکِحَ اَلْمُحْصَنٰاتِ اَلْمُؤْمِنٰاتِ فَمِنْ مٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُکُمْ مِنْ فَتَیٰاتِکُمُ اَلْمُؤْمِنٰاتِ وَ اَللّٰهُ أَعْلَمُ بِإِیمٰانِکُمْ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنٰاتٍ غَیْرَ مُسٰافِحٰاتٍ وَ لاٰ مُتَّخِذٰاتِ أَخْدٰانٍ فَإِذٰا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفٰاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مٰا عَلَی اَلْمُحْصَنٰاتِ مِنَ اَلْعَذٰابِ ذٰلِکَ لِمَنْ خَشِیَ اَلْعَنَتَ مِنْکُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (25)

و هر کس از شما،که توانایی مالی ندارد تا با زنان آزادِ باایمان ازدواج کند،پس از کنیزانِ با ایمانی که شما مالک آنید،(به زنی بگیرد)و خداوند به ایمان شما داناتر است.

همه از یکدیگرید،پس(نگویید:که من آزادم و تو کنیز.و)با اذن صاحبانشان آن کنیزان را به همسری درآورید و مهریه نیکو و به طور شایسته به آنان بدهید،به شرط آنکه پاکدامن باشند،نه اهل فحشا و نه اهل دوست گرفتن های پنهانی.پس آن گاه که کنیزان، صاحب همسر شدند،اگر مرتکب زنا شوند،کیفرشان نصف کیفر زنانِ آزاد است.این (نوع از ازدواج،)برای کسانی از شما رواست که از(رنج و فشار بی همسری و)افتادن به گناه و زنا بر خود بترسد،با این همه،صبر کردن(و ازدواج نکردن با کنیزان)برایتان بهتر است و خداوند بخشنده و مهربان است.

ص :269

نکته ها:

چنان که در نکته های آیه قبل گفته شد،مراد از «الْمُحْصَنٰاتِ الْمُؤْمِنٰاتِ» در این آیه، زنان آزاد است.زیرا در مقابل آن، «فَتَیٰاتِکُمُ الْمُؤْمِنٰاتِ» بکار رفته که به معنای کنیزان است.قرآن در جای دیگر نیز در مورد کنیزان،واژه ی«فتیات»را بکار برده و می فرماید: «لاٰ تُکْرِهُوا فَتَیٰاتِکُمْ عَلَی الْبِغٰاءِ» (1)کنیزان خود را برارتکاب زنا اجبار نکنید.

کلمه ی« أَخْدٰانٍ »،جمع«خدن»به معنای دوست و رفیق است،امّا معمولا در مورد کسانی به کار می رود که ارتباط با آنها به صورت پنهانی و برای امور نامشروع است.

این کلمه در مقابلِ« مُسٰافِحٰاتٍ »بکار رفته که به معنای کسانی است که زنای آشکار و علنی دارند.

کلمه ی« طَوْلاً »به معنای توانایی و داشتن امکانات است و کلمه ی« اَلْعَنَتَ »به معنای سختی و رنج و مشکلات است.

کسانی که مالک کنیز می شوند،بدون آنکه نیازی به عقدِ ازدواج باشد،حقّ آمیزش با او را دارند.لذا مراد از ازدواج با کنیزان که در این آیه مطرح شده است، ازدواج با کنیز دیگران است که باید با اجازه ی صاحبان آنها باشد.

گرچه ازدواج با کنیزان نکوهیده است،امّا در میان آنها زنان برجسته ی بسیاری بوده اند که صاحب کمالات بوده و به همین جهت برخی اولیای خدا آنان را به همسری گرفته و از آنان صاحب فرزندانی بزرگ شده اند.

پیام ها:

1 در اسلام،برای موضوع ازدواج،بن بست نیست. «وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ» 2 قانونگذار باید به نیازهای طبیعی افراد جامعه از یک سو و فشارهای اقتصادی آنان از سوی دیگر توجّه داشته باشد. «وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ....» 3 ازدواج با کنیز را تحمّل کنید،ولی ننگ گناه را هرگز. «فَمِنْ مٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُکُمْ»

ص :270


1- 1) .نور،33.

4 از ازدواج با زن آزاد می توان صرف نظر کرد،ولی از شرط ایمان نمی توان گذشت. «فَتَیٰاتِکُمُ الْمُؤْمِنٰاتِ» 5 ایمان،شرط اساسی در هر ازدواجی است. «الْمُحْصَنٰاتِ الْمُؤْمِنٰاتِ» ، «فَتَیٰاتِکُمُ الْمُؤْمِنٰاتِ» 6 ایمان ظاهری برای ازدواج کافی است،ما مأمور به باطن نیستیم. «وَ اللّٰهُ أَعْلَمُ بِإِیمٰانِکُمْ» 7 ازدواج با کنیز،حقارت نیست. «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ» 8 رضایتِ مالک کنیز در ازدواج،مانند اذن پدرِ دختر،شرط است. «بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ» 9 مالکان بدانند که کنیزان از اهل خودشانند. «أَهْلِهِنَّ» 10 به کنیزان نیز مثل زنان آزاد،باید مهریه نیکو داد. «آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» 11 مهریه را به خود کنیز بدهید.حقوق اقتصادی و اجتماعی بردگان باید مراعات شود. «آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ» 12 میزان مهریه باید بر اساس عُرف و شئون زن باشد. «بِالْمَعْرُوفِ» 13 شرطِ بقای ازدواج،پاکدامنی،دوری از فحشا و روابط نامشروع است.

«مُحْصَنٰاتٍ غَیْرَ مُسٰافِحٰاتٍ...»

14 مجازات زن بدکار اگر کنیز باشد،به خاطر کنیز بودن و محرومیّت های آن،به نصف کاهش می یابد. «فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مٰا عَلَی الْمُحْصَنٰاتِ» 15 فراهم آوردن ازدواج های سهل و آسان در جامعه،راه جلوگیری از مفاسد جنسی است. «ذٰلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ» 16 سالم سازی روانی از اهداف اسلام است. «ذٰلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ» 17 صبر و خودداری،از ازدواج با کنیز بهتر است. «وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ»

ص :271

[سوره النساء (4): آیه 26]

اشاره

یُرِیدُ اَللّٰهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَ یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (26)

خداوند می خواهد(با این قوانین،راه سعادت را)برای شما آشکار سازد و شما را به سنّت های(خوب)پیشینیانتان راهنمایی کند و شما را(با بیان احکام)از گناه پاک سازد و خداوند،دانا و حکیم است.

پیام ها:

1 سنّت خداوند،هدایت،بیان و ابلاغ است. «لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَ یَهْدِیَکُمْ» 2 از سنّت های خوب گذشتگان باید تبعیّت و تقلید کرد. «سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ» 3 احکام و مقرّرات اسلام درباره ی ازدواج،همانند احکام سایر ادیان آسمانی گذشته است. «سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ» 4 خداوند،لطف خویش را به انسان برمی گرداند. «یَتُوبَ عَلَیْکُمْ» 5 موارد مجاز یا ممنوع ازدواج،بر اساس علم و حکمت و مصلحت است. «وَ اللّٰهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ»

[سوره النساء (4): آیه 27]

اشاره

وَ اَللّٰهُ یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ یُرِیدُ اَلَّذِینَ یَتَّبِعُونَ اَلشَّهَوٰاتِ أَنْ تَمِیلُوا مَیْلاً عَظِیماً (27)

و خداوند می خواهد شما را ببخشد(و از آلودگی پاک سازد،)ولی کسانی که از هوسها پیروی می کنند،می خواهند که شما به انحرافی بزرگ تمایل پیدا کنید.

نکته ها:

آزادی های جنسی در دید اوّل،نوعی لذّت و کامجویی است،لیکن با توجّه به عوارض فردی و اجتماعی آنها،بزرگ ترین سقوط و انحراف است.بی بند و باری، جسم را ذوب،فکر را مشغول،اموال را تباه و اطمینان را سلب می کند.میل به تشکیل خانواده را از بین می برد،فرزندان نامشروع به جامعه تحویل می دهد،

ص :272

امراض مقاربتی و روانی به ارمغان می آورد و در یک کلمه،آزادی جنسی، بزرگ ترین اسارت ها را به دنبال دارد.

پیام ها:

1 محدودیّت ها و قیودی که در ازدواج مطرح است،رمز لطف خدا به انسان و جامعه ی بشری است. «وَ اللّٰهُ یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ» 2 در مسیر شهوترانان گام ننهید و از آنان تقلید نکنید،که دشمن شمایند. «یُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَوٰاتِ...» 3 هوسبازان بی بند و بار،به چیزی جز غرق شدن شما در شهوات،قانع نمی شوند و می خواهند شما رفیق راهشان باشید. «أَنْ تَمِیلُوا مَیْلاً عَظِیماً» 4 اخلاق جنسی در اسلام،معتدل و دور از افراط و تفریط است،ولی هوس پرستان راه افراطی را برای شما می خواهند. «مَیْلاً عَظِیماً» 5 در انتخاب راه دقّت کنیم.در آیه دو بار کلمه «یُرِیدُ» به کار رفته است؛یک اراده از خدای علیم حکیم و یک اراده از هوسبازان بدخواه.به سراغ کدام اراده ها می رویم. «وَ اللّٰهُ یُرِیدُ» ، «یُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَوٰاتِ»

[سوره النساء (4): آیه 28]

اشاره

یُرِیدُ اَللّٰهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَ خُلِقَ اَلْإِنْسٰانُ ضَعِیفاً (28)

خداوند می خواهد(با آسان کردن قوانین ازدواج،بار تکلیف)شما را سبک کند.

و انسان،ضعیف آفریده شده است.

نکته ها:

در این سه آیه اخیر،گوشه ای از الطاف خداوند در امر ازدواج پی در پی نقل شده است.خداوند احکام را برای شما بیان می کند، «لِیُبَیِّنَ لَکُمْ» راه نشان می دهد، «یَهْدِیَکُمْ» لطف خود را به شما برمی گرداند، «یَتُوبَ عَلَیْکُمْ» و بر شما آسان می گیرد، «یُخَفِّفَ عَنْکُمْ» و این همه به خاطر آن که انسان در برابر طوفان غرایز، ناتوان،و قدرت صبر و خودداری او اندک است.

ص :273

پیام ها:

1 اسلام،دین آسانی است و بن بست ندارد. «یُرِیدُ اللّٰهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ» 2 تکالیف دینی،بر اساس توان و طاقت انسان است. «یُرِیدُ اللّٰهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ» 3 مشکل تراشی در ازدواج،خلاف خواست خداست. «یُرِیدُ اللّٰهُ أَنْ یُخَفِّفَ» 4 پیروی و پایبندی شما در احکام ازدواج،زمینه ی سبکباری و دورماندن جامعه از آفات و مشقات است. «یُرِیدُ اللّٰهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ» 5 انسان در برابر غریزه ی جنسی ضعیف است. «خُلِقَ الْإِنْسٰانُ ضَعِیفاً» 6 میان تکوین و آفرینش انسان،و تشریع و احکام الهی هماهنگی است.

«یُخَفِّفَ»

، «ضَعِیفاً»

[سوره النساء (4): آیه 29]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَأْکُلُوا أَمْوٰالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبٰاطِلِ إِلاّٰ أَنْ تَکُونَ تِجٰارَةً عَنْ تَرٰاضٍ مِنْکُمْ وَ لاٰ تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ بِکُمْ رَحِیماً (29)

ای کسانی که ایمان آورده اید! اموال یکدیگر را در میان خود به باطل نخورید، مگر اینکه تجارتی با رضایت یکدیگر باشد.و خود(و یکدیگر)را نکشید،همانا خداوند نسبت به شما همواره مهربان بوده است.

نکته ها:

رمز اینکه نهی از قتل، «لاٰ تَقْتُلُوا» بدنبال نهی از حرام خوری، «لاٰ تَأْکُلُوا» آمده است،شاید آن باشد که سیستم اقتصادی ناسالم،زمینه ی قیام محرومان علیه زراندوزان و بروز درگیری ها و پیدایش قتل و هلاکت جامعه است.

امام صادق علیه السلام به هنگام تلاوت این آیه فرمود:کسی که قرض بگیرد و بداند که نمی تواند بازپرداخت کند،مال باطل خورده است. (1)امام باقر علیه السلام در ذیل آیه

ص :274


1- 1) .کافی،ج 5،ص 95.

فرمود:ربا،قمار،کم فروشی و ظلم از مصادیق باطل است. (1)

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله درباره وضو و غسل با آب سرد،آنجا که خطر جانی دارد فرمود:

« وَ لاٰ تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللّٰهَ کٰانَ بِکُمْ رَحِیماً ». (2)

امام صادق علیه السلام فرمود:اگر مسلمانی به تنهایی وارد منطقه کفّار شد و کشته شد، خودکشی کرده است. (3)

کشتن رهبران معصوم یکی از مصادیق خودکشی و به هلاکت انداختن جامعه است،امام صادق علیه السلام درباره ی «لاٰ تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ» فرمودند:یعنی اهل بیت پیامبر خود را نکشید. (4)

پیام ها:

1 مالکیّت فردی محترم است و تصرّف در اموال دیگران،جز از راه معاملات صحیح و بر اساس رضایت،حرام است. «لاٰ تَأْکُلُوا» ، «إِلاّٰ» ، «تِجٰارَةً عَنْ تَرٰاضٍ» 2 جامعه،دارای روح واحد و سرنوشت مشترک است.اموال دیگران را همچون اموال خودتان محترم بدانید. «أَمْوٰالَکُمْ بَیْنَکُمْ» 3 هر نوع تصرّفی که بر مبنای«حقّ»نباشد،ممنوع است. «لاٰ تَأْکُلُوا» ، «بِالْبٰاطِلِ» 4 داد و ستدها باید با رضایت طرفین باشد،نه با اجبار و اکراه. «عَنْ تَرٰاضٍ مِنْکُمْ» 5 جان انسان محترم است،لذا خودکشی و یا دیگرکشی حرام است. «لاٰ تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ» 6 احکام و مقرّرات اسلام پرتوی از رحمت خداوند است. «کٰانَ بِکُمْ رَحِیماً»

ص :275


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .تفسیر برهان،ج 1،ص 363.
4- 4) .تفسیر فرات کوفی،ص 101.

[سوره النساء (4): آیه 30]

اشاره

وَ مَنْ یَفْعَلْ ذٰلِکَ عُدْوٰاناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِیهِ نٰاراً وَ کٰانَ ذٰلِکَ عَلَی اَللّٰهِ یَسِیراً (30)

و هر کس از روی تجاوز و ستم چنان کند(و دست به مال و جان مردم دراز کرده،یا خودکشی و خونریزی کند)به زودی او را در آتشی(عظیم)وارد سازیم و این کار،بر خداوند آسان است.

نکته ها:

شاید تفاوت«عدوان»و«ظلم»این باشد که عدوان،تجاوز به دیگران است،ظلم،شامل ستم بر خویش هم می شود.

کلمه ی«صلو»به معنای ورود در رحمت و کلمه ی«صلی»به معنای ورود در دوزخ است،بنا بر این کلمه« نُصْلِیهِ »به معنای آن است که او را در آتش وارد می کنیم.

امام صادق علیه السلام فرمود:هر کس به عمد خودکشی کند،برای همیشه در دوزخ است.آن گاه این آیه را تلاوت فرمودند. (1)

پیام ها:

1 کارهایی که از سر ظلم و عدوان از انسان سر نزند،قهر الهی ندارد. «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذٰلِکَ عُدْوٰاناً وَ ظُلْماً...» 2 قصد و انگیزه،نقش اصلی را در کیفر یا پاداش دارد. «مَنْ یَفْعَلْ ذٰلِکَ عُدْوٰاناً وَ ظُلْماً»

[سوره النساء (4): آیه 31]

اشاره

إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبٰائِرَ مٰا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئٰاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَرِیماً (31)

اگر از گناهان بزرگی که از آن نهی می شوید پرهیز کنید،گناهان کوچکتان را بر شما می پوشانیم و شما را در جایگاهی ارجمند وارد می کنیم.

ص :276


1- 1) .من لا یحضر،ج 3،ص 364.
نکته ها:

از این آیه استفاده می شود که گناهان،دو نوعند:صغیره و کبیره.در آیه ی 49 سوره ی کهف نیز می خوانیم که مجرمان در قیامت،با دیدن پرونده ی اعمال خود می گویند:این چه نامه ی عملی است که هیچ گناه کوچک و بزرگی را فروگذار نکرده است. «لاٰ یُغٰادِرُ صَغِیرَةً وَ لاٰ کَبِیرَةً» از امام کاظم علیه السلام سؤال شد که در این آیه خداوند وعده ی مغفرت صغائر را در صورت اجتناب از کبائر داده است،پس شفاعت برای کجاست؟ امام فرمودند:

شفاعت برای اهل کبائر امّت است. (1)

گناه کبیره،طبق روایات،آن است که خداوند وعده ی آتش به انجام دهنده اش داده است. (2)شاید وعده آتش در آیه قبل برای قتل یا خودکشی و تجاوز به مال مردم اشاره به همین باشد که نمونه گناهان کبیره ای که وعده عذاب داده شده، تجاوز به مال و جان مردم است.

تعداد گناهان کبیره در روایات،متعدّد و مختلف است و این به خاطر آن است که کبائر نیز درجاتی دارند و به بعضی از گناهان«اکبر الکبائر»گفته شده است.

پیام ها:

1 کسانی که اصول فکری و عملی آنان صحیح است،باید نسبت به تخلّفات جزئی آنان،گذشت کرد. «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبٰائِرَ» ، «نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئٰاتِکُمْ» 2 پاداش کسانی که گناهان بزرگ را ترک می کنند،آن است که خداوند از گناهان کوچکشان بگذرد. «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبٰائِرَ» ، «نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئٰاتِکُمْ» 3 تا از گناهان کبیره و صغیره پاک نشویم،به بهشت نخواهیم رفت. «نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئٰاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَرِیماً»

ص :277


1- 1) .توحید صدوق،ص 407.
2- 2) .کافی،ج 2،ص 276.

[سوره النساء (4): آیه 32]

اشاره

وَ لاٰ تَتَمَنَّوْا مٰا فَضَّلَ اَللّٰهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلیٰ بَعْضٍ لِلرِّجٰالِ نَصِیبٌ مِمَّا اِکْتَسَبُوا وَ لِلنِّسٰاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اِکْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اَللّٰهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً (32)

و آنچه را که خداوند سبب برتری بعضی از شما بر بعضی دیگر قرار داده آرزو نکنید.برای مردان از آنچه بدست آورده اند بهره ای است و برای زنان نیز از آنچه کسب کرده اند بهره ای می باشد و(به جای آرزو و حسادت)از فضل خداوند بخواهید،که خداوند به هر چیزی داناست.

نکته ها:

آیات قبل،از حرام خواری نهی فرمود،این آیه به ریشه ی حرام خواری اشاره می کند که طمع،آرزو و رقابت است.

عدالت،غیر از تساوی است.عدالت همه جا ارزش است،ولی تساوی گاهی ارزش است و گاهی ظلم.مثلاً اگر پزشک به همه مریض ها یک نوع دارو بدهد،یا معلّم به همه شاگردان یک نوع نمره بدهد،تساوی هست،امّا عدالت نیست.

عدالت،آن است که به هر کس بر اساس استحقاقش بدهیم،گرچه موجب تفاوت شود،زیرا تفاوت گذاشتن بر اساس لیاقت ها و کمالات حقّ است،امّا تبعیض باطل است.تبعیض آن است که بدون دلیل و بر اساس هوای نفس یکی را بر دیگری ترجیح دهیم،ولی تفاوت آن است که بر اساس معیارها یکی را بر دیگری ترجیح دهیم.بنا بر این باید آرزوی عدالت داشت،ولی تمنّای یکسان بودن همه چیز و همه کس نابجاست.اعضای یک بدن و اجزای یک ماشین از نظر جنس و شکل و کارایی متفاوتند،امّا تفاوت آنها حکیمانه است.اگر خداوند،همه را یکسان نیافریده،طبق حکمت اوست.بنا بر این در اموری که به دست ما نیست، مثل جنسیّت،زیبایی،استعداد،بیان،هوش،عمر و...باید به تقسیم و تقدیر الهی راضی بود.ما که خدا را عادل و حکیم می دانیم،اگر در جایی هم دلیل و حکمت

ص :278

چیزی را نفهمیدیم نباید قضاوت عجولانه و جاهلانه همراه با سوء ظن یا توقّع نابجا به خداوند حکیم داشته باشیم و یا بر دارندگان این نعمت ها حسد ورزیم، چرا که با فزونی هر نعمتی،مسئولیّت بیشتر می شود و با آمدن هر نعمتی،غم از دست دادنش همراه است.این حقیقت را در نهج البلاغه می خوانیم.

در موارد اختیاری،باید با کوشش و تلاش و پرهیز از کسالت و تنبلی،در رقابتی سالم به قوّت و کثرت و استقلال رسید و اجازه ی استثمار و استعمار به دیگران نداد و در مواردی که بدست ما نیست،باید تفاوتها را دلیل رشد و آزمایش و تحرک و تعاون و پیوستگی جامعه دانست،زیرا که اگر همه مردم دارای امکانات یکسان باشند،صفات انسانی از قبیل سخاوت،شجاعت و ایثار در انسان رشد نمی کند.انسان در لابلای فراز و نشیب ها خود را نشان می دهد،حرکت می کند و با دیگران به خاطر نیازش پیوند می خورد.

امام صادق علیه السلام در پاسخ از آیه فرمودند:کسی به همسر و فرزند دیگران چشم داشت نداشته باشد،ولی همانند آن را از خداوند بخواهد. (1)

زمانی که این آیه نازل شد،اصحاب پیامبر اکرم گفتند:مقصود از فضل در «وَ سْئَلُوا اللّٰهَ مِنْ فَضْلِهِ» چیست؟ قرار شد تا علی علیه السلام این موضوع را از پیامبر سؤال کند.

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله در پاسخ فرمودند:خداوند ارزاق را در میان مردم از طریق حلال تقسیم کرده و حرام را نیز عرضه کرده است.کسی که حرام را تحصیل کند،به همان اندازه از رزق حلال خود کاسته است و بر حرام مورد محاسبه قرار می گیرد. (2)

پیام ها:

1 به داده های الهی راضی باشیم و حسودانه،آرزوی برتریهای دیگران را نداشته باشیم. «وَ لاٰ تَتَمَنَّوْا» 2 در اسلام مسائل اقتصادی و اخلاقی بهم آمیخته است. «لاٰ تَأْکُلُوا» ، «بِالْبٰاطِلِ» ، «وَ لاٰ تَتَمَنَّوْا»

ص :279


1- 1) .وسائل،ج 12،ص 241.
2- 2) .تفسیر عیّاشی،ج 1،ص 215.

3 تبعیض ها و برتری های استثمارگرانه و ظالمانه،از حساب برتری های خداداد،جداست. «فَضَّلَ اللّٰهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلیٰ بَعْضٍ» 4 تفاوت های زن و مرد از نظر خلقت و طبیعت،از نمونه های برتری دادن خداوند در آفرینش است. «فَضَّلَ اللّٰهُ» ، «لِلرِّجٰالِ» ، «لِلنِّسٰاءِ» 5 هر یک از زن و مرد،نسبت به دستاوردهای خود به طور مساوی مالکند.

«لِلرِّجٰالِ نَصِیبٌ»

، «لِلنِّسٰاءِ نَصِیبٌ» 6 به جای تمنّای آنچه دیگران دارند،در پی کسب و تلاش باشیم. «نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا...» 7 انسان،تنها مالک بخشی از دست رنج خود است.« مِمَّا اکْتَسَبُوا »بخش دیگر سهم فقرا و حکومت اسلامی است.

8 هم کار،هم دعا. «اکْتَسَبُوا» ، «وَ سْئَلُوا اللّٰهَ» 9 به جای چشمداشت به داشته های دیگران به فضل و لطف خدا چشم داشته باشید. «وَ لاٰ تَتَمَنَّوْا» ، «وَ سْئَلُوا اللّٰهَ» 10 به خصلت ها جهت صحیح بدهیم.آرزو در انسان هست،امّا جهت این آرزو را درخواست نعمت از خدا قرار دهیم،نه سلب نعمت از دیگران. «لاٰ تَتَمَنَّوْا» ، «وَ سْئَلُوا اللّٰهَ مِنْ فَضْلِهِ» 11 اگر خداوند،چیزی به کسی داد یا از او گرفت،حکیمانه و آگاهانه است.

«بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً»

(ایمان به علم خداوند سبب بازداشتن انسان از طمع و چشم داشت است.)

[سوره النساء (4): آیه 33]

اشاره

وَ لِکُلٍّ جَعَلْنٰا مَوٰالِیَ مِمّٰا تَرَکَ اَلْوٰالِدٰانِ وَ اَلْأَقْرَبُونَ وَ اَلَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْمٰانُکُمْ فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیداً (33)

و از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان و کسانی که با آنان پیمان بسته اید،برجا گذاشته اند،برای هر یک وارثانی قرار داده ایم،پس سهم آنان را(از ارث) بپردازید،زیرا که خداوند بر هر چیز،شاهد و ناظر است.

ص :280

نکته ها:

« مَوٰالِیَ »جمع«مولی»دارای معانی مختلفی است،ولی در اینجا مراد وارثان است.

جمله ی «عَقَدَتْ أَیْمٰانُکُمْ» اشاره به قراردادهای است که پیش از اسلام،میان دو نفر برقرار می شد و اسلام،با اندکی تغییر،آن را پذیرفت و نامش در کتب فقهی، «ضمان جریره»است.متن قرارداد به این صورت بوده که دو نفر پیمان ببندند در زندگی،همدیگر را یاری کنند و در پرداخت غرامت ها،کمک هم باشند و از هم ارث برند.(چیزی شبیه قرارداد بیمه در امروز)،که اگر خسارتی بر یکی وارد شد، هم پیمان او،دیه ی آن را بپردازد.اسلام این قرارداد را پذیرفت،ولی ارث بردن از دیگری را مشروط به آن کرد که انسان وارثی نداشته باشد.

امام رضا علیه السلام درباره ی معنای «وَ الَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْمٰانُکُمْ» فرمودند:مقصود پیمانی است که مردم با رهبران الهی و معصوم بسته اند. (1)

پیام ها:

1 تعیین میزان ارث،به فرمان خداست. «لِکُلٍّ جَعَلْنٰا مَوٰالِیَ» 2 خویشان نزدیک تر،در ارث بردن اولویّت دارند. «الْأَقْرَبُونَ» 3 انسان حقّ دارد در شرایطی مالکیّت خود را از طریق پیمان و قرارداد به دیگری واگذار کند. «عَقَدَتْ أَیْمٰانُکُمْ» 4 تعهّدات انسان در زمان حیاتش،پس از مرگ،محترم است. «وَ الَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْمٰانُکُمْ فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ» 5 وفای به پیمان و عهد،واجب است. «فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ» 6 بدهکاران باید برای پرداخت بدهی،به سراغ طلبکاران بروند. «فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ» 7 ایمان به حضور خداوند،رمز تقوی و هشدار به کسانی است که وفادار به پیمان های خود نیستند. «إِنَّ اللّٰهَ کٰانَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیداً»

ص :281


1- 1) .وسائل،ج 12،ص 241.

[سوره النساء (4): آیه 34]

اشاره

اَلرِّجٰالُ قَوّٰامُونَ عَلَی اَلنِّسٰاءِ بِمٰا فَضَّلَ اَللّٰهُ بَعْضَهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ وَ بِمٰا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوٰالِهِمْ فَالصّٰالِحٰاتُ قٰانِتٰاتٌ حٰافِظٰاتٌ لِلْغَیْبِ بِمٰا حَفِظَ اَللّٰهُ وَ اَللاّٰتِی تَخٰافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اُهْجُرُوهُنَّ فِی اَلْمَضٰاجِعِ وَ اِضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلاٰ تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ عَلِیًّا کَبِیراً (34)

مردان دارای ولایت بر زنانند از آن جهت که خدا بعضی از ایشان(مردان)را بر بعضی(زنان)برتری داده(قدرت بدنی،تولیدی و اراده بیشتری دارند)و از آن جهت که از اموال خود نفقه می دهند،پس زنانِ شایسته،فرمان بردارند و نگهدار آنچه خدا(برای آنان)حفظ کرده،(حقوق و اسرار شوهر،)در غیاب اویند.و(امّا)زنانی که از سرپیچی آنان بیم دارید،پس(نخست)آنان را موعظه کنید و(اگر مؤثّر نشد)در خوابگاه از آنان دوری کنید و(اگر پند و قهر اثر نکرد،)آنان را بزنید(و تنبیه بدنی کنید)،پس اگر اطاعت شما را کردند،بهانه ای بر آنان(برای ستم و آزار)مجویید.همانا خداوند بزرگوار و بزرگ مرتبه است.

نکته ها:

«قوام»به کسی گفته می شود که تدبیر و اصلاح دیگری را بر عهده دارد.

«نشوز»از«نشز»به معنای زمین بلند و به سرکشی و بلندپروازی نیز گفته می شود.

شرط سرپرستی و مدیریّت،لیاقت تأمین و اداره زندگی است و به این جهت، مردان نه تنها در امور خانواده،بلکه در امور اجتماعی،قضاوت و جنگ نیز بر زنان مقدّمند، «بِمٰا فَضَّلَ اللّٰهُ» ، «وَ بِمٰا أَنْفَقُوا» و به این خاطر نفرمود:«قوامون علی ازواجهم»، زیرا که مسئله ی زوجیّت مخصوص زناشویی است و خدا این برتری را مخصوص خانه قرار نداده است.

گرچه برخی زنان،در توان بدنی یا درآمد مالی برترند،ولی در قانون و برنامه، باید عموم را مراعات کرد،نه افراد نادر را.

ص :282

برای جمله «حٰافِظٰاتٌ لِلْغَیْبِ بِمٰا حَفِظَ اللّٰهُ» معانی گوناگونی است:

الف:زنان،آنچه را خدا خواهان حفظ آن است،حفظ نمایند.

ب:زنان،حقوق شوهران را حفظ کنند،همان گونه که خدا حقوق زنان را در سایه تکالیفی که بر مرد نهاده،حفظ کرده است.

ج:زنان حافظ هستند،ولی این توفیق را از حفظ الهی دارند.

وقتی راههای مسالمت آمیز سود نبخشید،یا باید دست از انجام وظیفه کشید،یا باید در صورت تأثیر نداشتن موعظه و قهر،خشونت به خرج داد.به گفته ی روانشناسان،بعضی افراد،حالت مازوشیسم(آزاد طلبی)پیدا می کنند که تنبیه مختصر بدنی،برایشان همچون مرهم است.در تنبیهات بدنی هم،اسلام سفارش کرده که نباید به مرحله ی کبودی جسم یا زخمی شدن بدن برسد.به علاوه،مرد متخلّف هم گاهی توسط قاضی تنبیه بدنی می شود.

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:کتک شما نباید به نحوی باشد که اثر آن در جسم زن نمودی داشته باشد،یا کتک نشانه خودنمایی و اظهار قدرت مرد باشد که زهره چشمی بگیرد.«ضربا غیر مبرج» (1)امام صادق علیه السلام فرمودند:نشوز زن آن است که در فراش(همبستر شدن)از شوهر تبعیت نکند و مقصود از« اِضْرِبُوهُنَّ »،زدن با چوب مسواک و شبیه آن است،زدنی که از روی رفق و دوستی باشد. (2)

پیام ها:

1 در یک اجتماع دو نفری هم،یکی باید مسئول و سرپرست باشد.مدیر خانه مرد است. «الرِّجٰالُ قَوّٰامُونَ عَلَی النِّسٰاءِ» 2 در اداره امور زندگی،باید تعقّل و تدبیر،بر احساسات و عواطف حاکم باشد.

ص :283


1- 1) .تفسیر طبری،ج 5،ص 68 و درّ المنثور،ج 2،ص 522.
2- 2) .من لا یحضره الفقیه،ج 3،ص 521.

«الرِّجٰالُ قَوّٰامُونَ عَلَی النِّسٰاءِ»

3 نظام حقوقی اسلام با نظام تکوین و آفرینش هماهنگ است.حقّ مدیریّت مرد،به خاطر ساختار جسمی و روحی اوست. «الرِّجٰالُ قَوّٰامُونَ عَلَی النِّسٰاءِ» 4 برتری های طبیعی فضل الهی است. «بِمٰا فَضَّلَ اللّٰهُ» 5 هزینه زندگی،بر عهده مرد است. «بِمٰا أَنْفَقُوا» 6 قانونگذار باید در وضع قانون،به تفاوت های طبیعیِ زن و مرد در آفرینش، توجه داشته باشد. «الرِّجٰالُ قَوّٰامُونَ» ، «بِمٰا فَضَّلَ اللّٰهُ» 7 نشانه شایستگی زن اطاعت و تواضع او نسبت به شوهر است. «قٰانِتٰاتٌ» 8 نشانه همسر شایسته،حفظ خود در غیاب شوهر است. «حٰافِظٰاتٌ لِلْغَیْبِ» 9 اطاعت زن از شوهر و حفظ حقوق وی،مشروط به تأمین زندگی او از سوی مرد است. «بِمٰا أَنْفَقُوا» ، «فَالصّٰالِحٰاتُ قٰانِتٰاتٌ حٰافِظٰاتٌ» 10 علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد.پیش از آنکه زن ناشزه شود،چاره ای بیندیشید. «تَخٰافُونَ نُشُوزَهُنَّ» 11 مرد هیچ حقّی در آزار همسر مطیع خود ندارد. «فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلاٰ تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً» 12 سه مرحله موعظه،ترک هم خوابی و تنبیه،برای مطیع کردن زن است.پس اگر از راه دیگری زن مطیع می شود،مرد حقّ برخورد ندارد.جمله ی «فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ» نشانه آن است که هدف اطاعت است،گرچه از طریق دیگری باشد.

13 تواضع زن،ضعف نیست،ارزش است. «فَالصّٰالِحٰاتُ قٰانِتٰاتٌ» 14 نشانه ی همسر شایسته،رازداری،حفظ مال و آبرو و ناموس شوهر در غیاب اوست. «فَالصّٰالِحٰاتُ» ، «حٰافِظٰاتٌ لِلْغَیْبِ» 15 برخورد با منکرات باید گام به گام و مرحله به مرحله باشد.موعظه،قهر تنبیه. «فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ...» 16 تا موعظه مؤثر باشد،قهر و خشونت ممنوع و تا قهر و جدایی موقت اثر کند، تنبیه بدنی ممنوع است. «فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ» ، «وَ اضْرِبُوهُنَّ»

ص :284

17 برخورد خشن و تنبیه،تنها برای انجام وظیفه است،نه انتقام و کینه و بهانه.

«فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلاٰ تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ»

18 برتری مردان،نباید سبب غرور شود،چون خدا از همه برتر است. «إِنَّ اللّٰهَ کٰانَ عَلِیًّا کَبِیراً» 19 توجّه به برتری خداوند،کلید تقوی و پرهیز از ستم بر همسران است. «إِنَّ اللّٰهَ کٰانَ عَلِیًّا»

[سوره النساء (4): آیه 35]

اشاره

وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقٰاقَ بَیْنِهِمٰا فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِهٰا إِنْ یُرِیدٰا إِصْلاٰحاً یُوَفِّقِ اَللّٰهُ بَیْنَهُمٰا إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ عَلِیماً خَبِیراً (35)

و اگر از(ناسازگاری و)جدایی میان آن دو(زن و شوهر)بیم داشتید،پس داوری از خانوادۀ شوهر،و داوری از خانوادۀ زن برگزینید(تا به اختلاف آن دو رسیدگی کنند)اگر این دو بنای اصلاح داشته باشند خداوند میان آن دو را به توافق می رساند،زیرا خداوند،(از نیّات همه)با خبر و آگاه است.

نکته ها:

این آیه،برای رفع اختلاف میان زن و شوهر،و پیشگیری از وقوع طلاق،یک دادگاه خانوادگی را با امتیازات زیر مطرح می کند:

1 داوران،از هر دو فامیل باشند تا سوز،تعهّد و خیرخواهی بیشتری داشته باشند.

2 این دادگاه،نیاز به بودجه ندارد.

3 رسیدگی به اختلاف در این دادگاه،سریع،بدون تراکم پرونده و مشکلات کارِ اداری است.

4 اسرار دادگاه به بیگانگان نمی رسد و مسائل اختلافی در میان خودشان می ماند.

5 چون داوران از خود فامیلند،مورد اعتماد طرفین می باشند.

برای حل همه مشکلات،انتخاب داور جایز است.امام باقر علیه السلام در پاسخ اعتراضی که به پذیرش حکمیّت در صفّین برای حضرت علی علیه السلام بود این آیه را

ص :285

تلاوت فرمودند. (1)

از امام صادق علیه السلام درباره ی «فَابْعَثُوا حَکَماً...» سؤال شد،حضرت فرمود:حَکمین نمی توانند به طلاق و جدایی حکم کنند،مگر آنکه از طرفین اجازه داشته باشند. (2)

پیام ها:

1 علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد.نگرانی از شقاق و جدایی کافی است تا اقدام به گزینش داوران شود. «إِنْ خِفْتُمْ» 2 قبل از نگرانی از شقاق،در زندگی مردم دخالت نکنیم. «وَ إِنْ خِفْتُمْ» 3 طلاق و جدایی،سزاوار ترس و نگرانی است. «خِفْتُمْ شِقٰاقَ» 4 زن و شوهر،یک روح در دو پیکرند.کلمه «شِقٰاقَ» در جایی بکار می رود که یک حقیقت به دو قسمت تقسیم شود.

5 اقدام برای اصلاح میان زن و شوهر باید سریع باشد.حرف«فاء»در جمله «فَابْعَثُوا» برای تسریع است.

6 جامعه در برابر اختلافات خانواده ها،مسئولیّت دارد. «وَ إِنْ خِفْتُمْ» ، «فَابْعَثُوا» 7 بستگان،در رفع اختلاف خانواده ها،مسئولیّت بیشتری دارند. «مِنْ أَهْلِهِ» 8 زن و مرد در انتخاب داور،حقّ یکسان دارند. «حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِهٰا» 9 در جامعه به افرادی اعتماد کنیم و داوری آنان را بپذیریم. «فَابْعَثُوا حَکَماً...» 10 مشکلات مردم را با کمک خود مردم حل کنیم. «فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ» 11 از آشتی دادن ناامید و مأیوس و نسبت به آن بی تفاوت نباشیم. «فَابْعَثُوا» 12 بیش از نگرانی،موج ایجاد نکنیم،یک داور برای هر یک کافی است. «حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِهٰا» 13 اسلام به مسائل شورایی و کدخدامنشی توجّه دارد. «حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ» ، «أَهْلِهٰا» 14 همه مسائل را به قاضی و دادگاه نکشانید،خودتان درون گروهی حل کنید.

ص :286


1- 1) .تفسیر نور الثقلین و احتجاج طبرسی،ج 2،ص 58.
2- 2) .کافی،ج 6،ص 146.

«فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ»

15 هر جا سخن از حقّ و حقوق است،طرفین باید حضور داشته باشند. «حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِهٰا» 16 باید زن و شوهر،داوری داوران انتخاب شده را بپذیرند.(لازمه انتخاب داور،اطاعت از حکم اوست.) 17 در انتخاب داور باید به آگاهی،رازداری و اصلاح طلبی آنان توجّه کرد. «إِنْ یُرِیدٰا إِصْلاٰحاً» 18 هر جا حسن نیّت و بنای اصلاح باشد،توفیق الهی هم سرازیر می شود. «إِنْ یُرِیدٰا إِصْلاٰحاً یُوَفِّقِ اللّٰهُ بَیْنَهُمٰا» 19 دلها بدست خداست. «یُوَفِّقِ اللّٰهُ بَیْنَهُمٰا» 20 به عقل و تدبیر خود مغرور نشوید،توفیق را از خداوند بدانید. «یُوَفِّقِ اللّٰهُ» 21 طرح قرآن برای اصلاح خانواده برخاسته از علم و حکمت الهی است.

«عَلِیماً خَبِیراً»

22 باید حسن نیّت داشت،چرا که خداوند،به انگیزه های همه آگاه است. «إِنَّ اللّٰهَ کٰانَ عَلِیماً خَبِیراً»

[سوره النساء (4): آیه 36]

اشاره

وَ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ وَ لاٰ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً وَ بِذِی اَلْقُرْبیٰ وَ اَلْیَتٰامیٰ وَ اَلْمَسٰاکِینِ وَ اَلْجٰارِ ذِی اَلْقُرْبیٰ وَ اَلْجٰارِ اَلْجُنُبِ وَ اَلصّٰاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ اِبْنِ اَلسَّبِیلِ وَ مٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُکُمْ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ مَنْ کٰانَ مُخْتٰالاً فَخُوراً (36)

و خدا را بپرستید و هیچ چیز را شریک او قرار ندهید و به پدر و مادر نیکی کنید و به بستگان و یتیمان و بینوایان و همسایه ی نزدیک و همسایه ی دور و یار هم نشین و در راه مانده و زیردستان و بردگانتان(نیز نیکی کنید.) همانا خداوند،هر که را متکبّر و فخرفروش باشد،دوست نمی دارد.

ص :287

نکته ها:

این آیه،از حقّ خدا «وَ اعْبُدُوا اللّٰهَ» تا حقّ بردگان «مَلَکَتْ أَیْمٰانُکُمْ» را بیان کرده و این نشانه ی جامعیّت اسلام است.

«الْجٰارِ ذِی الْقُرْبیٰ وَ الْجٰارِ الْجُنُبِ»

،شامل همسایه ی فامیل و غیر فامیل،هم عقیده و غیر هم عقیده نیز می شود.به گفته ی روایات تا چهل خانه از هر طرف، همسایه اند. (1)یعنی در مناطق کوچک،همه همسایه اند.

«الصّٰاحِبِ بِالْجَنْبِ»

،شامل رفقای دائمی یا موقّت،رفقای سفر،یا آنان که به امید نفعی سراغ انسان می آیند،می شود.

«ابْنِ السَّبِیلِ»

،ممکن است در وطن خود متمکن باشد و ما شناختی از او و بستگانش نداشته باشیم،فقط بدانیم که درمانده ی در سفر و فرزند راه است که باید مورد حمایت قرار گیرد.

«مُخْتٰالاً»

،کسی است که در دنیای خیال،خود را بزرگ می پندارد و تکبر می کند.

اگر به اسب هم«خیل»می گویند چون متکبّرانه راه می رود.

احسان به پدر و مادر،شامل محبّت،خدمت،کمک مالی،علمی،عاطفی و مشورت با آنان می شود.

شرط احسان به والدین خوب بودن آنان نیست،ولی اطاعت از والدین در صورتی است که آنان به امری بر خلاف رضای خدا فرمان ندهند.

امام صادق علیه السلام فرمودند:پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله و علی علیه السلام پدران این امّت هستند،زیرا در قرآن آمده: «اعْبُدُوا اللّٰهَ» ، «وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً» (2)

پیام ها:

1 تنها عبادت خدا کافی نیست،دوری از هر گونه شرک و ریا لازم است.

«وَ اعْبُدُوا اللّٰهَ وَ لاٰ تُشْرِکُوا...»

ص :288


1- 1) .وسائل،ج 12،ص 131.
2- 2) .تفسیر عیّاشی،ج 1،ص 241.

2 نیکی به پدر و مادر،در کنار بندگی خدا و توحید مطرح است. «وَ اعْبُدُوا اللّٰهَ» ، «وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً» 3 خداپرست واقعی باید نسبت به بستگان،محرومان و همسایگان خود،متعهّد و مسئول باشد. «اعْبُدُوا اللّٰهَ» ، «بِذِی الْقُرْبیٰ وَ الْیَتٰامیٰ» 4 همسایگان دور نیز بر انسان حقّ دارند. «الْجٰارِ الْجُنُبِ» 5 در احسان کردن به اولویّت ها توجّه کنید.نام والدین قبل از بستگان و نام آنان قبل از یتیمان آمده است.

6 بی توجّهی به والدین و بستگان و یتیمان و محرومان جامعه،نشانه ی تکبّر و فخر فروشی است. «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ مَنْ کٰانَ مُخْتٰالاً فَخُوراً» 7 احسان،باید همراه با تواضع باشد.در ابتدای آیه سفارش به احسان شده و در پایان از تکبّر نهی نموده است. «لاٰ یُحِبُّ مَنْ کٰانَ مُخْتٰالاً»

[سوره النساء (4): آیه 37]

اشاره

اَلَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ اَلنّٰاسَ بِالْبُخْلِ وَ یَکْتُمُونَ مٰا آتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَعْتَدْنٰا لِلْکٰافِرِینَ عَذٰاباً مُهِیناً (37)

(متکبّران خود برتربین)کسانی هستند که(هم خود)بخل می ورزند و(هم) مردم را به بخل فرمان می دهند و آنچه را که خداوند از فضل خود به آنان بخشیده پنهان می دارند.و ما برای کفران کنندگان نعمت ها عذابی خوارکننده آماده کرده ایم.

نکته ها:

بخل،علاوه بر بخل ورزیدن در اموال و نبخشیدن به دیگران،شامل بخل نسبت به علم،آبرو،قدرت و امکانات نیز می شود.

پیام ها:

1 امراض روحی انسان،گسترش یافتنی است.افراد بخیل و مریض،دوست

ص :289

دارند دیگران هم بخیل باشند. «یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النّٰاسَ بِالْبُخْلِ» 2 بخیل از محبّت خدا محروم است. «لاٰ یُحِبُّ مَنْ کٰانَ مُخْتٰالاً» ، «الَّذِینَ یَبْخَلُونَ» 3 از نشانه های تکبّر و فخرفروشی،بخل کردن است. «مُخْتٰالٍ فَخُورٍ اَلَّذِینَ یَبْخَلُونَ» 4 اظهار نعمت های الهی نوعی شکر،و کتمان آن یک نوع ناسپاسی و کفران است. «یَکْتُمُونَ مٰا آتٰاهُمُ اللّٰهُ» 5 بخیل،برای ترک احسان فقرنمایی می کند. «یَبْخَلُونَ» ، «وَ یَکْتُمُونَ» 6 نعمت ها فضل خداست،نه تنها نتیجه ی تلاش و تدبیر ما. «آتٰاهُمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ» 7 اگر بدانیم نعمت ها از اوست بخل نمی کنیم. «آتٰاهُمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ» 8 بخل،گاهی می تواند زمینه ساز کفر باشد. (1)«یَبْخَلُونَ» ، «لِلْکٰافِرِینَ» 9 کیفر تکبر در دنیا تحقیر در آخرت است. «مُخْتٰالاً» ، «مُهِیناً»

[سوره النساء (4): آیه 38]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوٰالَهُمْ رِئٰاءَ اَلنّٰاسِ وَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ لاٰ بِالْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ مَنْ یَکُنِ اَلشَّیْطٰانُ لَهُ قَرِیناً فَسٰاءَ قَرِیناً (38)

و(متکبّران خودبرتربین)کسانی هستند که اموال خود را از روی ریا و برای نشان دادن به مردم انفاق می کنند و به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و هر کس که شیطان همدم او باشد،پس چه بد همدمی است.

نکته ها:

شیطان،گاهی از دور چیزی را به افراد القا و وسوسه می کند و گاهی از نزدیک همدم آنان می شود.مؤمنان از وسوسه ها و القائات شیطان می گریزند،امّا آن گونه که در آیه ی 36 سوره ی زخرف می خوانیم: «مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمٰنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطٰاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ» هر که از یاد خدا رخ برتافت،شیطانی برای او برمی انگیزیم تا یار و همنشین دائمی او باشد.

ص :290


1- 1) .در آیه ای دیگر آمده است:«و ویل للمشرکین الّذین لا یؤتون الزکاة».فصّلت،7.
پیام ها:

1 هم بخل و ترک انفاق بد است،هم انفاق ریایی.در آیه ی پیش از بخل نکوهش شد و در اینجا از بخشش های ریاکارانه. «یَبْخَلُونَ» ، «یُنْفِقُونَ» ، «رِئٰاءَ النّٰاسِ» 2 عامل ریا،عدم ایمان واقعی به خدا و قیامت است. «رِئٰاءَ النّٰاسِ وَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ لاٰ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ» 3 هدف از انفاق،تنها سیر کردن گرسنگان نیست،چون این هدف با ریاکاری هم تأمین می شود.بلکه هدف،رشد معنوی انفاق کننده نیز می باشد. «یُنْفِقُونَ أَمْوٰالَهُمْ رِئٰاءَ النّٰاسِ» 4 خداوند ریاکاران را دوست ندارد. «لاٰ یُحِبُّ مَنْ کٰانَ مُخْتٰالاً» ، «وَ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوٰالَهُمْ رِئٰاءَ النّٰاسِ» 5 دل که از خدا تهی شد،جایگاه همیشگی شیطان می شود. «لاٰ یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ» ، «یَکُنِ الشَّیْطٰانُ لَهُ قَرِیناً»

[سوره النساء (4): آیه 39]

اشاره

وَ مٰا ذٰا عَلَیْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللّٰهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ أَنْفَقُوا مِمّٰا رَزَقَهُمُ اَللّٰهُ وَ کٰانَ اَللّٰهُ بِهِمْ عَلِیماً (39)

و بر ایشان چه می شد،اگر به خداوند و روز قیامت ایمان می آوردند و از آنچه خداوند،روزی آنان کرده(از روی اخلاص،نه ریا)انفاق می کردند؟ و خداوند به نیّت آنان داناست.

پیام ها:

1 اظهار تأسف بر حال منحرفان،یکی از راههای هشدار و تبلیغ است. «وَ مٰا ذٰا عَلَیْهِمْ...» 2 لازمه ی ایمان به خدا،انفاق به محرومان است. «آمَنُوا» ، «أَنْفَقُوا» 3 انفاق فقط در اموال نیست،بلکه از هر چه که خداوند داده،(علم،آبرو،مقام...) پسندیده است. «مِمّٰا رَزَقَهُمُ اللّٰهُ» 4 اگر بدانیم که نعمت ها از خداوند است،روحیّه ی انفاق در ما قوی می شود.

ص :291

«رَزَقَهُمُ اللّٰهُ»

5 افراد بخیل،یا ریاکار بدانند که زیر نظر خدایند. «کٰانَ اللّٰهُ بِهِمْ عَلِیماً»

[سوره النساء (4): آیه 40]

اشاره

إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَظْلِمُ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضٰاعِفْهٰا وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِیماً (40)

همانا خداوند،به مقدار ذرّه ای هم ستم نمی کند و اگر کار نیکی باشد آن را دوچندان می کند و از جانب خویش نیز پاداش بزرگی عطا می کند.

نکته ها:

معمولاً ریشه ی ظلم،یا جهل است یا ترس،یا نیاز،یا حرص و...ولی خداوند غنی و دانا و منزّه است،پس ظلم نمی کند.به علاوه خداوند خود به عدل و احسان فرمان داده،چگونه ظلم می کند؟ البتّه پاداش خداوند،چند برابر(ده برابر تا هفتصد برابر)است و این احسان و لطف اوست.

پیام ها:

1 خداوند عادل است و مجازات های او عکس العمل کردارهای خودماست. «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یَظْلِمُ...» 2 کیفرهای الهی مطابق جرم،ولی پاداش های الهی چند برابر است. «یُضٰاعِفْهٰا» 3 خداوند،علاوه بر افزایش حسنات،از جانب خود نیز اجر عظیم می دهد. «مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِیماً»

[سوره النساء (4): آیه 41]

اشاره

فَکَیْفَ إِذٰا جِئْنٰا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنٰا بِکَ عَلیٰ هٰؤُلاٰءِ شَهِیداً (41)

پس چگونه خواهد بود آن گاه که از هر امّتی گواهی(از خودشان)بیاوریم و تو را نیز بر آنان گواه آوریم؟!

ص :292

نکته ها:

مضمون این آیه که گواه بودن رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله بر اعمال امّت را بیان می کند،در موارد دیگری هم آمده است. (1)

وقتی ابن مسعود،این آیه را در ضمن تلاوتش بر پیامبر می خواند،اشک آن حضرت جاری می شد. (2)

گرچه خداوند نیازی به آوردن شاهد ندارد،ولی انسان به گونه ای است که هر چه بیشتر حضور شاهدان را حس کند،برای تربیت و تقوایش مؤثّرتر است.کسی که در تلویزیون برای میلیونها نفر صحبت می کند،چون همه او را می بینند،وقتی عطسه ای یا اشتباهی می کند،بیشتر خجالت می کشد.

به نقل آیات قرآن،شهود در قیامت بسیارند؛از جمله خداوند، (3)پیامبران، (4)امامان معصوم، (5)فرشتگان، (6)زمین، (7)زمان، (8)اعضای بدن (9)و قیامت،روز اقامه ی شاهدان است. «یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهٰادُ» (10)سنّت الهی بر آن است که پیامبر هر امّتی شاهد آنان باشد.پس از رحلت پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله نیز باید کسی که در صفات،همچون پیامبر است،شاهد بر مردم باشد.امام صادق علیه السلام فرمود:در هر قرنی(زمانی)امامی از ما اهل بیت،شاهد بر

ص :293


1- 1) .بقره،143؛نحل،89؛حج،آیه آخر.
2- 2) .تفسیر کبیر فخر رازی و تفسیر مراغی به نقل از صحیح بخاری و ترمذی و نسایی.
3- 3) . «إِنَّ اللّٰهَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ» .حج،17.
4- 4) . «جِئْنٰا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ» .نساء،41.
5- 5) . «وَ کَذٰلِکَ جَعَلْنٰاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَدٰاءَ عَلَی النّٰاسِ .بقره،143.
6- 6) . «وَ جٰاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهٰا سٰائِقٌ وَ شَهِیدٌ» .ق،21.
7- 7) . «یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبٰارَهٰا» .زلزال،4.
8- 8) .در حدیث است:هر«روز»جدید،به انسان خطاب می کند:«انا یوم جدید و انا علیک لشهید،اشهد به یوم القیامة».تفسیر نور الثقلین،ج 5،ص 112.
9- 9) . «تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ» .نور،24.
10- 10) .غافر،51.

مردم است و رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله شاهد بر ماست. (1)

حضرت علی علیه السلام بعد از تلاوت این آیه فرمود:«هو محمد شهید علی الشهداء و الشهداء هم الرسل». (2)

پیام ها:

1 پیامبران،اسوه ی مردم در دنیا و شاهد بر مردم در آخرتند. «مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ» 2 لازمه ی گواه بودن،علم داشتن است،پس انبیا از کارهای ما آگاهند. «بِشَهِیدٍ» 3 پیامبر اسلام اشرف انبیاست،چون انبیا بر اعمال امّت خود گواهند،ولی پیامبر اسلام بر اعمال انبیا گواه است. «جِئْنٰا بِکَ عَلیٰ هٰؤُلاٰءِ شَهِیداً»

[سوره النساء (4): آیه 42]

اشاره

یَوْمَئِذٍ یَوَدُّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ عَصَوُا اَلرَّسُولَ لَوْ تُسَوّٰی بِهِمُ اَلْأَرْضُ وَ لاٰ یَکْتُمُونَ اَللّٰهَ حَدِیثاً (42)

در چنین روز،کسانی که کفر ورزیدند و پیامبر را نافرمانی کردند،آرزو می کنند که ای کاش با زمین یکسان می شدند و هیچ سخنی را نمی توانند از خدا کتمان کنند.

نکته ها:

کفّار معصیت کار،پیش از اقامه ی شهود،منکر گناه و فساد خود می شوند و در پی راه فرارند و می گویند: «وَ اللّٰهِ رَبِّنٰا مٰا کُنّٰا مُشْرِکِینَ» (3)به خدا سوگند ما مشرک نبودیم.ولی وقتی گواهان حقایق را گفتند،دیگر جایی برای کتمان نیست.

در آیات قرآن،آرزوهای حسرت بار گناهکاران به این گونه مطرح است:

کاش خاک بودم.کاش در خاک محو بودم.کاش با فلانی دوست نمی شدم.کاش در دنیا اهل تعقّل و فکر بودم.کاش با همان مرگ،فانی شده بودم...

ص :294


1- 1) .نور الثقلین،ج 1،ص 399.
2- 2) .تفسیر برهان،ج 1،ص 370 و عیّاشی،ج 1،ص 242.
3- 3) .انعام،23.
پیام ها:

1 نافرمانی از دستورهای حکومتی پیامبر،در ردیف کفر به خداست. «کَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ» 2 روز قیامت،روز حسرت و آرزوست. «یَوَدُّ» ، «لَوْ تُسَوّٰی» 3 روز قیامت،هیچ سخن و مطلبی پوشیده نمی ماند. «لاٰ یَکْتُمُونَ اللّٰهَ حَدِیثاً»

[سوره النساء (4): آیه 43]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَقْرَبُوا اَلصَّلاٰةَ وَ أَنْتُمْ سُکٰاریٰ حَتّٰی تَعْلَمُوا مٰا تَقُولُونَ وَ لاٰ جُنُباً إِلاّٰ عٰابِرِی سَبِیلٍ حَتَّیٰ تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ أَوْ جٰاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ اَلْغٰائِطِ أَوْ لاٰمَسْتُمُ اَلنِّسٰاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مٰاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ عَفُوًّا غَفُوراً (43)

ای کسانی که ایمان آورده اید! در حال مستی به نماز نزدیک نشوید،تا آنکه بدانید چه می گویید.و نیز در حال جنابت نزدیک(مکان)نماز،(مسجد)نشوید، مگر به طور عبوری(و بی توقّف)تا اینکه غسل کنید.و اگر بیمار یا در سفر بودید،یا یکی از شما از جای گودی(کنایه از قضای حاجت)آمد،یا تماسی(و آمیزش جنسی)با زنان داشتید و(در این موارد)آب نیافتید،پس بر زمین(و خاک)پاک و دلپسندی تیمّم کنید،(دو کف دست بر خاک زنید)آن گاه صورت و دست هایتان را مسح کنید،همانا خداوند،بخشنده و آمرزنده است.

نکته ها:

چون تحریم شراب،در صدر اسلام به صورت تدریجی انجام گرفت.ابتدا شراب به عنوان نوشابه نامطلوب معرّفی شد؛ «وَ مِنْ ثَمَرٰاتِ النَّخِیلِ وَ الْأَعْنٰابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً» (1)سپس این آیه نازل شد (2)و نماز در حال مستی را نهی کرد،

ص :295


1- 1) .نحل،67.
2- 2) .تفسیر عیّاشی،ج 1،ص 242.

آن گاه زیان آن را بیش از منافعش دانست، «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمٰا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنٰافِعُ لِلنّٰاسِ وَ إِثْمُهُمٰا أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمٰا» (1)سپس از مصرف آن به عنوان عنصری پلید و شیطانی نهی شد. «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ» ، «رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطٰانِ» (2)در روایات (3)آمده که از نماز در حالت خواب آلودگی و کسالت و سنگینی پرهیز کنید.آیات دیگر نیز،نماز از روی کسالت را از نشانه های منافقان دانسته است. (4)

« اَلْغٰائِطِ »یعنی مکان گود.چون در قدیم گودال هایی برای قضای حاجت فراهم می کردند،غائط کنایه از رفتن برای تخلّی است.

امام صادق علیه السلام فرمود:«صعید»،موضع بلندی است که آب از آنجا جاری شود. (5)

امام صادق علیه السلام فرمود:مقصود از« لاٰمَسْتُمُ »جماع است،ولی خداوند ستّار است و ستر را دوست دارد. (6)

پیام ها:

1 مقام نماز به حدی رفیع است که شرابخوار نباید به آن نزدیک شود. «لاٰ تَقْرَبُوا الصَّلاٰةَ وَ أَنْتُمْ سُکٰاریٰ» 2 در نماز،تنها اذکار و حرکات کافی نیست،توجّه و شعور لازم است. «حَتّٰی تَعْلَمُوا...» 3 عبادات ناآگاهانه،بی ارزش است،گرچه تکلیف را ساقط می کند. «حَتّٰی تَعْلَمُوا مٰا تَقُولُونَ» 4 در مسجد،نباید با حالت جنابت وارد شد. «وَ لاٰ جُنُباً...» 5 در غسل،شستن تمام بدن لازم است.چون در آیه نام عضو خاصّی برده نشده است. «تَغْتَسِلُوا» 6 احتمال خطر و ضرر،یا تکلیف را از انسان برمی دارد و یا سبب تخفیف تکلیف می شود. «وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ» ، «فَتَیَمَّمُوا»

ص :296


1- 1) .بقره،219.
2- 2) .مائده،90.
3- 3) .کافی،ج 3،ص 371.
4- 4) .نساء،142 و توبه،54.
5- 5) .بحار،ج 76،ص 347.
6- 6) .وسائل،ج 20،ص 133.

7 در تعبیرات و گفتار،باید ادب را رعایت کرد.(تعبیر برگشت از گودی برای قضای حاجت و لمس زنان،کنایه از آمیزش جنسی است و گر نه تنها لمس سبب وضو نمی شود.) (1)«مِنَ الْغٰائِطِ أَوْ لاٰمَسْتُمُ النِّسٰاءَ» 8 احکام خدا،ترخیص دارد ولی تعطیل ندارد.اگر آب نبود،باید تیمم کرد.

«فَلَمْ تَجِدُوا مٰاءً فَتَیَمَّمُوا»

9 شرط ارتباط با خدا از طریق نماز،طهارت و پاکی است،وضو یا تیمّم.

«فَلَمْ تَجِدُوا مٰاءً فَتَیَمَّمُوا»

10 تیمّم باید بر خاک پاک باشد. «صَعِیداً طَیِّباً» 11 تخفیف احکام،نمودی از رحمت و مغفرت الهی است. «فَلَمْ تَجِدُوا مٰاءً فَتَیَمَّمُوا» ، «عَفُوًّا غَفُوراً»

[سوره النساء (4): آیه 44]

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ اَلْکِتٰابِ یَشْتَرُونَ اَلضَّلاٰلَةَ وَ یُرِیدُونَ أَنْ تَضِلُّوا اَلسَّبِیلَ (44)

آیا ندیدی آنان را که بهره ای از کتاب خدا به آنان داده شده بود(به جای آنکه هدایت کسب کنند)گمراهی می خرند و می خواهند شما(نیز)راه را گم کنید.

پیام ها:

1 علم به کتاب آسمانی،به تنهایی برای هدایت کافی نیست. «أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتٰابِ» ، «یَشْتَرُونَ الضَّلاٰلَةَ» 2 آگاهی علمای اهل کتاب از تعالیم الهی ناقص است و همین نقص زمینه ی انحراف می شود. «نَصِیباً مِنَ الْکِتٰابِ یَشْتَرُونَ الضَّلاٰلَةَ» 3 دانشمندان منحرف،از علم و مقام خود سوء استفاده کرده و در کمین انحراف و گمراهی دیگرانند. «یُرِیدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبِیلَ»

ص :297


1- 1) .تهذیب الاحکام،ج 1،ص 22.

[سوره النساء (4): آیه 45]

اشاره

وَ اَللّٰهُ أَعْلَمُ بِأَعْدٰائِکُمْ وَ کَفیٰ بِاللّٰهِ وَلِیًّا وَ کَفیٰ بِاللّٰهِ نَصِیراً (45)

و خداوند به دشمنان شما داناتر است و کافی است که خدا سرپرست شما باشد و کافی است که خدا یاور شما باشد.

پیام ها:

1 ممکن است ما در شناخت دشمن اشتباه کنیم،ولی خداوند دشمنان واقعی ما را بهتر می شناسد. «وَ اللّٰهُ أَعْلَمُ بِأَعْدٰائِکُمْ» 2 با وعده های الهی مبنی بر ولایت و نصرت مؤمنان،نباید از توطئه ها و دشمنی ها ترسید. «وَ کَفیٰ بِاللّٰهِ وَلِیًّا» 3 ولایت باید همراه با قدرت و نصرت باشد. «وَلِیًّا وَ کَفیٰ بِاللّٰهِ نَصِیراً»

[سوره النساء (4): آیه 46]

اشاره

مِنَ اَلَّذِینَ هٰادُوا یُحَرِّفُونَ اَلْکَلِمَ عَنْ مَوٰاضِعِهِ وَ یَقُولُونَ سَمِعْنٰا وَ عَصَیْنٰا وَ اِسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ وَ رٰاعِنٰا لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِی اَلدِّینِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ قٰالُوا سَمِعْنٰا وَ أَطَعْنٰا وَ اِسْمَعْ وَ اُنْظُرْنٰا لَکٰانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ وَ لٰکِنْ لَعَنَهُمُ اَللّٰهُ بِکُفْرِهِمْ فَلاٰ یُؤْمِنُونَ إِلاّٰ قَلِیلاً (46)

بعضی از یهودیان،سخنان را از جایگاهش تحریف می کنند(و بجای آنکه بگویند:شنیدیم و اطاعت کردیم)می گویند:شنیدیم و نافرمانی کردیم(و بی ادبانه به پیامبر اسلام می گویند:)بشنو که هرگز نشنوی و ما را تحمیق کن،(این گونه می گویند)تا با زبان خود حقایق را بگردانند و در دین شما طعنه زنند و اگر می گفتند:(کلام خدا)را شنیدیم و اطاعت کردیم و(کلام ما را)بشنو و به حال ما بنگر(تا حقایق را بهتر درک کنیم)برایشان بهتر بود و با منطق سازگارتر،ولی خداوند آنان را به خاطر کفر و سرسختی شان لعن کرد،پس جز اندکی توفیق ایمان نیافتند.

ص :298

نکته ها:

تعبیر «سَمِعْنٰا وَ عَصَیْنٰا» مثل آن است که در فارسی از روی مسخره می گویند:از تو گفتن و از ما گوش نکردن.

کلمه ی« رٰاعِنٰا را مسلمانان به رسول خدا می گفتند،و منظورشان این بود که مراقب و متوجّه ما باش،امّا یهود با تحریف این کلمه،معنای زشتی را اراده می کردند.چون کلمه ی« رٰاعِنٰا »را اگر از ریشه ی«رعی»بگیرند،معنایش مراعات کردن است و اگر از«رعونت»گرفته شود و با تشدید نون« رٰاعِنٰا »خوانده شود،به معنای آن است که ما را احمق کن.یهود با پیچیدن زبانشان و جابجا کردن کلمات و حروف،مسلمانان را تحقیر و پیامبر را مسخره می کردند.

پیام ها:

1 گناه عدّه ای از یک گروه را نباید به گردن همه ی آنان انداخت. «مِنَ الَّذِینَ...» 2 تحریف در مفاهیم لغات و فرهنگ،از گناهان کلیدی و زمینه ساز گناهان دیگر و تضعیف مکتب است. «لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِی الدِّینِ» 3 توهین به مقدّسات و شکستن حریم ها،حربه ی همیشگی کافران است.

«وَ اسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ»

4 اجابت دعوت انبیا،مایه ی نیکی و استواری است. «خَیْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ» 5 سرنوشت انسان،نتیجه ی انتخاب و عملکرد خود اوست. «لَعَنَهُمُ اللّٰهُ بِکُفْرِهِمْ»

[سوره النساء (4): آیه 47]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتٰابَ آمِنُوا بِمٰا نَزَّلْنٰا مُصَدِّقاً لِمٰا مَعَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّهٰا عَلیٰ أَدْبٰارِهٰا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَمٰا لَعَنّٰا أَصْحٰابَ اَلسَّبْتِ وَ کٰانَ أَمْرُ اَللّٰهِ مَفْعُولاً (47)

ای کسانی که به شما کتاب(آسمانی)داده شده! به آنچه نازل کردیم که تصدیق کننده ی چیزی است که با شماست،(تورات و انجیل)ایمان آورید،

ص :299

پیش از آنکه چهره هایی را محو و نابینا کنیم،پس به پشت برگردانیم،یا مورد لعن خویش سازیم،آن گونه که اصحابِ روزِ شنبه(یهودیان متخلّف)را لعنت کردیم.و فرمان خداوند،شدنی است.

نکته ها:

منظور از محو و برگشت چهره ها،می تواند،دگرگونی دل و فطرت سالم و عقل و هوش،از مسیر سعادت باشد،که در نتیجه ی لجاجت و سرسختی در برابر آیات الهی،بجای یک قدم به جلو،گامی به عقب می روند و چهره ی انسانی شان مسخ و محو می شود.شاید هم منظور،برگشتِ ظاهری صورت به پشت سر و مسخ چهره باشد،یا تغییر شکل در قیامت.

اصحاب سَبت،یهودیان متخلّفی بودند که فرمان خدا را مبنی بر تحریم صید ماهی در روزهای شنبه نافرمانی کرده و با یک نیرنگ،ماهیان را در روز شنبه حبس و روز یکشنبه صید می کردند.آنان به قهر الهی گرفتار شدند و صورت هایشان به شکل بوزینه،مسخ شد. (1)

پیام ها:

1 اسلام،پیروان ادیان دیگر را به دین خدا دعوت می کند. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتٰابَ آمِنُوا» 2 چهره های علمی و آگاهان جامعه،مسئول تر و مورد خطاب بیشتر خداوند هستند. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتٰابَ آمِنُوا» 3 در شیوه ی دعوت و تبلیغ،باید به اعتقادات و مشترکاتِ حقّ دیگران احترام گذاشت. «مُصَدِّقاً لِمٰا مَعَکُمْ» 4 اصول کلّی برنامه های همه ی انبیا،با هم هماهنگ است. «مُصَدِّقاً لِمٰا مَعَکُمْ» 5 در برابر افراد لجوج،باید از اهرم تهدید استفاده کرد. «مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ»

ص :300


1- 1) .اعراف،163.

6 برای تأثیر تهدید،باید نمونه های عینی و عملی آن را گوشزد کرد. «کَمٰا لَعَنّٰا أَصْحٰابَ السَّبْتِ» 7 قهر الهی نسبت به لجوجان،یک سنّت است. «کَمٰا لَعَنّٰا أَصْحٰابَ السَّبْتِ» 8 فرمان خداوند،قطعی است. «کٰانَ أَمْرُ اللّٰهِ مَفْعُولاً»

[سوره النساء (4): آیه 48]

اشاره

إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مٰا دُونَ ذٰلِکَ لِمَنْ یَشٰاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّٰهِ فَقَدِ اِفْتَریٰ إِثْماً عَظِیماً (48)

همانا خداوند،این که به او شرک ورزیده شود نمی بخشد،ولی هر چه پایین تر باشد،برای هر که بخواهد می بخشد.و هر کس به خداوند شرک ورزد به تحقیق گناهی بزرگ بر ساخته است.

نکته ها:

موضوع شرک،بیش از دویست بار در قرآن مطرح شده و از هر گونه توجّه به غیر خدا،تحت هر عنوان(بت پرستی،ریاکاری،گرایش های غیر الهی،مادّه گرایی و...)انتقاد شده است.مضمون این آیه،عیناً در آیه 116 همین سوره تکرار شده است و تکرار،عامل هدایت است.

از آنجا که شرک،خروج از مدار حقّ و بریدن از خدا و پیوستن به دیگری است، بدون توبه آمرزیده نمی شود،ولی اگر مشرک،دست از شرک بردارد و توبه ی واقعی کند،خداوند می آمرزد.در آیه 54 سوره ی زمر،می فرماید:خداوند،همه گناهان را می آمرزد،پس از رحمت او مأیوس نباشید و به درگاهش توبه کنید.

چون هیچ کس نمی داند نظر رحمت حکیمانه ی خدا متوجه چه کسی خواهد شد،پس جایی برای غرور و جرأت به گناه،باقی نمی ماند.

عوامل بخشش چند چیز است:1 توبه.2 انجام نیکی ها.3 دوری از گناهان کبیره.4 شفاعت.5 عفو الهی.(تمام موارد در این آیه مطرح است) امام صادق علیه السلام درباره ی« یَغْفِرُ مٰا دُونَ ذٰلِکَ »فرمود:مقصود گناهان کبیره و گناهان

ص :301

دیگر است،(که خداوند اگر بخواهد بدون توبه نیز می بخشد). (1)

پیام ها:

1 شرک،منفورترین گناه و مانع بخشایش الهی است. «لاٰ یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ» 2 بخشایش گناهان،مربوط به اراده ی حکیمانه خداست. «لِمَنْ یَشٰاءُ» 3 شرک،ادّعایی بی دلیل و دروغی بزرگ است. «فَقَدِ افْتَریٰ إِثْماً عَظِیماً»

[سوره النساء (4): آیه 49]

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اَللّٰهُ یُزَکِّی مَنْ یَشٰاءُ وَ لاٰ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً (49)

آیا ندیدی کسانی که خود را پاک و بی عیب می شمردند؟(چنین نیست)بلکه خداوند،هر کس را بخواهد پاک می گرداند و آنان به اندازه نخ هسته خرما ظلم نمی شوند.

نکته ها:

خودستایی و خویشتن را بی عیب دانستن و خود را برگزیده و ممتاز دیدن،مورد نکوهش قرآن است،چنان که می فرماید: «فَلاٰ تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقیٰ» (2)از خود ستایش نکنید،خداوند داناتر است که متّقی کیست.

حضرت علی علیه السلام در خطبه ی«همام»یکی از نشانه های متّقین را این می داند که هر گاه ستایش شوند،می هراسند.

پیام ها:

1 خودستایی که برخاسته از غرور و بزرگ بینی است،جایز نیست. «یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ» 2 تزکیه ای ارزش دارد که بر اساس دستورات الهی باشد،نه ارشادات بشری.

«بَلِ اللّٰهُ یُزَکِّی مَنْ یَشٰاءُ»

3 کیفرهای الهی،نتیجه اعمال ناپسند انسان است،نه ظلم خدا. «لاٰ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً»

ص :302


1- 1) .کافی،ج 2،ص 284.
2- 2) .نجم،32.

[سوره النساء (4): آیه 50]

اشاره

اُنْظُرْ کَیْفَ یَفْتَرُونَ عَلَی اَللّٰهِ اَلْکَذِبَ وَ کَفیٰ بِهِ إِثْماً مُبِیناً (50)

بنگر چگونه بر خدا دروغ می بندند! و همین گناه آشکار برای(مجازات)آنان بس است.

نکته ها:

خودبرتربینی یهود که خود را نژاد برتر و فرزندان و محبوبان خدا می دانستند- بزرگ ترین افترا بر خداست،چون خداوند هیچ کسی را فرزند خویش قرار نداده و همه در نزد او برابرند و امتیاز،برای ایمان و تقوی است.

در افترا،علاوه بر دروغ،تهمت،ایذاء،ظلم و هتک حیثیّت هم هست.افترا بر خدا روزه را باطل می کند.

امام باقر علیه السلام فرمود:دروغ،از شرابخواری بدتر است،ولی افترا از دروغ هم سخت تر است.

پیام ها:

1 پیامبر موظّف به شناخت و ارزیابی اعمال و عقائد اهل کتاب است. «انْظُرْ کَیْفَ یَفْتَرُونَ...» 2 تزکیه ی نابجای نفس و خود را مقرّب درگاه خدا دانستن،افترا بر خدا و مانع رشد است.کلمه« إِثْماً »در لغت به چیزی گفته می شود که انسان را از صلاح و ثواب باز دارد. «کَفیٰ بِهِ إِثْماً مُبِیناً»

[سوره النساء (4): آیه 51]

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ اَلْکِتٰابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ اَلطّٰاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هٰؤُلاٰءِ أَهْدیٰ مِنَ اَلَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلاً (51)

آیا کسانی را که بهره ای از کتاب(خدا)به آنها داده شده،ندیده ای که به بت و طاغوت ایمان می آورند و درباره کفّار می گویند:اینان از کسانی که(به اسلام و محمّد صلی اللّٰه علیه و آله ایمان آورده اند،راه یافته ترند.

ص :303

نکته ها:

پس از جنگ احد،جمعی از یهودیان به مکّه رفتند تا بر ضد مسلمانان،با مشرکان هم پیمان شوند و برای دلخوشی و اطمینان کفّار،در برابر بت های آنان سجده کردند و گفتند:بت پرستی شما از اسلام مسلمانان بهتر است.

« بِالْجِبْتِ »،که به بت،ساحر و کاهن گفته می شود،یک بار در قرآن آمده ولی کلمه ی « اَلطّٰاغُوتِ »،از ریشه ی«طغیان»،هشت مرتبه آمده است.شاید مراد از جِبت و طاغوت،همان دو بت باشد که یهودیان در برابر آنها سجده کردند،و شاید مراد از جبت،بت باشد و مراد از طاغوت،بت پرستان و حامیان بت پرستی باشد.

پیام ها:

1 آگاهی ناقص از دین،زمینه ی انحراف است. «نَصِیباً مِنَ الْکِتٰابِ» 2 دشمنان،برای مبارزه با اسلام حتّی از عقاید خود دست می کشند(سجده ی یهود بر بت،به خاطر خشنودی مشرکان و هماهنگی بر ضد مسلمانان).

«یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطّٰاغُوتِ»

3 روح لجاجت و عناد،مسیر قضاوت را عوض می کند. «یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطّٰاغُوتِ وَ یَقُولُونَ» ، «هٰؤُلاٰءِ أَهْدیٰ...»

[سوره النساء (4): آیه 52]

اشاره

أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ لَعَنَهُمُ اَللّٰهُ وَ مَنْ یَلْعَنِ اَللّٰهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیراً (52)

آنانند کسانی که خداوند،لعنتشان کرده است و هر کس را خدا لعن کند،هرگز برای او یاوری نخواهی یافت.

پیام ها:

1 هر اتّحادی علیه حقّ ملعون است.همسویی اهل کتاب با مشرکان علیه اسلام سبب لعنت آنان شد. «لَعَنَهُمُ اللّٰهُ» 2 پیمان های نامقدّس دشمنان علیه حقّ،هرگز به نتیجه ی مطلوب نمی رسد و در

ص :304

برابر اراده ی خدا سودی ندارد. «فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیراً» 3 منفور خدا،همیشه مغلوب خواهد بود. «وَ مَنْ یَلْعَنِ اللّٰهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیراً»

[سوره النساء (4): آیه 53]

اشاره

أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ اَلْمُلْکِ فَإِذاً لاٰ یُؤْتُونَ اَلنّٰاسَ نَقِیراً (53)

آیا برای آنان(یهودیان)بهره ای از حکومت است؟ که در آن هنگام ذرّه ای به مردم نمی دادند.

نکته ها:

« نَقِیراً »یا گودی پشت هسته ی خرماست،و یا آن چیزی است که پرندگان با منقار خود برمی دارند و کنایه از امر ناچیز و اندک است.

امام باقر علیه السلام درباره ی« نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ »فرمود:مقصود امامت و خلافت است و مقصود از« اَلنّٰاسَ »ما اهل بیت هستیم. (1)یعنی اگر کسانی به قدرت برسند به اندازه نخ هسته ی خرمایی به اهل بیت علیهم السلام قدرت نخواهند داد.

در تفسیر مجمع البیان آمده که یهود به قدری انحصار طلبند که اگر قدرتی به دست آورند،به دیگران نمی دهند.این معنی،با روحیّه ی بخل و تنگ نظری یهود،سازگارتر است.

پیام ها:

1 از قضاوت های نابجای دیگران درباره ی دینتان نگران نباشید. «أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ» 2 حکومتِ نامحدود،مخصوص خداست.هر فرد و قومی گوشه ای از حکومت را آن هم برای چند روزی بدست می گیرد. «نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ» 3 دشمنان خود را بشناسید،که اگر به قدرت برسند،شما را به کلّی نادیده می گیرند. «لاٰ یُؤْتُونَ النّٰاسَ...» 4 کسی که حکومت و قدرت را بدست می گیرد باید به فکر رفاه مردم باشد.

ص :305


1- 1) .کافی،ج 1،ص 205.

«نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ»

، «لاٰ یُؤْتُونَ»

[سوره النساء (4): آیه 54]

اشاره

أَمْ یَحْسُدُونَ اَلنّٰاسَ عَلیٰ مٰا آتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنٰا آلَ إِبْرٰاهِیمَ اَلْکِتٰابَ وَ اَلْحِکْمَةَ وَ آتَیْنٰاهُمْ مُلْکاً عَظِیماً (54)

یا اینکه(یهودیان)نسبت به مردم(مسلمان)به خاطر آنچه که خداوند از فضل خویش به آنان داده است،حسد می ورزند.همانا ما قبلاً به آل ابراهیم(که شما از نسل او هستید نیز)کتاب آسمانی و حکمت و سلطنت بزرگی دادیم.(چرا اکنون به آل محمّد علیهم السلام ندهیم؟)

نکته ها:

آیه ی قبل اشاره به بخل یهود بود و در این آیه به حسادتشان اشاره شده است و حسد از بخل بدتر است.چون در بخل مال خود را نمی بخشد،ولی در حسد از بخششِ دیگری هم ناراحت است.

یهود که پیشتر مورد لطف و نعمت خدا قرار گرفته اند،چرا از اینکه دیگران به نعمت و قدرتی برسند،از روی حسد،ناراحت می شوند؟ چرا آل ابراهیم برخوردار باشند و آل محمّد و بنی هاشم،محروم؟ در روایات،اهل بیت فرموده اند:آنان که مورد حسادت قرار گرفته اند،ماییم. (1)

در حدیث از امام صادق علیه السلام می خوانیم که فرمود:مراد از« اَلْکِتٰابَ »،نبوّت و مراد از «حکمت»،فهم و قضاوت و مراد از«ملک عظیم»،اطاعت مردم است. (2)امام باقر علیه السلام در تفسیر«ملک عظیم»فرمود:مراد آن است که خداوند در میان آنان امامان بر حقّ قرار داد. (3)در حدیث دیگر از حضرت علی علیه السلام می خوانیم که فرمود:مراد از آل ابراهیم ما اهل بیت پیامبریم. (4)

ص :306


1- 1) .کافی،ج 1،ص 186.
2- 2) .کافی،ج 1،ص 306.
3- 3) .کافی،ج 1،ص 306.
4- 4) .بحار،ج 28،ص 275.
پیام ها:

1 حسود،در مقابل اراده ی خدا قد علم می کند. «یَحْسُدُونَ النّٰاسَ عَلیٰ مٰا آتٰاهُمُ اللّٰهُ» 2 منشأ همه ی نعمت ها و بهره گیری ها فضل خداست. «مِنْ فَضْلِهِ» به جای آرزوی زوال نعمت دیگران،از خداوند آرزوی فضل او را داشته باشید.

3 همسویی اهل کتاب با مشرکان و قضاوت بر اینکه شرک شما بهتر از توحید مسلمانان است،به خاطر حسادت است.در آیات قبل خواندیم که یهودیان به مشرکان گفتند: «هٰؤُلاٰءِ أَهْدیٰ...» در این آیه می خوانیم: «أَمْ یَحْسُدُونَ» 4 همه ی الطاف از اوست.(سه بار کلمه «آتَیْنٰا» تکرار شده است) 5 حکومت الهی باید بدست کسانی باشد که قبل از حکومت،دارای مقام معنوی و علمی و بینش بالایی باشند.نام کتاب و حکمت قبل از ملک عظیم آمده است.(آری نعمت های معنوی بر مادّی مقدّم است.) «آتَیْنٰا» ، «الْکِتٰابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْنٰاهُمْ مُلْکاً عَظِیماً»

[سوره النساء (4): آیات 55 تا 56]

اشاره

فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ کَفیٰ بِجَهَنَّمَ سَعِیراً (55) إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِآیٰاتِنٰا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نٰاراً کُلَّمٰا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنٰاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهٰا لِیَذُوقُوا اَلْعَذٰابَ إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ عَزِیزاً حَکِیماً (56)

پس بعضی از یهودیان به او(پیامبر اسلام)ایمان آوردند و بعضی(نه تنها ایمان نیاوردند،بلکه)از ایمان آوردن مردم جلوگیری کردند،و شعله ی سوزان دوزخ،برای کیفر آنان بس است.

همانا به زودی کسانی را که به آیات ما کافر شدند در آتشی خواهیم افکند.هر چه پوست بدنشان بسوزد،پوست دیگری بجای آن قرار می دهیم تا کیفر را بچشند.همانا خداوند توانا و حکیم است

ص :307

نکته ها:

چون آنان هر لحظه،لجاجت می کنند پس باید هر لحظه با پوست جدید کیفر شوند.چنان که در تفسیر صافی آمده است:«ابن ابی العوجاء»یکی از مخالفان دین در عصر ائمه،از امام صادق علیه السلام پرسید:گناه پوست جدید چیست؟ امام فرمود:

پوست جدید،از سوخته های همان پوست اوّل است،مثل خشتی که شکسته و خورد می شود و بار دیگر گل و خشت تازه ای ساخته می شود.

پیام ها:

1 کیفر کافران دائمی است. «بَدَّلْنٰاهُمْ جُلُوداً» 2 پوست جدید،به خاطر چشیدن عذاب شدید است.(چون در سوختن،بیشتر درد و سوزش مربوط به پوست است و اگر آتش به استخوان برسد،درد کم می شود). «بَدَّلْنٰاهُمْ جُلُوداً» 3 معاد جسمانی است. «بَدَّلْنٰاهُمْ جُلُوداً» 4 هرگز عذاب،به خاطر استمرار،برای کافران عادّی نمی شود. «لِیَذُوقُوا الْعَذٰابَ» 5 عذاب کردن دائمی کفّار حکیمانه است و هیچ نیرویی قادر بر جلوگیری از قهر خداوند در دوزخ نیست. «عَزِیزاً حَکِیماً»

[سوره النساء (4): آیه 57]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا أَبَداً لَهُمْ فِیهٰا أَزْوٰاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلِیلاً (57)

4\57

و کسانی را که ایمان آورده و کارهای نیک انجام داده اند،به زودی در باغ هایی که از زیر(درختان)آن نهرها جاری است وارد می کنیم.آنان همیشه در آن جاودانند،برایشان در آن جا همسرانی پاکیزه است و آنان را در سایه هایی پایدار(بدون سردی و گرمی و طوفان)درآوریم.

ص :308

نکته ها:

در تربیت باید بیم و امید در کنار هم باشد.در آیه قبل بیم بود و این آیه امید است.

«Bظَلِیلٍ » ،سایه ی کشیده و ممتد است.

امام صادق علیه السلام فرمود:مراد از ازواج مطهره همسرانی هستند که از آلودگی به حیض و حدث پاکند. (1)

پیام ها:

1 ایمان و عمل صالح دو شرط اساسی برای ورود به بهشت است. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ سَنُدْخِلُهُمْ» 2 لطف خدا سریع تر از قهر اوست.(در آیه قبل برای دوزخیان حرف« سَوْفَ » بکار رفته که نشانه آینده دور است،ولی در این آیه حرف«سین» «سَنُدْخِلُهُمْ» که نشانه ی آینده نزدیک است) 3 پاکی همسران بهشتی هم جسمی است و هم روحی.« مُطَهَّرَةٌ »به کسی گفته می شود که از نظر جسمی و روحی هر دو پاک و منزّه باشد.

[سوره النساء (4): آیه 58]

اشاره

إِنَّ اَللّٰهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اَلْأَمٰانٰاتِ إِلیٰ أَهْلِهٰا وَ إِذٰا حَکَمْتُمْ بَیْنَ اَلنّٰاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اَللّٰهَ نِعِمّٰا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ سَمِیعاً بَصِیراً (58)

همانا خداوند فرمانتان می دهد که امانتها را به صاحبانش بدهید و هر گاه میان مردم داوری کردید،به عدل حکم کنید.چه نیک است آنچه که خداوند شما را بدان پند می دهد.بی گمان خداوند شنوای بیناست.

ص :309


1- 1) .من لا یحضره الفقیه،ج 1،ص 50.
نکته ها:

امانتداری و رفتار عادلانه و دور از تبعیض،از نشانه های مهم ایمان است،چنان که خیانت به امانت،علامت نفاق است.در حدیث است:به رکوع و سجود طولانی افراد نگاه نکنید،بلکه به راستگویی و امانتداری آنان بنگرید. (1)

در روایات متعدّد،منظور از امانت،رهبری جامعه معرّفی شده که اهلش اهل بیت علیهم السلام می باشند.این مصداق بارز عمل به این آیه است.

آری،کلید خوشبختی جامعه،بر سر کار بودن افراد لایق و رفتار عادلانه است و منشأ نابسامانی های اجتماعی،ریاست نااهلان و قضاوت های ظالمانه است. (2)

خیانت در امانت شامل کتمان علم،حرفه و حقّ،تصاحب اموال مردم،اطاعت از رهبران غیر الهی،انتخاب همسر یا معلّم نااهل برای فرزندان و...می شود.

امام باقر و امام صادق علیهما السلام فرمودند:اوامر و نواهی خدا امانت های الهی است. (3)

امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود:خداوند امر فرموده که هر امامی آنچه در نزدش است به امام بعد از خود بسپارد. (4)

امانت سه گونه است:

الف:میان انسان و خدا.(وظایف و واجباتی که بر انسان تعیین شده است.) (5)ب:میان انسان و دیگران.(اموال یا اسرار دیگران نزد انسان) ج:میان انسان و خودش.(مثل علم و عمر و قدرت که در دست ما امانتند.)

ص :310


1- 1) .کافی،ج 2،ص 105.
2- 2) .حضرت امیر علیه السلام فرموده است:«من تقدّم علی قوم و هو یری فیهم من هو افضل،فقد خان اللّٰه و رسوله و المؤمنین»هر کس خود را در جامعه بر دیگران مقدّم بدارد و پیشوا شود در حالی که بداند افراد لایق تر از او هستند،قطعاً او به خدا و پیامبر و مؤمنان خیانت کرده است.الغدیر،ج 8.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.
4- 4) .کافی،ج 1،ص 277.
5- 5) .تفسیر مجمع البیان.
پیام ها:

1 سپردن امور به کاردانان و قضاوت عادلانه،از مصادیق عمل صالح و از نشانه های ایمان است.(با توجّه به آیه قبل) 2 هر امانتی صاحبی دارد و هرکس لیاقت و استعداد کار و مقامی را دارد. «أَهْلِهٰا» 3 در ادای امانت و دادگری،ایمان شرط نیست.نسبت به همه ی مردم باید امین و دادگر بود. «أَهْلِهٰا» ، «النّٰاسِ» 4 قاضی و حاکم باید عادل باشد. «تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ» 5 تشکیل حکومت لازم است.لازمه ی سپردن مسئولیّت ها به اهلش و قضاوت عادلانه برقراری نظام و حکومت الهی است. «تُؤَدُّوا الْأَمٰانٰاتِ» ، «تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ» 6 موعظه ی خوب،آن است که علاوه بر پندهای اخلاقی،به مسائل اجتماعی و قضایی هم توجّه کند. «نِعِمّٰا یَعِظُکُمْ بِهِ» 7 اگر مردم هم خیانت در امانت یا ستم در قضاوت را نفهمند،خدا بینا و شنواست. «إِنَّ اللّٰهَ کٰانَ سَمِیعاً بَصِیراً»

[سوره النساء (4): آیه 59]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنٰازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اَللّٰهِ وَ اَلرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ ذٰلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً (59)

ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را اطاعت کنید و از رسول و اولی الامر خود (جانشینان پیامبر)اطاعت کنید.پس اگر درباره چیزی نزاع کردید آن را به حکم خدا و پیامبر ارجاع دهید،اگر به خدا و قیامت ایمان دارید.این(رجوع به قرآن و سنّت برای حلّ اختلاف)بهتر و پایانش نیکوتراست.

نکته ها:

آیه ی قبل،بیان وظایف حکّام بود که دادگر و امانتدار باشند،این آیه به وظیفه ی مردم در برابر خدا و پیامبر اشاره می کند.با وجود سه مرجع«خدا»،«پیامبر»و

ص :311

«اولی الامر»هرگز مردم در بن بست قرار نمی گیرند.

آمدن این سه مرجع برای اطاعت،با توحید قرآنی منافات ندارد،چون اطاعت از پیامبر و اولی الامر نیز،شعاعی از اطاعت خدا و در طول آن است،نه در عرض آن و به فرمان خداوند اطاعت از این دو لازم است.

در تفسیر نمونه به نقل از ابن عباس آمده است که وقتی پیامبر اسلام،هنگام عزیمت به تبوک،علی علیه السلام را در مدینه به جای خود نهاد و فرمود:«انت منی بمنزلة هارون من موسی»این آیه نازل شد.

در آیه قبل سفارش شد که امانات به اهلش سپرده شود.این آیه گویا می فرماید:

این سپردن به اهل،در سایه اطاعت از خدا و رسول و أولی الأمر است.

تکرار فرمانِ «أَطِیعُوا» رمز تنوّع دستورهاست.پیامبر گاهی بیان احکام الهی می کرد،گاهی دستور حکومتی می داد و دو منصب«رسالت»و«حکومت»داشت.

قرآن گاهی خطاب به پیامبر می فرماید: «أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّٰاسِ مٰا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» (1)آنچه را نازل کرده ایم برای مردم بیان کن.و گاهی می فرماید: «لِتَحْکُمَ بَیْنَ النّٰاسِ بِمٰا أَرٰاکَ اللّٰهُ» (2)میان مردم بر اساس قوانین الهی،حکومت و قضاوت کن.

قرآن درباره مفسدان،مسرفان،گمراهان،جاهلان،جبّاران و...دستور«لا تطع»و «لا تتبع»می دهد.بنا بر این موارد «أَطِیعُوا» باید کسانی باشند که از اطاعتشان نهی نشده باشد و اطاعتشان در تضادّ با اوامر خدا و رسول قرار نگیرد.

در آیه اطاعت از أولی الأمر مطرح شده است،ولی به هنگام نزاع،مراجعه به آنان مطرح نشده،بلکه تنها مرجع حلّ نزاع،خدا و رسول معرفی شده اند.و این نشانه آن است که اگر در شناخت أولی الأمر و مصداق آن نیز نزاع شد به خدا و رسول مراجعه کنید که در روایات نبوی،أولی الأمر اهل بیت پیامبر معرفی شده اند. (3)

حسین بن ابی العلاء گوید:من عقیده ام را درباره ی اوصیای پیامبر و اینکه اطاعت

ص :312


1- 1) .نحل،44.
2- 2) .نساء،105.
3- 3) .کمال الدین صدوق،ص 222.

آنها واجب است،بر امام صادق علیه السلام عرضه کردم،حضرت فرمود:آری چنین است،اینان همان کسانی هستند که خداوند درباره ی آنان فرموده:« أَطِیعُوا اللّٰهَ... »و همان کسانی اند که درباره ی آنها فرموده: «إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اللّٰهُ» ، «وَ هُمْ رٰاکِعُونَ» (1)حضرت علی علیه السلام در خطبه 125 نهج البلاغه و عهدنامه مالک اشتر فرمودند:مراد از مراجعه به خدا و رسول،مراجعه به آیات محکمات و سنّتی که همه بر آن اتّفاق داشته باشند.

حضرت علی علیه السلام فرمود:هر حاکمی که به غیر از نظر اهل بیت معصوم پیامبر علیهم السلام قضاوت کند،طاغوت است. (2)

پیام ها:

1 مردم باید نظام اسلامی را بپذیرند و از رهبران الهی آن در قول و عمل پشتیبانی کنند. «أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» 2 اسلام مکتبی است که عقاید و سیاستش بهم آمیخته است.اطاعت از رسول و أولی الأمر که امری سیاسی است،به ایمان به خدا و قیامت که امری اعتقادی است،آمیخته است. «أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ» 3 سلسله مراتب در اطاعت باید حفظ شود. «اللّٰهَ» ، «الرَّسُولَ» ، «أُولِی الْأَمْرِ» 4 اولی الامر باید همچون پیامبر معصوم باشند،تا اطاعت از آنها در ردیف اطاعت پیامبر،بی چون و چرا باشد. «أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ» 5 اطاعت از حاکمی واجب است که مؤمن و از خود مردم با ایمان باشد.

«أَطِیعُوا»

، «مِنْکُمْ» 6 نام اولی الامر در کنار نام خدا و رسول،همراه با اطاعت مطلق،نشان آن است که مسئول حکومت و نظام اسلامی باید از قداست والایی برخوردار باشد.

«أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ»

ص :313


1- 1) .کافی،ج 1،ص 187.
2- 2) .دعائم الاسلام،ج 2،ص 530.

7 نشانه ی ایمان واقعی،مراجعه به خدا و رسول،هنگام تنازع و بالا گرفتن درگیری هاست و اطاعت در شرایط عادّی کار مهمّی نیست. «فَإِنْ تَنٰازَعْتُمْ» 8 یکی از وظایف حکومت اسلامی ایجاد وحدت و حل تنازعات است. «فَإِنْ تَنٰازَعْتُمْ...» 9 دین کامل باید برای همه ی اختلاف ها،راه حل داشته باشد. «فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّٰهِ وَ الرَّسُولِ» 10 پذیرش فرمان از حکومت های غیر الهی و طاغوت،حرام است. «فَرُدُّوهُ إِلَی اللّٰهِ وَ الرَّسُولِ» 11 اگر همه ی فرقه ها،قرآن و سنّت را مَرجع بدانند،اختلاف ها حل شده، وحدت و یکپارچگی حاکم می شود. «فَرُدُّوهُ إِلَی اللّٰهِ وَ الرَّسُولِ» 12 مخالفان با احکام خدا و رسول و رهبران الهی،باید در ایمان خود شک کنند.

«إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ...»

13 برنامه عملی اسلام بر اساس برنامه اعتقادی آن است. «أَطِیعُوا» ، «إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ» به عبارت دیگر ایمان به خدا و قیامت،پشتوانه ی اجرایی احکام اسلام و مایه ی پرهیز از نافرمانی خدا و رسول است.

14 دوراندیشی و رعایت مصالح درازمدّت،میزان ارزش است. «أَحْسَنُ تَأْوِیلاً»

[سوره النساء (4): آیه 60]

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مٰا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحٰاکَمُوا إِلَی اَلطّٰاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَ یُرِیدُ اَلشَّیْطٰانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلاٰلاً بَعِیداً (60)

آیا کسانی را که می پندارند به آنچه بر تو و آنچه(بر پیامبران)پیش از تو نازل شده است،ایمان آورده اند نمی بینی که می خواهند داوری را نزد طاغوت (و حکّام باطل)ببرند،در حالی که مأمورند به طاغوت،کفر ورزند.و شیطان می خواهد آنان را گمراه کند،گمراهی دور و درازی!

ص :314

نکته ها:

آیه ی قبل،مرجع در منازعات را خدا و پیامبر معرفی کرد،این آیه در انتقاد از کسانی است که مرجع نزاع خود را طاغوت قرار می دهند.

میان یک منافق مسلمان نما و یک یهودی نزاع شد.بنا بر داوری گذاشتند.یهودی پیامبر را به خاطر امانت و عدالت به داوری قبول کرد،ولی آن منافق گفت:من به داوری کعب بن اشرف(که از بزرگان یهود بود)راضیم،زیرا می دانست که با هدایایی می تواند نظر کعب را به نفع خود جلب کند.این آیه در نکوهش آن رفتار نازل شد.

به تعبیر امام صادق علیه السلام طاغوت،کسی است که به حقّ حکم نکند و در برابر فرمان خدا،دستور دهد و اطاعت شود. (1)

پیام ها:

1 ایمان بدون تبرّی از طاغوت،ایمان نیست،خیال ایمان است. «یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا» ، «یَتَحٰاکَمُوا إِلَی الطّٰاغُوتِ» 2 ادیان،هدف و ماهیّت مشترک دارند و ایمان به دستورات همه ی انبیا لازم است. «أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مٰا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ» 3 سازش با طاغوت،حرام است. «أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ» 4 ابتدا راه حقّ را نشان دهید،سپس راه باطل را نفی کنید. «فَرُدُّوهُ إِلَی اللّٰهِ وَ الرَّسُولِ» ، «یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحٰاکَمُوا إِلَی الطّٰاغُوتِ» 5 حتّی فکر و اراده ی مراجعه به طاغوت مورد انتقاد است. «یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحٰاکَمُوا إِلَی الطّٰاغُوتِ» 6 موفقّیت شیطان،در سایه ی اطاعت مردم از طاغوت هاست. «یَتَحٰاکَمُوا إِلَی الطّٰاغُوتِ» ، «یُرِیدُ الشَّیْطٰانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ»

ص :315


1- 1) .تفسیر نمونه.

7 منافق،طاغوت و شیطان در یک خط و در برابر پیامبرانند. «الَّذِینَ یَزْعُمُونَ» ، «یَتَحٰاکَمُوا إِلَی الطّٰاغُوتِ» ، «یُرِیدُ الشَّیْطٰانُ» 8 کفر به طاغوت و حرام بودن مراجعه به دادگاه های طاغوتی،فرمان همه ادیان آسمانی است. «أَ لَمْ تَرَ» ، «أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مٰا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ» ، «یَتَحٰاکَمُوا إِلَی الطّٰاغُوتِ» 9 در حل اختلافات داخلی،سراغ بیگانگان رفتن،خواست شیطان و ممنوع است. «یُرِیدُ الشَّیْطٰانُ...» 10 منافقان،تحت اراده ی شیطانند و طاغوت ها دام ها و ابزار کار شیطانند. «یُرِیدُ الشَّیْطٰانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ» 11 نتیجه مراجعه به طاغوت سقوط به درّه هولناک است. «ضَلاٰلاً بَعِیداً»

[سوره النساء (4): آیه 61]

اشاره

وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمْ تَعٰالَوْا إِلیٰ مٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ وَ إِلَی اَلرَّسُولِ رَأَیْتَ اَلْمُنٰافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً (61)

و چون به آنان گفته شود(که برای داوری)به سوی آنچه خداوند نازل کرده و به سوی پیامبر بیایید،منافقان را می بینی که به شدّت از پذیرش دعوت تو روی می گردانند.

پیام ها:

1 گرچه منافقان،تسلیم قانون خدا و فرمان پیامبر نیستند،ولی ما باید آنان را دعوت کنیم. «قِیلَ لَهُمْ تَعٰالَوْا» 2 در پذیرش دعوت انبیا،رشد و برتری است.(« تَعٰالَوْا »دعوت به بالا آمدن است) 3 کتاب و سنّت هماهنگ هستند،و گر نه ارجاع مردم به دو چیز متضاد حکیمانه نیست. «إِلیٰ مٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ» 4 مراجعه به طاغوت و قضاوت خواهی از بیگانگان،خصلت و روحیّه ی منافقان است که با رهبر آسمانی مخالفت و از راه حقّ اعراض کنند.(کلمه « یَصُدُّونَ »نشانه ی خصلت و استمرار است)

ص :316

5 منافق،علاوه بر اعراض خود،مانع راه دیگران نیز می شود. «یَصُدُّونَ» 6 آنچه پرده از کفر منافقان برمی دارد،مخالفتشان با رهبری الهی است. «عَنْکَ» 7 منافقان،حساسیّتی نسبت به ایمان قلبی مردم به خداوند ندارند،ناراحتی عمده ی آنان اجتماع مردم برگرد رهبر آسمانی است. «یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً»

[سوره النساء (4): آیه 62]

اشاره

فَکَیْفَ إِذٰا أَصٰابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ بِمٰا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ثُمَّ جٰاؤُکَ یَحْلِفُونَ بِاللّٰهِ إِنْ أَرَدْنٰا إِلاّٰ إِحْسٰاناً وَ تَوْفِیقاً (62)

پس چگونه وقتی به خاطر کارهایی که از قبل انجام دادند،مصیبتی و مشکلی به آنان می رسد و(از برای رهایی از آن)سراغ تو می آیند،به خدا سوگند یاد می کنند که هدف ما (از مراجعه به طاغوت)جز نیکی و توافق(میان دو طرف نزاع)نبوده است.

نکته ها:

توجیه منافقان برای داوری نزد طاغوت این بود که هدف،آشتی دادن بوده و اگر برای داوری نزد پیامبر می رفتیم و او به نفع یک طرف حکم می داد،قهراً دیگری از رسول خدا دلگیر می شد و سر و صدا به پا می کرد که با شأن پیامبر سازگار نبود،از این رو برای حفظ آبرو و موقعیّت و محبوبیّت پیامبر،نزاع را نزد وی نبردیم.

پیام ها:

1 عامل خطر کارهای خود انسان است. «مُصِیبَةٌ بِمٰا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ» 2 مسلمانان چند چهره و منافق،هنگام بروز مشکل و احساس خطر به سراغ رهبران الهی می آیند. «جٰاؤُکَ» 3 مراجعه به طاغوت،نابسامانی ها و مصائبی دارد، «أَصٰابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ» که ناگزیر باید به راه انبیاء برگردید. «جٰاؤُکَ» 4 منافقان،خلاف های خود را توجیه می کنند. «إِنْ أَرَدْنٰا إِلاّٰ إِحْسٰاناً» 5 منافق سوگند به خدا را پوششی برای اهداف خود قرار می دهد. «یَحْلِفُونَ بِاللّٰهِ»

ص :317

6 گاهی واژه های مقدّس دستاویز افراد نامقدّس می شود. «إِحْسٰاناً وَ تَوْفِیقاً»

[سوره النساء (4): آیه 63]

اشاره

أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ یَعْلَمُ اَللّٰهُ مٰا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً (63)

آنان کسانی اند که خداوند،آنچه را در دل دارند می داند.پس از آنان درگذر و پندشان ده و با آنان سخنی رسا که در جانشان بنشیند بگوی.

پیام ها:

1 تلاش منافقان بیهوده است،چون خداوند هم از درون و نیاتشان آگاه است و هم بموقع،افشاگری می کند. «یَعْلَمُ اللّٰهُ مٰا فِی قُلُوبِهِمْ» 2 معذرت خواهی منافقان،صادقانه نیست،و گر نه فرمان اعراض از آنان صادر نمی شد. «یَعْلَمُ اللّٰهُ مٰا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ» 3 شیوه ی برخورد رهبر با منافقان باید شیوه ی اعراض و موعظه باشد. «فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ» 4 در مقام موعظه،باید با صراحت،منافقان را نسبت به عواقب کار و سرنوشتشان هشدار داد. «فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً»

[سوره النساء (4): آیه 64]

اشاره

وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ رَسُولٍ إِلاّٰ لِیُطٰاعَ بِإِذْنِ اَللّٰهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جٰاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اَللّٰهَ وَ اِسْتَغْفَرَ لَهُمُ اَلرَّسُولُ لَوَجَدُوا اَللّٰهَ تَوّٰاباً رَحِیماً (64)

و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه با اذن خداوند فرمان برده شود و اگر آنان هنگامی که به خود ستم کردند(از راه خود برگشته و)نزد تو می آمدند و از خداوند مغفرت می خواستند و پیامبر هم برای آنان استغفار می کرد قطعاً خداوند را توبه پذیر و مهربان می یافتند.

ص :318

نکته ها:

سیمای یک جامعه و مدیریّت سالم آن است که مردمش با ایمان،رهبرش آسمانی،فرمان بری و اطاعت مردم قوی،منحرفانش پشیمان و اهل استغفار و رهبرش پذیرا و مهربان باشد.

چنان که دعای پیامبر در حقّ مؤمنان مستجاب است، «اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّٰهَ» دعای نیکان و فرشتگان نیز در حقّ آنان اثر دارد.در یک جا استغفار فرشتگان برای مردم مطرح است. «وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ» (1)و در جای دیگر برای مؤمنان. «وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا» (2)

پیام ها:

1 هدف از فرستادن انبیا،هدایت مردم از طریق اطاعت از آنان است. «إِلاّٰ لِیُطٰاعَ» 2 اطاعت مخصوص خداست.حتّی اطاعت از پیامبران باید با اذن خدا باشد و گرنه شرک است. «لِیُطٰاعَ بِإِذْنِ اللّٰهِ» 3 توبه ی ترک رهبر،بازگشت به رهبر است. «لِیُطٰاعَ» ، «جٰاؤُکَ» 4 رها کردن انبیا و رجوع به طاغوت،ظلم به مقام انسانی خود است. «ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ» (با توجّه به ارتباط این آیه با آیات قبل) 5 پیوند همه مردم با رسول اللّه باید محکم باشد.چه مؤمن چه فاسق.مؤمن برای کسب فیض و فاسق برای درک شفاعت. «جٰاؤُکَ» 6 راه بازگشت و توبه برای خطاکاران و حتّی منافقان باز است.(با توجّه به آیات قبل که مربوط به منافقان است) «فَاسْتَغْفَرُوا اللّٰهَ» 7 زیارت رهبران آسمانی و استمداد و توسل از طریق آن عزیزان،مورد تأیید قرآن است. «جٰاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّٰهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ» 8 پیامبر بخشنده ی گناه نیست،واسطه ی عفو الهی است. «اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ»

ص :319


1- 1) .شوری،5.
2- 2) .غافر،7.

9 خطاکار،ابتدا باید پشیمان شود و به سوی حقّ برگردد،سپس برای استحکام رابطه با خدا،از مقام رسالت کمک بگیرد. «فَاسْتَغْفَرُوا اللّٰهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ» 10 گناهکاران نباید مأیوس شوند،استغفار،توبه و زیارت اولیای خدا، وسیله ای برای بازسازی روحی آنان است. «جٰاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا...» 11 در زیارت رسول خدا و اقرار به لغزش و استغفار خود احساس سبک شدن از گناه به انسان دست می دهد. «لَوَجَدُوا اللّٰهَ تَوّٰاباً» 12 اگر خطاکاران را بخشیدید به آنان محبّت نیز بکنید. «تَوّٰاباً رَحِیماً» 13 گناه،حجابی میان انسان و رحمت الهی است و همین که آن حجاب برطرف شد،رحمت دریافت می شود. «اسْتَغْفَرَ» ، «لَوَجَدُوا اللّٰهَ» 14 اقرار و اعتراف به گناه و استغفار از آن در محضر اولیای خدا،وسیله و زمینه ی عفو الهی است. «جٰاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا» ، «لَوَجَدُوا اللّٰهَ تَوّٰاباً رَحِیماً»

[سوره النساء (4): آیه 65]

اشاره

فَلاٰ وَ رَبِّکَ لاٰ یُؤْمِنُونَ حَتّٰی یُحَکِّمُوکَ فِیمٰا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاٰ یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّٰا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً (65)

نه چنین است؛به پرودگارت سوگند،که ایمان(واقعی)نمی آورند مگر زمانی که در مشاجرات و نزاع های خود،تو را داور قرار دهند،و در دل خود هیچ گونه احساس ناراحتی از قضاوت تو نداشته باشند(و در برابر داوری تو)کاملاً تسلیم باشند.

نکته ها:

میان زبیر بن عوام از مهاجرین و یکی از انصار،بر سر آبیاری نخلستان نزاع شد.

پیامبر قضاوت کرد که چون قسمت بالای باغ،از زبیر است،اوّل او آبیاری کند.

مرد انصاری از قضاوت پیامبر ناراحت شد و گفت چون زبیر،پسر عمه توست،به نفع او داوری کردی! رنگ پیامبر پرید و این آیه نازل شد.عجبا که خودشان رسول اللّه را به داوری پذیرفته اند،ولی سرباز می زنند! امام صادق علیه السلام فرمود:اگر کسانی اهل نماز و حج و زکات باشند،ولی نسبت به

ص :320

کارهای پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله سوء ظن داشته باشند،در حقیقت مؤمن نیستند.سپس این آیه را تلاوت فرمودند. (1)

پیام ها:

1 نشانه های ایمان راستین سه چیز است:

الف:به جای طاغوت،داوری را نزد پیامبر بردن. «یُحَکِّمُوکَ» ب:نسبت به قضاوت پیامبر،سوء ظن نداشتن. «لاٰ یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً» ج:فرمان پیامبر را با دلگرمی پذیرفتن و تسلیم بودن. «وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً» 2 اسلام،علاوه بر تسلیم ظاهری،به ابعاد روحی و تسلیم قلبی توجّه کامل دارد.

«لاٰ یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً»

3 قضاوت،از شؤون رسالت و ولایت است. «مِمّٰا قَضَیْتَ» 4 وجوب تسلیم در برابر قضاوت پیامبر،نشان عصمت اوست. «یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً»

[سوره النساء (4): آیه 66]

اشاره

وَ لَوْ أَنّٰا کَتَبْنٰا عَلَیْهِمْ أَنِ اُقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ أَوِ اُخْرُجُوا مِنْ دِیٰارِکُمْ مٰا فَعَلُوهُ إِلاّٰ قَلِیلٌ مِنْهُمْ وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مٰا یُوعَظُونَ بِهِ لَکٰانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِیتاً (66)

و اگر به آنان حکم می کردیم که تن به کشتن دهید(و یکدیگر را به فرمان ما بکشید)یا از خانه و سرزمین خود بیرون روید،جز افرادی اندک،این دستور را انجام نمی دادند و اگر آنان به آنچه پند داده می شوند عمل می کردند، برایشان بهتر و در پایداری مؤثرتر بود.

نکته ها:

این آیه اشاره دارد به تکلیف های سختی که برای امّت های پیشین بوده است، مثلاً خداوند به کیفر گوساله پرستی بنی اسرائیل،فرمان داد یکدیگر را بکشند.

ص :321


1- 1) .تفسیر نور الثقلین؛کافی،ج 1،ص 390.

چون برای گناهی بزرگ مثل بت پرستی،جبرانی عظیم مانند کشتن یکدیگر و بیرون رفتن از شهر و دیار خود لازم بود.

پیام ها:

1 مؤمنان باید خود را بسنجند،که اگر فرمان سختی صادر شد،در برابر آن چگونه خواهند بود؟ «وَ لَوْ أَنّٰا کَتَبْنٰا عَلَیْهِمْ» 2 هنگام امتحان،افراد کمتری از عهده ی انجام تکلیف و اثبات ادعا برمی آیند.

«مٰا فَعَلُوهُ إِلاّٰ قَلِیلٌ»

3 فرمان کفر به طاغوت و رجوع به پیامبر و تسلیم قضاوت های او بودن،موعظه و خیرخواهی الهی است. «مٰا یُوعَظُونَ بِهِ لَکٰانَ خَیْراً لَهُمْ» 4 خیر و سعادت در گرو عمل است «فَعَلُوا» ، «خَیْراً» 5 احکام الهی(اوامر و نواهی)مواعظ خداوند است. «فَعَلُوا مٰا یُوعَظُونَ بِهِ» 6 هر چه در راه خدا گام برداریم،ثبات قدم و ایمان بیشتر می شود. «فَعَلُوا» ، «أَشَدَّ تَثْبِیتاً» 7 عمل،در نفس و روح اثر دارد.عمل به احکام،سبب پایداری ایمان است. «فَعَلُوا» ، «أَشَدَّ تَثْبِیتاً» 8 تکالیف الهی هر چند به ظاهر ناخوشایند و سخت باشد،ولی به خیر و صلاح انسان است. «وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا» ، «لَکٰانَ خَیْراً لَهُمْ»

[سوره النساء (4): آیات 67 تا 68]

اشاره

وَ إِذاً لَآتَیْنٰاهُمْ مِنْ لَدُنّٰا أَجْراً عَظِیماً (67) وَ لَهَدَیْنٰاهُمْ صِرٰاطاً مُسْتَقِیماً (68)

و در این صورت یقیناً ما از جانب خود پاداشی بزرگ به آنان می دادیم.

و قطعاً آنان را به راهی راست هدایت می کردیم.

ص :322

پیام ها:

1 رسیدن به خیر،ثبات قدم،اجر بزرگ و رهیابی به راه مستقیم،در سایه ی عمل به مواعظ و پشتکار انسان است. «فَعَلُوا» ، «خَیْراً»» ، «تَثْبِیتاً» ، «أَجْراً» ، «مُسْتَقِیماً» 2 گام نهادن در راه خیر،سبب رسیدن به خیر بالاتر و بیشتر می شود. «فَعَلُوا» ، «أَشَدَّ تَثْبِیتاً» ، «أَجْراً عَظِیماً» ، «صِرٰاطاً مُسْتَقِیماً»

[سوره النساء (4): آیات 69 تا 70]

اشاره

وَ مَنْ یُطِعِ اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ فَأُولٰئِکَ مَعَ اَلَّذِینَ أَنْعَمَ اَللّٰهُ عَلَیْهِمْ مِنَ اَلنَّبِیِّینَ وَ اَلصِّدِّیقِینَ وَ اَلشُّهَدٰاءِ وَ اَلصّٰالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولٰئِکَ رَفِیقاً (69) ذٰلِکَ اَلْفَضْلُ مِنَ اَللّٰهِ وَ کَفیٰ بِاللّٰهِ عَلِیماً (70)

و هر کس که از خدا و پیامبر اطاعت کند،پس آنان(در قیامت)با کسانی همدم خواهند بود که خداوند بر آنان نعمت داده است،مانند پیامبران،صدّیقان، شهیدان و صالحان و اینان چه همدم های خوبی هستند.

این همه تفضّل از سوی خداست و خداوند برای آگاه بودن بس است.

نکته ها:

در سوره ی حمد در کنار صراط مستقیم،گروه «أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» آمده بود،و این بار دوّم است که در کنار آیه ی صراط مستقیم،گروه «أَنْعَمَ اللّٰهُ عَلَیْهِمْ» مطرح است.گویا غیر از انبیا و شهدا و صدّیقان و صالحان،دیگران بیراهه می روند و راه مستقیم، منحصراً راه یکی از این چهار گروه است.

در روایات،بهترین نمونه ی صدّیقان،امامان معصوم علیهم السلام،و صدیقه،فاطمه ی زهرا علیها السلام معرّفی شده است.مراد از«شهدا»هم،یا کشتگان میدان جهادند،یا گواهان اعمال در قیامت.

ص :323

همنشینی با انبیا در دنیا برای همه ی پیروان واقعی امکان ندارد،بنا بر این مراد آیه همنشینی در آخرت است.

پیام ها:

1 قرار گرفتن در راه انبیا و شهدا و داشتن رفقای خوب،جز با اطاعت از فرمان خدا و رسول به دست نمی آید. «وَ مَنْ یُطِعِ اللّٰهَ وَ الرَّسُولَ،فَأُولٰئِکَ...» 2 رفیق خوب،انبیا،شهدا،صدّیقان و صالحانند.رفقای دنیایی را هم باید با همین خصلتها گزینش کرد. «حَسُنَ أُولٰئِکَ رَفِیقاً» 3 اطاعت از رسول،پرتوی از اطاعت خدا و در طول آن است،پس با توحید، منافاتی ندارد. «مَنْ یُطِعِ اللّٰهَ وَ الرَّسُولَ» 4 پاداش اطاعت از پیامبر،همجواری با همه ی انبیاست.چون همه یک نورند و یک هدف دارند و اطاعت از یکی،همراه شدن با همه است. «مَنْ یُطِعِ اللّٰهَ وَ الرَّسُولَ» ، «مَعَ» ، «النَّبِیِّینَ» 5 آگاه بودن خدا،بهترین عامل تشویق برای انجام وظیفه است. «بِاللّٰهِ عَلِیماً» 6 مقام نبوّت از مقام صدّیقین و شهدا و صالحین بالاتر است(چون نام انبیا قبل از آنها برده شده است) «مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ...»

[سوره النساء (4): آیه 71]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُبٰاتٍ أَوِ اِنْفِرُوا جَمِیعاً (71)

ای کسانی که ایمان آورده اید!(در برابر دشمن هوشیار باشید و به علامت آمادگی)سلاح خود را بردارید،پس به صورت دسته های پراکنده و نامنظّم یا همه با هم بسوی دشمن حرکت کنید.

نکته ها:

در آیه ی پیش،اطاعت از خدا و رهبری معصوم و حاکمیّت پیامبر،و در این آیه، ضرورت هوشیاری و آمادگی رزمی برای امّت اسلامی و رهبری حقّ مطرح است.

ص :324

« حِذْرَکُمْ »،به معنای بیداری،آماده باش و وسیله دفاع است.« ثُبٰاتٍ »،جمع«ثبه»،به دسته های پراکنده(شامل گروه های پارتیزانی که دشمن را گیج و تمرکز فکری او را سلب می کند)می گویند.

مسلمانان باید مرزهای کشور خود را حفظ کنند.عمل به این آیه،رمز عزّت و غفلت از آن،رمز سقوط و شکست مسلمانان می باشد.

پیام ها:

1 مسلمانان باید در هر حال آماده و بیدار باشند،و از طرحها،نفرات،نوع اسلحه،روحیّه،همکاری داخلی و خارجی دشمنان آگاه باشند و متناسب با آنها طرح بریزند و عمل کنند. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ» 2 آمادگی رزمی در سایه ی ایمان ارزش دارد. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ» 3 مسلمانان باید بسیج شوند. «انْفِرُوا جَمِیعاً» 4 مسلمانان باید از تاکتیک های مختلف،برای مقابله با دشمن استفاده کنند.

«ثُبٰاتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً»

5 شیوه بسیج و مبارزه را خودتان تعیین کنید. «ثُبٰاتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً»

[سوره النساء (4): آیه 72]

اشاره

وَ إِنَّ مِنْکُمْ لَمَنْ لَیُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصٰابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قٰالَ قَدْ أَنْعَمَ اَللّٰهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُنْ مَعَهُمْ شَهِیداً (72)

و همانا از شما کسانی اند که(هم خودشان سست می باشند وهم)عامل کُندی و دلسردی رزمندگان می شوند،چون به شما مشکلی برسد،می گوید:خدا بر من منّت نهاده که همراه آنان(در جبهه)حضور نیافتم(یا همراه آنان شهید نشدم)

نکته ها:

در آیه ی پیش،خطر دشمنان خارجی مطرح بود،اینجا خطر دشمنان داخلی و عوامل نفوذی و منافق مطرح است.

ص :325

« لَیُبَطِّئَنَّ »از ریشه ی«بطء»به معنای کُندی است.به گفته اهل لغت،«بطوء»هم حرکت کند است و هم دیگران را به کندی در حرکت فراخواندن.

پیام ها:

1 صحنه های جنگ،وسیله ی خوبی برای شناخت افراد ضعیف الایمان و منافقان است. «وَ إِنَّ مِنْکُمْ...» 2 خداوند،از افکار و گفتار منافقان پرده برمی دارد. «وَ إِنَّ مِنْکُمْ...» 3 منافقان،گاهی چنان به رنگ مؤمنان در می آیند که جزء آنان جلوه می کنند.

«مِنْکُمْ»

4 همه اصحاب پیامبر عادل و در خط حضرت نبودند. «مِنْکُمْ» ، «لَیُبَطِّئَنَّ» 5 منافقان،عامل تضعیف روحیّه ی مسلمانانند «لَیُبَطِّئَنَّ» پس باید آنان را شناخت و به جبهه نفرستاد.

6 منافقان،عدم شرکت در جنگ،فرار از جبهه و نجات از مرگ را رمز موفقّیت و سعادت می دانند. «أَنْعَمَ اللّٰهُ عَلَیَّ» 7 هر رفاهی،مصون ماندنی و لطف و نعمت خدا نیست. «أَنْعَمَ اللّٰهُ عَلَیَّ» 8 چشیدن سختی ها در کنار مؤمنان،نعمت است،امّا رفاه جدا از مؤمنان نعمت نیست. «أَصٰابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ» ، «لَمْ أَکُنْ مَعَهُمْ»

[سوره النساء (4): آیه 73]

اشاره

وَ لَئِنْ أَصٰابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اَللّٰهِ لَیَقُولَنَّ کَأَنْ لَمْ تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُ مَوَدَّةٌ یٰا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً (73)

و اگر فضل و غنیمتی از سوی خداوند به شما برسد،آن چنان که گویا میان شما و او هرگز دوستی نبوده(تا نفع شما را نفع خود داند)خواهد گفت:ای کاش (در جهاد)با آنان بودم تا به رستگاری بزرگ(پیروزی و غنائم)می رسیدم.

ص :326

نکته ها:

در رسیدن فضل و غنیمت،نام خدا مطرح است، «فَضْلٌ مِنَ اللّٰهِ» ولی در برخورد با سختی ها که در آیه ی قبل مطرح بود،نامی از خدا نیست، «أَصٰابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ» گویا اشاره به این است که از خداوند،جز فضل و رحمت،چیزی به ما نمی رسد.

پیام ها:

1 پیروزی در جنگ و غنائم آن،از فضل خداست. «أَصٰابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللّٰهِ» 2 به خاطر منافع دنیوی،منافقان عاطفه را از دست می دهند. «کَأَنْ لَمْ تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُ مَوَدَّةٌ» 3 آرزوهای منافق،صادقانه نیست. «لَئِنْ أَصٰابَکُمْ فَضْلٌ» ، «یٰا لَیْتَنِی» 4 منافق،نان به نرخ روز می خورد.هنگام ناگواریها می گوید:خدا لطف کرد که ما نبودیم. «أَنْعَمَ اللّٰهُ عَلَیَّ» و هنگام فتح و غنیمت می گوید:کاش می بودیم.

«یٰا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ»

5 آنکه در غمهای مؤمنان شریک نیست،ولی می خواهد در بهره ها سهیم باشد، خصلتی از منافقان دارد. «لَئِنْ أَصٰابَکُمْ فَضْلٌ» ، «یٰا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ» 6 در نظر منافقان،رستگاری،رسیدن به دنیاست. «فَوْزاً عَظِیماً»

[سوره النساء (4): آیه 74]

اشاره

فَلْیُقٰاتِلْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ اَلَّذِینَ یَشْرُونَ اَلْحَیٰاةَ اَلدُّنْیٰا بِالْآخِرَةِ وَ مَنْ یُقٰاتِلْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً (74)

پس باید در راه خدا کسانی بجنگند که زندگی دنیا را به آخرت می فروشند و کسی که در راه خدا می جنگد،کشته شود یا پیروز گردد،بزودی پاداشی بزرگ به او خواهیم داد.

ص :327

پیام ها:

1 هدف از جنگ در اسلام،فقط خداست،نه کشورگشایی،نه استثمار و نه انتقام.

«فِی سَبِیلِ اللّٰهِ»

2 جهاد،توفیقی است که به همه داده نمی شود. «فَلْیُقٰاتِلْ» ، «الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیٰاةَ الدُّنْیٰا» دنیاطلبان نه لیاقت جبهه را دارند و نه شجاعت آن را.

3 جهاد اکبر و مبارزه با دنیا پرستی،مقدّمه ی جهاد اصغر و مبارزه با دشمن است. «فَلْیُقٰاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ الَّذِینَ...» 4 مجاهد فی سبیل اللّٰه هرگز مغلوب نیست.(به جای« یَغْلِبْ »می فرماید: «فَیُقْتَلْ» 5 در جبهه ی حقّ،فرار و شکست مطرح نیست،یا شهادت یا پیروزی. «فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ» 6 منافق،فقط غنائم را«فوز عظیم»می داند(در آیه ی قبل)ولی قرآن،هم برای پیروزی و هم برای شهادت،«اجر عظیم»قرار داده است. «أَجْراً عَظِیماً» 7 وعده ی« أَجْراً عَظِیماً »تشویق برای عزیمت به جبهه است.

8 زندگی آخرت برتر از زندگی دنیاست و معامله دنیا با آخرت کار بزرگی است. «یَشْرُونَ الْحَیٰاةَ الدُّنْیٰا بِالْآخِرَةِ» ، «أَجْراً عَظِیماً» 9 پاداش شهید و رزمنده پیروز یکسان است. «فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ» ، «أَجْراً عَظِیماً»

[سوره النساء (4): آیه 75]

اشاره

وَ مٰا لَکُمْ لاٰ تُقٰاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ اَلْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ اَلرِّجٰالِ وَ اَلنِّسٰاءِ وَ اَلْوِلْدٰانِ اَلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنٰا أَخْرِجْنٰا مِنْ هٰذِهِ اَلْقَرْیَةِ اَلظّٰالِمِ أَهْلُهٰا وَ اِجْعَلْ لَنٰا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اِجْعَلْ لَنٰا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیراً (75)

شما را چه شده که در راه خدا و(در راه نجات)مردان و زنان و کودکان مستضعف نمی جنگید،آنان که می گویند:پروردگارا! ما را از این شهری که مردمش ستمگرند بیرون بر و از جانب خود رهبر و سرپرستی برای ما قرار ده و از سوی خودت،یاوری برای ما تعیین فرما.

ص :328

نکته ها:

آیه درباره ی مسلمانانی است که تحت فشار و شکنجه ی مردم مکّه قرار داشتند.

و از کسانی که جهاد در راه آزادی آنان را رها کرده اند،نکوهش می کند.

امام باقر علیه السلام فرمود:مقصود از مستضعفینی که در تحت حکومت ظالمانند،ما هستیم.و امام صادق علیه السلام در پاسخ به اینکه مستضعفین چه کسانی هستند؟ فرمود:

کسانی که نه مؤمن هستند و نه کافر. (1)

پیام ها:

1 مسلمانان باید نسبت به هم،غیرت و تعصّب مکتبی داشته باشند و در برابر ناله ها و استغاثه ها بی تفاوت نباشند. «مٰا لَکُمْ....» 2 از اهداف جهاد اسلامی،تلاش برای رهایی مستضعفان از سلطه ستمگران است. «فِی سَبِیلِ اللّٰهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ».

3 اسلام مرز نمی شناسد،هر جا که مستضعفی باشد،جهاد هست. «وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ» 4 ارتش اسلام باید به حدی مقتدر باشد که نجات بخش تمام محرومان جهان باشد. «مٰا لَکُمْ لاٰ تُقٰاتِلُونَ» 5 در شیوه ی دعوت به جهاد،باید از عواطف مردم کمک گرفت. «الْمُسْتَضْعَفِینَ» ، «الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنٰا...» 6 سرپرستی و ولایت بر مسلمانان باید از طرف خدا باشد. «مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا»

[سوره النساء (4): آیه 76]

اشاره

اَلَّذِینَ آمَنُوا یُقٰاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا یُقٰاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اَلطّٰاغُوتِ فَقٰاتِلُوا أَوْلِیٰاءَ اَلشَّیْطٰانِ إِنَّ کَیْدَ اَلشَّیْطٰانِ کٰانَ ضَعِیفاً (76)

ص :329


1- 1) .تفسیر عیّاشی،ج 1،ص 257.

کسانی که ایمان آورده اند،در راه خدا جهاد می کنند و کسانی که کافر شده اند در راه طاغوت می جنگند.پس با دوستان و یاران شیطان بجنگید(و بیم نداشته باشید)زیرا حیله ی شیطان ضعیف است.

نکته ها:

گرچه نیرنگ های شیطانی کفّار بزرگ است، «وَ مَکَرُوا مَکْراً کُبّٰاراً» (1)و نزدیک است کوه ها از مکر کفّار،از جا کنده شود، «وَ إِنْ کٰانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبٰالُ» (2)ولی در برابر اراده ی خداوند،سست و ضعیف است.

پیام ها:

1 لازمه ی ایمان،جهاد با کفّار است. «الَّذِینَ آمَنُوا یُقٰاتِلُونَ» 2 جهاد اسلامی،در راه خدا و برای حفظ دین خداست،نه کشورگشایی یا انتقام گیری. «یُقٰاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» 3 جامعه ی الهی و غیر الهی را از نوع درگیری هایشان می توان شناخت. «فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» ، «فِی سَبِیلِ الطّٰاغُوتِ» 4 درگیری و تضاد همیشه بوده و هست،ولی در چه راهی و برای چه هدفی؟ «فِی سَبِیلِ اللّٰهِ...» 5 مثلث کفر،طاغوت و شیطان،اتحاد محکمی دارند. «کَفَرُوا» ، «الطّٰاغُوتِ» ، «الشَّیْطٰانِ» 6 با مقایسه میان دو نوع مبارزه و هدف،به ارزش کار خود پی ببرید و در جنگ بکوشید. «فَقٰاتِلُوا أَوْلِیٰاءَ الشَّیْطٰانِ» 7 گرچه دشمنان نقشه ها دارند،ولی نترسید،که نقشه هایشان ضعیف است. «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطٰانِ کٰانَ ضَعِیفاً» 8 پایان خط طاغوت و راه شیطان،ناکامی است. «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطٰانِ کٰانَ ضَعِیفاً»

ص :330


1- 1) .نوح،22.
2- 2) .ابراهیم،46.

[سوره النساء (4): آیه 77]

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَقِیمُوا اَلصَّلاٰةَ وَ آتُوا اَلزَّکٰاةَ فَلَمّٰا کُتِبَ عَلَیْهِمُ اَلْقِتٰالُ إِذٰا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ اَلنّٰاسَ کَخَشْیَةِ اَللّٰهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً وَ قٰالُوا رَبَّنٰا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا اَلْقِتٰالَ لَوْ لاٰ أَخَّرْتَنٰا إِلیٰ أَجَلٍ قَرِیبٍ قُلْ مَتٰاعُ اَلدُّنْیٰا قَلِیلٌ وَ اَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اِتَّقیٰ وَ لاٰ تُظْلَمُونَ فَتِیلاً (77)

آیا نمی نگری کسانی را که(پیش از هجرت)به آنان گفته شد(اکنون)دست نگهدارید و نماز به پا دارید و زکات بپردازید.لیکن چون جهاد(در مدینه)بر آنان مقرّر شد،گروهی از آنان از مردم(مشرک مکّه)چنان می ترسیدند که گویا از خدا می ترسند،بلکه بیش از خدا(از کفّار می ترسیدند)و(از روی اعتراض) گفتند:پروردگارا! چرا جنگ را بر ما واجب کردی؟ چرا ما را تا سرآمدی نزدیک (مرگ طبیعی)مهلت ندادی؟ بگو:برخورداری دنیا اندک و ناچیز است و برای کسی که تقوا پیشه کند آخرت بهتر است،و به اندازه ی رشته ی میان هسته خرما،به شما ستم نخواهد شد.

نکته ها:

مسلمانان صدر اسلام در دوران سخت مکّه،از پیامبر اسلام اجازه ی جنگ با مشرکان را می خواستند و می گفتند:پیش از اسلام عزیز بودیم،اینک به خاطر اسلام گرفتار فشاریم،بگذار بجنگیم تا عزّت خود را به دست آوریم.پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله که آن هنگام مأمور به جنگ نبود،اجازه نمی داد،ولی پس از هجرت که فرمان جهاد آمد،جمعی از همان جهاد طلبان،دست به اعتراض و بهانه جویی زدند و کفّار مکّه را بزرگ شمرده و از آنان به شدّت می ترسیدند.

« خَشْیَةً »به ترسی گفته می شود که برخاسته از عظمت و بزرگ دانستن طرف باشد.

امام صادق علیه السلام فرمود:مراد از «کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ» ،«کفوا السنتکم»است،گویا شعارهای

ص :331

توخالی می دادند که آیه نازل شد،دست بردارید. (1)

امام باقر علیه السلام یکی از نمونه ها را صلح امام حسن علیه السلام معرّفی فرمودند که آن صلح از آنچه خورشید بر آن می تابد برای امّت اسلام بهتر بود. (2)

آری،رهبر معصوم گاهی مثل امام حسن علیه السلام فرمان آتش بس می دهد و گاهی مانند امام حسین علیه السلام جنگ و شهادت را لازم می داند.

در روایات متعددی می خوانیم که مراد از اجل قریب که مردم تقاضای تأخیر جهاد را تا آن زمان دارند،قیام حضرت مهدی علیه السلام است. (3)یعنی افرادی می گویند:تا زمان قیام امام زمان علیه السلام نباید حکم قتال بیاید.

پیام ها:

1 توجّه به تاریخ،سازنده است. «أَ لَمْ تَرَ...» 2 در آغاز هر انقلابی،تحمل مشکلات و سعه ی صدر لازم است. «کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ» 3 باید احساسات زودرس و شعارهای توخالی را کنترل کرد. «کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ» 4 دستورهای خداوند،طبق مصالح واقعی است،نه تقاضای مردم. «کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ» (با توجّه به شأن نزول) 5 همیشه و همه جا شمشیر کارساز نیست.در شرایط بحرانی و عدم آمادگی، نباید بهانه به دشمن قوی پنجه داد. «کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ» 6 از رسول خدا و فرمان خدا جلو نیفتید و در امور دینی،اظهار سلیقه ی شخصی نکنید. «کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ» 7 با نماز که یاد خداست،آرامش درونی کسب کنید و با زکات،خلاهای اقتصادی را پر کنید. «أَقِیمُوا الصَّلاٰةَ وَ آتُوا الزَّکٰاةَ» 8 مسائل عبادی اسلام با مسائل اقتصادی آن بهم پیوسته است. «الصَّلاٰةَ» ، «الزَّکٰاةَ»

ص :332


1- 1) .تفسیر نور الثقلین؛کافی،ج 2،ص 114.
2- 2) .کافی،ج 8،ص 330.
3- 3) .تفسیر عیّاشی،ج 1،ص 257.

9 در میان عبادات،نماز و زکات جایگاه ویژه دارد. «أَقِیمُوا الصَّلاٰةَ وَ آتُوا الزَّکٰاةَ» 10 نماز بر زکات مقدّم است.(هر کجا نامی از این دو است،اوّل نام نماز است) 11 فرمان نماز و زکات قبل از جهاد صادر و تشریع شده است. «کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَقِیمُوا الصَّلاٰةَ...» 12 خودسازی،مقدّم بر جامعه سازی است،آنکه اهل نماز و زکات نباشد،اهل اخلاص و ایثار هم نخواهد بود. «أَقِیمُوا الصَّلاٰةَ وَ آتُوا الزَّکٰاةَ» 13 آنان که زود داغ می شوند،زود هم سرد می شوند.آری هر داغی،سرد می شود،ولی هیچ پخته ای خام نمی شود. «کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ» ، «فَلَمّٰا کُتِبَ» ، «لِمَ کَتَبْتَ» 14 انقلابی بودن مهم نیست،انقلابی ماندن مهم است.گاهی از شعار تا عمل فاصله زیاد است. «فَلَمّٰا کُتِبَ» ، «إِذٰا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ» 15 فرمان جهاد،وسیله ی آزمایش مردم است. «کُتِبَ» ، «الْقِتٰالُ» ، «فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ» 17 عامل مهم ترک جهاد،دلبستگی های دنیوی است. «لَوْ لاٰ أَخَّرْتَنٰا إِلیٰ أَجَلٍ» 16 سرچشمه اعتراض به فرمان جهاد ترس است. «یَخْشَوْنَ» ، «لِمَ کَتَبْتَ» 18 به فرمان های خدا و زمان صدور آنها اعتراض نکنید.در برابر امر الهی، محاسبات زمانی و مکانی خود را کنار بگذارید. «لَوْ لاٰ أَخَّرْتَنٰا إِلیٰ أَجَلٍ قَرِیبٍ» 19 اعتراض به فرمان خدا نشانه ی بی تقوایی است. «لِمَ کَتَبْتَ» ، «خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقیٰ» 20 اگر چشم اندازتان را وسیعتر از این جهان مادّی قرار دهید،به متاع اندک دنیا دلبسته نمی شوید. «وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ» 21 کامیابان آخرت،تنها اهل تقوایند. «خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقیٰ»

[سوره النساء (4): آیه 78]

اشاره

أَیْنَمٰا تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ اَلْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هٰذِهِ مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هٰذِهِ مِنْ عِنْدِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ فَمٰا لِهٰؤُلاٰءِ اَلْقَوْمِ لاٰ یَکٰادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً (78)

ص :333

هر کجا باشید،مرگ شما را درمی یابد هر چند در دژهای مستحکم(یا ستارگان)باشید.اگر به آنان(منافقان)نیکی و پیروزی برسد،می گویند:این از سوی خداست،و اگر بدی به ایشان رسد،می گویند:این از جانب تو است.

بگو:همه چیز از سوی خداست.این قوم را چه شده که در معرض فهم هیچ سخنی نیستند؟

نکته ها:

این آیه،هم تشویقی به جهاد و نترسیدن از مرگ در جبهه ی درگیری است و هم پاسخی به فال بد زدنهای منافقان است،که بجای بررسی و فهم درست مسائل، تلخی ها و شکست ها را به گردن پیامبر خدا می اندازند.

پیام ها:

1 با توجّه به قطعی و حتمی بودن مرگ،فرار از جنگ چرا؟ «أَیْنَمٰا تَکُونُوا...» 2 بدنام کردن رهبر،از شیوه های منافقان است. «هٰذِهِ مِنْ عِنْدِکَ» 3 نباید با سلب مسئولیّت از خود،لغزشها را توجیه کرد و گناهان خود را به گردن دیگری انداخت. «یَقُولُوا هٰذِهِ مِنْ عِنْدِکَ» 4 پیروزی و شکست،مرگ و حیات،تلخی ها و شیرینی ها همه در مدار مقدرات حکیمانه خداست. «کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ» 5 منشأ همه ی حوادث تلخ و شیرین خداست،نه آنچه ثنویّت می گوید و اهریمن و یزدان را مطرح می کند. «کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ» 6 منافقان عناد دارند و سخن حقّ را در نمی یابند. «لاٰ یَکٰادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً» 7 خداوند را محور همه چیز دانستن(توحید افعالی)نیازمند تفکّر دقیق و عمیق است. «یَفْقَهُونَ» 8 کسی که توحید و محوریّت خدا را درک نکند،هیچ یک از معارف را درک نمی کند. «لاٰ یَکٰادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً»

ص :334

[سوره النساء (4): آیه 79]

اشاره

مٰا أَصٰابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اَللّٰهِ وَ مٰا أَصٰابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَ أَرْسَلْنٰاکَ لِلنّٰاسِ رَسُولاً وَ کَفیٰ بِاللّٰهِ شَهِیداً (79)

(ای انسان!)آنچه از نیکی به تو رسد از خداست و آنچه از بدی به تو برسد از نفس توست. و(ای پیامبر)ما تو را به رسالت برای مردم فرستادیم و گواهی خدا در این باره کافی است.

نکته ها:

در بینش الهی،همه چیز مخلوق خداست «اللّٰهُ خٰالِقُ کُلِّ شَیْءٍ» (1)و خداوند،همه چیز را نیک آفریده است. «أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ» (2)آنچه به خداوند مربوط است،آفرینش است که از حُسن جدا نیست و ناگواری ها و گرفتاری های ما،اوّلاً فقدان آن کمالات است که مخلوق خدا نیست،ثانیاً آنچه سبب محرومیّت از خیرات الهی است،کردار فرد یا جامعه است.

به تعبیر یکی از علما،زمین که به دور خورشید می گردد،همواره قسمتی که رو به خورشید است،روشن است و اگر طرف دیگر تاریک است،چون پشت به خورشید کرده و گر نه خورشید،همواره نور می دهد.بنا بر این می توان به زمین گفت:ای زمین هر کجای تو روشن است از خورشید است و هر کجای تو تاریک است از خودت می باشد.در این آیه نیز به انسان خطاب شده که هر نیکی به تو رسد از خداست و هر بدی به تو رسد از خودت است.

با آن همه ستایش قرآن از رسول اللّٰه صلی اللّٰه علیه و آله،باید گفت:مراد از «فَمِنْ نَفْسِکَ» نفس انسان است،نه شخص پیامبر.و اللّه العالم در آیه قبل خواندیم که خوبی ها و بدی ها همه از نزد خداست و در این آیه می خوانیم:تنها خوبی ها از اوست و بدی ها از انسان است و این به خاطر آن است که بدی ها از آن جهت که از انسان صادر می شود به انسان نسبت داده شده و از آن

ص :335


1- 1) .زمر،63.
2- 2) .سجده،7.

جهت که خود انسان و اراده او در تحت سیطره الهی است،به خدا نسبت داده می شود.چنان که اگر کارمند دولت خلاف کند،این خلاف هم به خود کارمند نسبت داده می شود،و هم به دلیل آنکه او کارمند دولت است،به دولت نسبت داده می شود.

امام رضا علیه السلام می فرماید:خداوند به انسان خطاب می کند که اراده و خواست تو نیز از من است. (1)آری،انسان با خواست خداوند می تواند تصمیم بگیرد.

پیام ها:

1 در جهان بینی الهی،هر نیکی و زیبایی از خداست. «مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّٰهِ» 2 در برابر تضعیف روحیّه ها،باید تقویت روحیّه کرد.منافقان که بدی ها را از رسول اللّٰه می دانستند،این آیه در جبران آن می گوید: «مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ» 3 رسالت پیامبر اسلام،جهانی است. «أَرْسَلْنٰاکَ لِلنّٰاسِ» 4 انبیا برای همه مردم وسیله ی خیر هستند. «لِلنّٰاسِ»

[سوره النساء (4): آیه 80]

اشاره

مَنْ یُطِعِ اَلرَّسُولَ فَقَدْ أَطٰاعَ اَللّٰهَ وَ مَنْ تَوَلّٰی فَمٰا أَرْسَلْنٰاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً (80)

هر کس پیامبر را پیروی کند،بی شک خداوند را اطاعت کرده است و هر که اعراض کند و سرباز زند،ما تو را بر آنان نگهبان نفرستاده ایم.

پیام ها:

1 سخن و رفتار پیامبر همچون قرآن،حجّت و لازم الاجراست. «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ...» 2 اطاعت از اوامر حکومتی پیامبر واجب است.(مراد از اطاعت رسول، فرمان های حکومتی اوست،و گر نه اطاعت از دستورات الهی که با بیان رسول ابلاغ می شود،اطاعت از خداست نه رسول.) «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ»

ص :336


1- 1) .تفسیر عیّاشی،ج 1،ص 258.

3 انبیا معصومند. «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطٰاعَ اللّٰهَ» 4 اوامر پیامبر،پرتوی از اوامر الهی و در طول آن است. «یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطٰاعَ اللّٰهَ» 5 انسان،مختار است،نه مجبور. «مَنْ یُطِعِ» ، «وَ مَنْ تَوَلّٰی» 6 وظیفه ی پیامبران،تبلیغ است،نه تحمیل. «وَ مَنْ تَوَلّٰی فَمٰا أَرْسَلْنٰاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً»

[سوره النساء (4): آیه 81]

اشاره

وَ یَقُولُونَ طٰاعَةٌ فَإِذٰا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ بَیَّتَ طٰائِفَةٌ مِنْهُمْ غَیْرَ اَلَّذِی تَقُولُ وَ اَللّٰهُ یَکْتُبُ مٰا یُبَیِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَی اَللّٰهِ وَ کَفیٰ بِاللّٰهِ وَکِیلاً (81)

(منافقان،به هنگام روز و در حضور تو)می گویند:اطاعت! پس چون از نزد تو بیرون می روند،گروهی از آنان در جلسات شبانه و بیتوته ها بر خلاف گفته ی تو کار می کنند،ولی خداوند،آنچه را در این جلسات می گذرد،می نویسد.پس از آنان اعراض و بر خداوند توکّل کن،و کافی است که خداوند،پشتیبان باشد.

پیام ها:

1 به هر اظهار وفاداری و ایمانی دلگرم نباشید،چرا که منافقان با چرب زبانی خود را مطیع جلوه می دهند. «یَقُولُونَ طٰاعَةٌ» 2 منافقان،جلسات سرّی شبانه و تشکیلات گروهی دارند. «بَیَّتَ طٰائِفَةٌ» 3 دشمنان از نقاط کور و تاریک استفاده می کنند،از توطئه های آنان غافل نباشید.

«بَیَّتَ»

4 قرآن،در انتقاد،همه را یکسان نمی داند. «طٰائِفَةٌ مِنْهُمْ» 5 خداوند،به حساب توطئه ها و شیطنت های منافقان خواهد رسید. «یَکْتُبُ مٰا یُبَیِّتُونَ» 6 در برابر توطئه های سری منافقان تنها بر خدا باید توکّل کرد،توکّل عامل موفقیّت است. «تَوَکَّلْ عَلَی اللّٰهِ»

ص :337

7 خداوند،حامی مسلمانان و رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله است و پرده از توطئه های منافقان برداشته و با امدادهای غیبی آنان را یاری می کند. «وَ کَفیٰ بِاللّٰهِ وَکِیلاً»

[سوره النساء (4): آیه 82]

اشاره

أَ فَلاٰ یَتَدَبَّرُونَ اَلْقُرْآنَ وَ لَوْ کٰانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اَللّٰهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اِخْتِلاٰفاً کَثِیراً (82)

چرا در معانی قرآن تدبّر نمی کنند؟ در حالی که اگر این قرآن،از طرف غیر خدا بود قطعاً اختلاف های بسیاری در آن می یافتند.

نکته ها:

از تهمت هایی که به پیامبر اسلام می زدند،آن بود که قرآن را شخص دیگری به محمّد صلی اللّٰه علیه و آله یاد داده است: «یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ» (1)این آیه در پاسخ آنان نازل شده است.

معمولاً در نوع سخنان و نوشته های افراد بشر در درازمدّت تغییر،تکامل و تضاد پیش می آید.امّا این که قرآن در طول 23 سال نزول،در شرایط گوناگون جنگ و صلح،غربت و شهرت،قوّت و ضعف،و در فراز و نشیب های زمان آن هم از زبان شخصی درس نخوانده،بدون هیچگونه اختلاف و تناقض بیان شده،دلیل آن است که کلام خداست،نه آموخته ی بشر.

فرمان تدبّر در قرآن برای همه و در هر عصر و نسلی،رمز آن است که هر اندیشمندی هر زمان،به نکته ای خواهد رسید.حضرت علی علیه السلام درباره ی بی کرانگی مفاهیم قرآن فرموده است:«بحرا لا یدرک قعره» (2)قرآن،دریایی است که تهِ آن درک نمی شود.

پیام ها:

1 اندیشه نکردن در قرآن،مورد توبیخ و سرزنش خداوند است. «أَ فَلاٰ یَتَدَبَّرُونَ» 2 تدبّر در قرآن داروی شفابخش نفاق است. «وَ یَقُولُونَ طٰاعَةٌ» ، «أَ فَلاٰ یَتَدَبَّرُونَ...»

ص :338


1- 1) .نحل،103.
2- 2) .نهج البلاغه،خطبه 198.

3 راه گرایش به اسلام و قرآن،اندیشه و تدبر است نه تقلید. «أَ فَلاٰ یَتَدَبَّرُونَ» 4 قرآن همه را به تدبّر فراخوانده است و فهم انسان به درک معارف آن می رسد.

«أَ فَلاٰ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ»

5 پندار وجود تضاد و اختلاف در قرآن،نتیجه ی نگرش سطحی و عدم تدبّر و دقّت است. «أَ فَلاٰ یَتَدَبَّرُونَ» 6 قرآن،دلیل حقّانیت رسالت پیامبر است. «لَوْ کٰانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللّٰهِ...» 7 یک دستی و عدم اختلاف در آیات نشان آن است که سرچشمه ی آن،وجودی تغییر ناپذیر است. «لَوْ کٰانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللّٰهِ» 8 هر چه از طرف خداست حقّ و ثابت و دور از تضاد و پراکندگی و تناقض است. «لَوْ کٰانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللّٰهِ لَوَجَدُوا...» 9 در قوانین غیر الهی همواره تضاد و تناقض به چشم می خورد. «لَوْ کٰانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللّٰهِ لَوَجَدُوا...» 10 اختلاف،تغییر و تکامل،لازمه ی نظریات انسان است. «لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاٰفاً» 11 برای ابطال هر مکتبی،بهترین راه کشف و بیان تناقض های آن است.

«لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاٰفاً کَثِیراً»

[سوره النساء (4): آیه 83]

اشاره

وَ إِذٰا جٰاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ اَلْأَمْنِ أَوِ اَلْخَوْفِ أَذٰاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی اَلرَّسُولِ وَ إِلیٰ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ اَلَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لاٰ فَضْلُ اَللّٰهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ اَلشَّیْطٰانَ إِلاّٰ قَلِیلاً (83)

هنگامی که خبری(و شایعه ای)از ایمنی یا ترس(پیروزی یا شکست)به آنان (منافقان)برسد،آن را فاش ساخته و پخش می کنند،در حالی که اگر آن را (پیش از نشر)به پیامبر و اولیای امور خود ارجاع دهند،قطعاً آنان که اهل درک و فهم و استنباطند،حقیقت آن را در می یابند.و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود،به جز اندکی،پیروی از شیطان می کردید.

ص :339

نکته ها:

نشر و پخش اخبار محرمانه و شایعات همیشه به مسلمانان ضربه زده است.نشر اخبار سری معمولاً از روی سادگی،انتقام،ضربه زدن،آلت دست شدن،طمع مادّی،خودنمایی و اظهار اطلاعات صورت می گیرد.اسلام به خاطر جامعیّتی که دارد،به این مسأله پرداخته و در این آیه از افشای رازهای نظامی نکوهش می کند و نقل اخبار پیروزی یا شکست را پیش از عرضه به پیشوایان،عامل غرور نابجا یا وحشت بی مورد از دشمن می داند.و اگر هشدارها و عنایت های الهی نبود، مسلمانان بیشتر در این مسیر شیطانی(افشای سر)قرار می گرفتند.

امام صادق علیه السلام فرمودند:کسی که اسرار ما را فاش کند،همانند کسی است که به روی ما شمشیر کشیده باشد. (1)

امام باقر علیه السلام می فرماید:مراد از اهل استنباط در آیه،ائمّه معصومین هستند. (2)

پیام ها:

1 رازداری و حفظ اخبار امنیّتی وظیفه مسلمانان است و افشای اسرار آنها حرام است. «إِذٰا جٰاءَهُمْ أَمْرٌ» ، «أَذٰاعُوا بِهِ» 2 پخش شایعات،از حربه های منافقان است. «أَذٰاعُوا» (با توجّه با آیات قبل) 3 اخبار جبهه و اسرار نظامی باید به یک نقطه برسد و پس از ارزیابی و تشخیص به اندازه ی مصلحت منتشر گردد. «رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ» 4 عوام و عموم مردم،باید به اهل استنباط رجوع کنند. «رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ...» 5 اولی الامر باید از میان خودِ مؤمنین باشد. «أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ» 6 مسلمانان باید دارای حکومت و تشکیلات و رهبری باشند.اولی الامر صاحب دولت و حکومت و قدرت است. «إِلیٰ أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ» 7 مسائل نظامی،سیاسی و امنیّتی باید تحت یک مدیریّت دارای اجتهاد و

ص :340


1- 1) .وسائل،ج 27،ص 197.
2- 2) .وسائل،ج 27،ص 200.

استنباط باشد. «لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ» 8 کنترل و هدایت اخبار امنیّتی و اسرار اجتماعی،ایجاد تشکیلات خبری برای جمع آوری و ارزیابی خبرهای سرنوشت ساز و عرضه آن به مردم از شئون رهبری است. «لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ» 9 بین ولایت و فقاهت رابطه ی تنگاتنگ است.اولو الامر باید اهل استنباط باشند. «أُولِی الْأَمْرِ» ، «یَسْتَنْبِطُونَهُ» 10 استنباط،تنها مخصوص احکام فقهی نیست. «أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ» ، «یَسْتَنْبِطُونَهُ» 11 خنثی سازی توطئه از راه قرار دادن مراجع صلاحیّت دار در جریان اخبار و بررسی آنها،مصداق فضل و رحمت الهی است. «رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ» ، «فَضْلُ اللّٰهِ» 12 تعیین رسول اللّٰه و اولو الامر بعنوان مرجع مردم،و رهانیدن مردم از پیروی شیطان بزرگ ترین فضل و رحمت خدا است. «وَ لَوْ لاٰ فَضْلُ اللّٰهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ...» 13 مرکزیّت صحیح مانع انحراف است و جامعه ی بی رهبر در دام شیطان می افتد. «لَوْ لاٰ فَضْلُ اللّٰهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ» 14 انتشار اخبار نظامی و عدم مراجعه به رهبران الهی،پیروی از شیطان است.

«لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطٰانَ»

15 اکثر مردم فریب شایعات را می خورند. «لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطٰانَ إِلاّٰ قَلِیلاً»

[سوره النساء (4): آیه 84]

اشاره

فَقٰاتِلْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ لاٰ تُکَلَّفُ إِلاّٰ نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَسَی اَللّٰهُ أَنْ یَکُفَّ بَأْسَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ اَللّٰهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکِیلاً (84)

پس در راه خدا پیکار کن،که جز شخص تو(کسی بر آن)مکلّف نیست و مؤمنان را(به جهاد)ترغیب کن،باشد که خداوند از گزند کافران جلوگیری کند و خداوند قدرتمندتر و مجازاتش دردناکتر است.

ص :341

نکته ها:

پس از پیروزی کفّار در احد ابو سفیان با غرور گفت:بار دیگر با مسلمانان در موسم بدر صغری(محلّ برپایی بازاری در سرزمین بدر در ماه ذی قعده)روبرو خواهیم شد.هنگام رسیدن موعد،پیامبر مردم را به جهاد دعوت کرد.عده ای به جهت شکست در احد روحیّه ی حضور نداشتند.آیه ی فوق نازل شد و پیامبر بار دیگر مردم را به جهاد دعوت کرد.هفتاد نفر حاضر شدند ولی درگیری رخ نداد و مسلمانان سالم به مدینه برگشتند.

«نکول»،به معنای امتناع کردن از روی ترس است.و« تَنْکِیلاً »،انجام کاری است که طرف را منصرف کند،همچون کیفر و مجازات.

از امام صادق علیه السلام روایت شده است که به هیچ پیامبر دیگری فرمان نیامد که اگر تنها شدی جهاد کن. (1)در زمان ما نیز امام خمینی قدس سره فرمود:ابرقدرت ها بدانند اگر خمینی یکه و تنها بماند به راه خود و مبارزه با شرک و کفر ادامه خواهد داد.

امام باقر علیه السلام فرمود:پس از نزول این آیه پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله تمام جنگ ها را شخصاً فرماندهی می کرد. (2)

پیام ها:

1 رهبر باید پیشاهنگ دیگران باشد. «فَقٰاتِلْ» 2 اگر مسلمانان نسبت به ناله ی مستضعفان بی تفاوت شدند،پیشوا باید به تنهایی حرکت کند. «إِلاّٰ نَفْسَکَ» 3 رهبر باید چنان قاطع باشد که همراهی یا عدم همراهی مردم در جهاد،در او بی اثر باشد. «إِلاّٰ نَفْسَکَ» 4 هر کس مسئول کار خویش است. «لاٰ تُکَلَّفُ إِلاّٰ نَفْسَکَ» 5 باید دل به خدا بست،نه مردم. «إِلاّٰ نَفْسَکَ»

ص :342


1- 1) .تفسیر صافی.
2- 2) .تفسیر برهان،ج 1،ص 398 و عیاشی،ج 1،ص 261.

6 وظیفه ی پیامبران،تشویق و دعوت است،نه اجبار. «حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ» 7 جبهه و جهاد،نیاز به تبلیغات قوی دارد. «حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ» 8 وظیفه ی ما قیام و جهاد است،شکستِ دشمن کار خداست. «فَقٰاتِلْ» ، «عَسَی اللّٰهُ أَنْ یَکُفَّ» 9 قدرت الهی،برترین قدرت و مایه ی دلگرمی مؤمنان و تهدید متخلّفان است.

«وَ اللّٰهُ أَشَدُّ بَأْساً»

[سوره النساء (4): آیه 85]

اشاره

مَنْ یَشْفَعْ شَفٰاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْهٰا وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفٰاعَةً سَیِّئَةً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْهٰا وَ کٰانَ اَللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ مُقِیتاً (85)

هر کس وساطت نیکو کند،او هم سهمی از پاداش خواهد داشت و هر کس به کار بد وساطت کند،بهره ای از کیفر خواهد داشت و خداوند بر هر چیزی نگهبان است.

نکته ها:

« مُقِیتاً »،یعنی آنکه قوت دیگری را می دهد و حافظ جان اوست و بطور عام،به معنای حافظ و حسابرس به کار می رود.

در آیه پیش،هر کس مسئول کار خود بود،امّا این آیه نقش دعوت و وساطت در کار نیک را،در بهره داشتن از پاداش و کیفر بیان می کند.

موعظه،آشتی دادن،تدریس،تشویق به جبهه،تعاون بر کار نیک،مصادیق «شَفٰاعَةً حَسَنَةً» هستند،چنان که در حدیث،دعا در حقّ دیگران،امر به معروف، راهنمایی و حتّی اشاره به کار خیر،از مصادیق« شَفٰاعَةً حَسَنَةً »ذکر شده است. (1)غیبت،سخن چینی،کارشکنی،تهمت،فتنه،ترساندن از جبهه،وسوسه و توطئه، مصادیق «شَفٰاعَةً سَیِّئَةً» هستند.

ص :343


1- 1) .تفسیر صافی.
پیام ها:

1 فردگرایی و انزوا در اسلام ممنوع است. «یَشْفَعْ شَفٰاعَةً حَسَنَةً» 2 دعوت به نیک و بد،شرکت در پاداش و کیفر است. «نَصِیبٌ مِنْهٰا» 3 به خاطر محدودیّت ها،نمی توان در هر کاری دخالت مستقیم داشت،ولی با شفاعت های خیر،می توان از آنها بهره برد. «نَصِیبٌ مِنْهٰا» 4 به دلاّل باید حقّی پرداخت شود،کسانی که در امور خیریّه یا در تجارت واسطه گری می کنند حقّی دارند. «یَشْفَعْ شَفٰاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْهٰا» 5 در وساطت ها،باید خدا را در نظر داشت. «کٰانَ اللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ مُقِیتاً»

[سوره النساء (4): آیه 86]

اشاره

وَ إِذٰا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهٰا أَوْ رُدُّوهٰا إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ حَسِیباً (86)

و هرگاه شما را به درودی ستایش گفتند،پس شما به بهتر از آن تحیّت گویید یا(لا اقّل)همانند آن را(در پاسخ)باز گویید که خداوند همواره بر هر چیزی حسابرس است.

نکته ها:

مراد از« بِتَحِیَّةٍ »،سلام کردن به دیگران،یا هر امر دیگری است (1)که با آرزوی حیات و سلامتی و شادی دیگران همراه باشد،همچون هدیه دادن.چنان که وقتی کنیزی به امام حسن علیه السلام دسته گلی هدیه داد،امام او را آزاد کرد و در پاسخ سؤال مردم،همین آیه را قرائت فرمود.

در اسلام،تشویق به سلام به دیگران شده،چه آنان را بشناسیم یا نشناسیم.و بخیل کسی شمرده شده که در سلام بخل ورزد.و پیامبر به هر کس می رسید حتّی به کودکان،سلام می داد.

ص :344


1- 1) .تفسیر قمی،ج 1،ص 145.

در نظام تربیتی اسلام،تحیّت تنها از کوچک نسبت به بزرگ نیست،خدا،پیامبر و فرشتگان،به مؤمنان سلام می دهند. (1)(به آداب سلام در روایات مراجعه شود).

پیام ها:

1 رابطه ی عاطفی خود را نسبت به یکدیگر گرم تر کنید. «فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ» 2 ردّ احسانِ مردم نارواست،باید آن را پذیرفت و به نحوی جبران کرد. «فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهٰا» 3 پاسخ محبّت ها و هدایا را نباید تأخیر انداخت.حرف فاء در کلمه «فَحَیُّوا» 4 پاداش بهتر در اسلام استحباب دارد. «فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهٰا» 5 در پاسخ نیکی های دیگران،ابتدا به سراغ پاسخ بهتر روید،اگر نشد،پاسخی مشابه. «بِأَحْسَنَ مِنْهٰا أَوْ رُدُّوهٰا» 6 در جنگ هم اگر دشمن پیشنهاد صلح کرد،شما با رحمت بیشتری بپذیرید،یا مقابله به مثل آن را بپذیرید. «حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهٰا» 7 از تحیّت های بی جواب نگران باشید،که اگر مردم پاسخ ندهند،خداوند حساب آن را دارد و نه عواطف مردم را بی جواب گذارید،که خداوند به حساب شما می رسد. «إِنَّ اللّٰهَ کٰانَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ حَسِیباً»

[سوره النساء (4): آیه 87]

اشاره

اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلیٰ یَوْمِ اَلْقِیٰامَةِ لاٰ رَیْبَ فِیهِ وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اَللّٰهِ حَدِیثاً (87)

خداوند که معبودی جز او نیست،همه شما را در روز قیامت که هیچ شکّی در آن نیست جمع می کند،و راستگوتر از خدا در سخن کیست؟

ص :345


1- 1) .سلام خدا. «سَلاٰمٌ عَلیٰ نُوحٍ فِی الْعٰالَمِینَ» .صافّات،79. سلام پیامبر. «إِذٰا جٰاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیٰاتِنٰا فَقُلْ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ» .انعام،54. سلام فرشتگان. «تَتَوَفّٰاهُمُ الْمَلاٰئِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ» .نحل،32.
پیام ها:

1 مبدأ و معاد هر دو به دست یک خداست. «اللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ...» 2 قیامت روز جمع شدن همه برای حسابرسی است،پس باید در راه جلب رضای او کوشش کرد و تنها او را پرستید. «لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلیٰ یَوْمِ الْقِیٰامَةِ» 3 با آن همه دلایل بر معاد(مثل عدالت خدا،حکمت او،نشانه های رستاخیز در طبیعت و حیات آن پس از مرگ در زمستان،خواب و بیداری،تجدید سلول های بدن و...)جایی برای تردید در قیامت نیست. «لاٰ رَیْبَ» 4 هر جا که غفلت بیشتر باشد،مربّی باید هشدارهای قاطع تری دهد.(نشانه های تأکید در آیه:حرف لام،نون تأکید ثقیله،جمله «لاٰ رَیْبَ» ،جمله «أَصْدَقُ مِنَ اللّٰهِ حَدِیثاً» ،همه به خاطر غفلت انسان از قیامت است.)

[سوره النساء (4): آیه 88]

اشاره

فَمٰا لَکُمْ فِی اَلْمُنٰافِقِینَ فِئَتَیْنِ وَ اَللّٰهُ أَرْکَسَهُمْ بِمٰا کَسَبُوا أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اَللّٰهُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اَللّٰهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً (88)

چرا درباره ی منافقانی که خداوند به خاطر اعمالشان،آنان را سرنگون کرده دو دسته شده اید؟! آیا می خواهید کسانی را که خداوند گمراه کرده،به راه آورید؟(مگر نمی دانید)هر که را خداوند گمراه کند،هرگز راهی برای نجاتش نخواهی یافت؟

نکته ها:

کلمه«ارکاس»به معنای واژگون کردن است،و مراد از «أَرْکَسَهُمْ» در آیه واژگونی فکری منافقان است.

در چند آیه ی قبل برای واسطه شدن و شفاعت در کار خیر و شر آیه ای خواندیم.

این آیه نمونه ای از شفاعت برای منافقان را بیان می کند.

گروهی در مکّه به ظاهر مسلمان شدند،ولی هجرت نکردند و در عمل با مشرکان بودند.بعدها که هجرت کردند،(شاید هم برای جاسوسی)مؤمنان درباره ی آنان دو نظر داشتند.بعضی می گفتند:چون به توحید و معاد شهادت می دهند،رفتار

ص :346

برادرانه با آنان داشته باشیم،و بعضی به خاطر ترک هجرت و همکاری آنان با کفّار،طرفدار برخورد منفی با آنان بودند،که این آیه نازل شد.

جملات قرآن را در کنار هم معنا کنیم.در این آیه هم «أَضَلَّ اللّٰهُ» داریم و هم «یُضْلِلِ اللّٰهُ» ،ولی جمله «بِمٰا کَسَبُوا» نیز هست.یعنی گمراه کردن الهی به خاطر عملکرد خود ماست.

پیام ها:

1 با وجود رهبری همچون پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله،تشتت آراء ناپسند است. «فَمٰا لَکُمْ...» 2 برای برخورد با منافقان،قاطعیّت و یکپارچگی لازم است. «فَمٰا لَکُمْ» ، «فِئَتَیْنِ» 3 عامل سقوط انسان،اعمال خود اوست. «أَرْکَسَهُمْ بِمٰا کَسَبُوا» 4 دایه ی مهربان تر از مادر نباشید.آنکه خود،مقدّمات سقوطش را فراهم کرده، چرا دلسوزی؟ «بِمٰا کَسَبُوا» ، «أَ تُرِیدُونَ» 5 وقتی پیمانه ی گناه پر شود،قهر خدا حتمی است.همه ی عوامل در برابر قدرت خداوند بی اثر می شوند. «وَ مَنْ یُضْلِلِ اللّٰهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً» 6 کسی که طبق نظام قانونمند الهی بخاطر عملکردش از گردونه خارج شد، حتی تو که پیامبری راهی برای نجاتش نمی یابی. «فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً»

[سوره النساء (4): آیه 89]

اشاره

وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَمٰا کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَوٰاءً فَلاٰ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیٰاءَ حَتّٰی یُهٰاجِرُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اُقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لاٰ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَ لاٰ نَصِیراً (89)

آنان(منافقان)دوست دارند که شما همچون خودشان کافر شوید،تا با آنان برابر گردید.پس از آنان دوستانی نگیرید تا آنکه(توبه کرده و)در راه خدا هجرت کنند.پس اگر سرباز زدند(و به همکاری با کفّار ادامه دادند)پس آنان را هر جا یافتید بگیرید و بکشید و از آنان هیچ دوست و یاوری نگیرید.

ص :347

نکته ها:

روش برخورد با اهل نفاق،مراتبی دارد.اینگونه احکام شدید که در این آیه آمده، مربوط به گروهی از منافقان است که با مشرکان در توطئه ها همکاری می کردند.

پیام ها:

1 خداوند از اسرار و خواسته های درونی منافقان پرده برمی دارد. «وَدُّوا...» 2 منافقان و دشمنان،فکر و عقیده ی شما را می خواهند. «وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ» 3 جامعه ی اسلامی باید از منافقان تصفیه شود و پیوند دوستی و علاقه با آنان را قطع کند. «فَلاٰ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیٰاءَ» 4 هجرت از منطقه ی کفر و شرک و توطئه،واجب است. «حَتّٰی یُهٰاجِرُوا» 5 نشانه ایمان واقعی،هجرت در راه خداست. «حَتّٰی یُهٰاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» 6 راه توبه همیشه باز است. «حَتّٰی یُهٰاجِرُوا» 7 توبه ی هر گناهی،جبران همان گناه است.توبه ترک هجرت،هجرت است.

«حَتّٰی یُهٰاجِرُوا»

8 منافقان کارشکن و توطئه گر،باید اعدام و سرکوب شوند و برای این کار، جامعه ی اسلامی باید قدرتمند باشد. «فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ» 9 اسلام در مبارزه با دشمن و تعقیب مفسدان،مرز نمی شناسد. «فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ» 10 نباید به امکانات مادّی و نیروی نظامی منافقان دل بست و باید از کمک آنان چشم پوشید. «لاٰ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَ لاٰ نَصِیراً» 11 هر گونه ارتباط قلبی،سیاسی،نظامی،اقتصادی و فرهنگی با منافق در اسلام محکوم است. «لاٰ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَ لاٰ نَصِیراً»

[سوره النساء (4): آیه 90]

اشاره

إِلاَّ اَلَّذِینَ یَصِلُونَ إِلیٰ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثٰاقٌ أَوْ جٰاؤُکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ یُقٰاتِلُوکُمْ أَوْ یُقٰاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَ لَوْ شٰاءَ اَللّٰهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْکُمْ فَلَقٰاتَلُوکُمْ فَإِنِ اِعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقٰاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ اَلسَّلَمَ فَمٰا جَعَلَ اَللّٰهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً (90)

ص :348

مگر کسانی(از منافقان)که به قومی پیوسته اند که میان شما و آن قوم پیمانی است،یا(کسانی که)نزد شما می آیند در حالی که سینه هاشان از جنگ با شما یا قوم خودشان به تنگ آمده است(و اصلاً حال جنگ با هیچ طرفی را ندارند و این بی حوصلگی آنها لطف خداست)زیرا اگر خداوند می خواست آنان را بر شما مسلّط می کرد و آنان با شما مقاتله می کردند.پس اگر آنان از شما کناره گرفته و با شما نجنگیدند و پیشنهاد صلح و سازش دادند،خداوند برای شما راهی برای تعرّض و جنگ با آنان قرار نداده است.

پیام ها:

1 به پیمان های نظامی حتّی با کفّار،باید احترام گذاشت. «بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثٰاقٌ» 2 در جنگ ها،به کسانی که اعلام بی طرفی می کنند،متعرّض نشوید. «حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ یُقٰاتِلُوکُمْ أَوْ یُقٰاتِلُوا قَوْمَهُمْ» 3 مسلمانان باید چنان قدرتمند باشند که مخالفان در فکر هجوم نباشند.

«حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ یُقٰاتِلُوکُمْ»

4 توجّه به قدرت الهی داشته باشید تا دچار غرور نشوید. «لَوْ شٰاءَ اللّٰهُ لَسَلَّطَهُمْ» 5 با اراده و مشیّت الهی،منافقان و کفّار از جنگ با شما باز ماندند.مبادا ضعف آنان را به حساب قدرت خود بگذارید. «وَ لَوْ شٰاءَ اللّٰهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْکُمْ» 6 جهاد اسلام برای سلطه و تحمیل عقیده نیست،بلکه برای دفع شرّ و موانع است.پس اکنون که آنان از شما دست برداشته اند شما تعرّض بر آنان نکنید و اگر متعرّض شوید ممکن است خداوند به آنان نیرو دهد و شما را قلع و قمع نمایند. «وَ لَوْ شٰاءَ اللّٰهُ....لَسَلَّطَهُمْ....» 7 به انگیزه های صلح طلبانه و تقاضای آتش بس،احترام بگذارید.چون در

ص :349

اسلام،صلح اصل است و جنگ،در صورت ضرورت مجوّز دارد. «فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقٰاتِلُوکُمْ» ، «فَمٰا جَعَلَ اللّٰهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً» 8 تنها پیشنهاد صلح از سوی دشمن کافی نیست،برای اطمینان،ترک جنگ و القای سلام لازم است. «فَلَمْ یُقٰاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ» 9 ملاک و معیار و ضوابط جنگ و صلح را باید خدا تعیین کند. «فَمٰا جَعَلَ اللّٰهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً»

[سوره النساء (4): آیه 91]

اشاره

سَتَجِدُونَ آخَرِینَ یُرِیدُونَ أَنْ یَأْمَنُوکُمْ وَ یَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ کُلَّمٰا رُدُّوا إِلَی اَلْفِتْنَةِ أُرْکِسُوا فِیهٰا فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَ یُلْقُوا إِلَیْکُمُ اَلسَّلَمَ وَ یَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اُقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أُولٰئِکُمْ جَعَلْنٰا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطٰاناً مُبِیناً (91)

بزودی گروهی دیگر را خواهید یافت که می خواهند از شما(با اظهار اسلام)در امان باشند و از قوم خود نیز(با اظهار کفر)ایمن باشند.آنان هر بار به سوی فتنه(و بت پرستی)برگردند،در آن فرو می افتند.پس اگر از درگیری با شما کناره نگرفتند و به شما پیشنهاد صلح ندادند و دست از شما برنداشتند،آنان را هر جا یافتید،بگیرید و بکشید که آنانند کسانی که ما برای شما بر ایشان قدرت و تسلّطی آشکار قرار داده ایم.

نکته ها:

گروهی از مکّیان،برای حفظ جان خود،نزد پیامبر آمده و منافقانه اظهار اسلام می کردند و هنگامی که به مکّه برمی گشتند،سراغ بت پرستی می رفتند تا دچار شکنجه ی کافران نشوند و با این روش،از منافع هر دو گروه بهره مند می شدند و از خطرات هر دو جناح،در امان بودند و البتّه گرایش آنان به کفر بیشتر بود.

ص :350

پیام ها:

1 خداوند مسلمانان را از افکار و حرکات آینده دشمن آگاه می کند. «سَتَجِدُونَ» 2 مسلمانان باید انواع دشمنان خود را شناخته،با هر یک برخوردی متناسب داشته باشند. «سَتَجِدُونَ آخَرِینَ...» 3 به اظهارات هر کس اطمینان نکنید. «یُرِیدُونَ أَنْ یَأْمَنُوکُمْ» 4 هدف منافقان،رفاه و زندگی آسوده است. «یُرِیدُونَ أَنْ یَأْمَنُوکُمْ وَ یَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ» 5 محیطها و زمینه های مناسب،خصلت های درونی افراد را بروز می دهد. «کُلَّمٰا رُدُّوا إِلَی الْفِتْنَةِ أُرْکِسُوا فِیهٰا» 6 عقربه ی روح منافقان به سوی کفر است و با مساعد دیدن زمینه،در آن فرو می روند. «کُلَّمٰا رُدُّوا إِلَی الْفِتْنَةِ أُرْکِسُوا فِیهٰا» 7 برخورد شدید و سرکوبگرانه،با منافقانی است که حرکت های براندازی علیه نظام اسلامی می دارند. «لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ» ، «یَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ» 8 شناخت منافقان نیاز به آگاهی و تحقیق و اطلاعات دقیق دارد. «ثَقِفْتُمُوهُمْ» از «ثقافه»به معنای فرهنگ و علم است.

9 مسلمانان باید از هر جهت بر کفّار سلطه یابند. «سُلْطٰاناً مُبِیناً» 10 حکومت اسلامی در سرکوب منافقان توطئه گر و تصفیه ی جامعه،دستش باز است و ولایت دارد. «جَعَلْنٰا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطٰاناً مُبِیناً»

[سوره النساء (4): آیه 92]

اشاره

وَ مٰا کٰانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلاّٰ خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلیٰ أَهْلِهِ إِلاّٰ أَنْ یَصَّدَّقُوا فَإِنْ کٰانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ إِنْ کٰانَ مِنْ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثٰاقٌ فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلیٰ أَهْلِهِ وَ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیٰامُ شَهْرَیْنِ مُتَتٰابِعَیْنِ تَوْبَةً مِنَ اَللّٰهِ وَ کٰانَ اَللّٰهُ عَلِیماً حَکِیماً (92)

ص :351

و هیچ مؤمنی را نسزد که مؤمن دیگر را بکُشد،مگر از روی اشتباه،و هر کس مؤمنی را به خطا کشت،پس باید برده ی مؤمنی را آزاد کند و خونبهای کشته را به خانواده اش تسلیم کند،مگر آنکه(خانوادۀ مقتول،از دیه ی قاتل) بگذرد و اگر(مقتول)با آنکه مؤمن است،از قومی است که با شما دشمن است (جریمه اش فقط)آزاد کردن یک برده ی مؤمن است و اگر(مقتول)از قومی باشد که میان شما و آنان پیمان است،دیه ی او را به خانواده اش تسلیم کند و برده ی مؤمنی را آزاد سازد.و اگر(برده ای برای آزاد کردن،یا پولی برای خرید برده)نیافت،پس دو ماه پیاپی روزه بگیرد.این،(تخفیف و)بازگشتی از سوی خدا(به مردم)است،و خداوند دانا و حکیم است.

نکته ها:

مسلمانی به نام«عیّاش بن ابی ربیعه»که سالها در مکّه به دست«حارث»شکنجه شده بود،روزی پس از هجرت مسلمانان به مدینه،حارث را در مدینه دید و بی خبر از مسلمان شدنش،او را به عنوان کافر شکنجه گر کشت.خبر به پیامبر دادند،و این آیه نازل شد.

پرداخت دیه آثاری دارد:

الف:مرهمی برای بازماندگان مقتول است.

ب:جلوگیری از بی مبالاتی مردم است،تا نگویند قتل خطایی،بها ندارد.

ج:احترام به جان افراد و امنیّت اجتماعی است.

د:جبران خلأ اقتصادی است که در اثر قتل پیدا می شود.

در جایی که بستگان مقتول،از دشمنان مسلمین باشند،خونبها به آنان داده نمی شود،تا بنیه ی مالی دشمنان اسلام تقویت نشود.به علاوه اسلام،ارتباط مقتول مؤمن با خانوادۀ کافرش را بریده است،پس جایی برای جبران نیست.

امام صادق علیه السلام فرمود:آزاد کردن برده،پرداخت حقّ خدا و دیه دادن پرداخت

ص :352

حقّ اولیای مقتول است. (1)

یک دیه و خونبهای کامل،به اندازه ی متوسط درآمد یک فرد عادّی است.هزار مثقال طلا یا صد شتر و یا دویست گاو. (2)

در آیه مقدار دیه بیان نشده،تا نیاز به مفسران واقعی قرآن و سنّت پیامبر و اهل بیت بیشتر احساس شود.

دیه ی پرداختی به خانواده مقتول مسلمان،اوّل آزادی برده مطرح شده،سپس خونبها، «فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِیَةٌ» ولی در بستگان کافر،اوّل سخن از خونبهاست،سپس آزادی برده. «فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ» ، «وَ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ» شاید چون خویشانِ غیر مسلمان، توجّهشان بیشتر به مادّیات است و یا آنکه پرداخت دیه،در حفظ و بقای پیمان مؤثّرتر است.

پیام ها:

1 قتل بی گناه،در اسلام حرام است. «وَ مٰا کٰانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ» 2 قتل،با ایمان ناسازگار است. «وَ مٰا کٰانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ» 3 مؤمن،جایز الخطاست،باید مواظب باشد. «وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً» 4 احترام جان مسلمان تا حدّی است که از قتل خطایی هم نمی توان به آسانی گذشت. «وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِیرُ» 5 خطا،یکی از ملاک های رفع تکلیف یا تخفیف در کیفر است. «فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ» 6 جبران فقدان مؤمن،با آزاد کردن انسان با ایمان است. «تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ» 7 آزادی،نوعی حیات است.وقتی حیات یک نفر گرفته می شود،به جبرانش باید یک نفر را آزاد کرد. (3)«تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ» 8 آزادی بردگان،در لابلای برنامه های اسلام گنجانده شده است. «فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ» 9 تسلیم دیه،مشروط به درخواست خانواده مقتول نیست،بلکه وظیفه ی قاتل

ص :353


1- 1) .نور الثقلین،ج 1،ص 530.
2- 2) .تفسیر المیزان.
3- 3) .تفسیر المیزان.

پرداخت آن است. «مُسَلَّمَةٌ إِلیٰ أَهْلِهِ» 10 به هر کس نباید دیه داد،باید به خانواده مقتول داد تا حقّ به حق دار برسد.

«مُسَلَّمَةٌ إِلیٰ أَهْلِهِ»

11 خانوادۀ مقتول،مالک خونبها می شود. «مُسَلَّمَةٌ إِلیٰ أَهْلِهِ» 12 تعیین دیه ی خطاکار،رمز وجود جریمه در نظام اسلامی است. «دِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ» 13 در حالات هیجانی هم،عواطف و رحم نباید فراموش شود و عفو از خطاکار،یک صدقه ی پسندیده است. «إِلاّٰ أَنْ یَصَّدَّقُوا» 14 ارزش پیمان تا آنجاست که گاهی کافر را در ردیف مؤمن قرار می دهد.

خونبها را به کافری که هم پیمان است باید داد. «فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ» ، «وَ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ» 15 نوع جریمه ها باید از یک سو به نفع افراد مؤمن باشد، «فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ» و از سوی دیگر سبب تقویت جامعه ی کفّار نگردد.لذا پرداخت دیه و خونبها به دشمن حربی،ممنوع است. «فَإِنْ کٰانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ» 16 شرط ایمان برای آزاد کردن برده،تشویقی است برای بردگان که به سراغ پذیرش اسلام بروند. «رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ» 17 در اسلام و قوانینش،بن بست نیست.احکام اسلامی تعطیل نمی شود،ولی تخفیف دارد. «فَمَنْ لَمْ یَجِدْ» 18 در اسلام،جریمه به مقدار توان جسمی و مالی افراد است. «فَمَنْ لَمْ یَجِدْ» 19 روزه های پیاپی،وسیله ای برای پاکسازی روح است. «فَصِیٰامُ شَهْرَیْنِ مُتَتٰابِعَیْنِ» 20 اسلام،به بعد ایمانی افراد تکیه دارد.آزاد کردن برده و پرداخت دیه،دیدنی است،ولی روزه گرفتن،دیدنی نیست و به این وسیله،انسان و جدان دینی و اخلاقی خود را جریمه می کند. «فَصِیٰامُ شَهْرَیْنِ مُتَتٰابِعَیْنِ» 21 جان مؤمن بسیار مهم است،و کفّارات،نوعی تخفیف و ارفاق الهی است.

«تَوْبَةً مِنَ اللّٰهِ»

22 قتل غیر عمدی نیز انسان را از لطف خدا دور می کند و پرداخت دیه و آزاد

ص :354

کردن برده راهی است برای برگرداندن لطف الهی به قاتل. «تَوْبَةً مِنَ اللّٰهِ» 23 قوانین الهی،بر اساس علم و حکمت و با ملاحظه ی همه ی جوانب مسأله است. «کٰانَ اللّٰهُ عَلِیماً حَکِیماً»

[سوره النساء (4): آیه 93]

اشاره

وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزٰاؤُهُ جَهَنَّمُ خٰالِداً فِیهٰا وَ غَضِبَ اَللّٰهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذٰاباً عَظِیماً (93)

و هر کس به عمد مؤمنی را بکشد پس کیفرش دوزخ است که همیشه در آن خواهد بود،و خداوند بر او غضب و لعنت کرده و برای او عذابی بزرگ آماده ساخته است.

نکته ها:

در شرایط بحرانی جنگ احد،یکی از مسلمانان،مسلمان دیگری را به خاطر خصومت های شخصی دوران جاهلیّت کشت.پیامبر اکرم از طریق وحی آگاه شد و در بازگشت از احد،در محلّه ی«قُبا»به قصاص قتل مؤمن دستور داد،آن مسلمان قاتل را بکشند و به پشیمانی او توجّهی نکرد. (1)

اسلام برای جان مسلمان و حفظ امنیّت افراد،اهمیّت بسیار قائل شده و کیفر عذاب ابدی را برای آن مقرّر داشته تا جلوی قتل و جرائم سنگین گرفته شود.

تعبیراتی که در این آیه برای«قتل عمدی مؤمن»به کار رفته،درباره ی هیچ گناهی نیامده است.امام صادق علیه السلام فرمود:توبه ی کسی که از روی عمد مؤمنی را بکشد قصاص است. (2)

«تعمد»از«عمود»است و از آنجا که ستون کارها نیّت است،به کاری که با انگیزه ی قبلی باشد،عمدی گویند.

ص :355


1- 1) .مغازی،ج 1،ص 304،به نقل از:پیامبری و جهاد،ص 327.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین؛کافی،ج 7،ص 276.

در روایات متعدّدی به بزرگی گناه قتل تصریح شده،از جمله:

1 در قیامت،قتل بی گناهان اوّلین مسأله ای است که از آن سؤال می شود.

2 یاغی ترین افراد،کسی است که انسانی را بکشد یا بزند.

3 علاوه بر گناه قتل،گناهان مقتول هم به دوش قاتل می افتد.

4 اگر اهل آسمان و زمین در قتل مؤمنی شریک شوند،همه عذاب می شوند.

5 اگر همه دنیا فنا شود،آسان تر از قتل یک بی گناه است. (1)

پیام ها:

1 در نظام اسلامی،هیچ مقامی حقّ قتل و اعدام بی جهت دیگران را ندارد. (2)«مَنْ یَقْتُلْ» ، «مُتَعَمِّداً» 2 ارزش انسان به افکار و عقاید صحیح اوست. «مُؤْمِناً» 3 در کیفر،حساب لغزشهای آگاهانه و مغرضانه جداست. «مُتَعَمِّداً» 4 قتل و خونریزی از گناهان کبیره است. «فَجَزٰاؤُهُ جَهَنَّمُ» 5 مجازات و کیفر سنگین،از عوامل بازدارنده فساد در جامعه و عامل ایجاد و حفظ امنیّت اجتماعی است. «مَنْ یَقْتُلْ» ، «فَجَزٰاؤُهُ جَهَنَّمُ»

[سوره النساء (4): آیه 94]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِذٰا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لاٰ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقیٰ إِلَیْکُمُ اَلسَّلاٰمَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا فَعِنْدَ اَللّٰهِ مَغٰانِمُ کَثِیرَةٌ کَذٰلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اَللّٰهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ بِمٰا تَعْمَلُونَ خَبِیراً (94)

ای کسانی که ایمان آورده اید! هر گاه در راه خدا(برای جهاد)گام برداشتید پس(در کار دشمن)تحقیق کنید و به کسی که نزد شما(با کلامی یا عملی یا

ص :356


1- 1) .به وسائل،جلد 19،صفحه 2 به بعد،رجوع شود.
2- 2) .ولی در نظام طاغوتی شعار«انَا احیی و امیت»هست.بقره،258.

سلامی یا پیشنهادی)اظهار اسلام و صلح می کند،نگویید:تو مؤمن نیستی، تا بدین بهانه کالای زندگی دنیا و غنائم بدست آورید.زیرا که غنائم بسیار، نزد خداوند است.شما نیز خودتان قبلاً این گونه بودید،پس خداوند بر شما منّت نهاد(تا ایمان در جانتان نفوذ کرد)پس تحقیق کنید(و زود دست به اسلحه نبرید)که خداوند همواره به آنچه انجام می دهید،به خوبی آگاه است.

نکته ها:

پس از نبرد خیبر،رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله«اسامة بن زید»را همراه گروهی از مسلمانان به سوی یهودیان در یکی از روستاهای فدک اعزام کرد تا آنان را به اسلام یا قبول شرایط ذمّه دعوت کنند.یکی از یهودیان به نام«مرداس»با آگاه شدن از آمدن سپاه اسلام،اموال و خانوادۀ خود را در پناه کوهی قرار داد و در حالی که به توحید و نبوّت پیامبر گواهی می داد،به استقبال مسلمانان آمد.اُسامه به خیال آنکه او از روی ترس اظهار اسلام می کند،او را کشت و اموالش را به غنیمت گرفت.پیامبر خدا از این رفتار که به کشتن یک مسلمان انجامید،ناراحت شد.

انگیزه ی مادّی و کسب غنائم در جهاد،چیزی است که اسلام آن را نکوهش کرده و از اقدام شتابزده و کشتن بی تحقیق،زیر عنوان حرکت انقلابی و قاطعیّت،انتقاد نموده است.

جمله ی «کَذٰلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ» هم می تواند اشاره به این باشد که شما خودتان هم در آغاز،به ظاهر ادّعای اسلام می کردید و هم می تواند(آن گونه که در المیزان آمده است)اشاره به این باشد که خود شما نیز در جاهلیّت با انگیزه های مادّی و برای رسیدن به غنائم می جنگیدید و اسلام آن انگیزه ها را از میان برد.

ممکن است مراد از «أَلْقیٰ إِلَیْکُمُ السَّلاٰمَ» اظهار اسلام و گفتن شهادتین باشد که با شأن نزول موافق است و یا مراد از القاء سلام،پیشنهاد آتش بس و ترک جنگ و تسلیم باشد نه اسلام آوردن،که معنای آیه این می شود:به کسی که پیشنهاد عدم تعرّض می کند و اظهار تسلیم و ترک جنگ دارد،نگویید:تو به حرفت ایمان

ص :357

نداری و دروغ می گویی تا بتوانید او را بکشید و غنائمی به دست آورید. (1)

البتّه ممکن است مراد از جمله «فَتَبَیَّنُوا» در آخر آیه،تحقیق در تاریخ جاهلیّت باشد.یعنی شما قبل از اسلام برای دنیا جنگ می کردید پس تحقیق کنید یعنی تاریخ را بررسی کنید که چگونه اسلام به شما رشد داد،پس از تازه مسلمانان توقّع بالا نداشته باشید. (2)

پیام ها:

1 جهاد باید بر اساس اطلاعات و آگاهی از وضعیّت و اهداف دشمن باشد.

«فَتَبَیَّنُوا»

2 کسانی را که اظهار اسلام می کنند،با آغوش باز بپذیرید. «لاٰ تَقُولُوا» ، «لَسْتَ مُؤْمِناً» 3 در جبهه ی جهاد،از قدرت خود سوء استفاده نکنید. «لاٰ تَقُولُوا» ، «لَسْتَ مُؤْمِناً» 4 بر چسبِ بی دینی به دیگران زدن و عجله در نسبت دادن کفر به افراد مشکوک ممنوع. «لاٰ تَقُولُوا» ، «لَسْتَ مُؤْمِناً» 5 ما مأمور به ظاهریم،نه درون افراد،اگر گفتارشان را نمی پذیریم،فوری هم ردّ نکنیم. «لاٰ تَقُولُوا» ، «لَسْتَ مُؤْمِناً» 6 نه تنها ادّعا دلیل می خواهد،بلکه ردّ مطلب نیز دلیل می خواهد. «لاٰ تَقُولُوا» ، «لَسْتَ مُؤْمِناً» 7 با انگیزه های مادّی دیگران را تکفیر نکنید. «تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» 8 در جنگ ها،اهداف مادّی را کنار بگذارید و قداست جهاد را با غنیمت طلبی نشکنید. «تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» 9 جاذبه ی دنیا،رزمندگان جان بر کف را هم رها نمی کند. «إِذٰا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» ، «تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» 10 هدف از جهاد،پیوستن دیگران به اسلام است،نه کسب غنائم.پس به خاطر

ص :358


1- 1) .تفسیر راهنما.
2- 2) .تفسیر راهنما ذیل آیه.

غنائم،دیگران را متّهم به بی دینی نکنیم. «لاٰ تَقُولُوا» ، «لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» 11 خطر عوض شدن انگیزه ها در جهاد،بسیار مهم است. «تَبْتَغُونَ» 12 دنیا،عارضی،ناپایدار و زودگذر است. «عَرَضَ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» 13 زهد و بی اعتنایی به دنیا،باید اخلاق رزمنده ی مؤمن باشد. «تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» 14 شما بی تحقیق و بی پروا گام برندارید،خداوند مسائل مادّی را حل می کند.

«فَعِنْدَ اللّٰهِ مَغٰانِمُ کَثِیرَةٌ»

15 یاد پاداش های الهی،دنیا را در نظر کوچک می کند. «فَعِنْدَ اللّٰهِ مَغٰانِمُ کَثِیرَةٌ» 16 نعمت های مادّی را هم از خدا بخواهیم. «فَعِنْدَ اللّٰهِ مَغٰانِمُ» 17 انسان فطرتاً دنبال منافع مادّی است و باید به نحوی تأمین شود،چه بهتر که با شناساندن ارزشهای بهتر و جهت دادن به این خواسته فطری او را از سقوط در ورطه سودهای کم و ناروا باز داریم. «فَعِنْدَ اللّٰهِ مَغٰانِمُ کَثِیرَةٌ» 18 دنیاگرایی،خصلتی جاهلی است. «کَذٰلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ» 19 خود را به جای دیگران بگذارید،بعد قضاوت کنید.شما هم روزی چنین بودید. «کَذٰلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ» 20 مغرور نشوید،که ایمانتان از خداست. «فَمَنَّ اللّٰهُ عَلَیْکُمْ» 21 هدایت های الهی،منّت خداوند بر ماست. «فَمَنَّ اللّٰهُ عَلَیْکُمْ» 22 نعمت ها مسئولیّت آورند. «فَمَنَّ اللّٰهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا» 23 خطر و ضرر قتل نابجا،بیش از احتمال نفاق از سوی دشمنان و از دست دادن غنائم است.عهده داران مال و جان و آبروی مردم،باید اصل احتیاط و تحقیق را فراموش نکنند. «فَتَبَیَّنُوا» ، «فَتَبَیَّنُوا» 24 نه ساده اندیش باشید،نه زود باور.نه بد اندیش و نه کینه توز. «فَتَبَیَّنُوا» 25 در حوادث جنگ که زمینه و بهانه برای قتل بی گناهان است،با عقل و

ص :359

حوصله برخورد کنید،نه با احساسات،که خداوند،آگاه و بیناست. «إِنَّ اللّٰهَ کٰانَ بِمٰا تَعْمَلُونَ خَبِیراً»

[سوره النساء (4): آیه 95]

اشاره

لاٰ یَسْتَوِی اَلْقٰاعِدُونَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی اَلضَّرَرِ وَ اَلْمُجٰاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ بِأَمْوٰالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اَللّٰهُ اَلْمُجٰاهِدِینَ بِأَمْوٰالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَی اَلْقٰاعِدِینَ دَرَجَةً وَ کُلاًّ وَعَدَ اَللّٰهُ اَلْحُسْنیٰ وَ فَضَّلَ اَللّٰهُ اَلْمُجٰاهِدِینَ عَلَی اَلْقٰاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً (95)

مؤمنانی که بدون عذر و ضرر(مثل بیماری و معلولیّت)از جهاد بازنشسته اند،با مجاهدانی که با اموال و جانهای خویش در راه خدا جهاد می کنند،یکسان نیستند.

خداوند،جهادگران با اموال و جانشان را بر وانشستگان(از جنگ)به درجه ای برتری داده است.خداوند همه مؤمنان را وعده ی(پاداش)نیک تر داده است،ولی خداوند مجاهدان را بر وانشستگان،با پاداش بزرگی برتری داده است.

نکته ها:

کسانی که به جبهه ی جهاد نمی روند،چند گروهند:منافقان بی ایمان،مسلمانان ترسو،رفاه طلبان،شکّاکان،بی همّتان که می گویند:با مال و بیان و قلم و دعا، رزمندگان را دعا و حمایت می کنیم،و جهاد،برای ما واجب عینی نیست.این آیه، به این گروه آخر مربوط می شود و از آنان انتقاد می کند.زیرا گروه های دیگر در موارد متعدّد به شدّت مورد انتقاد قرار گرفته اند و هیچ گونه مقام و درجه ای ندارند تا مجاهدان یک درجه بالاتر از آنان باشند.

در روایات آمده است،کسانی که به خاطر بیماری نمی توانند بجنگند ولی دلشان همراه رزمندگان است،با آنان در ثواب جهاد برابرند. (1)

ص :360


1- 1) .تفسیر صافی.

آیه مربوط به واجب کفایی است و اگر جهاد واجب عینی بود،از قاعدان به عنوان متخلّف یاد می شد.

پیام ها:

1 شیوه ی تبلیغ و تشویق،باید مرحله ای باشد.(ابتدا فرمود: «لاٰ یَسْتَوِی» ،سپس فرمود: «دَرَجَةً» و در آخر: «أَجْراً عَظِیماً» 2 با هر کس باید به نحوی سخن گفت:قرآن با مؤمنان جبهه نرفته و منافقان و ترسوها و رفاه طلبان برخورد متفاوت دارد.تنها با کلمه «الْقٰاعِدِینَ» از مؤمنان جبهه نرفته یاد کرده است.

3 آنان که مشکلات جسمی دارند از جهاد معافند. «غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ» 4 جهاد مالی در کنار جهاد با جان مطرح است،چون بدون پشتوانه ی مالی، جبهه ضعیف می شود. «بِأَمْوٰالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ» 5 کمک های داوطلبانه ی مردم،از جمله منابع تأمین بودجه های دفاعی است.

«بِأَمْوٰالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ»

6 هر کجا خطر ناباوری مردم محتمل است،اصرار و تکرار لازم است.(در این آیه و آیه بعد جمله ی «فَضَّلَ اللّٰهُ» و «دَرَجَةً» تکرار شده است.) 7 خدمات و تلاش هر کس محترم است و به خاطر شرکت کسانی در جبهه، نباید ارزش های دیگران نادیده گرفته شود.برتری مجاهدان آری،امّا طرد دیگران هرگز. «کُلاًّ وَعَدَ اللّٰهُ الْحُسْنیٰ» 8 هر کس در هر موقعیّت و مقام و خدمتی که باشد،باید بداند مقام رزمندگان مخلص از او بالاتر است. «فَضَّلَ اللّٰهُ الْمُجٰاهِدِینَ» 9 اگر خداوند به رزمندگان فضیلت داده است،پس جامعه هم باید برای مجاهدان و شهدا در اجتماع،گزینش ها و برخوردها حساب خاصی باز کند.

(البتّه به شرطی که برای رزمنده نیز توقّعات نابجا پیدا نشود و گرفتار سوء عاقبت نگردد). «فَضَّلَ اللّٰهُ الْمُجٰاهِدِینَ»

ص :361

[سوره النساء (4): آیه 96]

اشاره

دَرَجٰاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً وَ کٰانَ اَللّٰهُ غَفُوراً رَحِیماً (96)

(آن پاداش بزرگ)درجاتِ(مهم و متعدّد)همراه با آمرزش و رحمتی از جانب اوست و خداوند همواره آمرزنده و مهربان است.

پیام ها:

1 تفاوت مبارزان با قاعدان اندک نیست،بلکه فاصله بسیار است. «دَرَجٰاتٍ» 2 شرط دریافت و برخورداری از رحمت الهی،پاک بودن و پاک شدن است.

ابتدا «مَغْفِرَةً» آمده،سپس «رَحْمَةً» 3 خداوند،غفور و رحیم است،امّا شرط برخورداری از این غفران و رحمت، جبهه رفتن و جهاد است. «مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً» ، «غَفُوراً رَحِیماً»

[سوره النساء (4): آیه 97]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ تَوَفّٰاهُمُ اَلْمَلاٰئِکَةُ ظٰالِمِی أَنْفُسِهِمْ قٰالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قٰالُوا کُنّٰا مُسْتَضْعَفِینَ فِی اَلْأَرْضِ قٰالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اَللّٰهِ وٰاسِعَةً فَتُهٰاجِرُوا فِیهٰا فَأُولٰئِکَ مَأْوٰاهُمْ جَهَنَّمُ وَ سٰاءَتْ مَصِیراً (97)

همانا کسانی که فرشتگان،جانشان را می گیرند،در حالی که بر خویشتن ستم کرده اند،از آنان می پرسند:شما در چه وضعی بودید؟ گویند:ما در زمین مستضعف بودیم(و به ناچار در جبهه ی کافران قرار داشتیم)فرشتگان(در پاسخ)گویند:مگر زمین خداوند گسترده نبود تا در آن هجرت کنید؟ آنان، جایگاهشان دوزخ است و بد سرانجامی است.

نکته ها:

پیش از جنگ بدر،کفّار مکّه مردم آن شهر را به جنگ با مسلمانان فراخواندند و تهدید کردند که همه باید شرکت کنند و هر کس تخلّف کند،خانه اش ویران و اموالش مصادره خواهد شد.برخی از مسلمانان هم که ساکن مکّه بودند و هنوز هجرت نکرده بودند،از ترس جان،همراه کفّار به جبهه ی جنگ با مسلمانان

ص :362

آمدند و در«بدر»کشته شدند،آیه نازل شد و آنان را که با ماندن در محیط کفر و ترک هجرت،به خویش ستم کرده بودند،توبیخ کرد و مقصر دانست.

در روایات آمده است:کسی که به خاطر حفظ دین خود،حتّی یک قدم هجرت کند،اهل بهشت و همنشین حضرت محمّد صلی اللّٰه علیه و آله و ابراهیم علیه السلام است. (1)

پیام ها:

1 فرشتگان به کارهای انسان آگاهند. «الْمَلاٰئِکَةُ» ، «قٰالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قٰالُوا» 2 ترک هجرت و از دست دادن هدف و عقیده،ظلم به خویش است.(شعار «خواهی نشوی رسوا،همرنگ جماعت شو»از نظر قرآن مردود است.) «ظٰالِمِی أَنْفُسِهِمْ» 3 بازخواست گناه«ترک هجرت»پیش از هر چیز دیگر آغاز می شود.فرشتگان مأمور قبض روح در لحظه جان گرفتن ابتدا از آن بازخواست می کنند. «فِیمَ کُنْتُمْ» 4 هجرت از محیط کفر واجب و سیاهیِ لشکر کفّار شدن حرام است. «کُنّٰا مُسْتَضْعَفِینَ» ، «أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّٰهِ وٰاسِعَةً» 5 اگر می توانید،محیط را تغییر دهید،و گر نه از آنجا هجرت کنید تا مؤاخذه نشوید. «أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّٰهِ وٰاسِعَةً فَتُهٰاجِرُوا فِیهٰا» 6 توجیه گناه پذیرفته نمی شود. «کُنّٰا مُسْتَضْعَفِینَ...» 7 محیط و جوّ اکثریّت بر انسان مؤثر است،لذا انسان باید با هجرت،فشار محیط را در هم بشکند. «فَتُهٰاجِرُوا» 8 اصل،خداپرستی است نه وطن پرستی. «أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّٰهِ وٰاسِعَةً فَتُهٰاجِرُوا» 9 هجرت،یکی از درمان های استضعاف فکری و عقیدتی است. «کُنّٰا مُسْتَضْعَفِینَ» ، «أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّٰهِ وٰاسِعَةً»

ص :363


1- 1) .تفسیر صافی ذیل آیه.

[سوره النساء (4): آیات 98 تا 99]

اشاره

إِلاَّ اَلْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ اَلرِّجٰالِ وَ اَلنِّسٰاءِ وَ اَلْوِلْدٰانِ لاٰ یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لاٰ یَهْتَدُونَ سَبِیلاً (98) فَأُولٰئِکَ عَسَی اَللّٰهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کٰانَ اَللّٰهُ عَفُوًّا غَفُوراً (99)

مگر مردان و زنان و کودکان مستضعف(و زیردستی)که قدرت تدبیر و چاره جویی ندارند و راهی(برای هجرت)نمی یابند.

پس آنانند که امید است خداوند از آنان درگذرد و خداوند همواره آمرزنده و بخشاینده است.

نکته ها:

آنان که نه تدبیری برای دفع کفر دارند و نه راهی برای تسلیم حقّ،مستضعفند و تکلیف از آنان برداشته شده است. (1)

امام باقر علیه السلام:مردان و زنانی که عقلشان مثل کودکان است،مستضعف هستند. (2)

پیام ها:

1 قدرت،شرط تکلیف است. «إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِینَ...» 2 هجرت حتّی بر زنان و کودکانی که در سیطره کفرند و توان هجرت دارند، واجب است. «وَ النِّسٰاءِ وَ الْوِلْدٰانِ لاٰ یَسْتَطِیعُونَ» 3 مستضعف واقعی کسی است که توانایی هجرت و گریز از سیطره کفّار و مشرکین را نداشته باشد. «لاٰ یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لاٰ یَهْتَدُونَ» 4 ناآگاهی از معارف دینی با وجود امکان یادگیری،گناه و ظلم به خویشتن است. «ظٰالِمِی أَنْفُسِهِمْ» ، «إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِینَ» ، «لاٰ یَهْتَدُونَ سَبِیلاً» 5 عذرهای واقعی پذیرفته است،نه عذرتراشی ها و بهانه جویی ها.

«لاٰ یَسْتَطِیعُونَ»

، «لاٰ یَهْتَدُونَ»

ص :364


1- 1) .تفسیر صافی.
2- 2) .نور الثقلین،ج 1،ص 537؛معانی الاخبار،ص 201.

6 ترک هجرت،به قدری مهم است که بخشوده شدن این گونه افراد گرفتار و عاجز،با«شاید»مطرح شده است،نه به صورت قطعی. «عَسَی اللّٰهُ»

[سوره النساء (4): آیه 100]

اشاره

وَ مَنْ یُهٰاجِرْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ یَجِدْ فِی اَلْأَرْضِ مُرٰاغَماً کَثِیراً وَ سَعَةً وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهٰاجِراً إِلَی اَللّٰهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ اَلْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اَللّٰهِ وَ کٰانَ اَللّٰهُ غَفُوراً رَحِیماً (100)

و هر که در راه خداوند هجرت کند،اقامتگاه های بسیار همراه با گشایش خواهد یافت و هر که از خانه اش هجرت کنان به سوی خدا و پیامبرش خارج شود،سپس مرگ،او را دریابد حتماً پاداش او بر خداوند است و خداوند آمرزنده ی مهربان است.

نکته ها:

یکی از مسلمانان مکّه بیمار شد گفت مرا از مکّه بیرون ببرید تا جزء مهاجران باشم.همین که او را بیرون بردند،در راه درگذشت.سپس این آیه نازل شد.

همه ی هجرت های مقدّس،مثل هجرت برای جهاد،تحصیل علم،تبلیغ و...

مصداق این آیه است.

امام صادق علیه السلام فرمودند:کسی که برای معرفت امام زمان خود از خانه و شهر خود خارج شود،ولی اجل به او مهلت ندهد،از مصادیق این آیه است. (1)

پیام ها:

1 هجرت،زمینه ساز گشایش و توسعه است. «مَنْ یُهٰاجِرْ» ، «یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُرٰاغَماً» نابرده رنج،گنج میسّر نمی شود.

2 ما مکلّف به وظیفه ایم،نه نتیجه.مهم خروج از منزل است،نه وصول به مقصد. «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ»

ص :365


1- 1) .کافی،ج 1،ص 378.

3 راه خدا و رسول را بروید،نگران مرگ و حیات نباشید. «ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ» 4 پاداش«مهاجر»با خداست و بالاتر از بهشت است. «وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللّٰهِ»

[سوره النساء (4): آیه 101]

اشاره

وَ إِذٰا ضَرَبْتُمْ فِی اَلْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنٰاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ اَلصَّلاٰةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا إِنَّ اَلْکٰافِرِینَ کٰانُوا لَکُمْ عَدُوًّا مُبِیناً (101)

و هر گاه که در زمین سفر کنید،گناهی بر شما نیست که نماز را کوتاه کنید، اگر بیم دارید که کافران به شما آزار و ضرر رسانند.همانا کافران همواره دشمن آشکار شمایند.

نکته ها:

پس از سخن درباره ی جهاد و هجرت،این آیه حکم نماز مسافر را بیان می کند.

« ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ »کنایه از سفر است،چون مسافر هنگام سفر،زمین را زیر پای خود می کوبد. (1)

در قرآن،گاهی به جای«وجوب»تعبیر«مانعی ندارد»به کار رفته،که این آیه نیز یکی از آن موارد است.گویا مسلمانان صدر اسلام به قدری به نماز علاقمند بودند که کوتاه کردن آن را گناه می پنداشتند.

نماز قصر،مخصوص موارد ترس از دشمن نیست.ولی چون معمولاً در سفرها، بیم و نگرانی هست،یا اینکه چون قانون نماز قصر،ابتدا در موارد ترس بوده و بعدها نسبت به هر سفر تعمیم یافته،قید «إِنْ خِفْتُمْ» آمده است.

در روایات مقدار سفری که در آن نماز کوتاه و شکسته می شود،مسیر یک روز (هشت فرسخ)مشخّص شده است. (2)

ص :366


1- 1) .مفردات راغب،ماده«ضرب».
2- 2) .تهذیب الاحکام،ج 3،ص 207.

تمام نمازهای مسافر جز نماز مغرب دو رکعتی است. (1)و مراد از کوتاه کردن نماز،دو رکعتی شدن نمازهای چهار رکعتی است.

پیام ها:

1 واقع بینی و انعطاف پذیری،یک اصل در قوانین الهی است. «تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاٰةِ إِنْ خِفْتُمْ...» 2 در حال نماز هم از دشمن غافل نباشید.سیاست و دیانت،عبادت و فطانت از هم جدا نیست. «إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ» 3 در مواردی یقین لازم نیست.احتمال توطئه و فتنه برای تصمیم و تغییر برنامه کافی است. «إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ» 4 حتّی به هنگام احتمال خطر،اقامه نماز واجب است. «إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ...» 5 کفر و ایمان با هم در تضادّند. «إِنَّ الْکٰافِرِینَ کٰانُوا لَکُمْ عَدُوًّا» 6 کفّار،در دشمنی با شما متّحدند. «عَدُوًّا» بجای«اعداء» 7 دشمنی کفّار با شما ریشه دار و پرسابقه و دائمی است. «کٰانُوا لَکُمْ عَدُوًّا»

[سوره النساء (4): آیه 102]

اشاره

وَ إِذٰا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ اَلصَّلاٰةَ فَلْتَقُمْ طٰائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَ لْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذٰا سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِنْ وَرٰائِکُمْ وَ لْتَأْتِ طٰائِفَةٌ أُخْریٰ لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَکَ وَ لْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَ أَمْتِعَتِکُمْ فَیَمِیلُونَ عَلَیْکُمْ مَیْلَةً وٰاحِدَةً وَ لاٰ جُنٰاحَ عَلَیْکُمْ إِنْ کٰانَ بِکُمْ أَذیً مِنْ مَطَرٍ أَوْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَکُمْ وَ خُذُوا حِذْرَکُمْ إِنَّ اَللّٰهَ أَعَدَّ لِلْکٰافِرِینَ عَذٰاباً مُهِیناً (102)

ص :367


1- 1) .من لا یحضره الفقیه،ج 1،ص 279.

(ای پیامبر!)هر گاه(در سفرهای جهادی)در میان سپاه اسلام بودی و برای آنان نماز برپا داشتی،پس گروهی از آنان با تو(به نماز)بایستند و سلاحهای خود را همراه داشته باشند،پس چون سجده کردند(قیام نمایند و رکعت دوّم را فرادی انجام داده پس بروند و)پشت سر شما(نگهبان)باشند،و گروه دیگر که نماز نخوانده اند(از رکعت دوّم)با تو نماز بخوانند و وسایل دفاع و سلاحهای خود را با خود داشته باشند،کافران دوست دارند که شما از سلاح و ساز و برگ خود غافل شوید تا یکباره بر شما حمله آورند،و اگر از باران رنجی به شما رسید یا بیمار و مجروح بودید،گناهی بر شما نیست که سلاحهایتان را بر زمین بگذارید و(فقط)وسایل دفاع با خود داشته باشید.

همانا خداوند برای کافران عذابی خوارکننده فراهم کرده است.

نکته ها:

در سال ششم هجری،پیامبر با گروهی به سوی مکّه عزیمت کردند.در منطقه ی حدیبیه،با خالد بن ولید و دویست نفر همراه او مواجه شدند که برای جلوگیری از ورود آن حضرت،سنگر گرفته بودند.پس از اذانِ بلال و برپایی نماز جماعت، خالد بن ولید فرصت را مناسب دید که هنگام نماز عصر یکباره حمله کند.آیه نازل شد و از توطئه خبر داد.خالد پس از دیدن این معجزه ی وحی،مسلمان شد. (1)

در این نماز،گروه اوّل پس از پایان رکعت اوّل،برخاسته بقیه نماز را خود تمام می کنند و امام جماعت صبر می کند تا گروه دیگر به رکعت دوّم برسند و با سلاح، به نماز جماعت بپیوندند.

پیام ها:

1 نماز،حتّی در صحنه ی جنگ تعطیل نمی شود و رزمنده،بی نماز نیست. «فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاٰةَ» ، «وَ لْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ»

ص :368


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

2 در اهمیّت نماز جماعت همین بس که در جبهه ی جنگ با دشمن،حتّی با یک رکعت هم برپا می شود. «وَ لْتَأْتِ طٰائِفَةٌ أُخْریٰ لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا» 3 در هنگام پیش آمدن دو وظیفه(جهاد و نماز)،نباید یکی فدای دیگری شود.

«فَلْتَقُمْ»

، «وَ لْیَأْخُذُوا» 4 در همه حال،هشیاری لازم است،حتّی نماز نباید مسلمانان را از خطر دشمن غافل کند. «وَ لْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ» 5 رهبر،محور وحدت و عبادت است. «کُنْتَ فِیهِمْ» ، «فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاٰةَ» 6 تقسیم کار،تعاون و شریک کردن دیگران در کارهای خیر،حتّی در حسّاس ترین موارد،از عوامل الفت جامعه است.در این آیه،دو رکعت نماز جماعت میان دو گروه تقسیم شده،تا تبعیضی پیش نیاید و همه در خیر شریک باشند. «وَ لْتَأْتِ طٰائِفَةٌ أُخْریٰ...» 7 فرمان های الهی به تناسب شرایط،متفاوت است.(این آیه مربوط به نماز خوف در برابر دشمن است.) «فَلْتَقُمْ طٰائِفَةٌ مِنْهُمْ» 8 نماز جماعت در جبهه،نشان عشق به هدف و خدا و رهبر و پایبندی به ارزشهاست. «إِذٰا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاٰةَ» 9 در جبهه باید جابه جایی نیروها در فاصله ی یک رکعت نماز،امکان پذیر بوده باشد. «وَ لْتَأْتِ طٰائِفَةٌ أُخْریٰ لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا» 10 هر چه مدّت نماز در جبهه بیشتر شود،فرصت دشمن برای حمله افزایش می یابد.پس باید حفاظت بیشتری داشت.در رکعت اوّل،داشتن اسلحه کافی است ولی در رکعت دوّم،هم اسلحه و هم ابزار دفاع. «وَ لْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ» ، «وَ لْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ» 11 خداوند،پیامبرش را از توطئه ها و نقشه های پنهانی دشمن آگاه می کند.(با توجّه به شأن نزول که ولید قصد کرد تا هنگام نماز جماعت حمله کند و با این آیه طرح او لغو شد.)

ص :369

12 حرکت با اخلاص شما،سبب امدادهای الهی در وقت خود است.(نزول این آیه و فرمان نماز خوف،یک امداد الهی در مقابل آن توطئه بود.) 13 در جبهه،مراسم عبادی نباید طولانی شود و کارهای مانع هوشیاری،ممنوع است. «وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ» 14 از آرزوهای دشمن،آگاه باشید. «وَدَّ الَّذِینَ» 15 عبادت،وسیله ی غفلت از دشمن نشود. «تَغْفُلُونَ» 16 احتمال غفلت در مسلمانان واقعی ضعیف است.(کلمه «لَوْ» در جمله «لَوْ تَغْفُلُونَ» نشانه ی این معناست.) 17 با هوشیاری،باید از امکانات نظامی و اقتصادی حفاظت کرد. «أَسْلِحَتِکُمْ وَ أَمْتِعَتِکُمْ» 18 غفلت امّت اسلامی،شبیخون کفّار را در پی خواهد داشت. «مَیْلَةً وٰاحِدَةً» 19 هر سخن و برنامه و حرکتی که مسلمانان را غافل کند،گامی است در جهت اهداف و خواسته های دشمن. «وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ» 20 ملاک و مجوّز معافیّت از جبهه و سربازی،مرض و ضرر است. «بِکُمْ أَذیً» ، «أَوْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ» 21 بارانی مجوّز زمین گذاشتن اسلحه است که با ضرر و آزار همراه باشد.در باران بی ضرر رزمنده سلاح بر زمین نمی گذارد. «بِکُمْ أَذیً مِنْ مَطَرٍ» 22 در هیچ حالی،رزمنده نباید از وسائل حفاظتی دور باشد.حتّی اگر اسلحه ندارد،زره بر تن داشته باشد. «خُذُوا حِذْرَکُمْ» 23 تهدید کفّار و امید و دلگرمی دادن به مؤمنان،از شیوه های قرآن است. «أَعَدَّ لِلْکٰافِرِینَ عَذٰاباً مُهِیناً» 24 در آینده،ذلّت از آنِ کافران است. «لِلْکٰافِرِینَ عَذٰاباً مُهِیناً»

ص :370

[سوره النساء (4): آیه 103]

اشاره

فَإِذٰا قَضَیْتُمُ اَلصَّلاٰةَ فَاذْکُرُوا اَللّٰهَ قِیٰاماً وَ قُعُوداً وَ عَلیٰ جُنُوبِکُمْ فَإِذَا اِطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِیمُوا اَلصَّلاٰةَ إِنَّ اَلصَّلاٰةَ کٰانَتْ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ کِتٰاباً مَوْقُوتاً (103)

پس چون نماز را به پایان بردید،خداوند را در(همه)حال ایستاده و نشسته و به پهلو خوابیده یاد کنید،پس هر گاه آرامش یافتید(و حالت خوف تمام شد) نماز را(بصورت کامل)برپا دارید.همانا،نماز بر مؤمنان در وقت های معیّن واجب شده است.

نکته ها:

کلمه ی« قِیٰاماً »جمع«قائم»به معنای ایستاده و کلمه ی« قُعُوداً »جمع«قاعد»به معنای نشسته و کلمه ی«جنوب»جمع«جنب»به معنای پهلو و کنایه از دراز کشیدن است.همچنین کلمه ی« کِتٰاباً »به معنای امری نوشته شده و واجب و کلمه ی « مَوْقُوتاً »به معنای کاری با وقت معیّن است.

حضرت علی علیه السلام درباره ی آیه «فَاذْکُرُوا اللّٰهَ قِیٰاماً وَ قُعُوداً وَ عَلیٰ جُنُوبِکُمْ» فرمودند:

یعنی شخص سالم ایستاده،مریض نشسته و کسی که نشسته نمی تواند،خوابیده نماز بخواند. (1)

امام باقر علیه السلام درباره ی« کِتٰاباً مَوْقُوتاً »فرمودند:یعنی مفروض و واجب. (2)

پیام ها:

1 کمبودهای نماز خوف،با یاد خدا جبران می شود. «فَإِذٰا قَضَیْتُمُ الصَّلاٰةَ فَاذْکُرُوا اللّٰهَ» 2 نماز و یاد خدا در هر حال لازم است،در جبهه ی جنگ یا بستر بیماری. «قِیٰاماً وَ قُعُوداً وَ عَلیٰ جُنُوبِکُمْ» 3 سلاح رزمنده مسلمان،نماز و یاد خداست. «فَإِذٰا قَضَیْتُمُ الصَّلاٰةَ فَاذْکُرُوا اللّٰهَ»

ص :371


1- 1) .وسائل،ج 5،ص 488.
2- 2) .کافی،ج 3،ص 394.

4 نماز خوف،یک استثناست.پس از برطرف شدن حالت اضطرار،نماز باید به صورت عادّی خوانده شود. «فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلاٰةَ» 5 نماز،از واجبات قطعی الهی در همه ی عصرها و برای همه ی نسل ها است.

«کٰانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتٰاباً»

6 وجوب هر نماز،در وقت مخصوص خودش است. «مَوْقُوتاً» 7 تعیین وقت برای نماز،رمز تداوم،نظم و عامل مواظبت بر آن است که خود درس نظم و عامل نظم بخشیدن به امور مسلمانان است. «کِتٰاباً مَوْقُوتاً»

[سوره النساء (4): آیه 104]

اشاره

وَ لاٰ تَهِنُوا فِی اِبْتِغٰاءِ اَلْقَوْمِ إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَمٰا تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اَللّٰهِ مٰا لاٰ یَرْجُونَ وَ کٰانَ اَللّٰهُ عَلِیماً حَکِیماً (104)

و در تعقیب دشمن سستی نکنید،اگر شما رنج می کشید،همانا آنان نیز همان گونه که شما رنج می برید رنج می برند،در حالی که شما چیزی(امدادهای غیبی و بهشت)از خداوند امید دارید که آنان امید ندارند،و خداوند دانا و حکیم است.

نکته ها:

پس از جنگ احد،ابو سفیان بالای کوه احد رفت و شعار داد که پیروزی ما در مقابل شکست سال گذشته در جنگ بدر بود.یاران پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله گفتند:شهدای ما در بهشتند و کشته های شما در دوزخ.

آنان شعار دادند:«ان لنا العزی و لا عزی لکم»ما بت عُزّی داریم ولی شما ندارید، مسلمانان پاسخ دادند:«الله مولانا و لا مولی لکم»خداوند مولای ماست ولی شما مولی ندارید.

آن گاه کفّار به نام بت هُبَل شعار دادند:«اعل هبل»سر بلند باد بت هُبَل.مسلمانان در پاسخ فریاد زدند:«الله اعلی و اجل»خداوند بالاتر و جلیل تر است.پس از نزول این آیه،پیامبر فرمان بسیج عمومی(حتّی زخمیان)را صادر کرد،تا با این حرکت، فکر بازگشت کفّار از سرشان بیرون رود.

ص :372

پیام ها:

1 مسلمانان باید روحیّه ی قوی داشته باشند و شکست های موردی(مثل احد) آنان را سست نکند. «وَ لاٰ تَهِنُوا» 2 به جای موضع تدافعی،در تعقیب دشمن و در حالت تهاجمی باشید. «لاٰ تَهِنُوا فِی ابْتِغٰاءِ الْقَوْمِ» 3 از عوامل روحیّه گرفتن مؤمنان،مقایسه ی دردهای خود با رنج دیگران و امید و توجّه به امدادهای الهی و آگاهی اوست. «فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَمٰا تَأْلَمُونَ» 4 با همه ی آسیب ها و تلخی های جنگ،شما پیروزید،چون امید به الطاف الهی دارید. «تَرْجُونَ مِنَ اللّٰهِ» 5 مسلمانان،امیدهای گونه گون از خدا دارند.امید به امدادهای غیبی،پیروزی، مرعوب شدن دشمن،پاداش های معنوی و امثال آن.(مورد امید در آیه ذکر نشده و هر امیدی را شامل می شود). «تَرْجُونَ مِنَ اللّٰهِ» 6 امید،بزرگ ترین اهرم حرکت و سرمایه ی روحی رزمنده است.یا شهادت و سعادت،یا پیروزی. «تَرْجُونَ مِنَ اللّٰهِ مٰا لاٰ یَرْجُونَ» 7 رنج و مشقّت مؤمنان در جنگ ها،در مدار علم و حکمت خداوند است و لذا از آن جلوگیری نمی کند. «عَلِیماً حَکِیماً»

[سوره النساء (4): آیات 105 تا 106]

اشاره

إِنّٰا أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ اَلْکِتٰابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ اَلنّٰاسِ بِمٰا أَرٰاکَ اَللّٰهُ وَ لاٰ تَکُنْ لِلْخٰائِنِینَ خَصِیماً (105) وَ اِسْتَغْفِرِ اَللّٰهَ إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ غَفُوراً رَحِیماً (106)

همانا ما این کتاب را بحقّ بر تو فروفرستادیم تا میان مردم به آنچه خدا(از طریق وحی) تو را آموخته و نشان داده،داوری کنی و به نفع خیانت کاران به مخاصمت برنخیز.

و از خداوند طلب آمرزش کن که همانا خداوند آمرزنده مهربان است.

ص :373

نکته ها:

شخصی از یک قبیله ی معروف،مرتکب سرقتی شد.چون موضوع به اطلاع پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله رسید،آن سارق،گناه را به گردن شخص دیگری انداخت که در خانۀ او زندگی می کرد.متّهم،با شمشیر به او حمله کرد و خواستار اثبات این ادّعا شد.

او را آرام کردند ولی یکی از سخنوران قبیله را همراه جمعی برای تبرئه ی خود خدمت پیامبر فرستاد.پیامبر،طبق ظاهر و بر اساس گواهی آنان،سارق واقعی را تبرئه کرد و خبر دهنده ی سرقت را(به نام قتاده)سرزنش نمود،ولی قتاده که می دانست گواهی آنان دروغ است به شدّت ناراحت بود.این آیه نازل شد و مظلومیّت قتاده و صحنه سازی و گواهی دروغ آنان را روشن ساخت.

نقل دیگر در شأن نزول آن است که در یکی از جنگ ها،یکی از مسلمانان زرهی سرقت کرد.چون در آستانه ی رسوایی قرار گرفت،زره را به خانۀ یک یهودی انداخت و افرادی را مأمور کرد که بگویند:یهودی سارق است،نه فلانی.پیامبر، طبق ظاهر،حکم به تبرئه آن مسلمان کرد.امّا نزول این آیه،آن یهودی را تبرئه کرد.

« خَصِیماً »به کسی گفته می شود که از ادّعایی طرفداری می کند و خائن به کسی گفته می شود که در محضر قاضی ادعای امری باطل می کند. (1)

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:من طبق ظاهر حکم می کنم،امّا چنانچه حقّ با شما نیست به اتکای قضاوت من چیزی از کسی نگیرید که قطعه ای از دوزخ است.

امام صادق علیه السلام فرمود:جانشینان بر حقّ پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله همانند خود آن حضرت باید بر اساس قرآن قضاوت نمایند. (2)

پیام ها:

1 قرآن،پایه ی قضاوت و عدالت میان مردم است. «إِنّٰا أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ الْکِتٰابَ» 2 قاضی باید از قانونِ قرآن،آگاهی کامل داشته باشد. «أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ الْکِتٰابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ»

ص :374


1- 1) .تفسیر راهنما ذیل آیه.
2- 2) .کافی،ج 1،ص 268.

3 فراگیری قرآن و سنّت شرط قاضی شدن است. «أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ الْکِتٰابَ» ، «لِتَحْکُمَ» ، «أَرٰاکَ اللّٰهُ» 4 چون نزول قرآن بر اساس حقّ است،قضاوت ها هم باید بر مبنای حقّ باشد، نه وابستگی های حزبی،گروهی،منطقه ای و نژادی. «بِمٰا أَرٰاکَ اللّٰهُ» 5 رفتار به عدالت،حتّی نسبت به غیر مسلمانان هم ضروری است.(با توجّه به شأن نزول دوّم) «لِتَحْکُمَ» ، «بِمٰا أَرٰاکَ اللّٰهُ» 6 قضاوت،از شئون انبیاست.تنها ابلاغ احکام کافی نیست،اجرای احکام نیز وظیفه است. «لِتَحْکُمَ بَیْنَ النّٰاسِ» 7 کفر اشخاص،دلیل تهمت به آنان نمی شود.(با توجّه به شأن نزول) 8 پیامبر،علاوه بر قانون و کتاب،از امدادهای الهی برخوردار است. «أَرٰاکَ اللّٰهُ» 9 خداوند علاوه بر قرآن برنامه های دیگری به پیامبرش نشان داد. «أَرٰاکَ اللّٰهُ» و نفرمود:«لتحکم بین الناس به» 10 خداوند،پیامبرش را حفظ می کند و توطئه ها و صحنه سازی ها را فاش می سازد. «أَرٰاکَ اللّٰهُ» 11 قانون محترم است،ولی برای جلوگیری از سوء استفاده ها باید چاره ای جست.در اینجا،امداد الهی چاره ی کار شد. «بِمٰا أَرٰاکَ اللّٰهُ» 12 دفاع و حمایت از خائن ممنوع است. «وَ لاٰ تَکُنْ لِلْخٰائِنِینَ خَصِیماً» 13 خائنان نباید امیدی به حمایت رهبران دینی داشته باشند. «وَ لاٰ تَکُنْ لِلْخٰائِنِینَ خَصِیماً» 14 قضاوت،مقامی است که متصدی آن،اگر معصوم هم باشد باز استغفار می طلبد. «وَ اسْتَغْفِرِ اللّٰهَ» 15 از افتخارات اسلام این است که حتّی اگر به یک یهودی ظلم شود،شخص اوّل اسلام برای مسلمانانی که سوء قصدی داشته اند باید استغفار کند.

«وَ اسْتَغْفِرِ اللّٰهَ»

ص :375

16 اگر قرآن،ساخته و پرداخته ی خود پیامبر بود،هرگز آیاتش فرمان استغفار به رسول خدا نمی داد. «وَ اسْتَغْفِرِ اللّٰهَ» 17 قاضی باید همواره برای دوری از هوای نفس استغفار کند. «اسْتَغْفِرِ اللّٰهَ» 18 استغفار،مایه ی بهره گیری از مغفرت و رحمت پروردگار است. «غَفُوراً رَحِیماً» 19 خداوند علاوه بر بخشیدن گناه مهربان است. «غَفُوراً رَحِیماً»

[سوره النساء (4): آیه 107]

اشاره

وَ لاٰ تُجٰادِلْ عَنِ اَلَّذِینَ یَخْتٰانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ مَنْ کٰانَ خَوّٰاناً أَثِیماً (107)

و از کسانی که به خود خیانت می ورزند،دفاع مکن که خداوند خیانت پیشگان گنهکار را دوست ندارد.

نکته ها:

ظلم و خیانت به مردم،خیانت به خود است.زیرا آثار سوء زیر را بدنبال دارد:

الف:سبب از دست دادن روحیّه ی صفا و عدالتخواهی است.

ب:عامل محروم کردن مظلومانی است که فردا به پا خواهند خواست.

ج:موجب آماده کردن قهر و دوزخ الهی برای خود است.

د:جامعه را آلوده می کند و این آلودگی دامن خود خائن را هم می گیرد.

پیام ها:

1 دفاع از خائن،حرام و رضایت به خیانت،به معنای شرکت در جرم است.

«لاٰ تُجٰادِلْ...»

2 حاکم اسلامی باید پشتیبان مظلومان باشد،نه حامی ظالم. «وَ لاٰ تُجٰادِلْ...» 3 عناوین،قدرت ها،تهدیدها،جوّ و افکار عمومی،هیچ یک مجوّز همکاری با خائن نیست. «وَ لاٰ تُجٰادِلْ....»

ص :376

4 رهبر جامعه و قاضیان باید خائنان را بشناسند و نقشه هایشان را بدانند،تا بتوانند موضعگیری مناسب داشته باشند. «وَ لاٰ تُجٰادِلْ» 5 هم از گذشته باید استغفار کرد،(آیه قبل)و هم نسبت به آینده هشیار بود.

«لاٰ تُجٰادِلْ...»

6 در فرهنگ قرآن،افراد جامعه به منزله ی اعضای یک پیکرند و خیانت به جامعه به منزله ی خیانت به خود است. «یَخْتٰانُونَ أَنْفُسَهُمْ» 7 حساب خیانت های جزئی و ناآگاهانه،از خیانت توطئه گران فسادانگیز، جداست. «یَخْتٰانُونَ» ، «خَوّٰاناً» ، «أَثِیماً» 8 آنکه با خیانت،محبّت خود را از مردم می بُرد،محبّت خدا هم از او قطع خواهد شد. «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ» 9 در انسان غریزه ی محبوب شدن است که باید از این غریزه برای تربیت استفاده کرد. «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ» 10 حُبّ و بغضِ خداوند،ملاک انتخاب و حرکت رسول خدا و مؤمنان است.

«إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ...»

[سوره النساء (4): آیه 108]

اشاره

یَسْتَخْفُونَ مِنَ اَلنّٰاسِ وَ لاٰ یَسْتَخْفُونَ مِنَ اَللّٰهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ مٰا لاٰ یَرْضیٰ مِنَ اَلْقَوْلِ وَ کٰانَ اَللّٰهُ بِمٰا یَعْمَلُونَ مُحِیطاً (108)

(آنان خیانت خود را)از مردم پنهان می کنند،ولی نمی توانند از خداوند پنهان دارند،در حالی که او آن گاه که شبانه،سخنان غیر خداپسندانه می گویند(و توطئه های پنهانی می کنند)با آنان است و خداوند همواره به آنچه انجام می دهند،احاطه دارد.

پیام ها:

1 بهره گیری از جلسات مخفی شبانه برای توطئه،از شیوه های کار منافقان خائن است. «یَسْتَخْفُونَ» ، «یُبَیِّتُونَ»

ص :377

2 مهم ترین عامل تقوا،ایمان به حضور و آگاهی خداوند و احاطه ی او به همه ی گفته ها و کارهاست. «هُوَ مَعَهُمْ» ، «مُحِیطاً» 3 خداوند از نزدیک،ناظر بر اعمال ماست. «هُوَ مَعَهُمْ» 4 گفتار نیز،جزء اعمال است.با این که آیه درباره ی گفتارهای ناپسند سخن می گوید،ولی تعبیر «بِمٰا یَعْمَلُونَ» می کند.

[سوره النساء (4): آیه 109]

اشاره

هٰا أَنْتُمْ هٰؤُلاٰءِ جٰادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا فَمَنْ یُجٰادِلُ اَللّٰهَ عَنْهُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ أَمْ مَنْ یَکُونُ عَلَیْهِمْ وَکِیلاً (109)

هان شما همانها هستید که در زندگی دنیا از ایشان(خائنان)جانبداری کردید، پس چه کسی در روز قیامت در برابر خداوند از آنان جانبداری خواهد کرد؟ یا چه کسی(در آن روز،)وکیل و مدافع آنان خواهد شد؟

نکته ها:

در سه آیه 107 تا 109،به سه گروه سه هشدار داده شده است:

به قاضی می گوید:مواظب باش از مرز حقّ تجاوز نکنی. «بِمٰا أَرٰاکَ اللّٰهُ» به خائن می گوید:خدا ناظر کار توست. «هُوَ مَعَهُمْ» به مدافع خائن می گوید:تلاش شما به درد قیامت نمی خورد. «فَمَنْ یُجٰادِلُ اللّٰهَ عَنْهُمْ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ»

پیام ها:

1 خائنان،به حامیان امروز خود دلخوش نباشند که فردایی هست.همه ی حمایت ها از خائنان،موقّت و زودگذر است. «فَمَنْ یُجٰادِلُ اللّٰهَ عَنْهُمْ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ» 2 حکم دادگاه در دنیا نافذ است،ولی مجرم،حساب کار خود را برای قیامت بکند که آن روز تنهاست. «فَمَنْ یُجٰادِلُ اللّٰهَ عَنْهُمْ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ» 3 وکیل مدافع خائن نشویم و فریب حقّ الوکاله را نخوریم. «فَمَنْ یُجٰادِلُ اللّٰهَ عَنْهُمْ»

ص :378

4 مظلومانی که در دنیا نتوانند حقّشان را بگیرند،دلگرم باشند که در قیامت، پشتیبان دارند و به حساب ظالم رسیدگی می شود. «فَمَنْ یُجٰادِلُ اللّٰهَ عَنْهُمْ...»

[سوره النساء (4): آیه 110]

اشاره

وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اَللّٰهَ یَجِدِ اَللّٰهَ غَفُوراً رَحِیماً (110)

و هر کس بدی کند یا بر خویشتن ستم نماید سپس از خداوند آمرزش طلبد، خداوند را آمرزنده و مهربان خواهد یافت.

نکته ها:

در کنار آیه قبل که تهدید خائن بود،این آیه راه توبه به روی او می گشاید.

« سُوءاً »در لغت،به معنای زیان رسانی به دیگران هم آمده است.پس آیه هم ظلم به مردم و هم ستم به خویش را مطرح می کند.چنان که برخی مراد از« سُوءاً »را گناه صغیره و مراد از«ظلم به نفس»را گناهان کبیره دانسته اند. (1)

پیام ها:

1 انسان حقّ ندارد حتّی به خودش ظلم کند و گناه در حقیقت ظلم به خویشتن است. «یَظْلِمْ نَفْسَهُ» 2 راه بازگشت برای خطاکاران باز است. «یَسْتَغْفِرِ اللّٰهَ» 3 میان استغفار بنده و مغفرت الهی،فاصله ای نیست. «یَسْتَغْفِرِ اللّٰهَ یَجِدِ اللّٰهَ غَفُوراً» 4 توبه ی واقعی چنان شیرین است که انسان،رحمت الهی را در درون خود احساس می کند. «یَجِدِ اللّٰهَ غَفُوراً رَحِیماً» 5 خداوند نه تنها بدی ها را می بخشد،بلکه مهربان هم هست. «غَفُوراً رَحِیماً»

ص :379


1- 1) .تفسیر راهنما.

[سوره النساء (4): آیه 111]

اشاره

وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْماً فَإِنَّمٰا یَکْسِبُهُ عَلیٰ نَفْسِهِ وَ کٰانَ اَللّٰهُ عَلِیماً حَکِیماً (111)

و هر کس گناهی مرتکب شود،پس در حقیقت به زیان خود مرتکب شده و خداوند دانا و حکیم است.

نکته ها:

گناه که تجاوز از مرز قانون الهی است،صفای دل و تقوای روح و عدالت را از بین می برد و این بزرگ ترین خسارت است.علاوه بر آنکه در نظام هستی و سنّت های الهی،نتیجه ظلم به مردم،دیر یا زود به خود ظالم می رسد. «فَإِنَّمٰا یَکْسِبُهُ عَلیٰ نَفْسِهِ»

پیام ها:

1 هر گناهی در روح و جان انسان،اثر مستقیم دارد. «یَکْسِبُهُ عَلیٰ نَفْسِهِ» 2 انسان مجبور نیست و گناه را با سوء اختیار و اراده خود انجام می دهد. «یَکْسِبْ» 3 آنچه در روح اثر سوء دارد،نیّت سویی است که گناه را به دنبال دارد،نه صرف عمل بی قصد. «یَکْسِبْ» 4 در بازگرداندن آثار بد گناه به گناهکار هیچ خطایی رخ نمی دهد و کاری حکیمانه است. «عَلِیماً حَکِیماً» 5 کار حکیمانه مشروط به آگاهی و علم است. «عَلِیماً حَکِیماً»

[سوره النساء (4): آیه 112]

اشاره

وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً فَقَدِ اِحْتَمَلَ بُهْتٰاناً وَ إِثْماً مُبِیناً (112)

و هر کس که خطا یا گناهی مرتکب شود،سپس آن را به بی گناهی نسبت دهد، به یقین بار تهمت و گناه آشکاری را بر دوش گرفته است.

نکته ها:

«خطا»به معنای لغزش است،عمدی یا غیر عمدی،ولی« إِثْماً »گناه عمدی است.

تهمت،از گناهان بسیار بزرگی است که موجب ذوب شدن ایمان و محو عدالت

ص :380

و اعتماد در جامعه و سبب عذاب اخروی است.امام صادق علیه السلام فرمود:تهمت به بی گناه،از کوه های عظیم سنگین تر است. (1)

« بُهْتٰاناً »به دروغی گفته می شود که انسان از شنیدن آن بهت زده می شود.

امام صادق علیه السلام فرمود:غیبت آن است که درباره ی برادر دینی خود چیزی را که خدا بر او پوشانده ابراز کنی،ولی اگر درباره ی او چیزی بگویی که در او نیست، بُهتان است. (2)

پیام ها:

1 تهمت،پرتاب تیر به آبروی مردم است. «یَرْمِ بِهِ» 2 تهمت به بی گناه از هر نژاد و مکتب و در هر سنّ و شرایطی که باشد،حرام است. «یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً» 3 تهمت زننده،بار سنگینی از گناه را به دوش می کشد. «فَقَدِ احْتَمَلَ» (3)

[سوره النساء (4): آیه 113]

اشاره

وَ لَوْ لاٰ فَضْلُ اَللّٰهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طٰائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ مٰا یُضِلُّونَ إِلاّٰ أَنْفُسَهُمْ وَ مٰا یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْءٍ وَ أَنْزَلَ اَللّٰهُ عَلَیْکَ اَلْکِتٰابَ وَ اَلْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ مٰا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کٰانَ فَضْلُ اَللّٰهِ عَلَیْکَ عَظِیماً (113)

و اگر فضل و رحمت خداوند بر تو نبود،گروهی از آنان تصمیم داشتند که تو را از مسیر حقّ گمراه کنند،امّا جز خودشان را گمراه نمی کنند و به تو هیچ زیانی نمی زنند.و خداوند کتاب و حکمت را بر تو نازل کرد،و آنچه را نمی دانستی به تو آموخت.و فضل خداوند بر تو،بسی بزرگ بوده است.

ص :381


1- 1) .سفینة البحار،ماده«بهت»؛کافی ج 2،باب التهمة.
2- 2) .وسائل،ج 13،ص 286.
3- 3) .تنوین در دو کلمه «بُهْتٰاناً» و «إِثْماً» نشانه ی عظمت گناه است.
نکته ها:

ممکن است این آیه،همانند آیه 105،مربوط به ماجرای تهمت سرقت به یک بی گناه و شهادت دادن جمعی به دروغ،بر سرقت باشد،که پیامبر طبق گواهی آنان،داوری کرد.و ممکن است مربوط به گروهی باشد که به دیدار پیامبر آمدند و گفتند:با دو شرط حاضریم با تو بیعت کنیم،یکی آنکه بت ها را با دست خود نشکنیم و دیگر آنکه تا یک سال دیگر،بت«عُزّی»را پرستش کنیم.آیه نازل شد و این خواسته را رد کرد.

پیام ها:

1 دشمنان،حتّی برای پیامبر و لغزاندن او طرح و برنامه دارند،پس رهبران جامعه باید به هوش باشند. «یُضِلُّوکَ» 2 تصمیم به منحرف ساختن دیگران،در حقیقت تصمیم به منحرف کردن خود است. «وَ مٰا یُضِلُّونَ إِلاّٰ أَنْفُسَهُمْ» 3 خداوند،آن گونه که قرآن را بیمه کرده (1)،پیامبرش را نیز بیمه می کند. «وَ مٰا یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْءٍ» 4 تعلیم حکمت و فرستادن کتاب،نمونه ی روشن فضل و لطف الهی و رمز عصمت پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله است. «أَنْزَلَ اللّٰهُ عَلَیْکَ الْکِتٰابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ» 5 خداوند به پیامبرش،علم غیب و اسرار را می آموزد. «عَلَّمَکَ مٰا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ» 6 از نشانه های حقّانیت پیامبر،این است که می گوید:تو بدون تعلیم الهی امکان آگاهی از اموری را نداشتی.آری،اگر قرآن ساخته پیامبر بود،هرگز به خودش نسبت جهل نمی داد. «عَلَّمَکَ مٰا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ» 7 خداوند معلّم پیامبر است،پس هیچ خطا و اشتباهی در تعلیم،رخ نمی دهد.

«عَلَّمَکَ»

ص :382


1- 1) .«انّا نحن نزّلنا الذّکر و انّا له لحافظون»حجر،9.

8 مدار علم بشر حتّی پیامبر خدا،محدود است. «مٰا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ»

[سوره النساء (4): آیه 114]

اشاره

لاٰ خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْوٰاهُمْ إِلاّٰ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاٰحٍ بَیْنَ اَلنّٰاسِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذٰلِکَ اِبْتِغٰاءَ مَرْضٰاتِ اَللّٰهِ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً (114)

در بسیاری از(جلسات و)سخنان درگوشی آنان،خیری نیست،مگر(سخن) کسی که به صدقه یا کار نیک یا اصلاح و آشتی میان مردم فرمان دهد و هر کس برای کسب رضای خدا چنین کند پس به زودی او را پاداشی بزرگ خواهیم داد.

نکته ها:

امام صادق علیه السلام فرمود:مراد از معروف در آیه،قرض الحسنه دادن است. (1)

امام صادق علیه السلام فرمود:ایجاد خوش بینی و اصلاح ذات البین حتّی با دروغ،عملی پسندیده است. (2)

پیام ها:

1 نجوا،جز در موارد استثنایی،ناپسند است،چون سبب سوء ظنّ میان مؤمنان می شود. «لاٰ خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْوٰاهُمْ» 2 در اظهار نظر،باید منصفانه رفتار کرد.همه ی نجواها را زیر سؤال نبریم. «فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْوٰاهُمْ» 3 گاهی آشتی دادن میان مردم،ایجاب می کند که با هر یک از طرفین،مخفیانه گفتگو کنیم. «إِصْلاٰحٍ بَیْنَ النّٰاسِ» 4 گاهی امر به معروف یا صدقه ی آشکار،سبب شرمندگی و لجاجت طرف می شود،باید با نجوا و پنهانی عمل کرد. «أَوْ مَعْرُوفٍ»

ص :383


1- 1) .کافی،ج 4،ص 34.
2- 2) .کافی،ج 2،ص 341.

5 اهمیّت آبروی مردم،تا حدّی است که نجوای ناپسند،به خاطر حفظ آن پسندیده می شود و صدقه و امر به معروف مخفیانه،زشتی نجوا را تحت الشعاع قرار می دهد. «إِلاّٰ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ...» 6 ارزش کارها به اخلاص است. «ابْتِغٰاءَ مَرْضٰاتِ اللّٰهِ» 7 انجام هر کار خیر پنهانی و محرمانه،نشان اخلاص نیست،شاید خود تظاهر باشد. «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذٰلِکَ ابْتِغٰاءَ مَرْضٰاتِ اللّٰهِ» 8 خدمت به جامعه،دعوت به نیکوکاری و همزیستی مسالمت آمیز سبب دریافت اجر عظیم است. «نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً»

[سوره النساء (4): آیه 115]

اشاره

وَ مَنْ یُشٰاقِقِ اَلرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مٰا تَبَیَّنَ لَهُ اَلْهُدیٰ وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ اَلْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مٰا تَوَلّٰی وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ سٰاءَتْ مَصِیراً (115)

و هر کس پس از آنکه هدایت برایش آشکار شد با پیامبر مخالفت کند و راهی جز راه مؤمنان را پیروی کند،او را بدان سوی که روی کرده بگردانیم و او را به دوزخ افکنیم که سرانجام بدی است.

نکته ها:

این آیه درباره ی کسانی است که پس از پذیرش اسلام و رسالت پیامبر،به مخالفتِ آگاهانه با دستورات او می پردازند و راهِ خود را از راه جماعت مسلمین جدا می کنند.

«مُشاقّه رسول»یعنی خودت را یک شِقّ و رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله را شِقّ دیگر قرار دهی.

به کارشکنی بپردازی و دست به مخالفت آگاهانه همراه با عداوت بزنی.

شقاق و مخالفت با پیامبر خدا انواع مختلفی دارد،مانند:انکار کل دین،ایمان به بعضی و کفر به بعض دیگر،تحریف،توجیه و حیله های شرعی.

در روایات آمده است دو نفر برای مسخره کردن،سوسماری را مخاطب قرار داده و او را با لقب امیر المؤمنین خواندند.حضرت علی علیه السلام فرمود:«دعهما فهو

ص :384

امامهما یوم القیامة»یعنی آن دو استهزا کننده را به حال خود رها کنید که همین سوسمار در قیامت امام آن دو خواهد شد.سپس این جمله را تلاوت فرمود:

«نُوَلِّهِ مٰا تَوَلّٰی» (1)

حضرت علی علیه السلام در نامه ششم نهج البلاغه می فرماید:اگر مردم روی شخصی اتّفاق آرا داشتند و او را امام نامیدند رضای خدا در آن است و اگر کسی با طعن یا بدعت از مدار اطاعت او خارج شد او را برگردانید و اگر برنگشت با او بجنگید که راه مؤمنان را پیروی نکرده است. (2)

پیام ها:

1 علم و شناخت مسئولیّت آور است و کیفر مخالفان پیامبر زمانی است که حقّانیت پیامبر اکرم را فهمیده باشند. «وَ مَنْ یُشٰاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مٰا تَبَیَّنَ لَهُ» ، «نُصْلِهِ جَهَنَّمَ» 2 سیره ی عملی مسلمین به شرطی حجّت است که با سنّت و راه رسول اللّٰه مخالفتی نداشته باشد. «مَنْ یُشٰاقِقِ الرَّسُولَ» ، «یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ» ، «نُصْلِهِ جَهَنَّمَ» 3 پیامبر اسلام و مؤمنان در یک جبهه قرار دارند و مخالفت با جامعه اسلامی، مخالفت با پیامبر است. «یُشٰاقِقِ الرَّسُولَ» ، «وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ» 4 تسلیم بودن در برابر رسول خداوند واجب و مخالفت با او حرام است. «وَ مَنْ یُشٰاقِقِ الرَّسُولَ» 5 تفرقه افکنی در صفوف مسلمین سبب دوزخ است. «یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ» ، «نُصْلِهِ جَهَنَّمَ» 6 خداوند،کسی را بدون اتمام حجّت به دوزخ نمی برد. «بَعْدِ مٰا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدیٰ»

ص :385


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .«فانْ اجمعوا علی رَجل و سَمّوه اماماً کان ذلک للّٰه رضا فانْ خَرج عن امرِهم خارج بِطَعن او بِدعَة رُدّوه الی ما خَرج منه فانْ ابیٰ قاتلوا علی اتّباعه غَیر سبیل المؤمنین ما تولّی».نهج البلاغه نامه 6.

7 حساب افراد قاصر و مستضعف که صدای حقّ را نمی شنوند،یا قدرت تشخیص ندارند،از حساب افراد آگاه و لجوج،جداست. «بَعْدِ مٰا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدیٰ» 8 مقدّمات سقوط انسان،به دست خود اوست. «مَنْ یُشٰاقِقِ الرَّسُولَ» ، «نُصْلِهِ جَهَنَّمَ» 9 هر راهی جز راه مؤمنان واقعی،به دوزخ منتهی می شود. «یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ» ، «نُصْلِهِ جَهَنَّمَ» 10 نتیجه ی مخالفت با رسول خدا و امّت اسلامی،تحت ولایت غیر خدا در آمدن و سقوط در جهنّم است. «نُوَلِّهِ مٰا تَوَلّٰی» 11 خداوند،نعمت های خود را از منحرفان قطع نمی کند و هر کس را در مسیری که خودش انتخاب کرده است،یاری می دهد. «نُوَلِّهِ مٰا تَوَلّٰی»

[سوره النساء (4): آیه 116]

اشاره

إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مٰا دُونَ ذٰلِکَ لِمَنْ یَشٰاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّٰهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاٰلاً بَعِیداً (116)

همانا خداوند از اینکه به او شرک ورزیده شود(بدون توبه)درنمی گذرد ولی پائین تر و کمتر از آن را برای هر کس که بخواهد(و شایسته بداند)می بخشد.

و هر کس به خداوند شرک ورزد حتماً گمراه شده است،گمراهی دور و دراز.

نکته ها:

این آیه با اندک تفاوتی در آیه ی 48 همین سوره گذشت.آری،در هدایت و تربیت تکرار لازم است.

تا ریشه ی شرک که یک مرض روحی عمیق است قطع نشود،اخلاق و اعمال صالح سودی ندارد.توبه،درمان شرک است و مشرک باید از مدار شرک بیرون آید تا عفو و رحمت الهی شامل او شود.

این آیه،امیدبخش ترین آیات قرآن است. (1)

ص :386


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.
پیام ها:

1 مخالفت با رسول خدا و شکستن وحدت مسلمین(که در آیه قبل آمده بود) نوعی شرک است. «وَ مَنْ یُشٰاقِقِ» ، «یُشْرَکَ بِهِ» 2 شرک،بزرگ ترین گناه نابخشودنی است. «لاٰ یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ» 3 انسان باید در حالتی بین بیم و امید نسبت به مغفرت الهی باشد. «لِمَنْ یَشٰاءُ» 4 شرک،مایه ی گمراهی و دوری از هر گونه کمال است. «ضَلاٰلاً بَعِیداً»

[سوره النساء (4): آیه 117]

اشاره

إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاّٰ إِنٰاثاً وَ إِنْ یَدْعُونَ إِلاّٰ شَیْطٰاناً مَرِیداً (117)

(مشرکان)به جای خدا،جز معبودانی مؤنث(که نام زن بر آنها نهاده اند مانند لات و مناة و عُزّیٰ)نمی خوانند و جز شیطان سرکش و طغیانگر را نمی خوانند.

نکته ها:

آیه ی قبل،مشرکان را در ضلالت و گمراهی دانست،این آیه،علّت آن را پرستش بت ها و پیروی از شیطان می داند.

مراد از معبودانِ مؤنث در آیه «إِنٰاثاً» ،یا بت هایی است که مشرکان نام های مؤنث چون لات و مناة و عُزّی بر آنها می گذاشتند و یا فرشتگان که به عقیده ی مشرکان دختران خدا بودند.شاید هم مراد از« إِنٰاثاً »در آیه،موجود تأثیرپذیر و ضعیف است و لذا صلاحیّت پرستش را ندارد.

پیام ها:

1 معبودهای غیر الهی،یا ضعیفند یا طغیانگر. «إِلاّٰ إِنٰاثاً» ، «إِلاّٰ شَیْطٰاناً مَرِیداً» 2 فرار از معبود حقّ،راهی جز پناه به معبودهای باطل و شیطان ندارد. «إِلاّٰ إِنٰاثاً» ، «إِلاّٰ شَیْطٰاناً مَرِیداً» 3 همه ی راههای انحرافی،به یک راه پیروی از شیطان منتهی می شود. «إِنْ یَدْعُونَ إِلاّٰ شَیْطٰاناً مَرِیداً» 4 پرستش هر معبودی جز خداوند در حقیقت شیطان پرستی است. «یَدْعُونَ مِنْ

ص :387

دُونِهِ»

، «شَیْطٰاناً مَرِیداً»

[سوره النساء (4): آیات 118 تا 119]

اشاره

لَعَنَهُ اَللّٰهُ وَ قٰالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبٰادِکَ نَصِیباً مَفْرُوضاً (118) وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذٰانَ اَلْأَنْعٰامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اَللّٰهِ وَ مَنْ یَتَّخِذِ اَلشَّیْطٰانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اَللّٰهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرٰاناً مُبِیناً (119)

خداوند لعنتش کرده وقتی که گفت:من حتماً از بندگان تو سهمی معیّن خواهم گرفت.(و گروهی را منحرف خواهم کرد)

و حتماً آنان را گمراه می کنم و قطعاً به آرزوها سرگرمشان می سازم و دستورشان می دهم که گوش چهارپایان را بشکافند(تا علامت باشد که این حیوان سهم بت هاست)و به آنان فرمان می دهم که آفرینش خدا را دگرگون سازند.و هر کس به جای خدا،شیطان را دوست و سرپرست خود بگیرد، بی گمان زیان کرده است،زیانی آشکار.

نکته ها:

جمله «لَأُمَنِّیَنَّهُمْ» به معنای القای آرزوهای پوچ و بیجا است.

شکافتن گوش حیوان،از برنامه های خرافی جاهلیّت بود که پس از آن،سوار شدن و ذبح و هر استفاده ای را از آن حیوان حرام می پنداشتند.

تأکیدهای بسیار شیطان بر گمراه ساختن مردم،که در این دو آیه آمده،هشداری بر صاحبان ایمان است.

عبارت «مِنْ عِبٰادِکَ نَصِیباً مَفْرُوضاً» را دو گونه می توان معنا کرد:

الف:بعضی از بندگان را گمراه می کند.

ب:از هر بنده ای لحظاتی را شیطانی می کند.

ص :388

در روایتی می خوانیم:جمله «فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللّٰهِ» تغییر دین خدا را نیز شامل می شود. (1)

پیام ها:

1 شرک ورزیدن در دام شیطان قرار گرفتن است. «إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاّٰ إِنٰاثاً» ، «لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبٰادِکَ» 2 ریشه ی همه ی شقاوت های شیطان،ملعون شدن اوست. «لَعَنَهُ اللّٰهُ» 3 شیطان،دشمن دیرین انسان است،به هوش باشیم در دام او نیفتیم. «لَأَتَّخِذَنَّ» 4 شیطان برای گمراهی انسان،آخرین تلاش خود را می کند.(تمام آیه ی 119) 5 شیطان،همه را نمی تواند گمراه کند. «لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبٰادِکَ» 6 شیطان،خالقیّت خدا را قبول دارد. «عِبٰادِکَ» 7 خطر وسوسه ها،جدّی و دائمی است،دشمن خود را بشناسیم.(حرف لام که بر سر تمام افعال آمده است نشانه جدّی بودن خطر است). «لَأَتَّخِذَنَّ...» 8 شیطان،هر کس را به نحوی گمراه می کند.بدعت در دین،تغییر در آفرینش.

«لَأُمَنِّیَنَّهُمْ»

، «فَلَیُبَتِّکُنَّ» ، «فَلَیُغَیِّرُنَّ» 9 آرزوهای طولانی از القائات شیطان است. «لَأُمَنِّیَنَّهُمْ» 10 شیطان،ابتدا در فکر و روح انسان اثر می گذارد،سپس او را تسلیم خود می گرداند.(جمله ی گمراه کردن و آرزوی طولانی ابتدا مطرح شده،سپس فرمان دادن) «لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ» 11 انسان فطرتاً در مسیر حقّ است.کلمه«اضلال»در جایی بکار می رود که قبلاً مسیر حقّ باشد. «لَأُضِلَّنَّهُمْ» 12 شیطان مردم را به حرام کردن حلال های الهی دعوت می کند. «فَلَیُبَتِّکُنَّ آذٰانَ الْأَنْعٰامِ» 13 آرزوها زمینه اطاعت پذیری از شیطان است. «لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ»

ص :389


1- 1) .تفسیر برهان و عیّاشی.

14 خرافات،از القائات شیطانی است. «فَلَیُبَتِّکُنَّ آذٰانَ الْأَنْعٰامِ» 15 اسلام،اجازه ی بی مصرف ماندن یک حیوان را نمی دهد تا چه رسد به بی مصرف ماندن انسان ها. «فَلَیُبَتِّکُنَّ آذٰانَ الْأَنْعٰامِ» 16 تغییر مخلوقات(نظیر زن را به مرد و مرد را به زن تبدیل کردن)کار حرام و شیطانی است. «فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللّٰهِ» 17 اطاعت از شیطان در حقیقت پذیرش ولایت اوست. «یَتَّخِذِ الشَّیْطٰانَ وَلِیًّا» 18 تنها خداوند شایسته ولایت بر انسان است. «وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطٰانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللّٰهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرٰاناً مُبِیناً»

[سوره النساء (4): آیات 120 تا 121]

اشاره

یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ مٰا یَعِدُهُمُ اَلشَّیْطٰانُ إِلاّٰ غُرُوراً (120) أُولٰئِکَ مَأْوٰاهُمْ جَهَنَّمُ وَ لاٰ یَجِدُونَ عَنْهٰا مَحِیصاً (121)

(شیطان)به آنان وعده می دهد و ایشان را در آرزو می افکند و شیطان جز فریب،وعده ای به آنان نمی دهد.

آنانند که جایگاهشان دوزخ است و از آن راه گریزی نیابند.

نکته ها:

« مَحِیصاً »از«حیص»به معنای عدول و صرف نظر کردن است.

وقتی آیه ی 135 آل عمران در مورد بخشایش گناهان از سوی خداوند نازل شد ابلیس با فریادی یارانش را جمع کرد و گفت:با توبه ی انسان،همه ی زحمات ما ناکام می شود.هر یک سخنی گفتند.یکی از شیاطین گفت:هر گاه کسی تصمیم به توبه گرفت،او را گرفتار آرزوها و وعده ها می کنم تا توبه را به تأخیر اندازد.ابلیس راضی شد. (1)

هم خدا و هم شیطان وعده داده اند،ولی وعده ی الهی راست

ص :390


1- 1) .تفسیر صافی.

«وَ لَنْ یُخْلِفَ اللّٰهُ وَعْدَهُ» (1)و وعده های شیطان جز دروغ و فریب چیز دیگری نیست. «وَ مٰا یَعِدُهُمُ اَلشَّیْطٰانُ إِلاّٰ غُرُوراً» نشانه ی وعده های شیطان،دعوت به تنگ نظری و فساد است.در آیه ی دیگر می خوانیم: «الشَّیْطٰانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشٰاءِ» (2)

پیام ها:

1 دلبستگی به آرزوها،افتادن در دام فریب شیطان است. «یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ» 2 آنان که به دیگران حتّی به کودکان وعده ی دروغ می دهند،کاری شیطانی می کنند. «وَ مٰا یَعِدُهُمُ...» 3 دوزخ،برای گروهی جایگاه ابدی و خلود است. «مَأْوٰاهُمْ جَهَنَّمُ وَ...» 4 تهدید به کیفر،یکی از شیوه های جلوگیری از فساد است. «مَأْوٰاهُمْ جَهَنَّمُ» 5 از همه ی ناگواری های دنیا می توان گریخت،ولی از عذاب آخرت هرگز! «لاٰ یَجِدُونَ عَنْهٰا مَحِیصاً» 6 در آخرت،برگشت امکان ندارد،پس تا از دنیا نرفته ایم از بدی ها برگردیم.

«لاٰ یَجِدُونَ...»

[سوره النساء (4): آیه 122]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا أَبَداً وَعْدَ اَللّٰهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اَللّٰهِ قِیلاً (122)

و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند،به زودی آنان را در باغهایی که از زیر(درختان)آنها جوی ها روان است وارد می کنیم.همیشه در آن جاودانند.وعده ی الهی حقّ است.و چه کسی در سخن از خداوند، راستگوتر است؟

ص :391


1- 1) .حج،47.
2- 2) .بقره،268.
پیام ها:

1 ایمان از عمل جدا نیست. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا» 2 اگر همه ی اعمال صالح بود،کارساز خواهد گشت.کلمه «الصّٰالِحٰاتِ» با الف و لام نشانه همه کارهای نیک است.

3 تشویق در کنار تهدید،از شیوه های تربیتی قرآن است.(آیه ی قبل تهدید بود، اینجا تشویق است). «مَأْوٰاهُمْ جَهَنَّمُ» ، «سَنُدْخِلُهُمْ جَنّٰاتٍ» 4 وعده ی الهی از ذات مقدّس توانا و بی نیاز اوست. «سَنُدْخِلُهُمْ جَنّٰاتٍ» ولی وعده های دیگران یا از روی جهل و نیاز است،یا برخاسته از عجز و ناتوانی.

5 لذّت های دنیا،نگرانی از دست دادن دارد،امّا نعمت های بهشت،جاودانه است. «خٰالِدِینَ فِیهٰا» 6 با مقایسه ی وعده های دروغ شیطان و وعده های راست خدا،به وعده ی الهی دل ببندیم. «وَعْدَ اللّٰهِ حَقًّا»

[سوره النساء (4): آیه 123]

اشاره

لَیْسَ بِأَمٰانِیِّکُمْ وَ لاٰ أَمٰانِیِّ أَهْلِ اَلْکِتٰابِ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ وَ لاٰ یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَلِیًّا وَ لاٰ نَصِیراً (123)

(پاداش و عقاب و برتری)به آرزوهای شما و آرزوهای اهل کتاب نیست! هر که بدی کند بدان کیفر داده می شود و جز خداوند،برای خویش سرپرست و یاوری نیابد.

نکته ها:

مسلمانان به خاتمیّت پیامبر اسلام و اینکه بهترین امّتند افتخار می کردند. (1)و اهل کتاب نیز به سابقه ی خود می بالیدند و می گفتند:جز ایّام معدودی در آتش نخواهیم بود. (2)این آیه در تصحیح پندار هر دو گروه،ملاک را«عمل»قرار داد.

در دو آیه قبل،امانیّ را از شیطان دانست،در این آیه آرزوهای باطل را ردّ می کند.

ص :392


1- 1) .آل عمران،110.
2- 2) .بقره،80.

تعبیر «یُجْزَ بِهِ» شامل جزای دنیوی،یا اخروی یا هر دو می باشد.روایات، جزای خلافکاری مؤمن را گرفتاری ها و سختی های دنیا و برزخ معرّفی کرده است. (1)

برخی مسلمانان انتظار داشتند که پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله در مشاجرات مسلمانان و اهل کتاب، از مسلمانان جانبداری کند،در حالی که اصل بر عدالت است،نه حمایت. (2)

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در پاسخ کسی که از جمله ی« مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ »به وحشت افتاده بود،فرمود:امراض جسمی و گرفتاری ها،نوعی کیفر اعمال انسان است. (3)

پیام ها:

1 از خیال ها و آرزوهای بی اساس بپرهیزید،که کارآیی ندارد. «لَیْسَ بِأَمٰانِیِّکُمْ» 2 در هر گروه و قشری افراد پر توقّع و امتیازطلب پیدا می شود. «لَیْسَ بِأَمٰانِیِّکُمْ» ، «أَهْلِ الْکِتٰابِ» 3 در گفتار و داوری منصفانه عمل کنید و اگر انتقاد می کنید از ضعف همه بگویید. «لَیْسَ بِأَمٰانِیِّکُمْ وَ لاٰ أَمٰانِیِّ أَهْلِ الْکِتٰابِ» 4 در انتقاد یا رفع عیب،از خودتان شروع کنید.جمله «لَیْسَ بِأَمٰانِیِّکُمْ» قبل از جمله «أَمٰانِیِّ أَهْلِ الْکِتٰابِ» است.

5 قاطعیّت بجا و ایستادگی در مقابل امیتازطلبی های پوچ،از بهترین شیوه های تربیت است. «لَیْسَ بِأَمٰانِیِّکُمْ» 6 اسلام بر واقعیّات استوار است،نه بر خیالات یا تمایلات افراد. «لَیْسَ بِأَمٰانِیِّکُمْ...» 7 خداوند عادل است و پاداش و کیفرش بر اساس عمل است. «مَنْ یَعْمَلْ» 8 در مکتب وحی،همه در برابر قانون برابرند. «مَنْ یَعْمَلْ» (سوء استفاده و امتیاز طلبی از نام و آرم ممنوع است) 9 اصل،عمل است نه شعار،ضابطه است نه رابطه! «مَنْ یَعْمَلْ»

ص :393


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.
2- 2) .تفسیر المیزان.
3- 3) .مستدرک،ج 2،ص 60.

10 در اجرای حدود نسبت به مجرم،وساطت و شفاعت ممنوع است. «لاٰ یَجِدْ» ، «وَلِیًّا وَ لاٰ نَصِیراً»

[سوره النساء (4): آیه 124]

اشاره

وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ اَلصّٰالِحٰاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثیٰ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولٰئِکَ یَدْخُلُونَ اَلْجَنَّةَ وَ لاٰ یُظْلَمُونَ نَقِیراً (124)

و هر کس کارهای شایسته انجام دهد،چه مرد باشد و چه زن،در حالی که مؤمن باشد پس آنان به بهشت وارد می شوند و کمترین ستمی به آنان نمی شود.

نکته ها:

کلمه ی« نَقِیراً »از نوک زدن گرفته شده و به گودی هسته ی خرما که گویا نوک خورده است،گفته می شود.

در آیه ی قبل «مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً» بود،اینجا «یَعْمَلْ مِنَ الصّٰالِحٰاتِ» ،یعنی کیفر و پاداش،هر دو بر پایه ی«عمل»است.

در این آیه بهشت،و در آیه ی 97 سوره ی نحل،علاوه بر آن«حیات طیّبه»بیان شده است: «مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثیٰ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیٰاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ»

پیام ها:

1 عامل ورود به بهشت،ایمان و عمل صالح است،نه نژاد و ادّعا و آرزو(که در آیه ی قبل مطرح بود). «لَیْسَ بِأَمٰانِیِّکُمْ» ، «مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّٰالِحٰاتِ...» 2 همه ی نژادها،رنگ ها،ملل و طبقات،در بهره گیری از لطف خدا یکسانند.

«مَنْ یَعْمَلْ»

3 با انجام قسمتی از کارهای صالح،به بهشت امید داشته باشید.چون کمال بی نهایت است و قدرت کسب انسان محدود. «مِنَ الصّٰالِحٰاتِ» 4 زن و مرد،در رسیدن به کمالات معنوی برابرند. «مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثیٰ» بر خلاف

ص :394

اعتقادات گروهی از یهود و مسیحیان. (1)

5 ایمان،شرط قبولی اعمال است و خدمات انسان های بی ایمان،در همین دنیا جبران می شود و ارزش اخروی ندارد. (2)«مَنْ یَعْمَلْ» ، «وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» 6 جزای مؤمنِ نیکوکار بهشت است. «فَأُولٰئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ» 7 کارهای نیک،گرچه اندک باشد ارزش دارد. «وَ لاٰ یُظْلَمُونَ نَقِیراً»

[سوره النساء (4): آیه 125]

اشاره

وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّٰهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اِتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرٰاهِیمَ حَنِیفاً وَ اِتَّخَذَ اَللّٰهُ إِبْرٰاهِیمَ خَلِیلاً (125)

و دین و آیین چه کسی بهتر از آن کس است که خود را تسلیم خدا کرده،در حالی که نیکوکار است و از آیین ابراهیمِ حق گرا پیروی کرده است؟ و خداوند، ابراهیم را به دوستی خود برگزید.

نکته ها:

در دو آیه ی قبل،اصل را بر«عمل»دانست،نه انتساب به اسلام یا مسیحیّت.این آیه برای جلوگیری از این است که پنداشته نشود همه ی ادیان و عقاید یکسانند.

مخفی نماند که تسلیم خدا بودن از رضا به قضای او بالاتر است.چون در رضا، انسانِ راضی خود را کسی می داند ولی در تسلیم،انسان برای خود ارزشی در برابر خدا قائل نیست. (3)

« حَنِیفاً »یعنی کسی که از راه انحرافی به حقّ گرویده است،بر عکس«جنیف»که کسی را گویند که از حقّ به باطل گرویده است.

« خَلِیلاً »یا از ریشه ی«خلت»به معنای دوستی است،یا از«خلت»به معنای نیاز است،ولی معنای اوّل مناسب تر است.

طبق روایات،مقام خلیل اللّهی ابراهیم،به خاطر سجده های بسیار،اطعام

ص :395


1- 1) .تفسیر فرقان.
2- 2) .تفسیر المیزان.
3- 3) .تفسیر أطیب البیان.

مساکین،نماز شب،رد نکردن سائل و مهمان نوازی او بوده است. (1)

پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله تابع آیین ابراهیم است. «أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرٰاهِیمَ حَنِیفاً» (2)ابراهیم،«خلیل اللّٰه»است و محمّد،«حبیب اللّٰه». (3)

کسانی که وجهه ی خود را الهی کنند،برنده اند.چون «کُلُّ شَیْءٍ هٰالِکٌ إِلاّٰ وَجْهَهُ» (4)جز وجه الهی،همه چیز فانی است.

پیام ها:

1 برترین آیین،پیروی از دین ابراهیم است. «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً» 2 تسلیم در برابر خداوند و احسان به مردم از اصول ادیان الهی است. «أَسْلَمَ» ، «وَ هُوَ مُحْسِنٌ» 3 مکتب،بر پایه ی ایمان و عمل،هر دو استوار است و هر کدام بدون دیگری ناقص است. «أَسْلَمَ» ، «وَ هُوَ مُحْسِنٌ» 4 بهترین الگوهای مردم کسانی هستند که خداوند آنان را برای خود برگزیده است. «وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرٰاهِیمَ حَنِیفاً وَ اتَّخَذَ اللّٰهُ إِبْرٰاهِیمَ خَلِیلاً» 5 هر کس از باطل روی گرداند خود را آماده مقام خلیل اللّهی می کند. «حَنِیفاً وَ اتَّخَذَ اللّٰهُ إِبْرٰاهِیمَ خَلِیلاً»

[سوره النساء (4): آیه 126]

اشاره

وَ لِلّٰهِ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ کٰانَ اَللّٰهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطاً (126)

و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است تنها از آن خداوند است.و خداوند همواره بر هر چیز احاطه دارد.

نکته ها:

خداوند بر همه ی مخلوقاتش احاطه ی کامل دارد.احاطه ی قهر و تسخیر،

ص :396


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .نحل،123.
3- 3) .درّ المنثور،ج 2 ص 230.
4- 4) .قصص،88.

احاطه ی علم و تدبیر و احاطه ی خلق و تغییر.

پیام ها:

1 چون همه چیز از آن اوست،پس باید تنها در مقابل اراده ی حکیمانه ی او تسلیم بود.(اشاره به آیه ی قبل) «مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّٰهِ» ، «لِلّٰهِ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ» 2 انتخاب ابراهیم به عنوان دوست(آیه قبل)،به خاطر نیاز خداوند نیست.

انسان های برگزیده نیز مملوک او هستند. «إِبْرٰاهِیمَ خَلِیلاً وَ لِلّٰهِ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ...» 3 مالکیّت مطلقه،همراه با علم و احاطه ی کامل بر مملوک،مخصوص خداست.

«بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ»

[سوره النساء (4): آیه 127]

اشاره

وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی اَلنِّسٰاءِ قُلِ اَللّٰهُ یُفْتِیکُمْ فِیهِنَّ وَ مٰا یُتْلیٰ عَلَیْکُمْ فِی اَلْکِتٰابِ فِی یَتٰامَی اَلنِّسٰاءِ اَللاّٰتِی لاٰ تُؤْتُونَهُنَّ مٰا کُتِبَ لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ وَ اَلْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ اَلْوِلْدٰانِ وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْیَتٰامیٰ بِالْقِسْطِ وَ مٰا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ بِهِ عَلِیماً (127)

و درباره ی(ارث)زنان از تو فتویٰ می خواهند،بگو:خدا درباره آنها به شما فتوی می دهد،و آیه های قرآن که بر شما تلاوت می شود،درباره ی زنان یتیم که حقّشان را نمی دهید و می خواهید به ازدواجشان درآورید و کودکانی که مستضعفند(به شما فتویٰ می دهد)که با یتیمان به انصاف رفتار کنید و هر کار نیکی انجام دهید،خدا از آن آگاه است.

پیام ها:

1 حقوق زن،مورد بحث و گفتگوی مسلمانان صدر اسلام بوده است.

«یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّسٰاءِ»

2 دفاع از حقوق زنان،کودکان و یتیمان در کنار هم،نشانه ی ظلم به آنان در طول

ص :397

تاریخ است. «النِّسٰاءِ» ، «یَتٰامَی» ، «الْوِلْدٰانِ» 3 حمایت از حقوق زنان،حکم خدشه ناپذیر خداوند است. «قُلِ اللّٰهُ یُفْتِیکُمْ» 4 تشریع حکم از جانب خداوند است و بیان بر عهده ی پیامبر. «قُلِ اللّٰهُ یُفْتِیکُمْ» 5 سنّت های جاهلی را باید با فتواهای صریح شکست. «قُلِ اللّٰهُ یُفْتِیکُمْ» 6 به خاطر تفکّرات جاهلی،زنان را از ارث محروم نکنید. «لاٰ تُؤْتُونَهُنَّ مٰا کُتِبَ لَهُنَّ» 7 خدا زنان را مالک دانسته و برایشان بهره ای از ارث قرار داده است. «کُتِبَ لَهُنَّ» 8 بی میلی به ازدواج با دختران یتیم،هم ردیفِ محروم کردن آنان از ارث است.

همچنین تمایل به ازدواج با آنان به خاطر تصاحب ارثشان،نوعی ظلم به آنان است. «تَرْغَبُونَ» (هم به معنی مایل بودن است وهم به معنای مایل نبودن) 9 حفظ حقوق یتیمان وظیفه همگان است. «وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْیَتٰامیٰ» 10 باید جامعه اسلامی برای اجرای عدالت در میان یتیمان قیام کند. «تَقُومُوا لِلْیَتٰامیٰ بِالْقِسْطِ» 11 برخورد عادلانه با یتیم،نمونه ی کار خیر است. «وَ مٰا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ» 12 خدمت و حمایت از محرومان،فراموش نمی شود. «فَإِنَّ اللّٰهَ کٰانَ بِهِ عَلِیماً» 13 ایمان به علم الهی،بهترین تشویق برای انجام کار خیر است. «کٰانَ بِهِ عَلِیماً» 14 علم خداوند به رخدادها،قبل از تحقّق آن است. «تَفْعَلُوا» ، «کٰانَ بِهِ عَلِیماً»

[سوره النساء (4): آیه 128]

اشاره

وَ إِنِ اِمْرَأَةٌ خٰافَتْ مِنْ بَعْلِهٰا نُشُوزاً أَوْ إِعْرٰاضاً فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَیْهِمٰا أَنْ یُصْلِحٰا بَیْنَهُمٰا صُلْحاً وَ اَلصُّلْحُ خَیْرٌ وَ أُحْضِرَتِ اَلْأَنْفُسُ اَلشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ بِمٰا تَعْمَلُونَ خَبِیراً (128)

و اگر زنی از شوهرش بیم ناسازگاری یا اعراض داشته باشد بر آن دو باکی نیست که به گونه ای با یکدیگر صلح کنند(گرچه با چشم پوشی بعضی از حقوقش باشد)و صلح بهتر است،ولی بخل و تنگ نظری،در نفْس ها حاضر شده(و مانع صلح)است،و اگر نیکی کنید و تقوا ورزید،پس بدانید که همانا خداوند به آنچه می کنید آگاه است.

ص :398

نکته ها:

« نُشُوزاً »،از ریشه ی«نشز»زمین بلند و معنای آن طغیان است.در آیه ی 34 سخن از نشوز زن بود «تَخٰافُونَ نُشُوزَهُنَّ» و اینجا کلام از نشوز و سرکشی مرد است.

« اَلشُّحَّ »در زن،نپوشیدن لباس خوب و ترک آرایش است.و در مرد،نپرداختن مهریّه و نفقه و نشان ندادن علاقه.

رافع بن خدیج دو همسر داشت،یکی پیر و دیگری جوان.همسر مسنّ را به خاطر اختلاف هایی طلاق داد و پیش از تمام شدن عدّه،به او گفت:اگر حاضر باشی به این شرط با تو آشتی می کنم که اگر همسر جوانم را مقدّم داشتم صبر کنی، و گر نه پس از تمام شدن مدّت عدّه،از هم جدا می شویم.زن،آشتی را پذیرفت.

سپس این آیه نازل شد.

امام صادق علیه السلام در ذیل آیه فرمود:این آیه مربوط به کسی است که از همسرش لذّتی نمی برد و بنای طلاقش را دارد،زن می گوید:مرا طلاق نده،اگر خواستی همسر دیگری بگیر و مرا هم داشته باش. (1)

پیام ها:

1 علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد.در مسائل خانوادگی قبل از آنکه کار به طلاق بکشد باید چارههایی اندیشید. «خٰافَتْ» 2 گذشت از حقّی برای رسیدن به مصلحت بالاتر و حفظ خانواده،مانعی ندارد و بهتر از پافشاری برای گرفتن حقّ است. «فَلاٰ جُنٰاحَ» 3 در مسائل خانواده،مرحله ی اوّل اصلاح خود زوجین،بدون دخالت دیگران است.اگر نشد،دیگران دخالت کنند. «أَنْ یُصْلِحٰا بَیْنَهُمٰا» 4 بهره ی همسر از همسر،حقّی قابل گذشت است.حکمی نیست که قابل تغییر نباشد. «فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَیْهِمٰا أَنْ یُصْلِحٰا»

ص :399


1- 1) .کافی،ج 6،ص 145؛وسائل،ج 21،ص 351.

5 حقّ خانواده بیش از حقّ شخصی زن یا مرد است.به خاطر حفظ خانواده، باید از حقّ شخصی گذشت. «وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ» 6 صلح،همیشه با پرداخت مال نیست.گاهی گذشت از حقّ،زمینه ساز مصالحه و آشتی است.و بخل مانع آن است. «وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ» 7 رمز تزلزل بسیاری از خانواده ها،تنگ نظری و بخل و حرصی است که انسان را احاطه کرده است. «وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ» 8 گذشت مرد از تمایلات جنسی و رعایت عدالت میان دو همسر،از نمونه های تقوا و احسان است. «إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا» 9 نظام حقوقی اسلام با نظام اخلاقی آن آمیخته است. «یُصْلِحٰا» ، «.تُحْسِنُوا» 10 چه گذشتن از حقّ خود و چه نیکی به همسر،همه در محضر خداوند است.

«فَإِنَّ اللّٰهَ کٰانَ بِمٰا تَعْمَلُونَ خَبِیراً»

11 مرد هوسباز بداند که اگر به خاطر کامیابی خود،همسر قبل را در فشار قرار دهد و او به ناچار مسئله ای را بپذیرد،خدا به عملکردش آگاه است. «کٰانَ بِمٰا تَعْمَلُونَ خَبِیراً»

[سوره النساء (4): آیه 129]

اشاره

وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ اَلنِّسٰاءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلاٰ تَمِیلُوا کُلَّ اَلْمَیْلِ فَتَذَرُوهٰا کَالْمُعَلَّقَةِ وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ غَفُوراً رَحِیماً (129)

و هرگز نمی توانید(از نظر علاقه ی قلبی)میان همسران به عدالت رفتار کنید، هر چند کوشش فراوان کنید.پس تمایل خود را یکسره متوجّه یک طرف نسازید تا دیگری را بلاتکلیف رها کنید.و اگر راه صلح و آشتی و تقوا پیش گیرید،به یقین خداوند همواره آمرزنده و مهربان است.

نکته ها:

قانون آسمانی با فطرت تضاد ندارد.انسان به همسر جوان بیشتر از همسر سالخورده علاقه دارد.و لذا فرمان عدالت تنها نسبت به رفتار با آن دو است نه

ص :400

علاقه ی قلبی.حالا که عدالت قلبی نمی شود عدالت در عمل بایستی باشد. (1)در اسلام،تکلیف فوق توان نیست.انسان قدرت بر تعدیل محبّت را ندارد ولی حد اقل عدالت در برخورد،را باید داشته باشد.

در روایات آمده است:پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله حتّی در ایام بیماری در آستانه ی رحلت،بستر خود را به عدالت به اتاق های همسران خود منتقل می کرد،و حضرت علی علیه السلام در روزی که متعلّق به همسری بود،حتّی در خانۀ همسر دیگر وضو نمی گرفت. (2)

پیام ها:

1 بلاتکلیف گذاشتن زن،حرام است. «فَتَذَرُوهٰا کَالْمُعَلَّقَةِ» 2 با صلح و تقوا،هم ضعف های گذشته بخشوده می شود،هم غفلت های ناآگاهانه ی امروز. «وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللّٰهَ کٰانَ غَفُوراً رَحِیماً»

[سوره النساء (4): آیه 130]

اشاره

وَ إِنْ یَتَفَرَّقٰا یُغْنِ اَللّٰهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ وَ کٰانَ اَللّٰهُ وٰاسِعاً حَکِیماً (130)

و اگر آن دو از یکدیگر جدا شدند،خداوند هر یک را از کرم و وسعت خویش بی نیاز می کند.و خداوند همواره گشایش دهنده ی حکیم است.

پیام ها:

1 در اسلام،برای خانواده بن بست نیست،(بر خلاف مسیحیّت فعلی،)اگر عفو، صلح و اجرای حدود و هشدارها کارساز نبود،طلاق وجود دارد. «وَ إِنْ یَتَفَرَّقٰا» 2 با پیدایش گره در زندگی،نباید مأیوس شد.بلکه مسیر را باید عوض کرد.

«وَ إِنْ یَتَفَرَّقٰا یُغْنِ اللّٰهُ...»

3 گام اوّل،اصلاح و تقوا است.(آیه ی قبل)،گام آخر،جدایی و طلاق است.

«وَ إِنْ یَتَفَرَّقٰا»

ص :401


1- 1) .تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 558؛کافی،ج 5،ص 362.
2- 2) .تفسیر نمونه و تبیان.

4 طلاق و جدایی همه جا بد نیست،گاهی راهگشاست.زیرا چه بسا اختلافات خانوادگی به خودکشی و روابط نامشروع بیانجامد.طلاق،امیدِ تشکیل زندگی مجدّد را نوید می دهد. «یُغْنِ اللّٰهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ» 5 خداوند،ضامن گره گشایی است. «یُغْنِ اللّٰهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ» 6 راه توسعه ی زندگی برای هر کس به گونه ای است.گاهی با ازدواج «إِنْ یَکُونُوا فُقَرٰاءَ یُغْنِهِمُ اللّٰهُ» (1)گاهی با طلاق «وَ إِنْ یَتَفَرَّقٰا یُغْنِ اللّٰهُ» تا وظیفه چه باشد.نه از ازدواج باید ترسید،چون خدا وعده ی بی نیازی داده است؛و نه از طلاق، چون خداوند آن جا هم وعده ی وسعت رزق داده است. «یُغْنِ اللّٰهُ» 7 روزی دست خداست. «وٰاسِعاً حَکِیماً» 8 تشریعِ طلاق یک تفضل الهی و بر اساس حکمت است. «وٰاسِعاً حَکِیماً» 9 بهره گیری از وسعت و قدرت،اگر همراه با حکمت باشد ارزش است و گر نه خطر است. «وٰاسِعاً حَکِیماً»

[سوره النساء (4): آیات 131 تا 132]

اشاره

وَ لِلّٰهِ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتٰابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ إِیّٰاکُمْ أَنِ اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلّٰهِ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ کٰانَ اَللّٰهُ غَنِیًّا حَمِیداً (131) وَ لِلّٰهِ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ کَفیٰ بِاللّٰهِ وَکِیلاً (132)

و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است از آن خداست و همانا کسانی را که پیش از شما کتاب آسمانی داده شدند و نیز شما را به تقوای الهی سفارش کردیم و اگر کافر شوید،(چه باک که)آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است از آن خداست و خداوند همواره بی نیاز و ستوده(شایسته ی ستایش)است.

ص :402


1- 1) .نور،32.

و برای خداست آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است و خداوند بس کارساز است.

نکته ها:

در آیه قبل خداوند وعده داد که در صورت جدایی زن و شوهر هر دو را از رحمت گسترده خود بی نیاز می کند.

تکرار جمله ی «وَ لِلّٰهِ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ» در این آیات،برای دفع این توهم است که کسی نپندارد خداوند نمی تواند همسران طلاق داده شده را کفایت کند،یا اینکه سفارش به تقوا به سود خداست،یا اینکه خدا مجبور است شما را نگهدارد.چون آنچه در آسمان ها و زمین است از آن اوست و اگر بخواهد شما را می برد و دیگران را جایگزین شما می سازد.

علی علیه السلام درباره ی رابطه انسان با خدا می فرماید:«غنیا عن طاعتهم لا تضره معصیة من عصاء و لا تنفعه طاعة من اطاعه» (1)نه گناه کسانی که گناه می کنند به او ضرر می رساند نه عبادت عبادت کنندگان برای او سودی دارد.

پیام ها:

1 قدرت و مالکیّت الهی،ضامن اجرای وعده های اوست. «وَ لِلّٰهِ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ» 2 سفارش به پرهیزگاری سفارش همه ی انبیاست و تکرار این توصیه در همه ادیان،از اصول مهم تربیتی است. «وَصَّیْنَا» ، «مِنْ قَبْلِکُمْ وَ إِیّٰاکُمْ» 3 مشترک بودن دستورات الهی در همه ادیان،عمل به آنها را آسان می نماید.

«وَصَّیْنَا»

، «مِنْ قَبْلِکُمْ وَ إِیّٰاکُمْ أَنِ اتَّقُوا اللّٰهَ» 4 از او که مالک آسمان ها و زمین است باید پروا داشت،نه دیگری. «وَ لِلّٰهِ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ» ، «اتَّقُوا اللّٰهَ» 5 بی تقوایی زمینه ساز کفر است. «أَنِ اتَّقُوا اللّٰهَ وَ إِنْ تَکْفُرُوا»

ص :403


1- 1) .نهج البلاغه،خطبه 193.

6 خداوند غنی است و با داشتن مالکیّت آسمان ها و زمین،نیازی به عبادت و ایمان ما ندارد. «إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلّٰهِ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ» 7 کفر،مردم را از تحت قدرت خدا خارج نمی کند. «إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلّٰهِ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ» 8 چون خدا بی نیاز مطلق است پس باید ستایش شود. «غَنِیًّا حَمِیداً» 9 غنای او دائمی است. «کٰانَ اللّٰهُ غَنِیًّا» 10 خداوند به ایمان و تقوای مردم نیازی ندارد. «أَنِ اتَّقُوا اللّٰهَ وَ إِنْ تَکْفُرُوا» ، «کٰانَ اللّٰهُ غَنِیًّا» 11 به کسی توکّل کنید که مالک آسمان ها و زمین است. «کَفیٰ بِاللّٰهِ وَکِیلاً»

[سوره النساء (4): آیه 133]

اشاره

إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا اَلنّٰاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرِینَ وَ کٰانَ اَللّٰهُ عَلیٰ ذٰلِکَ قَدِیراً (133)

(ای مردم!)اگر خدا بخواهد شما را از میان می برد و دیگران را می آورد و خداوند بر این کار تواناست.

نکته ها:

چون این آیه نازل شد،رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله دست مبارک خود را بر پشت سلمانِ فارسی زد و فرمود:آن جمعیّت که خدا می آورد،از قوم فارس هستند. (1)پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله با این سخن خود،هم اسلام ایرانیان را پیشگویی کرد و هم خدمات آنان را به اسلام.

پیام ها:

1 مهلت دادن خداوند به کافران از عجز او نیست بلکه از حکمت اوست. «إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ» 2 امکانات و موقعیّتی که دارید،همیشگی نیست،بلکه مربوط به اراده ی

ص :404


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

خداست.به خود مغرور نشوید. «إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النّٰاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرِینَ»

[سوره النساء (4): آیه 134]

اشاره

مَنْ کٰانَ یُرِیدُ ثَوٰابَ اَلدُّنْیٰا فَعِنْدَ اَللّٰهِ ثَوٰابُ اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَةِ وَ کٰانَ اَللّٰهُ سَمِیعاً بَصِیراً (134)

هر کس پاداش دنیا را بخواهد،پس(بداند که)پاداش دنیا و آخرت نزد خداست و خداوند همواره شنوای بیناست.

نکته ها:

انسان که می تواند از خداوند،دنیا و آخرت را بخواهد و از نعمت های هر دو سرا بهره مند شود،اگر تنها به دنیا اکتفاء کند و در کارهای نیک،در پی اهداف مادّی باشد،به شدّت در اشتباه است.

یکی از علل گرایش به کفر و بی تقوایی،گمان رسیدن به دنیاست که این آیه آن را ردّ می کند.

پیام ها:

1 در انسان غریزه سودجویی است.قرآن از این غریزه در تربیت انسان ها استفاده می کند. «مَنْ کٰانَ یُرِیدُ ثَوٰابَ الدُّنْیٰا» 2 اسلام دین جامع و خواهان سعادت مردم در دنیا و آخرت و دستیابی به هر دو است. «فَعِنْدَ اللّٰهِ ثَوٰابُ الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةِ» 3 دنیا و آخرت،همه به دست اوست،پس دید خود را گسترش دهیم و از مادّیات و تنگ نظری برهیم. «فَعِنْدَ اللّٰهِ ثَوٰابُ الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةِ» 4 اگر دنیا هم می خواهیم،از خدا بخواهیم،که همه چیز به دست اوست. «فَعِنْدَ اللّٰهِ

ص :405

ثَوٰابُ الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةِ»

5 مؤمنانی که از خداوند،هم دنیا و هم آخرت را طلب کنند برنده اند. (1)«فَعِنْدَ اللّٰهِ ثَوٰابُ الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةِ» 6 پاداش الهی بر اساس علم و آگاهی او به اعمال ما است. «فَعِنْدَ اللّٰهِ ثَوٰابُ الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةِ وَ کٰانَ اللّٰهُ سَمِیعاً بَصِیراً» 7 باید به حقیقت،مؤمن و مخلص بود نه به ظاهر،چرا که خداوند،شنوا و بیناست. «کٰانَ اللّٰهُ سَمِیعاً بَصِیراً»

[سوره النساء (4): آیه 135]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّٰامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدٰاءَ لِلّٰهِ وَ لَوْ عَلیٰ أَنْفُسِکُمْ أَوِ اَلْوٰالِدَیْنِ وَ اَلْأَقْرَبِینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقِیراً فَاللّٰهُ أَوْلیٰ بِهِمٰا فَلاٰ تَتَّبِعُوا اَلْهَویٰ أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ بِمٰا تَعْمَلُونَ خَبِیراً (135)

ای کسانی که ایمان آورده اید! همواره بر پا دارنده ی عدالت باشید و برای خدا گواهی دهید،گرچه به ضرر خودتان یا والدین و بستگان باشد.اگر(یکی از طرفین دعوا)ثروتمند یا فقیر باشد،پس خداوند به آنان سزاوارتر است.پس پیرو هوای نفس نباشید تا بتوانید به عدالت رفتار کنید. (2)و اگر زبان بپیچانید(و به ناحق گواهی دهید)یا(از گواهی دادن به حقّ)اعراض کنید، پس(بدانید که)خداوند به آنچه می کنید آگاه است.

نکته ها:

کلمه ی« تَلْوُوا »از ریشه ی«لی»به معنای پیماندن و تاب دادن است که مراد از آن در این آیه یا گرداندن زبان به ناحق و تحریف گواهی است و یا تاب دادن به اجرای

ص :406


1- 1) .با توجّه به آیه«ربّنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الاخرة حسنة»بقره،205.
2- 2) .ممکن است معنی این جمله چنین باشد:از هوسها پیروی نکنید که در نتیجه از حقّ منحرف شوید و عدول کنید.

عدالت و ایجاد تأخیر در آن است.

تمام کلمات و جملات این آیه در راستای تشویق و تأکید بر عدالت است.قیام به عدالت و گواهی به عدالت و دوری از هر گونه فردگرایی،نژادگرایی و یا ضعیف گرایی،معیار حقّ و عدالت است،نه فقر و غنی،یا خویش و خویشاوند.

گواهی انسان چند حالت دارد:

گاهی علیه ثروتمندان به خاطر روحیّه ی ضدّ استکباری.

گاهی به نفع ثروتمندان بخاطر طمع به مال و مقام او.

گاهی علیه فقیر به خاطر بی اعتنایی به او.

گاهی به نفع فقیر به خاطر دلسوزی برای او.

که این آیه همه ی این انگیزه ها را باطل و تنها قیام به عدل را حقّ می داند.

امام صادق علیه السلام فرمود:مؤمن بر مؤمن هفت حقّ دارد که واجب ترین آنها گفتن حقّ است،گرچه به زیان خود و بستگانش تمام شود. (1)

پیام ها:

1 به پاداشتن عدالت هم واجب است،هم لازمه ی ایمان است. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّٰامِینَ بِالْقِسْطِ» 2 قیام به عدالت،باید خوی و خصلت مؤمن گردد.کلمه «قَوّٰامِینَ» یعنی بر پا کننده دائمی قسط و عدل.

3 عدالت،حتّی نسبت به غیر مسلمان نیز باید مراعات شود.به اقتضای اطلاق «کُونُوا قَوّٰامِینَ بِالْقِسْطِ» 4 عدالت باید در تمام ابعاد زندگی باشد.در اقامه عدل نام مورد خاصّی برده نشده است. «قَوّٰامِینَ بِالْقِسْطِ» 5 گواه شدن و گواهی دادن به حقّ،واجب است. «کُونُوا» ، «شُهَدٰاءَ لِلّٰهِ» 6 نباید هدف از گواهی دادن،دست یابی به اغراض دنیوی باشد. «شُهَدٰاءَ لِلّٰهِ» 7 اقرار انسان علیه خودش معتبر است. «شُهَدٰاءَ لِلّٰهِ وَ لَوْ عَلیٰ أَنْفُسِکُمْ»

ص :407


1- 1) .تفسیر المیزان.

8 ضوابط بر روابط مقدّم است. «وَ لَوْ عَلیٰ أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوٰالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ» 9 رعایت مصالح خود و بستگان و فقرا،باید تحت الشعاع حقّ و رضای خدا باشد. «شُهَدٰاءَ لِلّٰهِ وَ لَوْ عَلیٰ أَنْفُسِکُمْ...» 10 سود و مصلحت واقعی فقرا و اغنیا از طریق شهادت به ناحقّ تأمین نخواهد شد. «إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقِیراً فَاللّٰهُ أَوْلیٰ بِهِمٰا» 11 همه در برابر قانون مساویند. «غَنِیًّا أَوْ فَقِیراً» 12 پیروی از هوای نفس مانع اجرای عدالت است و ملاحظه فامیل و فقر و غنا نشانه ی هوی پرستی است. «فَلاٰ تَتَّبِعُوا الْهَویٰ أَنْ تَعْدِلُوا» 13 ادای شهادت واجب است و کتمان و تحریف آن ممنوع. «إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا» 14 هر نوع کارشکنی،تأخیر و جلوگیری از اجرای عدالت،حرام است. «إِنْ تَلْوُوا» 15 ضامن اجرای عدالت،ایمان به علم الهی است. «فَإِنَّ اللّٰهَ کٰانَ بِمٰا تَعْمَلُونَ خَبِیراً»

[سوره النساء (4): آیه 136]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ وَ اَلْکِتٰابِ اَلَّذِی نَزَّلَ عَلیٰ رَسُولِهِ وَ اَلْکِتٰابِ اَلَّذِی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللّٰهِ وَ مَلاٰئِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاٰلاً بَعِیداً (136)

ای کسانی که ایمان آورده اید! به خداوند و پیامبرش و کتابی که بر پیامبرش نازل کرده و کتابی که پیشتر فرستاده است،(به همه ی آنها)ایمان(واقعی) بیاورید.و هر کس به خدا و فرشتگان و کتب آسمانی و پیامبرانش و روز قیامت کفر ورزد پس همانا گمراه شده است،گمراهی دور و درازی.

نکته ها:

مراد آیه یا آن است که:ای مؤمنان! گامی فراتر نهید و به درجات بالاتر دست یابید،یا آنکه بر ایمانتان برای همیشه استوار بمانید و اندکی از آن عدول نکنید.

ایمان دارای درجاتی است،چنان که در آیات دیگر نیز می فرماید: «وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا

ص :408

زٰادَهُمْ هُدیً» (1)کسانی که هدایت شدند خداوند ب هدایت آنان بیافزاید، «لِیَزْدٰادُوا إِیمٰاناً مَعَ إِیمٰانِهِمْ» (2)تا ایمانی بر ایمان خویش بیافزایند.

پیام ها:

1 مؤمن،باید تلاش کند تا خود را به مرتبه ی بالاتری از ایمان برساند. (3)«یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا» 2 ادیان آسمانی،هدف و حقیقت واحدی دارند،همچون کلاس های یک مدرسه که تحت نظارت یک مدیر است. «الْکِتٰابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلیٰ رَسُولِهِ وَ الْکِتٰابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ» 3 ایمان به همه ی پیامبران و کتاب های آسمانی،لازم است. «آمَنُوا» ، «وَ مَنْ یَکْفُرْ» ، «فَقَدْ ضَلَّ»

[سوره النساء (4): آیه 137]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ اِزْدٰادُوا کُفْراً لَمْ یَکُنِ اَللّٰهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لاٰ لِیَهْدِیَهُمْ سَبِیلاً (137)

آنان که ایمان آوردند،سپس کافر شدند،بار دیگر ایمان آوردند و دوباره کفر ورزیدند،سپس بر کفر خود افزودند،قطعاً امیدی به آن نیست که خداوند آنان را ببخشد و به راه حقّ هدایتشان کند.

نکته ها:

در صدر اسلام گروهی از اهل کتاب در حضور مسلمانان اظهار ایمان می کردند و برای القای شبهه دوباره کافر می شدند و دلیل کفر خود را نادرستی اسلام قلمداد می کردند چنان که قوم یهود ابتدا به موسی ایمان آوردند،سپس گوساله پرست شدند،سپس توبه کرده و خداپرست گشتند،باز بر عیسی علیه السلام کفر ورزیدند و سپس با کفر خود به پیامبر اسلام،بر کفر خود افزودند.

ص :409


1- 1) .محمّد،17.
2- 2) .فتح،4.
3- 3) .تفسیر قمی،ج 1،ص 31.

مشابه این آیه قبلاً نیز گذشت،که چنین کسانی توبه شان پذیرفته نیست و گمراهان واقعی می باشند. «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْدَ إِیمٰانِهِمْ ثُمَّ ازْدٰادُوا کُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولٰئِکَ هُمُ الضّٰالُّونَ» (1)هر روز به رنگی درآمدن،یا به خاطر عدم تحقیق در پذیرش دین است،یا از روی توطئه و نقشه برای متزلزل کردن عقیده ی مؤمنان.در آیه ی 72 آل عمران نیز از این نقشه پرده برداشته که آنان،طرف صبح ایمان می آورند و آخر روز کافر می شوند تا مسلمانان را متزلزل کنند.

از مصادیق بارز این آیه،کسانی همچون«شَبَث بن ربعی»هستند که در تاریخ آورده اند:او در زمان پیامبر مسلمان شد،پس از پیامبر مرتد شد،سپس توبه کرد و یار حضرت علی گشت.امّا بعد فرمانده خوارج شد و جنگ نهروان را به راه انداخت.باز توبه کرد و یار امام حسن و امام حسین علیهما السلام شد و از کسانی بود که به امام حسین علیه السلام نامه دعوت نوشت،امّا در کوفه با مسلم بی وفایی کرد.در کربلا جزء لشکر یزید شد و به شکرانه قتل امام حسین علیه السلام مسجدی در کوفه ساخت. (2)

پیام ها:

1 خطر ارتداد و بازگشت از دین،هر مؤمنی را تهدید می کند. «آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا» 2 بی ثباتی در عقیده،به گمراهی نهایی و عدم آمرزش الهی می انجامد. «آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا» ، «لَمْ یَکُنِ اللّٰهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لاٰ لِیَهْدِیَهُمْ»

[سوره النساء (4): آیات 138 تا 139]

اشاره

بَشِّرِ اَلْمُنٰافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذٰاباً أَلِیماً (138) اَلَّذِینَ یَتَّخِذُونَ اَلْکٰافِرِینَ أَوْلِیٰاءَ مِنْ دُونِ اَلْمُؤْمِنِینَ أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ اَلْعِزَّةَ فَإِنَّ اَلْعِزَّةَ لِلّٰهِ جَمِیعاً (139)

منافقان را بشارت ده که برایشان عذابی دردناک است.

ص :410


1- 1) .آل عمران،90.
2- 2) .کتاب مسلم بن عقیل آیة اللّٰه کمره ای،ص 178،قاموس الرجال تستری،معجم رجال الحدیث آیة اللّٰه خویی.

آنان که کافران را بجای مؤمنان،سرپرست و دوست خود می گیرند آیا عزّت را نزد آنان می جویند؟ همانا عزّت به تمامی از آن خداست.

نکته ها:

مضمون این آیه که انتقاد شدید از دوست و سرپرست گرفتن کفّار است،در آیه ی 28 آل عمران نیز بیان شده است.

در صدر اسلام،منافقان با یهود مدینه و مشرکان مکّه رابطه داشتند تا اگر مسلمانان شکست خوردند،آنها ضرری نبینند و جایگاه خود را از دست ندهند.

عزّت تنها به دست خداست.چون سرچشمه ی عزّت یا علم است یا قدرت،و دیگران از علم و قدرت بی بهره اند.در مناجات شعبانیّه می خوانیم:«الهی بیدک لا بید غیرک زیادتی و نقصی»خداوندا! زیادی و یا کاستی من تنها در دست توست،نه در دست دیگری.

پیام ها:

1 عزّت را در وابستگی به کفّار جستن،خصلتی منافقانه است. «الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکٰافِرِینَ أَوْلِیٰاءَ...» 2 کفّار،حقّ سرپرستی مؤمنان را ندارند و مؤمنان نیز نباید ننگ سلطه ی کفّار را بپذیرند. «یَتَّخِذُونَ الْکٰافِرِینَ أَوْلِیٰاءَ» 3 در سیاست خارجی،به جای گسترش روابط با کشورهای کفر،در فکر برقراری روابط با کشورهای اسلامی باشیم. «یَتَّخِذُونَ الْکٰافِرِینَ أَوْلِیٰاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ»

ص :411

[سوره النساء (4): آیه 140]

اشاره

وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی اَلْکِتٰابِ أَنْ إِذٰا سَمِعْتُمْ آیٰاتِ اَللّٰهِ یُکْفَرُ بِهٰا وَ یُسْتَهْزَأُ بِهٰا فَلاٰ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّٰی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اَللّٰهَ جٰامِعُ اَلْمُنٰافِقِینَ وَ اَلْکٰافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً (140)

همانا خداوند در قرآن(این حکم را)بر شما نازل کرده است که هر گاه شنیدید آیات خدا مورد کفر یا تمسخر قرار می گیرد با آنان،همنشینی نکنید تا به سخن دیگری مشغول شوند،و گر نه شما هم مانند آنان خواهید بود.همانا خداوند همه ی منافقان و کافران را در دوزخ جمع می کند.

نکته ها:

مشابه این آیه،آیه ی 68 سوره ی انعام است که خطاب به رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله می فرماید:اگر دیدی کسانی در آیات ما یاوه سرایی می کنند.از آنان اعراض کن تا موضوع بحث آنان عوض شود. «وَ إِذٰا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیٰاتِنٰا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّٰی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ»

پیام ها:

1 انسان،در برابر گفته های ناحقّ دیگران نباید بی تفاوت باشد. «إِذٰا سَمِعْتُمْ» ، «فَلاٰ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ» 2 مجامله و سکوت در جلسه گناه،گناه است. «یُکْفَرُ بِهٰا» ، «فَلاٰ تَقْعُدُوا» 3 یا محیط فاسد را عوض کنید،یا از آن محیط خارج شوید. «فَلاٰ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ» 4 تنها گناه نکردن و مستقیم بودن کافی نیست،باید بساط گناه را به هم زد و جلو انحراف دیگران را هم گرفت. «فَلاٰ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّٰی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ» 5 نباید به بهانه و عنوان آزادی بیان،سعه ی صدر،تسامح،خوش اخلاقی، مدارا،حیا،مردم داری،و امثال اینها،در مقابل تمسخر دین سکوت کرد.

ص :412

«سَمِعْتُمْ»

، «یُسْتَهْزَأُ بِهٰا فَلاٰ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ» 6 تعصّب و غیرت دینی و موضعگیری و برخورد شرط ایمان واقعی است. «فَلاٰ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ» 7 تشویق و تقویت کفر و استهزای دین،به هر نحو که باشد هر چند به صورت سیاهی لشکر حرام است. «فَلاٰ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ» 8 شرط مصاحبت با دیگران،آن است که ضرر فکری و مکتبی نداشته باشد.

«سَمِعْتُمْ»

، «یُکْفَرُ بِهٰا وَ یُسْتَهْزَأُ بِهٰا فَلاٰ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ» 9 هم رابطه و هم قطع رابطه،هر کدام بجای خود لازم است،هم جاذبه و هم دافعه. «فَلاٰ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ» 10 کسی که راضی به گناه دیگران باشد،شریک گناه است. «إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ» 11 سکوت در برابر یاوه گویی های کفّار،نوعی نفاق است. «إِنَّ اللّٰهَ جٰامِعُ الْمُنٰافِقِینَ» 12 همنشینی های آخرت،جزای همنشینی های دنیوی است. «إِنَّ اللّٰهَ جٰامِعُ الْمُنٰافِقِینَ وَ الْکٰافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ»

[سوره النساء (4): آیه 141]

اشاره

اَلَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ کٰانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اَللّٰهِ قٰالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ وَ إِنْ کٰانَ لِلْکٰافِرِینَ نَصِیبٌ قٰالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ فَاللّٰهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ وَ لَنْ یَجْعَلَ اَللّٰهُ لِلْکٰافِرِینَ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً (141)

(منافقان)کسانی اند که پیوسته(از سر بدخواهی)مراقب شما هستند تا اگر از سوی خدا برای شما پیروزی باشد،گویند:آیا ما با شما نبودیم؟(پس باید در افتخارات و غنائم شریک شویم)اگر برای کفّار بهره ای(از پیروزی)بود،(به کفّار)گویند:آیا ما مشوّق شما(برای جنگ با مسلمانان)و بازدارنده شما از گزند آنان و عدم تسلیم در برابر)مؤمنان نبودیم؟ پس خداوند روز قیامت،میان شما داوری خواهد کرد.و خداوند هرگز راهی برای سلطه ی کفّار بر مسلمانان قرار نداده است.

ص :413

نکته ها:

قرآن،از پیروزی مسلمانان با کلمه ی« فَتْحٌ »و پیروزی کفّار با واژه ی« نَصِیبٌ »تعبیر کرده است،تا بفهماند رونق کفر،زودگذر است و فرجام نیک و پیروزی واقعی،با حقّ است.

« نَسْتَحْوِذْ »از ریشه ی«حوذ»به معنای عقبِ ران گرفته شده است.زیرا شتربان برای سوق و حرکت دادن شتر،به آن قسمت ضربه می زند و در اینجا مراد،تشویق کفّار به جنگ علیه مسلمانان است.

فقها در مسائل مختلف فقهی،برای اثبات عدم تسلّط کفّار بر مؤمنان،به جمله ی «لَنْ یَجْعَلَ اللّٰهُ» استناد می کنند.البتّه رفت و آمد و کسب اطلاع و آموزش دیدن و تبادل فرهنگی و اقتصادی،اگر سبب سلطه کفّار و ذلّت مؤمنان نباشد مانعی ندارد.چون در روایات می خوانیم:آموزش ببینید،گرچه به قیمت مسافرت به کشور چین باشد.و یا پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:هر کافر اسیری،ده مسلمان را آموزش دهد او را آزاد می کنم.و در زمان معصومین علیهم السلام معاملات میان مسلمانان و دیگران انجام می شده است.

پیام ها:

1 منافقان فرصت طلبند و از هر پیشامدی به سود خود بهره می گیرند. «یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ...» 2 منافقان جاسوسان کفّار،و مشوّق آنان برای جنگ با مسلمانانند. «نَسْتَحْوِذْ» 3 روز قیامت،با داوری به حقّ خدا،همه ی نیرنگ ها و نفاق ها آشکار می شود.

«فَاللّٰهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ»

4 مؤمنان،حقِ پذیرفتن سلطه ی کافران را ندارند،و سلطه پذیری نشانه نداشتن ایمان واقعی است. «لَنْ یَجْعَلَ اللّٰهُ لِلْکٰافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً» 5 باید کاری کرد که کفّار از سلطه بر مؤمنان برای همیشه مأیوس باشند. «لَنْ یَجْعَلَ اللّٰهُ...»

ص :414

6 هر طرح،عهد نامه،رفت و آمد و قراردادی که راه نفوذ کفّار بر مسلمانان را باز کند حرام است.پس مسلمانان باید در تمام جهات سیاسی،نظامی، اقتصادی و فرهنگی از استقلال کامل برخوردار باشند. «لَنْ یَجْعَلَ اللّٰهُ لِلْکٰافِرِینَ...»

[سوره النساء (4): آیه 142]

اشاره

إِنَّ اَلْمُنٰافِقِینَ یُخٰادِعُونَ اَللّٰهَ وَ هُوَ خٰادِعُهُمْ وَ إِذٰا قٰامُوا إِلَی اَلصَّلاٰةِ قٰامُوا کُسٰالیٰ یُرٰاؤُنَ اَلنّٰاسَ وَ لاٰ یَذْکُرُونَ اَللّٰهَ إِلاّٰ قَلِیلاً (142)

همانا منافقان با خدا مکر و حیله می کنند در حالی که خداوند(به کیفر عملشان) با آنان مکر می کند.و هر گاه به نماز برخیزند با کسالت برخیزند،آن هم برای خودنمایی به مردم و خدا را جز اندکی یاد نمی کنند.

نکته ها:

منافق،کسی است که در ظاهر احکام دینی را به جای می آورد،امّا انگیزه های او الهی نیست.نماز می خواند،امّا از روی ریاکاری،کسالت و غفلت.او گمان می کند با این روش خدا را فریب می دهد،در حالی که نمی داند خودش را فریب داده و خداوند به درون او آگاه است و جزای فریبکاری او را می دهد.

امام رضا علیه السلام می فرماید:چون خداوند،جزای خدعه آنان را می دهد،به این کیفر الهی،خدعه گفته می شود. (1)

نماز مطلوب،عاشقانه،خالصانه و دائمی است.پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:آنان که نماز را به آخر وقت می اندازند و فشرده می خوانند،نماز منافقان را انجام می دهند. (2)

قرآن نسبت به مؤمنان جمله ی «أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ» به کار می برد ولی درباره ی منافقین جمله ی «قٰامُوا إِلَی الصَّلاٰةِ» و تفاوت میان «أَقٰامُوا» و «قٰامُوا» تفاوت میان برپاداشتن و به پا خواستن است.

ص :415


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .درّ المنثور،ج 2،ص 237.
پیام ها:

1 فریبکاری،بی نشاطی در نماز،ریاکاری و غفلت از یاد خدا،از نشانه های نفاق است. «إِنَّ الْمُنٰافِقِینَ یُخٰادِعُونَ» ، «یُرٰاؤُنَ» ، «لاٰ یَذْکُرُونَ» 2 منافقان بدانند که با خدا طرفند. «وَ هُوَ خٰادِعُهُمْ» 3 کیفر خدا متناسب با عمل است. «یُخٰادِعُونَ اللّٰهَ وَ هُوَ خٰادِعُهُمْ» 4 نماز منافقان نه روحیّه دارد،نه انگیزه،نه مقدار. «کُسٰالیٰ» ، «یُرٰاؤُنَ» ، «قَلِیلاً»

[سوره النساء (4): آیه 143]

اشاره

مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذٰلِکَ لاٰ إِلیٰ هٰؤُلاٰءِ وَ لاٰ إِلیٰ هٰؤُلاٰءِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اَللّٰهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً (143)

(منافقان)بین کفر و ایمان سرگشته اند،نه با این گروه اند و نه با آن گروه و خداوند هر که را گمراه کند،برای او راه نجاتی نخواهی یافت.

نکته ها:

«تذبذب»حرکت چیزی است که در هوا آویخته باشد و هیچ جایگاه و پایگاه محکم و استواری در روی زمین نداشته باشد.

پیام ها:

1 منافقان،استقلال فکر و عقیده ندارند به هر حرکتی می چرخند،به دیگران وابسته و بی هدف سرگردانند. «مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذٰلِکَ» 2 منافق،آرامش ندارد.چون پیوسته باید موضع جدید،تصمیم فوری و عجولانه بگیرد. «مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذٰلِکَ» 3 در مواضع اعتقادی و بینش فکری،قاطعیّت لازم است. «مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذٰلِکَ» 4 منافق،مورد قهر خداوند است. «مَنْ یُضْلِلِ اللّٰهُ» 5 نفاق،درد بی درمان است. «فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً»

ص :416

[سوره النساء (4): آیه 144]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَتَّخِذُوا اَلْکٰافِرِینَ أَوْلِیٰاءَ مِنْ دُونِ اَلْمُؤْمِنِینَ أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلّٰهِ عَلَیْکُمْ سُلْطٰاناً مُبِیناً (144)

ای کسانی که ایمان آورده اید! کافران را به جای مؤمنان دوست و سرپرست خود نگیرید،آیا می خواهید برای خداوند دلیل و حجّت آشکار علیه خودتان قرار دهید؟

نکته ها:

مؤمنان حقّ پذیرفتن ولایت کفّار را ندارند،ولی منافقان با کافران رابطه ی تنگاتنگ دارند.قرآن،کفّار را شیطان های منافقان «خَلَوْا إِلیٰ شَیٰاطِینِهِمْ» (1)و برادران منافقان معرفی می کند «الَّذِینَ نٰافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخْوٰانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا» (2)تعبیرات قرآن در آیات 139 و 141 مبین کیفیّت رابطه ی آنان با کفّار بود.

پیام ها:

1 پذیرش ولایت کفّار با ایمان سازگار نیست.یک دل،دو دوستی برنمی دارد.

«یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَتَّخِذُوا...»

2 تولّی و تبرّی،دوستی با مؤمنان و دوری از کافران،لازمه ی ایمان است.

«لاٰ تَتَّخِذُوا الْکٰافِرِینَ أَوْلِیٰاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ»

3 از هر نوع اختلاط،رفاقت و قراردادی که نتیجه اش به زیان مسلمانان باشد، باید پرهیز کرد. «لاٰ تَتَّخِذُوا الْکٰافِرِینَ أَوْلِیٰاءَ» 4 در سیاست خارجی، روابط سیاسی و اقتصادی،گزینش ها و عزل و نصب ها، هر اقدامی که به سلطه ی کفّار بر مسلمانان انجامد حرام و محکوم است.

«لاٰ تَتَّخِذُوا الْکٰافِرِینَ أَوْلِیٰاءَ»

5 مسلمان ذلّت پذیر،در برابر خداوند پاسخی ندارد. «أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلّٰهِ...»

ص :417


1- 1) .بقره،17.
2- 2) .حشر،11.

[سوره النساء (4): آیه 145]

اشاره

إِنَّ اَلْمُنٰافِقِینَ فِی اَلدَّرْکِ اَلْأَسْفَلِ مِنَ اَلنّٰارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً (145)

قطعاً منافقان،در پست ترین عمق آتشند و هرگز برای آنان هیچ یاوری نمی یابی.

نکته ها:

« اَلدَّرْکِ »،عمیق ترین نقطه ی دریاست.به مطلبی هم که عمق آن فهمیده شود، می گویند:درک شد.به پله هایی که رو به پایین می رود«درک»،و به پله هایی که رو به بالا می رود«درجه»می گویند.همان گونه که بهشت،درجات دارد،دوزخ هم درکات دارد.

پیام ها:

1 جایگاه منافقان در دوزخ از کفّار بدتر است. «فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ» 2 دوزخ،مراتب و درجاتی دارد. «فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ» 3 در قیامت،راهی برای نجات منافقان نیست. «لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً» 4 شفاعت،شامل حال منافقان نمی شود. «لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً»

[سوره النساء (4): آیه 146]

اشاره

إِلاَّ اَلَّذِینَ تٰابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اِعْتَصَمُوا بِاللّٰهِ وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلّٰهِ فَأُولٰئِکَ مَعَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ سَوْفَ یُؤْتِ اَللّٰهُ اَلْمُؤْمِنِینَ أَجْراً عَظِیماً (146)

مگر آنان که توبه کرده و(گذشته ی خود را)اصلاح نموده و به(دامن لطف) خدا پناه برده و برای خدا از روی اخلاص به دین گرویده اند،پس اینان در زمره ی مؤمنان هستند و بزودی خداوند به مؤمنان،پاداشی بزرگ خواهد داد.

پیام ها:

1 راه توبه،برای همه حتّی منافقان باز است و آنان را از«درک اسفل»به بهشت اعلا می رساند. «إِلاَّ الَّذِینَ تٰابُوا»

ص :418

2 انسان آزاد است و می تواند آگاهانه تغییر جهت دهد. «تٰابُوا» 3 همراه با شدیدترین تهدیدها،به مردم امید هم بدهید. «فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ» ، «إِلاَّ الَّذِینَ تٰابُوا» 4 توبه تنها یک اظهار پشیمانی نیست،بلکه بازسازی همه جانبه است. «أَصْلَحُوا» ، «اعْتَصَمُوا» ، «أَخْلَصُوا» 5 توبه ی هر گناهی،به شکلی است.توبه ی نفاق،اصلاح به جای تخریب، اعتصام به خداوند به جای وابستگی به این و آن،و اخلاص به جای ناخالصی است. «أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللّٰهِ وَ أَخْلَصُوا» 6 التقاط در عقاید و اندیشه،ممنوع است. «أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلّٰهِ» 7 منافقانِ توّاب،در جدا شدن از هم فکرانشان احساس غربت نکنند.چون دوستان بهتری می یابند. «فَأُولٰئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ» 8 مؤمنان،از توبه کنندگان واقعی استقبال کنند و آنان را از خود بدانند. «فَأُولٰئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ»

[سوره النساء (4): آیه 147]

اشاره

مٰا یَفْعَلُ اَللّٰهُ بِعَذٰابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ وَ کٰانَ اَللّٰهُ شٰاکِراً عَلِیماً (147)

اگر شکر گزارید و ایمان آورید،خداوند می خواهد با عذاب شما چه کند؟ در حالی که خداوند همواره حقّ شناس داناست.

پیام ها:

1 کیفرهای الهی،بر پایه ی عدالت اوست،نه انتقام و قدرت نمایی.عامل عذاب، خود انسان هایند. «مٰا یَفْعَلُ اللّٰهُ بِعَذٰابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ» 2 شناخت نعمت های او و شکر آنها،زمینه ی قبول دعوت و ایمان است.

«شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ»

3 ایمان به خداوند،بارزترین جلوه شکرگزاری است. «إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ»

ص :419

4 شکر،هم مایه ی نجات از قهر،هم سبب دریافت لطف بیشتر است. «مٰا یَفْعَلُ اللّٰهُ بِعَذٰابِکُمْ» ، «کٰانَ اللّٰهُ شٰاکِراً» 5 اگر شما شکر کنید،خداوند هم نسبت به شما شاکر است. «کٰانَ اللّٰهُ شٰاکِراً» 6 خداوند،با آنکه بی نیاز است،ولی از بنده ی کوچکش تشکّر می کند.چرا ما شکر او را به جا نیاوریم؟! «إِنْ شَکَرْتُمْ» ، «کٰانَ اللّٰهُ شٰاکِراً» «جُزْءٌ 6»

[سوره النساء (4): آیه 148]

اشاره

لاٰ یُحِبُّ اَللّٰهُ اَلْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ اَلْقَوْلِ إِلاّٰ مَنْ ظُلِمَ وَ کٰانَ اَللّٰهُ سَمِیعاً عَلِیماً (148)

خداوند،آشکار کردن گفتار بد را دوست نمی دارد،مگر از کسی که به او ستم شده باشد و خداوند،شنوای داناست.

نکته ها:

این آیه به مظلوم،اجازه دادخواهی و فریاد می دهد،نظیر آیه ی 41 سوره شوری که می فرماید: «وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولٰئِکَ مٰا عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ» و هر کس پس از ستم دیدن،یاری جوید و انتقام گیرد،راه نکوهشی بر او نیست.

افشای زشتی ها را بارها قرآن منع کرده و از گناهان کبیره شمرده و وعده عذاب داده است.از جمله آیه 19 سوره نور که علاقه به افشای زشتی های مؤمنان را گناه می داند: «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفٰاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةِ» در تعبیر «مَنْ ظُلِمَ» چند احتمال است:

1 به معنای مَنْ ظُلِمَ باشد،یعنی فریاد کسی که مورد ظلم قرار گرفته،جایز است.

2 به معنای« مَنْ ظُلِمَ »،یعنی فریاد به نفع مظلوم،هر چند خودش مظلوم نباشد.

3 به معنای«علی من ظلم»،یعنی فریاد اعتراض آمیز به مظلومی که ساکت نشسته و ذلّت می پذیرد.البتّه احتمال اوّل،نزدیک ترین وجوه است.

ص :420

آنچه حرام است،افشای عیوب مردم در برابر دیگران است،نه بازگویی عیوب افراد به خود آنان.چون پیامبر خدا فرموده است:مؤمن،آیینه ی مؤمن است. (1)

امام صادق علیه السلام درباره ی این آیه فرمودند:کسی که افرادی را مهمان کند،ولی از آنان به صورت ناشایست پذیرایی کند،از کسانی است که ستم کرده و بر مهمان باکی نیست که درباره او چیزی بگویند. (2)

پیام ها:

1 قانون کلّی و اصلی،حرمت افشاگری و بیان عیوب مردم است،مگر در موارد خاص. «لاٰ یُحِبُّ اللّٰهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ» 2 افشای عیوب مردم،به هر نحو باشد حرام است.(با شعر،طنز،تصریح، تلویح،حکایت،شکایت و...) «لاٰ یُحِبُّ اللّٰهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ» 3 نشانه ی جامعه اسلامی آن است که مظلوم بتواند با آزادی کامل،علیه ظالم فریاد بزند. «الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاّٰ مَنْ ظُلِمَ» 4 غیبت مظلوم از ظالم جایز است. «الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاّٰ مَنْ ظُلِمَ» 5 اسلام،حامی ستمدیدگان است. «إِلاّٰ مَنْ ظُلِمَ» 6 سوء استفاده از قانون ممنوع است.ستمگران بدانند که حرمت غیبت،راه ستمگری را برایشان نمی گشاید. «إِلاّٰ مَنْ ظُلِمَ» 7 تنها مظلوم،اجازه ی غیبت از ظالم را دارد،آن هم در مورد ظلم او،نه عیوب دیگرش. (3)«إِلاّٰ مَنْ ظُلِمَ» 8 ظالم،در جامعه ی اسلامی احترام ندارد،باید محکوم و به مردم معرفی شود.

«لاٰ یُحِبُّ اللّٰهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ»

، «إِلاّٰ مَنْ ظُلِمَ» 9 در تزاحم ارزش های انسانی،باید اهم و مهم رعایت شود.ارزش دفاع از مظلوم،بیش از ارزش حیا و سکوت است. «لاٰ یُحِبُّ اللّٰهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ» ، «إِلاّٰ مَنْ ظُلِمَ»

ص :421


1- 1) .بحار،ج 74،ص 233.
2- 2) .وسائل،ج 12،ص 289.
3- 3) .تفسیر المیزان.

10 در موارد جواز افشای عیوب،از مرز حقّ تجاوز نکنید،چون خداوند شنوا و داناست. «سَمِیعاً عَلِیماً»

[سوره النساء (4): آیه 149]

اشاره

إِنْ تُبْدُوا خَیْراً أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ فَإِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ عَفُوًّا قَدِیراً (149)

اگر کار نیکی را آشکارا یا پنهان انجام دهید،یا از لغزش و بدی دیگران درگذرید،بدانید که قطعاً خداوند بخشاینده تواناست.

نکته ها:

هر جا که مظلوم در موضع قدرت قرار گرفت و عفوِ ظالم اثر تربیتی دارد،باید عفو کرد و هر جا که سکوت،موجب ذلّت مظلوم و تقویت ظلم است باید فریاد زد.

انتقام و قصاص،«حقّ»است و عفو و گذشت،«فضل».به فرموده ی حضرت علی علیه السلام،بخشودن دشمن،سپاس چیره شدن بر اوست.«اذا قدرت علی عدوک فاجعل العفو عنه شکرا للقدرة علیه» (1)

پیام ها:

1 باید نسبت به خوبی ها مشوق بود و نسبت به بدی ها،بخشاینده. «إِنْ تُبْدُوا خَیْراً» ، «أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ» 2 گاهی ظلم ستیزی و فریاد،ارزش است و گاهی عفو و بخشش. «تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ» 3 عفو از موضع قدرت،ارزشمند است. «عَفُوًّا قَدِیراً»

[سوره النساء (4): آیات 150 تا 151]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللّٰهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اَللّٰهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذٰلِکَ سَبِیلاً (150) أُولٰئِکَ هُمُ اَلْکٰافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنٰا لِلْکٰافِرِینَ عَذٰاباً مُهِیناً (151)

ص :422


1- 1) .نهج البلاغه،قصار 10.

قطعاً کسانی که به خداوند و پیامبرانش کفر می ورزند و می خواهند میان خدا و پیامبرانش جدایی بیفکنند و می گویند:به بعضی ایمان می آوریم و به بعضی کافر می شویم،و می خواهند در این میانه راهی در پیش گیرند،(که مطابق هوس باشد،نه عقل و استدلال)

به حقیقت کافر همین هایند و ما برای کافران عذاب خوارکننده آماده ساخته ایم.

نکته ها:

آیه 150 به منزله ی مبتدا و آیه ی 151 به منزله ی خبر آن است.

یهودیان و مسیحیان،به خاطر هوس ها و تعصّبات جاهلانه و تنگ نظری های بی دلیل،برخی انبیا را قبول داشتند و به برخی کافر بودند.

پیام ها:

1 نبوّت،یک جریان و سنّت دائمی الهی و همچون زنجیر بهم پیوسته است.پس باید به همه ی این جریان اعتقاد داشت. (1)«یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللّٰهِ وَ رُسُلِهِ» 2 خدا و رسول،جبهه ی واحدند و جدایی در کار نیست. «یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللّٰهِ وَ رُسُلِهِ» 3 کفر به خدا و رسولان،یا ایمان به خدا و کفر به همه ی پیامبران،یا ایمان به خدا و کفر نسبت به بعضی انبیا،ممنوع است.راه حقّ،ایمان به خدا و همه ی پیامبران است. «یَکْفُرُونَ» ، «یُفَرِّقُوا» ، «یَقُومُونَ» ، «هُمُ الْکٰافِرُونَ حَقًّا» 4 همه ادیان آسمانی باید به رسمیّت شناخته شوند.(البتّه در مرز تاریخی خود) «یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ» 5 پذیرش قوانین مخالف اسلام،نوعی تبعیض در دین و ممنوع است. «نُؤْمِنُ

ص :423


1- 1) .نسبت به«امامت»نیز عقیده به همه ی امامان لازم است.پذیرش بعضی و انکار بعضی یا توقّف،به منزله ی کفر به همه ائمه است.

بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ»

6 التقاط و راه جدیدی در برابر راه انبیا گشودن،کفر است. «یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذٰلِکَ سَبِیلاً أُولٰئِکَ هُمُ الْکٰافِرُونَ» 7 جهنّم،هم اکنون نیز موجود و آفریده شده است. «أَعْتَدْنٰا»

[سوره النساء (4): آیه 152]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا بِاللّٰهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أُولٰئِکَ سَوْفَ یُؤْتِیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ کٰانَ اَللّٰهُ غَفُوراً رَحِیماً (152)

و کسانی که به خدا و پیامبرانش ایمان آورده و میان هیچ یک از آنان جدایی نیفکنده اند،اینانند که بزودی پاداششان را به آنان خواهد داد و خداوند، همواره بخشاینده و مهربان است.

پیام ها:

1 باید به خداوند و تمام پیامبرانش ایمان داشت.با اینکه درجات انبیا و شعاع مأموریّت آنها متفاوت است،ولی ایمان به همه ی آنها ضروری است. «آمَنُوا بِاللّٰهِ وَ رُسُلِهِ» 2 با اینکه هستی ما و توفیقات ما و تمام امکانات و ابزارهای ما از اوست،ولی باز هم به ما پاداش می دهد. «أُجُورَهُمْ» 3 خداوند در پاداش خود،کوتاهی ها و تقصیرات ما را به حساب نمی آورد.

«یُؤْتِیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ کٰانَ اللّٰهُ غَفُوراً رَحِیماً»

[سوره النساء (4): آیه 153]

اشاره

یَسْئَلُکَ أَهْلُ اَلْکِتٰابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتٰاباً مِنَ اَلسَّمٰاءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسیٰ أَکْبَرَ مِنْ ذٰلِکَ فَقٰالُوا أَرِنَا اَللّٰهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ اَلصّٰاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اِتَّخَذُوا اَلْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَتْهُمُ اَلْبَیِّنٰاتُ فَعَفَوْنٰا عَنْ ذٰلِکَ وَ آتَیْنٰا مُوسیٰ سُلْطٰاناً مُبِیناً (153)

ص :424

اهل کتاب از تو می خواهند که کتاب و نوشته ای از آسمان برایشان فرود آوری، بی گمان از موسی بزرگ تر از آن را خواستند که گفتند:خدا را آشکارا به ما نشان بده! پس به سزای ظلمشان صاعقه آنان را فراگرفت،سپس بعد از آنکه معجزه های روشن برای آنان آمد،گوساله پرستی را پیش گرفتند،پس(بعد از توبه)ما از آن(گناه)هم درگذشتیم و عفو کردیم و به موسی حجّتی آشکار دادیم.

نکته ها:

خواسته ی یهود از پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله آن بود که قرآن هم مانند تورات یک جا نازل شود و این بهانه ای بیش نبود.خداوند در پاسخ آنان می فرماید:حتّی اگر قرآن را یک جا در نامه ای قابل لمس فرود آوریم،کافران آن را جادو می پندارند، «وَ لَوْ نَزَّلْنٰا عَلَیْکَ کِتٰاباً فِی قِرْطٰاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقٰالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ سِحْرٌ مُبِینٌ» (1)بهانه های کفّار،برای ایمان نیاوردن،شبیه به هم است.مشرکان نیز همین تقاضا را از رسول خدا داشتند و می گفتند: «لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتّٰی تُنَزِّلَ عَلَیْنٰا کِتٰاباً نَقْرَؤُهُ» (2)

پیام ها:

1 اعمال و افکار و اخلاق ناپسند نیاکان،برای آیندگان،سوء سابقه می شود. «فَقَدْ سَأَلُوا...» 2 بنی اسرائیل در پی حقّ نبودند.و گر نه پس از آن همه معجزات،چرا گوساله پرست شدند؟ «اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَتْهُمُ الْبَیِّنٰاتُ» 3 از ایمان نیاوردن کفّار،نگران و ناراحت نباشید،چون در برابر همه انبیا افراد لجوج بوده اند. «سَأَلُوا مُوسیٰ أَکْبَرَ مِنْ ذٰلِکَ» 4 خداوند با چشم دیده نمی شود و درخواست دیدن او بدین صورت ظلم و ستمگری است. «أَرِنَا اللّٰهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصّٰاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ» 5 انکار حقّ و انحراف فکری،قهر خداوند را در همین دنیا به دنبال دارد.

ص :425


1- 1) .انعام،7.
2- 2) .اسراء،93.

«فَأَخَذَتْهُمُ الصّٰاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ»

6 رحمت الهی حتّی گناه گوساله پرستی را هم می بخشاید. «فَعَفَوْنٰا» 7 انبیا مورد حمایت پروردگارند. «وَ آتَیْنٰا مُوسیٰ سُلْطٰاناً مُبِیناً»

[سوره النساء (4): آیه 154]

اشاره

وَ رَفَعْنٰا فَوْقَهُمُ اَلطُّورَ بِمِیثٰاقِهِمْ وَ قُلْنٰا لَهُمُ اُدْخُلُوا اَلْبٰابَ سُجَّداً وَ قُلْنٰا لَهُمْ لاٰ تَعْدُوا فِی اَلسَّبْتِ وَ أَخَذْنٰا مِنْهُمْ مِیثٰاقاً غَلِیظاً (154)

ما کوه طور را به خاطر پیمان گرفتن از آنان(بنی اسرائیل)بالای سرشان قرار دادیم و به ایشان گفتیم:سجده کنان از آن در وارد شوید و به آنان گفتیم:در روز شنبه(به احکام خدا)تعدّی نکنید و از آنان پیمانی محکم گرفتیم.

نکته ها:

مشابه این آیه،در سوره ی بقره آیات 63 و 93 و نیز اعراف آیه ی 171 آمده است.

منظور از پیمان خدا با بنی اسرائیل،همان است که در آیات 40 و 84 سوره ی بقره و 12 مائده آمده است.

مکان های مقدّس،آداب ویژه ای دارد: «ادْخُلُوا الْبٰابَ سُجَّداً» نسبت به کوه طور،در قرآن آمده است: «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ» (1)در مورد خانه های پیامبر: «لاٰ تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاّٰ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ» (2)درباره ی مساجد: «خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ» (3)درباره ی مسجد الحرام: «فَلاٰ یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرٰامَ» (4)درباره ی کعبه: «طَهِّرٰا بَیْتِیَ» (5)و آداب دیگری که نسبت به مساجد در کتب فقهی و منابع حدیثی آمده است.

ص :426


1- 1) .طه،12.
2- 2) .احزاب،53.
3- 3) .اعراف،31.
4- 4) .توبه،28.
5- 5) .بقره،125.
پیام ها:

1 در تربیت گاهی لازم است از اهرم ترس و ارعاب استفاده شود. «وَ رَفَعْنٰا فَوْقَهُمُ الطُّورَ» 2 اشتغال به کار هنگام تعطیلی و عبادت،نوعی تعدّی از مرز است. «لاٰ تَعْدُوا فِی السَّبْتِ»

[سوره النساء (4): آیه 155]

اشاره

فَبِمٰا نَقْضِهِمْ مِیثٰاقَهُمْ وَ کُفْرِهِمْ بِآیٰاتِ اَللّٰهِ وَ قَتْلِهِمُ اَلْأَنْبِیٰاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنٰا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اَللّٰهُ عَلَیْهٰا بِکُفْرِهِمْ فَلاٰ یُؤْمِنُونَ إِلاّٰ قَلِیلاً (155)

و به خاطر پیمان شکنی،و کفر آنان به آیات خدا و کشتن پیامبران به ناحقّ،و گفتن این سخن که بر دلهای ما پرده افتاده است(آنان را عقوبت کردیم)بلکه خداوند بر دل های آنان به خاطر کفرشان مهر زد و جز اندکی،ایمان نمی آورند.

نکته ها:

بنی اسرائیل زمان پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله انبیا را نکشته بودند،ولی پدران و اجداد آنان مرتکب چنین جنایتی شده بودند.امّا بدان جهت که فرزندان به کار اجداد خود راضی بودند،جنایات به آنان نیز نسبت داده شده است. (1)

پیام ها:

1 پیمان شکنی،گناهی در ردیف کفر،بلکه زمینه ساز آن است. «نَقْضِهِمْ مِیثٰاقَهُمْ وَ کُفْرِهِمْ» 2 ناسپاسی نعمت تا جایی است که آزاد شدگان به دست انبیا،قاتل انبیا می شوند. «قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیٰاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ» 3 انسان با کفر و لجاجت،زمینه ی سقوط خود را فراهم می کند. «طَبَعَ» ، «بِکُفْرِهِمْ»

ص :427


1- 1) .تفسیر قمّی،ج 1،ص 157.

4 ایمان آوردن افراد اندک در برابر کفر اکثر مردم،دلیل بر آن است که انسان، قدرت انتخاب و تصمیم دارد.پس دوستان،محیط و نظام فاسد،نباید اراده ی انسان را در راه حقّ عوض کنند. «فَلاٰ یُؤْمِنُونَ إِلاّٰ قَلِیلاً»

[سوره النساء (4): آیه 156]

اشاره

وَ بِکُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلیٰ مَرْیَمَ بُهْتٰاناً عَظِیماً (156)

و به خاطر کفرشان و سخنانشان که تهمت بزرگی به مریم زدند و گناه عظیمی مرتکب شدند،(قهر ما آنان را فراگرفت.)

نکته ها:

تهمت به حضرت مریم،در آیه ی 27 سوره ی مریم نیز مطرح شده است.

نسبت زنا به حضرت مریم،در واقع نسبت زنازادگی به حضرت عیسی و ناشایستگی او برای هدایت و رهبری هم بود و همین تهمت،دلیل کفرشان به عیسی علیه السلام بود.

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله به علی علیه السلام فرمود:تو مثل عیسی علیه السلام هستی.گروهی نسبت ناروا به مادر عیسی دادند.گروهی هم او را خدا پنداشتند. (1)

شاید از آن جهت به تهمت،بهتان گفته می شود که افراد پاکدامن،با شنیدن آن نسبت ها،بهتشان می زند.

بهتان عظیم،عذاب عظیم دارد.در سوره ی نور،آیه 23 آمده است:آنان که به زنان پاکدامن نسبت ناروا می دهند،عذاب عظیم دارند.

پیام ها:

1 بهتان،در ردیف کفر قرار دارد. «بِکُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ» ، «بُهْتٰاناً» 2 در جامعه ی فاسد،گاهی به پاک ترین افراد،زشت ترین نسبت ها را می دهند.

«قَوْلِهِمْ عَلیٰ مَرْیَمَ بُهْتٰاناً»

ص :428


1- 1) .درّ المنثور،ج 2 ص 238.

[سوره النساء (4): آیات 157 تا 158]

اشاره

وَ قَوْلِهِمْ إِنّٰا قَتَلْنَا اَلْمَسِیحَ عِیسَی اِبْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اَللّٰهِ وَ مٰا قَتَلُوهُ وَ مٰا صَلَبُوهُ وَ لٰکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ اَلَّذِینَ اِخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مٰا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اِتِّبٰاعَ اَلظَّنِّ وَ مٰا قَتَلُوهُ یَقِیناً (157) بَلْ رَفَعَهُ اَللّٰهُ إِلَیْهِ وَ کٰانَ اَللّٰهُ عَزِیزاً حَکِیماً (158)

و(عذاب و لعنت ما آنان را فرا گرفت،به خاطر)سخنی که(مغرورانه)می گفتند:«ما عیسی بن مریم،فرستاده ی خدا را کشتیم»در حالی که آنان عیسی را نه کشتند و نه به دار آویختند،بلکه کار بر آنان مشتبه شد(و کسی شبیه به او را کشتند)و کسانی که درباره ی عیسی اختلاف کردند خود در شک بودند و جز پیروی از گمان،هیچ یک به گفته ی خود علم نداشتند و به یقین او را نکشته اند.

بلکه خداوند او را به سوی خود بالا برد و خداوند عزیز و حکیم است.

نکته ها:

امام صادق علیه السلام در پیرامون جمله ی« وَ مٰا قَتَلُوهُ وَ مٰا صَلَبُوهُ وَ لٰکِنْ شُبِّهَ »فرمودند:

غیبت حضرت قائم علیه السلام نیز همین طور است،همانا امّت آن را به خاطر طولانی شدن انکار می کنند،برخی می گویند:قائم متولّد نشده است،برخی می گویند:

متولّد شده و مرده است،و برخی دیگر می گویند:یازدهمین ما عقیم بوده و... (1)

عوامل و نشانه های مشتبه شدن امر و به دار آویختن شخصی دیگر به جای حضرت عیسی به این صورت بود:

1 مأموران دستگیر کننده،رومی و غریب بودند و عیسی علیه السلام را نمی شناختند. (2)

2 اقدام برای دستگیری عیسی،شبانه بود.

ص :429


1- 1) .الغیبة طوسی،ص 170.
2- 2) .احتمالاً کسی که بنای خیانت داشت و با گرفتن پول،عیسی را به مخالفان معرفی کرد،خود به شکل حضرت تبدیل شد و گرفتار گشت.تفسیر فرقان.

3 شخص دستگیر شده،از خداوند شکایت کرد.که این شکایت با مقام نبوّت سازگار نیست.

4 همه انجیل های مسیحیان که فدا شدن عیسی و به دارآویختن او را با آب و تاب نقل کرده اند،سالها پس از عیسی نوشته شده و امکان خطا در آنها بسیار است.

5 گروه هایی از مسیحیان مسأله صلیب را قبول ندارند و در اناجیل هم تناقضاتی است که موضوع را مبهم می کند.

پیام ها:

1 گاهی سقوط اخلاقی انسان تا آنجاست که به پیامبر کشی افتخار می کند. «إِنّٰا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ» 2 در برابر ادعاهای باطل،صراحت لازم است. «وَ مٰا قَتَلُوهُ وَ مٰا صَلَبُوهُ» 3 حضرت عیسی هم تولّدش،هم رفتنش از این جهان بطور غیر طبیعی بود.

عروج کرد تا ذخیره ای برای آینده باشد. «بَلْ رَفَعَهُ اللّٰهُ إِلَیْهِ» 4 معراج،برای غیر از پیامبر اسلام هم بوده است. «بَلْ رَفَعَهُ اللّٰهُ إِلَیْهِ» 5 عیسی،مهمان خداست. «رَفَعَهُ اللّٰهُ إِلَیْهِ» 6 در آسمان ها امکان زیستن انسان وجود دارد. «بَلْ رَفَعَهُ اللّٰهُ» 7 اراده ی الهی همه ی توطئه ها را خنثی می کند. «کٰانَ اللّٰهُ عَزِیزاً حَکِیماً»

[سوره النساء (4): آیه 159]

اشاره

وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ اَلْکِتٰابِ إِلاّٰ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً (159)

و هیچ کس از اهل کتاب نیست مگر آنکه پیش از مرگش به او(مسیح)ایمان می آورد و او روز قیامت،بر آنان گواه خواهد بود.

نکته ها:

شاید معنا این باشد:قبل از مرگ مسیح علیه السلام،تمام اهل کتاب به او ایمان می آورند.

ص :430

چون طبق روایات شیعه و سنّی،عیسی علیه السلام در آخرالزمان از آسمان فرود آمده و پشت سر امام زمان علیه السلام نماز می خواند و مدّت ها زیسته،سپس از دنیا می رود.آن روز،مسیحیان به او ایمان صحیح می آورند،نه ایمانی که او را پسر خدا بدانند. (1)

پیام ها:

1 همه ی کافران و منحرفان،در آستانه ی مرگ که پرده ها کنار می رود،به هوش می آیند و ایمان می آورند،ولی سودی ندارد. «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتٰابِ...» 2 مرگ،یک سنّت قطعی برای همه است.حتّی برای عیسی که قرنها در بهترین شرایط مهمان خدا و فرشتگان بوده است. (2)«قَبْلَ مَوْتِهِ» 3 انبیا،گواهان و شاهدان بر انسان هایند. «یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً»

[سوره النساء (4): آیه 160]

اشاره

فَبِظُلْمٍ مِنَ اَلَّذِینَ هٰادُوا حَرَّمْنٰا عَلَیْهِمْ طَیِّبٰاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ کَثِیراً (160)

و به خاطر ستمی که یهودیان روا داشتند و به خاطر آن که بسیاری از مردم را از راه خدا باز می داشتند،ما چیزهای پاک و دلپسندی را که قبلاً برایشان حلال بود،بر آنان حرام کردیم.

نکته ها:

شاید مراد از طیباتی که بر یهود حرام شد،همان باشد که در آیه ی 146 انعام آمده است «وَ عَلَی الَّذِینَ هٰادُوا حَرَّمْنٰا کُلَّ ذِی ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ» این تحریم در تورات کنونی نیز وجود دارد. (3)

حالات و اعمال فرد و جامعه،در برخورداری از نعمت های الهی یا زوال آنها نقش اصلی دارد.در سوره ی فجر آیه 17 می خوانیم که گاهی دلیل محرومیّت،

ص :431


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .اگر مراد از«قبل موته»مرگ حضرت عیسی باشد.
3- 3) .تورات،سِفر لاویان،فصل 11.

بی توجّهی به یتیمان است. «کَلاّٰ بَلْ لاٰ تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ» و در آیه ی 96 سوره اعراف می خوانیم:اگر اهل قریه ها ایمان و تقوا داشته باشند از برکات آسمان بهره مند می شوند. «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُریٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ بَرَکٰاتٍ مِنَ السَّمٰاءِ» چنان که در حدیث می خوانیم:کسانی که محصولات کشاورزی آنان نامرغوب می شود،به خاطر ظلمی است که از آنان سرزده است. (1)

پیام ها:

1 ظلم،زمینه ی محرومیّت از نعمت هاست. «فَبِظُلْمٍ» ، «حَرَّمْنٰا» 2 گاهی محرومیّت های اقتصادی و تنگناهای مادّی نشانه ی قهر و کیفر الهی است. «فَبِظُلْمٍ» ، «حَرَّمْنٰا» 3 حرام ها همیشه به خاطر رعایت مسائل بهداشتی نیست. «فَبِظُلْمٍ» ، «حَرَّمْنٰا» 4 گرچه مجازات اصلی در قیامت است،ولی کیفرهای دنیوی حالت هشدار دارد و برای خلاف کاران،کیفر و برای صالحان آزمایش است. «فَبِظُلْمٍ» ، «حَرَّمْنٰا» 5 بستن راه خدا به هر طریق(تحریف،کتمان،بدعت،فساد،انحراف و...) عامل محرومیّت از نعمت هاست. «وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ»

[سوره النساء (4): آیه 161]

اشاره

وَ أَخْذِهِمُ اَلرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَکْلِهِمْ أَمْوٰالَ اَلنّٰاسِ بِالْبٰاطِلِ وَ أَعْتَدْنٰا لِلْکٰافِرِینَ مِنْهُمْ عَذٰاباً أَلِیماً (161)

و به خاطر ربا گرفتن،که از آن نهی شده بودند و خوردن مال مردم به ناحقّ(طیّبات را بر آنان حرام کردیم)و برای کافرانِ از ایشان عذاب دردناکی فراهم ساخته ایم.

نکته ها:

حکم تحریم ربا در تورات،سِفر تثنیه،فصل 23،جملات 19 و 20 آمده است. (2)

ص :432


1- 1) .مستدرک،ج 13،ص 473.
2- 2) .تفسیر نمونه.
پیام ها:

1 رباخواری گرچه به ظاهر منبع درآمد و عامل کامیابی است،ولی در واقع زمینه ی محرومیّت و عذاب است. «حَرَّمْنٰا عَلَیْهِمْ طَیِّبٰاتٍ» ، «أَخْذِهِمُ الرِّبَوا» ، «عَذٰاباً أَلِیماً» 2 همه ی ادیان آسمانی،نسبت به روابط مالی انسان ها و چگونگی دخل و خرج، سخن و حساسیّت دارند. «أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَکْلِهِمْ» ، «بِالْبٰاطِلِ» 3 تا ظلم و ربا و حرام خواری،انسان را در مدار کفر قرار نداده،راه بازگشت آسان است.و گر نه این گونه گناهان زمینه ی کفر و عذاب است. «أَخْذِهِمُ الرِّبَوا» ، «أَعْتَدْنٰا لِلْکٰافِرِینَ»

[سوره النساء (4): آیه 162]

اشاره

لٰکِنِ اَلرّٰاسِخُونَ فِی اَلْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِمٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مٰا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ اَلْمُقِیمِینَ اَلصَّلاٰةَ وَ اَلْمُؤْتُونَ اَلزَّکٰاةَ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ أُولٰئِکَ سَنُؤْتِیهِمْ أَجْراً عَظِیماً (162)

ولی راسخان در علم از یهود و مؤمنان،به آنچه بر تو و آنچه پیش از تو نازل شده است ایمان دارند.و به ویژه برپا دارندگان نماز،و اداکنندگان زکات،و ایمان آورندگان به خدا و قیامتند.بزودی آنان را پاداش بزرگی خواهیم داد.

نکته ها:

از اینکه بارها در قرآن جمله ی «وَ مٰا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ» آمده و یک بار هم عبارت «Bمِنْ بَعْدِکَ » نیامده است،خاتمیّت دین اسلام را می توان فهمید.

در حدیث آمده است:آنکه زکات نمی پردازد،نمازش قبول نیست.پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله نیز نمازگزارانی را که اهل پرداخت زکات نبودند،از مسجد بیرون می کرد.و به فرموده ی قرآن،نمازگزار واقعی بخیل نیست. «إِذٰا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً، إِلاَّ الْمُصَلِّینَ» (1)

ص :433


1- 1) .معارج،21 22.
پیام ها:

1 در انتقاد باید انصاف داشت.در این آیه مؤمنانِ یهود از ظالمان و حرام خواران استثنا شده اند. «لٰکِنِ الرّٰاسِخُونَ» ، «مِنْهُمْ» 2 دانشی ارزشمند است که ریشه و رسوخ در جان داشته باشد. «الرّٰاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» 3 هدف و باورهای مشترک مهم است،نه نژاد و قبیله و زبان. «الرّٰاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ» 4 ایمان به همه ی اصول در همه ی ادیان الهی لازم است. «بِمٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مٰا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ» 5 با آنکه نماز و زکات،در همه ی ادیان بوده اند،ولی به خاطر اهمّیت جداگانه ذکر شده اند. «بِمٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مٰا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ الْمُقِیمِینَ الصَّلاٰةَ وَ...» 6 نماز از زکات جدا نیست و اهل نماز باید اهل انفاق های مالی هم باشند.

«الْمُقِیمِینَ الصَّلاٰةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّکٰاةَ»

7 نماز جایگاه مخصوص دارد.(همه ی جملات آیه با واو و نون آمده «الرّٰاسِخُونَ» ، «الْمُؤْمِنُونَ» ، «الْمُؤْتُونَ »،ولی درباره نماز به جای«مقیمون»کلمه ی« اَلْمُقِیمِینَ »بکار رفته که در زبان عربی،نشانه ی برجستگی آن است.)

[سوره النساء (4): آیه 163]

اشاره

إِنّٰا أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ کَمٰا أَوْحَیْنٰا إِلیٰ نُوحٍ وَ اَلنَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنٰا إِلیٰ إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْمٰاعِیلَ وَ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ اَلْأَسْبٰاطِ وَ عِیسیٰ وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هٰارُونَ وَ سُلَیْمٰانَ وَ آتَیْنٰا دٰاوُدَ زَبُوراً (163)

(ای پیامبر!)ما به تو وحی کردیم،آن گونه که به نوح و پیامبران پس از او وحی کردیم.و(همچنین)به ابراهیم،اسماعیل،اسحاق،یعقوب،اسباط (فرزندان یعقوب)،عیسی،ایوب،یونس،هارون و سلیمان وحی کردیم و به داود،«زبور»دادیم.

ص :434

نکته ها:

در تمام قرآن نام 25 نفر از پیامبران آمده است.نام یازده تن از آنان در این آیه ذکر شده و نام بقیه آنان عبارت است از:

آدم،ادریس،هود،صالح،لوط،یوسف،شعیب،ذی الکفل،موسی،الیاس،یسع، زکریا،یحیی و عُزیر.

در حدیث آمده است:آنچه بر انبیای پیشین وحی شده بود،بر پیامبر اسلام وحی شده است. (1)

« اَلْأَسْبٰاطِ »جمع«سبط»به معنای نوه،عنوان فرزندانی از یعقوب است که به پیامبری رسیدند.

« زَبُوراً »در لغت به معنای کتاب است،ولی در اصطلاح به کتاب حضرت داود گفته می شود.«مزامیر داود»از کتب عهد قدیم(تورات)است و 150 فصل دارد که هر کدام یک«مزمور»است.

پیام ها:

1 وحی و نبوّت،یک جریان و سنّت خلل ناپذیر در تاریخ انسان است. «أَوْحَیْنٰا إِلیٰ نُوحٍ وَ...» 2 بیان نمونه های تاریخی از یک موضوع(مثل وحی بر پیامبران پیشین،)از شیوه های اثبات مدعاست و آگاهی از آنها زمینه ی پذیرش. «أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ کَمٰا أَوْحَیْنٰا إِلیٰ نُوحٍ...» 3 هدف،شیوه و کلّیات محتوای ادیان الهی،یکی است.زیرا سرچشمه ی همه آنها خداوند است. «إِنّٰا أَوْحَیْنٰا...» 4 با آنکه در تاریخ،بارها وحی الهی نازل شده است،چرا اهل کتاب،نبوّت پیامبر را نمی پذیرند و میان او و دیگر انبیا فرق گذاشته،توقّعات اضافی

ص :435


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

دارند؟ «أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ کَمٰا أَوْحَیْنٰا إِلیٰ نُوحٍ...»

[سوره النساء (4): آیه 164]

اشاره

وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْنٰاهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ اَللّٰهُ مُوسیٰ تَکْلِیماً (164)

و به پیامبرانی که پیش از این داستان آنان را برایت باز گفته ایم و پیامبرانی که ماجرای آنان را برای تو نگفته ایم نیز وحی کردیم و خداوند با موسی سخن گفت،سخن گفتنی ویژه.

نکته ها:

در میان سوره های قرآن،سوره های هود و شُعرا،در بیان قصص انبیا،جامعیّت بیشتری دارند.

همه ی پیامبران طرف سخن خدایند،ولی در این میان تنها حضرت موسی علیه السلام «کلیم اللّٰه»شده است.شاید برای آنکه حضرت موسی در مبارزه با فرعون و تحمّل لجاجت و سرسختی بنی اسرائیل،لازم بود بیشتر و پی در پی با خداوند مرتبط باشد و پیام بگیرد،از این رو کلیم اللّٰه شد.

پیام ها:

1 آشنایی با تاریخ انبیا،چنان مفید و درس آموز است که خداوند هم به آن پرداخته است. «رُسُلاً قَدْ قَصَصْنٰاهُمْ عَلَیْکَ» 2 تعداد انبیا بیش از آن است که در قرآن آمده است. «وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ» 3 نه عمر انسان برای شنیدن همه ی تاریخ کافی است و نه نیازی به شنیدن همه ی تاریخ است.باید به مقدار عبرت شنید. «رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ» 4 گاهی نقل یک حادثه،بارها در قرآن تکرار می شود و از برخی حوادث،اصلاً ذکری به میان نمی آید،این نشان می دهد که قرآن،کتاب هدایت و تربیت است،نه داستان سرایی. «لَمْ نَقْصُصْهُمْ»

ص :436

[سوره النساء (4): آیه 165]

اشاره

رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلاّٰ یَکُونَ لِلنّٰاسِ عَلَی اَللّٰهِ حُجَّةٌ بَعْدَ اَلرُّسُلِ وَ کٰانَ اَللّٰهُ عَزِیزاً حَکِیماً (165)

پیامبرانی(را فرستادیم)که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند،تا پس از پیامبران،برای مردم بر خداوند حجّتی نباشد و خداوند همواره شکست ناپذیر و حکیم است.

نکته ها:

این آیه،کلّیات دعوت انبیا و شیوه ی کار و هدف از بعثت آنان را بیان می کند.

عقل همچون وحی،حجّت الهی است،ولی چون مدار ادراکاتش محدود است، به تنهایی کافی نیست و حجّت تمام نیست.لذا انبیا از دانستنی های غیبی و ملکوتی و اخروی که دست عقل از آن کوتاه است خبر می دهند.

قرآن در جای دیگر می فرماید: «وَ لَوْ أَنّٰا أَهْلَکْنٰاهُمْ بِعَذٰابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقٰالُوا رَبَّنٰا لَوْ لاٰ أَرْسَلْتَ إِلَیْنٰا رَسُولاً» (1)اگر ما پیش از فرستادن رسولان،عذابشان کنیم،می گویند:چرا برای ما رسولی بیانگر و هشدار دهنده نفرستادی؟

پیام ها:

1 شیوه تبلیغ انبیا بر دو محور بیم و امید استوار است. «مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ» 2 فلسفه ی بعثت پیامبران،اتمام حجّت خدا بر مردم است،تا نگویند:رهبر و راهنما نداشتیم و نمی دانستیم. «لِئَلاّٰ یَکُونَ لِلنّٰاسِ عَلَی اللّٰهِ حُجَّةٌ» 3 انبیا از نظر صفات شخصی و جسمی،و سوابق زندگی و موقعیّت اجتماعی، سیاسی و خانوادگی،و نیز از جهت داشتن معجزه،بیان صریح و برخورداری از امدادهای غیبی،باید در مرحله ای باشند که کسی نتواند در هیچ زمینه بهانه ای بر آنان بگیرد. «لِئَلاّٰ یَکُونَ لِلنّٰاسِ عَلَی اللّٰهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ» 4 چون خداوند عزیز و حکیم است،هیچ کس حجّتی بر او ندارد. «عَزِیزاً حَکِیماً»

ص :437


1- 1) .طه،134.

[سوره النساء (4): آیه 166]

اشاره

لٰکِنِ اَللّٰهُ یَشْهَدُ بِمٰا أَنْزَلَ إِلَیْکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ اَلْمَلاٰئِکَةُ یَشْهَدُونَ وَ کَفیٰ بِاللّٰهِ شَهِیداً (166)

(گرچه کفّار،بهانه می گیرند)ولی خداوند،به آنچه بر تو نازل کرده گواهی می دهد،که به علم خود بر تو نازل کرد و فرشتگان نیز(بر حقّانیت تو)شهادت می دهند و گواهی خداوند(برای تو)کافی است.

نکته ها:

این که معارف والای قرآن از زبان شخص درس ناخوانده ای،در منطقه ی جهل و شرک و دشمنی بیان شده،و مردم تحوّل یافتند و از تفرقه به وحدت،از بخل به ایثار،از شرک به توحید،از جهل به علم،و از سقوط به عروج معنوی و تشکیل «امّت اسلامی»رسیدند،گواهی خداوند بر لطفی است که به پیامبر و دین او دارد.

پیام ها:

1 در برابر تضعیف های ناحقّ،باید تقویت های بجا صورت گیرد. «لٰکِنِ اللّٰهُ یَشْهَدُ» 2 انبیا هم در مسیر دعوت،نیاز به پشتیبانی خدا دارند. «لٰکِنِ اللّٰهُ یَشْهَدُ» 3 بهترین تکیه گاه و نقطه ی امید هر مبلّغ دین،باید خدا باشد. «لٰکِنِ اللّٰهُ یَشْهَدُ» 4 سرچشمه ی وحی علم بی نهایت الهی است. «أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ» از این رو با پیشرفت علوم،هر روز از معارف قرآن پرده ای برداشته می شود.

5 اگر در گوشه ای از زمین،گنهکاران لجوج بهانه می گیرند،ولی همه ی فرشتگان هستی،به نفع تو گواهی می دهند. «وَ الْمَلاٰئِکَةُ یَشْهَدُونَ»

[سوره النساء (4): آیات 167 تا 169]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلاٰلاً بَعِیداً (167) إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ یَکُنِ اَللّٰهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لاٰ لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً (168) إِلاّٰ طَرِیقَ جَهَنَّمَ خٰالِدِینَ فِیهٰا أَبَداً وَ کٰانَ ذٰلِکَ عَلَی اَللّٰهِ یَسِیراً (169)

قطعاً کسانی که کافر شدند و(با القای شبهه و تهمت و تحقیر)مردم را از راه خدا باز داشتند،به تحقیق گمراه شدند،گمراهی دور(از نجات).

ص :438

همانا کسانی که کافر شدند و ستم کردند،خداوند بر آن نیست که آنان را بیامرزد و به راهی هدایتشان کند.

مگر به راه جهنّم،که برای همیشه در آن ماندگارند و این(عذاب و کیفر)بر خداوند آسان است.

نکته ها:

مراد از« ضَلاٰلاً بَعِیداً »گمراهی مضاعف کافران است.کفر،یک گمراهی است و مانع شدن از ایمان دیگران،گمراهی دگر.کفر یک انحراف است و خود را بر حقّ دانستن،انحرافی بالاتر.کفر،ظلم به خویش است و مانع راه دیگران شدن،ظلم به تاریخ و نسل بشر.

شاید مراد از«ظلم»در آیه ی 168،همان مانع شدن از هدایت دیگران باشد.زیرا چه ظلمی بالاتر از ظلم فکری و فرهنگی و اعتقادی؟ سخت ترین عذاب ها و بدترین تعبیرات،برای کافرانی بیان شده که با انواع تبلیغات،تهمت ها و تهدیدات،مانع رسیدن پیام حقّ به گوش حق جویانند.(عدم مغفرت،عدم هدایت،دوزخی شدن و جهنّم ابدی)

پیام ها:

1 باز دارندگان مردم از هدایت،خود در گمراهی سختی هستند. «ضَلُّوا ضَلاٰلاً بَعِیداً» 2 کفر و ظلم،در کنار همند و نتیجه ی آنها،محرومیّت از آمرزش و هدایت الهی است. «کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا» ، «لاٰ لِیَهْدِیَهُمْ»

ص :439

3 کیفر کافرانِ ظالم که مانع هدایت مردمند،دوزخ ابدی است. «جَهَنَّمَ خٰالِدِینَ فِیهٰا»

[سوره النساء (4): آیه 170]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ قَدْ جٰاءَکُمُ اَلرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّکُمْ فَآمِنُوا خَیْراً لَکُمْ وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلّٰهِ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ کٰانَ اَللّٰهُ عَلِیماً حَکِیماً (170)

ای مردم! همانا پیامبر از سوی پروردگارتان همراه با حقّ(قرآن)برای شما آمده است.پس ایمان بیاورید که برای شما بهتر است و اگر(ناسپاسی کرده و)کفر ورزید پس(بدانید که)آنچه در آسمان ها و زمین است از آن خداست و خداوند،دانا و حکیم است.

نکته ها:

اهل کتاب و حتّی مشرکان در انتظار ظهور پیامبری بودند و زمینه ی ذهنی داشتند،لذا در این آیه بجای«رسولا»می فرماید: «الرَّسُولُ» یعنی همان پیامبری که انتظارش را می کشید،اکنون آمده است،پس به او ایمان بیاورید.

پیام ها:

1 دعوت اسلام،جهانی است و اختصاص به قوم عرب ندارد. «یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ» 2 عامل گسترش دعوت انبیا،حقّانیت آن است. «بِالْحَقِّ» 3 ایمان به نفع خود مردم است و نباید با ایمان خود،بر خداوند منّت گذارند.

بلکه خداوند منّت نهاده که ما را هدایت کرده است. «فَآمِنُوا خَیْراً لَکُمْ» 4 نه کفر مردم به خدا زیان می رساند و نه ایمانشان به او نفعی دارد. «فَآمِنُوا خَیْراً لَکُمْ وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلّٰهِ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ...» 5 بعثت انبیا و محتوای دعوت آنان،بر اساس علم و حکمت الهی است. «کٰانَ اللّٰهُ عَلِیماً حَکِیماً»

ص :440

[سوره النساء (4): آیه 171]

اشاره

یٰا أَهْلَ اَلْکِتٰابِ لاٰ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَ لاٰ تَقُولُوا عَلَی اَللّٰهِ إِلاَّ اَلْحَقَّ إِنَّمَا اَلْمَسِیحُ عِیسَی اِبْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اَللّٰهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقٰاهٰا إِلیٰ مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رُسُلِهِ وَ لاٰ تَقُولُوا ثَلاٰثَةٌ اِنْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ إِنَّمَا اَللّٰهُ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ سُبْحٰانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ کَفیٰ بِاللّٰهِ وَکِیلاً (171)

ای اهل کتاب! در دین خود غلوّ نکنید و جز حقّ،به خداوند نسبتی ندهید.همانا مسیح،عیسی پسر مریم،فرستاده ی خداوند و کلمه ی اوست که به مریم القا نمود و روحی است از جانب او.پس به خداوند و پیامبرانش ایمان آورید،و به تثلیث قائل نشوید.(از این حرف)دست بردارید که به نفع شماست.جز این نیست که اللّٰه خدایی است یکتا،و از اینکه فرزندی داشته باشد منزّه است.

آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است از آن اوست و خداوند برای تدبیر و سرپرستی هستی کافی است.

نکته ها:

«کلمة الله»به انبیا و اولیا گفته می شود،چون همانطور که کلمه،بیانگر مطالبی است که در ذهن گوینده است،پیامبران و اولیا بیانگر کمالات پروردگارند.چنان که در حدیث آمده است:«نحن کلمات الله التامات»ما کلمات کامل الهی هستیم. (1)

شاید هم مراد از کلمه،همان جمله ی «کُنْ فَیَکُونُ» باشد که قول خداوند است و مانند هر سخن دیگر،محصول آن کلمه است. (2)چنان که در جای دیگر،خداوند آفرینش عیسی علیه السلام را به آفرینش آدم علیه السلام تشبیه نموده و می فرماید: «إِنَّ مَثَلَ عِیسیٰ عِنْدَ اللّٰهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ قٰالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» (3)

ص :441


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.
2- 2) .تفسیر المیزان و فی ظلال القرآن.
3- 3) .آل عمران،59.

از امام صادق علیه السلام درباره ی« رُوحٌ مِنْهُ »سؤال شد،حضرت پاسخ دادند:مقصود روح خداست که خداوند آن را در آدم و عیسی علیهما السلام قرار داد. (1)

مسیحیان عقیده به تثلیث دارند و اللّٰه را خدای پدر،مسیح را خدای پسر و جبرئیل را واسطه ی این دو خدا می دانند،که نوعی کفر است.قرآن هم می فرماید:

«لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قٰالُوا إِنَّ اللّٰهَ ثٰالِثُ ثَلاٰثَةٍ» (2)آنان که خدا را یکی از خدایان سه گانه می دانند،کافرند.البتّه گروهی از آنان نیز حضرت مریم را به جای جبرئیل،یکی از خدایان سه گانه می دانند که قرآن در این باره می فرماید: «یٰا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنّٰاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلٰهَیْنِ مِنْ دُونِ اللّٰهِ» (3)ای عیسی! آیا تو به مردم گفته ای که مرا و مادرم را دو خدا قرار دهید؟ در روایات،به غلوّ کنندگان نفرین شده و آنان از بدترین اقسام کفّار و مشرکان به شمار آمده اند. (4)

اگر نداشتن پدر،دلیل بر الوهیّت باشد،حضرت آدم باید به طریق اولی الوهیّت داشته باشد،چون نه پدر داشت و نه مادر.

پیام ها:

1 غلوّ نشانه ی تعصّب نابجا است و در همه ی ادیان ممنوع می باشد.یهود، «عُزیر»را فرزند خدا می دانستند و مسیحیان«عیسی»را. «لاٰ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ» 2 یکی از آفات ادیان آسمانی،غلوّ درباره رهبران دینی است. «لاٰ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ» 3 میانه روی و اعتدال در همه جا لازم است و عشق به اولیای خدا نباید سر از غلوّ درآورد. «لاٰ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ» 4 غلوّ کردن درباره ی انسان ها،گرچه پیامبر باشند،توهین به خداوند و نسبت ناروا دادن به اوست. «لاٰ تَقُولُوا عَلَی اللّٰهِ إِلاَّ الْحَقَّ»

ص :442


1- 1) .کافی،ج 1،ص 133.
2- 2) .مائده،73.
3- 3) .مائده،115.
4- 4) .میزان الحکمة.

5 در قرآن و انجیل،حضرت عیسی پیامبر خدا معرفی شده است،نه خدا یا فرزند خدا. (1)«عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللّٰهِ» 6 آفرینش غیر طبیعی عیسی،آیه و نشانه ی خداست،آن گونه که کلمه،تابلو و نشانه ی معناست. «کَلِمَتُهُ أَلْقٰاهٰا» 7 عیسی جزیی از خدا نیست،بلکه پرتوی از قدرت حیات بخش الهی است.

«رُوحٌ مِنْهُ»

8 قرآن،بیانگر عقیده ی صحیح و نافی عقاید باطل است. «لاٰ تَغْلُوا» ، «لاٰ تَقُولُوا ثَلاٰثَةٌ...» 9 خداوند جسم نیست تا فرزند داشته باشد. «سُبْحٰانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ» (تعبیراتی چون«ثار الله»،«ید الله»،«کلمة الله»که در متون دینی آمده،تعبیرات مجازی است) 10 خدایی که آسمان ها ملک اوست،چه نیازی به فرزند و شریک دارد؟ «سُبْحٰانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ» 11 هر چیزی از خداست،پس باید بنده ی او بود و تنها به او توکّل کرد. «لَهُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی الْأَرْضِ وَ کَفیٰ بِاللّٰهِ وَکِیلاً»

[سوره النساء (4): آیه 172]

اشاره

لَنْ یَسْتَنْکِفَ اَلْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً لِلّٰهِ وَ لاَ اَلْمَلاٰئِکَةُ اَلْمُقَرَّبُونَ وَ مَنْ یَسْتَنْکِفْ عَنْ عِبٰادَتِهِ وَ یَسْتَکْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ إِلَیْهِ جَمِیعاً (172)

و هرگز مسیح از اینکه بنده خدا باشد استنکاف ندارد و فرشتگان مقرّب نیز (سرپیچی ندارند)و هر کس از بندگی خداوند سرپیچی کند و تکبّر ورزد،پس (بداند که)بزودی همه را به نزد خود محشور می کند.

ص :443


1- 1) .در قرآن 17 بار،عیسی به مریم نسبت داده شده تا فرزند خدا بودن را نفی کند.در اناجیل هم از او به عنوان فرستاده ی خدا یاد شده است،نه خدا.در اناجیل،حضرت عیسی علیه السلام 80 بار خود را بنده و رسول خدا معرّفی کرده است.تفسیر فرقان.
نکته ها:

امام رضا علیه السلام به جاثلیق رهبر مسیحیان آن زمان فرمود:همه چیزِ عیسی خوب بود،جز آنکه اهل عبادت نبود.جاثلیق ناراحت شد و گفت:او بیشترین عبادت را انجام می داد.حضرت پرسید:چه کسی را می پرستید؟ جاثلیق خاموش شد، چون فهمید که هدف امام آن است که بفهماند«عابد»نمی تواند«معبود»باشد.

مردم نسبت به عبادت خداوند سه حالت دارند:گروهی مستکبر،گروهی تسلیم و گروهی طالب.حضرت علی علیه السلام می فرماید:«کفی بی عزا ان اکون لک عبدا و کفی بی فخرا ان تکون لی ربا»برایم همین افتخار بس که بنده ی تو باشم. (1)

پیام ها:

1 در امور دینی،کاسه ی داغ تر از آش نباشید.عیسی خود را بنده ی خدا می داند، چرا شما او را فرزند خدا می شناسید؟! «لَنْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً لِلّٰهِ» 2 مسیح،نه تنها عبادت می کند،بلکه«عبد»و یکپارچه بنده اوست. «عَبْداً لِلّٰهِ» 3 فرشتگان مقرّب(از جمله روح القدس هم)بندگی خدا می کنند،چرا روح القدس را یکی از سه خدا می دانید؟ «وَ لاَ الْمَلاٰئِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ» 4 سرچشمه ی ترک عبادت،تکبّر است و اگر روح استکباری شد،همه نوع خطر را در پی دارد. «وَ مَنْ یَسْتَنْکِفْ عَنْ عِبٰادَتِهِ وَ یَسْتَکْبِرْ...» 5 بازگشت همه به سوی خداست،پس از قیامت بترسیم و تکبّر نکنیم.

«فَسَیَحْشُرُهُمْ إِلَیْهِ جَمِیعاً»

[سوره النساء (4): آیه 173]

اشاره

فَأَمَّا اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَمَّا اَلَّذِینَ اِسْتَنْکَفُوا وَ اِسْتَکْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَذٰاباً أَلِیماً وَ لاٰ یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَلِیًّا وَ لاٰ نَصِیراً (173)

ص :444


1- 1) .بحار،ج 94،ص 92.

پس آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند،خداوند پاداش آنان را کامل می دهد و از فضل خویش به ایشان افزون تر می بخشد و امّا آنان که سرپیچی کردند و تکبّر ورزیدند،خداوند آنان را به عذابی دردناک کیفرشان می دهد و در برابر(قهر)خدا برای خود دوست و یاوری نخواهند یافت.

نکته ها:

اهل کتاب،یا پیامبر خود را برتر می دانستند و درباره ی او غلوّ می کردند و یا خود را برتر می دانستند و می گفتند: «نَحْنُ أَبْنٰاءُ اللّٰهِ» (1)و یا دیگران را تحقیر می کردند. «قٰالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصٰاریٰ عَلیٰ شَیْءٍ...» (2)در حالی که در قیامت هیچکدام از اینها کارساز نیست و ایمان و عمل لازم است.

پیام ها:

1 راه نجات،ایمان و عمل صالح است. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ» 2 ایمان مقدّم بر عمل است و اعمال بدون ایمان،مانند اسکناس بی پشتوانه است. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ» 3 اگر می خواهید اخلاق الهی داشته باشید،اجرت کارگر را کامل بپردازید و چیزی هم اضافه دهید. «فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» 4 بدون ایمان و عمل،انتظار هیچ شفاعتی از مسیح و دیگران نداشته باشید.

«لاٰ یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللّٰهِ وَلِیًّا وَ لاٰ نَصِیراً»

[سوره النساء (4): آیه 174]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ قَدْ جٰاءَکُمْ بُرْهٰانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنٰا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً (174)

ای مردم! از سوی پروردگارتان برای شما برهان و حجّتی آمده است و نوری روشنگر(همچون قرآن)را به سوی شما فرود آوردیم.

ص :445


1- 1) .مائده،18.
2- 2) .بقره،11.
نکته ها:

طبق روایات،مراد از« بُرْهٰانٌ »شخص پیامبر و مراد از« نُوراً مُبِیناً »،قرآن است.و به راستی که پیامبر،برهان دین است،چرا که کسی درس ناخوانده،چنین معارف و کتابی را آورده که هر چه زمان می گذرد و علوم رشد می کند،حقّانیت دین و عمق تعالیمش روشن تر می شود.

پیام ها:

1 اسلام با همه ی مردم و همه ی نسل ها و عصرها سخن می گوید و پیامش جهانی است. «یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ» 2 فرستادن نور و برهان،از شئون ربوبیّت خداست. «مِنْ رَبِّکُمْ» 3 قرآن کتاب استدلال،هدایت و نور است. «نُوراً مُبِیناً»

[سوره النساء (4): آیه 175]

اشاره

فَأَمَّا اَلَّذِینَ آمَنُوا بِاللّٰهِ وَ اِعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ یَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِرٰاطاً مُسْتَقِیماً (175)

پس کسانی که به خداوند ایمان آورده و به او توسّل جستند،به زودی آنان را در رحمت و فضل خویش وارد می کند و آنان را به سوی خود در راه راست هدایت می کند.

نکته ها:

ممکن است مراد از اعتصام به خداوند در این آیه،اعتصام به اولیا و رهبران الهی باشد که مانع تفرّق و تشتّت می گردند.در زیارت جامعه می خوانیم:«من اعتصم بکم فقد اعتصم بالله».

در دو آیه ی قبل،ایمان و عمل صالح وسیله ی دریافت لطف الهی عنوان شد و در این آیه ایمان و اعتصام به خداوند.این نشانه ی آن است که راه اعتصام به خدا و پیوستن به او،عمل صالح است.

ص :446

پیام ها:

1 پاداش های الهی،فضل و رحمت اوست،نه استحقاق ما. (1)«فِی رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ» 2 گرچه خدا هر که را بخواهد هدایت می کند، «یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ» (2)ولی زمینه و وسیله هدایت را خودمان با ایمان و اعتصام باید فراهم سازیم. «یَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ» 3 نیاز به هدایت الهی،حتّی پس از ایمان و اعتصام هم باقی است و یک لحظه از هدایت او بی نیاز نیستیم. «یَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ» 4 راه مستقیم،راهی است که انسان را به خدا برساند. «یَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِرٰاطاً مُسْتَقِیماً»

[سوره النساء (4): آیه 176]

اشاره

یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اَللّٰهُ یُفْتِیکُمْ فِی اَلْکَلاٰلَةِ إِنِ اِمْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَهٰا نِصْفُ مٰا تَرَکَ وَ هُوَ یَرِثُهٰا إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهٰا وَلَدٌ فَإِنْ کٰانَتَا اِثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا اَلثُّلُثٰانِ مِمّٰا تَرَکَ وَ إِنْ کٰانُوا إِخْوَةً رِجٰالاً وَ نِسٰاءً فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ اَلْأُنْثَیَیْنِ یُبَیِّنُ اَللّٰهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَ اَللّٰهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (176)

(ای پیامبر!)از تو فتوا می خواهند،بگو:خداوند درباره ی(ارث)کلاله(برادر و خواهر پدری یا پدر و مادری)به شما چنین فتوا می دهد که:اگر مردی بمیرد و فرزندی(یا پدر و مادری)نداشته باشد ولی خواهری داشته باشد،نصف آنچه به جا گذاشته از آنِ خواهر است و او نیز از خواهرش اگر فرزندی نداشته باشد همه اموال را ارث می برد و اگر دو خواهر باشند،دو سوّم دارایی به جامانده را ارث می برند(هر کدام یک سوّم)و اگر چند برادر و خواهر باشند مرد برابر سهم دو زن ارث می برد.خداوند احکام را برای شما بیان می کند تا گمراه نشوید و خداوند به هر چیز دانا است.

ص :447


1- 1) .و همین که این رحمت و فضل خود را در آیات دیگر اجر و پاداش کار ما دانسته،خود لطفی دیگر است و گر نه مزد چند دقیقه کار ناقص،این همه بهشت و قصر و رحمت نیست.
2- 2) .ابراهیم،4.
نکته ها:

در آیه 12 همین سوره آمده بود که خواهر و برادر از یکدیگر یک ششم ارث می برند و اینجا می فرماید:نصف.این به خاطر آن است که در آنجا مراد،خواهر و برادر مادری بود و در اینجا پدری،یا پدر و مادری. (1)

ارث بردن خواهر و برادر از میّت،وقتی است که او فرزند یا پدر و مادر نداشته باشد.و گر نه نوبت به خواهر و برادر نمی رسد.

سوره ی نساء با مسائل خانواده آغاز شد و با مسائل خانواده به پایان رسید.

پیام ها:

1 وظیفه ی مردم،برای یادگیری مسائل و احکام دینی،رجوع به رهبران دینی است. «یَسْتَفْتُونَکَ» 2 دین برای دنیای مردم برنامه دارد.موضوع ارث از یک جهت موضوعی اقتصادی و از جهتی موضوعی خانوادگی است و دین به لحاظ هر دو جهت، برای آن احکامی مقرّر داشته است. «قُلِ اللّٰهُ یُفْتِیکُمْ» 3 رعایت اولویّت ها در تقسیم ارث،بیانگر اولویّت ها در رسیدگی به اعضای فامیل است.پدر و مادر و فرزندان در یک ردیف اند،امّا خواهران و برادران در مرحله ی بعدی. «لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ» 4 دو برابر بودن سهم ارث مرد نسبت به زن،بر پایه علم الهی است،نه شرایط خاص اجتماعیِ زمان پیامبر که زنان ضعیف شمرده می شدند. «وَ اللّٰهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» پایان نساء

ص :448


1- 1) .تفسیر نمونه.

جلد سوم

اشاره

ص :1

ص :2

ص :3

ص :4

ص :5

ص :6

ص :7

پیشگفتار

اشاره

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

«الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و اهل بیته المعصومین» همین که دروس سطح و مقداری از درس خارج را در حوزه علمیه قم گذراندم به فکر آشنایی بیشتر با قرآن افتادم.با تنی چند از دوستانم هر کدام تفسیری را مطالعه و مباحثه می کردیم و خلاصه آن را یادداشت می کردم،این کار تا پایان چند جزء قرآن ادامه داشت.

در آن ایام شنیدم که آیت اللّه مکارم شیرازی دامت برکاته با جمعی از فضلاء تصمیم دارند تفسیری بنویسند.ایشان نوشته های تفسیری مرا دیدند و پسندیدند و من نیز به آن جمع پیوستم.

پانزده سال طول کشید تا تفسیر نمونه در 27 جلد به اتمام رسید و تا حال بارها تجدید چاپ و به چند زبان ترجمه شده است.تقریباً نیمی از تفسیر نمونه تمام شده بود که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی رضوان اللّه علیه به پیروزی رسید و من از همان روزهای اول بنا به فرمایش مرحوم علامه شهید مطهری به تلویزیون رفتم و الان حدود هفده سال است که هر شب جمعه تحت عنوان درسهایی از قرآن در تلویزیون برنامه دارم.البتّه تا پایان تفسیر نمونه همکاری ادامه داشت و در این بین به فکر افتادم درس تفسیری را در سطح فهم عمومی در رادیو شروع کنم.برای این کار علاوه،بر تفسیر نمونه از ده تفسیر دیگر نیز یادداشت هایی برداشتم.الان حدود هشت سال است که هر هفته یک روز در رادیو و در ماه رمضان هر روز بحث تفسیر

ص :8

تحت عنوان«آئینه وحی»ادامه دارد.

بارها پیشنهاد شده آنچه را که در رادیو می گویم به صورت کتاب منتشر کنم.تا اینکه چند جزء از نوشته هایم را نزد آیت اللّه حاج سید مهدی روحانی و آیت اللّه مصباح یزدی دامت برکاتهما خواندم و به سبک و برداشت های تفسیری خود اطمینان بیشتری پیدا کرد.یادداشت ها را برای بازنویسی در اختیار حجة الاسلام محمدیان و حجة الاسلام و حجة الاسلام محدثی قرار دادم.بعد از تدوین آنها را در اختیار مؤسسه در راه حقّ(قم)گذاشتم تا زیر نظر آیت اللّه استادی منتشر و در دسترس علاقمندان قرار گیرد.

همکاران

در چهار جزء اول قرآن کریم حجة الاسلام دهشیری و حجة الاسلام جعفری (که نیمی از هفته را از نطنز به تهران می آمدند)در تتبع تفاسیر مرا کمک کردند.

و از جزء پنجم قرآن کریم تا شانزدهم(که تاریخ نوشتن این پیشگفتار است) حجة الاسلام سید جواد بهشتی و حجة الاسلام شیخ محمود متوسل در این کار مقدّس همکاری داشته اند.

امتیازات

1 این تفسیر از اصطلاحات فنی،ادبی،فقهی،کلامی،فلسفی که فهم آن مخصوص گروه خاصی است احتراز کرده و تنها درسهایی از قرآن را که قابل ترجمه به زبان های زنده ی دنیا و به صورت تابلو و پیام باشد آورده است.

2 از تفسیر به رأی احتراز شده و تنها از متن آیات و یا روایاتی که از اهل بیت رسول اللّٰه صلی اللّٰه علیه و آله آمده استفاده شده است.

3 بیشتر پیام ها و درسها از متون تفاسیر معتبر شیعه و سنی استفاده شده و گاهی هم نکاتی که یاد شده از بنده یا همکاران عزیز بوده است.

از خداوند می خواهم به همه ما اخلاص و توفیق تدبر و عمل و تبلیغ و نشر معارف قرآن را مرحمت فرماید و به ما نیز توفیق اتمام این کار مقدّس را مرحمت کرده و قرآن را نور دنیا و برزخ و قیامت ما قرار دهد.

ص :9

از مردم عزیز می خواهم که به آموزش قرآن تنها در سطح تلاوت و تجوید و ترتیل و تواشیح اکتفاء نکنند و مسأله ی اصلی را تدبر و عمل به قرآن قرار دهند.

از علما و فضلا می خواهم که در تبلیغ و تدریس،قرآن را در متن و مقصد اعلی قرار دهند و در هر منطقه ای در مراکز علمی و فرهنگی و مساجد و مدارس جلسه تفسیر قرآن برپا شود.

از همه کسانی که در آشنایی من با اسلام و قرآن و اهل بیت پیامبر نقش داشته اند تشکر می کنم و برای آنان به خصوص اساتید و پدر و مادرم از خدای منّان جزای خیر خواهانم.

از کسانی که در تألیف این تفسیر و چاپ و تصحیح و نشر آن کمک کرده اند و از افرادی که انتقاد یا پیشنهادهای سازنده و مفیدی برای تکمیل کار داشته باشند نیز تشکّر می کنم.

محسن قرائتی 74/8/3 /29جمادی الاول1415/

ص :10

ص :11

ص :12

ص :13

ص :14

[تفسیر سوره مائدة]

سیمای سوره مائده

این سوره یکصد و بیست آیه دارد و چند ماه پیش از رحلت پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله نازل شده و هیچ یک از آیات آن نسخ نگشته است.

این سوره به خاطر دعای حضرت عیسی علیه السلام برای نزول مائده ی آسمانی که در آیه ی 114 آمده،«مائده»نامیده شده است.البتّه به«عهد»و«عقود»نیز نام گذاری شده و در مجموع آیاتِ این سوره نسبت به یک پیمان شکنی مهم هشدار می دهد.

بیشترین خطاب «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» در این سوره است.مثلاً در سوره بقره یازده مرتبه،ولی در این سوره شانزده مرتبه آمده است.

این سوره شامل مسائلی از قبیل:ولایت و رهبری،ردّ عقیده تثلیث،وفای به عهد و پیمان ها،گواهی دادن به عدل،تحریم قتل،احکام خوردنی ها،احکام وضو،غسل و تیمّم،سفارش به عدالت اجتماعی و احکام وصیّت،قصاص، سرقت،زنا و...می باشد.

چون از آخرین سوره هایی است که نازل شده،با جمله ی« أَوْفُوا بِالْعُقُودِ »در آغاز سوره،سفارش به انجام همه ی تعهّدات و پیمان ها دارد.

ص :15

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

[سوره المائدة (5): آیه 1]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ اَلْأَنْعٰامِ إِلاّٰ مٰا یُتْلیٰ عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی اَلصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اَللّٰهَ یَحْکُمُ مٰا یُرِیدُ (1)

5\1

ای کسانی که ایمان آورده اید! به عقد و پیمان ها(ی خود،با خدا و مردم)وفا کنید.(خوردن گوشت)چهارپایان برای شما حلال گشته،مگر آنها که (حکم حرمتش)بر شما خوانده خواهد شد،و در حال احرام شکار را حلال نشمرید،همانا خداوند به هر چه خواهد(و مصلحت بداند)حکم می کند.

نکته ها:

کلمه ی« بَهِیمَةُ »در اینجا به معنای چهارپا و اعم از« اَلْأَنْعٰامِ »است،« اَلْأَنْعٰامِ »را به گاو و شتر و گوسفند می گویند و« بَهِیمَةُ الْأَنْعٰامِ »که سه بار در قرآن آمده به معنای حلال بودن گوشت این چهارپایان است. (1)امام صادق علیه السلام فرمودند:مراد از« بَهِیمَةُ الْأَنْعٰامِ »،جنین حیوان ذبح شده است که تزکیه ی مادرش،تزکیه ی او نیز به شمار می رود. (2)مرحوم فیض در تفسیر صافی می فرماید:ممکن است این روایت بیان مصداق پنهان آن باشد و یا اینکه از شکم مادر به آنها«بهیمة»گفته می شود،بنا بر این منافاتی با تعمیم ندارد. (3)

ص :16


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .کافی،ج 6،ص 234.
3- 3) .قاموس القرآن.

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:«لا دین لمن لا عهد له» (1)،کسی که وفا ندارد،دین ندارد.آری،اگر به پیمان ها عمل نشود،اساس جامعه و اعتماد عمومی بهم می ریزد و هرج و مرج پیش می آید.

قرآن،وفای به پیمان حتّی با مشرکان را لازم می داند، «فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلیٰ مُدَّتِهِمْ» (2)و طبق حدیثی از امام صادق علیه السلام وفا به پیمان فاجران هم لازم است. (3)

بر اساس روایتی دیگر،اگر یک مسلمان حتّی با اشاره،به دشمن کافر امان داد،بر دیگر مسلمانان رعایت این پیمان اشاره ای،الزامی است. (4)

کتب آسمانی،عهد خداوند هستند و باید به آنها وفادار بود،عهد قدیم(تورات)،عهد جدید (انجیل)و عهد اخیر(قرآن).در حدیث می خوانیم:«القرآن عهد الله» (5)

پیام ها:

1 مسلمانان باید به همه ی پیمان ها،(با هر کس و هر گروه،)پایبند باشند،چه قراردادهای لفظی،چه کتبی و چه عملی؛پیمان های سیاسی،اقتصادی، اجتماعی و یا خانوادگی؛با قوی یا ضعیف،با دوست یا دشمن،با خدا(مثل نذر و عهد)یا مردم،با فرد یا جامعه،با کوچک یا بزرگ،با کشورهای منطقه یا قراردادهای بین المللی.کلمه ی «بِالْعُقُودِ» دارای الف و لام است که شامل همه ی قراردادها می شود. «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» 2 ایمان،ضامن وفا به عهد و پیمان هاست. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» 3 آن گونه که پیمان شکنی و ظلم،رمز محرومیّت از نعمت ها و الطاف الهی است، (6)پایبندی به عهد و پیمان،عامل بهره گیری از آنهاست. «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ» (آری،خوش قولی،رمز خوش روزی بودن است.در مَثَل است:

آدم خوش حساب،شریک مال مردم است.)

ص :17


1- 1) .بحار،ج 16،ص 144.
2- 2) .توبه،4.
3- 3) .کافی،ج 2،ص 162.
4- 4) .مستدرک،ج 2،ص 250.
5- 5) .کافی،ج 6،ص 198.
6- 6) .اشاره به آیات 160 نساء و 146 انعام.

4 حال که خداوند انواع نعمت ها را در اختیار ما گذاشته است،پس به پیمان های او وفادار باشیم. «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ» 5 یکی از پیمان های الهی،توجّه به احکام حلال و حرام در خوردنی هاست.

«أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ»

6 اسلام،هم به مسائل اجتماعی و هم به مسائل اقتصادی توجّه دارد.(وفای به عهد،مسئله ی اجتماعی و بهره گیری از حیوانات،از مسائل اقتصادی است.) «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعٰامِ» 7 مصرف گوشت گاو،شتر و گوسفندی که مرده یا خفه و...شده باشند،حرام است. «إِلاّٰ مٰا یُتْلیٰ عَلَیْکُمْ» 8 همه ی چهارپایان حلال نیستند. «إِلاّٰ مٰا یُتْلیٰ عَلَیْکُمْ» (بنا بر اینکه جمله،مربوط به انواع چهارپایان باشد.) 9 برای حفظ حرمت احرام باید کمی هم محرومیّت چشید و از شکار،چشم پوشید. «غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ» 10 عمل به محرّمات احرام،از جمله موارد وفای به عهد و پیمان با خداست.

«أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»)

... («غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ» 11 احرام،عهد و پیمان با خداوند است. «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ») ... («وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ» 12 احرام،حالتی خاص و ویژه و دارای احترام است. «وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ»

ص :18

[سوره المائدة (5): آیه 2]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تُحِلُّوا شَعٰائِرَ اَللّٰهِ وَ لاَ اَلشَّهْرَ اَلْحَرٰامَ وَ لاَ اَلْهَدْیَ وَ لاَ اَلْقَلاٰئِدَ وَ لاَ آمِّینَ اَلْبَیْتَ اَلْحَرٰامَ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْوٰاناً وَ إِذٰا حَلَلْتُمْ فَاصْطٰادُوا وَ لاٰ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَ تَعٰاوَنُوا عَلَی اَلْبِرِّ وَ اَلتَّقْویٰ وَ لاٰ تَعٰاوَنُوا عَلَی اَلْإِثْمِ وَ اَلْعُدْوٰانِ وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ إِنَّ اَللّٰهَ شَدِیدُ اَلْعِقٰابِ (2)

ای کسانی که ایمان آورده اید! حرمت شعائر الهی،و ماه حرام،و قربانی حج و حیواناتی که برای حج علامت گذاری شده اند و راهیان خانه خدا،که فضل و خشنودی پروردگارشان را می طلبند نشکنید،و هر گاه از احرام بیرون آمدید(و اعمال عمره را به پایان رساندید)می توانید شکار کنید.و دشمنی با گروهی که شما را از مسجد الحرام بازداشتند،شما را به بی عدالتی و تجاوز وادار نکند.و در انجام نیکی ها و دوری از ناپاکی ها یکدیگر را یاری دهید،و هرگز در گناه و ستم،به هم یاری نرسانید،و از خداوند پروا کنید،که همانا خداوند،سخت کیفر است.

نکته ها:

« اَلْهَدْیَ »،حیوان بی نشانی است که برای قربانی در حج هدیه می شود،و« اَلْقَلاٰئِدَ »حیواناتی هستند که پیش از مراسم حج،با آویختن چیزی به گردن آنها یا داغ زدن،علامت دار می شوند تا در مناسک حج،قربانی شوند.

خداوند در ابتدای این آیه،احترام به همه شعائر را واجب و هتک حرمت آنها را حرام نموده است،ولی در میان شعائر،چند مورد را به خصوص ذکر کرده است از جمله:چهار ماه رجب، ذیقعده،ذیحجّه و محرّم که جنگ در آنها حرام است و ماه ذیحجّه که حج در آن انجام می شود،هَدْی که قربانی بی نشان است و قلائد که قربانی نشان دار است.

ص :19

در سال ششم هجری،مسلمانان با طیّ هشتاد فرسخ راه از مدینه به مکّه آمده بودند تا حج بگذارند،ولی کافران مانع شدند و صلح حدیبیه پیش آمد.اکنون که مکّه فتح شده،نباید دست به تجاوز بزنند. «صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرٰامِ» اگر تحصیل علم یک«بِرّ»است،زمینه های آن چون:تأمین مدرسه،کتاب،کتابخانه، آزمایشگاه،وسیله نقلیّه و استاد و...همه«تعاون بر بِرّ»است.

همیاری در نیکی و پاکی

در آیه 177 سوره ی بقره،مواردی از«برّ»را بیان کرده است: «لٰکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّٰهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلاٰئِکَةِ وَ الْکِتٰابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی الْمٰالَ عَلیٰ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبیٰ وَ الْیَتٰامیٰ وَ...» ، «وَ أُولٰئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» برّ،ایمان به خدا و قیامت و فرشتگان و کتاب آسمانی و انبیا و رسیدگی به محرومان جامعه و پایبندی به قراردادها و صبر در کارهاست.

در روایات بسیاری به تعاون بر نیکی ها و یاری رساندن به مظلومان و محرومان،سفارش شده و از کمک و یاری به ستمگران نهی شده است و ما در اینجا چند حدیث را برای تبرّک ذکر می کنیم:

امام صادق علیه السلام فرمود:هر کس برای یاری رساندن به دیگران گامی بردارد،پاداش مجاهد و رزمنده دارد. (1)

تا زمانی که انسان در فکر یاری رساندن به مردم است خداوند او را یاری می کند. (2)

یاری کردن مسلمان،از یک ماه روزه ی مستحبّی و اعتکاف بهتر است. (3)

هر کس ظالمی را یاری کند خودش نیز ظالم است. (4)

حتّی در ساختن مسجد،ظالم را یاری نکنید. (5)

ص :20


1- 1) .وسائل،ج 8،ص 602.
2- 2) .وسائل،ج 8،ص 586.
3- 3) .وسائل،ج 11،ص 345.
4- 4) .وسائل،ج 11،ص 345.
5- 5) .وسائل،ج 12،ص 130.
پیام ها:

1 خداوند از مؤمنان،انتظار ویژه ای دارد. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تُحِلُّوا») ...

2 احترام گذاردن به شعائر الهی،وظیفه ی اهل ایمان است. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تُحِلُّوا شَعٰائِرَ اللّٰهِ» 3 هتک حرمت و قداست شعایر الهی،حرام است. «لاٰ تُحِلُّوا شَعٰائِرَ اللّٰهِ» 4 همه ی زمان ها یکسان نیستند.برخی روزها مثل أیّام اللّه و برخی ماهها مثل ماهِ حرام،احترام ویژه ای دارند. «وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرٰامَ» 5 حیوانی هم که در مسیر هدف الهی قرار گیرد،احترام دارد. «وَ لاَ الْهَدْیَ وَ لاَ الْقَلاٰئِدَ» 6 راهیان خانۀ خدا باید مورد احترام قرار گیرند. «وَ لاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرٰامَ» (هر برنامه ای که به احترام و امنیّت زائران خانه خدا ضربه بزند حرام است، خواه در سفر حج باشد یا عمره.) 7 هدف اصلی در حج،زیارت کعبه است. «آمِّینَ الْبَیْتَ» 8 حج و عمره،راهی برای تحصیل دنیا و آخرت است. «یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْوٰاناً» 9 سراغ سود حلال رفتن یک ارزش است.قرآن،فضل پروردگار را که همان سودِ کسب و کار است،در کنار رضوان و قرب الهی قرار داده است. «یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْوٰاناً» 10 هر نوع فعّالیّت اقتصادی و تجاری در مکّه،برای کشورهای اسلامی آزاد است. «یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ» 11 بهره های مادّی،تفضّل الهی به انسان و از شئون ربوبیّت اوست. «فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ» 12 دشمنی های دیگران در یک زمان،مجوّز ظلم و تجاوز ما در زمانی دیگر

ص :21

نمی شود. «وَ لاٰ یَجْرِمَنَّکُمْ») ... («أَنْ تَعْتَدُوا» 13 بی عدالتی و تجاوز از حدّ،حرام است حتّی نسبت به دشمنان. «شَنَآنُ قَوْمٍ») ... («أَنْ تَعْتَدُوا» (در انتقام نیز عدالت را رعایت کنید.) 14 احساسات دینی،بهانه ی ظلم نشود. «صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرٰامِ أَنْ تَعْتَدُوا» 15 وفای به پیمان ها و حفظ حرمت و قداست شعائر الهی نیاز به همیاری و تعاون دارد. «لاٰ تُحِلُّوا شَعٰائِرَ اللّٰهِ») ... («وَ تَعٰاوَنُوا» 16 چشم پوشی از خطای دیگران،یکی از راه های تعاون بر نیکی است.

«لاٰ یَجْرِمَنَّکُمْ»)

... («تَعٰاوَنُوا» 17 حکومت و جامعه ی اسلامی،باید در صحنه ی بین المللی،از مظلوم و کارهای خیر حمایت و ظالم و بدی ها را محکوم کند. «تَعٰاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْویٰ وَ لاٰ تَعٰاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوٰانِ» 18 برای رشد همه جانبه ی فضایل باید زمینه ها را آماده ساخت و در راه رسیدن به آن هدف،تعاون داشت. «تَعٰاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ» 19 به جای حمایت از قبیله،منطقه،نژاد و زبان،باید از«حقّ»حمایت کرد و به «بِرّ»یاری رساند. «تَعٰاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ» 20 در جامعه ی اسلامی،نیکوکار تنها نیست و ستمگر یاور ندارد. «تَعٰاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ») ... («وَ لاٰ تَعٰاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوٰانِ» 21 کسانی که قداست شعائر الهی را می شکنند و به بدی ها کمک می کنند،باید خود را برای عقاب شدید الهی آماده کنند. «وَ اتَّقُوا اللّٰهَ إِنَّ اللّٰهَ شَدِیدُ الْعِقٰابِ»

ص :22

[سوره المائدة (5): آیه 3]

اشاره

حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ اَلْمَیْتَةُ وَ اَلدَّمُ وَ لَحْمُ اَلْخِنْزِیرِ وَ مٰا أُهِلَّ لِغَیْرِ اَللّٰهِ بِهِ وَ اَلْمُنْخَنِقَةُ وَ اَلْمَوْقُوذَةُ وَ اَلْمُتَرَدِّیَةُ وَ اَلنَّطِیحَةُ وَ مٰا أَکَلَ اَلسَّبُعُ إِلاّٰ مٰا ذَکَّیْتُمْ وَ مٰا ذُبِحَ عَلَی اَلنُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلاٰمِ ذٰلِکُمْ فِسْقٌ اَلْیَوْمَ یَئِسَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلاٰ تَخْشَوْهُمْ وَ اِخْشَوْنِ اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ اَلْإِسْلاٰمَ دِیناً فَمَنِ اُضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجٰانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (3)

بر شما،(خوردن گوشت)مردار،خون،گوشت خوک و حیوانی که به نام غیر خدا ذبح شود،و حیوانی(حلال گوشت)که بر اثر خفه شدن،یا کتک خوردن،یا پرت شدن،یا شاخ خوردن بمیرد،و نیم خورده درندگان حرام شده است مگر آنکه(قبل از کشته شدن به دست درّنده،)به طور شرعی ذبح کرده باشید.همچنین حرام است حیوانی که برای بت ها ذبح شده یا به وسیله ی چوبه های قمار تقسیم می کنید.همه ی اینها نافرمانی خداست.

امروز،(روز هجده ذی الحجّه سال دهم هجری که حضرت علی علیه السلام به فرمان خدا به جانشینی پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله منصوب شد)کافران از(زوال) دین شما مأیوس شدند،پس،از آنان نترسید و از من بترسید.امروز دینتان را برای شما کامل کردم،و نعمت خود را بر شما تمام نمودم،و اسلام را به عنوان«دین»برایتان برگزیدم.پس هر که در گرسنگی گرفتار شود،بی آنکه میل به گناه داشته باشد،(می تواند از خوردنی های تحریم شده بهره ببرد.)همانا خداوند،بخشنده و مهربان است.

ص :23

نکته ها:
اشاره

در آیه ی اوّل گذشت که بهره گیری از گوشت چهارپایان،حلال است،مگر آنچه تحریم آن بعداً بیان شود.این آیه،ده مورد از گوشت های حرام را بیان کرده است.

« اَلْمُنْخَنِقَةُ »،حیوانی است که خفه شده باشد،چه به دست انسان یا حیوان،یا خود بخود.

« اَلْمَوْقُوذَةُ »،حیوانی است که با ضرب و شکنجه جان دهد.رسم عرب آن بوده که بعضی حیوانات را به احترام بت ها آن قدر می زدند تا جان دهد و این کار را نوعی عبادت می پنداشتند. (1)« اَلْمُتَرَدِّیَةُ »،حیوان پرت شده از بلندی و« اَلنَّطِیحَةُ »،حیوانی که بر اثر شاخ خوردن مرده باشد.

تحریم آنچه که در این آیه مطرح شده است،در سوره های انعام و نحل و بقره آمده است ولی در این آیه،نمونه های مردار(خفه شده،کتک خورده،شاخ خورده و...بیان شده است.

امام باقر علیه السلام فرمودند:ولایت،آخرین فریضه الهی است سپس آیه ی «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» را تلاوت نمودند. (2)

بت ها،مجسمه هایی بود که شکل داشت،امّا« اَلنُّصُبِ »،سنگ های بی شکلی بود که اطراف کعبه نصب شده بود و در برابرش قربانی می شد و خون قربانی را بر آن می مالیدند.

غدیر در قرآن

دو مطلب جدای از هم در این آیه بیان شده است،یک مطلب مربوط به تحریم گوشت های حرام،مگر در موارد اضطراری و مطلب دیگر مربوط به کامل شدن دین و یأس کفّار که این قسمت کاملاً مستقلّ است،به چند دلیل:

الف:یأس کفّار از دین،به خوردن گوشت مردار یا نخوردن آن ارتباطی ندارد.

ب:روایاتی که از طریق شیعه و سنی در شأن نزول آیه آمده،در مقام بیان جمله ی «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا» و «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» است،نه مربوط به جملات قبل و بعد آن، که درباره احکام مردار است.

ص :24


1- 1) .تفسیر قرطبی.
2- 2) .کافی،ج 1،ص 289.

ج:طبق روایات شیعه و سنّی،این قسمت از آیه: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ...» پس از نصب علیّ بن ابی طالب علیهما السلام به امامت در غدیر خم نازل شده است.

د:غیر از دلائل نقلی،تحلیل عقلی نیز همین را می رساند،چون چهار ویژگی مهم برای آن روز بیان شده است:1 روز یأس کافران،2 روز کمال دین،3 روز اتمام نعمت الهی بر مردم، 4 روزی که اسلام به عنوان«دین»و یک مذهب کامل،مورد پسند خدا قرار گرفته است.

حال اگر وقایع روزهای تاریخ اسلام را بررسی کنیم،هیچ روز مهمی مانند بعثت،هجرت،فتح مکّه،پیروزی در جنگ ها و...با همه ی ارزشهایی که داشته اند،شامل این چهار صفت مهم مطرح شده در این آیه نیستند.حتّی حجّة الوداع هم به این اهمیّت نیست،چون حج،جزئی از دین است نه همه ی دین.

امّا بعثت،اوّلین روز شروع رسالت پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله است که هرگز نمی توان گفت روز اوّل بعثت،دین کامل شده است.

امّا هجرت،روز فرار پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله به فرمان خداست،روز حمله ی کفّار به خانه پیامبر است نه روز یأس آنان.

امّا روزهای پیروزی در جنگ بدر و خندق و...تنها کفّاری که در صحنه ی نبرد بودند مأیوس می شدند،نه همه کفار،در حالی که قرآن می فرماید:« اَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا... »همه کفار مأیوس شدند.

امّا حجّة الوداع که مردم آداب حج را در محضر پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله آموختند،تنها حج مردم با آموزش پیامبر کامل شد،نه همه ی دین در حالی که قرآن می فرماید:« اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» امّا غدیر خم روزی است که خداوند فرمان نصب حضرت علی را به جانشینی پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله صادر کرد،تنها آن روز است که چهار عنوان ذکر شده در آیه« أَکْمَلْتُ» ، «أَتْمَمْتُ» ، «رَضِیتُ» ، «یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا »با آن منطبق است.

امّا یأس کفّار،به خاطر آن بود که وقتی تهمت و جنگ و سوء قصد بر ضد پیامبر،نافرجام ماند،تنها امید آنها مرگ پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله بود.نصب علیّ بن ابی طالب علیهما السلام به همه فهماند که اگر آن حضرت پسری می داشت،بهتر از علی نبود وبا مرگ او دین او محو نمی شود،زیرا

ص :25

شخصی چون علیّ بن ابی طالب علیهما السلام جانشین پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله و رهبر امّت اسلام خواهد بود.

اینجا بود که همه ی کفّار مأیوس شدند.

امّا کمال دین،به خاطر آن است که اگر مقرّرات و قوانین کامل وضع شود،لکن برای امّت و جامعه،رهبری معصوم و کامل تعیین نشود،مقرّرات ناقص می ماند.

امّا اتمام نعمت،به خاطر آن است که قرآن بزرگ ترین نعمت را نعمت رهبری و هدایت معرّفی کرده است،اگر پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله از دنیا برود و مردم را بی سرپرست بگذارد،کاری کرده که یک چوپان نسبت به گله نمی کند.چگونه بدون تعیین رهبری الهی نعمت تمام می شود.

امّا رضایت خداوند،برای آن است که هر گاه قانون کامل و مجری عادل بهم گره بخورد رضایت پروردگار حاصل می شود.

اگر هر یک از اکمال دین،اتمام نعمت،رضایت حقّ و یأس کفّار به تنهایی در روزی اتفاق افتد،کافی است که آن روز از أیّام اللّه باشد.تا چه رسد به روزی مثل غدیر،که همه ی این ویژگی ها را یک جا دارد.به همین دلیل در روایات اهل بیت علیهم السلام عید غدیر،از بزرگ ترین اعیاد به شمار آمده است.

آثار اشیا،گاهی مترتّب بر جمع بودن همه اجزای آن است،مثل روزه،که اگر یک لحظه هم پیش از اذان،افطار کنیم،باطل می شود،از این جهت کلمه«تمام»به کار رفته است: «أَتِمُّوا الصِّیٰامَ إِلَی اللَّیْلِ» و گاهی به گونه ای است که هر جزء،اثر خود را دارد،مثل تلاوت آیات قرآن،که کمالش در تلاوت همه ی آن است و هر قدر هم خوانده شود،ثواب دارد.گاهی بعضی اجزا به گونه ای است که اگر نباشد،یک مجموعه ناقص است،هر چند همه ی اجزای دیگر هم باشد،مثل خلبان و راننده که هواپیما و ماشین بدون آنها بی ثمر و بی فایده است.

رهبری و ولایتِ حقّ هم چنین است،چون انسان را با خدا گره می زند و بدون آن،آفریده ها و نعمت ها به نقمت تبدیل می شود و انسان را به خدا نمی رساند.

در آیه 109 بقره،تمایل کفار نسبت به انحراف مسلمانان از راه خودشان مطرح شده است.

خداوند فرمان داد:شما اغماض کنید تا امر الهی برسد.پس مسلمانان منتظر حکم قاطعی بودند که کفّار را مأیوس سازد،تا اینکه آیه ی «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ...» نازل شد.

ص :26

نگاهی به تغذیه در اسلام

اسلام مکتب عدل است،نه مثل غربی ها افراط در مصرف گوشت را توصیه می کند،و نه مثل بودایی ها آن را حرام می داند،و نه مثل چینی ها خوردن گوشت هر حیوانی را به هر شکلی جایز می داند.در اسلام برای مصرف گوشت،شرایط و حدودی است،از جمله:

الف:گوشت حیوانات گوشتخوار را نخورید و دارای آلودگی های مختلف میکربی و انگلی و...

هستند.

ب:گوشت درندگان را نخورید،که روح قساوت و درندگی در شما پیدا می شود.

ج:گوشت حیواناتی که موجب تنفر عمومی است،مصرف نکنید.

د:گوشت حیوانی که هنگام ذبح،نام مبارک خدا بر آن گفته نشده، نخورید.

ه:گوشت مردار را نخورید.چون هنگام مرگ حیوان،خون پیش از هر چیز دیگر فاسد شده و ایجاد نوعی مسمومیّت می کند،از این رو حیواناتی که خفه شده،شاخ خورده،پرت شده، کتک خورده و دریده شده که جان دادنشان همراه با بیرون آمدن کامل خون نیست،در اسلام خوردن آنان حرام است. (1)

از همه ی حیوانات حرام گوشت،فقط نام خوک در این آیه آمده،چون مصرف آن رواج داشته است.

امام صادق علیه السلام درباره ی گوشت مردار فرمود:کسی به آن نزدیک نشد مگر آنکه ضعف و لاغری و سستی و قطع نسل و سکته و مرگ ناگهانی او را گرفت.

خونخواری رسم جاهلیّت بود.این کار،سبب قساوت قلب و بی رحمی می شود،تا حدّی که خطر کشتن فرزند یا پدر و مادر را به همراه دارد.خونخوار،رفیق و دوست نمی شناسد. (2)لذا خوردن خون حرام است،امّا تزریق آن اشکالی ندارد.

سؤال:آیا اجازه ی کشتن حیوانات برای مصرف گوشت آنها،با رحمت الهی سازگار است؟ پاسخ:اساس آفرینش بر تبدیل و تحوّل است.خاک،گیاه می شود،گیاه،حیوان می گردد و

ص :27


1- 1) .تفسیر نمونه،ج 4،ص 259.
2- 2) .تفسیر المیزان.

حیوان به انسان تبدیل می شود و نتیجه ی این تبدیل ها،رشد است.

پیام ها:

1 اسلام،دینی جامع است و همه ی نیازهای طبیعی و روحی انسان را مورد توجّه قرار داده و نظر صریح می دهد. «حُرِّمَتْ» 2 نقش غذا در سلامت جسم و روح،به حدّی است که در قرآن،بارها بر آن تأکید شده است. «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ...» 3 در نظام توحیدی،ذبح حیوان هم باید رنگ الهی داشته باشد،و گر نه حرام می شود. «وَ مٰا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّٰهِ بِهِ» 4 اگر حیوان مضروب یا شاخ خورده،یا پرت شده و دریده شده هنوز رمقی در بدن دارد و آن را ذبح کردید حلال می شود. «إِلاّٰ مٰا ذَکَّیْتُمْ» 5 با همه ی مظاهر شرک،در هر شکل،باید مبارزه کرد. «وَ مٰا ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ» 6 گرچه گوشتی که از راه تیرها و چوبه های قمار تقسیم می شود حرام است،ولی به نظر می رسد نه گوشت خصوصیّتی دارد و نه وسیله تقسیم و چوبه های تیر، بلکه هر درآمدی از راه قمار حرام است. «أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلاٰمِ» 7 مهم ترین روزنه ی امید کفّار،مرگ پیامبر بود که با تعیین حضرت علی علیه السلام به رهبری،آن روزنه بسته شد. «الْیَوْمَ یَئِسَ...» 8 اگر رهبر غدیر در جامعه باشد،مسلمانان نباید ترسی داشته باشند.

«فَلاٰ تَخْشَوْهُمْ»

9 اگر دشمن خارجی هم شما را رها کند،دشمن داخلی وجود دارد که باید با خشیت از خدا به مقابله او رفت. «فَلاٰ تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ» 10 اگر مسلمانان از خط رهبری غدیر دست برنمی داشتند،هیچ خطری،از سوی کفّار متوجّه آنان نمی شد. «فَلاٰ تَخْشَوْهُمْ»

ص :28

11 کفّار،از دینِ کامل می ترسند،نه دینی که رهبرش تسلیم،جهادش تعطیل، منابعش تاراج و مردمش متفرّق باشند. «الْیَوْمَ یَئِسَ») ... («الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» 12 اگر کفّار از شما مأیوس نشده اند،چه بسا نقصی از نظر رهبری در دین شماست. «الْیَوْمَ یَئِسَ») ... («الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ» 13 دین بدون رهبر،کامل نیست. «أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» 14 قوام مکتب به رهبری صحیح است و تنها با وجود آن،کفّار مأیوس می شوند،نه با چیز دیگر. «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا») ... («الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» 15 همه ی نعمت ها بدون رهبری الهی ناقص است. «الْیَوْمَ») ... («أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی» 16 نصب علی علیه السلام به امامت،اتمام نعمت است، «أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی» و رها کردن ولایت او کفران نعمت و ناسپاسی نعمت،عواقب سویی دارد. (1)«فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللّٰهِ فَأَذٰاقَهَا اللّٰهُ لِبٰاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمٰا کٰانُوا یَصْنَعُونَ» 17 اسلام بی رهبر،مورد رضای خدا نیست. «رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاٰمَ» 18 اضطرار غیر اختیاری،مجوّز مصرف حرام است،پس انسان نباید به اختیار خود را مضطر کند. «اضْطُرَّ» (فعل مجهول است.) 19 قانونی کامل است که به همه ی حالات و شرایط انسان توجّه داشته باشد، مخصوصاً حالت اضطرار و مخمصه.آری،در احکام اسلام،بن بست نیست.

«فَمَنِ اضْطُرَّ»

20 شرایط ویژه ی اضطرار،نباید زمینه ساز گناه و آزاد سازی مطلق شود،بلکه باید به همان مقدار رفع اضطرار اکتفاء کرد. «غَیْرَ مُتَجٰانِفٍ لِإِثْمٍ» 21 از تسهیلاتی که برای افراد مضطرّ قرار داده می شود سوء استفاده نکنیم. «غَیْرَ مُتَجٰانِفٍ لِإِثْمٍ» امام باقر علیه السلام در تفسیر این جمله فرمودند: «غَیْرَ مُتَجٰانِفٍ» کسی

ص :29


1- 1) .نحل،112.

است که عمداً به سراغ گناه نرود. (1)

[سوره المائدة (5): آیه 4]

اشاره

یَسْئَلُونَکَ مٰا ذٰا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ اَلطَّیِّبٰاتُ وَ مٰا عَلَّمْتُمْ مِنَ اَلْجَوٰارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمّٰا عَلَّمَکُمُ اَللّٰهُ فَکُلُوا مِمّٰا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَ اُذْکُرُوا اِسْمَ اَللّٰهِ عَلَیْهِ وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ إِنَّ اَللّٰهَ سَرِیعُ اَلْحِسٰابِ (4)

(ای پیامبر!)از تو می پرسند:چه چیزهایی برای آنان حلال شده است؟ بگو:تمام پاکیزه ها برای شما حلال گشته است،و(نیز صید)سگ هایِ شکاری آموزش دیده که در پی شکار گسیل می دارید و از آنچه خداوند به شما آموخته،به آنها یاد می دهید.پس،از آنچه برای شما گرفته اند بخورید و نام خدا را(هنگام فرستادن حیوان شکاری)بر آن ببرید و از خدا پروا کنید،که خداوند سریع الحساب است.

نکته ها:

« اَلْجَوٰارِحِ »،جمع«جارحة»،از ریشه ی«جرح»،به دو معنای کسب و زخم بکار می رود.به حیوان صیّاد،جارحه گویند،چون شکار را زخمی می کند،یا آنکه برای صاحبش،شکاری کسب می کند.به اعضای بدن هم که وسیله ی کسب و تلاش است،جوارح گفته می شود.

با عنایت به کلمه ی« مُکَلِّبِینَ »از ریشه ی«کلب»،به معنای سگ،تنها صید سگ های آموزش دیده حلال است،نه صید حیوانات شکاری دیگر آن هم شکاری که سگ،در پی آن گسیل شده و آن را نگهداشته است،نه آنکه برای خودش شکار کرده باشد که خوردن آن حرام است.

ص :30


1- 1) .تفسیر برهان،ج 1،ص 447.
پیام ها:

1 پیامبران،پاسخگوی سؤال ها و نیازهای طبیعی جامعه اند. «یَسْئَلُونَکَ» 2 آنچه را نمی دانیم،باید از انبیا و وارثانشان بپرسیم. «یَسْئَلُونَکَ» (مسلمین صدر اسلام،نسبت به یادگیری احکام و تکالیف دینی،احساس مسئولیّت داشتند.) 3 سؤال،یک ارزش و نشانه ی احساس مسئولیّت است. «یَسْئَلُونَکَ» 4 سؤال،زمینه ی نزول تدریجی آیات قرآن است. «یَسْئَلُونَکَ» 5 رابطه ی امّت با پیامبر،بی واسطه است. «یَسْئَلُونَکَ» 6 اسلام،به مسأله ی تغذیه اهمیّت داده است. «یَسْئَلُونَکَ مٰا ذٰا أُحِلَّ لَهُمْ» 7 هر غذایی که حرام شده،به خاطر پلیدی آشکار یا نهان آن است. «أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبٰاتُ» 8 اصل و قانون کلی آن است که همه ی چیزهای پاک و دلپسند،حلال باشد.

«أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبٰاتُ»

9 چون اسلام دینی فطری است،آنچه را که دل بپسندد و فسادی نداشته باشد حلال می کند. «أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبٰاتُ» (میان تشریع و تکوین هماهنگی است.) 10 آموزش،منحصر به انسان نیست،حیوانات هم قابل تعلیم و تسخیرند.

«تُعَلِّمُونَهُنَّ»

11 دانش،حتّی به سگ ارزش می دهد و کارآیی آن را بیشتر می کند. «تُعَلِّمُونَهُنَّ» سگ با اندکی آموزش،یک عمر شکار خود را به معلّمش هدیه می کند.

«أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ»

ولی بعضی انسان ها که همه چیز را از خدا فرا گرفته اند، «عَلَّمَکُمُ اللّٰهُ» برای خدا چه می کنند؟ 12 قسمتی از گوشتِ شکار،برای حیوان که شکارچی است. «فَکُلُوا مِمّٰا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ» (حرف« مِنَ »یعنی بخشی از آن را بخورید) 13 هنگام فرستادن سگ شکاری،نام خدا برده شود. «وَ اذْکُرُوا اسْمَ اللّٰهِ عَلَیْهِ»

ص :31

14 رعایت مقرّرات الهی در مصرف گوشت جلوه ای از تقواست. «فَکُلُوا») ... («وَ اتَّقُوا» 15 در میان حیوانات وحشی،بعضی حلال گوشت هستند.(شکار،نشانه وحشی بودن حیوان است) «فَکُلُوا مِمّٰا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ» 16 توجّه به معاد و حسابرسی سریع الهی،یکی از انگیزه های تقواست. «اتَّقُوا اللّٰهَ إِنَّ اللّٰهَ سَرِیعُ الْحِسٰابِ»

[سوره المائدة (5): آیه 5]

اشاره

اَلْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ اَلطَّیِّبٰاتُ وَ طَعٰامُ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتٰابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعٰامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ اَلْمُحْصَنٰاتُ مِنَ اَلْمُؤْمِنٰاتِ وَ اَلْمُحْصَنٰاتُ مِنَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتٰابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذٰا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسٰافِحِینَ وَ لاٰ مُتَّخِذِی أَخْدٰانٍ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمٰانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی اَلْآخِرَةِ مِنَ اَلْخٰاسِرِینَ (5)

امروز،همه ی چیزهای پاک و دلپسند برای شما حلال شده است،و طعام اهل کتاب برای شما حلال است و طعام شما نیز برای آنان حلال است.و (ازدواج با)زنان پاکدامن و با ایمان و نیز زنان پاکدامن از کسانی که پیش از شما به آنان کتاب آسمانی داده شده مانعی ندارد.در صورتی که مهریه زنان را بپردازید و پاکدامن باشید نه زناکار،و نه دوست گیرنده ی پنهانی(و نامشروع)و هر کس به ایمان خود کفر ورزد،قطعاً عمل او تباه شده و او در آخرت از زیانکاران است.

نکته ها:

این آیه می فرماید:طعام اهل کتاب برای مسلمین حلال است،ولی با توجّه به اینکه در آیات قبل برای استفاده از گوشت،بردن نام خدا شرط حلال بودن ذکر شده است می فهمیم که مراد از حلال بودن طعام یهود و نصارا برای مسلمین،طعام های غیر گوشتی است.در

ص :32

روایات اهل بیت علیهم السلام هم منظور از طعام را گندم،جو و حبوبات دانسته اند.برخی لغت شناسان مانند ابن أثیر و خلیل نیز گفته اند:در فرهنگ حجاز،به گندم هم طعام گفته می شود. (1)

چون این آیه،راه را برای رفت و آمد و غذا خوردن و ازدواج با اقلّیت های دینی باز کرده و ممکن است مسلمانان برای رسیدن به دختران یهودی و مسیحی هر روز رفت و آمدشان را بیشتر،و کم کم تحت تأثیر تفکّر و آداب آنان قرار بگیرند و از راه اسلام جدا شوند،آخر آیه هشدار می دهد که هر کس ایمان خود را نادیده بگیرد عمل او تباه است. «وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمٰانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ» « أَخْدٰانٍ »،جمع«خدن»،به معنای دوست است،ولی معمولاً در مورد دوستی های پنهانی و نامشروع به کار می رود.

در مسأله ی غذا،آیه به طرفین مسلمان و اهل کتاب،اجازه می دهد که از طعام یکدیگر استفاده کنند، «أُحِلَّ لَکُمُ») ... («حِلٌّ لَهُمْ» ولی در ازدواج،تنها اجازه ی زن گرفتن از اهل کتاب را می دهد و اجازه ی زن دادن را نمی دهد، «الْمُحْصَنٰاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتٰابَ» (چون معمولاً زنان،به خاطر عواطفشان،تحت تأثیر مردان قرار می گیرند،لذا اگر زنان اهل کتاب به اسلام بگروند،رشد است،امّا زن مسلمان اگر به آنان گرایش یابد،سقوط است.از این رو زن دادن به اهل کتاب،جایز نیست.) «محصن»و«محصنة»،به معنای عفیف بودن،آزادبودن،همسر داشتن و مسلمان بودن است.

در اینجا مراد از« اَلْمُحْصَنٰاتُ »زنان عفیف است و گر نه ازدواج با زن شوهردار قطعاً حرام است.

مراد از جواز ازدواج با اهل کتاب در این آیه،ازدواج موقّت است، (2)به دلیل روایات متعدّد و به خاطر کلمه ی« أُجُورَهُنَّ »که بیشتر در مورد مهریه ی ازدواج موقّت به کار می رود.

کسی که به حقّانیّت چیزی اقرار کند ولی به آن عمل نکند،عملش تباه است.امام صادق علیه السلام ذیل آیه «وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمٰانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ» فرمودند:«ترک العمل الذی اقر به» (3)

ص :33


1- 1) .تفسیر المیزان؛کافی،ج 6،ص 341.
2- 2) .در این مسئله هر کس باید نظر مرجع تقلید خود را مطالعه نماید.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 595.

در روایت دیگری امام صادق علیه السلام فرمودند:کمترین چیزی که شخص به خاطر آن از ایمان خارج می شود آن است که نظری را بر خلاف حقّ بیابد و بر همان نظر بنابگذارد و از آن دفاع کند،آن گاه حضرت این آیه را تلاوت کردند: «وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمٰانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ» (1)

پیام ها:

1 در بیان احکام و قوانین،از عنصر زمان نباید غافل بود. «الْیَوْمَ» 2 قوانین تشریع با نظام تکوین هماهنگ است.(آنجا که طبع سلیم می پسندد، قانون نیز حلال می کند) «أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبٰاتُ» 3 پاکدامنی زن،در هر مذهبی که باشد،یک ارزش است. «وَ الْمُحْصَنٰاتُ مِنَ الْمُؤْمِنٰاتِ وَ الْمُحْصَنٰاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتٰابَ» 4 پاکدامنی،هم برای مردان وهم برای زنان،شرط است. «الْمُحْصَنٰاتُ» ، «مُحْصِنِینَ» 5 در انتخاب همسر به اصل ایمان و پاکدامنی توجّه شود. «وَ الْمُحْصَنٰاتُ مِنَ الْمُؤْمِنٰاتِ» 6 اغفال و کلاهبرداری،حتّی نسبت به غیر مسلمان ممنوع است. «آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ» (رعایت حقّ اقتصادی زن گرچه مسلمان نباشد واجب است) 7 زن،حقّ مالکیّت دارد،چه مسلمان و چه غیر مسلمان. «أُجُورَهُنَّ» 8 مهریه را باید به خود زن داد. «آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ» و نفرمود:«آتیتم اجورهنّ» 9 پرداخت اجرت به زن باید به خاطر ازدواج باشد،نه به خاطر زنا و روابط نامشروع. «آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسٰافِحِینَ وَ لاٰ مُتَّخِذِی أَخْدٰانٍ» 10 ابتدا راه حلال را نشان دهید سپس راه انحرافی را ببندید. «وَ الْمُحْصَنٰاتُ مِنَ الْمُؤْمِنٰاتِ») ... («مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسٰافِحِینَ» 11 برقراری روابط نامشروع و پنهانی،حتّی با غیر مسلمان ممنوع است. «وَ لاٰ مُتَّخِذِی أَخْدٰانٍ»

ص :34


1- 1) .وسائل،ج،27،ص 60.

12 خوردن طعام اهل کتاب و گرفتن همسر پاکدامن از آنان حلال است.جمله «أُحِلَّ لَکُمُ») ... («وَ الْمُحْصَنٰاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتٰابَ مِنْ قَبْلِکُمْ» 13 اختلاط با اهل کتاب و زندگی در میان آنان و سفر به کشورشان،یکی از لغزشگاه هاست.از این رو،در این آیه،پس از جواز ارتباط،هشدار می دهد که مواظب باشید روابط اقتصادی و خانوادگی،اعتقاد شما را عوض نکند و به خاطر رسیدن به همسر،ایمانتان را از دست ندهید. «وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمٰانِ»

[سوره المائدة (5): آیه 6]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِذٰا قُمْتُمْ إِلَی اَلصَّلاٰةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی اَلْمَرٰافِقِ وَ اِمْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی اَلْکَعْبَیْنِ وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ أَوْ جٰاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ اَلْغٰائِطِ أَوْ لاٰمَسْتُمُ اَلنِّسٰاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مٰاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ مٰا یُرِیدُ اَللّٰهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لٰکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (6)

ای کسانی که ایمان آورده اید! هر گاه به نماز برخاستید،پس صورت و دستهایتان تا آرنج را بشویید و قسمتی از سر و پاهایتان را تا برآمدگی روی پا مسح کنید.و اگر جُنُب بودید،خود را پاک کنید(و غسل نمایید)،و اگر بیمار یا در سفر بودید،یا یکی از شما از محلّ گودی(محل قضای حاجت)آمده یا با زنان تماس گرفتید(و آمیزش جنسی کردید)و آبی(برای غسل یا وضو)نیافتید،با خاک پاک تیمّم کنید، پس(قسمتی از)صورت و دستانتان را از آن خاک(که بر دستانتان مانده)مسح کنید،خداوند نمی خواهد که شما را در تنگی قرار دهد،بلکه می خواهد شما را پاک کند و نعمتش را بر شما کامل سازد،شاید شما شکرگزار باشید.

ص :35

نکته ها:

در آیه ی 43 سوره نساء،به موضوع غسل و تیمّم اشاره شد،در اینجا علاوه بر آن دو،به مسأله ی وضو هم اشاره شده است.

واژه ی«قیام»،هر گاه با حرف« إِلَی »همراه شود،به معنای اراده کردن است. «إِذٰا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاٰةِ» یعنی هر گاه تصمیم به نماز خواندن گرفتید.

کلمه ی« جُنُباً »،به زن و مرد،مفرد و جمع،بطور یکسان اطلاق می شود.شاید در این آیه، مراد از جنب شدن،تنها احتلام باشد و منظور از لمس زنان،آمیزش جنسی.

مراد از فرمان« فَاطَّهَّرُوا »انجام غسل است.به قرینه اینکه در آیه ی 43 نساء به جای « فَاطَّهَّرُوا »، «Bتَغْتَسِلُوا » فرموده است.

قید« إِلَی الْمَرٰافِقِ »،برای بیان محدوده ی شستن است،نه جهت شستن.از آنجا که کلمه ی «یَد»در زبان عربی،هم به دست،از انگشتان تا مچ و هم به دست،از انگشتان تا آرنج و هم به دست،از انگشتان تا کتف،اطلاق می شود این آیه می فرماید:در وضو،دست تا آرنج را بشویید،نه کمتر و نه بیشتر.

در تیمّم،روح بندگی نهفته است،چون دست به خاک زدن و مالیدن آن به پیشانی که بلندترین عضو بدن است همراه با قصد قربت،نوعی تواضع و خاکساری در برابر خداست.

آن گونه که آب آلودگی را برطرف می کند،خاک پاک هم خاصیّت میکرب کشی دارد.چون در معرض تابش آفتاب و ریزش باران است.

«صعید»،از«صعود»به معنای زمین بلند است.امام صادق علیه السلام در تفسیر« صَعِیداً طَیِّباً » فرمودند:زمین بلندی که آب از آن سرازیر شود. (1)آری،زمین گودی که آب آلوده در آن جمع می شود،برای تیمّم مناسب نیست،زیرا شرط تیمّم،خاک پاک است.

در حدیث می خوانیم:«لا صلاة الا بطهور» (2)،نماز جز با طهارت(وضو یا غسل یا تیمم)صحیح نیست.

ص :36


1- 1) .معانی الاخبار،ص 283.
2- 2) .تهذیب،ج 1،ص 49.

در حدیث می خوانیم:«ابدأ بما بدء الله» (1)از همانجا آغاز کن که خداوند در قرآن آغاز نموده است.همان گونه که در قرآن اوّل شستن صورت،بعد دست ها و بعد مسح سر و بعد مسح پا آمده است،ترتیب وضو نیز همین گونه است.

از امام سؤال شد که چرا در وضو بخشی از سر مسح می شود؟ فرمودند:«لمکان الباء»به خاطر حرف«باء»در کلمه ی «بِرُؤُسِکُمْ» زیرا معنای آن قسمتی از سر است و اگر آیه «و امسحوا رؤسکم»بود در آن صورت باید همه ی سر را مسح می کردیم. (2)

امام صادق علیه السلام فرمود:مراد از «لاٰمَسْتُمُ» ،آمیزش جنسی است،ولی خداوند آن را پوشانده و پوشاندن اموری را دوست دارد،لذا آن گونه که شما نام می برید،نام نبرده است. (3)

امام رضا علیه السلام درباره ی فلسفه وضو می فرماید:

«یکون العبد طاهرا اذا قام بین یدی الجبار»،زمینه پاکی هنگام ایستادن در برابر خداست.

«مطیعا له فیما أمره»،نشانه ی بندگی و اطاعت است.

«نقیا من الادناس و النجاسة»،عامل دوری از آلودگی ها و نجاست است.

«ذهاب الکسل و طرد النعاس»،مایه ی دوری از کسالت و خواب آلودگی است.

«و تزکیة الفؤاد للقیام»،آماده سازی و رشد روحی برای نماز است. (4)

پیام ها:

1 نظافت و طهارت،لازمه ی ایمان است. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا») ... («فَاغْسِلُوا») ... («فَاطَّهَّرُوا» 2 طهارت،شرط نماز است. «فَاغْسِلُوا» 3 هم چنان که تماس با قرآن مخصوص پاکان است، (5)ارتباط با خدا هم نیاز به طهارت دارد. «فَاغْسِلُوا» 4 آلودگی جسم،مانع قرب به خداست. «إِذٰا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاٰةِ فَاغْسِلُوا» 5 اصل در کلام،رعایت حیا و عفّت و ادب است،خصوصاً در مسائل زناشویی.

ص :37


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .کافی،ج 3،ص 30.
3- 3) .کافی،ج 5،ص 555.
4- 4) .وسائل،ج 1،ص 367.
5- 5) . «لاٰ یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ» .واقعه،79.

«لاٰمَسْتُمُ النِّسٰاءَ»

البتّه در مسائل حقوقی،برای این که حقّی ضایع نشود،قانون روشن و بی پرده بیان می شود.مثل آیه «دَخَلْتُمْ بِهِنَّ» (1)که در مورد مهریّه است،یا جمله ی «أَحْصَنَتْ فَرْجَهٰا» (2)که در مورد رفع اتهام از حضرت مریم است.

6 شرایط و مقدّمات نماز،تخفیف بردار هست،ولی تعطیل بردار نیست. «فَلَمْ تَجِدُوا مٰاءً فَتَیَمَّمُوا» 7 برای پیدا کردن آبِ وضو و غسل باید تلاش کرد،اگر پیدا نشد آن گاه نوبت به تیمّم می رسد.(« فَلَمْ تَجِدُوا »در جایی است که انسان تلاش کند ولی نیابد.) 8 با آب یا خاک آلوده،نمی توان با خدای پاک،ارتباط برقرار کرد. «صَعِیداً طَیِّباً» 9 هم خوردنی ها باید طیّب باشد،که در دو آیه قبل به آن اشاره شد،هم تیمّم باید به خاک طیّب باشد. «صَعِیداً طَیِّباً» 10 در احکام دین،حرج و دشواری نیست. «مٰا یُرِیدُ اللّٰهُ») ... («مِنْ حَرَجٍ» 11 هدف از وضو و غسل و تیمم،طهارت معنوی و آمادگی برای ارتباط با خداوند است. «لِیُطَهِّرَکُمْ» 12 تکالیف الهی،برای انسان نعمت است. «لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ» 13 انجام تکلیف،یکی از مصادیق شکر خداست. «لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»

[سوره المائدة (5): آیه 7]

اشاره

وَ اُذْکُرُوا نِعْمَةَ اَللّٰهِ عَلَیْکُمْ وَ مِیثٰاقَهُ اَلَّذِی وٰاثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنٰا وَ أَطَعْنٰا وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ إِنَّ اَللّٰهَ عَلِیمٌ بِذٰاتِ اَلصُّدُورِ (7)

و به یاد آورید نعمتی را که خداوند بر شما عطا کرده و پیمانی را که بطور محکم با شما بست،آن گاه که گفتید:شنیدیم و اطاعت کردیم.و از خداوند پروا کنید،زیرا که خدا از درون سینه ها آگاه است.

ص :38


1- 1) .نساء،23.
2- 2) .انبیاء،91.
نکته ها:

گرچه موضوع یاد نعمت و رعایت میثاقِ مطرح در آیه،یک هشدار کلّی و عمومی است، ولی ممکن است به دلایلی مسأله ی رهبری جامعه اسلامی و اطاعت از او مراد باشد.آن دلایل عبارتند از:

1 رهبری الهی،عهد و میثاق خدایی است.داستان حضرت ابراهیم و درخواست امامت برای نسل خویش و پاسخ خدا که ظالمان به عهد من(امامت)نمی رسند،گواه بر این مطلب است. «لاٰ یَنٰالُ عَهْدِی الظّٰالِمِینَ» (1)2 پس از تعیین حضرت علی علیه السلام به امامت در غدیر خم،آیه سوّم همین سوره نازل شد که امروز نعمتم را بر شما تمام کردم.

3 مردم در غدیر خم با علی علیه السلام بیعت کردند و سمعاً و طاعةً گفتند.این آیه بار دیگر مردم را به وفاداری و پایداری نسبت به رهبری فرا می خواند.

پیمان بر شنیدن و اطاعت کردن، «سَمِعْنٰا وَ أَطَعْنٰا» شامل همه پیمان هایی می شود که انسان ها بطور طبیعی و فطری به صورت قولی،یا عملی با انبیا داشته اند،مثل بیعت ها و شهادت های آنان به توحید و نبوّت.

پیام ها:

1 تأکید این آیه بر مفاهیمی چون نعمت،میثاق،اطاعت،علم به ذات الصّدور، آن هم پس از آیه غدیر خم،می تواند اشاره به فراموشی محتوای آیه سوّم و تخلّف از خط غدیر باشد.(چنان که امام باقر علیه السلام فرمود. (2)) «وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّٰهِ...» 2 یاد نعمت های الهی لازم است. «وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّٰهِ» 3 یاد و یادآوری نعمت ها،میثاق ها،گفته ها و علم و آگاهی خدا،عامل و زمینه ی تقواست. «وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّٰهِ...» 4 به فکر پیمان شکنی نباشیم که خدا آگاه است. «اتَّقُوا اللّٰهَ إِنَّ اللّٰهَ عَلِیمٌ بِذٰاتِ الصُّدُورِ»

ص :39


1- 1) .بقره،124.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

[سوره المائدة (5): آیه 8]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّٰامِینَ لِلّٰهِ شُهَدٰاءَ بِالْقِسْطِ وَ لاٰ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلیٰ أَلاّٰ تَعْدِلُوا اِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْویٰ وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ إِنَّ اَللّٰهَ خَبِیرٌ بِمٰا تَعْمَلُونَ (8)

ای کسانی که ایمان آورده اید! همواره برای خدا با تمام وجود قیام کنید و به انصاف و عدالت گواهی دهید و هرگز دشمنی با قومی،شما را به بی عدالتی وادار نکند.به عدالت رفتار کنید که به تقوا نزدیکتر است و از خداوند پروا کنید که همانا خدا به آنچه انجام می دهید آگاه است.

نکته ها:

مشابه این آیه با اندکی تفاوت،در آیه 135 سوره ی نساء آمده است، «قَوّٰامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدٰاءَ لِلّٰهِ وَ لَوْ عَلیٰ أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوٰالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ» قیام به عدالت کنید و گواهان برای خدا باشید.هر چند به زیان خود یا والدین و بستگان شما باشد.تفاوت میان این دو آیه آن است که این آیه سفارش می کند:کینه ها و دشمنی ها شما را منحرف نکند،ولی آیه سوره نساء می فرماید:علاقه ها و وابستگی ها شما را از مرز عدالت خارج نکند.آری،عوامل انحراف از عدالت یا بغض و کینه است،یا حبّ و دوستی که هر آیه به یکی از آنها اشاره دارد.

از آنجا که نادیده گرفتن کینه های درونی درباره مردم دشوار است،لذا در این آیه چند فرمان و چند تشویق به کار رفته است. «لاٰ یَجْرِمَنَّکُمْ») ... («اعْدِلُوا») ... («هُوَ أَقْرَبُ») ... («اتَّقُوا اللّٰهَ...»

پیام ها:

1 عدالت اجتماعی،تنها در سایه ایمان به خدا و معاد استقرار می یابد. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا») ... («اعْدِلُوا» 2 عدالت،تنها یک ارزش اخلاقی نیست.فرمان حتمی الهی است. «کُونُوا» 3 اگر انگیزه ی انسان کینه های او شد،اخلاصی در کار نیست،ولی اگر قیام برای خدا باشد،کینه ها در اجرای عدالت بی اثر می شود. «قَوّٰامِینَ لِلّٰهِ») ... («لاٰ یَجْرِمَنَّکُمْ»

ص :40

4 عدالت مستمر به صورت ملکه و عادت،ارزش است،نه عدالت لحظه ای.

«کُونُوا»)

... («شُهَدٰاءَ بِالْقِسْطِ...» 5 مؤمنان،هم رابطه با خدا دارند. «قَوّٰامِینَ لِلّٰهِ» و هم در رابطه با مردم گواهی به عدل می دهند. «شُهَدٰاءَ بِالْقِسْطِ» 6 اگر باور کنیم که خدا عملکرد ما را می داند،به عدل رفتار خواهیم کرد. «شُهَدٰاءَ بِالْقِسْطِ») ... («إِنَّ اللّٰهَ خَبِیرٌ بِمٰا تَعْمَلُونَ» 7 انسان های کینه توز و عقده ای نمی توانند عادل باشند.(برای رسیدن به عدالت باید کینه ها را کنترل کرد) «لاٰ یَجْرِمَنَّکُمْ» 8 احساسات باید تحت الشعاع عدالت باشد. «لاٰ یَجْرِمَنَّکُمْ») ... («اعْدِلُوا» 9 کینه جویی،از عوامل انحراف از عدالت است. «شَنَآنُ قَوْمٍ عَلیٰ أَلاّٰ تَعْدِلُوا» 10 در سیاستگذاری ها و روابط داخلی و خارجی حتّی نسبت به دشمنان هم عادل باشیم. «شَنَآنُ قَوْمٍ» 11 انسان های عادل و منصف،به تقوا نزدیکترند. «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْویٰ»

[سوره المائدة (5): آیات 9 تا 10]

اشاره

وَعَدَ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ (9) وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا أُولٰئِکَ أَصْحٰابُ اَلْجَحِیمِ (10)

خداوند تنها به کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، وعده ی آمرزش و پاداشی بزرگ داده است.

و آنان که کفر ورزیده و آیات ما را تکذیب نمودند،همانان اهل دوزخند.

نکته ها:

در قرآن چند نوع أجر به کار رفته است: «أَجْرٌ عَظِیمٌ» ، «أَجْرٌ کَبِیرٌ» (1)، «أَجْرٍ کَرِیمٍ» (2)،

ص :41


1- 1) .هود،11.
2- 2) .یس،11.

«أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ» (1).بنا بر این پاداش های الهی دارای درجاتی است.

وعده های خداوند، «وَعَدَ اللّٰهُ...» تخلّف ناپذیر است: «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُخْلِفُ الْمِیعٰادَ» (2)« اَلْجَحِیمِ »به معنای شدّت برافروختگی آتش است.در داستان ابراهیم علیه السلام آمده که او را در جحیم(آتش شعله ور)افکندند.« أَصْحٰابُ الْجَحِیمِ »یعنی آنان که پیوسته در دوزخند.

پیام ها:

1 ایمان از عمل جدا نیست. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» 2 ایمان و عمل شایسته،هم جبران کننده ی گذشته است «لَهُمْ مَغْفِرَةٌ» و هم تأمین کننده آینده. «أَجْرٌ عَظِیمٌ» 3 توجّه به عاقبت کارها،در تصمیم های انسان نقش مهمی دارد. «أَجْرٌ عَظِیمٌ») ... («أَصْحٰابُ الْجَحِیمِ» 4 مغفرت،مقدّمه ی دریافت پاداش است. «لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ» 5 کیفر کافران و تکذیب کنندگان،دوزخ ابدی است. «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا») ... («أَصْحٰابُ الْجَحِیمِ» 6 تشویق،انگیزه ی عمل است. «لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ» همان گونه که تهدید،از روشهای تربیتی قرآن است. «أَصْحٰابُ الْجَحِیمِ»

[سوره المائدة (5): آیه 11]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اُذْکُرُوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ عَلَی اَللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ اَلْمُؤْمِنُونَ (11)

ای کسانی که ایمان آورده اید! نعمت خداوند را بر خودتان یاد کنید،آن گاه که جمعی(از دشمنان)قصد داشتند به سوی شما دست تعدّی دراز کنند

ص :42


1- 1) .فصّلت،8.
2- 2) .آل عمران،9.

(و شما را نابود سازند)،امّا خداوند دست آنان را از شما کوتاه کرد و از خدا بترسید،و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکّل کنند.

نکته ها:

در اینکه آیه،ناظر به کدام واقعه ی تاریخی است اختلاف است،ولی می توان آن را شامل همه مواردی دانست که مسلمانان،در مقابل سوء قصد یا تهاجم دشمن،با تکیه بر خداوند پیروز شده و نجات یافته اند.

پیام ها:

1 یاد نعمت های خدا بر مؤمنین لازم است «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّٰهِ» (زیرا هم نوعی شکر است،هم غرور و غفلت را از انسان دور می نماید و هم عشق انسان را به پروردگار می افزاید.) 2 دفع خطرات دشمن،از مهم ترین نعمت های خداست. «فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ» 3 با تقوا و توکّل و ایمان،لطف خدا را به خود جلب،و خطر دشمنان را دفع کنیم. «فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ اتَّقُوا اللّٰهَ وَ عَلَی اللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» (همان گونه که به خاطر گناه،خداوند دشمن را بر انسان مسلط می کند،توجّه به خدا هم موجب دفع دشمنان است).

4 دشمنان شما برای دستیابی بر شما در تلاشند. «هَمَّ قَوْمٌ» 5 لازمه ی ایمان و تقوا تکیه بر خداست. «وَ اتَّقُوا اللّٰهَ وَ عَلَی اللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» 6 تقوا و توکّل داشتن،اثر یاد خداوند و ایمان است. «اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّٰهِ») ... («وَ اتَّقُوا اللّٰهَ») ... («فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»

ص :43

[سوره المائدة (5): آیه 12]

اشاره

وَ لَقَدْ أَخَذَ اَللّٰهُ مِیثٰاقَ بَنِی إِسْرٰائِیلَ وَ بَعَثْنٰا مِنْهُمُ اِثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً وَ قٰالَ اَللّٰهُ إِنِّی مَعَکُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ اَلصَّلاٰةَ وَ آتَیْتُمُ اَلزَّکٰاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِی وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اَللّٰهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئٰاتِکُمْ وَ لَأُدْخِلَنَّکُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذٰلِکَ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوٰاءَ اَلسَّبِیلِ (12)

5\12

و به تحقیق خداوند از بنی اسرائیل پیمان گرفت،و از میان آنان دوازده سرپرست(برای دوازده طایفه)برانگیختیم،و خداوند(به آنان)فرمود:من با شمایم،اگر نماز به پا دارید و زکات بپردازید و به پیامبرانم ایمان آورده و یاری شان کنید و به خداوند وامی نیکو دهید،قطعاً گناهانتان را می پوشانم و شما را به باغ هایی وارد می کنم که نهرها زیر(درختان)آن جاری است.پس از این،هر کس از شما کافر شود،به راستی از راه راست منحرف گشته است.

نکته ها:

« عَزَّرْتُمُوهُمْ »از«عزر»،به معنای یاری کردن همراه با احترام است.

« سَوٰاءَ السَّبِیلِ »،به وسط راه را می گویند که انحراف از آن،سقوط را به همراه دارد.

نقبای بنی اسرائیل،وزرای حضرت موسی علیه السلام و سرپرستان دوازده طایفه از آنان بودند.از رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله روایت است که فرمود:خلفای پس از من دوازده نفرند،به تعداد نقبای بنی اسرائیل. (1)مخالفان راه اهل بیت،بسیار کوشیدند که این عدد را بر خلفای راشدین،خلفای بنی امیّه و خلفای بنی عبّاس منطبق سازند،با اینکه با هیچ کدام جور در نمی آید.و این تلاش بیهوده در حالی است که دهها حدیث از زبان پیامبر خدا صلی اللّٰه علیه و آله که نام این دوازده تن را در بردارد،در کتب معتبر شیعه و سنّی به چشم می خورد که نخستین آنان علی علیه السلام و

ص :44


1- 1) .مسند أحمد بن حنبل،ج 1،ص 398.

آخرینشان حضرت مهدی علیه السلام است.

پیام ها:

1 نماز،زکات،یاری انبیا و انفاق،در برنامه های ادیان الهی دیگر نیز بوده است.

«مِیثٰاقَ بَنِی إِسْرٰائِیلَ...»

2 همراهی خداوند با ما چند شرط دارد:نماز،زکات،ایمان،نصرت انبیا،انفاق.

«إِنِّی مَعَکُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاٰةَ وَ...»

3 ایمان به انبیا به تنهایی کافی نیست،یاری آنان هم لازم است. «وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ» 4 انجام همه ی واجبات کارساز است،نه فقط بعضی از آنها. «لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاٰةَ») ...

(«وَ أَقْرَضْتُمُ اللّٰهَ»

5 کمک به خلق خدا،کمک به خداست. «أَقْرَضْتُمُ اللّٰهَ» به جای«اقرضتم الناس» 6 قرض دادن باید به شیوه ای نیکو باشد.(از مال خوب با نیّت خوب با سرعت و بدون منّت.) «قَرْضاً حَسَناً» 7 قرار گرفتن موضوع قرض در کنار اموری مانند:نماز و زکات و ایمان به رُسل و یاری انبیا،و ترتّب مغفرت و پاداش الهی بر آن،نشانگر اهمیّت فوق العاده ی آن است.(قرض،شامل عموم کمک ها می شود که نمونه ی روشن و معمولی آن،وام دادن به مردم است.) 8 رهبر جامعه باید از سوی خدا تعیین شود،و برگزیدگان انبیا هم باید به فرمان خداوند باشند. «بَعَثْنٰا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً» 9 نماز و زکات و انفاق،در کنار پذیرش و یاری رهبران الهی مفهوم دارد. «أَقَمْتُمُ الصَّلاٰةَ وَ آتَیْتُمُ الزَّکٰاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِی وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ» 10 رهبر،اگر از خود مردم باشد،موفّق است. «بَعَثْنٰا مِنْهُمُ» 11 بهشت را به«بها»دهند،نه بهانه.اگر نماز،زکات،ایمان،امداد و انفاق بود،

ص :45

بهشت هم هست. «لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاٰةَ») ... («لَأُدْخِلَنَّکُمْ جَنّٰاتٍ» 12 بهشت،جای آلودگان نیست،ابتدا باید پاک شد،آن گاه به بهشت رفت.

«لَأُکَفِّرَنَّ»)

... («لَأُدْخِلَنَّکُمْ» 13 راه دستیابی به عفو خدا،ایمان و عمل صالح است. «لَئِنْ» ، «آمَنْتُمْ») ... («وَ أَقْرَضْتُمُ») ...

(«لَأُکَفِّرَنَّ»

14 بعد از اخذ میثاق و اتمام حجّت و بیان شرایط دریافت الطاف الهی،راه عذر و بهانه برای کسی نیست. «فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذٰلِکَ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوٰاءَ السَّبِیلِ» 15 هر کس به دستورهای الهی کفر ورزد،از مسیر اعتدال خارج شده است. «فَمَنْ کَفَرَ») ... («فَقَدْ ضَلَّ سَوٰاءَ السَّبِیلِ» (آری،اقامه ی نماز،پرداخت زکات،ایمان به انبیا و وفاداری به پیمان ها،راه میانه است که نافرمانان آن را گم کرده اند.)

[سوره المائدة (5): آیه 13]

اشاره

فَبِمٰا نَقْضِهِمْ مِیثٰاقَهُمْ لَعَنّٰاهُمْ وَ جَعَلْنٰا قُلُوبَهُمْ قٰاسِیَةً یُحَرِّفُونَ اَلْکَلِمَ عَنْ مَوٰاضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمّٰا ذُکِّرُوا بِهِ وَ لاٰ تَزٰالُ تَطَّلِعُ عَلیٰ خٰائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاّٰ قَلِیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اِصْفَحْ إِنَّ اَللّٰهَ یُحِبُّ اَلْمُحْسِنِینَ (13)

پس(بنی اسرائیل را)به خاطر شکستن پیمانشان لعنت کردیم(و از رحمت خویش دور ساختیم)و دل هایشان را سخت گردانیدیم.آنان کلمات(الهی) را از جایگاه های خود تحریف می کنند،و بخشی از آنچه را به آنان تذکّر داده شده بود فراموش کردند،و تو همواره بر خیانتی از آنان آگاه می شوی(هر روز توطئه و خیانتی تازه دارند)مگر اندکی از ایشان(که سنگدل و تحریف گر و خائن نیستند).پس،از آنان درگذر و از لغزش هایشان چشم بپوش.همانا خداوند نیکوکاران را دوست می دارد.

ص :46

نکته ها:

در اوّلین آیه ی این سوره،وفای به پیمان ها،و در آیه ی قبل،پیمان خداوند با بنی اسرائیل آمده است.این آیه آثار خلف وعده و پیمان شکنی را مطرح می کند.

نسیان گاهی به معنای فراموشی غیر اختیاری است که انتقادی بر آن نیست،ولی گاهی به معنای بی اعتنایی و بی توجّهی است که قابل انتقاد است مانند موردی که در این آیه آمده است. «نَسُوا حَظًّا»

پیام ها:

1 از پیمان شکنی بنی اسرائیل و عواقب آن عبرت بگیریم. «فَبِمٰا نَقْضِهِمْ») ... («لَعَنّٰاهُمْ» 2 پیمان شکنی،عامل محرومیّت از لطف الهی و زمینه ی پیدایش سنگدلی است.

«لَعَنّٰاهُمْ»)

... («جَعَلْنٰا قُلُوبَهُمْ قٰاسِیَةً» در آیه 77 سوره ی توبه نیز پیمان شکنی،سبب پیدایش نفاق است. «فَأَعْقَبَهُمْ نِفٰاقاً فِی قُلُوبِهِمْ» 3 گروهی از بنی اسرائیل،همواره اهل خیانت بودند. «لاٰ تَزٰالُ تَطَّلِعُ عَلیٰ خٰائِنَةٍ مِنْهُمْ» 4 پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله دائماً بر اعمال و رفتار یهود ناظر بودند. «لاٰ تَزٰالُ تَطَّلِعُ» 5 در برخورد با دشمن،انصاف را فراموش نکنیم.(« إِلاّٰ قَلِیلاً »یعنی همه ی بنی اسرائیل توطئه گر نبودند.) 6 عفو و صفح،از مصادیق احسان است. «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ») ... («الْمُحْسِنِینَ» 7 عفو و گذشت از کافر نیز احسان و نیکی است. «فَاعْفُ عَنْهُمْ») ... («إِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» 8 نیکوکار،محبوب خداست. «إِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»

ص :47

[سوره المائدة (5): آیه 14]

اشاره

وَ مِنَ اَلَّذِینَ قٰالُوا إِنّٰا نَصٰاریٰ أَخَذْنٰا مِیثٰاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمّٰا ذُکِّرُوا بِهِ فَأَغْرَیْنٰا بَیْنَهُمُ اَلْعَدٰاوَةَ وَ اَلْبَغْضٰاءَ إِلیٰ یَوْمِ اَلْقِیٰامَةِ وَ سَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اَللّٰهُ بِمٰا کٰانُوا یَصْنَعُونَ (14)

و از کسانی که گفتند ما مسیحی هستیم پیمان گرفتیم،پس آنان(نیز همچون بنی اسرائیل)بخشی از آنچه را تذکّر داده شده بودند فراموش کردند،پس دشمنی و کینه را تا روز قیامت در میانشان قرار دادیم و خداوند به زودی آنان را به آنچه انجام می دهند آگاه خواهد ساخت.

نکته ها:

« نَصٰاریٰ »،جمع«نصرانی»است،شاید هم چون شعار یاران حضرت عیسی «نَحْنُ أَنْصٰارُ اللّٰهِ» (1)بود،مسیحیان را نصارا گفته اند.

« اَلْبَغْضٰاءَ »،دشمنی در قلب،و«عداوت»،بروز ظاهری آن است.

فراموشی بخشی از تذکّرات،این است که مسیحیان از مرز توحید گذشته به تثلیث رسیدند و به جای پذیرش حضرت محمّد صلی اللّٰه علیه و آله نشانه های او را کتمان کردند.

« فَأَغْرَیْنٰا »در اصل به معنای چسباندن چیزی است،یعنی مایه اتّصال آنها عداوت است.

پیام ها:

1 ادّعا بسیار است،امّا عمل اندک. «قٰالُوا إِنّٰا نَصٰاریٰ») ... («فَنَسُوا حَظًّا مِمّٰا ذُکِّرُوا...» 2 هر کس ادّعایی دارد باید مسئولیّتی را بپذیرد. «قٰالُوا إِنّٰا نَصٰاریٰ أَخَذْنٰا مِیثٰاقَهُمْ» 3 نتیجه ی فراموشی تذکّرات الهی و بشارات عَهدَین،تفرقه و عداوت است.

«فَنَسُوا»)

... («فَأَغْرَیْنٰا بَیْنَهُمُ الْعَدٰاوَةَ» 4 از پیامدهای تلخ پیمان شکنی دیگران عبرت بگیریم.(از نصارا پیمان گرفتیم،

ص :48


1- 1) .صف،14.

چون فراموش کردند گرفتار بدبختی شدند). «أَخَذْنٰا مِیثٰاقَهُمْ») ... («فَنَسُوا») ... («فَأَغْرَیْنٰا» 5 یهود و نصارا تا قیامت باقی اند و منقرض نمی شوند. «إِلیٰ یَوْمِ الْقِیٰامَةِ» 6 تفرقه و دشمنی،از عذاب های الهی است. «فَنَسُوا») ... («فَأَغْرَیْنٰا» 7 همه ی کارها زیر نظر خداوند است و پاداش و کیفر خواهد داشت. «یُنَبِّئُهُمُ اللّٰهُ بِمٰا کٰانُوا یَصْنَعُونَ»

[سوره المائدة (5): آیه 15]

اشاره

یٰا أَهْلَ اَلْکِتٰابِ قَدْ جٰاءَکُمْ رَسُولُنٰا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً مِمّٰا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ اَلْکِتٰابِ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ قَدْ جٰاءَکُمْ مِنَ اَللّٰهِ نُورٌ وَ کِتٰابٌ مُبِینٌ (15)

ای اهل کتاب! همانا پیامبر ما به سویتان آمد،در حالی که بسیاری از آنچه را شما از کتاب(آسمانی)پنهان می کردید برای شما بیان می کند و از بسیاری(خلاف ها یا حقایقی که شما پنهان کرده اید و فعلاً نیازی به آنها نیست)درمی گذرد.قطعاً از سوی خداوند،نور و کتاب آشکار برایتان آمده است.

نکته ها:

بیان مطالب کتمان شده،نشانه ی علم غیب و یکی از راه های شناخت پیامبر است. «یُبَیِّنُ لَکُمْ») ... («تُخْفُونَ مِنَ الْکِتٰابِ» (1)

پیام ها:

1 اسلام،دینی جهانی است و همه ادیان را به حقّ دعوت می کند. «یٰا أَهْلَ الْکِتٰابِ قَدْ جٰاءَکُمْ رَسُولُنٰا» 2 در ارشاد و دعوت مردم،حتّی از اهل کتاب هم مأیوس نشویم. «یٰا أَهْلَ الْکِتٰابِ»

ص :49


1- 1) .تفسیر المیزان.

3 جهان منهای قرآن،تاریک است. «قَدْ جٰاءَکُمْ مِنَ اللّٰهِ نُورٌ» 3 برخی حقایق تورات و انجیل،کتمان شده است. «کَثِیراً مِمّٰا کُنْتُمْ تُخْفُونَ» 4 از شیوه های ارشاد،بیان مطالب به قدر ضرورت است. «وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ» 5 پیامبر و قرآن،بسیار با عظمت هستند.(کلمه ی« نُورٌ» (1)و« کِتٰابٌ »،به صورت نکره آمده که نشانه ی بزرگی و عظمت است.) «نُورٌ وَ کِتٰابٌ مُبِینٌ»

[سوره المائدة (5): آیه 16]

اشاره

یَهْدِی بِهِ اَللّٰهُ مَنِ اِتَّبَعَ رِضْوٰانَهُ سُبُلَ اَلسَّلاٰمِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ اَلظُّلُمٰاتِ إِلَی اَلنُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ (16)

خداوند به وسیله ی آن(کتاب)کسانی را که بدنبال رضای الهی اند،به راه های امن و عافیت هدایت می کند،و آنان را با خواست خود از تاریکی ها به روشنایی درمی آورد،و به راه راست هدایت می کند.

نکته ها:

هدایت دارای مراتبی است:یک مرحله،هدایت عمومی برای همه انسان هاست،خواه پیروی کنند یا نکنند و نوع دیگر مخصوص کسانی است که هدایت عمومی را پذیرفته باشند.

این آیه نوع دوّم را بیان می کند.

سلام،یکی از نام های خداست، «السَّلاٰمُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ»... (2)و یکی از نام های بهشت هم« دٰارُ السَّلاٰمِ» (3)است.پس راه های سلام،یعنی راه خدا و بهشت که رسیدن به آن دو از«سبل السلام»و صراط مستقیم می گذرد.

« سُبُلَ السَّلاٰمِ »،شامل راه های سلامت فرد و جامعه،خانواده و نسل،فکر،روح و ناموس و...می شود.

مصداق روشن پیروان رضوان خدا در «مَنِ اتَّبَعَ رِضْوٰانَهُ» ،پویندگان خط«غدیر خم»اند،

ص :50


1- 1) .بنا بر اینکه منظور از«نور»پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله باشد.تفسیر المیزان.
2- 2) .حشر،23.
3- 3) .انعام،127.

چون آیه ی «رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاٰمَ دِیناً» بعد از نصب علیّ بن ابی طالب علیهما السلام به مقام جانشینی پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله نازل شد. (1)

پیام ها:

1 کسانی قابل هدایتند که در پی تحصیل رضای حقّ باشند،نه دنبال مقام و مال و هوای نفس و انتقام. «یَهْدِی بِهِ اللّٰهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوٰانَهُ» 2 انسان،خود زمینه ساز هدایت خویش است. «یَهْدِی بِهِ اللّٰهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوٰانَهُ» 3 هدایت به راه های سلامت و سعادت،در گرو کسب رضای خداست و هر کس در پی راضی کردن غیر او باشد،در انحراف است. «یَهْدِی بِهِ اللّٰهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوٰانَهُ سُبُلَ السَّلاٰمِ» 4 راه حقّ یکی و راه های باطل(شرک،کفر،نفاق و تفرقه و...)متعدّد است.

(کلمه ی« اَلنُّورِ »،مفرد ولی« اَلظُّلُمٰاتِ »جمع است.آری،همه ی نیکی ها و پاکی ها در پرتو نور توحید،یک حالت وحدت و یگانگی به خود می گیرد،امّا ظلمت همیشه مایه ی تفرقه و پراکندگی صفوف است.) 5 هدف،یکی است ولی راه های رسیدن به آن متعدّد است. «سُبُلَ السَّلاٰمِ» 6 مکتب وحی،سلامت و سعادت فرد و جامعه و روح و جسم را تضمین کرده است. «سُبُلَ السَّلاٰمِ» 7 بشر در سایه قرآن،به همزیستی و صفا در زندگی می رسد. «سُبُلَ السَّلاٰمِ» 8« سُبُلَ السَّلاٰمِ »به« صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ »منتهی می شود،و همه ی کسانی که با انجام تکالیف گوناگون در شرایط مختلف،در پی کسب رضای خداوند می باشند، به صراط مستقیم می رسند. «یَهْدِی») ... («سُبُلَ السَّلاٰمِ») ... («یَهْدِیهِمْ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ» 9 برای رسیدن به صراط مستقیم،تنها پیامبر و کتاب کافی نیست،لطف و اراده ی

ص :51


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.

خدا هم لازم است. «بِإِذْنِهِ» 10 نه جبر،نه تفویض بلکه امر بین الامرین.انسان انتخاب گر است؛ «اتَّبَعَ رِضْوٰانَهُ» امّا رسیدن به هدف بدون اراده خدا نمی شود. «بِإِذْنِهِ» 11 قرآن،داروی شفابخش همه ظلمات است.تاریکی های جهل،شرک،تفرقه، توحّش،شبهات،شهوات،خرافات،جنایات و اضطراب ها را به نور علم، توحید،وحدت،تمدن،یقین،حقّ،صفا و آرامش تبدیل می کند. «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمٰاتِ إِلَی النُّورِ»

[سوره المائدة (5): آیه 17]

اشاره

لَقَدْ کَفَرَ اَلَّذِینَ قٰالُوا إِنَّ اَللّٰهَ هُوَ اَلْمَسِیحُ اِبْنُ مَرْیَمَ قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ مِنَ اَللّٰهِ شَیْئاً إِنْ أَرٰادَ أَنْ یُهْلِکَ اَلْمَسِیحَ اِبْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِی اَلْأَرْضِ جَمِیعاً وَ لِلّٰهِ مُلْکُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا یَخْلُقُ مٰا یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (17)

آنان که گفتند:خدا،همان مسیح پسر مریم است،قطعاً کافر شدند.(ای پیامبر! به آنان)بگو:اگر خداوند اراده کند که مسیح پسر مریم و مادرش و هر کس در زمین است،همگی را هلاک کند،چه کسی در برابر(قهر)او از خود چیزی دارد؟ حکومت آسمان ها و زمین و آنچه میان آن دو است از آن خداست،هر چه را بخواهد می آفریند و خداوند بر هر چیز تواناست.

نکته ها:

مسیحیان چند ادّعای بی اساس درباره خدا دارند که قرآن به آنها اشاره می کند:

1 اعتقاد به خدایان سه گانه. «لاٰ تَقُولُوا ثَلاٰثَةٌ»... (1)

2 اعتقاد به اینکه خدای آفریدگار،یکی از خدایان سه گانه است(خدای پدر).

ص :52


1- 1) .نساء،171.

«قٰالُوا إِنَّ اللّٰهَ ثٰالِثُ ثَلاٰثَةٍ»... (1)

3 انحصار الوهیّت در مسیح که این آیه آن را ردّ می کند.

«یَخْلُقُ مٰا یَشٰاءُ»

به خلقت حضرت عیسی بدون داشتن پدر،و آفرینش حضرت آدم بدون داشتن پدر و مادر اشاره دارد.

اگر حضرت مسیح خداست،پس چگونه(به عقیده ی مسیحیان)کشته شد و صلیب،آرم مظلومیّت او گشت؟ خدا که نباید مورد سوء قصد قرار گیرد!

پیام ها:

1 اسلام،با کفر،شرک و خرافه در هر مکتبی که باشد مخالف است.(غلوّ هم نوعی کفر است). «کَفَرَ الَّذِینَ قٰالُوا إِنَّ اللّٰهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ» 2 پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله مأمور گفتگوی منطقی با مخالفان است. «قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ...» 3 اگر مسیح خدا باشد،خدا که در شکم زن قرار نمی گیرد. «الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ» 4 احتمال فنا و نیست شدن،با خدایی سازگار نیست. «إِنْ أَرٰادَ أَنْ یُهْلِکَ الْمَسِیحَ» 5 عیسی،مادرش و همه مردم زمین در انسان بودن و ناتوان بودن در برابر قدرت خداوند،یکسان می باشند. «الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً» 6 ادّعای خدایی برای غیر خدا نظیر مسیح،نشانه عدم شناخت واقعی مسیحیان نسبت به خداوند است. «قٰالُوا إِنَّ اللّٰهَ هُوَ الْمَسِیحُ») ... («وَ لِلّٰهِ مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» 7 قدرت الهی،محدود به نظام خاصی نیست و می تواند حتّی بدون پدر هم، فرزند خلق کند. «وَ اللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»

ص :53


1- 1) .مائده،73.

[سوره المائدة (5): آیه 18]

اشاره

وَ قٰالَتِ اَلْیَهُودُ وَ اَلنَّصٰاریٰ نَحْنُ أَبْنٰاءُ اَللّٰهِ وَ أَحِبّٰاؤُهُ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشٰاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشٰاءُ وَ لِلّٰهِ مُلْکُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا وَ إِلَیْهِ اَلْمَصِیرُ (18)

و یهودیان و مسیحیان گفتند:ما پسران خدا و دوستان(خاص)اوییم.بگو:

پس چرا شما را به(کیفر)گناهانتان عذاب می کند؟!(چنین نیست)بلکه شما نیز انسان هایی از مخلوقات اویید(و امتیازی ندارید).(خداوند)هر که را بخواهد(و شایسته بداند)می آمرزد و هر که را بخواهد عذاب می کند، و حکومت آسمان ها و زمین و آنچه میان آن دو است از آن خداوند است،و بازگشت و سرانجام تنها به سوی اوست.

نکته ها:

هنگامی که رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله جمعی از یهودیان را به اسلام دعوت کرد،گفتند:ما فرزندان و دوستان خداییم. (1)

یهود و نصارا خود را پسران واقعی خدا نمی دانستند،بلکه نوعی فرزند خواندگی تشریفاتی برای خود تصوّر می کردند.

قتل انبیا،کتمان بشارت ها به آمدن پیامبر اسلام،پیمان شکنی،تحریف کتب آسمانی، گوساله پرستی،بهانه جویی،شکم پرستی،نمونه هایی از جنایات بنی اسرائیل است و کنده شدن کوه از جای خود،چهل سال آوارگی،مسخ و ذلّت،نمونه هایی از کیفر الهی نسبت به آنان است. «یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ»

ص :54


1- 1) .ادّعای فرزند خدا و دوست خدا بودن،در انجیل یوحنّا،باب 8،جمله 41 نیز آمده است.تفسیر نمونه.
پیام ها:

1 نژادپرستی،امتیازطلبی و حقّ را منحصر در خود و حزب و گروه خود دانستن،ممنوع است. «بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ» 2 هیچ فرد،قوم،نژاد و امّتی،نباید مطمئن به آمرزش خدا باشد،چنان که نباید از رحمت او مأیوس باشد. «یَغْفِرُ لِمَنْ یَشٰاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشٰاءُ»

[سوره المائدة (5): آیه 19]

اشاره

یٰا أَهْلَ اَلْکِتٰابِ قَدْ جٰاءَکُمْ رَسُولُنٰا یُبَیِّنُ لَکُمْ عَلیٰ فَتْرَةٍ مِنَ اَلرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا مٰا جٰاءَنٰا مِنْ بَشِیرٍ وَ لاٰ نَذِیرٍ فَقَدْ جٰاءَکُمْ بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ وَ اَللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (19)

ای اهل کتاب! همانا رسول ما در دورانی که پیامبرانی نبودند به سوی شما آمد تا (حقایق را)برای شما بیان کند،تا مبادا بگویید:ما را بشارت دهنده و بیم دهنده ای نیامد،براستی بشیر و نذیر برایتان آمد،و خداوند بر هر چیز تواناست.

نکته ها:

فترت و فاصله ی زمانی میان حضرت مسیح علیه السلام تا حضرت محمد صلی اللّٰه علیه و آله حدود ششصد سال است.البتّه در دوره هایی که پیامبری مبعوث نمی شود،زمین خالی از حجت خدا نیست، چون اوصیای پیامبران بوده اند.به تعبیر حضرت علی علیه السلام:هرگز زمین خالی از حجّت نیست،چه قدرت داشته باشد یا نه،چون راه خدا نباید برای پویندگان مخفی بماند. (1)پس ایّام فترت،به معنای رها کردن مردم نیست.

فترت ها و فاصله های کوتاه مدت یا دراز مدت،حکمت هایی دارد و از برنامه های مفید در نظام تربیتی الهی است.نمونه هایش در تاریخ،جدا شدن حضرت موسی علیه السلام از مردم، اعتکاف انبیا،قطع وحی از پیامبر و غیبت صغری و کبرای امام مهدی علیه السلام می باشد.

ص :55


1- 1) .نهج البلاغه،کلمات قصار 147.
پیام ها:

1 اسلام اهل کتاب را به سوی ایمان فرا می خواند. «یٰا أَهْلَ الْکِتٰابِ قَدْ جٰاءَکُمْ» 2 بیان حقایقی که کتمان یا تحریف و یا فراموش شده اند،یکی از رسالت های انبیاست. «یُبَیِّنُ لَکُمْ» 3 احکام الهی،نیاز به تبیین پیامبران دارد. «رَسُولُنٰا یُبَیِّنُ لَکُمْ» 4 بعثت،راه عذر و بهانه را به روی انسان می بندد. «أَنْ تَقُولُوا مٰا جٰاءَنٰا مِنْ بَشِیرٍ» 5 بشارت و انذار،از شیوه های تبلیغی انبیاست. «جٰاءَکُمْ بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ» 6 انسان در انتخاب راه آزاد است،انبیا فقط بشارت و هشدار می دهند و اجبار و اکراهی ندارند. «فَقَدْ جٰاءَکُمْ بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ» 7 نمی توان گفت که چگونه یک پیامبر درس نخوانده می تواند بیانگر معارف کتمان شده و تحریف های صورت گرفته در دین باشد،چون خداوند بر هر کاری تواناست. «وَ اللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»

[سوره المائدة (5): آیه 20]

اشاره

وَ إِذْ قٰالَ مُوسیٰ لِقَوْمِهِ یٰا قَوْمِ اُذْکُرُوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیٰاءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً وَ آتٰاکُمْ مٰا لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ اَلْعٰالَمِینَ (20)

و(به یاد آورید)زمانی که موسی به قوم خود گفت:ای قوم من! نعمت خدا را بر خود یاد آورید،هنگامی که در میان شما پیامبرانی قرار داد و شما را پادشاهان قرار داد(که صاحب اختیار مال و جان و ناموس و حکومت شدید)و به شما چیزهایی داد که به هیچ یک از جهانیان نداده بود.

نکته ها:

یاد نعمت ها،عامل عشق به خدا،شکر نعمت های او و تعبّد و تسلیم در برابر دستورات اوست. «اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّٰهِ عَلَیْکُمْ» «ملک»در لغت هم به معنای حاکم و زمامدار و هم به معنای صاحب و مالک آمده است و

ص :56

در روایتی از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله نقل شده است:هر کس از بنی اسرائیل که دارای همسر،خدمتکار و مَرکب بود به او ملک می گفتند. (1)ضمناً اگر ملوک به معنای سلاطین باشد،همه ی مردم نمی توانند پادشاه باشند.بنا بر این ملک،به معنای صاحب اختیار است.

نعمت هایی چون:عبور از رود نیل،نزول منّ و سلوی و جوشیدن دوازده چشمه ی آب از نعمت های ویژه ی بنی اسرائیل بود که این آیه با جمله ی «آتٰاکُمْ مٰا لَمْ یُؤْتِ أَحَداً» به آن اشاره می کند.

پیام ها:

1 برای دعوت مردم،باید از اهرم عاطفه استفاده کرد. «یٰا قَوْمِ» 2 باید پیش از دستورات الهی،مردم را با ذکر الطاف الهی،آماده کنیم. «اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّٰهِ»... (در این آیه ذکر نعمت هاست و در آیه ی بعد یک فرمان مهم صادر شده است) 3 از بزرگ ترین نعمت ها،نعمت نبوّت،حکومت و قدرت است. «إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیٰاءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً...» 4 از وظایف انبیا،یادآوری نعمت های الهی به مردم است. «اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّٰهِ» 5 قبل از حضرت موسی نیز در میان بنی اسرائیل پیامبرانی وجود داشته که حضرت موسی وجود آنان را به عنوان نعمت یادآوری می کند. «جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیٰاءَ» 6 انبیا از زمینه سازان حاکمیّت و استقلال بوده اند.(جمله« جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیٰاءَ »قبل از جمله« جَعَلَکُمْ مُلُوکاً »آمده است.) 7 از تاریخ عبرت بگیریم.قوم موسی پس از برخورداری از لطف ویژه الهی و رسیدن به حکومت،گرفتار ذلت و مسکنت شدند. «لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعٰالَمِینَ» به

ص :57


1- 1) .تفسیر المیزان.

«بٰاؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللّٰهِ» (1)تبدیل شد.

[سوره المائدة (5): آیه 21]

اشاره

یٰا قَوْمِ اُدْخُلُوا اَلْأَرْضَ اَلْمُقَدَّسَةَ اَلَّتِی کَتَبَ اَللّٰهُ لَکُمْ وَ لاٰ تَرْتَدُّوا عَلیٰ أَدْبٰارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خٰاسِرِینَ (21)

(موسی فرمود:)ای قوم من! به سرزمین مقدّسی که خداوند برای شما مقرّر کرده وارد شوید و به پشت سر خود برنگردید که زیانکار می گردید.

نکته ها:

«ارض مقدس»،یا همه ی منطقه ی شامات(سوریه،اردن،فلسطین و...)است،یا تنها بیت المقدس می باشد.

مراد از «لاٰ تَرْتَدُّوا» ،یا پشت نکردن به فرمان الهی،یا عقب نشینی نکردن در مسیر حرکت است.

پیام ها:

1 رابطه ی رهبر و مردم،باید عمیق و عاطفی باشد. «یٰا قَوْمِ» 2 سرزمین های مقدّس را باید از چنگ نااهلان بیرون آورد. «ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ» 3 همه جای زمین یکسان نیست،برخی جاها قداست دارد. «الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ» 4 ممنوعیّت عقب نشینی از جنگ،نشانه ی روحیّه ی عصیان گری گروهی از بنی اسرائیل می باشد. «لاٰ تَرْتَدُّوا عَلیٰ أَدْبٰارِکُمْ» 5 فرار از جبهه،حرام است. «ادْخُلُوا») ... («وَ لاٰ تَرْتَدُّوا» 6 برخورداری از نعمت های الهی،مسئولیّت دارد. «جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیٰاءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً») ... («ادْخُلُوا»

ص :58


1- 1) .بقره،61.

7 از مصادیق و نمونه های خسارت،محرومیّت از مکان های مقدّس است.

«ادْخُلُوا»)

... («وَ لاٰ تَرْتَدُّوا») ... («فَتَنْقَلِبُوا خٰاسِرِینَ»

[سوره المائدة (5): آیه 22]

اشاره

قٰالُوا یٰا مُوسیٰ إِنَّ فِیهٰا قَوْماً جَبّٰارِینَ وَ إِنّٰا لَنْ نَدْخُلَهٰا حَتّٰی یَخْرُجُوا مِنْهٰا فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْهٰا فَإِنّٰا دٰاخِلُونَ (22)

(بنی اسرائیل در پاسخ)گفتند:ای موسی! همانا در آن سرزمین گروهی ستمگر وجود دارد و ما هرگز وارد آن نمی شویم،تا آنان از آن سرزمین بیرون شوند،پس اگر از آنجا بیرون روند بی تردید ما داخل می شویم!

نکته ها:

«جبار»از«جبر»به معنای اصلاح و جبران چیزی همراه با قهر و فشار است.امّا به هر یک از این دو معنا به تنهایی نیز آمده است:1 جبران کردن 2 قهر و غلبه،و درباره ی خداوند به هر دو معنی به کار می رود. (1)

« قَوْماً جَبّٰارِینَ »همان عمالقه،از نژاد سامی بودند که در شمال عربستان در صحرای سینا زندگی می کردند و به مصر حمله کرده و پانصد سال حکومت داشتند. (2)

پیام ها:

1 بودن نااهلان در جایی،دلیل کناره گیری افراد شایسته نیست. «یٰا قَوْمِ ادْخُلُوا») ... (« فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْهٰا فَإِنّٰا دٰاخِلُونَ» 2 باید دشمن را بیرون کرد،نه آنکه صبر کرد تا خودش بیرون رود. «فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْهٰا فَإِنّٰا دٰاخِلُونَ» 3 راحت طلبی،ممنوع است باید اقدام کرد و امداد خواست تا دشمن را بیرون راند.(انتقاد قرآن از بنی اسرائیل که گفتند: «إِنّٰا لَنْ نَدْخُلَهٰا»)

ص :59


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .دائرة المعارف،فرید وجدی.

4 توقّع پیروزی بدون مبارزه،تفکّری نادرست است. «فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْهٰا فَإِنّٰا دٰاخِلُونَ» 5 بدتر از نافرمانی،جسارت و لجاجت است. «لَنْ نَدْخُلَهٰا» (با توجّه به اینکه در حرف« لَنْ »ایهام جسارت است.)

[سوره المائدة (5): آیه 23]

اشاره

قٰالَ رَجُلاٰنِ مِنَ اَلَّذِینَ یَخٰافُونَ أَنْعَمَ اَللّٰهُ عَلَیْهِمَا اُدْخُلُوا عَلَیْهِمُ اَلْبٰابَ فَإِذٰا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غٰالِبُونَ وَ عَلَی اَللّٰهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (23)

دو نفر از مردانی که(از خدا)می ترسیدند و خدا به آنان نعمت(عقل و ایمان و شهامت)داده بود،گفتند:از دروازه ی شهر بر دشمن وارد شوید(و نترسید)پس چون که داخل شدید همانا پیروزید و اگر ایمان دارید بر خدا توکّل کنید.

نکته ها:

در تفاسیر آمده است:آن دو نفر از نقبای دوازده گانه بنی اسرائیل بودند،به نام های:

«یوشع بن نون»و«کالب بن یوفنا»و نامشان در تورات،سِفر تثنیه آمده است. (1)امام باقر علیه السلام فرمودند:این دو نفر،پسر عموی موسی علیه السلام بودند. (2)

به گفته علاّمه طباطبایی در تفسیر المیزان:هر گاه کلمه ی« نِعْمَتَ »در قرآن بدون قید آمد، مراد نعمت ولایت و نبوّت است.

پیام ها:

1 خداترسی،زمینه ی فراهم شدن الطاف و نعمت های الهی است. «یَخٰافُونَ أَنْعَمَ اللّٰهُ...» 2 آنکه از خدا بترسد،احساس مسئولیّت می کند و پیروی از فرمان پیامبر خدا را

ص :60


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

واجب می داند و در برابر قدرت های دیگر تسلیم نمی شود. «یَخٰافُونَ أَنْعَمَ اللّٰهُ») ... («ادْخُلُوا» 3 خداترسی،زمینه ی شجاعت و جرأت و عمل است. «یَخٰافُونَ») ... («ادْخُلُوا» 4 خداترسی،نعمتی الهی است. «یَخٰافُونَ أَنْعَمَ اللّٰهُ عَلَیْهِمَا» 5 هنگام حمله،باید به رزمندگان روحیه داد. «فَإِنَّکُمْ غٰالِبُونَ» 6 خوف الهی و تقوا،به انسان بصیرت و نیروی تحلیل صحیح و روشن از مسائل می دهد. «یَخٰافُونَ») ... («فَإِنَّکُمْ غٰالِبُونَ» 7 توکّل،باید مخلصانه و تنها بر خدا باشد. «عَلَی اللّٰهِ فَتَوَکَّلُوا» 8 اگر اهل ایمان با شهامت وارد شوند،منحرفان میدان را ترک می کنند. «فَإِذٰا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غٰالِبُونَ» 9 اصل در موفقیّت تنها امکانات مادّی نیست،بلکه ایمان و توکّل،تصمیم و جرأت نیز لازم است. «ادْخُلُوا») ... («وَ عَلَی اللّٰهِ فَتَوَکَّلُوا» 10 توکّل به تنهایی کافی نیست،بلکه همراه با تلاش ما را به مقصد می رساند.

«ادْخُلُوا»)

... («فَتَوَکَّلُوا» 11 توکّل،نشانه ی ایمان و کلید نجات از بن بست ها و ترس هاست. «فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ...» 12 از شما حرکت،از خدا برکت و نصرت. «فَإِذٰا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غٰالِبُونَ وَ عَلَی اللّٰهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» 13 توکّل،تنها به لفظ نیست،بلکه روحیّه ای برخاسته از ایمان است. «فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»

ص :61

[سوره المائدة (5): آیه 24]

اشاره

قٰالُوا یٰا مُوسیٰ إِنّٰا لَنْ نَدْخُلَهٰا أَبَداً مٰا دٰامُوا فِیهٰا فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقٰاتِلاٰ إِنّٰا هٰاهُنٰا قٰاعِدُونَ (24)

(بنی اسرائیل)گفتند:ای موسی! تا وقتی که آنها(جباران ستمگر)در آن شهرند،ما هرگز وارد آن نخواهیم شد.پس تو و پروردگارت بروید(و با آنان)بجنگید،ما همانا همین جا نشسته ایم.

نکته ها:

مکّه و بیت المقدّس،هر دو سرزمین مقدّسند.امّا موسی علیه السلام که به قوم خود فرمود:وارد آن شوید و با دشمن بجنگید،بهانه آورده و از فرمان او تخلّف کردند،ولی مسلمانان در سال ششم هجری که به قصد عمره در رکاب پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله تا نزدیکی مکّه آمدند،اگر ممانعت آن حضرت نبود،به شهر حمله می کردند.در این سفر،«صلح حدیبیه»واقع شد.آری هر دو قوم به دروازه دو شهر مقدّس رسیدند،ولی یکی چنان گریزان از جنگ و یکی چنین سلحشور.

سستی بنی اسرائیل در مبارزه با دشمن،چنان مشهور بود که مسلمانان نیز پیش از شروع جنگ بدر(در سال دوّم هجری)و هنگام ورود به مکّه(سال ششم)می گفتند:ما همچون بنی اسرائیل نیستیم که« إِنّٰا هٰاهُنٰا قٰاعِدُونَ »بگوییم،همواره در رکاب تو آماده ی جنگیم.

تلاش رهبران الهی در انجام وظایفی که بر عهده دارند،تنها در صورت همراهی مردم به ثمر می رسد.

پیام ها:

1 بنی اسرائیل،نمونه ی بی ادبی،بهانه جویی،ضعف و رفاه طلبی بودند. «یٰا مُوسیٰ إِنّٰا لَنْ نَدْخُلَهٰا أَبَداً»...

در کلمه« لَنْ نَدْخُلَهٰا »،جسارت آنان در مقابل فرمان خدا آشکار است.

در کلمه ی« أَبَداً »،اصرار بر جسارت دیده می شود.

در کلمه ی« فَاذْهَبْ »،توهین به حضرت موسی مشاهده می شود.

ص :62

در کلمه ی« رَبُّکَ »،توهین به ذات پروردگار وجود دارد و نشانگر ضعف ایمان آنان است.

« قٰاعِدُونَ »،رفاه طلبی آنان را می رساند،نه عزّت جویی را.

2 مردم باید خود به اصلاح جامعه بپردازند،نه آنکه تنها از خداوند و رهبران دینی توقّع اصلاح داشته باشند. «فَقٰاتِلاٰ إِنّٰا هٰاهُنٰا قٰاعِدُونَ» 3 آرزوی پیروزی بدون کوشش،خردمندانه نیست. «فَقٰاتِلاٰ إِنّٰا هٰاهُنٰا قٰاعِدُونَ»

[سوره المائدة (5): آیه 25]

اشاره

قٰالَ رَبِّ إِنِّی لاٰ أَمْلِکُ إِلاّٰ نَفْسِی وَ أَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنٰا وَ بَیْنَ اَلْقَوْمِ اَلْفٰاسِقِینَ (25)

(موسی)گفت:پروردگارا! همانا من جز خود و برادرم،اختیار کسی را ندارم،پس میان ما و قوم فاسق و تبهکار فاصله بینداز.

نکته ها:

حضرت موسی علیه السلام،پس از یأس از حرکت بنی اسرائیل،به درگاه خداوند شکایت کرد.

درخواست فاصله افتادن،برای آن بود که آتش قهر الهی یاران موسی را نیز فرا نگیرد و تنها دشمنان به کیفر برسند،یا اینکه درخواست می کرد با مرگ کفّار،میان آنان و دشمنان فاصله افتد.

در اینکه چرا حضرت موسی فقط از خود و برادرش یاد می کند و از آن دو نفر پرهیزکار که با موسی همصدا شدند و مردم را برای ورود به شهر دعوت کردند یادی نمی کند،مفسّران سخنانی دارند،از جمله:

موسی به ثبات قدم آن دو نفر هم اطمینان نداشت. (1)

چون آن دو نفر از سوی مردم به سنگسار تهدید شده بودند،لذا موسی گفت:خدایا! من هیچ قدرتی ندارم،حتّی آن دو نفر در معرض خطرند. (2)

ص :63


1- 1) .تفسیر مراغی.
2- 2) .تفسیر أطیب البیان.
پیام ها:

1 غالب دعاهای قرآنی با استمداد از اسم ربّ است. «قٰالَ رَبِّ...» 2 در حالی همه ی مردم از ما بریده اند،به نجات دهنده ی اصلی متوسّل شویم.

«فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ»)

... («قٰالَ رَبِّ...» 3 شکایت پیامبران به خداوند و نفرین،وقتی است که از ایمان و اطاعت مردم مأیوس شوند. «رَبِّ إِنِّی...» 4 سرپیچی از جهاد،فسق است. «فَافْرُقْ بَیْنَنٰا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفٰاسِقِینَ» 5 یکی از بلاهای اجتماعی دور شدن مردم از اولیای خدا و محروم شدن از فیض وجودشان است. «فَافْرُقْ بَیْنَنٰا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفٰاسِقِینَ» 6 یکی از بلاها و سختی های مؤمنان،زندگی با فاسقان و در میان آنان بودن است. «فَافْرُقْ بَیْنَنٰا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفٰاسِقِینَ»

[سوره المائدة (5): آیه 26]

اشاره

قٰالَ فَإِنَّهٰا مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فِی اَلْأَرْضِ فَلاٰ تَأْسَ عَلَی اَلْقَوْمِ اَلْفٰاسِقِینَ (26)

(خداوند به موسی)فرمود:به درستی که آن(سرزمین مقدّس)تا چهل سال بر آنان ممنوع شد،(پس به خاطر این سستی و تخلّف این مدّت طولانی را)در زمین سرگردان(و از مواهب مادّی و معنوی آن سرزمین مقدّس، محروم)خواهند شد،پس بر این قوم تبهکار و فاسق،تأسّف مخور.

نکته ها:

« یَتِیهُونَ »از ریشه ی«تیه»به معنای سرگردانی است.و به صحرای سینا،محلّ سرگردانی آن قوم نیز گفته شده است،که چهل سال،در آن منطقه به سر بردند و از برکات زمین محروم ماندند.

داستان تخلّف بنی اسرائیل و قهر الهی و سرگردانی آنان در تیه،در فصل چهارم از سِفر

ص :64

اعداد،در تورات مطرح شده است.

امام صادق علیه السلام فرمودند:خداوند ورود بنی اسرائیل به بیت المقدس را به جهت تخلّف آنان از فرمان حضرت موسی،بر آنان و فرزندانشان تحریم کرد و بالاخره فرزندان فرزندان آنها موفّق به ورود شدند.(یعنی تا پدران و فرزندان آنان که مورد تحریم قرار گرفته بودند زنده بودند،ورود به ارض مقدّس حاصل نگردید.) (1)در روایات می خوانیم:شبیه داستان بنی اسرائیل،برای مسلمانان هم پیش خواهد آمد. (2)در عدد اربعین(چهل) «أَرْبَعِینَ سَنَةً» رمزی است،که هم در قهر و هم در لطف الهی به کار می رود.حضرت موسی برای گرفتن تورات،چهل شب در کوه طور ماند و مدّت آوارگی قوم یهود چهل سال بود.

گاهی اصلاح نسل جدید،با انقراض نسل قدیم است، «أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ» باید خودباختگان نظام فرعونی که قدر موسی را نمی دانند از دنیا بروند و نسل جدیدی در فضای آزاد و با مشکلات زندگی صحرایی رشد کنند تا قدر زندگی در شهر و در سایه رهبران آسمانی را بدانند.در حدیث است که آنان در سرزمین«تیه»از دنیا رفتند و فرزندانشان وارد سرزمین مقدّس شدند.

پیام ها:

1 کیفر فرار از جنگ،محرومیّت است. «فَإِنَّهٰا مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ» 2 سرگردانی،نوعی عذاب برای فاسقان است. «یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ» 3 قاعدین و فراریان از جبهه،باید از بعضی امکانات و مزایا محروم باشند. «فَإِنَّهٰا مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ» 4 انبیا،دلسوز مردمند. «فَلاٰ تَأْسَ» 5 برای فاسقان دلسوزی نکنید. «فَلاٰ تَأْسَ» (تنبیه مجرم،همچون داروی تلخ به نفع سلامت فرد و جامعه است.)

ص :65


1- 1) .تفسیر عیّاشی.
2- 2) .بحار،ج 28،ص 14 و 30.

[سوره المائدة (5): آیه 27]

اشاره

وَ اُتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ اِبْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبٰا قُرْبٰاناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمٰا وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ اَلْآخَرِ قٰالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قٰالَ إِنَّمٰا یَتَقَبَّلُ اَللّٰهُ مِنَ اَلْمُتَّقِینَ (27)

(ای پیامبر!)داستان دو پسر آدم را به حقّ بر مردم بازخوان،آن گاه که(هر یک از آن دو)قربانی پیش آوردند،پس از یکی(هابیل)پذیرفته شد و از دیگری(قابیل)قبول نگشت.(قابیل)گفت:حتماً تو را خواهم کشت،(هابیل) گفت:خداوند،تنها از متّقین قبول می کند.

نکته ها:

شاید مراد از تلاوت به حقّ آن باشد که این ماجرا در تورات تحریف شده و با خرافات، آمیخته است و آنچه در قرآن آمده،حقّ است.

در روایات آمده است که هابیل،دامدار بود و بهترین گوسفند خود را برای قربانی آورد.و قابیل،کشاورز بود و بدترین قسمت زراعت خود را برای انفاق در راه خدا برگزید. (1)قرآن می فرماید:هرگز به خیر نمی رسید،مگر آنکه از آنچه دوست دارید انفاق کنید. «لَنْ تَنٰالُوا الْبِرَّ حَتّٰی تُنْفِقُوا مِمّٰا تُحِبُّونَ» (2)امام صادق علیه السلام فرمود:انگیزه قتلِ قابیل،حسادت او نسبت به پذیرش قربانی هابیل بود. (3)

پیام ها:

1 باید تاریخ گذشتگان را برای عبرت گرفتن خواند و بررسی کرد. «وَ اتْلُ» 2 در نقل تاریخ باید به مسائل مهم پرداخت.(« نَبَأَ »یعنی خبر مهم) 3 تاریخ را از افسانه جدا کنیم. «بِالْحَقِّ» (ماجرای قربانی هابیل و قابیل افسانه و داستان بی اساس نیست.)

ص :66


1- 1) .کافی،ج 8،ص 113.
2- 2) .آل عمران،92.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.

4 اصل،تقرّب به خداوند است نه قربانی،قربانی هر چه که می خواهد،باشد.

«إِذْ قَرَّبٰا قُرْبٰاناً»

(« قُرْبٰاناً »نکره آمده است) 5 پسر پیامبر بودن نقشی در ردّ یا قبول اعمال ندارد،بنا بر این از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد. «فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمٰا وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ» 6 تاریخ قتل و خونریزی همزمان با تاریخ انسان است. «نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ») ... («لَأَقْتُلَنَّکَ» 7 گاهی حسادت،تا برادرکشی هم پیش می رود. «لَأَقْتُلَنَّکَ» 8 به تهدید کننده به قتل هم باید منطقی جواب داد. «إِنَّمٰا یَتَقَبَّلُ اللّٰهُ» 9 در قبول یا عدم قبول اعمال،انگیزه ها و خصلت ها مؤثّرند. «إِنَّمٰا یَتَقَبَّلُ اللّٰهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ» 10 ملاک پذیرش اعمال،تقواست،نه شخصیّت افراد و نه نوع کار. «إِنَّمٰا یَتَقَبَّلُ اللّٰهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ» 11 تفاوت در قبول و عدم قبول،بر اساس تقواست،نه تبعیض. «مِنَ الْمُتَّقِینَ»

[سوره المائدة (5): آیه 28]

اشاره

لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی مٰا أَنَا بِبٰاسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ إِنِّی أَخٰافُ اَللّٰهَ رَبَّ اَلْعٰالَمِینَ (28)

(هابیل به برادرش قابیل گفت:)اگر تو برای کشتن من دستت را به سویم دراز کنی،من هرگز برای کشتن تو دستم را دراز نخواهم کرد،زیرا من از خداوند،پروردگار جهانیان بیم دارم.

نکته ها:

هابیل گفت:من قصد کشتن تو را ندارم،نه آنکه از خود هم دفاع نمی کنم،چون تسلیم قاتل شدن با تقوا سازگار نیست. «مٰا أَنَا بِبٰاسِطٍ یَدِیَ...»

ص :67

پیام ها:

1 در برخورد با حسود،آرام سخن بگوییم و آتش حسد را با نرمش در گفتار، خاموش کنیم. «مٰا أَنَا بِبٰاسِطٍ...» 2 یکی از راه های نهی از منکر،آن است که به او اطمینان دهی که به او تجاوز و تعدّی نخواهی کرد. «مٰا أَنَا بِبٰاسِطٍ یَدِیَ...» 3 آنچه ارزش دارد،نکشتن بر اساس خوف از خداست،نه به خاطر ناتوانی و سستی. «إِنِّی أَخٰافُ اللّٰهَ» 4 تقوا و خداترسی،عامل بازدارنده از گناه و تعدّی در حساس ترین حالات است. «إِنِّی أَخٰافُ اللّٰهَ» 5 خوف از خداوند،یکی از آثار ایمان به ربوبیّت همه جانبه اوست. «إِنِّی أَخٰافُ اللّٰهَ رَبَّ الْعٰالَمِینَ» 6 عالم،مظهر ربوبیّت الهی است. «رَبَّ الْعٰالَمِینَ»

[سوره المائدة (5): آیات 29 تا 30]

اشاره

إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِی وَ إِثْمِکَ فَتَکُونَ مِنْ أَصْحٰابِ اَلنّٰارِ وَ ذٰلِکَ جَزٰاءُ اَلظّٰالِمِینَ (29) فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ اَلْخٰاسِرِینَ (30)

همانا من می خواهم تو با بار گناه من(که پس از کشتنم بر عهده تو قرار می گیرد)و گناه خودت(به سوی خدا)بازگردی و از دوزخیان باشی،و این است کیفر ستمکاران.

پس نفس او(با وسوسه ای برخاسته از حسد)کشتن برادرش را برایش آسان و رام ساخت واو را کشت،در نتیجه از زیانکاران گشت.

ص :68

نکته ها:

امام باقر علیه السلام به دنبال تلاوت آیه «فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ» فرمود:ابلیس به قابیل گفت:قربانی تو قبول نشد و قربانی برادرت هابیل قبول شد،اگر او زنده بماند در طول تاریخ نسل او بر نسل تو افتخار خواهند کرد که قربانی پدر ما پذیرفته شد و از پدر شما پذیرفته نشده است، بنا بر این بهتر آن است که او را به قتل برسانی تا نسل تو ذلّت نکشد. (1)

امام باقر علیه السلام فرمود:«من قتل مؤمنا متعمدا أثبت الله علی قاتله جمیع الذنوب و برء المقتول منها»،و ذلک قوله تعالی: «إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَبُوءَ...» هر که عمداً مؤمنی را بکشد،خداوند همه گناهان را به حساب قاتل ثبت می کند و مقتول را از گناهان پاک می کند. (2)

معنای آیه،سکوت در مقابل ظالم به امید بخشش گناهان نیست.

در حدیثی از پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله می خوانیم که محل حادثه،کوه قاسِیون در دمشق است. (3)

امام سجاد علیه السلام فرمودند:نحوه ی کشتن را ابلیس به قابیل یاد داد. (4)

پیام ها:

1 گناهان مقتول،به قاتل منتقل می شود. «تَبُوءَ بِإِثْمِی» 2 در درگیری ها مسئول خسارت آغازگر است. «بِإِثْمِی وَ إِثْمِکَ» 3 برادرکشی همان و دوزخی شدن همان. «فَتَکُونَ مِنْ أَصْحٰابِ النّٰارِ» 4 ایمان به معاد،جزو عقاید اوّلیه انسان های روی زمین بوده است. «أَصْحٰابِ النّٰارِ» 5 قاتل،هم به خود ظلم می کند،هم به مقتول،هم به خانوادۀ مقتول و هم به جامعه. «الظّٰالِمِینَ» 6 نفس انسان،با وسوسه،تلقین و تزیین،انسان را رام و خام می کند و به گناه می کشد. «فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ»

ص :69


1- 1) .کافی،ج 8،ص 113.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .تفاسیر درّ المنثور.
4- 4) .تفسیر نور الثقلین.

7 هوای نفس می تواند عواطف برادری را نیز سرکوب کند. «فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ» 8 فطرت پاک انسانی،از آدم کشی بیزار است،ولی نفس،این کار را خوب جلوه داده و انسان را به قتل وامی دارد. «فَطَوَّعَتْ» 9 جنگ حقّ و باطل،از آغاز تاریخ زندگی بشر بوده است. «فَقَتَلَهُ» 10 مرگ انسان در زمین،با شهادت آغاز شد. «فَقَتَلَهُ» 11 پیروی از هوای نفس،خسارت است. «فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخٰاسِرِینَ» 12 قاتل،هم از درون گرفتار عذاب و جدان است و هم از بیرون مورد انتقاد مردم و هم گرفتار قصاص و عدل می شود و کامی نمی گیرد. «فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخٰاسِرِینَ» 13 تسلّط و غلبه بر مخالف،همیشه نشانه ی سرافرازی نیست. «فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخٰاسِرِینَ»

[سوره المائدة (5): آیه 31]

اشاره

فَبَعَثَ اَللّٰهُ غُرٰاباً یَبْحَثُ فِی اَلْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوٰارِی سَوْأَةَ أَخِیهِ قٰالَ یٰا وَیْلَتیٰ أَ عَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هٰذَا اَلْغُرٰابِ فَأُوٰارِیَ سَوْأَةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ اَلنّٰادِمِینَ (31)

پس خداوند،زاغی فرستاد که زمین را می کاوید،تا به او نشان دهد که چگونه کشته ی برادرش را بپوشاند(و دفن کند.قابیل)گفت:وای بر من! آیا عاجزم از اینکه مانند این زاغ باشم و جسد برادرم را دفن کنم؟ سرانجام او از پشیمانان شد.

نکته ها:

قابیل که مرتکب قتل برادر شد،چون دید درّندگان سراغ جسد او می آیند،آن را به دوش کشید،امّا سودی ندید و هم چنان متحیّر بود.امّا همین که کار زاغ را در دفن کشته زاغ

ص :70

دیگری دید،آموخت که جسد برادر را دفن کند.

« اَلْغُرٰابِ »،پرنده ای است شبیه به کلاغ،دارای نوک و پاهای سرخ. (1)

انسان های اوّلیه بسیار بی تجربه بودند،ولی خداوند دائماً لطف خود را از راه های گوناگون به انسان سرازیر نموده است.

امام سجاد علیه السلام فرمودند:خداوند دو زاغ فرستاد تا با هم درگیر شوند و یکی دیگری را کشت سپس قاتل با منقار خود گودالی حفر کرده و کشته را دفن نمود. (2)

امام سجاد علیه السلام فرمودند:«و الذنوب التی تورث الندم قتل النفس»از گناهانی که سبب ندامت می شود،کشتن انسان بی گناه است. (3)

پیام ها:

1 گاهی حیوانات مأمور الهی اند و حرکت آنان به فرمان او و در مسیری است که او می خواهد. «فَبَعَثَ اللّٰهُ غُرٰاباً» 2 بسیاری از معلومات بشر،از زندگی حیوانات الهام گرفته است. «فَبَعَثَ اللّٰهُ غُرٰاباً یَبْحَثُ») ... («لِیُرِیَهُ» 3 انسان باید همواره در پی آموختن باشد.اصل،آموختن و یادگیری است،از هر طریقی،گرچه از طریق حیوانات باشد. «فَبَعَثَ اللّٰهُ غُرٰاباً») ... («لِیُرِیَهُ» 4 خداوند،گاهی انسان را با حیوانات کوچک آموزش می دهد تا بفهماند زاغ هم می تواند وسیله آموزش انسان باشد،پس نباید مغرور شد. «غُرٰاباً») ... («لِیُرِیَهُ» 5 جسد مرده را باید در زمین دفن کرد(در محفظه قرار دادن،مومیایی کردن، سوزاندن و...صحیح نیست). «فِی الْأَرْضِ») ... («یُوٰارِی سَوْأَةَ أَخِیهِ» 6 مرده ی انسان نیز کرامت دارد و نباید خوراک حیوانات شود،بلکه باید دفن شود. «یُوٰارِی سَوْأَةَ أَخِیهِ»

ص :71


1- 1) .قاموس قرآن.
2- 2) .تفاسیر برهان و راهنما.
3- 3) .بحار،ج 73،ص 375.

7 ندامت،نشانه ی حق طلبی فطرت هاست. «فَأَصْبَحَ مِنَ النّٰادِمِینَ»

[سوره المائدة (5): آیه 32]

اشاره

مِنْ أَجْلِ ذٰلِکَ کَتَبْنٰا عَلیٰ بَنِی إِسْرٰائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسٰادٍ فِی اَلْأَرْضِ فَکَأَنَّمٰا قَتَلَ اَلنّٰاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیٰاهٰا فَکَأَنَّمٰا أَحْیَا اَلنّٰاسَ جَمِیعاً وَ لَقَدْ جٰاءَتْهُمْ رُسُلُنٰا بِالْبَیِّنٰاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذٰلِکَ فِی اَلْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ (32)

به همین جهت،بر بنی اسرائیل نوشتیم که هر کس انسانی را جز به قصاص یا به کیفر فساد در زمین بکشد پس چنان است که گویی همه ی مردم را کشته است،و هر که انسانی را زنده کند(و از مرگ یا انحراف نجات دهد)گویا همه ی مردم را زنده کرده است و البتّه رسولان ما دلایل روشنی را برای مردم آوردند،امّا(با این همه)بسیاری از مردم بعد از آن (پیام انبیا)در روی زمین اسرافکار شدند.

نکته ها:

در این آیه از کشتن یک نفر به منزله ی کشتن همه مردم مطرح شده است.برای توضیح این حقیقت چند بیان و معنا می توان عرضه کرد:

الف:قتل یک نفر،کیفری همچون قتل همه مردم را دارد.

ب:حرمت قتل یک نفر نزد خداوند،به منزله قتل همه ی مردم نزد شماست.

ج:قتل یک نفر،بی اعتنایی به مقام انسانیّت است.

ه:قتل یک نفر،سلب امنیّت از همه ی مردم است.

و:چون انسان ها به منزله ی اعضای یک پیکرند،پس قتل یکی قتل همه است.

ز:جایگاه دوزخی قاتل یک نفر،جایگاه کسی است که قاتل همه باشد. (1)

ص :72


1- 1) .کافی،ج 7،ص 271.

ح:قتل یک نفر،زمینه ساز قتل همه است.

ط:یک انسان می تواند سرچشمه ی یک نسل باشد،پس قتل او به منزله ی قتل یک نسل است.(به نظر می رسد این احتمال بهتر است) در روایات می خوانیم:فانی شدن تمام دنیا نزد خداوند،از کشتن یک مؤمن آسان تر است. (1)

امام صادق علیه السلام فرمودند:کسی که در موضعی که آب یافت نمی شود،تشنه ای را سیراب کند،مانند کسی است که نفسی را زنده کرده باشد. (2)

طبق آیات و روایات،هدایت و ارشاد مردم به راه حقّ،نوعی احیا می باشد و گمراه کردن مردم،نوعی قتل است.سوره انفال،آیه 24،دعوت پیامبر را مایه ی حیات مردم می خواند:

«دَعٰاکُمْ لِمٰا یُحْیِیکُمْ» .

امام صادق علیه السلام نیز فرمودند:«من اخرجها من ضلال الی هدی فکانما أحیاها و من اخرجها من هدی الی الضلال فقد قتلها»هر کس نفس منحرفی را هدایت کند او را زنده کرده و هر کس دیگری را منحرف کند او را کشته است. (3)

امام صادق علیه السلام فرمودند:«نجاها من غرق او حرق او سبع او عدو»مراد از احیای نفس، نجات گرفتاران از غرق و آتش سوزی و درّنده یا دشمن است. (4)و در روایت دیگر آمده است:کسی که به گرسنه ای غذا ندهد،به منزله ی کشتن اوست و غذا دادن،به منزله ی زنده کردن اوست. (5)

امام باقر علیه السلام فرمود:مسرفان همان کسانی هستند که حرام ها را حلال می شمرند و خون ها را می ریزند. (6)

ص :73


1- 1) .بحار،ج 10،ص 382.این حدیث را در شب جمعه آخر ماه رمضان 1379 می نویسم که روز جمعه اش روز قدس است و در حالی که تلویزیون های دنیا صحنه های دلخراشی از کشتن مسلمانان بی پناه فلسطین را به دست صهیونیست ها نشان می دهند.
2- 2) .مکارم الاخلاق،ص 135.
3- 3) .کافی،ج 2،ص 210.
4- 4) .تفسیر برهان.
5- 5) .کافی،ج 2،ص 204.
6- 6) .تفسیر نور الثقلین.
پیام ها:

1 گاهی حوادث تاریخی،عامل صدور فرمان های الهی است. «مِنْ أَجْلِ ذٰلِکَ» 2 انسان ها و سرنوشتشان در طول تاریخ به هم پیوند دارند. «مِنْ أَجْلِ ذٰلِکَ کَتَبْنٰا عَلیٰ بَنِی إِسْرٰائِیلَ» 3 احکام الهی حکمت دارد و گزاف نیست. «مِنْ أَجْلِ ذٰلِکَ» 4 برای جلوگیری از سنگدلی و پرهیز از تکرار حادثه،کیفر و مجازات لازم است.

«مِنْ أَجْلِ ذٰلِکَ کَتَبْنٰا»

5 جان همه ی انسان ها از هر نژاد و منطقه که باشند،محترم است. «نَفْساً» 6 اعدام مفسد،در قانون بنی اسرائیل نیز بوده است. «کَتَبْنٰا عَلیٰ بَنِی إِسْرٰائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسٰادٍ فِی الْأَرْضِ» 7 خودکشی و سقط جنین،از نمونه های«قتل نفس»و حرام است. «مَنْ قَتَلَ نَفْساً...» 8 جان کسی که در زمین فساد می کند یا برای جان مردم ارزشی قائل نیست و آنان را به قتل می رساند،بی ارزش است و باید از بین برود. «بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسٰادٍ» 9 کشتن انسان در دو مورد جایز است:

الف:به عنوان قصاصِ قاتل. «بِغَیْرِ نَفْسٍ» ب:برای از بین بردن مفسد. «أَوْ فَسٰادٍ» 10 ارزش عمل مربوط به انگیزه و هدف است.کشتن یک نفر به قصد تجاوز،به قتل رساندن یک جامعه است؛ «فَکَأَنَّمٰا قَتَلَ النّٰاسَ جَمِیعاً» امّا کشتن به عنوان قصاص،حیات جامعه است. «وَ لَکُمْ فِی الْقِصٰاصِ حَیٰاةٌ» (1)11 تجاوز به حقوق یک فرد،تهدید امنیّت جامعه است. «فَکَأَنَّمٰا قَتَلَ النّٰاسَ جَمِیعاً»

ص :74


1- 1) .بقره،179.

آنان که کارشان نجات جان انسان هاست،مانند پزشکان،پرستاران،مأموران آتش نشانی،امدادگران،داروسازان و...باید قدر خود و ارزش کار خویش را بدانند. «فَکَأَنَّمٰا قَتَلَ النّٰاسَ جَمِیعاً» 12 نشان جامعه ی زنده،امداد رسانی به گرفتاران و نجات جانهاست. «مَنْ أَحْیٰاهٰا فَکَأَنَّمٰا أَحْیَا النّٰاسَ جَمِیعاً» 13 عدم ایمان و عمل مردم به گفتار رسولان،در طول تاریخ بوده است. «وَ لَقَدْ جٰاءَتْهُمْ رُسُلُنٰا بِالْبَیِّنٰاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذٰلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ» 14 انسان مختار است،با آمدن پیامبران هم می تواند راه خلاف برود. «وَ لَقَدْ جٰاءَتْهُمْ رُسُلُنٰا بِالْبَیِّنٰاتِ») ... («بَعْدَ ذٰلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ»

[سوره المائدة (5): آیه 33]

اشاره

إِنَّمٰا جَزٰاءُ اَلَّذِینَ یُحٰارِبُونَ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی اَلْأَرْضِ فَسٰاداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلاٰفٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ اَلْأَرْضِ ذٰلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی اَلدُّنْیٰا وَ لَهُمْ فِی اَلْآخِرَةِ عَذٰابٌ عَظِیمٌ (33)

همانا کیفر آنان که با خداوند و پیامبرش به محاربه برمی خیزند و(با سلاح و تهدید و غارت)در زمین به فساد می کوشند،آن است که کشته شوند،یا به دار آویخته شوند،یا دست و پایشان بطور مخالف بریده شود یا آنکه از سرزمین(خودشان)تبعید شوند.این کیفر ذلت بار دنیوی آنان است و در آخرت برایشان عذابی عظیم است.

نکته ها:

در شأن نزول آیه آمده است که جمعی از مشرکانِ مکّه به مدینه آمده،مسلمان شدند.ولی چون بیمار بودند به فرمان پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله به منطقه ی خوش آب و هوایی در بیرون مدینه

ص :75

رفته و اجازه یافتند از شیر شترهای زکات بهره ببرند.امّا چون سالم شدند،چوپان های مسلمان را گرفته،دست و پایشان را بریدند و چشمانشان را کور کرده،شتران را به غارت بردند و از اسلام هم دست کشیدند.رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله دستور داد آنان را دستگیر کنند و همان کاری را که با چوپانان کرده بودند،بر سر خودشان آوردند.آیه ی فوق نازل شد.

کیفرهایی که در آیه آمده،«حقّ اللّٰه»است و از جانب حکومت یا مردم قابل عفو و تبدیل نیست. (1)و در تفسیر المیزان آمده است که انتخاب یکی از چهار کیفر،با امام مسلمین است و اگر اولیای مقتول هم عفو کنند،باید یکی از کیفرها اجرا شود.

کلمه ی« جَزٰاءُ »به معنای کیفر و پاداش کافی است یعنی حدود و مجازات های چهارگانه برای مجرم عادلانه و کافی است. (2)

برای اصلاح جامعه،هم موعظه و ارشاد لازم است،هم شمشیر و برخورد قاطع و انقلابی.

(آیه ی قبل،پیام و هشدار به قاتل بود،و این آیه عقوبت افراد محارب و مفسِد را بیان می کند) عقوبت باید همراه با عدالت باشد.چون فسادها و خصوصیّات مفسدان متفاوت است، کیفرها هم یکسان نیست.مثلا اگر فساد،فجیعانه بود،کیفرش قتل است ولی اگر سطحی بود،کیفر آن تبعید است.این معنا از روایات فهمیده می شود،از جمله آنکه:کیفر قتل،اعدام است،کیفر ارعاب،تبعید است،کیفر راهزنی و سرقت،قطع دست و پا است و کیفر قتل و راهزنی و سرقت مسلحانه،قطع دست و پا و به دار آویختن است. (3)

اجرای احکام و حدود الهی،در سایه ی برپایی نظام و حکومت اسلامی میسّر است،پس دین از سیاست جدا نیست.

آنان که بر امام و رهبر مسلمین یا حکومت اسلامی خروج کنند،مشمول« یُحٰارِبُونَ اللّٰهَ » می شوند. (4)

طبق آیه 279 سوره ی بقره،رباخوار،«محارب»خدا و پیامبر است، «فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّٰهِ وَ رَسُولِهِ» چون امنیّت اقتصادی را به هم می زند.همچنین در روایات،توهین به مسلمان،

ص :76


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.
2- 2) .تفسیر راهنما.
3- 3) .تفسیر صافی.
4- 4) .تفسیر فی ظلال القرآن.

محاربه ی با خدا به حساب آمده است:«من أهان لی ولیا فقد بارزنی بالمحاربة». (1)

پیام ها:

1 وظیفه ی نظام و حکومت،حفظ امنیّت شهرها،روستاها،جاده ها و برخورد با متخلّفان است. «إِنَّمٰا جَزٰاءُ...» 2 جنگ با خلق خدا،جنگ با خداست و آنکه با مردم طرف شود،گویا با خداوند طرف است. «یُحٰارِبُونَ اللّٰهَ» 3 نافرمانی از دستورات پیامبر و مبارزه با آنها،جنگ با خداوند است. «یُحٰارِبُونَ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ» 4 برای آنان که امنیّت جامعه را بر هم می زنند،چند نوع کیفر مقرر شده است:

اعدام،تبعید،قطع دست و پا،به دار آویختن. «یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا...» 5 عقوبت سخت برای ستم پیشگان است،نه آنان که به ندرت مرتکب می شوند.

«یُحٰارِبُونَ»

، «یَسْعَوْنَ» (فعل مضارع،نشان استمرار کار است) 6 مخالفان ولایت رسول اللّٰه که قصد براندازی دارند و با نظام الهی در جنگند، باید به سخت ترین کیفر مجازات شوند. «یُحٰارِبُونَ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ») ... («أَنْ یُقَتَّلُوا»

[سوره المائدة (5): آیه 34]

اشاره

إِلاَّ اَلَّذِینَ تٰابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (34)

مگر کسانی که پیش از آنکه بر آنان دست یابید توبه کرده باشند،پس بدانید که خداوند آمرزنده و مهربان است.

نکته ها:

چون در روایات به کسی که مسلمانان را تهدید کند و به روی آنان اسلحه بکشد،گرچه قتلی صورت نگیرد نیز مفسد فی الارض گفته شده،این آیه توبه آنان را مطرح می کند.بنا بر این

ص :77


1- 1) .بحار،ج 4،ص 65.

توبه ی محارب و مفسد،فقط کیفر تهدید و ارعاب را برمی دارد،نه کیفر قتل و سرقت را.

یعنی توبه در«حقّ اللّٰه»اثر دارد،نه«حقّ الناس»،چون حق مردم مربوط به رضایت صاحبان حقّ است.عنوان محارب،حسابی دارد و عنوان قاتل و سارق،حسابی دیگر. (1)یعنی اگر محارب مرتکب قتل شده و توبه کرد،حکم قصاص او باقی است،ولی اگر فقط به تهدید و ارعاب دست زده و توبه کرد،کیفر محارب از او برداشته می شود.

مجازات های الهی جنبه ی تربیتی و اصلاح فرد و جامعه دارد،نه انتقام.از این رو گناهکار باید توبه کند و توبه او هم مؤثّر است.

در رفع عقوبت،احراز توبه ی واقعی لازم است.مثلاً از طریق تغییری که در اخلاق و رفتار و گفتار مجرم هویدا می شود،یا به گواهی افراد عادل و مانند اینها توبه او ثابت شود.

پیام ها:

1 راه توبه به روی همه باز است. «یُحٰارِبُونَ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ») ... («إِلاَّ الَّذِینَ تٰابُوا» 2 توبه ای اثر دارد که پیش از دستگیری و گرفتار شدن باشد. «مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ» (در سایر گناهان هم توبه تا قبل از مرگ مفید است. (2)) 3 مغفرت خدا را باور کنیم. «فَاعْلَمُوا أَنَّ اللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» 4 مغفرت خداوند همراه با رحمت است نه توبیخ و تحقیر. «غَفُورٌ رَحِیمٌ»

[سوره المائدة (5): آیه 35]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ اِبْتَغُوا إِلَیْهِ اَلْوَسِیلَةَ وَ جٰاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (35)

ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا پروا کنید و(برای تقرب)به سوی او وسیله بجویید،و در راه او جهاد کنید،باشد که رستگار شوید.

ص :78


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .نساء،18.
نکته ها:

حضرت علی علیه السلام می فرماید:بهترین وسیله ای که می توان با آن به خدا نزدیک شد ایمان به خداوند و پیامبرش و جهاد در راه او و کلمه ی اخلاص و اقامه ی نماز و پرداخت زکات و روزه گرفتن ماه رمضان و حج و عمره و صله ی رحم و انفاق های پنهانی و آشکار و کارهای نیک است. (1)

اهل بیت علیهم السلام همان ریسمان محکم و وسیله ی تقرّب به خداوند هستند.«هم العروة الوثقی و الوسیلة الی الله» (2)توسّل،موضوعی است که در کتب بسیاری از اهل سنّت مثل«صواعق»ابن حجر،«سنن» بیهقی،«صحیح»دارمی و«وفاء الوفاء»درباره آن روایت نقل شده است.ضمناً آیات 64 نساء،97 یوسف و 114 توبه نیز می تواند سند توسّل باشد.

پیام ها:

1 ایمان «آمَنُوا» ،تقوا «اتَّقُوا اللّٰهَ» ،شفاعت «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ» و جهاد «وَ جٰاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ» ،راه سعادت و رستگاری است. «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» 2 برای رسیدن به فلاح،هم باید گناهان را ترک کرد، «اتَّقُوا اللّٰهَ» هم باید طاعات را انجام داد. «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ» 3 کارهای خیر همه زمینه و وسیله ی سعادتند.(البتّه اگر با گناه خود آن زمینه ها را از بین نبریم.) «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»

ص :79


1- 1) .نهج البلاغه،خطبه 110.
2- 2) .تفسیر صافی.

[سوره المائدة (5): آیات 36 تا 37]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ مٰا فِی اَلْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِیَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذٰابِ یَوْمِ اَلْقِیٰامَةِ مٰا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (36) یُرِیدُونَ أَنْ یَخْرُجُوا مِنَ اَلنّٰارِ وَ مٰا هُمْ بِخٰارِجِینَ مِنْهٰا وَ لَهُمْ عَذٰابٌ مُقِیمٌ (37)

همانا کسانی که کافر شدند،اگر تمام آنچه را در زمین است و همانند آن را دارا باشند تا برای نجات از عذاب روز قیامت فدیه دهند،از آنان پذیرفته نمی شود و برای آنان عذابی دردناک است.

آنان می خواهند از آتش دوزخ بیرون آیند در حالی که از آن بیرون آمدنی نیستند و برایشان عذابی دائم و پایدار است.

نکته ها:

همه ی راه های نجات در قیامت بسته است،کافران نه از رحمت الهی بهره مند می شوند، چون مخصوص اهل تقواست. «رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ فَسَأَکْتُبُهٰا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ» (1)،و نه از شفاعت کامی می گیرند،چون شفاعت مخصوص کسانی است که خداوند از آنان راضی باشد. «لاٰ تَنْفَعُ الشَّفٰاعَةُ إِلاّٰ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمٰنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً» (2)،به علاوه از مرگ خبری نیست،زیرا پیوسته در آتشند و درخواست مرگشان پذیرفته نیست. «نٰادَوْا یٰا مٰالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنٰا رَبُّکَ قٰالَ إِنَّکُمْ مٰاکِثُونَ» (3)

پیام ها:

1 کارآیی اموال،تنها در دنیاست و در آخرت،ثروت بی ثمر است. «مٰا تُقُبِّلَ...» 2 روز قیامت در دستگاه عدل الهی،فدیه پذیرفته نمی شود. «لِیَفْتَدُوا») ... («مٰا تُقُبِّلَ» 3 عامل اصلی سعادت،در درون انسان است(ایمان،تقوا و جهاد)،نه در بیرون

ص :80


1- 1) .اعراف،156.
2- 2) .طه،109.
3- 3) .زخرف،77.

(مال و ثروت). «لَهُمْ مٰا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً») ... («مٰا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ» 4 عذاب کافران،نه با فدیه دفع می شود،نه با گذشت زمان قطع می گردد. «وَ مٰا هُمْ بِخٰارِجِینَ» 5 کسی که در دنیا با آن همه برهان و ارشاد،از ظلمت های شرک و جهل بیرون نیاید،در آخرت هم از دوزخ بیرون نخواهد آمد. «لَهُمْ عَذٰابٌ مُقِیمٌ»

[سوره المائدة (5): آیه 38]

اشاره

وَ اَلسّٰارِقُ وَ اَلسّٰارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمٰا جَزٰاءً بِمٰا کَسَبٰا نَکٰالاً مِنَ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (38)

مرد و زن دزد را به جزای کاری که انجام داده اند دستشان را قطع کنید.

این کیفری است از سوی خداوند و خداوند مقتدر حکیم است.

نکته ها:

کلمه ی «Bنَکٰالَ » به معنای امر بازدارنده است.قوانین جزایی اسلام برای بازدارندگی است، نه انتقام جویی. «Bنَکٰالَ » به عقوبتی گفته می شود که مایه ی عبرت دیگران باشد. (1)

در این آیه ابتدا مرد دزد،سپس زن دزد مطرح شده است،ولی در آیه ی دوّم سوره ی نور که حکم زنا بیان شده،ابتدا زن زناکار،سپس مرد زناکار یاد شده است،شاید به خاطر آن که در سرقت،نقش مردِ خلافکار بیشتر است و در زنا،نقش زنِ خلافکار.

از مرحوم سید مرتضی علم الهدی(از علمای هزار سال قبل)پرسیدند:چرا دستی که پانصد مثقال طلا دیه دارد،به خاطر یک چهارم مثقال دزدی،قطع می شود؟ پاسخ فرمود:

«امانت»،قیمت دست را بالا می برد و«خیانت»،ارزش آن را می کاهد.

طبق روایات،مقدار قطع دست،چهار انگشت است و باید انگشت شست و کف دست باقی بماند.مقدار مالی هم که به خاطر آن دست دزد قطع می شود،باید حد اقل به قیمت یک چهارم دینار(یک چهارم مثقال طلا)باشد.مال هم باید در مکان حفاظت شده باشد،نه در

ص :81


1- 1) .قاموس قرآن.

مثل کاروانسرا،حمّام،مسجد و اماکن عمومی.سارق نیز باید از قانون قطع دست مطلع باشد،و گر نه دست او قطع نمی شود.همچنین اگر کسی در سال های قحطی از روی اضطرار، مواد غذایی را سرقت کند دستش قطع نمی شود.البتّه در تمام مواردی که دست قطع نمی شود کیفرهای دیگری در کار است که تفصیل آن در کتب فقهی آمده است. (1)

پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله،بدترین نوع سرقت را سرقت از نماز و ناقص انجام دادن رکوع و سجود دانسته اند. (2)

اجرای این احکام،نیاز به حکومت و قدرت و نظام و تشکیلات دارد،پس اسلام،دین حکومت و سیاست است.

اسلام،قبل از بریدن دست،بر اهمیّت و لزوم کار و اداره ی زندگی فقرا از طریق بیت المال و بستگان نزدیک و قرض الحسنه و تعاون و...تأکید می کند،ولی با این حال فقر،بهانه و مجوّز سرقت نیست. (3)

سیستم جزایی دنیا،چون تنها به زندان و جریمه ی مالی تکیه دارد،از مقابله با سرقت عاجز است.

قطع دست،برای مجرم عامل هشدار دائمی و مایه ی جلوگیری از لغزش مجدّد او و دیگران است. «فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمٰا»

پیام ها:

1 کیفر زن و مرد دزد یکسان است. «السّٰارِقُ وَ السّٰارِقَةُ» 2 باید امنیّت جامعه را با قاطعیّت حفظ کرد. «فَاقْطَعُوا» 3 جریمه و کیفر سنگین،بازدارنده از دزدی است. «نَکٰالاً» 4 در قوانین کیفری اسلام،علاوه بر تنبیه مجرم،عبرت دیگران هم مطرح است.

«نَکٰالاً»

5 در اجرای حدود الهی،نباید تحت تأثیر عواطف قرار گرفت. «فَاقْطَعُوا»

ص :82


1- 1) .تفسیر صافی.
2- 2) .تفسیر قرطبی.
3- 3) .تفسیر فی ظلال القرآن.

6 با اینکه قطع دست از طرف قاضی و حاکم است،امّا خداوند به همه مؤمنین خطاب می کند، «فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمٰا» تا آنان زمینه اجرای حدود الهی را فراهم کنند.

7 مالکیّت شخصی و امنیّت اجتماعی به قدری مهم است که به خاطر آن،باید دست دزد قطع شود. «فَاقْطَعُوا» 8 اعمال قدرت،باید حساب شده باشد. «عَزِیزٌ حَکِیمٌ» 9 فرمان قطع دست دزد،جلوه ای از عزّت و قدرت خداوند است. «فَاقْطَعُوا») ... (« عَزِیزٌ حَکِیمٌ»

[سوره المائدة (5): آیه 39]

اشاره

فَمَنْ تٰابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اَللّٰهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ إِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (39)

پس هر که بعد از ظلمش توبه کند و(کارهای فاسد خویش را)اصلاح نماید، قطعاً خداوند توبه او را می پذیرد،همانا خداوند،آمرزنده ی مهربان است.

نکته ها:

در اسلام،مجازات در کنار ارشاد و تربیت و رحمت است.در آیه ی قبل،کیفر سارق بیان شد،اینجا دعوت به توبه به درگاه خدای غفور و اصلاح بدی هاست که سبب می شود تا خداوند لطفش را به بنده باز گرداند.

اگر سارق پیش از دستگیری توبه کند و مال را پس دهد،هم در دنیا بخشیده می شود و هم در آخرت، (1)ولی پس از دستگیرشدن،حد اجرا می شود و نقش توبه تنها برای قیامت است.

در حدیث آمده است:سارقی که دستش قطع شده بود،از پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله پرسید:آیا برای من راه توبه باز است؟ فرمود:آری! تو امروز(که حدّ بر تو جاری شد،)مثل همان روزی که از مادر متولّد شدی هستی. (2)

ص :83


1- 1) .کافی،ج 7،ص 250.
2- 2) .تفسیر المیزان.
پیام ها:

1 برای انسان خطاکار،همیشه راه بازگشت و اصلاح،باز است. «فَمَنْ تٰابَ» 2 توبه،تنها یک ندامت درونی نیست،بلکه باید همراه با جبران مفاسد گذشته باشد. «وَ أَصْلَحَ» 3 اگر انسان توبه کند،خداوند هم توبه او را می پذیرد. «یَتُوبُ عَلَیْهِ» 4 سرقت،ظلم به خود و جامعه و تجاوز به امنیّت جامعه است. «بَعْدِ ظُلْمِهِ» 5 مجرمان را باید به راه خدا دعوت و امیدوار کرد. «فَإِنَّ اللّٰهَ یَتُوبُ» ، «غَفُورٌ» ، «رَحِیمٌ»

[سوره المائدة (5): آیه 40]

اشاره

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اَللّٰهَ لَهُ مُلْکُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ یُعَذِّبُ مَنْ یَشٰاءُ وَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (40)

آیا ندانستی که حکومت و فرمانروایی آسمان ها و زمین تنها از آن خداست،هر که را(طبق حکمت و عدالت خود)بخواهد عذاب می کند و هر که را بخواهد می آمرزد و خداوند بر هر چیزی تواناست.(محارب و مفسد و سارق را عذاب می دهد،و تائب پشیمان را می پذیرد و می بخشاید).

پیام ها:

1 کسی که بر هستی حاکم است،حقّ دارد قوانین هستی را وضع کند. «السّٰارِقُ وَ السّٰارِقَةُ») ... («لَهُ مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ...» 2 مجرمان بدانند که راه فراری ندارند و باید به سوی خدا بازگردند. «أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّٰهَ لَهُ مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» 3 خداوند نیازی به توبه ی بندگان ندارد،چون همه ی هستی از آن اوست. «لَهُ مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» 4 انسان باید در حالتی میان بیم و امید باشد. «یُعَذِّبُ مَنْ یَشٰاءُ وَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشٰاءُ»

ص :84

5 عفو یا عذاب،هر دو نمونه ای از قدرت اوست. «یُعَذِّبُ») ... («یَغْفِرُ») ... («عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»

[سوره المائدة (5): آیه 41]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلرَّسُولُ لاٰ یَحْزُنْکَ اَلَّذِینَ یُسٰارِعُونَ فِی اَلْکُفْرِ مِنَ اَلَّذِینَ قٰالُوا آمَنّٰا بِأَفْوٰاهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ اَلَّذِینَ هٰادُوا سَمّٰاعُونَ لِلْکَذِبِ سَمّٰاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَمْ یَأْتُوکَ یُحَرِّفُونَ اَلْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَوٰاضِعِهِ یَقُولُونَ إِنْ أُوتِیتُمْ هٰذٰا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَ مَنْ یُرِدِ اَللّٰهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اَللّٰهِ شَیْئاً أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اَللّٰهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِی اَلدُّنْیٰا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی اَلْآخِرَةِ عَذٰابٌ عَظِیمٌ (41)

ای پیامبر! کسانی که در کفر شتاب می کنند،غمگینت نسازند،(خواه)آن گروه که(منافقانه)به زبان گفتند:ایمان آورده ایم،ولی دلهایشان ایمان نیاورده است.(و خواه)از یهودیان آنان که برای دروغ سازی(و تحریف) با دقّت به سخنان تو گوش می دهند و همچنین(به قصد جاسوسی)برای قوم دیگری که نزد تو نیامده اند،به سخنان تو گوش می دهند(و یا گوش به فرمان دیگرانی هستند که نزد تو نیامده اند)آنان کلمات(تورات یا پیامبر) را از جایگاه خود تحریف می کنند و(به یکدیگر)می گویند:اگر این مطلب (که مطابق میل ماست)به شما داده شد بگیرید و بپذیرید،ولی اگر(آنچه طبق خواسته ی ماست)به شما داده نشد،دوری کنید.(ای پیامبر!)هر که را خداوند بخواهد آزمایش و رسوایش کند تو هرگز در برابر قهر الهی هیچ کاری نمی توانی برایش بکنی.آنان کسانی اند که خداوند نخواسته است دل هایشان را پاک کند.برای آنان در دنیا ذلّت و خواری،و برایشان در آخرت،عذابی بزرگ است.

ص :85

نکته ها:

از آیه استفاده می شود که علمای یهود گروهی از یهودیان و منافقان را نزد پیامبر اسلام فرستادند و خودشان از مقابله و رویارویی دوری می کردند «لَمْ یَأْتُوکَ» و هدفشان این بود که شاید دستورات و احکام اسلام مطابق چیزی باشد که آنان از تورات تحریف کرده اند و سفارش می کردند اگر گفتار پیامبر اسلام مطابق حرف ما بود بگیرید و گر نه رها کنید.منافقان و هیئت اعزامی نزد حضرت آمدند و با دقّت گوش می دادند تا بر سخنان حضرت،دروغ و شایعه ای ببندند. «سَمّٰاعُونَ لِلْکَذِبِ»

پیام ها:

1 انبیا نسبت به گمراهان دلسوزند. «یٰا أَیُّهَا الرَّسُولُ لاٰ یَحْزُنْکَ» 2 کفر،میدانی دارد که گروهی در آن به سرعت پیش می روند و هر لحظه به کفرشان اضافه می شود. «یُسٰارِعُونَ فِی الْکُفْرِ» 3 دشمنان،در کفر و نفاق شتاب دارند،چرا مسلمانان در راه حقّ باید سستی کنند؟ «یُسٰارِعُونَ فِی الْکُفْرِ» 4 نفاق،مایه ی افزایش کفر است. «یُسٰارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ») ... («بِأَفْوٰاهِهِمْ» 5 ایمان،با پذیرش قلبی است،نه اظهار زبانی. «آمَنّٰا بِأَفْوٰاهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ» 6 ایمانی ارزش دارد که در قلب،راسخ باشد. «وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ» 7 قلب،مرکز ایمان است. «لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ» 8 منافقان و یهودیان،در کنار هم یک هدف را تعقیب می کنند. «مِنَ الَّذِینَ قٰالُوا آمَنّٰا بِأَفْوٰاهِهِمْ») ... («وَ مِنَ الَّذِینَ هٰادُوا» 9 گوش دادن مهم نیست،انگیزه ی آن مهم است. «سَمّٰاعُونَ لِلْکَذِبِ» 10 کفّار،عوامل نفوذی و جاسوس در میان مسلمانان دارند،مبلّغان دینی نباید همه ی شنوندگان را خوش نیّت بپندارند. «سَمّٰاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِینَ» 11 تحریف،خیانت فرهنگی یهود است. «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ»

ص :86

12 گزارشگری دور از تقوا،یکی از شغل های خطرناک است. «سَمّٰاعُونَ لِلْکَذِبِ») ... («یُحَرِّفُونَ...» 13 کلمات آسمانی هر یک جایگاه مخصوص دارد. «مِنْ بَعْدِ مَوٰاضِعِهِ» 14 ما باید تسلیم اوامر خدا باشیم،نه آنکه احکام الهی مطابق خواسته های ما باشد. «فَخُذُوهُ») ... («فَاحْذَرُوا» (1)15 گناه،انسان را از لیاقت برای هدایت می اندازد. «وَ مَنْ یُرِدِ اللّٰهُ فِتْنَتَهُ» 16 منافقان،از شفاعت پیامبر محرومند. «فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللّٰهِ شَیْئاً» 17 حتّی رسول اللّٰه برای متعصّبان لجوج و هوسباز،نقشی ندارد. «فَلَنْ تَمْلِکَ» 18 قهر الهی بدنبال سوء رفتار انسان است. «سَمّٰاعُونَ لِلْکَذِبِ») ... («لَمْ یُرِدِ اللّٰهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ» 19 قلب سرسخت و لجوج،از دریافت الطاف حقّ محروم است. «لَمْ یُرِدِ اللّٰهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ» 20 عذاب دنیا نسبت به عذاب آخرت چیزی نیست. «فِی الدُّنْیٰا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذٰابٌ عَظِیمٌ» 21 منافقان،هم بدبختی دنیوی دارند،هم عذاب بزرگ قیامت در انتظارشان است. «لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذٰابٌ عَظِیمٌ»

ص :87


1- 1) .بعضی مردم سراغ مرجع تقلید،عالم،دادگاه و قانونی می روند که طبق میل آنان حکم کرده باشد.آیه از این امر نهی می کند.

[سوره المائدة (5): آیه 42]

اشاره

سَمّٰاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکّٰالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جٰاؤُکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوکَ شَیْئاً وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اَللّٰهَ یُحِبُّ اَلْمُقْسِطِینَ (42)

آنان برای دروغ سازی به دقّت گوش می دهند و همواره مال حرام(رشوه و ربا)می خورند،پس اگر(برای داوری)نزد تو آمدند،یا میانشان داوری کن یا از آنان روی بگردان.و اگر از آنان روی بگردانی پس هرگز هیچ زیانی به تو نخواهند رساند.و اگر داوری کنی،پس میانشان به قسط و عدل قضاوت کن،همانا خداوند دادگران را دوست دارد.

نکته ها:

بعضی از یهود که زنای محصنه کرده بودند،به امید نجات از کیفر سنگسار که در دین یهود نیز آمده است، (1)برای داوری نزد پیامبر آمدند،غافل از آنکه حکم اسلام هم سنگسارکردن زناکار است،چون دیدند حکم اسلام نیز همان است،حاضر به پذیرش حکم پیامبر نشدند.

« لِلسُّحْتِ »طبق روایات،رشوه و هدایایی است که برای انجام کاری داده شود. (2)سُحت،در لغت،کار حرامی است که مایه ی ننگ صاحبش شود. (3)

« سَمّٰاعُونَ لِلْکَذِبِ »یا به معنای آن است که سخنان را با دقّت می شنوند و نیّت دروغ بستن و تحریفِ آن را دارند و یا به معنای آن است که عوام یهود با علم به دروغگویی و تحریف گری علمای خود،باز هم سخن آنان را گوش می دهند و می پذیرند.

آیه خطاب به پیامبر می فرماید:گرچه علمای یهود در اندیشه آسیب رسانی به تو هستند و تو برای مکتب و جامعه اسلامی دغدغه داری ولی خداوند نوید می دهد که اگر مصلحت را در اعراض دانستی دغدغه ای نداشته باش. «وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوکَ شَیْئاً»

ص :88


1- 1) .در تورات،سِفر تثنیه،فصل 23،حکم زنا بیان شده است.
2- 2) .وسائل،ج 17،ص 95.
3- 3) .مفردات راغب.
پیام ها:

1 علمای یهود،رشوه خوار بودند، «أَکّٰالُونَ لِلسُّحْتِ» و عوامشان مشتاق شنیدن دروغ. «سَمّٰاعُونَ لِلْکَذِبِ» (تکرار« سَمّٰاعُونَ »،در دو آیه پی در پی شاید اشاره باشد به اینکه این روش،کم کم خصلت آنان شده است.) 2 همزیستی مسلمانان با اهل کتاب،تا حدّی بود که آنان برای قضاوت،نزد پیامبر اسلام می آمدند. «جٰاؤُکَ» 3 پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله غیر از مسئولیّت نبوّت،مسئولیّت حکومت نیز داشت. «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ» 4 پیامبران،در امر حکومت و داوری،از طرف خداوند اختیاراتی دارند که طبق صلاحدید عمل کنند. «فَاحْکُمْ») ... («أَوْ أَعْرِضْ» 5 شعاع حکومت اسلامی،اهل کتاب را نیز در برمی گیرد. «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ» 6 اگر حاکم اسلامی برای داوری بین کشورهای غیر اسلامی انتخاب شد،باید عدالت،جرأت و صراحت را کاملاً مراعات کند. «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ» 7 مسائل نژادی،منطقه ای،تعصب های گروهی،تمایلات شخصی و تهدیدها نباید در قضاوت ها تأثیر بگذارد. «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ» 8 عدالت همیشه و با هر گروه،یک ارزش خداپسند است. «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»

[سوره المائدة (5): آیه 43]

اشاره

وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ اَلتَّوْرٰاةُ فِیهٰا حُکْمُ اَللّٰهِ ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ وَ مٰا أُولٰئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ (43)

و(یهودیان)چگونه تو را داور قرار می دهند،در حالی که تورات نزد ایشان است(و)در آن حکم خداست،پس بعد از آن(که تو موافق آن کتاب حکم کردی)روی می گردانند و آنان مؤمن نیستند.

ص :89

نکته ها:

همان گونه که در آیه ی قبل گفتیم،دلیل مراجعه یهودیان به پیامبر اسلام،پیدا کردن راهی برای تخفیف مجازات بود و آنان با اینکه به تورات دسترسی داشتند و پاسخگوی نیازهای آنان بود،ولی دنبال قانون ساده تری می گشتند.

پیام ها:

1 همه ی تورات تحریف نشده است. «عِنْدَهُمُ التَّوْرٰاةُ فِیهٰا حُکْمُ اللّٰهِ» 2 کاش اهل کتاب،نسبت به احکام کتاب خودشان پایبند بودند. «وَ عِنْدَهُمُ التَّوْرٰاةُ فِیهٰا حُکْمُ اللّٰهِ» 3 آنچه برای گروهی مهم است،تخفیف در قانون است،نه ایمان به قانون و انجام وظیفه.(به همین دلیل با داشتن قانون تورات برای پیدا کردن راه مجازات آسان تری نزد پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله می آمدند). «ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ» 4 علامت ایمان،تسلیم بودن در برابر قانون است. «وَ مٰا أُولٰئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ»

[سوره المائدة (5): آیه 44]

اشاره

إِنّٰا أَنْزَلْنَا اَلتَّوْرٰاةَ فِیهٰا هُدیً وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا اَلنَّبِیُّونَ اَلَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هٰادُوا وَ اَلرَّبّٰانِیُّونَ وَ اَلْأَحْبٰارُ بِمَا اُسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتٰابِ اَللّٰهِ وَ کٰانُوا عَلَیْهِ شُهَدٰاءَ فَلاٰ تَخْشَوُا اَلنّٰاسَ وَ اِخْشَوْنِ وَ لاٰ تَشْتَرُوا بِآیٰاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلْکٰافِرُونَ (44)

همانا ما تورات را نازل کردیم(که)در آن هدایت و نور است.پیامبران الهی که تسلیم فرمان خدا بودند،بر طبق آن برای یهود حکم می کردند،و (همچنین)مربّیان الهی و دانشمندان،بر طبق این کتاب آسمانی که حفاظت آن به آنان سپرده شده بود و بر آن گواه بودند،داوری می کردند،پس(ای

ص :90

علما!)از مردم نترسید(و احکام خدارا بیان کنید)و از(مخالفت با)من بترسید و آیات مرا به بهای اندک نفروشید.و کسانی که طبق آنچه خداوند نازل کرده حکم نکنند پس آنان همان کافرانند.

نکته ها:

«ربانی»از«ربان»،به معنای تربیت کننده است.به گفته بعضی،«ربانی»کسی است که با «رب العالمین»پیوند خورده،با علم و عمل،خدایی شده و تربیت مردم را بر عهده دارد.

از حضرت علی علیه السلام نقل شده که فرمود:«أنا ربانی هذه الامة»ربّانی این امّت من هستم. (1)امام صادق علیه السلام نیز فرمود: اَلرَّبّٰانِیُّونَ ،اهل بیت پیامبر علیهم السلام می باشند. (2)

«حبر»به معنای اثر نیک است.چون عالمان در جامعه منشأ اثر نیکند،به آنان حِبْر و احبار گفته می شود.به ابن عباس هم لقب«حِبر الاُمّة»داده اند.

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:کسی که حتّی به مقدار دو درهم قضاوت ناحقّ کند،مشمول جمله ی آخر این آیه می شود. (3)«هُمُ الْکٰافِرُونَ»

پیام ها:

1 ضمن توجّه به تحریف تورات موجود،باید از اصل کتب آسمانی تجلیل کرد.

«فِیهٰا هُدیً وَ نُورٌ»

2 گرچه تورات بر موسی علیه السلام نازل شد،ولی همه ی انبیا و علمای پس از او مأمور بودند طبق آن حکم کنند. «یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ» 3 قوانین مستند بر وحی را باید پذیرفت.(لازمه ی وجوب قضاوت بر انبیا و علما،قبول کردن مردم است) «یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ...» 4 انبیا،از پیش خود حکمی ندارند،بلکه تسلیم حکم خدایند. «أَسْلَمُوا»

ص :91


1- 1) .تفسیر مراغی.
2- 2) .تفسیر صافی.
3- 3) .تفسیر صافی؛کافی،ج 7،ص 408.

5 اسلام(تسلیم خدا بودن)،دین همه ی موحّدان است،انبیای بنی اسرائیل هم با جمله ی« أَسْلَمُوا »توصیف شده اند. «النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا» 6 علمای هر امت،مسئول اجرای احکام الهی در میان مردم هستند.(ولایت فقیه، ریشه در تمام ادیان دارد) «یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ») ... («وَ الرَّبّٰانِیُّونَ وَ الْأَحْبٰارُ» 7 سلسله مراتب باید مراعات شود.ابتدا انبیا،سپس امامان و آن گاه علما.

«النَّبِیُّونَ»)

... («وَ الرَّبّٰانِیُّونَ وَ الْأَحْبٰارُ» 8 یهود،انبیای متعدّد داشتند. «یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ...» 9 تورات،قوانین قضایی و حکومتی دارد و محور قضاوت بوده است. «یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ...» 10 نور و هدایت زمانی در جامعه جریان پیدا می کند که بر اساس کتاب آسمانی، قضاوت و حکومت شود. «فِیهٰا هُدیً وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا» 11 راه حفظ کتب آسمانی،عمل و قضاوت و حکومت بر طبق آن است. «یَحْکُمُ بِهَا») ... («بِمَا اسْتُحْفِظُوا» (بنا بر اینکه مراد از استحفاظ،حفاظت همه جانبه آن باشد) 12 علما باید محافظ مکتب باشند. «بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتٰابِ اللّٰهِ» 13 قضاوت،مسئولیّت عالمان است. «یَحْکُمُ بِهَا») ... («الرَّبّٰانِیُّونَ وَ الْأَحْبٰارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتٰابِ اللّٰهِ» 14 عالمان و قضات،دو رسالت بزرگ بر دوش دارند:

الف:حکم خدا را از ترس مردم تغییر ندهند. «فَلاٰ تَخْشَوُا النّٰاسَ» ب:به طمع مال دنیا،دچار کتمان و لغزش نشوند. «وَ لاٰ تَشْتَرُوا بِآیٰاتِی ثَمَناً قَلِیلاً» 15 انحراف در قضاوت،کفر است. «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ فَأُولٰئِکَ هُمُ الْکٰافِرُونَ» 16 در قضاوت،صراحت،جرأت و قاطعیّت لازم است و نباید تحت تأثیر تهدید و جوّسازی ها قرار گرفت. «فَلاٰ تَخْشَوُا النّٰاسَ» 17 خشیت الهی،ضامن قضاوت عادلانه است. «یَحْکُمُ») ... («فَلاٰ تَخْشَوُا النّٰاسَ وَ اخْشَوْنِ»

ص :92

18 تحریف،سکوت،کتمان و حکم به غیر فرمان خدا،اگرچه به قیمت بدست آوردن همه ی دنیا باشد خسارت است. «وَ لاٰ تَشْتَرُوا») ... («ثَمَناً قَلِیلاً») ... («فَأُولٰئِکَ هُمُ الْکٰافِرُونَ» (چون کلّ دنیا«متاع قلیل»است) (1)19 با داشتن قانون آسمانی،سراغ قوانین شرق و غرب رفتن کفر است و چنین قوانینی اعتباری ندارد. «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ فَأُولٰئِکَ هُمُ الْکٰافِرُونَ» 20 کسی که شرایط قضاوت به حقّ برایش فراهم شود،ولی خود را منزوی کند کفر ورزیده است. «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ فَأُولٰئِکَ هُمُ الْکٰافِرُونَ» 21 سکوت و کتمان در برابر طاغوت ها،دین فروشی در برابر سرمایه داران و عوام فریبی،از خطراتی است که علما را تهدید می کند. «فَلاٰ تَخْشَوُا النّٰاسَ») ... («وَ لاٰ تَشْتَرُوا...» 22 علمای ترسو و حریص،در دینداری و حفاظت از کتاب آسمانی سست هستند. «فَلاٰ تَخْشَوُا النّٰاسَ») ... («وَ لاٰ تَشْتَرُوا بِآیٰاتِی ثَمَناً قَلِیلاً» 23 درآمد حاصل از قضاوت ناحقّ،درآمدی نامشروع است. «لاٰ تَشْتَرُوا بِآیٰاتِی...» 24 ترس و حرص سبب انحراف در قضاوت و انحراف در قضاوت سبب کفر است. «فَلاٰ تَخْشَوُا») ... («وَ لاٰ تَشْتَرُوا») ... («.فَأُولٰئِکَ هُمُ الْکٰافِرُونَ»

ص :93


1- 1) . «إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللّٰهِ الْکَذِبَ لاٰ یُفْلِحُونَ. مَتٰاعٌ قَلِیلٌ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ» .نحل،116 117.

[سوره المائدة (5): آیه 45]

اشاره

وَ کَتَبْنٰا عَلَیْهِمْ فِیهٰا أَنَّ اَلنَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ اَلْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ اَلْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ اَلْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ اَلسِّنَّ بِالسِّنِّ وَ اَلْجُرُوحَ قِصٰاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفّٰارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلظّٰالِمُونَ (45)

و در آن(تورات)برایشان مقرر کردیم که(در قصاص)جان در برابر جان و چشم در برابر چشم و بینی در برابر بینی و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان باشد و همه ی زخمها را(نیز به همان ترتیب و اندازه)قصاص است.پس هر که آن را صدقه دهد،کفّاره ی گناهانش محسوب شود و کسانی که به آنچه خدا نازل فرموده حکم نکنند،پس آنان همان ستمگرانند.

نکته ها:

در آیه ی قبل گفته شد که تورات هدایت و نور است،در این آیه،قانون قصاص مطرح شده و شاید نشان آن باشد که قانون قصاص در جامعه،سبب نور و هدایت است.همان گونه که در آیه دیگر می خوانیم: «وَ لَکُمْ فِی الْقِصٰاصِ حَیٰاةٌ» (1)برای شما در قصاص حیات و زندگی است.

نام بردن از چشم و گوش در قانون قصاص از باب نمونه است و گر نه آسیب به هر عضوی قصاص دارد. (2)

امام صادق علیه السلام درباره ی این آیه فرمود:خداوند به اندازه آنچه از قصاص عفو شود،از گناهان او می بخشد. (3)

در تورات،«دیه»نیست،مجرم یا قصاص می شود یا عفو.امّا در اسلام،دیه به عنوان راه سوّم مطرح است. (4)

ص :94


1- 1) .بقره،179.
2- 2) .تفسیر أطیب البیان.
3- 3) .کافی،ج 7،ص 358.
4- 4) .تفسیر قرطبی.
پیام ها:

1 همه ی انسان ها،از هر نژاد و قبیله،فقیر و غنی،در مقابل قانون یکسانند،و خون کسی رنگین تر از دیگری نیست. (1)«النَّفْسَ بِالنَّفْسِ» 2 قصاص،در ادیان پیشین هم بوده است. (2)«کَتَبْنٰا عَلَیْهِمْ فِیهٰا» (اسلام و ادیان دیگر،قوانین مشابهی دارند.) 3 صدقه،تنها انفاق مالی نیست،عفو و گذشت از مجرم هم نوعی صدقه است.

«فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ»

4 عفو ما از مجرم،عفو الهی را بدنبال دارد. «فَهُوَ کَفّٰارَةٌ لَهُ» (شاید هم مراد این باشد که عفو ما،کفاره گناه مجرم باشد و او در قیامت،به خاطر عفو ما گرفتار عذاب نشود) (3)5 در اسلام همراه مسائل کیفری،مسائل اخلاقی هم مطرح است. «وَ کَتَبْنٰا عَلَیْهِمْ فِیهٰا») ... («قِصٰاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ» 6 جریمه ی مالی و حبس،به تنهایی نمی تواند عاملی برای بازداشتن مجرم از جرم باشد. «النَّفْسَ بِالنَّفْسِ» 7 اگر حکم خدا جاری نشود،ظلم جامعه را فرا می گیرد. «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ فَأُولٰئِکَ هُمُ الظّٰالِمُونَ»

ص :95


1- 1) .البتّه میان زن و مرد در حکم قصاص،تفاوت های حکیمانه ای در کتب فقهی بیان شده است.
2- 2) .تورات،سِفر خروج،فصل 21،23 و 26.
3- 3) .تفسیر المیزان.

[سوره المائدة (5): آیه 46]

اشاره

وَ قَفَّیْنٰا عَلیٰ آثٰارِهِمْ بِعِیسَی اِبْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِمٰا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ اَلتَّوْرٰاةِ وَ آتَیْنٰاهُ اَلْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدیً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِمٰا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ اَلتَّوْرٰاةِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ (46)

و به دنبال آنان(پیامبران پیشین)عیسی پسر مریم را آوردیم در حالی که تورات را که پیش از او بود تصدیق می کرد و به او انجیل دادیم،که در آن هدایت و نور است و تصدیق کننده ی تورات قبل از آن است و برای پرواپیشگان مایه ی هدایت و موعظه است.

نکته ها:

هم قرآن،هدایت کننده متّقین است، «هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» (1)هم انجیل مایه ی هدایت و موعظه اهل پرواست. «هُدیً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ» در این آیه دو بار کلمه ی« هُدیً »آمده است،یک بار هدایت برای عموم و یک بار بهره گرفتن از هدایت که مخصوص متّقین است.

کلمه ی« قَفَّیْنٰا »از«تقفیه»،به معنای چیزی را به دنبال چیزی آوردن است.

ممکن است معنای« مُصَدِّقاً »این باشد که خصوصیّات شخصی حضرت عیسی علیه السلام با نشانه هایی که در تورات درباره ی او آمده،منطبق است،پس خود حضرت عیسی و نشانه ها، یکدیگر را تصدیق می کنند.

در انجیل متّی،(فصل 5،آیه 17)آمده است:گمان نکنید که آمده ام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم،بلکه تا تمام کنم.

تورات،انجیل و قرآن،هر سه«نور»به حساب آمده اند.خداوند در آیه 15 این سوره، فرمود:قرآن نور است. «قَدْ جٰاءَکُمْ مِنَ اللّٰهِ نُورٌ» در آیه 44 فرمود:تورات،نور است «إِنّٰا أَنْزَلْنَا التَّوْرٰاةَ فِیهٰا هُدیً وَ نُورٌ» و در این آیه،انجیل را نور دانسته است.

ص :96


1- 1) .بقره،2.

«آتَیْنٰاهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدیً وَ نُورٌ»

پیام ها:

1 انبیا و کتاب های آنان،همه از یک سرچشمه و برای یک هدفند و یکدیگر را تصدیق می کنند. «مُصَدِّقاً» 2 گرچه انبیا و کتاب های آسمانی برای هدایت همه مردمند،ولی تنها اهل پروا و تقوا در پرتو این نور،هدایت می شوند. «هُدیً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِینَ»

[سوره المائدة (5): آیه 47]

اشاره

وَ لْیَحْکُمْ أَهْلُ اَلْإِنْجِیلِ بِمٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ فِیهِ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلْفٰاسِقُونَ (47)

و اهل انجیل،به آنچه خداوند در آن کتاب نازل کرده حکم کنند.و کسانی که به آنچه خداوند نازل کرده حکم نکنند.پس آنان همان فاسقانند.

نکته ها:

درباره کسانی که طبق قانون الهی حکم نمی کنند،در چند آیه پیاپی،تعبیر «Bظٰالِمُونَ *» ، « فٰاسِقُونَ »و «Bکٰافِرُونَ *» به کار رفته است.چون چنین کسانی،از جهت زیر پا گذاشتن قانون خدا کافرند،و به خاطر خروج از مرز مسئولیّتشان فاسقند و به علّت آنکه در حقّ متّهمین ستم می کنند،ظالمند.

آیه 44 و 45 خطاب به یهود است،که چون قانون خدا را تحریف می کنند،دین را به بهای اندک می فروشند و به جای خداترسی،از مردم می ترسند،آنان را ظالم و کافر می شمارد، «أُولٰئِکَ هُمُ الْکٰافِرُونَ» و به حقوق افراد جامعه ظلم می کنند. «أُولٰئِکَ هُمُ الظّٰالِمُونَ» ولی این آیه درباره نصاری است که تنها طبق انجیل حکم نمی کردند،(نه سکوت در قصاص و نه دین فروشی،)از این رو فاسقند،چون از مرز حقّ بیرون رفته اند.

ص :97

پیام ها:

1 معیار شناخت حقّ و باطل در ادیان الهی،آن چیزی است که از جانب خدا نازل شده است. «وَ لْیَحْکُمْ أَهْلُ الْإِنْجِیلِ بِمٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ فِیهِ» 2 در انجیل قوانین حکومتی وجود دارد. «وَ لْیَحْکُمْ أَهْلُ الْإِنْجِیلِ بِمٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ فِیهِ» 3 هر کس به هر انگیزه ای بر اساس قانون الهی حکم نکند و یا از داوری حقّ کناره گیری نماید فاسق است. «مَنْ لَمْ یَحْکُمْ» ... «فَأُولٰئِکَ هُمُ الْفٰاسِقُونَ»

[سوره المائدة (5): آیه 48]

اشاره

وَ أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ اَلْکِتٰابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمٰا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ اَلْکِتٰابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ وَ لاٰ تَتَّبِعْ أَهْوٰاءَهُمْ عَمّٰا جٰاءَکَ مِنَ اَلْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنٰا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهٰاجاً وَ لَوْ شٰاءَ اَللّٰهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وٰاحِدَةً وَ لٰکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی مٰا آتٰاکُمْ فَاسْتَبِقُوا اَلْخَیْرٰاتِ إِلَی اَللّٰهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِمٰا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (48)

و ما کتاب(قرآن)را به حقّ بر تو نازل کردیم،در حالی که کتب آسمانی پیشین را تصدیق می کند و حاکم و حافظ آنها است.پس به آنچه خداوند نازل کرده،میان آنان حکم کن و(با دور شدن)از حقّی که برای تو آمده،از هوا و هوس آنان پیروی مکن،ما برای هر یک از شما آیین و طریقه ی روشنی قرار دادیم،و اگر خداوند می خواست،همه ی شما را یک امّت قرار می داد(و همه یک قانون و آیین داشتید).ولی(خداوند می خواهد)تا شما را در آنچه به شما داده بیازماید،پس در کارهای نیک سبقت بگیرید،(و بدانید که)بازگشت همه ی شما به سوی خداست،پس او شما را به آنچه در آن اختلاف می کردید آگاه خواهد ساخت.

ص :98

نکته ها:

« شِرْعَةً »،راهی است که به نهر آب منتهی شود.« مِنْهٰاجاً »،راه روشن است.ابن عباس می گوید:« شِرْعَةً »،احکامی است که در قرآن آمده،و« مِنْهٰاجاً »سنّت پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله است. (1)کلمه« مُهَیْمِناً »به معنای مراقب و محافظ است.

تصدیق آسمانی بودن کتاب تورات و انجیل،به معنای ابقای آنها برای همیشه نیست،بلکه به معنای همسویی و هماهنگی محتوای همه کتب آسمانی است. «مُصَدِّقاً لِمٰا بَیْنَ یَدَیْهِ» اصول همه ادیان یکی،ولی«شرایع»آنها متعدّد است،مثل دریایی که نهرهای ورودی به آن متعدّد است.دین و شریعت،راهی است که ما را به حیات واقعی و انسانی می رساند،ولی در هر زمان تنها یک شریعت پذیرفته است.

پیام ها:

1 قرآن،سراسر حقّ و پیراسته از هر باطلی است. «الْکِتٰابَ بِالْحَقِّ» 2 قرآن در عصر پیامبر نیز به صورت مکتوب بوده است. «الْکِتٰابَ» 3 قرآن،حافظ اصول کتاب های آسمانی دیگر است. «مُهَیْمِناً عَلَیْهِ» 4 می توان میان اهل کتاب،طبق قرآن حکم کرد. «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ» 5 خطری که رهبران را تهدید می کند،پیروی از تمایلات مردم و نادیده گرفتن حقّ است. «وَ لاٰ تَتَّبِعْ أَهْوٰاءَهُمْ» 6 یکی از ابزار آزمایش الهی،آمدن شریعت جدید است،تا روشن شود چه کسی ایمان می آورد و چه کسی کفر و تعصّب می ورزد. «لِکُلٍّ جَعَلْنٰا مِنْکُمْ شِرْعَةً» ...

«لِیَبْلُوَکُمْ»

7 انسان در طول تاریخ به راهنمایی انبیا نیازمند بوده است. «لِکُلٍّ جَعَلْنٰا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهٰاجاً»

ص :99


1- 1) .مفردات راغب.

8 به جای سرسختی های منفی،و پیش از آنکه فرصت را از دست بدهیم در کارهای خیر سبقت بجوییم. «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرٰاتِ» 9 محور و هدف مسابقات،باید امور خیر و معنوی باشد. «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرٰاتِ» 10 ایمان به معاد،عامل رفع اختلافات و سبقت در نیکی هاست. «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرٰاتِ» ... «فَیُنَبِّئُکُمْ بِمٰا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ»

[سوره المائدة (5): آیه 49]

اشاره

وَ أَنِ اُحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ وَ لاٰ تَتَّبِعْ أَهْوٰاءَهُمْ وَ اِحْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ مٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ إِلَیْکَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمٰا یُرِیدُ اَللّٰهُ أَنْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ اَلنّٰاسِ لَفٰاسِقُونَ (49)

و اینکه میان آنان طبق آنچه خداوند نازل کرده حکم کن،و از هوسهای آنان پیروی مکن،و بر حذر باش از این که تو را از برخی از آنچه خداوند بر تو نازل کرده منحرف سازند.پس اگر آنان(از حکم و داوری تو) روی گرداندند،پس بدان که خداوند می خواهد آنان را به خاطر پاره ای از گناهانشان مجازات کند،بی شک بسیاری از مردم فاسقند.

نکته ها:

مراد از فتنه در «یَفْتِنُوکَ» ،توطئه چینی برای انحراف پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله است.

در شأن نزول آیه گفته اند:جمعی از دانشمندان یهود،به رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله گفتند:اگر در فلان مسأله ی اختلافی میان ما و دیگران،به نفع ما داوری کنی،ما ایمان می آوریم و در پی ما همه ی یهود نیز ایمان خواهند آورد.این آیه نازل شد و پیامبر را از این توطئه آگاه ساخت.

پیام ها:

1 داوری و قضاوت از شئون پیامبری است. «وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ» 2 اساس قضاوت و حکومت،قانون خداست. «وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ»

ص :100

3 پیامبر اسلام علاوه بر مسلمانان،بر یهود و نصارا نیز ولایت دارد. «وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ» ...

4 در مسائل مهم و حیاتی،تکرار تذکّر ضروری است.(تنها به حکم خدا داوری کن و از هوس های مردم پیروی مکن»در این آیه و آیه قبل تکرار شده است) 5 توجّه به خواسته های نفسانی مردم یکی از خطرهای بزرگ برای قاضی و حاکم است. «وَ لاٰ تَتَّبِعْ أَهْوٰاءَهُمْ» 6 هشدارهای الهی،عامل مصونیّت و عصمت انبیاست. «وَ احْذَرْهُمْ» 7 مراقب نفوذ فرهنگی دشمنان باشیم. «وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوکَ» 8 وقتی رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله باید از توطئه های کفّار در بیم باشد،تکلیف دیگران روشن است. «وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوکَ» 9 حتّی دست برداشتن از بعضی احکام الهی نشانه ی پیروی از هوسهای مردم است. «أَنْ یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ...» 10 مخالفان هم بعضی از دستورهای الهی را می پسندند.خطر اعراض و تحریف در بعضی احکام است. «عَنْ بَعْضِ مٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ» 11 باید طبق وحی داوری کنیم،گرچه احتمال اعراض مردم را بدهیم. «وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ» ... «فَإِنْ تَوَلَّوْا» 12 هدف وسیله را توجیه نمی کند.نباید به خاطر مسلمان شدن گروهی،از داوری و قضاوت ناروا کمک گرفت.(با توجّه به شأن نزول) 13 هشدارهای تند همچون «لاٰ تَتَّبِعْ،» «احْذَرْهُمْ،» «یَفْتِنُوکَ» ...نشان صداقت پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله در ابلاغ وحی الهی است و گر نه کسی به خودش این همه تند خطاب نمی کند.

14 روی گردانی از داوری پیامبر،عامل سقوط و سبب عذاب الهی است. «أَنْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ» 15 ریشه ی اعراض کافران فسق است،و گر نه در آیین الهی نقصی نیست. «فَإِنْ

ص :101

تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ»

... «لَفٰاسِقُونَ»

[سوره المائدة (5): آیه 50]

اشاره

أَ فَحُکْمَ اَلْجٰاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اَللّٰهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (50)

آیا آنان حکم جاهلیّت را می طلبند؟ برای اهل ایمان و یقین،داوری چه کسی از خدا بهتر است؟

نکته ها:

بهترین قانون،آن است که قانون گذار شرایط زیر را داشته باشد:

از تمام اسرار هستی و انسان،در حال و آینده آگاه باشد.

هیچ هدف انتفاعی نداشته باشد.

هیچ لغزش عمدی و سهوی نداشته باشد.

از هیچ قدرتی نترسد.

خیر خواه همه باشد.

این شرایط،تنها در خداوند متعال وجود دارد،لذا قرآن می فرماید: «مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّٰهِ حُکْماً» و هر قانون بشری که خلاف حکم خدا باشد،جاهلانه است. «أَ فَحُکْمَ الْجٰاهِلِیَّةِ» (چون این قانون ها غالباً بر اساس هوا و هوس،ترس،طمع،جهل،خطا و خیال و محدودیّت علمی وضع شده است)

پیام ها:

1 بعضی از مردم(مشرکان،اهل کتاب)خواستار داوری پیامبر بر اساس قوانین جاهلیّت بودند. «أَ فَحُکْمَ الْجٰاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ» 2 فسق و گناه،انسان را به سوی فرهنگ جاهلی سوق می دهد. «وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النّٰاسِ لَفٰاسِقُونَ» ... «أَ فَحُکْمَ الْجٰاهِلِیَّةِ» 3 آنان که با داشتن احکام الهی از آن روی می گردانند و سراغ قوانین بشری می روند،در مسیر جاهلیّت گام برمی دارند. «فَإِنْ تَوَلَّوْا» ... «أَ فَحُکْمَ الْجٰاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ»

ص :102

4 زمان جاهلیّت،مخصوص یک دوران نیست،هر گاه که مردم از خدا جدا شوند،دوران جاهلیّت است. «أَ فَحُکْمَ الْجٰاهِلِیَّةِ» ...

5 عقل و و جدان بهترین داور و دادگاه است. «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّٰهِ حُکْماً» 6 آنان که تنها چشم به قوانین بشری دوخته اند و آن را راه کمال می دانند،در ایمان و یقین خود شک کنند. «لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»

[سوره المائدة (5): آیه 51]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَتَّخِذُوا اَلْیَهُودَ وَ اَلنَّصٰاریٰ أَوْلِیٰاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیٰاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلظّٰالِمِینَ (51)

ای کسانی که ایمان آورده اید؟ یهودیان و مسیحیان را سرپرست و یاور نگیرید،(زیرا)بعضی از آنان یار و یاور بعض دیگرند و هر کس از شما که آنان را ولیّ خود قرار دهد پس قطعاً از آنان است.همانا خداوند،قوم ستمگر را هدایت نمی کند.

نکته ها:

ذکر یهود و نصاری در آیه،از باب نمونه است،و گر نه شکّی نیست که ولایت هیچ کافری را هم نباید پذیرفت.

از آیات دیگر قرآن استفاده می شود که بهره گیری از غذاهای غیر گوشتی اهل کتاب،یا ازدواج موقّت با آنان،یا داد و ستد و زندگی مسالمت آمیز با آنان جایز است.و هیچ یک از این مسائل به معنای سلطه پذیری آنان نیست.

پیام ها:

1 خداوند از بندگان مؤمنش،انتظارات خاصّی دارد. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَتَّخِذُوا...»

ص :103

2 تبرّی از دشمن،از شرایط ایمان است. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَتَّخِذُوا...» 3 اسلام،دین سیاست است و تنها به احکام فردی نمی پردازد. «لاٰ تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصٰاریٰ أَوْلِیٰاءَ» 4 وقتی یاری گرفتن از کفّار مورد نهی قرآن است،قطعاً در روابط و سیاست خارجی،پذیرش ولایت و سلطه اهل کتاب و کفّار ممنوع است. «لاٰ تَتَّخِذُوا» 5 ولایت کفّار و دشمنان را نپذیریم،چون آنان تنها به فکر هم مسلکان خویشند.

«بَعْضُهُمْ أَوْلِیٰاءُ بَعْضٍ»

6 با وجود اختلافات شدید میان یهود و نصاری،پیوندشان به خاطر نابودی اسلام است. «بَعْضُهُمْ أَوْلِیٰاءُ بَعْضٍ» 7 کفّار تنها نسبت به تعهّدات میان خودشان وفادارند،ولی نسبت به تعهّدات با مسلمانان پایبند نیستند. «لاٰ تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصٰاریٰ أَوْلِیٰاءَ») ... («بَعْضُهُمْ أَوْلِیٰاءُ بَعْضٍ»...

8 آن دولت های اسلامی که ولایت و سلطه کفّار را پذیرفته اند،از کفّار محسوب می شوند. «فَإِنَّهُ مِنْهُمْ» (دوستی با هر کس و گروه،انسان را جزو آنان می سازد.) 9 نه کفّار را«ولیّ»خود گردانید و نه با آنان که ولایت کفّار را پذیرفته اند،رابطه ولایت داشته باشید. «فَإِنَّهُ مِنْهُمْ» 10 نتیجه ی پذیرش ولایت کفّار،قطع ولایت خداست. «فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یَهْدِی الْقَوْمَ الظّٰالِمِینَ» 11 تکیه بر کفّار،ظلم است. «لاٰ یَهْدِی الْقَوْمَ الظّٰالِمِینَ»

[سوره المائدة (5): آیات 52 تا 53]

اشاره

فَتَرَی اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسٰارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشیٰ أَنْ تُصِیبَنٰا دٰائِرَةٌ فَعَسَی اَللّٰهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلیٰ مٰا أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نٰادِمِینَ (52) وَ یَقُولُ اَلَّذِینَ آمَنُوا أَ هٰؤُلاٰءِ اَلَّذِینَ أَقْسَمُوا بِاللّٰهِ جَهْدَ أَیْمٰانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَکُمْ حَبِطَتْ أَعْمٰالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خٰاسِرِینَ (53)

ص :104

(با آن همه توصیه به نپذیرفتن ولایت کفّار)بیماردلان را می بینی که در دوستی با آنان(کافران)،سبقت می گیرند(و در توجیه کارشان)می گویند:می ترسیم که حادثه ای بد برایمان پیش آید(و ما نیازمند کمک آنان باشیم)پس امید است که خداوند،پیروزی یا امر دیگری را از جانب خود(به نفع مسلمین)پیش آورد،آن گاه آنان از آنچه در دل پنهان داشته اند پشیمان شوند.

و کسانی که ایمان آوردند(هنگام پیروزی مسلمین و رسوایی منافقان با تعجّب،به یکدیگر)می گویند:آیا اینان همان هایی هستند که با تأکید،به خدا قسم می خوردند که ما با شماییم؟ پس(چرا کارشان به اینجا کشید؟) اعمالشان نابود شد و زیانکار شدند.

نکته ها:

بیماردلان کسانی هستند که نسبت به حقّانیّت پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله و یا برخی از معارف دینی در شک بوده و ایمانی ضعیف دارند. (1)

در مورد معنای آیه،سه احتمال وجود دارد:

الف:در هنگام پیروزی مسلمین و رسوایی منافقان،مؤمنان با تعجّب می گویند:آیا این یهود و نصاری بودند که سوگند جدّی بر یاری کردن شما مؤمنین خوردند؟ ب:برخی از مؤمنین واقعی بعد از پیروزی به یکدیگر می گویند:آیا این بیماردلان بودند که با سوگند می گفتند ما با شما هستیم و دیدید که نبودند؟ ج:این بیماردلان که سوگند یاد کردند ما با یهود و نصاری هستیم،آیا توانستند به شما اهل کتاب کمکی کنند؟

ص :105


1- 1) .تفسیر راهنما.
پیام ها:

1 پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله شاهد تلاش های آشکار و شتابزده افراد سست ایمان برای پیوستن به یهود و نصاری است. «فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسٰارِعُونَ فِیهِمْ» 2 نمونه ی روشن کسانی که از هدایت الهی محرومند،بیماردلانی هستند که با سرعت برای پیوستن به کفّار تلاش می کنند. «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یَهْدِی الْقَوْمَ الظّٰالِمِینَ») ... («الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» (حرف«فاء»نشانه آن است که ظالمین آیه قبل،بیماردلان این آیه هستند) 3 بیماردلان سست ایمان،با سرعت به سراغ طرح دوستی با دشمنان کافر می روند. «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسٰارِعُونَ فِیهِمْ» 4 افراد سست ایمان و منافق،می خواهند که جزو کفّار باشند. «یُسٰارِعُونَ فِیهِمْ» ، نه«الیهم».

5 در برابر نص و فرمان صریح خداوند نباید اجتهاد و مصلحت اندیشی کرد.

«لاٰ تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ»)

... («أَوْلِیٰاءَ») ... («یَقُولُونَ نَخْشیٰ» 6 انگیزه ی پذیرش رابطه ی ذلّت بار با ابرقدرت ها،ضعف ایمان و وحشت از غیر خداست. «یَقُولُونَ نَخْشیٰ» 7 مسلمانان،به پیروزی و گسترش اسلام و افشای منافقان امیدوار باشند. «فَعَسَی اللّٰهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ...» 8 عزّت سیاسی،قدرت اقتصادی و پیروزی نظامی همه از طرف خدا و در دست اوست. «أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ» 9 با کفّار رابطه ولایت نداشته باشید،تا امدادهای غیبی خدا به سوی شما سرازیر شود. «لاٰ تَتَّخِذُوا») ... («یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ» 10 پایان نفاق و وابستگی به کفّار،حبط و رسوایی و شرمندگی است. «نٰادِمِینَ» 11 هر سوگندی نشانه ی صداقت نیست،فریب سوگندها را نخورید.

ص :106

«أَ هٰؤُلاٰءِ الَّذِینَ أَقْسَمُوا بِاللّٰهِ

، «إِنَّهُمْ لَمَعَکُمْ» 12 وابستگی به بیگانگان،مورد ملامت مؤمنان است. «وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا أَ هٰؤُلاٰءِ») ...

(«إِنَّهُمْ لَمَعَکُمْ»

13 نشانه ی خسران انسان،از بین بردن کارهای نیک است. «حَبِطَتْ أَعْمٰالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خٰاسِرِینَ»

[سوره المائدة (5): آیه 54]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اَللّٰهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی اَلْکٰافِرِینَ یُجٰاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ لاٰ یَخٰافُونَ لَوْمَةَ لاٰئِمٍ ذٰلِکَ فَضْلُ اَللّٰهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ (54)

5\54

ای کسانی که ایمان آورده اید! هر کس از شما که از دین خود برگردد(به خدا ضرری نمی زند،چون)خداوند در آینده قومی را خواهد آورد که آنان را دوست دارد و آنان نیز خدا را دوست دارند.آنان نسبت به مؤمنان نرم و فروتن و در برابر کافران سرسخت و قاطعند،در راه خدا جهاد می کنند و از ملامت هیچ ملامت کننده ای نمی هراسند.این فضل خداست که به هر که بخواهد(و شایسته ببیند)می دهد و خداوند وسعت بخش بسیار داناست.

نکته ها:

در روایت است:چون این آیه نازل شد،پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله دست به شانه سلمان فارسی زد و فرمود:هموطنان تو مصداق این آیه اند. (1)

در آیات قبل،خطر سلطه کفار و منافقان مطرح بود،اینجا سخن از ارتداد است.شاید اشاره به این باشد که نفاق و دوستی و رابطه با کفّار و پذیرش سلطه آنان،به ارتداد می انجامد.

ص :107


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

امام باقر علیه السلام درباره ی« یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ »فرمود:مراد علیّ علیه السلام و شیعیان اویند. (1)

در روایات شیعه و سنّی آمده است که پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله در جنگ خیبر،پس از ناکامی فرماندهان در فتح قلعه های دشمن فرمود:به خدا سوگند فردا پرچم را به دست کسی می دهم که خدا و رسول او را دوست دارند،او هم،خدا و رسول را دوست دارد و پیروزی را به ارمغان می آورد.آن گاه پرچم را به دست علی علیه السلام داد. (2)

پیام ها:

1 مؤمن باید به فکر عاقبت خود باشد،چه بسا مؤمنانی که مرتدّ شوند. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ» 2 رهبر روشن ضمیر،باید احتمال ارتداد و برگشت پیروان خود را بدهد. «مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ» 3 کفر یا ارتداد گروهی از مؤمنان،ضربه به راه خدا نمی زند. «فَسَوْفَ یَأْتِی اللّٰهُ...» 4 ارتداد،ثمره ی نداشتن معرفت و محبّت نسبت به دین و خداست. «یَأْتِی اللّٰهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ» 5 خداوند،نیازی به ایمان ما ندارد. «فَسَوْفَ یَأْتِی اللّٰهُ» 6 در راه ایمان و شکستن سنّت ها و عادات جاهلی نباید از سرزنش ها و هوچی گری ها و تبلیغات سوء دشمن ترسی داشت و تسلیم جوّ و محیط شد.

«لاٰ یَخٰافُونَ لَوْمَةَ لاٰئِمٍ»

7 رفتار مسلمان،نرمش با برادران دینی و سرسختی در برابر دشمن است و هیچ یک از خشونت و نرمش،مطلق نیست. «أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکٰافِرِینَ» 8 فضل خدا تنها مال و مقام نیست،محبّت خدا و جهاد در راه او و قاطعیّت در دین هم از مظاهر لطف و فضل الهی است. «ذٰلِکَ فَضْلُ اللّٰهِ»

ص :108


1- 1) .تفسیر فرات کوفی،ص 123.
2- 2) .احقاق الحقّ،ج 3،ص 200.

9 دوستی متقابل میان بنده و خدا،از کمالات بشر است. «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ» 10 با نوید جایگزینی دیگران،جلو یأس و ترس را بگیرید. «مَنْ یَرْتَدَّ») ... («فَسَوْفَ یَأْتِی») ... («وَ لاٰ یَخٰافُونَ» 11 مؤمن واقعی کسی است که هم عاشق و هم محبوب خدا باشد. «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ» 12 کسی که ایمان واقعی دارد،هرگز در برابر کافران احساس حقارت نمی کند.

«أَعِزَّةٍ عَلَی الْکٰافِرِینَ»

13 دلی که از محبّت خدا خالی شد بیمار و وابسته به کفّار می شود،ولی دلی که از مهر خدا پر است هرگز وابسته نمی شود. «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسٰارِعُونَ فِیهِمْ») ... («یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ») ... («أَعِزَّةٍ عَلَی الْکٰافِرِینَ» 14 اسلام رو به گسترش است،تنها به ریزش ها نگاه نکنیم به رویش ها نیز نگاه کنیم. «مَنْ یَرْتَدَّ») ... («یَأْتِی اللّٰهُ» 15 پرچم اسلام را در آینده کسانی بدست خواهند گرفت که عاشق خدا و مجاهد و با صلابت باشند. «یَأْتِی اللّٰهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ») ... («أَعِزَّةٍ عَلَی الْکٰافِرِینَ یُجٰاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» 16 جنگ روانی،در مؤمنین واقعی اثری ندارد. «لاٰ یَخٰافُونَ لَوْمَةَ لاٰئِمٍ» 17 فضل خداوند،محدود نیست و به هر کس به قدر لیاقتش عالمانه عطا می کند.

«وَ اللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ»

18 اگر خداوند به شخصی لطفی کرد،آگاهانه است. «وٰاسِعٌ عَلِیمٌ»

ص :109

[سوره المائدة (5): آیه 55]

اشاره

إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ اَلصَّلاٰةَ وَ یُؤْتُونَ اَلزَّکٰاةَ وَ هُمْ رٰاکِعُونَ (55)

ولیّ و سرپرست شما،تنها خداوند و پیامبرش و مؤمنانی هستند که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع،زکات می دهند.

نکته ها:

در شأن نزول آیه آمده است:سائلی وارد مسجد رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله شد و از مردم درخواست کمک کرد.کسی چیزی به او نداد.حضرت علی علیه السلام در حالی که به نماز مشغول بود،در حال رکوع،انگشتر خود را به سائل بخشید.در تکریم این بخشش،این آیه نازل شد.

ماجرای فوق را ده نفر از اصحاب پیامبر مانند ابن عباس،عمّار یاسر،جابر بن عبد اللّه،ابو ذر، أَنس بن مالک،بلال و...نقل کرده اند و شیعه و سنّی در این شأن نزول،توافق دارند. (1)عمّار یاسر می گوید:پس از انفاق انگشتر در نماز و نزول آیه بود که رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:

«من کنت مولاه فعلی مولاه». (2)

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در غدیر خم،برای بیان مقام حضرت علی علیه السلام این آیه را تلاوت فرمود. (3)و خود علی علیه السلام نیز برای حقّانیّت خویش،بارها این آیه را می خواند. (4)ابو ذر که خود شاهد ماجرا بوده است،در مسجد الحرام برای مردم داستان فوق را نقل می کرد. (5)

کلمه ی«ولی»در این آیه،به معنای دوست و یاور نیست،چون دوستی و یاری مربوط به همه مسلمانان است،نه آنان که در حال رکوع انفاق می کنند.

امام صادق علیه السلام فرمودند:منظور از «الَّذِینَ آمَنُوا...» ،علی علیه السلام و اولاد او،ائمّه علیهم السلام تا روز قیامت هستند.پس هر کس از اولاد او به جایگاه امامت رسید با این ویژگی مثل اوست،آنان صدقه می دهند در حال رکوع. (6)

ص :110


1- 1) .الغدیر،ج 2،ص 52،احقاق الحقّ،ج 2،ص 400 و کنز العمّال،ج 6،ص 391.
2- 2) .تفسیر المیزان.
3- 3) .تفسیر صافی.
4- 4) .تفسیر المیزان.
5- 5) .تفسیر مجمع البیان.
6- 6) .کافی،ج 1،ص 288.

مرحوم فیض کاشانی در کتاب نوادر،حدیثی را نقل می کند که بر اساس آن سایر امامان معصوم نیز در حال نماز و رکوع به فقرا صدقه داده اند که این عمل با جمع بودن کلمات «یُقِیمُونَ» ، «یُؤْتُونَ» ، «رٰاکِعُونَ» سازگارتر است.

امام باقر علیه السلام فرمود:خداوند پیامبرش را دستور داد که ولایت علی علیه السلام را مطرح کند و این آیه را نازل کرد. (1)

بهترین معرّفی آن است که اوصاف و خصوصیّات کسی گفته شود و مخاطبان،خودشان مصداق آن را پیدا کنند.(آیه بدون نام بردن از علی علیه السلام،اوصاف و افعال او را برشمرده است) امام صادق علیه السلام فرمود:علی علیه السلام هزاران شاهد در غدیر خم داشت،ولی نتوانست حقّ خود را بگیرد،در حالی که اگر یک مسلمان دو شاهد داشته باشد،حقّ خود را می گیرد! (2)ولایت فقیه در راستای ولایت امام معصوم است.در مقبوله ی عمر بن حنظله از امام صادق علیه السلام می خوانیم:بنگرید به آن کس که حدیث ما را روایت کند و در حلال و حرام ما نظر نماید و احکام ما را بشناسد.پس به حکومت او راضی باشید که من او را بر شما حاکم قرار دادم.«فانی قد جعلته علیکم حاکما...». (3)

پیام ها:

1 اسلام،هم دین ولایت است و هم دین برائت.هم جاذبه دارد و هم دافعه.

آیات قبل،از پذیرش ولایت یهود و نصاری نهی کرد،این آیه می فرماید:خدا و رسول و کسی را که در رکوع انگشتر داد،ولیّ خود قرار دهید. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَتَّخِذُوا») ... («إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اللّٰهُ...» 2 از اینکه به جای«اولیائکم»، «وَلِیُّکُمُ» آمده ممکن است استفاده شود که روح ولایت پیامبر و علی علیهما السلام،شعاع ولایت الهی است. «وَلِیُّکُمُ» 3 معمولاً در قرآن نماز و زکات در کنار هم مطرح شده است،ولی در این آیه،هر

ص :111


1- 1) .تفسیر نور الثقلین و کافی،ج 1،ص 281.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .کافی،ج 1،ص 67.

دو به هم آمیخته اند.(دادن زکات در حال نماز) «الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاٰةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکٰاةَ وَ هُمْ رٰاکِعُونَ» 4 کسانی که اهل نماز و زکات نیستند،حقّ ولایت بر مردم را ندارند. «إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اللّٰهُ»... إِنَّمٰا ،نشانه ی انحصار ولایت در افراد خاصّ است) 5 برای توجّه به محرومان،نماز هم مانع نیست. «یُؤْتُونَ الزَّکٰاةَ وَ هُمْ رٰاکِعُونَ» (آری،فقیر نباید از جمع مسلمانان دست خالی برگردد.) 6 ولایت از آنِ کسانی است که نسبت به اقامه ی نماز و پرداخت زکات پایدار باشد. «یُقِیمُونَ الصَّلاٰةَ وَ یُؤْتُونَ»... یُقِیمُونَ و یُؤْتُونَ نشانه دوام است) 7 هر گونه ولایت،حکومت و سرپرستی که از طریق خدا و رسول و امام نباشد، باطل است. «إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اللّٰهُ»... (کلمه« إِنَّمٰا »علامت حصر است) 8 توجّه به خلق برای خدا در حال نماز،با اقامه نماز منافات ندارد. «یُؤْتُونَ الزَّکٰاةَ وَ هُمْ رٰاکِعُونَ» 9 کسی که نسبت به فقرا بی تفاوت باشد،نباید رهبر و ولیّ شما باشد. «إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اللّٰهُ») ... («وَ یُؤْتُونَ الزَّکٰاةَ» 10 کارهای جزئی(مثل انفاق انگشتر)نماز را باطل نمی کند. «یُقِیمُونَ الصَّلاٰةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکٰاةَ وَ هُمْ رٰاکِعُونَ» 11 در فرهنگ قرآن،به صدقه مستحبّی هم«زکات»گفته می شود. «یُؤْتُونَ الزَّکٰاةَ» 12 ولایت ها در طول یکدیگرند،نه در برابر یکدیگر.ولایت بر مسلمین،ابتدا از آنِ خداست،سپس پیامبر،آن گاه امام. «إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا...» 13 حضرت علی علیه السلام در زمان خود پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله نیز ولایت داشته است. «إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ» (ظاهر ولایت،ولایت بالفعل است،نه ولایت بالقوّه.زیرا ولایت در آیه یک بار بکار برده شده که یا همه بالفعل است و یا همه بالقوّه می باشد)

ص :112

[سوره المائدة (5): آیه 56]

اشاره

وَ مَنْ یَتَوَلَّ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اَللّٰهِ هُمُ اَلْغٰالِبُونَ (56)

و هر کس که خدا و پیامبرش و چنان مؤمنانی را(که در آیه قبل بیان شد) ولیّ خود بگیرد(از حزب خداست)همانا حزب خدا پیروز است.

نکته ها:

در آیه ی قبل بیان شد که مراد از «الَّذِینَ آمَنُوا» ،حضرت علی علیه السلام و امامان معصوم علیهم السلام پس از او هستند.

اوصاف حزب اللّٰه در سوره ی مجادله آیه 22 چنین بیان شده است:

1 به مبدأ و معاد ایمان دارند.

2 با دشمن خدا،دوستی نمی کنند.

این آیه که لزوم پذیرش ولایت خدا و رسول و امامان را بیان می کند،می فهماند که مراد از «وَلِیُّکُمُ» در آیه قبل،سرپرست و حاکم است نه دوست و یاور،چون تعبیر«حزب اللّٰه»و غالب بودن آنان،اشاره به نظام قدرتمند و حکومت دارد.

« حِزْبَ »،در لغت به معنای گروه با قدرت و با صلابت است. (1)

چون پیروزی،بدون تشکیلات،مدیریّت،قدرت،وحدت،جرأت و...امکان ندارد،پس «حزب اللّه»برای حاکمیّت و غلبه باید این صفات را داشته باشند.

حزب اللّٰه نه تنها غالب و پیروزند،بلکه رستگار نیز هستند. «حِزْبَ اللّٰهِ هُمُ الْغٰالِبُونَ» ، «حِزْبَ اللّٰهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (2)در آیه ی 52 همین سوره خواندیم که گروهی از ترس حوادث،کفّار را ولّی خود می گیرند،در این آیه می فرماید:حزب اللّٰه غالب است یعنی وابستگان به کفّار مغلوبند،پس به سراغ آنان نروید. «فَتَرَی الَّذِینَ») ... («یُسٰارِعُونَ فِیهِمْ...» ، «وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللّٰهَ») ... («هُمُ الْغٰالِبُونَ»

ص :113


1- 1) .معجم الوسیط.
2- 2) .مجادله،22.
پیام ها:

1 حزب اللّٰه،تنها کسانی اند که ولایت خدا،پیامبر و اهل بیت علیهم السلام را پذیرفته باشند. «وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللّٰهَ») ... («فَإِنَّ حِزْبَ اللّٰهِ» 2 غلبه ی نهایی با کسانی است که ولایت خدا،پیامبر و اهل بیت علیهم السلام را بپذیرند.

«وَ مَنْ یَتَوَلَّ»)

... («هُمُ الْغٰالِبُونَ» 3 چون خداوند غالب است، «وَ اللّٰهُ غٰالِبٌ عَلیٰ أَمْرِهِ» (1)،وابستگان به او هم غالبند. «حِزْبَ اللّٰهِ هُمُ الْغٰالِبُونَ» 4 با وعده های الهی،حزب اللّٰه به آینده ی خود مطمئن است. «هُمُ الْغٰالِبُونَ»

[سوره المائدة (5): آیه 57]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَتَّخِذُوا اَلَّذِینَ اِتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتٰابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ اَلْکُفّٰارَ أَوْلِیٰاءَ وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (57)

ای کسانی که ایمان آورده اید! از کسانی که دین شما را به مسخره و بازی می گیرند،آنان که پیش از شما کتاب(آسمانی)داده شده اند و(نیز)کفّار را ولیّ خود نگیرید و از خدا بپرهیزید،اگر ایمان دارید.

پیام ها:

1 کیفر دنیویِ توهین و استهزای دین خدا و مقدّسات مذهبی،قطع رابطه است.

«لاٰ تَتَّخِذُوا»...

(در روابط با دیگران،احترام مقدّسات یک شرط ضروری است) 2 شرط ایمان،داشتن غیرت دینی و تبری از نااهلان است. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَتَّخِذُوا» 3 استهزای دین،(با جنگ سرد و روانی)یکی از شیوه های مبارزاتی دشمنان

ص :114


1- 1) .یوسف،21.

است. «اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً» 4 تقوای الهی ایجاب می کند از دشمنان نترسیم و آنان را ولیّ خود قرار ندهیم.

«لاٰ تَتَّخِذُوا»)

... («أَوْلِیٰاءَ وَ اتَّقُوا اللّٰهَ...»

[سوره المائدة (5): آیه 58]

اشاره

وَ إِذٰا نٰادَیْتُمْ إِلَی اَلصَّلاٰةِ اِتَّخَذُوهٰا هُزُواً وَ لَعِباً ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاٰ یَعْقِلُونَ (58)

و هر گاه که شما(به وسیله ی اذان،مردم را)به نماز فرا می خوانید آن را به مسخره و بازی می گیرند.این به خاطر آن است که آنان گروهی هستند که نمی اندیشند.

نکته ها:

در شأن نزول آیه ی فوق آمده است که جمعی از یهود و بعضی از نصاری،صدای مؤذّن را که می شنیدند و یا قیام مسلمانان را به نماز می دیدند،شروع به مسخره و استهزای آنان می کردند. (1)

پیام ها:

1 از رابطه و دوستی با کسانی که اذان(و شعائر دینی)را مسخره می کنند بپرهیزید. «لاٰ تَتَّخِذُوا») ... («وَ إِذٰا نٰادَیْتُمْ...» 2 نماز،چهره و مظهر دین است.(در آیه قبل،استهزای دین مطرح شد و در این آیه استهزای نماز،یعنی نماز سیمای دین است) «اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً») ... («وَ إِذٰا نٰادَیْتُمْ إِلَی الصَّلاٰةِ اتَّخَذُوهٰا هُزُواً» 3 برای نماز،باید ندا سر داد تا همه جمع شوند. «نٰادَیْتُمْ» (نماز باید علنی باشد) 4 در جامعه ی اسلامی،باید برای نماز،فریاد زد و تبلیغ کرد و هیچ کس نباید مانع آن گردد. «نٰادَیْتُمْ إِلَی الصَّلاٰةِ»

ص :115


1- 1) .تفسیر نمونه.

5 شیوه ی عاقلان،برخورد منطقی است ولی بی خردان،اهل استهزا هستند.

«ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاٰ یَعْقِلُونَ»

[سوره المائدة (5): آیه 59]

اشاره

قُلْ یٰا أَهْلَ اَلْکِتٰابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنّٰا إِلاّٰ أَنْ آمَنّٰا بِاللّٰهِ وَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْنٰا وَ مٰا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَ أَنَّ أَکْثَرَکُمْ فٰاسِقُونَ (59)

بگو:ای اهل کتاب! آیا جز این بر ما خورده و عیب می گیرید که به خداوند و به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه از پیش(بر پیامبران گذشته)نازل گردیده،ایمان آورده ایم؟ همانا بیشتر شما از مرز حقّ بیرون رفته و فاسقید.

نکته ها:

« تَنْقِمُونَ »از ماده«نقمت»،به معنای انکار چیزی است؛با زبان باشد یا به وسیله ی قهر و کیفر و برخورد. (1)

اهل کتاب به مضامین تورات و انجیل وفادار نماندند،لذا شایستگی آن را ندارند که کتب آسمانی به آنها انتساب داده شود. «وَ مٰا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ»

پیام ها:

1 با مخالفان هم باید جدالی نیکو داشت.استدلال آمیخته با سؤال های عاطفی.

«هَلْ تَنْقِمُونَ مِنّٰا»

2 دشمنی دشمنان با مؤمنان،فقط به خاطر ایمان آنهاست. «هَلْ تَنْقِمُونَ مِنّٰا إِلاّٰ أَنْ آمَنّٰا بِاللّٰهِ» 3 ایمان مسلمانان به تمامی کتب آسمانی،از عوامل کینه و عداوت اهل کتاب با آنان است. «هَلْ تَنْقِمُونَ مِنّٰا إِلاّٰ أَنْ آمَنّٰا بِاللّٰهِ وَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْنٰا وَ مٰا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ» 4 دشمنی اهل کتاب با مسلمانان،تاریخی وبا سابقه است. «هَلْ تَنْقِمُونَ مِنّٰا»

ص :116


1- 1) .مفردات راغب.

5 در برابر سختگیری های دشمن،عدالت و انصاف را از کف ندهیم و همه را یکسان و فاسق مپنداریم. «أَکْثَرَکُمْ فٰاسِقُونَ» 6 انکار حقّ و آزار پیروان حقّ،فسق است. «فٰاسِقُونَ»

[سوره المائدة (5): آیه 60]

اشاره

قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذٰلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اَللّٰهِ مَنْ لَعَنَهُ اَللّٰهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ اَلْقِرَدَةَ وَ اَلْخَنٰازِیرَ وَ عَبَدَ اَلطّٰاغُوتَ أُولٰئِکَ شَرٌّ مَکٰاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَوٰاءِ اَلسَّبِیلِ (60)

بگو:آیا شما را به بدتر از(صاحبان)این کیفر در پیشگاه خدا خبر دهم؟ کسانی که خداوند آنها را لعن و بر آنها غضب کرده و افرادی از آنان را به شکل بوزینه ها و خوک ها درآورده و طاغوت را پرستیدند(و اطاعت کردند)،جایگاه آنان نزد خداوند بدتراست و از راه راست گمراه ترند.

نکته ها:

« مَثُوبَةً »و«ثواب»در اصل به معنای رجوع و بازگشت به حالت اوّل است و به هر گونه سرنوشت یا جزا نیز گفته می شود،ولی غالباً در مورد پاداشهای نیک به کار می رود. (1)

آنان که دین و اسلام و نماز مسلمانان را مسخره می کنند و مسلمین را به خاطر ایمانشان می آزارند،چرا به گذشته تاریک و ننگین خود نگاه نمی کنند که با قهر الهی مسخ شدند و رسوا گشتند.گرچه یهودِ زمان پیامبر،به صورت خوک و میمون نبودند،ولی چون بنی اسرائیل خود را قوم واحد و دارای هویّت جمعی می دانستند و افتخارات گذشته را به خود نسبت می دادند،بیان رسوایی های پیشین،غرور آنان را می شکند.

بسیاری از مفسّران معتقدند،یهودیانی که با حیله های شرعی قداست روز شنبه را شکستند،به میمون تبدیل شدند و مسیحیانی که مائده آسمانی عیسی را منکر شدند،به

ص :117


1- 1) .تفسیر نمونه.

خوک تبدیل گشتند. (1)

پیام ها:

1 کیفرهای الهی عادلانه است و اگر گروهی به میمون و خوک تبدیل می شوند سزای عملکردشان است. «مَثُوبَةً» 2 اطاعت کنندگان از طاغوت،هم ردیف مسخ شدگانند. «وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنٰازِیرَ وَ عَبَدَ الطّٰاغُوتَ» 3 بیان سرنوشت شوم بدکاران تاریخ یکی از روش های ارشاد و تبلیغ قرآن است. «جَعَلَ مِنْهُمُ...» 4 حرمت شکن،حرمت ندارد. «أُولٰئِکَ شَرٌّ مَکٰاناً وَ أَضَلُّ...» 5 عقوبت سنگین برای انحراف سنگین است. «بِشَرٍّ مِنْ ذٰلِکَ مَثُوبَةً») ... («أَضَلُّ عَنْ سَوٰاءِ السَّبِیلِ»

[سوره المائدة (5): آیه 61]

اشاره

وَ إِذٰا جٰاؤُکُمْ قٰالُوا آمَنّٰا وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْکُفْرِ وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ وَ اَللّٰهُ أَعْلَمُ بِمٰا کٰانُوا یَکْتُمُونَ (61)

و هر گاه(منافقان یا بعضی از اهل کتاب)نزد شما آیند،می گویند:ایمان آوردیم،در حالی که آنان با کفر بر شما وارد می شوند و با همان کفر بیرون روند و خداوند به آنچه کتمان می کردند آگاه تر است.

پیام ها:

1 اظهار ایمان افراد،شما را فریب ندهد. «قٰالُوا آمَنّٰا») ... («وَ اللّٰهُ أَعْلَمُ» اظهار ایمان با زبان،نشانه ی رسوخ ایمان در قلب نیست.

2 خداوند،از خود انسان ها هم به ضمیرشان آگاه تر است. «اللّٰهُ أَعْلَمُ»

ص :118


1- 1) .تفسیر راهنما.

3 کسانی که منافقانه اظهار ایمان می کنند،بدانند که خداوند از درون آنان آگاه است. «قٰالُوا آمَنّٰا وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْکُفْرِ») ... («وَ اللّٰهُ أَعْلَمُ...»

[سوره المائدة (5): آیه 62]

اشاره

وَ تَریٰ کَثِیراً مِنْهُمْ یُسٰارِعُونَ فِی اَلْإِثْمِ وَ اَلْعُدْوٰانِ وَ أَکْلِهِمُ اَلسُّحْتَ لَبِئْسَ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (62)

و بسیاری از آنان(مدعیان ایمان)را می بینی که در گناه و ظلم و حرام خواری شتاب می کنند.به راستی چه زشت است آنچه انجام می دهند.

نکته ها:

در آیه ی گذشته،سخن از روحیّه ی کفر و نفاق اهل کتاب بود،در اینجا بیان فسادهای اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی آنان است.

« اَلسُّحْتَ »در اصل به معنای جدا کردن پوست و نیز به معنای شدّت گرسنگی است،سپس به هر مال نامشروع مخصوصاً رشوه گفته شده است،زیرا این گونه اموال،صفا و طراوت و برکت را از اجتماع انسانی می برد.همان طور که کندن پوستِ درخت باعث پژمردگی یا خشکیدن آن می گردد.بنا بر این« اَلسُّحْتَ »معنای وسیعی دارد و اگر در بعضی روایات مصداق خاصّی از آن ذکر شده،دلیل اختصاص نیست. (1)

پیام ها:

1 در انتقاد از منحرفان،باید انصاف داشت. «کَثِیراً مِنْهُمْ» (نه تمام آنها) 2 سیمای جامعه اسلامی،سبقت در خیرات است، «یُسٰارِعُونَ فِی الْخَیْرٰاتِ» (2)ولی سیمای جامعه کفر و نفاق،سبقت در فساد است. «یُسٰارِعُونَ فِی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوٰانِ» 3 بدتر از فساد اخلاقی«اثم»و فساد اجتماعی«عدوان»و فساد اداری«سُحت»، عادت به فساد و سرعت در آن است. «یُسٰارِعُونَ فِی الْإِثْمِ...» (« یُسٰارِعُونَ »،دلالت

ص :119


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .مؤمنون،61.

بر استمرار دارد) 4 چه بسا مدّعیان ایمان که به گناه،تجاوز و حرام خواری شتاب می کنند. «تَریٰ») ... («یُسٰارِعُونَ...» 5 بدتر از آلودگی به گناه،غرق شدن در گناه است. «فِی الْإِثْمِ» 6 با اینکه تجاوز و عدوان و حرام خواری از نمونه های اثم و گناه است،ولی نام این دو به خاطر اهمیّت و خطر و یا به خاطر شیوع در میان اهل کتاب، جداگانه آورده شده است. «یُسٰارِعُونَ فِی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوٰانِ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ»

[سوره المائدة (5): آیه 63]

اشاره

لَوْ لاٰ یَنْهٰاهُمُ اَلرَّبّٰانِیُّونَ وَ اَلْأَحْبٰارُ عَنْ قَوْلِهِمُ اَلْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ اَلسُّحْتَ لَبِئْسَ مٰا کٰانُوا یَصْنَعُونَ (63)

چرا علمای نصاری و یهود آنان را از سخنان گناه آلود و خوردن مال حرام بازنمی دارند؟ چه بد است آنچه انجام می دهند.

نکته ها:

حضرت علی علیه السلام در اواخر خطبه«قاصعه» (1)می فرماید:خداوند اقوام پیشین را مورد لعن قرار نداد مگر بخاطر ترک امر به معروف و نهی از منکر.خداوند عوام را به خاطر ارتکاب معاصی و دانشمندان را به خاطر ترک نهی از منکر لعنت کرد.

منظور از« اَلرَّبّٰانِیُّونَ »علمای مسیحی و منظور از« اَلْأَحْبٰارُ »علمای یهود است.

امام حسین علیه السلام ذیل این آیه فرمود:دلیل سکوت علما و رها کردن امر به معروف و نهی از منکر،یا طمع به منافع ستمگران است و یا ترس از آنان«رغبة فیما کانوا ینالون منهم او رهبة مما یحذرون» (2)آیه ی قبل درباره گناهکاران،جمله ی« مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ »را آورد،ولی اینجا درباره ی سکوت علما جمله ی« مٰا کٰانُوا یَصْنَعُونَ »را بکار می برد.مرحوم فیض کاشانی می گوید:فرق میان

ص :120


1- 1) .نهج البلاغه،خطبه 192.
2- 2) .تفسیر راهنما و بحار،ج 100،ص 79.

« یَعْمَلُونَ »و« یَصْنَعُونَ »این است که صانع،کسی است که با تجربه و زبر دستی کارآزموده شده و کار برای او به صورت خصلت و ملکه در آمده باشد.

پیام ها:

1 مسئولیّت امر به معروف و نهی از منکر،در درجه اوّل متوجّه علماست.

«لَوْ لاٰ یَنْهٰاهُمُ الرَّبّٰانِیُّونَ...»

2 سکوت و بی تفاوتی علما،زمینه ی ترویج فساد است. «تَریٰ») ... («یُسٰارِعُونَ فِی الْإِثْمِ») ... («لَوْ لاٰ یَنْهٰاهُمُ...» 3 علما باید قدرت داشته باشند تا بتوانند علاوه بر موعظه و دعوت،جلوی مفاسد را بگیرند. «لَوْ لاٰ یَنْهٰاهُمُ» 4 اگر نهی از منکر،جلوی گناه را نگیرد،لا اقل جلوی سرعت آن را می گیرد.

«یُسٰارِعُونَ فِی الْإِثْمِ»)

... («لَوْ لاٰ یَنْهٰاهُمُ» 5 علمای اهل کتاب،حتّی به حد اقل وظیفه هم عمل نکردند.(در آیه قبل،اثم و عدوان و حرام خواری،به عنوان گناه آنان شمرده شد.در اینجا کلمه عدوان نیامده،شاید اشاره باشد به اینکه اگر علمای اهل کتاب،قدرت جلوگیری از عدوان را ندارند،چرا جلوی اثم و سحت را نگرفتند)؟! 6 زیبایی علم،در اظهار آن و زشتی اش در سکوت و کتمان است. «لَبِئْسَ مٰا کٰانُوا یَصْنَعُونَ» 7 سکوت عالم،بدتر از گناه خلافکار است. «لَبِئْسَ مٰا کٰانُوا یَصْنَعُونَ» 8 تظاهر به گناه،کثرت گناهکار،سرعت در گناه،تنوّع در گناه و...هیچ یک دلیل بر سکوت علما نیست. «تَریٰ کَثِیراً مِنْهُمْ یُسٰارِعُونَ فِی الْإِثْمِ وَ» ، «لَوْ لاٰ یَنْهٰاهُمُ» (کلمه « تَریٰ »رمز تظاهر به گناه،کلمه« کَثِیراً »رمز جمعیّت زیاد،کلمه« یُسٰارِعُونَ »رمز سرعت در گناه و کلمه« اَلْإِثْمِ »،« اَلْعُدْوٰانِ »و« اَلسُّحْتَ »،رمز تنوع گناه است)

ص :121

[سوره المائدة (5): آیه 64]

اشاره

وَ قٰالَتِ اَلْیَهُودُ یَدُ اَللّٰهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِمٰا قٰالُوا بَلْ یَدٰاهُ مَبْسُوطَتٰانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشٰاءُ وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیٰاناً وَ کُفْراً وَ أَلْقَیْنٰا بَیْنَهُمُ اَلْعَدٰاوَةَ وَ اَلْبَغْضٰاءَ إِلیٰ یَوْمِ اَلْقِیٰامَةِ کُلَّمٰا أَوْقَدُوا نٰاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اَللّٰهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی اَلْأَرْضِ فَسٰاداً وَ اَللّٰهُ لاٰ یُحِبُّ اَلْمُفْسِدِینَ (64)

و یهود گفتند:دست خدا بسته است.دستهایشان بسته باد و به سزای این گفتار،از لطف خدا دور شوند.بلکه دو دست(قدرت)خدا گشوده است، هر گونه بخواهد انفاق می کند و البتّه آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده،کفر و طغیان بسیاری از آنان را می افزاید و ما تا روز قیامت دشمنی و کینه در میانشان افکندیم.هر بار که برای جنگ،آتش افروزی کردند،خداوند آن را خاموش ساخت.آنان همواره در زمین،به فساد و تبهکاری می کوشند،و خداوند مفسدان را دوست نمی دارد.

نکته ها:

آیه قبل،اشاره به سخنان خلاف و نامربوط یهود «قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ» و جلوگیری نکردن علما از آنها بود، «لَوْ لاٰ یَنْهٰاهُمُ...» در این آیه نمونه ای بیان شده که یهود می گفتند:دست خدا بسته است و دیگر نمی تواند به ما قدرت و شوکت بدهد،آن گونه که در گذشته قدرت داشتیم.

در روایات آمده است که این آیه،عقیده ی یهود را نسبت به قضا و قدر و سرنوشت بیان می کند.چون یهود می پنداشتند در آغاز آفرینش دست خدا باز بود،امّا پس از آنکه همه چیز را آفرید،دست او بسته شد.

امام صادق علیه السلام در توضیح این آیه فرمود:عقیده ی یهود این بود که خداوند بعد از آفرینش، از تدبیر امور کناره گیری کرده است و چیزی را کم یا زیاد نمی کند.«قد فرغ من الامر فلا یزید

ص :122

و لا ینقص». (1)

در زبان عربی کلمه ی« یَدُ »و در فارسی کلمه ی«دست»،کنایه از قدرت و نفوذ است.مثلاً می گوییم:فلانی در منطقه یا اداره دست دارد.دست فلانی قطع شد.دست ما به فلانی نمی رسد.در روایات هم آمده است که اولیای خدا دست خدایند.یعنی واسطه لطف او نسبت به مردمند.

امام باقر علیه السلام درباره ی« کُلَّمٰا أَوْقَدُوا نٰاراً... »فرمودند:هر گاه جبّاری بخواهد آل محمّد علیهم السلام را نابود کند،خداوند او را درهم می شکند. (2)

به گفته علامه طباطبایی:هر گاه فقر،گرسنگی و قحطی پیش می آمد،یا آیات قرض دادن به خداوند نازل می شد،می گفتند:این قحطی و این سفارش به قرض الحسنه،نشانه ی بسته بودن دست خداست.

پیام ها:

1 رضایت به گناه دیگران،شرکت در آن است. «قٰالَتِ الْیَهُودُ» (گرچه بعضی از یهود،نسبتِ دست بسته بودن به خدا می دادند،ولی چون دیگران هم راضی بودند،این تفکّر انحرافی به همه نسبت داده شده است.) 2 بی لیاقتی و نااهلی خود را توجیه نکنیم.(شیطان،تکبّر خود را به اغوای الهی نسبت داد). «رَبِّ بِمٰا أَغْوَیْتَنِی»... (3)،یهود هم محرومیّت های خود را با بخیل بودن خدا توجیه می کردند. «یَدُ اللّٰهِ مَغْلُولَةٌ» 3 پاسخِ شبهه را باید قوی تر از شبهه داد. «یَدُ اللّٰهِ مَغْلُولَةٌ» ، «یَدٰاهُ مَبْسُوطَتٰانِ» (آنان گفتند:دست خدا بسته است.آیه می فرماید:بلکه هر دو دست خدا باز است، یعنی کمال قدرت دارد) 4 توبیخ باید مناسب با عمل باشد. «یَدُ اللّٰهِ مَغْلُولَةٌ،غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ»

ص :123


1- 1) .تفسیر نور الثقلین و توحید صدوق،ص 167.
2- 2) .تفسیر عیّاشی.
3- 3) .حجر،39.

5 همان گونه که قرآن برای افراد متّقی،نور و هدایت است،برای افراد لجوج، طغیان و کفر می آورد. «وَ لَیَزِیدَنَّ») ... («طُغْیٰاناً وَ کُفْراً» 6 طغیان و کفر،زمینه ساز دشمنی و کینه است. «وَ أَلْقَیْنٰا بَیْنَهُمُ الْعَدٰاوَةَ...» 7 یهودیان،همواره فتنه می کنند،ولی شکست می خورند. «کُلَّمٰا أَوْقَدُوا نٰاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّٰهُ» 8 هم القای کینه و دشمنی به عنوان کیفر از جانب خداست،هم خاموش ساختن آتش جنگ از اوست. «أَلْقَیْنٰا» ، «أَطْفَأَهَا اللّٰهُ» 9 دست یابی به محبّت یا قهر الهی،در اثر عملکرد ماست. «وَ اللّٰهُ لاٰ یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ»

[سوره المائدة (5): آیه 65]

اشاره

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ اَلْکِتٰابِ آمَنُوا وَ اِتَّقَوْا لَکَفَّرْنٰا عَنْهُمْ سَیِّئٰاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْنٰاهُمْ جَنّٰاتِ اَلنَّعِیمِ (65)

و اگر اهل کتاب(یهودیان و مسیحیان)ایمان آورده و تقوا پیشه می کردند قطعاً ما گناهانشان را می بخشیدیم و آنان را به باغهای پر نعمت بهشت، وارد می کردیم.

پیام ها:

1 اهل کتاب در عصر پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله مردمی بی ایمان و بی تقوی بودند. «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتٰابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا» 2 ایمان و تقوا،کیفر انحراف هاست و مسائل قبلی را محو می کند. «لَکَفَّرْنٰا» (در حدیث آمده است:«الاسلام یجب ما قبله» (1)3 ایمان منهای تقوا،کارساز نیست. «آمَنُوا وَ اتَّقَوْا» 4 برای دریافت الطاف الهی،باید ابتدا از گناهان پاک شد. «لَکَفَّرْنٰا» ، «أَدْخِلْنٰا»

ص :124


1- 1) .بحار،ج 6،ص 22.

5 خداوند،علاوه بر عفو،لطف هم دارد. «لَکَفَّرْنٰا» ، «أَدْخِلْنٰا»

[سوره المائدة (5): آیه 66]

اشاره

وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقٰامُوا اَلتَّوْرٰاةَ وَ اَلْإِنْجِیلَ وَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ سٰاءَ مٰا یَعْمَلُونَ (66)

و اگر آنان(یهود و نصارا)تورات و انجیل و آنچه را از سوی پروردگارشان بر آنان نازل شده،برپا می داشتند،از بالای سرشان (آسمان)و از زیر پاهایشان(زمین)روزی می خوردند.بعضی از آنان میانه رو هستند،ولی بسیاری از آنان آنچه انجام می دهند بد است.

نکته ها:

در آیه ی قبل،نقش ایمان در سعادت معنوی و اخروی مطرح بود،در این آیه نقش آن در سعادت دنیوی و رفاه اقتصادی بیان شده است.

اگر پیروان کتب آسمانی دیگر در برابر قرآن تسلیم می شدند و تسلیم در مقابل قرآن را تسلیم نژاد بنی اسرائیل در برابر نژاد عرب نمی پنداشتند و می دانستند که اصول تعالیم انبیا یکی است و ایمان به آنچه پس از تورات و انجیل نازل شده،راه یافتن به کلاس بالاتر است نه باطل ساختن دستورهای پیشین،در این صورت،علاوه بر بهره های اخروی در قیامت،در همین دنیا نیز انواع نعمت ها به سویشان سرازیر می شد.

در آیه ی قبل،از عقیده ی یهود در مورد بسته بودن دست خدا صحبت شد،در این آیه می فرماید:شما به کتاب های آسمانی روی آورید،سپس قضاوت کنید که دست خدا بسته است یا نه.اگر عظمت شما به ذلّت تبدیل شده،به خاطر کفر و پشت کردن شما به دستورهای آسمانی است،نه به خاطر عجز و دست بسته بودن خداوند.

آیه 96 سوره ی اعراف نیز مشابه این آیه است: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُریٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ بَرَکٰاتٍ مِنَ السَّمٰاءِ وَ الْأَرْضِ» و اگر ساکنان آبادی ها ایمان آورند و تقوا پیشه کنند،

ص :125

همانا درهای برکات آسمان و زمین را بر آنها می گشاییم.

سؤال:آیا به پا داشتن کتب آسمانی،سبب توسعه ی رزق است؟ پاسخ:یا خداوند به خاطر پاداش،رزق و روزی را توسعه می دهد یا در خود کتب آسمانی راه های طبیعی توسعه ی رزق آمده است که اگر آنان کتاب آسمانی را بر پا دارند به آن راه ها دست خواهند یافت.

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:یهود 71 فرقه و نصاری 72 فرقه می شوند که تنها یک فرقه آنان بهشتی هستند،هر گاه حضرت علی علیه السلام این حدیث را از رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله نقل می فرمود،این آیه را نیز تلاوت می کردند. (1)

پیام ها:

1 اهل کتاب،به همه ی کتب آسمانی ایمان ندارند. «وَ لَوْ أَنَّهُمْ» (کلمه« لَوْ »برای امتناع است) 2 کتب آسمانی(تحریف نشده)،قانون اساسی و محور و راهنمای همه حرکت هاست و مانند پرچم باید همواره برپا داشته شود. «أَقٰامُوا» 3 برای دعوت دیگران به اسلام،به اعتقادات و مقدّسات صحیح آنان لطمه نزنیم. «أَقٰامُوا التَّوْرٰاةَ...» 4 تنها تلاوت کتاب آسمانی کافی نیست،اقامه ی آن نیز لازم است. «أَقٰامُوا التَّوْرٰاةَ وَ الْإِنْجِیلَ» 5 همه ی کتب آسمانی،محترم است. «أَقٰامُوا التَّوْرٰاةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ» 6 قرآن،برای همه ی امّت هاست،نه فقط مسلمانان. «مٰا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ» 7 اسلام،به رفاه مردم نیز توجّه دارد. «لَأَکَلُوا» 8 توجّه به دستورهای دینی،زندگی مادی را هم سروسامان می دهد. «لَوْ أَنَّهُمْ» ، «لَأَکَلُوا...»

ص :126


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

9 در نظام هستی،ایمان افراد،در حاصلخیزی زمین و بارش باران و رشد کشاورزی و محصولات،نقش دارد. (1)«أَقٰامُوا التَّوْرٰاةَ») ... («لَأَکَلُوا» 10 جامعه ی فاسد،انسان را مجبور به فساد نمی کند.در میان انبوه بدکاران، گروهی هم معتدلند. «مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ» 11 در اقامه ی کتب آسمانی،اعتدال لازم است،نه افراط و تفریط. «مُقْتَصِدَةٌ» 12 هیچ گاه همه ی افراد یک مجموعه،نژاد،منطقه و مذهب را تخطئه نکنیم.

«مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ»

13 کثرت جمعیّت،نشانه ی حقّانیّت نیست. «کَثِیرٌ مِنْهُمْ سٰاءَ مٰا یَعْمَلُونَ»

[سوره المائدة (5): آیه 67]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلرَّسُولُ بَلِّغْ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمٰا بَلَّغْتَ رِسٰالَتَهُ وَ اَللّٰهُ یَعْصِمُکَ مِنَ اَلنّٰاسِ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلْکٰافِرِینَ (67)

ای پیامبر! آنچه را از سوی پروردگارت به تو نازل شده است(در مورد ولایت و جانشینی حضرت علی)اعلام کن و اگر چنین نکنی،رسالت الهی را نرسانده ای و(بدان که)خداوند تو را از(شرّ)مردم(و کسانی که تحمّل شنیدن این پیام مهم را ندارند)حفظ می کند.همانا خداوند گروه کافران را هدایت نمی کند.

نکته ها:

این آیه به دلایلی که خواهد آمد مربوط به جانشینی حضرت علی علیه السلام و نصب او به ولایت در غدیر خم به هنگام برگشت پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله از سفر حج در سال دهم هجری است.جالب

ص :127


1- 1) .تفسیر المیزان.

اینکه این آیه در میان دو آیه ای قرار گرفته که مربوط به اقامه کتاب آسمانی است و شاید اشاره به این باشد که میان رهبر معصوم و اقامه ی کتاب آسمانی،پیوند محکمی برقرار است.آری،امام است که می تواند کتاب آسمانی را به پا دارد و این کتاب خداست که می تواند امام واقعی را معرّفی کند.

همه ی مفسّران شیعه به اتکای روایات اهل بیت علیهم السلام و نیز بعضی از مفسّران اهل سنت به عنوان یکی از مصادیق،آیه را مربوط به نصب حضرت علی علیه السلام در غدیر خم به ولایت و امامت دانسته اند. (1)جالب آنکه صاحب تفسیر المنار از مسند احمد و ترمذی و نسایی و ابن ماجه،حدیثِ«من کنت مولاه فعلی مولاه»را با سند صحیح و موثّق بیان کرده است و سپس با دو جمله به خیال خود در آن تشکیک نموده است:اوّل اینکه مراد از ولایت،دوستی است.(غافل از آنکه دوستی نیاز به بیعت گرفتن و تبریک گفتن و آن همه تشریفات در غدیر خم نداشت)دوّم آنکه اگر حضرت علی علیه السلام امام و رهبر بعد از رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله بود،چرا فریاد نزد و ماجرای نصب خود را در غدیر نگفت؟!(غافل از آنکه در سراسر نهج البلاغه و کلمات حضرت علی علیه السلام ناله ها و فریادها مطرح است،ولی صاحب المنار گویا آن ناله ها و فریادها را نشنیده است. (2)

در تمام قرآن تنها در این آیه است که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله نسبت به کتمان پیام،تهدید شده که اگر نگویی،تمام آنچه را که در 23 سال رسالت گفته ای هدر می رود.پس باید دید چه پیام مهمی است که این گونه بیان می شود؟ پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله به حضرت علی علیه السلام فرمود:«لو لم ابلغ ما امرت به من ولایتک لحبط عملی» اگر آنچه درباره ولایت تو است به مردم نرسانم تمام اعمال من محو می شود. (3)

در این آیه چند نکته است که جهت گیری محتوایی آن را روشن می کند:

1 سوره مائده،در اواخر عمر شریف پیامبر نازل شده است.

ص :128


1- 1) .تفاسیر کبیر فخر رازی و المنار.
2- 2) .این سطرها را در شب شهادت حضرت علی علیه السلام،نیمه شب 21 ماه رمضان 1380 نوشتم.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین و امالی صدوق،ص 400.

2 در این آیه،بجای«یا أیها النبی»،تعبیر «یٰا أَیُّهَا الرَّسُولُ» آمده است،که نشانه ی یک رسالت مهم است.

3 به جای فرمان«أبلغ»،فرمان «بَلِّغْ» آمده که نشانه ی ابلاغ قطعی و رسمی و مهم است.

4 پیامبر نسبت به نرساندن یک پیام مهم تهدید شده که اگر نگوید،همه ی زحماتش به هدر می رود.

5 رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله از عواقب کاری هراس دارد که خداوند او را دلداری می دهد که ما تو را از شر مردم نگه می داریم.

6 پیامبر،از جان خود نمی ترسد.زیرا در روزگار تنهایی که با بت ها مبارزه می کرد و در جنگ ها که با مشرکین درگیری نظامی داشت،از خطرها نمی ترسید.(در حالی که سنگباران می شد،و یارانش شکنجه می شدند،حالا در اواخر عمر و در میان این همه یار بترسد؟!) 7 در آیه،پیامی است که به لحاظ اهمیّت،با همه پیام های دوران نبوّت و رسالت،برابر است که اگر این پیام به مردم نرسد،گویا همه ی پیام ها محو می شود.

8 محتوای پیام،باید مسأله ای اساسی باشد،و گر نه در مسائل جزئی و فردی،این همه تهدید و دلداری لازم نیست.

9 پیام آیه،مربوط به توحید و نبوّت و معاد نیست،چون این اصول،در روزهای اوّل بعثت در مکّه بیان شده و نیازی به این همه سفارش در اواخر عمر آن حضرت ندارد.

10 پیام آیه،مربوط به نماز،روزه،حج،زکات،خمس و جهاد هم نیست،چون اینها در طول 23 سال دعوت پیامبر بیان شده و مردم نیز به آن عمل کرده اند و هراسی در کار نبوده است.

پس،محتوای این پیام مهم که در اواخر عمر شریف پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله نازل شده چیست؟ روایات بسیاری از شیعه و سنّی،ما را از تحیّر نجات داده و راه را نشان می دهد.روایات می گوید:آیه مربوط به هجدهم ذیحجه سال دهم هجری در سفر حجة الوداع پیامبر اسلام است،که آن حضرت در بازگشت به سوی مدینه،در مکانی به نام«غدیر خم»به امر الهی فرمان توقّف داد و همه در این منطقه جمع شدند.مکانی که هم آب و درخت داشت و در گرمای حجاز،کارساز بود و هم محلّ جدا شدن کاروان های زائران مکّه بود و اهل یمن،

ص :129

عراق،شام،مدینه و حبشه از هم جدا می شدند.

در آنجا،پیامبر خدا در میان انبوه یاران،بر فراز منبری از جهاز شتران قرار گرفت و خطبه ای طولانی خواند.ابتدای خطبه،توحید،نبوّت و معاد بود که تازگی نداشت.سخن تازه از آنجا بود که پیامبر،خبر از رحلت خود داد و نظر مسلمانان را نسبت به خود جویا شد.همه نسبت به کرامت و عظمت و خدمت و رسالت او در حد اعلا اقرار کردند.وقتی مطمئن شد که صدایش به همه ی مردم،در چهار طرف می رسد،پیام مهم خود را نسبت به آینده بیان کرد.

و فرمود:«من کنت مولاه فعلی مولاه»هر که من مولای اویم،این علیّ مولای اوست و بدین وسیله جانشینی حضرت علی علیه السلام را برای پس از خود به صراحت اعلام داشت.امّا پس از وفاتش،وقتی حضرت زهرا علیها السلام به در خانه های مردم می رفت و می گفت:مگر نبودید و نشنیدید که رسول خدا در غدیر خم چه فرمود؟ می گفتند:ما در غدیر خم،در فاصله دوری بودیم و صدای پیامبر را نمی شنیدیم!! اللّٰه اکبر از کتمان،از ترس،از بی وفایی و از دروغ گفتن به دختر پیامبر خدا.

آری،مردم با دو شاهد،حقّ خود را می گیرند،ولی حضرت علی علیه السلام با وجود ده ها هزار شاهد،نتوانست حقّ خود را بگیرد.امان از حبّ دنیا،حسادت و کینه های بدر و خیبر و حنین که نسبت به حضرت علیّ علیه السلام در دل داشتند.

امام باقر علیه السلام فرمودند:«بنی الاسلام علی خمس علی الصلاة و الزکاة و الصوم و الحج و الو لآیة و لم یناد بشیء کما نودی بالو لآیة فاخذ الناس باربع و ترکوا هذه»،اسلام بر پنج چیز استوار است:بر نماز،زکات،روزه،زکات و ولایت اهل بیت و چیزی به اندازه ی ولایت مورد توجّه نبود،امّا مردم چهارتای آن را پذیرفتند و ولایت را ترک کردند! (1)امام رضا علیه السلام فرمود:بعد از نزول این آیه که خداوند ضامن حفظ رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله شد، «وَ اللّٰهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّٰاسِ» پیامبر هر نوع تقیّه را از خود دور کرد. (2)

ص :130


1- 1) .کافی،ج 2،ص 18.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین و عیون اخبار الرضا،ج 2،ص 130.
پیام ها:

1 نوع خطاب،باید با نوع هدف،هماهنگ باشد.چون هدف،رسالت و پیام رسانی است،خطاب هم «یٰا أَیُّهَا الرَّسُولُ» است.

2 انتخاب رهبر اسلامی(امام معصوم)باید از سوی خداوند باشد. «بَلِّغْ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» 3 گاهی ابلاغ پیام الهی باید در حضور مردم و مراسم عمومی و با بیعت گرفتن باشد،ابلاغ ولایت با سخن کافی نیست،بلکه باید با عمل باشد. «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ» به جای«ان لم تبلغ» 4 احکام و پیام های الهی،همه در یک سطح نیست.گاهی کتمان یک حقیقت،با کتمان تمام حقایق برابر است. «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمٰا بَلَّغْتَ رِسٰالَتَهُ» 5 اگر رهبری صحیح نباشد،مکتب نابود و امّت گمراه می شود. «فَمٰا بَلَّغْتَ رِسٰالَتَهُ» 6 رکن اصلی اسلام،امامت و حکومت است. «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمٰا بَلَّغْتَ رِسٰالَتَهُ» 7 انکار ولایت،نوعی کفر است. «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکٰافِرِینَ» 8 عنصر زمان و مکان،دو اصل مهم در تبلیغ است.(با توجّه به اینکه این آیه در هجدهم ذی الحجّه و در محل جدا شدن کاروان های حج نازل شد)

[سوره المائدة (5): آیه 68]

اشاره

قُلْ یٰا أَهْلَ اَلْکِتٰابِ لَسْتُمْ عَلیٰ شَیْءٍ حَتّٰی تُقِیمُوا اَلتَّوْرٰاةَ وَ اَلْإِنْجِیلَ وَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیٰاناً وَ کُفْراً فَلاٰ تَأْسَ عَلَی اَلْقَوْمِ اَلْکٰافِرِینَ (68)

بگو:ای اهل کتاب! هیچ ارزشی ندارید مگر آنکه تورات و انجیل و آنچه را از سوی پروردگارتان نازل شده برپا دارید و همانا آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده،طغیان و کفر بسیاری از آنان را خواهد افزود،پس بر کافران(و مخالفت آنان)تأسف مخور.

ص :131

نکته ها:

گرچه کتاب آسمانی قرآن وسیله ی هدایت است،ولی گروهی به خاطر روحیه ی لجاجت و عناد هر چه قرآن بیشتر بر آنان خوانده می شود،پلیدی باطنی آنان بیشتر ظاهر می شود.

امام باقر علیه السلام درباره« لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ... »فرمود:آنچه موجب طغیان و کفر بسیاری می گردد،ولایت امیر المؤمنین حضرت علی علیه السلام است. (1)

پیام ها:

1 اهل کتاب باید به همه ی کتب آسمانی ایمان داشته باشند. «تُقِیمُوا التَّوْرٰاةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ» 2 ادّعای ایمان کافی نیست،قیام و اقدام عملی لازم است. «حَتّٰی تُقِیمُوا» 3 قوانین آسمانی باید محور عمل باشد و بر کرسی قدرت بنشیند. «تُقِیمُوا» 4 شخصیّت و ارزش افراد،به میزان تعهّدات مذهبی آنان بستگی دارد. «لَسْتُمْ عَلیٰ شَیْءٍ حَتّٰی تُقِیمُوا» 5 در تبلیغ،ابتدا به معتقداتِ درست دیگران احترام بگذاریم،سپس راه خود را نشان دهیم. «تُقِیمُوا التَّوْرٰاةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ...» 6 طغیان،زمینه و مقدّمه ی کفر است. «طُغْیٰاناً وَ کُفْراً» 7 طغیان و کفر،قابل کم و زیاد شدن است. «لَیَزِیدَنَّ...» 8 گروه کمی از اهل کتاب،در خط صحیح هستند. «لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ» 9 غصّه خوردن برای افراد لجوج و کافران روا نیست. «لَیَزِیدَنَّ») ... («فَلاٰ تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْکٰافِرِینَ»

ص :132


1- 1) .تفسیر عیّاش.

[سوره المائدة (5): آیه 69]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ اَلَّذِینَ هٰادُوا وَ اَلصّٰابِئُونَ وَ اَلنَّصٰاریٰ مَنْ آمَنَ بِاللّٰهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ عَمِلَ صٰالِحاً فَلاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ (69)

همانا کسانی که ایمان آوردند و مؤمنان و یهودیان و صابئان و مسیحیان، هر کدام به خدا و روز قیامت ایمان آورده و کار شایسته انجام دهند،بیم و اندوهی بر آنان نیست.

نکته ها:

کلمه ی«صابئین»که سه بار در قرآن و در کنار یهود و نصاری آمده است،به کسانی گفته می شود که پیرو یکی از ادیان آسمانی بوده،ولی به مرور زمان انحرافاتی در آنان پیدا شده است،از جمله اعتقاد به تأثیر ستارگان و کناره گیری از معاشرت با مردم و داشتن آداب مخصوصی در زندگی.

پیروان ادیان مختلف،پس از آمدن دین جدید،باید به آن ایمان آورند،و گر نه بعثت انبیای بعدی بیهوده خواهد بود.یهود و نصاری و صابئان، هر کدام مثل مسلمانان به پیامبر اسلام ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند،بیم و اندوهی نخواهند داشت.

از میان همه ی ادیان گذشته،نام یهود و نصاری و صابئین برده شده،چون از ادیان الهی هستند که از سایرین برای قبول دعوت حقّ سزاوارترند.

پیام ها:

1 از اصول مشترک همه ادیان آسمانی،ایمان به خدا و قیامت و رسالت انبیا است. «مَنْ آمَنَ بِاللّٰهِ...» 2 ملاک سعادت در همه ادیان آسمانی،ایمان و عمل صالح است،نه ادّعا و نام.

«مَنْ آمَنَ بِاللّٰهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ...»

3 ایمان از عمل جدا نیست. «آمَنَ») ... («وَ عَمِلَ»

ص :133

4 آرامش واقعی،در سایه ی ایمان و عمل صالح است. «مَنْ آمَنَ») ... («وَ عَمِلَ صٰالِحاً فَلاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ»

[سوره المائدة (5): آیه 70]

اشاره

لَقَدْ أَخَذْنٰا مِیثٰاقَ بَنِی إِسْرٰائِیلَ وَ أَرْسَلْنٰا إِلَیْهِمْ رُسُلاً کُلَّمٰا جٰاءَهُمْ رَسُولٌ بِمٰا لاٰ تَهْویٰ أَنْفُسُهُمْ فَرِیقاً کَذَّبُوا وَ فَرِیقاً یَقْتُلُونَ (70)

همانا ما از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم و پیامبرانی به سوی آنان فرستادیم.

(امّا)هر گاه پیامبری برایشان سخن و پیامی آورد که دلخواهشان نبود، گروهی را تکذیب کرده و گروهی را کشتند.

نکته ها:

شاید مراد از میثاقِ بنی اسرائیل،همان محتوای آیه ی قبل یعنی ایمان به خدا و معاد و عمل صالح باشد و شاید مراد پیروی از انبیایی باشد که در خود این آیه با کلمه« رُسُلاً » مطرح شده و شاید همان پیمانی باشد که در آیات 93 سوره ی بقره و 81 سوره آل عمران گذشت.یعنی عمل به آنچه خدا بر آنها نازل کرده بود.

در آیه ی قبل گفتیم که صِرف وابستگی به ادیان آسمانی برای نجات از قهر خدا کافی نیست بلکه ایمان و عمل صالح لازم است.این آیه نمونه ای برای آیه ی قبل است که بنی اسرائیل با اینکه وابسته به دین آسمانی بودند چه کارها که نکردند؟! اینکه این سوره با جمله ی« أَوْفُوا بِالْعُقُودِ »آغاز شده و ماجرای غدیر در آیه 67 مطرح شده و در این آیه پیمان شکنی و کشتن اولیای خدا و تکذیب آنان مطرح شده،می تواند ضمن افشاگری از حالات بنی اسرائیل،مایه ی عبرت و زنگ خطری برای مسلمین باشد تا پیام و پیمان غدیر خم را نادیده نگیرند.

پیام ها:

1 بنی اسرائیل،علاوه بر حضرت موسی،پیامبران دیگری نیز داشتند. «أَرْسَلْنٰا إِلَیْهِمْ رُسُلاً»

ص :134

2 راه انبیا مطابق تمایلات نفسانی نیست. «جٰاءَهُمْ رَسُولٌ بِمٰا لاٰ تَهْویٰ أَنْفُسُهُمْ» 3 ریشه ی تکذیب و کشتن انبیا،هوای نفس بنی اسرائیل است. «بِمٰا لاٰ تَهْویٰ أَنْفُسُهُمْ فَرِیقاً کَذَّبُوا» 4 پیمان شکنی،پیامبرکشی،تکذیب و لجاجت،از صفات بنی اسرائیل است.

«فَرِیقاً کَذَّبُوا وَ فَرِیقاً یَقْتُلُونَ»

5 در جامعه ی فاسد،یا شخصیّت مردان خدا ترور می شود(تکذیب)،یا شخص آنان(قتل). «فَرِیقاً کَذَّبُوا وَ فَرِیقاً یَقْتُلُونَ» 6 انبیا در راه خدا تا پای جان پیش می رفتند. «فَرِیقاً یَقْتُلُونَ»

[سوره المائدة (5): آیه 71]

اشاره

وَ حَسِبُوا أَلاّٰ تَکُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَ صَمُّوا ثُمَّ تٰابَ اَللّٰهُ عَلَیْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا کَثِیرٌ مِنْهُمْ وَ اَللّٰهُ بَصِیرٌ بِمٰا یَعْمَلُونَ (71)

(یهودیان چون خود را برتر از مردم و اولیای خدا می پنداشتند)گمان کردند کیفر و آزمایشی(برایشان)نخواهد بود،پس(از دیدن حقایق)کور و(از شنیدن حقایق)کر شدند.سپس خداوند(لطف خویش را بر آنان باز گرداند و)توبه شان را پذیرفت.دگر بار بسیاری از آنان(از دیدن و شنیدن آیات الهی)کور و کر شدند و خداوند به آنچه می کنند،بیناست.

نکته ها:

« فِتْنَةٌ »در آیه،یا به معنای آزمون و یا به معنای عذاب است.

بنی اسرائیل می پنداشتند آزمایش ها یا قهر و عذاب الهی،مربوط به دوران حضرت موسی علیه السلام بوده و شامل آنان نمی شود.از این رو سرگرم زندگی مادّی،رفاه طلبی و بی تفاوتی نسبت به آیات الهی شدند.

امام صادق علیه السلام درباره ی«و حسبوا ان لا تکون فتنة»فرمود:مقصود زمانی است که پیامبر در بین آنان نبود،« فَعَمُوا وَ صَمُّوا »زمانی است که پیامبر از دنیا رفت،« ثُمَّ تٰابَ اللّٰهُ »زمانی

ص :135

است که امیر المؤمنین علیه السلام به خلافت رسید و« ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا »تا روز قیامت است. (1)

پیام ها:

1 آزمایش الهی عمومی است،هرگز از فتنه ها غافل نشویم. «حَسِبُوا أَلاّٰ تَکُونَ فِتْنَةٌ» 2 عقائد نباید بر اساس حدس و گمان باشد. «حَسِبُوا...» 3 برای مدّتی در خط مستقیم بودن مهم نیست،مهم حسن عاقبت است. «ثُمَّ تٰابَ اللّٰهُ عَلَیْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا» « ثُمَّ عَمُوا »نشان آن است که بنی اسرائیل بعد از بازگشت لطف خداوند،تا مدّتی در خط صحیح بودند،ولی دوباره منحرف شدند.

4 غرور و خودبرتربینی و گمان و وهم،انسان را کور و کر و از شناخت صحیح، محروم می سازد. «وَ حَسِبُوا») ... («فَعَمُوا وَ صَمُّوا» 5 کسی توقّع نداشته باشد که بی امتحان،به جایی برسد. «حَسِبُوا أَلاّٰ تَکُونَ فِتْنَةٌ» 6 لطف الهی تا حدّی است که حتّی بدون عذرخواهی انسان،به سوی او سرازیر می شود. «فَعَمُوا وَ صَمُّوا ثُمَّ تٰابَ اللّٰهُ» 7 خداوند مهربان است،ولی انسان ها لجوج اند. «تٰابَ اللّٰهُ عَلَیْهِمْ ثُمَّ عَمُوا» 8 کثرت رهرو نشانه حقّانیّت راه نیست. «ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا کَثِیرٌ مِنْهُمْ» 9 ایمان به نظارت خداوند در زندگی انسان نقش مهمی دارد. «وَ اللّٰهُ بَصِیرٌ»

[سوره المائدة (5): آیه 72]

اشاره

لَقَدْ کَفَرَ اَلَّذِینَ قٰالُوا إِنَّ اَللّٰهَ هُوَ اَلْمَسِیحُ اِبْنُ مَرْیَمَ وَ قٰالَ اَلْمَسِیحُ یٰا بَنِی إِسْرٰائِیلَ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّٰهِ فَقَدْ حَرَّمَ اَللّٰهُ عَلَیْهِ اَلْجَنَّةَ وَ مَأْوٰاهُ اَلنّٰارُ وَ مٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ أَنْصٰارٍ (72)

همانا کسانی که گفتند:خداوند،همان مسیح پسر مریم است،قطعاً کافر شدند.(چگونه چنین می گویند)در حالی که مسیح خود می گفت:ای

ص :136


1- 1) .کافی،ج 8،ص 200.

بنی اسرائیل! خدا را بپرستید که پروردگار من و شماست،یقیناً هر کس به خداوند شرک ورزد،خداوند بهشت را بر او حرام کرده و جایگاهش دوزخ است و ستمگران را هیچ یاوری نیست.

نکته ها:

در تفسیر مجمع البیان آمده است:فرقه ی یعقوبیّه از مسیحیان می گویند:خداوند با مسیح در ذات متّحد شد و یک چیز گشتند.

این آیه عقیده بعضی از مسیحیان را بیان می کند که خداوند را همان مسیح می دانند و آیه بعد عقیده گروه دیگری را نقل می کند که تثلیث را پذیرفته اند.لازم به ذکر است که در انجیل مرقس،(باب 12 آیه 29)عیسی علیه السلام مردم را به توحید دعوت کرده و می فرماید:

خدای ما خداوند واحد است.در انجیل متّیٰ نیز(باب 6 آیه 24)چنین آمده است:محال است که انسان دو آقا و دو محبوب داشته باشد.هم خدا را خدمت کند،هم دیگری را.

امام صادق علیه السلام در بیان گناهان کبیره فرمودند:بزرگ ترین گناهان کبیره،شرک به خداست و سپس این آیه را تلاوت فرمودند. (1)

پیام ها:

1 در برابر انحرافات بزرگ،باید قاطعیّت نشان داد. «لَقَدْ کَفَرَ» 2 عقیده به حلول خداوند در افراد حتّی در بهترین انسان ها،کفر است. «لَقَدْ کَفَرَ» 3 کسی که از مادر متولّد شده است،چگونه می تواند خدا باشد؟ «الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ» 4 درباره ی اولیای خدا و پاکان و نیکان،غلوّ نکنیم.خود عیسی به خداپرستی دعوت می کرد. «وَ قٰالَ الْمَسِیحُ...» 5 مشرک،هرگز به بهشت نمی رود. «فَقَدْ حَرَّمَ اللّٰهُ...» 6 آنان که حضرت عیسی را خدا می دانند،کافر،مشرک،ظالم و از بهشت

ص :137


1- 1) .بحار،ج 79،ص 6؛عیون اخبار الرضا،ج 1،ص 285.

محرومند. «لَقَدْ کَفَرَ») ... («مَنْ یُشْرِکْ») ... («مَأْوٰاهُ النّٰارُ») ... («مٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ أَنْصٰارٍ» 7 شرک به خدا،ظلم است. «لِلظّٰالِمِینَ» 8 در قیامت شفاعت هست،ولی برای مشرکین نیست. «مٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ أَنْصٰارٍ»

[سوره المائدة (5): آیه 73]

اشاره

لَقَدْ کَفَرَ اَلَّذِینَ قٰالُوا إِنَّ اَللّٰهَ ثٰالِثُ ثَلاٰثَةٍ وَ مٰا مِنْ إِلٰهٍ إِلاّٰ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ وَ إِنْ لَمْ یَنْتَهُوا عَمّٰا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (73)

همانا آنان که گفتند:خداوند،یکی از سه تاست،کافر شدند.جز خدای یکتا خدایی نیست.و اگر از آنچه می گویند دست برندارند،به کافران از اهل کتاب آنها قطعاً عذابی دردناک خواهد رسید.

نکته ها:

آیه ی قبل،اعتقاد انحرافی حلول خداوند در مسیح را ردّ کرد،این آیه انحراف عقیده به تثلیث را بیان می کند،چون هر دو شرک است و باید با آن مبارزه شود.

در عقیده به تثلیث،خدا،مسیح و روح القدس(أب و ابن و روح القدس)،هر سه خدا محسوب می شوند،البتّه اخیراً گروهی از دانشمندان مسیحی می گویند:عقیده به تثلیث، اعتبار علمی ندارد. (1)

پیام ها:

1 اسلام در برابر انحراف پیروان دیگر ادیان آسمانی،بی تفاوت نیست. «لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قٰالُوا...» 2 شرک و چند خدایی(تثلیث)،کفر است. «لَقَدْ کَفَرَ» 3 همه ی کسانی که قائل به تثلیث بوده اند،گرفتار عذاب الهی نخواهند شد.

«کَفَرُوا مِنْهُمْ»

(می توان گفت:آنها که بر عقیده به تثلیث باقی ماندند و بعد از

ص :138


1- 1) .تفسیر المیزان.

دعوت قرآن،به توحید بازنگشتند،در عذاب خواهند بود) 4 قبل از عذاب،هشدار لازم است. «وَ إِنْ لَمْ یَنْتَهُوا» 5 پیامد کفر و شرک،عذاب است. «عَذٰابٌ أَلِیمٌ»

[سوره المائدة (5): آیه 74]

اشاره

أَ فَلاٰ یَتُوبُونَ إِلَی اَللّٰهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَهُ وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (74)

آیا توبه نمی کنند و از او آمرزش نمی طلبند؟ در حالی که خداوند، آمرزنده ی مهربان است.

پیام ها:

1 از عقاید انحرافی باید توبه کرد. «أَ فَلاٰ یَتُوبُونَ» 2 منحرفان را با بیان عفو و رحمت الهی،به راه صحیح دعوت کنیم. «وَ اللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» 3 حتّی کفر و شرک،با توبه و اعتقاد به توحید،بخشیده می شود. «لَقَدْ کَفَرَ») ... («وَ اللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» 4 خداوند هم گذشته را می بخشد وهم مورد رحمت قرار می دهد. «غَفُورٌ رَحِیمٌ» 5 در کنار عذاب در آیه ی قبل،رحمت برای توبه کنندگان مطرح است. «إِنْ لَمْ یَنْتَهُوا») ... («عَذٰابٌ أَلِیمٌ») ... («وَ اللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»

ص :139

[سوره المائدة (5): آیه 75]

اشاره

مَا اَلْمَسِیحُ اِبْنُ مَرْیَمَ إِلاّٰ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ اَلرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّیقَةٌ کٰانٰا یَأْکُلاٰنِ اَلطَّعٰامَ اُنْظُرْ کَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ اَلْآیٰاتِ ثُمَّ اُنْظُرْ أَنّٰی یُؤْفَکُونَ (75)

مسیح پسر مریم،فرستاده ای بیش نیست که پیش از او نیز پیامبرانی بودند و مادرش بسیار راستگو و درست کردار بود،آن دو(همچون سایر انسان ها)غذا می خوردند.(پس هیچ کدام خدا نیستند،)بنگر که چگونه آیات را برای مردم بیان می کنیم،پس بنگر که این مردم چگونه(از حقّ) روی گردان می شوند.

نکته ها:

در این آیه،خداوند سه دلیل می آورد که عیسی علیه السلام خدا نیست:

1 از مادر متولد شده و پسر مریم است.

2 پیامبرانی مثل او نیز بوده اند و او بی همتا نیست.

3 او هم مانند دیگران نیاز به غذا داشته و قدرتش را از لقمه نانی به دست می آورده،پس از خود قدرت ندارد تا خدا باشد.آری،آنکه نیاز به غذا دارد،نمی تواند خالق باشد.اینها بیان روشن و عمومی و همه فهم قرآن است.

«صدیق»کسی است که بسیار راستگو باشد و راستگویی خود را با کردار درستش ثابت کند.

در آیه ی دیگر،صدّیقه بودن حضرت مریم چنین بیان شده است که او کلمات الهی را تصدیق می کرد و از عابدان بود. «صَدَّقَتْ بِکَلِمٰاتِ رَبِّهٰا وَ کُتُبِهِ وَ کٰانَتْ مِنَ الْقٰانِتِینَ» (1)

پیام ها:

1 داشتن برخی امتیازات و امور استثنایی،دلیل بر الوهیّت نیست.حضرت آدم هم بدون پدر و مادر بود و کسی او را خدا نپنداشت. «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ»

ص :140


1- 1) .تحریم،12.

2 مریم،از اولیای خداست.قرآن از او تجلیل می کند و او را«صدّیقه» می شمارد. «أُمُّهُ صِدِّیقَةٌ» 3 مرگ،برای همه ی انبیا قطعی است. «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ» بنا بر این عیسی فناپذیر است و خدا نیست.

4 اگر عناد به میان آید،روشن ترین برهان ها و دلایل هم کارساز نخواهد بود.

«کَیْفَ نُبَیِّنُ»)

... («أَنّٰی یُؤْفَکُونَ» 5 زن می تواند به بالاترین درجات معنوی برسد تا آنجا که خداوند ثناگویش شود. «وَ أُمُّهُ صِدِّیقَةٌ» 6 آشنایی با تاریخ گذشته و ریشه یابی آن،برای آیندگان مفید است. «ثُمَّ انْظُرْ...»

[سوره المائدة (5): آیه 76]

اشاره

قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مٰا لاٰ یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لاٰ نَفْعاً وَ اَللّٰهُ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ (76)

5\76

(ای پیامبر! به مردم)بگو:آیا غیر از خدا،چیزی را که برای شما هیچ سود و زیانی ندارد می پرستید؟ در حالی که خداوند همان شنوای داناست.

نکته ها:

در این آیه،گروهی از مسیحیان به خاطر شرک و غلوّ درباره ی عیسی علیه السلام مورد توبیخ خدا قرار گرفته اند. «قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ...»

پیام ها:

1 در بطلان راه شرک،به عقل و و جدان خود مراجعه کنید. «أَ تَعْبُدُونَ» 2 محور و ریشه پرستش،جلب منفعت و یا دفع ضرر است و غیر خداوند نمی تواند ضرری را دفع و منفعتی را جلب کند. «لاٰ یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لاٰ نَفْعاً...» 3 تنها خداوند،شنوای درخواست ها و آگاه به سود و زیان انسان هاست،نه

ص :141

معبودهای دیگر. «وَ اللّٰهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»

[سوره المائدة (5): آیه 77]

اشاره

قُلْ یٰا أَهْلَ اَلْکِتٰابِ لاٰ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ اَلْحَقِّ وَ لاٰ تَتَّبِعُوا أَهْوٰاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَوٰاءِ اَلسَّبِیلِ (77)

(ای پیامبر!)بگو:ای اهل کتاب! در دین خود به ناحقّ غلوّ نکنید و از هوسهای گروهی که پیش از این گمراه شدند و بسیاری را گمراه کردند و (اکنون نیز)از راه حقّ منحرفند،پیروی نکنید.

نکته ها:

شاید بتوان از این آیه استفاده کرد که خدا دانستن مسیح،نوعی غلوّ برگرفته از افکار شرک آلود جمعیّت های قبلی است.چنان که در آیه 30 سوره ی توبه می خوانیم: «وَ قٰالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّٰهِ وَ قٰالَتِ النَّصٰاریٰ الْمَسِیحُ ابْنُ اللّٰهِ ذٰلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوٰاهِهِمْ یُضٰاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ» یهود گفتند:عزیر فرزند خداست و نصاری گفتند:مسیح فرزند خداست،این غلوّ و سخنان بی اساس،شبیه سخنان کفّار پیشین است.

پیام ها:

1 در همه ی ادیان،باید مرزهای فکری و عقیدتی حفظ شود و درباره شخصیّت ها غلوّ ممنوع است. «یٰا أَهْلَ الْکِتٰابِ لاٰ تَغْلُوا» 2 غلوّ درباره رهبران الهی،غلوّ در دین است.(با توجّه به آیات قبل که مسیح را خدا می دانستند) «لاٰ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ» 3 اگر در دین خدا و نسبت به اولیای الهی غلوّ ممنوع است،درباره دیگران هم مبالغه روا نیست. «لاٰ تَغْلُوا») ... («غَیْرَ الْحَقِّ» 4 تقلید کورکورانه ممنوع است. «وَ لاٰ تَتَّبِعُوا أَهْوٰاءَ قَوْمٍ»

ص :142

5 غلوّ،تنها درباره عیسی علیه السلام نبود.بعضی از یهود هم درباره«عُزَیر»غلوّ کرده، او را پسر خدا می دانستند. «ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ» 6 علوم و هنرهای باستانی ارزش دارد،ولی افکار و عقاید کهن نیاکان که بر اساس هوس هاست و پایه ای ندارد،بی ارزش است و نباید پیروی نمود.

«وَ لاٰ تَتَّبِعُوا»)

... («.ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ» 7 گمراهی مراحلی دارد:ابتدا انسان خود گمراه می شود، «ضَلُّوا» سپس دیگران را گمراه می کند، «أَضَلُّوا» کم کم از هدایت به حقّ برای همیشه باز می ماند.

«ضَلُّوا»)

... («أَضَلُّوا») ... («ضَلُّوا»

[سوره المائدة (5): آیه 78]

اشاره

لُعِنَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرٰائِیلَ عَلیٰ لِسٰانِ دٰاوُدَ وَ عِیسَی اِبْنِ مَرْیَمَ ذٰلِکَ بِمٰا عَصَوْا وَ کٰانُوا یَعْتَدُونَ (78)

کسانی از بنی اسرائیل که کافر شدند،به زبان داود و عیسی پسر مریم لعنت شدند.این(لعن و نفرین،)بدان سبب بود که آنان عصیان کرده و از فرمان خدا تجاوز می کردند.

نکته ها:

حضرت داود علیه السلام،بنی اسرائیل را به خاطر تخلّف از حکم تعطیلی روزهای شنبه لعنت کرد.

و حضرت عیسی علیه السلام بدان جهت که بنی اسرائیل پس از خوردن مائده ی آسمانی که با دعای آن حضرت و برای اطمینان قلبی آنها نازل شده بود،باز کفر ورزیدند،آنان را لعنت کرد. (1)

امام باقر علیه السلام فرمود:نفرین حضرت داود،آنان را خوک و نفرین حضرت عیسی،آنان را میمون کرد. (2)

ص :143


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین و کافی،ج 8،ص 200.
پیام ها:

1 گروهی از بنی اسرائیل،مورد لعن پیامبران خود قرار گرفتند. «لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا» 2 عصیان و تجاوز،انسان را به کفر می کشاند. «کَفَرُوا») ... («بِمٰا عَصَوْا وَ کٰانُوا یَعْتَدُونَ» 3 انبیا،همیشه شفیع نیستند،گاهی هم نفرین می کنند. «لُعِنَ») ... («عَلیٰ لِسٰانِ دٰاوُدَ وَ...» 4 گناه و تجاوز،لعنت پیامبران را به دنبال دارد. «لُعِنَ») ... («بِمٰا عَصَوْا وَ کٰانُوا یَعْتَدُونَ» 5 تجاوز و قانون شکنی،شیوه ی بنی اسرائیل است. «کٰانُوا یَعْتَدُونَ»

[سوره المائدة (5): آیه 79]

اشاره

کٰانُوا لاٰ یَتَنٰاهَوْنَ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مٰا کٰانُوا یَفْعَلُونَ (79)

آنان یکدیگر را از کارهای زشتی که انجام می دادند باز نمی داشتند(و نهی از منکر نمی کردند).به راستی چه بد است آنچه انجام می دادند.

نکته ها:

امام صادق علیه السلام می فرماید:این دسته از بنی اسرائیل که خداوند از آنها در این آیه مذمّت کرده است،کسانی بودند که در جلسات گناه وارد نمی شدند،لیکن در برخورد با گنهکاران با لبخند و انس برخورد می کردند. (1)

در روایت دیگری از حضرت علی علیه السلام چنین آمده است:چون بنی اسرائیل از ظالمان،منکر را می دیدند ولی به جهت منافعی که از آنان می بردند،نهی از منکر نمی کردند،(تا منافعشان به خطر نیافتد و یا خطری متوجّه آنان نشود،)خداوند از آنان به بدی یاد کرده است. (2)

پیام ها:

1 کسی که نسبت به فساد،بی تفاوت باشد،ملعون انبیاست. «لُعِنَ») ... («لاٰ یَتَنٰاهَوْنَ» 2 نهی از منکر،مخصوص دین اسلام نیست. «کٰانُوا لاٰ یَتَنٰاهَوْنَ» 3 نهی از منکر،یک وظیفه ی همگانی و عمومی است. «لاٰ یَتَنٰاهَوْنَ»

ص :144


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .وسائل،ج 16،ص 130.

4 در جامعه ی بنی اسرائیل و یهود،فساد رواج داشته است. «مُنکَرٍ فَعَلُوهُ» 5 ترک امر به معروف،زمینه ساز کفر است. «لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا») ... («کٰانُوا لاٰ یَتَنٰاهَوْنَ...»

[سوره المائدة (5): آیه 80]

اشاره

تَریٰ کَثِیراً مِنْهُمْ یَتَوَلَّوْنَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَبِئْسَ مٰا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اَللّٰهُ عَلَیْهِمْ وَ فِی اَلْعَذٰابِ هُمْ خٰالِدُونَ (80)

بسیاری از آنان(بنی اسرائیل)را می بینی که با کافران دوستی می ورزند،(و آنان را سرپرست خود می گیرند.)چه اعمال بدی از پیش فرستادند(که در نتیجه،) خداوند بر آنان خشم نموده و در عذاب،همانان جاوید خواهند بود.

نکته ها:

در این آیه،دلیل دیگر نفرین شدن بنی اسرائیل بیان شده است که آنان با کافران،طرح دوستی دائمی و آشکارا داشتند.(کلمه ی« تَریٰ »نشانگر آشکار بودن و کلمه ی« یَتَوَلَّوْنَ » نشانگر دائمی بودن آن است) امام باقر علیه السلام در توضیح این آیه فرمود:این دسته کسانی بودند که:«یتولون الملوک الجبارین و یزینون لهم اهواءهم لیصیبوا من دنیاهم»جبّاران را دوست داشتند و اعمال هوس آلود آنان را در نظرشان زیبا جلوه می دادند تا از دنیایشان بهره گیرند. (1)

پیام ها:

1 دوستی با کفّار،عامل خشم و غضب الهی است. «یَتَوَلَّوْنَ الَّذِینَ کَفَرُوا») ... («سَخِطَ اللّٰهُ عَلَیْهِمْ» 2 اهل کتاب،سلطه و دوستی کافران را می پذیرفتند،ولی با مسلمانان کنار نمی آمدند. «یَتَوَلَّوْنَ الَّذِینَ کَفَرُوا» 3 خداوند حتّی برای اهل کتاب استقلال می خواهد و وابستگی و ولایت پذیری

ص :145


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

از مشرکین را مورد مذمّت قرار می دهد. «تَریٰ کَثِیراً مِنْهُمْ یَتَوَلَّوْنَ» 4 یکی از منکرات مهمّی که در بنی اسرائیل از آن نهی نمی شد،رابطه ی ولایی با کفّار(و مشرکان مکّه)بود. «لاٰ یَتَنٰاهَوْنَ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ») ... («تَریٰ» 5 هر گناه،مقدّمه ی انجام گناهان بزرگتر می شود.(در آیات قبل سه گناه «عَصَوْا») ... («یَعْتَدُونَ») ... («لاٰ یَتَنٰاهَوْنَ» مطرح شد و اینها مقدّمه قبول سلطه ی کفّار می شود. «تَریٰ») ... («یَتَوَلَّوْنَ»

[سوره المائدة (5): آیه 81]

اشاره

وَ لَوْ کٰانُوا یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ اَلنَّبِیِّ وَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَا اِتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیٰاءَ وَ لٰکِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ فٰاسِقُونَ (81)

و اگر به خداوند و پیامبر و آنچه بر او نازل شده ایمان می آوردند،هرگز آنان(کافران)را(سرپرست و)دوست خود نمی گرفتند،ولی بسیاری از آنان فاسقند.

نکته ها:

در معنای این آیه،چند احتمال داده اند،از جمله:

الف:اگر یهود مسلمان می شدند،کفّار را ولیّ خود قرار نمی دادند. (1)

ب:اگر یهود،به موسی علیه السلام و تورات ایمان داشتند،هرگز مشرکان را ولیّ خود نمی گرفتند. (2)

ج:اگر کفّار و مشرکان مسلمان می شدند،یهود آنان را دوست خود انتخاب نمی کرد. (3)

ظاهر آیه با توجّه به آیات قبل،احتمال اوّل را تقویت می کند.

پیام ها:

1 ایمان آوردن اهل کتاب،چنان بعید است که به یک آرزو می ماند. «وَ لَوْ کٰانُوا یُؤْمِنُونَ...» (کلمه ی« لَوْ »،در موردی به کار می رود که کار نشدنی باشد،مانند

ص :146


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .تفسیر روح المعانی.
3- 3) .تفسیر نمونه.

پیر مردی که بگوید:اگر جوان می شدم!) 2 کسی که به خدا و پیامبر ایمان قلبی داشته باشد،حاضر نیست ولایت غیر الهی را بپذیرد. «لَوْ کٰانُوا یُؤْمِنُونَ») ... («مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیٰاءَ» (راه رسیدن به استقلال واقعی و رهایی از سلطه ی کفّار،ایمان است) 3 فسق و بی ایمانی،سبب پذیرش سلطه ی کفّار است. «لَوْ کٰانُوا یُؤْمِنُونَ») ... («مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیٰاءَ» 4 ایمان،با ولایت کفار سازگار نیست.سلطه پذیر سازشکار،بی دین و فاسق است. «لَوْ کٰانُوا یُؤْمِنُونَ») ... («وَ لٰکِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ فٰاسِقُونَ» 5 فسق،با ایمان در تعارض است. «لَوْ کٰانُوا یُؤْمِنُونَ») ... («وَ لٰکِنَّ») ... («فٰاسِقُونَ»

ص :147

جزء«7»

[سوره المائدة (5): آیه 82]

اشاره

لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ اَلنّٰاسِ عَدٰاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا اَلْیَهُودَ وَ اَلَّذِینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا اَلَّذِینَ قٰالُوا إِنّٰا نَصٰاریٰ ذٰلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْبٰاناً وَ أَنَّهُمْ لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ (82)

قطعاً سرسخت ترین مردم را در دشمنی نسبت به اهل ایمان،یهودیان و مشرکان خواهی یافت،و نزدیک ترینشان را از نظر دوستی با مؤمنان، کسانی خواهی یافت که می گویند:ما نصرانی هستیم.این(دوستی)به آن جهت است که برخی از آنان کشیشان و راهبانند و آنان تکبّر نمی ورزند.

نکته ها:

«قسیس»،به معنای کشیش است و به عالمان دینی که عهده دار ریاست مذهبی مسیحیان هستند،گفته می شود.و« رُهْبٰاناً »به معنی تَرسا به عابدان مسیحی گفته می شود.

شأن نزول این آیه تا آیه ی 85،خوشرفتاری نجاشی،پادشاه حبشه و مسیحیان آن کشور را با مسلمانان مهاجری گفته اند که به ریاست جعفر بن ابی طالب علیهما السلام در سال پنجم بعثت از مکّه به آن دیار هجرت کردند و در حمایت نجاشی،از تعرّض مشرکان و فرستادگانشان به حبشه مصون ماندند.در همان حال که یهودیان مدینه با دیدن معجزات و اخلاق والای پیامبر،ایمان نمی آوردند و در توطئه ها علیه مسلمانان شرکت می کردند،پیمان می شکستند و فتنه بر می انگیختند،روحانیون مسیحی در حبشه،با شنیدن آیات سوره ی مریم،گریستند و از مسلمانان جانبداری کردند. (1)

امام صادق علیه السلام پس از تلاوت این آیه فرمود:«اولئک کانوا قوما بین عیسی و محمد و ینتظرون محمد صلی الله علیه و آله»این علمای مسیحی و راهبان گروهی بودند که در زمانی میان حضرت عیسی علیه السلام و حضرت محمّد صلی اللّٰه علیه و آله زندگی می کردند و منتظر آمدن پیامبر اسلام بودند. (2)

ص :148


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .تفاسیر نور الثقلین و عیّاشی.
پیام ها:

1 دشمنی یهود با مسلمانان،تاریخی و ریشه دار است. «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّٰاسِ عَدٰاوَةً») ... («الْیَهُودَ» 2 با دشمنان اسلام و غیر مسلمانان،باید با هر یک برخوردی مناسب با رفتار خودشان شود. «أَشَدَّ النّٰاسِ عَدٰاوَةً») ... («أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً» 3 دوستان و دشمنان خود را همراه با تحلیل صحیح و عوامل روحی و اجتماعی آنان بشناسیم. «أَشَدَّ النّٰاسِ عَدٰاوَةً») ... («أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً...» 4 زمینه های رشد در جامعه،سه چیز است:دانشمند بودن،خداترسی و نداشتن روحیّه ی استکباری. «قِسِّیسِینَ وَ رُهْبٰاناً وَ أَنَّهُمْ لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ» 5 عالمان دینی و عابدان خداترس در اصلاح عقائد و اخلاق جامعه،نقش مؤثر دارند. «ذٰلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْبٰاناً وَ أَنَّهُمْ لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ» 6 اگر علم و عبادت و اخلاق به هم پیوند خورد انسان حق گرا می شود و تعصب را کنار می گذارد. «ذٰلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْبٰاناً وَ أَنَّهُمْ لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ» 7 اسلام تعصّب نابجا ندارد و از علمای سایر ادیان که خدا ترس و با انصاف باشند،منصفانه تمجید می کند. «ذٰلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْبٰاناً وَ أَنَّهُمْ لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ» 8 تبلیغ اسلام در بین مسیحیان مؤثّرتر است. «أَنَّهُمْ لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ» (با آنکه مسیحیان،عقیده ی انحرافی«تثلیث»دارند،ولی به خاطر روحیه سالم تر، آمادگی بیشتری برای حقّ پذیری دارند.)

ص :149

[سوره المائدة (5): آیه 83]

اشاره

وَ إِذٰا سَمِعُوا مٰا أُنْزِلَ إِلَی اَلرَّسُولِ تَریٰ أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ اَلدَّمْعِ مِمّٰا عَرَفُوا مِنَ اَلْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنٰا آمَنّٰا فَاکْتُبْنٰا مَعَ اَلشّٰاهِدِینَ (83)

و(آن مسیحیان)هر گاه آیاتی را که بر پیامبر نازل شده می شنوند، می بینی که چشمانشان از اینکه حقّ را شناخته اند از اشک لبریز می شود و می گویند:پروردگارا! ما ایمان آوردیم،پس نام ما را در زمره ی گواهی دهندگان(به حقّ)بنویس.

نکته ها:

نمونه ی اشک شوق مسیحیان،یکی هنگامی بود که جعفر بن ابی طالب علیهما السلام آیات سوره ی «مریم»را در حبشه برای نجاشی خواند،یکی هم آن گاه که جمعی از مسیحیان همراه جعفر، به مدینه آمدند و آیات سوره ی«یس»را شنیدند. (1)

پیام ها:

1 نشان افراد دل آماده و متواضع آن است که به مجرد شنیدن حقّ،منقلب می شوند.(ولی نااهلان،با دیدن حقّ هم تکان نمی خورند.) «لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ وَ إِذٰا سَمِعُوا») ... («تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ») ... («یَقُولُونَ رَبَّنٰا آمَنّٰا» 2 اشک،اگر همراه معرفت باشد،نشانه ی کمال است. «تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمّٰا عَرَفُوا» 3 روح و فطرت انسان،شیفته ی حقیقت است و چون به معشوق رسید،اشک شوق می ریزد. «تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ» 4 ایمان و اقرار باید بر اساس شناخت باشد. «مِمّٰا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنٰا آمَنّٰا...» 5 در دعا،از کلمه ی مقدّس«ربّنا»استمداد کنیم. «رَبَّنٰا آمَنّٰا...» 6 شناخت و معرفت،اشک و اعتراف به نواقص خود،نشانه ی رشد و تربیت

ص :150


1- 1) .تفسیر نمونه.

معنوی است. «عَرَفُوا») ... («یَقُولُونَ رَبَّنٰا آمَنّٰا» 7 دعا،در کنار اقرار و ایمان اثر دارد. «آمَنّٰا فَاکْتُبْنٰا» 8 ایمان موقّت کارساز نیست،باید دائمی،تثبیت شده و با حسن عاقبت همراه گردد. «آمَنّٰا فَاکْتُبْنٰا» 9 ره صد ساله را یک شبه رفتن،ارزش است.شنیدن «سَمِعُوا» ،شناختن «عَرَفُوا» ، اقرار کردن «آمَنّٰا» ،ملحق شدن. «مَعَ الشّٰاهِدِینَ» 10 اهل ایمان باید برای رسیدن به مراحل بالاتر دعا کنند.(ابتدا ایمان،سپس مرحله ی بالاتر که شهود است. «فَاکْتُبْنٰا مَعَ الشّٰاهِدِینَ»

[سوره المائدة (5): آیات 84 تا 86]

اشاره

وَ مٰا لَنٰا لاٰ نُؤْمِنُ بِاللّٰهِ وَ مٰا جٰاءَنٰا مِنَ اَلْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنٰا رَبُّنٰا مَعَ اَلْقَوْمِ اَلصّٰالِحِینَ (84) فَأَثٰابَهُمُ اَللّٰهُ بِمٰا قٰالُوا جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا وَ ذٰلِکَ جَزٰاءُ اَلْمُحْسِنِینَ (85) وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا أُولٰئِکَ أَصْحٰابُ اَلْجَحِیمِ (86)

و(می گویند:)چرا به خداوند و حقّی که(از سوی او)برای ما آمده ایمان نیاوریم؟ در حالی که امید داریم پروردگارمان ما را همراه صالحان وارد (بهشت)سازد.

پس خداوند به پاس این سخن(و گواهی شان)به ایشان باغهایی که از پای (درختانش)نهرها جاری است پاداش داد،همواره در آن ماندگارند و این است پاداش نیکوکاران.

و کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند،آنان اهل دوزخند.

ص :151

نکته ها:

کسانی که پس از فهمیدن حقّ،شجاعانه و صریح وبا صداقت به آن اقرار کنند و از جوّ وهم کیشان نهراسند،از بهترین نیکوکارانند.چون هم به خود نیکی کرده و خویشتن را از عذاب دوزخ رهانده اند،هم با اقرارشان،راه را برای دیگران گشوده اند.

پیام ها:

1 بعد از شناخت حقّ، «مِمّٰا عَرَفُوا» هیچ عذری برای ردّ آن نیست. «وَ مٰا لَنٰا...» 2 هم نشینی با صالحان،آرمانی مقدّس است. «مَعَ الْقَوْمِ الصّٰالِحِینَ» 3 نشانه ی آرزوی صحیح،ایمان و اقدام عملی است. «وَ مٰا لَنٰا لاٰ نُؤْمِنُ») ... («وَ نَطْمَعُ» 4 ایمان به خداوند،از ایمان به وحی جدا نیست. «نُؤْمِنُ بِاللّٰهِ وَ مٰا جٰاءَنٰا مِنَ الْحَقِّ» 5 پاداش ایمان،بهشت است. «أَنْ یُدْخِلَنٰا رَبُّنٰا مَعَ الْقَوْمِ الصّٰالِحِینَ» (بنا بر اینکه مفعول محذوف در« یُدْخِلَنٰا »کلمه«الجنة»باشد) 6 یکی از راه های کمال،بازگشت به و جدان خویش و سؤال از خود است. «وَ مٰا لَنٰا») ... («فَأَثٰابَهُمُ اللّٰهُ بِمٰا قٰالُوا» در آیه دیگر می خوانیم: «وَ مٰا لِیَ لاٰ أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی»... (1)

7 اقرار زبانی به توحید،رسالت پیامبر و حقّانیّت قرآن،امری ضروری است.

«فَأَثٰابَهُمُ اللّٰهُ بِمٰا قٰالُوا...»

[سوره المائدة (5): آیه 87]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تُحَرِّمُوا طَیِّبٰاتِ مٰا أَحَلَّ اَللّٰهُ لَکُمْ وَ لاٰ تَعْتَدُوا إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ اَلْمُعْتَدِینَ (87)

ای کسانی که ایمان آورده اید! چیزهای پاکیزه ای را که خدا برای شما حلال کرده است،بر خود حرام نکنید و از حد نگذرید که خداوند تجاوزگران را دوست نمی دارد.

ص :152


1- 1) .یس،22.
نکته ها:

روزی رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله از قیامت و صحنه های محشر سخن می گفت.مردم چنان منقلب شده و گریستند که بعضی تصمیم گرفتند دیگر غذای خوب نخورند و آسایش را بر خود حرام سازند،روزه بگیرند،همسران خود را ترک کنند،شبها کمتر بخوابند و بر این تصمیم،سوگند خوردند.پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله که مطلع شد،مردم را در مسجد جمع کرد و فرمود:من غذا می خورم، شبها می خوابم و همسرانم را رها نمی کنم.دین ما آیین انزوا و رهبانیّت نیست،رهبانیّت امّت من جهاد است،هر کس بر خلاف روش من برود مسلمان نیست. (1)

برخی گفتند:نسبت به سوگندهایی که خوردیم چه کنیم؟ آیات بعدی نازل شد.

حرام دانستن حلال ها یا همراه با اعتقاد به حرمت است که بدعت و حرام می باشد و یا بدون عقیده به حرمت است که تنها خود بهره نمی گیرد که باز هم مورد نهی است.

مسلمان،تسلیم فرمان الهی است،نه حلال ها را از پیش خود حرام می سازد،نه نسبت به حرام ها چنین است.

پیام ها:

1 اهل ایمان باید از چیزهای پاکیزه و طیّبات استفاده کنند. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» به جای«یا ایها الناس» 2 ایمان،با تغییر و دست بردن در احکام الهی سازگار نیست. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تُحَرِّمُوا...» 3 اسلام،آیین فطرت است و فطرت کشی ممنوع است. «لاٰ تُحَرِّمُوا طَیِّبٰاتِ» (کلمه ی«طیب»در جایی بکار می رود که مطابق طبع و فطرت انسان باشد) 4 خوردنی ها،پوشیدنی ها و لذایذ حلال،برای انسان آفریده شده است. «لَکُمْ» 5 ایمان،با افراط و تفریط سازگار نیست. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا») ... («لاٰ تَعْتَدُوا...»

ص :153


1- 1) .وسائل،ج 20،ص 21.

6 در مکتب اسلام،انزوا،رهبانیّت،افراط و تفریط ممنوع است. «لاٰ تُحَرِّمُوا طَیِّبٰاتِ») ... («وَ لاٰ تَعْتَدُوا» 7 محروم کردن خود از طیّبات،یک تعدّی و تجاوز است. «لاٰ تَعْتَدُوا» 8 در بهره گیری از حلال ها،اسراف و زیاده روی نکنیم. «لاٰ تَعْتَدُوا» 9 افراط و تفریط،سبب محروم شدن از محبّت خداست. «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ»

[سوره المائدة (5): آیه 88]

اشاره

وَ کُلُوا مِمّٰا رَزَقَکُمُ اَللّٰهُ حَلاٰلاً طَیِّباً وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ اَلَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ (88)

و از آنچه خداوند،روزی حلال و پاکیزه به شما بخشیده بخورید،و از خدایی که به او ایمان دارید،پروا کنید.

نکته ها:

معمولاً فرمان« کُلُوا »در قرآن،همراه با دستور دیگری آمده است،مانند:

«کُلُوا») ... («وَ اشْکُرُوا» (1)بخورید و شکر کنید.

«کُلُوا») ... («وَ لاٰ تَطْغَوْا» (2)بخورید و طغیان نکنید.

«کُلُوا») ... («وَ اعْمَلُوا» (3)بخورید و کار شایسته انجام دهید.

«فَکُلُوا») ... («وَ أَطْعِمُوا» (4)بخورید و بخورانید.

«کُلُوا») ... («وَ لاٰ تُسْرِفُوا» (5)بخورید و اسراف نکنید.

«کُلُوا») ... («وَ لاٰ تَتَّبِعُوا خُطُوٰاتِ الشَّیْطٰانِ» (6)بخورید و دنباله رو شیطان مباشید.

در حدیث آمده است:خداوند،رزق مردم را از حلال معین کرده است.هر کس که به حرام روی آورد،از سهم حلال او کم خواهد شد. (7)

ص :154


1- 1) .بقره،172.
2- 2) .طه،81.
3- 3) .مؤمنون،51.
4- 4) .حج،28.
5- 5) .اعراف،31.
6- 6) .انعام،142.
7- 7) .تفسیر أطیب البیان.
پیام ها:

1 بهره گیری از امکانات مادی حلال با ایمان منافات ندارد. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا») ... («وَ کُلُوا» کسانی که تقوا را رها کردن مادّیات می دانند در توهّم به سر می برند.

2 در مسائل تغذیه دقّت کنیم. «حَلاٰلاً،طَیِّباً،وَ اتَّقُوا» (هم شیوه ی کسب،حلال باشد و هم شیوه ی مصرف آن) 3 رزق همه به دست اوست،پس عجله و حرص و حرام خواری نداشته باشیم.

«رَزَقَکُمُ اللّٰهُ حَلاٰلاً طَیِّباً»

4 تقوا،لازمه ی ایمان است. «وَ اتَّقُوا اللّٰهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ»

[سوره المائدة (5): آیه 89]

اشاره

لاٰ یُؤٰاخِذُکُمُ اَللّٰهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمٰانِکُمْ وَ لٰکِنْ یُؤٰاخِذُکُمْ بِمٰا عَقَّدْتُمُ اَلْأَیْمٰانَ فَکَفّٰارَتُهُ إِطْعٰامُ عَشَرَةِ مَسٰاکِینَ مِنْ أَوْسَطِ مٰا تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیٰامُ ثَلاٰثَةِ أَیّٰامٍ ذٰلِکَ کَفّٰارَةُ أَیْمٰانِکُمْ إِذٰا حَلَفْتُمْ وَ اِحْفَظُوا أَیْمٰانَکُمْ کَذٰلِکَ یُبَیِّنُ اَللّٰهُ لَکُمْ آیٰاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (89)

خداوند،شما را به خاطر سوگندهای لغو و بیهوده بازخواست نمی کند،لیکن برای شکستن سوگندهایی که(از روی اراده)بسته اید،مؤاخذه می کند،پس کفاره آن (شکستن سوگند)طعام دادن به ده بینواست،از نوع متوسط آنچه به خانوادۀ خود می خورانید،یا پوشاندن ده فقیر است،یا آزاد کردن برده ای.پس کسی که (غذا و لباس برای ده فقیر نداشت و برده ای)نیافت،سه روز روزه بگیرد.این کفاره ی سوگندهای شماست،هر گاه که سوگند خوردید،(و آن را شکستید)و سوگندهایتان را مراقبت کنید،این گونه خداوند آیات خود را برای شما بیان می کند،تا او را شکر کنید.

ص :155

نکته ها:

سوگندهای لغو،آنهاست که بدون قصد و توجّه یا بی هدف و از روی عادت یا در حال هیجان و غضب،یا بر پایه ی مطالب نادرست،یا برای انجام کارهای خلاف باشد.اینها کفّاره ندارد.ولی سوگند از روی قصد و برای کار مفید،الزام آور است و باید طبق آن عمل کرد، و گر نه کفاره دارد.

امام صادق علیه السلام در تفسیر واژه« بِاللَّغْوِ »در سوگند فرمود:گفتن«لا و الله»و«بلی و الله»بدون آنکه قصد جدّی داشته باشد،سوگند لغو است. (1)

کلمه ی« أَوْسَطِ »را برخی به بهترین نوع غذا تفسیر کرده اند.نظیر آیه ی سوره ی قلم که «قٰالَ أَوْسَطُهُمْ» یعنی بهترین و برترینشان چنین گفت.

لباس پوشاندن به محرومان که در کفّاره ی قسم است،شامل هر نوع پوشش زمستانی، تابستانی،زنانه و مردانه می شود.

یک آئین جهانی و همیشگی باید مقرّرات و مجازاتش قابل توسعه باشد،مثل آزادکردن برده،یا اطعام فقیر،یا پوشاندن بینوا که هر زمان برای هر فردی در هر جا قابل عمل است.

امام صادق علیه السلام فرمود:بعضی بیش از ده سیر غذا می خورند و بعضی کمتر از ده سیر بنا بر این حد وسط برای مقدار یک غذا را ده سیر(یک مُد)حساب کنید. (2)

امام کاظم علیه السلام در توضیح آیه فوق فرمود:کسی که بیش از قوت عیال خود ندارد مصداق جمله «لَمْ یَجِدْ» است. (3)

پیام ها:

1 برداشتن جریمه از سوگندهای بی هدف،یک تفضّل و لطف الهی است.

«لاٰ یُؤٰاخِذُکُمُ اللّٰهُ بِاللَّغْوِ...»

(ما نیز برای جسارت های مردم که در حال عصبانیّت

ص :156


1- 1) .تفسیر نور الثقلین و کافی،ج 7،ص 443.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین؛کافی،ج 7،ص 453.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین و کافی،ج 7،ص 452.

به ما می کنند حسابی باز نکنیم) 2 اسلام،دین آسان است و برای سوگندهای غیر جدّی کفّاره قرار نداده است.

«لاٰ یُؤٰاخِذُکُمُ...»

(ملاک در گفته ها و کردارها قصد و نیّت است) 3 در اسلام،جریمه ی مالی هم وجود دارد. «إِطْعٰامُ») ... («أَوْ کِسْوَتُهُمْ...» 4 قوانین اسلام در مسیر فقرزدایی است و احکام فردی اسلام با مصالح جامعه هماهنگ است.(اطعام یا پوشاندن یا برده آزاد کردن) «فَکَفّٰارَتُهُ إِطْعٰامُ عَشَرَةِ مَسٰاکِینَ...» 5 میانه روی و عدالت،در همه جا حتّی در نوع جریمه،یک ارزش است. «مِنْ أَوْسَطِ...» (بنا بر اینکه مراد از« أَوْسَطِ »متوسط باشد نه بهترین) 6 جریمه باید با وضع مالی افراد متناسب باشد. «مٰا تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ» 7 انجام تکلیف منوط به توان و قدرت است. «فَمَنْ لَمْ یَجِدْ...» 8 در جریمه و کفاره،باید حد وسط زندگی روزمرّه و معمولی افراد را به حساب آورد،نه روزهای استثنایی. «مِنْ أَوْسَطِ» (بنا بر اینکه مراد از« أَوْسَطِ » متوسّط باشد) 9 در پرداخت کفّاره،روحیّه و شخصیّت فقرا را نشکنیم و آنان را مانند خانوادۀ خود حساب کنیم. «تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ» 10 جرأت سوگند شکنی خود را با سختی روزه یا پرداخت جریمه،جبران کنید.

(پرداخت جریمه و کفاره در اسلام،یک برنامه ی خودسازی است.) «فَکَفّٰارَتُهُ...» 11 اسلام از هر فرصتی برای آزادی بردگان استفاده کرده است. «تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ» (حتّی برای جبران و کفّاره ی برخی اعمال،دستور به آزادی برده داده است.) 12 برای نام مقدّس خداوند،حریم قائل شویم.یا سوگند نخوریم،یا حتماً عمل کنیم یا با پرداخت کفّاره جبران کنیم. «وَ احْفَظُوا أَیْمٰانَکُمْ»

ص :157

13 بعضی خیال نکنند که حقّ دارند هر لحظه قسم بخورند و جریمه بپردازند.

«وَ احْفَظُوا أَیْمٰانَکُمْ»

(ما در برابر سوگندهایمان مسئولیم) 14 کسی که توان مالی ندارد،باید از توانایی جسمی خود مایه بگذارد. «فَصِیٰامُ ثَلاٰثَةِ أَیّٰامٍ» 15 باز بودن راه جبران کوتاهی ها،نعمتی الهی و شایسته سپاسگزاری است.

«ذٰلِکَ کَفّٰارَةُ أَیْمٰانِکُمْ»)

... («یُبَیِّنُ اللّٰهُ») ... («لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» 16 عمل به احکام بهترین شکر است. «لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» (از اینکه به جای« یُبَیِّنُ اللّٰهُ لَکُمْ آیٰاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ »فرمود: «لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» ،استفاده می شود که عمل بهترین شکر است.)

[سوره المائدة (5): آیه 90]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا اَلْخَمْرُ وَ اَلْمَیْسِرُ وَ اَلْأَنْصٰابُ وَ اَلْأَزْلاٰمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ اَلشَّیْطٰانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (90)

ای کسانی که ایمان آورده اید! همانا شراب و قمار و بت ها و تیرهای قرعه، پلید و از کارهای شیطان است،پس از آنها بپرهیزید،تا رستگار شوید.

نکته ها:

عرب،به شعر و شراب،علاقه ی شدید داشت،به همین جهت تحریم شراب به صورت تدریجی انجام گرفت.در ابتدا آیه آمد که از خرما و انگور می توان هم رزق خوب تهیه کرد، هم شرابی مست کننده، (1)در آیه ای دیگر به منافع قمار و شراب و بیشتر بودن گناه آن از منافعش اشاره کرد. (2)بعداً آیه آمد که در حال مستی نماز نخوانید. (3)سپس آیه ی فوق نازل شد که آن را پلید و عملی شیطان دانسته و دستور اجتناب از آن را صادر کرد.

«خمر»،به معنای پوشاندن با کلمه ی«خِمار»از یک ریشه است.به مقنعه ی زنان خِمار

ص :158


1- 1) .نحل،67.
2- 2) .بقره،219.
3- 3) .نساء،43.

می گویند،چون موی سر را می پوشاند.شراب را هم خَمر می گویند،چون عقل را می پوشاند.

« اَلْمَیْسِرُ »از«یسر»،به معنای آسانی است.چون در قمار،افراد بدون زحمت،پول به دست می آورند،به آن مَیسر گویند.

کلمه« اَلْأَنْصٰابُ »جمع«نصب»،به معنای سنگ هایی بوده که اطراف کعبه نصب کرده و روی آن قربانی می کردند و به آنها تبرّک می جستند. (1)و یا مراد خود قربانی است که روی سنگ ها ذبح می کردند.در حدیث می خوانیم که رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله در معنای انصاب فرمود:

چیزی است که مشرکان برای بت ها قربانی می کنند.«ما ذبحوه لآلهتهم» (2)« اَلْأَزْلاٰمُ »،نوعی قرعه کشی و قمار با چوب بوده که در جاهلیّت رواج داشته است.

امام باقر علیه السلام درباره ی خمر فرمود:«کل مسکر»...اذا اخمر فهو حرام» (3)هر چیزی که انسان را مست کند،حرام است.

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:قمار به هر وسیله ای باشد حتّی گردو،حرام است. (4)

در حدیث آمده است:«شارب الخمر کعابد الوثن» (5)شرابخوار،مثل بت پرست است.

در شراب،هر نوع همکاری در تولید،توزیع و مصرف آن حرام است.امام باقر علیه السلام از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله نقل می کند که آن حضرت ده گروه را که به نحوی در شرابخواری مؤثّرند،لعنت کرد:«غارسها و حارسها و عاصرها و شاربها و ساقیها و حاملها و المحمول الیه،بایعها و مشتریها و آکل ثمنها» (6)آنکه نهال انگور را می کارد،آنکه به ثمر می رساند،سازنده،نوشنده،ساقی،حمل کننده،دریافت کننده،فروشنده و خریدار و هر کس که به نحوی از درآمد آن بهره مند می شود،ملعون است.

پیام ها:

1 ایمان،با شراب خواری و قماربازی سازگاری ندارد. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ») ... («فَاجْتَنِبُوهُ...»

ص :159


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .کافی،ج 5،ص 123.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.
4- 4) .کافی،ج 5،ص 123.
5- 5) .بحار،ج 27،ص 234.
6- 6) .تفسیر نور الثقلین.

2 شراب و قمار،در ردیف بت پرستی است. «الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصٰابُ» (بنا بر اینکه مراد از انصاب،بت ها باشد) 3 اسلام از پلیدی ها نهی می کند. «رِجْسٌ») ... («فَاجْتَنِبُوهُ» 4 نه تنها شراب نخورید،گرد آن هم نروید. «فَاجْتَنِبُوهُ» ،به جای آنکه بگوید:

«لا تشربوا الخمر».

5 لقمه ی حلال و دوری از حرام خواری،در سعادت و رستگاری انسان مؤثّر است. «فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»

[سوره المائدة (5): آیه 91]

اشاره

إِنَّمٰا یُرِیدُ اَلشَّیْطٰانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ اَلْعَدٰاوَةَ وَ اَلْبَغْضٰاءَ فِی اَلْخَمْرِ وَ اَلْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اَللّٰهِ وَ عَنِ اَلصَّلاٰةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ (91)

همانا شیطان می خواهد به وسیله شراب و قمار،میان شما دشمنی و کینه بیفکند و شما را از یاد خدا و نماز باز دارد.پس(با این همه مفاسد)آیا دست برمی دارید؟

نکته ها:

با آن که طبق آماری که ارائه می شود،بسیاری از قتل ها،جرائم،تصادفات،طلاق ها، امراض روانی،کلیوی و...ناشی از شراب است،امّا قرآن در این آیه بیان فلسفه ی تحریم، روی دو نکته تأکید دارد:یکی ضرر اجتماعی یعنی کینه و عداوت،و دیگری ضرر معنوی یعنی غفلت از نماز و یاد خدا.

این آیه برجسته ترین اثر شراب و قمار را بازداشتن از یاد خدا و نماز دانسته است،اکنون جای این سؤال است که اگر کارهای عادّی مثل تجارت،ورزش،تحصیل و مطالعه و امثال آن نیز ما را سرگرم کرده و از یاد خدا و نماز بازدارد،آیا مانند شراب و قمار است؟ آری،هر چه ما را از خدا غافل کند،مانند شراب و قمار ناپسند است،گرچه اسلام به خاطر لطف و آسان

ص :160

گرفتن،آن را حرام نکرده باشد.

پیام ها:

1 هر کس که عامل کینه و عداوت در میان مردم شود،مانند شیطان است. «إِنَّمٰا یُرِیدُ الشَّیْطٰانُ...» 2 تحریکات شیطان دائمی است. «إِنَّمٰا یُرِیدُ الشَّیْطٰانُ» (فعل مضارع،رمز دوام و استمرار است.) 3 جامعه ای که در آن عداوت باشد،شیطانی است. «إِنَّمٰا یُرِیدُ الشَّیْطٰانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدٰاوَةَ...» 4 از الفت و وحدت پاسداری کنیم و با هر چه آنها را از بین می برد مبارزه کنیم.

«إِنَّمٰا یُرِیدُ الشَّیْطٰانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدٰاوَةَ»

5 الفت و مهربانی بین اهل ایمان،مورد عنایت خاص خداوند است. «إِنَّمٰا یُرِیدُ الشَّیْطٰانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدٰاوَةَ» 6 قمار و شراب،ابزار کار شیطان برای ایجاد کینه و دشمنی است. «إِنَّمٰا یُرِیدُ الشَّیْطٰانُ») ... («فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ» 7 نماز برترین سمبل یاد خداست.(با اینکه نماز ذکر خداست،نام آن جداگانه آمده است) «عَنْ ذِکْرِ اللّٰهِ وَ عَنِ الصَّلاٰةِ» 8 بیان فلسفه ی احکام،یکی از عوامل تأثیر کلام در دیگران است. «الْعَدٰاوَةَ وَ الْبَغْضٰاءَ») ... («فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ» 9 با تمام عواملی که باعث ایجاد کینه و دشمنی می شود باید مبارزه کرد. «یُرِیدُ الشَّیْطٰانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدٰاوَةَ وَ الْبَغْضٰاءَ») ... («فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ» 10 برخی از مسلمانان در صدر اسلام که علی رغم تحریم شراب و قمار،باز بدان مشغول بودند،مورد توبیخ خداوند قرار گرفتند. «فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ»

ص :161

[سوره المائدة (5): آیه 92]

اشاره

وَ أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ اِحْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمٰا عَلیٰ رَسُولِنَا اَلْبَلاٰغُ اَلْمُبِینُ (92)

و خدا را اطاعت کنید و پیامبر را فرمانبردار باشید و(از نافرمانی) بپرهیزید.پس اگر روی گردان شدید(و اطاعت نکردید)بدانید که وظیفه ی رسول ما تنها ابلاغ آشکار است.

پیام ها:

1 فرمان های حکومتی رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله همانند فرمان های الهی،اطاعتش واجب است. «أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ» (تکرار کلمه ی« أَطِیعُوا »،نشانه ی دو نوع دستور می باشد؛دستورات ثابت الهی و دستورات حکومتی پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله) 2 از خطر سرپیچی فرمان خدا و رسول بترسیم. «وَ احْذَرُوا» 3 انسان در انتخاب راه،آزاد است. «فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ» 4 با تخلّف و روی گردانی،به کسی جز خود لطمه نمی زنیم. «فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ») ... («أَنَّمٰا عَلیٰ رَسُولِنَا الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ» 5 شرط ابلاغ احکام الهی پذیرش مردم نیست،ما باید اتمام حجّت کنیم. «فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ») ... («عَلیٰ رَسُولِنَا الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ» 6 وظیفه ی پیامبر،تنها ابلاغ رسالت است،نه اجبار و تحمیل. «أَنَّمٰا عَلیٰ رَسُولِنَا الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ»

[سوره المائدة (5): آیه 93]

اشاره

لَیْسَ عَلَی اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ جُنٰاحٌ فِیمٰا طَعِمُوا إِذٰا مَا اِتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ ثُمَّ اِتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اِتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا وَ اَللّٰهُ یُحِبُّ اَلْمُحْسِنِینَ (93)

بر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند،در آنچه(قبل

ص :162

از تحریم شراب)خورده اند باکی نیست،هر گاه که اهل پروا و ایمان و کارهای شایسته باشند.سپس(از محرّمات)پرهیز نمایند(و به تحریم آن) ایمان آورند و آن گاه(نیز از حرام)بپرهیزند و کار نیک کنند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد.

نکته ها:

پس از نزول آیه ی تحریم شراب،بعضی از مسلمانان نسبت به کیفر شرابخواری کسانی که پیش از آن از دنیا رفته بودند پرسیدند،آیه ی فوق نازل شد.

در این آیه،دو بار ایمان و عمل صالح،دو بار تقوا و ایمان و یک بار تقوا و احسان مطرح شده است.به گفته ی بعضی مفسّران،چون موارد و مراحل و درجات ایمان و تقوا و عمل صالح متفاوت است،تکرار شده است. (1)بعضی می گویند:تکرار،برای استمرار ایمان و تقوا می باشد. (2)و بعضی تکرار را برای تأکید دانسته اند،نظیرِ «کَلاّٰ سَیَعْلَمُونَ. ثُمَّ کَلاّٰ سَیَعْلَمُونَ» (3)تقوا،در امور مختلف زندگی انسان نقش دارد:

در مصرف و رفتار. «طَعِمُوا إِذٰا مَا اتَّقَوْا» در مکتب و اعتقاد. «ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا» در خدمت و اخلاق. «ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا»

پیام ها:

1 خلاف های پیشین مؤمنان به شرط عدم تکرار و رعایت تقوا در آینده،قابل عفو و بخشش است. «لَیْسَ») ... («جُنٰاحٌ») ... («إِذٰا مَا اتَّقَوْا» 2 اگر بعد از شنیدن حکم الهی باز هم گناه کنند خداوند بر گناهان قبلی هم مؤاخذه می کند. «لَیْسَ») ... («جُنٰاحٌ فِیمٰا طَعِمُوا إِذٰا مَا اتَّقَوْا» 3 احسان و نیکوکاری،بالاترین مرحله ی کمال و سبب محبوبیّت نزد خداوند

ص :163


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .تفسیر قرطبی.
3- 3) .نبأ،4 5.

است.کلمه ی« أَحْسَنُوا »بعد از« آمَنُوا وَ عَمِلُوا») ... («ثُمَّ اتَّقَوْا... »و به دنبال آن محبوبیّت نزد خداوند مطرح شده است. «وَ اللّٰهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»

[سوره المائدة (5): آیه 94]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اَللّٰهُ بِشَیْءٍ مِنَ اَلصَّیْدِ تَنٰالُهُ أَیْدِیکُمْ وَ رِمٰاحُکُمْ لِیَعْلَمَ اَللّٰهُ مَنْ یَخٰافُهُ بِالْغَیْبِ فَمَنِ اِعْتَدیٰ بَعْدَ ذٰلِکَ فَلَهُ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (94)

ای کسانی که ایمان آورده اید! خداوند شما را با چیزی از شکار که دستها و نیزه هایتان به آن می رسد می آزماید تا خداوند معلوم گرداند چه کسی در باطن از او بیم دارد(و تسلیم فرمان اوست و از شکار می گذرد)پس بعد از این هر که تجاوز کند،او را عذابی دردناک است.

نکته ها:

در ایّام حج و حالت احرام،حاجی حقّ شکار ندارد.همان ایّام گاهی شکار تا نزدیکی انسان می آید و می توان به راحتی به آن دست یافت،ولی آزمایش الهی به این است که دست به شکار نزنیم.در حدیث می خوانیم:در عمره ی حُدیبیه حیوانات شکاری فراوانی برای مسلمانان ظاهر شدند که مسلمانان می توانستند به راحتی آنان را صید کنند. (1)

در قرآن،مسأله ی شکم و غذا،به عنوان یکی از اسباب آزمایش الهی مطرح شده است،به نمونه های زیر توجّه کنید:

الف:آدم و حوا در مسأله ی غذا شکست خوردند. «لاٰ تَقْرَبٰا هٰذِهِ الشَّجَرَةَ» (2)ب:بنی اسرائیل در تحریم صید ماهی در شنبه ها،شکست خوردند. «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ» (3)ج:یکی از فرماندهان بنی اسرائیل هنگام عبور سربازانش از یک منطقه و رسیدن به نهر،

ص :164


1- 1) .تفسیر نور الثقلین و کافی،ج 4،ص 396.
2- 2) .بقره،35.
3- 3) .بقره،65.

فرمان داد که از آب آن ننوشند،ولی یارانش جز اندکی،خوردند. «فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاّٰ قَلِیلاً» (1)د:روزه گرفتن،خود یک آزمایش بزرگ است.

ه:نزدیک آمدن شکار به حجاج در حالت احرام،که حقّ صید ندارند. «تَنٰالُهُ أَیْدِیکُمْ» سؤال:انسان که چیزی را آزمایش می کند،برای اطلاع و علم است،امّا خداوند که همه چیز را می داند چرا آزمایش می کند؟ پاسخ:حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید:آزمایشات الهی برای آن است تا انسان در برابر حوادث تلخ و شیرین عکس العمل نشان دهد و در برابر آن،استحقاق کیفر یا پاداش داشته باشد. (2)آری،خداوند بر اساس عمل،کیفر و پاداش می دهد نه بر اساس علم خود،همان گونه که ما نیز به خاطر علم به هنر و کارآیی فردی به او پاداش نمی دهیم،بلکه باید برای ما کاری از خود نشان دهد تا مزد بگیرد.

سؤال:آیا مهمان و زائر خانه خدا،به خاطر شکار حیوانی باید به عذاب دردناک گرفتار شود؟ پاسخ:خود شکارکردن،عذاب دردناک ندارد،بلکه عذاب به خاطر شکستن قداست حرم و احرام و قانون شکنی اوست. «فَمَنِ اعْتَدیٰ بَعْدَ ذٰلِکَ فَلَهُ عَذٰابٌ أَلِیمٌ»

پیام ها:

1 آزمایش مؤمنان،یک سنّت قطعی پروردگار است. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ» (حرف«لام»و فعل مضارع و نون تأکید،نشانه ی قطعی بودن است) 2 خداترسی آنجا آشکار می شود که زمینه ی گناه فراهم باشد و انسان خطا نکند.

«تَنٰالُهُ أَیْدِیکُمْ»

3 نعمت های در دسترس،وسیله ی آزمایشند. «لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّٰهُ بِشَیْءٍ») ... («تَنٰالُهُ أَیْدِیکُمْ» 4 هر چیزی که دست ما به آن می رسد،رزق و حلال نیست. «تَنٰالُهُ أَیْدِیکُمْ» 5 ملاک تقوا،خوف باطنی است،نه تنها حیای ظاهری. «یَخٰافُهُ بِالْغَیْبِ» 6 تکلیف و مسئولیّت،بعد از ابلاغ است. «بَعْدَ ذٰلِکَ»

ص :165


1- 1) .بقره،249.
2- 2) .نهج البلاغه،خطبه 192.

7 حاجی که فرسنگ ها در بیابان ها به عشق حقّ می رود،گاهی یک شکارکوچک او را از پا در می آورد و به نافرمانی می کشد که نتیجه ی آن عذاب الهی است.

«فَمَنِ اعْتَدیٰ بَعْدَ ذٰلِکَ فَلَهُ عَذٰابٌ أَلِیمٌ»

[سوره المائدة (5): آیه 95]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَقْتُلُوا اَلصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزٰاءٌ مِثْلُ مٰا قَتَلَ مِنَ اَلنَّعَمِ یَحْکُمُ بِهِ ذَوٰا عَدْلٍ مِنْکُمْ هَدْیاً بٰالِغَ اَلْکَعْبَةِ أَوْ کَفّٰارَةٌ طَعٰامُ مَسٰاکِینَ أَوْ عَدْلُ ذٰلِکَ صِیٰاماً لِیَذُوقَ وَبٰالَ أَمْرِهِ عَفَا اَللّٰهُ عَمّٰا سَلَفَ وَ مَنْ عٰادَ فَیَنْتَقِمُ اَللّٰهُ مِنْهُ وَ اَللّٰهُ عَزِیزٌ ذُو اِنْتِقٰامٍ (95)

ای کسانی که ایمان آورده اید! در حال احرام،شکار را نکشید،و هر کس از شما به عمد،شکاری را بکشد،کیفر و کفّاره اش کشتن نظیر آن حیوان از چهارپایان است که(به این نظیر بودن)دو شاهد عادل از میان خودتان حکم کنند.(این حیوان قربانی)هدیه ای است که به کعبه برسد(و آنجا ذبح شود)یا(به جای قربانی)برای جبران آن(به شصت)فقیر طعام بدهد یا برابر آن روزه بگیرد.(این کفّاره های سه گانه)برای آن است که جزای کار خود را بچشد.خداوند از گذشته ی شما(که قانون کفّاره نیامده بود) گذشت.و هر کس این کار را تکرار کند،خداوند از او انتقام می گیرد،و خداوند،شکست ناپذیر و انتقام گیرنده است.

نکته ها:

کلمه ی« حُرُمٌ »به معنای کسی است که برای حج یا عمره،مُحرم شده است.

کلمه ی« اَلنَّعَمِ »که جمع آن«انعام»است،به شتر،گاو و گوسفند گفته می شود.

کلمه ی« مَسٰاکِینَ »از«سکن»،به کسی گفته می شود که به خاطر تهی دستی و فقر،از

ص :166

مسکن خود خارج نمی شود و به اصطلاح فقر او را از پا در آورده و خانه نشین کرده است.

امام صادق علیه السلام فرمود:کفّاره ی شترمرغ،شتر و کفّاره ی الاغ وحشی،گاو و کفّاره ی آهو، گوسفند و کفّاره ی گاو وحشی،گاو اهلی است. (1)

پیام ها:

1 خداوند،از مؤمنان انتظار ویژه ای دارد. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَقْتُلُوا...» 1 امنیّت در حال احرام،حتّی برای حیوانات نیز باید حفظ شود. «لاٰ تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ» 2 فلسفه ی تحریم یا حلال ساختن،همیشه ذاتی و مربوط به خود موارد نیست، بلکه گاهی به اقتضای شرایط زمانی و مکانی است،پس زمان و مکان،تاریخ و جغرافیا،در حکم الهی تأثیر دارد. «وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ» 3 اسلام برای حالات خاص،دستورات ویژه ای دارد. «وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ» 4 قوانین اسلام برای همه است. «وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ» 5 خطرناکتر از عمل و تخلّف،انگیزه و هدف و سوء قصد آگاهانه است. «مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً» 6 کیفر،باید عادلانه باشد. «مِثْلُ مٰا قَتَلَ» 7 پرداخت کیفر و جریمه باید دقیق باشد. «یَحْکُمُ بِهِ ذَوٰا عَدْلٍ» 8 اسلام به عدالت در همه جا توجّه دارد. «ذَوٰا عَدْلٍ مِنْکُمْ» 9 اسلام به هر مناسبتی به مسئله ی گرسنگان و فقرزدایی توجّه دارد. «طَعٰامُ مِسْکِینٍ» 10 حیواناتی که در مکّه ذبح می شوند،هدیه هستند. «هَدْیاً بٰالِغَ الْکَعْبَةِ»

ص :167


1- 1) .تهذیب ج 5،ص 341.نور الثقلین،ج 1،ص 673.برای توضیح بیشتر در مورد کفّاره ی شکار و احکام و خصوصیّات آن،به کتب فقهی و توضیح المسائل مراجعه شود.

11 دست مجرم را در انتخاب نوع جریمه(قربانی،اطعام،روزه)باز بگذاریم و شرایط مالی و توان جسمی او را نادیده نگیریم. «فَجَزٰاءٌ مِثْلُ مٰا قَتَلَ») ... («أَوْ عَدْلُ ذٰلِکَ صِیٰاماً» 12 کیفر قانون شکنی به قدری سنگین است که اطعام شصت فقیر یا گرفتن شصت روزه تنها گوشه ای از آن است،نه تمام آن. «لِیَذُوقَ» 13 اجرای قوانین،پس از ابلاغ رسمی آنهاست. «عَفَا اللّٰهُ عَمّٰا سَلَفَ» قانون موارد قبلی را شامل نمی شود.

14 در تکرار شکار،علاوه بر جریمه،انتقام و قهر الهی نیز وجود دارد. «وَ مَنْ عٰادَ فَیَنْتَقِمُ اللّٰهُ» 15 اصرار بر گناه و تکرار آن،بسیار خطرناک و عقوبت سختی در پی دارد. «وَ مَنْ عٰادَ فَیَنْتَقِمُ اللّٰهُ مِنْهُ وَ اللّٰهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقٰامٍ» 16 تهدیدات الهی را جدّی بگیریم. «فَیَنْتَقِمُ اللّٰهُ») ... («عَزِیزٌ ذُو انْتِقٰامٍ»

[سوره المائدة (5): آیه 96]

اشاره

أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ اَلْبَحْرِ وَ طَعٰامُهُ مَتٰاعاً لَکُمْ وَ لِلسَّیّٰارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ اَلْبَرِّ مٰا دُمْتُمْ حُرُماً وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ اَلَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (96)

(البتّه)شکار دریا و خوراک آن برای شما حلال شده که توشه ای برای شما و کاروانیان است،ولی تا وقتی مُحرم هستید،صید صحرایی بر شما حرام است.و از خداوندی که به سوی او محشور می شوید،پروا کنید.

نکته ها:

تفسیر مجمع البیان و برخی تفاسیر دیگر و کتب فقهی،از این آیه استفاده کرده اند که در حال احرام،صید حیوانات دریایی و مصرف آن حلال است،امّا حیوانات صحرایی،شکار و مصرفشان حرام است.

البتّه مراد از حیوان دریایی،آبزیان و حیواناتی است که در آب زندگی می کنند،گرچه در

ص :168

رودخانه باشد.

امام صادق علیه السلام درباره ی« وَ طَعٰامُهُ مَتٰاعاً لَکُمْ وَ لِلسَّیّٰارَةِ »فرمودند:مقصود ماهی نمک زده ای است که می خورند. (1)(که برای مدّت طولانی و در سفرها به وسیله ی نمک زدن مانع فاسد شدن آن می شدند.)

پیام ها:

1 برای افراد محرم،همه ی راه ها بسته نیست.(خداوند در کنار منع شکار صحرایی،شکار دریایی را جایز دانسته است.) «أُحِلَّ») ... («حُرِّمَ» 2 شکار آن گاه حلال است که برای تغذیه باشد نه تفریح و لغو. «مَتٰاعاً لَکُمْ» 3 منافع و فرآورده های دریایی،تنها مخصوص ساحل نشینان نیست. «مَتٰاعاً لَکُمْ وَ لِلسَّیّٰارَةِ» 4 ساحل نشینان،در بهره گیری از دریا اولویّت دارند. «لَکُمْ وَ لِلسَّیّٰارَةِ» (کلمه « لَکُمْ »قبل از کلمه« لِلسَّیّٰارَةِ »آمده است) 5 صید حیوانات صحرایی یا خوردن آن در حال احرام،بی تقوایی است. «حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ مٰا دُمْتُمْ حُرُماً وَ اتَّقُوا اللّٰهَ» 6 به متخلّفان باید هشدار داد. «وَ اتَّقُوا اللّٰهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ» 7 ایمان به قیامت و محاسبه ی اعمال،عامل بازدارنده از گناه است. «وَ اتَّقُوا اللّٰهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ»

ص :169


1- 1) .کافی،ج 4،ص 392.

[سوره المائدة (5): آیه 97]

اشاره

جَعَلَ اَللّٰهُ اَلْکَعْبَةَ اَلْبَیْتَ اَلْحَرٰامَ قِیٰاماً لِلنّٰاسِ وَ اَلشَّهْرَ اَلْحَرٰامَ وَ اَلْهَدْیَ وَ اَلْقَلاٰئِدَ ذٰلِکَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ یَعْلَمُ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ أَنَّ اَللّٰهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (97)

خداوند،کعبه ی بیت الحرام را وسیله ی سامان بخشی و قوام مردم قرار داده و نیز ماه حرام و قربانی های بی نشان و نشان دار را(وسیله ی برپایی مردم قرار داده است)این برای آن است که بدانید خداوند آنچه(از اسرار) در آسمان ها و زمین است می داند و خداوند به هر چیز آگاه است.

نکته ها:

« قِیٰاماً »،وسیله ی پایدار بودن است،مانند ستون ساختمان و عمود خیمه. (1)

امام صادق علیه السلام فرمود:خانۀ خدا را بیت الحرام می نامند،به خاطر آن که ورود کفّار به آنجا حرام است. (2)

« اَلْهَدْیَ »،قربانی بی نشان است و« اَلْقَلاٰئِدَ »،قربانی های نشاندار.

مرکزیّت،امنیّت،قداست،عبادت،قدمت،وحدت،سیاست و برائت،معرفت،سادگی،صفا، خلوص و دوری از جدال،شهوت و فسوق در حج است.

ماههای حرام عبارتند از:رجب،ذیقعده،ذیحجّه و محرّم که جنگ در آنها ممنوع است.

اجتماع میلیونی مسلمانان در مکّه،بدون تشریفات و امتیازات و بدون جدال لفظی و نزاع عملی در مکانی مقدّس،از امتیازات اسلام است و اگر به منافع گوناگونی که در پرتو مراسم حج حاصل می شود از قبیل:حلالیّت طلبیدن هنگام رفتن،دید و بازدید،رونق تجاری، پرداخت خمس و زکات،آشنایی با معارف و امّت ها،قرار گرفتن در قدیمی ترین مرکز توحید، هم ناله شدن با انبیا و پا جای پای آنها قرار دادن،توبه کردن در صحرای عرفات و مشعر،به یاد قیامت افتادن،مانور سیاسی و برائت از کفّار و سایر برکات را در نظر بگیریم،می فهمیم

ص :170


1- 1) .مفردات راغب.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

که این برنامه های حج برخاسته از علم بی نهایت خدایی است که بر همه چیز هستی آگاه است و هرگز علم محدود نمی تواند دستوری به این جامعیّت و جذّابیّت صادر کند.

پیام ها:

1 حج،مایه ی ثبات و قوام است. «قِیٰاماً لِلنّٰاسِ» 2 سامان بخشی امور،نیاز به تجمّع،وحدت،عبادت،احترام و حرمت، «الْبَیْتَ الْحَرٰامَ» و آرامش و امنیّت «الشَّهْرَ الْحَرٰامَ» ،و کارهای پنهان و بی نشان و با نشان «الْهَدْیَ وَ الْقَلاٰئِدَ» و تأمین غذای مورد نیاز دارد. «قِیٰاماً لِلنّٰاسِ» 3 کسی حقّ قانونگذاری دارد که از تمام هستی آگاه باشد. «یَعْلَمُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی الْأَرْضِ» 4 مسجد و مسلخ،وسیله ی قوام دین و دنیای مردم است. «الْکَعْبَةَ») ... («الْهَدْیَ وَ الْقَلاٰئِدَ» امام صادق علیه السلام فرمود:«جعلها الله لدینهم و معیشتهم» (1)5 حجّی که سبب قوام جامعه نباشد حج واقعی نیست. «الْکَعْبَةَ») ... («قِیٰاماً لِلنّٰاسِ» 6 اگر جامعه ثبات داشته باشد،زمینه ی خداشناسی در آن رشد می کند. «قِیٰاماً») ... (« لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّٰهَ...»

[سوره المائدة (5): آیات 98 تا 99]

اشاره

اِعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ شَدِیدُ اَلْعِقٰابِ وَ أَنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (98) مٰا عَلَی اَلرَّسُولِ إِلاَّ اَلْبَلاٰغُ وَ اَللّٰهُ یَعْلَمُ مٰا تُبْدُونَ وَ مٰا تَکْتُمُونَ (99)

بدانید که خداوند،سخت کیفر است،و همانا خداوند آمرزنده مهربان است.

بر پیامبر،جز ابلاغ(احکام الهی)نیست و خداوند،آنچه را آشکار یا کتمان می کنید می داند.

ص :171


1- 1) .تفسیر برهان.
نکته ها:

اگر این آیه را در ادامه ی آیه ی قبل بدانیم،می توان گفت که شکستن احترام کعبه و ماه های حرام و مخالفت با قربانی و احکام حج و بی هدف پنداشتن مناسک حج،عقاب شدید به دنبال دارد،چنان که احترام کعبه و ماه های حرام و انجام دادن قربانی و مناسک حج،مغفرت و رحمت الهی را به دنبال دارد.(البتّه می توان آیه را به طور مستقل و بدون نظر به آیه قبل معنا کرد که همان ترجمه می شود).

پیام ها:

1 تشویق و تهدید باید در کنار هم باشد. «شَدِیدُ الْعِقٰابِ» ، «غَفُورٌ رَحِیمٌ» (انسان باید میان بیم و امید باشد و به خاطر خلاف یا شکستن حُرمت کعبه به کلّی مأیوس نشود و به خاطر رفتار و کردار خوب نیز مغرور نشود) 2 وظیفه ی پیامبر،تنها ابلاغ دین است،نه اجبار و تحمیل به آن. «مٰا عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاٰغُ» 3 استقبال یا اعراض مردم،ضرری به پیامبر نمی زند. «مٰا عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاٰغُ» چنان که در آیه 20 سوره ی آل عمران می خوانیم: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمٰا عَلَیْکَ الْبَلاٰغُ» 4 چون علم الهی فراگیر است،پس کتمان یا آشکار سازی،نزد او یکسان است.

«یَعْلَمُ مٰا تُبْدُونَ وَ مٰا تَکْتُمُونَ...»

[سوره المائدة (5): آیه 100]

اشاره

قُلْ لاٰ یَسْتَوِی اَلْخَبِیثُ وَ اَلطَّیِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ اَلْخَبِیثِ فَاتَّقُوا اَللّٰهَ یٰا أُولِی اَلْأَلْبٰابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (100)

(به مردم)بگو:پلید و پاک،یکسان نیست،گرچه عدد ناپاکان تو را به تعجّب وادارد.پس ای صاحبان خرد! از خدا پروا کنید،باشد که شما رستگار شوید.

ص :172

نکته ها:

طیّب و خبیث،شامل هر نوع پاکی و پلیدی در انسان ها،اموال،درآمدها،غذاها و اشیای گوناگون می شود.

پیام ها:

1 ملاک در ارزش ها،حقّ و باطل است،نه کثرت و قلّت. «وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبِیثِ» 2«اکثریّت»و فراوانی،فریب دهنده است،مواظب باشیم. «أَعْجَبَکَ» (اکثریّت،نه نشانه ی حقّانیّت است و نه نشانه ی برتری) 3 منطقِ«خواهی نشوی رسوا،همرنگ جماعت شو»قرآنی نیست. «وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبِیثِ» 4 بی تقوایی،نشان بی خردی است. «فَاتَّقُوا اللّٰهَ یٰا أُولِی الْأَلْبٰابِ» 5 شناخت پاک از ناپاک و تقوا داشتن و تسلیم موج و هیاهوی جمعیّت نشدن، تنها کار خردمندان است. «فَاتَّقُوا اللّٰهَ یٰا أُولِی الْأَلْبٰابِ» 6 رستگاری علاوه بر عقل و خرد،به تقوای الهی نیاز دارد. «فَاتَّقُوا اللّٰهَ یٰا أُولِی الْأَلْبٰابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»

[سوره المائدة (5): آیات 101 تا 102]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیٰاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْهٰا حِینَ یُنَزَّلُ اَلْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ عَفَا اَللّٰهُ عَنْهٰا وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ (101) قَدْ سَأَلَهٰا قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِهٰا کٰافِرِینَ (102)

ای کسانی که ایمان آورده اید! از اموری که اگر برایتان آشکار شود ناراحتتان می کند نپرسید،و اگر هنگام نزول قرآن از آنها سؤال کنید، برایتان روشن می شود.خداوند از سؤال های نابجای شما گذشت و خداوند آمرزنده بردبار است.

ص :173

همانا(از این گونه سؤالها)گروهی از پیشینیان نیز پرسیدند(و چون طاقت عمل نداشتند)نسبت به آن منکر و کافر شدند.

نکته ها:
اشاره

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله با مردم درباره ی حج سخن می گفت.کسی پرسید:آیا حج،همه ساله واجب است یا در تمام عمر تنها یک بار؟ پیامبر پاسخ نداد.او چند بار پرسید،رسول خدا فرمود:این همه اصرار برای چیست؟ اگر بگویم هر سال،کار بر شما سخت می شود، (1)تا موضوعی را مطرح نکرده ام،شما هم نپرسید،یکی از عوامل هلاکت امّت های گذشته سؤال های نابجای آنان بود. (2)

گرچه آنچه را نمی دانیم،باید از اهلش بپرسیم، «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ» (3)،امّا برخی سؤال هاست که اگر جوابش روشن شود،به زیان فرد یا جامعه است،مثل سؤال از عیوب دیگران،یا اسرار نظامی.

نمونه ها و مصادیق

مسئولین،بعضی از مطالبی را که می دانند،نباید در اختیار عموم بگذارند.نظیر مسائل اقتصادی مانند کمبود گندم و یا...

صداقت خوب است،ولی صراحت،همه جا مفید نیست.

اخبار و اطّلاعات،باید رده بندی و طبقه بندی شود.(جابرِ جُعفی،هزاران حدیث از امام باقر علیه السلام می دانست که حقّ گفتن آن را برای همه مردم نداشت. (4)) برخی از اخبار،نباید از رسانه ها و جراید،پخش شود،چون به زیان مردم است(گاهی سکوت و بیان نکردن،عاقلانه لازم است) «إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ» معلّمان و گویندگان باید در سخن،ظرفیّت شنوندگان را حساب کنند.

ص :174


1- 1) .مستدرک،ج 8،ص 13.
2- 2) .بحار،ج 1،ص 221.
3- 3) .نحل،43.
4- 4) .معجم رجال الحدیث،ج 4،ص 22.

در برخی موارد،باید به شیوه ی تقیّه،عقاید را کتمان کرد و برخی سؤال ها را جواب نداد.

«إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ»

انسان حقّ ندارد اسرار مردم و اسرار نظامی را فاش سازد.

پیام ها:

1 دانستن هر چیزی،نه لازم است،نه مفید،بلکه باید سراغ دانش های مفید رفت. «لاٰ تَسْئَلُوا» (حسّ کنجکاوی باید تعدیل شود و نباید در پی اطلاعاتی رفت که سبب ایجاد کدورت،مشکلات و اختلال نظام جامعه می شود.) 2 مکلّف نساختن مردم به پاره ای از احکام،پرتوی از عفو و گذشت الهی است.

«لاٰ تَسْئَلُوا»)

... («عَفَا اللّٰهُ عَنْهٰا» 3 خداوند به بندگان مهلت توبه می دهد. «غَفُورٌ حَلِیمٌ» 4 اگر مردم ظرفیّت نداشته باشند،بیان پاره ای حقایق،سبب کفر آنها می شود.

«قَدْ سَأَلَهٰا قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِهٰا کٰافِرِینَ»

[سوره المائدة (5): آیه 103]

اشاره

مٰا جَعَلَ اَللّٰهُ مِنْ بَحِیرَةٍ وَ لاٰ سٰائِبَةٍ وَ لاٰ وَصِیلَةٍ وَ لاٰ حٰامٍ وَ لٰکِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَی اَللّٰهِ اَلْکَذِبَ وَ أَکْثَرُهُمْ لاٰ یَعْقِلُونَ (103)

5\103

خداوند،درباره ی هیچ بحیره(حیوان گوش شکافته)و هیچ سائبه(حیوانی که به خاطر زاد و ولد زیاد او را آزاد کرده اند)و هیچ وصیله(حیوان نری که متّصل به ماده،دو قلو به دنیا آمده باشد)و هیچ حام(شتر نری که ده بار برای جفت گیری از آن استفاده شده باشد)حکمی نکرده است(و شما را از استفاده ی گوشت و بارکشی آن منع نفرموده و این ممنوعیّت ها خرافات زمان جاهلی است)،ولی کافران بر خدا دروغ می بندند و بیشتر آنان اهل تعقّل نیستند.

ص :175

نکته ها:

قرب به خداوند باید از راه های صحیح و معقول باشد.با هر نذری یا از هر راهی نمی توان به خدا نزدیک شد.

مردم جاهلی می پنداشتند با رها کردن حیوانات یاد شده،به خدا یا بتان نزدیک می شوند.

نظیر این احترام به حیوانات را هنوز در کشور هند درباره ی گاو مشاهده می کنیم.

در روایت آمده است که«بحیرة»به شتری می گویند که پنج شکم زاییده باشد،اگر پنجمی ماده بود،گوشش را چاک می زدند و خوردن گوشت آن را حرام می دانستند. (1)

امام صادق علیه السلام فرمود:در زمان جاهلیت اگر شتر دو قلو می زایید می گفتند:«وصلیة»و ذبح و خوردن گوشت آن شتر را حرام می دانستند و اگر شتر ده شکم می زایید می گفتند:«سائبة» است و در این صورت سوار شدن و خوردنش را حرام می دانستند و«حام»،شتری بود که به عنوان«فحل»از آن استفاده می کردند که ذبح آن را نیز حلال نمی دانستند. (2)

پیام ها:

1 دین را باید از خرافات و بدعت ها پاک نمود. «مٰا جَعَلَ اللّٰهُ» 2 تا از سوی خدا،قانونی نسبت به تحریم حیوانات وضع نشده،اصل حلال بودن آنهاست. «مٰا جَعَلَ اللّٰهُ» 3 اتلاف مال و رها کردن حیوان نوعی افترا به خدا و حرام است. «یَفْتَرُونَ عَلَی اللّٰهِ الْکَذِبَ» (رها کردن و بلا استفاده گذاردن حیوان جایز نیست،چه رسد به رها شدن انسان).

4 بدعت در دین،کفر است. «لٰکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ...» کافر،تنها کسی نیست که منکر خدا باشد،کسانی که خدا را قبول دارند و به او افترا می بندند نیز کافرند.

5 ریشه ی احکام الهی مصالح واقعی است،امّا خرافات،ریشه در جهل و

ص :176


1- 1) .وسائل،ج 25،ص 61.
2- 2) .وسائل،ج 25،ص 61.

بی عقلی دارد. «لاٰ یَعْقِلُونَ» 6 اگر اکثریّت جامعه اهل تعقّل باشند،بدعت ها رشد نمی کند. «أَکْثَرُهُمْ لاٰ یَعْقِلُونَ»

[سوره المائدة (5): آیه 104]

اشاره

وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمْ تَعٰالَوْا إِلیٰ مٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ وَ إِلَی اَلرَّسُولِ قٰالُوا حَسْبُنٰا مٰا وَجَدْنٰا عَلَیْهِ آبٰاءَنٰا أَ وَ لَوْ کٰانَ آبٰاؤُهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ لاٰ یَهْتَدُونَ (104)

و هر گاه به آنان گفته شود:به سوی آنچه خداوند نازل کرده و به سوی پیامبر بیایید،گویند:آنچه پدرانمان را بر آن یافتیم،ما را بس است.آیا هر چند پدرانشان چیزی نمی دانستند و(به حقّ)هدایت نشده بودند(و بیراهه می رفتند،باید راه آنان را ادامه دهند؟)

نکته ها:

شاید آیه مربوط به خرافه هایی باشد که در آیه ی قبل آمده بود که هر گاه به آنان گفته شود دست از این خرافات بردارید می گویند: «وَجَدْنٰا عَلَیْهِ آبٰاءَنٰا»

پیام ها:

1 قرآن،مردم را به پیروی از دستوراتِ خدا و رسول فرامی خواند. «تَعٰالَوْا إِلیٰ...» 2 پذیرفتن دعوت اسلام،سبب تعالی و رشد است.(کلمه« تَعٰالَوْا »به معنای حرکت به سمت عُلوّ و رشد است) 3 اصل،فرهنگ الهی است،نه فرهنگ پیشینیان. «مٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ» 4 قرآن به تنهایی کافی نیست،سنّت و سیره و حکومت رسول اللّه هم ملاک عمل است. «تَعٰالَوْا إِلیٰ مٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ» 5 اهل خرافات و افراد مرتجع و واپسگرا،حاضر به شنیدن حقّ نیستند. «قٰالُوا حَسْبُنٰا»

ص :177

6 نه سنّت گرایی اصل است و نه نوگرایی،اصل،علم و هدایت است. «لاٰ یَعْلَمُونَ» ، «لاٰ یَهْتَدُونَ» 7 و جدان خود را حاکم کنیم. «أَ وَ لَوْ کٰانَ آبٰاؤُهُمْ...» 8 ادب و احترام به گذشتگان آری،پیروی از افکار جاهلانه ی آنان و وفاداری نابجا خیر. «أَ وَ لَوْ کٰانَ آبٰاؤُهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ» 9 تقلید کورکورانه،نشانه ی بی عقلی است. «لاٰ یَعْقِلُونَ» در آیه ی قبل،و تعصب روی نیاکان در این آیه.

10 تقلید جاهل از جاهل بی معناست. «وَجَدْنٰا عَلَیْهِ آبٰاءَنٰا») ... («آبٰاؤُهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ» 11 جاهل هدایت پذیر،بی خطر است.خطر آنجاست که جاهلان،هدایت پذیر نباشند. «لاٰ یَعْلَمُونَ» ، «لاٰ یَهْتَدُونَ»

[سوره المائدة (5): آیه 105]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لاٰ یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اِهْتَدَیْتُمْ إِلَی اَللّٰهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (105)

ای کسانی که ایمان آورده اید! بر شما باد(حفظ)خودتان.چون شما هدایت یافتید،آن که گمراه شد زیانی به شما نمی رساند.بازگشت همه ی شما به سوی خداست،و او شما را به آنچه می کردید،آگاه می سازد.

نکته ها:

بعضی این آیه را دستاویز قرار داده و می گویند:وظیفه ی هر کس تنها حفظ خود است،و ما مسئول گناه دیگران و امر و نهی آنان نیستیم! در پاسخ آنان می گوییم:با وجود آیات و روایات متعدّد که همه نشان از وجوب امر به معروف و نهی از منکر دارد،باید گفت:مراد این آیه رها کردن این دو وظیفه نیست،بلکه مراد آن است که اگر امر و نهی صورت گرفت،ولی

ص :178

اثر نکرد شما دیگر وظیفه ای جز حفظ خود ندارید. (1)علاوه بر آنکه حفظ جامعه از گناه به وسیله ی امر به معروف و نهی از منکر،یکی از مصادیق«حفظ خویشتن»است.

پیام ها:

1 در راه حقّ،از تنهایی نترسیم. «عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لاٰ یَضُرُّکُمْ» 2 اگر حریف دیگران نمی شویم،حریف نفس خود باشیم. «عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ...» 3 انحراف جامعه،مجوز گناه کردن افراد نیست. «عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لاٰ یَضُرُّکُمْ...» 4 در قیامت،هر کس مسئول کار خویش است. «عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ» 5 در پی کشف و افشای عیوب دیگران نباشیم. (2)«عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ» 6 اوّل خودسازی،سپس جامعه سازی. «عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ» 7 اهل ایمان بر رفتار و کردار ناروای گمراهان و عقائد باطل آنان مؤاخذه نخواهند شد. «عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ» 8 در راه نجات دیگران،خودتان غرق نشوید. «عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لاٰ یَضُرُّکُمْ» 9 چنان باید تربیت شویم که فساد محیط و جامعه در ما تأثیر نگذارد. «لاٰ یَضُرُّکُمْ» 10 از خارج،کسی به شما آسیب نمی زند.اگر شکست بخورید،از خودتان است. «عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لاٰ یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ» 11 روحیّه ی خود را به خاطر انحراف دیگران از دست ندهیم. «عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لاٰ یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ» 12 راه اسلام چنان منطقی و استوار است که شبهه و انحراف دیگران به آن خلل نمی رساند. «لاٰ یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ» 13 گرچه منحرفان در کمین هستند،امّا راه مصونیّت یافتن،هدایت پذیری

ص :179


1- 1) .این مضمون را در حدیثی از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله نیز می خوانیم.تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

است. «لاٰ یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ» 14 ایمان به معاد،عامل خودسازی است. «إِلَی اللّٰهِ مَرْجِعُکُمْ» 15 پیروی از نیاکان و تقلید کورکورانه از دیگران،در قیامت نجات بخش انسان نیست،بلکه هر کس باید پاسخگوی راه و عمل خویش باشد. «عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ») ... («فَیُنَبِّئُکُمْ» 16 رفتار و کردار انسان در دنیا،فرجام او را در قیامت روشن می کند. «فَیُنَبِّئُکُمْ بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»

[سوره المائدة (5): آیه 106]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا شَهٰادَةُ بَیْنِکُمْ إِذٰا حَضَرَ أَحَدَکُمُ اَلْمَوْتُ حِینَ اَلْوَصِیَّةِ اِثْنٰانِ ذَوٰا عَدْلٍ مِنْکُمْ أَوْ آخَرٰانِ مِنْ غَیْرِکُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِی اَلْأَرْضِ فَأَصٰابَتْکُمْ مُصِیبَةُ اَلْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُمٰا مِنْ بَعْدِ اَلصَّلاٰةِ فَیُقْسِمٰانِ بِاللّٰهِ إِنِ اِرْتَبْتُمْ لاٰ نَشْتَرِی بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ کٰانَ ذٰا قُرْبیٰ وَ لاٰ نَکْتُمُ شَهٰادَةَ اَللّٰهِ إِنّٰا إِذاً لَمِنَ اَلْآثِمِینَ (106)

ای کسانی که ایمان آورده اید! هر گاه(نشانه های)مرگ یکی از شما فرا رسد،از میان خود دو نفر عادل را هنگام وصیّت به شهادت و گواهی فرا خوانید.و اگر در مسافرت بودید و مصیبت مرگ به سراغ شما آمد(و شاهد مسلمانی نبود)دو تن از غیر(همکیشان)تان را به گواهی بطلبید و اگر(در صداقت آنان)شک کردید،پس از نماز آن دو را نگاهدارید تا به خداوند قسم یاد کنند که ما حاضر نیستیم حقّ را به هیچ قیمتی بفروشیم، هر چند در مورد فامیل باشد و هرگز شهادت الهی را پنهان نمی کنیم،که در این صورت از گنهکارانیم.

ص :180

نکته ها:

مسلمانی به نام«ابن ابی ماریه»همراه دو مسیحی به نام های تمیم و عدی که برادر بودند، به سفر تجاری رفتند.مسلمان بیمار شد،وصیّت نامه ای نوشت و آن را میان وسایل خود پنهان کرد و اموال خود را به آن دو مسیحی داد که به وارثان بدهند.پس از مرگش،آن دو نفر در میان اثاثیه ی او اجناس گرانبهایی دیده،و برداشتند،پس از مراجعت به مدینه،باقی آنها را به وارثان دادند.ورثه،وصیت نامه را در میان وسایل دیدند که صورت همه ی اثاثیه در آن ثبت شده بود.چون مطالبه کردند،آن دو مسیحی انکار کردند،شکایت را نزد پیامبر بردند،در این هنگام بود که آیه ی فوق نازل شد. (1)

طبق حدیثی از اصول کافی،پیامبر از آن دو سوگند گرفت و تبرئه شان کرد،ولی چون دروغشان از طریق نامه کشف شد،حضرت بار دیگر آن دو را احضار کرد.وارثان سوگند یاد کردند که اجناس دیگری هم بوده و آنها را پس گرفتند. (2)

پیام ها:

1 آستانه ی مرگ،آخرین فرصت برای وصیّت کردن است. «إِذٰا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِیَّةِ» 2 مرگ،برای همه ی مردم یکسان است. «حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ» 3 هنگام وصیّت،مؤمن باید دقّت های لازم را به کار بندد. «حِینَ الْوَصِیَّةِ اثْنٰانِ ذَوٰا عَدْلٍ مِنْکُمْ» 4 برای ادای حقّ مردم،دو شاهد عادل بگیرید. «اثْنٰانِ ذَوٰا عَدْلٍ» 5 برای ادای حقّ مردم،اگر مسلمان حضور نداشت،با غیر مسلمان کار را محکم کنید. «غَیْرِکُمْ» (لکن غیر مسلمانی که خداوند را قبول داشته باشد تا بتواند به نام مقدّس او سوگند یاد کند) «فَیُقْسِمٰانِ بِاللّٰهِ»

ص :181


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .تفسیر نمونه.

6 مراعات حقوق مردم همه جا مهم است و مکان بردار نیست. «ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ» 7 برای پرداخت حقّ،هر گونه شک را دفع کنید. «تَحْبِسُونَهُمٰا») ... («إِنِ ارْتَبْتُمْ» 8 سوگند،یکی از راه های شک زدایی است. «فَیُقْسِمٰانِ» 9 تنها سوگند به نام«اللّٰه»ارزشمند و معتبر است. «فَیُقْسِمٰانِ بِاللّٰهِ» 10 برای ادای حقّ از صحنه های مذهبی و ملکوتی و مکان ها و زمان های مقدّس کمک بگیریم. (1)«مِنْ بَعْدِ الصَّلاٰةِ فَیُقْسِمٰانِ بِاللّٰهِ» 11 از بهترین فرصت ها برای ادای حقّ باید بهره گرفت. «بَعْدِ الصَّلاٰةِ» (نماز در پاکی و پرهیز از دروغ نقش دارد) 12 یکی از عوامل انحراف،رسیدن به پول است. «لاٰ نَشْتَرِی بِهِ ثَمَناً» 13 یکی از عوامل انحراف،محبّت و علاقه های فامیلی است. «لاٰ نَشْتَرِی بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ کٰانَ ذٰا قُرْبیٰ» 14 تنها موردی که متن«سوگندنامه»از طریق وحی،دیکته شده است،«حقّ الناس»است. «لاٰ نَشْتَرِی...» 15 کتمان حقّ و خیانت در گواهی،عادل را فاسق می کند و در همه ادیان الهی، حرام شمرده شده است.(« ذَوٰا عَدْلٍ »،می شود« لَمِنَ الْآثِمِینَ »)

ص :182


1- 1) .حضرت علی علیه السلام به شخصی که تقاضای بیت المال(علاوه بر سهم عادی خود)داشت فرمود:روز جمعه نزد او آید.سپس او را به نماز جمعه برد و جمعیّت را به او نشان داد و فرمود:معنای تقاضای نابجای تو سرقت از اموال این مردم است.در این صحنه می بینیم که حضرت از نماز و جمعیّت و جمعه برای تأثیرگذاری کلام نورانی خود بهره گرفته است.

[سوره المائدة (5): آیه 107]

اشاره

فَإِنْ عُثِرَ عَلیٰ أَنَّهُمَا اِسْتَحَقّٰا إِثْماً فَآخَرٰانِ یَقُومٰانِ مَقٰامَهُمٰا مِنَ اَلَّذِینَ اِسْتَحَقَّ عَلَیْهِمُ اَلْأَوْلَیٰانِ فَیُقْسِمٰانِ بِاللّٰهِ لَشَهٰادَتُنٰا أَحَقُّ مِنْ شَهٰادَتِهِمٰا وَ مَا اِعْتَدَیْنٰا إِنّٰا إِذاً لَمِنَ اَلظّٰالِمِینَ (107)

پس اگر معلوم شد که آن دو شاهد(غیر مسلمان در سفر)گناه و خیانت کرده اند (و سوگندشان ناحقّ بوده)،دو نفر دیگر که(مسلمان هستند و شهادت بر ضررشان تمام شده و به میّت نزدیک ترند)برخاسته و به خدا سوگند یاد نمایند که قطعاً گواهی ما(وارثان مسلمان)از گواهی آن دو(غیر مسلمانی که خیانتشان آشکار شده)به حقّ نزدیک تر است(و بگویند)ما(از حدّ و حقّ)تجاوز نکرده ایم که اگر چنین کنیم قطعاً از ستمکارانیم.

نکته ها:

کلمه ی«عثور»به معنای آگاهی بدون تجسّس است. (1)

مخفی نماند که گواهی و سوگند اولیای میّت،بر اساس اطلاعی است که از قبل،درباره ی اموال او هنگام سفر یا غیر سفر داشته اند.

برای کلمه« اَلْأَوْلَیٰانِ »در آیه دو معنا می توان کرد:

الف:دو نفر وارث که گواهی بر ضررشان داده شده ولی بخاطر وارث بودن به میّت نزدیک تر و اولی هستند.

ب:مراد همان دو گواهی هستند که میّت از آنان درخواست گواه شدن کرده و لحظه مرگ حاضر بوده اند و به خاطر همین حضور یا درخواست،اولویّت پیدا کرده اند.بنا بر این ترجمه چنین می شود:اگر معلوم شد که دو نفر اوّل مرتکب گناه شدند پس دو نفر دیگر به جای آنان به گواهی دادن قیام کنند که آن دو نفر از کسانی باشند که دو شاهد نخست علیه آنان مرتکب گناه شده اند.

شهادت و گواهی باید از هر دو نفر و با اسم مبارک اللّٰه باشد و محتوای سوگند همان باشد که در آیه آمده است که اولاً سوگند ما راست است و ما قصد تجاوز به حقوق مردم را نداریم ثانیاً اگر سوگند ما دروغ بود اقرار به ستمگری خود داریم.

ص :183


1- 1) .مفردات راغب.
پیام ها:

1 شما حقّ تجسّس و کنجکاوی ندارید،ولی اگر اطلاعی پیدا شد،وظیفه عوض می شود. «فَإِنْ عُثِرَ...» 2 شهادت دروغ،نوعی تجاوز و ظلم به حقوق مردم است. «اعْتَدَیْنٰا») ... («لَمِنَ الظّٰالِمِینَ»

[سوره المائدة (5): آیه 108]

اشاره

ذٰلِکَ أَدْنیٰ أَنْ یَأْتُوا بِالشَّهٰادَةِ عَلیٰ وَجْهِهٰا أَوْ یَخٰافُوا أَنْ تُرَدَّ أَیْمٰانٌ بَعْدَ أَیْمٰانِهِمْ وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ اِسْمَعُوا وَ اَللّٰهُ لاٰ یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلْفٰاسِقِینَ (108)

این(روش به صواب)نزدیکتر است برای اینکه شهادت را به نحو درست ادا کنند و یا بترسند که بعد از سوگند خوردنشان سوگندهایی(به وارثان میّت)برگردانده شود(و جای سوگند آنان را بگیرد).و از خداوند پروا کنید و(فرمان های او را)گوش کنید و خداوند،گروه فاسق را هدایت نمی کند.

نکته ها:

این آیه،فلسفه سختگیری و دقّت در امر شهادت و شاهد گرفتن را که در آیات قبل مطرح بود بیان می کند و اینکه سوگند بعد از نماز در حضور مردم،سبب می شود که شهادت ها واقعی باشد،چون اگر سوگند و شهادت آنان پذیرفته نشود،آبروی آنان در جامعه می رود.

پیام ها:

1 مراسم و تشریفاتی که عامل حفظ و تثبیت حقّ مردم شود،ارزشمند است.

«ذٰلِکَ أَدْنیٰ أَنْ...»

2 یکی از عوامل بازدارنده از گناه،نگرانی از رسوایی در جامعه است. «أَوْ یَخٰافُوا أَنْ تُرَدَّ أَیْمٰانٌ» 3 چنان زندگی کنیم که نااهلان عادل نما نتوانند با سوگند دروغ،زحمات ما را

ص :184

هدر دهند و بدانند که اظهارات نادرستشان توسط گروه بهتری ردّ می شود.

«أَنْ تُرَدَّ أَیْمٰانٌ بَعْدَ أَیْمٰانِهِمْ»

4 در امر وصیّت،سوگند و شهادت،تقوا داشته باشیم. «وَ اتَّقُوا اللّٰهَ» 5 شهادت ناحقّ،نشانه ی فسق است. «وَ اللّٰهُ لاٰ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفٰاسِقِینَ»

[سوره المائدة (5): آیه 109]

اشاره

یَوْمَ یَجْمَعُ اَللّٰهُ اَلرُّسُلَ فَیَقُولُ مٰا ذٰا أُجِبْتُمْ قٰالُوا لاٰ عِلْمَ لَنٰا إِنَّکَ أَنْتَ عَلاّٰمُ اَلْغُیُوبِ (109)

روزی(فرا رسد)که خداوند،پیامبران را گرد آورد پس بگوید:به دعوت شما چه پاسخی داده شد؟ گویند:ما علمی(به حقیقت امر)نداریم،همانا دانای غیب ها تویی تو.

نکته ها:

امام باقر علیه السلام در باره ی تأویل این آیه فرمود:پرسش خداوند از پیامبران،پرسش درباره ی اوصیای آنهاست که جانشین انبیا بودند،رسولان الهی نیز پاسخ می دهند:ما درباره آنچه پس از ما درباره ی اوصیای ما کردند،خبر نداریم. (1)

علم حقیقی از آنِ خداست و هر که علمی دارد از او دارد،همان گونه که غیب را تنها او می داند و علم آن را به هر کس بخواهد می دهد.

پیام ها:

1 در قیامت از انبیا سؤال می شود که رفتار مردم نسبت به آنان چگونه بوده است.

«مٰا ذٰا أُجِبْتُمْ»

2 علم انبیا نسبت به علم الهی هیچ است. «لاٰ عِلْمَ لَنٰا»

ص :185


1- 1) .کافی،ج 8،338.

[سوره المائدة (5): آیه 110]

اشاره

إِذْ قٰالَ اَللّٰهُ یٰا عِیسَی اِبْنَ مَرْیَمَ اُذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَ عَلیٰ وٰالِدَتِکَ إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ اَلْقُدُسِ تُکَلِّمُ اَلنّٰاسَ فِی اَلْمَهْدِ وَ کَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُکَ اَلْکِتٰابَ وَ اَلْحِکْمَةَ وَ اَلتَّوْرٰاةَ وَ اَلْإِنْجِیلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ اَلطِّینِ کَهَیْئَةِ اَلطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیهٰا فَتَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِی وَ تُبْرِئُ اَلْأَکْمَهَ وَ اَلْأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَ إِذْ تُخْرِجُ اَلْمَوْتیٰ بِإِذْنِی وَ إِذْ کَفَفْتُ بَنِی إِسْرٰائِیلَ عَنْکَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ فَقٰالَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ سِحْرٌ مُبِینٌ (110)

زمانی که خداوند فرمود:ای عیسی پسر مریم! نعمتم را بر تو و بر مادرت یاد کن.آن گاه که تورا با«روح القدس»(جبرئیل)تأیید کردم.در گهواره(به اعجاز)و در بزرگسالی(به وحی)با مردم سخن گفتی،و آن گاه که کتاب و حکمت و تورات و انجیل به تو آموختم،و(فراموش مکن زمانی را که)به اذن من از گِل(چیزی)به صورت پرنده ساختی و در آن دمیدی،پس با اذن من پرنده ای شد،و با اذن من کور مادرزاد و پیسی گرفته را شفا می دادی، و آن گاه که به اذن من،مردگان را(زنده)از گور بیرون می آوردی،و(به یاد آور)زمانی که(دست ظلم)بنی اسرائیل را از تو کوتاه کردم،آن گاه که تو دلایل روشن برایشان آوردی،پس کافران از ایشان(درباره ی معجزات تو)گفتند:این،چیزی جز سحر آشکار نیست.

نکته ها:

از این آیه تا آخر سوره،درباره حضرت عیسی علیه السلام است.

در این آیه،انواع لطف الهی،و در آغاز همه،تأیید به روح القدس درباره حضرت مسیح بیان شده است.

ص :186

در آغاز آیه می فرماید:ای عیسی! یاد کن از نعمت هایی که به تو و به مادرت دادم،ولی آنچه از نعمت ها در آیه به چشم می خورد همه ی نعمت ها مربوط به حضرت عیسی است (نه مادرش)،شاید به خاطر آن که نعمت به فرزند در حقیقت نعمت به مادر است.شاید هم مراد آیه،نعمت هایی باشد که در سوره آل عمران درباره ی حضرت مریم آمده است. (1)

شاید مراد از کتاب،کتب غیر تورات و انجیل باشد و نام تورات و انجیل با آنکه آن دو نیز کتابند به خاطر اهمیّت برده شده است.

از حضرت علی علیه السلام پرسیدند:آن حیوانی که بدون قرار گرفتن در رحم(یا تخم)پیدا شد چیست؟ فرمود:پرنده ای که حضرت عیسی با دمیدن در مجسمه به وجود آورد. (2)

پیام ها:

1 یاد الطاف خدا به اولیایش،مایه ی دلگرمی برای رهروان حقّ است. «إِذْ» 2 پیامبران هم نباید از یاد نعمت های خدا غافل شوند. «یٰا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ...» 3 زن به مقامی می رسد که دوش به دوش پیامبر مطرح می شود. «عَلَیْکَ وَ عَلیٰ وٰالِدَتِکَ» ،بلکه یک زن و فرزند پیامبرش،با هم یک آیه شمرده می شوند. «وَ جَعَلْنٰاهٰا وَ ابْنَهٰا آیَةً» (3)4 حضرت عیسی،با تکلّم در گهواره،هم نبوّت خویش و هم عفت و عصمت مادرش را ثابت کرد. «تُکَلِّمُ النّٰاسَ فِی الْمَهْدِ» 5 سخنان عیسی در گهواره نمایی از وحی بود. «أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ...» 6 اراده ی الهی،نیاز به تجربه،قدرت و گذشت زمان را حل می کند و حضرت عیسی،بدون تجربه و تمرین و صرف زمان،در کودکی همان حرف های صحیح را می گوید که در پیری می زند،نه حرف کودکانه. «فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلاً» 7 پیامبران،هم باید علم داشته باشند «الْکِتٰابَ» ،هم بینش «الْحِکْمَةَ» ،هم گفته های

ص :187


1- 1) .آل عمران،42 45.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .انبیاء،91.

پیشینیان را بدانند «التَّوْرٰاةَ» ،و هم پیام جدید داشته باشند. «الْإِنْجِیلَ» 8 تعبیر آفرینش و خلق،به غیر خدا هم نسبت داده می شود. «إِذْ تَخْلُقُ» 9 اذن خداوند،مجوّز ساختن مجسّمه پرندگان بوده است. «تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی» 10 اولیای خاص خدا،ولایت تکوینی دارند. (جملات« تَخْلُقُ» ، «فَتَنْفُخُ» ، «تُبْرِئُ» ، «تُخْرِجُ » به حضرت عیسی خطاب شده است).

11 در اعجاز عیسی علیه السلام،هم نفس مسیحایی او و هم هنر مجسمه ساختن نقش داشته است. «کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ») ... («فَتَنْفُخُ» 12 نفس مسیحایی،جماد را پرواز داد،ولی دلهای بنی اسرائیل را نه. «فَتَنْفُخُ فِیهٰا فَتَکُونُ طَیْراً» 13 آنجا که خطر شرک زیاد است،تکرار توحید لازم است.(تکرار «تَخْلُقُ») ... (« بِإِذْنِی») ... («تُبْرِئُ») ... («بِإِذْنِی») ... («تُخْرِجُ الْمَوْتیٰ بِإِذْنِی» 14 وقتی خداوند،قدرت احیاگری و شفا دادن را به انبیا می دهد،توسّل و استمداد مردم نیز باید جایز باشد. «تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ») ... («فَتَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِی وَ تُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتیٰ بِإِذْنِی» (مگر می شود خداوند به کسی قدرت بدهد،امّا مردم را از توجّه به آن منع کند؟!) 15 زنده شدن مردگان و«رجعت»،در همین دنیا صورت گرفته است. «تُخْرِجُ الْمَوْتیٰ» 16 سوء قصد بنی اسرائیل به حضرت عیسی علیه السلام،از سوی خدا دفع شد. «کَفَفْتُ بَنِی إِسْرٰائِیلَ عَنْکَ»

[سوره المائدة (5): آیه 111]

اشاره

وَ إِذْ أَوْحَیْتُ إِلَی اَلْحَوٰارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بِی وَ بِرَسُولِی قٰالُوا آمَنّٰا وَ اِشْهَدْ بِأَنَّنٰا مُسْلِمُونَ (111)

ص :188

و(به یاد آور)زمانی که به حواریّون(یاران مخصوص حضرت عیسی) وحی فرستادم که ایمان آورید،گفتند:ایمان آورده ایم،و شاهد باش که ما مسلمان و تسلیم هستیم.

نکته ها:

مراد از وحی به حواریّون،ممکن است الهام به قلب خود آنها باشد نه پیام وحی از طریق حضرت عیسی علیه السلام.چنان که امام صادق علیه السلام درباره ی این وحی فرمود:«الهموا»یعنی به آنان الهام شد. (1)

تعداد حواریّون به فرموده امام رضا علیه السلام دوازده نفر بود و سبب نامگذاری آنان به حواریّون، پاک بودن آنان از درون و پاک کردن جامعه از گناهان از طریق موعظه و تذکّر بود. (2)

پیام ها:

1 گاهی خداوند به دل های آماده الهام می کند. «أَوْحَیْتُ إِلَی الْحَوٰارِیِّینَ» 2 ایمان به خدا،از ایمان به رسول جدا نیست. «آمِنُوا بِی وَ بِرَسُولِی» 3 وقتی هدایت،باطنی و الهی شد،عمیق و سریع اثر می کند. «أَوْحَیْتُ») ... («قٰالُوا آمَنّٰا» 4 ارشاد بدون نور الهی از درون،یا بی اثر،یا کم اثر یا ناپایدار است. «أَوْحَیْتُ») ... («آمَنّٰا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنٰا مُسْلِمُونَ» 5 الهامات الهی به مردم،در مسیر تأیید وحی انبیاست،نه در برابر آنها.

«أَوْحَیْتُ»)

... («آمِنُوا بِی وَ بِرَسُولِی» 6 نشان ایمان باطنی،اظهار و اقرار زبانی است،آن گونه که ایمان قلبی، پشتوانه ی شعارهای ظاهری است. «وَ اشْهَدْ بِأَنَّنٰا مُسْلِمُونَ»

ص :189


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

[سوره المائدة (5): آیات 112 تا 113]

اشاره

إِذْ قٰالَ اَلْحَوٰارِیُّونَ یٰا عِیسَی اِبْنَ مَرْیَمَ هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ أَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنٰا مٰائِدَةً مِنَ اَلسَّمٰاءِ قٰالَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (112) قٰالُوا نُرِیدُ أَنْ نَأْکُلَ مِنْهٰا وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنٰا وَ نَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنٰا وَ نَکُونَ عَلَیْهٰا مِنَ اَلشّٰاهِدِینَ (113)

(یاد آور)زمانی که حواریون گفتند:ای عیسی بن مریم! آیا پروردگارت می تواند(با دعای تو)از آسمان،خوانی(از غذا)برای ما فرود آورد؟ عیسی گفت:اگر مؤمنید،از خدا پروا کنید!

گفتند:(ما نظر بدی نداریم و بهانه جو نیستیم بلکه)می خواهیم از آن بخوریم و دلهایمان اطمینان یابد و بدانیم که به ما راست گفته ای و بر آن مائده ی آسمانی از گواهان باشیم.

نکته ها:

نام گذاری این سوره به«مائده»،به خاطر همین درخواست مائده ی آسمانی است.

« مٰائِدَةً »هم به معنای غذاست،هم سفره ای که در آن غذا باشد.

چون حواریّون شیوه ی سؤالشان از عیسی علیه السلام کمی بی ادبانه بود،به جای«یا رسول اللّٰه»، گفتند:«یا عیسی»و به جای«آیا خدا لطف می کند»گفتند:«آیا می تواند؟»و به جای «پروردگار ما»،گفتند:«پروردگارت»،جواب «اتَّقُوا اللّٰهَ» شنیدند.

پیام ها:

1 ای پیامبر! از مردم خیلی توقّع نداشته باش! حواریّون عیسی هم با آنکه به آنان الهام می شد و اقرار به ایمان و اسلام داشتند،باز معجزهای دلخواهشان را می خواستند. «إِذْ قٰالَ الْحَوٰارِیُّونَ...» 2 تردید در قدرت خداوند «هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ» با دیدن آن همه معجزه از حضرت

ص :190

عیسی در گهواره و زنده کردن مرده و درخواست معجزه ی مجدّد،در شأن حواریّون نبود. «اتَّقُوا اللّٰهَ» 3 اگر سوء نیّت هم نداشته باشیم،باید در خطاب ها و گفتگوها حریم افراد را حفظ کنیم. «اتَّقُوا اللّٰهَ» 4 مؤمن،نباید خدا را آزمایش کند. «هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ») ... («اتَّقُوا اللّٰهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» 5 تقوا،نشانه ی ایمان است. «اتَّقُوا اللّٰهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» 6 اطمینان قلبی،مرحله ای بالاتر از ایمان است. «اتَّقُوا اللّٰهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ قٰالُوا نُرِیدُ أَنْ نَأْکُلَ مِنْهٰا وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنٰا» حضرت ابراهیم نیز در پاسخ سؤال خداوند که فرمود:

«أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ» ،می فرماید: «بَلیٰ وَ لٰکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی» (1)

[سوره المائدة (5): آیه 114]

اشاره

قٰالَ عِیسَی اِبْنُ مَرْیَمَ اَللّٰهُمَّ رَبَّنٰا أَنْزِلْ عَلَیْنٰا مٰائِدَةً مِنَ اَلسَّمٰاءِ تَکُونُ لَنٰا عِیداً لِأَوَّلِنٰا وَ آخِرِنٰا وَ آیَةً مِنْکَ وَ اُرْزُقْنٰا وَ أَنْتَ خَیْرُ اَلرّٰازِقِینَ (114)

عیسی بن مریم گفت:خداوندا،پروردگارا! مائده ای از آسمان بر ما فرو فرست که برای نسل کنونی و آیندگان ما عید و نشانه ای از تو باشد و ما را روزی ده،که تو بهترین روزی دهندگانی.

نکته ها:

معمولاً دعاهای قرآن با اسم«رب»آغاز می شود،ولی در این آیه با دو کلمه ی« اَللّٰهُمَّ رَبَّنٰا »آمده است.شاید به خاطر اهمیّت این حادثه و پیامدهای آن باشد.

ص :191


1- 1) .بقره،260.
پیام ها:

1 توسّل به اولیای خداوند برای قضای حوائج،جایز است. «قٰالَ الْحَوٰارِیُّونَ یٰا عِیسَی») ... («.قٰالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ اللّٰهُمَّ...» 2 برای پیامبران،مردم تاریخ و نسل ها مطرح اند. «لِأَوَّلِنٰا وَ آخِرِنٰا» 3 از نشانه های الهی،باید برای همیشه درس گرفت. «وَ آیَةً مِنْکَ» 4 عید و جشن مذهبی از نظر قرآن کار صحیحی است. «تَکُونُ لَنٰا عِیداً لِأَوَّلِنٰا وَ آخِرِنٰا» (میلاد اولیای خدا و بعثت پیامبر،کمتر از نزول مائده آسمانی نیست) 5 حضرت عیسی،در دعا به جای مسأله ی خوردن،به الهی بودن مائده توجّه می کند. «آیَةً مِنْکَ» 6 تعبیرات موهن دیگران را به صورت اصلاح شده نقل کنیم.(سؤال آنان چنین بود که «هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ» ؟ ولی در دعا حضرت عیسی علیه السلام قاطعانه و برای هدفی والاتر مائده خواست و آنچه را نشانه ی شک و وهن بود،حذف کرد).

7 در دعا،خدا را با ادب کامل و با صفت مناسب با خواسته،صدا بزنیم.ابتدای آیه« اَللّٰهُمَّ رَبَّنٰا »و آخر آیه« خَیْرُ الرّٰازِقِینَ» 8 به درخواست های مادی جهت معنوی دهیم.(حواریّون اوّلین هدف خود را خوردن و سپس اطمینان داشتن «نَأْکُلَ مِنْهٰا وَ تَطْمَئِنَّ» بیان کردند،ولی حضرت عیسی ابتدا برجا گذاشتن نشانه سرور برای تاریخ «عِیداً لِأَوَّلِنٰا وَ آخِرِنٰا» سپس نشانه قدرت خداوند «وَ آیَةً مِنْکَ» و در مرحله سوّم مسئله رزق را مطرح فرمود «وَ ارْزُقْنٰا وَ أَنْتَ خَیْرُ الرّٰازِقِینَ» و بدین گونه به همه فهماند که مسائل معنوی و اجتماعی بر مسائل گروهی و اقتصادی مقدّم است.

9 به خدا توجّه کنیم و به سراغ دیگران نرویم. «وَ أَنْتَ خَیْرُ الرّٰازِقِینَ»

ص :192

[سوره المائدة (5): آیه 115]

اشاره

قٰالَ اَللّٰهُ إِنِّی مُنَزِّلُهٰا عَلَیْکُمْ فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذٰاباً لاٰ أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ اَلْعٰالَمِینَ (115)

خداوند فرمود:من آن(مائده)را بر شما نازل می کنم،امّا هر کدام از شما بعد از آن کفر ورزد،او را چنان عذاب خواهم کرد که هیچ یک از جهانیان را آن گونه عذاب نکنم.

نکته ها:

داستان نزول مائده به صورتی که در قرآن آمده است،در انجیل نیامده است. (1)

بعضی گفته اند حواریّون با شنیدن تهدید الهی،تقاضای خویش را پس گرفتند و مائده نازل نشد،ولی این،بر خلاف ظاهر آیه و گفته ی روایات است.عبارت« إِنِّی مُنَزِّلُهٰا »نزول حتمی است نه وعده ی نزول. (2)

در روایات آمده است:پس از نزول مائده،برخی کافر شده و به صورت خوک درآمدند. (3)در بعضی روایات می خوانیم که آنچه نازل شد نان و گوشت بود. (4)

اگر برای یاران عیسی علیه السلام غذای آسمانی نازل شد،طبق روایات،برای رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله هم میوه بهشتی نازل گردید که منشأ پیدایش فاطمه ی زهرا علیها السلام شد. (5)

پیام ها:

1 دعای پیامبران مستجاب می شود. «رَبَّنٰا أَنْزِلْ عَلَیْنٰا») ... («إِنِّی مُنَزِّلُهٰا» 2 آنان که به علم و یقین و شهود می رسند،مسئولیّت سنگین تری دارند و کیفر تخلّفشان هم سخت تر است. «فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ...» پس کسانی که به مقام علم و شهود دست نیافته اند،از قهر خداوند دورترند.

3 عذاب خداوند،درجاتی دارد. «عَذٰاباً لاٰ أُعَذِّبُهُ أَحَداً»

ص :193


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .تفسیر أطیب البیان.
3- 3) .تفسیر المیزان.
4- 4) .تفاسیر نور الثقلین و مجمع البیان.
5- 5) .بحار،ج 43،ص 5.

4 آن که توقّع بیشتری دارد و مائده ی آسمانی می خواهد،باید تعهّد بیشتری هم داشته باشد. «مٰائِدَةً مِنَ السَّمٰاءِ») ... («عَذٰاباً لاٰ أُعَذِّبُهُ أَحَداً»

[سوره المائدة (5): آیه 116]

اشاره

وَ إِذْ قٰالَ اَللّٰهُ یٰا عِیسَی اِبْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنّٰاسِ اِتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلٰهَیْنِ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ قٰالَ سُبْحٰانَکَ مٰا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مٰا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مٰا فِی نَفْسِی وَ لاٰ أَعْلَمُ مٰا فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلاّٰمُ اَلْغُیُوبِ (116)

و زمانی که خداوند گفت:ای عیسی بن مریم! آیا تو به مردم گفتی:به غیر از خدا،من و مادرم را به عنوان دو معبود بگیرید؟(عیسی)گفت:(خدایا!) تو پاک و منزّهی،مرا نشاید که حرف ناروایی که سزاوار من نیست بگویم، اگر چنین گفته بودم،تو آن را می دانستی(زیرا)تو آنچه را در دل و جان من است می دانی،امّا من از آنچه در ذات توست بی خبرم،همانا،دانای تمام غیب ها تویی تو.

نکته ها:

در آیه 109 همین سوره خواندیم که خداوند پیامبران را در قیامت جمع کرده و از آنان می پرسد:از مردم چه پاسخی شنیدید؟ این آیه،گفتگوی خدا و حضرت عیسی را در آن روز بیان می کند.

گرچه مسیحیان،امروز مریم را خدا نمی دانند،ولی چون گروهی از آنان در آن زمان عقیده به خدا بودن مریم داشتند و یا به خاطر آنکه عبادت در برابر مجسّمه او به منزله ی معبود قرار دادن اوست،تعبیر به«اله»شده است. «اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلٰهَیْنِ» « دُونِ اللّٰهِ »،نشانه ی شرک است،نه نفی خدا،یعنی علاوه بر خدا،عیسی و مریم را معبود دانستن شرک است.البتّه تثلیث فعلی مسیحیان،اب و ابن و روح القدس است.

امام رضا علیه السلام فرمود:درباره ی من دو گروه هلاک می شوند و من تقصیری ندارم:یکی

ص :194

علاقمندان افراطی،دیگری کینه توزان بی جهت. (1)

تسبیح حضرت مسیح،خود نشانه دیگری است که خداوند منزّه از هر گونه شریکی است.

در آیات دیگر آمده است: «وَ قٰالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمٰنُ وَلَداً سُبْحٰانَهُ» (2)، «وَ یَجْعَلُونَ لِلّٰهِ الْبَنٰاتِ سُبْحٰانَهُ» (3)که خدا را از داشتن هر گونه فرزند،چه دختر چه پسر،منزّه می شمارد.

پیام ها:

1 گاهی سؤال و توبیخ یک بی گناه،برای هشدار به دیگران است. «أَ أَنْتَ قُلْتَ» گاهی به در می گویند تا دیوار بشنود.

2 ادّعای الوهیّت برای انسان،گرچه پیامبر باشد،ادّعایی باطل است. «مٰا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مٰا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ» 3 انبیا معصومند. «مٰا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مٰا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ» 4 انبیا از غلوّ پیروان خود بیزارند. «إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ» 5 همه ی گفته های انسان و اسرار درونش برای خداوند روشن و معلوم است.

«فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مٰا فِی نَفْسِی»

6 تسبیح و تنزیه خدا از هر نسبت ناروا،لازم است. «سُبْحٰانَکَ» 7 علم انبیا محدود است. «لاٰ أَعْلَمُ مٰا فِی نَفْسِکَ» و کسی که علمش محدود است، شایسته ی خدایی نیست.

8 افکار و اسرار مردم از امور غیبی است که خدا بدان آگاه است. «تَعْلَمُ مٰا فِی نَفْسِی») ... («إِنَّکَ أَنْتَ عَلاّٰمُ الْغُیُوبِ» 9 آگاهی کامل و گسترده بر همه ی حقایق مخصوص خداست. «إِنَّکَ أَنْتَ عَلاّٰمُ الْغُیُوبِ»

ص :195


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .انبیاء،26.
3- 3) .نحل،57.

[سوره المائدة (5): آیه 117]

اشاره

مٰا قُلْتُ لَهُمْ إِلاّٰ مٰا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً مٰا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمّٰا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ اَلرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ (117)

(حضرت عیسی به خداوند گفت:)من،به آنان نگفتم مگر آنچه مرا به آن فرمان دادی که بپرستید خداوندی را که پروردگار من و پروردگار شماست،و تا زمانی که در میان آنان بودم،شاهد و ناظر بر آنان بودم، پس چون مرا(از میانشان)باز گرفتی،تو خود بر آنان مراقب بودی و تو بر هر چیز گواهی.

نکته ها:

«توفی»به معنای اخذ و گرفتن تمام و کمال است و مرگ یکی از مصادیق آن است.خداوند حضرت عیسی علیه السلام را از میان قومشان برداشته و تا زمان قیام امام زمان علیه السلام زنده نگه می دارد و همراه آن حضرت ظهور خواهد کرد.

پیام ها:

1 پیامبران معصومند و جز فرمان خدا،کاری را انجام نمی دهند و در وحی هیچ تغییر و تصرّفی نمی کنند. «مٰا قُلْتُ لَهُمْ إِلاّٰ مٰا أَمَرْتَنِی بِهِ» 2 حضرت عیسی،خود را همچون دیگران،دست پرورده ی خدا می داند. «رَبِّی وَ رَبَّکُمْ» 3 انبیا،ناظر بر افعال مردمند. «کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً» 4 دعوت به یکتاپرستی،مهم ترین وظیفه ی انبیاست. «أَنِ اعْبُدُوا اللّٰهَ» (با اینکه مأموریّت عیسی تنها توحید نبوده،امّا آیه فقط توحید را مطرح می کند) 5 دلیل و ملاک پرستش خدا،ربوبیّت اوست. «أَنِ اعْبُدُوا اللّٰهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ»

ص :196

[سوره المائدة (5): آیه 118]

اشاره

إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبٰادُکَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ (118)

(عیسی گفت:خدایا!)اگر عذابشان کنی،پس آنان بندگان تو هستند و اگر آنان را بیامرزی،پس همانا تو خود توانمند و حکیمی.

نکته ها:

حضرت عیسی در پاسخ خداوند که فرمود:آیا تو به مردم گفتی من و مادرم را خدا بگیرد؟ با جدا کردن خود از مرد و اینکه تنها خداوند مالک آنان است،فرمود:در گرایشهای شرک آلود امّت خود نقشی نداشته است.

به روایت ابو ذر،پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله شبی تا صبح در رکوع و سجود این آیه را تلاوت می نمود.

از آن حضرت سؤال کردم چگونه بود که تا صبح این آیه را تلاوت فرمودید.حضرت فرمود:

از خداوند طلب شفاعت برای امّتم می کردم و خداوند سرانجام آن را به من داد و امّتم در صورتی که شرک نورزند،به آن نائل خواهند شد. (1)

در روایتی دیگر آمده است وقتی حضرت این آیه را تلاوت فرمود،دستان مبارک را بلند کرده و با حال گریه فرمود:«اللهم امتی»و به امّت خود دعا می کرد.خداوند جبرئیل را بر حضرت فرستاد و فرمود:«انا سنرضیک فی امتک و لا نسوؤک»ما تو را خشنود خواهیم کرد و نمی گذاریم ناراحت شوی. (2)

پیام ها:

1 انبیا،تسلیم پروردگارند. «إِنْ تُعَذِّبْهُمْ») ... («وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ» از کار خدا نمی توان سؤال کرد: «لاٰ یُسْئَلُ عَمّٰا یَفْعَلُ» (3)2 عذاب و یا آمرزش مشرکان بدست خداست. «إِنْ تُعَذِّبْهُمْ») ... («وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ» 3 انبیا،مقام شفاعت دارند،ولی گاهی گناه و جرم در حدّی است که آنان نیز پای

ص :197


1- 1) .تفسیر مراغی.
2- 2) .تفسیر ابن کثیر.
3- 3) .انبیاء،23.

خود را کنار می کشند. «إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبٰادُکَ» 4 قهر یا مهر خداوند،بر اساس عزّت و حکمت است. «أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»

[سوره المائدة (5): آیات 119 تا 120]

اشاره

قٰالَ اَللّٰهُ هٰذٰا یَوْمُ یَنْفَعُ اَلصّٰادِقِینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنّٰاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا أَبَداً رَضِیَ اَللّٰهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذٰلِکَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ (119) لِلّٰهِ مُلْکُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ مٰا فِیهِنَّ وَ هُوَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (120)

خداوند فرمود:این،روزی است که راستگویان را صداقتشان سود دهد، برایشان باغهایی است که زیر درختانش نهرها جاری است،همیشه در آن ماندگارند،خداوند از آنان راضی است،آنان نیز از او راضی اند،این رستگاری بزرگ است.

ملک و حکومت آسمان ها و زمین و آنچه در آنهاست تنها از آن خداست،و او بر هر چیز تواناست.

نکته ها:

در آیات قبل،سخنان عیسی علیه السلام در محضر خداوند مطرح شد که:

1 من جز حقّ نمی گویم. «مٰا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مٰا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ» 2 اگر ناحقّی گفته ام تو می دانی. «إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ» 3 جز یکتاپرستی که مرا امر کردی،به مردم چیزی نگفتم. «مٰا قُلْتُ لَهُمْ إِلاّٰ مٰا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللّٰهَ» 4 تا بودم مراقب و ناظر مردم بودم که منحرف نشوند. «کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً» در این آیه خداوند می فرماید:همه ی سخنان عیسی صحیح و راست است و امروز روزی است که راستی راستگویان نجات بخش است.

ص :198

پیام ها:

1 مؤمنان،اگر به خاطر صداقتشان،مشکلاتی را در دنیا تحمّل کنند،این راستی و صداقت در آخرت برای آنان کارساز است. «یَنْفَعُ الصّٰادِقِینَ صِدْقُهُمْ» 2 تنها صادقان نفع می برند،نه مدّعیان،شعاردهندگان و ریاکاران. «یَنْفَعُ الصّٰادِقِینَ...» 3 بهشت در کنار رضایت خداوند،فوز بزرگ و رستگاری است. «جَنّٰاتٌ») ... («رَضِیَ اللّٰهُ») ... («ذٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» 4 عبادت کسی شایسته است که سلطنت عالم و قدرت مطلقه ی هستی در اختیار اوست،نه دیگران،گرچه پیامبر باشند. «لِلّٰهِ مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ»

ص :199

ص :200

ص :201

ص :202

[تفسیر سوره انعام]

سیمای سوره ی انعام

این سوره،یکصد و شصت و پنج آیه دارد و همه ی آیاتش یک جا در مکّه و با تشریفات خاصّی نازل شده است.جبرئیل،این سوره را با بدرقه ی هفتاد هزار فرشته بر پیامبر خدا صلی اللّٰه علیه و آله نازل کرد.

پیام اصلی آیات این سوره،مبارزه با شرک و دعوت به توحید است.از آنجا که مشرکان جزیرة العرب به اعتقاد خود،بعضی چهارپایان را حلال و برخی را حرام می دانستند،قرآن در مقام مبارزه با اینگونه خرافات و باورهای غلط،از آیه ی 136 این سوره به بعد،احکامی را در مورد چهارپایان بیان می دارد که بدین جهت این سوره،«انعام»نام گرفته است.

روایاتی درباره ی فضیلت این سوره و نیز برآورده شدن حاجت به واسطه ی تلاوت این سوره آمده است.از جمله از امام صادق علیه السلام نقل شده که هر کس چهار رکعت نماز(با دو سلام)بخواند،آن گاه این سوره و سپس دعایی را قرائت کند،حاجاتش برآورده می شود. (1)

در هیچ سوره ای به اندازه ی این سوره،کلمه ی« قُلْ »نیامده است.تکرار 44 بار این خطاب به پیامبر،شاید به خاطر آن است که در این سوره،عقائد باطل و انحراف ها و توقّعات بی جای مشرکان بیان شده و لازم است قاطعیّت در کار باشد.این مطلب بیانگر آن است که پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله مأمور است متن وحی را بی کم و کاست بگوید.

ص :203


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.

ص :204

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده ی مهربان

[سوره الأنعام (6): آیه 1]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ جَعَلَ اَلظُّلُمٰاتِ وَ اَلنُّورَ ثُمَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ (1)

6\1

ستایش مخصوص خداوندی است که آسمان ها و زمین را آفرید و تاریکی ها و روشنی را قرار داد،امّا کافران(دیگران را)با پروردگارشان برابر و همتا می گیرند.

نکته ها:

در تمام قرآن،واژه ی« اَلنُّورَ »مفرد و واژه ی« اَلظُّلُمٰاتِ »به صورت جمع آمده است.اصولاً حقّ،یکی و راههای باطل بسیار است.آری نور،نشانه ی وحدت و ظلمات،نشانه ی پراکندگی است.« یَعْدِلُونَ »از«عدل»،به معنای همتاست.

اوّلین آیه ی این سوره،به«آفرینش نظام هستی»،دوّمین آیه به«آفرینش انسان»و سوّمین آیه به نظارت بر«اعمال و رفتار انسان»اشاره دارد.

به فرموده ی حضرت علی علیه السلام:این آیه،پاسخ به سه گروه از منحرفان است:

الف:«مادّیون»که منکر آفرینش الهی و حدوث خلقتند. «خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ...» ب:«دوگانه پرستان»که برای نور و ظلمت دو مبدأ قائلند. «جَعَلَ الظُّلُمٰاتِ وَ النُّورَ» (1)

ص :205


1- 1) .«اوِستا»ی فعلی،اهریمن را خدای ظلمات و اهورامزدا را خدای نور دانسته و میان آن دو تضادّ قائل است.تفسیر الکاشف.

ج:«مشرکین»که برای خداوند،شریک و شبیه قائلند. «ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ» (1)امام موسی بن جعفر علیهما السلام درباره ی... («بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ» فرمودند:یعنی کافران،ظلمات و نور و جور و عدل را یکسان می شمارند. (2)

پیام ها:

1 خداوند هم از عدم به وجود آورده است،هم در موجودها،کیفیّات جدید و نوآوری هایی قرار می دهد.(آفرینش ابتدایی «خَلَقَ» آفرینش تَبَعی «جَعَلَ») 2 شریک دانستن برای خدا،نوعی انکار خدا و کفر به اوست. «الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 2]

اشاره

هُوَ اَلَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَضیٰ أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ (2)

او کسی است که شما را از گل آفرید،پس از آن أجلی را(برای زندگی شما در دنیا)قرار داد و أجلی معیّن(که مربوط به آخرت یا غیر قابل تغبیر در دنیاست)نزد اوست.پس(با وجود این)شما شک و شبهه می کنید؟

نکته ها:

در آیه ی پیش،مسائل آفاقی و خلقت آسمان ها و زمین مطرح شده،اینجا خلقت انسان و حیات محدود او در این دنیا آمده است.

در قرآن،21 مرتبه از«أجل مسمّی»سخن به میان آمده است.

خداوند برای عمر انسان دو نوع زمان بندی قرار داده:یکی حتمی که اگر همه ی مراقبت ها هم به عمل آید،عمر(مانند نفت چراغ)تمام می شود.و دیگری غیر حتمی که مربوط به

ص :206


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر عیّاشی؛بحار،ج 9،ص 355.

کردار خودمان است،مثل چراغی که نفت دارد،ولی آن را در معرض طوفان قرار دهیم.

در روایات،کارهایی چون صله ی رحم،صدقه،زکات و دعا سبب طول عمر و اعمالی چون قطع رحم و ظلم،سبب کوتاه شدن عمر دانسته شده است. (1)

امام باقر علیه السلام در مورد« أَجَلاً وَ أَجَلٌ »فرمود:آنها دو أجل هستند:یکی محتوم و قطعی و دیگری موقوف(یعنی مشروط و معلّق). (2)

به نقل ابن عباس،خداوند برای انسان دو أجل قرار داده:یکی از تولّد تا مرگ،دیگری از مرگ تا قیامت.انسان با اعمال خود،گاهی از یکی می کاهد و به دیگری می افزاید.پس پایان أجل هیچکس قابل تغییر نیست. «وَ مٰا یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لاٰ یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاّٰ فِی کِتٰابٍ» (3)

پیام ها:

1 مدّت عمر و پایان زندگی،به دست ما نیست. «هُوَ الَّذِی») ... («.قَضیٰ أَجَلاً» 2 تنها خداوند بر أجل مسمّی(أجل قطعی)،آگاه است. «أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ» 3 با آنکه آفرینش و پایان کار انسان،همه از خدا و به دست اوست،پس چرا در مبدأ و معاد شک کنیم؟ «ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 3]

اشاره

وَ هُوَ اَللّٰهُ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ فِی اَلْأَرْضِ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ وَ یَعْلَمُ مٰا تَکْسِبُونَ (3)

و اوست که در آسمان ها و در زمین خداوند است.نهان و آشکار شما را می داند،و هر چه را به دست می آورید(نیز)می داند.

نکته ها:

در پاسخ به عقیده ی انحرافی چند خدایی(خدای باران،خدای جنگ،خدای صلح،خدای

ص :207


1- 1) .مستدرک الوسائل،ج 15،ص 249.
2- 2) .کافی،ج 1،ص 147.
3- 3) .فاطر،11.

زمین و...)این آیه می فرماید:خدای همه چیز و همه جا یکی است.

امام صادق علیه السلام درباره این آیه فرمود:او به تمام مخلوقات از نظر علم و قدرت و سلطه و حاکمیّت احاطه دارد. (1)

پیام ها:

1 منطقه ی فرمانروایی خداوند،تمام هستی است. «فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ فِی الْأَرْضِ» 2 خداوند چون حاکم است،آگاه است. «هُوَ اللّٰهُ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ فِی الْأَرْضِ یَعْلَمُ...» 3 آشکار و نهان انسان نزد خداوند یکسان است. (2)«یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ» 4 ایمان به احاطه علمی خداوند،هم انگیزه برای کار نیک است و هم بازدارنده از کار بد. «یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ» 5 خداوند،از آینده ی کارهای انسان آگاه است. «وَ یَعْلَمُ مٰا تَکْسِبُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیات 4 تا 5]

اشاره

وَ مٰا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیٰاتِ رَبِّهِمْ إِلاّٰ کٰانُوا عَنْهٰا مُعْرِضِینَ (4) فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمّٰا جٰاءَهُمْ فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ أَنْبٰاءُ مٰا کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (5)

و هیچ نشانه و آیه ای از نشانه های پروردگارشان برای آنها نمی آمد،جز آنکه(به جای تصدیق و ایمان)از آن اعراض می کردند.

پس همین که حقّ برای آنان آمد،آن را تکذیب کردند،پس به زودی خبرهای مهم(و تلخ درباره ی کیفر)آنچه را به مسخره می گرفتند به سراغشان خواهد آمد.

ص :208


1- 1) .تفسیر نور الثقلین؛توحید صدوق،ص 133.
2- 2) .اگر علم خداوند نسبت به آشکار و نهان آدمی تفاوت داشت،جمله ی«یعلم»تکرار می شد و می فرمود:«یعلم سرّکم و یعلم جهرکم»
نکته ها:

شاید مراد از«خبرهای بزرگ»در آیه،خبر فتح مکّه یا شکست مشرکین در جنگ بدر و امثال آن باشد. (1)

پیام ها:

1 برای لجبازان،نوع دلیل و آیه تفاوتی ندارد،آنها همه را رد می کنند. «آیَةٍ مِنْ آیٰاتِ رَبِّهِمْ» 2 لجوجان و کافران،حاضر به شنیدن و تفکّر و تحقیق کردن نیستند،همین که حقی آمد،تکذیب می کنند. «فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمّٰا جٰاءَهُمْ» 3 هم باید به مؤمنان دلگرمی داد که راهشان حقّ است، «بِالْحَقِّ» و هم کافران را تهدید کرد که خبرهای تلخ برایتان خواهد آمد. «فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ» 4 استهزا،شیوه ی همیشگی کفّار است. «کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ» 5 سقوط انسان سه مرحله دارد:اعراض،تکذیب و استهزا.در این دو آیه به هر سه مورد اشاره شده است. «مُعْرِضِینَ» ، «کَذَّبُوا» ، «یَسْتَهْزِؤُنَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 6]

اشاره

أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنٰا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنّٰاهُمْ فِی اَلْأَرْضِ مٰا لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ وَ أَرْسَلْنَا اَلسَّمٰاءَ عَلَیْهِمْ مِدْرٰاراً وَ جَعَلْنَا اَلْأَنْهٰارَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکْنٰاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَنْشَأْنٰا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ (6)

آیا ندیدند که چه بسیار امت های پیش از آنان را هلاک کردیم،با آنکه در زمین به آنان جایگاه و توانی داده بودیم که به شما نداده ایم؟ و(باران و برکت)آسمان را پی در پی برایشان فرستادیم و نهرهای آب از زیر پاهایشان جاری ساختیم،پس آنان را به کیفر گناهانشان هلاک کردیم و نسل دیگری پس از آنان پدید آوردیم.

ص :209


1- 1) .تفسیر مراغی.
نکته ها:

« قَرْنٍ »به امّتی گفته می شود که یکپارچه هلاک شده باشند. (1)به مردمی هم که در یک زمان زندگی می کنند،قرن گفته می شود و چون معمولاً یک نسل،از 60 تا 100 سال طول می کشد،از این رو به 60 یا 80 یا 100 سال یک قرن می گویند. (2)

کلمه« مِدْرٰاراً »به معنای ریزش فراوان و پی در پی باران و به مقدار نیاز است. (3)

پیام ها:

1 افرادی که از تاریخ پند نمی گیرند،توبیخ می شوند. «أَ لَمْ یَرَوْا» 2 کفّار صدر اسلام از تاریخ امّت های پیشین آگاه بودند و می توانستند درس بگیرند. «أَ لَمْ یَرَوْا» 3 توجّه به زوال نعمت ها و سرنگونی گنهکاران،از عوامل غفلت زدایی است.

«أَ لَمْ یَرَوْا»)

... («فَأَهْلَکْنٰاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ» 4 تمدّن هایی قبل از اسلام وجود داشته و سپس منقرض شده اند. «أَهْلَکْنٰا مِنْ قَبْلِهِمْ» 5 از روشهای تربیتی قرآن است که داستان های واقعی و آموزنده را برای عبرت مردم نقل می کند. «أَهْلَکْنٰا مِنْ قَبْلِهِمْ» 6 کیفر آنان که از امکانات خداداد استفاده سوء کنند،نابودی است. «کَمْ أَهْلَکْنٰا» 7 به جای«أرسلنا من السماء»،فرمود: «أَرْسَلْنَا السَّمٰاءَ» (آسمان را برای شما فرستادیم)تا نهایت لطف الهی را بیان کند.

8 عملکرد مردم،عامل تحوّلات و حوادث تاریخی است. «فَأَهْلَکْنٰاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ» 9 هلاکت مردم به سبب گناهانشان،از سنّت های الهی است. «فَأَهْلَکْنٰاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ»

ص :210


1- 1) .اقرب الموارد.
2- 2) .تفاسیر المیزان و کبیر فخر رازی.
3- 3) .تفسیر مجمع البیان ذیل آیه 52 سوره هود.

10 خداوند،علاوه بر عذاب آخرت،در این دنیا هم کیفر می دهد. «فَأَهْلَکْنٰاهُمْ» 11 اگر امکانات در دست صالحان باشد،نماز را برپا می دارند. «إِنْ مَکَّنّٰاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ» (1)ولی اگر در دست نااهلان بی ایمان باشد،فساد و گناه می کنند. «مَکَّنّٰاهُمْ») ... («فَأَهْلَکْنٰاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ» 12 امکانات مادّی،مانع قهر و عذاب الهی نیست. «مَکَّنّٰاهُمْ») ... («فَأَهْلَکْنٰاهُمْ» آن گونه که کافران خیال می کردند: «نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوٰالاً وَ أَوْلاٰداً وَ مٰا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ» (2)13 امکانات مادّی،رمز کامیابی نیست. «مَکَّنّٰاهُمْ») ... («فَأَهْلَکْنٰاهُمْ» چنان که در جای دیگر می خوانیم: «إِنَّ الْإِنْسٰانَ لَیَطْغیٰ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنیٰ» (3)14 دو نوع مرگ داریم:طبیعی،که با رسیدن أجل است و غیر طبیعی که به خاطر کیفر الهی و با حوادث غیر منتظره است. «بِذُنُوبِهِمْ» 15 قدرتمندان گنهکار فکر نکنند دنیا همیشه به کامشان است،خداوند دیگران را جایگزین آنان می کند. «فَأَهْلَکْنٰاهُمْ») ... («وَ أَنْشَأْنٰا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 7]

اشاره

وَ لَوْ نَزَّلْنٰا عَلَیْکَ کِتٰاباً فِی قِرْطٰاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقٰالَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ سِحْرٌ مُبِینٌ (7)

وَ لَوْ نَزَّلْنٰا عَلَیْکَ کِتٰاباً فِی قِرْطٰاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقٰالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ سِحْرٌ مُبِینٌ

و(کافران لجوج که در پی بهانه جویی اند حتی)اگر نوشته ای را در کاغذی بر تو نازل می کردیم که آن را با دست های خود لمس می کردند،باز هم کافران می گفتند:این،جز جادویی آشکار نیست.

نکته ها:

گروهی از مشرکان می گفتند:ما در صورتی ایمان می آوریم که نوشته ای بر کاغذ،همراه با فرشته ای بر ما نازل کنی.ولی دروغ می گفتند و در پی بهانه جویی بودند.

ص :211


1- 1) .حج،41.
2- 2) .سبأ،35.
3- 3) .علق،6 7.

« قِرْطٰاسٍ »چیزی است که بر روی آن بنویسند،چه کاغذ،چه چوب،یا پوست و سنگ، ولی امروز به کاغذ گفته می شود.

پیام ها:

1 وقتی پای لجاجت در کار باشد،هیچ دلیلی کارساز نیست،حتّی محسوسات را منکر می شوند. «فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ») ... («إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ سِحْرٌ مُبِینٌ» 2 نسبت سحر،از رایج ترین نسبت هایی بود که مشرکان به پیامبر می دادند. «إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ سِحْرٌ مُبِینٌ»

[سوره الأنعام (6): آیه 8]

اشاره

وَ قٰالُوا لَوْ لاٰ أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ وَ لَوْ أَنْزَلْنٰا مَلَکاً لَقُضِیَ اَلْأَمْرُ ثُمَّ لاٰ یُنْظَرُونَ (8)

و(کافران بهانه جو)گفتند:(اگر محمّد،رسول است)چرا فرشته ای بر او نازل نشده(تا او را در دعوت کمک کند)،در حالی که اگر فرشته ای نازل می کردیم(باز هم لجاجت خواهند کرد و)کار آنان پایان می یافت و هیچ مهلتی به آنان داده نمی شد.

نکته ها:

نزول فرشته ی مورد تقاضای کفّار،اگر به صورت انسان باشد که مانند همان پیامبر خواهد بود و اگر به صورت واقعی اش جلوه کند،طاقت دیدن آن را ندارند و با مشاهده ی آن،جان خواهند داد. (1)

روحیّه ی شیطانی تکبّر،اجازه نمی دهد انسان از بشری همانند خود پیروی کند.گاهی می گوید:چرا انبیا مثل ما غذا می خورند و در بازارها راه می روند و همچون ما لباس می پوشند؟ «وَ قٰالُوا مٰا لِهٰذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعٰامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْوٰاقِ» (2)گاهی به یکدیگر

ص :212


1- 1) .تفاسیر کبیر فخر رازی و نور الثقلین.
2- 2) .فرقان،7.

می گفتند:اگر از پیامبری مثل خودتان اطاعت کنید،زیان کرده اید. «وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخٰاسِرُونَ» (1)

پیام ها:

1 کفّار بهانه گیر،انسان را شایسته مقام رسالت نمی دانستند و تقاضای دیدن فرشته را داشتند. «لَوْ لاٰ أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ» 2 سنّت الهی چنین است که اگر معجزه ای به درخواست مردم انجام شود و انکار کنند،هلاکت قطعی سراغشان خواهد آمد. (2)«لَقُضِیَ الْأَمْرُ» (شیوه دعوت های الهی،بر اساس آزادی،تفکّر،انتخاب و مهلت داشتن است.

تقاضای راه دیگری مانند نزول فرشته یا غذای آسمانی،فرصت و مهلت را می گیرد و در این صورت تنها راه،پذیرش دعوت است و گر نه هلاکت.)

[سوره الأنعام (6): آیه 9]

اشاره

وَ لَوْ جَعَلْنٰاهُ مَلَکاً لَجَعَلْنٰاهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنٰا عَلَیْهِمْ مٰا یَلْبِسُونَ (9)

و اگر(پیامبر را)فرشته قرار می دادیم،حتماً او را به صورت مردی در می آوردیم(که باز هم می گفتند این انسانی همانند خود ماست و همان شبهه را تکرار می کردند بنا بر این)کار را بر آنان مشتبه می ساختیم همان طور که آنان(با ایرادهای خود)کار را بر دیگران مشتبه می سازند.

نکته ها:

کلمه «Bلَبْسٍ » (بر وزن درس)به معنای پرده پوشی و اشتباه کاری است ولی کلمه «Bلَبْسٍ » (بر وزن قفل)به معنای پوشیدن لباس است. (3)

اگر پیامبر و الگوی انسان ها فرشته باشد،چگونه می تواند پیشوای انسان هایی باشد که

ص :213


1- 1) .مؤمنون،34.
2- 2) .تفسیر مراغی.
3- 3) .تفسیر نمونه.

دچار طوفان غرائزند و شکم و شهوت دارند؟ ممکن است معنی آیه چنین باشد:اگر پیامبر،فرشته می شد،باید به صورت مردی ظاهر شود که او را ببینند،و این سبب به اشتباه افتادن مردم می شد که آیا او انسان است یا فرشته. «لَلَبَسْنٰا عَلَیْهِمْ»

پیام ها:

1 سنّت های الهی حکیمانه است و با تمایلات این و آن عوض نمی شود. «لَوْ جَعَلْنٰاهُ مَلَکاً» (حرف« لَوْ »نشانه آن است که ما کار خودمان را می کنیم و کاری به تقاضاهای بیجا نداریم.) 2 برای تربیت و دعوت،باید الگوهای بشری ارائه داد،که در دعوت و عمل پیشگام باشند. «لَجَعَلْنٰاهُ رَجُلاً» 3 پیامبران از میان مردم انتخاب می شوند. «لَجَعَلْنٰاهُ رَجُلاً»

[سوره الأنعام (6): آیه 10]

اشاره

وَ لَقَدِ اُسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحٰاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ مٰا کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (10)

و قطعاً پیامبرانی پیش از تو هم استهزا شدند،پس عذابی که به استهزای آن می پرداختند بر مسخره کنندگان از ایشان فرود آمد.

نکته ها:

این آیه،تسکینی برای پیامبر اسلام است،که اوّلاً:پیامبران پیشین هم مورد استهزا قرار گرفته اند.ثانیاً:نه تنها عذاب اخروی،بلکه قهر دنیوی هم دامنگیر استهزا کنندگان می شود.

پیام ها:

1 یاد مشکلات دیگران،صبر انسان را زیاد می کند و مبلغ دین نباید از استهزای مخالفان دلتنگ شود. «لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ»

ص :214

2 استهزا،یکی از جنگ های روانی دشمن و برای تضعیف روحیه ی رهبران است که باید در برابر آن مقاومت کرد. «اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ» 3 مسخره کنندگان،عاقبت ذلیل می شوند و استهزا،دامن خودشان را می گیرد.

«فَحٰاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا»

4 استهزای دین،یکی از گناهان کبیره است که وعده ی عذاب بر آن داده شده است. «فَحٰاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا...» 5 خداوند حامی انبیاست و استهزا کنندگان را هلاک می کند. «فَحٰاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا...» 6 استهزا شیوه دائمی کفّار است. «کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 11]

اشاره

قُلْ سِیرُوا فِی اَلْأَرْضِ ثُمَّ اُنْظُرُوا کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ اَلْمُکَذِّبِینَ (11)

(ای پیامبر! به آنان)بگو:در زمین بگردید،سپس بنگرید که سرنوشت تکذیب کنندگان چگونه شد؟

نکته ها:

فرمان« سِیرُوا فِی الْأَرْضِ »شش بار در قرآن آمده است.متأسّفانه کافران بیش از ما به این دستور عمل کردند و وجب به وجب کشورهای اسلامی را کاوش کردند و از منابع،ذخایر، نقاط قوّت و ضعف،آثار فرهنگی،کتب خطی و هنرهای مسلمانان آگاه شده و آنها را غارت کردند و مسلمانان در خواب غفلت ماندند.

پیام ها:

1 سفرهای علمی و آموزنده و عبرت آور،ستوده و نیکوست. «سِیرُوا») ... («ثُمَّ انْظُرُوا» 2 شکست و سقوط مخالفان حقّ حتمی است،اگر شک دارید،تاریخشان را بخوانید و با سفر،آثارشان را ببینید و عبرت بگیرید. «سِیرُوا») ... («ثُمَّ انْظُرُوا»

ص :215

3 عوامل عزّت یا سقوط جوامع،قانونمند است.اگر عواملی مثل انکار و تکذیب حقّ در زمانی سبب هلاکت شد،در زمان دیگر هم سبب می شود.

«سِیرُوا»)

... («انْظُرُوا» 4 یکی از عوامل سقوط تمدّن ها،تکذیب انبیا است. «عٰاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ» 5 جلوه های گذرا مهم نیست،پایان کار مهم است. «عٰاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 12]

اشاره

قُلْ لِمَنْ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ قُلْ لِلّٰهِ کَتَبَ عَلیٰ نَفْسِهِ اَلرَّحْمَةَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلیٰ یَوْمِ اَلْقِیٰامَةِ لاٰ رَیْبَ فِیهِ اَلَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ (12)

بگو:آنچه در آسمان ها و زمین است برای کیست؟ بگو:برای خداوند است که بر خود،رحمت را مقرّر کرده است.او قطعاً شما را در روز قیامت که شکّی در آن نیست جمع خواهد کرد.کسانی که خود را باختند(و با هدر دادن استعدادها،به جای رشد،سقوط کردند)همانان ایمان نمی آورند.

نکته ها:

موضوع وجوب رحمت بر خدا،در قرآن دو بار آنهم در این سوره(آیات 12 و 54)آمده است.

جمله ی« لاٰ رَیْبَ فِیهِ »،هم درباره ی قرآن آمده است،هم درباره ی قیامت.

خداوند همان گونه که بر ما تکالیفی واجب کرده است،وظایفی را هم بر خود مقرّر فرموده؛ از جمله:هدایت کردن: «إِنَّ عَلَیْنٰا لَلْهُدیٰ» (1)،رزق دادن: «عَلَی اللّٰهِ رِزْقُهٰا» (2)،لطف کردن: «کَتَبَ عَلیٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» (3)و پیروزی و غلبه ی دین خدا: «کَتَبَ اللّٰهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی» (4)ولی شرط بهره مند شدن از رحمت الهی،رحم به بندگان است.چنان که در حدیث

ص :216


1- 1) .لیل،12.
2- 2) .هود،6.
3- 3) .انعام،12.
4- 4) .مجادله،31.

آمده است:«من لا یرحم لا یرحم» (1)سلمان از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله نقل کرده که فرمود:رحمت خداوند،صد درجه است،یک درجه ی آن،منشأ همه ی الطاف الهی در دنیا شده است،خداوند در قیامت،با همه ی صد درجه رحمت خود با مردم معامله خواهد کرد. (2)

قرآن،رحمت الهی را بر همه چیز شامل می داند: «رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ» (3)و این رحمت،مصداق های فراوان دارد،از جمله:

باران: «یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ مٰا قَنَطُوا وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ» (4)باد: «یُرْسِلُ الرِّیٰاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ» (5)شب و روز: «وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهٰارَ» (6)پیامبر: «وَ مٰا أَرْسَلْنٰاکَ إِلاّٰ رَحْمَةً لِلْعٰالَمِینَ» (7)قرآن: «هٰذٰا بَصٰائِرُ لِلنّٰاسِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ» (8)تورات: «کِتٰابُ مُوسیٰ إِمٰاماً وَ رَحْمَةً» (9)آزادی: «فَأَنْجَیْنٰاهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنّٰا» (10)علاقه به همسر: «وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» (11)گیاهان و میوه ها: «فَانْظُرْ إِلیٰ آثٰارِ رَحْمَتِ اللّٰهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا» (12)پذیرش توبه: «لاٰ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّٰهِ» (13)

پیام ها:

1 یکی از شیوه های تبلیغی که پیامبر مأمور به آن است،طرح سؤال و جواب

ص :217


1- 1) .کنز العمّال،ج 3،ص 162 و تفسیر فی ظلال القرآن.
2- 2) .تفسیر فی ظلال القرآن.
3- 3) .اعراف،156.
4- 4) .شوری،28.
5- 5) .اعراف،57.
6- 6) .قصص،73.
7- 7) .انبیا،107.
8- 8) .جاثیه،20.
9- 9) .هود،17.
10- 10) .اعراف،72.
11- 11) .روم،21.
12- 12) .روم،50.
13- 13) .زمر،53.

است. «قُلْ لِمَنْ») ... («قُلْ لِلّٰهِ» 2 هستی بر اساس رحمت است و رحمت الهی بر همه چیز و همه جا گسترده است. «کَتَبَ عَلیٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» 3 همان گونه که آفریده های خدا در دنیا(مثل باد،باران،روز و شب،گیاهان) رحمت است،معاد هم رحمت است. «لَیَجْمَعَنَّکُمْ» 4 دلیل بر پا شدن قیامت،برخورداری مردم از رحمت است. «کَتَبَ عَلیٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ» 5 گرچه رحمت الهی گسترده و لازم است،لکن گروهی خود را محروم می کنند. «خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» 6 به جای استدلال،در پی هوا و هوس بودن و به جای اولیای خدا،سراغ طاغوت رفتن و به جای ایمان و اعتقاد به آخرت،کفر ورزیدن و به جای تسلیمِ نور،تسلیمِ نار شدن،خسارت عظیم کفّار است.(تمام آیه)

[سوره الأنعام (6): آیه 13]

اشاره

وَ لَهُ مٰا سَکَنَ فِی اَللَّیْلِ وَ اَلنَّهٰارِ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ (13)

و تنها برای اوست آنچه در شب و روز قرار گرفته و او شنوای داناست.

نکته ها:

شب و روز،مانند گهواره،انسان و موجودات را در دامن خود آرامش می بخشد.برخی موجودات در شب،و بعضی در روز استراحت می کنند.

پیام ها:

1 هم کلّ نظام از خداوند است؛ «وَ لَهُ مٰا سَکَنَ» ،هم نظارت و کنترل از آنِ اوست.

«هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»

ص :218

[سوره الأنعام (6): آیه 14]

اشاره

قُلْ أَ غَیْرَ اَللّٰهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فٰاطِرِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لاٰ یُطْعَمُ قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لاٰ تَکُونَنَّ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ (14)

بگو:آیا غیر از خدا را سرپرست خود بگیرم در حالی که او آفریدگار آسمان ها و زمین است او همه را طعام می دهد،ولی کسی به او طعام نمی دهد.بگو:همانا من مأمورم که اوّلین کسی باشم که تسلیم فرمان اوست.و(به من گفته شده که)هرگز از مشرکان مباش.

نکته ها:

در شأن نزول آیه آمده است که جمعی از اهل مکّه به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله گفتند:تو به خاطر فقر،از بت ها دست کشیده ای،ما حاضریم تو را بی نیاز کنیم تا با ما مخالفت نکنی.این آیه نازل شد و به آنان پاسخ داده شد.

پیام ها:

1 یکی از شیوه های تبلیغ و هدایت که پیامبر برای برانگیختن عقل مردم مورد استفاده قرار می دهد،بیان دلیل در قالب سؤال است. «قُلْ أَ غَیْرَ اللّٰهِ» 2 انسان به دلیل نیازها و محدودیّت ها به طور فطری به سراغ سرپرست و پناهگاه می رود،لکن بحث اصلی بر سر آن است که به سراغ چه کسی برویم. «قُلْ أَ غَیْرَ اللّٰهِ أَتَّخِذُ...» 3 خداوند آسمان و زمین را بدون الگوی قبلی آفرید. «فٰاطِرِ السَّمٰاوٰاتِ» فاطر، یعنی آفریننده مبتکر.

4 تأمین نیازها از شئون ولایت الهی است. «وَلِیًّا») ... («یُطْعِمُ» 5 جز خداوند،همه ی معبودها و مخلوقات نیازمندند. «لاٰ یُطْعَمُ»

ص :219

6 چون خداوند هم خالق بشر و هم رازق اوست و نیازهایش را برطرف می کند،به این دلیل انسان باید نسبت به خدا تعبّد و ولایت پذیری داشته باشد. «فٰاطِرِ») ... («وَ هُوَ یُطْعِمُ») ... («إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ» 7 پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله مأمور به اظهار موضع عقیدتی خود می باشد. «قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ...» 8 رهبر باید پیشگام در آیین باشد و بالاترین درجه ی اخلاص و تسلیم را داشته باشد. «أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ» 9 پذیرش ولایت غیر خدا،شرک است. «أَ غَیْرَ اللّٰهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا») ... («لاٰ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 15]

اشاره

قُلْ إِنِّی أَخٰافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذٰابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (15)

بگو:همانا اگر پروردگارم را نافرمانی کنم،از عذاب روزی بزرگ بیمناکم.

نکته ها:

خوف و ترس دو گونه است:

الف:ناپسند،مثل ترس از جهاد.

ب:پسندیده،مانند خوف از عذاب الهی.

پیام ها:

1 قانون الهی برای همه یکسان است،پیامبر خدا هم اگر معصیت کند،باید از گرفتاری آن بترسد. «أَخٰافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی» 2 ترس اولیای خدا،از قهر الهی است،نه از طاغوت ها و مردم. «أَخٰافُ») ... («رَبِّی» 3 توجّه به ربوبیّت خداوند،مقتضی پرهیز از معصیت اوست. «إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی» 4 ترس از کیفر،از عوامل بازدارنده از انحراف و خطاست. «أَخٰافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذٰابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ» 5 اظهار ترس رسول خدا از قیامت،نقش سازنده برای دیگران دارد. «قُلْ إِنِّی

ص :220

أَخٰافُ»)

... («عَذٰابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ» 6 در برابر تطمیع و وعده های دیگران،از اهرم حساب قیامت استفاده کنید.(با توجّه به شأن نزول آیه ی قبل که پیشنهاد کردند ما تو را بی نیاز می کنیم،تو از تبلیغ دست بردار،پیامبر می فرماید:من از قیامت می ترسم.) «إِنِّی أَخٰافُ») ... («عَذٰابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ»

[سوره الأنعام (6): آیه 16]

اشاره

مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذٰلِکَ اَلْفَوْزُ اَلْمُبِینُ (16)

در آن روز،از هر کس عذاب الهی برداشته شود،قطعاً مشمول رحمت الهی شده و این است رستگاری آشکار.

نکته ها:

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:سوگند به خدایی که جانم در دست اوست،هیچ کس در قیامت با عمل خود به بهشت نمی رود.پرسیدند:حتّی شما یا رسول اللّٰه؟ فرمود:حتّی من،مگر آنکه فضل و رحمت خدا مرا دریابد.سپس دستان مبارک خود را روی سر نهاد و این آیه را تلاوت کرد. (1)البتّه بدیهی است که رحمت الهی تنها به اعمال صالح و افراد نیکوکار تعلّق می گیرد.

پیام ها:

1 خطر،متوجّه همه است و نجات از عذاب الهی،لطف ویژه می طلبد. «مَنْ یُصْرَفْ») ... («فَقَدْ رَحِمَهُ» 2 تسلیم خدا شدن،زمینه ی دریافت رحمت الهی است. «إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ» ، «مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ») ... («فَقَدْ رَحِمَهُ» 3 تنها رحم الهی قهر او را برمی گرداند،قبول اعمال ما و شفاعت اولیای خدا هم پرتوی از رحمت اوست. «مَنْ یُصْرَفْ») ... («فَقَدْ رَحِمَهُ»

ص :221


1- 1) .تفاسیر مجمع البیان و نور الثقلین.

[سوره الأنعام (6): آیه 17]

اشاره

وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اَللّٰهُ بِضُرٍّ فَلاٰ کٰاشِفَ لَهُ إِلاّٰ هُوَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (17)

و اگر خداوند(برای آزمایش و رشد،یا کیفر اعمال)تو را با(اسباب)زیان و آسیب درگیر کند،جز خودش هیچ کس برطرف کننده آن نیست و اگر خیری به تو برساند،پس او بر هر چیز تواناست.

پیام ها:

1 سرچشمه ی همه ی امور یکی است،نه آنکه خیرات از منبعی و شرور از منبع دیگر سرچشمه گیرد. «وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللّٰهُ بِضُرٍّ») ... («وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ» 2 باید همه ی امیدها به خدا و همه ی خوف ها از او باشد. «فَلاٰ کٰاشِفَ لَهُ إِلاّٰ هُوَ» 3 قوانین الهی استثنا بردار نیست،پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله نیز در مواجهه با حوادث تلخ و شیرین،باید متوجّه خدا باشد. «وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللّٰهُ بِضُرٍّ») ... («وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»

[سوره الأنعام (6): آیه 18]

اشاره

وَ هُوَ اَلْقٰاهِرُ فَوْقَ عِبٰادِهِ وَ هُوَ اَلْحَکِیمُ اَلْخَبِیرُ (18)

اوست که بر بندگان خود قاهر و مسلط است و اوست حکیم آگاه.

نکته ها:

کلمه ی«قهر»،به آن نوع غلبه ای گفته می شود که مقهور،ذلیلِ در برابر قاهر باشد.

در آیه ی 14،ولایت و رزّاقیّت خدا مطرح بود: «وَلِیًّا») ... («وَ هُوَ یُطْعِمُ» در آیه ی 15،قهر و قیامت الهی: «إِنِّی أَخٰافُ») ... («عَذٰابَ» در آیه ی 16،نجات و رحمت خدایی: «...فَقَدْ رَحِمَهُ» در آیه ی 17،حلّ مشکلات و رسیدن به خیرات: «فَلاٰ کٰاشِفَ لَهُ إِلاّٰ هُوَ» و در این آیه،قدرت مطلقه ی خدا مطرح است: «وَ هُوَ الْقٰاهِرُ فَوْقَ عِبٰادِهِ»

ص :222

پیام ها:

1 از دیگران هراسی نداشته باشیم که قدرت خدا فوق همه ی قدرت هاست. «وَ هُوَ الْقٰاهِرُ فَوْقَ عِبٰادِهِ» 2 قدرت و قهاریّت خدا،همراه با حکمت و علم اوست. «الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ» 3 نفع و ضرر رساندن خداوند،بر اساس حکمت و آگاهی اوست. «یَمْسَسْکَ اللّٰهُ بِضُرٍّ») ... («یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ») ... («وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ»

[سوره الأنعام (6): آیه 19]

اشاره

قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهٰادَةً قُلِ اَللّٰهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هٰذَا اَلْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اَللّٰهِ آلِهَةً أُخْریٰ قُلْ لاٰ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمٰا هُوَ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِیءٌ مِمّٰا تُشْرِکُونَ (19)

بگو:چه موجودی در گواهی برتر و بزرگتر است؟ بگو:خداوند میان من و شما گواه است.و این قرآن به من وحی شده تا با آن شما را و هر که را که این پیام به او برسد هشدار دهم.آیا شما گواهی می دهید که با خداوند، خدایان دیگری هست؟ بگو:من گواهی نمی دهم.بگو:همانا او خدای یکتاست و بی تردید من از آنچه شما شرک می ورزید،بیزارم.

نکته ها:

مشرکان مکّه،از پیامبر اسلام برای رسالتش شاهد می طلبیدند و نبوّت آن حضرت را نمی پذیرفتند و می گفتند:حتّی یهود و نصارا تو را پیامبر نمی دانند.این آیه در زمان غربت اسلام،خبر از آینده ای روشن و رسالت جهانی اسلام می دهد.

حضرت علی علیه السلام در تفسیر عبارت« إِنَّمٰا هُوَ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ »فرمودند:اگر خدایان دیگری بودند،

ص :223

آنها هم پیامبرانی می فرستادند. (1)

عدّه ای را به عنوان اسیر نزد پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله آوردند،حضرت از آنان پرسید:آیا تا کنون دعوت به اسلام شده اید؟ گفتند:نه،حضرت فرمود:همه را به محل امن برسانند و آزادشان کنند،زیرا کسی که هنوز ندای اسلام را نشنیده است نباید اسیر نمود،سپس این آیه را تلاوت فرمود: «لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ» (2)امام صادق علیه السلام فرمودند:انذار همیشگی باید همراه با منذر همیشگی باشد.پس امامت و رهبری الهی نیز تا ابد باید همراه قرآن باشد. (3)

معمولاً در انسان ها انگیزه ی دفع ضرر،قوی تر از جلب منفعت است.لذا قرآن،به مسأله ی انذار تأکید کرده است. «لِأُنْذِرَکُمْ» در آیات دیگر نیز می خوانیم: «إِنْ أَنْتَ إِلاّٰ نَذِیرٌ» (4)، «إِنَّمٰا أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ» (5)در احادیث متعدّدی« مَنْ بَلَغَ »به ائمّه معصومین علیهم السلام تفسیر شده است. (6)

امام صادق علیه السلام نیز درباره« مَنْ بَلَغَ »فرمودند:مقصود کسی است که وظیفه امامت به او رسیده است و او همانند پیامبر،مردم را با قرآن انذار می کند. (7)

پیام ها:

1 برای حقّانیت پیامبر اسلام،گواه بودن خداوند کافی است. «قُلِ اللّٰهُ شَهِیدٌ» 2 طرح و بیان حقایق به شکل سؤال و جواب از شیوه های تبلیغی قرآن است.

«قُلْ أَیُّ شَیْءٍ»)

... («قُلِ اللّٰهُ» 3 غفلت و سهو و فراموشی و محدودیّت،هم قدرت خبرگیری انسان را کم می کند،هم قدرت گواه بودن او را،و چون خدا از این عوارض دور است، پس بزرگ ترین شاهدها خداوند است. «أَکْبَرُ شَهٰادَةً قُلِ اللّٰهُ»

ص :224


1- 1) .نهج البلاغه،نامه 31.
2- 2) .تفسیر درّ المنثور.
3- 3) .تفسیر صافی.
4- 4) .فاطر،23.
5- 5) .عنکبوت،50.
6- 6) .تفسیر عیّاشی.
7- 7) . کافی،ج 1،ص 416.

4 قرآن،بزرگ ترین گواه بر رسالت پیامبر است.«الله شهید بینی و...هذا القرآن» 5 برای مردم غافل،سخن گفتن از زاویه ی انذار مؤثّرتر است. «لِأُنْذِرَکُمْ» 6 رسالت حضرت محمد صلی اللّٰه علیه و آله جهانی و جاودانی و برای همه ی مردم در همه ی عصرها و نسل هاست. «لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ» 7 تا قانون به مردم ابلاغ نشود،توبیخ و مسئولیّتی در کار نیست. «وَ مَنْ بَلَغَ» و به اصطلاح علم اصول،عِقاب بدون بیان،قبیح است.

8 از جمله شرایط لازم برای رهبر آسمانی:ایمان به مکتب: «أُوحِیَ إِلَیَّ هٰذَا الْقُرْآنُ» ،امید به آینده «وَ مَنْ بَلَغَ» ،صلابت «قُلْ لاٰ أَشْهَدُ» و برائت از شرک است. «إِنَّنِی بَرِیءٌ مِمّٰا تُشْرِکُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 20]

اشاره

اَلَّذِینَ آتَیْنٰاهُمُ اَلْکِتٰابَ یَعْرِفُونَهُ کَمٰا یَعْرِفُونَ أَبْنٰاءَهُمُ اَلَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ (20)

کسانی که به آنان،کتاب(آسمانی)دادیم(یهود و نصاری)،محمّد را همانند فرزندان خود می شناسند(و بشارت های انبیا و کتب آسمانی پیشین را منطبق بر آن حضرت می بینند،ولی حاضر به پذیرفتن آن نیستند)پس کسانی که به(فطرت و رشد و سعادت آینده)خودشان زیان زدند،ایمان نمی آورند.

نکته ها:

این آیه،مشابه آیه ی 146 سوره ی بقره است.

هم نام و نشان پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله در تورات و انجیل بوده و علمای اهل کتاب،او را به عنوان پیامبر موعود به مردم بشارت می دادند،و هم اخلاقیّات حضرت و یارانش در کتب آنان بوده است: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّٰهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّٰاءُ عَلَی الْکُفّٰارِ رُحَمٰاءُ بَیْنَهُمْ») ... («ذٰلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرٰاةِ وَ

ص :225

مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ»... (1)

شناخت فرزند،اصیل ترین و قدیمی ترین شناخت هاست.چون او را از هنگام تولّد می شناسند،ولی شناخت برادر و پدر و مادر برای انسان،ماه ها پس از تولّد است چنان که شناخت همسر نیز پس از ازدواج می باشد.از این رو آیه می فرماید:آنان پیامبر را مانند فرزندان خود می شناسند.

پیام ها:

1 خداوند بر اهل کتاب حجّت را تمام کرده و آنان پیامبر اسلام را به خوبی می شناختند. «الَّذِینَ آتَیْنٰاهُمُ الْکِتٰابَ یَعْرِفُونَهُ» 2 پیامبر باید به گونه ای شناخته شود که هیچ شکّی در او نباشد. «یَعْرِفُونَهُ کَمٰا یَعْرِفُونَ أَبْنٰاءَهُمُ» 3 تنها شناخت و علم،مایه ی نجات انسان نیست،چه بسیار خداشناسان و پیامبرشناسان و دین شناسان که به خاطر عناد و لجاجت از زیان کارانند.

«یَعْرِفُونَهُ کَمٰا یَعْرِفُونَ أَبْنٰاءَهُمُ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ»

4 کتمان حقّ،سبب سوء عاقبت و خسارت است. «خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 21]

اشاره

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ اِفْتَریٰ عَلَی اَللّٰهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیٰاتِهِ إِنَّهُ لاٰ یُفْلِحُ اَلظّٰالِمُونَ (21)

و کیست ستمکارتر از آن کس که به خداوند دروغ بندد،یا آیات الهی را تکذیب کند؟ همانا ستمگران رستگار نمی شوند.

ص :226


1- 1) .فتح،29.
نکته ها:

در قرآن پانزده مرتبه تعبیر« مَنْ أَظْلَمُ »آمده که در مورد افترا بر خدا،بازداشتن مردم از مسجد و کتمان شهادت و حقّ است.این می رساند که ظلم فرهنگی و بازداشتن مردم از رشد و فهم،بدترین ظلم به جامعه است.

پیام ها:

1 هر چیز که عزیزتر و مقدّس تر باشد،خطر ظلم درباره ی آن بیشتر است.از این رو ظلم به خدا و افترا بر ذات مقدس الهی،بدترین ظلم هاست. «وَ مَنْ أَظْلَمُ» 2 ظلم به تفکر و فرهنگ انسان ها،بدترین ستم هاست.شرک،افترا به خدا، ادّعای نبوّت دروغین،بدعت،تفسیر به رأی،همه نمونه ای از این گونه ظلم هاست. «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَریٰ عَلَی اللّٰهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیٰاتِهِ»

[سوره الأنعام (6): آیه 22]

اشاره

وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکٰاؤُکُمُ اَلَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (22)

و روزی که آنان را یکسره محشور می کنیم،سپس به کسانی که شرک ورزیدند گوییم:کجایند شریکان شما که بر ایشان گمان(خدایی)داشتید؟

نکته ها:

بازخواست ذلّت بار مشرکین در قیامت،نشانه ی محرومیّت آنان از رستگاری است،همان محرومیّتی که در آیه ی قبل به آن اشاره شده است.

گرچه آیه،به شرک نظر دارد،ولی آنان هم که رهبری غیر اولیای خدا را بپذیرند و با اولیای معصوم الهی به مخالفت و جنگ برخیزند،به نوعی مشرکند.در زیارت جامعه ی کبیره می خوانیم:«و من حاربکم مشرک» (1)و در حدیث آمده است:«الراد علینا کالراد علی الله و

ص :227


1- 1) .مفاتیح الجنان.

هو علی حد الشرک بالله» (1)کسی که کلام و راه ما را رد کند،همچون کسی است که کلام خدا را نپذیرد و چنین شخصی به منزله ی مشرک است.

پیام ها:

1 دادگاه قیامت،علنی است. «نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ» 2 قبل از هر عقیده و عشق و پرستشی،آماده ی پاسخگویی در روز قیامت باشیم.

«وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ»)

... («أَیْنَ شُرَکٰاؤُکُمُ» 3 قیامت روز ظهور حقّ بودن توحید،حتّی برای مشرکان است. «أَیْنَ شُرَکٰاؤُکُمُ» 4 شرک،خیالی بیش نیست. «تَزْعُمُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیات 23 تا 24]

اشاره

ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلاّٰ أَنْ قٰالُوا وَ اَللّٰهِ رَبِّنٰا مٰا کُنّٰا مُشْرِکِینَ (23) اُنْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ مٰا کٰانُوا یَفْتَرُونَ (24)

پس(از آن همه فریفتگی به بتان،در پیشگاه خداوند)عذری نیابند جز آنکه (از بتان بیزاری جسته و)بگویند:سوگند به خدا! پروردگارمان،ما هرگز مشرک نبوده ایم.

بنگر که چگونه علیه خود دروغ گفتند و(تمام بت ها و شریکان که همواره می ساختند از نزد آنان محو شد و)آنچه به دروغ و افترا به خدا نسبت می دادند از دستشان رفت.

نکته ها:

امام صادق علیه السلام فرمود:مراد از«فتنه»در« لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ »،معذرت خواهی مشرکان می باشد. (2)

ص :228


1- 1) .کافی،ج 1،ص 67.
2- 2) .تفسیر مجمع البیان.

«ضل الشیء»به معنای ضایع شدن،هلاکت و نابودی چیزی است. (1)

دروغگویان به مقتضای خصلتی که در دنیا کسب کرده اند،در قیامت نیز دروغ می گویند.

«وَ اللّٰهِ رَبِّنٰا مٰا کُنّٰا مُشْرِکِینَ»

،چنان که در جای دیگر می خوانیم: «یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللّٰهُ جَمِیعاً فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَمٰا یَحْلِفُونَ لَکُمْ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلیٰ شَیْءٍ أَلاٰ إِنَّهُمْ هُمُ الْکٰاذِبُونَ» (2)حضرت علی علیه السلام در ذیل آیه در حدیثی می فرماید:بعد از این دروغ،بر لبشان مهر زده می شود و سایر اعضای آنان حقّ را بازگو می کنند. (3)

امام صادق علیه السلام فرمود:روز قیامت خداوند آن چنان عفو و بخشش می کند که به ذهن هیچ کس حتّی خطور نمی کند،تا آن اندازه که مشرکان نیز می گویند:ما مشرک نبودیم،(تا مشمول عفو الهی شوند). (4)

پیام ها:

1 قیامت،آن چنان حتمی است که گویا هم اکنون نیز حاضر است. «انْظُرْ» و نفرمود:«ستنظر».(پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله در دنیا نیز می تواند با چشم ملکوتی،شاهد صحنه های قیامت باشد.) 2 تکیه گاه های غیر الهی نابود خواهد شد. «ضَلَّ عَنْهُمْ» 3 در دادگاه الهی،نه دروغ انسان کارساز است،نه سوگند او. «ضَلَّ عَنْهُمْ مٰا کٰانُوا یَفْتَرُونَ» 4 آن همه اصرار بر تکیه گاه های غیر الهی،خیالی بیش نیست. «وَ ضَلَّ عَنْهُمْ مٰا کٰانُوا یَفْتَرُونَ»

ص :229


1- 1) .لسان العرب.
2- 2) .مجادله،18.
3- 3) .تفسیر کنز الدّقائق.
4- 4) .تفسیر عیّاشی.

[سوره الأنعام (6): آیه 25]

اشاره

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنٰا عَلیٰ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذٰانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لاٰ یُؤْمِنُوا بِهٰا حَتّٰی إِذٰا جٰاؤُکَ یُجٰادِلُونَکَ یَقُولُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ أَسٰاطِیرُ اَلْأَوَّلِینَ (25)

بعضی از آنها کسانی هستند که(به ظاهر)به سخن تو گوش می دهند، ولی ما بر دلهایشان پرده هایی قرار داده ایم تا آن را نفهمند و در گوشهایشان(نسبت به شنیدن حقّ)سنگینی قرار دادیم و آنان به قدری لجوجند که اگر هر آیه و معجزه ای را ببینند،باز هم به آن ایمان نمی آورند تا آنجا که چون نزد تو آیند با تو جدال می کنند و کسانی که کافر شدند می گویند:این نیست جز افسانه های پیشینیان.

نکته ها:

در شأن نزول این آیه آمده است که ابو سفیان،ولید بن مغیره،عتبه،شیبه و نضر بن حارث، در کنار کعبه به تلاوت قرآن پیامبر گوش می دادند،به نضر گفتند:چه می خواند؟ گفت:به خدای کعبه نمی فهمم چه می خواند،ولی چیزی جز افسانه ها و داستان های پیشینیان نیست،من مشابه این داستان ها را برای شما گفته ام.سپس این آیه نازل شد.

« أَکِنَّةً »جمع«کن»یا«کنان»به معنای پرده است.« وَقْراً »به معنای سنگینی و« أَسٰاطِیرُ » جمع«اسطوره»به معنای مطالب پی در پی و خیالی است که شنیدن آن جاذبه دارد.

پرده افکنی بر دل و سنگینی گوش،به خاطر روحیّه ی لجاجت مشرکان است.قرآن می فرماید: «فَلَمّٰا زٰاغُوا أَزٰاغَ اللّٰهُ قُلُوبَهُمْ» (1)از اینکه در آیه ی قبل،سخن از مشرکین بود ولی در این آیه درباره همان گروه تعبیر به «الَّذِینَ کَفَرُوا» نموده است معلوم می شود مشرکین همان کفّارند.

ص :230


1- 1) .صف،5.
پیام ها:

1 پیامبران و رهبران الهی باید از روحیات کفّار و مخالفین و ترفندهای آنان آگاه باشند. «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ» 2 از همه ی کفّار مأیوس نباشید،بعضی از آنان لجوجند. «وَ مِنْهُمْ» 3 شنیدن صوت قرآن،آن گاه ارزش دارد که در دل اثر کند. «أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ» 4 کفّار بر انکار خود اصرار دارند و پرده افکنی خداوند بر دل کفار،به خاطر همین عناد و اصرار خود آنان است. «إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لاٰ یُؤْمِنُوا» 5 لجاجت،درد بی درمان است و مثل آینه ی موج دار،بهترین صورت ها را هم زشت نشان می دهد. «إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لاٰ یُؤْمِنُوا» 6 اگر کسی به قصد جدال و با سوء ظن و روح منفی و موضعگیری قبلی،حتّی با پیامبر هم ملاقات کند،بهره ای نخواهد برد. «جٰاؤُکَ یُجٰادِلُونَکَ...» 7 کفّار هیچ راه صحیح و منطقی برای مقابله با پیامبر اسلام نداشتند.(پناه به جدال و تهمت نشانه عجز آنان از منطق است) «یُجٰادِلُونَکَ...» 8 قرآن،برای کافران و مشرکان نیز جذّاب است. «یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ أَسٰاطِیرُ الْأَوَّلِینَ» (« أَسٰاطِیرُ »،به معنای سخن زیباست. (1))

[سوره الأنعام (6): آیه 26]

اشاره

وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلاّٰ أَنْفُسَهُمْ وَ مٰا یَشْعُرُونَ (26)

و آنان،مردم را از آن(پیامبر و قرآن)باز می دارند و خود نیز از آن دور و محروم می شوند،(ولی بدانند که)جز خودشان را هلاک نمی سازند، و(لی)نمی فهمند.

ص :231


1- 1) .لسان العرب.
نکته ها:

« یَنْأَوْنَ »از ریشه ی«نأی»،به معنای دور کردن است.

برخی از اهل سنت،در تفسیر خود این آیه را درباره ابو طالب دانسته و گفته اند که وی مردم را از آزار پیامبر نهی می کرد ولی خودش ایمان نمی آورد و از مسلمان شدن دوری می جست و برخی آیات دیگر را هم در این باره می دانند(مثل توبه 113،قصص 56)،ولی به نظر پیروان مکتب اهل بیت،ابو طالب از بهترین مسلمانان است و دلایل ایمان ابو طالب پدر عزیز حضرت علی علیه السلام بسیار است که به بعضی از آنها اشاره می کنم:

1 جملاتی که شخص پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام درباره ایمان او فرموده اند،بهترین دلیل بر ایمان اوست.

2 حمایت های بی دریغ وی از پیامبر در شرائط بسیار سخت.

3 اقرارهای ابو طالب که در اشعار خود نسبت به پیامبر و رابطه خود با خدا دارد.

4 سفارش های او به همسر و فرزند و برادرش حمزه که از اسلام و نماز و پیامبر حمایت کنند.

5 حزن و اندوه فراوانی که برای پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله به خاطر فوت ابو طالب پیدا شد.

6 ابو بکر و عباس گواهی دادند که ابو طالب هنگام مرگ،کلمات«لا إله الاّ اللّه و محمّد رسول اللّٰه»می گفت.

7 رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله بالای منبر برای ابو طالب دعا کرد و جنازه ی او را تشییع نمود و به حضرت علی علیه السلام دستور کفن کردن او را داد.تنها بر او نماز گذاشته نشد زیرا تا آن روز نماز میّت واجب نشده بود،چنان که بر خدیجه هم نماز گزارده نشد.

8 حضرت علی علیه السلام در نامه ای به معاویه نوشتند که بسیار فرق است میان پدر من ابو طالب با پدر تو ابو سفیان.

9 رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:من در قیامت،شفیع پدر و مادر و عمویم ابو طالب هستم.

10 در حدیث می خوانیم که خداوند به رسول خود وحی کرد که آتش بر پدر و مادر و کفیل تو حرام است.

11 در مسلمان بودن فاطمه بنت اسد علیها السلام که از زنان خوش سابقه و مهاجر است،شکّی نیست

ص :232

و اگر ابو طالب مسلمان نبود،هرگز رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله اجازه نمی داد که شوهر این زن،مردی بی ایمان باشد. (1)

پیام ها:

1 کفّار و مشرکان،همواره در تلاش برای کارشکنی و بازداشتن مردم از گوش دادن به قرآن بودند. «وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ...» 2 دوری از پذیرفتن حق،سبب به هلاکت انداختن خود انسان می شود. «وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلاّٰ أَنْفُسَهُمْ» 3 شعور واقعی،یافتن راه حقّ است و گم کردن راه حقّ و رهبر حقّ،از سوی هر که باشد،بی شعوری است. «وَ مٰا یَشْعُرُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 27]

اشاره

وَ لَوْ تَریٰ إِذْ وُقِفُوا عَلَی اَلنّٰارِ فَقٰالُوا یٰا لَیْتَنٰا نُرَدُّ وَ لاٰ نُکَذِّبَ بِآیٰاتِ رَبِّنٰا وَ نَکُونَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ (27)

و اگر آنان را،آن هنگام که بر لبه ی آتش(دوزخ)نگه داشته شده اند ببینی، پس می گویند:ای کاش(بار دیگر به دنیا)بازگردانده شویم و آیات پروردگارمان را تکذیب نکنیم و از مؤمنان(واقعی)باشیم.

نکته ها:

طبق آیات قرآن،آرزوی برگشت به دنیا،هم در لحظه ی مرگ است،و هم در قبر و هم در قیامت، «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صٰالِحاً» (2)، «رَبَّنٰا أَخْرِجْنٰا مِنْهٰا فَإِنْ عُدْنٰا فَإِنّٰا ظٰالِمُونَ» (3)در آیه 23،مشرکین شرک خود را انکار می کردند،ولی در این آیه،اعتراف و تقاضای برگشت و جبران می کنند.

ص :233


1- 1) .الغدیر،ج 7 و 8؛الصحیح من السیرة،ج 1،ص 134-142.
2- 2) .مؤمنون،100.
3- 3) .مؤمنون،107.
پیام ها:

1 کفّار هنگام عرضه بر آتش،وحشت زده و ذلّت بار ناله می زنند. «إِذْ وُقِفُوا عَلَی النّٰارِ فَقٰالُوا» مراحل و مواقف قیامت متعدّد است،در بعضی از مراحل گنهکاران ناله می زنند و در بعضی مواقف مهر سکوت بر دهانشان می خورد.

2 تکذیب آیات الهی،موجب پشیمانی در آخرت است. «إِذْ وُقِفُوا») ... («فَقٰالُوا یٰا لَیْتَنٰا» 3 تا فرصت دنیا باقی است ایمان آوریم،چون در آخرت مجال برگشت نیست.

«یٰا لَیْتَنٰا نُرَدُّ»

از آرزوها و حسرت های کافران در قیامت،برگشت به دنیا و ایمان و اطاعت است. «وَ لاٰ نُکَذِّبَ») ... («وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 28]

اشاره

بَلْ بَدٰا لَهُمْ مٰا کٰانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعٰادُوا لِمٰا نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکٰاذِبُونَ (28)

(چنین نیست،)بلکه آنچه(از کفر و نفاق)قبلاً(در دنیا)پنهان می کردند، (در آن روز)برایشان آشکار شده و اگر آنان(طبق خواسته و آرزویشان) به دنیا بازگردانده شوند،بی گمان باز هم به آنچه از آن نهی شده اند بازمی گردند.و آنان قطعاً دروغگویانند.

نکته ها:

روز قیامت،روز آشکار شدن اسرار پنهانی مردم است و قرآن بارها به این حقیقت اشاره کرده است.از جمله: «وَ بَدٰا لَهُمْ سَیِّئٰاتُ مٰا عَمِلُوا» (1)، «وَ بَدٰا لَهُمْ سَیِّئٰاتُ مٰا کَسَبُوا» (2)

پیام ها:

1 در قیامت،همه ی اسرار و رازها کشف و نهان و درون انسان ها آشکار

ص :234


1- 1) .جاثیه،33.
2- 2) .زمر،48.

می شود. «بَلْ بَدٰا لَهُمْ مٰا کٰانُوا یُخْفُونَ» 2 برگشتن از آخرت به دنیا،محال است. «وَ لَوْ رُدُّوا» 3 بعضی هرگز امیدی به خوب شدن و اصلاحشان نیست و با فرصت دادن(که خودشان خواستار آنند)باز هم همانند که بودند. «لَوْ رُدُّوا لَعٰادُوا» (آری انسان بارها در دنیا به هنگام برخورد با شداید و تلخی ها،تصمیم هایی می گیرد،ولی چون به آسایش رسید،همه چیز را فراموش می کند).

4 وقتی دروغگویی خصلت انسان شد،در قیامت هم دروغ می گوید. «وَ إِنَّهُمْ لَکٰاذِبُونَ» چنان که در آیه 23 خواندیم که مشرکین در قیامت به دروغ قسم می خورند و می گویند: «وَ اللّٰهِ رَبِّنٰا مٰا کُنّٰا مُشْرِکِینَ»

[سوره الأنعام (6): آیات 29 تا 30]

اشاره

وَ قٰالُوا إِنْ هِیَ إِلاّٰ حَیٰاتُنَا اَلدُّنْیٰا وَ مٰا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ (29) وَ لَوْ تَریٰ إِذْ وُقِفُوا عَلیٰ رَبِّهِمْ قٰالَ أَ لَیْسَ هٰذٰا بِالْحَقِّ قٰالُوا بَلیٰ وَ رَبِّنٰا قٰالَ فَذُوقُوا اَلْعَذٰابَ بِمٰا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (30)

و گفتند:جز زندگی دنیوی ما،هیچ زندگی دیگری نیست و ما(پس از مرگ) برانگیحته نمی شویم.

و اگر ببینی آن گاه که در برابر پروردگارشان بازداشته شده اند،(خدا) می فرماید:آیا این(رستاخیز)حقّ نیست؟ می گویند:بلی،به پروردگارمان سوگند(که حقّ است).او می فرماید:پس به کیفر کفرورزی ها و کفران هایتان،عذاب را بچشید.

نکته ها:

در آیه 27 و 30،دو بار کلمه ی «وَ لَوْ تَریٰ» تکرار شده است تا صحنه های سخت قیامت را ترسیم و گامی برای هدایت مردم باشد.

ص :235

طبق آیه ی 30 خداوند با مجرم سخن می گوید.ولی بعضی آیات،سخن گفتن خدارا با آنان نفی می کند. «لاٰ یُکَلِّمُهُمُ اللّٰهُ» ،این مطلب یا اشاره به مواقف و صحنه های مختلف در قیامت است،و یا آنکه مراد آن است که خداوند با آنان کلام طیّب و دلشادکننده نمی گوید.

در آیه ی 22،خداوند کفّار را در برابر نفی توحید مؤاخذه نمود: «أَیْنَ شُرَکٰاؤُکُمُ» و در آیه 27 به خاطر تکذیب نبوّت مؤاخذه کرد: «لاٰ نُکَذِّبَ بِآیٰاتِ رَبِّنٰا» و در آیه 30 به سبب انکار قیامت مؤاخذه می کند. «أَ لَیْسَ هٰذٰا بِالْحَقِّ» اسلام برای انسان ها چند نوع حیات را ترسیم می کند:

1 حیات دنیا. «زَهْرَةَ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» (1)2 حیات برزخی. «مِنْ وَرٰائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلیٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ» (2)3 حیات معنوی و هدایت. «دَعٰاکُمْ لِمٰا یُحْیِیکُمْ» (3)4 حیات اجتماعی. «وَ لَکُمْ فِی الْقِصٰاصِ حَیٰاةٌ» (4)5 حیات طیبه(در سایه ی قلب آرام و قناعت). «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیٰاةً طَیِّبَةً» (5)

پیام ها:

1 مشرکین،افرادی سطحی نگر و مادّی هستند و محدوده ی حیات را تنها در همین دنیا می بینند و منکر رستاخیزند. «إِنْ هِیَ إِلاّٰ حَیٰاتُنَا الدُّنْیٰا» (اگر در جای دیگر قرآن مشرکین بت را شفیع خود می دانند: «هٰؤُلاٰءِ شُفَعٰاؤُنٰا» (6)مرادشان شفاعت در دنیاست. (7)) 2 خداوند،پیامبرش را تسلیت و دلجویی می دهد که همه ی لجاجت ها بی پاسخ نخواهد ماند. «وَ لَوْ تَریٰ» 3 مجرمان،همانند اسیران ذلیل،بازداشت و نگه داشته می شوند. «إِذْ وُقِفُوا»

ص :236


1- 1) .طه،131.
2- 2) .مؤمنون،100.
3- 3) .انفال،24.
4- 4) .بقره،179.
5- 5) .نحل،97.
6- 6) .یونس،18.
7- 7) .تفسیر المیزان.

4 در قیامت قاضی و بازپرس در درجه ی اوّل خود خداوند است. «قٰالَ أَ لَیْسَ هٰذٰا بِالْحَقِّ» 5 اعترافات کفّار و مشرکان در قیامت،سودی ندارد. «قٰالُوا بَلیٰ») ... («فَذُوقُوا» 6 کفّار،در قیامت بارها سوگند یاد می کنند. «وَ اللّٰهِ رَبِّنٰا مٰا کُنّٰا مُشْرِکِینَ» ، «قٰالُوا بَلیٰ وَ رَبِّنٰا» 7 کیفرهای قیامت،به خاطر مداومت در کفر و انکار معاد در دنیاست. «وَ مٰا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ») ... («فَذُوقُوا الْعَذٰابَ بِمٰا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 31]

اشاره

قَدْ خَسِرَ اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقٰاءِ اَللّٰهِ حَتّٰی إِذٰا جٰاءَتْهُمُ اَلسّٰاعَةُ بَغْتَةً قٰالُوا یٰا حَسْرَتَنٰا عَلیٰ مٰا فَرَّطْنٰا فِیهٰا وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزٰارَهُمْ عَلیٰ ظُهُورِهِمْ أَلاٰ سٰاءَ مٰا یَزِرُونَ (31)

قطعاً کسانی که دیدار خداوند(در قیامت)را تکذیب کردند زیانکار شدند، همین که ساعت موعود ناگهان به سراغشان آید،در حالی که بار سنگین گناهان خویش را بر پشتشان می کشند،گویند:دریغا از آن کوتاهی ها که در دنیا کرده ایم،آگاه باشید که چه بد باری است آنچه به دوش می کشند.

نکته ها:

مراد از« بِلِقٰاءِ اللّٰهِ »،ملاقات معنوی و شهود باطنی در قیامت است،چون در قیامت همه ی وابستگی های انسان به مال و مقام و بستگان قطع می شود و با روبرو شدن با پاداش و کیفر الهی،حاکمیّت مطلقه ی الهی را درک می کند.

حسرت،برای از دست دادن منافع است و ندامت برای پیش آمدن ضررها. (1)

به قیامت،«ساعت»می گویند،چون در ساعتی و لحظه ای برق آسا ایجاد می شود.(در

ص :237


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.

آیه ی 77 سوره نحل آمده است: «وَ مٰا أَمْرُ السّٰاعَةِ إِلاّٰ کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ» ،برپایی قیامت،مانند چشم به هم زدن یا نزدیک تر از آن است).

در حدیثی از پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله آمده است:اهل آتش،جایگاه خود(آن جایگاهی که خداوند برای هر شخصی در بهشت قرار داده است،)را در بهشت می بینند و می فهمند زیان کرده اند می گویند:« یٰا حَسْرَتَنٰا ». (1)

پیام ها:

1 کسی که قیامت را نپذیرد،هستی خود را با دنیای فانی معامله کرده و این بزرگ ترین خسارت است. «قَدْ خَسِرَ» 2 قیامت،ناگهانی فرا می رسد و کسی از زمان آن آگاه نیست،پس باید همیشه آماده بود. «جٰاءَتْهُمُ السّٰاعَةُ بَغْتَةً» 3 روز قیامت،روز حسرت است. «یٰا حَسْرَتَنٰا» 4 اعتراف و حسرت،نشانه ی آزادی انسان در عمل است زیرا می توانست خوب عمل کند و نکرد. «یٰا حَسْرَتَنٰا» 5 قیامت روز حسرت و افسوس خوردن است،امّا حسرت ها در آن روز بی نتیجه است. «قٰالُوا یٰا حَسْرَتَنٰا») ... («وَ هُمْ یَحْمِلُونَ...» 6 گناهان،در قیامت تجسّم یافته و بر انسان بار می شوند. «یَحْمِلُونَ أَوْزٰارَهُمْ» 7 تکذیب یا فراموشی قیامت،سبب ارتکاب گناهانی است که در قیامت،وزر و وبال انسان می گردد. «کَذَّبُوا» ، «أَوْزٰارَهُمْ»

[سوره الأنعام (6): آیه 32]

اشاره

وَ مَا اَلْحَیٰاةُ اَلدُّنْیٰا إِلاّٰ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدّٰارُ اَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ (32)

ص :238


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

و زندگی دنیا جز بازی و سرگرمی نیست و البتّه خانۀ آخرت،برای تقوا پیشگان بهتر است.آیا نمی اندیشید؟

نکته ها:

اگر دنیا مزرعه ی آخرت قرار نگیرد،بازیچه می شود و مردم مانند کودکانی که سرگرم به اسباب بازی هایی چون مال و مقام و مانند آن شده اند.مثل صحنه ی نمایش که یکی لباس شاه می پوشد،دیگری نقش نوکر را بازی می کند و سوّمی وزیر می شود،ولی ساعتی بعد که همه ی لباسها و نقش ها کنار می رود،می فهمند که همه ی عناوین،خیالی بیش نبود.

خیر بودن آخرت به خاطر آن است که هم لذّت هایش آمیخته به رنج نیست و هم زودگذر و موهوم و خیالی نیست.

با توجّه به آیات دیگر قرآن،نباید این آیه را دعوت به رهبانیّت و ترک دنیا دانست.

کلمه ی« لَعِبٌ »به کاری گفته می شود که قصد صحیحی در آن نباشد و کلمه ی« لَهْوٌ »به کاری گفته می شود که انسان را از کارهای مهم و اصلی باز دارد. (1)

شباهت دنیا به لهو و لعب از جهاتی است:

الف:دنیا مثل بازی،مدّتش کوتاه است.

ب:دنیا مثل بازی،تفریح و خستگی دارد و آمیخته ای از تلخی و شیرینی است.

ج:غافلان بی هدف،بازی را شغل خود قرار می دهند.

د:دنیاگرایی مثل بازی،انسان را از اهداف مهم باز می دارد.

پیام ها:

1 دنیا محوری،فکری کودکانه و پوچ است.(لهو و لعب معمولاً کار کودکان است و سرگرم شدن به دنیا انسان را از آخرت باز می دارد) «لَهْوٌ وَ لَعِبٌ» 2 راه نجات از حسرت آخرت،فکر و تعقّل است. «یٰا حَسْرَتَنٰا») ... («أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ»

ص :239


1- 1) .مفردات راغب.

3 خردمند،فریب دنیا را نمی خورد. «وَ لَلدّٰارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ») ... («أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ» 4 بکار نگرفتن اندیشه،زمینه توجّه به دنیا و غفلت از آخرت است. «أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ» 5 غفلت از آخرت،سبب توبیخ است. «أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ» 6 تعقّل و تقوا،ملازم یکدیگرند. «یَتَّقُونَ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 33]

اشاره

قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ اَلَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لاٰ یُکَذِّبُونَکَ وَ لٰکِنَّ اَلظّٰالِمِینَ بِآیٰاتِ اَللّٰهِ یَجْحَدُونَ (33)

البتّه ما می دانیم که آنچه می گویند،تو را اندوهناک می کند،(ولی غم مخور و بدان که)آنان(در واقع)تو را تکذیب نمی کنند،بلکه(این)ستمگران آیات خدا را انکار می کنند.

نکته ها:

در شأن نزول آیه آمده است که:دشمنان پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله آن حضرت را امین و صادق می دانستند،ولی می گفتند:اگر او را تصدیق کنیم،قبیله و موقعیّت ما تحقیر می شود.گاهی هم می گفتند:او صادق است ولی خیال می کند به او وحی شده،از این روی،این گونه آیات الهی را تکذیب می کردند.

امام صادق علیه السلام درباره ی« لاٰ یُکَذِّبُونَکَ »فرمود:یعنی آنان نمی توانند گفتار و مدّعای تو را ابطال کنند. (1)

پیام ها:

1 رهبر نباید از تکذیب مخالفان محزون شود.به همین دلیل،خداوند پیامبرش را دلداری می دهد و حمایت می کند. «قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ» 2 خداوند به حالات درونی انسان آگاه است. «قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ»

ص :240


1- 1) .تفسیر عیّاشی.

3 تکذیب پیامبر،تکذیب خداست،همان گونه که بیعت با پیامبر،بیعت با خداوند است. «لاٰ یُکَذِّبُونَکَ وَ لٰکِنَّ الظّٰالِمِینَ بِآیٰاتِ اللّٰهِ یَجْحَدُونَ» 4 با توجّه به مشکلات و تکذیب و جسارت های بزرگتر به دیگران،مشکل خود را آسان بدانیم. «لاٰ یُکَذِّبُونَکَ») ... («بِآیٰاتِ اللّٰهِ یَجْحَدُونَ» 5 مخالفان رسول خدا،با مکتب طرفند،نه با شخص. «لاٰ یُکَذِّبُونَکَ») ... («بِآیٰاتِ اللّٰهِ یَجْحَدُونَ» 6 تکذیب آیات الهی،هم ظلم به خود است،هم ظلم به رسول اللّٰه،هم ظلم به مکتب و هم ظلم به نسل های بعد. «وَ لٰکِنَّ الظّٰالِمِینَ بِآیٰاتِ اللّٰهِ یَجْحَدُونَ»

[سوره المائدة (5): آیه 34]

اشاره

إِلاَّ اَلَّذِینَ تٰابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (34)

و همانا پیش از تو نیز پیامبرانی تکذیب شدند،لیکن در برابر آنچه تکذیب شدند و آزار دیدند صبر کردند،تا یاری ما به آنان رسید.(تو نیز چنین باش زیرا)برای کلمات(و سنّت های)خداوند،تغییر دهنده ای نیست.قطعاً از اخبار پیامبران برای تو آمده است(و با تاریخ آنان آشنایی).

نکته ها:

« لِکَلِمٰاتِ »،به معنای سنّت های الهی است: «وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنٰا لِعِبٰادِنَا الْمُرْسَلِینَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ وَ إِنَّ جُنْدَنٰا لَهُمُ الْغٰالِبُونَ» (1)تاریخ،سرچشمه و منبعی پذیرفته شده برای شناخت حوادث است.از صبر انبیای پیشین و نابودی اقوامی چون قوم هود و صالح و لوط و...که تکذیب کردند،باید عبرت گرفت،سنّت و

ص :241


1- 1) .صافّات،171 173.

برنامه الهی،فرستادن رسولان و آزادی مردم در انتخاب است.کافران را به کیفر می رساند و رسولان را در راه دعوت،امداد می کند.

در آیات متعدّدی از قرآن خداوند یاری و پیروزی رهبران و مؤمنان صابر را بر خود لازم دانسته است از جمله:

«کَتَبَ اللّٰهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی» (1)

«وَ کٰانَ حَقًّا عَلَیْنٰا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ» (2)

«إِنّٰا لَنَنْصُرُ رُسُلَنٰا» (3)

«وَ لَیَنْصُرَنَّ اللّٰهُ مَنْ یَنْصُرُهُ» (4)

پیام ها:

1 راه حقّ،هیچگاه هموار نبوده و تحققّ آرمان انبیا همراه با تحمّل مشکلات بوده است. «فَصَبَرُوا عَلیٰ مٰا کُذِّبُوا» 2 یکی از بهترین اهرم های مقاومت در برابر شداید،بیان امدادهای الهی است.

«فَصَبَرُوا»)

... («حَتّٰی أَتٰاهُمْ نَصْرُنٰا» 3 رهبران،انتظار اطاعت همه را نداشته باشند. «کُذِّبُوا» 4 شرط اصلی پیروزی،صبر است. «فَصَبَرُوا») ... («حَتّٰی أَتٰاهُمْ نَصْرُنٰا» (خداوند به صابران،نوید پیروزی می دهد) 5 دشمنان از هیچ تلاشی علیه حق،کوتاهی نمی کنند،خواه تکذیب باشد و خواه آزار. «کُذِّبُوا» ، «أُوذُوا» 6 صبر مستمر،زمینه ساز نزول نصرت و رحمت الهی است. «فَصَبَرُوا») ... («حَتّٰی أَتٰاهُمْ نَصْرُنٰا»

ص :242


1- 1) .مجادله،21.
2- 2) .روم،47.
3- 3) .غافر،51.
4- 4) .حج،40.

7 حقّ،پیروز است. «أَتٰاهُمْ نَصْرُنٰا» 8 سنّت های الهی تغییر ناپذیر است و خداوند خلف وعده نمی کند. «لاٰ مُبَدِّلَ لِکَلِمٰاتِ اللّٰهِ» 9 هر کس باید نمونه های مشابه خود را در تاریخ بشناسد.خداوند خطاب به پیامبر می فرماید: «وَ لَقَدْ جٰاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ» 10 از زحمات و رنج های پیشینیان باید یاد و قدردانی کرد. «وَ لَقَدْ جٰاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 35]

اشاره

وَ إِنْ کٰانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْرٰاضُهُمْ فَإِنِ اِسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی اَلْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی اَلسَّمٰاءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَةٍ وَ لَوْ شٰاءَ اَللّٰهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی اَلْهُدیٰ فَلاٰ تَکُونَنَّ مِنَ اَلْجٰاهِلِینَ (35)

و اگر اعراض و بی اعتنایی آنان(کافران)بر تو سنگین است(و می خواهی به هر وسیله آنان را به راه آوری،ببین)اگر بتوانی سوراخی در زمین یا نردبانی در آسمان بجویی،تا آیه ای(دیگر)برایشان بیاوری(پس بیاور ولی بدان که باز هم ایمان نخواهند آورد)و اگر خدا خواسته بود همه ی آنان را بر هدایت گرد می آورد(ولی سنّت الهی بر هدایت اجباری نیست) پس هرگز از جاهلان مباش.

نکته ها:

در شأن نزول آیه آمده است:کفّار به رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله می گفتند:ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد،مگر آنکه زمین را شکافته برایمان چشمه ای جاری سازی: «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّٰی تَفْجُرَ لَنٰا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً» (1)،یا به آسمان روی: «أَوْ تَرْقیٰ فِی السَّمٰاءِ» (2)شاید آیه

ص :243


1- 1) .اسراء،90.
2- 2) .اسراء،93.

اشاره به نوع درخواست های نابجای آنان باشد که اگر زمین را بکاوی یا نردبان به آسمان بگذاری و خود را به آب و آتش بزنی سودی ندارد.در دعوت تو نقصی نیست،اینان لجوجند،پس برای ارشادشان این همه دلسوزی نکن.

پیام ها:

1 پیامبر،برای هدایت مردم،دلسوز و نسبت به از اعراضشان غمگین بود. «وَ إِنْ کٰانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْرٰاضُهُمْ» 2 پیامبر باید روحیّات مخاطبان خود را بشناسد و بداند که گروهی از هر معجزه ای که برایشان آورده شود روی گردانند. «إِعْرٰاضُهُمْ» 3 پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله می خواست به هر طریق مردم هدایت شوند،امّا اشکال در روحیّه ی لجوج کفّار است که خداوند هشدار می دهد. «تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی السَّمٰاءِ» 4 خداوند می تواند همه را هدایت کند،ولی حکمت او اقتضا می کند که انسان آزاد باشد. «وَ لَوْ شٰاءَ اللّٰهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدیٰ» 5 ارضای خواسته های بهانه جویان و بی صبری مبلّغان،جهل است. «فَلاٰ تَکُونَنَّ مِنَ الْجٰاهِلِینَ» (ریشه ی بسیاری از توقّعات نابجا،جهل است)

[سوره المائدة (5): آیه 36]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ مٰا فِی اَلْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِیَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذٰابِ یَوْمِ اَلْقِیٰامَةِ مٰا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (36)

تنها کسانی(دعوت تو را)می پذیرند که گوش شنوا دارند و(کافران که نمی گروند،)مردگانی هستند که روز قیامت خداوند آنان را برمی انگیزد و سپس همه به سوی او بازگردانده می شوند.

ص :244

نکته ها:

قرآن،بارها با تعبیر مرده و کر،از ناباوران یاد کرده است.در آیه ی 80 سوره ی نمل و 52 سوره ی روم می خوانیم: «فَإِنَّکَ لاٰ تُسْمِعُ الْمَوْتیٰ وَ لاٰ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعٰاءَ إِذٰا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ»

پیام ها:

1 انسان در انتخاب راه،آزاد است. «إِنَّمٰا یَسْتَجِیبُ...» 2 شنیدن و پذیرفتن حقّ،نشانه ی حیات معنوی و زنده دلی است.

(آری کسی که حیات معنوی ندارد و حقّ پذیر نیست،مرده است.چون حیات به معنای خوردن و خوابیدن را حیوانات هم دارند.) «وَ الْمَوْتیٰ...» 3 دل های حق جو به عهده ی تو و کفّار به عهده ی من،تا پس از رستاخیز به حسابشان برسیم. «وَ الْمَوْتیٰ یَبْعَثُهُمُ اللّٰهُ»

[سوره الأنعام (6): آیه 37]

اشاره

وَ قٰالُوا لَوْ لاٰ نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اَللّٰهَ قٰادِرٌ عَلیٰ أَنْ یُنَزِّلَ آیَةً وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ (37)

و گفتند:چرا بر او(محمّد)معجزه ای(که ما می خواهیم)از سوی پروردگارش نازل نشده؟ بگو:بی تردید خداوند قادر است که نشانه و معجزه ای(که می خواهید)بیاورد،ولی بیشتر(این بهانه جویان)نمی دانند.

نکته ها:

در شأن نزول آیه گفته اند:برخی از رؤسای قریش،دست به تبلیغات سوء و جوسازی زده و از روی بهانه جویی به پیامبر اسلام می گفتند که تنها قرآن به عنوان معجزه کافی نیست بلکه باید معجزاتی چون معجزات عیسی و موسی و صالح و...بیاورد. (1)

البتّه پیامبری که یادآور معجزات انبیای پیشین است،حتماً خودش هم می تواند نظیر آنها را

ص :245


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

بیاورد،و گر نه مردم را به یاد آن معجزات نمی اندازد تا تقاضای امثال آن را داشته باشند.به علاوه،طبق روایات شیعه و سنّی،پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله معجزات دیگری غیر از قرآن هم داشته است.

هدف از آوردن معجزه،اعلام رابطه خاص میان خدا و رسول،و نشان قدرت بی انتهای الهی است،نه برآوردن تمایلات بی پایان مردم لجوج.البتّه گاهی برای اتمام حجّت، معجزه ی درخواستی مردم را می آورده اند.

به شهادت تاریخ،معجزات پیاپی،سبب هدایت لجوجان نشده،بلکه موجب قهر و عقاب الهی گشته است.قرآن می فرماید:اگر ما فرشتگان را بر مردم نازل کنیم،یا مردگان با آنان سخن بگویند،باز گروهی از لجوجان ایمان نمی آوردند. (1)

پیام ها:

1 به بهانه جویی های مخالفان پاسخ دهید. «قٰالُوا») ... («قُلْ» 2 خداوند قادر است،ولی حکیم هم می باشد و قدرتش آن گاه جلوه می کند که کار و تقاضا حکیمانه باشد. «إِنَّ اللّٰهَ قٰادِرٌ») ... («أَکْثَرَهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ»

[سوره المائدة (5): آیه 38]

اشاره

وَ اَلسّٰارِقُ وَ اَلسّٰارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمٰا جَزٰاءً بِمٰا کَسَبٰا نَکٰالاً مِنَ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (38)

و هیچ جنبنده ای در زمین و هیچ پرنده ای که با دو بال خود پرواز می کند، نیست مگر اینکه آنها هم امّت هایی چون شمایند.ما در این کتاب(قرآن یا لوح محفوظ)هیچ چیز را فرو گذار نکردیم،سپس همه نزد پروردگارشان گرد می آیند.

نکته ها:
اشاره

قرآن توجّه خاصّی به زندگی حیوانات دارد و از یادآوری خلقت،شعور و صفات آنها در راه

ص :246


1- 1) .انعام،111.

هدایت مردم استفاده می کند. «وَ فِی خَلْقِکُمْ وَ مٰا یَبُثُّ مِنْ دٰابَّةٍ آیٰاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ» (1)در روایات و تجارب انسانی هم نمونه های فراوانی درباره ی شعور و درک حیوانات به چشم می خورد و برای یافتن شباهت ها و آشنایی با زندگی حیوانات،باید اندیشه و دقّت داشت. (2)«أُمَمٌ أَمْثٰالُکُمْ» مراد از« اَلْکِتٰابِ »در آیه،یا قرآن است یا«لوح محفوظ»که در واقع کتاب خلقت است.

در آیات دیگر هم تعبیراتی چون: «تِبْیٰاناً لِکُلِّ شَیْءٍ» (3)، «کُلٌّ فِی کِتٰابٍ مُبِینٍ» (4)آمده که نشانه ی کامل بودن قرآن است.

امام باقر علیه السلام فرمود:نشان کمال قرآن این است که ریشه و سرچشمه ی همه سخنان رسول اللّٰه و ائمّه علیهم السلام است،پس هر گاه حدیثی گفتیم،سند قرآنی آن را از ما بخواهید.

در حدیثی پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله از قیل و قال و فساد مال و سؤالات پی در پی،نهی می کند.از امام باقر علیه السلام سند قرآنی آن را پرسیدند،فرمود:سند نهی از قیل و قال،آیه «لاٰ خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْوٰاهُمْ إِلاّٰ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاٰحٍ بَیْنَ النّٰاسِ» (5)است.سند فساد مال،آیه «وَ لاٰ تُؤْتُوا السُّفَهٰاءَ أَمْوٰالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّٰهُ لَکُمْ قِیٰاماً» (6)و سند سؤال نابجا این آیه است: «لاٰ تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیٰاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ» (7)

شعور حیوانات

از آیات و روایات و تجارب برمی آید که شعور،ویژه انسان نیست.به نمونه هایی توجّه کنید:

1 حضرت سلیما همراه با سپاهیانش از منطقه ای عبور می کردند،مورچه ای به سایر مورچگان گفت:فوری به خانه هایتان بروید،تا زیر پای ارتش سلیمان له نشوید. (8)شناخت دشمن،جزو غریزه ی مورچه است،ولی اینکه نامش سلیمان و همراهانش ارتش اویند،این بالاتر از غریزه است.

ص :247


1- 1) .جاثیه،4.
2- 2) .تفسیر مراغی.
3- 3) .نحل،89.
4- 4) .هود،6.
5- 5) .نساء،114.
6- 6) .نساء،5.
7- 7) .مائده،101؛تفسیر نور الثقلین.
8- 8) .نمل،18.

2 هدهد در آسمان از شرک مردم زمینی مطلع شده و نزد سلیمان گزارش می دهد که مردم منطقه ی سبأ،خداپرست نیستند.آن گاه مأموریّت ویژه ای می یابد.شناخت توحید و شرک و زشتی شرک و ضرورت گزارش به سلیمان پیامبر و مأموریّت ویژه ی پیام رسانی،مسأله ای بالاتر از غریزه است. (1)

3 این که هدهد در جواب بازخواست حضرت سلیمان از علّت غایب بودنش،عذری موجّه و دلیلی مقبول می آورد،نشانه شعوری بالاتر از غریزه است. (2)

4 اینکه قرآن می گوید:همه موجودات،تسبیح گوی خدایند ولی شما نمی فهمید، (3)تسبیح تکوینی نیست،زیرا آن را ما می فهمیم،پس قرآن تسبیح دیگری را می گوید.

5 در آیات قرآن،سجده برای خدا،به همه موجودات نسبت داده شده است. «وَ لِلّٰهِ یَسْجُدُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی الْأَرْضِ»... (4)

6 پرندگان در مانور حضرت سلیمان شرکت داشتند. «وَ حُشِرَ لِسُلَیْمٰانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ» (5)7 حرف زدن پرندگان با یکدیگر و افتخار سلیمان به اینکه خداوند،زبان پرندگان را به او آموخته است. «عُلِّمْنٰا مَنْطِقَ الطَّیْرِ» (6)8 آیه ی «وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ» (7)،محشور شدن حیوانات را در قیامت مطرح می کند.

9 آیه ی «وَ الطَّیْرُ صَافّٰاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاٰتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ» (8)،نشانه ی شعور و عباد آگاهانه ی حیوانات است.

10 وجود وفا در برخی حیوانات،از جمله سگ نسبت به صاحبخانه و فرزندانش.

11 تعلیم سگ شکاری و سگ پلیس برای کشف قاچاق،یا خرید جنس،نشانه ی آگاهی خاصّ آن حیوان است.

12 اسلام از ذبح حیوان در برابر چشم حیوان دیگر،نهی کرده است که این نشانه ی شعور

ص :248


1- 1) .نمل،22.
2- 2) .نمل،22 26.
3- 3) .اسراء،44.
4- 4) .نحل،49.
5- 5) .نمل،17.
6- 6) .نمل،16.
7- 7) .تکویر،5.
8- 8) .نور،41.

حیوان نسبت به ذبح و کشتن است.

پیام ها:

1 قدرت الهی در آفرینش و هدف داری خلقت،نسبت به همه ی موجودات یکسان است. «مِنْ دَابَّةٍ») ... («وَ لاٰ طٰائِرٍ...» 2 نظم و زندگی اجتماعی،مخصوص انسان ها نیست،بلکه در زندگی حیوانات هم مشاهده می شود. «أُمَمٌ أَمْثٰالُکُمْ» 3 انسان ها و حیوانات،همه نیاز به تدبیر الهی دارند.خداوند،طبق مصلحت به آنها شعور می دهد،و همه دارای نظم و نظامی هستند. «أُمَمٌ أَمْثٰالُکُمْ» 4 قرآن کریم،جامع ترین و کامل ترین کتاب آسمانی است. «مٰا فَرَّطْنٰا فِی الْکِتٰابِ مِنْ شَیْءٍ» 5 آنچه سبب هدایت،تربیت و رشد انسان هاست،در قرآن آمده است.(قرآن در اثبات حقانیّت پیامبر اسلام و هدایت مردم هیچ گونه کاستی ندارد) «مٰا فَرَّطْنٰا فِی الْکِتٰابِ» 6 در حقّ حیوانات هم ظلم یا کوتاهی نکنیم،آنها هم مثل ما حقّ حیات دارند. (1)«أُمَمٌ أَمْثٰالُکُمْ» 7 معاد و حشر،تنها مخصوص انسان ها نیست. «وَ مٰا مِنْ دَابَّةٍ») ... («ثُمَّ إِلیٰ رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ» 8 حرکت همه موجودات به سوی خداوند یک حرکت تکاملی و جلوه ای از ربوبیّت الهی است. «إِلیٰ رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ»

ص :249


1- 1) .تفسیر قرطبی.

[سوره الأنعام (6): آیه 39]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا صُمٌّ وَ بُکْمٌ فِی اَلظُّلُمٰاتِ مَنْ یَشَأِ اَللّٰهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ (39)

و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند،کر و لال هایی هستند در تاریکی ها.

خداوند،هر که را بخواهد(و مستحق باشد)گمراهش کند و هر که را بخواهد(و شایسته بداند)بر راه راست قرارش می دهد.

نکته ها:

گرچه هدایت و ضلالت به دست خداست،ولی خداوند برای انسان نیز اراده و اختیار قرار داده است و کار خدا بر اساس حکمت است.مثلاً جهادِ انسان در راه خدا،زمینه ی هدایت الهی نسبت به او است: «وَ الَّذِینَ جٰاهَدُوا فِینٰا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنٰا» (1)همان گونه که ستم به انسان ها سبب گمراهی است: «یُضِلُّ اللّٰهُ الظّٰالِمِینَ» (2)تکذیب آیات الهی سبب اراده خداوند به گمراه کردن انسان می شود. «کَذَّبُوا») ... («یُضْلِلْهُ»

پیام ها:

1 کفر و عناد،تاریکی و ظلمتی است که سبب محروم شدن انسان از بهره گیری از ابزار شناخت می شود. «کَذَّبُوا») ... («صُمٌّ وَ بُکْمٌ فِی الظُّلُمٰاتِ» 2 تکذیب و کتمانِ حقّ،«گنگی»و نشنیدن حقّ،«کری»است. «وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا») ... («صُمٌّ وَ بُکْمٌ» 3 نتیجه ی تکذیب آیات الهی،اضلال و قهر الهی است. «کَذَّبُوا») ... («یُضْلِلْهُ» 4 حرکت در راه مستقیم،گوش شنوا و زبان حقگو و روشنایی درون می خواهد.

«یَجْعَلْهُ عَلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ»

ص :250


1- 1) .عنکبوت،69.
2- 2) .ابراهیم،27.

[سوره الأنعام (6): آیه 40]

اشاره

قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتٰاکُمْ عَذٰابُ اَللّٰهِ أَوْ أَتَتْکُمُ اَلسّٰاعَةُ أَ غَیْرَ اَللّٰهِ تَدْعُونَ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (40)

بگو:اگر راست می گویید چه خواهید کرد آن گاه که عذاب خدا در دنیا بیاید یا قیامت فرا رسد،آیا غیر خدا را می خوانید؟

نکته ها:

انسان در حال رفاه و زندگی عادّی معمولاً غافل است،ولی هنگام برخورد با سختی ها پرده ی غفلت کنار رفته و فطرت خداجویی و یکتاپرستی انسان ظاهر می شود.

پیام ها:

1 یکی از شیوه های تبلیغ و تربیت،پرسش از مخاطب است. «قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ...» 2 تجربه نشان می دهد که در همه ی انسان ها(گرچه به ظاهر کفر ورزند،)فطرت خداجویی هست و به هنگام حوادث در انسان جلوه می کند و پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله مأمور است مردم را به این فطرت خفته توجّه دهد. «قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ...» 3 هنگام حوادث و سختی ها،پرده ها کنار رفته و انسان فقط به خدا توجّه می کند و توجّه نکردن به معبودهای دیگر،نشانه ی پوچی آنهاست. «أَ غَیْرَ اللّٰهِ تَدْعُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 41]

اشاره

بَلْ إِیّٰاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ مٰا تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِنْ شٰاءَ وَ تَنْسَوْنَ مٰا تُشْرِکُونَ (41)

بلکه(در هنگامه های خطر)فقط او را می خوانید،پس اگر بخواهد آن رنجی که خدا را به خاطر آن می خوانید بر طرف می کند،و آنچه را برای خداوند شریک می پنداشتید(در روز قیامت)فراموش می کنید.

ص :251

نکته ها:

برداشتن عذاب،یا برای اتمام حجّت است،یا به خاطر تغییر حالات قوم.چنان که در آیه 98 سوره ی یونس می فرماید: «لَمّٰا آمَنُوا کَشَفْنٰا عَنْهُمْ عَذٰابَ الْخِزْیِ» چون ایمان آوردند،عذاب خواری و ذلّت را از آنان برداشتیم.

پیام ها:

1 همه معبودهای خیالی به هنگام برخورد انسان با حوادث فراموش می شوند.

«بَلْ إِیّٰاهُ تَدْعُونَ»)

... («وَ تَنْسَوْنَ مٰا تُشْرِکُونَ» آنان نه تنها فراموش،بلکه انکار می شوند.چنان که در آیه ی دیگر می خوانیم: «وَ اللّٰهِ رَبِّنٰا مٰا کُنّٰا مُشْرِکِینَ» (1)مشرکان در قیامت با سوگند شرک خود را انکار می کنند.

2 دعای خالصانه،همراه استجابت است. «بَلْ إِیّٰاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ» 3 یأس از غیر خدا،سبب سرعت در استجابت دعاست.(حرف«فاء»در کلمه ی «فَیَکْشِفُ») 4 استجابت دعا،در اراده و مشیّت حکیمانه ی خداوند است. «فَیَکْشِفُ») ... («.إِنْ شٰاءَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 42]

اشاره

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا إِلیٰ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْنٰاهُمْ بِالْبَأْسٰاءِ وَ اَلضَّرّٰاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ (42)

و همانا به سوی امّت های پیش از تو(نیز پیامبرانی)فرستادیم،(و چون سرپیچی کردند)آنان را به تنگدستی و بیماری گرفتار کردیم.باشد که تضرّع کنند.

نکته ها:

« بِالْبَأْسٰاءِ »به معنای جنگ،فقر،قحطی،سیل،زلزله و امراض مُسری و« اَلضَّرّٰاءِ »به معنای غم،غصّه،آبروریزی،جهل و ورشکستگی است.

ص :252


1- 1) .انعام،23.

حضرت علی علیه السلام فرمود:اگر هنگام ناگواری ها مردم صادقانه به درگاه خدا ناله کنند،مورد لطف خدا قرار می گیرند. (1)مولوی در ترسیم این حقیقت می گوید: پیش حقّ یک ناله از روی نیاز

پیام ها:

1 بعثت انبیا در میان مردم،یکی از سنّت های الهی در طول تاریخ بوده است.

«لَقَدْ أَرْسَلْنٰا إِلیٰ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ»

2 تاریخ گذشتگان،عبرت آیندگان است. «قَبْلِکَ» 3 در تربیت و ارشاد،گاهی فشار و سخت گیری هم لازم است. «فَأَخَذْنٰاهُمْ بِالْبَأْسٰاءِ وَ الضَّرّٰاءِ» 4 مشکلات،راهی برای بیداری فطرت و توجّه به خداوند است. «یَتَضَرَّعُونَ» 5 هر رفاهی لطف نیست و هر رنجی قهر نیست. «لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ» 6 همه ی افراد لجوج،با فشار و در تنگنا و سختی قرار گرفتن هم رام نمی شوند.

«لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 43]

اشاره

فَلَوْ لاٰ إِذْ جٰاءَهُمْ بَأْسُنٰا تَضَرَّعُوا وَ لٰکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ اَلشَّیْطٰانُ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (43)

پس چرا هنگامی که ناگواری های ما به آنان رسید،توبه و زاری نکردند؟ آری(حقیقت آن است که)دل های آنان سنگ و سخت شده و شیطان کارهایی را که می کردند،برایشان زیبا جلوه داده است.

ص :253


1- 1) .تفاسیر صافی و نور الثقلین.
پیام ها:

1 تضرّع به درگاه خداوند،سبب رشد و قرب به او و ترک آن نشانه ی سنگدلی و فریفتگی است. «فَلَوْ لاٰ») ... («تَضَرَّعُوا» 2 انسان فطرتاً زیبایی را دوست دارد تا آنجا که شیطان نیز از همین غریزه،او را اغفال می کند. «زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطٰانُ» 3 برای لجوجان،نه تبلیغ مؤثّر است،نه تنبیه. «قَسَتْ قُلُوبُهُمْ» 4 ریشه ی غرور و ترک تضرّع،مفتون شدن به تزیینات شیطانی است. «فَلَوْ لاٰ») ... («تَضَرَّعُوا») ... («زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطٰانُ»

[سوره الأنعام (6): آیه 44]

اشاره

فَلَمّٰا نَسُوا مٰا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ أَبْوٰابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتّٰی إِذٰا فَرِحُوا بِمٰا أُوتُوا أَخَذْنٰاهُمْ بَغْتَةً فَإِذٰا هُمْ مُبْلِسُونَ (44)

پس چون اندرزهایی را که به آنان داده شده بود فراموش کردند،درهای هر گونه نعمت را به رویشان گشودیم(و در رفاه و مادیات غرق شدند)تا آن گاه که به آنچه داده شدند دلخوش کردند،ناگهان آنان را(به عقوبت) گرفتیم پس یکباره محزون و نومید گردیدند.

نکته ها:

« مُبْلِسُونَ »از«ابلاس»،به معنای حزن و اندوه همراه با یأس است.حالتی که مجرمان، هنگام پاسخ نیافتن در دادگاه پیدا می کنند. (1)

در دو آیه ی قبل فرمود:ما افرادی را گرفتار می کنیم تا تضرّع کنند،در این آیه می فرماید:

برخی در لحظه های گرفتاری هم خدا را فراموش می کنند. «نَسُوا مٰا ذُکِّرُوا...» در قرآن می خوانیم: «وَ عَسیٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ» (2)،چه بسا چیزی را دوست

ص :254


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .بقره،216.

دارید،در حالی که برای شما شرّ است و حضرت علی علیه السلام می فرماید:«اذا رأیت سبحانه یتابع علیک نعمه و أنت تعصیه فاحذره» (1)اگر دیدی خداوند نعمت هایش را بر تو مدام می دهد،ولی تو گناه می کنی،پس به هوش باش،چه بسا این لطفها عاقبت خوشی ندارد.

دنیا و بهره هایش،هم می تواند برای انسان نعمت باشد،هم نقمت.در آیه مورد بحث،دنیا نقمت به حساب آمده است.امّا ایمان و تقوی،برکات آسمان و زمین را برای اهلش به دنبال دارد،چنان که در آیه 96 سوره اعراف آمده است: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُریٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ بَرَکٰاتٍ مِنَ السَّمٰاءِ وَ الْأَرْضِ» ،بنا بر این غفلت،درهای خیر را بر روی انسان می بندد.

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«اذا رأیت الله یعطی علی المعاصی فان ذلک استدراج منه»،اگر مشاهده کردی که دنیا به کام گنهکاران است خوشحال مباش،زیرا این استدراج الهی و به تدریج هلاکت کردن اوست. (2)و آن گاه حضرت این آیه را تلاوت فرمودند.

امام باقر علیه السلام در تأویل آیه فرمودند:چون مردم ولایت علی بن ابی طالب علیهما السلام را ترک کردند و حال آنکه به آن امر شده بودند،« فَلَمّٰا نَسُوا... »،دولت آنان را در دنیا بسط دادیم،« فَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ... »تا حضرت قائم علیه السلام قیام کند،« حَتّٰی») ... («أَخَذْنٰاهُمْ بَغْتَةً ». (3)

پیام ها:

1 همیشه رفاه زندگی،علامت رحمت نیست،گاهی زمینه ی عقوبت است.

«نَسُوا»

، «فَتَحْنٰا» 2 مهلت دادن به مجرمان و سرگرم شدن خلافکاران،یکی از سنّت های الهی است. «فَلَمّٰا نَسُوا») ... («فَتَحْنٰا» 3 قهر خداوند بعد از اتمام حجّت است. «نَسُوا مٰا ذُکِّرُوا») ... («أَخَذْنٰاهُمْ» 4 تنگناها و گشایش ها به دست خداست. «أَخَذْنٰاهُمْ») ... («فَتَحْنٰا»

ص :255


1- 1) .نهج البلاغه،حکمت 25.
2- 2) .تفسیر مجمع البیان.
3- 3) .تفسیر عیّاشی.

5 مرگ و قهر الهی،ناگهانی می آید،پس باید همیشه آماده بود. «بَغْتَةً» 6 شادی عیّاشان،ناگهان به ناله ی مأیوسانه تبدیل خواهد شد. «فَرِحُوا» ، «مُبْلِسُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 45]

اشاره

فَقُطِعَ دٰابِرُ اَلْقَوْمِ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا وَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (45)

پس ریشه ی گروه ستمکاران بریده شد و سپاس،مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است.

نکته ها:

امام صادق علیه السلام فرمود:کسی که دوست داشته باشد ظالم باقی باشد،در واقع دوست دارد که خداوند معصیت و نافرمانی شود،همانا خداوند خویشتن را به جهت هلاک کردن ظالمان ستوده است. «فَقُطِعَ») ... («وَ الْحَمْدُ لِلّٰهِ» (1)

پیام ها:

1 ستم،ماندنی نیست. «فَقُطِعَ» 2 ظلم،در نسل هم مؤثر است. «دٰابِرُ» 3 انقراض و نابودی ستمگران،حتمی است.(ظلم تمدّن ها را ریشه کن می کند) «فَقُطِعَ دٰابِرُ» چنان که در جای دیگر می فرماید: «فَهَلْ تَریٰ لَهُمْ مِنْ بٰاقِیَةٍ» (2)4 بی توجّهی به هشدار انبیا ظلم است. «نَسُوا مٰا ذُکِّرُوا») ... («الَّذِینَ ظَلَمُوا» 5 گاهی رفاه فراوان،زمینه ی ظلم است. «فَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ أَبْوٰابَ کُلِّ شَیْءٍ») ... («الَّذِینَ ظَلَمُوا» 6 در تاریخ اقوامی بوده اند که هیچ اثری از آنان نیست. «فَقُطِعَ دٰابِرُ» 7 نابود کردن ستمکار،کاری پسندیده است. «وَ الْحَمْدُ لِلّٰهِ» 8 هنگام نابودی ستمگران،باید خدا را شکر کرد. «فَقُطِعَ») ... («وَ الْحَمْدُ لِلّٰهِ» 9 هلاکت ظالمان،عامل تربیت دیگران است. «رَبِّ الْعٰالَمِینَ»

ص :256


1- 1) .معانی الاخبار،ص 252.
2- 2) .حاقّه،8.

[سوره الأنعام (6): آیه 46]

اشاره

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اَللّٰهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصٰارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلیٰ قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلٰهٌ غَیْرُ اَللّٰهِ یَأْتِیکُمْ بِهِ اُنْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اَلْآیٰاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ (46)

بگو:چه فکر می کنید،اگر خداوند،شنوایی و بینایی شما را بگیرد و بر دل های شما مهر بزند،جز خداوند،کدام معبودی است که آنها را به شما باز دهد؟ ببین که ما چگونه آیات را به گونه های مختلف بیان می کنیم،امّا آنان(به جای ایمان و تسلیم)روی بر می گردانند.

نکته ها:

از ابتدای سوره تا اینجا حدود ده بار خداوند با طرح سؤال،مخالفان را دعوت به تفکّر کرده است.زیرا تفکّر در نعمت ها و تصوّر و فرضِ تغییر و تحوّل آنها،زمینه ی خداشناسی است.

اگر درختان سبز نشوند، «لَوْ نَشٰاءُ لَجَعَلْنٰاهُ حُطٰاماً» (1)اگر آبها تلخ و شور شوند، «لَوْ نَشٰاءُ جَعَلْنٰاهُ أُجٰاجاً» (2)اگر آبها به زمین فرو روند، «إِنْ أَصْبَحَ مٰاؤُکُمْ غَوْراً» (3)اگر شب یا روز،همیشگی باشد، «إِنْ جَعَلَ اللّٰهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً») ... («إِنْ جَعَلَ اللّٰهُ عَلَیْکُمُ النَّهٰارَ سَرْمَداً» (4)و اگر چشم و گوش و عقل انسان از کار بیفتد، «إِنْ أَخَذَ اللّٰهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصٰارَکُمْ وَ...» (5)امام باقر علیه السلام فرمود:اگر خداوند هدایت شما را بگیرد،کیست که دوباره شما را هدایت کند؟ و سپس این آیه را تلاوت فرمود. (6)

ص :257


1- 1) .واقعه،65.
2- 2) .واقعه،70.
3- 3) .ملک،30.
4- 4) .قصص،71 72.
5- 5) .انعام،46.
6- 6) .تفسیر نور الثقلین.
پیام ها:

1 یکی از روشهای تبلیغی و تربیتی قرآن،سؤال از وجدان هاست. «أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّٰهُ») ... («مَنْ إِلٰهٌ» 2 برای خداوند،پس گرفتن نعمت هایی که داده آسان است،پس بهوش باشیم.

«أَخَذَ اللّٰهُ سَمْعَکُمْ...»

3 هم آفرینش از آنِ خداوند است،هم کارآیی لحظه به لحظه ی آنها نعمت پروردگار است. «أَخَذَ اللّٰهُ سَمْعَکُمْ» 4 گوش و چشم و عقل،ابزار شناخت انسان و از مهم ترین نعمت های الهی است. «سَمْعَکُمْ وَ أَبْصٰارَکُمْ») ... («قُلُوبِکُمْ» 5 معبودهای خیالی،نه توان آفریدن و نه توان برگرداندن نعمت های از دست رفته را دارند «مَنْ إِلٰهٌ غَیْرُ اللّٰهِ یَأْتِیکُمْ» (آری،کسی لایق پرسش است که هم بتواند نعمتی را بدهد و هم بتواند بازستاند) 6 با آن همه تنوّع در استدلال،توجّه مشرکان به غیر خداوند،شگفت آور است.

«انْظُرْ کَیْفَ...»

7 برای انسان های لجوج،هر نوع بیانی بی اثر است. «نُصَرِّفُ الْآیٰاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 47]

اشاره

قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتٰاکُمْ عَذٰابُ اَللّٰهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ اَلْقَوْمُ اَلظّٰالِمُونَ (47)

بگو:چه خواهید کرد اگر عذاب خداوند،به طور پنهان و ناگهانی یا آشکارا به سراغ شما آید،آیا جز گروه ستمگران هلاک خواهند شد؟

نکته ها:

شاید مراد از« بَغْتَةً »به هنگام خواب در شب و مراد از« جَهْرَةً »به هنگام کار در روز باشد.

ص :258

مثل آیه ی «أَتٰاهٰا أَمْرُنٰا لَیْلاً أَوْ نَهٰاراً» (1)،شاید مراد از« بَغْتَةً »،عذاب های بی مقدّمه باشد و مقصود از« جَهْرَةً »،عذاب هایی که آثارش از روز اوّل آشکار شود،مثل ابرهای خطرناک که بر سر قوم عاد فرود آمد.چنان که در جای دیگر می خوانیم: «قٰالُوا هٰذٰا عٰارِضٌ مُمْطِرُنٰا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِیحٌ فِیهٰا عَذٰابٌ أَلِیمٌ» (2)سؤال:این آیه می گوید:تنها ظالمین از عذاب الهی هلاک می شوند،در آیه ای دیگر «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لاٰ تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً» (3)فراگیری فتنه و شعله های عذاب نسبت به همه بیان شده و هشدار داده شده است،چگونه مفهوم این دو آیه قابل جمع است؟ پاسخ:در تفسیر کبیر فخر رازی و مجمع البیان آمده است:هر فتنه ای هلاک نیست.در حوادث تلخ،آنچه به ظالمان می رسد هلاکت و قهر است،و آنچه به مؤمنان می رسد،آزمایش و رشد است.

پیام ها:

1 پیامبر برای بیداری وجدان ها،مأمور به سؤال و پرسش از آنان است. «قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ» 2 از سرکشی خود و مهلت الهی مغرور نشوید،شاید عذاب خدا ناگهانی فرارسد. «بَغْتَةً» 3 وقتی عذاب خدا آید،هلاکت قطعی است،نه خودشان و نه دیگران قدرت دفاع ندارند. «عَذٰابُ اللّٰهِ» ، «یُهْلَکُ» 4 کیفرهای الهی،به خاطر ظلم مردم و عادلانه است. «یُهْلَکُ») ... («الظّٰالِمُونَ» 5 اعراض از دعوت انبیا،ظلم است. «هُمْ یَصْدِفُونَ» ، «الظّٰالِمُونَ»

ص :259


1- 1) .یونس،24؛تفسیر روح المعانی.
2- 2) .احقاف،24؛تفسیر أطیب البیان.
3- 3) .انفال،25.

[سوره الأنعام (6): آیات 48 تا 49]

اشاره

وَ مٰا نُرْسِلُ اَلْمُرْسَلِینَ إِلاّٰ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ (48) وَ اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا یَمَسُّهُمُ اَلْعَذٰابُ بِمٰا کٰانُوا یَفْسُقُونَ (49)

و ما پیامبران را جز به عنوان بشارت دهنده و بیم دهنده نمی فرستیم،پس کسانی که ایمان آورند و(کار خود را)اصلاح کنند،پس بیمی بر آنان نیست و اندوهگین نمی شوند.

و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند،عذاب الهی به خاطر فسق و گناهشان،دامنگیر آنان می شود.

نکته ها:

سؤال:با اینکه در آیات متعددی نسبت به اولیای الهی آمده است که ترسی بر آنان نیست، «فَلاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ» پس چرا از ویژگی های اولیای الهی،بیم از خدا مطرح شده است، «إِنّٰا نَخٰافُ مِنْ رَبِّنٰا...؟») پاسخ:اوّلاً گاهی بیمار،از عمل جراحی و مداوا می ترسد،ولی پزشک به او اطمینان می دهد که جای نگرانی و ترس نیست.جای نگرانی نبودن،منافاتی با دلهره ی خود بیمار ندارد.

ثانیاً:معنای« فَلاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ »آن است که ترس بر آنان حاکم نمی شود.(حرف«عَلیٰ»به معنای استعلا و غلبه است)نه اینکه اصلاً ترسی ندارند و« یَحْزَنُونَ »یعنی اندوه دائم ندارند (فعل مضارع رمز تداوم است)نه اینکه برای لحظه ای هم نگران نیستند.

پیام ها:

1 محدوده ی کار انبیا را تنها خدا تعیین می کند. «وَ مٰا نُرْسِلُ») ... («إِلاّٰ مُبَشِّرِینَ...» 2 مسئولیّت انبیا،بشارت و هشدار است،نه اجبار مردم. «إِلاّٰ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ» 3 شیوه ی کلّی کار انبیا،یکسان بوده است. «مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ»

ص :260

4 ارشاد و تربیت،بر دو پایه ی بیم و امید و کیفر و پاداش استوار است. «مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ» 5 ایمان و عمل صالح،جدای از هم نیستند و عمل منهای ایمان هم کارساز نیست. «آمَنَ وَ أَصْلَحَ» 6 کارهای مؤمن،همیشه باید در جهت اصلاح باشد. «آمَنَ وَ أَصْلَحَ» 7 صالح بودن کافی نیست،مصلح بودن لازم است. «أَصْلَحَ» 8 ایمان و عمل،انسان را از بیماری های روحی چون ترس و اندوه بیمه می کند.

«آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ»

(بهداشت روان،در سایه ی ایمان و عمل صالح است) 9 دستاورد جامعه ی نبوی،نظامی متعادل و آرام و با امنیّت است. «فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلاٰ خَوْفٌ...» 10 انسان فطرتاً خواهان آرامش و امنیّت است. «فَلاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ» 11 مداومت بر فسق،زمینه ساز عذاب الهی است. «یَمَسُّهُمُ الْعَذٰابُ بِمٰا کٰانُوا یَفْسُقُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 50]

اشاره

قُلْ لاٰ أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزٰائِنُ اَللّٰهِ وَ لاٰ أَعْلَمُ اَلْغَیْبَ وَ لاٰ أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّٰ مٰا یُوحیٰ إِلَیَّ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی اَلْأَعْمیٰ وَ اَلْبَصِیرُ أَ فَلاٰ تَتَفَکَّرُونَ (50)

(ای پیامبر! به مردم)بگو:من ادّعا نمی کنم که گنجینه های خداوند نزد من است و من غیب هم نمی دانم و ادّعا نمی کنم که من فرشته ام،من جز آنچه را به من وحی می شود پیروی نمی کنم.بگو:آیا نابینا و بینا برابرند؟ آیا نمی اندیشید؟

ص :261

نکته ها:

گویا مردم بی ایمان خیال می کردند کسی می تواند پیامبر باشد که خزائن الهی در اختیارش باشد،یا انتظار داشتند تمام کارهای خود را از مسیر علم غیب حل کند،پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در این آیه مأمور می شود با صراحت جلوی توقّعات نابجا و پندارهای غلط آنان را بگیرد و محدوده ی وظائف خود را بیان کند و بگوید:معجزات من نیز در چهارچوب وحی الهی است، نه تمایلات شما و بدانید که هر کجا به من وحی شد معجزه ارائه خواهم داد،نه هر کجا و هر چه شما هوس کنید.

در این آیه،غیب دانستن پیامبر به صورت مستقل نفی شده،ولی گاهی آگاهی هایی از غیب به پیامبر عطا شده است.خداوند بارها درباره ی تاریخ حضرت یوسف و مریم و نوح و...به پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله فرموده است: «ذٰلِکَ مِنْ أَنْبٰاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ» این قصه ها، اطلاعات غیبی است که به تو می دهیم.در آخر سوره ی جنّ هم فرموده است:خداوند علم غیب دارد و آن را جز به اولیای خویش عطا نمی کند.پس علم غیب مخصوص خداست و اگر بخواهد گوشه ای از آن را در اختیار اولیای خود قرار می دهد.

برخورد همه ی انبیا با مردم یکسان بوده است.همین سخنان را حضرت نوح هم به مردم خود می گفت. (1)

پیام ها:

1 صداقت انبیا،تا آنجاست که اگر فاقد قدرتی باشند،به مردم اعلام می کنند.

«قُلْ لاٰ أَقُولُ»

2 از کارهای انبیا،مبارزه با خرافه گرایی و شخصیّت سازی کاذب است. «لاٰ أَقُولُ») ... («لاٰ أَعْلَمُ» 3 از پیامبران،توقعات بیجا نداشته باشید. «لاٰ أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزٰائِنُ اللّٰهِ»

ص :262


1- 1) .هود،31.

4 زندگی،اهداف و شیوه ی کار رهبر باید صریح و روشن برای مردم بیان شود.

«قُلْ لاٰ أَقُولُ...»

5 نگذارید مردم،شما را بیش از آنچه هستید بپندارند.(شخصیّت ها اگر القاب کاذب را از خود نفی کنند،جلوی غلوها و انحرافات گرفته می شود). «لاٰ أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزٰائِنُ اللّٰهِ...» 6 انبیا،با پول و تهدید و تطمیع کار نمی کردند،تا دیگران از روی ترس و طمع، دور آنان جمع نشوند و خیال نکنند که اگر با پیامبر باشند،از علم غیب یا خزانه ی الهی مشکلاتشان حل خواهد شد. «قُلْ لاٰ أَقُولُ...» 7 پیامبر برای زندگی شخصی یا اداره ی حکومت،همچون دیگران از مسیر عادّی اقدام می کند و از علم غیب و خزانه ی الهی استفاده شخصی نمی کند، گرچه برای اثبات نبوّت لازم است استفاده کند. «لاٰ أَعْلَمُ الْغَیْبَ» 8 گرچه پیامبر خزائن الهی و علم غیب ندارد،ولی چون به او«وحی»می شود باید از او پیروی کرد. «یُوحیٰ إِلَیَّ» 9 کار پیامبر،نه بر اساس خیال و سلیقه است،نه بر اساس تمایلات اجتماعی یا محیط زدگی،بلکه تنها بر اساس پیروی از وحی است. «إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّٰ مٰا یُوحیٰ إِلَیَّ» 10 رفتار و گفتار پیامبران،برای ما حجّت است،چون بر مبنای وحی است. «إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّٰ مٰا یُوحیٰ إِلَیَّ» 11 پیروی از انبیا،بصیرت و اعراض از آنان،نابینایی است. «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمیٰ وَ الْبَصِیرُ» 12 فکر صحیح،انسان را به پیروی از انبیا وامی دارد و بهانه ها و توقعات را کنار می گذارد. «أَ فَلاٰ تَتَفَکَّرُونَ»

ص :263

[سوره الأنعام (6): آیه 51]

اشاره

وَ أَنْذِرْ بِهِ اَلَّذِینَ یَخٰافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلیٰ رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لاٰ شَفِیعٌ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (51)

و به وسیله ی آن(قرآن)کسانی را که از محشور شدن نزد پروردگارشان بیم دارند هشدار ده(زیرا)غیر از خداوند،برای آنان یاور و شفیعی نیست، شاید که پروا نمایند.

نکته ها:

در قرآن بارها خداوند به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرموده است که هشدار تو تنها در دل خداترسان اثر می کند،مثل: «إِنَّمٰا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمٰنَ» (1)و «إِنَّمٰا تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ» (2)

پیام ها:

1 آمادگی افراد،شرط تأثیر گذاری هدایت انبیا است. «الَّذِینَ یَخٰافُونَ» 2 عقیده به معاد،کلید تقوی است. «یَخٰافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا») ... («لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 52]

اشاره

وَ لاٰ تَطْرُدِ اَلَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدٰاةِ وَ اَلْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ مٰا عَلَیْکَ مِنْ حِسٰابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ مٰا مِنْ حِسٰابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ اَلظّٰالِمِینَ (52)

و کسانی را که بامداد و شامگاه پروردگارشان را می خوانند،در حالی که رضای او را می طلبند،از خود مران.چیزی از حساب آنان بر عهده ی تو نیست،و از حساب تو نیز چیزی بر عهده آنان نیست که طردشان کنی و در نتیجه از ستمگران شوی.

ص :264


1- 1) .یس،11.
2- 2) .فاطر،18.
نکته ها:

در شأن نزول این آیه آمده است جمعی از کفّار پولدار،چون دیدند فقیرانی مانند عمار و بلال و خباب و...دور پیامبر را گرفته اند،پیشنهاد کردند که آن حضرت،اینان را طرد کند تا آنان گرد او جمع آیند.به نقل«تفسیر المنار»خلیفه ای دوّم گفت:به عنوان آزمایش،طرح را بپذیریم،آیه ی فوق نازل شد.مشابه این مطلب در سوره ی کهف،آیه 28 نیز آمده است.

در تفسیر قُرطبی آمده است: پیامبر خدا صلی اللّٰه علیه و آله پس از نزول این آیه،از مجلس فقرا بر نمی خاست تا آنکه اوّل فقیران برخیزند.

منظور از خواندن خدا در صبح و شب،ممکن است نمازهای روزانه باشد. (1)

پیام ها:

1 حفظ نیروهای مخلص و فقیر و مجاهد،مهم تر از جذب سرمایه داران کافر است. «لاٰ تَطْرُدِ» 2 هدف،وسیله را توجیه نمی کند.برای جذب سران کفر،نباید به مسلمانان موجود اهانت کرد. «لاٰ تَطْرُدِ» 3 اسلام،مکتب مبارزه با تبعیض،نژاد پرستی،امتیاز طلبی و باج خواهی است.

(با توجّه به شأن نزول) 4 اغلب طرفداران انبیا،پابرهنگان بوده اند.(با توجّه به شأن نزول) 5 بهانه گیران،اگر از رهبر و مکتب نتوانند عیب بگیرند،از پیروان و وضع اقتصادی آنان عیب جویی می کنند.(با توجّه به شأن نزول) 6 هیچ امتیازی با«ایمان»برابری نمی کند. «یُرِیدُونَ وَجْهَهُ» 7 میزان،حال فعلی اشخاص است.اگر مؤمنان فقیر،خلاف قبلی داشته باشند، حسابشان با خداست. «مٰا عَلَیْکَ مِنْ حِسٰابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ»

ص :265


1- 1) .تفسیر المیزان.

8 حساب همه با خداست،حتّی رسول اکرم نیز مسئول انتخاب و عمل دیگران نیست، «مٰا عَلَیْکَ مِنْ حِسٰابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ» و خود نیز حساب و کتاب دارد. «وَ مٰا مِنْ حِسٰابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْءٍ» 9 طرد پابرهنگان و محرومان مخلص،ظلم است. «فَتَکُونَ مِنَ الظّٰالِمِینَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 53]

اشاره

وَ کَذٰلِکَ فَتَنّٰا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لِیَقُولُوا أَ هٰؤُلاٰءِ مَنَّ اَللّٰهُ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنٰا أَ لَیْسَ اَللّٰهُ بِأَعْلَمَ بِالشّٰاکِرِینَ (53)

و این گونه بعضی از مردم را به وسیله ی بعضی دیگر آزمایش کردیم،تا (از روی استهزا)بگویند:آیا اینانند آنها که خداوند،از میان ما بر آنها منّت نهاده است؟ آیا خداوند به حال شاکران داناتر نیست؟

نکته ها:

بارها قرآن،بلند پروازی و پر توقّعی سرمایه داران را مطرح و محکوم کرده است.آنان توقّع داشتند وحی و قرآن بر آنان نازل شود،از جمله: «أَ أُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنٰا» (1)آیا در میان ما وحی بر او نازل شد؟! «لَوْ لاٰ نُزِّلَ هٰذَا الْقُرْآنُ عَلیٰ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ» (2)چرا وحی بر مرد بزرگی از آن دو قریه نازل نشد؟! مؤمن واقعی،شاکر نعمت ایمان است.شخصی نزد امام کاظم علیه السلام از فقر خود شکایت کرد.

حضرت فرمود:غنی ترین افراد به نظر تو کیست؟ گفت:هارون الرشید.پرسید:آیا حاضری ایمان خود را بدهی و ثروت او را بگیری؟ گفت:نه.فرمود:پس تو غنی تری،چون چیزی داری که حاضر به مبادله با ثروت او نیستی. (3)

ص :266


1- 1) .قمر،25.
2- 2) .زخرف،31.
3- 3) .تفسیر أطیب البیان.
پیام ها:

1 تفاوت های اجتماعی،گاهی وسیله ی آزمایش و شکوفا شدن خصلت ها و رشد آنهاست.اغنیا،با فقرا آزمایش می شوند. «فَتَنّٰا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ» 2 اغنیا،فقرا را تحقیر می کنند و خود را ارزشمند می پندارند. «أَ هٰؤُلاٰءِ») ... («مِنْ بَیْنِنٰا» 3 فقرای با ایمان،برگزیدگان خدایند. «مَنَّ اللّٰهُ عَلَیْهِمْ» 4 پاسخ توهین های کافران،با نوازش و مهر الهی به مؤمنان داده می شود.

«أَ هٰؤُلاٰءِ»)

... («بِأَعْلَمَ بِالشّٰاکِرِینَ» 5 منّت الهی بر فقیران،نتیجه ی شکر آنان است. «مَنَّ اللّٰهُ») ... («بِالشّٰاکِرِینَ» 6 خداوند طبق حکمتش عمل می کند،نه توقّع مردم. «أَ لَیْسَ اللّٰهُ بِأَعْلَمَ بِالشّٰاکِرِینَ» 7 انبیا،نمونه بارز شاکرین هستند. «بِالشّٰاکِرِینَ» (فقرایی هم که هدایت انبیا را پذیرفته اند،شاکر نعمت هدایت هستند.) «بِأَعْلَمَ بِالشّٰاکِرِینَ»

[سوره الأنعام (6): آیات 54 تا 55]

اشاره

وَ إِذٰا جٰاءَکَ اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیٰاتِنٰا فَقُلْ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلیٰ نَفْسِهِ اَلرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهٰالَةٍ ثُمَّ تٰابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (54) وَ کَذٰلِکَ نُفَصِّلُ اَلْآیٰاتِ وَ لِتَسْتَبِینَ سَبِیلُ اَلْمُجْرِمِینَ (55)

و هر گاه کسانی که به آیات ما ایمان دارند نزد تو آیند،پس بگو:سلام بر شما! پروردگارتان بر خودش رحمت را مقرّر کرده است که هر کس از شما از روی نادانی کار بدی انجام دهد و پس از آن توبه کند و خود را اصلاح نماید،پس قطعاً خداوند،آمرزنده و مهربان است.

و ما بدین گونه آیات را(برای مردم)به روشنی بیان می کنیم،(تا حقّ آشکار)و راه و رسم گناهکاران روشن شود.

ص :267

نکته ها:

در شأن نزول آیه آمده است،جمعی گنهکار،خدمت پیامبر آمده و گفتند:ما خلاف های زیادی کرده ایم.حضرت ساکت شد.این آیه نازل شد.

در این سوره،خداوند دو بار جمله: «کَتَبَ عَلیٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» گفته است،یکی برای دلگرم کردن مؤمنان در همین دنیا(همین آیه)،یکی هم در آیه 12 که برای معاد است. «کَتَبَ عَلیٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ» جهالت،گاهی در برابر علم است و گاهی در برابر عقل،و در آیه 54 در برابر عقل است.

یعنی از روی جهل و بی خردی به گناه کشیده شده اند،نه آنکه نمی دانستند.

پیام ها:

1 ایمان زائر پیامبر خدا،از شرایط دریافت لطف الهی است. «وَ إِذٰا جٰاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیٰاتِنٰا فَقُلْ...» 2 زیارت پیامبر،راه دریافت لطف خداست. «جٰاءَکَ») ... («فَقُلْ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ» 3 رابطه ی رهبر و مردم،بر پایه ی انس و محبّت است. «إِذٰا جٰاءَکَ») ... («فَقُلْ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ» 4 بهترین عبارت تحیّت،«سلام علیکم»است. «فَقُلْ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ» 5 تحقیر شدن مؤمنان را جبران کنید.(در آیه ی 53 متکبّران با لحن تحقیرآمیزی می گفتند:« أَ هٰؤُلاٰءِ... »ولی در آیه 54 خداوند آن تحقیر را جبران می کند و به پیامبرش دستور سلام کردن به مؤمنان را صادر می کند.) «فَقُلْ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ» 6«سلام»،شعار اسلام است.بزرگ نیز به کوچک،سلام می کند. «فَقُلْ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ» 7 مربّی و مبلّغ،باید با برخوردی محبّت آمیز با مردم،به آنان شخصیّت دهد.

«سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ»

ص :268

8 اگر گناه از روی لجاجت و استکبار نباشد،قابل بخشش است.(جهالت، عذری قابل قبول برای بخشش و گذشت از خطاکاران است.) «مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهٰالَةٍ» 9 خداوند،رحمت را بر خویش واجب کرده،ولی شرط دریافت آن، عذرخواهی و توبه است. «کَتَبَ») ... («ثُمَّ تٰابَ» 10 توبه،تنها یک لفظ نیست،تصمیم و اصلاح هم می خواهد. «تٰابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ» 11 توبه ی مؤمن حتماً پذیرفته می شود، «عَمِلَ مِنْکُمْ» آغاز توبه،بعد از گناه است. «مِنْ بَعْدِهِ» 12 عفو الهی همراه با رحمت است. «غَفُورٌ رَحِیمٌ» (گناهکار نباید مأیوس شود) 13 روشنگری نسبت به سیمای مجرمان و راه خطاکاران و اهل توطئه،از اهداف مکتب است. «لِتَسْتَبِینَ سَبِیلُ الْمُجْرِمِینَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 56]

اشاره

قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ اَلَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ قُلْ لاٰ أَتَّبِعُ أَهْوٰاءَکُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ مٰا أَنَا مِنَ اَلْمُهْتَدِینَ (56)

6\56

بگو:من از پرستش آنها که به جای خدا می خوانید نهی شده ام.بگو:من از هوسهای شما پیروی نمی کنم،که در این صورت گمراه شده و از هدایت یافتگان نخواهم بود.

پیام ها:

1 در پاسخ به تمایلات نابجای مشرکین مبنی بر پذیرش بت ها و روش آنان، باید با صراحت جواب نفی داد. «نُهِیتُ» ، «لاٰ أَتَّبِعُ» ، «ضَلَلْتُ» (آری شرک،در هیچ قالبی مجاز نیست) 2 برخورد و موضع گیری های پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله،از وحی سرچشمه می گیرد. «قُلْ» ، «قُلْ»

ص :269

3 برائت از شرک،جزو اسلام است. «نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ» 4 ریشه ی شرک،هواپرستی است. «لاٰ أَتَّبِعُ أَهْوٰاءَکُمْ» 5 مبلّغ،نباید در پی ارضای هوسهای مردم باشد. «لاٰ أَتَّبِعُ أَهْوٰاءَکُمْ» 6 هواپرستی،زمینه ی هدایت را در انسان از بین می برد. «لاٰ أَتَّبِعُ أَهْوٰاءَکُمْ») ... («مٰا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِینَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 57]

اشاره

قُلْ إِنِّی عَلیٰ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ کَذَّبْتُمْ بِهِ مٰا عِنْدِی مٰا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ اَلْحُکْمُ إِلاّٰ لِلّٰهِ یَقُصُّ اَلْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ اَلْفٰاصِلِینَ (57)

بگو:همانا من از طرف پروردگارم بر دلیل آشکاری هستم،ولی شما آن را دروغ پنداشتید.آنچه را شما(از عذاب الهی)با شتاب می طلبید به دست من نیست فرمان جز به دست خدا نیست که حقّ را بیان می کند و او بهترین (داور و)جدا کننده ی حقّ از باطل است.

نکته ها:

« بَیِّنَةٍ »از کلمه ی«بینونة»(جدایی)،به دلیلی گفته می شود که به طور کامل و روشن،حق و باطل را از هم جدا می کند.دلائل و معجزات پیامبران،نه ثقیل بود نه مبهم،همه می فهمیدند و اگر لجاجت نمی کردند،از جان و دل می پذیرفتند،به همین خاطر پیامبران خود را دارای«بیّنه»معرّفی می کردند.

کفّار می گفتند:اگر راست می گویی،چرا قهر خدا بر ما نازل نمی شود؟ «تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ» نظیر آیه ای که می گفتند:اگر این مطلب راست است،خدایا بر ما سنگ بباران، «فَأَمْطِرْ عَلَیْنٰا حِجٰارَةً مِنَ السَّمٰاءِ» (1)«استعجال»و عذاب خواهی در اقوام دیگر هم بوده و به حضرت هود و صالح و نوح هم می گفتند:اگر راست می گویی عذاب موعود را سریعاً برای ما بیاور.

ص :270


1- 1) .انفال،32.

«فَأْتِنٰا بِمٰا تَعِدُنٰا» (1)

پیام ها:

1 دعوت انبیا بر اساس«بینه»است،نه خیال و تقلید کورکورانه «عَلیٰ بَیِّنَةٍ» 2 اعطای بیّنه به پیامبر،پرتوی از ربوبیّت خداوند است. «بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی» 3 انبیا باید بیّنه ی الهی داشته باشند،نه آنکه طبق تقاضای روزمرّه ی مردم کار کنند. «بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی» (قرآن،بیّنه و دلیل روشن و گواه حقانیّت پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله است) 4 پیامبر اسلام بر قرآن که بیّنه ی اوست،احاطه ی کامل دارند.(« عَلیٰ بَیِّنَةٍ »به معنای استعلا و احاطه بر مفاهیم قرآن است) 5 کافران،بیّنه ی پیامبر را تکذیب می کنند،ولی انتظار دارند او از هواهای نفسانی آنان پیروی کند. «لاٰ أَتَّبِعُ أَهْوٰاءَکُمْ» ، «کَذَّبْتُمْ بِهِ» 6 با بهانه جویان،صریح حرف بزنید. «مٰا عِنْدِی» 7 پیامبر،تنها فرستاده ای همراه با منطق و بیّنه است و نظام هستی به دست خداست.(با تقاضای نزول سریع قهر الهی از پیامبر،قلع و قمع خود یا نابودی هستی را نخواهید). «مٰا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ» 8 آیه،هم تهدید کافران است،هم دلداری پیامبر. «وَ هُوَ خَیْرُ الْفٰاصِلِینَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 58]

اشاره

قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِی مٰا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ اَلْأَمْرُ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ اَللّٰهُ أَعْلَمُ بِالظّٰالِمِینَ (58)

بگو:اگر آنچه که درباره آن شتاب می کنید نزد من بود(و به درخواست شما عذاب نازل می کردم،)قطعاً کار میان من و شما پایان گرفته بود،ولی خداوند به حال ستمگران آگاه تر است(و به موقع مجازات می کند).

ص :271


1- 1) .اعراف،70 و 77؛هود،32.
پیام ها:

1 عجله ی مردم،حکمت خدا را تغییر نمی دهد. «تَسْتَعْجِلُونَ») ... («وَ اللّٰهُ أَعْلَمُ» 2 کیفرها به دست خداوند است،امّا اگر او به درخواست کفّار در عذاب خود عجله کند،هیچ کس باقی نمی ماند. «لَقُضِیَ الْأَمْرُ» چنان که در آیه 11 سوره ی یونس آمده است: «وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللّٰهُ لِلنّٰاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجٰالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ» 3 خدا طبق حکمت و سنّت خود،به ظالمان مهلت می دهد. «قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِی مٰا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ») ... («وَ اللّٰهُ أَعْلَمُ بِالظّٰالِمِینَ» 4 تأخیر در قهر و عذاب الهی سبب نشود که کافران خیال کنند کفرشان از یاد رفته است. «وَ اللّٰهُ أَعْلَمُ بِالظّٰالِمِینَ» 5 اعراض از ایمان و عجله در عذاب،ظلم است. «بِالظّٰالِمِینَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 59]

اشاره

وَ عِنْدَهُ مَفٰاتِحُ اَلْغَیْبِ لاٰ یَعْلَمُهٰا إِلاّٰ هُوَ وَ یَعْلَمُ مٰا فِی اَلْبَرِّ وَ اَلْبَحْرِ وَ مٰا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّٰ یَعْلَمُهٰا وَ لاٰ حَبَّةٍ فِی ظُلُمٰاتِ اَلْأَرْضِ وَ لاٰ رَطْبٍ وَ لاٰ یٰابِسٍ إِلاّٰ فِی کِتٰابٍ مُبِینٍ (59)

و گنجینه های غیب،تنها نزد خداست و جز او کسی آن را نمی داند و آنچه را در خشکی و دریاست می داند،و هیچ برگی از درخت نمی افتد جز آنکه او می داند و هیچ دانه ای در تاریکی های زمین و هیچ تر و خشکی نیست،مگر آنکه(علم آن)در کتاب مبین ثبت است.

نکته ها:

« مَفٰاتِحُ »،یا جمع«مفتح»به معنای گنجینه و خزانه است،یا جمع«مفتاح»به معنای کلید است،ولی معنای اوّل مناسب تر است. (1)

ص :272


1- 1) .تفسیر المیزان.

کلمه ی تر و خشک،کنایه از همه ی چیزهایی است که مقابل همند،مثل مرگ و حیات، سلامتی و مرض،فقر و غنا،نیک و بد،مجرّد و مادّی.این مطلب در آیه ی «وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنٰاهُ فِی إِمٰامٍ مُبِینٍ» (1)نیز بیان شده است.

شاید مراد از سقوط برگ ها،حرکات نزولی و مراد از دانه های در حال رشد زیر زمین، حرکات صعودی باشد. (2)

پیام ها:

1 دلیل آنکه عذاب عجولانه ای که کفّار تقاضا می کنند فرا نمی رسد،علم خداوند به اسرار هستی است. «مٰا تَسْتَعْجِلُونَ») ... («وَ عِنْدَهُ مَفٰاتِحُ الْغَیْبِ» 2 احکام الهی بر اساس آگاهی او بر غیب و شهود است. «إِنِ الْحُکْمُ إِلاّٰ لِلّٰهِ» ، «وَ عِنْدَهُ مَفٰاتِحُ الْغَیْبِ» 3 دامنه ی علم غیب،گسترده تر از علوم عادّی است.(زیرا قرآن درباره آن تعبیر انحصاری دارد.) «لاٰ یَعْلَمُهٰا إِلاّٰ هُوَ» 4 بر خلاف کسانی که می گویند خداوند تنها به کلیّات علم دارد،خداوند به همه چیز دانا و از همه ی جزئیّات هستی آگاه است.پس باید مواظب اعمال خود باشیم. «مٰا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ...» 5 جز خداوند،هیچکس از پیش خود علم غیب ندارد. «وَ عِنْدَهُ مَفٰاتِحُ الْغَیْبِ لاٰ یَعْلَمُهٰا إِلاّٰ هُوَ» 6 در جهان،مرکزیّتی برای اطلاعات وجود دارد. «فِی کِتٰابٍ مُبِینٍ» 7 نظام هستی،طبق برنامه ی پیش بینی شده ای طراحی شده است. «کِتٰابٍ مُبِینٍ»

ص :273


1- 1) .یس،12.
2- 2) .تفسیر فی ظلال القرآن.

[سوره الأنعام (6): آیه 60]

اشاره

وَ هُوَ اَلَّذِی یَتَوَفّٰاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ مٰا جَرَحْتُمْ بِالنَّهٰارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضیٰ أَجَلٌ مُسَمًّی ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (60)

و او کسی است که(روح)شما را در شب(به هنگام خواب)می گیرد و آنچه را در روز انجام می دهید می داند،سپس شما را از خواب برمی انگیزد تا مدّت معیّن(عمر شما)سپری شود.عاقبت بازگشت شما به سوی اوست پس شما را به آنچه انجام می دهید خبر می دهد.

نکته ها:

« جَرَحْتُمْ »از«جارحة»به معنای عضو است،عضوی که با آن کار و کسب می شود و سپس به خودِ کار و عمل گفته شده است.

با اینکه خداوند به هنگام خواب روح انسان را می گیرد،ولی می فرماید:ما شما را می گیریم، پس معلوم می شود روح انسان تمام حقیقت اوست.

پیام ها:

1 خواب،یک مرگ موقتی است و هر بیداری نوعی رستاخیز. «یَتَوَفّٰاکُمْ» ، «یَبْعَثُکُمْ» 2 قانون طبیعی آن است که شب برای خواب و روز برای کار باشد. «یَتَوَفّٰاکُمْ بِاللَّیْلِ» ، «جَرَحْتُمْ بِالنَّهٰارِ» 3 هر روز عمر،یک فرصت و بعثت جدید است. «یَبْعَثُکُمْ» 4 زندگی ما،تاریخ و برنامه و مدّت معیّن دارد. «أَجَلٌ مُسَمًّی» 5 خود را برای پاسخگویی قیامت آماده کنیم. «إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ» 6 خداوند با اینکه کار بد ما را می داند ولی باز هم به ما مهلت داده و روح گرفته را به بدن برمی گرداند. «یَعْلَمُ مٰا جَرَحْتُمْ بِالنَّهٰارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ»

ص :274

7 قیامت،روز روشن شدن حقیقت اعمال است. «یُنَبِّئُکُمْ بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 61]

اشاره

وَ هُوَ اَلْقٰاهِرُ فَوْقَ عِبٰادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً حَتّٰی إِذٰا جٰاءَ أَحَدَکُمُ اَلْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنٰا وَ هُمْ لاٰ یُفَرِّطُونَ (61)

و تنها اوست که قهر و اقتدارش ما فوق بندگان است و نگهبانانی بر شما می فرستد،تا آنکه چون مرگ یکی از شما فرا رسد،فرستادگان ما (فرشتگان)جان او را بازگیرند و در کار خود،هیچ کوتاهی نکنند.

نکته ها:

گرفتن روح در شب و برگرداندن آن در روز یکی از نمونه های قاهر بودن خدا بر انسان است.

مسأله ی قبض روح،در قرآن هم به خداوند نسبت داده شده «اللّٰهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ» ،هم به ملک الموت و هم به فرشتگان.این اختلاف تعبیر شاید به خاطر آن باشد که جان افراد عادی را فرشتگان می گیرند و جان افراد برجسته را ملک الموت که فرشته برتری است و جان اولیای خدا را ذات مقدّس او می گیرد.

و شاید به این دلیل باشد که ابتدا فرشتگان،روح مردم را می گیرند و سپس تحویل ملک الموت می دهند و آن گاه ملک الموت(عزرائیل)روح های گرفته شده را به خداوند تحویل می دهد و به همین دلیل گرفتن روح مردم هم کار فرشتگان و هم کار ملک الموت و هم کار خداوند به شمار می رود.

ممکن است مراد از فرشتگان محافظ،آنان باشند که مراقب و نگهدار انسان از حوادثند، (1)«لَهُ مُعَقِّبٰاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّٰهِ» (2)و ممکن است مراد از حفظه،فرشتگانی باشند که مأمور ثبت و ضبط اعمال انسانند. «رُسُلُنٰا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ» (3)ایمان به مراقبت فرشتگان از انسان،عامل شکر از خداست،همان گونه که ایمان به ثبت اعمال توسّط فرشتگان عامل حیا و تقواست.

ص :275


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .رعد،11.
3- 3) .زخرف،80.
پیام ها:

1 خداوند،قدرت و سلطه ی کامل دارد و اگر ما را آزاد گذاشته،به خاطر مهلتی است که از روی لطف اوست. «وَ هُوَ الْقٰاهِرُ...» 2 تسلّط خدا بر بندگان چنان است که کسی را تاب مقاومت نیست. «وَ هُوَ الْقٰاهِرُ فَوْقَ عِبٰادِهِ» 3 در دستگاه آفرینش،انواع مراقبت ها وجود دارد. «حَفَظَةً» 4 فرستادن فرشتگان محافظ،دائمی است. «یُرْسِلُ» (فعل مضارع نشانه ی دوام و استمرار است) 5 هر دسته از فرشتگان،مأموریّت خاصّی دارند. «حَفَظَةً» ، «تَوَفَّتْهُ» 6 برای قبض روح یک نفر چند فرشته حاضر می شوند. «إِذٰا جٰاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنٰا» 7 فرشتگان در انجام مأموریّت،سهل انگاری ندارند و معصومند. «لاٰ یُفَرِّطُونَ» چنان که در آیه دیگر آمده است: «لاٰ یَعْصُونَ اللّٰهَ مٰا أَمَرَهُمْ» (1)

[سوره الأنعام (6): آیه 62]

اشاره

ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اَللّٰهِ مَوْلاٰهُمُ اَلْحَقِّ أَلاٰ لَهُ اَلْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ اَلْحٰاسِبِینَ (62)

سپس مردم به سوی خداوند،مولای حقّشان بازگردانده می شوند،آگاه باشید که دادرسی و داوری تنها از آنِ خداوند است و او سریع ترین حسابرسان است.

نکته ها:

در روایات آمده است که خداوند،حساب بندگانش را به اندازه ی دوشیدن شیر یک گوسفند

ص :276


1- 1) .تحریم،6.

و در زمانی بسیار کوتاه،انجام می دهد. (1)

از امام علی علیه السلام سؤال شد:«کیف یحاسب الله الخلق علی کثرتهم؟ فقال:کما یرزقهم علی کثرتهم.فقیل:کیف یحاسبهم و لا یرونه؟ فقال:کما یرزقهم و لا یرونه» (2)چگونه خداوند با وجود مخلوقین زیاد به حساب آنان رسیدگی می کند؟ حضرت فرمودند:همان گونه که آنان را روزی می دهد.سؤال شد:چگونه حسابرسی می کند در حالی که او را نمی بینند؟ فرمودند:

همان گونه که روزی شان می دهد،ولی او را نمی بینند.

سؤال:با این همه آیات و روایات بر حسابرسی سریع الهی،پس طولانی بودن روز قیامت برای چیست؟ پاسخ:بلندی روز قیامت،نوعی عقوبت است،نه به خاطر فشار کار و ناتوانی از محاسبه ی سریع. (3)(بشر که مخلوق الهی است،در دنیای امروز به وسیله ی کامپیوتر،در کمتر از یک دقیقه بزرگ ترین محاسبات را انجام داده و مثلا انبارها و کالاهای آن و امور مالی مربوط به آن را بررسی و محاسبه می نماید).

پیام ها:

1 بازگشت همه به سوی خداست و او یگانه قاضی قیامت است. «رُدُّوا إِلَی اللّٰهِ») ... («لَهُ الْحُکْمُ» 2 مولای حقیقی کسی است که آفریدن،نظارت کردن،خواب و بیداری،مرگ و بعثت،داوری و حسابرسی به دست او باشد، «إِلَی اللّٰهِ مَوْلاٰهُمُ الْحَقِّ» 3 همه ی مولاها یا باطلند،یا مجازی،مولای حقیقی تنها خداوند است. «اللّٰهِ مَوْلاٰهُمُ الْحَقِّ» و ولایت انبیا و اولیا،پرتوی از ولایت الهی است.

4 سرعت حسابرسی خداوند،از هر نوع و هر وسیله ی حسابرسی سریعتر

ص :277


1- 1) .تفاسیر مجمع البیان و نور الثقلین.
2- 2) .نهج البلاغه،کلام 300.
3- 3) .تفسیر أطیب البیان.

است. «وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحٰاسِبِینَ» 5 سرعت حسابرسی و رسیدگی به امور،یک ارزش و روش الهی است. «وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحٰاسِبِینَ»

[سوره الأنعام (6): آیات 63 تا 64]

اشاره

قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُمٰاتِ اَلْبَرِّ وَ اَلْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً لَئِنْ أَنْجٰانٰا مِنْ هٰذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ اَلشّٰاکِرِینَ (63) قُلِ اَللّٰهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْهٰا وَ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ (64)

بگو:چه کسی شما را از تاریکی های خشکی و دریا(به هنگام درماندگی) نجات می دهد؟ وقتی که او را آشکارا و پنهان می خوانید(و می گویید:)اگر خداوند از این ظلمت ما را رهایی دهد،از شکرگزاران خواهیم بود.

بگو:خداوند شما را از این ظلمت ها و از هر ناگواری دیگر نجات می دهد، باز شما(به جای سپاس)،شرک می ورزید.

نکته ها:

کلمه ی« تَضَرُّعاً »به معنای دعای آشکار و کلمه ی« خُفْیَةً »به معنای دعای پنهان است.

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:بهترین دعا،دعای با صدای آهسته و خُفیه است و از جمعی که با صدای بلند دعا می خواندند،انتقاد کرد و فرمود:خداوند شنوا و نزدیک است. (1)

در آیه 12 سوره ی یونس نیز آمده است:انسان هنگام خطر،به یاد خدا می افتد و او را می خواند،امّا «فَلَمّٰا کَشَفْنٰا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنٰا إِلیٰ ضُرٍّ مَسَّهُ» همین که مشکلش حل شد،سرش را پایین انداخته و می رود،گویا ما را اصلاً صدا نزده است.

شداید برای انسان،چهار حالت به وجود می آورد:احساس نیاز،تضرّع،اخلاص و التزام به

ص :278


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

شکرگزاری.آری،شداید و سختی ها و قطع شدن اسباب مادّی،روح خداجویی را شکوفا می کند و انسان در مشکلات،دست خدا را می بیند.

پیام ها:

1 یکی از شیوه های تبلیغ و موعظه،سؤال از و جدان مردم است. «مَنْ یُنَجِّیکُمْ» 2 یادآوری و توجّه دادن انسان به خلوص او در دعا به هنگام شداید،از بهترین روشهای خداشناسی است. «تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً» 3 انسان در سختی ها و شداید،دست از کفر و شرک برداشته و موحّد می شود.

«تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً»

4 برای هر کس،مشکل خودش،بزرگ ترین مشکل است. «أَنْجٰانٰا مِنْ هٰذِهِ» 5 انسان به تعهّدات خود در برابر خدا بی وفاست. «ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ» 6 بدترین نوع ناسپاسی،شرک است. «لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّٰاکِرِینَ») ... («ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ» 7 راحتی و احساس رهایی و بی نیازی،زمینه ی غفلت از خدا و شرک به اوست.

«قُلِ اللّٰهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْهٰا وَ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیات 65 تا 66]

اشاره

قُلْ هُوَ اَلْقٰادِرُ عَلیٰ أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذٰاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ اُنْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اَلْآیٰاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ (65) وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ اَلْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ (66)

بگو:او تواناست که از بالای سرتان یا از زیر پایتان عذابی بر شما بفرستد یا شما را به صورت گروه های گوناگون با هم درگیر کند،و طعم تلخ جنگ و خونریزی را توسط یکدیگر به شما بچشاند.بنگر که چگونه آیات را گونه گون بازگو می کنیم،باشد که بفهمند.

ص :279

و قوم تو این قرآن را تکذیب کردند،با آنکه سخن حقّی است،بگو:من وکیل و عهده دار ایمان آوردن شما نیستم.

نکته ها:

«لبس»به معنای آمیختن،و«شیع»جمع«شیعه»،به معنای گروه است.

در آیه ی قبل،قدرت نجات بخش الهی مطرح شد،اینجا قدرت قهر و عذاب او.

امام باقر علیه السلام فرمودند:مراد از عذاب آسمانی،دود و صیحه و مراد از عذاب زمینی، فرورفتن در آن و مراد از« یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً »،تفرقه در دین و بدگویی و کشتن یکدیگر است. (1)شاید آن حضرت در مقام بیان بعضی از نمونه ها بوده اند نه تمام مصادیق،زیرا مثلا عذاب فوق شامل فشار طاغوت ها که حاکم بر مردمند و عذاب تحت شامل قهری بدنبال نافرمانی مردم از رهبر حقّ که از مردم و در مردم و هم سطح آنان است نیز می شود.

تعابیر گوناگونی در قرآن خطاب به پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله،این مضمون را بیان می کند که پیامبر مسئولِ ابلاغ دین خداست،نه اجبار مردم به ایمان آوردن.از جمله: «مٰا جَعَلْنٰاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً» (2)، «لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ» (3)، «مٰا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبّٰارٍ» (4)، «مٰا عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاٰغُ» (5)، «أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النّٰاسَ» (6)، «لاٰ إِکْرٰاهَ فِی الدِّینِ» (7)، «إِنْ أَنْتَ إِلاّٰ نَذِیرٌ» (8)و «قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ».

پیام ها:

1 یکی از وظایف پیامبر،یادآوری قدرت بی مانند خداوند است. «قُلْ هُوَ الْقٰادِرُ» 2 شرک،زمینه ساز دریافت انواع عذاب هاست. «ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ قُلْ هُوَ الْقٰادِرُ...»

ص :280


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .انعام،107.
3- 3) .غاشیه،22.
4- 4) .ق،45.
5- 5) .مائده،99.
6- 6) .یونس،99.
7- 7) .بقره،256.
8- 8) .فاطر،23.

3 خداوند،هم نجات بخش است،هم عذابگر،آنکه آگاهانه سراغ غیر خدا می رود،باید منتظر عذاب باشد. «قُلْ هُوَ الْقٰادِرُ عَلیٰ أَنْ یَبْعَثَ...» 4 تفرقه و تشتّت،از عذاب های الهی و در کنار عذاب آسمانی و زمینی مطرح شده است. «یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً» 5 گاهی مردم،به وسیله ی مردم و با دست یکدیگر عذاب و تنبیه می شوند.

«یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ»

6 مبلّغان دینی باید از روشهای گوناگون برای ارشاد مردم بهره گیرند. «انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیٰاتِ» 7 اگر مفهومی را در قالب های متنوّع ارائه دادیم،به تأثیرات بیشتری امیدوار باشیم. «نُصَرِّفُ الْآیٰاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ» 8 چون راه شما حقّ است،از تکذیب مردم نگران نباشید. «وَ هُوَ الْحَقُّ» 9 تو مسئول وظیفه هستی،ضامن نتیجه نیستی. «لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ»

[سوره الأنعام (6): آیه 67]

اشاره

لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ (67)

برای هر خبری(که خداوند یا پیامبرش به شما می دهد)وقتی مقرّر است (که در آن واقع می شود)و به زودی خواهید دانست.

نکته ها:

در آیه ی قبل گفته شد:خداوند قدرت دارد از هر سو بر شما عذاب نازل کند،این آیه می فرماید:اگر عذابی بر کفّار لجوج نازل نشد،عجله نکنید،زیرا برای تحقّق هر خبری زمانی معیّن است.

پیام ها:

1 تحقّق همه ی خبرها و برنامه های الهی،قطعی و بر اساس حکمت و

ص :281

زمان بندی معیّن است.(هیچ حادثه ای بدون برنامه و هدف و تصادفی نیست) «لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ» 2 گرچه مجبور به ایمان آوردن نیستید،ولی فکر عاقبت و فرجام کار خودتان باشید. «وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ» 3 زود قضاوت نکنید و مهلت دادن های الهی را نشانه ی غفلت خدا از خودتان نپندارید. «سَوْفَ تَعْلَمُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 68]

اشاره

وَ إِذٰا رَأَیْتَ اَلَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیٰاتِنٰا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّٰی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمّٰا یُنْسِیَنَّکَ اَلشَّیْطٰانُ فَلاٰ تَقْعُدْ بَعْدَ اَلذِّکْریٰ مَعَ اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِینَ (68)

و هر گاه کسانی را دیدی که در آیات ما(به قصد تخطئه،)کندوکاو می کنند،از آنان روی بگردان تا(مسیر سخن را عوض کرده)وارد مطلب دیگری شوند و اگر شیطان تو را به فراموشی انداخت،پس از توجّه،(دیگر) با این قوم ستمگر منشین.

نکته ها:

«خوض»به معنای کندوکاو و گفتگو به قصد تمسخر و تحقیر است،نه برای فهم و درک حقیقت. (1)

« بَعْدَ الذِّکْریٰ »ممکن است به معنای تذکّر دادن دیگری،یا به معنای متذکّر شدن خود انسان باشد.

سؤال:پیامبران الهی معصوم هستند،پس چگونه در آیه سخن از نفوذ شیطان در پیامبر مطرح شده است؟ «یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطٰانُ»

ص :282


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

پاسخ:تأثیر شیطان در به فراموشی کشاندن،مسأله ای فرضی است،مثل آیه ی «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ» (1)یا آیه «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنٰا بَعْضَ الْأَقٰاوِیلِ» (2)یعنی اگر مشرک شوی،یا اگر به ما نسبتی ناروا بدهی،نه اینکه چنین شده است.

و ممکن است مراد اصلی آیه،پیروان پیامبرند،نه خود ایشان،همان گونه که در فارسی ضرب المثلی است که«به در می گوییم که دیوار بشنود».

مشابه این مطلب،در سوره ی نساء آیه 140 نیز آمده است: «إِذٰا سَمِعْتُمْ آیٰاتِ اللّٰهِ یُکْفَرُ بِهٰا وَ یُسْتَهْزَأُ بِهٰا فَلاٰ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّٰی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ...» اگر شنیدید که به آیات الهی کفر می ورزند یا مسخره می کنند با آنان منشینید تا سخن را عوض کنند.

در روایات متعدّدی از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله و ائمّه معصومین علیهم السلام از همنشینی با اهل گناه،یا شرکت در جلسه ای که گناه می شود و انسان قدرت جلوگیری از آن را ندارد نهی شده است،حتّی اگر آنان از بستگان انسان باشند.حضرت علی علیه السلام به فرزندش وصیّت کرد:خداوند بر گوش واجب کرده که راضی به شنیدن گناه و غیبت نشود. (3)

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله با استناد به این آیه فرمودند:کسی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد،در مجلسی که در آن امامی سبّ می شود و یا از مسلمانی عیب جویی می گردد نمی نشیند. (4)

حضرت علی علیه السلام«مجالسة الاشرار تورث سوء الظن بالاخیار»همنشینی با بدان،سبب سوء ظنّ به نیکان می شود. (5)

پیام ها:

1 غیرت و تعصّب دینی خود نسبت به مقدّسات را به دشمنان نشان دهید. «إِذٰا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیٰاتِنٰا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ» 2 اعراض از بدی ها و مبارزه ی منفی با زشتکاران،یکی از شیوه های نهی از منکر است. «فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ»

ص :283


1- 1) .زمر،65.
2- 2) .حاقّه،44.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.
4- 4) .وسائل،ج 16،ص 266.
5- 5) .وسائل،ج 16،ص 365.

3 توجّه و گوش دادن به سخنان باطل(و دیدن و خواندن کتب و برنامه های گمراه کننده)نکوهیده است. (1)«یَخُوضُونَ فِی آیٰاتِنٰا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ» البتّه در مواردی که برای آگاهی و ردّ و پاسخ دادن توسط اهل فن باشد،منعی ندارد.

4 به جای هضم شدن در جامعه،یا گروه و مجلس ناپسند،وضع آن را تغییر دهید. «حَتّٰی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ» 5 اعلام برائت و محکوم کردن لفظی کافی نیست،باید به شکلی برخورد کرد.

«فَأَعْرِضْ»)

... («فَلاٰ تَقْعُدْ» 6 مجالست با ظالمان نارواست،پس پرهیز کنیم. «فَلاٰ تَقْعُدْ» 7 شرط تکلیف،توجّه و آگاهی است. «إِمّٰا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطٰانُ» (فراموشی،عذر پذیرفته ای است) 8 سخن گفتن به ناحقّ درباره ی آیات قرآن،(از طریق استهزا،تفسیر به رأی، بدعت و تحریف)ظلم است. «الظّٰالِمِینَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 69]

اشاره

وَ مٰا عَلَی اَلَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسٰابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ لٰکِنْ ذِکْریٰ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (69)

کسانی که پروا پیشه کردند،به گناه ستمکاران بازخواست نخواهند شد، ولی باید آنان را پند دهند تا شاید پرهیزکار شوند.

نکته ها:

آیه ی تحریم همنشینی با یاوه گویان و مسخره کنندگان که نازل شد،عدّه ای گفتند:پس به مسجد الحرام هم نباید برویم و طواف نیز نکنیم،چون دامنه ی استهزاشان تا آنجا هم کشیده شده است.این آیه نازل شد که حساب مسلمانانِ با تقوی که به مقدار توان تذکّر

ص :284


1- 1) .شاید بتوان برای تحریم کتب و برنامه های ضالّه،به این آیه استناد کرد.

می دهند جداست،آنها مسجد الحرام را ترک نکنند. (1)

شرکت در جلسه ی اهل گناه به قصد نهی از منکر و ارشاد،مانعی ندارد،البتّه برای آنان که با تقوا و نفوذ ناپذیرند،و گر نه بسیاری برای نجات غریق می روند و خود غرق می شوند. شد غلامی که آب جو آرد آب جو آمد غلام ببرد

پیام ها:

1 رعایت اهمّ و مهمّ در مسائل،از اصول عقلی و اسلامی است.شنیدن موقّتی یاوه ها به قصد پاسخگویی یا نجات منحرفان،جایز است. «وَ مٰا عَلَی الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسٰابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ» 2 تقوا وسیله ی حفاظت و بیمه ی انسان در مقابل گناه است.(مثل لباس ضد حریق،برای مأموران آتش نشانی) «وَ مٰا عَلَی الَّذِینَ یَتَّقُونَ» 3 از همنشینی با یاوه سرایان پرهیز کنیم و سخنانشان را استماع نکنیم،ولی اگر به ناچار چیزی به گوش ما،رسید مانعی ندارد. «مٰا عَلَی الَّذِینَ یَتَّقُونَ») ... («مِنْ شَیْءٍ» 4 علاوه بر تقوای خود،باید به فکر متّقی کردن دیگران نیز باشیم. «وَ لٰکِنْ ذِکْریٰ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 70]

اشاره

وَ ذَرِ اَلَّذِینَ اِتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ اَلْحَیٰاةُ اَلدُّنْیٰا وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمٰا کَسَبَتْ لَیْسَ لَهٰا مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَلِیٌّ وَ لاٰ شَفِیعٌ وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لاٰ یُؤْخَذْ مِنْهٰا أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ أُبْسِلُوا بِمٰا کَسَبُوا لَهُمْ شَرٰابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ عَذٰابٌ أَلِیمٌ بِمٰا کٰانُوا یَکْفُرُونَ (70)

ص :285


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

و کسانی را که دین خود را به بازی و سرگرمی گرفتند و زندگی دنیا مغرورشان کرده است،رها کن و به وسیله ی قرآن پندشان ده تا مبادا به کیفر آنچه کسب کرده اند به هلاکت افتند،در حالی که جز خدا هیچ یاور و شفیعی ندارند،و اگر(انسان در آن روز)هر گونه عوضی(برای کیفر) بپردازد از او پذیرفته نمی شود،آنان کسانی هستند که به سزای آنچه کسب کرده اند به هلاکت افتادند برای آنان شرابی از آب سوزان و عذابی دردناک به کیفر کفر شان خواهد بود.

نکته ها:

مراد از رها کردن منحرفان در جمله ی «ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ...» ،اظهار تنفّر و قطع رابطه کردن با آنان است،که گاهی هم به نبرد با آنها می انجامد،نه اینکه تنها به معنای ترک جهاد با آنان باشد.

کلمه ی« تُبْسَلَ »به معنای محروم شدن از خوبی و به هلاکت رسیدن است.

به بازی گرفتن دین،هر زمانی به شکلی خود را نشان می دهد،گاهی با اظهار عقائد خرافی،گاهی با قابل اجرا ندانستن احکام،گاهی با توجیه گناهان و گاهی با بدعت و تفسیر به رأی و پیروی از متشابهات و...است.

پیام ها:

1 غیرت دینی،سبب طرد افراد بی دین و بایکوت کردن مخالفان مکتب در جامعه است. «ذَرِ الَّذِینَ...» چنان که در آیات دیگری نیز می خوانیم: «فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ» (1)، «ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا» (2)و «لاٰ تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ» (3)2 دلبستگی و فریفته شدن به دنیا،زمینه ی به بازی گرفتن دین است. «الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً») ... («غَرَّتْهُمُ الْحَیٰاةُ الدُّنْیٰا»

ص :286


1- 1) .سجده،30.
2- 2) .حجر،3.
3- 3) .نحل،127.

3 تذکّر و موعظه،سبب نجات از قهر و عذاب الهی است. «وَ ذَکِّرْ بِهِ» 4 در تذکّر و هشدار باید از قرآن بهره گرفت. «وَ ذَکِّرْ بِهِ» 5 به دنیا مغرور نشویم که در قیامت جز خداوند چیزی به کمک ما نمی آید.

«لَیْسَ لَهٰا مِنْ دُونِ اللّٰهِ وَلِیٌّ وَ لاٰ شَفِیعٌ»

6 عامل بدبختی های انسان،خود او و عملکرد اوست. «بِمٰا کَسَبَتْ») ... («بِمٰا کَسَبُوا») ... («عَذٰابٌ أَلِیمٌ بِمٰا کٰانُوا یَکْفُرُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیات 71 تا 72]

اشاره

قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مٰا لاٰ یَنْفَعُنٰا وَ لاٰ یَضُرُّنٰا وَ نُرَدُّ عَلیٰ أَعْقٰابِنٰا بَعْدَ إِذْ هَدٰانَا اَللّٰهُ کَالَّذِی اِسْتَهْوَتْهُ اَلشَّیٰاطِینُ فِی اَلْأَرْضِ حَیْرٰانَ لَهُ أَصْحٰابٌ یَدْعُونَهُ إِلَی اَلْهُدَی اِئْتِنٰا قُلْ إِنَّ هُدَی اَللّٰهِ هُوَ اَلْهُدیٰ وَ أُمِرْنٰا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (71) وَ أَنْ أَقِیمُوا اَلصَّلاٰةَ وَ اِتَّقُوهُ وَ هُوَ اَلَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (72)

بگو:آیا غیر خداوند،چیزی را بخوانیم که سود و زیانی برای ما ندارد و پس از آنکه خداوند هدایتمان کرد،به عقب باز گشته(و کافر)شویم؟ همچون کسی که شیاطین او را در زمین از راه به در برده اند و سرگردان مانده است در حالی که برای او یارانی(دلسوز)است که او را به هدایت دعوت کرده(و می گویند:)نزد ما بیا(و حقّ را بپذیر ولی او گوشش بدهکار نیست).بگو هدایتی که از سوی خدا باشد هدایت واقعی است و ما مأموریم که برای خدای جهانیان تسلیم باشیم.

و(به ما امر شده که)نماز برپا دارید و از خداوند پروا کنید،و اوست آنکه همگان نزدش محشور می شوید.

ص :287

نکته ها:

در آیه ی 72،از میان همه ی وظایف به«نماز»،و از میان همه ی عقائد به«معاد»اشاره شده است و این اهمیّت آنها را می رساند.

در یکتاپرستی،آرامش و تمرکز است،ولی در شرک و چندتا پرستی،گیجی و تحیّر. «أَ أَرْبٰابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّٰهُ الْوٰاحِدُ الْقَهّٰارُ» (1)آیا چند ارباب گوناگون بهتر است یا یک خدای قهّار؟ خداوند هم یکی است: «قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ» و هم زود راضی می شود«یا سریع الرضا»،ولی غیر خدا هم زیادند و هم هر کدام توقّعات گوناگونی دارند و زود راضی نمی شوند.

پیام ها:

1 با سؤال وجدان ها را تحریک کنید. «قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ» 2 شرک،غیر منطقی است،چون انگیزه ی پرستش،کسب سود یا دفع ضرر است و بت ها قادر به هیچ نفع و ضرر رساندن نیستند. «لاٰ یَنْفَعُنٰا وَ لاٰ یَضُرُّنٰا» 3 از غریزه ی منفعت خواهی مردم،در راه تبلیغ و تربیت آنان استفاده کنیم.

«لاٰ یَنْفَعُنٰا وَ لاٰ یَضُرُّنٰا»

4 شرک،نوعی عقب گرد و ارتجاع اعتقادی است. «نُرَدُّ عَلیٰ أَعْقٰابِنٰا» 5 شرک،مایه ی سرگردانی و تحیّر است. «حَیْرٰانَ» 6 در برابر انحرافات،باید موضع گیری صریح و مکرّر داشت. «قُلْ أَ نَدْعُوا») ... («قُلْ إِنَّ هُدَی اللّٰهِ...» 7 تسلیم خدا شدن،مایه ی رشد خودماست. «لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعٰالَمِینَ» 8 نماز،همراه تقوی کارساز است. «أَقِیمُوا الصَّلاٰةَ وَ اتَّقُوهُ» 9 ایمان به معاد و رستاخیز،عامل پیدایش تقوی در انسان است. «وَ اتَّقُوهُ وَ هُوَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ»

ص :288


1- 1) .یوسف،39.

[سوره الأنعام (6): آیه 73]

اشاره

وَ هُوَ اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ قَوْلُهُ اَلْحَقُّ وَ لَهُ اَلْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی اَلصُّورِ عٰالِمُ اَلْغَیْبِ وَ اَلشَّهٰادَةِ وَ هُوَ اَلْحَکِیمُ اَلْخَبِیرُ (73)

6\73

و او کسی است که آسمان ها و زمین را به حقّ آفرید و روزی که بگوید:

موجود شو،بی درنگ موجود می شود،سخن او حقّ است.(و روز قیامت) روزی که در«صور»دمیده می شود،حکومت تنها از اوست،دانای غیب و شهود است و اوست حکیم و آگاه.

نکته ها:

در قرآن دو نوع دمیدن در صور آمده است:یکی ویرانگر و دیگری برانگیزنده ی مردم برای رستاخیز.در این آیه،یک بار آن مطرح شده است،امّا در آیه 68 سوره ی زمر،دمیدن در دو صور مطرح است: «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاّٰ مَنْ شٰاءَ اللّٰهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْریٰ فَإِذٰا هُمْ قِیٰامٌ یَنْظُرُونَ» اگر در آیات قبل،سخن از تسلیم بودن در برابر خدا و اقامه ی نماز بود،اینجا علّت آن ذکر شده که آفرینش به دست اوست،او آگاه و حکیم است و از هر چیز با خبر است.

امام صادق علیه السلام درباره ی« عٰالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهٰادَةِ »فرمودند:غیب آن است که هنوز نیامده و شهادت آنچه که بوده است می باشد. (1)

پیام ها:

1 آفرینش،حکیمانه و هدفدار است. «بِالْحَقِّ» البتّه به این نکته در آیات متعدّدی اشاره شده است،از جمله: «وَ مٰا خَلَقْنَا السَّمٰاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا بٰاطِلاً» (2)2 برای اراده ی خداوند،هیچ مانعی نیست. «کُنْ فَیَکُونُ»

ص :289


1- 1) .معانی الاخبار،ص 146.
2- 2) .ص،27.

3 غیب و شهود،نهان و آشکار،برای خداوند یکسان است. «عٰالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهٰادَةِ» 4 مبنای حکومت الهی بر حکمت و علم است. «لَهُ الْمُلْکُ») ... («وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ» 5 در قیامت،جلوه و نمود قدرت الهی بر همه آشکار می شود،چون آنجا اسباب و وسائل کارساز نیست. «لَهُ الْمُلْکُ»

[سوره الأنعام (6): آیه 74]

اشاره

وَ إِذْ قٰالَ إِبْرٰاهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْنٰاماً آلِهَةً إِنِّی أَرٰاکَ وَ قَوْمَکَ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ (74)

و(یاد کن)آن هنگام که ابراهیم به پدرش آزر گفت:آیا بتان را خدایان می گیری؟ بی شک تو و قومت را در گمراهی آشکار می بینم.

نکته ها:

کلمه ی«أب»بطور طبیعی به معنای پدر است،ولی به معنای جدّ مادری،عمو و مربّی هم گفته می شود.چنان که فرزندان یعقوب به پدران و عموی پدر خود حضرت اسماعیل نیز اب گفتند: «نَعْبُدُ إِلٰهَکَ وَ إِلٰهَ آبٰائِکَ إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْمٰاعِیلَ وَ إِسْحٰاقَ» (1)و پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله نیز فرمود:«أنا و علی أبوا هذه الامة» (2)،من و علی،پدران این امّتیم.آزر،عموی ابراهیم بود،نه پدرش.پدران ابراهیم همه موحّد بوده اند.

از علمای اهل سنّت نیز،طبری،آلوسی و سیوطی می گویند:آزر پدر ابراهیم نبوده است.به علاوه،ابراهیم به پدر و مادر خویش دعا کرد: «رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوٰالِدَیَّ»... (3)در حالی که مسلمان حقّ ندارد برای مشرک طلب مغفرت کند،هر چند فامیل او باشد.

از مجموع اینها برمی آید که«أب»در این آیه به معنای پدر نیست.به علاوه نام پدر ابراهیم علیه السلام در کتب تاریخ،«تارخ»ذکر شده است،نه آزر. (4)

ص :290


1- 1) .بقره،133.
2- 2) .بحار،ج 16،ص 364.
3- 3) .ابراهیم،41.
4- 4) .تفسیر المیزان.

استغفار حضرت ابراهیم برای عمویش آزر نیز قبل از روشن شدن روحیّه ی کفر او و به خاطر وعده ای بود که به او داده بود،و چون فهمید که حق پذیر نیست،از او تبرّی جست و جدا شد. «فَلَمّٰا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّٰهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ» (1)

پیام ها:

1 خویشاوندی،مانع نهی از منکر نیست. «إِذْ قٰالَ إِبْرٰاهِیمُ لِأَبِیهِ...» 2 ملاک در برخورد،حقّ است نه سنّ و سال. «قٰالَ إِبْرٰاهِیمُ لِأَبِیهِ» (حضرت ابراهیم به عموی خود که سن بیشتر داشته،آشکارا حقّ را بیان کرده و هشدار داده است.) 3 در شیوه ی دعوت به حق،باید از بستگان نزدیک شروع کرد. «لِأَبِیهِ» و باید از مسائل اصلی سخن گفت. «أَ تَتَّخِذُ أَصْنٰاماً آلِهَةً» 4 سابقه ی شرک و بت پرستی،به پیش از رسالت حضرت ابراهیم بازمی گردد.

«أَ تَتَّخِذُ أَصْنٰاماً»

5 اکثریّت،سابقه و سنّ،باطل را تبدیل به حقّ نمی کند و همه جا ارزش نیست.

«أَرٰاکَ وَ قَوْمَکَ فِی ضَلاٰلٍ»

6 بت پرستی،انحرافی است که وجدان های سالم و عقل،از آن انتقاد می کنند.

«أَ تَتَّخِذُ أَصْنٰاماً»)

... («ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» 7 گرچه ابراهیم علیه السلام حلیم بود، «إِنَّ إِبْرٰاهِیمَ لَأَوّٰاهٌ حَلِیمٌ» (2)و پیامبر باید حتّی با فرعون هم نرم حرف بزند،ولی لحن برخورد حضرت ابراهیم در این آیه،به خاطر اصرار عمویش بر کفر بود. «إِنِّی أَرٰاکَ وَ قَوْمَکَ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ»

ص :291


1- 1) .توبه،114.
2- 2) .توبه،114.

[سوره الأنعام (6): آیه 75]

اشاره

وَ کَذٰلِکَ نُرِی إِبْرٰاهِیمَ مَلَکُوتَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ اَلْمُوقِنِینَ (75)

و اینگونه ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم تا(یقین پیدا کند و)از اهل یقین باشد.

نکته ها:

درباره ی ملکوت،بزرگان سخنانی گفته اند که برخی را در اینجا نقل می کنیم:

کلمه ی« مَلَکُوتَ »از«ملک»است و«واو»و«تاء»برای تأکید و مبالغه به آن افزوده شده است.ملکوت آسمان ها یعنی مالکیّت مطلق و حقیقی خداوند نسبت به آنها و مشاهده ملکوت یعنی مشاهده اشیا از جهت انتساب آنها با خداوند.دید ملکوتی یعنی درک توحید در هستی و باطل بودن شرک. (1)

عوالم هستی به چهار بخش تقسیم شده است:لاهوت(عالم الوهیّت که جز خدا کسی از آن آگاه نیست)،جبروت(عالم مجرّدات)،ملکوت(عالم اجسام)و ناسوت(عالم کون و فساد و تغییر و تحوّلات). (2)

عالم ملکوت،عالم اسرار و نظم و شگفتی ها و جهان غیب است. (3)

ملکوت آسمان ها،عجایب آنها است. (4)

ابراهیم با دیدن ملکوت آسمان ها و زمین،بیشتر با سنّت،خلقت،حکمت و ربوبیّت الهی آشنا شد.به فرموده ی امام باقر علیه السلام خداوند به چشم ابراهیم علیه السلام،قدرت و نوری بخشید که عمق آسمان ها و عرش و زمین را مشاهده می کرد. (5)

استدلال محکم و برخورد علمی با دیگران،نیازمند ایمان قلبی است.حضرت ابراهیم هم پس از یقین، «لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ» وارد استدلال می شود که در آیات پس از این می آید. (6)

ص :292


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .تفسیر أطیب البیان.
3- 3) .قاموس،معجم الوسیط.
4- 4) .تفسیر روح المعانی.
5- 5) .تفسیر نور الثقلین.
6- 6) .تفسیر المیزان.

حرف واو در جمله ی« وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ »رمز آن است که دید ملکوتی چند هدف داشته که یکی از آن اهداف،به یقین رسیدن حضرت ابراهیم بوده است.

پیام ها:

1 آنکه حقّ را شناخت و به آن دعوت کرد و از چیزی نهراسید،خداوند«دیدِ ملکوتی»به او می بخشد.(همچون حضرت ابراهیم،به مقتضای آیه قبل) «وَ کَذٰلِکَ نُرِی إِبْرٰاهِیمَ مَلَکُوتَ...» آری،یک جوان هم می تواند با رشد معنوی،به دید ملکوتی دست یابد.چون طبق تفاسیر متعدّد،ابراهیم در آن زمان نوجوان بود.

2 انبیا،از هدایت ویژه ی خداوند برخوردارند. «وَ کَذٰلِکَ نُرِی إِبْرٰاهِیمَ» 3 یقین،عالی ترین درجه ی ایمان است. «وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ» 4 به یقین رسیدن،نیاز به امداد الهی دارد. «نُرِی») ... («الْمُوقِنِینَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 76]

اشاره

فَلَمّٰا جَنَّ عَلَیْهِ اَللَّیْلُ رَأیٰ کَوْکَباً قٰالَ هٰذٰا رَبِّی فَلَمّٰا أَفَلَ قٰالَ لاٰ أُحِبُّ اَلْآفِلِینَ (76)

پس چون شب بر او پرده افکند ستاره ای دید،گفت:این پروردگار من است.

پس چون غروب کرد،گفت:من زوال پذیران را دوست ندارم.

نکته ها:

در زمان ابراهیم علیه السلام ستاره پرستی رایج بوده و ستاره را در تدبیر هستی مؤثّر می پنداشتند.

سؤال:آیا پیامبر بزرگی همچون حضرت ابراهیم حتّی برای یک لحظه می تواند ستاره یا ماه و یا خورشید را بپرستد؟ پاسخ:مجادله و گفتگوی حضرت ابراهیم با مشرکان،از باب مماشات و نشان دادن نرمش در بحث،برای رد عقیده ی طرف است،نه اینکه عقیده ی قلبی او باشد زیرا شرک با عصمت منافات دارد.گفتن کلمه ی« یٰا قَوْمِ »در دو آیه ی بعد نشانه ی مماشات در گفتن« هٰذٰا رَبِّی »

ص :293

است،به همین دلیل وقتی غروب ماه و خورشید را می بیند،می گوید:من از شرک شما بیزارم،و نمی گوید از شرک خودم(آیه 78).

به علاوه در آیه ی قبل خواندیم که خداوند،ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نشان داد و او به یقین رسید و آغاز این آیه با حرف«فاء»شروع شد،یعنی نتیجه آن ملکوت و یقین این نوع استدلال بود.

موجودی که طلوع و غروب دارد،محکوم قوانین است نه حاکم بر آنها.ابراهیم،ابتدا موقّتاً پذیرش آن را اظهار می کند تا بعد با استدلال ردّ کند.

پیام ها:

1 یکی از شیوه های احتجاج،اظهار همراهی با عقیده ی باطل و سپس ردّ کردن آن است. «هٰذٰا رَبِّی» 2 بیدار کردن فطرت ها،فعال کردن اندیشه ها و توجّه به احساسات،از بهترین شیوه های تبلیغ است. «لاٰ أُحِبُّ الْآفِلِینَ» 3 محبوب واقعی کسی است که محدود به مکان،زمان و موقّت نباشد.

«لاٰ أُحِبُّ الْآفِلِینَ»

4 معبود،باید محبوب و عبادت باید عاشقانه باشد،روح دین،عشق است.

«لاٰ أُحِبُّ الْآفِلِینَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 77]

اشاره

فَلَمّٰا رَأَی اَلْقَمَرَ بٰازِغاً قٰالَ هٰذٰا رَبِّی فَلَمّٰا أَفَلَ قٰالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ اَلْقَوْمِ اَلضّٰالِّینَ (77)

پس(بار دیگر)چون ماه را در حال طلوع و درخشش دید،گفت:این پروردگار من است.پس چون غروب کرد،گفت:اگر پروردگارم مرا هدایت نکرده بود،قطعاً از گروه گمراهان می بودم.

ص :294

نکته ها:

کلمه ی« بٰازِغاً »از«بزغ»،به معنای شکافتن و جاری ساختن خون است.امّا در اینجا گویا طلوع خورشید و ماه،پرده ی تاریکی شب را می شکافد و سرخی کم رنگی در اطراف خود پدید می آورد. (1)

ابراهیم علیه السلام هم با ستاره پرستان برخورد کرد،هم با ماه و خورشید پرستان. (2)به گفته ی بسیاری از مفسّران،گفتگوی حضرت ابراهیم با مشرکین منطقه ی بابل بود.

انسان در هر فرضیه ای که به بن بست رسید،باید بدون لجاجت،مسیر را عوض کند.بر خلاف مشهور که می گویند:مرد آن است که روی حرف خود بایستد و پافشاری کند،این آیه به ما می گوید:مرد آن است که حرفش«حقّ»باشد،گرچه با تغییر موضع باشد.

پیام ها:

پیام های 1 و 2 و 3 آیه ی قبل،در اینجا نیز موضوعیّت دارد.

4 در انتقاد،باید از روش گام به گام بهره گرفت.در آیه ی قبل فرمود:من«آفلین» را دوست ندارم.ولی اینجا می فرماید:پرستش ماه،انحراف و ضلالت است.

5 در راه شناخت،باید به فیض و هدایت الهی تکیه کرد و بدون آن،نمی توان به سرچشمه ی زلال معارف رسید. (3)«لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی» 6 در درون انسان،گمشده ای است که گاهی در پیدا کردن آن،سراغ مصداق های گوناگون(و گاهی انحرافی)می رود. «هٰذٰا رَبِّی» در دو آیه پی در پی آمده است.

7 انبیا هم به هدایت الهی نیازمندند. «لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی» 8 هدایتگری از شئون ربوبیّت است. «یَهْدِنِی رَبِّی»

ص :295


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .تفسیر المیزان.

[سوره الأنعام (6): آیه 78]

اشاره

فَلَمّٰا رَأَی اَلشَّمْسَ بٰازِغَةً قٰالَ هٰذٰا رَبِّی هٰذٰا أَکْبَرُ فَلَمّٰا أَفَلَتْ قٰالَ یٰا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمّٰا تُشْرِکُونَ (78)

پس چون خورشید را برآمده دید گفت:اینست پروردگار من،این بزرگتر (از ماه و ستاره)است.امّا چون غروب کرد،گفت:ای قوم من! همانا من از آنچه برای خداوند شریک قرار می دهید بیزارم.

نکته ها:

در این آیه نیز ابراهیم علیه السلام در مقام بحث و گفتگو است،نه در مقام بیان عقیده ی شخصی، و هم چنان که گذشت کلمه ی« یٰا قَوْمِ »و نیز« مِمّٰا تُشْرِکُونَ »(شرک می ورزید،نه می ورزم) دلیل آن است که خود آن حضرت،ماه و خورشید و ستاره را نمی پرستیده است. (1)

پیام ها:

پیام های 1 و 2 و 3 آیه 76،در اینجا نیز مورد استفاده است.

4 کوچکی و بزرگی اجسام مهم نیست،همه آنها چون متغیّر و ناپایدارند،پس نمی توانند خدا باشند. «هٰذٰا أَکْبَرُ» 5 شیوه ی تعلیم حقّ یا انتقاد از باطل،باید گام به گام باشد.ابتدا نفی ستاره و ماه و در نهایت خورشید. «فَلَمّٰا رَأَی الشَّمْسَ») ... («قٰالَ» 6 برائت از شرک،«فریاد ابراهیمی»است. «إِنِّی بَرِیءٌ مِمّٰا تُشْرِکُونَ» 7 برائت از«شرک»است،نه از«افراد». «مِمّٰا تُشْرِکُونَ» ،نه«منکم».

8 برائت جستن،باید پس از بیان برهان و استدلال باشد.(اوّل افول و غروب را مطرح کرد،بعد برائت از شرک را). «فَلَمّٰا أَفَلَتْ قٰالَ...»

ص :296


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.

[سوره الأنعام (6): آیه 79]

اشاره

إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ حَنِیفاً وَ مٰا أَنَا مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ (79)

من از سر اخلاص روی خود را به سوی کسی گرداندم که آسمان ها و زمین را پدید آورد و من از مشرکان نیستم.

نکته ها:

عبور از افول و ناپایداری و رسیدن به ثبات،جلوه ای از دید ملکوتی است که خداوند به حضرت ابراهیم داده است.

« حَنِیفاً »از«حنف»،به معنای خالص و بی انحراف،و گرایش به راه حقّ و مستقیم است.

« فَطَرَ »که به معنای آفریدن است،در اصل،مفهوم شکافتن را دارد.شاید اشاره به علم روز داشته باشد که می گوید:جهان در آغاز،توده ی واحدی بوده،سپس از هم شکافته و کرات آسمانی یکی پس از دیگری پدید آمده است. (1)

پیام ها:

1 همین که راه حقّ برای ما روشن شد،با قاطعیّت اعلام کنیم و از تنهایی نهراسیم. «إِنِّی وَجَّهْتُ» 2 کسی که از پرستش بت هایی جزیی،مادّی،محدود و فانی بگذرد،به معبودی کلّی،معنوی،بی نهایت و ابدی می رسد. «لِلَّذِی فَطَرَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ» 3 در جلوه ها غرق نشوید که دیر یا زود،رنگ می بازند،به خدا توجّه کنید که جلوه آفرین است. «فَطَرَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ» 4 انسان می تواند به جایی برسد که عقائد باطل نسل ها و عصرها را درهم بشکند. «وَ مٰا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»

ص :297


1- 1) .تفسیر نمونه.

5 توحید ناب،همراه با برائت از شرک است. «وَ مٰا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 80]

اشاره

وَ حٰاجَّهُ قَوْمُهُ قٰالَ أَ تُحٰاجُّونِّی فِی اَللّٰهِ وَ قَدْ هَدٰانِ وَ لاٰ أَخٰافُ مٰا تُشْرِکُونَ بِهِ إِلاّٰ أَنْ یَشٰاءَ رَبِّی شَیْئاً وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً أَ فَلاٰ تَتَذَکَّرُونَ (80)

و قومش با وی به گفتگو و ستیزه پرداختند،او گفت:آیا درباره ی خدا با من محاجّه و ستیزه می کنید؟ و حال آن که او مرا هدایت کرده است و من از آنچه شما شریک او می پندارید بیم ندارم،مگر آنکه پروردگارم چیزی بخواهد،(که اگر هم آسیبی به من برسد،خواست خداست،نه بت ها)علم پروردگارم همه چیز را فراگرفته،پس آیا پند نمی گیرید؟

پیام ها:

1 اهل باطل،تعصّب دارند. «حٰاجَّهُ قَوْمُهُ» (آن گونه که اگر بدهکار را آرام بگذارند طلبکار می شود،قوم منحرف هم به جای شرم از شرک خود،قد علم کرده احتجاج می کنند) 2 تعصّب و پافشاری اهل باطل،شگفت آور است. «أَ تُحٰاجُّونِّی فِی اللّٰهِ» 3 موحّد،حتّی اگر تنها باشد،از مقابله با یک جمعیّت نگرانی ندارد. «أَ تُحٰاجُّونِّی فِی اللّٰهِ») ... («وَ لاٰ أَخٰافُ...» 4 حقّ جویی از انسان است ولی هدایت از خداست. «هَدٰانِ» (حتّی انبیا نیاز به هدایت الهی دارند) 5 آنکه مشمول هدایت الهی شود،بیم ندارد. «هَدٰانِ وَ لاٰ أَخٰافُ» 6 نترسیدن از غیر خدا،نشانه ی توحید است. «لاٰ أَخٰافُ» (مشرکین،حضرت ابراهیم را به خطر و انتقام بت ها تهدید می کردند)

ص :298

7 از ریشه های شرک،گمان ضرر و ترس از آسیب رسانی بت ها و طاغوت ها می باشد. «لاٰ أَخٰافُ مٰا تُشْرِکُونَ» (ترس موهوم از بت ها،سبب پافشاری و تعصّب بر بت پرستی بود) 8 تأثیر و نقش هر پدیده ای وابسته به اراده خداوند است. «لاٰ أَخٰافُ مٰا تُشْرِکُونَ بِهِ إِلاّٰ أَنْ یَشٰاءَ رَبِّی» 9 ربوبیّت،سزاوار کسی است که احاطه ی علمی دارد. «وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً» 10 حقیقت،امری فطری و وجدانی است که برای شناخت آن،تذکّر کافی است.

«أَ فَلاٰ تَتَذَکَّرُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 81]

اشاره

وَ کَیْفَ أَخٰافُ مٰا أَشْرَکْتُمْ وَ لاٰ تَخٰافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ بِاللّٰهِ مٰا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطٰاناً فَأَیُّ اَلْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (81)

و چگونه از چیزی که شریک خدا ساخته اید بترسم و حال آنکه شما آنچه را که خدا هیچ دلیلی درباره ی آن بر شما نازل نکرده است شریک او گرفته و نمی ترسید؟ اگر می دانید(بگویید که)کدام یک از ما دو دسته به ایمنی (در قیامت)سزاوارتر است؟

نکته ها:

کلمه ی« سُلْطٰاناً »،به معنای دلیل و حجّت و برهان است.

بر خلاف آنان که ترس را انگیزه ی اعتقاد به خداوند می دانند،این آیه،ترس را انگیزه ی شرک می داند.

ص :299

پیام ها:

1 از تهدیدات موهوم،نهراسید. «کَیْفَ أَخٰافُ مٰا أَشْرَکْتُمْ» 2 امنیّت روحی،در پرتو توحید حاصل می گردد. «کَیْفَ أَخٰافُ مٰا أَشْرَکْتُمْ» 3 عقائد دینی باید بر اساس دلیل و برهان باشد. «کَیْفَ أَخٰافُ مٰا أَشْرَکْتُمْ» ، «بِاللّٰهِ مٰا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطٰاناً» 3 در بحث و مناظره،نباید تعصّب مردم را تحریک کرد. «فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ» و نفرمود:ما در امان و شما در خطرید.

5 علم صحیح،وسیله راهیابی به خداست،اگر آن را درست به کار گیریم،به نتایج صحیح می رسیم. «إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیات 82 تا 83]

اشاره

اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمٰانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولٰئِکَ لَهُمُ اَلْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (82) وَ تِلْکَ حُجَّتُنٰا آتَیْنٰاهٰا إِبْرٰاهِیمَ عَلیٰ قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجٰاتٍ مَنْ نَشٰاءُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ (83)

کسانی که ایمان آورده و ایمانشان را به ستم و شرک نیالودند،آنانند که برایشان ایمنی(از عذاب)است و آنان هدایت یافتگانند.

این(نوع استدلال)حجّت ماست که در برابر قومش به ابراهیم دادیم،هر کس را که بخواهیم(و شایسته بدانیم)به درجاتی بالا می بریم.همانا پروردگارت حکیم و داناست(و بر اساس علم و حکمت مقام انسان ها را بالا می برد).

ص :300

نکته ها:

آیات قبل درباره ی توحید و شرک بود و این آیات به منزله ی جمع بندی آیات گذشته است، چنان که امام علیه السلام فرمود:مراد از ظلم در این آیه شرک است. (1)

در بعضی روایات مراد از ظلم را شک و تردید گرفته اند. (2)البتّه شک گاهی غیر اختیاری و مقدّمه ی تحقیق است،ولی گاهی جنبه بهانه و تشکیک دارد که این نوع دوّم،ظلم است. (3)

امام باقر علیه السلام فرمود:این آیه درباره حضرت علی علیه السلام نازل شد که لحظه ای در طول زندگی به سراغ شرک نرفت. (4)

کلمه ی «Bلَبْسٍ » به معنای پوشاندن است.بنا بر این ایمان چون فطری است،نابود شدنی نیست بلکه غبارهایی آن را می پوشاند.

پیام ها:

1 آفت ایمان،ظلم و شرک و به سراغ رهبران غیر الهی رفتن است. «آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمٰانَهُمْ بِظُلْمٍ» 2 حفظ ایمان،مهمتر از خود ایمان است. «لَمْ یَلْبِسُوا إِیمٰانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولٰئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ» 3 امنیّت و هدایت واقعی،در سایه ی ایمان و عدالت است. «آمَنُوا») ... («لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» (نه مؤمنانِ ظالم،هدایت یافته اند و نه عدالت خواهان بی ایمان) 4 تا ایمان خالص نباشد،دلهره است. «وَ لَمْ یَلْبِسُوا») ... («بِظُلْمٍ») ... («لَهُمُ الْأَمْنُ» 5 علم و حکمت دو شرط لازم برای تدبیر و مدیریّت است. «إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ» (با توجّه به اینکه کلمه«ربّ»در لغت به معنای مدیر و مربّی آمده است) 6 موحّدی که با برهان و دلیل در برابر انحراف های جامعه بایستد،دارای درجاتی است. «دَرَجٰاتٍ»

ص :301


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین؛کافی،ج 2،ص 399.
3- 3) .تفسیر راهنما.
4- 4) .بحار،ج 23،ص 367.

7 درجات الهی،حکیمانه به افراد داده می شود. «نَرْفَعُ دَرَجٰاتٍ») ... («حَکِیمٌ»

[سوره الأنعام (6): آیه 84]

اشاره

وَ وَهَبْنٰا لَهُ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنٰا وَ نُوحاً هَدَیْنٰا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ دٰاوُدَ وَ سُلَیْمٰانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسیٰ وَ هٰارُونَ وَ کَذٰلِکَ نَجْزِی اَلْمُحْسِنِینَ (84)

و ما به او(ابراهیم)،اسحق و یعقوب را بخشیدیم و یکا یک آنان را هدایت کردیم و نوح را پیش از آنان هدایت کرده بودیم.و از نسل او(ابراهیم)، داود و سلیمان و ایّوب و یوسف و موسی و هارون را(نیز هدایت کردیم)و ما این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم.

نکته ها:

در این آیه و دو آیه بعد،جمعاً نام 17 نفر از پیامبران آمده است و این ترتیب،نه به حسب زمان است و نه به حسب رتبه،شاید هم تقسیم آنها در این سه آیه بر این اساس باشد که در آیه 84 نام پیامبرانی آمده است که حکومت داشتند.در آیه ی 85 پیامبرانی که فقیر بودند و از زندگی دنیا بهره ای نداشتند و در آیه ی 86 پیامبرانی که گرفتاری های ویژه ای داشتند. (1)

در ضمیر «ذُرِّیَّتِهِ» دو احتمال است:یکی آنکه ضمیر به حضرت ابراهیم برگردد،چون آیات پیش درباره ی اوست و اکثر این افراد از نسل اویند،روایت نیز همین را می فرماید.

دیگر آنکه به نوح علیه السلام برگردد،چون ضمیر به نام او نزدیکتر است و از نسل او پیامبرانی همچون لوط بوده اند.

پیام ها:

1 فرزند صالح،هدیه و موهبت الهی است. «وَهَبْنٰا» ، «نَجْزِی» 2 پیامبرزادگی به تنهایی سبب افتخار نیست،ذرّیه ابراهیم،خودشان کمالاتی

ص :302


1- 1) .تفسیر المیزان.

داشتند و از هدایت الهی برخوردار بودند. «کُلاًّ هَدَیْنٰا» 3 سنّتِ هدایت و بعثت،همواره جریان داشته است. «وَ نُوحاً هَدَیْنٰا مِنْ قَبْلُ» 4 الطاف الهی بی حساب و جهت به کسی داده نمی شود. «کَذٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»

[سوره الأنعام (6): آیات 85 تا 87]

اشاره

وَ زَکَرِیّٰا وَ یَحْییٰ وَ عِیسیٰ وَ إِلْیٰاسَ کُلٌّ مِنَ اَلصّٰالِحِینَ (85) وَ إِسْمٰاعِیلَ وَ اَلْیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطاً وَ کلاًّ فَضَّلْنٰا عَلَی اَلْعٰالَمِینَ (86) وَ مِنْ آبٰائِهِمْ وَ ذُرِّیّٰاتِهِمْ وَ إِخْوٰانِهِمْ وَ اِجْتَبَیْنٰاهُمْ وَ هَدَیْنٰاهُمْ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ (87)

و زکریّا،یحیی،عیسی و الیاس را(نیز هدایت کردیم و)همه از شایستگانند.

و اسماعیل و یَسَع و یونس و لوط را(نیز هدایت کردیم)و همه را بر جهانیان برتری دادیم.

و از پدران و ذرّیه و برادرانشان،کسانی را(مورد لطف قرار داده و به خاطر لیاقتشان آنان را به نبوّت)برگزیدیم و به راه راست هدایتشان کردیم.

نکته ها:

برخی گمان کرده اند که ذریّه تنها به نوه های پسری گفته می شود،در حالی که حضرت عیسی که پدر نداشت و تنها از طرف مادر به ابراهیم علیه السلام منسوب بود،در این آیه از ذریّه حضرت ابراهیم به شمار آمده است. «وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ») ... («عِیسیٰ» امام صادق و امام کاظم علیهما السلام به استناد همین آیه،اهل بیت علیهم السلام را که از طرف مادر به پیامبر می رسند،ذرّیه رسول اللّٰه و ابناء رسول اللّٰه دانسته اند. (1)فخر رازی نیز در تفسیر خود،این نکته را پذیرفته است.در«تفسیر المنار»هم حدیثی از صحیح بخاری نقل شده که رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله کلمه ی ذریّه را

ص :303


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

درباره امام حسن علیه السلام به کار برده است.

در اینکه« اَلْیَسَعَ »نام مستقلّی است،یا اینکه مضارع«وسع»است(مثل یحیی)و یا اینکه همان«یوشع»است که با تغییراتی از عبری به عربی وارد شده،اقوالی است.

برخی خواسته اند از کلمه ی« مِنْ »در «مِنْ آبٰائِهِمْ» استفاده کنند که در میان پدران انبیا افراد منحرف هم بوده اند ولی لحن آیات،در مقام برگزیدگی پدران برای نبوت است.نه در مقام کفر و ایمان آنان. (1)

[سوره الأنعام (6): آیه 88]

اشاره

ذٰلِکَ هُدَی اَللّٰهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (88)

آن هدایت خداست،هر کس از بندگانش را که بخواهد به آن هدایت می کند و اگر شرک ورزند،قطعاً آنچه انجام داده اند از دستشان خواهد رفت.

پیام ها:

1 هدایت واقعی،هدایت خداوند است.هدایت های دیگر،سراب است. «ذٰلِکَ هُدَی اللّٰهِ» 2 هدایت،کار خداست.حتّی پیامبران،از خود راه هدایتی ندارند. «یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشٰاءُ» 3 شرک،عامل محو و باطل شدن کارهاست. «لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ» 4 در سنّت الهی،تبعیض نیست.حتّی اگر پیامبران شرک ورزند،تنبیه می شوند، چون اصالت با حقّ است،نه اشخاص.(با توجّه به اینکه آیات قبل مربوط به انبیا است). «وَ لَوْ أَشْرَکُوا» 5 انبیا معصومند و غبار شرک هرگز بر دامانشان نمی نشیند.در آیه،فرضِ شرک

ص :304


1- 1) .تفسیر نمونه.

به عنوان فرض محال آمده است. «لَوْ» 6 در جهان بینی الهی،ارزش کارها در اخلاص آنهاست.اگر اخلاص نباشد، چیزی باقی نمی ماند. «وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 89]

اشاره

أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ آتَیْنٰاهُمُ اَلْکِتٰابَ وَ اَلْحُکْمَ وَ اَلنُّبُوَّةَ فَإِنْ یَکْفُرْ بِهٰا هٰؤُلاٰءِ فَقَدْ وَکَّلْنٰا بِهٰا قَوْماً لَیْسُوا بِهٰا بِکٰافِرِینَ (89)

آنان کسانی بودند که کتاب آسمانی و حکومت و قضاوت و مقام نبوّت به آنان دادیم.پس اگر این مشرکان به آنها کفر ورزند و نپذیرند(ناراحت نباش،چرا که)ما گروهی دیگر را که به آن کافر نیستند می گماریم.

نکته ها:

کلمه ی« اَلْحُکْمَ »،هم به معنای حکومت و زمامداری است،هم به معنای قضاوت و داوری و هم به معنای درک و عقل.در مفردات راغب،معنای اصلی آن منع و جلوگیری ذکر شده و چون عقل و قضاوت و حکومتِ صحیح مانع اشتباه و خلافند،به آنها حُکم اطلاق شده است.

در تفسیر المنار و روح المعانی از مفسّران نقل شده که مراد از(قومی که کفر نمی ورزند و حقّ را پذیرفته و حمایت می کنند)ایرانیانند. (1)

امام صادق علیه السلام فرمود:اصحاب صاحب این امر،محفوظ هستند،اگر همه ی مردم از او دور شوند،خداوند اصحاب او را می آورد.آنان همان کسانی هستند که خداوند درباره ی آنان فرمود: «فَإِنْ یَکْفُرْ بِهٰا هٰؤُلاٰءِ فَقَدْ وَکَّلْنٰا»... (2)

پیام ها:

1 پیامبران،حقّ حکومت و قضاوت دارند. «آتَیْنٰاهُمُ الْکِتٰابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ» 2 نیکوکاری،صلاح پیشگی و راه یافتن به راه مستقیم،از اوصاف انبیاست.

ص :305


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .غیبت نعمانی،ص 316.

«نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»)

... («کُلٌّ مِنَ الصّٰالِحِینَ») ... («هَدَیْنٰاهُمْ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ») ... («..آتَیْنٰاهُمُ الْکِتٰابَ» 3 هر مکتب طرفداران و مخالفانی دارد و میان آنان نیز ریزش است و هم رویش.

گاهی طرفدار،مخالف و یا مخالف،طرفدار می شود.مسلمان،مرتدّ و کافر، مسلمان می شود. «فَإِنْ یَکْفُرْ بِهٰا هٰؤُلاٰءِ فَقَدْ وَکَّلْنٰا بِهٰا قَوْماً» 4 با کفر گروهی،مکتب حقّ بی طرفدار نمی ماند.وقتی راه،حقّ و الهی باشد، آمد و رفت افراد نباید در انسان اثر کند. «فَإِنْ یَکْفُرْ بِهٰا هٰؤُلاٰءِ فَقَدْ وَکَّلْنٰا بِهٰا قَوْماً»

[سوره الأنعام (6): آیه 90]

اشاره

أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ هَدَی اَللّٰهُ فَبِهُدٰاهُمُ اِقْتَدِهْ قُلْ لاٰ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلاّٰ ذِکْریٰ لِلْعٰالَمِینَ (90)

آنان کسانی اند که خداوند هدایتشان کرده،پس به هدایت آنان اقتدا کن.(ای پیامبر! به مردم)بگو:من بر این(رسالت و دعوت)از شما مزدی طلب نمی کنم،این قرآن جز تذکّری برای جهانیان نیست.(و خواست من جز پندگرفتن اهل عالم نیست).

نکته ها:

حرف«ه»در« اِقْتَدِهْ »،ضمیر نیست،بلکه«هاء»سَکت است و برای وقف به کار می رود.

پیام ها:

1 پیروی از هدایت پیامبران،اقتدا به هدایت الهی است. «هَدَی اللّٰهُ فَبِهُدٰاهُمُ اقْتَدِهْ» 2 نام و یاد و راه اولیای خدا باید زنده بماند و نوآوری ها نباید ارزش های پیشین را از یاد ببرد. «فَبِهُدٰاهُمُ اقْتَدِهْ» 3 ارزش انسان به خط فکری و سیره ی عملی اوست.(فرمود: «فَبِهُدٰاهُمُ اقْتَدِهْ» ،و نفرموده:«بهم اقتده».

4 نسخ ادیان گذشته،به معنای بطلان اصول و کلیّات آنها نیست،خط کلّی انبیا باید تداوم یابد. «فَبِهُدٰاهُمُ اقْتَدِهْ»

ص :306

5 موفّق ترین انسان باید از کمالات و اخلاق نیک و روش استوار پیشینیان بهره مند شود. «فَبِهُدٰاهُمُ اقْتَدِهْ» 6 اهداف تمام انبیا،یکی است.(زیرا اقتدا به انبیایی که اهداف متضادّی دارند ممکن نیست). «فَبِهُدٰاهُمُ اقْتَدِهْ» 7 دلیل و نتیجه ی پیروی،باید هدایت یافتگی باشد. «هَدَی اللّٰهُ فَبِهُدٰاهُمُ اقْتَدِهْ» 8 مبلّغ نباید به دنیاطلبی،گرایش داشته و به آن متّهم شود. «قُلْ لاٰ أَسْئَلُکُمْ» 9 یکی از تفاوت های پیامبران با دیگر مدّعیان آن است که هدف پیامبران، مادّیات نیست. «لاٰ أَسْئَلُکُمْ» 10 انبیا،مایه ی یادآوری انسان های فراموشکار و غافلند. «ذِکْریٰ» 11 اسلام،دین جهانی است. «ذِکْریٰ لِلْعٰالَمِینَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 91]

اشاره

وَ مٰا قَدَرُوا اَللّٰهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قٰالُوا مٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ عَلیٰ بَشَرٍ مِنْ شَیْءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ اَلْکِتٰابَ اَلَّذِی جٰاءَ بِهِ مُوسیٰ نُوراً وَ هُدیً لِلنّٰاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرٰاطِیسَ تُبْدُونَهٰا وَ تُخْفُونَ کَثِیراً وَ عُلِّمْتُمْ مٰا لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لاٰ آبٰاؤُکُمْ قُلِ اَللّٰهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ (91)

خداوند را آن گونه که شایسته ی اوست نشناختند،چرا که گفتند:خداوند بر هیچ بشری،چیزی نازل نکرده است.بگو:کتابی را که موسی آورد و نور و هدایت برای مردم بود،چه کسی نازل کرد؟ کتابی که آن را و رق و رق کرده(و به دلخواه خود)بخشی را آشکار و بسیاری را پنهان می سازید،و آنچه را شما و پدرانتان نمی دانستید،(از طریق همان کتاب آسمانی تورات،)به شما آموخته شد.(ای پیامبر!)بگو:خدا(بود که آنها را نازل کرد)،سپس رهایشان کن تا در یاوه گویی های خود غوطه ور باشند.

ص :307

نکته ها:

گروهی از یهود با اینکه به نزول وحی بر حضرت موسی عقیده داشتند،امّا از سر لجاجت می گفتند:خداوند بر هیچ پیامبری کتابی نازل نکرده است.

این آیه می فرماید:حرف شما با عقیده شما تناقض دارد.اگر خداوند بر هیچکس وحی نمی فرستد،پس تورات را که به آن عقیده دارید چه کسی نازل کرده است؟

پیام ها:

1 فرستادن پیامبران و کتب آسمانی،لطفی از سوی خدا به بندگان است.کسانی که آنان را انکار می کنند،در واقع منکر لطف،رحمت و حکمت الهی اند. «مٰا قَدَرُوا اللّٰهَ...» 2 به شبهاتی که القا می شود باید پاسخ داد. «قٰالُوا») ... («قُلْ» 3 تورات اصلی،نور و هدایت بوده است. «نُوراً وَ هُدیً» 4 در تورات مطالبی بوده که علمای یهود آنها را کتمان کرده اند. «تُخْفُونَ کَثِیراً» 5 مبلّغان دینی باید بدون مصلحت اندیشی بی مورد،معارف و حقایق مکتب را برای مردم بیان نمایند. «مٰا قَدَرُوا اللّٰهَ») ... («تُخْفُونَ کَثِیراً» 6 بدون وحی،دست انسان از معارف بسیاری کوتاه است. «عُلِّمْتُمْ مٰا لَمْ تَعْلَمُوا...» 7 وظیفه ی انبیا،ابلاغ است،نه اجبار. «قُلِ اللّٰهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» 8 احتجاج باید به قدر ضرورت باشد نه بیشتر.این آیه که خود نوعی احتجاج است می فرماید:اکنون که نمی پذیرند آنان را رها کن. «ذَرْهُمْ»

[سوره الأنعام (6): آیه 92]

اشاره

وَ هٰذٰا کِتٰابٌ أَنْزَلْنٰاهُ مُبٰارَکٌ مُصَدِّقُ اَلَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ اَلْقُریٰ وَ مَنْ حَوْلَهٰا وَ اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلیٰ صَلاٰتِهِمْ یُحٰافِظُونَ (92)

ص :308

و این مبارک کتابی است که نازل کرده ایم،تصدیق کننده آنچه(از کتب آسمانی)که پیش از آن آمده است،(تا مردم را به پاداش های الهی مژده دهی)و اهل مکّه و کسانی را که اطراف آن هستند هشدار دهی و(البتّه) آنان که به آخرت ایمان دارند به آن(قرآن)نیز ایمان خواهند آورد و همانان بر نمازهای خود محافظت دارند.

نکته ها:

در این آیه،« لِتُنْذِرَ »همراه با واو آمده است، «وَ لِتُنْذِرَ» شاید اشاره به این باشد که قرآن، غیر از انذار،هدف های دیگری نیز دارد.

با آنکه انبیا مبشّران هدایت و نجاتند،ولی چون دفع ضرر مقدّم بر جلب منفعت است و نیاز روحی انسان به انذار بیشتر است،در قرآن کلمه« نَذِیرٍ »و مشتقّات آن،بیش از« بَشِیرٍ » و مشتقّات آن به کار رفته است.

پیام ها:

1 قرآن،در بردارنده ی همه برکات است.(همچون:هدایت،عبرت،شفا،رشد، عزّت) «مُبٰارَکٌ» 2 قرآن،هماهنگ با کتب آسمانی دیگر و تصدیق کننده آنهاست و این نشانه ی وحدت هدف و الهی بودن آنهاست. «مُصَدِّقُ» 3 در تبلیغ باید از امّ القری و مراکز مهم شروع کرد و سپس به اطراف پرداخت.

«لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُریٰ وَ مَنْ حَوْلَهٰا»

4 عقیده به قرآن و قیامت،در کنار هم است. «یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ» 5 روشن ترین مظهر ایمان،نماز است. «عَلیٰ صَلاٰتِهِمْ یُحٰافِظُونَ» 6 ایمان به آخرت،از عوامل مراقبت بر نماز است. «یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ») ... («عَلیٰ صَلاٰتِهِمْ یُحٰافِظُونَ»

ص :309

[سوره الأنعام (6): آیه 93]

اشاره

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ اِفْتَریٰ عَلَی اَللّٰهِ کَذِباً أَوْ قٰالَ أُوحِیَ إِلَیَّ وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْءٌ وَ مَنْ قٰالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ مٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ وَ لَوْ تَریٰ إِذِ اَلظّٰالِمُونَ فِی غَمَرٰاتِ اَلْمَوْتِ وَ اَلْمَلاٰئِکَةُ بٰاسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ اَلْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذٰابَ اَلْهُونِ بِمٰا کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اَللّٰهِ غَیْرَ اَلْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیٰاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ (93)

و کیست ظالم تر از آنکه بر خدا دروغی بست و یا گفت:به من وحی شده، در حالی که چیزی به او وحی نشده است.و نیز آن کس که گفت:به زودی من هم مثل آنچه خدا نازل کرده نازل می کنم.و(ای پیامبر!)اگر ببینی زمانی را که ستمگران در سکرات مرگ قرار گرفته و فرشتگان(برای قبض روح آنان)دست های(قدرت)خویش را گشوده و فرمان جان دادن می دهند(و می گویند:)امروز به خاطر نسبت های ناروا که به خداوند می دادید و از آیات او سرپیچی می کردید،به عذاب خوارکننده کیفر داده خواهید شد.

نکته ها:

در شأن نزول این آیه چنین آمده است:شخصی به نام«عبد بن سعد»از نویسندگان وحی بود.رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله او را به خاطر خیانتی طرد کرد.او هم مردم را جمع کرده و می گفت:من نیز می توانم آیاتی مثل قرآن بیاورم.

بعضی هم شأن نزول آیه را ادّعای پیامبری«مسیلمه کذّاب»دانسته اند که در اواخر عصر پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله پیش آمد و آیه را مدنی پنداشته اند که به امر پیامبر در اینجا گنجانده شده است.

« غَمَرٰاتِ »از«غمره»،به معنای شداید لحظه ی مرگ است که انسان را در کام خود فرومی برد.

برخی از مدّعیان پیامبری عبارت بودند از:مسیلمه در یمن،أسود عنسی در یمن،طلیحه

ص :310

اسدی در بنی اسد. (1)

امام صادق علیه السلام فرمود:مراد از عذاب هون،مرگ در حال تشنگی است. (2)

امام باقر علیه السلام کسانی را که بی جهت ادّعای امامت کنند،از مصادیق این آیه دانسته اند. (3)

پیام ها:

1 افترا به خداوند ظلم فرهنگی است و ادّعای رهبری از سوی نااهلان، بزرگ ترین ظلم است. «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَریٰ») ... («أَوْ قٰالَ أُوحِیَ إِلَیَّ» 2 دشمن حقّ،یا حقّ را پایین می آورد،یا خود را بالا می برد.ابتدا می گوید:قرآن افسانه است،اگر موفّق نشد،می گوید:من هم می توانم مثل قرآن حرف های جالب بزنم. «سَأُنْزِلُ مِثْلَ مٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ» در جای دیگر می خوانیم: «لَوْ نَشٰاءُ لَقُلْنٰا مِثْلَ هٰذٰا» (4)3 مدّعیان ناأهل و دروغین مناصب دینی،بد جان می دهند. «وَ لَوْ تَریٰ إِذِ الظّٰالِمُونَ...» 4 کیفرهای اخروی از لحظه ی مرگ شروع می شود،به کافران می گویند:جان بده،بمیر، «أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ» که همراه با نوعی تحقیر است.

5 روح انسان از جسم او مجرّد و مستقلّ است. «أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ» 6 کیفر توهین به وحی و دین،عذاب مهین و خوارکننده است. «تُجْزَوْنَ عَذٰابَ الْهُونِ»

[سوره الأنعام (6): آیه 94]

اشاره

وَ لَقَدْ جِئْتُمُونٰا فُرٰادیٰ کَمٰا خَلَقْنٰاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَکْتُمْ مٰا خَوَّلْنٰاکُمْ وَرٰاءَ ظُهُورِکُمْ وَ مٰا نَریٰ مَعَکُمْ شُفَعٰاءَکُمُ اَلَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکٰاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَ ضَلَّ عَنْکُمْ مٰا کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (94)

ص :311


1- 1) .تفسیر مراغی.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .تفسیر عیّاشی.
4- 4) .انفال،31.

به راستی همان گونه که نخستین بار شما را آفریدیم،اکنون نیز(به هنگام مرگ یا قیامت)تک و تنها نزد ما آمدید و همه ی اموالی را که به شما دادیم پشت سر گذاشتید و آن شفیعان را که در(تعیین سرنوشت) خودتان شریکان خدا می پنداشتید،همراه شما نمی بینیم.به راستی (پیوندهای)میان شما گسسته و آنچه(از شریکان و شفیعان که به نفع خود)می پنداشتید از(دست)شما رفت.

نکته ها:

این خطاب،در لحظه ی مرگ یا هنگام قیامت،با مشرکان صورت می گیرد.

« خَوَّلْنٰاکُمْ »از«خول»،به معنای چیزی است که نیاز به سرپرست دارد و معمولاً به اموال گفته می شود. «خَوَّلْنٰاکُمْ» به معنای تملیک و اعطاست.

پیام ها:

1 در قیامت،انسان،تنهاست. «جِئْتُمُونٰا فُرٰادیٰ» 2 معاد،جسمانی است. «کَمٰا خَلَقْنٰاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ» 3 مشرکان به چهار چیز تکیه داشتند:قوم و قبیله،مال و دارایی،بزرگان و اربابان و بت ها و معبودان.

این آیه،بی ثمری هر چهار تکیه گاه را در قیامت مطرح می کند:

«فُرٰادیٰ»

بدون قوم و قبیله.

«تَرَکْتُمْ مٰا خَوَّلْنٰاکُمْ»

بدون مال و ثروت و دارایی.

«مٰا نَریٰ مَعَکُمْ شُفَعٰاءَکُمُ»

بدون یار و یاور.

«ضَلَّ عَنْکُمْ»

محو تمام قدرت های خیالی.

4 گمان های بی پایه،اساس بسیاری از گمراهی هاست. «شُفَعٰاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ» 5 در قیامت،حقایق ظاهر و سراب ها،محو می شوند. «ضَلَّ عَنْکُمْ مٰا کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ»

ص :312

[سوره الأنعام (6): آیه 95]

اشاره

إِنَّ اَللّٰهَ فٰالِقُ اَلْحَبِّ وَ اَلنَّویٰ یُخْرِجُ اَلْحَیَّ مِنَ اَلْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ اَلْمَیِّتِ مِنَ اَلْحَیِّ ذٰلِکُمُ اَللّٰهُ فَأَنّٰی تُؤْفَکُونَ (95)

همانا خداوند،شکافنده ی دانه و هسته است،زنده را از مرده بیرون می آورد و بیرون آورنده ی مرده از زنده است.آن است خداوند شما،پس چگونه(از حقّ)منحرف می شوید؟

نکته ها:

« فٰالِقُ »از«فلق»به معنای شکافتن است.« اَلْحَبِّ »و«حبه»،به دانه های خوراکی و غذایی مثل گندم و جو گفته می شود.« اَلنَّویٰ »به معنای هسته است.

از علف بی جان،حیوان جاندار و از حیوان جاندار،شیر بی جان پدید می آید.از هسته بی جان،درخت زنده،و از درخت رشد یافته،هسته ی بی جان خارج می شود.

یکی از مصادیق آیه به گفته روایات آن است که گاهی از انسان های بی ایمان،افراد مؤمن پدید می آید و از انسان های با ایمان،گاهی فرزندان کافر به وجود می آید. (1)«یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ»

پیام ها:

1 کاشتن دانه و هسته،کار انسان است،ولی شکافتن و رویاندن،کار خداست.

«إِنَّ اللّٰهَ فٰالِقُ الْحَبِّ وَ النَّویٰ»

2 دقّت در آثار طبیعی،از بهترین راه های خداشناسی است. «فٰالِقُ الْحَبِّ») ... («مُخْرِجُ الْمَیِّتِ») ... («ذٰلِکُمُ اللّٰهُ» 3 رزق و روزی انسان،از راه همین دانه ها و بذرهاست که خداوند رویانیده است،پس به سراغ چه کسی می رویم؟ «فَأَنّٰی تُؤْفَکُونَ»

ص :313


1- 1) .تفسیر نور الثقلین؛کافی،ج 2،ص 5.

[سوره الأنعام (6): آیه 96]

اشاره

فٰالِقُ اَلْإِصْبٰاحِ وَ جَعَلَ اَللَّیْلَ سَکَناً وَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ حُسْبٰاناً ذٰلِکَ تَقْدِیرُ اَلْعَزِیزِ اَلْعَلِیمِ (96)

(خداوند،)شکافنده ی سپیده دم است،و شب را مایه ی آرامش قرار داد و خورشید و ماه را اسباب شمارش(ایّام).این است اندازه گیری خداوند قدرتمند دانا.

نکته ها:

« اَلْإِصْبٰاحِ »هم به معنای صبح است،هم به معنای سپری کردن شب و وارد صبح شدن،امّا در اینجا مراد،هنگام دمیدن سپیده ی صبح است.

در آیه ی قبل،سه نشانه از قدرت خداوند در زمین مطرح شد،در این آیه نشانه هایی از قدرت الهی در آسمان ها آمده است.شب و روز دو نشانه از قدرت الهی است که به واسطه ی گردش منظّم خورشید و ماه پدید می آیند.

شب،برای استراحت است و از کار و تلاش و سفر در شب،نکوهش شده است. (1)(از اینکه در این آیه،شب عامل سکون و آرامش شمرده شده،معلوم می شود صبح برای کار و تلاش است.) امام رضا علیه السلام فرمود:ازدواج را در شب قرار دهید،چون شب و همسر،هر دو وسیله ی سکون و آرامش انسانند. (2)

پیام ها:

1 پیدایش شب و روز،نیاز به قدرت و دانش دارد که این کار را با تقدیر و اندازه گیری دقیق انجام دهد. «فٰالِقُ الْإِصْبٰاحِ») ... («تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ» 2 خورشید و ماه،وسیله ی نظم و حسابرسی و برنامه ریزی است. (3)«حُسْبٰاناً»

ص :314


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .شاید از اینکه ماه و خورشید،وسیله ی حساب در این آیه شمرده شده،بتوان استفاده کرد که هم سال شمسی معتبر است،هم سال قمری.و شاید رمز حساب و نظم دقیق یک پارچه باشد،نظیر«زید عدل»که زید را به تمامه عادل می داند.

3 برنامه ریزی دقیق و اجرای کامل،نیاز به علم و قدرت دارد. «تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ» 4 تفکّر در نظم دقیق کرات آسمانی،راه خداشناسی است. «فَأَنّٰی تُؤْفَکُونَ») ... («فٰالِقُ الْإِصْبٰاحِ...»

[سوره الأنعام (6): آیه 97]

اشاره

وَ هُوَ اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اَلنُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهٰا فِی ظُلُمٰاتِ اَلْبَرِّ وَ اَلْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا اَلْآیٰاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (97)

و اوست کسی که ستارگان را برای شما قرار داد تا در تاریکی های خشکی و دریا،به وسیله آنها راه را یابید.قطعاً ما نشانه ها را برای قومی که آگاه و دانایند به تفصیل روشن ساختیم.

نکته ها:

علم هیئت،از قدیمی ترین علوم بشری است و انسان از ستارگان در سفرهای صحرایی و دریایی بهره می برده است.این وسیله ابزاری مطمئن،همیشگی،دست نخورده،طبیعی، عمومی و بی هزینه است.

اسلام به مظاهر طبیعت،توجّه خاصّی دارد.نام برخی سوره ها از اشیای طبیعی است.

عبادات اسلامی نیز با طبیعیات گره خورده است،همچون:وقت شناسی،قبله شناسی، خسوف و کسوف و نماز آیات،اوّل ماه و هلال.اینها سبب آشنایی مسلمانان با علم هیئت و ایجاد رصدخانه هایی در بغداد،دمشق،قاهره،مراغه و اندلس و نگارش کتاب هایی در این زمینه به دست مسلمانان شد.

خداوند برای سفرهای دریایی و صحرایی که در عمر انسان ها به ندرت پیش می آید، خداوند راهنما قرار داده است،آیا می توان پذیرفت که برای حرکت دائمی انسان ها و گم نشدنشان در مسیر حق،راهنما قرار نداده باشد؟ و این بیانگر لزوم رسالت و امامت برای

ص :315

هدایت بشر می باشد.

در احادیث مراد از ستارگان هدایت کننده،رهبران معصوم و اولیای خدا بیان شده است. (1)

پیام ها:

1 ستارگان،مخلوق خدا و وسیله ی راهیابی اند،(نه آن گونه که برخی پنداشتند خالق و مدبّرند). «جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهٰا» 2 نظام ستارگانِ آسمان چنان دقیق است که می توان راه های زمینی را با آن پیدا کرد. «لِتَهْتَدُوا بِهٰا» 3 شناخت وزن و حجم و میزان فاصله و سرعت حرکت و مدار ستارگان و کلاً علم ستاره شناسی و نجوم،به تنهایی انسان را به خدا نمی رساند،باید انسان اراده کند و بخواهد که از این راه،خدا را بشناسد. «لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ» (آری،تنها نگاه به آیینه برای اصلاح سر و صورت کافی نیست،بلکه اراده و تصمیم و اقدام برای اصلاح نیز لازم است،چه بسیارند آیینه فروشانی که دائماً به آیینه نگاه می کنند،ولی حتّی یقه ی خود را صاف نمی کنند.)

[سوره الأنعام (6): آیه 98]

اشاره

وَ هُوَ اَلَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وٰاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا اَلْآیٰاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ (98)

و اوست کسی که شما را از یک نفْس آفرید،پس برخی قرار یافته(و به دنیا آمده اند)و برخی(در پشت پدرها و رحم مادرها)به امانت گذاشته شده اند.ما آیات خویش را برای گروهی که می فهمند به تفصیل بیان کردیم.

ص :316


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.
نکته ها:

در تعبیر« أَنْشَأَکُمْ »دو نکته نهفته است:1 ابتکار 2 تربیت مستمر،در آفرینش انسان هم نوآوری و ابتکار است،هم تربیت مستمر.آری،آفریدن تقلیدی یا آفریدن و رها کردن، چندان ارزشی ندارد.

در باره ی تعبیر مستقر و مستودع،معانی دیگری هم گفته شده است،از جمله:شما دارای روح پایدار و جسم ناپایدارید،شما دارای ایمان پایدار و یا ناپایدارید،شما از نطفه ی زن که در رحم پایدار است و نطفه ی مرد که ناپایدار است پدید آمده اید،مستقر در زمین و ودیعه ی در قبر تا روز قیامت هستید،نعمت ها گاهی پایدار است و گاهی ناپایدار.در دعایی از امام صادق علیه السلام نقل شده که پس از نماز عید غدیر،از خدا خواسته شود نعمت هایش را برای ما مستدام بدارد،چون خود فرموده است:فمستقر و مستودع. (1)

پیام ها:

1 اصل و ریشه ی همه ی شما یکی است،پس این همه اختلاف و برتری طلبی و تبعیض چرا؟ «مِنْ نَفْسٍ وٰاحِدَةٍ» 2 این همه تنوّع و نوآوری در خلقت انسان ها تنها از یک نفْس،نشانه ی عظمت خداوند است. «وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وٰاحِدَةٍ» 3 همه ی داده ها پایدار نیست.تا نعمت و امکانات هست،بهترین استفاده و بهره را ببریم. «فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ» 4 انسان تا اهل«فهم»نباشد،از معارف بهره نمی برد. «قَدْ فَصَّلْنَا الْآیٰاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ»

ص :317


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

[سوره الأنعام (6): آیه 99]

اشاره

وَ هُوَ اَلَّذِی أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَأَخْرَجْنٰا بِهِ نَبٰاتَ کُلِّ شَیْءٍ فَأَخْرَجْنٰا مِنْهُ خَضِراً نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَرٰاکِباً وَ مِنَ اَلنَّخْلِ مِنْ طَلْعِهٰا قِنْوٰانٌ دٰانِیَةٌ وَ جَنّٰاتٍ مِنْ أَعْنٰابٍ وَ اَلزَّیْتُونَ وَ اَلرُّمّٰانَ مُشْتَبِهاً وَ غَیْرَ مُتَشٰابِهٍ اُنْظُرُوا إِلیٰ ثَمَرِهِ إِذٰا أَثْمَرَ وَ یَنْعِهِ إِنَّ فِی ذٰلِکُمْ لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (99)

و او کسی است که از آسمان،آبی نازل کرد،پس به وسیله ی آن،هر گونه گیاه برآوردیم و از آن سبزه ها خارج ساختیم.از آن(سبزه ها)دانه های برهم نشسته و چیده شده بیرون آوریم.و از شکوفه ی خرما خوشه هایی نزدیک بهم(پدید آوریم)و نیز باغ هایی از(انواع)انگورها و زیتون و انار (پرورش دهیم)که برخی شبیه به هم و برخی غیر متشابهند.به میوه ی آن،آن گاه که بار دهد و آن گاه که میوه می رسد بنگرید.همانا در آن، نشانه هایی برای گروه با ایمان است.

نکته ها:

در آیه ی قبل فرمود:همه ی انسان ها از نفْسِ واحدند،در این آیه می فرماید:همه ی گیاهان و درختان و میوه ها نیز از یک سرچشمه اند و آن آب باران است.

«متراکب»از ریشه ی«رکوب»،میوه های سوار بر هم و دانه های درهم فشرده است.

«طلع»خوشه ی سربسته خرماست و« قِنْوٰانٌ »،رشته های باریک که بعداً خوشه های خرما را تشکیل می دهد.« دٰانِیَةٌ »،خوشه های به هم نزدیک و یا نزدیک به زمین،به خاطر سنگینی بار آن است.مراد از« مُتَشٰابِهٍ »،یا درختانی است که شباهت ظاهری به هم دارند مثل زیتون و انار و یا میوه هایی است که شبیه به یکدیگرند.

در این آیه و دو آیه قبل سه تعبیر پی در پی آمده است: «لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ» ، «لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ» و «لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» که رمز آن در پیام 4،بیان گردیده است.

ص :318

پیام ها:

1 مایه ی رویش همه ی گیاهان و نباتات،آب باران است. «مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً فَأَخْرَجْنٰا بِهِ نَبٰاتَ کُلِّ شَیْءٍ» 2 هم نزول باران،هم رویاندن گیاه و میوه،کار خداست. «أَنْزَلَ») ... («نُخْرِجُ» 3 رابطه ی انسان با میوه ها فقط رابطه ی مادّی و غذایی نباشد،بلکه رابطه ی فکری و توحیدی هم باشد. «انْظُرُوا إِلیٰ ثَمَرِهِ») ... («فِی ذٰلِکُمْ لَآیٰاتٍ» 4 بهره گیری از ستارگان،علم و کارشناسی لازم دارد. «لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ» ،درک اینکه کاروان بشری همه از یک نفس است و این کاروان،به صورت پایدار و ناپایدار در جریان است درک عمیق می طلبد. «لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ» ،درک اینکه از گیاه و باران و میوه باید بهره ی معنوی برد و از انتساب همه ی هستی به خدا نباید غافل بود،ایمان می طلبد. «لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 100]

اشاره

وَ جَعَلُوا لِلّٰهِ شُرَکٰاءَ اَلْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِینَ وَ بَنٰاتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ سُبْحٰانَهُ وَ تَعٰالیٰ عَمّٰا یَصِفُونَ (100)

و آنان برای خدا شریکانی از جنّ قرار دادند،در حالی که آنان را نیز خدا آفریده است و از روی نادانی برای خداوند،پسران و دخترانی ساخته و پرداختند.خداوند برتر و منزّه است از آنچه آنان درباره ی او وصف می کنند.

نکته ها:

«خلق»،ایجاد چیزی از روی حساب است و«خرق»،پاره کردن چیزی بی رویّه و بی حساب.

« خَرَقُوا »یعنی بدون دقّت و مطالعه مطلبی را اظهار کردن،یا بدون حساب ساختن و و بی دلیل ادّعا کردن است. (1)

ص :319


1- 1) .تفسیر نمونه.

به گفته ی قرآن،مسیحیان،حضرت عیسی را و یهودیان حضرت عُزَیر را پسر خدا می دانستند. (1)جمعی هم ملائکه را فرزندان خدا می پنداشتند.زردشتیان،اهریمن را که از جنّ بود رقیب خدا قرار داده و همه ی بدی ها را به او منسوب می کردند،برخی عرب ها هم میان خدا و جنّ،نسبتی فامیلی معتقد بودند. «جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً» (2)این آیه همه ی آن گمان ها را باطل شمرده و می فرماید:خداوند از همه ی این اوصاف،منزّه و برتر است.

پیام ها:

1 جهل،ریشه ی خرافه گرایی است. «خَرَقُوا») ... («بِغَیْرِ عِلْمٍ» (عقائد انسان نسبت به خداوند باید بر اساس علم باشد.) 2 چگونه مخلوق،شریک خالق می شود؟ «شُرَکٰاءَ») ... («وَ خَلَقَهُمْ» 3 ازدواج و فرزند آوری،تأمین یک کمبود و نقص است و خداوند از این عیب ها،منزّه است. «سُبْحٰانَهُ»

[سوره الأنعام (6): آیات 101 تا 102]

اشاره

بَدِیعُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ أَنّٰی یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ صٰاحِبَةٌ وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (101) ذٰلِکُمُ اَللّٰهُ رَبُّکُمْ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ خٰالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ (102)

(او)پدید آورنده ی آسمان ها و زمین است،چگونه برای او فرزندی باشد،در حالی که برای او همسری نبوده است و او هر چیز را آفریده و به هر چیز داناست.

آن است خداوند،پروردگار شما،معبودی جز او نیست،آفریدگار هر چیز است،پس او را بپرستید و او نگهبان و مدبّر همه چیز است.

ص :320


1- 1) .توبه،30.
2- 2) .صافّات،158.
نکته ها:

کلمه ی« بَدِیعُ »به معنای آفریدن ابتکاری است(نه تقلیدی).

آنکه آسمان ها و زمین را بدون تقلید و نقشه ی قبلی آفرید،چه نیازی به فرزند و همسر دارد؟ او با یک اراده،آنچه را بخواهد خلق می کند.

«خٰالِقُ کُلِّ شَیْءٍ»

توحید در خلق است و «هُوَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ» توحید در امر است. «لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ» (1).

پیام ها:

1 آفریدگار جهان،توانمند است و نیازی به همسر و فرزند ندارد. «بَدِیعُ السَّمٰاوٰاتِ» 2 خدایی را که قرآن معرفی می کند،با خدایی که دیگران عقیده دارند مقایسه کنید. «ذٰلِکُمُ اللّٰهُ» 3 در عقیده ی اسلامی،آفریدگار و پروردگار یکی است. «رَبُّکُمْ») ... («خٰالِقُ کُلِّ شَیْءٍ» (امّا مشرکین،خالق را اللَّه می دانند،ولی عقیده به چندین ربّ دارند).

4 خالقیّت مطلقه ی خدا،دلیل توحید است. «لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ خٰالِقُ کُلِّ شَیْءٍ» 5 هم آفرینش به دست خداست،هم بقا و ثبات هر چیز به اراده ی اوست.

«خٰالِقُ»

، «وَکِیلٌ» 6 ربوبیّت و خالقیّت خدا،فلسفه ی پرستش است. «رَبُّکُمْ») ... («خٰالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ»

[سوره الأنعام (6): آیه 103]

اشاره

لاٰ تُدْرِکُهُ اَلْأَبْصٰارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ اَلْأَبْصٰارَ وَ هُوَ اَللَّطِیفُ اَلْخَبِیرُ (103)

چشم ها او را در نمی یابد،ولی او چشم ها را در می یابد و او نامرئی و دقیق و باریک بین و آگاه است.

ص :321


1- 1) .اعراف،54.
نکته ها:

کلمه ی«بصر»هم به معنای چشم است و هم به معنای بصیرت. (1)بنا بر این آیه را می توان چنین معنا کرد:نه چشم ظاهری،خداوند را می بیند و نه دل به عمق معرفت او راهی دارد.

« اَللَّطِیفُ »چند معنی دارد:1 آنکه عطای خود را کم بشمارد و طاعت مردم را بسیار، 2 دقیق،رسیدگی پنهانی به امور و باریک بینی،3 خالق اشیای ظریف و ناپیدا.

4 اهل مدارا و رفاقت،5 پاداش دهنده ی اهل وفا و بخشاینده ی اهل جفا.

امام رضا علیه السلام فرمود:«لا یقع الاوهام و لا یدرک کیف هو»،افکار و اوهام بر خداوند احاطه ندارد و ذات او آن گونه که هست قابل ادراک نیست. (2)

خداوند،هرگز دیدنی نیست.همین که حضرت موسیٰ از زبان مردم درخواست دیدن خدا را نمود،پاسخ شنید: «لَنْ تَرٰانِی» (3)هرگز مرا نخواهی دید.برخی از اهل سنّت گفته اند:خدا در قیامت دیده می شود و به آیاتی همچون «إِلیٰ رَبِّهٰا نٰاظِرَةٌ» (4)استدلال می کنند. (5)غافل از آنکه خداوند،جسم و مادّه نیست و مراد از نظر به خداوند،نگاه با چشم دل است،زیرا دیدن با چشم،در جایی است که چیزی دارای جسم،مکان،محدودیّت،رنگ و...باشد و همه ی اینها نشانه ی نیاز و عجز است که خداوند از این نقص ها مبرّا می باشد.

امام علی علیه السلام می فرماید:نه تنها چشم او را نمی بیند،بلکه وهم و فکر نیز نمی تواند بر او احاطه پیدا کند. (6)سعدی در ترسیم این مطلب می گوید: ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم مراد از جمله ی «یُدْرِکُ الْأَبْصٰارَ» ،علم او به دیده های انسان است،مانند«سمیع»و «بصیر»که به معنای علم او به شنیدنی ها و دیدنی هاست.

ص :322


1- 1) .مفردات راغب.
2- 2) .تفسیر برهان.
3- 3) .اعراف،143.
4- 4) .قیامت،23.
5- 5) .تفسیر المنار.
6- 6) .تفسیر صافی.
پیام ها:

1 خداوند،جسم مادّی نیست. «لاٰ تُدْرِکُهُ الْأَبْصٰارُ» 2 هیچ کس از ذات خداوند آگاه نیست. «هُوَ اللَّطِیفُ» 3 هیچ پرده و مانعی جلوی علم خدا را نمی گیرد. «هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ» 4 با اینکه زشتی های ما را می داند باز هم به ما لطف دارد. «وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ» 5 خداوند به همه ی لطائف و رموز هستی آگاه است. «هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ»

[سوره الأنعام (6): آیه 104]

اشاره

قَدْ جٰاءَکُمْ بَصٰائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْهٰا وَ مٰا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ (104)

همانا از سوی پروردگارتان،مایه های بینش و بصیرت،(کتب آسمانی و دلائل روشن)برای شما آمده است.پس هر که بصیرت یافت،به سود خود اوست و هر کس کوری گزید،به زیان خویش عمل کرده است و من نگهبان و ضامن(ایمان شما به اجبار)نیستم.

نکته ها:

از آیه ی 95 تا اینجا در معرّفی خدا و انتقاد از شرک بود،این آیه به منزله ی نتیجه و خلاصه ی آیات گذشته است.

مشابه این آیه در قرآن زیاد است که نتیجه ی ایمان و کفر،خوبی و بدی،یا بصیرت و کور دلیِ انسان را متوجّه خود او می داند.همچون:

«لَهٰا مٰا کَسَبَتْ وَ عَلَیْهٰا مَا اکْتَسَبَتْ» (1)

«مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَسٰاءَ فَعَلَیْهٰا» (2)

«إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهٰا» (3)

ص :323


1- 1) .بقره،286.
2- 2) .فصّلت،46.
3- 3) .اسراء،7.
پیام ها:

1 با نزول قرآن،راه عذری بر هیچ کس باقی نمانده است. «قَدْ جٰاءَکُمْ بَصٰائِرُ» 2 مردم در انتخاب راه،آزادند. «فَمَنْ أَبْصَرَ») ... («وَ مَنْ عَمِیَ» 3 آگاه کردن مردم،از شئون ربوبیّت الهی است. «بَصٰائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ» 4 سود ایمان و زیان کفر مردم،به خودشان برمی گردد نه خدا. «فَلِنَفْسِهِ») ... («فَعَلَیْهٰا» 5 کیفر گروهی از مردم،نشانه باطل بودن تعالیم انبیا نیست،بلکه نشانه ی کوردلی خود آنان است. «وَ مَنْ عَمِیَ» 6 وظیفه ی پیامبر،ابلاغ است نه اجبار. «مٰا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ»

[سوره الأنعام (6): آیه 105]

اشاره

وَ کَذٰلِکَ نُصَرِّفُ اَلْآیٰاتِ وَ لِیَقُولُوا دَرَسْتَ وَ لِنُبَیِّنَهُ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (105)

و بدین سان آیات را در شکل های گوناگون بیان می کنیم،(تا وسیله هدایت شود ولی کافران ایمان نیاورده)و گویند:تو(نزد کسی)درس خوانده ای! (بگذار بگویند،ولی ما)برای کسانی بیان می کنیم که اهل فهم و علم باشند.

نکته ها:

کفّار برای باز کردنِ راه تکذیب پیامبر می گفتند:این حرف ها از خودش نیست،از دیگری آموخته است. «دَرَسْتَ» چنان که در موارد دیگر نیز می گفتند: «إِنَّمٰا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ» (1)انسانی به او یاد داده است، «أَعٰانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ» (2)گروهی دیگر کمکش کرده اند.

پیام ها:

1 تنوّع در شیوه ی بیان و استدلال و آموزش،راه پذیرش را بازتر می کند.

«نُصَرِّفُ الْآیٰاتِ»

ص :324


1- 1) .نحل،103.
2- 2) .فرقان،4.

2 مخالفین به اهمیّت قرآن اعتراف دارند و می گویند:این معارف را از کسی آموخته و نمی گویند حرفها بی محتوی است. «دَرَسْتَ» 3 در مقابل آیات الهی،برخی با تهمت و انکار ایستادگی می کنند. «دَرَسْتَ» ،ولی برخی که اهلند،ارشاد می شوند. «لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ» باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ،لاله روید و در شوره زار،خَس

[سوره الأنعام (6): آیه 106]

اشاره

اِتَّبِعْ مٰا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ وَ أَعْرِضْ عَنِ اَلْمُشْرِکِینَ (106)

تنها آنچه را از سوی پروردگارت به تو وحی شده پیروی کن،معبودی جز او نیست و از مشرکان روی بگردان.

نکته ها:

در آیه ی قبل،تهمت مشرکان به پیامبر مطرح شد که می گفتند:کلام تو وحی نیست،بلکه آموخته از دیگران است.اینجا به پیامبر دلداری می دهد که تو کار خویش را بکن و به حرف مخالفان اعتنایی نداشته باش.

شیوه های برخورد با مخالفان،در موارد مختلف متفاوت است،از جمله:

گاهی سلام کردن است. «إِذٰا خٰاطَبَهُمُ الْجٰاهِلُونَ قٰالُوا سَلاٰماً» (1)گاهی سکوت و عدم برخورد است. «ذَرْهُمْ» (2)، «حَسْبُنَا اللّٰهُ» (3)گاهی اعراض و بی اعتنایی است. «أَعْرِضْ عَنْهُمْ» (4)گاهی درشتی و غلظت است. «وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ» (5)گاهی مقابله به مثل است. «فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدیٰ عَلَیْکُمْ» (6)

ص :325


1- 1) .فرقان،63.
2- 2) .حجر،3.
3- 3) .آل عمران،173.
4- 4) .مائده،42.
5- 5) .توبه،73.
6- 6) .بقره،194.
پیام ها:

1 رهبران الهی نباید با تهمت ها و تحقیرها و تحلیل های ناروای دشمنان،در راه خود سست شوند. «اتَّبِعْ مٰا أُوحِیَ إِلَیْکَ» 2 گاهی بشر چنان سقوط می کند که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله نیز به فرمان الهی از او روگردان می شود. «وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 107]

اشاره

وَ لَوْ شٰاءَ اَللّٰهُ مٰا أَشْرَکُوا وَ مٰا جَعَلْنٰاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً وَ مٰا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ (107)

و اگر خداوند می خواست(همه به اجبار ایمان می آوردند و)شرک نمی ورزیدند(ولی سنّت الهی چنین نیست)و ما تورا بر آنان نگهبان قرار ندادیم و تو وکیل(ایمان آوردن)آنان نیستی.

نکته ها:

مشیّت و خواستِ خداوند دو گونه است:خواست تشریعی و خواست تکوینی.خداوند از نظر تشریعی،هدایتِ همه ی مردم را خواسته است و لذا پیامبران و کتب آسمانی را فرستاده است،امّا از نظر تکوینی خواسته است که مردم بر اساس اراده و اختیار خود،راه را انتخاب کنند،نه آنکه مجبور به پذیرش دین باشند.

پیام ها:

1 اراده و خواست خداوند،تخلّف ندارد. «لَوْ شٰاءَ اللّٰهُ مٰا أَشْرَکُوا» 2 مشیّت و اراده الهی بر آزاد گذاشتن انسان هاست و وجود مشرکین،نشانه ای از این آزادی است. «وَ لَوْ شٰاءَ اللّٰهُ مٰا أَشْرَکُوا» 3 پیامبران الهی،مربّی و معلّم مردمند نه زندانبانانی که با زور و تحمیل،دستور دهند. «مٰا جَعَلْنٰاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً»

ص :326

4 پیامبر،نه مسئول دفع بلا از مشرکان و نه مسئول جلب منفعت برای آنان است. «مٰا جَعَلْنٰاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً وَ مٰا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ» 5 انبیا ضامنِ وظیفه اند نه نتیجه.با آن همه تلاش،گروه بسیاری مشرک ماندند.

«وَ مٰا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ»

6 پیامبر،برای هدایت مردم سوز و گداز داشت. «وَ مٰا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ»

[سوره الأنعام (6): آیه 108]

اشاره

وَ لاٰ تَسُبُّوا اَلَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ فَیَسُبُّوا اَللّٰهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذٰلِکَ زَیَّنّٰا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلیٰ رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (108)

و به(معبود)کسانی که غیر خدا را می خوانند ناسزا نگویید که آنان نیز از روی جهل و دشمنی به خداوند ناسزا می گویند.ما این گونه عمل هر امّتی را برایشان جلوه دادیم.سپس بازگشت آنان به سوی پروردگارشان است، پس خداوند آنان را به آنچه می کردند خبر می دهد.

نکته ها:

خداوند،انسان را چنان آفریده که چه کارهای خوب و چه کارهای بد،کم کم در روح او تأثیر می گذارد و به آن عادت می کند.از این رو،زینت دادن کارها گاهی به خدا نسبت داده شده، «زَیَّنّٰا» ،که خالق این تأثیر است،و گاهی به شیطان نسبت داده شده که از طریق وسوسه و وعده،زشت ها را زیبا جلوه می دهد. «زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطٰانُ» (1)حضرت علی علیه السلام در جنگ صفّین به سربازان خود توصیه می کرد که به پیروان معاویه دشنام و ناسزا نگویند،بلکه سیمای آنان را مطرح کنند که بهتر از دشنام است. (2)

امیر المؤمنین علی علیه السلام فرمودند:از مصادیقِ دشنام به خدا،دشنام به ولیّ خداست. (3)

ص :327


1- 1) .انعام،43.
2- 2) .نهج البلاغه،کلام 206.
3- 3) .تفسیر المیزان.

حساب لعن و نفرین و برائت،از حساب دشنام و ناسزا جداست.لعن و برائت که در آیات دیگر قرآن از سوی خداوند اعلام شده،در واقع بیانگر اظهار موضعِ ما در برابر ستمگران و مشرکان است که بیزاری خود را از راه آنان اعلام می کنیم. «لَعْنَةُ اللّٰهِ عَلَی الظّٰالِمِینَ» (1)، «بَرٰاءَةٌ مِنَ اللّٰهِ»... (2)

پیام ها:

1 احساسات خود را نسبت به مخالفان کنترل کنیم و از هر گونه بد دهنی و ناسزا بپرهیزیم. «لاٰ تَسُبُّوا» 2 به بازتاب برخوردهای خود توجّه کنیم. «لاٰ تَسُبُّوا») ... («فَیَسُبُّوا اللّٰهَ» 3 با فحش و ناسزا،نمی توان مردم را از مسیر غلط باز داشت. «لاٰ تَسُبُّوا» 4 ناسزاگویی،عامل بروز دشمنی و کینه و ناسزا شنیدن است. «لاٰ تَسُبُّوا») ... («فَیَسُبُّوا») ... («عَدْواً» 5 دشنام،یا نشانه نداشتن منطق است،یا نداشتن ادب و یا صبر.(مسلمان با پرهیز از ناسزا،باید نشان دهد که صبر و منطق و ادب دارد.) «لاٰ تَسُبُّوا» 6 هر کاری که سبب توهین به مقدّسات شود،حرام است. «فَیَسُبُّوا اللّٰهَ» 7 استفاده از حربه ی دشنام و ناسزا،در نهی از منکر و تبلیغات و مناظرات ممنوع است. «لاٰ تَسُبُّوا» 8 کاری که سبب کشیده شدن دیگران به گناه و حرام می شود،حرام است. (3)«لاٰ تَسُبُّوا») ... («فَیَسُبُّوا» 9 گاهی انسان ناخودآگاه در گناه دیگران شریک می شود،آنجا که مقدّمات گناه دیگران را فراهم کند. «فَیَسُبُّوا اللّٰهَ» 10 از سنّت های الهی،زیبا جلوه کردن اعمال امّت ها در نظر آنان است. «زَیَّنّٰا

ص :328


1- 1) .هود،18.
2- 2) .توبه،1.
3- 3) .تفسیر مجمع البیان.

لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ»

(هر امّتی اعمال خود را هر چند ناحقّ باشد،زیبا می پندارد) 11 جلوه نمایی و زیبا دیدن،نشانه ی حقانیّت نیست. «زَیَّنّٰا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ» 12 آگاه کردن مردم از کرده های خویش در قیامت،از شئون ربوبیّت الهی است.

«إِلیٰ رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ...»

[سوره الأنعام (6): آیه 109]

اشاره

وَ أَقْسَمُوا بِاللّٰهِ جَهْدَ أَیْمٰانِهِمْ لَئِنْ جٰاءَتْهُمْ آیَةٌ لَیُؤْمِنُنَّ بِهٰا قُلْ إِنَّمَا اَلْآیٰاتُ عِنْدَ اَللّٰهِ وَ مٰا یُشْعِرُکُمْ أَنَّهٰا إِذٰا جٰاءَتْ لاٰ یُؤْمِنُونَ (109)

و با سخت ترین سوگندهایشان به خدا قسم یاد کردند که اگر معجزه و نشانه ای برایشان بیاید،قطعاً به آن ایمان خواهند آورد.بگو:معجزات، تنها نزد خداست(و به دست اوست)و چه می دانید(بلکه ما می دانیم)که اگر معجزه ای هم بیاید،(باز هم)آنان ایمان نخواهند آورد.

نکته ها:

گروهی از کفّار قریش،نزد پیامبر آمده،گفتند:تو هم مانند موسی و عیسی معجزاتی بیاور تا به تو ایمان آوریم،حضرت پرسید:چه کنم؟ گفتند:کوه صفا را تبدیل به طلا کن،مردگان ما را زنده کن،خدا و فرشتگان را نشانمان بده و آن گاه سوگند یاد کردند که در این صورت ایمان خواهند آورد.آیه نازل شد که معجزه دست خداوند است و طبق حکمت انجام می گیرد،نه هوس های مردم. (1)

معجزه به مقدار اتمام حجّت لازم است،نه به مقدار ارضای تمایلات هر فرد.بگذریم که برخی پیشنهادها مثل دیدن خدا خلاف عقل است و چنان نیست که نظام هستی بازیچه ی هوس های مشرکان باشد.

ص :329


1- 1) .تفاسیر مجمع البیان و نمونه.
پیام ها:

1 مشرکین مکّه،«اللّٰه»را قبول داشتند و به آن سوگند یاد می کردند. «أَقْسَمُوا بِاللّٰهِ» 2 فریب سوگندهای دروغین مخالفان را نخورید. «وَ أَقْسَمُوا بِاللّٰهِ جَهْدَ أَیْمٰانِهِمْ» 3 برهان خواهی آری،تسلیم شدن در برابر هوسها هرگز. «إِنَّمَا الْآیٰاتُ عِنْدَ اللّٰهِ» 4 معجزات پیامبران،به دست خداست. «إِنَّمَا الْآیٰاتُ عِنْدَ اللّٰهِ» 5 لجاجت،درد بی درمانی است که صاحبان آن،با دیدن هر نوع معجزه،باز هم ایمان نمی آورند. «لاٰ یُؤْمِنُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 110]

اشاره

وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصٰارَهُمْ کَمٰا لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فِی طُغْیٰانِهِمْ یَعْمَهُونَ (110)

همان گونه که در آغاز ایمان نیاوردند،این بار نیز دلها و چشم هایشان را دگرگون و واژگون می کنیم و آنان را در طغیانشان رها می سازیم تا سرگردان بمانند.

پیام ها:

1 وارونه شدن دل افراد لجوج،سنّت خداوند است. «وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ» 2 ایمان به خدا و رسالت نیاز به قلب سالم دارد. «وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ» 3 گناه و لجاجت،دید و بینش انسان را دگرگون می سازد. «وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ» 4 کسی که با دیدن معجزات اولیه ایمان نیاورده،نباید تقاضای معجزات دیگری کند. «لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ» 5 گرچه خداوند«مقلّب القلوب»است،ولی این انسان است که با انتخاب ایمان یا کفر زمینه دگرگونی را فراهم می کند. «نُقَلِّبُ») ... («کَمٰا لَمْ یُؤْمِنُوا» 6 طغیان،ریشه ی کفر است. «لَمْ یُؤْمِنُوا») ... («طُغْیٰانِهِمْ» 7 کسی را که خداوند رها کند،سرگردان می شود. «نَذَرُهُمْ») ... («یَعْمَهُونَ»

ص :330

جزء«8»

[سوره الأنعام (6): آیه 111]

اشاره

وَ لَوْ أَنَّنٰا نَزَّلْنٰا إِلَیْهِمُ اَلْمَلاٰئِکَةَ وَ کَلَّمَهُمُ اَلْمَوْتیٰ وَ حَشَرْنٰا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْءٍ قُبُلاً مٰا کٰانُوا لِیُؤْمِنُوا إِلاّٰ أَنْ یَشٰاءَ اَللّٰهُ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ (111)

و اگر ما فرشتگان را به سوی آنان نازل می کردیم و مردگان با آنان سخن می گفتند و همه چیز را(به گواهی صدق و اعجاز)دسته دسته در برابرشان گرد می آوردیم باز هم ایمان نمی آوردند،مگر آنکه خداوند بخواهد(به اجبار ایمان آورند)،ولی بیشترشان نادانی می کنند.

نکته ها:

گویا یکی از درخواست های مشرکان،نزول فرشتگان و سخن گفتن مردگان با آنان بوده است،غافل از آنکه این مشرکان به قدری لجوجند که حتّی اگر امور غیبی مثل فرشتگان برای آنان محسوس شود باز هم ایمان نخواهند آورد.سعدی نیز می گوید: چون بود اصل گوهری قابل « قُبُلاً »یا به معنای مقابل است،یا جمع قبیل،به معنای گروه و دسته.

در دو آیه ی قبل،ادعای دروغ مشرکان مطرح شد که می گفتند:اگر معجزه بیاید ایمان می آوریم،اینجا نمونه آن معجزات مطرح شده است.

شبیه این آیه،در سوره ی حجر آیات 14 و 15 آمده است: «وَ لَوْ فَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ بٰاباً مِنَ السَّمٰاءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ لَقٰالُوا إِنَّمٰا سُکِّرَتْ أَبْصٰارُنٰا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ» اگر از آسمان دری باز شود و کفّار از آن بالا روند،باز هم گویند:چشم ما را جادو کرده اند.

ص :331

پیام ها:

1 برای دلهای لجوج،هیچ آیه و نشانه ای زمینه ساز ایمان نمی گردد. «مٰا کٰانُوا لِیُؤْمِنُوا» 2 خدا اگر بخواهد،می تواند به اجبار،همه را مؤمن سازد،ولی این خلاف حکمت اوست. «مٰا کٰانُوا لِیُؤْمِنُوا إِلاّٰ أَنْ یَشٰاءَ اللّٰهُ» 3 جهالت،عامل ایمان نیاوردن به آیات الهی است. «مٰا کٰانُوا لِیُؤْمِنُوا») ... («وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 112]

اشاره

وَ کَذٰلِکَ جَعَلْنٰا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیٰاطِینَ اَلْإِنْسِ وَ اَلْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلیٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ اَلْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شٰاءَ رَبُّکَ مٰا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مٰا یَفْتَرُونَ (112)

(ای پیامبر! اینان تنها در برابر تو به لجاجت نپرداختند،بلکه)ما این گونه برای هر پیامبری،دشمنی از شیطان های انس و جنّ قرار دادیم.که برخی از آنان حرف های دلپسند و فریبنده را به برخی دیگر مرموزانه القا می کنند.البتّه اگر پروردگارت می خواست،چنین نمی کردند.(ولی سنّت الهی بر آزادی انسان ها می باشد،)پس آنان را و آنچه به دروغ می سازند به خود واگذار.

نکته ها:

در دو آیه ی قبل آمده بود که:ما آنان را به حال خود رها کردیم، «نَذَرُهُمْ فِی طُغْیٰانِهِمْ یَعْمَهُونَ» اینجا می فرماید:تو نیز آنان را به حال خود رها کن. «فَذَرْهُمْ» سقوط انسان،از قبول وسوسه ی شیطان شروع می شود، «یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النّٰاسِ» (1)

ص :332


1- 1) .ناس،5.

آن گاه هر که وسوسه در او اثر گذاشت از یاران شیطان می شود، «إِخْوٰانَ الشَّیٰاطِینِ» (1)و در نهایت خودش شیطان می گردد. «شَیٰاطِینَ الْإِنْسِ» تضادّ و درگیری،زمینه ساز تکامل اختیاری است.به همین جهت خداوند،جهان را عالم تزاحم و تضادّ اختیاری قرار داده است. «وَ کَذٰلِکَ»

پیام ها:

1 از عوامل استقامت و پایداری انسان،آگاهی از تاریخ و مشکلات دیگران است. «وَ کَذٰلِکَ» 2 مبارزه حقّ و باطل،در طول تاریخ وجود داشته است. «وَ کَذٰلِکَ» 3 رهبر جامعه،باید برای مخالفت ها آماده باشد. «وَ کَذٰلِکَ» 4 انتظار ریشه کن شدن مخالفان و بدخواهان را نداشته باشیم. «وَ کَذٰلِکَ جَعَلْنٰا» 5 از سنّت های الهی روبرو شدن انبیا با مخالفان گوناگون است. «وَ کَذٰلِکَ جَعَلْنٰا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا» 6 کفّار لجوج،شیطانند. «شَیٰاطِینَ الْإِنْسِ...» 7 شیاطین انس و جنّ از طریق القا به یکدیگر،با هم ارتباط دارند. «یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلیٰ بَعْضٍ...» 8 شیاطین،روشهای شیطنت را به یکدیگر می آموزند. «یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلیٰ بَعْضٍ» 9 مخالفان انبیا،تبلیغات درون گروهی دارند. «یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلیٰ بَعْضٍ» 10 کلمات زیبا و فریبنده،می تواند از عوامل اغفال انسان باشد. «یُوحِی») ... («زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً» 11 خداوند انسان را آزاد آفریده و دنیا را میدان درگیری ها قرار داده است. «وَ لَوْ شٰاءَ رَبُّکَ مٰا فَعَلُوهُ»

ص :333


1- 1) .اسراء،27.

12 اختیار و آزادی بشر،در مسیر رشد و تربیت اوست. «وَ لَوْ شٰاءَ رَبُّکَ مٰا فَعَلُوهُ» 13 در نظام هستی،یک اراده حاکم است نه دو قدرت،یزدان و اهریمن در برابر هم نیستند و تلاش های انحرافی از قدرت و سلطه ی الهی بیرون نیست. «وَ لَوْ شٰاءَ رَبُّکَ مٰا فَعَلُوهُ»

[سوره الأنعام (6): آیه 113]

اشاره

وَ لِتَصْغیٰ إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ اَلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ لِیَرْضَوْهُ وَ لِیَقْتَرِفُوا مٰا هُمْ مُقْتَرِفُونَ (113)

و(شیاطین،سخنان فریبنده ی خود را بر مردم می خوانند)تا گوش دل آنان که به قیامت ایمان ندارند،به آن سخنان مایل شود و آن را بپسندند و آنان به دست آورند آنچه را به دنبال به دست آوردنش هستند.

نکته ها:

« لِتَصْغیٰ »از«صغو»،به معنای تمایل است،تمایلی که از راه شنیدن حاصل می شود.

«اقتراف»،به معنای تحصیل و کسب چیزی است.

پیام ها:

1 وسوسه ها و تبلیغات،به تنهایی عامل انحراف نیست،بلکه گوش دادن و دل سپردن و جذب شدن،مؤثّر است. «لِتَصْغیٰ») ... («لِیَرْضَوْهُ» 2 ایمان نداشتن به آخرت،سبب تسخیر و نفوذ شیطان است. «لاٰ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ»

[سوره الأنعام (6): آیه 114]

اشاره

أَ فَغَیْرَ اَللّٰهِ أَبْتَغِی حَکَماً وَ هُوَ اَلَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ اَلْکِتٰابَ مُفَصَّلاً وَ اَلَّذِینَ آتَیْنٰاهُمُ اَلْکِتٰابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ فَلاٰ تَکُونَنَّ مِنَ اَلْمُمْتَرِینَ (114)

ص :334

پس(بگو:)آیا(با این همه دلایل روشن)غیر خدا را به داوری جویم؟ در حالی که اوست که کتاب آسمانی را به تفصیل به سوی شما نازل کرد، و کسانی که به آنان کتاب داده ایم،(یهود و نصاری)می دانند که این کتاب، از طرف پروردگارت به حقّ نازل گشته است،پس به هیچ وجه از تردیدکنندگان مباش.

نکته ها:

« حَکَماً »را برخی با«حاکم»یکی دانسته اند،امّا برخی گفته اند:«حَکَم»،داوری است که طرفین دعوا،او را انتخاب کرده باشند،ولی«حاکم»،هر گونه داور است. (1)در مجمع البیان آمده است:حَکَم،کسی است که به حقّ داوری کند،ولی حاکم،به هر قاضی گفته می شود.

در آیه 111،سخن این بود که اگر مردگان هم با اینان حرف بزنند یا فرشتگان فرود آیند، ایمان نخواهند آورد.در این آیه می فرماید:اهل کتاب،وحی بودن قرآن را می دانند و تقاضای معجزات دیگر،تنها بهانه است.

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله در راه خود تردیدی ندارد،لذا خطاب« فَلاٰ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ »هشدار به مسلمانان است که نگران حقّانیت راه خود نباشند.

پیام ها:

1 با وجود کتابی همچون قرآن،به سراغ داوری دیگران رفتن،نادرست و قابل توبیخ است. «أَ فَغَیْرَ اللّٰهِ أَبْتَغِی حَکَماً» (جز خداوند،کسی حقّ قانون گذاری و داوری ندارد) 2 خداوند،قرآن را به تفصیل نازل کرده است. «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتٰابَ مُفَصَّلاً» 3 قوانین و احکام اسلام،ابهام ندارد. «مُفَصَّلاً» 4 یکی از دلایل حقانیّت اسلام،بشارت انبیای گذشته در تورات و انجیل است.

ص :335


1- 1) .تفاسیر نمونه و المنار.

«الَّذِینَ آتَیْنٰاهُمُ الْکِتٰابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّکَ»

چنان که در آیه ای دیگر می فرماید: «یَعْرِفُونَهُ کَمٰا یَعْرِفُونَ أَبْنٰاءَهُمْ» (1)اهل کتاب،پیامبر اسلام را همچون فرزندان خود می شناختند.

5 رهبر باید از قاطعیّتی تردیدناپذیر در راه دعوت خود برخوردار باشد.

«فَلاٰ تَکُونَنَّ...»

6 مبادا به خاطر ایمان نیاوردن اهل کتاب،در شما تردیدی پیدا شود،زیرا آنان حقانیّت قرآن را خوب می دانند و انکارشان به دلیل لجاجت است. «یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ فَلاٰ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 115]

اشاره

وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لاٰ مُبَدِّلَ لِکَلِمٰاتِهِ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ (115)

و کلام پروردگارت،در صداقت و عدالت به حدّ کمال و تمام رسید.هیچ تغییردهنده ای برای کلمات او نیست و او شنوای داناست.

نکته ها:

مراد از«کلمة»در این آیه،به دلیل آیه قبل،آیات قرآن است ولی واژه ی«کلمة»در فرهنگ قرآن و روایات،گاهی به معنای وعده ی حتمی آمده است، «وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنیٰ عَلیٰ بَنِی إِسْرٰائِیلَ بِمٰا صَبَرُوا» (2)که تحقّق وعده ی الهی را نسبت به بنی اسرائیل به خاطر صبرشان بیان می کند.گاهی به معنای دین آمده است،«کلمة اللّٰه»یعنی دین خدا،و گاهی به پیامبر و اولیای الهی اطلاق شده است،چنان که درباره ی حضرت عیسی علیه السلام می خوانیم: «کَلِمَتُهُ أَلْقٰاهٰا إِلیٰ مَرْیَمَ» (3)در روایات نیز از قول ائمّه علیهم السلام آمده است که ما

ص :336


1- 1) .بقره،146؛انعام،20.
2- 2) .اعراف،137.
3- 3) .نساء،171.

کلمات الهی هستیم.«نحن الکلمات» (1)

پیام ها:

1 قرآن،آخرین کتاب آسمانی و اسلام،آخرین دین الهی است. «تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ» 2 قرآن،معجزه ای کامل برای اثبات رسالت پیامبر اکرم است. «تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ» 3 قرآن،پاسخگوی همه ی نیازهای هدایتی جوامع بشری است. «تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ» 4 اسلام،مکمّل ادیان گذشته است. «تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ...» 5 اتمام دین با بعثت رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله،جلوه ای از ربوبیّت خداوند است. «وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ» 6 مبنای قوانین و سنّت های خداوند در نظام هستی،صدق و عدل است. «وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً» 7 اخبار قرآن،صادق و احکامش بر عدل استوار است. «وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً» در آیه ی دیگر می خوانیم: «وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّٰهِ حَدِیثاً» (2)8 در قرآن،تحریف راه ندارد. «لاٰ مُبَدِّلَ لِکَلِمٰاتِهِ» 9 خداوند نیازها را بسیار خوب می داند و با توجّه به آن،قرآن را نازل کرده است. «وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»

[سوره الأنعام (6): آیه 116]

اشاره

وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی اَلْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ اَلظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاّٰ یَخْرُصُونَ (116)

و اگر از بیشتر افراد روی زمین اطاعت کنی،تو را از راه خداوند،منحرف و گمراه می کنند.زیرا آنان جز از گمان پیروی نمی کنند و آنان،جز به حدس و گمان نمی پردازند.

ص :337


1- 1) .بحار،ج 24،ص 174.
2- 2) .نساء،87.
نکته ها:

«خرص»به معنای تخمین و حدس است.چون بعضی از تخمین ها نادرست از آب در می آید،به معنای دروغ هم آمده است. (1)

پیام ها:

1 راه هدایت و راه قرآن ملاک است،نه راه مردم و اکثریّت. «وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ») ... («وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ...» 2 اکثریّت،دلیل حقانیّت نیست.ملاک،حقّ است نه عدد،پس در پیمودن راه حقّ از کمی افراد نهراسید. «إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ...» 3 جلب نظر اکثریّت،گاهی به قیمت نابودی و انحراف خود انسان تمام می شود.

«إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ»)

... («یُضِلُّوکَ» (در راه خدا حرکت کنیم هر چند خلاف رأی اکثریّت باشد) 4 اکثریّت،چنان جلوه ای دارد که خدا پیامبر را هم از تبعیّت آن بر حذر می دارد.

«وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ»

(انبیا باید تابع وحی باشند،نه آرای مردم) 5 ریشه ی ضلالت ها،اعتماد به حدس و گمان است. «یُضِلُّوکَ» ، «إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ» 6 اکثریّتی که به جای حقّ،در پی حدس و هوس باشند،قابل پیروی نیستند. «إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ») ... («یُضِلُّوکَ») ... («یَخْرُصُونَ» 7 در انتخاب راه،دلیل و برهان لازم است،نه حدس و گمان. «إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ») ... (« یَخْرُصُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 117]

اشاره

إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ مَنْ یَضِلُّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (117)

قطعاً پروردگار تو،خود به کسانی که از راه او گمراه می شوند،داناتر است و او به هدایت یافتگان(نیز)آگاه تر است.

ص :338


1- 1) .تفسیر نمونه.
نکته ها:

«مهدی»،یعنی کسی که از ابتدا به هدایت الهی راه یافته است،مانند امامان معصوم علیهم السلام امّا«مهتدی»کسی است که پس از ضلالت،هدایت شده باشد. (1)

پیام ها:

1 بشر نیز علم دارد،امّا تنها خدا اعلم است. «هُوَ أَعْلَمُ» (ضمیر« هُوَ »میان مبتدا و خبر نشانه ی انحصار است.) 2 تربیت،نیاز به آگاهی عمیق دارد. «رَبَّکَ») ... («أَعْلَمُ» 3 با تظاهر و نفاق،خود و دیگران را مفریبیم،که خدا همه را بهتر می شناسد.

«هُوَ أَعْلَمُ مَنْ یَضِلُّ...»

4 از اعلم پیروی کنیم،نه اکثریّت. «وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ») ... («إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ»

[سوره الأنعام (6): آیه 118]

اشاره

فَکُلُوا مِمّٰا ذُکِرَ اِسْمُ اَللّٰهِ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ بِآیٰاتِهِ مُؤْمِنِینَ (118)

پس اگر به آیات الهی ایمان دارید(تنها از)آنچه نام خداوند(هنگام ذبح)بر آن برده شد بخورید.

نکته ها:

بردن نام خداوند هنگام ذبح حیوان،نوعی مصونیّت دادن به مادیات و به صحنه آوردن ایمان است.یاد خدا در هر کاری خوب است،امّا در ذبح حیوان که گرفتن جان آن مطرح است،ضرورت می یابد.

از نشانه های جامعیّت مکتب اسلام این است که در یک مسئله ی جزیی مانند ذبح،همه ی جوانب آن را مطرح کرده است:هم مکتب(نام خدا)،هم وسیله(آهن)،هم شیوه ی بریدن رگ ها،هم امّت(مسلمان بودن کسی که ذبح می کند)و هم جهت(قبله)و هم موارد

ص :339


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.

مصرف. «فَکُلُوا مِمّٰا ذُکِرَ اسْمُ اللّٰهِ»

پیام ها:

1 غذا و خوراک مؤمن باید جهت الهی داشته باشد. «فَکُلُوا مِمّٰا ذُکِرَ اسْمُ اللّٰهِ» 2 نام خداوند،مُهر جواز مصرف و پروانه ی استفاده از گوشت حیوانات قابل مصرف است. «فَکُلُوا مِمّٰا ذُکِرَ اسْمُ اللّٰهِ عَلَیْهِ...» 3 برای تحکیم پایه های توحید،از هر فرصتی،حتّی ذبح حیوان باید استفاده کرد.آری توحید،تنها یک مسأله ی ذهنی نیست. «فَکُلُوا مِمّٰا ذُکِرَ اسْمُ اللّٰهِ عَلَیْهِ» 4 تغذیه ی حلال و التزام به احکام،شرط ایمان است. «إِنْ کُنْتُمْ بِآیٰاتِهِ مُؤْمِنِینَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 119]

اشاره

وَ مٰا لَکُمْ أَلاّٰ تَأْکُلُوا مِمّٰا ذُکِرَ اِسْمُ اَللّٰهِ عَلَیْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَکُمْ مٰا حَرَّمَ عَلَیْکُمْ إِلاّٰ مَا اُضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ وَ إِنَّ کَثِیراً لَیُضِلُّونَ بِأَهْوٰائِهِمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِینَ (119)

و شما را چه شده که از آنچه که نام خداوند بر آن برده شده است نمی خورید؟(و بی جهت حلال ما را بر خود حرام می کنید،)در صورتی که خداوند آنچه را بر شما حرام کرده خودش به تفصیل برای شما بیان کرده است،مگر آنچه(از محرّمات)که به خوردن آن مضطرّ شدید،همانا بسیاری از مردم،دیگران را جاهلانه به خاطر هوس های خود گمراه می کنند.قطعاً پروردگارت به متجاوزان آگاه تر است.

نکته ها:

گروهی با شبهه افکنی و مقایسه میان حیوان ذبح شده و مرده،مردم را به انحراف کشیده و می گفتند:چرا حیوانی را که ما می کشیم حلال است و آنچه را خدا می کشد،حرام؟ که این آیه ضمن هوشیار نمودن مردم،پاسخ آنان را نیز می دهد.

ص :340

پیام ها:

1 هر کس بدون دلیل حلال های الهی را بر خود حرام کند باید توبیخ شود. «وَ مٰا لَکُمْ أَلاّٰ تَأْکُلُوا...» (گویا بعضی از مسلمانان تحت تأثیر سنّت های جاهلی قرار می گرفتند و حلال هایی را بر خود حرام می کردند.) 2 خوردن گوشت حیوان هم اگر رنگ الهی داشته باشد حلال،و گرنه حرام است. «ذُکِرَ اسْمُ اللّٰهِ» 3 همه ی محرّمات الهی،در مکتب آسمانی اسلام بیان شده است. «وَ قَدْ فَصَّلَ لَکُمْ مٰا حَرَّمَ عَلَیْکُمْ» (1)4 اصل و قانون کلّی در خوردنی ها،حلال بودن است و هر چه حرام باشد، خداوند بیان می کند. «فَصَّلَ لَکُمْ مٰا حَرَّمَ» 5 احکام اسلام،بن بست ندارد. «إِلاّٰ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ» 6 اضطرار،تکلیف را ساقط می کند. «إِلاّٰ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ» 7 تکلیف های الهی،متناسب با شرایط زمان،مکان و توان انسان است. «إِلاّٰ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ» 8 استفاده از خوردنی های حرام،در موارد اضطراری جایز است. «إِلاّٰ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ» 9 تعیین حلال و حرام،بر پایه ی دستورات الهی است. «حَرَّمَ عَلَیْکُمْ» 10 جهل و هواپرستی،از عوامل انحراف است. «لَیُضِلُّونَ بِأَهْوٰائِهِمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ» 11 گمراه ساختن مردم،تجاوز به حقوق جامعه است. «أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِینَ»

ص :341


1- 1) .این بیان تفصیلی،اشاره به آیه 115 سوره ی نحل است.تفسیر المیزان.

[سوره الأنعام (6): آیه 120]

اشاره

وَ ذَرُوا ظٰاهِرَ اَلْإِثْمِ وَ بٰاطِنَهُ إِنَّ اَلَّذِینَ یَکْسِبُونَ اَلْإِثْمَ سَیُجْزَوْنَ بِمٰا کٰانُوا یَقْتَرِفُونَ (120)

و گناه آشکار و پنهان را رها کنید،همانا کسانی که مرتکب گناه می شوند، به زودی کیفر کارهایی را که مرتکب شده اند،خواهند دید.

نکته ها:

چه در گذشته چه امروز،مردم تنها از گناه آشکار هراس داشته و دارند.

بعضی گفته اند مراد از گناهان پنهان،گناهانی است که آثار آن پنهان است،مثل غذاهای حرام که قساوت قلب می آورد.

پیام ها:

1 گناه،جاذبه و کششی دارد که باید با اراده ی قاطع،از آن دل کند. «وَ ذَرُوا ظٰاهِرَ الْإِثْمِ وَ بٰاطِنَهُ» 2 اسلام،هم به طهارت ظاهر توجّه دارد،هم باطن،هم باید از گناهان عملی دوری کرد و هم از گناهان قلبی،مانند سوء ظنّ. «ظٰاهِرَ الْإِثْمِ وَ بٰاطِنَهُ» 3 کیفر الهی،برای گناهانی است که با علم و عمد انجام می گیرد. «إِنَّ الَّذِینَ یَکْسِبُونَ الْإِثْمَ» 4 گرچه شیطان وسوسه می کند،امّا انسان با اراده گناه می کند. «یَکْسِبُونَ الْإِثْمَ» 5 قیامت و کیفر آخرت،دور نیست. «سَیُجْزَوْنَ» 6 کیفرهای الهی،نتیجه ی عملکرد خود ماست. «بِمٰا کٰانُوا یَقْتَرِفُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 121]

اشاره

وَ لاٰ تَأْکُلُوا مِمّٰا لَمْ یُذْکَرِ اِسْمُ اَللّٰهِ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ وَ إِنَّ اَلشَّیٰاطِینَ لَیُوحُونَ إِلیٰ أَوْلِیٰائِهِمْ لِیُجٰادِلُوکُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ (121)

ص :342

و از آنچه نام خداوند بر آن برده نشده،نخورید،چرا که خوردن آن فسق (و خروج از مدار بندگی)است.همانا شیاطین،به دوستان خود القا می کنند تا به جدال با شما برخیزند(که مثلاً چه فرقی است میان حیوان مرده یا ذبح شده)و اگر از آنان اطاعت کنید،قطعاً شما هم مشرک می شوید.

نکته ها:

چون حرام خواری،قساوت قلب می آورد و زمینه ی گناهان دیگر است،اسلام آن را به شدّت منع کرده است.

در آیه 5 سوره ی مائده خواندیم که طعام اهل کتاب برای شما حلال است.این آیه می گوید:گوشت هر حیوانی که نام خداوند بر آن برده نشود حرام است.از آنجا که اهل کتاب،این شرط را رعایت نمی کنند،پس گوشت حیوان آنها برای ما حرام است و مراد از طعام در آن آیه،حبوبات و امثال آن است،نه گوشت. (1)

وسوسه ی شیاطین این گونه است که می گوید:حیوان مرده را خدا کشته و کشته ی خدا بهتر از کشته ی انسان است! پس چرا حیوانِ مرده،حرام ولی حیوانِ ذبح شده حلال است؟! غافل از آنکه اجرای فرمان الهی مهم است و حیوان مرده،به خاطر بیرون نیامدن خون های کثیف از بدنش،معمولاً بیماری هایی را همراه دارد.علاوه بر آنکه مردن،خود دلیل بیماری و ناسالم بودن حیوان است.

پیام ها:

1 مسلمان،حتّی در مسائل تغذیه باید تعهّد دینی را مراعات کند. «وَ لاٰ تَأْکُلُوا مِمّٰا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللّٰهِ عَلَیْهِ» 2 بردن نام خدا به هنگام ذبح،تشریفات نیست،بلکه حکمی لازم الاجراست و ترک آن،فسق است. «إِنَّهُ لَفِسْقٌ»

ص :343


1- 1) .تفسیر المیزان.

3 هر کجا ناباوری بیشتر است،تأکید نیز لازم است.چون پذیرفتن شرایط حلال بودن ذبح،برای مردم جاهل سنگین بود،خداوند با چند تأکید مسئله را مطرح کرد. «إِنَّهُ لَفِسْقٌ» (جمله اسمیّه،«انّ»و حرف«لام»،نشان تأکید است) 4 انسان،در اثر مصرف حرام،زمینه ی پذیرش القائات شیطانی را پیدا می کند.

«وَ لاٰ تَأْکُلُوا»)

... («وَ إِنَّ الشَّیٰاطِینَ لَیُوحُونَ» 5 شیطان ها،قدرت وسوسه و القا دارند. «إِنَّ الشَّیٰاطِینَ لَیُوحُونَ» 6 وسوسه های شیاطین،تنها در اولیای آنان نافذ است،نه در اولیای خدا.

«لَیُوحُونَ إِلیٰ أَوْلِیٰائِهِمْ»

7 پشتوانه ی جدال های انسان،وسوسه ها و هوس هاست. «لَیُوحُونَ») ... («لِیُجٰادِلُوکُمْ» 8 جدال در احکام الهی،از حربه ها و القائات شیطانی است. «وَ إِنَّ الشَّیٰاطِینَ») ... (« لِیُجٰادِلُوکُمْ» 9 جدال در احکام دینی،انسان را به شرک می کشاند. «لِیُجٰادِلُوکُمْ») ... («لَمُشْرِکُونَ» 10 خداپرستانی که در عمل،مطیع غیر خدا می باشند،مشرکند. «إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 122]

اشاره

أَ وَ مَنْ کٰانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْنٰاهُ وَ جَعَلْنٰا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی اَلنّٰاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی اَلظُّلُمٰاتِ لَیْسَ بِخٰارِجٍ مِنْهٰا کَذٰلِکَ زُیِّنَ لِلْکٰافِرِینَ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (122)

و آیا آنکه(به واسطه ی جهل و شرک)مرده بود،پس او را(با هدایت خویش)حیات بخشیدیم و برای او نوری(از ایمان)قرار دادیم که با آن در میان مردم راه خود را بیابد،مَثَل او مَثَل کسی است که در ظلمت های(جهل و شرک)قرار دارد و از آن بیرون آمدنی نیست؟ این گونه برای کافران، کارهایی که می کردند جلوه داده شده بود.

ص :344

نکته ها:

این آیه درباره ی ایمان آوردن حضرت حمزه،عموی پیامبر نازل شده است،که چون از اذیت و آزار ابو جهل نسبت به رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله و مکتب او آگاه شد،به حمایت از پیامبر سراغ ابو جهل رفت و با مشت بر سر او کوبید.آن گاه گفت:من از امروز،به محمّد ایمان می آورم.

از آن پس تا زمان شهادت،یک افسر رشید و با ایمان برای اسلام بود.

در تعابیر قرآنی،«مرگ»،هم بر مرحله قبل از نطفه گفته شده است: «کُنْتُمْ أَمْوٰاتاً فَأَحْیٰاکُمْ» (1)هم به گمراهی: «أَ وَ مَنْ کٰانَ مَیْتاً» هم به منطقه ی بی گیاه و خشک: «فَسُقْنٰاهُ إِلیٰ بَلَدٍ مَیِّتٍ» (2)هم به مرگ موقّت: «فَقٰالَ لَهُمُ اللّٰهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیٰاهُمْ» (3)و هم به مرگ حقیقی: «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ» (4).

امام باقر علیه السلام فرمود:نوری که در میان مردم راه را از چاه نشان می دهد،امام و رهبر آسمانی است. (5)

پیام ها:

1 حیات و مرگ واقعی انسان،ایمان و کفر اوست. «مَیْتاً فَأَحْیَیْنٰاهُ» 2 ارشاد و هدایت،کار خداست،هر چند خود انسان زمینه ی هدایت را فراهم می کند. «فَأَحْیَیْنٰاهُ» 3 استفاده از تمثیل،سؤال و مقایسه،در تبلیغ و تربیت مؤثّر است. «أَ وَ مَنْ کٰانَ») ... («کَمَنْ مَثَلُهُ...» 4 مؤمن،هرگز به بن بست نمی رسد.او در جامعه هم بینش دارد و هم حرکت.

«نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النّٰاسِ»

5 وقتی نور نباشد،ظلمت ها انسان را فرامی گیرد. «فِی الظُّلُمٰاتِ لَیْسَ بِخٰارِجٍ مِنْهٰا»

ص :345


1- 1) .بقره،28.
2- 2) .فاطر،9.
3- 3) .بقره،243.
4- 4) .زمر،30.
5- 5) .تفسیر المیزان.

6 حقّ،یکی و باطل بسیار است.(کلمه ی« نُوراً »مفرد آمده،ولی کلمه ی« اَلظُّلُمٰاتِ » جمع آمده است) 7 جز نور ایمان و هدایت الهی،برای بشر نجات بخشی نیست. «لَیْسَ بِخٰارِجٍ مِنْهٰا» 8 زیبا پنداشتن اعمال،مانع رشد و خروج انسان از تاریکی است. «لَیْسَ بِخٰارِجٍ مِنْهٰا کَذٰلِکَ زُیِّنَ لِلْکٰافِرِینَ» 9 کارهای انسان بی ایمان،در دید و تفکّر او مؤثّر است. «کَذٰلِکَ زُیِّنَ لِلْکٰافِرِینَ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ» 10 کارهای پر جاذبه،کفّار(مثل ابتکارات و اختراعات و تکنولوژی و تمدّن)، چنان برای آنان جلوه کرده که نمی گذارد انحرافات و سقوط انسانیّت خود را درک کنند. «زُیِّنَ لِلْکٰافِرِینَ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 123]

اشاره

وَ کَذٰلِکَ جَعَلْنٰا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ أَکٰابِرَ مُجْرِمِیهٰا لِیَمْکُرُوا فِیهٰا وَ مٰا یَمْکُرُونَ إِلاّٰ بِأَنْفُسِهِمْ وَ مٰا یَشْعُرُونَ (123)

و ما این گونه در هر دیاری مجرمان بزرگش را می گماریم تا در آن قریه ها و مناطق،حیله(و فسق و فساد)کنند،امّا جز به خودشان نیرنگ نمی کنند ولی نمی فهمند(که نتیجه ی حیله،به خودشان باز می گردد).

نکته ها:

در شأن نزول آیه ی قبل،به جنگ و ستیز ابو جهل با پیامبر اسلام اشاره شد،این آیه می فرماید:وجود ابو جهل ها،چیز تازه ای نیست و همیشه و همه جا در مقابل دعوت های حقّ،چنین مهره های فاسدی بوده است. «وَ کَذٰلِکَ»

پیام ها:

1 سنّت الهی،پاسخ دادن به مکر و حیله های دشمنان است. «وَ کَذٰلِکَ»

ص :346

2 تلاش های خوبان و بدان،همه در مدار قدرت الهی است. «جَعَلْنٰا») ... («مُجْرِمِیهٰا» (هم در این آیه که مربوط به مجرمان است و هم در آیه قبل که درباره مؤمنین بود کلمه ی« جَعَلْنٰا »بکار رفته است) 3 رهبران فاسد و مفسد،ریشه ی فساد جامعه اند. «أَکٰابِرَ مُجْرِمِیهٰا لِیَمْکُرُوا فِیهٰا» 4 مکر و تزویر،حربه ی رهبران مفسد است. «لِیَمْکُرُوا» 5 از دست دادن صفا و صداقت و گرفتار شدن به قهر الهی،بزرگ ترین ضربه ای است که حیله گران به خود می زنند. «مٰا یَمْکُرُونَ إِلاّٰ بِأَنْفُسِهِمْ» 6 بدتر از بیماری،جهل به بیماری است و بدتر از حیله،ندانستن اینکه آثار سوء آن به حیله گر برمی گردد. «مٰا یَشْعُرُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 124]

اشاره

وَ إِذٰا جٰاءَتْهُمْ آیَةٌ قٰالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتّٰی نُؤْتیٰ مِثْلَ مٰا أُوتِیَ رُسُلُ اَللّٰهِ اَللّٰهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسٰالَتَهُ سَیُصِیبُ اَلَّذِینَ أَجْرَمُوا صَغٰارٌ عِنْدَ اَللّٰهِ وَ عَذٰابٌ شَدِیدٌ بِمٰا کٰانُوا یَمْکُرُونَ (124)

و چون آیه و نشانه ای(از سوی خدا برای هدایت آنان)نازل شد گفتند:ما هرگز ایمان نمی آوریم تا آنکه به ما هم مثل آنچه به فرستادگان خدا داده شد،داده شود،(بگو:)خداوند بهتر می داند که رسالت خود را کجا(و نزد چه کسی)قرار دهد.به زودی به آنها که گناه کردند،به سزای آن مکر و نیرنگ ها که می کردند،خواری و عذاب سخت از نزد خداوند خواهد رسید.

نکته ها:

در شأن نزول آیه گفته اند که ولید بن مغیره،مغز متفکّر کفّار،می گفت:چون سن و ثروت من بیش از محمّد صلی اللّٰه علیه و آله است،پس باید به من هم وحی شود.البتّه چنین حرفی از ابو جهل هم نقل شده است.

ص :347

درباره ی جمعی از سران کفر که در جنگ«بدر»کشته شدند،وعده ی الهی عملی شد و ذلّت به آنان رسید.

پیام ها:

1 سردمداران قدرتمند،به دلیل خود برتربینی،استکبار نموده و دعوت اسلام را نمی پذیرند. «قٰالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتّٰی نُؤْتیٰ مِثْلَ مٰا أُوتِیَ» 2 ملاک گزینش های الهی،علم او به شایستگی هاست. «اللّٰهُ أَعْلَمُ» 3 نتیجه ی استکبار در برابر حقّ،ذلّت و خواری است. «لَنْ نُؤْمِنَ») ... («سَیُصِیبُ الَّذِینَ أَجْرَمُوا صَغٰارٌ عِنْدَ اللّٰهِ»

[سوره الأنعام (6): آیه 125]

اشاره

فَمَنْ یُرِدِ اَللّٰهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاٰمِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّمٰا یَصَّعَّدُ فِی اَلسَّمٰاءِ کَذٰلِکَ یَجْعَلُ اَللّٰهُ اَلرِّجْسَ عَلَی اَلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ (125)

خداوند هر که را بخواهد هدایت کند،سینه اش را برای(پذیرش)اسلام می گشاید و هر که را(به خاطر اعمال و خصلت های خلافش)بخواهد گمراه کند،سینه اش را(از پذیرفتن ایمان)سخت قرار می دهد،گویا به زحمت در آسمان بالا می رود.خداوند این چنین پلیدی(کفر)را بر کسانی که ایمان نمی آورند قرار می دهد.

نکته ها:

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:نشانه ی شرح صدر چند چیز است:«الانابة الی دار الخلود و التجافی عن دار الغرور و الاستعداد للموت قبل نزول الفوت»توجّه و گرایش خاضعانه به سوی آخرت و دوری از دنیای حیله گر و آمادگی برای مرگ قبل از آنکه فرصت را از دست

ص :348

بدهد. (1)امام سجاد علیه السلام نیز در شب 27 رمضان دعایی را که متضمّن همین خواسته است،مکرّر می خواند. (2)

مراد از هدایت و ضلالت الهی،فراهم کردن اسباب هدایت برای شایستگان و از بین بردن اسباب،برای نااهلان است.

منظور از«صدر»،روح و دل است.مراد از شرح صدر،گسترش افق عقل و فکر بلندی روح،برای پذیرش حقّ و هدایت است و این نیازمند گذشتن از هوسها و تمنیات دل است.

آنکه شرح صدر نداشته باشد،همواره در لاک خود می ماند و بیرون نمی آید.نتیجه ی شرح صدر،بصیرت و نورانیّت همراه با قلب رقیق و حق پذیر است.

این آیه یکی از معجزات علمی قرآن است که عوارض صعود به آسمان را بیان کرده و می فرماید:کسی که حاضر به پذیرش حقّ نگردد،روحش تنگ و کم ظرفیت می شود، همانند کسی که می خواهد به آسمان برود که به علّت سنگینی و فشردگی هوا و نبود اکسیژن،سینه اش تنگ و تنفّسش سخت می شود.

امام رضا علیه السلام فرمود:نشانه ی سعۀ صدر،تسلیم خدا بودن،اطمینان به او داشتن و دلگرم شدن به وعده های الهی است و نشانه ضیق صدر،تردید و اضطراب است. (3)

از سنّت های الهی آن است که برای پاکدلان حق پذیر،شرح صدر قرار دهد و لجوجانِ گریزان از ایمان را گرفتار سلب توفیق و رجس سازد.

حضرت موسی همین که مأمور تبلیغ شد،در اوّلین دعای خود از خداوند خواست: «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» (4)ولی پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله بدون درخواست،خداوند به او سعه ی صدر عطا کرد. «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ» (5).

ص :349


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .مفاتیح الجنان.
3- 3) .تفسیر کنز الدقائق.
4- 4) .طه،25.
5- 5) .شراح،1.
پیام ها:

1 قبول حق،ظرفیّت و زمینه درونی می خواهد. «یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاٰمِ» 2 شرح صدر،موهبتی الهی است. «یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاٰمِ» 3 خروج از مدار فطرت و عقل،عامل خفقان و تنگی روح و روان می گردد.

«یَصَّعَّدُ فِی السَّمٰاءِ»

4 منحرفان هر چند به ظاهر،خود را در گشایش و آرامش ببینند،ولی در واقع گرفتار تنگناها و فشارند. «ضَیِّقاً حَرَجاً» 5 بی حوصلگی و کم ظرفیّتی،نوعی رجس و پلیدی روح است. «یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً») ... («الرِّجْسَ» 6 کسی که به حقّ ایمان نیاورد،به تدریج آلوده می شود. «کَذٰلِکَ یَجْعَلُ اللّٰهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 126]

اشاره

وَ هٰذٰا صِرٰاطُ رَبِّکَ مُسْتَقِیماً قَدْ فَصَّلْنَا اَلْآیٰاتِ لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ (126)

و این راه پروردگار تو است که مستقیم است،قطعاً ما آیات خود را برای قوم و گروهی که پند می پذیرند به تفصیل بیان کرده ایم.

نکته ها:

کلمه ی« هٰذٰا »،ممکن است اشاره به کلمه ی«اسلام»باشد که در آیه ی قبل آمده بود.

پیام ها:

1 جز راه خدا،راه های دیگر بیراهه است. «وَ هٰذٰا صِرٰاطُ رَبِّکَ مُسْتَقِیماً» 2 برای تذکر،تفصیل و تنوع و تکرار لازم است. «فَصَّلْنَا») ... («یَذَّکَّرُونَ» 3 خداوند،حجت را بر همه تمام کرده است،اگر اهل توجّه باشند،آیات و نشانه های حق،با بیان های مختلف روشن شده است. «لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ»

ص :350

4 توجّه دائمی به تذکّرات الهی،راه دستیابی به صراط مستقیم است. «هٰذٰا صِرٰاطُ رَبِّکَ») ... («لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 127]

اشاره

لَهُمْ دٰارُ اَلسَّلاٰمِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (127)

سرای سلامت نزد پروردگارشان،تنها برای آنان است و او به پاداش اعمالی که انجام می دادند،سرپرست و پشتیبان و دوست آنان است.

پیام ها:

1 در بهشت،خشونت،رقابت،حسرت،تهمت،حسد،کینه،دروغ،اندوه و هیچ گونه مرگ و مرض و فقر راهی ندارد. «دٰارُ السَّلاٰمِ» 2 برتر از نعمت امنیّت و سلامت،در سایه ی لطف مخصوص پروردگار بودن است. «دٰارُ السَّلاٰمِ عِنْدَ رَبِّهِمْ» 3 خداوند خود امور رهروان راه مستقیم را به عهده دارد. «وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ» 4 رسیدن به ولایت الهی،در سایه ی عمل و تلاش انسان است. «وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 128]

اشاره

وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً یٰا مَعْشَرَ اَلْجِنِّ قَدِ اِسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ اَلْإِنْسِ وَ قٰالَ أَوْلِیٰاؤُهُمْ مِنَ اَلْإِنْسِ رَبَّنَا اِسْتَمْتَعَ بَعْضُنٰا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنٰا أَجَلَنَا اَلَّذِی أَجَّلْتَ لَنٰا قٰالَ اَلنّٰارُ مَثْوٰاکُمْ خٰالِدِینَ فِیهٰا إِلاّٰ مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ (128)

و(به یاد آورید)روزی که خداوند،همه آنان را گرد می آورد(سپس به جِنّیان خطاب می فرماید:)ای گروه جنّ! از انسان ها(پیروان)بسیاری یافتید.و دوستان ایشان از نسل بشر گفتند:پروردگارا! ما انسان ها و

ص :351

شیاطین از یکدیگر بهره گرفتیم و اینک به سرانجامی که برایمان قرار داده بودی رسیدیم.خداوند می فرماید:آتش جایگاهتان است که همیشه در آن خواهید بود،مگر آنکه خداوند بخواهد(که گروهی از شما را ببخشاید).همانا پروردگار تو حکیم و داناست.

نکته ها:

در آیات قبل،به کارهای شیاطین و وسوسه هایشان اشاره شد،در اینجا سرنوشت وسوسه پذیری از شیاطین را که دوزخ است،بیان می کند.ضمناً به گفته قرآن،شیطان از جنّ است و جنّی که مردم را گمراه کرده همان شیطان است.

پیام ها:

1 به عاقبت کار خود بیندیشیم. «وَ یَوْمَ» (هر کجا کلمه« یَوْمَ »در آغاز آیه بکار رفته،مراد یادآوری چنین روزی است.) 2 جنّ،مکلّف و مختار است و مورد خطاب و توبیخ و کیفر و پاداش قرار می گیرد. «یٰا مَعْشَرَ الْجِنِّ» 3 شیطان،به گمراه کردن گروه کم راضی نیست و گروه زیادی از انسان ها را منحرف کرده است. «قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ» در آیه ای دیگر می فرماید: «وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ» (1)4 دادگاه قیامت،علنی است. «یَحْشُرُهُمْ» ، «یٰا مَعْشَرَ الْجِنِّ» 5 در قیامت،جنّ اغواگر پاسخی در برابر توبیخ ندارد و تنها پیروان انسانی او سخن می گویند. «یٰا مَعْشَرَ الْجِنِّ») ... («قٰالَ أَوْلِیٰاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ» 6 بهره گیری انسان و جنّ از یکدیگر طرفینی است. «اسْتَمْتَعَ بَعْضُنٰا بِبَعْضٍ»

ص :352


1- 1) .یس،62.

7 در قیامت،انسان و جنّ،یک جا جمع و محشور می شوند. «جَمِیعاً» 8 پیروی از وسوسه های شیطانی،به تدریج انسان را به ولایت پذیری از او وامی دارد. «أَوْلِیٰاؤُهُمْ» 9 همه ی منحرفان،کیفر یکسان ندارند و باقی ماندن در آتش،وابسته به اراده ی خداوند است. «إِلاّٰ مٰا شٰاءَ اللّٰهُ» 10 احکام دادگاه الهی،بر مبنای علم و حکمت است. «حَکِیمٌ عَلِیمٌ»

[سوره الأنعام (6): آیه 129]

اشاره

وَ کَذٰلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ اَلظّٰالِمِینَ بَعْضاً بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ (129)

و بدین گونه بعضی ستمگران را بر بعضی مسلّط می کنیم،(تا کیفری باشد)برای آنچه عمل می کردند.

نکته ها:

در آیه 127 خواندیم که سرپرست آنان که به راه مستقیم می روند،تنها خداست.در این آیه می خوانیم که سرپرست گروهی از مردم به خاطر عملکردشان ستمگرانند.

طبق روایات،کیفر ترک کنندگان امر به معروف و نهی از منکر،متخلّفان از ادای خمس و زکات و یاری کنندگان به ظالمان،تسلّطِ ستمگران بر آنان است. (1)در حدیث می خوانیم:هر گاه خداوند از کار قومی راضی باشد،کارشان را به نیکان می سپارد و اگر ناراضی باشد، کارشان را در دست بدان قرار می دهد. (2)

پیام ها:

1 همان گونه که شیاطینِ جنّ بر انسان مسلّط می شوند،برخی از ظالمان نیز بر بعضی دیگر تسلّط می یابند. «کَذٰلِکَ» 2 کام جویی های حرام،زمینه ساز حکومت های باطل و سلطه ی ظالمان است.

ص :353


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.
2- 2) .تفسیر کشف الاسرار.

«اسْتَمْتَعَ بَعْضُنٰا بِبَعْضٍ»)

... («نُوَلِّی بَعْضَ الظّٰالِمِینَ بَعْضاً» 3 تنها حاکمان ظالم نیستند،محکومانِ ترسو و ساکت و عیاش هم ظالمند.

«بَعْضَ الظّٰالِمِینَ بَعْضاً»

4 سبب سلطه ی ستمگران،رفتار خود مردم است. «نُوَلِّی») ... («بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 130]

اشاره

یٰا مَعْشَرَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیٰاتِی وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقٰاءَ یَوْمِکُمْ هٰذٰا قٰالُوا شَهِدْنٰا عَلیٰ أَنْفُسِنٰا وَ غَرَّتْهُمُ اَلْحَیٰاةُ اَلدُّنْیٰا وَ شَهِدُوا عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کٰانُوا کٰافِرِینَ (130)

(در قیامت به آنان گفته می شود:)ای گروه جنّ و انس! آیا پیامبرانی از خودتان به سویتان نیامدند تا آیات مرا بر شما بخوانند و شما را از دیدار این روز بیمتان دهند؟ گویند:ما علیه خودمان گواهی می دهیم و زندگی دنیا آنان را فریب داد و بر علیه خود شهادت دادند که کافر بوده اند.

نکته ها:

از آیات قرآن استفاده می شود که حضرت محمّد صلی اللّٰه علیه و آله،برای جنّ نیز فرستاده شده و آنان نیز قرآن را می فهمند،گروهی هم ایمان می آورند. (1)به گفته ی برخی مفسّران(مثل آلوسی،قرطبی،طبرسی و سیّد قطب)رسولان جنّ،وحی را از طریق رسولان انس دریافت کرده و به نژاد خود می رساندند.زیرا کلمه ی«رسول»به غیر انسان هم گفته می شود،مثل:

«اللّٰهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلاٰئِکَةِ رُسُلاً» (2)در این آیه،دو اقرار از سوی کافران آمده است،یکی گواهی به آمدن پیامبران،دوّم اعتراف به کفر خویش.

مواقف در قیامت مختلف است؛گاهی در موقفی کفّار ابتدا انحراف خود را انکار می کنند،

ص :354


1- 1) .آیات اوّل سوره ی جنّ و آیه 28 سوره ی احقاف.
2- 2) .حج،75.

مثل آیه 23 همین سوره: «وَ اللّٰهِ رَبِّنٰا مٰا کُنّٰا مُشْرِکِینَ» ،آن گاه که فهمیدند قیامت جای انکار نیست،به گناه خود اعتراف می کنند.

پیام ها:

1 جنّ و انس هر دو مکلف به پذیرش دعوت انبیایند و رسولان برای هر دو نژاد آمده اند. «الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ» 2 انذار،قوی ترین اهرم تربیت و وظیفه ی مهم پیامبران است. «وَ یُنْذِرُونَکُمْ» 3 قوی ترین ضامن اجرای احکام الهی برای اصلاح فرد و جامعه،ایمان به معاد است. «یُنْذِرُونَکُمْ لِقٰاءَ یَوْمِکُمْ هٰذٰا» 4 قیامت،جای کتمان و انکار نیست،لذا انسان ها علیه خود اقرار می کنند.

«شَهِدُوا عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ»

5 دنیاخواهی،عامل بی اعتنایی به دعوت های انبیاست. «غَرَّتْهُمُ الْحَیٰاةُ...» (فریفته شدن به دنیا،موجب فراموشی آخرت است.) 6 علاقه ی افراطی به دنیا،انسان را به کفر می کشاند. «غَرَّتْهُمُ الْحَیٰاةُ الدُّنْیٰا») ... («أَنَّهُمْ کٰانُوا کٰافِرِینَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 131]

اشاره

ذٰلِکَ أَنْ لَمْ یَکُنْ رَبُّکَ مُهْلِکَ اَلْقُریٰ بِظُلْمٍ وَ أَهْلُهٰا غٰافِلُونَ (131)

این(اتمام حجّت و هشدار)برای آنست که پروردگارت هرگز از روی ستم، آبادی هایی را که اهلش(از شناخت حقّ)غافلند نابود نمی کند.(خداوند ابتدا مردم را از غفلت و جهل بیرون می آورد و با پیامبرانش به آنان هشدار می دهد و سپس اگر قبول نکردند هلاکشان می کند).

نکته ها:

سنّت خداوند آن است که راه حقّ را با فرستادن انبیا و هشدارهای مختلف به مردم نشان

ص :355

می دهد و حقایق را بیان کرده،اتمام حجّت می کند.در آن صورت اگر بی اعتنایی کردند، کیفر می دهد.این قانون و سنّت کلّی در آیات متعدّدی مطرح شده است،از جمله: «وَ مٰا أَهْلَکْنٰا مِنْ قَرْیَةٍ إِلاّٰ لَهٰا مُنْذِرُونَ» (1)ما هیچ قریه ای را هلاک نکردیم مگر آنکه مردم آنجا بیم دهندگانی داشتند. «وَ مٰا کُنّٰا مُعَذِّبِینَ حَتّٰی نَبْعَثَ رَسُولاً» (2)ما تا پیامبری نفرستیم،عذاب نمی کنیم.

پیام ها:

1 کیفردادن گناهکار،از شئون ربوبیّت خداوند است. «رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُریٰ» 2 عقاب بدون بیان و هشدار،ظلم و قبیح است. «مُهْلِکَ الْقُریٰ بِظُلْمٍ وَ أَهْلُهٰا غٰافِلُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 132]

اشاره

وَ لِکُلٍّ دَرَجٰاتٌ مِمّٰا عَمِلُوا وَ مٰا رَبُّکَ بِغٰافِلٍ عَمّٰا یَعْمَلُونَ (132)

و برای هر کس بر اساس آنچه انجام داده اند درجاتی است،و پروردگار تو از آنچه می کنند غافل نیست.

نکته ها:

مراد از« دَرَجٰاتٌ »در این آیه،درجاتِ رشد نیست،بلکه شامل درکاتِ سقوط نیز می شود.

پیام ها:

1 خداوند،عادل است و مرتبه ی هر کس را طبق عملکرد خود او قرار می دهد.

«دَرَجٰاتٌ مِمّٰا عَمِلُوا»

2 سعادت و شقاوت انسان،بسته به اعمال اوست. «مِمّٰا عَمِلُوا» 3 انسان باید بهوش باشد،زیرا تحت نظر خداست. «وَ مٰا رَبُّکَ بِغٰافِلٍ عَمّٰا یَعْمَلُونَ»

ص :356


1- 1) .شعراء،208.
2- 2) .اسراء،15.

[سوره الأنعام (6): آیات 133 تا 134]

اشاره

وَ رَبُّکَ اَلْغَنِیُّ ذُو اَلرَّحْمَةِ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکُمْ مٰا یَشٰاءُ کَمٰا أَنْشَأَکُمْ مِنْ ذُرِّیَّةِ قَوْمٍ آخَرِینَ (133) إِنَّ مٰا تُوعَدُونَ لَآتٍ وَ مٰا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ (134)

و پروردگار تو بی نیاز و صاحبِ رحمت است.اگر بخواهد،شما را می برد و پس از شما هر که را بخواهد جایگزین می کند،همان گونه که شما را از نسل قوم دیگری پدید آورد.

به راستی آنچه وعده داده می شوید،آمدنی است و شما نمی توانید(خدا را) ناتوان سازید(و از کیفر و عدل او بگریزید).

پیام ها:

1 تنها خداوند بی نیاز مطلق است،پس هرگز خود را بی نیاز نبینیم. «رَبُّکَ الْغَنِیُّ» در جای دیگر می فرماید: «یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرٰاءُ إِلَی اللّٰهِ وَ اللّٰهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» (1)ای مردم! همه شما نیازمند خدایید و تنها اوست که بی نیاز و ستوده است.

2 گناهکاران،باید در همین دنیا هم بترسند،زیرا محو آنان توسط قدرت الهی بسیار ساده است. «یُذْهِبْکُمْ» 3 ریشه ی ظلم(که در دو آیه قبل آمده بود)،یا نیاز است،یا سنگدلی و هیچ یک از این دو در خدا وجود ندارد. «الْغَنِیُّ ذُو الرَّحْمَةِ» 4 شرط مربّی خوب،بی نیازی و عطوفت است. «رَبُّکَ الْغَنِیُّ ذُو الرَّحْمَةِ» 5 بقای اجتماعات بشری،به مشیّت الهی بستگی دارد. «إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ» 6 بود و نبود انسان ها،نفع و زیانی برای خداوند ندارد. «الْغَنِیُّ») ... («إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ»

ص :357


1- 1) .فاطر،15.

7 خداوند از عبادات ما بی نیاز است،دستورهای عبادی،عامل رشد خودماست. «الْغَنِیُّ» 8 رحمت خداوند،فراگیر است،ولی گاهی بشر کار را به جایی می رساند که خداوند همه را نابود می کند. «ذُو الرَّحْمَةِ») ... («یُذْهِبْکُمْ» 9 وعده های الهی قطعی است،نه شوخی. «إِنَّ مٰا تُوعَدُونَ لَآتٍ» 10 مجرم در قیامت نمی تواند با قدرت الهی در افتد. «وَ مٰا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 135]

اشاره

قُلْ یٰا قَوْمِ اِعْمَلُوا عَلیٰ مَکٰانَتِکُمْ إِنِّی عٰامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عٰاقِبَةُ اَلدّٰارِ إِنَّهُ لاٰ یُفْلِحُ اَلظّٰالِمُونَ (135)

بگو:ای قوم من! بر جایگاه و سیرت خویش عمل کنید که من نیز(بر اساس سیرت خویش)عمل می کنم و به زودی خواهید دانست که سرانجام آن سرای از کیست،همانا ستمکاران رستگار نمی شوند.

پیام ها:

1 پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله،چون به راه خود یقین دارد،مأمور است در برخوردهای خود، ثبات و قاطعیّت خود را به دیگران اعلام کند. «قُلْ یٰا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلیٰ مَکٰانَتِکُمْ إِنِّی عٰامِلٌ...» 2 سرپیچی مردم،وظیفه ی پیامبران را عوض نمی کند. «إِنِّی عٰامِلٌ» 3 سرنوشت مردم،وابسته به عملکرد خودشان است. «اعْمَلُوا») ... («فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ» 4 ملاک موفقیّت،حسن عاقبت و سرانجام کار است،نه جلوه ها و تلاشهای زودگذر. «عٰاقِبَةُ الدّٰارِ» 5 ظالم،رستگار نمی شود. «إِنَّهُ لاٰ یُفْلِحُ الظّٰالِمُونَ» 6 سرپیچی از راه خدا و انبیا ظلم است. «الظّٰالِمُونَ»

ص :358

[سوره الأنعام (6): آیه 136]

اشاره

وَ جَعَلُوا لِلّٰهِ مِمّٰا ذَرَأَ مِنَ اَلْحَرْثِ وَ اَلْأَنْعٰامِ نَصِیباً فَقٰالُوا هٰذٰا لِلّٰهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هٰذٰا لِشُرَکٰائِنٰا فَمٰا کٰانَ لِشُرَکٰائِهِمْ فَلاٰ یَصِلُ إِلَی اَللّٰهِ وَ مٰا کٰانَ لِلّٰهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلیٰ شُرَکٰائِهِمْ سٰاءَ مٰا یَحْکُمُونَ (136)

و(بت پرستان)از آنچه خداوند از کشت و چهارپایان آفریده است،سهمی را برای خدا قرار دادند و به پندار خودشان گفتند:این قسمت برای خداست و این قسمت برای(بت هایی که هم)شریکان(خدایند،هم شریک اموال)ما پس آنچه سهم شرکا و بت ها بود به خدا نمی رسید،ولی هر چه سهم خدا بود به شرکا می رسید،چه بد است آنچه داوری می کنند!

نکته ها:

آنان که از مدار تربیت انبیا بیرون رفته و به وادی خیال می روند،حرف ها و تصمیم هایشان نیز خیالی و بی منطق است و خود را مالک همه چیز می دانند و تقسیم بندی می کنند.یک بار پسران را سهم خود و دختران را سهم خدا می دانند. «أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثیٰ» (1)یک بار هم غلات و حیوانات را بین خدا و بت ها تقسیم می کنند.مشرکان می پنداشتند سهم بت ها غیر قابل تغییر است و آن را خرج بتکده ها و خدمه آنها می کردند،و سهم خدا را نیز به این بهانه که خدای آسمان ها بی نیاز است،هنگام کم و کسر آمدن ها خرج بتخانه ها می کردند.نه خرج کودکان،فقرا و مهمانان.

پیام ها:

1 در کشاورزی و دامداری،گرچه انسان نقش دارد،امّا زارع و خالق اصلی خداست. «لِلّٰهِ مِمّٰا ذَرَأَ» در آیه ای دیگر می فرماید: «أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزّٰارِعُونَ» (2)

ص :359


1- 1) .نجم،21.
2- 2) .واقعه،64.

2 قانون زکات و تقسیم درآمد و منافع،در عقائد انسان های قبلی نیز بوده است، هر چند به صورت خرافی. «هٰذٰا لِلّٰهِ») ... («هٰذٰا لِشُرَکٰائِنٰا» 3 مشرکان با آنکه بت ها را شریک خدا می پنداشتند،ولی برای خداوند موقعیّت ویژه ای از عزّت و غنا قائل بودند و تلفات را از سهم خدا کم می کردند و می گفتند:او نیازی ندارد. «مٰا کٰانَ لِلّٰهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلیٰ شُرَکٰائِهِمْ» 4 رسالت انبیا،مبارزه با خرافات است. «سٰاءَ مٰا یَحْکُمُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 137]

اشاره

وَ کَذٰلِکَ زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ قَتْلَ أَوْلاٰدِهِمْ شُرَکٰاؤُهُمْ لِیُرْدُوهُمْ وَ لِیَلْبِسُوا عَلَیْهِمْ دِینَهُمْ وَ لَوْ شٰاءَ اَللّٰهُ مٰا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مٰا یَفْتَرُونَ (137)

و بدین سان(بت ها و خادمان بت ها که)شریکان آنها(در اموالشان محسوب می شدند،)کشتن فرزند را برای بسیاری از مشرکان(به عنوان قربانی برای بت ها)زیبا جلوه دادند تا آنان را به هلاکت کشیده و آیین آنان را مشتبه سازند.و اگر خداوند می خواست چنین نمی کردند(و به اجبار جلو آنان را می گرفت)،پس آنان را با دروغ هایی که می بافند واگذار.

نکته ها:

همان گونه که تقسیم کشت و دام،میان خدا و شریکان،در نظر مشرکان جلوه داشت، عشق به بت و فرزندکشی در پای بت را هم وسوسه های شیطانی در نظرشان آراسته بود.

« لِیُرْدُوهُمْ »:از«ارداء»به معنای هلاک کردن است.

مشرکان یا می گویند:دختر ننگ است و زنده به گورش می کنند، «أَ یُمْسِکُهُ عَلیٰ هُونٍ» (1)یا می گویند:خرجی ندارم و باید نابود شود، «خَشْیَةَ إِمْلاٰقٍ» (2)یا آن را نوعی قرب به بت ها

ص :360


1- 1) .نحل،59.
2- 2) .اسراء،31.

می دانند،که همه ی اینها نوعی تزیین است.

پیام ها:

1 بینش غلط و خرافی،سبب می شود که انسان،فرزند خود را پای بت سنگی و چوبی قربانی کرده و به آن افتخار نماید. «زَیَّنَ») ... («قَتْلَ أَوْلاٰدِهِمْ» 2 مجرمان،حتّی برای فرزندکشی هم توجیه درست می کنند تا روان و و جدان خود را آرام کنند. «زَیَّنَ» 3 در انتقاد،انصاف را مراعات کنیم. «لِکَثِیرٍ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» نه آنکه همه چنین اند.

4 توجیه گناه و آراستن زشتی ها،عامل هلاکت و سقوط است. «زَیَّنَ») ... («لِیُرْدُوهُمْ» 5 خرافه گرایی،سبب التقاط و آمیختگی دین با شبهات است. «وَ لِیَلْبِسُوا» 6 پیامبر،مسئول ابلاغ است نه اجبار،اگر مردم گوش نکردند،آنان را رها کرده و به سراغ دل های آماده می رود. «فَذَرْهُمْ» 7 افکار و رفتار منحرفان،نباید حق جویان را دلسرد کند. «فَذَرْهُمْ وَ مٰا یَفْتَرُونَ» 8 شریک پنداشتن برای خداوند،افترا به اوست. «فَذَرْهُمْ وَ مٰا یَفْتَرُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 138]

اشاره

وَ قٰالُوا هٰذِهِ أَنْعٰامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لاٰ یَطْعَمُهٰا إِلاّٰ مَنْ نَشٰاءُ بِزَعْمِهِمْ وَ أَنْعٰامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُهٰا وَ أَنْعٰامٌ لاٰ یَذْکُرُونَ اِسْمَ اَللّٰهِ عَلَیْهَا اِفْتِرٰاءً عَلَیْهِ سَیَجْزِیهِمْ بِمٰا کٰانُوا یَفْتَرُونَ (138)

و مشرکان(به پندار خویش)گفتند:اینها،دام ها و کشت هایی ممنوع است، کسی نخورد مگر آن(خادمین بتکده ها)که ما بخواهیم.و چهارپایانی است که(سوار شدن بر)پشت آنها حرام است و چهارپایانی که نام خدا را (هنگام ذبح)بر آن نمی برند(این احکام را)به دروغ به خدا نسبت می دادند.

خداوند به زودی آنان را به کیفر آنچه به او افترا می بستند جزا خواهد داد.

ص :361

نکته ها:

« حِجْرٌ »به معنای منع است و«تحجیر»یعنی منطقه ای را سنگ چین کردن و مانع شدن از ورود دیگران برای تصاحب آن.«حِجر اسماعیل»نیز جایی است که با دیوار سنگی جدا شده است.عقل را هم«حِجر»گویند،چون انسان را از زشتی ها باز می دارد. «هَلْ فِی ذٰلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ» (1)در دو آیه ی قبل،عقائد خرافی مشرکان درباره ی سهم خدا و بت ها از کشاورزی و چهارپایان مطرح بود.در این آیه چگونگی مصرف سهم بت ها بیان شده که احدی حقّ استفاده ندارد،مگر خادمین بت ها و بتکده ها.

با توجّه به این آیه،مشرکان چهار انحراف داشتند:1 ممنوع شمردن بعضی از چهارپایان.

2 ممنوع شمردن بعضی از محصولات کشاورزی.3 ممنوع کردن سواری برخی از چهارپایان.4 نبردن نام خدا به هنگام ذبح حیوانات.

قرآن،هدف آفرینش چهار پایان را سوار شدن بر آنها و مصرف از گوشت آنها می داند:

«جَعَلَ لَکُمُ الْأَنْعٰامَ لِتَرْکَبُوا مِنْهٰا وَ مِنْهٰا تَأْکُلُونَ» (2)و تحریم بهره برداری از چهارپایان را،از بدعت های جاهلی می شمرد که در آیه 103 سوره ی مائده نیز بیان شده است.

اسلام،آیین جامعی است که حتّی انحراف در بهره گیری از حیوانات را هم تحمّل نمی کند.

وقتی قرآن،از بی مصرف ماندن حیوان و تحریم سوارشدن بر آن نکوهش می کند،به طریق اولی از بی مصرف ماندن انسان ها،منابع،سرمایه ها و استعدادها بیشتر نکوهش می کند.

پیام ها:

1 احکام دین باید منسوب به خدا باشد،نه بر پایه ی گمان،خیال،قیاس و استحسان. «قٰالُوا») ... («بِزَعْمِهِمْ») ... («افْتِرٰاءً عَلَیْهِ» 2 مبارزه با خرافات،یکی از وظایف اصلی پیامبران است. «افْتِرٰاءً عَلَیْهِ سَیَجْزِیهِمْ»

ص :362


1- 1) .فجر،5.
2- 2) .غافر،79.

3 تحریم حلال ها و تحلیل حرام ها،افترا بر خداست. «هٰذِهِ أَنْعٰامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ») ... (« افْتِرٰاءً» 4 بدعت گذاران،در انتظار کیفر قوانین موهوم خود باشند. «سَیَجْزِیهِمْ»

[سوره الأنعام (6): آیه 139]

اشاره

وَ قٰالُوا مٰا فِی بُطُونِ هٰذِهِ اَلْأَنْعٰامِ خٰالِصَةٌ لِذُکُورِنٰا وَ مُحَرَّمٌ عَلیٰ أَزْوٰاجِنٰا وَ إِنْ یَکُنْ مَیْتَةً فَهُمْ فِیهِ شُرَکٰاءُ سَیَجْزِیهِمْ وَصْفَهُمْ إِنَّهُ حَکِیمٌ عَلِیمٌ (139)

و(از دیگر عقائد خرافی مشرکان،این بود که می)گفتند:آنچه در شکم این چهارپایان(نذر شده برای بت ها)است،(اگر زنده به دنیا آید)مخصوص مردان ماست و بر زنان ما حرام است و اگر مرده به دنیا آید،پس همه(زن و مرد)در آن شریکند،خداوند به زودی آنان را به سزای این گونه توصیف های باطل کیفر خواهد داد.همانا او حکیم و داناست.

نکته ها:

آشنایی با خرافات دوران جاهلیّت،انسان را با زحمات رسول خدا برای هدایت آنان آشنا ساخته،روح قدرشناسی را در انسان،زنده و شکوفا می کند.

پیام ها:

1 تبعیض بی جا میان زن و مرد،عملی جاهلی و مطرود است. «خٰالِصَةٌ لِذُکُورِنٰا وَ مُحَرَّمٌ عَلیٰ أَزْوٰاجِنٰا» 2 در جاهلیّت،تحقیر زن تا آن حد بود که در برخی موارد از حیوان سالم بهره ای نداشت و فقط در گوشت حیوان مرده شریک بود. «شُرَکٰاءُ» 3 جزا و کیفر الهی،بر اساس علم و حکمت اوست. «سَیَجْزِیهِمْ») ... («حَکِیمٌ عَلِیمٌ»

ص :363

[سوره الأنعام (6): آیه 140]

اشاره

قَدْ خَسِرَ اَلَّذِینَ قَتَلُوا أَوْلاٰدَهُمْ سَفَهاً بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ حَرَّمُوا مٰا رَزَقَهُمُ اَللّٰهُ اِفْتِرٰاءً عَلَی اَللّٰهِ قَدْ ضَلُّوا وَ مٰا کٰانُوا مُهْتَدِینَ (140)

به یقین زیان کردند کسانی که فرزندان خود را سفیهانه و از روی جهل کشتند،و آنچه را خداوند روزی آنان ساخته بود با افترا بر خدا حرام کردند،آنان گمراه شدند و هدایت یافته نبودند.

نکته ها:

ابن عباس از بزرگان صدر اسلام می گوید:هر که می خواهد میزان جهالت اقوام دوران جاهلی را بداند،همین آیات سوره ی انعام که بیانگر خرافات و اعتقادات بی اساس مشرکان است،را بخواند. (1)

جاهلان عرب،به گمان تقرّب به بت ها،یا به جهت حفظ آبرو،دختران خود را گاهی قربانی بت ها یا زنده به گور می کردند.

پیام ها:

1 جهالت و سفاهت،عامل خسارت است.(خسارت هایی چون:از دست دادن فرزند،از دست دادن عاطفه،فقدان نعمت های حلال،کسب دوزخ و کیفر الهی). «قَدْ خَسِرَ» 2 خسارت واقعی،فدا شدن انسان در راه باطل است.(چه قربانی بت شدن،چه فدای خیال و غیرت نابجا) «قَدْ خَسِرَ» 3 تحریم نابجای حلال ها،افترا بر خداوند است. «وَ حَرَّمُوا مٰا رَزَقَهُمُ اللّٰهُ افْتِرٰاءً» 4 انجام هر کاری و تحریم هر چیزی،یا دلیل شرعی می خواهد یا عقلی. «بِغَیْرِ عِلْمٍ» ، «افْتِرٰاءً عَلَی اللّٰهِ»

ص :364


1- 1) .تفسیر نمونه.

5 با خرافات،با شدیدترین وجه مقابله و برخورد کنیم. «قَدْ خَسِرَ» ، «سَفَهاً بِغَیْرِ عِلْمٍ» ، «افْتِرٰاءً» ، «ضَلُّوا» ، «مٰا کٰانُوا مُهْتَدِینَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 141]

اشاره

وَ هُوَ اَلَّذِی أَنْشَأَ جَنّٰاتٍ مَعْرُوشٰاتٍ وَ غَیْرَ مَعْرُوشٰاتٍ وَ اَلنَّخْلَ وَ اَلزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُکُلُهُ وَ اَلزَّیْتُونَ وَ اَلرُّمّٰانَ مُتَشٰابِهاً وَ غَیْرَ مُتَشٰابِهٍ کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذٰا أَثْمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصٰادِهِ وَ لاٰ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاٰ یُحِبُّ اَلْمُسْرِفِینَ (141)

141 و اوست کسی که به وجود آورد باغهایی با داربست و بی داربست،و درخت خرما و کشتزار با خوردنی های گوناگون،و زیتون و انار،(برخی میوه ها)شبیه به همند و برخی شباهتی با هم ندارند.همین که باغها ثمر داد،از میوه اش بخورید و روز درو کردن و میوه چیدن حقّ آن(محرومان) را بدهید و اسراف نکنید،چرا که خداوند،اسراف کاران را دوست ندارد.

نکته ها:

« جَنّٰاتٍ »،باغ های پر درخت و زمین های پوشیده از زراعت است.«معروش»،درختی است که نیاز به داربست دارد.« أُکُلُهُ »به معنای مأکول و خوراکی است.

در آیه 99 همین سوره خواندیم: «انْظُرُوا إِلیٰ ثَمَرِهِ إِذٰا أَثْمَرَ» هنگامی که درخت بار آورد،با دقّت به آن نگاه کنید.در این آیه می خوانیم که «کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذٰا أَثْمَرَ» ،هنگامی که بار داد، بخورید.نتیجه اینکه:خوردن باید با تأمّل و دقّت باشد،نه غافلانه.

امام باقر علیه السلام پس از تلاوت این آیه فرمود:شخصی زراعتی داشت که تمام محصولاتش را صدقه می داد و خود و عیالش بی چیز می ماندند.خداوند این عمل را اسراف خواند. (1)

این آیه،درس خداشناسی را همراه با اجازه مصرف خوارکی ها و رسیدگی به طبقات محروم

ص :365


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

و انفاق به آنان و اعتدال داشتن و زیاده روی نکردن در مصرف و انفاق را بیان می کند.

«أَنْشَأَ»

، «کُلُوا» ، «آتُوا» ، «لاٰ تُسْرِفُوا» چنان که در جای دیگر نیز می خوانیم: «وَ الَّذِینَ إِذٰا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کٰانَ بَیْنَ ذٰلِکَ قَوٰاماً» (1)امام صادق علیه السلام ذیل این آیه فرمودند:حتّی اگر مسلمان یافت نشد،حقّ برداشت را به مشرک فقیر بپردازید (2)در روایتی دیگر فرمود:این حقّ برداشت،غیر از زکات است. (3)

امام صادق علیه السلام فرمود:میوه را در شب برداشت نکنید و شبانه درو نکنید تا فقیران نیز بتوانند حاضر شوند و چیزی بگیرند. (4)

در سوره«ن و القلم»نیز می خوانیم که خداوند باغ کسانی را که تصمیم گرفتند شبانه و به دور از چشم فقرا میوه ها را بچینند و به آنها ندهند،سوزاند.

پیام ها:

1 تنوّع میوه ها و محصولات کشاورزی،آن هم از یک آب و خاک،نشانۀ قدرت الهی است. «أَنْشَأَ») ... («مُخْتَلِفاً أُکُلُهُ» 2 خداوند برای خود در محصولات،حقّی قرار داده است. «آتُوا حَقَّهُ» (آری،نور و هوا،آب و خاک،توان و نیرو و فکر و استعداد،همه و همه از آنِ خداوند است و او بر همه حقّ دارد.) 3 در انفاق نیز میانه رو باشیم. «وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصٰادِهِ وَ لاٰ تُسْرِفُوا» 4 اسلام،دین اعتدال است،هم تحریم نابجا را ممنوع می کند(در آیه قبل)و هم مصرف بی رویّه را. «لاٰ تُسْرِفُوا» 5 شرط مصرف،پرداخت حقّ محرومان است. «کُلُوا») ... («آتُوا حَقَّهُ» 6 مقدار مصرف،محدود به عدم اسراف است. «کُلُوا») ... («لاٰ تُسْرِفُوا»

ص :366


1- 1) .فرقان،67.
2- 2) .بحار،ج 93،ص 96.
3- 3) .برهان،ج 1،ص 557.
4- 4) .کافی،ج 3،ص 565.

7 هنگام برداشت محصول،به یاد محرومان باشیم. «یَوْمَ حَصٰادِهِ» 8 تولید و محصول را در زمانی برداشت کنیم تا زمینه ی بهره برداری دیگران هم باشد. «یَوْمَ حَصٰادِهِ» 9 هنگام رسیدن و برداشت محصول،آمادگی انسان برای انفاق بیشتر است،پس فرصت را از دست ندهیم. «آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصٰادِهِ» 10 میوه ی نارس نخورید و میوه را تازه مصرف کنید. «کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذٰا أَثْمَرَ» 11 اسراف کار،مبغوض خداوند است. «إِنَّهُ لاٰ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 142]

اشاره

وَ مِنَ اَلْأَنْعٰامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً کُلُوا مِمّٰا رَزَقَکُمُ اَللّٰهُ وَ لاٰ تَتَّبِعُوا خُطُوٰاتِ اَلشَّیْطٰانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (142)

و بعضی از چهارپایان بارکش و بعضی غیر بارکش و مثل فرش(به زمین نزدیک)اند(و یا از کرک و پشم آنها برای فرش استفاده می شود)از آنچه خداوند روزی شما ساخته بخورید و از گام های(وسوسه انگیز)شیطان پیروی نکنید،چرا که او دشمن آشکار شماست.

نکته ها:

در آیه ی قبل به نعمت های خداوند در محصولات کشاورزی اشاره شده و در اینجا به دامداری و انواع بهره هایی که انسان از حیوانات می برد.

مراد از کلمه« فَرْشاً »،چهارپایانی مثل گوسفند است که به خاطر نزدیکی بدنشان به زمین، به منزله فرش هستند،یا اینکه از پشم و کرک و موی آنها فرش می بافند.

بیشتر مفسّران،کلمه ی« حَمُولَةً »را به معنای حیوانات باربر دانسته اند،و« فَرْشاً »را حیوانات غیر باربر معنا کرده اند.

ص :367

پیام ها:

1 هستی و آفریده هایش،مسخّر انسان است. «حَمُولَةً وَ فَرْشاً» 2 قانون کلی در حیوانات،حلال بودن مصرف آنهاست،مگر آنکه دلیلی بر حرمت باشد. «کُلُوا مِمّٰا رَزَقَکُمُ اللّٰهُ» 3 تحریم حلال ها،از گام های شیطانی است. «کُلُوا») ... («وَ لاٰ تَتَّبِعُوا خُطُوٰاتِ الشَّیْطٰانِ» 4 تنها توصیه به خام خواری که امروز در میان گروه کثیری رواج دارد و نهی از مصرف گوشت،ممنوع است. «وَ مِنَ الْأَنْعٰامِ») ... («کُلُوا مِمّٰا رَزَقَکُمُ اللّٰهُ» 5 نسبت به خوردنی ها باید مواظب باشیم. «کُلُوا») ... («وَ لاٰ تَتَّبِعُوا» چنان که اوّلین اهرم شیطان برای گمراه کردن حضرت آدم،غذا بود.

6 سر سفره ی خداوند،از دشمن او پیروی نکنیم. «کُلُوا مِمّٰا رَزَقَکُمُ اللّٰهُ وَ لاٰ تَتَّبِعُوا خُطُوٰاتِ الشَّیْطٰانِ» 7 سیاست شیطان،انحراف تدریجی است،نه دفعی. «خُطُوٰاتِ الشَّیْطٰانِ»

[سوره الأنعام (6): آیات 143 تا 144]

اشاره

ثَمٰانِیَةَ أَزْوٰاجٍ مِنَ اَلضَّأْنِ اِثْنَیْنِ وَ مِنَ اَلْمَعْزِ اِثْنَیْنِ قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ اَلْأُنْثَیَیْنِ أَمَّا اِشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحٰامُ اَلْأُنْثَیَیْنِ نَبِّئُونِی بِعِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (143) وَ مِنَ اَلْإِبِلِ اِثْنَیْنِ وَ مِنَ اَلْبَقَرِ اِثْنَیْنِ قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ اَلْأُنْثَیَیْنِ أَمَّا اِشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحٰامُ اَلْأُنْثَیَیْنِ أَمْ کُنْتُمْ شُهَدٰاءَ إِذْ وَصّٰاکُمُ اَللّٰهُ بِهٰذٰا فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ اِفْتَریٰ عَلَی اَللّٰهِ کَذِباً لِیُضِلَّ اَلنّٰاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلظّٰالِمِینَ (144)

(خداوند برای شما حلال کرده است)هشت زوج از حیوانات را.از گوسفند دو زوج(نر و ماده)و از بز،دو زوج(به کسانی که از پیش خود،بعضی چهارپایان را تحریم می کنند)بگو:آیا خداوند نرهای آنها را حرام کرده یا ماده های آنها را یا آنچه را شکم آنها در برگرفته است؟ اگر راست می گویید از روی علم و دانش به من خبر دهید.

ص :368

و از شتر دو زوج(نر و ماده)و از گاو دو زوج(نر و ماده)را(برای شما حلال کرده است)بگو:آیا خداوند نرهای این دو را حرام کرده یا ماده ها را یا آنچه را که شکم آن دو در برگرفته است؟ یا مگر شما شاهد و حاضر بوده اید که خداوند به حرمت این گوشت ها به شما سفارش کرده است؟! پس کیست ستمکارتر از کسی که به خداوند،دروغ بندد تا مردم را از روی نادانی گمراه سازد؟ قطعاً خداوند،گروه ستمکار را هدایت نمی کند.

نکته ها:

کلمه ی«زوج»هم به مجموع نر و ماده گفته می شود و هم به هر یک از نر و ماده به تنهایی.در این آیه به هر کدام به تنهایی گفته شده و مراد از هشت جفت،هشت عدد است، چهار نر و چهار ماده که چهار تا در آیه 143 و چهار تا در آیه 144 بیان شده است.در آیه 45 سوره ی نجم نیز کلمه ی«زوج»در یک فرد بکار رفته است،نه در دو تا. «خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثیٰ» در آیه 6 سوره ی زمر،خلقت هشت نر و ماده ی حیوانات در کنار خلقت انسان بیان شده است. «خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وٰاحِدَةٍ،ثُمَّ جَعَلَ مِنْهٰا زَوْجَهٰا وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعٰامِ ثَمٰانِیَةَ أَزْوٰاجٍ» احتمال دارد که ترتیب نام بردن از حیوانات چهارگانه،اشاره به برتری آنها در مصرف باشد.

(گوسفند،بز،شتر و گاو) در بعضی روایات،« ثَمٰانِیَةَ أَزْوٰاجٍ »به 16 فرد تفسیر شده که این چهار حیوان هر کدام دو نوع یکی نر یکی ماده و هر کدام اهلی و وحشی دارد.امام هادی علیه السلام فرمود:گاومیش از نوع

ص :369

گاو وحشی است. (1)

پیام ها:

1 برای خرافه زدایی از دین،باید عقائد حقّ را بسیار باز و روشن مطرح کرد.

«ثَمٰانِیَةَ أَزْوٰاجٍ...»

2 در فتوا یا عقیده به حلال و حرام چیزی،علم لازم است. «نَبِّئُونِی بِعِلْمٍ» 3 حلال بودن نیازی به دلیل ندارد زیرا اصل در خوردنی ها حِلّیّت است بلکه حرام بودن دلیل لازم دارد. «قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَیَیْنِ») ... («نَبِّئُونِی بِعِلْمٍ» 4 افترا بر خدا،بزرگ ترین ظلم است. «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَریٰ عَلَی اللّٰهِ» 5 دروغ بستن به خدا،مایه ی گمراه ساختن مردم است. «لِیُضِلَّ النّٰاسَ» 6 افترا،انسان را از هدایت پذیری خارج می کند. «لاٰ یَهْدِی» 7 باورها و عقائد یا باید بر اساس علم و عقل باشد که در آیه قبل خواندیم، «نَبِّئُونِی بِعِلْمٍ» و یا بر اساس شرع. «أَمْ کُنْتُمْ شُهَدٰاءَ إِذْ وَصّٰاکُمُ اللّٰهُ»

[سوره الأنعام (6): آیه 145]

اشاره

قُلْ لاٰ أَجِدُ فِی مٰا أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلیٰ طٰاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلاّٰ أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَیْرِ اَللّٰهِ بِهِ فَمَنِ اُضْطُرَّ غَیْرَ بٰاغٍ وَ لاٰ عٰادٍ فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (145)

بگو:در آنچه به من وحی شده،بر کسی که چیزی می خورد هیچ حرامی نمی یابم مگر آن که مردار یا خون ریخته شده یا گوشت خوک باشد که قطعاً پلید است،یا حیوانی که از روی فسق و نافرمانی به نام غیر خدا ذبح

ص :370


1- 1) .تفسیر برهان،ج 1،ص 558.

شده باشد.پس هر کس که(به خوردن آنها)ناچار و مضطرّ شد،به شرط آنکه از روی سرکشی و بیش از حدّ ضرورت نباشد،(مانعی ندارد).همانا خداوند تو آمرزنده و مهربان است.

نکته ها:

« مَیْتَةً »،تنها حیوانی نیست که خود به خود مرده باشد،بلکه اگر طبق دستور اسلام،ذبح نشود در حکم مردار و حرام است.

حرمت مردار و خون،چهار مرتبه در قرآن مطرح شده است،دو بار در سوره های مکّی (1)و دو بار در سوره های مدنی (2).

« أُهِلَّ »از«اهلال»به معنای بلند کردن صدا هنگام دیدن هلال اوّل ماه است.سپس به هر صدای بلندی گفته شده است.مشرکان در هنگام ذبح حیوانات،با صدای بلند نام بت ها را می بردند،از این رو« أُهِلَّ »گفته شده است.

جمله «لاٰ أَجِدُ») ... («إِلاّٰ أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً» در برابر تحریم های جاهلانه مشرکان است و گر نه گوشت بعضی پرندگان و درّندگان دیگر نیز حرام است که در این آیه نیامده است و به اصطلاح این حصر،حصر اضافی است نه حقیقی.

از نظر اسلام مضطر به کسی می گویند که خود را از راه ستمگری و گردن کشی و گناه مضطر نکرده باشد، «غَیْرَ بٰاغٍ» و تنها به مقدار رفع اضطرار،مجاز است نه بیشتر. «وَ لاٰ عٰادٍ»

پیام ها:

1 یگانه منبع علم پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله برای بیان احکام،وحی است. «لاٰ أَجِدُ فِی مٰا أُوحِیَ إِلَیَّ» 2 اصل و قانون اوّلیه،حلال بودن حیوانات است. «لاٰ أَجِدُ» 3 تنها محرّمات ابلاغ شده در آیات و روایات تکلیف آور است،پس اگر با جستجو و تتبّع،دلیلی بر حرمت چیزی نیافتیم،برای ما حلال است. «لاٰ أَجِدُ»

ص :371


1- 1) .انعام،145 و نحل،115.
2- 2) .بقره،173 و مائده،3.

4 وقتی در مسأله ی خوردن و نخوردن شخص پیامبر هم باید از«وحی»دستور بگیرد،دیگران چگونه از پیش خود چیزی را حرام می کنند؟ «فِی مٰا أُوحِیَ إِلَیَّ» 5 دلیل تحریم گوشت خوک،آلودگی و پلیدی آن است. «فَإِنَّهُ رِجْسٌ» 6 احکام تغذیه،برای مرد و زن یکسان است. «طٰاعِمٍ یَطْعَمُهُ» در مقابل آن عقیده خرافی در آیه 139 که برای مردان گوشت همه ی حیوانات را حلال و برای زنان برخی موارد را حرام می دانستند. «خٰالِصَةٌ لِذُکُورِنٰا وَ مُحَرَّمٌ عَلیٰ أَزْوٰاجِنٰا» 7 در قانون،باید اهمّ و مهمّ رعایت شود.حفظ جان،مهم تر از حرام بودن مصرف مردار است. «فَمَنِ اضْطُرَّ» 8 در اسلام بن بست نیست،وقتی اضطرار پیش آید مصرف حرام ها مجاز می شود. «فَمَنِ اضْطُرَّ» 9 سوء استفاده از قانون در موارد استثنا،ممنوع است و باید به همان مقدار اضطرار،بسنده شود. «غَیْرَ بٰاغٍ وَ لاٰ عٰادٍ» 10 خون باقیمانده در گوشت پس از ذبح شرعی حرام نیست.خون ریخته شده حرام است. «دَماً مَسْفُوحاً» 11 در جایی که اضطرار به طور قهری پیش آید،می توان از گوشت حرام استفاده کرد،ولی اگر با دست خودمان کاری کردیم که مضطر شدیم استفاده مجاز نمی شود. «اضْطُرَّ» (به صورت مجهول آمده است) 12 وجود قوانین تخفیفی و اضطراری،جلوه ای از مغفرت و رحمت الهی است.

«فَمَنِ اضْطُرَّ»)

... («فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»

[سوره الأنعام (6): آیه 146]

اشاره

وَ عَلَی اَلَّذِینَ هٰادُوا حَرَّمْنٰا کُلَّ ذِی ظُفُرٍ وَ مِنَ اَلْبَقَرِ وَ اَلْغَنَمِ حَرَّمْنٰا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُمٰا إِلاّٰ مٰا حَمَلَتْ ظُهُورُهُمٰا أَوِ اَلْحَوٰایٰا أَوْ مَا اِخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذٰلِکَ جَزَیْنٰاهُمْ بِبَغْیِهِمْ وَ إِنّٰا لَصٰادِقُونَ (146)

ص :372

و بر یهودیان،هر(حیوان)ناخن دار را حرام کردیم و از گاو و گوسفند، پیه هر دو را بر آنان حرام ساختیم مگر آن مقدار که بر پشت گاو و گوسفند یا همراه روده و مخلوط به استخوان است.این(تحریم)،کیفر ماست به خاطر ظلمی که مرتکب شدند و قطعاً ما راستگوییم.

نکته ها:

در آیه ی قبل،محرّمات در اسلام و در این آیه،محرمات یهود بیان شده،تا معلوم گردد که عقائد خرافی مشرکین،با هیچ یک از ادیان آسمانی سازگار نیست. (1)

« ظُفُرٍ »به معنای ناخن است،امّا به سُمّ برخی حیوانات که شکاف ندارد(مثل سمّ اسب یا نوک پای شتر)نیز اطلاق شده است،از این رو شتر و حیواناتی که سُم چاک نیستند،چه چهار پایان چه پرندگان،بر یهود حرام است. (2)

« اَلْحَوٰایٰا »جمع«حاویه»،به محتویات شکم گفته می شود. (3)

در آیه ی 160 سوره نساء هم می خوانیم: «فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هٰادُوا حَرَّمْنٰا عَلَیْهِمْ طَیِّبٰاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ» حرام شدن برخی طیّبات بر یهود،به خاطر ظلم های آنان بوده است،بگذریم که یهود نیز مانند مشرکین پاره ای از چیزها را بر خود حرام کرده بودند.قرآن می فرماید: «کُلُّ الطَّعٰامِ کٰانَ حِلاًّ لِبَنِی إِسْرٰائِیلَ إِلاّٰ مٰا حَرَّمَ إِسْرٰائِیلُ عَلیٰ نَفْسِهِ» (4)تحریم بعضی خوردنی ها بر یهود،موقّت بود و توسّط حضرت عیسی علیه السلام بر طرف شد.

چنان که در جای دیگر می خوانیم: «لِأُحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ» (5)احکام الهی سه نوع است:الف:دارای مصلحت یا مفسده ی واقعی است.مثل اکثر احکام.

ب:دارای جنبه آزمایشی است مثل فرمان ذبح حضرت اسماعیل.ج:دارای جنبه ی کیفری است،مثل همین آیه.آری،یکی از عذاب های خدا،تنگناهای معیشتی است.

ص :373


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .تورات،سِفر لاویان،فصل 11.
3- 3) .تفسیر نمونه.
4- 4) .آل عمران،93.
5- 5) .آل عمران،50.
پیام ها:

1 گاهی محدود ساختن غذای متخلّفان و یاغیان،بلامانع است. «حَرَّمْنٰا») ... («بِبَغْیِهِمْ» 2 کیفر الهی منحصر در آخرت نیست،در دنیا هم هست. «جَزَیْنٰاهُمْ بِبَغْیِهِمْ»

[سوره الأنعام (6): آیه 147]

اشاره

فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ رَبُّکُمْ ذُو رَحْمَةٍ وٰاسِعَةٍ وَ لاٰ یُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ اَلْقَوْمِ اَلْمُجْرِمِینَ (147)

(ای پیامبر!)اگر تو را تکذیب کردند پس بگو:پروردگارتان دارای رحمت گسترده است(امّا)عذاب او از قوم تبهکار،دفع نمی شود.

پیام ها:

1 رهبر باید آماده ی شنیدن تکذیب و تهمت از سوی برخی مردم باشد. «فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ...» 2 با تکذیب کنندگان،باید برخوردی خیرخواهانه کرد و اگر تأثیر نداشت،از تهدید استفاده شود. «ذُو رَحْمَةٍ» ، «لاٰ یُرَدُّ بَأْسُهُ» 3 مربّی باید دریای رحمت باشد. «رَبُّکُمْ ذُو رَحْمَةٍ» 4 بیم و امید،در کنار هم کارساز است. «ذُو رَحْمَةٍ» ، «بَأْسُهُ» 5 درهای رحمت الهی حتّی به روی مخالفان هم بسته نیست. «فَإِنْ کَذَّبُوکَ» ، «رَبُّکُمْ ذُو رَحْمَةٍ» 6 رحمت خداوند،پیش از قهر اوست. «ذُو رَحْمَةٍ») ... («بَأْسُهُ» 7 گستردگی رحمت الهی،مانع کیفر کردن او نیست. «رَبُّکُمْ ذُو رَحْمَةٍ») ... («وَ لاٰ یُرَدُّ بَأْسُهُ» هر چند کیفر او نیز در مسیر تربیت انسان و از رحمت و ربوبیّت او سرچشمه می گیرد.

ص :374

[سوره الأنعام (6): آیه 148]

اشاره

سَیَقُولُ اَلَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شٰاءَ اَللّٰهُ مٰا أَشْرَکْنٰا وَ لاٰ آبٰاؤُنٰا وَ لاٰ حَرَّمْنٰا مِنْ شَیْءٍ کَذٰلِکَ کَذَّبَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتّٰی ذٰاقُوا بَأْسَنٰا قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنٰا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ اَلظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ تَخْرُصُونَ (148)

به زودی کسانی که شرک ورزیده اند،خواهند گفت:اگر خدا می خواست، نه ما و نه پدرانمان شرک نمی آوردیم و هیچ چیزی را(از سوی خود) حرام نمی کردیم.کسانی که پیش از آنها بودند(نیز پیامبران قبلی را) اینگونه تکذیب کردند تا آنکه طعم قهر و عذاب ما را چشیدند.بگو:آیا برای شما دانشی هست؟ آن را برای ما آشکار کنید! شما جز از گمان و خیال پیروی نمی کنید و شما جز حدس زن و دروغگویانی بیش نیستید.

نکته ها:

در این آیه یک خبر غیبی از آینده مطرح است که مشرکان چه خواهند گفت، «سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا» آن آینده به وقوع پیوست و آنچه پیشگویی شده بود آنان گفتند. «وَ قٰالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا» (1)این بهانه که«اگر خدا می خواست،ما و پدرانمان مشرک نمی شدیم»بارها توسّط مشرکان مطرح شده است،چنان که در آیه 35 سوره ی نحل و آیه 20 سوره زخرف نیز آمده است.

سؤال:این آیه سخن مشرکان را نقل می کند که اگر خدا از شرک ما راضی نیست،چرا ما را از آن باز نمی دارد؟ پس شرک ما مورد رضای خداست! پاسخ:انجام هر کار از هر کسی،از مَدار قدرت خداوند بیرون نیست،لکن اراده و مشیّت خداوند آن است که انسان راه خود را آزادانه انتخاب کند.دولت که آب و برق و گاز را به منزل ما می آورد،این امکانات،دلیل راضی بودن دولت به سوء استفاده ما نیست.خداوند به

ص :375


1- 1) .نحل،35.

انسان عقل و وحی عطا کرده و راه حقّ و باطل را به او نشان داده و او را در انتخاب آزاد گذاشته،ولی اراده و اختیار،نشانه ی راضی بودن او به خلاف ما نیست.

خداوند،خواهان ایمان اختیاری مردم است نه اجبار آنان به ایمان آوردن.در قرآن بارها آمده است که:اگر خدا می خواست،همه را هدایت می کرد و پیامبر هم حقّ اکراه و اجبار مردم به ایمان را ندارد.

پیام ها:

1 رهبران و اندیشمندان دینی باید خود را برای پاسخگویی به شبهات و بهانه جویی های آینده آماده کنند. «سَیَقُولُ» 2 فرستادن انبیا و کتب آسمانی برای آنست که مردم با آزادی و اختیار،موحد شوند.پس منطق مشرکین(که اگر خدا می خواست با قهر و قدرت مانع شرک ما می شد)غلط است. «لَوْ شٰاءَ اللّٰهُ مٰا أَشْرَکْنٰا» 3 بدتر از گناه،توجیه آن است.مشرکان،شرک خود را توجیه کرده و آن را مشیّت الهی می دانستند. «لَوْ شٰاءَ اللّٰهُ مٰا أَشْرَکْنٰا» (جبرگرایی،بهانه ای است برای فرار از مسئولیّت) 4 مشرکین،انحراف خود را با تاریخ نیاکان خود توجیه می کردند. «لَوْ شٰاءَ اللّٰهُ مٰا أَشْرَکْنٰا وَ لاٰ آبٰاؤُنٰا» 5 عقیده به جبر،از توجیهات بی اساس منحرفان است. «لَوْ شٰاءَ اللّٰهُ مٰا أَشْرَکْنٰا» شیطان هم که رهبر منحرفان است،گمراهی خود را به خدا نسبت داد و چنین گفت: «رَبِّ بِمٰا أَغْوَیْتَنِی» (1)6 مخالفان،همواره با اهرم جبر،به تکذیب پیامبران پرداخته اند. «کَذٰلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ»

ص :376


1- 1) .حجر،39.

7 قرآن از مخالفان هم تقاضای حجّت و دلیل می کند. «قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ» 8 آنان که به بهانه ی سرنوشت،از مسئولیّت می گریزند،منتظر چشیدن قهر خدا باشند. «ذٰاقُوا بَأْسَنٰا» 9 طرفداران جبر،منطق ندارند و در پی خیالاتند. «إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ» 10 اگر به جای علم و یقین،در پی ظن و گمان باشیم،گمراه خواهیم شد. «إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ تَخْرُصُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 149]

اشاره

قُلْ فَلِلّٰهِ اَلْحُجَّةُ اَلْبٰالِغَةُ فَلَوْ شٰاءَ لَهَدٰاکُمْ أَجْمَعِینَ (149)

بگو:دلیل روشن و رسا تنها برای خداوند است،پس اگر می خواست همه ی شما را(به اجبار)هدایت می کرد.

نکته ها:

خداوند،با فطرت توحیدی که در انسان قرار داده و با هدایت انبیا و عقل،حجّت را بر مردم تمام کرده و راه خیر و شرّ و پایان نیک یا بد هر کدام را هم بیان نموده است.برای خطاکاران هم راه توبه و جبران را باز گذاشته است.معجزه های روشن انبیا و شیوه ی نیکوی دعوت و استدلال های محکم آنان و سازگاری دین با فطرت و عقل،حجّت را بر مردم تمام کرده است.

و با این همه،مشرکان جز گمان بی اساس،دلیلی بر شرک خود ندارند و اگر راه غیر خدا را بپویند،از خطاها،ضعف ها،محدودیّت های علمی و فکری و هوسها پیروی کرده اند.

در روایات آمده که خداوند در قیامت به انسان می فرماید:راه حقّ را می دانستی یا نمی دانستی؟ اگر بگوید:می دانستم،می پرسد:چرا عمل نکردی؟ و اگر بگوید:نمی دانستم، می پرسد:چرا در پی یاد گرفتن نبودی،این است حجّت بالغه ی خدا بر مردم. (1)

ص :377


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
پیام ها:

1 تنها خداست که حجت بالغه دارد و همه ی ما در پاسخ او عاجز و تهیدست و مقصّریم. «فَلِلّٰهِ الْحُجَّةُ» 2 در راه خدا هیچ گونه ابهام و بهانه ای که دستاویز مخالفان باشد نیست،نه در استدلال،نه در سابقه،نه در صفات پیامبر و نه در شیوه ی برخورد با آنان.

«فَلِلّٰهِ الْحُجَّةُ الْبٰالِغَةُ»

3 مشیّت خداوند،بر هدایت آزادانه و ارادی انسان و آزادی و اختیار اوست.

«فَلَوْ شٰاءَ لَهَدٰاکُمْ»

4 اراده ی خداوند،تخلّف ناپذیر است. «فَلَوْ شٰاءَ لَهَدٰاکُمْ»

[سوره الأنعام (6): آیه 150]

اشاره

قُلْ هَلُمَّ شُهَدٰاءَکُمُ اَلَّذِینَ یَشْهَدُونَ أَنَّ اَللّٰهَ حَرَّمَ هٰذٰا فَإِنْ شَهِدُوا فَلاٰ تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَ لاٰ تَتَّبِعْ أَهْوٰاءَ اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا وَ اَلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ (150)

(ای پیامبر! به کسانی که بهره بردن از حیوانات و زراعت ها را نابجا بر خود حرام کرده اند)بگو:گواهان خود را که گواهی دهند خداوند این را حرام کرده،بیاورید.پس اگر شهادت دادند،تو همراه با آنها گواهی مده و از خواسته های کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و کسانی که به آخرت ایمان نمی آورند،همان ها که برای پروردگارشان شریک قرار می دهند، پیروی نکن.

نکته ها:

اسلام،دین منطق و آزادی است،در دو آیه ی قبل خداوند از مشرکان پرسید:آیا شما از چیزی اطّلاع دارید که ما نداریم؟ «هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ» ،در اینجا هم می فرماید:اگر گواه

ص :378

دارید بیاورید. «هَلُمَّ شُهَدٰاءَکُمُ» در این آیه،ابتدا می فرماید:اگر دلیل و گواه دارند بیاورند،سپس می فرماید:اگر هم شهادت دادند،تو قبول نکن(چون صادقانه نیست).

« یَعْدِلُونَ »از«عدل»به معنای همتاست.پس «بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ» یعنی برای خداوند، شریک و همتا و شبیه قرار می دهند.

پیام ها:

1 اسلام،دین منطق و برهان است و از مخالفان خود گواه طلبیده و آنان را به مجادله ی نیکو دعوت می کند. «قُلْ هَلُمَّ شُهَدٰاءَکُمُ» 2 یکی از وظایف مبلّغان دینی،برخورد با بدعت هاست. «قُلْ هَلُمَّ شُهَدٰاءَکُمُ») ... («أَنَّ اللّٰهَ حَرَّمَ هٰذٰا» 3 هر گواهی و شهادتی،اعتبار ندارد. «فَإِنْ شَهِدُوا فَلاٰ تَشْهَدْ مَعَهُمْ» 4 مواظب باشیم شرایط و جوّ اجتماع،ما را به اشتباه نیفکند. «فَإِنْ شَهِدُوا فَلاٰ تَشْهَدْ مَعَهُمْ» (تصدیق کردن و همگام شدن با گواهان ناحق حرام است) 5 قوانین بشری اگر برخاسته از هوس های کفّار باشد،قابل پیروی نیست.

«لاٰ تَتَّبِعْ أَهْوٰاءَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا...»

6 انسان های با ایمان نباید از سنّت های مشرکان تقلید کنند. «لاٰ تَتَّبِعْ أَهْوٰاءَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا...» 7 مشرکین،خداوند را خالق می دانند لکن در تدبیر و مدیریّت امور هستی برای او شریک قائلند. «وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ»

ص :379

[سوره الأنعام (6): آیه 151]

اشاره

قُلْ تَعٰالَوْا أَتْلُ مٰا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاّٰ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً وَ لاٰ تَقْتُلُوا أَوْلاٰدَکُمْ مِنْ إِمْلاٰقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیّٰاهُمْ وَ لاٰ تَقْرَبُوا اَلْفَوٰاحِشَ مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا وَ مٰا بَطَنَ وَ لاٰ تَقْتُلُوا اَلنَّفْسَ اَلَّتِی حَرَّمَ اَللّٰهُ إِلاّٰ بِالْحَقِّ ذٰلِکُمْ وَصّٰاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (151)

بگو:بیایید تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده بخوانم:چیزی را با او شریک مگیرید،و به پدر و مادر نیکی کنید،و فرزندانتان را از ترس تنگدستی نکشید.ماییم که به شما و آنان روزی می دهیم،و به کارهای زشت،چه آشکار و چه پنهان،نزدیک نشوید،و نفسی را که خداوند(کشتن آن را)حرام شمرده،جز به حقّ(مثل قصاص یا دفاع)نکشید،اینهاست آنچه خداوند شما را به آن توصیه فرموده،باشد که تعقّل و اندیشه کنید.

نکته ها:

در این آیه و دو آیه بعد،به چند اصل مهم اشاره شده که از مشترکات همه ی ادیان آسمانی است،در تورات هم(سِفر خروج،باب 20)مشابه این دستورها آمده است.

دو نفر از سران مدینه به حضور پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله رسیدند.همین که حضرت این آیات را خواند، مسلمان شده و درخواست مبلّغ کردند.پیامبر نیز«مصعب بن عمیر»را همراهشان فرستاد.

این حرکت زمینه ساز مسلمان شدن مردم مدینه گشت.

قرآن در چهار آیه (1)نسبت به پدر و مادر سفارش کرده است و در هر چهار مورد همراه با مسأله ی توحید و نهی از شرک است.همان گونه که در آفرینش اوّل خداست،بعد پدر و مادر.در این آیات هم اوّل توحید است،بعد نیکی به والدین،ضمناً این آیه چون محرّمات را می شمرد،پس ترک احسان به والدین هم حرام است.

پنج دستور این آیه چنان به یکدیگر پیوند دارند که گویا یک دستورند. «وَصّٰاکُمْ بِهِ» ضمیر

ص :380


1- 1) .بقره،83،نساء،36،انعام،151 و اسراء،23.

« بِهِ »مفرد است.

امام صادق علیه السلام فرمود:احسان به والدین،یعنی کاری نکنیم که آنان وادار به درخواست و سؤالی از ما شوند. (1)

پیام ها:

1 بیان احکام الهی برای مردم،یکی از وظایف انبیاست. «أَتْلُ مٰا حَرَّمَ» 2 چون اصل در همه چیز،حلال بودن است،از این رو حلالها شمارش نشده و فقط محرّمات گفته شده است. «أَتْلُ مٰا حَرَّمَ» 3 محرمات دین،از سوی خداست و پیامبر از پیش خود چیزی را حرام نمی کند.

«حَرَّمَ رَبُّکُمْ»

4 ممنوعیّت منکرات،جهت تکامل و تربیت انسان است. «حَرَّمَ رَبُّکُمْ» 5 چون شرک،ریشه ی مفاسد است،در رأس محرّمات آمده است. «أَلاّٰ تُشْرِکُوا» 6 بعد از یکتاپرستی،احسان به والدین آمده است. «بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً» 7 دستورهای این آیه همه در قالب نهی است،مگر نیکی به پدر و مادر که در قالب امر است.یعنی نه تنها نیازارید،بلکه احسان کنید. «وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً» 8 فرزندکشی و سقط جنین از ترس فقر،عملی جاهلانه است،اگر خدا ضامن روزی است،چه ترسی از فقر؟ «نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ» 9 هم اصلاح جامعه از مفاسد لازم است،هم اصلاح روح از رذایل. «مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا وَ مٰا بَطَنَ» 10 برخی از گناهان چنان خطرناک است که نزدیک آنها هم نباید رفت.

«لاٰ تَقْرَبُوا»

11 دستورات الهی،مطابق عقل یا زمینه شکوفایی آن است. «لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»

ص :381


1- 1) .کافی،ج 2،ص 157؛بحار،ج 71،ص 39.

[سوره الأنعام (6): آیه 152]

اشاره

وَ لاٰ تَقْرَبُوا مٰالَ اَلْیَتِیمِ إِلاّٰ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتّٰی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا اَلْکَیْلَ وَ اَلْمِیزٰانَ بِالْقِسْطِ لاٰ نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا وَ إِذٰا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کٰانَ ذٰا قُرْبیٰ وَ بِعَهْدِ اَللّٰهِ أَوْفُوا ذٰلِکُمْ وَصّٰاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (152)

به مال یتیم نزدیک نشوید(و در آن تصرّفی نکنید)مگر به نیکوترین (طریقه ای که به صلاح او باشد)تا به حد بلوغ و رشد خود برسد.(در داد و ستدها)پیمانه و ترازو را با عدالت تمام دهید.ما هیچ کس را جز به اندازه ی توانش تکلیف نمی کنیم.و هر گاه سخن می گویید(چه در قضاوت و چه در شهادت)عدالت را رعایت کنید،هر چند(به زیان)خویشاوندتان باشد و به عهد و پیمان خدا وفا کنید.اینها اموری است که خداوند،شما را به آن سفارش کرده است،باشد که یاد کنید و پند بگیرید.

نکته ها:

خداوند،کارهای خود را به نحو احسن انجام می دهد: «أَحْسَنُ الْخٰالِقِینَ» (1)، «أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ» (2)، «نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ» (3)و...،از ما هم خواسته که کارهایمان به نحو احسن باشد، «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (4)چه در تصرّفات و فعالیّت های اقتصادی، «إِلاّٰ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» (5)،چه در گفتگو با مخالفان، «جٰادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» (6)،چه در پذیرش سخنان دیگران، «یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» (7)و چه بدی های مردم را با بهترین نحو جواب دادن، «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ» (8)که در تمام این موارد،کلمه ی«احسن»به کار رفته است.

ص :382


1- 1) .مؤمنون،14.
2- 2) .تین،4.
3- 3) .زمر،23.
4- 4) .هود،7.
5- 5) .انعام،152.
6- 6) .نحل،125.
7- 7) .زمر،18.
8- 8) .مؤمنون،96.

قوم حضرت شعیب،به خاطر کم فروشی گرفتار عذاب شدند.در قرآن نیز سه بار از کم فروشی نهی شده است.

کلمه ی« اَلْکَیْلَ »هم به معنای پیمانه است و هم به معنای پیمانه کردن.کلمه ی« بِالْقِسْطِ »هم می تواند مربوط به« أَوْفُوا »باشد یعنی پرداخت،عادلانه باشد و هم مربوط به«کیل و میزان»باشد،یعنی خود پیمانه و ترازو سالم باشد.البتّه نتیجه هر دو یکی است.

پیام ها:

1 چون یتیم مدافعی ندارد و اموالش لغزشگاه است مواظب باشیم. «لاٰ تَقْرَبُوا» 2 برای حفظ حقوق ایتام باید بهترین طریقه ی بهره گیری از اموال و دارایی او انتخاب شود. «بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» .جز کسانی که اهلیّت اقتصادی و تقوای کافی دارند،نباید دیگران به مال یتیم نزدیک شوند. «لاٰ تَقْرَبُوا») ... («إِلاّٰ» 3 وقتی ایتام به رشد و تجربه ی کافی رسیدند،سلطه ی خود را از آنان بردارید.

«حَتّٰی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ»

4 نظام اقتصادی جامعه ی اسلامی باید بر اساس قسط باشد. «بِالْقِسْطِ» 5 اگر اجرای عدالت در حدّ اعلی ممکن نیست،لا اقلّ در حدّ توان و امکان مراعات کنید. «لاٰ نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا» 6 تمام دستورات و اوامر و نواهی الهی،فوق طاقت انسان نیست. «لاٰ نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا» 7 بدون قدرت،تکلیفی نیست. «لاٰ نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا» 8 در اسلام،«تکلیف»به اندازه ی«توان»است.هر که تواناتر،تکلیفش هم سنگین تر. «لاٰ نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا» 9 عدالت،هم در رفتار و هم در گفتار،یک اصل است. «أَوْفُوا الْکَیْلَ») ... («وَ إِذٰا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا» (در گواهی ها،وصیّت ها،قضاوت ها،صدور حکم ها،انتقادها و

ص :383

ستایش ها،عدالت را مراعات کنیم.) 10 به پیمان های الهی(که شامل فرمان های عقل و وحی و و جدان و فطرت می شود)وفادار باشیم.(«عهد اللّٰه»هم شامل پیمانی است که خدا با انسان دارد و هم پیمانی که انسان با خدا می بندد) «بِعَهْدِ اللّٰهِ أَوْفُوا» 11 رابطه ی خویشاوندی را بر ضابطه ی حقّ و عدل،ترجیح ندهیم. «فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کٰانَ ذٰا قُرْبیٰ»

[سوره الأنعام (6): آیه 153]

اشاره

وَ أَنَّ هٰذٰا صِرٰاطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لاٰ تَتَّبِعُوا اَلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ ذٰلِکُمْ وَصّٰاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (153)

و این(دستورها)راه مستقیم من است.پس آن را پیروی کنید و راههای دیگر را پیروی نکنید که شما را از راه خداوند پراکنده کند.این سفارش خداوند به شماست،باشد که تقوا پیشه کنید.

نکته ها:

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله برای توضیح این آیه از روش نمایشی استفاده کرده،با دست مبارک خود خط مستقیمی بر زمین کشیدند و فرمودند:این راه مستقیم است که یکی بیش نیست.

سپس خطوطی از راست و چپ آن خط ترسیم کرده و فرمودند:اینها راههایی است که شیطان به آن دعوت می کند. (1)

در پایان سه آیه ی اخیر،سه تعبیر مختلف آمده است:

در پایان آیه 151 که نهی از شرک و قتل و فحشا است. «لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» آمده است،یعنی زشتی این امور با اندکی تعقّل و فکر،برای همه روشن می شود.

در آیه ی 152 که به حفظ مال یتیم و رعایت قسط و عدل و وفای به عهد فرمان می دهد،

ص :384


1- 1) .تفسیر مراغی.

تعبیر «لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» آمده،یعنی خوبی عدالت را فطرت و نهاد هر کس می پذیرد،تنها باید تذکّر داد.

در این آیه نیز که پیروی از دستورهای خداست، «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» آمده،یعنی تقوا همان گام نهادن در راه اطاعت و فرمان الهی است.

آن گونه که«نور»یکی است و«ظلمات»متعدّد،راه مستقیم یکی است و راه های انحرافی متعدّد.(« صِرٰاطِی »مفرد آمده ولی« اَلسُّبُلَ »جمع) در روایات می خوانیم که مصداق عینی راه مستقیم،رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام از اهل بیت او هستند. (1)

پیام ها:

1 اساس همه ادیان الهی،پیروی از راه خدا و دوری از راه دیگران است.

«صِرٰاطِی»)

... («فَاتَّبِعُوهُ وَ لاٰ تَتَّبِعُوا السُّبُلَ» 2 عمل به احکام الهی،سبب وحدت است و به سراغ احکام غیر الهی رفتن، مایه ی تفرقه می باشد. «صِرٰاطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لاٰ تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ» 3 شاید بتوان با توجّه به پایان سه آیه ی اخیر،چنین نتیجه گرفت که مراحل رشد و کمال انسان عبارت است از:تعقّل، «لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» ،تذکّر، «لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» و تقوا. «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»

ص :385


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

[سوره الأنعام (6): آیه 154]

اشاره

ثُمَّ آتَیْنٰا مُوسَی اَلْکِتٰابَ تَمٰاماً عَلَی اَلَّذِی أَحْسَنَ وَ تَفْصِیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ بِلِقٰاءِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ (154)

154سپس به موسی،کتاب(تورات)دادیم تا بر کسی که نیکوکار بوده(نعمت خود را)تمام کنیم،و(این کتاب)بیانگر همه ی مسائل و وسیله هدایت و رحمت باشد،شاید مردم به دیدار پروردگارشان ایمان بیاورند.

نکته ها:

میان قرآن و تورات،شباهت های فراوانی است.در انجیل،تکیه بر مواعظ است و در زبور، تکیه بر دعاست،ولی از نظر قوانین،شباهت تورات به قرآن بیشتر است.از این رو به تورات،امام گفته شده است. «وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتٰابُ مُوسیٰ إِمٰاماً» (1)در این آیه هم تورات،رحمت،هدایت و بیانگر هر چیز معرّفی شده است.

پیام ها:

1 هر کتاب آسمانی نسبت به زمان خودش،کامل است. «تَمٰاماً» 2 تنها نیکوکاران و نیکو اندیشان،پیام های کتب آسمانی و قوانین الهی را بهتر می گیرند. «عَلَی الَّذِی أَحْسَنَ» 3 همه ی نیازهای انسان برای رسیدن به تکامل،در کتب آسمانی آمده است.

«تَفْصِیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ»

4 کتاب آسمانی در مسیر هدایت انسان و رحمت الهی است. «هُدیً وَ رَحْمَةً» 5 یکی از مقاصد کتب آسمانی و پیامبران الهی،ایمان انسان به قیامت است.

«لَعَلَّهُمْ بِلِقٰاءِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ»

ص :386


1- 1) .هود،17.

[سوره الأنعام (6): آیات 155 تا 156]

اشاره

وَ هٰذٰا کِتٰابٌ أَنْزَلْنٰاهُ مُبٰارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اِتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (155) أَنْ تَقُولُوا إِنَّمٰا أُنْزِلَ اَلْکِتٰابُ عَلیٰ طٰائِفَتَیْنِ مِنْ قَبْلِنٰا وَ إِنْ کُنّٰا عَنْ دِرٰاسَتِهِمْ لَغٰافِلِینَ (156)

و این(قرآن)کتابی است مبارک که آن را نازل کردیم.پس آن را پیروی نموده و تقوا پیشه کنید،باشد که مورد رحمت قرار گیرید.

(آن تورات را نازل کردیم)تا نگویید کتاب(آسمانی)،فقط بر دو طایفه ی (یهود و نصاری)که پیش از ما بودند نازل شده است و ما از علوم آنان بی خبر بوده ایم.

نکته ها:

کلمه« مُبٰارَکٌ »از ریشه ی«برکت»،بر دو امر تأکید می کند:1 ریشه قوی و ثابت.2 رشد دائم.قرآن،هم دارای مطالبی اساسی و تغییرناپذیر و استوار است و هم با گذشت زمان، پرده هایی از اسرارش کشف و روز به روز جلوه ی آن بیشتر می شود.

« أَنْ تَقُولُوا »به معنای«لئلا تقولوا»است،یعنی:تا نگویید و بهانه نگیرید.

«دراسة»به معنای تلاوت و علم است.

پیام ها:

1 قرآن،تنها کتاب تئوری و نظری نیست،بلکه کتاب سعادت و برنامه ی عمل انسان است. «کِتٰابٌ») ... («فَاتَّبِعُوهُ» 2 سعادت بشر در دو چیز است:اطاعت حقّ،اجتناب از باطل. «فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا» 3 خداوند،حجّت را بر مردم تمام کرده است. «کِتٰابٌ أَنْزَلْنٰاهُ») ... («أَنْ تَقُولُوا» 4 دستگاه تبلیغاتی مسلمانان باید برای هر کشور و ملّت و زبانی،برنامه های صحیح در سطح جهان آماده کند،تا حجّت بر آنان تمام شود و نگویند ما از

ص :387

حقّ بی خبر بودیم. «أَنْ تَقُولُوا») ... («کُنّٰا عَنْ دِرٰاسَتِهِمْ لَغٰافِلِینَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 157]

اشاره

أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنّٰا أُنْزِلَ عَلَیْنَا اَلْکِتٰابُ لَکُنّٰا أَهْدیٰ مِنْهُمْ فَقَدْ جٰاءَکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَّبَ بِآیٰاتِ اَللّٰهِ وَ صَدَفَ عَنْهٰا سَنَجْزِی اَلَّذِینَ یَصْدِفُونَ عَنْ آیٰاتِنٰا سُوءَ اَلْعَذٰابِ بِمٰا کٰانُوا یَصْدِفُونَ (157)

یا نگویید اگر کتاب آسمانی بر ما نازل می شد،قطعاً از آنان(یهود و نصاری)هدایت یافته تر بودیم.(برای جلوگیری از این بهانه ها)بی شک از سوی پروردگارتان دلیل روشن و هدایت و رحمت آمد.پس کیست ستمکارتر از کسی که آیات الهی را تکذیب کند و از آن روی گرداند؟ ما به زودی کسانی را که از آیات ما روی گردانند،به خاطر همین روی گردانی به عذابی سخت مجازات خواهیم کرد.

نکته ها:

« یَصْدِفُونَ »از«صدف»،به معنای اعراض شدید از چیزی بدون تأمّل و اندیشه است.

پیام ها:

1 مشرکین مکّه،به هدایت یافتگی پیروان تورات و انجیل اعتراف داشتند،ولی خود را برای دریافت کتاب آسمانی شایسته تر از آنان می دانستند. «لَکُنّٰا أَهْدیٰ مِنْهُمْ» 2 نزول قرآن برای همه،اتمام حجّت است. «فَقَدْ جٰاءَکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ» 3 قرآن،پرتوی از ربوبیّت خداوند است. «بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ» 4 قرآن،کتاب هدایت و رحمت است. «هُدیً وَ رَحْمَةٌ» 5 پیش از آزمایش،مدّعی زیاد است،ولی امتحان،صداقت ها را آشکار می کند.

ص :388

«لَکُنّٰا أَهْدیٰ»)

... («فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَّبَ...» 6 از بزرگ ترین ظلم ها به انسانیّت،اعراض از کتب آسمانی است. «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَّبَ بِآیٰاتِ اللّٰهِ» 7 کیفر اعراض از دین حقّ و پشت کردن به آیات الهی،عذاب شدید است.

«الَّذِینَ یَصْدِفُونَ عَنْ آیٰاتِنٰا سُوءَ الْعَذٰابِ بِمٰا کٰانُوا یَصْدِفُونَ»

8 عامل اصلی بدبختی های انسان،عملکرد خود اوست. «بِمٰا کٰانُوا یَصْدِفُونَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 158]

اشاره

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّٰ أَنْ تَأْتِیَهُمُ اَلْمَلاٰئِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیٰاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیٰاتِ رَبِّکَ لاٰ یَنْفَعُ نَفْساً إِیمٰانُهٰا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمٰانِهٰا خَیْراً قُلِ اِنْتَظِرُوا إِنّٰا مُنْتَظِرُونَ (158)

آیا(با دیدن آن همه آیات و بینات و معجزات،باز هم)جز این انتظار دارند که فرشتگان نزد ایشان بیایند،یا خود پروردگارت بیاید،یا بعضی از آیات پروردگارت(نشانه های قیامت)بیاید؟!(مگر نمی دانند)روزی که بعضی از نشانه های پروردگارت بیاید کسی که پیش از آن ایمان نیاورده یا در مدّت ایمان خود کار خیری را کسب نکرده،ایمان آوردنش سودی ندهد.

بگو:منتظر(قهر خدا)باشید که ما هم در انتظاریم.

نکته ها:

در آیه 92 سوره ی اسراء توقّعات نابجای کفّار مطرح شده است که می گفتند:ما به تو ایمان نمی آوریم مگر آنکه آسمان را بر ما فروریزی،یا خدا و فرشتگان را نزد ما آوری.این انتظارها در این آیه رد شده است.

ص :389

پیام ها:

1 کافران لجوج،با دیدن معجزات الهی هم تسلیم نمی شوند. «هَلْ یَنْظُرُونَ...» 2 نتیجه ی طفره رفتن در ایمان،ناکامی است. «لاٰ یَنْفَعُ نَفْساً إِیمٰانُهٰا» 3 ایمان و عمل،در شرایط آزاد و طبیعی،کارساز است،نه در حال اضطرار و ترس جان. «یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیٰاتِ رَبِّکَ لاٰ یَنْفَعُ» 4 عمل صالح بدون ایمان سودبخش نیست. «أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمٰانِهٰا خَیْراً»

[سوره الأنعام (6): آیه 159]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کٰانُوا شِیَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ إِنَّمٰا أَمْرُهُمْ إِلَی اَللّٰهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَفْعَلُونَ (159)

(ای پیامبر!)تو را با کسانی که دین خود را پراکنده ساخته و گروه گروه شدند،هیچ گونه ارتباطی نیست.(تو مسئول آنان نیستی و)سرنوشت کارشان تنها با خداست،آن گاه او آنان را به عملکردشان آگاه خواهد کرد.

نکته ها:

تفرقه افکنی در دین،یعنی بدعت گذاری و تفسیر دین به رأی خود که در قرآن و حدیث، شدیدترین تعبیرات،درباره این گونه کسان آمده است.به برخی از این نمونه ها توجّه کنید:

قرآن می گوید:وای بر آنان که با دست خود مطلبی می نویسند،سپس می گویند:این از طرف خداوند است. (1)

علی علیه السلام می فرماید:هر گاه بدعتی آید،سنّتی می رود. (2)و یکی از وظایف انبیا و علما،بدعت زدایی و جلوگیری از تحریف هاست. (3)

در روایات آمده است:توبه ی صاحب بدعت،پذیرفته نمی شود. (4)

ص :390


1- 1) .بقره،79.
2- 2) .بحار،ج 2،ص 264.
3- 3) .الحیاة،ج 2،ص 344.
4- 4) .بحار،ج 72،ص 216.

خداوند،هیچ عملی را از بدعتگذار قبول نمی کند. (1)

کسی که به بدعتگذار احترام گذارد یا لبخندی بزند،در فروپاشی دین گام برداشته است.

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:هر گاه در میان امّتم اختلاف شد،هر کس طبق سنّت و گفته من عمل کند و سراغ راه و روش دیگران نرود،پاداش صد شهید خواهد داشت. (2)

در قرآن،بارها از یهود،به خاطر تحریف هایی که علمایشان در دین پدید آوردند انتقاد شده است.درباره حضرت موسی علیه السلام هم می خوانیم:وقتی از کوه طور برگشت و انحراف و گوساله پرستی قوم خود را دید،از فرط ناراحتی الواح تورات را بر زمین افکند و ریش برادرش را که جانشین او بود گرفت و گفت:چرا امّتم منحرف شدند؟ هارون در پاسخ گفت:ترسیدم اگر برای جلوگیری از انحرافشان شدّت عمل به خرج دهم،مردم متفرّق شوند و تو بگویی چرا مردم فرقه فرقه شدند(تفرقه ای که با بازگشت تو هم قابل اصلاح نباشد).

این آیات و روایات،مسئولیّت سنگین دین شناسان را در حفظ اصالت مکتب و مقابله با انحرافات فکری،در عین حفظ وحدت اجتماعی امّت،بیان می کند.

پیام ها:

1 میان معارف دینی تفاوتی نیست،باید به همه ایمان داشت و عمل کرد،نه فقط بعضی. «إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ» 2 از عوامل تفرقه و جدایی،تغییر و تحریف در مکتب است. «إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کٰانُوا شِیَعاً» 3 با آنان که مجموعه ی مکتب اسلام را قبول ندارند،نباید همکاری کرد آنان از امّت محمّد محسوب نخواهند شد. «لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ» آنان مورد تهدید خداوند هستند. «إِنَّمٰا أَمْرُهُمْ إِلَی اللّٰهِ» 4 تفرقه افکنی در دین،نوعی شرک است. «فَرَّقُوا دِینَهُمْ») ... («لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ» در

ص :391


1- 1) .کنز العمّال،حدیث 1115.
2- 2) .بحار،ج 2،ص 262.

آیات 32 و 33 روم آمده است. «وَ لاٰ تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ. مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ» از مشرکین نباشید همان کسانی که در دین خود تفرقه به وجود آوردند.

[سوره الأنعام (6): آیه 160]

اشاره

مَنْ جٰاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثٰالِهٰا وَ مَنْ جٰاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلاٰ یُجْزیٰ إِلاّٰ مِثْلَهٰا وَ هُمْ لاٰ یُظْلَمُونَ (160)

هر که نیکی آورد،پس برای او پاداشی ده برابر آن است و هر که بدی آورد، جز مانند آن کیفر نخواهد دید و به آنان هرگز ستم نخواهد شد.

نکته ها:

از کلمه ی« جٰاءَ »استفاده می شود که پاداش و کیفر مورد بحث در این آیه،مربوط به دادگاه قیامت است.و گر نه چه بسا خلافی که با توبه محو یا به نیکی تبدیل شود. «یُبَدِّلُ اللّٰهُ سَیِّئٰاتِهِمْ حَسَنٰاتٍ» (1)،یا مورد عفو قرار می گیرد. «یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ» (2)،و چه بسا نیکی ها که با ریا و عُجب و گناهان دیگر محو و حبط شود.پس عملی ملاک است که به صحنه ی قیامت آورده شود. «جٰاءَ بِالْحَسَنَةِ») ... («جٰاءَ بِالسَّیِّئَةِ» گرچه آیه ی مربوط به عمل نیک و بد است،ولی طبق روایت،آنکه نیّت خیر کند پاداش دارد ولی نیّت سوء تا به مرحله عمل نرسد،کیفر ندارد و این فضل الهی است.

در روایات آمده است:هر که در ماه،سه روز روزه بگیرد،گویا همه ی ماه را روزه گرفته است،زیرا هر روزش ده روز حساب می شود. «عَشْرُ أَمْثٰالِهٰا» پاداش ده برابر،حد اقلّ است.بعضی اعمال،در بعضی شرایط و برای بعضی افراد،پاداش تا هفتصد برابر بلکه پاداش بی حساب هم دارد.

از ده پاداش الهی،فقط یک قسمت«مزد»است و نُه قسمت دیگر«فضل». «فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» (3)سؤال:اگر کیفر گنهکار،به اندازه ی گناه اوست،پس چرا یک روز روزه خوردن،شصت روز

ص :392


1- 1) .فرقان،70.
2- 2) .مائده،15.
3- 3) .نساء،173.

روزه کفّاره دارد؟ پاسخ:مقصود از«مثل»در آیه،از نظر عدد نیست،بلکه کیفیّت و چگونگی است.اهمیّت یک روز،روزه ماه رمضان،برابر با 60 روز در غیر ماه رمضان است.مثل شب قدر که در اهمیّت، بیش از هزار ماه است.این بیان اهمیّت است،نه برتری عددی.

پیام ها:

1 در شیوه ی تربیتی اسلام،تشویق ده برابر تنبیه است. «عَشْرُ أَمْثٰالِهٰا» 2 تشویقِ چند برابر،ظلم نیست ولی کیفر بیش از حد ظلم است. «فَلاٰ یُجْزیٰ إِلاّٰ مِثْلَهٰا وَ هُمْ لاٰ یُظْلَمُونَ» 3 خداوند،در پاداش با فضل خود رفتار می کند،ولی در کیفر،با عدل. «عَشْرُ أَمْثٰالِهٰا») ... («إِلاّٰ مِثْلَهٰا» 4 عمل انسان همیشه و همه جا همراه انسان است. «مَنْ جٰاءَ بِالْحَسَنَةِ») ... («وَ مَنْ جٰاءَ بِالسَّیِّئَةِ»

[سوره الأنعام (6): آیه 161]

اشاره

قُلْ إِنَّنِی هَدٰانِی رَبِّی إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ دِیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْرٰاهِیمَ حَنِیفاً وَ مٰا کٰانَ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ (161)

بگو:همانا پروردگارم مرا به راهی راست هدایت کرده،دینی استوار که همان آیین حقّ گرای ابراهیمی است،و او از مشرکان نبود.

نکته ها:

کلمه ی«قیم»و«قیم»،به معنای راستی،استواری و پایداری است،آری،دینی استوار و جاوید می ماند که به مسائل مادی و معنوی این جهان و آن جهان مردم توجّه کند.

امام حسین علیه السلام فرمود:هیچ کس جز ما و شیعیان ما،پیرو آیین ابراهیم علیه السلام نیست. (1)

ص :393


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
پیام ها:

1 سخنان و تعالیم پیامبر،نظر شخصی او نیست،بلکه متن وحی الهی است،که باید به مردم اعلام کند. «قُلْ» 2 راه مستقیم،راه پیامبر است. «هَدٰانِی رَبِّی إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ» 3 هدایت،تنها کار خداست،انبیا هم با هدایت الهی راه مستقیم را پیدا می کنند.

«هَدٰانِی رَبِّی»

4 هدایت،از شئون ربوبیّت است. «هَدٰانِی رَبِّی» 5 راه ابراهیم علیه السلام،همان یکتاپرستی است،نه افکار شرک آلود. «حَنِیفاً وَ مٰا کٰانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» (مشرکان،عقائد انحرافی خود را به ابراهیم علیه السلام نسبت می دادند) 6 بت شکنی و اعراض از شرک،تنها کار پیامبر اسلام نیست،بلکه او به پیروی از حضرت ابراهیم چنین می کرده است. «مِلَّةَ إِبْرٰاهِیمَ حَنِیفاً» 7 اساس ادیان توحیدی در طول تاریخ،یکی بوده است.اسلام،همان آیین حضرت ابراهیم است و تنفّر از شرک،راه همه ی پیامبران می باشد. «قُلْ إِنَّنِی») ... («مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرٰاهِیمَ» ، «وَ مٰا کٰانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»

[سوره الأنعام (6): آیات 162 تا 163]

اشاره

قُلْ إِنَّ صَلاٰتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیٰایَ وَ مَمٰاتِی لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (162) لاٰ شَرِیکَ لَهُ وَ بِذٰلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ اَلْمُسْلِمِینَ (163)

بگو:همانا نماز من و عبادات من و زندگی من و مرگ من برای خداوند، پروردگار جهانیان است.

شریکی برای او نیست و به آن(روح تسلیم و خلوص و عبودیّت)مأمور شده ام و من نخستین مسلمان و تسلیم پرودرگارم.

ص :394

نکته ها:

روایت شده که رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در آستانه ی نماز این آیات را می خواند. (1)

مرگ،بر حیات احاطه دارد و حیات بر نُسُک،و نُسُک بر نماز.بنا بر این،نماز،هسته ی مرکزی در درون عبادات است.

اسلام،به معنای تسلیم بودن در برابر امر خداوند است و به همه ی انبیا نسبت داده شده است.حضرت نوح علیه السلام خود را مسلمان دانسته است، «أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ» (2)حضرت ابراهیم علیه السلام از خداوند می خواهد که او و ذریّه اش را تسلیم او قرار دهد. «وَ اجْعَلْنٰا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنٰا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ» (3)،حضرت یوسف علیه السلام نیز از خداوند مسلمان مردن را درخواست می کند: «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» (4)و پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله نیز اوّلین مسلمان است، «وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ» به این معنا که یا در زمان خودش،یا در رتبه و مقام تسلیم،مقدّم بر همه است.

پیام ها:

1 راه و روش و هدف خود را در برابر راههای انحرافی،با صراحت و افتخار اعلام کنیم. «قُلْ» 2 با آنکه نماز،جزو عبادات است،ولی،جدا ذکر شده تا اهمیّت آن را نشان دهد. «صَلاٰتِی وَ نُسُکِی» 3 انسان های مخلص،مسیر تکوینی(مرگ و حیات)و مسیر تشریعی خود (نماز و نُسُک)را فقط برای خداوند عالمیان می دانند. «إِنَّ صَلاٰتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیٰایَ وَ مَمٰاتِی لِلّٰهِ» 4 آن گونه که در نماز قصد قربت می کنیم،در هر نفس کشیدن و زنده بودن و

ص :395


1- 1) .تفسیر قرطبی.
2- 2) .یونس،72.
3- 3) .بقره،128.
4- 4) .یوف،101.

مردن هم می توان قصد قربت کرد. «مَحْیٰایَ وَ مَمٰاتِی لِلّٰهِ...» 5 مرگ و حیات مهم نیست،مهم آن است که آنها برای خدا و در راه خدا باشد.

«مَحْیٰایَ وَ مَمٰاتِی لِلّٰهِ»

6 آنچه برای خدا باشد،رشد می کند. «لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ» 7 مرگ و زندگی دست ما نیست،ولی جهت دادن به آن دست ماست. «لِلّٰهِ» 8 اخلاص در کارها،فرمان الهی است. «بِذٰلِکَ أُمِرْتُ» 9 پیشوای جامعه،باید در پیمودن راه و پیاده کردن فرمان الهی،پیشگام باشد.

«أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ»

[سوره الأنعام (6): آیه 164]

اشاره

قُلْ أَ غَیْرَ اَللّٰهِ أَبْغِی رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ وَ لاٰ تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلاّٰ عَلَیْهٰا وَ لاٰ تَزِرُ وٰازِرَةٌ وِزْرَ أُخْریٰ ثُمَّ إِلیٰ رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمٰا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (164)

بگو:آیا جز خداوند یکتا پروردگاری بجویم؟ در حالی که او پروردگار هر چیز است و هیچ کس(کار بدی)جز به زیان خویش نمی کند و هیچ کس بار (گناه)دیگری را بر دوش نمی کشد،بازگشت شما به سوی پروردگارتان است که شما را به آنچه در آن اختلاف می کردید،آگاه می کند.

نکته ها:

موضوع عدل الهی در کیفر و اینکه هیچ کس گناه دیگری را به دوش نمی کشد،نه تنها در اسلام،بلکه به تصریح قرآن،در صُحُف ابراهیم و موسی علیهما السلام نیز آمده است.

«أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِمٰا فِی صُحُفِ مُوسیٰ. وَ إِبْرٰاهِیمَ الَّذِی وَفّٰی. أَلاّٰ تَزِرُ وٰازِرَةٌ وِزْرَ أُخْریٰ» (1)سؤال:اگر کسی گناه دیگران را بر دوش نمی کشد،پس آنچه در قرآن آمده است که رهبران

ص :396


1- 1) .نجم،37 38.

گمراه و منحرف،گناهان پیروان را هم به عهده می گیرند چیست؟ «لِیَحْمِلُوا أَوْزٰارَهُمْ کٰامِلَةً یَوْمَ الْقِیٰامَةِ وَ مِنْ أَوْزٰارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ» (1)پاسخ:این امر بی دلیل نیست،زیرا سرانِ گمراهی،سبب انحراف دیگران شده اند و در واقع، گناهِ«گمراه کردن»و اضلال را به دوش می گیرند.

زن حامله ای که مرتکب زنا شده بود را برای مجازات نزد عمر آوردند و او دستور سنگسار داد.حضرت علی علیه السلام فرمود:گناه طفل در رحم مادر چیست؟ سپس این آیه را تلاوت فرمود: «لاٰ تَزِرُ وٰازِرَةٌ وِزْرَ أُخْریٰ» (2)

پیام ها:

1 در برخورد با منکران و مشرکان،موضع بر حقّ خود را قاطعانه اعلام کنیم.

«قُلْ أَ غَیْرَ اللّٰهِ»

2 و جدان بیدار،بهترین پاسخ دهنده به سؤالات درونی است. «أَ غَیْرَ اللّٰهِ أَبْغِی» 3 چون خداوند،یگانه پروردگار همه ی هستی است،پروردگار من هم هست.

«وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ»

4 کفر و شرک و نیکی و فساد مردم،ضرری به خدا نمی زند،بلکه دامنگیر خودشان می شود. «لاٰ تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلاّٰ عَلَیْهٰا» 5 در پیشگاه خداوند مسئولیّت عمل هر کس،بر عهده ی خود اوست. «لاٰ تَزِرُ وٰازِرَةٌ وِزْرَ أُخْریٰ» 6 برپایی قیامت و بازخواست انسان،پرتویی از ربوبیّت خداوند است. «ثُمَّ إِلیٰ رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ» 7 دنیا نیز پایانی دارد، «ثُمَّ إِلیٰ رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ» و سرانجام به حقّانیت آنچه لجوجانه با آن مخالفت کرده ایم،آگاه خواهیم شد. «فَیُنَبِّئُکُمْ بِمٰا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ»

ص :397


1- 1) .نحل،25.
2- 2) .بحار،ج 76،ص 49.

[سوره الأنعام (6): آیه 165]

اشاره

وَ هُوَ اَلَّذِی جَعَلَکُمْ خَلاٰئِفَ اَلْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجٰاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فِی مٰا آتٰاکُمْ إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ اَلْعِقٰابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (165)

و اوست که شما را جانشینان(یکدیگر در)زمین قرار داد و درجات بعضی از شما را بر بعضی دیگر برتری داد تا شما را در آنچه به شما داده، بیازماید.همانا پروردگارت زود کیفر است و البتّه او حتماً آمرزنده و مهربان است.

نکته ها:

سوره ی انعام با حمد الهی آغاز شد «الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِی خَلَقَ...» و با رحمت الهی پایان می پذیرد. «إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ» منظور از« خَلاٰئِفَ الْأَرْضِ »،یا جانشینان خدا در زمین هستند و یا جانشینی انسان امروز از امّت های پیشین.

پیام ها:

1 انسان،خلیفه ای خدا و امیر زمین است،نه اسیر هستی. «وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلاٰئِفَ الْأَرْضِ» 2 تفاوت های مردم و آزمایشات الهی،حکیمانه و در مسیر رشد و تربیت انسان است و از ربوبیّت خداوند سرچشمه می گیرد. «وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ») ... («رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ...» 3 تفاوت و برتری بعضی در داده های خداوند،ملاک برتری نیست،وسیله ی آزمایش است. «لِیَبْلُوَکُمْ فِی مٰا آتٰاکُمْ» 4 آنچه را در اختیار داریم،از خدا بدانیم. «فِی مٰا آتٰاکُمْ»

ص :398

5 معیار و مقدار آزمایش هر کس،به میزان داده ها و امکانات اوست. «لِیَبْلُوَکُمْ فِی مٰا آتٰاکُمْ» 6 پس از آزمایش،خداوند نسبت به مردودین «سَرِیعُ الْعِقٰابِ» است و نسبت به قبول شدگان «لَغَفُورٌ رَحِیمٌ».

7 بیم و امید باید در کنار هم باشد. «سَرِیعُ الْعِقٰابِ») ... («لَغَفُورٌ رَحِیمٌ» «الحمد لله رب العالمین»

ص :399

جلد چهارم

اشاره

ص :1

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

ص :2

ص :3

ص :4

ص :5

ص :6

ص :7

پیشگفتار

اشاره

«الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و أهل بیته المعصومین» دروس سطح و مقداری از درس خارج را که در حوزه علمیه قم گذراندم،به فکر آشنایی بیشتر با قرآن افتادم.با تنی چند از دوستان،هر کدام تفسیری را مطالعه و مباحثه می کردیم و خلاصه ی آن را یادداشت می کردم،این کار تا پایان چند جزء از قرآن ادامه داشت.

در آن ایّام شنیدم که آیت اللّٰه مکارم شیرازی دامت برکاته با جمعی از فضلا تصمیم دارند تفسیری بنویسند.ایشان نوشته های تفسیری مرا دیدند و پسندیدند و من نیز به آن جمع پیوستم.

پانزده سال طول کشید تا تفسیر نمونه در 27 جلد به اتمام رسید و تا کنون بارها تجدید چاپ و به چند زبان ترجمه شده است.تقریباً نیمی از تفسیر نمونه تمام شده بود که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی رضوان اللّٰه علیه به پیروزی رسید.از همان روزهای اوّل،بنا به فرمایش مرحوم علامه شهید مطهری به تلویزیون رفتم و هر شب جمعه تحت عنوان درسهایی از قرآن برنامه داشته ام.

البتّه تا پایان تفسیر نمونه همکاری ادامه داشت و در این بین به فکر افتادم درس تفسیری را در سطح فهم عموم در رادیو شروع کنم.برای این کار علاوه بر تفسیر نمونه از ده تفسیر دیگر نیز یادداشت هایی را برداشتم.از سال 66 تا کنون هفته ای یک روز و در ماه رمضان هر روز بحث تفسیر

ص :8

تحت عنوان«آئینۀ وحی»ادامه دارد.بارها پیشنهاد شد آنچه را در رادیو می گویم به صورت کتاب منتشر شود.تا اینکه چند جزء از نوشته هایم را نزد آیت اللّٰه حاج سید مهدی روحانی و آیت اللّٰه مصباح یزدی دامت برکاتهما خواندم و به سبک و برداشت های تفسیری خود اطمینان بیشتری پیدا کردم.یادداشت ها را برای بازنویسی در اختیار حجّة الاسلام محمّدیان و حجّة الاسلام محدّثی قرار دادم.بعد از تدوین،آنها را در اختیار مؤسسه در راه حق(قم)گذاشتم تا زیر نظر آیت اللّٰه استادی منتشر و در دسترس علاقمندان قرار گیرد.

همکاران

در چهار جزء اوّل قرآن کریم حجّة الاسلام دهشیری و حجّة الاسلام جعفری در تتبّع تفاسیر مرا کمک کردند.

و از جزء پنجم تا شانزدهم،حجّة الاسلام سید جواد بهشتی و حجّة الاسلام محمود متوسل در این کار مقدّس همکاری داشته اند.

امتیازات

1 این تفسیر از اصطلاحات فنی،ادبی،فقهی،کلامی و فلسفی که فهم آن مخصوص گروه خاص است احتراز کرده و تنها درسهایی از قرآن را که قابل ترجمه به زبان های زنده دنیا و به صورت تابلو و پیام باشد آورده است.

2 از تفسیر به رأی احتراز شده و تنها متن آیات و یا روایاتی که از اهل بیت رسول اللّٰه علیهم السلام آمده استفاده شده است.

3 بیشتر نکات و پیام ها از متون تفاسیر معتبر شیعه و سنی استفاده شده و بعضی نیز از بنده یا همکاران عزیز بوده است.

از خداوند می خواهم به ما اخلاص و توفیق تدبّر و عمل و تبلیغ و نشر معارف قرآن و همچنین توفیق اتمام این کار مقدس را مرحمت فرماید و قرآن را نور دنیا و و برزخ و قیامت ما قرار دهد.

ص :9

از مردم می خواهم که به آموزش قرآن تنها در سطح تلاوت و تجوید و ترتیل اکتفاء نکنند و مسأله اصلی را تدبّر و عمل به قرآن قرار دهند.

از علما و فضلا می خواهم که در تبلیغ و تدریس،قرآن را در متن و مقصد اعلی قرار دهند و در مراکز علمی و فرهنگی و مساجد و مدارس جلسۀ تفسیر قرآن بر پا کنند.

از همه ی کسانی که در آشنایی من با اسلام و قرآن و اهل بیت پیامبر علیهما السلام،نقش داشته اند تشکّر می کنم و برای آنان به خصوص اساتید و پدر و مادرم از خدای منان جزای خیر خواهانم.

از کسانی که در تألیف این تفسیر و چاپ و تصحیح و نشر آن کمک کرده اند و از افرادی که انتقاد یا پیشنهادهای سازنده و مفیدی برای تکمیل کار داشته باشند نیز تشکر می کنم.

محسن قرائتی 1374/8/3 29 جمادی الاولی 1415

ص :10

ص :11

ص :12

ص :13

ص :14

[تفسیر سوره اعراف]

سیمای سوره اعراف

این سوره دویست و شش آیه دارد و از سوره های مکّی است.در این سوره از اصحاب اعراف و داستان اعراف(آیه 46 و 48)سخن به میان آمده،لذا به «اعراف»نامگذاری شده است.

این سوره سوّمین سوره ای است که با حروف مقطّعه آغاز می شود و اوّلین سوره از سوره های سجده دار قرآن است و در آیه ی آخر آن،سجده مستحبّ وارد شده است.

از میان یکصد و چهارده سوره ی قرآن،هشتاد و شش سوره در مکّه نازل شده است که معمولاً درباره ی اصول عقائد و مبارزه با شرک و توجّه دادن به مقام انسان و امثال آن بحث می کند.

در این سوره علاوه بر آنها،به ماجرای آدم علیه السلام با ابلیس،داستان حضرت نوح، هود،صالح،لوط،شعیب و موسی علیهم السلام،بیان اصول و مبانی دعوت پیامبر اسلام و شرح احوال قیامت،توبه و اصلاح خویشتن،موضوع عرش،میزان،عالم ذرّ و پیمان خداوند با انسان و بیان قرآن و عظمت آن و اعراف و اصحاب اعراف اشاره شده است.

ص :15

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده ی مهربان

[سوره الأعراف (7): آیات 1 تا 2]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;المص (1) کِتٰابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَلاٰ یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِکْریٰ لِلْمُؤْمِنِینَ (2)

7\2-1

الف،لام،میم،صاد.

(این)کتابی است که به سوی تو نازل شده،پس در سینه ات تنگی(و شک و تردیدی)از آن نباشد،تا به وسیله ی آن(کتاب)،بیم دهی و برای مؤمنان تذکّر و پندی باشد.

نکته ها:

از مجموع 29 سوره که با حروف مقطّعه آغاز شده،بعضی با حروف«الم»و بعضی با حرف «ص»شروع شده است،امّا این سوره با مجموعه«المص»آغاز شده که شاید بیانگر آن باشد که آنچه در تمام آن سوره ها می باشد،در این سوره نیز هست. (1)

پیام ها:

1 قرآن،کتابی بس بزرگ است.(« کِتٰابٌ »نکره آمده است) 2 توجّه به قرآن و مفاهیم آن،سبب سعه ی صدر است. «کِتٰابٌ» ... «فَلاٰ یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ» 3 شرط رسالت و تبلیغ،سعه ی صدر است. «أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَلاٰ یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ» 4 از لجاجت کفّار نگران نباش،وظیفه ی تو انذار است،نه اجبار. «لِتُنْذِرَ»

ص :16


1- 1) .تفسیر المیزان.

پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله پس از نزول قرآن،نگران نپذیرفتن مردم و مخالفت آنان با قرآن بود که خداوند با این آیه پیامبر را تسلّی می دهد.

5 هشدارهای انبیا برای عموم است،ولی تنها مؤمنان از آنها بهره گرفته و متذکّر می شوند. «لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِکْریٰ لِلْمُؤْمِنِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 3]

اشاره

اِتَّبِعُوا مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لاٰ تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیٰاءَ قَلِیلاً مٰا تَذَکَّرُونَ (3)

آنچه را از جانب پروردگارتان به سوی شما نازل شده،پیروی کنید و از سرپرستانی جز او پیروی نکنید.چه اندک پند می پذیرید!

نکته ها:

آیه ی قبل،وظیفه ی پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله را در انذار و تذکّر بیان کرد و این آیه وظیفه ی امّت را در اطاعت و تبعیّت.آن آیه از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله،«سعه صدر»می خواست،اینجا از امّت،«تبعیّت» می طلبد.آیه ی قبل،« أُنْزِلَ إِلَیْکَ »بود،اینجا« أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ »است.

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:«فاذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن»...«من جعله امامه قاده الی الجنة و من جعله خلفه ساقه الی النار» (1)،هر گاه فتنه ها همچون پاره های شبِ تار شما را فرا گرفت،پس بر شما باد به قرآن،هر کس قرآن را امام خود قرار دهد به بهشت می رسد و هر کس به آن پشت کند،به آتش دوزخ رهنمون می شود.چنان که حضرت علی علیه السلام فرمود:«ففی اتباع ما جاءکم من الله الفوز العظیم و فی ترکه الخطاء المبین» (2)،رستگاری بزرگ در پیروی از قرآن است و در ترک آن،خطا و گمراهی آشکار می باشد.

پیام ها:

1 پیروی از آیات الهی،سبب رشد و تربیت بشر است. «اتَّبِعُوا» ... «رَبِّکُمْ» 2 لازمه ی ربوبیّت و تربیت الهی،نزول دستورات و راهنمایی ها و تذکّرات

ص :17


1- 1) .تفسیر اثنی عشری.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

است. «مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ» 3 نتیجه ی پیروی از وحی،قرار گرفتن تحت ولایت الهی است و ترک آن،قرار گرفتن تحت ولایت دیگران است. «وَ لاٰ تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیٰاءَ» 4 اطاعت و پیروی از دیگران،در حقیقت پذیرش ولایت آنهاست. «وَ لاٰ تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیٰاءَ» با آنکه می توانست بگوید:«لا تتبعوا من دونی احدا» 5 کسی که ولایتِ خدای یکتا را نپذیرد، «رَبِّکُمْ» باید چندین«ولیّ»را از خود راضی کند. «أَوْلِیٰاءَ» 6 پندپذیری انسان،اندک است. «قَلِیلاً مٰا تَذَکَّرُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیات 4 تا 5]

اشاره

وَ کَمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنٰاهٰا فَجٰاءَهٰا بَأْسُنٰا بَیٰاتاً أَوْ هُمْ قٰائِلُونَ (4) فَمٰا کٰانَ دَعْوٰاهُمْ إِذْ جٰاءَهُمْ بَأْسُنٰا إِلاّٰ أَنْ قٰالُوا إِنّٰا کُنّٰا ظٰالِمِینَ (5)

چه بسیار آبادی هایی که ما اهل آنجا را(به خاطر فساد و کفرشان)نابود کردیم.پس قهر ما به هنگام شب یا روز،هنگامی که به استراحت پرداخته بودند،به سراغشان آمد.

پس آن هنگام که قهر ما سراغشان آمد،سخن و اعتراضی نداشتند،جز آنکه گفتند:ما قطعاً ستمکار بودیم.

نکته ها:

« قَرْیَةٍ »،به معنای روستا نیست،بلکه مرکز اجتماع مردم است،چه شهر،چه روستا.

« بَیٰاتاً »،شب هنگام و شبانه است،و« قٰائِلُونَ »از«قیلولة»،به معنای خواب یا استراحت نیمروز است.«اقاله»به معنای پس گرفتن جنس فروخته شده از همین باب است،چون خریدار،از نگرانی معامله راحت می شود.

هر ستمگری،روزی در مواجهه با قهر خدا به اشتباه خود اعتراف می کند، «إِنّٰا کُنّٰا ظٰالِمِینَ» ولی این اعترافات ثمری ندارد.چنان که در آیه ی دیگر می خوانیم:هنگامی که عذاب ما را

ص :18

دیدند،گفتند:به خدای یگانه ایمان آوردیم و به آنچه شرک ورزیدیم،کافر شدیم،امّا ایمان به هنگام عذاب سودی برای آنان نداشت. «فَلَمّٰا رَأَوْا بَأْسَنٰا قٰالُوا آمَنّٰا بِاللّٰهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنٰا بِمٰا کُنّٰا بِهِ مُشْرِکِینَ فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمٰانُهُمْ لَمّٰا رَأَوْا بَأْسَنٰا» ... (1)

پیام ها:

1 مناطقی که با قهر الهی نابود شده،بسیار است. «وَ کَمْ» 2 از تجربیّات تلخ دیگران،عبرت بگیریم. «وَ کَمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنٰاهٰا» 3 قرآن با بیان هلاکت قریه ها به جای هلاکت مردم،عظمت عذاب را بیان می کند. «وَ کَمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنٰاهٰا» 4 کیفرهای الهی مخصوص قیامت نیست،ممکن است در دنیا هم نمونه هایی از آن را ببینیم. «وَ کَمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنٰاهٰا» 5 هر کس غیر خدا را سرپرست گرفت،منتظر قهر الهی باشد. «وَ لاٰ تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیٰاءَ» ... «وَ کَمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنٰاهٰا» 6 از سنّت های الهی،نابود کردن امّت ها به خاطر نافرمانی و تبعیّت از دیگران است. «وَ لاٰ تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیٰاءَ» ... «وَ کَمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنٰاهٰا» 7 اراده ی خداوند،همه چیز را دگرگون می کند. «أَهْلَکْنٰاهٰا» 8 قهر الهی،گاهی ناگهانی است و روز و ساعت مشخّص و فرصتی برای فکر و چاره جویی ندارد. «بَیٰاتاً أَوْ هُمْ قٰائِلُونَ» 9 عذاب به هنگام استراحت،غافلگیرانه و تلخ تر است. «بَیٰاتاً أَوْ هُمْ قٰائِلُونَ» 10 بسیاری از شعارها در زمان رفاه است،هنگام خطر،کسی حرفی برای گفتن ندارد. «فَمٰا کٰانَ دَعْوٰاهُمْ...» 11 حوادث و خطرها،غرور را می شکند و پرده های غفلت را کنار زده و وجدان ها را بیدار می سازد. «إِلاّٰ أَنْ قٰالُوا إِنّٰا کُنّٰا ظٰالِمِینَ»

ص :19


1- 1) .مؤمن،84 85.

12 اگر امروز با اختیار خضوع نکردید،روزی به اجبار کرنش خواهید کرد.

«قٰالُوا إِنّٰا کُنّٰا ظٰالِمِینَ»

13 سراغ غیر خدا رفتن و عدم پیروی از انبیا(که در دو آیه ی قبل بود)،ظلم است. «کُنّٰا ظٰالِمِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیات 6 تا 7]

اشاره

فَلَنَسْئَلَنَّ اَلَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ اَلْمُرْسَلِینَ (6) فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ وَ مٰا کُنّٰا غٰائِبِینَ (7)

پس قطعاً از مردمی که(پیامبران)به سویشان فرستاده شدند،سؤال و بازخواست خواهیم کرد و قطعاً از خود پیامبران(نیز)خواهیم پرسید.

پس بی شک(از هر چه کرده اند،)از روی علم برایشان بازگو خواهیم کرد، و ما(از مردم،)غایب و بی خبر نبودیم.

نکته ها:

آیه ی قبل،مجازات دنیوی را مطرح کرد و اینجا کیفر و محاسبه ی اخروی را و با چندین تأکید حتمیّت سؤال قیامت را بیان می کند و اینکه پرسش و بازخواست،مخصوص مردم نیست،بلکه پیامبران نیز مورد سؤال قرار می گیرند. «یَوْمَ یَجْمَعُ اللّٰهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ مٰا ذٰا أُجِبْتُمْ قٰالُوا لاٰ عِلْمَ لَنٰا إِنَّکَ أَنْتَ عَلاّٰمُ الْغُیُوبِ» (1)سؤال: در قیامت از چه می پرسند؟ الف:از نعمت ها. «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ» (2)در روایات متعدّدی،رهبری و ولایت را نیز از مصادیق نعمت مورد سؤال در آیه برشمرده اند. (3)

ب:از قرآن و اهل بیت علیهم السلام.پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:از مردم سؤال می شود که با قرآن و اهل بیت من چگونه عمل کردید؟«ثم اسألهم ما فعلتم بکتاب الله و بأهل بیتی» (4)

ص :20


1- 1) .مائده،109.
2- 2) .تکاثر،8.
3- 3) .وسائل،ج 24،ص 299.
4- 4) .تفسیر فرقان.

ج:از رفتار و کردار. «لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ. عَمّٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ» (1)د:از اعضا و جوارح. «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤٰادَ کُلُّ أُولٰئِکَ کٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» (2)ه:از پذیرش و عدم پذیرش رسولان. «یٰا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ... (3)چنان که در جای دیگر از رهبران دینی نیز در مورد برخورد مردم با آنان سؤال می شود. «یَوْمَ یَجْمَعُ اللّٰهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ مٰا ذٰا أُجِبْتُمْ...» (4)و:از عمر و جوانی که چگونه سپری شد.

ز:از کسب و درآمد.چنان که در روایات می خوانیم:در روز قیامت انسان از چهار چیز به خصوص سؤال و بازخواست می شود:«شبابک فیما أبلیته و عمرک فیما أفنیته و مالک مما اکتسبته و فیما أنفقته»، (5)در مورد عمر و جوانی که چگونه آن را گذراندی و درباره ی مال و دارایی که چگونه به دست آوردی و در چه راهی مصرف کردی.

سؤال:این آیات بیان می کند که سؤال از همه کس حتمی است،امّا در بعضی آیات از جمله آیه 39 سوره ی الرّحمن آمده که در آن روز،از هیچ انسان و جنّی نسبت به گناهانشان سؤال نمی شود، «فَیَوْمَئِذٍ لاٰ یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لاٰ جَانٌّ» این آیات چگونه قابل جمع است؟ پاسخ:در قیامت،مواقف و ایستگاه ها متعدّد است و هر موقفی صحنه ای خاص دارد؛در یک موقف،بر لب ها مهر می خورد و قدرت حرف زدن ندارند.در موقفی دیگر،مهر برداشته می شود و همه به ناله و استمداد و اقرار می پردازند.در موقفی از همه می پرسند،در موقفی نیز سکوت حاکم است و سؤالی نمی شود.

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«کلکم راع و کلکم مسؤل عن رعیته فالامام یسأل عن الناس و الرجل یسأل عن أهله و المرأة تسأل عن بیت زوجها و العبد یسأل عن مال سیده»همه ی شما مسئول زیردستان خود هستید و باید پاسخگو باشید؛امام از مردمش،مرد از همسرش، زن از رفتار در خانۀ همسرش و بنده از مال و دارایی مولایش.همچنین فرمودند:خداوند

ص :21


1- 1) .حجر،92 93.
2- 2) .اسراء،36.
3- 3) .انعام،130.
4- 4) .مائده،109.
5- 5) .کافی،ج 2،ص 135،بحار،ج 7،ص 259.

از من نیز سؤال می کند که آیا ابلاغ رسالت کردم یا نه؟ (1)

پیام ها:

1 در روز قیامت،هم از رهبران سؤال می شود،هم از امّت ها(جنّ و انس)،هم از نیکان،هم از بدان،هم از علما وهم از پیروان آنها. «فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ» 2 سؤال در قیامت،نوعی استشهاد و اقرار گرفتن و توبیخ است و گاهی نیز تقدیر و تشکّر،و گر نه چیزی از خدا پنهان نیست تا با سؤال،رفع ابهام شود.

«فَلَنَسْئَلَنَّ»

... «فَلَنَقُصَّنَّ...» 3 علم خداوند،دقیق است. «بِعِلْمٍ» (نکره دلالت بر عظمت و دقّت دارد.) 4 علم خداوند با حضور و نظارت خود اوست و واسطه ای در کار نیست.

«...بِعِلْمٍ وَ مٰا کُنّٰا غٰائِبِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 8]

اشاره

وَ اَلْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ اَلْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوٰازِینُهُ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ (8)

7\8

و در آن روز(قیامت،)سنجش(اعمال بر پایه ی)حقّ است.پس هر کس کارهای سنجش شده اش سنگین باشد،پس آنان همان رستگارانند.

نکته ها:

«میزان»،وسیله ی سنجش است و هر چیزی وسیله ی سنجش خاصّی دارد،مثلاً دیوار را با شاقول،گرمی و سردی هوا را با دماسنج،میوه را با کیلو و پارچه را با متر می سنجند، همان گونه که وسیله ی سنجش انسان های عادّی،انسان های کامل می باشند.

میزانِ روز قیامت حقّ و حقیقت است.در آن روز هم حاکمیّت با حقّ است، «هُنٰالِکَ الْوَلاٰیَةُ لِلّٰهِ الْحَقِّ» (2)هم روز حقّ است، «ذٰلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ» (3)و هم میزانِ سنجش،حقّ است. «وَ اَلْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ»

ص :22


1- 1) .تفسیر درّ المنثور.
2- 2) .کهف،44.
3- 3) .نبأ،39.

امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه ی «وَ نَضَعُ الْمَوٰازِینَ الْقِسْطَ» (1)فرمود:میزان،انبیا و اوصیا می باشند. (2)چنان که در زیارت مطلقه ی حضرت امیر علیه السلام می خوانیم:«السلام علی میزان»«الاعمال»یعنی اینان،معیار و میزان سنجش اعمال دیگرانند.

حضرت علی علیه السلام فرمودند:حسنات،موجب سنگینی میزان و سیّئات و گناهان،موجب سبکی آن است. (3)

پیام ها:

1 تشکیلات قیامت،حساب شده و قانونمند است و حسابرسی،قضاوت، صدور حکم و پاداش و کیفر،همه بر اساس حقّ است. «وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» 2 خداوند،خواهان رسیدن انسان به حقّ و دستیابی به عقاید و کردارهای شایسته و صحیح است. «وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» 3 برای هر کس،چندین وسیله و معیار سنجش و محاسبه در کار است.

«مَوٰازِینُهُ»

4 توقّع سعادت و پاداش بدون عمل،بیهوده است. «فَمَنْ ثَقُلَتْ» ... «الْمُفْلِحُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 9]

اشاره

وَ مَنْ خَفَّتْ مَوٰازِینُهُ فَأُولٰئِکَ اَلَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِمٰا کٰانُوا بِآیٰاتِنٰا یَظْلِمُونَ (9)

و هر کس،اعمال وزن شده اش سبک باشد،پس آنان کسانی هستند که به خود زیان زدند،زیرا(با انکار خود،)به آیات ما ستم می کردند.

نکته ها:

«خسارت»،به معنای از دست دادن سرمایه و سود است،ولی«ضرر»،از دست دادن سود می باشد،نه سرمایه.

ص :23


1- 1) .انبیاء،47.
2- 2) .تفسیر المیزان.
3- 3) .بحار،ج 90،ص 141.
پیام ها:

1 برای یک انسان،چندین وسیله ی سنجش در کار است. «مَوٰازِینُهُ» 2 کم داشتن عمل صالح در روز قیامت خسارت است،تا چه رسد به نداشتن آن.

«وَ مَنْ خَفَّتْ»

... «خَسِرُوا» 3 دنیا همانند بازاری است که ایمان،«سود»آن و انکار و کفر،«خسارت»آن است.آری،نادیده گرفتن استدلال و دعوت انبیا،در حقیقت محو کردن فطرت و جوهره ی انسانیّت و ظلم به خویشتن است. «خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» 4 بی اعتنایی و انکار آیات الهی،ظلم به آنها است. «کٰانُوا بِآیٰاتِنٰا یَظْلِمُونَ» آری به جا نیاوردن حقّ هر چیز و رعایت حقوق و حدود آن را نکردن،ظلم به آن است و نتیجه ی ظلم،خسارت و نابودی است.

[سوره الأعراف (7): آیه 10]

اشاره

وَ لَقَدْ مَکَّنّٰاکُمْ فِی اَلْأَرْضِ وَ جَعَلْنٰا لَکُمْ فِیهٰا مَعٰایِشَ قَلِیلاً مٰا تَشْکُرُونَ (10)

و همانا در زمین به شما تمکّن دادیم و برای شما در آن،(انواع)وسایل زندگی را فراهم ساختیم،(امّا شما)اندک شکرگزاری می کنید.

پیام ها:

1 یادآوری و توجّه به نعمت های الهی،زمینه ی شکوفایی معرفت و محبّت و تسلیم خدا شدن است. «وَ لَقَدْ مَکَّنّٰاکُمْ» 2 حقّ بهره گیری از امکانات زمین،برای همه ی انسان هاست و مخصوص گروه خاصّی نیست. «مَکَّنّٰاکُمْ فِی الْأَرْضِ» 3 آفرینش زمین و شرایط آن(از نظر گردش،حرارت،نور،جذب و دفع آبها و گیاهان،قبول فضولات و تحویل سبزی ها و میوه ها و...)به گونه ای است که انسان می تواند در آن نیازمندی های خود را برطرف کند. «مَکَّنّٰاکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلْنٰا لَکُمْ فِیهٰا مَعٰایِشَ»

ص :24

4 قوانین حاکم بر طبیعت،به نوعی است که انسان می تواند بر آن سلطه داشته باشد و آن را در اختیار بگیرد.اگر خداوند آن را رام نمی ساخت،بشر به تنهایی قدرت مهار کردن و بهره گیری از آن را نداشت. «مَکَّنّٰاکُمْ» 5 زمین،در اختیار و مسخّر انسان قرار داده شده تا به رشد و کمال برسد و معیشت خود را تأمین کند. «مَکَّنّٰاکُمْ...» سعدی می گوید: ابر و باد و مه خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری 6 نعمت ها باید زمینه ساز شکر باشد،نه عامل غفلت و عیّاشی. «تَشْکُرُونَ» 7 انسان ناسپاس است و قرآن،مکرّر از کم سپاسی مردم و غفلت و بی ایمانی غالب آنان سخن گفته است. «قَلِیلاً مٰا تَشْکُرُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 11]

اشاره

وَ لَقَدْ خَلَقْنٰاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنٰاکُمْ ثُمَّ قُلْنٰا لِلْمَلاٰئِکَةِ اُسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّٰ إِبْلِیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ اَلسّٰاجِدِینَ (11)

و همانا ما شما را آفریدیم،سپس به صورت بندی و چهره نگاری شما پرداختیم،آن گاه به فرشتگان گفتیم:برای آدم سجده کنید.پس همه سجده کردند،جز ابلیس که از سجده کنندگان نبود.

نکته ها:

در آیه ی قبل،قدرت مادّی و سلطه ی انسان بر زمین مطرح بود،ولی در این آیه به مقام معنوی انسان اشاره شده که همه ی فرشتگان بر او سجده کرده اند.

وقتی همه ی فرشتگان فرمانبردار خدایند و بر آدم سجده کردند،دریغ است که انسان فرمان نبرد و برای خدا سجده نکند. همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری در این آیه،دو بار همه ی انسان ها مخاطب قرار گرفته اند، «وَ لَقَدْ خَلَقْنٰاکُمْ» ... «صَوَّرْنٰاکُمْ» امّا سجده برای حضرت آدم علیه السلام ذکر شده است،شاید اشاره به این باشد که همه ی انسان ها

ص :25

استعداد مسجود ملائکه شدن را دارند.

از این آیه تا 14 آیه ی بعد،به داستان حضرت آدم علیه السلام مربوط می شود.

مردی یهودی از حضرت علی علیه السلام سؤال کرد:خداوند به ملائکه فرمود بر آدم سجده کنند، آیا از پیامبر اسلام نیز چنین احترامی کرده است؟ حضرت فرمود:خداوند به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فضیلتی بالاتر از این داد،خداوند با آن عظمتی که دارد همراه تمام فرشتگان،بر محمّد صلی اللّٰه علیه و آله صلوات می فرستد و صلوات مؤمنین بر پیامبر را عبادت خود خوانده است. (1)

پیام ها:

1 آفرینش انسان،در چند مرحله تحقّق یافته است. «وَ لَقَدْ خَلَقْنٰاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنٰاکُمْ» 2 سجده برای حضرت آدم بود،نه همه ی انسان ها. «قُلْنٰا لِلْمَلاٰئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ» و گرنه می فرمود:«اسجدوا لکم»همان گونه که فرمود: «خَلَقْنٰاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنٰاکُمْ» 3 در انسان،استعداد و لیاقت رسیدن به مقامی است که مسجود فرشتگان شود.

«اسْجُدُوا لِآدَمَ»

4 سجده برای غیر خدا،اگر بر اساس فرمان خدا باشد،شرک نیست. «قُلْنٰا» ... «اسْجُدُوا لِآدَمَ» 5 ابلیس،هم پایه ی فرشتگان بود و خطاب به فرشتگان،شامل او نیز می شد.

«فَسَجَدُوا إِلاّٰ إِبْلِیسَ»

6 سجده نکردن ابلیس سهوی نبود،بلکه از روی علم و عمد بود. «إِلاّٰ إِبْلِیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السّٰاجِدِینَ»

ص :26


1- 1) .احتجاج طبرسی،ج 1،ص 204.

[سوره الأعراف (7): آیه 12]

اشاره

قٰالَ مٰا مَنَعَکَ أَلاّٰ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قٰالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نٰارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ (12)

(خداوند به ابلیس)فرمود:وقتی که من(به سجده)فرمانت دادم،چه چیز تورا از سجده کردن باز داشت؟(شیطان)گفت:من از او بهترم،مرا از آتش و او را از گِل آفریدی.

نکته ها:

دلیل سجده ی فرشتگان بر آدم،فرمان خداوند و لیاقت ذاتی انسان بود نه جنسیّت و ساختمان وجودی او.

شیطان در مقام توجیه نافرمانی خود،با مغلطه و قیاسی نابجا ادّعا کرد:من از آدم برترم، زیرا من از آتشم و آدم از خاک،گرچه هر کدام منشأ اثری خاص می باشند،امّا در حقیقت او با این ادّعای غلط،به جای اطاعت از فرمان خداوند حکیم و توجّه به جایگاه آدمی نزد خداوند، «إِنِّی جٰاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» (1)و نادیده گرفتن روح الهی در انسان، «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» (2)در مقابل فرمان خداوند گردنکشی کرد.چنان که بسیاری از ما نیز در بسیاری موارد،احکام و دستورات دینی را بدون توجّه به حکمت و فلسفه ی آن،به ظاهر با عقل خود می سنجیم و چون دلیل آشکاری برای آن نمی یابیم،آن را نمی پذیریم و بدان بی اعتنا می شویم،یا در برخی موارد از مقایسه ی موضوعاتِ متشابه با یکدیگر،حکم یکسانی برای همه ی آنها صادر می کنیم.

لذا قیاس در استنباط احکام جایز نیست و امام صادق علیه السلام همواره از قیاس های ابو حنیفه به شدّت انتقاد می کرد. (3)

پیام ها:

1 قبل از صدور حکم،محاکمه و بازپرسی لازم است. «قٰالَ مٰا مَنَعَکَ»

ص :27


1- 1) .بقره،30.
2- 2) .حجر،29.
3- 3) .تفسیر نمونه.

2 شیطان،پایه گذار نافرمانی و گناه است. «مٰا مَنَعَکَ» ... «إِذْ أَمَرْتُکَ» چون اوّلین نافرمانی توسّط او صورت گرفت.

3 عقاب بدون بیان قبیح است،تا حکمی و مطلبی بیان نشده،بازخواست و مجازات نمی توان کرد. «قٰالَ مٰا مَنَعَکَ» ... «إِذْ أَمَرْتُکَ» 4 شیطان در برابر خدا ایستاد،نه در برابر حضرت آدم. «إِذْ أَمَرْتُکَ» چنان که در آیه ی دیگر می خوانیم: «فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ» (1)5 شیطان نیز همچون انسان دارای تکلیف و اختیار است. «مٰا مَنَعَکَ أَلاّٰ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قٰالَ...» 6 میزان،اطاعت امر خداست.سنّ و نژاد و سابقه و...هیچ کدام معیار نیست. «إِذْ أَمَرْتُکَ قٰالَ أَنَا خَیْرٌ...» 7 در قضاوت،به مجرمان نیز فرصت اظهارنظر بدهیم. «قٰالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ» 8 نادیده گرفتن بعد ملکوتی انسان و تنها چشم دوختن به جسم او که مرام و مسلک مادّیین می باشد،شیطان صفتی است. «قٰالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ» 9 خودبرتربینی می تواند مخلوق را به جبهه گیری در مقابل خالق و دار می کند.

«أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ»

10 قبول خالقیّت خدا به تنهایی کافی نیست،اطاعت و تسلیم هم لازم است.

«خَلَقْتَنِی»

... «خَلَقْتَهُ» شیطان،خالقیّت خدا را پذیرفته بود،ولی از او اطاعت نکرد.

11 نژادگرایی،از ارزشهای شیطانی است. «خَلَقْتَنِی مِنْ نٰارٍ» 12 شیطان در برابر فرمان روشن و صریح خداوند،به سلیقه شخصی خود عمل کرد و به اصطلاح،اجتهاد در برابر نص نمود. «إِذْ أَمَرْتُکَ قٰالَ» ... «خَلَقْتَنِی مِنْ نٰارٍ...» 13 شیطان،از قیاس استفاده کرد که اساس علمی ندارد،بلکه بر مبنای گمان است. «خَلَقْتَنِی مِنْ نٰارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ»

ص :28


1- 1) .کهف،50.

[سوره الأعراف (7): آیه 13]

اشاره

قٰالَ فَاهْبِطْ مِنْهٰا فَمٰا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهٰا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ اَلصّٰاغِرِینَ (13)

(خداوند به شیطان)فرمود:از این(جایگاه)فرودآی! تو را نرسد که در آن جایگاه تکبّر کنی،پس بیرون شو که قطعاً تو از خوار شدگانی.

نکته ها:

حضرت علی علیه السلام فرمودند:از سرنوشت ابلیس عبرت بگیرید که با سابقه ی شش هزار سال عبادت که معلوم نیست سال های دنیوی(365 روز)بوده یا سال های اخروی(که یک روزش برابر پنجاه هزار سال دنیوی است)،چگونه با یک لحظه تکبّر و فخرفروشی سقوط کرد. (1)

رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:در قیامت،متکبّرین در خوارترین صورت محشور شده و زیر پای اهل محشر لگدمال می شوند. (2)در روایت دیگری حضرت فرمود:هر کس تواضع و فروتنی کند،خداوند او را بالا برد و هر کس تکبّر و گردنکشی کند خداوند او را خوار و پست گرداند. (3)همچنین در روایت آمده است:ریشه ی کفر سه چیز است:حرص،حسد و تکبّر. (4)

پیام ها:

1 تکبّر،نه تنها برای افراد عادّی خطرناک است،بلکه برای آنان که مقام عالی دارند و همنشین فرشتگان در ملأ اعلی هستند و سال ها و قرن ها سابقه ی عبادت داشته باشند نیز خطر دارد. «فَاهْبِطْ» ، «فَاخْرُجْ» 2 نه علم و شناخت شیطان به خدا،نجات بخش است و نه عبادت های طولانی او،بلکه راه نجات،تسلیم خدا بودن است. «تَتَکَبَّرَ فِیهٰا فَاخْرُجْ» 3 تکبّر،سبب حبط و نابودی عمل می شود. «فَاهْبِطْ» ... «فَاخْرُجْ» 4 گاهی یک لحظه تکبّر،سبب سقوط دائمی است. «تَتَکَبَّرَ فِیهٰا فَاخْرُجْ»

ص :29


1- 1) .نهج البلاغه،خطبه 192.
2- 2) .تفسیر مراغی.
3- 3) .محجّة البیضاء،ج 6،ص 215.
4- 4) .کافی،ج 2،باب اصول الکفر.

5 نتیجه ی تکبّر و خودبزرگ بینی،کوچکی و خواری است.آری،نتیجه ی شعار«من بهترم»، «أَنَا خَیْرٌ» ،شنیدن جوابِ «فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصّٰاغِرِینَ» است.

[سوره الأعراف (7): آیات 14 تا 15]

اشاره

قٰالَ أَنْظِرْنِی إِلیٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ (14) قٰالَ إِنَّکَ مِنَ اَلْمُنْظَرِینَ (15)

(ابلیس،به جای توبه و عذرخواهی)گفت:تا روزی که مردم برانگیخته می شوند،مرا مهلت بده.

(خداوند)فرمود:همانا تو از مهلت یافتگانی.

نکته ها:

خواسته ی ابلیس،مهلت تا روز قیامت بود،این آیه مشخّص نمی کند تا چه زمانی به او مهلت داده شد،امّا از آیه 38 سوره ی حجر و آیات 80 و 81 سوره ی«ص»استفاده می شود که تنها برای مدّتی طولانی به او مهلت داده شد،نه تا روز قیامت: «فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ. إِلیٰ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» برخی می گویند:شیطان تا وقتی که خدا صلاح بداند،زنده است. (1)فیض کاشانی می گوید:ابلیس،تا نفخه ی اوّل یا تا قیام امام زمان علیه السلام زنده است و پس از آن،مرگ به سراغ او هم می آید. (2)

سؤال:چرا خداوند به ابلیس مهلت داد؟ پاسخ:مهلت دادن به بدکاران،از سنّت های الهی و در مسیر آزمایش و امتحان انسان است، علاوه بر آنکه باید اسباب خیر و شر فراهم باشد و انسان با اختیار،راهی را انتخاب کند.زیرا ابلیس انسان را مجبور به انحراف نمی کند و تنها وسوسه می کند،چنان که در آیه 22 سوره ی ابراهیم آمده است. «وَ مٰا کٰانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطٰانٍ إِلاّٰ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی» گفت أنظرنی الی یوم الجزاء کاشکی گفتی که تب یا ربّنا

ص :30


1- 1) .تفسیر عیّاشی.
2- 2) .تفسیر صافی.
پیام ها:

1 ابلیس هم از استجابت دعای خود مأیوس نبود. «قٰالَ أَنْظِرْنِی» 2 شیطان نیز می داند که عمر،به اراده و به دست خداست. «قٰالَ أَنْظِرْنِی» 3 هر عمر طولانی ارزشمند نیست،شیطان هم عمر طولانی دارد. «أَنْظِرْنِی إِلیٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ» 4 ابلیس،هم آفریدگار را می شناخت، «خَلَقْتَنِی» هم معاد را قبول داشت، «یَوْمِ یُبْعَثُونَ» ولی چه سود که فرمان خداوند را اطاعت نکرد.

5 گاهی خواسته ی کافران هم پذیرفته می شود. «قٰالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیات 16 تا 17]

اشاره

قٰالَ فَبِمٰا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرٰاطَکَ اَلْمُسْتَقِیمَ (16) ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمٰانِهِمْ وَ عَنْ شَمٰائِلِهِمْ وَ لاٰ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شٰاکِرِینَ (17)

(شیطان)گفت:پس به خاطر آنکه مرا گمراه کردی،من هم برای(فریب دادن)آنان حتماً بر سر راه راست تو(به کمین)خواهم نشست.

سپس از روبرو و از پشت سر و از راست و چپشان بر آنان می تازم و بیشتر آنان را سپاسگزار نخواهی یافت.

نکته ها:

در حدیث می خوانیم:شیطان که سوگند خورد از چهار طرف در کمین انسان باشد تا او را منحرف یا متوقّف کند،فرشتگان از روی دلسوزی گفتند:پروردگارا! این انسان چگونه رها خواهد شد؟ خداوند فرمود:دو راه از بالای سر و پایین باز است و هر گاه انسان دستی به دعا بر دارد،یا صورت بر خاک نهد،گناهان هفتاد ساله اش را می بخشایم. (1)

ص :31


1- 1) .تفسیر کبیر فخر رازی.

همین که حضرت آدم از تسلّط شیطان بر انسان آگاه شد،رو به درگاه خدا آورده و ناله زد.

خطاب رسید:ناراحت نباش،زیرا من گناه را یکی و ثواب را ده برابر حساب می کنم و راه توبه هم باز است. (1)

امام باقر علیه السلام فرمود:ورود ابلیس بر انسان از پیشِ رو بدین شکل است که امر آخرت را برای انسان ساده و سبک جلوه می دهد،و از پشت سر به این است که ثروت اندوزی و بخل و توجّه به اولاد و وارث را تلقین می کند و از طرف راست با ایجاد شبهه،دین را متزلزل و تباه می سازد و از طرف چپ،لذّات و شهوات و منکرات را غالب می کند. (2)

شیطان اگر بتواند،مانع ایمان انسان می شود و اگر نتواند،راه های نفاق و ارتداد را می گشاید و اگر موفّق نشود،با ایجاد شک و تردید و وسوسه،انسان را به گناه سوق می دهد تا از ایمان و عبادتش لذّت نبرد و کار خیر برایش سنگین و با کراهت جلوه کند.

در روایات متعدّد،صراط مستقیم،به اهل بیت علیهم السلام و ولایت علی علیه السلام تعبیر شده است. (3)

پیام ها:

1 نافرمانی و گناه خود را به تقدیر و قضا و قدر الهی نسبت دادن،کاری شیطانی است. «قٰالَ فَبِمٰا أَغْوَیْتَنِی» 2 ابلیس مهلت خواست تا انتقام بگیرد،نه آنکه توبه کند. «أَنْظِرْنِی» ، «لَأَقْعُدَنَّ...» 3 ابلیس به جای تشکّر از خداوند،گستاخی کرد. «إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ» ، «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ...» 4 شیطان،انسان را موجودی منفعل و اغواپذیر می داند. «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ...» 5 شیطان،دشمن قسم خورده انسان است. «لَأَقْعُدَنَّ...» چنان که در جای دیگر می گوید: «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ» (4)6 انسان به طور فطری سالک راه حقّ و مستقیم است. «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرٰاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ» 7 ابلیس نیز اقرار دارد که راه مستقیم راه خداوند است. «صِرٰاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ»

ص :32


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر کنز الدقائق.
3- 3) .تفسیر فرقان.
4- 4) .ص،82.

8 شیوه های اغفال ابلیس،متعدّد و مختلف است. «مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ...» 9 شیطان،هم صراط مستقیم را می شناسد، «صِرٰاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ» هم راه های وسوسه و هجوم و غلبه را، «لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ...» هم شاکرین و ناسپاسان را. «وَ لاٰ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شٰاکِرِینَ» 10 هدف و آرزوی شیطان،ناسپاسی انسان است. «وَ لاٰ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شٰاکِرِینَ» بنا بر این پیروی از شیطان،ناسپاسی خداست و انسان سپاسگزار،در راه مستقیم است.

[سوره الأعراف (7): آیه 18]

اشاره

قٰالَ اُخْرُجْ مِنْهٰا مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ (18)

(خداوند)فرمود:از این جایگاه،با ذلّت و سرشکستگی بیرون رو! سوگند یاد می کنم که هر کس از آنها پیرو تو شود،به یقین دوزخ را از همه ی شما پر خواهم کرد.

نکته ها:

شگفتا که یک لحظه تکبّر و خودبرتربینی «أَنَا خَیْرٌ» ،چه عواقبی دارد! «فَاهْبِطْ» ، «فَاخْرُجْ» ، «إِنَّکَ مِنَ الصّٰاغِرِینَ...» این همه تحقیر و سقوط،نثار متکبّر می شود،چون به جای عذرخواهی، تصمیم گرفت که نسل بشر را گمراه کند.

« مَذْؤُماً »از ریشه ی«ذئم»،به معنای عیب شدید است.« مَدْحُوراً »از«دحر»،به معنای بیرون راندن همراه با ذلّت است.

ابو حنیفه سه عقیده داشت که آنها را القا می کرد؛یکی اینکه تمام افعال بندگان،فعل خداوند است و آنان در کارهایشان مجبورند،دوّم آنکه خدا قابل دیدن است و سوّم آنکه شیطان را به آتش نمی توان سوزاند،زیرا آتش در آتش تأثیرگذار نیست.

بهلول شاگرد امام صادق علیه السلام در محکومیّت و بطلان عقاید او،کلوخی برداشت و بر سر او زد.وقتی شکایت نزد خلیفه برده و علّت را جویا شدند،بهلول گفت:به اقرار خودش،خدا

ص :33

این کار را انجام داده و من تقصیری ندارم.علاوه بر آنکه او دروغ می گوید که سرش درد می کند،زیرا اگر دردی وجود دارد باید آن را نشان دهد و دیگر اینکه انسان از خاک است و خاک در خاک(کلوخ در انسان)،تأثیرگذار نیست؟! (1)

پیام ها:

1 گرچه ابلیس در مسیر راه مستقیم کمین کرده و دائماً وسوسه می کند،ولی گنهکار خود به دنبال شیطان می رود و جهنّمی می شود. «لَمَنْ تَبِعَکَ» 2 منحرفین به قدری زیادند که دوزخ را پر می کنند، «لَأَمْلَأَنَّ» ولی افراد سالم و پاک و سپاسگزار کم هستند،چنان که در آیه 10 خواندیم: «قَلِیلاً مٰا تَشْکُرُونَ» 3 پیروی از شیطان،موجب همنشینی با او در جهنم است. «لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 19]

اشاره

وَ یٰا آدَمُ اُسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ اَلْجَنَّةَ فَکُلاٰ مِنْ حَیْثُ شِئْتُمٰا وَ لاٰ تَقْرَبٰا هٰذِهِ اَلشَّجَرَةَ فَتَکُونٰا مِنَ اَلظّٰالِمِینَ (19)

و ای آدم! تو و همسرت در آن باغ(بهشت گونه)ساکن شو و از(هر گونه و هر چه و)هر جا خواستید بخورید،و(لی)نزدیک این درخت نشوید که از ستمکاران(بر خویش)خواهید شد.

نکته ها:

مشابه این آیه،در سوره ی بقره آیه ی 35 نیز گذشت.

امام رضا علیه السلام در مورد اینکه شجره ای که مورد نهی قرار گرفت آیا گندم است یا انگور و یا چیز دیگری،می فرماید:چون درختان بهشتی میوه های متنوّعی می دهند،تمام اقوال را شامل می شود. (2)

خداوند اراده کرده بود که انسان به عنوان خلیفه ای او در روی زمین زندگی کند، «إِنِّی جٰاعِلٌ

ص :34


1- 1) .تفسیر اثنی عشری.
2- 2) .عیون الأخبار،ج 1،ص 306.

فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» (1)و برای نشان دادن این شایستگی به دیگران،حقایقی را به انسان تعلیم داد،آن گاه دستور سجده بر او را داد و در بهشت قرارش داد و سپس اوّلین تکلیف را به او فرمان می دهد و موضوع تعهّد و مسئولیّت و اختیار شروع می شود و پس از آن مجازات تخلّف از تکلیف و ورود به زمین و تلاش برای تکامل صورت می گیرد و همه ی این مراحل بر پایه ی علم الهی صورت گرفت،چنان که حضرت علی علیه السلام پس از بیان این مراحل و استقرار انسان در روی زمین می فرماید:علم خداوند در مورد او به وقوع پیوست. (2)

در این که مراد از«جنّة»و بهشتی که آدم در آن ساکن بود چیست،اقوال مختلفی بیان شده است؛بعضی آن را همان بهشت موعود می دانند و خلود و جاودانگی در آن را از آنِ کسانی می دانند که به واسطه ی عمل و جزا داخل آن شده اند،و در مورد غیر آن چنین نیست،چنان که پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله در شب معراج وارد آنجا شد و برگشت.امّا امام صادق علیه السلام فرمود:

بهشت آدم،یکی از باغهای دنیا بوده است. (3)زیرا در بهشت موعود،امر و نهی و تکلیف وجود ندارد.

پیام ها:

1 ابتدا موارد مجاز و راه های صحیح را باز کنید،سپس موارد ممنوع را گوشزد کنید. «فَکُلاٰ» ... «لاٰ تَقْرَبٰا» 2 نزدیک شدن به حرام و مناطق ممنوعه ی احکام الهی،آلودگی به گناه را به دنبال دارد. «لاٰ تَقْرَبٰا» ... «فَتَکُونٰا...» 3 با بودن راه مجاز «فَکُلاٰ» ،راه ممنوعه رفتن ظلم است. «فَتَکُونٰا مِنَ الظّٰالِمِینَ»

ص :35


1- 1) .بقره،30.
2- 2) .نهج البلاغه،خطبه 91.
3- 3) .تفسیر اثنی عشری.

[سوره الأعراف (7): آیه 20]

اشاره

فَوَسْوَسَ لَهُمَا اَلشَّیْطٰانُ لِیُبْدِیَ لَهُمٰا مٰا وُورِیَ عَنْهُمٰا مِنْ سَوْآتِهِمٰا وَ قٰالَ مٰا نَهٰاکُمٰا رَبُّکُمٰا عَنْ هٰذِهِ اَلشَّجَرَةِ إِلاّٰ أَنْ تَکُونٰا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونٰا مِنَ اَلْخٰالِدِینَ (20)

پس شیطان،آن دو(آدم و همسرش)را وسوسه کرد تا آنچه را از زشتی (عورت)شان از آن دو مخفی بود،برایشان آشکار سازد و گفت:

پروردگارتان شما را از(خوردن)این درخت نهی نکرده مگر برای این که مبادا دو فرشته شوید یا از جاودانان شوید(و حیات ابدی بیابید).

نکته ها:

شیطان،آدم و حوا را وسوسه می کرد که خوردن از این درخت،شما را فرشته می کند یا ابدی می سازد و خداوند چون نمی خواهد شما به این مقام برسید،دستور داده که از آن نخورید.

در اینکه چرا حضرت آدم نهی خداوند را نادیده گرفت و از درخت ممنوعه خورد،ذیل آیه 21 پاسخ داده شده که نهی در اینجا عنوان کراهت دارد،نه تحریم،و مانند نهی پزشک از یک غذا برای بیمار می باشد که اگر بیمار آن غذا را بخورد به زحمت می افتد و آثار و عوارض مربوط به خود را دارد،نه آنکه حرام باشد.

سؤال:آیا ملائکه از آدم برتر بودند که حضرت آدم به خاطر فرشته شدن،تحت تأثیر وسوسه ی شیطان قرار گرفت؟ پاسخ:برتری آدم بر ملائکه،روشن است و امّا رغبت و میل آدم به ملک شدن،به خاطر کمالات آنان بود که حضرت آدم علیه السلام می خواست علاوه بر آنچه خود دارد،آنها را نیز داشته باشد که این،دلیل برتری آنان نیست. (1)

از امام صادق علیه السلام سؤال شد ملائکه افضل هستند یا بنی آدم؟ آن حضرت روایتی را از حضرت علی علیه السلام نقل کردند که فرمود:خداوند ملائکه را از عقل بدون شهوت و حیوانات را

ص :36


1- 1) .تفسیر منهج الصادقین.

با شهوت بدون عقل آفرید،امّا انسان را با ترکیبی از عقل و شهوت آفرید،اگر عقل انسان بر شهوتش غالب شود،از ملائکه برتر است و اگر شهوتش بر عقلش غالب شود،از حیوانات پست تر است.«فمن غلب عقله شهوته فهو خیر من الملائکة و من غلب شهوته عقله فهو شر من البهائم». (1)آدمیزاده طرفه معجونی است آری خوبی ها و درجات آدمیان متفاوت و دارای مراتبی است،چنان که در ملائک نیز چنین است،پس هر انسانی را نمی توان گفت از همه ی ملائکه برتر است و یا بالعکس. (2)

خداوند،شیطان را با ماهیّتی پلید نیافریده است،بلکه او را موجودی قابل تکامل آفرید و در گذرگاه هستی هدایت کرد و این شیطان بود که خود را منحرف و پلید ساخت،و گر نه اگر ماهیّت او پلید بود،اشتغال به تسبیح و تقدیس،که سالها بدان مشغول بود،معنا نداشت.

همان گونه که خداوند فرعون و ابن ملجم را چنان خلق نکرد،بلکه آنان نیز شایستگی رشد و اعتلای انسانی را داشته اند،ولی به اختیار خود منحرف شده اند. (3)

سؤال:چرا خداوند شیطان را بر انسان مسلّط کرد؟ پاسخ:رابطه ی شیطان با انسان و امکان تأثیر او در آدمی،بیشتر و زیادتر از تأثیر غرائز حیوانی در انسان نیست.خداوند در مقابل آن غرائز حیوانی،اندیشه و تعقّل و و جدان را عطا فرموده و بهترین وسیله ی تعدیل و تنظیم غرائز را در اختیار آدمی قرار داده است.

علاوه بر آنکه شیطان،بر انسان سلطه ندارد و اراده و اختیار را از انسان نمی گیرد،چنان که خودش می گوید: «مٰا کٰانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطٰانٍ إِلاّٰ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلاٰ تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ مٰا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ مٰا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ» (4)کار او کمک به غرائز حیوانی است و اگر بخواهد تأثیری بگذارد،مجبور است با یکی از قوای درونی یعنی غرائز و توهّمات و وسوسه ها وارد شود که در مقابل آنها دو نیروی عقل و و جدان همواره انسان را به خیرات

ص :37


1- 1) .وسائل،ج 15،ص 209.
2- 2) .تفسیر أطیب البیان،ج 1،ص 512.
3- 3) .شرح مثنوی،علاّمه جعفری،ج 5،ص 207.
4- 4) .ابراهیم،22.

و نیکی ها دعوت می کنند. (1)

پیام ها:

1 شیطان،حتّی خوبان را هم رها نمی کند. «فَوَسْوَسَ لَهُمَا» امّا هیچ سلطه ای بر مخلصین ندارد. «إِلاّٰ عِبٰادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» (2)2 نهایت کار شیطان،وسوسه است نه اجبار،نشان دادن راه انحرافی است،نه اصرار. «فَوَسْوَسَ لَهُمَا» 3 نتیجه ی ارتکاب گناه و خلاف،رسوایی است. «لِیُبْدِیَ» ... «سَوْآتِهِمٰا» 4 رسوایی،کشف حجاب و برهنگی،از اهداف شیطان است. «لِیُبْدِیَ» ... «مٰا وُورِیَ» 5 شیطان از راه آرزوها،انسان را فریب می دهد. «مٰا نَهٰاکُمٰا رَبُّکُمٰا» ... «إِلاّٰ أَنْ تَکُونٰا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونٰا مِنَ الْخٰالِدِینَ» (آرزوی انسان،زندگی ابدی در فضایی آرام و فرشته گونه است،لذا شیطان گفت:اگر از آن درخت بخورید،به آرزوی خود رسیده و زندگی دائم و به دور از مزاحمت و اضطراب خواهید داشت،و با استفاده از غرائز و تمایل انسان به رفاه و ابدیّت،او را وسوسه کرد.)

[سوره الأعراف (7): آیه 21]

اشاره

وَ قٰاسَمَهُمٰا إِنِّی لَکُمٰا لَمِنَ اَلنّٰاصِحِینَ (21)

و(شیطان برای آن که وسوسه اش تأثیر کند،)برای آن دو سوگند یاد کرد که به راستی من از خیرخواهان شمایم.

نکته ها:

حضرت آدم و همسرش در آغاز به ابلیس اعتمادی نداشتند و شیطان برای جلب اعتماد آنها سوگند یاد کرد و بر آن نیز تأکید نمود. (3)امام رضا علیه السلام فرمود:آدم و حوّا تا آن زمان سوگند دروغ به خدا را نشنیده بودند و به همین دلیل به او اعتماد کردند و از آن شجره خوردند.البتّه

ص :38


1- 1) .شرح مثنوی،ج 5،ص 207.
2- 2) .حجر،40.
3- 3) .«قاسمهما»از باب مفاعله،شاید رمز تأکید باشد.

این عمل قبل از نبوّت حضرت آدم بوده و نهی تحریمی و گناه کبیره ای که مستحقّ آتش باشد نبوده است. (1)بنا بر این اوّلین سوگند دروغ،از شیطان بوده است.

قرآن می فرماید:منافقان نیز اهل سوگند دروغ اند. (2)و کسی که پی در پی سوگند می خورد،لایق رهبری جامعه نیست. «لاٰ تُطِعْ کُلَّ حَلاّٰفٍ مَهِینٍ» (3)

پیام ها:

1 سوگند دروغ،کار شیطانی است. «قٰاسَمَهُمٰا» 2 به هر سوگندی نباید اطمینان کرد. «قٰاسَمَهُمٰا» 3 دشمن،از اعتقادات و باورهای ما به نفع خود سود می برد. «قٰاسَمَهُمٰا» 4 گاهی دشمن با ظاهری دلسوزانه و ادّعای خیرخواهی،در ما نفوذ می کند و ضربه می زند. «إِنِّی لَکُمٰا لَمِنَ النّٰاصِحِینَ» برادران یوسف نیز برای از بین بردن یوسف و جدا کردن او از پدرشان به او گفتند: «إِنّٰا لَهُ لَنٰاصِحُونَ» (4)

[سوره الأعراف (7): آیه 22]

اشاره

فَدَلاّٰهُمٰا بِغُرُورٍ فَلَمّٰا ذٰاقَا اَلشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمٰا سَوْآتُهُمٰا وَ طَفِقٰا یَخْصِفٰانِ عَلَیْهِمٰا مِنْ وَرَقِ اَلْجَنَّةِ وَ نٰادٰاهُمٰا رَبُّهُمٰا أَ لَمْ أَنْهَکُمٰا عَنْ تِلْکُمَا اَلشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُمٰا إِنَّ اَلشَّیْطٰانَ لَکُمٰا عَدُوٌّ مُبِینٌ (22)

پس شیطان آن دو را با فریب و حیله به سقوط(و پرتگاه گناه)کشاند،پس چون از آن درخت(نهی شده)چشیدند،زشتی برهنگی شان برای آنان آشکار شد و به(پوشاندن خویش با)چسباندن برگ درختان بهشت بر خود پرداختند و خداوند ندایشان داد:آیا شما را از آن درخت نهی نکردم و به شما نگفتم که شیطان برای شما دشمنی آشکار است؟!

ص :39


1- 1) .عیون الأخبار،ج 1،ص 196.
2- 2) .توبه،56،62،74 و 107.
3- 3) .قلم،10.
4- 4) .یوسف،11.
نکته ها:

«دلی»از«تدلیه»،به معنای نزدیک کردن است و اشاره به دلو و طناب برای وصول و رسیدن به هدفی است.گویا ابلیس با طناب غرور،آنها را به چاه فریب وارد کرد.

« یَخْصِفٰانِ »از«خصف»،به معنای جمع کردن،دوختن و وصله کردن است.

خطاب خداوند با کلمه ی«ندا»آمده است، «نٰادٰاهُمٰا» ،ندا برای خطاب دور است،گویا آدم و همسرش با خوردن از درخت نهی شده،از قرب خدا دور شدند.

عدّه ای از مفسّران مانند سید مرتضی،طبرسی و ابو الفتوح رازی می گویند:اخراج حضرت آدم از بهشت و آمدن به زمین،از باب مصلحت بود نه از جهت عقوبت و جزا. (1)

پیام ها:

1 زن و مرد،هر دو در تیررس وسوسه ی شیطانند. «فَدَلاّٰهُمٰا» 2 حربه ی شیطان،فریب و غرور است. «بِغُرُورٍ» 3 تمایل به وسوسه های شیطان،همچون دستیابی به طنابی سست و کوتاه و سقوط در چاه گناه است. «فَدَلاّٰهُمٰا» 4 توجّه نکردن به فرامین و ارشادات الهی مهم است،چه کم چه زیاد. «فَلَمّٰا ذٰاقَا» در ارتکاب گناه،کوچک و بزرگ مطرح نیست،مهم گستاخی بر گناه است.لذا گاهی گناه اندک نیز باعث رسوایی و سقوط انسان می شود.

5 برهنگی،نوعی کیفر الهی است،(نه نشانه ی کمال و تمدّن). «فَلَمّٰا ذٰاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمٰا سَوْآتُهُمٰا...» 6 گاهی سقوط گام به گام است؛ابتدا ایجاد فکر انحرافی، «فَدَلاّٰهُمٰا بِغُرُورٍ» سپس انجام منهیّات و خوردن چیزهای ممنوع، «فَلَمّٰا ذٰاقَا الشَّجَرَةَ» و آن گاه سقوط و برهنگی. «بَدَتْ لَهُمٰا سَوْآتُهُمٰا» 7 توجّه نکردن به ارشادات الهی و خوردن غذای منع شده،زمینه ی برهنگی

ص :40


1- 1) .تفسیر اثنی عشری.

است. «ذٰاقَا» ... «بَدَتْ لَهُمٰا سَوْآتُهُمٰا» 8 زشتی برهنگی و کرامت پوشش،جزو فطرت انسان است. «وَ طَفِقٰا یَخْصِفٰانِ» 9 پوشش ارزش است،گرچه با ساده ترین وسیله باشد. «وَرَقِ الْجَنَّةِ» 10 احکام و اوامر و نواهی و هشدارهای خداوند همواره در جهت رشد و تربیت انسان است. «نٰادٰاهُمٰا رَبُّهُمٰا أَ لَمْ أَنْهَکُمٰا» 11 حضرت آدم و حوّا پس از خوردن از آن درخت ممنوعه،از جایگاه عالی خود دور شدند. «تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ» و نفرمود:«هذه الشجرة» 12 خداوند بدون اتمام حجّت،کسی را توبیخ نمی کند. «أَ لَمْ أَنْهَکُمٰا» ... «أَقُلْ لَکُمٰا» 13 در مسیر راه خدا،لازم است دشمنان را بشناسیم. «عَدُوٌّ مُبِینٌ» 14 با آنکه عداوت شیطان آشکار است،امّا انسان از خطر و دشمنی او غافل می شود. «عَدُوٌّ مُبِینٌ»

[سوره الأعراف (7): آیه 23]

اشاره

قٰالاٰ رَبَّنٰا ظَلَمْنٰا أَنْفُسَنٰا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنٰا وَ تَرْحَمْنٰا لَنَکُونَنَّ مِنَ اَلْخٰاسِرِینَ (23)

(آدم و حوّا)گفتند:پروردگارا! ما بر خویشتن ستم کردیم و اگر ما را نبخشایی و رحم نکنی،قطعاً از زیانکاران خواهیم بود.

نکته ها:

شیطان و آدم هر دو نافرمانی کردند،امّا شیطان نسبت به نافرمانی خود(ترک سجده)،به عدل و حکمت الهی اعتراض کرده و استکبار نمود و برتری نژاد خود را مطرح ساخت و پشیمان هم نشد،امّا حضرت آدم و حوّا،به کار خلاف خود اعتراف کردند و از خداوند تقاضای بخشش نمودند. (1)

ص :41


1- 1) .تفسیر نمونه.
پیام ها:

1 در برابر ستم هایی که به خود روا می داریم باید از خداوند استمداد کنیم و آنها را جبران کنیم. «قٰالاٰ رَبَّنٰا ظَلَمْنٰا...» 2 آدم و حوّا،هم در تخلّف شریک بودند،هم در جبران گذشته و عذرخواهی.

«ذٰاقَا»

، «قٰالاٰ رَبَّنٰا» 3 هر گونه خلافی،ظلم به خویش است،چون مخالفت با فرمان خدا مخالفت با تکامل و سعادت واقعی خود است. «ظَلَمْنٰا أَنْفُسَنٰا» 4 از آداب دعا و استغفار،ابتدا اعتراف به گناه است. «قٰالاٰ رَبَّنٰا ظَلَمْنٰا أَنْفُسَنٰا» 5 نخستین خواسته ی بشر از خدا،تقاضای عفو و رحمت بود. «وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنٰا» 6 مهم ترین مسأله برای گناهکار،مغفرت الهی است،سپس درخواست های دیگر. «إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنٰا وَ تَرْحَمْنٰا» 7 عنایت و لطف و مهربانی خدا،جلوی خسارت ابدی را می گیرد. «إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنٰا» ... « لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخٰاسِرِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیات 24 تا 25]

اشاره

قٰالَ اِهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی اَلْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتٰاعٌ إِلیٰ حِینٍ (24) قٰالَ فِیهٰا تَحْیَوْنَ وَ فِیهٰا تَمُوتُونَ وَ مِنْهٰا تُخْرَجُونَ (25)

(خداوند)فرمود:فرود آیید،بعضی از شما دشمن بعض دیگرید و تا مدّتی (معیّن)برای شما در زمین جایگاه و وسیله ی بهره گیری خواهد بود.

قٰالَ فِیهٰا تَحْیَوْنَ وَ فِیهٰا تَمُوتُونَ وَ مِنْهٰا تُخْرَجُونَ

(او)فرمود:در این زمین زندگی می کنید و در آن می میرید و از آن(برای محاسبه ی روز قیامت،)بیرون آورده می شوید.

نکته ها:

مخاطبین جمله ی «اهْبِطُوا» ،یا آدم و حوّا و ابلیس هستند و یا آدم و حوّا و ذریّه آنها.البتّه

ص :42

در یک جا ابلیس به تنهایی مورد خطاب قرار گرفته است، «فَاهْبِطْ مِنْهٰا» (1)و در جایی دیگر آدم و حوّا، «قٰالَ اهْبِطٰا مِنْهٰا جَمِیعاً» (2)که اگر جایگاه هبوط آنها یکی باشد،ممکن است« اِهْبِطُوا »جمع بین آنها باشد.

مراد از«هبوط»،آمدن به زمین است،زیرا بدنبال آن می فرماید: «وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ» گرچه خداوند توبه ی آدم و حوّا را پذیرفت، «فَتٰابَ عَلَیْهِ» (3)،ولی اثر وضعی گناه باقی است.اثر وضعی آن ترک اولیٰ و نافرمانی آدم و حوّا،خروج از آن جایگاه بهشتی و هبوط به زمین بود. «اهْبِطُوا»

پیام ها:

1 از آثار وضعی خلاف و گناه نمی توان گریخت. «قٰالَ اهْبِطُوا» 2 گاهی عملکرد والدین،در هبوط و سقوط نسل آنان هم اثر می گذارد. «قٰالَ اهْبِطُوا...» 3 بهشت آدم و حوّا،مکانی غیر از زمین و بالاتر و برتر از آن بود. «اهْبِطُوا» 4 دنیا جایگاه تنازع و تزاحم و تضادّ است و انسان ها به خاطر تزاحم منافع و غرائز،با هم درگیر می شوند. «بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» 5 زندگی دنیوی و بهره وری از آن ابدی نیست. «إِلیٰ حِینٍ» 6 انسان،پس از مرگ دوباره زنده خواهد شد. «مِنْهٰا تُخْرَجُونَ» حضرت آدم از این ناراحت و غمگین بود که پنداشت دیگر به بهشت و زندگی جاوید نخواهد رسید،خداوند فرمود:پس از زندگی دنیا می تواند به بهشت جاوید برسد.

7 مدّت و نهایت زندگی دنیوی برای بشر معلوم نیست.(« حِینٍ »نکره آمده است)

ص :43


1- 1) .اعراف،13.
2- 2) .طه،123.
3- 3) .بقره،37.

[سوره الأعراف (7): آیه 26]

اشاره

یٰا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنٰا عَلَیْکُمْ لِبٰاساً یُوٰارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشاً وَ لِبٰاسُ اَلتَّقْویٰ ذٰلِکَ خَیْرٌ ذٰلِکَ مِنْ آیٰاتِ اَللّٰهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ (26)

7\26

ای فرزندان آدم! همانا بر شما لباسی فروفرستادیم تا هم زشتی(برهنگی) شما را بپوشاند و هم زیوری باشد،و(لی)لباس تقوا همانا بهتر است.آن، از نشانه های خداست،باشد که آنان پند گیرند(و متذکّر شوند).

نکته ها:

پس از نقل داستان حضرت آدم،خداوند در این سوره چهار بار(در این آیه و آیات 27،31 و 35)،فرزندان آدم و نسل بشر را خطاب قرار داده و به اموری همچون:حفظ لباس تقوا، فریب شیطان را نخوردن،در خوراکی ها و آشامیدنی ها و تجمّلات اسراف نکردن و پذیرفتن دعوت انبیا،سفارش نموده است.

«Bقُرَیْشٍ » ،به معنای پر پرندگان است که برای آنها،هم پوشش است و هم وسیله ی زیبایی، همچنین به لباسی که برای انسان نوعی زینت به حساب آید،ریش گفته می شود.

همه ی نعمت ها به دست خداوند است و از خزینه ی غیب الهی سرازیر می شود،چنان که خداوند می فرماید: «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّٰ عِنْدَنٰا خَزٰائِنُهُ وَ مٰا نُنَزِّلُهُ إِلاّٰ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (1)هیچ چیز نیست،جز آنکه گنجینه های آن نزد ماست و جز به اندازه معلوم،فرو نمی فرستیم.و می فرماید: «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ» (2)، «وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعٰامِ...» (3)،پس مراد از نزولِ لباس از سوی خداوند،آفرینش و قرار دادن آن در اختیار انسان است. «أَنْزَلْنٰا عَلَیْکُمْ لِبٰاساً» مراد از« لِبٰاسُ التَّقْویٰ »،لباسی است که بر اساس تقوا،تواضع،پاکی و پاکدامنی باشد و به هر یک از خشیت،طاعت،عفّت،حیا و عمل صالح نیز تعبیر شده است. (4)

ص :44


1- 1) .حجر،21.
2- 2) .حدید،25.
3- 3) .زمر،6.
4- 4) .تفسیر منهج الصادقین.
پیام ها:

1 توجّه به نعمت های الهی،عامل عشق به خدا و دوری از غفلت است. «قَدْ أَنْزَلْنٰا عَلَیْکُمْ» ... «لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ» 2 لباس،زمانی نعمت الهی است که بدن را بپوشاند. «یُوٰارِی سَوْآتِکُمْ» 3 گرچه در تهیّه ی لباس،علاوه بر عوامل طبیعی انسان ها نیز تلاش می کنند،ولی همه ی اینها به دست خداست. «أَنْزَلْنٰا عَلَیْکُمْ لِبٰاساً» 4 پوشش و پوشاندن کار خداست، «أَنْزَلْنٰا عَلَیْکُمْ لِبٰاساً یُوٰارِی» ،ولی برهنگی و برهنه کردن کار شیطان است. «فَوَسْوَسَ» ... «لِیُبْدِیَ لَهُمٰا مٰا وُورِیَ عَنْهُمٰا مِنْ سَوْآتِهِمٰا» 5 لباس،نعمت الهی است، «لِبٰاساً یُوٰارِی» و برهنگی و خلع لباس،کیفر گناه.

«فَلَمّٰا ذٰاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمٰا سَوْآتُهُمٰا»

6 پوشش و آراستگی با پوشاک و لباس های زیبا،مطلوب و محبوب خداوند است. «قَدْ أَنْزَلْنٰا عَلَیْکُمْ لِبٰاساً» ... «وَ رِیشاً» آراستن و زینت و بهره بردن از لباس های زیبا تا آنجا که به اسراف کشیده نشود،مانعی ندارد.

7 معنویّت در کنار مادّیت،تقوا در کنار زینت لازم است. «رِیشاً وَ لِبٰاسُ التَّقْویٰ» ،و گرنه لباس می تواند وسیله ی اسراف،تکبّر،فساد،خودنمایی،مدپرستی، شهوترانی،فخرفروشی و امثال آن شود.

8 آن گونه که در لباس مادی،پوشش عیوب،حفاظت از سرما و گرما و زیبایی مطرح است،تقوا هم عامل پوشش عیوب است،هم نگهدارنده از گناه و هم مایه ی زیبایی معنوی انسان می باشد. «لِبٰاسُ التَّقْویٰ» 9 از خاک،پنبه می روید،از علف که خوراک حیوان است پشم تولید می شود و از آب دهان کرم،ابریشم،اینها همه از آیات الهی است که می تواند مایه ی تذکّر و بیداری انسان باشد. «ذٰلِکَ مِنْ آیٰاتِ اللّٰهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ»

ص :45

[سوره الأعراف (7): آیه 27]

اشاره

یٰا بَنِی آدَمَ لاٰ یَفْتِنَنَّکُمُ اَلشَّیْطٰانُ کَمٰا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ اَلْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُمٰا لِبٰاسَهُمٰا لِیُرِیَهُمٰا سَوْآتِهِمٰا إِنَّهُ یَرٰاکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاٰ تَرَوْنَهُمْ إِنّٰا جَعَلْنَا اَلشَّیٰاطِینَ أَوْلِیٰاءَ لِلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ (27)

ای فرزندان آدم! مبادا شیطان فریبتان دهد،آن گونه که پدر و مادرِ(نخستین)شما را از بهشت بیرون کرد،(با وسوسه ی خوردن از آن درخت)لباس را از تن آن دو برکند تا عورت هایشان را بر آنان آشکار سازد.همانا شیطان و گروهش شما را از آنجا که شما آنها را نمی بینید می بینند.ما شیاطین را دوستان و سرپرستان کسانی که ایمان نمی آورند قرار دادیم.

نکته ها:

آیه ی قبل،از لباس به عنوان نعمت یاد کرد،اینجا هشدار می دهد که مواظب باشید شیطان این لباس و نعمت را از شما سلب نکند.

شیطان گرچه اهل ایمان را نیز وسوسه می کند و به لغزش می اندازد،ولی نمی تواند ولایت و سلطه ای کامل بر آنها پیدا نماید، «وَ مٰا کٰانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطٰانٍ» (1)زیرا مؤمن،با توبه و پناه بردن به خدا نجات می یابد.آری،شیطان تنها بر کافران سلطه دارد.

از اینکه ما شیطان را می بینیم گمان نکنیم که او هم ما را نمی بیند،بلکه او در هر مکان که زمینه ی گناه فراهم باشد حاضر است و بدنبال فتنه و فریب می باشد.

پیام ها:

1 از تاریخ و سرنوشت دیگران عبرت بگیریم. «کَمٰا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ» 2 خود را بیمه شده و به دور از انحراف ندانیم،حضرت آدم که مسجود فرشتگان بود،با فریب شیطان از جایگاه خود دور شد. «أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ...»

ص :46


1- 1) .ابراهیم،22.

3 برهنگی و کشف حجاب،عامل خروج از جایگاه قرب الهی است. «أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ» ... «یَنْزِعُ عَنْهُمٰا لِبٰاسَهُمٰا» 4 هر گونه برنامه و تبلیغاتی که به برهنگی بیانجامد،شیطانی است. «لاٰ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطٰانُ» ... «یَنْزِعُ عَنْهُمٰا لِبٰاسَهُمٰا» 5 هدف شیطان،برهنگی زن و مرد در برابر یکدیگر است. «لِیُرِیَهُمٰا سَوْآتِهِمٰا» 6 شیطان تنها نیست،بلکه گروه و ایادی دارد. «إِنَّهُ یَرٰاکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ» چنان که در جای دیگر می خوانیم: «وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ» (1)7 چون شیطان را نمی بینیم،از او غافل نباشیم و همیشه آماده باشیم. «لاٰ یَفْتِنَنَّکُمُ» ... « لاٰ تَرَوْنَهُمْ» زیرا فریبندگی شیطان به خاطر ناپیدایی اوست.

8 برهنگی،نشانه ی عدم ایمان و سلطه ی شیطان است. «یَنْزِعُ عَنْهُمٰا لِبٰاسَهُمٰا» ... «أَوْلِیٰاءَ لِلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ» 9 سلطه ی شیطان،به خاطر اعمال خود انسان است. «أَوْلِیٰاءَ لِلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ» 10 سنّت خداوند آن است که شیطان بر کافران و منکران حاکم شود. «إِنّٰا جَعَلْنَا الشَّیٰاطِینَ أَوْلِیٰاءَ لِلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ» 11 ایمان به خداوند،مانع ولایت و حاکمیّت شیطان بر انسان می شود. «أَوْلِیٰاءَ لِلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 28]

اشاره

وَ إِذٰا فَعَلُوا فٰاحِشَةً قٰالُوا وَجَدْنٰا عَلَیْهٰا آبٰاءَنٰا وَ اَللّٰهُ أَمَرَنٰا بِهٰا قُلْ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَأْمُرُ بِالْفَحْشٰاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَی اَللّٰهِ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ (28)

و هر گاه کار زشتی کنند،(در توجیه آن)گویند:ما پدران خود را بر این کار یافتیم و خداوند ما را به آن دستور داده است.بگو:خداوند هرگز به کارهای زشت فرمان نمی دهد.آیا چیزی را که نمی دانید به خدا نسبت می دهید؟

ص :47


1- 1) .شعراء،95.
نکته ها:

در تفاسیر می خوانیم که این آیه مربوط به برهنگی،مشرکان در حال طواف است که در جاهلیّت مرسوم بوده است.آنان این کار را به تقلید از نیاکان خود انجام می دادند،امّا مدّعی می شدند که خداوند دستور داده اینچنین طواف کنند! زشتکاران از نیاکان خود تقلید می کنند و شرک خود را به خدا نسبت می دهند و می گویند:

«لَوْ شٰاءَ اللّٰهُ مٰا أَشْرَکْنٰا» (1)، «لَوْ شٰاءَ اللّٰهُ مٰا عَبَدْنٰا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ» (2)این خواست خداوند بوده که ما مشرک شده ایم و می پنداشتند چون خدا به آنان مهلت داده،پس یا راضی به فحشا و زشتی های آنان است و یا به آن فرمان داده است.

در این آیه،آنها ابتدا نیاکان خود را مطرح کردند، «وَجَدْنٰا عَلَیْهٰا آبٰاءَنٰا» سپس فرمان خدا را «وَ اللّٰهُ أَمَرَنٰا بِهٰا» ،شاید به این دلیل که کار نیاکان،نزد آنان مهم تر از فرمان خداست.

پیام ها:

1 توجیه گناه،بزرگ تر از خود گناه و نشانه ی سلطه و نفوذ شیطان است. «أَوْلِیٰاءَ لِلَّذِینَ» ... «قٰالُوا وَجَدْنٰا عَلَیْهٰا آبٰاءَنٰا» چه توجیه اجتماعی(نیاکان)و چه توجیه مذهبی(امر خدا به زشتی ها).

2 پایبندی به روش زشت و غلط نیاکان و بدعت در دین،نشانه ولایت شیطان و عدم ایمان است. «إِنّٰا جَعَلْنَا الشَّیٰاطِینَ أَوْلِیٰاءَ لِلَّذِینَ» ... «إِذٰا فَعَلُوا فٰاحِشَةً قٰالُوا وَجَدْنٰا عَلَیْهٰا آبٰاءَنٰا...» 3 فساد و زشتی برخی اعمال،روشن و فطری است. «فٰاحِشَةً» («فاحشه»به گناهی گفته می شود که قباحت و زشتی آن روشن باشد) 4 گاهی انحرافات انسان،به نسل های بعدی منتقل می شود و منحرفان،بار گناه نسل های آینده را نیز به دوش می کشند. «وَجَدْنٰا عَلَیْهٰا آبٰاءَنٰا» 5 روش گذشتگان،همیشه ارزشمند نیست و تقلید نابجا از پیشینیان ممنوع

ص :48


1- 1) .انعام،148.
2- 2) .نحل،35.

است. «قٰالُوا وَجَدْنٰا عَلَیْهٰا آبٰاءَنٰا» 6 خداوند در هیچ زمانی به زشتی فرمان نمی دهد. «وَ اللّٰهُ أَمَرَنٰا» ... «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یَأْمُرُ» (پاسخ فعل ماضی را با فعل مضارع می دهد تا نشانه ی استمرار باشد)

[سوره الأعراف (7): آیه 29]

اشاره

قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ اُدْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ اَلدِّینَ کَمٰا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ (29)

بگو:پرودگارم به عدل و داد فرمان داده و اینکه نزد هر مسجدی(هنگام نماز)روی خویش را به سوی او بدارید و او را بخوانید،در حالی که دین را برای او خالص می سازید.آن گونه که شما را در آغاز آفرید،باز خواهید گشت.

نکته ها:

« بِالْقِسْطِ »،در برابر تبعیض است،یعنی حقّ هر کس را به خودش بدهند،نه دیگری.

در این آیه،مفاهیم متعدّدی مطرح شده است؛تربیت« رَبِّی »،عدالت« بِالْقِسْطِ »،عبادت « أَقِیمُوا »،جماعت« وُجُوهَکُمْ »،وحدت« مَسْجِدٍ »،دعا« وَ ادْعُوهُ »،نیّت و اخلاص« مُخْلِصِینَ لَهُ »،و حشر و قیامت« تَعُودُونَ ».

مرحوم طبرسی،مراد از «وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» را امر به دعا و تضرّع خالصانه پس از نماز می داند.امام صادق علیه السلام فرمود:تسبیح حضرت زهرا علیها السلام در عقب هر نماز،بهتر از هزار رکعت نماز است. (1)

معاد،جسمانی است.آن گونه که ذرّات خاک،از راه غذا در شما جمع شده است، استخوان های پوسیده شما نیز در قیامت جمع می شود. «کَمٰا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ» همان قدرتی که شما را از یک سلّول و اسپرم آفرید،بقایای شما را هم می تواند در قیامت احیا کند.در روایتی نیز می خوانیم که مراد از «کَمٰا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ» ،یعنی بر همان اعتقادی که مرده اید برانگیخته می شوید؛مؤمن بر ایمان و کافر بر کفر.«المؤمن علی ایمانه و الکافر علی کفره» (2)

ص :49


1- 1) .تفسیر اثنی عشری.
2- 2) .تفسیر مجمع البیان.

در حدیث می خوانیم:در قیامت مردم عریان و پابرهنه محشور می گردند، (1)همانند روزی که از مادر متولّد شده اند.

پیام ها:

1 انسان،مأمور به قسط و عدالت است. «أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ» و کردار زشت،خارج از دائره ی قسط است. «لاٰ یَأْمُرُ بِالْفَحْشٰاءِ» ... «أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ» 2 پایبندی خالصانه به دین،زمینه ی گسترش قسط و عدل است. «أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ» 3 جلوگیری از تبعیض،در کنار عبادت مطرح است و عبادت و نماز،همراه قسط ارزش بیشتری دارد. «بِالْقِسْطِ وَ أَقِیمُوا» 4 تربیت صحیح،در نظامِ عادلانه است و قسط،از شئون ربوبیّت الهی است.

«أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ»

5 دین،دربردارنده ی ابعاد اجتماعی،عبادی و اعتقادی انسان است. «أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقِیمُوا» ... «وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» 6 مسجد،پایگاه اخلاص است،نه ریا و شرک. «أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ» ... « مُخْلِصِینَ» 7 یکی از شرایط دعا،خلوص نیّت است. «وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» 8 توجّه و ایمان به معاد،عامل اقامه ی قسط و اخلاص انسان است. «کَمٰا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ» 9 آفرینش نخستین،دلیل امکان معاد است. «کَمٰا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ»

ص :50


1- 1) .تفسیر فرقان.

[سوره الأعراف (7): آیه 30]

اشاره

فَرِیقاً هَدیٰ وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ اَلضَّلاٰلَةُ إِنَّهُمُ اِتَّخَذُوا اَلشَّیٰاطِینَ أَوْلِیٰاءَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ (30)

(خداوند)گروهی را هدایت فرمود،و(لی)گروهی،گمراهی بر آنان سزاوار است،زیرا آنان به جای خداوند،شیطان ها را سرپرست خویش گرفته اند و می پندارند که آنان راه یافته گانند.

پیام ها:

1 هدایت کار خداست، «فَرِیقاً هَدیٰ» ولی گمراهی،به خاطر سوء انتخاب خود ماست. «اتَّخَذُوا الشَّیٰاطِینَ أَوْلِیٰاءَ» 2 تا زمانی که از خدا نبریده ایم،تمام وسوسه ی شیطان با یاد او و توبه قابل جبران است، «مَسَّهُمْ طٰائِفٌ مِنَ الشَّیْطٰانِ تَذَکَّرُوا» (1)ولی بریدن از خدا سبب افتادن در دام شیطان و سلطه ی او می شود که قابل جبران نیست. «حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلاٰلَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیٰاطِینَ أَوْلِیٰاءَ» 3 انسان آزاد است و می تواند ولایت الهی را انتخاب کند یا ولایت شیطان را.

«إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیٰاطِینَ»

4 دیدگاه منحرفان،واقع بینانه نیست،بلکه خیال پردازانه است. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ» 5 انحراف فکری و جهل مرکّب،(گمراه بودن ولی خود را در راه حقّ دیدن،)از بدترین انحرافات است. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ» چنان که در جای دیگر می خوانیم: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمٰالاً. اَلَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً» (2)

ص :51


1- 1) .اعراف،201.
2- 2) .کهف،103 104.

[سوره الأعراف (7): آیه 31]

اشاره

یٰا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ کُلُوا وَ اِشْرَبُوا وَ لاٰ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاٰ یُحِبُّ اَلْمُسْرِفِینَ (31)

ای فرزندان آدم! نزد هر مسجد(به هنگام نماز،لباس و)زینت های خود را برگیرید و بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید،همانا خداوند اسرافکاران را دوست ندارد.

نکته ها:

شاید بتوان گفت:آنچه در قرآن با خطابِ «یٰا بَنِی آدَمَ» بیان می شود،مربوط به تمام انسان ها و همه ی ادیان و از مشترکات آنان است.

قرآن به مال و فرزند، «Bاِزَّیَّنَتْ » گفته است، «الْمٰالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» (1)بنا بر این ممکن است آیه بیانگر این باشد که مال و فرزند خود را هنگام رفتن به مسجد همراه داشته باشید،تا با مال،به حل مشکلات اقتصادی مسلمین بپردازید و با حضور فرزند در مساجد و جماعات،مشکلات تربیتی نسل آینده را حل کنید.

در روایات،امام جماعتِ عادل،آراستگی ظاهر،عطر زدن و لباس زیبا پوشیدن به هنگام نماز،بلند کردن دستان به هنگام رکوع و سجود در نماز،شرکت در نماز عید و نماز جمعه،از جمله مصادیق زینت شمرده شده اند. (2)

امام مجتبی علیه السلام به هنگام نماز و حضور در مسجد،بهترین لباس خود را می پوشید و می فرمود:«ان الله جمیل یحب الجمال فاتجمل لربی»،خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد، و من لباس زیبای خود را برای پروردگارم می پوشم و آن گاه این آیه را تلاوت می فرمودند. (3)

خداوند زیبایی و زینت را دوست دارد و گرنه به آن امر نمی فرمود، «خُذُوا زِینَتَکُمْ» چنان که اسلام،آیین فطری است و انسان نیز فطرتاً از زینت لذّت می برد.

با زینت به مسجد رفتن،احترامی است به بندگان خدا،به عبادت خدا و همچنین سبب

ص :52


1- 1) .کهف،46.
2- 2) .تفاسیر نور الثقلین،منهج الصادقین و اثنی عشری.
3- 3) .تفسیر مجمع البیان.

ایجاد جاذبه و ترغیب عملی دیگران به آمدن در آنجاست.

امام صادق علیه السلام می فرماید:اموال،ودیعه و امانت الهی در دست انسان است و مصرف باید دور از اسراف باشد. (1)

گرچه استفاده از زینت و طعام،امری فطری و طبیعی است،ولی در شرایط خاص مانند وجود نیازمندان و محرومان،باید با آنان همدردی کرد.لذا در تاریخ می خوانیم که نوع لباس امام صادق علیه السلام که مردم در رفاه نسبی به سر می بردند با لباس امام علی علیه السلام که مردم فقیر و ندار بودند،متفاوت بود،چون شرایط اجتماعی هر کدام فرق داشت. (2)

امام صادق علیه السلام فرمود:کسی که رزق یک روز خود را داشته باشد،ولی قانع نباشد و از مردم سؤال و تکدّی کند،از مسرفان است. (3)

اسراف در غذا و پرخوری،منشأ بسیاری از بیماری های جسمی و روحی و مایه ی سنگدلی و محروم شدن از چشیدن مزه ی عبارت است.چنان که پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«المعدة بیت کل داء»معده،کانون هر بیماری است.پزشکی مسیحی پس از شنیدن این آیه و حدیث گفت:

تمام علم طب،در این آیه و این سخن پیامبر شما نهفته است. (4)

امام صادق علیه السلام فرمودند:آنچه باعث از بین رفتن مال و زیان رساندن به بدن باشد،اسراف است.«انما الاسراف فیما أتلف المال و اضر بالبدن» (5)و در روایت دیگری می خوانیم:آن چه در راه خدا مصرف شود هر چند بسیار زیاد باشد،اسراف نیست و آنچه در راه معصیت خدا استفاده شود،هر چند اندک باشد،اسراف است. (6)

پیام ها:

1 مسجد که پایگاه مسلمین است،باید آراسته،زیبا و با جاذبه باشد. «خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ» 2 بهترین و زیباترین لباس،برای بهترین مکان است. «خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ»

ص :53


1- 1) .تفسیر صافی.
2- 2) .تفسیر اثنی عشری.
3- 3) .تفسیر فرقان.
4- 4) .تفسیر مجمع البیان.
5- 5) .کافی،ج 2،ص 499.
6- 6) .تفسیر منهج الصادقین.

3 اسلام،هم به باطن نماز توجّه دارد، «فِی صَلاٰتِهِمْ خٰاشِعُونَ» (1)،هم به ظاهر آن. «زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ» آری،در اسلام،ظاهر و باطن،دنیا و آخرت بهم آمیخته است.

4 زینت،اگر چه در نماز فردی هم ارزش است،اما در اجتماع و مسجد،حساب ویژه ای دارد. «عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ» 5 اوّل نماز،آن گاه غذا. «عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا» اوّل توجّه به روح و معنویّت،آن گاه توجّه به جسم.

6 صرفه جویی،محبوب خداوند است و بهره گیری از زینت و غذا باید دور از اسراف باشد. «وَ لاٰ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاٰ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 32]

اشاره

قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اَللّٰهِ اَلَّتِی أَخْرَجَ لِعِبٰادِهِ وَ اَلطَّیِّبٰاتِ مِنَ اَلرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا خٰالِصَةً یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ کَذٰلِکَ نُفَصِّلُ اَلْآیٰاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (32)

بگو:چه کسی زینت هایی را که خداوند برای بندگانش پدید آورده و (همچنین)رزقهای پاکیزه و دلپسند را بر خود حرام کرده است؟ بگو:این (نعمت ها)در زندگی دنیا برای مؤمنان است،(اگر چه کافران هم بهره مندند،)در حالی که روز قیامت مخصوص(مؤمنان)است.ما این گونه آیات خود را برای گروهی که می دانند به تفصیل بیان می نمائیم.

نکته ها:

این آیه،زینت را برای انسان حلال می شمرد.قرآن،یکی از نعمت های خداوند را،زینت آسمان ها با ستارگان جهت تماشاگران می داند، «زَیَّنّٰاهٰا لِلنّٰاظِرِینَ» (2)امّا باید علاقه به زینت،انسان را به هلاکت نکشد و بهره گیری از آن کنترل شده باشد،لذا قرآن،نشان دادن

ص :54


1- 1) .مؤمنون،2.
2- 2) .حجر،16.

زینت زنان را جز برای شوهرانشان و مَحرم های آنان،حرام می داند. «لاٰ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّٰ لِبُعُولَتِهِنَّ» (1)عثمان بن مظعون،خدمت پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله آمد و از تصمیم خود نسبت به اخته و مقطوع النّسل کردن خود و عزلت و فاصله گرفتن از همسر و خانواده و اجتماع خبر داد.آن حضرت به شدّت او را از این کار منع کرد و فرمود:برای کنترل شهوت،روزه بگیر و به جای ریاضت و رهبانیّتِ مردود به مسجد برو و در انتظار نماز بنشین و به جای بیابان گردی،در جبهه های جنگ و حج و عمره شرکت کن،از همسر و عطریّات استفاده کن و از اموال خود به محرومان بده و از حرام ها دوری و هجرت کن،این راه و روش من است و هر که از این روش اعراض کند و توبه نکند،فرشتگان از ورود او به حوض کوثر منع خواهند کرد. (2)

عاصم بن زیاد نیز تصمیم گرفت شیوه ی زندگی خود را تغییر داده و از حلال ها و لذّت ها کناره گیرد.حضرت علی علیه السلام آن تفکّر را محکوم کرد،و هنگامی که از آن حضرت پرسید:

پس چرا خودتان این همه ساده زندگی می کنید؟ امام در پاسخ فرمود:من رهبر جامعه ما، خداوند بر رهبران لازم کرده که سطح زندگی خود را در سطح افراد ضعیف جامعه نگهدارند و در غم دیگران شریک باشند. (3)

حضرت علی علیه السلام در برخورد با خوارج متحجّر،هنگام اعزام نماینده ی خود ابن عبّاس به سوی آنان،به او دستور می دهد بهترین لباس ها را بپوشد و خود را معطّر و خوشبو ساخته و با اسبی زیبا نزد آنها برود. (4)

بعضی آیه را این گونه تفسیر کرده اند که رزق و زینت دنیا،آمیخته با انواع تلخی هاست، ولی رزق و زینتِ آخرت،بی غصّه و خالص است.

پیام ها:

1 پیامبر،مسئول مبارزه با بدعت ها است. «قُلْ مَنْ حَرَّمَ»

ص :55


1- 1) .نور،31.
2- 2) .تفسیر کبیر فخر رازی.
3- 3) .کافی،ج 1،ص 410.
4- 4) .تفسیر منهج الصادقین.

2 اسلام،با زهد نابجا و ریاضت نامشروع و رهبانیّت،مخالف است.

«قُلْ مَنْ حَرَّمَ»

3 اصل در بهره گیری از زینت ها و طیّبات،مباح بودن است،مگر دلیلی خاص بر حرمت آنها باشد. «مَنْ حَرَّمَ» 4 استفاده ی مناسب از زینت و ترغیب مردم به آن،ارزشمند است. «زِینَةَ اللّٰهِ» زیرا زینت به خدا نسبت داده شده است.

5 راه رسیدن به خدا،ترک امور حلال و طیّب نیست،بلکه استفاده ی بجا و رعایت قسط و عدل است. «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّٰهِ...» 6 اسلام،هماهنگ با فطرت و آیین اعتدال است،به نیازهای طبیعی پاسخ مثبت می دهد،آنچه را مفید است حلال می شمرد و از آنچه ضرر دارد نهی می کند.

«مَنْ حَرَّمَ»

... «أَخْرَجَ لِعِبٰادِهِ» 7 زینت،همچون غذا،مورد نیاز انسان است.(زینت در کنار خوارکی ها مطرح شده است) «زِینَةَ اللّٰهِ» ... «وَ الطَّیِّبٰاتِ مِنَ الرِّزْقِ» 8 هدف اصلی از آفریدن نعمت ها،استفاده و برخورداری مؤمنان است،گرچه کافران نیز بهره می برند. «قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» البتّه در جای دیگر می فرماید: «إِنّٰا جَعَلْنٰا مٰا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَهٰا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (1)هر چه را روی زمین است،زینت آن قرار دادیم تا آنان را بیازماییم که کدام یک بهتر عمل می کنند.

9 در بهره برداری از نعمت های دنیوی،مؤمن و کافر یکسانند،ولی کامیابی قیامت مخصوص مؤمنان است.« لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا خٰالِصَةً یَوْمَ الْقِیٰامَةِ» 10 علم و عالم،جایگاه ویژه ای نزد خدا دارند. «کَذٰلِکَ نُفَصِّلُ الْآیٰاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ»

ص :56


1- 1) .کهف،7.

[سوره الأعراف (7): آیه 33]

اشاره

قُلْ إِنَّمٰا حَرَّمَ رَبِّیَ اَلْفَوٰاحِشَ مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا وَ مٰا بَطَنَ وَ اَلْإِثْمَ وَ اَلْبَغْیَ بِغَیْرِ اَلْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِکُوا بِاللّٰهِ مٰا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطٰاناً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَی اَللّٰهِ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ (33)

(ای پیامبر!)بگو:همانا پروردگارم کارهای زشت و زننده،چه آشکار و چه پنهان،و گناه و ستم و سرکشی به ناحقّ و شریک قرار دادن چیزی برای خدا که او دلیلی بر حقّانیّت آن نازل نکرده،و نسبت دادن آنچه را نمی دانید به خداوند،(همه را)حرام کرده است.

نکته ها:

« اَلْفَوٰاحِشَ »جمع«فاحشة»،یعنی گناهی که زشتی آن بر همه آشکار است، همچون زنا و چون در جاهلیّت انجام پنهانی آن را روا می داشتند،این آیه حرمت آن را نیز تأکید می نماید.

« اَلْإِثْمَ »،گناهی است که سقوط انسان را در پی داشته باشد و« اَلْبَغْیَ »،تجاوز به حقّ دیگران است.این آیه،انواع گناهان اعتقادی و زبانی را در بر دارد.

در روایات،مراد از گناه باطنی،پذیرش ولایت رهبران ستمگر دانسته شده است. (1)

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:کسی که بدون علم و آگاهی حکمی صادر کند،فرشتگان آسمان و زمین او را لعنت می کنند. (2)

زراره از امام صادق علیه السلام پرسید:حجّت خداوند بر بندگانش چیست؟ حضرت فرمودند:«أن یقولوا ما یعلمون و یقفوا عند ما لا یعلمون» (3)تنها آنچه را می دانند بگویند و اگر نمی دانند،سکوت کرده و بازایستند.

پیام ها:

1 تحریم های الهی،در مسیر تربیت و رشد و تکامل انسان است. «حَرَّمَ رَبِّیَ» 2 حلال ها بسیار است،ولی حرام ها اندک و محدود که موارد آن در قرآن و

ص :57


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر نمونه.
3- 3) .تفسیر فرقان.

روایات بیان شده است. «إِنَّمٰا حَرَّمَ» ... «أَنْ تَقُولُوا عَلَی اللّٰهِ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ» 3 گناه،گناه است و قبح ذاتی و عقلی دارد،گرچه مردم نفهمند. «وَ مٰا بَطَنَ» 4 مشرکان،برای اعتقاد خود استدلالی ندارند. «لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطٰاناً» 5 در تبلیغ و نهی از منکر،ابتدا راههای حلال و معروف ارائه شود،سپس نهی از منکرات و اعلام کارهای حرام.(آیه قبل حلال ها را بیان کرد،این آیه محرّمات را). «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّٰهِ» ... «إِنَّمٰا حَرَّمَ رَبِّیَ» 6 برهان و استدلال،نوعی افاضه و لطف الهی است که بر عقل و جان القا می شود. «مٰا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطٰاناً» 7 استناد هر چیز به خداوند باید متّکی بر علم و دلیل باشد. «مٰا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطٰاناً» آری،هر گونه ادّعایی خصوصاً در مورد هستی باید با دلیل و منطق باشد.

[سوره الأعراف (7): آیه 34]

اشاره

وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذٰا جٰاءَ أَجَلُهُمْ لاٰ یَسْتَأْخِرُونَ سٰاعَةً وَ لاٰ یَسْتَقْدِمُونَ (34)

و برای هر امّتی اجل و سرآمدی است.پس هر گاه اجلشان فرا رسید،نه می توانند لحظه ای تأخیر اندازند و نه پیشی گیرند.

نکته ها:

بر اساس این آیه از قرآن،نه تنها افراد،بلکه دولت ها،ملّت ها،امّت ها و تمدّن ها نیز سرآمد و أجلی دارند. أجل چون فرو آید از پیش و پس پس و پیش نگذاردت یک نفس

پیام ها:

1 به دنیا و عناوین آن مغرور نشویم و از حرام ها پرهیز کنیم. «إِنَّمٰا حَرَّمَ رَبِّیَ» ... «لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ» 2 در هستی،هیچ تحوّلی،تصادفی و خارج از تدبیر و نظم دقیق و حساب شده ی

ص :58

الهی نیست.بر امّت ها نیز قوانینی حاکم است. «لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ» 3 فرصت و امکاناتی که در دست ماست،رفتنی است،پس تا حدّ توان، صحیح ترین استفاده را بکنیم. «لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ» 4 ستمگران،مهلت الهی را نشانه ی لطف او بر خود ندانند. «لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ» زیرا زمان آنان هم سر خواهد آمد،چنان که در جای دیگر می خوانیم: «جَعَلْنٰا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً» (1)5 مجاهدان راه خدا،به خاطر سلطه ی طاغوتیان،گرفتار یأس نشوند.تلاش کنند،چون طاغوت ها نیز رفتنی هستند. «لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ» 6 پیوسته گروه هایی به قدرت می رسند،آزمایش می شوند و محو می گردند.

«فَإِذٰا جٰاءَ أَجَلُهُمْ لاٰ یَسْتَأْخِرُونَ سٰاعَةً وَ لاٰ یَسْتَقْدِمُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیات 35 تا 36]

اشاره

یٰا بَنِی آدَمَ إِمّٰا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیٰاتِی فَمَنِ اِتَّقیٰ وَ أَصْلَحَ فَلاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ (35) وَ اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا وَ اِسْتَکْبَرُوا عَنْهٰا أُولٰئِکَ أَصْحٰابُ اَلنّٰارِ هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ (36)

ای فرزندان آدم! هر گاه پیامبرانی از خودتان به سوی شما بیایند که آیات مرا بر شما بازگو کنند(از آنها پیروی کنید)،پس کسانی که تقوا و صلاح پیشه کنند،هیچ ترسی بر آنان نیست و آنان اندوهگین نمی شوند.

و کسانی که آیات ما را تکذیب کنند و از روی استکبار از آن سرپیچی نمایند،آنان همدم آتشند و همیشه در آن خواهند بود.

ص :59


1- 1) .کهف،59.
نکته ها:

«خوف»و ترس،مربوط به امور آینده و در مقابل امنیّت و آسایش است،امّا«حزن»و اندوه،مربوط به گذشته و آنچه از دست رفته می باشد و در مقابل سرور و شادمانی است. (1)

پیام ها:

1 از سنّت های الهی،ارسال رسولان برای بیان وحی الهی است. «یَأْتِیَنَّکُمْ» ... «یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیٰاتِی» 2 از راههای نفوذ و تأثیر سخن،سنخیّت پیام آور با خود مردم است. «مِنْکُمْ» 3 انسان،آزاد و دارای اختیار است و سرنوشتش در گرو گرایش و عمل خود اوست. «فَمَنِ اتَّقیٰ وَ أَصْلَحَ» 4 متّقی،اصلاح گر و دارای فعّالیّت مثبت است،نه گوشه گیر. «اتَّقیٰ وَ أَصْلَحَ» 5 تقوا و خودسازی باید قبل از اصلاح دیگران باشد و اصلاح گران باید خود متّقی باشند. «اتَّقیٰ وَ أَصْلَحَ» 6 مؤمنان و پیروان واقعی انبیا،آنانند که اهل تقوا و اصلاح باشند. «یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ» ... «فَمَنِ اتَّقیٰ وَ أَصْلَحَ» و نفرمود:«فمن آمن بهم» 7 آرامش حقیقی در سایه ی تقوا و اصلاح است. «اتَّقیٰ وَ أَصْلَحَ فَلاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ» 8 پیامد تکذیب،تکبّر و سرپیچی از انبیا،عذاب ابدی و دوزخ است.

«اسْتَکْبَرُوا»

... «أَصْحٰابُ النّٰارِ» ... «فِیهٰا خٰالِدُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 37]

اشاره

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ اِفْتَریٰ عَلَی اَللّٰهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیٰاتِهِ أُولٰئِکَ یَنٰالُهُمْ نَصِیبُهُمْ مِنَ اَلْکِتٰابِ حَتّٰی إِذٰا جٰاءَتْهُمْ رُسُلُنٰا یَتَوَفَّوْنَهُمْ قٰالُوا أَیْنَ مٰا کُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ قٰالُوا ضَلُّوا عَنّٰا وَ شَهِدُوا عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کٰانُوا کٰافِرِینَ (37)

ص :60


1- 1) .التحقیق فی کلمات القرآن.

پس کیست ستمکارتر از کسی که بر خداوند دروغ بندد،یا آیات او را تکذیب کند؟ آنان بهره ی خود را از(دنیا به مقداری که در)کتاب(الهی که برای آنان نوشته شده)خواهند برد،تا آنکه چون فرستادگان ما برای گرفتن جانشان به سراغ آنان آیند،گویند:کجاست آنچه(و آنکه)به جای خداوند می خواندید؟ گویند:همه از دید ما ناپدید و نابود شدند.و آنان علیه خود شهادت می دهند که کافر بوده اند.

نکته ها:

مراد از افترا بر خداوند در آیات قرآن،معمولاً شرک به خداوند است. (1)البتّه حلال کردن و حرام دانستن چیزی بدون دلیل هم بدعت و افترا بر خداست،چنان که تکذیب پیامبران نیز نوعی نسبت دروغ به خدا دادن است.

در قرآن،15 مرتبه افرادی به عنوان ظالم ترین مردم معرّفی شده اند،یعنی کسانی که هم به خود و شخصیّت خود ظلم کرده اند و هم به اجتماع،و ریشه ی همه آنها شرک،کفر و عناد بوده است. (2)

عبارت« نَصِیبُهُمْ مِنَ الْکِتٰابِ »،شامل رزق و روزی،حیات و مرگ،سعادت و شقاوت در دنیا و جزای اعمال و عقوبات در روز قیامت می شود که در لوح محفوظ الهی ثبت شده است. (3)

پیام ها:

1 تکذیب و افترا بر خدا و بدعت گذاری،از بزرگ ترین ستم هاست. «فَمَنْ أَظْلَمُ» 2 هر انسانی دارای نصیب و بهره ای ثبت شده و حتمی در دنیاست. «یَنٰالُهُمْ نَصِیبُهُمْ مِنَ الْکِتٰابِ» 3 فرشتگانی مأمور قبض روح هستند. «رُسُلُنٰا یَتَوَفَّوْنَهُمْ» 4 روح،تمام حقیقت انسان است. «یَتَوَفَّوْنَهُمْ» و نفرمود:«یتوفون انفسهم»

ص :61


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .تفسیر نمونه،ج 5،ص 184.
3- 3) .تفسیر اثنی عشری.

5 انسان،با دیدن نشانه های مرگ،از خواب غفلت بیدار می شود و با مأموران قبض روح گفتگو دارد،ولی چه سود؟ «یَتَوَفَّوْنَهُمْ قٰالُوا» ... «قٰالُوا» 6 اوّلین مرحله ی بازپرسی انسان،از لحظه ی مرگ آغاز می شود. «أَیْنَ مٰا کُنْتُمْ» 7 از اولین سؤالها در قیامت،سؤال از معبود است. «أَیْنَ مٰا کُنْتُمْ تَدْعُونَ» 8 غیر خدا،سرابی بیش نیست و مشرکان هنگام مرگ،به پوچی تمام معبودها اقرار می کنند. «قٰالُوا ضَلُّوا عَنّٰا» 9 اوّلین قاضی در قیامت،و جدان انسان است. «شَهِدُوا عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کٰانُوا کٰافِرِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 38]

اشاره

قٰالَ اُدْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ فِی اَلنّٰارِ کُلَّمٰا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهٰا حَتّٰی إِذَا اِدّٰارَکُوا فِیهٰا جَمِیعاً قٰالَتْ أُخْرٰاهُمْ لِأُولاٰهُمْ رَبَّنٰا هٰؤُلاٰءِ أَضَلُّونٰا فَآتِهِمْ عَذٰاباً ضِعْفاً مِنَ اَلنّٰارِ قٰالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لٰکِنْ لاٰ تَعْلَمُونَ (38)

(خداوند،پس از اعترافشان به کفر در لحظه ی مرگ)می فرماید:شما نیز در میان گروه هایی از جنّ و انس،که پیش از شما بوده اند،به دوزخ داخل شوید.هر گاه گروهی وارد(جهنّم)شود،گروه هم کیش خود را لعن و نفرین کند،تا آنکه همه یک جا در دوزخ بهم رسند.آن گاه گروه متأخّر درباره ی گروه قبلی گوید:خدایا! اینان بودند که ما را گمراه کردند،پس عذابی دو چندان از آتش دوزخ برایشان بیاور(کیفری برای گمراهی خودشان و کیفری برای گمراه ساختن ما.خداوند)می فرماید:برای هر کدام،(عذابی)دو برابر است،ولی نمی دانید.

نکته ها:

از صحنه های تکان دهنده ی قیامت،گفتگوی دوزخیان با یکدیگر،به ویژه با سران و

ص :62

بزرگانی است که سبب جهنّمی شدن آنان شده اند.به همین جهت آنجا دوستان بی تقوا نیز با هم دشمن می شوند. «الْأَخِلاّٰءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِینَ» (1)،گاهی هم تقاضا می کنند که عاملان گمراهی خود را ببینند و پایمالشان کنند. «أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلاّٰنٰا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ نَجْعَلْهُمٰا تَحْتَ أَقْدٰامِنٰا» (2)و گاهی اطاعت از بزرگان را عامل سقوط خویش می دانند. «أَطَعْنٰا سٰادَتَنٰا وَ کُبَرٰاءَنٰا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلاَ» (3)امّا انسان دارای اختیار و آزادی عمل است و نمی تواند انحراف و خطای خود را تنها به گردن دیگران اندازد.

امام صادق علیه السلام فرمودند:مراد از رهبران «هٰؤُلاٰءِ أَضَلُّونٰا» ،رهبران فاسد و ائمّه ی ظلم و جور می باشد. (4)

در قیامت رهبران جور و پیروان آنها،هر کدام دو برابر عذاب می شوند،زیرا قرآن در پاسخ تقاضای منحرفان برای عذاب دو برابر رهبران خود می فرماید:هم رهبران دو برابر کیفر دارند و هم پیروان آنها، «لِکُلٍّ ضِعْفٌ» رهبران،چون هم خود منحرف شدند و هم دیگران را منحرف کردند،و امّا پیروان آنها نیز برای انحراف خود و برای اینکه با پیروی و حمایت خود به رهبران باطل رونق دادند.

پیام ها:

1 در بهشت،کینه و دشمنی نیست،سراسر صلح و صفاست ولی در جهنّم،افراد یکدیگر را لعن و نفرین می کنند. «لَعَنَتْ أُخْتَهٰا» چنان که در آیه 25 سوره ی عنکبوت می خوانیم: «یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً» 2 جنّ نیز مانند انسان،تکلیف دارد و گنهکاران هر دو سرنوشتی مشابه دارند و در یک دوزخ قرار می گیرند. «الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِی النّٰارِ» ... «لَعَنَتْ أُخْتَهٰا» 3 کفّار،یکباره وارد دوزخ نمی شوند،بلکه به ترتیب و نوبت. «کُلَّمٰا دَخَلَتْ» 4 ولایت ها،محبّت ها و حمایت های غیر الهی،در قیامت به کینه و نفرین و

ص :63


1- 1) .زخرف،67.
2- 2) .فصّلت،29.
3- 3) .احزاب،67.
4- 4) .تفسیر نور الثقلین.

دشمنی تبدیل می شود. «لَعَنَتْ أُخْتَهٰا» 5 در قیامت،همه می کوشند گناه خود را به گردن دیگری اندازند یا برای خود شریک جرم پیدا کنند. «هٰؤُلاٰءِ أَضَلُّونٰا» 6 گاهی انسان کیفرهایی می بیند که خود آگاه نیست. «وَ لٰکِنْ لاٰ تَعْلَمُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیات 39 تا 40]

اشاره

وَ قٰالَتْ أُولاٰهُمْ لِأُخْرٰاهُمْ فَمٰا کٰانَ لَکُمْ عَلَیْنٰا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا اَلْعَذٰابَ بِمٰا کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ (39) إِنَّ اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا وَ اِسْتَکْبَرُوا عَنْهٰا لاٰ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوٰابُ اَلسَّمٰاءِ وَ لاٰ یَدْخُلُونَ اَلْجَنَّةَ حَتّٰی یَلِجَ اَلْجَمَلُ فِی سَمِّ اَلْخِیٰاطِ وَ کَذٰلِکَ نَجْزِی اَلْمُجْرِمِینَ (40)

و گروه پیشگام(در عذاب)،به پیروان می گویند:شما هیچ برتری بر ما ندارید،پس عذاب را به خاطر آنچه کسب می کردید بچشید.

همانا کسانی که آیات ما را دروغ شمردند و مستکبرانه از آن اعراض کردند،درهای(رحمت)آسمان به روی آنان باز نمی شود و به بهشت وارد نمی شوند،تا آنکه شتر از سوراخ سوزن بگذرد(یعنی نشدنی است)، و این گونه مجرمان را کیفر می دهیم.

نکته ها:

امام صادق علیه السلام فرمودند:اعمال و ارواح مؤمنان به سوی آسمان برده می شود و درهای آسمان به روی آنان گشوده می شود،امّا ارواح و اعمال کافران را که به آسمان بالا می برند ناگهان ندا داده می شود که«اهبطوا الی السجین»آن را به سوی دوزخ پائین ببرید. (1)

« اَلْجَمَلُ »،یا به معنای شتر است،یا طناب ضخیمی که با آن کشتی را در ساحل مهار می کنند.

ص :64


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

امّا در اینجا چون مقصود بیان محال بودن ورود کفّار به بهشت است،معنای شتر و عبور شتر از سوراخ سوزن،مناسب تر است.در تفسیر نمونه می خوانیم:کلمه ی«جَمَل»بیشتر در معنای شتر استعمال شده است و با توجّه به روایات،این معنا تناسب بیشتری دارد.

در انجیل لوقا نیز آمده است:ورود شتر به سوراخ سوزن،آسان تر از ورود سرمایه داران و دولت مردان به ملکوت اعلی است. (1)

شاید بتوان از ظاهر آیه 40 استفاده کرد که بهشت در آسمان هاست و برای ورود به بهشت باید از درهای آسمانی گذشت. (2)

حضرت علی علیه السلام فرمود:درهای آسمان در پنج موقع باز است:هنگام نبرد مجاهدان اسلام،زمان نزول باران،هنگام تلاوت قرآن،موقع فجر و وقت ندای اذان. (3)

بر خلاف آنکه درهای رحمت آسمان و زمین به روی مؤمنان با تقوا باز می شود، «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُریٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ بَرَکٰاتٍ مِنَ السَّمٰاءِ وَ الْأَرْضِ» (4)،درهای آسمانی به روی کافران معاند و تکذیب گر بسته شده و گشوده نمی شود. «لاٰ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوٰابُ السَّمٰاءِ...»

پیام ها:

1 در قیامت رهبران گمراه،پیروان خویش را شریک خود در عذاب می دانند.

«قٰالَتْ أُولاٰهُمْ لِأُخْرٰاهُمْ...»

2 پیروان شرک برای رهایی از عذاب مضاعف،هیچ مزیّتی بر سران خویش ندارند. «فَمٰا کٰانَ لَکُمْ عَلَیْنٰا مِنْ فَضْلٍ» 3 سرنوشت انسان حتّی در باور دوزخیان،در گرو عملکرد خود اوست. «فَذُوقُوا الْعَذٰابَ بِمٰا کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ» 4 اعمال و رفتار انسان،در نزول رحمت الهی و عدم نزول آن مؤثّر است. «کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْهٰا لاٰ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوٰابُ...»

ص :65


1- 1) .انجیل لوقا،باب 18،آیه 24.
2- 2) .تفاسیر المیزان و کبیر.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.
4- 4) .اعراف،96.

5 تکذیب آیات الهی و نپذیرفتن معارف دین،سبب مسدود شدن تمام درهای رحمت و ورود به بهشت است. «لاٰ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوٰابُ» ... «وَ لاٰ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ» 6 سنّت الهی،محروم کردن مجرمان از رحمت خویش در قیامت است. «لاٰ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوٰابُ» ... «وَ کَذٰلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 41]

اشاره

لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهٰادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَوٰاشٍ وَ کَذٰلِکَ نَجْزِی اَلظّٰالِمِینَ (41)

برای مجرمان،از جهنّم بسترهایی است و از بالای سرشان پوشش هایی (از آتش)،و اینگونه ستمگران را کیفر می دهیم.

نکته ها:

« مِهٰادٌ »از«مهد»،به معنای بستر است.تعبیر به «مِهٰادٌ برای دوزخیان،نوعی تمسخر و استهزای آنان است،یعنی آرامگاه شان دوزخ است. (1)« غَوٰاشٍ »جمع«غاشیة»،به معنای پوشش است و به خیمه نیز گفته می شود.

خداوند از گروه عنود و اعراض کننده،در آیه ی 37 این سوره به عنوان کافر،در آیه 40 به عنوان مجرم و در اینجا به عنوان ظالم یاد کرده است،زیرا آنکه آیات الهی را تکذیب کند، شایسته همه ی این القاب است.چنان که در آیه 254 سوره ی بقره می خوانیم: «وَ الْکٰافِرُونَ هُمُ الظّٰالِمُونَ» پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله پس از تلاوت این آیه فرمودند:جهنّم دارای طبقاتی از بالا و پائین است که معلوم نیست طبقات بالا بیشتر است یا طبقات پائین و کافران در میان طبقات قرار داشته و همواره در فشار می باشند.همچنین حضرت فرمودند:زیرانداز و روانداز کافران در قبر،آتش جهنّم است. (2)

ص :66


1- 1) .تفسیر فی ظلال القرآن.
2- 2) .تفسیر نمونه.
پیام ها:

1 دوزخ،سراسر وجود کفّار را از همه ی جوانب فرامی گیرد. «لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهٰادٌ وَ...» ، «غَوٰاشٍ» چنان که در آیات دیگر نیز می خوانیم: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکٰافِرِینَ» (1)، «لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النّٰارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ» (2)و «یَوْمَ یَغْشٰاهُمُ اَلْعَذٰابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ» (3)

[سوره الأعراف (7): آیه 42]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ لاٰ نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا أُولٰئِکَ أَصْحٰابُ اَلْجَنَّةِ هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ (42)

و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند،(هر اندازه عمل کرده اند می پذیریم،زیرا)هیچ کس را جز به مقدار توانش تکلیف نمی کنیم.

آنان همدم بهشتند،همانان در آن جاودانند.

پیام ها:

1 بهشت جاودان،پاداش پیوند ایمان و اعمال صالح است. «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» ... «أُولٰئِکَ أَصْحٰابُ الْجَنَّةِ» 2 گرچه مطلوب،انجام همه ی کارهای شایسته است، «وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» امّا در عمل،هر کس به اندازه ی توانش مسئول است. «لاٰ نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا» 3 در اسلام،تکلیف،طاقت فرسا نیست. «وُسْعَهٰا» چنان که در جای دیگر می خوانیم: «وَ مٰا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» (4)و «یُرِیدُ اللّٰهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لاٰ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ» (5)

ص :67


1- 1) .عنکبوت،54.
2- 2) .زمر،16.
3- 3) .عنکبوت،55.
4- 4) .حج،77.
5- 5) .بقره،185.

[سوره الأعراف (7): آیه 43]

اشاره

وَ نَزَعْنٰا مٰا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ اَلْأَنْهٰارُ وَ قٰالُوا اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی هَدٰانٰا لِهٰذٰا وَ مٰا کُنّٰا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لاٰ أَنْ هَدٰانَا اَللّٰهُ لَقَدْ جٰاءَتْ رُسُلُ رَبِّنٰا بِالْحَقِّ وَ نُودُوا أَنْ تِلْکُمُ اَلْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهٰا بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (43)

و هر گونه کینه ای را که در سینه های آنان بود برکنده و زدودیم(تا در صفا و صمیمیّت با هم زندگی کنند)،از زیر(قصرهای)شان نهرها جاری است و می گویند:خدا را شکر که ما را به این(راه)هدایت کرد و اگر خداوند هدایتمان نمی کرد،ما(به خودی خود)هدایت نمی شدیم.بی شک فرستادگان پروردگارمان به راستی و درستی به سراغ ما آمدند و به آنان(هدایت یافتگان)خطاب می شود:

این همان بهشتی است که به خاطر عملکردتان وارث آن شده اید.

نکته ها:

« غِلٍّ »،به معنای نفوذ مخفیانه است،به کینه و حسدی که مرموزانه در جان انسان نفوذ می کند نیز غِل گویند.

در آیات قبل خواندیم که دوزخیان همدیگر را لعن و نفرین می کنند،اینجا می فرماید:

بهشتیان هیچ کینه ای از یکدیگر در دل ندارند و میان همه ی آنها صلح،صفا و محبّت است و با اینکه در بهشت تفاوت درجات هست،امّا هیچ یک نسبت به دیگری کینه و کدورت و حسدی نمی ورزد.

نهرهای بهشتی پر آب است،زیرا خداوند به جای جریان آب فرمود:نهرها جاری است و پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:نهرهای بهشتی از زیر مسکن بهشتیان جاری است. (1)

طبق احادیث،هر مؤمن و کافری در بهشت و دوزخ مکانی دارد،ولی مؤمن،جایگاه بهشتی کافر را به ارث می برد و کافر جایگاه دوزخی مؤمن را. (2)

ص :68


1- 1) .بحار،ج 8،ص 160.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

از این حدیث استفاده می شود که درهای سعادت و شقاوت به روی همه باز است و هیچ کس از ابتدا برای بهشت یا دوزخ خلق نشده است،بلکه انتخاب و عمل او مسیر و سرنوشتش را معیّن می کند. (1)

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در غدیر خم به مردم فرمودند:«معاشر الناس سلموا علی علی بإمرة المؤمنین»ای مردم! به علیّ به عنوان امیر المؤمنین سلام کنید و بگویید: «الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِی هَدٰانٰا لِهٰذٰا»... ». (2)

امام هادی علیه السلام فرمود:در روز قیامت،پیامبر و حضرت علی و تمام ائمّه علیهم السلام در برابر مردم قرار می گیرند و در این هنگام شیعیان می گویند:« اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِی هَدٰانٰا لِهٰذٰا»... ». (3)

پیام ها:

1 کینه زدایی و ایجاد صمیمیّت،به آسانی و بی زحمت نیست. «نَزَعْنٰا» («نزع»،به معنای کندن با زحمت و تلاش است) 2 زندگی که در آن کینه نباشد،زندگی بهشتی است. «مِنْ غِلٍّ» 3 در بهشت،صفای باطن و ظاهر یک جا جمع است. «نَزَعْنٰا مٰا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهٰارُ» 4 اهل بهشت،به ذکر و ستایش خدا مشغولند. «قٰالُوا الْحَمْدُ لِلّٰهِ» 5 بهشتیان،از لطف خدا شاکرند و از هدایت شدنشان مغرور نیستند. «الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِی هَدٰانٰا» 6 بهشتیان به اعمال و کارهای خود متّکی نیستند. «هَدٰانَا اللّٰهُ» 7 عقل و علم و تلاش به تنهایی کافی نیست،عنایت و امداد الهی نیز برای هدایت لازم است. «لَوْ لاٰ أَنْ هَدٰانَا اللّٰهُ» 8 انبیا،وسیله ی هدایتند و هدایتشان همراه با حقّ است.خودشان،حرفشان،

ص :69


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .تفسیر اثنی عشری؛کافی،ج 1،ص 418.

عملشان،شیوه ها و وعده هایشان همه حقّ است. «لَقَدْ جٰاءَتْ رُسُلُ رَبِّنٰا بِالْحَقِّ» 9 بهشت در برابر عمل است،نه امید و آرزو. «أُورِثْتُمُوهٰا بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» حضرت علی علیه السلام می فرماید:از کسانی مباش که آخرت را بدون عمل آرزو می کنند.

«لا تکن ممن یرجوا الآخرة بغیر العمل» (1)

[سوره الأعراف (7): آیه 44]

اشاره

وَ نٰادیٰ أَصْحٰابُ اَلْجَنَّةِ أَصْحٰابَ اَلنّٰارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنٰا مٰا وَعَدَنٰا رَبُّنٰا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ مٰا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا قٰالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اَللّٰهِ عَلَی اَلظّٰالِمِینَ (44)

و اهل بهشت،دوزخیان را صدا زنند که ما آنچه را پروردگارمان وعده داده بود، حقّ و راست یافتیم(و به آن رسیدیم)،آیا شما وعده های پروردگارتان را حقّ یافتید؟(ما در لذّت و نعمتیم،آیا شما هم در رنج و عذابید؟)گویند:آری.پس منادی میان آنان اعلام کند که لعنت خدا بر ستمکاران باد.

نکته ها:

در اینکه مؤذّنِ قیامت چه کسی می باشد اقوالی بیان شده است،از جمله:خداوند،اسرافیل، جبرئیل،مأموران جهنّم و مأموران بهشت،امّا در روایات شیعه (2)و برخی احادیث اهل سنّت(مانند روایات حاکم حَسکانی)می خوانیم که آن مؤذّن،حضرت علی علیه السلام است، همان گونه که سوره برائت را که شامل اعلام برائت از مشرکین در دنیا بود در مکّه خواند، قرائت قطعنامه های برائت و لعنت الهی نسبت به مشرکان،در آخرت نیز از زبان علی علیه السلام خواهد بود. (3)هم چنان که به بهشتیان نیز آن حضرت سلام خواهند داد. (4)

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله پس از جنگ بدر،خطاب به کشته مشرکان فرمود:« أَنْ قَدْ وَجَدْنٰا مٰا وَعَدَنٰا رَبُّنٰا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ مٰا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا »،اصحاب سؤال کردند:چگونه با اجسادی که مرده اند تکلّم

ص :70


1- 1) .نهج البلاغه،حکمت 135.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .تفسیر نمونه.
4- 4) .تفسیر اثنی عشری.

می کنید؟ حضرت فرمودند:به خدا سوگند! همه ی آنان کلام مرا بهتر از شما شنیدند.

چنان که حضرت علی علیه السلام نیز کشته های خوارج را با همین آیه مورد خطاب قرار دادند. (1)

پیام ها:

1 در قیامت،بهشتیان و دوزخیان با یکدیگر گفتگو دارند. «نٰادیٰ...» بهشت و جهنّم به گونه ای است که بهشتیان پس از استقرار،می توانند از دوزخیان خبر بگیرند.

2 در قیامت مؤمنان و کافران،وعده های الهی را حقّ و عملی می یابند. «قَدْ وَجَدْنٰا مٰا وَعَدَنٰا رَبُّنٰا حَقًّا» 3 خداوند توسط اهل بهشت،از دوزخیان اعتراف می گیرد،تا شرمندگی و فشار بیشتری بر آنان وارد شود. (2)«قٰالُوا نَعَمْ» 4 دادگاه قیامت،با شعار،مرگ بر ستمگران پایان می یابد. «لَعْنَةُ اللّٰهِ عَلَی الظّٰالِمِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 45]

اشاره

اَلَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ یَبْغُونَهٰا عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ کٰافِرُونَ (45)

(ستمگران)آنان اند که(مردم را)از راه خدا باز می دارند و(با القای شبهات) می خواهند آن را کج و منحرف نشان دهند و همانان به آخرت،کافرند.

نکته ها:

راه خدا،راه توحید،تسلیم،ایمان،هجرت و جهاد است.ستمگران،با ایجاد شبهه و وسوسه، با تبلیغ و تضعیف،با ایجاد بدعت ها و خرافات و نیز مقابله با رهبران حقّ و یأس آفرینی ها و کارشکنی های دیگر،می خواهند راه خدا را ببندند یا در آن تغییر و انحراف به وجود آورند.

پیام ها:

1 هر گونه جلوگیری از راه خدا و ایجاد انحراف در آن،ظلم است، «لَعْنَةُ اللّٰهِ عَلَی

ص :71


1- 1) .تفسیر اثنی عشری.
2- 2) .تفسیر المیزان.

اَلظّٰالِمِینَ اَلَّذِینَ یَصُدُّونَ...»

و ظلم فرهنگی از بزرگ ترین ظلم هاست. «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَریٰ عَلَی اللّٰهِ» 2 دشمن اگر بتواند،آشکارا می جنگد و به کلی راه حقّ را می بندد، «یَصُدُّونَ» و با طرح های مختلف راه حقّ را کج جلوه می دهد و در مسیر آن،انحراف ایجاد می کند. «یَبْغُونَهٰا عِوَجاً» 3 ستمگران،منع کنندگان از راه حقّ،مخرّبان دین و منکران قیامت،همه اهل جهنّم می باشند.(این آیه و آیه قبل)

[سوره الأعراف (7): آیه 46]

اشاره

وَ بَیْنَهُمٰا حِجٰابٌ وَ عَلَی اَلْأَعْرٰافِ رِجٰالٌ یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسِیمٰاهُمْ وَ نٰادَوْا أَصْحٰابَ اَلْجَنَّةِ أَنْ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوهٰا وَ هُمْ یَطْمَعُونَ (46)

و میان آن دو(بهشتیان و دوزخیان)حجابی است و بر اعراف،(بلندی میان دوزخ و بهشت)مردانی هستند(از اولیای خدا)که همه(اهل بهشت و جهنّم)را از سیمایشان می شناسند و بهشتیان را که هنوز به بهشت وارد نشده اند،ولی امیدوارند،ندا می دهند که سلام بر شما باد.

نکته ها:

مراد از«حجاب»در این آیه،شاید همان دیواری باشد که در آیه 13 سوره ی حدید می خوانیم که میان بهشتیان و دوزخیان دیواری زده می شود که سمت بیرونی آن،عذاب و قسمت درونی اش رحمت است. «فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بٰابٌ بٰاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظٰاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذٰابُ» (1)« اَلْأَعْرٰافِ »جمع«عرف»،به معنای مکان بلند است.این سوره نیز به خاطر همین آیه اعراف نامیده شده است و در قرآن تنها در همین مورد از اعراف و اهل آن سخن به میان آمده است.

ص :72


1- 1) .تفسیر المیزان.

در روایات و تفاسیر،نظرات مختلفی درباره ی اهل اعراف به چشم می خورد.برخی آنان را اولیای خدا دانسته اند که بر بلندی میان بهشت و جهنّم قرار می گیرند و از سیمای مردم، همه ی آنها را می شناسند،بهشتیان را سلام و تبریک می گویند و از سرنوشت دوزخیان نگرانند.امّا برخی آنان را افراد ضعیفی معرّفی می کنند که گناهان و عباداتی دارند و منتظر لطف خدایند(آن گونه که از آیه 106 سوره ی توبه استفاده می شود).

شاید بتوان گفت که صاحب و محور اصلی اعراف،اولیای خدایند و افراد ضعیف،در حاشیه قرار دارند.نیکوکاران به بهشت می روند و مجرمین به دوزخ،افراد متوسّط و ضعیف در اعراف گرفتار و منتظر سرنوشت می مانند،ولی اولیای خدا که بر اعراف قرار دارند،به کمک آنان برخاسته و شفاعت می کنند.این بیان از جمع نظریات مفسّران و روایات استفاده می شود.

در روایات می خوانیم که اصحاب اعراف شهدایی هستند که نواقصی در پرونده آنان است، (1)یا افرادی هستند که خوبی ها و بدی های آنان یکسان است،اگر خداوند آنان را به دوزخ ببرد به خاطر گناهانشان است و اگر به بهشت ببرد از رحمت اوست. (2)

پیام ها:

1 رفتار و خصلت های دنیوی،سیمای انسان را به گونه ای می کند که در قیامت دیگران با نگاه او را می شناسند. «یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسِیمٰاهُمْ» البتّه شناسایی به این شکل،در دنیا نیز ممکن است،چنان که خداوند در مورد منافقان به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله می فرماید: «وَ لَوْ نَشٰاءُ لَأَرَیْنٰاکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیمٰاهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ» (3)2 برای ورود به بهشت و بهشتی شدن،لطف و عنایت الهی لازم است. «أَصْحٰابَ الْجَنَّةِ» ... «هُمْ یَطْمَعُونَ»

ص :73


1- 1) .تفسیر درّ المنثور.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین؛کافی،ج 2،ص 381.
3- 3) .محمّد،30.

[سوره الأعراف (7): آیه 47]

اشاره

وَ إِذٰا صُرِفَتْ أَبْصٰارُهُمْ تِلْقٰاءَ أَصْحٰابِ اَلنّٰارِ قٰالُوا رَبَّنٰا لاٰ تَجْعَلْنٰا مَعَ اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِینَ (47)

و هر گاه چشمان آنان(اهل اعراف که هنوز به بهشت نرفته اند)ناخواسته به سوی دوزخیان گردانده شود گویند:پروردگارا! ما را همراه ظالمان قرار مده.

نکته ها:

اعرافیان به اهل بهشت نگاه می کنند و آنان را می شناسند و سلام می کنند،امّا به اهل دوزخ نگاه نمی کنند،بلکه چشمشان ناخواسته به آنان می افتد. «صُرِفَتْ أَبْصٰارُهُمْ» اصحاب اعراف،در دعایشان نمی گویند ما را اهل آتش قرار مده،بلکه می گویند:ما را همنشین ظالمان مگردان.گویا مجالست با ستمگر،بدتر از آتش دوزخ است. (1)

[سوره الأعراف (7): آیه 48]

اشاره

وَ نٰادیٰ أَصْحٰابُ اَلْأَعْرٰافِ رِجٰالاً یَعْرِفُونَهُمْ بِسِیمٰاهُمْ قٰالُوا مٰا أَغْنیٰ عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَ مٰا کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ (48)

و اصحاب اعراف،(اولیای خدا که میان بهشت و جهنّم بر جایگاه بلندی مستقرّند)مردانی(از اهل دوزخ)را که به سیمایشان می شناسند،ندا می دهند و می گویند:جمعیّت و جمع آوری شما(از مال،مقام،همسر و فرزند)و آنچه همواره بدان تکبّر می کردید،به حال شما سودی نداشت.

نکته ها:

سلمان فارسی می گوید:بیش از ده مرتبه از رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله شنیدم که فرمود:«یا علی انک و الاوصیاء من بعدک اعراف بین الجنة و النار»، (2)یا علی! تو و امامان پس از تو،اصحاب اعراف میان بهشت و جهنّم هستید و هر کس به شما معرفت داشته وارد بهشت می شود و هر کس منکر ولایت شما باشد،وارد جهنّم می شود. (3)

ص :74


1- 1) .تفسیر روح المعانی.
2- 2) .بحار،ج 8،ص 337.
3- 3) .تفسیر اثنی عشری.
پیام ها:

1 در قیامت علاوه بر عذاب الهی،سرزنش هایی هم از انسان ها نصیب دوزخیان می شود. «قٰالُوا مٰا أَغْنیٰ عَنْکُمْ...» 2 مال،قدرت،دوستان و طرفداران،عامل نجات نیستند. «مٰا أَغْنیٰ عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ» خود انسان نیز در قیامت به این حقیقت اعتراف می کند. «مٰا أَغْنیٰ عَنِّی مٰالِیَهْ» (1)

[سوره الأعراف (7): آیه 49]

اشاره

أَ هٰؤُلاٰءِ اَلَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ لاٰ یَنٰالُهُمُ اَللّٰهُ بِرَحْمَةٍ اُدْخُلُوا اَلْجَنَّةَ لاٰ خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لاٰ أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (49)

(به مستکبران خطاب می شود:)آیا اینان(بهشتیان)،همان کسانند که (شما در دنیا)سوگند یاد کردید رحمت الهی شامل حالشان نمی شود؟ (اکنون ببینید که به آنان گفته می شود:)وارد بهشت شوید،بی آنکه خوفی بر شما باشد یا اندوهگین شوید.

نکته ها:

در دنیا کافران مغرور،مؤمنان را تحقیر می کنند و می گویند که رحمت خدا شامل اینان نمی شود.غافل از آنکه ایمان و اعمال صالح،آنان را مشمول رحمت الهی قرار می دهد و خطابِ «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ» را دریافت می کنند.

دریافت رحمت الهی،ایمان و عمل صالح لازم دارد،نه مال و مقام.علاوه بر آنکه رحمت خدا به دست مستکبران نیست تا میان هر کس که بخواهند تقسیم کنند. «أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ» (2)

پیام ها:

1 فقر و گمنامی مؤمنان در دنیا،نشانه ی محرومیّت آنان در قیامت نیست.

«أَ هٰؤُلاٰءِ الَّذِینَ...»

ص :75


1- 1) .حاقّه،28.
2- 2) .زخرف،32.

2 نسبت به اینکه چه کسانی شایسته ی دریافت رحمت الهی هستند یا نیستند، زود قضاوت نکنیم. «أَقْسَمْتُمْ لاٰ یَنٰالُهُمُ اللّٰهُ بِرَحْمَةٍ» 3 در بهشت،حزن و اندوه راهی ندارد. «وَ لاٰ أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 50]

اشاره

وَ نٰادیٰ أَصْحٰابُ اَلنّٰارِ أَصْحٰابَ اَلْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنٰا مِنَ اَلْمٰاءِ أَوْ مِمّٰا رَزَقَکُمُ اَللّٰهُ قٰالُوا إِنَّ اَللّٰهَ حَرَّمَهُمٰا عَلَی اَلْکٰافِرِینَ (50)

و دوزخیان اهل بهشت را ندا دهند و گویند:کمی از آب یا از آنچه خداوند روزی شما کرده است بر ما فرو ریزید!(بهشتیان)گویند:خداوند این آب و نعمت ها را بر کافران حرام کرده است.

نکته ها:

یکی از نام های قیامت، «یَوْمَ التَّنٰادِ» (1)است.یعنی روزی که نداها بلند و استمداد و فریاد در کار است و بهشتیان و دوزخیان همدیگر را صدا می زنند.

پیام ها:

1 بهشتیان و دوزخیان با یکدیگر گفتگو دارند و صدای یکدیگر را می شنوند.

«وَ نٰادیٰ...»

2 اوّلین درخواستِ دوزخیان،آب است. «مِنَ الْمٰاءِ...» 3 آنان که در دنیا توشه ای برای آخرت برندارند،در قیامت دست گدایی و نیازشان پیش همه دراز است. «أَفِیضُوا عَلَیْنٰا مِنَ الْمٰاءِ...» 4 ناله مجرمان در قیامت،بی فایده است. «إِنَّ اللّٰهَ حَرَّمَهُمٰا» 5 نعمت های آخرت،مخصوص مؤمنان است. «حَرَّمَهُمٰا عَلَی الْکٰافِرِینَ» 6 خداوند و بهشتیان بخیل نیستند،ولی کیفر کافرانی که در دنیا مؤمنان فقیر را اذیّت می کردند،تحریم نعمت ها در قیامت است. «حَرَّمَهُمٰا عَلَی الْکٰافِرِینَ»

ص :76


1- 1) .غافر،32.

[سوره الأعراف (7): آیه 51]

اشاره

اَلَّذِینَ اِتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ اَلْحَیٰاةُ اَلدُّنْیٰا فَالْیَوْمَ نَنْسٰاهُمْ کَمٰا نَسُوا لِقٰاءَ یَوْمِهِمْ هٰذٰا وَ مٰا کٰانُوا بِآیٰاتِنٰا یَجْحَدُونَ (51)

کسانی که(در دنیا)دین خویش را به بازی و سرگرمی گرفتند و زندگی دنیوی مغرورشان ساخت،پس همان گونه که آنان دیدار این روزشان را فراموش کرده و آیات ما را انکار می کردند،(ما نیز)امروز آنان را به فراموشی می سپاریم.

نکته ها:

« لَهْواً »،به معنای غفلت انسان از کارهای اساسی است و« لَعِباً »آن است که انسان هدفی خیالی و غیر واقعی داشته باشد. (1)

امام رضا علیه السلام فرمود:« نَنْسٰاهُمْ »یعنی آنان را ترک می کنیم،چون آنان قیامت و آمادگی برای آن روز را رها کرده بودند،ما نیز در آن روز آنان را به حال خود رها می کنیم. (2)

پیام ها:

1 مسخره کردن دین،مغرور شدن به دنیا،فراموشی آخرت و انکار آیات الهی، همه از نشانه های کافران است. «الْکٰافِرِینَ اَلَّذِینَ اتَّخَذُوا» 2 کفّار،احکام دین را که جدّی است به بازی می گیرند. «دِینَهُمْ لَهْواً» و در عوض دنیا که بازیچه ای بیش نیست را جدّی گرفتند.

3 تحقیر دین،ذلّت آخرت را به همراه دارد.کسانی که دین را به بازی می گیرند، در قیامت التماس می کنند. «أَفِیضُوا عَلَیْنٰا» ، «دِینَهُمْ لَهْواً» 4 زندگی دنیوی فریبنده است. «غَرَّتْهُمُ الْحَیٰاةُ الدُّنْیٰا» 5 فریفتگی به دنیا،زمینه ی بازی گرفتن دین است. «لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ...» 6 کیفر الهی با اعمال ما تناسب دارد. «نَنْسٰاهُمْ کَمٰا نَسُوا»

ص :77


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین

7 انکار مستمرّ آیات الهی،موجب محرومیّت از بهشت و مواهب آن است. «مٰا کٰانُوا بِآیٰاتِنٰا یَجْحَدُونَ» 8 فراموش کردن خداوند در دنیا،سبب فراموش شدن انسان در قیامت می شود.

«نَنْسٰاهُمْ کَمٰا نَسُوا»

چنان که در جای دیگر یاد خداوند را مایه ی یاد او از انسان می داند. «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ» (1)9 انکار مستمرّ و بدون توبه،رمز بدبختی و هلاکت انسان است. «کٰانُوا» ... «یَجْحَدُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 52]

اشاره

وَ لَقَدْ جِئْنٰاهُمْ بِکِتٰابٍ فَصَّلْنٰاهُ عَلیٰ عِلْمٍ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (52)

و حال آنکه در حقیقت ما برایشان کتابی آوردیم که آن را بر اساس علم (آگاهانه)،تفصیل دادیم تا هدایت و رحمتی برای اهل ایمان باشد.

نکته ها:

حضرت علی علیه السلام می فرماید:«ان الله سبحانه لم یعظ احدا بمثل هذا القرآن...»خداوند هیچ کس را به مانند قرآن موعظه نکرده است،زیرا قرآن،ریسمان محکم و أمن الهی است،بهار قلب ها و چشمه سار علم می باشد و برای قلب و دل انسان،جلایی به جز قرآن نیست،با وجود اینکه یاددارندگان رفتند و مشتی فراموش کنندگان ماندند. (2)

پیام ها:

1 خداوند به وسیله کتاب،اتمام حجّت کرده و انسان را از مغرور شدن به دنیا و فراموشی آخرت و انکار آیات،(در آیه قبل)نجات می دهد. «لَقَدْ جِئْنٰاهُمْ بِکِتٰابٍ» صدها چراغ دارد و بیراهه می رود بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش 2 آوردن کتاب هدایت و رحمت،کار خداوند است که آن را بخش بخش و به تدریج نازل کرده است. «لَقَدْ جِئْنٰاهُمْ بِکِتٰابٍ فَصَّلْنٰاهُ»

ص :78


1- 1) .بقره،152.
2- 2) .نهج البلاغه،خطبه 176.

3 وحی خداوند،بر اساس علم الهی به نیازهای انسان و جهان است. «بِکِتٰابٍ فَصَّلْنٰاهُ عَلیٰ عِلْمٍ» 4 کتاب و علم الهی،بسیار با عظمت است. «بِکِتٰابٍ» ... «عِلْمٍ» هر دو نکره است.

5 هدایت با قرآن،از بزرگ ترین رحمت و لطف های خداوند به مؤمنان است.

«هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»

6 قرآن،هدایت گر اهل باور است،نه انسان های لجوج و بهانه گیر. «لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 53]

اشاره

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّٰ تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ اَلَّذِینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جٰاءَتْ رُسُلُ رَبِّنٰا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنٰا مِنْ شُفَعٰاءَ فَیَشْفَعُوا لَنٰا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ اَلَّذِی کُنّٰا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ مٰا کٰانُوا یَفْتَرُونَ (53)

آیا(کافران،)جز تأویل کتاب(تحقّق تهدیدهای قرآن)،انتظار دیگری دارند؟ روزی که تأویل کتاب(در قیامت و نشانه های حساب و کتاب)فرارسد، کسانی که آن روز را از پیش(در دنیا)فراموش کرده بودند،خواهند گفت:

همانا رسولان پروردگارمان برای ما حقّ را آوردند،(ولی ما نپذیرفتیم) آیا برای ما شفعایی هست تا شفاعتمان کنند یا(ممکن است)ما به دنیا بازگردانده شویم تا کاری جز آنچه می کردیم انجام دهیم؟(این حسرت ها بی فایده است،)قطعاً آنان سرمایه خود را باخته و آنچه به دروغ می ساختند(و بت ها را شفیعان خود می پنداشتند)،از کف دادند.

نکته ها:

مراد از تأویل در این آیه،به قرینه ی جملات بعد،تحقّق تهدیدها و وعده های الهی در مورد کیفر و پاداش در قیامت است.

در آیه ی 43 این سوره،بهشتیان می گفتند: «لَقَدْ جٰاءَتْ رُسُلُ رَبِّنٰا بِالْحَقِّ» ،اینجا نیز اهل

ص :79

دوزخ همین اقرار را دارند.

چون آیه ی قبل مربوط به نزول«کتاب»است،بعضی مفسّران گفته اند:مراد از« نَسُوهُ » فراموش کردن کتاب آسمانی است.

پیام ها:

1 خداوند در قرآن،منکران را توبیخ می کند که تا تحقّق تهدیدهای او را نبینند، ایمان نخواهند آورد. «هَلْ یَنْظُرُونَ...» 2 ناله ها،اعتراف ها و آرزوها در قیامت،به جایی نمی رسد.پس باید در دنیا هشدارهای قرآن را جدّی بگیریم. «یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ...» 3 خسارت بزرگ،فراموش کردن قرآن و قیامت است. «نَسُوهُ» 4 قیامت،روز آگاهی و بیداری است. «قَدْ جٰاءَتْ رُسُلُ رَبِّنٰا بِالْحَقِّ» 5 رسالت پیامبران در مسیر تربیت انسان و از شئون ربوبیّت خداوند است. «قَدْ جٰاءَتْ رُسُلُ رَبِّنٰا بِالْحَقِّ» 6 کافران،دین و آخرت را جدّی نمی گیرند،روز قیامت که متوجّه خطای خود می شوند،آرزوی برگشت می کنند،ولی این آرزو،بیهوده است. «أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ» در جای دیگر می فرماید:آنان اگر هم بازگردند،همان کارها را ادامه می دهند. «وَ لَوْ رُدُّوا لَعٰادُوا لِمٰا نُهُوا عَنْهُ» (1)7 شفاعت برای همه نیست. «فَهَلْ لَنٰا مِنْ شُفَعٰاءَ» 8 در قیامت،خبری از جلوه و تأثیر طاغوت ها،بت ها،ثروت ها و قدرت ها نیست. «ضَلَّ عَنْهُمْ...»

ص :80


1- 1) .انعام،28.

[سوره الأعراف (7): آیه 54]

اشاره

إِنَّ رَبَّکُمُ اَللّٰهُ اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیّٰامٍ ثُمَّ اِسْتَویٰ عَلَی اَلْعَرْشِ یُغْشِی اَللَّیْلَ اَلنَّهٰارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً وَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ وَ اَلنُّجُومَ مُسَخَّرٰاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاٰ لَهُ اَلْخَلْقُ وَ اَلْأَمْرُ تَبٰارَکَ اَللّٰهُ رَبُّ اَلْعٰالَمِینَ (54)

همانا پروردگار شما خداوندی است که در شش روز(و دوران)آسمان ها و زمین را آفرید و سپس بر عرش(جایگاه قدرت و تدبیر جهان)مستولی شد.او روز را به وسیله ی شب که به سرعت آن را دنبال می کند می پوشاند و خورشید و ماه و ستارگان را(آفرید)که تسلیم فرمان اویند.آگاه باشید که آفرینش و تدبیر تنها از آنِ اوست! خجسته و مبارک است خداوندی که پروردگار جهانیان است.

نکته ها:

در آیه ی قبل،سخن از محو شدن هر چیز و هر کس در قیامت بود،جز خداوند، «ضَلَّ عَنْهُمْ...» در اینجا معرّفی پروردگار واقعی است.

« یَوْمَ »،غیر از «النَّهٰارَ» است.«نهار»،روزِ در برابر شب است،ولی«یوم»،گاهی به معنای روز است و گاهی به معنای شبانه روز و گاهی هم به روزگار و دوره،یوم گفته شده است و در این آیه،معنای اخیر مراد است.

« تَبٰارَکَ »از«برکات»،به معنای بقا و ماندگاری است.«برک»،سینه ی شتر است،وقتی که شتر سینه اش را بر زمین می گذارد،نشانه ی استقرار و ماندن اوست.آن گاه به هر صفتی که پایدار و با دوام باشد و هر موجودی که دارای عمر طولانی یا آثار مستمرّی باشد،برکات گفته شده است.«بِرکه»،نیز جایی است که مدّتی طولانی آب در آن می ماند و ذخیره می شود.

با توجّه به قرائن موجود در این آیه و آیات دیگر قرآن،منظور از«خلق»،آفرینش نخستین و منظور از«امر»،جعل و وضع قوانین حاکم بر هستی است که آفریده ها را در مسیر خود

ص :81

هدایت می کند. (1)

«اسْتَویٰ عَلَی الْعَرْشِ»

،کنایه از قدرت،سلطه،تدبیر،هدایت و اداره کامل جهان است.در زبان فارسی هم،بر تخت نشاندن یا از تخت نشستن،یعنی بر اوضاع مسلّط شدن و قدرت و حکومت را به دست گرفتن.البتّه ممکن است«عرش»،کنایه از جهان ما ورای ماده و «کرسیّ»کنایه از جهان مادّه باشد،چنان که در آیة الکرسی می خوانیم: «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ». (2)

همان گونه که خداوند خورشید و ماه و ستارگان را برای هدایت و استفاده ی مخلوقات مسخّر آنان قرار داد،رسالت و امامت و اهل بیت علیهم السلام را نیز در مسیر استفاده و هدایت آنان قرار داد،چنان که به نقل شیعه و سنّی پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«النجوم امان لاهل الارض و اهل بیتی امان لامتی» (3)خداوند گرچه قدرت دارد که همه ی هستی را در یک لحظه خلق کند،ولی تأنّی و تدریج، سنّت اوست،لذا هستی را در شش دوره آفریده است.چنان که عجله و شتاب بی دلیل،امری شیطانی و راه نفوذ و تسلّط اوست.پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«التأنی من الرحمن و العجلة من الشیطان».حضرت علی علیه السلام نیز فرمود:اگر خدا می خواست آسمان و زمین را در کمتر از یک چشم بهم زدن می آفرید،ولی ترتیب و مرور را مثالی برای امنای خود و حجّتی بر خلقش قرار داد. (4)مولوی می گوید: مکر شیطان است تعجیل و شتاب

ص :82


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .تفسیر نمونه.
3- 3) .تفسیر فرقان.
4- 4) .تفسیر اثنی عشری.
پیام ها:

1 آفریدگار هستی،لایق تدبیر و مدیریّت آن است. «رَبَّکُمُ اللّٰهُ الَّذِی خَلَقَ...» 2 عرش،مرکز مدیریّت و تصمیم گیری خداوند است. «اسْتَویٰ عَلَی الْعَرْشِ» 3 تعقیب دائمی شب و روز،تنها با کروی بودن و حرکت داشتن زمین ممکن است. «یَطْلُبُهُ حَثِیثاً» 4 هستی،هم نظام دارد و هم تسلیم اراده ی خداست. «مُسَخَّرٰاتٍ بِأَمْرِهِ» 5 هم آفرینش به دست خداست،هم اداره و تدبیر آفریده ها. «لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ» 6 خداوند سرچشمه ی برکات است. «تَبٰارَکَ اللّٰهُ» 7 نزول برکات،از ربوبیّت خداوند است. «تَبٰارَکَ اللّٰهُ رَبُّ الْعٰالَمِینَ» 8 تمام هستی در حال تکامل و تحت تربیت الهی است. «رَبُّ الْعٰالَمِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 55]

اشاره

اُدْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً إِنَّهُ لاٰ یُحِبُّ اَلْمُعْتَدِینَ (55)

پروردگارتان را با تضرّع و پنهانی بخوانید،قطعاً او تجاوزگران را دوست ندارد.

نکته ها:

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در سفری بعضی اصحاب را دیدند که با فریاد دعا می کنند،حضرت فرمودند:آرام دعا کنید. (1)حضرت زکریّا نیز خداوند را در پنهانی و با اخلاص ندا می کرد. «نٰادیٰ رَبَّهُ نِدٰاءً خَفِیًّا» (2)زیرا نشانه ی ادب است چنان که خداوند به مؤمنان می فرماید:بلندتر از صدای پیامبر با او سخن نگویید. «لاٰ تَرْفَعُوا أَصْوٰاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لاٰ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ» (3)و ممکن است صدای بلند در عبادت و نیایش،زمینه ساز تظاهر و ریا باشد.

تضرّع و ناله در دعا،نشانه ی توجّه انسان به کمبودها و نیازهای خود و عامل شکستن غرور و خودخواهی است.زیرا آنکه خود را قوی و غنی بداند،در برابر هیچ کس ناله و درخواستی ندارد.

ص :83


1- 1) .تفاسیر مجمع البیان و کبیر فخر رازی.
2- 2) .مریم،3.
3- 3) .حجرات،2.

امام صادق علیه السلام فرمود:تضرّع در دعا،دستان را به طرف آسمان بلند کردن و دعا نمودن است، (1)پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله نیز چنین دعا می کرد و سلمان فارسی از آن حضرت نقل کرده که فرمود:خداوند حیا می کند دستی را که به دعا بلند شود محروم برگرداند. (2)

پیام ها:

1 پس از خداشناسی،خداپرستی لازم است. «ادْعُوا رَبَّکُمْ» در آیه ی قبل، خداشناسی مطرح شد،در این آیه خداپرستی.

2 بهتر است دعا با استمداد از کلمه ی«ربّ»و همراه تضرّع و زاری و پنهانی باشد. «ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً» دعای پنهانی از ریا دور و به اخلاص نزدیک تر است.

3 دعا وقتی مؤثّر است که خالصانه و همراه با تضرّع باشد. «تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً» 4 با تمام وجود و با کمال خضوع خدا را بخوانیم و زبانمان نماینده همه ی وجود ما باشد. «ادْعُوا» ... «تَضَرُّعاً» 5 گردنکشان و تجاوزکاران،از لطف و محبّت الهی محروم می باشند. «إِنَّهُ لاٰ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ» 6 دعا نکردن،دعای بی تضرّع و دعای ریایی،از نمونه های سرکشی و تجاوز است. «الْمُعْتَدِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 56]

اشاره

وَ لاٰ تُفْسِدُوا فِی اَلْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاٰحِهٰا وَ اُدْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اَللّٰهِ قَرِیبٌ مِنَ اَلْمُحْسِنِینَ (56)

پس از اصلاح زمین،در آن دست به فساد نزنید و خداوند را با بیم و امید بخوانید،قطعاً رحمت خداوند به نیکوکاران نزدیک است.

ص :84


1- 1) .کافی،ج 2،ص 481.
2- 2) .تفسیر قرطبی.
نکته ها:

آیه ی قبل،رابطه ی انسان با خدا را مطرح کرد،این آیه رابطه ی انسان با مردم را.

امام باقر علیه السلام فرمود:خداوند به واسطه ی پیامبر و قرآن،زمین را اصلاح کرد و فرمود:بعد از اصلاح فساد نکنید. (1)آری،آمدن هر یک از انبیا،یک اصلاح بزرگ اجتماعی را بدنبال دارد و انحراف از آیین و دستورات آنان،عامل فساد و تباهی در جامعه است.

بین دو فرمان« اُدْعُوا »در آیه ی قبل و این آیه،جمله ی «لاٰ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ» آمده تا اشاره کند که دعای زبانی باید همراه با تلاش اصلاح طلبانه ی اجتماعی باشد،نه با زبان دعا کردن و در عمل فساد نمودن.

این آیه و آیه ی قبل،شرایط کمال دعا و آداب آن و زمینه های استجابت را مطرح کرده است،که عبارتند از:

الف:دعا همراه با تضرّع. «تَضَرُّعاً» ب:دعا پنهانی و دور از ریا. «تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً» ج:دعا بدون تجاوز از مرز حقّ. «إِنَّهُ لاٰ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ» د:دعا همراه بیم و امید. «خَوْفاً وَ طَمَعاً» ه:دعا بدون تبهکاری. «لاٰ تُفْسِدُوا» و:دعا همراه با نیکوکاری. «الْمُحْسِنِینَ» لقمان حکیم به فرزندش فرمود:فرزندم! اگر دل مؤمن را بشکافند در آن دو نور خواهند یافت؛یکی نور ترس الهی و دیگری نور امید و رحمت که هر دو با هم یکسانند. (2)

پیام ها:

1 جامعه ی اصلاح شده نیز در معرض خطر است. «وَ لاٰ تُفْسِدُوا» ... «بَعْدَ إِصْلاٰحِهٰا» 2 انقلابیون اصلاحگر،بی نیاز از دعا و مناجات نیستند. «وَ ادْعُوهُ خَوْفاً...» 3 آبادی های زمین را تخریب نکنید. «وَ لاٰ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاٰحِهٰا»

ص :85


1- 1) .کافی،ج 8،ص 58.
2- 2) .تفسیر اثنی عشری.

4 انسان باید میان خوف و رجا باشد.این اعتدال را خداوند،«احسان»نامیده است. «قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» 5 سیره و روش نیکوکاران،دوری از فساد است. «لاٰ تُفْسِدُوا» ... «قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» 6 احسان،زمینه ی دریافت رحمت الهی است و بدون آن،انتظار رحمت بی جاست. «قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» آری،دعای مستجاب همراه با نیکوکاری است.

7 دست نیاز به جانب حقّ دراز کردن و دوری از فساد،احسان است. «وَ لاٰ تُفْسِدُوا» ... «وَ ادْعُوهُ» ... «قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 57]

اشاره

وَ هُوَ اَلَّذِی یُرْسِلُ اَلرِّیٰاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتّٰی إِذٰا أَقَلَّتْ سَحٰاباً ثِقٰالاً سُقْنٰاهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنْزَلْنٰا بِهِ اَلْمٰاءَ فَأَخْرَجْنٰا بِهِ مِنْ کُلِّ اَلثَّمَرٰاتِ کَذٰلِکَ نُخْرِجُ اَلْمَوْتیٰ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (57)

و اوست که بادها را پیشاپیشِ(باران)رحمتش به بشارت می فرستد،تا آنکه(باد)ابرهای سنگین(پر آب)را به آسانی حمل کند(و آن را)به سوی سرزمین مرده روانه کنیم،پس به این وسیله آب(باران)نازل کردیم و به واسطه ی آن هر گونه میوه ای را(از زمین)رویاندیم و برآوردیم.مردگان را نیز این گونه(از زمین)بیرون خواهیم آورد،باشد که شما(با دیدن حیات زمین پس از مرگ)متذکّر شوید.

نکته ها:

در آیات قبل،خداشناسی و خداپرستی مطرح بود،اینجا معاد،و برای هر یک از مبدأ و معاد،به مسائل طبیعی و نظام آفرینش استدلال شده است.

کلمه ی« أَقَلَّتْ »یعنی به آسانی حمل کردن،و این نشان دهنده ی آن است که بادها به قدری قوی هستند که ابرهای پر آب و سنگین را به آسانی جا به جا می کنند.

ص :86

پیام ها:

1 قوانین طبیعی با همه پیچیدگی و نظمی که دارند،تحت اراده پروردگار است و نباید انسان را از مبدأ هستی غافل کند. «هُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیٰاحَ» (در فرمول های علمی و قوانین مادّی غرق نشوید،هدایت و حرکت بادها و نزول باران و رویش گیاهان،با تدبیر خداوند است) 2 منکران معاد،برهانی ندارند و تنها استبعاد می کنند.بیان نمونه های حیات در طبیعت و جمع شدن مواد تشکیل دهنده ی گلابی،سیب و انار که در خاک پخش هستند،نظیر جمع شدن ذرّات مردگان است و این نمونه ها برای رفع آن استبعاد کافی است. «کَذٰلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتیٰ» 3 مرگ،به معنای فنا و نیستی نیست،بلکه تغییر حالت است،همان گونه که زمین مرده،به معنای زمین معدوم و نابود نیست. «سُقْنٰاهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ» ... «فَأَخْرَجْنٰا» ... «کَذٰلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتیٰ»

[سوره الأعراف (7): آیه 58]

اشاره

وَ اَلْبَلَدُ اَلطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبٰاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ اَلَّذِی خَبُثَ لاٰ یَخْرُجُ إِلاّٰ نَکِداً کَذٰلِکَ نُصَرِّفُ اَلْآیٰاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ (58)

و سرزمین پاک(و آماده)،گیاهش به اذن پروردگارش بیرون می آید.

امّا زمینی که خبیث(و شوره زار)است،جز محصولی اندک و بی فایده بیرون نمی دهد.ما این چنین آیات خویش را برای گروه شکرگزار، گونه گون بیان می کنیم.

نکته ها:

کلمه ی« نَکِداً »،به معنای چیزی است که در آن خیری نباشد،«نبات نَکد»،به معنای گیاه کم و بی فایده می باشد. زمین شوره سنبل بر نیارد در او تخم و عمل ضایع مگردان اگر با دید وسیع به این آیه بنگریم،شاید بتوان یکی از مصادیق سرزمین پاک را که

ص :87

محصول پاک می دهد،خانوادۀ پاک بدانیم. گوهر پاک بباید که شود قابل فیض و رنه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود آیات قرآن،مثل بارانِ رحمت است،هنگامی که بر افراد آماده تلاوت شود،شناخت و عشق و ایمان و تلاش در پی دارد،ولی نااهلان را جز لجاجت و دشمنی نمی افزاید: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مٰا هُوَ شِفٰاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لاٰ یَزِیدُ الظّٰالِمِینَ إِلاّٰ خَسٰاراً» (1)باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شوره زار،خس پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«مثل ما بعثنی الله من الهدی و العلم کمثل الغیث الکثیر اصاب ارضا...»مبعوث شدن من با علم و هدایت بر مردم،همانند باریدن باران بسیار زیادی است که بعضی زمین ها آن را می گیرند و بعضی نمی گیرند.چنان که بعضی دستورات مرا می گیرند و عالم و فقیه می شوند و بعضی سربلند نکرده و هدایت را قبول نمی کنند. (2)پس قلب طیّب همانند سرزمین طیّب و قلب خبیث مانند سرزمین خبیث و غیر بارور است.

پیام ها:

1 تنها نزول رحمت برای سعادت کافی نیست،قابلیّت و ظرفیّت محل هم لازم است. «وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ» 2 گرچه نظام طبیعت،بر قوانین خاص خود استوار است،اما همه چیز زیر نظر و با اراده و اذن پروردگار صورت می پذیرد. «بِإِذْنِ رَبِّهِ» 3 اصل بر پاکی و پاک بودن است و ناپاکی،یک مسئله ی عارضی است. «الْبَلَدُ الطَّیِّبُ» ... «وَ الَّذِی خَبُثَ» 4 نه یک تذکّر کافی است و نه تذکّرات یک نواخت کارساز است،بلکه ارشاد و تبلیغ باید متعدّد و متنوّع باشد تا به نتیجه نزدیک شویم. «نُصَرِّفُ الْآیٰاتِ» 5 گرچه قرآن برای همه مایه ی هدایت است،امّا تنها شاکرین بهره می گیرند.

«نُصَرِّفُ الْآیٰاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ»

ص :88


1- 1) .اسراء،82.
2- 2) .تفسیر منهج الصادقین.

[سوره الأعراف (7): آیات 59 تا 60]

اشاره

لَقَدْ أَرْسَلْنٰا نُوحاً إِلیٰ قَوْمِهِ فَقٰالَ یٰا قَوْمِ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ مٰا لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرُهُ إِنِّی أَخٰافُ عَلَیْکُمْ عَذٰابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (59) قٰالَ اَلْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنّٰا لَنَرٰاکَ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ (60)

همانا نوح را به سوی قومش فرستادیم.پس به مردم گفت:ای قوم من! خدا را بپرستید که جز او برای شما خدا و معبودی نیست.همانا من بر شما از عذاب روزی بزرگ بیمناکم.

سران قوم او گفتند:همانا ما تو را در گمراهی آشکاری می بینیم.

نکته ها:

نمونه ی«بلد خبیث»که در آیه ی قبل مطرح بود،قوم نوح بودند که هر چه حضرت نوح فریاد زد،به جایی نرسید.داستان حضرت نوح علیه السلام در سوره های نوح،صافّات،اسراء،احزاب، یونس،مؤمنون و قمر آمده است.

«خوف»،جنبه مثبت نیز دارد،ولی«جبن»،فقط ترسِ منفی و ناپسند است.«جبن»،ناشی از خودکم بینی است و«خوف»،گاهی مولود واقع بینی و هوشیاری نسبت به خطرهاست.

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:نوح علیه السلام اوّلین پیامبر اولوا العزمی است که از طرف خداوند به رسالت عامّه مبعوث شد. (1)دعوت حضرت نوح جهانی بود،چون قوم او همه ی مردم آن روز زمین بودند و حضرت در نفرین خود همه ی کافران روی زمین را نفرین کرد، «وَ قٰالَ نُوحٌ رَبِّ لاٰ تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکٰافِرِینَ دَیّٰاراً» (2)و همه ی جهانیان غرق شدند.

حضرت نوح علیه السلام 950 سال مردم را دعوت به توحید نمود،«مائة الف الا خمسین عاما» (3)آنها نه تنها ایمان نیاوردند،بلکه از آن حضرت دوری کرده، «فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعٰائِی إِلاّٰ فِرٰاراً» (4)و او را مورد آزار و شکنجه قرار می دادند.به قدری می زدند که بیهوش بر زمین می افتاد،امّا

ص :89


1- 1) .تفسیر درّ المنثور.
2- 2) .نوح،26.
3- 3) .عنکبوت،14.
4- 4) .نوح،6.

هنگامی که به هوش می آمد می گفت:«اللهم اهد قومی فانهم لا یعلمون»خدایا! قوم مرا هدایت کن که آنان ناآگاهند.

پیام ها:

1 با اینکه رسالت نوح علیه السلام جهانی بود،ابتدا از قوم خود شروع کرد. «یٰا قَوْمِ» 2 دعوت به توحید و خداپرستی،سرآغاز دعوت انبیا و از مشترکات همه ی ادیان الهی است. «اعْبُدُوا اللّٰهَ» 3 دلیل یکتاپرستی،یکتایی و بی شریک بودن خداوند است. «اعْبُدُوا اللّٰهَ» ... «مٰا لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرُهُ» 4 خداشناسی و ایمان به خدا،از همان ابتدا و در طول تاریخ بوده است.

(حضرت نوح که قبل از حضرت ابراهیم،موسی و عیسی علیهم السلام بود،به مردم گفت:خدا را عبادت کنید،که این بیانگر شناخت آنان نسبت به خداوند است) «یٰا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّٰهَ» 5 انبیا،دلسوزان واقعی بشرند. «یٰا قَوْمِ» ... «إِنِّی أَخٰافُ عَلَیْکُمْ» 6 همیشه مخالف انبیا،گروهی از اشراف و سردمداران بوده اند که زرق و برق ثروت و قدرت آنان،چشم مردم را پر می کرده است. «الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ» 7 بدتر از ایمان نیاوردن،گمراه دانستن انبیاست. «إِنّٰا لَنَرٰاکَ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» آری، وقتی فطرت مسخ شود،راهنمای واقعی را گمراه می پندارد.امروز نیز گروهی که خود را روشنفکر می دانند،رهروان پیامبر را مرتجع و ساده لوح می پندارند.

8 کسی که در پی پدید آوردن نظام توحیدی و براندازی نظام شرک است،باید انتظار هر گونه تهمت و توهین را داشته باشد. «لَنَرٰاکَ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» 9 مخالفان،در تهمت زدن سخت و جدّی هستند. «إِنّٰا لَنَرٰاکَ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ»

ص :90

[سوره الأعراف (7): آیات 61 تا 62]

اشاره

قٰالَ یٰا قَوْمِ لَیْسَ بِی ضَلاٰلَةٌ وَ لٰکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (61) أُبَلِّغُکُمْ رِسٰالاٰتِ رَبِّی وَ أَنْصَحُ لَکُمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اَللّٰهِ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ (62)

(نوح)گفت:ای قوم من! در من هیچ گونه انحراف و گمراهی نیست،بلکه من فرستاده ای از سوی پروردگار جهانیانم.

پیام های پروردگارم را به شما می رسانم و خیرخواه و دلسوز شمایم و از (جانب)خدا چیزهایی می دانم که شما نمی دانید.

نکته ها:

کلمه ی«نصح»،به معنای خالص و بی غلّ و غش بودن است.به سخنانی که از روی خلوص نیّت و خیرخواهی گفته شود،«نُصح»گویند و به عسل خالص هم«ناصح العسل» گفته می شود.

پیام ها:

1 در مقابل توهین های جاهلان،صبور باشیم. «لَیْسَ بِی ضَلاٰلَةٌ» اوّلین پیامبر اولوا العزم،در برابر اتهام گمراهی،با نرم ترین شیوه سخن گفت.

2 رسالت پیامبران،در راستای تربیت جهانیان و از شئون ربوبیّت خداوند است.

«لٰکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعٰالَمِینَ»

3 بر خلاف عقاید انحرافی که برای هر چیز یک ربّی می پنداشتند،قرآن می فرماید:همه ی هستی،یک ربّ و پروردگار دارد. «رَبِّ الْعٰالَمِینَ» 4 پیامبران الهی،معصوم اند. «لَیْسَ بِی ضَلاٰلَةٌ وَ لٰکِنِّی رَسُولٌ» 5 مربّی و مبلغ،هم باید خیرخواه و دلسوز باشد و هم برخوردار از علم و آگاهی کافی. «أَنْصَحُ» ، «أَعْلَمُ» 6 دلسوزی و خیرخواهی پیامبر،در جهت منافع مردم بود،نه منافع شخصی.

«أَنْصَحُ لَکُمْ»

ص :91

7 انبیا،سرچشمه ی تمام علوم و آگاهی های خود را خداوند می دانند. «وَ أَعْلَمُ مِنَ اللّٰهِ» 8 انبیا از جانب خدا،از علوم و آگاهی هایی برخوردارند که دست بشر به آنها نمی رسد. «أَعْلَمُ مِنَ اللّٰهِ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 63]

اشاره

أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جٰاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلیٰ رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (63)

آیا تعجّب کردید که از سوی پروردگارتان مایه ی تذکّری بر مردی از شما بیاید تا شما را بیم دهد و تا شما تقوا پیشه کنید و شاید که مورد رحمت قرار گیرید؟

پیام ها:

1 گاهی حجاب معاصرت و هم دوره بودن،مانع پذیرش حقّ و منطق صحیح اوست. «أَ وَ عَجِبْتُمْ» قوم نوح می گفتند:چرا او پیامبر باشد و به او وحی برسد و به ما نرسد؟ او که همانند ماست و با ما تفاوتی ندارد! 2 هدف از وحی،تربیت بشر است. «جٰاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ» 3 معارف الهی را باید همواره به خاطر داشت. «ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ» 4 پیامبران،برخاسته از مردم و در مردمند. «رَجُلٍ مِنْکُمْ» 5 فلسفه ی بعثت و نبوّت و مراحل آن را می توان چنین بیان کرد:

الف:هشدار و توجّه دادن. «لِیُنْذِرَکُمْ» ب:ایجاد مصونیّت و تقوا. «لِتَتَّقُوا» ج:دریافت الطاف و رحمت الهی. «لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» 6 تقوا،زمینه ساز نزول رحمت الهی است. «لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»

ص :92

[سوره الأعراف (7): آیه 64]

اشاره

فَکَذَّبُوهُ فَأَنْجَیْنٰاهُ وَ اَلَّذِینَ مَعَهُ فِی اَلْفُلْکِ وَ أَغْرَقْنَا اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا إِنَّهُمْ کٰانُوا قَوْماً عَمِینَ (64)

سرانجام او(نوح)را تکذیب کردند.پس او و کسانی را که در کشتی با او بودند،نجات دادیم و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند غرق کردیم.زیرا آنان گروهی کوردل بودند.

نکته ها:

« عَمِینَ »جمع«عمی»،به کسی گفته می شود که چشم بصیرت و دید باطنی او از کار افتاده باشد،ولی«أعمی»،هم به کسی که باطن او کور باشد گفته می شود و هم به کسی که چشم ظاهرش نابینا باشد. (1)

امام رضا علیه السلام در پاسخ این سؤال که چرا خداوند تمام جهانیان را در زمان حضرت نوح غرق کرد و حال آنکه در میان آنان اطفال و افراد بی گناه نیز بودند،فرمودند:طفلی در میان آنان نبود،زیرا مدّت چهل سال آنان عقیم و نازا شده بودند و بی گناهان نیز چون به کار دیگران راضی بودند و رضایت به کار دیگران مانند انجام همان کار است. (2)

پیام ها:

1 ایمان،سبب نجات و تکذیب،وسیله و زمینه ی هلاکت است. «فَأَنْجَیْنٰاهُ» ... «أَغْرَقْنَا» 2 حوادث و عوامل طبیعی و تحوّلات تاریخی،به دست خداوند است و بر اساس افکار و اعمال و اخلاق مردم صورت می گیرد. «فَأَنْجَیْنٰاهُ» ... «أَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا» 3 کوردلی،عامل اصلی تکذیب دعوت انبیاست. «عَمِینَ» بنا بر این ایمان و پیروی از انبیا،نشانه ی بصیرت است.

ص :93


1- 1) .تفاسیر المیزان و نمونه.
2- 2) .تفسیر اثنی عشری.

[سوره الأعراف (7): آیه 65]

اشاره

وَ إِلیٰ عٰادٍ أَخٰاهُمْ هُوداً قٰالَ یٰا قَوْمِ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ مٰا لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرُهُ أَ فَلاٰ تَتَّقُونَ (65)

و به سوی قوم عاد،برادرشان هود را فرستادیم،گفت:ای قوم من! خدا را بپرستید که شما را معبودی جز او نیست،آیا تقوا پیشه نمی کنید؟

نکته ها:

داستان حضرت هود علیه السلام و قوم عاد که در این سوره آمده،تفصیل آن در دو سوره ی شعرا و هود آمده است.

قوم عاد در سرزمین یمن و منطقه ی احقاف در جنوب عربستان زندگی می کردند و از نظر قدرت جسمی و امکانات دامداری و کشاورزی،بسیار نیرومند بودند،امّا به بت پرستی و مفاسد اخلاقی گرفتار شدند.حضرت هود از خویشان آنان بود که به نبوّت مبعوث شد و همچون حضرت نوح،آنان را به توحید دعوت کرد.

پیام ها:

1 سرلوحه ی برنامه ی انبیا،دعوت به توحید و پرهیز از انواع شرک و بت پرستی است. «اعْبُدُوا اللّٰهَ مٰا لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرُهُ» 2 پیامبران،مردمی ترین و دلسوزترین رهبران بشر بوده اند. «أَخٰاهُمْ» آری،مربّی و مبلّغ باید نسبت به مردم،همچون برادر باشد و به آنان عشق بورزد.

3 ایمان به خداوند یکتا باید عامل هشیاری،اطاعت،تقوا و پرهیز از تکذیب دین باشد. «أَ فَلاٰ تَتَّقُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیات 66 تا 67]

اشاره

قٰالَ اَلْمَلَأُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنّٰا لَنَرٰاکَ فِی سَفٰاهَةٍ وَ إِنّٰا لَنَظُنُّکَ مِنَ اَلْکٰاذِبِینَ (66) قٰالَ یٰا قَوْمِ لَیْسَ بِی سَفٰاهَةٌ وَ لٰکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (67)

(در پاسخ دعوت هود،)سران کافر قوم او گفتند:همانا ما قطعاً تو را در سفاهت و بی خردی می بینیم و به طور حتم تو را از دروغگویان می پنداریم.

ص :94

(هود در پاسخ جسارتشان)فرمود:ای قوم من! در من هیچ سفاهت و سبک مغزی نیست،بلکه من فرستاده ای از سوی پروردگار جهانیانم.

نکته ها:

جسارت مخالفان هود علیه السلام،بیش از قوم نوح علیه السلام بود.مخالفان حضرت نوح،او را گمراه می نامیدند، «فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» امّا مخالفان هود،او را سفیه و دروغگو می شمردند. «فِی سَفٰاهَةٍ» ... «مِنَ الْکٰاذِبِینَ»

پیام ها:

1 پیامبران با سخت ترین و صریح ترین تبلیغات،جوسازی ها،مخالفت ها و تهمت ها رو به رو بوده اند. «ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» ، «سَفٰاهَةٍ» ... «الْکٰاذِبِینَ» در راه ارشاد مردم، باید تحمّل شنیدن زشت ترین سخنان را داشته باشیم.

2 سعه ی صدر و بزرگواری انبیا تا آنجاست که پس از آن همه جسارت باز با مهربانی می گویند:ای قوم من. «یٰا قَوْمِ» 3 از خویش نفی تهمت کنیم،ولی حقّ نداریم تهمت را به سوی دیگران سوق دهیم. «لَیْسَ بِی سَفٰاهَةٌ» 4 انبیا حتّی ذرّه ای و لحظه ای کاری را که معقول نباشد انجام نمی دهند. «لَیْسَ بِی سَفٰاهَةٌ» (در ادبیات عرب،هر گاه نکره در کنار نفی قرار گیرد،نفی عموم است، یعنی در هیچ زمانی من کار سفیهانه نکرده ام.) 5 آنکه به هدف خود ایمان دارد و از پشتوانه ی الهی برخوردار است،در برابر برخورد بد دیگران آرام برخورد می کند. «لَیْسَ بِی سَفٰاهَةٌ» 6 مربّی و مبلّغ،نباید وظیفه ی اصلی را فراموش کند. «لٰکِنِّی رَسُولٌ» 7 دستورات الهی که توسط پیامبر برای بشر آورده می شود،در مسیر تربیت انسان و از شئون ربوبیّت خداوند است. «رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعٰالَمِینَ»

ص :95

[سوره الأعراف (7): آیه 68]

اشاره

أُبَلِّغُکُمْ رِسٰالاٰتِ رَبِّی وَ أَنَا لَکُمْ نٰاصِحٌ أَمِینٌ (68)

من پیام های پروردگارم را به شما می رسانم و برای شما خیرخواهی امینم.

پیام ها:

1 گفتار و دستورات پیامبران،پیام های خدایی است و از جانب خود چیزی نمی گویند، «أُبَلِّغُکُمْ رِسٰالاٰتِ رَبِّی» 2 پیامبران،تحت تربیت خاص الهی بوده و فرامین آنان در مسیر رشد و تربیت انسان است. «رِسٰالاٰتِ رَبِّی» آنان نهایت تلاش خود را در راه تبلیغ بکار برده و از چیزی فروگذار نیستند. «أُبَلِّغُکُمْ...» و از غیر او نیز هیچ ترس و هراسی ندارند. «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسٰالاٰتِ اللّٰهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لاٰ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللّٰهَ» (1)3 دلسوزی و امانت داری،دو شرط اصلی در تربیت و تبلیغ است. «نٰاصِحٌ أَمِینٌ» آری،اگر دلسوزی همراه با امانت نباشد خطرناک است،زیرا به خاطر دلسوزی شاید حقوقی نادیده گرفته شود یا قوانینی زیر پا قرار گیرد.

4 بیان ویژگی های مثبت خود،در موارد ضرورت و آنجا که برای دیگران سازنده باشد،مانعی ندارد. (2)«أَنَا لَکُمْ نٰاصِحٌ أَمِینٌ»

[سوره الأعراف (7): آیه 69]

اشاره

أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جٰاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلیٰ رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ وَ اُذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفٰاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَ زٰادَکُمْ فِی اَلْخَلْقِ بَصْطَةً فَاذْکُرُوا آلاٰءَ اَللّٰهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (69)

آیا تعجّب کردید که بر مردی از خودتان،مایه ی تذکّری از سوی پروردگارتان آمده تا او شما را(از عواقب گناهان و انحراف ها)بیم دهد؟ و به یاد آورید هنگامی را که خداوند،شما را پس از قوم نوح جانشینان آنها قرار داد و شما را در آفرینش توانایی افزود،پس نعمت های خدا را به یاد آورید،باشد که رستگار شوید.

ص :96


1- 1) .احزاب،39.
2- 2) .بر اساس روایتی از امام صادق علیه السلام.تفسیر نور الثقلین.
نکته ها:

قدرت جسمی قوم عاد به قدری بالا بود که می گفتند: «مَنْ أَشَدُّ مِنّٰا قُوَّةً» (1)چه کسی از ما نیرومندتر است؟ قرآن می فرماید:آنان به حدّی تنومند بودند که پس از هلاکتشان،گویا تنه های درخت خرما بر زمین افتاده است. «کَأَنَّهُمْ أَعْجٰازُ نَخْلٍ خٰاوِیَةٍ» (2)کلمه ی« آلاٰءَ »جامع تر از نعمت می باشد و شامل هر نعمت ظاهری و باطنی،مادّی یا معنوی می شود،چنان که در سوره الرّحمن مکرّر آمده است،و حتّی شامل عقاب و جهنّم که لازمه ی عدل الهی است،نیز می شود. (3)

امام صادق علیه السلام در مورد «فَاذْکُرُوا آلاٰءَ اللّٰهِ» فرمودند:آلاء الهی،بزرگ ترین نعمت خداوند بر خلقش می باشد که همان ولایت ما اهل بیت علیهم السلام است. (4)

پیام ها:

1 دستورات پیامبر،دستورات خدا و یادآور فطرت بشر است و در زمینه ی رشد و تربیت انسان و از شئون ربوبیّت خدا می باشد. «جٰاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ» 2 پیامبران برخاسته از مردم و در مردم می باشند. «رَجُلٍ مِنْکُمْ» 3 تحوّلات تاریخی و اجتماعی،تحت اراده و مشیّت خداوند و بر اساس سنّت اوست. «جَعَلَکُمْ خُلَفٰاءَ...» 4 توانایی جسمی،از نعمت های الهی است که باید در راه صحیح صرف شود.

«زٰادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَةً فَاذْکُرُوا»

5 یاد نعمت های الهی،رمز رستگاری است. «فَاذْکُرُوا» ... «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» زیرا یاد نعمت ها عشق و محبّت می آورد،محبّت،اطاعت در پی دارد و اطاعت نیز رستگاری به دنبال دارد.

ص :97


1- 1) .فصّلت،15.
2- 2) .حاقّه،7.
3- 3) .التحقیق فی کلمات القرآن.
4- 4) .تفسیر اثنی عشری.

[سوره الأعراف (7): آیه 70]

اشاره

قٰالُوا أَ جِئْتَنٰا لِنَعْبُدَ اَللّٰهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ مٰا کٰانَ یَعْبُدُ آبٰاؤُنٰا فَأْتِنٰا بِمٰا تَعِدُنٰا إِنْ کُنْتَ مِنَ اَلصّٰادِقِینَ (70)

(قوم عاد به حضرت هود)گفتند:آیا به سوی ما آمده ای که فقط خدا را به بپرستیم و آنچه را پدران ما می پرستیدند رها کنیم؟ اگر از راستگویانی، پس آنچه(از عذاب الهی)به ما وعده می دهی بر ما بیاور.

پیام ها:

1 تعصّب به جای منطق،محکوم است و تقلید جاهل از جاهل و تبعیّت به دلیل رابطه ی خویشاوندی مردود است. «یَعْبُدُ آبٰاؤُنٰا» 2 حفظ رسوم و سنّت های نیاکان،همه جا ارزشمند نیست. «یَعْبُدُ آبٰاؤُنٰا» 3 تعصّب و تقلید بی جا،مانع شناخت حقیقت است و انسان را به عناد می کشد.

«فَأْتِنٰا بِمٰا تَعِدُنٰا»

4 گاهی عادت بر فطرت پیروز می شود،مثل غلبه ی عادت بت پرستی نیاکان بر فطرت حق طلبی نسل جدید. «نَذَرَ مٰا کٰانَ یَعْبُدُ آبٰاؤُنٰا» 5 انبیا،در برخورد با خرافات و انحرافات،سنّت شکن بوده اند. «وَ نَذَرَ مٰا کٰانَ یَعْبُدُ آبٰاؤُنٰا»

[سوره الأعراف (7): آیه 71]

اشاره

قٰالَ قَدْ وَقَعَ عَلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ أَ تُجٰادِلُونَنِی فِی أَسْمٰاءٍ سَمَّیْتُمُوهٰا أَنْتُمْ وَ آبٰاؤُکُمْ مٰا نَزَّلَ اَللّٰهُ بِهٰا مِنْ سُلْطٰانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ اَلْمُنْتَظِرِینَ (71)

(حضرت هود،با دیدن سرسختی قوم عاد)گفت:پلیدی و خشم و عقوبت از سوی پروردگارتان بر شما حتمی شد.آیا با من درباره ی نام هایی جدل می کنید که شما و نیاکانتان بر آن(بت ها)نهاده اید؟ خداوند نسبت به حقّانیّت معبودهای شما برهانی نازل نکرده است.پس منتظر(قهر الهی)باشید،من هم با شما از منتظرانم.

ص :98

نکته ها:

این آیه دلالت می کند به اینکه هر منصب و لقب و عنوانی الهی که به غیر اذن خداوند باشد،مخصوصاً در ولایت عامّه،کذب و بهتان است.همان گونه که لقب امیر المؤمنین تنها برای حضرت علی علیه السلام می باشد،نه هیچ کس دیگر،لذا هنگامی که امام صادق علیه السلام را با عنوان امیر المؤمنین خطاب کردند،حضرت از این کار نهی کرده و فرمودند:هر کس غیر از علی علیه السلام خود را به این عنوان متّصف کند،جایگاهش آتش است. (1)

پیام ها:

1 نتیجه لجاجت و در افتادن با حقّ،کیفر الهی و ننگ و هلاکت است. «قَدْ وَقَعَ عَلَیْکُمْ» (بگذریم که خود لجاجت نوعی پلیدی معنوی است) 2 انسان ذاتاً موحّد و طالب توحید است،ولی گاهی تعصّب بر او عارض شده و حاکم می شود. «وَقَعَ عَلَیْکُمْ» 3 کیفرهای الهی در مسیر تربیت انسان و از شئون ربوبیّت خداست. «مِنْ رَبِّکُمْ» 4 سنگ و چوب،با نام گذاری،«خدا»نمی شود.(نام های دهان پرکن و بی محتوا، یکی از بلاهای قرن ما نیز هست.) «أَسْمٰاءٍ سَمَّیْتُمُوهٰا» 5 معبودهای مشرکان،اسمای بی مسمّایند که حقیقت و مشروعیّت ندارند و خداوند در هیچ آئینی به آن فرمان نداده است. «أَسْمٰاءٍ» ... «مٰا نَزَّلَ اللّٰهُ بِهٰا مِنْ سُلْطٰانٍ» 6 عقاید باید بر پایه ی حجّت و برهان باشد،حتّی از بت پرستان هم برهان بخواهید. «مٰا نَزَّلَ اللّٰهُ بِهٰا مِنْ سُلْطٰانٍ» (از آنان که می گویند بت وسیله ی تقرّب به خداست،بپرسید آیا دلیلی دارید که خداوند پرستش بت را وسیله ی قرب خود قرار داده است؟) 7 استدلال و برهان،نوعی فیض الهی است که به قلب و فکر انسان می رسد. «مٰا نَزَّلَ اللّٰهُ بِهٰا مِنْ سُلْطٰانٍ»

ص :99


1- 1) .تفسیر اثنی عشری.

8 انبیا،به درستی هدف و پیروزی خویش و سقوط مخالفان اطمینان داشتند.

«فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 72]

اشاره

فَأَنْجَیْنٰاهُ وَ اَلَّذِینَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنّٰا وَ قَطَعْنٰا دٰابِرَ اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا وَ مٰا کٰانُوا مُؤْمِنِینَ (72)

پس هود و همراهان(فکری و عملی)او را به رحمتی از خود نجات دادیم،و کسانی که آیات ما را دروغ شمردند و مؤمن نبودند،ریشه کن کردیم.

نکته ها:

« دٰابِرَ »،به معنای آخر و پایان چیزی است و« قَطَعْنٰا دٰابِرَ »،یعنی ریشه کن کردن و تا آخرین نفر را هلاک کردن.

هلاکت قوم عاد،با طوفانی عقیم کننده،شکننده،پر سر و صدا،سرد و مسموم بود که خداوند به مدّت هفت شب و هشت روز پیاپی بر آنان مسلّط کرد.طوفان چنان آنها را قلع و قمع کرد که همه ی آنان همچون تنه های درختان خرما بر زمین افتادند. «فَتَرَی الْقَوْمَ فِیهٰا صَرْعیٰ کَأَنَّهُمْ أَعْجٰازُ نَخْلٍ خٰاوِیَةٍ» (1)

پیام ها:

1 تنها انبیا و پیروان آنان،مشمول رحمت ویژه و نجات بخشی الهی اند. «فَأَنْجَیْنٰاهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنّٰا» 2 از تاریخ،عبرت بگیریم. «قَطَعْنٰا دٰابِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا» 3 آنجا که هیچ گونه امیدی به ایمان آوردن مردم نیست،هلاکت،اساسی و ریشه ای است. «وَ قَطَعْنٰا دٰابِرَ» ... «مٰا کٰانُوا مُؤْمِنِینَ»

ص :100


1- 1) .حاقّه،7.

[سوره الأعراف (7): آیه 73]

اشاره

وَ إِلیٰ ثَمُودَ أَخٰاهُمْ صٰالِحاً قٰالَ یٰا قَوْمِ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ مٰا لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرُهُ قَدْ جٰاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ هٰذِهِ نٰاقَةُ اَللّٰهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوهٰا تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اَللّٰهِ وَ لاٰ تَمَسُّوهٰا بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (73)

و به سوی قوم ثمود،برادرشان صالح را(فرستادیم.او نیز مثل حضرت نوح و هود در دعوت مردم به توحید)گفت:ای قوم من!(تنها)خدا را بپرستید،برای شما معبودی جز او نیست.همانا از طرف پروردگارتان معجزه و دلیلی آشکار برای شما آمده است.این شتر ماده(از جانب) خداوند برای شما آیه و نشانه است،(مزاحم آن نشوید و)بگذارید در زمین خدا بچرد،و گزندی به آن نرسانید که عذابی دردناک شما را خواهد گرفت.

نکته ها:

در قرآن،هفت مرتبه از ناقه و بیست و شش بار از قوم ثمود نام برده شده است.ماجرای قوم ثمود در سوره های شعرا،قمر،شمس و هود آمده است.

معجزه با کارهای خارق العاده و عجیب بشری تفاوت های زیادی دارد،از جمله:

الف:معجزه،نیاز به تمرین،تحصیل و تجربه ندارد،ولی کارهای خارق العاده دیگر،نیاز به تمرین،تلقین و تحصیل دارد.

ب:معجزه از اشخاص خوش سابقه و معصوم صادر می شود،ولی کارهای نادر و خارق العاده دیگر،از افراد نااهل نیز ممکن است صادر شود.

ج:هدف از معجزه،اتمام حجّت و ارشاد و هدایت مردم است،ولی هدف دیگران خودنمایی، شهرت،کسب مال و ایجاد سرگرمی است.

د:کار پیامبران در معجزه،لزوماً همراه با تحدّی و مبارزطلبی و ادّعای عجز دیگران است، امّا در کار نوابغ و مخترعان و مرتاضان این علائم و نشانه ها لزومی ندارد.

در حدیث می خوانیم:شتری که قوم ثمود تقاضا کردند،شتر قرمز پر کرک حامله و بسیار

ص :101

بزرگ بود. (1)البتّه نوع تقاضای مردم از انبیا،گاهی مربوط به شرایط فکری و زمینه ی اجتماعی و اقتصادی مردم در آن زمان بوده است،شاید اگر امروز نیز پیامبری ظهور می کرد، درخواست خروج هواپیما از دل کوه را از او می کردند.

به هر حال این شتر امتیازات منحصر به فردی داشت که ناقة اللّه نامیده شد،بدون تماس با شتری دیگر،حامله از دل کوه بیرون آمد و پس از خروج وضع حمل کرد و یک روز در میان، تمام آبِ شهر را می خورد و در عوض در آن روز به همه ی آنان شیر می داد،و این اعجاز الهی بود که مانند آن را نمی توانستند بیاورند و اتمام حجّتی بود که سوء قصد به آن،عذاب خدا را در پی داشت. (2)

پیام ها:

1 رسالت حضرت صالح،محدود به قوم ثمود بوده است. «إِلیٰ ثَمُودَ أَخٰاهُمْ صٰالِحاً» 2 انبیا با مردم همچون برادرند. «أَخٰاهُمْ» 3 در تبلیغ و تربیت،از عواطف نیز استفاده کنیم. «یٰا قَوْمِ» 4 ایمان به خدا،سابقه ای به درازای تاریخ دارد. «اعْبُدُوا اللّٰهَ» امر به عبادت خداوند،نشان ایمان و شناخت مردم است.

5 یکتاپرستی،محور دعوت پیامبران است. «اعْبُدُوا اللّٰهَ» 6 جهت گیری در عمل،بر اساس عقیده و تفکّر است، «اعْبُدُوا اللّٰهَ» زیرا «مٰا لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرُهُ» 7 اهداف تمام پیامبران الهی یکسان است.جمله ی «اعْبُدُوا اللّٰهَ مٰا لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرُهُ» را تمام انبیا بیان کرده اند.

8 ارائه دلیل و معجزه از طرف انبیا،در مسیر تربیت مردم و از شئون ربوبیّت خداوند است. «بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ» البتّه معجزات گاهی طبق درخواست مردم بوده است،مثل شق القمر و ناقه ی صالح.

ص :102


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر منهج الصادقین.

9 عنایت و لطف ویژه ی الهی به هر چه تعلّق گیرد،قداست می یابد. «نٰاقَةُ اللّٰهِ» 10 کیفر بی احترامی به مقدّسات و از بین بردن آنها،عذاب الهی است. «لاٰ تَمَسُّوهٰا بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ»

[سوره الأعراف (7): آیه 74]

اشاره

وَ اُذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفٰاءَ مِنْ بَعْدِ عٰادٍ وَ بَوَّأَکُمْ فِی اَلْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِهٰا قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ اَلْجِبٰالَ بُیُوتاً فَاذْکُرُوا آلاٰءَ اَللّٰهِ وَ لاٰ تَعْثَوْا فِی اَلْأَرْضِ مُفْسِدِینَ (74)

و به یاد آورید هنگامی که خداوند شما را پس از(هلاکت)قوم عاد،جانشینان (آنان)ساخت و در زمین شما را جایگاه(مناسب)داد.از قسمت های هموار زمین قصرها می سازید و کوه ها را برای ساختن خانه ها می تراشیدید.پس الطاف و نعمت های خداوند را یاد کنید و در زمین فساد نکنید.

نکته ها:

«عثو»،یعنی خروج از حدّ اعتدال و« لاٰ تَعْثَوْا »،به معنای«لا تفسدوا»است،و کلمه ی « مُفْسِدِینَ »،یا برای تأکید است،یا به این معنا که فساد،شیوه ی شما نشود و مراد از« فِی الْأَرْضِ »،سرزمین بین حجاز و شام است.

منطقه ی جغرافیایی قوم ثمود،دارای دو بخش دشت و کوهستان بود، «سُهُولِهٰا» ... «الْجِبٰالَ» و آنان مردمی متموّل و متمدّن بودند و به فنون خانه سازی و قصرسازی آگاه بودند.

«قُصُوراً»

... «بُیُوتاً»

پیام ها:

1 تحوّلات تاریخی و اجتماعی،بر اساس قوانین و سنّت های الهی است. «إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفٰاءَ» 2 همه ی امکانات زندگی ما از خداوند است. «بَوَّأَکُمْ فِی الْأَرْضِ» 3 از تاریخ گذشتگان عبرت بگیریم. «وَ اذْکُرُوا» ... «بَعْدِ عٰادٍ»

ص :103

4 انسان،از همه ی شرایط طبیعی می تواند بهره بگیرد. «سُهُولِهٰا» ... «الْجِبٰالَ» 5 مسکن،از نعمت های ویژه الهی است. «قُصُوراً» ... «بُیُوتاً» ... «آلاٰءَ اللّٰهِ» 6 رفاه،مسکن و قصر،اگر از یاد خدا جدا باشد زمینه ی فساد می شود. «قُصُوراً» ... « بُیُوتاً» ... «مُفْسِدِینَ» 7 اگر نعمت ها را ودیعه ی الهی بدانیم و خود را در معرض هلاکت ببینیم،از تجاوز دوری می کنیم. «وَ اذْکُرُوا» ... «لاٰ تَعْثَوْا» 8 قصرنشینان و کسانی که امکانات بیشتری دارند،بیشتر نیازمند یاد خدایند تا به فساد کشیده نشوند.(کلمه ی«قصر»،میان دو جمله« اُذْکُرُوا »آمده است) (1)

[سوره الأعراف (7): آیات 75 تا 76]

اشاره

قٰالَ اَلْمَلَأُ اَلَّذِینَ اِسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِینَ اُسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صٰالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قٰالُوا إِنّٰا بِمٰا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ (75) قٰالَ اَلَّذِینَ اِسْتَکْبَرُوا إِنّٰا بِالَّذِی آمَنْتُمْ بِهِ کٰافِرُونَ (76)

سران مستکبر قوم صالح،به مستضعفانی که ایمان آورده بودند،گفتند:

آیا علم دارید که صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟(مؤمنان در پاسخ به ایجاد شکّ و تردید آنان)گفتند:قطعاً ما به آنچه بر او فرستاده شده است،ایمان داریم.

کسانی که استکبار ورزیدند گفتند:همانا ما به آنچه شما بدان ایمان آورده اید،کافریم.

ص :104


1- 1) .البتّه در صورتی که قصر در آیه معنی معروف زمان ما را داشته باشد،نه اینکه به معنی خانه معمولی باشد.
پیام ها:

1 معمولاً اشراف و افراد صاحب نفوذ،مخالف راه انبیایند و به شبهه آفرینی در میان مؤمنان دست می زنند. «قٰالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا» 2 نه فقر و استضعاف ارزش است و نه تمکّن و کاخ نشینی؛آنچه مهم است انتخاب راه خداوند از طریق آگاهی،علم،ایمان،تقوا،جهاد و هجرت است.

(در آیه ی قبل،قصرسازی را نعمت الهی به شمار آورد،به شرط آنکه به فساد منتهی نشود،اینجا هم از مستضعفان مؤمن ستایش شده است،نه از همه ی آنان.) «آمَنَ مِنْهُمْ» 3 بیشترین پیروان پیامبران،از میان مستضعفان بوده اند. «لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ» 4 عامل ایمان مستضعفان به انبیا،فقط فقر مادّی نیست،زیرا برخی از مستضعفان نیز ایمان نمی آوردند. «آمَنَ مِنْهُمْ» 5 ایجاد شکّ و تردید،از شیوه های تضعیف ایمان است. «أَ تَعْلَمُونَ...» 6 تضعیف رهبر،یکی از روشها و هدف های اصلی دشمن است. «أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صٰالِحاً مُرْسَلٌ» 7 گرچه محیط و جامعه در فرد اثر دارد،ولی اجبار نمی آورد.(مستضعفان محروم،با صراحت در مقابل مستکبران ایستاده و گفتند:به صالح ایمان داریم). «إِنّٰا بِمٰا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ» 8 شبهات مخالفان را باید قاطعانه پاسخ داد. «إِنّٰا بِمٰا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ» 9 به تمام فرمان های پیامبر باید ایمان داشت. «بِمٰا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ» 10 مستکبران،علاوه بر کفر و لجاجت خود،نسبت به ایمان مستضعفان حساسیّت دارند. «إِنّٰا بِالَّذِی آمَنْتُمْ بِهِ کٰافِرُونَ» و نگفتند: «Bإِنّٰا بِهِ کٰافِرُونَ»

ص :105

[سوره الأعراف (7): آیه 77]

اشاره

فَعَقَرُوا اَلنّٰاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قٰالُوا یٰا صٰالِحُ اِئْتِنٰا بِمٰا تَعِدُنٰا إِنْ کُنْتَ مِنَ اَلْمُرْسَلِینَ (77)

پس(مستکبران)ناقه را پی کرده(و کشتند)و از فرمان پروردگارشان سرپیچی کردند و گفتند:ای صالح! اگر از فرستادگان خدایی،پس عذابی را که وعده می دهی برای ما بیاور.

نکته ها:

«Bفَعَقَرَ » ،به معنای پی کردن است،یعنی قطع کردن عصب و رگ محکم و مخصوص پشت پای اسب و شتر که عامل عمده ی حرکت آنهاست و با قطع آن،حیوان به زمین می افتد و از راه رفتن باز می ماند.

در سوره ی قمر،کلمه ی «Bفَعَقَرَ » به صورت مفرد آمده که بیانگر این است که قاتل ناقه یک نفر بوده است،امّا در اینجا(و سوره های شمس و شعراء و هود،)به صورت جمع آمده است، « فَعَقَرُوا »که نسبت پی کردن به تمام قوم داده شده است.این به خاطر سکوت و رضایت آنان بوده که شریک جرم محسوب شده اند.چنان که حضرت علی علیه السلام نیز می فرماید:

سرنوشت مردم در گرو رضایت و دشمنی آنان است،همان گونه که ناقه ی صالح را یک نفر پی کرد،امّا چون بقیه ی مردم نیز به آن عمل راضی بودند،در گناه او شریک شدند و همگی عذاب دیدند. (1)

پیام ها:

1 کفر،زمینه ی تجاوز است. «کٰافِرُونَ فَعَقَرُوا...» 2 سکوت و رضایت بر گناه،شرکت در گناه محسوب می شود. «فَعَقَرُوا» با اینکه قاتل یک نفر بود.

3 نافرمانی و تجاوز از دستور،مهم تر از کشتن شتر است. «وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ»

ص :106


1- 1) .نهج البلاغه،خطبه 201.

4 دستورات الهی برخاسته از ربوبیّت اوست. «أَمْرِ رَبِّهِمْ» 5 تکبّر،زمینه ساز جسارت و گستاخی است. «ائْتِنٰا بِمٰا تَعِدُنٰا»

[سوره الأعراف (7): آیه 78]

اشاره

فَأَخَذَتْهُمُ اَلرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دٰارِهِمْ جٰاثِمِینَ (78)

ناگاه زمین لرزه شدید آنان را فراگرفت،پس شب را به صبح آوردند،در حالی که در خانه هایشان به رو افتادند(و مردند).

نکته ها:

این آیه،هلاکت قوم ثمود را با رجفه و زمین لرزه بیان کرده،امّا سوره ی فصّلت آیه 14 و سوره ی ذاریات آیه 44،آن را با صاعقه دانسته است. «فَأَخَذَتْهُمُ الصّٰاعِقَةُ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ» بنا بر این شاید دو کیفر صاعقه و زلزله در یک لحظه و توأم بوده است.و شاید مراد از رجفه، لرزش بر اندام باشد که برخاسته از ترس و وحشت است،نه زمین لرزه.

« جٰاثِمِینَ »از«جثم»بر وزن خَشم،به معنای نشستن روی زانو و یا فروافتادن بر سینه است.

گویا در شب و هنگام استراحتشان که عذاب آمد،بیدار شدند ولی فرصتی و قدرتی برای فرار نیافتند و در همان حالت نیم خیز هلاک شدند. (1)

پیام ها:

1 قهر خدا ناگهانی است،به هوش باشیم. «فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ» 2 چه بسا زمین لرزه ها و حوادث طبیعی که عذاب الهی است. «فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ» 3 وعده های انبیا،عملی است،پس هشدارهایشان را جدّی بگیریم.(در آیات قبل تهدید بود:« لاٰ تَمَسُّوهٰا بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ »و این رجفه،همان تحقّق وعید و عذاب الیم است). «فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ»

ص :107


1- 1) .تفسیر نمونه.

[سوره الأعراف (7): آیه 79]

اشاره

فَتَوَلّٰی عَنْهُمْ وَ قٰالَ یٰا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسٰالَةَ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ لٰکِنْ لاٰ تُحِبُّونَ اَلنّٰاصِحِینَ (79)

پس(صالح)از آنان روی برگرداند و گفت:ای قوم من! همانا پیام پروردگارم را به شما رساندم و برای شما خیرخواهی کردم،ولی شما دلسوزان و خیرخواهان را دوست ندارید.

نکته ها:

احتمال دارد سخن حضرت صالح،قبل از نزول عذاب و به عنوان اتمام حجّت باشد،و ممکن است پس از هلاکتشان باشد،آن گونه که رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله نیز بر لب چاه بدر با اجساد کفّار سخن گفت پرسیدند:مگر آنان می شنوند،فرمودند:آری،شما از آنها شنواتر نیستید. (1)

پیام ها:

1 گاهی قهر و ترک رابطه،در تربیت و تبلیغ لازم است. «فَتَوَلّٰی عَنْهُمْ» 2 کیفرهای الهی،پس از اتمام حجّت است. «لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ» 3 برنامه ی پیامبران،ابلاغ پیام همراه با دلسوزی و خیرخواهی است،نه ابلاغ خشک و بی روح مقرّرات و بخشنامه های اداری. «لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ» ... «وَ نَصَحْتُ لَکُمْ» 4 ناصحان را دوست بداریم که بی اعتنایی به سخن دلسوزان جامعه،زمینه ی قهر خدا را فراهم می کند. «وَ لٰکِنْ لاٰ تُحِبُّونَ النّٰاصِحِینَ» 5 دوست داشتن،کلید پیروی کردن است. «وَ لٰکِنْ لاٰ تُحِبُّونَ النّٰاصِحِینَ»

ص :108


1- 1) .بحار،ج 6،ص 207 و 254.

[سوره الأعراف (7): آیات 80 تا 81]

اشاره

وَ لُوطاً إِذْ قٰالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ اَلْفٰاحِشَةَ مٰا سَبَقَکُمْ بِهٰا مِنْ أَحَدٍ مِنَ اَلْعٰالَمِینَ (80) إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ اَلرِّجٰالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ اَلنِّسٰاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ (81)

و(به خاطر آور)لوط را(که برای هدایت مردم فرستادیم)آن گاه که به قوم خود گفت:آیا آن کار زشت را انجام می دهید که هیچ یک از جهانیان در آن بر شما پیشی نگرفته است؟

همانا شما به جای زنان،برای شهوت سراغ مردان می روید،بلکه شما قومی اسراف کارید.

نکته ها:

حضرت لوط،فامیل حضرت ابراهیم و تنها مردی بود که به او ایمان آورد و با او هجرت کرد. «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ» (1)حضرت ابراهیم او را به منطقه ای که در آن گناه و فحشا رواج داشت فرستاد.لذا بخش مهم کار حضرت لوط،مبارزه با فحشا و منکرات جنسی بود،که بیشترین مشکل جامعه بود.

قوم حضرت لوط،با مهمانان خود عمل زشت لواط انجام را می دادند تا مردم از مهمان شدن بترسند.به گفته ی قرآن،حضرت لوط علیه السلام ازدواج با دختران خود را به آنان پیشنهاد کرد،امّا آنان نپذیرفتند.

ازدواج،دارای خصوصیّات و آثاری است که در لواط و زنا وجود ندارد،از جمله:

1 مودّت و رحمت و انس.2 تشکیل نظام خانواده.3 فرزند و بقای نسل.4 همخوانی با فطرت و انسانیّت.

متأسفانه امروزه نیز دنیای غرب،عمل زشت همجنس بازی را رسمی و در بعضی کشورها

ص :109


1- 1) .عنکبوت،26.

به آن جنبه ی قانونی داده است.

قوم لوط،علاوه بر لواط،اهل قمار،هرزه گویی،توهین،مزاحمت برای عابرین و کشف عورت در انظار عمومی بودند. (1)

امام صادق علیه السلام در فلسفه ی تحریم لواط فرمودند:لواط،علاقه ی خانوادگی میان زن و شوهر را کم،نسل و فرزند را منقطع و آمیزش جنسی طبیعی را از بین می برد و فسادهای بسیار زیادی را بدنبال دارد. (2)

در اسلام،کیفر همجنس بازی و لواط(چه فاعل چه مفعول)،اعدام است.

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:لعنت خدا بر مردانی که خود را مانند زنان ساخته و در معرض مردان هوسباز قرار می دهند. (3)امام صادق علیه السلام نیز فرمود:هنگام همجنس گرایی،عرش خدا به لرزه می آید و عامل این کار در قیامت به صورت ناپاک محشور می شود و مورد غضب خداوند قرار گرفته و جایگاهش دوزخ است. (4)

پیام ها:

1 همجنس بازی و لواط،از گناهان کبیره و عملی بسیار زشت است. «الْفٰاحِشَةَ» 2 بت پرستان،اگر بهانه ی بت پرستی نیاکان را داشتند،پیروان فحشا،این بهانه را هم نداشته و ابتکار جنایت و گناه از خودشان بود. «مٰا سَبَقَکُمْ بِهٰا» 3 ابداع کنندگان اعمال زشت،مرتکب گناهی بزرگتر و مستحقّ ملامتی بیشتر می باشند. «مٰا سَبَقَکُمْ بِهٰا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعٰالَمِینَ» 4 کسی که راه طبیعی و فطری را کنار بگذارد،مسرف است. «مُسْرِفُونَ» ارضای شهوت از غیر راه طبیعی،اسراف است.

5 لواط،تجاوز به حقوق زنان در جامعه است. «دُونِ النِّسٰاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ»

ص :110


1- 1) .سفینة البحار.
2- 2) .وسائل،ج 14،ص 252.
3- 3) .تفسیر نمونه؛وسائل،ج 14،ص 255.
4- 4) .تفسیر نمونه؛وسائل،ج 14،ص 249.

[سوره الأعراف (7): آیه 82]

اشاره

وَ مٰا کٰانَ جَوٰابَ قَوْمِهِ إِلاّٰ أَنْ قٰالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُنٰاسٌ یَتَطَهَّرُونَ (82)

و جواب قوم لوط،جز این نبود که گفتند:آنان را از آبادی خود بیرون کنید، زیرا آنان مردمی هستند که پاکدامنی را می طلبند(و با ما نیستند).

نکته ها:

در مورد بعضی انبیا،تعبیر به« أَخٰاهُمْ »شده است،امّا درباره ی حضرت لوط چنین تعبیری نیامده است،شاید به این دلیل که آن حضرت،اهل آن منطقه نبود،چنان که کفّار نیز با جمله ی« قَرْیَتِکُمْ »به مردم القا می کردند که او مهاجر است و از این منطقه نیست،و یا اینکه چون آئین شما را قبول ندارد خارجی است،پس او را از سرزمین خودتان بیرون کنید.

پیام ها:

1 زشت تر از نافرمانی و گناه،برخورد بی دلیل و غیر منطقی با ناصحان است. «مٰا کٰانَ جَوٰابَ قَوْمِهِ إِلاّٰ أَنْ قٰالُوا أَخْرِجُوهُمْ...» 2 در نهی از منکر،باید آماده ی تبعید و پذیرش مشکلات بود. «أَخْرِجُوهُمْ» 3 مجرمان،برای پاکان حقّی در اجتماع قائل نیستند. «أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ» 4 هر گاه در جامعه ای فساد زیاد شد،پاکان را منزوی می کنند و نهی از منکر و پاک بودن،جرم محسوب می شود. «أَخْرِجُوهُمْ» ... «إِنَّهُمْ أُنٰاسٌ یَتَطَهَّرُونَ» 5 قوم لوط،با آنکه به گناه عادت کرده بودند،امّا حضرت لوط و یاران او را پاک می دانستند. «إِنَّهُمْ أُنٰاسٌ یَتَطَهَّرُونَ» 6 مهم تر از پاکی،پاک ماندن و مأیوس کردن نااهلان از اعمال نفوذ است.

«یَتَطَهَّرُونَ»

(فعل مضارع نشان استمرار است)

ص :111

[سوره الأعراف (7): آیه 83]

اشاره

فَأَنْجَیْنٰاهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ اِمْرَأَتَهُ کٰانَتْ مِنَ اَلْغٰابِرِینَ (83)

پس ما لوط و خاندان او را به جز همسرش،که از بازماندگان(در عذاب) بود،نجات بخشیدیم.

نکته ها:

«الْغٰابِرِینَ»

،به معنای بازمانده است.کسی که همراهانش بروند و او باقی بماند.بنا بر این لوط و یارانش از شهر خارج شدند و زمینه ی عذاب فراهم شد.

« أَهْلَهُ »،هم به خویشاوندان نزدیک گفته می شود و هم به پیروان راستین،ولی با توجّه به آیه 36 سوره ذاریات،به جز خویشاوندان نزدیک،هیچ کس به آن حضرت ایمان نیاورد.

پیام ها:

1 انسان آزاد است و خودش راه خود را انتخاب می کند.(همسر پیامبر با آنکه در خانۀ وحی تغذیه می شود،ممکن است راه کفر را برگزیند،چنان که همسر فرعون راه توحید را برگزید). «إِلاَّ امْرَأَتَهُ» بنا بر این همه جا تفکّر و اخلاق و تصمیم،وابسته به اقتصاد و تحت پوشش بودن این و آن نیست.

2 در اسلام،عامل نجات انسان رابطه ی مکتبی است،نه خویشاوندی. «إِلاَّ امْرَأَتَهُ» پس سرنوشت هر کس در گرو عمل خود اوست.

3 حسابِ بستگانِ رهبران الهی را از حساب خودشان جدا کنیم. «إِلاَّ امْرَأَتَهُ» 4 در اسلام،زن همانند مرد موجودی مستقلّ است. «إِلاَّ امْرَأَتَهُ» و از طرفی نباید موقعیّت و قداست کسی موجب توجیه خلافکاری های بستگان او شود.

[سوره الأعراف (7): آیه 84]

اشاره

وَ أَمْطَرْنٰا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ اَلْمُجْرِمِینَ (84)

و ما بارانی(از سنگ)بر آنان باراندیم.پس بنگر که سرانجام گنهکاران چه شد؟

نکته ها:

هلاکت قوم لوط،با بارش سنگ های آسمانی بر سرشان بود،سنگ هایی از گِل همانند

ص :112

کلوخ چنان که در سوره ی هود می فرماید: «وَ أَمْطَرْنٰا عَلَیْهٰا حِجٰارَةً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ» (1)

پیام ها:

1 تغییر راه فطرت،(ارضای جنسی از طریق مردان و همجنس بازی،)تغییر نعمت را به دنبال دارد.به جای باران،پاره سنگ می بارد. «وَ أَمْطَرْنٰا عَلَیْهِمْ مَطَراً» در دعای کمیل می خوانیم:«اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم» 2 قهر الهی مخصوص آخرت نیست،گاهی نیز در همین دنیاست. «أَمْطَرْنٰا» 3 از تاریخ و سرنوشت دیگران عبرت بگیریم. «فَانْظُرْ» ... «عٰاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ» 4 قهر خداوند مخصوص یک دسته از مجرمان نیست،همه ی مجرمان به هوش باشند که سنّت الهی استثنا بردار نیست. «عٰاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 85]

اشاره

وَ إِلیٰ مَدْیَنَ أَخٰاهُمْ شُعَیْباً قٰالَ یٰا قَوْمِ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ مٰا لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرُهُ قَدْ جٰاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَوْفُوا اَلْکَیْلَ وَ اَلْمِیزٰانَ وَ لاٰ تَبْخَسُوا اَلنّٰاسَ أَشْیٰاءَهُمْ وَ لاٰ تُفْسِدُوا فِی اَلْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاٰحِهٰا ذٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (85)

و به سوی(مردم)مَدیَن،برادرشان شعیب را(فرستادیم.آن حضرت) گفت:ای قوم من!(تنها)خدا را بپرستید،جز او خدایی برای شما نیست.

همانا از طرف پروردگارتان(معجزه و)دلیلی روشن برای شما آمده است.

پس پیمانه و ترازو را(در داد و ستدها)تمام ادا کنید و کالاهای مردم را کم نگذارید و در زمین پس از آنکه اصلاح گشته فساد نکنید.این(رهنمودها) برایتان بهتر است،اگر مؤمن باشید.

ص :113


1- 1) .هود،82 83.
نکته ها:

این پنجمین داستان پیامبران در این سوره است.داستان شعیب علیه السلام در سوره های متعدّدی از جمله در سوره هود،شعراء نیز بیان شده است.

مَدیَن یکی از شهرهای شام بود که در جغرافیای امروز،نزدیک اردن و نامش معان است، منطقه ای سرسبز،دارای مردمی بت پرست و مرفّه که در معامله و تجارت کم فروش بودند.

حضرت شعیب علیه السلام بر آنان مبعوث شد،امّا آنها به خاطر لجاجت و نافرمانی او هلاک شدند.

سپس آن حضرت بر مردم«ایکه»مبعوث شد،و به ارشاد آنان پرداخت،امّا آنها نیز دستورهای الهی را نپذیرفتند و سرانجام هلاک شدند. «کَذَّبَ أَصْحٰابُ الْأَیْکَةِ الْمُرْسَلِینَ إِذْ قٰالَ لَهُمْ شُعَیْبٌ...» (1)البتّه احتمال دارد«مَدیَن»همان«ایْکه»باشد،چون ایکه به منطقه ی پر درخت و بیشه زار و نخلستان می گویند.یعنی شهر شعیب دو نام داشته است:مَدیَن و ایکه.

انسان بی ایمان همواره گرفتار انحراف و فساد است،امّا در هر زمانی به گونه ای.مثلاً در زمان حضرت لوط،لواط و فساد اخلاقی و در زمان حضرت شعیب،کم فروشی و فساد اقتصادی رواج داشته است.

پیام ها:

1 رفتار حضرت شعیب نسبت به مردم،دلسوزانه و برادرانه بود و شاید نسبتی با اهل مدین داشت. «أَخٰاهُمْ شُعَیْباً» 2 تبلیغ و تربیت باید همراه با عاطفه و محبّت باشد. «قٰالَ یٰا قَوْمِ» 3 توحید و یکتاپرستی،محور دعوت انبیاست. «اعْبُدُوا اللّٰهَ...» 4 معجزه و دلیل های انبیا،در مسیر رشد و تربیت مردم و وابسته به ربوبیّت خداوند است. «بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ» 5 پس از شرک و انحراف عقیدتی،انحراف های اقتصادی مهم ترین مسأله ی

ص :114


1- 1) .شعراء،176 189.

قوم حضرت شعیب بوده است. «اعْبُدُوا اللّٰهَ» ... «فَأَوْفُوا الْکَیْلَ» 6 کم فروشی،تقلّب در معامله،کم ارزش جلوه دادن اجناس مردم و ایجاد خلل در اقتصاد،حرام و از مصادیق فساد است. «لاٰ تَبْخَسُوا النّٰاسَ أَشْیٰاءَهُمْ وَ لاٰ تُفْسِدُوا» 7 پیامبران،بر مسائل اقتصادی جامعه نیز نظارت داشته و درصدد سلامت و بهبود زندگی مردم بودند. «لاٰ تَبْخَسُوا النّٰاسَ أَشْیٰاءَهُمْ» دین و برنامه های آن،از زندگی دنیا جدا نیست.

8 کم کاری هم مثل کم فروشی است،به جای«أموالهم»فرمود: «أَشْیٰاءَهُمْ» تا شامل همه چیز بشود.

9 ایمان کامل و اقتصاد سالم،تأمین کننده سعادت دنیا و آخرت است. «ذٰلِکُمْ خَیْرٌ» 10 هشدار و دستورهای انبیا،سراسر خیر است و موجب سعادت انسان می شود. «ذٰلِکُمْ خَیْرٌ» 11 ایمان،ضامن کسب و کار صحیح و عدالت اجتماعی است. «لاٰ تَبْخَسُوا النّٰاسَ» ... «إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 86]

اشاره

وَ لاٰ تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِرٰاطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَهٰا عِوَجاً وَ اُذْکُرُوا إِذْ کُنْتُمْ قَلِیلاً فَکَثَّرَکُمْ وَ اُنْظُرُوا کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ اَلْمُفْسِدِینَ (86)

و بر سر هر راهی منشینید تا مؤمنان را تهدید کنید و(آنان را)از راه خدا، که کج جلوه می دهید بازدارید و یاد کنید زمانی را که اندک بودید،پس خداوند شما را بسیار گرداند و بنگرید که عاقبت مفسدان چگونه بود!

نکته ها:

مراد از نشستن بر سر هر راه،ممکن است نشستن کنار خیابان و کوچه ها برای فتنه گری باشد،و شاید مراد تلاش در راه فساد از هر راه و با هر شیوه باشد،چنان که شیطان سوگند خورد برای انحراف انسان در کمین راه حقّ نشسته است که مراد،نشستن ظاهری نیست.

ص :115

«لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرٰاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ» (1)

پیام ها:

1 دشمنان حقّ،برای جلوگیری از راه خدا،همه جا در کمین بوده و از هر راه و شیوه ای استفاده می کنند. «وَ لاٰ تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِرٰاطٍ» 2 ترساندن مردم و ایجاد مزاحمت برای آنان،ممنوع است. «تُوعِدُونَ» 3 اگر دشمنان نتوانند مؤمنان را بی دین کنند،می کوشند تا سیمای دین را تحریف کنند و بد جلوه دهند. «تَبْغُونَهٰا عِوَجاً» 4 گاهی افزونی جمعیّت(با نظم و برنامه)،می تواند یک ارزش باشد. «فَکَثَّرَکُمْ» 5 یکی از عوامل تربیت و هدایت مردم،توجّه به نعمت ها و یادآوری سرگذشت پیشینیان است. «وَ اذْکُرُوا» ... «وَ انْظُرُوا» 6 مطالعه ی تاریخ و عبرت گرفتن از آن،سفارش الهی است. «وَ انْظُرُوا کَیْفَ...» 7 در مطالعه ی زندگی مردم،به پایان و سرانجام کارشان بنگرید،نه کامیابی های مقطعی آنان. «عٰاقِبَةُ» 8 بستن و یا منحرف نمودن راه خدا،نوعی فساد است. «تَصُدُّونَ» ... «تَبْغُونَهٰا عِوَجاً» ... «الْمُفْسِدِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 87]

اشاره

وَ إِنْ کٰانَ طٰائِفَةٌ مِنْکُمْ آمَنُوا بِالَّذِی أُرْسِلْتُ بِهِ وَ طٰائِفَةٌ لَمْ یُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتّٰی یَحْکُمَ اَللّٰهُ بَیْنَنٰا وَ هُوَ خَیْرُ اَلْحٰاکِمِینَ (87)

و اگر گروهی از شما به آنچه من برای آن فرستاده شده ام ایمان آورده و گروهی ایمان نیاورده اند،پس(عجله نکنید که لطف و قهر خدا چه شد؟) صبر کنید تا خداوند میان ما داوری کند و او بهترین داوران است.

ص :116


1- 1) .اعراف،16.
نکته ها:

مخالفان حضرت شعیب،با جسارت می گفتند:پس قهر خدا چه شد؟ مؤمنان و طرفداران آن حضرت هم منتظر امدادهای الهی بودند.این آیه در پاسخ هر دو گروه است،تا نه کفّار مغرور شوند و نه مؤمنان دلسرد و مأیوس گردند.

پیام ها:

1 وظیفه ی پیامبر،ابلاغ دین و دستورات الهی است، «أُرْسِلْتُ» مردم نیز در قبول و ردّ آن آزاد و دارای اختیار می باشند. «طٰائِفَةٌ مِنْکُمْ آمَنُوا» ... «وَ طٰائِفَةٌ لَمْ یُؤْمِنُوا» 2 در مکتب انبیا،ایمان به هدف و راه آنان لازم است. «أُرْسِلْتُ» یعنی ایمان به آنچه برای آن آمده ام.

3 تاریخ طرفداران حقّ و باطل را با توجّه به پایان و سرانجام کارشان باید مطالعه کرد. «فَاصْبِرُوا» 4 گرایش گروهی از مردم به کفر،ما را متزلزل نکند که خداوند حاکم است.

«فَاصْبِرُوا حَتّٰی یَحْکُمَ اللّٰهُ بَیْنَنٰا»

5 کسی که بداند خداوند بهترین و برترین داور است،صبور است و در کیفر و پاداش عجله نمی کند. «فَاصْبِرُوا» ... «وَ هُوَ خَیْرُ الْحٰاکِمِینَ» چنان که باکی از حکم دیگران نیز ندارد.

ص :117

«جُزْءٌ 9»

[سوره الأعراف (7): آیه 88]

اشاره

قٰالَ اَلْمَلَأُ اَلَّذِینَ اِسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یٰا شُعَیْبُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنٰا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنٰا قٰالَ أَ وَ لَوْ کُنّٰا کٰارِهِینَ (88)

سران مستکبر قوم شعیب گفتند:ای شعیب! حتماً تو و کسانی را که با تو ایمان آورده اند،از آبادی مان بیرون خواهیم کرد،مگر آنکه به آئین ما برگردید.(شعیب)گفت:گرچه بی رغبت باشیم؟

نکته ها:

زورگویی و تهدید به اخراج و تبعید،به نوعی در مورد همه ی انبیا بوده است،چنان که در جای دیگر می خوانیم:کافران نسبت به پیامبران خود چنین تهدیدهایی داشته اند. «قٰالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنٰا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنٰا» (1)هیچ یک از انبیا پیش از رسالت،مشرک و بت پرست نبوده اند،ولی برخورد آنان با مشرکان آرام بوده است.امّا پس از رسالت با عزم و اراده ای قوی تر مردم را هدایت کرده و با مشرکان مقابله می کردند،لذا خطاب« لَتَعُودُنَّ »،به پیروان انبیا است،نه خود آنان. (2)

پیام ها:

1 اشراف مستکبر،دشمن انبیا بوده اند. «قٰالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا» ... «لَنُخْرِجَنَّکَ» 2 استدلال و منطق،شیوه ی انبیاست، «جٰاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ» (3)ولی روش کفّار،تهدید و زورگویی است. «لَنُخْرِجَنَّکَ» 3 مبلّغان نباید از تهدیدهای مخالفان بترسند،چون در این راه،تهدید به قتل و تبعید همیشه بوده است. «لَنُخْرِجَنَّکَ» 4 تحمیل عقائد،شیوه ی کفّار است و دین تحمیلی سودی ندارد. «لَتَعُودُنَّ فِی

ص :118


1- 1) .ابراهیم،13.
2- 2) .تفسیر نمونه.
3- 3) .اعراف،85.

مِلَّتِنٰا»

... «کٰارِهِینَ» 5 در برخورد با جهالت کافران،از ادب و گفتار نرم و حکیمانه استفاده کنیم. «أَ وَ لَوْ کُنّٰا کٰارِهِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 89]

اشاره

قَدِ اِفْتَرَیْنٰا عَلَی اَللّٰهِ کَذِباً إِنْ عُدْنٰا فِی مِلَّتِکُمْ بَعْدَ إِذْ نَجّٰانَا اَللّٰهُ مِنْهٰا وَ مٰا یَکُونُ لَنٰا أَنْ نَعُودَ فِیهٰا إِلاّٰ أَنْ یَشٰاءَ اَللّٰهُ رَبُّنٰا وَسِعَ رَبُّنٰا کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً عَلَی اَللّٰهِ تَوَکَّلْنٰا رَبَّنَا اِفْتَحْ بَیْنَنٰا وَ بَیْنَ قَوْمِنٰا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَیْرُ اَلْفٰاتِحِینَ (89)

(شعیب به مخالفان گفت:)اگر پس از آنکه خداوند ما را از آیین شما نجات داد،دوباره به آن برگردیم بی گمان بر خدا دروغ بسته ایم،ما را نسزد که به آیین شما برگردیم،مگر آنکه خدا بخواهد که او پروردگار ماست(خدا هم هرگز چنین نخواهد خواست).پروردگارِ ما بر هر چیز احاطه ی علمی دارد،ما بر خداوند توکّل کرده ایم.پروردگارا! میان ما و قوم ما به حقّ داوری و راهگشایی کن که تو بهترین داوران و راهگشایانی.

نکته ها:

«ملّت»،به معنای کیش و آیین است،چنان که در جای دیگر می خوانیم: «مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرٰاهِیمَ» (1).

«فتح»در این گونه موارد،به معنای قضاوت و داوری برای راهگشایی است،یعنی سخن آخر را خداوند می گوید تا از بن بست خلاص شده و راه باز شود.

چون یاران شعیب علیه السلام،دین را بر اساس بیّنه و استدلال پذیرفته اند،نه هوا و هوس؛پس آن را رها نخواهند کرد.مگر آنکه خداوند دستور دهد و خداوند هم هرگز دستور بازگشت به شرک و کفر را نمی دهد،چون معمولاً کسی از دستورش بر می گردد که از کردارش پشیمان

ص :119


1- 1) .حج،78.

شود و خداوند هرگز چنین نیست.

پیام ها:

1 ارتداد و برگشت از آرمان ها و عقائد حقّ و پذیرفتن شریک برای خداوند، نوعی افترا بر خدا و پیمان شکنی است. «قَدِ افْتَرَیْنٰا» ... «مٰا یَکُونُ لَنٰا أَنْ نَعُودَ» 2 شرک،اسارت و یکتاپرستی،نجات است. «بَعْدَ إِذْ نَجّٰانَا اللّٰهُ» 3 مؤمن،هرگز از حقّ عدول نمی کند و اهل سازش بر سر عقائدش نیست. «مٰا یَکُونُ لَنٰا...» (عقب گرد و ارتجاع،ممنوع است و تساهل و تسامح همه جا ارزش نیست.) 4 هدایت و ضلالت در دائره ی اراده خداوند است. «إِلاّٰ أَنْ یَشٰاءَ اللّٰهُ» 5 باید در هر حال تسلیم خدا بود و امر او را اطاعت کرد. «إِلاّٰ أَنْ یَشٰاءَ اللّٰهُ» 6 دلیل تسلیم شدن و پذیرفتن ربوبیّت خداوند،علم بی پایان اوست. «إِلاّٰ أَنْ یَشٰاءَ اللّٰهُ» ... «وَسِعَ رَبُّنٰا کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً» 7 دلیل توکّل ما بر خداوند نیز علم مطلق او بر همه چیز است. «وَسِعَ رَبُّنٰا کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً عَلَی اللّٰهِ تَوَکَّلْنٰا» 8 برای پایداری در ایمان،از خداوند استمداد و به او توکّل کنیم. «مٰا یَکُونُ لَنٰا أَنْ نَعُودَ» ... «عَلَی اللّٰهِ تَوَکَّلْنٰا» 9 در برابر پیشنهادهای شوم دشمنان،باید با توکّل بر خدا،قاطعانه ایستاد. «مٰا یَکُونُ لَنٰا» ... «تَوَکَّلْنٰا» 10 واگذاری داوری به خداوند،نمونه و مصداق توکّل و تسلیم است. «عَلَی اللّٰهِ تَوَکَّلْنٰا رَبَّنَا افْتَحْ...» 11 در دعا،تناسب بین خواسته و اسمای الهی را باید در نظر گرفت.آنجا که نیاز به فتح داریم،خدا را با خیر الفاتحین صدا می زنیم. «افْتَحْ» ... «خَیْرُ الْفٰاتِحِینَ» 12 لازمه ی داوری صحیح،علم و آگاهی همه جانبه است.داوری،حقّ کسی است که همه چیز را می داند. «وَسِعَ رَبُّنٰا کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً» ... «رَبَّنَا افْتَحْ...»

ص :120

13 داوری،از شئون ربوبیّت خداوند است. «رَبَّنَا افْتَحْ» 14 هدف انبیا تثبیت و بر کرسی نشاندن حرف حقّ است،نه سخن خویشتن.

«افْتَحْ بَیْنَنٰا وَ بَیْنَ قَوْمِنٰا بِالْحَقِّ»

[سوره الأعراف (7): آیات 90 تا 91]

اشاره

وَ قٰالَ اَلْمَلَأُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اِتَّبَعْتُمْ شُعَیْباً إِنَّکُمْ إِذاً لَخٰاسِرُونَ (90) فَأَخَذَتْهُمُ اَلرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دٰارِهِمْ جٰاثِمِینَ (91)

سران و اشراف قوم شعیب که کفر ورزیدند،گفتند:اگر از شعیب پیروی کنید،قطعاً زیانکار خواهید بود.

پس(به کیفر عنادشان)زمین لرزه شدیدی آنان را فراگرفت،پس شب را به صبح آوردند،در حالی که در خانه های خود به زانو در افتادند(و مردند).

نکته ها:

شاید از اینکه در این آیه کلمه ی« اَلرَّجْفَةُ »،در آیه ی 94 سوره ی هود کلمه ی «Bاَلصَّیْحَةُ » و در آیه ی 189 سوره شعراء،عبارت «عَذٰابُ یَوْمِ الظُّلَّةِ» بکار رفته،استفاده شود که زلزله همراه با صیحه و ابر تیره بوده است. (1)ممکن است مراد از«رجفه»همان اضطراب و لرزش اندام باشد که از ترس حاصل می شود،نه زمین لرزه.

چنان که در آیه 78 گذشت،« جٰاثِمِینَ »به کسی گفته می شود که به رو بر زمین افتاده و یا به زانو افتاده و توان برخاستن نداشته باشد.

پیام ها:

1 طبقه ی اشراف،غالباً مخالف پیامبران بوده اند. «وَ قٰالَ الْمَلَأُ» 2 یکی از شیوه های کفّار برای بازداشتن مردم از پیروی انبیا،(هنگامی که ببینند

ص :121


1- 1) .تفسیر نمونه.

آنان از ایمانشان دست برنمی دارند،)تهدید مادّی و اقتصادی است. «إِنَّکُمْ إِذاً لَخٰاسِرُونَ» آری،محرومیّت از درآمدهایی که از طریق کم فروشی به دست می آید،از دید کافران خسارت است.

3 کیفرهای الهی،اغلب در شب نازل می شود. (1)«فَأَصْبَحُوا» شب دارای راز و رمزی است،الطاف الهی و وحی نیز در شب نازل شده است.

[سوره الأعراف (7): آیه 92]

اشاره

اَلَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا اَلَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کٰانُوا هُمُ اَلْخٰاسِرِینَ (92)

کسانی که شعیب را تکذیب کردند،(چنان هلاک شدند که)گویا در آن خانه ها سکونتی نداشته اند.آنان که شعیب را تکذیب کردند،همانها زیانکاران هستند.

نکته ها:

« یَغْنَوْا »از«غنی»،به معنای اقامت در مکان است،و با توجّه به معنای اصلی غنا (بی نیازی)،گویا کسی که محل اقامت و منزل آماده دارد،بی نیاز است.

خسارت بزرگ از آنِ مشرکان است که به جای ایمان به خدای یکتا،شرک می ورزند و به جای رهبری معصوم،سراغ دیگران می روند.لذا به جای زندگی أمن،خانه خراب می شوند، به جای بهشت به دوزخ می روند و به جای رضوان،گرفتار خشم الهی می شوند.

پیام ها:

1 توجّه به عاقبت شوم کفّار،درس عبرت است. «الَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً» 2 نیرنگ های اهل باطل،نقش بر آب می شود. «کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا» (کفّار در پی اخراج حضرت شعیب بودند،امّا خودشان در خانه هایشان هلاک شدند).

3 هنگام فرا رسیدن قهر خدا،زیانکاران واقعی مشخّص می شوند. «هُمُ الْخٰاسِرِینَ»

ص :122


1- 1) .تفسیر المیزان.

(در آیه ی قبل،کافران طرفداری از حضرت شعیب را خسارت دانستند، اینجا خداوند می فرماید:خودشان زیانکارند.)

[سوره الأعراف (7): آیه 93]

اشاره

فَتَوَلّٰی عَنْهُمْ وَ قٰالَ یٰا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسٰالاٰتِ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ فَکَیْفَ آسیٰ عَلیٰ قَوْمٍ کٰافِرِینَ (93)

پس شعیب از آنان روی گرداند و گفت:ای قوم من! پیام های پروردگارم را به شما رساندم و برایتان خیرخواهی کردم،پس چگونه بر(سرنوشت) قوم کافر تأسّف بخورم؟

پیام ها:

1 قهر الهی،بعد از اتمام حجّت است. «فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ» ... «أَبْلَغْتُکُمْ رِسٰالاٰتِ رَبِّی» 2 موعظه،مدارا و توجّه به مردم حدّی دارد،گاهی هم باید از آنان اعراض نمود.

«فَتَوَلّٰی عَنْهُمْ»

3 تبلیغ،باید همراه با مهربانی و سوز باشد. «أَبْلَغْتُکُمْ» ... «نَصَحْتُ» 4 نصایح و خیرخواهی را با منافع شخصی آمیخته نکنیم. «نَصَحْتُ لَکُمْ» 5 وقتی به وظیفه ی خود عمل کردیم،نگران نباشیم که چه خواهد شد.

«أَبْلَغْتُکُمْ»

... «فَکَیْفَ آسیٰ» 6 تأسّف نابجا و عاطفه ی بی مورد،ممنوع است. «فَکَیْفَ آسیٰ» (در موارد دیگری هم به پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله خطاب شده که «لاٰ تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ» (1)،غصّه ی آنان را نخور.) 7 آنجا که روحیّه ی کفر،لجاجت و عناد حاکم باشد،موعظه ی پیامبران هم اثر نمی کند. «فَکَیْفَ آسیٰ عَلیٰ قَوْمٍ کٰافِرِینَ»

ص :123


1- 1) .حجر،88؛نحل،127 و نمل،70.

[سوره الأعراف (7): آیه 94]

اشاره

وَ مٰا أَرْسَلْنٰا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاّٰ أَخَذْنٰا أَهْلَهٰا بِالْبَأْسٰاءِ وَ اَلضَّرّٰاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ (94)

و هیچ پیامبری را در هیچ آبادی نفرستادیم،مگر آنکه مردم آنجا را گرفتار سختی ها و بلاها ساختیم،تا شاید به زاری(و توبه)درآیند.

نکته ها:

« بِالْبَأْسٰاءِ »،به حوادث و ضربه های جسمی مثل بیماری و مرگ و« اَلضَّرّٰاءِ »،به ضربه ها و زیان های مالی گفته می شود.

پیام ها:

1 تلخی ها و ناملایمات،به عنوان یک سنّت الهی برای همه ی اقوام وجود دارد.

«مٰا أَرْسَلْنٰا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاّٰ أَخَذْنٰا...»

2 سختی ها و مشکلات،عامل سازندگی،غفلت زدایی و توجّه به خداوند است.

«لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ»

3 ناگواری ها همیشه قهر الهی نیست،گاهی لطفی است که به شکل بلا جلوه می کند. «لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ» (همان گونه که گداختن آهن در کوره آتش،سبب نرم شدن و شکل پذیری آن است،حوادث و شداید نیز انسان ها را نرم و به حالت تضرّع و نیازخواهی وامی دارد.)

[سوره الأعراف (7): آیه 95]

اشاره

ثُمَّ بَدَّلْنٰا مَکٰانَ اَلسَّیِّئَةِ اَلْحَسَنَةَ حَتّٰی عَفَوْا وَ قٰالُوا قَدْ مَسَّ آبٰاءَنَا اَلضَّرّٰاءُ وَ اَلسَّرّٰاءُ فَأَخَذْنٰاهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لاٰ یَشْعُرُونَ (95)

سپس به جای ناخوشی،خوشی قرار دادیم تا آنکه فزونی یافته و انبوه شدند و گفتند:به پدران ما نیز(به طور طبیعی)رنجها و خوشی ها رسیده بود(و این حوادث تلخ و شیرین،نشانه ی قهر یا لطف خدا نیست).پس آنان را ناگهانی(با قهر خود)گرفتیم،در حالی که درک نمی کردند.

ص :124

نکته ها:

« عَفَوْا »،به معنای کثرت مال و فرزندان،یا ترک کردن و اعراض نمودن است.لطف خدا درباره آنان به حدّ وفور رسید،ولی آنان به هوش نیامدند و عبرت نگرفتند.نظیر این آیه در سوره ی انعام آیه 44 آمده است: «فَلَمّٰا نَسُوا مٰا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ أَبْوٰابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتّٰی إِذٰا فَرِحُوا بِمٰا أُوتُوا أَخَذْنٰاهُمْ بَغْتَةً» چون تذکّرات ما را فراموش کردند،درهای نعمت ها را به رویشان گشودیم و پس از کامیابی ها،ناگهان گرفتار قهر خویش کردیم.مثل بیماری که پزشک از بهبود او مأیوس شده و می گوید:هر چه میل دارد به او بدهید،کارش تمام است.

ممکن است برای آیه معنای دیگری نیز باشد از جمله:بعد از رفع بلا،نسل بعد می گفتند:

حوادث تلخ مخصوص پدران ما بوده و ما در امان هستیم. (1)غافل از آنکه سنّت خداوند بر مبتلا ساختن همه ی نسل هاست و این گونه غفلت ها،زمینه ی قهر الهی است.

پیام ها:

1 گاهی رفاه،بینش و تحلیل های نادرست،عامل نسیان و طغیان می شود. «قَدْ مَسَّ آبٰاءَنَا الضَّرّٰاءُ» 2 هر نوع خوشی و رفاهی نشانه ی لطف نیست،گاهی زمینه ساز قهر الهی است.

«حَتّٰی عَفَوْا»

... «فَأَخَذْنٰاهُمْ بَغْتَةً» 3 بیشتر مردودین در آزمایش های الهی،مرفّهانند نه محرومان. «حَتّٰی عَفَوْا وَ قٰالُوا...» 4 قهر الهی،خبر نمی کند و ناگهان می رسد. «بَغْتَةً» 5 از کنار حوادث تلخ و شیرین بی تفاوت گذشتن و عبرت نگرفتن،نشانه بی شعوری است. «لاٰ یَشْعُرُونَ» 6 غوطه ور شدن در دنیا و غفلت از یاد خدا،انسان را به عذابی ناگهانی و غافلگیرانه دچار می کند. «فَأَخَذْنٰاهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لاٰ یَشْعُرُونَ»

ص :125


1- 1) .ترجمه الهی قمشه ای.

[سوره الأعراف (7): آیه 96]

اشاره

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ اَلْقُریٰ آمَنُوا وَ اِتَّقَوْا لَفَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ بَرَکٰاتٍ مِنَ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ وَ لٰکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنٰاهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ (96)

و اگر مردم شهرها و آبادی ها ایمان آورده و تقوا پیشه کرده بودند،قطعاً(درهای) برکات آسمان و زمین را بر آنان می گشودیم،ولی آنان(آیات ما را)تکذیب کردند، پس ما هم به خاطر عملکردشان آنان را(با قهر خود)گرفتیم.

نکته ها:

« بَرَکٰاتٍ »جمع« بَرَکٰاتٍ »،به موهبت های ثابت و پایدار گفته می شود،در مقابل چیزهای گذرا.در معنای«برکات»،کثرت،خیر و افزایش وجود دارد.برکات،شامل برکات های مادّی و معنوی می شود،مثل برکات در عمر،دارایی،علم،کتاب و امثال آن.

سؤال:اگر ایمان و تقوا سبب نزول برکات است،پس چرا کشورهای کافر،وضع بهتری دارند و کشورهای اسلامی با مشکلات فراوانی روبرو هستند؟ پاسخ:اوّلاً آن کشورها از نظر علم و صنعت جلو هستند،ولی از نظر روحی و روانی آرامش ندارند.از این نظر آنان نیز مشکلات فراوانی دارند.

ثانیاً:اغلب کشورهای اسلامی،تنها نام اسلام را با خود دارند و قوانین و رهنمودهای دین اسلام در آنجا حاکم نمی باشد.

به علاوه گاهی رفاه مادّی،نوعی قهر الهی است.چنان که قرآن می فرماید: «فَلَمّٰا نَسُوا مٰا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ أَبْوٰابَ کُلِّ شَیْءٍ» (1)چون تذکّرات الهی را فراموش کردند،درهای همه چیز را به رویشان گشودیم تا سرمست شوند.

در قرآن،دو نوع گشایش برای دو گروه مطرح است:الف:رفاه و گشایش برای خوبان که همراه برکات است، «لَفَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ بَرَکٰاتٍ» .ب:رفاه و گشایش برای کفّار و نااهلان که دیگر همراه برکات نیست، «فَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ أَبْوٰابَ کُلِّ شَیْءٍ» ،زیرا چه بسا نعمت ها،ناپایدار و سبب غفلت و غرور و طغیان باشد.خداوند،این رفاه و گشایش کفّار را وسیله ی مهلت و پرشدن

ص :126


1- 1) .انعام،44.

پیمانه ی آنان قرار داده است.بنا بر این به هر نعمت ظاهری نباید دل خوش کرد،زیرا اگر این نعمت ها برای مؤمنین باشد،مایه ی برکات است،و اگر برای کفّار باشد،ناپایدار و وسیله ی قهر الهی است.

امام صادق علیه السلام فرمودند:گاهی بنده ای از خداوند حاجت و تقاضایی دارد و خداوند دعایش را مستجاب می کند و مقرّر می شود تا مدّتی دیگر برآورده شود.امّا پس از آن،بنده گناهی را انجام می دهد که موجب برآورده نشدن حاجتش می شود. (1)

از مصادیق بارز این آیه،دوران ظهور حضرت مهدی(عجّل اللّٰه تعالی فرجه)است که به گفته ی روایات،در آن زمان برکات از آسمان و زمین سرازیر می شود. (2)

پیام ها:

1 ایمان آوردن و متّقی شدن جامعه،کار بسیار سختی است. «لَوْ...» ، «آمَنُوا وَ اتَّقَوْا» (« لَوْ »،نشانه ی کار بسیار سخت و نشدنی است) 2 برای دریافت الطاف و برکات اجتماعی خداوند،ایمان و تقوای فردی کافی نیست،باید اکثریّت جامعه اهل ایمان و تقوا باشند. (3)«أَهْلَ الْقُریٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا» 3 ایمان به تنهایی کافی نیست،بلکه تقوا لازم است. «آمَنُوا وَ اتَّقَوْا» 4 سرمایه گذاری روی فرهنگ و معنویّت جامعه،بازده اقتصادی هم دارد. «آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ بَرَکٰاتٍ» 5 وعده های الهی را جدّی بگیریم.با ایمان و تقوا،نزول برکات حتمی است.

(حرف لام در« لَفَتَحْنٰا ») 6 بستن و گشایش،در اختیار خداست، «لَفَتَحْنٰا» امّا بازتابی از عملکرد ماست.

7 ادیان آسمانی،خواستار بهبود وضع اقتصادی مردمند. «لَفَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ» 8 انسان به طور غریزی به دریافت برکات و خیرات علاقمند است و انبیا از همین تمایلات طبیعی برای اهداف خود استفاده می کردند. «لَفَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ بَرَکٰاتٍ»

ص :127


1- 1) .تفسیر اثنی عشری.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .تفسیر فرقان.

9 آنچه از برکات دریافت می کنیم،گوشه ای از برکات الهی است. «بَرَکٰاتٍ» (کلمه ی«برکات»بدون الف و لام است،لذا شامل تمام برکات ها نمی شود) 10 زمین و آسمان،سرچشمه ی برکات اند. «بَرَکٰاتٍ مِنَ السَّمٰاءِ وَ الْأَرْضِ» 11 نقش آسمان در برکات رسانی،بر نقش زمین مقدّم است. «بَرَکٰاتٍ مِنَ السَّمٰاءِ وَ الْأَرْضِ» (تقدّم آسمان بر زمین) 12 ایمان و تقوا سبب نزول برکات می شود،ولی هر نعمت و رفاهی معلول ایمان و تقوا نیست. «آمَنُوا وَ اتَّقَوْا» ... «بَرَکٰاتٍ» 13 عامل محرومیّت ها و مشکلات،عملکرد خود ماست. «بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ» 14 لجاجت و پافشاری بر گناه،سبب قهر و عذاب الهی است. «فَأَخَذْنٰاهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیات 97 تا 99]

اشاره

أَ فَأَمِنَ أَهْلُ اَلْقُریٰ أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنٰا بَیٰاتاً وَ هُمْ نٰائِمُونَ (97) أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ اَلْقُریٰ أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنٰا ضُحًی وَ هُمْ یَلْعَبُونَ (98) أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اَللّٰهِ فَلاٰ یَأْمَنُ مَکْرَ اَللّٰهِ إِلاَّ اَلْقَوْمُ اَلْخٰاسِرُونَ (99)

آیا اهل آبادی ها(خود را در امان می بینند و)ایمن هستند از اینکه قهر و عذاب ما شامگاهان در حالی که خفته اند به آنان برسد؟

یا آنکه اهل آبادی ها در امان هستند از اینکه قهر و عذاب ما در روز،در حالی که سرگرم بازی اند به آنان وارد شود؟

پس آیا از مکر خدا(و عذاب ناگهانی او)ایمن شدند؟ با آنکه جز افراد زیانکار،کسی احساس ایمنی از مکر خدا نمی کند.

نکته ها:

« مَکْرَ »،گرچه در فارسی به معنای نیرنگ و حیله است،امّا در لغت عرب،به معنای تدبیر و چاره اندیشی برای بازگرداندن از هدف است،چه حقّ باشد چه باطل.مکر خدا،تدبیر الهی

ص :128

است که نقشه ی کفّار را بر هم می زند.

حتّی پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام نیز خود را در امان نمی دانستند و همواره مراقب اعمال خود بوده اند تا مبادا از آنان لغزشی سر بزند،لذا پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمود: «إِنِّی أَخٰافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذٰابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ» (1)راوی می گوید پشت سر امام صادق علیه السلام نماز می خواندم که حضرت در نماز فرمود:«اللهم لا تؤمنی مکرک»،خداوندا! مرا از مکر خودت غافل و ایمن نگردان.آن گاه حضرت فرمود:

« فَلاٰ یَأْمَنُ مَکْرَ اللّٰهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخٰاسِرُونَ» (2)حضرت علی علیه السلام می فرماید:حتّی بر نیکوکاران این امّت از کیفر الهی ایمن مباش،زیرا خداوند می فرماید: «فَلاٰ یَأْمَنُ مَکْرَ اللّٰهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخٰاسِرُونَ». (3)

در حقیقت ایمن نبودن از مکر الهی،به معنی توجّه به از مسئولیّت ها و تکالیف و ترس از کوتاهی در انجام وظایف است.

پیام ها:

1 برای احساس مسئولیّت،احتمال خطر کافی است. «أَ فَأَمِنَ...» 2 به نظام آرام موجود مغرور نشویم و هرگز خود را مصون ندانیم. «أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُریٰ...» آری،عذاب ها مخصوص اقوام پیشین نیست،قانون الهی شامل همه ی اقوام در هر زمانی می شود.

3 اگر خداوند اراده کند،می تواند قهر خویش را در زمانی نازل کند که هیچ راه چاره ای نباشد و شبانه همه را نابود کند. «بَیٰاتاً وَ هُمْ نٰائِمُونَ» 4 انسان با همه ی تدبیر و ابتکار و پیشرفت،نباید از عذاب الهی آسوده خاطر باشد. «أَ فَأَمِنَ» ... «أَ وَ أَمِنَ...» 5 از اسباب توجّه و غفلت زدایی،طرح احتمال خطر است. «أَ فَأَمِنَ» ، «أَ وَ أَمِنَ» 6 خواب غفلت و سرگرمی های نابجا،زمینه ی قهر الهی است. «نٰائِمُونَ» ... «یَلْعَبُونَ»

ص :129


1- 1) .انعام،15.
2- 2) .تفسیر نمونه.
3- 3) .نهج البلاغه،حکمت 377.

7 زندگی بدون ایمان و تقوا،بازیچه ای بیش نیست. «وَ هُمْ یَلْعَبُونَ» 8 هرگز از قهر الهی احساس ایمنی نکنیم. «أَ فَأَمِنَ» ... «أَ وَ أَمِنَ» ... «أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللّٰهِ» آری،زیستن همراه با بیم و امید مطلوب است.

9 کسانی که نسبت به مکر و قهر خدا بی خیالند،زیان کارند. «فَلاٰ یَأْمَنُ» ... «الْخٰاسِرُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 100]

اشاره

أَ وَ لَمْ یَهْدِ لِلَّذِینَ یَرِثُونَ اَلْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِهٰا أَنْ لَوْ نَشٰاءُ أَصَبْنٰاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطْبَعُ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاٰ یَسْمَعُونَ (100)

آیا(سرگذشت پیشینیان،)برای وارثان بعدی این حقیقت را روشن نکرد که اگر بخواهیم،آنان را نیز به خاطر گناهانشان هلاک می کنیم و بر دلهایشان مُهر می زنیم که(حقّ را)نشنوند.

نکته ها:

امام صادق علیه السلام فرمود:قلب مؤمن مانند صفحه ای سفید است و با هر گناه،نقطه ای سیاه در آن پدیدار می شود که اگر توبه کند،آن سیاهی پاک می گردد،امّا اگر بر گناهش ادامه دهد، آن نقطه زیاد می شود تا جایی که تمام قلبش را فرامی گیرد و مانع رسیدن او به خیر شده و دیگر راهی به سعادت ندارد،چنان که خداوند می فرماید: «بَلْ رٰانَ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ» (1)گناه و کار زشت،ملکه و خوی و طبیعت آنان می شود. (2)

انسان گاهی در مسیر غلط و اصرار و تکرار عمل انحرافی چنان گام می نهد که آن خلاف بر جان و دل او نقش می بندد و به صورت خصلت و ملکه ی او در می آید و دیگر پذیرای هیچ هدایتی نمی شود،البتّه این تأثیر و تأثّر را خداوند که سبب ساز و سبب سوز است چنین قرار داده،بنا بر این انسان با اراده ی خود،خودش را به این مرحله رسانده است. (3)

ص :130


1- 1) .مطفّفین،14.
2- 2) .تفسیر اثنی عشری.
3- 3) .تفسیر نمونه.
پیام ها:

1 افراد غافل،نیازمند تنبیه و مستحقّ توبیخ هستند. «أَ وَ لَمْ یَهْدِ لِلَّذِینَ یَرِثُونَ...» گروهی که به قدرت می رسند،باید از کارنامه دولت های پیشین آگاه باشند و از تجربیّات تلخ و شیرین آنان استفاده کنند.

2 کیفرهای الهی به خاطر گناهان انسان است. «بِذُنُوبِهِمْ» گناه،مقدّمه ی مُهر خوردن بر دل و مانع درک صحیح و سبب سلب توفیق از انسان است.

3 درک نکردن حقایق دینی،از کیفرهای الهی است. «نَطْبَعُ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاٰ یَسْمَعُونَ» 4 قوانین حاکم بر تاریخ،ثابت است.از این رو تاریخ گذشتگان،می تواند راهنمای عمل آیندگان باشد.(کلّ آیه)

[سوره الأعراف (7): آیه 101]

اشاره

تِلْکَ اَلْقُریٰ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبٰائِهٰا وَ لَقَدْ جٰاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ فَمٰا کٰانُوا لِیُؤْمِنُوا بِمٰا کَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ کَذٰلِکَ یَطْبَعُ اَللّٰهُ عَلیٰ قُلُوبِ اَلْکٰافِرِینَ (101)

آن آبادی هایی است که گوشه ای از اخبار آنها را بر تو بازگو می کنیم، همانا پیامبرانشان همراه با معجزات و دلائل روشن به سراغ آنان آمدند، امّا آنان بر آن نبودند که به آنچه از قبل تکذیب کرده بودند،ایمان بیاورند.

این گونه خداوند بر دلهای کافران مُهر می زند.

نکته ها:

مراد از« اَلْقُریٰ »،در اینجا آبادی هایی است که انبیایی همچون حضرت صالح،شعیب،لوط و هود علیهم السلام،برای هدایت مردم آنها مبعوث شده بودند.

پیام ها:

1 از تاریخ،آن قسمت که مایه ی عبرت است نقل شود. «نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبٰائِهٰا»

ص :131

2 همه ی پیامبران،معجزه داشته اند و از هیچ دلیل روشنی برای هدایت مردم فروگذار نبودند. «رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ» 3 انکار مردم نباید سبب سستی مبلّغان دینی شود،چون در طول تاریخ چنین بوده است. «لَقَدْ جٰاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ» ... «فَمٰا کٰانُوا لِیُؤْمِنُوا» 4 تعصّب،لجاجت و عناد،ریشه ی بی ایمانی و کفر است. «فَمٰا کٰانُوا لِیُؤْمِنُوا بِمٰا کَذَّبُوا» ... «الْکٰافِرِینَ» 5 نپذیرفتن دعوت و معجزات انبیا،نشانه ی کوردلی و مُهر خوردن بر دل است.

«فَمٰا کٰانُوا لِیُؤْمِنُوا»

... «کَذٰلِکَ یَطْبَعُ اللّٰهُ عَلیٰ قُلُوبِ» 6 کفر و لجاجت از سوی مردم،سبب مُهر خوردن دل از سوی خدا می شود.

«یَطْبَعُ اللّٰهُ عَلیٰ قُلُوبِ الْکٰافِرِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 102]

اشاره

وَ مٰا وَجَدْنٰا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنٰا أَکْثَرَهُمْ لَفٰاسِقِینَ (102)

و برای بیشترشان هیچ(پایبندی و)عهدی نیافتیم و همانا بیشترشان را فاسق و نافرمان یافتیم.

نکته ها:

مراد از« عَهْدٍ »،یا پیمان فطرت است، «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یٰا بَنِی آدَمَ...» (1)یا دعوت پیامبران،و یا پیمان های مخصوصی که گاهی مردم با انبیا می بستند که مثلاً اگر فلان معجزه را انجام دهی،یا فلان مشکل ما را حل کنی ایمان می آوریم.به حضرت موسی می گفتند: «لَئِنْ کَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَکَ بَنِی إِسْرٰائِیلَ. فَلَمّٰا کَشَفْنٰا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلیٰ أَجَلٍ هُمْ بٰالِغُوهُ إِذٰا هُمْ یَنْکُثُونَ» (2)اگر بدبختی ما را برطرف کنی حتماً به تو ایمان آورده،بنی اسرائیل را همراه تو می فرستیم.امّا همین که مشکل را از آنان برطرف کردیم، آنها قول و پیمان خود را شکستند.

ص :132


1- 1) .یس،60.
2- 2) .اعراف،134 135.

خداوند از طریق فطرت و پیامبران،حقایقی را برای انسان ها روشن ساخته تا نسبت به آنها تسلیم و تعهّد داشته باشند،ولی همواره گروهی از مردم ندای فطرت و انبیا را از یاد برده و از مدار حقّ خارج و فاسق شده اند.

امام کاظم علیه السلام فرمود:«اذا جاء الیقین لم یجز الشک»هنگامی که نسبت به امری یقین حاصل شد،دیگر شک و تردید موجّه نیست،سپس این آیه را تلاوت فرمود. (1)شاید مراد حدیث این باشد که اگر کسی حقّ را از روی برهان شناخت،ولی به خاطر هوای نفس در آن تشکیک کرد،مصداق آیه ی فوق شده و عهدشکن است.

خداوند در قرآن،وفاداران را ستوده و پیمان شکنان را نکوهش کرده است.وفاداران را با القاب: «Bاَلْمُؤْمِنُونَ» (2)، «الْمُتَّقِینَ» (3)، «Bأُولُوا الْأَلْبٰابِ» (4)و «Bاَلْأَبْرٰارِ» (5)،ستایش نموده است،امّا در نکوهش پیمان شکنان،اوصافی چون: «Bاَلْفٰاسِقِینَ» (6)، «Bاَلْکٰافِرِینَ» (7)، «Bاَلْمُشْرِکِینَ» (8)، «Bاَلْخٰاسِرُونَ» (9)، «Bشَرَّ الدَّوَابِّ» (10)، «Bقُلُوبَهُمْ قٰاسِیَةً» (11)و «Bلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّٰارِ» (12)بکار برده و در موردی جنگ با آنان را لازم می داند. «Bأَ لاٰ تُقٰاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمٰانَهُمْ» (13)

پیام ها:

1 هلاکت اقوام پیشین(که در آیات قبل اشاره شد)،به سبب پیمان شکنی و تمرّد آنان بود. «مٰا وَجَدْنٰا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ» 2 در قضاوت باید انصاف داشت. «لِأَکْثَرِهِمْ» ،نه همه ی آنها.

3 کارنامه ی تاریخ گذشتگان با وجود پیامبران و دلائل روشن،سیاه و تاریک است،پس به دین و ایمان خود مغرور نشویم. «مٰا وَجَدْنٰا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ...» 4 پیمان شکنی،نشانه ی فسق است. «مٰا وَجَدْنٰا» ... «مِنْ عَهْدٍ» ... «لَفٰاسِقِینَ»

ص :133


1- 1) .کافی،ج 2،ص 399.
2- 2) .مؤمنون،1 و 8.
3- 3) .آل عمران،76.
4- 4) .رعد،20.
5- 5) .انسان،5 و 7.
6- 6) .اعراف،102.
7- 7) .انفال،55 56.
8- 8) .توبه،7.
9- 9) .بقره،27.
10- 10) .انفال،56.
11- 11) .مائده،13.
12- 12) .رعد،25.
13- 13) .توبه،13.

[سوره الأعراف (7): آیه 103]

اشاره

ثُمَّ بَعَثْنٰا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسیٰ بِآیٰاتِنٰا إِلیٰ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَظَلَمُوا بِهٰا فَانْظُرْ کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ اَلْمُفْسِدِینَ (103)

سپس موسی را پس از آن پیامبران پیشین،همراه با آیات و معجزات خود به سوی فرعون و سران(قوم)او مبعوث کردیم،امّا آنان به آیات ما ستم کردند(و کفر ورزیدند)،پس بنگر که پایان کار مفسدان چگونه است؟!

نکته ها:

این سوره،اوّلین سوره ی مکّی است که داستان موسی را مطرح کرده است.نام حضرت موسی 136 بار در قرآن آمده و نام هیچ کس دیگر به این تعداد ذکر نشده است.به گفته ی تفسیر المیزان،قرآن برای هیچ پیامبری به اندازه ی حضرت موسی معجزه نقل نکرده است.

داستان حضرت موسی علیه السلام در قرآن را می توان به پنج مرحله تقسیم کرد:

1 دوران تولّد و کودکی.

2 فرار از مصر به مَدیَن و ماندن نزد حضرت شعیب علیه السلام.

3 بعثت و برخوردهایش با فرعون.

4 نجات او و قومش از سلطه ی فرعون و بازگشت به صحرای سینا.

5 برخوردهای او با قوم بنی اسرائیل.

پیام ها:

1 حضرت موسی پس از حضرت نوح،هود،صالح،لوط و شعیب علیهم السلام آن هم با فاصله و مدّت زمان طولانی مبعوث شد. «ثُمَّ بَعَثْنٰا مِنْ بَعْدِهِمْ» 2 یکی از فلسفه های بعثت پیامبران،مبارزه با طاغوت است. «إِلیٰ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ» 3 برای اصلاح جامعه،باید به سراغ مهره های اصلی رفت و آب را از سرچشمه صاف کرد. «إِلیٰ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ» 4 تکذیب پیامبران و آیات الهی،از مصادیق ظلم است. «فَظَلَمُوا بِهٰا» 5 تاریخ را تحلیل کنیم و از آن عبرت بگیریم. «فَانْظُرْ»

ص :134

6 مهم،فرجام و عاقبت کار است،نه جلوه های زودگذر. «عٰاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ» 7 ایمان،جامعه را اصلاح می کند و کفر و الحاد،آن را به فساد می کشد.

«الْمُفْسِدِینَ»

8 وقتی به جای دین خدا،طاغوت در جامعه حاکم شود،برای حفظ و تقویت خود به هر فسادی دست می زند. «الْمُفْسِدِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 104]

اشاره

وَ قٰالَ مُوسیٰ یٰا فِرْعَوْنُ إِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (104)

و موسی گفت:ای فرعون! بی تردید من فرستاده ای از سوی پروردگار جهانیانم.

پیام ها:

1 میان موسی و فرعون ابتدا سخنانی ردّ و بدل شد و پس از آن،موسی رسالت خود را اعلام کرد. «وَ قٰالَ مُوسیٰ» (حرف واو نشانه ی آن است که سخنانی گفته شد،سپس اعلام رسالت شد.) 2 انبیا در راه دعوت خویش،بی هیچ هراس و ضعفی طاغوت ها را مورد خطاب قرار می دادند. «وَ قٰالَ مُوسیٰ یٰا فِرْعَوْنُ» 3 برای اصلاح جامعه ای که نظام تشکیلاتی دارد،ابتدا باید سراغ رهبران رفت.

«یٰا فِرْعَوْنُ»

4 پیامبران جز دعوت به حقّ،ادّعایی نداشته اند. «فَقٰالَ إِنِّی رَسُولُ» 5 رسالت انبیا،با تدبیر کلّ جهان پیوند دارد. «رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعٰالَمِینَ» 6 فرعون،خود را پروردگار مردم می دانست، «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلیٰ» (1)لذا موسی با شجاعت و صراحت،خود را فرستاده ی« رَبِّ الْعٰالَمِینَ »معرّفی کرد،تا بگوید:تو نیز تحت تربیت و سلطه ی پروردگار عالمیانی. «إِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعٰالَمِینَ»

ص :135


1- 1) .نازعات،24.

[سوره الأعراف (7): آیه 105]

اشاره

حَقِیقٌ عَلیٰ أَنْ لاٰ أَقُولَ عَلَی اَللّٰهِ إِلاَّ اَلْحَقَّ قَدْ جِئْتُکُمْ بِبَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرٰائِیلَ (105)

سزاوار است که درباره ی خداوند جز سخن حقّ نگویم(و نسبت ندهم)، همانا من از سوی پروردگارتان برای شما دلیلی روشن(معجزه ای) آورده ام،پس بنی اسرائیل را همراه من بفرست.

پیام ها:

1 انبیا،جز سخن حقّ چیزی نمی گویند،پس در ابلاغ رسالت معصوم هستند.

«لاٰ أَقُولَ عَلَی اللّٰهِ إِلاَّ الْحَقَّ»

2 انبیا باید معجزه داشته باشند، «قَدْ جِئْتُکُمْ بِبَیِّنَةٍ» و در رسالت خود هیچ تحکّم و تحمیلی ندارند.

3 همه ی مردم،یک پروردگار دارند،پس ادّعای ربوبیّت بیجاست. «رَبِّکُمْ» 4 تا مردم به آزادی از سلطه ی طاغوت ها نرسند،نمی توان برنامه ی فرهنگی و ارشادی کاملی برای آنان در نظر گرفت. «فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرٰائِیلَ» 5 آزادسازی بنی اسرائیل،فرمان الهی و جزو رسالت موسی است،نه آنکه تصمیم شخصی باشد. «إِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعٰالَمِینَ» ... «فَأَرْسِلْ...» 6 آزادی انسان ها،از اوّلین اهداف پیامبران است. «فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرٰائِیلَ» و جز آنان هر کس به حکومت برسد،مردم را به بندگی می کشاند.حضرت علی علیه السلام می فرماید:«من نال استطال» (1)

[سوره الأعراف (7): آیات 106 تا 107]

اشاره

قٰالَ إِنْ کُنْتَ جِئْتَ بِآیَةٍ فَأْتِ بِهٰا إِنْ کُنْتَ مِنَ اَلصّٰادِقِینَ (106) فَأَلْقیٰ عَصٰاهُ فَإِذٰا هِیَ ثُعْبٰانٌ مُبِینٌ (107)

(فرعون)گفت:اگر از راستگویانی و(می توانی معجزه ای بیاوری یا) معجزه ای آورده ای،آن را به میان بیاور.

ص :136


1- 1) .نهج البلاغه،حکمت 216.

پس(موسی)عصای خود را افکند،که ناگهان به صورت اژدهایی نمایان شد.

نکته ها:

از عصای حضرت موسی معجزات دیگری نیز نمایان شد،از جمله اینکه پس از اژدها شدن،همه ی بافته های ساحران را بلعید، «تَلْقَفُ مٰا یَأْفِکُونَ» (1)به آب دریا خورد و آن را شکافت، «أَنِ اضْرِبْ بِعَصٰاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ» (2)،به سنگ خورد و چشمه های آب از آن جوشید. «اضْرِبْ بِعَصٰاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتٰا عَشْرَةَ عَیْناً» (3)عصا در حضور خود موسی علیه السلام،مار کوچک و پر تحرّک شد و موسی فرار کرد، «جَانٌّ وَلّٰی مُدْبِراً» (4)در حضور مردم مانند مار معمولی حرکت می کرد، «حَیَّةٌ تَسْعیٰ» (5)و در حضور فرعون،مار بزرگ و اژدها شد. «فَإِذٰا هِیَ ثُعْبٰانٌ» بنا بر این در تبلیغ و تربیت باید نوع و گرایش مخاطب را در نظر گرفت و هر کدام را با توجّه به موقعیّت خودش قانع کرد.

امام رضا علیه السلام فرمود:زمان حضرت موسی علیه السلام،سحر و جادوگری رواج بسیاری داشت و آن حضرت با آوردن معجزه ای که آنان قادر به انجام آن نبودند،سحرهایشان را باطل و با آنها اتمام حجّت نمود. (6)

میان افکندن عصا و اژدها شدن آن فاصله ای نبود. «فَإِذٰا هِیَ ثُعْبٰانٌ»

پیام ها:

1 معجزه،دلیل صدق نبوّت است. «فَأْتِ بِهٰا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّٰادِقِینَ» فرعون با ابراز این سخن حقّ،اراده باطلی داشت و کسی را بالاتر از خود نمی دانست.

2 معجزه باید برای همه روشن باشد و جای هیچ شکّی باقی نگذارد. «مُبِینٌ»

ص :137


1- 1) .شعراء،45.
2- 2) .شعراء،63.
3- 3) .بقره،60.
4- 4) .نمل،10.
5- 5) .طه،20.
6- 6) .عیون أخبار الرضا،ج 2،ص 80.

[سوره الأعراف (7): آیات 108 تا 109]

اشاره

وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذٰا هِیَ بَیْضٰاءُ لِلنّٰاظِرِینَ (108) قٰالَ اَلْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هٰذٰا لَسٰاحِرٌ عَلِیمٌ (109)

و(موسی)دست خود را(از گریبانش)بیرون آورد،پس ناگهان آن(دست) برای بینندگان سفید و درخشان می نمود.

اشراف و اطرافیان قوم فرعون گفتند:همانا او(موسی)ساحری بسیار ماهر و داناست.

پیام ها:

1 پیامبران در کنار انذار(اژدها شدن عصا که نوعی ترس و وحشت داشت)، بشارت و دست نورانی نشان می دهند. «بَیْضٰاءُ» (در برابر متکبّر،ابتدا باید غرور او را درهم شکست،آن گاه دست نوازش را نیز نشان داد.) 2 سفید گشتن دست موسی،معجزه ی دیگر آن حضرت و امری غیر منتظره و قابل رؤیت برای همگان بود. «فَإِذٰا هِیَ بَیْضٰاءُ لِلنّٰاظِرِینَ» 3 اطرافیان طاغوت ها،در جنایات آنان سهیم اند. «قٰالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ» 4 اطرافیان ضمن اقرار به عظمت کار حضرت موسی،بازهم تلاش می کردند نظام فرعونی را حفظ کنند. «إِنَّ هٰذٰا لَسٰاحِرٌ مُبِینٌ» 5 افراد مستکبرِ لجوج،در مواجهه با دلیل و منطق و احتمال شکست،دست به توجیه زده و سرسخت تر می شوند. «إِنَّ هٰذٰا لَسٰاحِرٌ عَلِیمٌ» («انّ»و حرف«لام» و جمله اسمیّه،نشانه ی تأکید است) 6 مخالفان سعی می کنند با تهمت،چهره ی انبیا را خراب کنند. «لَسٰاحِرٌ عَلِیمٌ»

[سوره الأعراف (7): آیه 110]

اشاره

یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ فَمٰا ذٰا تَأْمُرُونَ (110)

(آنان گفتند:موسی)می خواهد شما را از سرزمینتان آواره و بیرون کند(و سرزمین شما را اشغال نماید)،پس(در این مورد)چه دستور می دهید؟

ص :138

نکته ها:

فرعونیان برای انحراف افکار عمومی،به حضرت موسی تهمت زدند،هم از نظر اعتقادی او را ساحر دانستند و هم از نظر اجتماعی و سیاسی او را فتنه جو معرّفی کردند.

پیام ها:

1 یکی از حربه های مخالفان،تهمتِ قدرت طلبی به مردان حقّ است. «یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ» 2 گاهی دشمنان از احساسات و عواطف مردم مانند وطن دوستی،بر ضد مردان خدا سوء استفاده می کنند. «یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ» 3 کافر همه را به کیش خود پندارد. «یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ» چون فرعون دلبسته به مادّیات و زمین بود،فکر می کرد موسی نیز دلبسته ی مال و سرزمین آنان است.

4 طاغوت ها در عین استبداد،گاهی ناچار می شوند در گرفتاری های سیاسی به مشورت با اطرافیان بپردازند. «فَمٰا ذٰا تَأْمُرُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیات 111 تا 112]

اشاره

قٰالُوا أَرْجِهْ وَ أَخٰاهُ وَ أَرْسِلْ فِی اَلْمَدٰائِنِ حٰاشِرِینَ (111) یَأْتُوکَ بِکُلِّ سٰاحِرٍ عَلِیمٍ (112)

(اطرافیان فرعون)گفتند:(مجازات)او و برادرش را به تأخیر انداز و مأموران را در شهرها برای جمع کردن(ساحران)بفرست.

تا هر ساحر دانا و کارآزموده ای را نزد تو بیاورند.

نکته ها:

کلمه ی«أرج»،فعل امر از ریشه ی«رجاء»،هم به معنای حبس کردن و هم به معنای تأخیر انداختن است.امّا با توجّه به موج گسترده ی دعوت موسی و معجزاتش،زندانی کردن او برای فرعون مناسب نبوده است،لذا معنای تأخیر انداختن مناسب تر است.

در اینجا آمده است:« سٰاحِرٍ عَلِیمٍ »ولی در آیه 37 سوره ی شعراء با تعبیر «Bسَحّٰارٍ عَلِیمٍ » آمده

ص :139

که نشان دهنده ی کمال تخصّص و کار آزمودگی جادوگران است.

پیام ها:

1 در حکومت های طاغوتی فرعونی،روشنگری مردم و هر صدای حقّی، مجازاتی در پی دارد. «قٰالُوا أَرْجِهْ» 2 تخریب شخصیّت،مهم تر از قتل و مجازات است. «أَرْجِهْ» (بنا بر اینکه مراد از «أرجه»،پیشنهاد تأخیر مجازات موسی،برای رسوا کردن او در اجتماع باشد.) 3 طاغوت ها برای شکستن حقّ،گردهمایی سراسری و جهانی از متخصّصان تشکیل می دهند. «یَأْتُوکَ بِکُلِّ سٰاحِرٍ عَلِیمٍ» 4 کفّار هم می دانند برای مقابله با کار فرهنگی،باید کار فرهنگی قوی تری انجام داد. «بِکُلِّ سٰاحِرٍ عَلِیمٍ» 5 گاهی علم و تخصّص،در دست افراد منحرف و در مسیر مبارزه با حقّ قرار می گیرد. «یَأْتُوکَ بِکُلِّ سٰاحِرٍ عَلِیمٍ»

[سوره الأعراف (7): آیات 113 تا 114]

اشاره

وَ جٰاءَ اَلسَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قٰالُوا إِنَّ لَنٰا لَأَجْراً إِنْ کُنّٰا نَحْنُ اَلْغٰالِبِینَ (113) قٰالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ لَمِنَ اَلْمُقَرَّبِینَ (114)

و(پس از فراخوانی،)ساحران نزد فرعون آمدند،(و)گفتند:اگر ما پیروز شویم،آیا برای ما پاداشی هست؟

(فرعون) گفت:آری! و(علاوه بر آن،)شما از مقرّبان(درگاه من)خواهید بود.

پیام ها:

1 کسی که به خداوند وابسته نباشد،جذب هر ندایی می شود. «یَأْتُوکَ» ... «جٰاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ» 2 تأکیدات مختلف و تعهّد گرفتن از فرعون برای پرداخت جایزه،نشانه ی بی تعهّدی و خسیس بودن فرعون است. «إِنَّ لَنٰا لَأَجْراً»

ص :140

3 یکی از تفاوت های پیامبران و جادوگران،تفاوت در هدف و انگیزه هاست.

پیامبران برای ارشاد مردم کار می کردند و مزدی نمی خواستند، «مٰا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ» (1)،امّا ساحران تنها برای دنیا و مادّیات کار می کنند. «إِنَّ لَنٰا لَأَجْراً» 4 روی آورندگان به دربار طاغوت،هدف دنیایی دارند. «إِنَّ لَنٰا لَأَجْراً» 5 طاغوت ها و ستمگران،از عالمان و متخصّصانِ مخالف حقّ حمایت می کنند و برای سرکوبی حقّ و مردان حقّ،سرمایه گذاری می کند. «قٰالَ نَعَمْ» (آیا برای نابودی باطل،به سراغ عالمان دینی رفته و یا از آنان حمایت کرده ایم!) 6 طاغوت ها نیز گاهی چنان درمانده می شوند که در برابر هر تقاضایی تسلیم شده و به هر توقّع و پیشنهادی تن می دهند. «قٰالَ نَعَمْ» 7 پاداش سیاسی و مقام و موقعیّت اجتماعی،نزد دنیاپرستان ارزشمندتر از مال است. «لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیات 115 تا 116]

اشاره

قٰالُوا یٰا مُوسیٰ إِمّٰا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمّٰا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ اَلْمُلْقِینَ (115) قٰالَ أَلْقُوا فَلَمّٰا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ اَلنّٰاسِ وَ اِسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جٰاؤُ بِسِحْرٍ عَظِیمٍ (116)

(جادوگران)گفتند:ای موسی! آیا(نخست تو وسیله سحرت را)می افکنی و یا ما افکنده(جادوی خود)باشیم؟

(موسی با تکیه بر نصرت الهی)گفت:(نخست شما)بیفکنید.پس همین که (ابزار جادوی خود را)افکندند،چشم های مردم را افسون کردند و خواستند(با این چشم بندی)ترس و وحشتی در مردم پدید آورند و سحری بزرگ را به صحنه آوردند.

ص :141


1- 1) .شعراء،109،127،145،164 و 180.
پیام ها:

1 جادوگران سحری آوردند که به ظاهر مانند معجزه ی حضرت موسی بود و با افکندن بر زمین،نمایان می شد. «تُلْقِیَ» ... «الْمُلْقِینَ» 2 در راه شناخت،نباید تنها به حواسّ ظاهری تکیه کرد،چون گاهی چشم هم افسون شده و تحت تأثیر قرار می گیرد. «سَحَرُوا أَعْیُنَ النّٰاسِ» 3 تصرّف جادوی ساحران در چشم مردم است،نه واقعیّت،مثل سراب که آب به نظر می آید. «سَحَرُوا أَعْیُنَ النّٰاسِ» آری،انبیا با بصیرت مردم کار دارند،و ساحران با بصر مردم.

4 طاغوت ها و مدّعیان باطل،همواره تلاش می کنند که با ایجاد رعب و وحشت، مردم را بترسانند. «اسْتَرْهَبُوهُمْ» 5 دشمن و کار او را کوچک،ساده و سطحی ننگریم. «جٰاؤُ بِسِحْرٍ عَظِیمٍ» 6 برای کوبیدن هر حقّی،از وسائل مشابه آن استفاده می شود،مذهب علیه مذهب و روحانی نما علیه روحانی.اینجا هم جادو بر ضد معجزه بکار گرفته شد. «بِسِحْرٍ عَظِیمٍ»

[سوره الأعراف (7): آیه 117]

اشاره

وَ أَوْحَیْنٰا إِلیٰ مُوسیٰ أَنْ أَلْقِ عَصٰاکَ فَإِذٰا هِیَ تَلْقَفُ مٰا یَأْفِکُونَ (117)

و به موسی وحی کردیم که عصایت را بیفکن.(همین که افکند اژدها شد و) ناگهان(وسائل و)جادوهای دروغین ساحران را بلعید.

نکته ها:

کلمه ی« تَلْقَفُ »از«لقف»،به معنای بر گرفتن چیزی با قدرت و سرعت است و در این جا به معنای بلعیدن است و کلمه ی« یَأْفِکُونَ »از«افک»،به دروغی که در قالب صدق و راستی مطرح شود یا باطلی که ظاهری حق نما داشته باشد،گفته می شود.

اگر معجزه و عصای حضرت موسی،بافته های جادویی ساحران را بی تأثیر می کند و آنها را نابود می کند،استمداد از معجزه ی جاوید پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله یعنی قرآن و تلاوت آن نیز حتماً

ص :142

بافته ها و توطئه های پیروان باطل را نقش بر آب می کند.

پیام ها:

1 پیامبران الهی،در شرایط بحرانی مستقیماً از سوی غیب مدد می شوند. «أَوْحَیْنٰا إِلیٰ مُوسیٰ أَنْ أَلْقِ عَصٰاکَ» آری،خداوند بندگان مخلص خود را در مجامع بین المللی و در حضور دشمنان حقّ،امداد کرده و بر آنان غالب می سازد.

2 باطل هایی که در چشم و دل مردم تأثیر گذارده و آنها را لرزان می کنند، «سَحَرُوا أَعْیُنَ النّٰاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ» توسّط پیامبر با قدرت الهی بر ملا شده و درهم شکسته می شود. «تَلْقَفُ مٰا یَأْفِکُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیات 118 تا 120]

اشاره

فَوَقَعَ اَلْحَقُّ وَ بَطَلَ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (118) فَغُلِبُوا هُنٰالِکَ وَ اِنْقَلَبُوا صٰاغِرِینَ (119) وَ أُلْقِیَ اَلسَّحَرَةُ سٰاجِدِینَ (120)

پس(بدین سان)حقّ،آشکار شد(و نبوّت موسی تأیید گردید)و آنچه(که ساحران)می کردند،باطل و بیهوده گردید.

پس(ساحران و فرعونیان)همانجا مغلوب شدند و خوار و زبون برگشتند.

و جادوگران به سجده درافتادند.

نکته ها:

با پیروزی معجزه ی حضرت موسی،ضربه ی سختی بر نظام فرعونی وارد شد،امّا مهم تر آنکه ساحران یک جا به موسی ایمان آوردند و حیثیّت فرعون از درون فرو ریخت.

مرجع ضمیر در جمله ی« مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ »یا ساحران است و یا فرعونیان و یا جمع هر دو گروه.لذا آیه را سه گونه می توان معنا نمود.

ص :143

پیام ها:

1 حقّ،پیروز و باطل،نابود است. «فَوَقَعَ الْحَقُّ» باطل های ساخت دست بشر،در برابر حقّ تاب نمی آورند.

2 در شیوه ی تبلیغ،با بیان حقّ و آشکار نمودن حقیقت،می توان باطل را از میدان بیرون کرد. «فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ» 3 یک جلوه از طرف حقّ،هزاران جلوه فریبنده ی باطل را محو می کند. «فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ» برای مبارزه با معجزه ی موسی،مدّت طولانی زحمت کشیدند و انواع جادوها را بکار بستند،ولی تمام آنها بی فایده بود.

4 ساحران پس از شکست،همراه فرعونیان صحنه ی مبارزه را ذلیلانه ترک کردند. «انْقَلَبُوا صٰاغِرِینَ» 5 مدّعیان پیروزی، «Bنَحْنُ الْغٰالِبِینَ» (1)مغلوب های تاریخ گشتند. «فَغُلِبُوا» ... «صٰاغِرِینَ» 6 عظمت معجزه ی الهی آن گونه بود که ساحران گویا ناخودآگاه و بی اختیار به سجده افتادند. «أُلْقِیَ» به صورت مجهول آمده است.

7 شناخت حقّ،زمینه ی خضوع و تسلیم است. «أُلْقِیَ السَّحَرَةُ سٰاجِدِینَ» می توان در سایه ی شناخت صحیح،در یک لحظه تغییر عقیده داد و خوشبخت شد.

8 سجده،بارزترین جلوه تسلیم است و سابقه ی بس طولانی دارد. «سٰاجِدِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیات 121 تا 122]

اشاره

قٰالُوا آمَنّٰا بِرَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (121) رَبِّ مُوسیٰ وَ هٰارُونَ (122)

(ساحران)گفتند:به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم.

(همان)پروردگار موسی و هارون.

نکته ها:

جادوگرانی که برای رسوا ساختن حضرت موسی و کسب مال و مقام نزد فرعون به صحنه

ص :144


1- 1) .اعراف،113.

آمده بودند،با دیدن معجزه ی موسی علیه السلام،ایمان آورده و آن را اعلام و به اصول توحید، نبوّت و معاد اقرار کردند؛توحید و نبوّت را با جملات «آمَنّٰا بِرَبِّ الْعٰالَمِینَ، رَبِّ مُوسیٰ وَ هٰارُونَ» و ایمان به معاد را در آیه 125 با جمله ی «إِلیٰ رَبِّنٰا مُنْقَلِبُونَ» اعلام نمودند.در واقع فرعون با فراهم آوردن جادوگران،سبب شد که آنان یک جا به موسی ایمان آورند.آری، عدو شود سبب خیر،اگر خدا خواهد.

ساحران،موسی و هارون علیهما السلام را با هم مطرح کردند و گفتند:« رَبِّ مُوسیٰ وَ هٰارُونَ »،زیرا هارون نیز در کنار موسی در ارشاد آنان نقش داشته است و یا اگر می گفتند:« رَبِّ مُوسیٰ »، احتمال سوء استفاده فرعونیان داده می شد،که بگویند ربِ ّ موسی،فرعون است،چون او سالها در خانۀ فرعون و تحت تربیت او بوده تا بزرگ شده است،چنان که خود فرعون به موسی علیه السلام گفت:آیا ما تو را در کودکی تربیت نکردیم؟ «أَ لَمْ نُرَبِّکَ فِینٰا وَلِیداً» (1)لذا ساحران این توطئه را نقش بر آب کردند و گفتند: «رَبِّ مُوسیٰ وَ هٰارُونَ» حضرت علی علیه السلام فرمود:«کن لما لا ترجو أرجی منک لما ترجو»،به آن چیز که امید نداری، امیدوارتر باش تا به چیزی که امیدی در آن هست.چنان که موسی علیه السلام حرکت کرد تا برای خانواده اش آتش بیاورد،امّا با مقام رسالت برگشت،ملکه ی سبأ برای دیدن حضرت سلیمان علیه السلام از شهر خارج شد،امّا مؤمن برگشت،ساحران برای رسیدن به پست و مقام به دربار فرعون آمدند،امّا با ایمان و مؤمن بازگشتند. (2)

پیام ها:

1 ساحران،قبل از مبارزه،محتوای دعوت موسی را شنیده بودند و لذا پس از دیدن معجزه ی آن حضرت،به همان شنیده ها اقرار کردند. «قٰالُوا آمَنّٰا» 2 انسان،انعطاف پذیر و آزاد است و می تواند پس از فهمیدن حقّ،عقیده و فکر خود را تغییر دهد. «قٰالُوا آمَنّٰا» 3 توبه ی انحراف فکری و شرک،ایمان است. «آمَنّٰا»

ص :145


1- 1) .شعراء،18.
2- 2) .تفسیر اثنی عشری،تحف العقول،ص 208.

4 ساحران،تفاوت معجزه و جادو را بهتر از دیگران فهمیدند و لذا خیلی سریع ایمان آوردند. «آمَنّٰا» 5 گاهی ایمان نیاوردن مردم به دلیل ناشناخته بودن حقّ است،همین که حقّ روشن شد،گروهی ایمان می آورند. «آمَنّٰا» 6 جلوی سوء استفاده را باید گرفت.برای اینکه فرعون نگوید:من همان« بِرَبِّ الْعٰالَمِینَ »هستم،ساحران گفتند: «رَبِّ مُوسیٰ وَ هٰارُونَ» 7 در خالقیّت خداوند بحثی نیست،نزاع بر سر ربوبیّت خدا و تدبیر جهان به دست اوست. «بِرَبِّ الْعٰالَمِینَ رَبِّ مُوسیٰ وَ هٰارُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 123]

اشاره

قٰالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّ هٰذٰا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی اَلْمَدِینَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْهٰا أَهْلَهٰا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (123)

فرعون(به ساحران)گفت:آیا پیش از آن که به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید؟ قطعاً این نیرنگی است که شما درباره ی این شهر اندیشیده اید تا اهلش را از آن بیرون کنید.پس به زودی خواهید فهمید!(که با چه کسی طرف هستید و چه کیفری خواهید شد.)

پیام ها:

1 در استعمار فرهنگی حکومت ها،آزادی اندیشه و حقّ انتخاب عقیده از مردم سلب می شود. «قٰالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ» 2 یکی از شیوه های طاغوت ها،تهمت زدن به مردان حقّ است. «إِنَّ هٰذٰا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ» حتّی به کارگزاران خود اعتماد نداشته و هر حرکت معنوی را سیاسی می بینند،چنان که در جای دیگر،فرعون،ساحران را شاگرد موسی می شمرد.

«إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ» (1)

ص :146


1- 1) .طه،71.

3 طاغوت ها از حس وطن دوستی و عواطف مردم،در مسیر اهداف خود سوء استفاده می کنند. «لِتُخْرِجُوا مِنْهٰا أَهْلَهٰا» 4 تهدید به قتل و شکنجه،از ابزار سلطه ی طاغوت هاست. «فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیات 124 تا 125]

اشاره

لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ (124) قٰالُوا إِنّٰا إِلیٰ رَبِّنٰا مُنْقَلِبُونَ (125)

حتماً دست و پاهایتان را بر خلاف یکدیگر(یکی از راست و یکی از چپ) قطع خواهم کرد،سپس همه ی شما را به دار خواهم کشید.

(ساحران در پاسخ)گفتند:(مهم نیست،هر چه می خواهی بکن)همانا ما به سوی پروردگارمان بازمی گردیم.

نکته ها:

شبیه این آیات را در سوره ی طه نیز می خوانیم،البتّه در قرآن اشاره ای به عملی شدن این تهدیدها نیست،امّا به نقل روایات و تاریخ،فرعون،مؤمنان به موسی علیه السلام را قطعه قطعه کرد و به شاخه های درخت خرما آویخت.چنان که طبری می گوید:«کانوا أول النهار کفارا سحرة و آخر النهار شهداء بررة»اوّل روز،کافرانی ساحر و در آخر روز،شهیدانی نیکوکار بودند.

فرعون و فرعونیان با آن همه تدارک و سر و صدا،سرانجام تحقیر شدند، «انْقَلَبُوا صٰاغِرِینَ» ،امّا ساحران در اثر ایمان،به رشد و سعادت رسیده و مرگ در راه عقیده ی حقّ را بر زندگی تحت سلطه ی فرعون ترجیح دادند. «إِلیٰ رَبِّنٰا مُنْقَلِبُونَ»

پیام ها:

1 خشونت و تهدید،از حربه های زورگویان و قدرتمندان است. «لَأُقَطِّعَنَّ» 2 طاغوت ها،برای جلوگیری از نفوذ اندیشه های اصلاحی و انقلابی،پیشتازان انقلاب را تهدید،شکنجه و به قتل می رسانند. «لَأُصَلِّبَنَّکُمْ» 3 انسان،محکوم نظام ها و محیطها نیست،و با ایمان و اراده می تواند در برابر

ص :147

همه ی آنها مقاومت کند. «لَأُقَطِّعَنَّ» ، «قٰالُوا» 4 آنکه با بصیرت ایمان آورد،با امواج مختلف دست از ایمان بر نمی دارد و از تهدید نمی ترسد. «قٰالُوا إِنّٰا إِلیٰ رَبِّنٰا» آری ایمان،انسان را دگرگون و ظرفیّت او را بالا می برد.ساحرانی که دیروز در انتظار پاداش فرعون بودند،امروز به خاطر ایمان،آن چیزها برایشان ارزشی ندارد.

5 مرگ در راه حقّ،بهتر از زندگی در راه باطل است. «إِلیٰ رَبِّنٰا مُنْقَلِبُونَ» 6 به سابقه ی ایمان و عبادت نباید مغرور شد،گاهی چند ساحر و کافر با یک تحوّل،از همه سبقت می گیرند. «إِلیٰ رَبِّنٰا مُنْقَلِبُونَ» 7 در شیوه ی تبلیغ،از جوانمردی های گذشتگان یاد کنیم. «قٰالُوا...» 8 ایمان به معاد و یادآوری آن در مقابل خطرها و تهدیدها،انسان را بیمه می کند.

«إِلیٰ رَبِّنٰا مُنْقَلِبُونَ»

چنان که به فرعون گفتند:هر کاری انجام دهی،سلطه ی تو تنها در محدوده ی این دنیاست. «فَاقْضِ مٰا أَنْتَ قٰاضٍ إِنَّمٰا تَقْضِی هٰذِهِ الْحَیٰاةَ الدُّنْیٰا» (1)9 از هدایت افراد منحرف حتّی رهبران آنها مأیوس نشویم،چه بسا توبه کرده و یک دفعه عوض شوند. «قٰالُوا إِنّٰا إِلیٰ رَبِّنٰا مُنْقَلِبُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 126]

اشاره

وَ مٰا تَنْقِمُ مِنّٰا إِلاّٰ أَنْ آمَنّٰا بِآیٰاتِ رَبِّنٰا لَمّٰا جٰاءَتْنٰا رَبَّنٰا أَفْرِغْ عَلَیْنٰا صَبْراً وَ تَوَفَّنٰا مُسْلِمِینَ (126)

و(ای فرعون!)تو از ما انتقام نمی کشی جز برای اینکه ما به آیات(و معجزات)پروردگارمان که برای ما آمد ایمان آورده ایم.پرودگارا! بر ما صبر و شکیبایی فرو ریز و ما را مسلمان و فرمان بردار بمیران.

نکته ها:

این آیه،پاسخی به جوسازی ها و تهمت هایی است که از سوی فرعون نسبت به مؤمنان و

ص :148


1- 1) .طه،72.

همراهان حضرت موسی انجام می گرفت و در آیات گذشته به آنها اشاره شد،از قبیل اینکه شما توطئه گر هستید و قصد تصاحب وطن و کاشانه مردم و اخراج آنان را دارید.آنان گفتند:

شما نیز می دانید که جرم ما این تنها ایمان ماست،نه آنچه شما می گویید.

امام صادق علیه السلام فرمود:کسی که خود را برتر از دیگران بداند مستکبر است.به حضرت گفتند:گاهی انسان به دلیل آنکه دیگران مشغول گناهند و او گناه نمی کند خود را برتر می داند! حضرت فرمودند:شاید او توبه کرده و بخشیده شده است،ولی تو خبر نداری و هنوز او را چنان می بینی.مگر داستان ساحران را نشنیده ای که با انگیزه ی شکست موسی آمدند،ولی توبه کرده و هدایت شدند و پایان خوبی داشتند. (1)

پیام ها:

1 ایمان به خدا و زیر بار طاغوت نرفتن،بی دردسر نیست. «وَ مٰا تَنْقِمُ» 2 ایمانی ارزش دارد که بر اساس برهان و پس از دیدن نشانه های حقیقت باشد.

«آمَنّٰا بِآیٰاتِ رَبِّنٰا لَمّٰا جٰاءَتْنٰا»

3 طاغوت ها با فکر و عقیده ی توحیدی مخالفند،نه با آدم ها. «إِلاّٰ أَنْ آمَنّٰا» 4 نشانه ی مؤمنان راستین،آرامش،مقاومت،صراحت،شجاعت،تضرّع و دعا بخصوص در هنگام سختی هاست. «آمَنّٰا» ... «رَبَّنٰا أَفْرِغْ عَلَیْنٰا صَبْراً» 5 در دعا به ربوبیّت خداوند متوسّل شویم. «رَبِّنٰا» 6 بهترین شیوه در برابر تهدید طاغوت ها،دعا و توکّل بر خدا و حفظ ایمان و پایداری است. «رَبَّنٰا أَفْرِغْ عَلَیْنٰا صَبْراً وَ تَوَفَّنٰا مُسْلِمِینَ» 7 وقتی تهدیدها سنگین باشد،صبر و مقاومت بیشتری هم می طلبد.ساحران گفتند: «أَفْرِغْ عَلَیْنٰا صَبْراً» یعنی دل ما را پر از صبر کن و نگفتند:«أنزل علینا» 8 حسن عاقبت،نیاز به دعا،استمداد و توفیق الهی دارد. «رَبِّنٰا» ... «تَوَفَّنٰا مُسْلِمِینَ»

ص :149


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

[سوره الأعراف (7): آیه 127]

اشاره

وَ قٰالَ اَلْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسیٰ وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی اَلْأَرْضِ وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ قٰالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنٰاءَهُمْ وَ نَسْتَحْیِی نِسٰاءَهُمْ وَ إِنّٰا فَوْقَهُمْ قٰاهِرُونَ (127)

و اشراف قوم فرعون(به او)گفتند:آیا موسی و قومش را رها می کنی تا در این زمین فساد نمایند و موسی،تو و خدایانت را رها کند؟!(فرعون)گفت:

به زودی پسرانشان را می کشیم و زنانشان را(برای کنیزی)زنده نگاه می داریم و ما بر آنان تسلّط کامل داریم.

نکته ها:

فرعون پس از شکست در برابر موسی،از آن حضرت و بنی اسرائیل دست برداشت.در این مدّت تبلیغات پیروان موسی زیاد شد تا آنجا که اشراف قوم فرعون از سکوت او احساس خطر کرده و خواستار جلوگیری و برخورد با آنان شدند.

فرعون خود را خالق نمی دانست،بلکه«ربّ»می پنداشت: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلیٰ» (1)و می گفت:برای شما معبودی جز خود سراغ ندارم، «مٰا عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرِی» (2)ولی او و مردمش معبودهایی داشتند و آنها را به عنوان مظاهری از خالق می پرستیدند. «آلِهَتَکَ»

پیام ها:

1 بخشی از مفاسد طاغوت ها،به خاطر فساد اطرافیان است. «وَ قٰالَ الْمَلَأُ» 2 رژیم های باطل طاغوتی،در مواجه با حقّ و مردان حقّ،دچار تصمیم های متضادّ و سردرگم می شوند.لذا فرعون گاهی تصمیم به قتل موسی می گیرد، «ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسیٰ» (3)و گاهی او را آزاد می گذارد تا آنجا که مورد اعتراض اطرافیان قرار می گیرد. «أَ تَذَرُ مُوسیٰ وَ قَوْمَهُ» 3 حرکت اصلاحی پیامبران از دید طاغوت ها،فساد،فتنه،اغتشاش و خلاف

ص :150


1- 1) .نازعات،24.
2- 2) .قصص،38.
3- 3) .غافر،26.

مصالح عمومی است. «لِیُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ» 4 حذف پسران و حفظ زنان،یک سیاست فرعونی است تا جوانمردی و غیرت از مردان رخت بربندد و زنان،ابزار برنامه ها و سیاست های آنان شوند.مثل سیاست استعماری امروز. «سَنُقَتِّلُ أَبْنٰاءَهُمْ وَ نَسْتَحْیِی نِسٰاءَهُمْ» 5 مخالفان انبیا،برای دو قشر جوان دختر و پسر برنامه ها دارند. «سَنُقَتِّلُ أَبْنٰاءَهُمْ وَ نَسْتَحْیِی نِسٰاءَهُمْ» 6 سردادن شعارهای تو خالی برای حفظ خود،سیاست فرعونی است. «إِنّٰا فَوْقَهُمْ قٰاهِرُونَ» (این جمله کنایه از تسلّط کامل است)

[سوره الأعراف (7): آیه 128]

اشاره

قٰالَ مُوسیٰ لِقَوْمِهِ اِسْتَعِینُوا بِاللّٰهِ وَ اِصْبِرُوا إِنَّ اَلْأَرْضَ لِلّٰهِ یُورِثُهٰا مَنْ یَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ وَ اَلْعٰاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ (128)

موسی به قوم خود گفت:از خداوند یاری بجویید و صبر و مقاومت کنید، زیرا زمین از آنِ خداوند است که آن را به هر یک از بندگانش که بخواهد به ارث می گذارد و فرجام(نیک)از آنِ پرهیزکاران است.

نکته ها:

در این آیه دو فرمان همراه با دو بشارت مطرح است:فرمان به استعانت و صبر،بشارت به وراثت زمین و پایان نیک برای متّقین.

امام باقر علیه السلام از حضرت علی علیه السلام نقل می کند که فرمودند:من و اهل بیتم مصداق این آیه هستیم.و امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمودند:«فما کان لله فهو لرسوله و ما کان لرسول الله فهو للامام بعد رسول الله» (1)بنا بر این اگر آیه می فرماید:زمین برای خداوند است،یعنی رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله و امامان علیهم السلام وارثان زمین از سوی خدا هستند.

ص :151


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
پیام ها:

1 رهبر،در مواقع حسّاس،امّت را دلداری می دهد. «قٰالَ مُوسیٰ لِقَوْمِهِ...» حضرت موسی نابودی فرعونیان و تسلّط مؤمنان بر آنان را به یارانش مژده داد.

2 از عوامل پیروزی و بیمه شدن در برابر تهدیدها،استمداد،توکّل،مقاومت و تقواست. «اسْتَعِینُوا بِاللّٰهِ وَ اصْبِرُوا» (هم از او کمک بگیریم و هم خود صبر کنیم.) 3 نابودی حکومت های ستمگر و جانشینی مؤمنانِ صابر،با اراده و مشیّت خداوند حتمی است. «یُورِثُهٰا مَنْ یَشٰاءُ» 4 شرط رسیدن به حاکمیّت،صبر و مقاومت و استعانت از خداوند است.

«اسْتَعِینُوا بِاللّٰهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلّٰهِ یُورِثُهٰا مَنْ یَشٰاءُ»

5 استعانت از خداوند و صبوری،نمودی از تقوا و پرهیزکاری است. «اسْتَعِینُوا بِاللّٰهِ وَ اصْبِرُوا» ... «وَ الْعٰاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» 6 اهل تقوا،هم در دنیا پایان نیک دارند، «یُورِثُهٰا مَنْ یَشٰاءُ» و هم در آخرت، برندگان اصلی اند. «وَ الْعٰاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» 7 امید به آینده ی روشن،وعده ی ادیان الهی از جمله اسلام است. «وَ الْعٰاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 129]

اشاره

قٰالُوا أُوذِینٰا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنٰا وَ مِنْ بَعْدِ مٰا جِئْتَنٰا قٰالَ عَسیٰ رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی اَلْأَرْضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ (129)

(قوم موسی)گفتند:هم پیش از آنکه نزد ما بیایی آزار می شدیم و هم پس از آنکه آمدی!(پس چه باید کرد؟)موسی گفت:امید است پروردگارتان دشمن شما را نابود کند و شما را در این زمین،جانشین آنان سازد تا ببیند شما چگونه عمل می کنید.

نکته ها:

بنی اسرائیل توقّع داشتند پس از قیام موسی علیه السلام کارها یک شبه درست شود و کشور مصر،

ص :152

با همه ی امکانات در اختیار آنان قرار گیرد و فرعونیان نابود شوند.از این رو مدّعی بودند که قیام حضرت موسی برایشان رفاه نیاورده است،امّا در پاسخ آنان می فرماید:پیروزی،نیاز به شرایطی همچون صبر،تلاش و توکّل دارد که با فراهم شدن آنها،یاری الهی فرامی رسد.

پیام ها:

1 رفاه و امنیّت،اوّلین خواسته های مردم از حکومت هاست. «قٰالُوا أُوذِینٰا...» 2 مردم ضعیف الایمان،در هر شرایطی از انبیا توقّع رفاه دارند و در غیر این صورت از آنان نیز انتقاد می کنند. «قٰالُوا أُوذِینٰا مِنْ قَبْلِ...» 3 گاهی رهبران آسمانی،مورد انتقاد پیروان کم ظرفیّت و کم تحمّل خود نیز قرار می گرفتند. «قٰالُوا أُوذِینٰا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنٰا وَ مِنْ بَعْدِ مٰا جِئْتَنٰا» 4 اغلب مردم،سعادت و خوشی را در راحتی و آسایش می پندارند و نبود آن را ناکامی می دانند،غافل از آنکه ادیان آسمانی برای تنظیم و جهت صحیح دادن به زندگی آمده اند،نه برطرف کردن تمام مشکلات دنیوی مردم. «مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنٰا وَ مِنْ بَعْدِ مٰا...» 5 مشکلات طبیعی و اجتماعی را باید از راه طبیعی و با تدبیر حل کرد،نه با اعجاز.(با توجه به آیه قبل« اِصْبِرُوا »،و جمله: «بَعْدِ مٰا جِئْتَنٰا» 6 رهبر باید انتقادها را بشنود و پیام امیدبخش بدهد. «عَسیٰ رَبُّکُمْ» 7 ایمان به نظارت خداوند،مایه ی دقّت و پرهیزکاری است. «یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرَ» 8 حکومت بر مردم،وسیله ی آزمایش است،نه لذّت جویی. «فَیَنْظُرَ کَیْفَ» 9 مردم در قبال حکومت مسئولند و با آن آزمایش می شوند. «کَیْفَ تَعْمَلُونَ» و نفرمود:«کیف أعمل»

ص :153

[سوره الأعراف (7): آیه 130]

اشاره

وَ لَقَدْ أَخَذْنٰا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَ نَقْصٍ مِنَ اَلثَّمَرٰاتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ (130)

و همانا ما طرفداران فرعون را به قحطی و خشکسالی و کمبود محصولات گرفتار کردیم،باشد که متذکّر شوند(و از راه انحرافی خود دست بردارند).

نکته ها:

« بِالسِّنِینَ »جمع«سَنَةٍ»،به معنای سال است،امّا وقتی با کلمه«أخذ»به کار می رود،اغلب به معنای قحطی و خشکسالی است.لذا ذکر« نَقْصٍ مِنَ الثَّمَرٰاتِ »،شاید برای بیان مصداق بارز قحطی باشد.

گاهی بلاها و سختی ها،در مسیر بیداری و امتحان انسان و زمینه ی هلاکت اوست. «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوٰالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرٰاتِ» (1)حضرت علی علیه السلام می فرماید:خداوند با کم شدن محصولات و بازداشتن برکات و بستن درِ خزانه های خیرات،گناهکاران را می آزماید تا آنان متنبّه و متذکّر شده و توبه کنند و گناهان را ترک نمایند. (2)

پیام ها:

1 در تربیت،گاهی باید از اهرم سختی و تنگنا نیز استفاده کرد. «وَ لَقَدْ أَخَذْنٰا» 2 اراده ی خداوند،بر عوامل طبیعی حاکم است. «أَخَذْنٰا» ... «بِالسِّنِینَ» 3 قحطی و خشکسالی،یا کیفر الهی است و یا هشدار و زنگ بیدارباش. «بِالسِّنِینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَرٰاتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ» آری،تحوّلات هستی هدفدار است.

4 زمینه های هدایت و سعادت،در خاندان مستکبرترین افراد نیز وجود دارد.

«آلَ فِرْعَوْنَ»

... «لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ» 5 ممکن است علی رغم تلاش برای ارشاد مردم،هیچ وسیله و طرحی در بعضی

ص :154


1- 1) .بقره،155.
2- 2) .نهج البلاغه،خطبه 143.

کارساز نباشد،چون انسان در پذیرش آزاد است نه مجبور. «أَخَذْنٰا» ... «لَعَلَّهُمْ»

[سوره الأعراف (7): آیه 131]

اشاره

فَإِذٰا جٰاءَتْهُمُ اَلْحَسَنَةُ قٰالُوا لَنٰا هٰذِهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسیٰ وَ مَنْ مَعَهُ أَلاٰ إِنَّمٰا طٰائِرُهُمْ عِنْدَ اَللّٰهِ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ (131)

پس هر گاه خوبی و خوشی به سراغشان می آمد،می گفتند:این حقّ(ما و به خاطر لیاقت)ماست،ولی اگر تلخی و بدی به آنان می رسید،به موسی و پیروانش فال بد می زدند،بدانید که سرچشمه ی شومی هایشان نزد خداست(و اوست که آنان را به خاطر رفتار بدشان کیفر می دهد)،ولی اکثرشان نمی دانند.

نکته ها:

« یَطَّیَّرُوا »از«تطیر»،به معنای فال بد زدن است.چون عرب ها اغلب فال بد را از طریق پرواز پرنده یا صدای آن می دانستند،به هر گونه فال بد«طَیَره»می گویند. (1)

در آیات دیگر قرآن نیز فال بد در مورد پیامبران حتّی رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله مطرح شده است. (2)

فال بد،در پیدایش حوادث و پیش آمدها،هیچ اثر طبیعی و منطقی ندارد،امّا آثار روانی بسیاری دارد.در روایات می خوانیم:فال بد،نوعی شرک به خداست و هر گاه فال بد زدید،به کار خود ادامه دهید و به آن اعتنا نکنید.امام صادق علیه السلام فرمودند:فال بد،اثرش به همان اندازه است که آن را می پذیری؛اگر آن را سبک بگیری،کم اثر خواهد بود و اگر آن را محکم بگیری،پر اثر و اگر به آن اعتنا نکنی،هیچ اثری نخواهد داشت. (3)

فال بد،در میان تمام اقوام و ملل گذشته و حال وجود داشته و دارد و موجب بدبینی و رکود کارها می شود،لذا از آن نهی شده است،امّا فالِ نیک چون سبب حرکت و عشق و امید است،اشکالی ندارد. (4)

ص :155


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .نساء،78،نحل،47 و یس،18.
3- 3) .تفاسیر نمونه و المیزان.
4- 4) .تفسیر نمونه.
پیام ها:

1 فرعونیان،تنها خود را شایسته و حقّ کامیابی را مخصوص خود می دانستند.

«قٰالُوا لَنٰا هٰذِهِ»

2 رفاه و کامیابی برای فرعونیان امری شناخته شده و عادّی بود،امّا تلخی ها برای آنان ناشناخته و ناباور بود.(کلمه ی« اَلْحَسَنَةُ »همراه الف و لام و حرف « فَإِذٰا »نشانه ی شناخته شدن و کلمه ی« سَیِّئَةٌ »بدون الف و لام در کنار« إِنْ »، نشانه ی ناشناخته و ناباور بودن است.) 3 اکثر فرعونیان به جای آنکه از قحطی و هشدارهای الهی بیدار شوند،به تحلیل غلط پرداختند و آن را به موسی نسبت دادند. «یَطَّیَّرُوا بِمُوسیٰ» 4 نسبت دادن خوبی ها به خود و بدی و بدبختی ها به انبیا و دین،نشانه ی خودبینی و جهالت است. «فَإِذٰا جٰاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قٰالُوا لَنٰا هٰذِهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسیٰ» ... «أَکْثَرَهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ» 5 ریشه ی خرافات و فال بد،جهل است. «یَطَّیَّرُوا» ... «لٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 132]

اشاره

وَ قٰالُوا مَهْمٰا تَأْتِنٰا بِهِ مِنْ آیَةٍ لِتَسْحَرَنٰا بِهٰا فَمٰا نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ (132)

و(فرعونیان به موسی)گفتند:هر گونه آیه و معجزه ای بیاوری،تا با آن ما را جادو کنی،ما به تو ایمان نمی آوریم.

نکته ها:

از اینکه به حضرت موسی می گفتند:هر گونه آیه ای بیاوری،معلوم می شود که دشمن نیز می دانست که کار موسی جادو نیست،بلکه معجزه ای الهی است،ولی از روی لجاجت و تکبّر ایمان نمی آوردند،فقط ساحران هنگامی که فهمیدند کار موسی سحر نیست،بدون لجاجت ایمان آوردند.البتّه شاید آیه نامیدن کار حضرت موسی از سوی فرعونیان،از روی استهزا و مسخره بوده است.

ص :156

پیام ها:

1 گاهی انسان چنان سقوط می کند که با پیامبران و راهنمایان الهی برخورد کرده و نشانه های روشن هدایت را نیز واژگون و تیره و تار می بیند. «وَ قٰالُوا مَهْمٰا تَأْتِنٰا بِهِ مِنْ آیَةٍ لِتَسْحَرَنٰا» 2 تهمت سحر نسبت به معجزات انبیا،از رایج ترین تهمت ها بوده است.

«لِتَسْحَرَنٰا»

در جای دیگر می خوانیم: «کَذٰلِکَ مٰا أَتَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّٰ قٰالُوا سٰاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ» (1)3 انسان در انتخاب عقیده آزاد است و انبیا مردم را مجبور به ایمان نمی کردند، لذا برخی مردم در برابر معجزات آنان لجاجت کرده و ایمان نمی آوردند. «فَمٰا نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 133]

اشاره

فَأَرْسَلْنٰا عَلَیْهِمُ اَلطُّوفٰانَ وَ اَلْجَرٰادَ وَ اَلْقُمَّلَ وَ اَلضَّفٰادِعَ وَ اَلدَّمَ آیٰاتٍ مُفَصَّلاٰتٍ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کٰانُوا قَوْماً مُجْرِمِینَ (133)

پس ما بر آنان طوفان و(هجوم)ملخ و حیوانات کوچک و قورباغه ها و (جریان)خون را به صورت نشانه های جدا جدا،فرستادیم،امّا باز هم تکبّر ورزیدند و آنان گروهی بدکار بودند.

نکته ها:

« اَلطُّوفٰانَ »،در فارسی به معنای تندباد است،امّا عرب آن را به معنای سیل کوبنده به کار می برد.البتّه بعضی به هر حادثه ی عمومی و وحشتناک،طوفان گفته اند.« اَلْقُمَّلَ »،به حیوانات کوچک از قبیل شپش،مورچه و آفات حبوبات و نوعی حشرات گفته می شود. (2)

خون،یکی از نشانه های خداوند بر قوم بنی اسرائیل بود و مراد،خون شدن آبها یا خون دماغ شدن عموم مردم است که نوعی عذاب الهی بود.

ص :157


1- 1) .ذاریات،52.
2- 2) .مفردات راغب.

عذاب های طوفان،خون و هجوم ملخ،تنها نسبت به فرعونیان بود و بنی اسرائیل از آن در امان بودند.داستان این عذاب ها در تورات نیز آمده است. (1)هر بار که بلایی به آنها می رسید،دست به دامن موسی می شدند و قول می دادند که اگر خدا رفع بلا کند ایمان بیاورند،آن حضرت می پذیرفت و از خدا درخواست نموده و بلا برطرف می شد،امّا آنان باز دست از کفر و لجاجت خود بر نمی داشتند.چنان که در آیات بعد نیز بیان می شود.

پیام ها:

1 پس از هشدار و اتمام حجّت خداوند و لجاجت و بی توجّهی مردم،نوبت به کیفرهای سخت می رسد.بدنبال آیات قبل فرمود: «فَأَرْسَلْنٰا عَلَیْهِمُ...» 2 آنچه مایه ی رحمت است،به اراده ی الهی است.اگر او بخواهد،آب وسیله ی رحمت می گردد،و اگر بخواهد،وسیله ی عذاب خواهد بود. «فَأَرْسَلْنٰا عَلَیْهِمُ الطُّوفٰانَ» 3 حیوانات،مأموران الهی اند،گاهی مأمور رحمتند،مثل تار عنکبوت بر در غار، برای حفاظت پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله و گاهی مأمور عذاب می باشند،مثل أبابیل، قورباغه،ملخ و... «فَأَرْسَلْنٰا عَلَیْهِمُ» ... «الْجَرٰادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفٰادِعَ» و در واقع هستی فرمان بردار خداوند است. «وَ لِلّٰهِ جُنُودُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» (2)4 بلاها اغلب جنبه تربیتی دارد و گاهی پس از هر کیفری،مهلتی برای فکر و توبه و بازگشت است. «مُفَصَّلاٰتٍ» 5 گناه،زمینه ساز تکبّر و تکبّر،زمینه ی انکار است. «فَاسْتَکْبَرُوا وَ کٰانُوا قَوْماً مُجْرِمِینَ»

ص :158


1- 1) .در تورات،خون شدن آبها در سِفر خروج،باب 7 آیه ی 20،هجوم پشه،در باب 8 آیه ی 7،بارش تگرگ،در باب 9 آیه ی 25 و هجوم ملخ ها،در باب 10 آیه ی 14 آمده است.
2- 2) .فتح،4 و 7.

[سوره الأعراف (7): آیات 134 تا 135]

اشاره

وَ لَمّٰا وَقَعَ عَلَیْهِمُ اَلرِّجْزُ قٰالُوا یٰا مُوسَی اُدْعُ لَنٰا رَبَّکَ بِمٰا عَهِدَ عِنْدَکَ لَئِنْ کَشَفْتَ عَنَّا اَلرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَکَ بَنِی إِسْرٰائِیلَ (134) فَلَمّٰا کَشَفْنٰا عَنْهُمُ اَلرِّجْزَ إِلیٰ أَجَلٍ هُمْ بٰالِغُوهُ إِذٰا هُمْ یَنْکُثُونَ (135)

و چون بلا و بدبختی بر آنان واقع شد،(نزد موسی آمده)گفتند:ای موسی! برای ما نزد پروردگارت به خاطر عهدی که نزد تو دارد(و دعای تو را مستجاب می کند)،دعا کن که اگر این بلا را از ما برگردانی،قطعاً به تو ایمان می آوریم و حتماً بنی اسرائیل را(آزاد کرده و)با تو روانه می کنیم.

پس همین که نکبت و بدبختی را(به خاطر دعای موسی)از آنان تا مدّتی که باید به آن می رسیدند برداشتیم،باز هم پیمان خود را می شکستند.

نکته ها:

«نکث»،در اصل به معنای باز کردن ریسمان تابیده شده است،سپس در مورد پیمان شکنی به کار رفته است.

« أَجَلٍ »در این آیه،ممکن است مراد مدّتی باشد که حضرت موسی علیه السلام برای رفع بلا تعیین می کرد که مثلاً فلان روز یا فلان ساعت بر طرف خواهد شد،تا بفهمند که این کیفر الهی است نه تصادفی.

و یا مراد این باشد که آن قوم لجوج،سرانجام گرفتار قهر حتمی خواهند شد،ولی تا رسیدن آن اجل حتمی و غرق شدن در دریا،موقّتاً عذاب برداشته می شود.

مراد از عهد،یا استجابت دعای موسی می باشد و یا منظور مقام نبوّت و رسالت اوست. (1)

پیام ها:

1 نیاز و گرفتاری،غرور انسان را می شکند. «لَمّٰا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قٰالُوا...» آنچه شیران را کند روبه مزاج احتیاج است،احتیاج است،احتیاج

ص :159


1- 1) .تفسیر نمونه.

2 کافران نیز از طریق توسّل به اولیای خدا،نتیجه می گرفتند. «یٰا مُوسَی ادْعُ لَنٰا» 3 فرعونیان نیز به وجود خدایی کارساز برای حضرت موسی،ایمان داشتند. «یٰا مُوسَی ادْعُ لَنٰا رَبَّکَ» 4 دعا،در جلب رحمت خدا و دفع سختی ها و بلاها مؤثّر است. «ادْعُ لَنٰا رَبَّکَ» 5 آزادسازی انسان ها،از رسالت های انبیاست. «لَنُرْسِلَنَّ مَعَکَ بَنِی إِسْرٰائِیلَ» 6 برطرف کردن عذاب و قهر الهی،تنها به دست خود اوست. «فَلَمّٰا کَشَفْنٰا» 7 به وعده های دیگران،به هنگام اضطرار و ناچاری،چندان تکیه نکنیم. «فَلَمّٰا کَشَفْنٰا» ... «یَنْکُثُونَ» 8 تجاوزگری انسان،اغلب در هنگام رفاه و احساس بی نیازی است. «کَشَفْنٰا» ... «یَنْکُثُونَ» چنان که در جای دیگر می خوانیم: «إِنَّ الْإِنْسٰانَ لَیَطْغیٰ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنیٰ» (1)9 حوادث تلخ و شیرین در نظام هستی،زمان بندی دارد. «إِلیٰ أَجَلٍ»

[سوره الأعراف (7): آیه 136]

اشاره

فَانْتَقَمْنٰا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنٰاهُمْ فِی اَلْیَمِّ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا وَ کٰانُوا عَنْهٰا غٰافِلِینَ (136)

سرانجام از آنان انتقام گرفته و در دریا غرقشان ساختیم،زیرا آیات ما را تکذیب کردند و از آنها غافل بودند.

نکته ها:

«انتقام»،در اینجا به معنای مجازات و کیفر است،نه کینه توزی.

« اَلْیَمِّ »،در مصر قدیم به دریا و رودخانه می گفتند و چون داستان موسی و غرق فرعون و فرعونیان مربوط به مصر است،در قرآن همان لغت کهن به کار رفته است. (2)آن گذشت از نیل،با یاران چو برق

ص :160


1- 1) .علق،6 7.
2- 2) .تفسیر نمونه.
پیام ها:

1 توجّه به انتقام گیری خداوند،زمینه ی تذکّر و ترک گناه است. «فَانْتَقَمْنٰا» خداوند هم ارحم الراحمین و بسیار مهربان است و هم انتقام گیرنده.

2 سرنوشت ما و ریشه ی ناگواری ها و بلاها،در دست خودماست. «فَأَغْرَقْنٰاهُمْ» ... « بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا» 3 غفلت از آیات الهی،تاوان سنگینی دارد. «فَأَغْرَقْنٰاهُمْ» ... «کٰانُوا عَنْهٰا غٰافِلِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 137]

اشاره

وَ أَوْرَثْنَا اَلْقَوْمَ اَلَّذِینَ کٰانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشٰارِقَ اَلْأَرْضِ وَ مَغٰارِبَهَا اَلَّتِی بٰارَکْنٰا فِیهٰا وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ اَلْحُسْنیٰ عَلیٰ بَنِی إِسْرٰائِیلَ بِمٰا صَبَرُوا وَ دَمَّرْنٰا مٰا کٰانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ مٰا کٰانُوا یَعْرِشُونَ (137)

و بخش های شرقی و غربی سرزمین(فلسطین)را که در آن برکات قرار داده بودیم به قومی که پیوسته تضعیف می شدند به میراث دادیم و وعده ی نیکوی پروردگارت درباره ی(پیروزی)بنی اسرائیل،به خاطر صبرشان تحقّق یافت و آنچه را فرعون و قومش(از کاخ)ساخته و آنچه را افراشته بودند ویران کردیم.

نکته ها:

«ارث»،به دارایی و مالی گفته می شود که انسان بدون کسب و کار و معامله ای به آن برسد، خواه از مردگان باشد یا از زندگان. (1)

داستان عبور حضرت موسی و پیروانش از دریا و غرق شدن و عذاب فرعونیان در آن، ترسیمی از قیامت است که همه وارد جهنّم می شوند و سپس متّقین نجات پیدا می کنند. «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاّٰ وٰارِدُهٰا» ... «ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظّٰالِمِینَ فِیهٰا جِثِیًّا» (2)

ص :161


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .مریم،71 72.

سرزمین هایی که در اختیار فرعونیان بود،آن چنان وسیع بود که افق های متعدّد و طلوع و غروب های متفاوت داشت. «مَشٰارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغٰارِبَهَا» و همچنین دارای محصولات و برکات مادّی و معنوی بسیاری بود،زیرا محلّ بعثت انبیای الهی و مدفن بسیاری از آنان بود.

پیش از اکتشافات بشر،قرآن،زمین را کروی معرّفی کرده است.زیرا لازمه ی تعدّد مشرق « مَشٰارِقَ »و مغرب« مَغٰارِبَهَا »،کروی و در حرکت بودن زمین است.

خداوند در این آیه به پیامبر اسلام نیز نوید پیروزی می دهد.به کار بردن لفظ« رَبِّکَ »در جمله ی« وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ »،به معنای آن است که تو نیز مشمول حمایت ما هستی.

پیام ها:

1 حمایت خداوند از مستضعفان،مخصوص بنی اسرائیل نیست،بلکه یک سنّت دائمی است. «أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کٰانُوا یُسْتَضْعَفُونَ» و نفرمود: «Bأَوْرَثْنٰا بَنِی إِسْرٰائِیلَ» 2 بنی اسرائیل،در مدّت طولانی به دست فرعونیان به ضعف کشیده شده بودند.

«کٰانُوا یُسْتَضْعَفُونَ»

3 حکومت انبیا،حکومت مستضعفان است. «یُسْتَضْعَفُونَ» 4 شرط پیروزی،صبر و مقاومت است.مستضعفان و ملّتی که صابر و مقاوم باشند،وارث زمین می شوند. «أَوْرَثْنَا» ... «بِمٰا صَبَرُوا» 5 خداوند،بی کم و کاست به وعده هایش عمل می کند. «وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ» 6 هلاکت فرعونیان و به حکومت رسیدن بنی اسرائیل،از سخنان و وعده های زیبای پروردگار است. «کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنیٰ» 7 تحوّلات اجتماعی و تاریخی،به دست خداوند است. «أَوْرَثْنَا» ... «دَمَّرْنٰا» 8 همه ی مظاهر قدرت طاغوت باید از جامعه الهی حذف شود. «دَمَّرْنٰا» 9 قوم فرعون از نظر صنعت و ساخت بنا،پیشرفته بودند. «یَصْنَعُ» ... «یَعْرِشُونَ» ولی رشد و توسعه ای که جدا از دین و ایمان باشد،سرانجام خوبی ندارد.

ص :162

[سوره الأعراف (7): آیات 138 تا 140]

اشاره

وَ جٰاوَزْنٰا بِبَنِی إِسْرٰائِیلَ اَلْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلیٰ قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلیٰ أَصْنٰامٍ لَهُمْ قٰالُوا یٰا مُوسَی اِجْعَلْ لَنٰا إِلٰهاً کَمٰا لَهُمْ آلِهَةٌ قٰالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (138) إِنَّ هٰؤُلاٰءِ مُتَبَّرٌ مٰا هُمْ فِیهِ وَ بٰاطِلٌ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (139) قٰالَ أَ غَیْرَ اَللّٰهِ أَبْغِیکُمْ إِلٰهاً وَ هُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَی اَلْعٰالَمِینَ (140)

و بنی اسرائیل را از دریا گذراندیم،تا به قومی برخوردند که بر پرستش بت های خویش پایبند بودند،(با دیدن این صحنه)گفتند:ای موسی! برای ما خدایی قرار بده،همان گونه که برای اینان معبودها(و بت هایی)است.

موسی گفت:براستی،شما گروهی نادان(و جهالت پیشه)هستید.

(موسی گفت:)همانا آنچه این قوم در آنند(از کفر و شرک)،نابودشدنی است و آنچه انجام می دهند باطل است.

گفت:آیا معبودی غیر خدا برای شما بجویم،در حالی که او شما را بر مردم این زمانه برتری داده است؟!

نکته ها:

کلمه ی« مُتَبَّرٌ »از«تبار»،به معنای هلاکت است.

آنان که یک عمر در سحر و جادو بودند،با دیدن یک معجزه چنان مؤمن شدند که تهدیدهای فرعون آنان را نلرزاند،ولی طرفداران حضرت موسی با دیدن آن همه معجزات و پس از پیروزی بر فرعون،انحراف و بت پرستی قومی،آنان را به انحراف کشید و تازه از موسی علیه السلام نیز تقاضای بت کردند.

روزی یک یهودی به عنوان اعتراض به مسلمانان گفت:شما هنوز جنازه ی پیامبرتان را دفن نکرده بودید که با هم اختلاف کردید! حضرت علی علیه السلام در پاسخ او فرمود:اختلاف ما در سخن پیامبر بود،نه در خودش و نه در خدا،امّا شما هنوز پایتان از آب دریا خشک نشده

ص :163

بود که از موسی تقاضای بت کردید. (1)

پیام ها:

1 پرستش(حقّ یا باطل)،در طول تاریخ بشر وجود داشته است. «یَعْکُفُونَ عَلیٰ أَصْنٰامٍ لَهُمْ» (در زمان موسی علیه السلام نیز افرادی بت می پرستیدند.) 2 محیط جبرآور نیست،ولی تأثیرگذار هست. «فَأَتَوْا عَلیٰ قَوْمٍ...» پس تا در اعتقاد و ایمان قوی نشده ایم،از محیط و فرهنگ فاسد دوری کنیم،زیرا گاهی مشاهده ی یک صحنه(از فیلم،عکس،ماهواره و یا اجتماع)چنان در انسان تأثیرگذار است که تمام زحمات تربیتی رهبران را متزلزل و خراب می کند.

3 گاهی انسان از مهم ترین نعمت ها غفلت ورزیده و نسبت به آنها ناسپاسی می کند. «جٰاوَزْنٰا» ... «اجْعَلْ لَنٰا» 4 گاهی انسان به حدّی کج اندیش می شود که از رهبران الهی نیز درخواست ناروا می کند. «یٰا مُوسَی اجْعَلْ لَنٰا إِلٰهاً» 5 افراد و ملّت ها،هر لحظه در معرض خطر انحرافند. «قٰالُوا یٰا مُوسَی...» 6 ایمان سطحی،زودگذر است. «وَ جٰاوَزْنٰا» ... «قٰالُوا» ... «اجْعَلْ لَنٰا إِلٰهاً» 7 بدتر از دشمنان آگاه خارجی و بیگانه،دوستان نادانِ داخلی اند. «جٰاوَزْنٰا» ... «قٰالُوا یٰا مُوسَی اجْعَلْ...» 8 تقاضای مردم،همیشه صحیح نیست و اکثریّت و خواست آنان همه جا یک ارزش نیست. «قٰالُوا» ... «اجْعَلْ لَنٰا إِلٰهاً» 9 الگوپذیری،تقلید و مدل برداری،از خصلت های انسان است. «اجْعَلْ لَنٰا إِلٰهاً کَمٰا لَهُمْ آلِهَةٌ» 10 جهل،ریشه ی بت پرستی و بت پرستی،عملی به دور از عقل است. «تَجْهَلُونَ» جهل،در فرهنگ قرآن،در برابر عقل قرار دارد نه علم،یعنی به کار غیر

ص :164


1- 1) .نهج البلاغه،حکمت 317.

عاقلانه جهل می گویند.

11 تقاضای خدای محسوس(همچون بت)از پیامبر بزرگواری همچون موسی، نشانه ی جهل عمیق و ریشه دار است. «تَجْهَلُونَ» 12 هم انحراف های فکری از بین رفتنی است،هم انحراف های عملی. «مُتَبَّرٌ مٰا هُمْ فِیهِ وَ بٰاطِلٌ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ» آری،پایان باطل،نابودی است،پس ظاهرِ آن ما را فریب ندهد.

13 عبادت باید بر اساس تعقّل و تشکّر باشد. «أَ غَیْرَ اللّٰهِ أَبْغِیکُمْ إِلٰهاً وَ هُوَ فَضَّلَکُمْ» خدا یافتنی است،نه بافتنی، «أَبْغِیکُمْ» و پرستش غیر خدا،با عقل و روحیّه ی سپاسگزاری ناسازگار است.

[سوره الأعراف (7): آیه 141]

اشاره

وَ إِذْ أَنْجَیْنٰاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ اَلْعَذٰابِ یُقَتِّلُونَ أَبْنٰاءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِسٰاءَکُمْ وَ فِی ذٰلِکُمْ بَلاٰءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ (141)

و(به یاد آورید)زمانی که شما را از چنگال فرعونیان نجات دادیم،که شما را سخت شکنجه می کردند،پسران شما را می کشتند و زنان شما را(برای خدمت گزاری و بردگی)زنده نگه می داشتند و در این ناگواری ها،آزمایش بزرگی از سوی پروردگارتان برای شما بود.

نکته ها:

« یَسُومُونَکُمْ »از«سوم»،به معنای دنبال چیزی رفتن یا تحمیل کردن است.

در آیه ی قبل که سخن از برتری و فضیلت بنی اسرائیل بود،آن را فقط به خدا نسبت داد و فرمود: «هُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَی الْعٰالَمِینَ» ولی این آیه می فرماید:ما آنها را نجات دادیم، «أَنْجَیْنٰاکُمْ» این تفاوت در مفرد و جمع،شاید به خاطر آن است که نجات خداوند،به واسطه ی صبر و مقاومت خود مردم و رهبری حضرت موسی انجام گرفته است و معمولاً در مواردی که الطاف الهی از طریق واسطه ها انجام گیرد،ضمیر جمع بکار برده می شود.مثلاً در مورد

ص :165

باران می فرماید: «Bأَنْزَلْنٰا» (1)،زیرا دریا،گرما،ابر،باد و موارد دیگر دست به دست هم داده و باران را به وجود آورده اند.

پیام ها:

1 نجات دهنده ی واقعی خداوند است،گرچه نجات از طریق رهبری موسی انجام گرفته باشد. «أَنْجَیْنٰاکُمْ» 2 یاد نعمت های الهی،سبب پایداری و پرهیز از شرک است. «أَ غَیْرَ اللّٰهِ أَبْغِیکُمْ» ... «وَ إِذْ أَنْجَیْنٰاکُمْ» 3 رهبران باید پیوسته نعمت های الهی را یادآوری کنند تا مردم دچار غفلت نشوند. «وَ إِذْ أَنْجَیْنٰاکُمْ» 4 طاغوت ها بدون یاران و اطرافیان،زوری ندارند. «آلِ فِرْعَوْنَ» 5 طاغوت ها برای حفظ حکومتشان،بی گناهان را می کشند. «یُقَتِّلُونَ أَبْنٰاءَکُمْ» 6 زنان و جوانان،اهداف نقشه های طاغوت هستند. «یُقَتِّلُونَ» ... «یَسْتَحْیُونَ...» 7 زنده نگاهداشتن مادرانی که فرزندانشان را جلو چشمشان کشته اند،بدترین عذاب است. «سُوءَ الْعَذٰابِ یُقَتِّلُونَ أَبْنٰاءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِسٰاءَکُمْ» 8 گاهی حوادث تلخ و ناگوار،وسیله آزمایش الهی اند. «بَلاٰءٌ مِنْ رَبِّکُمْ» 9 سختی ها و گرفتاری ها را هر چند بزرگ باشند،در مسیر تربیت انسان و آزمایشی الهی بدانیم. «وَ فِی ذٰلِکُمْ بَلاٰءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ»

[سوره الأعراف (7): آیه 142]

اشاره

وَ وٰاعَدْنٰا مُوسیٰ ثَلاٰثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْنٰاهٰا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقٰاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَ قٰالَ مُوسیٰ لِأَخِیهِ هٰارُونَ اُخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لاٰ تَتَّبِعْ سَبِیلَ اَلْمُفْسِدِینَ (142)

ص :166


1- 1) .مؤمنون،18.

و ما با موسی،سی شب(در کوه طور،برای نزول تورات و آیات الهی) وعده گذاشتیم و آن را با(افزودن)ده شب کامل کردیم،پس میعاد پروردگارش چهل شب کامل شد و موسی(پیش از رفتن به این وعده گاه) به برادرش هارون گفت:در میان امّت من جانشین من باش(و کار مردم را)اصلاح کن و از راه و روش مفسدان پیروی مکن!

نکته ها:

در آیه 51 سوره ی بقره،سخن از وعده ی چهل شب با موسی است، «وَ إِذْ وٰاعَدْنٰا مُوسیٰ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً» ،ولی در اینجا سی شب به اضافه ی ده شب،که به فرموده ی امام باقر علیه السلام فلسفه ی این کار،آزمایش بنی اسرائیل بوده است.در روایات می خوانیم:سی شب آن در ماه ذی القعده و ده شب آن در اوّل ماه ذی الحجّه بوده است. (1)

با آن که حضرت موسی چهل شبانه روز را به طور کامل در کوه طور بوره است،(چنان که در تورات سِفر خروج نیز آمده است،)ولی تعبیر به چهل شب،ممکن است به این دلیل باشد که مناجات ها اغلب در شب صورت می گیرد و یا آنکه در قدیم تقویم بر اساس ماه بوده و ماه در شب نمایان است،لذا برای شمارش ایّام نیز از شب استفاده می شده است.

تغییر برنامه بر اساس حکمت،مانند تغییر نسخه ی پزشک در شرایط ویژه ی بیمار،اشکال ندارد.لذا سی شب با اضافه شدن ده شب به چهل شب تغییر نمود.

چنان که«بداء»در مورد خداوند،به معنای تغییر برنامه بر اساس تغییر شرایط است،البتّه تمام این تغییرات را خداوند از قبل می داند،همان گونه که گاهی پزشک از قبل می داند پس از دو روز عمل به این نسخه،وضع بیمار تغییر کرده و نیاز به دارو و نسخه ای دیگر دارد.و درباره ی خداوند هرگز به معنای پشیمان شدن یا تغییر هدف و یا کشف نکته ای تازه و تغییر موضع نیست،زیرا این معانی از جهل و محدودیّت سرچشمه می گیرد که مربوط به انسان است،امّا خداوند در مسیر امتحان و تربیت انسان این تغییرات را انجام می دهد.

ص :167


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

در«اربعین»و عدد چهل،اسراری نهفته است،این عدد،در فرهنگ ادیان و در روایات اسلامی جایگاه خاصّی دارد،چنان که می خوانیم:

در زمان حضرت نوح علیه السلام،برای عذاب کفّار،چهل روز باران بارید.

چهل سال قوم حضرت موسی در بیابان سرگردان بودند.

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله چهل روز از خدیجه جدا شد و اعتکاف کرد تا غذای آسمانی نازل شد و مقدّمه ی تولّد حضرت زهرا علیها السلام فراهم گردید.

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله در چهل سالگی مبعوث شد.

انسان تا چهل سالگی زمینه ی کمال روحی و معنوی دارد،امّا پس از آن دشوار می شود.

چهل روز اخلاص در عمل،عامل جاری شدن حکمت از قلب به زبان است.

چهل بار خواندن بعضی سوره ها و دعاها برای فرج و رفع مشکلات سفارش شده است.

چهل روز پذیرفته نشدن اعمال از جمله نماز،پیامد بعضی گناهان است.

چهل مؤمن اگر به خوب بودن مرده ای شهادت دهند،خداوند او را می آمرزد»... (1)بعضی کتاب ها نیز با محوریّت عدد چهل،مانند چهل حدیث نوشته شده است. (2)

چگونه می توان پذیرفت که حضرت موسی برای غیبت موقّت خود جانشین تعیین کند،امّا خاتم پیامبران صلی اللّٰه علیه و آله برای غیبت ابدی خود،جانشینی تعیین نکرده باشد؟! با آنکه حدیث منزلت که پیامبر خطاب به علی علیه السلام فرمود:«أنت منی بمنزلة هارون من موسی»تو برای من مثل هارون برای موسی می باشی،به صورت متواتر در منابع اهل سنّت آمده است. (3)و آیا مردم در زمان غیبت امام زمان علیه السلام رها شده اند؟! دو آزمایش برای قوم موسی رخ داد:یکی ده روز زیادتر ماندن موسی در وعده گاه و دیگری گوساله ی سامری.چنان که خداوند می فرماید:

ص :168


1- 1) .سفینة البحار،ج 1،ص 504 505.
2- 2) .تفسیر فرقان و اربعین در فرهنگ اسلامی،سید رضا تقوی.
3- 3) .صحیح بخاری،ج 6،ص 3؛صحیح مسلم،ج 4،ص 187؛سنن ابن ماجه،ج 1،ص 42 و مسند أحمد بن حنبل،ج 1 ص 173،175،177،179 و 182.

«فَإِنّٰا قَدْ فَتَنّٰا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السّٰامِرِیُّ» (1)، هنگامی که موسی علیه السلام فرمود:من برای دریافت دستورات الهی،سی شب به وعده گاه می روم،چون از سی شبانه روز گذشت و موسی نیامد،مردم گفتند:موسی خلف وعده کرده است،لذا از او بریده و بدنبال برنامه های انحرافی رفتند.در حالی که بار رفتن موسی به کوه طور،خدای او که از میان نرفته بود تا مردم به سراغ بت پرستی بروند.

مراد از اصلاح در آیه،اصلاح در مسائل اجتماعی و جامعه است،نه اصلاح در رفتار فردی و شخصی.(کلمه ی« أَصْلِحْ »،پس از« اُخْلُفْنِی »آمده است.) در زمان حضرت موسی،مفسدانِ توطئه گری بودند که موسی نگران آنها بود و به هارون سفارش می کرد:نگذار زمام امور را به دست گیرند و خواسته یا ناخواسته دنباله رو آنان شوی.

«وَ لاٰ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ»

پیام ها:

1 بی مقدّمه و بدون خودسازی،بر پیامبران کتاب آسمانی نازل نمی شود،بلکه لیاقت به همراه عبادت و مناجات های شبانه و عارفانه لازم است. «وَ وٰاعَدْنٰا مُوسیٰ ثَلاٰثِینَ لَیْلَةً...» 2 مسئولیّت ها حتّی در سطح رهبری،نباید مانع عبادت و اعتکاف و خلوت با خدا باشد. «وَ وٰاعَدْنٰا مُوسیٰ...» 3 قانون الهی چنان مقدّس است که دریافتش نیاز به آمادگی کاملِ روحی دارد.

«وَ وٰاعَدْنٰا...»

4 وعده گاه خداوند با انبیا،مکان نهایی همچون کوه طور و غار حراست و ضیافت الهی از بندگان صالح خود،دعا و مناجات است. «وٰاعَدْنٰا...» 5 شب،بهترین فرصت برای مناجات است. «لَیْلَةً» 6 عبادت در چهل شب تمام،آثار خاصّی بدنبال دارد. «أَتْمَمْنٰاهٰا» ... «فَتَمَّ» 7 در کارها باید مدّت و اجل تعیین شود. «أَرْبَعِینَ»

ص :169


1- 1) .طه،85.

8 رهبری جدید باید در فراز و نشیب های نهضت،در کنار رهبری قدیم تجربه دیده باشد. «قٰالَ مُوسیٰ لِأَخِیهِ هٰارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی...» 9 جامعه هرگز نباید بی رهبر باشد. «اخْلُفْنِی» 10 انبیا به اذن الهی،حقّ تعیین جانشین دارند. «اخْلُفْنِی» 11 امامت و رهبری مردم باید به سفارش پیامبر، «اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی» در مسیر اصلاح جامعه، «أَصْلِحْ» و به دور از انحراف «وَ لاٰ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ» باشد.

12 در یک زمان،دو رهبر نمی شود.هارون علیه السلام همچون حضرت موسی پیامبر بود،ولی رهبری با موسی علیه السلام بود. «اخْلُفْنِی» (آری،امامت و رهبری غیر از نبوّت است،لذا موسی برای دوران غیبت،هارون را جانشین خود و رهبر مردم قرار داد) 13 انبیا آن قدر دلسوز امّتند و خود را مسئول می دانند که حتّی برای چند روز، مردم را بی سرپرست نمی گذارند. «اخْلُفْنِی» 14 وظیفه ی کلّی رهبر،اصلاح امّت است. «أَصْلِحْ» 15 اگر مردم به فساد کشیده شدند و یا خواستار فساد بودند،رهبری نباید از موضع اصلاح گری دست بردارد. «وَ لاٰ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ» 16 تذکّر و یادآوری،نشانه ی ناتوانی و ضعف نیست.با آنکه هارون علیه السلام پیامبر و معصوم بود،امّا باز هم حضرت موسی او را به دو وظیفه عمده ی اصلاح و دوری از فساد توجّه داد. «أَصْلِحْ وَ لاٰ تَتَّبِعْ...» 17 اصلاح جامعه،با عوامل فاسد و پیروی از مفسدان،امکان پذیر نیست. «أَصْلِحْ وَ لاٰ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ» 18 جامعه نیاز به رهبری اصلاح گر دارد، «أَصْلِحْ» رهبری که هرگز تسلیم نظرات و توطئه های مفسدان نشود. «وَ لاٰ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ»

ص :170

[سوره الأعراف (7): آیه 143]

اشاره

وَ لَمّٰا جٰاءَ مُوسیٰ لِمِیقٰاتِنٰا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قٰالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قٰالَ لَنْ تَرٰانِی وَ لٰکِنِ اُنْظُرْ إِلَی اَلْجَبَلِ فَإِنِ اِسْتَقَرَّ مَکٰانَهُ فَسَوْفَ تَرٰانِی فَلَمّٰا تَجَلّٰی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسیٰ صَعِقاً فَلَمّٰا أَفٰاقَ قٰالَ سُبْحٰانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ اَلْمُؤْمِنِینَ (143)

و چون موسی به میقات و وعده گاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، (موسی)گفت:پروردگارا! خودت را به من نشان ده تا به تو بنگرم! (خداوند)فرمود:هرگز مرا نخواهی دید،ولی به این کوه بنگر،اگر در جای خود برقرار ماند،پس به زودی مرا خواهی دید.پس چون پروردگار موسی بر کوه تجلّی و جلوه نمود(و پرتوی از عظمت خود را بر کوه افکند)، کوه را متلاشی کرد و موسی مدهوش بر زمین افتاد.پس چون به هوش آمد گفت:(خداوندا!)تو منزّهی(که دیده شوی)،من به سوی تو بازگشتم و من نخستین مؤمن هستم.

نکته ها:

« دَکًّا »،به معنای زمین صاف و« جَعَلَهُ دَکًّا »،یعنی کوه متلاشی و ذرّه ذرّه شد تا به زمین همواری تبدیل گشت.

« خَرَّ »،به معنای ساقط شدن و افتادن است و «Bفَصَعِقَ » ،به معنای بیهوشی بر اثر صدای مهیب است.

آن نیروی الهی که بر کوه وارد آمد،آیا نیروی عظیم اتم بود،یا قدرت امواج صوتی و یا نیروی مرموز دیگر،هر چه بود کوه را متلاشی ساخت و موسی در اثر صدای غرّش انهدام کوه(یا از این مکاشفه و جذبه ی باطنی)،بیهوش بر زمین افتاد. (1)

دیدن خداوند،تقاضای جاهلانه ی بنی اسرائیل بود که از موسی می خواستند خدا را با چشم

ص :171


1- 1) .تفسیر نمونه.

سر به آنان بنمایاند(که در آیه 155 می خوانیم)،و آن کافران غافل از بودند که هرگز چشم توان دیدن خداوند را ندارد، «Bلاٰ تُدْرِکُهُ الْأَبْصٰارُ» (1)،بلکه باید خدا را با چشم دل دید و به او ایمان آورد.چنان که حضرت علی علیه السلام فرمود:«رأته القلوب بحقایق الایمان» (2)چشم دل باز کن که جان بینی آنچه نادیدنی است آن بینی امام صادق علیه السلام در مورد «أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ» فرمودند:«انا اول من آمن و صدق بانک لا تری»، (3)من اوّلین ایمان آورندگان باشم به این که ذات الهی قابل دیدن نیست.

در جلسه ای مأمون به امام رضا علیه السلام گفت:مگر شما نمی گویید انبیا معصومند،پس چرا موسی رؤیت الهی را از خداوند درخواست کرد؟ «أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ» ،آیا موسی نمی دانست که خداوند قابل دیدن نیست؟ امام علیه السلام در جواب او فرمودند:حضرت موسی علیه السلام می دانست که خداوند قابل دیدن با چشم نیست،امّا هنگامی که خدا با موسی سخن گفت و آن حضرت به مردم اعلام نمود،مردم گفتند:ما به تو ایمان نمی آوریم مگر اینکه کلام الهی را بشنویم.

هفتاد نفر از بنی اسرائیل برگزیده شدند و به میعادگاه کوه طور آمدند.حضرت موسی علیه السلام سؤال آنان را از خدا درخواست نمود،در این هنگام آنان کلام الهی را از تمام جهات شنیدند، ولی گفتند ایمان نمی آوریم مگر اینکه سخن گفتن خدا را خود ببینیم،صاعقه ای از آسمان آمد و همه ی آنان هلاک شدند.حضرت موسی گفت:اگر با چنین وضعی برگردم،مردم خواهند گفت تو در ادّعایت راستگو نیستی که دیگران را به قتل رساندی.به اذن الهی دوباره همه زنده شدند،این بار گفتند:اگر تنها خودت نیز خدا را ببینی،ما به تو ایمان می آوریم.

موسی گفت:«ان الله لا یری بالابصار و لا کیفیة له و انما یعرف بآیاته و یکلم باعلامه»،خدا را تنها با نشانه ها و آیاتش می توان درک کرد.امّا آنان لجاجت کردند،خطاب آمد موسی بپرس آنچه می پرسند و تورا به خاطر جهالت آنان مؤاخذه نمی کنم.حضرت موسی علیه السلام گفت: «رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ» ،خطاب آمد: «لَنْ تَرٰانِی» هرگز،امّا نگاه کن به کوه،اگر پایدار

ص :172


1- 1) .انعام،103.
2- 2) .تفسیر صافی.
3- 3) .تفسیر اثنی عشری.

ماند تو نیز خواهی توانست مرا ببینی.

با اشاره ی الهی کوه متلاشی و به زمینی صاف تبدیل شد و موسی پس از به هوش آمدن گفت: «سُبْحٰانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ» ،خدایا! از جهل و غفلت مردم،به شناخت و معرفتی که داشتم بازگشتم و من اوّلین کسی هستم که اعتراف می کنم خدا را نمی توان با چشم سر دید.مأمون با این پاسخ شرمنده شد. (1)

در واقع حضرت موسی علیه السلام با بیان جمله ی «أَرِنِی» و پاسخ «لَنْ تَرٰانِی» خواست به مردم بفهماند که خداوند برای من قابل رؤیت با چشم نیست،تا چه رسد به شما.

از امام صادق علیه السلام پرسیدند:اگر خدا قابل رؤیت نیست،پس در مورد روایاتی که می گویند:

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله،خدا را دید،یا در قیامت مؤمنان خدا را در بهشت می بینند،شما چه می فرمایید؟ حضرت تبسّمی کردند و فرمودند:بسیار زشت است که شخصی 70 80 سال در زمین خدا زندگی کند و از رزق و روزی او استفاده کند،امّا او را چنانچه باید نشناسد.پیامبر،خدا را با چشم ندیده است و اگر کسی چنین ادّعایی داشته باشد،دروغگو و کافر است،چنان که آن حضرت فرمودند:«من شبه الله بخلقه فقد کفر»کسی که خدا را به صفات مخلوقات تشبیه کند،کافر است.حضرت علی علیه السلام در پاسخ به این سؤال که ای برادر پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله! آیا تو خدا را دیده ای؟ فرمود:«لم أعبد ربا لم أره و لم تره العیون بمشاهدة الاعیان و لکن تراه القلوب بحقایق الایمان»، (2)خدایی را که ندیده باشم عبادت نمی کنم،امّا نه با چشم سر،که با چشم دل.در جای دیگر فرمود:«ما رأیت شیئا الا و قد رأیت الله قبله و بعده و معه و فیه» (3)چیزی را ندیدم،مگر آنکه خداوند را قبل و بعد و همراه با آن دیدم.

آری،چشم توان دیدن او را ندارد، «لاٰ تُدْرِکُهُ الْأَبْصٰارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصٰارَ» (4)،امّا با چشم دل می توان خدا را دید،چنان که قرآن می فرماید: «لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْریٰ عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهیٰ» (5)پیامبر،در معراج،ایات عظمت الهی را دید.البتّه آنچه در تورات در مورد

ص :173


1- 1) .تفاسیر نور الثقلین و فرقان.
2- 2) .تفسیر فرقان،معانی الاخبار.
3- 3) .تفسیر فرقان.
4- 4) .انعام،103.
5- 5) .نجم،13 14.

ماجرای حضرت موسی در کوه طور آمده،از تحریفات تورات است. (1)

پیام ها:

1 سخن گفتن خداوند با موسی،در جهت رشد و تربیت او بود. «کَلَّمَهُ رَبُّهُ» 2 آمدن به میقات و شنیدن سخن خداوند،شوق دیدار را نیز در موسی زنده کرد.

«لَمّٰا جٰاءَ»

... «قٰالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ» 3 خداوند،با چشم ظاهر دیدنی نیست،نه در دنیا و نه در آخرت. «لَنْ تَرٰانِی» 4 تجلّی خداوند بر موجودات طبیعی،امکان دارد. «تَجَلّٰی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ» 5 خداوند را باید از راه آثارش شناخت و به جلوه های او نگریست.(حقیقت تجلّی هم روشن نیست،بلکه آثار آن مشهود است). «تَجَلّٰی» ... «جَعَلَهُ دَکًّا» 6 خدا دیدنی نیست،و گرنه موسی شایستگی و لیاقت دارد. «سُبْحٰانَکَ» 7 دیده شدن خداوند با چشم،نشانه ی جسم بودن اوست که باید خداوند را از آن منزّه دانست. «سُبْحٰانَکَ» 8 فکر و تقاضای ناروا نیز توبه دارد،هر گاه درباره خداوند توهّم باطلی تصوّر شد،باید سریعاً او را تنزیه کرد. «سُبْحٰانَکَ» 9 پس از روشن شدن حقیقت،باید آن را پذیرفت و به آن اعتراف کرد. «قٰالَ» ... «أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ» 10 انبیا،پیشگامان راه مکتب اند. «أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 144]

اشاره

قٰالَ یٰا مُوسیٰ إِنِّی اِصْطَفَیْتُکَ عَلَی اَلنّٰاسِ بِرِسٰالاٰتِی وَ بِکَلاٰمِی فَخُذْ مٰا آتَیْتُکَ وَ کُنْ مِنَ اَلشّٰاکِرِینَ (144)

(خداوند)فرمود:ای موسی! من تو را بر مردم با پیام هایم و سخنم برگزیده ام،پس آنچه(از الواح و تورات)به تو دادم بگیر و از سپاسگزاران باش.

ص :174


1- 1) .تورات،سِفر خروج،باب 23،آیه 9.
نکته ها:

امام صادق علیه السلام می فرماید:خداوند به موسی علیه السلام فرمود:آیا می دانی چرا تورا برگزیدم؟ زیرا خضوع و خشوع تو به درگاه من بی نظیر بود؛هر گاه به نماز می ایستادی،گونه های خود را بر خاک می نهادی. (1)

در حدیث دیگری آمده است که خداوند فرمود:چون در میان بندگانم خود را نسبت به من ذلیل تر می دانستی. (2)

پیام ها:

1 حضرت موسی،بنده ی مخلص خدا بود. «اصْطَفَیْتُکَ» («اصطفاء»به معنای انتخاب گوهر خالص است) 2 نبوّت و رسالت مقامی انتصابی است،نه انتخابی. «إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ» 3 بیانِ درخواست نابجای مردم،مانع برگزیدگی و نبوّت موسی نیست.

«اصْطَفَیْتُکَ»

4 چهل شب عبادت در میعادگاه،مقدّمه ای برای گرفتن تورات و بکار بستن آن شد. «جٰاءَ مُوسیٰ لِمِیقٰاتِنٰا» ، «فَخُذْ مٰا آتَیْتُکَ» 5 پس از براندازی طاغوت و تشکیل حکومت دینی،باید قانون و احکام الهی اجرا شود. «فَخُذْ مٰا آتَیْتُکَ» 6 شکر،فرمان اکید خدا و امری واجب است،نه مستحبّ و یک سفارش اخلاقی.پس شکرگزاری از نعمت های الهی لازم است. «وَ کُنْ مِنَ الشّٰاکِرِینَ» 7 مسئولیّت های دینی و ارشادی،نعمت الهی است که باید سپاسگزاری شود.

«وَ کُنْ مِنَ الشّٰاکِرِینَ»

(شکرگزاری،علاوه بر زبان باید با بکار بستن دستورات الهی باشد)

ص :175


1- 1) .تفسیر صافی.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

[سوره الأعراف (7): آیه 145]

اشاره

وَ کَتَبْنٰا لَهُ فِی اَلْأَلْوٰاحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ فَخُذْهٰا بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهٰا سَأُرِیکُمْ دٰارَ اَلْفٰاسِقِینَ (145)

و در الواح(تورات)برای موسی،در هر موردی پندی و برای هر چیز تفصیلی نوشتیم.(ای موسی!)آنها را با قوّت بگیر و به قوم خود فرمان بده که بهترین آنها(مثلاً از میان عفو و قصاص،عفو)را بگیرند.به زودی جایگاه فاسقان را به شما نشان می دهم.

نکته ها:

مراد از« اَلْأَلْوٰاحِ »،همان سنگ نبشته های تورات است که در آیه ی قبل به آن اشاره شد.

در اینکه مراد از احسن در «وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهٰا» چیست،اقوال مختلفی بیان شده است،از جمله:مراد با بهترین قدرت گرفتن،یا بهترین گرفتن از حیث علم و عمل،یا در دَوَرانِ امر بین اهمّ و مهمّ،بهترین عمل را انجام دادن است و یا مراد این است که دستورات تورات،احسن تمام قوانین و دستوراتِ آن زمان است.امّا احسن مطلق،قرآن است،چنان که خداوند می فرماید: «وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذٰابُ بَغْتَةً وَ أَنْتُمْ لاٰ تَشْعُرُونَ» (1)ممکن است مراد از آیه این باشد که اگر با قدرت به تورات عمل کنید،بر دشمنان غالب خواهید شد و خانه های آنها را به دست می آورید.

امام باقر علیه السلام فرمود:عبارت« مِنْ کُلِّ شَیْءٍ »،بیانگر آن است که خداوند تمام امور را برای موسی علیه السلام بیان نکرده است. (2)گرچه در همان بخشی که مطرح شده،تمام نیازهای مردم آن عصر به تفصیل بیان شده است. «تَفْصِیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ» مراد از« دٰارَ الْفٰاسِقِینَ »یا کاخ و دربار فرعونیان است یا خانه های ساکنان بیت المقدس قبل از ورود قوم موسی،و ممکن است مراد جایگاه متخلّفین از دستورات موسی در قیامت باشد. (3)

ص :176


1- 1) .زمر،55.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .تفسیر راهنما.
پیام ها:

1 تورات،به صورت نوشته نازل شده است. «کَتَبْنٰا» 2 بکار بستن قانون و رهبری امّت،نیاز به قوّت،اراده و جدّیت دارد. «فَخُذْهٰا بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَکَ» 3 در میان چند راه و برنامه،باید بهترین روش را انتخاب و با بهترین توان انجام داد. «بِأَحْسَنِهٰا» 4 مخالفت با قانون آسمانی،فسق است و مجازات دارد. «سَأُرِیکُمْ دٰارَ الْفٰاسِقِینَ» 5 رهبر باید در عمل پیشگام باشد.(خداوند،ابتدا به خود موسی علیه السلام دستور می دهد،سپس به مردم) «فَخُذْهٰا» ... «یَأْخُذُوا»

[سوره الأعراف (7): آیه 146]

اشاره

سَأَصْرِفُ عَنْ آیٰاتِیَ اَلَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی اَلْأَرْضِ بِغَیْرِ اَلْحَقِّ وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لاٰ یُؤْمِنُوا بِهٰا وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ اَلرُّشْدِ لاٰ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ اَلغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا وَ کٰانُوا عَنْهٰا غٰافِلِینَ (146)

به زودی کسانی را که بناحقّ در زمین تکبّر می ورزند،از(ایمان به)آیات خود منصرف می سازم،(به گونه ای که)اگر هر نشانه ای(از قدرت ما را) ببینند،ایمان نمی آورند و اگر راه رشد را ببینند،آن را برنمی گزینند و اگر راه انحراف را ببینند،آن را راه خود گیرند.این بدان جهت است که آنان آیات ما را تکذیب کردند و همواره از آنها غافل بودند.

نکته ها:

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:هنگامی که دنیا در نظر مسلمانان جلوه کند،هیبت اسلام از آنان جدا می شود و زمانی که امر به معروف و نهی از منکر را ترک نمایند،از برکات وحی محروم

ص :177

می شوند.«و اذا ترکوا الامر بالمعروف و النهی عن المنکر حرمت برکة الوحی» (1)

پیام ها:

1 متکبّران،بدانند که از هدایت و ایمان به آیات الهی محروم می شوند. «سَأَصْرِفُ عَنْ آیٰاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ» 2 خداوند،بی جهت لطف خود را از کسی برنمی گرداند،بلکه این نتیجه ی عملکرد خود انسان است. «سَأَصْرِفُ» ... «یَتَکَبَّرُونَ» 3 تکبّر انسان،برخاسته از تصوّرات موهوم اوست. «یَتَکَبَّرُونَ» ... «بِغَیْرِ الْحَقِّ» 4 تکبّر،هرگز برای موجود ضعیف و محتاجی همچون انسان،زیبنده نیست.

«یَتَکَبَّرُونَ»

... «بِغَیْرِ الْحَقِّ» 5 با استمرار تکبّر،آیات متعدّد نیز انسان را هدایت نمی کند. «یَتَکَبَّرُونَ» ... «کُلَّ آیَةٍ» 6 انسان در انتخاب یکی از دو راه هدایت و گمراهی آزاد است. «لاٰ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً» ... «یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً» 7 استمرار غفلت و تکذیب آیات الهی،موجب تکبّر و انحراف در دیدگاه و انتخاب است. «ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا وَ کٰانُوا عَنْهٰا غٰافِلِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 147]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا وَ لِقٰاءِ اَلْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمٰالُهُمْ هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (147)

و کسانی که آیات ما و دیدار قیامت را تکذیب کردند،اعمالشان نابود است، آیا جز آنچه عمل می کردند،مجازات خواهند شد؟

نکته ها:

« حَبِطَتْ »،به معنای نابودی عمل است.«حبطت الناقة»،یعنی شتری که سَمّ خورده و شکمش باد کرده و سوراخ شده است.برخی از کارهای انسان هم مانند سمّ،عملکرد یک

ص :178


1- 1) .تفسیر صافی.

عمر انسان را بر باد می دهد و تباه می سازد. (1)

حبط عمل،بر خلاف عدل الهی نیست،بلکه امری قهری و تکوینی و نتیجه ی عملکرد خود انسان است. «هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ»

پیام ها:

1 کفر و تکذیب،سبب حبط اعمال گذشته است. «کَذَّبُوا» ... «حَبِطَتْ» 2 پاداشها و کیفرهای قیامت،تجسّم اعمال ماست. «هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ» 3 آنچه بدتر از گناه است،اصرار بر آن است. «کٰانُوا یَعْمَلُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 148]

اشاره

وَ اِتَّخَذَ قَوْمُ مُوسیٰ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوٰارٌ أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّهُ لاٰ یُکَلِّمُهُمْ وَ لاٰ یَهْدِیهِمْ سَبِیلاً اِتَّخَذُوهُ وَ کٰانُوا ظٰالِمِینَ (148)

و قوم موسی پس از(رفتن)او(به کوه طور)از زیورهای خود مجسّمه ی گوساله ای(ساختند و به پرستش)گرفتند که صدای گاو داشت،آیا ندیدند که آن(گوساله)با آنان سخن نمی گوید و به راهی هدایتشان نمی کند؟ آن را(به پرستش)گرفتند در حالی که ستمکار بودند.

نکته ها:

« عِجْلاً »،به گوساله ی نر گفته می شود و کلمه ی« حُلِیِّهِمْ »،به معنای زیورآلات است و « خُوٰارٌ »صدای مخصوص گاو است.

امام باقر علیه السلام فرمود:حضرت موسی علیه السلام به خدا گفت:سامری،گوساله ای از طلا برای مردم ساخته است،امّا صدای آن از چیست؟ وحی آمد که این وسیله ی آزمایش مردم است، «یا موسی ان تلک فتنة فلا تفحص عنها»، (2)قرآن نیز می فرماید: «إِنْ هِیَ إِلاّٰ فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِهٰا مَنْ تَشٰاءُ وَ تَهْدِی مَنْ تَشٰاءُ» (3)قرآن،به مسأله ی گوساله پرستی بنی اسرائیل،در چهار سوره اشاره نموده است.البتّه

ص :179


1- 1) .تفسیر فی ظلال القرآن.
2- 2) .تفسیر فرقان.
3- 3) .اعراف،155.

گوساله پرستی بنی اسرائیل زمینه های فرهنگی،اجتماعی داشت،زیرا؛اوّلاً آنان سالیان دراز در مصر،بت هایی به شکل گاو دیده بودند،ثانیاً همان گونه که در آیه 138 خواندیم، پس از عبور از رود نیل چشمشان به قومی بت پرست افتاد و تحت تأثیر قرار گرفته و در عمق روحشان باقی ماند.ثالثاً تمدید مدّت سی شب به چهل شب،شایعه ی مرگ موسی را به دست مخالفان پدید آورد و زمینه را برای انحراف آماده کرد و در نهایت،جهل مردم و هنر سامری باعث شد تا قوم موسی از خداپرستی به گوساله پرستی گرویدند. (1)

بنا بر این عوامل انحراف چند چیز است:

1 نبود رهبری یا غیبت او.

2 جهل و ناآگاهی مردم.

3 عالمان و هنرمندان منحرف و سوء استفاده از علم و هنر.

4 زیبایی و زرق و برق ظاهری.

5 سر و صدا و تبلیغات کاذب.

در آیه 87 سوره ی طه،ساختن گوساله به سامری نسبت داده شده است،امّا شگفت آنکه در تورات،به هارون نسبت داده شده است؟! (2)البتّه در این آیه به قوم موسی نسبت داده شده است،زیرا بسیاری از کار او راضی بودند و او را یاری نمودند. (3)

حضرت موسی برای هدایت مردم و رهایی از انحراف و دام سامری،از دلائل ملموس استفاده کرد.مثلاً برای نفی الوهیّت گوساله با بیان اینکه مصنوع است نه صانع،محتاج مکان است و دارای وزن و حجم و شکل است و هیچ گونه هدایت و راهنمایی برای کسی ندارد،آنان را ارشاد نمود. (4)

پیام ها:

1 گاهی انسان به چیزی که واقعیّتی ندارد،ارزش می دهد و تا حدّ پرستش او

ص :180


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .تورات،سِفر خروج،باب 32.
3- 3) .تفسیر نمونه.
4- 4) .تفسیر المیزان.

پیش می رود. «وَ اتَّخَذَ» 2 دعوت به گوساله پرستی،پس از نافرمانی از رهبر و در غیاب رهبری حقّ صورت می گیرد. «مِنْ بَعْدِهِ» (زمانی که حضرت موسی به میعادگاه رفته بود) 3 دشمن برای انحراف مردم،از هنر و تمایلات نفسانی استفاده می کند.

(مجسّمه ی طلا) «حُلِیِّهِمْ عِجْلاً» 4 ارتدادِ اقوام،سابقه ی طولانی دارد. «وَ اتَّخَذَ» ... «عِجْلاً...» 5 گوساله ی سامری،مجسّمه ای بیش نبود. «جَسَداً» 6 در انحراف انسان،زرق و برق و سروصدا نقش عمده ای دارد. «حُلِیِّهِمْ» ... «خُوٰارٌ» بنا بر این در پی هر صدا و هر زرق و برق و زیبایی نباید رفت.

7 معبود انسان باید هادی انسان باشد. «لاٰ یَهْدِیهِمْ» 8 شرک،ظلم است و کسی که بدون دلیل و تنها بر اساس لجاجت،حقّ را رها کند و اسیر ساخته های دست خود شود،ظالم است. «کٰانُوا ظٰالِمِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 149]

اشاره

وَ لَمّٰا سُقِطَ فِی أَیْدِیهِمْ وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قٰالُوا لَئِنْ لَمْ یَرْحَمْنٰا رَبُّنٰا وَ یَغْفِرْ لَنٰا لَنَکُونَنَّ مِنَ اَلْخٰاسِرِینَ (149)

و چون(ارزش گوساله پرستی)در نزدشان سقوط کرد(و پشیمان شدند) و دیدند که قطعاً گمراه شده اند،گفتند:البتّه اگر پروردگارمان به ما رحم نکند و ما را نبخشاید،ما از زیانکاران خواهیم بود.

نکته ها:

چون معمولا انسان به هنگام ندامت و پشیمانی،چانه ی خود را بر دستانش قرار می دهد و فکر می کند،چنان که گویا در دست خود فرو افتاده است،لذا قرآن می فرماید: «سُقِطَ فِی أَیْدِیهِمْ» (1)و شاید کنایه از این باشد که گوساله در جلو آنان ساقط شد و از بین رفت،چنان که

ص :181


1- 1) .تفسیر راهنما.

می خوانیم: «وَ انْظُرْ إِلیٰ إِلٰهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عٰاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً» (1)

پیام ها:

1 برخی انسان ها تا نتیجه ی عملکرد خود را نبینند،متوجّه خطای خود نمی شوند. «لَمّٰا سُقِطَ...» 2 حتّی با سابقه گوساله پرستی،از رحمت خدا مأیوس نباشیم. «لَئِنْ لَمْ یَرْحَمْنٰا رَبُّنٰا» 3 انسان،بدون رحمت و مغفرت الهی در زیان است. «الْخٰاسِرِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 150]

اشاره

وَ لَمّٰا رَجَعَ مُوسیٰ إِلیٰ قَوْمِهِ غَضْبٰانَ أَسِفاً قٰالَ بِئْسَمٰا خَلَفْتُمُونِی مِنْ بَعْدِی أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَ أَلْقَی اَلْأَلْوٰاحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ قٰالَ اِبْنَ أُمَّ إِنَّ اَلْقَوْمَ اِسْتَضْعَفُونِی وَ کٰادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلاٰ تُشْمِتْ بِیَ اَلْأَعْدٰاءَ وَ لاٰ تَجْعَلْنِی مَعَ اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِینَ (150)

و همین که موسی(از کوه طور)به سوی قوم خود برگشت(و گوساله پرستی آنان را دید)،به حال خشم و تأسّف گفت:پس از من بد جانشینانی برایم بودید، آیا بر فرمان پروردگارتان(که ده شب ماندن مرا تمدید کرد)،پیشی گرفتید؟(و صبر نکردید تا از کوه طور برگردم.)آن گاه الواح(تورات)را(به کناری)افکند و(از شدّت غضب،موی)سر برادرش را گرفت و به سوی خود کشید.(هارون)گفت:ای فرزند مادرم! حقیقت این است که این گروه مرا در ضعف قرار داده(به حرفم گوش ندادند)و نزدیک بود مرا بکشند.

پس(من بی گناهم و)کاری نکن که دشمنان را به شماتتم برخیزاند(و شاد شوند)و مرا با ستمگران قرار مده.

ص :182


1- 1) .طه،97.
نکته ها:

پس از مخالفت هایی که با حضرت علی علیه السلام صورت گرفت،روزی آن حضرت خطاب به مردم فرمود:سیره و الگوی من انبیا هستند»...«امّا الگوی من از برادرم هارون این است که هارون به برادرش فرمود: «ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کٰادُوا یَقْتُلُونَنِی» ،حال اگر بگویید او را به استضعاف نکشیدند و خوار نکردند و برای قتل او هیچ اقدامی نکردند،منکر قرآن شده اید و اگر همان باشد و شما آن را پذیرفتید،پس هارون معذور بوده و سکوتش لازم بوده است. (1)چنان که پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله نیز به آن حضرت فرمودند:«یا علی»...«فانک منی بمنزلة هارون من موسی و لک بهارون اسوة اذ استضعفه قومه و کادوا یقتلونه»پس تو نیز در برابر دشمنی قریش صبر پیشه کن. (2)

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:حضرت موسی برای نشان دادن نهایت ناراحتی خود،هنگامی که به میان مردم رسید،آن رفتار توبیخ آمیز را با هارون نمود و گر نه خداوند به موسی در کوه طور گوساله پرستی قومش را خبر داده بود. (3)

امام صادق علیه السلام فرمود:هارون با آن همه اذیّت و آزاری که از قومش دید،باز در میان آنان ماند،زیرا اگر آنان را ترک می کرد و به سوی موسی می رفت،قطعاً عذاب الهی بر آنان نازل می شد.«اذا فارقهم ینزل بهم العذاب». (4)

پیام ها:

1 در برابر انحراف های فکری،باید غیرت دینی نشان داد. «غَضْبٰانَ أَسِفاً» (مانند برخورد امام خمینی قدس سره با توطئه ی آیات شیطانی سلمان رشدی مرتد) 2 حتّی غضب اولیای خدا،از روی تأسّف بر حال مردم است. «غَضْبٰانَ أَسِفاً» 3 از آفات هر انقلاب و حرکت اصلاحی،ارتداد و ارتجاع می باشد. «بِئْسَمٰا خَلَفْتُمُونِی» (پس رهبر باید آن را پیش بینی کرده و پیشگیری کند.)

ص :183


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر فرقان.
3- 3) .تفسیر فرقان.
4- 4) .تفاسیر نور الثقلین،فرقان و اثنی عشری.

4 در جامعه ی فاسد و منحرف،گاهی تلاش انبیا هم بی نتیجه می ماند. «بِئْسَمٰا خَلَفْتُمُونِی» 5 نباید بر امر و فرمان الهی پیشی گرفت. «أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ» 6 تأخیر موسی و تمدید مدّت حضور در کوه طور،فرمان الهی بود،نه خواستِ موسی و البتّه جنبه ی تربیتی داشت. «أَمْرَ رَبِّکُمْ» 7 هر گاه اصول در خطر افتد،فروع را باید رها کرد. «أَلْقَی الْأَلْوٰاحَ» هنگامی که موسی دید مردم مشرک شده و دست از اصل خداپرستی برداشته اند،الواح تورات را که یک سری دستورات و قوانین الهی بود،به کناری گذارد و پیگیر اصل مهم تر شد.

8 برای ایجاد شوک در جامعه منحرف،باید حرکت توبیخی چشمگیر و به یاد ماندنی کرد. «أَلْقَی الْأَلْوٰاحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ» چنان که در نهج البلاغه می خوانیم:حضرت علی علیه السلام برای ایجاد تحرّک در شنوندگان بی تفاوت، گاهی سیلی به صورت مبارک خود می زد.«ثم ضرب علی لحیته الکریمة» (1)9 موی بلند،برای مرد مانعی ندارد. «أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ» 10 به خاطر مقام و موقعیّت و خویشاوندی،از لغزش دیگران چشم پوشی نکنیم. «أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ» گاهی توبیخ به موقع نزدیکان و در میان جمع،برای نشان دادن اهمیّت مطلب و هشدار و زهر چشم گرفتن از بیگانگان است.

«أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ»

چنان که خداوند پیامبرش را چنین مورد خطاب قرار داده است. «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخٰاسِرِینَ» (2)در حالی که هدف،هشدار به دیگران است.

11 در برابر فرد عصبانی باید برخوردی عاطفی داشت. «ابْنَ أُمَّ» با اینکه موسی و هارون علیهما السلام از یک پدر و مادر بودند،امّا هارون،موسی را فرزند مادر

ص :184


1- 1) .نهج البلاغه،خطبه 182.
2- 2) .زمر،61.

خطاب کرد.

12 مستضعفان دیروز که به دست موسی از فرعون نجات یافتند،امروز عاملِ استضعاف رهبران خود شده اند. «اسْتَضْعَفُونِی» 13 سقوط اخلاقی انسان تا آنجاست که به خاطر هوا و هوس و گوساله پرستی، ولی نعمت خود را تهدید به قتل می کند. «وَ کٰادُوا یَقْتُلُونَنِی» 14 همه ی اصحاب انبیا عادل نبوده اند،گاهی بعضی از آنها مرتد هم شده اند. «وَ کٰادُوا یَقْتُلُونَنِی» چنان که بعضی گوساله پرست شدند.

15 هنگام توبیخ دوستان،باید مواظب بود که دشمن از آن سوء استفاده نکند.

«فَلاٰ تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْدٰاءَ»

16 سکوت و بی تفاوتی نسبت به ظلم و انحراف،انسان را هم سنگ ظالم قرار می دهد. «لاٰ تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظّٰالِمِینَ» هارون سکوت را ظلم می دانست،لذا فرمود:من سکوت نکردم،بلکه آنان مرا بایکوت و تهدید به قتل نمودند.

[سوره الأعراف (7): آیه 151]

اشاره

قٰالَ رَبِّ اِغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی وَ أَدْخِلْنٰا فِی رَحْمَتِکَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ اَلرّٰاحِمِینَ (151)

(چون خشم موسی فرو نشست)گفت:پروردگارا! من و برادرم را بیامرز و ما را در رحمت خویش وارد کن و تو مهربان ترین مهربانانی.

نکته ها:

آمرزش خواهی حضرت موسی علیه السلام یا برای درس دادن به دیگران است،یا به خاطر آنکه در میان مردم به هارون پرخاش کرده است. «رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی» البتّه حضرت موسی با بیان این جمله،برخورد عاطفی هارون را که گفت: «یَا بْنَ أُمَّ» پاسخ بهتری داد.

پیام ها:

1 به برادران و همکاران خود نیز دعا کنیم. «رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی» 2 در طوفان انحراف های جامعه،رهبران به دعا و لطف الهی بیش از دیگران نیازمندند. «وَ أَدْخِلْنٰا فِی رَحْمَتِکَ»

ص :185

3 بخشودگی،مقدّمه ی ورود در رحمت الهی است. «اغْفِرْ» ... «أَدْخِلْنٰا» 4 در دعا،از الطاف و صفات خدا یاد کنیم. «أَرْحَمُ الرّٰاحِمِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 152]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ اِتَّخَذُوا اَلْعِجْلَ سَیَنٰالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ کَذٰلِکَ نَجْزِی اَلْمُفْتَرِینَ (152)

قطعاً کسانی که گوساله را(به پرستش)گرفتند،به زودی خشمی از سوی پروردگارشان و ذلّتی در زندگی دنیا به آنان خواهد رسید و این گونه دروغ پردازان را کیفر می دهیم.

نکته ها:

از آیه 149 بر می آمد که بنی اسرائیل از کرده ی خود پشیمان شدند.این آیه نشان می دهد که توبه ی آنان پذیرفته نشد،مگر به نحوی که در آیه 54 سوره بقره بیان شده که برای توبه باید یکدیگر را بکشند. «إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخٰاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلیٰ بٰارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ» آری،توبه ی ارتداد و گوساله پرستی پس از حق پرستی،گفتن «Bاِسْتَغْفِرِ اللّٰهَ » نیست،بلکه باید همدیگر را با دست خود اعدام کنند تا این حرکت در روش مبارزه با شرک فرهنگ شده و در نسل ها بماند.

امام باقر علیه السلام ذیل این آیه فرمودند:هر کس در دین الهی بدعت گذارد،در همین دنیا ذلیل و خوار می شود. (1)

پیام ها:

1 انسان در انتخاب دین آزاد است،گرچه گاهی به چیزی گرایش پیدا می کند که باعث سقوط او می شود. «إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنٰالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ» 2 افراد مرتد،مغضوب خدا هستند. «إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنٰالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ» 3 غضب اولیای خدا،غضب خداست. «غَضْبٰانَ أَسِفاً» ، «غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ»

ص :186


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

4 آنان که به جای ایمان،سراغ بت های پر زرق و برق و پر سرو صدا بروند،در همین دنیا هم خوار خواهند شد. «ذِلَّةٌ فِی الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» 5 غضب الهی،مخصوص بنی اسرائیل نیست،بلکه سنّت الهی است و نسبت به اقوامِ مرتدّ دیگر هم بوده و خواهد بود. «کَذٰلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 153]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ عَمِلُوا اَلسَّیِّئٰاتِ ثُمَّ تٰابُوا مِنْ بَعْدِهٰا وَ آمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِهٰا لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (153)

و کسانی که مرتکب بدی ها و گناهان شده و پس از آن توبه کرده و ایمان آورند،پس از آن توبه،بی گمان پروردگارت آمرزنده و مهربان است.

نکته ها:

با اینکه تا ایمان نباشد توبه پذیرفته نمی شود،امّا در این آیه ابتدا توبه آمده و پس از آن ایمان،شاید به این دلیل که گناه،ایمان انسان را متزلزل کرده و فروغ ایمان را بی اثر می کند و با توبه بار دیگر ایمان تجدید می شود. (1)

پیام ها:

1 راه توبه همیشه باز است،گرچه پس از مدّت ها باشد. «ثُمَّ تٰابُوا» (« ثُمَّ »برای گذشت زمان طولانی است) 2 از رحمت خدا مأیوس نشویم،گرچه قصد کشتن انبیا را کرده باشیم. «کٰادُوا یَقْتُلُونَنِی» ، «ثُمَّ تٰابُوا مِنْ بَعْدِهٰا» 3 توبه ی هر خلافی،جبران همان است،توبه ی گوساله پرستی،بازگشت به ایمان واقعی به خداست. «آمَنُوا» 4 برای دعوت به توبه باید زمینه ای را فراهم آورد. «إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِهٰا لَغَفُورٌ رَحِیمٌ» 5 خداوند نسبت به توبه کنندگان واقعی علاوه بر بخشش،رحمت خود را هم

ص :187


1- 1) .تفسیر نمونه.

شامل آنان می سازد. «لَغَفُورٌ رَحِیمٌ» آری،اسما و صفات الهی،جلوه های حکیمانه دارند.

[سوره الأعراف (7): آیه 154]

اشاره

وَ لَمّٰا سَکَتَ عَنْ مُوسَی اَلْغَضَبُ أَخَذَ اَلْأَلْوٰاحَ وَ فِی نُسْخَتِهٰا هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ (154)

و چون خشم موسی فرو نشست،الواح را(از زمین)برگرفت و در نوشته های آن برای کسانی که از پروردگارشان بیم دارند،هدایت و رحمتی است.

پیام ها:

1 قانون آسمانی،رحمت الهی است و هدایت همراه رحمت،شامل انسان های خداترس می شود. «هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ» ... «یَرْهَبُونَ» 2 نه تنها قرآن،مایه ی هدایت متّقین است، «هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» که تورات تحریف نشده هم وسیله ی هدایتِ پرواپیشه گان است. «هُدیً» ... «یَرْهَبُونَ» 3 خوف از خداوند،درهای رحمت را به روی انسان می گشاید. «رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ» ... «یَرْهَبُونَ» 4 هیچ مقامی جز خداوند شایسته نیست که آدمی در برابرش خائف و خاضع باشد. «لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 155]

اشاره

وَ اِخْتٰارَ مُوسیٰ قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً لِمِیقٰاتِنٰا فَلَمّٰا أَخَذَتْهُمُ اَلرَّجْفَةُ قٰالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِیّٰایَ أَ تُهْلِکُنٰا بِمٰا فَعَلَ اَلسُّفَهٰاءُ مِنّٰا إِنْ هِیَ إِلاّٰ فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِهٰا مَنْ تَشٰاءُ وَ تَهْدِی مَنْ تَشٰاءُ أَنْتَ وَلِیُّنٰا فَاغْفِرْ لَنٰا وَ اِرْحَمْنٰا وَ أَنْتَ خَیْرُ اَلْغٰافِرِینَ (155)

و موسی برای(آمدن به)میعادگاه ما،از قوم خود هفتاد مرد را برگزید.پس همین که(در پی درخواست دیدن خدا)زمین لرزه آنان را فرا گرفت گفت:پروردگارا! اگر می خواستی،می توانستی آنها و مرا پیش از این(آمدن به طور)بمیرانی،آیا ما را به

ص :188

خاطر کارهای بی خردان ما هلاک می کنی؟ این صحنه جز آزمایشی از جانب تو نیست که با آن،هر که را(سزاوار بدانی و)بخواهی گمراه می کنی و هر که را بخواهی(و لایق بدانی)هدایت می کنی،تو ولیّ و سرپرست مایی،پس ما را ببخشای و بر ما رحم کن،که تو بهترین آمرزندگانی.

نکته ها:

در این که حضرت موسی علیه السلام یک میقات یا چند میقات داشته و مرگ و هلاکت در میقات، به خاطر تقاضای دیدار خدا بوده یا گوساله پرستی مردم،گفتگوهایی است که در فهم آیه نقشی ندارد و از آن چشم می پوشیم.

یاران موسی علیه السلام با دیدن آن همه معجزات،باز هم تقاضای دیدن خدا یا شنیدن صدای خدا را داشتند،در حالی که آن هفتاد نفر،برگزیده ی حضرت موسی از میان هفتصد نفر بودند که به کوه طور رفته و گرفتار قهر الهی شدند،زیرا کسی که معجزه ای دید،نباید بهانه بیاورد.

در عدد«هفتاد»نیز مانند عدد«چهل»،راز و رمزی نهفته است.

وقتی برگزیدگان پیامبری همچون موسی علیه السلام چنین از کار درآیند،چگونه می توان گفت:

مردم عادّی،امام را برگزینند؟! حضرت مهدی علیه السلام در پاسخ کسی که پرسید چرا مردم حقّ انتخاب امام را ندارند؟ فرمودند:حضرت موسی که هفتاد نفر را انتخاب کرد معلوم شد لایق نبودند،پس وقتی انتخاب شدگان پیامبری مثل موسی منحرف شدند،انتخاب شدگان مردم چه وضعی خواهند داشت. (1)

پیام ها:

1 برای حضور در مراکز مهم و مسائل حسّاس،باید گزینش انجام شود و افرادی انتخاب شوند،نه هر کس و در هر سطحی حاضر شود. «وَ اخْتٰارَ مُوسیٰ» 2 مردن،از تحمّل فشار حرف مردم آسانتر است. «لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِیّٰایَ» (یعنی ای کاش قبل از آمدن مردم همراه من به کوه طور،جان ما را

ص :189


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

می گرفتی که تحمّل اینکه بگویند:تو بهترین ها را برگزیدی و به قتلگاه بردی و آنان را نابود کردی و...سخت تر است.) 3 پیامبران در حرکات خود،به ظاهر عمل می کنند نه به علم غیب.از این رو گاهی برگزیدگان انبیا نیز نالایق در می آیند. «بِمٰا فَعَلَ السُّفَهٰاءُ مِنّٰا» 4 گاهی آتش قهر الهی چنان فراگیر است که خشک و تر را با هم می سوزاند.

«أَ تُهْلِکُنٰا بِمٰا فَعَلَ السُّفَهٰاءُ»

(خوبان را به خاطر سکوت و بی تفاوتی) 5 بهانه گیری،نشانه ی سفاهت است. «السُّفَهٰاءُ» 6 بلاها و حوادث،گاهی آزمایش الهی است، «إِنْ هِیَ إِلاّٰ فِتْنَتُکَ...» که در آن افراد شناخته شده و صف ها از هم جدا می شود. «تُضِلُّ» ... «تَهْدِی» 7 ستایش خداوند پیش از دعا،از آداب دعاست. «أَنْتَ وَلِیُّنٰا فَاغْفِرْ لَنٰا» 8 تا صفحه ی روح از آلودگی گناه پاک نشود،رحمت الهی را جذب نمی کند.

«فَاغْفِرْ لَنٰا وَ ارْحَمْنٰا»

9 آمرزش و عفو الهی،(بر خلاف بخشش مردم که یا با تأخیر است،یا همراه با منّت و تحقیر،)بهترین بخشایش هاست. «خَیْرُ الْغٰافِرِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 156]

اشاره

وَ اُکْتُبْ لَنٰا فِی هٰذِهِ اَلدُّنْیٰا حَسَنَةً وَ فِی اَلْآخِرَةِ إِنّٰا هُدْنٰا إِلَیْکَ قٰالَ عَذٰابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشٰاءُ وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ فَسَأَکْتُبُهٰا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ اَلزَّکٰاةَ وَ اَلَّذِینَ هُمْ بِآیٰاتِنٰا یُؤْمِنُونَ (156)

(خداوندا!)برای ما در این دنیا و در آخرت،خیر و نیکی مقرّر کن که ما به سوی تو رهنمون و بازگشت کرده ایم.(خداوند)فرمود:عذابم را به هر کس که بخواهم(و مستحقّ باشد)می رسانم،و(لی)رحمتم همه چیز را فرا گرفته است،پس به زودی آن(رحمتم)را برای کسانی که تقوی دارند و زکات می دهند و آنان که به آیات ما ایمان می آورند،مقرّر می دارم.

ص :190

نکته ها:

این آیه،بیان دعای دیگر حضرت موسی علیه السلام در پی خواسته ی قبلی است.

« هُدْنٰا »اشاره دارد به توجّه آنان به سوی خدا و توبه کردن از راه منحرفان و راه کسانی که تقاضای نابجای دیدار خدا را داشتند.

به نقل ابن عبّاس،هنگامی که آیه ی «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ» نازل شد،شیطان نیز در رحمت الهی طمع کرد و گفت:عبارت« کُلَّ شَیْءٍ »،شامل من هم می شود.خداوند برای رفع این توهّم فرمود: «فَسَأَکْتُبُهٰا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ...» آری،سفره ی رحمت الهی گسترده است و به همه کس می رسد،امّا شمول رحمت برای غیر مؤمنان،به تفضّل الهی و به برکات مؤمنان و به طفیل آنان است. (1)

در روایت آمده است که شخصی در نماز می گفت:«اللهم ارحمنی و محمدا و لا ترحم معنا احدا»،خدایا! تنها من و محمّد صلی اللّٰه علیه و آله را مشمول رحمت خود قرار بده،نه هیچ کس دیگری را.

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله پس از نماز در انتقاد به او فرمود:رحمت نامنتهای الهی و موضع وسیع و نامحدود را محدود ساختی! (2)

پیام ها:

1 بهترین گام ها و کارها،با ثبات ترین آنهاست. «وَ اکْتُبْ لَنٰا» 2 انبیا در فکر تأمین سعادت دنیا و آخرت مردمند. «وَ اکْتُبْ لَنٰا فِی هٰذِهِ الدُّنْیٰا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ» 3 از بهترین دعاها،جامع ترین آنهاست. «فِی هٰذِهِ الدُّنْیٰا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ» 4 بازگشت خالصانه به سوی خدا،راه دریافت الطاف الهی است. «هُدْنٰا» 5 رحمت الهی نامحدود است،اگر کسی به آن نرسید،تقصیر از خود اوست.

«رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ»

نقصی در فاعلیّت رحمت الهی نیست،بلکه نقص در قابلیّت و استقبال ماست.

ص :191


1- 1) .تفسیر اثنی عشری.
2- 2) .تفاسیر مجمع البیان و نمونه.

6 رحمت خداوند فراگیر است،ولی عذاب الهی چنین نیست. «رَحْمَتِی وَسِعَتْ» ... « عَذٰابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشٰاءُ» 7 اصل،رحمت الهی است و عذاب او عارضی است.(برای رحمت،فعل ماضی« وَسِعَتْ »،ولی برای عذاب فعل مضارع« أُصِیبُ »آمده است) 8 دعای انبیا نیز در چهارچوب حکمت و قانون الهی مستجاب می شود. «اکْتُبْ لَنٰا» ... «فَسَأَکْتُبُهٰا لِلَّذِینَ...» 9 با وجود تقوا و عمل به تکالیف،شمول رحمت الهی حتمی است، «فَسَأَکْتُبُهٰا لِلَّذِینَ...» ولی با وجود گناه و معصیت،عذاب حتمی نیست،زیرا با توبه و استغفار،امکان مغفرت وجود دارد. «عَذٰابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشٰاءُ» 10 رحمت الهی بی نهایت است،امّا شرط بهره وری از آن،تقوا،پرداخت زکات و ایمان است. «یَتَّقُونَ» ... «الزَّکٰاةَ» ... «یُؤْمِنُونَ» بنا بر این کسی که زکات نمی دهد و یا بی تقوا می باشد،از رحمت الهی محروم و در معرض عذاب الهی است.

11 زکات،در شریعت یهود نیز بوده است. «یُؤْتُونَ الزَّکٰاةَ» 12 آنچه سبب دریافت الطاف الهی است،ایمان به تمام آیات است،نه بعض آنها. «بِآیٰاتِنٰا یُؤْمِنُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 157]

اشاره

اَلَّذِینَ یَتَّبِعُونَ اَلرَّسُولَ اَلنَّبِیَّ اَلْأُمِّیَّ اَلَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی اَلتَّوْرٰاةِ وَ اَلْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهٰاهُمْ عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ اَلطَّیِّبٰاتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ اَلْخَبٰائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اَلْأَغْلاٰلَ اَلَّتِی کٰانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اِتَّبَعُوا اَلنُّورَ اَلَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ (157)

ص :192

(رحمت الهی،شامل کسانی است که علاوه بر ایمان،زکات و تقوا،)از رسول و پیامبر درس نخوانده ای پیروی می کنند که(نام و نشانه های او را)نزد خویش در تورات و انجیل نوشته می یابند.(پیامبری که)آنان را به نیکی فرمان می دهد و از زشتی باز می دارد و آنچه را پاکیزه و پسندیده است برایشان حلال می کند و پلیدی ها را بر ایشان حرام می کند و از آنان بار گران(تکالیف سخت)و بندهایی را که بر آنان بوده برمی دارد(و آزادشان می کند).پس آنان که به او ایمان آورده و او را گرامی داشته و یاری کنند و از(قرآن)نوری که همراه او نازل شده است پیروی کنند،آنان همان رستگارانند.

نکته ها:

کلمه ی« اَلْأُمِّیَّ »،منسوب به«ام»،به معنای مادر،به کسی گفته می شود که درس نخوانده باشد،مثل کسی که از مادر متولّد شده است.بعضی گفته اند:اُمّی،یعنی برخاسته از امّت و توده ی مردم،نه اشراف.برخی هم آن را منسوب به «Bأُمَّ الْقُریٰ *» دانسته اند که نام مکّه است، پس امّی یعنی مکّی.

پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله امّی و درس نخوانده بود، «الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ» چنان که در آیه 48 سوره ی عنکبوت نیز می خوانیم: «وَ مٰا کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتٰابٍ وَ لاٰ تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ» تو هرگز پیش از این کتابی نمی خواندی و با دست خود نمی نوشتی.البتّه آن حضرت توانایی نوشتن و خواندن هر دو را داشت. (1)

در تمام مکّه در عصر بعثت،17 مرد و یک زن با سواد بیشتر وجود نداشت و اگر پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله حتّی کلمه ای از یک نفر آموخته بود،نمی توانست خود را در میان مردم،امّی بنامد. (2)

کلمه ی« إِصْرَهُمْ »،در اصل به معنای نگهداری و محبوس کردن است و به هر کار و تکلیف سخت و دشوار که انسان را از فعّالیّت باز دارد گفته می شود،چنان که به عهد و پیمان و کیفر نیز گفته شده است.« اَلْأَغْلاٰلَ »،جمع«غل»،به معنای زنجیر،شامل عقائد باطل،خرافات،

ص :193


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .تفسیر نمونه،نقل از فتوح البلدان بلاذری،ص 459.

بت پرستی،بدعت و سنّت های دست و پاگیر جاهلی می شود.

گرچه به دلایلی،تورات و انجیل را تحریف شده می دانیم،امّا در همین تورات و انجیل موجود نیز اشارات و بشاراتی نسبت به پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله به چشم می خورد و سبب می شود که اهل کتاب،پیامبر خدا را بشناسند،آن گونه که پدر فرزند خود را می شناسد. (1)اگر نام و نشان پیامبر اسلام در تورات و انجیل نبود،مخالفان،آن دو کتاب را آورده و می گفتند:

نیافتیم و از این راه وارد خصومت می شدند،نه از راه لشکرکشی و پرداخت هزینه های آن چنانی و جزیه دادن.

در احادیث متعدّدی از شیعه و سنّی می خوانیم که پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:هر آیه ای در قرآن که درباره ی مؤمنان و صفات نیک آنان آمده،علیّ در رأس آن و رهبر آنان است.«ما انزل الله آیة فیها «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» الا و علی رأسها و امیرها». (2)

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله به اصحاب خود فرمودند:پس از شما قومی می آیند که پیامبری را دیده اند و تنها به وسیله ی کتاب و مکتوبی ایمان می آورند و آن گاه این آیه را تلاوت فرمودند. (3)

پیام ها:

1 تقوا،زکات و ایمان ارزش دارد،امّا مهم،تبعیّت از پیامبر است. «لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکٰاةَ وَ» ، «یُؤْمِنُونَ اَلَّذِینَ یَتَّبِعُونَ» 2 پیروان پیامبر اسلام،از رحمت خاصّ الهی برخوردارند. «فَسَأَکْتُبُهٰا» ... «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ» 3 پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله،مجرای رحمت واسعه ی الهی است. «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ فَسَأَکْتُبُهٰا» ... «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ» 4 پیامبر اسلام هم مقام نبوّت داشت،هم مقام رسالت. «الرَّسُولَ النَّبِیَّ» «نبیّ»به

ص :194


1- 1) .از جمله:تورات،سِفر تکوین،فصل 17،آیه 18؛سِفر پیدایش،باب 49،آیه 10 و انجیل یوحنّا،باب 14،آیه 15 و باب 15،آیه 26.
2- 2) .تفسیر فرقان.
3- 3) .تفسیر مجمع البیان.

کسی می گویند که از وحی الهی آگاهی دارد و خبر می دهد،ولی«رسول» مسئول ابلاغ،اجرا و نظارت هم می باشد.

5 نشانه ها و صفات ذکر شده از پیامبر در تورات و انجیل،به گونه ای با آن حضرت تطبیق داشت که گویا خود او را در آن دو کتاب می یافتند. «یَجِدُونَهُ» و نفرمود:«یجدون علائمه» 6 برای نفوذ سخن و اثبات حقّ،مدرک رسمی و سند کتبی لازم است. «مَکْتُوباً» 7 پیامبران پیشین،به آمدن پیامبر اسلام بشارت داده اند. «مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرٰاةِ وَ الْإِنْجِیلِ...» 8 امر به معروف و نهی از منکر،در رأس برنامه های بعثت پیامبران است.

«یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ...»

9 موضوع مصرف و تغذیه،مورد عنایت اسلام است. «یُحِلُّ» ... «یُحَرِّمُ» (قبل از نزول قرآن،یهود و نصارا در دام خرافات و برنامه های طاقت فرسا و تحریم حلال ها و بدعت گذاری ها بودند که با ظهور اسلام،تمام آنها برداشته شد.) 10 برای اصلاح جامعه،ابتدا باید امکانات حلال را فراهم کرد،سپس برای امور حرام،محدودیّت ایجاد نمود.(« یُحِلُّ »،قبل از« یُحَرِّمُ »است).

11 حلال ها و حرام های الهی،بر اساس فطرت است. «یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبٰاتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبٰائِثَ» («طیب»،به چیزی گفته می شود که مطابق طبع انسان باشد) 12 عادات و رسوم غلط،زنجیری بر افکار مردم است.انسان بدون انبیا،وابسته و اسیر است. «یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلاٰلَ» 13 احترام و تکریم،باید همراه امداد و تعاون باشد. «عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ» (« عَزَّرُوهُ » از«تعزیر»،به معنای حمایت با شمشیر است و مراد کسانی هستند که پیامبر اسلام را در جبهه ها یاری می کردند.) 14 تنها ایمان به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله کافی نیست،حمایت هم لازم است. «عَزَّرُوهُ» ... «نَصَرُوهُ» 15 قرآن،نوری است که دلها و اندیشه ها را روشن می کند و همواره قرین

ص :195

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله بود. «النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ» (نبوّت پیامبر همراه قرآن از طرف خدا نازل شده است) 16 عامل رستگاری و فلاح،ایمان و حمایت از پیامبر و پیروی از قرآن است.

«فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ»

، «وَ اتَّبَعُوا» ... «أُولٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 158]

اشاره

قُلْ یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ إِنِّی رَسُولُ اَللّٰهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً اَلَّذِی لَهُ مُلْکُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ یُحیِی وَ یُمِیتُ فَآمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ اَلنَّبِیِّ اَلْأُمِّیِّ اَلَّذِی یُؤْمِنُ بِاللّٰهِ وَ کَلِمٰاتِهِ وَ اِتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (158)

بگو:ای مردم! همانا من فرستاده ی خداوند به سوی شما،هستگی هستم، آن(خدایی)که حکومت آسمان ها و زمین از آن اوست،هیچ معبودی جز او نیست،زنده می کند و می میراند،پس به خداوند و پیامبر او(همان)پیامبر درس ناخوانده ای که به خداوند و گفتار او ایمان دارد،ایمان بیاورید و از او پیروی کنید،باشد که هدایت یابید.

نکته ها:

بر خلاف ادّعای بی اساس برخی که می گویند:پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله ابتدا در فکر ارشاد مردم منطقه ی خود بود و چون موفّق شد،به فکر ارشاد جهانیان افتاد! قرآن با جملاتی همچون:

«کَافَّةً لِلنّٰاسِ» (1)، «لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ» (2)، «لِلْعٰالَمِینَ نَذِیراً» (3)و امثال آن،جهانی بودن رسالت پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله را از همان آغاز بیان می کند. (4)البتّه رسالت جهانی آن حضرت نیز مثل هر طرحی،مرحله به مرحله پیش می رود:ابتدا دعوت از اهل و عشیره، سپس مردم مکّه و آن گاه همه ی مردم.

ص :196


1- 1) .سبأ،28.
2- 2) .انعام،19.
3- 3) .فرقان،1.
4- 4) .تفسیر نمونه.

امام مجتبی علیه السلام فرمود:جمعی از یهود نزد پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله آمده،گفتند:آیا تو گمان می کنی مثل موسی،پیامبر هستی؟ حضرت پس از اندکی سکوت فرمودند:آری،منم خاتم پیامبران و پیشوای پرهیزکاران و فرستاده ی پروردگار جهانیان.پرسیدند:بر چه کسانی مبعوث شده ای؟ عرب یا عجم یا ما؟ آیه ی فوق نازل شد. (1)یعنی من بر همه ی جهانیان رسولم.

تکرار کلمه ی« اَلْأُمِّیِّ »در این آیه و آیه ی قبل،نشانه ی اهمیّت آن در اثبات حقانیّت پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله و قرآن است.

با توجّه به آیه ی قبل که فرمود:آنان نام و نشان پیامبر اسلام را در تورات و انجیل به خوبی می یابند،مخاطب این آیه همه ی مردم حتّی یهود و نصارا می باشند.

این آیه،ابتدا بر سه مطلب تأکید می کند:1 اثبات خالقیّت خداوند. «لَهُ مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» 2 توحید و یگانگی خداوند. «لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ» 3 قیامت و حشر و نشر. «یُحیِی وَ یُمِیتُ» پایان،آیه می فرماید:حال که مبدأ و معاد بدست خداست،پس به او ایمان آورید: (2)«فَآمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ»

پیام ها:

1 رسالت حضرت محمّد صلی اللّٰه علیه و آله جهانی است. «یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّٰهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً» و مکتب جهانی،رهبر جهانی لازم دارد.

2 کسی که حکومت کامل بر همه ی هستی دارد،قدرت بر زنده کردن و میراندن هم دارد. «لَهُ مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» ... «هُوَ یُحیِی وَ یُمِیتُ» 3 نبوّت،لازمه ی توحید و معاد است.چون خداوند یکتا،مالک هستی است، «لَهُ مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» حیات و مرگ نیز به دست اوست، «هُوَ یُحیِی وَ یُمِیتُ» پس،رهبری و هدایت انسان ها هم باید از طرف او باشد. «فَآمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ» 4 رهبر باید به راه خود ایمان کامل داشته باشد. «یُؤْمِنُ بِاللّٰهِ وَ کَلِمٰاتِهِ»

ص :197


1- 1) . تفاسیر صافی و نمونه.
2- 2) .تفسیر اثنی عشری.

5 ایمان به خدا و رسول و تبعیّت از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله،در کنار هم رمز هدایت است.

«فَآمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ»

... «وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» 6 پیروی از قرآن و سنّت و سیره ی پیامبر،هر دو لازم است. «وَ اتَّبِعُوهُ» (در آیه ی قبل سخن از تبعیّت از نور و قرآن بود و در اینجا تبعیّت از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله) 7 حتّی اهل کتاب نیز باید به پیامبر اسلام ایمان داشته و از او پیروی نمایند. «یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ» ... «فَآمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ» ... «وَ اتَّبِعُوهُ» 8 تقلید و تبعیتی که انسان را به هدایت و کمال برساند،ارزشمند است. «وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 159]

اشاره

وَ مِنْ قَوْمِ مُوسیٰ أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ (159)

و از قوم موسی،گروهی مردم را به حقّ راهنمایی می کنند و به حقّ، دادگری می کنند.

نکته ها:

هدایت به حقّ،نشان دوری از تعصّب و شناخت حقّ و پیروی از آن است و این گروه هدایت یافته ی یهود،کاری به سایر لجوجان بهانه گیر نداشتند.

شاید مراد از این گروه،یهودیانی باشند که دعوت پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله را لبیک گفتند،البتّه در جای دیگر مطلق آمده و اختصاصی به قوم یهود ندارد. «وَ مِمَّنْ خَلَقْنٰا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ» (1)در روایات متعدّد،آمده است که اینان گروهی هستند که به نبوّت پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله اقرار کرده و همراه حضرت حجّت علیه السلام ظهور می کنند. (2)

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:ای مردم! صراط مستقیمی که پیروی از آن لازم است،من هستم پس از من،علیّ علیه السلام و آن گاه فرزندان من از نسل او،«ائمة یهدون بالحق و به یعدلون»امامانی که مردم را به حقّ هدایت کرده و به حقّ دادگری می کنند. (3)

ص :198


1- 1) .اعراف،181.
2- 2) .تفسیر اثنی عشری.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.

حضرت علی علیه السلام فرمود:بنی اسرائیل پس از موسی علیه السلام هفتاد و یک فرقه شدند که همه در آتشند،جز یک فرقه از آنها و آن گاه این آیه را تلاوت فرمودند. (1)

پیام ها:

1 در برخورد با مخالفان نیز باید انصاف داشت و خدمات و کمالاتشان را نادیده نگرفت. «وَ مِنْ قَوْمِ مُوسیٰ أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ» 2 هدایت کنندگان،خود باید ملازم و معتقد و پیرو حقّ باشند. «یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 160]

اشاره

وَ قَطَّعْنٰاهُمُ اِثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْبٰاطاً أُمَماً وَ أَوْحَیْنٰا إِلیٰ مُوسیٰ إِذِ اِسْتَسْقٰاهُ قَوْمُهُ أَنِ اِضْرِبْ بِعَصٰاکَ اَلْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اِثْنَتٰا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنٰاسٍ مَشْرَبَهُمْ وَ ظَلَّلْنٰا عَلَیْهِمُ اَلْغَمٰامَ وَ أَنْزَلْنٰا عَلَیْهِمُ اَلْمَنَّ وَ اَلسَّلْویٰ کُلُوا مِنْ طَیِّبٰاتِ مٰا رَزَقْنٰاکُمْ وَ مٰا ظَلَمُونٰا وَ لٰکِنْ کٰانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (160)

و آنان(قوم موسی)را به دوازده گروه تقسیم کردیم که هر یک شاخه ای از دودمان بنی اسرائیل و امّتی بودند،و به موسی آن گاه که قومش از او آب طلبیدند،وحی کردیم که عصای خود را بر آن سنگ بزن،پس از آن سنگ، دوازده چشمه جوشید(و به اطراف سرازیر شد،آن گونه که)هر گروه آبشخور(سهم آب)خود را به خوبی شناختند.و ابر را بر فراز آنان سایه بان ساختیم و«مَنّ»و«سَلویٰ»(دو نوع خوراکی)بر آنان نازل کردیم (و به آنان گفتیم:)از پاکیزه هایی که روزی شما کرده ایم،بخورید.آنان(با ناسپاسی خود)بر ما ستم نکردند،بلکه بر خویشتن ستم کردند.

ص :199


1- 1) .تفاسیر نور الثقلین و عیّاشی.
نکته ها:

« أَسْبٰاطاً »جمع«سبط»،به فرزندان و نوه ها و شاخه های یک فامیل گفته می شود.هر یک از تیره های بنی اسرائیل،از یکی از فرزندان یعقوب منشعب شده بودند.«انبجاس»به معنای جوشیدن و فوران کم و مختصر است.

«الْمَنَّ» ،غذایی همچون عسل و شیره ی گیاهی(نظیر گزانگبین)،و« اَلسَّلْویٰ »پرنده ای حلال گوشت،شبیه کبوتر(و بلدرچین)است.

عدد«دوازده»،عدد ماه های سال،عدد نقبای بنی اسرائیل،عدد چشمه های آبی که با اعجاز حضرت موسی صورت گرفت و عدد امامان معصوم علیهم السلام است.مخالفان اهل بیت،بسیار کوشیده اند تا این حدیث پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله را(که شیعه و سنّی با دهها سند آن را نقل کرده اند) که خلفایِ پس از من دوازده نفر و همه از قریشند، (1)بر حاکمان بنی امیّه و بنی عباس تطبیق دهند،امّا نتوانسته اند.

با زدن عصا به سنگ،دو معجزه اتّفاق افتاد:جوشیدن آب بسیار،پدیدار شدن چشمه ها به تعداد قبیله ها.در روایات می خوانیم که حضرت موسی علیه السلام با توسّل به اهل بیت پیامبر علیهم السلام دست به اعجاز زد. (2)

حضرت شعیب علیه السلام به دیدن داماد خود موسی علیه السلام آمد،صف طولانی منتظران ملاقات با موسی علیه السلام را دید.به موسی پیشنهاد کرد که مردم را گروه گروه کند و برای هر دسته، مسئولی معیّن کند تا بخشی از مشکلات را آنها حلّ کنند و مسائل مهم تر را به موسی علیه السلام ارجاع دهند. (3)

بعضی از مطالب و جریان ها در آیات متعدّدی از قرآن،به ظاهر تکرار شده است،از جمله این داستان که در آیه 57 به بعد سوره ی بقره نیز آمده و این بیانگر آن است که تکرار یک موضوع،با انگیزه ی تربیتی مانعی ندارد.

ص :200


1- 1) .الغدیر و اثبات الهداه،ج 1،ص 433.
2- 2) .تفسیر اثنی عشری.
3- 3) .تفسیر کاشف.
پیام ها:

1 در اداره ی امور،وجود تشکیلات،تقسیم کار و طبقه بندی،نقش مهمی دارد.

«وَ قَطَّعْنٰاهُمُ»

2 دوازده گروه بنی اسرائیل،همه از یک ریشه بودند. «قَطَّعْنٰاهُمُ» به جای«جعلنا» 3 گروه گروه شدن،با حفظ وحدت در هدف،ضرری ندارد. «قَطَّعْنٰاهُمُ» 4 عرضه بعد از تقاضا،اهمیّت بیشتری دارد. «اسْتَسْقٰاهُ» ... «اضْرِبْ بِعَصٰاکَ» 5 وسیله مهم نیست،اراده ی الهی مهم است که گاهی یک عصای چوبی را کارگشا در همه جا قرار می دهد. «بِعَصٰاکَ» (عصا،در جایی مار و اژدها و در جای دیگر وسیله ای برای ایجاد چشمه های آب می شود) 6 توسّل به پیامبران برای رهایی از مشکلات جایز،بلکه به اجابت نزدیک است.

مردم،نیازهای اقتصادی و مادّی خود را نیز با انبیا در میان می گذاشتند و به آنان متوسّل می شدند. «اسْتَسْقٰاهُ» ... «فَانْبَجَسَتْ» 7 اگر هر گروه بداند که به کجا باید رجوع کند،بسیاری از مشکلات اجتماعی حل می شود. «قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنٰاسٍ مَشْرَبَهُمْ» 8 به مردم آگاهی دهیم،خودشان عمل می کنند. «قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنٰاسٍ مَشْرَبَهُمْ» و نفرمود:«قد شرب» 9 خداوند،هم آب مورد نیاز بنی اسرائیل را تأمین نمود،هم غذای آنان را. «اثْنَتٰا عَشْرَةَ عَیْناً» ... «الْمَنَّ وَ السَّلْویٰ» 10 پیدایش و حرکت ابرها و عملکرد آنها،همه تحت تدبیر و اراده ی الهی است. «وَ ظَلَّلْنٰا عَلَیْهِمُ الْغَمٰامَ» 11 منّ و سلوی،از غذاهای طیّب است.(جمله «Bکُلُوا مِنَ الطَّیِّبٰاتِ » ،پس از« اَلْمَنَّ وَ السَّلْویٰ »آمده است) 12 خداوند،روزی رسانِ مردم، «رَزَقْنٰاکُمْ» و خواهان بهره گیری طیّب از نعمت های پاک و پاکیزه است. «کُلُوا مِنْ طَیِّبٰاتِ»

ص :201

13 با یک ضربه عصای موسی،چشمه ها از دل سنگ جوشید،ولی با آن همه معجزه،دلهای نااهلان تکان نخورد. «وَ مٰا ظَلَمُونٰا وَ لٰکِنْ کٰانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» 14 کفران نعمت،سبب محرومیّت از آن می شود و زیانش به ناسپاسان می رسد.

«وَ لٰکِنْ کٰانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»

15 آنان که از نعمت های مادّی در راه رشد و معنویّت خود بهره نگیرند،به خود ستم کرده اند. «کٰانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 161]

اشاره

وَ إِذْ قِیلَ لَهُمُ اُسْکُنُوا هٰذِهِ اَلْقَرْیَةَ وَ کُلُوا مِنْهٰا حَیْثُ شِئْتُمْ وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ اُدْخُلُوا اَلْبٰابَ سُجَّداً نَغْفِرْ لَکُمْ خَطِیئٰاتِکُمْ سَنَزِیدُ اَلْمُحْسِنِینَ (161)

و(به یاد آورید)آن هنگام که به آنان(بنی اسرائیل)گفته شد در این آبادی (بیت المقدس)ساکن شوید و از(نعمت های)آن در هر نقطه و هر گونه که می خواهید بخورید(و به عنوان استغفار از آن همه بهانه جویی و آزار موسی)بگویید:«حطّة»(خدایا! گناهان ما را فرو گذار)و سجده کنان از درب(بیت المقدس)وارد شوید تا خطاهای شما را ببخشاییم،ما به زودی (پاداشِ)نیکوکاران را می افزاییم.

نکته ها:

کلمه ی« حِطَّةٌ »،به معنای نزول چیزی از بالاست،(انحطاط هم از این ریشه است)و به مفهوم تقاضای نزول رحمت و عفو الهی است.

فرمان این بود که بنی اسرائیل هنگام ورود به سرزمین مقدّس،با این کلمه از خداوند آمرزش بطلبند،ولی آنان از روی استهزا،کلمه را عوض کردند و گفتند:«حنطة». (1)

مشابه این آیه،با تفاوتی اندک در سوره ی بقره(آیات 58 و 59)نیز آمده است.

ص :202


1- 1) .تفسیر نمونه.

در روایات متعدّد،امامان معصوم علیهم السلام فرمودند:«نحن باب حطتکم»باب حطّه ی شما ماییم.یعنی اگر در مدار حکومت و ولایت ما وارد شوید،مورد لطف قرار می گیرید. (1)

بسیاری از مفسّران مراد از قریه را بیت المقدس دانسته اند.

سیر طبیعی آن است که ابتدا با آدابی که سفارش شده داخل شهر شده،سپس آن را مسکن قرار داده و آن گاه از غذاهای آنجا بخورند،ولی در این آیه اوّل مسکن و غذا آمده،بعد توبه و مغفرت و ورود به شهر،شاید به خاطر آن که تأمین مسکن و غذا،زمینه و بستری است که دستورات اخلاقی را بپذیرند.

پیام ها:

1 داستان ورود بنی اسرائیل به بیت المقدس،همراه با عذرخواهی از خداوند در برابر لجاجت ها و تغییر کلمات سفارش شده،داستانی عبرت آموز و قابل دقّت است. «وَ إِذْ» 2 برای آوارگان،مسکن مهم ترین مسئله است.(ابتدا از مسکن سخن به میان آمده است) «اسْکُنُوا هٰذِهِ الْقَرْیَةَ» 3 بیت المقدس،سرزمینی پر نعمت است. «کُلُوا مِنْهٰا حَیْثُ شِئْتُمْ» 4 خداوند،همه ی نیازهای مادّی و معنوی،دنیوی و اخروی بشر را تأمین می کند و برای برخورداری از نعمت هایی چون مسکن،غذا،عفو و لطف،دستور می دهد که دعا و استغفار کنند و سجده نمایند. «اسْکُنُوا» ... «کُلُوا» ... «قُولُوا حِطَّةٌ» 5 خداوند،با یک عذرخواهی و توبه ی خالصانه، «قُولُوا حِطَّةٌ» گناهان بسیاری را می بخشد. «نَغْفِرْ لَکُمْ خَطِیئٰاتِکُمْ» چنان که در دعا می خوانیم:«یا من یقبل الیسیر و یعفوا عن الکثیر»ای خدایی که کم را می پذیری و گناه زیاد را می بخشایی.

6 برای دریافت لطف و آمرزش الهی،هم استغفار و دعا لازم است،هم عمل.

«قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادْخُلُوا الْبٰابَ»

ص :203


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.

7 ورود به مکان های مقدّس،ادب و آداب ویژه ای دارد. «وَ ادْخُلُوا الْبٰابَ سُجَّداً» 8 باید میان نیکوکار و گنهکار،تفاوت باشد.وقتی خطاکاران بخشوده می شوند، نیکوکاران هم از درجه و لطف بیشتری برخوردار می گردند. «سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ» 9 در نظام مدیریّت و تشویق دیگران،باید همواره نیکوکاران را امتیاز داد.

«سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 162]

اشاره

فَبَدَّلَ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَیْرَ اَلَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنٰا عَلَیْهِمْ رِجْزاً مِنَ اَلسَّمٰاءِ بِمٰا کٰانُوا یَظْلِمُونَ (162)

پس ستمکاران آنان(بنی اسرائیل)،آنچه را به آنان گفته شده بود،بر سخنی دیگر تغییر دادند،ما هم به خاطر ستم پیشگی آنان،عذابی آسمانی بر آنان فرستادیم.

نکته ها:

تحریف و تغییر،گاهی آشکار است،مثل تغییر لفظِ«حِطّة»به«حِنطة»،و گاهی با حفظ قالب لفظ،محتوا و روح یک موضوع را عوض می کنند،نظیر حیله ی بنی اسرائیل برای گرفتن ماهی در روز شنبه که در آیه ی بعد شده مطرح است.

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«لا ترکبوا ما ارتکب الیهود فتستحلوا محارم الله بادنی الحیل»،آنچه یهودیان مرتکب آن شدند که با کوچک ترین حیله و کلاه شرعی،حرام های خدا را حلال می کردند،شما انجام ندهید. (1)

قرآن،سه نوع تحریف را در قانون الهی مطرح می کند:

1 تغییر واژه ها،مثل بنی اسرائیل که به جای گفتن کلمه ی« حِطَّةٌ »یعنی طلب آمرزش و عفو،گفتند:«حِنطة»یعنی گندم.

2 تغییر زمان،مثل آنکه بنی اسرائیل حوضچه هایی را در ساحل دریا ساختند و شنبه ها که

ص :204


1- 1) .تفاسیر فرقان و درّ المنثور.

صید حرام بود،ماهی در آنها جمع می شد و روز یکشنبه که صید اشکالی نداشت،آنها را صید می کردند و می گفتند:ما روز شنبه و تعطیل صیدی نکرده ایم. «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ» (1)3 تغییر روشنفکرانه و دست کاری در تقویم طبیعی،مثل تأخیرانداختن ماه های حرام در جاهلیّت برای ادامه ی جنگ.چون مایل نبودند جنگ را به خاطر فرا رسیدن چهار ماه حرام قطع کنند،ماه ها را به تأخیر می انداختند که آیه نازل شد. «إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیٰادَةٌ فِی الْکُفْرِ» (2)

پیام ها:

1 کیفر تحریف و تغییر دستورهای خدا،قهر و عذاب است. «فَبَدَّلَ» ... «فَأَرْسَلْنٰا» 2 تغییرات لجوجانه و بر اساس استهزا،قابل بخشش نیست. «رِجْزاً مِنَ السَّمٰاءِ» 3 همه ی کیفرها مربوط به قیامت نیست،بلکه گاهی در دنیا نیز کیفر داده می شود. «رِجْزاً مِنَ السَّمٰاءِ» 4 سرنوشت انسان به دست خودش است و عذاب،نتیجه ی ستم خود اوست.

«بِمٰا کٰانُوا یَظْلِمُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 163]

اشاره

وَ سْئَلْهُمْ عَنِ اَلْقَرْیَةِ اَلَّتِی کٰانَتْ حٰاضِرَةَ اَلْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی اَلسَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتٰانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ یَوْمَ لاٰ یَسْبِتُونَ لاٰ تَأْتِیهِمْ کَذٰلِکَ نَبْلُوهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَفْسُقُونَ (163)

و(ای پیامبر!)از آنان درباره ی(مردم)آن آبادی که کنار دریا بود سؤال کن! آن گاه که(به قانون،)در روز شنبه تجاوز می کردند،هنگامی که روز تعطیلی(شنبه)،ماهی ها(به روی آب در)کناره های دریا به نزد آنان می آمدند،و(لی)روزی که تعطیل نبودند،ماهیان آشکار نمی شدند.ما این گونه آنان را به خاطر تجاوز و فسقشان آزمایش می کردیم.

ص :205


1- 1) .بقره،65.
2- 2) .توبه،37.
نکته ها:

کلمه ی« اَلسَّبْتِ »،به معنای قطع و تعطیل کار برای استراحت و آرامش است که از آن تعبیر به تعطیلی می شود.بنا بر این«یوم السبت»یعنی روز تعطیل که برای یهود،روز شنبه بود و « یَوْمَ لاٰ یَسْبِتُونَ »یعنی روزی که تعطیل نمی کردند.

« شُرَّعاً »جمع«شارع»،به معنای ساحل و کنار آب است،روز شنبه که صید تعطیل بود، ماهیان خود را از عمق آب به ساحل می رساندند.بعضی نیز گفته اند مراد از« شُرَّعاً »ماهیانی هستند که سر از آب بیرون آورده و خود را نشان می دهند. (1)

گروهی از بنی اسرائیل(مردم ایله)که در ساحل دریا زندگی می کردند،به فرمان خدا در روزهای شنبه صید ماهی برای آنها ممنوع بود،امّا در همان روز،ماهی های دلخواه آنان، «حِیتٰانُهُمْ» جلوه گری بیشتری می کردند، «شُرَّعاً» و مردم را بیشتر وسوسه می کردند! که این خود آزمایش الهی بود.این قوم،قانون الهی را مزوّرانه شکستند و با ساختن حوضچه های ساحلی و بستن راه فرار و خروج ماهی هایی که روزهای شنبه به آن وارد می شدند،روز یکشنبه به راحتی آنها را صید می کردند و ادّعا می کردند که از فرمان الهی تخلّف نکرده و روز شنبه صید نکرده اند.

خداوند،گرچه ماهی را برای استفاده ی مردم آفریده است،ولی یک روز از هفته صید ماهی را به عنوان امتحان،منع فرمود،بنا بر این هر تحریمی،الزاماً جنبه ی بهداشتی ندارد،ماهی شنبه با روزهای دیگر از نظر مواد پروتئینی فرقی ندارد.

حضرت علی علیه السلام به شدّت از توجیه گناه و حلال نمودن حرام با توجیه خمر به نبیذ،رشوه به هدیه و ربا به معامله،انتقاد می کردند. (2)

گاهی آزمایش الهی،در صحنه هایی است که تمایلات انسان به اوج می رسد،چنان که در این آیه منع از صید و آزمایش در حالی است که ماهیان بیشتر خود را نشان می دهند، «تَأْتِیهِمْ حِیتٰانُهُمْ» یا در آیه 94 سوره ی مائده که سخن از تحریم شکار در حالت احرام

ص :206


1- 1) .تفسیر راهنما.
2- 2) .نهج البلاغه،خطبه 156.

است،می خوانیم: «لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّٰهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنٰالُهُ أَیْدِیکُمْ وَ رِمٰاحُکُمْ» آنجا که شکار، در دسترس و در تیررس است،منع صید در آن حالت،یک آزمایش الهی است.

پیام ها:

1 قانون شکنی نیاکان،نسل های بعدی را نیز شرمنده می کند. «وَ سْئَلْهُمْ...» 2 نقل خصلت های زشت نیاکان که به خاطر آنها تنبیه شده اند،برای عبرت دیگران مانعی ندارد. «عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی» 3 ساحل نشینی و گذران زندگی از طریق ماهی گیری،در طول تاریخ بوده است.

«کٰانَتْ حٰاضِرَةَ الْبَحْرِ...»

4 چهره ی واقعی گناه،با کلاه شرعی و حیله،عوض نمی شود.(ساختن حوضچه های کنار دریا برای صید روز بعد) «یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ» 5 ماهیان دریا،به اراده ی الهی قدرت تشخیص روزهای هفته و افراد صیّاد را پیدا می کنند. «تَأْتِیهِمْ» ... «لاٰ تَأْتِیهِمْ» 6 جلوه های دنیایی و مادّی،یکی از آزمایش های الهی است. «کَذٰلِکَ نَبْلُوهُمْ»

[سوره الأعراف (7): آیه 164]

اشاره

وَ إِذْ قٰالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اَللّٰهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذٰاباً شَدِیداً قٰالُوا مَعْذِرَةً إِلیٰ رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (164)

و(به یاد آور)زمانی که گروهی از آنان(بنی اسرائیل،به گروه دیگر که نهی از منکر می کردند)گفتند:چرا شما قومی را موعظه می کنید که خدا هلاک کننده ی ایشان است،یا عذاب کننده ی آنان بر عذابی سخت است؟ گفتند:برای آنکه عذری باشد نزد پروردگارتان و شاید آنها نیز تقوا پیشه کنند.

نکته ها:

بنی اسرائیل سه گروه بودند:یک دسته قانون شکن،دسته ی دیگر دلسوزان نصیحت گر و دسته ی سوّم گروه بی تفاوت.بی تفاوت ها به نصیحت گران می گفتند:خود را خسته نکنید،

ص :207

چون حرف هایتان در فاسقان اثر ندارد و آنها به هر حال جهنّمی هستند.ولی ناهیان از منکر می گفتند:کار ما بی اثر نیست،حد اقل آنکه ما نزد خدا معذوریم.و چه بسا آنها به واسطه ی سخن ما دست بردارند و تقوا پیشه کنند.

در آیه 5 و 6 سوره ی مرسلات،خداوند به کسانی سوگند یاد می کند که ذکر خدا را به دیگران القا می کنند،چه برای اتمام حجّت،چه برای تأثیر و هشدار. «فَالْمُلْقِیٰاتِ ذِکْراً عُذْراً أَوْ نُذْراً» در کتاب امر به معروف و نهی از منکر،بیش از ده فایده برای امر و نهی،ر حتّی در صورتی که اثر نکند،ذکر کرده ام که خلاصه اش را در اینجا بیان می کنم، (1)تا شاید سکوت و ترس و بی تفاوتی در مقابل ترک معروف و عمل به منکر از بین برود:

1 گاهی امر و نهی ما امروز اثر نمی کند،ولی در تاریخ،فطرت و قضاوت دیگران اثر دارد.

چنان که امام حسین علیه السلام در راه امر به معروف و نهی از منکر شهید شد،تا و جدان مردم در طول تاریخ بیدار شود.

2 گاهی امر و نهی،فضا را برای دیگران حفظ می کند.چنان که فریاد اذان مستحبّ است، گرچه شنونده ای نباشد،ایستادن به هنگام قرمز شدن چراغ راهنمایی لازم است،گرچه ماشینی نباشد.زیرا حفظ قانون و فضای احترام به قانون،لازم است.

3 گاهی امر و نهی ما،گناهکاران را از گناه باز نمی دارد،ولی گفتن های پی در پی،لذّت گناه را در کام او تلخ می کند و لا اقل با خیال راحت گناه نمی کند.

4 برای حفظ آزادی باید امر و نهی کرد،زیرا نگفتن،جامعه را به محیط خفقان و ترس و سکوت تبدیل می کند.

5 امر و نهی برای خود انسان مقام آفرین است،گرچه دیگران گوش ندهند.قرآن می فرماید: «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعٰا إِلَی اللّٰهِ» (2)6 امر به معروف و نهی از منکر،اگر در دیگران اثر نکند،لا اقل برای خود ما یک نوع قرب

ص :208


1- 1) .جالب اینکه این سطرها را در هفته امر به معروف و دهه ی عاشورا می نویسم که امام حسین علیه السلام فلسفه ی قیام خود را عمل نکردن جامعه به حقّ و نهی از منکر نکردن می داند.
2- 2) .فصّلت،33.

به خداوند،تلقین و تمرین شجاعت و جلوه ی سوز و تعهّد است.

7 گاهی امر و نهی ما امروز اثر نمی کند،امّا روزی که خلافکار در بن بست قرار گرفت و وجدانش بیدار شد،می فهمد که شما حقّ گفته اید.بنا بر این اگر امروز اثر نکند،روزگاری اثر خواهد کرد.

8 امر و نهی،و جدان انسان را آرام می کند،انسان با خود می گوید که من به وظیفه ام،عمل کردم،این آرامش و جدان با ارزش است،گرچه دیگران گوش ندهند.

9 امر به معروف و نهی از منکر،سیره ی انبیاست،گرچه دیگران گوش ندهند.قرآن می فرماید: «وَ إِذٰا ذُکِّرُوا لاٰ یَذْکُرُونَ» (1)و یا بارها می فرماید:مردم سخنان و ارشادهای پیامبران را گوش نمی دادند و از آنها روی می گرداندند.بنا بر این ما نباید توقّع داشته باشیم که همه به سخنان ما گوش بدهند.

10 امر به معروف،یک اتمام حجّت برای خلافکار است تا در قیامت نگوید کسی به من نگفت،علاوه بر آنکه عذری هم برای گوینده است تا به او نگویند چرا نگفتی؟ 11 هنگام قهر الهی،آمرین به معروف نجات خواهند یافت.(آیه ی بعد به آن اشاره می کند) به هر حال،انبیا و اوصیا در راه امر به معروف و نهی از منکر شهید شدند تا حقّ گم نشود و از میان نرود،چنان که قرآن در آیاتی می فرماید: «یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیٰاءَ» (2)، «یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ» (3)و «یَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ» (4)که از این آیات استفاده می شود،گاهی در امر به معروف باید تا مرز شهادت پیش رفت.

حضرت علی علیه السلام در نامه ای به نماینده ی خود،به خاطر حضورش در سر سفره ی اشراف او را توبیخ نمود. (5)یعنی آن حضرت برای آنکه منش زهد به اشرافی گری کشیده نشود،فردی را فدای مکتب نمود.

ص :209


1- 1) .صافّات،13.
2- 2) .آل عمران،112.
3- 3) .بقره،61.
4- 4) .آل عمران،21.
5- 5) .نهج البلاغه،نامه 45.
پیام ها:

1 عدّه ای،نه خود موعظه می کنند و نه تحمّل موعظه کردن دیگران را دارند. «وَ إِذْ قٰالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ...» 2 گناه بی تفاوتی خود را نباید با«خواستهِ الهی»توجیه کرد. «لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّٰهُ مُهْلِکُهُمْ» 3 بی تفاوت ها،به جای اعتراض به اهل گناه،به آمرین به معروف اعتراض می کنند. «لِمَ تَعِظُونَ» 4 در مقابل آنان که موعظه و تلاش تربیتی را بی اثر می دانند باید مقاومت کرد. «لِمَ تَعِظُونَ» ... «قٰالُوا مَعْذِرَةً» زیرا بازنداشتن مردم از گناه،مسئولیّت دارد و باید پاسخگو باشیم.

5 قضاوتِ عجولانه،ممنوع است.نمی توان گفت:خداوند این گروه را عذاب یا هلاک خواهد کرد،شاید پرهیزکار شوند. «مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ» ... «لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» 6 نهی از منکر واجب است،یا برای اینکه افراد فاسق با ایمان شوند، «لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» یا برای عذر داشتن خود انسان نزد خداوند. «مَعْذِرَةً» (پس لازم نیست حتماً اثر کند،تا بر ما واجب شود،زیرا ما مأمور به وظیفه ایم،نه ضامن نتیجه) 7 مردان خدا،از اصلاح جامعه ناامید نمی شوند و امر به معروف و نهی از منکر را ترک نمی کنند. «وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیات 165 تا 166]

اشاره

فَلَمّٰا نَسُوا مٰا ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا اَلَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ اَلسُّوءِ وَ أَخَذْنَا اَلَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذٰابٍ بَئِیسٍ بِمٰا کٰانُوا یَفْسُقُونَ (165) فَلَمّٰا عَتَوْا عَنْ مٰا نُهُوا عَنْهُ قُلْنٰا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خٰاسِئِینَ (166)

پس چون تذکّری را که به آنان داده شده بود فراموش کردند،کسانی را که نهی از منکر می کردند نجات دادیم و ستمگران را به سزای نافرمانی که همواره انجام می دادند،به عذابی سخت گرفتیم.

ص :210

پس چون از آنچه نهی شده بودند تجاوز کردند،به آنان گفتیم:به شکل میمون های طرد شده در آیید.

نکته ها:

کلمه ی« بَئِیسٍ »از«بأس»،به معنای شدید و« عَتَوْا »،به معنای عصیان و سرکشی است.

طبق روایات،چون موعظه کنندگان بنی اسرائیل دیدند پندشان در قوم خود بی اثر است،از مردم جدا شدند و همان شب،قهر و عذاب الهی نازل شد و گنهکاران و سکوت کنندگان را در برگرفت. (1)و این تبدیل و تحوّل،از تصرّفات تکوینی الهی است.

در آیه 60 سوره مائده آمده که گروهی به خاطر نافرمانی،به صورت خوک و میمون درآمدند و اینجا فقط میمون ذکر شده است.ابن عباس می گوید:هر دو آیه درباره ی یک گروه است.

از ظاهر آیه استفاده می شود که نه تنها خصلت آنان،بلکه شکل ظاهری آنان نیز تبدیل به میمون شد.آری،خدایی که با یک فرمان،آتش را بر حضرت ابراهیم گلستان می کند، می تواند موجودی را به موجود دیگر و انسانی را نیز میمون کند.البتّه مسخ شدگان توالد و تناسلی نداشتند و به فرموده ی پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله چند روزی بیشتر زنده نبودند. (2)

پیام ها:

1 نهی از منکر،اگر سبب هدایت دیگران نشود،سبب نجات خود ناهیان می شود. «أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ» 2 فراموشی،اگر در اثر بی توجّهی و بی اعتنایی باشد کیفر دارد. «فَلَمّٰا نَسُوا...» 3 هر که راه موعظه را بر روی خود ببندد،راه قهر الهی را به روی خویش باز کرده است. «نَسُوا» ، «أَخَذْنَا» 4 نهی از منکر،یک وظیفه دائمی است. «یَنْهَوْنَ» (فعل مضارع نشان استمرار است)

ص :211


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .تفسیر مجمع البیان.

5 بی تفاوتان،ظالمند. «الَّذِینَ ظَلَمُوا» (در آیه ی قبل،بنی اسرائیل به سه دسته تقسیم شدند:متجاوزان،واعظان و سکوت کنندگانِ بی تفاوت.در این آیه سکوت کنندگان هم جزو ظالمانِ هلاک شده به حساب آمده اند،زیرا تنها ناهیان از منکر نجات یافتند، «أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ» پس سکوت،هم ظلم و هم زمینه ی هلاکت است.) 6 از بزرگ ترین و شدیدترین عذاب ها،سقوط از مرحله ی انسانیّت است.

«بِعَذٰابٍ بَئِیسٍ»

، «کُونُوا قِرَدَةً خٰاسِئِینَ» 7 متجاوز،استحقاق از دست دادن انسانیّت و مسخ شدن را دارد و کیفر مستکبر، طرد و تحقیر است. «عَتَوْا» ، «قِرَدَةً خٰاسِئِینَ» آری،ملّتی که در برابر قانون الهی گردنکشی کند،میمون وار از دیگران تقلید خواهد کرد.

8 آنان که حکم خدا را با حیله،مسخ و دگرگون کنند،چهره شان مسخ می شود.

بازیگرِ با دین،به صورت حیوان بازیگر(میمون)در می آید. «کُونُوا قِرَدَةً»

[سوره الأعراف (7): آیه 167]

اشاره

وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکَ لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ إِلیٰ یَوْمِ اَلْقِیٰامَةِ مَنْ یَسُومُهُمْ سُوءَ اَلْعَذٰابِ إِنَّ رَبَّکَ لَسَرِیعُ اَلْعِقٰابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (167)

و(به یاد آور)آن گاه که پروردگارت اعلام کرد:همانا تا روز قیامت،کسی را بر آنان(بنی اسرائیل)مسلّط خواهد کرد که آنان را پیوسته عذاب سخت دهد.همانا پروردگارت زود عقوبت می کند و شکّی نیست که او(در برابر توبه کنندگان)بخشاینده و مهربان است.

نکته ها:

« تَأَذَّنَ »،یعنی سوگند یاد کرد و اعلام نمود.«یسوم»از«سوم»،یعنی تحمیل کردن.

بارها علی علیه السلام خطاب به بی وفایان عصر خویش می فرمود:خداوند مرا از شما بگیرد و دیگران را بر شما مسلّط سازد. (1)

ص :212


1- 1) .نهج البلاغه،خطبه 25 و 70.
پیام ها:

1 کیفر الهی در مورد یهود و سرنوشت آنان،قابل توجّه است. «وَ إِذْ...» 2 گرچه سنّت الهی،مهلت دادن به منحرفان است،امّا مهلت در همه جا و برای همیشه نیست. «لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ» 3 تسلّط مردم تبهکار بر بنی اسرائیل،عقوبت الهی به سبب اعمال خود آنان است. «لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ» 4 ملّت ها،تاریخی بهم پیوسته دارند و گناهِ نسلی در نسل های آینده و در طول تاریخ حتّی تا قیامت ادامه می یابد. «إِلیٰ یَوْمِ الْقِیٰامَةِ» 5 آنان که در برابر اولیای الهی دهن کجی کنند،ذلیل می شوند. «یَسُومُهُمْ...» 6 قوم ستمگر یهود،همیشه ذلیل و خوار خواهند بود. «إِلیٰ یَوْمِ الْقِیٰامَةِ» 7 ترس از عقوبت،همراه با امید به مغفرت و رحمت الهی،مایه ی تربیت و رشد انسان است. «إِنَّ رَبَّکَ لَسَرِیعُ الْعِقٰابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ» 8 راه توبه و دریافت مغفرت الهی برای همه باز است. «إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ»

[سوره الأعراف (7): آیه 168]

اشاره

وَ قَطَّعْنٰاهُمْ فِی اَلْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ اَلصّٰالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذٰلِکَ وَ بَلَوْنٰاهُمْ بِالْحَسَنٰاتِ وَ اَلسَّیِّئٰاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (168)

و ما آنان(بنی اسرائیل)را در زمین به صورت امّت ها و گروه هایی پراکنده ساختیم،بعضی از آنان صالحند و برخی(لجوج و حیله گر و)غیر صالح،و آنان را با نیکی ها و بدی ها آزمودیم،شاید که برگردند.

نکته ها:

بنی اسرائیل،گاهی به عزّت و قدرت رسیدند،تا شاید شکرگزار شوند و گاهی به سختی ها گرفتار شدند تا حسّ توبه و انابه در آنان زنده شود.

البتّه در این میان،بعضی صالح و نیکوکار بودند و به حقانیّت اسلام ایمان آوردند و برخی هم در پی دنیاپرستی و لجاجت خویش بودند.

ص :213

پیام ها:

1 انسان،در انتخاب راه و روش آزاد است. «مِنْهُمُ الصّٰالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذٰلِکَ» 2 هنگام انتقاد از یک گروه،باید حقّ خوبانشان ضایع نشود. «مِنْهُمُ الصّٰالِحُونَ» 3 حوادث تلخ و شیرین،ابزار آزمایش الهی است. «بَلَوْنٰاهُمْ بِالْحَسَنٰاتِ وَ السَّیِّئٰاتِ» 4 تشویق و تنبیه،مهر و قهر،هر دو سازنده و تربیت کننده است. «بِالْحَسَنٰاتِ وَ السَّیِّئٰاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» 5 تحوّل روحی انسان ها و بازگشت به سوی حقّ،از حکمت های آزمایش و امتحان الهی است. «لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 169]

اشاره

فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا اَلْکِتٰابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هٰذَا اَلْأَدْنیٰ وَ یَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنٰا وَ إِنْ یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثٰاقُ اَلْکِتٰابِ أَنْ لاٰ یَقُولُوا عَلَی اَللّٰهِ إِلاَّ اَلْحَقَّ وَ دَرَسُوا مٰا فِیهِ وَ اَلدّٰارُ اَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ (169)

پس از آنان،فرزندانی(ناصالح)جانشینان آنها شدند که کتاب آسمانی(تورات)را به ارث بردند(ولی قدر آن را ندانستند)،متاع ناپایدار این دنیا را می گرفتند(و با رها کردن قانون خدا)می گفتند:به زودی ما بخشوده خواهیم شد.و اگر بار دیگر همان منافع مادّی پیش آید،باز هم آن را می گیرند(و قانون خدا را رها می کنند).آیا از آنان در کتاب آسمانی،پیمان گرفته نشده که جز حقّ،نسبتی به خدا ندهند؟ با اینکه مطالب آن کتاب و پیمان را بارها(به صورت درس)خوانده اند،(ولی در عمل، دنیا پرستند)در حالی که خانه آخرت برای اهل تقوا بهتر است.آیا تعقّل نمی کنید؟

نکته ها:

« فَخَلَفَ »،اغلب به فرزند ناصالح گفته می شود و« فَخَلَفَ »به فرزند صالح. (1)

ص :214


1- 1) .تفسیر نمونه.

« عَرَضَ »،به معنای هر گونه سرمایه است،ولی« عَرَضَ »،تنها پول نقد می باشد، همچنین به موجود عارضی و کم دوام و ناپایدار«عَرَض»می گویند،لذا چون دنیا ناپایدار است،به آن عرض گفته می شود.فیض کاشانی می گوید:مراد از«عَرَض»در آیه،رشوه است.

« دَرَسُوا »،به معنای تکرار است و از آنجا که به هنگام مطالعه و فراگرفتن چیزی از استاد، مطالب تکرار می شود به آن درس گفته شده و به چیزهایی که مکرّر استفاده شده و کهنه شده اند نیز مندرس می گویند. (1)

امام صادق علیه السلام فرمود:خداوند سفارش نموده است مردم چیزی را که نمی دانند نگویند، سپس آن حضرت این آیه را تلاوت فرمودند: «أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثٰاقُ الْکِتٰابِ أَنْ لاٰ یَقُولُوا عَلَی اللّٰهِ إِلاَّ الْحَقَّ» (2)امام حسن علیه السلام فرمود:«عجب لمن یتفکر فی مأکوله کیف لا یتفکر فی معقوله فیجنب بطنه ما یوذیه و یودع صدره ما یرویه»،تعجّب از کسی است که در غذا و خوراک جسمی خود تفکّر و تأمّل می کند،امّا در انتخاب غذای فکری خود هیچ اندیشه ای ندارد و هر چیزی را در دل و عقیده ی خود جای می دهد. (3)

پیام ها:

1 تاریخ،شاهد نسل هایی دنیاگرا و گناهکار از یهود بوده است. «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ...» 2 دنیاگرایی،از آفات دین است. «مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ» ... «یَأْخُذُونَ عَرَضَ هٰذَا الْأَدْنیٰ» 3 یهودیان هم دسترسی به تورات داشتند،هم آگاهی کامل به آن. «وَرِثُوا الْکِتٰابَ» 4 کسی که از تعالیمِ کتاب آسمانی آگاه شد،شایسته نیست دنیاگرایی و حرام خواری را پیشه خود کند. «وَرِثُوا الْکِتٰابَ یَأْخُذُونَ...» 5 رشوه و حرام خواری در ادیان دیگر نیز مورد انتقاد و توبیخ بوده است.

«یَأْخُذُونَ عَرَضَ هٰذَا الْأَدْنیٰ»

6 یهودیان به گناه خود اعتراف داشتند،ولی می گفتند بخشیده خواهیم شد.

«سَیُغْفَرُ لَنٰا»

7 یهودیان چنان خودخواه بودند که خیال می کردند بدون توبه بخشیده می شوند. «سَیُغْفَرُ لَنٰا» آری،کسی که مغفرت را برای خود تضمین شده می داند،قابل توبیخ است.

8 امید بی جا،مثل خوف نابجا مخرّب است. «سَیُغْفَرُ لَنٰا» امید به رحمت الهی علی رغم اصرار بر گناه نابجاست.

9 حرام خواران یهود به گناه خود اصرار داشتند. «وَ إِنْ یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ» 10 نشان توبه ی واقعی آن است که اگر صحنه ی خلاف دوباره پیش آید، مرتکب آن نشود. «إِنْ یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ» 11 هر کس با وجود گناه،مغفرت الهی را برای خود حتمی بپندارد،نسبت ناحقّ به خدا داده است. «أَنْ لاٰ یَقُولُوا عَلَی اللّٰهِ إِلاَّ الْحَقَّ» 12 دانستن تعالیم کتاب آسمانی و مطالعه ی آن به طور مکرّر کافی نیست،عمل لازم است. «وَرِثُوا الْکِتٰابَ» ... «دَرَسُوا» 13 جهان آخرت،جهانی برتر و دارای نعمت هایی جاودانه و پایدار است. «وَ الدّٰارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ» 14 دوری از حرام خواری،نشانه ی تقواست.(جمله« یَتَّقُونَ »،در برابر جمله

ص :215


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین و کافی،ج 1،ص 43.
3- 3) .تفسیر فرقان؛بحار،ج 1،ص 218.

« یَأْخُذُونَ عَرَضَ »قرار گرفته است.) 15 بهره گیری از حیات سراسر خیر اخروی،در گرو تقوا و پرهیزگاری است. «وَ الدّٰارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ» 16 هر کس دنبال دنیا رفته و آخرت را رها کند،خردمند نیست. «أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ» 17 از روشهای تبلیغی و تربیتی،سؤال و پرسش از مخاطبان است که وجدان ها را بیدار می کند. «أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ»

ص :216

[سوره الأعراف (7): آیه 170]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتٰابِ وَ أَقٰامُوا اَلصَّلاٰةَ إِنّٰا لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ اَلْمُصْلِحِینَ (170)

و کسانی که به کتاب(آسمانی)تمسّک می جویند و نماز را به پا داشته اند (بدانند که ما)قطعاً پاداش اصلاحگران را تباه نخواهیم کرد.

نکته ها:

در روایات آمده است که این آیه بیانگر ویژگی های اهل بیت علیهم السلام و شیعیان آنان می باشد. (1)

قرآن،همواره در کنار اکثریّت مفسد،اقلیّت صالح را هم مطرح می کند.(آیه ی قبل انتقاد و این آیه ستایش است) « بِالْکِتٰابِ »،شامل همه ی کتب آسمانی می شود و مفهوم آیه اختصاص به پیروان دین خاص و یا کتاب خاصّی ندارد،ولی با توجّه به آیات گذشته،شاید مراد تورات باشد.

در این آیه از گروهی که به کتاب آسمانی تمسّک می کنند تقدیر شده،امّا در جای دیگر کسانی را که کتاب در اختیارشان است،ولی به آن تمسّک نمی کنند،به الاغی تشبیه کرده که بار کتاب حمل می کند. «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرٰاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهٰا کَمَثَلِ الْحِمٰارِ یَحْمِلُ أَسْفٰاراً» (2)اَلْمُصْلِحِ ،هم به کسی که در صدد اصلاح خویش است و هم به کسی که در تلاش برای اصلاح جامعه است،گفته می شود.

با اینکه نماز،جزو محتوای کتاب آسمانی است،ولی به دلیل اهمیّت آن،به طور جداگانه ذکر شده است،زیرا نماز ستون دین است و اقامه ی دین بستگی به آن دارد.چنان که پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«الصلاة عمود الدین» (3)و یا در جای دیگر فرمودند:هر چیزی دارای وجه و صورتی است و سیمای دین شما نماز است،پس نباید سیمای دین خودتان را خراب کنید.«و وجه دینکم الصلاة فلا یشینن احدکم وجه دینه» (4)

ص :217


1- 1) .تفسیر اثنی عشری.
2- 2) .جمعه،5.
3- 3) .تفسیر اثنی عشری؛التهذیب،ج 2،ص 237.
4- 4) .تفسیر فرقان؛کافی،ج 3،ص 270.
پیام ها:

1 تلاوت،حفظ،چاپ و نشر کتاب آسمانی،کافی نیست،بلکه باید به آن عمل کرد تا نجات بخش باشد. «یُمَسِّکُونَ» (چنان که عمل به نسخه ی پزشک،تنها راه درمان است.) 2 در ادیان و کتاب های آسمانی گذشته نیز نماز بوده است. «أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ» 3 افراد بی نماز و جاهل به کتاب خدا،نمی توانند مصلح کامل باشند. «یُمَسِّکُونَ بِالْکِتٰابِ» ... «أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ» ... «الْمُصْلِحِینَ» 4 دین علاوه بر آثار اخروی،در اصلاح زندگی دنیوی نیز نقش دارد. «الْمُصْلِحِینَ» 5 اقامه ی نماز،وسیله اصلاح جامعه است. «أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ» ، «الْمُصْلِحِینَ» (اقامه یعنی اهتمام کامل به برپایی نماز در تمام شئون زندگی،نه صرف خواندن نماز) 6 اصلاح واقعی دو شرط و محور دارد:تمسّک به قانون الهی و رابطه ی استوار با خدا از طریق اقامه ی نماز.(تمام آیه)

[سوره الأعراف (7): آیه 171]

اشاره

وَ إِذْ نَتَقْنَا اَلْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّوا أَنَّهُ وٰاقِعٌ بِهِمْ خُذُوا مٰا آتَیْنٰاکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اُذْکُرُوا مٰا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (171)

و(به یاد آور)زمانی که کوه(طور)را از جای کنده،همچون سایبانی بالای سرشان قرار دادیم و گمان کردند که آن بر سرشان خواهد افتاد،(در آن حال،به آنان گفتیم:)آنچه را(از احکام و دستورها)به شما دادیم، قدرتمندانه و جدّی بگیرید و آنچه را در آن است به یاد آورید(و عمل کنید) باشد که اهل تقوا شوید.

نکته ها:

این آیه،مشابه آیه 63 سوره ی بقره و آخرین آیه در این سوره است که درباره بنی اسرائیل سخن می گوید.از آیه 103 تا اینجا،پیاپی مسائلی را در مورد آنان مطرح کرده است.

«نتق»،به معنای کندن و پرتاب کردن و« ظُلَّةٌ »،به معنای پاره ابر،سقف و سایبان است.

ص :218

موسی علیه السلام که برای میقات الهی به کوه طور رفته بود،در بازگشت برای هدایت بنی اسرائیل تورات را همراه خود آورد،امّا آنان به مخالفت پرداختند،خداوند کوه را از جا کند و بالای سرشان قرار داد،آنان وحشت کردند و به سجده افتاده،قول اطاعت دادند،ولی طولی نکشید دوباره از دین برگشتند.

سؤال:آیا پیمان گرفتن و اطاعت در حال اجبار ارزشی دارد؟ پاسخ:اوّلاً هر اجباری بد نیست،گاهی معتاد را مجبور به ترک اعتیاد می کنند که خود یک ارزش است.البتّه عقیده ی قلبی را نمی توان با اجبار تحمیل کرد،امّا عمل صحیح را می توان به اجبار در جامعه ترویج داد.ثانیاً گاهی کار در آغاز به اجبار القا می شود،ولی به تدریج از روی آگاهی و اختیار انجام می گیرد.

از امام صادق علیه السلام پرسیدند:مراد از قوّت در این آیه قوّت بدنی است یا قلبی؟ حضرت فرمودند:هر دو. (1)

پیام ها:

1 قرار گرفتن کوه،بالای سر بنی اسرائیل و تهدید آنان،حادثه ای است که نباید فراموش شود. «وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ...» 2 یاد گرفتن کافی نیست،بلکه باید یادآوری شود. «خُذُوا» ... «اذْکُرُوا» 3 برای تربیت عمومی جامعه و برای جلوگیری از انحراف،گاهی باید از اهرم فشار استفاده کرد. «إِذْ نَتَقْنَا» ... «خُذُوا مٰا آتَیْنٰاکُمْ...» 4 احکام الهی را باید با جدّیت و قدرت گرفت و عمل کرد. «بِقُوَّةٍ» 5 برای رسیدن به کمال تقوا،قاطعیّت در دین و تصمیم جدّی لازم است.

«خُذُوا»

... «بِقُوَّةٍ» ... «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» 6 هدف کتب آسمانی و دستورهای دین،خداترسی و پیدایش تقوا در مردم است. «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»

ص :219


1- 1) .تفسیر عیّاشی و محاسن برقی،ج 1،ص 261.

7 با بیان فلسفه و آثار قوانین،دستورات و احکام،دیگران را برای توجّه و عمل به آن تشویق نماییم. «خُذُوا» ... «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 172]

اشاره

وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قٰالُوا بَلیٰ شَهِدْنٰا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ إِنّٰا کُنّٰا عَنْ هٰذٰا غٰافِلِینَ (172)

و(به یاد آور)زمانی که پروردگارت،از پشت بنی آدم،فرزندان و ذرّیّه آنان را بر گرفت و آنان را گواه بر خودشان ساخت(و فرمود:)آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند:بلی،ما گواهی دادیم(که تو پروردگار مایی،این اقرار گرفتن از ذریّه ی آدم برای آن بود)تا در روز قیامت نگویید:ما از این،غافل بودیم.

نکته ها:

«ذریة»،یا از«ذر»،به معنای ذرّات بسیار کوچک غبار(یا مورچه های ریز)است،که مراد از آن در اینجا،اجزای نطفه ی انسان و یا فرزندان کوچک و کم سن و سال می باشد،یا از ریشه ی«ذرو»،به معنای پراکنده ساختن و یا از«ذرأ»،به معنای آفریدن است. (1)امّا اغلب به فرزندان گفته می شود.

چگونگی پیمان گرفتن خدا از بنی آدم در این آیه بیان نشده است،ولی مفسّران اقوال متعدّدی بیان کرده اند که مشهورترین آنها دو قول است؛الف:طبق روایات،پس از خلقت حضرت آدم،همه فرزندان او تا پایان دنیا به صورت ذرّات ریز و پراکنده،همچون مورچگان از پشت او بیرون آمده،مورد خطاب و سؤال الهی قرار گرفتند و به قدرت الهی به ربوبیّت خدا اعتراف کردند.سپس همه به صلب و گل آدم برگشتند تا به تدریج و به طور طبیعی به این جهان بیایند.این عالم را«عالم ذرّ»و آن پیمان را«پیمان أ لَست»می گویند. (2)

امام صادق علیه السلام فرمود:بعضی از ذریّه ی آدم در عالم ذرّ به زبان اقرار کردند،ولی ایمان قلبی

ص :220


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .کافی،ج 2،ص 13.

نداشتند. (1)از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله نقل شده که این اقرار،روز عرفه انجام شده است. (2)

ب:مراد از عالم ذرّ،همان پیمان فطرت و تکوین می باشد.یعنی هنگام خروج فرزندان آدم از صلب پدران به رحم مادران که ذرّاتی بیش نیستند،خداوند فطرت توحیدی و حق جویی را در سرشت آنها می نهد و این سرّ الهی به صورت یک حسّ درونی در نهاد و فطرت همه،به ودیعت نهاده می شود.همچنین در عقل و خردشان،خداباوری به صورت یک حقیقت خود آگاه نقش می بندد.و لذا فطرت و خرد بشری،بر ربوبیّت خداوند گواهی می دهد.

در بعضی روایات که از امام صادق علیه السلام درباره ی فطرت سؤال شده است،امام،فطرت را همان عالم ذرّ دانسته اند. (3)

در برخی روایات،فطرت،اثر عالم ذرّ است نه خود آن،«ثبت المعرفة فی قلوبهم و نسوا الموقف»،بنا بر این انسان ها در زمان و موقفی اقرار کرده،ولی آن را فراموش کرده اند،و اثر آن اقرار همان فطرتی است که گرایش دل به سوی اوست.به هر حال آیه،مورد گفتگوی متکلّمین،محدّثین و مفسّرین است،لذا ما علم آن را به اهلش که همان راسخان در علم هستند،واگذار می کنیم. (4)

پیام ها:

1 تمام انسان ها،فرزندان حضرت آدم علیه السلام هستند و خداوند از آنها بر ربوبیّت خود اقرار گرفته است. «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ» ... «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ» 2 خداوند،توحید را در فطرت و سرشت انسان ها قرار داده است. «أَشْهَدَهُمْ عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ» هر انسانی به گونه ای ربوبیّت و وحدانیّت خداوند را دریافته و بر آن گواه است.

3 خداوند،پس از آفرینش انسان،ربوبیّت خود را بر او آشکار کرد تا به هنگام

ص :221


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر درّ المنثور.
3- 3) .تفسیر برهان و نور الثقلین،پیام قرآن،ج 3،ص 117.
4- 4) .برای اطلاع از اقوال و نظرات مختلف،به کتاب های«پیام قرآن»،از آیت اللّه مکارم شیرازی و«منشور جاوید»،آیت اللّٰه سبحانی و تفسیر أطیب البیان مراجعه کنید.

لزوم گواهی دهد. «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ» 4 میثاق فطرت و خداجویی،برای اتمام حجّت است. «أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیٰامَةِ» 5 در روز قیامت،ادّعای غفلت از ربوبیّت خداوند،پذیرفته نیست. «إِنّٰا کُنّٰا عَنْ هٰذٰا غٰافِلِینَ» جهل و غفلت،عذر پذیرفته نزد خداوند نیست.

[سوره الأعراف (7): آیات 173 تا 174]

اشاره

أَوْ تَقُولُوا إِنَّمٰا أَشْرَکَ آبٰاؤُنٰا مِنْ قَبْلُ وَ کُنّٰا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنٰا بِمٰا فَعَلَ اَلْمُبْطِلُونَ (173) وَ کَذٰلِکَ نُفَصِّلُ اَلْآیٰاتِ وَ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (174)

یا نگویید:پدران ما پیش از ما مشرک بودند و ما نیز فرزندانی از پس آنان بودیم(و ناچار راهشان را ادامه دادیم)؟ آیا ما را به خاطر عملکرد اهل باطل،مجازات و هلاک می کنی؟

و ما این گونه آیات خویش را روشن بیان می کنیم(تا بدانند نور توحید،از آغاز در سرشت آنان بوده است)و شاید آنان(به سوی خداوند و فطرت پاک توحیدی)بازگردند.

نکته ها:

اگر گواهی بر ربوبیّت در عالم ذرّ یا فطرت نبود،انسان در دنیا به راحتی خداپرست نمی شد و همواره از نیاکان خود تقلید می کرد. «أَوْ تَقُولُوا إِنَّمٰا أَشْرَکَ آبٰاؤُنٰا...»

پیام ها:

1 فطرت خداشناسی در وجود انسان،برای اتمام حجّت از سوی خداوند است و چراغ فطرت،قدرت نور افشانی بر ظلمات محیط را دارد. «أَوْ تَقُولُوا إِنَّمٰا أَشْرَکَ...» 2 جامعه و محیط،انسان را مجبور نمی کند. «أَوْ تَقُولُوا إِنَّمٰا أَشْرَکَ آبٰاؤُنٰا...» 3 تقلید در اصول دین،جایز نیست. «أَشْرَکَ آبٰاؤُنٰا»

ص :222

4 عقیده،عمل و شرک نیاکان،بستر اعتقاد،عمل و شرک فرزندان می شود.

«أَشْرَکَ آبٰاؤُنٰا»

5 گناه و انحراف خود را به دوش دیگران افکندن،موجّه نیست. «تَقُولُوا إِنَّمٰا أَشْرَکَ آبٰاؤُنٰا» 6 اطاعت و احترام نیاکان،تا حدّی است که انسان را به شرک نکشد. «ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ» 7 مشرکان،باطل گرا می باشند. «أَشْرَکَ آبٰاؤُنٰا» ، «أَ فَتُهْلِکُنٰا بِمٰا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ» 8 در نظام کیفری خداوند،هیچ کس به گناه دیگری مؤاخذه نمی شود. «أَ فَتُهْلِکُنٰا بِمٰا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ» 9 آیات الهی،برای توجّه دادن انسان ها به میثاق فطرت و سرشت توحیدی است. «نُفَصِّلُ الْآیٰاتِ وَ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» 10 اصل،توحید است و شرک،عارضی است،لذا قرآن،خواستار بازگشت مشرکان بها اصالت انسان است. «لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 175]

اشاره

وَ اُتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ اَلَّذِی آتَیْنٰاهُ آیٰاتِنٰا فَانْسَلَخَ مِنْهٰا فَأَتْبَعَهُ اَلشَّیْطٰانُ فَکٰانَ مِنَ اَلْغٰاوِینَ (175)

و بر آنان،داستانِ آن کس(بَلعَم باعورا)را بخوان که آیات خود(از علم به معارف و اجابت دعا و صدور برخی کرامات)را به او داده بودیم،پس او (ناسپاسانه)خود را از آن آیات جدا ساخت،پس شیطان او را در پی خویش کشید تا از گمراهان شد.

نکته ها:

«انسلاخ»،به معنای کندنِ پوست است و در جایی که چیزی به چیزی چسبیده باشد به کار می رود و در اینجا کنایه از آگاهی و احاطه ی کامل او به معارف است.

جمله ی «فَأَتْبَعَهُ» ،بیانگر آن است که آن شخص در مسیر حقّ به چنان مقامی رسیده بود

ص :223

که شیطان از او قطع امید کرده بود،امّا با بروز نشانه های انحراف،شیطان به سرعت او را تعقیب کرد و سرانجام در صف گمراهان و شقاوت مندان قرار گرفت. (1)

این آیه،به داستان دانشمندی از بنی اسرائیل،به نام«بَلعَم باعورا»اشاره می کند که نخست در صف مؤمنان و حاملان آیات و علوم الهی بود،امّا با وسوسه ی شیطان و طاغوت، منحرف شد.

امام رضا علیه السلام فرمود:بَلعَم فرزند باعور،اسم اعظم الهی را می دانست و دعایش مستجاب می شد،ولی به دربار فرعون جذب شد و با آنکه در ابتدای کار،مبلّغ حضرت موسی علیه السلام بود، ولی سرانجام بر علیه موسی و یاران او اقدام کرده و بد عاقبت شد. (2)آری،زرق و برق دنیا و دربار،عامل سقوط علما و دانشمندان است.

قرآن،نام این شخص را نمی برد،ولی کارش را بازگو می کند،تا به فرموده ی امام باقر علیه السلام بر هر کس که هوای نفس را بر حقّ غالب کند منطبق شود (3)و چنین کسانی در هر زمانی یافت می شوند و اختصاص به زمان و شخص خاصّی مانند بلعم باعورا ندارد.

ماجرای بَلعم باعورا،در تورات کنونی هم آمده است. (4)

پیام ها:

1 رهبر باید مردم را نسبت به خطرهای قابل پیش بینی،آگاه کند و به آنان هشدار دهد. «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ...» 2 گاهی طاغوت ها،علما را هم می فریبند.سرنوشت دانشمندی همچون بلعم باعورا باید برای تاریخ درس عبرت باشد. «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ...» زیرا داستانی مهم و مفید است.(« نَبَأَ »به خبر مهم و مفید می گویند) 3 انسان آزاد است و می تواند تغییر جهت دهد. «آتَیْنٰاهُ آیٰاتِنٰا فَانْسَلَخَ» 4 انسان هر چه بالا رود،نباید مغرور شود،چون احتمال سقوط وجود دارد.

ص :224


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .تفاسیر نور الثقلین و کنز الدقائق.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.
4- 4) .تورات،سِفر اعداد،باب 22.

عاقبتِ کار مهم است.جایگاه هر کس بالاتر،خطرش بیشتر. «فَانْسَلَخَ مِنْهٰا» 5 آنکه از خدا جدا شود،طعمه ی شیطان می گردد. «فَانْسَلَخَ مِنْهٰا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطٰانُ» 6 شیطان وسوسه می کند و در کمین است که هر گاه در کسی زمینه ای ببیند،او را دنبال کند. «فَانْسَلَخَ مِنْهٰا فَأَتْبَعَهُ» (کلمه ی« فَأَتْبَعَهُ »در کنار کلمه ی« فَانْسَلَخَ »،نشان می دهد که شیطان در کمین است و به محض انسلاخ،انسان را دنبال می کند.) 7 شیطان،حریف عالم ربّانی نمی شود.(تا بلعم از آیات دست نکشیده بود، شیطان بر او تسلّط نداشت) «فَانْسَلَخَ مِنْهٰا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطٰانُ» 8 علم،به تنهایی نجات بخش نیست،زیرا دانشمند دنیاپرست،اسیر شیطان می شود. «فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطٰانُ» 9 باید به بد فرجامی اندیشید و از سوء عاقبت ترس داشت،تا نعمت،تبدیل به نقمت نشود. «آتَیْنٰاهُ آیٰاتِنٰا» ... «فَکٰانَ مِنَ الْغٰاوِینَ» 10 رها کردن راه خدا،دور از عقل و خرد است. «فَکٰانَ مِنَ الْغٰاوِینَ» 11 سقوط انسان در چند مرحله واقع می شود:جدا شدن از آیات الهی،پیروی از شیطان و پیوستن به جمع گمراهان. «فَانْسَلَخَ مِنْهٰا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطٰانُ فَکٰانَ مِنَ الْغٰاوِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 176]

اشاره

وَ لَوْ شِئْنٰا لَرَفَعْنٰاهُ بِهٰا وَ لٰکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی اَلْأَرْضِ وَ اِتَّبَعَ هَوٰاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ اَلْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذٰلِکَ مَثَلُ اَلْقَوْمِ اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا فَاقْصُصِ اَلْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (176)

و اگر می خواستیم،(قدر و ارزش)او را به وسیله ی آیات(و علومی که به او داده بودیم)بالا می بردیم،ولی او به زمین(و مادّیات)چسبید و از هوس خود پیروی کرد.پس مثل او مثل سگ است که اگر به آن حمله کنی دهان باز کرده و پارس می کند و زبان بیرون می آورد و اگر او را واگذاری،باز چنین می کند(همیشه دهان دنیاپرستان باز است،)این،مَثَل کسانی است که آیات ما را تکذیب کردند.پس این داستان را(برایشان)بازگو،باشد که بیندیشند.

ص :225

نکته ها:

در این آیه،چون کلمه ی« اَلْأَرْضِ »در برابر رفعت معنوی قرار گرفته،مراد از آن مسائل حقیر،مادّی و دنیوی است.

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:کسی که علم و معلوماتش زیاد شود،امّا هدایت یابی او بیشتر نشود،آن علم سبب دوری بیشتر او از خداوند شده است. (1)

قصّه های قرآن بر پایه ی حقّ و حقیقت استوار است و برای دلداری و ثبات قدم پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله و اهل ایمان،ناامیدی دشمنان و وسیله ی موعظه و تذکّر مؤمنان بوده (2)و مایه ی عبرتی برای خردمندان است. (3)

پیام ها:

1 پایبندی به آیات الهی،سبب تقرّب به خداوند و مقامات والاست. «لَرَفَعْنٰاهُ بِهٰا» 2 در عین حاکمیّت اراده و خواست خداوند بر جهان،انسان مختار و آزاد است.

«وَ لَوْ شِئْنٰا لَرَفَعْنٰاهُ بِهٰا وَ لٰکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ...»

3 خواست خداوند،بر پایه ی عملکرد خودماست. «وَ لَوْ شِئْنٰا لَرَفَعْنٰاهُ بِهٰا وَ لٰکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوٰاهُ» آری،رسیدن به مقام قرب،مشروط به پرهیز از دنیاگرایی و هوس است.

4 مردم غافل،به چهار پایان می مانند،ولی دانشمند دنیاپرست،مثل سگ حریص است. «کَمَثَلِ الْکَلْبِ» 5 دانشمند بی عمل،منفور است. «کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ...» 6 اسیر دنیا،هرگز آرامش ندارد. «إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ» انسان حریص هر چه داشته باشد،باز هم زبان طمعش بیرون است،زیرا دنیاپرستی و حرص،نهایت ندارد.

7 علاقه به دنیا و هواپرستی،انسان را نسبت به امور دیگر بی تفاوت می کند. «إِنْ

ص :226


1- 1) .بحار،ج 2،ص 37.
2- 2) .هود،120.
3- 3) .یوسف،111.

تَحْمِلْ»

... «أَوْ تَتْرُکْهُ...» 8 علمای دین اگر دنیاگرا شدند،در معرض تکذیب آیات الهی و گرایش به کفر قرار می گیرند. «أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ» ... «کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا» 9 سرنوشت علما و دانشمندان فریب خورده،باید مایه عبرت و اندیشه ی مردم باشد.(در آیه ی قبل آمد:« وَ اتْلُ »،در اینجا می خوانیم:« فَاقْصُصِ »).

10 داستان نویسی و داستان سرایی باید در مسیر رشد فکری انسان باشد،نه تخدیر و سرگرمی.قصّه گویی جهت دار،کار انبیاست. «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیات 177 تا 178]

اشاره

سٰاءَ مَثَلاً اَلْقَوْمُ اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا وَ أَنْفُسَهُمْ کٰانُوا یَظْلِمُونَ (177) مَنْ یَهْدِ اَللّٰهُ فَهُوَ اَلْمُهْتَدِی وَ مَنْ یُضْلِلْ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلْخٰاسِرُونَ (178)

چه بد مَثَلی دارند کسانی که آیات ما را تکذیب کردند.و(لی)آنان تنها به خودشان ستم می کردند.

هر که را خدا هدایت کند،تنها اوست هدایت یافته،و هر که را گمراه کند،پس آنان همان زیانکارانند.

نکته ها:

شاید دلیل اینکه در مورد هدایت یافتگان کلمه ی مفرد «الْمُهْتَدِی» به کار رفته و در مورد گمراهان به صورت جمع آمده «الْخٰاسِرُونَ» ،آن باشد که راه هدایت یافتگان یکی است و با هم متّحدند،امّا منحرفان،متفرّقند و راهشان متعدّد است. جان گرگان و سگان هر یک جداست متّحد جان های شیران خداست گرچه هدایت و گمراهی به دست خداست،ولی جنبه ی اجبار ندارد و بی دلیل و بی حساب نیست.خداوند حکیم و رحیم است و تا انسان زمینه را به دست خویش فراهم نسازد، مشمول لطف یا قهر الهی نمی شود.

ص :227

پیام ها:

1 عاقبتِ زشتی در انتظار تکذیب کنندگان است. «سٰاءَ مَثَلاً» 2 تکذیب آیات الهی،ظلم به خویش است،نه خداوند. «أَنْفُسَهُمْ کٰانُوا یَظْلِمُونَ» مقدّم داشتن« أَنْفُسَهُمْ »بر« یَظْلِمُونَ »،نشانه ی انحصار است.

3 هدایت به دست خداوند است و اگر لطف او نباشد،علم به تنهایی سبب نجات و هدایت نمی شود. «مَنْ یَهْدِ اللّٰهُ» 4 هدایت یافتگان از هر گونه زیان و خسران دور هستند،زیرا ضلالت سرچشمه ی خسارت است. «مَنْ یُضْلِلْ فَأُولٰئِکَ هُمُ الْخٰاسِرُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 179]

اشاره

وَ لَقَدْ ذَرَأْنٰا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاٰ یَفْقَهُونَ بِهٰا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لاٰ یُبْصِرُونَ بِهٰا وَ لَهُمْ آذٰانٌ لاٰ یَسْمَعُونَ بِهٰا أُولٰئِکَ کَالْأَنْعٰامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْغٰافِلُونَ (179)

و همانا بسیاری از جنّ و انس را برای دوزخ آفریدیم،(که سرانجامشان به آنجا می کشد،چرا که)آنان دلهایی دارند که با آن حقّ را درک نمی کنند و چشمانی دارند که با آن نمی بینند و گوشهایی دارند که با آن نمی شنوند، آنان همچون چهارپایان،بلکه گمراه ترند،آنان همان غافلانند.

نکته ها:

« ذَرَأْنٰا »از«ذرء»،در اصل به معنای پراکنده ساختن و انتشار است و در اینجا به معنای خلق،آفرینش و اظهار نمودن است.

سؤال:قرآن،در این آیه،آفرینش بسیاری از جنّ و انس را برای دوزخ می داند و در آیه ای دیگر خلقت جنّ و انس را برای عبادت می شمارد، «وَ مٰا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّٰ لِیَعْبُدُونِ» (1)،کدام یک صحیح است؟

ص :228


1- 1) .ذاریات،56.

پاسخ:هدف اصلی آفرینش،خداپرستی و عبودیّت است،ولی نتیجه ی کار بسیاری از انسان ها در اثر عصیان،طغیان و پایداری در کفر و لجاجت،دوزخ است،گویا که در اصل برای جهنّم خلق شده اند.حرف«لام»در« لِجَهَنَّمَ »،برای بیان عاقبت است،نه هدف.مانند نجّار که هدف اصلی اش در فراهم نمودن چوب،ساختن در و پنجره های زیبا از آن چوبها می باشد،ولی کار به سوزاندن چوب های بی فایده در بخاری می انجامد که آن هدف تبعی است.

این مطلب،شبیه این جمله ی حضرت علی علیه السلام است که می فرماید:خداوند فرشته ای دارد که هر روز با صدای بلند می گوید:«لدوا للموت و اجمعوا للفناء و ابنوا للخراب» (1)بزایید برای مرگ و بسازید برای خرابی،یعنی پایان تولّد،مرگ،پایان ثروت اندوزی،فنا و پایان ساختمان،خرابی است.

آری،انسان هایی که هویّت انسانی خود را از دست داده اند،جایگاهی جز آتش برای آنان نمی باشد، «أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاّٰ کَالْأَنْعٰامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً» (2)چنان که خود آنان نیز اعتراف می کنند که اگر دستورات الهی را شنیده بودند و تعقّل می کردند، دیگر در جهنّم جای نداشتند. «قٰالُوا لَوْ کُنّٰا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مٰا کُنّٰا فِی أَصْحٰابِ السَّعِیرِ» (3)انسان در داشتن چشم،گوش و زبان،شبیه حیوان است،ولی کیفیّت و هدف بهره برداری انسان از نعمت ها باید بهتر و بیشتر باشد،و گر نه همچون حیوان بلکه پست تر از آن است.

انسان باید علاوه بر ظاهر،ملکوت را ببیند و علاوه بر سر و صداهای ظاهری،زمزمه های باطنی و معنوی را بشنود. آدمی زاده طرفه معجونی است از امام صادق علیه السلام پرسیدند:چرا خداوند تمام بندگانش را مطیع و موحّد نیافرید؟ حضرت فرمودند:اگر چنین می شد،دیگر ثواب و عقاب معنا نداشت،زیرا آنان مجبور بودند و اختیاری نداشتند،امّا خداوند انسان را مختار آفرید و علاوه بر عقل و فطرت،با تعالیم

ص :229


1- 1) .نهج البلاغه،قصار 132.
2- 2) .فرقان،44.
3- 3) .مُلک،10.

پیامبران و کتب آسمانی مسیر هدایت او را روشن نمود و او را به طاعت فرمان داد و از نافرمانی نهی کرد،تا فرمانبرداران از عاصیان مشخّص شوند.گرچه تمام اسباب طاعت و عصیان را خداوند آفریده،امّا به چیزی امر یا نهی نکرده مگر آنکه انسان می تواند ضد آن را نیز انجام دهد و مجبور نباشد. (1)آری،تکلیف پذیری تنها ارزش و وجه امتیاز انسان از دیگر موجودات است.

پیام ها:

1 فرجام بسیاری از انسان ها و جنّیان،دوزخ است. «ذَرَأْنٰا...» 2 جنّ هم مثل انسان،تکلیف و اختیار،کیفر و پاداش دارد. «مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ» 3 ملاک انسانیّت،فهم پذیرش معارف و تکالیف دینی است،و گر نه انسان مانند حیوانات است. «أُولٰئِکَ کَالْأَنْعٰامِ» 4 کسی که با وجود توانایی از نعمت های الهی بهره ی صحیح نبرد،بدتر از موجودی است که اساساً فاقد آنهاست. «بَلْ هُمْ أَضَلُّ» 5 انسان های غافل و بی بصیرت،(در بی تفاوتی،شکم پرستی،شهوت پرستی، استثمار شدن و محرومیّت از لذّت معرفت)مانند چهارپایان می باشند. «أُولٰئِکَ کَالْأَنْعٰامِ» 6 غافلان،از حیوانات هم بدترند. «بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولٰئِکَ هُمُ الْغٰافِلُونَ» 7 انسان های بی بصیرت،از هدف،خدا،خود،امکانات،آخرت،ذریّه،آیات الهی،قانون خدا،الطاف گذشته و گناهان خویش غافلند. «أُولٰئِکَ هُمُ الْغٰافِلُونَ» 8 دوزخی شدن بسیاری از انسان ها،به خاطر بهره نبردن از نعمت های الهی در مسیر هدایت و کمال است.زیرا با داشتن چشم،گوش و دل،خود را به غفلت زده اند. «أُولٰئِکَ هُمُ الْغٰافِلُونَ»

ص :230


1- 1) .تفسیر اثنی عشری؛بحار،ج 3،ص 6.

[سوره الأعراف (7): آیه 180]

اشاره

وَ لِلّٰهِ اَلْأَسْمٰاءُ اَلْحُسْنیٰ فَادْعُوهُ بِهٰا وَ ذَرُوا اَلَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمٰائِهِ سَیُجْزَوْنَ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (180)

و نیکوترین نام ها برای خداوند است،پس خداوند را با آنها بخوانید.و کسانی را که در اسم های خدا به کژی و مجادله میل دارند(و به جنگ و ستیزه می پردازند و صفات خدا را بر غیر او می نهند)رها کنید.آنان به زودی به کیفر آنچه می کردند،خواهند رسید.

نکته ها:

گرچه همه ی نام ها و صفات الهی نیکوست و خداوند همه ی کمالات را دارد که قابل احصا و شماره نیست،امّا در روایات،بر 99 اسم تکیه شده،که در کتب اهل سنّت مانند صحیح مسلم،بخاری،ترمذی نیز آمده است.و هر کس خدا را با آنها بخواند،دعایش مستجاب می شود. (1)و هر کس آنها را شماره کند،اهل بهشت است.البتّه منظور تنها شمردن لفظی و با حرکات لب نیست،بلکه توجّه و الهام گرفتن از این صفات و اتّصال به آنهاست.این 99 اسم،عبارتند از:

«الله،اله،الواحد،الاحد،الصمد،الاول،الآخر،السمیع،البصیر،القدیر،القاهر،العلی،الاعلی، الباقی،البدیع،البار،الاکرم،الظاهر،الباطن،الحی،الحکیم،العلیم،الحلیم،الحفیظ،الحق، الحسیب،الحمید،الحفی،الرب،الرحمن،الرحیم،الذارء،الرازق،الرقیب،الرؤف،الرائی، السلام،المؤمن،المهیمن،العزیز،الجبار،المتکبر،السید،السبوح،الشهید،الصادق،الصانع، الطاهر،العدل،العفو،الغفور،الغنی،الغیاث،الفاطر،الفرد،الفتاح،الفالق،القدیم،الملک، القدوس،القوی،القریب،القیوم،القابض،الباسط،قاضی الحاجات،المجید،المولی،المنان،المحیط، المبین،المقیت،المصور،الکریم،الکبیر،الکافی،کاشف الضر،الوتر،النور،الوهاب،الناصر، الواسع،الودود،الهادی،الوفی،الوکیل،الوارث،البر،الباعث،التواب،الجلیل،الجواد،الخبیر، الخالق،خیر الناصرین،الدیان،الشکور،العظیم،اللطیف،الشافی». (2)

ص :231


1- 1) .تفاسیر المیزان و نمونه.
2- 2) .تفاسیر مجمع البیان و نور الثقلین؛توحید صدوق.

در قرآن،اسامی خدا تا 145 نام آمده و عدد 99 در روایات،یا برای این است که برخی نام ها قابل ادغام و تطبیق بر بعض دیگر است،یا مراد این است که این نام ها در قرآن نیز هست،نه اینکه فقط این تعداد باشد.در بعضی آیات،مضمون این نام ها وجود دارد.مثلاً «صادق»،به عنوان نام خدا در قرآن نیست،ولی آیه ی «وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّٰهِ قِیلاً» (1)یعنی چه کسی راستگوتر از خداست؟ آمده است.در برخی روایات و دعاها مانند دعای جوشن کبیر،نام های دیگری هم برای خدا بیان شده است،البتّه بعضی از اسمای حسنای الهی،آثار و برکات و امتیازات خاصّی دارد.فخر رازی می گوید:همه ی صفات خداوند،به دو چیز بر می گردد:بی نیازی او و نیاز دیگران به او. (2)

امام صادق علیه السلام فرمود:به خدا سوگند،اسمای حسنی ماییم. (3)یعنی صفات الهی در ما منعکس شده است و ما راه شناخت واقعی خداییم.طبق این احادیث،جمله ی «ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ» ،به ما می گوید که به ملحدین فضائل اهل بیت علیهم السلام تکیه و اعتنا نکنید.

در روایت دیگری امام رضا علیه السلام فرمودند:ما اهل بیت علیهم السلام اسمای حسنای خدا هستیم که عمل هیچ کس بدون معرفت ما قبول نمی شود. «نحن و الله الاسماء الحسنی الذی لا یقبل الله من احد عملا الا بمعرفتنا» (4)عبارت« اَلْأَسْمٰاءُ الْحُسْنیٰ »،چهار بار در قرآن آمده است. (5)اسمای حُسنیٰ سه مصداق دارد:صفات الهی،نام های الهی و اولیای الهی. (6)

امام رضا علیه السلام فرمود:هر گاه به شما مشکلات و سختی روی آورد،به وسیله ی ما از خداوند کمک بخواهید و سپس فرمود:« وَ لِلّٰهِ الْأَسْمٰاءُ الْحُسْنیٰ فَادْعُوهُ بِهٰا» (7)طبق روایات،هر که اسم اعظم خداوند را بداند،دعایش مستجاب است و می تواند در طبیعت،تصرّف کند.چنان که بلعم باعورا(که در آیه 175 از او یاد شد)اسم اعظم الهی را

ص :232


1- 1) .نساء،122.
2- 2) .تفسیر کبیر فخر رازی.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین؛کافی،ج 1،ص 143.
4- 4) .تفسیر اثنی عشری.
5- 5) .اسراء،110؛طه،8؛حشر،24 و این آیه.
6- 6) .تفسیر فرقان.
7- 7) .بحار،ج 91،ص 5.

می دانسته است.

امّا اینکه اسم اعظم چیست؟ بعضی گفته اند:یکی از نام های الهی است که بر ما پوشیده است.بعضی گویند:اسم اعظم،در حقیقت لفظ و نام نیست،بلکه کمال و صفتی از خداوند است که هر کس بتواند پرتوی از آن را در وجود خویش پدید آورد،قدرت روحی او به حدّی می رسد که می تواند در طبیعت تصرّف کند،و گر نه چنان نیست که یک فرد،با فراگرفتن لفظ و گفتن کلمه ای بتواند مستجاب الدّعوه شود و مثلا در جهان اثر بگذارد. (1)

امام رضا علیه السلام فرمود:«ان الخالق لا یوصف الا بما وصف به نفسه»آفریدگار،جز به آنچه خود توصیف کرده،وصف نمی شود.یعنی نمی توان از پیش خود بر خدا نام نهاد.مثلاً او را عفیف و شجاع و امثال آن نامید. (2)

اسم،نمایانگر مسمّی است،ذات خداوند مقدّس است،نام او هم باید مقدّس باشد.بنا بر این هم ذات خدا را باید منزّه شمرد، «سُبْحٰانَهُ عَمّٰا یُشْرِکُونَ» (3)و هم نام او را تنزیه کرد. «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی» (4)لذا قرار دادنِ نام دیگران در ردیف نام خدا جایز نیست و نمی توان گفت:به نام خدا و خلق.

شهید مطهری می گوید:نام های خداوند جنبه علامت ندارند،بلکه نمایان گر صفت و حقیقتی از حقایق ذات مقدّس او می باشند. (5)

امام صادق علیه السلام ذیل این آیه فرمود:غیر خدا را با اسم های الهی نام ننهید و آن گاه به مناسبت جمله «یُلْحِدُونَ فِی أَسْمٰائِهِ» فرمود:«یضعونها فی غیر مواضعها»آنان نام های الهی را در غیر مورد آن بکار می برند و با این کار،مشرک می شوند و به همین دلیل خداوند فرمود:

وَ مٰا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّٰهِ إِلاّٰ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ» (6)ایمان اکثر مردم با شرک همراه است. (7)

ص :233


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .تفسیر فرقان.
3- 3) .توبه،31.
4- 4) .اعلی،1.
5- 5) .آشنایی با قرآن،ص 14.
6- 6) .یوسف،106.
7- 7) .تفسیر نور الثقلین؛توحید صدوق،ص 324.
پیام ها:

1 کلمه ی«اللّٰه»،محور همه ی اسمای الهی است. «وَ لِلّٰهِ الْأَسْمٰاءُ الْحُسْنیٰ» (کلمه ی « لِلّٰهِ »،دربردارنده ی تمام صفات الهی است) 2 تمام خصال نیکو،برای خداست،دیگران برای رسیدن به«حُسنی»باید سراغ او بروند. «لِلّٰهِ الْأَسْمٰاءُ الْحُسْنیٰ» 3 دعوت و دعا باید به زیبایی ها و خوبی ها باشد. «الْحُسْنیٰ فَادْعُوهُ بِهٰا» 4 اسمای الهی نشانه های اوست،می توان از نشانه به او رسید. «لِلّٰهِ الْأَسْمٰاءُ الْحُسْنیٰ فَادْعُوهُ بِهٰا» 5 ایمان به اینکه خداوند تمام کمالات را دارد و از همه ی عیب ها دور است، انسان را به دعا و ستایش وامی دارد. «فَادْعُوهُ بِهٰا» 6 داروی غفلت،یاد خداست.در آیه ی قبل خواندیم: «هُمُ الْغٰافِلُونَ» در این آیه می خوانیم: «فَادْعُوهُ بِهٰا» 7 اسلام،به نام نیکو و دوری از انحراف در نام گذاری توجّه دارد. «الْأَسْمٰاءُ الْحُسْنیٰ» ... «یُلْحِدُونَ فِی أَسْمٰائِهِ» 8 نسبت به ملحدان و منحرفان،عکس العمل نشان دهیم. «ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ» 9 راه حقّ،فطری است و انحراف از آن،بر خلاف مسیر فطرت است.(یاد خداوند به وصفی که سزاوار او نیست،انحراف و خارج شدن از حقّ و اعتدال است.) «الَّذِینَ یُلْحِدُونَ» («الحاد»،به معنای انحراف است) 10 هم نام و صفات خدا را به دیگری نسبت دادن الحاد است،هم نام دیگران را به خدا نسبت دادن. «یُلْحِدُونَ فِی أَسْمٰائِهِ»

ص :234

[سوره الأعراف (7): آیه 181]

اشاره

وَ مِمَّنْ خَلَقْنٰا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ (181)

و از کسانی که آفریده ایم،گروهی(دیگران را)به حقّ هدایت می کنند و به آن حکم می کنند.

نکته ها:

در روایات آمده است مراد از این آیه اهل بیت پیامبر علیهم السلام و شیعیان آنان می باشند. (1)

در روایت دیگری پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:مراد گروهی از امّت من هستند که تمام احکام، دستورات،عطاها و دادوستدهای آنان بر پایه ی حقّ استوار باشد. (2)

حضرت علی علیه السلام ضمن اشاره به گروه های مختلفی که در امّت اسلامی پیدا خواهند شد، فرمودند:تنها گروهی که اهل نجاتند،شیعیان اهل بیت علیهم السلام می باشند. (3)

پیام ها:

1 همه ی مردم،زمینه ی پذیرش هدایت و عدالت را در خود بارور نکرده اند، بلکه تنها گروهی چنین می باشند. «وَ مِمَّنْ خَلَقْنٰا أُمَّةٌ» 2 هدایت گری با روشها و وسائل باطل و یا به سوی باطل،ممنوع است. «یَهْدُونَ بِالْحَقِّ» 3 هدایت،حکومت و قضاوت،باید در مسیر«حقّ»باشد. «یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ» 4 کسانی ارزش بیشتری دارند که علاوه بر هدایت پذیری،در فکر ایجاد نظام حقّ نیز باشند.آری،تنها شناخت و عمل شخصی کافی نیست،نشر حقّ نیز مهم است.(« بِهِ یَعْدِلُونَ »،یعنی«به یحکمون»).

5 جامعه به گروهی هدایتگر و داورِ به حقّ،نیازمند است.(کلّ آیه)

ص :235


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .تفاسیر فرقان و درّ المنثور.
3- 3) .تفسیر نمونه؛کافی،ج 1،ص 44.

[سوره الأعراف (7): آیات 182 تا 183]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لاٰ یَعْلَمُونَ (182) وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ (183)

و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند،به تدریج،آنان را از جایی که ندانند، گرفتار خواهیم کرد.

و به آنان مهلت می دهم(تا پیمانه پر شود،)همانا تدبیر من محکم و استوار است(و هیچ کس را قدرت فرار از آن نیست).

نکته ها:

«استدراج»که یکی از سنّت های الهی نسبت به مکذّبین و مُترفین است،از«درجة»به معنای درهم پیچیدن تدریجی است. (1)این سنّت در آیه 44 سوره ی قلم هم آمده است.حضرت علی علیه السلام فرمود:آنان که در رفاه و آسایش زندگی می کنند،به فکر خطر استدراج باشند،مبادا نعمت ها وسیله ی خواب و غفلت آنان شود. (2)همچنین فرمودند:کسی که در مواهب و امکانات بسیار زندگی کند و آن را مجازات استدراجی نداند،از نشانه های خطر غافل مانده است. (3)آری،خداوند مهلت می دهد،امّا اهمال نمی کند.چنان که بزرگان گفته اند:«ان الله یمهل و لا یهمل» حضرت علی علیه السلام فرمود:هنگامی که خداوند اراده خیری برای بنده ای نماید،به هنگام انجام گناه او را گوشمالی می دهد تا توبه نماید،ولی هنگامی که بر اثر اعمالش،بدی و شری مقدّر شود،هنگام گناه نعمتی به او می بخشد تا توبه و استغفار را فراموش کند و به گناه ادامه دهد که در واقع نوعی عذاب مخفیانه و به تدریج است.چنان که خداوند می فرماید:

«سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لاٰ یَعْلَمُونَ». (4)

کید الهی و مهلت و طول عمر دادن به عنوان«استدراج»،بارها در آیات قرآن آمده است،

ص :236


1- 1) .مفردات راغب.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .تفسیر نمونه.
4- 4) .تفاسیر نمونه و برهان.

مثل این آیات: «لاٰ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمٰا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمٰا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدٰادُوا إِثْماً» (1)کفّار گمان نکنند که مهلتی که به آنان می دهیم،خیر آنهاست بلکه ما از این جهت به آنان مهلت می دهیم تا بر گناهانشان بیافزایند، «فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتّٰی حِینٍ» (2)،پس ایشان را در غفلتشان واگذار.و نیز آیات:196 سوره ی آل عمران،44 سوره ی انعام،55 سوره ی توبه و 55 و 56 سوره ی مؤمنون.

گاهی نعمت های الهی،پرده پوشی های خداوند و ستایش های مردمی،همه و همه،از وسائل غرور و سرگرمی و به نحوی استدراج است. (3)

حضرت علی علیه السلام فرمود:تحریف گران توجیه کار که هر روز مطیع طاغوتی هستند،مشمول قانون استدراج می باشند. (4)

امام صادق علیه السلام فرمود:خداوند،دوستان خود را با تلخی ها هشدار می دهد و نااهلان را در رفاه،رها می کند. (5)

پیام ها:

1 تکذیب آیات روشن الهی،به سقوط تدریجی و هلاکت مخفی می انجامد. «وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لاٰ یَعْلَمُونَ» (چوب خدا،صدا ندارد) 2 مهلت دادن به مردم،از سنّت های خداست،تا هر کس در راهی که برگزیده،به نتیجه برسد و درها به روی همه باز باشد،هم فرصت طغیان داشته باشند،هم مجال توبه و جبران. «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ» 3 غالباً سقوط انسان،پلّه پله و آرام آرام است. «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لاٰ یَعْلَمُونَ» 4 عمر و زندگی،به دست خداست و گنهکار را از قدرت خدا گریزی نیست.

ص :237


1- 1) .آل عمران،178.
2- 2) .مؤمنون،54.
3- 3) .تفسیر نمونه.
4- 4) .تفسیر نور الثقلین.
5- 5) .تفسیر نمونه.

«وَ أُمْلِی لَهُمْ»

5 خداوند فرصت توبه و جبران را به کافران می دهد،ولی آنان لایق نیستند. «وَ أُمْلِی لَهُمْ» 6 همیشه نعمت ها نشانه ی لطف خدا نیست،گاهی زمینه ای برای قهر ناگهانی خداوند است. «أُمْلِی» ، «کَیْدِی» 7 مرفّهان غافل،با تدبیر خدا طرفند. «أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی» (همان گونه که کید، عملی پنهانی است،استدراج نیز عذابی مخفیانه می باشد) 8 خطر غرور و غفلت تا حدّی است که خداوند با سه تعبیر پیاپی آن را مطرح کرده است. «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ» ، «أُمْلِی لَهُمْ» ، «کَیْدِی» 9 طرح و تدبیر الهی،شکست ناپذیر است. «إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ»

[سوره الأعراف (7): آیه 184]

اشاره

أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا مٰا بِصٰاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاّٰ نَذِیرٌ مُبِینٌ (184)

آیا آنان فکر نکردند که هم نشین آنان(پیامبر اسلام،)هیچ گونه جنون ندارد؟ او جز هشداردهنده ای آشکار نیست.

نکته ها:

« جِنَّةٍ به معنای جنون و در اصل به معنای پوشش است،گویا هنگام جنون،پوششی روی عقل قرار می گیرد.

هنوز پیامبر به مدینه هجرت نکرده بود که شبی بر کوه صفا تا پاسی از شب،مردم را به خدا دعوت کرده و از مجازات های الهی بیم و اندرز می داد.مشرکان گفتند:رفیق ما دیوانه شده است که چنین سخنانی بر زبانش جاری می شود.آیات فوق نازل شد.

آنان به کسی تهمت جنون می زدند که قبل از رسالت،او را محمّد امین نام نهاده بودند.

پیام ها:

1 تهمت و جسارت،شیوه و عمل اهل فکر و اندیشه نیست. «أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا» 2 پیامبر،مصاحب و هم صحبت مردم است.اگر دیوانه بود،چرا قبلاً نگفتند و چرا سالها با او هم صحبت شدند؟ «بِصٰاحِبِهِمْ» 3 در نظام فاسد،به حق گویان نسبت جنون می دهند. «مِنْ جِنَّةٍ»

ص :238

4 پیامبران،از سوی مخالفان گرفتار تهمت سحر یا جنون بوده اند. «مِنْ جِنَّةٍ» چنان که در آیه ای دیگر می خوانیم: «کَذٰلِکَ مٰا أَتَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّٰ قٰالُوا سٰاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ» (1)5 در شیوه ی تبلیغ و تربیت و مخاطب شناسی،برای تربیت غافلان باید بیشتر نذیر بود،نه بشیر. «إِنْ هُوَ إِلاّٰ نَذِیرٌ» 6 برای مردم مغرور و خواب آلود،باید صریح و آشکار حرف بزنیم. «مُبِینٌ»

[سوره الأعراف (7): آیه 185]

اشاره

أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ مٰا خَلَقَ اَللّٰهُ مِنْ شَیْءٍ وَ أَنْ عَسیٰ أَنْ یَکُونَ قَدِ اِقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ (185)

آیا در ملکوتِ آسمان ها و زمین و هر چه خدا آفریده،به دقّت نمی نگرند(تا بدانند آفرینش همه ی آنها هدفدار است،نه بیهوده)و اینکه شاید زمان (مرگ)آنان نزدیک شده باشد؟ پس بعد از این(آیات روشن)،به کدام سخن ایمان خواهند آورد؟

نکته ها:

« مَلَکُوتِ »از«ملک»،به معنای حکومت و مالکیّت است.اینجا به حکومت مطلقه ی خداوند بر هستی اطلاق شده است.

پیام ها:

1 نگاه اندیشمندانه،عمیق و متفکّرانه،ثمربخش و کارگشا می باشد.(توجّه و اندیشه درباره ی باطن هستی و شیوه ی ارتباط آن با آفریدگار،آدمی را به خداوند مرتبط می سازد،چنان که توحید و نبوّت را باید با عقل و فکر فهمید، نه از روی تقلید). «أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا» ، «أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا»

ص :239


1- 1) .ذاریات،52.

2 توحید،سرچشمه و پشتوانه ی نبوّت است و دقّت در ملکوت هستی،روشن می کند که این نظام رها شده نیست. «أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا» ... «فَبِأَیِّ حَدِیثٍ» 3 بیشتر بدبختی ها به خاطر غفلت از یاد مرگ است. «عَسیٰ أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ» (یاد مرگ،در کاستن از لجاجت،مؤثّر است و مردم را به استفاده از فرصت و به ایمان آوردن پیش از فرا رسیدن مرگ،فرا می خواند) 4 آفرینش هیچ ذرّه ای،بی هدف نیست. «مِنْ شَیْءٍ» 5 قرآن و آیات الهی،بهترین کتاب و سخن است و هیچ عذری برای نپذیرفتن آنها نیست. «فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ» 6 کسی که به قرآن و معارف آن ایمان نیاورد،دیگر به هیچ سخن هدایت بخشی ایمان نمی آورد. «فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ» 7 دقّت در نظام تکوین،سبب ایمان آوردن به نظام تشریع است. «أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا» ... « بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 186]

اشاره

مَنْ یُضْلِلِ اَللّٰهُ فَلاٰ هٰادِیَ لَهُ وَ یَذَرُهُمْ فِی طُغْیٰانِهِمْ یَعْمَهُونَ (186)

هر که را خداوند(به خاطر فسق و اعمالش)گمراه کند،برای او هیچ هدایتگری نیست،و آنان را در سرکشی و طغیانشان رها می کند تا سرگردان شوند.

پیام ها:

1 سزای کسانی که به هشدارهای انبیا گوش نمی دهند و به گفته های آنان نمی اندیشند،این است که گرفتار قهر الهی شده و به حال خود رها شوند.

«فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ»

... «وَ یَذَرُهُمْ» 2 اضلال،کار خداست ولی زمینه ساز آن،نیّت و عمل خود انسان است که سبب می شود قلب او زنگ بگیرد و هدایت الهی را نپذیرد. «یُضْلِلِ اللّٰهُ» آیات

ص :240

دیگری نیز این حقیقت را بیان می کند،از جمله: «وَ مٰا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفٰاسِقِینَ» (1)و «بَلْ رٰانَ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ مٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ» (2)3 طغیان و سرکشی مردم اجباری نیست و گمراهی انسان ها،نتیجه ی انتخاب خود آنان است. «طُغْیٰانِهِمْ» (انسان،از ابتدا بد آفریده نشده است) 4 طاغوت ها،سرگردانند. «فِی طُغْیٰانِهِمْ یَعْمَهُونَ» 5 اگر هدایت الهی نباشد،گمراهی و سرگردانی انسان مستمرّ و ادامه دار است.

«یَعْمَهُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 187]

اشاره

یَسْئَلُونَکَ عَنِ اَلسّٰاعَةِ أَیّٰانَ مُرْسٰاهٰا قُلْ إِنَّمٰا عِلْمُهٰا عِنْدَ رَبِّی لاٰ یُجَلِّیهٰا لِوَقْتِهٰا إِلاّٰ هُوَ ثَقُلَتْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ لاٰ تَأْتِیکُمْ إِلاّٰ بَغْتَةً یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْهٰا قُلْ إِنَّمٰا عِلْمُهٰا عِنْدَ اَللّٰهِ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ (187)

از تو درباره ی قیامت می پرسند که چه وقت به پا می شود؟ بگو:علم آن تنها نزد پروردگار من است،جز او کسی نمی تواند زمان آن را آشکار سازد.(فرا رسیدن قیامت،)در آسمان ها و زمین سنگین است،جز به صورت ناگهانی پیش نمی آید.از تو چنان می پرسند که گویا از(زمان)آن آگاهی کامل داری! بگو:علم آن تنها نزد خداست،ولی بیشتر مردم نمی دانند.

نکته ها:

کفّار قریش،گروهی را نزد علمای یهود فرستادند تا مطالب و سؤالات دشواری فرا گرفته و از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله بپرسند،و او از عهده ی پاسخگویی بر نیاید و محکوم شود.یکی از آن سؤال ها،تعیین زمان وقوع قیامت بود. (3)

« اَلسّٰاعَةِ »،زمان شروع قیامت است،و«القیامة»،زمان حساب و کتاب،پاداش و جزا

ص :241


1- 1) .بقره،26.
2- 2) .مطفّفین،14.
3- 3) .تفسیر برهان.

می باشد. (1)«مرسی»،به معنای ثبوت و وقوع است،«جبال راسیات»،یعنی کوه های استوار و محکم.« حَفِیٌّ »،به معنای پیگیری و تحقیق است،حفیّ بودن پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله،یعنی گویا پیامبر فرارسیدن روز قیامت را از خدا پرسیده و تحقیق کرده و می داند.

سنگینی قیامت در آسمان ها و زمین،شاید به خاطر بهم ریختگی کرات و بی نور شدن خورشید و زیر و رو شدن زمین باشد.و شاید مراد از سنگینی قیامت،سنگینی کیفرها در آن روز باشد.در دعای کمیل می خوانیم:«و هذا ما لا تقوم لها السماوات و الارض»،آسمان ها و زمین طاقت تحمّل عذاب دوزخ را ندارند.

از پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله درباره ی ظهور و خروج حضرت قائم علیه السلام پرسیدند،حضرت فرمودند:

«مثله مثل الساعة»قیام او مثل برپایی قیامت ناگهانی است.سپس این آیه را تلاوت فرمودند: «لاٰ یُجَلِّیهٰا لِوَقْتِهٰا إِلاّٰ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ لاٰ تَأْتِیکُمْ إِلاّٰ بَغْتَةً» .این حدیث از امام رضا علیه السلام نیز روایت شده است. (2)

پیام ها:

1 مردم،مکرّر از پیامبر سؤال می کردند و گاهی از زمان وقوع قیامت می پرسیدند. «یَسْئَلُونَکَ» (فعل مضارع نشان دوام و استمرار است) 2 جز خداوند،کسی از زمان برپایی قیامت آگاه نیست. «إِنَّمٰا عِلْمُهٰا عِنْدَ رَبِّی» آری، ندانستن زمان برپایی قیامت،برای آماده باش انسان بهتر است.

3 قیامت،قابل پیش بینی نیست و در زمانی که انتظارش نمی رود،ناگهانی رخ خواهد داد. «بَغْتَةً» (« بَغْتَةً »در موردی بکار می رود که انسان حتّی احتمال و حدس آن را نیز در ذهن خود نداشته باشد) 4 قیامت بسیار گران و سنگین است،حتّی بر آسمان ها و زمین،تا چه رسد به انسان ها. «ثَقُلَتْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» 5 در مورد آنچه نمی دانیم،از گفتنِ«نمی دانم»نهراسیم.در این آیه پیامبر دو بار

ص :242


1- 1) .تفسیر مراغی.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

فرمان یافته که بگوید: «قُلْ إِنَّمٰا عِلْمُهٰا عِنْدَ رَبِّی» ... «قُلْ إِنَّمٰا عِلْمُهٰا عِنْدَ اللّٰهِ» و در جای دیگر نیز می فرماید:سرنوشت خود و شما را نمی دانم. «قُلْ مٰا کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ مٰا أَدْرِی مٰا یُفْعَلُ بِی وَ لاٰ بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّٰ مٰا یُوحیٰ إِلَیَّ» (1)6 ندانستن خصوصیّات و جزئیّات قیامت،ضرری به اصل نبوّت و معاد نمی زند.

هیچ کس از زمان و مکان مرگ خود آگاه نیست،ولی این دلیل انکار اصل مرگ نمی شود. «إِنَّمٰا عِلْمُهٰا عِنْدَ رَبِّی»

[سوره الأعراف (7): آیه 188]

اشاره

قُلْ لاٰ أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لاٰ ضَرًّا إِلاّٰ مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ اَلْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ اَلْخَیْرِ وَ مٰا مَسَّنِیَ اَلسُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاّٰ نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (188)

بگو:من مالک هیچ سود و زیانی برای خودم نیستم،مگر آنچه را خدا بخواهد(و از غیب و اسرار نهان نیز خبر ندارم،مگر هر چه خدا بخواهد)و اگر غیب می دانستم،منافع زیادی برای خودم فراهم می کردم و هرگز به من زیانی نمی رسید.من جز هشداردهنده و بشارت دهنده برای گروهی که ایمان می آورند نیستم.

نکته ها:

در قرآن و روایات،مطالبی بیان شده است که نشان می دهد انبیا و اولیای الهی علم غیب داشته اند،همچنین آیات و روایاتی نظیر همین آیه به چشم می خورد که نشانگر آن است که آنان علم غیب ندارند! جمع میان این دو دسته آیات و روایات به چند صورت است:

الف:آنجا که می فرماید علم غیب نمی دانند،مراد آن است که آن بزرگواران از پیش خود غیب نمی دانند و آنجا که می گوید غیب می دانند،یعنی با اراده و الهام و وحی خدا می دانند،نظیر آنکه می گوییم:فلان شهر نفت ندارد یا نفت دارد که مراد ما از نداشتن این است که زمین

ص :243


1- 1) .احقاف،9.

آن نفت خیز نیست،یعنی از خود نفتی ندارد و مراد از داشتن نفت آن است که به وسیله ی لوله و ماشین و کشتی و قطار،نفت به آنجا می رسد.

ب:علم غیب،دو گونه است که انبیا بخش اعظم آن را می دانند،نظیر اخباری که قرآن به نام غیب به پیامبر اسلام وحی فرمود: «تِلْکَ مِنْ أَنْبٰاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهٰا إِلَیْکَ» (1)و بخشی از علم غیب مخصوص خداوند است و هیچ کس از آن اطّلاعی ندارد،نظیر علم به زمان برپایی قیامت.پس آنجا که نمی دانند یعنی بخش مخصوص به خداوند را نمی دانند و آنجا که می دانند،یعنی بخشی دیگر را می دانند.

ج:مخاطبین آن بزرگواران متفاوت بودند؛بعضی اهل غلوّ و مبالغه بودند که پیامبران و ائمّه اطهار علیهم السلام به آنان می فرمودند:ما غیب نمی دانیم تا درباره ی آنان مبالغه نکنند.و بعضی در معرفت آن بزرگواران ناقص بودند،که پیامبر و امام،برای رشد آنان،گوشه ای از علم غیب خود را عرضه می کردند.

د:مراد از نداشتن علم غیب،نداشتن حضور ذهنی است.ولی به فرموده ی روایات برای امامان معصوم عمودی از نور است که با مراجعه به آن از همه چیز آگاهی پیدا می کنند.نظیر انسانی که می گوید من شماره ی تلفن فلانی را نمی دانم،ولی دفترچه راهنمایی دارد که می تواند با مراجعه به آن همه ی شماره ها را بداند.

ه:آگاهی از غیب،همه جا نشانه ی کمال نیست،بلکه گاهی نقص است.مثلاً شبی که حضرت علی علیه السلام در جای پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله خوابیدند،اگر علم داشتند که مورد خطر قرار نمی گیرند، کمالی برای آن حضرت محسوب نمی شد،زیرا در این صورت،همه حاضر بودند جای آن حضرت بخوابند.در اینجا کمال به ندانستن است.

و:خداوند علم غیبی را که توقّع سود و زیان در آن است،به آنان مرحمت نمی کند.نظیر همین آیه ی مورد بحث،ولی در مواردی که هدف از علم غیب،ارشاد و هدایت مردم باشد،خداوند آنان را آگاه می سازد،همان گونه که عیسی علیه السلام به یاران خود فرمود:من می توانم بگویم که

ص :244


1- 1) .هود،49.

شما مردم در خانۀ خود نیز چه چیزی را ذخیره کرده اید. «وَ مٰا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ» (1)بعضی مفسران گفته اند که اهل مکّه به رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله گفتند:اگر با خدا ارتباط داری،چرا از گرانی و ارزانی اجناس در آینده با خبر نمی شوی تا بتوانی سود و منفعتی بدست آوری و آنچه به زیان شماست،کنار بگذاری،که آیات فوق نازل شد. (2)

پیام ها:

1 هر که ایمانش بیشتر باشد،نسبت به تکلیف و خواست الهی تسلیم تر است و خود بیشتر احساس عجز می کند. «لاٰ أَمْلِکُ لِنَفْسِی...» 2 همه ی سود و زیان ها را به اراده و خواست خدا بدانیم. «إِلاّٰ مٰا شٰاءَ اللّٰهُ» 3 پیامبر از پیش خود و برای زندگی شخصی خویش،غیب نمی داند.اخبار غیبی به عنوان پیامبر بودن به او داده شده،آن هم از سوی خدا. «لَوْ کُنْتُ...» 4 زمان برپایی قیامت،از امور غیبی است. «یَسْئَلُونَکَ عَنِ السّٰاعَةِ» ... «وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ» 5 شناخت آینده،زمینه ساز رفاه و آسایش،و جهل به آن،زمینه ساز زیان و مشکلات است. «لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ...» 6 زندگانی پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله مانند مردم دیگر،آمیخته با رنج و سختی بود. «وَ مٰا مَسَّنِیَ السُّوءُ» 7 پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله مژده رسان و بیم دهنده ی همه ی بشر است،امّا تنها مؤمنان که تحت تأثیر قرار می گیرند. «نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»

ص :245


1- 1) .آل عمران،49.
2- 2) .تفاسیر مجمع البیان و نمونه.

[سوره الأعراف (7): آیه 189]

اشاره

هُوَ اَلَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وٰاحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْهٰا زَوْجَهٰا لِیَسْکُنَ إِلَیْهٰا فَلَمّٰا تَغَشّٰاهٰا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمّٰا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اَللّٰهَ رَبَّهُمٰا لَئِنْ آتَیْتَنٰا صٰالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ اَلشّٰاکِرِینَ (189)

او خدایی است که شما را از یک نفس(جان)آفرید و همسرش را از(نوع)او قرار داد تا بدان آرام گیرد.پس چون با او بیامیخت،باری سبک بر گرفت (و باردار شد)و(مدّتی)با آن سر کرد،چون زن سنگین شد،آن دو(زن و شوهر)از خداوند،پروردگارشان،درخواست کرده(و گفتند:)که اگر فرزند شایسته ای به ما بدهی،قطعاً از سپاسگزاران خواهیم بود.

پیام ها:

1 گوهر وجودی زن و مرد یکی است. «وَ جَعَلَ مِنْهٰا زَوْجَهٰا» 2 ازدواج و همسر،عامل آرامش روح و زندگی است و ناآرامی های روانی را برطرف می کند. «لِیَسْکُنَ إِلَیْهٰا» 3 اساس زندگی بر انس و الفت است،نه اختلاف و شقاق. «لِیَسْکُنَ إِلَیْهٰا» 4 مسائل جنسی را با کنایه بیان کنیم. «تَغَشّٰاهٰا» 5 آمیزش زن و شوهر باید در پنهانی باشد. «تَغَشّٰاهٰا» 6 رشد جنین،تدریجی است،تا زن آمادگی داشته باشد. «خَفِیفاً» ، «أَثْقَلَتْ» 7 تا بار انسان سنگین نشود،متوجّه مسئولیّت خود نمی شود. «فَلَمّٰا أَثْقَلَتْ دَعَوَا» مشکلات،وسیله ی توجّه به خدا و پیدایش حالت روحی و معنوی و آماده نمودن دل و و جدان انسان است.مانند زنان باردار که چون از تقدیر الهی بی خبرند دائم در اضطراب به سر می برند و پذیرای هر گونه موعظه و راهنمایی می باشند.

8 پدر و مادر در سرنوشت فرزند،احساس مسئولیّت می کنند. «دَعَوَا» 9 انسان فطرتاً میل به بقای نسل و فرزند دارد. «آتَیْتَنٰا» 10 فرزند را از خدا بدانیم،نه از وسائل دیگر یا خودمان. «آتَیْتَنٰا»

ص :246

11 آمیزش جنسی تنها برای لذّت و شهوت نیست،بلکه برای بقا و دوام نسل صالح است. «صٰالِحاً» 12 انسان فطرتاً به دنبال صلاح و اصلاح است،نه بی تفاوتی و فساد. «آتَیْتَنٰا صٰالِحاً» و نفرمود:«آتیتنا ولدا».

13 برای صلاح و تربیت صحیح فرزند،باید پیش از تولّد او اقدام کرد و از خدا استمداد نمود. «فَلَمّٰا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللّٰهَ رَبَّهُمٰا لَئِنْ آتَیْتَنٰا صٰالِحاً»

[سوره الأعراف (7): آیات 190 تا 191]

اشاره

فَلَمّٰا آتٰاهُمٰا صٰالِحاً جَعَلاٰ لَهُ شُرَکٰاءَ فِیمٰا آتٰاهُمٰا فَتَعٰالَی اَللّٰهُ عَمّٰا یُشْرِکُونَ (190) أَ یُشْرِکُونَ مٰا لاٰ یَخْلُقُ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ (191)

پس چون(خداوند)به آن دو،فرزندی صالح داد،آنان در آنچه به ایشان عطا نمود،برای خدا شریکانی قرار دادند،ولی خداوند از آنچه که آنان شریک او قرار می دهند،برتر است.

آیا چیزهایی را شریک خدا قرار می دهند که چیزی نمی آفرینند و خودشان نیز مخلوقند؟!

پیام ها:

1 فرزند،مربوط به پدر و مادر،هر دو است. «آتٰاهُمٰا» 2 خداوند،فرزندِ شایسته و صالح می دهد،این ماییم که سبب انحراف فرزندان می شویم. «آتٰاهُمٰا صٰالِحاً» 3 انسان ها در تنگناها متعهّد می شوند، «لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّٰاکِرِینَ» ،امّا در حال گشایش،بی وفایند. «جَعَلاٰ لَهُ شُرَکٰاءَ» 4 فرزند،موهبتی الهی است،پدر و مادر نباید برای خود،یا دکتر و یا دیگران، نقش استقلالی در شکل و قیافه و یا سلامت فرزند قائل شوند که آن نوعی

ص :247

شرک است. «جَعَلاٰ لَهُ شُرَکٰاءَ» 5 اوّلین شرط معبود،قدرت او بر آفرینش است.در دنیای علم و صنعت،هنوز میلیون ها نفر بت پرستند. «أَ یُشْرِکُونَ مٰا لاٰ یَخْلُقُ»

[سوره الأعراف (7): آیات 192 تا 193]

اشاره

وَ لاٰ یَسْتَطِیعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَ لاٰ أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ (192) وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَی اَلْهُدیٰ لاٰ یَتَّبِعُوکُمْ سَوٰاءٌ عَلَیْکُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صٰامِتُونَ (193)

و(این معبودها)قدرت یاری آنان را ندارند و حتّی خودشان را هم نمی توانند حمایت کنند.

و اگر معبودها را به هدایت فرا خوانید،از شما پیروی نمی کنند،بر شما یکسان است که آنها را دعوت کنید یا ساکت باشید!

نکته ها:

ممکن است معنای «تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدیٰ» این باشد که اگر از آنان بخواهید شما را راهنمایی کنند،اجابت نمی کنند.به هر حال گرچه سخن در مورد بت های بی عقل و جان می باشد،امّا در آیه جمع ذوی العقول بیان شده تا پرده از این پندار باطل مشرکان بردارد که آنها را عاقل،بلکه فوق عقل دانسته و می پرستیدند و از آنها استمداد می کردند.

قرآن،بارها با تعبیرات گوناگون همچون: «لاٰ یَسْتَطِیعُونَ لَهُمْ نَصْراً» و «لاٰ یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً» (1)،ما را از توجّه استقلالی به توان و قدرتِ اشیا یا افراد،نهی کرده است.

پیام ها:

1 چیزهایی که نه توان یاری رسانی دارند و نه می توانند از خود دفاع کنند، شایسته ی پرستش نیستند. «وَ لاٰ یَسْتَطِیعُونَ...»

ص :248


1- 1) .رعد،16.

2 حتّی پرستش انسان های دیگر،توجیه ندارد،چه رسد به پرستش اشیا و موجوداتِ کمتر از انسان،که توان هیچ راهنمایی و حمایتی ندارند. «إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدیٰ لاٰ یَتَّبِعُوکُمْ»

[سوره الأعراف (7): آیه 194]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ عِبٰادٌ أَمْثٰالُکُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجِیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (194)

همانا کسانی را که به جای خدا می خوانید(و می پرستید)،بندگانی (آفریده هایی)همچون خود شمایند.پس اگر راست می گویید،آنان را بخوانید،تا آنان جوابتان را بدهند.

نکته ها:

ممکن است مراد از« عِبٰادٌ »،انسان هایی باشند که به عنوان خدا مطرح شده بودند،مثل حضرت عیسی علیه السلام،یا فرشتگان و ممکن است مراد،همان بت هایی باشند که بت پرستان آنها را«اله»می پندارند.و اگر به معنای مخلوقات بدانیم،شامل هر چیزی می شود که به جای خدا پرستش می شود.

پیام ها:

1 پرستش،دلیل می خواهد و معبود باید برتر و بالاتر از عابد باشد،پرستیدن مخلوقات یا انسان هایی مثل خودمان،نه دلیل دارد،نه امتیازی. «عِبٰادٌ أَمْثٰالُکُمْ» اقبال لاهوری در این زمینه می گوید: آدم از بی بصری بندگی آدم کرد 2 معبودی شایسته ی پرستش است که عبد خود را اجابت کند و نیازهای او را

ص :249

برطرف کرده و او را رشد دهد،و بین او و معبود روابط دو طرفه باشد.

«فَلْیَسْتَجِیبُوا لَکُمْ»

3 عدم پاسخگویی معبودها به حوائج شما،نشانه ی عجز و بی عرضگی و دروغین بودن آنهاست. «فَلْیَسْتَجِیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 195]

اشاره

أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهٰا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهٰا أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِهٰا أَمْ لَهُمْ آذٰانٌ یَسْمَعُونَ بِهٰا قُلِ اُدْعُوا شُرَکٰاءَکُمْ ثُمَّ کِیدُونِ فَلاٰ تُنْظِرُونِ (195)

آیا آنان(معبودها)،پاهایی دارند که با آن راه بروند،یا دست هایی دارند که با آن قدرت نمایی کنند،یا چشم هایی دارند که با آنها ببینند،یا گوشهایی دارند که با آنها بشنوند؟(ای پیامبر!)بگو:شریک های(خیالی)خودتان را بخوانید و علیه من نقشه بکشید و هیچ مهلت هم به من ندهید!(تا بدانید کاری از آنها ساخته نیست).

نکته ها:

« یَبْطِشُونَ »از«بطش»،به معنای گرفتنِ با قدرت و صولت است.

این آیه توبیخ کسانی است که برای خدا شریکانی قرار می دهند که از خودشان عاجزترند، چون خودشان قدرت راه رفتن،دیدن،شنیدن و عمل کردن دارند،ولی آن مجسّمه های بی روح،حتّی این قدرت را هم ندارند و اگر از آن معبودها نیز خواسته شود دست به کاری بزنند،هیچ قدرتی ندارند و ناتوانند،پس چرا هم چنان آنان را می پرستند؟

پیام ها:

1 رهبر الهی باید قدرت و جرأت تحدّی و دعوت به مباهله را داشته باشد و ادّعا کند که قدرت های باطل،هر طرح خطرناکی هم دارند،اعمال کنند،تا عجز آنها ثابت شود. «قُلِ ادْعُوا...»

ص :250

2 دست و پا دارها،قدرت بر یاری مشرکان ندارند،تا چه رسد به شریک های بی دست و پایی که در حدّ و اندازه خودتان هم نیستند. «أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهٰا...» 3 مشرکان زیر بار اطاعت از پیامبر نمی روند،چون می گویند:بشری مثل ماست.

ولی زیر بار پرستش بت هایی می روند که حتّی مثل خودشان هم نیستند و کمترند. «قُلِ ادْعُوا شُرَکٰاءَکُمْ...» 4 شیوه ی احتجاج و طرح سؤال همراه با انتقاد،توبیخ،تحدّی و مبارزه خواهی، از بهترین شیوه های تبلیغی و تربیتی است.(با توجّه به این آیه و آیات قبل)

[سوره الأعراف (7): آیه 196]

اشاره

إِنَّ وَلِیِّیَ اَللّٰهُ اَلَّذِی نَزَّلَ اَلْکِتٰابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی اَلصّٰالِحِینَ (196)

همانا ولیّ و سرپرست من،خدایی است که این کتاب آسمانی را نازل کرده است و او همه ی صالحان را سرپرستی(و هدایت)می کند.

نکته ها:

در آیات قبل،ناتوانی معبودهای باطل بیان شد.این آیه به معرّفی خداوند می پردازد.

صالح بودن،از جایگاه والایی نزد خداوند برخوردار است،تمام انبیا از صالحین بوده اند، «کُلٌّ مِنَ الصّٰالِحِینَ» (1)و آرزوی ملحق شدن به آنان را داشته اند،چنان که حضرت یوسف فرمود: «تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ» (2)و ما نیز در پایان هر نماز،به آنان سلام می دهیم.«السلام علینا و علی عباد الله الصالحین»

پیام ها:

1 خداوند به واسطه ی قرآن،پیامبر را یاری و بیمه کرد. «إِنَّ وَلِیِّیَ اللّٰهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتٰابَ» 2 توجّه صالحان به سرپرستی خداوند،سبب مقاومت و نهراسیدن آنان است.

«ثُمَّ کِیدُونِ فَلاٰ تُنْظِرُونِ إِنَّ وَلِیِّیَ اللّٰهُ...»

ص :251


1- 1) .انعام،85.
2- 2) .یوسف،101.

3 رابطه ی خداوند با انسان مؤمن،بسیار نزدیک است. «وَلِیِّیَ» (کلمه ی« وَلِیِّیَ »،در اصل به معنای دنباله ی هم و پشتِ سر هم بودن است.) 4 نزول کتاب آسمانی،پرتوی از ولایت الهی است. «وَلِیِّیَ» ... «نَزَّلَ» 5 معبود واقعی کسی است که هم برنامه مشخّصی می دهد، «نَزَّلَ الْکِتٰابَ» هم در اجرا،رهروان را سرپرستی می کند. «یَتَوَلَّی الصّٰالِحِینَ» (صدور قانون باید همراه با حمایت از مجریان صالح و شایسته باشد) 6 از تنهایی نترسید که خداوند ولیّ صالحان است و وعده ی یاری داده است.

«إِنَّ وَلِیِّیَ اللّٰهُ»

... «یَتَوَلَّی الصّٰالِحِینَ» 7 مشکلات انسان،یا از نداشتن برنامه است و یا از نداشتن سرپرست،و مؤمن هیچ یک از این دو مشکل را ندارد. «نَزَّلَ الْکِتٰابَ» ... «یَتَوَلَّی الصّٰالِحِینَ» 8 ولایت الهی نسبت به اولیای صالح خود همیشگی و عمومی است. «یَتَوَلَّی الصّٰالِحِینَ» و کافر،از مدار حمایت ها و امدادهای الهی بیرون است. «وَ أَنَّ الْکٰافِرِینَ لاٰ مَوْلیٰ لَهُمْ» (1)9 مؤمنان صالح و نیکوکار،در بن بست قرار نمی گیرند. «یَتَوَلَّی الصّٰالِحِینَ» در آیه ی دیگر نیز آمده است: «اللّٰهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمٰاتِ إِلَی النُّورِ» (2)خداوند سرپرست مؤمنان است و آنان را از تاریکی ها نجات می دهد.

10 شایسته سالاری،شیوه ی مورد تأیید قرآن است. «یَتَوَلَّی الصّٰالِحِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیات 197 تا 198]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لاٰ یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ وَ لاٰ أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ (197) وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَی اَلْهُدیٰ لاٰ یَسْمَعُوا وَ تَرٰاهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لاٰ یُبْصِرُونَ (198)

(بت ها)و کسانی که به جای خدا می خوانید(و می پرستید)،نه می توانند شما را یاری نمایند و نه خود را یاری می کنند.

ص :252


1- 1) .محمّد،11.
2- 2) .بقره،257.

و اگر آنان(بت پرستان یا بت ها)را به هدایت فراخوانی،نمی شنوند و می بینی که آنان به تو نگاه می کنند،و حال آنکه نمی بینند(گویا به تو می نگرند،ولی نگاهشان خالی از هر گونه شعور و دقّت است).

نکته ها:

از مجموع آیات گذشته بر می آید که معبود و ربّ،باید:

الف:خالق و مالک باشد. «أَ یُشْرِکُونَ مٰا لاٰ یَخْلُقُ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ» ب:ناصر و یاور باشد. «لاٰ یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ» ج:به خواسته ها و دعاها ترتیب اثر دهد. «سَوٰاءٌ عَلَیْکُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ»...» د:توانگر و قدرتمند باشد. «أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهٰا...» ه:شنوا و بینا باشد. «أَمْ لَهُمْ آذٰانٌ یَسْمَعُونَ بِهٰا» ، «أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِهٰا» و:قدرت خنثی کردن مکر دشمن را داشته باشد. «ادْعُوا شُرَکٰاءَکُمْ ثُمَّ کِیدُونِ» ز:کتاب و قانون عرضه کند. «نَزَّلَ الْکِتٰابَ» ح:خوبان و شایستگان را حمایت کند. «یَتَوَلَّی الصّٰالِحِینَ»

پیام ها:

1 هدف بت پرستان،یاری جستن از بت ها است که قرآن آن را رد می کند. «وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لاٰ یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ» 2 بت ها و معبودهای غیر الهی حدّ اقل باید از حوادث مصون باشند که نیستند.

«وَ لاٰ أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ»

3 معبودهای فاقد شعور و اراده و قدرت،شایسته ی پرستش نیستند.

«لاٰ یَسْتَطِیعُونَ»

، «لاٰ یَسْمَعُوا» ، «لاٰ یُبْصِرُونَ»

ص :253

[سوره الأعراف (7): آیه 199]

اشاره

خُذِ اَلْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ اَلْجٰاهِلِینَ (199)

عفو و میانه روی را پیشه کن(عذر مردم را بپذیر و بر آنان آسان بگیر)،و به کارهای عقل پسند و نیکو فرمان بده،و از جاهلان اعراض کن.

نکته ها:

با آنکه برای کلمه ی« اَلْعَفْوَ »،چند معنا بیان شده است:حدّ وسط و میانه،قبول عذر خطاکار و بخشودن او،آسان گرفتن کارها،ولی ظاهراً در این آیه،معنای اوّل مراد است.

« خُذِ الْعَفْوَ »،به معنای عفو را تحت اختیار و کنترل خود داشتن و به جا استفاده نمودن است،لذا در بعضی موارد باید قاطعانه برخورد کرد، «وَ لاٰ تَأْخُذْکُمْ بِهِمٰا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللّٰهِ» (1)چنان که« أَعْرِضْ عَنِ الْجٰاهِلِینَ »به معنای آزاد و رها نمودن جاهلان و دشمنان نیست،بلکه مراد با آنان نبودن و میل به آنان نداشتن است،امّا گاهی موعظه،تذکّر و یا برخورد با آنان لازم است. «فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ» (2)این آیه با تمام سادگی و فشردگی،همه ی اصول اخلاقی را در بر دارد.هم اخلاق فردی «الْعَفْوَ» ،هم اخلاق اجتماعی «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ» ،هم با دوست «الْعَفْوَ» ،هم با دشمن «أَعْرِضْ» ،هم زبانی «وَ أْمُرْ» ،هم عملی «أَعْرِضْ» ،هم مثبت «خُذِ» ،هم منفی «أَعْرِضْ» ،هم برای رهبر،هم برای امّت،هم برای آن زمان و هم برای این زمان.چنان که امام صادق علیه السلام فرمودند:در قرآن آیه ای جامع تر از این آیه در مکارم الاخلاق نیست. (3)

البتّه شکّی نیست که عفو،در مسائل شخصی است،نه در حقّ النّاس و بیت المال.

وقتی این آیه نازل شد،پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله از جبرئیل توضیح و شیوه ی عمل به این آیه را درخواست کرد.جبرئیل پیام آورد که«تعفو عمن ظلمک،تعطی من حرمک،تصل من قطعک»، (4)از کسی که به تو ظلم کرده در گذر،به کسی که تو را محروم کرده عطا کن و با کسی که با تو قطع رابطه کرده است،ارتباط برقرار کن.

ص :254


1- 1) .نور،2.
2- 2) .نساء،63.
3- 3) .تفسیر فرقان.
4- 4) .تفسیر مجمع البیان؛بحار،ج 75،ص 114.

سراسر این سوره،دعوت به اعتدال است،با تعبیرهای گوناگون.اعتدال در حقوق(آیه 29)،در مصرف(آیه 31)،در زینت(آیه 32)،در عبادت(آیه 56)،در خانه سازی(آیه 74)،در اقتصاد(آیه 85)و نسبت به شیوه ی اجرای حقّ و عدالت در امّت حضرت موسی علیه السلام و امّت حضرت محمّد صلی اللّٰه علیه و آله در آیات 157 و 181 نکات ارزشمندی آمده است.

پیام ها:

1 همواره باید راه میانه و اعتدال را پیشه کرد. «خُذِ الْعَفْوَ» 2 تکلیف باید به اندازه ی طاقت باشد،نه بیشتر. «خُذِ الْعَفْوَ» (اگر«عفو»به معنای حدّ وسط باشد) 3 تنها خوب بودن کافی نیست،باید در جامعه خوبی ها را ترویج کرد و سفارش نمود. «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ» 4 مخاطب آیه تنها پیامبر نیست،هر مسلمان و هر مبلّغ و مصلح اجتماعی باید با لجوجان و جاهلان یاوه گو،برخوردی اعراض آمیز داشته و در برابر توهین و تهمت ها چشم پوشی و صبر کند،نه آنکه درگیر و گلاویز شود. «وَ أَعْرِضْ...» 5 هم باید به معروف امر کرد و هم شیوه ی امر کردن،باید معروف و پسندیده باشد. «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ» 6 مراد از جاهلان،نابخردان است،نه بی سوادان. «وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجٰاهِلِینَ» در فرهنگ قرآن و و روایات،معمولاً جهل در برابر عقل است،چنان که در روایات عنوان«العقل و الجهل»داریم.

7 در شیوه ی اعراض و عفو و گذشت،نباید به خواسته و گفته ی جاهلان که بر خلاف مصلحت است توجّه کنیم،بلکه باید محکم و استوار ایستاد. «أَعْرِضْ عَنِ الْجٰاهِلِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 200]

اشاره

وَ إِمّٰا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ اَلشَّیْطٰانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّٰهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (200)

و اگر از طرف شیطان(و شیطان صفتان)کمترین وسوسه و تحریک و سوء نیّتی به تو رسید،پس به خداوند پناه آور،که قطعاً او شنوا و داناست.

ص :255

نکته ها:

«نزغ»،به معنای ورود در کاری به قصد افساد و تحریک است.

در این سوره،از آیه 16 تا 27 داستان وسوسه ی شیطان نسبت به حضرت آدم آمده است، در اواخر سوره هم نسبت به وسوسه های شیطان هشدار می دهد.

در آیه ی قبل،دعوت به اعراض از جاهلان بود.پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله از جبرئیل پرسید:با وجود خشم،چگونه می توان تحمّل کرد؟ این آیه نازل شد. (1)البتّه پناه بردن،تنها با گفتن کلمه ی«اعوذ باللّه»نیست،بلکه یک پیوند و ارتباط روحی برقرار کردن و توکّل نمودن و خود را به خدا سپردن است.

گرچه همه ی انبیا معصومند،ولی شیاطین از دست اندازی و وسوسه حتّی نسبت به آنان هم در نمی گذرند.چنان که این آیه می فرماید: «وَ إِمّٰا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطٰانِ نَزْغٌ» یا آیه ی «وَ کَذٰلِکَ جَعَلْنٰا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیٰاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ» (2)که نشان دهنده ی مخالفین انبیا از جنّ و انس است.امّا ارزش کار انبیا در همین است که با وجود غرائز بشری و وسوسه های شیطانی،انسان های صالح و با تقوا و دور از گناهند.

در حقیقت شیطان،با وسوسه های خود قصد گمراه کردن تمام انسان ها را دارد،ولی در برابر مخلصین شکست می خورد. «قٰالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاّٰ عِبٰادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» (3)

پیام ها:

1 فرض گناه و وسوسه،دلالت بر وقوع آن ندارد،تنها هشدار است.(« إِمّٰا »،در قالب شرط است،نه تحقّق.نظیر آیه ی «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ» (4)اگر شرک ورزی،عملت تباه می شود و شرط،دلیل بر وقوع نیست.) 2 وسوسه ی شیطان،حتمی است. «یَنْزَغَنَّکَ» (با نون تأکید آمده است) 3 وسوسه ی شیطان،دائمی است. «یَنْزَغَنَّکَ» (فعل مضارع،نشان استمرار است)

ص :256


1- 1) .تفاسیر نمونه و المنار.
2- 2) .انعام،112.
3- 3) .ص،82 83.
4- 4) .زمر،65.

4 حتّی از کوچک ترین وسوسه ی شیطان نیز نباید غافل شد و باید به خدا پناه برد و خود را تحت پوشش او قرار داد. «نَزْغٌ» 5 پیامبران معصومند و یکی از راه های عصمتشان،استمداد و توجّه و پناه بردن به خداست. «فَاسْتَعِذْ» 6 استعاذه و استمداد از خدا،بهترین درمان وسوسه های شیطانی است. «فَاسْتَعِذْ» 7 انبیا هم نیاز به استعاذه و پناه جویی به خدا دارند. «فَاسْتَعِذْ» 8 هنگام خطر،توجّه و هوشیاری ویژه لازم است. «فَاسْتَعِذْ» 9 چون وسوسه های شیطانی متفاوت است،استعاذه هم باید به«اللّٰه»باشد که جامع همه ی صفات نیک و کمالات است.(فرمود:«باللّه»،و نفرمود:

«بالغنی»،یا«بالعلیم»،یا صفت دیگر خدا).

10 باید به خدایی پناه برد که شنوا و داناست و به هر راز و رمزی آگاه است،نه به بت ها و خرافات و... «إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»

[سوره الأعراف (7): آیات 201 تا 202]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ اِتَّقَوْا إِذٰا مَسَّهُمْ طٰائِفٌ مِنَ اَلشَّیْطٰانِ تَذَکَّرُوا فَإِذٰا هُمْ مُبْصِرُونَ (201) وَ إِخْوٰانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی اَلغَیِّ ثُمَّ لاٰ یُقْصِرُونَ (202)

همانا کسانی که تقوا پیشه کرده اند،هر گاه وسوسه های)شیطانی به آنان نزدیک شود،متوجّه می شوند(و خدا را یاد می کنند)،آن گاه بینا می گردند.

و برادرانشان،(شیطان صفتان گمراه،)آنان را در انحراف می کشند و نگه می دارند و هیچ کوتاهی نمی کنند.

نکته ها:

کلمه ی«مس»،به معنای اصابت و برخورد کردن همراه با لمس نمودن می باشد.« طٰائِفٌ »، به معنی طواف کننده است،گویا وسوسه های شیطانی همچون طواف کننده ای پیرامون فکر

ص :257

و روح انسان پیوسته گردش می کند تا راهی برای نفوذ بیابد. (1)

شاید مراد از توجّه در این آیه،تذکّر به شنوایی و بینایی خداوند است که در پایان آیه ی قبل آمده بود،یعنی توجّه می کنند که خدا کار آنها را می بیند و حرفشان را می شنود و این توجّه به حضور خداوند،سبب ترک گناه می شود.چنان که امام صادق علیه السلام درباره ی این آیه فرمود:

وسوسه گناه به سراغ بنده می آید،او به یاد خداوند می افتد،متذکّر شده و انجام نمی دهد. (2)

در برخی روایات،ذکر«لا إله الاّ اللّٰه»برای دفع وسوسه های شیطان توصیه شده است. (3)

وسوسه ی شیطان،گاهی از دور است، «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ» (4)،گاهی از طریق نفوذ در روح و جان، «فِی صُدُورِ النّٰاسِ» (5)،گاهی با همنشینی، «فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ» (6)،گاهی هم از طریق رابطه و تماس. «مَسَّهُمْ»

پیام ها:

1 شیطان،سراغ انسان های با تقوا و مؤمن هم می رود. «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذٰا مَسَّهُمْ» 2 شیطان ها برای انحراف،پیوسته در حال گشت و طوافند. «طٰائِفٌ» (وسوسه های نفسانی و شیطانی،مثل میکرب همه جا وجود دارند و دنبال ایمان های ضعیفند تا در آنها نفوذ کنند.) 3 گاهی ممکن است علما،مربّیان و مصلحان،مورد تماس های مشکوک برای القای خط انحرافی قرار گیرند که باید هشیار باشند و در مسیر خواسته های دشمن قرار نگیرند و به خدا پناه ببرند. «إِذٰا مَسَّهُمْ» ... «تَذَکَّرُوا» 4 یاد خدا،به انسان بصیرت می دهد و او را از وسوسه ها نگاه می دارد. «تَذَکَّرُوا» ، «مُبْصِرُونَ» 5 متّقی،به خدا توجّه کرده و شیطان شناس و آگاه است. «اتَّقَوْا» ... «تَذَکَّرُوا» 6 گناهکاران و گرفتاران شیطان،کورند و نجات یافتگان از دام های ابلیس،

ص :258


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .تفسیر اثنی عشری.
4- 4) .طه،120.
5- 5) .ناس،5.
6- 6) .زخرف،36.

بینایند. «مُبْصِرُونَ» 7 اگر جامعه از نظر اخلاقی،سیاسی،اقتصادی و نظامی،پاک و متّقی باشد،رفت و آمدها و تماس ها با شیطان صفتان در آنها کارساز نخواهد بود. «تَذَکَّرُوا» ، «مُبْصِرُونَ» 8 اگر تقوا و تذکّر نباشد،شیطان ها با انسان برادر می شوند و تماس آنها،آسان و مؤثّر می گردد و انسان را به عمق گمراهی می کشانند. «إِخْوٰانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الغَیِّ» 9 راه انحراف،نهایت و حدّ ندارد. «یَمُدُّونَهُمْ فِی الغَیِّ» 10 خداوند،صالحان متّقی را تحت ولایت قرار می دهد،چنان که در آیات قبل خواندیم، «إِنَّ وَلِیِّیَ اللّٰهُ» ... «وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصّٰالِحِینَ» ولی بی تقوایان،گرفتار اخوّت شیطانی می شوند. «إِخْوٰانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الغَیِّ» 11 شیطان ها،پس از به گمراهی کشاندن انسان هایی که برادر آنها شده اند، دست بردار نیستند و هم چنان آنان را در منجلاب گمراهی فرو می برند. «فِی الغَیِّ ثُمَّ لاٰ یُقْصِرُونَ» 12 شیطان صفتان،در مسیر انحراف به کسی رحم نمی کنند و از هیچ کس دست برنمی دارند. «لاٰ یُقْصِرُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 203]

اشاره

وَ إِذٰا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآیَةٍ قٰالُوا لَوْ لاٰ اِجْتَبَیْتَهٰا قُلْ إِنَّمٰا أَتَّبِعُ مٰا یُوحیٰ إِلَیَّ مِنْ رَبِّی هٰذٰا بَصٰائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (203)

و هر گاه آیه ای برای آنان نیاوری(و چند روزی تلاوت وحی قطع شود)،می گویند:

چرا آیه ای برنگزیدی؟ بگو:من فقط چیزی را پیروی می کنم که از سوی پروردگارم بر من وحی می شود.این(قرآن)بصیرت هایی از سوی پروردگارتان است و برای کسانی که ایمان آورند،مایه ی هدایت و رحمت است.

نکته ها:

«اجتباء»از«جبآیات»،به معنای جمع کردن آب در حوض است.به حوض نیز«جابیه»

ص :259

می گویند.جمع آوری خراج و مالیات را هم«جبآیات»می گویند،سپس به جمع آوری چیزهای گزیده شده،«اجتباء»گفته شده است.

و شاید معنای آیه این باشد که چرا معجزه ای را که از تو درخواست کردیم،برنگزیدی و معجزه ی دیگری آوردی و طبق سلیقه ی ما عمل نکردی؟ پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«اذا أردتم عیش السعداء و موت الشهداء و النجاة یوم الحشر و الظل یوم الحرور و الهدی یوم الضلالة فادرسوا القرآن فانه کلام الرحمن و حرز من الشیطان و رجحان فی المیزان»، (1)اگر خواهان زندگی سعادتمند و مرگ شهادت گونه و نجات و رهایی در روز گرم و سوزان قیامت می باشید،قرآن بیاموزید،زیرا کلام خداوند رحمن و مایه ی ایمنی از شیطان و سنگینی میزان در قیامت می باشد.در روایت دیگری فرمودند:قرآن، کمال دین شماست،هر کس از قرآن رویگردان شود،جایگاهش آتش است.«فیه کمال دینکم ما عدل احد عن القرآن الا الی النار». (2)

پیام ها:

1 آیات قرآن،معجزه و نشانه ی حقّانیّت رسالت پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله است. «لَمْ تَأْتِهِمْ بِآیَةٍ» 2 آیات قرآن،گاهی با فاصله زمانی طولانی نازل می شد. «وَ إِذٰا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآیَةٍ» 3 لازم نیست مُبلّغ،هر روز سخن جدیدی ارائه کند،شاید گاهی سکوت لازم باشد. «لَمْ تَأْتِهِمْ بِآیَةٍ» 4 کفّار،آیات قرآن را مطالبی برگزیده ی پیامبر می پنداشتند که از این سو و آن سو جمع آوری کرده و به مردم ارائه می دهد،نه آنکه وحی الهی باشد. «لَوْ لاٰ اجْتَبَیْتَهٰا» 5 کفّار بهانه جو،پیامبر را به خاطر فاصله افتادن در نزول وحی شماتت می کردند. «قٰالُوا لَوْ لاٰ اجْتَبَیْتَهٰا» 6 رهبر آسمانی نباید تحت تأثیر بهانه گیری ها و تقاضاهای نابجا قرار گیرد،بلکه

ص :260


1- 1) .بحار،ج 89،ص 17.
2- 2) .کافی،ج 2،ص 600.

باید پاسخ بهانه ها را صریح و قاطع بیان کند. «قُلْ إِنَّمٰا أَتَّبِعُ...» 7 پیامبر،تنها از سرچشمه ی وحی فرمان می گیرد،نه آنکه مطالبی را از پیش خود برگزیده و ارائه دهد. «إِنَّمٰا أَتَّبِعُ مٰا یُوحیٰ إِلَیَّ» 8 وحی،وسیله ی تربیت پیامبر و امّت و لازمه ی ربوبیّت خداست. «رَبِّی» ، «رَبِّکُمْ» 9 هدایت های قرآن،ناب است و ذرّه ای با انحراف مخلوط نیست.(بکار بردن کلمه ی« هُدیً »به جای«هاد»،نشانه ی آن است که قرآن یکپارچه هدایت است) 10 ارشاد و هدایت باید بر اساس بصیرت باشد. «بَصٰائِرُ» ، «هُدیً» 11 قرآن،هم کتاب شناخت و بصیرت فکری است، «بَصٰائِرُ» هم راهنمای ارشاد و حرکت عملی. «هُدیً» و نتیجه ی پیروی از آن،رحمت و برکات در دو جهان است. «وَ رَحْمَةٌ» 12 گرچه قرآن کتاب هدایت برای عموم است،امّا تنها صاحبان ایمان از این هدایت بهره می برند و کوردلان که از بصیرت و هدایت الهی دورند،خود را از این رحمت محروم می کنند. «هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 204]

اشاره

وَ إِذٰا قُرِئَ اَلْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (204)

و هر گاه قرآن خوانده شود،به آن گوش دهید و ساکت شوید(تا بشنوید)، باشد که مورد رحمت قرار گیرید.

نکته ها:

کلمه ی«انصات»،به معنای ساکت شدن برای گوش سپردن است.

این آیه می گوید:هنگام تلاوت قرآن،از روی ادب سکوت کرده و آیات آن را گوش دهید.

البتّه سکوتِ واجب،تنها در زمانی است که امام جماعت مشغول خواندن حمد و سوره نماز باشد که باید مأمومین ساکت باشند و در باقی موارد مستحبّ و نشانه ی ادب است.اگر فرمان سکوت هم نبود،خرد و ادب اقتضا می کرد که در برابر کلام خالق،سکوت کنیم.

حضرت علی علیه السلام در نماز بود که فرد منافقی چندین بار بلند قرآن خواند،در هر بار حضرت

ص :261

سکوت می کردند و سپس نماز را ادامه می دادند. (1)

امام باقر علیه السلام فرمودند:قاریان قرآن سه گروه می باشند:گروهی قرآن را وسیله ی کسب و کار و معاش خود دانسته و بر مردم تحمیل می شوند،گروهی که تنها قرآن را به زبان دارند و در عمل،احکامش را رعایت نمی کنند و گروهی که قرآن را تلاوت کرده و دوای درد خود می دانند و همواره با قرآن مأنوسند،خداوند به واسطه ی این افراد عذاب را دفع کرده و به خاطر آنان باران نازل می کند و اینان افرادی نادر هستند.«اعز من الکبریت الاحمر». (2)

پیام ها:

1 در برابر تلاوت قرآن از سوی هر کس که باشد،باید سکوت کرده و گوش بسپاریم. «وَ إِذٰا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ» (« قُرِئَ »مجهول آمده است) 2 سکوت و گوش سپردن به قرآن،زمینه ی برخورداری از رحمت الهی است.

«لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 205]

اشاره

وَ اُذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً وَ دُونَ اَلْجَهْرِ مِنَ اَلْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ اَلْآصٰالِ وَ لاٰ تَکُنْ مِنَ اَلْغٰافِلِینَ (205)

و پروردگارت را از روی خوف و تضرّع،آهسته و آرام در دل خود و در هر صبح و شام یاد کن و از غافلان مباش.

نکته ها:

در آیه ی قبل،آداب تلاوت قرآن بیان شد و این آیه آداب ذکر و دعا می باشد که باید با تضرّع و خشوع و بیم و امید همراه باشد.

کلمه ی« اَلْآصٰالِ »جمع«اصیل»،به معنای نزدیک غروب و شامگاهان و کلمه ی« بِالْغُدُوِّ » جمع«غدوة»،به طلوع فجر تا طلوع خورشید گفته می شود.

بعضی گفته اند مراد از«ذکر»در این آیه،نمازهای واجب در شبانه روز است.و از ابن عباس

ص :262


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .کافی،ج 2،ص 627.

نقل شده که بر اساس این آیه،امام جماعت باید در نماز صبح و شب قرائتش با صدای بلند باشد به مقداری که مأمومین بشنوند،نه زیادتر از آن.

پیام ها:

1 پیامبران نیز باید پیوسته به یاد خدا باشند،تا چه رسد به دیگران. «وَ اذْکُرْ رَبَّکَ» 2 قرآن،علاوه بر ذکر زبانی،ذکر قلبی و یاد درونی را هم می ستاید. «فِی نَفْسِکَ» 3 یاد خدا وقتی غفلت زدایی می کند که بدون تظاهر و سر و صدا باشد،و گر نه خودش نوعی سرگرمی و غفلت می شود. «تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ» 4 ربوبیّت خداوند دائمی است،پس سزاوار است که یاد او هم پیوسته باشد.

«وَ اذْکُرْ رَبَّکَ»

... «بِالْغُدُوِّ وَ الْآصٰالِ» 5 آن ذکر و یادی بیمه کننده ی انسان است که عاشقانه و سوزناک و پیوسته و در هر صبح و شام باشد. «تَضَرُّعاً» ... «بِالْغُدُوِّ وَ الْآصٰالِ» 6 در آغاز هر روز و هنگام شروع به کار و تصمیم گیری و در پایان هر روز و هنگام جمع بندی و نتیجه گیری باید به یاد خدا بود. «بِالْغُدُوِّ وَ الْآصٰالِ» 7 آنان که هر صبح و شام،خدا را یاد نمی کنند،از غافلانند. «وَ اذْکُرْ» ... «وَ لاٰ تَکُنْ مِنَ الْغٰافِلِینَ»

[سوره الأعراف (7): آیه 206]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبٰادَتِهِ وَ یُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ یَسْجُدُونَ (206)

همانا کسانی که مقرّبان درگاه پروردگارت هستند،از پرستش او سر باز نمی زنند،او را تسبیح می گویند و برای او سجده می کنند.

نکته ها:

« اَلَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ »،یعنی مقرّبان درگاه خداوند،هم شامل فرشتگان می شود،هم بندگان وارسته ای که خود را در محضر خدا می بینند.

ص :263

سجده کردن هنگام تلاوت و شنیدن آیه ی فوق،مستحبّ است. (1)در مورد پانزده آیه ی قرآن سجده وارد شده است که چهار مورد آن واجب است،آیات 15 سجده،37 فصّلت،62 نجم و 19 علق و در یازده آیه سجده مستحبّ است،آیات 206 اعراف،15 رعد،48 نحل، 107 اسراء،58 مریم،18 و 77 حج،60 فرقان،25 نمل،24 ص و 21 انشقاق.

پیام ها:

1 با عبادت،خود را همرنگ و هماهنگ فرشتگان سازیم. «وَ اذْکُرْ رَبَّکَ» ... «إِنَّ الَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ...» 2 مستکبر،به مقام قرب الهی نمی رسد، «الَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ» و مقرّبان الهی،متواضع و فروتن بوده و تکبّر نمی ورزند.

3 ذکر خدا،نمونه ی روشن عبادت است. «وَ اذْکُرْ رَبَّکَ» ... «لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبٰادَتِهِ» 4 غفلت از خداوند،بر اثر خودبزرگ بینی و استکبار است. «لاٰ تَکُنْ مِنَ الْغٰافِلِینَ إِنَّ الَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ» 5 راه قرب به خداوند،فروتنی،عبادت و سجده ی خالصانه است. «عِنْدَ رَبِّکَ لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ» ... «وَ لَهُ یَسْجُدُونَ» 6 سجده،مخصوص خداوند است و مقرّبان این را باور دارند. «لَهُ یَسْجُدُونَ» (مقدّم شدن« لَهُ »بر« یَسْجُدُونَ »،نشانه ی اختصاص است) 7 به عبادت خود مغرور نشویم،چون خداوند فرشتگانی دارد که پیوسته در حال عبادت اند. «إِنَّ الَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ» ... «.یُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ یَسْجُدُونَ» 8 ابتدا باید روحیّه ی استکبار را کنار گذاشت،سپس خدا را تسبیح گفت و در مرحله ی سوّم به سجده افتاد. «لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ» ، «یُسَبِّحُونَهُ» ، «یَسْجُدُونَ» «الحمد لله رب العالمین»

ص :264


1- 1) .تفسیر نمونه.

ص :265

ص :266

[تفسیر سوره انفال]

سیمای سوره ی انفال

این سوره هفتاد و پنج آیه دارد و در مدینه نازل شده است.

این سوره به دلیل کلمه ی«انفال»که در آغاز آن آمده و همچنین بیان احکام انفال و ثروت های عمومی،به«انفال»نامگذاری شده است.

نام دیگر این سوره،«بدر»است،زیرا بیشتر آیاتش پیرامون جنگ بدر است که اوّلین نبرد مسلمانان با مشرکین می باشد و مسلمانان از امدادهای الهی و نصرت خدا برخوردار شدند.

در این سوره،در کنار مطرح شدن جنگ بدر،به طور ظریفی ویژگی های سپاه حقّ در مقابل سپاه باطل نیز بیان شده است.همچنین درسهایی از تاریخ پیامبر اسلام و چگونگی رفتار آن حضرت با مسلمانان و مسائلی همچون انفال، بیت المال،احکام جهاد،غنائم،اسیران و خمس و چگونگی تقسیم آن،ماجرای هجرت و لیلة المبیت،صفات مؤمنان واقعی،جلوگیری از اختلاف و تفرقه و...

بیان شده است.

ص :267

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده ی مهربان

[سوره الأنفال (8): آیه 1]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;یَسْئَلُونَکَ عَنِ اَلْأَنْفٰالِ قُلِ اَلْأَنْفٰالُ لِلّٰهِ وَ اَلرَّسُولِ فَاتَّقُوا اَللّٰهَ وَ أَصْلِحُوا ذٰاتَ بَیْنِکُمْ وَ أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (1)

8\1

(ای پیامبر!)از تو درباره ی انفال(غنائم جنگی و اموال عمومی)می پرسند (که از آن کیست؟)بگو:انفال،از آنِ خدا و پیامبر است.پس،از خداوند پروا کنید و(روابط)میان خودتان را اصلاح کنید و اگر ایمان دارید،از خدا و رسولش اطاعت کنید.

نکته ها:

در قرآن حدود 130 بار واژه ی سؤال و مشتقّات آن،از جمله 15 بار عبارت «یَسْئَلُونَکَ» آمده است.

« اَلْأَنْفٰالِ »جمع«نفل»،به معنای زیاده و عطیّه است.چنان که به زیادتر از نمازهای واجب، نافله گفته می شود و عطای فرزند به حضرت ابراهیم«نافله»به حساب آمده است. «وَ وَهَبْنٰا لَهُ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ نٰافِلَةً» (1)در روایات و کتب فقهی،منابع طبیعی و ثروت های عمومی،غنائم جنگی،اموال بی صاحب مثل زمینی که صاحبش آن را رها کرده و اموال مردگان بی وارث،جنگل ها،درّه ها،نیزارها، زمین های موات،معادن و...همه از انفال محسوب شده اند. (2)

چون قبل از اسلام،نحوه ی توزیع غنائم بر اساس تبعیضات بود،پس از جنگ بدر که

ص :268


1- 1) .انبیاء،72.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین؛بحار،ج 93،ص 205 و کافی،ج 1،ص 539.

اوّلین جنگ مسلمانان و همراه با غنائم بسیار بود،در اینکه غنائم را چه باید کرد و به چه کسانی می رسد و چه کسانی اولویّت دارند،نظرهای مختلفی وجود داشت.سرانجام با سؤال و درخواست مردم از پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله،آن حضرت شخصاً به تقسیم غنائم پرداخت و بطور عادلانه و یکسان میان مردم تقسیم کرد تا تبعیضات موهوم دوره ی جاهلی را از میان برداشته و از مستضعفان حمایت کند،هر چند برخی،از این برابری رنجیدند. (1)

گرچه آیات این سوره درباره ی جنگ بدر است و این آیه نیز بیشتر نظر به غنائم جنگی دارد،ولی اختصاص به آن ندارد. (2)

امام صادق علیه السلام فرمود:سهم خداوند از انفال،زیر نظر رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله مصرف می شود. (3)

در روایات،پاداش اصلاح و آشتی میان مردم،از یک سال نماز و روزه ی مستحبّی هم بیشتر ذکر شده است. (4)امام صادق علیه السلام به شاگرد خود مفضّل فرمود:اگر میان دو نفر از طرفداران ما نزاعی پیش آمد،از مال من خرج کن و میان آنان آشتی بده. (5)

در اسلام،تقویت و تحکیم پیوندها و از میان بردن اسباب تفرقه و نفاق به قدری اهمیّت دارد که در بعضی مراحل نه تنها اصلاح ذات البین واجب است،بلکه از بیت المال نیز می توان برای آن استفاده کرد. (6)

پیام ها:

1 سؤال مردم درباره ی انفال و پاسخ پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله به آنان،نشان دهنده ی دخالت اسلام در شئون اقتصادی جامعه است. «یَسْئَلُونَکَ...» 2 مرجع و محلّ بیان احکام و مسائل اقتصادی،رهبر الهی است. «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفٰالِ قُلِ» 3 هدف از جهاد در اسلام،پیروزی حقّ بر باطل است.غنائم،مسأله ی فرعی و

ص :269


1- 1) .تفسیر نمونه؛فروغ ابدیّت،ج 1،ص 423.
2- 2) .تفاسیر المیزان و نمونه.
3- 3) .تفسیر نمونه.
4- 4) .تفسیر أطیب البیان.
5- 5) .کافی،ج 2،ص 209.
6- 6) .تفسیر نمونه.

اضافی است.(« اَلْأَنْفٰالِ »،به معنای«زیاده»است.) 4 مالکیّت اموال عمومی از خداست،پس باید در دست مقدّس ترین و محبوب ترین مردم قرار گیرد. «قُلِ الْأَنْفٰالُ لِلّٰهِ وَ الرَّسُولِ» 5 حکومت اسلامی پشتوانه ی اقتصادی می خواهد و انفال،پشتوانه ی نظام اسلامی است. «الْأَنْفٰالُ لِلّٰهِ وَ الرَّسُولِ» 6 اسلام برای منابع طبیعی و ثروت های عمومی نیز قانون دارد. «الْأَنْفٰالُ لِلّٰهِ وَ الرَّسُولِ» 7 تمام مصارف رسول اللّه،در شعاع اهداف الهی است. «لِلّٰهِ وَ الرَّسُولِ» 8 حفظ اموال عمومی،پاکی و پروا لازم دارد. «فَاتَّقُوا اللّٰهَ» (زیرا بیت المال و اموال عمومی،می تواند بستری برای سوء استفاده باشد.) 9 کسی که قصد اصلاح در جامعه دارد،باید خودش اهل تقوا باشد. «فَاتَّقُوا اللّٰهَ وَ أَصْلِحُوا» 10 حفظ وحدت و اصلاح میان مردم،بر همگان لازم است. «أَصْلِحُوا ذٰاتَ بَیْنِکُمْ» 11 مؤمن باید در میدان های اخلاق،جامعه و سیاست،به دستورات الهی عمل کند تا مشروعیّت داشته و به موفقیّت برسد. «فَاتَّقُوا اللّٰهَ وَ أَصْلِحُوا ذٰاتَ بَیْنِکُمْ وَ أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ» 12 ایمان تنها در قلب نیست،جلوه ی خارجی و اطاعت عملی هم می خواهد.

«أَطِیعُوا»

... «إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» 13 ممکن است کسانی در آزمایش جانفشانی و حضور در جبهه قبول شوند، ولی در آزمایش مالی و تقسیم غنائم و انفال مردود گردند. «إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» 14 جبهه رفتن به تنهایی نشانه ی ایمان کامل نیست،طمع نداشتن به غنائم، حفظ اخوّت و تسلیم در برابر رهبری هم لازم است.(کلّ آیه)

ص :270

[سوره الأنفال (8): آیات 2 تا 3]

اشاره

إِنَّمَا اَلْمُؤْمِنُونَ اَلَّذِینَ إِذٰا ذُکِرَ اَللّٰهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذٰا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیٰاتُهُ زٰادَتْهُمْ إِیمٰاناً وَ عَلیٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (2) اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ اَلصَّلاٰةَ وَ مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ یُنْفِقُونَ (3)

مؤمنان،تنها کسانی هستند که هر گاه نام خدا برده شود،دلهایشان(از عظمت او)لرزان شود و هر گاه آیات خدا بر آنان تلاوت شود،ایمانشان را می افزاید و تنها بر پروردگارشان توکّل می کنند.

آنان که نماز را برپا می دارند و از آنچه به ایشان روزی داده ایم،(به محرومان)انفاق می کنند.

نکته ها:

خداوند در آیه 2 می فرماید: «إِذٰا ذُکِرَ اللّٰهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» ،یاد خداوند دلهای مؤمنان را مضطرب می کند،ولی در جای دیگر می فرماید: «أَلاٰ بِذِکْرِ اللّٰهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (1)،با یاد خداوند دلها آرام می گیرد.این دو آیه با هم منافاتی ندارد،زیرا در یک جا ترس از عظمت خداوند است و در جای دیگر اطمینان به خداوند است.چنان که در آیه ای دیگر می خوانیم:

«اللّٰهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتٰاباً مُتَشٰابِهاً مَثٰانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلیٰ ذِکْرِ اللّٰهِ» (2)کسانی که از خداوند خشیت دارند با خواندن و شنیدن قرآن پوست بدنشان می لرزد و پس از مدّتی آرام شده و دلهایشان نرم می شود.

آری،یاد قهر و عقاب الهی دل مؤمن را می لرزاند و با یاد لطف و مهر الهی،دلش آرام می گیرد،همچون کودکی که از والدین خود هم می ترسد،هم به آنان دلگرم است.

«Bتَوْجَلْ » ،به حالت اضطراب (3)و خوف و ترس انسان گفته می شود که گاهی به خاطر درک مسئولیّت ها و احتمال عدم انجام وظایف است و گاهی به خاطر درک عظمت مقام و هیبت

ص :271


1- 1) .رعد،28.
2- 2) .زمر،23.
3- 3) .التحقیق فی کلمات القرآن.

الهی است.لذا در قرآن می خوانیم: «إِنَّمٰا یَخْشَی اللّٰهَ مِنْ عِبٰادِهِ الْعُلَمٰاءُ» (1)،تنها بندگان عالم و آگاه،از خداوند خشیت دارند. (2)

پیام ها:

1 آنکه با شنیدن ندای اذان و آیات الهی بی تفاوت باشد،باید در کمال ایمان خود شک کند. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذٰا ذُکِرَ اللّٰهُ وَجِلَتْ» 2 ذکر نام خدا از سوی هر کس باشد،در مؤمن اثر می گذارد. «إِذٰا ذُکِرَ اللّٰهُ وَجِلَتْ» 3 ایمان،با عشق و خشیت درونی همراه است. «الْمُؤْمِنُونَ» ... «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» 4 ایمان،مراتب و درجاتی دارد و قابل کاهش و افزایش است. «زٰادَتْهُمْ إِیمٰاناً» 5 ترسی که ریشه در جهل داشته باشد بد است،ولی ترسی که از معرفت سرچشمه بگیرد پسندیده است. «الْمُؤْمِنُونَ» ... «وَجِلَتْ» 6 هر آیه ی قرآن،حجّت و دلیل و نوری است که می تواند بر ایمان بیفزاید. «إِذٰا تُلِیَتْ» ... «زٰادَتْهُمْ إِیمٰاناً» 7 مؤمن،میان بیم و امید است. «الْمُؤْمِنُونَ» ، «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» ، «یَتَوَکَّلُونَ» 8 کسی که تنها خداوند را ربّ خود می داند،تنها به او توکّل می کند. «عَلیٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» 9 نشانه ی ایمان آن است که ابتدا دل مؤمن با یاد خدا خشیت پیدا می کند، «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» ،سپس با تلاوت و یادآوری آیات الهی،بر ایمانش افزوده می شود، «زٰادَتْهُمْ إِیمٰاناً» و توکّل بر خدا نموده، «یَتَوَکَّلُونَ» نماز را به پا می دارد، «یُقِیمُونَ» و به دیگران نیز کمک می نماید. «یُنْفِقُونَ» 10 رفتار انسان،برخاسته از انگیزه ها،دیدگاه ها و اعتقادات اوست. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ» ... «یُقِیمُونَ» ... «یُنْفِقُونَ» 11 اسلام،انفاق بخشی از مال و دارایی را لازم دانسته است،نه تمام آن را. «مِمّٰا

ص :272


1- 1) .فاطر،28.
2- 2) .تفسیر نمونه.

رَزَقْنٰاهُمْ یُنْفِقُونَ» (یکی از معانی«من»،تبعیض است) 12 نماز و انفاق مؤمن مقطعی نیست،بلکه مستمرّ و دائمی است. «یُقِیمُونَ» ... «یُنْفِقُونَ» 13 انفاق،باید از مال حلال و روزی الهی باشد. «مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ یُنْفِقُونَ» 14 مؤمن،دارایی خود را بخشش الهی می داند،نه محصول دسترنج خویش و این عقیده،گذشت و انفاق را بر او آسان می کند. «مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ یُنْفِقُونَ»

[سوره الأنفال (8): آیه 4]

اشاره

أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجٰاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ (4)

آنان همان مؤمنان حقیقی هستند،برای آنان نزد پروردگارشان درجات و آمرزش و روزیِ سخاوتمندانه و نیکو است.

نکته ها:

« رِزْقٌ کَرِیمٌ »،به معنای رزق و روزی دائمی،بی منّت،وسیع و خالص است.

پیام ها:

1 ایمان آن گاه کامل است که همراه با خوف الهی،توکّل،نماز و انفاق باشد.آری، ایمان با شعار نیست،با عمل است.بدنبال آیات قبل: «أُولٰئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا» 2 رمز دریافت درجات الهی،نماز و انفاق است. «یُقِیمُونَ» ... «یُنْفِقُونَ» ، «لَهُمْ دَرَجٰاتٌ» (یک عمر،برای گرفتن درجه دنیوی می کوشیم،ولی از درجات الهی غافلیم!) 3 درجاتی که خداوند عطا می کند،برای بشر دنیوی ناشناخته و بسیار مهم است.

(کلمه« دَرَجٰاتٌ »،نکره آمده است) 4 چون ایمان مردم قابل کم و زیاد شدن است،درجات الهی هم افزایش یا کاهش می یابد. «زٰادَتْهُمْ إِیمٰاناً» ... «لَهُمْ دَرَجٰاتٌ» 5 درجات الهی،مخصوص بهشت نیست،در همین دنیا و در برزخ هم وجود

ص :273

دارد.(« عِنْدَ رَبِّهِمْ »مطلق آمده است) 6 حتّی مؤمنان حقیقی نیز در معرض لغزش بوده و نیازمند مغفرت الهی می باشند. «الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ» ... «مَغْفِرَةٌ» 7 تنها ایمان حقیقی،زمینه ی رسیدن انسان به جایگاه ویژه و دریافت مغفرت و نعمت های ویژه ی خداوند است. «الْمُؤْمِنُونَ» ... «عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ»

[سوره الأنفال (8): آیه 5]

اشاره

کَمٰا أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ لَکٰارِهُونَ (5)

(ناخشنودی بعضی مسلمانان از تقسیم غنائم)همانند آن(زمانی)است که که پروردگارت تو را(برای جنگ بدر،)از خانه ات به حقّ خارج کرد،در حالی که گروهی از مؤمنان(از حضور در جنگ)ناخشنود بودند.

نکته ها:

همان گونه که به خاطر کمی نفرات و امکانات،رفتن به جهاد با دشمن در جنگ بدر برای بعضی دشوار و سنگین بود،اکنون نیز تقسیم غنائم همان جنگ برای بعضی سنگین است، امّا این ناخوشایندی ها تازگی ندارد و می گذرد.پیامبر خدا باید به فکر مصلحت واقعی و انجام فرمان خدا باشد و گر نه کراهت و ناخوشایندی این و آن همیشه هست.

پیام ها:

1 خروج پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله از مدینه برای جنگ بدر،به فرمان خدا و به تدبیر او بود.

«أَخْرَجَکَ رَبُّکَ»

2 حرکت در مسیر جنگ و جهاد،عامل رشد و تربیت است. «أَخْرَجَکَ رَبُّکَ» 3 در جبهه ها،نقش اصلی با رهبر و فرماندهی است.(گرچه برای جهاد،عدّه ای خارج شدند،ولی آیه حضور پیامبر خدا را مطرح می کند.) «أَخْرَجَکَ رَبُّکَ» 4 مدینه،خانۀ پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله است.(خانۀ هر کس،آنجاست که در آن

ص :274

سکونت و یا موقعیّت پیدا می کند،نه فقط زادگاه او.) «بَیْتِکَ» 5 رهبر باید به فکر انجام وظیفه و اجرای حقّ باشد. «بِالْحَقِّ» 6 دستورات آسمانی بر پایه ی حقّ و برای رسیدن به حقّ است. «أَخْرَجَکَ» ... «بِالْحَقِّ» 7 کراهت و ناخوشایندی از جهاد،اگر همراه با نافرمانی و تمرّد نباشد و ضربه ای به اطاعت نزند،به اصل ایمان لطمه نمی زند. «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکٰارِهُونَ» 8 گاهی انسان در ابتدا،با عشق و اخلاص به جبهه می رود،ولی در پایان به خاطر مسائل مالی و غنائم،دلگیر و ناخشنود می شود. «لَکٰارِهُونَ» (بنا بر این که کراهت در مورد چگونگی تقسیم غنائم باشد) 9 در مسائل اجتماعی و مالی،وجود مخالف و ناراضی طبیعی است،هر چند در جامعه ی ایمانی و شخصی چون پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله مسئول آن باشد. «فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکٰارِهُونَ»

[سوره الأنفال (8): آیه 6]

اشاره

یُجٰادِلُونَکَ فِی اَلْحَقِّ بَعْدَ مٰا تَبَیَّنَ کَأَنَّمٰا یُسٰاقُونَ إِلَی اَلْمَوْتِ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ (6)

آنان درباره ی حقّ(بودنِ جنگ بدر)،پس از آنکه روشن شده بود،با تو مجادله می کنند.(چنان ترسیده اند که)گویی به سوی مرگ رانده می شوند و(نابودی خود را)می نگرند.

نکته ها:

جدال گروهی از مسلمانان با پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله،در مسیر جنگ بدر،بر سر این بود که امکانات و نفرات کافی ندارند و تنها برای تصاحب اموال تجّار قریش خارج شده اند،نه برای جنگ با لشکر قریش و با اینکه این واقعیّت را می دانستند که فرمان خداوند است،ولی از اعتراض خود دست بردار نبودند؛البتّه بعضی هم مانند مقداد می گفتند:ما مثل اصحاب موسی علیه السلام نمی نشینیم که بگوییم شما بروید بجنگید،بلکه اهل جنگیم و هر چه فرمان دهی می پذیریم.ولی بعضی از روی ترس و اینکه آمادگی جنگ ندارند،با رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله مجادله

ص :275

می کردند و حرکت به سوی جهاد و جنگ بدر را به منزله ی حرکت به سوی مرگ می پنداشتند.ولی حوادث پس از آن و پیروزی در جنگ نشان داد که آنان اشتباه می کرده اند.

جدال و گفتگویی که برای انکار حقّ باشد مطرود است و آن اقسامی دارد:

الف:گاهی پس از روشن شدن حقّ است. «یُجٰادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ مٰا تَبَیَّنَ» ب:گاهی از روی علم و آگاهی نیست. «فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیمٰا لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ» (1)ج:گاهی برای از بین بردن حقّ است. «وَ یُجٰادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبٰاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ» (2)البتّه گاهی بحث و مجادله برای تصدیق حقّ است که باید به نیکوترین شکل صورت بگیرد و نیکوترین آنها،بهترین است. «وَ جٰادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» (3)

پیام ها:

1 همه ی یاران پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله،مطیع امر آن حضرت نبودند. «یُجٰادِلُونَکَ» 2 افراد تن پرور و ترسو،برای گریز از فرمان حقّ و جهاد،همیشه دست به جدال و توجیه زده و بهانه جویی می کنند. «یُجٰادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ» 3 اگر روحیّه ها و انگیزه ها سالم نباشد،دانستن حقّ به تنهایی کارساز نیست.

«بَعْدَ مٰا تَبَیَّنَ»

4 گاهی انسان چنان سقوط می کند که با شناخت حقّ و فرمان حقّ،باز مخالفت می کند. «یُجٰادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ مٰا تَبَیَّنَ» 5 حرکت سربازان ضعیف الایمان و بی روحیه به سوی نبرد،بسیار دشوار و همراه با ترس و دلهره ی فراوان است. «یُسٰاقُونَ إِلَی الْمَوْتِ»

[سوره الأنفال (8): آیه 7]

اشاره

وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اَللّٰهُ إِحْدَی اَلطّٰائِفَتَیْنِ أَنَّهٰا لَکُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذٰاتِ اَلشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ وَ یُرِیدُ اَللّٰهُ أَنْ یُحِقَّ اَلْحَقَّ بِکَلِمٰاتِهِ وَ یَقْطَعَ دٰابِرَ اَلْکٰافِرِینَ (7)

ص :276


1- 1) .آل عمران،66.
2- 2) .کهف،56.
3- 3) .نحل،125.

و(به یاد آورید)زمانی که خداوند شما را وعده می داد که یکی از دو گروه (کاروان تجارتی یا لشکر جنگی دشمن،)از آنِ شما خواهد بود،و شما(به خاطر راحت طلبی و منافع مادّی)دوست داشتید گروه غیر مسلّح(کاروان تجارتی)در اختیارتان قرار گیرد.در حالی که خداوند می خواهد حقّ را با کلمات(و سنّت های)خویش استوار ساخته و ریشه ی کفّار را برکند.(از این رو شما را با تعداد کم و نداشتن آمادگی جنگی در بدر با لشکر قریش درگیر و سرانجام پیروز ساخت.)

نکته ها:

« اَلشَّوْکَةِ »از«شوک»،به معنای خار و سرنیزه،و سمبل«گروه مسلّح»است.مراد از« غَیْرَ ذٰاتِ الشَّوْکَةِ »،در اینجا همان کاروان تجاری غیر مسلّح می باشد.

مراد از«کلمات حق»،سنّت ها،اوامر الهی و اولیای الهی می باشد.کلمه ی« دٰابِرَ »،به معنای عقب و دنباله ی چیزی می باشد و« یَقْطَعَ دٰابِرَ »،کنایه از ریشه کن ساختن است.

در ماه رمضان سال دوّم هجری،به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله اطلاع دادند که ابو سفیان در رأس یک کاروان تجاری بسیار مهم در راه رسیدن به مکّه می باشد.آن حضرت برای تضعیف قدرت کافران و جبران اموالی که کفّار مکّه از مسلمانان مهاجر مصادره کرده بودند،به همراه 313 نفر آماده ی حمله به آن کاروان تجاری شدند.ابو سفیان سردسته کاروان،پس از با خبر شدن از این تصمیم،کفّار مکّه را خبردار کرد و کاروان را از بیراهه،راهی مکّه نمود.

از آنجا که بسیاری از مشرکان مکّه در آن کاروان سهمی داشتند و همچنین با زور و تهدید آنان،حدود هزار نفر به سرعت بسیج شدند و به همراه بزرگان و سرشناسان مکّه و با ساز و برگ کامل نظامی به فرماندهی ابو جهل،برای دفاع از گروه چهل نفری تجّار حرکت کردند.

روز هفدهم ماه رمضان،در بیابانی بین مکّه و مدینه،سه گروه حاضر بودند:مسلمانان،سپاه کفر و کاروان تجاری کفّار.

پیامبر پس از اطلاع از حرکت سپاه دشمن،با یاران و اصحاب خود مشورت نمود که آیا به تعقیب کاروان تجاری بپردازند و یا آنکه با سپاه کفر مقابله کنند؟ نظرهای متعدّدی بیان شد،

ص :277

ولی سرانجام تصمیم گرفتند با سپاه کفر مقابله کنند.با آنکه مسلمین ساز و برگ نظامی چندانی نداشتند و به قصد جنگ و درگیری مسلحانه بیرون نیامده بودند و تعداد کفّار سه برابر آنان بود،ولی عاقبت با امدادهای غیبی خداوند،بر دشمن پیروز شدند.در این جنگ، ابو جهل و هفتاد کافر دیگر کشته شدند که بیشتر کشته شدگان به دست علی علیه السلام بود و هفتاد نفر اسیر گشتند،در حالی که تنها 14 نفر از سپاه اسلام به شهادت رسیدند. (1)

پیام ها:

1 یادآوری امدادهای الهی،لازم و عامل تقویت ایمان است. «وَ إِذْ» 2 پیروزی،تنها با تعداد نفرات و تجهیزات جنگی نیست،عامل عمده،اراده ی خداوند است. «یُرِیدُ اللّٰهُ» آری،اراده خدا،غالب بر عوامل طبیعی است.

3 گاهی اراده ی الهی،با دست مؤمنان انجام می شود. «یُرِیدُ اللّٰهُ» 4 طبع انسان،راحت طلب است. «تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذٰاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ» (به خاطر سختی و مشکلات،برنامه های اساسی و اصولی را فدای مسائل ساده و غیر اصولی نکنیم.) 5 احقاق حقّ،به وسیله ی کلمات الهی،(اولیا، سنن،قوانین،اوامر،فداکاری، جهاد و عمل به دستورات الهی)است. «یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِمٰاتِهِ» 6 پیروزی حقّ بر باطل،بالاتر از درآمد اقتصادی است. «تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذٰاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ» ... «یُرِیدُ اللّٰهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِمٰاتِهِ» 7 پیروزی نهایی،با عزّت حقّ و ذلّت باطل خواهد بود. «یُرِیدُ اللّٰهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ» ... «وَ یَقْطَعَ دٰابِرَ الْکٰافِرِینَ» 8 هدف جهاد اسلامی،احقاق حقّ و انهدام باطل است،نه کشورگشایی و اشغال سرزمین. «أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِمٰاتِهِ وَ یَقْطَعَ دٰابِرَ الْکٰافِرِینَ»

ص :278


1- 1) .تفسیر المیزان.

[سوره الأنفال (8): آیه 8]

اشاره

لِیُحِقَّ اَلْحَقَّ وَ یُبْطِلَ اَلْبٰاطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ اَلْمُجْرِمُونَ (8)

تا(خدا)حقّ را استوار و باطل را نابود سازد،هر چند مجرمان خوش نداشته باشند.

نکته ها:

این آیه،به پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله و مسلمانان دلداری می دهد که سرانجام حقّ پیروز و باطل نابود می شود.

بعضی روایات،مصداق روشن این آیه را زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام دانسته اند، (1)که با قیام آن حضرت،سلطه ی باطل برطرف شده و حکومت حقّ و عدل بر جهان حاکم می شود.

پیام ها:

1 وعده های الهی به خاطر منافع شخصی و مادّی افراد نیست،بلکه برای تحقّق حقّ و محو باطل است. «لِیُحِقَّ الْحَقَّ» 2 حقّ،ماندنی و پابرجاست،و باطل،فانی و رفتنی است. «لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْبٰاطِلَ» 3 ترسی از عصبانیّت و ناخوشایندی دشمن کافر و مجرمان نداشته باشیم، خداوند اراده ی خود را محقّق خواهد ساخت. «وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ»

[سوره الأنفال (8): آیه 9]

اشاره

إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجٰابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ اَلْمَلاٰئِکَةِ مُرْدِفِینَ (9)

(به یاد آورید)زمانی که(در جنگ بدر)از پروردگارتان فریادرسی می طلبیدید،پس او دعا و خواسته ی شما را اجابت کرد(و فرمود:)من یاری دهنده شما با فرستادن هزار فرشته ی پیاپی هستم.

نکته ها:

«مردف»از«ارداف»،به معنای ردیف و پشت سر هم قرار گرفتن است،یعنی نزول

ص :279


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

فرشتگان امدادگر پیاپی ادامه دار است.در آیه 124 سوره ی آل عمران،از سه هزار فرشته ی یاری کننده یاد شده «بِثَلاٰثَةِ آلاٰفٍ» و در آیه ی پس از آن،سخن از پنج هزار فرشته ی نشاندار است.این اختلاف رقم ها شاید به میزان مقاومت آنان بوده است.یعنی هر چه مقاومت مسلمانان بیشتر می شد،امداد غیبی خداوند نیز بیشتر می شد.بنا بر این«مردفین» یعنی این هزار فرشته،فرشتگان دیگری را در پی دارند.

با توجّه به آیه ی بعد،فرشتگان تنها برای دلگرمی و تقویت روحیّه ی مؤمنان نازل شدند و وارد جنگ و نبرد با دشمن نشدند و گرنه دیگر فضیلتی برای مجاهدان بدر نمی بود،علاوه بر آنکه نحوه ی کشته شدن هر یک از کفّار و اسامی قاتلان آنان نیز در تاریخ آمده است. (1)

در جنگ بدر،تعداد مسلمانان یک سوّم کفّار و ساز و برگ نظامی آنان هم بسیار اندک بود، و به فرموده حضرت علی علیه السلام،تنها سواره ی آنان مقداد بود، (2)همچنین آنان آمادگی روحی هم برای جنگ نداشتند.هنگامی که جمعیّت کفّار و تجهیزات آنان را دیدند،وحشت زده و مضطرب شدند و به خدا پناه آوردند،پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله نیز دست به دعا برداشت و فرمود:

«اللهم انجز لی ما وعدتنی،اللهم ان تهلک هذه العصابة لا تعبد فی الارض» (3)خدایا! آنچه را وعده داده ای محقّق ساز،خدایا! اگر این گروه مسلمانان کشته شوند،پرستش تو از زمین برچیده می شود.خداوند نیز با سرازیر نمودن امدادهای غیبی خود،دعای آنان را مستجاب کرد و آنان با دلگرمی به مبارزه پرداختند تا سرانجام پیروز شدند.

به دستور پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله،تمام کشته شدگان کفّار را درون چاهی ریختند و آن گاه حضرت بر سر چاه آمده و تک تک آنان را به اسم صدا زده و فرمودند:آیا شما وعده ی پروردگارتان را حقّ یافتید؟! شما بد مردمانی بودید،زیرا پیامبرتان را تکذیب کردید و مرا از خانه و کاشانه ام بیرون نمودید و با من به جنگ پرداختید،امّا دیگران مرا تصدیق کرده و در میان خود جای دادند و به یاری ام پرداختند! اصحاب گفتند:مگر آنان می شنوند؟ حضرت فرمود:شما شنواتر از آنان نیستید،ولی آنان نمی توانند جواب بدهند.آن گاه رو به جسد ابو جهل کرد و

ص :280


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .تفسیر فرقان.
3- 3) .تفسیر کنز الدقائق.

فرمود:

این از فرعون گستاخ تر بود،زیرا فرعون هنگامی که عذاب آمد و هلاکت را قطعی دید،موحّد شد،امّا او تا آخرین لحظات دست از بت ها برنداشت. (1)

پیام ها:

1 نعمت ها و امدادهای الهی در روزهای سخت را فراموش نکنیم،چرا که یاد نعمت های الهی،روحیّه ی شکر و شجاعت را در انسان بالا می برد. «إِذْ» 2 خداوند،بدون دعا هم می تواند عطا کند،ولی دعا،یک راه تربیت الهی است.

«إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ»

3 دعا در کنار حضور در جبهه مؤثّر است و دعای رزمندگان مستجاب می شود.

«تَسْتَغِیثُونَ»

... «فَاسْتَجٰابَ» 4 دعا،کلید استجابت است. «تَسْتَغِیثُونَ» ... «فَاسْتَجٰابَ» 5 فرشتگان،در زندگی انسان ها تأثیرگذار و مؤثّرند. «مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلاٰئِکَةِ» 6 امدادهای غیبی وقتی تحقّق پیدا می کند که آنچه را خداوند در ظاهر به ما داده است،به کار گرفته باشیم. «مُمِدُّکُمْ» 7 در حرکت های رزمی و نظامی و صحنه های نبرد،نظم و انضباط لازم،و از عوامل زمینه ساز پیروزی است. «أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلاٰئِکَةِ مُرْدِفِینَ»

[سوره الأنفال (8): آیه 10]

اشاره

وَ مٰا جَعَلَهُ اَللّٰهُ إِلاّٰ بُشْریٰ وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَ مَا اَلنَّصْرُ إِلاّٰ مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (10)

و خداوند،آن(پیروزی و نزول فرشتگان)را جز برای بشارت و اینکه دلهایتان با آنان آرامش یابد قرار نداد و نصرت و پیروزی،جز از سوی خدا نیست،(به قدرت خود و امداد فرشته هم تکیه نکنید.)همانا خداوند، شکست ناپذیر حکیم است.

ص :281


1- 1) .تفاسیر المیزان،نمونه و فرقان.
نکته ها:

در قرآن بارها نزول فرشتگان امدادگر برای یاری مؤمنان مطرح شده است.حتّی هنگام جان دادن هم خداوند فرشته ها را می فرستد تا با القای حقّ و دلداری،مؤمن را از وسوسه های شیطان حفظ کند. (1)در جنگ بدر نیز فرشتگان،برای روحیّه بخشیدن به مؤمنان آمدند و جنگ و برخوردی با دشمن نداشتند،زیرا در تاریخ روشن است که چه کسی به دست چه کسی کشته شد،و بیشترین کشته های کافران در آن جنگ،به شمشیر حضرت علی علیه السلام بود.

در هستی دو نوع القا وجود دارد:

یکی از سوی فرشتگان خدا که آرامش را القا می کنند. «إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی الْمَلاٰئِکَةِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ» (2)خداوند به فرشتگان وحی کرد که من با شمایم،پس شما مؤمنان را پایدار و ثابت قدم سازید،من در دل کفّار وحشت خواهم افکند.

یکی هم القای ترس و وحشت که از سوی شیطان انجام می شود. «إِنَّمٰا ذٰلِکُمُ الشَّیْطٰانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیٰاءَهُ» (3)سخنان شیطان در هوادارانش تأثیر گذارده و آنان را می ترساند.

پیام ها:

1 رزمنده باید روحیّه ی قوی داشته باشد. «وَ مٰا جَعَلَهُ اللّٰهُ إِلاّٰ بُشْریٰ» از عوامل پیروزی،انگیزه و روحیّه ی قوی رزمندگان است.

2 هنگامی که حرکتی صحیح و در خط پیامبر باشد،عنایت خداوند و برطرف شدن عوامل ترس و اضطراب حتمی است. «وَ مٰا جَعَلَهُ اللّٰهُ إِلاّٰ بُشْریٰ» 3 پیروزی مؤمنان،تنها به ابتکار،طرح نظامی،سلاح و نفرات آنان و یا به خاطر فرشتگان نیست،بلکه اصل،اراده و خواست خداوند است. «وَ مَا النَّصْرُ إِلاّٰ مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ» چنان که گاهی به خواست خداوند،گروه اندکی از مؤمنان بر گروه

ص :282


1- 1) .فصّلت،30.
2- 2) .انفال،12.
3- 3) .آل عمران،175.

زیادی از دشمنان پیروز می شوند. «کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّٰهِ» (1)4 امدادهای الهی و یاری مؤمنان،بر اساس عزّت و حکمت است. «عَزِیزٌ حَکِیمٌ»

[سوره الأنفال (8): آیه 11]

اشاره

إِذْ یُغَشِّیکُمُ اَلنُّعٰاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ اَلشَّیْطٰانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلیٰ قُلُوبِکُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ اَلْأَقْدٰامَ (11)

(به یاد آورید)زمانی که(خداوند)از سوی خود برای آرامش شما،خوابی سبک بر شما مسلّط ساخت و از آسمان بارانی بر شما فرستاد تا شما را با آن پاک کند و پلیدی(وسوسه ی)شیطان را از شما بزداید و دلهای شما را محکم و گام هایتان را با آن استوار سازد.

نکته ها:

« اَلنُّعٰاسَ »،به ابتدای خواب و خواب سبک و آرام بخش گفته می شود،یعنی در حال استراحت آن چنان خواب عمیقی بر شما مسلّط نشد که دشمن از آن سوء استفاده کرده و بر شما شبیخون بزند. (2)

لشکر قریش با ساز و برگ جنگی فراوان و آذوقه ی کافی و حتّی زنان خواننده برای تقویت روحیّه جنگ جویان،وارد منطقه ی بدر شدند و ابتدا چاه های آب را در اختیار خود گرفتند ولی مسلمانان دچار تزلزل بودند.پیامبر که می دید یارانش ممکن است شب را به آرامی نخوابند و فردا با جسم و روحی خسته در برابر دشمن قرار گیرند،بشارت داد که فرشتگان الهی به یاری آنان خواهند آمد و آنها را دلداری داد به طوری که شب را به آرامی خوابیدند.از طرف دیگر علاوه بر کمبود آب برای تطهیر و رفع تشنگی،مشکل اساسی منطقه ی بدر،وجود شن های نرم و روان بود که پاها در آن فرو می رفت،در آن شب باران بارید و مسلمانان دلگرم شدند و زمین زیر پایشان سفت شد.

ص :283


1- 1) .بقره،249.
2- 2) .تفسیر نمونه.

البتّه ممکن است مراد از ثبات قدم در آیه،همان استقامت و پایداری باشد،نه محکم شدن پاها در زمین باران خورده.هر دو احتمال نیز با هم ممکن است.

مراد از«پاک شدن از پلیدی»ممکن است پاک شدن از وسوسه های شیطان و یا پاک شدن از پلیدی جسمانی بر اثر جنابت بعضی در آن شب باشد،به هر حال باران با توجّه به نیاز شدید مسلمانان،همه ی این مشکلات را برطرف کرد. (1)

امام صادق علیه السلام فرمود:آب باران بیاشامید که امراض را برطرف می کند،آن گاه این آیه را تلاوت فرمودند. (2)«یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطٰانِ»

پیام ها:

1 با اراده و امداد الهی،در برابر دشمن مسلّح و انبوه هم می توان آرامش داشته و آرام خوابید،و اگر خدا نخواهد،در بهترین باغ ها و شرایط،نه خوابی هست و نه آرامشی. «إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعٰاسَ أَمَنَةً مِنْهُ» 2 گاهی استراحت و خواب سبک در جنگ،نعمت بزرگ الهی است،که هم خستگی را بر طرف می کند و هم مجال شبیخون به دشمن نمی دهد. «النُّعٰاسَ أَمَنَةً مِنْهُ» 3 اگر ایمان و صبر باشد،خداوند عوامل طبیعی را در اختیار انسان و به سود او قرار می دهد. «یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً» 4 نقش عوامل طبیعی همچون باد،باران،خواب و...را در جبهه ها نباید تصادفی پنداشت. «یُغَشِّیکُمُ النُّعٰاسَ» ... «یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ...» 5 پاکی ظاهری: «لِیُطَهِّرَکُمْ» و پاکی باطنی: «یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطٰانِ» ،هر یک به تنهایی ارزش است،امّا ارزشمندتر وجود هر دو با هم می باشد.

6 انتظار خداوند از مجاهد مسلمان،پاکی و داشتن روحیّه ای بالا و مقاوم و ثابت قدم بودن است. «لِیُطَهِّرَکُمْ» ... «لِیَرْبِطَ عَلیٰ قُلُوبِکُمْ»

ص :284


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .کافی،ج 6،ص 387.

[سوره الأنفال (8): آیه 12]

اشاره

إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی اَلْمَلاٰئِکَةِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا اَلَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا اَلرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ اَلْأَعْنٰاقِ وَ اِضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنٰانٍ (12)

(به یادآور)زمانی که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد که من با شمایم،پس شما افراد با ایمان را تقویت کنید،من نیز به زودی در دلهای کافران،رُعب و ترس خواهم افکند،پس فرازگردن ها را بزنید و همه ی سرانگشتانشان را قلم کنید(و قطع کنید تا نتوانند سلاح بردارند).

نکته ها:

« بَنٰانٍ »جمع«بنانه»،سر انگشت دست و پا،یا انگشتان دست و پا می باشد.

وارد کردن ضربه بر سر و مغز کفّار یا زدن سر انگشتان دست و پای آنان،توان رزم و اسلحه به دست گرفتن را از آنان می گیرد.و احتمال دارد بیانگر این باشد که اگر دشمن پیاده است،هدف سر او باشد و اگر سواره باشد،دست و پای او را هدف قرار دهید. (1)

شاید مراد از «فَوْقَ الْأَعْنٰاقِ» ،افراد سرشناس و رهبران کفر باشد،مانند: «فَقٰاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ» که ضربه بر سران و رهبران دشمن باید وارد کرد. (2)

از امدادهای الهی در جنگ بدر ایجاد رعب و وحشت در دل لشکریان کفر بود،چنان که گزارشگران مخفی سپاه اسلام،از اردوگاه دشمن خبر آوردند که دشمن با آن همه امکانات و ساز و برگ،بسیار ترسیده و بیمناک می باشد،امّا در مقابل سپاه کوچک اسلام،با وجود کمی نفرات و امکانات،روحیّه ای بسیار عالی داشتند.لذا پیامبر ابتدا به آنان پیشنهاد صلح داد و نماینده ای را به میان آنان فرستاد،هر چند عدّه ای با این پیشنهاد موافق بودند،ولی ابو جهل آن را نپذیرفت و آتش جنگ شعله ور شد.

ص :285


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .تفسیر فرقان.
پیام ها:

1 خداوند،ارشاد و حمایت مؤمنان را گاهی از طریق فرشتگان انجام می دهد.

«إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی الْمَلاٰئِکَةِ...»

2 فرشتگان از خود قدرتی ندارند،بلکه با حمایت و لطف الهی قدرت می یابند.

«إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی الْمَلاٰئِکَةِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا»

3 خداوند،تشویق به استقامت را از طریق فرشتگان قرار داده،ولی ارعاب کافران را به خود نسبت داده است. «فَثَبِّتُوا» ، «سَأُلْقِی» 4 خداوند بر اهل ایمان،آرامش و سکینه نازل می کند و بر کافران دلهره و وحشت مستولی می سازد. «إِذْ یُوحِی رَبُّکَ» ... «فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ» 5 دلها به دست خداوند است،آرامش و اضطراب هم از اوست. «إِذْ یُوحِی رَبُّکَ» ، «فَثَبِّتُوا» ... «سَأُلْقِی» ... «الرُّعْبَ» 6 رعب و وحشت،از عوامل شکست کفّار در جنگ بدر بود. «سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ» 7 گرایش ها و انگیزه های انسان،در سرنوشت او و دریافت رحمت و یا عذاب الهی،تأثیر به سزایی دارد. «فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا» ... «فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ» 8 قدرت و امکانات،به تنهایی عامل آرامش نیست.(در جنگ بدر،مسلمانان با کمی نفرات،آرامش یافتند،امّا دشمنان فراوان و مجهّز،هراسناک شدند.) «أَمَنَةً مِنْهُ» ، «الرُّعْبَ» 9 از توان رزمی خود در نبرد،بهترین استفاده را ببرید و ضربه ها را به جاهای حسّاس وارد آورید. «فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنٰاقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنٰانٍ»

ص :286

[سوره الأنفال (8): آیات 13 تا 14]

اشاره

ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ یُشٰاقِقِ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اَللّٰهَ شَدِیدُ اَلْعِقٰابِ (13) ذٰلِکُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْکٰافِرِینَ عَذٰابَ اَلنّٰارِ (14)

آن(حمایت الهی از مؤمنان و فرمان ضربه بر سرها و سرانگشتان دشمن)،به جهت آن بود که آنان در برابر خدا و پیامبرش گردنکشی کردند،و هر کس با خدا و پیامبرش در افتد و مخالفت کند،خداوند دارای کیفری سخت است.

آن است(کیفر ما در دنیا)،پس بچشید آن را و(بدانید)عذاب دوزخ برای کافران(مهیّا)است.

پیام ها:

1 قهر و خشم الهی،نتیجه ی سرکشی و طغیان است و بدون دلیل و بی حساب نیست. «ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ...» 2 مخالفت با رسول خدا،مخالفت با خداوند است. «شَاقُّوا اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ» 3 سنّت خداوند آن است که هر که با حقّ در افتد،نابود شود. «وَ مَنْ یُشٰاقِقِ» ... «فَإِنَّ اللّٰهَ شَدِیدُ الْعِقٰابِ» 4 کافران،هم در دنیا گرفتار انتقام و هلاکت می شوند و هم در آخرت گرفتار عذاب. «فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنٰاقِ» ، «لِلْکٰافِرِینَ عَذٰابَ النّٰارِ» 5 عذاب های دنیوی هر چند بسیار سخت باشد،تنها به قدر چشیدن عذاب های اخروی است. «ذٰلِکُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْکٰافِرِینَ عَذٰابَ النّٰارِ»

ص :287

[سوره الأنفال (8): آیه 15]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِذٰا لَقِیتُمُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا زَحْفاً فَلاٰ تُوَلُّوهُمُ اَلْأَدْبٰارَ (15)

ای کسانی که ایمان آورده اید! هر گاه با(لشگرکشی و)انبوه کافران برخورد کردید،به آنان پشت نکنید و مگریزید.

نکته ها:

« زَحْفاً »،به معنای غلتیدن و کشیدن روی زمین است،به لشکرکشی و حرکت یک لشکر انبوه هم از این جهت که از دور چنین به نظر می رسد که روی زمین می غلتند و پیش می آیند،زحف گفته می شود.

امام رضا علیه السلام فرمود:فرار از جهاد،موجب وهن دین،استخفاف رهبر حقّ،جرأت یافتن دشمن و محو مذهب است. (1)

در شمار فضائل حضرت علی علیه السلام آمده است که وی در تمام عمرش،حتّی یک بار هم از جبهه و جنگ فرار نکرد. (2)و آن حضرت فرمودند:پسندیده ترین مرگ،شهادت است،سوگند به آن کسی که جان فرزند ابی طالب به دست اوست،برای من کشته شدن با هزار ضربه ی شمشیر،راحت تر و آسان تر از مرگ در بستر است. (3)

پیام ها:

1 خداوند از مؤمنان انتظار ویژه ای دارد. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا...» 2 تعداد زیاد دشمن،مجوّز فرار از جبهه نمی شود. «إِذٰا لَقِیتُمُ» ... «زَحْفاً فَلاٰ تُوَلُّوهُمُ» 3 در هنگام نبرد،فرار از جنگ جایز نیست. «إِذٰا لَقِیتُمُ» ... «فَلاٰ تُوَلُّوهُمُ» (البتّه فرار،آن گاه ممنوع است که دو گروه،با آمادگی به مقابله هم آیند،ولی اگر دشمن مسلّح شبیخون زد و مسلمانان بدون آمادگی بودند،عقب نشینی

ص :288


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفاسیر نمونه و نور الثقلین.
3- 3) .نهج البلاغه،خطبه 121.

برای افراد دست خالی مانعی ندارد. (1)) 4 جنگ های اسلامی،مکتبی است،نه استعماری و از روی هوا و هوس و امثال آن. «الَّذِینَ آمَنُوا» ... «الَّذِینَ کَفَرُوا»

[سوره الأنفال (8): آیه 16]

اشاره

وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاّٰ مُتَحَرِّفاً لِقِتٰالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلیٰ فِئَةٍ فَقَدْ بٰاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اَللّٰهِ وَ مَأْوٰاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ اَلْمَصِیرُ (16)

و جز آنها که کناره گیریشان برای ساز و برگ نبرد مجدّد یا پیوستن به گروه دیگری از مسلمانان باشد،هر کس در روز جنگ پشت به دشمن کند، قطعاً مورد خشم خدا قرار می گیرد و جایگاه او جهنّم است و چه بد سرانجامی است.

نکته ها:

« مُتَحَرِّفاً »،خود را به کنار و اطراف کشیدن برای تغییر تاکتیک و خسته و گمراه کردن دشمن و سپس ضربه زدن به اوست و« مُتَحَیِّزاً »،پیوستن و جای گرفتن در کنار گروه دیگر است،آن گاه که رزمنده احساس تنهایی و ناتوانی از مقابله کند.

عبارتِ« بٰاءَ بِغَضَبٍ »،به معنای هموار ساختن و تحمّل غضب است.

در این آیه،برای فرار از جبهه که حرام است،دو مورد استثنا ذکر شده است:یکی برای جا به جایی تاکتیکی «مُتَحَرِّفاً» ،دیگری برای پیوستن به گروه دیگری از مسلمانان و حمله ی دسته جمعی «مُتَحَیِّزاً».

البتّه در بعضی تفاسیر،موارد دیگری هم ذکر شده است،مانند فرار برای اطلاع رسانی به مسلمانان،یا برای حفظ سنگر مهم تر و موقعیّت بهتر. (2)ولی اینها همه مصداق برای همان مورد اوّل است.

فراریان از جبهه،مورد خشم و غضب خدا قرار دارند، «وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ» ... «فَقَدْ بٰاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّٰهِ»

ص :289


1- 1) .تفسیر فرقان.
2- 2) .تفسیر فی ظلال القرآن.

و از جمله ی کسانی هستند که در هر نماز از آنان برائت می جوییم. «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ» البتّه این گناه،قابل توبه و بخشش است،به دلیل آیه ی «إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعٰانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطٰانُ بِبَعْضِ مٰا کَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللّٰهُ عَنْهُمْ» (1)

پیام ها:

1 فرار از جبهه،گناه کبیره است و خداوند بر آن وعده ی قهر و عذاب داده است.

«وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ»

... «فَقَدْ بٰاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّٰهِ» 2 عقب نشینی تاکتیکی،اشکال ندارد. «مُتَحَرِّفاً» 3 در جنگ،خدعه و فریب دادن دشمن جایز است. «مُتَحَرِّفاً» 4 همان گونه که رفتن به جبهه تنها مهم است،فرار نکردن هم مهم است،گاهی کسانی به جبهه می روند،ولی با فرار،جهنّمی می شوند. «وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ» ... «مَأْوٰاهُ جَهَنَّمُ» 5 در ارزیابی،عجولانه قضاوت نکنیم،زیرا تغییر عمل شاید به خاطر نقشه و تاکتیک باشد. «مُتَحَرِّفاً» 6 نصرت از سوی خداوند است،ولی بکارگیری فنون و تاکتیک های نظامی و سیاست جنگی هم لازم است. «مُتَحَرِّفاً لِقِتٰالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً» 7 جایگاه فراریان از جهاد و غضب شدگان الهی،جهنّم است. «مَأْوٰاهُ جَهَنَّمُ» (در واقع کسی که از جهاد فرار می کند،به دنبال مأمن و پناهگاهی است،امّا پناهگاهی جز آتش جهنّم نمی یابد.) 8 فرار از جنگ،هم ذلّت دنیوی دارد، «بٰاءَ بِغَضَبٍ» هم عذاب اخروی، «مَأْوٰاهُ جَهَنَّمُ» و فراریان عاقبتی بد در پیش دارند. «بِئْسَ الْمَصِیرُ»

ص :290


1- 1) .آل عمران،155.

[سوره الأنفال (8): آیه 17]

اشاره

فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لٰکِنَّ اَللّٰهَ قَتَلَهُمْ وَ مٰا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لٰکِنَّ اَللّٰهَ رَمیٰ وَ لِیُبْلِیَ اَلْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاٰءً حَسَناً إِنَّ اَللّٰهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (17)

شما(با نیروی خود)،آنان(کفّار)را نکشتید،بلکه خداوند(با امدادهای غیبی)آنها را به قتل رساند.(ای پیامبر!)آن گاه که تیر افکندی،تو نیفکندی، بلکه خدا افکند(تا کافران را مرعوب کند)و تا مؤمنان را از سوی خویش به آزمونی نیکو بیازماید،زیرا خداوند،بسیار شنوا و داناست.

نکته ها:

در روز جنگ بدر،پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله به علی علیه السلام فرمود:مشتی خاک و سنگریزه از زمین بردار و به من بده.علی علیه السلام چنین کرد و پیامبر با خواندن دعایی آنها را به سوی دشمن پرتاب کرد و این کار اثر معجزه آسایی داشت،طوفانی به پا کرد و باعث وحشتی عجیب در دل دشمن شد. (1)

آری،عامل مهم پیروزی در جنگ بدر،اراده و امداد الهی بود،نه نیروی مادّی و قواعد و تاکتیک های نظامی و گرنه لشگری اندک و تنها با یک یا دو اسب سوار،چگونه بر سپاهی انبوه و کاملاً مجهّز و دارای یکصد اسب سوار،پیروز می شد؟ «بلاء»،به معنای آزمایش است که اگر با نعمت و پیروزی باشد،«بلاء حَسَن»است و اگر به وسیله ی مصیبت و مجازات باشد«بلاء سیّئ»است،چنان که قرآن درباره ی بنی اسرائیل می فرماید: «وَ بَلَوْنٰاهُمْ بِالْحَسَنٰاتِ وَ السَّیِّئٰاتِ» (2)انسان اگر با اعتقاد صحیح و در مسیر حقّ حرکت کرده و به فرمان الهی تلاش و کوشش کند،امدادهای خداوند را در پی خود دارد، «لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاٰءً حَسَناً» و وجود او وجودی خدایی می گردد،چنان که در روایتی خداوند می فرماید:بنده با نافله و کارهای مستحبّ به مقام قرب رسیده و دست او دست من،گوش او گوش من و تمام اعضا و جوارح او خدایی می شود و آنچه بخواهد،همان می شود.«انه لیتقرب الی بالنافلة حتی احبه فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده الذی

ص :291


1- 1) .تفاسیر المیزان و نمونه.
2- 2) .اعراف،168،تفسیر نمونه.

یبطش بها ان دعانی أجبته و ان سألنی أعطیته...» (1)پس اگر حرکتی نیز انجام می دهد،در واقع آن حرکت از خداوند است. «وَ مٰا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لٰکِنَّ اللّٰهَ رَمیٰ» امّا در مقابل اگر در مسیر غیر الهی و به فرمان دیگران حرکت کند،در حقیقت وجودی شیطانی پیدا نموده است، چنان که عایشه در رویارویی با سپاه امیر المؤمنین علی علیه السلام در جنگ جمل،به تأسّی از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله مشتی خاک به سوی آنان پرتاب کرد و دعا نمود،پس از آن حضرت علی علیه السلام به او فرمودند:این شیطان بود که چنین کرد.«و ما رمیت اذ رمیت و لکن الشیطان رمی». (2)

پیام ها:

1 پیروزی در جنگ موجب غرور و عُجب شما نشود،خداوند و امدادهای او را فراموش نکنید. «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لٰکِنَّ اللّٰهَ قَتَلَهُمْ...» 2 انسان در افعال خود،نه مستقل از اراده ی خداوند است و نه مجبور.کارها،از آن جهت که با اختیار از انسان سر می زند،به او نسبت داده می شود،ولی چون نیرو و تأثیر از خداست،به خدا نسبت داده می شود. «مٰا رَمَیْتَ» ... «وَ لٰکِنَّ اللّٰهَ رَمیٰ» 3 وجود پیامبر و رهبر،نقش به سزایی در جلب امدادهای غیبی خداوند دارد.

«وَ مٰا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ...»

4 جنگ و جهاد،یکی از وسایل آزمایش الهی است،تا مؤمنان واقعی از افراد ضعیف الایمان و یا بی ایمان شناخته شوند. «بَلاٰءً حَسَناً» 5 امداد الهی و پیروزی مؤمنان و شکست دشمنان اتّفاقی و بی حساب نیست، بلکه از روی علم و آگاهی خداوند است. «إِنَّ اللّٰهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»

[سوره الأنفال (8): آیه 18]

اشاره

ذٰلِکُمْ وَ أَنَّ اَللّٰهَ مُوهِنُ کَیْدِ اَلْکٰافِرِینَ (18)

آن،(شکست دشمن و پیروزی شما و لطف خدا بود.)و(بدانید)که خداوند، سست کننده ی نیرنگ کافران است.

ص :292


1- 1) .کافی،ج 2،ص 352.
2- 2) .شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج 1،ص 257.
نکته ها:

« ذٰلِکُمْ »،اشاره به وضع مسلمانان و کفّار در جنگ بدر دارد و یادآور امدادهای الهی از آسمان و زمین و شکست دشمن است.گویا چنین گفته است:«ذلکم لطف الله علیکم» سست شدن نقشه های دشمن،با ایجاد رعب و ترس در دل آنان،تزلزل و تفرقه،افشای اسرار،طوفان و رعد و برق بود.

پیام ها:

1 خداوند،نقشه های دشمنان علیه مؤمنان را خنثی می کند. «أَنَّ اللّٰهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکٰافِرِینَ» (اگر روحیّات ایمانی حفظ شود،خداوند حتّی امور مخفی و غیر محسوس دشمنان بر علیه ما را خنثی می کند و درهم می شکند،چنان که در دوران ما واقعه ی طبس رخ می دهد،در حالی که ما خواب بودیم و یا حتّی تصوّر آن را نمی کردیم.) 2 ایمان،شرط دریافت حمایت الهی و کفر،زمینه ی سستی و نابودی انسان است. «ذٰلِکُمْ وَ أَنَّ اللّٰهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکٰافِرِینَ» 3 در هر شرایطی توکّل بر خدا کنیم و از دشمنان و توطئه های آنان هراسی نداشته باشیم. «أَنَّ اللّٰهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکٰافِرِینَ»

[سوره الأنفال (8): آیه 19]

اشاره

إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جٰاءَکُمُ اَلْفَتْحُ وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَ لَنْ تُغْنِیَ عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئاً وَ لَوْ کَثُرَتْ وَ أَنَّ اَللّٰهَ مَعَ اَلْمُؤْمِنِینَ (19)

اگر(شما کافران)در انتظار فتح و پیروزی(اسلام)بودید،که آن فتح آمد(و حقّانیّت اسلام آشکار شد)و اگر دست(از انحراف و باطل خود)بردارید،برایتان بهتر است و اگر(شما به کفر و عناد)برگردید،(ما هم به سوی قهر)برمی گردیم و هرگز گروه شما هر چند بسیار باشد،به کارتان نخواهد آمد،چرا که خداوند با مؤمنان است.

ص :293

نکته ها:

در اینکه مخاطب این آیه کیست،دو احتمال بیان شده است:یکی کفّار شکست خورده در جنگ بدر و دیگری مسلمانانی که بر سر تقسیم غنائم اختلاف نظر داشتند.

مؤیّد احتمال اوّل،پیوند این آیه با آیات قبل است، «أَنَّ اللّٰهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکٰافِرِینَ» چنان که آنان بودند که گروه زیاد «Bفِئَةً کَثِیرَةً » بودند و همانان سابقه ی کفر و مغضوبیّت داشتند،و در این آیه می فرماید: «وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ» ... «وَ لَوْ کَثُرَتْ» همچنین سخن ابو جهل فرمانده مشرکان که هنگام بیرون آمدن از مکّه برای جنگ،پرده ی کعبه را گرفت و گفت:خدایا! از این دو گروه،هدایت شده تر را به پیروزی برسان. (1)و به پیروزی خود مطمئن بود ولی سرانجام شکست خورد.

امّا اگر احتمال دوّم و خطاب به مسلمانان باشد،هشداری به آنان است که پس از این فتح،از مجادله و اعتراض های خود دست بردارند و اگر به نق زدن و جدال های قبلی(اعتراض قبل از جنگ و هنگام تقسیم غنائم)ادامه دهند،باز لطف خدا از آنان دریغ خواهد شد و در مقابل دشمنان رها شده و دچار شکست می شوند.(البتّه معنای اوّل مناسب تر به نظر می آید)

پیام ها:

1 خیر و صلاح انسان،در پرهیز از انحراف و مقابله با خدا و رسول اوست. «إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ» 2 برخورداری از لطف و قهر خداوند،به انتخاب و عملکرد خود ما بستگی دارد.

«إِنْ تَنْتَهُوا»

... «إِنْ تَعُودُوا» 3 خداوند،اتمام حجّت کرده و تمام راههای عذرتراشی و بهانه جویی را بسته است. «إِنْ تَنْتَهُوا» ... «إِنْ تَعُودُوا» 4 تشویق و هشدار،هر دو در کنار هم لازم است. «خَیْرٌ لَکُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ» 5 جلوی خلاف ها را باید با قاطعیّت و صراحت گرفت. «إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ» گذشت

ص :294


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

و بخشش،همیشه مطلوب نیست.

6 جمعیّت زیاد،در برابر قهر خداوند نقش و تأثیری ندارد. «لَنْ تُغْنِیَ عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئاً وَ لَوْ کَثُرَتْ» 7 ایمان،شرط نصرت و همراهی خداوند است. «أَنَّ اللّٰهَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ»

[سوره الأنفال (8): آیات 20 تا 21]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ وَ لاٰ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20) وَ لاٰ تَکُونُوا کَالَّذِینَ قٰالُوا سَمِعْنٰا وَ هُمْ لاٰ یَسْمَعُونَ (21)

ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا و فرستاده ی او اطاعت کنید و در حالی که(سخنان او را)می شنوید،از وی سرپیچی نکنید.

و مثل کسانی نباشید که گفتند:«شنیدیم»،ولی(در حقیقت)آنها نمی شنیدند.

نکته ها:

در سراسر قرآن،پس از اطاعت خداوند،اطاعت از رسول خدا ذکر شده است،و در یازده مورد،بعد از عبارت «Bاِتَّقُوا اللّٰهَ *» جمله ی «Bأَطِیعُونِ *» آمده است،یعنی لازمه ی تقوای الهی، اطاعت از رسول اوست.

با اینکه اطاعت از خدا و رسول هر دو لازم است،ولی در این آیه تنها از سرپیچی از رسول نهی شده است که معلوم می شود مشکل آنان در اطاعت از رسول بوده است،به خصوص در جنگ بدر و نسبت به فرمان های پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله در مسائل نظامی.

مراد از شنیدن سخنان پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله «وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ» ،به دلیل آیه ی بعد،فهمیدن سخنان او و درک حقّانیّت اوست.

پیام ها:

1 مؤمنین،در معرض تخلّف از دستورات خدا و رسول هستند و به هشدار نیاز دارند. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا...»

ص :295

2 نافرمانی پیامبر،نافرمانی خداست. «وَ لاٰ تَوَلَّوْا عَنْهُ» و نفرمود:«عنهما».

(آری،فرمان خدا و رسول دارای هویّتی واحد است و اطاعت از خداوند در گرو اطاعت از رسول او می باشد.) 3 شنیدن و فهمیدن،مسئولیّت آور است. «وَ لاٰ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ» 4 آگاه شدن از تاریخ و اخبار گذشتگان متخلّف،مایه ی عبرت است. «وَ لاٰ تَکُونُوا کَالَّذِینَ...» 5 در اطاعت از رهبری،صداقت داشته و به تعهّدات خود پایبند باشیم و بدون عمل ادّعای ایمان نکنیم. «وَ لاٰ تَکُونُوا کَالَّذِینَ قٰالُوا سَمِعْنٰا وَ هُمْ لاٰ یَسْمَعُونَ»

[سوره الأنفال (8): آیه 22]

اشاره

إِنَّ شَرَّ اَلدَّوَابِّ عِنْدَ اَللّٰهِ اَلصُّمُّ اَلْبُکْمُ اَلَّذِینَ لاٰ یَعْقِلُونَ (22)

همانا بدترین جنبندگان نزد خداوند،(کسانی هستند که نسبت به شنیدن حقّ)کران(و نسبت به گفتن حقّ)لال هایند،آنها که تعقّل نمی کنند.

نکته ها:

« اَلصُّمُّ »جمع«أصم»،به معنای کر و« اَلْبُکْمُ »جمع«أبکم»،به معنای لال است،و در اینجا کر و لال،کنایه از کسانی است که گوش به شنیدن حقّ نمی دهند و از بیان حقّ لب فروبسته اند.

در تعبیرات قرآن،افرادی که تربیت الهی انبیا را نمی پذیرند و دل را تسلیم حقّ نمی کنند، گاهی به مرده تشبیه شده اند: «إِنَّکَ لاٰ تُسْمِعُ الْمَوْتیٰ» (1)گاهی به چهارپایان: «أُولٰئِکَ کَالْأَنْعٰامِ» (2)، «یَأْکُلُونَ کَمٰا تَأْکُلُ الْأَنْعٰامُ» (3)گاهی به بدتر از چهارپایان: «کَالْأَنْعٰامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» (4)و گاهی به بدترین جنبنده: «شَرَّ الدَّوَابِّ» حضرت علی علیه السلام فرمود:بدترین جنبنده ها کسانی هستند که حقّ را می فهمند،ولی لجاجت کرده و کفر می ورزند. (5)

ص :296


1- 1) .روم،52.
2- 2) .اعراف،179.
3- 3) .محمّد،12.
4- 4) .اعراف،179.
5- 5) .تفسیر درّ المنثور،ج 4،ص 43.

گروهی در قیامت اقرار خواهند کرد که به سخن حقّ گوش فرا نمی دادند و یا در آن تعقّل نمی کردند و این سبب دوزخی شدن آنان شده است. «لَوْ کُنّٰا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مٰا کُنّٰا فِی أَصْحٰابِ السَّعِیرِ» (1)اگر گوش شنوا داشتیم،یا تعقّل می کردیم،از دوزخیان نبودیم.

پیام ها:

1 مدّعیان ایمان و کسانی که ملتزم به اطاعت از خدا و رسول نباشند، «وَ لاٰ تَکُونُوا کَالَّذِینَ قٰالُوا سَمِعْنٰا وَ هُمْ لاٰ یَسْمَعُونَ» ،بدترین جنبندگانند. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ» 2 ارزش انسان به خردورزی اوست،اگر تعقّل نکند،بدترین جنبندگان می شود.

«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ»

... «الَّذِینَ لاٰ یَعْقِلُونَ» (آری،داشتن گوش،زبان و عقل زمانی ارزش است که بهره گیری صحیح از آنها شود.کسی که مثلاً با زبانش امر به معروف و نهی از منکر نمی کند،همچون لال است.) 3 کسانی که از تعالیم دین روی می گردانند،بی خردند. «وَ لاٰ تَوَلَّوْا عَنْهُ» ... «لاٰ یَعْقِلُونَ»

[سوره الأنفال (8): آیه 23]

اشاره

وَ لَوْ عَلِمَ اَللّٰهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ (23)

و اگر خداوند خیری در آنان می دانست،شنوایشان می ساخت،(حرف حقّ را به گوش دلشان می رساند،)ولی با(این روحیه ی لجاجتی که فعلاً دارند، حتّی)اگر شنوایشان می ساخت،باز هم سرپیچی کرده روی می گرداندند.

(در دل یقین پیدا می کردند،ولی در ظاهر اقرار نمی کردند)

نکته ها:

افراد لجوج،چند گروهند:

برخی حتّی حاضر به شنیدن حقّ نیستند. «لاٰ تَسْمَعُوا لِهٰذَا الْقُرْآنِ» (2)برخی می شنوند،ولی مسخره و استهزا می کنند. «قٰالُوا قَدْ سَمِعْنٰا لَوْ نَشٰاءُ لَقُلْنٰا مِثْلَ هٰذٰا» (3)

ص :297


1- 1) .ملک،10.
2- 2) .فصّلت،26.
3- 3) .انفال،31.

برخی می شنوند و می فهمند،ولی تحریف می کنند. «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَوٰاضِعِهِ وَ یَقُولُونَ سَمِعْنٰا وَ عَصَیْنٰا» (1)برخی به خاطر دلبستگی های شدید،حسادت ها و قساوت ها،قدرت تشخیص ندارند. «وَ جَعَلْنٰا قُلُوبَهُمْ قٰاسِیَةً» (2)

پیام ها:

1 از سنّت های الهی این است که فیض خود را به افراد مستعد عطا می کند و به هر کس به مقدار لیاقت و استعداد حق پذیری که در خود ایجاد کرده،توفیق داده و لطف می کند. «وَ لَوْ عَلِمَ اللّٰهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ» 2 زمینه های بهره گیری از لطف الهی را باید خودمان به وجود آوریم. «وَ لَوْ عَلِمَ اللّٰهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ» 3 تنها فراگیری و شنیدن آیات ملاک نیست،حق پذیری و تسلیم بودن نیز لازم است. «وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا» 4 خداوند از هدایت افراد مضایقه ای ندارد،ولی لجوجان از سخن حقّ روی برمی تابند. «لَوْ عَلِمَ» ... «لَأَسْمَعَهُمْ» 5 انسان دارای اختیار است و در برابر ندای حقّ می تواند اعراض کند. «وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ» (آری،کسی که استعداد رشد را در خود کور کند، فیض خدا را نیز نمی پذیرد.)

[سوره الأنفال (8): آیه 24]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِسْتَجِیبُوا لِلّٰهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذٰا دَعٰاکُمْ لِمٰا یُحْیِیکُمْ وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ یَحُولُ بَیْنَ اَلْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (24)

ص :298


1- 1) .نساء،46.
2- 2) .مائده،13.

ای کسانی که ایمان آورده اید! هر گاه خدا و رسول شما را به چیزی که حیات بخش شماست دعوت می کنند،بپذیرید و بدانید خداوند،میان انسان و دل او حایل می شود و به سوی او محشور می شوید.

نکته ها:

حیات،اقسام مختلفی دارد:

1 حیات گیاهی. «أَنَّ اللّٰهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا» (1)خداوند زمین را زنده می کند.

2 حیات حیوانی. «لَمُحْیِ الْمَوْتیٰ» (2)خداوند مردگان را زنده می کند.

3 حیات فکری. «مَنْ کٰانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْنٰاهُ» (3)آن که مرده بود و زنده اش کردیم.

4 حیات ابدی. «قَدَّمْتُ لِحَیٰاتِی» (4)کاش برای زندگیم چیزی از پیش فرستاده بودم.

مقصود از حیاتی که با دعوت انبیا فراهم می آید،حیات حیوانی نیست،چون بدون دعوت انبیا نیز این نوع حیات وجود دارد،بلکه مقصود حیات فکری،عقلی و معنوی،اخلاقی و اجتماعی و بالاخره حیات و زندگی در تمام زمینه ها می باشد.البتّه ممکن است مراد از دعوت به حیات در اینجا(به دلیل آن که آیه در کنار آیات جنگ بدر آمده است)،دعوت به جهاد باشد.

حیات انسان،در ایمان و عمل صالح است و خداوند و انبیا هم مردم را به همان دعوت کرده اند. «دَعٰاکُمْ لِمٰا یُحْیِیکُمْ» اطاعت از فرامین آنان رمز رسیدن به زندگی پاک و طیّب است،چنان که در جای دیگر می خوانیم: «مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثیٰ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیٰاةً طَیِّبَةً» (5)و طبق روایات شیعه و سنّی،یکی از مصادیق حیات طیّبه،پذیرش ندای پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله در مسأله ی ولایت علیّ بن أبی طالب علیهما السلام و اهل بیت اوست. (6)

حایل و فاصله شدن خدا میان انسان و قلبش،نشان دهنده ی حاضر و ناظر بودن خداوند در همه جا و احاطه ی او بر تمام موجودات است و اینکه قدرت و توفیق از اوست.از رگ

ص :299


1- 1) .حدید،17.
2- 2) .فصّلت،39.
3- 3) .انعام،122.
4- 4) .فجر،24.
5- 5) .نحل،97.
6- 6) .تفسیر فرقان.

گردن به ما نزدیک تر است،فعالیّت عقل و روح نیز به دست اوست و اگر لطف او نبود،هرگز انسان به حقّانیّت حقّ و بطلان باطل پی نمی برد.

از امام صادق علیه السلام روایت شده است که یکی از مصادیق حایل بودن خدا بین انسان و دل او، مسأله ی محو و اثبات است؛محو کفر و اثبات ایمان،محو غفلت و شک و تثبیت تذکّر و یقین. (1)در جای دیگر فرمودند:خداوند نمی گذارد انسان،باطل را حقّ ببیند. (2)همچنین فرمودند:گاهی انسان با گوش،چشم،زبان و دست خود به چیزی علاقه دارد،ولی اگر آن را انجام دهد،قلبش با آن همراه نیست و می داند آنچه میل به آن داشته حقّ نیست. (3)و ممکن است حائل شدن،کنایه از مرگ باشد.

پیام ها:

1 شرط ایمان واقعی،اجابت کردن دعوت خدا و رسول است. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّٰهِ وَ لِلرَّسُولِ» 2 دعوت خدا و رسول،دارای حقیقت و هویّتی واحد می باشد. «دَعٰاکُمْ» و نفرمود:«دعواکم» 3 حرکت در مسیر خدا و انبیا،حیات واقعی است و کناره گیری از آن،مرگ انسانیّت است. «دَعٰاکُمْ لِمٰا یُحْیِیکُمْ» 4 تمام دستورات دینی و فرامین انبیا،حتّی فرمان جنگ و جهاد،مایه ی حیات فرد و جامعه می باشد. «دَعٰاکُمْ لِمٰا یُحْیِیکُمْ» 5 کسی که به حضور و احاطه خداوند ایمان داشته باشد،از دعوت پیامبران سرپیچی نمی کند. «اسْتَجِیبُوا» ... «یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» 6 تا از دنیا نرفته و فرصت داریم،حقّ را بپذیریم.(بنا بر این که حائل شدن خدا بین انسان و قلبش،کنایه از مرگ باشد). «اسْتَجِیبُوا» ... «یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» 7 نه مؤمن مغرور شود و نه از کافر مأیوس گردید،چون دلها به دست خداست و

ص :300


1- 1) .تفسیر فرقان.
2- 2) .بحار،ج 5،ص 205.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.

او مقلّب القلوب است. «یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» 8 جای هیچ عذری برای نپذیرفتن توحید و یگانگی خداوند نیست. «یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» زیرا توحید،امری فطری است. (1)

9 هر فکر و اندیشه ای که بر دل انسان بگذرد،خداوند بدان آگاه است. «یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» 10 خداوند از هر چیزی به انسان نزدیک تر است،حتّی از قلب او به خودش.

«یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»

11 همه ی ما خواسته یا ناخواسته در قیامت محشور خواهیم شد،پس به رسولان الهی پاسخ مثبت دهیم. «اسْتَجِیبُوا لِلّٰهِ وَ لِلرَّسُولِ» ... «إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ»

[سوره الأنفال (8): آیه 25]

اشاره

وَ اِتَّقُوا فِتْنَةً لاٰ تُصِیبَنَّ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ شَدِیدُ اَلْعِقٰابِ (25)

و بترسید(و حفظ کنید خود را)از فتنه ای که تنها دامنگیر ستمگران شما نمی شود،(بلکه همه را فرا خواهد گرفت،چرا که دیگران نیز در مقابل ستمگران سکوت کردند)و بدانید که خداوند سخت کیفر است.

نکته ها:

«فتنه»،به معنای شرک،کفر،بلا و آزمایش،شکنجه و عذاب است و در این آیه به معنای بلا و مصیبت های اجتماعی است. (2)

در آیه ی قبل،دستور اطاعت از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله بود،اینجا پرهیز از فتنه.پس معلوم می شود که یکی از مصادیق فتنه،عدم اطاعت از پیامبر است و مفهوم این آیه،با آیه ی «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّٰهِ جَمِیعاً وَ لاٰ تَفَرَّقُوا» (3)یکسان می باشد. (4)

ص :301


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .تفسیر نمونه.
3- 3) .آل عمران،103.
4- 4) .تفسیر المیزان.

مصداق دیگر فتنه،فساد و فحشا می باشد که باعث فروپاشی یک نظام می شود و آسیب آن عمومی و فراگیر است.مثل فساد حکّام بنی امیّه که چون ولایت پیشوای حقّ را کنار زدند، مسلمانان را قرن ها به ذلّت کشاندند.

سکوت و ترک امر به معروف و نهی از منکر،باعث فتنه و فراگیرشدن عذاب است،چنان که پیامبر فرمودند:خداوند هرگز تمام مردم را به خاطر گناه بعضی از آنان مجازات نمی کند،مگر زمانی که منکرات در میان آنان آشکار گردد و دیگران در حالی که توان انکار و برخورد با آن را داشته باشند،سکوت کنند که اگر چنین شد،خداوند همه ی آنان(خاصّ و عام)را عذاب می کند. (1)چنان که حضرت علی علیه السلام فرمودند:اگر گناهی پنهانی انجام گیرد،خداوند عموم مردم را عذاب نمی کند،امّا اگر گروهی منکراتی را آشکار انجام دهند و مردم آنان را سرزنش نکنند،هر دو گروه مستوجب عقوبت می شوند. (2)

معنای پرهیز از اعمالی که باعث فتنه شده و در همه تأثیر می گذارد،عزلت و کناره گیری از مسائل نیست،بلکه لزوم هوشیاری و توجّه انسان را می رساند.حضرت علی علیه السلام می فرماید:

در فتنه ها مثل بچّه شتری باشید که نه از شما بار بکشند و نه شما را بدوشند و نه از شما بهره برداری کنند.«کن فی الفتنة کابن اللبون،لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب» (3)هنگام نزول این آیه،پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:هر کس پس از من در جانشینی علی علیه السلام ظلم کند،«فکانما جحد نبوتی و نبوة الانبیاء قبلی»گویا رسالت من و نبوّت پیامبران پیشین را انکار کرده است. (4)

پیام ها:

1 تخلّف از دین و دستورات الهی،مایه ی بروز فتنه و نزول عذاب الهی است.

«دَعٰاکُمْ لِمٰا یُحْیِیکُمْ»

... «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً...» 2 نه خود عامل فتنه شویم،نه با فتنه گران هم صدا شویم و نه در برابرشان

ص :302


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .تفسیر اثنی عشری.
3- 3) .نهج البلاغه،حکمت 1.
4- 4) .تفسیر فرقان.

سکوت کنیم. «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً» 3 سرنوشت انسان و جوامع،در گرو عملکرد خودشان است. «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لاٰ تُصِیبَنَّ» 4 افراد جامعه ی ایمانی علاوه بر کارهای خود،نسبت به کارهای دیگران نیز باید تعهّد داشته باشند.چون گاهی آثار کارهای خلاف،دامنگیر دیگران هم می شود،همچون کسی که در کشتی،جایگاه خود را سوراخ کند. «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لاٰ تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً» 5 توجّه به شدّت و سختی عذاب الهی،زمینه ساز پرهیز از ظلم و گناه است. «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً» ... «أَنَّ اللّٰهَ شَدِیدُ الْعِقٰابِ»

[سوره الأنفال (8): آیه 26]

اشاره

وَ اُذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی اَلْأَرْضِ تَخٰافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ اَلنّٰاسُ فَآوٰاکُمْ وَ أَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ اَلطَّیِّبٰاتِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (26)

و به یاد آورید زمانی را که شما کم بودید و در زمین(مکّه)مستضعف بودید،می ترسیدید مردم(دشمنان)شما را بربایند،پس(خداوند در مدینه)پناهتان داد و با یاری خویش،شما را نیرومند کرد و از پاکیزه ها به شما روزی داد،باشد که شما شکرگزاری کنید.

نکته ها:

«تخطف»،به معنای به سرعت گرفتن و ربودن است.

مسلمانان مکّه قبل از هجرت پیامبر به مدینه،همواره مورد اذیّت و آزار و شکنجه ی مشرکان بودند،لذا با سفارش و تدبیر پیامبر به صورت فردی یا دسته جمعی به دیگر مناطق هجرت می کردند؛بعضی به حبشه،بعضی به یمن و طائف و برخی به شعب ابی طالب رفتند و پیوسته در ترس و اضطراب بودند و هنگامی که به مدینه مهاجرت کردند،هیچ خانه و کاشانه ای نداشتند و عدّه ی بسیاری از آنان جزو اصحاب صُفّه و در مسجد پیامبر جای گرفته بودند.انصار نیز در اوائل هجرت پیامبر به مدینه،در فقر و نداری و قحطی گرفتار بودند به

ص :303

حدّی که به دانه ای خرما بسنده می کردند،به علاوه گرفتار اذیّت و آزار یهودیان نیز بودند.

امّا در اواخر بعثت،خداوند به مسلمانان مکنت و توانایی داد و به چنان قدرتی رسیدند که اهل ذمّه به آنان جزیه می دادند و یا مشرکان همواره در ترس و اضطراب از کشته و اسیرشدن و به غلامی و کنیزی گرفتار شدن توسط مسلمانان بودند و بعضی نیز با طوع و رغبت اموال خود را تقدیم مسلمانان می کردند. (1)در اینجا خداوند ضعف و ناتوانی آنان را یادآور می شود تا شکرگزار قدرت و امنیّت موجود باشند.

پیام ها:

1 یادآوری روزهای ناتوانی و روزهای یاری خداوند،مایه ی دور شدن از فتنه هاست. «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً» ، «وَ اذْکُرُوا» 2 در ابتدا تعداد مسلمانان،بسیار کم بود.(کلمه« قَلِیلٌ »به جای« قَلِیلُونَ »،تأکید بر کم بودن است) 3 مسلمانان در مکّه تا پیش از هجرت به مدینه،دائماً ترس و دلهره داشتند.

«تَخٰافُونَ»

(فعل مضارع،نشانه ی استمرار است) 4 در راه حقّ،از کمی نفرات و ناتوانی و آوارگی نهراسیم، «وَ اذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ» که یاری خداوند حتمی است. «فَآوٰاکُمْ وَ أَیَّدَکُمْ...» 5 امنیّت «فَآوٰاکُمْ» ،توان رزمی و پیروزی «أَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ» و بهبود امکانات اقتصادی «رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّبٰاتِ» ،از نعمت های ویژه الهی می باشد.

6 یادآوری روزهای ضعف و مقایسه آن با روزهای پیروزی،مایه ی شکرگزاری و عشق و توکّل به خداوند است. «وَ اذْکُرُوا» ... «لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» 7 در سایه ی ایمان،خداوند به گروه اندکِ ضعیفِ هراسناک،عزّت و قدرت و مکنت می بخشد.(کلّ آیه)

ص :304


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.

[سوره الأنفال (8): آیه 27]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَخُونُوا اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَمٰانٰاتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (27)

ای کسانی که ایمان آورده اید! به خدا و پیامبر خیانت نکنید و آگاهانه به امانت های خود خیانت نورزید.

نکته ها:

در شأن نزول این آیه آمده است:هنگامی که مسلمانان به فرمان پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله،یهود بنی قریظه را محاصره کردند،آنان پیشنهاد صلح و کوچ کردن به شام را دادند و پیامبر نپذیرفت و سعد بن معاذ را به داوری مأمور ساخت.یکی از مسلمانان همراه او به نام «ابو لبابه»که سابقه دوستی با آنان داشت،با اشاره به گلوی خود به آنان فهماند که در صورت پذیرش حکمیّت سعد بن معاذ،همه کشته خواهید شد،جبرئیل این اشاره را به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله خبر داد.پس از آن ابو لبابه شرمنده از این خیانت،خود را به ستون مسجد پیامبر بست و هفت شبانه روز چیزی نخورد،سرانجام خداوند توبه اش را پذیرفت. (1)

شأن نزول دیگری نیز بیان شده که در جنگ بدر،بعضی از مسلمانان نامه ای به ابو سفیان نوشتند و از نقشه ی پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله به او خبر دادند،ابو سفیان هم از مشرکان مکّه درخواست کمک کرد که هزار نفر برای جنگ بدر به راه افتادند. (2)

در فرهنگ قرآن،امانت مفهوم وسیعی دارد و تمام شئون زندگی سیاسی،اجتماعی و اخلاقی را شامل می شود از جمله:

الف:تمام نعمت های مادّی و معنوی مثل مکتب،قرآن،رهبر،فرزند و آب و خاک.

ب:اهل بیت پیامبر علیهم السلام. (3)

ج:هم خودمان،امانت برای خویشتنیم،چنان که در آیه ی دیگر می خوانیم: «أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتٰانُونَ أَنْفُسَکُمْ» (4)و هم جامعه برای ما.

ص :305


1- 1) .تفاسیر مجمع البیان،صافی و نمونه.
2- 2) .تفاسیر مجمع البیان و المیزان.
3- 3) .ملحقات احقاق الحقّ،ج 14،ص 564.
4- 4) .بقره،187.

د:انفال،غنائم،خمس،زکات و اموال عمومی.(ورود آیه در سوره انفال و غنائم جنگ بدر) ه:امام باقر علیه السلام فرمود:احکام دین،فرائض و واجبات الهی،امانت است. (1)

و:حکومت و مسئولیّت.

بنا بر این نافرمانی و ادا نکردن حقوق و وظایف خود در ارتباط با این امانت ها،خیانت است، چنان که ابن عبّاس می گوید:هر کس چیزی از برنامه های اسلامی را ترک کند،یک نوع خیانتی به خدا و پیامبر مرتکب شده است. (2)همان گونه که پیشی گرفتن ناصالحان بر صالحان در مسئولیّت های اجتماعی،خیانت به خدا و رسول و مسلمانان است.

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:کسی که در امانت خیانت کند در حقیقت منافق است،هر چند روزه بگیرد و نماز بخواند و خود را مسلمان بداند.و امام صادق علیه السلام فرمودند:نماز و روزه ی مردم شما را نفریبد،زیرا گاهی همه ی آنها از روی عادت است.مردم را با راستگویی و ادای امانت امتحان کنید و بشناسید. (3)

خیانت نکردن در امانت از وظایف و حقوق انسانی است،بنا بر این حتّی به امانت غیر مسلمان هم نباید خیانت کرد.

پیام ها:

1 خیانت،با ایمان سازگار نیست.لازمه ی ایمان،امانت داری است. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَخُونُوا» 2 گاهی یک اشاره به سود دشمن،خیانت است.(با توجّه به شأن نزول اوّل) 3 افشای اسرار نظامی،خیانتی زشت است.(با توجّه شأن نزول دوّم آیه) 4 خیانت به پیامبر،خیانت به خداوند است. «لاٰ تَخُونُوا اللّٰهَ وَ الرَّسُولَ» (« لاٰ تَخُونُوا » در مورد خدا و پیامبر با هم آمده و در مورد سایر مردم باز تکرار شده است.) 5 خیانت به خدا و رسول،خیانت به خود است و زیان آن به خود انسان باز می گردد. «لاٰ تَخُونُوا اللّٰهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَمٰانٰاتِکُمْ» (طبق این معنی که با ظاهر آیه

ص :306


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر نمونه.
3- 3) .کافی،ج 2،ص 104.

سازگار است،تقدیر گرفتن کلمه ی«لا»در «تَخُونُوا أَمٰانٰاتِکُمْ» ،نیازی نیست.) 6 امانت مردم به منزله ی امانت خود ما و خیانت به آن خیانت به خودمان است.

«لاٰ تَخُونُوا»

... «تَخُونُوا أَمٰانٰاتِکُمْ» 7 خیانت،فطرتاً زشت و محکوم است. «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» 8 خیانت های آگاهانه،خطرناک است. «وَ تَخُونُوا أَمٰانٰاتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» (هم به زشتی خیانت آگاهید و هم پیامدهای بد آن را می دانید)

[سوره الأنفال (8): آیه 28]

اشاره

وَ اِعْلَمُوا أَنَّمٰا أَمْوٰالُکُمْ وَ أَوْلاٰدُکُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اَللّٰهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ (28)

و بدانید که اموال و فرزندانتان آزمایشی(برای شما)هستند و البتّه نزد خداوند(برای کسانی که از عهده ی آزمایش برآیند)،پاداشی بزرگ است.

نکته ها:

محور بسیاری از لغزش های انسان و ریشه ی بسیاری از گناهان از قبیل:معاملات حرام، احتکار،دروغ،کم فروشی،ترک انفاق،ندادن خمس و زکات،حرص و کارشکنی و سوگندهای دروغ و تضییع حقوق مردم،گریز از میدان جنگ،ترک هجرت و جهاد و...،علاقه به مال و فرزند است.پس اینها عامل امتحان و لغزشند،آن گونه که ابو لبابه را(آیه قبل)به لغزش کشید و برای حفظ مال و فرزندان خود،به همکاری با دشمن وادار کرد.

کسانی که از مدینه به ابو سفیان خبر دادند که مسلمانان برای تصاحب کاروان تجارتی آنان نیرو بسیج کرده اند،از مهاجرانی بودند که در مکّه مال و فرزندی داشتند. (1)

قرآن با تعبیرات مختلفی به فتنه بودن مال و فرزند و دل نبستن به آنها و امکان انحراف به واسطه ی آنها هشدار داده است،از جمله:

الف:امکان شرکت شیطان در مال و فرزند انسان. «شٰارِکْهُمْ فِی الْأَمْوٰالِ وَ الْأَوْلاٰدِ» (2)ب:افزون خواهی در مال و فرزند و آثار منفی آن. «تَکٰاثُرٌ فِی الْأَمْوٰالِ وَ الْأَوْلاٰدِ» (3)

ص :307


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .اسراء،64.
3- 3) .حدید،20.

ج:بازدارندگی فرزند و مال از یاد خدا. «لاٰ تُلْهِکُمْ أَمْوٰالُکُمْ وَ لاٰ أَوْلاٰدُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللّٰهِ» (1)د:نجات بخش نبودن اموال و اولاد در قیامت. «لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوٰالُهُمْ وَ لاٰ أَوْلاٰدُهُمْ» (2)در آیه نکاتی به چشم می خورد که نشان می دهد آزمایش مال و فرزند بسیار سخت و جدّی و پیروز شدن در آن بسیار مهم است،اوّلاً آیه با جمله ی« وَ اعْلَمُوا »آغاز شده که هشدار است.ثانیاً کلمه ی« أَنَّمٰا »نشان می دهد که آزمایش با مال و فرزند چون و چرا ندارد و حتمی است.ثالثاً خود مال و فرزند فتنه شمرده شده اند،نه آنکه وسیله آزمایش و فتنه باشند. (3)

حضرت علی علیه السلام فرمودند:«لا یقولن احدکم اللهم انی اعوذ بک من الفتنة لانه لیس احد الا و هو مشتمل علی فتنة»،هیچ کس از خداوند دوری از فتنه و آزمایش را نخواهد،زیرا همه ی مردم بدون استثنا دچار آن می شوند،بلکه دوری از لغزش و انحراف در آزمایشات را از خدا درخواست کند.آن گاه حضرت درباره ی علّت و فلسفه ی امتحان های الهی فرمود:تا راضی از ناراضی مشخص شود و عوامل سعادت و شقاوت هر کس در اعمال او مشخص گردد. (4)

پیام ها:

1 علاقه ی افراطی به مال و فرزند،انسان را به خیانت می کشد. «لاٰ تَخُونُوا» ... «وَ اعْلَمُوا...» و حتّی گاهی موجب دست برداشتن از اصول انسانی و دینی(امانت و ادای امانت)می شود.(با توجّه به شأن نزول آیه قبل) 2 مال و فرزند می توانند دو دام فریبنده باشند. «أَنَّمٰا أَمْوٰالُکُمْ وَ أَوْلاٰدُکُمْ فِتْنَةٌ» 3 توجّه به پاداش بزرگ الهی،از اسباب دل کندن از دنیا و ترک خیانت است.

«أَنَّ اللّٰهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ»

4 مال و فرزند با تمام جاذبه هایی که دارند،در مقایسه با الطاف و پاداش های الهی ناچیز هستند.(در برابر« أَمْوٰالُکُمْ وَ أَوْلاٰدُکُمْ »،عبارت« أَجْرٌ عَظِیمٌ »آمده است) (5)

ص :308


1- 1) .منافقون،9.
2- 2) .آل عمران،10.
3- 3) .تفسیر راهنما.
4- 4) .نهج البلاغه،حکمت 93.
5- 5) .اکنون که این سطرها را می نویسم،شب عاشورای حسینی است که امام حسین علیه السلام همه چیز خود را در یک روز با خدا معامله کرد و داغ هایی دید که هر یک به تنهایی کافی است تا انسانی را از پا در آورد،ولی آنچه امام را در برابر تمام حوادث استوار کرد این بود که آنها را در برابر خداوند ناچیز دید.حتّی وقتی کودک شش ماهه اش را در برابرش شهید کردند،فرمود:همین که خداوند ناظر بر این صحنه است،مرا کافی است.و حضرت زینب علیها السلام عصر عاشورا که بدن قطعه قطعه شده برادرش امام حسین علیه السلام را دید فرمود:خداوندا! این قلیل را از ما قبول کن.و در مجلس یزید نیز فرمود:آنچه در کربلا دیدم،جز جمیل و زیبایی از خداوند چیزی نبود. آری،با ایمان به کم بودن و عارضی بودن دنیا و ایمان به بزرگی و اجر عظیم نزد خداوند،می توان با سخت ترین حوادث مقابله کرد.

[سوره الأنفال (8): آیه 29]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اَللّٰهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقٰاناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئٰاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اَللّٰهُ ذُو اَلْفَضْلِ اَلْعَظِیمِ (29)

8\29

ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر تقوای الهی پیشه کنید،خداوند برایتان فرقانی(قوّه ی شناخت حقّ از باطلی)قرار می دهد و بدی هایتان را از شما می پوشاند و شما را می آمرزد و خداوند صاحب فضل و بخشش بزرگ است.

نکته ها:

وسیله و معیار شناخت حقّ از باطل متعدّد است،از جمله:

الف:انبیا و اولیای الهی؛چنان که پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله را فاروق نامیدند (1)و یا در حدیث می خوانیم:«من فارق علیا فقد فارق الله» (2)هر کس علی علیه السلام را رها کند،خدا را رها کرده است.

ب:کتاب آسمانی؛که با عرضه امور به آن می توان حقّ را از باطل تشخیص داد.

ج:تقوا،زیرا طوفان غرائز و حبّ و بغض های همراه با بی تقوایی،مانع درک حقایق است.

د:عقل و خرد؛که بدون آن نمی توان حتّی به سراغ وحی رفت.

فرقان و قدرت تشخیص حقّ از باطل،حکمت و بینشی خدادادی است که به اهل تقوا داده می شود و به علم و سواد و معلومات وابسته نیست.

به گفته ی تفسیر کبیر فخر رازی،«تکفیر سیّئات»،پرده پوشی در دنیا و«مغفرت»،رهایی از

ص :309


1- 1) .تفسیر فرقان.
2- 2) .ملحقات احقاق الحقّ،ج 4،ص 26.

قهر خدا در آخرت است،و به گفته ی تفسیر نمونه،«تکفیر»،محو آثار اجتماعی و روانی گناه و«مغفرت»،بخشایش نسبت به عذاب دوزخ است.

کسانی که تقوا داشته و تمایلات نفسانی را کنار بگذارند،قوّه ی تشخیص حقّ به آنها عطا می شود.چنان که در آیه ی دیگری می خوانیم: «اتَّقُوا اللّٰهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللّٰهُ» (1)از خدا پروا کنید،خداوند شما را آگاه می کند و یادتان می دهد.گویا روح همچون آینه ای است که تقوا غبار را از آن می زداید و نور حقّ در آن منعکس می شود،چنان که حضرت علی علیه السلام تقوا را دارو و درمان دل ها،نور و بینایی کوردلی ها و شفا و وسیله ی اصلاح قلب،تطهیر جان،امنیّت ترس های درونی و روشنایی تاریکی ها می داند،«فان تقوی الله دواء داء قلوبکم و بصر عمی افئدتکم و شفاء مرض اجسادکم و صلاح فساد صدورکم و طهور دنس انفسکم و جلاء عشا ابصارکم و أمن مفزع جأشکم و ضیاء سواد ظلمتکم...» (2)و بر عکس،حرص ها و طمع ها سبب لغزش خردها می شود،حضرت علی علیه السلام می فرماید:«اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع» (3)بیشترین لغزشگاه خرد،زرق و برق طمع ها می باشد. حقیقت سرایی است آراسته

پیام ها:

1 اگر تقوا داشته باشیم،در آزمایش مال و فرزند،خداوند ما را راهنمایی می کند که چگونه برخورد نماییم. «أَمْوٰالُکُمْ وَ أَوْلاٰدُکُمْ فِتْنَةٌ» ... «إِنْ تَتَّقُوا اللّٰهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقٰاناً» 2 عملکرد انسان،در بینش او اثر دارد.کسی که تقوا دارد،علاوه بر علم،فطرت، عقل و تجربه،خداوند بصیرت و دید و شناخت ویژه ای به او می دهد.(« فُرْقٰاناً » نکره آمده است تا نشان دهد که بصیرت خاصّی مراد است) 3 تقوا،هم عامل شناخت صحیح، «فُرْقٰاناً» هم مایه ی آبرو و حیثیّت اجتماعی، «یُکَفِّرْ عَنْکُمْ» و هم سبب مغفرت اخروی است. «یَغْفِرْ لَکُمْ»

ص :310


1- 1) .بقره،282.
2- 2) .نهج البلاغه،خطبه 189.
3- 3) .نهج البلاغه،حکمت 219.

4 اعطای بصیرت ویژه به پرهیزکاران و بخشش گناهان آنان،تفضّلی از جانب خداوند است. «یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقٰاناً» ... «وَ اللّٰهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ»

[سوره الأنفال (8): آیه 30]

اشاره

وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اَللّٰهُ وَ اَللّٰهُ خَیْرُ اَلْمٰاکِرِینَ (30)

و(به یاد آور)زمانی که کافران درباره ی تو نقشه می کشیدند تا تو را زندانی کنند،یا تو را بکشند یا(از مکّه)تبعید کنند.و آنان نقشه می کشیدند و خدا هم(با خنثی کردن توطئه های آنان)تدبیر می کرد و خداوند،بهترین تدبیرکنندگان است.

نکته ها:

«مکر»،به معنای تدبیر،چاره اندیشی،طرح و نقشه است.

این آیه اشاره به«لیلة المبیت»و توطئه ی کفّار برای قتل رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله دارد که آن حضرت از طریق جبرئیل آگاه شد و علی علیه السلام به جای او در بستر خوابید و پیامبر شبانه از خانه خارج شد و به غار ثور رفت و از آنجا به مدینه هجرت نمود.

ضمناً در شب هجرت چون علی علیه السلام حاضر شد جان خود را فدای پیامبر کند،آیه «وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغٰاءَ مَرْضٰاتِ اللّٰهِ» (1)در مورد حضرت علی علیه السلام نازل شد. (2)

سه طرح و نقشه ای که برای مقابله ی کفّار با پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله در آیه مطرح شده،محصول جلسه ی مشرکین در«دار النَّدوه»بود و بالاخره نقشه ی قتل را تصویب کردند که از هر قبیله یک نفر آماده شود و دسته جمعی حمله کرده،پیامبر را بکشند تا بستگان آن حضرت نتوانند برای خونخواهی،با همه ی قبایل درگیر شوند.

این آیه ممکن است با توجّه به آیه 27 همین سوره باشد که فرمود:به خدا و رسول خیانت نکنید که اگر خیانت کنید،با تدبیر الهی رسوا می شوید.

ص :311


1- 1) .بقره،207.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

چه بسا خداوند امور مهمی را با موجود ضعیفی انجام می دهد و یا توطئه های بسیار بزرگی را با آن خنثی می کند؛بنی آدم با کلاغ آموزش می بیند،مرگ سلیمان با موریانه کشف می شود،بلقیس با هدهد دعوت می شود،فیل سواران ابرهه،با پرنده کوچکی به نام ابابیل و نمرود با پشه نابود می شوند،و توطئه ی کفّار مکّه با عنکبوتی خنثی می شود.اینها همه برای نشان دادن نهایت ضعف و ناتوانی بشر در برابر قدرت بی پایان الهی می باشد.

پیام ها:

1 یادآوری امدادهای الهی و خطرهایی که خدا از ما دور کرده،مایه ی آرامش و قوّت قلب است. «وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ...» 2 زندان و ترور و تبعید،ابزار دست جبّاران تاریخ برای مقابله با حقّ است.

«لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ...»

3 کفر،انسان را تا حدّ پیامبرکشی می کشاند. «الَّذِینَ کَفَرُوا» ... «یَقْتُلُوکَ» 4 در مقابل سخن حقّ،هیچ دلیل و منطقی وجود ندارد.کافران به جای حلّ مسئله و پذیرش حقّ،برای حذف موضوع حقّ و مردان حقّ اقدام می کنند.

«الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ...»

5 توطئه ی کفّار علیه مسلمانان و حمایت خداوند از مسلمانان دائمی است.

«یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللّٰهُ»

(چنین نیست که همیشه دشمنان به اهداف خود برسند، خداوند با تدبیر خود،توطئه های آنان را خنثی می کند.) 6 هر که با طرفداران حقّ حیله کند،با خداوند طرف است. «یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللّٰهُ» 7 خداوند،حامی کتاب و اولیای خویش است و با تار عنکبوت،اشرف مخلوقات را حفظ می کند و بزرگ ترین توطئه ها را خنثی کرده،مسیر تاریخ را عوض می کند. «وَ اللّٰهُ خَیْرُ الْمٰاکِرِینَ» 8 هر جا لازم باشد،خداوند اولیای خود را از توطئه ها آگاه می کند.نقشه ای را که می خواستند کسی نفهمد،همه ی دنیا فهمیدند. «وَ اللّٰهُ خَیْرُ الْمٰاکِرِینَ»

ص :312

[سوره الأنفال (8): آیه 31]

اشاره

وَ إِذٰا تُتْلیٰ عَلَیْهِمْ آیٰاتُنٰا قٰالُوا قَدْ سَمِعْنٰا لَوْ نَشٰاءُ لَقُلْنٰا مِثْلَ هٰذٰا إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ أَسٰاطِیرُ اَلْأَوَّلِینَ (31)

و هر گاه آیات ما بر آنان تلاوت شود،گویند:به خوبی شنیدیم(چیز مهمی نیست)،اگر بخواهیم قطعاً مانند این قرآن را بیان می کنیم،این جز افسانه های پیشینیان نیست.

نکته ها:

در آیه ی قبل،سخن از مکرهای پی در پی کفّار و توطئه برای طرد و کشتن پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله بود، این آیه نمونه ای از مکرهای فرهنگی آنان را که برای تحقیر مکتب و قرآن طرح شده است، بیان می کند.

« أَسٰاطِیرُ »جمع«اسطوره»،به معنای افسانه های خرافی و خیالی است،که یا درباره ی انسان های اوّلیه است و یا ساخته و پرداخته آنان است.

نضر بن حارث در سفری به ایران،داستان رستم و اسفندیار را فرا گرفته و در بازگشت به حجاز برای مردم بازگو می کرد و مدّعی بود که من هم می توانم مثل محمّد صلی اللّٰه علیه و آله حرف بزنم و قصه بگویم. (1)

پیام ها:

1 از حربه های دشمن،عوام فریبی،سبک شمردن و مسخره نمودن حقّ است.

«قٰالُوا قَدْ سَمِعْنٰا لَوْ نَشٰاءُ لَقُلْنٰا مِثْلَ هٰذٰا»

امّا دشمنان طبل توخالی اند و تنها ادّعا دارند و در عمل،از آوردن نظیر قرآن عاجزند.

2 دشمنان نیز به برتری و فوق تصوّر بودن قرآن،اعتراف داشتند. «إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ أَسٰاطِیرُ الْأَوَّلِینَ» 3 تهمت تحجّر،سنّت گرایی و کهنه پرستی،از قدیمی ترین تهمت ها به مؤمنان

ص :313


1- 1) .تفاسیر مجمع البیان،روح المعانی و فی ظلال القرآن.

است. «أَسٰاطِیرُ الْأَوَّلِینَ»

[سوره الأنفال (8): آیه 32]

اشاره

وَ إِذْ قٰالُوا اَللّٰهُمَّ إِنْ کٰانَ هٰذٰا هُوَ اَلْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنٰا حِجٰارَةً مِنَ اَلسَّمٰاءِ أَوِ اِئْتِنٰا بِعَذٰابٍ أَلِیمٍ (32)

و(به یاد آور)زمانی که مخالفان(دست به دعا برداشته)گفتند:خدایا! اگر این(اسلام و قرآن)همان حقّ از جانب تو است،پس بر ما از آسمان سنگ هایی بباران یا عذابی دردناک برای ما بیاور.

نکته ها:

اینگونه نفرین ها،یا از شدّت تعصّب و لجاجت است،یا برای عوام فریبی است.بر خود نفرین می کنند تا مردم ساده دل احساس کنند که آنان حقّ هستند و اسلام،باطل است.

پس از تعیین حضرت علی علیه السلام به امامت از سوی پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله که به فرمان خداوند در غدیر خم انجام شد و حضرت فرمودند:«من کنت مولاه فهذا علی مولاه»،نعمان بن حارث که از منافقان بود،نزد پیامبر آمده و گفت:ما را به توحید،نبوّت،جهاد،حج،روزه،نماز و زکات،دستور دادی پذیرفتیم،حالا هم این جوان را امام ما قرار داده ای؟! پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:

به فرمان خدا بود.

او از شدّت ناراحتی به خود نفرین کرد و در نفرین،از همین آیه اقتباس کرد. (1)امّا هنوز چند قدمی برنداشته بود که سنگی از آسمان بر سر او فرود آمد و او را به هلاکت رساند و آیات اوّل سوره معارج نازل گردید. (2)«سَأَلَ سٰائِلٌ بِعَذٰابٍ وٰاقِعٍ»

پیام ها:

1 گاهی تقدّس نمایی و سوگند یادکردن،از حربه های دشمن برای فریب مؤمنان است. «اللّٰهُمَّ...»

ص :314


1- 1) .الغدیر،ج 1،ص 239 266،به نقل از 30 نفر از علمای اهل سنّت.
2- 2) .تفسیر مجمع البیان.

2 عناد و لجاجت،انسان را تا مرز رضایت به نابودی خویش پیش می برد.

«فَأَمْطِرْ عَلَیْنٰا حِجٰارَةً...»

3 برخی از مخالفان پیامبر،به خدا و تأثیر او در هستی و اثر داشتن دعا معتقد بودند. «اللّٰهُمَّ إِنْ کٰانَ» ... «فَأَمْطِرْ عَلَیْنٰا» ... «أَوِ ائْتِنٰا...»

[سوره الأنفال (8): آیه 33]

اشاره

وَ مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ مٰا کٰانَ اَللّٰهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ (33)

و(لی)تا تو در میان مردمی،خداوند بر آن نیست که آنان را عذاب کند،و تا آنان استغفار می کنند،خداوند عذاب کننده ی آنان نیست.

نکته ها:

با توجّه به اینکه در آیه ی بعد،کفّار مکّه به عذاب تهدید شده اند،معلوم می شود که منظور از نفی عذاب در این آیه،برداشته شدن عذاب عمومی از مسلمانان به برکات وجود شخص پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله است،مثل عذاب های اقوام پیشین،و گر نه اشخاصی در موارد خاصّی گرفتار عذاب الهی شده اند.مانند عذاب نعمان بن حارث در آیه ی قبل.

در احادیث آمده است که خداوند به خاطر وجود برخی افراد پاک و علمای ربّانی،سختی و عذاب را از دیگران برمی دارد.چنان که در ماجرای قلع و قمع قوم لوط،حضرت ابراهیم به فرشتگان مأمور عذاب گفت: «Bإِنَّ فِیهٰا لُوطاً » یعنی آیا با وجود یک مرد خدایی در منطقه، آنجا را نابود می سازید؟! فرشتگان گفتند:ما می دانیم که لوط در آنجاست و به او دستور خارج شدن از آنجا را داده ایم. (1)یا حضرت علی علیه السلام پس از رحلت پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:یکی از دو امان از میان ما رفت،أمن دیگر را که استغفار است حفظ کنید. (2)و یا در روایت می خوانیم امام رضا علیه السلام به زکریا ابن آدم فرمود:در شهر قم بمان که خداوند همان گونه که به واسطه ی امام کاظم علیه السلام بلا و عذاب را از اهل بغداد برداشت،به واسطه ی وجود تو نیز بلا

ص :315


1- 1) .عنکبوت،31 32.
2- 2) .نهج البلاغه،حکمت 88.

را از آن شهر دور می کند. (1)

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:مرگ و زندگی من برای شما خیر است؛در زمان حیاتم خداوند عذاب را از شما بر می دارد و پس از مرگم نیز با عرضه ی اعمالتان به من،با استغفار و طلب بخشش من،مشمول خیر می شوید.«اما فی مماتی فتعرض علی اعمالکم فاستغفر لکم» (2)نافرمانی و انجام بعضی گناهان،از اسباب نزول بلا و عذاب الهی است،و راه جبران آن توبه و استغفار است. «وَ مٰا کٰانَ اللّٰهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» چنان که در دعای کمیل می خوانیم:«اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل البلاء»و همان گونه که خداوند در آیه ای دیگر می فرماید: «وَ مٰا کٰانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُریٰ بِظُلْمٍ وَ أَهْلُهٰا مُصْلِحُونَ» (3)تا وقتی که مردم اهل صلاح و اصلاح باشند،خداوند آنان را هلاک نمی کند.

پیام ها:

1 وجود پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله و مردان خدا،مایه ی امان برای اهل زمین است. «وَ مٰا کٰانَ اللّٰهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ» 2 استغفار،مانع بلاست. «وَ مٰا کٰانَ اللّٰهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» (برگشت از کفر و الحاد نیز نوعی استغفار است.) 3 توبه و استغفار،اهمیّت ویژه ای نزد خدا دارد،چنان که سرنوشت امّتی را نیز تغییر می دهد. «وَ مٰا کٰانَ اللّٰهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ»

[سوره الأنفال (8): آیه 34]

اشاره

وَ مٰا لَهُمْ أَلاّٰ یُعَذِّبَهُمُ اَللّٰهُ وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ وَ مٰا کٰانُوا أَوْلِیٰاءَهُ إِنْ أَوْلِیٰاؤُهُ إِلاَّ اَلْمُتَّقُونَ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ (34)

و چرا خداوند آنها را عذاب نکند؟ با اینکه آنان(مردم را)از مسجد الحرام باز می دارند،در حالی که سرپرست آنجا نیستند.جز افراد پرهیزگار دیگران حقّ تولیت و سرپرستی آن را ندارند،ولی بیشترشان نمی دانند.

ص :316


1- 1) .بحار،ج 57،ص 217.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .هود،117.
نکته ها:

در آیه ی قبل،خداوند به خاطر وجود پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله در میان مردم و همچنین برگشت و توبه و استغفارشان،عذابی همچون عذاب آسمانی قوم عاد و ثمود را از آنان برداشت،امّا در این آیه سخن از عذاب آنان است،که می توان گفت:آنها استحقاق عذاب را دارند،هر چند خداوند به خاطر وجود پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله عذابشان نمی کند.البتّه ممکن است مراد از عذاب در این آیه،بلاها و سختی های جنگ و اسارت باشد.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:«الله الله فی بیت ربکم لا تخلوه ما بقیتم فانه ان ترک لم تناظروا» (1)،از خدا پروا کنید،از خدا پروا کنید،درباره ی خانۀ خدایتان که اگر آن را رها کنید و تعطیل شود،عذاب الهی،بی درنگ شما را فراخواهد گرفت.

پیام ها:

1 آنان که مانع ورود مؤمنان به مسجد الحرام می شوند،افراد بی تقوا هستند و باید منتظر عذاب الهی باشند. «وَ مٰا لَهُمْ أَلاّٰ یُعَذِّبَهُمُ...» 2 کفّار،خود را به ناحقّ متولّی مسجد الحرام می پنداشتند. «وَ مٰا کٰانُوا أَوْلِیٰاءَهُ» 3 تولیتِ خانه ای که به دست ابراهیم خلیل علیه السلام و بر اساس تقوا ساخته شده، نباید به دست افراد بی تقوا باشد. «إِنْ أَوْلِیٰاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ» 4 تعیین سرپرست برای رسیدگی به امور مسجد الحرام ضروری است. «إِنْ أَوْلِیٰاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ» (از اینکه آیه شرایط متولّی را بیان می کند نه اصل آن را،پس تعیین تولیت لازم است)

ص :317


1- 1) .نهج البلاغه،نامه 47.

[سوره الأنفال (8): آیه 35]

اشاره

وَ مٰا کٰانَ صَلاٰتُهُمْ عِنْدَ اَلْبَیْتِ إِلاّٰ مُکٰاءً وَ تَصْدِیَةً فَذُوقُوا اَلْعَذٰابَ بِمٰا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (35)

(دعا و)نمازشان نزد بیت اللّٰه(کعبه)،جز سوت کشیدن و کف زدن نبود.

پس به خاطر آنکه کفر می ورزیدید،عذاب(الهی را)بچشید.

نکته ها:

« مُکٰاءً »،به معنای سوت کشیدن و« تَصْدِیَةً »،به معنای کف زدن است.

سوت کشیدن آنان شاید به خاطر اعلام حضورشان نسبت به بت هایی بوده که در کعبه قرار داشته است.

مفسّران از مصادیق روشن عذاب در جمله ی «فَذُوقُوا الْعَذٰابَ» را شکست مشرکین در جنگ بدر می دانند. (1)

پیام ها:

1 بی احترامی و انجام امور لغو و بیهوده،همچون کف زدن و سوت کشیدن در مکان مقدّس،نشان دهنده ی لیاقت نداشتن برای تولیت آن مکان است. «إِنْ أَوْلِیٰاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ» ... «وَ مٰا کٰانَ صَلاٰتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّٰ مُکٰاءً وَ تَصْدِیَةً» 2 در طول تاریخ،مراسم مذهبی دستخوش تحریف و یا آمیخته به اموری لغو شده است. «صَلاٰتُهُمْ» ... «مُکٰاءً وَ تَصْدِیَةً» 3 گاهی مقدّس ترین مراکز،صحنه ی بالاترین خرافات می شود. «عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّٰ مُکٰاءً وَ تَصْدِیَةً» 4 کفر و بی احترامی به مقدّسات،عذاب الهی را بدنبال دارد. «مُکٰاءً وَ تَصْدِیَةً فَذُوقُوا الْعَذٰابَ بِمٰا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ» 5 لجاجت و استمرار در کفر و انحراف،عامل نزول عذاب است. «فَذُوقُوا الْعَذٰابَ

ص :318


1- 1) .تفاسیر مجمع البیان،المیزان و فی ظلال القرآن.

بِمٰا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ»

[سوره الأنفال (8): آیه 36]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوٰالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ فَسَیُنْفِقُونَهٰا ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یُغْلَبُونَ وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا إِلیٰ جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ (36)

همانا آنان که کافر شدند،اموال خود را صرف می کنند تا از(رفتن مردم به)راه خدا جلوگیری کنند.در آینده نیز این گونه خرجها را خواهند داشت، سپس(اموال هزینه شده)مایه ی حسرت آنان می گردد و آن گاه شکست می خورند.و آنان که کافر شدند،به سوی دوزخ محشور خواهند شد.

نکته ها:

بعضی نزول این آیه را درباره ی بودجه ی سنگینی که کفّار مکّه برای جنگ بدر خرج کردند، می دانند،ولی عمومیّت آیه،شامل همه ی بودجه هایی می شود که صرف مبارزه و مقابله با اسلام می شود.

تکرار جمله ی «الَّذِینَ کَفَرُوا» شاید برای آن باشد که برخی از کفار سرمایه گذار،بعداً مسلمان شدند و حسرت پول های خرج شده را می خوردند،برخی هم که بر کفر باقی ماندند و اهل دوزخ شدند.آری،جهنّم برای کفّاری است که بر کفر باقی می مانند،امّا مؤمنان چون برای خدا کار و سرمایه گذاری می کنند،اگر به نتیجه هم نرسند حسرت نمی خورند،چون خداوند اجر آنها را می دهد.

پیام ها:

1 کفّار همواره برای جلوگیری از گسترش اسلام،اموال خود را خرج می کنند، ولی در نهایت نتیجه ای جز حسرت و شکست قطعی ندارد.(تمام آیه) 2 پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله،خبر غیبی می دهد که در آینده نیز بر ضد اسلام سرمایه گذاری خواهند کرد،ولی پیروزی با اسلام است. «فَسَیُنْفِقُونَهٰا» ... «ثُمَّ یُغْلَبُونَ»

ص :319

3 تلاش کافران تنها شکست دنیوی ندارد،بلکه عذاب اخروی نیز دارد.

«یُغْلَبُونَ»

... «إِلیٰ جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ» 4 بی ایمانی و کفر،سبب سقوط انسان و موجب ورود به دوزخ است. «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلیٰ جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ»

[سوره الأنفال (8): آیه 37]

اشاره

لِیَمِیزَ اَللّٰهُ اَلْخَبِیثَ مِنَ اَلطَّیِّبِ وَ یَجْعَلَ اَلْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَلیٰ بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمِیعاً فَیَجْعَلَهُ فِی جَهَنَّمَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْخٰاسِرُونَ (37)

(این حسرت،شکست و عذاب،)برای آن است که خداوند،ناپاک را از پاک (در این جهان و آن جهان)جدا کند و پلیدی ها را برهم نهد و همه را متراکم سازد و در دوزخ قرار دهد،آنان همان زیانکارانند.

نکته ها:

« فَیَرْکُمَهُ »،به معنای متراکم ساختن و روی هم انباشتن است.

گرچه جهنّم بسیار بزرگ است و پیوسته می گوید: «هَلْ مِنْ مَزِیدٍ» (1)و بیشتر می خواهد،ولی هر یک از دوزخیان در تنگنا به سر می برند.همانند دیوار بزرگی که جای میخ های بسیار دارد،ولی هر میخی در فشار است.

پیام ها:

1 از نتایج جنگ حقّ و باطل،روشن شدن روحیّات،انگیزه ها،عملکردها، تعهّدات و توطئه هاست،تا جوهره ی انسان ها کشف شود. «لِیَمِیزَ اللّٰهُ» 2 جداسازی طرفداران حقّ از باطل،از سنّت های الهی است. «لِیَمِیزَ اللّٰهُ» چنان که در روز قیامت نیز خطاب می شود: «وَ امْتٰازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ» (2)3 تراکم،فشار و ضیق مکان،از ویژگی های دوزخ و دوزخیان است. «فَیَرْکُمَهُ جَمِیعاً فَیَجْعَلَهُ فِی جَهَنَّمَ»

ص :320


1- 1) .ق،30.
2- 2) .یس،59.

4 خسارت واقعی انسان،دوزخی شدن اوست. «فِی جَهَنَّمَ أُولٰئِکَ هُمُ الْخٰاسِرُونَ»

[سوره الأنفال (8): آیه 38]

اشاره

قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ مٰا قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ اَلْأَوَّلِینَ (38)

(ای پیامبر!)به کافران بگو:اگر(از انحراف و عملکردهای ناپسند)دست بردارند،گذشته ی آنان بخشوده می شود و اگر(به روش سابق خود) برگردند،به تحقیق سنّت الهی در برخورد با گذشتگان،(درباره ی آنان نیز)جاری است.

نکته ها:

«انتهاء»،به معنای پذیرش نهی و دست برداشتن و انجام ندادن کاری به خاطر نهی از آن کار است.

پیام ها:

1 پیامبر مأمور است سنّت خداوند،(مغفرت در صورت توبه کردن و سرکوبی و نابودی در صورت لجاجت کافران)را به مردم ابلاغ کند. «قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ» ... «وَ إِنْ یَعُودُوا...» 2 توبه ی کافر و بی دین هم پذیرفته می شود. «قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ» 3 در اسلام،همواره راه توبه و اصلاح به روی افراد باز است و بن بست وجود ندارد. «إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ» 4 در قضاوت،میزان حال فعلی اشخاص است،نه گذشته ی آنان. «قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا...» 5 به مردم،فرصت فکر،توبه و تجدید نظر بدهیم. «إِنْ یَنْتَهُوا...» 6 اسلام،جنگ طلب نیست،بلکه در پی اصلاح است. «إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ» 7 مسلمان شدن،گناهان و خلاف های قبلی را محو می کند. «إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ مٰا

ص :321

قَدْ سَلَفَ»

چنان که در حدیث می خوانیم:«الاسلام یجب ما قبله». (1)

8 تشویق،در کنار تهدید قرار دارد. «إِنْ یَنْتَهُوا» ... «إِنْ یَعُودُوا» 9 باز گذاشتن روزنه ی امید،نباید چنان باشد که احساس شود از روی ضعف، سراغ مجرمان رفته ایم. «إِنْ یَنْتَهُوا» ، «إِنْ یَعُودُوا» 10 اوّل تشویق و اتمام حجّت،سپس تهدید و خشونت. «إِنْ یَنْتَهُوا» ، «إِنْ یَعُودُوا» (مسلمان خود را نسبت به ناهنجاری های اجتماعی مسئول می داند.) 11 قانون عادلانه و حکیمانه ی الهی در طول تاریخ،نسبت به همه یکسان و تغییرناپذیر بوده است. «فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِینَ» 12 سنّت الهی در امّت های پیشین،نجات و پیروزی انبیا و به کیفر رساندن کفرپیشگان بوده است. «فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِینَ» چنان که آیه ی دیگر می فرماید:

«کَتَبَ اللّٰهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی» (2)13 از تاریخ و سرنوشت دیگران عبرت بگیریم. «فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِینَ»

[سوره الأنفال (8): آیه 39]

اشاره

وَ قٰاتِلُوهُمْ حَتّٰی لاٰ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ اَلدِّینُ کُلُّهُ لِلّٰهِ فَإِنِ اِنْتَهَوْا فَإِنَّ اَللّٰهَ بِمٰا یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (39)

و با آنان(دشمنان)بجنگید تا فتنه ای(از کفر و شرک)بر جای نماند و دین، یکسره برای خدا باشد،پس اگر(از کفر خود)دست کشیدند،همانا خداوند به آنچه انجام می دهند بیناست.

نکته ها:

جنگ و جهاد در اسلام،برای کشور گشایی نیست،بلکه با هدف گسترش مکتب اسلام و مقابله با فتنه است.در قرآن،فتنه بالاتر از قتل، «الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ» (3)بلکه شدیدتر از

ص :322


1- 1) .مستدرک،ج 7،ص 448.
2- 2) .مجادله،21.
3- 3) .بقره،217.

آن شمرده شده است. «الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ» (1)«فتنه»،معنای وسیعی دارد و شامل هر گونه اعمال فشار می شود.در قرآن،فتنه به معنای شرک نیز آمده است،شاید به این لحاظ که از سوی مشرکان انواع محدودیّت ها و اعمال فشارها بر فکر و روح حق طلبان و جامعه ی آنان انجام می گیرد،یا از آن جهت که شرک، موجب عذاب ابدی می شود.همچنین تحمیل کفر بر مؤمنین و انسان های پاک فطرت نیز فتنه است. (2)

به فرموده ی امام صادق علیه السلام تحقّق قطعی و نهایی این آیه،در زمان حضرت مهدی علیه السلام است. (3)امام باقر علیه السلام فرمود:تأویل این آیه هنوز نیامده است،آن گاه که زمان تأویل آیه برسد،فتنه گران کشته و شرکی نخواهد بود. (4)

این آیه،با آزادی در پذیرش دین: «لاٰ إِکْرٰاهَ فِی الدِّینِ» (5)منافات ندارد،چون باید فتنه و طاغوت را زدود،تا فضا برای انتخاب و اختیار انسان باز شود.

پیام ها:

1 هدف از جهاد در اسلام،رفع فتنه و سلطه ی کفّار و ایجاد فضای سالم برای دعوت به حقّ است. «قٰاتِلُوهُمْ حَتّٰی لاٰ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ...» 2 تا زمانی که کفّار مشغول فتنه گری اند،فرمان مبارزه وجود دارد. «قٰاتِلُوهُمْ حَتّٰی لاٰ تَکُونَ فِتْنَةٌ» 3 دشمنان،در هر مقطع که دست از جنگ بکشند،با آنان،برخوردی مناسب با همان مقطع می شود. «فَإِنِ انْتَهَوْا...»

ص :323


1- 1) .بقره،191.
2- 2) .تفسیر نمونه.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.
4- 4) .کافی،ج 8،ص 201.
5- 5) .بقره،256.

[سوره الأنفال (8): آیه 40]

اشاره

وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ مَوْلاٰکُمْ نِعْمَ اَلْمَوْلیٰ وَ نِعْمَ اَلنَّصِیرُ (40)

و اگر(باز هم)سرپیچی کرده و روی بگردانند،بدانید که خداوند،مولی و سرپرست شماست،چه خوش مولایی و چه نیکو یاوری است.

پیام ها:

1 در مدیریّت مسائل نظامی و برنامه ریزی های سیاسی،باید همه ی جوانب و شرایط را پیش بینی کرد. «فَإِنِ انْتَهَوْا» ، «وَ إِنْ تَوَلَّوْا» 2 شما به وظیفه عمل کنید،اگر دیگران عمل نکردند یا اعراض نمودند،خداوند یاور شماست. «وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللّٰهَ مَوْلاٰکُمْ» 3 از ولایت و نصرت الهی غافل نشوید. «فَاعْلَمُوا» (ایمان به ولایت و نصرت الهی،موجب رشد و تقویت انگیزه ی مبارزه با فتنه گران است و یاد الطاف او، به دل های مؤمنان در مقابل توطئه ها و لجاجت ها آرامش می بخشد.) 4 خداوند،بهترین مولاست،چون نه ما را به دیگری می سپارد،نه ما را فراموش می کند،نه ما را برای نیاز خودش می خواهد و نه حقّ و اجر کسی را ضایع می سازد. «نِعْمَ الْمَوْلیٰ» 5 یاری خداوند،برتر از هر یاوری است. «نِعْمَ النَّصِیرُ»

ص :324

«جُزْءٌ 10»

[سوره الأنفال (8): آیه 41]

اشاره

وَ اِعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی اَلْقُرْبیٰ وَ اَلْیَتٰامیٰ وَ اَلْمَسٰاکِینِ وَ اِبْنِ اَلسَّبِیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّٰهِ وَ مٰا أَنْزَلْنٰا عَلیٰ عَبْدِنٰا یَوْمَ اَلْفُرْقٰانِ یَوْمَ اِلْتَقَی اَلْجَمْعٰانِ وَ اَللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (41)

و اگر به خداوند و آنچه بر بنده ی خود،روز جدایی(حقّ از باطل،)روز درگیری دو گروه(با ایمان و بی ایمان در جنگ بدر)نازل کردیم،ایمان دارید،بدانید که هر چه غنیمت گرفتید،همانا خمس(یک پنجم)آن برای خداوند و رسول خدا و خویشاوندان(او،اهل بیت علیهم السلام)و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان(از سادات)است،و خداوند بر هر چیزی تواناست.

نکته ها:

مخاطب این آیه در هنگام نزول،کسانی هستند که همراه پیامبر در جنگ بدر شرکت کرده و با جانفشانی و از جان گذشتگی،پیروزی را بدست آورده اند.کسانی که اهل نماز،روزه، هجرت،جهاد و شهادت بوده و چشم امید پیامبر به آنان بود،امّا با این حال خداوند در این آیه می فرماید:ای مجاهدان جبهه ی بدر،اگر به خدا و پیامبر و قرآن ایمان دارید،خمسَ غنائم را بدهید.یعنی شرط ایمان به خدا،علاوه بر نماز و روزه و جهاد،ادای واجب مالی یعنی خمس است.

واژه ی«غنیمت»و«غرامت»،هر یک شش بار در قرآن آمده است.همان گونه که غرامت شامل هر گونه ضرر مالی می شود،نه فقط ضرر جنگی،غنیمت هم نه تنها درآمد جنگی، بلکه هر گونه منفعتی را دربرمی گیرد.کتب لغت مانند لسان العرب،تاج العروس و قاموس و مفسّران اهل سنّت از قبیل قرطبی،فخر رازی و آلوسی نیز در عمومیّت لغت،شک ندارند.

همچنین در مفردات راغب آمده است:به هر چیزی که انسان بدست می آورد،غنیمت گفته

ص :325

شده است.در قرآن نیز غنیمت،برای غنائم غیر جنگی بکار رفته است: «فَعِنْدَ اللّٰهِ مَغٰانِمُ کَثِیرَةٌ» (1)حضرت علی علیه السلام نیز می فرماید:«من اخذها لحق و غنم» (2)،کسی که به آیین خداوند عمل کند،به مقصود رسیده و بهره می برد.

طبق روایات و به عقیده ی شیعه،غنیمت در این آیه شامل هر گونه در آمدی اعمّ از کسب و کار و تجارت می شود.و نزول آیه در جنگ بدر،دلیل این نیست که خمس تنها در غنائم جنگی باشد و اگر هم مراد از غنیمت در آیه تنها غنائم جنگی باشد،باید گفت:یک مورد از خمس در این آیه آمده و موارد دیگر در روایات مطرح شده است.

خمس،در روایات نیز از اهمیّت ویژه ای برخوردار است،از جمله اینکه هر کس خمس مالش را نپردازد،مالش حلال نمی شود و نمی تواند در آن تصرّف کند و نماز با لباسی که خمس آن پرداخت نشده باشد،مشکل دارد. (3)

این آیه با آیه ی اوّل که انفال را تنها از خدا و رسول می داند، «قُلِ الْأَنْفٰالُ لِلّٰهِ وَ الرَّسُولِ» منافاتی ندارد،زیرا با توجّه به آیه ی خمس،آن بزرگواران(پیامبر یا امام و نماینده او)آنچه دریافت می کنند،خمس و یک پنجم آن را برای مصارف ذکر شده در آیه نگه می دارند و بقیه ی آن را(چهار پنجم)،به جنگجویان می دهند.

فقها خمس را در هفت چیز واجب می دانند:1 سود و منفعت کسب و درآمد سالیانه، 2 گنج،3 معادن،4 گوهرهایی که از غوّاصی به دست می آید،5 مال حلال مخلوط به حرام،6 زمینی که کافر ذمّی از مسلمان بخرد،7 غنیمت جنگی. (4)

بسیار روشن است که خداوند نیاز به خمس ندارد،بنا بر این سهم خدا،برای حاکمیّت قانون خدا و ولایت رسول،تبلیغات و رساندن ندای اسلام به گوش جهانیان،نجات مستضعفان و جلوگیری از مفسدان است.

بر پایه ی روایات،سهم خدا در اختیار رسول و سهم رسول و پس از او،در اختیار امام

ص :326


1- 1) .نساء،94.
2- 2) .نهج البلاغه،خطبه 120.
3- 3) .برای توضیح بیشتر به کتاب خمس مؤلّف مراجعه شود.
4- 4) .برای توضیح بیشتر به توضیح المسائل مراجعه کنید.

است. (1)و این سه سهم در زمان غیبت امام،در اختیار نوّاب خاص و یا نوّاب عام او یعنی مجتهد جامع الشرائط و مرجع تقلید قرار داده می شود. (2)

«ذی القربی»،به دلیل روایات بسیار از شیعه (3)و نیز برخی روایات اهل سنّت،همه ی بستگان پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله نیستند،بلکه مراد،امامان اهل بیت علیهم السلام می باشند که مقام امامت و رهبری دارند و خمس،متعلّق به رهبر و حکومت اسلامی است،نه فامیل پیامبر.

علاوه بر روایات،قرار گرفتن ذی القربی،در ردیف«اللّٰه و للرسول»به خصوص با حرف «لام»،نشانه ی آن است که ذی القربی افراد خاصّی هستند که در خط خدا و رسولند.

از مصارف دیگر خمس در روایات،مساکین و در راه ماندگان از سادات بنی هاشم است، چون گرفتن زکات بر فقرای سادات حرام است،پس باید از طریق خمس،نیازهای آنان تأمین شود. (4)

در واقع اسلام برای برطرف کردن محرومیّت های جامعه،دو چیز را واجب کرده است:یکی زکات که مربوط به همه ی فقرای جامعه می باشد و دیگری خمس که بخشی از آن مخصوص فقرای سادات است و خمس و زکات به اندازه ی نیاز سال فقرا به آنان پرداخت می شود،نه بیشتر.

امام رضا علیه السلام فرمودند:تصمیم گیری در مقدار سهم برای هر یک از موارد ششگانه ی ذکر شده در آیه،با امام است. (5)

پیام ها:

1 پرداخت خمس واجب است،گرچه درآمد و غنائم کم باشد. «غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ» 2 حال که با نصرت الهی در«بدر»پیروز شدید،حقّ خدا و رسول و اهل بیت علیهم السلام و خمس غنائم را بپردازید. «غَنِمْتُمْ» ... «فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ»

ص :327


1- 1) .تفسیر صافی.
2- 2) .تفسیر نمونه.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین و کافی،ج 1،ص 544.
4- 4) .تفسیر مجمع البیان،وسائل،ج 6،کتاب الخمس.
5- 5) .تفسیر صافی.

3 اسلام،مالکیّت اشخاص حقوقی را پذیرفته است. «لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبیٰ» 4 محرومیّت زدایی،از برنامه های اسلام است و باید از ثمره ی جهاد و غنائم به سود فقرا گام برداشت. «وَ الْمَسٰاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ» 5 برای گرامیداشت طبقه ی محروم،نام آنان در کنار نام خدا و رسول و اهل بیت قرار گرفته است. «لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبیٰ وَ الْیَتٰامیٰ وَ الْمَسٰاکِینِ...» 6 ایمان،عامل عمل به وظیفه و ایثار است. «لِلّٰهِ خُمُسَهُ» ... «إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ» 7 گذشت از مال،آن قدر دشوار است که گاهی رزمندگان هم در آن می مانند.

«غَنِمْتُمْ»

... «إِنْ کُنْتُمْ...» 8 نشانه ی ایمان کامل،خمس دادن است.بدنبال بیان ایمان،عبادت،هجرت و جهاد می فرماید: «لِلّٰهِ خُمُسَهُ» ... «إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ...» بنا بر این خمس،واجب دائمی و مستمرّ است،نه موسمی و موقّت،چون شرط ایمان است.

9 عبودیّت،رمز دریافت معارف الهی است و پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله،بنده ی خالص خدا بود. «وَ مٰا أَنْزَلْنٰا عَلیٰ عَبْدِنٰا» 10 وجود پیامبر میان مسلمانان،عامل یاری خداوند و پیروزی آنان است. «مٰا أَنْزَلْنٰا عَلیٰ عَبْدِنٰا یَوْمَ الْفُرْقٰانِ» 11 روز جنگ،روز جدایی مدّعیان راستین از دروغگویان است. «یَوْمَ الْفُرْقٰانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعٰانِ» 12 امداد الهی در جنگ بدر،حقّانیّت اسلام را روشن کرد، «یَوْمَ الْفُرْقٰانِ» و نمودی از قدرت خداوند بود. «وَ اللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»

[سوره الأنفال (8): آیه 42]

اشاره

إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ اَلدُّنْیٰا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ اَلْقُصْویٰ وَ اَلرَّکْبُ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ لَوْ تَوٰاعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِی اَلْمِیعٰادِ وَ لٰکِنْ لِیَقْضِیَ اَللّٰهُ أَمْراً کٰانَ مَفْعُولاً لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْییٰ مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ إِنَّ اَللّٰهَ لَسَمِیعٌ عَلِیمٌ (42)

ص :328

(به یاد آورید)زمانی که شما در جانب پایین بودید و دشمنان در جانب بالا(بر شما برتری داشتند)و کاروان(تجاری ابو سفیان)از شما پایین تر بود و اگر قرار قبلی(برای جنگ هم)می گذاشتید،به توافق نمی رسیدید.

(زیرا هم بالادست شما دشمن بود،هم پایین شما و شما بین دو صف مخالف بودید و هرگز تن به چنین جنگی نمی دادید.)ولی(خداوند شما را در برابر عمل انجام شده قرار داد)تا کاری را که خدا می خواست،تحقّق بخشد،تا هر کس(به گمراهی)هلاک می شود،از روی حجّت و آگاهی هلاک شود و هر کس(به هدایت)حیات یافت،از روی دلیل،حیات یابد و همانا خداوند شنوا و داناست.

نکته ها:
اشاره

کلمه ی« بِالْعُدْوَةِ »از«عدو»،به معنای تجاوز کردن است،به حاشیه و اطراف اشیا که از حدّ وسط گذشته نیز گفته می شود.در این آیه،مراد از« بِالْعُدْوَةِ »،جانب و اطراف است.کلمه ی « اَلدُّنْیٰا »از«دنو»،به معنای پایین و نزدیک تر،و« اَلْقُصْویٰ »و«اقصی»،به معنای دورتر است.

در جنگ بدر،کفّار نه تنها از نظر سلاح و تعداد نفرات و آمادگی روحی و جسمی برتری داشتند،بلکه از نظر منطقه ی استقرار نیرو نیز برتر بودند و می توانستند از کنار دریای احمر، راهی برای فرار پیدا کنند،ولی خداوند مسلمانان را که تنها به قصد مصادره ی اموال کفّار آمده بودند،با آنان روبرو ساخت و چاره ای جز درگیری نبود و تنها لطف خدا مسلمانان را به پیروزی رساند.

سیمای جنگ بدر

ترسیمی از جنگ بدر،در آیات ابتدای سوره تا کنون،امدادهای الهی را بهتر نشان می دهد:

1 در جنگ بدر شما به فکر مصادره ی اموال بودید و آمادگی جنگی نداشتید. «تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذٰاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ» «آیه 2 جنگ که پیش آمد،بعضی ناراحت بودید. «فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکٰارِهُونَ» «آیه

ص :329

3 برخی از مرگ می ترسیدید. «کَأَنَّمٰا یُسٰاقُونَ إِلَی الْمَوْتِ» «آیه 4 پریشان بودید و استغاثه می کردید. «تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ» «آیه 5 برای تطهیر از ناپاکی ها و سفت شدن زمین ریگ زار،باران فرستادیم.«آیه 1 6 اطاعت کامل از فرماندهی نداشتید. «قٰالُوا سَمِعْنٰا وَ هُمْ لاٰ یَسْمَعُونَ» «آیه 1 7 برخی از شما قبلاً خیانت کرده بودند.(مانند ابو لبابه)«آیه 7 8 رهبرتان در معرض تهدیدها و توطئه ها بود. «یَمْکُرُ بِکَ» «آیه 0 9 اگر کار به اختیار شما می بود،با این همه مشکلات،به توافق نمی رسیدید. «لاَخْتَلَفْتُمْ» و نمونه های دیگر که همه نشان می دهد پیش آمد جنگ بدر،یک طرح الهی برای نمایش قدرت مسلمانان و ضربه زدن به روحیّه ی کفّار و مشرکان بوده است.

به همین دلیل در آیه ی قبل،روز جنگ بدر،«روز فرقان»نامیده شد،زیرا آن قدر امدادهای غیبی نازل شد که حقّ و حقیقت برای همه روشن شد و با این وصف،هر کس بی توجّهی کرد،از روی عناد و لجاجت بود. «لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ»

پیام ها:

1 یادآوری حوادث گذشته و امدادهای الهی و تحلیل و بررسی آنها لازم است.

«إِذْ أَنْتُمْ...»

2 آنجا که خداوند بخواهد،همه ی عوامل ضعف را بر طرف می کند. «لِیَقْضِیَ اللّٰهُ أَمْراً کٰانَ مَفْعُولاً» 3 پیروزی مسلمانان در جنگ بدر،حجّتی روشن بر علیه شرک و دلیلی واضح بر حقّانیّت توحید و اسلام است. «لِیَقْضِیَ اللّٰهُ» ... «لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْییٰ...» 4 هدایت و ایمان آگاهانه ارزشمند است،همان گونه که هلاکت و گمراهی آگاهانه بسیار زشت است. «لِیَهْلِکَ» ... «عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْییٰ» ... «عَنْ بَیِّنَةٍ» 5 اسلام بر برهان و دلیل های روشن استوار است و چنین مکتبی مایه ی حیات است. «وَ یَحْییٰ مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ» 6 خداوند از پیش پیروزی مسلمانان را رقم زده بود،لذا صحنه ها و تصمیم ها

ص :330

دگرگون شد، «لِیَقْضِیَ اللّٰهُ أَمْراً کٰانَ مَفْعُولاً» از همین جا می توان او را شناخت که به همه چیز شنوا و آگاه است. «إِنَّ اللّٰهَ لَسَمِیعٌ عَلِیمٌ»

[سوره الأنفال (8): آیه 43]

اشاره

إِذْ یُرِیکَهُمُ اَللّٰهُ فِی مَنٰامِکَ قَلِیلاً وَ لَوْ أَرٰاکَهُمْ کَثِیراً لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنٰازَعْتُمْ فِی اَلْأَمْرِ وَ لٰکِنَّ اَللّٰهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذٰاتِ اَلصُّدُورِ (43)

(ای پیامبر! به یادآور)زمانی که خداوند،عدد آنان(دشمنان)را در خوابت،به تو اندک نشان داد و اگر(خداوند)آنان را(در دید تو)زیاد نشان می داد،حتماً سست شده و قطعاً در کار جنگ نزاع کرده بودید،ولی او(شما را از این سستی و نزاع) سالم نگاه داشت،همانا خداوند به آنچه در سینه هاست آگاه است.

نکته ها:

این آیه در پی بیان الطاف و امدادهای الهی نسبت به مسلمانان،از کم جلوه دادن کفّار در چشم آنان سخن می گوید که در چند مرحله انجام گرفت:یکی آنکه پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله آنان را در خواب،اندک دید و نقل خواب برای مسلمانان،روحیّه ی آنان را بالا برد.دیگر آنکه مسلمانان را در دید کفّار کم جلوه داد،تا آنان لشکر تازه نفس برای امداد،از مکّه درخواست نکنند(که در آیه ی بعد مطرح می شود).

همچنین«عاتکه»،عمّه ی پیامبر سه روز قبل از جنگ بدر،در مکّه خواب دید که کسی فریاد می زند:ای مردم مکّه! به سوی قتلگاه خود بشتابید! سپس منادی بالای کوه ابو قبیس، قطعه سنگی را تکان می دهد،سنگ متلاشی شده،هر قسمتی به یکی از خانه ها می افتد و از مکّه،خون جاری می شود.این خواب دهان به دهان نقل می شود و کفّار را به وحشت می افکند.اینها طرح خدا برای پیروزی مسلمین در جنگ بدر است. (1)

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:خواب بر سه قسم است:یا بشارتی از سوی خداوند است،یا غم و اندوهی از طرف شیطان است و یا مشکلات روزمرّه ی انسان می باشد که در خواب آن را

ص :331


1- 1) .تفسیر نمونه.

می بیند. (1)خواب انبیا و اولیای الهی از قبیل قسم اوّل است،لذا حجّیت دارد.در حدیثی دیگر آن حضرت فرمودند:رؤیای افراد صالح،بشارتی از جانب خداوند است و جزیی از اجزای نبوّت است. (2)

البتّه خواب اولیای الهی،گاهی نیازمند تعبیر است،مانند خواب حضرت یوسف علیه السلام در مورد سجده کردن خورشید و ماه و ستارگان بر او،و گاهی بیان حکم و واقعه است و نیازی به تعبیر ندارد،مانند خواب حضرت ابراهیم علیه السلام در مورد ذبح فرزندش اسماعیل و یا رؤیای پیامبر در این آیه.

گرچه خواب انبیا،پرتوی از وحی است و در قرآن،بارها از رؤیاهای صادقه ی حضرت ابراهیم علیه السلام و پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله سخن به میان آمده است،امّا اینکه پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله،جمعیّت زیاد را در خواب اندک می بیند،نشان دهنده ی دیدن باطن کفّار است که چیزی به جز ضعف و ناتوانی نیست.چنان که در جای دیگر می فرماید: «تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتّٰی» (3)گمان می کنی که آنها با هم متّحدند،امّا دل آنها از یکدیگر فاصله دارد و متفرّقند.

پیام ها:

1 خواب،یکی از راه های ارتباط،استمداد و روحیه گرفتن و امداد الهی است.

«إِذْ یُرِیکَهُمُ اللّٰهُ فِی مَنٰامِکَ»

2 دنیای شگفت انگیز خواب و رؤیا،زبان و رمز خاصّی دارد.در فرهنگ تعبیر و تأویل خواب،ضعف و شکست دشمن،به صورت کمی نفرات جلوه می کند، هر چند تعدادشان زیاد باشد. «فِی مَنٰامِکَ قَلِیلاً» 3 پخش اطلاعات و آمار و بیان نقاط قوّت دشمن و آنچه سبب اختلاف و ضعف روحیّه ی مسلمانانی شود،به خصوص هنگام جنگ و در جبهه،ممنوع است. «وَ لَوْ أَرٰاکَهُمْ کَثِیراً لَفَشِلْتُمْ...» (روحیّه ی رزمندگان،در پیروزی و شکست تأثیر به سزایی دارد.)

ص :332


1- 1) .بحار،ج 14،ص 441.
2- 2) .بحار،ج 61،ص 177.
3- 3) .حشر،14.

4 خداوند،در بحرانی ترین شرایط،مؤمنان را حفظ می کند. «وَ لٰکِنَّ اللّٰهَ سَلَّمَ» گر نگهدار من آنست که من می دانم شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد

[سوره الأنفال (8): آیه 44]

اشاره

وَ إِذْ یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ اِلْتَقَیْتُمْ فِی أَعْیُنِکُمْ قَلِیلاً وَ یُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ لِیَقْضِیَ اَللّٰهُ أَمْراً کٰانَ مَفْعُولاً وَ إِلَی اَللّٰهِ تُرْجَعُ اَلْأُمُورُ (44)

و(به یاد آورید)زمانی که چون با دشمن برخورد کردید،خداوند دشمنان را در نظر شما کم جلوه داد(تا با جرأت حمله کنید)و شما را نیز در دیدگاه آنان اندک نشان داد(تا از کفّار مکّه،کمک نخواهند).این کار برای آن بود که خداوند کاری را که می بایست انجام شود،تحقّق بخشد.و(بدانند که) همه ی کارها به خدا باز می گردد(و اراده ی او بر هر چیزی نافذ است).

نکته ها:

کفّار،چون مسلمانان را دیدند،آن چنان در نظرشان کم جلوه کرد که گفتند:ما بردگان خود را می فرستیم تا مسلمین را نابود کنند، (1)ولی چون جنگ شروع شد،در هنگامه ی نبرد،مسلمانان را زیاد و دو برابر دیدند و مرعوب شدند. (2)چنان که در جای دیگر خداوند می فرماید: «یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ» (3)

پیام ها:

1 تقدیرهای الهی،اراده را از انسان سلب نمی کند. «وَ إِذْ یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ» ترغیب دو سپاه در جنگ بدر به رویارویی،بیانگر آن است که تحقّق جنگ،از اختیار آنان خارج نبوده است.

2 امدادهای الهی،هم پیش از جنگ شامل مسلمانان شد، «فِی مَنٰامِکَ» و هم هنگام جنگ. «یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ...» 3 گاهی خداوند برای یاری مسلمانان،با اعمال ولایت تکوینی،در دیده ها

ص :333


1- 1) .تفسیر صافی.
2- 2) .تفاسیر نمونه و المیزان.
3- 3) .آل عمران،13.

تصرّف می کند. «یُرِیکُمُوهُمْ» ... «فِی أَعْیُنِکُمْ قَلِیلاً» 4 بهره برداری از حواسّ ظاهری نیز به دست خداوند است. «فِی أَعْیُنِکُمْ قَلِیلاً وَ یُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ» 5 اگر اراده خدا بر تحقّق کاری باشد،همه ی موانع را بر طرف می سازد. «لِیَقْضِیَ اللّٰهُ أَمْراً...» (این جمله یک بار در آیه 44 وبار دیگر در این آیه تکرار شده است.) 6 پیروزی تنها به جمعیّت و نفرات نیست،بلکه عواملی همچون ایمان و روحیّه ی رزمندگان و لطف و تقدیر خداوند تعیین کننده است.(کلّ آیه)

[سوره الأنفال (8): آیه 45]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِذٰا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اُذْکُرُوا اَللّٰهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (45)

ای کسانی که ایمان آورده اید! هر گاه با گروهی(از دشمن)روبرو شدید، ثابت قدم باشید و خدا را بسیار یاد کنید تا شما رستگار شوید.

نکته ها:

مراد از ذکر خدا در آیه،تنها ذکر زبانی نیست،بلکه توجّه درونی و یاد لطف ها و امدادهای خدا و وعده های او و یاد عزّت،عظمت و فرمان او نیز مقصود است،چنان که امام صادق علیه السلام فرمودند:از امور مهمّی که خداوند بر بندگان لازم دانسته است،بسیار یاد نمودن از خداوند است،یاد الهی هنگام مواجهه با حلال ها و حرام ها که اگر اطاعت الهی باشد بدان عمل کند و اگر معصیت خدا باشد،آن را ترک کند. (1)

پیام ها:

1 لازمه ی ایمان،ثابت قدمی است. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» ... «فَاثْبُتُوا» 2 ما مأمور به ثبات قدم در جبهه ایم، «فَاثْبُتُوا» امّا همین پایداری را هم باید از خدا بخواهیم. «رَبَّنٰا أَفْرِغْ عَلَیْنٰا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدٰامَنٰا» (2)

ص :334


1- 1) .بحار،ج 93،ص 163.
2- 2) .بقره،250.

3 فضای جبهه ی مسلمین باید آکنده از یاد خدا باشد و هر چه مشکلات بیشتر باشد،نیاز به یاد خدا بیشتر است. «وَ اذْکُرُوا اللّٰهَ کَثِیراً» 4 یادی از خدا کافی نیست،باید بسیار خدا را یاد کنیم. «وَ اذْکُرُوا اللّٰهَ کَثِیراً» زیرا در بحران جنگ و حوادث جبهه،اگر یاد خدا بسیار نباشد،امکان انحراف در هدف،عمل و شیوه بیشتر است.

5 در جبهه،باید یاد خدا،جایگزین یاد زن،فرزند،مال و...باشد. «وَ اذْکُرُوا اللّٰهَ» چنان که امام سجاد علیه السلام در دعای مرزداران می فرماید:خدایا! یاد مال و فرزندان و...را از دل رزمندگان ببر و بهشت را جلوی چشمشان جلوه بده. (1)

6 پایداری و یاد خدا،رمز پیروزی در نبرد و رستگاری جاوید است. «فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا اللّٰهَ» ... «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» 7 میدان های نبرد و جبهه ها،یکی از مراکز رستگاری است. «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»

[سوره الأنفال (8): آیه 46]

اشاره

وَ أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ وَ لاٰ تَنٰازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَ اِصْبِرُوا إِنَّ اَللّٰهَ مَعَ اَلصّٰابِرِینَ (46)

و از خداوند و فرستاده اش اطاعت کنید و با یکدیگر نزاع نکنید،که سست می شوید و مهابت و قوّتتان از بین می رود،و صبر کنید،همانا خداوند با صابران است.

نکته ها:

در آیه ی قبل،به دو عامل از عوامل پیروزی مؤمنان یعنی«پایداری»و«یاد خدا»اشاره شد،و در این آیه،عامل اطاعت و وحدت مطرح است،چنان که در آیه ی قبل به ثبات قدم از جهت جسم و ظاهر اشاره شد و در این آیه،از صبر در جنبه ی روانی و باطنی یاد شده است.

«ریح»باد،کنایه از قدرت و شوکت است،همچون بادی که پرچم ها را به اهتزاز در می آورد

ص :335


1- 1) .صحیفه سجّادیه،دعای 27.

و نشانه ی برپایی،کامروایی و عظمت است.اگر در سایه ی اختلاف و نزاع،این عظمت بر باد رود،خوار و حقیر می شوید.همان گونه که اگر باد لاستیک ماشین و یا توپ ورزشی خارج شود،بسیاری از حرکت ها،سفرها و ورزشها تعطیل می شود.

اتّحاد و یکپارچگی و دوری از اختلاف و تفرقه،از دستورات اکید الهی است که در آیات متعدّد به آن فرمان داده است و این فرمان باید در تمام زمینه ها رعایت شود،مخصوصاً در حال جنگ و درگیری با دشمن که ضرورت بیشتری دارد،چنان که خداوند در سوره صف از اتحاد،نظم و هماهنگی مجاهدان تعریف نموده است. «إِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقٰاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیٰانٌ مَرْصُوصٌ» (1)

پیام ها:

1 جهاد مسلمانان،باید تحت فرماندهی رهبر مسلمین و به فرمان خدا و رسول (و جانشینان بر حقّ)او باشد. «إِذٰا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا» ... «وَ أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ» 2 قانون و رهبر الهی،محور وحدت است. «أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ» (« أَطِیعُوا »،به قوانین الهی و« رَسُولَهُ »به رهبر آسمانی اشاره دارد) 3 نزاع،شما را از درون پوک ساخته و از بیرون،بی آبرو می کند. «فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ» (در طول تاریخ،چه ضعف ها و شکست هایی که به خاطر عمل نکردن به این آیه،نصیب مسلمانان شده است!) 4 در اطاعت و وحدت،پایدار باشیم و اگر چیزی بر خلاف میل ما بود،یا بر خلاف میل ما عمل شد،صبور باشیم و یکدیگر را تحمّل کنیم. «وَ اصْبِرُوا» 5 ایمان به اینکه خداوند با صابران است،انسان را به صبر و پایداری سوق می دهد. «وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللّٰهَ مَعَ الصّٰابِرِینَ» 6 نصرت و امداد الهی،برای صابران است. «إِنَّ اللّٰهَ مَعَ الصّٰابِرِینَ»

ص :336


1- 1) .صفّ،6.

[سوره الأنفال (8): آیه 47]

اشاره

وَ لاٰ تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیٰارِهِمْ بَطَراً وَ رِئٰاءَ اَلنّٰاسِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ بِمٰا یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ (47)

و مثل کسانی نباشید که از روی سرمستی و خودنمایی و غرور و ریا در برابر مردم،از خانه های خود(به سوی جبهه)خارج شدند و مردم را از راه خدا بازمی داشتند و حال آنکه خداوند،به آنچه انجام می دهند احاطه دارد.

نکته ها:

چون کاروان تجارتی ابو سفیان از دست مسلمانان سالم به مکّه رسید،ابو سفیان به ابو جهل پیغام داد که ما به سلامت به مکّه رسیدیم،شما که برای یاری ما رفته اید،برگردید.ابو جهل مغرورانه گفت:تا مسلمانان را سرکوب نکنیم و به افتخار پیروزی شراب ننوشیم و قدرت خود را نشان ندهیم،برنمی گردیم.امّا سرانجام با تمام غرور و لجاجتی که داشتند،شکست خوردند و ابو جهل شراب مرگ را نوشید.

در این آیه و دو آیه ی قبل،عوامل موفقیّت در جبهه چنین بیان شده است:ثبات قدم،یاد خدا،اطاعت از رهبری،پرهیز از اختلاف،صبر،پرهیز از غرور،ریا و دنیاطلبی.

پیام ها:

1 غرور و ریا،از آفات قدرت در جبهه ی جنگ است. «خَرَجُوا مِنْ دِیٰارِهِمْ بَطَراً وَ رِئٰاءَ النّٰاسِ» 2 تفاوت اصولی جنگ های اسلامی و غیر اسلامی در هدف است.هدف مسلمانان از جنگ،رفع فتنه است(آیه ی 39 این سوره)،امّا هدف دیگران، سلطه جویی و قدرت نمایی است. «بَطَراً وَ رِئٰاءَ النّٰاسِ» 3 هنگام عزیمت به جبهه،نیّت خود را خالص سازید و به فکر خودنمایی نباشید. «رِئٰاءَ النّٰاسِ» (گرچه سیاق آیات،به جنگ بدر مربوط می شود،امّا شامل منافقان که ریاکارانه و برای خودنمایی و یا شایعه پراکنی و تضعیف روحیه به جبهه می روند نیز می شود.)

ص :337

4 جبهه ی باطل برای بستن راه حقّ و جلوگیری از حرکت معنوی و الهی جامعه،تلاش می کند. «وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ» 5 دشمنان بدانند با همه تلاشی که در برابر خدا می کنند،امّا هرگز از تحت قدرت الهی خارج نمی شوند. «وَ اللّٰهُ بِمٰا یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ»

[سوره الأنفال (8): آیه 48]

اشاره

وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ اَلشَّیْطٰانُ أَعْمٰالَهُمْ وَ قٰالَ لاٰ غٰالِبَ لَکُمُ اَلْیَوْمَ مِنَ اَلنّٰاسِ وَ إِنِّی جٰارٌ لَکُمْ فَلَمّٰا تَرٰاءَتِ اَلْفِئَتٰانِ نَکَصَ عَلیٰ عَقِبَیْهِ وَ قٰالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَریٰ مٰا لاٰ تَرَوْنَ إِنِّی أَخٰافُ اَللّٰهَ وَ اَللّٰهُ شَدِیدُ اَلْعِقٰابِ (48)

و(به یادآور)زمانی که شیطان،کارهای آنان(مشرکان)را در نظرشان زیبا جلوه داد و گفت:امروز هیچ کس از مردم،بر شما غالب نخواهد شد و من نیز در کنار شما و پناهِ شمایم.امّا همین که دو لشکر با هم درآویختند (و فرشتگان به یاری سپاه اسلام آمدند،)شیطان به عقب برگشت و گفت:

هر آینه من از شما بیزارم،من چیزی را می بینم که شما نمی بینید،همانا من از خدا بیم دارم و خداوند سخت عقوبت است.

نکته ها:

کلمه ی« جٰارٌ »،به معنای یاور،شریک،همسایه و هم سوگند آمده که در اینجا معنای اوّل مناسب تر است.کلمه ی« نَکَصَ »به معنای خودداری و برگشت است و«عقب»به معنای پاشنه ی پا و« نَکَصَ عَلیٰ عَقِبَیْهِ »یعنی بر پاشنه های پا چرخید و پشت کرد.

گفتگوی شیطان با طرفدارانش که در این آیه مطرح شده،ممکن است همان وسوسه های شیطانی باشد،یا آنکه شیطان در قالب انسان،اهداف خود را دنبال کند و در قیافه ی انسان، به اغوا و وسوسه بپردازد که روایات هم در این باره وارد شده است. (1)

ص :338


1- 1) .تفاسیر مجمع البیان و نور الثقلین.

چنان که شیطان در جنگ بدر،به صورت سراقة بن مالک(از سرشناسان قبیله ی بنی کنانه) درآمد و مشرکان را تشویق و ترغیب می کرد و به آنان وعده ی همراهی و پیروزی می داد،امّا با حضور فرشتگان در آستانه ی پیروزی سپاه اسلام،پا به فرار گذارد.پس از شکست کفّار، در مکّه به او می گفتند:تو سبب شکست ما شدی! و او قسم می خورد که حتّی از مکّه بیرون نیامده است.پس معلوم شد که شیطان در قیافه ی سراقه،به آنان وعده ی پیروزی داده، سپس فرار کرده است.

شیطان برای جبهه ی باطل کار تبلیغاتی می کند و در مرحله ی آغاز مبارزه به آنان روحیّه می دهد،ولی در مرحله ی برخورد هنگام دیدن امدادهای الهی،آنان را رها کرده و عقب نشینی می کند.

پیام ها:

1 یکی از راه های فریب شیطان،زیبا جلوه دادن بدی هاست. «زَیَّنَ» آری،نیکو پنداشتن کارهای بد و ناهنجاری ها،نشانه ی نفوذ شیطان در افکار انسان است.

2 شیطان و شیطان صفتان،دیگران را برای فساد،توجیه و تحریک می کنند. «زَیَّنَ» ، «لاٰ غٰالِبَ» ، «جٰارٌ لَکُمْ» 3 ایمان،حمایت فرشتگان را جلب می کند و کفر،حمایت شیطان را. «جٰارٌ لَکُمْ» 4 شیطان،منافق،فریب کار،دروغگو و بی وفاست. «جٰارٌ لَکُمْ» ... «بَرِیءٌ مِنْکُمْ» 5 شیاطین،آتش فتنه را روشن می کنند،ولی خود را در معرکه قرار نمی دهند.

«إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکُمْ»

6 توکّل بر غیر خدا،سبب رها شدن انسان در مشکلات می شود. «إِنِّی جٰارٌ لَکُمْ» ... «إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکُمْ» 7 روابط غیر الهی،ناپایدار و غیر قابل اطمینان است. «قٰالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکُمْ» 8 شیطان،از قدرت فرشتگان آگاه است. «إِنِّی أَریٰ مٰا لاٰ تَرَوْنَ» و این مشاهده ی قدرت فرشتگان،سبب عقب گرد او شد. «قٰالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکُمْ» 9 شیطان،قادر بر مشاهده ی برخی امور پنهانی است. «إِنِّی أَریٰ مٰا لاٰ تَرَوْنَ»

ص :339

10 شیطان،معتقد به خداوند و آگاه به شدّت عقوبت اوست. «إِنِّی أَخٰافُ اللّٰهَ وَ اللّٰهُ شَدِیدُ الْعِقٰابِ» هر چند شاید به گفته ابن عباس:شیطان به دروغ ادّعای ترس از خداوند را داشت،و گر نه کار او به اینجا نمی رسید. (1)

[سوره الأنفال (8): آیه 49]

اشاره

إِذْ یَقُولُ اَلْمُنٰافِقُونَ وَ اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هٰؤُلاٰءِ دِینُهُمْ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اَللّٰهِ فَإِنَّ اَللّٰهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (49)

(به یادآور)زمانی که منافقان و بیماردلان می گفتند:آنان(مسلمانان را) دینشان مغرورشان کرده است،(که بی ترس حمله می کنند.غافل از آنکه مسلمین بر خدا توکّل نموده اند.)و کسی که بر خدا توکّل کند،پس(بداند) قطعاً خداوند شکست ناپذیر حکیم است.

نکته ها:

منافقان و افراد ضعیف الایمان و بی اعتقاد به نصرت الهی،تصوّر نمی کردند مسلمانان با جمعیّت و سلاح اندک پیروز شوند و آنان را فریب خورده می پنداشتند.

ممکن است مراد از منافقان،برخی مسلمانان مدینه باشند،و مراد از «وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» ،افراد ضعیف الایمان مکّه. (2)و ممکن است منافقان،آنانی باشند که در مدینه،به ظاهر ادّعای مسلمانی داشتند و یا آنان که در مکّه مسلمان شدند،ولی از حمایت پیامبر و هجرت با مسلمین،سرباز زدند.

پیام ها:

1 کسانی که روحیه ناسالم دارند،با منافقان همصدا می شوند. «إِذْ یَقُولُ الْمُنٰافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» 2 منافقان،مسلمانان را فریب خورده و مغرور می پندارند.(و می گویند:مگر می توان با«اللّٰه اکبر»و با دست خالی به جنگ سلاح رفت؟! مگر می شود...)

ص :340


1- 1) .تفسیر اثنی عشری.
2- 2) .تفسیر کبیر فخر رازی.

«غَرَّ هٰؤُلاٰءِ دِینُهُمْ»

3 گرایش ها و دیدگاه ها،در نوع برداشت انسان تأثیرگذار است.از یک عمل، چند برداشت می شود؛یکی توکّل می پندارد و دیگری فریب خوردگی و غرور. «إِذْ یَقُولُ الْمُنٰافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هٰؤُلاٰءِ» ... «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ» 4 توکّل بر خدا،از حساب غرور،جداست. «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ...» (توکّل بر خداوند در جنگ بدر،عامل پیروزی شد) 5 باید بر قدرتی توکّل و اعتماد کرد که شکست ناپذیر است و تمام کارهایش حکیمانه باشد. «عَزِیزٌ حَکِیمٌ» (قدرت خداوند،همراه با عزّت و حکمت است)

[سوره الأنفال (8): آیات 50 تا 51]

اشاره

وَ لَوْ تَریٰ إِذْ یَتَوَفَّی اَلَّذِینَ کَفَرُوا اَلْمَلاٰئِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبٰارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذٰابَ اَلْحَرِیقِ (50) ذٰلِکَ بِمٰا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَ أَنَّ اَللّٰهَ لَیْسَ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِیدِ (51)

و(ای پیامبر!)اگر ببینی آن هنگام که فرشتگان،جان کافران را می گیرند،بر چهره ها و پشت های آنان ضربه می زنند(و می گویند:)بچشید عذاب سوزان را.

این(کیفر،)دستاورد کارهای پیشین شماست و(گرنه)شکّی نیست که خداوند بر بندگانش ستمگر نیست.

نکته ها:

در قرآن،بارها از سخت جان دادن کفّار،سخن به میان آمده است،از جمله در سوره ی محمّد آیه 27 و سوره ی انعام آیه 93 و در مقابل،از آسان جان دادن مؤمنان نیز سخن به میان آمده است،از جمله در آیه 32 سوره ی نحل می خوانیم: «الَّذِینَ تَتَوَفّٰاهُمُ الْمَلاٰئِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» « یَتَوَفَّی »،به معنای گرفتن است و قرآن می فرماید:ما کفّار را می گیریم و نمی فرماید:روح او را می گیریم.امّا از آنجایی که جسم انسان در دنیا مانده است،پس معلوم می شود که روح او

ص :341

را می گیرند.بنا بر این،حقیقت انسان به روح اوست.تا انسان زنده است روح همراه با جسم اوست و پس از مرگ،از جسم او جدا شده و باقی می ماند.

پیام ها:

1 خداوند با بیان قهر خود نسبت به کفّار،پیامبر و مؤمنان را دلداری می دهد. «وَ لَوْ تَریٰ...» 2 فرشتگان الهی،مؤمنان و کافران را می شناسند. «إِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُوا» 3 قهر اخروی خداوند نسبت به کافران،از لحظه ی جان دادن آغاز می شود. «إِذْ یَتَوَفَّی» ... «یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ...» 4 در برزخ نیز عذاب هست. «ذُوقُوا عَذٰابَ الْحَرِیقِ» 5 مجازات های الهی،کیفر کارهای خود انسان است،نه انتقام خداوند. «ذٰلِکَ بِمٰا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ...» 6 ظلم به یک نفر،به منزله ی ظلم به همه است. «لَیْسَ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِیدِ» (کوچک ترین ظلمی از جانب خداوند،ستمی بسیار بزرگ است و او منزّه از آن است.) 7 کیفرهای الهی،بر اساس عدل است. «لَیْسَ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِیدِ»

[سوره الأنفال (8): آیه 52]

اشاره

کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَفَرُوا بِآیٰاتِ اَللّٰهِ فَأَخَذَهُمُ اَللّٰهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اَللّٰهَ قَوِیٌّ شَدِیدُ اَلْعِقٰابِ (52)

(ای پیامبر! روش کافران زمان تو،)مثل روش فرعونیان و کفّار پیش از آنان است که(از روی لجاجت و عناد)به آیات خداوند کفر ورزیدند،پس خداوند نیز به کیفر گناهانشان،آنان را گرفتار کرد.قطعاً خداوند،نیرومند سخت کیفر است.

پیام ها:

1 گاهی کفر و لجاجت،برای بعضی عادت و خصلت شده و در این صورت، عذاب نازل می شود. «کَدَأْبِ»

ص :342

2 همه ی اقوام نزد خدا یکسانند و اگر راه انحراف و کفر بروند،کیفر می بینند.

«کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَفَرُوا»

... «فَأَخَذَهُمُ اللّٰهُ» آری،سنّت الهی در عقوبت کفّار،ثابت است و مجازات مشرکان در جنگ بدر،حکم خاصّی نبوده است.

3 گناه،سبب قهر الهی است. «فَأَخَذَهُمُ اللّٰهُ بِذُنُوبِهِمْ» 4 خداوند،در کیفر کافران عاجز نیست و همه ی اقوام(مثل فرعون قوی یا مشرکان ضعیف)در برابر قهر خدا عاجزند. «إِنَّ اللّٰهَ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقٰابِ»

[سوره الأنفال (8): آیه 53]

اشاره

ذٰلِکَ بِأَنَّ اَللّٰهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهٰا عَلیٰ قَوْمٍ حَتّٰی یُغَیِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اَللّٰهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (53)

آن(کیفر)بدین سبب است که خداوند،نعمتی را که به قومی عطا کرده، تغییر نمی دهد،مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند،و همانا خداوند،بسیار شنوا و داناست.

نکته ها:

در احادیث متعدّد،عواملی مانند ظلم و گناه،سبب تغییر نعمت های الهی به حساب آمده اند، چنان که بازگشت از گناه و انحراف و حرکت در مسیر حقّ،موجب سرازیر شدن انواع نعمت های الهی است. (1)

گناهان و ستم ها،انسان را از لیاقت بهره وری از لطف الهی دور می کند.چنان که حضرت علی علیه السلام در خطبه ی قاصعه بدان اشاره نموده و در دعای کمیل می خوانیم:«اللهم اغفر لی الذنوب التی تهتک العصم»...«اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم...» در نامه حضرت علی علیه السلام به مالک اشتر می خوانیم:هیچ چیز مانند ظلم و ستم،نعمت های الهی را تغییر نمی دهد،چون خداوند ناله ی مظلوم را می شنود و در کمین ظالمان است. (2)

امام صادق علیه السلام فرمودند:همواره از سختی ها و گرفتاری های روز و شب که عقوبت معصیت

ص :343


1- 1) .تفاسیر نور الثقلین و فرقان.
2- 2) .نهج البلاغه،نامه 53.

و گناهان شماست،به خدا پناه ببرید. (1)

پیام ها:

1 انسان ذاتاً شایسته ی دریافت نعمت های الهی است. «أَنْعَمَهٰا عَلیٰ قَوْمٍ» 2 زوال نعمت ها،از ناحیه ی خودماست،و گر نه سنّت خدا بر استمرار نعمت هاست. «ذٰلِکَ بِأَنَّ اللّٰهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً» ... «حَتّٰی یُغَیِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ» 3 دادن ها و گرفتن ها از سوی خدا،قانونمند و حکیمانه است. «لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً» ... « حَتّٰی یُغَیِّرُوا...» 4 رحمت خداوند بر غضبش مقدّم است. «أَنْعَمَهٰا عَلیٰ قَوْمٍ حَتّٰی یُغَیِّرُوا» 5 در اسلام علاوه بر کیفر فردی،کیفرهای اجتماعی نیز قانون دارد. «عَلیٰ قَوْمٍ» 6 فطرت انسان،بر ایمان و پاکی استوار است و این انسان است که خود را تغییر می دهد. «یُغَیِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ» 7 انسان،تاریخ را می سازد،نه آنکه اقتصاد،جبر تاریخ و محیط،انسان را بسازد.

«حَتّٰی یُغَیِّرُوا...»

البتّه محیط و اقتصاد بی اثر نیست،لکن نقش اصلی با اراده ی انسان است،و هیچ یک از آنها انسان را مجبور نمی کند.

8 افراد،جامعه را می سازند و هر گونه تحوّل مثبت یا منفی در جامعه،بر پایه ی تحوّلِ فکری و فرهنگی افراد است. «قَوْمٍ» ... «یُغَیِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ» 9 سعادت و شقاوت ملّت ها،در گرو تحوّلات درونی آنهاست،نه قدرت و ثروت. «حَتّٰی یُغَیِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ» 10 در تحلیل سرنوشت جوامع،محور،روحیّه ی مردم است،نه شانس، خرافات،نظام های حاکم،جبر تاریخ و... «یُغَیِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ» 11 همه ی ما تحت نظر خدا هستیم و کیفر کفّار متّکی بر علم گسترده خداوند است. «أَنَّ اللّٰهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»

ص :344


1- 1) .تفسیر اثنی عشری،کافی،ج 2،ص 269.

[سوره الأنفال (8): آیه 54]

اشاره

کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیٰاتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَکْنٰاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَغْرَقْنٰا آلَ فِرْعَوْنَ وَ کُلٌّ کٰانُوا ظٰالِمِینَ (54)

(ای پیامبر! روحیّه ی مردمِ زمان تو،)همچون خوی و روش فرعونیان و کسانی است که پیش از آنان بودند،آیات پروردگارشان را تکذیب کردند، پس ما نیز به سزای گناهانشان،هلاکشان ساختیم و فرعونیان را غرق کردیم،و همگی(فرعونیان و کفّار قریش)ستمگر بودند.

نکته ها:

تعبیر« کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ »در دو آیه ی قبل نیز آمده بود،امّا این تکرار منافاتی با بلاغت ندارد،چون موقعیّت ها متفاوت است.آنجا سخن از کیفر الهی نسبت به ظالم بود،اینجا تغییر نعمت بر اساس تغییر حالات مردم است.البتّه ممکن است در آیه ی قبل،عذاب اخروی منظور باشد و اینجا عذاب دنیوی.

پیام ها:

1 از گذشته و سرنوشت گذشتگان درس بگیریم. «کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ» 2 تکذیب آیات الهی،زمینه ی هلاکت انسان است. «کَذَّبُوا بِآیٰاتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَکْنٰاهُمْ» 3 انسان،دارای اختیار است و سرنوشت او در گرو عملکرد خودش می باشد.

«کَذَّبُوا بِآیٰاتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَکْنٰاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ»

4 ظلم و گناه،عامل قهر الهی است،چه ظلم به خویش،چه به مردم و چه به انبیا و مکتب. «فَأَهْلَکْنٰاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ» ... «کٰانُوا ظٰالِمِینَ» 5 سختی ها،حوادث و اتّفاقات دنیوی و زوال نعمت ها،پیامد گناهان انسان می باشد. «فَأَهْلَکْنٰاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَغْرَقْنٰا آلَ فِرْعَوْنَ» 6 تکذیب آیات الهی و گناه،ظلم است. «کَذَّبُوا» ... «کٰانُوا ظٰالِمِینَ»

ص :345

[سوره الأنفال (8): آیه 55]

اشاره

إِنَّ شَرَّ اَلدَّوَابِّ عِنْدَ اَللّٰهِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ (55)

قطعاً بدترین جنبندگان نزد خداوند،آنانند که کافر شدند،پس آنان ایمان نمی آورند.

نکته ها:

آیه 22 این سوره،« شَرَّ الدَّوَابِّ »را کسانی دانست که نمی اندیشند،این آیه آنان را کسانی می داند که ایمان نمی آورند و کفر می ورزند.پس ریشه ی کفر،عدم تعقّل صحیح است.قرآن، ارزش انسان را در گرو عقل و ایمان می داند که اگر تعقّل نکند،یا کفر ورزد،از مدار انسانیّت خارج است.انسان واقعی،کسی است که عاقل و مؤمن باشد.

آری،کافری که حقّ را فهمید امّا ایمان نمی آورد،ممکن است نزد مردم عنوانی داشته باشد، ولی نزد خداوند بدترین جنبنده است.

پیام ها:

1 آنان که ندای انبیا را بشنوند ولی بی تفاوت باشند،بدترین جنبندگانند. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ» ... «الَّذِینَ کَفَرُوا» 2 کفر،انسان را به مراتب پست حیوانیّت سقوط می دهد. «شَرَّ الدَّوَابِّ» ... «الَّذِینَ کَفَرُوا» 3 گاهی کفر،برای انسان ملکه می شود و آینده ی او را هم تیره می کند. «الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ»

[سوره الأنفال (8): آیه 56]

اشاره

اَلَّذِینَ عٰاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لاٰ یَتَّقُونَ (56)

(بدترین جنبندگان نزد خداوند،)آنانند که از ایشان پیمان گرفته ای،سپس پیمان خود را در هر بار می شکنند و(در وفاداری و حفظ پیمان،)اهل تقوا و پروا نیستند.

ص :346

نکته ها:

پیمان پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله با یهودیان این بود که به مشرکان کمک نکنند و در صدد آزار مسلمانان برنیایند،ولی یهودیان پیمان را شکستند و در جنگ خندق به مشرکان اسلحه فروخته و آنان را یاری کردند.

در روایات آمده است:کسی که وفادار نباشد و پیمان شکنی کند،منافق است،هر چند نماز بخواند و روزه بگیرد. (1)

پیام ها:

1 رهبر مسلمین می تواند با کفّار پیمان ببندد. «عٰاهَدْتَ مِنْهُمْ» چنان که پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله پیمان های متعدّدی با کفّار می بست،هر چند آنان متعهّد نبودند. «یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّةٍ» 2 پیمان شکنی دلیل بر پیمان نبستن مجدّد نیست. «یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّةٍ» 3 پیمان شکنی،با انسانیّت سازگار نیست. «شَرَّ الدَّوَابِّ» ... «یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ» 4 کفر،زمینه ی پیمان شکنی است. «الَّذِینَ کَفَرُوا» ... «یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ» 5 پیمان شکنی،بی تقوایی است. «یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ» ... «وَ هُمْ لاٰ یَتَّقُونَ» 6 خطر بیشتر از سوی کسانی است که پیمان شکنی شیوه و خصلت آنان شده و از آن پروایی ندارند. «یَنْقُضُونَ» ... «فِی کُلِّ مَرَّةٍ» ... «لاٰ یَتَّقُونَ»

[سوره الأنفال (8): آیه 57]

اشاره

فَإِمّٰا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی اَلْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ (57)

پس(ای پیامبر!)هر گاه در جنگ به آنان دست یافتی،(با برخوردهای قاطع) افراد پشت جبهه ی آنان را به وحشت افکنده و متفرّق ساز،باشد که پند گیرند(و دست از توطئه بردارند).

ص :347


1- 1) .کافی،ج 2،ص 290.
نکته ها:

« تَثْقَفَنَّهُمْ »از«ثقف»،به معنای درک چیزی از روی دقّت و سرعت است.یعنی در برخورد با کفّار،کاملاً هوشیار باشید تا غافلگیر نشوید.

«تشرید»،به معنای ایجاد ناامنی و اضطراب و متفرّق ساختن است.یعنی چنان به دشمن حمله کنید و برنامه ریزی جنگی داشته باشید که حامیان پشت پرده و نیروهای پشت جبهه ی آنان،به وحشت افتاده و به فکر حمله و پشتیبانی نباشند.

پیام ها:

1 برخورد شما در برابر دشمنان،باید غافلگیر کننده،سریع،دقیق و کوبنده باشد و این از اصول نظامی است. «تَثْقَفَنَّهُمْ» ... «فَشَرِّدْ بِهِمْ» 2 آگاهی و دید رهبر مسلمین باید به قدری باشد که وسعت و دنباله ی توطئه و توطئه گران را بشناسد و بر علیه آنان تصمیم درست و قاطع بگیرد. «فَشَرِّدْ بِهِمْ» 3 به دفاع های روز مرّه و خط اوّل بسنده نکنیم و از عقبه های دشمن و طرّاحان صحنه غافل نشویم. «مَنْ خَلْفَهُمْ» چنان که در رانندگی نباید تنها به جلو خیره شد،بلکه باید به فراتر و دورتر نیز چشم دوخت.

4 کیفر پیمان شکنانی که امنیّت و ثبات جامعه را به هم می زنند،آن است که آنان را وحشت زده و مضطرب سازیم. «فَشَرِّدْ بِهِمْ» 5 با آنکه اسلام،دین رأفت و رحمت است،ولی خیانت و پیمان شکنی و بهم زدن نظام و امنیّت را تحمّل نمی کند. «فَشَرِّدْ بِهِمْ» 6 جامعه ی اسلامی باید هیبت و شوکت داشته باشد. «فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ» 7 از کفّار،زهر چشم بگیریم تا از فکر حمله ی مجدّد به ما صرف نظر کنند.

«فَشَرِّدْ بِهِمْ»

8 اسلام در کنار تبلیغ و موعظه،دینِ اعمال قدرت و برخورد با پیمان شکنان و اخلال گران نیز هست. «فَشَرِّدْ بِهِمْ» و باید با خط مقدّم آنان طوری رفتار شود که مایه ی عبرت رده های بعدی شود. «مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ»

ص :348

[سوره الأنفال (8): آیات 58 تا 59]

اشاره

وَ إِمّٰا تَخٰافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیٰانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلیٰ سَوٰاءٍ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ اَلْخٰائِنِینَ (58) وَ لاٰ یَحْسَبَنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لاٰ یُعْجِزُونَ (59)

و اگر خوف آن داشتی که گروهی(در پیمان)خیانت کنند،تو نیز عهدشان را به سوی آنان بیانداز(و آن را لغو کن،یا به آنان اعلام کن که همانند خودشان عمل خواهی کرد.)همانا خداوند خائنان را دوست ندارد.

و آنان که کفر ورزیده اند گمان نکنند که پیش افتاده اند(و از قلمرو ما بیرون رفته اند،)زیرا آنها نمی توانند(ما را)ناتوان کنند.

نکته ها:

« فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ »از«نبذ»،به معنای افکندن است.مراد از افکندنِ پیمان به طرف دشمن،این است که قبلاً به آنان اعلام کنید و سپس پیمان را لغو نمایید تا غافلگیر نشوند و شما هم ناجوانمردی نکرده باشید.

« عَلیٰ سَوٰاءٍ »،یا به معنای مقابله به مثل است،یعنی همان گونه که آنان در فکر توطئه و پیمان شکنی اند،شما هم پیمان را لغو کنید.یا به معنای رفتار عادلانه با دشمن است. (1)

آیه در مورد آنجایی است که شواهد و قرائنی بر توطئه و خیانت دشمن وجود دارد،که برای پیشگیری باید در لغو پیمان پیشدستی نمود.

پیام ها:

1 در مسائل مهم نظامی و اجتماعی،منتظر وقوع خیانت نباشید،بلکه باید با احتمال خیانت نیز اقدام کرد. «وَ إِمّٰا تَخٰافَنَّ» ... «خِیٰانَةً» 2 اسلام به قراردادها و معاهدات خود پایبند است و تا خوف خیانتی نیست،وفا لازم است. «وَ إِمّٰا تَخٰافَنَّ» ... «خِیٰانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ»

ص :349


1- 1) .تفاسیر نمونه و المیزان.

3 تشخیص شواهد و قرائن خیانت و تصمیم بر الغای قراردادها و بی اعتباری تعهّدات،از اختیارات رهبر جامعه اسلامی است. «فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ» (مخاطب شخص پیامبر است،نه امّت اسلامی) 4 پایبندی به معاهدات،تا زمانی است که بیم توطئه نباشد،و گر نه اعلام انصراف می شود. «فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ» 5 حتّی اگر از خیانت دشمن بیم دارید،ناجوانمردی نکنید و لغو پیمان را اعلام کنید. «فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ» 6 با دشمن هم عدل و انصاف داشته باشید.« عَلیٰ سَوٰاءٍ »، یعنی بالعدل. (1)

7 لغو قرار داد از روی مقابله به مثل،عادلانه است. «عَلیٰ سَوٰاءٍ» 8 خیانت از هر که باشد حرام و زشت است،چه کافر و چه مسلمان. «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ الْخٰائِنِینَ» 9 جنگ،قبل از اعلام با کسانی که سابقه ی پیمان داشته ایم،خیانت است. «فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ» ... «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ الْخٰائِنِینَ» 10 از سنّت های الهی نمی توان پیشی گرفت. «یَحْسَبَنَّ» ... «سَبَقُوا» 11 چنان ابتکار عمل را به دست گیرید که کفار خیال نکنند بر شما پیشی گرفته اند. «لاٰ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا» 12 کافران،با خیانت به جایی نمی رسند. «لاٰ یُعْجِزُونَ»

[سوره الأنفال (8): آیه 60]

اشاره

وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اِسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِبٰاطِ اَلْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اَللّٰهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لاٰ تَعْلَمُونَهُمُ اَللّٰهُ یَعْلَمُهُمْ وَ مٰا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لاٰ تُظْلَمُونَ (60)

ص :350


1- 1) .تفسیر المیزان.

8\60

و برای(آمادگی مقابله با)دشمنان،هر چه می توانید از نیرو و از اسبان سواری فراهم کنید تا دشمن خدا و دشمن خودتان و نیز(دشمنانی)غیر از اینان را که شما آنان را نمی شناسید،ولی خداوند آنها را می شناسد،به وسیله آن بترسانید،و در راه خدا(و تقویت بنیه ی دفاعی اسلام)هر چه انفاق کنید،پاداش کامل آن به شما می رسد و به شما ستم نخواهد شد.

نکته ها:

این آیه دستور آماده باش همه جانبه ی مسلمانان در برابر دشمنان و تهیه هر نوع سلاح، امکانات،وسایل و شیوه های تبلیغی حتّی شعار و سرود را می دهد که رعایت این دستورات، سبب هراس کفّار از نیروی رزمی مسلمانان می شود.

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله وقتی با خبر شد که در یمن اسلحه ی جدیدی ساخته شده،شخصی را برای تهیه ی آن به یمن فرستاد.از آن حضرت نقل شده که با یک تیر،سه نفر به بهشت می روند:

سازنده ی آن،آماده کننده و تیرانداز. (1)

در اسلام،مسابقات تیراندازی و اسب سواری و برد و باخت در آنها جایز شمرده شده تا آمادگی رزمی ایجاد شود.

ضمیر« لَهُمْ »،به کفّار و کسانی که در آیه ی قبل مطرح بودند و بیم خیانتشان می رفت، برمی گردد.یعنی در برابر دشمن که همواره احتمال خیانت او حتّی در صورت عهد و پیمان می رود،آماده باشید.

پیام ها:

1 مسلمانان باید آمادگی رزمی کامل،از نظر تجهیزات،نفرات و...داشته باشند و از پیش آماده ی مقابله با خیانت و حمله دشمن باشند. «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ» 2 هدف از آمادگی نظامی،حفظ مکتب و وطن مسلمانان است،نه غارت و استعمار و امثال آن. «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ...»

ص :351


1- 1) .تفسیر فرقان.

3 دولت باید حدّ اکثر توان خود را در تأمین بودجه برای دفاع از نظام اسلامی و ترساندن دشمنان خدا و خود تخصیص دهد. «مَا اسْتَطَعْتُمْ» 4 تمام مسلمانان باید آماده ی رویارویی با توطئه های دشمن باشند و دوره های رزمی را دیده باشند. (1)«مَا اسْتَطَعْتُمْ» 5 همه جا گفتگو و مذاکره کارساز و کافی نیست،گاهی هم باید توان و قدرت به میدان آید. «مِنْ قُوَّةٍ» 6 در هر زمان،پیشرفته ترین امکانات رزمی را برای دفاع آماده کنید و از هیچ چیز فروگذار نکنید،چه قدرت سیاسی و نظامی،چه امکانات تبلیغی و تدارکاتی. «مِنْ قُوَّةٍ» 7 ایجاد رعب در دل دشمن به هر وسیله حتّی با ظاهرسازی هم لازم است. «مِنْ قُوَّةٍ» در حدیث آمده است:با خضاب کردن موی صورت،دشمن را بترسانید، تا نگویند ارتش اسلام پیر است. (2)

8 برای ارهاب و ترساندن دشمنان،حتّی آموزش نظامی برای زنان کارساز است. «مِنْ قُوَّةٍ» ... «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّٰهِ» 9 به امکانات امروز قانع نباشید و تجهیزات نظامی و دفاعی را تا مرز تهدید دشمنان گسترش دهید. «مِنْ قُوَّةٍ» ... «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّٰهِ» 10 وحدت و یکپارچگی هم نوعی قدرت است که باید فراهم آورد،چون با وجود تفرقه،نمی توان دشمن را ترساند. «مِنْ قُوَّةٍ» ... «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّٰهِ» 11 در اسلام،همه ی مسلمانان سربازند و بسیج مردمی ضروری است. «أَعِدُّوا» ، «تُرْهِبُونَ» ، «تُنْفِقُوا مِنْ...» 12 اسب های جنگی،آن روز و ابزار نظامی امروز،باید به حال آماده باش نگهداری و تغذیه شود. «رِبٰاطِ الْخَیْلِ»

ص :352


1- 1) .امام خمینی قدس سره در روزهای اوّل پیروزی انقلاب اسلامی که جمعیّت ایران حدود سی میلیون بود،فرمود:ما باید ارتش بیست میلیونی داشته باشیم.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

13 هم آمادگی نیروها لازم است،هم تجهیزات. «مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِبٰاطِ الْخَیْلِ» 14 اسلام،باید نظام و حکومت داشته باشد،چون بدون آن،دشمنان هراسی ندارند. «تُرْهِبُونَ بِهِ» 15 باید بُنیه دفاعی مسلمانان در زمینه های فرهنگی،اقتصادی،سیاسی،نظامی، عقیدتی و...چنان قوی باشد که دشمن از هر جهت بترسد و توطئه هایش خنثی شود.(« تُرْهِبُونَ بِهِ »،به طور مطلق بیان شده است) 16 هم ارزشهای الهی باید حفظ شود و هم حقوق انسانی. «عَدُوَّ اللّٰهِ وَ عَدُوَّکُمْ» 17 در اسلام،مکتب و کرامت انسانی مطرح است،نه اغراض شخصی،نژادی و قومی. «عَدُوَّ اللّٰهِ وَ عَدُوَّکُمْ» 18 همه ی دشمنان،شناخته شده نیستند. «لاٰ تَعْلَمُونَهُمُ» شاید مراد منافقان باشند، چون همین تعبیر درباره ی آنان هم آمده است. «لاٰ تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ» (1)19 تنها برای دشمنان شناخته شده برنامه ریزی نکنید،بلکه پیش بینی لازم حتّی برای دشمنان ناشناخته ی آینده هم داشته باشید. «لاٰ تَعْلَمُونَهُمُ» 20 تأمین قدرت دفاعی،بودجه لازم دارد،موعظه و شعار کافی نیست. «تُنْفِقُوا» 21 مردم باید در بودجه ی جنگ و تأمین جبهه،مشارکت کنند و این تنها مخصوص زمان جنگ نیست. «وَ مٰا تُنْفِقُوا...» (آیه مطلق است و می رساند که مسلمانان باید همواره برای آمادگی،پول خرج کنند.) 22 تنها اسلحه و نفرات کافی نیست،پشتیبانی های مالی هم لازم است. «وَ مٰا تُنْفِقُوا» 23 کمک به جبهه،تنها کمک مالی نیست،کمک از هر راهی؛مال،جان،آبرو، اطلاعات،قلم و...لازم است. «مِنْ شَیْءٍ» 24 هر گونه تلاش و انفاق و بکارگیری امکانات برای تقویت بنیه نظامی حکومت

ص :353


1- 1) .توبه،101.

اسلامی،از مصادیق انفاق در راه خداست. «وَ مٰا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» 25 به شرطی خیر و برکات انفاق به شما برمی گردد که در راه خدا باشد،نه از روی ریا،سُمعه،خودنمایی و روابط و ملاحظات. «فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» 26 کمک های مالی،سبب قدرت امّت می شود و نتیجه ی آن به خود مردم و وضع اقتصادی جامعه و عزّت مسلمین برمی گردد. «یُوَفَّ إِلَیْکُمْ» 27 تضییع حقوق دیگران و پرداخت نکردن مزد و پاداش کارها به طور کامل، ظلم است. «یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لاٰ تُظْلَمُونَ»

[سوره الأنفال (8): آیه 61]

اشاره

وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهٰا وَ تَوَکَّلْ عَلَی اَللّٰهِ إِنَّهُ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ (61)

و اگر(دشمنان)به صلح تمایل داشتند،(تو نیز)تمایل نشان بده و بر خداوند توکّل کن،همانا او شنوا و داناست.

نکته ها:

حضرت علی علیه السلام به مالک اشتر می نویسد:«لا تدفعن صالحا دعاک الیه عدوک و لکن الحذر الحذر من عدوک بعد صلحه،فان العدو ربما قارب لیتغفل» (1)صلح پیشنهادی دشمن را رد مکن،ولی پس از صلح هوشیار باش و از نیرنگ دشمن بر حذر باش،چون گاهی نزدیکی دشمن،برای غافلگیر کردن است.

پیام ها:

1 مسلمانان باید در مرحله ای از قدرت باشند که تقاضای صلح،از سوی دشمن باشد. «وَ إِنْ جَنَحُوا» 2 اسلام،جنگ طلب نیست. «وَ إِنْ جَنَحُوا» ... «فَاجْنَحْ» 3 فرمان جنگ یا پذیرش صلح،با پیامبر خدا و از اختیارات رهبری جامعه

ص :354


1- 1) .نهج البلاغه،نامه 53.

اسلامی است. «فَاجْنَحْ» نفرمود:«فاجنحوا» 4 در موضع قدرت،سوء استفاده نکنید. «فَاجْنَحْ» 5 در پذیرش پیشنهاد صلح،بر خدا توکّل کنید. «فَاجْنَحْ لَهٰا وَ تَوَکَّلْ» 6 در پذیرش صلح،هم احتمال خطر و توطئه است،هم زخم زبان برخی دوستان،ولی باید بر خدا توکّل کرد. «تَوَکَّلْ عَلَی اللّٰهِ» 7 ایمان به شنوایی مطلق و علم فراگیر خداوند،زمینه ساز توکّل انسان به اوست.

«تَوَکَّلْ عَلَی اللّٰهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»

[سوره الأنفال (8): آیه 62]

اشاره

وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اَللّٰهُ هُوَ اَلَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ (62)

و اگر(دشمنان)بخواهند با تو نیرنگ کنند،قطعاً خداوند تو را بس است، اوست که با امدادهای خویش و حمایت مؤمنان،تو را یاری کرده است.

نکته ها:

این آیه را باید در کنار آیه 58 در نظر گرفت که اگر رهبر مسلمین با شواهد و قرائنی،یقین به خدعه ی دشمن در سایه ی صلح داشت،حساب دیگری دارد،ولی در صورت احتمال حسن نیّت،باید با هوشیاری آن را بپذیرد.

در برخی روایات،نصرت الهی،به پشتیبانی حضرت علی علیه السلام از آن حضرت تفسیر شده است.در کتاب ابن عساکر از ابو هریره روایت شده که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:بر عرش الهی نوشته شده است:«لا اله الا أنا وحدی لا شریک لی،محمد عبدی و رسولی،ایدته بعلی»معبودی جز من نیست و شریکی ندارم و محمّد بنده و فرستاده ی من است،او را به وسیله ی علی علیه السلام یاری کرده ام.و این همان سخن خداست که فرمود: «هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ» فکان النصر علیا. (1)

ص :355


1- 1) .تفسیر درّ المنثور،ج 3،ص 199،ملحقات احقاق الحقّ،ج 3،ص 194 و بحار،ج 27،ص 2.
پیام ها:

1 رهبر جامعه اسلامی باید پیشنهاد صلح دشمن را بپذیرد تا مسلمانان جنگ طلب معرّفی نشوند،امّا هوشیار باشد تا فریب نخورد. «إِنْ جَنَحُوا» ... « فَاجْنَحْ» ... «وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ» (یعنی احتمال خدعه وجود دارد) 2 اگر مردم آماده باشند و لطف خدا شامل شود،همه ی توطئه های دشمن خنثی می شود. «فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّٰهُ» 3 اگر ما به وظیفه ی خود عمل کنیم،نباید از مشکلات بترسیم،چون خداوند، گشاینده ی مشکلات است. «أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ» 4 امدادهای الهی و حمایت های مردمی،به اراده ی خداوند در جهت یاری شماست. «أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ» 5 حمایت مردم،با اراده و خواست الهی کارساز است. «فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّٰهُ هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ» ... «بِالْمُؤْمِنِینَ» 6 استمداد از مردم به عنوان ابزار نصرت الهی،بدون غفلت از خداوند،شرک نیست. «أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ» 7 مردم،بازو و پشتیبان رهبرند. «أَیَّدَکَ» ... «بِالْمُؤْمِنِینَ»

[سوره الأنفال (8): آیه 63]

اشاره

وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ جَمِیعاً مٰا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لٰکِنَّ اَللّٰهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (63)

و(خداوند)میان دلهای آنان(مؤمنان)الفت داد،اگر تو همه ی آنچه را در زمین است خرج می کردی،نمی توانستی میان قلوبشان محبّت و الفت پدید آوری،ولی خداوند میان آنان پیوند داد،چرا که او شکست ناپذیر و حکیم است.

نکته ها:

سؤال:در این آیه می فرماید:اگر همه ی سرمایه ی زمین را خرج می کردی،نمی توانستی ایجاد الفت کنی،پس چرا در آیه 60 سوره ی توبه می فرماید: «وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» باید بخشی

ص :356

از زکات،صرف تألیف قلوب شود؟ پاسخ:مقدار کینه ها و عمق و سوابق آن میان مردم متفاوت است؛گاهی با یک لبخند و هدیه، کینه برطرف می شود،ولی گاهی آن قدر عمیق است که با هیچ وسیله ای نمی توان آن را زدود.علاوه بر آنکه تألیف قلوب سه نوع است:الف:اُلفت مؤمنین با مؤمنین،ب:اُلفت مؤمنین با کفّار،ج:اُلفت کفّار با کفّار،امّا آنچه امکان ندارد،الفت واقعی کفّار با یکدیگر است، ولی الفت مؤمنین با هم و جذب برخی کفّار،کاملاً امکان پذیر است.علاوه بر اینکه ایجاد الفت در آیه 60 سوره توبه نیز از جانب خدا و به فرمان اوست و در حقیقت آیه مورد بحث بیانی توحیدی از تألیف قلوب است همانند آیه «وَ مٰا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لٰکِنَّ اللّٰهَ رَمیٰ» (1).

پیام ها:

1 دلها و پیوند بین آنها به دست خداست. «وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ» 2 وحدت و الفت و محبّت،از نعمت های الهی است که خدا از آن یاد کرده و آن را بر مردم و پیامبر،منّت نهاده است. «وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ» 3 مهم تر از اتّحاد ظاهری،پیوند قلبی و باطنی است، «وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ» و گر نه کافران هم در ظاهر متّحدند،ولی دلهایشان پراکنده است. «تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتّٰی» (2)4 زمانی مردم بازوی رهبرند که با هم متّحد باشند،و گر نه کمر رهبر را می شکنند. «أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ» 5 قبایل عرب تا پیش از گرایش به اسلام،گرفتار دشمنی عمیق با یکدیگر بودند. «أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ» ... «مٰا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ» 6 ثروت و مقام،همه جا محبّت آور نیست. «لَوْ أَنْفَقْتَ» ... «مٰا أَلَّفْتَ» 7 ایجاد محبّت و پیوند بین مؤمنین،پرتوی از عزّت و حکمت خداوند است.

«وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ»

... «عَزِیزٌ حَکِیمٌ»

ص :357


1- 1) .انفال،17.
2- 2) .حشر،14.

[سوره الأنفال (8): آیه 64]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ حَسْبُکَ اَللّٰهُ وَ مَنِ اِتَّبَعَکَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ (64)

ای پیامبر! برای تو(حمایت)خداوند و پیروان با ایمانت کافی است(و نیازی به حمایت گرفتن از دیگران نداری).

نکته ها:

ممکن است آیه را این گونه نیز بتوان معنا کرد:ای پیامبر! برای تو و پیروان با ایمانت،تنها حمایت خدا کافی است.یعنی خداوند،هم تو و هم پیروانت را یاری می کند.

بر طبق معنای اوّل،مؤمنان در سایه ی خداوند،حامی پیامبرند و بر طبق معنای دوّم، مؤمنین در کنار پیامبر،تحت حمایت الهی هستند.

گروهی از یهودیانِ بنی قریظه و بنی نضیر،به دروغ به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله پیشنهاد یاری دادند،آیه نازل شد که مؤمنان برای تو کافی هستند.در ضمن این آیه مقدّمه ی فرمان جهاد در آیه ی بعد است.

در کتاب«فضائل الصحابه»از حافظ ابو نعیم،از علمای اهل سنّت آمده است:مراد از «مؤمنین»در این آیه،علی بن ابی طالب علیهما السلام است. (1)

اگر استمداد از مردم و دلگرمی به حمایتشان با توجّه به خواست خدا باشد،منافاتی با توحید ندارد.شرک آنجاست که در برابر قدرت و خواست خدا،تکیه به دیگران شود.امّا تا وقتی دلها و اندیشه ها و حمایت ها را شعاعی از اراده ی الهی بدانیم،در مدار توحید قرار داریم. «حَسْبُکَ اللّٰهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ»

پیام ها:

1 پیروی همراه با ایمان ارزش است،نه پیروی بدون ایمان و نه ایمان منهای تبعیّت. «اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» 2 حمایت خداوند از مؤمنان،مشروط به پیروی آنان از پیامبر است. «حَسْبُکَ اللّٰهُ

ص :358


1- 1) .الغدیر،ج 2،ص 51.

وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»

3 برخی از مسلمانان،مطیع و پیرو پیامبر نبودند. «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» (در صورتی که مراد از« مَنِ »،(بعضیّه)یعنی بعضی باشد،نه(بیانیّه)و بیان کلمه ی« اِتَّبَعَکَ »)

[سوره الأنفال (8): آیه 65]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ حَرِّضِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَی اَلْقِتٰالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صٰابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاٰ یَفْقَهُونَ (65)

ای پیامبر! مؤمنان را بر پیکار(با کفّار)تشویق کن،اگر بیست نفر از شما پایدار باشند،بر دویست نفر پیروز می شوند و اگر از شما صد نفر(مقاوم) باشند،بر هزار نفر از کافران غلبه می یابند،زیرا آنان گروهی هستند که (آثار ایمان را)نمی فهمند.

نکته ها:

این آیه،موازنه ی قوا را در عدد نفی می کند و به روحیّه،ایمان و صبر تکیه می کند و برای اینکه گمان نشود پیروزی بیست نفر بر دویست نفر مبالغه است،تکرار می کند که صد نفر بر هزار نفر چیره می شوند،به شرط آنکه مؤمن و صبور باشند.

در جنگ های صدر اسلام،هرگز موازنه ی آماری بین مؤمنان و کفّار نبوده است.در جنگ بدر،313 نفر در برابر هزار نفر،در احد،700 مسلمان در مقابل 3000 کافر،در جنگ خندق، سه هزار نفر در برابر ده هزار نفر و در جنگ موته،ده هزار مسلمان در مقابل صد هزار نفر از کفّار قرار داشتند.

امام صادق علیه السلام فرمودند:در آغاز کار،یک مؤمن مأمور بود که با ده مشرک جهاد کند و حقّ فرار و پشت کردن را نداشت. (1)

ص :359


1- 1) .کافی،ج 5،ص 69.
پیام ها:

1 از وظایف رهبر،تشویق مردم به جهاد و مبارزه با دشمن است.(نقش سخنان فرماندهی قبل از عملیات). «یٰا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ» 2 کارهای دشوار،نیاز به تشویق،ترغیب و تلقین دارد. «حَرِّضِ» 3 در جنگ و جهاد،تبلیغات ضروری است. «حَرِّضِ» 4 عامل تعیین کننده در جبهه های نبرد،ایمان و پایداری است،نه تنها تعداد نفرات و موازنه ی ظاهری نیروها. «عِشْرُونَ صٰابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ» 5 در آغاز اسلام،حکم جهاد با وجود یک دهم نیروهای دشمن،محقّق می شد.

«عِشْرُونَ صٰابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ»

مسلمانان صدر اسلام دارای چنان ایمان، معرفت و یقینی بودند که پیروزی آنان بر ده برابر خود،قطعی و تضمین شده بود.(« یَغْلِبُوا »،بیانگر تضمین بودن پیروزی است) 6 سرباز اسلام باید سه ویژگی داشته باشد:ایمان،صبر و آگاهی.(« اَلْمُؤْمِنِینَ »، « صٰابِرُونَ »،و در باره ی کفّار می فرماید:« لاٰ یَفْقَهُونَ »).

7 تکالیف خداوند،بر اساس توانایی های فکری و جسمی انسان است.(در برهه ای از زمان،یک نفر باید با ده نفر مبارزه می کرد که این آیه به آن اشاره دارد،ولی در برهه ای دیگر،یک نفر در برابر دو نفر که در آیه بعد اشاره شده است.)

[سوره الأنفال (8): آیه 66]

اشاره

اَلْآنَ خَفَّفَ اَللّٰهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صٰابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ مَعَ اَلصّٰابِرِینَ (66)

اکنون خداوند،(در امر جهاد)بر شما تخفیف داد و معلوم داشت که در شما ضعف راه یافته است.پس اگر صد نفر از شما پایدار باشد،بر دویست نفر (از کفّار)پیروز می شود،و اگر از شما هزار نفر باشند،بر دو هزار نفر(از آنان)با خواست خداوند پیروز می شوند.و خداوند با صابران است.

ص :360

نکته ها:

مراد از«ضَعف»در آیه،ضعف در ایمان و روحیّه است،چون سپاه اسلام از نظر عِدّه و عُدّه، کم نشده بود.

در این آیه و آیه ی قبل،به سه مسأله ی روحی که عامل پیروزی است و نبود آن زمینه ساز شکست است،اشاره شده است:صبر،ایمان و آگاهی.البتّه نقش اصلی در پیروزی،اذن و اراده ی خداست و گر نه در جنگ حُنین،با آن همه جمعیّت،مسلمانان شکست خورده و گریختند: «أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ» ... «ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ» (1)احکام متفاوت این آیه و آیه ی قبل،در ارتباط با دو گروه مختلف و در شرایط متفاوت است،نه اینکه حکم اوّل نسخ و باطل شده باشد. (2)

پیام ها:

1 در مدیریّت،گاهی باید به دلیل تغییر شرایط و متناسب با مخاطب،آیین نامه ها تغییر کند و این منافات با قاطعیّت ندارد. «الْآنَ خَفَّفَ» 2 تعیین تکلیف و تغییر قانون،تنها به دست خداوند است. «خَفَّفَ اللّٰهُ» 3 ایمان،قابل کاهش و افزایش است. «أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً» 4 همه جا جمعیّتِ زیاد سبب قوی شدن روحیّه نیست،گاهی جمعیّت زیاد می شود،ولی روحیّه تنزّل پیدا می کند. «أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً» 5 در قانونگذاری باید به روحیّه و توان افراد نیز توجّه داشت. «خَفَّفَ اللّٰهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً» 6 عامل اصلی شکست،از درون است نه بیرون. «فِیکُمْ ضَعْفاً» 7 فرماندهان باید به روحیه،نشاط،ایمان و تصمیم سپاه اسلام توجّه داشته باشند. «عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً» 8 ضعف اراده،گاهی توان رزمی و روحی ده برابر را به دو برابر کاهش می دهد.

ص :361


1- 1) .توبه،25.
2- 2) .تفسیر نمونه.

(یعنی هشتاد درصد کاهش)«مائة یغلبوا مائتین»در حالی که در آیه ی قبل آمده بود: «مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً» 9 مسلمانان حتّی در حال ضعف روحیّه نیز باید دو برابر کافران قدرت داشته باشند. «فِیکُمْ ضَعْفاً» ... «إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ» 10 به پیروزی خود مغرور نشویم که پیروزی با اراده ی اوست. «بِإِذْنِ اللّٰهِ» 11 انسان صابر،محبوب خدا و در پناه او و مشمول امدادهای الهی است. «وَ اللّٰهُ مَعَ الصّٰابِرِینَ» 12 شعار«و اللّه مع الصابرین»باید در جبهه های جنگ و هر جا که نیاز به مقاومت و صبر است،تلقین شود. «وَ اللّٰهُ مَعَ الصّٰابِرِینَ»

[سوره الأنفال (8): آیه 67]

اشاره

مٰا کٰانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْریٰ حَتّٰی یُثْخِنَ فِی اَلْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ اَلدُّنْیٰا وَ اَللّٰهُ یُرِیدُ اَلْآخِرَةَ وَ اَللّٰهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (67)

هیچ پیامبری حقّ اسیر گرفتن ندارد،مگر بعد از آنکه در آن(منطقه و) زمین،غلبه ی کامل یابد.شما(به خاطر گرفتن اسیر و سپس آزاد کردن با فدیه)به فکر متاع زود گذر دنیا هستید،ولی خداوند(برای شما)آخرت را می خواهد و خداوند،شکست ناپذیر و حکیم است.

نکته ها:

« یُثْخِنَ »به معنای ضخامت،غلظت و سنگینی است و در جنگ کنایه از استحکام و پیروزی و غلبه ی آشکار و قدرتمندانه است.

این آیه،هشداری است که اسیر کردن و گرفتن فدیه برای آزاد کردن آنان و جمع غنائم جنگی،مسلمانان را از هدف اصلی باز ندارد و ناخودآگاه ضربه نخورند.

پیام ها:

1 تعیین شیوه ی جنگ و اسیر گرفتن،از وظایف پیامبر است. «مٰا کٰانَ لِنَبِیٍّ...»

ص :362

2 سنّت و سیره ی انبیای الهی این بوده است که تا پایگاهشان محکم نشده، نباید اسیر بگیرند. «مٰا کٰانَ لِنَبِیٍّ» ... «حَتّٰی یُثْخِنَ» 3 از خطر دنیاگرایی در بحرانی ترین شرایط نظامی،حتّی برای مؤمنان نباید غافل شد. «تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیٰا» 4 در صحنه ی جنگ،پیش از تسلّط کامل بر منطقه،اسیر گرفتن ممنوع است. «مٰا کٰانَ» ... «حَتّٰی یُثْخِنَ» 5 وظیفه ی رزمنده،ابتدا تثبیت موقعیّت خود است(نه اسیر گرفتن و جمع غنائم). «حَتّٰی یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ» 6 تمرکز در هدف و دوری از تشتّت در جنگ،یک ضرورت است. «حَتّٰی یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ» 7 دنیا،ناپایدار و گذراست. «عَرَضَ الدُّنْیٰا» 8 سرکوبی مخالفان دین و محکم کردن پایگاه توحید،آخرت جویی است. «حَتّٰی یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ» ... «وَ اللّٰهُ یُرِیدُ الْآخِرَةَ» 9 هدف اصلی در جنگ و جهاد اسلامی،رسیدن به منافع اخروی(جلب رضای خدا،تقویت حقّ و تلاش برای نجات مستضعفان)است،نه به دست آوردن غنائم و اسیر و فدیه گرفتن. «وَ اللّٰهُ یُرِیدُ الْآخِرَةَ» 10 رهنمودهای خداوند در زمینه ی مسائل جنگ،حکیمانه و بکارگیری آنها رمز عزّت و پیروزی است. «وَ اللّٰهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» 11 دین اسلام نه تنها بی ارتباط با مسائل اجتماعی و دنیوی نیست،بلکه در ریزترین مسائل تاکتیکی جنگ هم دخالت کرده و نظر داده است.(کلّ آیه)

ص :363

[سوره الأنفال (8): آیات 68 تا 69]

اشاره

لَوْ لاٰ کِتٰابٌ مِنَ اَللّٰهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فِیمٰا أَخَذْتُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ (68) فَکُلُوا مِمّٰا غَنِمْتُمْ حَلاٰلاً طَیِّباً وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ إِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (69)

اگر حکم ازلی خداوند نبود(که بدون ابلاغ،هیچ امّتی را کیفر ندهد)،به خاطر آنچه(از اسیران که نابجا)گرفتید،عذابی بزرگ به شما می رسید.

پس،از آنچه غنیمت گرفتید،که حلال و پاکیزه است،مصرف کنید و از خداوند پروا کنید،همانا خداوند،آمرزنده و مهربان است.

نکته ها:

در معنای جمله ی« کِتٰابٌ مِنَ اللّٰهِ سَبَقَ »،اقوالی بیان شده است:

الف:اشاره به سنّت الهی است که پیش از بیان حکم،کسی را کیفر نمی کند.چنان که در آیه ای دیگر می فرماید: «وَ مٰا کُنّٰا مُعَذِّبِینَ حَتّٰی نَبْعَثَ رَسُولاً» (1)ب:اشاره به اراده ی الهی نسبت به پیروزی مسلمانان در جنگ بدر،است،که اگر تقدیر خداوند نسبت به پیروزی نبود،اسیر گرفتن شما پیش از تثبیت مواضع،به شما ضربه ی سنگینی می زد. (2)

ج:شاید مراد همان نکته ای باشد که در آیه 33 همین سوره خواندیم که تا پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله در میان شما حاضر است،خداوند شما را عذاب نمی کند. «وَ مٰا کٰانَ اللّٰهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ» بنا بر این آیه را چنین معنا می کنیم:اگر به خاطر حضور مبارک تو که سابقاً در کتاب آسمانی گذشت نبود،مسلمانان در جنگ بدر به خاطر اسیر گرفتن بی موقع مرتکب گناه کبیره و عذاب بزرگ می شدند.

طبق روایات،غنائم در این آیه،همان مبلغی است که به عنوان فدیه،در برابر آزاد کردن هر اسیر دریافت می کردند که بین هزار تا چهار هزار درهم بوده است.

ص :364


1- 1) .اسراء،15.
2- 2) .تفسیر أطیب البیان.
پیام ها:

1 اسیر گرفتن در بحبوحه ی جنگ،شکست و عذاب سختی را بدنبال دارد.

«لَمَسَّکُمْ فِیمٰا أَخَذْتُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ»

2 پرداختن به غنائم پیش از سرکوبی کامل دشمن،ممنوع است. «لَمَسَّکُمْ فِیمٰا أَخَذْتُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ» 3 شرط مصرف،حلال و پاک و دلپسند بودن است. «حَلاٰلاً طَیِّباً» 4 همه ی غنائم از شما نیست،بلکه باید خمس آن را بپردازید. «فَکُلُوا مِمّٰا...» چنان که در آیه 41 خواندیم: «وَ اعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ...» 5 هشیار باشید تا غنائم جنگی و فدیه گرفتن ها،انگیزه ی والای شما را در جهاد تغییر ندهد و همواره خدا را در نظر داشته باشید. «اتَّقُوا اللّٰهَ» (آری، بهره برداری از غنائم،لغزشگاه است.) 6 عفو کیفر اسیر گرفتن بی موقع در جنگ بدر و حلال کردن درآمد حاصل از آزادی اسرا،(با اینکه نباید آنان را اسیر می کردید)،جلوه ای از رحمت و مغفرت الهی است. «فَکُلُوا» ... «غَفُورٌ رَحِیمٌ» 7 مغفرت الهی،پرتوی از رحمت اوست. «غَفُورٌ رَحِیمٌ»

[سوره الأنفال (8): آیه 70]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فِی أَیْدِیکُمْ مِنَ اَلْأَسْریٰ إِنْ یَعْلَمِ اَللّٰهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْراً یُؤْتِکُمْ خَیْراً مِمّٰا أُخِذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (70)

8\70

ای پیامبر! به اسیرانی که در دست شمایند بگو:اگر خداوند در دلهای شما خیری بداند،بهتر از آنچه از شما گرفته شده است به شما خواهد داد(و مسلمان خواهید شد)و گناهانتان را می بخشاید و خداوند بخشاینده و مهربان است.

ص :365

نکته ها:

در شأن نزول آیه آمده است:عباس،عقیل و نوفل در جنگ بدر اسیر شدند،پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله با گرفتن فدیه آنان را آزاد کرد،آنان هم مسلمان شدند.پول فدیه هایشان هم بعداً به آنان برگردانده شد. (1)

در تفاسیر آمده است که پس از جنگ بدر برخی گفتند:به احترام پیامبر،از عبّاس،عموی آن حضرت فدیه گرفته نشود.پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«و الله لا تذرن منه درهما»به خدا سوگند از یک درهمش هم نگذرید! سپس آن حضرت به عموی خود فرمود:تو ثروتمندی،برای خودت و برادرزاده ات عقیل،فدیه بده.عبّاس گفت:اگر فدیه دهم بی پول می شوم! حضرت فرمودند:از پول هایی که نزد همسرت أمّ الفضل در مکّه گذاشته ای خرج کن.عبّاس گفت:

احدی از این ماجرا خبر نداشت،فهمیدم که به راستی تو پیامبر خدا هستی.و همانجا مسلمان شد.

در نظام اسلامی،برای اسرای جنگ،سه طرح مشروع و مقبول است:

1 آزاد کردن بدون فدیه،مثل آنچه در فتح مکّه واقع شد،با آنکه مسلمانان قدرت اسیر کردن و فدیه گرفتن را داشتند،ولی پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله همه را با جمله ی«انتم الطلقاء»آزاد ساخت.

2 آزادی اسیران با گرفتن فدیه ی نقدی یا مبادله ی اسرا.

3 نگهداشتن اسیران در دست مسلمانان،تا هم از قدرت یافتن دشمن جلوگیری شود،هم به تدریج تعالیم دین را آموخته و به اسلام ارشاد شوند.

انتخاب هر یک از این سه راه در اختیار حاکم اسلامی است.

پیام ها:

1 پیامبر و رهبر حکومت اسلامی مأمور است با اسیران گفتگو کرده و آنان را ارشاد کند. «یٰا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فِی أَیْدِیکُمْ...» 2 با اسیران چنان رفتار کنید که زمینه ی هدایت و ارشادشان فراهم شود.(بکار

ص :366


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

بردن کلمه«خیر»و«مغفرت»برای شکست خوردگان،گویای این پیام است.) 3 تبلیغ و ارشاد اسیران جنگی لازم است و از هر فرصت برای تبلیغ باید استفاده کرد. «قُلْ لِمَنْ فِی أَیْدِیکُمْ» 4 خیر واقعی،اسلام و ایمان آوردن است. «إِنْ یَعْلَمِ اللّٰهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْراً» 5 به مردم امید بدهید که با کمترین خیری که در دل داشته باشید،می توانید به سعادت برسید. «إِنْ یَعْلَمِ اللّٰهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْراً یُؤْتِکُمْ خَیْراً» 6 هدف از جنگ،ارشاد مردم و شکستن طاغوت است،نه قتل،غارت،اسیر و فدیه گرفتن. «یُؤْتِکُمْ خَیْراً مِمّٰا أُخِذَ مِنْکُمْ» 7 حتّی شرکت در جنگ بر ضد پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله،مانع توبه و برگشت و دریافت مغفرت الهی نیست. «قُلْ لِمَنْ فِی أَیْدِیکُمْ» ... «یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» 8 پذیرش اسلام،موجب گذشت از خطاها و سبب دریافت لطف و رحمت الهی است. «إِنْ یَعْلَمِ اللّٰهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْراً» ... «یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»

[سوره الأنفال (8): آیه 71]

اشاره

وَ إِنْ یُرِیدُوا خِیٰانَتَکَ فَقَدْ خٰانُوا اَللّٰهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (71)

و اگر(اسیران)بخواهند به تو خیانت کنند،از پیش هم به خدا خیانت کرده اند،پس خداوند(تو را)بر آنان غلبه و تسلّط داد و خداوند،دانا و حکیم است.

نکته ها:

از مجموع این آیه و آیه قبل استفاده می شود که اصل اصلاح و ارشاد و هدایت را نباید با احتمالات منفی نادیده گرفت.با آنکه مشرکان مکّه سالها نسبت به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله و مسلمانان صدر اسلام انواع خیانت ها را روا داشتند،امّا اگر مصلحت بر آزادسازی اسرا باشد،احتمال خیانت آنان،مانع عمل به وظیفه نشود.

آری،باید نسبت به اسیران دشمن،نه سوء ظنّ صد در صد داشته باشیم،نه حسن ظنّ کامل،نه خشونت محض و نه رأفت تنها،بلکه با تیز هوشی و توکّل و قاطعیّت و با مهربانی

ص :367

و عطوفت برخورد کنیم.

پیام ها:

1 احتمال برگشت و خیانت اسیران،مانعی برای آزادسازی آنان نیست. «إِنْ یُرِیدُوا خِیٰانَتَکَ» 2 دشمنان،سابقه ی خیانت دارند. «خٰانُوا اللّٰهَ مِنْ قَبْلُ» 3 خداوند،حقّ و طرفدارانش را غلبه می بخشد. «فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ» 4 خیانت،سبب اسارت و تحت سیطره قرار گرفتن است. «خٰانُوا» ... «فَأَمْکَنَ» 5 خداوند به نیّت های دشمن آگاه و نسبت به فرمانی که می دهد،حکیم و مصلحت اندیش است. «وَ اللّٰهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ»

[سوره الأنفال (8): آیه 72]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ هٰاجَرُوا وَ جٰاهَدُوا بِأَمْوٰالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ اَلَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولٰئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیٰاءُ بَعْضٍ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهٰاجِرُوا مٰا لَکُمْ مِنْ وَلاٰیَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ حَتّٰی یُهٰاجِرُوا وَ إِنِ اِسْتَنْصَرُوکُمْ فِی اَلدِّینِ فَعَلَیْکُمُ اَلنَّصْرُ إِلاّٰ عَلیٰ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثٰاقٌ وَ اَللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (72)

همانا کسانی که ایمان آورده و هجرت کردند و با اموال و جان هایشان در راه خدا جهاد کردند،و آنان که(مجاهدان و مهاجران را)پناه داده و یاری کردند،آنان دوستدار و حامی و هم پیمان یکدیگرند.امّا کسانی که ایمان آورده،ولی هجرت نکردند،حقّ هیچ گونه دوستی و حمایت از آنان را ندارید،تا آنکه هجرت کنند.و اگر(مؤمنانِ تحت فشار،برای حفظ دینشان) از شما یاری طلب کردند،بر شماست که یاریشان کنید،مگر در برابر قومی که میان شما و آنان پیمان(ترک مخاصمه)است،و خداوند به آنچه انجام می دهید بیناست.

ص :368

نکته ها:

در سال سیزدهم بعثت و پس از گذشت ده سال از دعوت علنی پیامبر به اسلام،هنوز مشرکان مکّه دست از اذیّت و آزار پیامبر و مسلمانان برنداشته بودند،و روز به روز بر شدّت آن می افزودند تا اینکه تصمیم گرفتند با توطئه ای حساب شده و اقدامی دسته جمعی،پیامبر را به قتل برسانند و اسلام را ریشه کن نمایند.

با اطلاع پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله از آن توطئه و جانفشانی علی علیه السلام،شبانه مقدّمات هجرت فراهم شد و آن حضرت در اوّل ماه ربیع الأوّل ابتدا به غار ثور رفتند و به مدّت سه روز در آنجا به گونه ای معجزه آسا مخفی شدند و در این مدّت تنها حضرت علی علیه السلام برای آن حضرت غذا تهیه کرده و اخبار بیرون را در اختیار آن جناب قرار می دادند.سرانجام پیامبر با توصیه به حضرت علی مبنی بر اعلان مهاجرت مسلمانان به یثرب و همراه آوردن اهل بیت آن حضرت،خود راهی یثرب شدند،و پس از طی مسافتی حدود چهارصد کیلومتر،روز دوازدهم ربیع الأوّل به محلّه ی قبا رسیدند و بقیّه ی مهاجرین نیز به آنان ملحق شدند.

مردم یثرب،از مهاجران استقبال شایانی به عمل آوردند و آنها را با آغوش باز پذیرفتند و یثرب را به«مدینة النبیّ»و«مدینة الرّسول»،تغییر نام دادند.آن گاه پیامبر برای پیشگیری و دوری از تفرقه،میان مهاجران و انصار که حدود سیصد نفر بودند،دو به دو عقد اخوّت و برادری جاری کردند و مسجد قبا را پایه گذاری کردند. (1)

مهاجرین،کسانی هستند که در مکّه به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله ایمان آوردند و چون در آنجا تحت فشار بودند،خانه و کاشانه ی خود را رها کرده به همراه پیامبر به مدینه هجرت کردند و انصار، مسلمانان مدینه هستند که پیامبر اسلام و مهاجرین را استقبال نموده و آنان را در بین خود جای داده و یاری نمودند.

در این آیه،محورهایی همچون:پیوند مهاجرین و انصار،ضرورت هجرت،بی اعتنایی به مرفّهان گریزان از هجرت،تعهّد متقابل میان مهاجران و انصار،و نجات مسلمانان دربند،

ص :369


1- 1) .تفسیر نمونه،سیره ابن هشام و فروغ ابدیّت،ج 1،ص 417 450.

در صورت عدم ضرر به پیمان های قبلی،مطرح شده است.

معموماً ملّت ها،مهم ترین و بزرگ ترین حادثه ای را که در حیات اجتماعی،علمی و مذهبی آنان رخ داده و آن را نقطه ی عطفی در سرگذشت ملّی خود می دانند،مبدأ تاریخ خود قرار داده اند،مثلا میلاد حضرت مسیح علیه السلام نزد مسیحیان و یا عام الفیل(سالی که سپاه ابرهه به مکّه حمله کرد و نابود شد)نزد اعراب،مبدأ سال قرار گرفت.

از آنجایی که دین اسلام کامل ترین شریعت آسمانی است و در عین حال از ادیان دیگر مستقل است،لذا مسلمانان میلاد حضرت مسیح را مبنای سال خود قرار ندادند،همچنین عام الفیل گرچه سال تولّد پیامبر نیز بود،و یا حتّی روز بعثت پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله،مبنای سال قرار نگرفت،امّا با هجرت پیامبر به مدینه که حکومتی مستقل در آنجا پایه گذاری شد و مسلمانان توانستند در نقطه ای آزادانه فعالیّت کنند،پیامبر شخصاً تاریخ هجری را بنا گذاردند. (1)چنان که می توان از عبارت «Bمِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ » ،در آیه ی «لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْویٰ مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ» (2)که در مورد ساختن مسجد قبا می باشد نیز پایه گذاری سال هجری را استفاده نمود،زیرا اوّلین اقدام پیامبر در هجرت به مدینه ساختن مسجد قبا می باشد. (3)آری اگر هجرت نبود،چه بسا اسلام در همان نقطه محدود و نابود می شد.

بیشتر بلاهای ما از غرق شدن در رفاه و ترک هجرت های سازنده سرچشمه می گیرد.اگر همه ی مغزها و متخصّصان و کارشناسان مسلمانی که در کشورهای غربی به سر می برند،به کشور خود هجرت کنند،هم ضربه به دشمن است وهم تقویت اسلام و کشورهای اسلامی.

هجرت،اختصاص به پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله ندارد،بلکه هجرت از محیط شرک،کفر و گناه،برای حفظ دین و ایمان و یا برای برگشت از نافرمانی خداوند لازم است،چنان که خداوند در پاسخ کسانی که عذر آلودگی خود و ارتکاب به گناه را محیط ناسالم می دانستند و می گفتند: «کُنّٰا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ» ،می فرماید:زمین خداوند که پهناور بود،چرا به مکانی دیگر هجرت

ص :370


1- 1) .فروغ ابدیّت،ج 1،ص 435.
2- 2) .انفال،108.
3- 3) .الصحیح من سیرة النّبی،علاّمه جعفر مرتضی،ج 3،ص 40.

نکردید؟ «قٰالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّٰهِ وٰاسِعَةً» (1)البتّه با توجّه به عبارت «Bمُسْتَضْعَفِینَ » ،معلوم می شود که اگر توانایی امر به معروف و نهی از منکر باشد،باید به این مهم اقدام نمود و جامعه را ترک نکرد و آن را مورد اصلاح قرار داد.

امام صادق علیه السلام می فرماید:هنگامی که در محل و سرزمینی که در آن زندگی می کنی نافرمانی و معصیت خدا می کنند،از آنجا به جایی دیگر هجرت کن.«اذا عصی الله فی ارض انت فیها فاخرج منها الی غیرها» (2)چنان که هجرت برای آموختن علم و دانش و هجرت برای بیان آموخته های خود به دیگران نیز لازم است. «فَلَوْ لاٰ نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طٰائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذٰا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ» (3)در صدر اسلام دو هجرت رخ داده است:یکی در سال پنجم بعثت،هجرت گروهی از مسلمانان به سرزمین حبشه و دیگری در سال سیزدهم بعثت،هجرت از مکّه به مدینه.

پیام ها:

1 اسلام،ایمان و عقیده،بدون تلاش و مجاهدت کافی نیست.مسلمانان صدر اسلام،یا مهاجر بودند یا پناه دهنده مهاجران،یا جهادگر و یا حامی مجاهدان.

«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هٰاجَرُوا وَ جٰاهَدُوا بِأَمْوٰالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ»

... «وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا» (شرایط متفاوت برای هر کسی تکلیف خاصّی می آورد،برای یکی هجرت و برای دیگری پناه دادن به مهاجران.) 2 رابطه ی ولایی،مخصوص کسانی است که اهل هجرت،جهاد و کمک به دیگران باشند. «أُولٰئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیٰاءُ بَعْضٍ» 3 خداوند میان مهاجرین و انصار حقّ ولایت مقرّر کرده است. «وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولٰئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیٰاءُ بَعْضٍ» 4 هجرت به سوی جامعه ی اسلامی،شرط ولایت است و کسی که هجرت

ص :371


1- 1) .نساء،43.
2- 2) .بحار،ج 19،ص 35.
3- 3) .توبه،122.

نکند،ولایت ندارد. «لَمْ یُهٰاجِرُوا مٰا لَکُمْ مِنْ وَلاٰیَتِهِمْ...» 5 در جامعه ی اسلامی باید میان مجاهدان و مهاجران با مرفّهان هجرت گریز، فرق باشد. «آمَنُوا وَ لَمْ یُهٰاجِرُوا» 6 کسی که هجرت نکند،نه او را یاری کنید و نه از او یاری بخواهید.(کلمه ی « وَلاٰیَتِهِمْ »را دو گونه می توان معنا کرد:یکی«ولایت و حمایت شما از آنان»و دیگری«کمک و حمایت آنان از شما») 7 هجرت،گاهی از جهاد مهم تر است. «حَتّٰی یُهٰاجِرُوا» و نفرمود:«حتی یجاهدوا» 8 باید از متخلّفان پیشین که خواهان پیوستن به مسلمانان هستند،با آغوش باز استقبال کرد. «حَتّٰی یُهٰاجِرُوا» (آری،همین که تارکان هجرت،هجرت کردند، شما آنان را حمایت کنید) 9 اگر مسلمانانِ دیگر مناطق،تحت فشار کفر قرار گرفتند،نسبت به استمدادشان نباید بی تفاوت بود. «إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ» 10 در روابط با دیگران باید اهمّ و مهم در نظر گرفته شود.مادامی که کفّار به پیمان های خود با مسلمانان پایبند هستند،نمی توان برای حمایت مسلمانانِ تحت سلطه ی آنان اقدامی کرد. «إِلاّٰ عَلیٰ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثٰاقٌ»

[سوره الأنفال (8): آیه 73]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیٰاءُ بَعْضٍ إِلاّٰ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی اَلْأَرْضِ وَ فَسٰادٌ کَبِیرٌ (73)

و کسانی که کفر ورزیدند،یاران یکدیگرند،(پس شما با آنان هم پیمان نشوید،)اگر شما(هم میان خود،همبستگی)نداشته باشید،فتنه و فساد بزرگی در زمین واقع خواهد شد.

نکته ها:

در معنای« إِلاّٰ تَفْعَلُوهُ »،سه احتمال بیان شده است:

الف:اگر طبق دستور خداوند مبنی بر رابطه ولایت میان مؤمنان عمل نکنید و با کفّار پیوند

ص :372

داشته باشید،فساد بزرگی خواهد بود،چون آنان متّحدند و شما متفرّق.

ب:اگر نسبت به مسلمانانِ تحت فشار بی اعتنایی کنید،ممکن است آنان قتل عام شده،یا از اسلام برگردند.

ج:اگر قراردادهای بین المللی با کفّار را رعایت نکنید و از تعدادی مسلمان حمایت کنید، همه ی کفّار علیه شما بسیج خواهند شد و فسادی بزرگ پیش خواهد آمد.

پیام ها:

1 وقتی کفّار یار یکدیگرند، «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیٰاءُ بَعْضٍ» اگر مسلمانان همیاری نداشته باشند،گرفتار فتنه و فساد خواهند شد. «إِلاّٰ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ» 2 پذیرفتن ولایت و سلطه ی کافران،فساد و فتنه ای بزرگ در زمین است. «إِلاّٰ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ» 3 اگر میان شما مسلمانان،پیوند محکم ولایت نباشد،کفّار متّحد شده شما را نابود می کنند. «إِلاّٰ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ»

[سوره الأنفال (8): آیه 74]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ هٰاجَرُوا وَ جٰاهَدُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ اَلَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ (74)

و کسانی که ایمان آورده و هجرت کردند و در راه خدا جهاد نمودند و کسانی که پناه دادند و یاری کردند،همانان مؤمنان واقعی اند.برای آنان آمرزش و روزی شایسته و کریمانه ای است.

پیام ها:

1 ایمان،بر عمل مقدّم است. «آمَنُوا وَ هٰاجَرُوا» 2 ارزش کارها،آن گاه است که آنها رنگ خدایی و انگیزه ی الهی داشته باشد. «فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» 3 ایمان واقعی،در هجرت،جهاد،پناه دادن و یاری کردن مسلمانان مجاهد،

ص :373

بروز می کند. «وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولٰئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا» 4 حتّی مؤمنان حقیقی،از خطا و گناه بیمه نیستند و به مغفرت الهی نیاز دارند.

«الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ»

5 هجرت و جهاد،عامل بخشایش و نزول رزق ویژه ی الهی است. «آمَنُوا وَ هٰاجَرُوا وَ جٰاهَدُوا» ... «لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ» 6 اگر به خاطر هجرت و جهاد از رزق اندک بگذرید،به رزق کریم و شایسته ی الهی می رسید. «آمَنُوا وَ هٰاجَرُوا وَ جٰاهَدُوا» ... «لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ» 7 انسان همیشه مسئول است؛گاهی به صورت جهاد،گاهی هجرت،گاهی پناه دادن به مهاجران و گاهی پشتیبانی از رزمندگان.(تمام آیه)

[سوره الأنفال (8): آیه 75]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هٰاجَرُوا وَ جٰاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولٰئِکَ مِنْکُمْ وَ أُولُوا اَلْأَرْحٰامِ بَعْضُهُمْ أَوْلیٰ بِبَعْضٍ فِی کِتٰابِ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (75)

و کسانی که بعداً ایمان آورده و همراه شما هجرت و جهاد کردند،آنان از شمایند.و در قانون الهی،خویشاوندان نسبت به یکدیگر اولویّت دارند.

همانا خداوند به هر چیزی بسیار داناست.

نکته ها:

یکی از مصادیق آیه،ارث است که پیش از اسلام،گاهی ارث بر اساس پسرخواندگی و عهد و پیمان بود،ولی اسلام آن را بر محور خویشاوندی و دینداری قرار داد.

در مسأله ی امامت و خلافت،ائمّه و علما بارها به این آیه استناد کرده اند،و علاوه بر استدلال به علم،سابقه ی جهاد و تقوا،به خویشاوندی امام علی علیه السلام با پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله،برای اثبات امامت بلافصل آن جناب استدلال کرده اند. (1)

ص :374


1- 1) .تفاسیر نمونه،أطیب البیان.
پیام ها:

1 مؤمنان سابق و قدیمی باید کسانی را که در آینده ایمان می آورند و هجرت می کنند،همانند خودشان مؤمنان حقیقی بدانند. «وَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ» ... «فَأُولٰئِکَ مِنْکُمْ» آری،آغوش جامعه اسلامی،به روی همه باز است و مسلمانی در مدار بسته و انحصاری نیست،گرچه سابقه می تواند،امتیازات معنوی بیشتری را به دنبال داشته باشد.

2 مؤمنان خویشاوند،علاوه بر ولایت خویشاوندی بر یکدیگر،ولایتی نیز در سایه ی ایمان،هجرت و جهاد نسبت به هم دارند. «وَ الَّذِینَ آمَنُوا» ... «وَ أُولُوا الْأَرْحٰامِ بَعْضُهُمْ أَوْلیٰ بِبَعْضٍ» 3 در قانون الهی،میان خویشاوندان نیز سلسله مراتب وجود دارد. «وَ أُولُوا الْأَرْحٰامِ بَعْضُهُمْ أَوْلیٰ بِبَعْضٍ» 4 هجرت،شرط ملحق شدن به مؤمنان حقیقی است.(هجرت،کلید تمرکز و تشکّل نیروهای خودی است) «هٰاجَرُوا» ... «فَأُولٰئِکَ مِنْکُمْ» «الحَمدُ لِلّه رَبِ ّ العالَمین»

ص :375

جلد پنجم

اشاره

ص :1

ص :2

ص :3

ص :4

ص :5

ص :6

ص :7

ص :8

ص :9

ص :10

[تفسیر سوره توبه]

سیمای سوره ی توبه

این سوره که نهمین سوره ی قرآن کریم است،یکصد و بیست و نه آیه دارد و در سال نهم هجری نازل شده است. (1)قسمت هایی از آن قبل از جنگ تبوک،بخشی در حال جنگ و قسمت دیگر،بعد از آن نازل شده است.

مشهورترین نام های این سوره در روایات،«توبه»و«برائت»است.«توبه»،از آن جهت که در این سوره،بارها از توبه ی انسان و بازگشت لطف الهی سخن به میان آمده است،و«برائت»،بدان جهت که این سوره با اعلام برائت از مشرکان آغاز شده است.

برخی مفسّران به خاطر ارتباط مطالب این سوره با سوره ی«انفال»،این سوره را دنباله ی آن دانسته و گفته اند:به همین دلیل نیازی به «بسم الله الرحمن الرحیم» نداشته است،ولی به عقیده ی ما که از اهل بیت پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله گرفته ایم،این سوره،مستقلّ است و نداشتن «بسم الله» به خاطر لحن قهرآمیز آن نسبت به مشرکین است،زیرا کلمه ی «بسم الله» ،نشان رحمت و امان است و این سوره با اعلام تنفّر از مشرکانِ پیمان شکن آغاز شده است.چنان که حضرت علی علیه السلام می فرماید: «بسم الله» برای امان دادن و برائت برای رفع امان است. (2)

در اهمیّت این سوره همین بس که رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:سوره های برائت و توحید،همراه با هفتاد هزار صف از فرشتگان نازل شد.

ص :11


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر مجمع البیان.

[سوره التوبة (9): آیه 1]

اشاره

بَرٰاءَةٌ مِنَ اَللّٰهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی اَلَّذِینَ عٰاهَدْتُمْ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ (1)

9\1

(این آیات اعلام جدایی و)بیزاری و برائتی است از سوی خدا و پیامبرش، نسبت به مشرکانی که با آنان پیمان بسته اید.

نکته ها:
اشاره

از این که برای این سوره در روایات،نام های«برائت»و«توبه»آمده است، می فهمیم که جزء سوره ی انفال نیست،بلکه سوره ای مستقلّ است.

از این که سوره،به دلیل محتوای قهرآمیزش بدون «بِسْمِ اللّٰهِ» شروع شده است، می فهمیم که «بِسْمِ اللّٰهِ» در هر سوره،متعلّق به همان سوره و جزء آن است،نه آنکه به عنوان تشریفات و یا...،در اوّل هر سوره بیاید.

اعلام برائت،به خاطر پیمان شکنی کفّار بود که در آیه ی 7 و 8 مطرح شده است،و گرنه قانون کلّی،مراعات پیمان هاست و تا طرفِ مقابل به پیمان وفادار باشد،باید آن را نگهداشت.چنان که در آیه ی 4 آمده است: «إِلاَّ الَّذِینَ عٰاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً وَ لَمْ یُظٰاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلیٰ مُدَّتِهِمْ» به میثاقتان با مشرکانی که پیمان نشکسته و توطئه ای نکرده اند،تا آخرِ مدّت وفادار بمانید.به علاوه مسلمانان به دلیل ضعف،تن به آن قرارداد دادند،و گر نه خواسته ی مسلمانان،قلع و قمع هر چه سریعتر شرک است.

ص :12

ماجرای اعلان این آیات

در سال هشتم هجری مکّه فتح شد،امّا مشرکان هم چنان برای انجام مراسم عبادی خود که آمیخته با خرافات و انحرافات بود،به مکّه می آمدند.از جمله عاداتشان این بود؛لباسی را که با آن طواف می کردند،صدقه می دادند.یک زن که می خواست طواف های بیشتری انجام دهد،چون دیگر لباسی نداشت،به اجبار کفّار برهنه طواف کرد و مردم به او نگاه می کردند.

این وضع برای پیامبر و مسلمانان که در اوج قدرت بودند،غیر قابل تحمّل بود.

پیامبر منتظر فرمان خدا بود تا آنکه این سوره در مدینه نازل شد.پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله به ابو بکر مأموریت داد تا آیاتی از آن را بر مردم مکّه بخواند.شاید انتخاب ابو بکر به دلیل آن بود که او پیر مرد بود و کسی نسبت به او حساسیّت نداشت.

امّا وقتی او به نزدیک مکّه رسید،جبرئیل از سوی خدا پیام آورد که تلاوت آیات را باید کسی انجام دهد که از خاندان پیامبر باشد.آن حضرت،علی علیه السلام را مأمور این کار کرد و فرمود:من از او هستم و او از من است.علی علیه السلام در وسط راه آیات را از ابو بکر گرفت و به مکّه رفت و بر مشرکان قرائت نمود.

ماجرای تلاوت آیات این سوره توسّط علی علیه السلام،در کتب اهل سنّت نیز آمده و از اصحاب،کسانی همچون ابو بکر و علی علیه السلام،ابن عباس،انس بن مالک،جابر بن عبد اللّٰه انصاری آن را روایت کرده اند و در مدارک بسیاری نقل شده است. (1)

برخی از اهل سنّت (2)تلاش کرده اند که آن را امری عادّی جلوه دهند تا امتیازی برای حضرت علی علیه السلام به حساب نیاید و تحویل مأموریت تلاوت را به علی علیه السلام، برای تألیف دلِ او دانسته اند،نه امتیازی برای او.در حالی که برای به دست آوردن

ص :13


1- 1) .مسند احمد حنبل،(ج 3،ص 212 و 283؛ج 1،ص 151 و 330)،مستدرک صحیحین،(ج 3،ص 51)،تفسیر المنار،(ج 10،ص 157)،تفسیر طبری،(ج 10،ص 46)،تفسیر ابن کثیر(ج 2،ص 322 333)،احقاق الحق،(ج 5،ص 368)و فضائل الخمسة،(ج 2،ص 342).و در الغدیر،(ج 6،ص 338)نام 73 نفر که این ماجرا را نقل کرده اند آمده است.
2- 2) .مثل فخر رازی و آلوسی در تفسیرهایشان.

دل کسی،کاری بی خطر به او محوّل می کنند،نه تلاوت آیاتِ برائت از مشرکین، آن هم در منطقه ی شرک و توسّط کسی که بسیاری از مشرکان را در جنگ ها کشته است و عدّه ای کینه ی او را در دل دارند! وقتی خداوند به حضرت موسی علیه السلام فرمان داد که نزد فرعون رفته او را به توحید دعوت کند،وی گفت:خدایا من یک نفر از آنان را کشته ام،می ترسم مرا به قصاص بکشند،برادرم را به همراه من بفرست.ولی علی علیه السلام که تعداد زیادی از سران شرک را کشته بود،به تنهایی رفت و آیاتِ برائت را در نهایت آرامش خواند،آن هم در جای حسّاسی چون منیٰ و کنار جمره ی عقبه.

نکاتی که توسّط علی علیه السلام به کفّار اعلام شد عبارت بود از:

1 اعلام برائت و لغو پیمان ها.

2 ممنوعیّت شرکت مشرکان در حج از سال آینده.

3 ممنوعیّت طواف در حالت برهنگی.

4 ممنوعیّت ورود مشرکان به خانۀ خدا.

در موارد زیادی از قرآن،خدا و رسول در کنار هم مطرح شده اند،از جمله:

الف:در هدیه و لطف. «أَغْنٰاهُمُ اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ» (1)ب:در بیعت. «إِنَّ الَّذِینَ یُبٰایِعُونَکَ إِنَّمٰا یُبٰایِعُونَ اللّٰهَ» (2)ج:در اطاعت و پیروی. «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطٰاعَ اللّٰهَ» (3)د:در برائت و بیزاری از دیگران. «بَرٰاءَةٌ مِنَ اللّٰهِ وَ رَسُولِهِ»

پیام ها:

1 لغو اعتبار پیمان با مشرکین،از اختیارات رهبر است. «بَرٰاءَةٌ مِنَ اللّٰهِ وَ رَسُولِهِ» (پیمان های بسته شده با مشرکین درباره ی عدم تعرّض به یکدیگر بوده است) 2 وفا به پیمان آری،تسلیم توطئه شدن،هرگز.« «بَرٰاءَةٌ» ... «إِلَی الَّذِینَ عٰاهَدْتُمْ»

ص :14


1- 1) .توبه،74.
2- 2) .فتح،10.
3- 3) .نساء،80.

3 گرچه از نظر حقوقی،موظّفیم به پیمان وفادار باشیم،ولی برائت قلبی از مشرکان و منحرفان،یک اصل دینی است. (1)«بَرٰاءَةٌ مِنَ اللّٰهِ وَ رَسُولِهِ» 4 گرچه قانونگذار خداست، «لاٰ یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَداً» (2)ولی در سیره و عمل،خدا و رسول در کنار هم هستند. «مِنَ اللّٰهِ وَ رَسُولِهِ» 5 برائت،نشانه ی قاطعیّت و اقتدار است،هم چنان که سکوت در برابر توطئه ها و پیمان شکنی ها نشانه ی ضعف و ذلّت است. «بَرٰاءَةٌ مِنَ اللّٰهِ وَ رَسُولِهِ» 6 پیمان بستن با مشرکین در شرایطی مانع ندارد. «الَّذِینَ عٰاهَدْتُمْ» 7 اگر به دلیل ترس از توطئه و خیانت،قراردادی لغو شد باید به مخالفان اعلام شود،تا غافلگیر نشوند. «بَرٰاءَةٌ مِنَ اللّٰهِ» ... «إِلَی» ... «الْمُشْرِکِینَ»

[سوره التوبة (9): آیه 2]

اشاره

فَسِیحُوا فِی اَلْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اِعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اَللّٰهِ وَ أَنَّ اَللّٰهَ مُخْزِی اَلْکٰافِرِینَ (2)

پس(ای مشرکان!)در زمین به مدّت چهار ماه مهلت دارید که(آزادانه)بگردید و بدانید که شما نمی توانید خدا را مغلوب کنید(و از عذاب خدا بگریزید.)و (بدانید)که خداوند،خوار کننده ی کافران است.

نکته ها:

اعلام برائت،روز دهم ذیحجّه(عید قربان)بود.بنا بر این پایانِ مهلت چهار ماهه، دهم ربیع الثانی خواهد شد. (3)

طبق روایات، (4)مهلت چهار ماه برای کسانی بود که قبلاً پیمانی نداشتند،امّا مهلتِ صاحبان پیمان،تا پایان مدّت قراردادشان بود،چه کمتر از چهارماه باشد و چه بیشتر از آن.

ص :15


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.
2- 2) .کهف،26.
3- 3) .کافی،ج 4،ص 290.
4- 4) .تفسیر نور الثقلین.
پیام ها:

1 بعد از ابطال قراردادها و پیمان ها،به دشمن فرصت دهید تا فکر کند.

«فَسِیحُوا»

... «أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ» (به نقل تاریخ،بسیاری از مشرکان در این چهار ماه به اسلام گرویدند) 2 در زمان اقتدار،بدون اعلام قبلی حمله نکنید. «فَسِیحُوا» ... «أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ» 3 آنان که نمی خواهند اسلام را بپذیرند،بدانند که هر جا بروند،نمی توانند از حکومت خداوند فرار کنند. «غَیْرُ مُعْجِزِی اللّٰهِ» 4 جنگ با اسلام،جنگ با خداست. «غَیْرُ مُعْجِزِی اللّٰهِ» 5 سنّت خدا این است که اگر فرصت بازگشت را از دست بدهید،بدبخت شوید. «مُخْزِی الْکٰافِرِینَ»

[سوره التوبة (9): آیه 3]

اشاره

وَ أَذٰانٌ مِنَ اَللّٰهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی اَلنّٰاسِ یَوْمَ اَلْحَجِّ اَلْأَکْبَرِ أَنَّ اَللّٰهَ بَرِیءٌ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اَللّٰهِ وَ بَشِّرِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِعَذٰابٍ أَلِیمٍ (3)

(و این آیات،اعلامی است)از سوی خدا و پیامبرش(به مردم)در روز حجّ اکبر (عید قربان یا روز عرفه)که خدا و رسولش از مشرکان بیزارند.(با این حال) اگر توبه کنید(و دست از شرک و کفر بردارید،)این برایتان بهتر است.و اگر روی بگردانید،پس بدانید که(کاری از شما ساخته نیست و)هرگز نمی توانید خدا را ناتوان کنید.و کافران را به عذابی دردناک بشارت ده.

نکته ها:

آیه ی اوّل این سوره،اعلام برائت به خود مشرکان بود،اینجا اعلام برائت از مشرکان به عموم مردم است.

ص :16

«الْحَجِّ الْأَکْبَرِ»

؛یا روز عید قربان است، (1)یا روز عرفه و یا مراسم حج (2)،در برابر مراسم«عمره»که حجّ اصغر است.

پیام ها:

1 برای جلوگیری از مظلوم نمایی دشمن و تبلیغ علیه شما،مردم را در جریان بگذارید. «أَذٰانٌ» ... «.إِلَی النّٰاسِ» 2 در تبلیغ،از عنصر زمان و مکان غفلت نکنید. «یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ» 3 از تشویق و تهدید،هر دو استفاده کنید. «فَإِنْ تُبْتُمْ» ... «خَیْرٌ لَکُمْ» ، «إِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا» 4 هنگام قطع روابط،روزنه ای برای پیوند باقی گذارید. «فَإِنْ تُبْتُمْ» 5 مهلت چهار ماهه،نشان لطف خداست،نه عجز او. «غَیْرُ مُعْجِزِی اللّٰهِ»

[سوره التوبة (9): آیه 4]

اشاره

إِلاَّ اَلَّذِینَ عٰاهَدْتُمْ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً وَ لَمْ یُظٰاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلیٰ مُدَّتِهِمْ إِنَّ اَللّٰهَ یُحِبُّ اَلْمُتَّقِینَ (4)

مگر کسانی از مشرکین که با آنان پیمان بسته اید و چیزی از تعهّدات خود نسبت به شما فروگذار نکرده اند و کسی را در برابر شما یاری نداده اند،پس پیمانشان را تا پایان مدّتشان نگهدارید(و وفادار باشید)،که همانا خداوند، اهل تقوا را دوست دارد.

نکته ها:

اعلام برائت،تنها شامل مشرکان پیمان شکن و توطئه گر می شود،و گرنه کسانی مانند بنو ضمره و بنو خزیمه که وفادار ماندند،این آیه آنان را استثنا می کند.

علی علیه السلام فرمود:با هر کس پیمانِ مدّت دار بسته اید،تا آن مدّت وفادار بمانید و به پیمان هر کس بی مدّت است،چهار ماه مهلت دهید.

ص :17


1- 1) .کافی،ج 4،ص 290.
2- 2) .تفسیر برهان.
پیام ها:

1 آنان که به پیمان ها احترام می گذارند،پیمانشان محترم است. «عٰاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ» 2 وفا به پیمان لازم است،گرچه با مشرکین باشد. «عٰاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» ... «فَأَتِمُّوا» 3 کسی که دشمن شما را یاری کند،دشمن شماست. «لَمْ یُظٰاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً» (1)4 وفا به پیمان،نشانه ی تقواست. «فَأَتِمُّوا» ... «إِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ»

[سوره التوبة (9): آیه 5]

اشاره

فَإِذَا اِنْسَلَخَ اَلْأَشْهُرُ اَلْحُرُمُ فَاقْتُلُوا اَلْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ اُحْصُرُوهُمْ وَ اُقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تٰابُوا وَ أَقٰامُوا اَلصَّلاٰةَ وَ آتَوُا اَلزَّکٰاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ إِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (5)

پس چون ماههای حرام سپری شود،مشرکان را هر جا یافتید بکشید و دستگیر کنید و در محاصره قرار دهید و در همه جا به کمین آنان بنشینید.

پس اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات پرداختند،راهشان را باز کنید (و آزادشان بگذارید)که همانا خداوند،آمرزنده و مهربان است.

نکته ها:

کافرانی که 13 سال پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله و مسلمانان را در مکّه آزار دادند و پس از هجرت نیز 9 سال از هیچ توطئه ای فرو گذار نکردند،مستحقّ سرکوبی شدیدند.

کلمه ی «حَیْثُ» هم در مورد زمان بکار می رود و هم در مورد مکان،یعنی هر جا و هر زمان که مشرکان را یافتید.

امام باقر علیه السلام فرمودند:راه توبه از شرک،ایمان آوردن است. (2)

ص :18


1- 1) .چون جزء شروط پیمان ها،کمک نکردن به دشمنان اسلام بوده است،پس اکنون که کمک کردند،شرط را زیر پا گذاشته و دشمن شمایند.
2- 2) .کافی،ج 5،ص 10.
پیام ها:

1 پس از طیّ همه ی مراحلِ دعوت،استدلال و پیمان بستن،اگر مشرکان باز هم توطئه و دشمنی کردند،برای سرکوبشان از همه ی شیوه ها استفاده کنید.مثل کشتن،اسیر گرفتن،راه بستن و محاصره. «فَاقْتُلُوا» ، «خُذُوهُمْ» ، «احْصُرُوهُمْ» 2 هم قاطعیّت لازم است هم نرمش. «فَاقْتُلُوا» ، «فَخَلُّوا» 3 آزادی مذهب آسمانی آری،امّا انحراف فکری و سقوط عقل و انسانیّت،قابل تحمّل نیست. «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ» 4 مسلمانان باید همواره در کمین توطئه گران باشند. «وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ» 5 تشکیلات اطلاعاتی مسلمانان باید چنان باشد که حتّی توطئه گران را در خارج از مرزها زیر نظر داشته باشند. «کُلَّ مَرْصَدٍ» 6 برای سرکوبی دشمنان توطئه گر،مرزها و تمام راههای نفوذ را کنترل کنیم.

«وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ»

7 توبه را حتّی هنگام جنگ هم بپذیرید.چون اسلام دین سماحت و بزرگواری است،نه عقده گشایی و انتقام. «فَاقْتُلُوا» ... «.فَإِنْ تٰابُوا» 8 توبه باید همراه با عمل باشد.از توبه ی بی عمل،فریب نخوریم. «فَإِنْ تٰابُوا وَ أَقٰامُوا...» 9 توبه از شرک،ایمان است و نشانه ی توبه ی واقعی،نماز و زکات است. «تٰابُوا وَ أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ...» 10 نماز،در رأس عبادت هاست.به کسی که به شعائر دینی(نماز و زکات) احترام می گذارد،تعرّض نکنید. «أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ» ... «فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ»

ص :19

[سوره التوبة (9): آیه 6]

اشاره

وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ اِسْتَجٰارَکَ فَأَجِرْهُ حَتّٰی یَسْمَعَ کَلاٰمَ اَللّٰهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاٰ یَعْلَمُونَ (6)

و اگر یکی از مشرکان از تو امان و پناه خواست،پس به او پناه بده تا کلام خدا را بشنود،سپس او را به مکان امنش برسان.چرا که آنان گروهی ناآگاهند(و با شنیدن آیات الهی،شاید هدایت شوند).

پیام ها:

1 به درخواست پناهندگی دشمن برای تحقیق و شناخت عقاید و افکار اسلامی، پاسخ مثبت دهید. «اسْتَجٰارَکَ فَأَجِرْهُ» 2 راه فکر و تعقّل،حتّی برای مشرکان مهدور الدّم باز است و برای احتمال هدایت یک نفر هم باید حساب جداگانه باز کرد. «أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» 3 اسلام،دین رأفت،شرافت و کرامت است. «اسْتَجٰارَکَ فَأَجِرْهُ» 4 به دشمن هم فرصت فکر و انتخاب بدهید و حتّی در شرایط جنگی نیز مردم را از رشد فکری باز ندارید. «اسْتَجٰارَکَ فَأَجِرْهُ» 5 انتخاب حقّ و پذیرش عقاید صحیح،مهلت می طلبد. «فَأَجِرْهُ حَتّٰی یَسْمَعَ کَلاٰمَ اللّٰهِ» 6 قرآن،کلام قابل فهم است که زمینه ی هدایت را فراهم می سازد و چنان نیست که فهمش خارج از عهده ی انسان باشد. «یَسْمَعَ کَلاٰمَ اللّٰهِ» 7 حکومت اسلامی باید زمینه ی شنیدن کلام خدا را برای منحرفان فراهم کند، چون انحراف بعضی،به خاطر عدم تبلیغ ماست،نه از روی کینه.چه بسا اگر حق را بشنوند،تغییر یابند. «حَتّٰی یَسْمَعَ کَلاٰمَ اللّٰهِ» 8 اسلام،دین آزادی است و ایمان از روی فهم ارزش دارد،نه از روی ترس یا اجبار. «فَأَجِرْهُ» ، «یَسْمَعَ» ، «أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ» 9 مکتبی که منطق دارد،عجله ندارد.به دشمن فرصت دهید تا آن را بشنود،و امنیّت او را تضمین کنید تا با فکر آسوده انتخاب کند. «یَسْمَعَ» ، «أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ»

ص :20

10 کفر بعضی،از جهل سرچشمه می گیرد و اگر آگاه شوند،حقّ را می پذیرند.

«ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاٰ یَعْلَمُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 7]

اشاره

کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِنْدَ اَللّٰهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ إِلاَّ اَلَّذِینَ عٰاهَدْتُمْ عِنْدَ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ فَمَا اِسْتَقٰامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ إِنَّ اَللّٰهَ یُحِبُّ اَلْمُتَّقِینَ (7)

چگونه می تواند نزد خدا و رسولش،پیمانی با مشرکان(عهد شکن)باشد،مگر کسانی که نزد مسجد الحرام با آنان پیمان بستید.پس تا هنگامی که به عهدشان وفا دارند،شما هم وفادار بمانید که خداوند،متّقین را دوست دارد.

نکته ها:

این آیه،توجیه آیات نخست سوره ی برائت و دلیلی برای دستور برائت و بیزاری است،چرا که آنان وفادار به پیمان هایشان نبودند.

چون از هر طرف کعبه تا 48 میل،جزء حرم است،به قراردادهایی که در این مناطق بسته می شود، «عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرٰامِ» گفته می شود.مثل پیمان حدیبیه که در 15 میلی مکّه بسته شد.

آوردن کلمه ی«مسجد الحرام»در بیان محلّ قرارداد،اشاره به اهمیّت آن مکان است،و گرنه پیمان های دیگر نیز که در کنار مسجد الحرام نباشد،لازم الوفاست.

پیام ها:

1 چون یهود و مشرکان،بیشترین دشمنی را با مسلمانان دارند، (1)از بیشتر آنان انتظار وفاداری نداشته باشید. «کَیْفَ یَکُونُ...» 2 هنگام انتقاد،کلّی نگوییم و به افراد سالمِ گروه ها هم توجّه کنیم. «إِلاَّ الَّذِینَ عٰاهَدْتُمْ»

ص :21


1- 1) .«لَتجدنَّ اشدّ الناسِ عَداوةً للّذین آمنوا الیهود و الّذین اشرکوا»مائده،85.

3 با دشمنان خود،در وفاداری به پیمان ها یا نقض آن،مقابله به مثل کنید. «فَمَا اسْتَقٰامُوا لَکُمْ...» 4 تقوا و وفای به عهد،ملازم یکدیگرند. «فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ»

[سوره التوبة (9): آیه 8]

اشاره

کَیْفَ وَ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاٰ یَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَ لاٰ ذِمَّةً یُرْضُونَکُمْ بِأَفْوٰاهِهِمْ وَ تَأْبیٰ قُلُوبُهُمْ وَ أَکْثَرُهُمْ فٰاسِقُونَ (8)

چگونه(می توان با آنان پیمانی داشت)در حالی که اگر بر شما دست یابند، هیچ خویشاوندی و پیمانی را درباره ی شما مراعات نمی کنند.شما را با زبانِ(نرم)خویش راضی می کنند،ولی دلهایشان پذیرا نیست و بیشترشان فاسق و(پیمان شکن)اند.

نکته ها:

«ال»،به معنای خویشاوندی،همسایگی و روابط عاطفی و انسانی و عرفی است. (1)«ذِمَّةً» ،به معنای عهد و پیمانی است که وفای به آن لازم است و اگر نقض شود،مردم،عهدشکن را مذمت می کنند.

این آیات نیز دلیل فرمان سختگیری نسبت به پیمان شکنان مشرک است.

به صرف اینکه اگر دشمن بر ما غالب شود چنین و چنان خواهد کرد،نمی توان به او حمله کرد،بلکه باید قرائنی بر توطئه و تجاوز او باشد و گر نه قصاص قبل از جنایت می شود.

پیام ها:

1 عمق کینه ی دشمن را هنگام قدرتش باید شناسایی کرد،نه هنگام ضعف او.

«إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ»

2 سکوت و ساده اندیشی درباره ی دشمنی که اگر چیره شود مراعات هیچ

ص :22


1- 1) .میان مسلمانان صدر اسلام و مشرکان،قرابت و خویشاوندی وجود داشت.

مسأله ای را نمی کند،گناه است. «لاٰ یَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَ لاٰ ذِمَّةً» 3 مشرکان،نه مراعات مسائل عاطفی و همسایگی را می کنند،نه به پیمان ها و تعهّدات احترام می گذارند. «إِلاًّ وَ لاٰ ذِمَّةً» 4 ظاهرسازی و بازی های سیاسی و تبلیغاتی دشمنان،ما را فریب ندهد.

«یُرْضُونَکُمْ بِأَفْوٰاهِهِمْ وَ تَأْبیٰ قُلُوبُهُمْ»

5 پیمان شکنی،نفاق،تظاهر و سیاست بازی،فسق است. «تَأْبیٰ قُلُوبُهُمْ وَ أَکْثَرُهُمْ فٰاسِقُونَ» 6 اکثریّت مشرکان فاسقند،ولی افراد سالم هم میانشان پیدا می شود. «أَکْثَرُهُمْ فٰاسِقُونَ» (در نسبت دادن ها،انصاف داشته باشیم)

[سوره التوبة (9): آیه 9]

اشاره

اِشْتَرَوْا بِآیٰاتِ اَللّٰهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِهِ إِنَّهُمْ سٰاءَ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (9)

(مشرکان پیمان شکن،)آیات خدا را به بهای اندکی فروختند و(مردم را)از راه خدا بازداشتند،به راستی آنان بد اعمالی انجام می دادند.

پیام ها:

1 انسان در عمل و گزینش راه،دارای حقّ انتخاب است. «اشْتَرَوْا» (1)2 در برابر از دست دادن آیات الهی،هر چه به دست آوریم،کم است. «ثَمَناً قَلِیلاً» 3 دنیاطلبی،سبب مبارزه با دین و باز داشتن مردم از راه خداست. «اشْتَرَوْا بِآیٰاتِ اللّٰهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِهِ» 4 رضای الهی و بهشت ابدی را به دنیای زودگذر و پرآفت فروختن،بدترین کار است،چرا که همه ی دنیا و آنچه در آن است،در برابر الطاف الهی به مؤمنان، متاع قلیل و ناچیز است. «اشْتَرَوْا» ... «ثَمَناً قَلِیلاً» ... «سٰاءَ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ»

ص :23


1- 1) .آیاتی که بر داد و ستد انسان دلالت دارد،نشانه ی اختیار انسان است.

[سوره التوبة (9): آیه 10]

اشاره

لاٰ یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَ لاٰ ذِمَّةً وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُعْتَدُونَ (10)

(مشرکان پیمان شکن،نه تنها درباره ی شما،بلکه)درباره ی هیچ مؤمنی، (هیچ گونه)حقّ خویشاوندی و(هیچ)عهد و پیمان را مراعات نخواهند کرد و ایشان همان تجاوزکارانند.

نکته ها:

این آیه نیز در بیان حکمتِ فرمانِ شدید خدا،بر برائت از مشرکان است.

در دو آیه ی قبل،مراعات نکردن پیمان در خصوص شما حاضرین مطرح بود، «لاٰ یَرْقُبُوا فِیکُمْ» ولی در این آیه تعبیرِ «لاٰ یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ» آمده که ستیزه جویی آنان را با همه ی اهل ایمان بیان می کند.

پیام ها:

1 مشرکان با مؤمنان دشمنی دارند،پس در برخورد شدید با آنان،هیچ گونه تردیدی نداشته باشید. «لاٰ یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ» 2 در دید کفّار،بزرگ ترین جرم مسلمانان،همان ایمان به خداوند است و همین بهانه ی خصومتشان با اهل ایمان است. (1)«لاٰ یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ» 3 پیمان شکنی،تجاوزگری است. «أُولٰئِکَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ» 4 رعایت حقوق خویشاوندان و وفاداری به پیمان،واجب و بی اعتنایی به آنها برخاسته از روح تجاوزگری است. «أُولٰئِکَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ» 5 جنگ با مشرکین پیمان شکن،جنبۀ دفاعی دارد و همان گونه که در آیه 13 آمده است،ما آغازگر آن نبوده ایم. «أُولٰئِکَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 11]

اشاره

فَإِنْ تٰابُوا وَ أَقٰامُوا اَلصَّلاٰةَ وَ آتَوُا اَلزَّکٰاةَ فَإِخْوٰانُکُمْ فِی اَلدِّینِ وَ نُفَصِّلُ اَلْآیٰاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (11)

ص :24


1- 1) .نظیر آیه ی«و ما نقموا منهم الاّ ان یؤمنوا باللّٰه العزیز الحکیم»بروج،8.

امّا اگر توبه کردند و نماز بر پا داشتند و زکات پرداختند،در این صورت برادران دینی شمایند.و ما آیات خود را برای گروهی که می دانند(و می اندیشند)،به تفصیل بیان می کنیم.

نکته ها:

خداوند در آیات قبل فرمود:اگر مشرکان توبه کرده و نماز خواندند و زکات دادند، دیگر متعرّض آنان نشوید، «فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ» در این آیه می فرماید:نه تنها مزاحمشان نشوید،بلکه گذشته ها را فراموش کرده،برادرانه با آنان رفتار کنید.

پیام ها:

1 در شیوه ی برخورد،مسأله ی گام به گام و تدریج را مراعات کنید.ابتدا عدم تعرّض، «فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ» سپس الفت و برادری. «فَإِخْوٰانُکُمْ فِی الدِّینِ» 2 توبه ی واقعی،همراه با عمل است. «تٰابُوا وَ أَقٰامُوا...» 3 آنان که تارک نماز و زکاتند،برادران دینی ما نیستند. «فَإِنْ» ... «أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ وَ آتَوُا الزَّکٰاةَ فَإِخْوٰانُکُمْ فِی الدِّینِ» 4 شرط ورود به دایره ی اخوّت دینی،نماز و زکات است. «أَقٰامُوا» ... «فَإِخْوٰانُکُمْ» 5 اساس روابط و حبّ و بغض یک مسلمان،مکتب است. «فَإِنْ تٰابُوا» ... «فَإِخْوٰانُکُمْ» چنان که در آیه ی بعد آمده است: «وَ إِنْ نَکَثُوا» ... «فَقٰاتِلُوا» 6 با نادم و توّاب،برخوردی برادرانه داشته باشید. «فَإِنْ تٰابُوا» ... «فَإِخْوٰانُکُمْ» 7 هدف جنگ های اسلامی،بازگرداندن مشرکان به توحید است. «فَإِنْ تٰابُوا» ... «فَإِخْوٰانُکُمْ» 8 آنان که تا دیروز،واجب القتل بودند،در سایه ی توبه و نماز و زکات،حقوق اجتماعی برابر با مسلمانان می یابند و جنگ با آنان حرام می شود. «فَإِخْوٰانُکُمْ فِی الدِّینِ» 9 علم و دانش،زمینه ی اندیشه و تفکّر در آیات الهی است. «لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ»

ص :25

[سوره التوبة (9): آیه 12]

اشاره

وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمٰانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقٰاتِلُوا أَئِمَّةَ اَلْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاٰ أَیْمٰانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ (12)

امّا اگر(به جای توبه،)سوگندهای خویش را پس از بستنِ پیمانشان شکستند و در دین شما،زبان به طعنه(و عیب گویی)گشودند،پس با سران کفر بجنگید.زیرا که آنان را(پایبندی به)سوگندی نیست،باشد که(با شدّتِ عمل شما،)از کردار خود باز ایستند.

نکته ها:

از علی علیه السلام پرسیدند:چرا فراریان جنگ صفّین را تعقیب کردید،ولی در جنگ جمل،کاری به فراریان نداشتید؟ حضرت فرمود:در صفّین،رهبر کفر زنده بود و فراریان دور او جمع شده،متشکّل می شدند و حمله ی مجدّد می کردند،امّا در جنگ جمل،با کشته شدن رهبرشان، محوری برای تشکّل و سازماندهی مجدّد نداشتند.

امام صادق علیه السلام فرمود:هر کس به دین شما طعنه زند،قطعاً کافر می شود.سپس این آیه را تلاوت فرمود. (1)

پیام ها:

1 ارتداد از دین،یکی از نمونه های پیمان شکنی و مسخره کردن مکتب است.

«وَ إِنْ نَکَثُوا»

(شاید «نَکَثُوا» پس از «تٰابُوا» اشاره به ارتداد باشد).

2 کیفر طعن و توهین به اسلام،اعدام است. «طَعَنُوا» ، «فَقٰاتِلُوا» (با توهین کنندگان به مقدّسات مذهبی،باید به شدّت برخورد کرد) 3 جهاد اسلامی،برای دفاع از مکتب است. «نَکَثُوا» ، «طَعَنُوا» ، «فَقٰاتِلُوا» 4 چون پیمان شکنی و مسخره کردن دین،از ناحیه ی رهبران کفر است،پس با آنان مبارزه کنید. «فَقٰاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ»

ص :26


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

5 در مبارزه،باید نابودی سران توطئه و مرکز فرماندهی و تشکیلات دشمن، در اولویت باشد. «فَقٰاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ» 6 هر سوگندی شما را نفریبد.سوگند پیمان شکنان،بی اعتبار است. «لاٰ أَیْمٰانَ لَهُمْ» 7 از اهداف جهاد اسلامی،جلوگیری از توطئه دشمن است. «لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 13]

اشاره

أَ لاٰ تُقٰاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمٰانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْرٰاجِ اَلرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللّٰهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (13)

آیا با گروهی که سوگندها(و پیمان های)خود را شکستند و به بیرون کردن پیامبر(از وطنش)همّت گماشتند،و آنان نخستین بار جنگ را با شما آغاز کردند،پیکار نمی کنید؟ آیا از آنان می ترسید؟ اگر ایمان دارید،سزاوارتر آن است که از خدا بترسید!

پیام ها:

1 اهداف و انگیزه های جنگ،باید برای رزمنده ی مسلمان روشن باشد. «نَکَثُوا» ، «هَمُّوا» ، «بَدَؤُکُمْ» (بیان اینکه:دشمنان پیمان ها را شکستند و نسبت به رسول خدا سوء قصد داشتند و آغازگر جنگ بودند) 2 جنگ شما تدافعی است و دشمن آغازگر تهاجم بوده است. «هُمْ بَدَؤُکُمْ» 3 هنگام جنگ،میان آتش جنگ و آتش دوزخ مقایسه کنید،تا رزمندگان بهتر بتوانند تصمیم بگیرند. «أَ تَخْشَوْنَهُمْ،فَاللّٰهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ» 4 مؤمن واقعی،تنها از خدا بیم دارد. «فَاللّٰهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»

ص :27

[سوره التوبة (9): آیه 14]

اشاره

قٰاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اَللّٰهُ بِأَیْدِیکُمْ وَ یُخْزِهِمْ وَ یَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ (14)

با آنان بجنگید تا خداوند آنان را به دست های شما عذاب کند و خوارشان سازد و شما را بر آنان پیروز کند و دلهای(پردرد)مؤمنان را تشفّی و مَرهَم نهد.

نکته ها:

سؤال:با اینکه آیه ی 32 انفال می فرماید:تا پیامبر در میان مردم است،خداوند عذابشان نمی کند،پس چگونه در این آیه سخن از عذاب آنان آمده است؟ پاسخ:مقصود در آن آیه،عذاب های آسمانی و ریشه کن کننده،مثل عذاب قوم عاد و ثمود است،و در این آیه مراد عذاب و سختی های جنگ است.

پیام ها:

1 جبهه های جنگ،بستر امدادهای الهی است. «قٰاتِلُوهُمْ» ، «یَنْصُرْکُمْ» (از شما حضور و جهاد،از خدا نصرت و امداد) 2 رزمندگان،بازوی حقّ و عوامل اجرای حکم خدایند. «یُعَذِّبْهُمُ اللّٰهُ بِأَیْدِیکُمْ» 3 سنّت های الهی،از مسیر طبیعی و علل و اسباب اجرا می شود. «بِأَیْدِیکُمْ» 4 در پی شکست نظامی دشمن،شکست روحی و سیاسی است. «یُعَذِّبْهُمُ» ، «یُخْزِهِمْ» 5 خداوند خواستار شکست و ذلّت دشمنان دین و پیروزی و عزّت مؤمنین است. «یُخْزِهِمْ وَ یَنْصُرْکُمْ» 6 از اهداف جنگ،محو کفر و ذلّت کافران و آرامش مؤمنان است. «یُعَذِّبْهُمُ» ... «یُخْزِهِمْ» ... «یَشْفِ صُدُورَ» 7 پیش از جنگ،تشویق و تبلیغ لازم است.خداوند به مؤمنان نوید قطعی می دهد. «یَنْصُرْکُمْ» ، «یَشْفِ صُدُورَ» 8 دلهای مسلمانان صدر اسلام،جریحه دار و آکنده از رنج و آزار بود. «یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ»

ص :28

9 گرچه در جنگ،عدّه ای شهید و داغدار می شوند،ولی امّت اسلامی در عزّت و آرامش زندگی می کنند. «صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ» و نفرمود:«صدورکم» 10 سرنوشت مؤمنان در مسائل اجتماعی،به هم پیوند دارد و پیروزی شما، شفای دل سایر مؤمنان است «یَنْصُرْکُمْ» ، «یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ»

[سوره التوبة (9): آیه 15]

اشاره

وَ یُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ وَ یَتُوبُ اَللّٰهُ عَلیٰ مَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (15)

و خداوند(با پیروزی شما و خواری دشمن،)غیظ و خشم دلهای مؤمنان را از بین ببرد و خداوند لطف خود را بر هر کس بخواهد بر می گرداند(و راه توبه را به روی آنان می گشاید.)و خداوند،دانا و حکیم است.

پیام ها:

1 گرچه هدف از جنگ،رضای خدا و دفاع و جلوگیری از شرک و توطئه و پیمان شکنی است،لکن تسکین دلها و آرام شدن روح نیز از آثار وضعی و ثانوی آن است. (1)«یُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ» 2 پس از پیروزی،از آنان که برای همبستگی و پیوند نزد شما می آیند،استقبال کنید و نگویید:تا حالا کجا بودید؟ «وَ یَتُوبُ اللّٰهُ عَلیٰ مَنْ یَشٰاءُ» 3 پذیرش توبه،بستگی به اراده و مشیّت خدا دارد،نه آنکه توبه کننده مستحق آن باشد. «یَتُوبُ اللّٰهُ عَلیٰ مَنْ یَشٰاءُ» 4 مبادا از بیم خدعه،آنان را که به سراغ شما می آیند نپذیرید! خدا به توبه ی واقعی یا ریاکارانه آگاه است،ولی طبق حکمت الهی باید هر که اظهار اسلام می کند با حفظ اصول ایمنی پذیرفت. «عَلِیمٌ حَکِیمٌ»

ص :29


1- 1) .در آیاتی همچون«سیجعل اللّٰه بعد عسرٍ یُسرا»(طلاق،7)،«فانّ مع العسر یُسراً»،(انشراح،6)به این حقیقت اشاره شده که:بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر بار دگر روزگار چون شکر آید.

[سوره التوبة (9): آیه 16]

اشاره

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمّٰا یَعْلَمِ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ جٰاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَ لاٰ رَسُولِهِ وَ لاَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَ اَللّٰهُ خَبِیرٌ بِمٰا تَعْمَلُونَ (16)

یا پنداشته اید که(تنها با ادّعای ایمان)رها می شوید،در حالی که هنوز خداوند (با امتحان هایش شما را نیازموده،)تا کسانی را از شما که جهاد کرده و جز خدا و پیامبرش و مؤمنان رازداری برنگزیده اند،معلوم دارد و خداوند به آنچه می کنید آگاه است.

نکته ها:

این آیه نیز همچون آیات پیشین،برای تشویق به جهاد است.

«وَلِیجَةً»

از«ولوج»مانند کلمه ی «بِطٰانَةً» ،به معنای اسرار و امور نهان است،و مقصود در اینجا مَحرم اسرار است.

طبق روایات متعدّد،مراد از مؤمنانی که می توانند مَحرم اسرار باشند،رهبران آسمانی می باشند. (1)

پیام ها:

1 هستی و برنامه های آن،هدفدار است.انسان ها و آینده شان،رها شده نیستند، پس باید از دنیای خیال بیرون آمد و واقع بین بود. «أَمْ حَسِبْتُمْ» 2 ادّعای ایمان کافی نیست،آنچه صف ها را از هم جدا می کند،عمل و جهاد و آزمایش هاست. «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا» 3 کسانی در آزمون ایمان موفّقند که اسرار جامعه اسلامی را جز با خدا و رسول و مؤمنان واقعی در میان نگذارند. «وَلِیجَةً» (در صدر اسلام افرادی با بیگانه ارتباط داشتند)

ص :30


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

4 دادن اسرار و اطلاعات به بیگانگان و آنان را مَحرم اسرار دانستن،حرام و نشانه ی ضعف و بی ایمانی و مورد هشدار و توبیخ است. «لَمْ یَتَّخِذُوا» ... «وَلِیجَةً» 5 وظیفه ی مسلمانان،در برابر دشمنان خارجی جنگیدن و در برابر دشمنان داخلی،حفظ اسرار و رازداری است. «جٰاهَدُوا» ، «لَمْ یَتَّخِذُوا» 6 خداوند از وضع مردم آگاه است و نیازی به آزمودن ندارد،ولی امتحان،یک سنّت الهی است. «وَ اللّٰهُ خَبِیرٌ» 7 اگر اسرارتان را به بیگانه گفتید،خدا می داند و به حساب شما می رسد. «وَ اللّٰهُ خَبِیرٌ بِمٰا تَعْمَلُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 17]

اشاره

مٰا کٰانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَسٰاجِدَ اَللّٰهِ شٰاهِدِینَ عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ أُولٰئِکَ حَبِطَتْ أَعْمٰالُهُمْ وَ فِی اَلنّٰارِ هُمْ خٰالِدُونَ (17)

مشرکان حقّ ندارند مساجد خدا را با آنکه به صراحت بر کفر خویش گواهی می دهند،تعمیر کنند.آنان کارهایشان(به خاطر بی ایمانی)تباه شده است و در آتش،جاودان خواهند بود.

نکته ها:

گرچه شأن نزول آیه درباره ی تعمیر مسجد الحرام است،ولی حکم آن برای همه ی مساجد است و به همین جهت کلمه ی «مَسٰاجِدَ» به کار رفته است،نه «مسجد الحرام».

تولیت مسجد الحرام و تعمیر و رسیدگی به آن،در صدر اسلام تا قبل از فتح مکّه، در دست مشرکان بوده است.

یکی از موارد اعلام شده در برائت،توسّط حضرت علی علیه السلام،این بود که مشرکان حق تعمیر مسجد الحرام را ندارند،بلکه حقّ ورود به آنجا را هم ندارند.(در آیه ی 27 می آید)

ص :31

پیام ها:

1 در بنای مساجد و بنیادهای دینی و فرهنگی مسلمانان،کفّار و مشرکین دخالت ندارند. «مٰا کٰانَ لِلْمُشْرِکِینَ» 2 در ساخت و اداره ی مراکز و نهادهای مقدّس،پول نااهلان را نگیرید، تا دخالت و افتخار و توقّع نداشته باشند. «مٰا کٰانَ لِلْمُشْرِکِینَ» 3 عمل به تنهایی مهم نیست،نیّت نقش اصلی را دارد. «مٰا کٰانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَنْ یَعْمُرُوا» 4 نه هر درآمدی مشروع است و نه هر مشارکتی ارزشمند.مبادا به عشقِ آبادانی مساجد،کفّار در امور دینی نفوذ کنند. «أَنْ یَعْمُرُوا مَسٰاجِدَ اللّٰهِ» 5 کسانی که تظاهر به بی دینی می کنند،حقّ دخالت در امور مذهبی را ندارند.

«شٰاهِدِینَ عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ»

6 مشرک همان کافر است. «لِلْمُشْرِکِینَ» ... «شٰاهِدِینَ عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ» 7 کفر،سبب نابودی و فساد و بی ارزش شدن اعمال نیک کافران است. «بِالْکُفْرِ» ... «حَبِطَتْ أَعْمٰالُهُمْ»

[سوره التوبة (9): آیه 18]

اشاره

إِنَّمٰا یَعْمُرُ مَسٰاجِدَ اَللّٰهِ مَنْ آمَنَ بِاللّٰهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ أَقٰامَ اَلصَّلاٰةَ وَ آتَی اَلزَّکٰاةَ وَ لَمْ یَخْشَ إِلاَّ اَللّٰهَ فَعَسیٰ أُولٰئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ اَلْمُهْتَدِینَ (18)

مساجد خدا را تنها کسانی باید آباد کنند که به خدا و روز قیامت ایمان دارند و نماز را به پا داشته و زکات می پردازند و جز از خدا نمی ترسند.امید است که آنان از ره یافتگان باشند.

نکته ها:

مسجد،پایگاه مهمّ عبادی و اجتماعی مسلمانان است.بنا بر این،هم متولّیان آن باید صالح و پاک باشند و هم برنامه هایش سازنده و تربیت کننده،هم بودجه اش مشروع و حلال باشد و هم مسجدیان اهل تقوا و خدایی و مورد تکریم.و گر نه اگر

ص :32

سازندگان مساجد،جبّاران و سلاطین باشند و پیشنمازان،افراد بی سواد و ترسو و خادمان نیز وارفتگان بی حال،طبعاً مساجد از هدف اصلی خود که آبادی معنوی است،دور خواهند ماند.

به گفته ی مرحوم فیض کاشانی در تفسیر صافی،تعمیر مسجد شامل مرمّت، نظافت و فرش کردن،روشنایی،تدریس و تبلیغ می شود.

در قرآن 32 بار از زکات یاد شده که 28 بار آن در کنار نماز بیان شده است.

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:«اذا رأیتم الرّجُلَ یعتاد المسجدَ فاشهَدُوا له بالإیمان» (1)همین که دیدید کسی به مسجد رفت و آمد می کند،به ایمان او گواهی دهید.

در احادیث برای کسانی که به مسجد رفت و آمد می کنند،بهره های فراوان ذکر شده است،از جمله:پیدا کردن دوست و برادر دینی،آگاهی های مفید،ارشاد و دوری از گناه،برخورداری از نعمت و رحمت الهی. (2)

پیام ها:

1 تولیت و تعمیر مسجد شرایطی دارد:

الف:از جهت اعتقادی،ایمان به مبدأ و معاد. «آمَنَ بِاللّٰهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ» ب:از نظر عملی،برپا داشتن نماز و پرداخت زکات. «أَقٰامَ الصَّلاٰةَ وَ آتَی الزَّکٰاةَ» ج:از جهت روحی،شجاعت و نفوذناپذیری. «لَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللّٰهَ» (اگر متولّی مسجد، شجاع باشد،مسجد نیز کانون حرکت های ضدّ ظلم خواهد بود) 2 وظیفه ی متولّیان مساجد و تعمیرکنندگان آنها،رسیدگی به محرومان است. «إِنَّمٰا یَعْمُرُ» ... «آتَی الزَّکٰاةَ» 3 ایمان از عمل جدا نیست، «آمَنَ» ... «وَ أَقٰامَ» نماز از زکات جدا نیست، «أَقٰامَ الصَّلاٰةَ وَ آتَی الزَّکٰاةَ» و مسجد از انقلاب جدا نیست. «مَسٰاجِدَ اللّٰهِ» ... «وَ لَمْ یَخْشَ» 4 با وجود ایمان،عمل صالح،نماز،زکات و شجاعت،باز هم مغرور نشویم،

ص :33


1- 1) .تفسیر درّ المنثور.
2- 2) .وسائل الشیعه و تفسیر درّ المنثور.

هنوز خطر انحراف وجود دارد. «فَعَسیٰ أُولٰئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِینَ»

[سوره التوبة (9): آیه 19]

اشاره

أَ جَعَلْتُمْ سِقٰایَةَ اَلْحٰاجِّ وَ عِمٰارَةَ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللّٰهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ جٰاهَدَ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ لاٰ یَسْتَوُونَ عِنْدَ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ لاٰ یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلظّٰالِمِینَ (19)

آیا آبرسانی به حاجیان و تعمیر مسجد الحرام را همانند(عملِ)کسی قرار داده اید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و در راه خدا جهاد کرده است؟ این دو نزد خداوند یکسان نیست و خداوند گروه ستمگر را هدایت نمی کند.

نکته ها:

عباس،عموی پیامبر و شیبة به یکدیگر افتخار می کردند؛عباس به آبرسانیِ خود به زائران خانۀ خدا می بالید و شیبة به کلیدداری کعبه.

علی علیه السلام فرمود:ولی من با سنّ کم خود،به این افتخار می کنم که شما با جهاد و شمشیر من ایمان آوردید.عباس ناراحت شده نزد پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله از علی علیه السلام شکایت کرد.این آیه نازل شد. (1)

علی علیه السلام بارها برای اولویّت خویش به این آیه استشهاد کرد،چرا که ایمان و جهاد،برتر از خدماتِ دورانِ شرک است که فاقد ارزش معنوی است.

پیام ها:

1 عمل زده نشویم،عمل بدون ایمان،سرابی پوچ و جسدی بی جان است.

«أَ جَعَلْتُمْ سِقٰایَةَ الْحٰاجِّ»

... «کَمَنْ آمَنَ...» 2 رزمندگان مخلص برتر از دیگرانند،هر چند دیگران منشأ خدماتی از طریق مشاغل دیگر باشند. «أَ جَعَلْتُمْ سِقٰایَةَ الْحٰاجِّ» ... «کَمَنْ» ... «جٰاهَدَ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» 3 برابر دانستن رزمندگانِ با ایمان با دیگران،مورد توبیخ و یکی از ظلم های

ص :34


1- 1) .تفسیر نمونه؛کافی،ج 8،ص 204.

اجتماعی است. «أَ جَعَلْتُمْ» ... «کَمَنْ» ... «جٰاهَدَ» ... «الْقَوْمَ الظّٰالِمِینَ»

[سوره التوبة (9): آیه 20]

اشاره

اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ هٰاجَرُوا وَ جٰاهَدُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ بِأَمْوٰالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اَللّٰهِ وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْفٰائِزُونَ (20)

کسانی که ایمان آورده و هجرت کردند و در راه خدا با اموال و جانهای خویش جهاد کردند،بزرگ ترین درجه را نزد خداوند دارند و اینان همان رستگارانند.

پیام ها:

1 ایمان،هجرت و جهاد،همچون تقوا،در رأس همه ی ارزش هاست. «آمَنُوا وَ هٰاجَرُوا وَ جٰاهَدُوا» ... «أَعْظَمُ دَرَجَةً» 2 اگر ملاک ارزش نزد مردم،روابط قبیلگی و نژادی است،در محاسبات الهی، ایمان،هجرت و جهاد،ملاکِ ارزش است. (1)«عِنْدَ اللّٰهِ» 3 ایمان،لازمه ی کمالات دیگر است. «آمَنُوا» 4 ارزش همه ی کارهای مقدّس،به نیّت آنهاست. «فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» 5 فوز و رستگاری،تنها در سایه ی ایمان،هجرت و جهاد است. «آمَنُوا وَ...» ، «أُولٰئِکَ هُمُ الْفٰائِزُونَ»

[سوره التوبة (9): آیات 21 تا 22]

اشاره

یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوٰانٍ وَ جَنّٰاتٍ لَهُمْ فِیهٰا نَعِیمٌ مُقِیمٌ (21) خٰالِدِینَ فِیهٰا أَبَداً إِنَّ اَللّٰهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ (22)

پروردگارشان آنان را به رحمتی از ناحیه خود و رضایت خویش و باغهایی از بهشت،بشارت می دهد که برایشان در آن نعمت های ابدی است.

آنان تا ابد در آنجا جاودانند.همانا نزد خداوند پاداشی بزرگ است.

ص :35


1- 1) .اگر همه ی مسلمانان و صحابه پیامبر در یک ردیف باشند،نخستین ایمان آورنده و آنکه بیشترین مدّت را در جبهه بود و بیشترین ضربات را خورد،چه کسی جز علی علیه السلام خواهد بود؟
پیام ها:

1 خداوند،خود به مؤمنان مهاجر و مجاهد،مژده ی بهشت داده است. (1)«یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ» 2 نشانه ی جامعیّت یک مکتب آن است که علاوه بر هماهنگی با فطرت،به پیروان خود امید دهد. «یُبَشِّرُهُمْ» 3 بشارت و پاداش،از شئون ربوبیّت است. «یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ» 4 برخورداری از رحمت و رضوان بهشت،نمودی از فوز و رستگاری است.

«الْفٰائِزُونَ یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ...»

5 رحمت و رضای خدا،بر نعمت های مادّی مقدّم است. «بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوٰانٍ وَ جَنّٰاتٍ» (نام رحمت و رضوان قبل از بهشت آمده است) 6 باغهای بهشت،پر نعمت است. (2)«نَعِیمٌ» 7 اگر به خاطر خدا از نعمت های فانی بگذریم،به نعمت های ابدی می رسیم.

«نَعِیمٌ مُقِیمٌ»

8 فنا و زوال،بزرگ ترین آفتِ نعمت های دنیوی است که در قیامت این آفت نیست. «مُقِیمٌ» ، «خٰالِدِینَ» ، «أَبَداً» 9 پاداش بزرگ،تنها در انحصار اوست،پاداشهای دیگران از هر کس و هر چه که باشد،کوچک است. «عِنْدَهُ» قبل از «أَجْرٌ عَظِیمٌ» نشانه ی انحصار است.

10 خداوندی که به همه ی دنیا«قلیل»می گوید،به پاداش مجاهدان، «عَظِیمٌ» می گوید.

11 خداوند،قلیل و فانی ما را به گرانبهاترین قیمت می خرد،با آنکه ما هر چه داریم،از خود اوست. «أَجْرٌ عَظِیمٌ»

ص :36


1- 1) .در آیات دیگر،بشارت های دیگری نیز آمده است،همچون:«سقاهم ربّهم»(انسان،21)و«صلواتٌ من ربّهم»بقره،157.
2- 2) .به گفته ی مفردات«نعیم»به معنای نعمت فراوان است.

[سوره التوبة (9): آیه 23]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَتَّخِذُوا آبٰاءَکُمْ وَ إِخْوٰانَکُمْ أَوْلِیٰاءَ إِنِ اِسْتَحَبُّوا اَلْکُفْرَ عَلَی اَلْإِیمٰانِ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلظّٰالِمُونَ (23)

ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر پدران و برادرانتان،«کفر»را بر«ایمان» ترجیح دادند،ولایت آنان را نپذیرید و هر کس از شما دوستی و ولایت آنان را بپذیرد،آنان همان ستمگرانند.

نکته ها:

تهدیدهای قرآن نسبت به پذیرش ولایت کفّار،تکان دهنده است.از جمله در سوره مائده آمده است: «وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ» (1)هر که ولایت آنان را بپذیرد،جزو آنان است.همچنین در سوره آل عمران می فرماید: «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذٰلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّٰهِ فِی شَیْءٍ» (2)هر که چنین کند،رابطه اش با خدا قطع شده است.

بعضی از مسلمانان هنگام هجرت به مدینه،مورد خشم والدین کافر خود بودند، ولی حفظ دین خود را بر رضایت آنان ترجیح دادند.

البتّه ولایت پدر و مادر کافر را نباید پذیرفت،ولی این غیر از نیکی به آنهاست.

پیام ها:

1 پدر کافر،بر فرزند مسلمان ولایت ندارد و روابط مکتبی بر روابط خانوادگی مقدّم است. «لاٰ تَتَّخِذُوا» 2 عواطف نباید بر ارزش های مکتبی غالب شود. «لاٰ تَتَّخِذُوا آبٰاءَکُمْ وَ إِخْوٰانَکُمْ» 3 ولایت کافر ممنوع است،حتّی اگر نزدیکترین افراد باشد. «لاٰ تَتَّخِذُوا آبٰاءَکُمْ» ... «أَوْلِیٰاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ» 4 ضابطه ی دین و مکتب،مقدّم بر هر رابطه ای است. «لاٰ تَتَّخِذُوا» ، «إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ»

ص :37


1- 1) .مائده،51.
2- 2) .آل عمران،28.

5 پذیرش ولایت کفّار،ظلم است. «الظّٰالِمُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 24]

اشاره

قُلْ إِنْ کٰانَ آبٰاؤُکُمْ وَ أَبْنٰاؤُکُمْ وَ إِخْوٰانُکُمْ وَ أَزْوٰاجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أَمْوٰالٌ اِقْتَرَفْتُمُوهٰا وَ تِجٰارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسٰادَهٰا وَ مَسٰاکِنُ تَرْضَوْنَهٰا أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اَللّٰهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهٰادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّٰی یَأْتِیَ اَللّٰهُ بِأَمْرِهِ وَ اَللّٰهُ لاٰ یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلْفٰاسِقِینَ (24)

بگو:اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و خاندان شما و ثروت هایی که جمع کرده اید و تجارتی که از کسادی آن بیم دارید و خانه هایی که به آنها دلخوش کرده اید،نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه او محبوب تر باشد، پس منتظر باشید تا خداوند،فرمان(قهر)خویش را به اجرا در آورد.و خداوند،گروه نافرمان را هدایت نمی کند.

نکته ها:

روزی علی بن ابی طالب علیهما السلام به گروهی فرمود:چرا شما برای کمک به اسلام به مدینه هجرت نمی کنید و به پیامبر ملحق نمی شوید؟ گفتند:ما با برادران و فامیل خود هستیم و از خانه هایمان دفاع می کنیم. (1)

گروه هایی که در این آیه مطرح شده،به عنوان نمونه است و به همین دلیل،پدر شامل مادر هم می شود و پسر شامل دختر،و برادر شامل خواهر نیز می شود.

پیام ها:

1 میزان ایمان را هنگام قرار گرفتن سر دو راهی دنیا و آخرت می توان شناخت.

«أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللّٰهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهٰادٍ»

2 جهاد،از ارکان اسلام است و در کنار توحید و نبوّت مطرح شده است. «مِنَ اللّٰهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهٰادٍ»

ص :38


1- 1) .تفسیر المیزان.

3 برای عبور از پل های مادّیت،باید عقاید و انس با خدا را تقویت کرد. «إِنْ کٰانَ آبٰاؤُکُمْ» ... «وَ أَمْوٰالٌ» ... «أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللّٰهِ وَ رَسُولِهِ...» 4 عواطف فامیلی و امکانات مادّی نباید مانع جهاد شود و هر کجا مانع شد، زمینه ساز قهر الهی است. «إِنْ کٰانَ آبٰاؤُکُمْ» ... «وَ أَمْوٰالٌ» ... «أَحَبَّ» ... «فَتَرَبَّصُوا...» (در راه دوستی خدا و جهاد در راه او باید از همه چیز و همه کس گذشت.زیرا حفظ دین،بر حفظ روابط خانوادگی،عاطفی و اقتصادی مقدّم است.) 5 مسلمانانِ مرفّهِ دنیاپرست،همچون کافرانند. (1)«فَتَرَبَّصُوا» 6 اگر رفاه در زندگی اصل شد،انسانیّت سقوط می کند و سبب دوری از خدا و رسول است و قهر و غضب نامعلومی را در انتظار دارد. «یَأْتِیَ اللّٰهُ بِأَمْرِهِ» 7 رفاه طلبانِ مسئولیّت گریز،مشمول هدایت الهی نمی شوند. «لاٰ یَهْدِی» 8 برتری دادن مادّیات بر امور معنوی،نشانه ی فسق است. «أَحَبَّ إِلَیْکُمْ» ... «الْفٰاسِقِینَ» (مرز ایمان و فسق،رها کردن معنویات است)

[سوره التوبة (9): آیه 25]

اشاره

لَقَدْ نَصَرَکُمُ اَللّٰهُ فِی مَوٰاطِنَ کَثِیرَةٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَ ضٰاقَتْ عَلَیْکُمُ اَلْأَرْضُ بِمٰا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ (25)

همانا خداوند در مواضع بسیاری شما را یاری کرده است و در روز حُنین(نیز شما را یاری کرد،)آن گاه که فراوانی لشگرتان شما را به غرور و اعجاب واداشت،ولی این فزونیِ نفرات هیچ سودی برای شما نداشت و زمین با همه ی گستردگی اش بر شما تنگ آمد،پس شما پشت به دشمن فرار کردید.

ص :39


1- 1) .در آیه،خطاب به آنان کلمه ی«فتربّصوا»به کار رفته که این لحن در قرآن،خطاب به کفّار است.به علاوه آیه می رساند که خداوند خود با دنیاپرستان سخن نمی گوید،بلکه به پیامبر می فرماید که به آنان پیام بدهد.«قُل»تفسیر المیزان.
نکته ها:
اشاره

در آیات قبل،تشویق به جهاد و هشدار نسبت به وابستگی ها بود،در این آیه الطاف و امدادهای الهی را بازگو می کند تا انگیزه ی جهاد تقویت شود.

مجموع جنگ ها و سرایای پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله،که در این آیه با تعبیر «مَوٰاطِنَ کَثِیرَةٍ» آمده، هشتاد مورد بوده است. (1)نقل شده است که«متوکّل عباسی»مریض شد و نذر کرد که اگر شفا یافت،«دراهم کثیرة»بدهد.پس از بهبودی،بحث شد که دراهم کثیرة چقدر می باشد؟ از امام هادی علیه السلام پرسیدند،آن حضرت با استناد به این آیه فرمودند:باید هشتاد درهم بدهد. (2)

سیمای جنگ حُنین

جنگ حُنین در منطقه ای نزدیک طائف،میان مسلمانان و قبیله ی«هوازن» درگرفت و به همین سبب به آن جنگ هوازن هم می گویند.

در سال هشتم هجری پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله برای مقابله با توطئه و تهاجم هوازن،به آن منطقه لشکرکشی کرد.سپاه ده هزار نفری اسلام که مکّه را فتح کرده بود،به همراه دو هزار نفر از تازه مسلمانان،به آن سوی عزیمت کردند.

جنگ و درگیری پس از نماز صبح بود و مسلمانان که از حمله ی قبایل هوازن غافلگیر شده بودند،اغلب پا به فرار گذاشتند و نظام سپاه اسلام در هم ریخت، ولی با مقاومت سرسختانه ی گروهی،سرانجام فراریان به فراخوانی پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله بازگشتند و مجدّداً حمله آغاز شد و با کشته شدنِ صد نفر از مشرکان و تسلیم شدن بقیّه و به دست آمدن غنایم بسیار،جنگ حُنین با یاری خداوند به سود مسلمانان خاتمه یافت.درباره ی تعداد اسرا و میزان غنایم و کیفیّتِ تقسیم آنها و مسائلی که پیش آمد و نتایج این نبرد،حرف های گفتنی بسیار است که باید به کتب تاریخ و مغازی مراجعه کرد.

ص :40


1- 1) .تفسیر نور الثقلین؛کافی،ج 7،ص 464.
2- 2) .تفسیر أطیب البیان.
پیام ها:

1 عامل اصلی پیروزی جنگ ها در صدر اسلام،نصرت و امداد الهی بود. «لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّٰهُ...» 2 یاد الطاف الهی،از عوامل تقویت روحیّه و ایمان است. «لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّٰهُ» 3 جنگ حُنین بسیار مهم بود.( «مَوٰاطِنَ کَثِیرَةٍ» شامل جنک حُنین نیز می شود،ولی به خاطر اهمیّت آن جداگانه نیز نام برده شده است) «مَوٰاطِنَ کَثِیرَةٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ» 4 گاهی کثرت جمعیّت و امکانات مادّی،سبب غرور و غفلت و قهراً سبب شکست می شود. «أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ» 5 به امدادهای الهی در همه حال نیاز است،چه در حال ضعف و چه در حال قدرت.در جنگ بدر با مسلمانانِ اندک،از نصرت الهی برخوردار شدند و در جنگ حُنین با تعداد زیاد،باز هم نصرت الهی به یاری آمد. «لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّٰهُ» ... «وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ» 6 بدون اراده ی الهی،اسباب مادّی بی اثر است. «فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ» 7 برای ایجاد روحیّه ی تعبّد و تواضع،گاهی باید نقاط ضعف را به رخ کشید،تا غرورهای بیجا بشکند. «ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ»

[سوره التوبة (9): آیه 26]

اشاره

ثُمَّ أَنْزَلَ اَللّٰهُ سَکِینَتَهُ عَلیٰ رَسُولِهِ وَ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهٰا وَ عَذَّبَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ ذٰلِکَ جَزٰاءُ اَلْکٰافِرِینَ (26)

سپس خداوند،آرامش خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان فرو فرستاد و سپاهیانی فرستاد که شما آنان را ندیدید و کافران را عذاب کرد،و این کیفر کافران است.

نکته ها:

در قرآن،شش مرتبه کلمه«سکینة»به کار رفته که پنج بار آن در مورد جنگ است.

در جنگ حنین،خداوند چهار نوع لطف به مؤمنان داشت:سکینه،جنود نامرئی،قهر بر کفّار و پذیرش توبه ی فراریان(که در آیه ی بعد مطرح است).

ص :41

بعضی از اسیرانِ کفّار،از مسلمانان می پرسیدند:کجایند آن سفید پوشانی که ما را می کشتند؟ (1)اشاره به فرشتگانی که با لباس های سفید،به چشم کفّار می آمدند.

پیام ها:

1 لغزش رزمندگان در جبهه،سبب محروم شدن از امدادهای غیبی الهی نمی شود. «ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ ثُمَّ أَنْزَلَ اللّٰهُ سَکِینَتَهُ» 2 امدادهای غیبی،رمز پیروزی مسلمانان است. «أَنْزَلَ اللّٰهُ سَکِینَتَهُ» 3 داشتن روحیّه ی خوب و اطمینانِ برخاسته از ایمان،از عوامل اصلی پیروزی در نبرد است. «سَکِینَتَهُ» 4 آرامش و اطمینان،هم برای رهبر لازم است،هم پیروان او. «سَکِینَتَهُ عَلیٰ رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ» نگرانی پیامبر از فرار افراد بود و ناآرامی مردم،از ترس.

5 آرامش روحی مؤمنان،از سوی خدا بود، «سَکِینَتَهُ» در آیه ای دیگر می فرماید:

«سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ» (2)6 باور به حضور فرشتگان و مأموران الهی در جنگ برای امداد مؤمنان،یک عقیده ی قرآنی است. «أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهٰا» 7 کشته شدن،برای کسی که به مبدأ و معاد ایمان دارد افتخار است،ولی برای کافران،مایه ی عذاب. «عَذَّبَ» 8 عاقبت همه ی کفّار،شکست و ذلّت است. «عَذَّبَ» ... «ذٰلِکَ جَزٰاءُ الْکٰافِرِینَ»

[سوره التوبة (9): آیه 27]

اشاره

ثُمَّ یَتُوبُ اَللّٰهُ مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ عَلیٰ مَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (27)

سپس خداوند بعد از آن(فرار)،لطف خود را به هر که بخواهد بر می گرداند(و توبه ی فراریان را می پذیرد.)و خداوند،آمرزنده و مهربان است.

ص :42


1- 1) .تفسیر صافی.
2- 2) .بقره،248.
نکته ها:

در این که مراد از توبه چیست،چند احتمال است:

1 توبه از گناهِ فرار از جبهه.

2 توبه از شرک.

3 توبه از غرور و اتّکا به فزونی جمعیّت.

پیام ها:

1 درهای توبه همیشه و برای همه باز است،حتّی بر اسیرانِ کافر و فراریان.

«یَتُوبُ اللّٰهُ»

(فعل مضارع بر استمرار دلالت دارد) 2 پذیرش توبه،بر خداوند واجب نیست،بلکه تفضّلی است که به حکمت خود او مربوط است. «مَنْ یَشٰاءُ» 3 خداوند،هم گناهان را می پوشاند،هم انسان را دوست دارد. «غَفُورٌ رَحِیمٌ»

[سوره التوبة (9): آیه 28]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا اَلْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلاٰ یَقْرَبُوا اَلْمَسْجِدَ اَلْحَرٰامَ بَعْدَ عٰامِهِمْ هٰذٰا وَ إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شٰاءَ إِنَّ اَللّٰهَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (28)

ای کسانی که ایمان آورده اید! قطعاً مشرکان،پلید و ناپاکند،پس بعد از این سال نباید به مسجد الحرام نزدیک شوند و اگر(به خاطر راندن کفّار و قطع داد و ستد)از فقر و تنگدستی می ترسید،پس به زودی خداوند اگر بخواهد از فضل خویش شما را بی نیاز خواهد کرد،قطعاً خداوند آگاه و حکیم است.

نکته ها:

یکی از فرمان های چهارگانه ای که حضرت علی علیه السلام در حج سال نهم هجری به مشرکان ابلاغ کرد این بود که از سال آینده،حقّ ورود به مسجد الحرام را ندارند.

ص :43

پیام ها:

1 شرک،پلیدی است. «نَجَسٌ» پاکی واقعی در سایه ی ایمان است.

2 مؤمن باید نسبت به مشرک،تنفّر داشته باشد. «الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ» 3 در احکام دین باید قاطعانه عمل کرد،نه با تعارف. «إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ» 4 در اعلام برنامه و دیدگاه،توجّه به توان اجرایی خود داشته باشیم. «إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ» با آنکه پلیدبودن مشرکان مربوط به سال نهم و سال اعلام برائت نبود،لکن چون در آن سال مسلمانان قدرت اجرا پیدا کردند،این امر اعلام شد) 5 چون نزدیک شدن،زمینه ی وارد شدن است،پس مشرکان نباید به مکان های مقدّس حتّی نزدیک شوند. «فَلاٰ یَقْرَبُوا» 6 در قرآن،فلسفه ی برخی نهی ها و تحریم ها بیان شده است. «نَجَسٌ فَلاٰ یَقْرَبُوا» 7 همه ی زمین ها از نظر قداست،یکسان نیستند. «فَلاٰ یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرٰامَ» 8 با مخالفان هم مدارا کنیم و به آنان مهلت دهیم. «بَعْدَ عٰامِهِمْ هٰذٰا» 9 در دستورات و آئین نامه ها،به تنش ها و پیامدهای آن نیز توجّه کنیم. «نَجَسٌ فَلاٰ یَقْرَبُوا» ... «وَ إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً...» 10 تنگناهای اقتصادی و فشارهای مالی،ما را نسبت به دینمان بی تعهّد نسازد.

«إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً»

11 هر کجا احساس نگرانی اجتماعی شد،باید روحیّه ی امید و توکّل را در مردم زنده کرد. «إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ» 12 رزق ما به دست دیگران(مسافران و جهانگردان)نیست،بلکه به دست خداست. «یُغْنِیکُمُ اللّٰهُ» 13 از قطع رابطه اقتصادی با کفّار،به خاطر مکتب،نگران نباشیم. «یُغْنِیکُمُ اللّٰهُ» 14 بیش از زرنگی و مدیریّت و سرمایه و...،فضل الهی در غنای مردم نقش دارد.

«یُغْنِیکُمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ»

15 احکام دین،بر پایه ی علم و حکمت الهی است. «عَلِیمٌ حَکِیمٌ»

ص :44

[سوره التوبة (9): آیه 29]

اشاره

قٰاتِلُوا اَلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ لاٰ بِالْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ لاٰ یُحَرِّمُونَ مٰا حَرَّمَ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ لاٰ یَدِینُونَ دِینَ اَلْحَقِّ مِنَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتٰابَ حَتّٰی یُعْطُوا اَلْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صٰاغِرُونَ (29)

با کسانی از اهل کتاب(یهود،نصاری،مجوس،صابئین،)که به خدا و روز قیامت ایمان نمی آورند و آنچه را خدا و رسولش حرام کرده اند،حرام نمی شمرند و به دین حقّ گردن نمی نهند بجنگید،تا با خواری و ذلّت،به دست خود جزیه بپردازند.

نکته ها:

در آیات قبل،سخن از پلید بودن مشرکان و نبرد با آنان بود،در این آیه شیوه ی برخورد با اهل کتاب را بیان می کند که یکی از دو راه در پیش آنان است:جنگ،یا پرداختِ جزیه.

همان گونه که مسلمانان با پرداخت خمس و زکات،به دولت اسلامی کمک می کنند و از مزایای امنیّت و خدمات بهره مند می شوند،اهل کتاب نیز با پرداخت مبلغی به نام جِزیه،بودجه ای را که صرف آنها می شود،تا حدّی تأمین می کنند.

مقدار جزیه را نیز رهبر مسلمین تعیین می کند.البتّه باید به اندازه ای باشد که پرداخت آن برای اهل کتاب سنگین باشد. «وَ هُمْ صٰاغِرُونَ» امام صادق علیه السلام فرمود:اگر مقدار جزیه کم باشد،در پرداخت تفاوتی در روحیّه ی آنان حاصل نشده و احساس حقارت نمی کنند. (1)

با اینکه اهل کتاب،به خدا و قیامت ایمان دارند،ولی در آیه آنان را نسبت به خدا و قیامت بی ایمان معرّفی کرده است،زیرا قرآن،کسانی را که به بخشی از معارف ایمان دارند و بخشی را منکرند،کافر می داند. (2)به علاوه اگر ایمان به مبدأ و معاد

ص :45


1- 1) .تفسیر نور الثقلین؛کافی،ج 3،ص 566.
2- 2) . «یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ» ... «أُولٰئِکَ هُمُ الْکٰافِرُونَ حَقًّا» .نساء،150.

آمیخته به خرافات باشد،به منزله ی کفر است. (1)

پیام ها:

1 اهل کتاب،اگر به دستورات انبیای خود عمل نکنند،مجرم شناخته می شوند.

«قٰاتِلُوا الَّذِینَ»

... «لاٰ یُحَرِّمُونَ مٰا حَرَّمَ اللّٰهُ» 2 دین حقّ،تنها اسلام است و ادیان دیگر به دلیل تحریف و خرافاتی که در آنها جا داده اند،حقّ نمی باشند. «وَ لاٰ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ» 3 در مقابل کفّار اهل کتاب که ایمان نمی آورند،دو راه وجود دارد:یا جنگ،یا تسلیم و پرداخت جزیه. «قٰاتِلُوا» ... «حَتّٰی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ» 4 گرفتن مالیات سرانه از اهل کتاب،الزامی است و باید از موضع قدرت و به صورت نقدی باشد و آنان نیز با تواضع و تسلیم بپردازند. «عَنْ یَدٍ» ، «صٰاغِرُونَ» 5 حکومت اسلامی باید از چنان قدرتی برخوردار باشد که دیگران تسلیم او شوند. «قٰاتِلُوا الَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ» ... «وَ هُمْ صٰاغِرُونَ» 6 اقلّیت های مذهبی باید در برابر نظام اسلامی خاضع باشند. «صٰاغِرُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 30]

اشاره

وَ قٰالَتِ اَلْیَهُودُ عُزَیْرٌ اِبْنُ اَللّٰهِ وَ قٰالَتِ اَلنَّصٰاریٰ اَلْمَسِیحُ اِبْنُ اَللّٰهِ ذٰلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوٰاهِهِمْ یُضٰاهِؤُنَ قَوْلَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قٰاتَلَهُمُ اَللّٰهُ أَنّٰی یُؤْفَکُونَ (30)

و یهودیان می گفتند:عُزیر،پسر خداست و مسیحیان می گفتند:مسیح،پسر خداست.این سخنی است(باطل)که به زبانشان می آورند و به گفتار کسانی که پیش از این کافر شده اند،شباهت دارد(که می گفتند:فرشتگان دختران خدا هستند.)خدا آنان را بکُشد،چگونه(از حقّ)رویگردان می شوند.

ص :46


1- 1) .تفسیر صافی.
نکته ها:

«عُزَیْرٌ»

،عربی شده ی«عَزراء»است،مثل«عیسی»که عربی«یَسوع»و«یحیی»که معرّبِ«یوحَنّا»است.

عُزیر یکی از علمای بزرگ یهود بود که لقب«مُنجیِ یهود»یافت.زیرا پس از واقعه ی قتل عام مردم به دست بخت النصر و خرابی معبدها و سوزاندن تورات و اسارت زنان و فتح بابل توسّط کورش،عُزیر نزد کورش آمد و از او خواست که به یهودیان سروسامانی بخشد.

این آیه،به گونه ای توضیح و دلیل آیه ی قبل است که فرمود:اهل کتاب به خدا و قیامت ایمان ندارند.

محقّقان معتقدند بسیاری از معارف تورات و انجیل،با خرافات بودائیان و برهمائیان و یونانیان آمیخته شده است،حتّی بسیاری از داستان های انجیل،عیناً در مذهب بودا و برهمایی دیده می شود.البتّه یهودیان امروز،عُزیر را فرزند خدا نمی دانند،ولی در زمان پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله،چنین عقیده ای داشته و در مقابل سؤال پیامبر که«با اینکه مقام موسی بالاتر است،چرا او را فرزند خدا نمی دانید؟» جوابی نداشتند. (1)

پیام ها:

1 با آنکه فقط گروهی از یهود،عُزیر را فرزند خدا می دانستند،ولی چون دیگران نیز سکوت کردند،نسبتِ انحراف به همه داده است. «قٰالَتِ الْیَهُودُ» 2 درباره ی شخصیّت های دینی والهی نباید غلوّ کرد. «عُزَیْرٌ ابْنُ اللّٰهِ» ... «الْمَسِیحُ...» 3 عقاید یهود و نصاری،آمیخته به خرافات است. «ذٰلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوٰاهِهِمْ» 4 مشرکان،بت ها را شریک خدا و فرشتگان را دختران خدا می دانستند،یهود و نصاری،عُزیر و عیسی را پسر خدا،از این جهت کلامشان به کلام کفّار

ص :47


1- 1) .تفسیر نمونه.

شباهت داشت. «یُضٰاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا» 5 ریشه ی خرافات در مذهب یهود و نصاری،در عقاید کفّار پیشین است. (1)«یُضٰاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ»

[سوره التوبة (9): آیه 31]

اشاره

اِتَّخَذُوا أَحْبٰارَهُمْ وَ رُهْبٰانَهُمْ أَرْبٰاباً مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَ اَلْمَسِیحَ اِبْنَ مَرْیَمَ وَ مٰا أُمِرُوا إِلاّٰ لِیَعْبُدُوا إِلٰهاً وٰاحِداً لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ سُبْحٰانَهُ عَمّٰا یُشْرِکُونَ (31)

(اهل کتاب،)دانشمندان و راهبانِ خود و مسیح فرزند مریم را به جای خداوند به خدایی گرفتند،در حالی که دستور نداشتند جز خدای یکتا را که معبودی جز او نیست بپرستند.خداوند از هر چه برای او شریک می پندارند،منزّه است.

نکته ها:

«احبار»،جمع«حِبر»،به معنای دانشمند و«رُهبان»،جمع«راهب»،به معنای تارکِ دنیا و دِیرنشین است.آنان با همه ی قداستشان بنده ی خدایند،نه معبود.

اطاعت بی قید و شرط از احبار و راهبان،نوعی پرستش آنان است و امام صادق علیه السلام فرمود:«مَن اطاعَ رجلاً فی معصیة اللّٰهِ فقد عَبَدَه»هر کس در راه معصیت خدا،از دیگری پیروی کند،او را پرستش نموده است. (2)

امام صادق علیه السلام فرمود:اهل کتاب برای علمای خود،نماز و روزه انجام نمی دادند،بلکه علمای آنان حرام هایی را حلال و حلال هایی را حرام کرده بودند و مردم از آنان پیروی می کردند. (3)

در قیامت،مشرکان از اینکه خدا را با شرکای دیگر برابر پنداشته اند،حسرت

ص :48


1- 1) .محقّقان امروز معتقدند:بسیاری از معارفِ تورات و انجیل، با خرافاتِ بودائیان و برهمائیان و یونانیان آمیخته شده است،حتی بسیاری از داستان های انجیل،عیناً در مذهب بودا و برهمایی دیده می شود.تفسیر نمونه.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .بحار،ج 2،ص 98.

می خورند و می گویند: «تَاللّٰهِ إِنْ کُنّٰا لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعٰالَمِینَ» (1)

پیام ها:

1 اطاعت بی قید و شرط از غیر خدا،نوعی عبادت غیر خداست. «مٰا أُمِرُوا إِلاّٰ لِیَعْبُدُوا إِلٰهاً وٰاحِداً» 2 انسان پرستی به هر شکل،شرک است.هیچ شخصیّتی نباید بت شود. «اتَّخَذُوا أَحْبٰارَهُمْ وَ رُهْبٰانَهُمْ أَرْبٰاباً مِنْ دُونِ اللّٰهِ» 3 پیامبرِ معصوم که همه ی فکر و هدفش خداست،حسابی جدا از علما دارد،لذا نام مسیح جداگانه مطرح شده است. «أَحْبٰارَهُمْ وَ رُهْبٰانَهُمْ» ... «وَ الْمَسِیحَ» 4 عشق ها،دوستی ها و اطاعت ها باید حدّ و مرز داشته باشد.هر نوع نظام، قطب،مراد،مرشد،اطاعت تشکیلاتی و حزبی و...،اگر سرچشمه اش وحی و امر خدا نباشد،شرک است. «اتَّخَذُوا» ... «أَرْبٰاباً مِنْ دُونِ اللّٰهِ» 5 خطر انحراف از توحید به شرک،همیشه و همه جا بوده است. «اتَّخَذُوا» ... «أَرْبٰاباً مِنْ دُونِ اللّٰهِ» 6 تنها خداوند حقّ قانونگذاری دارد.آنان که قانون غیر خدا را می پذیرند،از مدار اسلام،خارجند. «اتَّخَذُوا أَحْبٰارَهُمْ وَ رُهْبٰانَهُمْ أَرْبٰاباً مِنْ دُونِ اللّٰهِ» 7 غلوّ و زیاده روی درباره ی انبیا،پرستش انبیا و یا آنان را فرزند خدا دانستن، شرک است. «سُبْحٰانَهُ عَمّٰا یُشْرِکُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 32]

اشاره

یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اَللّٰهِ بِأَفْوٰاهِهِمْ وَ یَأْبَی اَللّٰهُ إِلاّٰ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ اَلْکٰافِرُونَ (32)

می خواهند نور خدا را با دهانهایشان خاموش سازند،ولی خداوند جز این نمی خواهد که نور خود را به کمال برساند،هر چند کفّار،ناراحت باشند.

ص :49


1- 1) .شعراء،98.
نکته ها:

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:خداوند به اهل زمین نگاه کرد و من را انتخاب کرد، سپس بار دیگر نگاه کرد و علی بن ابی طالب علیهما السلام را انتخاب فرمود،او بعد از من نور زمین است.آن گاه حضرت این آیه را تلاوت کردند. (1)

پیام ها:

1 توطئه دشمنان،دائمی و بی وقفه است. «یُرِیدُونَ» (فعل مضارع،رمز تداوم است) 2 احکام اسلام و دین خدا،نور است و نور،سرچشمه ی حیات. «نُورَ اللّٰهِ» 3 هر چند گروه های کفّار هر دسته ای به نوعی تلاش می کنند،امّا هدف همه ی آنها خاموش ساختنِ فروغ دین است. «یُطْفِؤُا نُورَ اللّٰهِ» 4 تلاش های کافران در مبارزه با دین،مثل فوت کردن به خورشید است. (2)«یُطْفِؤُا نُورَ اللّٰهِ بِأَفْوٰاهِهِمْ» 5 بیشترین تلاشِ دشمنان دین،از راه تبلیغات است. «بِأَفْوٰاهِهِمْ» 6 اگر ندای اسلام از زبان پیامبر نور است،تداوم آن در شکل امامت،اتمام نور است. (3)«یُتِمَّ نُورَهُ» 7 خداوند به طرفداران حق،وعده ی پیروزی داده است. «أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ...» 8 خداوند،فروغ دین را نه تنها حفظ می کند،بلکه گسترش می دهد. «یُتِمَّ نُورَهُ» 9 کفّار بدانند که با اراده ی حتمی خداوند برای پیروزی دین حقّ،طرف اند و هر گونه تلاش بر علیه مکتب اسلام محکوم به شکست است. «یُتِمَّ نُورَهُ» 10 اسلام مکتبی جاودانه بوده، «یُتِمَّ نُورَهُ» و مخالف آن کافر است. «وَ لَوْ کَرِهَ الْکٰافِرُونَ»

ص :50


1- 1) .بحار،ج 23،ص 320.
2- 2) .نمرودها،فرعون ها،بنی امیه و بنی عباس و امثال آنان،نمونه های عملی تلاش کفّارند.
3- 3) .چنان که در آیه ی اکمال دین،مسأله ی امامت به عنوان اتمام نعمت به حساب آمده است:«الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی».مائده،3.

11 اراده ی الهی،در مسیر راضی ساختن پیامبر خویش است،هر چند کفّار را خوش نیاید. (1)«وَ لَوْ کَرِهَ الْکٰافِرُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 33]

اشاره

هُوَ اَلَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدیٰ وَ دِینِ اَلْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی اَلدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ اَلْمُشْرِکُونَ (33)

او کسی است که پیامبر خود را با هدایت و دین حقّ فرستاد،تا آن را بر همه ی دین ها پیروز گرداند،هر چند مشرکان ناراحت باشند.

نکته ها:

این آیه به همین صورت،علاوه بر این سوره در دو سوره ی دیگر نیز آمده است:

سوره ی فتح،آیه ی 28 و سوره ی صفّ،آیه ی 9.

گرچه اسلام از نظر منطق و استدلال همیشه پیروز بوده است،امّا این آیه،غلبه ی ظاهری و وعده ی حاکمیّت اسلام بر جهان را بیان می کند.چنان که در آیات دیگری نیز«ظهر»به معنای استیلا یافتن آمده است،مثل: «إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ» (2)اگر بر شما غالب شوند،سنگسارتان می کنند.و درباره ی کفّار آمده است: «إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاٰ یَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَ لاٰ ذِمَّةً» (3)اگر بر شما غالب شوند،هیچ عهد و پیمانی را مراعات نمی کنند.

از یک سو این آیه تا کنون تحقّق نیافته است و از سویی دیگر خداوند وعده ی حاکمیّت کلّی اسلام را داده و وعده اش دروغ نیست،در نتیجه همان گونه که در روایات بسیاری آمده است،این آیه به ظهور حضرت مهدی علیه السلام اشاره دارد.

مسأله ی حضرت مهدی علیه السلام و قیام جهانی او،در روایات بسیاری از طریق شیعه و اهل سنّت آمده و در اغلب کتب حدیثی عامّه نیز مطرح شده و از مسلّمات اعتقادی

ص :51


1- 1) .در داستان تغییر قبله نیز خداوند قبله ای قرار داد که پیامبر اسلام راضی باشد؛«قبلةً ترضاها»(بقره،144)و نیز:«و لسوف یعطیک ربّک فترضی»ضحی،5.
2- 2) .کهف،20.
3- 3) .توبه،8.

مسلمانان است.هر چند برخی از جمله وهابیّت به دروغ این عقیده را مخصوص شیعه دانسته اند. (1)

امام باقر علیه السلام فرمودند:زمانی خواهد آمد که هیچ کس باقی نخواهد ماند،مگر اینکه به رسالت حضرت محمّد صلی اللّٰه علیه و آله اقرار خواهد کرد. (2)

در مورد حاکمیّت دین در سراسر گیتی،احادیث بسیاری است؛از جمله از حضرت علی علیه السلام روایت شده است که در زمان ظهور امام زمان علیه السلام،هیچ خانه ای و هیچ قریه ای نخواهد بود،مگر آنکه اسلام وارد آن خواهد شد،چه بخواهند،چه نخواهند.و صدای اذان هر صبح و شام در هر قریه ای شنیده خواهد شد. (3)

پیام ها:

1 محور و پایه ی دین اسلام،حقّ است. «دِینِ الْحَقِّ» (همه ی ادیان آسمانی حقّند، ولی به خاطر پیدایش تحریف در آنها،حقّانیت آنها مخدوش شده است) 2 حقّ بر باطل پیروز است. «لِیُظْهِرَهُ» 3 اراده و حرکت خود را با اراده ی الهی هماهنگ سازیم،و گر نه محو و نابود خواهیم شد. «لِیُظْهِرَهُ» ، «وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 34]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ اَلْأَحْبٰارِ وَ اَلرُّهْبٰانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوٰالَ اَلنّٰاسِ بِالْبٰاطِلِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ اَلَّذِینَ یَکْنِزُونَ اَلذَّهَبَ وَ اَلْفِضَّةَ وَ لاٰ یُنْفِقُونَهٰا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذٰابٍ أَلِیمٍ (34)

ای کسانی که ایمان آورده اید! بسیاری از دانشمندان و راهبان،(با سوء استفاده از موقعیّت خود،)اموال مردم را به ناحق می خورند و آنان را از راه خدا باز می دارند.و کسانی که طلا و نقره می اندوزند و آن را در راه خدا انفاق نمی کنند،پس آنان را به عذابی دردناک،بشارت بده!

ص :52


1- 1) .منتخب الأثر.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .تفسیر صافی.
نکته ها:
اشاره

معنای احبار و رهبان در آیه ی 31 گذشت.

«الذَّهَبَ»

به معنی طلاست،و به دلیل اینکه زود از دست می رود،یا آنکه مردم به سویش می روند،به طلا،«ذهب»گفته شده است. «الْفِضَّةَ» به نقره گفته می شود، چون زود پراکنده می شود،یا مردم به سوی آن جذب نمی شوند.

علمای یهود به خاطر منافع مادّی خود،حقّ را کتمان کردند و به حقانیّت دین اسلام اعتراف نکردند،یا رشوه گرفتند و گناه بخشودند،یا تفتیش عقاید کرده و به دیگران تهمت زدند.

خلیفه ای سوّم می خواست حرف«و»را از «وَ الَّذِینَ» حذف کند،تا آیه وصفِ احبار و رهبان زراندوز باشد،نه مسلمانان،که عدّه ای شدیداً اعتراض کردند. (1)

زکات در روایات

از امام صادق علیه السلام پرسیدند:در چه مقدار مال،زکات واجب می شود؟ حضرت فرمود:زکات ظاهر یا باطن؟ گفتند:هر دو.حضرت ابتدا نصابی را برای زکات ظاهر بیان نموده و آن گاه در بیان زکات باطن فرمودند:«فلا تستأثر علی اخیک بما هو احوج الیه منک» (2)آنچه را برادر دینی ات به آن نیازمندتر از توست،او را انتخاب و ترجیح دهی.

در روایتی دیگر،آن حضرت می فرماید:«انّما اعطاکم اللّٰه هذه الفضول من الأموال لتوجّهوها حیث وجّهها اللّٰه تعالی و لم تُعطِّلوها لتکنِزوها» (3)خداوند این مال های اضافی را به شما عطا کرد تا در مسیر رضای او خرج کنید،نه آنکه احتکار و گنج کنید.

طبق روایات،امام زمان علیه السلام چون ظهور کند،گنج ها را حرام می کند و همه را به مصرف مبارزات خود می رساند.

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:«انّ اللّٰه فرض علی اغنیاء المسلمین فی اموالهم القدرَ الّذی یَسَعُ فقرائهم»...

ص :53


1- 1) .تفسیر فرقان.
2- 2) .تفسیر صافی.
3- 3) .تفسیر صافی.

«الا انّ اللّٰه یحاسبهم حساباً شدیداً و یعذّبهم عذابا الیما» (1)خداوند،در مال مسلمانانِ ثروتمند،به مقداری زکات واجب کرده که کفاف فقرا را بدهد،آگاه باش! همانا خداوند آنان را اگر به وظیفه ی خود عمل نکنند،حسابرسی شدید می کند.

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:هر مالی که زکات آن پرداخت نشود کنز است،گرچه پنهان نباشد،یا غیر طلا و نقره باشد. (2)

ابو ذر و آیه ی کنز

ابو ذر غفاری،صحابی بزرگوار پیامبر،در اعتراض به زراندوزی های معاویه و عثمان و عمّال حکومت و حیف و میل اموال عمومی،صبح و شام این آیه را با صدای بلند در برابر معاویه و سپس در مقابل عثمان می خواند و می گفت:این آیه مخصوص مانعان زکات نیست و هر نوع زراندوزی را شامل می شود.

در تفسیر شریف المیزان آمده است که از برخوردهای ابو ذر با عثمان و معاویه و کعب الأحبار،بر می آید که ثروت اندوزی در جامعه ی فقیر حرام است،گرچه از راه حلال باشد و زکاتش پرداخت شده باشد.

البتّه برخی آن را به اجتهاد شخصی ابو ذر نسبت می دادند،ولی خودش می گفت:

«ما قلتُ لهم الاّ ما سَمعتُ من نبیّهم»آنچه گفته ام از پیامبر شنیده ام.از طرفی صراحت و صداقت ابو ذر هم مورد تأیید پیامبر است.

از فرازهای برجسته ی زندگی ابو ذر،همین امر به معروف و نهی از منکر او نسبت به حکّام،در زمینه ی ریخت وپاش های اقتصادی است و نزاعش با عثمان بر سر مال و مقام نبود،بلکه اعتراض به یک منکر اجتماعی بود.

سرانجام عثمان،این صحابی پارسا و انقلابی را به شام تبعید کرد،از شام هم به بدترین وضعی به مدینه آوردند،سپس به«ربذه»تبعید شد و در تبعیدگاه، مظلومانه جان سپرد.و این نیز از فرازهای ناپسند و ننگین حکومت عثمان بود.

ص :54


1- 1) .تفسیر صافی.
2- 2) .تفسیر کنز الدقائق.

دیگران برای تبرئه ی عثمان،کوشیده اند تا به ابو ذر تهمت سوسیالیست بودن و فکر اشتراکی داشتن و مخالفت با مالکیّت خصوصی بزنند،امّا علامه امینی قدس سره در الغدیر،بحث مبسوطی در ردّ این اتهام دارد. (1)

تبعیدهای مکرّر ابو ذر به خاطر مناقشات او با حکومت و فریادهای اعتراض آمیزش بر ضدّ روش مالی عثمان و زراندوزی معاویه و توجیه گری های کعب الأحبار،در کتب تاریخی شیعه و اهل سنّت آمده است، (2)هر چند برخی خواسته اند به نوعی توجیه کنند و این مناقشات را به حساب آزادی بیان و عقیده در دوره ی عثمان بگذارند،یا آنکه تبعید آن صحابی بزرگوار را به عنوان اینکه«دفع شرّ مهم تر از کسب منفعت است»بدانند و حضورش را در مدینه و شام،شرّ تلقّی کنند و تبعیدش را رعایتِ مصلحت به شمار آورند، (3)ولی این رفتار ننگ آلود با یار صدیق و پرهیزکار پیامبر که زبان صریح و اعتراض دلسوزانه اش تنها با انگیزه ی عمل به وظیفه در برابر انحرافات بود،هیچ توجیه و تأویلی نمی پذیرد.

پیام ها:

1 همه ی علمای اهل کتاب،بد نیستند. (4)«کَثِیراً مِنَ الْأَحْبٰارِ» 2 سوء استفاده از موقعیّت ها،حرام است و بزرگترین خطر برای علمای دین، فساد مالی است. «لَیَأْکُلُونَ أَمْوٰالَ النّٰاسِ بِالْبٰاطِلِ» کسانی که متولّی موقوفات اند و آنها را در مسیر اهداف وقف شده مصرف نمی کنند،از مصادیق این آیه می باشند) 3 بهره گیری علما از مال مردم و بهره نرساندن به آنان،موجب بی رغبتی مردم به دین می شود و مصداقِ «یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ» است. «لَیَأْکُلُونَ أَمْوٰالَ النّٰاسِ» ... «وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ» 4 بازداشتن علمای یهود و نصاری مردم را از راه حقّ،به خاطر دست یابی به

ص :55


1- 1) .الغدیر،ج 8،ص 335.
2- 2) .تفسیر نمونه.
3- 3) .از جمله:تفسیر المنار،ج 10،ص 406 407.
4- 4) .در آیه ی 82 سوره ی مائده،گروهی از آنان ستایش شده اند.

دنیاست. «یَکْنِزُونَ» ... «یَصُدُّونَ» 5 در اسلام،محدودیّتی برای سرمایه نیست،امّا راه تحصیل آن شروطی دارد و زراندوزی و بد مصرف کردن ثروت حرام است. «الَّذِینَ یَکْنِزُونَ» ... «وَ لاٰ یُنْفِقُونَهٰا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» (وقتی زراندوزی حرام باشد،احتکارِ ضروریّات قطعاً حرام است) 6 مال اندوزی یک بلای اجتماعی است و بدتر از آن حرص است و بدتر از آن احتکار و پنهان کردن است.چون مشکلات بسیاری را برای جامعه فراهم می کند. «الَّذِینَ یَکْنِزُونَ» ... «وَ لاٰ یُنْفِقُونَهٰا» 7 دنیاپرستی علما و زراندوزی ثروتمندان،سبب قهر الهی است. «فَبَشِّرْهُمْ...» 8 جمع آوری طلا و نقره و پول،و انفاق نکردن و احتکار آن،گناه کبیره است.

چون وعده ی عذاب به آن داده شده است. «الَّذِینَ یَکْنِزُونَ» ... «بِعَذٰابٍ أَلِیمٍ»

[سوره التوبة (9): آیه 35]

اشاره

یَوْمَ یُحْمیٰ عَلَیْهٰا فِی نٰارِ جَهَنَّمَ فَتُکْویٰ بِهٰا جِبٰاهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هٰذٰا مٰا کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا مٰا کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ (35)

روزی که آن طلاها و نقره ها،در آتش دوزخ گداخته می شود و با آنها پیشانی ها و پهلوها و پشت های آنان را داغ می نهند،(فرشتگان عذاب به آنان می گویند:)این است آنچه برای خود اندوختید(و به محرومان ندادید)،پس مزه ی آنچه را که می اندوختید بچشید!

نکته ها:

کلمه ی «فَتُکْویٰ» از ریشه«کی»،به معنای چسباندن چیز داغ به اعضای بدن است.

انتخاب این سه موضع از بدن برای داغ نهادن،یا برای آن است که گرما از این سه نقطه زودتر به درون بدن سرایت می کند، (1)یا برای این است که ثروتمندان با چهره به فقیران عبوس می کنند،با پهلو بی اعتنایی و با کمر،پشت به آنان می کنند، یا اینکه مراد از صورت،جلوی بدن است و مراد از کمر،عقب بدن و مقصود از پهلو،دو

ص :56


1- 1) .تفسیر نمونه.

طرف بدن.یعنی کنایه از گداختن همه ی بدن است.

امام صادق علیه السلام،با استناد به این آیه،ترک زکات را از گناهان کبیره دانسته اند. (1)

در روایتی ابو ذر می گوید:رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله کنار کعبه دو بار فرمودند:«هم الأخسرون و ربّ الکعبة»،به خدای کعبه قسم! آنان زیانکارترین هستند.پرسیدم:پدر و مادرم فدایت! منظورتان چه کسانی است؟ فرمود:زراندوزان. (2)

پیام ها:

1 خداوندی که انسان ها را به همان صورت اوّل زنده می کند،می تواند جمادات و طلا و نقره را هم به همان صورتِ دنیوی،حاضر سازد. «هٰذٰا» 2 کیفر و پاداش انسان در قیامت،با اعمال او در دنیا متناسب است. «هٰذٰا مٰا کَنَزْتُمْ» 3 یکی از ابزارهای شکنجه در قیامت،اموال دنیوی است. «هٰذٰا مٰا کَنَزْتُمْ» 4 در قیامت،خداوند شیرینی مال و ثروت را از ذائقه ی زراندوزان در می آورد.

«فَذُوقُوا»

[سوره التوبة (9): آیه 36]

اشاره

إِنَّ عِدَّةَ اَلشُّهُورِ عِنْدَ اَللّٰهِ اِثْنٰا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتٰابِ اَللّٰهِ یَوْمَ خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ مِنْهٰا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذٰلِکَ اَلدِّینُ اَلْقَیِّمُ فَلاٰ تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ وَ قٰاتِلُوا اَلْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمٰا یُقٰاتِلُونَکُمْ کَافَّةً وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ مَعَ اَلْمُتَّقِینَ (36)

همانا تعداد ماهها نزد خداوند،در کتابِ(آفرینش)خدا و از روزی که آسمان ها و زمین را آفرید،دوازده ماه است،که چهارماه از آن(جنگ)حرام است،این آیین ثابت و پابرجاست.پس در این ماهها،با جنگ و خونریزی بر خود ستم نکنید و جملگی با همه ی مشرکان بجنگید،آن گونه که آنان همگی با شما می جنگند و بدانید که خداوند با پرواپیشه گان است.

ص :57


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.
2- 2) .تفسیر مجمع البیان.
نکته ها:

سال،دوازده ماه دارد و کلمه ی«شهر»(ماه)نیز دوازده بار در قرآن آمده است. (1)

عدد دوازده که بارها در قرآن آمده است،عدد مبارکی است،تعداد رهبران بنی اسرائیل و چشمه های آب زلال که با معجزه ی موسی علیه السلام جوشید،عدد امامان اهل بیت و...دوازده است.

چهار ماهی که جنگ در آن حرام است عبارتند از:ذی القعده،ذی الحجّه،محرّم و رجب.سه ماه اوّل پی در پی است. (2)

نظام حرکت ماه به دور زمین و چرخشی که به اراده ی الهی در منظومه ی شمسی در طول سال است،از آغاز خلقت بر این کرات حاکم بوده است.

احترام ماههای حرام تا وقتی است که دشمن از آن سوء استفاده نکند و در این ماهها حمله و هجوم نیاورد و الاّ اگر دشمن حمله کرد،دفاع لازم است.طبق آیه ی 194 سوره بقره: «وَ الْحُرُمٰاتُ قِصٰاصٌ،فَمَنِ اعْتَدیٰ عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدیٰ عَلَیْکُمْ» ،همه ی چیزهای مورد احترام،قابل قصاص است.هر کس از قانون عدم تعرّض،سوء استفاده کرد و بر شما تجاوز کرد،شما هم به همان گونه عمل کنید.

تعبیر ثابت و پا بر جا بودن این آیین،شاید اشاره به این باشد که احترام چهارماه در همه ی ادیان آسمانی ثابت بوده است.(طبق روایات) در برخی روایات از امام باقر علیه السلام،دوازده امامِ پس از پیامبر اسلام،به عنوان تأویل این آیه شمرده شده است. (3)

پیام ها:

1 بهترین تقویمِ تاریخ و زمان بندی،آن است که ثابت،طبیعی و همگانی باشد.

ماههای قمری این سه ویژگی را دارند. «عِدَّةَ الشُّهُورِ...» 2 وجود ماههای دوازده گانه،به تدریج شکل نگرفته است،بلکه از آغاز پیدایش

ص :58


1- 1) .اعجاز عددی قرآن.
2- 2) .کافی،ج 4،ص 240.
3- 3) .تفسیر کنز الدقائق.

زمین و آسمان بوده است. «اثْنٰا عَشَرَ شَهْراً» ... «یَوْمَ خَلَقَ» 3 رزمندگان و خانواده هایشان،نیاز به عیادت،آموزش،استراحت و رسیدگی به خانه و زندگی دارند.بنا بر این یک سوّم سال،اجباراً باید جنگ خاموش شود تا فرصتی برای اینها باشد. «مِنْهٰا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ» حتّی در جنگ هم باید اصولی رعایت شود و به ناآگاهان،اغفال شدگان،زنان،سالمندان و کودکان،تعرّض نشود و بدون توجیه و تذکّر قبلی،حمله نشود.

4 همه زمان ها یکسان نیستند.در زمان هم قداست و حرمت مطرح است.

«مِنْهٰا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ»

5 اسلام،هم مکان أمن دارد،(مکّه)هم زمانِ امن(ماههای حرام).جالب آنکه محور سه ماه(ذیقعده،ذیحجّه و محرّم)از این چهار ماه حرام،ماه حجّ (ذیحجّه)است.

6 زیان بی توجّهی به ماههای حرام،به خود انسان ها باز می گردد «فَلاٰ تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ» 7 در اسلام اصل بر جنگ نیست،بلکه بر فکر،برهان،حکمت،موعظه و زندگی مسالمت آمیز است؛امّا اگر دشمنان به تجاوز دست زدند،مسلمانان حق دفاع دارند،حتّی در ماههای حرام. «قٰاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ» 8 اجازه ندهید دشمن از مقدّساتِ دینی و احکام فقهی شما سوء استفاده کند.

«قٰاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً»

اگر دشمن در ماههای حرام حمله کرد،مقدّس مآب نشوید،بلکه مقابله کنید.

9 حمله به دشمن،باید همانند ابعاد حملات دشمن باشد. «کَمٰا یُقٰاتِلُونَکُمْ» 10 پیروزی در سایه ی تقواست. «أَنَّ اللّٰهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»

ص :59

[سوره التوبة (9): آیه 37]

اشاره

إِنَّمَا اَلنَّسِیءُ زِیٰادَةٌ فِی اَلْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عٰاماً وَ یُحَرِّمُونَهُ عٰاماً لِیُوٰاطِؤُا عِدَّةَ مٰا حَرَّمَ اَللّٰهُ فَیُحِلُّوا مٰا حَرَّمَ اَللّٰهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمٰالِهِمْ وَ اَللّٰهُ لاٰ یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلْکٰافِرِینَ (37)

همانا تأخیر(و تغییر ماههای حرام به ماههای دیگر،)سبب افزایش در کفر است،که به وسیله آن کافران گمراه می شوند.(آنها)یک سال(جنگ در ماههای حرام)را(به سلیقه و تمایل و مصلحت اندیشی،)حلال می دانند و یک سال آن را حرام،تا با تعداد ماههایی که خداوند حرام ساخته،مطابق آید.از این رو آنچه را خدا حرام کرده حلال می کنند.کارهای ناپسند آنها،در نظرشان زیبا جلوه یافته است و خداوند کافران را هدایت نمی کند.

نکته ها:

«النَّسِیءُ»

و«نسیه»از یک ریشه است.نسیه کردن،یعنی گرفتن جنس و پرداخت پول را به تأخیر انداختن.جا به جا کردن روزهایی را که جنگ در آن حرام است، نسیء گفته اند.

کافران گاهی روشنفکر شده،در قانون الهی دست می بردند و در گرماگرم جنگ، چون به ماههای حرام برمی خوردند،برای آنکه جنگ را متوقّف نکنند می گفتند:

ادامه می دهیم و به جای این ماه،در ماه دیگری آتش بس اعلام می کنیم. (1)

پیام ها:

1 به مقدّسات احترام بگذاریم.دخل و تصرّف و بازی کردن با قانون الهی،کفر است. «إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیٰادَةٌ فِی الْکُفْرِ» چهار ماه تعطیلی مطرح نیست،بلکه نافرمانی در آنچه خدا فرموده مهم است.

2 کفر دارای درجات و مراحلی است. «زِیٰادَةٌ فِی الْکُفْرِ»

ص :60


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

3 یکی از عوامل گمراهی کفّار،جابه جایی ماههای حرام است. «یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا» 4 یکی از عوامل انحراف مردم،تفسیر و تحلیل های غلط،برای دست بردن در احکام و قوانین الهی است. «یُحِلُّونَهُ عٰاماً...» 5 اعراب جاهلی با اینکه ماهها را جابجا می کردند،ولی به مقدار زمان آن معتقد بودند. «لِیُوٰاطِؤُا عِدَّةَ مٰا حَرَّمَ اللّٰهُ» 6 آنکه کار خود را بد بداند،شاید هدایت شود،امّا آنکه زشت کاری های خود را زیبا می بیند،قابل هدایت نیست. «زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمٰالِهِمْ وَ اللّٰهُ لاٰ یَهْدِی...»

[سوره التوبة (9): آیه 38]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا مٰا لَکُمْ إِذٰا قِیلَ لَکُمُ اِنْفِرُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ اِثّٰاقَلْتُمْ إِلَی اَلْأَرْضِ أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا مِنَ اَلْآخِرَةِ فَمٰا مَتٰاعُ اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا فِی اَلْآخِرَةِ إِلاّٰ قَلِیلٌ (38)

ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا وقتی به شما گفته می شود در راه خدا(و برای جهاد)حرکت کنید،سنگین و زمین گیر می شوید؟ آیا به جای آخرت،به زندگی دنیا راضی شده اید؟ پس بدانید بهره ی زندگی دنیا در(برابر)آخرت، جز اندکی نیست.

نکته ها:

این آیه اشاره به جنگ تبوک دارد که برخی از شرکت در آن سستی نشان می دادند.عوامل و بهانه های سستی،فاصله ی زیاد مدینه تا تبوک(حدود 600 کیلومتر)،گرمی هوا،فصل برداشتِ محصول و تبلیغات منافقان نسبت به عظمت و قدرت سپاه روم بود.

پیام ها:

1 مؤمنان نیز باید گاهی مورد انتقاد و مؤاخذه قرار گیرند. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مٰا لَکُمْ...»

ص :61

2 چابکی و آمادگی رزمی برای مسلمانان ضروری است،امّا اینکه فرمانده چه کسی است،مهم نیست.جمله ی «إِذٰا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا...» ،فاعل مشخّصی ندارد و به صورت مجهول آمده است.

3 دلبستگی به دنیا و مادیّات،مانع جدا شدن انسان از زمین و خاک و رسیدن به کمال و افلاک می شود. «اثّٰاقَلْتُمْ...» (دنیاطلب،کوتاه همّت است) 4 ارزش و جایگاه انسان تا حدّی است که دنیا برای او ناچیز است. «أَ رَضِیتُمْ» 5 کسی که آخرت را برتر از دنیای اندک بداند،به جبهه ی جنگ رو می کند،نه دنیا. «إِلاّٰ قَلِیلٌ»

[سوره التوبة (9): آیه 39]

اشاره

إِلاّٰ تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذٰاباً أَلِیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لاٰ تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَ اَللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (39)

اگر(به سوی میدان جنگ)نشتابید،خداوند شما را به عذابی دردناک عذاب می کند و گروه دیگری را جایگزین شما می کند و شما(با ترک جبهه،)ضرری به خدا نمی زنید و خداوند بر هر چیزی تواناست.

نکته ها:

در این آیه و آیه ی قبل،از هشت راه بر مسأله ی جهاد تأکید شده است:

شما که اهل ایمانید،چرا سستی؟ «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» ،سؤال همراه با توبیخ «مٰا لَکُمْ» ، جهاد راه خداست «سَبِیلِ اللّٰهِ» ،فرمانِ حرکت «انْفِرُوا» ،تهدید به عذاب «یُعَذِّبْکُمْ» ، تهدید به جایگزینی «یَسْتَبْدِلْ» ،تهدید به بی اثر بودن ترک جبهه از سوی شما «لاٰ تَضُرُّوهُ» و تهدید به قدرت الهی. «وَ اللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» بر اساس برخی روایات مراد از افراد جایگزین در «قَوْماً غَیْرَکُمْ» ،مردمانی از ایران و یمن هستند که برای یاری دین خدا قیام می کنند. (1)

ص :62


1- 1) .تفاسیر نمونه،کنز الدقائق.
پیام ها:

1 کیفر ترکِ جبهه،هم عذاب و ذلّت دنیاست،هم عقوبتِ دوزخ در آخرت است. «عَذٰاباً أَلِیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ» 2 دست خداوند،برای جایگزین ساختن دیگران به جای ما باز است و هر لحظه اراده کند،چنان خواهد کرد. «یَسْتَبْدِلْ» 3 زیانِ بی تحرّکی و رکود،به خودمان می رسد،نه به خدا. «لاٰ تَضُرُّوهُ شَیْئاً» (سستی و تنبلی،سبب جایگزین شدن دیگران به جای ما می شود) 4 سنّت خداوند آن است که در صورت ضعف عملکرد مردم،قومی را جایگزین قوم دیگر می کند. «یَسْتَبْدِلْ» فعل مضارع،نشانه ی استمرار است.

5 قدرت نامحدود خدا،سبب می شود که دیگران را به جای ما جایگزین کند.

«یَسْتَبْدِلْ»

... «عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» 6 کسی که قدرت بی نهایت دارد،هرگز ضربه و ضرر نمی بیند. «لاٰ تَضُرُّوهُ شَیْئاً» ... « عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»

[سوره التوبة (9): آیه 40]

اشاره

إِلاّٰ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اَللّٰهُ إِذْ أَخْرَجَهُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا ثٰانِیَ اِثْنَیْنِ إِذْ هُمٰا فِی اَلْغٰارِ إِذْ یَقُولُ لِصٰاحِبِهِ لاٰ تَحْزَنْ إِنَّ اَللّٰهَ مَعَنٰا فَأَنْزَلَ اَللّٰهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهٰا وَ جَعَلَ کَلِمَةَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا اَلسُّفْلیٰ وَ کَلِمَةُ اَللّٰهِ هِیَ اَلْعُلْیٰا وَ اَللّٰهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (40)

اگر پیامبر را یاری نکنید،همانا خدا آن زمان که کافران او را(از مکّه)بیرون کردند یاری کرد،در حالی که او نفر دوّم از دو تن بود،زمانی که آن دو در غار(ثور)بودند،(پیامبر) به همراهش(ابو بکر)می گفت:اندوه مدار که خدا با ماست.پس خدا،آرامش خویش را بر او نازل کرد واو را با سپاهیانی که آنها را ندیدید یاری کرد و سخن و طرح کافران را (که قصد کشتن پیامبر را داشتند،)پست تر(و خنثی)قرار داد و کلمه(و اراده)خداوند (برای نصرت پیامبرش،)برتر(و پیروز)است و خداوند توانا و حکیم است.

ص :63

نکته ها:
اشاره

آیه،اشاره به توطئه ی خطرناک مشرکین برای کشتن پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله دارد.در داستانِ «لیلة المبیت»از هر قبیله ای شخصی آماده شد و تصمیم گرفتند شبانه پیامبر را بکشند.آن حضرت،علی بن ابی طالب علیهما السلام را به جای خود خواباند و شبانه همراه ابو بکر به سوی غار ثور رفت.کفّار در تعقیب پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله تا در غار آمدند،ولی با دیدن تار عنکبوت بر غار،منصرف شدند و برگشتند و پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله پس از سه روز به مدینه عزیمت فرمود.در آن مدّت،غلام ابو بکر،(عامر بن فهره)برای آنان غذا می برد و علی علیه السلام مقدّمات سفر به مدینه را فراهم می کرد.پس از سه روز،سه شتر آماده شد و پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله،ابو بکر و راهنما،عازم مدینه شدند. (1)

چند سؤال و جواب

سؤال:آیا همراهی ابو بکر،برای دفاع از جان پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله بود؟ پاسخ:یک پیر مرد در برابر بسیج عمومی مشرکان،چه دفاعی می توانست بکند؟ سؤال:اطلاق کلمه ی«صاحبِ پیامبر»در آیه به ابو بکر،نشان لیاقت او برای جانشینی پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله نیست؟ پاسخ:کلمه ی صاحب،مفهوم لایق ندارد.گاهی دو نفر با دو فکر و سلیقه و روش متفاوت،مصاحب می شوند.چنان که در آیه 37 کهف می خوانیم: «قٰالَ لَهُ صٰاحِبُهُ وَ هُوَ یُحٰاوِرُهُ» با آنکه میان آن دو نفر تفاوت بسیار بود.

سؤال:اینکه از میان همه ی اصحاب،تنها ابو بکر با پیامبر بود،آیا این بالاترین ارزش برای او نیست؟ پاسخ:همان شب،علی علیه السلام هم در بستر پیامبر خوابید.ابو بکر آن شب به خاطر وظیفه،همراه پیامبر بود.دو نفر دو وظیفه انجام دادند.

سؤال:ترس ابو بکر بر جان خودش بود یا بر جان پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله؟ پاسخ:اگر بر جان پیامبر نیز ترسیده،وظیفه ی هر مسلمان است که در موقع خطر،

ص :64


1- 1) .تفاسیر المیزان و درّ المنثور.

نگران حال رهبر باشد.

سؤال:اصحاب کساء که فضیلت دارند،پنج نفر بودند و اصحاب غار دو نفر،آیا این خصوصی تر و مهم تر نیست؟ پاسخ:دعاهای پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله برای اصحاب کساء که اهل بیت او بودند و در تشهّد هر نماز بر مسلمانان واجب است بر آنان صلوات بفرستند،هر شب و روز و همیشه و همه جا،حساب این دو صحنه را جدا می کند.

سؤال:در این آیه پیامبر می فرماید: «إِنَّ اللّٰهَ مَعَنٰا» ،پس خدا با ابو بکر است.آیات دیگر،خدا را با متّقین و محسنین می داند.پس او نیز از متّقین و محسنین است؟ پاسخ:مادامی که انسان در مدار احسان و تقوا باشد،خدا با اوست،ولی اگر از مدار خارج شد،مشمول لطف خدا نیست.باید دید مسیر حرکت ها،موضعگیری ها، عکس العمل در برابر غدیر خم و بیعت به کجا انجامید؟ سؤال:آیه می فرماید:خدا بر او(ابو بکر)آرامش نازل کرد،آیا این امتیاز نیست؟ پاسخ:در این آیه،پنج ضمیر است که همه به پیامبر بر می گردد،چگونه ضمیر «عَلَیْهِ» به ابو بکر برگردد؟!

پیام ها:

1 اسلام وابسته به حمایت ما نیست،حامی اسلام خداست.پس به نصرت خود مغرور نشویم. «إِلاّٰ تَنْصُرُوهُ» 2 خداوند پیروزی مسلمین را در تبوک تضمین کرد. «إِلاّٰ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّٰهُ» 3 پیروزی های مسلمین،نمونه ای از قدرت الهی است. «عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ إِلاّٰ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّٰهُ» 4 خروج پیامبر از مکّه،به خاطر جوّ ارعاب و تحت فشار قرار دادن کفّار بود.

«أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا»

5 اگر خدا اراده فرماید،اشرف المخلوق(پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله)را با اوهن البیوت(تار عنکبوت)حفظ می کند. «إِذْ هُمٰا فِی الْغٰارِ...»

ص :65

6 آرامش و اطمینان،هدیه ی الهی است و با ابزار مادّی فراهم نمی شود. «فَأَنْزَلَ اللّٰهُ سَکِینَتَهُ» 7 فرشتگان به فرمان خدا،مؤمنان را امداد می کنند. «أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهٰا» 8 هجرت،سبب عزّت اسلام و فروپاشی کفر است. «أَخْرَجَهُ» ... «کَلِمَةُ اللّٰهِ هِیَ الْعُلْیٰا» 9 اراده ی خداوند،برتر از هر اراده و خواسته ای است. «کَلِمَةُ اللّٰهِ هِیَ الْعُلْیٰا» 10 نیروهای استکباری،در مقابل مؤمنانی که سکینه و اطمینان دارند،با همه ی تخصّص ها و امکاناتشان عاجزند. (1)«جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلیٰ» 11 عزّت و اعتلای کلمة اللّٰه و خنثی شدن توطئه های کفّار،نمودی از عزّت و حکمت خداوند است. «فَقَدْ نَصَرَهُ اللّٰهُ» ... «وَ اللّٰهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ»

[سوره التوبة (9): آیه 41]

اشاره

اِنْفِرُوا خِفٰافاً وَ ثِقٰالاً وَ جٰاهِدُوا بِأَمْوٰالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ ذٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (41)

(به سوی جبهه و جهاد)کوچ کنید،سبکبار و سنگین بار،(خواه بر شما آسان باشد،خواه دشوار.)و در راه خدا با اموال و جانهای خود جهاد کنید،اگر می دانستید،این برای شما بهتر است.

نکته ها:

مقصود از دو کلمه ی «خِفٰافاً» و «ثِقٰالاً» ،یکی از این معانی متقابل است:مجرّد و متأهّل،فقیر و غنی،پیاده و سواره،کم عائله و عیالمند،بی گرفتاری و گرفتار، تجارت و زراعت.

امام صادق علیه السلام فرمود:مراد از «خِفٰافاً» و «ثِقٰالاً» ،پیر و جوان است. (2)

در تفسیر فی ظلال القرآن آمده است:کسانی همچون ابو ایّوب انصاری،مقداد و ابو طلحه،در سنّ پیری آماده ی جبهه می شدند.وقتی به آنان گفته می شد که شما

ص :66


1- 1) .اشاره به آیه ی 30 سوره انفال «وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا...»
2- 2) .بحار،ج 97،ص 48.

سالخورده اید،در پاسخ این آیه را تلاوت می کردند.

پیام ها:

1 در برابر فرمانِ بسیج عمومی برای جبهه،مانع تراشی نکنید. «انْفِرُوا خِفٰافاً وَ ثِقٰالاً» (مشکلات زندگی،بهانه ی تخلّف از جهاد نیست) 2 گاهی بسیج همه ی مردم در برابر دشمن ضروری است،گرچه تجهیزات نظامی کم باشد. «انْفِرُوا خِفٰافاً وَ ثِقٰالاً» 3 مکتب از مال و جان با ارزش تر است.همه چیز فدای مکتب است،هم مال، هم جان. «بِأَمْوٰالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ» و نفرمود: «بِأَمْوٰالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ» 4 بر فقیران،جهاد با جان و بر اغنیا،جهاد با مال و جان واجب است. «بِأَمْوٰالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ» 5 ملاک ارزشها،اخلاص است. «فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» 6 احکام الهی،از جمله فرمان جهاد،در جهت منافع و مصالح واقعی انسان است. «ذٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ» 7 مردم،مصالح واقعی خود را نمی دانند. «خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» 8 کسب ارزشهای واقعی،در پرتو علم و شناخت میسّر است. «ذٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 42]

اشاره

لَوْ کٰانَ عَرَضاً قَرِیباً وَ سَفَراً قٰاصِداً لاَتَّبَعُوکَ وَ لٰکِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ اَلشُّقَّةُ وَ سَیَحْلِفُونَ بِاللّٰهِ لَوِ اِسْتَطَعْنٰا لَخَرَجْنٰا مَعَکُمْ یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اَللّٰهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکٰاذِبُونَ (42)

اگر غنیمتی نزدیک و سفری کوتاه(برای جهاد)بود،قطعاً(منافقان)در پی تو می آمدند، ولی آن راه بر آنان دور و دشوار آمد(و به این بهانه نمی آیند)و به خدا سوگند خواهند خورد که اگر می توانستیم،با شما(به جنگ)بیرون می شدیم! آنان(با این روش،)خود را هلاک می کنند و خداوند می داند که آنان دروغگویانند.

ص :67

نکته ها:

این آیه،از اخبار غیبی قرآن است که قبل از وقوعِ حادثه،از آن خبر می دهد،و مربوط به جنگ تبوک است،چون منطقه ی تبوک تا مدینه فاصله ای بسیار داشت.

اینک تبوک،در مرز حجاز قرار دارد.

امام باقر علیه السلام فرمود:مراد از «عَرَضاً قَرِیباً» ،غنیمت نزدیک است. (1)

پیام ها:

1 اموال و غنایم دنیوی،کالایی ناپایدار است. «عَرَضاً» 2 جنگ،معیار خوبی برای آزمودن انسان هاست. «لَوْ کٰانَ عَرَضاً» ... «لاَتَّبَعُوکَ» 3 افشاگری روحیّه و باطن منافقین لازم است. «لَوْ کٰانَ عَرَضاً» ... «لاَتَّبَعُوکَ» 4 منافقین برای دستیابی به منافع مادّی،در بعضی جنگ ها شرکت می کنند. «لَوْ کٰانَ عَرَضاً» ... «لاَتَّبَعُوکَ» 5 پذیرفتن کارهای راحت و پر منفعت،نشانه ی رشد و ایثار نیست. «لاَتَّبَعُوکَ» 6 مسلمانی،با تن پروری و رفاه طلبی سازگار نیست. «بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ» 7 دروغ و نفاق،ملازم یکدیگرند و منافقان برای فرار از کار،به دروغ سوگند می خورند. «سَیَحْلِفُونَ» 8 سوگند دروغ،کاری منافقانه است. «سَیَحْلِفُونَ» 9 آثار ترک جهاد را نمی توان با توجیه نابجا و دروغ از بین برد،بلکه شقاوت و هلاکت،پیامد قطعی آن است. «یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ» 10 پیامدهای فرار از جبهه،دامنگیر خود فراریان است. «یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ»

[سوره التوبة (9): آیه 43]

اشاره

عَفَا اَللّٰهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتّٰی یَتَبَیَّنَ لَکَ اَلَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ اَلْکٰاذِبِینَ (43)

ص :68


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

خداوند از تو در گذشت،چرا پیش از آنکه(حال)راستگویان بر تو روشن شود و دروغگویان را بشناسی،به آنان اجازه(مرخّصی)دادی؟

نکته ها:

گویا برخی از منافقان بدون عذر،نزد پیامبر آمده و از رفتن به جبهه ی تبوک عذر آوردند.رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله هم اجازه داد.این آیه،بطور ضمنی بر این اذن دادن عتاب می کند تا اجازه ی مرخّصی،مخصوص معذوران واقعی باشد،نه بهانه جویان.

در آیه ی بعد،سخن از آن است که خداوند توفیق جبهه رفتن را از منافقان گرفته است، «کَرِهَ اللّٰهُ انْبِعٰاثَهُمْ...» پس اذن پیامبر در سایه ی کراهتِ خدا از شرکت منافقان در جنگ است و انتقاد به خاطر زودتر افشا کردن آنان است.به علاوه در آیه ی 47 نیز زیانبار بودنِ حضور منافقان در جبهه مطرح شده است.پس این اجازه،نه گناه بوده است و نه نشان سوء مدیریّت پیامبر.

پیام ها:

1 مدیریّت و تدبیر را باید از خدا آموخت که انتقادش در کنار عفو و رحمت است. «عَفَا اللّٰهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ» 2 هنگام عملیات نظامی،مرخّصی ممنوع است. «لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ» 3 راههای بهانه جویی را به روی منافقان ببندید. «لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ» 4 شرکت نکردن در جنگ،نیازمند اذن رهبر است. «لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ» 5 جنگ،وسیله ی مناسبی برای شناخت حقیقت افراد است. «حَتّٰی یَتَبَیَّنَ...» 6 همه جا عیب پوشی ارزش نیست،گاهی باید افشاگری کرد. «حَتّٰی یَتَبَیَّنَ» ... «وَ تَعْلَمَ الْکٰاذِبِینَ» 7 در شناخت منافقان باید به بررسی عملکردشان در زمان جنگ و جهاد پرداخت. «وَ تَعْلَمَ الْکٰاذِبِینَ» 8 جامعه ی اسلامی باید چنان صادقانه حرکت کند که منافقان رسوا شوند. «یَتَبَیَّنَ » ... «وَ تَعْلَمَ الْکٰاذِبِینَ»

ص :69

9 حضور منافقان در جبهه،ارزش نیست ولی فرارشان از جبهه،موجب رسوایی آنان است. «تَعْلَمَ الْکٰاذِبِینَ»

[سوره التوبة (9): آیه 44]

اشاره

لاٰ یَسْتَأْذِنُکَ اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ أَنْ یُجٰاهِدُوا بِأَمْوٰالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ (44)

آنان که به خدا و روز قیامت ایمان دارند،هرگز برای جهاد کردن با مال و جانشان،از تو مرخصّی نمی طلبند و خداوند به(حال)پرهیزکاران آگاه است.

نکته ها:

مؤمن واقعی که عاشق جهاد و شهادت است،از مرگ بیم ندارد و در پی اجازه ی مرخّصی نیست.چنان که در صدر اسلام کسانی بودند که با اصرار از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله می خواستند که آنان را به جبهه اعزام کند،و هنگامی که پیامبر به دلیل نبود امکانات،جواب رد به آنان می داد،از ناراحتی می گریستند. (1)

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله هنگام عزیمت به تبوک،علی علیه السلام را به عنوان جانشین خود در مدینه گذاشت و آن حضرت متأثّر شد،پیامبر حضرت را دلداری داد و فرمود:تو نسبت به من مثل هارون نسبت به موسایی.

پیام ها:

1 مؤمن،از کار فرار نمی کند. «لاٰ یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ» 2 متخلّفان از جنگ تبوک،گروهی بی ایمان بودند. «لاٰ یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ» 3 ایمان به مبدأ و معاد،عامل اصلی تقوا و شهادت طلبی و حضور در جبهه هاست. «یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ» 4 مجاهدان واقعی باید هم با مال و هم با جان فداکاری کنند. «بِأَمْوٰالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ» 5 تقوی،مانع تخلّف از جهاد با مال و جان است. «أَنْ یُجٰاهِدُوا» ... «وَ اللّٰهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ»

ص :70


1- 1) .توبه،92.

6 ایمان به علم خداوند،مایه ی دلگرمی در جهاد است. «أَنْ یُجٰاهِدُوا» ... «وَ اللّٰهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ» 7 متّقی را در جنگ و جبهه باید شناخت،نه در خانه و ایّام صلح. «وَ اللّٰهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ»

[سوره التوبة (9): آیه 45]

اشاره

إِنَّمٰا یَسْتَأْذِنُکَ اَلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ اِرْتٰابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ (45)

تنها کسانی از تو اجازه می گیرند(به جبهه نروند،)که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و دلهایشان مردد گشته است،پس آنان در شک و تردیدشان سرگردانند.

نکته ها:

حضرت علی علیه السلام می فرماید:هر کس در شک و تردید بماند،شیطان ها او را لِه و لگدمال می کنند. (1)

پیام ها:

1 جنگ،میدان آزمونی برای باورها و اعتقادات است. «یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ» 2 منافقان چون ایمان به هدف ندارند،در پی بهانه و فرار و اجازه ی مرخّصی هستند. «لاٰ یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ» 3 عامل اصلی حضور در جبهه یا فرار از جنگ،بود و نبود ایمان است. «یُؤْمِنُونَ» ، «لاٰ یُؤْمِنُونَ» 4 بدتر از تردید،استمرار و باقی ماندن در شکّ است. «فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ»

ص :71


1- 1) .نهج البلاغه،حکمت 31.

[سوره التوبة (9): آیه 46]

اشاره

وَ لَوْ أَرٰادُوا اَلْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لٰکِنْ کَرِهَ اَللّٰهُ اِنْبِعٰاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِیلَ اُقْعُدُوا مَعَ اَلْقٰاعِدِینَ (46)

(منافقان)اگر تصمیم جدّی بر رفتن به جبهه داشتند،ساز و برگ جهاد آماده می کردند.ولی خداوند،انگیزه و بسیج آنان را(به خاطر کوردلی و نالایقی،) خوش نداشت و آنان را(از رفتن به جبهه)بازداشت و به آنان گفته شد:

همنشین خانه نشینان(کودکان و سالمندان و بیماران)باشید.

نکته ها:

منع و بازداشتن خدا از شرکت در جبهه و جهاد،به معنای سلب توفیق است،نه منع عملی.

پیام ها:

1 منافقان هرگز تصمیم جبهه رفتن ندارند. «وَ لَوْ أَرٰادُوا» ... «لَأَعَدُّوا» 2 مقدّمه ی واجب،واجب است. «لَوْ أَرٰادُوا» ... «لَأَعَدُّوا» 3 مؤمن،آماده ی جهاد و منتظر رفتن به جبهه است،نه بی تفاوت و بی انگیزه.

«لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً»

4 شرکت در جهاد،توفیق الهی است که از نااهلان سلب شده است. «فَثَبَّطَهُمْ» 5 تارکین جنگ و جهاد باید تحقیر شوند. «اقْعُدُوا مَعَ الْقٰاعِدِینَ»

[سوره التوبة (9): آیه 47]

اشاره

لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ مٰا زٰادُوکُمْ إِلاّٰ خَبٰالاً وَ لَأَوْضَعُوا خِلاٰلَکُمْ یَبْغُونَکُمُ اَلْفِتْنَةَ وَ فِیکُمْ سَمّٰاعُونَ لَهُمْ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ بِالظّٰالِمِینَ (47)

اگر(منافقان)همراه شما به جنگ بیرون آمده بودند،جز فساد،(تردید و اضطراب،چیزی)بر شما نمی افزودند و به سرعت در میان شما رخنه می کردند تا فتنه پدید آورند و در میان شما کسانی(تأثیرپذیرند که)به سخنان آنان گوش و دل می سپارند و خداوند به حال ستمگران آگاه است.

ص :72

نکته ها:

«خَبٰالاً»

به معنای اضطراب و تردید است.«خَبَل»،یعنی جنون و«خَبْل»،یعنی فساد.

«لَأَوْضَعُوا»

،از«ایضاع»،به معنای سرعت در حرکت و نفوذ است.

«الْفِتْنَةَ»

،در اینجا به معنای تفرقه و گمراهی است.

«سَمّاع»،به معنای جاسوسی است که طبق منافع دشمن،سخن چینی کند.

پیام ها:

1 نیروهای سپاه اسلام باید برگزیده و خالص باشند،تعداد نفرات و کمیّت، ملاک نیست. «لَوْ خَرَجُوا» ... «مٰا زٰادُوکُمْ إِلاّٰ خَبٰالاً» 2 خداوند به مؤمنین دلداری می دهد که به خاطر تخلّف گروهی از منافقان از جبهه،نگران نباشند. «لَوْ خَرَجُوا» ... «مٰا زٰادُوکُمْ إِلاّٰ خَبٰالاً» 3 حضور منافقان در جبهه ها،عامل تضعیف روحیّه و تفرقه و تردید است.

«لَأَوْضَعُوا خِلاٰلَکُمْ»

4 تحرّکات منافقان،بسیار سریع است. «لَأَوْضَعُوا» 5 همه ی مسلمانان،خطر منافقان را درک نمی کنند و بعضی ساده لوحانِ زودباور،تحت تأثیر قرار می گیرند. «سَمّٰاعُونَ لَهُمْ» 6 منافق،ظالم است و خداوند به آنها هشدار داده است. «وَ اللّٰهُ عَلِیمٌ بِالظّٰالِمِینَ»

[سوره التوبة (9): آیه 48]

اشاره

لَقَدِ اِبْتَغَوُا اَلْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَکَ اَلْأُمُورَ حَتّٰی جٰاءَ اَلْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اَللّٰهِ وَ هُمْ کٰارِهُونَ (48)

(منافقان)پیش از این دنبال فتنه گری بودند و کارها را برای تو واژگون جلوه می دادند، تا آنکه حقّ آمد و امر خدا آشکار شد(و پیروز شدید)،در حالی که آنان ناراحت بودند.

پیام ها:

1 منافقان با قصد و انگیزه،سراغ فتنه می روند. «ابْتَغَوُا»

ص :73

2 در موارد بروز تفرقه و فتنه،ردّ پای منافقان را جستجو کنید. «ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ» 3 به سابقه ی افرادی که توبه ی واقعی نکرده اند،توجّه کنید. «مِنْ قَبْلُ» 4 تحریف واقعیّت ها و گزارش های جعلی برای رهبر،کار منافقانه است. «قَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ» 5 رهبر امّت اسلامی باید هوشیار باشد و به هر گزارشی اعتماد نکند. «قَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ» 6 فتنه گری و تفرقه افکنی،کار همیشه و پیوسته ی منافقان بوده و تا پیروزی قطعی جبهه ی حقّ،شیطنت می کنند. «ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ» ... «حَتّٰی جٰاءَ الْحَقُّ» 7 امدادهای الهی،نقشه های منافقان را بر باد می دهد.با تمام فتنه هایی که علیه اسلام می شود،اسلام به جای ریزش،رویش دارد. «جٰاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللّٰهِ» 8 منافقان هرگز دلشان تسلیم نظام اسلامی نمی شود. «کٰارِهُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 49]

اشاره

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ اِئْذَنْ لِی وَ لاٰ تَفْتِنِّی أَلاٰ فِی اَلْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکٰافِرِینَ (49)

و برخی از آنان(بهانه جویانِ ترسو)می گویند:به من اجازه بده(به جبهه نیایم)و مرا(به گناه و)فتنه مینداز.آگاه باشید که اینان در فتنه(و گناه) سقوط کرده اند و همانا جهنّم بر کافران احاطه دارد.

نکته ها:

یکی از بزرگان قبیله ی بنی سلمه که از منافقان بود،از رسول خدا اجازه خواست تا به جنگ تبوک نیاید و بهانه اش این بود که اگر چشمم به زنان رومی بیفتد،فریفته شده،به گناه می افتم.حضرت اجازه داد.این آیه نازل شد و او را به خاطر عدم شرکت در جبهه،گناهکار و در فتنه افتاده دانست.پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله او را از ریاست قبیله برکنار و بُشر بن براء را که سخاوتمند و خوش اخلاق بود،به جای او نصب کرد. (1)

ص :74


1- 1) .تفسیر نمونه.
پیام ها:

1 فرماندهی کل قوا،از مسئولیّت های پیامبر و رهبر در جامعه ی اسلامی است.

«مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لِی»

2 منافقان بی ادب،رسول خدا را عامل فتنه می پنداشتند. «ائْذَنْ لِی وَ لاٰ تَفْتِنِّی» 3 در بینش منافقان،جهاد در راه خدا،بلا و گرفتاری است. «وَ لاٰ تَفْتِنِّی» 4 جنگ،بوته ی فتنه و آزمایش است. «وَ لاٰ تَفْتِنِّی» 5 بعضی منافقان برای فریب متدیّنین،از عنوان ها و مسائل مذهبی استفاده می کنند. «وَ لاٰ تَفْتِنِّی» (به اسم نگاه نکردن به دخترانِ رومی،فرمان خدا و رسول را زیر پا می گذارند!) 6 آنان که از فتنه ی جنگ نگران و گریزانند،در فتنه ی بالاتری خواهند افتاد. «أَلاٰ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا» 7 فرار از آزمایش الهی،امکان ندارد. (1)با آنکه گفتند: «لاٰ تَفْتِنِّی» امّا به فتنه گرفتار شدند. «فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا» 8 بهانه گیری منافقانه برای فرار از جهاد،مایه ی کفر است. «ائْذَنْ لِی» ... «بِالْکٰافِرِینَ» 9 احاطه ی جهنّم بر کافران،به خاطر احاطه ی گناه بر وجود آنان است. (2)«لَمُحِیطَةٌ»

[سوره التوبة (9): آیه 50]

اشاره

إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکَ مُصِیبَةٌ یَقُولُوا قَدْ أَخَذْنٰا أَمْرَنٰا مِنْ قَبْلُ وَ یَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ (50)

اگر به تو نیکی رسد(و پیروز شوی،)منافقان را ناراحت می کند،ولی اگر به تو مصیبتی و شکستی برسد،می گویند:ما چاره ی خویش را از قبل اندیشیده ایم(و این را پیش بینی می کردیم)و بر می گردند،در حالی که خوشحالند.

ص :75


1- 1) .«احَسِبَ الناس ان یُترکوا ان یقولوا آمنّا و هم لا یُفتنون».عنکبوت،2.
2- 2) .در جای دیگر می خوانیم:»مَن کَسب سیّئةً و احاطت به خطیئتُه فاولئک اصحاب النّار«بقره،81.
پیام ها:

1 پیامبر و رهبر،سیمای نظام اسلامی و امّت است. «تُصِبْکَ» به جای «تُصِبْکُمْ» 2 هر که از کامیابی دیگران رنج می برد،حسد و خوی منافقانه دارد. «إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ» 3 دوستان و دشمنان خود را هنگام سختی ها و حوادث تلخ و شیرین بشناسیم.

«إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ...»

4 در جنگ های پیامبر،هم پیروزی وجود داشت وهم شکست. «حَسَنَةٌ» ... «مُصِیبَةٌ» 5 منافقان فرصت طلب،از ناگواری های مسلمانان به نفع مقاصد خود،سوء استفاده و از تیزهوشی و آینده نگری خود تبلیغ می کنند. «أَخَذْنٰا أَمْرَنٰا مِنْ قَبْلُ»

[سوره التوبة (9): آیه 51]

اشاره

قُلْ لَنْ یُصِیبَنٰا إِلاّٰ مٰا کَتَبَ اَللّٰهُ لَنٰا هُوَ مَوْلاٰنٰا وَ عَلَی اَللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ اَلْمُؤْمِنُونَ (51)

بگو:هرگز جز آنچه خداوند برای ما مقرّر کرده است،به ما نخواهد رسید.او مولای ماست و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکّل کنند.

پیام ها:

1 رهبر و امّت در غم و شادی شریک همند.آیه ی قبل «تُصِبْکَ» اینجا «یُصِیبَنٰا» 2 ما مأمور به تکلیفیم،نه ضامن نتیجه.جهاد می کنیم،ولی مقدّرات به دست خداست. «إِلاّٰ مٰا کَتَبَ اللّٰهُ لَنٰا» 3 مؤمنان واقعی حتّی سختی های جبهه را در راستای منافع و مصالح خود می بینند. «کَتَبَ اللّٰهُ لَنٰا» 4 مقدّرات انسان،از پیش نوشته شده است. «کَتَبَ اللّٰهُ لَنٰا» 5 آنچه خداوند برای مؤمن مقدّر کرده خیر است،چون مولی برای بنده اش،بد نمی نویسد. «کَتَبَ اللّٰهُ لَنٰا هُوَ مَوْلاٰنٰا» 6 مؤمن،خود را تحت ولایت خدا می داند. «هُوَ مَوْلاٰنٰا»

ص :76

7 بالاترین درجه ی توحید،حرکت در مدار قانون الهی و سپردن سرنوشت به دست خدای حکیم است. «هُوَ مَوْلاٰنٰا» 8 تنها باید بر خدا تکیه کرد. «عَلَی اللّٰهِ» 9 شرط ایمان،توکّل بر خداست. «فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 52]

اشاره

قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنٰا إِلاّٰ إِحْدَی اَلْحُسْنَیَیْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَنْ یُصِیبَکُمُ اَللّٰهُ بِعَذٰابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَیْدِینٰا فَتَرَبَّصُوا إِنّٰا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ (52)

(ای پیامبر! به منافقان)بگو:آیا برای ما جز یکی از دو نیکی(فتح یا شهادت)را انتظار دارید؟ ولی ما منتظریم که عذاب خداوند یا از سوی خودش یا به دست ما به شما برسد.

پس شما منتظر باشید،ما نیز با شما در انتظار می مانیم.

نکته ها:

این آیه،توضیحی بر آیه ی قبل است که خدا را مولای مؤمنان دانست،خدایی که جز خیر نمی نویسد و حتّی اگر شهادت هم مقرّر کند،خیر و خوبی است.

امام باقر علیه السلام در تفسیر «إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ» فرمودند:مراد یا مرگ در راه خدا و یا درک ظهور امام زمان علیه السلام است. (1)

پیام ها:

1 باید دیدگاه «إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ» را برای دوست و دشمن،تبیین و تبلیغ کرد. «قُلْ» 2 ارزشها و ملاک های ارزش گذاری،در بینش مؤمنان و منافقان متفاوت است.

«إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ»

در دید اهل ایمان،رفتن یا ماندن مهم نیست،مهم در خط بودن است،لذا فتح یا شهادت،هر دو پیروزی است.

3 منافقان،اگر در جنگ و درگیری با نظام اسلامی کشته شوند،دوزخی اند و اگر

ص :77


1- 1) .کافی،ج 8،ص 286.

بدون جنگ هم بمیرند،اهل دوزخ اند.پس به دست مؤمنان،یا از سوی خدا گرفتار عذاب می شوند. «مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَیْدِینٰا» 4 مؤمن،به هدف و نتیجه ی کار یقین دارد. «فَتَرَبَّصُوا إِنّٰا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 53]

اشاره

قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ إِنَّکُمْ کُنْتُمْ قَوْماً فٰاسِقِینَ (53)

(به منافقانی که به جای حضور در جبهه،قصد کمک مالی دارند)بگو:چه از روی علاقه انفاق کنید و چه از روی کراهت،هرگز از شما پذیرفته نخواهد شد، زیرا شما قومی فاسق بوده اید.

نکته ها:

به گفته ی تفاسیر،منافقانی که در جنگ تبوک شرکت نکردند،می خواستند با کمک مالی به جبهه،خود را شریک پیروزی بدانند.

قبول نشدن انفاق منافقان،یا به این معنی است که در دنیا کمک های مالی از آنان دریافت نمی شود،یا آنکه در آخرت پاداشی ندارند.

پیام ها:

1 انفاق تنها برای سیر کردن شکم نیست،اصلاح روح و رشد معنوی هم مورد نظر اسلام است. «أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً» 2 روح،نیّت و باطن افراد،در ارزش اعمالشان اثر دارد.منافقی که از پیروزی مسلمانان ناراحت و از آسیب رسیدن به آنان خوشحال می شود،اعمالش با این آلودگی باطن،بی اثر است. «أَنْفِقُوا» ... «لَنْ یُتَقَبَّلَ» 3 خدمات و انفاق های منافقان،بی ارزش است و حبط می شود. «أَنْفِقُوا» ... «لَنْ یُتَقَبَّلَ» 4 هر کمکی را از هر کسی قبول نکنیم. «لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ» 5 شرط قبولی اعمال،تقوا و پاکدلی است و مسائل سیاسی،اجتماعی،عبادی و اخلاقی با هم پیوند دارند. «لَنْ یُتَقَبَّلَ» ... «کُنْتُمْ قَوْماً فٰاسِقِینَ» 6 فسق،مانع قبولی اعمال است. «إِنَّکُمْ» ... «فٰاسِقِینَ»

ص :78

[سوره التوبة (9): آیه 54]

اشاره

وَ مٰا مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقٰاتُهُمْ إِلاّٰ أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّٰهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لاٰ یَأْتُونَ اَلصَّلاٰةَ إِلاّٰ وَ هُمْ کُسٰالیٰ وَ لاٰ یُنْفِقُونَ إِلاّٰ وَ هُمْ کٰارِهُونَ (54)

و چیزی منافقان را از پذیرفته شدن انفاقشان منع نکرد،جز اینکه به خدا و پیامبرش کافر شدند و نماز را جز از روی کسالت و بی حالی به جا نمی آورند و جز از روی کراهت و بی میلی انفاق نمی کنند.

نکته ها:

در آیه ی قبل،به صورت فرض بیان شد که منافقان،چه با علاقه و چه از روی بی میلی اگر انفاق کنند،پذیرفته نیست.اینجا صورت واقعی و وجود خارجی را بیان می کند که انفاقشان از روی کراهت است،نه علاقه.

از امتیازات درآمدهای دولت اسلامی از قبیل خمس،زکات،صدقات و انفاقات بر دیگر درآمدهای دولتی،موارد ذیل است:

1 افراد،با اراده و انتخاب و بر اساس و جدان دینی می پردازند.

2 بدون ترس و با قصد قربت می پردازند.

3 پرداخت های مالی را غنیمت و ذخیره ی قیامت می دانند.

4 گیرنده ی مال را عالِم عادل انتخاب می کنند.

5 مورد مصرف را می دانند و زیر نظر دارند.

6 ساده زیستی را شرط گیرنده می دانند و خدا را شکر می کنند.

پیام ها:

1 با کفر،کسالت و کراهت،اعمال خیر پذیرفته نیست. «مٰا مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقٰاتُهُمْ...» 2 خداوند در قرآن،بارها منافق را کافر دانسته است. «أَنَّهُمْ کَفَرُوا» 3 متخلّفان از جنگ تبوک،به ظاهر مسلمان ولی در باطن کافرند. «أَنَّهُمْ کَفَرُوا» 4 ارزش دهنده به کارها،نیّت و نشاط و عشق است.آری انگیزه مهمّ است،نه

ص :79

حرکات فیزیکی! (1)«کُسٰالیٰ» ، «کٰارِهُونَ» 5 هدف اسلام از انفاق،رشد انتخابی و معنوی است،نه تنها سیر کردن شکم.

زیرا با کمک منافقین شکم هایی سیر می شود،امّا رشد معنوی برای کمک کننده حاصل نمی شود. «کَفَرُوا بِاللّٰهِ» ... «وَ هُمْ کٰارِهُونَ» 6 از نشانه های نفاق،نماز با کسالت، «کُسٰالیٰ» و انفاق با کراهت است. «کٰارِهُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 55]

اشاره

فَلاٰ تُعْجِبْکَ أَمْوٰالُهُمْ وَ لاٰ أَوْلاٰدُهُمْ إِنَّمٰا یُرِیدُ اَللّٰهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِهٰا فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کٰافِرُونَ (55)

پس اموال و فرزندان منافقان تو را به شگفتی نیندازد.جز این نیست که خداوند می خواهد به این وسیله آنان را در زندگی دنیا عذاب کند و جانشان در حال کفر،خارج شود.

نکته ها:

«تَزْهَقَ»

به معنای خارج شدن همراه با دشواری و تأسّف و حسرت است.

نهی خدا از تعجّب،دلیل بر وجود این تعجّب در پیامبر نیست،بلکه جنبه ی پیشگیری دارد.

در نهج البلاغه،لحظات جان دادن گروهی ترسیم شده است که اموالشان در آن هنگام،در برابر چشمشان جلوه می کند و از اینکه آنها را می گذارند و می روند، عذاب می کشند. (2)

راههای عذاب شدن به وسیله ی مال از این قبیل است:عذاب در تهیّه آن،در

ص :80


1- 1) .در داستان یوسف،زلیخا تمام درها را با دست خود بست و از یوسف کام خواست.اما یوسف علیه السلام به سوی در فرار کرد و زن هم به دنبال او می دوید.در این صحنه یوسف و زلیخا از نظر ظاهر و حرکات فیزیکی،هر دو می دویدند،امّا انگیزه ی یکی فرار از گناه و انگیزه ی دیگری گناه کردن بود.و این است معنای نقش نیّت و انگیزه در اعمال انسان.
2- 2) .نهج البلاغه،خطبه 108.

نگهداریِ آن از سرقت و حریق و مردم حسود،به جا گذاشتن و رفتن هنگام جان دادن،پاسخگویی در قیامت برای چگونگی تهیّه و مصرف آن.

پیام ها:

1 مؤمنان معاصر پیامبر در مقایسه با منافقان،در ضعف مالی بودند. «فَلاٰ تُعْجِبْکَ أَمْوٰالُهُمْ...» 2 چه بسیار نعمت هایی که در باطن نقمت است و چه بسا توان های اقتصادی که وسیله ی نابودی و بدبختی می شود. «لِیُعَذِّبَهُمْ بِهٰا» 3 به ذلّت کشاندن ثروتمندانِ منافق،از سنّت های الهی است. «لِیُعَذِّبَهُمْ بِهٰا» 4 عذاب الهی تنها در آخرت نیست،در دنیا هم وجود دارد. «فِی الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» 5 مرگ،جدایی روح از بدن است،نه نیست و فانی شدن. «تَزْهَقَ» 6 جان منافق،ارزش گرفتن ندارد،خود خارج می شود. «تَزْهَقَ» 7 منافقِ ثروتمند،سخت جان می دهد. «تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ» 8 مال و اولاد فراوانت منافقان،زمینه ی کافر مردن آنان است. «فَلاٰ تُعْجِبْکَ أَمْوٰالُهُمْ» ... « تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کٰافِرُونَ» 9 به عاقبت امور توجّه کنید،نه به جلوه های آن. «فَلاٰ تُعْجِبْکَ أَمْوٰالُهُمْ» ... «تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کٰافِرُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 56]

اشاره

وَ یَحْلِفُونَ بِاللّٰهِ إِنَّهُمْ لَمِنْکُمْ وَ مٰا هُمْ مِنْکُمْ وَ لٰکِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ (56)

منافقان به خدا قسم می خورند که همانا آنان از شمایند،در حالی که(دروغ می گویند و)از شما نیستند،بلکه آنان گروهی هستند که(از شما)می ترسند (یا میان دل و زبان و عملشان جدایی است).

نکته ها:

«یَفْرَقُونَ»

،به معنای شدّت خوف است،گویی قلبشان از ترس متلاشی می شود.

ص :81

پیام ها:

1 یکی از ابزار کار منافقان،سوگند دروغ است. «یَحْلِفُونَ» 2 در قبول توبه ی منافق و باور کردن ادّعایش عجله نکنید،چون آنان دروغگویند. «وَ مٰا هُمْ مِنْکُمْ» 3 افشای چهره ی منافقان لازم است. «وَ مٰا هُمْ مِنْکُمْ» 4 ترس و وحشت قلبی،از نشانه های دیگر منافقان است. «قَوْمٌ یَفْرَقُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 57]

اشاره

لَوْ یَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغٰارٰاتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا إِلَیْهِ وَ هُمْ یَجْمَحُونَ (57)

اگر(منافقان)پناهگاه یا غارها یا گریزگاهی بیابند،البتّه شتابان به آن روی می آورند.

نکته ها:

«مَلْجَأً»

،پناهگاه است و «مَغٰارٰاتٍ» ،جمع«مَغارة»به معنای غار. «مُدَّخَلاً» راه پنهان و نقب گونه ی زیرزمینی است. «یَجْمَحُونَ» از«جماح»به معنای حرکت شتابانی است که نتوان جلوی آن را گرفت،و به اسب چموش،«جموح»می گویند.

منافقان یا از ترس،اظهار ایمان می کنند،یا از روی طمع به مال و مقام.آیه گروه اوّل را می گوید. (1)

پیام ها:

1 منافق،هراسان و در پی فرصت است تا از وضع موجود بگریزد. «لَوْ یَجِدُونَ...» 2 محیط جامعه ی اسلامی برای منافقان،قابل تحمّل نیست. «لَوْ یَجِدُونَ...» (زندگی منافقان آوارگی است و با مسلمانان زندگی اضطراری دارند) 3 رنج و اضطراب منافقان در جامعه ی اسلامی،با وجود داشتن مال و فرزند، نمونه ای از عذاب دنیوی آنان است.در دو آیه قبل فرمود: «یُرِیدُ اللّٰهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِهٰا فِی الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» و در این آیه می فرماید: «لَوْ یَجِدُونَ»

ص :82


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.

4 منافقان در جنگ و گریزشان با مؤمنان،تیز و چابک اند. «یَجْمَحُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 58]

اشاره

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی اَلصَّدَقٰاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهٰا رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْهٰا إِذٰا هُمْ یَسْخَطُونَ (58)

و بعضی از منافقان در صدقات(تقسیم زکات)،به تو عیب می گیرند.پس اگر چیزی از آن(اموال)به آنان داده شود،راضی می شوند(و تو را عادل می شمارند)،ولی اگر چیزی به آنان داده نشود،به ناگاه آنان خشمگین می شوند(و تو را به بی عدالتی متّهم می کنند).

نکته ها:

«لَمز»،عیب جویی روبروست و اگر پشت سر عیب جویی کنند،«هَمز»است.

شخصی که بعدها رهبر خوارج و مارقین شد،در تقسیم غنایم جنگ حُنین به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله اعتراض کرد و گفت:به عدالت رفتار کن!! حضرت فرمود:چه کسی از من عادل تر است؟ عمر خواست به خاطر این جسارت او را بکشد،پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:رهایش کنید،او پیروانی خواهد داشت که چنان عبادت کنند که شما عبادت های خویش را نسبت به آنها ناچیز خواهید شمرد (اشاره به عبادت های خشک و بی ولایت آنان).با آن همه عبادت از دین خارج می شوند،همچون خروج تیر از کمان.سرانجام آن شخص در جنگ نهروان به دست علی علیه السلام به هلاکت رسید.

پیام ها:

1 منافق،حتّی نسبت به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله نیش می زند و جسارت می کند. «یَلْمِزُکَ» 2 لبه ی تیز حملات منافقان و تبلیغات سوء آنان،رهبری است. «یَلْمِزُکَ» 3 همه ی اصحاب پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله عادل نبوده اند. «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ» 4 مسئولان نظام اسلامی نباید تحت تأثیر عیب جویی های منافقان قرار گیرند. «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ»

ص :83

5 تقسیم اموال عمومی،چنان دقیق و حسّاس است که گاهی پیامبر را هم متّهم می کنند. «یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقٰاتِ» 6 آغاز برخی انحراف ها،بی ادبی و جسارت به رهبر است که از خودخواهی سرچشمه می گیرد.(با توجّه به شأن نزول) 7 انگیزه ی انتقادها،گاهی منافع شخصی است،نه دلسوزی. «فَإِنْ أُعْطُوا» 8 سیاست گذاری امور مالی و اقتصادی جامعه اسلامی،از شئون پیامبر و از اختیارات رهبر است. «فَإِنْ أُعْطُوا» ... «وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا» 9 منافق به حقّ خود قانع نیست،خودخواه و بی منطق است. «فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهٰا رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا» ... «یَسْخَطُونَ» 10 کینه و دشمنی و طعن و قضاوت به ناحقِ بعضی مردم،به خاطر از دست دادن منافع مادّی و شخصی است. (1)«وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا» ... «یَسْخَطُونَ» (آری،ریشه ی بعضی تحلیل های نادرست،انگیزه های درونی است)

[سوره التوبة (9): آیه 59]

اشاره

وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مٰا آتٰاهُمُ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ قٰالُوا حَسْبُنَا اَللّٰهُ سَیُؤْتِینَا اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنّٰا إِلَی اَللّٰهِ رٰاغِبُونَ (59)

اگر آنان به آنچه خدا و پیامبرش به آنان داده اند راضی می شدند و می گفتند:

خداوند(و آنچه او صلاح بداند)برای ما بس است،خدا و پیامبرش به زودی از فضل خود به ما خواهند داد و ما تنها به پروردگار،راغب و امیدواریم،(اگر چنین می گفتند،برای آنان بهتر بود).

نکته ها:

در این آیه چهار مرحله مطرح شده است:

1 رضا و تسلیم به تقدیر الهی. «رَضُوا مٰا آتٰاهُمُ اللّٰهُ» 2 اظهار رضایت به زبان. «قٰالُوا حَسْبُنَا اللّٰهُ»

ص :84


1- 1) .امام صادق علیه السلام فرمود:بیش از دو سوّم مردم این گونه می باشند.کافی،ج 2،ص 228.

3 امید به فضل و کرم الهی. «سَیُؤْتِینَا...» 4 بی توجّهی به دنیا و رغبت به خداوند. «إِلَی اللّٰهِ رٰاغِبُونَ»

پیام ها:

1 منافقان هرگز از خداوند و تقدیرهای او راضی نمی شوند. «وَ لَوْ» 2 سیاست گذاری و تصمیم گیری در نحوه ی تقسیم و صرف بیت المال و امور مالی و اقتصادی با خدا و پیامبر و رهبر امّت اسلامی است. «آتٰاهُمُ اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ» 3 تنها نباید به تنگناها نگریست،صبر،آینده بهتری را پیش می آورد. «سَیُؤْتِینَا» 4 تلخی محرومیّت های دنیوی،با وعده های قطعی خداوند به مؤمنان و نعمت های بهشتی،شیرین می شود. «سَیُؤْتِینَا» 5 ما از خداوند طلبکار نیستیم،هر چه عطا کند از فضل خویش است. «فَضْلِهِ» 6 الطاف الهی از طریق پیامبران و اولیا به ما می رسد. «فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ» 7 محبّت خدا،زمینه ساز صبر،رضا و قناعت است. «إِلَی اللّٰهِ رٰاغِبُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 60]

اشاره

إِنَّمَا اَلصَّدَقٰاتُ لِلْفُقَرٰاءِ وَ اَلْمَسٰاکِینِ وَ اَلْعٰامِلِینَ عَلَیْهٰا وَ اَلْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی اَلرِّقٰابِ وَ اَلْغٰارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ اِبْنِ اَلسَّبِیلِ فَرِیضَةً مِنَ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (60)

همانا صدقات(زکات)،برای نیازمندان و درمانده گان و کارگزارانِ زکات و جلب دلها و آزادی بردگان و ادای بدهی بدهکاران و(هزینه ی جهاد)در راه خدا و تأمین در راه مانده است،این دستور،فرمانی است از جانب خدا و خداوند،دانا و حکیم است.

نکته ها:
اشاره

«صَدقه»و«صِداق»،از«صِدق»است.«صَدقه»،نشان صداقت در ایمان به خدا و «صِداق»یا مهریه،نشانه ی صِدق و راستی در علاقه به همسر است.

مراد از صدقه در این آیه،زکات واجب است.

ص :85

«فَقیر»،از«فَقر»،به معنای کسی است که ناداری،ستون فقراتش را می شکند.و «مسکین»،از«مَسکن»،یعنی آنکه به خاطر ناداری،خانه نشین شده است.طبق بعضی روایات،فقیر ناداری است که از مردم درخواست نمی کند،ولی مسکین کسی است که از شدّت بینوایی،سؤال و درخواست می کند. (1)

از اینکه در آیات قبل،منافقان از نحوه ی تقسیم اموال به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله عیب می گرفتند؛ «یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقٰاتِ» و در این آیه،صدقات تنها برای گروه های خاصّی اجازه داده شده،می فهمیم که منافقان،به زکات چشم داشته اند.

«الْعٰامِلِینَ عَلَیْهٰا»

،عاملان زکات،همه ی آنانند که در جمع آوری،نگهداری،توزیع و محاسبات زکات،زحمت می کشند که اجرت آنان از زکات پرداخت می شود.

«الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ»

،آنانند که زمینه ای برای گرایش به اسلام ندارند و با مصرف بخشی از زکات،می توان قلوب آنان را جذب کرد.

البتّه پرداخت زکات برای تألیف قلوب،به مفهوم ایمان آوردنِ پولی نیست،بلکه زمینه سازی برای حصول درک و آموزش و سپس معرفت و ایمان است.«یتألّفهم و یعلّمهم کی ما یعرفوا» (2)«الْغٰارِمِینَ» که یکی از مصارف زکات است،بدهکارانی هستند که بی تقصیر زیر بار قرض رفته اند،مثل آنان که در آتش سوزی،سیل،غرق کشتی و حوادث طبیعی دیگر،هستی و دارایی خود را از دست داده اند.

امام صادق علیه السلام فرمود:«ایّما مؤمن او مسلمِ ماتَ و ترک دیناً و لم یکن فی فسادٍ و لا اسرافِ فعلی الإمام ان یقضیه» (3)هر مؤمن یا مسلمانی که بمیرد و بدهی بر جای گذارد،که بر اساس فساد و اسراف نباشد،پرداخت بدهی او بر امام است.

«فِی سَبِیلِ اللّٰهِ»

،همه ی کارهای خداپسندانه است و شامل مواردی چون تبلیغات دینی،خدماتِ رفاهی و گره گشایی از مشکلات مسلمانان می شود.گرچه مصداق بارز آن در غالب تفاسیر،جنگ و جهاد معرّفی شده است.

ص :86


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .تفسیر کنز الدقائق.

«ابْنِ السَّبِیلِ»

،کسی است که در وطن خویش توانگر است،ولی در سفر،گرفتار و بی پول شده است.

سیمای زکات

حکم زکات در مکّه نازل شده است،امّا به علّت کمی مسلمانان و اندک بودن پول زکات،مردم خودشان می پرداختند.پس از تشکیل حکومت اسلامی در مدینه،مسأله ی گرفتن زکات از مردم و واریز کردن آن به بیت المال و تمرکز آن توسّط حاکم اسلامی مطرح شد. «خُذْ مِنْ أَمْوٰالِهِمْ صَدَقَةً» (1)زکات مخصوص اسلام نیست،بلکه در ادیان پیشین نیز بوده است.حضرت عیسی علیه السلام در گهواره به سخن آمد و گفت: «أَوْصٰانِی بِالصَّلاٰةِ وَ الزَّکٰاةِ» (2)و حضرت موسی علیه السلام خطاب به بنی اسرائیل می فرماید: «أَقِیمُوا الصَّلاٰةَ وَ آتُوا الزَّکٰاةَ» (3)و درباره ی عموم پیامبران می خوانیم: «وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا وَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرٰاتِ وَ إِقٰامَ الصَّلاٰةِ وَ إِیتٰاءَ الزَّکٰاةِ» (4)در قرآن چهار تعبیر برای زکات بیان شده است:

1 ایتاء مال. «وَ آتَی الْمٰالَ عَلیٰ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبیٰ» (5)2 صدقه. «خُذْ مِنْ أَمْوٰالِهِمْ صَدَقَةً» (6)3 انفاق. «یُقِیمُوا الصَّلاٰةَ وَ یُنْفِقُوا» (7)4 زکات. «یُقِیمُونَ الصَّلاٰةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکٰاةَ» (8)در قرآن،معمولاً زکات همراه با نماز آمده است و طبق روایات،شرط قبولی نماز، پرداخت زکات است.این پیوند رابطه ی با خدا و رابطه ی با مردم را می رساند.

در قرآن هیچ یک از واجبات دین،این گونه مقارن با نماز نیامده است.

گرفتن زکات بر سادات حرام است،گروهی از بنی هاشم از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله تقاضا کردند

ص :87


1- 1) .توبه،103.
2- 2) .مریم،32.
3- 3) .بقره،34.
4- 4) .انبیاء،73.
5- 5) .بقره،77.
6- 6) .توبه،103.
7- 7) .ابراهیم،31.
8- 8) .مائده،55.

تا مسئول جمع آوری زکات چهارپایان باشند و بدین وسیله سهمی به عنوان کارگزاران زکات نصیبشان گردد.حضرت فرمودند:زکات بر من و شما حرام است. (1)مگر آنکه دهنده و گیرنده ی زکات هر دو سیّد باشند.

قانون زکات،به معنای تمایل اسلام به وجود قشرِ فقیرِ زکات گیرنده و ثروتمندِ زکات دهنده نیست،بلکه راه حلی برای یک واقعیّت خارجی جامعه است.اغنیا هم گاهی با پدیده هایی چون سرقت،آتش سوزی،تصادف،جنگ و اسارت مواجه می شوند و در نظام اسلامی باید بودجه ای برای تأمین اجتماعی باشد.

در روایات آمده است:خداوند در مال اغنیا به مقدار حلّ مشکل نیازمندان حقّی قرار داده است و اگر می دانست که برایشان کافی نیست،آن را می افزود.اگر مردم حقوق فقرا را به آنان می پرداختند،همه زندگی خوبی داشتند و اگر اغنیا زکات می دادند،فقیری در کار نبود. (2)

بر خلاف عقیده ی بعضی در مورد جلوگیری از افزایش درآمد افراد و محدود ساختن آن،اسلام عقیده دارد که باید به انسان آزادی نسبی داد تا با تلاش،ابتکار و بهره گیری از طبیعت رشد کند،ولی مالیات هم بپردازد.

شرط مصرف زکاتِ در راه خدا، «فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» فقر نیست،بلکه در هر جا که کمک به حاکمیّت خطّ اسلام کند،می توان خرج کرد. (3)

برای نجات جامعه از شرّ افراد شرور،می توان از زکات استفاده کرد و این مشمولِ «وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» است. (4)

اگر بر گردن کسی،دیه ثابت شد و توان پرداخت نداشت،مشمول «وَ الْغٰارِمِینَ» است و می توان از زکات به او کمک کرد. (5)

شاید تعبیر «وَ فِی الرِّقٰابِ» ،شامل مصرف زکات برای آزادسازی زندانیان یا تأمین مخارج آنان هم بشود.

ص :88


1- 1) .تفسیر نور الثقلین؛کافی،ج 4،ص 58.
2- 2) .وسائل،ج 6،ص 4.
3- 3) .تفسیر روح المعانی.
4- 4) .تفسیر روح المعانی.
5- 5) .تفسیر مراغی.

تقسیم زکات در موارد هشتگانه،لازم نیست یکسان باشد؛بلکه زیر نظر حاکم اسلامی و به مقدار نیاز و ضرورت تقسیم می شود.

زکات،عامل تعدیل ثروت است.

زکات،تشکّر عملی از داده های الهی است.

زکات،فاصله ی طبقاتی را کاسته،کینه ی میان فقرا و ثروتمندان را می زداید.

زکات،روح سخاوت و رحمت را در انسان زنده ساخته،از دنیا طلبی و وابستگی مادّی می کاهد.

زکات،پشتوانه ی تأمین اجتماعی محرومان است.به فقیر می گوید:نگران نباش، به ورشکسته می گوید:تلاش مجدّد کن،به مسافر می گوید:از ماندن در راه نترس، به کارمند می گوید:سهم تو محفوظ است،به بردگان وعده ی آزادی می دهد،بازار خدمات الهی را رونق می بخشد و دل های دیگران را به اسلام جذب می کند.

غفلت از یاد خدا،بهره کشی از مردم،سنگدلی،طغیان و عیّاشی،ثمره ی تکاثر و ثروت اندوزی است و زکات،داروی این بیماری است.

زکات،علاوه بر محرومیت زدایی،گرایش به اسلام را می افزاید و یا لا اقل موجب ترک همکاری افراد با دشمنان اسلام می گردد.چنان که در روایات آمده است که گاهی افرادی که ایمان ضعیفی دارند،با کمک های مالی و نزدیک شدن به اسلام، ایمانشان استوار می شود. (1)

زکات که نموداری از نظام اسلامی است زمینه ساز عدالت اجتماعی،فقرزدایی، تأمین کارمندان،محبوبیت بین المللی،آزادی بردگان و افراد در بند،به حرکت درآوردن نیروها،حفظ آیین و کیان مسلمانان و گسترش خدمات عمومی است.

پیام ها:

1 زکات،نشانه ی صداقت در اظهار ایمان است. «إِنَّمَا الصَّدَقٰاتُ»

ص :89


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

2 تقسیم زکات بر اساس وحی است،نه توقّعات.در مقابل عیب جویی منافقان، فرمود: «إِنَّمَا الصَّدَقٰاتُ لِلْفُقَرٰاءِ وَ...» 3 مصرف زکات در غیر موارد هشتگانه ی این آیه،جایز نیست. «إِنَّمَا الصَّدَقٰاتُ» 4 یکی از اصول عدالت اجتماعی اسلامی،بیمه و تأمین زندگی محرومان است. «إِنَّمَا الصَّدَقٰاتُ لِلْفُقَرٰاءِ» 5 همه ی دارایی های انسان از خودش نیست،دیگران هم در آن سهم دارند.

«لِلْفُقَرٰاءِ وَ...»

6 پرداخت کنندگان زکات،نباید بر فقیران منّت بگذارند،چون سهم زکات، ملک خودشان است. «لِلْفُقَرٰاءِ» 7 فقرزدایی باید در رأس برنامه های نظام اسلامی باشد. «فَرِیضَةً مِنَ اللّٰهِ» ابتدا «لِلْفُقَرٰاءِ» مطرح شد و سپس موارد دیگر.

8 تأمین زندگی کسانی که به دنبال اقامه ی احکام و فرائض دینی هستند،لازم است. «وَ الْعٰامِلِینَ عَلَیْهٰا» 9 هر کاری بها و ارزشی دارد،خواه کارگر و کننده ی آن نیازمند باشد،یا غنی.

«الْعٰامِلِینَ عَلَیْهٰا»

10 هم چنان که قاضی باید تأمین شود تا به فکر رشوه نیفتد،دست اندرکاران زکات هم باید تأمین شوند تا به فکر رشوه و اختلاس نیفتند. «الْعٰامِلِینَ عَلَیْهٰا» 11 برای جمع آوری زکات،باید کسانی از سوی حکومت اسلامی مأمور شوند.

«الْعٰامِلِینَ عَلَیْهٰا»

12 مسائل مادی و معنوی،به هم آمیخته است. «وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» 13 اسلام،بر خلاف استعمارگران دروغگو و لاف زن،با حلّ مشکلات اقتصادی جامعه ها و به قصد قربت،همراه با برهان و ارشاد،مکتب خود را توسعه می دهد. «الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» 14 از وظایف دولت اسلامی آن است که مال را وسیله ی جذب دلها قرار

ص :90

دهد. (1)«وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» 15 اسلام برای آزادی بردگان،بودجه قرار داده است. «وَ فِی الرِّقٰابِ» 16 مخارج تشکیلات زکات،بر دولت تحمیل نمی شود،بلکه خودکفاست.

«الْعٰامِلِینَ عَلَیْهٰا»

17 حکومت اسلامی،مسئول گرفتن زکات و پرداختِ بجای آن است،تا فقرا، خود مستقیماً نزد اغنیا نروند و احساس حقارت نکنند. (2)«الْعٰامِلِینَ عَلَیْهٰا» 18 بودجه ی جهاد و دفاع از سرزمین اسلامی از زکات و به دوش مردم است. «فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» 19 مال،باید وسیله ی قرب به خدا باشد. «فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» 20 اسلام با تأمین بودجه برای واماندگان در سفر،به مسأله ی سفر،تجارت و سیاحت بها داده است. «ابْنِ السَّبِیلِ» 21 قانون زکات،قانونی حساب شده و حکیمانه است. «إِنَّمَا الصَّدَقٰاتُ» ... «فَرِیضَةً» ... «عَلِیمٌ حَکِیمٌ» 22 اسلام،تنها دین عبادت نیست،قوانین اقتصادی هم دارد. «فَرِیضَةً»

[سوره التوبة (9): آیه 61]

اشاره

وَ مِنْهُمُ اَلَّذِینَ یُؤْذُونَ اَلنَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّٰهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ اَلَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اَللّٰهِ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (61)

برخی از منافقان،پیامبر را آزار می دهند و می گویند:او سراپا گوش است.(و به سخن هر کس گوش می دهد.)بگو:گوش دادن او به نفع شماست،او به خداوند ایمان دارد و مؤمنان را تصدیق می کند و برای هر کس از شما که ایمان آورد،مایه ی رحمت است و آنان که رسول خدا را اذیّت و آزار می دهند،عذابی دردناک دارند.

ص :91


1- 1) .در اسلام،مسائلی همچون هدیه،سوغات و اطعام،به عنوان اهرمی جهت جذب قلوب به حساب آمده است.
2- 2) .آیه ای دیگر می فرماید: «خُذْ مِنْ أَمْوٰالِهِمْ صَدَقَةً» توبه،103.
نکته ها:

مقصود از «مِنْهُمُ» ؛یا گروه منافقان است،یا برخی افراد سست ایمان که از روی ترس در جبهه شرکت نکردند و پس از جنگ،عذر و بهانه می آوردند.

به فرموده ی روایات،به دلیل تماس های دائمی پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله با علی علیه السلام،عدّه ای از منافقان آن حضرت را ساده لوح و زودباور معرّفی می کردند. (1)

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:«مَن آذانی فی عترتی فعلیه لعنة اللّٰه»کسی که اهل بیت مرا اذیّت کند، لعنت خدا بر او باد.در مورد حضرت فاطمه علیها السلام نیز فرمود:«مَن آذاها فقد آذانی» هر کس فاطمه را اذیّت کند،مرا اذیّت نموده است. (2)

پیام ها:

1 گروهی دائماً پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله را اذیّت می کردند. «یُؤْذُونَ» (فعل مضارع،رمز استمرار است) 2 همه ی اصحاب پیامبر،عادل نبودند و برخی پیامبر را می آزردند. «یُؤْذُونَ» 3 رهبری امّت،ملازم آزار دیدن از خودی و بیگانه است. «یُؤْذُونَ النَّبِیَّ» 4 آزار پیامبر،کفر است. (3)تقابل «الَّذِینَ یُؤْذُونَ» با «لِلَّذِینَ آمَنُوا» 5 منافقان حتّی علیه پیامبر نیز تبلیغات و جوسازی می کردند. «یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ» 6 خداوند،پیامبرش را از حرف های محرمانه و درونْ گروهیِ مخالفان،آگاه می سازد. «یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ» 7 به همه مردم اجازه ی سخن بدهید تا نگویند حاضر به شنیدن حرف ما نیستید، هر چند به ساده لوحی متّهم شوید. «یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ» 8 از آداب گوش دادن،توجّه با تمام وجود به سخنانِ گوینده است.کلمه ی «أُذُنٌ» به معنای آن است که او سر تا پا گوش است.

ص :92


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .ملحقات احقاق الحق،ج 18،ص 458 و 439.
3- 3) .تفسیر المنار.

9 گاهی به خاطر مصلحتِ امّت باید از بعضی شنیده ها تغافل کرد. «أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ» 10 گاهی آثار تربیتی و اجتماعی یا سیاسیِ سکوت،بیش از برخورد و اعلام موضع است. «أُذُنٌ» 11 از صفات یک رهبر آگاه،سعه ی صدر،گوش دادن به حرف همه ی گروه ها، برخورد محبّت آمیز با آنان،عیب پوشی و بازگذاشتن راه عذر و توبه ی مردم است. «قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ» 12 با روی باز و از روی خیرخواهی،شنوایِ سخن مردم باشید. «أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ» 13 سکوت در برابر شنیده ها،همیشه نشانه ی رضایت نیست. «أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ» 14 آزار دیده را حمایت کنید.خداوند در برابر سخن دشمن که پیامبر را «أُذُنٌ» می گفت،چهار ارزش برای آن حضرت بیان می کند: «أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ» ، «یُؤْمِنُ بِاللّٰهِ» ، «یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ»» ، ««رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا» 15 اگر مؤمنی خبری داد،سخن او را تصدیق کنید. «یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ» 16 گرچه پیامبر برای جهانیان رحمت است،ولی بهره بردن از این رحمت، مخصوص اهل ایمان است. «رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا» 17 از کیفر آزار پیامبر بترسید. «لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ»

[سوره التوبة (9): آیه 62]

اشاره

یَحْلِفُونَ بِاللّٰهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ وَ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ إِنْ کٰانُوا مُؤْمِنِینَ (62)

(منافقان)برای شما به خدا سوگند می خورند تا شما را راضی کنند،در حالی که اگر ایمان آورده اند،شایسته تر آن است که خدا و رسولش را راضی کنند.

پیام ها:

1 منافق،پیوسته در بیم،وحشت و اضطراب است و می خواهد با سوگند و تظاهر،از اعتقادات مذهبی مردم سوء استفاده کرده و توجّه آنان را به خود جلب کند. «یَحْلِفُونَ» ... «لَکُمْ»

ص :93

2 فریب هر سوگندی را مخورید،چون گاهی مقدّسات،دستاویز نامقدّسین قرار می گیرد. «یَحْلِفُونَ بِاللّٰهِ» 3 برای مؤمن،رضایت خداوند اصل است،نه پسند مردم. «وَ اللّٰهُ» ... «أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ» 4 رضایت رسول،همان رضایت الهی است. «اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ» و نفرمود:«یرضوهما» (1)5 هر کس رضای خلق را بر رضای خالق ترجیح دهد،سهمی از نفاق دارد و باید توبیخ شود. «اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ إِنْ کٰانُوا مُؤْمِنِینَ»

[سوره التوبة (9): آیه 63]

اشاره

أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ یُحٰادِدِ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نٰارَ جَهَنَّمَ خٰالِداً فِیهٰا ذٰلِکَ اَلْخِزْیُ اَلْعَظِیمُ (63)

آیا ندانستند که هر کس با خدا و پیامبرش دشمنی کند،کیفرش آتش دوزخ است و پیوسته در آن خواهد بود؟ این است خواری و رسوایی بزرگ(که بهره ی مخالفان است).

نکته ها:

«یُحٰادِدِ اللّٰهَ»

،یا به معنای محدود کردن قدرت خداست،گویا خداوند در اعمال قهر نسبت به آنان محدود است.یا این که خدا را دست بسته می پنداشتند.

فخر رازی،این واژه را از«حَدید»به معنای سرسختی دانسته و گفته است:«محادّة»یا به معنی تجاوز از قانون الهی است یا به معنای آنکه خود را یک طرف و خدا را در سوی دیگر پنداشتن است.

پیام ها:

1 مخالفت با رهبری حق،مخالفت با خداست. «مَنْ یُحٰادِدِ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ»

ص :94


1- 1) .البتّه ممکن است دلیل این که نفرمود:«یرضوهما»این باشد که هیچ کس حتّی پیامبر همتای خداوند متعال نیست.

2 حفظ آبرو از طریق سوگند دروغ،نمونه ی دشمنی و سرسختی با خداست.

«یَحْلِفُونَ بِاللّٰهِ»

... «یُحٰادِدِ اللّٰهَ» 3 ثمره ی سرسختی افراد آگاه در برابر دین خدا،دوزخ ابدی است. «أَ لَمْ یَعْلَمُوا» ... «فَأَنَّ لَهُ نٰارَ جَهَنَّمَ» 4 یاد دوزخ می تواند مانع سرسختی و لجاجت باشد. «فَأَنَّ لَهُ نٰارَ جَهَنَّمَ»

[سوره التوبة (9): آیه 64]

اشاره

یَحْذَرُ اَلْمُنٰافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمٰا فِی قُلُوبِهِمْ قُلِ اِسْتَهْزِؤُا إِنَّ اَللّٰهَ مُخْرِجٌ مٰا تَحْذَرُونَ (64)

منافقان بیم دارند که سوره ای به زیان آنان نازل شود که از آنچه در درونشان است،خبر دهد.بگو:(هر چه می خواهید)مسخره کنید،قطعاً خداوند آنچه را که(از آشکار شدنش)بیم دارید،آشکار خواهد کرد.

نکته ها:

در شأن نزول آیه گفته اند:گروهی از منافقان،تصمیم گرفتند شتر پیامبر را در بازگشت از جنگ تبوک در گردنه ای رَم دهند تا پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله کشته شود.رسول خدا از تصمیم آنان از طریق وحی با خبر شد.

در حالی که عمّار و حُذیفه از جلو و پشت سر حضرت مراقب بودند،به گردنه رسیدند و منافقان حمله کردند.پیامبر آنان را شناخت و نامشان را به حُذیفه گفت.

او پرسید:چرا فرمان قتلشان را نمی دهی؟ فرمود:نمی خواهم بگویند که محمّد صلی اللّٰه علیه و آله چون به قدرت رسید،مسلمانان را کشت. (1)

منافقان در غیاب پیامبر،از روی استهزا می گفتند:او می خواهد کاخهای شام را تسخیر کند! این آیه نازل شد و آنان را تهدید به رسوایی کرد. (2)

کلمه ی «سُورَةٌ» ،یعنی مجموعه ای از آیات الهی.این کلمه برای 114 سوره ی قرآن،

ص :95


1- 1) .تفاسیر المیزان،فی ظلال القرآن،مجمع البیان،کبیر فخر رازی و نمونه.
2- 2) .تفسیر مجمع البیان.

اصطلاح شده است،و در همان صدر اسلام،برای همه شناخته شده بود.

پیام ها:

1 منافق،هر لحظه از افشا شدن چهره اش نگران است. «یَحْذَرُ الْمُنٰافِقُونَ» 2 منافقان می دانستند که خداوند بر کارشان آگاه است و پیامبر اسلام حقّ است و با خدا رابطه دارد،به همین دلیل نگران نزول سوره ای و افشا شدن خود بودند. «یَحْذَرُ الْمُنٰافِقُونَ...» 3 آیات قرآن بر اساس نیازها و به تدریج نازل می شده است. «أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ...» 4 استهزا،شیوه ی منافقان است. «اسْتَهْزِؤُا» (شاید مراد از استهزا،نفاق باشد) 5 سنّت و وعده ی الهی در مورد منافقان،افشاگری است،پس از نیش های آنان نگران نباشیم. «إِنَّ اللّٰهَ مُخْرِجٌ» 6 اراده ی خداوند،بر تمایل منافقان غالب است. «یَحْذَرُ» ... «إِنَّ اللّٰهَ مُخْرِجٌ» 7 تهدید منافقان لازم است. «إِنَّ اللّٰهَ مُخْرِجٌ»

[سوره التوبة (9): آیه 65]

اشاره

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّمٰا کُنّٰا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ أَ بِاللّٰهِ وَ آیٰاتِهِ وَ رَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ (65)

اگر از منافقان بپرسی(چرا مسخره کردید؟)قطعاً می گویند:ما فقط شوخی و بازی می کردیم(و غرضی نداشتیم).بگو:آیا خداوند و آیات او و پیامبرش را مسخره می کردید!؟

نکته ها:

«خوض»در زبان عربی به معنای،پانهادن در گِل است و در قرآن به ورود در کارهای ناپسند گفته می شود.

آیه،مربوط به جنگ تبوک است که منافقان قصد کشتن پیامبر را در بازگشت داشتند.یکی از آنان گفته بود:اگر توطئه فاش شد،چه کنیم؟ دیگری گفت:

می گوییم مزاح و

ص :96

شوخی بود.در واقع عذری بدتر از گناه آوردند. (1)

پیام ها:

1 دروغ و توجیه گری،از کارهای دائمی منافقان است. «لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ» 2 عقب نشینی،احساس ضعف و تزویر و اصرار بر خلاف،حتّی پس از افشای توطئه نشانه ی منافق است. «لَیَقُولُنَّ إِنَّمٰا کُنّٰا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ» 3 خداوند از توجیه گری ها و آینده منافقان خبر داده و آنان را رسوا کرده است.

«لَیَقُولُنَّ إِنَّمٰا کُنّٰا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ»

4 منافقان برای تبرئه خود هم سوگند خوردند و هم قصد خود را صد در صد شوخی دانستند.(لام در «لَیَقُولُنَّ» حرف قسم و «إِنَّمٰا» حصر را می رساند) 5 پیامبر مأمور توبیخ منافقان است. «قُلْ أَ بِاللّٰهِ وَ آیٰاتِهِ...» 6 شوخی با مقدّسات دینی جایز نیست. «أَ بِاللّٰهِ وَ آیٰاتِهِ وَ رَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ»

[سوره التوبة (9): آیه 66]

اشاره

لاٰ تَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمٰانِکُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طٰائِفَةٍ مِنْکُمْ نُعَذِّبْ طٰائِفَةً بِأَنَّهُمْ کٰانُوا مُجْرِمِینَ (66)

(بی جهت)عذر و بهانه نیاورید.همانا شما بعد از ایمانتان کافر شدید.اگر از گروهی از شما(به خاطر توبه یا آنکه بار اوّل اوست)درگذریم،گروهی(دیگر) را به خاطر سابقه ی جرمشان کیفر می دهیم.

نکته ها:

درباره ی اینکه کدام گروه از منافقان عفو می شوند اقوالی است:

الف:آنان که توبه کنند. (2)

ب:آنان که در حاشیه و کنار استهزاکنندگان بوده اند. (3)ولی از سردمداران آنان پذیرفته نمی شود.

ص :97


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .تفسیر مجمع البیان.
3- 3) .تفسیر کبیر فخر رازی.

ج:آنان که عفوشان به مصلحت نظام و حکومت است. (1)

د:آنان که تنها مدّت کوتاهی منحرف شدند،در مقابل آنان که جرمشان ریشه دار و سابقه دار و هم چنان استمرار دارد. «کٰانُوا مُجْرِمِینَ»

پیام ها:

1 عذر دروغگویان و مسخره کنندگان در همه جا پذیرفته نیست. «لاٰ تَعْتَذِرُوا...» 2 ارتداد،سبب نپذیرفتن هر عذری است. «قَدْ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمٰانِکُمْ» 3 به ایمان امروز خود مغرور نشویم،چون خطرِ سوء عاقبت و مرتد شدن وجود دارد. «قَدْ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمٰانِکُمْ» 4 توهین و استهزا به خدا و پیامبر و آیات الهی،کفر است. «تَسْتَهْزِؤُنَ» ، «کَفَرْتُمْ» 5 منافق،در حقیقت کافر است. «کَفَرْتُمْ» 6 هنگام تهدیدِ مخالفان و منافقان توطئه گر،همه ی راهها را نبندیم. «نَعْفُ» 7 بعضی از منافقان قابل عفوند،البتّه اگر توبه کنند. «نَعْفُ عَنْ طٰائِفَةٍ» (نفاق نیز دارای مراتبی است) 8 دلیل کیفرِ منافقان،کفر و جرم سابقه دار آنان است. «نُعَذِّبْ» ... «کٰانُوا مُجْرِمِینَ»

[سوره التوبة (9): آیه 67]

اشاره

اَلْمُنٰافِقُونَ وَ اَلْمُنٰافِقٰاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ اَلْمَعْرُوفِ وَ یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ نَسُوا اَللّٰهَ فَنَسِیَهُمْ إِنَّ اَلْمُنٰافِقِینَ هُمُ اَلْفٰاسِقُونَ (67)

مردان و زنانِ منافق،از یکدیگرند(از یک قماشند)،به منکر فرمان می دهند و از معروف نهی می کنند و دستهای خود را(از بخشش و انفاق)می بندند.خدا را فراموش کرده اند،پس خداوند نیز آنان را فراموش کرده است.همانا منافقان، همان فاسقانند.

ص :98


1- 1) .تفسیر المیزان.
نکته ها:

در صدر اسلام،زنان منافقی بودند که همچون مردان در فساد مؤثر بودند.

سؤال:خداوند که فراموشی ندارد، «وَ مٰا کٰانَ رَبُّکَ نَسِیًّا» (1)پس این آیه که می فرماید:خداوند آنان را فراموش کرد،به چه معنایی است؟ پاسخ:نسبت دادن فراموشی به خداوند،مجازی است،یعنی خداوند با آنان مثل فراموش شده ها عمل می کند(نه آنکه فراموششان کند).

امام رضا علیه السلام فرمود:کیفر کسی که خدا و قیامت را فراموش کند،آن است که خود را فراموش کند. (2)و حضرت علی علیه السلام فرمود:فراموش کردن خداوند آن است که آنان را از خیر محروم کند. (3)

پیام ها:

1 زن و مرد هر دو،در اصلاح یا فساد جامعه نقش دارند. «الْمُنٰافِقُونَ» ، «الْمُنٰافِقٰاتُ» 2 بعضی از منافقان نقش رهبر دارند و بعضی دیگر،تأثیرپذیرند. «بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ» (نفاق دارای مراتبی است) 3 اهلِ نفاق با درجات مختلفشان،اصول و عملکردهای مشترکی دارند. «بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ» 4 منافقان،هر چند سوگند بخورند که از شمایند،باور نکنید،زیرا آنان جزء باند خودشانند. «بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ» 5 میان منافقان رابطه ای قوی می باشد. «بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ» 6 اشاعه ی فحشا و دعوت به منکرات و نهی از خوبی ها،نشانه ی نفاق است.

«یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ»

7 در فرهنگ منافقان،خیر رسانی وجود ندارد. «یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ» 8 ترکِ امر به معروف،نهی از منکر و انفاق در راه خدا،نشانه ی فراموش کردن

ص :99


1- 1) .مریم،64.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .تفسیر برهان.

خداست. «نَسُوا اللّٰهَ» 9 محرومیّت از لطف الهی و فراموش شدن،نتیجه ی فراموش کردن خداوند است. «فَنَسِیَهُمْ» 10 کیفرهای الهی،با کردار انسان متناسب است. «نَسُوا اللّٰهَ فَنَسِیَهُمْ» 11 منافقان در محاسبات خود،مردم را در نظر می گیرند،نه خدا را. «نَسُوا اللّٰهَ» 12 نفاق و دورویی،فسق است. «هُمُ الْفٰاسِقُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 68]

اشاره

وَعَدَ اَللّٰهُ اَلْمُنٰافِقِینَ وَ اَلْمُنٰافِقٰاتِ وَ اَلْکُفّٰارَ نٰارَ جَهَنَّمَ خٰالِدِینَ فِیهٰا هِیَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اَللّٰهُ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ مُقِیمٌ (68)

خداوند به مردان و زنان منافق و به کافران،وعده ی آتش دوزخ را داده،که پیوسته در آن خواهند بود.آن(دوزخ)برایشان بس است و خداوند آنان را لعنت کرده(و از لطف خویش دور ساخته)و برایشان عذابی پایدار است.

پیام ها:

1 زن و مرد در برابر تکالیف الهی مساوی هستند. «الْمُنٰافِقِینَ وَ الْمُنٰافِقٰاتِ» 2 کیفرهای الهی نتیجه عملکرد خود ما و مقابله به مثل است.(در آیه 65،منافقان مسلمانان را به بازی گرفته و استهزا می کردند،در این آیه خداوند با کلمه ی «وَعَدَ» و «حَسْبُهُمْ» که نشانه ی وعده به خوبی و کفایت رضایت بخش است،به نوعی آنان را استهزا و تحقیر کرده است) 3 وعده ی دوزخ،ابتدا برای منافقان است،سپس کافران. «وَعَدَ اللّٰهُ الْمُنٰافِقِینَ وَ الْمُنٰافِقٰاتِ وَ الْکُفّٰارَ» 4 منافقان،هر چند در دنیا خود را در کنار مؤمنان جای دهند،ولی در آخرت،در ردیف کفّار خواهند بود. «الْمُنٰافِقِینَ» ... «وَ الْکُفّٰارَ» 5 دوزخ،مجموعه ی هر گونه رنج و بلاست،پس برای منافقان و کافران کافی است. «هِیَ حَسْبُهُمْ»

ص :100

[سوره التوبة (9): آیه 69]

اشاره

کَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ کٰانُوا أَشَدَّ مِنْکُمْ قُوَّةً وَ أَکْثَرَ أَمْوٰالاً وَ أَوْلاٰداً فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاٰقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاٰقِکُمْ کَمَا اِسْتَمْتَعَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ بِخَلاٰقِهِمْ وَ خُضْتُمْ کَالَّذِی خٰاضُوا أُولٰئِکَ حَبِطَتْ أَعْمٰالُهُمْ فِی اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَةِ وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْخٰاسِرُونَ (69)

(حالِ شما منافقان،)همچون کسانی است که پیش از شما بودند،(با آنکه)آنان نیرومندتر از شما و ثروت مندتر و صاحب فرزندان بیشتری بودند،پس آنان از نصیبشان بهره مند شدند،شما نیز همان گونه که پیشینیانِ شما متمتّع شدند،بهره ی خود را بردید و(در روش باطل خود)فرو رفتید،چنان که آنان فرورفتند.آنها اعمالشان در دنیا و آخرت محو شد و آنان همان زیانکارانند.

نکته ها:

«خلاق»در آیه،به معنای مطلقِ بهره و نصیب است،گرچه در لغت به معنای اخلاق و خُلقیّاتی است که انسان کسب می کند.

مراد از حبطِ عمل در دنیا،شاید افشای چهره ی واقعی منافقان و بی ارزش شدن کارهای نیک آنان باشد.

پیام ها:

1 تاریخ و سرنوشت امّت ها،به یکدیگر شبیه است. «کَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ» 2 راه کفر و نفاق همیشه بوده و سنّت الهی نیز یکسان است. «کَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ» 3 قدرت نظامی، «قُوَّةً» و اقتصادی، «أَمْوٰالاً» و نیروی انسانی، «أَوْلاٰداً» مانع قهر الهی نیست.

4 منافقان و کفّار،به قدرت،مال و فرزند خود تکیه دارند. «کٰانُوا أَشَدَّ مِنْکُمْ قُوَّةً وَ...» 5 در بهره مند شدن از منافع دنیوی،ایمان شرط نیست،کفّار و منافقان نیز نصیب دارند. «فَاسْتَمْتَعُوا» 6 کامجویی ها و کامیابی های دنیوی،زود گذر است. «فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاٰقِهِمْ»

ص :101

7 دلیل کامیابی مخالفان انبیا از دنیا،خلق و خوی و تلاش آنان است. «فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاٰقِهِمْ» 8 هر کامیابی و نعمتی،نشانه ی لطف الهی نیست. «فَاسْتَمْتَعُوا» ... «حَبِطَتْ أَعْمٰالُهُمْ» 9 خداوند در دنیا برای منحرفان از حق،بهره ای قرار داده است. «بِخَلاٰقِهِمْ» ولی در آخرت،هیچ بهره و نصیبی ندارند. (1)

10 فرو رفتن و غرق شدن در فساد و دین ستیزی،عامل سقوط است. «خُضْتُمْ» ، «خٰاضُوا» و گر نه،توبه و بازسازی پس از هر گناه،می تواند نجات بخش باشد.

11 کفر و نفاق،سبب حبط اعمال است. «حَبِطَتْ»

[سوره التوبة (9): آیه 70]

اشاره

أَ لَمْ یَأْتِهِمْ نَبَأُ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عٰادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْرٰاهِیمَ وَ أَصْحٰابِ مَدْیَنَ وَ اَلْمُؤْتَفِکٰاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ فَمٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لٰکِنْ کٰانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (70)

آیا خبر کسانی که پیش از آنان بودند،(سرنوشتِ)قوم نوح،عاد،ثمود و قوم ابراهیم و اصحاب مدین و شهرهای زیر و رو شده،به آنان نرسیده است؟ پیامبرانشان دلایل روشن برایشان آوردند،(ولی آنان لجاجت کرده،نابود شدند.)پس خداوند به آنان ستم نکرد،بلکه خودشان به خویش ستم می کردند.

نکته ها:

قوم نوح،با غرق شدن،قوم عاد(قوم حضرت هود)،با تندبادهای سرد و مسموم،قوم ثمود(قوم حضرت صالح)،با زلزله،قوم مدین(اصحاب حضرت شعیب)،با ابر آتشبار و قوم لوط،با زیر و رو شدن آبادی هایشان هلاک شدند.

«الْمُؤْتَفِکٰاتِ»

از«ائتکاف»به معنای زیر و رو شدن است که در این جا اشاره به عذاب قوم لوط دارد.

ص :102


1- 1) .«اولئک لا خلاق لهم فی الآخرة».آل عمران،77.
پیام ها:

1 از سنّت های الهی،عذاب و کیفر دنیوی است. «أَ لَمْ یَأْتِهِمْ...» یعنی در مورد شما نیز چنین است.

2 هر کس آگاه تر است،مسئول تر است. «أَ لَمْ یَأْتِهِمْ...» مردم عصر پیامبر،از سرنوشت اقوام گذشته آگاه بودند.

3 تاریخ و اخبار اقوام گذشته،بسیار مهم و مفید است. «نَبَأُ» (به خبر مهم و مفید «نَبَأُ» گفته می شود) 4 هر کس از تاریخ عبرت نگیرد باید توبیخ شود. «أَ لَمْ یَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» بهترین درس برای زندگیِ امروز،عبرت از تاریخ گذشته است.

5 قهر الهی همواره پس از اتمام حجّت است. «أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ» 6 سرپیچی از دستورهای الهی،ظلم به خویشتن است. «أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» 7 انسان دارای اختیار است و می تواند در برابر همه ی معجزات،تصمیم بگیرد.

«أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ»

... «وَ لٰکِنْ کٰانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» 8 قهر الهی به خاطر اصرار و استمرار بر ظلم است. «کٰانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 71]

اشاره

وَ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیٰاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ یُقِیمُونَ اَلصَّلاٰةَ وَ یُؤْتُونَ اَلزَّکٰاةَ وَ یُطِیعُونَ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ أُولٰئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اَللّٰهُ إِنَّ اَللّٰهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (71)

مردان و زنان با ایمان،یار و یاور و اولیای یکدیگرند،به معروف(خوبی ها) فرمان می دهند و از منکرات و بدی ها(منکرات)نهی می کنند،نماز بر پای داشته،زکات می پردازند و از خداوند و پیامبرش پیروی می کنند.بزودی خداوند آنان را مشمول رحمت خویش قرار خواهد داد.همانا خداوند،توانای غالب و حکیم است.

ص :103

نکته ها:

آیه ی 67،درباره ی منافقان تعبیرِ «بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ» را آورده بود،امّا این آیه درباره ی مؤمنان می فرماید: «بَعْضُهُمْ أَوْلِیٰاءُ بَعْضٍ» ،شاید اختلاف تعبیر به خاطر آن است که بر خلاف مؤمنان،وحدت عمیق و پیوند ولایت در میان منافقان نیست و هنگام بروز منافع شخصی،وفادار نیستند و وحدتشان ظاهری و صوری است،به قول قرآن: «تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتّٰی» (1)آنان را متّحد می پنداری در حالی که دلهایشان پراکنده است.

چون امر به معروف و نهی از منکر،عامل برپایی واجبات دیگر است،از این رو در آیه،قبل از نماز و زکات آمده است. (2)

پیام ها:

1 زن و مرد هر دو،در اصلاح جامعه تأثیر گذارند. «الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنٰاتُ» 2 مؤمنان در جامعه ی اسلامی،نسبت به یکدیگر از طرف خداوند،حقّ ولایت و نظارت همراه با محبّت دارند و بی تفاوت نیستند. «بَعْضُهُمْ أَوْلِیٰاءُ بَعْضٍ» 3 امر به معروف و نهی از منکر که بر همه ی مردان و زنان با ایمان واجب است، برخاسته از حقّ ولایت بر یکدیگر است. «بَعْضُهُمْ أَوْلِیٰاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ» ... «وَ یَنْهَوْنَ» 4 امر به معروف و نهی از منکر باید از موضع قدرت باشد نه ضعف. «یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ» 5 امر و نهی،در سایه ی محبّت و ولایت قابل اجراست. «بَعْضُهُمْ أَوْلِیٰاءُ» ، «یَأْمُرُونَ...» 6 توجّه به زندگی محرومان و تأمین اجتماعی فقرا،در کنار مسائل عبادی دیگر است. «یُقِیمُونَ» ، «یُؤْتُونَ الزَّکٰاةَ وَ یُطِیعُونَ اللّٰهَ...» 7 ایمان در اصلاح فرد و جامعه،نقش به سزایی دارد. «الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنٰاتُ» ... «یَأْمُرُونَ» ، «یَنْهَوْنَ» ، «یُقِیمُونَ الصَّلاٰةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکٰاةَ وَ یُطِیعُونَ اللّٰهَ»

ص :104


1- 1) .حشر،14.
2- 2) .تحف العقول،ص 237.

8 امر به معروف و نهی از منکر،اقامه ی نماز،پرداخت زکات و اطاعت از خدا و رسول،وظیفه و عملکرد دائمی مؤمنان است. «یَأْمُرُونَ» ، «یَنْهَوْنَ» ، «یُقِیمُونَ» ، «یُؤْتُونَ» ، «یُطِیعُونَ» (فعل مضارع رمز استمرار است) 9 کسانی که دیگران را به کارهای خوب دعوت می کنند،باید خود نیز اهل عمل باشند. «یَأْمُرُونَ» ، «یُقِیمُونَ الصَّلاٰةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکٰاةَ وَ یُطِیعُونَ» 10 اطاعت از خدا و رسول باید با میل و رغبت باشد. «یُطِیعُونَ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ» (اطاعت در لغت به معنای پیروی با میل است) 11 هم اطاعت از خدا در برنامه های عبادی لازم است و هم اطاعت از رسول در برنامه های حکومتی. «یُطِیعُونَ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ» 12 اعمال انسان،زمینه ساز رحمت الهی است. «یَأْمُرُونَ» ، «یَنْهَوْنَ» ، «یُقِیمُونَ» ، «یُؤْتُونَ» ، «یُطِیعُونَ» ، «سَیَرْحَمُهُمُ اللّٰهُ» 13 زن و مرد در دریافت رحمت الهی یکسان می باشند. «الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنٰاتُ» ... «سَیَرْحَمُهُمُ اللّٰهُ»

[سوره التوبة (9): آیه 72]

اشاره

وَعَدَ اَللّٰهُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتِ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا وَ مَسٰاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنّٰاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوٰانٌ مِنَ اَللّٰهِ أَکْبَرُ ذٰلِکَ هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ (72)

خداوند به مردان و زنان با ایمان،باغهایی(از بهشت)که از پای(درختان)آن، نهرها جاری و در آن جاودانند و(نیز)مساکن هایی دلپسند در بهشت برین را وعده داده است.ولی رضایت و خرسندی خداوند،برتر و والاتر(از اینها) است.این همان رستگاری بزرگ است.

نکته ها:
اشاره

این آیه چگونگی تحقّق رحمتی را که در آیه ی قبل بود، «سَیَرْحَمُهُمُ» بیان می کند.

«جَنّٰاتِ عَدْنٍ»

،طبق روایات،بهترین و شریف ترین منطقه ی بهشت و جایگاه

ص :105

پیامبران و صدّیقان و شهداست،منطقه ای که از نظر خوبی،به خیال کسی خطور نکرده است. (1)

مقایسه ی اهل نفاق با اهل ایمان

(آیات 67 و 68 با 71 و 72) 1 اهل نفاق، «بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ» ،امّا اهل ایمان «بَعْضُهُمْ أَوْلِیٰاءُ بَعْضٍ» 2 اهل نفاق، «یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ» ،امّا اهل ایمان «یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ» 3 اهل نفاق، «نَسُوا اللّٰهَ» ،امّا اهل ایمان «یُقِیمُونَ الصَّلاٰةَ» 4 اهل نفاق، «یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ» ،امّا اهل ایمان «یُؤْتُونَ الزَّکٰاةَ» 5 اهل نفاق، «الْفٰاسِقُونَ» ،امّا اهل ایمان «یُطِیعُونَ اللّٰهَ» 6 خداوند به اهل نفاق، «نٰارِ جَهَنَّمَ» وعده داده،امّا به اهل ایمان «جَنّٰاتٍ» ، «مَسٰاکِنَ» 7 برای اهل نفاق، «لَعَنَهُمُ اللّٰهُ» ،امّا برای اهل ایمان «رِضْوٰانٌ مِنَ اللّٰهِ» 8 برای اهل نفاق، «عَذٰابٌ مُقِیمٌ» ،امّا برای اهل ایمان «الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»

پیام ها:

1 زن و مرد،در برخورداری از پاداش الهی،برابرند «وَعَدَ اللّٰهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنٰاتِ» 2 بزرگ ترین امتیاز بهشت،خلود در آن و جاودانگی نعمت های آن است.

«خٰالِدِینَ فِیهٰا»

3 زندگی آخرت تنها معنوی نیست،بلکه مادّی و جسمانی است. «جَنّٰاتٍ» ، «مَسٰاکِنَ طَیِّبَةً» 4 مساکن خوب،وقتی ارزشمند است که در منطقه ی خوب باشد. «مَسٰاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنّٰاتِ عَدْنٍ» 5 از تمایلات طبیعی انسان به آب،سرسبزی،باغ،بوستان و منزل،در جهت گرایش به معنویت استفاده کنیم. «وَعَدَ اللّٰهُ» ... «جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ...»

ص :106


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.

6 لذّت های معنوی،بالاتر از لذّت های مادّیِ بهشت است. «رِضْوٰانٌ مِنَ اللّٰهِ أَکْبَرُ» 7 بهشت نیز درجات و مراتبی دارد. «جَنّٰاتٍ تَجْرِی» ، «جَنّٰاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوٰانٌ مِنَ اللّٰهِ أَکْبَرُ» 8 رسیدن به پاداش اخروی و رضایت الهی،رستگاری بزرگ است «الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»

[سوره التوبة (9): آیه 73]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ جٰاهِدِ اَلْکُفّٰارَ وَ اَلْمُنٰافِقِینَ وَ اُغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْوٰاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ اَلْمَصِیرُ (73)

ای پیامبر! با کافران و منافقان ستیز کن و بر آنان سخت گیر و خشن باش که جایگاهشان دوزخ است و بد سرنوشتی دارند.

نکته ها:

تا منافقان دست به جنگ نزده و توطئه نکرده اند و مثل کافر حربی نشده اند، جهاد با آنان تنها با زبان است. (1)

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله پیش از این آیه،با منافقان رفتاری کریمانه داشت،امّا پس از نزول این آیه،برخورد حضرت شدّت یافت. (2)

پیام ها:

1 جهاد باید مطابق فرمان و نظر رهبر مسلمانان باشد. «یٰا أَیُّهَا النَّبِیُّ جٰاهِدِ» 2 در نظام اسلامی،فرمانده کل قوّا،رهبر است. «یٰا أَیُّهَا النَّبِیُّ جٰاهِدِ» 3 اسلام،آیین جهاد و مبارزه با کفر و نفاق است. «جٰاهِدِ الْکُفّٰارَ وَ الْمُنٰافِقِینَ» 4 هم با دشمنانِ آشکار خارجی مبارزه کنیم، «جٰاهِدِ الْکُفّٰارَ» ،هم با دشمنانِ پنهانِ داخلی. «وَ الْمُنٰافِقِینَ» 5 رهبر مسلمانان باید در برابر استکبار قاطع باشد. «یٰا أَیُّهَا النَّبِیُّ جٰاهِدِ» ، «وَ اغْلُظْ» 6 با آنکه پیامبر،سرچشمه ی رحمت است،ولی به خاطر کفر و نفاق دشمنان، مأمور به خشونت می شود. «وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ»

ص :107


1- 1) .تفسیر المنار.
2- 2) .تفسیر فی ظلال القرآن.

7 جهاد با کفّار و منافقان،جزای دنیوی آنان است و کیفر اخروی شان جهنّم است. «وَ مَأْوٰاهُمْ جَهَنَّمُ» 8 منافق،بدعاقبت است. «بِئْسَ الْمَصِیرُ»

[سوره التوبة (9): آیه 74]

اشاره

یَحْلِفُونَ بِاللّٰهِ مٰا قٰالُوا وَ لَقَدْ قٰالُوا کَلِمَةَ اَلْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلاٰمِهِمْ وَ هَمُّوا بِمٰا لَمْ یَنٰالُوا وَ مٰا نَقَمُوا إِلاّٰ أَنْ أَغْنٰاهُمُ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ یَتُوبُوا یَکُ خَیْراً لَهُمْ وَ إِنْ یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اَللّٰهُ عَذٰاباً أَلِیماً فِی اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَةِ وَ مٰا لَهُمْ فِی اَلْأَرْضِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاٰ نَصِیرٍ (74)

(منافقان)به خدا سوگند می خورند که(سخنی کفرآمیز)نگفته اند،در حالی که قطعاً سخن کفر(آمیز)گفته اند و پس از اسلام آوردنشان کافر شدند و تصمیم به کاری (کشتن پیامبر)گرفتند که به آن دست نیافتند.و جز اینکه خداوند و پیامبرش آنان را از لطف خویش بی نیاز کرده،عیبی(برای پیامبر و مؤمنین)نیافتند(با این حال)اگر توبه کنند،برایشان بهتر است و اگر روی بگردانند،خداوند آنان را در دنیا و آخرت به عذابی دردناک گرفتار می کند و در روی زمین هیچ دوست و یاوری برایشان نخواهد بود.

نکته ها:

در آیه ی 66،از قول پیامبر به منافقان چنین آمده بود: «کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمٰانِکُمْ» ،در این آیه خداوند می فرماید: «کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلاٰمِهِمْ» ؛پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله تعبیر«ایمان»داشت و خداوند تعبیر«اسلام»،زیرا پیامبر طبق ظاهر،آنان را مؤمن می دانست،امّا خداوندِ آگاه از اسرار،آنان را مسلمان می داند،نه مؤمن. (1)

آیه،شامل همه ی توطئه هایی می شود که منافقان بر ضدّ پیامبر و اسلام داشتند، ولی اغلب تفاسیر شیعه و سنّی به توطئه ی«لیلة العقبه»اشاره کرده اند که منافقان برای کشتن پیامبر در گردنه ای کمین کردند تا شترِ پیامبر را رَم دهند،امّا توطئه ی آنها

ص :108


1- 1) .تفسیر المیزان.

کشف شد و به مقصود خود نرسیدند. «هَمُّوا بِمٰا لَمْ یَنٰالُوا» نقل شده است که هنگام سخنرانی پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله در تبوک،منافقی به نام حلاّس گفت:اگر پیامبر راست بگوید،ما از الاغ بدتریم.یکی از اصحاب(عامر بن قیس) این جسارت را به پیامبر خبر داد.رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله احضارش کرد.او انکار می کرد و عامر می گفت که دروغ می گوید و او چنین گفته است.به دستور پیامبر،هر دو نزدیک منبر سوگند یاد کردند،امّا با نزول این آیه،منافق رسوا شد. (1)

پیام ها:

1 دروغگویی و سوگند دروغ،از نشانه های منافق است. «یَحْلِفُونَ بِاللّٰهِ» 2 منافقان ناسپاسند،آنان در سایه ی اسلام به جایی رسیده اند،امّا دست از عیب جویی و بدگویی بر نمی دارند. «وَ مٰا نَقَمُوا إِلاّٰ أَنْ أَغْنٰاهُمُ اللّٰهُ...» 3 آوردن نام رسول اللّٰه در کنار نام خدا و نسبت دادن کاری به هر دو،شرک نیست. «أَغْنٰاهُمُ اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ» 4 سرچشمه ی فضل،تنها خداست. «مِنْ فَضْلِهِ» ،و نفرمود:«من فضلهما» (2)5 اسلام،علاوه بر تربیت فکری و اخلاقی،وضع مادّی زندگی را نیز بهتر کرد.

«أَغْنٰاهُمُ اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ»

6 راه توبه حتّی برای آنان که نقشه قتل پیامبر را کشیدند،باز است. «فَإِنْ یَتُوبُوا» 7 منافقان،در دنیا نیز عذاب می شوند،چون نظام علل و اسباب جهان بر پایه ی صدق است. «یُعَذِّبْهُمُ» ... «فِی الدُّنْیٰا» (گندم از گندم بروید،جو ز جو) 8 عذاب منافقان در دنیا؛بی پناهی،سرگردانی و وحشت درونی است که همواره مضطربند. (3)«یُعَذِّبْهُمُ» ... «فِی الدُّنْیٰا» 9 منافقان سرانجام بی یاورند،تشکیلاتشان فرو می ریزد،منزوی و تحقیر

ص :109


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .نظیر آیه ی 62 همین سوره: «اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ» و نفرمود:«یرضوهما».
3- 3) . «یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ» منافقون،4.

می شوند،نه از حمایت مردم برخوردارند و نه از حمایت حکومت ها. «مٰا لَهُمْ فِی الْأَرْضِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاٰ نَصِیرٍ»

[سوره التوبة (9): آیات 75 تا 76]

اشاره

وَ مِنْهُمْ مَنْ عٰاهَدَ اَللّٰهَ لَئِنْ آتٰانٰا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ اَلصّٰالِحِینَ (75) فَلَمّٰا آتٰاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ (76)

و برخی از آنان با خدا پیمان بسته بودند که اگر خداوند از فضل خویش به ما عطا کند،حتماً صدقه(زکات)خواهیم داد و از نیکوکاران خواهیم بود.

پس چون خداوند از فضل خویش به آنان بخشید،بدان بخل ورزیدند و(به پیمان)پشت کرده و روی گردان شدند.

نکته ها:

مسلمان فقیری از مدینه،(ثَعلبةبن حاطب)از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله درخواست کرد تا دعا کند خداوند او را ثروتمند کند.حضرت فرمود:مال اندکی که شکرش را ادا کنی بهتر از مال زیادی است که از عهده ی شکرش برنیایی.ثعلبه گفت:اگر خدا عطا کند،همه ی حقوق واجب آن را خواهم داد.

به دعای آن حضرت،ثروتش افزون شد تا آنجا که دیگر نتوانست در نماز جمعه و جماعت شرکت کند.وقتی مأمورِ گرفتن زکات نزد او رفت،به او گفت:ما مسلمان شدیم که جزیه ندهیم! (1)فخر رازی می گوید:ثعلبه از کار خود پشیمان شد و زکات خود را نزد پیامبر آورد، ولی آن حضرت نپذیرفت.

آری،انسان نمی داند صلاح و خیرش در چیست،لذا گاهی با اصرار،چیزی را می خواهد که به زیان اوست،پس باید به داده های خدا قانع بود.

ص :110


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

شبیه این آیه در عمل نکردن به پیمان با خدا،در سوره ی اعراف آمده است:

«دَعَوَا اللّٰهَ رَبَّهُمٰا لَئِنْ آتَیْتَنٰا صٰالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّٰاکِرِینَ. فَلَمّٰا آتٰاهُمٰا صٰالِحاً جَعَلاٰ لَهُ شُرَکٰاءَ» (1)زن و شوهری عهد کردند که اگر خداوند فرزند شایسته ای به آنان بدهد،شکرگزار او باشند،امّا چون صاحبِ فرزند صالحی شدند،برای خدا شریک قائل شده و پیمان را از یاد بردند.

پیام ها:

1 انسان،ناسپاس و عهد شکن است. «عٰاهَدَ اللّٰهَ» ... «لَنَصَّدَّقَنَّ» ، «بَخِلُوا بِهِ» 2 به پیمان و قول های در حال فقر و اضطرار،چندان اعتمادی نیست. «فَلَمّٰا آتٰاهُمْ» ... «بَخِلُوا» 3 اگر لیاقت و ظرفیّت نباشد،نعمت های الهی برای انسان نقمت می شود.مالی ارزشمند است که عامل سقوط نگردد. «آتٰاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» ... «تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ» 4 دلبستگی به دنیا،انسان را بدفرجام می کند.کسی که در ادای زکات و صدقات بخل ورزد،کم کم از دین روی گردان می شود. «بَخِلُوا» ... «وَ هُمْ مُعْرِضُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 77]

اشاره

فَأَعْقَبَهُمْ نِفٰاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلیٰ یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِمٰا أَخْلَفُوا اَللّٰهَ مٰا وَعَدُوهُ وَ بِمٰا کٰانُوا یَکْذِبُونَ (77)

9\77

سرانجام به دنبال آنکه با خدا در آنچه پیمان بسته بودند،خلف وعده کردند و بدان سبب که دروغ می گفتند،(خداوند،روحِ)نفاق را تا روزی که به دیدار او رسند،(روز مرگ یا قیامت)،در دل های آنان قرار داد.

پیام ها:

1 خلف وعده با خدا و بخل نسبت به محرومان،انسان را بدعاقبت می کند.

«بَخِلُوا بِهِ»

... «فَأَعْقَبَهُمْ نِفٰاقاً»

ص :111


1- 1) .اعراف،189 190.

2 نفاق،درجاتی دارد:نفاقِ زبانی،نفاق رفتاری و نفاق قلبی. «فِی قُلُوبِهِمْ» 3 نفاق،گاهی موقّت و گاهی دائمی و همیشگی است. (1)«إِلیٰ یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ» 4 پیمان شکنی و دروغ،روحیّه ی نفاق می آورد.گناه،گناه می آورد. «فَأَعْقَبَهُمْ نِفٰاقاً» ... « بِمٰا أَخْلَفُوا» ... «وَ بِمٰا کٰانُوا یَکْذِبُونَ» 5 سرچشمه ی بدبختی های انسان،خود اوست. «بِمٰا أَخْلَفُوا» ، «بِمٰا کٰانُوا یَکْذِبُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 78]

اشاره

أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْوٰاهُمْ وَ أَنَّ اَللّٰهَ عَلاّٰمُ اَلْغُیُوبِ (78)

آیا ندانستند که خداوند،راز آنان و سخنان آهسته(و درِگوشی)آنان را می داند و اینکه خداوند،به همه ی غیب ها داناست؟!

نکته ها:

شاید مراد از «سِرَّهُمْ» ،کفر باطنی منافقان باشد و مراد از «نَجْوٰاهُمْ» ،توطئه ی گروهیِ آنان و مقصود از «الْغُیُوبِ» ،اهداف و نیّت های آنان باشد. (2)

پیام ها:

1 منافقان برای مخفی نگهداشتن توطئه های خود تلاش می کنند،ولی خداوند آنان را به اسرارشان هشدار می دهد. «أَ لَمْ یَعْلَمُوا...» 2 شناخت ناقص،سبب عملکرد ناقص است. «أَخْلَفُوا اللّٰهَ مٰا وَعَدُوهُ» ... «أَ لَمْ یَعْلَمُوا...» آری،اگر انسان بداند که خداوند از آشکار و پنهان او آگاه است،تقوایش زیاد شده،نفاقش از بین می رود و توبیخ نمی شود.

[سوره التوبة (9): آیه 79]

اشاره

اَلَّذِینَ یَلْمِزُونَ اَلْمُطَّوِّعِینَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ فِی اَلصَّدَقٰاتِ وَ اَلَّذِینَ لاٰ یَجِدُونَ إِلاّٰ جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اَللّٰهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (79)

ص :112


1- 1) .حضرت علی علیه السلام فرمودند:مراد از«یوم یلقونه»،روز قیامت است.بحار،ج 90،ص 132.
2- 2) .تفسیر فرقان.

منافقان بر مؤمنانی که(علاوه بر صدقات واجب،)داوطلبانه صدقات مستحبّ نیز می دهند و همچنین بر مؤمنانِ(تهی دستی)که جز به اندازه ی توانشان چیزی(برای انفاق و پشتیبانی از جبهه)نمی یابند،عیب می گیرند و آنان را مسخره می کنند.(بدانند که)خداوند آنان را به ریشخند می گیرد(و کیفر تمسخرشان را خواهد داد)و برای آنان عذابی دردناک است.

نکته ها:

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله از مردم تقاضای کمک به جبهه کرد.توانگران کمک های شایانی کردند و ناتوانان کمک اندک داشتند.منافقان،کمک توانگران را ریایی دانسته و مورد عیب جویی و طعن قرار می دادند و کمک بی بضاعت ها را مسخره می کردند. (1)از جمله ابو عقیل انصاری با اضافه کاری،مقداری خرما برای کمک به جبهه نزد پیامبر آورد،منافقان او را نیز مسخره کردند.

مال و ثروت داشتن،شرط انفاق نیست،باید اخلاص،ایمان و سخاوت داشته باشیم.در آیه ی 79 خواندیم که ثعلبه با آن همه ثروت،حقّ واجب الهی را نپرداخت و ابو عقیل که کارگری ساده بود،با اخلاص چند عدد خرما را به جبهه ی اسلام کمک کرد.

امام رضا علیه السلام فرمودند:مراد از مسخره کردن خداوند، «سَخِرَ اللّٰهُ مِنْهُمْ» ،آن است که خداوند کیفر استهزای آنان را می دهد. (2)

پیام ها:

1 مسخره کردن،کار منافقان است.خود کمک نمی کنند،کمک های دیگران را نیز زیر سؤال می برند. «الَّذِینَ یَلْمِزُونَ» 2 مؤمنان با میل و علاقه انفاق می کنند. «الْمُطَّوِّعِینَ» (یعنی از روی رغبت)

ص :113


1- 1) . «یَلْمِزُونَ» که به معنای طعنه زدن است،درباره ی مؤمنان توانگر است و «فَیَسْخَرُونَ» در مورد مؤمنان تهیدست می باشد.
2- 2) .بحار،ج 3،ص 319.

3 تضعیف روحیّه ی کمک کنندگان به جبهه،حرام و کاری منافقانه است.

«یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ»

... «لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ» 4 منافقان می خواهند با تبلیغات و استهزا،مردم را نسبت به جهاد دلسرد و بی انگیزه کنند. «یَلْمِزُونَ» ... «فَیَسْخَرُونَ» (1)5 در دید منافقان مقدار مال مهمّ است،نه انگیزه ها و خصلت ها،لذا انفاقِ اندک را بر فقیرانِ مؤمن،خُرده می گیرند. «یَلْمِزُونَ» ... «الَّذِینَ لاٰ یَجِدُونَ إِلاّٰ جُهْدَهُمْ» 6 برای برطرف کردن نیاز جامعه،باید از تمام امکانات استفاده کرد. «جٰاهِدْهُمْ» 7 مسئولیّت هر کس به اندازه ی توان اوست. «لاٰ یَجِدُونَ إِلاّٰ جُهْدَهُمْ» 8 به وظیفه ی خود عمل کنیم و از استهزای دشمن نهراسیم. «لاٰ یَجِدُونَ إِلاّٰ جُهْدَهُمْ» زیرا خداوند جزای آنان را می دهد. «سَخِرَ اللّٰهُ مِنْهُمْ» 9 کیفر باید متناسب با عملکرد باش.د «فَیَسْخَرُونَ» ، «سَخِرَ اللّٰهُ»

[سوره التوبة (9): آیه 80]

اشاره

اِسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاٰ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اَللّٰهُ لَهُمْ ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ وَ اَللّٰهُ لاٰ یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلْفٰاسِقِینَ (80)

برای منافقان استغفار کنی یا استغفار نکنی،(یکسان است.)اگر هفتاد بار برایشان آمرزش بخواهی،خداوند هرگز آنان را نخواهد بخشید.این(قهر حتمی الهی)به خاطر آن است که آنان به خدا و پیامبرش کفر ورزیدند و خدا،گروه فاسق را هدایت نمی کند.

نکته ها:

عدد هفتاد،رمز کثرت و زیادی است،نه بیان تعداد معیّن.یعنی هر چه برای آنان استغفار کنی بی اثر است،نه آنکه اگر مثلاً هفتاد و یک بار شد،بخشوده می شوند.

نظیر آیه ی 6 سوره ی منافقون: «سَوٰاءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللّٰهُ لَهُمْ»

ص :114


1- 1) .در آیه ی 7 سوره منافقون می خوانیم: «هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ لاٰ تُنْفِقُوا عَلیٰ مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللّٰهِ حَتّٰی یَنْفَضُّوا» به اطرافیان پیامبر کمک مالی نکنید تا پراکنده شوند.

که عددی ذکر نشده است.در روایات نیز آمده است که پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:

اگر بدانم استغفار بیش از هفتاد بار نجاتشان می دهد،استغفار می کردم. (1)

انسان در سقوط به حدّی می رسد که هیچ چیز نجاتش نمی دهد،مثل بیماری که اگر روح از او جدا شود،تلاش همه ی پزشکان اثری ندارد.

پیام ها:

1 گناه مسخره کردنِ دین تا آنجاست که استغفار پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله نیز کارساز نیست.

«فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ»

... «فَلَنْ یَغْفِرَ اللّٰهُ لَهُمْ» 2 تا انسان خود دگرگون نشود و انقلابی در درون نیابد،دعای پیامبر نیز کارساز نیست. «فَلَنْ یَغْفِرَ اللّٰهُ» ... «کَفَرُوا بِاللّٰهِ» 3 دلسوزی برای منافق لجوج،بی فایده است. «إِنْ تَسْتَغْفِرْ» ... «فَلَنْ یَغْفِرَ اللّٰهُ» 4 خداوند،در هدایت بخل ندارد،منافقان از قابلیّت افتاده اند. «کَفَرُوا» 5 کفر،مانع مغفرت،و فسق،مانع هدایت است. «کَفَرُوا» ، «الْفٰاسِقِینَ»

[سوره التوبة (9): آیه 81]

اشاره

فَرِحَ اَلْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاٰفَ رَسُولِ اَللّٰهِ وَ کَرِهُوا أَنْ یُجٰاهِدُوا بِأَمْوٰالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ قٰالُوا لاٰ تَنْفِرُوا فِی اَلْحَرِّ قُلْ نٰارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ کٰانُوا یَفْقَهُونَ (81)

به کسانی که بر خلاف(فرمانِ)رسول خدا،از جنگ سر باززدند و از خانه نشستن خود (به هنگام جنگ تبوک)شادمان شدند و از اینکه با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد کنند،کراهت داشتند و(به دیگران نیز)گفتند در این گرما(برای جنگ)بیرون نروید! بگو:آتش دوزخ،سوزان تر است اگر می فهمیدند.

نکته ها:

شأن نزول این آیه در مورد جنگ تبوک است.این آیه،سه نشانه برای منافقان ذکر

ص :115


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

کرده است:الف:از جبهه نرفتن به جای پشیمانی شادند.ب:جهاد با مال و جان بر ایشان سنگین است.ج:دیگران را از جبهه رفتن منع می کنند.

طبق آیات گذشته،منافقان مانع کمک مالی دیگران می شدند،مطابق این آیه نیز از حضور در جبهه،تخلّف می کنند و دیگران را هم دلسرد می کنند.

پیام ها:

1 شادی به خاطر نرفتن به جبهه و تخلّف از فرمان پیامبر،نشانه ی نفاق است.

«فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ»

2 بدتر از جبهه نرفتن،شکستن قداستِ رهبری و تخلّف از فرمان اوست.

«بِمَقْعَدِهِمْ خِلاٰفَ رَسُولِ اللّٰهِ»

،نفرمود:«بمقعدهم عن الجهاد» 3 اطاعت بی چون و چرا از رسول خدا لازم است. «بِمَقْعَدِهِمْ خِلاٰفَ رَسُولِ اللّٰهِ» 4 مؤمنِ ترسو،از منافق جداست.ترسو کمک مالی می کند،میل قلبی برای جهاد هم دارد.امّا منافقان،نه کمک می کنند و نه میل کمک دارند. «کَرِهُوا أَنْ یُجٰاهِدُوا» 5 منافقان برای باز داشتن مردم از جهاد،با تبلیغ دلسرد کننده و اخلال گری، مشکلاتی چون گرم بودن هوا را بهانه قرار می دهند. «قٰالُوا لاٰ تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ» 6 در آستانه ی جنگ باید آماده باشیم تا شایعات و سخنان دلسرد کننده ی منافقان را به سرعت خنثی کنیم. «قٰالُوا» ، «قُلْ» 7 در پاسخگویی به تبلیغات دشمن،از اصطلاحاتِ خودش استفاده کنیم. «الْحَرِّ» ، «أَشَدُّ حَرًّا» 8 یاد معاد،عامل حرکت به سوی جبهه است، «قُلْ نٰارُ جَهَنَّمَ» مؤمنان واقعی هرگز گرمی هوا را مانع جهاد نمی دانند.

9 منافقان،ظاهربین اند و شناخت عمیق ندارند. «لَوْ کٰانُوا یَفْقَهُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 82]

اشاره

فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلاً وَ لْیَبْکُوا کَثِیراً جَزٰاءً بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ (82)

پس به سزای آنچه(با دست خود)کسب می کردند،کم بخندند و بسیار بگریند.

ص :116

نکته ها:

منافقان اگر بدانند که به خاطر ترک جهاد،چه پاداش هایی را از دست داده و چه فرصت ها و نعمت هایی را کفران کرده اند،باید کمتر شادی کنند و بسیار بگریند، گرچه گریه ی ما دام العمرشان هم در برابر گریه های طولانی قیامت،چیزی نیست!

پیام ها:

1 ناله و گریه بر گرفتاری ها،کیفر دنیویِ متخلّفان از جهاد است. «فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ» ... «وَ لْیَبْکُوا کَثِیراً جَزٰاءً» 2 کیفر،متناسب با عمل است. «فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ» ، «وَ لْیَبْکُوا کَثِیراً» 3 خنده ها و خوشی های چند روزه ی منافق،حسرت و گریه های طولانی در پی دارد. «فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ» ... «وَ لْیَبْکُوا کَثِیراً»

[سوره التوبة (9): آیه 83]

اشاره

فَإِنْ رَجَعَکَ اَللّٰهُ إِلیٰ طٰائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً وَ لَنْ تُقٰاتِلُوا مَعِیَ عَدُوًّا إِنَّکُمْ رَضِیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ اَلْخٰالِفِینَ (83)

پس اگر خداوند تو را(پس از این جنگ)به سوی طایفه ای از منافقان بازگرداند و آنان از تو برای حرکت(به جنگ دیگری)اجازه ی خروج خواستند بگو:شما هرگز با من بیرون نخواهید شد و هرگز همراه من،با هیچ دشمنی نبرد نخواهید کرد،زیرا شما نخستین بار به نشستن در خانه راضی شدید،پس (اکنون نیز)با آنان که از فرمان تخلّف کرده اند(در خانه)بنشینید!

نکته ها:

«خالف»،هم به معنای متخلّف از جنگ،هم به معنای مخالف و هم به کسی گفته می شود که به خاطر پیری،بیماری و عجز،توان جبهه رفتن را ندارد.

هر کس صادقانه توبه کند،پذیرفته می شود،ولی منافقان از روی ریا،تظاهر و

ص :117

انقلابی نمایی،تقاضای جبهه رفتن داشتند.

از این آیه استفاده می شود که شخص پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله برای جنگ تبوک از مدینه خارج شد و در پایان جنگ نیز به آنجا برگشت.همچنین این آیه از برخورد آینده ی منافقان خبر می دهد،تا پیامبر چهره ی منافقانه ی آنان را رسوا کند.

پیام ها:

1 به تقاضای منافقان برای حضور در جهاد،اعتماد نکنیم. «فَإِنْ رَجَعَکَ» ... «فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا...» آنان هنگام حرکت،اجازه ی ماندن می گیرند و هنگام بازگشت،اجازه ی خروج و حرکت! 2 بترسیم از آنان که دیروز فراری بودند و امروز داوطلب حضور در جبهه اند.

«لَنْ تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً»

3 سوء سابقه ی افراد را فراموش نکنیم. «رَضِیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ» 4 منافقان را تحقیر و بایکوت کنیم. «فَاقْعُدُوا مَعَ الْخٰالِفِینَ» همرزمی با پیامبر،توفیق الهی است که باید منافقانی را که از ترک جبهه خوشحالند،برای همیشه محروم کرد. «لَنْ تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً وَ لَنْ تُقٰاتِلُوا مَعِیَ»

[سوره التوبة (9): آیه 84]

اشاره

وَ لاٰ تُصَلِّ عَلیٰ أَحَدٍ مِنْهُمْ مٰاتَ أَبَداً وَ لاٰ تَقُمْ عَلیٰ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ وَ مٰاتُوا وَ هُمْ فٰاسِقُونَ (84)

و بر مرده ی هیچ یک از منافقان نماز مگزار و(برای دعا و استغفار)بر قبرش نایست، چون آنان به خدا و پیامبرش کافر شدند و از دنیا رفتند در حالی که فاسق بودند.

نکته ها:

سیره ی رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله آن بود که در مراسم تشییع و تدفین مردگانِ مسلمان حاضر شود،برای آنان دعا کند و بر جنازه ی آنان نماز بخواند.خداوند با این آیه پیامبرش را از حضور در مراسمِ مردگانِ منافق،نهی کرد.

امام صادق علیه السلام فرمود:پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در نماز میّت بعد از تکبیر چهارم،برای مرده

ص :118

دعا می کردند،امّا پس از نزول این آیه،دیگر چنین کاری را انجام ندادند. (1)

پیام ها:

1 یکی از شیوه های مبارزه با منافقان،مبارزه ی منفی است. «لاٰ تُصَلِّ» ، «لاٰ تَقُمْ» 2 مرده ی منافق نیز باید تحقیر شود.در تشییع جنازه ی آنان شرکت نکنیم و به زیارت قبور آنها نرویم. «لاٰ تُصَلِّ» ، «لاٰ تَقُمْ» 3 از اهرم نماز،برای تنبیه متخلّفان کمک بگیریم. «لاٰ تُصَلِّ عَلیٰ أَحَدٍ مِنْهُمْ» 4 نماز میّت و زیارت قبور،نشانه ی حرمت و احترامِ مؤمن پس از مرگ و کاری پسندیده است و چون منافق،حرمتی ندارد لذا فرمود: «لاٰ تُصَلِّ» ، «لاٰ تَقُمْ» 5 منافق،کافر و فاسق است. «کَفَرُوا» ، «فٰاسِقُونَ» 6 عاقبتِ کار،مهم است.خطر وقتی است که انسان بدون توبه و در حال فسق بمیرد. «مٰاتُوا وَ هُمْ فٰاسِقُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 85]

اشاره

وَ لاٰ تُعْجِبْکَ أَمْوٰالُهُمْ وَ أَوْلاٰدُهُمْ إِنَّمٰا یُرِیدُ اَللّٰهُ أَنْ یُعَذِّبَهُمْ بِهٰا فِی اَلدُّنْیٰا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کٰافِرُونَ (85)

اموال و فرزندان آنان(منافقان)،تو را به شگفتی و اعجاب نیاورد! همانا خداوند می خواهد آنان را بدین وسیله در دنیا عذاب کند و در حال کفر جانشان به در آید.

نکته ها:

منافقان صدر اسلام،از مال،فرزند و امکانات فراوانی برخوردار بودند،ولی مسلمانان این گونه نبودند و خطر مجذوب شدن مسلمانان در کار بود که این آیه و آیه ی 55 این سوره که با اندک تفاوتی در لفظ،مشابه این آیه است،به مسلمانان هشدار می دهد.

«زَهوق»به معنای خارج شدنِ همراه با سختی،تأسّف و حسرت است.

ص :119


1- 1) .تفسیر نور الثقلین؛کافی،ج 3،ص 181.
پیام ها:

1 به خاطر امکانات و برخورداری دیگران،احساس حقارت نکنیم. «لاٰ تُعْجِبْکَ» 2 مال و فرزند،گاهی مایه ی آزمایش و عذاب است،نه رفاه و خوشبختی.

«یُعَذِّبَهُمْ بِهٰا فِی الدُّنْیٰا»

3 کیفر خداوند در دنیا،گاهی با همان مظاهر دنیوی است. «یُرِیدُ اللّٰهُ أَنْ یُعَذِّبَهُمْ بِهٰا فِی الدُّنْیٰا» 4 مرگ،خارج شدن روح از بدن است،نه فانی شدن روح. «تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ» 5 یک عمر کفر و ناسپاسی باعث می شود انسان لحظه ی مرگ،کافر از دنیا برود.

«تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کٰافِرُونَ»

6 ملاک ارزشها،حسنِ عاقبت و با ایمان مردن است،نه زرق و برق چند روزه ی دنیوی. «تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کٰافِرُونَ»

[سوره التوبة (9): آیات 86 تا 87]

اشاره

وَ إِذٰا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللّٰهِ وَ جٰاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اِسْتَأْذَنَکَ أُولُوا اَلطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قٰالُوا ذَرْنٰا نَکُنْ مَعَ اَلْقٰاعِدِینَ (86) رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ اَلْخَوٰالِفِ وَ طُبِعَ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاٰ یَفْقَهُونَ (87)

و هر گاه سوره ای نازل شود که به خداوند ایمان آورید و همراه پیامبرش جهاد کنید،صاحبان ثروت(منافقان)،از تو اجازه ی مرخصی(برای فرار از جبهه)می خواهند و می گویند:ما را واگذار تا با خانه نشینان،(آنان که از جنگ معافند و باید در خانه بنشینند)باشیم.

آنان راضی شدند که با متخلّفان و خانه نشینان باشند و بر دلهای آنان مُهرزده شده است،از این رو نمی فهمند.

نکته ها:

«الطَّوْلِ»

،به معنای امکانات و توانمندی، «أُولُوا الطَّوْلِ» یعنی توانگران و ثروتمندان.

ص :120

مراد از «سُورَةٌ» مجموعه ای از آیات است که موضوع خاصّی را بیان می کند.لذا به قسمتی از یک سوره نیز«سوره»گفته شده است.

پیام ها:

1 جهاد،لازمه ی ایمان به خداست. «آمِنُوا بِاللّٰهِ وَ جٰاهِدُوا» 2 پیامبر در جبهه های نبرد،پیشاپیش دیگران بود. «مَعَ رَسُولِهِ» 3 جهاد باید با فرمان رهبر مسلمانان و همراه و همگام با او باشد. «جٰاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ...» 4 ضعف،نفاق و ترس خود را از رفتن به جهاد،با اجازه ی مرخّصی توجیه نکنیم. «اسْتَأْذَنَکَ» 5 مرفّهان تن پرور،از جهاد بیشتر می ترسند،به آنان امیدی نداشته باشیم.

«اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْلِ»

6 منافقان،دل مرده اند. «طُبِعَ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ» 7 دنیاطلبی،رفاه زدگی و روحیّه ی نفاق،دید صحیح و شناخت عمیق را از انسان می گیرد. «لاٰ یَفْقَهُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 88]

اشاره

لٰکِنِ اَلرَّسُولُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ جٰاهَدُوا بِأَمْوٰالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ أُولٰئِکَ لَهُمُ اَلْخَیْرٰاتُ وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ (88)

ولی(در مقابلِ منافقانِ رفاه طلب و گریزان از جنگ،)پیامبر و مؤمنانِ همراه او، با اموال و جانهایشان جهاد کردند و اینانند که همه ی خیرات و نیکی ها برای آنان است و همانانند رستگاران.

پیام ها:

1 از شرکت نکردن منافقان و مرفّهان در جنگ،نگران نباشیم. «لٰکِنِ الرَّسُولُ...» 2 منافقان مپندارند با نیامدنشان به جهاد،اسلام بی یاور می ماند. «لٰکِنِ الرَّسُولُ...»

ص :121

3 رهبر،پیشاپیش رزمندگان است. «الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ» 4 تنها ایمان به پیامبر کافی نیست،همراهی با او نیز لازم است. «آمَنُوا مَعَهُ» 5 جهاد باید در همه ی ابعاد باشد. «جٰاهَدُوا بِأَمْوٰالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ» 6 رستگاری،تنها در سایه ی ایمان و جهاد است. «أُولٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» 7 جنگ و جهاد،مایه ی نزول خیرات و برکات الهی بر رزمندگان است. «أُولٰئِکَ لَهُمُ الْخَیْرٰاتُ» 8 مجاهدان رستگارند،چه پیروز شوند و چه در ظاهر شکست بخورند.

«جٰاهَدُوا»

، «الْمُفْلِحُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 89]

اشاره

أَعَدَّ اَللّٰهُ لَهُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا ذٰلِکَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ (89)

خداوند برای آنان باغهایی(در بهشت)آماده ساخته که نهرها از پای(درختان)آنها جاری است،و در آنجا جاودانند.این همان رستگاری بزرگ است.

پیام ها:

1 پاداش مجاهدان،از پیش آماده شده است. «أَعَدَّ اللّٰهُ لَهُمْ جَنّٰاتٍ» 2 بهشت،آفریده شده و هم اکنون موجود است. «أَعَدَّ اللّٰهُ لَهُمْ جَنّٰاتٍ» 3 از غرائز و خواسته های طبیعی،در راه رشد و هدایت استفاده کنیم.(انسان به طور طبیعی خواهان باغها و نهرهاست) «جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ» 4 اقامت دائمی در بهشتِ رحمت الهی،سعادت واقعی است. «الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»

[سوره التوبة (9): آیه 90]

اشاره

وَ جٰاءَ اَلْمُعَذِّرُونَ مِنَ اَلْأَعْرٰابِ لِیُؤْذَنَ لَهُمْ وَ قَعَدَ اَلَّذِینَ کَذَبُوا اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ سَیُصِیبُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (90)

بادیه نشینانی که(از شرکت در جنگ)معذور بودند،(نزد تو)آمدند تا به آنان اذن داده شود(که در جنگ شرکت نکنند)،ولی کسانی که به خدا و پیامبرش

ص :122

دروغ گفتند(و عذری نداشتند)،از جنگ باز نشستند.بزودی به کسانی از آنان که کفر ورزیدند،عذابی دردناک خواهد رسید.

نکته ها:

کلمه ی «الْمُعَذِّرُونَ» هم می تواند به معنای«معتَذرون»و عذرخواهان واقعی باشد که عذر موجّه دارند و هم به معنای کسانی که عذرتراشی می کنند. (1)

برخی عذر واقعی داشتند و برای آن جهت مرخّصی می گرفتند،ولی برخی بدون عذر،در جهاد شرکت نکردند که عذاب برای این گروه است.

«الْأَعْرٰابِ»

،بادیه نشینان را می گویند که در بیابان ها زندگی می کنند و از تمدّن شهری دور مانده اند.

پیام ها:

1 در جنگ تبوک فرمان بسیج عمومی بود که هر کس شرکت نمی کرد باید عذرش را خدمت پیامبر بیان می کرد و رسماً اجازه می گرفت. «جٰاءَ الْمُعَذِّرُونَ» 2 جهاد،امری حکومتی است نه فردی،لذا هم حضور در جبهه و هم ترکِ آن باید با اجازه ی رهبر مسلمانان باشد. (2)«جٰاءَ الْمُعَذِّرُونَ» ... «لِیُؤْذَنَ لَهُمْ» 3 آنان که به فریضه ی جهاد،بی اعتنایی کرده و در پی فرارند،در ایمانشان دروغ می گویند. «کَذَبُوا» 4 دروغ،تنها با زبان نیست،عمل انسان نیز گاهی نشانِ دروغ بودن ادّعاست.

«قَعَدَ الَّذِینَ کَذَبُوا»

5 بهانه جویانِ برای گریز از تکلیف،بزودی تنبیه می شوند. «الْمُعَذِّرُونَ» ... «سَیُصِیبُ» ... «عَذٰابٌ أَلِیمٌ»

ص :123


1- 1) .به اصطلاح ادبیات عرب،یا از باب تفعیل است که عذر دروغ آوردن است و یا از باب افتعال و عذر واقعی داشتن است.تفسیر راهنما.
2- 2) .در مورد حضور در جبهه در آیات قبل خواندیم:«فاستأذنوک للخروج فقل لن تخرجوا معی ابدا»

[سوره التوبة (9): آیه 91]

اشاره

لَیْسَ عَلَی اَلضُّعَفٰاءِ وَ لاٰ عَلَی اَلْمَرْضیٰ وَ لاٰ عَلَی اَلَّذِینَ لاٰ یَجِدُونَ مٰا یُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذٰا نَصَحُوا لِلّٰهِ وَ رَسُولِهِ مٰا عَلَی اَلْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (91)

بر ناتوانان و بیماران(که نمی توانند در جهاد شرکت کنند)و تهیدستانی که چیزی برای خرج کردن(در راه جهاد)نمی یابند،ایرادی نیست،به شرط آن که خیرخواه خدا و پیامبرش باشند،(و از آنچه در توان دارند مضایقه نکنند.)(زیرا)بر نیکوکاران راه سرزنش و مؤاخذه ای نیست و خداوند بخشنده ی مهربان است.

نکته ها:

پیر مردی نابینا خدمت پیامبر آمد و عرض کرد:کسی را ندارم که دستم را گرفته و به جبهه ببرد.ناتوان و سالمندم.آیا عذرم پذیرفته است؟ پیامبر سکوت کرد،تا آنکه این آیه نازل شد.

شگفتا از عاشقان اسلام که با وجود پیری و نابینایی،باز هم وجدانشان آرام نیست و برای ترکِ جبهه،از پیامبر سؤال می کنند! ممکن است مراد از ناداری این باشد که آنان نمی توانند بدون حضور خود در خانواده،هزینه ی زندگی زن و فرزند خود را تأمین کنند و اگر به جبهه بروند،آنان گرسنه می مانند. (1)

در اسلام فرمان حَرَجی و فوق طاعت نیست،اسلام انعطاف پذیر است و بن بست ندارد.امام صادق علیه السلام فرمود:هر کاری را که انسان نتواند انجام دهد، تکلیف ندارد و سپس این آیه را تلاوت فرمودند. (2)

پیام ها:

1 تکالیف الهی به قدر توان بشر است. «لَیْسَ عَلَی الضُّعَفٰاءِ» ... «حَرَجٌ» (ضعیفان و

ص :124


1- 1) .تفسیر راهنما.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین؛کافی،ج 1،ص 165.

بیماران که ناتوانی جسمی دارند،از جهاد با جان و فقیران که ناتوانی مالی دارند،از جهاد با مال معاف اند) 2 خیرخواهی هرگز ساقط نمی شود،ناتوانان نیز به نحوی که می توانند حمایت کنند.حتّی نابینای سالمند،به دعای با زبان و قلب و خیرخواهی برای رزمندگان،موظّف است. «إِذٰا نَصَحُوا» 3 آنان که از جهاد معذورند،ولی علاقه به آن دارند،از نیکوکارانند. «الْمُحْسِنِینَ» 4 از آنان که بدون قصور و کوتاهی و با داشتن انگیزه ی خوب،زیانی سر زند، مؤاخذه نمی شود و تاوانی نمی پردازند. (1)«مٰا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ»

[سوره التوبة (9): آیه 92]

اشاره

وَ لاٰ عَلَی اَلَّذِینَ إِذٰا مٰا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاٰ أَجِدُ مٰا أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ اَلدَّمْعِ حَزَناً أَلاّٰ یَجِدُوا مٰا یُنْفِقُونَ (92)

و نیز(اشکالی نیست)بر آنان که چون نزد تو آمدند تا آنان را برای شرکت در جبهه بر مرکبی سوار کنی،گفتی:چیزی نمی یابم که شما را بر آن سوار کنم و آنان(از نزد تو) برگشتند،در حالی که چشمانشان از اندوه،اشکبار بود که چرا چیزی ندارند که خرج جهاد کنند.(آری،بر این گونه فقیرانِ عاشق جهاد،برای نرفتن به جبهه گناهی نیست)

نکته ها:

در آیه ی قبل،سخن از کسانی بود که توان مالی برای کمک به جهاد نداشتند و در این آیه سخن از فقیرانی است که به خاطر فقر،مرکبی برای حضور در جبهه ندارند لذا غصّه می خورند و اشک می ریزند،به این جهت در پاداش رزمندگان شریکند.

چنان که حسن بصری می گوید:رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله به رزمندگان جنگ تبوک می فرمود:

ص :125


1- 1) .مثل کارمند امینی که هنگام جا به جایی پول بانک،گرفتار سارقین شود،یا باربری که هنگام حمل بار،دچار حادثه شود.بنا بر این هر گونه اقدامِ اصلاحی که با انگیزه ی نیک و بی غرضانه انجام شود و حوادث و زیان های پیش بینی نشده پیش آید،نباید تاوان پرداخت شود.در فقه نیز قاعده ای به نام«احسان و نفی حَرج»می باشد.

در هر مالی که خرج کردید و هر آسیبی که دیدید،گروهی از جاماندگان در مدینه با شما شریکند،چون قلباً علاقمند به شرکت در جبهه بودند. (1)

پیام ها:

1 تأمین امکاناتِ جنگی رزمندگان،به عهده ی حکومت است. «أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ» 2 ارزش انسان ها،به انگیزه ها و روحیّات آنان است،نه تنها حرکت و امکانات مادّی و مالی. «أَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ» (آیه کسانی را می ستاید که پول و امکانات ندارند،ولی ایمان و سوز و شور جبهه رفتن دارند) 3 مؤمن از شرکت نداشتن در جبهه،ناراحت و گریان است. «تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ» «جزء 11»

[سوره التوبة (9): آیه 93]

اشاره

إِنَّمَا اَلسَّبِیلُ عَلَی اَلَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَ هُمْ أَغْنِیٰاءُ رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ اَلْخَوٰالِفِ وَ طَبَعَ اَللّٰهُ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ (93)

راه(ایراد و مؤاخذه،)تنها بر کسانی است که در عینِ توانگری و ثروتمندی،از تو اذن می خواهند(که به جبهه نروند)و راضی شده اند که با متخلّفان باشند.

خداوند بر دلهایشان مُهر زده است،از این رو نمی دانند.

نکته ها:

تفاوت مؤمن و منافق تا به کجاست! در آیه ی قبل دیدیم مؤمن از اینکه وسیله ای برای رفتن به جبهه ندارد گریه می کند و اشک می ریزد، «أَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ» ولی در این آیه می خوانیم که منافقانِ ثروتمند،برای ترک جبهه اصرار دارند و از پیامبر اجازه می خواهند!!

ص :126


1- 1) .تفسیر درّ المنثور.
پیام ها:

1 فقیر و غنی،در رفتن به جبهه یکسان اند و ثروت،نه امتیازی برای ترک جبهه است و نه عذر و بهانه ای برای آن. «...عَلَی الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَ هُمْ أَغْنِیٰاءُ» 2 شانه خالی کردن از مسئولیّت،موجب بدفرجامی و از دست دادن شناختِ صحیح می شود. «طَبَعَ» ، «لاٰ یَعْلَمُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 94]

اشاره

یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ إِذٰا رَجَعْتُمْ إِلَیْهِمْ قُلْ لاٰ تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اَللّٰهُ مِنْ أَخْبٰارِکُمْ وَ سَیَرَی اَللّٰهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلیٰ عٰالِمِ اَلْغَیْبِ وَ اَلشَّهٰادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (94)

هنگامی که از جهاد برگشتید،(منافقانِ متخلّف از جنگ تبوک،)برای شما عذر می آوردند.بگو:عذرتراشی نکنید،ما هرگز حرف شما را باور نمی کنیم، خداوند ما را از اخبار(و احوال)شما آگاه کرده است.خداوند و پیامبرش عملکرد شما را می بینند،آن گاه نزد خدایی که دانای پنهان و آشکار است بازگردانده می شوید و او شما را به آنچه می کردید،آگاه خواهد کرد.

نکته ها:

حدود هشتاد نفر از منافقان،در جنگ تبوک شرکت نکردند،و هنگامی که پیامبر و مسلمانان از جنگ بازگشتند،برای توجیه کار خود،بهانه های مختلفی را مطرح کردند.آیه نازل شد که آنچه را می گویند باور نکنید و آنها را به خدا واگذارید.

پیام ها:

1 مسلمانان باید چنان مقتدر باشند که متخلّفان،خود را موظّف به عذرخواهی کنند. «یَعْتَذِرُونَ» 2 با منافقانِ عذر تراش،قاطعانه برخورد کنیم. «لاٰ تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکُمْ» 3 خداوند از راه غیب،پیامبرش را از اخبار منافقان و اعمال مردم آگاه می سازد.

ص :127

«قَدْ نَبَّأَنَا اللّٰهُ»

4 پس از پایان جنگ،عذر و بهانه تراشی ها آغاز می شود. «یَعْتَذِرُونَ» ... «إِذٰا رَجَعْتُمْ» 5 علم خدا نسبت به غیب و شهود،پیدا و پنهان،یکی است و چیزی از او پنهان نیست. «عٰالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهٰادَةِ» 6 یادآوری قیامت،از بهترین عوامل سازنده ی انسان است. «تُرَدُّونَ» ، «فَیُنَبِّئُکُمْ» 7 انسان در برابر تمام کارهای خود مسئول است و قیامت،روز رسوایی است.

«فَیُنَبِّئُکُمْ...»

[سوره التوبة (9): آیه 95]

اشاره

سَیَحْلِفُونَ بِاللّٰهِ لَکُمْ إِذَا اِنْقَلَبْتُمْ إِلَیْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَ مَأْوٰاهُمْ جَهَنَّمُ جَزٰاءً بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ (95)

هنگامی که از جهاد نزد منافقان بازگشتید،برای شما به خدا سوگند می خورند تا از(گناه و سرزنشِ)آنان چشم بپوشید.پس،از آنان اعراض و دوری کنید که آنان پلیدند و به خاطر آنچه بدست خود کسب می کرده اند،جایگاهشان دوزخ خواهد بود.

نکته ها:

اعراض،یا بر اساس بزرگواری و گذشت است،یا بر اساس قهر و بی اعتنایی،و در این آیه،به هر دو معنی به کار رفته است؛منافقان درخواست اعراض و چشم پوشی از خطا داشتند،خداوند دستور اعراض قهرآمیز داد. (1)

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله پس از بازگشت از تبوک،فرمان داد تا مردم با منافقانِ تارک جبهه، معاشرت نکنند. (2)

در آیه ی قبل،عذر و بهانه شان پذیرفته نشد،در این آیه چون در موضع ضعف و ذلّت قرار گرفتند،به سوگند متوسّل شده اند.

ص :128


1- 1) .تفسیر کبیر فخر رازی.
2- 2) .تفسیر مراغی.
پیام ها:

1 به هر سوگندی نباید اعتماد کرد. «سَیَحْلِفُونَ بِاللّٰهِ» ... «فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ» 2 منافقان از مقدّسات و نام خدا،سوء استفاده می کنند. «سَیَحْلِفُونَ بِاللّٰهِ» 3 مسلمانان باید اهل تولّی و تبرّی و موضع گیری باشند. «فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ» 4 با تارکانِ بدون عذر جبهه و جهاد،قطع رابطه کرده و آنان را بایکوت و منزوی و عرصه را بر آنان تنگ کنیم. «فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ» 5 از افراد و محیط فاسد،فاصله بگیریم.چون روحیّه ی نفاق و عیوب انسانی، به افراد دیگر منتقل می شود. «فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ» 6 نفاق،پلیدی باطن و بیماری روح است. «إِنَّهُمْ رِجْسٌ» 7 دوزخ،کیفر و نتیجه ی عملکرد خودِ انسان است،نه انتقامِ الهی. «جَزٰاءً بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 96]

اشاره

یَحْلِفُونَ لَکُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَرْضیٰ عَنِ اَلْقَوْمِ اَلْفٰاسِقِینَ (96)

برای شما سوگند می خورند تا شما از آنان راضی شوید.(بدانید که شما هم) اگر از آنان راضی شوید،قطعاً خداوند از گروه فاسق،خشنود نخواهد شد.

نکته ها:

شاید سوگندشان در آیه قبل،برای آن بوده که متعرّض آنان نشوند،در این آیه علاوه بر صرف نظر و عدم تعرّض مسلمانان،خواهانِ رضایت قلبی آنان نیز هستند. «لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ» منافقان،برای رضایت قلبی مسلمانان ارزشی قائل نبودند،اصرارشان بر رضایت،تنها برای مصون ماندن از عکس العمل قهرآمیز مسلمین بود،تا بتوانند پایگاه اجتماعی و نفوذ خود را در جامعه حفظ کنند! پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«من التمس رضی اللّٰه بسخط الناس رضی اللّٰه عنه و أرضی عنه الناس و

ص :129

من التمس رضی الناس بسخط اللّٰه سخط اللّٰه علیه و أسخط علیه الناس»کسی که به قیمت خشم مردم،در پی رضای خدا باشد،خدا از او راضی می شود و مردم را هم از او راضی می سازد،و هر کس با خشمِ خدا در پی جلب رضایت مردم باشد، خداوند از او ناراضی می شود و دل مردم را هم از او خشمگین و ناراضی می کند. (1)

پیام ها:

1 منافقان،در پی جلب نظر مردم و حفظ پایگاه خود در میان مردمند و کاری به رضای خدا و توبه ندارند. «لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ» 2 در پی جلب رضای الهی باشیم،نه رضای مردم که گذشتِ مردم مهمّ نیست، عفو و قهر الهی مهمّ است. «فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللّٰهَ لاٰ یَرْضیٰ» 3 چون خدا از منافقان راضی نیست،آنان که از منافقان راضی شوند،راهشان را از خدا جدا کرده اند. «فَإِنْ تَرْضَوْا» ... «فَإِنَّ اللّٰهَ لاٰ یَرْضیٰ» 4 جلب رضای مؤمنین در همه جا،مستلزم جلب رضای خدا نیست. «فَإِنْ تَرْضَوْا» ... «فَإِنَّ اللّٰهَ لاٰ یَرْضیٰ» 5 هرگز از فاسق،مادامی که در فسق است،راضی نشوید. «فَإِنَّ اللّٰهَ لاٰ یَرْضیٰ عَنِ الْقَوْمِ الْفٰاسِقِینَ»

[سوره التوبة (9): آیه 97]

اشاره

اَلْأَعْرٰابُ أَشَدُّ کُفْراً وَ نِفٰاقاً وَ أَجْدَرُ أَلاّٰ یَعْلَمُوا حُدُودَ مٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ عَلیٰ رَسُولِهِ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (97)

بادیه نشینانِ عرب(به خاطر دوری از تعلیم و تربیت و سخنان پیامبر)،در کفر و نفاق شدیدترند و به اینکه حدود آنچه را خدا بر پیامبرش نازل کرده ندانند سزاوارتر،و خداوند دانا و حکیم است

ص :130


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
نکته ها:

«الْأَعْرٰابُ»

یعنی بادیه نشینان.مفرد آن«اعرابی»است،نه«عرب».

اعرابی بودن به معنای دوری از فرهنگ دینی و تعالیم مکتب است.کلمه ی «اعراب»ده بار در قرآن آمده و جز یک مورد،بقیّه ی موارد،مثل روایات، نکوهش آمیز است.

در حدیث آمده است:«تفقهوا فی الدین فانه من لم یتفقه فی الدین فهو اعرابی» دین شناس شوید،چون هر که فهم عمیق دینی نداشته باشد،اعرابی است.در حدیث دیگری نیز می خوانیم:«نحن بنو هاشم و شیعتنا العرب و سایر الناسِ اعراب» یاران و پیروان ما عرب اند و دیگران اعرابند. (1)

مردم عصر پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله دو گروه بودند:شهرنشین و بادیه نشین.چون آیات قبل درباره ی پیروزی مسلمانان در جنگ تبوک بود،این آیه شاید اشاره به این باشد که از بادیه نشینان جاهل و همجوار،غافل نباشید که ممکن است گاهی با تحریک دشمنان،دست به آشوب بزنند.

پیام ها:

1 بادیه نشینی،موجب دوری از فرهنگ و آداب دینی می شود. «الْأَعْرٰابُ أَشَدُّ کُفْراً» 2 محیط اجتماعی و فرهنگی انسان،در بینش و موضع گیری او در مورد حقایق و معارف مؤثّر است. «الْأَعْرٰابُ أَشَدُّ کُفْراً» 3 افرادِ ناآگاه و دور از فرهنگ،گاهی آلت دست کافران و منافقان قرار می گیرند و از خود آنها هم بی منطق تر می شوند. «الْأَعْرٰابُ أَشَدُّ کُفْراً وَ نِفٰاقاً» 4 کفر و نفاق،درجاتی دارد. «أَشَدُّ کُفْراً وَ نِفٰاقاً» 5 یکی از عوامل کفر و نفاق،ناآگاهی است. «أَشَدُّ کُفْراً» ... «أَلاّٰ یَعْلَمُوا» 6 دانستن احکام دین،لازم است و گر نه اعرابی هستیم. «یَعْلَمُوا حُدُودَ مٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ» 7 شهرنشینان جاهل به حدود الهی،به منزله ی اعراب و بادیه نشینان،بلکه بدتر

ص :131


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

از آنان هستند. «أَلاّٰ یَعْلَمُوا حُدُودَ مٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ»

[سوره التوبة (9): آیه 98]

اشاره

وَ مِنَ اَلْأَعْرٰابِ مَنْ یَتَّخِذُ مٰا یُنْفِقُ مَغْرَماً وَ یَتَرَبَّصُ بِکُمُ اَلدَّوٰائِرَ عَلَیْهِمْ دٰائِرَةُ اَلسَّوْءِ وَ اَللّٰهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (98)

بعضی از بادیه نشینان،کسانی هستند که آنچه را انفاق می کنند،(به خاطر نفاق یا ضعف ایمان،)ضرر حساب می کنند و برای شما پیش آمدهای بد را انتظار می کشند.بر خود آنان پیش آمد بد باد! و خداوند شنوا و داناست.

نکته ها:

«مَغْرَماً»

،از«غرامت»،به معنای ملازمت است.به بدهکار و طلبکار که یکدیگر را رها نمی کنند،«غریم»گفته می شود.و به بدهکاری که ملازم انسان است تا آن بدهی را بپردازد،«مغرم»گویند.

«الدَّوٰائِرَ»

،جمع«دائرة»،حوادثی است که از هر طرف انسان را احاطه می کند.

پیام ها:

1 منافق و آنکه علم و ایمان به حدود الهی و فرهنگ اسلامی ندارد،انفاق را ضرر می پندارد. «یَتَّخِذُ مٰا یُنْفِقُ مَغْرَماً» 2 منافق،حسود است و برای دیگران جز شرّ نمی خواهد. «یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوٰائِرَ» 3 کسی که برای دیگران تمنّای شرّ دارد،خودش گرفتار آن می شود. «یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوٰائِرَ،عَلَیْهِمْ دٰائِرَةُ السَّوْءِ» 4 خداوند،به گفته ها و خصلت های انسان آگاه است. «اللّٰهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»

[سوره التوبة (9): آیه 99]

اشاره

وَ مِنَ اَلْأَعْرٰابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللّٰهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ یَتَّخِذُ مٰا یُنْفِقُ قُرُبٰاتٍ عِنْدَ اَللّٰهِ وَ صَلَوٰاتِ اَلرَّسُولِ أَلاٰ إِنَّهٰا قُرْبَةٌ لَهُمْ سَیُدْخِلُهُمُ اَللّٰهُ فِی رَحْمَتِهِ إِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (99)

ص :132

امّا برخی از عربهای بادیه نشین،کسانی هستند که به خداوند و روز قیامت ایمان دارند و آنچه را انفاق می کنند،وسیله ی قرب به خدا و(جلب)دعا و صلوات رسول می دانند.آگاه باشید که همین انفاق ها،برای آنان موجب قرب است.بزودی خداوند آنان را در رحمت خویش وارد می کند.همانا خداوند آمرزنده و مهربان است.

پیام ها:

1 اگر گروهی را سرزنش می کنیم،خوبان آنها را فراموش نکنیم.بدنبالِ «الْأَعْرٰابُ أَشَدُّ کُفْراً» می فرماید: «وَ مِنَ الْأَعْرٰابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللّٰهِ...» 2 بادیه نشینی و محیط اجتماعی،اختیار رشد را از انسان نمی گیرد. «وَ مِنَ الْأَعْرٰابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللّٰهِ...» 3 ایمان،زمینه ساز انفاق و آرامش است. «یُؤْمِنُ» ، «یَتَّخِذُ مٰا یُنْفِقُ قُرُبٰاتٍ» 4 از امکانات مادّی برای رسیدن به قرب الهی بهره بگیریم. «یَتَّخِذُ مٰا یُنْفِقُ قُرُبٰاتٍ» 5 آنچه موجب قرب به خداست،نیّت خالص است،نه صِرف عمل.مؤمن و منافق هر دو انفاق می کنند،ولی انفاق مؤمن ستوده است. «أَلاٰ إِنَّهٰا قُرْبَةٌ» 6 کار کردن برای جلب رضایت رسول خدا،با توحید مخالفتی ندارد. «إِنَّهٰا قُرْبَةٌ» 7 مؤمنِ انفاق گر،مشمول دعای رسول خدا قرار می گیرد. «صَلَوٰاتِ الرَّسُولِ» 8 مؤمن،غرق در رحمت الهی است، «فِی رَحْمَتِهِ» و منافق،غرق در حوادث تلخ است. «عَلَیْهِمْ دٰائِرَةُ السَّوْءِ» (آیه قبل) 9 انفاق خالصانه ی بادیه نشینان که از محیطِ بی فرهنگ اند،بیشتر مورد تقدیر و تمجید است. «أَلاٰ» ، «إِنَّهٰا» ، «فِی رَحْمَتِهِ» ، «غَفُورٌ» ، «رَحِیمٌ»

ص :133

[سوره التوبة (9): آیه 100]

اشاره

وَ اَلسّٰابِقُونَ اَلْأَوَّلُونَ مِنَ اَلْمُهٰاجِرِینَ وَ اَلْأَنْصٰارِ وَ اَلَّذِینَ اِتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسٰانٍ رَضِیَ اَللّٰهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا أَبَداً ذٰلِکَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ (100)

و نخستین پیشگامانِ از مهاجران و انصار و کسانی که با نیکوکاری آنان را پیروی کردند،خداوند از آنها راضی است و آنان نیز از خدا راضی،و(خدا) برای آنان باغهایی فراهم ساخته که نهرها از پای(درختان)آن جاری است، همیشه در آن جاودانه اند.این است رستگاری و کامیابی بزرگ.

نکته ها:

در این آیه،مسلمانانِ صدر اسلام به سه گروه تقسیم شده اند:

1 پیشگامان در اسلام و هجرت.

2 پیشگامان در نصرت پیامبر و یاری مهاجران.

3 متأخّران که راه آنان را ادامه داده اند.

امام صادق علیه السلام فرمودند:ابتدا خداوند نام مهاجرین با سابقه را برده،سپس نام انصار و یاوران را و سپس نام پیروان آنان را بیان نموده است.بنا بر این جایگاه و مقام هر گروه را در جای خود بیان کرده است. (1)

به اتّفاق همه ی مسلمانان،اوّلین زن مسلمان حضرت خدیجه و اوّلین مرد مسلمان به اتّفاق شیعه و نظر بسیاری از اهل سنّت،علی بن ابی طالب علیهما السلام است. (2)چنان که گفته اند:میان تاریخ نویسان خلافی نیست که علی بن ابی طالب علیهما السلام،اوّلین مرد مسلمان است. (3)البتّه عدّه ای می گویند:ایمانِ نوجوانی ده ساله چه ارزشی دارد؟ در جواب آنان باید گفت:نبوّت حضرت عیسی و حضرت یحیی نیز در

ص :134


1- 1) .تفسیر نور الثقلین؛کافی،ج 2،ص 41.
2- 2) .روایات در الغدیر،(ج 3،ص 220 240)و احقاق الحق،(ج 3،ص 114 120)آمده است.
3- 3) .تفسیر قرطبی،ج 5،ص 3075؛به نقل از مستدرک حاکم.

کودکی بود و ارزش داشت!

پیام ها:

1 سبقت در کار نیک،ارزش است و موقعیّت پیشگامان در نهضت ها باید حفظ شود. «السّٰابِقُونَ الْأَوَّلُونَ» 2 همه ی مهاجران و انصار،مورد رضای الهی و ستایش قرآن نیستند،بلکه برخی چنین اند. «مِنَ الْمُهٰاجِرِینَ...» (کلمه ی «مِنَ» ،به معنای بعض است) 3 تنها پیروی از نیکی ها و کمالات گذشتگان ارزش است،نه هر پیروی و تبعیّتی.

«اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسٰانٍ»

4 اگر مؤمن،به قضای الهی راضی باشد،خدا هم از او راضی است. «رَضِیَ اللّٰهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ» 5 بهشت در سایه ی ایمان،سبقت،هجرت،نصرت و تبعیّت به احسان است.

«السّٰابِقُونَ»

... «أَعَدَّ لَهُمْ جَنّٰاتٍ...»

[سوره التوبة (9): آیه 101]

اشاره

وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ اَلْأَعْرٰابِ مُنٰافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ اَلْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی اَلنِّفٰاقِ لاٰ تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلیٰ عَذٰابٍ عَظِیمٍ (101)

و از میان بادیه نشینانِ پیرامونِ شما،گروهی منافقند و از اهل مدینه نیز عدّه ای بر نفاق خو گرفته اند،تو آنان را نمی شناسی،(ولی)ما آنها را می شناسیم! بزودی آنان را دو بار عذاب خواهیم کرد،سپس به سوی عذابی سهمگین،بازگردانده می شوند.

نکته ها:

«مَرَدُوا»

به معنای ممارست و تمرین بر کاری است تا آنجا که خصلتی را ایجاد کند.

دو بار عذاب، «سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ» یکی رسوایی میان مردم است و یکی سخت جان

ص :135

دادن.چنان که در آیه ی 50 سوره انفال آمده است: «یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبٰارَهُمْ» ، فرشتگان مرگ،به صورت و پشت آنان سیلی می زنند.و شاید مراد از دو بار عذاب،عذاب روحی و عذاب جسمی باشد.

پیام ها:

1 مواظب منافقانی باشیم که در کنار و اطراف ما هستند. «حَوْلَکُمْ» 2 کفر و نفاقِ بادیه نشینان،شدید ولی علنی است،امّا نفاق شهرنشینان مرموزانه تر است. «مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفٰاقِ لاٰ تَعْلَمُهُمْ» 3 نفاق،مراحلی دارد؛گاهی سطحی و گاهی ریشه دار است. «مَرَدُوا عَلَی النِّفٰاقِ...» 4 پیامبر،بدون عنایت و تعلیم الهی،غیب نمی داند. «لاٰ تَعْلَمُهُمْ» 5 آنان که بر انحراف اصرار ورزند و خو بگیرند،عذابشان بیشتر است. «مَرَدُوا عَلَی النِّفٰاقِ» ، «سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ» 6 منافق،در دنیا و آخرت گرفتار است و گرفتاریش چندان دور نیست. «سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلیٰ عَذٰابٍ عَظِیمٍ»

[تفسیر آیه 1102]

اشاره

وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صٰالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَی اللّٰهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ

و(از اعراب)دیگرانی هستند که به گناهان خویش اعتراف کرده اند،کار خوب و بد را به هم آمیخته اند.امید است خداوند توبه ی آنان را بپذیرد(و لطف خویش را به آنان بازگرداند).همانا خداوند،آمرزنده و مهربان است.

نکته ها:

چند نفر از یاران پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله،از شرکت در جنگ تبوک تخلّف ورزیدند،آن هم نه از روی نفاق،بلکه به خاطر دلبستگی به زندگی.آیات انتقادآمیز که نازل شد،پشیمان گشتند و خود را به نشانه ی توبه،به ستون مسجد بستند.تا آنکه خداوند توبه ی آنان را پذیرفت و رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله طناب را گشود و آنها آمرزیده شدند.

ص :136

پیام ها:

1 همه ی اصحاب پیامبر عادل نبودند،برخی مرتکب سیّئات هم می شدند.

«خَلَطُوا عَمَلاً صٰالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً»

2 انسان در میان اعمالِ خود نباید تنها نقاط قوّتش را ببیند،بلکه باید بدنبالِ جبرانِ نقاط ضعف و خطاهایش باشد. «اعْتَرَفُوا» ... «خَلَطُوا» 3 اعتراف به گناه،انتقاد از خود و داشتن کارهای خوب و صالح،زمینه ساز بخشایش الهی است. «اعْتَرَفُوا» ، «یَتُوبَ عَلَیْهِمْ» 4 گرچه خداوند وعده ی آمرزش داده،امّا انسان باید میان خوف و رجاء باشد.

«عَسَی اللّٰهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ»

5-خطاکار پشیمان،به امید نیازمند است و آغوش اسلام برای پذیرش او باز است. «اعْتَرَفُوا» ... «إِنَّ اللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»

[سوره التوبة (9): آیه 103]

اشاره

خُذْ مِنْ أَمْوٰالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِهٰا وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاٰتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اَللّٰهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (103)

9\103

از اموالشان صدقه(زکات)بگیر تا بدین وسیله آنان را(از بخل و دنیاپرستی) پاک سازی و رشدشان دهی و بر آنان درود فرست(و دعا کن).زیرا دعای تو، مایه ی آرامش آنان است و خداوند شنوا و داناست.

نکته ها:

آیه در ماه رمضان سال دوّم هجری در مدینه نازل شد و پیامبر فرمود:ندا دهند که خداوند،زکات را نیز همچون نماز واجب ساخت.پس از یک سال نیز فرمان داد که مسلمانان زکاتشان را بپردازند.

پیامبر،بر زکات دهندگان درود می فرستد؛ «صَلِّ عَلَیْهِمْ» ،ولی خداوند بر مجاهدانی که در خاک و خون غلطیده و مقاومت می کنند،درود می فرستد.

ص :137

«أُولٰئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوٰاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ» (1)

پیام ها:

1 یکی از وظایف حاکم اسلامی،گرفتن زکات از مردم است. «خُذْ» 2 اسلام،مالکیّت خصوصی را می پذیرد. «أَمْوٰالِهِمْ» 3 زکات،بخش کوچکی از سرمایه ی شماست،با دلگرمی آن را پرداخت کنید.

«مِنْ أَمْوٰالِهِمْ»

4 پرداخت زکات،نشانه ی صداقت انسان در ادّعای ایمان است. «صَدَقَةً» 5 زکات،عامل پاکی روح از بخل،دنیا پرستی و مال دوستی است. «تُطَهِّرُهُمْ» 6 زکات،موجب رشد فضایل اخلاقی در فرد و جامعه است. «تُزَکِّیهِمْ» 7 فقر،عامل بسیاری از مفاسد است و تأمین زندگی محرومین به وسیله ی زکات،جامعه را از بخشی از مفاسد پاک می سازد. «تُطَهِّرُهُمْ» 8 رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله به مردم عادّی درود و صلوات می فرستد.زیرا بها دادن به مردم،تشویق آنان به نیکی ها و شخصیّت بخشیدن به آنان است. «صَلِّ عَلَیْهِمْ» 9 رابطه ی مالیات دهنده و مالیات گیرنده باید عاطفی و معنوی باشد. «خُذْ» ، «صَلِّ» 10 دعای پیامبر در حقّ مردم مستجاب است. «صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاٰتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ» 11 نگوییم زکات دادن وظیفه اش بوده،ما هم تشکّر کنیم. «خُذْ» ، «صَلِّ عَلَیْهِمْ» 12 تشویق ها لازم نیست،همیشه مادّی باشد،گاهی تشویق معنوی کارسازتر است. «إِنَّ صَلاٰتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ» 13 تشویق،سنگینی تکلیف را سبک می کند. «سَکَنٌ لَهُمْ» 14 سرچشمه ی دستورات و تکالیف،علم الهی است. «وَ اللّٰهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»

[سوره التوبة (9): آیه 104]

اشاره

أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ هُوَ یَقْبَلُ اَلتَّوْبَةَ عَنْ عِبٰادِهِ وَ یَأْخُذُ اَلصَّدَقٰاتِ وَ أَنَّ اَللّٰهَ هُوَ اَلتَّوّٰابُ اَلرَّحِیمُ (104)

ص :138


1- 1) .بقره،157.

آیا ندانستند که تنها خداوند از بندگانش توبه را می پذیرد و صدقات را می گیرد و اینکه خداوند،بسیار توبه پذیر و مهربان است.

نکته ها:

برخی از آنان که در جنگ تبوک شرکت نکردند،نزد پیامبر آمده و درخواست می کردند که توبه ی آنان را بپذیرد.این آیه می فرماید:توبه پذیر خداست،نه دیگری،و صدقات و زکاتی که به پیامبر و امام داده می شود،در حقیقت گیرنده اش خداوند است.

چون پیامبر به فرمان خدا زکات می گیرد،در حقیقت خدا زکات گیرنده است.

نظیر آیه ی بیعت: «إِنَّ الَّذِینَ یُبٰایِعُونَکَ إِنَّمٰا یُبٰایِعُونَ اللّٰهَ» (1)هر کس با تو ای پیامبر بیعت کند،گویا با خدا بیعت کرده است.

امام صادق علیه السلام فرمود:صدقه در دست فقیر قرار نمی گیرد،مگر آنکه در دست خدا قرار گیرد.آن گاه این آیه را تلاوت فرمود. (2)

از امام صادق علیه السلام سؤال شد که آیا گرفتن زکات مخصوص پیامبر است یا بعد از آن حضرت نیز ادامه دارد؟ حضرت فرمودند:آری،ادامه دارد. (3)

پیام ها:

1 پیامبر خدا نیز حقّ توبه پذیری ندارد،تا چه رسد به کشیش ها و مقامات کلیسا.

این مقام،خاصّ خداست. «هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ» 2 پرداخت زکات،لازمه ی توبه ی واقعی است. «یَقْبَلُ التَّوْبَةَ» ... «وَ یَأْخُذُ الصَّدَقٰاتِ» 3 انقلاب درونی،مقدّم بر کمک های مادّی است. «یَقْبَلُ التَّوْبَةَ» ... «یَأْخُذُ الصَّدَقٰاتِ» 4 توبه تنها پشیمانی نیست،به دنبال آن اصلاح و عمل لازم است. «یَقْبَلُ التَّوْبَةَ» ، «یَأْخُذُ الصَّدَقٰاتِ» 5 چون گیرنده ی صدقات خداست،پس با دلگرمی بدهیم و بهترین جنس را با

ص :139


1- 1) .فتح،10.
2- 2) .تفسیر برهان.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.

بهترین شیوه بپردازیم. «أَنَّ اللّٰهَ» ... «یَأْخُذُ الصَّدَقٰاتِ» 6 زکات،مالیاتی اسلامی است که از قداست برخوردار است،زیرا گیرنده ی آن خداوند است. «یَأْخُذُ الصَّدَقٰاتِ»

[سوره التوبة (9): آیه 105]

اشاره

وَ قُلِ اِعْمَلُوا فَسَیَرَی اَللّٰهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلیٰ عٰالِمِ اَلْغَیْبِ وَ اَلشَّهٰادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (105)

و بگو:(هر گونه که می خواهید و می توانید)عمل کنید،که بزودی خداوند و پیامبرش و مؤمنان کار شما را می نگرند و بزودی به سوی دانای غیب و آشکار بازگردانده می شوید،پس شما را به آنچه انجام می دادید،آگاه خواهد کرد.

نکته ها:

این آیه که بیان کننده ی آگاهی خدا و پیامبر و مؤمنان از عملکرد ماست،همان عقیده ی شیعه را مبنی بر«عرضه ی اعمال»بر اولیای خدا بیان می کند.این عرضه،روزانه یا هر هفته و هر ماه انجام می گیرد و اگر اعمال ما خوب باشد، اولیای خدا از ما شاد می شوند و اگر بد باشد،نگران و اندوهگین می گردند.ایمان به این عرضه ی عمل،در ایجاد تقوا و حیا مؤثّر است.امام صادق علیه السلام فرمود:ای مردم! با گناهِ خود،رسول خدا را ناراحت نکنید. (1)

به گفته ی روایات،مراد از «الْمُؤْمِنُونَ» ،امامان معصومند که خداوند آنان را از اعمال ما آگاه می سازد. (2)

پیام ها:

1 انسان در عمل آزاد است،نه مجبور. «اعْمَلُوا» 2 توجّه به اینکه اعمال ما زیر نظر خداست،مانع گناه است. «فَسَیَرَی اللّٰهُ عَمَلَکُمْ»

ص :140


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.
2- 2) .تفسیر کنز الدقائق.

3 هر چه بیننده ی اعمال بیشتر باشد،شرم و حیای انسان از خلافکاری بیشتر است،به خصوص اگر بیننده،خدا و پیامبر و مؤمنین باشند. «فَسَیَرَی اللّٰهُ» ، «وَ رَسُولُهُ» ، «وَ الْمُؤْمِنُونَ» 4 عمل معیار سنجش است،آنچه در دنیا بر اولیای خدا عرضه می شود عمل است،آنچه هم در قیامت مورد حساب قرار می گیرد،عمل است. «اعْمَلُوا» ، «فَسَیَرَی اللّٰهُ عَمَلَکُمْ» ، «فَیُنَبِّئُکُمْ بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» 5 اعمال انسان حقایقی دارد که در قیامت برای او روشن خواهد شد. «فَسَیَرَی اللّٰهُ عَمَلَکُمْ» ، «فَیُنَبِّئُکُمْ بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 106]

اشاره

وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اَللّٰهِ إِمّٰا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمّٰا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (106)

و گروه دیگری هستند که کارشان به خواست الهی واگذار شده است یا عذابشان می کند و یا(به خاطر توبه و پشیمانی)،به آنان لطف می کند و خداوند دانا و حکیم است.

نکته ها:

«مُرْجَوْنَ»

از«ارجاء»،به معنای تأخیر و توقّف است،تأخیری همراه با رجاء و امید.

خداوند در این آیات سه گروه را یاد کرده است:

الف:منافقان مرموزی که در مدینه هستند و شناخته نشده اند.(آیه 101) ب:منحرفانی که به گناه خود اعتراف کردند و امید توبه دارند.(آیه 102) ج:منحرفانی که اصرار بر گناه ندارند و توبه نکرده اند،تکلیف آنان با خداوند است.

(آیه مورد بحث) طبق روایات، (1)آیه ناظر به قاتلان حضرت حمزه یا جعفر طیّار است که پشیمان شده و اسلام آوردند،ولی ایمان در قلبشان رسوخ نکرده تا قطعاً بهشتی باشند،یا

ص :141


1- 1) .تفسیر نور الثقلین؛کافی،ج 2،ص 407.

مربوط به کسانی است که در جنگ تبوک شرکت نکردند و فقط پشیمان شدند و به زبان اعتراف نکردند.

پیام ها:

1 دست خدا در عفو یا مجازاتِ گنهکاران،باز است. «إِمّٰا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمّٰا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ» 2 در تربیت خطاکاران مختلف،باید برخوردهای مختلفی داشت.گروهی را باید بین بیم و امید قرار داد. «إِمّٰا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمّٰا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ» 3 قهر یا لطف الهی،بر اساس علم و حکمت است،نه انتقام جویی! «عَلِیمٌ حَکِیمٌ»

[سوره التوبة (9): آیه 107]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ اِتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِرٰاراً وَ کُفْراً وَ تَفْرِیقاً بَیْنَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ إِرْصٰاداً لِمَنْ حٰارَبَ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنٰا إِلاَّ اَلْحُسْنیٰ وَ اَللّٰهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکٰاذِبُونَ (107)

و(گروهی دیگر از منافقان)کسانی هستند که مسجدی برای ضربه زدن به اسلام و برای ترویج کفر و تفرقه افکنی میان مؤمنان و کمینگاهی برای (مساعدت)به دشمنان دیرینه ی خدا و پیامبرش ساختند،و همواره سوگند می خورند که جز خیر،قصدی نداریم!(ولی)خداوند گواهی می دهد که آنان دروغگویانند.

نکته ها:

آیه،به داستان مسجد ضرار اشاره دارد که منافقان به بهانه ی افراد ناتوان و بیمار یا روزهای بارانی،در برابر مسجد قُبا مسجدی ساختند که در واقع پایگاه تجمّع خودشان بود،و از پیامبر در آستانه ی عزیمت به جنگ تبوک،خواستند آنجا نماز بخواند و افتتاح کند.بعد از مراجعت پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله از تبوک،آیه نازل شد و نیّت شومشان را بر ملا کرد.پیامبر فرمان داد مسجد را آتش بزنند و ویران کنند و محلّ

ص :142

آن را زباله دان کنند. (1)

طبق بعضی روایات،ساختِ مسجد ضرار در مدینه،به دستور ابو عامر بود.وی که پدر حنظله ی غسیل الملائکه است،از عابدان مسیحی بود و در قبیله ی خزرج نفوذ داشت.با هجرت پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله و گسترش و نفوذ اسلام،او به مخالفت با پیامبر پرداخت و نقش منافقانه در جنگ احد داشت.سرانجام به مکّه گریخت و از آنجا به روم رفت و از پادشاه روم برای براندازی اسلام کمک خواست.شگفتا که او رهبر منافقان بود و پسرش حنظله،عاشقِ اسلام و پیامبر و شهید شد! (2)هنگام دعوت پیامبر برای نماز در مسجد ضرار،سه مسأله را مطرح کردند:عشق به نماز جماعت،عشق به ناتوانان و عشق به رهبر و نماز او.و هر سه منافقانه بود.

منافقان همواره چنین بوده اند؛در برابر موسی،سامری توطئه می کند،در برابر مسجد نبوی،مسجد اموی می سازند و در برابر علی علیه السلام قرآن بر نیزه می کنند.

همان گونه که گوساله ی سامری را سوزاندند،مسجد منافقان را نیز می سوزانند تا درسی برای تاریخ باشد.

در کوفه و شام نیز به خاطر پیروزی یزید بر امام حسین علیه السلام مساجدی ساخته شد،که امامان ما آنها را مساجد ملعونه نامیدند!.

هر گونه ضرری در اسلام ممنوع است،«لا ضرر و لا ضرار فی الإسلام» (3)از جمله:

الف:ضررهای جانی. «لاٰ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ» (4)ب:ضرر به مردم. «لاٰ تَعٰاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوٰانِ» (5)ج:ضرر به همسر. «لاٰ تُضآرُّوهُنَّ لِتُضَیِّقُوا عَلَیْهِنَّ» (6)د:ضرر به فرزند. «لاٰ تُضَارَّ وٰالِدَةٌ بِوَلَدِهٰا» (7)ه:ضرر به ورثه. «مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصیٰ بِهٰا أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَارٍّ» (8)

ص :143


1- 1) .تفاسیر مجمع البیان،المنار و نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر نمونه.
3- 3) .وسائل،ج 26،ص 14.
4- 4) .بقره،185.
5- 5) .مائده،2.
6- 6) .طلاق،6.
7- 7) .بقره،233.
8- 8) .نساء،12.

و:آموزشهای مضرّ. «یَتَعَلَّمُونَ مٰا یَضُرُّهُمْ وَ لاٰ یَنْفَعُهُمْ» (1)ز:ضرر در معاملات و بدهکاری ها. «وَ لاٰ یُضَارَّ کٰاتِبٌ وَ لاٰ شَهِیدٌ» (2)ح:ضرر به مکتب و وحدت. «اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِرٰاراً»

پیام ها:

1 دشمن،از مسجد و مذهب،علیه مذهب سوء استفاده می کند،ظاهر شعارها و القاب،فریبمان ندهد! «اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِرٰاراً» 2 توطئه گران می خواهند حتّی از نمازِ پیامبر نیز به نفع خود سوء استفاده کنند.

(با توجّه به شأن نزول) 3 مسجدسازی مهمّ نیست،باید انگیزه های بانیان و متولّیان خالص باشد. «اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِرٰاراً وَ...» 4 در اسلام،هر گونه ضرر،ممنوع است،گرچه تحت عنوانِ مسجد باشد. «اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِرٰاراً» 5 احترام و قداست مسجد،در شرایطی که مورد سوء استفاده دشمنان باشد، برداشته می شود.(با توجّه به شأن نزول) 6 خداوند حامی پیامبر و دین خود می باشد و از طریق وحی توطئه های منافقان را افشا می کند. «وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِرٰاراً...» 7 هر مسجدی که عامل تفرقه میان مسلمانان باشد،مسجد ضرار است. «اتَّخَذُوا مَسْجِداً» ... «تَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ» 8 منافقان در خدمت کفّارند. «إِرْصٰاداً لِمَنْ حٰارَبَ اللّٰهَ» 9 هنگام جنگ با دشمنان خارجی،از توطئه های دشمنان داخلی غافل نشویم.

منافقان در آستانه ی جنگ تبوک از پیامبر می خواستند تا رسماً پایگاه آنها را افتتاح کند،امّا پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله،علی علیه السلام را در مدینه بجای خود گذاشت و پس از

ص :144


1- 1) .بقره،102.
2- 2) .بقره،282.

بازگشت،مسجد ضرار را خراب کرد.

10 شکستن وحدت مسلمانان،همطراز کفر است. «کُفْراً وَ تَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ» 11 سوگند دروغ،شیوه ی منافقان است. «لَیَحْلِفُنَّ» 12 فریب ادّعاها و تبلیغاتِ حقّ به جانب دشمن را نخوریم. «إِنْ أَرَدْنٰا إِلاَّ الْحُسْنیٰ» 13 دروغگویی خصلت کفّار و منافقان است. «إِنَّهُمْ لَکٰاذِبُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 108]

اشاره

لاٰ تَقُمْ فِیهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی اَلتَّقْویٰ مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ فِیهِ رِجٰالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا وَ اَللّٰهُ یُحِبُّ اَلْمُطَّهِّرِینَ (108)

در آن(مسجد ضرار،)هرگز(برای نماز)نایست،همانا مسجدی که از روز نخست بر اساس تقوا بنا شده،سزاوارتر است که در آن نماز برپاداری.

(زیرا)در آن مسجد،مردانی هستند که دوست دارند خود را پاک سازند و خداوند پاکان را دوست می دارد.

نکته ها:

مسجدی که از آغاز بر پایه ی تقوا،بنا نهاده شد،مسجد«قُبا»ست که هنگام هجرت به مدینه ساخته شد. (1)

فخر رازی می گوید:وقتی سابقه ی تقوا،مایه ی ارزش یک مسجد است،سبقت انسان به ایمان و تقوا،بیشتر ارزش دارد و علی علیه السلام که از روز اوّل مؤمن بود،برتر از کسانی است که پس از سالها شرک،مسلمان شدند. (2)

پیام ها:

1 در مسجدی که پایگاه مخالفانِ نظام اسلامی است،به نماز نایستیم. «لاٰ تَقُمْ فِیهِ أَبَداً»

ص :145


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر کبیر فخر رازی.

2 عبادت از سیاست جدا نیست.حتّی با نماز نباید باطلی را تقویت کرد. «لاٰ تَقُمْ فِیهِ أَبَداً» (تأیید کفر و نفاق و تفرقه حرام است) 3 رهبر،الگوی دیگران است.پیامبر نباید وارد مسجد ضرار شود تا دیگران هم وارد نشوند.لذا خطابِ آیه به پیامبر است. «لاٰ تَقُمْ فِیهِ» 4 رهبر جامعه باید در موضع گیری پیشگام باشد. «لاٰ تَقُمْ فِیهِ» 5 اگر مردم را از رفتن به مراکز فساد باز می داریم،باید مکان های سالم و مفیدی را جایگزین و به آن راهنمایی کنیم. «لاٰ تَقُمْ» ، «تَقُومَ» 6 ارزش هر چیز وابسته به اهداف و انگیزه ها و نیّات بنیان گذاران آن دارد. «أُسِّسَ عَلَی التَّقْویٰ» 7 مسجد،زمینه ی پاکی از پلیدی های جسمی و روحی است. «فِیهِ رِجٰالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا» 8 همنشینی با صالحان ارزش است. «فِیهِ رِجٰالٌ...» 9 ارزش مکان ها،بسته به افرادی است که به آنجا رفت و آمد می کنند.ارزش یک مسجد به نمازگزارانِ آن است،نه گنبد و گلدسته ی آن. «لَمَسْجِدٌ» ... «أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ» ، «فِیهِ رِجٰالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا» 10 نماز و مسجد،وسیله ی تهذیب و پاکی است. «لَمَسْجِدٌ» ... «یَتَطَهَّرُوا» 11 علاقه به کمال و پاکی،خود یک کمال است. «یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا» 12 پاکان،محبوب خدایند. «یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ»

[سوره التوبة (9): آیه 109]

اشاره

أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیٰانَهُ عَلیٰ تَقْویٰ مِنَ اَللّٰهِ وَ رِضْوٰانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیٰانَهُ عَلیٰ شَفٰا جُرُفٍ هٰارٍ فَانْهٰارَ بِهِ فِی نٰارِ جَهَنَّمَ وَ اَللّٰهُ لاٰ یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلظّٰالِمِینَ (109)

آیا کسی که بنیان(کار)خود را بر پایه ی تقوا و رضای الهی قرار داده بهتر است،یا کسی که بنیاد(کار)خویش را بر لبه ی پرتگاهی سست و فروریختنی نهاده که او را در آتشِ دوزخ می اندازد؟ خداوند گروه ستمگر را هدایت نمی کند.

ص :146

نکته ها:

آیه ی قبل،مقایسه ی مسجد ضرار و مسجد قبا بود،و در این آیه مقایسه ی بانیان آن دو مسجد است.

کلمه ی «شَفٰا» ،به معنای لبه و کناره، «جُرُفٍ» ،به معنای حاشیه ی نهر یا چاه که آب زیر آن را خالی کرده و پرتگاه شده است،و «هٰارٍ» ،به معنای سست می باشد.

پیام ها:

1 ارزش کارها به نیّت آنان است،نه ظاهر اعمال.مسجد قبا برای خدا ساخته شد و مسجد ضرار با انگیزه ی تفرقه افکنی! «أَسَّسَ بُنْیٰانَهُ عَلیٰ تَقْویٰ» 2 بنیاد باطل بر باد است. «بُنْیٰانَهُ عَلیٰ شَفٰا جُرُفٍ هٰارٍ» 3 گاهی مسجد،بانیان خود را به قعر دوزخ می افکند. «فَانْهٰارَ بِهِ فِی نٰارِ جَهَنَّمَ» 4 سوء استفاده از مراکز مذهبی و باورهای دینی مردم،ظلم است. «الظّٰالِمِینَ»

[سوره التوبة (9): آیه 110]

اشاره

لاٰ یَزٰالُ بُنْیٰانُهُمُ اَلَّذِی بَنَوْا رِیبَةً فِی قُلُوبِهِمْ إِلاّٰ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (110)

بنیانی را که منافقان بنا نهادند،همواره موجب تحیّر و سردرگمی در دلهای آنان است.(آنها راه نجاتی ندارند،)مگر آنکه دلهایشان(از نفاق)جدا شود(یا با مرگ،متلاشی شود)و خداوند دانا و حکیم است.

پیام ها:

1 بنیان های اعتقادی منافقان،سست و همراه با تردید است. «بَنَوْا رِیبَةً» 2 امراض قلبی و روحی،گاهی به صورت خصلتی پایدار و بی تغییر در می آید.

«لاٰ یَزٰالُ»

... «رِیبَةً فِی قُلُوبِهِمْ» 3 بیماری های قلبی و روحی،با توبه ی ظاهری و لفظی مداوا نمی شود. «إِلاّٰ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ»

ص :147

4 هر چند بنایِ نفاق ریشه کن شود،ولی آثار نفاق که در دلها ریشه دوانده، هم چنان ماندگار است،تا مرگ منافق فرا رسد. «إِلاّٰ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ» 5 منافقان دارای تشکیلات و پایگاه هستند. «بُنْیٰانُهُمُ» 6 منافق،آرامش ندارد. «رِیبَةً» 7 خداوند از انگیزه ی منافقان در ساختن مسجد ضرار آگاه است. «عَلِیمٌ»

[سوره التوبة (9): آیه 111]

اشاره

إِنَّ اَللّٰهَ اِشْتَریٰ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ یُقٰاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی اَلتَّوْرٰاةِ وَ اَلْإِنْجِیلِ وَ اَلْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفیٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اَللّٰهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ اَلَّذِی بٰایَعْتُمْ بِهِ وَ ذٰلِکَ هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ (111)

همانا خداوند از مؤمنان،جانها و اموالشان را به بهای بهشت خریده است.

آنان در راه خدا می جنگند تا بکشند یا کشته شوند.(وفای به این)وعده ی حقّ که در تورات و انجیل و قرآن آمده بر عهده خداست و چه کسی از خدا به عهدش وفادارتر است؟ پس مژده باد شما را بر این معامله ای که به وسیله ی آن(با خدا)بیعت کردید و این همان رستگاری بزرگ است.

نکته ها:

دنیا،بازار است و مردم در آن معامله گر.فروشنده،مردم اند و خریدار خداوند.

متاعِ معامله،مال و جان است و بهای معامله بهشت.اگر به خدا بفروشند،سراسر سود و اگر به دیگری بفروشند،یکسره خسارت است.

معامله با خدا چند امتیاز دارد:

1 خود ما و توان و دارایی ما از اوست،سزاوار نیست که به جز او بدهیم.

2 خداوند،اندک را هم می خرد. «مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ» 3 عیوب جنس را اصلاح می کند و رسوا نمی سازد.

4 به بهای بهشت می خرد.خداوند در خریدن وارد مزایده می شود و نرخی را

ص :148

پیشنهاد می کند که فروختن به غیر او احمقانه و خسارت است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:برای بدنهای شما جز بهشت،بهایی نیست،پس خود را به کمتر از بهشت نفروشید. (1)

پیام ها:

1 با داشتن خریداری همچون خدا،چرا به سراغ دیگران برویم؟ «إِنَّ اللّٰهَ اشْتَریٰ» 2 خداوند،تنها از مؤمن خریدار است،نه منافق و کافر. «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» 3 در پذیرش الهی،جهاد با جان بر جهاد مالی مقدّم است. «أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ» (جان را همه دارند،ولی همه مال و ثروت ندارند) 4 بهشت،در سایه ی جهاد و شمشیر و تقدیم جان و مال به خداوند است. «لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقٰاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» 5 اگر هدف از جهاد،خدا باشد،کشته شدن یا نشدن،تفاوتی نمی کند. «یُقٰاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ» 6 مؤمن همواره آماده ی رفتن به جبهه است. «یُقٰاتِلُونَ» (فعل مضارع،نشانه ی استمرار و تداوم است) 7 هدف مؤمن از جنگ،ابتدا نابود کردن باطل و اهل آن و سرانجام شهادت است. «فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ» 8 در معامله با خدا،سود یقینی و قطعی است. «وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا» در مزایده با خداوند هر چه هست حقّ و به سود انسان است،بر خلاف دیگران که یا قصد جدّی نیست یا بی انگیزه و دروغ است،یا غلوّ،یا از روی هوس و یا برای طرد کردن رقیب است.

9 ارزش جهاد،مجاهدان و شهیدان،مخصوص اسلام نیست،در تورات و انجیل هم مطرح است.و اگر امروزه در آن کتاب ها نیست،نشان تحریف

ص :149


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

آنهاست. «فِی التَّوْرٰاةِ وَ الْإِنْجِیلِ» 10 گرچه ما بر خدا حقی نداریم،امّا خداوند برای ما بر عهده ی خودش حقوقی قرار داده است. «وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا» 11 معامله یک عقد لازم است که وفا به آن واجب است. «وَعْداً» ، «حَقًّا» ، «أَوْفیٰ» 12 خداوند مجاهدان مخلص را طرف معامله ی خود قرار داده است. «بٰایَعْتُمْ» و نفرمود:«بعتم» 13 بهترین بشارت،تبدیل فانی به باقی و دنیا به آخرت است و غیر آن خسارت و حسرت است. «فَاسْتَبْشِرُوا» 14 در کنار انتقاد از منافقانِ جهادگریز،باید از مؤمنانِ مجاهد تقدیر و تشکّر شود. «فَاسْتَبْشِرُوا» 15 بالاترین رستگاری تنها در سایه ی معامله با خداست. «ذٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»

[سوره التوبة (9): آیه 112]

اشاره

اَلتّٰائِبُونَ اَلْعٰابِدُونَ اَلْحٰامِدُونَ اَلسّٰائِحُونَ اَلرّٰاکِعُونَ اَلسّٰاجِدُونَ اَلْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنّٰاهُونَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ اَلْحٰافِظُونَ لِحُدُودِ اَللّٰهِ وَ بَشِّرِ اَلْمُؤْمِنِینَ (112)

(مؤمنانِ مجاهد،)اهل توبه،عبادت،ستایش،سیاحت،رکوع،سجود،امر به معروف و نهی از منکر و حفظِ حدود و مقرّرات الهی اند و چنین مؤمنانی را بشارت ده.

نکته ها:

در این آیه،نُه صفت برای مؤمنانِ مجاهد بیان شده است:از گناهان توبه کرده،در مدار عبادت قرار می گیرند.با زبان،حمد و با پا حرکت و با بدن رکوع و سجود دارند،پس از خودسازی،با امر به معروف به اصلاح جامعه می پردازند و از مرز قوانین الهی خارج نمی شوند.

توبه از گناه،راه عبادت را باز می کند،زبانِ ستایشگر همراه با پویایی و تحرّک،

ص :150

آمادگی برای رکوع و سجود در پیشگاه خدا می آورد،و امر به معروف و نهی از منکر،حافظِ حدود الهی در جامعه است.

کلمه ی «التّٰائِبُونَ» ،نشانه ی آن است که مؤمنانی که جان و مال خود را به خدا می فروشند،می توانند با یک انقلاب و بازسازی درونی و اعراض از کردارهای ناروای گذشته،وارد این میدان معامله با خدا شوند. (1)

عُبّاد بصری در راه مکّه امام سجاد علیه السلام را دید،به حضرت گفت:«ترکت الجهاد و صعوبته و أقبلتَ إلی الحج و لینه؟»جهاد و سختی آن را رها کرده ای،به حج و آسانی آن روی آورده ای؟ آن گاه آیه ی «إِنَّ اللّٰهَ اشْتَریٰ...» را خواند! حضرت فرمودند:ادامه ی آن را هم بخوان! عبّاد آیه ی «التّٰائِبُونَ...» را خواند.حضرت فرمود:اگر یاران ما این صفات و کمالات را دارا می بودند،بر ما واجب بود،قیام کنیم و در آن صورت، جهاد از حجّ برتر بود. (2)

در روایتی آمده است که مراد از «السّٰائِحُونَ» روزه داران می باشد. (3)

پیام ها:

1 شرط وفاداری خداوند به پیمان خود،پایداری مؤمنان بر حفظ حدود الهی است. «وَ مَنْ أَوْفیٰ بِعَهْدِهِ» ... «التّٰائِبُونَ...» 2 جهاد اکبر و خود سازی،لازمه ی جهاد اصغر در جبهه هاست. «یُقٰاتِلُونَ» ... «التّٰائِبُونَ...» 3 اسلام دینی جامع است،اشک را در کنار شمشیر و عبادت را در کنارِ سیاحت قرار داده است. «یُقٰاتِلُونَ» ... «التّٰائِبُونَ الْعٰابِدُونَ» ... «السّٰائِحُونَ» 4 آنچه مطلوب است،ملکه شدن کمالات در انسان است. «التّٰائِبُونَ الْعٰابِدُونَ...» (همه ی صفات به صورتِ اسم فاعل آمده نه فعل،تا دلالت بر استمرار کند)

ص :151


1- 1) .چنان که در ماجرای کربلا،افرادی مانند زُهیر و حُر،با آنکه سابقه ی درخشانی نداشتند،ولی در یک چرخش و معامله با خدا،جان خود را تسلیم کردند و درخشیدند.
2- 2) .وسائل،ج 15،ص 46.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.

5 تقویت روحیه ی رزمندگان اسلام،با ذکر و یاد خدا و عبادت است،نه شراب و موسیقی و...که در جبهه ی دشمن است. «یُقٰاتِلُونَ» ، «التّٰائِبُونَ الْعٰابِدُونَ...» 6 شرط قبولی عبادت،توبه از گناه است. «التّٰائِبُونَ الْعٰابِدُونَ» 7 تحرّک،تلاش،سیاحت،هجرت و خودسازی،در راه کسب کمال و قرب الهی ارزش است. «السّٰائِحُونَ» (مردان خدا،راکد و زمین گیر نیستند) 8 سرباز و رزمنده ی اسلام باید اهل نماز و عبادت باشد. «یُقٰاتِلُونَ» ، «الرّٰاکِعُونَ السّٰاجِدُونَ» 9 در مسیر کمال،اوّل خودسازی است،بعد جامعه سازی. «التّٰائِبُونَ الْعٰابِدُونَ» ... «الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ...» 10 درگیری با دشمن در مرزها،ما را از مفاسد و منکرات داخلی غافل نسازد.

«یُقٰاتِلُونَ»

، «الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ...» 11 برای حفظ حدود الهی،باید هم با دشمن خارجی جنگید،هم با مفاسد داخلی مبارزه کرد. «یُقٰاتِلُونَ» ، «النّٰاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ» ، «الْحٰافِظُونَ لِحُدُودِ اللّٰهِ» 12 رزمندگان برای جلوگیری از مفاسد اجتماعی،بیش از دیگران مسئولند.

«یُقٰاتِلُونَ»

، «النّٰاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ»

[سوره التوبة (9): آیه 113]

اشاره

مٰا کٰانَ لِلنَّبِیِّ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَ لَوْ کٰانُوا أُولِی قُرْبیٰ مِنْ بَعْدِ مٰا تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحٰابُ اَلْجَحِیمِ (113)

برای پیامبر و کسانی که ایمان آورده اند،سزاوار نیست که برای مشرکان، پس از آنکه برایشان آشکار گردید که آنان اهل دوزخند،طلب آمرزش کنند، هر چند خویشاوند آنان باشند.

نکته ها:

برخی مفسّران به بعضی روایاتِ جعلی از راویانِ ناسالم استناد کرده و این آیه را درباره ی ابو طالب دانسته اند! در حالی که دهها دلیل و روایت بر ایمان ابو طالب

ص :152

داریم.سعید بن مسیّب که راویِ این روایت است،دشمن علی بن ابی طالب علیهما السلام است و گناهِ ابو طالب هم این است که پدر علی علیه السلام است!

پیام ها:

1 پیامبر و دیگر مسلمانان،در برابر قانون یکسان اند. «مٰا کٰانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا» 2 شرک،گناهی نابخشودنی است و حتّی استغفار پیامبر برای مشرکان بی اثر است. «مٰا کٰانَ» ... «أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ» 3 پیوندهای مکتبی،مهم تر از پیوندهای عاطفی است.نباید عواطف فامیلی بر مکتب غالب شود. «مٰا کٰانَ» ... «وَ لَوْ کٰانُوا أُولِی قُرْبیٰ» 4 خویشاوندی با پیامبر،مانع دوزخ نیست. «وَ لَوْ کٰانُوا أُولِی قُرْبیٰ»

[سوره التوبة (9): آیه 114]

اشاره

وَ مٰا کٰانَ اِسْتِغْفٰارُ إِبْرٰاهِیمَ لِأَبِیهِ إِلاّٰ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهٰا إِیّٰاهُ فَلَمّٰا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّٰهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرٰاهِیمَ لَأَوّٰاهٌ حَلِیمٌ (114)

و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش(عموی مشرکش که سرپرستی او را به عهده داشت)،فقط به خاطر وعده ای بود که به او داده بود،(آن هنگام که از هدایتش ناامید نبود،)پس هنگامی که برایش روشن شد،او دشمن خداست،از او بیزاری جست.همانا ابراهیم،اهل آه و ناله(از ترس خدا)و بردبار بود.

نکته ها:

در آیه ی قبل،سخن از این بود که پیامبر و مؤمنان حقّ دعا کردن برای مشرکان را ندارند،هر چند از خویشاوندانشان باشند.این آیه،پاسخ شبهه ای را می دهد که پس چرا حضرت ابراهیم،به عموی مشرک خود دعا کرد و به او وعده ی استغفار داد؛ «سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی» (1)،این آیه می فرماید،وعده ی ابراهیم به امید هدایت او بود.امّا چون عمو در حال شرک مرد،ابراهیم هم استغفار را رها کرد.

ص :153


1- 1) .مریم،47.

سؤال:چرا حضرت ابراهیم پس از مرگ عمو هم برای او دعا می کرد؟ «رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوٰالِدَیَّ»؟ (1)پاسخ:والد به پدر واقعی گفته می شود،ولی اب،به پدر،معلّم،عمو،پدر زن،و جدّ هم گفته می شود.دعای ابراهیم برای پدر واقعی اش بوده،نه عموی مشرکش.

قرآن در یازده آیه،از عموی ابراهیم تعبیر به«أب»کرده است،تا بفهماند ابراهیم علیه السلام تحت سرپرستی چه کسی بوده،ولی تحت تأثیر قرار نگرفته است.

امام صادق علیه السلام فرمود:ابراهیم علیه السلام اهل دعا و گریه های بسیار و «لَأَوّٰاهٌ» بود. (2)

پیام ها:

1 آنچه سبب بدگمانی به اولیای خداست،باید برطرف شود و توجیه صحیح ارائه گردد. «مَوْعِدَةٍ وَعَدَهٰا» 2 وفای به عهد،حتّی نسبت به کافر هم لازم است. «مَوْعِدَةٍ وَعَدَهٰا» 3 علم انبیا محدود است. «فَلَمّٰا تَبَیَّنَ لَهُ...» 4 در برابر رفتار تند کافران،حلم خود را از دست ندهیم. (3)«تَبَرَّأَ مِنْهُ» ... «لَأَوّٰاهٌ حَلِیمٌ» 5 برائت از عمو به خاطر خدا،نشانه ی عشق و خشوع ابراهیم نسبت به خداوند است. «لَأَوّٰاهٌ»

[سوره التوبة (9): آیه 115]

اشاره

وَ مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَدٰاهُمْ حَتّٰی یُبَیِّنَ لَهُمْ مٰا یَتَّقُونَ إِنَّ اَللّٰهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (115)

خداوند بر آن نیست که قومی را بعد از آنکه هدایتشان نمود،بی راه بگذارد تا آنچه را(که باید از آن)پرهیز کنند،برایشان بیان کند.قطعاً خداوند به هر چیزی داناست.

ص :154


1- 1) .ابراهیم،41.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .عموی ابراهیم او را تهدید می کرد که سنگسارت خواهم کرد؛«لئن لم تنته لأرجمنّک»(مریم،46)ولی ابراهیم هم چنان بردبار بود.
نکته ها:

آیه،یا بیانگر حال آنان است که مسلمان شده بودند،ولی پیش از آگاهی از وظایف خود از دنیا رفتند. (1)یا اشاره به آیه ی قبل و لزوم تبرّی از دشمن خداست که اگر پس از این هشدار،بی تفاوت باشید،خودتان هم گمراه شده به دشمنان خدا ملحق می شوید،و ممکن است آیه برای رفع نگرانی کسانی باشد که قبل از علم به حرمت استغفار برای مشرکان،برای آنان استغفار می کردند.

امام رضا علیه السلام فرمود:خداوند بر امام واجب کرده است که هر گاه نگران مرگ خود شد،امام معصوم بعدی را برای مردم معرّفی کند،سپس این آیه را تلاوت کرد. (2)

پیام ها:

1 اگر حدود الهی را رعایت نکنیم،خطر گمراهی در پیش است. «لِیُضِلَّ قَوْماً» ... «حَتّٰی یُبَیِّنَ لَهُمْ» 2 اضلال خدا،کیفر بی اعتنایی به هدایت اوست.مخالفت آگاهانه با رهنمودهای الهی،زمینه ی سلب هدایت خداوند است. «مٰا کٰانَ اللّٰهُ لِیُضِلَّ» ... «حَتّٰی یُبَیِّنَ» 3 کیفر الهی،پس از تبیین و روشنگری و اتمام حجّت است. «حَتّٰی یُبَیِّنَ» 4 هدایت الهی کامل است و علاوه بر بیان اسبابِ سعادت،عوامل خطر را نیز هشدار می دهد. «یُبَیِّنَ لَهُمْ مٰا یَتَّقُونَ» امام صادق علیه السلام فرمود:خداوند اسباب رضایت و غضب خود را به مردم می شناساند. (3)

5 دستور الهی بر پرهیز از چیزی،از علم و حکمت او سرچشمه می گیرد. «إِنَّ اللّٰهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»

ص :155


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .کافی،ج 1،ص 163.

[سوره التوبة (9): آیه 116]

اشاره

إِنَّ اَللّٰهَ لَهُ مُلْکُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ مٰا لَکُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاٰ نَصِیرٍ (116)

همانا حکومت آسمان ها و زمین تنها از آنِ خداست،زنده می کند و می میراند و شما را جز خداوند،هیچ سرپرست و یاوری نیست.

پیام ها:

1 زنده کردن و میراندن،حیات و مرگ دلها(هدایت و ضلالت)،به دست خداست. «یُحْیِی وَ یُمِیتُ» 2 به جای تحکیم روابط با خویشاوندانِ مشرک،به فکر رابطه با خدایی باشید که مالک آسمان ها و زمین است و آنها در برابر این خدا،قدرت هیچ گونه نصرتی ندارند. «لَهُ مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ» ... «مٰا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللّٰهِ مِنْ وَلِیٍّ...»

[سوره التوبة (9): آیه 117]

اشاره

لَقَدْ تٰابَ اَللّٰهُ عَلَی اَلنَّبِیِّ وَ اَلْمُهٰاجِرِینَ وَ اَلْأَنْصٰارِ اَلَّذِینَ اِتَّبَعُوهُ فِی سٰاعَةِ اَلْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ مٰا کٰادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تٰابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحِیمٌ (117)

همانا خداوند،لطف خود را بر پیامبر و مهاجران و انصاری که او را در لحظه ی دشوار(جنگ تبوک)پیروی کردند،سرازیر نمود،پس از آنکه نزدیک بود دلهای بعضی از آنان منحرف شود(و در جبهه حضور نیابند.)سپس خداوند لطف خود را به آنان بازگرداند،همانا او به آنان رءوف و مهربان است.

نکته ها:

جنگ تبوک دشواری های بسیار داشت از جمله:دوری راه،گرمی هوا،فصل چیدن میوه ها و محصولات،و هیبت و قدرت دشمن.لذا بعضی ها که از منافقان نبودند،سایه بان منزل و آب خنک و همسر را بر جبهه و مشقّات راه ترجیح دادند و نرفتند،مثل ابو خثیمه که چون متنبّه شد،تلاش کرد و پس از چند روز تأخیر، خود را به

ص :156

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله و مسلمانان رساند.

منافقان در جنگ تبوک سه گروه بودند:

1 عدّه ای به بهانه ی مفتون شدن به دختران زیبای رومی،به جبهه نرفتند.

2 جمعی مردم را از رفتن دلسرد می کردند.

3 بعضی گرمی هوا را بهانه می آوردند،یا اجازه ی ماندن می گرفتند.

امّا در مقابل،عدّه ای عاشقانه همراه پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله رفتند و اگر وسیله ی سفر نداشتند،از اندوه،اشک می ریختند.داستانِ عقب ماندنِ ابو ذر غفاری که بالاخره خود را به پیامبر رساند،مربوط به همین ماجراست.

در جنگ تبوک،کار چنان سخت شد که گاهی یک خرما را چند نفر می مکیدند (1)شاید به دلیل این آیه و آیه ی بعد که پذیرش توبه مطرح است،نام این سوره را علاوه بر برائت،توبه نیز گفته اند.

پیام ها:

1 خداوند،پیامبر و رزمندگان را در صحنه های خطرناک،مورد لطف خاصّ خویش قرار می دهد. «تٰابَ اللّٰهُ...» 2 همه ی انسان ها،حتّی پیامبران،به لطف الهی نیازمندند. «تٰابَ اللّٰهُ عَلَی النَّبِیِّ وَ الْمُهٰاجِرِینَ وَ الْأَنْصٰارِ» 3 توبه ی الهی،به معنای لطف خاصّ او به پیامبر و مؤمنان است که گاهی در قالب عفو و بخشش نسبت به گنهکاران جلوه می کند. «تٰابَ اللّٰهُ» 4 نشانه ی ایمان واقعی،اطاعت از رهبر در شرایط دشوار است. «اتَّبَعُوهُ فِی سٰاعَةِ الْعُسْرَةِ» 5 سختی های زندگی،لحظه و ساعتی بیش نیست و می گذرد. «سٰاعَةِ الْعُسْرَةِ» 6 انسان،هر لحظه در معرض لغزش و انحراف است،پس باید به خدا روی

ص :157


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

آورد. «کٰادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ» 7 تنها راه نجات از سقوط،لطف الهی است. «تٰابَ اللّٰهُ» ... «ثُمَّ تٰابَ عَلَیْهِمْ»

[سوره التوبة (9): آیه 118]

اشاره

وَ عَلَی اَلثَّلاٰثَةِ اَلَّذِینَ خُلِّفُوا حَتّٰی إِذٰا ضٰاقَتْ عَلَیْهِمُ اَلْأَرْضُ بِمٰا رَحُبَتْ وَ ضٰاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لاٰ مَلْجَأَ مِنَ اَللّٰهِ إِلاّٰ إِلَیْهِ ثُمَّ تٰابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا إِنَّ اَللّٰهَ هُوَ اَلتَّوّٰابُ اَلرَّحِیمُ (118)

و نیز بر سه نفری که(از شرکت در جبهه ی تبوک به خاطر سستی)وامانده بودند،تا آن گاه که زمین با همه ی وسعتش(به سبب قهر و نفرت مردم)بر آنان تنگ شد و از خود به تنگ آمده و فهمیدند که در برابر خدا،هیچ پناهگاهی جز خود او نیست،پس خداوند لطف خویش را شامل آنان ساخت تا به توبه موفّق شوند.همانا خداوند توبه پذیر و مهربان است.

نکته ها:

سه مسلمانی که در تبوک شرکت نکردند، (1)پشیمان شده و برای عذرخواهی نزد پیامبر آمدند.امّا حضرت با آنان سخن نگفت و دستور داد کسی با آنان حرف نزند و همسرانشان هم به آنان نزدیک نشوند.آنان به کوه های اطراف مدینه رفتند و برای استغفار،جدا از یکدیگر به تضرّع و گریه پرداختند تا پس از پنجاه روز، خداوند توبه ی آنان را پذیرفت. (2)

پیام ها:

1 بی اعتنایان به جنگ و فرمان رهبری،باید تنبیه شده و تا مدّتی پشت سر گذاشته شوند. «خُلِّفُوا» 2 قهر،بی اعتنایی و بایکوت،یکی از شیوه های تربیتی برای متخلّفان و مجرمان است. «ضٰاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ» ... «ظَنُّوا أَنْ لاٰ مَلْجَأَ مِنَ اللّٰهِ»

ص :158


1- 1) .کعب بن مالک،مرارة بن ربیع و حلال بن امیّه.
2- 2) .بحار،ج 21،ص 237.

3 مبارزه ی منفی با متخلّفان،جامعه را برای آنان زندانی بی نگهبان و مؤثّر می سازد. «ضٰاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ» 4 با آنکه پیامبر،مظهر رحمت الهی است،امّا به عنوان مرّبی،از اهرم قهر هم استفاده می کند. «ضٰاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ» 5 یکی از عذاب ها عذاب و جدان است. «ضٰاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ» 6 یأس از مردم،زمینه ساز توبه و توجّه به خداست. «لاٰ مَلْجَأَ» ... «ثُمَّ تٰابَ» 7 توفیقِ توبه نیز در سایه ی لطف و عنایت الهی است.اوّل خداوند لطف خود را به انسان باز می گرداند، «تٰابَ عَلَیْهِمْ» تا انسان توفیق پشیمانی و عذرخواهی و توبه پیدا کند، «لِیَتُوبُوا» و همین که توبه کرد،باز خداوند توبه ی او را می پذیرد.

«إِنَّ اللّٰهَ هُوَ التَّوّٰابُ»

8 پس از یک دوره مبارزه ی منفی و بی اعتنایی و بایکوت،شرایط مناسب را برای بازسازی خلافکاران به وجود آوریم تا بازگردند و بعد از آن نیز ما با مهربانی آنان را پذیرا باشیم. «تٰابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا إِنَّ اللّٰهَ هُوَ التَّوّٰابُ»

[سوره التوبة (9): آیه 119]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ کُونُوا مَعَ اَلصّٰادِقِینَ (119)

ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا پروا کنید و با راستگویان باشید.

نکته ها:

در روایات شیعه و سنی آمده است که مقصود از «الصّٰادِقِینَ» ،محمّد صلی اللّٰه علیه و آله و آل محمّد علیهم السلام می باشند.

آیه 177 سوره ی بقره،اهل ایمان،انفاق،نماز،وفای به عهد و صبر در برابر مشکلات را صادق می شمارد و آیه 15 سوره حجر و 8 سوره حشر،مهاجرانِ رنج کشیده و جان بر کف را«صادق»شمرده است.

ص :159

پیام ها:

1 دوستی،همنشینی و همراهی با راستگویان،یکی از عوامل تربیت و جلوگیریِ انسان از انحراف است. «اتَّقُوا اللّٰهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّٰادِقِینَ» 2 از رهبران الهی جدا نشویم. «کُونُوا مَعَ الصّٰادِقِینَ» 3 رهبران الهی معصوم هستند،و گر نه خداوند فرمان نمی داد با آنان باشید. (1)«کُونُوا مَعَ الصّٰادِقِینَ» 4 تکامل جامعه در سایه ی ایمان،تقوا و اطاعت از رهبر معصوم است. «آمَنُوا» ، «اتَّقُوا» ، «مَعَ الصّٰادِقِینَ» 5 در هر زمان باید معصومی باشد که مسلمانان با او همراه باشند. «کُونُوا مَعَ الصّٰادِقِینَ» 6 جایگاه صدق تا حدّی است که خداوند به جای«معصومین»،«صادقین»به کار برده است،و کسانی را که مراحل ایمان و تقوا را پشت سر گذاشته اند،با این عنوان ستایش کرده است. «آمَنُوا» ، «اتَّقُوا» ، «الصّٰادِقِینَ»

[سوره التوبة (9): آیه 120]

اشاره

مٰا کٰانَ لِأَهْلِ اَلْمَدِینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ اَلْأَعْرٰابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اَللّٰهِ وَ لاٰ یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ لاٰ یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لاٰ نَصَبٌ وَ لاٰ مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ لاٰ یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ اَلْکُفّٰارَ وَ لاٰ یَنٰالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلاً إِلاّٰ کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صٰالِحٌ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُضِیعُ أَجْرَ اَلْمُحْسِنِینَ (120)

اهل مدینه و بادیه نشینان اطرافِ آنان،حقّ ندارند از(فرمانِ)رسول خدا تخلّف کنند و(به جبهه نروند و)جان های خود را از جان پیامبر عزیزتر

ص :160


1- 1) .شگفت از فخر رازی که می گوید:معصوم،فرد خاصّی نیست،بلکه اجماع امّت از خطا معصوم است!! آیا اجتماع افراد جایز الخطا و فاسق،عصمت آور است؟

بدانند.زیرا هیچ گونه تشنگی،رنج و گرسنگی در راه خدا به آنان نمی رسد و هیچ گامی در جایی که کافران را به خشم آورد برنمی دارند و هیچ چیزی از دشمن به آنان نمی رسد،مگر آنکه برای آنان به پاداش اینها عمل صالح نوشته می شود.قطعاً خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی کند.

نکته ها:

اصولی که از این آیه برای جنگ استفاده می شود،عبارت است از:

1 ایمان به اینکه همه سختی های جنگ،عمل صالح و موجب رضای الهی است.

2 حفاظت از فرمانده.

3 مقاومت و تحمّل در برابر سختی ها.

4 خوار و عصبانی کردن دشمن.

پیام ها:

1 اصحاب و اطرافیان رهبر که از علم و امکانات بیشتری برخوردارند،مسئولیّت بیشتری دارند. «مٰا کٰانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ» ... «أَنْ یَتَخَلَّفُوا» 2 در دفاع از اسلام،شهر و روستا مطرح نیست. «لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ» 3 اطاعت بی چون و چرا از پیامبر لازم است و کسی حقّ تخلّف از فرمانِ حکومتی رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله را ندارد. «مٰا کٰانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ» ... «أَنْ یَتَخَلَّفُوا» 4 یکی از شئون رسالت،فرماندهیِ کلّ قوا در جنگ است. «یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللّٰهِ» 5 حفظ جان پیامبر،ضروری تر از حفظ جان مسلمانان است.مسلمانان باید پیشمرگ رهبر آسمانی باشند. «لاٰ یَرْغَبُوا...» 6 مسلمان باید در راه عقیده،آماده ی تحمّل هر سختی و فشاری باشند. «ظَمَأٌ» ، «نَصَبٌ» ، «مَخْمَصَةٌ...» 7 جامعه ی اسلامی باید کفرستیز باشد. «یَغِیظُ الْکُفّٰارَ» 8 راهپیمایی ها و حرکات دسته جمعی مسلمانان که موجب خشم و هراس کفّار می گردد،در نزد خدا پاداش دارد. «مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفّٰارَ»

ص :161

9 نه تنها دفاع ورزم،بلکه همه ی حرکات،تلاش ها و رنجهای جبهه نزد خدا ثبت شده و موجب اجر است. «لاٰ یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لاٰ نَصَبٌ وَ لاٰ مَخْمَصَةٌ» ... «عَمَلٌ صٰالِحٌ» 10 مقدّمات جهاد و آمادگی رزمی نیز عمل صالح و عبادت است. «لاٰ یَطَؤُنَ مَوْطِئاً» ... «عَمَلٌ صٰالِحٌ» 11 نیکوکار واقعی،انقلابی و اهل جبهه است. «أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» (جان فشانی، نشانه ی کمال نیکوکاری است) 12 دریافت اجر الهی،در سایه ی تحمّل رنج هاست.نابرده رنج،گنج میسّر نمی شود. «ظَمَأٌ» ، «نَصَبٌ» ، «مَخْمَصَةٌ» ... «أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» 13 ایمان به رضایت و پاداش الهی،مشکلات را آسان می کند. «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»

[سوره التوبة (9): آیه 121]

اشاره

وَ لاٰ یُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَ لاٰ کَبِیرَةً وَ لاٰ یَقْطَعُونَ وٰادِیاً إِلاّٰ کُتِبَ لَهُمْ لِیَجْزِیَهُمُ اَللّٰهُ أَحْسَنَ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (121)

هیچ مال اندک یا فراوانی را(در مسیر جهاد)انفاق نمی کنند و هیچ سرزمینی را نمی پیمایند،مگر آنکه برای آنان ثبت می شود،تا خداوند آنان را به بهتر از آنچه می کرده اند پاداش دهد.

نکته ها:

مراد از «أَحْسَنَ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ» ،یا آن است که پاداشِ خداوند از عمل مجاهدان بهتر است و یا آنکه بهترین کاری که آنان انجام می دهند،جهاد با مال و جان است.

پیام ها:

1 در انفاق،کمیّت و مقدار مهمّ نیست،چه کم باشد چه زیاد،در نزد خدا اجر دارد. «صَغِیرَةً وَ لاٰ کَبِیرَةً» 2 از اینکه کار خیر بی پاداش بماند،نهراسیم که تمام اعمال انسان ثبت می شود.

«لاٰ یُنْفِقُونَ»

، «لاٰ یَقْطَعُونَ» ، «إِلاّٰ کُتِبَ لَهُمْ»

ص :162

3 حرکت به سوی جبهه ها،از بهترین کارهاست. «أَحْسَنَ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ» 4 پاداش الهی،بهتر و بالاتر از عمل انسان است. «لِیَجْزِیَهُمُ اللّٰهُ أَحْسَنَ...» 5 استمرار بر عمل صالح،سبب اضافه شدن پاداش آن است. «مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ» 6 سنّت خداوند این است که مکتب خود را با تلاش مؤمنین پیش ببرد.(اگر نیاز به تلاش آنان نبود،این همه تشویق در این دو آیه لازم نبود)

[سوره التوبة (9): آیه 122]

اشاره

وَ مٰا کٰانَ اَلْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لاٰ نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طٰائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی اَلدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذٰا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ (122)

سزاوار نیست که همه ی مؤمنان(به جهاد)رهسپار شوند،پس چرا از هر گروهی از ایشان دسته ای کوچ نمی کنند تا در دین فقیه شوند و هنگامی که به سوی قوم خویش باز گشتند،آنان را بیم دهند تا شاید آنان(از گناه و طغیان)حذر کنند.

نکته ها:

بدنبال نزول آیاتی که به شدّت از متخلّفان جنگ انتقاد می کرد و سختگیری پیامبر در مورد آنان،از آن به بعد و در جنگ های بعدی،همه ی مسلمانان برای جهاد آماده می شدند و پیامبر را در مدینه تنها می گذاشتند.این آیه کنترلی برای کوچ آنان به جبهه بود. (1)

همه ی مسلمانان بادیه نشین برای آموختن دین،به شهر می آمدند و این موجب کوچ به شهر و تبعات بد آن می شد.آیه نازل شد که بعضی برای آشنایی با دین به شهر بیایند،آن گاه به وطن خود برگشته و دیگران را ارشاد کنند.

«الدِّینِ»

،مجموعه ی قوانین الهی و مقرّرات ظاهری و باطنی اسلام است.اسلام که تنها دین پذیرفته ی الهی است، «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّٰهِ الْإِسْلاٰمُ» (2)به معنای تسلیم خدا

ص :163


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .آل عمران،19.

بودن است.

تفقّه در دین،به معنای تلاش برای کسب شناخت عمیق در دین و عقاید و احکام اسلامی است.تفقّه در دین،گاهی ممکن است برای دنیا و مقام و عشق به درس و بحث و سرگرمی و عقب نماندن از دوستان باشد و گاهی برای دین،خدا،بهشت و نجات امّت باشد.آیه،دوّمی را ارزشمند می داند که بیم دهی مردم و دعوت آنان به راه خداست. «لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ» فقه،آن چنان مهمّ است که رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله در بدرقه ی علی علیه السلام به یمن،به او فرمان آموزش فقه مردم را داد،«فقّههم فی الدین» (1)و او را چنین دعا کرد:«اللّهم فقّهه فی الدین» (2)با آنکه وی فقیه ترین مردم بود.

چنان که حضرت امیر علیه السلام به فرزندش سفارش می کند:«تَفقَّه فی الدّین فان الفقهاء ورثة الانبیاء» (3)امام حسین علیه السلام نیز شب عاشورا در جملاتی خداوند را چنین ستود:حمد خدایی که ما را فقیه در دین قرار داد. (4)

از امام صادق علیه السلام پرسیدند:اگر برای امام حادثه ای اتفاق افتاد،تکلیف مردم چیست؟ امام این آیه را تلاوت فرمود که از هر شهر و طایفه ای باید برای شناخت امام حرکت کنند. (5)

پیام ها:

1 در برنامه ریزی و مدیریت ها،جامع نگر باشیم تا توجّه به مسئله ای سبب اخلال در مسائل دیگر نباشد. «مٰا کٰانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً» 2 هجرت،ملازم ایمان است.یا برای دفاع از دین،هجرت کنید،یا برای شناختِ دین. «فَلَوْ لاٰ نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ» 3 باید از هر منطقه،افرادی برای شناخت اسلام به مراکز علمی بروند تا در همه

ص :164


1- 1) .مستدرک الوسائل،حدیث 36369.
2- 2) .بحار،ج 66،ص 92.
3- 3) .بحار،ج 1،ص 216.
4- 4) .موسوعة کلمات الامام.
5- 5) .تفسیر نور الثقلین.

مناطق،روحانی دینی به مقدار لازم حضور داشته باشد. «مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طٰائِفَةٌ» 4 دانشمندی که کوچ نکند،فقیه کامل نیست. «نَفَرَ» امام درباره ی کسی که در خانه اش نشسته بود،فرمود:«کیف یتفقّه فی الدین؟». (1)

5 تفقّه در دین و آموزش دین به مردم،واجب کفایی است. «فَلَوْ لاٰ نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طٰائِفَةٌ» (جهاد و اجتهاد،هر دو واجب کفایی است. (2)پس برنامه ریزی چنان باید باشد که نظام علمی محصلین علوم دینی،به هم نخورد) 6 هدف از فراگیری فقه،هشدار مردم و هوشیار ساختن آنان و نجات از غفلت و بی تفاوتی نسبت به مشکلات است. «لِیُنْذِرُوا» 7 در زمان جنگ هم نباید مسائل فکری،اعتقادی و اخلاقی،مورد غفلت قرار گیرد و دشمن خارجی ما را از دشمن داخلی(جهل و غفلت)غافل سازد. «مٰا کٰانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا» ... «فَلَوْ لاٰ نَفَرَ» ... «لِیَتَفَقَّهُوا» 8 فقه،تنها فراگیری احکام دین نیست،بلکه همه ی معارف دینی قابل تحقیق، دقّت و ژرف نگری است. «لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ» 9 شناخت های دینی باید عمیق و ژرف باشد. «لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ» 10 شرط تبلیغ دینی آگاهی عمیق از آن است. «لِیَتَفَقَّهُوا» ... «لِیُنْذِرُوا» 11 به سخنان یک اسلام شناس فقیه،می توان اعتماد کرد. «لِیَتَفَقَّهُوا» ... «لِیُنْذِرُوا» (ممکن است یک نفر در منطقه باشد،پس خبر واحد حجّیت دارد) 12 فقه در دین،آن گاه ارزش دارد که فقیه،عالم به زمان و آگاه از شیطنت ها و راههای نفوذ دشمن باشد تا بتواند هشدار و بیم دهد. «لِیَتَفَقَّهُوا» ... «لِیُنْذِرُوا» 13 برای طلاب حوزه ها،دو هجرت لازم است:یکی به سوی حوزه ها و دیگری از حوزه ها بسوی شهرها.لذا ماندن در حوزه ها جایز نیست. «فَلَوْ لاٰ نَفَرَ» ... «لِیَتَفَقَّهُوا»

ص :165


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.
2- 2) .حضرت علی علیه السلام فرمود:اگر پیش آمدی رخ داد و نیاز به حضور همه در جبهه شد،بر همه لازم می شود.بحار،ج 97،ص 48.

«لِیُنْذِرُوا»

... «إِذٰا رَجَعُوا» 14 برای تبلیغ و کار فرهنگی،زادگاه انسان در اولویت است. «لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ» 15 علما باید سراغ مردم بروند و منتظر دعوت آنان نباشند. «رَجَعُوا إِلَیْهِمْ» 16 محور تبلیغ،باید ایجاد تقوا و یاد معاد باشد. «لِیُنْذِرُوا» ... «لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ» 17 فقها نباید انتظار اطاعتِ مطلق همه ی مردم را داشته باشند،چون گروهی هرگز به راه دین و خدا نمی آیند. «لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 123]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا قٰاتِلُوا اَلَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ اَلْکُفّٰارِ وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ مَعَ اَلْمُتَّقِینَ (123)

ای کسانی که ایمان آورده اید! با کسانی از کفّار که نزدیک شمایند بجنگید.باید آنان در شما خشونت و صلابت بیابند و بدانید که خداوند،با پرهیزکاران است.

نکته ها:

پرداختن به دشمنانِ نزدیک تر و جنگیدن با آنان،مزایایی دارد،از جمله:به هزینه و امکانات کمتری نیاز است،اطلاعات ما از آنان بیشتر است،تدارک جبهه آسانتر و آمادگی عمومی برای مقابله با آنان بیشتر است،خطرشان مقدّم تر است،راه دفع آنان و دسترسی به منطقه ی جنگ سریعتر است،هم خودش دشمن است،هم می تواند بازوی دشمنان دورتر باشد.

«غِلْظَةً»

به معنای صلابت،قدرت و هیبت است،نه سنگدلی و بد خلقی.از این رو در مسائل نظامی،مانور و قدرت نمایی و رژه و لباس و شعار و هر چه که قوای اسلام را قدرتمند نشان دهد،مورد ستایش است.پیامبر خدا صلی اللّٰه علیه و آله نیز هنگام فتح مکّه، مسلمانان را فرمان داد تا در مقابل چشم ابو سفیان رژه رفتند تا با نشان دادن قدرت و شکوه سپاه اسلام،روحیّه ی مشرکان تضعیف شود.

مسأله ی«الاقربُ فالاقرب»،یعنی اولویّت دادن به آنچه نزدیکتر به انسان است، در همه ی امورِ تعالیم اسلامی مطرح است،در انفاق و صدقه،ابتدا یتیم و فقیرِ

ص :166

خویشاوند،در پرداخت زکات ابتدا نیازمندان محلّی و نزدیک،در جنگ، نخست دشمنان نزدیکتر،در دعوت و تبلیغ،ابتدا بستگان نزدیک و اهل منطقه، در مسجد،تقدّم همسایه ی مسجد،در سفره و مهمانی،طعام نزدیک انسان و در نماز جماعت و در صف اوّل،آنان که به امام جماعت در کمالات نزدیکترند.

این آیه،جهاد آزادیبخش را می گوید،نه جهاد دفاعی را.از این رو به صفات مبارزان اسلامی پرداخته،نه به شرایط هجوم کافران. (1)

در سیره ی پیامبر،نمونه های بسیاری دیده می شود که به سپاه اسلام توصیه می فرمود:با تقوا باشند،به زنان کفّار آسیبی نرسانند،به درختان لطمه نزنند.حتّی یک بار کشته ی دختر کافری را دید و به شدّت ناراحت شد. (2)

پیام ها:

1 ایمان باید همراه با عمل و مبارزه باشد. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قٰاتِلُوا» 2 دفع شرّ دشمنان نزدیکتر،اولویّت دارد. «یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفّٰارِ» (استراتژی جنگی اسلام،ابتدا مقابله با دشمنان نزدیکتر است،هم چنان که در مبارزه ی فکری و عقیدتی نیز باید ابتدا شبهاتِ رایج و موجود را پاسخ داد) 3 هر چه برای ایجاد صلابت و شدّت لازم است باید تدارک دید،چه شجاعتِ رزمندگان و چه ابزار و سلاحهای پیشرفته و چه آموزش های پیشرفته و تخصّصی. «وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً» 4 سپاه اسلام،باید صلابت و هیبت داشته باشد. «غِلْظَةً» 5 شجاعت درونی باید با صلابت بیرونی همراه باشد. «وَ لْیَجِدُوا» 6 غلظت و صلابت اسلامی،همراه با تقواست. «أَنَّ اللّٰهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ» 7 جهاد،جلوه ای از تقوای الهی است. «قٰاتِلُوا» ... «أَنَّ اللّٰهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ» 8 چون در جنگ،غرائز،هوسها و کینه ها ممکن است پیش آید،تقوا برای

ص :167


1- 1) .تفسیر فی ظلال القرآن.
2- 2) .تفسیر فی ظلال القرآن.

رزمندگان شرطِ اساسی است. «أَنَّ اللّٰهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»

[سوره التوبة (9): آیه 124]

اشاره

وَ إِذٰا مٰا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زٰادَتْهُ هٰذِهِ إِیمٰاناً فَأَمَّا اَلَّذِینَ آمَنُوا فَزٰادَتْهُمْ إِیمٰاناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (124)

و هر گاه سوره ای نازل شود،برخی از منافقان گویند:این سوره،ایمان کدام یک از شما را افزود؟ امّا آنان که ایمان آورده اند،(آیات قرآن)بر ایمانشان بیافزاید و آنان بشارت می گیرند.

پیام ها:

1 استهزا و موضع گیری منفی به هنگام نزول قرآن،نشانه ی نفاق است. «أُنْزِلَتْ سُورَةٌ» ... «یَقُولُ أَیُّکُمْ زٰادَتْهُ...» 2 منافقان با سؤال های خود،روحیّه ی منفی خود را به دیگران انتقال می دهند.

«یَقُولُ أَیُّکُمْ زٰادَتْهُ هٰذِهِ إِیمٰاناً...»

3 مؤمنان برای پاسخگویی به سؤالات و شبهاتِ منافقان،باید آمادگی داشته باشند. «أَیُّکُمْ زٰادَتْهُ هٰذِهِ إِیمٰاناً...» 4 ایمان،مراتبی دارد و قابل کم و زیاد شدن است،همان گونه که نفاق،قابل توسعه و افزایش است. «فَزٰادَتْهُمْ إِیمٰاناً» 5 قرآن،وسیله ی خوبی برای شناختِ مؤمن از منافق است. «فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزٰادَتْهُمْ إِیمٰاناً» 6 احساس شادی و نشاط روحی پس از شنیدن آیات قرآن،نشانه ی تکامل و رشد ایمان است. «فَزٰادَتْهُمْ إِیمٰاناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ» 7 قرآن،مایه ی بشارت و مژده به اهل ایمان است. «وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 125]

اشاره

وَ أَمَّا اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزٰادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَ مٰاتُوا وَ هُمْ کٰافِرُونَ (125)

ص :168

و امّا آنان که در دلهایشان بیماری است،(آیات قرآن)پلیدی بر پلیدی آنان افزاید و در حال کفر بمیرند.

نکته ها:

اگر لاشه ی مرده ای در استخر بیفتد،هر چه باران بیشتر بر آن ببارد،بدبوتر می شود.این بوی بد به خاطر باران نیست،بلکه به خاطر آن مردار است.روحِ لجاجت و تکبّر در انسان،سبب می شود که با نزول آیات قرآن،بیماردلان، متکبّرتر شوند و لجاجت،تعصّب و عناد بیشتری از خود نشان دهند.

امام صادق علیه السلام فرمود:مراد از «رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ» ،«شکّاً الی شکّهم»است. (1)

پیام ها:

1 بیماری های روحی،مثل بیماری های جسمی است،اگر به فکر چاره نباشیم، گسترش یافته،انسان را نابود می کند. «فَزٰادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ» 2 کفر،حق پوشی و ناسپاسی،بیماری خطرناکِ روح و دل انسان هاست. «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» ... «کٰافِرُونَ» 3 منافق،بدعاقبت است. «مٰاتُوا وَ هُمْ کٰافِرُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 126]

اشاره

أَ وَ لاٰ یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عٰامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لاٰ یَتُوبُونَ وَ لاٰ هُمْ یَذَّکَّرُونَ (126)

آیا نمی بینند که آنان در هر سال،یک یا دو بار آزمایش می شوند،امّا نه توبه می کنند و نه پند می گیرند.

پیام ها:

1 از سنّت های الهی،در هر زمان و برای همه،آزمایش انسان هاست. «فِی کُلِّ عٰامٍ» 2 فلسفه ی حوادث و آزمون های الهی،توبه و تنبّه است. «لاٰ یَتُوبُونَ» ، «لاٰ هُمْ یَذَّکَّرُونَ»

ص :169


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

3 متنبّه نشدن از آزمایشات الهی،نشانه ی نفاق و بیماری قلبی است و مورد سرزنش و توبیخ است. «لاٰ یَتُوبُونَ وَ لاٰ هُمْ یَذَّکَّرُونَ» 4 سنگدلی و سوء عاقبت،نتیجه ی نفاق است. «لاٰ یَتُوبُونَ» ، «لاٰ هُمْ یَذَّکَّرُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 127]

اشاره

وَ إِذٰا مٰا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلیٰ بَعْضٍ هَلْ یَرٰاکُمْ مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ اِنْصَرَفُوا صَرَفَ اَللّٰهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاٰ یَفْقَهُونَ (127)

127و هر گاه سوره ای نازل شود،بعضی از آنان(منافقان)به بعضی دیگر نگاه کنند(و پرسند:)آیا کسی شما را می بیند؟ پس(مخفیانه از حضور پیامبر) خارج می شوند.خداوند دلهای آنان را(از حق)برگردانده است،زیرا آنان مردم نفهمی هستند.

نکته ها:

منافقان،از تذکّرهای آیات قرآن،هیچ تأثّری نمی پذیرند،مثل لامپ سوخته ای که هر چه به برق متّصل کنند،روشن نمی شود.

پیام ها:

1 منافقان،از افشای ماهیّت پلید خود دلهره و اضطراب دارند و بدنبال پنهان کاری هستند. «نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلیٰ بَعْضٍ هَلْ یَرٰاکُمْ مِنْ أَحَدٍ» 2 منافقان از نزول آیات الهی اکراه دارند. «نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلیٰ بَعْضٍ» 3 منافقان از جلسات قرآن می گریزند. «أُنْزِلَتْ سُورَةٌ» ... «انْصَرَفُوا» دوری از قرآن، نشانه ی نفاق و بیماردلی است.

4 قهر الهی به جهت روحیّه ی هدایت گریزِ انسان است. «انْصَرَفُوا،صَرَفَ اللّٰهُ...» 5 دلیل اعراض از قرآن،نداشتن درک و فهم صحیح است. «قَوْمٌ لاٰ یَفْقَهُونَ»

[سوره التوبة (9): آیه 128]

اشاره

لَقَدْ جٰاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مٰا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ (128)

ص :170

همانا پیامبری از خودتان به سوی شما آمده است که آنچه شما را برنجاند بر او سخت است،بر هدایت شما حریص و دلسوز،و به مؤمنان رئوف و مهربان است.

نکته ها:

خداوند جز بر پیامبر اسلام،بر هیچ یک از پیامبران دو نام از نام های خویش را اطلاق نکرده است. «رَؤُفٌ» ، «رَحِیمٌ» توجّه به صفات رهبران آسمانی که در این آیه مطرح است و مقایسه ی آنها با صفات دیگر رهبرانِ بشری،لطف خدا را به بشر و لزوم اطاعت مطلق از این گونه رهبران را نشان می دهد.

پیام ها:

1 رسول خدا برخاسته از میان خود مردم است. «مِنْ أَنْفُسِکُمْ» 2 رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله غم خوار امّت است. «عَزِیزٌ عَلَیْهِ مٰا عَنِتُّمْ» 3 رهبران اسلامی باید در سختی ها و گرفتاری ها با مردم همدل و همراه باشند.

«عَزِیزٌ عَلَیْهِ مٰا عَنِتُّمْ»

4 پیامبر خدا صلی اللّٰه علیه و آله در هدایت و ارشاد مردم،سر از پا نمی شناسد. «حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ» 5 از عوامل تأثیر کلام در دیگران،خیرخواهی،دلسوزی،مهربانی،بی توقّعی و تواضع است. «عَزِیزٌ عَلَیْهِ» ، «حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ» ، «رَؤُفٌ رَحِیمٌ» 6 رهبر اسلامی تنها بر مؤمنان رئوف و رحیم است،نه بر همه کس،بلکه بر دشمن شدید و غلیظ است. «بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ»

[سوره التوبة (9): آیه 129]

اشاره

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ اَلْعَرْشِ اَلْعَظِیمِ (129)

پس اگر(از سخنان خداوند)روی گردان شدند،بگو:خداوند مرا کافی است، هیچ معبودی جز او نیست،تنها بر او توکّل کرده ام و او پروردگار عرش بزرگ است.

ص :171

نکته ها:

در آیه ی قبل،سخن از رأفت و دلسوزی پیامبر بود،در این آیه می فرماید:مبادا کسی خیال کند که سوز،تلاش و رأفت آن حضرت به مردم به خاطر نیازِ به مردم بوده است،زیرا اگر همه ی مردم از او اعراض کنند،خدا با اوست.همان گونه که اگر همه ی مردم رو به خورشید کنند یا پشت به آن،هیچ اثری در خورشید ندارد.

امام صادق علیه السلام فرمود:مراد از«عرش عظیم»،«مُلک عظیم»است. (1)

خدایی که نظام عظیم هستی را حفظ و تدبیر می کند،انسان کوچکی را نیز می تواند تحت الطاف خویش نگهداری کند.

امام حسین علیه السلام در دعای عرفه خطاب به خداوند عرض می کند:

«ما ذا وجد من فقدک و ما ذا فقد من وجدک؟»هر که تو را ندارد،چه دارد؟ و هر که تو را دارد،چه ندارد؟

پیام ها:

1 رویگردانی مردم از دین،نباید در ایمان و روحیّه ی ما تأثیر گذارد. «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللّٰهُ» 2 کسی که خدا دارد،چه کم دارد؟ «حَسْبِیَ اللّٰهُ» 3 توکّل بر خداوند،رمز غلبه بر مشکلات است. «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ» ... «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ» «الحمد لله رب العالمین»

ص :172


1- 1) .تفسیر نور الثقلین؛توحید صدوق،ص 321.

ص :173

ص :174

[تفسیر سوره یونس]

سیمای سوره ی یونس

دهمین سوره ی قرآن کریم که در اوایل بعثت در مکّه نازل شده است، «یونس»نام دارد.این سوره یکصد و نه آیه دارد و عمده ی مطالب آن،پیرامون توحید و حقّانیّت قرآن،پاسخ به منکران وحی،بیم دادن مشرکان،بیان عظمت آفرینش و آفریدگار،ناپایداری دنیا و توجّه دادن به آخرت است.

سوره ی قبل،یعنی توبه،رفتار منافقان و کیفر آنها را بیان می کرد؛این سوره به بیان رفتار مشرکان پرداخته است.

ص :175

[سوره یونس (10): آیه 1]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;الر تِلْکَ آیٰاتُ اَلْکِتٰابِ اَلْحَکِیمِ (1)

الف،لام،را،این است آیات کتاب استوار و حکمت آمیز.

نکته ها:

شش سوره ی پیاپی،با حروف مقطعه ی «الر» آغاز شده اند:یونس،هود، یوسف،رعد،ابراهیم و حجر.البتّه در سوره ی رعد «المر» آمده است.

امام صادق علیه السلام درباره ی حروف مقطّعه ی «الر» فرمودند:(الف)رمز أنا،(لام)رمز اللّٰه و(راء)رمز رئوف است؛یعنی أنا اللّٰه الرؤف. (1)و در روایت دیگری می خوانیم که این حروف همان متشابهات قرآن است. (2)

پیام ها:

1 قرآن،مقام والایی دارد. «تِلْکَ» اشاره به دور است.

2 قرآن،کتاب حکیم است؛هم حَکَم و داور است،هم دارای مطالب حکیمانه است و هم محتوای محکمی دارد.(تاریخ و گذشت زمان و دشمن،خللی در قرآن وارد نمی کند) «الْکِتٰابِ الْحَکِیمِ»

ص :176


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

[سوره یونس (10): آیه 2]

اشاره

أَ کٰانَ لِلنّٰاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَیْنٰا إِلیٰ رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ اَلنّٰاسَ وَ بَشِّرِ اَلَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قٰالَ اَلْکٰافِرُونَ إِنَّ هٰذٰا لَسٰاحِرٌ مُبِینٌ (2)

آیا برای مردم شگفت آور است که به مردی از خود آنان وحی کردیم که مردم را بیم و هشدار بده و به مؤمنان بشارت بده که برای آنان نزد پروردگارشان جایگاه نیکویی است؟ کافران گفتند:همانا این مرد جادوگری آشکار است!

نکته ها:

«قَدَمَ صِدْقٍ»

چند معنی دارد:

1 سابقه ی خوب.مثل«قدمٌ فی الحرب،قدم فی الاسلام»،یعنی در مبارزه و در اسلام سابقه دارد.

2 مقام و منزلتِ صدق و نیکو.

3 رهبر و پیشوای صدق.در روایات شیعه و سنّی «قَدَمَ صِدْقٍ» را رسول اللّٰه صلی اللّٰه علیه و آله و علی علیه السلام دانسته اند. (1)

4 شفاعت.در روایتی مراد از «قَدَمَ صِدْقٍ» مقام شفاعت معرّفی شده است. (2)

کافران در ردّ رسالت پیامبر هیچ گونه دلیل و منطقی نداشتند،بلکه با بعید دانستن آن،از پذیرش آن شانه خالی می کردند.چنان که اصول اعتقادی را نیز فقط با تعجّب انکار می کردند:

در توحید: «أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلٰهاً وٰاحِداً» (3)در نبوّت: «أَ هٰذَا الَّذِی بَعَثَ اللّٰهُ رَسُولاً» (4)در معاد: «مَنْ یُحْیِ الْعِظٰامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ» (5)در امامت: «أَنّٰی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنٰا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمٰالِ» (6)

ص :177


1- 1) .تفاسیر قرطبی و برهان.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .ص،5.
4- 4) .فرقان،41.
5- 5) .یس،78.
6- 6) .بقره،247.
پیام ها:

1 ریشه ی کفر،غالباً استبعاد و تعجّب از وحی است. «عَجَباً أَنْ أَوْحَیْنٰا» 2 سرچشمه ی دعوت انبیا،وحی الهی است. «أَوْحَیْنٰا إِلیٰ رَجُلٍ» 3 لیاقت های معنوی افراد،در ظاهر دیده نمی شود.اگر کسی مورد لطف خاص خدا قرار گرفت،او را تحمّل کنیم. «رَجُلٍ مِنْهُمْ» 4 پیامبران به خاطر الگو بودنشان باید از مردم و درد آشنا باشند. «مِنْهُمْ» 5 وظیفه ی پیامبران،بشارت و انذار است. «أَنْذِرِ» ، «بَشِّرِ» 6 هر آنچه نمی فهمیم،آن را رد نکنیم.زیرا که انکار و تهمت زدن،شیوه ی کفّار است. «قٰالَ الْکٰافِرُونَ إِنَّ هٰذٰا لَسٰاحِرٌ مُبِینٌ» 7 ایمان،زمینه ی قدم صدق و جایگاه ویژه نزد خداوند است. «بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ»

[سوره یونس (10): آیه 3]

اشاره

إِنَّ رَبَّکُمُ اَللّٰهُ اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیّٰامٍ ثُمَّ اِسْتَویٰ عَلَی اَلْعَرْشِ یُدَبِّرُ اَلْأَمْرَ مٰا مِنْ شَفِیعٍ إِلاّٰ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذٰلِکُمُ اَللّٰهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَ فَلاٰ تَذَکَّرُونَ (3)

همانا پروردگارتان،خدایی است که آسمان ها و زمین را در شش روز و دوران آفرید،سپس بر عرش استیلاء یافت(زمام امور را به دست گرفت).کار جهان را تدبیر و سامان دهی می کند.هیچ شفاعت کننده ای جز با اذن او نیست.آن خداوند است که پروردگار شماست،پس او را بپرستید.آیا پند نمی گیرید؟

نکته ها:

مراد از شش روز،شش روزگار و شش مرحله و دوران در آفرینش است،و ممکن است مراد از آن،مدّتی برابر شش روز باشد.

«الْعَرْشِ»

،مرکز تدبیر و کنایه از قدرت است.وقتی می گویند:فلانی بر تخت نشست یا او را از تخت پایین کشیدند،یعنی به قدرت رسید یا برکنار شد.سلطه ی خداوند،

ص :178

هم پیش از آفرینش آسمان ها و زمین بر هستی بوده، «وَ کٰانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمٰاءِ» (1)،هم پس از خلقت آنها،و پس از پایان جهان و در قیامت هم سلطه ی الهی بر همه ی هستی باقی است. «یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمٰانِیَةٌ» (2)امام صادق علیه السلام فرمود:عرش،مربّع است،زیرا کلماتی که بنای اسلام بر آن است نیز چهار کلمه است:«سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الا اللّه و اللّه اکبر». (3)

پیام ها:

1 آفرینش جهان با برنامه ریزی و زمان بندی صورت پذیرفته است. «سِتَّةِ أَیّٰامٍ» (وقتی بر نظام هستی برنامه و تدبیر حاکم است،چگونه می توان پذیرفت انسان که گل سرسبد موجودات است،بی برنامه باشد؟!) 2 اوّل خداشناسی،سپس خداپرستی. «إِنَّ رَبَّکُمُ اللّٰهُ الَّذِی» ... «فَاعْبُدُوهُ» 3 هستی قانون مند و هدفدار است.لازمه ی تدبیر امر،عاقبت و هدف داشتن و قانون مند بودن است. «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ» 4 عبادت،سزاوار کسی است که خلقت و تدبیر به دست اوست،نه دیگران.

«خَلَقَ»

... «یُدَبِّرُ» ... «ذٰلِکُمُ اللّٰهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ» 5 خداوند هستی را آفریده، «خَلَقَ» و در قبضه دارد، «اسْتَویٰ» وبا حکمت دائماً آن را اداره می کند، «یُدَبِّرُ» و بدون اذن او کسی را نفوذی نیست، «مٰا مِنْ شَفِیعٍ» و توجّه به این حقایق،زمینه ی پیدایش روح بندگی و پرستش است. «فَاعْبُدُوهُ» 6 واسطه شدن هر موجودی باید از سوی خداوند تأیید شود.پس بی جهت بت ها را شفیع قرار ندهیم. «مٰا مِنْ شَفِیعٍ إِلاّٰ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ» 7 الوهیّت از ربوبیّت جدا نیست.طاغوت ها می کوشند خالق را خدا بدانند،ولی سیاستگذار و مدبّر را خودشان،و دین را از سیاست جدا بدانند. «اللّٰهُ رَبُّکُمْ» 8 انسان آفریدگار خویش را باور دارد،تنها نیازمند تذکّر است. «أَ فَلاٰ تَذَکَّرُونَ»

ص :179


1- 1) .هود،7.
2- 2) .الحاقه،17
3- 3) .علل الشرائع،ص 398.

[سوره یونس (10): آیه 4]

اشاره

إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً وَعْدَ اَللّٰهِ حَقًّا إِنَّهُ یَبْدَؤُا اَلْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ لِیَجْزِیَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ بِالْقِسْطِ وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ شَرٰابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ عَذٰابٌ أَلِیمٌ بِمٰا کٰانُوا یَکْفُرُونَ (4)

بازگشت همه ی شما به سوی اوست.این وعده ی حقّ الهی است.اوست که آفرینش را آغاز می کند،سپس آن را باز می گرداند،تا کسانی را که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند،به عدالت پاداش دهد و برای آنان که کافر شده اند به سزای کفرشان، نوشیدنی ای از مایع سوزان و عذابی دردناک خواهد بود.

نکته ها:

این آیه،هم اصل معاد را مطرح می کند، «إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ» هم امکانش را، «یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ»

ص :180

و هم هدف از معاد را که کیفر و پاداش است. «لِیَجْزِیَ» احتمال دارد مراد از «بِالْقِسْطِ» این باشد که اهل ایمان به خاطر قسط و عدالتی که دارند،پاداش می بینند. (1)البتّه فضل الهی منافاتی با قسط ندارد،چنان که در آیات دیگر،به پاداشهای افزون الهی اشاره شده است از جمله: «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنیٰ وَ زِیٰادَةٌ» (2)و «لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» (3)

پیام ها:

1 بازگشت ما به سوی خداست،بیهوده به فکر راضی ساختن این و آن نباشیم.

«إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ»

2 همه ی انسان ها،پس از مرگ زنده خواهند شد. «إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً» 3 معاد،مادّی و جسمانی است. «یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ» (اعاده به معنای بازگرداندن همان چیز است) 4 توانایی خداوند بر پدید آوردن،نشانه ی توانایی او بر رستاخیز است. «یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ» 5 نه تنها انسان دوباره زنده می شود،بلکه همه ی آفرینش بار دیگر آفریده می شود. «یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ» 6 همان گونه که تمام هستی،برای بشر آفریده شده،در آخرت نیز اعاده ی خلق برای پاداش گرفتن بشر است. «یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ لِیَجْزِیَ...» 7 آفرینش هم چنان استمرار دارد. «یَبْدَؤُا الْخَلْقَ» 8 مقصود اصلی از معاد،پاداش مؤمنان است. «لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا» و کیفر کافران به خاطر عدل الهی است.

9 پاداش الهی بر اساس قسط و عادلانه است.(با ازدیاد به واسطه ی فضل او منافات ندارد) «لِیَجْزِیَهُمُ» ... «بِالْقِسْطِ» 10 ارزش کارهای خوب،به انگیزه و هدف خوب آن است. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» 11 استمرار و پافشاری بر کفر،موجب عذاب است. «بِمٰا کٰانُوا یَکْفُرُونَ»

[سوره یونس (10): آیه 5]

اشاره

هُوَ اَلَّذِی جَعَلَ اَلشَّمْسَ ضِیٰاءً وَ اَلْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنٰازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ اَلسِّنِینَ وَ اَلْحِسٰابَ مٰا خَلَقَ اَللّٰهُ ذٰلِکَ إِلاّٰ بِالْحَقِّ یُفَصِّلُ اَلْآیٰاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (5)

اوست که خورشید را درخشنده و ماه را تابان قرار داد و برای حرکتِ ماه منزلگاه هایی قرار داد تا شماره ی سالها و حساب را بدانید.خداوند اینها را جز بر اساس حقّ نیافریده است.خداوند آیات را برای آنان که(می خواهند) بدانند،به تفصیل بیان می کند.

نکته ها:

در قرآن،برای خورشید کلماتی همچون «سِرٰاجاً» و «ضِیٰاءً» به کار رفته که به معنای نور شدید و قوی است،و در مورد ماه،کلمات «نُوراً» و «مُنِیراً» ،که نور ضعیف را هم

ص :181


1- 1) .تفاسیر مجمع البیان و کبیر فخر رازی.
2- 2) .یونس،26.
3- 3) .فاطر،30.

شامل می شود آمده است.

البتّه اگر «ضِیٰاءً» را جمع«ضوء»بگیریم،ممکن است اشاره به این باشد که خورشید دارای نورهای گوناگونی است. (1)

مراد از «یُفَصِّلُ الْآیٰاتِ» ،شاید گسترش در خلقت باشد،یعنی دست خدا در آفرینش هستی باز است و گسترش خلقت برای اهل فهم،روشن است. (2)

همان گونه که خداوند حکیم برای شمارش سال،در آسمان ها نشانه گذاری کرده است،برای هدایت مردم نیز در زمین رسولان و هادیانی قرار داده است،زیرا نیاز بشر به ارشاد،مهم تر از نیاز او به تعداد سال هاست. (3)

پیام ها:

1 حیات همه ی موجودات،به نور و حرارت بستگی دارد و خداوند این دو نیاز را به وسیله ی خورشید و ماه تأمین کرده است. «جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیٰاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً» 2 در حرکت کرات آسمانی و تعیین مدار آنها،به نیازهای انسان توجّه شده است. «لِتَعْلَمُوا» 3 نظم و ترتیب در حرکت ماه،یک تقویم طبیعی،عمومی و همیشگی را بوجود آورده است. «لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ...» (از تغییر شکل ماه،می توان روزشماری کرد) 4 معیار محاسبات در امور شرعی،سال و ماه قمری است. «لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ...» 5 عدد،آمار و حساب،در زندگی انسان نقش مهمّی دارد. «لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسٰابَ» 6 آفرینش،بیهوده نیست،بلکه بر اساس حقّ است. «بِالْحَقِّ» 7 از شیوه های تعلیم و تربیت،روشن و باز کردن مطالب است،نه کلّی گویی.

«یُفَصِّلُ الْآیٰاتِ»

8 پی بردن به رازهای آفرینش،نیازمند فکر و تعلیم است. «لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ»

ص :182


1- 1) .تفسیر راهنما.
2- 2) .تفسیر المیزان.
3- 3) .تفسیر روح المعانی.

[سوره یونس (10): آیه 6]

اشاره

إِنَّ فِی اِخْتِلاٰفِ اَللَّیْلِ وَ اَلنَّهٰارِ وَ مٰا خَلَقَ اَللّٰهُ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقُونَ (6)

همانا در رفت و آمد(و اختلاف)شب و روز و در آنچه خداوند در آسمان ها و زمین آفریده است،برای مردم پرهیزکار نشانه هایی(بزرگ)است.

نکته ها:

در آیه ی قبل،نشانه های الهی و تفصیل آیات،برای دانشمندان بیان شده بود، «لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ» و در این آیه،برای اهل تقوا «لِقَوْمٍ یَتَّقُونَ» ،نتیجه آنکه کسانی کامیابند که هم بدانند و هم پروا پیشه و متّقی باشند،و گر نه متّقین ناآگاه و یا دانشمندان گناهکار،از آیاتِ الهی بهره ی کافی نمی برند.

«اخْتِلاٰفِ»

هم به معنای رفت و آمد و هم به معنای تفاوت است.

شب و روز از جهاتی با هم اختلاف دارند:

الف:جایگزینی نسبت به یکدیگر. (1)

ب:شب برای آرامش و روز برای تلاش. (2)

ج:کاهش و ازدیاد ساعات آنها در فصول مختلف سال.

د:تغییر ساعات آنها در مناطق مختلف جهان.

سؤال:چرا گروهی از دانشمندان منکر خدایند؟ پاسخ:علم به تنهایی کافی نیست،بلکه نگاه ها باید از صاحبانِ هدف و انگیزه و برخاسته از انسان هایی باشد که در پی دریافت حقّ و حقیقت باشند. «لِقَوْمٍ یَتَّقُونَ»

پیام ها:

1 تمام هستی در حال تغییر و تغیّر است. «إِنَّ فِی اخْتِلاٰفِ اللَّیْلِ وَ...» 2 از کنار پدیده ها،به سادگی نگذریم. «مٰا خَلَقَ اللّٰهُ» ... «لَآیٰاتٍ»

ص :183


1- 1) .«فمحونا آیة اللیل و جعلنا آیة النهار»اسراء،12.
2- 2) .«و جعلنا اللیل لباساً و جعلنا النهار معاشا»نبأ،10.

3 گناه و آلودگی،در شناخت،تشخیص و تحلیل انسان اثر منفی دارد. «لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقُونَ» (تقوا،وسیله ی بینش صحیح در هستی است)

[سوره یونس (10): آیات 7 تا 8]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ لاٰ یَرْجُونَ لِقٰاءَنٰا وَ رَضُوا بِالْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ اِطْمَأَنُّوا بِهٰا وَ اَلَّذِینَ هُمْ عَنْ آیٰاتِنٰا غٰافِلُونَ (7) أُولٰئِکَ مَأْوٰاهُمُ اَلنّٰارُ بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ (8)

قطعاً آنان که به دیدار ما(و دریافت نعمت های اخروی)امید ندارند و(تنها)به زندگی دنیا دل خوش کرده اند و به آن آرام گرفته و تکیه می کنند و نیز کسانی که از نشانه های(قدرت)ما غافلند.

آنان به خاطر آنچه که عمل می کردند،جایگاهشان آتش است.

نکته ها:

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:«مَن احبّ لقاء اللّٰه احبّ اللّٰهُ لقائه»،هر کس دیدار خدا را دوست بدارد،خداوند نیز ملاقات با او را دوست دارد. (1)و در آیه ی آخر سوره ی کهف می خوانیم: «فَمَنْ کٰانَ یَرْجُوا لِقٰاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صٰالِحاً» معتقدان به قیامت و دیدار پروردگار،باید عمل صالح انجام دهند.

پیام ها:

1 امید و یأس،در اصلاح و افساد انسان،نقش مؤثّری دارد. «لاٰ یَرْجُونَ لِقٰاءَنٰا» 2 انسان،هر چه بیشتر از قیامت غافل و مأیوس شود،دنیاگراتر می شود.پس معتقدان به قیامت نباید دنیاگرا باشند. «لاٰ یَرْجُونَ لِقٰاءَنٰا وَ رَضُوا بِالْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» 3 اطمینان واقعی تنها با یاد خداست و دنیا،آرام بخش کاذب آن هم برای غافلان است. «اطْمَأَنُّوا بِهٰا» ... «غٰافِلُونَ»

ص :184


1- 1) .تفسیر فرقان.

4 عوامل دوزخی شدن عبارت است از:

الف:انکار معاد و پاداشهای اخروی. «لاٰ یَرْجُونَ لِقٰاءَنٰا» ب:راضی شدن به دنیای زودگذر. «رَضُوا بِالْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» ج:غفلت از آیات الهی. «هُمْ عَنْ آیٰاتِنٰا غٰافِلُونَ» د:عملکرد ناپسند. «بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ» 5 جهنّم،دست آورد خود انسان است. «بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ»

[سوره یونس (10): آیه 9]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمٰانِهِمْ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ اَلْأَنْهٰارُ فِی جَنّٰاتِ اَلنَّعِیمِ (9)

به یقین آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند،پروردگارشان آنان را به خاطر ایمانشان هدایت می کند.و در باغ های پرنعمت که نهرها از زیر پایشان جاری است اقامت دارند.

نکته ها:

در حدیث آمده است:انسان چون از قبرش در قیامت بر می خیزد،عمل صالحش به صورتی نورانی نزد او مجسّم شده،او را به بهشت هدایت می کند. (1)

هدایت الهی،جریانی مداوم است.هر لحظه بر هدایت مؤمنان می افزاید و آنان را از پرتگاه ها حفظ می کند و در بن بستِ دنیا راهی به رویشان باز می کند: «یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» (2)،راه را برایشان نمایان می کند: «نُوراً یَمْشِی بِهِ» (3)،گره از کارشان می گشاید: «أَصْلَحَ بٰالَهُمْ» (4)،همه جا کفایتشان می کند: «فَهُوَ حَسْبُهُ» (5)و در قیامت هم به بهشت رهنمونشان می کند: «یَسْعیٰ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ» (6)همه ی این هدایت ها از مفهوم کلّیِ «یَهْدِیهِمْ» بر می آید،که مورد آن را مشخّص نفرموده است تا شامل همه ی اینها بشود.

ص :185


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .طلاق،2.
3- 3) .انعام،122.
4- 4) .محمّد،2.
5- 5) .طلاق،3.
6- 6) .حدید،12.
پیام ها:

1 ایمان،از عمل جدا نیست. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا» 2 گرچه مؤمن هدایت یافته است،ولی همواره نیازمند هدایت الهی است. (1)«یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ» 3 زمینه ی هدایت الهی را باید خود ایجاد کنیم. «یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمٰانِهِمْ» 4 در مقایسه بین ایمان و عمل،ایمان محور است. «یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمٰانِهِمْ» و نفرمود:

«بایمانهم و عملهم» 5 هدایت خدا نسبت به مؤمنان،مطلق و فراگیر است. «یَهْدِیهِمْ» مطلق است.

6 ربوبیّت خداوند،سبب دستگیری دائمی او از مؤمنان است. «یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ» 7 نهرهای بهشتی،نه تنها از زیر درختان،بلکه از زیر خانه های بهشتی نیز جاری است. «مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهٰارُ»

[سوره یونس (10): آیه 10]

اشاره

دَعْوٰاهُمْ فِیهٰا سُبْحٰانَکَ اَللّٰهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیهٰا سَلاٰمٌ وَ آخِرُ دَعْوٰاهُمْ أَنِ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (10)

دعا و نیایش آنان در بهشت،« سُبْحٰانَکَ اللّٰهُمَّ »(خدایا تو پاک و منزّهی)است و درودشان در آنجا سلام است و پایان نیایش آنان،« اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ » (سپاس و ستایش مخصوص خداست)می باشد.

نکته ها:

«سَلاٰمٌ»

،کلام اهل بهشت است و در بهشت،سلام فضای همه جا را پر می کند:

سلام از سوی خداوند، «سَلاٰمٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ» (2)،سلام از سوی فرشتگان «سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ» (3)،و سلام از سوی بهشتیان نسبت به هم. (4)«إِلاّٰ قِیلاً سَلاٰماً سَلاٰماً» (5)

ص :186


1- 1) .حتّی رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام نیز همواره می گفتند:»اهدنا الصراط المستقیم«
2- 2) .یس،58.
3- 3) .زمر،73.
4- 4) .تفسیر مراغی.
5- 5) .واقعه،26.

«الْحَمْدُ لِلّٰهِ»

،کلام انبیا و اولیاست.حضرت نوح علیه السلام پس از نجات از قوم ظالم، «الْحَمْدُ لِلّٰهِ» گفت، (1)و ابراهیم علیه السلام نیز خدا را حمد کرد که در سنّ پیری اسماعیل و اسحاق را به او بخشیده است. (2)«الْحَمْدُ لِلّٰهِ» سخن مؤمنان (3)و کلام بهشتیان است.

در حدیث آمده است:اهل بهشت با کلمه ی «سُبْحٰانَکَ اللّٰهُمَّ» مسئولین پذیرایی را صدا می زنند،آنان نیز فوری حاضر شده،خواسته ی اهل بهشت را تأمین می کنند. (4)

در حدیث است:هر گاه بنده ای مشغول تمجید خدا باشد و از سؤال کردن از او غافل شود،خداوند بیش از آنچه با دعا کردن به او می داد،عطا می کند. (5)

پیام ها:

1 یاد خدا تنها در دنیا نیست،آخرت هم جای ذکر الهی است. «سُبْحٰانَکَ اللّٰهُمَّ» 2 انسان به جایی می رسد که دعا و خواسته اش هم تمجید پروردگار می شود.

«دَعْوٰاهُمْ فِیهٰا سُبْحٰانَکَ»

و این تسبیح و تمجید آنان را کامیاب می سازد.

3 مؤمنان،در برابر صفات الهی می گویند: «سُبْحٰانَکَ» ،در برابر سایر مؤمنان می گویند: «سَلاٰمٌ» و در مقابل کامیابی از نعمت های الهی می گویند: «الْحَمْدُ لِلّٰهِ» 4 مؤمن،عاشق خداست.بهشت و لذّت های بهشتی هم او را از یاد محبوب باز نمی دارد،بلکه در همه چیز،لطف و قدرت خدا را می بیند. «سُبْحٰانَکَ اللّٰهُمَّ» ، «الْحَمْدُ لِلّٰهِ» 5 آغاز سخن مؤمنان با«سبحان الله»و پایان آن با «الْحَمْدُ لِلّٰهِ» می باشد.(از عبارت «آخِرُ دَعْوٰاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّٰهِ» استفاده می شود که اوّل سخن آنان «سُبْحٰانَکَ اللّٰهُمَّ» است)

ص :187


1- 1) .مؤمنون،28.
2- 2) .ابراهیم،39.
3- 3) .اعراف،43.
4- 4) .تفسیر نور الثقلین.
5- 5) .تفسیر روح المعانی.

[سوره یونس (10): آیه 11]

اشاره

وَ لَوْ یُعَجِّلُ اَللّٰهُ لِلنّٰاسِ اَلشَّرَّ اِسْتِعْجٰالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ اَلَّذِینَ لاٰ یَرْجُونَ لِقٰاءَنٰا فِی طُغْیٰانِهِمْ یَعْمَهُونَ (11)

و اگر خداوند برای مردم به همان شتاب که برای خود خیر می طلبند،در رساندن بلا به آنان شتاب می نمود،قطعاً اجلشان فرا رسیده بود.پس کسانی را که به دیدار ما امید(و باور)ندارند به حال خود رها می کنیم تا در سرکشی خویش سرگردان بمانند.

نکته ها:

مشابه مفهوم این آیه،در سوره ی کهف آیه ی 58 و سوره فاطر آیه ی 45 نیز آمده است که اگر خداوند مردم را زود به کیفر کارهایشان برساند و مؤاخذه کند،همه نابود می شوند.به علاوه اختیار که اساس تکلیف است از بین می رود و اطاعت، جنبه ی اضطراری پیدا می کند.

ممکن است معنای «اسْتِعْجٰالَهُمْ بِالْخَیْرِ» این باشد که سنّت خداوند در خیررسانی، سرعت و در شرّ رسانی،با مهلت است و معنای جمله این باشد که خداوند در خیررسانی سرعت و عجله دارد.

پیام ها:

1 انسان،طبیعتاً عجول است. «اسْتِعْجٰالَهُمْ بِالْخَیْرِ» (1)2 اگر خداوند در دنیا،بدکاران را کیفر فوری می داد،کسی باقی نمی ماند و نسل بشر منقرض می شد. «لَوْ یُعَجِّلُ اللّٰهُ» ... «لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ» 3 یکی از سنّت های الهی،«استدراج»در عذاب و مهلت دادن به ظالمان است.

«فَنَذَرُ الَّذِینَ...»

4 هلاک نشدن کفّار،نشانه ی حقّانیّت آنان نیست. «فَنَذَرُ الَّذِینَ لاٰ یَرْجُونَ لِقٰاءَنٰا» 5 آنان که از خدا بریده و سرگرم خود شده اند،هدف معیّنی ندارند و حیرانند.

ص :188


1- 1) .در آیه ی دیگری آمده است: «خُلِقَ الْإِنْسٰانُ مِنْ عَجَلٍ» انبیاء،37.

«فِی طُغْیٰانِهِمْ یَعْمَهُونَ»

6 انکار و بی توجّهی به قیامت،موجب طغیان و رهاشدن به حال خود و محروم شدن از الطاف الهی است. «لاٰ یَرْجُونَ لِقٰاءَنٰا فِی طُغْیٰانِهِمْ یَعْمَهُونَ»

[سوره یونس (10): آیه 12]

اشاره

وَ إِذٰا مَسَّ اَلْإِنْسٰانَ اَلضُّرُّ دَعٰانٰا لِجَنْبِهِ أَوْ قٰاعِداً أَوْ قٰائِماً فَلَمّٰا کَشَفْنٰا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنٰا إِلیٰ ضُرٍّ مَسَّهُ کَذٰلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (12)

و هنگامی که ضرری به انسان برسد،در حالی که به پهلو خوابیده یا نشسته و یا ایستاده است،ما را می خواند،ولی چون ضرر را از او برطرف ساختیم،چنان به راه خود می رود که گویی هرگز ما را برای گرفتاری که به وی رسیده بود،نخوانده است! این گونه برای اسرافکاران،عملکردشان زیبا جلوه می کند.

نکته ها:

بارها خداوند از ناسپاسی انسان گِله کرده که در هنگام اضطرار و سختی خدا را می خواند،ولی پس از حلّ مشکل،از خدا غافل می شود و او را فراموش می کند.

پیام ها:

1 ایمان به خداوند،در عمق روح انسان عجین شده و حوادث تلخ،عامل بیداری این و جدان و فطرت خداجوی اوست. «مَسَّ الْإِنْسٰانَ الضُّرُّ دَعٰانٰا» 2 آنان که دعا و نیایش موسمی دارند،مورد انتقاد و کارشان بی ارزش است. «مَسَّ الْإِنْسٰانَ الضُّرُّ دَعٰانٰا» 3 دعا در هر حال جایز است؛ایستاده،نشسته یا خوابیده. «لِجَنْبِهِ» ، «قٰاعِداً» ، «قٰائِماً» 4 نیایش خالصانه،سبب رفع گرفتاری است. «دَعٰانٰا» ... «کَشَفْنٰا» 5 رفاه،زمینه ی غفلت است. «فَلَمّٰا کَشَفْنٰا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنٰا» 6 انسان،ناسپاس است. «مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنٰا»

ص :189

7 آنان که خدا را فراموش کنند،زندگی مادّی در نظرشان زیبا جلوه می کند. «زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ» 8 فراموش کردن الطاف خداوند،نوعی اسراف است. «مَرَّ» ... «لِلْمُسْرِفِینَ» 9 هر کس در رفاه،غافل و در گرفتاری دعا کند،مسرف است. «مَسَّ الْإِنْسٰانَ الضُّرُّ دَعٰانٰا» ... «فَلَمّٰا کَشَفْنٰا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ» ... «زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ» 10 مرفّهان،از خودراضی اند. «زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ»

[سوره یونس (10): آیه 13]

اشاره

وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا اَلْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمّٰا ظَلَمُوا وَ جٰاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ وَ مٰا کٰانُوا لِیُؤْمِنُوا کَذٰلِکَ نَجْزِی اَلْقَوْمَ اَلْمُجْرِمِینَ (13)

و همانا ما امّت های پیش از شما را چون ستم کردند،هلاک کردیم.(زیرا) پیامبرانشان برای آنها معجزات آوردند،ولی آنها ایمان نیاوردند.ما این گونه گروه تبهکاران را کیفر می دهیم.

نکته ها:

«قرون»جمع«قرن»،به مردمی که در یک عصر و زمان زندگی می کنند،گفته می شود.

1 ظلم و ستم،زمینه ساز سقوط ملّت هاست. «أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ» ... «لَمّٰا ظَلَمُوا» 2 عقاب و قهر الهی،بعد از اتمام حجّت است. «أَهْلَکْنَا» ، «وَ جٰاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ» 3 هلاکت،برای ستمگرانی است که امیدی به ایمان و اصلاحشان نیست. «وَ مٰا کٰانُوا لِیُؤْمِنُوا» 4 در کنار تاریخ باید فلسفه ی تاریخ نیز بیان شود تا مایه ی عبرت باشد. (1)«أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ» ... «کَذٰلِکَ نَجْزِی» 5 سنّت های الهی،همگانی و همیشگی است. «کَذٰلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ»

ص :190


1- 1) .هلاک اقوام گذشته،تاریخ است و رمز هلاک که ستم و جُرم است،فلسفه ی تاریخ.

[سوره یونس (10): آیه 14]

اشاره

ثُمَّ جَعَلْنٰاکُمْ خَلاٰئِفَ فِی اَلْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ (14)

سپس شما را پس از(هلاکت)آنان،جانشینانی در زمین قرار دادیم،تا ببینیم شما چگونه عمل می کنید.

پیام ها:

1 حکومت و تمکّن،وسیله ی آزمایش الهی است. «جَعَلْنٰاکُمْ خَلاٰئِفَ» ... «لِنَنْظُرَ» 2 هر مدیری که مسئولیّت می دهد،باید نظارت هم بکند. «جَعَلْنٰاکُمْ» ، «لِنَنْظُرَ» 3 عملکرد ما،زیر نظر خداوند است. «لِنَنْظُرَ» 4 همه ی اقوام،نزد خدا یکسانند و قانونِ آزمایش الهی،درباره ی همه جاری می شود. «لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ» 5 سرنوشت مردم،نتیجه ی عملکرد خودشان است. «کَیْفَ تَعْمَلُونَ»

[سوره یونس (10): آیه 15]

اشاره

وَ إِذٰا تُتْلیٰ عَلَیْهِمْ آیٰاتُنٰا بَیِّنٰاتٍ قٰالَ اَلَّذِینَ لاٰ یَرْجُونَ لِقٰاءَنَا اِئْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هٰذٰا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مٰا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقٰاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّٰ مٰا یُوحیٰ إِلَیَّ إِنِّی أَخٰافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذٰابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (15)

و هرگاه آیات روشن ما بر آنان تلاوت می شود،کسانی که به دیدار ما(و دریافت پاداشهای اخروی)امید و باوری ندارند می گویند:قرآنی غیر از این بیاور،یا این قرآن را تغییر بده.(به آنان)بگو:من حقّ ندارم که آن را از پیش خود تغییر دهم.من پیروی نمی کنم مگر آنچه را که به من وحی شود،من از عذاب روزی بزرگ(قیامت)بیمناکم،اگر پروردگارم را نافرمانی کنم.

نکته ها:

بعضی از بت پرستان از رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله درخواست داشتند که بعضی آیات این قرآن را که به نکوهش از بت های آنان می پردازد،تغییر دهد یا قرآن دیگری بیاورد!

ص :191

همیشه کسانی که تعالیم آسمانی را مخالف هوای نفس خود می دیدند،این گونه تقاضاها را داشته اند.

پیام ها:

1 آیات و نشانه های شناخت الهی باید برای مردم بیان شود. «إِذٰا تُتْلیٰ...» 2 هیچ کس حتی پیامبر نمی تواند قانون الهی را تغییر دهد. «مٰا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ» 3 هرگز تسلیم بهانه جویی ها و هوسهای مردم نشویم.اصل آن است که خدا می گوید،نه آنچه مردم می خواهند. «مٰا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ» 4 هیچ بشری حتّی انبیا،در قرآن دست نداشته اند. «مِنْ تِلْقٰاءِ نَفْسِی» 5 اضافه شدن پیروان،به قیمت تغییر و تحریف مکتب و دست برداشتن از اصول،ارزشی ندارد.(با توجّه به شأن نزول) 6 پیامبران،معصومند و جز از وحی پیروی نمی کنند. «إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّٰ مٰا یُوحیٰ» 7 یاد معاد،عامل تقوا و مصونیّت از گناه است. «إِنِّی أَخٰافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذٰابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ» ،هم چنان که غفلت از معاد،عامل بهانه گیری است. «لاٰ یَرْجُونَ لِقٰاءَنَا» 8 سرچشمه ی عصمت انبیا،ایمان و یقین به معاد است. «إِنِّی أَخٰافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذٰابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ»

[سوره یونس (10): آیه 16]

اشاره

قُلْ لَوْ شٰاءَ اَللّٰهُ مٰا تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لاٰ أَدْرٰاکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ (16)

بگو:اگر خداوند می خواست،آن(قرآن)را بر شما نمی خواندم و شما را به آن آگاه نمی ساختم.من پیش از(آوردن)قرآن،عمری در میان شما بوده ام،آیا نمی اندیشید؟!

نکته ها:

خطاب آیه به درخواست کنندگان تغییر قرآن است و می فرماید:پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله چهل سال در میان شما زیسته است،اگر قرآن تراوشات فکری او بود،می بایست در

ص :192

این مدّت نمونه های دیگری از افکارش بر زبان او جاری می شد.

پیام ها:

1 پیامبر خدا،بی اجازه و اراده ی الهی کاری نمی کند. «لَوْ شٰاءَ اللّٰهُ مٰا تَلَوْتُهُ» 2 قرآن معجزه ی الهی است،نه محصول فکر بشر. «مٰا تَلَوْتُهُ» ... «وَ لاٰ أَدْرٰاکُمْ بِهِ» 3 سابقه ی پاکی و امانت و امّی بودن پیامبر،نشانه ی حقّانیّت اوست. «فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً» ... «أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ»

[سوره یونس (10): آیه 17]

اشاره

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ اِفْتَریٰ عَلَی اَللّٰهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیٰاتِهِ إِنَّهُ لاٰ یُفْلِحُ اَلْمُجْرِمُونَ (17)

پس کیست ستمکارتر از کسی که بر خدا دروغ بندد،یا آیات او را دروغ بشمارد؟ قطعاً مجرمان،رستگار نمی شوند.

نکته ها:

آیه،ادامه ی پاسخ کسانی است که از پیامبر تقاضای تغییر و تبدیل قرآن را داشتند و این تقاضا،نوعی افترا بر خداوند به حساب آمده است.مشابه این آیه در موارد دیگری هم هست،از جمله: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَریٰ عَلَی اللّٰهِ کَذِباً أَوْ قٰالَ أُوحِیَ إِلَیَّ وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْءٌ» (1)که ادّعای دروغین وحی را دروغ بستن به خداوند شمرده است.

پیام ها:

1 بزرگ ترین ظلم،ظلم فرهنگی،اعتقادی و تحریف آیات است. «فَمَنْ أَظْلَمُ» 2 هر چه شخصیّت بزرگتر باشد،افترا بر او خطرناک تر است. «أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَریٰ عَلَی اللّٰهِ» 3 دین تراش و دین ساز،با کافر در یک ردیف هستند. «افْتَریٰ» ، «کَذَّبَ» 4 بدعت،جرم است. «الْمُجْرِمُونَ»

ص :193


1- 1) .انعام،93.

5 مبلّغ دینی اگر تفکّرات خود را به اسم دین بگوید،سزاوار تعبیراتی همچون «أَظْلَمُ» ، «لاٰ یُفْلِحُ» و«مجرم»است.

[سوره یونس (10): آیه 18]

اشاره

وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مٰا لاٰ یَضُرُّهُمْ وَ لاٰ یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هٰؤُلاٰءِ شُفَعٰاؤُنٰا عِنْدَ اَللّٰهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اَللّٰهَ بِمٰا لاٰ یَعْلَمُ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ لاٰ فِی اَلْأَرْضِ سُبْحٰانَهُ وَ تَعٰالیٰ عَمّٰا یُشْرِکُونَ (18)

و به جای خدا چیزهایی را می پرستند که نه به آنان ضرر می رساند و نه سودشان می دهد و می گویند:این بت ها شفیعان ما نزد خدایند.بگو:آیا خدا را به چیزی خبر می دهید که او خبری از آنها در آسمان ها و زمین ندارد؟ خداوند منزّه و والاتر است از شریکانی که برایش قرار می دهند.

نکته ها:

تفسیر مراغی با تمسک به این آیه،توسّل به اولیا و زیارت قبور را ردّ کرده است.

در حالی که اوّلاً:در این آیه، «یَعْبُدُونَ» به کار رفته است و در زیارت و توسّل،کسی را پرستش نمی کنیم.ثانیاً:ما به حیات برزخی معتقدیم،قرآن هم شهیدان را زنده می داند.ما از اولیای خدا که در راه خدا شهید شده اند،تقاضای دعا داریم.

مقایسه ی آنان و شهدا،با سنگ و چوب،بی انصافی است.

پرستش بت ها،یا برای ترس است یا امید نفع.بت ها،نه زیان می رسانند که از روی ترس عبادت شوند،نه سودی می رسانند تا لایق عبادت باشند،پس بهانه ای برای بت پرستی نیست. «لاٰ یَنْفَعُهُمْ وَ لاٰ یَضُرُّهُمْ»

پیام ها:

1 بت پرستان،منطق ندارند و بت پرستی کاری بی منطق است. «یَعْبُدُونَ» ... «لاٰ یَضُرُّهُمْ وَ لاٰ یَنْفَعُهُمْ» 2 بت پرستان خدا را قبول داشتند،لکن بت ها را واسطه می دانستند و لذا بت ها را

ص :194

پرستش می کردند. «هٰؤُلاٰءِ شُفَعٰاؤُنٰا»

[سوره یونس (10): آیه 19]

اشاره

وَ مٰا کٰانَ اَلنّٰاسُ إِلاّٰ أُمَّةً وٰاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَ لَوْ لاٰ کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیمٰا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (19)

(در آغاز)مردم جز امّتی واحد نبودند(و بر فطرت پاک توحیدی بودند)،پس دچار اختلاف شدند،(گروهی موحّد و گروهی مشرک،)و اگر سنّتِ(مهلت یافتن مردم برای آزمایش)از سوی پروردگارت مقدّم و مقدّر نگردیده بود، (در همین دنیا)میان مردم در آنچه اختلاف می کردند،داوری می شد(و به هلاک منحرفان حکم می گردید).

نکته ها:

خداوند به هنگام هبوط آدم و حوا به زمین،فرمود: «وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتٰاعٌ إِلیٰ حِینٍ» (1)زمین برای شما و نسل شما تا مدّتی جایگاه است.بنا بر این از روز اوّل،تقدیر این بوده که انسان تا مدّتی در زمین مهلت داشته باشد،پس شاید مراد از «کَلِمَةٌ سَبَقَتْ» در این آیه،همان تقدیر و برنامه ی زندگی انسان باشد.

پیام ها:

1 بشر از آغاز یک امّت واحد،همفکر و هم عقیده در توحید بوده است. «مٰا کٰانَ النّٰاسُ إِلاّٰ أُمَّةً وٰاحِدَةً» 2 انسان از همان آغاز،زندگی اجتماعی داشته است. «أُمَّةً» 3 اختلاف در عقیده و عمل،اقتضای جوامع بشری است. «أُمَّةً وٰاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا» 4 مهلت دادن،از شئون ربوبیّت الهی است. «سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ» 5 سنّت الهی،مهلت دادن به افراد برای انتخاب و عمل است. «لَوْ لاٰ کَلِمَةٌ» ... «لَقُضِیَ»

ص :195


1- 1) .بقره،36.

[سوره یونس (10): آیه 20]

اشاره

وَ یَقُولُونَ لَوْ لاٰ أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا اَلْغَیْبُ لِلّٰهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ اَلْمُنْتَظِرِینَ (20)

و می گویند:چرا از سوی پروردگارش بر او آیه و معجزه ای نازل نمی شود؟ پس بگو:غیب(و معجزه که به جهان غیب مربوط است)،از آنِ خداست(نه در اختیار من یا تابع هوس مردم).پس در انتظار باشید،من نیز همراه شما از منتظرانم(که خداوند چگونه پاسخ بهانه گیری های شما را می دهد).

پیام ها:

1 بهانه گیران،قرآن و صدها آیه را نادیده می گیرند و خواستار آیه ی دیگری می شوند. «لَوْ لاٰ أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ» 2 معجزه،به خواست خداست،نه در اختیار پیامبر و نه تابع هوسها و تمایلات مردم. «إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلّٰهِ» 3 سنّت و قانون خدا،مهلت دادن است. «فَانْتَظِرُوا...»

[سوره یونس (10): آیه 21]

اشاره

وَ إِذٰا أَذَقْنَا اَلنّٰاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرّٰاءَ مَسَّتْهُمْ إِذٰا لَهُمْ مَکْرٌ فِی آیٰاتِنٰا قُلِ اَللّٰهُ أَسْرَعُ مَکْراً إِنَّ رُسُلَنٰا یَکْتُبُونَ مٰا تَمْکُرُونَ (21)

و هرگاه پس از رنجی که به مردم رسیده،(طعم)رحمت و لطفی به آنان بچشانیم،(به جای سپاس،)در آیات ما مکر و حیله می کنند.بگو:تدبیر الهی سریعتر و نافذتر است.

همانا فرستادگان ما(فرشتگان)،آنچه را مکر و نیرنگ می کنید می نویسند.

نکته ها:

آیه ی قبل به بهانه گیری آنان اشاره کرد که می گفتند:چرا آیه ای نازل نمی شود.

اینجا به لجاجت آنان پرداخته،که پس از نزول آیه هم به جای تقدیر،نیرنگ می کنند.

در مکّه خشکسالی و قحطی شد و خداوند به برکات رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله باران فرستاد.ولی مشرکان گفتند که باران به خاطر بت ها بوده است! این آیه نازل شد و آنان را

ص :196

رسوا کرد. (1)

در اکثر تفاسیر آمده است که یکی از تدابیر و مکر دشمنان،کوبیدن شخصیّت پیامبر و استهزای آیات الهی بوده است.

پیام ها:

1 نعمت هایی را که انسان از آن استفاده می کند،گوشه ای از رحمت بی کران الهی است. «أَذَقْنَا النّٰاسَ رَحْمَةً» 2 انسان از نعمت های الهی سوء استفاده می کند و به جای شکر،مکر می کند.

«أَذَقْنَا النّٰاسَ رَحْمَةً»

... «.إِذٰا لَهُمْ مَکْرٌ» 3 کسی که مکر کند،به تدبیر و مکر قهرآمیز الهی گرفتار می شود. «إِذٰا لَهُمْ مَکْرٌ» ... «اللّٰهُ أَسْرَعُ مَکْراً» 4 کیفر الهی با جرم متناسب است. «لَهُمْ مَکْرٌ» ، «اللّٰهُ أَسْرَعُ مَکْراً» 5 فرشتگان الهی حتّی افکار و تدابیر انسان را ثبت می کنند. «یَکْتُبُونَ مٰا تَمْکُرُونَ»

[سوره یونس (10): آیه 22]

اشاره

هُوَ اَلَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی اَلْبَرِّ وَ اَلْبَحْرِ حَتّٰی إِذٰا کُنْتُمْ فِی اَلْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِهٰا جٰاءَتْهٰا رِیحٌ عٰاصِفٌ وَ جٰاءَهُمُ اَلْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکٰانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اَللّٰهَ مُخْلِصِینَ لَهُ اَلدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنٰا مِنْ هٰذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ اَلشّٰاکِرِینَ (22)

او کسی است که شما را در خشکی و دریا سیر می دهد،تا آن گاه که در کشتی باشید و بادی موافق،کشتی ها را به جریان در آورد و بدین وسیله خوشحال شوند،ناگهان تندبادی آید و موج از هر سو سراغشان آید و گمان برند که در محاصره ی بلا گرفتارند،(در این هنگام)خداوند را با اخلاص عقیده می خوانند(و می گویند:)اگر ما را از این خطر نجات دهی،قطعاً از شاکران خواهیم بود.

ص :197


1- 1) .تفاسیر صافی،فی ظلال القرآن و کبیر فخر رازی.
نکته ها:

آلوسی و مراغی در تفاسیر خود،آورده اند که شیعیان هنگام خطر،امامان خود را صدا می زنند،در حالی که مشرکان در وقت خطر خدا را صدا می کنند!! غافل از آنکه توسّل به امام معصوم شهید که به گفته ی قرآن زنده است،با توسّل به بت فرق دارد.

پیام ها:

1 قوانینِ حاکم بر طبیعت،مخلوق و محکوم خداوند است. «هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ» 2 کارهای انسان،به خدا هم نسبت داده می شود،چون قدرت از اوست.با آنکه سِیر،عمل انسان است، «فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ» ،امّا می فرماید: «هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ» 3 انسان هر چه هم پیشرفت کند،از گزند حوادث طبیعی در امان نیست. «جٰاءَتْهٰا رِیحٌ عٰاصِفٌ» 4 مرفّهان نپندارند که پیوسته در رفاه خواهند بود. «فَرِحُوا بِهٰا» ، «أُحِیطَ بِهِمْ» 5 حوادث طبیعی،غرور و تکبّر انسان را برطرف ساخته،او را در برابر خداوند خاضع می سازد. «دَعَوُا اللّٰهَ» 6 هنگام خطر فطرت انسان،به یک مبدأ نجات متوجّه می شود. «دَعَوُا اللّٰهَ مُخْلِصِینَ» 7 ایمان و اخلاص باید دائمی باشد،نه موسمی و به هنگام احساس خطر. «أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللّٰهَ مُخْلِصِینَ» 8 انسان در هنگامه ی خطر قول می دهد،ولی به رفاه که رسید غافل می شود.

«لَئِنْ أَنْجَیْتَنٰا»

9 ناسپاسی و کفران نعمت ها،یکی از زمینه های بروز سختی و عذاب است.

«لَئِنْ أَنْجَیْتَنٰا مِنْ هٰذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّٰاکِرِینَ»

[سوره یونس (10): آیه 23]

اشاره

فَلَمّٰا أَنْجٰاهُمْ إِذٰا هُمْ یَبْغُونَ فِی اَلْأَرْضِ بِغَیْرِ اَلْحَقِّ یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ إِنَّمٰا بَغْیُکُمْ عَلیٰ أَنْفُسِکُمْ مَتٰاعَ اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا ثُمَّ إِلَیْنٰا مَرْجِعُکُمْ فَنُنَبِّئُکُمْ بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (23)

ص :198

پس چون خداوند نجاتشان داد،در آن هنگام در زمین به ناحقّ سرکشی می کنند.ای مردم! همانا سرکشی شما فقط به زیانِ خودتان است.کامیابی زندگی دنیا(چند روزی بیش نیست)،سپس بازگشت شما به سوی ماست که شما را به عملکردتان آگاه خواهیم ساخت(و کیفر ستم هایتان را خواهیم داد).

نکته ها:

«بغی»به معنای طلب است.ظالم چون همیشه خواهانِ حقّ دیگران است،به او باغی می گویند. (1)

پیام ها:

1 انسان بی وفا،عهدشکن و ناسپاس است. «فَلَمّٰا أَنْجٰاهُمْ» ، «یَبْغُونَ» (در آیه ی قبل، وعده داد اگر نجات یابد شکر کند،ولی پس از نجات ناسپاسی می کند) 2 ظلم به مردم،ظلم به خویش است،چون همه از یکدیگریم. (2)«بَغْیُکُمْ عَلیٰ أَنْفُسِکُمْ» 3 کیفر ستم،هم در دنیاست هم در آخرت. «عَلیٰ أَنْفُسِکُمْ» ، «إِلَیْنٰا مَرْجِعُکُمْ» 4 ظالمان،تنها در چند روزه ی دنیا کامیابی دارند که در برابر کیفر قیامت،ناچیز است. «مَتٰاعَ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» 5 ریشه ی ظلم ها،دنیاطلبی انسان است. «مَتٰاعَ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» 6 یاد قیامت،از عوامل بازدارنده ی گناه است. «یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ» ... «إِلَیْنٰا مَرْجِعُکُمْ» 7 خداوند به همه ی کارهای انسان آگاه است و انسان نیز در قیامت از همه ی کارهای خود آگاه خواهد شد. «فَنُنَبِّئُکُمْ بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»

ص :199


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .«بعضکم من بعض»آل عمران،195.

[سوره یونس (10): آیه 24]

اشاره

إِنَّمٰا مَثَلُ اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا کَمٰاءٍ أَنْزَلْنٰاهُ مِنَ اَلسَّمٰاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبٰاتُ اَلْأَرْضِ مِمّٰا یَأْکُلُ اَلنّٰاسُ وَ اَلْأَنْعٰامُ حَتّٰی إِذٰا أَخَذَتِ اَلْأَرْضُ زُخْرُفَهٰا وَ اِزَّیَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُهٰا أَنَّهُمْ قٰادِرُونَ عَلَیْهٰا أَتٰاهٰا أَمْرُنٰا لَیْلاً أَوْ نَهٰاراً فَجَعَلْنٰاهٰا حَصِیداً کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ کَذٰلِکَ نُفَصِّلُ اَلْآیٰاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (24)

همانا مَثَل زندگی دنیا همچون آبی است که از آسمان فرود آوردیم،پس گیاهِ زمین از آنچه مردم و چهارپایان می خورند با آن در آمیخت(و روئید)،تا آنکه زمین(از آن گیاهان)زینت بگرفت و اهل زمین پنداشتند که بر استفاده از آن همه ی نباتات توانایند.(ناگهان)فرمان(ویرانی ما)شبی یا روزی آمد،پس آن را چنان درو کردیم که گویی دیروز گیاهی وجود نداشته است.ما این گونه آیات خود را برای گروه اندیشمند تشریح می کنیم.

نکته ها:

آیه ی قبل،دنیا را متاعی ناچیز شمرد و این آیه با تمثیلی زیبا،آن را ترسیم می کند.

در برخی روایات،این آیه رمز ظهور حضرت مهدی علیه السلام به شمار آمده است که هر گاه زمین غرق در زرق،برق و مادیّات شد،با امر الهی و انقلاب مکتبی همه چیز عوض می شود. (1)

پیام ها:

1 مثال،از بهترین شیوه های تبلیغ و آموزش است. «إِنَّمٰا مَثَلُ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» 2 بهترین مثال ها آن است که از طبیعت گرفته شود و زمین و زمان آن را کهنه نسازد. «إِنَّمٰا مَثَلُ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا کَمٰاءٍ» 3 در بهره گیری از مواهب مادّی طبیعت،انسان و حیوان یکسانند،ولی ارزش

ص :200


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

انسان به بهره گیری از معنویّات است. «یَأْکُلُ النّٰاسُ وَ الْأَنْعٰامُ» 4 تناسب داشتن سبزه ها با نیازهای انسان و حیوانات،از الطاف الهی است.

«نَبٰاتُ الْأَرْضِ مِمّٰا یَأْکُلُ النّٰاسُ وَ الْأَنْعٰامُ»

5 زینت انسان،ایمان است (1)و زینت زمین،گیاهان هستند. «ازَّیَّنَتْ» 6 دنیا،انسان را فریب داده و به خیال و گمان وامی دارد. «ظَنَّ أَهْلُهٰا أَنَّهُمْ قٰادِرُونَ» 7 همان گونه که رویاندن گیاهان به دست خداست، (2)خشکاندن و نابود کردن آن هم به دست اوست. «فَجَعَلْنٰاهٰا حَصِیداً» 8 دنیا و جلوه های آن،در معرض انواع حوادث است. «ازَّیَّنَتْ» ... «حَصِیداً» 9 عمر انسان در دنیا همچون عمر سبزه ها و گلها کوتاه و گذراست. «مَثَلُ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» ... «کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ» 10 قهر خدا گاه چنان شدید است که هیچ اثری را باقی نمی گذارد. «لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ» 11 مثالهای قرآن،زمینه ی تفکّر است،پس آنها را ساده نگیریم. «لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» 12 دلبستگی و مغرور شدن به دنیا،نشانه ی کوته فکری و مغرور نشدن،نشانه ی اندیشه و فکر است. «لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»

[سوره یونس (10): آیه 25]

اشاره

وَ اَللّٰهُ یَدْعُوا إِلیٰ دٰارِ اَلسَّلاٰمِ وَ یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ (25)

و خداوند(مردم را)به سر منزل سلامت و سعادت(بهشت)می خواند و هر که را بخواهد،به راه راست هدایت می کند.

نکته ها:

«دٰارِ السَّلاٰمِ»

،یکی از نامهای بهشت است،زیرا در آنجا کینه ای در دلها نیست،تا جنگ و جدال و بهره کشی پیش بیاید. «وَ نَزَعْنٰا مٰا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ» (3)

ص :201


1- 1) .«حبّب الیکم الایمان و زیّنه فی قلوبکم»حجرات،7.
2- 2) .«ءَانتم تزرعونه ام نحن الزارعون»واقعه،64.
3- 3) .اعراف،43.

سلام،نام خداست و دار السلام،یعنی جوار رحمت الهی و جایی که کلام و درودشان سلام است و از خداوند هم به آنان سلام می شود. «سَلاٰمٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ» (1)در روایات،راه ولایت امیر المؤمنین علیه السلام و رهبران معصوم آسمانی به عنوان بهترین نمونه ی راه مستقیم بیان شده است.

پیام ها:

1 دعوت الهی،نشانه ی لطف خاصّ او بر بندگان است. «وَ اللّٰهُ یَدْعُوا» 2 سلامتی دنیا گذراست،ولی سلامت آخرت،پایدار است. «دٰارِ السَّلاٰمِ» 3 صراط مستقیم،مایه ی آرامش است و علاوه بر آخرت،همین دنیا را هم برای انسان دار السلام می سازد. «یَدْعُوا إِلیٰ دٰارِ السَّلاٰمِ» 4 زندگی و جامعه ای سالم،خواستگاه خداوند است. «یَدْعُوا إِلیٰ دٰارِ السَّلاٰمِ» 5 خداوند،هم دعوت می کند و هم راه نشان می دهد. «یَدْعُوا» ، «یَهْدِی» 6 دعوت الهی برای همه است،ولی هدایتِ ویژه،مخصوص کسانی است که او بخواهد. «یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ» 7 حرکت در صراط مستقیم،توفیق الهی می خواهد. «یَهْدِی» ... «إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ»

[سوره یونس (10): آیه 26]

اشاره

لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا اَلْحُسْنیٰ وَ زِیٰادَةٌ وَ لاٰ یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لاٰ ذِلَّةٌ أُولٰئِکَ أَصْحٰابُ اَلْجَنَّةِ هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ (26)

برای آنان که نیکی کنند،پاداشی نیکوتر(از نظر کیفی)و افزون تر(از نظر کمّی)خواهد بود و بر چهره ی آنان غبار ذلّت و خواری ننشیند،آنان اهل بهشتند و همیشه در آنجایند.

نکته ها:

«رهق»به معنای پوشاندن اجباری است و «قَتَرٌ» به معنای غبار،دود و خاکستر.

ص :202


1- 1) .یس،58.

اعطای پاداش زیادتر و مضاعف،با تعبیر «زِیٰادَةٌ» ،«ضعف»و«اضعاف»مکرّر در قرآن آمده است.از جمله:هر که نیکی کند پاداش ده برابر دارد، (1)خداوند علاوه بر پاداش کامل از فضل خود به آنان عطا می کند، (2)پاداش هفتصد برابر برای انفاق در راه خدا. (3)

امام صادق علیه السلام می فرماید:هر چیز اندازه ای دارد،جز اشک که قطره ای از آن آتشها را خاموش کند.سپس فرمود:کسی که اشکی برای خدا بریزد،چهره اش تیرگی و خواری نخواهد دید. «لاٰ یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لاٰ ذِلَّةٌ» (4)در بعضی روایات مراد از «زِیٰادَةٌ» را دنیا گرفته اند. (5)و روایات بسیاری از اهل سنّت، «زِیٰادَةٌ» را ملاقات با خدا(و الطاف او)دانسته است. (6)

«أَحْسَنُوا»

،دامنه ی نیکی،شامل عقیده ی نیک،عمل شایسته و گفتار خوب می شود.

پیام ها:

1 دریافت الطاف الهی،مخصوص نیکوکاران است. «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنیٰ» 2 خداوند،هم پاداش عمل را می دهد و هم تشویق می کند. «الْحُسْنیٰ وَ زِیٰادَةٌ» 3 پاداش نیکوکاران در قیامت،بهترین پاداش هاست. «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنیٰ» 4 آنان که به غیر خدا رو کنند عذری ندارند،چون خداوند هم دعوت می کند، «یَدْعُوا إِلیٰ دٰارِ السَّلاٰمِ» هم راهنمایی می کند، «یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ» هم مزد می دهد، «الْحُسْنیٰ» و هم اضافه می دهد. «زِیٰادَةٌ» و هم اضافه اش بسیار مهم است. (7)

5 احسان و نیکی در دنیای زودگذر و فانی،زندگی در بهشت جاودان را بدنبال دارد. «أَحْسَنُوا» ... «هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ»

ص :203


1- 1) .انعام،160.
2- 2) .نساء،173.
3- 3) .بقره،261.
4- 4) .تفسیر نور الثقلین.
5- 5) .تفسیر نور الثقلین.
6- 6) .تفسیر درّ المنثور.
7- 7) .کلمه ی«زیادة»نکره آمده که نشانه ی عظمت است.

[سوره یونس (10): آیه 27]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ کَسَبُوا اَلسَّیِّئٰاتِ جَزٰاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِهٰا وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ مٰا لَهُمْ مِنَ اَللّٰهِ مِنْ عٰاصِمٍ کَأَنَّمٰا أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اَللَّیْلِ مُظْلِماً أُولٰئِکَ أَصْحٰابُ اَلنّٰارِ هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ (27)

و آنان که به دنبال کسب بدی ها رفتند،به قدر همان بدی ها مجازات دارند و غبار ذلّت و خواری آنان را فرا می گیرد.از قهر خداوند،پناه دهنده ای ندارند، گویا چهره هایشان با پاره هایی از شب تیره پوشانده شده است.آنان اهل دوزخند و در آن جاودانه اند.

نکته ها:

امام باقر علیه السلام فرمود:این آیه در مورد اهل بدعت و شبهات و شهوات است. (1)

«اللَّیْلِ مُظْلِماً»

،شبی است که از نور ماه هیچ خبری نیست که در هر ماه،یک شب چنین است.در مقابل«لیلِ مُقمِر»که مهتابش برای همه روشن است.

به قرینه ی آیاتی همچون: «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهٰا غَبَرَةٌ. تَرْهَقُهٰا قَتَرَةٌ. أُولٰئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَةُ» (2)و آیه ی «فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمٰانِکُمْ» (3)می توان گفت که در این آیه جمله ی «أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ» نظر به کفّار دارد.

پیام ها:

1 انسان ها با اراده سراغ گناه می روند،نه به اجبار. «کَسَبُوا» 2 رفتار خداوند با بدکاران،عادلانه است. «جَزٰاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِهٰا» 3 دنیا،سرای عمل و آخرت سرای پاداش است. «وَ الَّذِینَ کَسَبُوا» ... «جَزٰاءُ» 4 تشویق باید بیش از تنبیه و مجازات باشد.درباره ی نیکان فرمود: «الْحُسْنیٰ وَ زِیٰادَةٌ» و درباره ی بدکاران فرمود: «سَیِّئَةٍ بِمِثْلِهٰا» 5 روسیاهی مخصوص کفّار است،نه مؤمنان گنهکار. «تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ»

ص :204


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .عبس،40 42.
3- 3) .آل عمران،106.

6 در قیامت،هم مجازات و تنبیه است،هم تحقیر و روسیاهی. «سَیِّئَةٍ بِمِثْلِهٰا» ، «أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ...» 7 راه فرار و نجات و شفاعت به روی کافران بسته است. «مٰا لَهُمْ مِنَ اللّٰهِ مِنْ عٰاصِمٍ»

[سوره یونس (10): آیه 28]

اشاره

وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا مَکٰانَکُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَکٰاؤُکُمْ فَزَیَّلْنٰا بَیْنَهُمْ وَ قٰالَ شُرَکٰاؤُهُمْ مٰا کُنْتُمْ إِیّٰانٰا تَعْبُدُونَ (28)

و روزی که همه را(در قیامت)گردهم آوریم،آن گاه به مشرکان می گوییم:شما و شریکانی که برای خدا می پنداشتید در جای خود بمانید(تا به حسابتان رسیدگی شود)،پس میانشان جدایی می افکنیم و معبودها(به مشرکین)می گویند:شما(در حقیقت)ما را نمی پرستیدید،(بلکه در پی هوسها و اوهام خود بودید).

نکته ها:

در آیه قبل،سخن از این بود که برای مجرمان و کافران هیچ راه نجاتی نیست، و این آیه می گوید:حتّی واسطه های خیالی هم به جای شفاعت،از آنان بیزاری می جویند.

پیام ها:

1 قیامت و حوادث آن را فراموش نکنیم. «یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً» 2 قیامت مخصوص انسان ها نیست،بلکه همه ی معبودهای ساختگی نیز حاضر می شوند. «أَنْتُمْ وَ شُرَکٰاؤُکُمْ» 3 قیامت،روز جدایی است. «فَزَیَّلْنٰا بَیْنَهُمْ» (در قیامت برای بازجویی،میان انسان ها جدایی می افتد) 4 آنچه را کافران شفیع خود می پنداشتند،در قیامت از آنان تبرّی می جویند. «مٰا کُنْتُمْ إِیّٰانٰا تَعْبُدُونَ» 5 در قیامت بت ها دارای شعور و نطق می شوند و معبودانشان را انکار و یا اظهار بی اطلاعی می کنند. «مٰا کُنْتُمْ إِیّٰانٰا تَعْبُدُونَ»

ص :205

[سوره یونس (10): آیه 29]

اشاره

فَکَفیٰ بِاللّٰهِ شَهِیداً بَیْنَنٰا وَ بَیْنَکُمْ إِنْ کُنّٰا عَنْ عِبٰادَتِکُمْ لَغٰافِلِینَ (29)

پس(معبودها به مشرکان گویند:)گواهی خدا میان ما و شما کافی است،به راستی ما از پرستش شما بی خبر بودیم.

نکته ها:

در آیه ی قبل،معبودها می گفتند که شما ما را عبادت نمی کردید.اینجا می گویند:

ما از عبادت شما غافل بودیم.نتیجه اینکه:هر عبادتی که معبود از آن بی خبر باشد،عبادت نیست.

در قرآن،بارها به مسأله ی تنفّر و برائتِ معبودها از مشرکان و عمل آنها اشاره شده است.از جمله:آیه ی 17 سوره فرقان و آیه ی 63 سوره قصص.

پیام ها:

1 بت ها در قیامت شعور و نطق پیدا می کنند. «فَکَفیٰ بِاللّٰهِ شَهِیداً»

[سوره یونس (10): آیه 30]

اشاره

هُنٰالِکَ تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ مٰا أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَی اَللّٰهِ مَوْلاٰهُمُ اَلْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ مٰا کٰانُوا یَفْتَرُونَ (30)

آنجا هر کس به(جزای)آنچه از پیش فرستاده،مبتلا شود و به سوی سرپرست حقیقی خودشان(خداوند)برگردانده شوند و آنچه به افترا و دروغ خدا می پنداشتند،از پیش چشمشان محو شود.

پیام ها:

1 قیامت،روز دریافت کارنامه ی آزمون دنیوی است. «تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ» 2 حسابرسی در قیامت،برای همه ی انسان هاست. «تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ» 3 سرچشمه ی هستی،او و پایان کار به سوی اوست. «رُدُّوا» (1)

ص :206


1- 1) .«ردّوا»در مواردی به کار می رود که آغاز نیز از آنجا سرچشمه گرفته باشد.

4 مولای حقیقی،خدا و غیر او هر چه باشد پوچ است. «مَوْلاٰهُمُ الْحَقِّ» 5 در قیامت،جلوه های دروغین معبودها محو خواهد شد. «ضَلَّ عَنْهُمْ»

[سوره یونس (10): آیه 31]

اشاره

قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ اَلسَّمْعَ وَ اَلْأَبْصٰارَ وَ مَنْ یُخْرِجُ اَلْحَیَّ مِنَ اَلْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ اَلْمَیِّتَ مِنَ اَلْحَیِّ وَ مَنْ یُدَبِّرُ اَلْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اَللّٰهُ فَقُلْ أَ فَلاٰ تَتَّقُونَ (31)

بگو:چه کسی از آسمان و زمین شما را روزی می دهد؟ یا چه کسی مالک گوش و چشم هاست؟ و چه کسی زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون می آورد و چه کسی کار هستی را سامان می دهد؟(در پاسخ)خواهند گفت:خدا.پس بگو:

آیا از کیفر پرستش غیر خدا پروا نمی کنید؟

نکته ها:

برای بیرون آوردنِ مرده از زنده و زنده از مرده که کار خداوند است،نمونه هایی گفته اند،از جمله:خروج انسان از نطفه و نطفه از انسان،جوجه از تخم و تخم از جوجه،گیاه از دانه و دانه از گیاه،فرزند صالح از پدر و مادرِ فاسد و فرزند فاسد از والدین شایسته.

از اینکه در آیه از میان تمام اعضای انسان،تنها نام چشم و گوش آمده است، شاید به خاطر آن باشد که در میان اعضای بدن،کارآمدترین قوا این دو عضو می باشند.

پیام ها:

1 شیوه ی سؤال و واداشتن انسان ها به فکر و رجوع به فطرت،از وظایف مربیان آسمانی است. «قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ» 2 خداوند،آسمان و زمین را در رزق و ارتزاق انسان دخالت داده است. «یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمٰاءِ وَ الْأَرْضِ» 3 رزق دادن،آفریدن و اداره کردن،از سنّت های دائمی الهی است.«یرزق»، «یَمْلِکُ» ،

ص :207

«یُخْرِجُ»

، «یُدَبِّرُ» (فعل مضارع رمز استمرار است) 4 جهان آفرینش،پیوسته به تدبیر نیاز دارد و وحدت تدبیر،نشانه ی وحدت ربوبیّت است. «مَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ» 5 رزق ما،شنیدن و دیدن ما،زندگی و مرگ ما،همه به دست خداست و جز او کسی و چیزی در این زمینه ها توانایی و حاکمیّت ندارد. «أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصٰارَ» ... «فَسَیَقُولُونَ اللّٰهُ» 6 فکر در نعمت ها و قدرت الهی،از شیرین ترین،ملموس ترین،عمومی ترین، ساده ترین و عشق آفرین ترین راههای خداشناسی است. «قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ» ... «فَسَیَقُولُونَ اللّٰهُ» 7 مشرکان نیز در درون خود،خدا را آفریدگار هستی می دانند. «فَسَیَقُولُونَ اللّٰهُ» 8 تنها عقیده کافی نیست،عمل هم لازم است. «فَسَیَقُولُونَ اللّٰهُ،فَقُلْ أَ فَلاٰ تَتَّقُونَ» 9 شناخت و علم،زمینه ساز تقواست. «فَسَیَقُولُونَ اللّٰهُ،فَقُلْ أَ فَلاٰ تَتَّقُونَ»

[سوره یونس (10): آیه 32]

اشاره

فَذٰلِکُمُ اَللّٰهُ رَبُّکُمُ اَلْحَقُّ فَمٰا ذٰا بَعْدَ اَلْحَقِّ إِلاَّ اَلضَّلاٰلُ فَأَنّٰی تُصْرَفُونَ (32)

پس این چنین خداوند(قادر و یکتا)،به حقّ پروردگار شماست.و پس از حقّ، جز گمراهی چیست؟ پس چگونه(از حقّ)باز گردانده می شوید؟!

پیام ها:

1 با وجود خدای حاکم،رازق،خالق و مدبّر،(که در آیه قبل بود)مجالی برای پروردگاری غیر از او نیست. «فَذٰلِکُمُ اللّٰهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَمٰا ذٰا بَعْدَ الْحَقِّ» 2 اعتقاد به ربوبیّتی جز خداوند،باطل و گمراهی است. «فَمٰا ذٰا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاٰلُ» 3 میان حقّ و باطل دیگر راهی نداریم،بلکه هر چه حقّ نبود،باطل است و بی طرفی و بی خطی مردود است. «فَمٰا ذٰا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاٰلُ» 4 انسان،فطرتی حقگرا دارد.شیطان ها،اوهام و عوامل دیگر،او را به انحراف می کشانند. «تُصْرَفُونَ»

ص :208

[سوره یونس (10): آیه 33]

اشاره

کَذٰلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَی اَلَّذِینَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ (33)

بدین سان حکم و سخن پروردگارت بر آنان که نافرمانی کردند محقّق شد که آنان ایمان نمی آورند.

پیام ها:

1 انسان،با انتخاب راه فسق،قهر الهی را برای خود قطعی می کند. «حَقَّتْ» ... «عَلَی الَّذِینَ فَسَقُوا» 2 فسق و گناه،مانع گرایش به ایمان و زمینه ی کفر است. «فَسَقُوا» ... «لاٰ یُؤْمِنُونَ»

[سوره یونس (10): آیه 34]

اشاره

قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکٰائِکُمْ مَنْ یَبْدَؤُا اَلْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ قُلِ اَللّٰهُ یَبْدَؤُا اَلْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ فَأَنّٰی تُؤْفَکُونَ (34)

بگو:آیا از معبودهایی که شما شریک خدا قرار داده اید،کسی هست که بتواند آفرینش را ایجاد و آغاز کند و سپس آن را باز گرداند؟ بگو:(فقط)خداوند،آفرینش را آغاز می کند و سپس باز می گرداند.پس چرا(از حقّ)بازگردانده می شوید؟!

پیام ها:

1 خداوند شیوه ی بحث و جدل با مشرکان را به پیامبرش می آموزد. «قُلْ» 2 شریک خدا،جز ساخته ی اوهام بشری نیست. «شُرَکٰائِکُمْ» 3 هستی حادث و پدیده است. «یَبْدَؤُا الْخَلْقَ» 4 ملاک پرستش دو چیز است:یکی توانایی بر پدید آوردن و دیگری قدرتِ برپا کردن دوباره ی آن. «یَبْدَؤُا» ... «ثُمَّ یُعِیدُهُ» 5 قیامت بعد از انقراض دنیا پدید می آید. «یَبْدَؤُا» ... «ثُمَّ یُعِیدُهُ» 6 هستی به سوی مرگ و انقراض در حرکت است و سرانجام آن مرگ و نیستی است. «یَبْدَؤُا» ... «ثُمَّ یُعِیدُهُ» 7 معاد و قیامت،همانند دنیا و جسمانی است. «ثُمَّ یُعِیدُهُ»

ص :209

8 شریک پنداری،نشانه ی بی خردی است. «فَأَنّٰی تُؤْفَکُونَ»

[سوره یونس (10): آیه 35]

اشاره

قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکٰائِکُمْ مَنْ یَهْدِی إِلَی اَلْحَقِّ قُلِ اَللّٰهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی اَلْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لاٰ یَهِدِّی إِلاّٰ أَنْ یُهْدیٰ فَمٰا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ (35)

بگو:آیا از معبودهایی که شما شریک خدا قرار داده اید،کسی هست که به سوی حقّ هدایت کند؟ بگو:(فقط)خداوند به حقّ هدایت می کند.پس آیا کسی که به سوی حقّ هدایت می کند برای پیروی شایسته تر است،یا کسی که خود هدایت نمی شود مگر آنکه هدایتش کنند؟ شما را چه می شود؟ چگونه حکم می کنید؟!

نکته ها:

آیه ی قبل به مبدأ،معاد و خلقت هستی اشاره داشت و این آیه به نبوّت،امامت و امر هدایت بشر اشاره می کند.

هدایت دو نوع است:یکی نشان دادن راه،دیگری رساندن به مقصد و مقصود.

نوع اوّل،کار انبیاست، «جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا» (1)امّا هدایت به معنای دوّم،خاصّ خداوند است. «إِنَّکَ لاٰ تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لٰکِنَّ اللّٰهَ یَهْدِی» (2)«یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ» و «یَهْدِی لِلْحَقِّ» ،هر دو به یک معناست. (3)

طبق روایات متواتر از شیعه و اهل سنّت،پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«الحقّ مع علیٍّ و علیٌّ مع الحقّ»،همواره حقّ با علی علیه السلام است و علی علیه السلام با حقّ است. (4)

پیام ها:

1 ارشاد و هدایت،یکی از شئون خداوندی است. «قُلِ اللّٰهُ یَهْدِی» (ملاک پرستش، توانایی برای هدایت کردن است)

ص :210


1- 1) .انبیاء،73.
2- 2) .قصص،56.
3- 3) .تفسیر المیزان.
4- 4) .احقاق الحق،ج 5،ص 28 و 635.

2 هدایت صحیح،به علم گسترده و مصون از خطا،قدرت،محبّت و هدف نیازمند است.لذا جز خداوند و کسانی که او به عنوان راهنما تعیین کرده، دیگران نمی توانند هادی باشند.بت ها و طاغوت ها چگونه می توانند هادی باشند؟ (1)«قُلِ اللّٰهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ» 3 کسی شایسته ی پیروی است که به حقّ راهنمایی می کند. «أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ» 4 اصل نبوّت،امامت و اطاعت از رهبریِ معصوم،یک اصل عقلی است. «فَمٰا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ»

[سوره یونس (10): آیه 36]

اشاره

وَ مٰا یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاّٰ ظَنًّا إِنَّ اَلظَّنَّ لاٰ یُغْنِی مِنَ اَلْحَقِّ شَیْئاً إِنَّ اَللّٰهَ عَلِیمٌ بِمٰا یَفْعَلُونَ (36)

و بیشتر آنان جز از گمان(بی پایه)پیروی نمی کنند.قطعاً گمان به هیچ وجه(انسان را) از حقیقت بی نیاز نمی کند،همانا خداوند به آنچه مردم انجام می دهند،آگاه است.

نکته ها:

آنچه دارای ارزش واقعی است،«علم»است.گمان قوی و اطمینان نیز اگر مبنای صحیح داشته باشد،ارزش دارد همچون گمانی که از ظاهر آیات و روایات،در شناخت حکم خدا(آن هم در مسائل فرعی)برای فقیه حاصل می شود.امّا گمان در عقیده،اگر منشأ آن تقلید از نیاکان و تعصّبات جاهلی باشد،بی ارزش است.

پیام ها:

1 همیشه اکثریّت،نشانه ی حقّانیّت نیست. «وَ مٰا یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاّٰ ظَنًّا» 2 مخالفان انبیا،منطق ندارند. «إِلاّٰ ظَنًّا» 3 شرک پایه ی علمی ندارد. «هَلْ مِنْ شُرَکٰائِکُمْ» ... «وَ مٰا یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاّٰ ظَنًّا» 4 در عقاید و بینشها باید سراغ علم رفت،نه گمان. «إِنَّ الظَّنَّ لاٰ یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ»

ص :211


1- 1) .ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش

[سوره یونس (10): آیه 37]

اشاره

وَ مٰا کٰانَ هٰذَا اَلْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَریٰ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَ لٰکِنْ تَصْدِیقَ اَلَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ اَلْکِتٰابِ لاٰ رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (37)

و چنان نیست که این قرآن از سوی غیر خدا و به دروغ ساخته شده باشد، بلکه تصدیقی است برای کتب آسمانی پیشین و توضیحی از آن کتاب است.

شکّی در آن نیست که از سوی پروردگار جهانیان است.

پیام ها:

1 جامعیّت قرآن و محتوای آن به گونه ای است که افترا و انتساب آن به غیر خدا به آن نمی چسبد. «أَنْ یُفْتَریٰ» 2 کتاب های آسمانی مؤیّد یکدیگرند.تفاوت در اجمال و تفصیلِ محتوای آنهاست. «تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ» 3 قرآن وسیله ی رشد و تربیت است. «هٰذَا الْقُرْآنُ» ... «مِنْ رَبِّ الْعٰالَمِینَ»

[سوره یونس (10): آیه 38]

اشاره

أَمْ یَقُولُونَ اِفْتَرٰاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ اُدْعُوا مَنِ اِسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (38)

بلکه می گویند:قرآن را بافته(و به دروغ به خدا نسبت داده)است.بگو:اگر راست می گویید(که قرآن،سخن بشر است،نه کلام خدا)،پس سوره ای همانند آن بیاورید و هر که را غیر از خدا می توانید به یاری بخوانید؟

نکته ها:
اشاره

قرآن چندین بار بر معجزه بودن کلام الهی و عجز جنّ و انس از آوردن مثل آن و به آوردن نظیر قرآن،یا حتّی آیه ای همانند آن،تحدّی و مبارزه طلبیده است،از جمله در آیه 13 سوره ی هود.از طرفی با اینکه در طول قرنها،میلیون ها مخالف برای تضعیف قرآن و شکست اسلام،فعالیّت های بسیاری داشته و دارند،لیکن این ندای مبارزه خواهانه ی قرآن،تا کنون بی پاسخ مانده و تا قیامت بی جواب خواهد ماند.

ص :212

امتیازاتِ قرآن

چون سخن از تحدّی قرآن است،به گوشه ای از امتیازات این معجزه ی جاودان الهی اشاره می شود:

1 گنجاندن معارفی بلند در کلماتی کوتاه:مثلاً در مورد زن و مرد تعبیر می کند، «هُنَّ لِبٰاسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِبٰاسٌ لَهُنَّ» (1)زنان لباس شما و شما لباس آنها هستید.برای بیان سستی قدرت های غیر الهی،آنها را به خانۀ عنکبوت تشبیه می کند. (2)و یا اینکه از آفریدن یک پشه آنان را ناتوان می داند. «لَنْ یَخْلُقُوا ذُبٰاباً» (3)2 شیرینی کلام و نفوذ:هزار بار هم خوانده شود کهنه نمی شود،بلکه هر بار نکته ای به دست می آید.

3 آهنگ و موسیقی کلام:طنین و آهنگ کلمات آن،مخصوص است و اگر آیه ای از قرآن در میان سخنان هر عرب زبان،یا در میانِ روایات باشد،مشخّص است.

4 جامعیّت قرآن:از برهان تا مثل،از دنیا تا آخرت و نیز مسائل خانوادگی،حقوقی، سیاسی،نظامی،اخلاقی،تاریخی و...را دربر دارد.

5 واقع گرایی:محتوای آن مبتنی بر حدس و گمان نیست.حتی داستان هایش مستند و واقعی است.

6 همه گیر و جهانی:مردم در هر سطح و هر کجا باشند،از آن بهره می برند و قرآن به صورت کتاب تخصّصی نیست.

7 ابدی:هر چه از عمر بشر و علوم می گذرد،اسرار بیشتری از قرآن کشف می شود.

8 رشد فزاینده:با داشتن بیشترین دشمن و ضربات فراوان،بیشترین رشد را در طول عمر خود داشته است.

9 معجزه ای در دست:این معجزه در دست همه است و از نوع سخن و کلمه است که در اختیار همه است.

10 هم معجزه و هم کتاب دستور و قانون است.

ص :213


1- 1) .بقره،187.
2- 2) .عنکبوت،41.
3- 3) .حج،73.

11 از فردی درس نخوانده و در منطقه ای محروم از سواد است.

12 چیزی به آن افزوده یا از آن کاسته نشده است و مصون از تحریف است.

پیام ها:

1 قرآن برای اثبات اعجاز خود،ساده ترین راه را مطرح می کند که دعوت از مردم برای آوردن سوره ای مثل آن است. «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ» 2 نه تنها کلّ قرآن،بلکه حتّی یک سوره از آن هم معجزه است. «بِسُورَةٍ» 3 قرآن برای مبارزه طلبی،تخفیف هم داده و به آوردنِ یک سوره مثل قرآن هم قانع است. «بِسُورَةٍ» 4 مبارزه طلبی قرآن،مخصوص زمان و مکان معیّنی نیست،تا قیامت،تا پایان عمر بشر و در همه جای زمین،این درخواست مطرح است. «وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللّٰهِ» 5 مبارزه طلبی قرآن،مخصوص عوام نیست،بلکه همه ی حقوقدانان،ادیبان و نوابغ و...را به مبارزه می طلبد. «وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللّٰهِ» 6 در این مبارزه طلبی،امکانات و نفرات خاصّی را تعیین نکرده است. «وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللّٰهِ» 7 در این مبارزه طلبی،تحریک هم کرده است. «إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ»

[سوره یونس (10): آیه 39]

اشاره

بَلْ کَذَّبُوا بِمٰا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمّٰا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ کَذٰلِکَ کَذَّبَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ اَلظّٰالِمِینَ (39)

بلکه(حقّ آن است که)چیزی را که به شناخت آن احاطه نداشتند دروغ پنداشتند،در حالی که سرانجام و حقیقت و باطن آن هنوز بر ایشان روشن نشده است.کسانی که پیش از آنان بودند نیز همین گونه تکذیب کردند.پس بنگر که سرانجام ستمگران چگونه است.

ص :214

نکته ها:

امام صادق علیه السلام فرمودند:از دو آیه ی قرآن دو درس بزرگ می آموزیم:

الف:تا علم نداریم،حرفی نزنیم. «أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثٰاقُ الْکِتٰابِ أَنْ لاٰ یَقُولُوا عَلَی اللّٰهِ إِلاَّ الْحَقَّ» (1)ب:تا علم نداریم،حرفی را ردّ نکنیم. «بَلْ کَذَّبُوا بِمٰا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ» همین آیه. (2)

عبد العظیم حسنی از امام جواد علیه السلام نقل می کند که حضرت علی علیه السلام فرمود:چهار نکته گفتم که خداوند آیات آن را نازل کرده است:

1«المرء مخبوء تحت لسانه»شخصیّت انسان در زیر زبانش پنهان است،آیه نازل شد:

«وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ» (3)یعنی در گفتگو آنان را می شناسی.

2 گفتم:«مَن جهل شیئاً عاداه»هر کس چیزی را نداند،دشمنی با آن می کند،آیه نازل شد: «بَلْ کَذَّبُوا بِمٰا لَمْ یُحِیطُوا» 3 گفتم:«قیمة کلّ امرء ما یحسنه»ارزش هر کس به لیاقت و عملکرد اوست،آیه نازل شد: «إِنَّ اللّٰهَ اصْطَفٰاهُ عَلَیْکُمْ وَ زٰادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» (4)یعنی خداوند طالوت را به خاطر توانایی هایش برگزید.

4«القتل یقلّ القتل»کشتن ستمگر،جلو زیاد شدن قتل را می گیرد،آیه نازل شد: «وَ لَکُمْ فِی الْقِصٰاصِ حَیٰاةٌ» (5)

پیام ها:

1 مخالفان،بدون احاطه ی علمی به قرآن،آن را ردّ کرده اند. «کَذَّبُوا بِمٰا لَمْ یُحِیطُوا» 2 به خاطر ندانستن،چیزی را ردّ نکنیم. «کَذَّبُوا بِمٰا لَمْ یُحِیطُوا» 3 دانستنِ کلّی و اجمالی کم اثر است.آنچه سبب نورانیّت می شود،«احاطه ی علمی»است. «لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ»

ص :215


1- 1) .اعراف،169.
2- 2) .تفسیر مجمع البیان.
3- 3) .محمّد،30.
4- 4) .بقره،247.
5- 5) .بقره 179؛کافی،ج 1،ص 166.

4 مخالفت مخالفان انبیا در طول تاریخ،اغلب بر اساس جهل بوده است. «کَذٰلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» 5 آگاهی بر تاریخ و سرنوشت مخالفان انبیا،لازم است. «فَانْظُرْ کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ...»

[سوره یونس (10): آیه 40]

اشاره

وَ مِنْهُمْ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لاٰ یُؤْمِنُ بِهِ وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِینَ (40)

و بعضی از آنان کسانی هستند که به قرآن ایمان می آورند و برخی کسانی که به آن ایمان نمی آورند و پروردگارت به فساد کنندگان داناتر است.

پیام ها:

1 انسان دارای اختیار است،نه آنکه مجبور باشد. «مِنْهُمْ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لاٰ یُؤْمِنُ بِهِ» 2 رهبر نباید توقّع داشته باشد که همه ی مردم به راه و آیین او ایمان آورند.

«وَ مِنْهُمْ مَنْ لاٰ یُؤْمِنُ بِهِ»

3 بی ایمانی و فساد،ملازم یکدیگرند.هم گناه مانع ایمان است و هم بی ایمانی انگیزه ی فساد می شود. «لاٰ یُؤْمِنُ بِهِ» ... «بِالْمُفْسِدِینَ» 4 انسان،زیر نظر پروردگار است. «رَبُّکَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِینَ»

[سوره یونس (10): آیه 41]

اشاره

وَ إِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمّٰا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِیءٌ مِمّٰا تَعْمَلُونَ (41)

و اگر تو را تکذیب کردند،پس بگو:عمل من برای من و عمل شما برای شما باشد.(و هر یک از ما و شما،جزای کار خود را خواهد دید.)شما از آنچه من انجام می دهم بیزارید و من نیز از آنچه شما انجام می دهید،بیزارم.

پیام ها:

1 مردم را نمی توان به ایمان آوردن مجبور کرد.وظیفه ی پیامبران ارشاد و هدایت است،نه اجبار. «وَ إِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ...» 2 رهبر باید خود را برای تکذیب گروهی از مردم آماده کند. «وَ إِنْ کَذَّبُوکَ»

ص :216

3 در مقابل تکذیب کنندگان احساس شکست نکنیم،چون پاداش هدایت و ارشاد را می بریم و مخالفان نیز به کیفر تکذیب و لجاجت خود می رسند ولی برنده ی این معامله ما هستیم. «لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ» 4 پیامبر در برابر تکذیب کنندگان موضع گیری قاطعی داشت. «فَقُلْ لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ» 5 سود و زیان هر کس تنها به خود او بر می گردد. «لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ» (کلمه ی «لِی» و «لَکُمْ» مقدّم بر «عَمَلِی» و «عَمَلُکُمْ» آمده است) 6 اسلام دین استدلال و اخلاق است،نه سازش با کفّار.اگر حقّ را پذیرا نشدند، بیزاری خود را از رفتار و عقاید آنان اعلام کنیم. «أَنْتُمْ بَرِیئُونَ» ، «وَ أَنَا بَرِیءٌ» 7 رضای به کار دیگران،انسان را شریک در پاداش یا کیفر می کند. «أَنْتُمْ بَرِیئُونَ» ، «وَ أَنَا بَرِیءٌ» (دلیل آنکه مزد هر کس مخصوص خود اوست،این است که من و شما هیچ یک به کار دیگری راضی نیستیم)

[سوره یونس (10): آیه 42]

اشاره

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ اَلصُّمَّ وَ لَوْ کٰانُوا لاٰ یَعْقِلُونَ (42)

(و چون قرآن بخوانی)گروهی از آنان(در ظاهر)به سخن تو گوش فرا می دهند،(امّا گویی کَرند و هیچ نمی شنوند،)آیا تو می توانی سخن خود را به گوش ناشنوایان برسانی؛هر چند اهل تعقّل نباشند؟

پیام ها:

1 همه ی شنوندگان،حسن نیّت ندارند.گاهی لجوجان برای یافتن بهانه و دستاویز قرار دادن،مکرّراً گوش می دهند. «مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ...» 2 بیمار دلیِ انسان گاهی به جایی می رسد که سخن پیامبر هم او را درمان نمی کند. «أَ فَأَنْتَ» ... «تُسْمِعُ الصُّمَّ»

ص :217

3 برای هدایت مردم،آمادگی پذیرش لازم است و تنها دلایل روشن و رهبر لایق کافی نیست. «لاٰ یَعْقِلُونَ» 4 شنیدن(مستقیم یا غیر مستقیم)مهمّ نیست،آنچه در هدایت مهمّ است،تعقّل و پذیرش است؛و گر نه حیوان نیز می شنود. «یَسْتَمِعُونَ» ، «لاٰ یَعْقِلُونَ»

[سوره یونس (10): آیات 43 تا 44]

اشاره

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْظُرُ إِلَیْکَ أَ فَأَنْتَ تَهْدِی اَلْعُمْیَ وَ لَوْ کٰانُوا لاٰ یُبْصِرُونَ (43) إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَظْلِمُ اَلنّٰاسَ شَیْئاً وَ لٰکِنَّ اَلنّٰاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (44)

و گروهی از مردم کسانی اند که به تو نگاه می کنند،(امّا گویی هیچ نمی بینند.) پس آیا تو می توانی نابینایان را هدایت کنی،هر چند(با چشمِ دل)نمی بینند؟

قطعاً خداوند هیچ ظلمی به مردم نمی کند،امّا این خود مردمند که به خویشتن ستم می کنند.

نکته ها:

گروهی در قیامت،کور محشور می شوند و این نتیجه ی کوردلی و فراموشی آیات الهی در دنیاست و چنین کسانی گویا کورند: «وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ أَعْمیٰ» ... «کَذٰلِکَ أَتَتْکَ آیٰاتُنٰا فَنَسِیتَهٰا وَ کَذٰلِکَ الْیَوْمَ تُنْسیٰ» (1)امام هادی علیه السلام فرمود:هر کس گمان کند که خداوند بندگان را بر گناه مجبور و آنان را کیفر می کند،به خدا نسبت ظلم داده و این آیه(44)را تکذیب کرده است. (2)

پیام ها:

1 هر نگاهی،بصیرت آور نیست و هر تماشاگری،جذب حقیقت نمی شود.

«یَنْظُرُ»

، «لاٰ یُبْصِرُونَ» 2 حتّی پیامبران در کوردلان مؤثّر نیستند. «أَ فَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْیَ»

ص :218


1- 1) .طه،124 126.
2- 2) .بحار،ج 5،ص 71.

3 آنان که با نگاه،به حقّ نرسند،همچون کورانند. «یَنْظُرُ» ، «لاٰ یُبْصِرُونَ» 4 خداوند،بهترین مکتب،کتاب و رهبر را برای هدایت مردم فرستاده است،اگر نپذیرند به خودشان ستم کرده اند. «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یَظْلِمُ النّٰاسَ» ... «أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»

[سوره یونس (10): آیه 45]

اشاره

وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاّٰ سٰاعَةً مِنَ اَلنَّهٰارِ یَتَعٰارَفُونَ بَیْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقٰاءِ اَللّٰهِ وَ مٰا کٰانُوا مُهْتَدِینَ (45)

و روزی که خداوند آنان را محشور و جمع می کند،گویا جز ساعتی از روز را(در دنیا یا برزخ)نمانده اند.آن روز یکدیگر را می شناسند.قطعاً آنان که دیدار خدا(معاد یا قیامت) را تکذیب کردند،زیان کار شدند و هرگز هدایت یافته نبوده اند.

نکته ها:

عظمت روز قیامت چنان است که زندگانی پیش از آن بسیار کوتاه جلوه می کند.

این حقیقت در آیات دیگر هم مطرح شده است،از جمله:

«لَمْ یَلْبَثُوا إِلاّٰ عَشِیَّةً أَوْ ضُحٰاهٰا» (1)گویا در دنیا یا برزخ شبی بیشتر نبودند.

«وَ تَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّٰ قَلِیلاً» (2)گمان می کنید جز مدّت کمی قبل از قیامت نبوده اید.

«إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّٰ عَشْراً» (3)فکر می کنید جز ده روزی ساکن نبوده اید.

«لَبِثْنٰا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ» (4)فکر می کنید روز یا پاره ای از روز در دنیا یا برزخ بوده اید.

«مٰا لَبِثُوا غَیْرَ سٰاعَةٍ» (5)فکر می کنید یک ساعتی بیشتر نبوده اید.

کوتاهی عمر دنیا،یا به جهت زودگذری آن است،یا به خاطر بهره نگرفتن از زمان و فرصت،یا در مقایسه با عمر آخرت و یا بدان جهت که انسان ها در برزخ گویا در خوابند و پس از بیداری احساس می کنند که زمان اندک بوده است.

به هر حال هم متاع دنیا نسبت به آخرت قلیل است و هم زمانش،چنان که گویا ساعتی بیش نبوده است.

ص :219


1- 1) .نازعات،46.
2- 2) .اسراء،52.
3- 3) .طه،103.
4- 4) .مؤمنون،112.
5- 5) .روم،54.
پیام ها:

1 زندگی دنیا،نسبت به روز رستاخیز بسیار اندک است. «سٰاعَةً مِنَ النَّهٰارِ» 2 در قیامت،مردم یکدیگر را می شناسند. «یَتَعٰارَفُونَ بَیْنَهُمْ» 3 زیانکاران واقعی آنانند که با تکذیب قیامت،از بهره های ابدی آخرت محرومند و تنها به لذّات دنیوی قانعند.در حالی که مؤمنان،هم در دنیا از نعمت های الهی کامیابند،هم در آخرت نصیب دارند. «قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا»

[سوره یونس (10): آیه 46]

اشاره

وَ إِمّٰا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ اَلَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنٰا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اَللّٰهُ شَهِیدٌ عَلیٰ مٰا یَفْعَلُونَ (46)

(ای پیامبر!)برخی از قهر و کیفری را که به کافران وعده می دهیم یا(در حال حیات تو)نشانت می دهیم،یا تو را از دنیا می بریم(و پس از تو به کیفر می رسند،به هر حال)بازگشت آنان به سوی ماست،سپس خداوند بر آنچه انجام می دهند،گواه است.

نکته ها:

کیفر برخی از کافران،در جنگ های بدر،حُنین،احزاب و فتح مکّه بود،و پس از رحلت پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله نیز دست خداوند برای کیفر باز است.

تأخیر عذاب مشرکان،دو مسئله را در پی داشت؛یکی نگرانی پیامبر و دیگری بهانه گیری مشرکان که می گفتند:عذاب موعود کجاست؟(که در دو آیه ی بعد خواهیم خواند) این آیه حکمت تأخیر عذاب را برای دلداری پیامبر و مردم بیان می کند که بازگشت همه به سوی ماست و ما بر کارهای آنان گواهیم و مشرکان به بهانه گیری خود دلخوش نباشند.

حضرت علی علیه السلام فرمودند:

«اتّقوا معاصی اللّٰه فی الخلوات فانّ الشاهد هو الحاکم»از نافرمانی خداوند در پنهانی و

ص :220

خلوت نیز پرهیز کنید،زیرا شاهد،خود حاکم است. (1)

پیام ها:

1 خداوند به حساب کافران می رسد و کیفرشان می دهد،چه این زمان و چه زمان دیگر.پس مسلمانان از تأخیر قضای الهی نباید گرفتار یأس و نگرانی شوند. «وَ إِمّٰا نُرِیَنَّکَ» ... «أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنٰا مَرْجِعُهُمْ» 2 وفات پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله،در حکم خداوند نسبت به کافران تأثیری ندارد.

«أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ»

3 بازگشت همه به سوی خداست و هیچ کس را توان فرار از دادگاه عدل الهی نیست. «فَإِلَیْنٰا مَرْجِعُهُمْ» 4 خداوند گواه بر اعمال ماست. «اللّٰهُ شَهِیدٌ»

[سوره یونس (10): آیات 47 تا 48]

اشاره

وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذٰا جٰاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لاٰ یُظْلَمُونَ (47) وَ یَقُولُونَ مَتیٰ هٰذَا اَلْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (48)

برای هر امّتی پیامبری است.پس هر گاه پیامبرشان بیاید،میان آنان به عدالت داوری می شود و ستمی به آنان روا نمی گردد.

کفّار(از روی استهزا)می گویند:اگر راست می گویید،این وعده(عذاب)چه وقت است؟

نکته ها:

کفّار بارها از روی استهزا،از انبیا می پرسیدند که اگر راست می گویید،زمان قهر خدا چه وقت است؟! این سؤالِ تحقیرآمیز،نوعی تقویت دل برای افرادی بود که تحت تأثیر آنها قرار می گرفتند،ولی مگر لازمه ی تحقّق امری،دانستن زمان آن است؟!

ص :221


1- 1) .بحار،ج 73،ص 364.

سؤال:اگر هر قومی رسولی دارند،پس چرا رسالت قطع شده است؟ باسخ:مراد از رسول،شخص پیامبر نیست،بلکه پیام و رسالت اوست،چه مستقیم و چه با واسطه.و الاّ می بایست در هر منطقه ای پیامبری باشد! حضور انبیا در میان مردم و قضاوت عادلانه،هم مربوط به دنیاست و هم ممکن است مربوط به آخرت باشد که در آیه 69 سوره زمر نیز مطرح است.

امام باقر علیه السلام فرمود:پیامبران الهی،«یقضون بالقسط»به قسط و عدل حکم می کنند. (1)

پیام ها:

1 از سنّت های الهی آن است که هیچ امّتی بدون پیامبر نباشد. «لِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ» 2 تاریخ دین،همراه با تاریخ انسانیّت است. (2)«لِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ» 3 قهر الهی«که در آیه قبل مطرح شد)بعد از اتمام حجّت و آمدن پیامبران است.

«لِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ»

4 گسترش قسط و عدل در جامعه،در سایه ی بعثت پیامبران است. «فَإِذٰا جٰاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ» 5 در قیامت،هر گروهی با پیامبر خودشان حاضر می شوند،سپس میان آنان به عدالت داوری می شود. (3)«جٰاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ...»

[سوره یونس (10): آیه 49]

اشاره

قُلْ لاٰ أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَ لاٰ نَفْعاً إِلاّٰ مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذٰا جٰاءَ أَجَلُهُمْ فَلاٰ یَسْتَأْخِرُونَ سٰاعَةً وَ لاٰ یَسْتَقْدِمُونَ (49)

10\49

بگو:من(حتّی)برای خودم جز آنچه خدا بخواهد، مالک زیان و سودی نیستم (تا چه رسد برای شما)،برای هر امّتی اجل و سرآمدی معیّن است که هر گاه مدّتشان فرا رسد،نه لحظه ای تأخیر دارند و نه پیشی می گیرند.

ص :222


1- 1) .تفسیر صافی.
2- 2) .چنان که در آیه ی دیگری می خوانیم:«و ان من امّةٍ الاّ خلا فیها نذیر»فاطر،24.
3- 3) .آیه ی دیگر می فرماید:«و جیء بالنبیّین و الشهداء و قضی بینهم بالحقّ»زمر،69.
نکته ها:

در آیه ی قبل،برای هر امّتی«رسول»بود،در اینجا برای هر امّتی«أجل»است.

شاید بتوان گفت:فرارسیدن زمان شقاوت یا سعادت هر قومی وابسته به پیروی از رسول یا بی اعتنایی به اوست.

سؤال:اگر هر امّتی اجلی دارد،پس امّت اسلام نیز باید اجل و پایانی داشته باشد؟ پاسخ:امّت به معنای گروه و جماعت است،نه مذهب.پس منافاتی با خاتمیّت ندارد و دلیل بر لزوم تغییر مذهب در هر مدّت زمانی نیست.

پیام ها:

1 هیچ کس حتّی انبیا،از پیش خود قدرتی و مالکیّتی ندارد. «لاٰ أَمْلِکُ لِنَفْسِی» 2 قدرت انبیا و اولیا،پرتوی از قدرت الهی است. (1)«إِلاّٰ مٰا شٰاءَ اللّٰهُ» 3 نشانه ی صداقت پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله،گفتنِ «لاٰ أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لاٰ ضَرًّا» است.

4 تعیین زمان کیفر کفّار،تنها به دست خداست. «مَتیٰ هٰذَا الْوَعْدُ» ... «قُلْ لاٰ أَمْلِکُ...» 5 جامعه همچون افراد،اجل،سعادت و شقاوت،رشد و غیّ دارد. «لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ» (سرآمدن اجل ها،گاهی با هلاکت و نابودی است،گاهی با از دست دادن شوکت و عزّت) 6 حکومت و قدرت دنیوی ابدی نیست،به آن مغرور نشویم. «لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ» 7 مهلت دادن به امّت ها،از سنّت های الهی است. «لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ» 8 مقدّراتِ امّت ها،بر اساس سنّت های الهی است و تقدیم و تأخیر ندارد.پس در مقدّرات الهی شتاب نکنیم. «فَلاٰ یَسْتَأْخِرُونَ...»

ص :223


1- 1) .متأسفانه در تفسیر مراغی برای ردّ توسّل،بحثی مفصّل شده و به جمله ی«قل لا املک»استناد شده و از جمله ی«الاّ ما شاء اللّٰه»غفلت شده است!!

[سوره یونس (10): آیات 50 تا 51]

اشاره

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَتٰاکُمْ عَذٰابُهُ بَیٰاتاً أَوْ نَهٰاراً مٰا ذٰا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ اَلْمُجْرِمُونَ (50) أَ ثُمَّ إِذٰا مٰا وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ آلْآنَ وَ قَدْ کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (51)

بگو:آیا اندیشیده اید،اگر عذاب خداوند شب یا روز به سراغ شما آید(چه می کنید؟)گناهکاران چه چیزی را از او به شتاب می خواهند(که می گویند:

« مَتیٰ هٰذَا الْوَعْدُ »عذاب خدا چه وقت است).

آیا پس از آنکه(عذاب)نازل شد،به آن ایمان می آورید؟ حالا؟ در حالی که پیشتر خواستار زود آمدن عذاب بودید؟

نکته ها:

در حدیثی می خوانیم که مصداق عذاب در آیه،عذابی است که در آخر الزّمان نصیب اهل قبله می شود. (1)

پیام ها:

1 قهر الهی،ناگهانی است و شب و روز در آن مطرح نیست. «بَیٰاتاً أَوْ نَهٰاراً» 2 خردمند،با احتمال عذاب باید احتیاط کند،نه شتاب. «مٰا ذٰا یَسْتَعْجِلُ» 3 به هنگام قهر خدا که مجرمان را غافلگیر می کند، «بَیٰاتاً أَوْ نَهٰاراً» راه نجات بسته است. «مٰا ذٰا یَسْتَعْجِلُ» 4 ایمان آوردن هنگام خطر،اثری ندارد. «آلْآنَ...» 5 مشرکان همواره خواهان تسریع در عذاب الهی بوده اند. «کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ»

[سوره یونس (10): آیه 52]

اشاره

ثُمَّ قِیلَ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذٰابَ اَلْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاّٰ بِمٰا کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ (52)

ص :224


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

سپس به ستمگران گفته شود:عذاب همیشگی را بچشید.آیا جز به آنچه به دست آورده اید،کیفر داده می شوید؟

نکته ها:

مراد از عذاب در آیه ی قبل،کیفر الهی در دنیا بود و در این آیه،عذاب رستاخیز مطرح است،لذا فرمود: «ذُوقُوا» و نفرمود:«یذوقون».

پیام ها:

1 مخالفان پیامبران،ظالمند. «ظَلَمُوا» (با توجّه به آیات قبل) 2 کیفر الهی،برای گروهی از مجرمان جاودانه است. «عَذٰابَ الْخُلْدِ» 3 کیفرهای اخروی،هم روحی است و هم جسمانی. «قِیلَ» ... «ذُوقُوا» 4 کیفرها طبق عدل الهی است. «هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاّٰ بِمٰا کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ» 5 انسان در عملِ نیک و بد آزاد است،نه مجبور. «تَکْسِبُونَ»

[سوره یونس (10): آیه 53]

اشاره

وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ أَ حَقٌّ هُوَ قُلْ إِی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ وَ مٰا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ (53)

و از تو خبر می گیرند که آیا آن(وعده ی مجازات الهی)حقّ است؟ بگو:آری،سوگند به پروردگارم که آن حتمی است و شما نمی توانید(خدا را از انجام آن)عاجز کنید.

نکته ها:

این آیه،نظیر آیه ی 8 سوره ی طور است: «إِنَّ عَذٰابَ رَبِّکَ لَوٰاقِعٌ مٰا لَهُ مِنْ دٰافِعٍ» قطعاً عذاب الهی واقع خواهد شد و هیچ مانعی جلوگیر آن نیست.

پیام ها:

1 وعده های الهی قطعی و حتمی است. «إِی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ» (سوگند،کلمه ی انّ، حرفِ لام در«لحقّ»نشانه ی تأکید است) 2 رهبر باید از مردم رفع تردید و ابهام کند. «قُلْ» 3 در برابر تردیدها باید با قاطعیّت سخن گفت. «إِی وَ رَبِّی»

ص :225

4 گاهی سوگند برای رفع تردید و تزلزل مردم لازم است. «إِی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ» 5 در نظام هستی،هیچ قدرتی مانع اراده ی الهی نیست. «مٰا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ»

[سوره یونس (10): آیه 54]

اشاره

وَ لَوْ أَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ مٰا فِی اَلْأَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَ أَسَرُّوا اَلنَّدٰامَةَ لَمّٰا رَأَوُا اَلْعَذٰابَ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لاٰ یُظْلَمُونَ (54)

اگر برای هر کس که ستم کرده،آنچه در زمین است می بود،قطعاً همه ی آن را (برای نجات از قهر الهی و باز خرید خود)می داد.آنان با دیدن عذاب،پشیمانی خود را پنهان می کنند(تا شماتت نشوند)و میانشان به عدالت داوری می شود و بر آنان ستم نرود.

نکته ها:

فدیه دادن برای نجات از عذاب،در آیات دیگر هم مطرح شده است.از جمله آیه ی «مٰا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ» (1)حتّی اگر دو برابر آنچه در زمین است بدهند،از عذاب خدا نجات نمی یابند.همچنین در سوره ی معارج می فرماید:مجرم دوست دارد آن روز،همه ی فرزندان،همسر،برادر و فامیل و آنچه را در زمین است فدیه دهد تا نجات یابد،امّا پذیرفته نمی شود. (2)

پیام ها:

1 در قیامت،برای مجرم راه نجاتی نیست و کسی یا مالی فدای دیگری نمی شود. «وَ لَوْ...» 2 حبّ نفس،قوی ترین غریزه در انسان است.زیرا حاضر است همه ی هستی را برای نجات خود فدا کند. «مٰا فِی الْأَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ» 3 مجرمان برای آنکه گرفتار شماتت نشوند،پشیمانی خود را در دل پنهان نگاه می دارند. (3)«أَسَرُّوا النَّدٰامَةَ»

ص :226


1- 1) .رعد،18 و زمر،47.
2- 2) .معارج،11 15.
3- 3) .تفسیر صافی.

4 در قیامت،برخی پشیمانی خود را با گفتنِ ای کاش...آشکار می کنند،برخی دست خود را می گزند و برخی هم با سکوت و کتمان آن را پنهان می کنند.

«أَسَرُّوا النَّدٰامَةَ»

5 رهبران شرک،در قیامت پشیمانی خود را پنهان می کنند تا از زیردستان خجالت نکشند. (1)«أَسَرُّوا النَّدٰامَةَ» 6 در دادگاه عدل الهی،نه قدرت کارساز است، «مٰا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ» و نه ثروت. «مٰا فِی الْأَرْضِ...» 7 در دنیا ممکن است به خاطر اشتباه قاضی به کسی ستم شود،امّا در قیامت خطایی نیست و به کسی ستمی نمی شود. «قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لاٰ یُظْلَمُونَ» 8 با ظالم هم به ظلم رفتار نکنیم. «ظَلَمَتْ» ، «لاٰ یُظْلَمُونَ»

[سوره یونس (10): آیات 55 تا 56]

اشاره

أَلاٰ إِنَّ لِلّٰهِ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ أَلاٰ إِنَّ وَعْدَ اَللّٰهِ حَقٌّ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ (55) هُوَ یُحیِی وَ یُمِیتُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (56)

آگاه باشید! آنچه در آسمان ها و زمین است،قطعاً از آنِ خداست.آگاه باشید که وعده ی خدا حتمی و راست است،لیکن بیشترشان نمی دانند.

اوست که زنده می کند و می میراند و به سوی او باز گردانده می شوید.

پیام ها:

1 دانستن کافی نیست،تذکّر و توجّه به دانسته ها و باورها مهمّ است. «أَلاٰ» 2 چون مالک همه ی هستی خداست،کفّار از خود چیزی ندارند که برای نجات خویش فدیه بدهند.(با توجّه به آیه قبل) 3 مالکیّت او بر هستی،نشانه ی توانمندی او بر تحقّق وعده هاست. «لِلّٰهِ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ» ... «إِنَّ وَعْدَ اللّٰهِ حَقٌّ»

ص :227


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

4 همان کسی که هستی از اوست،می تواند زنده کند و بمیراند. «لِلّٰهِ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ» ... «یُحیِی وَ یُمِیتُ» 5 حیات و مرگ و سرانجام کار همه به دست خدا و به سوی اوست. «یُحیِی وَ یُمِیتُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»

[سوره یونس (10): آیه 57]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ قَدْ جٰاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفٰاءٌ لِمٰا فِی اَلصُّدُورِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ (57)

10\57

ای مردم! همانا از سوی پروردگارتان پند و اندرزی برای شما آمد که مایه ی شفا برای آنچه در سینه های شماست و هدایت و رحمتی برای مؤمنان است.

نکته ها:

«مَوْعِظَةٌ»

،بازداشتنِ آمیخته با هشدار و انذار است. (1)

«شِفٰاءٌ لِمٰا فِی الصُّدُورِ»

یعنی مایه ی پاکی روح و قلب از آفات روحی است.زیرا امراض روحی سخت تر از امراض جسمی است و هنر قرآن نیز در همین شفابخشی به امراض روحی است.

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:«اذا التبسَتْ علیکم الفِتن کاللّیل المُظلم فعلیکم بالقرآن فانّه شافع مشفّع...»در هجوم فتنه های تیره و وحشتناک،به قرآن پناه برید که هم موعظه است،هم شفا،هم نور و هم رحمت. (2)

امام صادق علیه السلام فرمود:«شفاء لما فی الصدور من الامراض الخواطر و مشبّهات الامور» قرآن،برای تمام امراض روحی و شبهات و افکار شفاست. (3)

گویا آیه اشاره به مراحل چهارگانه ی تربیت و تکامل دارد،یعنی:

الف:مرحله ی موعظه،نسبت به کارهای ظاهری. «مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ» ب:مرحله ی پاکسازی روح از رذایل. «شِفٰاءٌ لِمٰا فِی الصُّدُورِ»

ص :228


1- 1) .مفردات راغب.
2- 2) .بحار،ج 92،ص 17.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.

ج:مرحله ی راهیابی به سوی مقصود. «هُدیً» د:مرحله ی دریافت رحمت الهی. «رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ»

پیام ها:

1 نزول کتاب که شامل موعظه و شفابخشی و هدایت و رحمت باشد،از شئون ربوبیّت الهی است. «مِنْ رَبِّکُمْ» 2 قرآن،شفای هر دردی است.درمان دردها را باید از مکتب قرآن گرفت،نه مکاتب شرق و غرب. «شِفٰاءٌ لِمٰا فِی الصُّدُورِ» 3 قرآن برای همه ی مردم موعظه است،ولی تنها گروه حق پذیر،مشمول هدایت و رحمت الهی می شوند. «یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ» ... «هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ»

[سوره یونس (10): آیه 58]

اشاره

قُلْ بِفَضْلِ اَللّٰهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذٰلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمّٰا یَجْمَعُونَ (58)

بگو:(مؤمنان)تنها به فضل و رحمت خداوند شاد شوند،(نه به مال و مقام،)که آن بهتر از هر چیزی است که می اندوزند.

نکته ها:

با توجّه به شفا،موعظه و رحمت بودن قرآن که در آیه ی قبل بود،ظاهر این آیه آن است که مراد از فضل و رحمت،همان تمسّک به قرآن باشد.به فرموده ی حضرت علی علیه السلام:روز قیامت ندا می دهند که هر کشاورزی گرفتار آفتی می شود، جز آنان که در مزرعه ی قرآن کشتند،پس در زمین قرآن کشت کنید.«فکونوا من حرثة القرآن» (1)پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:«مَن هداه اللّٰه للاسلام و علّمه القرآن ثمّ شکیٰ الفاقة کتب اللّٰه الفاقة بین عینیه الی یوم القیامة»هر کس را که خداوند به نعمت اسلام و فهم قرآن مفتخر ساخت ولی او احساس بدبختی کند واقعاً بدبخت است و تا روز قیامت مهر بدبختی بر پیشانی او زده می شود.سپس این آیه را تلاوت نمود. (2)و در روایت دیگری فرمودند:به

ص :229


1- 1) .نهج البلاغه،خطبه 17.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

سراغ قرآن بروید تا زندگی تان زندگی سعیدان و مرگتان مرگ شهیدان باشد و از حسرتِ روز قیامت نجات یابید،چرا که قرآن،کلام خداوند رحمن و مانع و امانی از شرّ شیطان و سبب برتری و سنگینی میزان است. (1)

در روایات،فضل و رحمت،به نبوّت و امامت تفسیر شده است. (2)چنان که فضل به نعمت هایِ عامّ الهی و رحمت به نعمت های خاصّ خداوند تفسیر شده است. (3)

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:اهل ایمان بدانند که نعمت دین از همه ی اموال کافران بهتر است و باید بدان شاد باشند. (4)

پیام ها:

1 به قانونی همچون قرآن که شفا،موعظه،هدایت و رحمت است افتخار کنیم که از همه ی قوانین بشری برتر است. «فَلْیَفْرَحُوا» 2 به نعمت ولایت شاد باشیم،نه به مال و مقام. «فَلْیَفْرَحُوا» 3 نعمت ها را از فضل الهی بدانیم،نه از خود تا شادی ما رنگ الهی بیابد و سبب فخر فروشی و تکبّر نگردد. (5)«بِفَضْلِ اللّٰهِ» ... «فَلْیَفْرَحُوا» 4 تنها نعمتی که برخورداری از آن باید سبب شادمانی باشد،قرآن است.

«بِفَضْلِ اللّٰهِ وَ بِرَحْمَتِهِ»

... «فَلْیَفْرَحُوا» (تقدّم «بِفَضْلِ اللّٰهِ وَ بِرَحْمَتِهِ» نشانه ی انحصار است) 5 نعمت های مادّی،گاهی سبب فتنه و فساد شده و زود گذر است،ولی نعمت های معنوی،پایدار و سبب رشد است. «خَیْرٌ مِمّٰا یَجْمَعُونَ» 6 نعمت های معنوی،برتر از تمام نعمت های مادّی است. «خَیْرٌ مِمّٰا یَجْمَعُونَ» (کسی که بهره ای از قرآن دارد،نباید از تنگدستی خود و دارایی دیگران اندوهناک باشد)

[سوره یونس (10): آیه 59]

اشاره

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ مٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرٰاماً وَ حَلاٰلاً قُلْ آللّٰهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَی اَللّٰهِ تَفْتَرُونَ (59)

ص :230


1- 1) .بحار،ج 89،ص 19.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .تفسیر المیزان.
4- 4) .تفسیر صافی.
5- 5) .تفسیر کبیر فخر رازی.

بگو:آیا دیدید هر رزقی که خداوند برای شما نازل کرده است،(از پیش خود) بعضی را حرام و بعضی را حلال قرار دادید؟ بگو:آیا خداوند به شما اجازه داده یا بر خداوند دروغ می بندید؟

نکته ها:

نمونه هایی از تحریم های بی دلیل مشرکان،در آیه ی 103 سوره مائده بیان شده است: «مٰا جَعَلَ اللّٰهُ مِنْ بَحِیرَةٍ وَ لاٰ سٰائِبَةٍ وَ لاٰ وَصِیلَةٍ وَ لاٰ حٰامٍ» آنان سهمی از کشاورزی خود را برای بت ها و بتکده ها قرار داده و بر خود حرام می کردند و یا آنچه را در شکم حیوانات بود،برای مردها حلال و برای زنان حرام می دانستند؛ «وَ قٰالُوا مٰا فِی بُطُونِ هٰذِهِ الْأَنْعٰامِ خٰالِصَةٌ لِذُکُورِنٰا وَ مُحَرَّمٌ عَلیٰ أَزْوٰاجِنٰا» (1)امّا قرآن همه ی اینها را افترا بر خداوند و ناروا می داند. «عَلَی اللّٰهِ تَفْتَرُونَ»

پیام ها:

1 قانون اصلی و کلّی در خوردنی ها حلال بودن است،مگر آنکه حرمت آن از طریق وحی ثابت شود. «مٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ لَکُمْ» 2 رزق،از سوی خدا نازل می شود. «أَنْزَلَ اللّٰهُ لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ» 3 در احکام شرع نباید از شارع جلو افتاد،چنان که حرام خدا را نمی توان حلال کرد،حلال ها را هم نمی توان حرام شمرد. «فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرٰاماً وَ حَلاٰلاً» 4 تشریع و قانونگذاری،مخصوص خداوند است. «آللّٰهُ أَذِنَ لَکُمْ» 5 کسانی که«ولایت تشریعی»دارند،با اذن الهی می توانند چیزهایی را حلال یا حرام کنند. «آللّٰهُ أَذِنَ لَکُمْ» 6 وضع قانونِ بدعت آمیز و آن را به خدا نسبت دادن،جرم است. «فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرٰاماً وَ حَلاٰلاً» ، «عَلَی اللّٰهِ تَفْتَرُونَ» 7 قرآن،عادات و رسوم غلطی را که ریشه در وحی و اذن خدا ندارد،محکوم

ص :231


1- 1) .انعام،139.

می کند. «عَلَی اللّٰهِ تَفْتَرُونَ»

[سوره یونس (10): آیه 60]

اشاره

وَ مٰا ظَنُّ اَلَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اَللّٰهِ اَلْکَذِبَ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ إِنَّ اَللّٰهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی اَلنّٰاسِ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاٰ یَشْکُرُونَ (60)

کسانی که به خدا دروغ می بندند،(درباره ی مجازاتِ)روز قیامت چه گمانی دارند؟ همانا خداوند دارای بخشش و احسان بر مردم است،ولی بیشترشان سپاسگزاری نمی کنند.

نکته ها:

پیامبر خدا صلی اللّٰه علیه و آله از مردی که ثروت و امکانات داشت،ولی ژولیده می زیست انتقاد کرد که چرا به خود نمی رسد و فرمود:نعمت الهی را نمایان کن که خداوند دوست دارد آثار نعمت به بنده اش به زیباترین شکل دیده شود.«فان اللّٰه یحبّ ان یُری اثره علی عبده حسناً» (1)

پیام ها:

1 افترا بستن به خداوند،مجازات دارد.نباید به مهلت دادن خدا در دنیا مغرور شویم و از دادگاه قیامت غفلت کنیم. «وَ مٰا ظَنُّ الَّذِینَ...» 2 تحریم نعمت های حلال الهی،هم محرومیّت دنیوی دارد،هم شرمندگی و عقوبت در قیامت. «مٰا ظَنُّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ» ... «یَوْمَ الْقِیٰامَةِ» 3 در بهره مندی از نعمت های الهی،نه افراط باید کرد،نه تفریط.نه غرق شدن در شهوت ها و مادیّات،نه پرهیز از نعمت ها و محروم بودن از کامیابی های حلال. «اللّٰهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النّٰاسِ» 4 نعمت ها،فضل خداست نه طلب ما،پس باید سپاس گزار باشیم. «اللّٰهَ لَذُو فَضْلٍ» ... «لاٰ یَشْکُرُونَ»

ص :232


1- 1) .تفسیر مراغی.

5 تحریم حلال های الهی،نوعی ناسپاسی است. «لاٰ یَشْکُرُونَ»

[سوره یونس (10): آیه 61]

اشاره

وَ مٰا تَکُونُ فِی شَأْنٍ وَ مٰا تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لاٰ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاّٰ کُنّٰا عَلَیْکُمْ شُهُوداً إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ وَ مٰا یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقٰالِ ذَرَّةٍ فِی اَلْأَرْضِ وَ لاٰ فِی اَلسَّمٰاءِ وَ لاٰ أَصْغَرَ مِنْ ذٰلِکَ وَ لاٰ أَکْبَرَ إِلاّٰ فِی کِتٰابٍ مُبِینٍ (61)

و(تو)در هیچ حال(و اندیشه ای)نیستی و هیچ بخشی از قرآن را نمی خوانی و(شما مردم)هیچ عملی را انجام نمی دهید،مگر آنکه آن گاه که وارد آن(کار)می شوید،ما بر شما گواهیم و چیزی به وزنِ ذرّه ای،نه در زمین و نه در آسمان از پروردگارت پوشیده نیست و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر نیست،جز آنکه در کتاب روشن ثبت است.

نکته ها:

«کِتٰابٍ مُبِینٍ»

،لوح محفوظ یا علم وسیع خداوند به همه ی موجودات هستی است که هم اعمال انسان را شامل می شود و هم اشیای کوچک و بزرگ را در زمین و آسمان.

امام صادق علیه السلام فرمود:هر گاه پیامبر این آیه را می خواند،به شدّت می گریست. (1)

پیام ها:

1 همه ی کارهای پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله مهمّ است،چون الگو و اسوه است.(تعبیر به شأن،نشانه ی مهم بودن کار است) «مٰا تَکُونُ فِی شَأْنٍ» 2 حتّی رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله هم زیر نظر است. «وَ مٰا تَکُونُ» ... «إِلاّٰ کُنّٰا عَلَیْکُمْ شُهُوداً» 3 در تلاوت قرآن باید مواظب بود غلط خوانده نشود،چون علاوه بر تبعاتِ منفی آن،گواهانی کار ما را زیر نظر دارند. «مٰا تَتْلُوا» ... «إِلاّٰ کُنّٰا عَلَیْکُمْ شُهُوداً» 4 خداوند،هم شاهد بر افکار بشر، «شَأْنٍ» هم بر گفتار «تَتْلُوا» وهم بر کردار اوست. «لاٰ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاّٰ کُنّٰا عَلَیْکُمْ شُهُوداً»

ص :233


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

5 تلاوت قرآن،در ردیف مقام رسالت و همه ی اعمالِ مردم قرار دارد.(در این آیه،گواه و شاهد بودن خدا بر سه چیز مطرح شده:همه ی امور پیامبر،همه ی کارهای مردم و تلاوت قرآن،و این تعبیر نشانه ی اهمیّت تلاوت قرآن است) 6 جهان محضر خدا و او شاهد بر اعمالِ ماست،پس مهلتی که به ما می دهد، نشان غفلت یا عدم احاطه ی او نیست. «کُنّٰا عَلَیْکُمْ شُهُوداً» 7 هم خدا و هم فرشتگان شاهد بر اعمال بشرند. «کُنّٰا عَلَیْکُمْ شُهُوداً» 8 توجّه به حضور خداوند،موجب شرم و حیا از او می شود. «شُهُوداً» 9 علم خداوند به دور و نزدیک،کوچک و بزرگ،ظاهر و باطن،یکسان است.

«مِثْقٰالِ ذَرَّةٍ»

، «فِی الْأَرْضِ» ، «فِی السَّمٰاءِ» ، «أَصْغَرَ» ، «أَکْبَرَ»

[سوره یونس (10): آیات 62 تا 63]

اشاره

أَلاٰ إِنَّ أَوْلِیٰاءَ اَللّٰهِ لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ (62) اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ (63)

آگاه باشید که قطعاً بر اولیای خدا،نه ترسی است و نه اندوهگین می شوند.

آنان که ایمان آورده اند و شیوه ی آنان پرهیزکاری است.

نکته ها:

این آیات ویژگی های اولیای خدا را بازگو می کند.شعار آنان این است: «إِنّٰا نَخٰافُ مِنْ رَبِّنٰا»... (1)و نتیجه ی این خوف،تقواست و ثمره ی تقوا: «لاٰ یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ» (2)این عدم خوفِ اولیای خدا،هم در دنیاست و هم در آخرت. «لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ» پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:اولیای خدا سکوتشان ذکر است،نگاهشان عبرت، سخنشان حکمت و حرکتشان در جامعه،مایه ی برکات است. (3)

علی علیه السلام فرمود:خداوند ولیّ خود را میان مردم پنهان کرده است،پس هرگز مسلمانی را تحقیر نکنید،شاید او از اولیای خدا باشد،«انّ اللّٰه اخفیٰ ولیّه فی عباده

ص :234


1- 1) .انسان،10.
2- 2) .انبیاء،103.
3- 3) .تفسیر صافی.

فلا تستصغرنّ عبداً من عبید اللّٰهِ فربّما یکونُ ولیّه و انتَ لا تعلم» (1)

پیام ها:

1 کسی که ولیّ خدا باشد،خدا هم ولیّ اوست. (2)«إِنَّ أَوْلِیٰاءَ اللّٰهِ لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ» 2 کسی که خوف الهی داشته باشد،خوفی دیگر نخواهد داشت. «إِنَّ أَوْلِیٰاءَ اللّٰهِ لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ» (آن را که حساب پاک است،از محاسبه چه باک است) 3 اولیای خدا،آینده ای روشن و بدون بیم و اندوه دارند. «إِنَّ أَوْلِیٰاءَ اللّٰهِ لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ» 4 ایمان و تقوا،خصلتِ ریشه دارِ اولیای خداست. «آمَنُوا وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ» 5 ایمان و تقوای دائمی،هم سبب رفع نگرانی است و هم انسان را از اولیای خدا قرار می دهد. «إِنَّ أَوْلِیٰاءَ اللّٰهِ» ... «آمَنُوا وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ»

[سوره یونس (10): آیه 64]

اشاره

لَهُمُ اَلْبُشْریٰ فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ فِی اَلْآخِرَةِ لاٰ تَبْدِیلَ لِکَلِمٰاتِ اَللّٰهِ ذٰلِکَ هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ (64)

برای آنان(اولیای خدا)در زندگی دنیا و آخرت بشارت است.تبدیل و تغییری در سخنان(و وعده های)الهی نیست و آن همان رستگاری بزرگ است.

نکته ها:

بشارت اهل ایمان و تقوا،در دنیا از طریق خواب ها و رؤیاهای صادقه،الهامات الهی،نزول آرامش و سکینه،خنثی شدن توطئه ها،مستجاب شدن دعاها و دیدار معصومین به هنگام مرگ است و در آخرت نیز دریافت نعمت های الهی است.

هم چنان که رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله به مناسبت این آیه فرمود:بشارت دنیوی همان

ص :235


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .آیاتِ 257 بقره«اللّٰه ولیّ الذین آمنوا»،68 آل عمران«و اللّٰه ولیّ المؤمنین»و 19 جاثیه«و اللّٰه ولیّ المتقین»

خواب های خوبی است که در آن مژده است و بشارت اخروی بشارتی است که لحظه ی مرگ به او داده می شود که تو و کسانی که تو را به سوی قبر حمل می کنند، آمرزیده می شوید. (1)و در روایتی امام باقر علیه السلام به ابو حمزه ثمالی فرمود:لحظه ی مرگ،محمّد و علی علیهما السلام نزد مؤمن حاضر شده و می فرمایند:به سوی ما بیا که آینده ی تو بهتر از گذشته است و روح تو به روح خداوند ملحق می شود. (2)

بشارت های خداوند به اولیایش در دنیا،در آیات دیگر قرآن آمده است که نشان می دهد اولیای خدا در همین دنیا نیز فائز و برنده اند،زیرا:

1 آرامش دارند. «أَلاٰ بِذِکْرِ اللّٰهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (3)2 توکّل دارند. «فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» (4)3 امداد غیبی می شوند. «وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهٰا» (5)4 همواره پیروز هستند. «إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ» (6)5 بینش و نور دارند. «یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقٰاناً» (7)6 در بن بست قرار نمی گیرند. «یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» (8)7 کارشان را بیهوده نمی بینند. «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ» (9)8 از ملامت ها نمی ترسند. «لاٰ یَخٰافُونَ لَوْمَةَ لاٰئِمٍ» (10)9 از مردم نمی ترسند. «إِنَّ النّٰاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزٰادَهُمْ إِیمٰاناً» (11)10 از طاغوت نمی ترسند. «فَاقْضِ مٰا أَنْتَ قٰاضٍ» (12)11 گرفتار حیرت نیستند. «یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمٰانِهِمْ» (13)12 محبوبیّت دارند. «سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمٰنُ وُدًّا» (14)13 کارهای فانی خود را با رنگ الهی جاودانه می کنند. «صِبْغَةَ اللّٰهِ» (15)

ص :236


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .رعد،28.
4- 4) .آل عمران،122.
5- 5) .احزاب،9.
6- 6) .توبه،52.
7- 7) .انفال،29.
8- 8) .طلاق،2.
9- 9) .زلزال،7.
10- 10) .مائده،54.
11- 11) .آل عمران،173.
12- 12) .طه،72.
13- 13) .یونس،9.
14- 14) .مریم،96.
15- 15) .بقره،138.
پیام ها:

1 تنها اولیای خدا،هم دنیا دارند،هم آخرت. «لَهُمُ الْبُشْریٰ فِی الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» ... «وَ فِی الْآخِرَةِ» 2 وعده های الهی قطعی و حتمی است. «لَهُمُ الْبُشْریٰ» ... «لاٰ تَبْدِیلَ...» 3 رستگاری بزرگ برای کسانی است که همواره ایمان و تقوا داشته اند. «آمَنُوا وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ» ... «الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»

[سوره یونس (10): آیه 65]

اشاره

وَ لاٰ یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّ اَلْعِزَّةَ لِلّٰهِ جَمِیعاً هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ (65)

گفتار مخالفان،تو را غمگین نسازد.زیرا عزّت،به تمامی از آن خداوند است و او شنوا و داناست.

نکته ها:

کفّار به پیامبر نسبتِ شاعر،کاهن،ساحر و مجنون می دادند،علاوه بر اینها گاهی می گفتند:او بر ما امتیازی ندارد،بلکه انسانی مثل ماست. «إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُنٰا» (1)،گاهی می گفتند:حرف های او را گروهی ساخته و پرداخته و به او القا می کنند. «أَعٰانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ» (2)،گاهی می گفتند:ما نیز اگر بخواهیم مثل قرآن را می آوریم. «لَوْ نَشٰاءُ لَقُلْنٰا مِثْلَ هٰذٰا» (3)و گاهی می گفتند:حرف های او داستان های پیشینیان است. «أَسٰاطِیرُ الْأَوَّلِینَ» (4)و درباره ی پیروان او می گفتند:آنان افراد فرو مایه ای هستند «مٰا نَرٰاکَ اتَّبَعَکَ إِلاَّ الَّذِینَ هُمْ أَرٰاذِلُنٰا» (5)،ولی اراده ی خداوند بر این است که در برابر آن همه تحقیر،پیامبر و مؤمنان عزیز باشند.

«عزت»به معنای نفوذناپذیری است.هم خداوند چنین است،هم پیامبر،هم مؤمنان «لِلّٰهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ» (6)و هم مکتب. «وَ إِنَّهُ لَکِتٰابٌ عَزِیزٌ» (7)

ص :237


1- 1) .ابراهیم،10.
2- 2) .فرقان،4.
3- 3) .انفال،31.
4- 4) .نحل،24.
5- 5) .هود،27.
6- 6) .منافقون،8.
7- 7) .فصّلت،41.
پیام ها:

1 هدف تبلیغات دشمن،تحقیر دین و امّت اسلامی است،ولی خداوند پیامبر را دلداری داده و کفّار را به این هدف نمی رساند. «لاٰ یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ» 2 مؤمن نباید تحت تأثیر تبلیغات مسموم کفّار قرار گیرد و احساس ضعف کند.

«لاٰ یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ»

3 خداوند پشتیبان اولیای خویش است و پیروزی مکتب و پیامبران را تضمین کرده است. (1)«لاٰ یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلّٰهِ» 4 عزّت،به دست خداست و با گفته های این و آن نمی شکند. «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلّٰهِ»

[سوره یونس (10): آیه 66]

اشاره

أَلاٰ إِنَّ لِلّٰهِ مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مَنْ فِی اَلْأَرْضِ وَ مٰا یَتَّبِعُ اَلَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ شُرَکٰاءَ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ اَلظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاّٰ یَخْرُصُونَ (66)

آگاه باشید! همانا هر کس در آسمان ها و هر کس در زمین است،از آنِ خداست و کسانی که به جای خداوند شریکانی را می خوانند،(از آنها نیز)پیروی نمی کنند،بلکه جز گمان خود چیز دیگری را پیروی نمی کنند و آنان جز دروغگویانی بیش نیستند.

نکته ها:

ممکن است جمله ی «وَ مٰا یَتَّبِعُ...» سؤال باشد و «إِنْ یَتَّبِعُونَ» جواب آن.یعنی:آنان که غیر خدا به سراغ شریکان خیالی می روند،از چه پیروی می کنند؟ آنان جز از گمان،از چیزی پیروی نمی کنند.شاید هم حرف«ما»،عطف به«من»باشد،یعنی حتی آنچه را مشرکان شریک خدا می پندارند،مملوک خدایند.

ص :238


1- 1) .«کتب اللّٰه لأغلبَنَّ انا و رسلی انّ اللّٰه قویّ عزیز»مجادله،21.
پیام ها:

1 مالکیّت مطلق خداوند،دلیل توحید و عزّت کامل اوست. «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلّٰهِ جَمِیعاً» ... «إِنَّ لِلّٰهِ مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ» 2 همه مِلک خدایند،چگونه مملوک را شریکِ مالک قرار می دهید؟ «لِلّٰهِ مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ» 3 در آسمان ها موجودات عاقلی هستند.( «مَنْ» ،موجود دارای شعور است) 4 مشرکان منطق و پایگاه علمی ندارند. «إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ» 5 مشرکان از خیالات و اوهام خود پیروی می کنند،نه از شرکای الهی،چون خداوند شریک ندارد.پس آنان دروغ می گویند. «إِنْ هُمْ إِلاّٰ یَخْرُصُونَ»

[سوره یونس (10): آیه 67]

اشاره

هُوَ اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اَللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ اَلنَّهٰارَ مُبْصِراً إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (67)

اوست کسی که شب را برای شما قرار داد تا در آن آرامش یابید و روز را روشنی بخش گردانید(تا به کار پردازید).یقیناً در این(نظام حکیمانه و هدفدار،)نشانه هایی برای گروهی است که می شنوند.

نکته ها:

در آیه ی قبل به مالکیّت خدا و در این آیه به تدبیر حکیمانه ی او در نظام هستی اشاره شده است.

آرامش روحی،در قرآن با عناوینی همچون:تلاوت،تهجّد،تسبیح،قنوت، سجود و شب زنده داری مطرح شده است، (1)امّا آرامش جسمی،با خواب و استراحت است. «مَنٰامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهٰارِ» (2)

ص :239


1- 1) .سوره های:آل عمران،113؛اسراء،79؛طه،130؛زمر،9 و مزّمل،2.
2- 2) .روم،23.
پیام ها:

1 پیدایش شب و روز،با تدبیر و با هدف بهره گیری انسان و حکیمانه برنامه ریزی شده است. «جَعَلَ» ... «لِتَسْکُنُوا» 2 شب برای آرامش است،چه آرامش روحی،چه جسمی. «لِتَسْکُنُوا فِیهِ»

[سوره یونس (10): آیه 68]

اشاره

قٰالُوا اِتَّخَذَ اَللّٰهُ وَلَداً سُبْحٰانَهُ هُوَ اَلْغَنِیُّ لَهُ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ إِنْ عِنْدَکُمْ مِنْ سُلْطٰانٍ بِهٰذٰا أَ تَقُولُونَ عَلَی اَللّٰهِ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ (68)

(مشرکان)گفتند:خداوند فرزندی گرفته است،او منزّه است،او بی نیاز است.

آنچه در آسمان ها و زمین است از آنِ اوست.هیچ دلیلی نزد شما بر این گفتار نیست.آیا آنچه را نمی دانید به خدا نسبت می دهید؟

نکته ها:

«اتّخاذ ولد»،یعنی کسی را به فرزندی گرفتن.که این غیر از تولّد و فرزند داشتن است.مشرکان،فرشتگان را دختران خدا می دانستند و یهود،«عُزیر»را و مسیحیان«عیسی»را فرزندان خدا گرفتند.

در قرآن آمده است که عزیز مصر به همسرش زلیخا گفت:یوسف را به فرزندی بگیریم، «نَتَّخِذَهُ وَلَداً» (1)و آسیه همسر فرعون به او گفت:موسی را به فرزندی بگیریم. «لاٰ تَقْتُلُوهُ عَسیٰ أَنْ یَنْفَعَنٰا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً» (2)

پیام ها:

1 خداوند،نه از تنهایی وحشت دارد تا فرزندی برای انس بگیرد،نه وارثی می خواهد تا فرزندی بگیرد،نه نیاز به مددکار دارد تا معاون بگیرد و نه برای بقای نوع،نیاز به فرزند دارد. «سُبْحٰانَهُ هُوَ الْغَنِیُّ» 2 عقاید دینی باید همراه با برهان و استدلال باشد. «إِنْ عِنْدَکُمْ مِنْ سُلْطٰانٍ»

ص :240


1- 1) .یوسف،21.
2- 2) .قصص،8.

3 سخن بی دلیل و بدون علم،ارزشی ندارد. «إِنْ عِنْدَکُمْ مِنْ سُلْطٰانٍ» ... «مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ»

[سوره یونس (10): آیات 69 تا 70]

اشاره

قُلْ إِنَّ اَلَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اَللّٰهِ اَلْکَذِبَ لاٰ یُفْلِحُونَ (69) مَتٰاعٌ فِی اَلدُّنْیٰا ثُمَّ إِلَیْنٰا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِیقُهُمُ اَلْعَذٰابَ اَلشَّدِیدَ بِمٰا کٰانُوا یَکْفُرُونَ (70)

بگو:همانا کسانی که بر خداوند دروغ می بندند،رستگار نمی شوند.

بهره ای اندک در دنیا دارند،سپس بازگشت آنان به سوی ماست،آن گاه به سزای کفرشان،عذاب سخت به آنان می چشانیم.

نکته ها:

«مَتٰاعٌ»

و «فَأُمَتِّعُهُ» ،به بهره گیری کوتاه مدّت گفته می شود.از آنجا که بهره وری انسان از دنیا و نعمت های آن کوتاه است،لذا قرآن در مورد امور دنیوی تعبیر«متاع»را به کار برده است.

سؤال:اگر افترازنندگان رستگار نمی شوند،پس چرا در زندگی مادّی آنان را در رفاه بیشتری می بینیم؟ پاسخ:این رفاه و کامیابی موقّت است، «مَتٰاعٌ فِی الدُّنْیٰا» ولی کیفر اصلی آنان در آخرت و زمانی است که به سوی او بازگردند.

پیام ها:

1 آنان که افرادی را به امید شفاعت،فرزند خدا می دانند،به هدفشان نمی رسند.

«قٰالُوا اتَّخَذَ اللّٰهُ وَلَداً»

... «لاٰ یُفْلِحُونَ» 2 دروغگو به رستگاری نمی رسد. «الَّذِینَ یَفْتَرُونَ» ... «لاٰ یُفْلِحُونَ» 3 کامیابی موقّت اگر عذاب دائمی در پی داشته باشد،بی ارزش است. «مَتٰاعٌ فِی الدُّنْیٰا» ، «نُذِیقُهُمُ الْعَذٰابَ الشَّدِیدَ» 4 لذّت های دنیا زودگذر است. «مَتٰاعٌ فِی الدُّنْیٰا»

ص :241

5 یاد معاد،از عوامل بازدارنده از انحراف و گناه است. «إِلَیْنٰا مَرْجِعُهُمْ» 6 دروغ بستن به خداوند با انواع بدعت ها،تحریف ها،تفسیر به رأی ها و فرزند قرار دادن برای او،کفر است. «بِمٰا کٰانُوا یَکْفُرُونَ»

[سوره یونس (10): آیه 71]

اشاره

وَ اُتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قٰالَ لِقَوْمِهِ یٰا قَوْمِ إِنْ کٰانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقٰامِی وَ تَذْکِیرِی بِآیٰاتِ اَللّٰهِ فَعَلَی اَللّٰهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکٰاءَکُمْ ثُمَّ لاٰ یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اُقْضُوا إِلَیَّ وَ لاٰ تُنْظِرُونِ (71)

و بر آنان سرگذشت نوح را بخوان،آن گاه که به قوم خود گفت:ای قوم من! اگر ماندن و موقعیّت من(در میان شما)و یادآوری ام نسبت به آیات خداوند بر شما سنگین و تحمّل ناپذیر است،پس(بدانید که)من تنها بر خداوند توکّل کرده ام(و از چیزی هراس ندارم) پس شما و شریکانتان فکرتان را جمع کنید تا چیزی از کارتان بر شما پوشیده نماند، سپس در باره ی من تصمیم بگیرید و مهلتم ندهید!

نکته ها:

این آیه،استقامت و پشت گرمی حضرت نوح علیه السلام را به امدادهای الهی می رساند که از تهدیدها و نقشه های دشمن هراسی نداشت.

نقل شده است که امام حسین علیه السلام نیز در کربلا،قبل از ظهر عاشورا این آیه را بر سپاه کوفه خواند. (1)

پیام ها:

1 آشنا کردن مردم با خبرهای مهم و مفید گذشته و تاریخ و فلسفه ی آن،از وظایف رهبران الهی است. «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ» 2 انبیا از مردم و با مردم بودند و حتّی تا آخرین لحظه با مخالفان خود برخورد عاطفی داشتند. «یٰا قَوْمِ»

ص :242


1- 1) .موسوعه کلمات الامام.

3 دل اگر آمادگی نداشته باشد،حتّی تذکّر و یادآوری انبیا هم بر او سنگین است. «کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقٰامِی وَ تَذْکِیرِی» 4 ایمان به هدف،بزرگ ترین اهرم مقاومت انبیا و مبارزه طلبی آنان است. «إِنْ کٰانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقٰامِی» ... «فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ» 5 انبیا مخالفان خود را به مبارزه می طلبیدند. «فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ» 6 انبیا با توکّل به خدا،قدرت های مخالف را تحقیر می کردند و به مؤمنان شجاعت می دادند و همه ی قدرت ها را پوچ می دانستند. (1)«فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ» ... «ثُمَّ اقْضُوا» 7 ارزیابی درست،جمع آوری قوا و تصمیم قاطع،از اصول مبارزه است. «أَمْرَکُمْ وَ شُرَکٰاءَکُمْ ثُمَّ لاٰ یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً» 8 انبیا از شهادت نمی ترسیدند. «ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لاٰ تُنْظِرُونِ»

[سوره یونس (10): آیه 72]

اشاره

فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَمٰا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاّٰ عَلَی اَللّٰهِ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ (72)

پس اگر(به دعوت الهی)پشت کردید،من از شما اجرتی نخواسته ام.پاداش من تنها بر خداست و من مأمورم که تسلیم فرمان او باشم.

نکته ها:

نگرانی ها اغلب یا به خاطر جان است،یا مال.در آیه ی قبل،بیم نداشتنِ پیامبران از توطئه ی دشمنان در مورد جان خود مطرح بود،در این آیه بی توقّعی آنان نسبت به مال و پاداش از سوی مردم است.

ص :243


1- 1) .تلاوت این آیات از سوی مسلمانان که در مکّه در اقلیّت بودند،نشان روح بلند و شجاعت کامل پیامبر است.
پیام ها:

1 پذیرش یا سرپیچی مردم از دعوت پیامبران،اثر مادّی برای انبیا ندارد. «فَمٰا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ» 2 مبلّغِ موفّق و مؤثّر کسی است که چشم به مال مردم نداشته باشد و این را به مردم اعلام کند. «فَمٰا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ» 3 انبیا هیچ گونه پاداشی از مردم نمی خواستند،نه مال،نه خدمات و امثال آن. «فَمٰا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ» 4 اگر همه ی مردم از دین اعراض کنند،در رهبر الهی تاثیری ندارد،بلکه او تسلیم دین خداست. «فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ» ، «أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ» 5 کسی که به پاداش اخروی عقیده دارد،به راحتی دل از پاداش های دنیوی می کَند. «إِنْ أَجْرِیَ إِلاّٰ عَلَی اللّٰهِ» 6 مأموریّت همه ی پیامبران،تسلیم بودن در برابر حقّ است. «مِنَ الْمُسْلِمِینَ» 7 کسی که می خواهد مردم را به تسلیمِ خدا وادارد باید خودش تسلیم باشد.

«أُمِرْتُ»

... «مِنَ الْمُسْلِمِینَ» 8 گرچه امروز مردم اعراض می کنند،امّا خداوند بندگانِ تسلیم و مؤمنان واقعی در تاریخ کم ندارد،تو به آنان ملحق شو. «مِنَ الْمُسْلِمِینَ»

[سوره یونس (10): آیه 73]

اشاره

فَکَذَّبُوهُ فَنَجَّیْنٰاهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی اَلْفُلْکِ وَ جَعَلْنٰاهُمْ خَلاٰئِفَ وَ أَغْرَقْنَا اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا فَانْظُرْ کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ اَلْمُنْذَرِینَ (73)

پس او(نوح)را تکذیب کردند،آن گاه ما او و کسانی که در کشتی همراه او بودند را نجات دادیم و آنان را جانشینِ(در زمین)قرار دادیم و همه ی کسانی که آیات ما را تکذیب کردند،غرق ساختیم.پس بنگر که پایانِ کارِ هشدار داده شدگان چگونه بود!

نکته ها:

یاران نوح هشتاد نفر بودند و کافران بسیار،امّا به امداد الهی،کافران نابود و مؤمنان

ص :244

وارثِ زمین گشتند. (1)

در این آیه،به فرجامِ نیک مؤمنان و هلاکتِ مخالفان دعوت انبیا اشاره شده است.

پیام ها:

1 تنها ایمان کافی نیست،همراهی و همگامی با رهبران الهی لازم است تا به نجات برسیم. «مَنْ مَعَهُ» به جای«آمنوا به» 2 نتیجه ی ایمان و استقامت،نجات و حکومت است. «فَنَجَّیْنٰاهُ» ، «جَعَلْنٰاهُمْ خَلاٰئِفَ» 3 در نهایت،پیروزی با اهل ایمان است و رسوایی با اهل کفر و شرک. «فَنَجَّیْنٰاهُ» ... «أَغْرَقْنَا...» 4 از سنّت های الهی،ابتدا مهلت دادن و سپس قهر و غضب بر عاصیان است.

«أَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا»

5 نتیجه ی اصرار بر کفر و بیراهه رفتن،هلاکت است. «أَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا» 6 اوّل اتمام حجّت و هشدار و تذکّر،بعد قهر و غضب. «أَغْرَقْنَا» ... «عٰاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ» 7 تاریخِ مفید و سازنده آن است که به طرفداران حقّ دلگرمی دهد و پیروان باطل را تهدید کند. «فَانْظُرْ کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ» 8 شناخت تاریخ و عوامل پیشرفت یا انقراض امّت ها،در جهت گیری حرکت ها لازم است. «فَانْظُرْ کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ»

[سوره یونس (10): آیه 74]

اشاره

ثُمَّ بَعَثْنٰا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلاً إِلیٰ قَوْمِهِمْ فَجٰاؤُهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ فَمٰا کٰانُوا لِیُؤْمِنُوا بِمٰا کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ کَذٰلِکَ نَطْبَعُ عَلیٰ قُلُوبِ اَلْمُعْتَدِینَ (74)

آن گاه پیامبرانی را پس از نوح به سوی قومشان فرستادیم،پس آنان معجزات و دلایل روشن را برای مردم آوردند،ولی مردم بر آن نبودند که به آنچه قبلاً تکذیبش کرده بودند ایمان بیاورند.ما این گونه بر دلهای متجاوزین مُهر می زنیم.

ص :245


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
پیام ها:

1 فرستادن پیاپی پیامبران،یک سنّت الهی بوده است. «بَعَثْنٰا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلاً» (خداوند در فاصله زمانی میان حضرت نوح و موسی پیامبرانی را فرستاد) 2 همه ی پیامبران معجزه داشته اند. «فَجٰاؤُهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ» 3 همه ی پیامبران مخالف داشته اند. «فَمٰا کٰانُوا لِیُؤْمِنُوا» 4 انسان آزاد است،با دیدن معجزه و شنیدن قهر الهی،باز هم نافرمانی می کند.

«فَمٰا کٰانُوا لِیُؤْمِنُوا»

5 استکبار و تعدّی،زمینه ی مُهر خوردن بر دلهاست. «نَطْبَعُ عَلیٰ قُلُوبِ الْمُعْتَدِینَ» 6 آنان که با دیدن معجزات،ایمان نمی آورند،متجاوزند. «کَذَّبُوا» ، «الْمُعْتَدِینَ»

[سوره یونس (10): آیه 75]

اشاره

ثُمَّ بَعَثْنٰا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسیٰ وَ هٰارُونَ إِلیٰ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ بِآیٰاتِنٰا فَاسْتَکْبَرُوا وَ کٰانُوا قَوْماً مُجْرِمِینَ (75)

سپس بعد از آنان،موسی و هارون را همراه با معجزات خویش،به سوی فرعونِ و سران قومش فرستادیم،امّا آنان که گروهی تبهکار بودند،استکبار ورزیدند(و دعوت پیامبران را نپذیرفتند).

نکته ها:

مراد از«ملأ»،چهره های چشم پُر کن مثل کاخ نشینان و درباریان است که اطرافیان فرعون محسوب می شدند.فرعون جامعه را به دو دسته ی کاخ نشینِ قبطی و محرومینِ سبطی تقسیم کرده بود و یک گروه را به بردگی کشیده بود و گروه دیگر کاخ نشینان بودند. «وَ جَعَلَ أَهْلَهٰا شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طٰائِفَةً مِنْهُمْ» (1)جرم بزرگ فرعون،ادّعای خدایی او، «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلیٰ» (2)و کشتن کودکان بی گناه و زنده نگهداشتن دختران برای کنیزی بود. «سَنُقَتِّلُ أَبْنٰاءَهُمْ وَ نَسْتَحْیِی نِسٰاءَهُمْ» (3)

ص :246


1- 1) .قصص،4.
2- 2) .نازعات،24.
3- 3) .اعراف،124.
پیام ها:

1 مبارزه با طاغوت،اوّلین وظیفه ی انبیاست.زیرا مبارزه با علّت فساد مهم تر از معلولِ آن است. «فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ» 2 آنجا که بافت جامعه،قومی و قبیله ای بوده،پیامبران سراغ اقوام می رفتند،امّا آنجا که تشکیلات و نظام داشته،سراغ ریشه ها می رفتند. (1)«إِلیٰ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ» 3 طاغوت ها،قدرت خود را از یاران و اطرافیان دارند و گر نه خود از درون پوکند. «وَ مَلاَئِهِ» 4 انبیا معجزه داشتند. «بَعَثْنٰا» ... «بِآیٰاتِنٰا» 5 همواره فرعون ها و طاغوت ها در برابر انبیا ایستاده اند. «بَعَثْنٰا» ... «فَاسْتَکْبَرُوا» 6 آنان که به گناه عادت کنند،براحتی راه انبیا را نمی پذیرند. «کٰانُوا قَوْماً مُجْرِمِینَ»

[سوره یونس (10): آیه 76]

اشاره

فَلَمّٰا جٰاءَهُمُ اَلْحَقُّ مِنْ عِنْدِنٰا قٰالُوا إِنَّ هٰذٰا لَسِحْرٌ مُبِینٌ (76)

پس هنگامی که از جانب ما حقّ به سراغشان آمد،گفتند:قطعاً این یک جادوی آشکار است.

پیام ها:

1 مردم سراغ حقّ نمی روند،طرفداران حقّ باید سراغ مردم روند. «جٰاءَهُمُ الْحَقُّ» 2 هم ذات خداوند حقّ است،هم انبیا و قانون الهی و معجزه و هر چه که منسوب به خداوند است. «جٰاءَهُمُ الْحَقُّ» 3 پیامبران با خداوند رابطه ی مستقیم دارند و معجزات و برنامه هایشان از او سرچشمه می گیرد. «عِنْدِنٰا» 4 مبلّغ و رهبر باید بداند که همواره در جامعه،گروهی با برنامه های آنان مخالفت می کنند. «قٰالُوا...»

ص :247


1- 1) .قرآن درباره گروهی از انبیا کلمه«الی قومهم»بکار برده است،ولی درباره حضرت موسی«اذهب الی فرعون»آورده است.

5 تهمت جادوگری،بُرنده ترین،ساده ترین و شایع ترین تهمت ها به پیامبران است. «لَسِحْرٌ» 6 سرچشمه ی تهمت،روحیّه ی سرکش انسان است. «کٰانُوا» ... «مُجْرِمِینَ» ... «إِنَّ هٰذٰا لَسِحْرٌ...» 7 مخالفان،بیشترین تأکید را در مخالفت بکار می برند. (1)«إِنَّ هٰذٰا لَسِحْرٌ مُبِینٌ»

[سوره یونس (10): آیه 77]

اشاره

قٰالَ مُوسیٰ أَ تَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمّٰا جٰاءَکُمْ أَ سِحْرٌ هٰذٰا وَ لاٰ یُفْلِحُ اَلسّٰاحِرُونَ (77)

موسی(به آنان)گفت:آیا چون حقّ به سراغ شما آمد،(به آن سحر و جادو می گویید و می پرسید:)آیا این سحر است؟ در حالی که جادوگران هرگز رستگار نمی شوند.

نکته ها:

معمولاً جادوگری کار افراد ناسالم و برای بدست آوردنِ نام و نان است.لذا دشمنان پیامبران برای تحقیر آنان در نزد مردم،از این تهمت استفاده می کردند.

لازم به ذکر است که جادوگری در فقه،حرام شمرده شده است.چنان که امام خمینی قدس سره کار سحر و تعلیم و آموزش آن و درآمد از طریق آن را حرام و همچنین شعبده بازی که انسان با تردستی،غیر واقع را در چشم بینندگان،واقع نشان دهد (2)

پیام ها:

1 موسی از پیروزی خود و شکست تهمت زنندگان خبر داد. «قٰالَ مُوسیٰ...» 2 دشمنان،حقّ را سحر و پیامبران را ساحر معرّفی می کردند. «أَ تَقُولُونَ لِلْحَقِّ» ... «سِحْرٌ هٰذٰا» 3 ساحر به خاطر اغفال مردم و به کار بردن ابزار نامشروع و شهرت طلبی،

ص :248


1- 1) .جمله ی اسمیّه،حرف انّ و حرف لام،مفید این تأکید است.
2- 2) .تحریر الوسیله،ج 1،ص 498.

رستگار نمی شود. «لاٰ یُفْلِحُ»

[سوره یونس (10): آیه 78]

اشاره

قٰالُوا أَ جِئْتَنٰا لِتَلْفِتَنٰا عَمّٰا وَجَدْنٰا عَلَیْهِ آبٰاءَنٰا وَ تَکُونَ لَکُمَا اَلْکِبْرِیٰاءُ فِی اَلْأَرْضِ وَ مٰا نَحْنُ لَکُمٰا بِمُؤْمِنِینَ (78)

گفتند:(ای موسی!)آیا آمده ای تا ما را از راهی که پدرانمان را بر آن یافته ایم، برگردانی تا بزرگی و حکومت در زمین برای شما دو نفر(موسی و هارون) باشد؟ و(لی)ما به شما دو نفر ایمان آور نیستیم.

نکته ها:

احترام به نیاکان و احسان به والدین،غیر از سرسپردگی به آنهاست.فرهنگ گذشتگان نباید بدون منطق و دلیل پذیرفته شود و بر آن تعصّب بی جا داشت.

پیام ها:

1 انقلاب های فرهنگی و تحوّلات فکری،همواره در جامعه بازتاب داشته است. «لِتَلْفِتَنٰا عَمّٰا وَجَدْنٰا» 2 کار نیاکان،در نسل های بعد مؤثّر است. «وَجَدْنٰا عَلَیْهِ آبٰاءَنٰا» 3 اساس حکومت فرعونی،عقاید خرافی نیاکان مردم بود. «وَجَدْنٰا عَلَیْهِ آبٰاءَنٰا» 4 گاهی احترام به نیاکان و حفظ میراث های کهن،ابزاری برای مقاومت در برابر نهضت انبیاست. «آبٰاءَنٰا» 5 تقلید از نیاکان،بدون منطق و دلیل باطل است. «وَجَدْنٰا عَلَیْهِ آبٰاءَنٰا» 6 به نام حفظ میراث فرهنگی،هر کار غلطی جایز نیست. «وَجَدْنٰا عَلَیْهِ آبٰاءَنٰا» 7 چون طاغوت ها ریاست طلبند،تلاشهای اصلاحگرانه ی مصلحان را هم به عنوانِ«ریاست طلبی»قلمداد می کنند. «تَکُونَ لَکُمَا الْکِبْرِیٰاءُ» 8 مصلحین،خود را آماده شنیدن تهمت از ظالمین کنند. «تَکُونَ لَکُمَا الْکِبْرِیٰاءُ»

ص :249

[سوره یونس (10): آیات 79 تا 80]

اشاره

وَ قٰالَ فِرْعَوْنُ اِئْتُونِی بِکُلِّ سٰاحِرٍ عَلِیمٍ (79) فَلَمّٰا جٰاءَ اَلسَّحَرَةُ قٰالَ لَهُمْ مُوسیٰ أَلْقُوا مٰا أَنْتُمْ مُلْقُونَ (80)

و فرعون گفت:هر جادوگر کاردانی را نزد من آورید.

پس چون جادوگران(به میدان مبارزه)آمدند،موسی به آنان گفت:بیفکنید آنچه را(از وسایل جادوگری که می توانید)بیفکنید.

نکته ها:

فرعون می خواست به کمک جادوگران ماهر،حرکت الهی موسی علیه السلام را خنثی کند.

جادوگران،وسایلی همچون طناب،چوب و...داشتند که با آغشتن آن به موادّی خاصّ،در برابر آفتاب به حرکت در می آمدند.

پیام ها:

1 طاغوت ها با جار و جنجال و تبلیغات،می خواهند جلوی حرکت انبیا را بگیرند. «ائْتُونِی بِکُلِّ سٰاحِرٍ» 2 طاغوت ها همه ی توان خود را برای سرکوب مخالفان به کار می گیرند. «ائْتُونِی بِکُلِّ سٰاحِرٍ عَلِیمٍ» 3 طاغوت ها گاهی دانشمندان و متخصّصان را خریده و در راه اهداف خود از آنها استفاده می کنند. «جٰاءَ السَّحَرَةُ» 4 مبارزه طلبی از ویژگی های پیامبران است. «أَلْقُوا» 5 پیامبران چون به هدف خود و امداد الهی اطمینان دارند،قاطعانه سخن می گویند. «أَلْقُوا مٰا أَنْتُمْ مُلْقُونَ»

[سوره یونس (10): آیه 81]

اشاره

فَلَمّٰا أَلْقَوْا قٰالَ مُوسیٰ مٰا جِئْتُمْ بِهِ اَلسِّحْرُ إِنَّ اَللّٰهَ سَیُبْطِلُهُ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُصْلِحُ عَمَلَ اَلْمُفْسِدِینَ (81)

ص :250

پس چون(ساحران،ابزار سحر خود را)افکندند،موسی گفت:آنچه را شما آورده اید جادوست،خداوند به زودی آن را باطل خواهد کرد.چرا که خداوند کار مفسدان را اصلاح نمی کند.

پیام ها:

1 باطل گرچه جولانی دارد،امّا سرانجام رفتنی است. «سَیُبْطِلُهُ» 2 خداوند،کار مؤمنان را اصلاح می کند: «وَ أَصْلَحَ بٰالَهُمْ» (1)امّا کار مفسدان را اصلاح نمی کند. «لاٰ یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ» 3 ساحر،مفسد است و سحر فساد.پس باید با آن مقابله کرد. «عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ»

[سوره یونس (10): آیه 82]

اشاره

وَ یُحِقُّ اَللّٰهُ اَلْحَقَّ بِکَلِمٰاتِهِ وَ لَوْ کَرِهَ اَلْمُجْرِمُونَ (82)

و خداوند،حقّ را با کلمات و قدرت و سنّت های خویش(و وعده ای که داده) تثبیت می کند،هر چند مجرمان از آن ناخشنود شوند!

نکته ها:

در فرهنگ قرآن،به قوانین و سنّت ها و هر چیزی که خداوند آن را سبب تحقّق اراده ی خود قرار دهد،«کلمة»اطلاق شده است.

پیام ها:

1 تحقّق بخشیدن و پیروز ساختن حقّ،از وعده ها و سنّت های الهی است. «وَ یُحِقُّ اللّٰهُ الْحَقَّ» 2 احقاق حقّ،ابزار و وسائل می خواهد. «بِکَلِمٰاتِهِ» 3 خواستِ مستکبران در جلوگیری از پیروزی حقّ،بی تأثیر است. «وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ»

ص :251


1- 1) .محمّد،2.

[سوره یونس (10): آیه 83]

اشاره

فَمٰا آمَنَ لِمُوسیٰ إِلاّٰ ذُرِّیَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلیٰ خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِمْ أَنْ یَفْتِنَهُمْ وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعٰالٍ فِی اَلْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ اَلْمُسْرِفِینَ (83)

(در آغاز)جز گروهی اندک از فرزندان قوم موسی به او ایمان نیاوردند،در حالی که از فرعون و اشرافیان آنان ترس داشتند،ترس اینکه آنان را شکنجه کنند،زیرا که فرعون در آن سرزمین برتری جوی و از اسرافکاران بود.

نکته ها:

در قرآن گاهی می خوانیم: «آمَنَ بِهِ» ،گاهی «آمَنَ مَعَهُ» و گاهی «فَآمَنَ لَهُ» ،هر کدام یک ویژگی دارد: «آمَنَ بِهِ» به معنای ایمان و «فَآمَنَ لَهُ» به معنای تسلیم است.

پیام ها:

1 ایمان باید همراه با تسلیم و اطاعت باشد. «آمَنَ لِمُوسیٰ» 2 زمینه ی تحوّل فکری و گرایش به حقّ،در نوجوانان بیشتر است،چون قلبی پاک دارند و تعلّقاتشان به مال و مقام کمتر است. «آمَنَ» ... «ذُرِّیَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ» 3 تنها پیامبر اسلام نبود که در راه دعوت مردم،سختی ها کشید و شاهد ایمان نیاوردن افراد بود. «فَمٰا آمَنَ لِمُوسیٰ» 4 گاهی بزرگان به خطا می روند و جوانان به حقّ می رسند. «إِلاّٰ ذُرِّیَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ» 5 جوانان مؤمن گویا علاوه بر فرعون،از سران قوم خود که محافظه کار و ترسو و وابسته بودند نیز می ترسیدند. «مَلاَئِهِمْ» نه«ملائه» 6 نظام فرعونی نمی تواند مانع ایمان درونی باشد. «آمَنَ» ، «عَلیٰ خَوْفٍ» 7 ایمان راسخ،هرگز در محیط بد،نظام فاسد،اقتصاد و تبلیغات ناسالم و محیط رعب،سست نمی شود. «آمَنَ» ... «عَلیٰ خَوْفٍ» 8 در نظام فرعونی،خفقان و اختناق است. «عَلیٰ خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ» 9 نظام شکنجه گر،نظام فرعونی است. «یَفْتِنَهُمْ» 10 ریشه ی فساد انسان،برتری جویی های اوست. «إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعٰالٍ فِی الْأَرْضِ»

ص :252

11 نظام اسراف گر،نظام فرعونی است. «لَمِنَ الْمُسْرِفِینَ»

[سوره یونس (10): آیه 84]

اشاره

وَ قٰالَ مُوسیٰ یٰا قَوْمِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّٰهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ (84)

و موسی گفت:ای قوم من! اگر به خداوند ایمان آورده اید و تسلیم او هستید، پس فقط بر او توکّل کنید.

پیام ها:

1 رهبر باید به امّت روحیّه بدهد. «وَ قٰالَ مُوسیٰ یٰا قَوْمِ» 2 ایمان،از توکّل جدا نیست. «إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّٰهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا» 3 تسلیم در برابر رضای الهی،بالاتر از ایمان است. (1)«إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ» بعد از «إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ» 4 با توکّل و تسلیم باید مشکلات را پشت سرگذاشت. «تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ»

[سوره یونس (10): آیات 85 تا 86]

اشاره

فَقٰالُوا عَلَی اَللّٰهِ تَوَکَّلْنٰا رَبَّنٰا لاٰ تَجْعَلْنٰا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِینَ (85) وَ نَجِّنٰا بِرَحْمَتِکَ مِنَ اَلْقَوْمِ اَلْکٰافِرِینَ (86)

پس آنان گفتند:تنها بر خداوند توکّل کرده ایم،پروردگارا:ما را گرفتار سختی ها و آزمایش ستمگران قرار مده.

و ما را به رحمت خویش،از شرّ قوم کافر رهایی بخش.

نکته ها:

ممکن است مراد از «الظّٰالِمِینَ» ،بزرگان بنی اسرائیل باشند که به خاطر منفعت و رفاه،مطیع فرعون شدند و مراد از «الْکٰافِرِینَ» ،طرفداران فرعون باشند.پس درخواست ذریّه ی مؤمن،حفاظت از شرّ مخالفان داخلی و خارجی است.

ص :253


1- 1) .ممکن است مراد از ایمان،ایمان به خدا،و مراد از تسلیم،اطاعت از موسی باشد.

کسی که به خدا توکّل کند،هم خدا او را دوست می دارد، «إِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ» (1)و هم او را تأمین می کند. «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّٰهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» (2)

پیام ها:

1 اوّل توکّل،بعد دعا. «تَوَکَّلْنٰا رَبَّنٰا» 2 با ایمان،توکّل و دعا،خود را از شرّ ظالمان نجات دهیم. «تَوَکَّلْنٰا» ، «رَبَّنٰا» ، «نَجِّنٰا» 3 فرعونیان،هم مسرفند، (3)هم ظالم و هم کافر.اسراف زمینه ساز ظلم و ظلم نیز زمینه ی کفر است. «الْمُسْرِفِینَ» ، «الظّٰالِمِینَ» ، «الْکٰافِرِینَ» 4 ابتدا باید برای حفظ هویّت مکتبی دعا کرد، «لاٰ تَجْعَلْنٰا فِتْنَةً» و سپس برای سلامتی شخصی. «نَجِّنٰا» چون اگر ستمگران پیروز شوند،خطّ ظلم و کفر حاکم شده، مؤمنان تحقیر و مبتلا می شوند.

[سوره یونس (10): آیه 87]

اشاره

وَ أَوْحَیْنٰا إِلیٰ مُوسیٰ وَ أَخِیهِ أَنْ تَبَوَّءٰا لِقَوْمِکُمٰا بِمِصْرَ بُیُوتاً وَ اِجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً وَ أَقِیمُوا اَلصَّلاٰةَ وَ بَشِّرِ اَلْمُؤْمِنِینَ (87)

و به موسی و برادرش وحی کردیم که در مصر،برای قوم خودتان خانه هایی آماده کنید و خانه هایتان را مقابل هم(یا رو به قبله)بسازید و نماز به پا دارید و به مؤمنان بشارت بده(که سرانجام پیروزی با آنهاست).

نکته ها:

«قِبْلَةً»

،هم به معنای مقابل و رو بروی هم است و هم به معنای جهت کعبه،یعنی خانه سازی رو به قبله.شاید معنای این آیه چنین باشد که تا قدرت فرعون باقی است و تصمیم بر نابودی شما دارد،شما مراسم عبادی را در خانه هایتان برقرار سازید. (4)مثل سه سال اوّل بعثت پیامبر اسلام.

ص :254


1- 1) .آل عمران،159.
2- 2) .طلاق،3.
3- 3) .با توجّه به آیه 83.
4- 4) .تفسیر نور الثقلین.

بهترین بشارت به مؤمنانِ در بند،بشارت به استجابت دعایشان است که از تحت ستم فرعونیان و فتنه گری هایشان نجات یابند.

پیام ها:

1 همه ی برنامه های انبیا حتی روش مساکن سازی هم بر اساس دریافت های وحی است. «أَوْحَیْنٰا» ... «أَنْ تَبَوَّءٰا» 2 مساکن،یکی از نعمت های الهی است. «أَوْحَیْنٰا» ... «أَنْ تَبَوَّءٰا» 3 رهبران دینی باید به مسائل مادّی و رفاهی امّت هم توجّه کنند. «تَبَوَّءٰا لِقَوْمِکُمٰا» 4 منطقه ی مسکونی افراد مؤمن باید از کفّار جدا باشد،تا زمینه ساز عزّت، قدرت و استقلال گروه با ایمان گردد. «تَبَوَّءٰا لِقَوْمِکُمٰا بِمِصْرَ بُیُوتاً» 5 تاریخ شهرسازی تا زمان حضرت موسی علیه السلام قطعی است. «تَبَوَّءٰا» ... «بُیُوتاً» 6 معماری و شهرسازی اسلامی باید با اهداف مکتبی سازگار باشد و جهت قبله فراموش نشود. «وَ اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً» 7 به گونه ای خانه بسازیم که انجام مراسم مذهبی و اقامه ی نماز در آن عملی باشد. «وَ اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً» 8 خانۀ افراد مکتبی باید نمازخانه باشد. «بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً» 9 خانه های مقابل یکدیگر،از نظر تمرکز،حفاظت،نظارت و انس با هم مناسب تر است. «وَ اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً» 10 نگذاریم بیگانگان در محلّه و جامعه ی ما رخنه کنند. «اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً» 11 نماز در رأس برنامه همه ی پیامبران و زمینه رهایی بوده است. «أَقِیمُوا الصَّلاٰةَ»

[سوره یونس (10): آیه 88]

اشاره

وَ قٰالَ مُوسیٰ رَبَّنٰا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِینَةً وَ أَمْوٰالاً فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا رَبَّنٰا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ رَبَّنَا اِطْمِسْ عَلیٰ أَمْوٰالِهِمْ وَ اُشْدُدْ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ فَلاٰ یُؤْمِنُوا حَتّٰی یَرَوُا اَلْعَذٰابَ اَلْأَلِیمَ (88)

ص :255

و موسی گفت:پروردگارا! تو به فرعون و بزرگان قومش در زندگی دنیا زینت و اموال بسیار داده ای،پروردگارا تا(به وسیله ی آنها،)مردم را از راه تو گمراه سازند.پروردگارا! اموالشان را نابود کن و دلهایشان را سخت،زیرا که آنان تا عذاب دردناک را نبینند،ایمان نخواهند آورد.

نکته ها:

قطع شیرهای نفت،بستن راههای تجارتی و نظامی و آتش زدن انبار مهمات دشمن،از مصادیقِ «رَبَّنَا اطْمِسْ عَلیٰ أَمْوٰالِهِمْ» می باشد.

پیام ها:

1 کلمه ی «رَبَّنٰا» در دعا نقش مهمی دارد. «رَبَّنٰا» (سه بار در آیه تکرار شده) 2 هر کس هر چه دارد،از خداست. «آتَیْتَ فِرْعَوْنَ» 3 مال و دارایی،نشانه ی محبوبیّت نزد خدا نیست. «آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِینَةً...» 4 کفر،مانع کامیابی نیست. «آتَیْتَ فِرْعَوْنَ» ... «زِینَةً وَ أَمْوٰالاً فِی الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» 5 جلوه های مادّی مستکبرین،تنها در چند روزه ی دنیاست. «فِی الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» 6 طاغوت ها هم خود گمراهند،هم دیگران را به گمراهی می کشند. «لِیُضِلُّوا» 7 نفرین انبیا،نه بر اساس کینه ی شخصی،بلکه به خاطر حفظ مکتب و امّت است. «لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ» 8 سرمایه و مال نزد افراد ناصالح،سبب انحراف و اغفال،و فقر نیز زمینه ی کفر می شود. «أَمْوٰالاً» ... «لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ» 9 در دعاها،دعای سیاسی و نفرین بر دشمنان را فراموش نکنیم. «رَبَّنَا اطْمِسْ عَلیٰ أَمْوٰالِهِمْ وَ اشْدُدْ...» 10 آنجا که استدلال و معجزه کارساز نباشد،نوبت نفرین است. «رَبَّنَا اطْمِسْ...» 11 سنگدلان تا اجبار و قهر الهی را نبینند،حقّ را باور نمی کنند. «فَلاٰ یُؤْمِنُوا حَتّٰی یَرَوُا الْعَذٰابَ»

ص :256

[سوره یونس (10): آیه 89]

اشاره

قٰالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُمٰا فَاسْتَقِیمٰا وَ لاٰ تَتَّبِعٰانِّ سَبِیلَ اَلَّذِینَ لاٰ یَعْلَمُونَ (89)

(خداوند)فرمود:دعای شما دو تن مستجاب شد،پس ایستادگی کنید و از شیوه ی نادانان پیروی نکنید.

نکته ها:

در آیه ی قبل،نفرین موسی علیه السلام بود و در این آیه اجابت دعای موسی و هارون علیهما السلام است.در روایات آمده است:موسی دعا می کرد،هارون آمین می گفت.شاهد آن کلمه ی «رَبَّنٰا» است. (1)

امام صادق علیه السلام فرمود:فاصله ی بین نفرین موسی و غرق فرعون،چهل سال بود. (2)

پیام ها:

1 دعای انبیا مستجاب است. «قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُمٰا» 2 استجابت دعای موسی،نشانه ی صحّت و درستی درخواست های او در هلاکت فرعونیان است. «أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُمٰا» 3 حتی پس از قبولی دعا هم صبر و پشتکار لازم است. «فَاسْتَقِیمٰا» 4 رهبران الهی باید در برابر افکار جاهلانه،با صلابت و قاطع باشند،زیرا سستی نشانه ی جهل است. «فَاسْتَقِیمٰا وَ لاٰ تَتَّبِعٰانِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لاٰ یَعْلَمُونَ» 5 پیروی از اهل علم جایز است. «لاٰ تَتَّبِعٰانِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لاٰ یَعْلَمُونَ»

[سوره یونس (10): آیه 90]

اشاره

وَ جٰاوَزْنٰا بِبَنِی إِسْرٰائِیلَ اَلْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْیاً وَ عَدْواً حَتّٰی إِذٰا أَدْرَکَهُ اَلْغَرَقُ قٰالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَلَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرٰائِیلَ وَ أَنَا مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ (90)

ص :257


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

و ما بنی اسرائیل را از دریا عبور دادیم.در حالی که فرعون و لشکریانش از روی ستم و تجاوز آنان را دنبال می کردند تا چون غرقاب فرعون را فراگرفت گفت:ایمان آوردم که معبودی نیست جز همان که بنی اسرائیل به او ایمان آورده اند و من از تسلیم شده گانم.

نکته ها:

مراد از «الْبَحْرَ» ،در این آیه،همان رودخانه ی دریاگونه نیل است.عبور از آن،به فرمان الهی بود که به موسی علیه السلام فرمان داد عصایش را به رود نیل بزند،آب شکافته و کف دریا خشک شد و موسی و همراهانش از آن عبور کردند.

توبه کردن و ایمان آوردن هنگام مرگ،بی اثر است.چنان که می فرماید: «وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئٰاتِ حَتّٰی إِذٰا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قٰالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ» (1)توبه ی خلافکارانی که در آستانه ی مرگ توبه و اظهار پشیمانی می کنند،پذیرفته نیست.

پیام ها:

1 در مبارزه با طاغوت ها،به خدا توکل کنیم که ما را تنها نمی گذارد. «جٰاوَزْنٰا...» 2 در نظام هستی،همه ی امور با اراده ی خداست. «جٰاوَزْنٰا» ، «أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ» 3 دعای پیامبران سرانجام مستجاب می شود. «أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ» 4 فرعون که می خواست موسی را براندازد، (2)خودش نابود شد. «أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ» چراغی را که ایزد برفروزد هر آن کس پف کند ریشش بسوزد 5 ایمان آوردن در لحظه ی نزول عذاب الهی،اثری ندارد. «آمَنْتُ» در حالِ «أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ» 6 مستکبران،روزی به عجز و لابه خواهند افتاد. «قٰالَ آمَنْتُ» 7 مستکبرانی چون فرعون،لحظه ی مرگ،مؤمن و مسلمان می شوند،ولی دیگر

ص :258


1- 1) .نساء،18.
2- 2) .«فاراد انْ یستفزّهم من الأرض فاغرقناه و من معه جمیعاً»اسراء،102.

چه سود! «آمَنْتُ» 8 ضربه ها و حوادث تلخ،پرده های غفلت را کنار می زند. «آمَنْتُ» 9 قدرت های غیر الهی،تار عنکبوتی بیش نیستند و روزی تسلیم می شوند.

«قٰالَ»

... «أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ»

[سوره یونس (10): آیات 91 تا 92]

اشاره

آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ اَلْمُفْسِدِینَ (91) فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ اَلنّٰاسِ عَنْ آیٰاتِنٰا لَغٰافِلُونَ (92)

آیا اکنون؟!(در آستانه ی مرگ توبه می کنی؟)در حالی که پیشتر نافرمانی می کردی و از تبهکاران بودی؟

پس امروز جسد تو را(از متلاشی شدن و کام حیوانات دریایی)نجات می دهیم تا عبرتی برای آیندگانت باشی.یقیناً بسیاری از مردم از نشانه های ما غافلند.!

نکته ها:

روایتی از امام رضا علیه السلام در تفسیر صافی نقل شده است که فرمود:سر تا پای فرعون غرق در زره و سلاح بود و طبق قاعده می بایست پس از غرق شدن به قعر دریا برود،ولی امواج،آن بدن سنگین را به ساحل بلندی افکند.که این خود یک معجزه بود.

پیام ها:

1 توبه در لحظه ی مرگ،سودی ندارد،تا فرصت هست توبه کنیم. «آلْآنَ» 2 قرآن از آینده و غیب خبر می دهد.(هنوز هم پس از دهها قرن،بدن مومیایی شده ی فرعون را در موزه ی قاهره تماشا می کنند) «نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ» 3 از مرگ و محو طاغوت ها باید درسِ عبرت گرفت. «آیَةً» 4 باید در حفظ آثار و نشانه های قدرت و امداد الهی کوشید. «لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً» 5 بیشتر مردم از تاریخ و حوادث،عبرت نمی گیرند. «کَثِیراً مِنَ النّٰاسِ» ... «لَغٰافِلُونَ»

ص :259

[سوره یونس (10): آیه 93]

اشاره

وَ لَقَدْ بَوَّأْنٰا بَنِی إِسْرٰائِیلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَ رَزَقْنٰاهُمْ مِنَ اَلطَّیِّبٰاتِ فَمَا اِخْتَلَفُوا حَتّٰی جٰاءَهُمُ اَلْعِلْمُ إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ فِیمٰا کٰانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (93)

و ما بنی اسرائیل را در جایگاه شایسته ای جا دادیم و از چیزهای پاکیزه به آنان روزی بخشیدیم،ولی آنان(با دیدن آن همه معجزات)اختلاف نکردند، مگر پس از علم و آگاهی(به حقّانیّت موسی).همانا پروردگارت،روز قیامت در آنچه که در آن اختلاف می کردند،میان آنان داوری می کند.

نکته ها:

کلمه ی «صِدْقٍ» در فرهنگ قرآن،گاه در پی کلماتی می آید و مفهومِ شایسته، خوب و مناسب را می رساند،مانند: «قَدَمَ صِدْقٍ» (1)، «مُدْخَلَ صِدْقٍ» ، «مُخْرَجَ صِدْقٍ» (2)، «لِسٰانَ صِدْقٍ» (3)، «وَعْدَ الصِّدْقِ» (4)، «مَقْعَدِ صِدْقٍ» (5)و «مُبَوَّأَ صِدْقٍ» .یعنی صدق و مطابق با واقع بودن،برای همه چیز ارزش است.در اینجا هم گویا مطلوب بودن محلّ زیست بنی اسرائیل از نظر آب و هوا و نعمت ها،یعنی شام و فلسطین منظور است.مکان صدق یعنی آنچه واقعاً جایگاهِ درست است،آن گونه که باید باشد.مساکن بنی اسرائیل هم دارای تمام شرایط زندگی بود و هم بسیار حاصلخیز که جمله ی «رَزَقْنٰاهُمْ مِنَ الطَّیِّبٰاتِ» بیانگر آن است.

پیام ها:

1 برخورداری از مساکن مناسب،یکی از نعمت های الهی و مورد پسند ادیان الهی است. «مُبَوَّأَ صِدْقٍ» 2 در نهضت های انبیا،علاوه بر معنویّت،ابعاد مادّی زندگی مردم نیز مورد توجّه است. «بَوَّأْنٰا» ، «رَزَقْنٰاهُمْ»

ص :260


1- 1) .یونس،2.
2- 2) .اسراء،80.
3- 3) .مریم،50.
4- 4) .احقاف،16.
5- 5) .قمر،55.

3 با آنکه اغلب پس از انقلاب ها و تحوّلات،توازن اقتصادی جامعه به هم می خورد و گرانی یا قحطی پیش می آید،ولی خداوند با سرنگونی رژیم فرعونی،بنی اسرائیل را از کمبودها نجات بخشید. «رَزَقْنٰاهُمْ» 4 تفرقه،همه ی نعمت های الهی را خنثی می کند. «بَوَّأْنٰا» ، «رَزَقْنٰاهُمْ» ، «اخْتَلَفُوا» 5 ریشه ی اختلاف ها،همیشه مسائل مادّی و رفاهی نیست،گاهی هم هوس ها است. «بَوَّأْنٰا» ، «رَزَقْنٰاهُمْ» ، «اخْتَلَفُوا» 6 علم به تنهایی نجات بخش نیست. «اخْتَلَفُوا» ، «جٰاءَهُمُ الْعِلْمُ» 7 قرآن بیشترین انتقاد را از اختلاف های آگاهانه دارد. «جٰاءَهُمُ الْعِلْمُ»

[سوره یونس (10): آیه 94]

اشاره

فَإِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ مِمّٰا أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ فَسْئَلِ اَلَّذِینَ یَقْرَؤُنَ اَلْکِتٰابَ مِنْ قَبْلِکَ لَقَدْ جٰاءَکَ اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلاٰ تَکُونَنَّ مِنَ اَلمُمْتَرِینَ (94)

پس اگر در آنچه بر تو نازل کردیم شک داری،از آن کسانی که کتاب آسمانی پیش از تو را می خوانند بپرس.یقیناً حقّ از سوی پروردگارت به سوی تو آمده است،پس از شک آوران مباش.

نکته ها:
اشاره

در روایتی از امام هادی علیه السلام می خوانیم:افراد جاهل می پرسیدند:چرا به جای پیامبر،فرشته ای بر ما نازل نمی شود؟ خداوند با نزول این آیه و اینکه همه ی انبیا دارای زندگی مردمی بوده اند،پاسخشان داد. (1)

سؤال:با آنکه کتب آسمانی گذشته تحریف شده است،چرا علمای اهل کتاب،در این آیه مرجع و داور قرار داده شده اند؟ پاسخ:زیرا با آنکه بخشهایی از کتب آسمانی گذشته تحریف شده،امّا میان دانشمندان اهل کتاب،اشخاص و حرف های قابل استنادی یافت می شود. (2)

ص :261


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر کبیر فخر رازی.
پرسش و پاسخ قرآنی

سؤال:چگونه قرآن می فرماید: «فَإِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ» ای پیامبر! اگر در حقّانیّت قرآن شک داری،از اهل کتاب سؤال کن.با آنکه پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله هرگز در شک نبوده است؟ و عقل نمی پذیرد که پیامبری،در وحی شک کند؟ پاسخ:1 کلمه ی«ان»(اگر)فرض است و نشانه ی حتمیّت و وقوع نیست.مثل «إِنْ کٰانَ لِلرَّحْمٰنِ وَلَدٌ» (1)» اگر خداوند فرزندی داشت.با آنکه آیه ی «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ» ،فرزند داشتن را صریحاً نفی می کند.

2 در آیه ی 104 این سوره از قول پیامبر خطاب به مردم آمده است:اگر در دین من شکّ دارید. «إِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ دِینِی» ،پس خود آن حضرت شکّ نداشت،و گر نه تحدّی نمی کرد.همچنین قرآن می فرماید: «آمَنَ الرَّسُولُ بِمٰا أُنْزِلَ إِلَیْهِ» (2)پیامبر به آنچه به او وحی می شد ایمان داشت.

3 گاهی خطاب قرآن به پیامبر است،ولی مخاطبِ مورد نظر دیگرانند.مثل این آیه:

«إِمّٰا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمٰا أَوْ کِلاٰهُمٰا»... (3)اگر پدر و مادرت در نزد تو به سنّ پیری رسیدند.در حالی که پدر حضرت رسول قبل از تولّدش و مادر او در سنّ کودکی آن حضرت از دنیا رفتند و در هنگام نزول این آیه،پیامبر پدر و مادری نداشت تا پیر باشند.آیه از بابِ«به در بگو تا دیوار بشنود»است،که در زبان عربی می گویند:

«ایّاک اعنی و اسمعی یا جاره».در مسائل تربیتی هم گاهی خطاب به بزرگان و شخصیّت ها می کنند،تا دیگران حساب کار خودشان را بکنند.

4 گاهی آیه ای خطاب به پیامبر است،ولی مسلمانان مورد خطاب اند چنان که جمله ی بعدی آن نیز جمع است.مانند: «یٰا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذٰا طَلَّقْتُمُ»... (4)و نیامده«طلّقت».به علاوه می دانیم که پیامبر هرگز زنی را طلاق نداده است.

5 اگر بنا باشد با این آیه،وحی زیر سؤال و شک برود،باید در حقّانیّت همین آیه

ص :262


1- 1) .مریم،91.
2- 2) .بقره،285.
3- 3) .اسراء،23.
4- 4) .طلاق،1.

هم که می گوید:«اگر شک داری»،شک کرد!! 6 برای اهل کتاب،شک و سؤالی مطرح بود و از پرسیدن خجالت می کشیدند، خداوند با این بیان راه سؤال را به رویشان گشوده است.

7 ممکن است از باب مماشات و همراهی با طرف در بحث باشد،مثل حضرت ابراهیم که به ستاره پرستان گفت: «هٰذٰا رَبِّی» (1)این(ستاره)خدای من است.

8 رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله چون این آیه را شنید،فرمود:من شکّ ندارم.امام صادق علیه السلام نیز فرموده است:و اللّٰه پیامبر شک نداشت. (2)

پیام ها:

1 از بین بردن شکّ در عقاید،ضروری است. «فَإِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ» 2 هنگام شک باید به عالمان رجوع کرد. «فَسْئَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُنَ الْکِتٰابَ» (پس سخن عالم حجّت است) 3 کتاب های آسمانی مؤیّد یکدیگرند. «یَقْرَؤُنَ الْکِتٰابَ» 4 بعضی اهل کتاب،حقّ را می گویند. «فَسْئَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُنَ الْکِتٰابَ» 5 رهبر باید قاطع باشد و هیچ تردیدی به خود راه ندهد. «فَلاٰ تَکُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِینَ» 6 فضل آن است که دشمنان به آن گواهی دهند،آیا با اعتراف مخالفان به حقّانیّت آن،باز هم شک دارید؟! «فَلاٰ تَکُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِینَ»

[سوره یونس (10): آیه 95]

اشاره

وَ لاٰ تَکُونَنَّ مِنَ اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِ اَللّٰهِ فَتَکُونَ مِنَ اَلْخٰاسِرِینَ (95)

و هرگز از کسانی که آیات الهی را تکذیب کردند،مباش که از زیانکاران خواهی بود.

نکته ها:

در آیه ی قبل،از شک در قرآن نهی کرد،در اینجا از تکذیب آیات.چه بسا اگر شک برطرف نشود،سرانجام به تکذیب بیانجامد.

ص :263


1- 1) .انعام،76 78.
2- 2) .تفسیر صافی.

همه ی تحلیل ها و پاسخ هایی که در آیه ی قبل درباره ی«شک»مطرح شد،اینجا هم مطرح است،چون تکذیب،بدتر از شکّ است.آیات و احادیث بسیاری از یقین پیامبر خبر می دهد.پس مقصود و مخاطب این نهی ها مردمند،نه شخص پیامبر.کسی که از یقین او انسان هایی به یقین رسیده اند،چگونه ممکن است خودش دچار شک یا تکذیب گردد؟! پیامبر با آنکه معصوم است،امّا بارها در قرآن مورد خطاب و هشدار قرار گرفته است تا بدین وسیله به مردم هشدار داده شود و آنان حساب کار خود را بکنند.از جمله: «فَلاٰ تَکُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِینَ» (1)، «فَلاٰ تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکٰافِرِینَ» (2)و «لاٰ یَصُدُّنَّکَ عَنْ آیٰاتِ اللّٰهِ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَیْکَ» (3)

پیام ها:

1 خداوند به پیامبرش نیز هشدار داده است. «فَلاٰ تَکُونَنَّ» 2 از دست دادن سرمایه ی ایمان و رهبری پیامبران،خسارت است. «الْخٰاسِرِینَ»

[سوره یونس (10): آیات 96 تا 97]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کَلِمَتُ رَبِّکَ لاٰ یُؤْمِنُونَ (96) وَ لَوْ جٰاءَتْهُمْ کُلُّ آیَةٍ حَتّٰی یَرَوُا اَلْعَذٰابَ اَلْأَلِیمَ (97)

همانا کسانی که فرمان پروردگارت علیه آنان(به جرم اعمالشان)تحقّق یافته، ایمان نمی آورند.

و اگرچه برای آنان هر گونه معجزه ای بیاید،تا آنکه عذاب دردناک الهی را ببینند(که ایمان آن هنگام،بی ثمر است).

نکته ها:

با توجّه به جمله ی «حَتّٰی یَرَوُا الْعَذٰابَ» در آیه ی 97 و جمله ی «کَشَفْنٰا عَنْهُمْ عَذٰابَ» در آیه 98،مراد از «کَلِمَتُ رَبِّکَ» ،قهر الهی می باشد.

ص :264


1- 1) .انعام،14.
2- 2) .قصص،86.
3- 3) .قصص،87.
پیام ها:

1 قهر الهی،حقِّ کافران است. (1)«حَقَّتْ عَلَیْهِمْ» 2 محروم شدن از ایمان به خاطر تکذیب و لجاجت مستمرّ کفّار،مقتضای ربوبیّت و از سنّت های الهی است. «حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کَلِمَتُ رَبِّکَ» 3 انتظار ایمانِ همه ی مردم را نداشته باشیم. «لاٰ یُؤْمِنُونَ وَ لَوْ جٰاءَتْهُمْ کُلُّ آیَةٍ» 4 گردنکشان وقتی قهر و عذاب الهی را با چشم ببینند،از وحشت و اضطراب ایمان می آورند،ولی چه سود؟ «لاٰ یُؤْمِنُونَ» ... «حَتّٰی یَرَوُا الْعَذٰابَ»

[سوره یونس (10): آیه 98]

اشاره

فَلَوْ لاٰ کٰانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهٰا إِیمٰانُهٰا إِلاّٰ قَوْمَ یُونُسَ لَمّٰا آمَنُوا کَشَفْنٰا عَنْهُمْ عَذٰابَ اَلْخِزْیِ فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ مَتَّعْنٰاهُمْ إِلیٰ حِینٍ (98)

چرا اهل هیچ شهری(به موقع)ایمان نیاورد که(ایمانش به او)سود بخشد؟ مگر قوم یونس(که وقتی در آخرین لحظه ایمان آوردند،)ما عذاب خوار کننده را در زندگی دنیا از آنان برطرف کردیم و تا مدّتی بهره مندشان ساختیم.

نکته ها:

با اینکه در این سوره،تاریخ حضرت نوح و موسی به تفصیل بیان شده،امّا داستان توبه ی قوم یونس در نصف آیه و با اشاره آمده است،ولی نام این سوره را سوره یونس نهاده اند،شاید به خاطر حسّاسیّت و اهمیّت کار قوم یونس باشد که در آخرین لحظه ها توبه کردند و خداوند توبه ی آنان را پذیرفت.

امام صادق علیه السلام فرمود:حضرت یونس علیه السلام از سی سالگی تا 63 سالگی تبلیغ کرد، تنها دو نفر به او ایمان آوردند.حضرت،مردم را نفرین کرد و از میان آنان رفت.

یکی از آن دو مؤمن که حکیمی دانا بود،با دیدن نفرین پیامبر و رفتنش از آن منطقه،بر

ص :265


1- 1) .در آیه ی دیگر می خوانیم:«لِیُنذِرَ من کانَ حیّاً و یحقّ القول علی الکافرین»یس،7.

بلندی رفت و با فریاد به مردم هشدار داد.مردمِ متأثّر شده و با راهنمایی او از شهر بیرون رفتند و میان خود و فرزندانشان فاصله انداختند و به درگاه خدا ناله و توبه کردند تا بخشوده شدند.یونس علیه السلام چون برگشت،دید که آن قوم هلاک نشده اند،سبب را پرسید،ماجرا را برایش شرح دادند. (1)

پیام ها:

1 انسان می تواند حتی در لب پرتگاه،خود را حفظ کند. «إِلاّٰ قَوْمَ یُونُسَ» 2 ایمان و توبه ی به موقع،عذاب الهی را برطرف می سازد «لَمّٰا آمَنُوا کَشَفْنٰا» (از میان تمام اقوام تکذیب کننده ی گذشته،تنها قوم یونس بود که به موقع توبه کرده و ایمان آوردند) 3 سرنوشت مردم به دست خودشان است. «آمَنُوا کَشَفْنٰا» 4 رمز خوشبختی انسان ها در دنیا نیز ایمان است. «آمَنُوا» ... «مَتَّعْنٰاهُمْ» 5 دعا و نیایش،هم بلا را رفع می کند،هم کامیابی می آورد.(با توجّه به شأن نزول) «کَشَفْنٰا» ، «مَتَّعْنٰاهُمْ»

[سوره یونس (10): آیه 99]

اشاره

وَ لَوْ شٰاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی اَلْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ اَلنّٰاسَ حَتّٰی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ (99)

و اگر پروردگارت می خواست،(به اجبار)همه ی مردم روی زمین یک جا ایمان می آوردند.(اکنون که سنّت خدا بر ایمان اختیاری مردم است،)پس آیا تو مردم را مجبور می کنی تا ایمان آورند؟!

نکته ها:

خداوند،هم قدرت دارد،هم حکمت و از قدرتش آنجا و آن گونه استفاده می کند که خلاف حکمت نباشد و چون حکمتش اقتضا دارد که مردم آزاد باشند،هرگز با

ص :266


1- 1) .تفاسیر مجمع البیان و صافی.

قدرت قهری خود آنان را به ایمان اجباری وادار نمی کند.امّا مشرکان می گفتند:

«لَوْ شٰاءَ اللّٰهُ مٰا أَشْرَکْنٰا» (1)اگر خدا می خواست ما مشرک نبودیم،پس شرک ما خواست خدا بوده است و ما بالاجبار مشرک شده ایم! این آیه می تواند پاسخی به سخن آنان باشد که اگر اراده خدا بر اجبار کردن است،چرا اجبار به انحراف و شرک کند و لا اقل اجبار به هدایت و ایمان نکند!؟

پیام ها:

1 ایمان بر مبنای انتخاب است،نه اجبار و تحمیل. «أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ» 2 پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله از روی دلسوزی،برای ایمان آوردن مردم اصرار می کرد. «أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النّٰاسَ حَتّٰی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ»

[سوره یونس (10): آیه 100]

اشاره

وَ مٰا کٰانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاّٰ بِإِذْنِ اَللّٰهِ وَ یَجْعَلُ اَلرِّجْسَ عَلَی اَلَّذِینَ لاٰ یَعْقِلُونَ (100)

در حالی که هیچ کس جز به اذن و اراده ی الهی توفیق ایمان ندارد و خداوند پلیدی(تردید و کفر)را بر کسانی که نمی اندیشند مقرّر می دارد.

پیام ها:

1 مردم نه مجبور به ایمانند(طبق آیه ی قبل)و نه بدون هدایت و توفیق الهی،به ایمان آوردن موفّق می شوند. (2)«إِلاّٰ بِإِذْنِ اللّٰهِ» 2 کفر،پلیدی است. «الرِّجْسَ» 3 لطف الهی و توفیق ایمان،شامل اهل خرد و تعقّل می شود و آنکه با اختیار خود فکر و تعقّل نکند،مشمول قهر الهی می شود. «وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لاٰ یَعْقِلُونَ» 4 عقل سالم،زمینه ساز ایمان است و بی ایمانی،نشانه ی بی خردی است.

«...لاٰ یَعْقِلُونَ»

ص :267


1- 1) .انعام،148.
2- 2) .«لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین»بحار،ج 4،ص 197.

[سوره یونس (10): آیه 101]

اشاره

قُلِ اُنْظُرُوا مٰا ذٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ مٰا تُغْنِی اَلْآیٰاتُ وَ اَلنُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لاٰ یُؤْمِنُونَ (101)

بگو:(به دیده ی عبرت)بنگرید که در آسمان ها و زمین چیست؟ امّا نشانه ها و هشدارها برای کسانی که ایمان نمی آورند سودی ندارد.

نکته ها:

در آیه ی قبل،عدم تعقّل دلیل کفر به شمار آمد،در این آیه،تفکّر و تدبّر،راه ایمان دانسته شده است.

«النُّذُرُ»

یا جمع«نذیر»است یعنی انبیا، یا جمع«انذار»،یعنی هشدارها.

پیام ها:

1 مطالعه و تدبّر در آفرینش،بهترین و ساده ترین و عمومی ترین راه خداشناسی است. «انْظُرُوا...» 2 نگاهی ارزشمند و مؤثّر در تصمیم گیری است که با اراده ی انسان باشد،نه صرف دیدن و انعکاس اشیا در مغز و اعصاب. «انْظُرُوا...» 3 آیات الهی و هشدارها،تنها در انسان های پاک نهاد و غیر لجوج مؤثّر است.

«وَ مٰا تُغْنِی الْآیٰاتُ...»

4 انسان،در گزینش مکتب آزاد است،لذا گاهی در برابر انبیا و کتب آسمانی و نشانه های خدا در جهان می ایستد و ایمان نمی آورد. «قَوْمٍ لاٰ یُؤْمِنُونَ»

[سوره یونس (10): آیه 102]

اشاره

فَهَلْ یَنْتَظِرُونَ إِلاّٰ مِثْلَ أَیّٰامِ اَلَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ اَلْمُنْتَظِرِینَ (102)

پس آیا(کسانی که در برابر آن همه آیات و انبیای الهی سرپیچی می کنند،)انتظار چیزی جز نظیر روزگارِ(پر نکبت و ذلّت)پیشینیان را دارند؟ بگو:در انتظار باشید که من نیز با شما از منتظرانم(تا همان بلائی که بر سر آنها آمد،بر سر شما نیز بیاید).

ص :268

پیام ها:

1 سنّت و قانون خداوند نسبت به همه ی مردم یکسان است. «مِثْلَ أَیّٰامِ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ» 2 تاریخ گذشتگان،عبرتی برای آیندگان است. «خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ» 3 به مهلت های الهی مغرور نشویم. «فَانْتَظِرُوا» 4 پایان بی دینی،تباهی است. «فَانْتَظِرُوا» 5 لجاجت مردم،گاهی انبیا را نیز مأیوس کرده به حدّی که یأس خود را اعلام می کردند. «قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ»

[سوره یونس (10): آیه 103]

اشاره

ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنٰا وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا کَذٰلِکَ حَقًّا عَلَیْنٰا نُنْجِ اَلْمُؤْمِنِینَ (103)

(به هنگام نزول بلا و مجازات،)پیامبران و مؤمنان را نجات می دهیم.این گونه بر ما حقّ است که مؤمنان(به تو را نیز)رهایی بخشیم.

نکته ها:

سؤال:به تجربه مشاهده کرده ایم که گاهی خوب و بد(خشک و تر)با هم می سوزند و در آیه ی 25 سوره ی انفال نیز هشدار می دهد که بترسید از فتنه ای که تنها به ستمگران نمی رسد،بلکه به مؤمنین نیز می رسد،بنا بر این چگونه این آیه می فرماید:مؤمنان را به هنگام نزول بلا نجات می دهیم؟ پاسخ:اهل ایمان اگر در میان کفّار و مجرمان ساکت باشند،قهر خدا همه را فرا می گیرد،ولی اگر به وظیفه ی الهی خود،یعنی نهی از منکر عمل کنند،خداوند هنگام خطر آنان را نجات می دهد.

پیام ها:

1 خداوند انبیا و مؤمنان را به قهر خود گرفتار نمی کند. «نُنَجِّی رُسُلَنٰا» ... «نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ» 2 از سنّت های الهی و از جمله حقوقی که مؤمنان بر خدا دارند،نجات و

ص :269

حمایت آنان به هنگام عذاب و خطر است. «کَذٰلِکَ حَقًّا عَلَیْنٰا نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ» 3 وعده ی نجات و رهایی،بهترین پشتوانه ی نهضت های الهی است. «حَقًّا عَلَیْنٰا نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ» 4 آینده از آنِ مؤمنین است. «حَقًّا عَلَیْنٰا نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ»

[سوره یونس (10): آیه 104]

اشاره

قُلْ یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ دِینِی فَلاٰ أَعْبُدُ اَلَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَ لٰکِنْ أَعْبُدُ اَللّٰهَ اَلَّذِی یَتَوَفّٰاکُمْ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ (104)

بگو:ای مردم! اگر از(درستی)دین من در شک و تردیدید،پس(بدانید که من)کسانی را که شما به جای خدا می پرستید،نمی پرستم،بلکه خدایی را می پرستم که جان شما را (در وقت مرگ)می گیرد و مأمورم که از مؤمنان باشم.

پیام ها:

1 شکّ دیگران،باعث شک و تردید ما نشود.قاطعیّت،شرط رهبری است. «إِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ دِینِی فَلاٰ أَعْبُدُ...» 2 هر گونه سازش،مداهنه و انعطاف با کافران ممنوع است،باید جبهه ی کفر را از خود مأیوس سازیم. «فَلاٰ أَعْبُدُ...» 3 دشمن حتّی در سران اسلام هم طمع دارد.پس باید برائت و تسلیم ناپذیری خود را به صراحت اعلام کنیم. «فَلاٰ أَعْبُدُ» 4 کسی که مرگ و حیات به دست اوست،سزاوار پرستش است. «أَعْبُدُ اللّٰهَ الَّذِی یَتَوَفّٰاکُمْ» 5 با آنکه مرگ و حیات هر دو تنها به دست خداست،امّا این آیه،مرگ را مطرح می کند.زیرا مرگ،بهترین وسیله ی هشدار است. «الَّذِی یَتَوَفّٰاکُمْ» 6 مشرکان،معبودهای خود را عاقل می پنداشتند.( «الَّذِینَ» برای عقلا می باشد)

ص :270

[سوره یونس (10): آیات 105 تا 106]

اشاره

وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً وَ لاٰ تَکُونَنَّ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ (105) وَ لاٰ تَدْعُ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مٰا لاٰ یَنْفَعُکَ وَ لاٰ یَضُرُّکَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذاً مِنَ اَلظّٰالِمِینَ (106)

و(به من فرمان داده شده که)به آئینی خالی از هر گونه شرک،روی آور و هرگز از مشرکان مباش.

و غیر از خداوند،چیزی را که نه سودی برای تو دارد،نه زیانی،نخوان.پس اگر چنین کنی،همانا تو از ستمگران(مشرک)خواهی بود.

نکته ها:

«حَنِیفاً»

،به معنای راست و مستقیم است که در او هیچ گونه انحرافی به چپ و راست وجود ندارد.

پیام ها:

1 دینداری،تصمیم و همّت و عشق می طلبد. «أَقِمْ وَجْهَکَ» 2 دین اسلام،آئینی بی انحراف است. «حَنِیفاً» 3 مسلمانِ راستین،پس از پذیرش اسلام به هیچ شرکی آلوده نمی شود و به طاغوت ها نمی گراید. «وَ لاٰ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» 4 عاقلان،یا برای سود کار می کنند،یا برای رفع خطر و دفع ضرر.بت ها نه نفعی دارند و نه قدرت دفع ضرر.پس شرک،نوعی حماقت است. «لاٰ تَدْعُ» ... «مٰا لاٰ یَنْفَعُکَ وَ لاٰ یَضُرُّکَ» 5 شرک،ظلم و مشرک،ظالم است. «فَإِنَّکَ إِذاً مِنَ الظّٰالِمِینَ»

ص :271

[سوره یونس (10): آیه 107]

اشاره

وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اَللّٰهُ بِضُرٍّ فَلاٰ کٰاشِفَ لَهُ إِلاّٰ هُوَ وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلاٰ رَادَّ لِفَضْلِهِ یُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ وَ هُوَ اَلْغَفُورُ اَلرَّحِیمُ (107)

و اگر خداوند(برای آزمایش یا هدف دیگر بخواهد)زیانی به تو برساند،جز خود او کسی توان برطرف کردن آن را ندارد و اگر برای تو خیری بخواهد، هیچ کس مانع فضل او نخواهد شد.خیر را به هر کس از بندگانش که بخواهد می رساند و او بس آمرزنده و مهربان است.

نکته ها:

اینکه در برطرف کردن ضرر،تعبیر «إِلاّٰ هُوَ» آمده،امّا در برطرف کردن خیر نیامده، به خاطر آن است که خداوند ضرری را که به انسان برسد برطرف می کند،امّا فضلی را که به انسان برسد او بر نمی دارد،مگر آنکه اعمال ما آن را تغییر دهد. (1)چنان که در قرآن آمده است: «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُغَیِّرُ مٰا بِقَوْمٍ حَتّٰی یُغَیِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ» (2)یعنی تغییر نعمت،بستگی به عملکرد خود انسان دارد. (3)

پیام ها:

1 خیر و شرّ تنها به دست خداست. «إِنْ یَمْسَسْکَ اللّٰهُ بِضُرٍّ» ، «یُرِدْکَ بِخَیْرٍ» 2 هر تلخی و ضرری شرّ نیست،گاهی حوادث تلخ برای بیداری فطرت یا آزمودن انسان است. «بِضُرٍّ» و نه«بشر» 3 مقصود خدا،خیر رساندن است.از این رو در مورد خیر، «یُرِدْکَ» و اراده به کار رفته و در ضرر،تعبیر «یَمْسَسْکَ» آمده است. (4)

4 خیری که به انسان می رسد،فضل الهی است،نه استحقاق انسان. «لِفَضْلِهِ»

ص :272


1- 1) .تفسیر روح المعانی.
2- 2) .رعد،11.
3- 3) .در دعای کمیل نیز می خوانیم:«اللّهم اغفر لی الذنوب الّتی تغیّر النعم»
4- 4) .تفسیر روح المعانی.

5 خواست خدا،بر اساس حکمت است و مشیّت های او در کنار حکیم بودن او معنی می شود. «یُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشٰاءُ»

[سوره یونس (10): آیه 108]

اشاره

قُلْ یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ قَدْ جٰاءَکُمُ اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنِ اِهْتَدیٰ فَإِنَّمٰا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّمٰا یَضِلُّ عَلَیْهٰا وَ مٰا أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ (108)

بگو:ای مردم! اینک حقّ از سوی پروردگارتان به سراغ شما آمده است.پس هر کس هدایت یابد،یقیناً به سود خویش هدایت می یابد و هر کس گمراه شود،تنها به زیان خویش گمراه می شود و من بر(ایمان آوردن)شما وکیل نیستم(تا به اجبار شما را به راه حقّ درآورم).

پیام ها:

1 آنچه از سوی خداوند آمده،(مثل قرآن و تعالیم انبیا)همه حقّ و از شئون ربوبیّت اوست. «الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ» 2 هدف بعثت انبیا و فرستادن کتب آسمانی،تربیت تمام انسان هاست. «یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ» ... «رَبِّکُمْ» 3 خداوند حجّت را تمام کرده است و ما عذری در نپذیرفتن حقّ نداریم. «قَدْ جٰاءَکُمُ الْحَقُّ» 4 خداوند از هدایت یافتن ما بی نیاز است،سود و زیان هدایت و گمراهی تنها به خود ما باز می گردد. «لِنَفْسِهِ» 5 انسان دارای اختیار است و سرنوشت هر کس به دست خود اوست،حتّی انبیا هم حقّ اجبار مردم را ندارند. «مٰا أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ» 6 وظیفه ی انبیا،ارشاد و تبلیغ است،نه اجبار و اکراه. «مٰا أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ»

ص :273

[سوره یونس (10): آیه 109]

اشاره

وَ اِتَّبِعْ مٰا یُوحیٰ إِلَیْکَ وَ اِصْبِرْ حَتّٰی یَحْکُمَ اَللّٰهُ وَ هُوَ خَیْرُ اَلْحٰاکِمِینَ (109)

و(تنها)آنچه را بر تو وحی می شود پیروی کن و پایدار باش تا آنکه خداوند داوری کند و او بهترین داوران است.

پیام ها:

1 مردم چه ایمان آورند،چه کفر ورزند،نباید از وحی و دستورهای الهی جدا شویم. «وَ اتَّبِعْ...» 2 انبیا تسلیم فرمان وحی اند. «وَ اتَّبِعْ مٰا یُوحیٰ» 3 نزول وحی تدریجی بوده است. «یُوحیٰ» (فعل مضارع نشان استمرار است) 4 پیروی از وحی،نیاز به صبر دارد. «وَ اتَّبِعْ» ... «اصْبِرْ» 5 رهبر باید صبور باشد. «وَ اتَّبِعْ مٰا یُوحیٰ إِلَیْکَ وَ اصْبِرْ» 6 علم،شرط عمل، «وَ اتَّبِعْ مٰا یُوحیٰ» و استقامت،شرط پیروزی است. «وَ اصْبِرْ حَتّٰی یَحْکُمَ اللّٰهُ» 7 نگران آینده نباشیم،که خدا بهترین داور است. «خَیْرُ الْحٰاکِمِینَ» «الحمد لله رب العالمین»

ص :274

ص :275

ص :276

[تفسیر سوره هود]

سیمای سوره ی هود

این سوره در سال های آخر حضور پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله در مکّه نازل شده است، سال هایی که به جهت وفات حضرت ابو طالب و حضرت خدیجه مسلمانان در شرایط بسیار سختی بسر می بردند.

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:سوره ی هود مرا پیر کرد. (1)زیرا آیه ی استقامت در این سوره نازل شده است: «فَاسْتَقِمْ کَمٰا أُمِرْتَ وَ مَنْ تٰابَ مَعَکَ» (2)همان گونه که به تو دستور داده شده پایداری و صبر کن و یاران تو نیز باید پایداری کنند.امّا بی صبری یاران پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله آن حضرت را زجر می داد.

محتوای این سوره که یکصد و بیست و سه آیه دارد،تاریخ پیامبران و به خصوص حضرت نوح علیه السلام و توجّه به مسائل اعتقادی است.از دقّت در تاریخ انبیا استفاده می شود که حرکت انبیا یک جریان مستمر تاریخی است،نه یک حادثه ی زودگذر.تاریخ پیامبران و اقوام آنان قانون مند است و مطالعه ی آن رمز سقوط یا عزّت ملّت ها را روشن می سازد و نشان می دهد که دین از جامعه جدا نیست و سرنوشت جامعه بستگی تمام به دین و آئین مردم آن جامعه دارد.

در این سوره پنج مرتبه نام حضرت هود علیه السلام آمده است که برابر با تکرار این نام در باقی قرآن است.

ص :277


1- 1) .تفسیر نمونه؛بحار،ج 92،ص 198.
2- 2) .هود،112.

[سوره هود (11): آیات 1 تا 2]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;الر کِتٰابٌ أُحْکِمَتْ آیٰاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ (1) أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاَّ اَللّٰهَ إِنَّنِی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ (2)

الف لام را،(قرآن)کتابی است که آیات آن استوار گشته،آن گاه از جانب حکیمی آگاه،شرح و تفصیل داده شده است.

که جز خداوند یکتا را نپرستید،همانا از طرف او برای شما هشدار دهنده و بشارت دهنده هستم.

نکته ها:

قرآن از همین حروف الفبا تشکیل شده که همواره در اختیار همه هست،امّا خداوند از همین حروف ساده،کتابی ساخته که کسی نمی تواند مشابه آن را بیاورد.چنان که انسان از خاک،آجر و سفال می سازد،ولی خداوند از همین خاک، هزاران نوع گل،گیاه،میوه،حیوان و انسان خلق می کند.آری،همان گونه که قدرت خداوند را در نظام تکوین می بینیم،قدرت او را در کتاب تشریع نیز مشاهده می کنیم.

قرآن کتابی است هم محکم و هم مفصّل،نه تناقض دارد و نه تهافت،هم فصیح است و هم بلیغ،محتوایش در فصل ها و سوره های مختلف جدای از یکدیگر امّا به دنبال هم آمده است.

قرآن،کتابی است محکم که یک روح دارد و آن روحِ توحید است و تمام داستان ها و

ص :278

مواعظ و احکام و آیات قرآن،تفصیل همان روح توحید است.

قرآن کتابی است محکم،نه تغییر و تحریف یافته و نه قابل شکّ و تردید است.

بنای آن بر حدس و فرض نیست،بلکه همه ی مطالبش محکم و استوار است.

پیام ها:

1 قرآن کتاب بس مهم است.( «کِتٰابٌ» نکره و تنوین دارد که رمز عظمت است) 2 الفاظ و محتوای قرآن،نشانه ی عظمت آن است. «آیٰاتُهُ» 3 بنیان قرآن،محکم و استوار است و هیچ چیزی نمی تواند سبب تزلزل آن شود، بلکه با پیشرفت علم،اسرار این کتاب بیشتر کشف می شود. «أُحْکِمَتْ آیٰاتُهُ» 4 قانون و کتاب،هم باید محکم باشد و هم روشن و واضح. «أُحْکِمَتْ» ... «ثُمَّ فُصِّلَتْ» (قوانین غیر الهی،یا محکم نیست،یا روشن نیست و یا قانونگذار طبق حکمت و مصلحت و آگاهی،قانون را وضع نکرده است) 5 قرآن،هم استدلالی و تزلزل ناپذیر است و هم جامع تمام ابعاد زندگی دنیوی و اخروی می باشد. «أُحْکِمَتْ» ... «ثُمَّ فُصِّلَتْ» 6 کلیّات قرآن یک جا بر قلب پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله نازل شده،آن گاه در مدّت بیست و سه سال تفصیل داده شده است. «أُحْکِمَتْ» ... «ثُمَّ فُصِّلَتْ» 7 چون خداوند حکیم است،کتابش محکم است و چون خبیر است،تمام نیازها را تفصیل داده است. «أُحْکِمَتْ» ... «ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ» 8 دعوت به یکتاپرستی،سرلوحه ی پیام همه ی انبیاست. «أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللّٰهَ» 9 فلسفه ی نزول کتب آسمانی،توحید و پاکسازی جامعه از شرک است. «کِتٰابٌ أُحْکِمَتْ آیٰاتُهُ» ... «أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللّٰهَ» 10 دعوت به یکتاپرستی و هشدار و بشارت،نمونه ی سخن استوار خداوند است. «أُحْکِمَتْ آیٰاتُهُ» ... «أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللّٰهَ» 11 پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله از جانب خدا،امّا برای سعادت مردم آمده است. «إِنَّنِی لَکُمْ مِنْهُ» 12 شیوه ی تبلیغ پیامبران،هشدار و بشارت است. «نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ»

ص :279

[سوره هود (11): آیه 3]

اشاره

وَ أَنِ اِسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتٰاعاً حَسَناً إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی وَ یُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّی أَخٰافُ عَلَیْکُمْ عَذٰابَ یَوْمٍ کَبِیرٍ (3)

و از پروردگارتان طلب مغفرت کنید و بسوی او بازگردید تا شما را به بهره ای نیکو تا مدّتی معیّن(که عمر دارید)کامیاب کند و به هر بافضیلتی فزونی بخشد و اگر(از بندگی خدا)روی بگردانید،همانا من از عذاب روزی بزرگ بر شما بیمناکم.

نکته ها:

در آیه ی قبل،توحید مطرح شد و در این آیه،بازگشت به خداوند و قرار گرفتن در مدار توحید مطرح است.

«مَتٰاعاً حَسَناً»

یعنی زندگی دلنشین همراه با آرامش روحی،در برابر کسانی که به خاطر اعراض از یاد خدا،معیشه ی ضنک و زندگی تلخ دارند،گرچه از نظر مادّیات در آسایش و رفاه هستند.

پیام ها:

1 یکی از وظائف پیامبران،بازسازی منحرفان است. «اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا» 2 تا اسنان خود را از گناه پاک نکند و سبکبال نشود،نمی تواند به سوی حقّ پرواز کند. «اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا» 3 محو گناه کافی نیست،حرکت بسوی خدا لازم است. «اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا» 4 توبه واجب است. «تُوبُوا إِلَیْهِ» 5 توبه از گناه،سبب بازگشت الطاف مادّی خدا نیز می شود. «فَتُوبُوا» ... «یُمَتِّعْکُمْ» 6 امکاناتی که در اختیار کافران و گنهکاران است،چون در راه فساد و فتنه به کار می رود،مبارک و حسن نیست. «مَتٰاعاً حَسَناً» 7 زندگی خوب،مورد توجّه اسلام است. «مَتٰاعاً حَسَناً» 8 ایمان و توبه،زندگی انسان را تا آخر عمر بیمه می کند. «یُمَتِّعْکُمْ» ... «إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی»

ص :280

9 توبه،رمز کامیابیِ کیفی و کمّی است. «مَتٰاعاً حَسَناً إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی» 10 توبه،عامل جلوگیری از مرگ های ناگهانی است. «إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی» 11 تاریخ و زمان مرگ،بر انسان مجهول است. «إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی» 12 درجات در قیامت متفاوت است.هر کس فضیلت بیشتری در دنیا کسب کند، لطف بیشتری در آخرت دریافت خواهد کرد. «یُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ» 13 پیامبران دلسوز مردمند.جمله ی «فَإِنِّی أَخٰافُ عَلَیْکُمْ» در قرآن زیاد آمده است.

14 ترک توبه،گناه کبیره است. «وَ إِنْ تَوَلَّوْا» ... «عَذٰابَ یَوْمٍ کَبِیرٍ»

[سوره هود (11): آیات 4 تا 5]

اشاره

إِلَی اَللّٰهِ مَرْجِعُکُمْ وَ هُوَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (4) أَلاٰ إِنَّهُمْ یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِیَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلاٰ حِینَ یَسْتَغْشُونَ ثِیٰابَهُمْ یَعْلَمُ مٰا یُسِرُّونَ وَ مٰا یُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذٰاتِ اَلصُّدُورِ (5)

بازگشت شما به سوی خداست و او بر هر چیزی تواناست.

بدانید که مخالفان برای آنکه خود را از پیامبر پنهان دارند،سر و سینه های خود را به هم نزدیک می کنند و لباس های خویش را بر سر می کشند(تا شناخته نشوند،غافل از آنکه)خداوند تمام کارهای سرّی و آشکار آنان را می داند.همانا او به اسرار درون سینه ها آگاه است.

نکته ها:

«یَثْنُونَ»

،به معنای نزدیک قرار دادن و خم کردن دو چیز است؛ «اثْنٰانِ» یعنی دو تا و به کینه در دل گرفتن نیز گفته می شود.بنا بر این جمله «یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ» یا به معنای آن است که کفّار سینه های خود را برای حرف های محرمانه و توطئه علیه انبیا به هم نزدیک می کنند و یا به معنای آن است که آنها کینه ی انبیا را در دل دارند.

در آیه ی 7 سوره ی نوح می خوانیم: «جَعَلُوا أَصٰابِعَهُمْ فِی آذٰانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیٰابَهُمْ» یعنی کفّار انگشتان خود را در گوش هایشان می گذارند و لباسشان را بر سر می کشند تا

ص :281

ندای انبیا را نشنوند.

مهم ترین اشکال منکرین معاد دو چیز است:

الف:چه قدرتی می تواند مردگان را زنده کند،که آیه ی 4 می فرماید: «هُوَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» خداوند بر هر کاری قادر است.

ب:چگونه ذرّات پخش شده یک جا جمع می شوند،که آیه ی 5 می فرماید: «إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذٰاتِ الصُّدُورِ»

پیام ها:

1 بازگشت ما تنها به سوی خداست،نه دیگران. «إِلَی اللّٰهِ مَرْجِعُکُمْ» 2 در آیات قبل توحید و نبوّت مطرح بود،این آیه اصل معاد را مطرح می کند.

«إِلَی اللّٰهِ مَرْجِعُکُمْ»

3 بر فرض اهداف شوم خود را از پیامبر مخفی بدارید،خداوند که عالم به اسرار سینه هاست. «یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِیَسْتَخْفُوا مِنْهُ» ... «إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذٰاتِ الصُّدُورِ»

[سوره هود (11): آیه 6]

اشاره

وَ مٰا مِنْ دَابَّةٍ فِی اَلْأَرْضِ إِلاّٰ عَلَی اَللّٰهِ رِزْقُهٰا وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهٰا وَ مُسْتَوْدَعَهٰا کُلٌّ فِی کِتٰابٍ مُبِینٍ (6)

و هیچ جنبنده ای در زمین نیست،مگر آنکه روزی او بر خداست و او قرارگاه دائمی و جایگاه موقّت او را می داند.همه در کتاب آشکاری ثبت است.

نکته ها:

کلمه ی «دَابَّةٍ» از«دَبیب»به معنای آهسته راه رفتن و قدم های کوچک برداشتن است،ولی به هر جنبنده ای اطلاق می شود.

«رزق»به معنای بخشش مستمرّ است،چه مادّی و چه معنوی،و لذا در دعا

ص :282

می خوانیم:«اللّهم ارزقنی»...«قلباً خاشعاً»...«و لساناً ذاکراً»...«و علماً نافعا» (1)رزقی که خداوند می دهد از هر جهت مناسب با موجودات است،مثلاً غذای کودک در شکم مادر به تناسب نیاز او تغییر می کند تا آنکه پس از تولّد تبدیل به شیری گوارا می شود و الاّ انسان با چه قدرتی می توانست به نوزاد در رحمِ مادر غذا برساند و یا نوزاد چگونه می توانست غذای خود را بدست آورد. «وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لاٰ تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللّٰهُ یَرْزُقُهٰا» (2)«مُسْتَقَرَّهٰا» ،به معنای جایگاه ثابت و «مُسْتَوْدَعَهٰا» به معنای ودیعه گذاشتن و گرفتن آن است که کنایه از جایگاه موقّت است.

حضرت علی علیه السلام در وصیّت به فرزندش امام حسن می فرماید:رزق دوگونه است:نوعی از آن را باید با تلاش و کوشش بدست آوری و نوعی دیگر خود به سراغ تو می آید. (3)(مثل نور،باران و هوا در طبیعت و هوش،حافظه و استعداد در انسان) پس مراد آیه آن نیست که در گوشه ای بنشینیم و منتظر نزول غذای آسمانی باشیم، بلکه منظور آن است که هم کار و تلاش داشته باشیم و هم آنچه را بدست می آوریم رزقی از جانب خدا بدانیم،لذا همه ی پیشوایان دینی ما کار می کرده اند.

لازمه ی رزق رسانی به همه ی موجودات،علم به مکان و نیاز آنهاست،باید یک سیستم بسیار دقیق وجود داشته باشد که آخرین آمار،آخرین نیازها و آخرین قرارگاه را بداند.تعداد انسان ها و حیوانات از دریایی،هوایی و صحرایی و همه ی موجودات ریز و درشت با ویژگی های گوناگون و نیازهای بسیار متنوّع آنان را بداند. «یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهٰا وَ مُسْتَوْدَعَهٰا» اگر همه ی امور در کتاب مبین است «کُلٌّ فِی کِتٰابٍ مُبِینٍ» ،پس کسی که علم کتاب را داشته باشد،همه چیز را می داند.در آیه آخر سوره ی رعد می خوانیم:به کفّار بگو:

شاهد من خداوند است و کسی که علم کتاب را دارا است.روایات شیعه و سنّی می گویند که مراد از این شخص حضرت علی علیه السلام است.

خداوند دو سنّت دارد:یکی سنّت رزق رسانی و یکی سنّت اجرای امور از طریق

ص :283


1- 1) .بحار،ج 95،ص 258.
2- 2) .عنکبوت،60.
3- 3) .بحار،ج 5،ص 147.

اسباب و وسایل،بنا بر این رسیدن به رزق منافاتی با قانون تلاش انسان ها ندارد.

پیام ها:

1 موجود زنده،حقّ تغذیه دارد و خداوند این حقّ را بر خود واجب کرده است.

«مٰا مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاّٰ عَلَی اللّٰهِ رِزْقُهٰا»

2 رزق ما بدست خداست،در برابر دیگران گردن خم نکنیم. «مٰا مِنْ دَابَّةٍ» ... «إِلاّٰ عَلَی اللّٰهِ رِزْقُهٰا» 3 درباره ی روزی،نه حرص بورزیم و نه بترسیم. «وَ مٰا مِنْ دَابَّةٍ» ... «إِلاّٰ عَلَی اللّٰهِ رِزْقُهٰا» 4 خداوند،هم منابع رزق را در اختیار ما قرار داده و هم عقل و وسیله ی استخراج،اکتشاف و تحصیل آن را به ما عطا کرده است. «إِلاّٰ عَلَی اللّٰهِ رِزْقُهٰا» 5 هر کجا برویم،زیر نظر خدا هستیم.چه در سفر و چه در حضر. «یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهٰا وَ مُسْتَوْدَعَهٰا» 6 همه ی اطلاعات و آمار این جهان به طور دقیق در مرکزی ثبت و ضبط می شود. «کُلٌّ فِی کِتٰابٍ مُبِینٍ»

[سوره هود (11): آیه 7]

اشاره

وَ هُوَ اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیّٰامٍ وَ کٰانَ عَرْشُهُ عَلَی اَلْمٰاءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّکُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ اَلْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ سِحْرٌ مُبِینٌ (7)

او کسی است که آسمان ها و زمین را در شش روز(دوران)آفرید و عرش(حکومت)او بر آب قرار داشت،تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارترید و اگر بگویی که شما پس از مرگ زنده خواهید شد،همانا کفّار خواهند گفت:این نیست مگر سحری آشکار.

نکته ها:

مراد از شش روز در آیه،شش مرحله و دوران است.زیرا در ابتدای آفرینش، خورشیدی نبود تا شب و روزی باشد.

ص :284

کلمه ی«عرش»به سقف و مکان مسقّف و داربست و همچنین به تختِ بلند و بزرگ پادشاهان اطلاق می شود و گاهی به عنوان کنایه از قدرت بکار رفته است.

مثلاً می گویند:فلانی بر تخت نشست،یا آنکه فلانی را از تخت پائین کشیدند، یعنی قدرتش از بین رفت.

سؤال:این آیه،هدف خلقت را آزمایش انسان می داند، «لِیَبْلُوَکُمْ» ولی آیات دیگر امور دیگری را بیان کرده اند،چگونه است؟ پاسخ:هدف ها در طول یکدیگر و به صورت مرحله ای است،چنان که شخمِ زمین برای کشت است و کشت برای گندم و گندم برای نان و نان برای انسان.آیات قرآن نیز مراحلی را برای هدف خلقت انسان بیان کرده است:

الف:آفرینش برای آزمایش است. «لِیَبْلُوَکُمْ» ب:آزمایش،برای جدا کردن خوبان از بدان است. «لِیَمِیزَ اللّٰهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ» (1)ج:جدا کردن خوبان از بدان،برای جزا و کیفرِ متناسب است. «لِتُجْزیٰ کُلُّ نَفْسٍ بِمٰا کَسَبَتْ» (2)د:جزا و کیفرِ متناسب،برای عمل به وعده بوده است. «وَعْداً عَلَیْنٰا» (3)حضرت علی علیه السلام فرمود:آزمایش خداوند برای دانستن نیست،بلکه آزمایش او برای بروز عکس العمل از انسان است،تا اگر عملش خوب بود،پاداش گیرد و اگر بد بود،کیفر بیند. (4)

در روایات، «أَحْسَنُ عَمَلاً» به«احسن عقلا و اورع عن محارم اللّٰه و اسرع فی طاعة اللّٰه» (5)و در بعضی روایات به«ازهد فی الدنیا» (6)تفسیر شده است،چنان که امام صادق علیه السلام می فرماید:حُسن عمل،یعنی عملِ همراه علم،اخلاص و تقوی، نه عمل زیاد. (7)

ص :285


1- 1) .انفال،37.
2- 2) .جاثیه،22.
3- 3) .انبیاء،104.
4- 4) .نهج البلاغه،خطبه 144.
5- 5) .تفسیر مجمع البیان.
6- 6) .بحار،ج 74،ص 93.
7- 7) .تفسیر کنز الدقائق.
پیام ها:

1 جهان،برای انسان آفریده شده است. «خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ» ... «لِیَبْلُوَکُمْ» 2 گرچه قدرت الهی می تواند همه چیز را در یک لحظه بیافریند،ولی حکمت الهی اقتضا می کند که آفرینش تدریجی باشد. «خَلَقَ» ... «فِی سِتَّةِ أَیّٰامٍ» 3 سرچشمه ی مادّی آسمان ها و زمین،آب و یا موادّ مذابّ بوده است. «کٰانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمٰاءِ» 4 آب،قبل از آسمان ها و زمین وجود داشته است. «کٰانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمٰاءِ» 5 هدف از آفرینش همه ی موجودات،رشد معنوی و اختیاری انسان بوده است.

«خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ»

... «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» 6 کیفیّت عمل مهم است،نه کمیّت آن. «أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» 7 آسمان و زمین برای کار نیک آفریده شده،نه برای کامیابی و لذّت طلبی و غافل بودن. «أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» 8 منکرین معاد،برهان ندارند و فقط تهمت می زنند. «إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ سِحْرٌ مُبِینٌ»

[سوره هود (11): آیه 8]

اشاره

وَ لَئِنْ أَخَّرْنٰا عَنْهُمُ اَلْعَذٰابَ إِلیٰ أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ مٰا یَحْبِسُهُ أَلاٰ یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ حٰاقَ بِهِمْ مٰا کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (8)

و هرگاه عذاب را تا مدّت محدودی از آنان به تأخیر بیندازیم،(به مسخره)می گویند:

چه عاملی جلوی عذاب ما را گرفت؟ بدانید روزی که قهر و عذاب ما به سراغشان بیاید، از ایشان بازگشتی نیست و آنچه بدان مسخره می کردند،آنان را فراخواهد گرفت.

نکته ها:

کلمه ی «أُمَّةٍ» ،هم به گروهی که هدف مشترک دارند گفته می شود وهم به معنای زمان است.در این آیه،مراد از «إِلیٰ أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ» ،زمانِ مشخّص و محدود است.

چنان که در سوره ی یوسف آیه ی 45 نیز می خوانیم: «وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ» یعنی

ص :286

زندانیِ آزاد شده،پس از مدّتی به یاد یوسف افتاد.

طبق بعضی روایات،یکی از مصادیقِ «أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ» زمان قیام حضرت مهدی علیه السلام است،یعنی خداوند تا آن زمان عذاب را از این امّت برداشته است. (1)

تأخیر عذاب الهی مصالحی دارد؛همچون توفیق توبه برای گنهکاران،تولّد فرزندانِ مؤمن از والدین منحرف،علاوه بر آنکه وجود افراد صالح و دعای آنان، سبب تأخیر در نزول عذاب الهی می گردد.

پیام ها:

1 کارهای خداوند،زمان بندی دارد. «أَخَّرْنٰا» ... «إِلیٰ أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ» 2 قهر خداوند قابل تأخیر است. «أَخَّرْنٰا...» 3 مهلت و مدّت تأخیر قهر و عذاب الهی،اندک است. «إِلیٰ أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ» 4 تأخیر در عذاب،نشانه ی لطف خداست،نه دلیل ضعف خدا.پس آن را مسخره نکنیم. «وَ لَئِنْ أَخَّرْنٰا» ... «لَیَقُولُنَّ مٰا یَحْبِسُهُ» 5 قهر الهی،از مسخره کنندگان برداشته نمی شود. «لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ» 6 به مهلت خداوند مغرور نشویم که عذاب الهی دیر و زود دارد،امّا سوخت و سوز ندارد. «یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ» 7 شیوه ی برخورد کفّار،مسخره کردن عقاید دینی است. «کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ»

[سوره هود (11): آیه 9]

اشاره

وَ لَئِنْ أَذَقْنَا اَلْإِنْسٰانَ مِنّٰا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنٰاهٰا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَؤُسٌ کَفُورٌ (9)

و اگر به انسان از جانب خود نعمتی بچشانیم،سپس آن را از او بازپس گیریم، همانا او نومید و ناسپاس خواهد بود.

نکته ها:

نه هر نعمتی نشانه ی محبّت خداست و نه گرفتن هر نعمتی،نشانه ی قهر و غضب

ص :287


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.

است،بلکه چه بسا آزمایش الهی است.

انسان چون حکمت الهی و مصالح را نمی داند،زود قضاوت می کند،مأیوس می شود و کفر می ورزد.

پیام ها:

1 کامیابی های انسان تنها در حدّ چشیدن است. «أَذَقْنَا الْإِنْسٰانَ...» 2 نعمت های الهی،فضل و رحمت خداست،نه استحقاق ما. «أَذَقْنَا» ... «رَحْمَةً» 3 اگر مدّت کامیابی انسان طول کشید،مغرور نشویم. «أَذَقْنَا» ... «ثُمَّ نَزَعْنٰاهٰا» ( «ثُمَّ» نشانه ی مدّتی طولانی است) 4 دادن ها و گرفتن ها به دست اوست. «أَذَقْنَا» ... «نَزَعْنٰاهٰا» 5 گرفتن رحمت از انسان،برای او سخت است. «نَزَعْنٰاهٰا» «نزع»کشیدن همراه با سختی است) 6 انسان کم ظرفیّت است و با از دست دادن نعمتی،از رحمت گسترده ی الهی مأیوس می شود. «ثُمَّ نَزَعْنٰاهٰا» ... «إِنَّهُ لَیَؤُسٌ» 7 ایمان ما به خداوند نباید وابسته به کامیابی ها و شیرینی های زندگی باشد.

«نَزَعْنٰاهٰا»

... «إِنَّهُ لَیَؤُسٌ» 8 یأس از رحمت خداوند،مقدّمه ی کفر و ناسپاسی است. (1)«إِنَّهُ لَیَؤُسٌ کَفُورٌ»

[سوره هود (11): آیه 10]

اشاره

وَ لَئِنْ أَذَقْنٰاهُ نَعْمٰاءَ بَعْدَ ضَرّٰاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ اَلسَّیِّئٰاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ (10)

و اگر پس از سختی و محنتی که به انسان رسیده،نعمتی به او بچشانیم (چنان مغرور می شود که)می گوید:همانا گرفتاری ها از من دور شد(و دیگر به سراغم نخواهد آمد)،بی گمان او شادمان و فخرفروش است.

ص :288


1- 1) .قرآن در،آیه ی 87 سوره یوسف می فرماید:«لا ییأس من روح اللّٰه الاّ القوم الکافرین»
نکته ها:

روزگار همیشه یکسان نیست،بلکه طبق روایات:«الدَّهر یَومان،یَومٌ لک و یومٌ علیک، فان کان لک فلا تبطر و ان کان عَلیک فاصبر فکلاهما ستُختَبر»، (1)روزگار دو چهره دارد:گاهی با تو و گاهی بر علیه توست.آن گاه که به نفع توست،مغرور مشو و آن گاه که به ضرر توست،صبر پیشه کن،زیرا در هر حال مورد آزمایش الهی هستی.

نعمت هایی که پس از سختی ها و مشکلات به انسان می رسد،باید عامل شکر و ذکر باشد،نه وسیله ی فخر و طرب.

دو چیز شادی را خطرناک می کند:یکی تحلیل غلط، «ذَهَبَ السَّیِّئٰاتُ عَنِّی» و دیگر آنکه این شادی سبب تحقیر دیگران و فخرفروشی خود شود. «لَفَرِحٌ فَخُورٌ»

پیام ها:

1 انسان کم ظرفیّت است وبا اندک نعمتی،فخرفروشی می کند. «أَذَقْنَا» ... «لَفَرِحٌ فَخُورٌ» 2 قرآن دارای آهنگ موزون و موسیقی خاصّی است.( «نَعْمٰاءَ» هم آهنگ «ضَرّٰاءَ» و «لَیَؤُسٌ کَفُورٌ» هم وزن «لَفَرِحٌ فَخُورٌ» است) 3 سختی ها و شادی ها زودگذرند. «أَذَقْنٰاهُ» ... «مَسَّتْهُ» 4 فکر اینکه سختی ها دیگر به انسان روی نمی آورد،تصوّر باطلی است. «ذَهَبَ السَّیِّئٰاتُ عَنِّی» 5 کامیابی ها را نشانه ی محبوبیّت نزد خداوند ندانیم و نگوییم:دیگر گرفتار نخواهم شد! «ذَهَبَ السَّیِّئٰاتُ عَنِّی» 6 تحلیل ها و بینش های غلط،سبب رفتار نادرست می شود.گمان می کند که هیچ بدی ندارد، «ذَهَبَ السَّیِّئٰاتُ عَنِّی» لذا فخرفروشی می کند. «لَفَرِحٌ فَخُورٌ» 7 شخصیّت بعضی انسان ها متزلزل و وابسته به حوادث بیرونی است،نه کمالات درونی.گاهی «لَیَؤُسٌ کَفُورٌ» و گاهی «لَفَرِحٌ فَخُورٌ» است.

ص :289


1- 1) .بحار،ج 73،ص 81.

[سوره هود (11): آیه 11]

اشاره

إِلاَّ اَلَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ أُولٰئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ (11)

مگر کسانی که(در سایه ی ایمان واقعی،)اهل صبر و عمل صالح هستند،(نه با رفتن نعمت مأیوس و نه با آمدن آن فخرفروشی نمی کنند.)برای آنان مغفرت و پاداشی بزرگ خواهد بود.

نکته ها:

تمام مواردی که قرآن از عمل صالح سخن به میان آورده،در کنار ایمان است، «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» جز در این آیه که می فرماید: «صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» که البتّه مراد از صابران در این آیه نیز همان مؤمنان واقعی است،لکن چون در برابر افراد کم ظرفیّت مطرح شده است،به جای«آمنوا»تعبیر به «صَبَرُوا» شده است.

صبر،تنها در برابر تلخی ها نیست،بلکه در رفاه و شادی نیز باید صبر کرد و گر نه سبب طغیان انسان خواهد شد.چنان که بنی اسرائیل وقتی از تحت سلطه ی فرعون خارج شده و به رفاه و آزادی رسیدند، «جَعَلَکُمْ مُلُوکاً» (1)طغیان کردند،به سراغ گوساله پرستی رفتند و در برابر نهی از منکر هارون،تا مرز پیامبر کشی پیش رفتند. «وَ کٰادُوا یَقْتُلُونَنِی» (2)

پیام ها:

1 صبر در برابر حوادثِ تلخ و شیرین زندگی،از بهترین مصادیق عمل صالح است. «صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» 2 مؤمن،نه یأس دارد و نه کفران و تفاخر،بلکه نشکن و مقاوم است. «صَبَرُوا» 3 عمل صالح،سبب پایدار شدن صبر است. «صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» 4 صبر و پایداری وسیله ی آمرزش گناهان است. «الَّذِینَ صَبَرُوا» ... «لَهُمْ مَغْفِرَةٌ» 5 اگر بدانیم که چه پاداشی در انتظار ماست،صبر برای ما شیرین می شود. «الَّذِینَ صَبَرُوا» ... «لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ»

ص :290


1- 1) .مائده،20.
2- 2) .اعراف،150.

6 دفع خطر،مهم تر از جلب منفعت است.اوّل «مَغْفِرَةٌ» ،آن گاه «أَجْرٌ کَبِیرٌ»

[سوره هود (11): آیه 12]

اشاره

فَلَعَلَّکَ تٰارِکٌ بَعْضَ مٰا یُوحیٰ إِلَیْکَ وَ ضٰائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَنْ یَقُولُوا لَوْ لاٰ أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جٰاءَ مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّمٰا أَنْتَ نَذِیرٌ وَ اَللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ (12)

پس شاید تو(به خاطر عدم پذیرش مردم،ابلاغِ)بعض از آنچه را که به تو وحی می شود واگذاری و(شاید)سینه ات به خاطر آن(حرفها)که می گویند:چرا گنجی بر او نازل نشده،یا فرشته ای با او نیامده،تنگ شده باشد.(مبادا چنین باشد،که)تو فقط هشدار دهنده ای و خداوند بر هر چیزی ناظر و نگهبان است.

نکته ها:

گاهی کفّار از پیامبر می خواستند کوه های مکّه را با معجزه به طلا تبدیل کند و یا فرشته ای برای تأیید او نازل شود،از سوی دیگر بعضی به خاطر بغض و کینه حاضر نبودند که پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله آنچه را مربوط به حضرت علی علیه السلام است،بیان کند و اگر هم بیان می فرمود،نمی پذیرفتند.لذا پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله سینه اش تنگ و ناراحت می شد و در نتیجه پیام آیات را به تأخیر می انداخت و این با عصمت پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله منافاتی ندارد.زیرا گاهی ابلاغ پیام الهی فوری نیست و پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله هم روی ملاحظاتی که آن هم شخصی نیست،(بلکه بر اساس مصلحت است،)ابلاغ آیات را به تأخیر می انداخت.امّا با نزول این آیه،آن ملاحظات هم کنار گذاشته می شود و با قاطعیّت،پیام آیه ابلاغ می گردد.

ممکن است ترک بیان وحی تنها نسبت به برخی افراد لجوج بوده که پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله از هدایت آنان مأیوس بوده است،لکن خداوند می فرماید:گرچه ایشان ایمان نخواهند آورد،امّا تو وظیفه ی خودت را ترک نکن.

شاید معنای آیه این باشد که کفّار افرادی بی تفاوت و بهانه گیر هستند که گویا تو وحی ما را بر آنان نخوانده ای،و شاید مراد این باشد که اندیشه ی تأخیر و ترک ابلاغ

ص :291

برخی از آیات قرآن،مایه ی دلتنگی تو است.

پیام ها:

1 مبلّغ باید در ابلاغ کلام خدا قاطع باشد و ملاحظه ی حرف ها و بهانه های مردم را نکند. «فَلَعَلَّکَ تٰارِکٌ» ... «أَنْ یَقُولُوا» 2 در شیوه ی برخورد و ارشاد بجای آنکه بگوییم:تو چنین هستی،بگوییم:

گویا،شاید،مبادا چنین باشی. «فَلَعَلَّکَ» بجای«انک» 3 کفّار علاوه بر أذیّتها و آزارهای جسمانی،با بهانه گیری های مختلف، پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله را در فشار قرار می دادند. «ضٰائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَنْ یَقُولُوا...» 4 عقل مردم در چشم آنهاست،رسالت را در کنار ثروت می پذیرند. «لَوْ لاٰ أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ» 5 ما ضامن وظیفه هستیم،نه نتیجه،تو به وظیفه ات عمل کن،باقی امور را به خداوند واگذار. «إِنَّمٰا أَنْتَ نَذِیرٌ وَ اللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ» 6 وظیفه ی مبلّغ انذار مردم است،نه اجبار مردم به ایمان آوردن. «إِنَّمٰا أَنْتَ نَذِیرٌ» 7 تحقّق بخشیدن به معجزات درخواستی مردم،کار خداست. «إِنَّمٰا أَنْتَ نَذِیرٌ»

[سوره هود (11): آیه 13]

اشاره

أَمْ یَقُولُونَ اِفْتَرٰاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیٰاتٍ وَ اُدْعُوا مَنِ اِسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (13)

یا اینکه می گویند:(او)قرآن را از پیش خود بافته و ساخته است! بگو:اگر راست می گویید،شما هم ده سوره مثل این از پیشِ خود ساخته ها،بیاورید و (برای این کار)هر کس از غیر خدا را که می خواهید(نیز به کمک)دعوت کنید.

نکته ها:

قرآن،تنها از نظر فصاحت و بلاغت معجزه نیست،بلکه از نظر معارف،مواعظ، براهین،اخبار غیبی و قوانین نیز معجزه است،زیرا جمله ی «وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ» دعوت از همه ی مردم است،نه فقط عرب هایی که فصاحت و بلاغت قرآن را

ص :292

می فهمند،چنان که در آیه ی دیگری نیز می فرماید: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلیٰ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هٰذَا الْقُرْآنِ لاٰ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کٰانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً» اگر تمام انس و جنّ جمع شوند نمی توانند مثل قرآن را بیاورند. (1)

جهات اعجاز قرآن بسیار است:حلاوت و شیرینی الفاظ آن در قرائت، یک نواخت بودن محتوای آن با آنکه در مدّت 23 سال نازل شده است،بیان علومی که تا آن زمان خبری از آنها نبود،پیشگویی اموری که بعداً به وقوع پیوست،اخبار از تاریخ اقوام گذشته که نشانی از آنها باقی نمانده است،بیان قوانینی جامع و کامل در همه ی ابعاد فردی و اجتماعی زندگی انسان،دور ماندن از هر گونه تحریف،تغییر،کهنه شدن و به فراموشی سپرده شدن در طول قرن های متمادی.

با این همه تخفیف و آن همه تحریک،باز هم بشر عاجز است.قرآن در یک جا می فرماید:مثل تمام قرآن را بیاورید، «أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هٰذَا الْقُرْآنِ» (2)،یک جا می فرماید:مثل ده سوره ی قرآن بیاورید(همین آیه)،جای دیگر باز هم تخفیف داده و می فرماید:یک سوره مثل قرآن بیاورید. «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» (3)علاوه بر این تخفیف ها،انواع تحریک ها را نیز بکار برده است.یک جا می فرماید:اگر جن و انس پشت به پشت هم دهند،نمی توانند.یک جا می فرماید:از همه ی مغزهای کره ی زمین دعوت کنید،امّا هرگز نمی توانید که مثل قرآن بیاورید.تاریخ نیز ثابت کرده است که دشمنانی که جنگ های بسیاری علیه اسلام به راه انداخته اند، توطئه ها چیده اند،امّا هرگز نتوانستند حتّی یک سوره مثل قرآن بیاورند،آیا معجزه غیر از این است؟

پیام ها:

1 کفّار بجای آنکه دلیل و برهانی بیاورند،به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله تهمت می زدند که قرآن ساخته ی خود توست،نه کلام خدا. «یَقُولُونَ افْتَرٰاهُ» 2 قرآن،معجزه ی جاودان تاریخ است. «وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ»

ص :293


1- 1) .اسراء،88.
2- 2) .اسراء،88.
3- 3) .بقره،23.

[سوره هود (11): آیه 14]

اشاره

فَإِلَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمٰا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اَللّٰهِ وَ أَنْ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (14)

پس اگر از عُهده ی اجابت(درخواست)شما برنیامدند،بدانید آنچه که نازل شده،به علم خداست و اینکه معبودی جز او نیست،پس آیا(در این صورت)تسلیم می شوید؟!

نکته ها:

کفّار به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله تهمت می زدند که قرآن را نزد کسی فرا گرفته است: «فَهِیَ تُمْلیٰ عَلَیْهِ» (1)قرآن به آنان پاسخ می دهد که منشأ این کتاب،علم الهی است،نه املای دیگران،گاهی نیز می گفتند:قرآن از خود اوست،لکن دیگران به او کمک کرده اند.

«أَعٰانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ» (2)این آیه پاسخ همه ی آن تهمت هاست.

پیام ها:

1 سرچشمه ی قرآن،علم بی نهایت الهی است. «أَنَّمٰا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللّٰهِ» 2 قرآن حدس و فرضیه یا خیال و اندیشه بشری نیست،بلکه بر اساس علم خداوند است. «أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللّٰهِ» 3 قرآن محدود به زمان،مکان،نژاد و نسل خاصّی نیست،چون بر اساس علم خداوند است. «أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللّٰهِ» 4 اسرار قرآن،همچون علمِ بی نهایت خداوند نامتناهی است. «أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللّٰهِ» 5 کفر و تردید دشمنان،سبب تزلزل شما در حقّانیّت قرآن و وحدانیّت خداوند نشود. «فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا» ... «أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللّٰهِ وَ أَنْ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ»

[سوره هود (11): آیه 15]

اشاره

مَنْ کٰانَ یُرِیدُ اَلْحَیٰاةَ اَلدُّنْیٰا وَ زِینَتَهٰا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمٰالَهُمْ فِیهٰا وَ هُمْ فِیهٰا لاٰ یُبْخَسُونَ (15)

ص :294


1- 1) .فرقان،5.
2- 2) .فرقان،4.

کسانی که زندگانی دنیا و زیبایی های آن را بخواهند،ما در همین دنیا(نتیجه ی) اعمالشان را بطور کامل می دهیم،و در آن هیچ کم و کاستی نخواهد بود.

نکته ها:

سؤال:این آیه می فرماید:ما به دنیاطلبان بدون کم و کاست و به طور کامل نتیجه ی اعمالشان را در دنیا خواهیم داد،امّا در موارد دیگری می فرماید: «مَنْ کٰانَ یُرِیدُ الْعٰاجِلَةَ عَجَّلْنٰا لَهُ فِیهٰا مٰا نَشٰاءُ لِمَنْ نُرِیدُ» (1)به هر کس و به هر مقدار که بخواهیم عطا می کنیم.جمع میان این آیات چگونه است؟ پاسخ:در این آیه می فرماید:نتیجه ی کارشان را می دهیم، «أَعْمٰالَهُمْ» ولی در آن آیه مسئله ی کار مطرح نیست،بلکه آرزو مطرح است که خداوند می فرماید:بعضی به گوشه ای از آرزوهای خود می رسند.

کسانی که ایمان به معاد ندارند و یا برای خداوند کار نمی کنند،طلبی از پروردگار ندارند و در برابر خدمات و اختراعات و اکتشافات خود در همین دنیا به نام و نانی می رسند.کسی می تواند به پاداش اخروی انتظار داشته باشد که به آن ایمان داشته باشد و الاّ کسی که نه خدا را قبول دارد و نه معاد را،چه توقّعی از خداوند دارد؟ انسان اگر به جای آخرت،دنیا،به جای باقی،فانی و به جای نامحدود،هدف محدود را دنبال کند،نتیجه ی عملش نیز محدود به همین دنیای فانی خواهد بود.

پیام ها:

1 انگیزه و هدف مهمّ است،نه فقط خود عمل. «مَنْ کٰانَ یُرِیدُ الْحَیٰاةَ الدُّنْیٰا» 2 انسان اختیار دارد و می تواند آن گونه که می خواهد اراده کند. «مَنْ کٰانَ یُرِیدُ» 3 خداوند عادل است،حتّی کسانی که برای او کار نکنند،پاداش آنها را بدون کم و کاست در دنیا می دهد. «نُوَفِّ إِلَیْهِمْ» ... «لاٰ یُبْخَسُونَ» 4 دلیل نپذیرفتن حقّ،دنیاطلبی است. «فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا» ... «مَنْ کٰانَ یُرِیدُ الْحَیٰاةَ الدُّنْیٰا»

ص :295


1- 1) .اسراء،18.

[سوره هود (11): آیه 16]

اشاره

أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی اَلْآخِرَةِ إِلاَّ اَلنّٰارُ وَ حَبِطَ مٰا صَنَعُوا فِیهٰا وَ بٰاطِلٌ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (16)

(امّا)آنان کسانی هستند که در قیامت،جز آتش چیزی ندارند و آنچه در دنیا ساخته اند بر باد رفته،و اعمالی که انجام می دهند باطل و بی اثر خواهد بود.

نکته ها:

آنجا که وظیفه ی انسان عبادت بوده و نیاز به قصد قربت داشته است،عمل بدون قصد قربت باطل است و آنجا که قصد قربت لازم نبوده و عمل به خاطر دنیا انجام شده است،نتیجه ی آن محدود به دنیاست و در قیامت آن عمل حبط و محو می شود.

شخصی از یاران پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله نگاهش به دختری افتاد و به سوی او دست درازی کرد.در طول راه دیواری فروریخت و صورت او را مجروح کرد.پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله با شنیدن این ماجرا فرمودند:خداوند در همین دنیا تو را کیفر داد تا به آخرت کشیده نشود.چنان که افرادی هستند که خداوند پاداش کارهای آنان را در همین دنیا می دهد تا در آخرت طلبی نداشته باشند. (1)

حضرت علی علیه السلام هنگام تلاوت این آیه می فرمود:چگونه بر آتشی صبر کنم،که اگر جرقه ای از آن بر زمین افتد،همه ی روئیدنی های آن را می سوزاند. (2)

پیام ها:

1 دست دنیا گرایان در آخرت خالی است. «لَیْسَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ» 2 عمل برایِ دنیا و یا از روی ریا،در آخرت پوچ و تباه است. «حَبِطَ مٰا صَنَعُوا فِیهٰا وَ بٰاطِلٌ»

[سوره هود (11): آیه 17]

اشاره

أَ فَمَنْ کٰانَ عَلیٰ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شٰاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتٰابُ مُوسیٰ إِمٰاماً وَ رَحْمَةً أُولٰئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ اَلْأَحْزٰابِ فَالنّٰارُ مَوْعِدُهُ فَلاٰ تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ یُؤْمِنُونَ (17)

ص :296


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .بحار،ج 40،ص 346.

آیا آن کس که(همچون پیامبر اسلام)دلیل روشنی(مثل قرآن)از طرف پروردگارش دارد و بدنبال او شاهدی از اوست،و پیش از او(نیز)کتاب موسیٰ(که)رهبر و رحمت بوده است(بر آمدن او بشارت داده،مانند کسی است که این خصوصیات را نداشته باشد؟)،آنان(کسانی که حق جو هستند)به او ایمان می آورند،و هر کس از احزاب(و گروه های مختلف)که به او کافر شود،وعدگاهش آتش است.پس،از آن در تردید مباش(که)قطعاً آن(وحی،کلامِ)حقّی است(که)از پروردگارت(نازل شده)،اگر چه اکثر مردم ایمان نیاورند.

نکته ها:

روایات بسیاری از ائمه معصومین علیهم السلام رسیده است که مراد از «شٰاهِدٌ» در این آیه علی بن ابی طالب علیهما السلام است. (1)چنان که خود حضرت علی علیه السلام نیز در خطبه ای فرمود:مُراد از شاهد من هستم.

طبق این آیه،شاهد و گواه پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله از اوست،نه جدای از او.و طبق روایات شیعه و سنّی پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:من از علیّ هستم و علیّ از من است. (2)

در آخرین آیه ی سوره ی رعد آمده است که وقتی کفّار به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله گفتند: «لَسْتَ مُرْسَلاً» پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله به امر خداوند پاسخ می دهد: «کَفیٰ بِاللّٰهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتٰابِ» یعنی برای گواهی میان من و شما،خداوند و کسی که علم کتاب نزد اوست کافی است.در آنجا نیز طبق روایات شیعه و سنّی مُراد از «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتٰابِ» علی بن ابی طالب علیهما السلام است که شهید و گواه پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله است.در آنجا شهید و در اینجا شاهد است.

ص :297


1- 1) .تفسیر نور الثقلین؛کافی،ج 1،ص 190.
2- 2) .صحیح بخاری،کتاب صلح،باب«کیف نکتب»؛مسند احمد حنبل،ج 5،ص 356.
پیام ها:

1 در تبلیغ،با شیوه ی سؤال،وجدان های سالم را به قضاوت بطلبیم. «أَ فَمَنْ کٰانَ» 2 قرآن،حجّت خداوند بر مردم است. «بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ» 3 کسی که در زمان حیات پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله همراه و دنباله رو اوست،پس از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله هم جانشین پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله است. «یَتْلُوهُ» 4 وجود پیروان راستین،وارسته و فداکار،یکی از راههای شناخت و حقّانیّت پیامبران است. «بَیِّنَةٍ» ... «شٰاهِدٌ مِنْهُ» 5 خداوند حجّت را بر مردم تمام کرده است،هم خود قرآن معجزه است و هم گواهی چون علی بن ابی طالب علیهما السلام دارد و هم تورات از قبل بشارت آن را داده است. «بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ» ... «شٰاهِدٌ مِنْهُ» ... «وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتٰابُ مُوسیٰ» 6 کتب آسمانی،مؤیّد یکدیگرند. «مِنْ قَبْلِهِ کِتٰابُ مُوسیٰ» 7 در تبلیغ،شناخت مخاطب یک اصل است،چون در حجاز یهودیان بیش از مسیحیان بوده اند،خطاب قرآن با آنان است،گرچه در انجیل هم بشارات بسیاری آمده است. «مِنْ قَبْلِهِ کِتٰابُ مُوسیٰ» 8 کتب آسمانی و قوانین الهی،راه هدایت و وسیله ی رحمت برای مردم هستند.

«إِمٰاماً وَ رَحْمَةً»

9 مردم باید کتاب آسمانی را امام و پیشوای خود قرار دهند. «کِتٰابُ مُوسیٰ إِمٰاماً» 10 امامت و رحمت باید در کنار هم باشند. «إِمٰاماً وَ رَحْمَةً» 11 ملاک و محور،حقّ باشد نه حزب.بجای توجّه به حزب و نژاد و منطقه، بدنبال پیروی از حقّ باشیم. «وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزٰابِ» 12 همه ی مردم از هر گروه و طایفه و حزب باید به قرآن رو آورند و گر نه گرفتار قهر الهی هستند. «وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزٰابِ فَالنّٰارُ مَوْعِدُهُ» 13 کفر برخی از مردم سبب دلسردی و تزلزل مؤمنان نشود. «وَ مَنْ یَکْفُرْ» ... «فَلاٰ تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ»

ص :298

14 اکثریّت،نشانه ی حقانیّت نیست. «الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ» ... «أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یُؤْمِنُونَ»

[سوره هود (11): آیه 18]

اشاره

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ اِفْتَریٰ عَلَی اَللّٰهِ کَذِباً أُولٰئِکَ یُعْرَضُونَ عَلیٰ رَبِّهِمْ وَ یَقُولُ اَلْأَشْهٰادُ هٰؤُلاٰءِ اَلَّذِینَ کَذَبُوا عَلیٰ رَبِّهِمْ أَلاٰ لَعْنَةُ اَللّٰهِ عَلَی اَلظّٰالِمِینَ (18)

و کیست ستمکارتر از آنکه بر خداوند دروغ می بندد؟ آنان(در قیامت)بر پروردگارشان عرضه می شوند و شاهدان(آن روز انبیا و فرشتگان)خواهند گفت:اینها همان کسانی هستند که بر پروردگارشان دروغ بستند.بدانید، لعنت خدا بر ستمگران باد.

نکته ها:

دادگاه قیامت،گواهان بسیار دارد:

الف:خداوند،که شاهد بر همه ی اعمال ماست. «إِنَّ اللّٰهَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ» (1)ب:پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله. «فَکَیْفَ إِذٰا جِئْنٰا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنٰا بِکَ عَلیٰ هٰؤُلاٰءِ شَهِیداً» (2)چگونه است حال آنها در آن روز که برای هر امّتی گواهی بیاوریم و تو را گواه بر آنها قرار دهیم.

ج:امامان معصوم علیهم السلام. «وَ کَذٰلِکَ جَعَلْنٰاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَدٰاءَ عَلَی النّٰاسِ» (3)ما شما را امّت میانه قرار دادیم تا گواه بر مردم باشید.طبق روایات مراد از امّت، امامان معصومند،زیرا سایر افراد امّت،از علم و عصمت لازم برای گواهی در آن روز برخوردار نیستند.

د:فرشتگان. «وَ جٰاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهٰا سٰائِقٌ وَ شَهِیدٌ» (4)در قیامت همراه هر انسانی دو فرشته می آید،یکی او را سوق می دهد و یکی شاهد بر اوست.

ه:زمین. «یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبٰارَهٰا» (5)در قیامت زمین اخبار خود را بازگو می کند

ص :299


1- 1) .حج،17.
2- 2) .نساء،41.
3- 3) .بقره،143.
4- 4) .ق،21.
5- 5) .زلزال،4.

و:و جدان. «اقْرَأْ کِتٰابَکَ کَفیٰ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً» (1)نامه ی عملت را بخوان و خود قضاوت کن که با تو چه برخورد شود.

ز:اعضای بدن. «یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ» (2)روز قیامت زبان و دست و پا به سخن آمده و علیه انسان گواهی می دهند.

ح:زمان.امام سجّاد علیه السلام در دعای ششم صحیفه می فرماید:«هذا یومٌ حادثٌ جدید و هو علینا شاهدٌ عتید»امروز روز جدیدی است که در قیامت گواه اعمالی است که در آن انجام می دهیم.

ط:عمل. «وَجَدُوا مٰا عَمِلُوا حٰاضِراً» (3)در قیامت اعمال انسان تجسّم یافته و در برابر او نمودار می شوند.

سؤال:قرآن در مورد گناهان بسیاری کلمه ی «أَظْلَمُ» را بکار برده است،در حالی که بزرگ ترین ظلم ها باید یکی باشد،نه چند تا؟ پاسخ:گرچه این تعبیر در پانزده مورد بکار رفته است،امّا همه ی آنها مربوط به انحرافات فکری اعم از شرک،افترا،کتمان حقّ و جلوگیری از راه و یاد خداست.

بنا بر این بزرگ ترین ظلم ها،ظلم فکری و فرهنگی و اعتقادی است.

قرآن در این آیه و چند آیه ی بعد،سیما و سرنوشتِ شخص افترازننده بر خداوند را چنین بیان می کند:ظالم ترین افراد است،از الطاف الهی محروم است،به قیامت ایمان ندارد،حقائق را تحریف می کند،راه خدا را می بندد،نه در دنیا قدرت فرار از سلطه ی الهی را دارد و نه در قیامت یاوری،عذابش چند برابر، عمرش بر باد رفته،کوشش هایش تباه گشته و نفس و جان باخته است.

پیام ها:

1 افترا بر خداوند،بزرگ ترین ظلم هاست.نویسندگان و گویندگان مذهبی، مراقب گفتار و نوشتار خود باشند. «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَریٰ عَلَی اللّٰهِ»

ص :300


1- 1) .اسراء،14.
2- 2) .نور،24.
3- 3) .کهف،48.

2 بزرگی و زشتی ظلم،بستگی به متعلّق آن دارد. «أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَریٰ عَلَی اللّٰهِ» 3 در قیامت پرده ها کنار می رود و امری پنهان نمی ماند. «یُعْرَضُونَ عَلیٰ رَبِّهِمْ» 4 در قیامت گواهان بسیاری شهادت خواهند داد،پس مراقب کار خود باشیم. «وَ یَقُولُ الْأَشْهٰادُ»

[سوره هود (11): آیه 19]

اشاره

اَلَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ یَبْغُونَهٰا عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کٰافِرُونَ (19)

کسانی که(مردم را)از راه خدا باز می دارند و می کوشند تا آن را کج جلوه دهند،در حالی که آنها خودشان به آخرت کافرند.

نکته ها:

دشمنان با شیوه های مختلف از راه خداوند جلوگیری می کنند،از جمله:بدعت، تهمت،تفسیر به رأی،جعل حدیث،ایجاد شبهه،رکود مساجد،کنار زدن اهل بیتِ رسول خدا علیهم السلام،نهی از معروف،بهانه تراشی،ایجاد سرگرمی های ناسالم،مطرح کردن مسائل فرعی،شخصیّت تراشی،ترویج باطل،تحقیر مؤمنان،تحریم مباحات،تشویق نابجا،تبلیغ ناروا و بزرگ نشان دادن طاغوت ها و ...از مصادیق بارز بستن راه خدا،بستن دَرِ خانۀ اولیای خدا و اهل بیت پیامبر علیهم السلام و رهبران معصوم و عادل است.

پیام ها:

1 بستن راه خدا یا کج نشان دادن آن،ظلم است. «عَلَی الظّٰالِمِینَ اَلَّذِینَ یَصُدُّونَ...» 2 دشمن در مرحله ی اوّل راه را می بندد و اگر نتوانست،مسیر را منحرف می کند.

«یَصُدُّونَ»

... «وَ یَبْغُونَهٰا عِوَجاً» 3 تحریف معارف دینی و بد جلوه دادن دین،نوعی بستن راه خداست.

«یَصُدُّونَ»

... «وَ یَبْغُونَهٰا عِوَجاً» 4 دین خدا هیچ گونه کجی و انحرافی ندارد و مخالفان،خود شبهه و انحراف

ص :301

درست می کنند. «یَبْغُونَهٰا عِوَجاً» 5 ایمان نداشتن به آخرت مقدّمه ی هر گونه ظلمی است. «بِالْآخِرَةِ هُمْ کٰافِرُونَ»

[سوره هود (11): آیه 20]

اشاره

أُولٰئِکَ لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزِینَ فِی اَلْأَرْضِ وَ مٰا کٰانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مِنْ أَوْلِیٰاءَ یُضٰاعَفُ لَهُمُ اَلْعَذٰابُ مٰا کٰانُوا یَسْتَطِیعُونَ اَلسَّمْعَ وَ مٰا کٰانُوا یُبْصِرُونَ (20)

آنها در زمین عاجز کننده نیستند(و نمی توانند بر مقدّرات شومی که برای خود رقم زده اند،غلبه کرده و از خطر فرار کنند.)و در برابر خداوند هیچ یاوری ندارند.عذاب خدا نسبت به آنها مضاعف است.(چرا که هم خود گمراه بودند و هم دیگران را با بستن راه خدا یا کج نشان دادن آن به گمراهی کشاندند)،آنان (از شدّت لجاجت و عناد،)توان شنیدن(حقّ)را ندارند و(آن را)نمی بینند.

نکته ها:

سؤال:دو برابر شدن عذاب،با عدل الهی چگونه سازگار است؟ پاسخ:کسی که به خاطر مقام و قدرتی که دارد سبب انحراف دیگران می شود، طبیعتاً باید وزر آنها را نیز بر دوش کشد،لذا گناه دانشمندان به خاطر نقش الگویی آنان،چندین برابر افراد عادّی است و این عین عدالت است.

پیام ها:

1 ستمگران،تحت سیطره ی قهر و قدرت الهی قرار دارند و عاقبت کار خود را خواهند دید. «لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ» 2 اهل افترا گمان نکنند که حمایت و ولایت طاغوت ها،سبب نجات آنها خواهد شد. «مٰا کٰانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللّٰهِ مِنْ أَوْلِیٰاءَ» 3 رهبران گمراه که سبب انحراف دیگران شوند،گناه آنان را نیز بر دوش می کشند. «یَصُدُّونَ» ... «یَبْغُونَهٰا عِوَجاً» ... «یُضٰاعَفُ لَهُمُ الْعَذٰابُ»

ص :302

4 کفر و لجاجت و تعصّب،چنان چشم و گوش منحرفان را کور و کر نموده که نمی توانند حقّ را ببینند و یا بشنوند. «مٰا کٰانُوا یَسْتَطِیعُونَ...»

[سوره هود (11): آیات 21 تا 22]

اشاره

أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ مٰا کٰانُوا یَفْتَرُونَ (21) لاٰ جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی اَلْآخِرَةِ هُمُ اَلْأَخْسَرُونَ (22)

آنها کسانی هستند که(سرمایه ی وجود و عمر)خویش را از دست داده و از آنچه به دروغ می ساختند(نیز)بازمانده اند.

به ناچار آنان در قیامت،زیانکارترین افرادند.

نکته ها:

در فرهنگ اسلام،دنیا بازاری است که مردم فروشنده اند،و جان،مال و عمل، کالای این بازار است و خریداران متعدّدی از خدا،شیطان،هوای نفس و دیگران، این کالاها را به قیمت ارزان یا گران خریدارند.لذا واژه های«اجر»،«ثواب»،«ضعف» و«اضعاف»،برای سود و واژه های«خسر»،«الخسران المبین»و«الاخسرین»،در مورد ضرر و زیان،در قرآن زیاد مطرح شده است.

هشدار مهم آن است که بدانیم هر ضرر و زیانی قابل جبران است،مگر گذران عمر که دیگر باز نمی گردد.

گاهی مال و مساکن،یا مقام و قدرت و یا مدرک و عنوانِ انسان از بین می رود،امّا گاهی انسان خودش را می بازد و انسانیّت خود را به هدر می دهد که این بالاترین خسارت است.

پیام ها:

1 گفتارهای باطل و ناحقّ گرچه به ظاهر جلوه دارند،امّا همه تباه شدنی هستند.

«ضَلَّ عَنْهُمْ مٰا کٰانُوا یَفْتَرُونَ»

2 بالاترین خسارت ها،خسارت نفس و عمر انسان است،نه زیان های مالی.

ص :303

«خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ»

... «هُمُ الْأَخْسَرُونَ» 3 خسارت های دنیوی جبران پذیر است،مهم خسارت در قیامت است که چاره ای ندارد. «فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ»

[سوره هود (11): آیه 23]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلیٰ رَبِّهِمْ أُولٰئِکَ أَصْحٰابُ اَلْجَنَّةِ هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ (23)

همانا کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دهند و در برابر پروردگارشان فروتن باشند،آنان اهل بهشتند و برای همیشه در آنجا خواهند ماند.

نکته ها:

واژه ی «أَخْبَتُوا» از«خبت»گرفته شده،که هم به معنای تسلیم و خضوع آمده و هم به معنای آرامش و اطمینان بکار رفته است.

در کنار هشدار و تهدید،تشویق آمده است.بدنبال آیات قبل که سرنوشت اهل افترا را بیان می کرد،این آیه سیمای اهل حقّ را بیان می کند.

پیام ها:

1 به ایمان و عمل صالح خود مغرور نشویم که تسلیم مطلق بودن،شرط عبودیّت است. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلیٰ رَبِّهِمْ» 2 حالات قلبی و معنوی،در پاداش انسان مؤثّر است. «أَخْبَتُوا إِلیٰ رَبِّهِمْ»

[سوره هود (11): آیه 24]

اشاره

مَثَلُ اَلْفَرِیقَیْنِ کَالْأَعْمیٰ وَ اَلْأَصَمِّ وَ اَلْبَصِیرِ وَ اَلسَّمِیعِ هَلْ یَسْتَوِیٰانِ مَثَلاً أَ فَلاٰ تَذَکَّرُونَ (24)

مَثلِ دو گروه(کافران و مؤمنان،)همچون«نابینا و ناشنوا»و«بینا و شنوا» است،آیا این دو گروه در مَثل یکسانند؟ پس چرا پند نمی گیرید؟

ص :304

نکته ها:

همان گونه که بدن چشم و گوش دارد،دل و روح نیز چشم و گوش دارد.همان گونه که نابینا و ناشنوا محسوسات عالم را درک نمی کنند و لذّت نمی برند،افراد لجوج نیز معارف الهی را درک نکرده و لذّت نمی برند.

پیام ها:

1 کسی که دیدش محدود به محسوسات مادّی باشد و معنویّت و آخرت را نبیند،کور است. «مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ کَالْأَعْمیٰ» ... «وَ الْبَصِیرِ» 2 در تبلیغ،با شیوه ی سؤال،و جدان افراد را به قضاوت بطلبیم. «هَلْ یَسْتَوِیٰانِ»

[سوره هود (11): آیات 25 تا 26]

اشاره

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا نُوحاً إِلیٰ قَوْمِهِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ (25) أَنْ لاٰ تَعْبُدُوا إِلاَّ اَللّٰهَ إِنِّی أَخٰافُ عَلَیْکُمْ عَذٰابَ یَوْمٍ أَلِیمٍ (26)

و همانا ما نوح را به سوی قومش فرستادیم،(او به مردم گفت:)من برای شما هشدار دهنده ی روشنی هستم.

(دعوت من این است)که جز خداوند را نپرستید،که همانا من از عذاب روزی دردناک بر شما می ترسم.

نکته ها:

حضرت نوح علیه السلام اوّلین پیامبر اولو العزم است که علیه شرک و بت پرستی قیام کرد و چون نسل بشر پس از غرق شدن کفّار،همه از حضرت نوح است،لذا او را آدم دوّم یا پدر دوّم گفته اند و چون عمرش از همه ی پیامبران بیشتر بوده است،او را «شیخ الأنبیاء»خوانده اند.

شاید مراد از عذابی که حضرت نوح از نزول آن بر قومش می ترسید،قهر الهی در همین دنیا باشد.چنان که در چند آیه ی بعد می خوانیم که کفّار به نوح می گفتند:

«فَأْتِنٰا بِمٰا تَعِدُنٰا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّٰادِقِینَ»

ص :305

پیام ها:

1 حوزه ی تبلیغ پیامبران،در مرحله اوّل قوم خودشان است. «أَرْسَلْنٰا» ... «إِلیٰ قَوْمِهِ» 2 هشدار انبیا،به نفع مردم است. «إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ» 3 انسان غافل،بیش از هر چیز به هشدار نیاز دارد. «إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ» 4 پیام و تبلیغ باید روشن و روشنگر باشد. «نَذِیرٌ مُبِینٌ» 5 پیامبران هم هشدار می دهند،هم مصالح مردم را بیان می کنند. «نَذِیرٌ مُبِینٌ» 6 هدف و وظیفه ی انبیا،بیان مسئله ی توحید است. «أَنْ لاٰ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللّٰهَ» 7 تاریخ شرک،به زمان حضرت نوح نیز بر می گردد. «لاٰ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللّٰهَ» 8 اصل پرستش و عبادت در هر انسانی وجود دارد،لکن پیامبران مسیر و جهت آن را معیّن می کنند. «أَنْ لاٰ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللّٰهَ» 9 انبیا،خیرخواه و دلسوز مردم بوده اند. «إِنِّی أَخٰافُ عَلَیْکُمْ» 10 وظیفه ی مبلّغ و مربّی،بیان خطرات و عواقب سوء شرک به خداوند است.

«أَخٰافُ عَلَیْکُمْ عَذٰابَ یَوْمٍ أَلِیمٍ»

[سوره هود (11): آیه 27]

اشاره

فَقٰالَ اَلْمَلَأُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مٰا نَرٰاکَ إِلاّٰ بَشَراً مِثْلَنٰا وَ مٰا نَرٰاکَ اِتَّبَعَکَ إِلاَّ اَلَّذِینَ هُمْ أَرٰاذِلُنٰا بٰادِیَ اَلرَّأْیِ وَ مٰا نَریٰ لَکُمْ عَلَیْنٰا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کٰاذِبِینَ (27)

پس سران قومش که کافر بودند گفتند:ما تو را جز انسانی مثل خودمان نمی بینیم و جز اراذل و اوباش که ساده لوحند(و نسنجیده در نگاهِ اوّل یار تو گشته اند)،کس دیگری را پیرو تو نمی یابیم،و برای شما هیچ برتری بر خودمان نمی بینیم،بلکه شما را دروغگو می پنداریم.

نکته ها:

مخالفانِ حقّ،گاهی رهبران الهی را تضعیف کرده و می گفتند:شما انسان هایی مثل ما هستید،نه برتر از ما،گاهی پیروان آنها را کوچک می شمرند و می گفتند:

آنها

ص :306

افرادی بی سر و پا و بی شخصیّت هستند،و گاهی مکتب را تضعیف می کردند و می گفتند:سخن شما دروغ و افترا یا سحر یا افسانه های پیشینیان است و یا سخنان شما حرف های عادّی است که اگر بخواهیم ما نیز مثل آن را می آوریم.

پیام ها:

1 معمولاً اشراف در خط اوّل مخالفان انبیا بوده اند. «فَقٰالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا» 2 مستکبران،از مساوات با توده ی مردم و خصوصاً محرومان ناراحت هستند.

«هُمْ أَرٰاذِلُنٰا»

3 کسانی که وابستگی کمتری به دنیا دارند،بهتر و زودتر ایمان می آورند. «مٰا نَرٰاکَ اتَّبَعَکَ إِلاَّ الَّذِینَ هُمْ أَرٰاذِلُنٰا» 4 در دید دنیاپرستان،مال و ثروت ارزش است،نه حقّ و حقیقت. «مٰا نَریٰ لَکُمْ عَلَیْنٰا مِنْ فَضْلٍ» 5 مخالفان انبیا،برهان ندارند و آنچه می گویند بر اساس ظنّ و گمان و وهم است. «بَلْ نَظُنُّکُمْ» 6 عقل کفّار در چشم آنهاست.در این آیه 3 بار کلمه ی «مٰا نَرٰاکَ» آمده است.

[سوره هود (11): آیه 28]

اشاره

قٰالَ یٰا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلیٰ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ آتٰانِی رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ أَ نُلْزِمُکُمُوهٰا وَ أَنْتُمْ لَهٰا کٰارِهُونَ (28)

(نوح به قوم خود)گفت:آیا اگر ببینید که من بر دلیل روشنی از طرف پروردگارم باشم و او از نزد خودش،رحمت(ویژه ی نبوّت)را به من داده باشد که بر شما مخفی مانده است،(آیا باز هم سرپیچی می کنید؟)آیا شما را به پذیرش آن وادار کنیم،در حالی که نسبت به آن کراهت دارید؟

نکته ها:

این آیه به دو ایراد مخالفان که در آیه ی قبل مطرح شد پاسخ می دهد:

الف:کفّار می گفتند:تو انسانی مثل ما هستی.آیه پاسخ می دهد:گرچه من در ظاهر

ص :307

مانند شما هستم،امّا مورد لطف و رحمت مخصوص پروردگار قرار گرفته ام و به من وحی می شود.

ب:مخالفان می گفتند:پیروان تو افرادی ساده لوح و کوته بینان فکر هستند.آیه پاسخ می دهد که چنین نیست.گرچه آنها در ظاهر از شما ضعیف ترند،امّا با دیدن بیّنه و برهان ایمان آوردند،نه بی دلیل.

انبیا در برابر مخالفان خود سعه ی صدر دارند،در مقابل آن همه سخنان ناروا و تهمت های نابجا،باز هم سخن از منطق و برهان و عاطفه می زنند.

پیام ها:

1 انبیا از مردم،با مردم و نسبت به مردم مهربان بوده اند. «قٰالَ یٰا قَوْمِ» 2 در شیوه ی تبلیغ،از اهرم عاطفه استفاده کنیم. «یٰا قَوْمِ» 3 دعوت انبیا همراه با بیّنه و برهان بوده است. «کُنْتُ عَلیٰ بَیِّنَةٍ» 4 مقام نبوّت،یک رحمت الهی است. «رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ» 5 انبیا تمام کمالات خود را از خدا می دانند. «مِنْ رَبِّی» ، «مِنْ عِنْدِهِ» 6 کسی که نتواند برهان،معنویّت و نبوّت را درک کند،کور است. «فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ» 7 انسان در انتخاب دین و مذهب اختیار دارد. «أَ نُلْزِمُکُمُوهٰا» 8 تا انسان زمینه ی پذیرش حقّ را دارا نباشد،نمی تواند از نور وحی استفاده کند. «أَنْتُمْ لَهٰا کٰارِهُونَ»

[سوره هود (11): آیه 29]

اشاره

وَ یٰا قَوْمِ لاٰ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مٰالاً إِنْ أَجرِیَ إِلاّٰ عَلَی اَللّٰهِ وَ مٰا أَنَا بِطٰارِدِ اَلَّذِینَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاٰقُوا رَبِّهِمْ وَ لٰکِنِّی أَرٰاکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ (29)

(نوح ادامه داد که)ای قوم من! از شما در برابر این دعوت،اجرتی درخواست نمی کنم، پاداش من تنها بر خداست و من کسانی را که ایمان آورده اند(به خاطر خواست نابجای شما)طرد نمی کنم،(چرا که)آنان پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد(و از من شکایت خواهند نمود)،ولی من شما را قوم جاهلی می بینم.

ص :308

پیام ها:

1 بی توقّعی پیامبران،یکی از نشانه های حقّانیّت آنهاست. «لاٰ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مٰالاً» 2 رمز موفّقیّت مبلّغ،توقّع نداشتن از مردم و بی اعتنایی به سرمایه داران است.

«لاٰ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مٰالاً»

البتّه مبلّغان دینی نزد خداوند،اجر بزرگی دارند. «إِنْ أَجرِیَ إِلاّٰ عَلَی اللّٰهِ» 3 اگر انبیا دنبال سوء استفاده بودند،به سراغ اشراف می رفتند،نه فقرا. «لاٰ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مٰالاً» 4 اشراف برای ایمان آوردن خود شرط می کردند که فقرا رانده شوند،ولی انبیا قاطعانه با این درخواست مخالفت می کردند. «مٰا أَنَا بِطٰارِدِ...» (جمله اسمیّه و حرف(باء)نشانه ی قاطعیّت است) 5 کسی که هدفش از تبلیغ،مال و مقام نیست،فقیر و غنی در نزد او یکسان است. «مٰا أَنَا بِطٰارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا» 6 به توقّع مستکبران اعتنا نکنیم. «مٰا أَنَا بِطٰارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا» 7 کفّار مؤمنان را اراذل می شمردند،امّا پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله می فرمود:من آنها را با شما عوض نمی کنم. «مٰا أَنَا بِطٰارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا» 8 حکومتِ حقّ نباید به خاطر جلب رضایت مرفّهین،طبقه محروم را از دست بدهد. «مٰا أَنَا بِطٰارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا» 9 آنها که نزد خدا آبرو دارند نباید طرد شوند. «مٰا أَنَا بِطٰارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا» 10 یاد قیامت،به موضع گیری های دنیوی جهت صحیح می دهد. «مُلاٰقُوا رَبِّهِمْ» 11 تحقیر مؤمنان به خاطر فقرشان،نشانه ی بی خردی است. «قَوْماً تَجْهَلُونَ» 12 قرآن کسانی که مؤمنان را اراذل می شمرند،جاهل و نادان معرّفی می کند. «قَوْماً تَجْهَلُونَ» (نه اشرافی گری نشانه ی فهم است و نه فقر نشانه ی جهل) 13 یکی از درجات عرفان،ملاقات و شهود است که مرفّهان نسبت به این مقام بی خبرند. «الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاٰقُوا رَبِّهِمْ وَ لٰکِنِّی أَرٰاکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ»

ص :309

[سوره هود (11): آیه 30]

اشاره

وَ یٰا قَوْمِ مَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اَللّٰهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَ فَلاٰ تَذَکَّرُونَ (30)

(نوح در جواب تقاضای طرد مؤمنانِ تهی دست و گمنام گفت:)ای مردم! اگر من آنان را (از خود)برانم،چه کسی مرا در برابر خدا یاری خواهد کرد؟ چرا اندیشه نمی کنید؟

پیام ها:

1 طرد و تحقیر مردمِ با ایمان،(حتّی از طرف انبیا)قهر الهی را به دنبال خواهد داشت. «مَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللّٰهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ» 2 هیچ کس نمی تواند مانع قهر خداوند شود. «مَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللّٰهِ» 3 با طرد مؤمنان،چه کسی به یاری دین خدا می آید؟ «مَنْ یَنْصُرُنِی» 4 رضای مخلوق را با غضب خالق معامله نکنیم. «مَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللّٰهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ» 5 مردم داریِ انبیا،از روی وظیفه ی الهی بوده است،نه به خاطر موقعیّت شخصی یا اجتماعی خودشان. «مَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللّٰهِ» 6 در تبلیغ،با شیوه سؤال،و جدان و فکر مردم را به قضاوت بخوانیم. «مَنْ یَنْصُرُنِی» ، «أَ فَلاٰ تَذَکَّرُونَ» 7 ناتوانی همه ی موجودات را در برابر قهر الهی،همگان به آن اعتراف دارند، گرچه گاهی از آن غفلت کنند. «أَ فَلاٰ تَذَکَّرُونَ»

[سوره هود (11): آیه 31]

اشاره

وَ لاٰ أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزٰائِنُ اَللّٰهِ وَ لاٰ أَعْلَمُ اَلْغَیْبَ وَ لاٰ أَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ وَ لاٰ أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزْدَرِی أَعْیُنُکُمْ لَنْ یُؤْتِیَهُمُ اَللّٰهُ خَیْراً اَللّٰهُ أَعْلَمُ بِمٰا فِی أَنْفُسِهِمْ إِنِّی إِذاً لَمِنَ اَلظّٰالِمِینَ (31)

(نوح گفت:)من به شما نمی گویم که گنجینه های الهی نزد من است و نه (می گویم که از پیش خود)غیب می دانم و نمی گویم که من فرشته ام و نمی گویم آن کسانی که در پیشِ چشمِ شما خوارند،خداوند هرگز به آنان خیری نخواهد رساند،(بلکه)خداوند به آنچه در دل آنهاست آگاه تر است.(اگر چیزی جز این بگویم،)قطعاً از ستمکاران خواهم بود.

ص :310

نکته ها:

علم غیب،به طور مطلق و نسبت به هر چیز و در هر شرایطی مخصوص خداوند است، «وَ عِنْدَهُ مَفٰاتِحُ الْغَیْبِ لاٰ یَعْلَمُهٰا إِلاّٰ هُوَ» (1)امّا به اذن و اراده ی الهی گاهی برای اولیای خدا دریچه هایی از غیب گشوده می شود، «تِلْکَ مِنْ أَنْبٰاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهٰا إِلَیْکَ» (2)لذا پیامبران الهی،از علم غیب برخوردارند.چنان که در آیه ی 26 سوره ی جنّ می فرماید: «عٰالِمُ الْغَیْبِ فَلاٰ یُظْهِرُ عَلیٰ غَیْبِهِ أَحَداً إِلاّٰ مَنِ ارْتَضیٰ مِنْ رَسُولٍ» نه فقط علم غیب،بلکه قدرت انجام کارهای خارق العاده نیز مخصوص خداست،امّا خداوند به هر کس که بخواهد و به هر مقدار که مصلحت بداند عطا می کند.با آنکه مرگ و حیات بدست اوست، «أَنَّهُ هُوَ أَمٰاتَ وَ أَحْیٰا» (3)،لکن حضرت عیسیٰ علیه السلام نیز با اذن او مردگان را زنده می کند، «أُحْیِ الْمَوْتیٰ بِإِذْنِ اللّٰهِ» (4)با آنکه خداوند جان ها را می گیرد، «اللّٰهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ» (5)لکن فرشتگان نیز با اذن او جان مردم را می گیرند، «یَتَوَفّٰاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ» (6)با آنکه تنها او خالق است، «اللّٰهُ خٰالِقُ کُلِّ شَیْءٍ» (7)،لکن حضرت عیسیٰ نیز با اذن الهی خلق می کرد. «وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی» (8)

پیام ها:

1 انبیا ادّعای توخالی ندارند،کارشان دعوت و هدفشان ارشاد است،آنهم در چارچوب بندگی خداوند. «وَ لاٰ أَقُولُ لَکُمْ...» 2 شرط نبوّت،علم غیب و در دست داشتن گنجینه های هستی نیست. «وَ لاٰ أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزٰائِنُ اللّٰهِ...» 3 هدف انبیا ارشاد معنوی است،نه تقسیم خزائن مادّی. «وَ لاٰ أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزٰائِنُ اللّٰهِ...» 4 هر نعمتی که به ما می رسد،سرچشمه و خزینه ای دارد.( «خَزٰائِنُ» جمع است و

ص :311


1- 1) .انعام،59.
2- 2) .هود،49.
3- 3) .نجم،44.
4- 4) .آل عمران،49.
5- 5) .زمر،42.
6- 6) .سجده،11.
7- 7) .رعد،16.
8- 8) .مائده،110.

اشاره به سرچشمه ی همه ی نعمت هاست) 5 نسبت به اولیای خداوند غلوّ نکنیم. «وَ لاٰ أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزٰائِنُ اللّٰهِ وَ لاٰ» ... «وَ لاٰ...» 6 اشراف قوم نوح،ظاهربین بودند. «تَزْدَرِی أَعْیُنُکُمْ...» 7 در قضاوت نسبت به دیگران،به ظاهر آنها نگاه نکنیم. «تَزْدَرِی أَعْیُنُکُمْ...» 8 الطاف خداوند نصیب مؤمنان گمنام و ضعیف خواهد شد و کاری به خیال و وهم ما ندارد. «تَزْدَرِی أَعْیُنُکُمْ لَنْ یُؤْتِیَهُمُ اللّٰهُ خَیْراً اللّٰهُ أَعْلَمُ بِمٰا فِی أَنْفُسِهِمْ» 9 ملاک لطف خداوند،لیاقت باطنی و معنوی انسان است. «اللّٰهُ أَعْلَمُ بِمٰا فِی أَنْفُسِهِمْ» 10 طرد و نالایق پنداشتن محرومان به خاطر فقر،ظلم است. «إِنِّی إِذاً لَمِنَ الظّٰالِمِینَ» 11 ادّعاهای پوچ و توخالی و سوء استفاده از عناوین و مناصب دروغین،ظلم است. «إِنِّی إِذاً لَمِنَ الظّٰالِمِینَ»

[سوره هود (11): آیه 32]

اشاره

قٰالُوا یٰا نُوحُ قَدْ جٰادَلْتَنٰا فَأَکْثَرْتَ جِدٰالَنٰا فَأْتِنٰا بِمٰا تَعِدُنٰا إِنْ کُنْتَ مِنَ اَلصّٰادِقِینَ (32)

(مخالفان)گفتند:ای نوح! تو واقعاً با ما جدال و جرّ و بحث زیادی نمودی، (اکنون دیگر بس است)اگر راست می گویی،آنچه را(از عذاب الهی)که به ما وعده می دهی بر سر ما بیاور!؟

نکته ها:

مجادله اگر بر حقّ باشد،ارزش است، «وَ جٰادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» (1)و اگر بر باطل باشد،ضد ارزش. «وَ جٰادَلُوا بِالْبٰاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ» (2)

پیام ها:

1 انبیا در دعوت خود پایدار و پیگیر هستند. «جٰادَلْتَنٰا فَأَکْثَرْتَ جِدٰالَنٰا» 2 دشمن به منطق و برهان حق،عنوان جدال و ستیز می دهد. «قَدْ جٰادَلْتَنٰا»

ص :312


1- 1) .نحل،126.
2- 2) .مؤمن،5.

3 مهلت خداوند را نشانه ی درستی راهمان ندانیم. «فَأْتِنٰا بِمٰا تَعِدُنٰا» 4 انسان حتّی در نزول عذاب بر خود عجول است. «فَأْتِنٰا بِمٰا تَعِدُنٰا» 5 نفرین حضرت نوح علیه السلام بدنبال اعلام آمادگی کافران برای هلاک شدن بود.

«فَأْتِنٰا بِمٰا تَعِدُنٰا»

6 کفّار چون منطق ندارند و حرف منطقی را نیز نمی پذیرند،پیشنهاد کفایت مذاکرات می دهند. «فَأْتِنٰا بِمٰا تَعِدُنٰا» 7 نوح پی در پی به کفّار وعده ی عذاب می داد. «تَعِدُنٰا» بجای«وعدتنا» 8 کفّار،در صداقت انبیا یا شک داشتند و یا در بیان،اظهار شک می کردند. «إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّٰادِقِینَ»

[سوره هود (11): آیات 33 تا 34]

اشاره

قٰالَ إِنَّمٰا یَأْتِیکُمْ بِهِ اَللّٰهُ إِنْ شٰاءَ وَ مٰا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ (33) وَ لاٰ یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کٰانَ اَللّٰهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ هُوَ رَبُّکُمْ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (34)

(نوح گفت:)همانا اگر خداوند اراده کند،آن را بر سر شما خواهد آورد و شما قدرت خنثی کردن(و مقاومت در برابر)آن را نخواهید داشت.

و اگر خداوند بخواهد شما را(به خاطر عدم لیاقت)گمراه سازد،(دیگر) نصیحت من به حال شما سودی نخواهد داشت،هر چند بخواهم برای شما خیرخواهی کنم.او پروردگار شماست و(شما)بسوی او بازخواهید گشت.

نکته ها:

کلمه ی «نُصْحِی» به کار یا کلامی گفته می شود که به قصد اصلاح و از روی اخلاص باشد و کلمه ی«غَیّ»به جهلی گفته می شود که ناشی از اعتقاد فاسد باشد.فرق میان«اضلال»و«اغواء»،آن است که ضالّ هدف را می داند،ولی راه را گم کرده،امّا در اغواء،مقصد و هدف،هر دو را گم کرده است.

ص :313

نسبت اضلال و اغواء به خداوند،از باب کیفر لجاجت و فساد اخلاق گمراهان است،نه آنکه خداوند از ابتدا و بدون مقدّمه کسی را گمراه کند. «وَ مٰا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفٰاسِقِینَ» (1)

پیام ها:

1 پیامبر مأمور ابلاغ است و کیفر و مجازات گمراهان بدست خداست. «إِنَّمٰا یَأْتِیکُمْ بِهِ اللّٰهُ» 2 هیچ امری خداوند را مجبور بر کاری(حتّی پس از تهدیدهای او)نمی کند. «إِنْ شٰاءَ» 3 کفّار نه می توانند از نزول عذاب جلوگیری کنند و نه می توانند خود را از آن برهانند. «مٰا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ» 4 انبیا دلسوز مردمند. «نُصْحِی» 5 اراده ی خداوند،غالب بر تمام اراده هاست. «وَ لاٰ یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی» ... «إِنْ کٰانَ اللّٰهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ» (حتّی تأثیر سوز و سخن و نصیحت پیامبر،به خواست اوست) 6 ابلاغ دینی پس از مراحلی که لجاجت به اوج خود می رسد نیز بر پیامبران لازم است. «إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ» 7 امر به معروف و نهی از منکر در صورتی که احتمال تأثیر در آن نباشد،واجب نیست. «وَ لاٰ یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی» ... «إِنْ کٰانَ اللّٰهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ» 8 هدایت یا گمراهی مردم،از مدار اراده ی الهی خارج نیست. «یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ» 9 اغوای گمراهان پس از لجاجت و درخواست عذاب، «فَأْتِنٰا بِمٰا تَعِدُنٰا» پرتوی از ربوبیّت الهی است. «أَنْ یُغْوِیَکُمْ هُوَ رَبُّکُمْ» 10 نپذیرفتن نصایح انبیا،قهر الهی است. «لاٰ یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی» ... «إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» 11 بر فرض در دنیا مجازات نشویم،سر و کار ما در قیامت با خداوند است. «هُوَ رَبُّکُمْ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»

ص :314


1- 1) .بقره،26.

12 بازگشت به سوی خداوند اجباری است. «إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» نه«ترجعون»

[سوره هود (11): آیه 35]

اشاره

أَمْ یَقُولُونَ اِفْتَرٰاهُ قُلْ إِنِ اِفْتَرَیْتُهُ فَعَلَیَّ إِجْرٰامِی وَ أَنَا بَرِیءٌ مِمّٰا تُجْرِمُونَ (35)

بلکه(مشرکان)می گویند:او(نوح یا محمّد)،آن(سخنان)را بر خداوند افترا بسته است.

بگو:اگر من چیزی را به دروغ به خداوند نسبت داده ام،پس کیفرش بر عهده ی خودم خواهد بود و من از جرم شما(که گناهی را به من نسبت می دهید)بیزارم.

نکته ها:

«اجرام»و«جُرم»در لغت به معنای چیدن میوه ی نارس است و سپس به هر کار ناپسند و امر خلاف اطلاق شده است.

پیام ها:

1 خداوند شیوه ی پرسش و پاسخ و برخورد با مشرکان را به پیامبر می آموزد.

«یَقُولُونَ»

... «قُلْ...» 2 نسبت دادن مطالب خودساخته به خداوند،جرم و گناه است. «إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَعَلَیَّ إِجْرٰامِی» 3 هر کس مسئول عمل خویش است. «إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَعَلَیَّ إِجْرٰامِی» 4 از شرک باید برائت جست. «وَ أَنَا بَرِیءٌ» 5 شرک جرم است. «مِمّٰا تُجْرِمُونَ»

[سوره هود (11): آیه 36]

اشاره

وَ أُوحِیَ إِلیٰ نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلاّٰ مَنْ قَدْ آمَنَ فَلاٰ تَبْتَئِسْ بِمٰا کٰانُوا یَفْعَلُونَ (36)

(و از جانب ما)به نوح وحی گردید که جز(همان)کسانی که(تا کنون)ایمان آورده اند، (افراد دیگر)از قوم تو هرگز ایمان نمی آورند،پس از کارهایی که می کنند غمگین مباش.

ص :315

نکته ها:

از این آیه استفاده می شود که نفرین حضرت نوح علیه السلام درباره ی قومش که فرمود:

«رَبِّ لاٰ تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکٰافِرِینَ دَیّٰاراً» (1)پرودگارا! احدی از کفّار را بر زمین باقی مگذار،بر اساس اطلاعی بود که خداوند طبق این آیه مبارکه به او داده بود.

پیام ها:

1 انسان گاهی به مرحله ای سقوط می کند که هیچ امیدی به نجات او نیست. «لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ» 2 خداوند اخبار آینده را در اختیار انبیا قرار می دهد. «أُوحِیَ إِلیٰ نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ» 3 رهبران و مبلّغان دینی نباید انتظار داشته باشند همه ی مردم پاسخ مثبت به آنان بدهند. «لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ» 4 گرچه انبیا دلسوز مردمند،ولی برافراد لجوج نباید تأسف خورد. «فَلاٰ تَبْتَئِسْ» 5 تبلیغ باید نسبت به افرادی باشد که امیدی به ارشاد آنان هست. «فَلاٰ تَبْتَئِسْ بِمٰا کٰانُوا یَفْعَلُونَ»

[سوره هود (11): آیه 37]

اشاره

وَ اِصْنَعِ اَلْفُلْکَ بِأَعْیُنِنٰا وَ وَحْیِنٰا وَ لاٰ تُخٰاطِبْنِی فِی اَلَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (37)

و(اکنون)زیر نظر ما و طبق دستور و الهام ما کشتی بساز و درباره ی کسانی که ستم کرده اند با من سخن مگوی که آنان غرق شدنی هستند.

پیام ها:

1 خداوند اراده ی خود را از طریق اسباب و علل طبیعی محقّق می سازد و نباید همیشه منتظر امور غیبی باشیم. «وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ» 2 برای اولیای خدا کار کردن عار نیست. «وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ»

ص :316


1- 1) .نوح،27.

3 برای نجات مردم سخنرانی و تبلیغ کافی نیست،وسیله ی نجات نیز باید فراهم نمود. «وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ» 4 کشتی سازی تاریخی بس طولانی دارد.به نوح خطاب شد: «اصْنَعِ الْفُلْکَ» 5 توجّه به حضور خداوند،به انسان نشاط و دلگرمی می دهد و او را در برابر ناگواری ها مقاوم می کند. «وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنٰا» 6 ابتکارات و اختراعات صنعتی،از الهامات الهی است. «اصْنَعِ» ... «بِأَعْیُنِنٰا وَ وَحْیِنٰا» 7 شفاعت انبیا،درباره ی ظالمان کارساز نیست. «وَ لاٰ تُخٰاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا» 8 لجاجت در برابر انبیا ظلم است. «فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا» 9 دعا و شفاعت انبیا،در مقدّرات الهی بی اثر است. «وَ لاٰ تُخٰاطِبْنِی» ... «إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ» 10 ستمگران در معرض گرفتار شدن به عذاب های دنیوی هستند. «إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ» 11 خداوند به هنگام عذاب،بی گناهان واقعی را نجات می دهد. «وَ لاٰ تُخٰاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ»

[تفسیر آیه 317]

اشاره

وَ یَصْنَعُ الْفُلْکَ وَ کُلَّمٰا مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قٰالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنّٰا فَإِنّٰا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَمٰا تَسْخَرُونَ

و نوح(به فرمان الهی)مشغول ساختن کشتی شد.(امّا)هر زمان که اشراف قومش بر او می گذشتند،او را مسخره می کردند.(او)گفت:اگر شما ما را مسخره کنید،ما(نیز)قطعاً همین گونه شما را مسخره خواهیم کرد.

نکته ها:

از تمسخر دشمنان،سستی به خود راه ندهیم که پیامبران نیز مورد تمسخر آنها قرار می گرفتند.وقتی حضرت نوح مشغول ساختن کشتی شد،یکی می گفت:

پیامبریش نگرفت،دست به نجّاری زد.دیگری می گفت:در وسط خشکی کشتی می سازی،دریا از کجا خواهی آورد؟ امام صادق علیه السلام فرمود:نوح علیه السلام کشتی خود را در مدّت

ص :317

هشتاد سال ساخت. (1)و محل ساخت کشتی،مسجد کوفه (2)و طول کشتی حدود 400 متر و عرض آن حدود 40 متر بوده است. (3)

پیام ها:

1 انبیا تسلیم فرمان خداوند هستند. «اصْنَعِ الْفُلْکَ» ... «یَصْنَعُ الْفُلْکَ» 2 کارگاه کشتی سازی حضرت نوح،در محل عبور و مرور مردم بود. «مَرَّ عَلَیْهِ» 3 کفّار زمانی مسخره می کنند که هم جمعیّت باشد و هم احساس قدرت کنند.

«کُلَّمٰا مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا»

4 حرکت تبلیغاتی و ایذایی دشمن،همه جانبه،همیشگی و فراگیر است. «کُلَّمٰا مَرَّ» 5 اگر حکمت کاری(به خصوص کار انبیا)را نفهمیدیم،آن را مسخره نکنیم.

«کُلَّمٰا مَرَّ عَلَیْهِ»

... «سَخِرُوا مِنْهُ» 6 دشمنی که منطق و برهان ندارد،دست به مسخره و استهزا می زند. «سَخِرُوا مِنْهُ» 7 به خاطر فشار و حرف مردم،از اصلاحات و زمینه سازی برای آیندگان غفلت نکنیم. «وَ یَصْنَعُ الْفُلْکَ» ... «سَخِرُوا مِنْهُ» 8 پیروان نوح،حضرت را در ساختن کشتی کمک می کردند. «إِنْ تَسْخَرُوا مِنّٰا فَإِنّٰا نَسْخَرُ مِنْکُمْ» 9 گرچه مخاطب دشمنان شخص نوح بود،امّا هدفشان استهزای آئین نوح و پیروان او بود. «سَخِرُوا مِنْهُ» ... «تَسْخَرُوا مِنّٰا» 10 شروع به استهزا زشت است،امّا برای کیفر مسخره کننده و مقابله به مثل، استهزای او عین عدل است. (4)«إِنْ تَسْخَرُوا مِنّٰا فَإِنّٰا نَسْخَرُ مِنْکُمْ» 11 در برابر استهزای دشمنان خود را نبازیم،بلکه عکس العمل نشان دهیم. «إِنْ تَسْخَرُوا مِنّٰا فَإِنّٰا نَسْخَرُ مِنْکُمْ»

ص :318


1- 1) .تفسیر برهان.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.
4- 4) .چنان که قرآن می فرماید:«جزاء سیئة سیئة مثلها»شوری،40.

[سوره هود (11): آیه 39]

اشاره

فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتِیهِ عَذٰابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذٰابٌ مُقِیمٌ (39)

11\39

پس بزودی خواهید دانست که مجازاتِ خوارکننده به سراغ چه کسی خواهد آمد و عذاب جاودانه دامن چه کسی را خواهد گرفت.

نکته ها:

به گفته ی تفسیر المیزان،مراد از «عَذٰابٌ یُخْزِیهِ» ،غرق در دنیا و مراد از «عَذٰابٌ مُقِیمٌ» ، عذاب قیامت است.

پیام ها:

1 با انذار و تهدید،شیرینی استهزا را از کفّار بگیریم. «فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ» 2 تلخی مسخره شدن در راه خدا را با عذاب مقیمِ کفّار مقایسه و تحمّل کنیم.

«یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذٰابٌ مُقِیمٌ»

3 عذاب های اخروی برای کفّار مسخره کننده پایدار است. «عَذٰابٌ مُقِیمٌ»

[سوره هود (11): آیه 40]

اشاره

حَتّٰی إِذٰا جٰاءَ أَمْرُنٰا وَ فٰارَ اَلتَّنُّورُ قُلْنَا اِحْمِلْ فِیهٰا مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اِثْنَیْنِ وَ أَهْلَکَ إِلاّٰ مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ اَلْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ وَ مٰا آمَنَ مَعَهُ إِلاّٰ قَلِیلٌ (40)

(کفر و استهزا ادامه داشت)تا زمانی که قهر ما آمد و تنور فوران کرد.ما(به نوح)گفتیم که از هر زوج(حیوان و موجود زنده)یک جفت(نر و ماده)در آن(کشتی)سوار کن،و (همچنین)خانوادۀ خودت را،جز(همسر و یکی از فرزندان و)کسانی که قبلاً در مورد آنها قول(عذاب)داده شده بود.و(نیز سوار کن)افرادی را که ایمان آورده اند،(امّا)جز گروه کمی،کسی همراه او ایمان نیاورده بود.

نکته ها:

مراد از «التَّنُّورُ» در آیه،همان تنور فارسی است و مراد از فوران آب از تنور،یا شدّت قهر الهی است که حتّیٰ از تنوری که محل آتش است،آب جوشید و یا مُراد،تنور

ص :319

مخصوصی است که جوشیدن آب از آن،نشانه ی شروع عذاب الهی بوده است. (1)

طبق برخی روایات،حضرت نوح علیه السلام علاوه بر حیوانات،درختان را نیز با خود به کشتی برده است، (2)که این مطلب با توجّه به اینکه زوجیّت و نر و ماده بودن مخصوص حیوانات نیست،با آیه سازگار است که «مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ» یعنی از هر موجودی یک جفت.

البتّه در روایتی می خوانیم که مراد از «مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ» این است که از هر نر و مادّه ای دو زوج(یعنی نر و مادّه ی اهلی و نر و مادّه ی وحشی)سوار کشتی کن. (3)

به گفته ی تفسیر روح المعانی،حضرت نوح علیه السلام چهار پسر داشت:کنعان که هلاک شد،سام پدر عرب،حام پدر سودان و یافِث پدر ترکان بوده اند.در روایتی آمده است که نوح دختری داشت مؤمنه که همراه حضرت سوار بر کشتی شد. (4)

در حدیث آمده است که وقتی خداوند خواست قوم نوح را عذاب کند،تا چهل سال زنان را عقیم کرد تا فرزندی تولّد پیدا نکند. (5)

پیام ها:

1 مسخره کردن کفّار تا لحظه ی آمدن قهر الهی ادامه داشت. «حَتّٰی إِذٰا جٰاءَ أَمْرُنٰا» 2 داستان حضرت نوح بسیار مهم بود. «أَمْرُنٰا» 3 هر گونه جوشش و فوران آب،تحت امر الهی است. «جٰاءَ أَمْرُنٰا وَ فٰارَ التَّنُّورُ» 4 خداوند هم سبب ساز است و هم سبب سوز،تنورِ آتش را محل فوران آب قرار می دهد،چنان که آتش را بر ابراهیم علیه السلام گلستان می کند.آب که مایه ی حیات است،سبب هلاکت و انقراض یک نسل می شود. «فٰارَ التَّنُّورُ» 5 نسل حیوانات و موجودات زنده باید حفظ شود. «احْمِلْ فِیهٰا مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ» 6 ضابطه نه رابطه،پیوندهای مکتبی،بر روابط خانوادگی حاکم است.زن و

ص :320


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر روح المعانی.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.
4- 4) .تفسیر نور الثقلین.
5- 5) .بحار،ج 11،ص 312.

فرزند نوح،حقّ سوار شدن به کشتی را نداشتند. «إِلاّٰ مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ» 7 یاران حقّ،در طول تاریخ اندک بوده اند. «مٰا آمَنَ مَعَهُ إِلاّٰ قَلِیلٌ» در روایتی مراد از«قلیل»را هشتاد نفر دانسته که به نوح ایمان آوردند. (1)

[سوره هود (11): آیه 41]

اشاره

وَ قٰالَ اِرْکَبُوا فِیهٰا بِسْمِ اَللّٰهِ مَجْرٰاهٰا وَ مُرْسٰاهٰا إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (41)

و(نوح به مسافران کشتی)گفت:بر آن سوار شوید که حرکت و توقّفش با نام خداست.همانا پروردگار من آمرزنده و مهربان است.

نکته ها:

ابو ذر،صحابی بزرگ رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله،در حالی که حلقه ی در کعبه را گرفته بود،با صدای بلند می گفت:ای مردم! با دو گوش خود شنیدم که پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله می فرمود:

«مثل اهل بیتی کمثل سفینة نوح،مَن رَکبها نَجیٰ و مَن تَخلّف عنها هلک»اهل بیت من همچون کشتی نوح اند که هر کس بر آن سوار شد،نجات یافت و هر که از آن دوری گزید هلاک شد.البتّه این حدیثِ پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله را دیگر بزرگان صدر اسلام؛همچون ابو سعید خدری،ابن عباس،عبد اللّه بن زبیر و انس بن مالک نیز نقل کرده اند و در کتب معروف اهل سنّت آمده است. (2)

اگر این حدیثِ متواتر را در کنار حدیث متواتر دیگری بگذاریم که پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:

مسلمانان 73 فرقه می شوند و تنها یک فرقه از آنها اهل نجات می باشد، «فرقةٌ ناجیة»،روشن می شود که خود پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله مصداق فرقه ی ناجیه را اهل بیت

ص :321


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .طبری در معجم کبیر،حاکم نیشابوری در مستدرک،ابن کثیر در تفسیرش،سیوطی در تاریخ خلفا ابن قتیبه در عیون الأخبار،طبری در ذخائر العقبیٰ،خطیب بغدادی در تاریخ بغداد،ابو نعیم در حلیة الاولیاء،ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه،آلوسی در روح المعانی و دیگر کتب که شرح مفصّل آن در احقاق الحق جلد 9 صفحه 270 به بعد آمده است.

خود معرّفی کرده و فرموده است:«مَن رکبها نجی»،که کلمه ی«نجیٰ»مفسّر همان کلمه ی«ناجیه»است.

در روایات آمده،آغاز سیر کشتی اوّل ماه رجب (1)و از مسجد کوفه بوده است. (2)

پیام ها:

1 شروع هر کار با نام خداوند،رمز توکّل و استمداد و رنگ الهی دادن به آن کار است. «ارْکَبُوا فِیهٰا بِسْمِ اللّٰهِ» 2 حرکت و توقّف،هر دو باید با استمداد از خدا باشد. «بِسْمِ اللّٰهِ مَجْرٰاهٰا وَ مُرْسٰاهٰا» 3 کشتی وسیله ای بیش نیست،انسان باید به یاد خدا باشد که همه چیز به اراده ی اوست. «ارْکَبُوا فِیهٰا بِسْمِ اللّٰهِ» 4 گرچه یاران نوح صلی اللّٰه علیه و آله تنها مؤمنان در روی زمین در آن زمان بودند،امّا خالی از عیب و گناه نبودند و خداوند آنان را آمرزید. «إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحِیمٌ» 5 نجات پیروان نوح از طوفان،پرتوی از ربوبیّت،مغفرت و رحمت الهی است.

«ارْکَبُوا»

... «إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحِیمٌ»

[سوره هود (11): آیه 42]

اشاره

وَ هِیَ تَجْرِی بِهِمْ فِی مَوْجٍ کَالْجِبٰالِ وَ نٰادیٰ نُوحٌ اِبْنَهُ وَ کٰانَ فِی مَعْزِلٍ یٰا بُنَیَّ اِرْکَبْ مَعَنٰا وَ لاٰ تَکُنْ مَعَ اَلْکٰافِرِینَ (42)

و آن(کشتی)آنها را از لابلای امواجی همچون کوه پیش می برد.(در این هنگام)نوح،فرزندش را که در گوشه ای قرار داشت صدا زد(و گفت:)ای پسرم!(ایمان بیاور و)با ما سوار شو و با کافران مباش.

نکته ها:

ظاهراً گفتگوی حضرت نوح با فرزندش قبل از حرکت کشتی بوده است،زیرا بعد از حرکت،آنهم در میان امواجی همچون کوه،امکان سوار شدن وجود ندارد. (3)

ص :322


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .کافی،ج 3،ص 492.
3- 3) .تفسیر روح المعانی.

سؤال:چرا نوح فقط فرزند خود را به سوار شدن دعوت کرد؟ پاسخ:اوّلاً:انسان نسبت به فرزند خود وظیفه ی سنگین تری دارد.ثانیاً:چون فرزند به کناری رفته بود،نوح گمان کرد پشیمان شده و آمادگی پذیرش حقّ در او پدیدار گشته است.و ممکن است هشداری باشد به دیگران که عذاب جدّی است،چون فرزندش را دعوت به رهایی می کند.

مطابق روایتی در تفسیر نور الثقلین،پسر نوح،فرزند همسر نوح،ولی از شوهری دیگر بوده است،نه فرزند خود نوح.

حضرت نوح در روز ورودش به کشتی،روزه گرفت و به یاران خود نیز دستور روزه داد و فرمود:روزه گرفتن رمز نجات از خطرات است. (1)

عبور از امواجی همچون کوه،نشانه ی وسعت و بزرگی کشتی نوح و هنر و تخصّص پیامبر خدا نوح است.

پیام ها:

1 نجات یافتگان نیز راهی پرتلاطم دارند،با سوار شدن بر کشتی و ناخدایی همچون نوح نیز کار تمام نمی شود. «فِی مَوْجٍ کَالْجِبٰالِ» 2 تا آخرین لحظه به فکر نجات دیگران باشیم،گرچه کافر باشند. «نٰادیٰ نُوحٌ ابْنَهُ» 3 گوشه گیری و عزلت نشینی،مایه ی نجات نیست. «فِی مَعْزِلٍ» 4 والدین نسبت به سرنوشت فرزندان خود مسئولند. «یٰا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنٰا» 5 همنشینی با کافران،حتّی پسر پیامبر را نیز از آئین حقّ جدا می سازد. «لاٰ تَکُنْ مَعَ الْکٰافِرِینَ» (2)6 تنها«از کفّار بودن»خطر ندارد،بلکه«با کفّار بودن»نیز خطرناک است. «مَعَ الْکٰافِرِینَ»

ص :323


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .سعدی در این باره می گوید:پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوّتش گم شد

6 سالم بودن خانواده به تنهایی کافی نیست،محیط کفرآلود مایه ی بسیاری از انحرافات می شود. «لاٰ تَکُنْ مَعَ الْکٰافِرِینَ»

[سوره هود (11): آیه 43]

اشاره

قٰالَ سَآوِی إِلیٰ جَبَلٍ یَعْصِمُنِی مِنَ اَلْمٰاءِ قٰالَ لاٰ عٰاصِمَ اَلْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اَللّٰهِ إِلاّٰ مَنْ رَحِمَ وَ حٰالَ بَیْنَهُمَا اَلْمَوْجُ فَکٰانَ مِنَ اَلْمُغْرَقِینَ (43)

(پسر نوح)گفت:بزودی به کوهی پناه می برم تا مرا از آب حفظ کند.(نوح) گفت:امروز جز(برای افراد مؤمن)و کسانی که مورد رحم قرار گرفته اند،هیچ حافظ(و پناهگاهی)در مقابل قهر الهی نیست.(در این هنگام)موجی میان آن دو جدایی انداخت و او(پسر نوح)غرق گردید.

نکته ها:

امام صادق علیه السلام فرمودند:در ماجرای حضرت نوح علیه السلام،به جز خانۀ خدا کعبه، آب تمام دنیا را فراگرفت. (1)

پیام ها:

1 در خطرات و مشکلات،موحّد به خدا و مشرک به کوه پناه می برد.تکیه به شرق،غرب،مال و مقام،شرک است. «سَآوِی إِلیٰ جَبَلٍ» 2 اگر قهر خداوند فرا رسد،کوه های مستحکم و استوار نمی توانند در مقابل آب نرم و روان،سبب نجات باشند. «جَبَلٍ یَعْصِمُنِی مِنَ الْمٰاءِ قٰالَ لاٰ عٰاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّٰهِ» 3 آب که مایه ی حیات همه ی جانداران است،به امر الهی مایه ی هلاک و عذاب می شود. «لاٰ عٰاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّٰهِ» 4 حوادث طبیعی تصادف نیست،فرمان حکیمانه ی خداوند است. «أَمْرِ اللّٰهِ» 5 از قهر خدا تنها باید به خدا پناه برد. (2)«لاٰ عٰاصِمَ الْیَوْمَ» ... «إِلاّٰ مَنْ رَحِمَ» 6 نتیجه ی «مَعَ الْکٰافِرِینَ» بودن، «مِنَ الْمُغْرَقِینَ» شدن است.

ص :324


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .چنان که در دعای ابو حمزه ثمالی می خوانیم:«هاربٌ منک الیک»

7 در کیفر الهی،روابط خانوادگی و خویشاوندی تأثیری ندارد.پسرِ پیامبر خدا در مقابل پدر غرق می شود و پدر باید تسلیم باشد. «حٰالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکٰانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ» 8 گرچه خداوند رحیم است،امّا حکیم نیز هست.گاهی از رحمت،سینه ی مادر را قبل از تولّد فرزند پر از شیر می کند و گاهی از حکمت،فرزند را در برابر چشم پدر هلاک می سازد. «مِنَ الْمُغْرَقِینَ»

[سوره هود (11): آیه 44]

اشاره

وَ قِیلَ یٰا أَرْضُ اِبْلَعِی مٰاءَکِ وَ یٰا سَمٰاءُ أَقْلِعِی وَ غِیضَ اَلْمٰاءُ وَ قُضِیَ اَلْأَمْرُ وَ اِسْتَوَتْ عَلَی اَلْجُودِیِّ وَ قِیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِینَ (44)

و(بعد از آنکه طوفان و آب همه جا را فرا گرفت)گفته شد:ای زمین! آبت را فرو بَر،و ای آسمان!(از باریدن)بایست.(بدین ترتیب)آب فرو نشست و کار(قهر الهی)پایان پذیرفت و(کشتی)بر(دامنه کوهِ)جودی پهلو گرفت و(در این هنگام)گفته شد که(رحمت خدا از)قوم ستمگر دور باد!

نکته ها:

این آیه از رساترین و بلیغ ترین آیات قرآن است که از عصر پیامبر تا کنون سخن شناسان و ادیبان را به تحسین و تعجّب واداشته است و کسانی که در فکر مبارزه با قرآن و آوردن کلامی مانند آن بوده اند،وقتی به این آیه رسیده اند از کار خود صرف نظر کرده اند.

«بلع»به معنای فروکشیدن و«اقلاع»به معنی امساک و «غِیضَ» به معنی جذب شدن و کم شدن آب است.

مراد از «الْجُودِیِّ» ،یا مطلق کوه سخت است و یا اسم کوهی خاص که در مورد محلّ آن در مناطق زیر اختلاف است:الف:موصل عراق.ب:حدود شام.ج:میان موصل و الجزیره.د:عربستان.ه:کوهی در سلسله جبال آرارات در ترکیه.

در روایات آمده است که کشتی نوح شش ماه بر آب بود و سرزمین مکّه و حجاز را

ص :325

سِیر کرد تا سرانجام به فرمان خداوند آب فرونشست. (1)و امام صادق علیه السلام فرمود:روزی که کشتی نوح بر کوه نشست،روز نوروز بود. (2)

پیام ها:

1 آسمان و زمین شعور دارند و مخاطب خدا و مطیع فرمان او هستند. «یٰا أَرْضُ» ... « وَ یٰا سَمٰاءُ...» اطاعت آنها نیز با طوع و رغبت است،نه از روی کراهت. (3)

2 بعد از هلاک شدن هم باید ظالم را لعنت کرد. «بُعْداً لِلْقَوْمِ الظّٰالِمِینَ»

[سوره هود (11): آیه 45]

اشاره

وَ نٰادیٰ نُوحٌ رَبَّهُ فَقٰالَ رَبِّ إِنَّ اِبْنِی مِنْ أَهْلِی وَ إِنَّ وَعْدَکَ اَلْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْکَمُ اَلْحٰاکِمِینَ (45)

پس نوح پروردگارش را ندا داد و گفت:پروردگارا! همانا پسرم از خاندان من است و البتّه وعده ی تو(درباره ی نجات خاندانم،)حقّ است و تو بهترین داورانی.

نکته ها:

از آنجا که خداوند بر نجات خاندان نوح وعده داده بود،(مطابق آیه 40)و نوح گمان می کرد تنها همسر او محکوم به هلاک است،لذا طبیعی بود که در مورد پسرش،هم دعوت به سوار شدن کند و هم از خداوند نجات او را درخواست نماید.

اگر نوح می دانست که فرزندش کافر گشته است،برای او دعا نمی کرد،چنان که برای همسرش دعا نکرد.مگر می شود از یک سو نفرین کند و بگوید: «لاٰ تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکٰافِرِینَ دَیّٰاراً» (4)خداوندا! احدی از کفّار را بر زمین باقی مگذار و بعد بگوید: «إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی» یعنی فرزند کافر مرا باقی بگذار!!

ص :326


1- 1) .مطابق حدیثی در تهذیب الاحکام،فرو رفتن آب در نقطه ای بود که امروز مسجد کوفه است.
2- 2) .بحار،ج 11،ص 342.
3- 3) .«فقال لها و للارض ائتیا طوعاً و کرهاً قالتا اتینا طائعین»فصّلت،11.
4- 4) .نوح،26.
پیام ها:

1 در دعا و سخن گفتن با خدا،ادب را مراعات کنیم.حضرت نوح نگفت:خدایا طبق وعده ای که دادی که اهل مرا نجات می دهی،باید فرزندم را نجات می دادی،چرا نجات ندادی؟! بلکه گفت: «أَنْتَ أَحْکَمُ الْحٰاکِمِینَ» 2 اگر امداد الهی نباشد،اولیای خدا نیز ممکن است در مصادیق دچار اشتباه شوند. «إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی» چنان که در ماجرای خلقت آدم،حتّی فرشتگان در شناخت انسان به اشتباه افتادند و آفرینشِ موجودی مفسد و خونریز را خلاف می پنداشتند،امّا خداوند پاسخ لازم را به آنان داد.

[سوره هود (11): آیه 46]

اشاره

قٰالَ یٰا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صٰالِحٍ فَلاٰ تَسْئَلْنِ مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ اَلْجٰاهِلِینَ (46)

(خداوند در پاسخ)فرمود:ای نوح! او(در واقع)از خاندان تو(و نبوّت)نیست، او(دارای)عمل ناشایستی است،پس چیزی را که به آن علم نداری از من مخواه،همانا من تو را موعظه می کنم که(مبادا)از جاهلان باشی.

نکته ها:

مراد از «فَلاٰ تَسْئَلْنِ» در مورد پیامبر معصوم،آن نیست که سؤالی واقع شده بود،زیرا حضرت نوح در آیه ی بعد می فرماید: «إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْئَلَکَ مٰا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ» ،بلکه منظور آن است که مبادا سؤال کنی! البتّه مطلبی که برای نوح پیش آمد،این بود که خیال می کرد فرزندش اهل است و خداوند به او فرمود:او از اهل تو نیست.

روایات بسیاری از پیامبر و ائمه علیهم السلام به ما رسیده است که با این عبارت آغاز می شود:«لیس منّا»یعنی از ما نیست،که به نمونه ای از آنها اشاره می شود: (1)

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«من عش مسلما فلیس منا»هر کس به مسلمانی خیانت کند،از ما نیست.در روایت دیگری فرمودند:«من اکرمه الناس اتقاء شره فلیس منی»آن

ص :327


1- 1) .غالب این روایات در سفینة البحار،جلد دوّم،صفحه ی 318 و 691 آمده است.

کس که مردم او را از روی ترس احترام بگذارند،از من نیست،و در حدیثی دیگر آن حضرت فرمودند:«مَن اصبح و لم یهتمّ بامور المسلمین فلیس بِمسلم»هر کس که هر صبح در فکر خدمت به مسلمین نباشد،مسلمان نیست.

سؤال:در آیه ی 10 سوره ی تحریم در مورد همسر نوح و لوط می خوانیم: «فَخٰانَتٰاهُمٰا» خیانت کردند،و در اینجا خداوند می فرماید:ای نوح! فرزند تو از اهل تو نیست، آیا از این دو آیه،زنازاده بودن فرزند نوح استفاده نمی شود؟ پاسخ:اوّلاً:مراد از خیانتِ زن نوح،افشای اسرار و کمک به کفّار است،نه امر دیگر.

ثانیاً:در این آیه دلیل اهل نبودنِ پسر نوح را عملِ غیر صالحِ فرزند دانسته است،نه چیز دیگر.

پیام ها:

1 پیوند مکتبی،حاکم بر پیوند خانوادگی و خویشاوندی است. (1)«إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ» (دلیل نجات گروهی از غرق شدن،ایمانشان به نوح بود،نه چیز دیگر) 2 گاهی انسان در کار خیر یا شرّ چنان غوطه ور می شود که گویا یکپارچه آن عمل می شود. «إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صٰالِحٍ» 3 پیامبران نیز به موعظه الهی نیاز دارند. «إِنِّی أَعِظُکَ» (خداوند پیامبران خود را در لحظه های حسّاس،هشدار داده و حفظ می کند) 4 از کارهای جاهلانه باید پرهیز کرد. «مِنَ الْجٰاهِلِینَ» (تقاضای کاری از خداوند اگر با حکمت نباشد،تقاضای جاهلانه است)

[سوره هود (11): آیه 47]

اشاره

قٰالَ رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْئَلَکَ مٰا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَ إِلاّٰ تَغْفِرْ لِی وَ تَرْحَمْنِی أَکُنْ مِنَ اَلْخٰاسِرِینَ (47)

(نوح)گفت:پروردگارا! به تو پناه می برم از اینکه چیزی را که به(خیر و شرّ)

ص :328


1- 1) .لذا سلمان از اهل بیت پیامبر می شود،امّا بر ابو لهب عموی پیامبر،نفرین نثار می شود.

آن آگاهی ندارم،از تو درخواست کنم و اگر تو(این خواسته را)بر من نبخشایی و بر من ترحّم ننمایی،از زیانکاران خواهم بود.

پیام ها:

1 پیامبران بی درنگ تسلیم خداوند هستند. «فَلاٰ تَسْئَلْنِ» ... «قٰالَ رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ» 2 در دعاها از کلمه ی «رَبِّ» غفلت نکنیم. «رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ...» 3 استعاذه و پناه بردن به خداوند،بهترین راه بیمه ی انسان در گرفتاری هاست.

«رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ»

4 در برابر مواعظ الهی،ادب و تواضع کنیم. «إِنِّی أَعِظُکَ» ... «رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ» 5 هر کجا علم به مصلحت نداریم،درخواست نکنیم. «إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْئَلَکَ مٰا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ» 6 هر گونه سؤال بیجا و کلام بیجا،نیاز به توبه دارد. «وَ إِلاّٰ تَغْفِرْ لِی» (اگر پیامبران از تقاضای بیجا به خداوند پناه می برند،پس تکلیف ما که دائماً برای خداوند تعیین تکلیف می کنیم چگونه است؟) 7 اوّل آمرزش و سپس دریافت رحمت. «وَ إِلاّٰ تَغْفِرْ لِی وَ تَرْحَمْنِی» 8 خسارت واقعی،بخشیده نشدن است. «وَ إِلاّٰ تَغْفِرْ لِی» ... «أَکُنْ مِنَ الْخٰاسِرِینَ» 9 انسان ها حتّی انبیا،بدون لطف خداوند به مقصد نمی رسند و آن کس که از مغفرت الهی محروم شد،خاسر و زیانکار است. «أَکُنْ مِنَ الْخٰاسِرِینَ»

[سوره هود (11): آیه 48]

اشاره

قِیلَ یٰا نُوحُ اِهْبِطْ بِسَلاٰمٍ مِنّٰا وَ بَرَکٰاتٍ عَلَیْکَ وَ عَلیٰ أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَکَ وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یَمَسُّهُمْ مِنّٰا عَذٰابٌ أَلِیمٌ (48)

به نوح خطاب شد:(اینک)با سلامی از جانب ما و برکاتی بر تو و بر تمام امّت هایی که با تو هستند،فرود آی،و بزودی امّت هایی(از نسل همین نجات یافتگان)را از نعمت ها برخوردار خواهیم ساخت،(امّا)سپس(به خاطر غفلت و کفر و گناه،)عذابی دردناک از طرف ما به آنان خواهد رسید.

ص :329

نکته ها:

دستور«هبوط»،هم درباره ی حضرت آدم علیه السلام و هم در مورد حضرت نوح علیه السلام آمده و بدنبال آن،مردم به دو دسته ی مؤمن و کافر تقسیم شده اند.

منظور از«امّت هایی»که با نوح بودند،یا هر نفر از همراهان آن حضرت است که بعدها سر سلسله قبیله ای شدند و یا اینکه مراد،هر کدام از مؤمنانی است که سوار کشتی شده و از یک قبیله ای بودند و شاید هم «أُمَمٍ» همان انواع حیواناتی باشد که حضرت نوح علیه السلام همراه می برد،زیرا در قرآن،از جنبنده ها به «أُمَمٌ أَمْثٰالُکُمْ» (1)تعبیر شده است،یعنی حیوانات نیز امّت هایی مثل شما انسان ها هستند.

پیام ها:

1 زندگانی پس از آن سیل فراگیر،با دو خطر عمده روبرو بود،یکی آلودگی ها و تلاقی بودن زمین که با کلمه ی «بِسَلاٰمٍ» و وعده ی سلامتی بر طرف شد و دیگر نابودی انواع گیاهان که با وعده برکات تأمین گردید. «بِسَلاٰمٍ مِنّٰا وَ بَرَکٰاتٍ عَلَیْکَ» 2 اگر چه خداوند در مواردی موعظه می کند،هشدار می دهد و یا حتّی فرزند بی دین را در مقابل چشمان پدر غرق می سازد،امّا در جای خود،سلام و برکات خویش را نیز نثار می کند. «بِسَلاٰمٍ مِنّٰا وَ بَرَکٰاتٍ عَلَیْکَ» 3 آنچه مؤمن از نعمت های الهی دریافت می کند،سلامت و برکات است،ولی دریافت کافر از نعمت ها جنبه ی متاع بودن آن است،پس هر متاع و کامیابی، نعمت و برکات نیست،بلکه نعمت،آن دریافتی است که عاقبت خوب هم داشته باشد. «بِسَلاٰمٍ مِنّٰا وَ بَرَکٰاتٍ» 4 خداوند متاع دنیا را از کفّار دریغ نمی کند. «سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یَمَسُّهُمْ» 5 این سنّت خداوندی است که ابتدا نعمت و مهلت می دهد،سپس به پاداش یا کیفر می رساند. «سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یَمَسُّهُمْ»

ص :330


1- 1) .انعام،38.

6 مهر و قهر،هر دو از اوست. «بِسَلاٰمٍ مِنّٰا» ... «یَمَسُّهُمْ مِنّٰا» 7 خداوند نوح را به پدید آمدن جامعه ها و امّت هایی کافر،از نسل مؤمنانی که سوار کشتی شدند،خبر داد. «وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یَمَسُّهُمْ مِنّٰا عَذٰابٌ أَلِیمٌ»

[سوره هود (11): آیه 49]

اشاره

تِلْکَ مِنْ أَنْبٰاءِ اَلْغَیْبِ نُوحِیهٰا إِلَیْکَ مٰا کُنْتَ تَعْلَمُهٰا أَنْتَ وَ لاٰ قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هٰذٰا فَاصْبِرْ إِنَّ اَلْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ (49)

(ای پیامبر!)اینها از اخبار غیبی است که ما آنها را به تو وحی می کنیم(و)پیش از این نه تو و نه قوم تو از آنها خبری نداشتید،پس(تو نیز مانند نوح)صبر کن که همانا عاقبت(پیروزی)،برای متّقین است.

نکته ها:
اشاره

@

سیمای نوح علیه السلام در قرآن

سیمای نوح علیه السلام در قرآن (1)

با اینکه نام حضرت نوح علیه السلام 40 مرتبه در قرآن آمده،امّا از محلّ تولّد،مساکن، شغل،وفات و محل دفن او چیزی نیامده است.زیرا آنچه برای ما درس و بهره است،همان رفتار و برخوردهای اوست.

داستان حضرت نوح علیه السلام در 6 سوره از قرآن کریم آمده است،اعراف،هود، مؤمنون،شعرا،قمر،نوح که مفصّل ترین آنها در همین سوره(هود)است.

او اوّلین پیامبر اولو العزم است که رسالت جهانی و کتاب و شریعت داشت.

بعثت این پیامبر اولو العزم،بعد از حضرت آدم و به هنگام شیوع شرک و بت پرستی و ظلم بوده و برنامه ی او را توحید،نماز،امر به معروف و نهی از منکر، عدالت و صدق و وفا تشکیل می داده است.

مدّت رسالت آن حضرت،950 سال بوده است،وقتی در پایان،خداوند به او فرمود:کسی به رسالت تو ایمان نخواهد آورد،مأیوس شد و نفرین کرد و در نتیجه،حتّی

ص :331


1- 1) .بر اساس تلخیص صفحاتی از تفسیر المیزان.

زن و فرزندش که در راه او نبودند،به همراه کفّار غرق شدند.

حضرت نوح علیه السلام،پدر دوّم بشر،یعنی پدر همه ی انبیا،جز آدم و ادریس علیهما السلام است،خداوند او را برگزید، «إِنَّ اللّٰهَ اصْطَفیٰ آدَمَ وَ نُوحاً» ... «عَلَی الْعٰالَمِینَ» (1)و بر او سلام فرستاد. «سَلاٰمٌ عَلیٰ نُوحٍ فِی الْعٰالَمِینَ» (2)داستان حضرت نوح علیه السلام با تفاوت هایی در تورات نیز آمده است.کتبِ کلدانیان، هندیان،چینی ها،یونانیان و پارسیان،طوفان نوح را قهر خداوند به سبب ظلم و فساد مردم دانسته اند.در اوستا،کتاب مقدّس زردشتیان نیز خطر طوفانی عالمگیر که به واسطه آن همه ی مردم غرق می شوند مطرح است،بدین صورت که به جمشید وحی می شود که حائطی عظیم بساز و همه ی مردان و زنان صالح و از هر حیوان یک جفت را در آن قرار بده.

رسالت حضرت نوح علیه السلام جهانی بوده است،چون زمین بدون حجّت نمی شود و غرق شدن همه ی کفّار با نفرین حضرت نوح علیه السلام که فرمود: «رَبِّ لاٰ تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکٰافِرِینَ دَیّٰاراً» (3)شاهد بر آن است و از طرفی اگر رسالت آن حضرت منطقه ای و سیل هم در همان محدوده بوده،دیگر به سوار کردن یک جفت از هر حیوانی نیازی نبوده است،در حالی که این کار برای حفظ نسل حیوانات در کره ی زمین انجام گردیده است. (4)

سرگذشت حضرت نوح علیه السلام؛تاریخی هزار ساله است،که داستان یک سیل عالمگیر،ماجرای انقراض یک نسل و آغاز جامعه ای نوین،تابلویی از پیروزی حقّ بر باطل،جلوه ای از مستجاب شدن نفرین پیامبر،نمونه ای از قطع رابطه ی پدر و پسر به خاطر مکتب،آیتی از تسلیم هستی در برابر فرمان خداوند،حفظ نسل حیوانات و کشتی سازی دور از دریا را در خود جای داده است.

ص :332


1- 1) .آل عمران،33.
2- 2) .صافّات،79.
3- 3) .نوح،26.
4- 4) .تفسیر المنار مدّعی است که رسالت حضرت نوح منطقه ای بوده،امّا تفسیر المیزان به شدّت آن را ردّ می کند.

این داستان نشان می دهد که گاه انسان به حدّی سقوط می کند که موعظه ی انبیا علیهم السلام هم در او کارساز نمی شود،بلکه به پیروان آنها نسبتِ اراذل می دهد و در برابر قهر الهی به کوه پناه می برد!

پیام ها:

1 قرآن بهترین منبع برای آشنایی با تاریخ بشر است. «تِلْکَ...» 2 بسیاری از بخش های تاریخ،برای انسان پنهان مانده که یکی از آنها تاریخ حضرت نوح است. «تِلْکَ مِنْ أَنْبٰاءِ الْغَیْبِ» 3 پیامبر اسلام و مردم،جز از طریق وحی راهی برای آشنایی با تاریخ نوح علیه السلام نداشتند. «تِلْکَ مِنْ أَنْبٰاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهٰا إِلَیْکَ» 4 سالم ترین و مفیدترین اخبار تاریخی را باید از طریق وحی دریافت کرد،زیرا از سرچشمه ی علمِ بی نهایتی است که هیچ گونه حادثه،فشار و غفلتی در ناقل آن وجود ندارد. «أَنْبٰاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهٰا إِلَیْکَ» 5 میزان علم غیب انبیا علیهم السلام به همان مقداری است که خداوند در اختیار آنان قرار داده است. «أَنْبٰاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهٰا إِلَیْکَ» 6 تاریخ و سرگذشت انبیای قبل،بهترین تسلّی برای رهبران بعد است. «فَاصْبِرْ» 7 صبر و تقوی هر دو لازم و شرط پیروزی است. «فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ،» به جای«فاصبر انّ العاقبة للصابرین» 8 سر انجام،حقّ پیروز و باطل رفتنی است. «إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ»

[سوره هود (11): آیه 50]

اشاره

وَ إِلیٰ عٰادٍ أَخٰاهُمْ هُوداً قٰالَ یٰا قَوْمِ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ مٰا لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرُهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ مُفْتَرُونَ (50)

و به سوی قوم عاد،برادرشان هود(را فرستادیم،او به مردم)گفت:ای قوم من!(تنها)خدا را بپرستید که هیچ معبودی جز او برای شما نیست.(شما در پرستش بت ها به خطا می روید و)شما جز اهل افترا و تهمت نیستید.

ص :333

نکته ها:

پس از حضرت نوح،حضرت هود مبعوث شد.سرگذشت این پیامبر الهی،در آیات 65 تا 72 از سوره ی اعراف نیز آمده است.از آنجا که هود علیه السلام از قبیله ی عاد بود،لذا در آیه از او به «أَخٰاهُمْ» «برادرِ عاد»تعبیر شده است.

همین که زمان وفات نوح علیه السلام فرا رسید،به یارانش فرمود:بعد از من دوران غیبتی خواهد بود که در آن طاغوت ها پدید می آیند و خداوند توسط قائمی از نسل من که نام او هود است،برای شما گشایشی می رساند. (1)

شفیع قرار دادن بت ها،هم افترا به خداوند است که بت ها را شریک او می دانند و هم تهمت به بت هاست که آنها را صاحب نفع و ضرر به حساب می آورند.

پیام ها:

1 رسالت حضرت هود،مخصوص قوم عاد بود. «إِلیٰ عٰادٍ» 2 تبلیغ در جوّ برادرانه،مؤثّرتر است. «أَخٰاهُمْ» 3 انبیا برای امّت ها برادرند،نه کاسب،نه فریبکار و نه مُسیطر و حاکم. «أَخٰاهُمْ» 4 دعوت به توحید،سرلوحه ی وظایف انبیاست. «یٰا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّٰهَ» 5 توحید عملی،بر اساس توحید اعتقادی است. «اعْبُدُوا اللّٰهَ» ... «مٰا لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرُهُ» 6 شرک به خدا،خیال،وَهم و تهمتی بیش نیست. «إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ مُفْتَرُونَ»

[سوره هود (11): آیه 51]

اشاره

یٰا قَوْمِ لاٰ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِیَ إِلاّٰ عَلَی اَلَّذِی فَطَرَنِی أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ (51)

(هود گفت:)ای قوم من! من از شما در برابر رسالتم پاداشی درخواست نمی کنم،پاداش من نیست مگر بر عهده ی آن کس که مرا آفریده است،پس آیا تعقّل نمی کنید؟!

ص :334


1- 1) .تفسیر نور الثقلین؛اکمال الدین،ج 1،ص 135.
نکته ها:

از آنجا که بارها در قرآن پاداش نخواستن و بی توقّعی انبیا علیهم السلام از مردم مطرح شده است،معلوم می شود که امور مادّی از بزرگ ترین موانع گرایش مردم به حقّ است.

پیام ها:

1 انبیا هدف مادّی ندارند،هدف آنها از کارشان،جلب رضایت خداوند است.

«إِنْ أَجْرِیَ إِلاّٰ عَلَی الَّذِی...»

(خداوند خود به انبیا اجر می دهد) 2 اخلاص،از شروط اساسی موفّقیّت در تبلیغ است. «إِنْ أَجْرِیَ إِلاّٰ عَلَی الَّذِی فَطَرَنِی» 3 توجّه به خالقیّت خداوند،زمینه ی اخلاص است. «عَلَی الَّذِی فَطَرَنِی» 4 تعقّل،ما را به تبعیّت از انبیا و پیروی از وحی راهنمایی می کند.(عقل،ضدّ وحی نیست،بلکه زمینه ساز پذیرش وحی است) «أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ» 5 برای کسی که به فکر دنیا و منافع آن نیست،چه دلیل وجود دارد که این همه خود را به زحمت بیندازد؟! «أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ»

[سوره هود (11): آیه 52]

اشاره

وَ یٰا قَوْمِ اِسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ اَلسَّمٰاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرٰاراً وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلیٰ قُوَّتِکُمْ وَ لاٰ تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ (52)

و(هود ادامه داد)ای قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش کنید،سپس به سوی او باز گردید و توبه نمایید تا او از آسمان پی در پی بر شما باران بفرستد،(چنان که گویی همه ی آسمان در حال ریزش است)و نیرویی بر نیروی شما بیفزاید،و(از راه حق)به خاطر گناه اعراض نکنید و روی برنتابید.

پیام ها:

1 استغفار و توبه از گناهان،واجب است. «اسْتَغْفِرُوا» ... «تُوبُوا» 2 استغفار از گناهان،مقدّمه ی بازگشت به سوی خداست. «اسْتَغْفِرُوا» ... «ثُمَّ تُوبُوا» 3 استغفار و توبه ی فردی،سرنوشت جامعه را عوض نمی کند،بلکه جامعه باید

ص :335

متحوّل شود تا امداد الهی سرازیر گردد. «یٰا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا» ... «تُوبُوا» ... «یُرْسِلِ» 4 اعمال و عقاید،در رویدادهای طبیعی مؤثّرند. «تُوبُوا» ... «یُرْسِلِ» (قوم عاد به خاطر شرک و گناه،به کمبود و خشکسالی گرفتار شده بودند) 5 عوامل طبیعی،ما را از توجّه به اراده ی الهی بازندارد. «یُرْسِلِ السَّمٰاءَ» 6 نظام و حکومت اسلامی اگر خواهان توسعه اقتصادی است باید طرح های معنوی را در جامعه توسعه دهد. «تُوبُوا» ... «یُرْسِلِ السَّمٰاءَ» 7 جزای دنیوی توبه و بازگشت به سوی خدا،ثروت و قدرت است. «تُوبُوا» ... «یُرْسِلِ السَّمٰاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرٰاراً وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً...» 8 گمان نکنیم که ایمان به خدا و توجّه به او،به معنای دور شدن از مال و سرمایه است. «تُوبُوا» ... «یُرْسِلِ السَّمٰاءَ» ... «یَزِدْکُمْ قُوَّةً» (اگر ایمان بیاوریم،نه تنها از اموال ما چیزی مطالبه نمی شود،بلکه به آنها افزوده نیز می گردد «یَزِدْکُمْ» 9 با کُرنش در پیشگاه الهی و توبه و استغفار به درگاه او،نه تنها کوچک نمی شویم،بلکه قوی،بزرگ و عزیزتر هم می گردیم. «یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلیٰ قُوَّتِکُمْ» 10 قوم عاد،مردمی نیرومند بودند. «قُوَّةً إِلیٰ قُوَّتِکُمْ» 11 اگر قدرتِ ایمان،به قدرت جسمانی اضافه گردید،کامل می شویم. «قُوَّةً إِلیٰ قُوَّتِکُمْ» 12 بوجود آوردن جامعه ای سالم و برخوردار از نعمت و نیرومند،از اهداف ادیان آسمانی است. «یٰا قَوْمِ» ... «تُوبُوا» ... «یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلیٰ قُوَّتِکُمْ» 13 قدرت اقتصادی،زمینه ساز سایر قدرت هاست.اوّل «یُرْسِلِ السَّمٰاءَ» آن گاه «یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلیٰ قُوَّتِکُمْ» 14 در تبلیغ باید از شیوه ی تشویق نیز استفاده کرد. «تُوبُوا» ... «یُرْسِلِ» ... «یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلیٰ قُوَّتِکُمْ» (بیان نتایجِ مادّی،در راه رسیدن به هدف،مانعی ندارد) 15 روی گردانی از انبیا و بی اعتنایی به راه آنها،جُرم و گناه است. «مُجْرِمِینَ»

ص :336

[سوره هود (11): آیه 53]

اشاره

قٰالُوا یٰا هُودُ مٰا جِئْتَنٰا بِبَیِّنَةٍ وَ مٰا نَحْنُ بِتٰارِکِی آلِهَتِنٰا عَنْ قَوْلِکَ وَ مٰا نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ (53)

(مشرکان)گفتند:ای هود! تو دلیل روشنی برای ما نیاورده ای و ما به خاطر سخنان تو،از خدایانمان دست بر نمی داریم و ما از ایمان آورندگان به تو نیستیم.

پیام ها:

1 کسانی که در برابر سنگ و چوب عبادت می کنند و هیچ دلیل معقولی برای کار خود ندارند،پیامبری را که سیره اش ارائه معجزه و دلیل روشن است،زیر سؤال می برند!؟ «مٰا جِئْتَنٰا بِبَیِّنَةٍ» 2 حرف اصلی کفّار این بود که ما به خاطر«حرف تو»دست از بت هایمان بر نمی داریم،نه به جهت نبودن دلیل. «بِتٰارِکِی آلِهَتِنٰا عَنْ قَوْلِکَ» نشانه ی اینکه آنها دنبال دلیل نبودند،آن است که دو بار گفتند: «وَ مٰا نَحْنُ بِتٰارِکِی آلِهَتِنٰا» ، «وَ مٰا نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ» 3 انبیا در اوّلین مرحله از دعوتشان،با سرسختی مشرکین مواجه می شدند،ولی هرگز دست از تبلیغ برنمی داشتند. «مٰا نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ»

[سوره هود (11): آیات 54 تا 55]

اشاره

إِنْ نَقُولُ إِلاَّ اِعْتَرٰاکَ بَعْضُ آلِهَتِنٰا بِسُوءٍ قٰالَ إِنِّی أُشْهِدُ اَللّٰهَ وَ اِشْهَدُوا أَنِّی بَرِیءٌ مِمّٰا تُشْرِکُونَ (54) مِنْ دُونِهِ فَکِیدُونِی جَمِیعاً ثُمَّ لاٰ تُنْظِرُونِ (55)

(ما حرفی نداریم)مگر اینکه می گوییم:بعضی از خدایان ما به تو زیان رسانده (و عقلت را ربوده اند،زیرا مورد خشم بت ها قرار گرفته ای.هود)گفت:همانا من خدا را به شهادت می طلبم و شما(نیز)شاهد باشید که من از آنچه شریک (خدا)قرار می دهید بیزارم.

ص :337

از هر چه غیر اوست(و شما آن را می پرستید تبرئه می جویم)،پس همگی بر علیه من توطئه کنید و مرا مهلت ندهید،(تا معلوم شود که نه از شما و نه از بت هایتان هیچ کاری ساخته نیست).

نکته ها:

کلمه ی«اعتراء»به معنای اعتراض و اصابت است.

حضرت هود برای اثبات پوچی قدرت های خیالی بت پرستان،آنان را به مبارزه طلبید،همان گونه که حضرت نوح علیه السلام به مردم گفت: «فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکٰاءَکُمْ ثُمَّ لاٰ یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً،ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لاٰ تُنْظِرُونِ» (1)شما هر کاری می خواهید انجام دهید،ولی بدانید که ضرری به من نخواهد رسید،پیامبر اسلام نیز می فرمود: «قُلِ ادْعُوا شُرَکٰاءَکُمْ ثُمَّ کِیدُونِ فَلاٰ تُنْظِرُونِ» (2)

پیام ها:

1 قوم عاد بر این باور بودند که هر بت و معبودی از آنها در بخشی از امور جهان کارآیی دارد. «بَعْضُ آلِهَتِنٰا» 2 نسبت جنون دادن به انبیا و سنّت شکنان و مصلحان جامعه که بر علیه خرافات قیام کرده اند،امر تازه ای نیست. «اعْتَرٰاکَ» ... «بِسُوءٍ» 3 اعلام برائت و بیزاری از شرک و افراد مشرک،سیره و روش انبیای الهی بوده است. «بَرِیءٌ مِمّٰا تُشْرِکُونَ» 4 در برابر خرافات باید قاطعانه ایستاد. «أَنِّی بَرِیءٌ مِمّٰا تُشْرِکُونَ» 5 مبارزه طلبی هود علیه السلام،دلیل حقّانیّت و قاطعیّت او و راه اوست. «فَکِیدُونِی...» 6 انبیا از هیچ قدرتی نمی ترسند. «فَکِیدُونِی جَمِیعاً» 7 بت ها هیچ قدرتی ندارند. «فَکِیدُونِی جَمِیعاً»

ص :338


1- 1) .یونس،71.
2- 2) .اعراف،195.

[سوره هود (11): آیه 56]

اشاره

إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اَللّٰهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ مٰا مِنْ دَابَّةٍ إِلاّٰ هُوَ آخِذٌ بِنٰاصِیَتِهٰا إِنَّ رَبِّی عَلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ (56)

همانا من بر خداوندی که پروردگار من و شماست توکّل کرده ام،(زیرا)هیچ جنبنده ای نیست،مگر آنکه او مهارش را گرفته(و بر او تسلّط دارد،امّا سلطه ای عادلانه و حق جویانه)بدرستی که پروردگار من بر صراط مستقیم است.

پیام ها:

1 توجّه به ربوبیّت همه جانبه خدا،زمینه ی توکّل بر اوست. «تَوَکَّلْتُ» ... «رَبِّی وَ رَبِّکُمْ» 2 توکّل،زمینه ی شجاعت است. «فَکِیدُونِی جَمِیعاً» ... «إِنِّی تَوَکَّلْتُ» (با تکیه و اتکال بر خداوند،می توان در برابر جهانی ایستاد) 3 هیچ جنبنده ای بدون اراده ی خداوند،قادر بر ضرررسانی به دیگری نیست.

«فَکِیدُونِی جَمِیعاً»

... «مٰا مِنْ دَابَّةٍ إِلاّٰ هُوَ آخِذٌ بِنٰاصِیَتِهٰا» 4 خداوند،هم بر همه چیز سلطه ی کامل دارد و هم عادل است. «آخِذٌ بِنٰاصِیَتِهٰا» ، «عَلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ» 5 بر کسی تکیه کنیم که علاوه بر قدرت،عدالت نیز داشته باشد. «تَوَکَّلْتُ» ، «آخِذٌ» ، «عَلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ» 6 در مقابل عناد و لجاجت کفّار،باید از قهر و عدل الهی سخن گفت. «آخِذٌ بِنٰاصِیَتِهٰا» ، «عَلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ»

[سوره هود (11): آیه 57]

اشاره

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ مٰا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیْکُمْ وَ یَسْتَخْلِفُ رَبِّی قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لاٰ تَضُرُّونَهُ شَیْئاً إِنَّ رَبِّی عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ حَفِیظٌ (57)

پس اگر شما(از دعوتم)روی برگردانید،پس براستی که من آنچه را که به خاطر آن به سوی شما(مأمور و)فرستاده شده ام،به شما رسانده ام و پروردگارم گروه دیگری را جانشین شما خواهد کرد،و شما هیچ ضرری به او نمی رسانید.همانا پروردگارم بر هر چیزی نگهبان است.

ص :339

پیام ها:

1 انبیا پس از دعوت و ابلاغ امر الهی،با مردم اتمام حجّت می کنند. «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ» 2 مسئولیّت مبلّغ،بیان معارف دینی است،نه اجبار مردم بر آن. «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ» 3 مبلّغ دین و رهبر امّت نباید اعراض مردم را نشانه ی ضعف و شکست خود به حساب آورد. «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ» 4 استقرار یا انقراض امّت ها،بدون حساب و تصادفی نیست،بلکه تابع یک سری سنّت هایی است که خداوند حاکم فرموده است. «یَسْتَخْلِفُ رَبِّی قَوْماً غَیْرَکُمْ» (شرک،گناه و مخالفت با انبیا،از عوامل نابودی جامعه ها و تحوّلات تاریخی است) 5 کفر،سرپیچی،مرگ و نابودی ما،ضرری را متوجّه خداوند نمی سازد. «فَإِنْ تَوَلَّوْا» ، «یَسْتَخْلِفُ» ... «غَیْرَکُمْ وَ لاٰ تَضُرُّونَهُ» 6 خداوند بر همه چیز و همه کس حافظ است،لذا کفر و توطئه ی ما بر خداوند ضرری نمی رساند. «إِنَّ رَبِّی عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ حَفِیظٌ»

[سوره هود (11): آیه 58]

اشاره

وَ لَمّٰا جٰاءَ أَمْرُنٰا نَجَّیْنٰا هُوداً وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنّٰا وَ نَجَّیْنٰاهُمْ مِنْ عَذٰابٍ غَلِیظٍ (58)

و زمانی که فرمان(قهر)ما آمد،هود و کسانی را که با او ایمان آورده بودند،به رحمت خود نجات دادیم و از عذاب سخت رهایشان ساختیم.

پیام ها:

1 همان گونه که نزول عذاب به فرمان خداوند است،نجات از آن نیز به اراده ی اوست. «نَجَّیْنٰا» 2 پیامبران و یاورانشان از قهر الهی مصون هستند. «نَجَّیْنٰا هُوداً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ»

ص :340

3 صرف ایمان به انبیا،کافی و کارساز نیست،بلکه همراه بودن و حمایت از آنان نیز لازم است. «مَعَهُ» 4 سرچشمه ی رحمت،اوست «بِرَحْمَةٍ مِنّٰا» امّا سرچشمه ی قهر و غضب او عمل ماست. «عَذٰابٍ غَلِیظٍ» و نفرمود:«عذاب منّا» 5 تکرار کلمه ی نجات،شاید رمز آزادی از قهر خداوند در دنیا و آخرت باشد.

«نَجَّیْنٰا»

6 بادها نیز مأموران الهی هستند. «أَمْرُنٰا» (1)

[سوره هود (11): آیه 59]

اشاره

وَ تِلْکَ عٰادٌ جَحَدُوا بِآیٰاتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوْا رُسُلَهُ وَ اِتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبّٰارٍ عَنِیدٍ (59)

و آن قوم عاد،آیات پروردگارشان را منکر شدند و پیامبرانِ او را نافرمانی کرده و از فرمان هر ستمگر لجوجی پیروی نمودند.

پیام ها:

1 تاریخ پیشینیان فرا روی شماست،چرا عبرت نمی گیرید؟ «تِلْکَ» 2 انکار یک پیامبر،به منزله ی انکار تمامی انبیاست. (2)«عَصَوْا رُسُلَهُ» 3 خطراتی که یک جامعه را تهدید می کند عبارتند از:

الف:کفر به آیات الهی. «جَحَدُوا بِآیٰاتِ رَبِّهِمْ» ب:نافرمانی از انبیا و رهبران حقّ. «عَصَوْا رُسُلَهُ» ج:پیروی از طاغوت ها. «اتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبّٰارٍ» 4 کسی که پیرو پیامبران معصوم علیهم السلام نباشد،پیرو ستمگران لجوج خواهد شد.

«عَصَوْا رُسُلَهُ»

... «اتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبّٰارٍ»

ص :341


1- 1) .امر الهی همان است که در سوره ی فصّلت،آیه ی 15 می خوانیم:«فارسلنا علیهم ریحاً صرصراً فی ایّام نحسات»ما باد تندی را در روزهای شومی فرستادیم.
2- 2) .به گفته تفسیر المیزان،قوم عاد ظاهراً یک پیامبر بیشتر نداشته که آن هم حضرت هود بوده است.

5 اجبار جبّاران،به خاطر اطاعت کردن توده ها است. «اتَّبَعُوا» ... «جَبّٰارٍ»

[سوره هود (11): آیه 60]

اشاره

وَ أُتْبِعُوا فِی هٰذِهِ اَلدُّنْیٰا لَعْنَةً وَ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ أَلاٰ إِنَّ عٰاداً کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلاٰ بُعْداً لِعٰادٍ قَوْمِ هُودٍ (60)

و(سر انجام)در این دنیا و در روز قیامت،لعنت(و قهر الهی)در پی ایشان شد.

بدانید که قوم عاد به پروردگارشان کفر ورزیدند.آگاه باشید که بر عاد،قوم (حضرت)هود لعنت باد.

نکته ها:

از آیه ی 50 تا آیه ی 60 این سوره،مربوط به قوم عاد بود.این قوم از نژاد عرب و ساکن جزیرة العرب بودند و در تورات موجود،نامی از آنها دیده نمی شود.طبق آیاتی از سوره های مبارکه قمر،الحاقّة،اعراف،سجده،شعرا،آنها مردمی رشید و بلند قامت و دارای شهرهای آباد و تمدّنی بی نظیر بوده اند. «إِرَمَ ذٰاتِ الْعِمٰادِ اَلَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهٰا فِی الْبِلاٰدِ» از نظر اعتقادی،بت پرست و تابع طاغوت بودند.حضرت هود علیه السلام آنان را به خداپرستی و توحید دعوت کرد،امّا آنها نپذیرفتند و با قهر خداوند از طریق باد تند و سوزنده ای نابود شدند.

قوم عاد دارای دو گروه عاد اولیٰ و عاد ثانی بودند که عاد ثانی،هفتصد سال قبل از حضرت مسیح علیه السلام در احقاف(منطقه ای در حجاز)یا یمن زندگی می کردند. (1)

پیام ها:

1 کسی که آیات الهی را انکار و پیامبران خدا را نافرمانی و از طاغوت پیروی کند،از رحمت الهی دور است. «وَ أُتْبِعُوا» ... «لَعْنَةً» 2 بدنامی در دنیا،یک کیفر الهی است. «وَ أُتْبِعُوا فِی هٰذِهِ الدُّنْیٰا لَعْنَةً»

ص :342


1- 1) .تفاسیر المیزان و نمونه.

3 شعارِ«مرگ بر ستمگر»،یک شعار قرآنی است. «أَلاٰ بُعْداً لِعٰادٍ» (1)

[سوره هود (11): آیه 61]

اشاره

وَ إِلیٰ ثَمُودَ أَخٰاهُمْ صٰالِحاً قٰالَ یٰا قَوْمِ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ مٰا لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ اَلْأَرْضِ وَ اِسْتَعْمَرَکُمْ فِیهٰا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ (61)

و به سوی قوم ثمود،برادرشان صالح(را فرستادیم)او گفت:ای قوم من! خدای یگانه را بپرستید که جز او معبود دیگری برای شما نیست.اوست که شما را از زمین پدید آورد و از شما خواست تا در آن آبادی کنید،پس،از او آمرزش بخواهید،سپس به سوی او بازگردید،همانا پروردگار من نزدیک و اجابت کننده است.

نکته ها:

حضرت صالح علیه السلام سوّمین پیامبری است که پس از حضرت نوح و هود علیهما السلام به رسالت رسیده است.

پیام ها:

1 رابطه ی انبیا با مردم،رابطه ای برادرانه بوده است. «أَخٰاهُمْ» 2 بهتر است مبلّغ،از اهالی همان منطقه ی مورد تبلیغ باشد. «أَخٰاهُمْ» 3 هدف همه ی انبیا،پرستش خدای یگانه است. «اعْبُدُوا اللّٰهَ» ، «مٰا لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرُهُ» 4 دلیل و فلسفه ی عبادت خداوند،لطف بیکران او به انسان هاست. «اعْبُدُوا» ، «أَنْشَأَکُمْ» 5 سرچشمه ی آفرینش انسان از خاک است. «أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ» 6 اسلام،دین جامع بین دنیا و آخرت است.(هم آباد کردن زمین،هم استغفار و

ص :343


1- 1) . «أَلاٰ بُعْداً لِثَمُودَ» (هود،68)، «أَلاٰ بُعْداً لِمَدْیَنَ» (هود،95)، «فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظّٰالِمِینَ» (مؤمنون،41)و، «فَبُعْداً لِقَوْمٍ لاٰ یُؤْمِنُونَ» مؤمنون،44.

توبه) «وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیهٰا فَاسْتَغْفِرُوهُ» 7 خواست خداوند،عمران و آبادی زمین است. «وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیهٰا» 8 معبود موحّدان،دارای فهم و شعور،علم و قدرت،شنوایی و جوابگویی به آنهاست که این موارد در بُت ها نیست. «قَرِیبٌ مُجِیبٌ» 9 برگشت به سوی خداوند،آسان و توبه زمینه ی تقرّب به خداست. «تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ» 10 اگر استغفار و توبه بود،خداوند می پذیرد. «تُوبُوا» ... «قَرِیبٌ مُجِیبٌ» 11 خداوند به همه نزدیک است،این ما و افکار و رفتار ماست که سبب دوری ما از خداوند می شود. «رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ»

[سوره هود (11): آیه 62]

اشاره

قٰالُوا یٰا صٰالِحُ قَدْ کُنْتَ فِینٰا مَرْجُوًّا قَبْلَ هٰذٰا أَ تَنْهٰانٰا أَنْ نَعْبُدَ مٰا یَعْبُدُ آبٰاؤُنٰا وَ إِنَّنٰا لَفِی شَکٍّ مِمّٰا تَدْعُونٰا إِلَیْهِ مُرِیبٍ (62)

(قوم ثمود)گفتند:ای صالح! تو براستی قبل از این در میان ما مایه ی امید بودی،آیا(اینک)تو ما را از پرستش آنچه پدرانمان می پرستیدند نهی می کنی؟ همانا که ما نسبت به آنچه ما را به آن می خوانی در شکی هستیم که ما را به تو بد گمان کرده است.

نکته ها:

کفّار ابتدا به حضرت صالح علیه السلام گفتند:تو مایه ی امید ما بودی و ما تو را دوست می داشتیم،تا شاید بدین وسیله او برای حفظ روابط حسنه ی گذشته،از دعوت آنها به یکتاپرستی دست بردارد.

پیام ها:

1 مبلّغ باید خوشنام و خوش سابقه باشد. «مَرْجُوًّا» 2 تمجید و ستایش منحرفان،ما را در دعوت به حقّ سست نسازد. «قَدْ کُنْتَ فِینٰا مَرْجُوًّا» (تعریف و تمجید دشمنان،بی غرض نیست)

ص :344

3 انبیا،خط شکنان عقاید خرافی هستند. «أَ تَنْهٰانٰا» 4 عقاید انسان نباید صرفاً بر اساس رفتار نیاکان و گذشتگان باشد. «نَعْبُدَ مٰا یَعْبُدُ آبٰاؤُنٰا» 5 فرهنگ انسان ها در طول قرون متمادی،بهم پیوسته و آمیخته شده اند. «نَعْبُدَ مٰا یَعْبُدُ آبٰاؤُنٰا» 6 مردم براحتی از عقاید و باورهای نیاکان خویش دست برنمی دارند.(توقّع اصلاح فوری نباید داشت) «إِنَّنٰا لَفِی شَکٍّ» 7 هر کلام و طرح تازه ای،برای عدّه ای از مردم مشکوک و مورد تردید است.

«إِنَّنٰا لَفِی شَکٍّ»

8 اگر شک،مقدّمه و زمینه ی تحقیق و ارشاد نباشد،بزرگ ترین عامل رکود و سقوط خواهد گردید. «شَکٍّ» ... «مُرِیبٍ»

[سوره هود (11): آیه 63]

اشاره

قٰالَ یٰا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلیٰ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ آتٰانِی مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اَللّٰهِ إِنْ عَصَیْتُهُ فَمٰا تَزِیدُونَنِی غَیْرَ تَخْسِیرٍ (63)

(صالح)گفت:ای قوم من! آیا نظر شما این است که اگر من از طرف پروردگارم معجزه داشته باشم و از جانب او مشمول رحمت شده باشم،(لب فروبندم و تبلیغ نکنم؟)پس اگر من خدا را معصیت کنم(و رسالت الهی را انجام ندهم)، چه کسی مرا در برابر(قهر)او یاری خواهد کرد؟ پس شما جز خسارت و زیان چیزی به من نمی افزایید.

پیام ها:

1 ادیان آسمانی و رهبران الهی،نه با زور و تهدید و جهل،بلکه با بیّنه،معجزه و دلیل های روشن،مردم را به خدا و توحید دعوت می کنند. «بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی» 2 مقام نبوّت،یک رحمت ویژه ی الهی بر بندگان خاص است. «وَ آتٰانِی مِنْهُ رَحْمَةً»

ص :345

3 پیامبران در صورت سهل انگاری در رسالت،گرفتار قهر الهی می شوند. «فَمَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللّٰهِ إِنْ عَصَیْتُهُ» 4 با خیالِ خوشایند مردم و حمایت آنان،دست از خدا و راه او برنداریم که مردم منحرف،جز خسارت چیزی به دیگران نمی افزایند. «فَمٰا تَزِیدُونَنِی غَیْرَ تَخْسِیرٍ» 5 مخالفت با حق،خسارت است. «تَخْسِیرٍ»

[سوره هود (11): آیه 64]

اشاره

وَ یٰا قَوْمِ هٰذِهِ نٰاقَةُ اَللّٰهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوهٰا تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اَللّٰهِ وَ لاٰ تَمَسُّوهٰا بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذٰابٌ قَرِیبٌ (64)

و(صالح در بیان معجزه ی خود گفت:)ای قوم من! این شتر ماده(که به اراده ی)خداوند(آفریده شده)معجزه ای برای شماست،پس او را آزاد بگذارید تا در زمین خدا(چرا کند و از مراتع و علف های آن)بخورد،و آزاری به او نرسانید که بزودی عذاب(الهی)شما را فرا خواهد گرفت.

نکته ها:

ناقه ی حضرت صالح از جهات زیادی استثنایی بود: (1)

1 از دل کوه بیرون آمد،2 بدون تماس با شتر نر حامله بود،3 یک روز تمام آب روستا را می خورد،4 به اندازه نیاز مردم منطقه شیر می داد،5 مردم هیچ مسئولیّتی در قبال او نداشتند.

حضرت صالح علیه السلام به مردم فرمود:من از بُت های شما چیزی درخواست می کنم و شما نیز از خدای من چیزی بخواهید،هر کدام از بت ها و خداوند که پاسخ مثبت دادند،همگی او را می پرستیم.مشرکین پذیرفتند.خواسته آنان این بود که همین الآن یک شتر ماده در حالی که حامله هم باشد از دل این کوه بیرون بیاید.

خداوند درخواست آنان را اجابت فرمود و شتر با تمام این شرایط از میان کوه خارج شد. (2)

ص :346


1- 1) .ماجرای ناقه ی صالح در آیاتی از سوره شعرا(155 158)و سوره قمر(27 31)نیز آمده است.
2- 2) .تفسیر أطیب البیان.
پیام ها:

1 دلیل و معجزه ی پیامبر الهی باید برای مردم،محسوس،قابل فهم و در معرض دید باشد. «هٰذِهِ» 2 دست قدرتِ خداوند باز و او سبب ساز است و می تواند خروج شتری را از دل کوه،معجزه ی پیامبری قرار دهد. «هٰذِهِ نٰاقَةُ اللّٰهِ» 3 ناقه ی صالح،معجزه ای بزرگ بود. «نٰاقَةُ اللّٰهِ لَکُمْ آیَةً» 4 باید به مقدّسات احترام گذاشت. «فَذَرُوهٰا» ، «لاٰ تَمَسُّوهٰا» 5 اهانت به مقدّسات،عذاب فوری خداوند را بدنبال دارد. «عَذٰابٌ قَرِیبٌ»

[سوره هود (11): آیه 65]

اشاره

فَعَقَرُوهٰا فَقٰالَ تَمَتَّعُوا فِی دٰارِکُمْ ثَلاٰثَةَ أَیّٰامٍ ذٰلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ (65)

پس(علی رغم آن همه سفارشات و تهدیدات،قوم ثمود)شتر را پِی کردند(و دست و پایش را بریدند)،پس(صالح)گفت:(برای مدّت)سه روز در خانه هایتان بهره مند باشید(که بعد از آن عذاب الهی فرا خواهد رسید)،این وعده ای است راست و حقیقی.

نکته ها:

در روایات می خوانیم که کشنده ی ناقه،یک نفر بیشتر نبوده است،امّا با این وجود قرآن می فرماید: «فَعَقَرُوهٰا» یعنی همه ی مردم او را کشتند و این به سبب هم فکری و رضایت سایرین از کار قاتل بوده است،زیرا از دید اسلام،پیوند مکتبی افراد باعث می شود تا گناه هر فرد را به حساب طرفداران و حامیان او نیز بگذارند. (1)

سؤال:فلسفه ی سه روز مهلت چیست؟ پاسخ:الف:فرصتی برای توبه کردن.

ب:اهرمی برای فشار روحی و مضاعف نمودن عذاب.اگر به شخصی گفته شود که

ص :347


1- 1) .وسایل،ج 11،ص 409 411.

تا 3 روز دیگر نابود می شود،همین خبر بزرگ ترین ضربه و فشار را بر روح و روان او وارد می آورد.

ج:دلیلی دیگر بر حقّانیّت پیامبر الهی،زیرا تعیین وقت،خود از اخبار غیبی است.

پیام ها:

1 راضی شدن به گناه دیگران،شریک جُرم آنها شدن است. (1)«فَعَقَرُوهٰا» 2 هشدارهای الهی را شوخی و دروغ مپندارید. «غَیْرُ مَکْذُوبٍ» 3 توهین به مقدّسات،عذاب قطعی دارد. «وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ»

[سوره هود (11): آیه 66]

اشاره

فَلَمّٰا جٰاءَ أَمْرُنٰا نَجَّیْنٰا صٰالِحاً وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنّٰا وَ مِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ اَلْقَوِیُّ اَلْعَزِیزُ (66)

چون(پس از گذشت سه روز،)فرمان(قهر)ما آمد،صالح و کسانی را که به همراه او ایمان آورده بودند،به رحمت خود(از عذاب)نجات دادیم و از خواری آن روز(رهایی بخشیدیم.ای رسول ما!)همانا پروردگارت،همان توانای شکست ناپذیر است.

نکته ها:

کلمه ی «خِزْیِ» ،به معنای عیبی است که ظاهر شدن آن موجب رسوایی و بی آبرویی انسان می شود.

بلاهای طبیعی همچون زلزله،سیل و یا امراض خطرناک،ممکن است هر دو قشر مؤمن و کافر را فرا گیرد،نظیر بی احتیاطی هایی که از انسان ها صادر می شود و آثارش به همه ی افراد سرایت می کند.امّا آنجا که قهر الهی باشد،مؤمنان در امان خواهند بود،مگر اینکه آنها نیز به واسطه ی سکوت در برابر ظلم و یا ترک نهی از منکر،مستحق عذاب شده باشند. «نَجَّیْنٰا صٰالِحاً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ»

ص :348


1- 1) .در نهج البلاغه نیز در کلام 12 و 20،به این معنا اشاره شده است.
پیام ها:

1 خداوند،پیامبران و یاران آنها را از قهر و عذاب خویش محفوظ می دارد.

«نَجَّیْنٰا»

2 شرط نجات از قهر خدا،ایمان و پیروی از پیامبر است. «نَجَّیْنٰا» ... «الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ» 3 پیروی از پیامبر،زمینه ی سربلندی و عزّت انسان است. «نَجَّیْنٰا» ... «الَّذِینَ آمَنُوا» ... «مِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذٍ» 4 نجات چند مؤمن از میان آن همه کافر،برای خدا کاری ندارد. «الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ» 5 خداوند به پیامبر اسلام تسلّی می دهد که من با مخالفان تو نیز می توانم این گونه رفتار کنم،زیرا که من قوی و عزیزم. «إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ»

[سوره هود (11): آیات 67 تا 68]

اشاره

وَ أَخَذَ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا اَلصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیٰارِهِمْ جٰاثِمِینَ (67) کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهٰا أَلاٰ إِنَّ ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلاٰ بُعْداً لِثَمُودَ (68)

و ستمگران را صیحه ای(آسمانی)فرا گرفت،پس در خانه هایشان به روی در افتادند(و مردند).

آن چنان(قوم ثمود در اثر این صیحه و زلزله نابود شدند)که گویی هرگز در آنجا ساکن نبوده اند،بدانید که همانا ثمود به پروردگارشان کفر ورزیدند.

بدانید که ثمود(از رحمت الهی)دور باد.

نکته ها:

«جٰاثِمِینَ»

،از«جَثْم»به معنای نشستن بر زانو و یا افتادن به روی است،حالتی مثل برق گرفتگی که انسان را در هر حالی که هست خشک می کند و قدرت فرار را از او می گیرد.کلمه ی «یَغْنَوْا» از ماده«غَنی»به معنای اقامت در مکانی است.

پرونده ی قوم لجوج و ستمگر ثمود در این آیه بسته می شود.

حضرت صالح علیه السلام از انبیای عرب و قوم ثمود،در وادی القریٰ(میان مدینه و شام)زندگی می کردند و شغلشان کشاورزی و باغداری بوده است.نام حضرت صالح علیه السلام

ص :349

در تورات کنونی نیست. (1)

همان گونه که امروزه وقتی هواپیماهای ما فوق صوت،دیوار صوتی را می شکنند،در اثر صدای مهیب ناشی از آن شیشه ها خرد می شود،زنان باردار سقط می کنند و ضربان قلب ها تند می گردد،پایان عمر جهان نیز با صیحه ای همراه خواهد بود که به واسطه ی آن همه چیز در هم فرو خواهد ریخت. «مٰا یَنْظُرُونَ إِلاّٰ صَیْحَةً وٰاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ» (2)چنان که قیامت و صحنه محشر هم به واسطه ی صیحه ای پدید خواهد آمد. «إِنْ کٰانَتْ إِلاّٰ صَیْحَةً وٰاحِدَةً فَإِذٰا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنٰا مُحْضَرُونَ» (3)

پیام ها:

1 نزول قهر و عذاب الهی بر ستمکاران،نتیجه ی ظلم و ستم آنهاست. «أَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا» 2 کیفر الهی فقط در قیامت نیست،ظلم و ستم،در همین دنیا نیز کیفر داده می شود. «أَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا»

[سوره هود (11): آیه 69]

اشاره

وَ لَقَدْ جٰاءَتْ رُسُلُنٰا إِبْرٰاهِیمَ بِالْبُشْریٰ قٰالُوا سَلاٰماً قٰالَ سَلاٰمٌ فَمٰا لَبِثَ أَنْ جٰاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ (69)

و همانا فرستادگان ما(که فرشتگانی به صورت انسان بودند)،ابراهیم را مژده آورده گفتند:سلام،(ابراهیم نیز)گفت:سلام.پس زمانی نگذشت که گوساله ی بریانی را(برای پذیرایی)نزد آنان آورد.

پیام ها:

1 فرشتگان،به اذن الهی به صورت و شکل انسان در می آیند. «جٰاءَتْ رُسُلُنٰا إِبْرٰاهِیمَ» 2 سخن را باید با سلام آغاز کرد. «قٰالُوا سَلاٰماً» 3 سلام،یک شعار آسمانی و شیوه ای ملکوتی است. «قٰالُوا سَلاٰماً»

ص :350


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .یس،49.
3- 3) .یس،53.

4 سلام را به نحو بهتر باید جواب داد.(جمله ی «سَلاٰمٌ» جمله ی اسمیّه است که دوام و ثبوت آن از جمله ی فعلیّه ی «قٰالُوا سَلاٰماً» بیشتر است) 5 در پذیرایی باید تسریع نمود. «فَمٰا لَبِثَ» 6 پذیرایی از میهمان یک ارزش است،اگر چه ناشناس باشد. «جٰاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ» 7 انبیا،میهمان دوست و سخاوتمند بودند. «جٰاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ» 8 از میهمان در مورد غذا سؤال نکنیم.(آیا غذا میل دارید؟ آیا غذا خورده اید؟ چه غذایی می خواهید؟) «جٰاءَ بِعِجْلٍ» 9 در پذیرایی،خودمان مباشر باشیم. «جٰاءَ بِعِجْلٍ» 10 غذا را نزد میهمان ببریم،نه میهمان را به طرف غذا. «جٰاءَ بِعِجْلٍ» 11 پذیرایی از میهمان،مطلوب باشد. (1)«بِعِجْلٍ حَنِیذٍ» (در خانۀ انبیا،برای میهمان کباب آوردند)

[سوره هود (11): آیه 70]

اشاره

فَلَمّٰا رَأیٰ أَیْدِیَهُمْ لاٰ تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قٰالُوا لاٰ تَخَفْ إِنّٰا أُرْسِلْنٰا إِلیٰ قَوْمِ لُوطٍ (70)

پس چون(ابراهیم)دید که دست آنان به سمت غذا دراز نمی شود(و از آن نمی خورند)، نسبت به آنان ناخشنود شد و ترسی از آنان در دل او افتاد(که شاید غذا نمی خورند تا نمک گیر نشوند و بتوانند براحتی سوء قصد خود را انجام دهند)،امّا میهمانان گفتند:

مترس،همانا ما برای(قلع و قمع)قوم لوط فرستاده شده ایم.

نکته ها:

احساس خطر کردن حضرت ابراهیم علیه السلام،غیر از ترس و ضعفی است که معمولاً انسان ها در برخورد با مسائل به آن دچار می شوند،زیرا او بت شکن تاریخ بود و هرگز از چیزی نمی ترسید،امّا توجّه به خطر و سوء قصد،مسئله دیگری است.

ص :351


1- 1) .در سوره ی ذاریات می خوانیم که پذیرایی حضرت ابراهیم علیه السلام از میهمانانش با کباب گوساله چاق بوده است.«عِجل سَمین»

سلسله مراتب را باید رعایت کرد:از آنجا که حضرت لوط علیه السلام و قوم او یکی از شاخه های تحت امر حضرت ابراهیم علیه السلام بودند.لذا برای هلاکت قوم لوط،ابتدا حضرت ابراهیم علیه السلام در جریان قرار می گیرد.

پیام ها:

1 فرشتگان از غذاهای مادّی مصرف نمی کنند. «لاٰ تَصِلُ إِلَیْهِ» 2 علم انبیا محدود است. «نَکِرَهُمْ» 3 غذا نخوردن میهمان در عصر ابراهیم علیه السلام،نشانه ی خصومت با میزبان بود.

«أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً»

4 گاهی ریشه ی ترس انسان،جهل است. «أَوْجَسَ مِنْهُمْ» ... «لاٰ تَخَفْ إِنّٰا أُرْسِلْنٰا» 5 یکی از مأموریّت های فرشتگان،آوردن عذاب است. «أُرْسِلْنٰا إِلیٰ قَوْمِ لُوطٍ»

[سوره هود (11): آیه 71]

اشاره

وَ اِمْرَأَتُهُ قٰائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنٰاهٰا بِإِسْحٰاقَ وَ مِنْ وَرٰاءِ إِسْحٰاقَ یَعْقُوبَ (71)

و همسر ابراهیم ایستاده بود،پس(چون گفتگوها را شنید،)خندید،ما او را به(فرزندی به نام)اسحاق و پس از اسحاق،(فرزندی به نام)یعقوب بشارت دادیم.

نکته ها:

برای علّت ایستادن همسر ابراهیم «قٰائِمَةٌ» چند وجه ذکر شده است؛الف:برای عبادت،ب:برای خدمت به میهمانان،ج:برای نظارت بر رفت و آمدها و گفتگوها.

کلمه ی «أَضْحَکَ» به معنای خندیدن،ولی کلمه ی «أَضْحَکَ» به معنای عادت ماهانه است.خندیدنِ همسر ابراهیم علیه السلام،یا برای این بود که فهمید غذا نخوردن میهمانان نشانه ی خطری برای ابراهیم نیست،لذا خوشحال شد.یا آن طور که در بعضی تفاسیر آمده است،ساره،همسر ابراهیم علیه السلام زن سالمندی بود که مدّتها عادت ماهانه نداشت،امّا به محض شنیدن خبر،ناگهان این حالت به او دست داد و او فهمید که اراده الهی بر فرزنددار شدن او تعلّق گرفته است.چنان که امام صادق علیه السلام فرمود:مراد

ص :352

از «فَضَحِکَتْ» ،حیض شدن اوست. (1)

پیام ها:

1 گاهی حضور زن در صحنه لازم است. «وَ امْرَأَتُهُ قٰائِمَةٌ» 2 روحیّه ی زن ظریف تر از مردان است.(حضرت ابراهیم علیه السلام و همسرش ساره هر دو،ماجرا را شنیدند،امّا فقط ساره خندید) «فَضَحِکَتْ» 3 در لابلای دلهره ها،بشارت هم وجود دارد. «أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً» ... «فَبَشَّرْنٰاهٰا» 4 بهترین بشارت،نعمتی مستمر و دنباله دار است. «وَ مِنْ وَرٰاءِ إِسْحٰاقَ یَعْقُوبَ» (2)5 نام انبیای الهی از پیش تعیین شده است. «إِسْحٰاقَ،یَعْقُوبَ» 6 با اینکه هر دسته از فرشتگان الهی مأموریّت خاصّی دارند،امّا این گروه از فرستادگان،چند منظور را دنبال می کردند،یکی قلع و قمع و هلاکت مفسدان قوم لوط،و دیگری بشارت فرزند به ابراهیم علیه السلام و ساره. «أُرْسِلْنٰا إِلیٰ قَوْمِ لُوطٍ» ، «فَبَشَّرْنٰاهٰا بِإِسْحٰاقَ»

[سوره هود (11): آیه 72]

اشاره

قٰالَتْ یٰا وَیْلَتیٰ أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هٰذٰا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هٰذٰا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ (72)

(همسر ابراهیم)گفت:ای وای بر من! آیا دارای فرزند می شوم در حالی که من پیر زنم و این شوهرم پیر مرد؟ براستی که این چیز عجیبی است!

نکته ها:

همسر ابراهیم علیه السلام براستی حقّ داشت که تعجّب کند،زیرا او «عَجُوزٌ عَقِیمٌ» بود (3)یعنی علاوه بر پیری و داشتن سنّی حدود نود سال،در جوانی نیز نازا بود و

ص :353


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .شاید نامگذاری«یعقوب»که از واژه«عقب»است،بدین جهت باشد که بعد از اسحاق می آید.تفسیر المیزان.
3- 3) .ذاریات،29.

ابراهیم علیه السلام نیز صد سال داشت.

به فرموده ی تفسیر المیزان،«بَعْل»به کسی می گویند که نیازی به دیگری نداشته باشد و بتواند روی پای خودش بایستد،و از آنجا که شوهر می تواند مخارج خود را به تنهایی تأمین نماید،به او«بعل»گفته می شود.به نخلی هم که نیاز به آبیاری نداشته باشد،«بعل»اطلاق می گردد.

پیام ها:

1 زن می تواند به مرحله ای برسد که با فرشتگان سخن بگوید. «قٰالَتْ» 2 اظهار تعجّب از اعمال قدرت الهی،منافاتی با ایمان به خداوند ندارد. «إِنَّ هٰذٰا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ» 3 قدرت خدا را در امکانات محدود خود محصور نسازیم. «أَنَا عَجُوزٌ» ، «بَعْلِی شَیْخاً» (همیشه اسباب و علل ظاهری،کارساز نیست)

[سوره هود (11): آیه 73]

اشاره

قٰالُوا أَ تَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اَللّٰهِ رَحْمَتُ اَللّٰهِ وَ بَرَکٰاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ اَلْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ (73)

(فرشتگان به همسر ابراهیم)گفتند:آیا از کار خداوند تعجّب می کنی؟ رحمت و برکات الهی بر شما اهل خانه(و خاندان رسالت)نازل باد،همانا او (پروردگاری)ستوده و بزرگوار است.

نکته ها:

روزی امیر المؤمنین علی علیه السلام به گروهی سلام کردند،آنها در جواب گفتند:«علیک السلام و رحمة اللّٰه و برکاته علیکم اهل البیت و مغفرته و رضوانه»،حضرت فرمودند:

در پاسخ سلام،بیش از آنچه ملائکه به ابراهیم علیه السلام گفتند اضافه نکنید،لذا جمله ی «رَحْمَتُ اللّٰهِ وَ بَرَکٰاتُهُ» کافی است. (1)

ص :354


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

سؤال:با توجّه به اینکه در آیه ی فوق،فرشتگان به همسر حضرت ابراهیم علیه السلام، اهل بیت خطاب کردند و طبعاً همسر هر فردی اهلِ خانه ی او بشمار می آید،چرا در آیه ی تطهیر؛ «إِنَّمٰا یُرِیدُ اللّٰهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» (1)،همسران رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله جزء اهل بیت او محسوب نمی شوند؟ پاسخ:اگر صرفاً به معنای لغوی کلمه تکیه کنیم،طبیعتاً کلمه ی«اهل بیت»به همسر انسان اطلاق می گردد،امّا گاهی دلیل در دست داریم که فردی را از این معنا خارج می کند،نظیر آیه «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ» (2)که فرزند نوح علیه السلام را از اهل او به حساب نمی آورد،یا گاهی دلیلی پیدا می شود که فردی را در این امر داخل می سازد،مثل آنچه که در مورد سلمان آمده که حضرت رسول فرمودند:«سلمان منّا اهل البیت» (3)در آیه ی تطهیر نیز روایات بسیاری در دست است که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله با بردن افراد خاصّی به زیر عبا،فقط آنها را اهل بیت خود نامیدند و اجازه نفرمودند که حتّی همسرشان أمّ سلمه،وارد شود.

پیام ها:

1 گاهی فرشتگان با غیر پیامبر نیز تکلّم و گفتگو می کنند. «قٰالُوا أَ تَعْجَبِینَ» 2 زن نیز می تواند مخاطب ملکوتیان قرار گیرد. «قٰالُوا أَ تَعْجَبِینَ» (فرشتگان همسر حضرت ابراهیم را از ناباوری نهی کردند) 3 هرگز از امدادهای غیبی الهی،مأیوس نشویم. «أَ تَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللّٰهِ» 4 برای برطرف کردن استبعاد و تعجّب در امری،نعمت های بیشمار الهی را یاد کنیم. «أَ تَعْجَبِینَ» ... «رَحْمَتُ اللّٰهِ وَ بَرَکٰاتُهُ عَلَیْکُمْ» (همان خدایی که آتش را بر ابراهیم علیه السلام،سرد و او را بر بت پرستان پیروز نمود،می تواند به پیر زنی عقیم و شوهری سالخورده،فرزندانی عطا فرماید) 5 فرزند صالح،رحمت و برکات از جانب خداست. «رَحْمَتُ اللّٰهِ وَ بَرَکٰاتُهُ عَلَیْکُمْ»

ص :355


1- 1) .احزاب،33.
2- 2) .هود،46.
3- 3) .بحار،ج 18،ص 19.

[سوره هود (11): آیه 74]

اشاره

فَلَمّٰا ذَهَبَ عَنْ إِبْرٰاهِیمَ اَلرَّوْعُ وَ جٰاءَتْهُ اَلْبُشْریٰ یُجٰادِلُنٰا فِی قَوْمِ لُوطٍ (74)

پس چون ترس و وحشت از ابراهیم برطرف شد و بشارت(فرزند نیز)برای او آمد،درباره ی قوم لوط با ما به(گفتگو و)مجادله پرداخت(تا شاید در مورد آنان شفاعت کند).

نکته ها:

شاید مجادله ی حضرت ابراهیم علیه السلام همان باشد که در سوره ی عنکبوت،آیه 31 آمده است که او به فرشتگان گفت:چگونه منطقه را زیر و رو می کنید در حالی که حضرت لوط علیه السلام پیامبر خدا،در میان آنهاست.آنها جواب دادند:ما به احوال آنان شناخت کامل داریم و لوط و یارانش را نجات می دهیم.

پیام ها:

1 علم،مقدّمه ی آرامش است.(چون ابراهیم علیه السلام آگاه شد،آرام شد) «ذَهَبَ عَنْ إِبْرٰاهِیمَ الرَّوْعُ» 2 ترس در انبیا،عارضی است،نه خصلتی و ذاتی. «ذَهَبَ» 3 اوّل دفع ضرر،بعد جلب منفعت. «ذَهَبَ عَنْ إِبْرٰاهِیمَ الرَّوْعُ وَ جٰاءَتْهُ الْبُشْریٰ» 4 آرامش روحی،زمینه ی توجّه به همنوعان است. «فَلَمّٰا ذَهَبَ عَنْ إِبْرٰاهِیمَ الرَّوْعُ» 5 به هنگام هیجان،موضع گیری نکنیم. «ذَهَبَ عَنْ إِبْرٰاهِیمَ الرَّوْعُ» ... «یُجٰادِلُنٰا» 6 بشارت به نعمت،ما را از سرنوشت دیگران غافل نسازد. «جٰاءَتْهُ الْبُشْریٰ یُجٰادِلُنٰا فِی قَوْمِ لُوطٍ» 7 انبیا به فکر افراد زیر دست خود هستند. «یُجٰادِلُنٰا فِی قَوْمِ لُوطٍ» 8 تنها به فکر قوم و طایفه ی خویش نباشیم. «یُجٰادِلُنٰا فِی قَوْمِ لُوطٍ» 9 در مواردی که مقدّرات الهی حتمی نیست،اصرار کردن و شفاعت و دعا و توسّل مؤثّر است. «یُجٰادِلُنٰا»

ص :356

10 جدال با فرشتگان و مأموران الهی،جدال با خداست. «یُجٰادِلُنٰا»

[سوره هود (11): آیات 75 تا 76]

اشاره

إِنَّ إِبْرٰاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوّٰاهٌ مُنِیبٌ (75) یٰا إِبْرٰاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هٰذٰا إِنَّهُ قَدْ جٰاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ إِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذٰابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ (76)

بدرستی که ابراهیم،بردبار و صاحب آه و ناله و اهل توبه و انابه بود.

(امّا از آنجا که فرمان قهر الهی در مورد قوم لوط حتمی بود،لذا فرشتگان در پاسخ به تقاضای شفاعت و تأخیر در عذاب به او گفتند:)ای ابراهیم! از این (تقاضا)صرف نظر کن،که به تحقیق فرمان قهر پروردگارت صادر شده و قطعاً عذاب غیر قابل برگشت به سراغ آنها خواهد آمد.

نکته ها:

در آیه ی 74،حضرت ابراهیم علیه السلام با فرشتگان در باره ی عذاب قوم لوط جدال کرد،در آیه ی 76 می فرماید:ای ابراهیم! از این جدال و اصرار دست بردار.در میان این دو آیه که به جدال ابراهیم علیه السلام و تذکّر خداوند به او اشاره می کند،برای حفظ شخصیّت و مقام او و اینکه جدال او تنها بر اساس دلسوزی برای امّت است،نه انکار و یا چیز دیگر،در آیه ی 75 می فرماید:ابراهیم علیه السلام حلیم و اوّاه و مُنیب است.

پیام ها:

1 انبیا،دلسوزترین رهبران جامعه ی بشری هستند،و با حلم و ناله و انابه،برای نجات مردم تلاش می کنند. «لَحَلِیمٌ أَوّٰاهٌ مُنِیبٌ» 2 تذکّرات باید با حفظ مقام و شخصیّت افراد همراه باشد. «إِنَّ إِبْرٰاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوّٰاهٌ مُنِیبٌ» 3 شفاعت ابراهیم برای مردم،قبل از اطلاع او به قطعی شدن عذاب بوده است.

«قَدْ جٰاءَ أَمْرُ رَبِّکَ»

ص :357

4 عذاب الهی نیز در مسیر تربیت انسان است. «أَمْرُ رَبِّکَ» 5 گاهی شفاعت انبیا هم پذیرفته نمی شود.زمانی که فرمان حتمی خداوند صادر شد،هیچ مقامی نمی تواند مانع آن شود. «یٰا إِبْرٰاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هٰذٰا»

[سوره هود (11): آیه 77]

اشاره

وَ لَمّٰا جٰاءَتْ رُسُلُنٰا لُوطاً سِیءَ بِهِمْ وَ ضٰاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قٰالَ هٰذٰا یَوْمٌ عَصِیبٌ (77)

و هنگامی که فرستادگان ما،(فرشتگان مأمور عذاب،)به سراغ لوط آمدند، درباره ی آمدن آنان غمگین شد و برای حفظ آنها(از آزار این قوم شرور،)به تنگ آمد،(با خود)گفت:امروز،روز سختی است!

نکته ها:

چون رسولان الهی در قالب جوانانی زیباروی به سراغ حضرت لوط آمدند و میهمان او شدند،لذا آن حضرت از سوء قصد قوم فاسد خود نسبت به میهمانانش نگران شد.

جمله ی «ضٰاقَ بِهِمْ ذَرْعاً» یعنی دستش کوتاه شد،کنایه از اینکه عاجز گردیده و راه بروی او بسته شد.

پیام ها:

1 علم انبیا محدود است. «لَمّٰا جٰاءَتْ رُسُلُنٰا» (حضرت لوط نمی دانست که این میهمانان فرشته ای در صورت انسانند) 2 مرحله ی اوّل مبارزه با منکر،مرحله ی قلبی است. «سِیءَ بِهِمْ» 3 حفظ میهمان،بر عهده ی میزبان است. «ضٰاقَ بِهِمْ ذَرْعاً»

[سوره هود (11): آیه 78]

اشاره

وَ جٰاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَ مِنْ قَبْلُ کٰانُوا یَعْمَلُونَ اَلسَّیِّئٰاتِ قٰالَ یٰا قَوْمِ هٰؤُلاٰءِ بَنٰاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اَللّٰهَ وَ لاٰ تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ (78)

ص :358

و قوم لوط،که سابقه ی کارهای بد داشتند،به سرعت به سراغ او آمدند.(حضرت لوط،برای جلوگیری از تعرّض مردم به فرشتگان،با اشاره به دخترانِ خود،به آنان) گفت:ای قوم من! اینها دختران منند،(که می توانید با آنان ازدواج کنید.اگر قصدی دارید)آنها برای شما پاک ترند،پس از خدا پروا کنید(و دست به گناه نزنید)و مرا در پیش میهمانانم رسوا مسازید،آیا در(میان)شما یک نفر رشید(جوانمرد)وجود ندارد؟ (که بجای گناه ازدواج را بپذیرد؟)

نکته ها:

«یُهْرَعُونَ»

از«اهراع»به معنای راندن شدید است،یعنی غریزه ی شهوت،لجام گسیخته این قوم سرکش را به سوی میهمانان حضرت لوط علیه السلام می راند.

مراد از «أَطْهَرُ» آن نیست که لواط پاک است و ازدواج پاک تر، (1)بلکه از باب مماشات با گنهکار است که اگر بدنبال دفع شهوت هستی،ازدواج بهتر از گناه است. (2)

در پیچ و تاب اضطراب و دلهره و مشکلات است که استعدادها و حالات روحی شکوفا می گردد.اگر فرشتگانِ الهی از همان لحظه ی ورود،خود را به حضرت لوط علیه السلام معرّفی می کردند،دیگر نه از آه و ناله و نگرانی و استمداد از احساسات مردمی خبری بود و نه از پیشنهاد ازدواج.

سؤال:چگونه پیامبر،دختر مؤمنه ی خود را به ازدواج مرد کافری در می آورد؟ پاسخ:شاید در هنگام ازدواج،ایمان را شرط می کردند تا این وابستگی و ازدواج، وسیله ی ایمان آنان شود،و شاید مراد از «بَنٰاتِی» دختران مردم باشد،زیرا پیامبر به منزله پدر امّت است.شاید هم در آن زمان این گونه وصلت اشکالی نداشته است.

پیام ها:

1 گاهی جامعه ی انسانی چنان سقوط می کند که مردم با شتاب به سوی انحراف

ص :359


1- 1) .نظیر کلمه ی«خیر»در«قل ما عند اللّٰه خیر من اللّهو»جمعه،11.
2- 2) .تفسیر المیزان.

و گناه می روند. «یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ» 2 نفس سرکش،انسان را به سوی گناه سوق می دهد. «یُهْرَعُونَ» 3 با انجام هر گناه،زمینه برای گناهان بعدی فراهم می شود. «وَ مِنْ قَبْلُ کٰانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئٰاتِ» 4 برای جلوگیری از منکرات باید ابتدا راههای معروف را باز کرد و به مردم نشان داد. «هٰؤُلاٰءِ بَنٰاتِی» ، «لاٰ تُخْزُونِ» 5 معنای عفّت و پاکدامنی،انزوا نیست،بلکه رعایت پاکی در رفت و آمد طبیعی و عادّی است. «هٰؤُلاٰءِ بَنٰاتِی» (حضرت لوط در حضور مردان،به دختران خود اشاره می کند) 6 برای هدایت جامعه،موعظه کافی نیست،باید در مواردی ایثار کرد. «بَنٰاتِی» 7 پیشنهاد ازدواج از طرف پدر دختر،مانعی ندارد. «هٰؤُلاٰءِ بَنٰاتِی» 8 ازدواج،تنها راه صحیح و پاک برای ارضای غریزه ی جنسی است و راههای دیگر نادرست و ناپاک است. «هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ» 9 عادّی شدن گناه،تکلیف انسان در نهی از منکر را ساقط نمی کند. «وَ مِنْ قَبْلُ کٰانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئٰاتِ» ، «فَاتَّقُوا اللّٰهَ» 10 همجنس بازی،در ادیان گذشته نیز حرام و منفور و مطرود بوده است.

«فَاتَّقُوا اللّٰهَ»

11 با اینکه احتمال اثر بسیار کم است،ولی باز هم باید نهی از منکر کرد.

«فَاتَّقُوا اللّٰهَ»

12 توهین و آزار میهمان،اهانت و اذیّت به میزبان محسوب می شود. «لاٰ تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی» 13 ارزش میهمان نوازی به اندازه ای است که شریف ترین انسان ها بیشترین زجرها را برای آن تحمّل می کنند. «لاٰ تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی» 14 دفاع از میهمان،یک حقّ انسانی و بی تفاوتی نسبت به او یک کار

ص :360

ناجوانمردانه است. «لاٰ تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی» 15 در نهی از منکر،از عواطف و احساسات مردم کمک بگیریم. «أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ» 16 همجنس بازی،با مردانگی،رشادت و غیرت سازگار نیست. «أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ»

[سوره هود (11): آیات 79 تا 80]

اشاره

قٰالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مٰا لَنٰا فِی بَنٰاتِکَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ مٰا نُرِیدُ (79) قٰالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلیٰ رُکْنٍ شَدِیدٍ (80)

(قوم لوط)گفتند:تو خود می دانی که برای ما هیچ حقّی نسبت به دختران تو نیست(و ما رغبتی به ازدواج نداریم)،خودت خوب می دانی که ما چه می خواهیم.

(حضرت لوط)گفت:ای کاش در برابر شما قدرتی داشتم و یا به تکیه گاه محکمی پناه می بردم!

نکته ها:
اشاره

حضرت لوط علیه السلام در این آیه می فرماید:اگر من یاران مؤمنی می داشتم،هرآینه با شما فرومایگان به مبارزه برخاسته و از مهمانانم دفاع می کردم و یا لا اقل آنها را به نقطه ی امنی می بردم و پناه می دادم.

رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در هنگام تلاوت این آیه فرمودند:«رحمة اللّٰه علی لوط لقد کان یاوی الی رکن شدید» (1)به نظر می آید که مراد پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله آن است که او از دنیا رفت و به خدا پیوست و از شرّ قوم خود راحت شد.

همجنس بازی،از گناهان بزرگ و دارای حدّ شرعیِ اعدام و تازیانه است که با شهادت افراد عادل یا اقرار مرتکبان،قابل اجراست.

ص :361


1- 1) .تفسیر فی ظلال القرآن.
گناه لواط در قرآن و حدیث

قرآن مجید در آیات مختلفی که داستان حضرت لوط علیه السلام و قوم او را بیان می فرماید،برای عمل زشت و منفور این قوم منحرف،تعابیر گوناگونی آورده است که از بزرگی گناه و شدّت حرمت آن حکایت می کند:

1 فحشا. «أَ تَأْتُونَ الْفٰاحِشَةَ» (1)2 اسراف. «بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ» (2)3 جرم. «کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ» (3)4 ظلم. «وَ مٰا هِیَ مِنَ الظّٰالِمِینَ بِبَعِیدٍ» (4)5 خباثت. «کٰانَتْ تَعْمَلُ الْخَبٰائِثَ» (5)6 جهالت. «بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ» (6)7 فسق. «إِنَّهُمْ کٰانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فٰاسِقِینَ» (7)در روایات نیز تهدیدات شدیدی در این زمینه به چشم می خورد،از جمله اینکه هر گاه با نوجوانی لواط شود،عرش الهی به لرزه درمی آید و در قیامت خداوند با آنان سخن نمی گوید. (8)امام صادق علیه السلام فرمود:اگر بنا شود که کسی را دو بار سنگسار کنند،آن شخص،فرد اهل لواط است. (9)رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله نیز فرمودند:کسی که بر لواط با دیگران اصرار داشته باشد،از دنیا نمی رود مگر آنکه مردم را به لواط با خودش دعوت خواهد کرد. (10)در عمل لواط،فاعل و مفعول،هر دو اعدام می شوند،و دلیل حرمت آن در روایات،فساد و قطع نسل معرّفی شده است. (11)

در روایات متعدّد،از زنانی که خود را شبیه مردان و مردانی که خود را همانند زنان می کنند و زمینه عمل زشت لواط را فراهم می سازند،به شدّت نکوهش شده است.

ص :362


1- 1) .اعراف،79.
2- 2) .اعراف،80.
3- 3) .اعراف،83.
4- 4) .هود،82.
5- 5) .انبیاء،74.
6- 6) .نمل،54.
7- 7) .انبیاء،74.
8- 8) .بحار،ج 76،ص 63.
9- 9) .بحار،ج 76،ص 67.
10- 10) .بحار،ج 76،ص 67.
11- 11) .نهج البلاغه،حکمت 252.
پیام ها:

1 انسان در اثر گناه،چنان مسخ می شود که طبیعی ترین راه برای او زشت،و زشت ترین راه برایش حقّ و زیبا جلوه می کند. «مٰا لَنٰا فِی بَنٰاتِکَ مِنْ حَقٍّ...» 2 داشتن قدرت و امکانات و افراد،خواسته ی ابتدایی هر پیامبر و مصلحی در اجرای فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر است. «لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً» 3 اگر قدرت،حکومت،تشکیلات و قوای مسلّحه نباشد،حتّی انبیا نیز در جلوگیری بسیاری از منکرات فلج هستند. (1)«لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً» 4 اگر می توانیم،جلوی فساد را بگیریم،و گر نه خود را از محیط فاسد دور کنیم.

«لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی...»

5 گاهی انبیا در میان قوم خودشان نیز غریب بودند. «لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی...» 6 برای دفاع از مهمان و جلوگیری از اهانت به آن،هر اقدامی ضروری است.

«آوِی إِلیٰ رُکْنٍ شَدِیدٍ»

[سوره هود (11): آیه 81]

اشاره

قٰالُوا یٰا لُوطُ إِنّٰا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اَللَّیْلِ وَ لاٰ یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ إِلاَّ اِمْرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصِیبُهٰا مٰا أَصٰابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ اَلصُّبْحُ أَ لَیْسَ اَلصُّبْحُ بِقَرِیبٍ (81)

(وقتی کار به اینجا رسید،میهمانان)گفتند:ای لوط! ما فرستادگان پروردگار تو هستیم،(درباره ی ما نگران مباش،زیرا)آنان هرگز به تو دسترسی پیدا نخواهند کرد.

پس پاسی از شب گذشته،خانواده ات را(از این سرزمین)بیرون ببر و(مراقب باش تا) هیچ کس از شما(به پشت سرش)متوجّه نشود.ولی همسرت(را با خود همراه مبر، زیرا)آن بلایی که به همه می رسد به او(نیز)خواهد رسید.همانا وقت(نابودی)آنان صبح است.آیا صبح نزدیک نیست؟!

ص :363


1- 1) .آنچه را حضرت لوط و سایر انبیای الهی علیهم السلام آرزوی آن را داشتند،خداوند به ما ایرانیان ارزانی فرمود،آیا باز هم از منکرات نهی نخواهیم کرد؟
نکته ها:

کلمه ی «فَأَسْرِ» از مادّه ی«اسراء»به معنای حرکت در شب است.

جمله ی «إِلاَّ امْرَأَتَکَ» یا از«أهلک»استثنا شده است،به این معنا که تمام اهل خودت را شبانه کوچ بده مگر همسرت را،و یا از «لاٰ یَلْتَفِتْ» استثنا گردیده،یعنی هیچ یک از شما به عقب التفاتی نکند،به جز همسرت که او هنگام خارج شدن به همراه تو،چون نگران حال آن قوم فاسد است،از قافله عقب افتاده و در نتیجه گرفتار عذاب الهی می گردد.

پیام ها:

1 خداوند قبل از هلاکت قومی،پیامبرشان را در جریان می گذارد. «إِنّٰا رُسُلُ رَبِّکَ» 2 مؤمن باید چنان سرعت عمل و آمادگی روحی داشته باشد که بتواند در مدّت زمان کوتاهی(یک شب)،با چابکی نقل و انتقال یابد. «فَأَسْرِ» ... «بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ» 3 برای انجام یک انقلاب و زیر و رو کردن منطقه ی فساد،به مسائل جزئی چون مال و اثاثیه ی خود توجّه نکنیم. «وَ لاٰ یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ» 4 فامیل پیامبر بودن،وسیله ی نجات نیست. «إِلاَّ امْرَأَتَکَ» 5 نظام ارزشی باید بر اساس ضوابط باشد،نه بر محور روابط. «إِلاَّ امْرَأَتَکَ» 6 انسان ها در انتخاب راه آزادند،حتّی همسر پیامبر در خانۀ او،راه انحرافی را انتخاب می کند. «إِلاَّ امْرَأَتَکَ» (زن یک موجود مستقلّ است) 7 حسابِ شخصیّت های مذهبی را از حساب خانواده و نزدیکان آنها جدا کنیم.

«إِلاَّ امْرَأَتَکَ»

8 کارهای خداوند بر اساس زمان بندی است. «مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ» 9 در قهر خداوند عجله نکنیم. «أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ»

[سوره هود (11): آیات 82 تا 83]

اشاره

فَلَمّٰا جٰاءَ أَمْرُنٰا جَعَلْنٰا عٰالِیَهٰا سٰافِلَهٰا وَ أَمْطَرْنٰا عَلَیْهٰا حِجٰارَةً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ (82) مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ وَ مٰا هِیَ مِنَ اَلظّٰالِمِینَ بِبَعِیدٍ (83)

ص :364

پس هنگامی که فرمان(قهر)ما آمد،آن سرزمین را زیر و رو کردیم و بارانی از سنگ هایی از گِل های لایه لایه بر آنها فرو ریختیم،

(سنگ هایی که)نزد پروردگارت نشاندار بودند،و این(کیفر سنگباران)از (سایر)ستمگران(و فاسدانی که در خط قوم لوط باشند،)دور نیست.

نکته ها:

«سِجِّیلٍ»

به معنای کلوخ است،چیزی نه مثل گِل،نرم و نه مثل سنگ،سفت،و «مَنْضُودٍ» یعنی رویهم و پی در پی.منظور از سنگ نشاندار،یا این است که هر سنگ برای شخص خاصّی در نظر گرفته شده بود و یا اینکه آن سنگ ها با سنگ های زمینی فرق داشته است.

این آیه،پایان کار قوم لوط را بیان می فرماید.در یک جمع بندی باید گفت که حضرت لوط علیه السلام پیامبر قوم لوط بود و در زمان حضرت ابراهیم علیه السلام می زیست و دین او را تبلیغ می کرد.به همراه حضرت ابراهیم علیه السلام عازم فلسطین شد و سپس به طرف سرزمینی به نام مؤتفکات رفت که مردم آن منطقه،بت پرست بودند و علنی لواط می کردند.حضرت لوط علیه السلام به مبارزه با این فساد و آفت بزرگ پرداخت،امّا هر چه تلاش نمود،تأثیری نبخشید،تا جایی که او را تهدید به اخراج کردند.آنها می گفتند: «لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یٰا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِینَ» (1)ای لوط! اگر موعظه را قطع نکنی،تو را تبعید می کنیم.سرانجام فرشتگان مأمور عذاب نازل شدند و پس از در جریان قرار دادن حضرت ابراهیم و سپس حضرت لوط علیهما السلام،مأموریّتشان را انجام داده و منطقه ی این قوم فاسد را زیر و رو کردند.

در آیه ی 73 سوره ی حجر آمده است که قوم لوط را صیحه فرا گرفت.شاید به واسطه ی همین صدای مهیب که منطقه را زیر و رو کرده،سنگ هایی از درون زمین

ص :365


1- 1) .شعرا،167.

به طرف آسمان پرتاب شده و سپس بر سر آنها فرود آمده است،نظیر آتشفشان و انفجارهایی که به دنبال آن واقع می شود. (1)و شاید هم در حین باریدن سنگ،صیحه ی آسمانی نیز منطقه را فرا گرفته باشد.

پیام ها:

1 کیفر کسانی که فطرت انسانی را واژگون می کنند آن است که شهر بر سرشان واژگون شود. «جَعَلْنٰا عٰالِیَهٰا سٰافِلَهٰا» 2 قدرت الهی می تواند به جای باران،سنگباران کند. «أَمْطَرْنٰا» ... «حِجٰارَةً» 3 انحرافات اخلاقی و جنسی،ظلم است. «مِنَ الظّٰالِمِینَ» 4 هر کس همچون دنیای غرب،همجنس بازی را جایز و آزاد بداند،باید منتظر قهر خدا و زیر و رو شدن منطقه ی فساد باشد. «وَ مٰا هِیَ مِنَ الظّٰالِمِینَ بِبَعِیدٍ»

[سوره هود (11): آیه 84]

اشاره

وَ إِلیٰ مَدْیَنَ أَخٰاهُمْ شُعَیْباً قٰالَ یٰا قَوْمِ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ مٰا لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرُهُ وَ لاٰ تَنْقُصُوا اَلْمِکْیٰالَ وَ اَلْمِیزٰانَ إِنِّی أَرٰاکُمْ بِخَیْرٍ وَ إِنِّی أَخٰافُ عَلَیْکُمْ عَذٰابَ یَوْمٍ مُحِیطٍ (84)

و به سوی(منطقه و مردم)مدین،برادرشان شعیب(را فرستادیم،او)گفت:ای قوم من! خدا را پرستش کنید(که)جز او خدای دیگری برای شما نیست،و پیمانه و ترازو را(در هنگام خرید و فروش)کم نگذارید،همانا(در این صورت)من شما را به خیر(و صلاح)می بینم و براستی که من از عذاب روز (قیامتی که)فراگیر(است،)بر شما می ترسم.

نکته ها:

«مَدْیَنَ»

(که نام امروزش مَعان و در تورات مَدیان است)شهری در مشرق خلیج عقبه است که مردم آن از فرزندان حضرت اسماعیل علیه السلام بوده و با کشورهای مصر و

ص :366


1- 1) .تفسیر المیزان.

لبنان و فلسطین تجارت داشتند.بعضی نیز کلمه ی «مَدْیَنَ» را نام قبیله ای دانسته اند که مردم آن در اطراف کوه سینا زندگی می کرده اند.

فساد امّت ها،در هر دوره و زمانی متفاوت است که باید به آن توجّه کامل داشت، فساد قوم لوط،انحراف جنسی و فساد قوم شعیب،کم فروشی و فساد اقتصادی بوده است.

پیام ها:

1 بعثت انبیا علیهم السلام،سنّت الهی و جریان مستمرّ تاریخی بوده است. «وَ إِلیٰ مَدْیَنَ» 2 رسالت حضرت شعیب،در محدوده ی منطقه ی مدین بوده است. «إِلیٰ مَدْیَنَ» 3 پیامبر هر قوم،از میان مردم همان قوم مبعوث می شده است. «أَخٰاهُمْ» 4 یکتاپرستی،بر اساس یکتاشناسی است. «اعْبُدُوا اللّٰهَ مٰا لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرُهُ» 5 تنها عبادت خداوند کافی نیست،بلکه برائت از مشرکان نیز لازم است. «مٰا لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرُهُ» 6 انبیا علیهم السلام،تنها مسائل اعتقادی و اخلاقی را مدّ نظر نداشتند،بلکه به امور اقتصادی و عوامل فساد آن نیز می پرداختند. «لاٰ تَنْقُصُوا الْمِکْیٰالَ» 7 رفاه و درآمد،به تنهایی بازدارنده از کلاهبرداری و فساد اقتصادی نیست.

«لاٰ تَنْقُصُوا الْمِکْیٰالَ»

... «إِنِّی أَرٰاکُمْ بِخَیْرٍ» امام صادق علیه السلام،مراد از «إِنِّی أَرٰاکُمْ بِخَیْرٍ» را فراوانی و ارزانی اجناس دانسته اند. (1)

8 برای نهی از منکر باید به مردم شخصیّت و دلگرمی داد. «إِنِّی أَرٰاکُمْ بِخَیْرٍ» 9 توجّه دادن به مبدأ و معاد،سرلوحه ی دعوت همه انبیا علیهم السلام بوده است.

«اعْبُدُوا اللّٰهَ»

... «أَخٰافُ عَلَیْکُمْ عَذٰابَ» 10 ایمان به روز حساب،زمینه ی تقویٰ در همه ی امور زندگی است. «لاٰ تَنْقُصُوا الْمِکْیٰالَ» ، «عَذٰابَ یَوْمٍ مُحِیطٍ»

ص :367


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

11 از قهر خداوند نمی توان فرار کرد. «عَذٰابَ یَوْمٍ مُحِیطٍ»

[سوره هود (11): آیه 85]

اشاره

وَ یٰا قَوْمِ أَوْفُوا اَلْمِکْیٰالَ وَ اَلْمِیزٰانَ بِالْقِسْطِ وَ لاٰ تَبْخَسُوا اَلنّٰاسَ أَشْیٰاءَهُمْ وَ لاٰ تَعْثَوْا فِی اَلْأَرْضِ مُفْسِدِینَ (85)

و(حضرت شعیب تأکید کرد که)ای قوم من! پیمانه و ترازو را با انصاف و عدل پر کنید(و تمام دهید)و(از)اشیا(و اجناس و حقوقِ)مردم(چیزی)را نکاهید و فسادکنان،در زمین تباهی مکنید.

نکته ها:

کلمه ی «تَبْخَسُوا» از مادّه ی«بخس»،به معنای کم کردن و جمله ی «لاٰ تَعْثَوْا» ،به معنای فساد نکردن است.

پیام ها:

1 برقراری عدالت و قسط در همه ی مسائل،از دستاورد حرکت انبیاست.

«أَوْفُوا»

... «بِالْقِسْطِ» 2 در صورتی که گناه در جامعه به حالت عادت در آید،باید با تکرار تذکّر و پیگیری مداوم،آن را بر طرف کرد.در این آیه،چند بار مسئله ی رعایت وزن و پیمانه تکرار گردیده است. «أَوْفُوا» ... «لاٰ تَبْخَسُوا» 3 باید بر داد و ستدها و امور اقتصادی،نظارت و کنترل باشد. «أَوْفُوا» ... «لاٰ تَبْخَسُوا» 4 باید قسط و عدل را نسبت به همه ی مردم مراعات کرد،نه تنها در حقّ مؤمنین.

«لاٰ تَبْخَسُوا النّٰاسَ»

5 کم گذاشتن حقّ مردم تنها در محدوده ی چیزهای وزنی و کشیدنی و یا پیمانه ای نیست،بلکه شامل همه ی چیزهایی که مردم داد و ستد می کنند و امانات نیز می شود. «أَشْیٰاءَهُمْ» 6 ضایع کردن حقّ مردم در مسائل اقتصادی،یکی از بارزترین نمونه های فساد است.زیرا اقتصاد ناسالم،جامعه را به فساد می کشاند. «لاٰ تَبْخَسُوا» ، «مُفْسِدِینَ»

ص :368

7 بالاتر و بدتر از عمل فساد،داشتن روحیّه و خصلت افراد مفسد است.

«لاٰ تَعْثَوْا»

، «مُفْسِدِینَ»

[سوره هود (11): آیه 86]

اشاره

بَقِیَّتُ اَللّٰهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ وَ مٰا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ (86)

(مال و سرمایه ی حلالی که)خداوند(برای شما)باقی گذارده(از مال و ثروتی که در اثر کم فروشی بدست می آورید)برایتان بهتر است اگر ایمان داشته باشید،و من نگهبان شما(بر حفظ ایمانتان و پذیرش این راه)نیستم.

نکته ها:

«بَقِیَّتُ اللّٰهِ»

در این آیه به معنای درآمد و سودی است که از یک سرمایه ی حلال و خداپسندانه برای انسان باقی می ماند و صد در صد حلال است.امّا در روایات به هر وجود مبارکی که به اراده ی خداوند برای بشریّت باقی می ماند، «بَقِیَّتُ اللّٰهِ» گفته می شود.از جمله به سربازان مؤمنی که پیروزمندانه از جبهه ی جنگ برمی گردند، زیرا به اراده ی الهی باقی مانده اند.به امام عصر(عجّل اللّٰه تعالی فرجه الشریف)نیز «بَقِیَّتُ اللّٰهِ» می گویند،چون آن وجود شریف به خواست خداوند برای هدایت مردم ذخیره و باقی نگهداشته شده است.در روایات می خوانیم که یکی از نام ها و اسامی مبارک آن حضرت«بقیة اللّٰه»است (1)و ما بر او به این نام سلام می کنیم:«السلام علیک یا بقیة اللّٰه فی ارضه».وقتی آن حضرت در مکّه ظهور فرمایند،این آیه را تلاوت کرده و می فرمایند:من آن «بَقِیَّتُ اللّٰهِ» هستم.البتّه به سایر معصومین علیهم السلام نیز لقب«بقیة اللّٰه»داده شده است. (2)

پیام ها:

1 رزق اندک ولی حلال و پاک،بهتر از درآمدهای بسیار،امّا حرام است. «بَقِیَّتُ اللّٰهِ خَیْرٌ»

ص :369


1- 1) .بحار،ج 46،ص 259.
2- 2) .تفسیر کنز الدقائق.

2 دنیا،فانی و آخرت باقی است،لذا آخرت گرایی بهتر از دنیاطلبی است. «بَقِیَّتُ اللّٰهِ خَیْرٌ لَکُمْ» 3 اگر کم فروشی نکنیم،مشتریان بیشتر و در نتیجه سود ما در آینده،زیادتر و گواراتر خواهد گردید. «بَقِیَّتُ اللّٰهِ خَیْرٌ» 4 کسی که حرام را بهتر از حلال بداند،در ایمان خود شک کند. «إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» 5 انسان ها در عقاید خود آزادند و حتّی انبیا هم بر آنان تحمیلی ندارند. «وَ مٰا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ» 6 اگر به خاطر حرام خواری،دارایی و زندگیتان تباه شد،من ضامن نیستم. «وَ مٰا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ»

[سوره هود (11): آیه 87]

اشاره

قٰالُوا یٰا شُعَیْبُ أَ صَلاٰتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ مٰا یَعْبُدُ آبٰاؤُنٰا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِی أَمْوٰالِنٰا مٰا نَشٰؤُا إِنَّکَ لَأَنْتَ اَلْحَلِیمُ اَلرَّشِیدُ (87)

(امّا مردم مدین در جواب)گفتند:ای شعیب! آیا نمازت به تو فرمان می دهد که (به ما بگویی)آنچه را که پدرانمان می پرستیدند رها کنیم؟(و)یا اینکه (نتوانیم)آن گونه که خود می خواهیم،در اموالمان تصرّف کنیم؟! تو که مرد بردبار و فهمیده ای هستی!(این چه توقّعی است که از ما داری؟)

پیام ها:

1 همه ی انبیا علیهم السلام با مخالفانی روبرو بوده اند. «قٰالُوا یٰا شُعَیْبُ...» 2 نماز،در ادیان گذشته نیز بوده است. «أَ صَلاٰتُکَ» 3 نماز،بارزترین نمود آئین شعیب بوده است. «أَ صَلاٰتُکَ» 4 نماز واقعی،انسان را به ارشاد دیگران و امر به معروف و نهی از منکر آنها وامی دارد. «أَ صَلاٰتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ» 5 تقلید از نیاکان،در مقابل دلیل و نصّ،سرچشمه ی بسیاری از انحرافات است.

«یَعْبُدُ آبٰاؤُنٰا»

ص :370

6 دین،نه از سیاست جداست و نه از اقتصاد. «أَ صَلاٰتُکَ» ... «نَتْرُکَ» ... «فِی أَمْوٰالِنٰا» 7 راه انبیا،مانع از آزادی بی قید و شرط است. «نَفْعَلَ فِی أَمْوٰالِنٰا مٰا نَشٰؤُا» 8 مالکیّت بر چیزی،دلیل جواز بر هر نوع مصرف کردن آن نیست. «نَتْرُکَ» ... «أَنْ نَفْعَلَ فِی أَمْوٰالِنٰا مٰا نَشٰؤُا» (در قوانین شعیب،قانون کنترل مصرف بوده است) 9 تجلیل و ستایش مخالفان از ما،گاهی به خاطر سکوت و نگفتن حقّ است.

«إِنَّکَ لَأَنْتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ»

10 تعریف و تمجید مخالفان،گاهی جنبه ی استهزا دارد. «لَأَنْتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ»

[سوره هود (11): آیه 88]

اشاره

قٰالَ یٰا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلیٰ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ رَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ مٰا أُرِیدُ أَنْ أُخٰالِفَکُمْ إِلیٰ مٰا أَنْهٰاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ اَلْإِصْلاٰحَ مَا اِسْتَطَعْتُ وَ مٰا تَوْفِیقِی إِلاّٰ بِاللّٰهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ (88)

(شعیب)گفت:ای قوم من! آیا اندیشیده اید که اگر من دلیل روشنی از طرف پروردگارم داشته باشم و او مرا رزق نیکویی(مثل نبوّت)از سوی خود عطا کرده باشد،(چگونه می توانم مخالفت او کنم؟)و من نمی خواهم نسبت به آنچه شما را از آن نهی می کنم،خود مخالفت کنم(و مرتکب آن شوم).من به جز اصلاح به مقدار توانم،خواسته ی دیگری ندارم و جز به لطف خداوند،توفیقی برای من نیست،(از این روی)بر او توکّل کرده ام و به سوی او بازگشته ام.

نکته ها:

در آیه ی قبل،کفّار اعتراض داشتند که چرا ما از تصرّف در اموالمان آزاد نباشیم؟ حضرت شعیب علیه السلام در این آیه جواب می فرمایند که اگر من شما را از تصرّفِ بی قید و شرط محدود می کنم،به جهت اصلاح زندگی و جامعه ی شماست،نه به خاطر دشمنی،حسادت،تنگ نظری و یا امور دیگر،زیرا مصالح فردی نباید موجب ضرر و زیان به مصالح عمومی شود.

ص :371

پیام ها:

1 نبوّت بر اساس معجزه و بیّنه است. «کُنْتُ عَلیٰ بَیِّنَةٍ» (قوانین بر پایه دلیل است) 2 انبیا علیهم السلام همه چیز را از خدا می دانند. «رَبِّی» ، «رَزَقَنِی» 3 گمان نکنیم زندگیِ خوب،با کم فروشی و حرام خواری بدست می آید،زیرا انبیا و اولیای الهی بدون آلودگی به این گناهان،روزیِ نیکو داشته اند. «رَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً» (روزی نیکو آن است که بر اساس کم فروشی و ظلم نباشد) 4 روزی انسان از خدا و به لطف اوست،نه به زرنگی. «رَزَقَنِی مِنْهُ» 5 در مقابل کفّار که می گفتند:«اموالنا»حضرت شعیب علیه السلام فرمود: «رَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً» یعنی گمان نکنید که من مشکل مالی دارم.

6 آمر به معروف و ناهی از منکر باید قبل از دیگران،خودش اهل عمل باشد.

انبیا فقط طرّاح و فرمانده نبودند،بلکه خودشان از بهترین مصادیق اهل عمل بشمار می رفتند. «وَ مٰا أُرِیدُ أَنْ أُخٰالِفَکُمْ إِلیٰ مٰا أَنْهٰاکُمْ عَنْهُ» 7 انبیا علیهم السلام نه تنها بر خلاف دستورهای الهی عمل نمی کردند،بلکه حتّی به فکر خلاف هم نبودند. «وَ مٰا أُرِیدُ أَنْ...» 8 هدف انبیا علیهم السلام اصلاح انسان ها و جوامع بشری است. «إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الْإِصْلاٰحَ» 9 مرز کار انبیا توان و قدرت آنهاست،نه ساعت،روز،ماه و سال. «مَا اسْتَطَعْتُ» 10 اراده ی کارها از ما،ولی میزان توفیق از خداست. «إِنْ أُرِیدُ» ، «مٰا تَوْفِیقِی إِلاّٰ بِاللّٰهِ» 11 در کارها آخرین تلاش را به کار ببریم،ولی بدانیم که موفّقیّت به دست خداوند است. «مَا اسْتَطَعْتُ وَ مٰا تَوْفِیقِی...» 12 توکّل زمانی نتیجه بخش است که در کنارِ تلاش باشد. «مَا اسْتَطَعْتُ» ، «تَوَکَّلْتُ» 13 مصلح باید خود صالح و اهل ایمان،توکّل،انابه و سوز باشد. «مَا اسْتَطَعْتُ» ، «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ» 14 در این آیه برای آمر به معروف و ناهی از منکر این سفارها شده است:

الف:شخصاً اهل عمل باشد. «مٰا أُرِیدُ أَنْ أُخٰالِفَکُمْ إِلیٰ مٰا أَنْهٰاکُمْ عَنْهُ»

ص :372

ب:هدف او اصلاح جامعه باشد. «إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الْإِصْلاٰحَ» ج:توفیق کارش را از خداوند بداند. «وَ مٰا تَوْفِیقِی إِلاّٰ بِاللّٰهِ» د:همیشه بر او توکّل نماید. «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ» ه:در مشکلات به او پناه ببرد. «إِلَیْهِ أُنِیبُ»

[سوره هود (11): آیه 89]

اشاره

وَ یٰا قَوْمِ لاٰ یَجْرِمَنَّکُمْ شِقٰاقِی أَنْ یُصِیبَکُمْ مِثْلُ مٰا أَصٰابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صٰالِحٍ وَ مٰا قَوْمُ لُوطٍ مِنْکُمْ بِبَعِیدٍ (89)

و(شعیب گفت:)ای قوم من! دشمنی و مخالفت با من،شما را به کاری وادار نسازد که(عذابی)مثل آنچه به قوم نوح،یا قوم هود(و)یا قوم صالح رسید به شما هم برسد و(می دانید که ماجرای)قوم لوط(چندان)از شما دور نیست.

پیام ها:

1 حتّی با مخالفان نیز با لحن خوب سخن بگوییم. «یٰا قَوْمِ» 2 به خاطر دشمنی با یک فرد،سرنوشت و سعادت خود و جامعه را به آتش نکشیم. «لاٰ یَجْرِمَنَّکُمْ شِقٰاقِی» 3 تاریخ اقوام بشری،به یکدیگر شباهت و پیوند دارد،و بازگو کردن آن،درس عبرت است. «مِثْلُ مٰا أَصٰابَ» 4 سرنوشت تلخ پیشینیان را ساده،شوخی،موسمی،موضعی،فردی و تصادفی نگیریم. «مِثْلُ مٰا أَصٰابَ قَوْمَ نُوحٍ...» (حضرت نوح،هود،صالح و لوط،قبل از حضرت شعیب بوده اند) 5 دست خدا برای قهر و عذاب باز است.او هر قومی را به هر شکل و در هر منطقه و در هر زمانی که بخواهد می تواند هلاک کند.همانطور که قوم حضرت نوح علیه السلام را با غرق کردن،قوم حضرت هود را با طوفان،قوم حضرت صالح علیه السلام را با صیحه ی آسمانی و قوم حضرت لوط علیه السلام را با ویرانی به قهر خود مبتلا نمود. «مِثْلُ مٰا أَصٰابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صٰالِحٍ»

ص :373

6 بهترین جریان تاریخی برای عبرت آموزی،نزدیک ترین آنهاست.قوم شعیب با قوم لوط،هم از لحاظ مکانی نزدیک بودند و هم از جنبه ی زمانی. «وَ مٰا قَوْمُ لُوطٍ مِنْکُمْ بِبَعِیدٍ»

[سوره هود (11): آیه 90]

اشاره

وَ اِسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی رَحِیمٌ وَدُودٌ (90)

(پس بیایید)و از پروردگارتان آمرزش بطلبید و به سوی او باز گردید.همانا پروردگار من،مهربان و دوستدار(توبه کنندگان)است.

نکته ها:

«ود»،به آن دوستی ای گفته می شود که دارای آثار بوده و استمرار داشته باشد.

پیام ها:

1 باید در کنار هشدار و اخطار به مخالفان،راه بازگشت و اصلاح را نیز به آنها ارائه داد. «اسْتَغْفِرُوا...» 2 طلب آمرزش و دوری از گناه،مقدّمه ی بازگشت به راه حقّ است. «اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ» 3 اگر استغفار و توبه کنیم،از جانب پروردگارمان جواب مثبت می شنویم.

«اسْتَغْفِرُوا»

... «إِنَّ رَبِّی رَحِیمٌ وَدُودٌ» 4 خداوند را آن گونه معرّفی کنیم که عشق بازگشت به سوی او آسان شود. «إِنَّ رَبِّی رَحِیمٌ وَدُودٌ» 5 رحمت خدا لحظه ای نیست،بلکه استمرار دارد و دارای آثار و برکات زیادی است. «إِنَّ رَبِّی رَحِیمٌ» (علاوه بر جمله ی اسمیّه، «رَحِیمٌ» صیغه ی مبالغه است) 6 خداوند نه تنها توبه پذیر است،بلکه توبه کننده را دوست دارد. «وَدُودٌ»

[سوره هود (11): آیه 91]

اشاره

قٰالُوا یٰا شُعَیْبُ مٰا نَفْقَهُ کَثِیراً مِمّٰا تَقُولُ وَ إِنّٰا لَنَرٰاکَ فِینٰا ضَعِیفاً وَ لَوْ لاٰ رَهْطُکَ لَرَجَمْنٰاکَ وَ مٰا أَنْتَ عَلَیْنٰا بِعَزِیزٍ (91)

ص :374

(کفّار)گفتند:ای شعیب! ما بسیاری از سخنان تو را درک نمی کنیم و ما تو را در میان خود شخص ضعیفی می بینیم و اگر بستگان تو نبودند،هر آینه تو را سنگسار می کردیم و تو بر ما(هیچ)برتری و قدرت و عزّتی نداری.

نکته ها:

کفّار به حضرت شعیب علیه السلام می گفتند:ما سخنان تو را درک نمی کنیم.مگر کلام آن حضرت چه بود که آنها نمی فهمیدند؟ آیا جز این بود که می فرمود:

1 من معجزه و بیّنه دارم. «کُنْتُ عَلیٰ بَیِّنَةٍ» 2 من دارای مشکل مالی و نیازمند شما نیستم. «رَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً» 3 به آنچه می گویم،عمل می کنم. «مٰا أُرِیدُ أَنْ أُخٰالِفَکُمْ...» 4 به دنبال اصلاح جامعه هستم. «إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الْإِصْلاٰحَ» 5 آنچه در توان دارم تلاش می کنم. «مَا اسْتَطَعْتُ» 6 بر خدا توکّل و به سوی او انابه می کنم. «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ» 7 عاقبتِ پیشینیان را به شما هشدار می دهم. «مِثْلُ مٰا أَصٰابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ...» امّا کفّار،هم سخنانش را تحقیر کردند، «مٰا نَفْقَهُ» ،هم خودش را ضعیف دانستند، «فِینٰا ضَعِیفاً» ،هم فامیل و بستگانش را ناچیز شمردند، «رَهْطُکَ» ،هم به شکنجه ی سختی تهدیدش کردند، «لَرَجَمْنٰاکَ» و هم قدرت و عزّتش را نادیده گرفتند. «مٰا أَنْتَ عَلَیْنٰا بِعَزِیزٍ»

پیام ها:

1 انبیا و مبلّغان الهی،در راه دعوت مردم به صراط مستقیم،بیشترین اهانت ها را متحمّل شده اند. «مٰا نَفْقَهُ کَثِیراً مِمّٰا تَقُولُ...» 2 مخالفان انبیا،دلیل و منطق ندارند.منطق آنان توهین،شکنجه و کشتار است.

«لَرَجَمْنٰاکَ وَ مٰا أَنْتَ عَلَیْنٰا بِعَزِیزٍ»

ص :375

[سوره هود (11): آیه 92]

اشاره

قٰالَ یٰا قَوْمِ أَ رَهْطِی أَعَزُّ عَلَیْکُمْ مِنَ اَللّٰهِ وَ اِتَّخَذْتُمُوهُ وَرٰاءَکُمْ ظِهْرِیًّا إِنَّ رَبِّی بِمٰا تَعْمَلُونَ مُحِیطٌ (92)

(شعیب)گفت:ای قوم من! آیا قبیله ی من نزد شما از خداوند عزیزتر است(که) شما(فرمان)او را پشت سر انداخته اید،(امّا برای کسان و خویشان من حساب باز کرده اید؟)همانا پروردگار من به آنچه عمل می کنید احاطه دارد.

پیام ها:

1 مراعاتِ حقّ مردم،گروه ها،احزاب و حقوق بین الملل نباید فوق مراعات حقّ الهی باشد.نگذاریم در صحنه های سیاسی و اجتماعی،خط خدا منزوی شود و تحت الشعاع قرار گیرد. «أَ رَهْطِی أَعَزُّ» 2 برای افراد لجوج،هشدار لازم است. «إِنَّ رَبِّی بِمٰا تَعْمَلُونَ مُحِیطٌ»

[سوره هود (11): آیه 93]

اشاره

وَ یٰا قَوْمِ اِعْمَلُوا عَلیٰ مَکٰانَتِکُمْ إِنِّی عٰامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتِیهِ عَذٰابٌ یُخْزِیهِ وَ مَنْ هُوَ کٰاذِبٌ وَ اِرْتَقِبُوا إِنِّی مَعَکُمْ رَقِیبٌ (93)

و(شعیب گفت:)ای قوم من!(پس)هر چه در توان دارید انجام دهید،من(نیز) کار خودم را خواهم کرد.بزودی خواهید دانست(که)عذاب خوارکننده به سراغ چه کسی خواهد آمد و چه کسی دروغگوست.شما در انتظار باشید،من (نیز)همراه شما منتظرم.

پیام ها:

1 گاهی انبیا از تأثیر کلام خود مأیوس می شدند. «اعْمَلُوا عَلیٰ مَکٰانَتِکُمْ» 2 اگر از هدایت مردم مأیوس شدید،بر مواضع خود استقامت کنید. «إِنِّی عٰامِلٌ» 3 آنجا که موعظه کارساز نیست،باید تهدید را در پیش گرفت. «سَوْفَ تَعْلَمُونَ» 4 پاسخ تهدید را باید با تهدید داد. «لَرَجَمْنٰاکَ» ، «عَذٰابٌ یُخْزِیهِ» 5 مردم،حضرت شعیب را دروغگو می پنداشتند. «مَنْ هُوَ کٰاذِبٌ»

ص :376

6 ما به وظیفه ی خود عمل کنیم،آن گاه در انتظار امدادهای او باشیم. «إِنِّی عٰامِلٌ» ، «ارْتَقِبُوا»

[سوره هود (11): آیه 94]

اشاره

وَ لَمّٰا جٰاءَ أَمْرُنٰا نَجَّیْنٰا شُعَیْباً وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنّٰا وَ أَخَذَتِ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا اَلصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیٰارِهِمْ جٰاثِمِینَ (94)

و چون فرمان(قهر)ما آمد،شعیب و کسانی را که با او ایمان آورده بودند،به رحمت خود نجات دادیم و(آن گاه)صیحه ی(آسمانی)ستمگران را فرو گرفت، پس در خانه هایشان به رو افتادند(و مردند).

پیام ها:

1 قهر خداوند بر ستمگران،دیر و زود دارد،ولی سوخت و سوز ندارد. «وَ لَمّٰا جٰاءَ أَمْرُنٰا...» 2 صاعقه های آسمان تصادفی نیست،بلکه به فرمان الهی نازل می شود. «أَمْرُنٰا» 3 خداوند،ناجی و پشتیبان اهل ایمان است. «نَجَّیْنٰا» 4 ایمان به انبیا باید همراه حمایت از آنان باشد. «آمَنُوا مَعَهُ» بجای«آمنوا به» 5 ایمان،رمز نجات است. «نَجَّیْنٰا شُعَیْباً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ» 6 بی توجّهی به دعوت انبیا،ظلم است. «أَخَذَتِ الَّذِینَ ظَلَمُوا» 7 سرانجام ظلم و ظالم،نابودی است. «أَخَذَتِ الَّذِینَ ظَلَمُوا» 8 عذاب الهی بر آنان به قدری سریع و عظیم بود که توان بیرون آمدن از خانه های خود را نداشتند. «دِیٰارِهِمْ» (ظاهراً عذاب در شب نازل شده است) 9 قهر الهی چنان می رسد که هر گونه قدرت فرار را از ظالمین می گیرد. «جٰاثِمِینَ»

[سوره هود (11): آیه 95]

اشاره

کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهٰا أَلاٰ بُعْداً لِمَدْیَنَ کَمٰا بَعِدَتْ ثَمُودُ (95)

(کفّار مدین آن چنان نابود شدند)که گویی هرگز در آن منطقه ساکن نبوده اند،آگاه باشید(لطف خدا)از مردم مدین دور باد،همان گونه(که)از قوم ثمود دور شد.

ص :377

نکته ها:

قهر الهی،از هر بمبی نابود کننده تر است،چرا که در هنگام بمباران،کم و بیش افرادی فرصت فرار پیدا می کنند و یا بعد از حادثه نجات می یابند.امّا وقتی عذاب خداوند و قهر او فرا می رسد،چنان قلع و قمع می کند که گویا هرگز کسی ساکن آن منطقه نبوده است.

پیام ها:

1 از قهر الهی هیچ راه فراری نیست. «کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهٰا» 2 برائت از ستمگران و مرگ و نفرین بر آنان،سیره ی الهی و قرآنی است. «بُعْداً لِمَدْیَنَ کَمٰا بَعِدَتْ ثَمُودُ»

[سوره هود (11): آیات 96 تا 97]

اشاره

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا مُوسیٰ بِآیٰاتِنٰا وَ سُلْطٰانٍ مُبِینٍ (96) إِلیٰ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَ مٰا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِیدٍ (97)

و به تحقیق ما موسیٰ را با معجزه و براهین روشن فرستادیم،

به سوی فرعون و اشراف قومش(فرستادیم)،پس آنها(بجای پذیرفتن دعوت موسیٰ،)از فرمان فرعون پیروی کردند،در حالی که فرمان فرعون مایه ی رشد (و نجات)نبود.

نکته ها:

تعداد آیاتی که در قرآن مجید درباره ی حضرت موسی علیه السلام و قوم بنی اسرائیل وارد شده،در مورد هیچ پیامبر و امّت دیگری نیامده است،زیرا از این حضرت بیش از یکصد و سی مرتبه و در بیش از سی سوره نام برده شده است که خلاصه ترین آنها در این سوره است.

کلمه ی «سُلْطٰانٍ» ،به معنای سلطه است.گاهی به سلطه ی ظاهری گفته می شود و گاهی در سلطه ی منطقی و استدلالی بکار می رود.

ص :378

پیام ها:

1 ادّعای نمایندگی از جانب خدا باید همراه نشانه و دلیل باشد. «أَرْسَلْنٰا مُوسیٰ بِآیٰاتِنٰا وَ سُلْطٰانٍ مُبِینٍ» 2 منطق و معجزه ی انبیا علیهم السلام برای همه ی مردم،روشن و قابل فهم است. «مُبِینٍ» 3 از مهم ترین فلسفه ی بعثت انبیا علیهم السلام،طاغوت زدایی،آزادی و رهایی انسان ها از قید بندگی دیگران است. «إِلیٰ فِرْعَوْنَ» 4 بسیاری از مردم،پیروان طاغوت ها بوده اند. «فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ» 5 باید شعارهای تبلیغاتی طاغوت ها را خنثی کرد.

چون فرعون به دروغ اظهار می داشت که من شما را جز به راه رشد هدایت نمی کنم؛ «وَ مٰا أَهْدِیکُمْ إِلاّٰ سَبِیلَ الرَّشٰادِ» (1)،لذا خداوند در این آیه در مقام جواب می فرماید: «وَ مٰا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِیدٍ» 6 همیشه علم و شناخت به تنهایی عامل دوری از انحراف نیست.(موسی حقّ را با دلیل و برهان،برای مردم روشن می کرد،ولی فرعون مردم را به انحراف دعوت می کرد و مردم از او فرعون پیروی می کردند)

[سوره هود (11): آیه 98]

اشاره

یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ اَلنّٰارَ وَ بِئْسَ اَلْوِرْدُ اَلْمَوْرُودُ (98)

او(فرعون)در روز قیامت،پیشاپیش قومش حرکت می کند،پس آنها را وارد آتش می سازد و چه بد جایگاهی است که به آن وارد می شوند.

نکته ها:

کلمه ی«ورد»به معنای آبی است که انسان به آن داخل می شود و کلمه ی«ورود» در اصل به معنای حرکت به سوی آب و نزدیک شدن به آن است،امّا کم کم به هر نوع داخل شدن بر چیزی اطلاق شده است.

ص :379


1- 1) .غافر،29.
پیام ها:

1 نشانه ی رشد برنامه ها و قوانین آن است که سبب ورود به بهشت شود،نه دوزخ. «وَ مٰا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِیدٍ یَقْدُمُ قَوْمَهُ...» 2 کسانی که در دنیا جلودار و امام مردمند،در آخرت نیز پیشگام به سوی بهشت یا جهنّم خواهند بود.امامِ نور(عادل)،مردم را به طرف نور(بهشت)،و امامِ نار(ظالم)،به سمت نار(جهنّم)،هدایت خواهد کرد. «یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ»

[سوره هود (11): آیه 99]

اشاره

وَ أُتْبِعُوا فِی هٰذِهِ لَعْنَةً وَ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ بِئْسَ اَلرِّفْدُ اَلْمَرْفُودُ (99)

و در این دنیا با لعنتی بدرقه شدند و روز قیامت نیز چنین خواهد بود.(و این) چه بد عطایی است که به آنان داده می شود.

پیام ها:

1 هر کس دنباله رو فرعون ها و طاغوت ها شد،در دنیا و آخرت بد نامی و نفرین او را دنبال خواهد کرد. «فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ» ، «وَ أُتْبِعُوا» ... «لَعْنَةً»

[سوره هود (11): آیه 100]

اشاره

ذٰلِکَ مِنْ أَنْبٰاءِ اَلْقُریٰ نَقُصُّهُ عَلَیْکَ مِنْهٰا قٰائِمٌ وَ حَصِیدٌ (100)

(ای پیامبر!)این(مطالب،گوشه ای)از اخبار آبادی ها و شهرهایی است که ما آن را برای تو بازگو می کنیم،(البتّه)بعضی از آنها(هنوز)پابرجا هستند،ولی بعضی دیگر ویران شده اند.

نکته ها:

ممکن است منظور آیه این باشد که در بعض موارد،تنها خودشان را هلاک نمودیم از این روی آثارشان باقی است،ولی در بعضی دیگر آنها را همراه با تمامی آثار و خانه هایشان نابود کردیم.

بیان داستان در قرآن،دارای نقش و اثرات مهمّی است،زیرا؛ 1 دلنشین و جذّاب است.2 هموار کننده ی راه نفوذ و تأثیر بیشتر دلائل عقلی و

ص :380

برهانی است.3 دلیلی دیگر بر اعجاز پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله است که چگونه فردی درس ناخوانده چنین اخباری را می داند.4 برای شنوندگان آن درس عبرت است.

پیام ها:

1 بیان تاریخ به مقداری لازم است که سبب رشد،پندآموزی و هشدار باشد. «مِنْ أَنْبٰاءِ» (بعضی از تاریخ گذشتگان نه همه ی آن) 2 تاریخ نوح،هود،صالح،لوط،شعیب و موسی،از بخش مهم تاریخ بشری است. «أَنْبٰاءِ» ( «أَنْبٰاءِ» به معنای اخبار مهمّ است) 3 قرآن منبعی برای آشنایی با تاریخ گذشته و فرجام پیشینیان است.

4 گفتن داستان های صحیح،مستند و آموزنده،کاری خدایی است،از آن غفلت نکنیم. «نَقُصُّهُ» 5 داستان های قرآنی،صادق ترین و صحیح ترین قصه هاست،زیرا گوینده ی آنها خداست. «نَقُصُّهُ» 6 حساب تاریخ امّت ها از حساب آثار و بقایای آنها جداست،زیرا تاریخ امری ماندگار است،گرچه ممکن است از آثار و بقایای آنان خبری نباشد. «حَصِیدٌ»

[سوره هود (11): آیه 101]

اشاره

وَ مٰا ظَلَمْنٰاهُمْ وَ لٰکِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَمٰا أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ اَلَّتِی یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مِنْ شَیْءٍ لَمّٰا جٰاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ مٰا زٰادُوهُمْ غَیْرَ تَتْبِیبٍ (101)

و ما به آنان ظلم نکردیم،بلکه آنان خود بر خویشتن ستم روا داشتند و چون قهر پروردگارت آمد،پس(آن)خدایانی که به جای«اللّٰه»می خواندند،سودی به حال آنان نبخشید و آنان را جز ضرر و هلاکت چیزی نیفزودند.

نکته ها:

کلمه ی «تَتْبِیبٍ» از«تب»به معنای استمرار در زیان و هلاکت و نابودی است.

ص :381

پیام ها:

1 تنبیه و کیفر ظالم،ظلم نیست،بلکه عین عدل است. «وَ مٰا ظَلَمْنٰاهُمْ» 2 سرنوشت انسان،در گرو اعمال و رفتار خود اوست. «ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ» 3 غیر از خداوند،هیچ کس و هیچ چیز دیگر،منجی انسان نیست. «فَمٰا أَغْنَتْ» 4 در برابر اراده ی الهی،هیچ کس و هیچ چیز را تاب مقاومت نیست. «مِنْ شَیْءٍ»

[سوره هود (11): آیه 102]

اشاره

وَ کَذٰلِکَ أَخْذُ رَبِّکَ إِذٰا أَخَذَ اَلْقُریٰ وَ هِیَ ظٰالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ (102)

و این چنین است مؤاخذه(و مجازاتِ)پروردگارت،زمانی که شهرها و آبادی های ستمگر را(با قهر خود)می گیرد.همانا مؤاخذه ی او(سخت)دردناک و شدید است.

پیام ها:

1 قهر و لطف خداوند،بر طبق یک سنّت پایدار و قانون جاوید است،نه بر اساس یک امر دفعی و تصادفی. «کَذٰلِکَ» 2 امّت های ستمگر،در معرض قهر الهی قرار دارند. «کَذٰلِکَ أَخْذُ رَبِّکَ...» 3 تهدید در جای خود،یکی از عوامل مؤثّر تربیتی است. «أَخْذُ رَبِّکَ» 4 قهر خداوند،از شئون ربوبیّت اوست. «أَخْذُ رَبِّکَ» 5 عامل بدبختی و نزول قهر الهی،خود انسان ها هستند. «أَخَذَ الْقُریٰ وَ هِیَ ظٰالِمَةٌ» 6 قهر خدا زمانی است که سیمای منطقه را ظلم بگیرد. «أَخَذَ الْقُریٰ وَ هِیَ ظٰالِمَةٌ» 7 قهر خدا را ساده و ناچیز نشماریم. «إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ»

[سوره هود (11): آیه 103]

اشاره

إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَةً لِمَنْ خٰافَ عَذٰابَ اَلْآخِرَةِ ذٰلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ اَلنّٰاسُ وَ ذٰلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ (103)

البتّه در این(یادآوری ها،)نشانه(و عبرتی)است برای کسی که از عذاب آخرت بترسد.

همان روزی که مردم را در آن گرد می آورند و آن روزی که(همه آن را)مشاهده می کنند و برای همه نمایان و مشهود است(و تمام اعمال و روحیّات هویدا می شود).

ص :382

پیام ها:

1 بیان داستان باید دارای جهت و هدف باشد. «لَآیَةً» 2 تنها کسانی که به آخرت ایمان دارند،داستان های حقیقی قرآن را سرمشق خود می گیرند. «لَآیَةً لِمَنْ خٰافَ عَذٰابَ الْآخِرَةِ» 3 خوف از قیامت(گرچه از روی یقین نباشد،بلکه بر اساس احتمال خطر باشد) سبب عبرت گرفتن می شود. «لَآیَةً لِمَنْ خٰافَ عَذٰابَ الْآخِرَةِ» 4 اجتماع و حضور مردم در قیامت،امری اجباری است،نه اختیاری. «مَجْمُوعٌ لَهُ النّٰاسُ» نه«یوم یجمع الناس» 5 روز قیامت،روز شهادت و گواهی است.هر کس و هر چیز،به سود یا ضرر دیگری گواهی می دهد و پرده ها در آن روز کنار می رود. «مَشْهُودٌ»

[سوره هود (11): آیات 104 تا 105]

اشاره

وَ مٰا نُؤَخِّرُهُ إِلاّٰ لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ (104) یَوْمَ یَأْتِ لاٰ تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلاّٰ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ (105)

و ما،آن(روز)را مگر برای مدّت معدودی به تأخیر نمی اندازیم.

روزی که(چون)بیاید،هیچ کس جز با اذن او حرفی نمی زند،پس(گروهی)از آنها بدبخت و سیه روز و(عدّه ای دیگر)خوشبخت و سعادتمندند.

نکته ها:

کلمه ی«سَعادت»،به معنای فراهم بودن اسباب نعمت و کلمه ی«شَقاوت»به معنای فراهم بودن اسباب گرفتاری است.

پیام ها:

1 زمان برپایی قیامت و به پایان رسیدن دنیا،از پیش مشخّص و معیّن شده است. «لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ» 2 فاصله ای که برای برپایی قیامت است،باز به خاطر دنبال کردن هدفی است.

ص :383

«لِأَجَلٍ»

و نفرمود:«الی اجل» 3 در روز قیامت سکوت بر همه ی افراد حکم فرماست،مگر افرادی که اجازه ی تکلّم داشته باشند. «لاٰ تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلاّٰ بِإِذْنِهِ»

[سوره هود (11): آیات 106 تا 107]

اشاره

فَأَمَّا اَلَّذِینَ شَقُوا فَفِی اَلنّٰارِ لَهُمْ فِیهٰا زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ (106) خٰالِدِینَ فِیهٰا مٰا دٰامَتِ اَلسَّمٰاوٰاتُ وَ اَلْأَرْضُ إِلاّٰ مٰا شٰاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعّٰالٌ لِمٰا یُرِیدُ (107)

امّا(آن)کسانی که بدبخت شده اند،پس در آتش(اند و در آنجا)ناله ای(زار)و خروشی(سخت)دارند.

(و)تا آسمان ها و زمین پایدار است،در آن(آتش)جاودانند،مگر آنچه خداوند بخواهد،همانا پروردگارت هر چه را اراده کند،انجام می دهد.

نکته ها:

«زَفِیرٌ»

فریادی است که همراه با بیرون دادن نَفَس است و «شَهِیقٌ» ناله ای است طولانی که توأم با فرو بردن نَفَس است.بعضی نیز «زَفِیرٌ» را آغاز صدای الاغ و «شَهِیقٌ» را پایان آن دانسته اند.

همه ی افرادی که به دوزخ می روند،از لحاظ مدّت زمان حضور در آنجا یکسان نیستند،عدّه ای پس از مدّت کمی از دوزخ رهایی می یابند،بعضی دیگر برای مدّت بسیار طولانی در جهنّم می مانند و سرانجام خلاص می شوند،امّا گروهی برای همیشه در آنجا می مانند و هرگز از آن خارج نمی شوند.

کلمه ی«خلود»در مواردی که همراه با کلمه ی«ابد»آمده باشد،مثل: «خٰالِدِینَ فِیهٰا أَبَداً» (1)،به معنای همیشگی و جاودانگی است،نه به معنای مدّت طولانی.در این آیه اگر چه خلود تا زمان برقرار بودن آسمان ها و زمین بیان شده است و قرآن مدّت

ص :384


1- 1) .نساء،169 و جنّ،23.

زمان استقرار آنها را تعیین فرموده (1)،لیکن باز به معنای ابدیّت و همیشگی است،زیرا که «مٰا دٰامَتِ السَّمٰاوٰاتُ» در زبان و ادبیات عرب،کنایه ای است که برای ابدیّت و جاودانگی آورده می شود،اگر چه آسمان ها ابدی نیستند.

پیام ها:

1 انسان با انتخاب های خود باعث شقاوت خود می شود. «شَقُوا» نه «شَقُوا» 2 دست خداوند در نجات گروهی از دوزخیان(به دلیل جرم کمتر و یا استحقاق عفو و یا هر دلیل دیگری)باز است. «إِلاّٰ مٰا شٰاءَ رَبُّکَ»

[سوره هود (11): آیه 108]

اشاره

وَ أَمَّا اَلَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی اَلْجَنَّةِ خٰالِدِینَ فِیهٰا مٰا دٰامَتِ اَلسَّمٰاوٰاتُ وَ اَلْأَرْضُ إِلاّٰ مٰا شٰاءَ رَبُّکَ عَطٰاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ (108)

و امّا کسانی که خوشبخت(و سعادتمند)شده اند،پس تا آسمان ها و زمین پابرجاست،در بهشت جاودانند،مگر آنچه پروردگارت بخواهد(این)عطایی قطع ناشدنی است.

پیام ها:

1 عامل شقاوت و بدبختی انسان ها،اختیار و خواست خودشان است،ولی سعادت آنها با توفیق الهی است.لذا برای شقاوت جمله «شَقُوا» و برای سعادت،عبارت «سُعِدُوا» آمده است.

2 گرچه دست الهی در هر کاری باز است،حتّی برای بیرون کردن اهل بهشت از بهشت، «إِلاّٰ مٰا شٰاءَ رَبُّکَ» امّا با توجّه به فراز آخر این آیه «عَطٰاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ» و وعده هایی که در آیات دیگر داده شده،این کار را انجام نخواهد داد و وقتی کسی وارد بهشت شد،برای همیشه در آنجا خواهد ماند.

ص :385


1- 1) .ابراهیم،48 و انبیاء،104.

[سوره هود (11): آیه 109]

اشاره

فَلاٰ تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِمّٰا یَعْبُدُ هٰؤُلاٰءِ مٰا یَعْبُدُونَ إِلاّٰ کَمٰا یَعْبُدُ آبٰاؤُهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِنّٰا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِیبَهُمْ غَیْرَ مَنْقُوصٍ (109)

پس(ای پیامبر!)از آنچه این کفّار می پرستند در شک و تردید مباش،(که)آنها عبادت نمی کنند مگر همان گونه که قبلاً پدرانشان(بت ها را)عبادت می کرده اند،و همانا ما نصیب آنها را به طور کامل و بی کم و کاست خواهیم پرداخت.

پیام ها:

1 یک رهبر باید چنان در راه و هدف خود استوار و قاطع باشد که انحراف امّت نتواند او را دچار تزلزل و سستی کند. «فَلاٰ تَکُ» 2 مورد عتاب و خطاب قرار دادن شخصیّت ها،تأثیر روانی بیشتری در مردم دارد. «فَلاٰ تَکُ» 3 بت پرستان و مشرکان،منطق و استدلال ندارند. «یَعْبُدُ آبٰاؤُهُمْ» 4 نیاکان،در اعمال و رفتار آیندگان نقش دارند. «یَعْبُدُ آبٰاؤُهُمْ» 5 پیروی از سنّت ها و توجّه به افکار و عقاید نیاکان،در همه جا دارای ارزش نیست. «یَعْبُدُ آبٰاؤُهُمْ» 6 خداوند حتّی نسبت به کفّار و مشرکین نیز ظلم نمی کند. «لَمُوَفُّوهُمْ نَصِیبَهُمْ»

[سوره هود (11): آیه 110]

اشاره

وَ لَقَدْ آتَیْنٰا مُوسَی اَلْکِتٰابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ وَ لَوْ لاٰ کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ (110)

و به تحقیق ما به موسیٰ کتاب(تورات)دادیم،پس در آن اختلاف شد،و اگر سنّت پروردگارت(در مورد تأخیر عذاب کفّار)از پیش مقرّر نگشته بود،هر آینه(در همین دنیا)میان آنان داوری و حکم می شد(و به کیفر می رسیدند)و همانا آنان درباره ی آن در شکی هستند که موجب بدگمانی آنان است.

ص :386

پیام ها:

1 در هیچ دوره ای از تاریخ،تمام افراد قومی،هم عقیده نبوده اند. «فَاخْتُلِفَ فِیهِ» 2 از اختلاف مردم در دین و ایمان آوردن بعضی و کفر عدّه ای دیگر،ناراحت و نگران نباشیم که این حادثه ی جدیدی نیست. «آتَیْنٰا مُوسَی الْکِتٰابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ» 3 با اینکه در آیاتی از قرآن مجید،تورات،کتاب نور خوانده شده، (1)امّا باز هم مردم در آن نور اختلاف کرده اند. «فَاخْتُلِفَ فِیهِ» 4 خداوند،خود نیز سنّت های خویش را مراعات کرده و زیر پا نمی گذارد،چرا که قبل از هر کس،این قانونگذار است که باید احترام قانون را داشته باشد. «وَ لَوْ لاٰ کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ» (خداوند دنیا را محلّ داوری قرار نداده است) 5 سنّت های الهی،بر اساس مقام ربوبیّت اوست. «سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ» 6 مهلت دادن به اختلاف کنندگان در کتاب آسمانی،از سنّت های الهی است.

«کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ»

[سوره هود (11): آیه 111]

اشاره

وَ إِنَّ کُلاًّ لَمّٰا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ رَبُّکَ أَعْمٰالَهُمْ إِنَّهُ بِمٰا یَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (111)

و قطعاً پروردگارت(جزای)تمام اعمال آنان را حتماً بطور کامل خواهد داد، همانا او به(تمام)آنچه(مردم)عمل می کنند،آگاه است.

پیام ها:

1 در جهان بینی الهی،هیچ عملی بدون جواب و پاداش نیست. «لَیُوَفِّیَنَّهُمْ» 2 در پاداش یا کیفر الهی،هیچ کم و کاستی وجود ندارد. «لَیُوَفِّیَنَّهُمْ» 3 جزای کامل خداوند،بر اساس آگاهی کامل او از اعمال مردم است. «خَبِیرٌ»

ص :387


1- 1) .مائده،44 و انعام،91.

[سوره هود (11): آیه 112]

اشاره

فَاسْتَقِمْ کَمٰا أُمِرْتَ وَ مَنْ تٰابَ مَعَکَ وَ لاٰ تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (112)

پس(ای پیامبر!)همان گونه که مأمور شده ای،استوار باش و(نیز)هر کس که با تو،به سوی خدا آمده است،و سرکشی نکنید که او به آنچه می کنید بیناست.

نکته ها:

در روایات آمده است که پیامبر فرمود:سوره ی هود مرا پیر کرد.و گفته اند که مراد حضرت این آیه از سوره ی هود بوده است. (1)اگر چه فراز نخست این آیه «فَاسْتَقِمْ کَمٰا أُمِرْتَ» در سوره ی دیگری (2)از قرآن مجید نیز آمده،امّا آیه ی فوق به چنین خصوصیّتی معروف شده است.شاید سنگینی این آیه،وجود فرازهای دیگری از تاریخ است که در آیه بیان نشده و آن،استقامت یاران پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله است که همه ی آنها وفادار نبودند و پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله از بی وفایی و ناپایداری آنان در ناراحتی بود.

پیام ها:

1 حال که خداوند کیفر و پاداش همه را بدون کم و کاست می دهد،پس استقامت کن. «کُلاًّ لَمّٰا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ» ... «فَاسْتَقِمْ» 2 نتیجه ی تاریخ انبیا،استقامت است. «فَاسْتَقِمْ» 3 در استقامت و پایداری،رهبر باید پیشگام همه باشد. «فَاسْتَقِمْ» (شرایط مکّه برای مسلمانان صدر اسلام،دشوار و نیاز به استقامت بوده است) 4 پایداری زمانی ارزش دارد که در همه ی امور باشد.در عبادت،در ارشاد، تحمل ناگواری ها و مانند آن. «فَاسْتَقِمْ» 5 عمل باید بر طبق نص و فرمان الهی باشد،نه بر اساس قیاس و استحسان و خیال و امثال آن. «کَمٰا أُمِرْتَ» 6 پایداری رهبر بدون همراهی و پایداری امّت بی نتیجه است. «وَ مَنْ تٰابَ مَعَکَ»

ص :388


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .شوریٰ،15

7 رجوع و بازگشت به خدا،بهای سنگینی را می طلبد و آن،استقامت و پایداری در راه مستقیم و عدم بازگشت به مسیر قبل از توبه است. «وَ مَنْ تٰابَ مَعَکَ» 8 همه چیز باید طبق فرمان باشد،نه زیاده روی و طغیان. «کَمٰا أُمِرْتَ» ... «وَ لاٰ تَطْغَوْا» 9 رهبر و امّت باید در راه مستقیم حرکت کنند و از افراط و تفریط بپرهیزند.

«فَاسْتَقِمْ»

، «وَ لاٰ تَطْغَوْا» 10 استقامت در دین،پاداش الهی را در پی دارد. «فَاسْتَقِمْ» ... «إِنَّهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»

[سوره هود (11): آیه 113]

اشاره

وَ لاٰ تَرْکَنُوا إِلَی اَلَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ اَلنّٰارُ وَ مٰا لَکُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مِنْ أَوْلِیٰاءَ ثُمَّ لاٰ تُنْصَرُونَ (113)

و به ستمگران تمایل و تکیه نکنید که آتشِ(عذاب)شما را فرا می گیرد و(در این صورت)برای شما در برابر خداوند،هیچ دوست و سرپرستی نیست،پس (از هیچ ناحیه ای)مورد کمک قرار نخواهید گرفت.

نکته ها:

در روایات می خوانیم که مودّت و محبّت به ظالم و اطاعت از او،از مصادیق رکون به ظالم محسوب می شود.در روایتی می فرماید:به ستمگر امیدی نداشته باش،گرچه او فامیل و دوست تو باشد.«و ان کان حمیما قریباً» (1)در کافی،نیز این روایت آمده که اگر به مقدار زمانِ دست به جیب کردن ستمگر برای بخشش، راضی به زنده بودن او باشی،رکون و تکیه بر ظالم کرده ای که خدا از آن نهی نموده است. (2)

از آنجا که اطاعت از اولی الامر،واجب و از سوی دیگر،رکون به ظالم حرام است،پس اولی الامر نمی تواند ظالم باشد،بلکه باید معصوم نیز باشد،زیرا گناه از مصادیق ظلم به شمار می رود.

رکون و تکیه بر ظالم،آتش خداوند را در پی دارد،پس وضعیّت خود ظالم چگونه خواهد بود؟!

ص :389


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.
2- 2) .کافی،ج 5،ص 108.
پیام ها:

1 هر گونه تمایل و اعتماد به ستمگران داخلی و خارجی،ممنوع است. «لاٰ تَرْکَنُوا» (ستمگران،لایق پیروی و رهبری نیستند) 2 تکیه بر ستمگران،گناه کبیره است.(هر گناهی که قرآن درباره ی آن وعده ی آتش داده،گناه کبیره است) «لاٰ تَرْکَنُوا» ... «فَتَمَسَّکُمُ النّٰارُ» 3 به جای تمسّک به ظالم،به خدا توکّل کنیم. «وَ مٰا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللّٰهِ مِنْ أَوْلِیٰاءَ» 4 نتیجه ی تکیه بر ستمگران،غربت و تنهایی است. «ثُمَّ لاٰ تُنْصَرُونَ»

[سوره هود (11): آیات 114 تا 115]

اشاره

وَ أَقِمِ اَلصَّلاٰةَ طَرَفَیِ اَلنَّهٰارِ وَ زُلَفاً مِنَ اَللَّیْلِ إِنَّ اَلْحَسَنٰاتِ یُذْهِبْنَ اَلسَّیِّئٰاتِ ذٰلِکَ ذِکْریٰ لِلذّٰاکِرِینَ (114) وَ اِصْبِرْ فَإِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُضِیعُ أَجْرَ اَلْمُحْسِنِینَ (115)

و نماز را در دو طرف روز و اوایل شب بپادار،(زیرا)بدرستی که کارهای نیکو (همچون نماز)،بدی ها را محو می کند،این(فرمان)،تذکّری است برای اهل ذکر.

و پایدار باش،که همانا خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کند.

نکته ها:
اشاره

در روایات،مراد از دو طرف روز،صبح و مغرب،و مراد از اوایل شب،نماز عشا بیان شده است. (1)البتّه این آیه در مقام بیان تمام نمازهای روزانه نیست.

شخصی از اعمال زشت خویش ناراحت بود،لذا پس از نماز در مسجد از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله خواست تا او را حدّ بزند،حضرت به او فرمود:چون بعد از آن عمل خلاف،در نماز جماعت شرکت کرده ای،خداوند تو را بخشید. (2)

از امام صادق علیه السلام سؤال شد که شخصی از طریق طاغوت درآمدهایی را بدست آورده وبا امید به آیه ی «إِنَّ الْحَسَنٰاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئٰاتِ» به فقرا کمک می کند و به حج

ص :390


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.
2- 2) .تفسیر مجمع البیان.

می رود؟ حضرت فرمود:«انّ الخطیئة لا تکفر الخطیئة»گناه را نمی توان با گناه پوشاند. (1)آنچه را بدست آورده مالِ مردم است و تصرّف در مال مردم به هر شکل حرام است.

امید بخش ترین آیه ی قرآن

حضرت علی علیه السلام بر جمعی وارد شده و از آنها سؤال فرمودند:آیا می دانید امیدبخش ترین آیه ی قرآن کدام است؟! هر کس به فراخور حال خویش آیه ای را عنوان کرد:

بعضی گفتند:آیه ی «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مٰا دُونَ ذٰلِکَ» (2)یعنی خداوند جز شرک،گناهان دیگر را می بخشد.

بعض دیگر بر آن بودند که این آیه است؛ «وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللّٰهَ یَجِدِ اللّٰهَ غَفُوراً رَحِیماً» (3)یعنی هر کس خلافکار و ظالم باشد ولی استغفار کند،خداوند را بخشنده و مهربان خواهد یافت.

عدّه ای اظهار داشتند آیه ی «یٰا عِبٰادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ،لاٰ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّٰهِ،إِنَّ اللّٰهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً» (4)یعنی ای بندگان من که در حقّ خود اسراف کرده اید! از رحمت خدا مأیوس نشوید،زیرا او همه ی گناهان را می بخشد.

تعدادی هم نظر به این آیه داشتند؛ «وَ الَّذِینَ إِذٰا فَعَلُوا فٰاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ،ذَکَرُوا اللّٰهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّٰهُ» (5)یعنی کسانی که اگر کار زشتی انجام دادند و به خودشان ظلم کردند،یاد خداوند می کنند و برای گناهان خویش استغفار می نمایند،و کیست جز خداوند که گناهان را ببخشد.

بعد از اینکه حضرت نظرات آنان را شنید،فرمودند:از حبیبم رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله شنیدم که فرمود:امیدبخش ترین آیه در قرآن این آیه است: «أَقِمِ الصَّلاٰةَ طَرَفَیِ النَّهٰارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ،إِنَّ الْحَسَنٰاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئٰاتِ» سپس پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله ادامه دادند:یا علی! سوگند

ص :391


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.
2- 2) .نساء،48.
3- 3) .نساء،110.
4- 4) .زمر،53.
5- 5) .آل عمران،134.

به خداوندی که مرا بشیر و نذیر به سوی مردم مبعوث کرد،وقتی که انسان برای نماز وضو بگیرد،گناهانش ریخته می شود،و زمانی که رو به قبله کند،پاک می شود.یا علی! مثال اقامه کننده ی نمازهای روزانه،مثل کسی است که هر روز پنج مرتبه در نهر آبی که جلوی منزل اوست خود را شستشو کند. (1)

پیام ها:

1 رهبر باید الگوی مردم باشد. «فَاسْتَقِمْ» ... «أَقِمِ...» 2 نماز را باید با شرایط و آداب کامل بجای آورد.در کلمه ی «فَأَقٰامَهُ» ،معنای کمال و تمام نهفته است. «أَقِمِ الصَّلاٰةَ» 3 نماز قوّت قلب مؤمنان است.چون در آیات گذشته،فرمان به استقامت و عدم اعتماد به ظالمان مطرح شد و این امور نیاز به روحیّه بالا دارد،لذا در این آیه، خداوند امر به تقویت روح با اهرم نماز می فرماید. «فَاسْتَقِمْ» ... «وَ أَقِمِ الصَّلاٰةَ» 4 نمازها را باید در وقت مقرّر انجام داد. «طَرَفَیِ النَّهٰارِ» 5 نماز،روشن ترین نمونه ی کار نیک است. «أَقِمِ» ... «إِنَّ الْحَسَنٰاتِ...» 6 اعمال انسان در یکدیگر تأثیر دارند. «إِنَّ الْحَسَنٰاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئٰاتِ» 7 دستور به نماز،روشن ترین پند خداست. «ذٰلِکَ ذِکْریٰ» (نماز،ذکر الهی است) 8 همه ی افراد از تذکّرات الهی،بهره مند نمی شوند. «ذِکْریٰ لِلذّٰاکِرِینَ» 9 برپایی و اقامه ی نماز،پشتکار و حوصله می خواهد. (2)«أَقِمِ الصَّلاٰةَ» ، «وَ اصْبِرْ»

ص :392


1- 1) .تفاسیر مجمع البیان و کنز الدقائق.
2- 2) .در آیه ای دیگر می فرماید:«و أمر اهلک بالصلاة و اصطبر علیها»طه،132.

[سوره هود (11): آیه 116]

اشاره

فَلَوْ لاٰ کٰانَ مِنَ اَلْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکُمْ أُولُوا بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ اَلْفَسٰادِ فِی اَلْأَرْضِ إِلاّٰ قَلِیلاً مِمَّنْ أَنْجَیْنٰا مِنْهُمْ وَ اِتَّبَعَ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا مٰا أُتْرِفُوا فِیهِ وَ کٰانُوا مُجْرِمِینَ (116)

پس چرا در قرون قبل از شما،صاحبان علم و قدرتی نبودند تا مردم را از فساد در زمین باز دارند،مگر گروه کمی از کسانی که از میان آنان نجاتشان دادیم،و ستمگران دنباله رو و دلبسته ی مال و مقامی شدند که در آن مست و سرکش شده بودند و آنان مردمی مجرم و گناهکار بودند.

نکته ها:

کلمه ی «بَقِیَّةٍ» که 3 بار در قرآن آمده،به معنای باقیمانده است،امّا معمولاً در لغت عرب،به فضل و قدرت گفته می شود.شاید به خاطر آنکه انسان اجناس نفیس را نزد خود ذخیره می کند و باقی نگه می دارد،و شاید هم به جهت آنکه افرادی در صحنه باقی می مانند که دارای قدرت و قوّت بیشتری هستند.

در این آیه خداوند از گروهی انتقاد کرده که چرا مجهّز به علم و قدرت نمی شوند تا جامعه را هشدار دهند.

این هشدار با لحن «فَلَوْ لاٰ» بارها در قرآن تکرار شده است،از جمله:آیه ی «فَلَوْ لاٰ نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طٰائِفَةٌ» (1)و آیه ی «لَوْ لاٰ یَنْهٰاهُمُ الرَّبّٰانِیُّونَ وَ الْأَحْبٰارُ» (2)چون آیه ی 114 پیرامون نماز و این آیه در مورد نهی از منکر است،بجاست تا به آیاتی از قرآن مجید که در آنها مسائل«نماز»و«امر به معروف و نهی از منکر»در کنار هم و متأثّر از یکدیگر آمده،اشاره ای داشته باشیم.از جمله ی این آیات عبارتند از:

الف: «إِنَّ الصَّلاٰةَ تَنْهیٰ عَنِ الْفَحْشٰاءِ وَ الْمُنْکَرِ» (3)قطعاً نماز،انسان را از زشتی ها و منکرات باز می دارد.

ب: «إِنَّ الْحَسَنٰاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئٰاتِ» (4)همانا خوبی ها(مثل نماز)بدی ها را محو می کند.

ج: «أَقِمِ الصَّلاٰةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ» (5)نماز به پادار و امر به معروف کن و از منکر بازدار.

د: «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنّٰاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ وَ آتَوُا الزَّکٰاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ» (6)

ص :393


1- 1) .توبه،122.
2- 2) .مائده،63.
3- 3) .عنکبوت،45.
4- 4) .هود،114.
5- 5) .لقمان،14.
6- 6) .حج،41.

مؤمنان واقعی آنانند که اگر در زمین به آنها مکنت و قدرت بخشیم،نماز به پا می دارند و زکات می پردازند.

پیام ها:

1 در همه ی زمان ها،افراد بی تفاوت نسبت به مفاسد اجتماعی،محکوم و مورد انتقادند. «فَلَوْ لاٰ کٰانَ مِنَ الْقُرُونِ...» 2 بیشترین مسئولیّت در نهی از منکر،بر عهده ی صاحبان علم و قدرت است.

«أُولُوا بَقِیَّةٍ»

3 در هر جامعه ای،افراد مصلح و دلسوز در اقلیّت هستند. «إِلاّٰ قَلِیلاً» 4 رمز سقوط امّت های پیشین،بی تفاوتی و ترک نهی از منکر بوده است. «إِلاّٰ قَلِیلاً مِمَّنْ أَنْجَیْنٰا» 5 نتیجه ی دلسوزی مصلحین و اصلاح جامعه،نجات از قهر الهی است. «أَنْجَیْنٰا» 6 ظلم،عیّاشی و جرم،اضلاع مثلث شوم سقوط و هَلاکت اند. «ظَلَمُوا» ، «أُتْرِفُوا» ، «مُجْرِمِینَ»

[سوره هود (11): آیه 117]

اشاره

وَ مٰا کٰانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ اَلْقُریٰ بِظُلْمٍ وَ أَهْلُهٰا مُصْلِحُونَ (117)

و پروردگار تو بر آن نبوده تا آبادی هایی را که مردمش اصلاح گرند،به ظلم و ستم هلاک کند.

نکته ها:

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:مراد از اصلاح در آیه،انصاف مردم نسبت به یکدیگر است. (1)

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:ای ابن مسعود! با مردم رفتاری منصفانه داشته باش و خیرخواه آنان باش و به آنان رحم کن.اگر چنین باشی و خدا بر مردم شهری غضب کند که تو در میان آنان هستی،به سوی تو نظر می کند و به خاطر تو،به آنان رحم می کند. (2)

ص :394


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .بحار،ج 74،ص 109.
پیام ها:

1 قهر خداوند،دلیل دارد. «لِیُهْلِکَ الْقُریٰ بِظُلْمٍ» 2 صالح بودن تنها کافی نیست،بلکه باید«مصلح»بود. «مٰا کٰانَ رَبُّکَ» ... «وَ أَهْلُهٰا مُصْلِحُونَ» (یکی از موارد ایمنی از عذاب الهی،اصلاح طلبی مردم است)

[سوره هود (11): آیه 118]

اشاره

وَ لَوْ شٰاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ اَلنّٰاسَ أُمَّةً وٰاحِدَةً وَ لاٰ یَزٰالُونَ مُخْتَلِفِینَ (118)

و اگر پروردگارت می خواست،هر آینه همه ی مردم را(با اجبار)،یک امّت واحده(و دارای یک عقیده ی حق)قرار می داد،در حالی که هم چنان اختلاف می ورزند.

نکته ها:

در قرآن مجید،بارها به مسئله ی آزادی انسان ها در انتخاب راه و عقیده اشاره شده است.یعنی با اینکه خداوند مردم را به سوی خویش هدایت می فرماید،امّا هرگز در این راه اجبار نمی کند و به پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله نیز حقّ مجبور کردن مردم را نداده است،بلکه فقط از آن حضرت خواسته که مردم را تذکّر دهد و راه را به آنان یادآوری نماید. «إِنَّمٰا أَنْتَ مُذَکِّرٌ، لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ» (1).بنا بر این،خداوند راه تقویٰ و فجور را به نحوی که فطرت انسان خوبی ها و بدی ها را از درون درک کند،الهام می فرماید،و از بیرون هم انبیا علیهم السلام را برای راهنمایی می فرستد و این خود انسان است که با اراده و اختیار کامل راه خویش را برمی گزیند.

پیام ها:

1 سنّت الهی در آفرینش انسان،بر اساس آزادی و انتخاب عقاید و افکار است.

«لَوْ شٰاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النّٰاسَ أُمَّةً وٰاحِدَةً»

2 خواست خداوند،قابل تخلّف نیست. «لَوْ شٰاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ» 3 در هیچ زمان همه ی مردم یک دست نبوده اند. «وَ لاٰ یَزٰالُونَ مُخْتَلِفِینَ»

ص :395


1- 1) .غاشیه،21.

4 دلیل اختلاف مردم،قدرت آزاد بودن آنان است. «لَوْ شٰاءَ» ... «وَ لاٰ یَزٰالُونَ مُخْتَلِفِینَ»

[سوره هود (11): آیه 119]

اشاره

إِلاّٰ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذٰلِکَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ اَلْجِنَّةِ وَ اَلنّٰاسِ أَجْمَعِینَ (119)

مگر کسی که پروردگارت به او رحم کند،و(خداوند)برای همین(رحمت)مردم را آفرید، و فرمان پروردگارت صادر شده که دوزخ را از جنّ و انس پر خواهد کرد.

نکته ها:

بعضی گفته اند:معنای آیه این است که مردم دائماً اختلاف دارند،مگر کسانی که در سایه ی لطف و رحمت الهی،گرفتار اختلاف نشوند و خداوند برای همین وحدت کلمه،آنان را آفرید. (1)

فلسفه ی آفرینش انسان،در آیات قرآن با عناوین مختلفی مطرح شده است:در یک جا می خوانیم: «وَ مٰا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّٰ لِیَعْبُدُونِ» (2)که دلیل آفرینش جنّ و انسان،عبادت آنها دانسته شده است.در جای دیگری می فرماید: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیٰاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (3)یعنی خداوند،مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید.و در آیه ی فوق نیز آمده است: «لِذٰلِکَ خَلَقَهُمْ» یعنی ما انسان ها را آفریدیم تا مشمول رحمت خویش نماییم.در ظاهر به نظر می رسد که فلسفه ی آفرینش انسان،سه عنوان متفاوت یعنی:عبادت،آزمایش و رحمت است.امّا با کمی دقّت نظر متوجّه می شویم که هر سه موضوع دارای یک نقطه ی مشترک هستند و آن تکامل روحی و معنوی انسان هاست.

در آیه ی قبل آمد که انسان آزاد است و در آخر این آیه می فرماید:ما حتماً دوزخ را از انسان و جنّ پر می کنیم.آنچه از جمع بین این دو آیه فهمیده می شود،این است که انسان در انتخاب راه آزاد است،ولی به خاطر پذیرش راه باطل،جهنّمی می شود.

در روایات متعدّد آمده است که نمونه ی روشن اختلاف مردم،مسأله ی رهبری

ص :396


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.
2- 2) .ذاریات،56.
3- 3) .ملک،2.

معصوم است که طبیعتاً به جز آن گروه که مشمول رحمت الهی و در خط اهل بیت علیهم السلام و پیشوایان معصوم قرار گرفته اند،بقیه ی مردم منحرف شده اند. (1)

امام صادق علیه السلام فرمود:خداوند انسان را آفرید تا کارهایی انجام دهد و مستحقّ رحمت الهی شوند. (2)

پیام ها:

1 تنها راه برچیده شدن اختلافات،لطف و رحمت الهی است. «إِلاّٰ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ» 2 عامل وحدت،فقط امدادهای الهی است و محورهای دنیوی و مادّی،اموری فانی،مقطعی،یک بعدی و خیالی اند. «إِلاّٰ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ» 3 فلسفه ی خلقت بشر،پذیرش و دریافت رحمت الهی است. «وَ لِذٰلِکَ خَلَقَهُمْ» 4 خداوند قوانین و سنّت هایی را بر خود لازم کرده است. «وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ» 5 قهر حتمی الهی،بعد از لطف او و فرستادن انبیا و کتب و موعظه و هشدار و مهلت دادن مطرح است. «رَحِمَ رَبُّکَ» ... «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ» 6 خداوند با قرار دادن فطرت و عقل از درونِ انسان و ارسال انبیا و کتب آسمانی از بیرون،حجّت را بر مردم تمام کرده است «وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ» 7 جهنّم محدودیّت دارد. «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ» 8 جنّ نیز مانند انسان،دارای تکلیف و کیفر و پاداش است. «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّٰاسِ»

[سوره هود (11): آیه 120]

اشاره

وَ کُلاًّ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبٰاءِ اَلرُّسُلِ مٰا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤٰادَکَ وَ جٰاءَکَ فِی هٰذِهِ اَلْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکْریٰ لِلْمُؤْمِنِینَ (120)

و هر یک از سرگذشت انبیای(قبلی)،که برای تو بازگو کردیم،چیزی است که دلت را بدان محکم گردانیم،و در این(اخبار)،برای تو حقایق و برای اهل ایمان، پند و تذکّری آمده است.

ص :397


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین؛توحید صدوق،ص 403.
پیام ها:

1 نقل بخش های مهم تاریخ و آگاهی دادن به آن،یکی از شیوه های تربیتی است.

«نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبٰاءِ الرُّسُلِ»

2 بیان سرگذشت انبیا علیهم السلام بار تربیتی دارد و کلمه و نکته ای از آن بی دلیل نیست. «کُلاًّ» 3 داستان های قرآنی،برگزیده ای از سرگذشت زندگانی انبیا علیهم السلام است. «نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبٰاءِ الرُّسُلِ» 4 داستان های قرآنی هدفدار است،نه وسیله سرگرمی و یا اغفال. «نَقُصُّ عَلَیْکَ» ... «مٰا نُثَبِّتُ» 5 در نقل داستان باید آن فرازهایی مورد توجّه قرار گیرد که دارای بار ارزشی است. «مٰا نُثَبِّتُ» 6 بهترین داستان آن است که مایه ی آرامش خاطر باشد. «مٰا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤٰادَکَ» 7 آرام بخش دلها خداوند است. «نُثَبِّتُ بِهِ فُؤٰادَکَ» 8 انبیا علیهم السلام نیز به تقویت روحیّه نیاز دارند. «نُثَبِّتُ بِهِ فُؤٰادَکَ» 9 هرگز با باطل آرامش واقعی و دائمی صورت نمی گیرد. «نُثَبِّتُ بِهِ فُؤٰادَکَ وَ جٰاءَکَ فِی هٰذِهِ الْحَقُّ» 10 یک مُبلّغ،زمانی در تبلیغ و موعظه خود موفق است که از ثبات و اطمینان کامل برخوردار باشد. «نُثَبِّتُ بِهِ فُؤٰادَکَ» 11 همه ی داستان های قرآنی حقیقت دارد و با نوعی برهان و دلیلِ قابل قبول همراه است. «الْحَقُّ» 12 در تبلیغ باید ابتدا آرامش خاطر،بعد کلام مستدلّ و سپس موعظه باشد.

«فُؤٰادَکَ»

، «الْحَقُّ» ، «مَوْعِظَةٌ» 13 بهترین شیوه های تربیتی،تنها در مورد انسان های آماده کارساز است. «ذِکْریٰ لِلْمُؤْمِنِینَ»

ص :398

[سوره هود (11): آیات 121 تا 122]

اشاره

وَ قُلْ لِلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ اِعْمَلُوا عَلیٰ مَکٰانَتِکُمْ إِنّٰا عٰامِلُونَ (121) وَ اِنْتَظِرُوا إِنّٰا مُنْتَظِرُونَ (122)

و به کسانی که ایمان نمی آورند بگو:هر چه در توان دارید انجام دهید،ما نیز انجام می دهیم.

و شما در انتظار باشید،ما هم منتظریم.

پیام ها:

1 ابلاغ تهدید و بشارت،وظیفه ی انبیاست. «قُلْ» 2 انسان آزاد است و انبیا علیهم السلام نیز بر او تحمیلی ندارند. «اعْمَلُوا عَلیٰ مَکٰانَتِکُمْ» 3 کسی که موعظه پذیر نیست و تذکّر به حال او سودی ندارد،باید تهدید شود.

«اعْمَلُوا عَلیٰ مَکٰانَتِکُمْ»

4 مبلّغ باید به راه و هدف خود،ایمان کامل داشته باشد. «إِنّٰا عٰامِلُونَ» ، «إِنّٰا مُنْتَظِرُونَ» 5 در تبلیغ باید با هر کسی به تناسب عقل و فهم خود او سخن گفت،با افراد لجوج و عنود،با قهر و تهدید. «انْتَظِرُوا» 6 فرجامی نیکو در انتظار پیامبر و مؤمنان است. «إِنّٰا مُنْتَظِرُونَ»

[سوره هود (11): آیه 123]

اشاره

وَ لِلّٰهِ غَیْبُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُ اَلْأَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَ مٰا رَبُّکَ بِغٰافِلٍ عَمّٰا تَعْمَلُونَ (123)

و نهان آسمان و زمین تنها برای خداوند است و تمام امور به او باز گردانده می شود،پس بنده ی او باش(و تنها او را پرستش کن)و بر او توکّل نمای و پروردگارت از عملکرد شما غافل نیست.

نکته ها:

علم غیب،به طور مطلق مخصوص خداست،امّا به اذن و اراده ی الهی،پیامبران نیز

ص :399

از علم غیب برخوردارند. «عٰالِمُ الْغَیْبِ فَلاٰ یُظْهِرُ عَلیٰ غَیْبِهِ أَحَداً إِلاّٰ مَنِ ارْتَضیٰ مِنْ رَسُولٍ» (1)

پیام ها:

1 آگاهی از اسرار جهان مخصوص خداوند است. «لِلّٰهِ غَیْبُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» 2 زمین و آسمان(تمام هستی)،علاوه بر ظاهر،دارای غیب و نهانی نیز هست.

«لِلّٰهِ غَیْبُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ»

3 مرجع همه چیز او و بازگشت هر چیزی به سوی اوست. «إِلَیْهِ یُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ» 4 ایمان به غیب،زمینه ساز عبادت و توکّل بر خداوند است. «لِلّٰهِ غَیْبُ» ... «فَاعْبُدْهُ» 5 هر کس به خداوند توکّل کند،مورد لطف او قرار می گیرد. «وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَ مٰا رَبُّکَ بِغٰافِلٍ...» 6 آگاهی بر عملکرد انسان،از شئون ربوبیّت خداوند است. «وَ مٰا رَبُّکَ» ...

«الحمد لله رب العالمین»

ص :400


1- 1) .جنّ،26.

جلد ششم

اشاره

ص :1

ص :2

ص :3

ص :4

سخن ناشر

اشاره

انقلاب اسلامی ایران با رهبری امام خمینی قدس سره و حضور ملّت مسلمان و مبارزات شهدای گرانقدر قبل و بعد از پیروزی،زمینه ی رشد و ترویج فرهنگ اسلامی و خصوصاً قرآن کریم را فراهم آورد.در این راستا دانشمندان درد آشنای حوزه های علمیّه،با تألیف کتب مناسب در جهت تبلیغ دین گام های بسیاری برداشتند.

کتاب حاضر که بخشی از مجموعه دوازده جلدی«تفسیر نور»می باشد،در جهت مهجوریت زادیی از قرآن و ارائه پیام های انسان ساز کلام الهی به شیوه ای نو و قلمی شیوا،توسط حجّت الاسلام و المسلمین محسن قرائتی به رشته تحریر درآمده است که در سال 76 به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران معرّفی گردید.

بدنبال چاپ اوّلین مجلدات این تفسیر،نظرات و پیشنهادات بسیاری از سوی فضلای حوزه و دانشگاه طرح گردید که بیانگر علاقه و توجّه قشر فرهنگی جامعه،به شناخت مفاهیم قرآن کریم از طریق این شیوه می باشد.

اکنون به جهت آشنایی با شیوه ی کار و چگونگی ارائه تفسیر نور،این موارد به اختصار بیان می شود که خود نیز می تواند راهگشای طلاب جوان در جهت فعالیّت های تفسیری باشد.

شیوه کار

پس از انتخاب حد اقل دوازده تفسیر معتبر از مفسّران شیعه و اهل سنّت،از قدما و معاصران،چند تن از طلاب فاضل با مطالعه دقیق آنها،به استخراج نکات و برداشت های تفسیری آنها پرداخته و به صورت مکتوب آن را در اختیار مؤلّف قرار می دهند.

ایشان ضمن مطالعه ی آن مطالب،خود نیز به تحقیق و تتبّع پرداخته و با توجّه به نیازهای دینی جامعه،پیام های راهبردی قرآن را برای نسل امروز که تشنه ی دریافت مفاهیم قرآنی

ص :5

هستند،در قالب نکات و پیام های آیه،با نثری ساده و روان ارائه می دهند.البتّه در برخی موارد نیز برداشت های خود را مورد بحث و تبادل نظر با برخی بزرگان حوزه قرار می دهند.

نوشته های ایشان پس از ارائه در برنامه آینه وحی رادیو،ویراستاری شده و قبل از چاپ یک بار دیگر توسط خودشان مورد بازبینی نهایی قرار می گیرد.

شیوه ارائه

مطالب هر آیه در قالب 5 عنوان ارائه می گردد:

1 متن آیه،که با رسم الخط عثمان طه و با اعراب کامل،تایپ و چندین بار مورد دقّت قرار گرفته است.

2 ترجمه هر آیه،که به صورت گروهی و زیر نظر مؤلّف محترم و با استفاده از بهترین ترجمه های موجود،(حد اقل 6 ترجمه)نگارش یافته و به جهت گویایی و روانی آن،مطالب توضیحی مورد لزوم در میان پرانتز آمده است.

3 نکته ها،که امور زیر در این قالب عرضه گردیده است:

الف:بیان ریشه و ترجمه ی لغات مشکل آیه.

ب:بیان شأن نزول آیه که در فهم محتوای آیه نقش کلیدی داشته است.

ج:بیان آیات مرتبط با آیه که در فهم موضوعی قرآن تأثیر به سزایی دارد.

د:بیان روایات ذیل آیه،که در این بخش با توجّه به گستردگی روایات،تنها به ذکر نمونه هایی بسنده شده است.

ه:بیان برخی توضیحات برای روشن تر شدن مفهوم آیه.

و:طرح برخی پرسش ها و پاسخ گویی به آنها.

4 پیام ها،که مقصود اصلی مؤلّف از این تفسیر همین بخش بوده است تا نشان دهد قرآن کتاب زندگی بشر در همه ی عصرها و برای همه نسل هاست.البته مستند برداشت های مؤلّف،چنان که در پایان هر پیام آمده است یکی از امور زیر می باشد:

الف:مفردات کلمات هر آیه.

ب:عبارتی مرکّب از چند کلمه.

ص :6

ج:رابطه ی صدر و ذیل آیه.

د:رابطه ی هر آیه با آیات قبل.

5 پاورقی که نشانی آیات و روایات و کتب تفسیری را باختصار آورده است.همچنین مطالبی مربوط به آیه که در قالب نکته ها:و پیام ها:نمی گنجیده،در پاورقی ذکر شده است.

تذکّرات لازم:

1 گاهی تعداد نکته ها:و پیام های یک آیه،از یک مورد تجاوز نکرده است که به جهت حفظ قالب کار،بازهم عنوان نکته ها:و پیام ها:به صورت جمع آمده است.

2 در مورد کتب تفسیری،هر جا که مراد،مطالب آن تفسیر در ذیل آیه بوده است،نشانی جلد و صفحه ذکر نشده است.

در پایان از زحمات آقایان سیّد جواد بهشتی،رحمت جعفری،حسن دهشیری و محمود متوسل که در تتبّع و بررسی تفاسیر و آقای علی محمّد متوسلی که در امر مقابله و تصحیح نهایی این جلد نهایت همکاری را داشته اند صمیمانه تشکّر می گردد.

و همچنین اعلام می داریم:با همه ی تلاش هایی که در جهت حفظ اصول و قواعد فوق و تصحیح اغلاط تایپی صورت گرفته است،یقیناً نواقص و کاستی هایی در عرضه این تفسیر وجود دارد که امیدواریم همچون گذشته خوانندگان گرامی بذل محبّت نموده و با ارسال نظرات و پیشنهادات خود،به نشانی:تهران صندوق پستی 14185/586 ما را در جهت اصلاح و تکمیل آن یاری نمایند و پیشاپیش سپاس ما را پذیرا باشند.

مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن.

ص :7

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین

مقدمه جلد ششم:

اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِی هَدٰانٰا لِهٰذٰا وَ مٰا کُنّٰا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لاٰ أَنْ هَدٰانَا اللّٰهُ قرآن که جلوه ای از عظمت خدا و معجزه ای جاوید و دلیلی روشن و پیشگویی صادق و تاریخی صحیح و منطقی محکم و گواهی روشن و ذکری عمیق و نعمتی والا و دریایی بی نهایت است،هم طرح می دهد و هم شیوه ی اجرا و الگو معرفی می کند،هم تشویق دارد و هم هشدار می دهد،هم گذشته را برای انسان ترسیم می کند و هم از آینده خبر می دهد،هم برای عوام مطلب دارد و هم برای خواص نکته ها،هم غیب دارد وهم شهود،هم عوامل عزّت را بیان می کند و هم عوامل ذلّت را،هم نورِ فکر و منطق و بیان امروز است و هم انیس و مونس و نور قبر و قیامت است.

شنیدنی است که در حدیث می خوانیم:دلیل وجوب نماز آن است که قرآن از مهجوریت بیرون آید،چون بر هر نمازگزار واجب است شبانه روز ده بار سوره حمد و سوره دیگری از قرآن را بخواند.

شنیدنی است که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله هنگام نماز گزاردن بر شهدای جنگ احد، فرمود:اول به جنازه کسی نماز گزاریم که قرآنِ بیشتری را حفظ است.

و شنیدنی است که در جبهه ی جنگ،پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله پرچم را از دست یکی گرفت و به دست دیگری داد و فرمود:چون او قرآنِ بیشتری حفظ است.

ص :8

امام رضا علیه السلام فرمود:هر چه از ما شنیدید،دلیل قرآنی آن را از ما بخواهید تا بگوییم این سخن از کدام آیه استفاده شده است.

از سخت ترین القاب قرآن در مورد انسان،لقب پوچ بودن است که قرآن می فرماید:اگر کتاب آسمانی را به پا ندارید،پوچید: «یٰا أَهْلَ الْکِتٰابِ لَسْتُمْ عَلیٰ شَیْءٍ حَتّٰی تُقِیمُوا التَّوْرٰاةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ» (1)و انتقاد قرآن نثار کسانی می شود که در قرآن تدبّر نمی کنند: «أَ فَلاٰ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلیٰ قُلُوبٍ أَقْفٰالُهٰا» (2)قرآن،میزانِ شناسایی سخنِ اولیای خداست و به ما فرموده اند:هر گاه سخنی از ما شنیدید آن را با قرآن تطبیق دهید،اگر ضد قرآن بود آن سخن را به دیوار بزنید.

قرآن،ثقل اکبر است و اهل بیت پیامبر علیهم السلام ثقل اصغر،و رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله بارها فرمود:من دو چیز گرانبها میان شما باقی می گذارم که هرگز از هم جدا نشوند تا در قیامت کنار حوض کوثر به من ملحق شوند؛کتاب خدا و اهل بیت من. (3)

معنای جدا نشدن قرآن از اهل بیت آن است که الآن نیز در کنار قرآن،حضرت مهدی عجل اللّٰه تعالی فرجه الشریف هستند و تفسیر قرآن بدون توجّه به روایات معتبر گمراهی است،زیرا پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:اگر به این دو(کتاب و اهل بیتم) تمسک کنید،هرگز گمراه نشوید.آری تمسک به هر یک و رها کردن دیگری گمراهی است.

اگر نتوان به مقام فاطمه زهرا علیها السلام رسید،ولی به مقام دختر کنیز او فضه که می توان رسید،در تاریخ می خوانیم:این بانوی گرامی بیست سال تمام گفتگوهایش را در قالب آیات قرآن بیان می کرد.

در زمانی که این سطرها را می نویسم با کودکی 5/5 ساله آشنا شده ام که دانشمندان حوزه ها و اساتید دانشگاه های دنیا را متحیر ساخته و هر سخنی،

ص :9


1- 1) .مائده،68.
2- 2) .محمّد،24.
3- 3) .برای این حدیث حدود صد منبع از شیعه و سنی نقل شده است.

درباره ی هر موضوعی از او می پرسند،با آیه ای از قرآن جواب می دهد!! این کودک از جمهوری اسلامی ایران را،کشورهای اروپایی و عربی دعوت کردند، حتی برخی تلویزیون ها برنامه های رسمی خود را قطع و او را به عنوان معجزه ی تاریخ نشان دادند.اینجانب حدود سه ساعت با او بودم و حدود هفتاد سؤال از او پرسیدم،همه را با قرآن جواب داد.با دیدن این کودک،به امامت رسیدن حضرت مهدی عجل اللّٰه تعالی فرجه الشریف در سه سالگی و امام جواد علیه السلام در 9 سالگی به خوبی برایم ترسیم شد.نام او سید محمد حسین طباطبایی است که در کودکی دکترای افتخاری از انگستان دریافت نمود.

قرآن سرچشمه ی علوم و معارف و تنها کتاب آسمانی است که تحریف نگردیده و هر چه علم پیش می رود پرده ای از اسرار آن کنار رفته و لطایفی را به انسان عرضه می کند.تشبیهات و مثال های قرآن هرگز کهنه نمی شود و تکرارهای آن پر از نکته است.

در این جلد با تفسیر سوره هایِ یوسف،رعد،ابراهیم،حجر و نحل آشنا خواهید شد و از آنجا که سوره یوسف بخاطر شیوه داستانی خاص خود خوانندگان بیشتری دارد و بسیاری از مفسران این سوره را به طور جداگانه تفسیر کرده اند و مطالعه تفسیر این سوره برای انس با تفسیر سایر سوره ها می تواند مفید باشد،لذا این سوره علاوه بر درج در این جلد،جداگانه نیز چاپ می شود،تا کسانی که حوصله ی مطالعه تفسیر همه قرآن را ندارند،حد اقل با سوره یوسف آشنا شوند.

گفتنی است که قصه های قرآن،نه بر اساس خیال است و نه به شیوه ی تاریخ نگاری،بلکه حقایق تاریخی است آن هم به صورت گزینشی که برای عبرت بیان می شود.مثلاً در سوره یوسف سخنی از سنّ و سال یوسف و محل و طول چاه و نام برادران او،برده نشده است.زیرا در هیچ یک از اینها

ص :10

نقش تربیتی نیست و حتی نامی از مادر یوسف برده نشده،زیرا یا مادرش در کودکی از دنیا رفته و خاله اش به جای او مادری می کرده و یا وقتی قرآن می گوید؛پدر که از پیامبران برگزیده ی خداست،از گریه نابینا شد معلوم می شود که مادر او در چه حالی بوده است و بازگو کردن حالات هیجانی او نقش تربیتی ندارد.به هر حال هنر قرآن بیان داستان هایی واقعیت دار،پرمحتوا،جذّاب و عبرت انگیز است،که در آن اصول تربیتی،ارشادی،اعتقادی،حقوقی،سنت های الهی،قدرت خدا، خنثی شدن توطئه ها و عوامل عزت و رشد و پیامدهای صبر و مقاومت و تقوی نهفته است.

تقاضای اینجانب از خوانندگان عزیز آن است که پس از مطالعه ی تفسیر سعی کنند مطالب و نکات را با دوستان خود گفتگو نمایند و با یک بار دیدن قانع نباشند،زیرا قرآن کسی را عالم ربانی می داند که درس گرفتن از کتب آسمانی را کار دائمی خود قرار دهد: «کُونُوا رَبّٰانِیِّینَ بِمٰا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتٰابَ وَ بِمٰا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ» (1)تقاضای دیگرم آن است که در هر منطقه ای به سراغ علمای با تقوی و قرآن شناس رفته و گرد او جمع و هر هفته با چند آیه قرآن آشنا شوند.

از اساتید و علما و مدرسین حوزه ها نیز تقاضا دارم که درس تفسیر را مثل دروس رسمی قرار دهند و فضلای عزیز،رساله هایی پیرامون معارف قرآن همراه با تقریرات دروس فقهی داشته باشند.

از اساتید دانشگاه و نویسندگان می خواهم که هر روز چند دقیقه ای را سهم مطالعه یکی از تفاسیر معتبر قرار دهند،تا خدای ناکرده مشمول شکایت پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله قرار نگیریم که در قیامت می فرماید: «یٰا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً»

ص :11


1- 1) .آل عمران،79.

از گویندگان و خطبای عزیز تقاضا می کنم که در سخنرانی خود بر محتوای قرآنی و روایی اضافه نمایند و بیان خود را فقط در حدّ توضیح و تفسیر آیات و روایات قرار دهند،نه آنکه یک آیه را سوژه سخن قرار داده و تمام مدت سخنان خود را محور قرار دهند.

تقاضای دیگرم تدبر در آیات و جستجوی نکات جدید است،زیرا قرآن که به همه دستور تدبر می دهد،لا بد انسان به نکته تازه می رسد و هرگز فکر نکنیم که همه مطالب را بزرگان قبل از ما فهمیده اند،که اگر چنین بود خداوند دستور تدبر به دیگران نمی داد.

آخرین تقاضای من آن است که پیشنهادات اصلاحی و یا انتقادات خالصانه خود را برای ما ارسال فرمایید،تا در چاپ های بعدی استفاده گردد.

در خاتمه از همکاری حجج اسلام:سید جواد بهشتی،محمود متوسل،بهرام محمدیان و علی محمد متوسلی،که در تتبّع تفاسیر،تکمیل،تنظیم و ویراستاری این جلد ما را یاری کرده اند تشکّر می کنم.

محسن قرائتی تابستان 78

ص :12

«بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین

مقدّمه ویراست دوّم

گرچه سوره یوسف در جلد ششم تفسیر نور چاپ شده،لکن از آنجا که داستان حضرت یوسف بسیار شیرین و پرجاذبه است و برای آشنایی نسل نو با تفسیر و نکات و اشارات و لطایف قرآن،بهترین راه را داستان های قرآن یافتم،تصمیم گرفتم این قسمت از تفسیر نور را جداگانه چاپ کنم،تا کسانی که حوصله مطالعه ی تفسیر همه قرآن یا توان تهیه یک دوره تفسیر کامل را ندارند،یکسره محروم نشوند و لا اقل با بخشی از قرآن و تفسیر آن آشنا شوند.

ستاد تفسیر قرآن کریم،در سال 1380 این کتاب را به مسابقه گذارد و از مشتاقان تدبّر در آیات قرآن خواست تا اگر نکات تازه ای می یابند آن را برای ستاد ارسال و از جوائز ویژه ای بهره مند گردند،که حدود 70 رساله مشتمل بر هزاران نکته واصل گردید و از میان آنها آنچه ضابطه مند،بدیع و غیر تکراری بود،با نظر کارشناسان فن استخراج گردید.

در چاپ حاضر،علاوه بر 900 نکته و پیام قبلی در تفسیر سوره یوسف،370 پیام استخراجی از جزوات ارسالی،الحاق گردید تا اوّلاً نکات جدید در اختیار همگان قرار گیرد و ثانیاً این موضوع آشکارتر شود که تدبّر در قرآن می تواند یافته های تازه ای را برای هر تدبّر

ص :13

کننده به ارمغان آورد.

پیام های برگرفته از آن جزوات،با علامت*در پایان آن مشخص گردیده است.

همچنین موارد اصلاحی که خوانندگان عزیز در مورد این جلد ارسال نموده بودند،مورد بررسی و اعمال نظر قرار گرفت.

در پایان ضمن تقدیر از همه عزیزانی که مطالب خود را ارسال نموده و پوزش از عدم ذکر نام آنان،از زحمات حجّة الاسلام و المسلمین مجتبی کلباسی و همکاران محترمشان در ستاد تفسیر،که در امر برگزاری مسابقه،مطالعه جزوات و استخراج نکات جدید متقبّل زحماتی شده اند،تشکّر نموده و توفیق آنان را از خداوند متعال خواستارم.

محسن قرائتی 81/4/15.

ص :14

ص :15

ص :16

[تفسیر سوره یوسف]

سیمای سوره یوسف

سوره یوسف از سوره های مکّی و دارای یکصد و یازده آیه است.نام حضرت یوسف،27 مرتبه در قرآن آمده،که 25 مرتبه آن در همین سوره است.آیات این سوره،به هم پیوسته و در چند بخش جذاب و فشرده،داستان زندگی یوسف را از کودکی تا رسیدن او به مقام خزانه داری کشور مصر،عفت و پاکدامنی او،خنثی شدن توطئه های مختلف علیه او و جلوه هایی از قدرت الهی را مطرح می کند.

داستان حضرت یوسف علیه السلام فقط در همین سوره از قرآن آمده،در حالی که داستان پیامبران دیگر در سوره های متعدّد نقل شده است.داستان حضرت آدم و نوح هر کدام در دوازده سوره،داستان حضرت ابراهیم در هیجده سوره،داستان حضرت صالح در یازده سوره،داستان حضرت داوود در پنج سوره،داستان حضرت هود و سلیمان هر کدام در چهار سوره و داستان حضرت عیسی و زکریّا هر کدام در سه سوره ذکر شده است. (1)

داستان حضرت یوسف در تورات،سِفر پیدایش از فصل 37 تا 50 نیز نقل شده است،امّا در مقایسه با آنچه در قرآن آمده،به خوبی اصالت قرآن و تحریف تورات معلوم می گردد.در میان آثار ادبی نیز داستان یوسف و زلیخا،دلداری

ص :17


1- 1) .تفسیر حدائق.

جایگاهی برگزیده است که از آن جمله می توان منظومه یوسف و زلیخا،از نظامی گنجوی و یوسف و زلیخا منسوب به فردوسی را نام برد.

قرآن در داستان یوسف علیه السلام بیشتر به شخصیّت خود او در گذر از کوران حوادث می پردازد،در حالی که در داستان پیامبران دیگر،بیشتر به سرنوشت مخالفان و لجاجت و هلاکت آنان اشاره نموده است.

در برخی روایات،از آموزش سوره یوسف به زنان و دختران نهی شده است، ولی به نظر برخی صاحب نظران،این روایات اسناد قابل اعتمادی ندارند. (1)و از طرفی آنچه استناد این نهی است،طرح عشق از سوی زلیخا همسر عزیز مصر است که با بیان قرآنی،نقطه منفی در آن وجود ندارد.

ص :18


1- 1) .تفسیر نمونه.

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

[سوره یوسف (12): آیات 1 تا 2]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;الر تِلْکَ آیٰاتُ اَلْکِتٰابِ اَلْمُبِینِ (1) إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (2)

12\2-1

الف لام را.آن است آیات کتاب روشنگر.

همانا ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم،باشد که بیاندیشید.

نکته ها:

درباره حروف مقطّعه نظرات مختلفی بیان شده است،از جمله:

1 قرآن،این معجزه الهی از همین حروف الفبا تألیف یافته که در اختیار همگان است.

2 نام سوره ای است که با آن حروف آغاز شده است.

3 نوعی سوگند و قسم الهی است.

4 اسرار و رموزی بین خدا و پیامبر است.

امّا با توجّه به اینکه از میان 29 سوره ای که با حروف مقطّعه آغاز شده،در بیست و چهار مورد پس از آن،سخن از قرآن و معجزه بودن آن است،شاید بهترین وجه،همان نظر اوّل باشد.

قرآن به هر زبانی که نازل می شد،دیگران باید با آن زبان آشنا می شدند.امّا نزول قرآن به زبان عربی دارای مزایایی است،از جمله:

الف:زبان عربی دارای چنان گستردگی لغات و استواری قواعد دستوری است که در زبان های دیگر یافت نمی شود.

ص :19

ب:طبق روایات زبان اهل بهشت،عربی است.

ج:مردم منطقه ای که قرآن در آن نازل شد،عرب زبان بودند و امکان نداشت که کتابِ آسمانی آنها به زبان دیگری باشد.

خداوند در مورد قرآن و باران،هر دو تعبیر به«نزول»نموده است،بین این دو مشابهت هایی است که ذکر می کنیم:

الف:هر دو از آسمان نازل می شوند. «وَ أَنْزَلْنٰا مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً» (1)ب:هر دو طاهر و مطهّرند. «یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً لِیُطَهِّرَکُمْ» (2)، «رَبَّنٰا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً یُعَلِّمُهُمُ الْکِتٰابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ» (3)ج:هر دو وسیله ی حیاتند. «دَعٰاکُمْ لِمٰا یُحْیِیکُمْ» (4)، «لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً» (5)د:هر دو مبارک و مایه ی برکت اند. «وَ هٰذٰا کِتٰابٌ أَنْزَلْنٰاهُ مُبٰارَکٌ» (6)، «وَ نَزَّلْنٰا مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً مُبٰارَکاً» (7)ه:قرآن چون باران،قطره قطره و آیه آیه نازل شده است.(نزول تدریجی) شاید تأکید بر عربی بودن قرآن،ردّ کسانی باشد که گفتند:قرآن را فردی عجمی به پیامبر آموخته است. «...أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمٰا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسٰانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هٰذٰا لِسٰانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ» (8)

پیام ها

1 قرآن،از همین حروف الفبا(الف،لام،را،...)،تألیف یافته است.اگر می توانید شما هم از همین حروف،کتابی مثل قرآن بیاورید. «الر» 2 قرآن،دارای مقامی بس والا است. «تِلْکَ» 3 قرآن،مخاطب و خواننده را در آغاز،نسبت به استحکام آیات خود واقف

ص :20


1- 1) .مؤمنون،18.
2- 2) .انفال،11.
3- 3) .بقره،129.
4- 4) .انفال،24.
5- 5) .فرقان،49.
6- 6) .انعام 92.
7- 7) .ق 9.
8- 8) .نحل،103.

ساخته،سپس به بیان مطالب دیگر می پردازد. «آیٰاتُ الْکِتٰابِ الْمُبِینِ» 4 نزول قرآن به زبان عربی از یک سو و فرمان تدبّر در آن از سوی دیگر،نشانه ی آن است که مسلمانان باید با زبان عربی آشنا شوند. «قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» 5 قرآن،تنها برای تلاوت و تبرک نیست،بلکه وسیله ی تعقّل و رشد بشر است.

«لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»

6 نوشته ها باید روشن و روشنگر،هدفدار و هدایتگر باشد. «الْکِتٰابِ الْمُبِینِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» 7 نزول قرآن به تنهایی کافی نیست؛بلکه باید درباره ی آن تعقّل هم کرد.

«أَنْزَلْنٰاهُ

لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 3]

اشاره

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ اَلْقَصَصِ بِمٰا أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ هٰذَا اَلْقُرْآنَ وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ اَلْغٰافِلِینَ (3)

ما با این قرآن که به تو وحی کردیم بهترین داستان را بر تو بازگو می کنیم، در حالی که تو پیش از آن،از بی خبران بودی.

نکته ها:

«قصص»هم به معنای داستان وهم به معنای نقل داستان است.

قصّه و داستان در تربیت انسان سهم بسزایی دارد.زیرا داستان،تجسّم عینی زندگی یک امت و تجربه عملی یک ملّت است.تاریخ آئینه ی ملّت هاست و هر چه با تاریخ و سرگذشت پیشینیان آشنا باشیم،گویا به اندازه عمر آن مردم زندگی کرده ایم.حضرت علی علیه السلام در نامه سی و یکم نهج البلاغه خطاب به فرزندش امام حسن علیه السلام جمله ای دارند که می فرمایند:

فرزندم! من در سرگذشت گذشتگان چنان مطالعه کرده ام و به آنها آگاهم،که گویا با آنان زیسته ام و به اندازه ی آنها عمر کرده ام.

شاید یکی از دلایل اثرگذاری قصّه و داستان بر روی انسان،تمایل قلبی او به داستان باشد.

معمولاً کتاب های تاریخی و آثار داستانی در طول تاریخ فرهنگ بشری رونق خاصی داشته

ص :21

و قابل فهم و درک برای اکثر مردم بوده است،در حالی که مباحث استدلالی و عقلانی را گروه اندکی پیگیری می کرده اند.

در روایات،به کلّ قرآن«احسن القصص»اطلاق شده است و این منافاتی ندارد که در میان کتب آسمانی،قرآن«احسن القصص»باشد و در میان سوره های قرآن،این سوره«احسن القصص»باشد. (1)

تفاوت داستان های قرآن با سایر داستان ها:

1 قصّه گو خداوند است. «نَحْنُ نَقُصُّ» 2 هدفدار است. «نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبٰاءِ الرُّسُلِ مٰا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤٰادَکَ» (2)3 حقّ است،نه خیال. «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ» (3)4 بر اساس علم است،نه گمان. «فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ» (4)5 وسیله ی تفکّر است،نه تخدیر. «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» (5)6 وسیله ی عبرت است،نه تفریح و سرگرمی. «لَقَدْ کٰانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ» (6)داستان حضرت یوسف، «أَحْسَنَ الْقَصَصِ» است،زیرا:

1 معتبرترین داستان ها است. «بِمٰا أَوْحَیْنٰا» 2 در این داستان،جهاد با نفس که بزرگ ترین جهاد است،مطرح می شود.

3 قهرمان داستان،نوجوانی است که تمام کمالات انسانی را در خود دارد.(صبر،ایمان، تقوی،عفاف،امانت،حکمت،عفو و احسان) 4 تمام چهره های داستان،خوش عاقبت می شوند.مثلا یوسف به حکومت می رسد، برادران توبه می کنند،پدر بینایی خود را بدست می آورد،کشور قحطی زده نجات می یابد و دلتنگی ها و حسادت ها به وصال و محبّت تبدیل می شود.

5 در این داستان مجموعه ای از اضداد در کنار هم طرح شده اند:فراق و وصال،غم و شادی،قحطی و پرمحصولی،وفاداری و جفاکاری،مالک و مملوک،چاه و کاخ،فقر و غنا،

ص :22


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.
2- 2) .هود،120.
3- 3) .کهف،13.
4- 4) .اعراف،7.
5- 5) .اعراف،176.
6- 6) .یوسف،111.

بردگی و سلطنت،کوری و بینایی،پاکدامنی و اتهام ناروا بستن.

نه فقط داستان های الهی،بلکه تمام کارهای خداوند،« أَحْسَنَ »است.زیرا:

1 بهترین آفریدگار است. «أَحْسَنُ الْخٰالِقِینَ» (1)2 بهترین کتاب را دارد. «نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ» (2)3 بهترین صورت گر است. «فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ» (3)4 بهترین دین را دارد. «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّٰهِ» (4)5 بهترین پاداش را می دهد. «لِیَجْزِیَهُمُ اللّٰهُ أَحْسَنَ مٰا عَمِلُوا» (5)و در برابر این بهترین ها،خداوند بهترین عمل را از انسان خواسته است. «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (6)غفلت در قرآن به سه معنی مطرح شده است:

الف:غفلت بد،نظیر آیه ی «وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النّٰاسِ عَنْ آیٰاتِنٰا لَغٰافِلُونَ» (7)همانا بسیاری مردم از آیات ما غافلند.

ب:غفلت خوب،نظیر آیه ی «إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنٰاتِ الْغٰافِلاٰتِ الْمُؤْمِنٰاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةِ» (8)کسانی که بر زنان پاکدامن و غافل از فحشا،تهمت زنا می زنند در دنیا و آخرت لعنت شده اند.

ج:غفلتِ طبیعی به معنای بی اطلاعی،نظیر همین آیه مورد بحث؛ «وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغٰافِلِینَ» که خدا برای حفظ حرمت و احترام پیامبر نمی فرماید:«کنت من قبله لمن الجاهلین»

پیام ها

1 در داستان های قرآن،قصّه گو خداوند است. «نَحْنُ نَقُصُّ» 2 قصّه گو(و نویسنده آن)،باید معتبر و مطمئن باشد. «نَحْنُ نَقُصُّ»

ص :23


1- 1) .مؤمنون،14.
2- 2) .زمر،23.
3- 3) .غافر،64.
4- 4) .نساء،125.
5- 5) .نور،38.
6- 6) .هود،7.
7- 7) .یونس،92.
8- 8) .نور،23.

3 از نظر روانی و تربیتی،برای تأثیر بهتر،باید مقدّمه چینی کرد.(قبل از شروع قصّه،مقدّمه چینی می کند که می خواهم قصه بگویم،آن هم بهترین قصّه.) «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ» 4 بهترین سخن ها،در اختیار بهترین افراد است. «نَحْنُ نَقُصُّ ... أَحْسَنَ الْقَصَصِ» 5 برای الگو دادن به دیگران،بهترین ها را انتخاب و معرّفی کنیم. «أَحْسَنَ» ...

6 قرآن بازگوکننده ی داستان ها،با بهترین و زیباترین بیان است. «أَحْسَنَ الْقَصَصِ» 7 بهترین داستان،آن است که بر اساس وحی باشد. «أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمٰا أَوْحَیْنٰا» 8 مبعوث شدن،در بردارنده ی مسائلی است که پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله باید آن را بداند.

«نَقُصُّ عَلَیْکَ

... أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ» 9 پیامبر امّی قبل از نزول وحی،نسبت به تاریخِ گذشته بی خبر و ناآشنا بود.

... «لَمِنَ الْغٰافِلِینَ» 10 قرآن،از میان برنده غفلت ها و بی خبری هاست. «مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغٰافِلِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 4]

اشاره

إِذْ قٰالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یٰا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سٰاجِدِینَ (4)

آن گاه که یوسف به پدر خویش گفت:ای پدر! همانا من(در خواب)یازده ستاره با خورشید و ماه دیدم،آنها را در برابر خود سجده کنان دیدم.

نکته ها:
اشاره

داستان حضرت یوسف،با رؤیا شروع می شود.به گفته علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، داستان یوسف با خوابی شروع می شود که او را بشارت می دهد و نسبت به آینده ای روشن امیدوار می سازد تا او را در مسیر تربیت الهی صابر و بردبار گرداند.

یوسف،بعد از بنیامین متولّد شده است.به جز بنیامین،دیگر برادران او از مادر جدایی

ص :24

بوده اند.حضرت یعقوب نیز فرزند حضرت اسحاق و او فرزند حضرت ابراهیم علیهم السلام است. (1)

خواب اولیای الهی،متفاوت است؛گاهی نیازمند تعبیر است،مثل خوابِ حضرت یوسف و گاهی به تعبیر نیاز ندارد،بلکه عین واقع است.مانند خواب حضرت ابراهیم که مأمور می شود تا اسماعیل را ذبح کند.

سخنی درباره ی رؤیا و خواب دیدن

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله می فرماید:«الرؤیا ثلاثة:بشری من الله،تحزین من الشیطان،و الذی یحدث به الانسان نفسه فیراه فی منامه» (2)خواب بر سه قسم است:یا بشارتی از سوی خداوند است،یا غم و اندوهی از طرف شیطان است و یا مشکلات روزمره انسان است که در خواب آن را می بیند.

برخی از دانشمندان و روان شناسان،خواب دیدن را در اثر ناکامی ها و شکست ها دانسته و به ضرب المثلی قدیمی استشهاد کرده اند که:«شتر در خواب بیند پنبه دانه»و برخی دیگر خواب را تلقینِ ترس گرفته اند،بر اساس ضرب المثلی که می گوید:«دور از شتر بخواب تا خواب آشفته نبینی»و بعضی دیگر خواب را جلوه غرائز واپس زده دانسته اند.امّا علی رغم تفاوت هایی که در خواب ها و رؤیاها وجود دارد،کسی اصل خواب دیدن را انکار نکرده است و البتّه باید به این نکته توجّه داشت که همه خواب ها با یک تحلیل،قابل بررسی نیستند.

مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان (3)می گوید:سه عالم وجود دارد؛عالم طبیعت،عالم مثال،عالم عقل.روح انسان به خاطر تجرّدی که دارد،در خواب با آن دو عالم ارتباط پیدا می کند و به میزان استعداد و امکان،حقایقی را درک می کند.اگر روح کامل باشد،در فضای صاف حقایق را درک می کند.و اگر در کمال به آخرین درجه نرسیده باشد،حقایق را در قالب های دیگر می یابد.همانطور که در بیداری،شجاعت را در شیر و حیله را در روباه و بلندی را در کوه می بینیم،در خواب،علم را در قالب نور،ازدواج را در قالب لباس و جهل و

ص :25


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .بحار،ج 14،ص 441.
3- 3) .تفسیر المیزان،ج 11،ص 299.

نادانی را به صورت تاریکی مشاهده می کنیم.

ما بحث ایشان را با ذکر مثال هایی بیان می کنیم؛کسانی که خواب می بینند چند دسته اند:

دسته اوّل،کسانی که روح کامل و مجردی دارند و بعد از خواب رفتنِ حواس،با عالم عقل مرتبط شده و حقایقی را صاف و روشن از دنیای دیگر دریافت می کنند.(نظیر تلویزیون های سالم با آنتن های مخصوص جهت دار که امواج ماهواره ای را از نقاط دور دست می گیرد.) اینگونه خواب ها که دریافت مستقیم و صاف است،نیازی به تعبیر ندارد.

دسته دوّم،کسانی هستند که دارای روح متوسط هستند و در عالم رؤیا،حقایق را ناصاف و همراه با برفک و تشبیه و تخیّل دریافت می کنند.(که باید مفسّری در کنار دستگاه گیرنده، ماجرای فیلم را توضیح دهد و به عبارتی،عالمی آن خواب را تعبیر کند.) دسته سوّم،کسانی هستند که روح آنان به قدری متلاطم و ناموزون است که خواب آنها مفهومی ندارد.(نظیر صحنه هایِ پراکنده و پربرفک تلویزیونی،که کسی چیزی سردرنمی آورد.)این نوع رؤیاها که قابل تعبیر نیستند،در قرآن به «أَضْغٰاثُ أَحْلاٰمٍ» تعبیر شده است.

قرآن در سوره های مختلف،از رؤیاهایی نام برده که حقیقت آنها به وقوع پیوسته،از جمله:

الف:رؤیای یوسف علیه السلام درباره سجده ی یازده ستاره و ماه و خورشید بر او که با رسیدن او به قدرت و تواضع برادران و پدر و مادر در برابر او تعبیر گردید.

ب:رؤیای دو یار زندانیِ یوسف که بعداً یکی از آنها آزاد و دیگری اعدام شد.

ج:رؤیای پادشاه مصر درباره گاوِ لاغر و چاق که تعبیر به قحطی و خشکسالی بعد از فراخ شد.

د:رؤیای پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله درباره عدد اندک مشرکان در جنگ بدر که تعبیر به شکست مشرکان شد. (1)

ه:رؤیای پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله درباره ورود مسلمانان با سر تراشیده به مسجد الحرام،که با فتح مکّه و زیارت خانه خدا تعبیر شد (2)

ص :26


1- 1) .انفال،43.
2- 2) .فتح،27.

و:رؤیای مادر حضرت موسی که نوزادش را در صندوق گذاشته و به آب بیاندازد. «إِذْ أَوْحَیْنٰا إِلیٰ أُمِّکَ مٰا یُوحیٰ أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التّٰابُوتِ» (1)که روایات بر این دلالت دارند که مراد از وحی در اینجا،همان رؤیاست.

ز:رؤیای حضرت ابراهیم در مورد ذبح فرزندش حضرت اسماعیل. (2)

از قرآن که بگذریم در زندگی خود،افرادی را می شناسیم که در رؤیا از اموری مطلع شده اند که دست انسان به صورت عادّی به آن نمی رسد.

حاج شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح الجنان،به خواب فرزندش آمد و گفت:کتابی نزدم امانت بوده،آن را به صاحبش برگردان تا من در برزخ راحت باشم.وقتی بیدار شد به سراغ کتاب رفت،با نشانه هایی که پدر گفته بود تطبیق داشت،آن را برداشت.وقتی می خواست از خانه بیرون برود،کتاب از دستش افتاد و کمی ضربه دید.او کتاب را به صاحبش برگرداند و چیزی نگفت،دوباره پدرش به خواب او آمد و گفت:چرا به او نگفتی کتاب تو ضربه دیده است تا اگر خواست خسارت بگیرد و یا رضایت دهد.

پیام ها

1 فرزندان،باید به درایت و دلسوزی پدر اعتماد و در مسائل زندگی با او مشورت کنند. «قٰالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ» 2 پدر را به اسم صدا نزنیم. «یٰا أَبَتِ» 3 پدر و مادر،بهترین مرجع برای حلّ مشکلات فرزندان هستند. «یٰا أَبَتِ» 4 پدران و فرزندان در خطاب به یکدیگر،از واژه هایی که نشانه ی صمیمیّت، رحمت و شفقت است،استفاده کنند. «یٰا أَبَتِ» 5 والدین به خواب های فرزندانشان توجّه کنند. «یٰا أَبَتِ» 6 حضرت یوسف در ابتدا،تعبیر خواب نمی دانست و لذا برای تعبیر رؤیایش از پدر استمداد کرد. «یٰا أَبَتِ»

ص :27


1- 1) .طه،38 تا 39.
2- 2) .صافات،10.

7 گاهی رؤیا و خواب دیدن،یکی از راه های دریافت حقایق است. «إِنِّی رَأَیْتُ» 8 مشاهده ی برادران به صورت ستاره در رؤیای یوسف علیه السلام،نشانه ی مقام یافتن آنان در آینده است. «أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً» 9 در فرهنگِ خواب،اشیا،نماد حقایق می شوند.(مثلاً خورشید نشان پدر و ماه تعبیر از مادر و ستارگان نشان برادران است.) «رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً» ...

10 دیدن ماه و خورشید و ستارگان(به صورت هم زمان)،از شگفتی های رؤیای یوسف است. «کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ» 11 خوابِ اولیایِ خدا،واقعی است. «رَأَیْتُ» در این آیه «رَأَیْتُ» تکرار شده است تا بگوید حتماً دیدم و گمان نشود ماجرا خیالی بوده است.

12 یوسف علیه السلام در خواب چنان دید که خورشید و ماه و ستارگان،همانند موجودات دارای عقل،بر او سجده می کنند.(جمله« رَأَیْتُهُمْ »برای افراد عاقل بکار می رود) 13 انسان های برگزیده،به مقامی می رسند که مسجود دیگر انسان ها می شوند.

«رَأَیْتُهُمْ لِی سٰاجِدِینَ»

14 گاهی در نوجوان،استعدادی هست که بزرگترها را به تواضع وامی دارد.

«سٰاجِدِینَ»

15 شروع داستان با رؤیا و پایان آن با تعبیر آن،از بهترین روشها برای نوشتن داستان و سناریو است. «أَحْسَنَ الْقَصَصِ رَأَیْتُهُمْ لِی سٰاجِدِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 5]

اشاره

قٰالَ یٰا بُنَیَّ لاٰ تَقْصُصْ رُؤْیٰاکَ عَلیٰ إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً إِنَّ اَلشَّیْطٰانَ لِلْإِنْسٰانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ (5)

(یعقوب)گفت:ای پسر کوچکم! خوابت را برای برادرانت بازگو مکن،که برایت نقشه ای(خطرناک)می کشند.همانا شیطان،برای انسان دشمنی آشکار است.

ص :28

نکته ها:

یکی از اصول زندگی،رازداری است.اگر مسلمانان به مفاد این آیه عمل می کردند،این همه کتب خطی،آثار علمی،هنری و عتیقه های ما،در موزه کشورهای خارجی جای نمی گرفت و به اسم کارشناس،دیپلمات و جهانگرد از منابع و امکانات و منافع ما آگاه نمی شدند و در اثر سادگی یا خیانت،اسرارمان در اختیار کسانی که دائماً در حال کید و مکر بر علیه ما هستند، قرار نمی گرفت.

حضرت یوسف،خواب خود را دور از چشم برادران،به پدر گفت،که این خود نشانه ی تیزهوشی اوست.

پیام ها

1 فرزندان را با مهربانی مورد خطاب قرار دهید. «یٰا بُنَیَّ» 2 پدر و مادر بایستی رابطه ای صمیمانه با فرزندان داشته باشند تا فرزندان بتوانند سخن خود را با آنان مطرح کنند. «یٰا بُنَیَّ» 3 خطر حسادت در محیط خانه و جامعه را به فرزندان گوشزد کنیم. «یٰا بُنَیَّ لاٰ تَقْصُصْ» ...

4 از کودکی و در خانواده رازداری را به فرزندان بیاموزیم. «یٰا بُنَیَّ لاٰ تَقْصُصْ» 5 دانسته ها و اطلاعات،باید طبقه بندی شود و محرمانه و غیر محرمانه از هم جدا گردد. «لاٰ تَقْصُصْ» 6 هر حرفی را به هر کسی نزنیم. «لاٰ تَقْصُصْ» 7 کتمان فضایل به خاطر جلوگیری از حسادت ها،کاری بایسته است. «لاٰ تَقْصُصْ» 8 با پی بردن به استعداد یک فرزند،آن را با سایر فرزندان مطرح نکنیم. «لاٰ تَقْصُصْ» 9 در معرّفی افراد تیزهوش و نابغه،باید احتیاط کرد. «لاٰ تَقْصُصْ» 10 اگر گاهی رؤیا،قابل گفتن نیست،پس بسیاری از دیده ها در بیداری،نباید بازگو شود. «لاٰ تَقْصُصْ»

ص :29

11 حضرت یعقوب نیز دارای علم و موهبت تعبیر خواب بوده است. «لاٰ تَقْصُصْ رُؤْیٰاکَ» 12 گاهی شیطان در آستین است. «إِخْوَتِکَ» 13 پیشگیری بهتر از درمان است.(نگفتن خواب به برادران،نوعی پیشگیری از تحریک حسادت است) «لاٰ تَقْصُصْ رُؤْیٰاکَ عَلیٰ إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا» 14 در خانواده انبیا نیز،مسایل ضد اخلاقی همچون حسد و حیله میان فرزندان مطرح است. «یٰا بُنَیَّ لاٰ تَقْصُصْ ... فَیَکِیدُوا» ...

15 زمینه های حسادت را شعله ور نکنید. «لاٰ تَقْصُصْ ... فَیَکِیدُوا» 16 حسادت،موجب نادیده گرفته شدن حقوق حتّی حقّ خویشاوندی می گردد.

«لاٰ تَقْصُصْ

... فَیَکِیدُوا» 17 برادران یوسف علیه السلام که از خواب وی و مقام آینده او اطلاعی نداشتند چنان کردند.اگر اطلاع می یافتند چه می کردند؟! «لاٰ تَقْصُصْ ... فَیَکِیدُوا» 18 پیش بینی و آینده نگری صفاتی ارزنده هستند. «لاٰ تَقْصُصْ ... فَیَکِیدُوا» 19 افشای اسرار و برخی اخبار،ممکن است بسیار گران تمام شود. «لاٰ تَقْصُصْ ...

فَیَکِیدُوا»

20 برخی اسرار به قدری مهم هستند که افشای آن زندگی فرد یا افرادی را به مخاطره می اندازد. «فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً» 21 در موارد مهم و حسّاس باید خطر را قبل از وقوع آن گوشزد کرد. «فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً» 22 حضرت یعقوب در مورد کید برادران نسبت به یوسف اطمینان داشت.

«فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً»

23 در پیش بینی مسایل مهم،گاهی اظهار سوء ظن و یا پرده برداشتن از خصلت ها مانعی ندارد. «فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً» 24 لازم است والدین،از روحیات فرزندانشان نسبت به هم آگاه باشند تا بتوانند

ص :30

اعمال مدیریّت کامل نمایند. «فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً» 25 کید و حیله،کاری شیطانی است. «فَیَکِیدُوا ... إِنَّ الشَّیْطٰانَ» 26 شیطان با استفاده از زمینه های درونی بر ما سلطه می یابد.(حسادت برادران، زمینه را برای بروز دشمنی شیطان نسبت به انسان فراهم ساخت.) «فَیَکِیدُوا ...

إِنَّ الشَّیْطٰانَ لِلْإِنْسٰانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ»

27 شیطان دشمن انسان است،حتّی اگر پیامبر زاده باشد. «إِنَّ الشَّیْطٰانَ لِلْإِنْسٰانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ» 28 از کودکی،شیطان را به کودکان معرّفی و نقش او را بیان نمایید. «إِنَّ الشَّیْطٰانَ لِلْإِنْسٰانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ»

[سوره یوسف (12): آیه 6]

اشاره

وَ کَذٰلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ اَلْأَحٰادِیثِ وَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ عَلیٰ آلِ یَعْقُوبَ کَمٰا أَتَمَّهٰا عَلیٰ أَبَوَیْکَ مِنْ قَبْلُ إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْحٰاقَ إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (6)

و اینگونه پرودگارت تو را برمی گزیند و از تعبیر خواب ها(و سرانجام امور)تو را آگاه می سازد و نعمتش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام می کند.همان گونه که پیش از این بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام کرد.

همانا پرودگارت دانای حکیم است.

نکته ها:

تأویل خواب به معنای بیانِ باطن و نحوه ی تحقّق خواب است.کلمه« اَلْأَحٰادِیثِ »جمع «حدیث»به معنای نقل ماجراست.از آنجایی که انسان رؤیای خود را برای دیگران نقل می کند،به خواب نیز حدیث گفته اند.

حضرت یعقوب در این آیه،خواب فرزندش یوسف را برای او تعبیر می کند و از آینده اش خبر می دهد.

گرچه ظاهر آیه آن است که گوینده ی جمله «وَ کَذٰلِکَ یَجْتَبِیکَ» یا خداوند است و یا حضرت

ص :31

یعقوب،که چون علم او از طرف خداوند است،یک پیشگویی صحیح است و مانعی ندارد به خصوص با توجّه به اینکه در آن زمان یوسف پیامبر نبوده با جمله ی« یَجْتَبِیکَ »مورد خطاب مستقیم خداوند واقع شود.

پیام ها

1 پیامبران،برگزیدگان خداوند هستند. «یَجْتَبِیکَ» 2 البلاء للولاء چون یوسف علیه السلام برگزیده و...بود به انواع گرفتاری ها مبتلا شد تا گوهر وجودش در گرفتاری ها نمایانده شود. «یَجْتَبِیکَ» 3 ارزش انسان به سن و سال نیست،ممکن است کسی از نظر سنی کوچکتر ولی از نظر خصلت ها و ارزش والاتر باشد.(یوسف از برادران کوچک تر بود) «یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ» 4 اولیای خدا از یک خواب،آینده افراد را می بینند. «یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ» 5 علوم مهم و دانش های کلیدی و اساسی را نباید به هر کس آموخت؛اوّل باید افراد لایق را گزینش کرد و سپس علوم را در اختیار آنان قرار داد. «یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ» 6 علم،اولین هدیه الهی به برگزیدگان خود است. «یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ» 7 انبیا،شاگردان بلاواسطه خداوند هستند. «یُعَلِّمُکَ» 8 تعبیر خواب،از اموری است که خداوند به انسان عطا می کند. «یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحٰادِیثِ» 9 از جمله راههای ارتباط با غیب،تعبیر رؤیا و خواب است. «یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحٰادِیثِ» 10 علم آموخته شده به یوسف علیه السلام نیز محدود بوده است.(کلمه ی«من»در جمله ی« مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحٰادِیثِ »،به معنای بخشی از علم تعبیر خواب است) 11 مقام نبوّت و حکومت،سرآمد نعمت هاست. «وَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ» 12 در فرهنگ قرآن،اجداد در حکم پدر هستند. «أَبَوَیْکَ مِنْ قَبْلُ إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْحٰاقَ»

ص :32

13 علم و هدایت و لیاقت یک فرد علاوه بر خود او برای خانواده و خویشاوندان او نیز نعمت و موهبت الهی است. «عَلَیْکَ وَ عَلیٰ آلِ یَعْقُوبَ» 14 اتمام نعمت بر آل یعقوب نشان از عاقبت به خیری برادران یوسف دارد.

«یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ عَلیٰ آلِ یَعْقُوبَ»

15 انتخاب انبیا،بر اساس علم و حکمت الهی است. «یَجْتَبِیکَ ... عَلِیمٌ حَکِیمٌ»

[سوره یوسف (12): آیه 7]

اشاره

لَقَدْ کٰانَ فِی یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آیٰاتٌ لِلسّٰائِلِینَ (7)

به تحقیق در(داستان)یوسف و برادرانش نشانه هایی(از حاکم شدن اراده خداوندی)برای جویندگان است.

نکته ها:

در داستان زندگی حضرت یوسف،آیات و نشانه های زیادی از قدرت نمایی خداوند به چشم می خورد،که هر کدام از آنها مایه ی عبرت و پند برای اهل تحقیق و جستجو است؛از آن جمله است:1 خواب پر راز و رمز حضرت یوسف.2 علم تعبیر خواب.3 تشخیص و اطلاع یافتن یعقوب از آینده فرزند خود.4 در چاه بودن و آسیب ندیدن.5 نابینا شدن و دوباره بینا شدن حضرت یعقوب علیه السلام.6 قعر چاه و اوج جاه.7 زندان رفتن و به حکومت رسیدن.

8 پاک بودن و تهمت ناپاکی شنیدن.9 فراق و وصال.10 بردگی و پادشاهی.11 زندان برای فرار از گناه.12 بزرگواری و عفو سریع برادران خطاکار.

در کنار این نشانه ها،سؤال هایی قابل طرح است که پاسخ هر کدام روشنگر راه زندگانی است؛ 1 چگونه حسادت،انسان را به برادرکشی می کشاند؟! 2 چگونه ده نفر در یک خیانت،هم رأی و هم داستان می شوند؟! 3 چگونه یوسف با بزرگواری از مجازات برادران خیانتکار خود،صرف نظر می کند؟! 4 چگونه انسان با یاد خدا،زندان را بر لذّت گناه ترجیح می دهد؟ این سوره،در زمانی نازل شد که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در محاصره شدید اقتصادی و اجتماعی قرار گرفته بود و این داستان برای حضرت،مایه ی دلداری شد که ای پیامبر! اگر بعضی

ص :33

بستگانت ایمان نیاوردند ناراحت مباش،برادران یوسف او را به چاه انداختند!.

پیام ها

1 قبل از بیان داستان،شنونده را برای شنیدن و عبرت گرفتن آماده کنید. «لَقَدْ کٰانَ فِی یُوسُفَ» ...

2 حسد،مرز خانواده و عواطف خویشاوندی را نیز درهم می شکند. «لَقَدْ کٰانَ فِی یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ» 3 داستان یوسف دارای دو محور است:یوسف و برادران.از هر سو که شروع کنیم به نتیجه می رسیم. «فِی یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آیٰاتٌ» 4 داستان یکی است،امّا نکات و درسهایی که از آن استفاده می شود بسیار است.

«آیٰاتٌ»

5 پرسش و طرح سؤال از جمله راههای رسیدن به حقیقت است. «آیٰاتٌ لِلسّٰائِلِینَ» 6 تا تشنه ی شنیدن و عاشقِ آموختن نباشیم،از درسهای قرآن استفاده کامل نمی بریم. «لِلسّٰائِلِینَ» 7 داستان های قرآن،پاسخ سؤال های زندگی مردم را می دهد. «لِلسّٰائِلِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 8]

اشاره

إِذْ قٰالُوا لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلیٰ أَبِینٰا مِنّٰا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبٰانٰا لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ (8)

آن گاه که(برادران او)گفتند:همانا یوسف و برادرش(بنیامین)نزد پدرمان از ما که گروهی نیرومند هستیم محبوب ترند.همانا پدرمان(در این علاقه به آن دو)در گمراهی روشنی است.

نکته ها:

« عُصْبَةٌ »به گروه متحد و قوی می گویند زیرا با وحدت و همبستگی همچون«اعصاب»

ص :34

یک بدن،از همدیگر حمایت می کنند.

دو نفر از پسران حضرت یعقوب،(یوسف و بنیامین)از یک مادر و بقیه از مادری دیگر بودند.علاقه پدر به یوسف،به دلیل خردسال بودن یا به دلیل کمالاتی که داشت،موجب حسادت برادران شده بود.آنها علاوه بر حسادت با گفتن:« وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ »نشان دادند که دچار غرور و تکبّر شده و در اثر این غرور و حسد،پدر را متّهم به اشتباه و انحراف در مهر ورزی به فرزندان می کنند.

افرادی در جامعه،به جای آنکه خود را بالا ببرند،بزرگان را پایین می آورند.چون خود محبوب نیستند،محبوب ها را می شکنند.

فرق است میان تبعیض و تفاوت.تبعیض؛برتری دادن بدون دلیل است.ولی تفاوت؛ برتری بر اساس لیاقت است.مثلاً نمره های یک معلّم،تفاوت دارد،ولی این تفاوت حکیمانه است،نه ظالمانه.علاقه ی حضرت یعقوب به یوسف،حکیمانه بود نه ظالمانه،ولی برادران یوسف،این علاقه را بی دلیل پنداشتند و گفتند: «إِنَّ أَبٰانٰا لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» گاهی علاقه زیاد،سبب دردسر می شود؛یعقوب،یوسف را خیلی دوست داشت و همین امر موجب حسادت برادران و افکندن یوسف در چاه شد.چنان که علاقه زلیخا به یوسف،به زندانی شدن یوسف انجامید.

لذا زندان بان که شیفته اخلاق یوسف شده بود،وقتی به او گفت:من تو را دوست دارم.

یوسف گفت:می ترسم این دوستی نیز بلائی بدنبال داشته باشد. (1)

پیام ها
اشاره

1 حسادت موجب می گردد افراد بزرگسال سن و شخصیّت خود را فراموش کرده و با کودکان کینه توزی کنند.(با توجّه به اینکه یوسف کوچک تر بود، بزرگترها به او حسادت ورزیدند) «لَیُوسُفُ ... أَحَبُّ إِلیٰ أَبِینٰا» 2 اگر فرزندان احساس تبعیض کنند،آتش حسادت در میان آنان شعله ور

ص :35


1- 1) .تفسیر الستّین الجامع.

می شود. «أَحَبُّ إِلیٰ أَبِینٰا مِنّٰا» 3 عشق و علاقه به محبوب شدن،در نهاد هر انسانی وجود دارد.انسان ها از کم توجّهی و بی مهری به خود،رنج می برند. «أَحَبُّ إِلیٰ أَبِینٰا» 4 حضرت یعقوب به همه فرزندان محبّت داشت. «أَحَبُّ إِلیٰ أَبِینٰا مِنّٰا» (برادران می گفتند:یوسف محبوب تر است،یعنی ما نیز محبوب هستیم) 5 زور و قدرت،محبّت نمی آورد.(برادران قدرت داشتند،ولی محبوب نبودند) «لَیُوسُفُ ... أَحَبُّ ... وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ» 6 با هم بودن موجب احساس نیرومندی و قدرت می شود. «نَحْنُ عُصْبَةٌ» 7 گروه گرایی،اگر بدون رهبری صحیح و خداپسندانه باشد،عوامل سقوط را سریعتر فراهم می کند.(« وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ »نشان انسجام است،ولی انسجامی رها و بدون رهبری صحیح) 8 انسان برای ارتکاب خطا و گناه،اوّل خود را توجیه و کار خود را تئوریزه می کند.(برادران هم خود را متّحد و قوی می دانند،« وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ »و هم پدر را منحرف،« إِنَّ أَبٰانٰا لَفِی ضَلاٰلٍ »و با این دلیل،حسادت خود را توجیه می کنند.) 9 جوانان نوعاً خود را عقل کل دانسته و نظرات پدران کمتر اهمیّت می دهند.

«نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبٰانٰا لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ»

10 احساس قدرت و نیرومندی،عقل را کور می کند. «نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبٰانٰا لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» 11 معیارهای نادرست،نتایج نادرست به دنبال دارد.(اگر معیار فقط قدرت و تعداد شد،نتیجه اش نسبت انحراف به اقلّیت می شود.) «إِنَّ أَبٰانٰا لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» 12 خودخواهان عوامل ناکامی را به جای آن که در خود جستجو کنند به دیگران نسبت می دهند. «إِنَّ أَبٰانٰا لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» (به جای آنکه بگویند ما حسودیم، گفتند:پدر ما منحرف است)

ص :36

13 حسادت،مرز نبوّت و أُبوّت(پیامبری و پدری)را نیز می شکند و فرزندان به پیامبری که پدرشان است،نسبت انحراف و بی عدالتی می دهند. «إِنَّ أَبٰانٰا لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» 14 غفلت انسان ممکن است به جایی برسد که در عین انحراف و خطاکاری خود دیگران را خطاکار قلمداد کند.(برادران یوسف به جای آنکه خود را حسود و توطئه گر بدانند،پدر را منحرف دانستند) «إِنَّ أَبٰانٰا لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» [سوره یوسف (12): آیه 9]

(برادران به یکدیگر گفتند:)یوسف را بکشید یا او را به سرزمینی دور بیافکنید تا توجّه پدرتان مخصوص شما شود و پس از انجام طرح(با توبه) گروهی شایسته باشید.

اُقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اِطْرَحُوهُ أَرْضاً یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صٰالِحِینَ (9)

نکته ها:
اشاره

انسان در برخورد با نعمت،چهار حالت دارد:حسادت،بُخل،ایثار،غبطه.اگر پیش خود گفت:حال که ما فلان نعمت را نداریم،دیگران هم نداشته باشند،حسادت است.اگر گفت:

فقط ما برخوردار از این نعمت باشیم ولی دیگران نه،این بُخل است.اگر گفت:دیگران از نعمت برخوردار باشند،اگر چه به قیمتی که ما محروم باشیم،این ایثار است.اگر گفت:حالا که دیگران از نعمت برخوردارند،ای کاش ما هم بهره مند می شدیم،این غبطه است.

امام باقر علیه السلام فرمودند:من گاهی به بعضی از فرزندانم محبّت می کنم و آنها را روی زانوانم می نشانم در حالی که استحقاق این همه محبّت را ندارند،تا مبادا علیه سایر فرزندانم حسادت بورزند و ماجرای یوسف تکرار شود. (1)

ص :37


1- 1) .تفسیر نمونه به نقل از بحار،ج 74،ص 78.
پیام ها

1 فکر خطرناک،انسان را به کار خطرناک می کشاند. «لَیُوسُفُ ... أَحَبُّ ... اُقْتُلُوا» 2 احساس تبعیض در محبّت از طرف فرزندان،آنها را تا حدّ برادرکشی سوق می دهد.(گرچه شدّت علاقه ی پدر به یوسف بی دلیل نبود،بلکه به خاطر کمالات او بود،ولی برادران احساس تبعیض کردند و خیال کردند علاقه ی بی دلیل است و همین احساس،آنان را به توطئه وادار کرد) «أَحَبُّ إِلیٰ أَبِینٰا ...

اقْتُلُوا»

3 از منظر کوته بینان نظران،حذف فیزیکی رقیب بهترین راه است. «اقْتُلُوا یُوسُفَ» 4 حسادت،انسان را تا برادرکشی سوق می دهد. «اقْتُلُوا یُوسُفَ» 5 گناهکاران یکدیگر را در انجام گناه وسوسه کرده و از همداستانی با یکدیگر نیرو می گیرند.(برادران به یکدیگر دستور بکشید و بیفکنید می دادند) «اقْتُلُوا ... أَوِ اطْرَحُوهُ» 6 انسان،خواهان محبوبیّت است و کمبود محبّت مایه ی بزرگ ترین خطرات و انحرافات است. «یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ» 7 حسودان گمان می کنند که:از دل برود هر آنچه از دیده برفت. «اقْتُلُوا یُوسُفَ ...

یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ»

(برادران گمان می کردند اگر پدر یوسف را نبیند،از فکر یوسف بیرون خواهد رفت و تمام فکرش در ما متمرکز خواهد شد) 8 با اینکه قرآن راه کسب محبوبیّت را ایمان و عمل صالح معرّفی می کند؛ «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمٰنُ وُدًّا»، (1)امّا شیطان،راه محبوب شدن را برادرکشی ترسیم می کند. «اقْتُلُوا ... یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ» 9 حسود خیال می کند با نابود کردن دیگران،نعمت ها برای می شود. «اقْتُلُوا ...

یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ»

ص :38


1- 1) .مریم،96.

10 شیطان با وعده ی توبه در آینده،راه گناه امروز را باز می کند. «وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صٰالِحِینَ» 11 علم و آگاهی،همیشه عامل دوری از انحراف نیست.برادران با آنکه قتل یا تبعید یوسف را بد می دانستند؛ «تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صٰالِحِینَ» امّا اقدام کردند.

12 سخن از توبه قبل از انجام گناه،فریب دادن و جدان و گشودن راه گناه است.

(برادران به یکدیگر می گفتند:شما یوسف را نابود کنید بعد با توبه از افراد صالح می شویم) «تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صٰالِحِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 10]
اشاره

قٰالَ قٰائِلٌ مِنْهُمْ لاٰ تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِی غَیٰابَتِ اَلْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ اَلسَّیّٰارَةِ إِنْ کُنْتُمْ فٰاعِلِینَ (10)

گوینده ای از میان آنان گفت:یوسف را نکشید و اگر قصد این کار را دارید، او را به نهان خانه چاه بیفکنید تا بعضی کاروان ها(که از آنجا عبور می کنند)او را برگیرند.

نکته ها:
اشاره

کلمه« اَلْجُبِّ »به معنای چاهی است که سنگ چین نشده باشد.کلمه« غَیٰابَتِ »نیز به طاقچه هایی می گویند که در دیواره ی چاه،نزدیک آب قرار می دهند که اگر از بالا نگاه شود دیده نمی شود.

نهی از منکر دارای برکاتی است که در آینده روشن می شود.نهی« لاٰ تَقْتُلُوا »یوسف را نجات داد و در سال های بعد،او مملکت را از قحطی نجات داد.همان گونه که آسیه،همسر فرعون با نهی« لاٰ تَقْتُلُوا »،جان موسی را نجات داد و او در سال های بعد،بنی اسرائیل را از شر فرعون نجات داد.این نمونه روشن وعده الهی است که می فرماید: «وَ مَنْ أَحْیٰاهٰا فَکَأَنَّمٰا أَحْیَا النّٰاسَ جَمِیعاً» (1)هر کس یک نفر را زنده کند،گویا همه مردم را زنده کرده است.

ص :39


1- 1) .مائده 32.
پیام ها

1 گاهی نهی از منکر یک فرد می تواند نظر جمع را عوض کند و بر آن تأثیر بگذارد.(یکی گفت:نکشید،ولی نظر جمع را تغییر داد) «قٰالَ قٰائِلٌ» 2 نام گوینده ی سخن مهم نیست،محتوای کلام مهم است. «قٰالَ قٰائِلٌ» ...

3 مرعوب اکثریّت و همرنگ جماعت نشویم.(یک نفر بود،ولی همرنگ جماعت نشد)«قال قائل لا تقتلوا» 4 اگر نمی توان جلو منکر را به کلی گرفت،هر مقدار که ممکن است باید آن را پایین آورد. «لاٰ تَقْتُلُوا ... وَ أَلْقُوهُ» 5 مشورت در کار ناپسند نیز راهگشا است،تا چه رسد در کارهای خوب.(برای کشتن برادر مشورت کردند) «لاٰ تَقْتُلُوا» ...

6 برای مبارزه با فساد،گاهی دفع افسد به فاسد لازم است.(او را نکشید،در چاه بیندازید) «لاٰ تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِی غَیٰابَتِ الْجُبِّ» 7 در کنار نهی از منکر،جایگزین ارائه کنیم.(اگر گفتیم این کار را نکنید،پس بگوییم چکار کنند) «لاٰ تَقْتُلُوا ... أَلْقُوهُ فِی غَیٰابَتِ الْجُبِّ»

[سوره یوسف (12): آیه 11]
اشاره

قٰالُوا یٰا أَبٰانٰا مٰا لَکَ لاٰ تَأْمَنّٰا عَلیٰ یُوسُفَ وَ إِنّٰا لَهُ لَنٰاصِحُونَ (11)

گفتند:ای پدر تو را چه شده که ما را بر یوسف امین نمی دانی،در حالی که قطعاً ما خیرخواه او هستیم؟!

پیام ها

1 کسانی که پوچ ترند،ادّعا و تبلیغات بیشتری می کنند. «إِنّٰا لَهُ لَنٰاصِحُونَ» 2 حتّی به هر برادری نمی توان اطمینان کرد.(گویا یعقوب بارها از اینکه یوسف همراه برادرانش برود جلوگیری کرده است که برادران با گفتن «مٰا لَکَ لاٰ تَأْمَنّٰا» انتقاد می کنند.) 3 فریب هر شعاری را نخورید و از اسم های بی مسمّیٰ بپرهیزید.(خائن نام

ص :40

خود را ناصح می گذارد) «لَنٰاصِحُونَ» 4 دشمن برای برطرف کردن سوء ظن،هر گونه اطمینانی را به شما ارائه می دهد.

«إِنّٰا لَهُ لَنٰاصِحُونَ»

5 خائن،تقصیر را به عهده ی دیگران می اندازد. «مٰا لَکَ» 6 از روز اوّل،بشر به اسم خیرخواهی فریب خورده است.شیطان نیز برای اغفال آدم و حوا گفت:من خیرخواه شما هستم. «وَ قٰاسَمَهُمٰا إِنِّی لَکُمٰا لَمِنَ النّٰاصِحِینَ» (1)«إِنّٰا لَهُ لَنٰاصِحُونَ» 7 حسد،آدمی را به گناهانی همانند دروغ و نیرنگ،حتّی به محبوب ترین نزدیکانش وادار می سازد. «إِنّٰا لَهُ لَنٰاصِحُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 12]
اشاره

أَرْسِلْهُ مَعَنٰا غَداً یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ وَ إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ (12)

او را فردا با ما بفرست تا(در صحرا)بگردد و بازی کند و قطعاً ما نگهبانان (خوبی)برای او خواهیم بود.

نکته ها:
اشاره

انسان،نیازمند تفریح و ورزش است و چنان که در این آیه مشاهده می شود قوی ترین منطقی که توانست حضرت یعقوب را تسلیم خواسته فرزندان کند،این بود که یوسف نیاز به تفریح دارد.

در روایات آمده است:مؤمن باید زمانی را برای تفریح و بهره برداری از لذّت های حلال اختصاص دهد تا به وسیله ی آن،بر انجام سایر کارها موفّق گردد. (2)

نه تنها دیروز،بلکه امروز و حتّی آینده نیز به نام ورزش و بازی،جوانان را از هدف اصلی جدا و در غفلت نگه خواهند داشت.بازی ها را جدّی می گیرند تا جدّی ها بازی تلقّی شود.

استکبار و توطئه گران،نه تنها از ورزش سوء استفاده می کنند،بلکه با هر نام پسندیده و

ص :41


1- 1) .اعراف 21.
2- 2) .نهج البلاغه،حکمت 390.

مقبول دیگری نیز،اهداف شوم خود را تعقیب می کنند.

به نام دیپلمات خطرناک ترین جاسوس ها را به کشورها اعزام می کنند.به نام مستشار نظامی، توطئه گری می کنند و به اسرار نظامی دست می یابند.به نام حقوق بشر،از مزدوران خود حمایت می کنند.به نام دارو،برای مزدوران خود اسلحه می فرستند.به نام کارشناس اقتصادی،کشورهای ناتوان را ضعیف نگه می دارند.به نام سم پاشی،باغها و مزارع را از بین می برند و حتّی به نام اسلام شناس،اسلام را وارونه جلوه می دهند.

پیام ها

1 تفریح فرزند باید با اجازه ی پدر باشد. «أَرْسِلْهُ» 2 جوان،نیازمند تفریح و ورزش است. «یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ» 3 برادران از وسیله ای مباح و منطقی برای فریب دادن سوء استفاده کردند.

«أَرْسِلْهُ

... یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ» 4 اگر پدر و مربیان دلسوز برای اوقات فراغت و بازی کودکان و نوجوانان برنامه ریزی مناسب داشته باشند،دیگران نمی توانند از این فرصت سوء استفاده کنند.(برادران یوسف از نیاز یوسف به ورزش سوء استفاده کردند) «یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ» 5 در بازی و تفریح کودکان مواظب باشیم آسیب نبینند. «لَحٰافِظُونَ» 6 گاه اصرار زیاد بر یک موضوع نشان دهنده نقشه و توطئه است.(در آیه قبل « إِنّٰا لَهُ لَنٰاصِحُونَ »و در این آیه« إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ »)

[سوره یوسف (12): آیه 13]
اشاره

قٰالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخٰافُ أَنْ یَأْکُلَهُ اَلذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غٰافِلُونَ (13)

(یعقوب)گفت:همانا اینکه او را ببرید مرا غمگین می سازد و از این می ترسم که گرگ او را بخورد و شما از او غافل باشید.

ص :42

پیام ها

1 تعهّد و سوز داشتن نسبت به فرزند،یکی از خصلت های پیامبران است.

«لَیَحْزُنُنِی

... أَخٰافُ» 2 فراق و جدایی حتّی برای انبیا حزن آور است. «لَیَحْزُنُنِی» 3 امتحان الهی از همان ناحیه ای است که افراد روی آن حساسیّت دارند.

(یعقوب نسبت به یوسف حسّاس بود و فراق یوسف،وسیله آزمایش او شد) «لَیَحْزُنُنِی ... أَخٰافُ» 4 پرده دری نکنید. «أَخٰافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ» (پدر از حسادت فرزندان آگاه بود و به همین دلیل به یوسف فرمود:خوابی را که دیده ای برای برادرانت بازگو مکن.ولی در اینجا حسادت آنان را مطرح نمی کند،بلکه خطر گرگ و غفلت آنان از یوسف را بهانه می آورد.) 5 به فرزند خود،استقلال بدهید.

(عشق پدری به فرزند و دفاع از او در برابر احتمال خطر،دو اصل است،ولی استقلال فرزند نیز اصل دیگری است.یعقوب،یوسف را به همراه سایر برادران فرستاد.زیرا نوجوان باید کم کم استقلال پیدا کرده و از پدر جدا شود، برای خود دوست انتخاب کند،فکر کند و روی پای خود بایستد،هر چند به قیمت تحمّل مشکلات و اندوه باشد.) 6 حساسیّت ها را در نزد هر کس بازگو نکنیم و گرنه ممکن است علیه خود انسان مورد استفاده قرار گیرد. «أَخٰافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ» 7 غفلت موجب ضربه و آسیب پذیری می گردد. «یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غٰافِلُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 14]
اشاره

قٰالُوا لَئِنْ أَکَلَهُ اَلذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنّٰا إِذاً لَخٰاسِرُونَ (14)

(فرزندان یعقوب)گفتند:اگر گرگ او را بخورد،با آنکه ما گروهی قوی هستیم،در آن صورت ما زیانکار(و بی کفایت)خواهیم بود.

ص :43

پیام ها

1 گاهی بزرگترها از روی تجربه و آگاهی،احساس خطر می کنند،امّا جوان ها به قدرت خود مغرورند و خطر را شوخی می گیرند. «وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ» (پدر نگران، ولی فرزندان مغرور قدرت خود بودند.) 2 قوی بودن،دلیلی بر امین بودن نیست.(برادران یوسف قومی بودند،« نَحْنُ عُصْبَةٌ »،ولی امین نبودند) 3 برادران از این که گرگ یوسف را پاره کند ابراز نگرانی نکردند ولی در برابر این که نیرومندی و قدرت آنان مخدوش گردد عکس العمل نشان دادند.

«وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنّٰا إِذاً لَخٰاسِرُونَ»

4 اگر کسی مسئولیّتی را بپذیرد و خوب انجام ندهد،سرمایه،شخصیّت،آبرو و و جدان خود را در معرض خطر قرار داده و زیانکار خواهد بود. «لَخٰاسِرُونَ» 5 ظاهر فریبی و ابراز احساسات دروغین،از دسیسه های افراد دو رو و منافق است.(برادران در حضور پدر گفتند:) «إِنّٰا إِذاً لَخٰاسِرُونَ» 6 برخی برای رسیدن به اهداف شوم خود حتّی حاضرند از آبرو و شخصیّت خود صرف نظر کنند. «إِنّٰا إِذاً لَخٰاسِرُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 15]
اشاره

فَلَمّٰا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فِی غَیٰابَتِ اَلْجُبِّ وَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هٰذٰا وَ هُمْ لاٰ یَشْعُرُونَ (15)

پس چون او را با خود بردند و همگی تصمیم گرفتند که او را در مخفی گاه چاه قرار دهند،(تصمیم خود را عملی کردند)و ما به او وحی کردیم که در آینده آنها را از این کارشان خبر خواهی داد،در حالی که آنها(تو را)نشناسند.

نکته ها:
اشاره

از آنجا که خداوند اراده کرده یوسف را حاکم کند،باید دوره هایی را ببیند.برده شود تا به بردگان رحم کند.به چاه و زندان افتد تا به زندانیان رحم کند.همانگونه که خداوند به

ص :44

پیامبرش می فرماید:تو فقیر و یتیم بودی تا فقیر و یتیم را از خود نرانی؛ «أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً ... فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلاٰ تَقْهَرْ» ... (1)

پیام ها

1 اتّفاق نظر و اجماع گروهی از انسان ها،نشانه ی حقانیّت نیست. «أَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فِی غَیٰابَتِ الْجُبِّ» 2 میان طرح و نقشه تا عمل،فاصله است.(طرح برادران،پرتاب یوسف در چاه بود، «أَلْقُوهُ» ولی در عمل،یوسف را در چاه قرار دادند. «یَجْعَلُوهُ» ) 3 زمانی وحی به یوسف علیه السلام آغاز شد که وی از خانواده دور شد و مورد بی مهری برادران قرار گرفت. «فَلَمّٰا ذَهَبُوا بِهِ ... أَوْحَیْنٰا إِلَیْهِ» 4 امداد الهی،در لحظه های حساس به سراغ اولیای خدا می آید. «فِی غَیٰابَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْهِ» 5 بهترین وسیله ی آرامش یوسف در دل چاه،الهام خدا نسبت به آینده روشن است. «أَوْحَیْنٰا إِلَیْهِ» 6 یوسف در نوجوانی،شایستگی دریافت وحی الهی را دارا بود. «أَوْحَیْنٰا إِلَیْهِ» 7 خداوند اولیای خود را با سختی ها آزمایش و آنان را هدایت می کند. «أَوْحَیْنٰا إِلَیْهِ» 8 آگاهی موجب آرامش است.(آنچه سبب آرامش یوسف در چاه شد،وحی الهی بود) «أَوْحَیْنٰا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هٰذٰا» 9 امید،بهترین سرمایه برای ادامه زندگی است.ما به یوسف وحی کردیم که در آینده از چاه نجات پیدا می کنی و برادران را از کارشان شرمنده خواهی کرد) «أَوْحَیْنٰا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هٰذٰا» 10 وقتی پایان رذایل رسوایی است،انسان عاقل بایستی نفس خود را مهار کند.

ص :45


1- 1) .ضحی،6 تا 11.

«لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ»

...

11 از کارهای زشت با اشاره و کنایه یاد کنید. «بِأَمْرِهِمْ»

[سوره یوسف (12): آیه 16]
اشاره

وَ جٰاؤُ أَبٰاهُمْ عِشٰاءً یَبْکُونَ (16)

و(بعد از انجام نقشه خود)شب هنگام گریه کنان نزد پدرشان آمدند.

نکته ها:
اشاره

در قرآن چهار نوع گریه و اشک داریم؛ 1 اشک شوق:گروهی از مسیحیان با شنیدن آیات قرآن اشک می ریختند. «تَریٰ أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمّٰا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ» (1)2 اشک حزن و حسرت:مسلمانان عاشق همین که از رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله می شنیدند که امکانات برای جبهه رفتن نیست گریه می کردند. «تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاّٰ یَجِدُوا مٰا یُنْفِقُونَ» (2)3 اشک خوف:همین که آیات الهی برای اولیا تلاوت می شد،گریه کنان به سجده می افتادند، «خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا» (3)، «وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقٰانِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً» (4)4 اشک قلابی و ساختگی:همین آیه که برادران یوسف گریه کنان نزد یعقوب آمدند که گرگ یوسف را درید. «یَبْکُونَ»

پیام ها

1 توطئه گران،از نقش احساسات و زمان،غفلت نمی کنند. «عِشٰاءً» 2 گریه،همیشه نشانه ی صداقت نیست.به هر گریه ای اطمینان نکنید. «یَبْکُونَ»

ص :46


1- 1) .مائده،83.
2- 2) .توبه،92.
3- 3) .مریم،58.
4- 4) .اسراء،109.
[سوره یوسف (12): آیه 17]
اشاره

قٰالُوا یٰا أَبٰانٰا إِنّٰا ذَهَبْنٰا نَسْتَبِقُ وَ تَرَکْنٰا یُوسُفَ عِنْدَ مَتٰاعِنٰا فَأَکَلَهُ اَلذِّئْبُ وَ مٰا أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنٰا وَ لَوْ کُنّٰا صٰادِقِینَ (17)

گفتند:ای پدر! ما رفتیم که مسابقه دهیم و یوسف را نزد وسایل خود (تنها)گذاشتیم،پس گرگ او را خورد و البتّه تو سخن ما را هر چند راستگو باشیم باور نداری.

پیام ها

1 دروغ،دروغ می آورد.برادران برای توجیه خطای خود،سه دروغ پی در پی گفتند:مسابقه رفته بودیم،یوسف را نزد وسایل گذاشتیم،گرگ او را خورد.

«نستبق،ترکنا،فأکله الذئب» 2 دروغگو فراموش کار است.با وجود این که برادران،یوسف را برای بازی بردند؛ولی در گزارش خود به پدر وی را مراقب اثاث خود اعلام کردند.

«تَرَکْنٰا یُوسُفَ عِنْدَ مَتٰاعِنٰا»

3 مسابقه در بازی،دارای سابقه ای طولانی است. «نَسْتَبِقُ» 4 خائن،ترسو است و دروغگو از افشا شدن می ترسد. «مٰا أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنٰا وَ لَوْ کُنّٰا صٰادِقِینَ» 5 دروغگو اصرار دارد که مردم او را صادق بپندارند. «وَ مٰا أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنٰا وَ لَوْ کُنّٰا صٰادِقِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 18]
اشاره

وَ جٰاؤُ عَلیٰ قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قٰالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَ اَللّٰهُ اَلْمُسْتَعٰانُ عَلیٰ مٰا تَصِفُونَ (18)

و پیراهن یوسف را آغشته به خونی دروغین(نزد پدر)آوردند.(پدر)گفت:

چنین نیست،(که یوسف را گرگ دریده باشد)،بلکه نفسِتان کاری(بد)را برای شما آراسته است.پس صبری جمیل و نیکو لازم است و خدا را بر آنچه(از فراق یوسف)می گویید،به استعانت می طلبم.

ص :47

نکته ها:
اشاره

سؤال:صبر بر مقدرات الهی زیباست،ولی صبر بر ظلمی که در حقّ کودکی مظلوم روا شده، چه زیبایی دارد که یعقوب می گوید: «فَصَبْرٌ جَمِیلٌ»؟ پاسخ:اولاً یعقوب از طریق وحی می دانست که یوسف زنده است.ثانیاً اگر یعقوب حرکتی می کرد که ظن و گمان آنها را بیافزاید،برادران بر سر چاه رفته،یوسف را از بین می بردند.

ثالثاً نباید کاری کرد که راه توبه حتّی بر ظالمان به کلّی بسته شود.

پیام ها

1 مراقب جوسازی ها باشید. «بِدَمٍ کَذِبٍ» 2 فریب مظلوم نمایی ها را نخورید.(یعقوب،فریب پیراهن خون آلود و اشک ها را نخورد بلکه گفت:امان از نفس شما.) «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ» 3 شیطان و نفس،گناه را نزد انسان زیبا جلوه می دهند و انجام آن را توجیه می کنند. «سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ» 4 یعقوب علیه السلام می دانست یوسف را گرگ نخورده،لذا از برادران استخوان و یا بقایای جسد را مطالبه نکرد. «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ» 5 حوادث دو چهره دارد:بلا و سختی، «بِدَمٍ کَذِبٍ» صبر و زیبایی. «فَصَبْرٌ جَمِیلٌ» 6 انبیای الهی در برابر حوادث سخت،زیباترین عکس العمل را نشان می دهند.

«فَصَبْرٌ جَمِیلٌ»

7 در حوادث باید علاوه بر صبر و توانایی درونی،از امدادهای الهی استمداد جست. «فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَ اللّٰهُ الْمُسْتَعٰانُ» 8 برای صبر باید از خداوند استمداد کرد. «فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَ اللّٰهُ الْمُسْتَعٰانُ» 9 بهترین نوع صبر آن است که علی رغم آنکه دل می سوزد و اشک جاری می شود،خدا فراموش نشود. «وَ اللّٰهُ الْمُسْتَعٰانُ» 10 تحمّل توطئه فرزندان علیه برادر خود،سخت و درد آور است،لذا باید از

ص :48

خدا برای تحمّل آن استمداد کرد. «وَ اللّٰهُ الْمُسْتَعٰانُ» 11 حضرت یعقوب با جمله ی «وَ اللّٰهُ الْمُسْتَعٰانُ عَلیٰ مٰا تَصِفُونَ» به جای «عَلیٰ مٰا فَعَلْتُمْ» ،به برادران فهماند که مدّعای آنان باور کردنی نیست.

[سوره یوسف (12): آیه 19]
اشاره

وَ جٰاءَتْ سَیّٰارَةٌ فَأَرْسَلُوا وٰارِدَهُمْ فَأَدْلیٰ دَلْوَهُ قٰالَ یٰا بُشْریٰ هٰذٰا غُلاٰمٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضٰاعَةً وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ بِمٰا یَعْمَلُونَ (19)

و(یوسف در چاه بود تا)کاروانی فرا رسید و مأمور آب را فرستادند(تا آب بیاورد)،پس او دلو خود را به چاه افکند،(یوسف به طنابِ دلو آویزان شد و به بالای چاه رسید)مأمور آب فریاد زد:مژده که این پسری است.او را چون کالایی پنهان داشتند(تا کسی ادّعای مالکیّت نکند)،در حالی که خداوند بر آنچه انجام می دادند آگاه بود.

نکته ها:
اشاره

خداوند،بندگان مخلص خود را تنها نمی گذارد و آنها را در شداید و سختی ها نجات می دهد.

نوح را روی آب،یونس را زیر آب و یوسف را کنار آب،نجات داد.هم چنان که ابراهیم را از آتش،موسی را در وسط دریا و محمّد صلی اللّٰه علیه و آله را درونِ غار و علی علیه السلام را در بستر که به جای پیامبر خوابیده بود،نجات داد.

با اراده الهی،ریسمان چاه وسیله شد تا یوسف از قعر چاه به تخت و کاخ برسد،پس بنگرید با حبل اللّٰه چه می توان انجام داد!؟ «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّٰهِ» ... (1)

پیام ها

1 گاهی خودی ها انسان را در چاه می اندازند،ولی خداوند از طریق بیگانگان، انسان را نجات می دهد. «جٰاءَتْ سَیّٰارَةٌ» 2 تقسیم کار،یکی از اصول مدیریّت و زندگی جمعی است.( «وٰارِدَهُمْ» به معنای

ص :49


1- 1) .آل عمران،103.

مسئول آب است.) 3 گروهی،انسان را به دید کالا می نگرند. «بِضٰاعَةً» 4 کتمان حقیقت،در برابر مردم امکان دارد،با خدا چه می کنیم که به همه چیز آگاه است. «أَسَرُّوهُ ... وَ اللّٰهُ عَلِیمٌ»

[سوره یوسف (12): آیه 20]
اشاره

وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرٰاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ کٰانُوا فِیهِ مِنَ اَلزّٰاهِدِینَ (20)

و(کاروانیان)یوسف را به بهایی اندک چند درهمی فروختند و درباره او بی رغبت بودند.

نکته ها:
اشاره

هر کس یوسفِ وجودش را ارزان بفروشد،پشیمان می شود.عمر،جوانی،عزّت،استقلال و پاکی انسان،هر یک یوسفی هستند که باید مواظب باشیم ارزان نفروشیم.

پیام ها

1 مالی که آسان به دست آید،آسان از دست می رود. «وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ» 2 نظام برده داری و برده فروشی،سابقه ای دراز دارد. «وَ شَرَوْهُ» 3 بی رغبتی به یوسف در مقطعی،به نفع آینده ی او شد. «وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ» ...

4 هر کس ارزش چیزی را نداند،آن را ارزان از دست می دهد. «بِثَمَنٍ بَخْسٍ» (کاروانیان،ارزش یوسف را نمی شناختند.) 5 اشخاص ارزشمند بالاخره ارزششان آشکار خواهد شد،هر چند در برهه ای مورد بی مهری قرار گیرند.(اگر امروز یوسف را به عنوان برده می فروشند، روزگاری او حاکم خواهد شد) «شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ» ...

6 تاریخ پول،به هزاران سال قبل باز می گردد. «دَرٰاهِمَ» 7 مردان ناآگاه و غافل،یوسف را به بهای کم فروختند،ولی زنان آگاه و عاشق،او را به فرشته ای کریم توصیف نمودند. «شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ مَلَکٌ کَرِیمٌ»

ص :50

امام صادق علیه السلام فرمودند:«رب امرأت أفقه من رجل» (1)چه بسا زنی که از مرد فهیم تر باشد.

[سوره یوسف (12): آیه 21]
اشاره

وَ قٰالَ اَلَّذِی اِشْتَرٰاهُ مِنْ مِصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَکْرِمِی مَثْوٰاهُ عَسیٰ أَنْ یَنْفَعَنٰا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ کَذٰلِکَ مَکَّنّٰا لِیُوسُفَ فِی اَلْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِیلِ اَلْأَحٰادِیثِ وَ اَللّٰهُ غٰالِبٌ عَلیٰ أَمْرِهِ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ (21)

و کسی از مردم مصر که یوسف را خرید،به همسرش گفت:مقام او را گرامی دار(او را به دید برده،نگاه مکن)امید است که در آینده ما را سود برساند یا او را به فرزندی بگیریم.و اینگونه ما به یوسف در آن سرزمین جایگاه و مکنت دادیم(تا اراده ما تحقق یابد)و تا او را از تعبیر خواب ها بیاموزیم و خداوند بر کار خویش تواناست،ولی اکثر مردم نمی دانند.

نکته ها:
اشاره

جمله ی «عَسیٰ أَنْ یَنْفَعَنٰا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً» در دو مورد در قرآن به کار رفته است:یکی در مورد حضرت موسی وقتی که صندوق او را از آب گرفتند،همسر فرعون به او گفت:این نوزاد را نکشید،شاید در آینده به ما سودی رساند. (2)و دیگری در اینجاست که عزیز مصر به همسرش می گوید:احترام این برده را بگیر،شاید در آینده به درد ما بخورد.آری،به اراده ی خداوندی،محبّتِ نوزاد و برده ای ناشناس،چنان در قلب حاکمانِ مصر جای می گیرد که زمینه های حکومت آینده ی آنان را فراهم می سازد.

پیام ها

1 بزرگواری در سیمای یوسف نمایان بود.تا آنجا که عزیز مصر سفارش او را به

ص :51


1- 1) .کافی،ج 4،ص 306.
2- 2) .قصص،9.

همسرش می کند. «أَکْرِمِی مَثْوٰاهُ» 2 زن در خانه،نقش محوری دارد. «أَکْرِمِی مَثْوٰاهُ» 3 اطرافیان و آشنایان را به نیکی با مردم دعوت کنید. «أَکْرِمِی مَثْوٰاهُ» 4 در معاملات آینده نگر باشید. «اشْتَرٰاهُ ... عَسیٰ أَنْ یَنْفَعَنٰا» 5 با احترام به مردم،می توان انتظار کمک و یاری از آنان داشت. «أَکْرِمِی ... یَنْفَعَنٰا» 6 دلها به دست خداوند است.مهر یوسف،در دل خریدار نشست. «عَسیٰ أَنْ یَنْفَعَنٰا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً» 7 تصمیم های مهم را پس از ارزیابی و آزمایش و مرحله ای اتّخاذ کنید.(اوّل یوسف را به عنوان کمک کار در خانه، «عَسیٰ أَنْ یَنْفَعَنٰا» کم کم به عنوان فرزند قرار دهیم) «أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً» 8 فرزندخواندگی،سابقه تاریخی دارد. «نَتَّخِذَهُ وَلَداً» 9 عزیز مصر فاقد فرزند بود. «نَتَّخِذَهُ وَلَداً» 10 عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.(برادران او را در چاه انداختند و او امروز در کاخ مستقر شد) «کَذٰلِکَ مَکَّنّٰا لِیُوسُفَ» 11 زیردستان را دست کم نگیرید،چه بسا قدرتمندان و حاکمان آینده باشند.

«مَکَّنّٰا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ»

12 علم و دانش،شرطِ مسئولیّت پذیری است. «مَکَّنّٰا ... لِنُعَلِّمَهُ» 13 پایان تلخی ها،شیرینی است. «شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ مَکَّنّٰا لِیُوسُفَ» 14 اراده غالب خدا،یوسف را از چاه به جاه کشاند. «مَکَّنّٰا لِیُوسُفَ» 15 سنّت خدا غلبه کامل خوبی ها و زیبایی ها بر زشتی هاست. «غٰالِبٌ عَلیٰ أَمْرِهِ» 16 آنچه را ما حادثه می پنداریم،در حقیقت طراحی الهی برای انجام یافتن اراده ی اوست. «وَ اللّٰهُ غٰالِبٌ عَلیٰ أَمْرِهِ» 17 چه بسا حوادث ناگوار که چهره واقعی آن خیر است.(یوسف در ظاهر به چاه افتاد،ولی در واقع طرح چیز دیگری است) «کَذٰلِکَ مَکَّنّٰا لِیُوسُفَ ... أَکْثَرَ النّٰاسِ

ص :52

لاٰ یَعْلَمُونَ»

18 مردم،ظاهر حوادث را می بینند،ولی از اهداف و برنامه های الهی بی خبرند.

«لاٰ یَعْلَمُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 22]
اشاره

وَ لَمّٰا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْنٰاهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذٰلِکَ نَجْزِی اَلْمُحْسِنِینَ (22)

و چون(یوسف)به رشد و قوّت خود رسید به او حُکم(نبوّت یا حکمت)و علم دادیم و ما اینگونه نیکوکاران را پاداش می دهیم.

نکته ها:
اشاره

کلمه ی« أَشُدَّهُ »از«شد»به معنای«گِره محکم»،اشاره به استحکام جسمی و روحی است.

این کلمه در قرآن؛گاهی به معنای«بلوغ»استعمال شده است،چنان که در آیه 34 سوره اسراء آمده: «حَتّٰی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ» یعنی به مال یتیم نزدیک نشوید تا زمانی که به سن بلوغ برسد.گاهی مراد از«اشد»سن چهل سالگی است.نظیر آیه 15 سوره ی احقاف که می فرماید: «بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً» و گاهی به سن قبل از پیری گفته می شود،مانند آیه 67 سوره غافر: «ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً»

پیام ها

1 علم و حکمت،ظرفیّت و آمادگی می خواهد. «بَلَغَ أَشُدَّهُ» 2 ترفیعات الهی بدون فوت زمان و در وقت خود صورت می گیرد. «لَمّٰا بَلَغَ ...

آتَیْنٰاهُ»

3 حکمت،غیر از علم است.(علم،دانش است،ولی حکمت،بینش و بصیرتی است که انسان را به حقّ می رساند) «آتَیْنٰاهُ حُکْماً وَ عِلْماً» 4 علوم انبیا،اکتسابی نیست. «آتَیْنٰاهُ حُکْماً وَ عِلْماً» 5 وجود علم و حکمت در کنار یکدیگر،بسیار ارزشمند و کارساز است. «حُکْماً وَ عِلْماً»

ص :53

6 دلیلِ عزل و نصب ها را برای مردم بیان کنید. «آتَیْنٰاهُ حُکْماً ... کَذٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» 7 باید احسان کنیم تا لایق دریافت پاداش خاصّ الهی باشیم. «نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» 8 نیکوکاران،در همین دنیا نیز کامیاب می شوند. «کَذٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» 9 هر کس که توان علمی و جسمی داشته باشد،مشمول لطف الهی نمی شود، بلکه محسن بودن نیز لازم است. «نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 23]
اشاره

وَ رٰاوَدَتْهُ اَلَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهٰا عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ اَلْأَبْوٰابَ وَ قٰالَتْ هَیْتَ لَکَ قٰالَ مَعٰاذَ اَللّٰهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوٰایَ إِنَّهُ لاٰ یُفْلِحُ اَلظّٰالِمُونَ (23)

و زنی که یوسف در خانه او بود،از یوسف از طریق مراوده و ملایمت، تمنای کام گیری کرد و درها را(برای انجام مقصودش)محکم بست و گفت:

برای تو آماده ام.یوسف گفت:پناه به خدا که او پروردگار من است و مقام مرا گرامی داشته،قطعاً ستمگران رستگار نمی شوند.

نکته ها:
اشاره

در تفسیر «مَعٰاذَ اللّٰهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوٰایَ» دو احتمال داده اند:

الف:خداوند پروردگار من است که مقام مرا گرامی داشته و من به او پناه می برم.

ب:عزیز مصر مالک من است و من سر سفره او هستم و درباره ی من به تو گفت:« أَکْرِمِی مَثْوٰاهُ »و من به او خیانت نمی کنم.

هر دو احتمال،طرفدارانی دارد که بر اساس شواهدی بدان استناد می جویند.ولی به نظر ما، احتمال اوّل بهتر است.زیرا یوسف به خاطر تقوای الهی مرتکب گناه نشد،نه به خاطر اینکه بگوید:چون من در خانه عزیز مصر هستم و او حقّی بر من دارد،من به همسرش تعرّض و سوء قصد نمی کنم!.چون ارزش این کار کمتر از رعایتِ تقوی است.

البتّه در چند جای این سوره،کلمه ی« رَبُّکَ »که اشاره به«عزیز مصر»است،به چشم می خورد،ولی کلمه ی« رَبِّی »هر کجا در این سوره استعمال شده،مراد خداوند است.

ص :54

از طرفی دور از شأن یوسف است که خود را چنان تحقیر کند که به عزیز مصر« رَبِّی »بگوید.

اولیای خدا،به خدا پناهنده می شوند و نتیجه می گیرند:موسی از شرّ فتنه های فرعون به خدا پناه می برد، «إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لاٰ یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسٰابِ» (1)مادر مریم می گوید:من مریم و نسل او را در پناه تو قرار می دهم، «إِنِّی أُعِیذُهٰا بِکَ وَ ذُرِّیَّتَهٰا مِنَ الشَّیْطٰانِ الرَّجِیمِ» (2)و در این آیه یوسف به خدا پناه می برد، «قٰالَ مَعٰاذَ اللّٰهِ» و خداوند به پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله دستور پناهندگی به خودش را می دهد. «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ» ...

به جای گفتن:«اعوذ بالله»یک سره به سراغ پناه دادن خدا رفت و گفت:« مَعٰاذَ اللّٰهِ »تا پناهندگی خود را مطرح نکند.در واقع برای خود ارزشی قائل نشد.

پیام ها

1 گناهان بزرگ،با نرمش و مراوده شروع می شود. «رٰاوَدَتْهُ» 2 پاک بودن مرد کافی نیست،زیرا گاهی زنها مزاحم مردان هستند. «وَ رٰاوَدَتْهُ» 3 قدرت شهوت به اندازه ای است که همسر پادشاه را نیز اسیرِ برده خود می کند.

«وَ رٰاوَدَتْهُ الَّتِی»

4 سعی کنیم نام خلافکار را نبریم وبا اشاره از او یاد کنیم. «الَّتِی» 5 پسران جوان را در خانه هایی که زنان نامحرم هستند،تنها نگذارید.زیرا احتمال دارد باب مراوده باز شود. «وَ رٰاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهٰا» 6 معمولاً عشق در اثر مراوده و به تدریج پیدا می شود.وجود دائمی یوسف در خانه کم کم سبب عشق شد. «فِی بَیْتِهٰا» 7 مسائل مربوط به مفاسد اخلاقی را سربسته و مؤدّبانه مطرح کنید. «رٰاوَدَتْهُ ...

غَلَّقَتِ»

8 حضور مرد و زن نامحرم در یک محیط در بسته،زمینه را برای گناه فراهم می کند. «غَلَّقَتِ الْأَبْوٰابَ وَ قٰالَتْ هَیْتَ لَکَ»

ص :55


1- 1) .غافر،27.
2- 2) .آل عمران،36.

9 زشتی زنا،در طول تاریخ مورد پذیرش بوده است و به همین دلیل،زلیخا همه ی درها را محکم بست. «غَلَّقَتِ الْأَبْوٰابَ» 10 همه ی درها بسته،امّا درِ پناهندگی خدا باز است. «غَلَّقَتِ الْأَبْوٰابَ ... مَعٰاذَ اللّٰهِ» 11 موقعیّت های امتحان الهی متفاوت است؛گاه در چاه و گاه در کاخ. «رٰاوَدَتْهُ ...

قٰالَ مَعٰاذَ اللّٰهِ»

12 تقوی و اراده ی انسان،می تواند بر زمینه های انحراف و خطا غالب شود.

«مَعٰاذَ اللّٰهِ»

13 توجّه به خدا،عامل بازدارنده از گناه و لغزش است. «مَعٰاذَ اللّٰهِ» 14 اگر رئیس یا بزرگ ما دستور گناه داد،نباید از او اطاعت کنیم. «هَیْتَ لَکَ قٰالَ مَعٰاذَ اللّٰهِ» (به خاطر اطاعت از مردم،نباید نافرمانی خدا نمود.«لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» (1)) 15 به هنگام خطرِ گناه باید به خدا پناه برد. «قٰالَ مَعٰاذَ اللّٰهِ» 16 در کاخ حکومتی نیز می توان پاک،عفیف،صادق و امین بود. «قٰالَ مَعٰاذَ اللّٰهِ» 17 خطر غریزه ی جنسی به قدری است که برای نجات از آن باید خدا به فریاد برسد. «مَعٰاذَ اللّٰهِ» 18 انسان هواپرست از رسوایی ظاهری هراس دارد(زلیخا درها را محکم بست ولی خداپرست از خدا) «مَعٰاذَ اللّٰهِ» 19 انجام گناه(زنا)،با کرامت انسانی ناسازگار است. «مَعٰاذَ اللّٰهِ» 20 تلقین یاد خدا به نفس،نقش مهمی در ترک گناه دارد. «مَعٰاذَ اللّٰهِ» 21 اولین اقدام علیه گناه،یاد خدا و پناه بردن به اوست. «مَعٰاذَ اللّٰهِ» 22 بهترین نوع تقوی آن است که به خاطر لطف،محبّت و حقّ خداوندی گناه نکنیم،نه از ترس رسوایی در دنیا یا آتش در آخرت. «مَعٰاذَ اللّٰهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ

ص :56


1- 1) .بحار،ج 10،ص 227.

مَثْوٰایَ»

23 یاد کردن الطاف الهی،از عوامل ترک گناه است. «إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوٰایَ» 24 یاد عاقبت گناه،مانع از ارتکاب آن است. «لاٰ یُفْلِحُ الظّٰالِمُونَ» 25 تشویق به زنا یا زمینه سازی برای گناه جوانان پاک،ظلم به خود،همسر، جامعه و افراد است. «لاٰ یُفْلِحُ الظّٰالِمُونَ» 26 یک لحظه گناه،می تواند انسان را از رستگاری ابدی دور کند. «لاٰ یُفْلِحُ الظّٰالِمُونَ» 27 ارتکاب گناه،ناسپاسی و کفران نعمت ها است. «لاٰ یُفْلِحُ الظّٰالِمُونَ» 28 در هر کاری،باید عاقبت اندیشی کرد. «لاٰ یُفْلِحُ الظّٰالِمُونَ» 29 یوسف علیه السلام در بحبوبه درگیری با زلیخا به فکر فلاح بود. «لاٰ یُفْلِحُ الظّٰالِمُونَ» 30 انسانی که مقام و منزلت خود را می داند خود را به بهای کم و زودگذر نمی فروشد. «لاٰ یُفْلِحُ الظّٰالِمُونَ» 31 اگر از دری ظلم وارد شود،فلاح از در دیگر بیرون می رود. «لاٰ یُفْلِحُ الظّٰالِمُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 24]
اشاره

وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهٰا لَوْ لاٰ أَنْ رَأیٰ بُرْهٰانَ رَبِّهِ کَذٰلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ اَلسُّوءَ وَ اَلْفَحْشٰاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبٰادِنَا اَلْمُخْلَصِینَ (24)

و همانا(همسر عزیز مصر)قصد او(یوسف)را کرد و او نیز اگر برهان پروردگارش را نمی دید(بر اساس غریزه)قصد او را می کرد.اینگونه(ما او را با برهان کمک کردیم)تا بدی و فحشا را از او دور کنیم،چرا که او از بندگانِ برگزیده ما است.

نکته ها:
اشاره

امام صادق علیه السلام فرمود:«برهان رب»همان نور علم،یقین و حکمت بود که خداوند در آیات

ص :57

قبل فرمود: «آتَیْنٰاهُ حُکْماً وَ عِلْماً». (1)و آنچه در بعضی روایات آمده که مراد از برهان،مشاهده قیافه ی پدر یا جبرئیل است،سند محکمی ندارد.

در قرآن بارها از همّت و تصمیم دشمنان خدا برای توطئه نسبت به اولیای الهی،سخن به میان آمده که خداوند نقشه های آنان را نقش بر آب نموده است.

در برگشت از جنگ تبوک منافقان خواستند با رم دادن شتر پیامبر،حضرت را به شهادت برسانند ولی نشد؛ «وَ هَمُّوا بِمٰا لَمْ یَنٰالُوا» (2)یا تصمیم بر منحرف کردن پیامبر گرفتند؛ «لَهَمَّتْ طٰائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ» (3)و یا تصمیم بر تجاوز گرفتند که نشد. «إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ» (4)یوسف،معصوم و پاکدامن بود؛به دلیل گفتار همه ی کسانی که به نحوی با یوسف رابطه داشته اند و ما نمونه هایی از آن را بیان می کنیم:

1 خداوند فرمود: «لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشٰاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبٰادِنَا الْمُخْلَصِینَ» (ما یوسف را با برهان کمک کردیم)تا بدی و فحشا را از او دور کنیم،زیرا او از بندگان برگزیده ی ماست.

2 یوسف می گفت: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمّٰا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ» پرودگارا! زندان برای من از گناهی که مرا به آن دعوت می کنند بهتر است.در جای دیگر گفت: «أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ» من به صاحبخانه ام در غیاب او خیانت نکردم.

3 زلیخا گفت: «لَقَدْ رٰاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ» به تحقیق من با یوسف مراوده کردم و او معصوم بود.

4 عزیز مصر گفت: «یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هٰذٰا وَ اسْتَغْفِرِی لِذَنْبِکِ» ای یوسف تو این ماجرا را مسکوت بگذار و به زلیخا گفت:از گناهت استغفار کن.

5 شاهدی که گواهی داد و گفت:اگر پیراهن از عقب پاره شده معلوم می شود که یوسف پاکدامن است. «إِنْ کٰانَ قَمِیصُهُ» ...

6 زنان مصر که گفتند: «مٰا عَلِمْنٰا عَلَیْهِ مِنْ سُوءٍ» ما هیچ گناه و بدی درباره ی او سراغ نداریم.

ص :58


1- 1) . .تفسیر کشف الاسرار.
2- 2) .توبه،74.
3- 3) .نساء،113.
4- 4) .مائده،11.

7 ابلیس که وعده ی فریب همه را داد،گفت: «إِلاّٰ عِبٰادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» من حریف برگزیدگان نمی شوم و این آیه یوسف را مخلص نامیده است.

پیام ها

1 اگر امداد الهی نباشد،پای هر کسی می لغزد. «هَمَّ بِهٰا لَوْ لاٰ أَنْ رَأیٰ بُرْهٰانَ رَبِّهِ» 2 در هر صحنه ای،امکان رؤیت برهان ربّ وجود دارد. «هَمَّتْ بِهِ ... رَأیٰ بُرْهٰانَ رَبِّهِ» 3 انبیا در غرایز مانند سایر انسان ها هستند،ولی به دلیل ایمان به حضور خدا، گناه نمی کنند. «هَمَّ بِهٰا لَوْ لاٰ أَنْ رَأیٰ بُرْهٰانَ رَبِّهِ» 4 غفلت از یاد الهی،زمینه ی ارتکاب گناه و توجّه به آن،عامل محفوظ ماندن در گناه است. «هَمَّ بِهٰا لَوْ لاٰ أَنْ رَأیٰ بُرْهٰانَ رَبِّهِ» 5 مخلص شدن موجب محفوظ ماندن شخص از گناه می گردد. «لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ ... إِنَّهُ مِنْ عِبٰادِنَا الْمُخْلَصِینَ» 6 عبادت خالصانه رمز موفقیّت در دوری از گناه است. «لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ ... إِنَّهُ مِنْ عِبٰادِنَا الْمُخْلَصِینَ» 7 خداوند،بندگان مخلص را حفظ می کند. «لِنَصْرِفَ عَنْهُ ... إِنَّهُ مِنْ عِبٰادِنَا الْمُخْلَصِینَ» 8 بدی و فحشا با مخلص بودن یک جا جمع نمی شود. «لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ ...

الْمُخْلَصِینَ»

9 مخلص شدن مخصوص یوسف علیه السلام نیست،می توان با پیمودن راه آن حضرت به مقام مخلصین نزدیک شد. «إِنَّهُ مِنْ عِبٰادِنَا الْمُخْلَصِینَ»

ص :59

[سوره یوسف (12): آیه 25]
اشاره

وَ اِسْتَبَقَا اَلْبٰابَ وَ قَدَّتْ قَمِیصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَیٰا سَیِّدَهٰا لَدَی اَلْبٰابِ قٰالَتْ مٰا جَزٰاءُ مَنْ أَرٰادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً إِلاّٰ أَنْ یُسْجَنَ أَوْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (25)

و هر دو بسوی در سبقت گرفتند و آن زن پیراهن او را از پشت درید.

ناگهان شوهرش را نزد در یافتند.زن(برای انتقام از یوسف یا تبرئه خود با چهره حقّ به جانبی)گفت:کیفر کسی که به همسرت قصد بد داشته جز زندان و یا شکنجه دردناک چیست؟

نکته ها:
اشاره

«استباق»به معنای سبقت و پیشی گرفتن دو یا چند نفر از یکدیگر است،یوسف برای فرار از گناه به سوی در فرار کرد و زلیخا نیز به دنبال او می دوید.گویا به سوی در مسابقه گذارده اند.« قُدَّ »به معنای پاره شدن پارچه از طرف طول است.«لفاء»به یافتن ناگهانی چیزی گفته می شود.

پیام ها

1 گفتن« مَعٰاذَ اللّٰهِ »به تنهایی کفایت نمی کند،باید از گناه فرار کرد. «اسْتَبَقَا» 2 گاهی ظاهر عمل یکی است،ولی هدف ها مختلف است.(یکی می دود تا به گناه آلوده نشود،دیگری می دود تا آلوده بکند.) «اسْتَبَقَا» 3 هجرت و فرار از گناه،لازم است. «اسْتَبَقَا الْبٰابَ» 4 بهانه ی بسته بودن در برای تسلیم شدن در برابر گناه کافی نیست،باید به سوی درهای بسته حرکت کرد شاید باز شود. «اسْتَبَقَا الْبٰابَ» 5 مجرم معمولاً از خود جای پا باقی می گذارد. «قَدَّتْ قَمِیصَهُ مِنْ دُبُرٍ» 6 گاه بایستی سرزده به منازل و محل کار بایستی سرکشی کرد. «أَلْفَیٰا» 7 گاهی شاکی،خود مُجرم است. «قٰالَتْ مٰا جَزٰاءُ» ...

8 گنهکار برای تبرئه خود،از عواطف و احساسات بستگان خود استمداد می کند. «بِأَهْلِکَ»

ص :60

9 صاحبان قدرت معمولاً اگر مقصّر باشند،دیگران را متّهم می کنند. «مَنْ أَرٰادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً» 10 مجرم برای تبرئه خود،به دیگران اتهام می بندد. «أَرٰادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً» 11 چه بسا سخن حقّی که از آن باطل طلب شود.(کیفر برای کسی که سوء قصد به زن شوهردار دارد،حرف حقّی است،امّا چه فردی سوء قصد داشته باید بررسی شود) «أَرٰادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً إِلاّٰ أَنْ یُسْجَنَ» 12 زلیخا عاشق نبود،بلکه هوس باز بود؛چرا که عاشق حاضر است جانش را فدای معشوق کند،نه این که او را متهم و به زندان افکند. «أَرٰادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً» ...

13 زندان و زندانی نمودن مجرمان،سابقه تاریخی دارد. «یُسْجَنَ» 14 اعلام کیفر،نشانه ی قدرت همسر عزیز بود. «یُسْجَنَ أَوْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ» 15 عشق هوس آلود،گاهی عاشق را قاتل می کند. «أَنْ یُسْجَنَ أَوْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ» 16 زلیخا دارای نفوذ در دستگاه حکومتی و خط دهنده بوده است. «إِلاّٰ أَنْ یُسْجَنَ أَوْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ»

[سوره یوسف (12): آیات 26 تا 27]
اشاره

قٰالَ هِیَ رٰاوَدَتْنِی عَنْ نَفْسِی وَ شَهِدَ شٰاهِدٌ مِنْ أَهْلِهٰا إِنْ کٰانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ اَلْکٰاذِبِینَ (26) وَ إِنْ کٰانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ اَلصّٰادِقِینَ (27)

(یوسف)گفت:او خواست که از من(بر خلاف میلم)کام گیرد و شاهدی از خانواده زن،شهادت داد که اگر پیراهن یوسف از جلو پاره شده،پس زن راست می گوید و او از دروغگویان است.(زیرا در این صورت او و همسر عزیز،از روبرو درگیر می شدند و پیراهن از جلو چاک می خورد.)

و اگر پیراهن او(یوسف)از پشت پاره شده،پس زن دروغ گفته و او از راستگویان است.

ص :61

نکته ها:
اشاره

در برخی روایات،شاهد را کودکی معرّفی کرده اند که مثل عیسی علیه السلام در گهواره به سخن آمد،ولی چون سند محکمی ندارد،نمی توان به آن اعتنا کرد.امّا بهتر است شاهد را یکی از مشاوران عزیز بدانیم که فامیل همسر و دارای هوش و ذکاوت بود و همانند عزیز مصر، شاهد این اتّفاق گردید،و الاّ اگر خود شاهد اصل ماجرا بود،معنی نداشت که به صورت جمله شرطیه،شهادت دهد و بگوید: «إِنْ کٰانَ». ...

یوسف،ابتدا به سخن نکرد و شاید اگر همسر عزیز حرفی و تهمتی نمی زد،یوسف حاضر نمی شد آبروی او را بریزد و بگوید: «هِیَ رٰاوَدَتْنِی» هر کس پاکتر است،بیشتر در معرض تهمت است.در میان زنان،پاکدامن تر از مریم نبود، امّا او را متّهم به ناپاکی کردند،در میان مردان نیز کسی به پاکی یوسف یافت نمی شد،به او هم نسبت ناروای زنا دادند.امّا خداوند در هر دو مورد به بهترین وجه پاکی آنان را ثابت نمود.

در داستان یوسف،پیراهن او نقش آفرین است:در اینجا؛پارگی پیراهن از پشت،دلیل بی گناهی او و کشف جرم همسر عزیز گردید و در جای دیگر؛پاره نشدن پیراهن موجب کشف جرم برادران او گردید.زیرا بعد از انداختن یوسف به چاه،وقتی برادران پیراهن او را آغشته به خون کرده و به پدر نشان دادند و گفتند:یوسف را گرگ خورده است،پدر پرسید:

پس چرا پیراهن او پاره نشده است؟! در پایان داستان نیز،پیراهنِ یوسف،وسیله ی بینا شدن چشم پدر گردید.

پیام ها

1 متّهم باید از خود دفاع و مجرم اصلی را معرفی کند.حضرت یوسف علیه السلام در برابر جمله« مٰا جَزٰاءُ مَنْ أَرٰادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً »با گفتن« هِیَ رٰاوَدَتْنِی »،پاسخ مناسبی به زلیخا داد.

2 کسی که در مقام قضاوت است باید شکایت شاکی و دفاع متهم را بشنود و مدارک را بررسی کند و سپس نظر دهد.(در این ماجرا همسر گفت که یوسف سوء قصد داشته،« أَرٰادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً »یوسف تهمت را رد کرد و گفت:« هِیَ

ص :62

رٰاوَدَتْنِی »شاهد نیز علامت صدق و کذب را از راه پاره شدن پیراهن جلو تا پشت سر مطرح کرد) 3 دفاع از بی گناه،واجب است و سکوت همه جا زیبا نیست. «شَهِدَ شٰاهِدٌ» 4 کمک به روشن شدن حقیقت،کاری پسندیده است. «وَ شَهِدَ شٰاهِدٌ» 5 در قضاوت،کسی که مستند حرف بزند و با قرائن آن را تأیید کند در حکم شاهد است. «شَهِدَ شٰاهِدٌ» 6 خداوند از راهی که هیچ انتظارش نمی رود،افراد را حمایت می کند. «شَهِدَ شٰاهِدٌ مِنْ أَهْلِهٰا» 7 آنجا که خدا بخواهد،بستگان مجرم علیه او شهادت می دهند. «شَهِدَ شٰاهِدٌ مِنْ أَهْلِهٰا» 8 در شهادت و داوری،مراعات حسب،نسب،موقعیّت و خویشاوندی متّهم، جایز نیست. «شَهِدَ شٰاهِدٌ مِنْ أَهْلِهٰا» 9 شهادت خویشان علیه یکدیگر،سبب اطمینان بیشتری می شود. «شٰاهِدٌ مِنْ أَهْلِهٰا» 10 در قضاوت،بیش از توجّه به گفته های شاکی و متهم،به بررسی مدارک و اسناد توجّه شود. «قٰالَتْ مٰا جَزٰاءُ ... قٰالَ هِیَ رٰاوَدَتْنِی ... شَهِدَ شٰاهِدٌ ... إِنْ کٰانَ قَمِیصُهُ» ...

11 در قضاوت،هر جرمی کارشناس نیاز دارد. «شَهِدَ شٰاهِدٌ ... إِنْ کٰانَ قَمِیصُهُ» ...

12 در جرم شناسی از آثار ظریف به جای مانده،مجرم شناخته و مسایل کشف می شود. «إِنْ کٰانَ قَمِیصُهُ» ...

13 قاضی می تواند بر اساس قرائن،حکم کند. «إِنْ کٰانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْکٰاذِبِینَ» 14 بکارگیری روشهای جرم شناسی برای تشخیص جرم و مجرم،لازم است.

«إِنْ کٰانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ»

...

ص :63

[سوره یوسف (12): آیه 28]
اشاره

فَلَمّٰا رَأیٰ قَمِیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قٰالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ (28)

پس همین که(عزیز مصر)پیراهن او را دید که از پشت پاره شده است، (حقیقت را دریافت و)گفت:بی شک این از حیله شما زنان است.البتّه حیله شما شگرف است.

نکته ها:
اشاره

با اینکه قرآن،کید شیطان را ضعیف می داند: «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطٰانِ کٰانَ ضَعِیفاً» (1)ولی در این آیه،کید زنان بزرگ شمرده شده است.به گفته ی تفسیر صافی،این به خاطر آن است که وسوسه شیطان لحظه ای و غیابی و سارقانه است،ولی وسوسه زن با لطف و محبّت و حضوری و دائمی است.

گاهی خداوند کارهای بزرگ را با وسیله های کوچک انجام می دهد.مثلاً سرنگونی سپاه ابرهه را با پرندگان ابابیل،حفظ جان پیامبر اسلام را با تار عنکبوت،آموزش دفن میّت را با کلاغ،اثبات پاکی مریم علیها السلام را با سخن گفتن نوزاد،پاکی یوسف را با پاره شدن پیراهن، ایمان آوردن یک کشور را با سفر هُدهُد و کشف اصحاب کهف را با نمونه پول،تحقّق بخشیده است.

پیام ها

1 قضاوت بر اساس ادلّه و بدور از حبّ و بغض ها،مقتضای عدالت است. «فَلَمّٰا رَأیٰ قَمِیصَهُ ... قٰالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ» 2 استدلال منطقی،هر انسانی را مطیع و منقاد می کند.(عزیز مصر مطیع سخن شاهد شد) «شَهِدَ شٰاهِدٌ ... قٰالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ» 3 آثار و مدارک صحنه جرم باید به دقت مشاهده و بررسی شود. «قُدَّ مِنْ دُبُرٍ» 4 وقتی به نتیجه قطعی رسیدید،در اعلان حکم تردید نکنید. «فَلَمّٰا رَأیٰ ... قٰالَ»

ص :64


1- 1) .نساء،76.

5 عزیز مصر دارای عدالت نسبی و انصاف در برخورد با موضوعات بوده است.(چون بدون پرسش و پاسخ کسی را متهم نکرد و پس از آن نیز حقّ را به یوسف داد). «فَلَمّٰا رَأیٰ ... إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ» 6 حقّ،پشت پرده نمی ماند و مجرم روزی رسوا می شود. «إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ» 7 سخن حقّ را گرچه تلخ و بر ضرر باشد بپذیریم.(عزیز پذیرفت که مقصّر همسر اوست) «إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ» 8 از مکر زنان ناپاک بترسید که حیله ی آنان خطرناک است. «إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ» 9 مکر و حیله هر قدر هم بزرگ باشد،قابل کشف و افشاست. «فَلَمّٰا رَأیٰ ... قٰالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ»

[سوره یوسف (12): آیه 29]
اشاره

یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هٰذٰا وَ اِسْتَغْفِرِی لِذَنْبِکِ إِنَّکِ کُنْتِ مِنَ اَلْخٰاطِئِینَ (29)

(عزیز مصر گفت:)یوسف از این مسئله صرف نظر کن و(آن را بازگو نکن و به همسرش نیز خطاب کرد:و)تو برای گناهت استغفار کن،چون از خطاکاران بوده ای.

پیام ها

1 عزیز مصر می خواست مسئله مخفی بماند،ولی مردم دنیا در تمام قرن ها از ماجرا با خبر شدند،تا پاکی یوسف ثابت شود. «یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هٰذٰا» 2 اعمال زشت افراد را نباید بر ملا کرد. «أَعْرِضْ عَنْ هٰذٰا» 3 عزیز مصر به خاطر جایگاهش از یوسف خواست تا از جریان صرف نظر کند.

«أَعْرِضْ عَنْ هٰذٰا»

4 عزیز مصر نیز همچون سایر کاخ نشینان،نسبت به مسئله ی ناموس و غیرت تساهل کرد و به استغفار اکتفاء کرد و از توبیخ همسر به صورت جدّی خودداری نمود!. «وَ اسْتَغْفِرِی» 5 رهبران غیر الهی،قدرت برخورد قاطع نسبت به بستگان متخلف خودشان را

ص :65

ندارند. «وَ اسْتَغْفِرِی» 6 تلاش زن برای برقراری رابطه با غیر همسر خویش،امری ناروا و نامشروع است. «وَ اسْتَغْفِرِی لِذَنْبِکِ» 7 روابط لجام گسیخته جنسی و هوسرانی،حتّی در بین غیر متدیّنین به ادیان الهی،کاری ناپسند شمرده می شده است. «اسْتَغْفِرِی لِذَنْبِکِ»

[سوره یوسف (12): آیه 30]
اشاره

وَ قٰالَ نِسْوَةٌ فِی اَلْمَدِینَةِ اِمْرَأَتُ اَلْعَزِیزِ تُرٰاوِدُ فَتٰاهٰا عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهٰا حُبًّا إِنّٰا لَنَرٰاهٰا فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ (30)

زنانی در شهر(زبان به ملامت گشودند و)گفتند:همسر عزیز با غلامش مراوده داشته و از او کام خواسته است.همانا یک غلام او را شیفته خود کرده است.به راستی ما او را در گمراهی آشکار می بینیم.

نکته ها:
اشاره

«شغاف»به پیچیدگی بالای قلب یا پوسته نازک روی قلب،که همچون غلاف آن را در برمی گیرد،گفته شده است.جمله ی« شَغَفَهٰا حُبًّا »یعنی علاقه ی یوسف به قلب زلیخا گره خورده و عشق شدید شده است. (1)

دو گروه درباره یوسف گفتند:علاقه ی بیش از حدّ به او نشانه ی گمراهی است:یکی برادرانش که به جهت محبّت پدر به یوسف،پدر را گمراه خوانده و گفتند: «إِنَّ أَبٰانٰا لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» و دیگری زنانِ مصر که به جهت علاقه ی شدید زلیخا به یوسف،زلیخا را گمراه خوانده و گفتند: «إِنّٰا لَنَرٰاهٰا فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ».

هر کس یوسف را برای خود می خواهد؛یعقوب او را فرزند خود می داند؛ «یٰا بُنَیَّ» کاروان او را سرمایه خود می داند؛ «شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ» عزیز مصر او را فرزند خوانده می داند؛ «نَتَّخِذَهُ وَلَداً» زلیخا او را معشوق خود می داند؛ «شَغَفَهٰا حُبًّا» زندانیان او را تعبیر کننده خواب خود

ص :66


1- 1) .تفسیر نمونه.

می دانند؛ «نَبِّئْنٰا بِتَأْوِیلِهِ» ولی خداوند او را برگزیده و رسول خود می داند؛ «یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ» و آنچه برای یوسف ماند،همین مقام رسالت بود. «وَ اللّٰهُ غٰالِبٌ عَلیٰ أَمْرِهِ»

پیام ها

1 اخبار مربوط به خانواده مسئولان،زود شایع می گردد،پس باید مراقب رفتارهای خود باشند. «قٰالَ نِسْوَةٌ ... اِمْرَأَتُ الْعَزِیزِ» 2 بستن درها برای انجام گناه نیز مانع رسوایی نمی شود. «قٰالَ نِسْوَةٌ ... اِمْرَأَتُ الْعَزِیزِ تُرٰاوِدُ» 3 خطاهای افراد خانواده به مرد و سرپرست خانواده منتسب می شود. «امْرَأَتُ الْعَزِیزِ تُرٰاوِدُ فَتٰاهٰا»

[سوره یوسف (12): آیه 31]
اشاره

فَلَمّٰا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأً وَ آتَتْ کُلَّ وٰاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِکِّیناً وَ قٰالَتِ اُخْرُجْ عَلَیْهِنَّ فَلَمّٰا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَ قُلْنَ حٰاشَ لِلّٰهِ مٰا هٰذٰا بَشَراً إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ مَلَکٌ کَرِیمٌ (31)

پس چون(همسر عزیز)نیرنگ(و بدگویی)زنان(مصر)را شنید،(کسی را برای دعوت)به سراغ آنها فرستاد و برای آنان(محفل و)تکیه گاهی آماده کرد و به هر یک چاقویی داد(تا میوه میل کنند)و به یوسف گفت:بر زنان وارد شو.همین که زنان او را دیدند بزرگش یافتند و دست های خود را(به جای میوه)عمیقاً بریدند و گفتند:منزّه است خداوند،این بشر نیست،این نیست جز فرشته ای بزرگوار.

نکته ها:
اشاره

کلمه ی« قَطَّعْنَ »از ریشه ی«قطع»،به معنای بریدن است که چون به باب تفعیل در آمده، این معنا را نیز می رساند که زنان حاضر در جلسه چون یوسف را دیدند به قدری مبهوت شدند که مواضع متعدّدی از دست خویش را بریدند و قطعه قطعه کردند.

ص :67

کلمه« حٰاشَ »به معنی در حاشیه و کنار بودن است.رسم بوده که هر گاه می خواستند شخصی را از عیبی منزه بدانند،اوّل خدا را تنزیه می کردند سپس آن شخص را. (1)

همسر عزیز مصر زن سیاستمداری بود و با مهمانی دادن توانست مشت رقبا را باز کند و آنان را غافلگیر نماید.

پیام ها

1 گاهی هدف از بازگو کردن مسایل دیگران،دلسوزی نیست،بلکه حسادت و توطئه و نقشه علیه آنان است. «بِمَکْرِهِنَّ» 2 شاید زنان مصر با انتشار خبر عشق زلیخا به یوسف علیه السلام می خواستند بدین وسیله یوسف را مشاهده کنند. «بِمَکْرِهِنَّ» 3 گاهی باید پاسخ مکر را با مکر داد.(زنان با بازگوکردن راز همسر عزیز مصر، نقشه کشیدند و او با یک میهمانی،نقشه آنان را پاسخ داد.) «أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ» 4 زلیخا برای کنترل جوسازی علیه خود،اقدام به توجیه افراد عمده ای که در جوسازی و انتشار اخبار دخیل بودند پرداخت.(واضح است که دعوت شدگان همه ی زنان منطقه نبودند) «فَلَمّٰا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ» 5 مجرم گاه برای تنزیه خود،جرم را گسترش می دهد و آن را عادّی جلوه می دهد. «فَلَمّٰا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ» 6 سرویس جداگانه برای هر میهمان کاری پسندیده و ارزشمند است. «آتَتْ کُلَّ وٰاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِکِّیناً» 7 اطاعت از مولی و صاحب تا وقتی معصیت نباشد لازم است. «قٰالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ فَلَمّٰا رَأَیْنَهُ» 8 شنیدن کی بود مانند دیدن. «فَلَمّٰا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ» 9 انسان به طور فطری در برابر بزرگی و بزرگواری،تواضع می کند. «أَکْبَرْنَهُ»

ص :68


1- 1) .تفسیر المیزان.

10 زلیخا خواست به زنان مصر تفهیم کند که شما یک لحظه یوسف را دیدید، طاقت از کف دادید؛او شبانه روز در خانه من است؟! «فَلَمّٰا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ» 11 زود انتقاد نکنید،شاید شما هم اگر به جای او بودید مثل او می شدید. «قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ» (انتقاد کنندگان وقتی یوسف را دیدند،همه مثل زن عزیز مصر گرفتار شدند) 12 انسان تا وقتی در معرض امتحان قرار نگرفته ادّعایی دارد؛امّا گاهی که مورد آزمایش قرار گرفت،ناخودآگاه ماهیّت خود را نشان می دهد. «فَلَمّٰا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ» 13 عشق که آمد،انسان بریدن دست خودش را نمی فهمد. «قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ» (اگر شنیده اید که حضرت علی علیه السلام به هنگام نماز،از پایش تیر را کشیدند و متوجّه نشد،تعجّب نکنید.زیرا اگر عشق سطحی دنیوی تا بریدن دست پیش می رود،عشق معنوی و عمیق به جمال واقعی،چه خواهد کرد!.) 14 یوسف در زیبایی بی نظیر و در عین حال در عفت الگویی برای همگان است. «فَلَمّٰا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ ... قُلْنَ حٰاشَ لِلّٰهِ» 15 کید یک زن بالاتر از کید همه برادران یوسف علیه السلام بود.(همسر عزیز با این مهمانی،عشق خود را برای تمام زنان توجیه کرد،ولی برادران یوسف توجیهی برای حسادت خود نداشتند) 16 جمال یوسف علیه السلام موجب گرفتاری او شد،ولی علم و تقوایش موجب نجات او گردید.(آری جمال معنوی مهم تر از جمال ظاهری است) 17 مردم مصر در آن زمان،به خداوند و فرشتگان ایمان داشتند. «حٰاشَ لِلّٰهِ ... مَلَکٌ کَرِیمٌ»

ص :69

[سوره یوسف (12): آیه 32]
اشاره

قٰالَتْ فَذٰلِکُنَّ اَلَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ وَ لَقَدْ رٰاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ مٰا آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَ لَیَکُوناً مِنَ اَلصّٰاغِرِینَ (32)

(همسر عزیز مصر به زنانی که دست خود را بریده بودند،)گفت:این همان کسی است که مرا درباره او ملامت می کردید.و البتّه من از او کام خواستم، ولی او پاکی ورزید.و اگر آنچه را به او دستور می دهم انجام ندهد،حتماً زندانی خواهد شد و از خوارشدگان خواهد بود.

نکته ها:
اشاره

شرایط اجتماعی و روانی،در نوع عکس العمل افراد تأثیر دارد.همسر عزیز آن گاه که از افشای کار زشت خود می ترسد،درها را می بندد،« غَلَّقَتِ الْأَبْوٰابَ »،امّا هنگامی که زنان مصر را همراه و همداستان خود می بیند،علناً می گوید:« أَنَا رٰاوَدْتُهُ »من او را فرا خواندم.در جامعه نیز وقتی حساسیّت به زشتی گناه از بین برود،گناه آسان می شود.شاید برای جلوگیری از همین امر است که در دعای کمیل می خوانیم:«اللهم اغفر لی الذنوب التی تهتک العصم»خداوندا! گناهانی که پرده حیا را پاره می کند برایم بیامرز.زیرا گناه در ابتدا انجامش برای انسان سنگین است،امّا همین که پرده حیا برافتاد آسان می شود.

پیام ها

1 دیگران را ملامت نکنید که خود گرفتار می شوید. «فَذٰلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ» 2 عشق گناه آلود،سبب رسوایی می شود. «لَقَدْ رٰاوَدْتُهُ» 3 دروغگو رسوا می شود.کسی که دیروز گفت:یوسف قصد سوء داشته؛ «أَرٰادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً» امروز می گوید: «لَقَدْ رٰاوَدْتُهُ» من قصد کام گرفتن از او را داشتم.

4 اخلاص و عفّت و پاکی،ناپاکان را رسوا می کند. «وَ لَقَدْ رٰاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ» 5 گاهی دشمن هم به پاکی شخص مقابل،گواهی می دهد. «فَاسْتَعْصَمَ» (و جدان مجرم نیز گاهی بیدار می شود.) 6 پاکی،لازمه ی نبوّت است. «فَاسْتَعْصَمَ» ...

ص :70

7 چه پاکانی که به خاطر خودکامگان به زندان می روند. «فَاسْتَعْصَمَ ... لَیُسْجَنَنَّ» 8 گناهکاران(عاشقان)به دنبال هدف خویش هستند و از هر وسیله ای استفاده می کنند. «وَ لَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ مٰا آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ» 9 قدرت اگر با ایمان و تقوا همراه نباشد برای هوای نفس مورد استفاده قرار می گیرد. «مٰا آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ» 10 زلیخا در دستگاه حکومتی مصر دارای نفوذ بوده است. «لَیُسْجَنَنَّ» 11 سوء استفاده از قدرت،حربه ی طاغوتیان است. «لَیُسْجَنَنَّ» 12 تهدید به حبس و تحقیر،حربه و شیوه ی طاغوتیان است. «لَیُسْجَنَنَّ، ...

الصّٰاغِرِینَ»

13 هوای نفس به قدری نیرومند است که حتّی با رسوایی نیز به راه خود ادامه می دهد. «رٰاوَدَتْهُ ... وَ لَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ مٰا آمُرُهُ» ...

14 عاشقِ شکست خورده،دشمن می شود. «قٰالَتْ ... لَیُسْجَنَنَّ وَ لَیَکُوناً مِنَ الصّٰاغِرِینَ» 15 روحیه کاخ نشینی،غیرت را می میراند.(با آنکه عزیز مصر خیانت همسر خود را فهمید و از او خواست که توبه کند،ولی باز هم میان او و یوسف فاصله نیانداخت.) 16 هواپرستان و طاغوتیان،تقوا و کف نفس را وسیله ی خواری و ذلّت می دانند.

«مِنَ الصّٰاغِرِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 33]
اشاره

قٰالَ رَبِّ اَلسِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمّٰا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَ إِلاّٰ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ اَلْجٰاهِلِینَ (33)

(یوسف)گفت:پرودگارا! زندان برای من از آنچه مرا به سوی آن می خوانند محبوب تر است.و اگر حیله آنها را از من باز نگردانی،به سوی آنها تمایل می کنم و از جاهلان می گردم.

ص :71

نکته ها:
اشاره

یوسف سراپا جوانمرد بود؛یک بار فدای حسادت برادران شد و خصومت نکرد.بار دیگر هدفِ عشقِ زلیخا شد،ولی گناه نکرد.بار سوم به هنگام قدرت،از برادران انتقام نگرفت.بار چهارم همین که کشور را در خطر دید به جای تقاضای برگشت به وطن،تقاضای تدبیر امور اقتصادی و نجات کشور را داد.

برای هر کس،محبوبی است؛برای یوسف پاکدامنی از زندان محبوب تر است.برای گروهی دنیا محبوب تر است؛ «الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیٰاةَ الدُّنْیٰا» (1)اما برای مؤمن خداوند محبوب تر است. «وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّٰهِ» (2)

پیام ها

1 توجّه به ربوبیّت خدا،از آداب دعاست. «رَبِّ» 2 اولیای خدا،فشار زندگی شرافتمندانه را،از رفاه در گناه بهتر می دانند. «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ» 3 هر آزادبودنی ارزش نیست و هر زندان بودنی عیب نیست. «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ» 4 انسان با استمداد از خداوند،می تواند در هر شرایطی از گناه فاصله بگیرد.

«رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ»

(هجرت از محیط گناه لازم است.) 5 رنج و سختی نمی تواند مجوز ارتکاب گناه باشد. «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ» ...

6 دعا و نیایش و استمداد از خداوند،یکی از راههای مصون ماندن از گناه و انحرافات جنسی است. «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ» ...

7 شخصیّت انسان به روح او بستگی دارد،نه جسم او.اگر روح آزاد باشد،زندان بهشت است و اگر روح در فشار باشد،کاخ هم زندان می شود. «السِّجْنُ أَحَبُّ» 8 جداسازی محیط به خاطر مصون ماندن افراد از گناه،کاری شایسته است.

(یوسف خواهان جدا شدن بود،حتّی اگر به قیمت زندان رفتن باشد)

ص :72


1- 1) .ابراهیم،3.
2- 2) .بقره،165.

9 رضایت خداوند بر رضایت مردم و جمع ترجیح دارد. «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمّٰا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ» 10 هیچ کس بدون لطف خداوند،محفوظ نمی ماند. «وَ إِلاّٰ تَصْرِفْ عَنِّی» ...در شرایط بحرانی تنها راه نجات،اتکا به خداوند است.

11 آزمایش های الهی هر لحظه سخت تر میشود.(یوسف قبلاً گرفتار یک زن بود،حال گرفتار چندین زن شده است.) «کَیْدَهُنَّ، إِلَیْهِنَّ» 12 یوسف درباره ی گناه تمایل،ولی درباره ی زندان کلمه ی محبوب تر را بکار می برد و این نشان می دهد که پاکی و عصمت در عمق جان یوسف نهادینه شده بود. «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ ... أَصْبُ إِلَیْهِنَّ» 13 راضی کردن مردم به قیمت ناخشنودی خدا،جهل است. «أَکُنْ مِنَ الْجٰاهِلِینَ» 14 گناه،موجب سلب علوم خدادادی و موهبت های الهی است.(در آیات قبل خواندیم:« آتَیْنٰاهُ حُکْماً وَ عِلْماً »و در اینجا یوسف می فرماید:) «أَکُنْ مِنَ الْجٰاهِلِینَ» 15 جهل تنها بیسوادی نیست،انتخاب لذّت آنی و چشم پوشی از رضای خدا، جهل محض است. «أَکُنْ مِنَ الْجٰاهِلِینَ» 16 گناه،کاری جاهلانه است. «أَکُنْ مِنَ الْجٰاهِلِینَ» 17 عمل نکردن به دانسته ها،انسان را در ردیف جاهلان قرار می دهد. «أَکُنْ مِنَ الْجٰاهِلِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 34]
اشاره

فَاسْتَجٰابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ (34)

پس پرودگارش(در خواست)او را اجابت کرد و حیله زنان را از او برگرداند،زیرا که او شنوای داناست.

پیام ها

1 مردان خدا،مستجاب الدعوة هستند. «فَاسْتَجٰابَ لَهُ» 2 گاهی شداید و سختی ها زمینه ی پیدا شدن امداد الهی و راه نجات است. «رَبِّ

ص :73

اَلسِّجْنُ ... فَاسْتَجٰابَ» 3 پاکدامنی و عفاف،موجبات استجابت دعا را فراهم می سازد. «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ ... فَاسْتَجٰابَ» 4 درخواست خالصانه از خداوند،استجابت و عنایت او را در پی دارد. «رَبِّ ... فَاسْتَجٰابَ» 5 دعای یوسف برای مصون ماندن از کید زنان مصر سریعاً مستجاب شد.

(حرف«فاء»در کلمه ی« فَاسْتَجٰابَ »،رمز سرعت است)* 6 هر کس به خدا پناه ببرد،محفوظ می ماند. «فَاسْتَجٰابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ» 7 گاه دشمن کاری را می کند که به نفع ما تمام می شود.(دشمن یوسف را به زندان انداخت،که مایه ی خلاصی یوسف از زلیخا بود) «فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ» 8 لازمه ی عصمت،نبوّت نیست.(یوسف هنوز پیامبر نشده بود،امّا از گناه معصوم بود.) «فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ» 9 استجابت دعا،دلیل بر شنوایی و بینایی و علم خداوند است. «فَاسْتَجٰابَ ... هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» 10 کسانی که مورد مراجعه مردم هستند باید در آغاز خوب بشنوند،سپس با دانش خود به حلّ و فصل مشکل بپردازند؛چنان که خداوند نیز در مقام اجابت دعا چنین است. «فَاسْتَجٰابَ ... هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»

[سوره یوسف (12): آیه 35]
اشاره

ثُمَّ بَدٰا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ مٰا رَأَوُا اَلْآیٰاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتّٰی حِینٍ (35)

سپس بعد از آن همه نشانه ها و شواهدی که(برای پاکی یوسف)دیدند، اینگونه برایشان جلوه کرد که او را تا مدّتی زندانی کنند.

پیام ها

1 یک دیوانه،سنگی را در چاه می اندازد،صد نفر عاقل نمی توانند آن را در آورند.

یک زن عاشق شد،مردان متعدّد و رجال مملکتی نتوانستند این رسوایی را

ص :74

چاره اندیشی کنند. «بَدٰا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ مٰا رَأَوُا» 2 کاخ نشینی معمولاً با بی پروایی و پررویی همراه است. «مِنْ بَعْدِ مٰا رَأَوُا الْآیٰاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ» با این همه دلیل بر پاکی یوسف،باز هم او محکوم به زندان می شود.

3 زیبایی،همیشه خوشبختی آور نیست،دردسر هم دارد. «ثُمَّ بَدٰا لَهُمْ ... لَیَسْجُنُنَّهُ» 4 معمولاً در دربارها و کاخهای طاغوتیان،دادگاه و محاکمه غیابی و تشریفاتی است،تا بی گناهان محکوم شوند. «لَیَسْجُنُنَّهُ» (البتّه در مواردی این گونه نیست) 5 در جامعه ی آلوده،هوسرانان آزاد و تقواپیشگان در زندانند. «لَیَسْجُنُنَّهُ» 6 افراد خاطی به ویژه قدرتمندان کمتر مسئولیّت عمل خود را می پذیرند و می خواهند دیگران را قربانی کنند. «لَیَسْجُنُنَّهُ» 7 در نظام های طاغوتی معصوم تر مظلومتر است. «لَیَسْجُنُنَّهُ» 8 پاک بودن و پاک ماندن زحمت دارد. «لَیَسْجُنُنَّهُ» 9 جلوگیری از رسوایی خاندان عزیز مصر و پایان یافتن شایعات،هدف حکمرانان مصر از زندانی ساختن یوسف بود. «لَیَسْجُنُنَّهُ حَتّٰی حِینٍ» 10 وقتی دستگاه قضایی بر طبق خواسته سیاستمداران و افراد ذی نفوذ تصمیم می گیرد،مدّت زمان زندان نیز نامشخّص است. «حَتّٰی حِینٍ»

[سوره یوسف (12): آیه 36]
اشاره

وَ دَخَلَ مَعَهُ اَلسِّجْنَ فَتَیٰانِ قٰالَ أَحَدُهُمٰا إِنِّی أَرٰانِی أَعْصِرُ خَمْراً وَ قٰالَ اَلْآخَرُ إِنِّی أَرٰانِی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِی خُبْزاً تَأْکُلُ اَلطَّیْرُ مِنْهُ نَبِّئْنٰا بِتَأْوِیلِهِ إِنّٰا نَرٰاکَ مِنَ اَلْمُحْسِنِینَ (36)

و با یوسف،دو جوان دیگر وارد زندان شدند.یکی از آن دو(نزد یوسف آمد و)گفت:من در خواب خود را دیدم که(انگور را)برای شراب می فشارم و دیگری گفت:من خود را در خواب دیدم که بر سرم نانی می برم و پرندگان از آن می خورند،ما را از تعبیر خوابمان آگاه ساز! همانا ما تو را از نیکوکاران می بینیم.

ص :75

نکته ها:
اشاره

در حدیث می خوانیم:دلیل آنکه زندانیان،یوسف را نیکوکار نامیدند،این بود که به افراد مریض در زندان رسیدگی می کرد و به نیازمندان کمک و برای سایرین،جا باز می کرد. (1)

پیام ها

1 زندان یوسف،عمومی بوده است. «مَعَهُ السِّجْنَ» 2 خواب ها را ساده نگیریم،در بعضی از آنها اسراری نهفته است. «أَرٰانِی أَعْصِرُ خَمْراً» (ممکن است انسان های عادّی نیز خواب های مهمی ببینند.) 3 انسان همه جا می تواند مثمر ثمر باشد،حتّی در زندان. «نَبِّئْنٰا بِتَأْوِیلِهِ» 4 نیکوکاران با صفای دل چیزهایی درک می کنند که دیگران آن را نمی یابند.

«نَبِّئْنٰا بِتَأْوِیلِهِ إِنّٰا نَرٰاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ»

5 اگر مردم اعتماد به کسی پیدا کنند،تمام رازهای خود را با او در میان می گذارند. «إِنّٰا نَرٰاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» 6 انسان های وارسته،در زندان نیز روی افراد تأثیر می گذارند. «إِنّٰا نَرٰاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» 7 حتّی مجرمان و گناهکاران نیز برای نیکوکاران،جایگاه شایسته ای قایلند. «إِنّٰا نَرٰاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» 8 نیکوکاران همه جا حتّی در زندان مورد احترام و پناهگاه مردم هستند. «إِنّٰا نَرٰاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» 9 نیکوکاری یوسف علیه السلام قدم اوّل او در جذب و تبلیغ بود.(احسان و خدمت رسانی به زندانیان،سبب جذب قلوب و دریافت لقب محسن از زندانیان شد) 10 بدون تمکن مالی و آزادی هم می توان محسن بود.(یوسف در زندان نه

ص :76


1- 1) .تفسیر نور الثقلین و میزان الحکمه(سجن).

ثروت داشت،نه آزادی) «إِنّٰا نَرٰاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» 11 اوّل نیکوکاری خود را اثبات کنید،سپس به تبلیغ دین بپردازید.(یوسف که در نظر مردم نیکوکار شناخته شد،قبل از تعبیر خواب دوستان زندانی،به تبلیغ و ارشاد آنان پرداخته و به یکتاپرستی دعوت نمود) 12 دادن آگاهی های صحیح از مصادیق احسان است.(ما را از اسرار خوابی که دیده ایم آگاه ساز) «إِنّٰا نَرٰاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 37]
اشاره

قٰالَ لاٰ یَأْتِیکُمٰا طَعٰامٌ تُرْزَقٰانِهِ إِلاّٰ نَبَّأْتُکُمٰا بِتَأْوِیلِهِ قَبْلَ أَنْ یَأْتِیَکُمٰا ذٰلِکُمٰا مِمّٰا عَلَّمَنِی رَبِّی إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کٰافِرُونَ (37)

(یوسف به آن دو نفر که خواب دیده بودند)گفت:من قبل از آنکه جیره غذایی شما برسد،تأویل خوابتان را خواهم گفت.این از اموری است که پرودگارم به من آموخته است.همانا من آئین قومی را که به خدا ایمان ندارند و به قیامت کفر می ورزند،رها کرده ام.

نکته ها:
اشاره

در ترجمه بخش اوّل آیه،این احتمال نیز وجود دارد که معنای آیه اینگونه باشد:من از جانب خداوند می دانم غذایی که برای شما خواهند آورد چیست؟ پس می توانم خواب شما را تعبیر کنم.یعنی یوسف علاوه بر تعبیر خواب از چیزهای دیگر نیز خبر می داده است.مثل حضرت عیسی علیه السلام که از غذای ذخیره شده در منازل و یا آنچه می خوردند،خبر می داد.

سؤال:چرا حضرت یوسف علیه السلام خواب آنان را فوری تعبیر نکرد و آن را به وقتی دیگر و ساعتی بعد موکول کرد؟ پاسخ:فخر رازی در تفسیر کبیر،چند وجه برای آن بیان کرده است:

1 می خواست آنها را در انتظار قرار دهد تا کمی تبلیغ و ارشاد کند،شاید شخص اعدامی ایمان آورد و با حسن عاقبت از دنیا برود.

ص :77

2 می خواست با بیان نوع غذایی که نیامده،اعتماد آنان را جلب کند.

3 می خواست آنها را تشنه تر کند،تا بهتر بشنوند.

4 چون تعبیر خواب یکی از آنها اعدام بود،کمی طفره رفت تا قالب تهی نکند.

پیام ها

1 گاهی برای تأثیرگذاری بیشتر،لازم است انسان قدرت علمی و کمالات خود را به دیگران عرضه کند. «قٰالَ ... نَبَّأْتُکُمٰا بِتَأْوِیلِهِ» 2 از علم خود برای بهره رساندن به دیگران استفاده کنیم. «نَبَّأْتُکُمٰا ... مِمّٰا عَلَّمَنِی رَبِّی» 3 معلومات و دانسته های خود را از خدا بدانیم. «مِمّٰا عَلَّمَنِی رَبِّی» 4 هدف از آموزشها نیز پرورش است. «عَلَّمَنِی رَبِّی» 5 خداوند حکیم است و بی جهت دری را به روی کسی باز نمی کند. «عَلَّمَنِی رَبِّی» زیرا من؛ «تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لاٰ یُؤْمِنُونَ» 6 کسی که از ظلمات کفر فرار کند،به نور علم می رسد. «عَلَّمَنِی رَبِّی إِنِّی تَرَکْتُ» (دلیل علم من ترکِ کفر است.) 7 از فرصت ها،بهترین استفاده را بکنید. «نَبَّأْتُکُمٰا بِتَأْوِیلِهِ ... إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ» (یوسف قبل از تعبیر خواب،کار فرهنگی و اعتقادی خود را شروع کرد.) 8 اساس ایمان،تبرّی و تولّی است.در این آیه برائت از کفّار، «إِنِّی تَرَکْتُ» و در آیه بعد پیروی از ولایت اولیای الهی مطرح است. «وَ اتَّبَعْتُ» 9 باید از انتساب مستقیم افراد به انحراف پرهیز کرد و با روش غیر مستقیم تبلیغ کرد.(یوسف نفرمود:شما از کفر دست بکشید،بلکه فرمود:من راه کفر را رها کردم) «إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لاٰ یُؤْمِنُونَ» 10 در تمام ادیان،عقیده به توحید و معاد در کنار یکدیگر بوده است. «قَوْمٍ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کٰافِرُونَ»

ص :78

[سوره یوسف (12): آیه 38]
اشاره

وَ اِتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبٰائِی إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ مٰا کٰانَ لَنٰا أَنْ نُشْرِکَ بِاللّٰهِ مِنْ شَیْءٍ ذٰلِکَ مِنْ فَضْلِ اَللّٰهِ عَلَیْنٰا وَ عَلَی اَلنّٰاسِ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ یَشْکُرُونَ (38)

و آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب را پیروی کرده ام.برای ما سزاوار نیست که چیزی را شریک خداوند قرار دهیم.این از فضل خدا بر ما و بر مردم است،ولی بیشتر مردم سپاس گزاری نمی کنند.

نکته ها:
اشاره

اصالت خانوادگی،هم چنان که در ساختار شخصیّت افراد مؤثر است،در پذیرش مردم نیز اثر دارد.لذا حضرت یوسف برای معرفی خود،به پدران خود که انبیای الهی هستند تکیه می کند،تا هم اصالت خانوادگیش را ارائه دهد و هم قداست دعوت خود را.این همان روشی است که پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله نیز در معرّفی خود به کار می برد و می فرمود:من همان پیامبر امّی هستم که نام و نشانم در تورات و انجیل آمده است.سید الشهداء حسین بن علیّ علیهما السلام در کربلا و امام سجاد علیه السلام نیز در برابر مردم شام،خود را چنین معرّفی کردند:«انا ابن فاطمة الزهراء» کلمه«ملة»در قرآن به معنای آیین بکار رفته است.سیمای«ملّة ابراهیم»اینگونه ترسیم شده است:«با تمام قُوا در راه خدا جهاد کنید و اهل نماز و زکات و اعتصام به خدا باشید.در دین سختی و حرجی نیست،تسلیم خدا باشید،این است ملّت پدرتان ابراهیم.» (1)

پیام ها

1 رسیدن به حقّ،در گرو شناخت باطل و ترک آن است. «تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لاٰ یُؤْمِنُونَ وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ» ...

2 جدّ انسان،در حکم پدر انسان است و کلمه«أب»به او نیز اطلاق شده است.

«مِلَّةَ آبٰائِی إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ»

ص :79


1- 1) .حج،78.

3 انبیا باید از خاندان پاک باشند. «آبٰائِی إِبْرٰاهِیمَ وَ» ...

4 پیامبران الهی از یک وحدتِ هدف برخوردارند. «مِلَّةَ آبٰائِی إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْحٰاقَ وَ» ...

5 حضرت یوسف برای اوّلین بار(ظاهراً)در زندان نَسَب خود را فاش کرد.

«آبٰائِی إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ»

6 در کنار راههای منفی،راه مثبت را نیز نشان دهیم. «تَرَکْتُ مِلَّةَ ... وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ» ...

7 افتخار به پدران و پیروی از آنان در صورتی که راه حقّ و توحید را پیموده باشند پسندیده و رواست. «وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبٰائِی» ...

8 پدران انبیا علیهم السلام مشرک نبوده اند. «مٰا کٰانَ لَنٰا أَنْ نُشْرِکَ» 9 پرهیز از شرک و مبارزه با آن،پایه و اساس ادیان الهی است. «مٰا کٰانَ لَنٰا أَنْ نُشْرِکَ» 10 شرک،در تمام ابعادش(ذات،صفات و عبادت)،منفور است. «مِنْ شَیْءٍ» 11 پرهیز از شرک و گرایش به توحید،توفیق الهی می خواهد. «ذٰلِکَ مِنْ فَضْلِ اللّٰهِ» 12 تعالیم انبیا،نعمتی الهی و سزاوار شکر و سپاس است. «ذٰلِکَ مِنْ فَضْلِ اللّٰهِ عَلَیْنٰا ... وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یَشْکُرُونَ» 13 نبوّت و هدایت،توفیق و فضل الهی برای همه است. «عَلَیْنٰا وَ عَلَی النّٰاسِ» 14 اکثریّت،معیار شناخت صحیح نیست. «أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یَشْکُرُونَ» 15 پشت کردن به راه انبیا،بزرگ ترین کفران نعمت است. «لاٰ یَشْکُرُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 39]
اشاره

یٰا صٰاحِبَیِ اَلسِّجْنِ أَ أَرْبٰابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اَللّٰهُ اَلْوٰاحِدُ اَلْقَهّٰارُ (39)

ای دو یار زندانی من! آیا خدایان متعدّد و گوناگون بهتر است یا خداوند یکتای مقتدر؟

نکته ها:
اشاره

انسان ها سه دسته اند:گروهی قالب پذیرند،مثل آب و هوا که از خود شکلی ندارند و در هر ظرفی به شکل همان ظرف در می آیند.گروهی نفوذ ناپذیر و مقاوم هستند،همچون آهن و فولاد که در برابر فشار بیرونی ایستادگی می کنند.اما گروهی امام و راهبرند که دیگران را به

ص :80

رنگ حقّ درمی آورند.یوسف نمونه ای از انسان های دسته سوّم است که در زندان نیز از مشرک،موحّد می سازد.

در قرآن در جاهای مختلف،از روش مقایسه و پرسش استفاده شده است که به نمونه هایی از آن درباره خداوند اشاره می کنیم:

1 «قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکٰائِکُمْ مَنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ» (1)؛آیا از شرکایی که برای خدا گرفته اید کسی هست که بیافریند و سپس آن را برگرداند؟ 2 «قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکٰائِکُمْ مَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ» (2)؛آیا از شرکایی که برای خدا قرار داده اید کسی هست که به حقّ راهنمایی کند؟ 3 «قُلْ أَ غَیْرَ اللّٰهِ أَبْغِی رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ» (3)؛آیا غیر خدای یکتا پروردگاری بپذیرم در حالی که او پروردگار همه چیز است؟ 4 «آللّٰهُ خَیْرٌ أَمّٰا یُشْرِکُونَ» (4)؛خداوند بهتر است یا آنچه شریک او می گردانید؟

پیام ها

1 مردم را با محبّت و عاطفه،صدا بزنید. «یٰا صٰاحِبَیِ» 2 برای بیدار ساختن فطرت افراد،از چاشنی محبّت و احسان استفاده کنید. «یٰا صٰاحِبَیِ» ...

3 انسان در برابر هم نشینان خود نیز مسئول است. «یٰا صٰاحِبَیِ السِّجْنِ» 4 از مکان ها و زمان های حسّاس برای تبلیغ استفاده کنید. «یٰا صٰاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبٰابٌ مُتَفَرِّقُونَ» ...(یوسف در زندان همین که می بیند به تعبیر خواب او نیاز دارند، فرصت را غنیمت شمرده و تبلیغ می کند.) 5 پرسش و مقایسه،یکی از راه های ارشاد و هدایت است. «أَ أَرْبٰابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ» ...

6 اعتقاد به توحید اساس ایمان است.(یوسف سرآغاز دعوت خود را توحید

ص :81


1- 1) .یونس،34.
2- 2) .یونس،35.
3- 3) .انعام،164.
4- 4) .نمل،59.

قرار داد) «أَ أَرْبٰابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ» ...

7 خدایان متعدّد،عامل تفرقه و پراکندگی،و خدای واحد عامل یگانگی است.

«أَ أَرْبٰابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّٰهُ»

...

8 فطرت بشر از تفرقه و تشتّت بیزار است و یوسف از همین امر برای اثبات توحید بهره گرفته است. «أَ أَرْبٰابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّٰهُ الْوٰاحِدُ» ...

9 وحدت و یگانگی،عامل قدرت و غلبه است. «الْوٰاحِدُ الْقَهّٰارُ»

[سوره یوسف (12): آیه 40]
اشاره

مٰا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاّٰ أَسْمٰاءً سَمَّیْتُمُوهٰا أَنْتُمْ وَ آبٰاؤُکُمْ مٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ بِهٰا مِنْ سُلْطٰانٍ إِنِ اَلْحُکْمُ إِلاّٰ لِلّٰهِ أَمَرَ أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِیّٰاهُ ذٰلِکَ اَلدِّینُ اَلْقَیِّمُ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ (40)

شما غیر خدا چیزی را عبادت نمی کنید مگر اسم هایی(بی مسمّی)که شما و پدرانتان نامگذاری کرده اید(و)خداوند هیچ دلیلی(بر حقانیّت)آن نفرستاده است.کسی جز خدا حقّ فرمانروایی ندارد،او دستور داده که جز او را نپرستید.این دین پا بر جا و استوار است،ولی اکثر مردم نمی دانند.

پیام ها

1 معبودهای غیر او واقعی نیستند،بلکه ساخته خیال مشرکان و نیاکان آنهاست.

«مٰا تَعْبُدُونَ

... إِلاّٰ أَسْمٰاءً سَمَّیْتُمُوهٰا أَنْتُمْ وَ آبٰاؤُکُمْ» 2 بسیاری از قدرت ها،سازمان ها،مؤسسات،سمینارها،قطعنامه ها،ملاقات ها و حمایت ها و محکومیت ها و عناوین و القاب دیگر،اسم های بی مسمّی و بت های مدرن روزگار ما هستند که بشر به جای خدا،دنباله رو آنان شده است. «مٰا تَعْبُدُونَ ... أَسْمٰاءً سَمَّیْتُمُوهٰا» 3 سابقه و قدمت،دلیل حقانیّت نیست. «أَنْتُمْ وَ آبٰاؤُکُمْ مٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ بِهٰا مِنْ سُلْطٰانٍ» 4 عقاید آدمی باید متکی بر دلیل و برهان عقلی یا نقلی باشد. «مِنْ سُلْطٰانٍ»

ص :82

5 در برابر هیچ فرمانِ غیر الهی،کرنش نکنید.زیرا فرمان دادن تنها حقّ خداوند است. «إِنِ الْحُکْمُ إِلاّٰ لِلّٰهِ» 6 عبادت خالصانه(توحید)،راه مستقیم و پابرجاست. «أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِیّٰاهُ ذٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ» 7 هر قانونی جز قانون الهی متزلزل است. «ذٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ» 8 جز بر عقیده محکم و استوار نباید اعتماد کرد. «ذٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ» 9 بیشتر مردم به استواری دین خدا جاهلند. «ذٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ» (یا جاهل بسیط که به جهل خود آگاه است یا جاهل مرکّب که خیال می کند می داند و در واقع نمی داند) 10 جهل و نادانی،زمینه ساز پیدایش شرک است. «لاٰ یَعْلَمُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 41]
اشاره

یٰا صٰاحِبَیِ اَلسِّجْنِ أَمّٰا أَحَدُکُمٰا فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا اَلْآخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَأْکُلُ اَلطَّیْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِیَ اَلْأَمْرُ اَلَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیٰانِ (41)

ای دوستان زندانیم! امّا یکی از شما(آزاد می شود)و به ارباب خود شراب می نوشاند و دیگری به دار آویخته می شود و(آن قدر بالای دار می ماند که) پرندگان(با نوک خود)از سر او می خورند.امری که درباره آن از من نظر خواستید،حتمی و قطعی است.

نکته ها:
اشاره

کلمه ی«رب»به حاکم،مالک و ارباب نیز اطلاق می شود.مثل،«ربّ الدار»یعنی صاحب خانه.پس جمله ی« فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمْراً »یعنی به ارباب خود شراب می دهد.

پیام ها

1 کرامت افراد را رعایت کنید هر چند در خط فکری شما نباشند. «یٰا صٰاحِبَیِ» 2 در پاسخ گویی به مراجعان،باید نوبت مراعات شود. «أَمّٰا أَحَدُکُمٰا» ...(تعبیر اوّل

ص :83

برای کسی است که زودتر خوابش را گفته است.) 3 بعضی از رؤیاها اگر چه از شخص غیر موحّد باشد،می تواند تعبیر مهمّی داشته باشد. «فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمْراً» 4 خبرِ خوش را،اوّل بگویید. «أَحَدُکُمٰا فَیَسْقِی ... اَلْآخَرُ فَیُصْلَبُ» 5 معبّر می تواند تعبیر خواب را بگوید هر چند ناگوار باشد.(« فَیُصْلَبُ »یعنی به دار آویخته شد) 6 تعبیر خواب یوسف پیش بینی و حدس نیست،بلکه خبر قطعی از جانب خداست. «قُضِیَ الْأَمْرُ»

[سوره یوسف (12): آیه 42]
اشاره

وَ قٰالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نٰاجٍ مِنْهُمَا اُذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ فَأَنْسٰاهُ اَلشَّیْطٰانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی اَلسِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ (42)

و(یوسف)به آن زندانی که می دانست آزاد می شود گفت:مرا نزد ارباب خود بیاد آور.(ولی)شیطان یادآوری به اربابش را از یاد او برد،در نتیجه (یوسف)چند سالی در زندان ماند.

نکته ها:
اشاره

کلمه ی« ظَنَّ »به معنای اعتقاد و علم نیز استعمال شده است.زیرا در آیه قبل،یوسف به صراحت و قاطعیّت از آزادی یکی و اعدام دیگری خبر داده است.بنا بر این« ظَنَّ »در اینجا به معنای گمانِ همراه با شک و تردید نیست.

کلمه ی« بِضْعَ »به عدد زیر ده گفته می شود و اکثر مفسّران مدّت زندان حضرت یوسف را هفت سال گفته اند.

در بعضی تفاسیر،جمله ی« فَأَنْسٰاهُ الشَّیْطٰانُ »را اینگونه ترجمه کرده اند که«شیطان یاد پروردگار را از ذهن یوسف برد و او به جای استمداد از خداوند به ساقی شاه توجّه کرد»و این برای یوسف ترک اولیٰ بود و لذا سال های دیگری را نیز در زندان ماند.امّا صاحب المیزان می نویسد:اینگونه روایات خلاف قرآن است،چون قرآن یوسف را از مخلصین دانسته و

ص :84

شیطان به مخلصین نفوذ ندارد.به علاوه در دو آیه بعد آمده که «قٰالَ الَّذِی نَجٰا مِنْهُمٰا وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ» فراموش کننده بعد از مدت ها یوسف را به خاطر آورد،از این معلوم می شود که فراموشی مربوط به ساقی بوده است نه یوسف.

پیام ها

1 انبیا نیز از طرق معمول،مشکلات خود را حلّ می کنند،و این با توحید و توکّل منافاتی ندارد. «اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ» 2 هر تقاضایی رشوه نیست. «اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ» یوسف برای تعبیر خواب،مزد و رشوه ای درخواست نکرد،بلکه گفت:مظلومیتم را به شاه برسان.

3 برای اثبات بی گناهی و پاکی خود از هر طریق سالم برای رساندن شکوای خود به گوش مسئولین بهره ببرید. «اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ» 4 کاخ نشینی و رفاه و آسایش،زمینه ساز فراموش کردن درد و رنج گرفتاران و بیچارگان است. «نٰاجٍ ... فَأَنْسٰاهُ الشَّیْطٰانُ» 5 معمولاً افراد بعد از رسیدن به پست،مقام و رفاه،دوستان قدیمی را به فراموشی می سپارند. «فَأَنْسٰاهُ الشَّیْطٰانُ ذِکْرَ رَبِّهِ» 6 خروج یوسف از زندان و رفع اتهام از او،با اهداف شیطان ناسازگار بود،لذا دسیسه نمود. «فَأَنْسٰاهُ الشَّیْطٰانُ»

[سوره یوسف (12): آیه 43]
اشاره

وَ قٰالَ اَلْمَلِکُ إِنِّی أَریٰ سَبْعَ بَقَرٰاتٍ سِمٰانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجٰافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاٰتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یٰابِسٰاتٍ یٰا أَیُّهَا اَلْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی رُءْیٰایَ إِنْ کُنْتُمْ لِلرُّءْیٰا تَعْبُرُونَ (43)

و(روزی)پادشاه(مصر)گفت:من هفت گاو فربه که هفت گاو لاغر آنها را می خورند و هفت خوشه سبز و(هفت خوشه)خشکیده ی دیگر را(در خواب)دیدم، ای بزرگان قوم! اگر تعبیر خواب می کنید درباره ی خوابم به من نظر دهید.

ص :85

نکته ها:
اشاره

تا کنون در این سوره،چهار خواب مطرح شده است؛خواب خود یوسف،خواب دو رفیق زندانی و خواب پادشاه مصر.خوابِ اوّل سبب دردسر برای او ولی تعبیر خواب دیگران، سبب عزّت او شد.در تورات آمده است:پادشاه یک نوبت در خواب دید،گاوهای لاغر گاوهای فربه را می خورند و نوبت دیگر،خوشه ی سبز در کنار خوشه های خشکیده را دید. (1)

درباره ی اینکه عزیز مصر،همان پادشاه مصر است یا آنان دو نفر هستند،گفتگو و اختلاف نظر است که ما از آن می گذریم،زیرا نقشی در بحث ندارد.

در کتاب روضه ی کافی آمده است که خواب دیدن سه نوع است:گاهی بشارت الهی،گاهی ایجاد وحشت از شیطان و گاهی خواب های بی سروته و پریشان. (2)

پیام ها

1 خداوند با خواب دیدن یک شاه ظالم،(به شرطی که تعبیر کننده اش یوسف باشد)ملّتی را از قحطی نجات می دهد. «قٰالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَریٰ» 2 پادشاه مصر،رؤیای شگفت خویش را به طور مکرّر دیده بود. «أَریٰ» (تکرار قرینه ای بر واقع نمایی است) 3 اشیا و حیوانات،در عالم رؤیا نماد و سمبل مشخّصی دارند.(مثلاً گاو لاغر، سمبل قحطی و گاو چاق،سمبل فراوانی است) «سَبْعَ بَقَرٰاتٍ سِمٰانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجٰافٌ» 4 رؤسا و قدرتمندان با اندک خاطره ی ناگواری،احساس خطر می کنند که مبادا قدرت از آنها گرفته شود. «قٰالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَریٰ ... أَفْتُونِی فِی رُءْیٰایَ» 5 حاکمان نیاز به مشورت افراد خبره در امور مختلف دارند. «یٰا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی» 6 برای تعبیر خواب،باید به اهل آن مراجعه کرد و نباید به تعبیر هر کس توجّه

ص :86


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

نمود. «أَفْتُونِی ... .إِنْ کُنْتُمْ لِلرُّءْیٰا تَعْبُرُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 44]
اشاره

قٰالُوا أَضْغٰاثُ أَحْلاٰمٍ وَ مٰا نَحْنُ بِتَأْوِیلِ اَلْأَحْلاٰمِ بِعٰالِمِینَ (44)

(اطرافیان پادشاه)گفتند:خواب هایی پریشان است و ما به تعبیر خواب های آشفته دانا نیستیم.

نکته ها:
اشاره

کلمه ی« أَضْغٰاثُ »جمع«ضغث»به معنای مخلوط کردن و«ضغث»به معنای دسته چوبِ مختلط است.کلمه ی« أَحْلاٰمٍ »جمع«حلم»به معنای خواب پریشان است.« أَضْغٰاثُ أَحْلاٰمٍ » یعنی خواب های پراکنده و درهمی که معبّر نمی تواند سرنخی از آن را به دست آورد.

پیام ها

1 ندانستن و جهل خود را توجیه نکنید.(اشراف چون تعبیر صحیح خواب را نمی دانستند گفتند:خواب شاه پریشان است.) «قٰالُوا أَضْغٰاثُ أَحْلاٰمٍ» 2 چه بسا خواب هایی که به نظر پراکنده می رسند،قابل تعبیرند. «قٰالُوا أَضْغٰاثُ أَحْلاٰمٍ» ...

3 کار را باید به کاردان سپرد.(کارشناس تعبیر می کند،ولی غیر کارشناس می گوید خواب پریشان و غیر قابل تعبیر است.) «مٰا نَحْنُ بِتَأْوِیلِ الْأَحْلاٰمِ بِعٰالِمِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 45]
اشاره

وَ قٰالَ اَلَّذِی نَجٰا مِنْهُمٰا وَ اِدَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُکُمْ بِتَأْوِیلِهِ فَأَرْسِلُونِ (45)

و آن کس از آن دو(زندانی)که نجات یافته بود،پس از مدّتی(یوسف را)به خاطر آورد،و(به عزیز مصر)گفت:مرا(به سراغ یوسف)بفرستید تا(از تعبیر خواب) شما را با خبر کنم.

نکته ها:
اشاره

« أُمَّةٍ »گرچه به معنای اجتماع مردم است،ولی در اینجا به اجتماع روزها(مدّت ها)اطلاق

ص :87

شده است. (1)

پیام ها

1 خوبی ها،دیر یا زود اثر خود را نشان می دهند. «ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ» 2 فقط هنگام نیاز به فکر دوستان نباشیم.(همین که به تعبیر خواب نیاز پیدا کردند،یاد یوسف افتادند.) «وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ» 3 رسیدن به مقام و موقعیّت،معمولاً انسان ها را نسبت به گذشته دچار فراموشی می کند. «وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ» 4 کسی که دیگران را به کاری راهنمایی کند،گویا خود او آن کار را انجام داده است. «أَنَا أُنَبِّئُکُمْ» 5 هم زندانی یوسف علیه السلام به اندازه ای به خبرگی یوسف اعتماد داشت که از طرف خود به پادشاه وعده قطعی به تعبیر خواب داد. «أَنَا أُنَبِّئُکُمْ بِتَأْوِیلِهِ» 6 آگاهان را به جامعه معرفی کنیم،تا مردم از آنان بهره مند شوند. «فَأَرْسِلُونِ» 7 بعضی از کارشناسان در انزوا به سرمی برند از آنان غافل نشوید. «فَأَرْسِلُونِ» 8 ما باید به سراغ استاد برویم،نه آنکه استاد را احضار کنیم. «فَأَرْسِلُونِ»

[سوره یوسف (12): آیه 46]
اشاره

یُوسُفُ أَیُّهَا اَلصِّدِّیقُ أَفْتِنٰا فِی سَبْعِ بَقَرٰاتٍ سِمٰانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجٰافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلاٰتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یٰابِسٰاتٍ لَعَلِّی أَرْجِعُ إِلَی اَلنّٰاسِ لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُونَ (46)

(فرستاده شاه،وارد زندان شد و گفت:)ای یوسف! ای مرد راستگوی! درباره ی(این خواب که)هفت گاو فربه هفت گاو لاغر را می خورند و هفت خوشه ی سبز و(هفت خوشه ی)خشکیده دیگر،به ما نظر بده تا به سوی مردم برگردم،شاید آنان(از اسرار خواب)آگاه شوند.

ص :88


1- 1) .تفسیر کبیر و المیزان.
نکته ها:
اشاره

« اَلصِّدِّیقُ »به کسی گفته می شود که گفتار،رفتار و اعتقادش،همدیگر را تصدیق کنند.

دوست یوسف چون رفتار و کلام یوسف را در زندان دیده بود و از سوی دیگر،تعبیرهای خواب خودش و دوستش را مطابق واقع دیده بود،یوسف را صدّیق صدا زد.

خداوند ابراهیم را«صدّیق»خوانده، «إِنَّهُ کٰانَ صِدِّیقاً» (1)و او را خلیل خود کرد؛ «وَ اتَّخَذَ اللّٰهُ إِبْرٰاهِیمَ خَلِیلاً» (2)مریم را صدیقه خوانده، «وَ أُمُّهُ صِدِّیقَةٌ» (3)و او را برگزید؛ «إِنَّ اللّٰهَ اصْطَفٰاکِ» (4)یوسف را صدّیق شمرده، «یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ» (5)و هر گونه مکنت به او داد؛ «وَ کَذٰلِکَ مَکَّنّٰا لِیُوسُفَ» (6)و ادریس را صدّیق خوانده، «إِنَّهُ کٰانَ صِدِّیقاً» (7)و او را صاحب مقام رفیع دانسته است. «رَفَعْنٰاهُ مَکٰاناً عَلِیًّا» (8)و برای کسانی که در آن درجه نیستند،بودن با صدیقین است. «فَأُولٰئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّٰهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ» ... (9)

«صدیق»،از القابی است که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله به حضرت علی علیه السلام داده است. (10)

جمله ی« لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُونَ »احتمال دارد به معنی واقف شدن مردم به وجود ارزشی یوسف باشد.یعنی به سوی مردم برگردم تا آنها بدانند که تو چه گوهری هستی.

پیام ها

1 قبل از درخواست،سزاوار است از کمالات شخص تجلیل شود. «یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ» 2 سؤالات و مشکلات خود را از افراد خوش سابقه،صدّیق،راستگو و راست کردار بپرسیم. «أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنٰا» ...

3 حکومت ها نیازمند نظرات دانشمندان و نخبگانند. «یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنٰا» ...

ص :89


1- 1) .مریم،41.
2- 2) .نساء،125.
3- 3) .مائده،75.
4- 4) .آل عمران،42.
5- 5) .یوسف،46.
6- 6) .یوسف،56.
7- 7) .مریم،56.
8- 8) .مریم،57.
9- 9) .نساء،69.
10- 10) .تفسیر أطیب البیان و کبیر،ذیل آیه 28 سوره غافر.
[سوره یوسف (12): آیه 47]
اشاره

قٰالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِینَ دَأَباً فَمٰا حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِی سُنْبُلِهِ إِلاّٰ قَلِیلاً مِمّٰا تَأْکُلُونَ (47)

(یوسف در جواب)گفت:هفت سال پی در پی کشت کنید و آنچه را درو کردید،جز اندکی را که می خورید،در خوشه اش کنار بگذارید.

نکته ها:
اشاره

یوسف علیه السلام بدون گلایه و شکوه از رفیق که چرا او را فراموش کرده و بدون آنکه قید و شرطی برای تعبیر خواب پادشاه تعیین کند،فوری به تعبیر خواب پرداخت،زیرا کتمان دانش به ویژه در هنگام نیاز جامعه به آن،امری به دور از شأن انسان های پاک و نیکوکار است.

یوسف به جای تعبیر خواب،راه مقابله با قحطی را با برنامه ای روشن بیان کرد تا نشان دهد علاوه بر علم تعبیر خواب،قدرت برنامه ریزی و مدیریّت دارد.

علم کشاورزی و سیاست ذخیره سازی و لزوم صرفه جویی در مصرف،از این آیه استفاده می شود.

پیام ها

1 طرح و برنامه های سازنده خود را بدون منّت و چشم داشت عرضه کنیم. «قٰالَ تَزْرَعُونَ» 2 برای نجات جامعه بایستی از مشکلات شخصی چشم پوشید.(یوسف سخنی از زندانی بودن خود که مسئله ی شخصی است،چیزی نگفت،بلکه به فکر حلّ مشکل مردم بود) «قٰالَ تَزْرَعُونَ» ...

3 مدیریّت بحران و اداره جامعه در شرایط حاد و دشوار از وظایف اصلی حکومت است. «قٰالَ تَزْرَعُونَ» ...

4 حکومت ها باید قحطی و خشکسالی را پیش بینی کنند و در ایّام فراخی با تدبیر از فشار مشکلات بکاهند. «تَزْرَعُونَ» ...

5 به هنگام مناسب بودن شرایط حد اکثر بهره برداری را باید نمود. «تَزْرَعُونَ» ...

ص :90

6 در مواقعی که بحرانی در پیش است باید بر ظرفیّت تولید و کار افزود.

«تَزْرَعُونَ»

...

7 مردان خدا،باید برای رفاه مردم فکر کنند و طرح دراز مدّت و کوتاه مدّت داشته باشند. «قٰالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِینَ» 8 زمان،عنصر بسیار مهمی در برنامه ریزی و مدیریّت است. «سَبْعَ سِنِینَ» 9 فقط تشریح وضعیّت کافی نیست،باید طرح و برنامه داد. «تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِینَ دَأَباً» ...

10 برنامه ریزی در تولید «تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِینَ» و صرفه جویی و ذخیره سازی «فَذَرُوهُ» یک ضرورت است.(در حالی که جوامع عقب مانده بدون توجّه به این مراحل فقط مصرف می کنند.) 11 کنترل حکومت بر روند تولید و توزیع،در شرایط بحرانی امری ضروری است. «تَزْرَعُونَ ... فَذَرُوهُ» ...

12 گندم اگر به خوشه باشد بر عمرش اضافه می شود. «فَذَرُوهُ فِی سُنْبُلِهِ» 13 می توان با برنامه ریزی،خود را برای مقابله با حوادث طبیعی همچون قحطی،زلزله و سیل آماده کرد. «فَذَرُوهُ فِی سُنْبُلِهِ» 14 برنامه ریزی و تدبیر برای آینده،منافاتی با توکل و تسلیم در برابر امر خدا ندارد. «فَذَرُوهُ فِی سُنْبُلِهِ» (با تدبیر،به استقبال تقدیر برویم.) 15 طرحها باید قابلیّت عملی داشته باشند. «فَذَرُوهُ فِی سُنْبُلِهِ» (بهترین شیوه عملی در آن زمانِ بدون سیلو و تکنولوژی،واگذاردن گندم در خوشه بود.) 16 هر تلخی ای بد نیست.همین قحطی مقدّمه ی حاکمیّت یوسف شد و همچنین مقدّمه صرفه جویی و کار بیشتر در میان مردم گشت. «تَزْرَعُونَ، فَذَرُوهُ، إِلاّٰ قَلِیلاً» 17 آینده نگری و برنامه ریزی بلند مدّت برای مقابله با مشکلات اقتصادی جامعه،لازمه مدیریّت کشور است. «تَزْرَعُونَ ... فَذَرُوهُ ... إِلاّٰ قَلِیلاً»

ص :91

18 صرفه جویی امروز،خودکفایی فردا و اسراف امروز،نیازمند شدن فردا را بدنبال دارد. «قَلِیلاً مِمّٰا تَأْکُلُونَ» 19 رؤیای کافران نیز می تواند بیانگر واقعیّت ها و حاوی دستور العمل هایی برای حفظ جامعه باشد.

20 امروز باید برای فردای بهتر کوشش کرد. «تَزْرَعُونَ ... ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ»

[سوره یوسف (12): آیات 48 تا 49]
اشاره

ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ سَبْعٌ شِدٰادٌ یَأْکُلْنَ مٰا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلاّٰ قَلِیلاً مِمّٰا تُحْصِنُونَ (48) ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ عٰامٌ فِیهِ یُغٰاثُ اَلنّٰاسُ وَ فِیهِ یَعْصِرُونَ (49)

سپس بعد از آن،هفت سال سخت می آید که مردم آنچه را برایشان از پیش ذخیره کرده اید خواهند خورد جز اندکی که(برای بذر)حفظ می کنید.

سپس بعد از آن،سالی فرا می رسد که به مردم در آن سال باران می رسد (و مشکل قحطی تمام می شود)و در آن سال مردم(به خاطر وسعت و فراوانی،از میوه ها و دانه های روغنی)عصاره می گیرند.

نکته ها:
اشاره

« یُغٰاثُ النّٰاسُ »یا از«غوث»است،یعنی مردم از جانب خداوند یاری می شوند و یا از «غیث»است،یعنی باران می بارد و حوادث تلخ پایان می پذیرد. (1)

هفت گاو فربه و لاغر و هفت خوشه سبز و خشک که در خواب آمده بود،توسط یوسف به 14 سال نعمت و قحطی تعبیر شد،امّا سال پانزدهم که سال نزول باران و فراوانی بود و در خواب پادشاه نیامده بود،خبر از غیب است که یوسف از جانب خداوند مطرح کرد،تا زمینه برای اعلام نبوّتش فراهم باشد. «ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ عٰامٌ» ...

ص :92


1- 1) .تفسیر المیزان.

شرایط یک مدیریّت کارآمد در جامعه:

1 اعتماد مردم. «إِنّٰا نَرٰاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» 2 صداقت. «یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ» 3 علم و دانایی. «عَلَّمَنِی رَبِّی» 4 پیش بینی صحیح. «فَذَرُوهُ فِی سُنْبُلِهِ» 5 اطاعت مردم.زیرا مردم طرح یوسف را اجرا کردند.

پیام ها

1 مردم را نسبت به شداید و سختی های آینده آگاه کنیم تا آمادگی مقابله با آن را داشته باشند. «ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ سَبْعٌ شِدٰادٌ» 2 پس انداز و برنامه ریزی برای ایّام ناتوانی،ارزشمند است. «سَبْعٌ شِدٰادٌ یَأْکُلْنَ مٰا قَدَّمْتُمْ» 3 آینده نگری و برنامه ریزی می تواند ملّتی را از طوفان های سخت حوادث عبور دهد. «یَأْکُلْنَ مٰا قَدَّمْتُمْ» 4 در مصرف،مقداری را برای بذر و سرمایه ذخیره کنید.(« مِمّٰا تُحْصِنُونَ »یعنی در حصن و حرز ذخیره کردن.) 5 در شرایط سخت باید پایه ها و سرمایه های اصلی را حفظ کرد. «مِمّٰا تُحْصِنُونَ» 6 روشهای نگاهداری و تبدیل مواد غذایی را بیاموزیم تا از بین نروند. «مِمّٰا تُحْصِنُونَ» 7 بعد از سختی،آسانی است. «ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ عٰامٌ فِیهِ یُغٰاثُ النّٰاسُ» 8 مردم را به آینده امیدوار کنیم تا بتوانند سختی ها را تحمّل کنند. «ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ عٰامٌ فِیهِ یُغٰاثُ» 9 پیش بینی وضع هوا و بارندگی امری مفید در برنامه ریزی کشاورزی است.

«یَأْتِی

... عٰامٌ فِیهِ یُغٰاثُ» 10 رؤیاها می تواند بازگو کننده ی رخدادهای آینده و رموز راهگشا برای انسان باشد. «یُغٰاثُ النّٰاسُ وَ فِیهِ یَعْصِرُونَ»

ص :93

11 برای دفع مشکل مردم اقدام کنیم،هر چند مردم منطقه و کشور ما نباشند.

(طرح یوسف برای منطقه خودش نبود) 12 علم و دانش،رمز پیشرفت و بقای حکومت ها و امنیّت و رفاه جامعه است.

(طرح و برنامه یوسف برای مبارزه با قحطی و خشکسالی،از دانش و هوش او حکایت دارد)

[سوره یوسف (12): آیه 50]
اشاره

وَ قٰالَ اَلْمَلِکُ اِئْتُونِی بِهِ فَلَمّٰا جٰاءَهُ اَلرَّسُولُ قٰالَ اِرْجِعْ إِلیٰ رَبِّکَ فَسْئَلْهُ مٰا بٰالُ اَلنِّسْوَةِ اَللاّٰتِی قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ إِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلِیمٌ (50)

و پادشاه گفت:او را نزد من آورید،پس چون فرستاده ی شاه نزد وی آمد (یوسف)گفت:نزد آقای خود برگرد و از او بپرس که ماجرای آن زنانی که دستانشان را بریدند چه بود؟ همانا پرودگار من،به حیله آنان آگاه است.

نکته ها:
اشاره

یوسف با تعبیر خواب پادشاه و ارائه برنامه ای سنجیده،آن هم بدون توقّع و قید و شرطی، ثابت کرد که او یک مجرم و زندانی عادی نیست،بلکه انسانی فوق العاده و داناست.

وقتی فرستاده ی شاه به سوی یوسف آمد،فوراً از خبر آزادی استقبال نکرد،بلکه درخواست کرد که پرونده سابق دوباره بررسی شود،زیرا او نمی خواست مشمول عفو شاهانه شود،بلکه می خواست بی گناهی و پاکدامنی او ثابت شود و به شاه بفهماند که در رژیم او تا چه اندازه فساد و بی عدالتی حاکم شده است.

در حدیث می خوانیم:که رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:از صبر یوسف در شگفتم که وقتی عزیز مصر نیاز به تعبیر خواب پیدا کرد نگفت تا از زندان آزاد نشوم نمی گویم،امّا زمانی که خواستند او را آزاد کنند،بیرون نیامد تا رفع تهمت شود. (1)

شاید یوسف به خاطر رعایت احترام عزیز مصر، از همسر او نام نبرد و اشاره به مجلس

ص :94


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.

میهمانی کرد. «قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ»

پیام ها

1 مغزهایی که کشور بدانها احتیاج دارد و زندانی هستند،اگر مرتکب جنایتی نشده اند،باید با کمک دولت آزاد شوند. «وَ قٰالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ» 2 برای استفاده از مغزهای متفکّر(بویژه در شرایط بحرانی)درنگ جایز نیست.

«وَ قٰالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ»

3 حاکمان،نیازمند انسان های اندیشمند،با تدبیر و بزرگ هستند. «وَ قٰالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ» 4 اگر خدا بخواهد پادشاه را نیازمند برده زندانی می کند. «قٰالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ» 5 یوسف علیه السلام،پادشاه مصر را ارباب خود نمی دانست. «ارْجِعْ إِلیٰ رَبِّکَ» 6 احترام رهبران و حاکمان را هر چند کافر باشند نزد زیردستانشان باید نگاهداشت. «ارْجِعْ إِلیٰ رَبِّکَ» 7 آزادی،به هر قیمتی ارزش ندارد.اثبات بی گناهی مهم تر از آزادی است. «ارْجِعْ إِلیٰ رَبِّکَ فَسْئَلْهُ» 8 زندانی که علی رغم آزادی،پیشنهاد بررسی پرونده را می دهد،پاک است.

«فَسْئَلْهُ»

9 یوسف،اول ذهن مردم را پاک کرد،بعد مسئولیّت پذیرفت. «مٰا بٰالُ النِّسْوَةِ» 10 دفاع از آبرو و حیثیّت،واجب است. «مٰا بٰالُ النِّسْوَةِ» 11 دادخواهی از حاکمان غیر الهی جایز است. «فَسْئَلْهُ مٰا بٰالُ النِّسْوَةِ» ...

12 در موارد حساس(مانند موقعیّت یوسف علیه السلام در برابر پادشاه)نبایستی به جهت حفظ آبروی برخی،حقایق را پنهان کرد. «مٰا بٰالُ النِّسْوَةِ» ...

13 اشاره یوسف به« قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ »شاید به این جهت بود که این واقعه جنبه عمومی تری داشت و قابل انکار نبود. «مٰا بٰالُ النِّسْوَةِ اللاّٰتِی قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ» 14 در توطئه حبس یوسف،تمام زنان نقش داشته اند. «بِکَیْدِهِنَّ»

ص :95

15 گناهان و مسائل اخلاقی را در لفّافه و پوشش بگوییم. «إِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلِیمٌ» 16 گرچه کید دشمن عظیم است،امّا خداوند نیز به همه کیدها آگاه است و دوستان خود را از کیدها حفظ می کند. «إِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلِیمٌ»

[سوره یوسف (12): آیه 51]
اشاره

قٰالَ مٰا خَطْبُکُنَّ إِذْ رٰاوَدْتُنَّ یُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حٰاشَ لِلّٰهِ مٰا عَلِمْنٰا عَلَیْهِ مِنْ سُوءٍ قٰالَتِ اِمْرَأَةُ اَلْعَزِیزِ اَلْآنَ حَصْحَصَ اَلْحَقُّ أَنَا رٰاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ اَلصّٰادِقِینَ (51)

(پادشاه به زنان)گفت:وقتی از یوسف کام می خواستید چه منظور داشتید؟ زنان گفتند:منزه است خدا،ما هیچ بدی از او نمی دانیم.همسر عزیز گفت:اکنون حقیقت آشکار شد،من(بودم که)از او کام خواستم و بی شک او از راستگویان است.

نکته ها:
اشاره

«خطب»دعوت شدن برای امر مهم را گویند.«خطیب»کسی است که مردم را به هدفی بزرگ دعوت می کند.کلمه ی« حَصْحَصَ »از«حصه»یعنی جدا شدن حقّ از باطل است. (1)

در این ماجرا یکی از سنّت های الهی محقّق شده است،که به خاطر تقوای الهی،گشایش ایجاد می شود. «وَ مَنْ یَتَّقِ اللّٰهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاٰ یَحْتَسِبُ» (2)هر کس از خدا پروا کند،برای او راه خروج و گشایش قرار می دهد و از جایی که حسابش را نمی کند،به او روزی می رساند.

پیام ها

1 گاهی که گره کور می شود،شخص اوّل کشور باید خود پرونده را بررسی و دادگاه تشکیل دهد. «قٰالَ مٰا خَطْبُکُنَّ» 2 افراد متّهم را دعوت کنید تا از خود دفاع کنند. «مٰا خَطْبُکُنَّ» حتّی زلیخا نیز

ص :96


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.
2- 2) .طلاق 2 تا 3.

حضور داشت. «قٰالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِیزِ» 3 به دنبال تلخی ها شیرینی ها است.در برابر «أَرٰادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً» ، «مٰا عَلِمْنٰا عَلَیْهِ مِنْ سُوءٍ» آمده است.

4 زنان مصر نه تنها بر خطاکار نبودن یوسف اعتراف کردند،بلکه هر نوع بدی و انحرافی را از او نفی کردند.(« مِنْ سُوءٍ »یعنی هیچ عیب و گناهی بر او نیست) 5 حقّ برای همیشه،مخفی نمی ماند. «الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ» 6 روشن شدن برخی پرونده ها و حقایق نیاز به زمان دارد. «الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ» 7 وجدان ها،روزی بیدار شده و اعتراف می کنند. «أَنَا رٰاوَدْتُهُ» چنان که فشار جامعه و محیط،گردنکشان را به اعتراف وادار می کند.(همسر عزیز همین که دید تمام زنان به پاکدامنی یوسف اقرار کردند،او نیز به اعتراف گردن نهاد.) 8 عزیز مصر خواست مراوده ی زلیخا با یوسف علیه السلام مخفی بماند،ولی خداوند آن را بر همه ی عالمیان و برای همیشه آشکار کرد تا پاکی یوسف اثبات گردد.

«قٰالَتِ

... أَنَا رٰاوَدْتُهُ» 9 آن گاه که خدا بخواهد،دشمن،خود وسیله ی نجات و رفع اتّهام می شود. «إِنَّهُ لَمِنَ الصّٰادِقِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 52]
اشاره

ذٰلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ وَ أَنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَهْدِی کَیْدَ اَلْخٰائِنِینَ (52)

(یوسف گفت:)این(اعاده حیثیّت)برای آن بود که(عزیز)بداند من در نهان به او خیانت نکرده ام و قطعاً خداوند نیرنگ خائنان را به جایی نمی رساند.

نکته ها:
اشاره

در اینکه این آیه کلام یوسف علیه السلام است و یا ادامه کلام همسر عزیز مصر،دو نظر وجود دارد؛برخی از تفاسیر (1)آن را ادامه سخن یوسف می دانند و برخی دیگر، (2)ادامه سخنان

ص :97


1- 1) .تفسیر مجمع البیان و المیزان.
2- 2) .تفسیر نمونه.

همسر عزیز مصر می شمارند،ولی با توجّه به محتوای آیه،نظر اوّل درست است و نمی تواند کلام همسر عزیز مصر باشد.زیرا چه خیانتی بالاتر از اینکه یک نفر بی گناه،سالها در زندان بماند.

یوسف علیه السلام با این سخن،دلیل تأخیر خودش را برای خروج از زندان،بررسی مجدد پرونده و اعاده ی حیثیّت مطرح می کند.

پیام ها

1 شخص کریم درصدد انتقام نیست،به دنبال اعاده ی حیثیّت و کشف حقیقت است. «ذٰلِکَ لِیَعْلَمَ» 2 سوءظن ها را از اذهان برطرف کنیم. «ذٰلِکَ لِیَعْلَمَ» ...

3 سوء قصد به همسر مرد،خیانت به مرد است. «لَمْ أَخُنْهُ» 4 خیانت،کاری ناپسند است،هر چند در حقّ کافر باشد. «لَمْ أَخُنْهُ» 5 نشان ایمان واقعی،خیانت نکردن در پنهانی و خفاست. «لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ» 6 خائن برای کار خویش با توجیه خلافش،نقشه می کشد. «کَیْدَ الْخٰائِنِینَ» 7 یوسف تلاش می کرد تا پادشاه را متوجّه سازد که اراده ی خداوند و سنّت الهی،نقش تعیین کننده ای در حوادث و رخدادها دارد. «أَنَّ اللّٰهَ لاٰ یَهْدِی» ...

8 خائن،به نتیجه نمی رسد و خوش عاقبت نیست.آری! اگر ما پاک باشیم؛ «لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ» خداوند اجازه نمی دهد،ناپاکان آبروی ما را بر باد دهند. «أَنَّ اللّٰهَ لاٰ یَهْدِی کَیْدَ الْخٰائِنِینَ» 9 از سنن الهی،عدم موفقیّت خائنان و شکست و رسوایی آنان است. «أَنَّ اللّٰهَ لاٰ یَهْدِی کَیْدَ الْخٰائِنِینَ»

ص :98

[سوره یوسف (12): آیه 53]
اشاره

وَ مٰا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ اَلنَّفْسَ لَأَمّٰارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّٰ مٰا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ (53)

و من نفس خود را تبرئه نمی کنم،چرا که نفس آدمی بدون شک همواره به بدی امر می کند،مگر آن که پروردگارم رحم کند که همانا پروردگار من آمرزنده ی مهربان است.

نکته ها:
اشاره

در قرآن برای نفس،حالاتی بیان شده است از جمله:

1 نفس امّاره که انسان را به سوی زشتی ها سوق می دهد و اگر با عقل و ایمان مهار نشود، انسان یکباره سقوط می کند.

2 نفس لوّامه،حالتی است که انسان خلافکار خود را ملامت و سرزنش می کند و اقدام به توبه و عذرخواهی می کند.و در سوره قیامت از آن یاد شده است.

3 نفس مطمئنّه،حالتی است که تنها انبیا و اولیا و تربیت شدگان واقعی آنان دارند و در هر وسوسه و حادثه ای،پیروزمندانه بیرون می آیند و دلبسته ی خدایند.

یوسف علیه السلام عدم خیانت و سربلندی خود را در این آزمایش،مرهون لطف و رحم خداوند می داند و به عنوان یک انسان که دارای طبیعت انسانی است،خود را تبرئه نمی کند.

در روایات متعدّد،خطرات نفس مطرح شده و راضی بودن از نفس را نشانه ی فساد عقل و بزرگ ترین دام شیطان دانسته اند. (1)امام سجاد علیه السلام در مناجات الشاکّین،برای نفس پانزده خطر بیان نموده که توجّه به آن مفید است.

ص :99


1- 1) .غرر الحکم.
پیام ها

1 هرگز خود را به پاکی مستائیم و تبرئه نکنیم. «مٰا أُبَرِّئُ نَفْسِی» 2 شرط کمال آن است که حتّی اگر همه مردم او را کامل بدانند،او خود را کامل نداند.در ماجرای حضرت یوسف برادران،همسر عزیز مصر،شاهد،پادشاه، شیطان،زندانیان همه گواهی به کمال او می دهند،ولی خودش می گوید: «مٰا أُبَرِّئُ نَفْسِی» 3 خطر هوای نفس جدّی است،آن را ساده ننگرید. «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّٰارَةٌ بِالسُّوءِ» در آیه،چهار نوع تأکید بکار رفته است.(انّ،لام تأکید،صیغه ی مبالغه و جمله ی اسمیه) 4 انبیا با آنکه معصومند،اما غرائز انسانی دارند. «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّٰارَةٌ بِالسُّوءِ» 5 هم از پاکی و عفت خود در برابر تهمت ها باید دفاع کرد و هم به شرور نفس اعتراف نمود و به خدا پناه برد. «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّٰارَةٌ بِالسُّوءِ» 6 نفس،خواهش خود را تکرار می کند تا انسان را گرفتار کند. «لَأَمّٰارَةٌ» 7 انسان به طور طبیعی و غریزی،اگر در مدار لطف حقّ قرار نگیرد،گرایش منفی دارد. «لَأَمّٰارَةٌ بِالسُّوءِ» 8 تنها رحمت او مایه نجات است.اگر انسان به حال خود رها شود،سقوط می کند. «إِلاّٰ مٰا رَحِمَ» 9 یوسف،تحت تربیت مخصوص خداوند است.کلمه «رَبِّی» تکرار شده است.

10 مربّی باید رحمت و بخشش داشته باشد. «إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ» 11 بخشودگی،مقدّمه ی دریافت رحمت الهی است.اوّل می فرماید: «غَفُورٌ» بعد می فرماید: «رَحِیمٌ» 12 علی رغم تمام خطرات،از رحمت او مأیوس نشویم. «غَفُورٌ رَحِیمٌ»

ص :100

[سوره یوسف (12): آیه 54]
اشاره

وَ قٰالَ اَلْمَلِکُ اِئْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی فَلَمّٰا کَلَّمَهُ قٰالَ إِنَّکَ اَلْیَوْمَ لَدَیْنٰا مَکِینٌ أَمِینٌ (54)

و پادشاه گفت:یوسف را نزد من آورید تا وی را(مشاور)مخصوص خود قرار دهم.پس چون با او گفتگو نمود،به او گفت:همانا تو امروز نزد ما دارای منزلتی بزرگ و فردی امین هستی.

نکته ها:
اشاره

در«لسان العرب»آمده:هر گاه انسان کسی را محرم اسرار خود قرار دهد و در امور خویش او را مداخله دهد،گفته می شود:« أَسْتَخْلِصْهُ ».

یوسف علیه السلام وقتی از زندان آزاد می شود بر در زندان جملاتی چند می نویسد که سیمای زندان در آن جملات ترسیم شده است:

«هذا قبور الاحیاء،بیت الاحزان،تجربة الاصدقاء و شماتة الاعداء»یعنی؛زندان گورستان زندگان،خانه غمها،محل آزمودن دوستان و شماتت دشمنان است. (1)

پادشاه وقتی پی به صداقت و امانت یوسف می برد و در او خیانتی نمی یابد،او را برای خود برمی گزیند.اگر خداوند از بنده خیانت نبیند چه خواهد کرد!؟ حتماً او را برای خود بر خواهد گزید که قرآن درباره ی پیامبران چنین تعبیری دارد: «وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمٰا یُوحیٰ» (2)، «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی» (3)پادشاه با کلمه« لَدَیْنٰا »اعلام کرد که یوسف در حکومت ما جایگاه دارد نه تنها در دل من، پس همه مسئولین باید از او اطاعت کنند.

قدرت داشتن و امین بودن در کنار هم ارزشمند است،زیرا اگر امین باشد ولی امکانات نداشته باشد،قدرت انجام کاری را ندارد و اگر مکین باشد امّا امین نباشد،حیف و میل بیت المال می کند.

چنان که حضرت علی علیه السلام خطاب به مالک اشتر استاندار خود می فرماید:بعد از شناسایی و

ص :101


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .طه،13.
3- 3) .طه،41.

گزینش کارمندان،به آن حقوق مکفی بده.«اسبغ علیهم الارزاق» (1)

پیام ها

1 خداوند اگر بخواهد،اسیر دیروز را امیر امروز قرار می دهد. «قٰالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی» 2 در برابر خدمات افراد باید عکس العمل نشان داد و از آنان تقدیر کرد.(در برابر تعبیر خواب دستور داد که او را آزاد کنند) «ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی» 3 افراد مشرک و کافر هم از کمالات معنوی لذّت می برند.فطرت کمال دوستی، در هر انسانی وجود دارد. «أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی» 4 برای تصدّی اعطای پست های مهم و کلیدی علاوه بر تدبیر و کاردانی، محبوبیّت و مقبولیّت نیز بسیار مهم است.(یوسف در اثر عفّت،تدبیر،تعبیر خواب و بزرگواری،محبوبیّت خاصّی پیدا کرد،لذا عزیز مصر گفت او برای خودم باشد) «أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی» 5 پاکی،امانت،صداقت و عفاف،پادشاهان را نیز به تواضع وا می دارد.

«أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی»

6 تا مرد سخن نگفته باشد،عیب و هنرش نهفته باشد. «فَلَمّٰا کَلَّمَهُ قٰالَ» 7 در گزینش ها،مصاحبه حضوری نیز مفید است. «فَلَمّٰا کَلَّمَهُ» 8 برای اعطای مسئولیّت های بسیار مهم،گاه لازم است شخص اوّل مملکت، خود مصاحبه حضوری کند. «فَلَمّٰا کَلَّمَهُ» 9 پست های بزرگ و کلیدی را به افراد شایسته و امتحان داده واگذار کنید. «فَلَمّٰا کَلَّمَهُ قٰالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ» ...

10 انسان صادق و امین حتّی در جمع کافران نیز مقبول و مورد احترام است.

(« لَدَیْنٰا »شامل همه ی کارگزاران می شود) «إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنٰا مَکِینٌ أَمِینٌ»

ص :102


1- 1) .نهج البلاغه،کتاب 53.

11 زنان مصر جمال یوسف دیدند،دل از کف دادند و دست بریدند؛پادشاه امانت و پاکی او را دید مُلک مصر را در اختیارش نهاد.اگر همه کمالات یوسف بر آنان آشکار می شد چه می کردند؟ 12 وقتی به امانت و توان و صداقت کسی اطمینان پیدا کردید،در واگذاری مسئولیّت به او درنگ نکنید. «إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنٰا مَکِینٌ أَمِینٌ» 13 مشاور خاص مسئولین کشوری،باید اهل تقوی،تدبیر،قدرت برنامه ریزی و امانت باشد. «أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی ... مَکِینٌ أَمِینٌ» (یوسف جامع همه اینها بود.) 14 در سپردن مسئولیّت ها به افراد امین و کاردان،تعلّل نکنیم.(عزیز مصر،با قاطعیّت حکم صادر کرد) «إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنٰا مَکِینٌ أَمِینٌ» 15 به کسی که اطمینان و ایمان پیدا کردید،قدرت بدهید. «لَدَیْنٰا مَکِینٌ أَمِینٌ» 16 قدرت یوسف علیه السلام بدون قید و شرط بوده است.(« مَکِینٌ »بدون هیچ شرط و محدودیّتی) 17 مکین و امین بودن،هر دو با هم لازم است. «مَکِینٌ أَمِینٌ»

[سوره یوسف (12): آیه 55]
اشاره

قٰالَ اِجْعَلْنِی عَلیٰ خَزٰائِنِ اَلْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ (55)

(یوسف)گفت:مرا بر خزانه های این سرزمین(مصر)بگمار،زیرا که من نگهبانی دانا هستم.

نکته ها:
اشاره

سؤال:چرا یوسف پیشنهاد اعطای مسئولیّت برای خود را مطرح کرد؟ یا به تعبیر دیگر؛چرا یوسف طلب ریاست کرد؟ پاسخ:او از خواب پادشاه مصر،احساس خطر و ضرر برای مردم کرد و خود را برای جلوگیری از پیش آمدهای ناگوار اقتصادی،لایق می دانست،پس برای جلوگیری از ضرر،آمادگی خود را برای قبول چنین مسئولیّتی اعلام کرد.

سؤال:چرا یوسف از خود تعریف و تمجید کرد،مگر نه این است که قرآن می فرماید:

ص :103

فَلاٰ تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ» (1)خود را نستایید؟ پاسخ:ستایش یوسف،ذکر قابلیّت ها و توانایی های خود،برای انجام مسئولیّت بود،که می توانست جلو آثار سوء قحطی و خشکسالی را بگیرد،نه به خاطر تفاخر و سوء استفاده.

سؤال:چرا یوسف با حکومت کافر همکاری کرد؟ مگر قرآن از آن نهی نکرده است. «وَ لاٰ تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا» ... (2)

پاسخ:یوسف،برای حمایت از ظالم این مسئولیّت را نپذیرفت،بلکه به منظور نجات مردم از فشار دوران قحط سالی،به این کار اقدام نمود.یوسف هرگز حتّی یک کلمه تملّق هم نگفت.

رجال سیاسی،معمولاً به هنگام خطر مردم را رها کرده و فرار می کنند،ولی یوسف باید مردم را حفظ کند.بگذریم از اینکه اگر نمی توان رژیم ظالمی را سرنگون کرد و تغییر داد،باید به مقداری که امکان دارد از انحراف و ظلم جلوگیری کرد و بخشی از امور را بدست گرفت و فعالیّت نمود. (3)

در تفسیر نمونه آمده است:مراعات«قانون اهم و مهم»از نظر عقل و شرع یک اصل است.

شرکت در نظام حکومتی شرک،جائز نیست ولی نجات یک ملّتی از قحطی مهم تر است.به همین دلیل،یوسف علیه السلام مسئولیّت سیاسی نپذیرفت،تا مبادا کمک به ظالم شود،مسئولیّت نظامی نپذیرفت،تا مبادا خون به ناحقّی ریخته شود.فقط مسئولیّت اقتصادی آن هم برای نجات مردم را بر عهده گرفت. (4)امام رضا علیه السلام فرمود:هنگامی که ضرورت ایجاب کرد که یوسف سرپرستی خزائن مصر را بپذیرد،خود پیشنهاد داد. (5)

علی بن یقطین نیز به سفارش امام کاظم علیه السلام در دستگاه بنی عباس وزیر بود.وجود اینگونه مردان خدا می تواند پناهگاه مظلومان باشد.امام صادق علیه السلام فرمود:«کفارة عمل السلطان، قضاء حوائج الاخوان»کفاره ی کار حکومتی،بر آوردن نیازمندی برادران دینی است. (6)

از امام رضا علیه السلام پرسیدند:شما چرا ولایتعهدی مأمون را پذیرفته اید؟ در جواب فرمود:یوسف

ص :104


1- 1) .نجم،32.
2- 2) .هود،113.
3- 3) .تفسیر فی ظلال القرآن.
4- 4) .تفسیر تبیان.
5- 5) .تفسیر نور الثقلین.
6- 6) .وسائل الشیعه،ج 12،ص 139.

که پیامبر بود در دستگاه مشرک رفت،من که وصیّ پیامبرم،در دستگاه شخصی که اظهار مسلمانی می کند رفته ام بگذریم که پذیرفتن من اجباری است،در حالی که یوسف علیه السلام با اختیار و به خاطر اهمیّت موضوع،آن مسئولیّت را پذیرفت. (1)

هنگامی که یوسف مقام و منزلت پیدا کرد،تقاضای دیدار والدین نکرد،بلکه تقاضای مسئولیّت خزانه داری نمود،زیرا دیدار جنبه ی عاطفی داشت و نجات مردم از قحطی، رسالت اجتماعی او بود.

امام صادق علیه السلام خطاب به گروهی که اظهار زهد کرده و مردم را دعوت می کردند که همانند آنان زندگی را بر خود سخت بگیرند...فرمود:شما در باره ی یوسفِ پیامبر،چگونه فکر می کنید که به پادشاه مصر گفت: «اجْعَلْنِی عَلیٰ خَزٰائِنِ الْأَرْضِ» و کار یوسف به آنجا رسید که همه ی کشور و اطراف آن تا یمن را در اختیار گرفت...در عین حال نیافتیم کسی را که این کار را بر او عیب گرفته باشد. (2)

در روایتی از امام رضا علیه السلام آمده است:یوسف علیه السلام در هفت سال اوّل،گندم ها را جمع آوری و ذخیره می کرد و در هفت سال دوّم که قحطی شروع شد،آنها را به تدریج و با دقّت در اختیار مردم،برای مصارف روزمره زندگی شان قرار می داد و با دقت و امانتداری،کشور مصر را از بدبختی نجات داد.یوسف در هفت سال دوره ی قحطی،هرگز با شکم سیر زندگی نکرد،تا مبادا گرسنگان را فراموش کند. (3)

در تفسیر مجمع البیان و المیزان از نوع عملکرد یوسف علیه السلام اینگونه یاد می شود:وقتی قحط سالی شروع شد؛حضرت یوسف در سال اوّل،گندم را با طلا و نقره،در سال دوّم،گندم را در مقابل جواهر و زیورآلات،در سال سوم،گندم را با چهارپایان،در سال چهارم،گندم را در مقابل برده ها،در سال پنجم،گندم را با خانه ها،در سال ششم،گندم را با مزارع و در سال هفتم،گندم را با برده گرفتن خود مردم معامله نمود.وقتی سال هفتم به پایان رسید،به پادشاه مصر گفت:همه ی مردم و سرمایه هایشان در اختیار من است،ولی خدا را شاهد

ص :105


1- 1) .وسائل الشیعه،ج 12،ص 146.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .تفسیر مجمع البیان.

می گیرم و تو نیز گواه باش،که همه ی مردم را آزاد و همه ی اموال آنان را برمی گردانم و کاخ و تخت و خاتم(مهر و انگشتر)ترا نیز پس می دهم.حکومت برای من وسیله ی نجات مردم بود،نه چیز دیگر،تو با آنان به عدالت رفتار کن.

پادشاه با شنیدن این سخنان،چنان خود را در برابر عظمت معنوی یوسف کوچک و حقیر یافت که یکباره زبان به ذکر گشود و گفت:«أشهد أن لا إله إلا الله و أنک رسوله»من هم ایمان آوردم،ولی تو باید حاکم باشی.« إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنٰا مَکِینٌ أَمِینٌ» در انتخاب و گزینش افراد،به معیارهای قرآنی توجّه کنیم.علاوه بر«حفیظ و علیم»بودن، معیارهای دیگری در قرآن ذکر شده است،از آن جمله:

1 ایمان. «أَ فَمَنْ کٰانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کٰانَ فٰاسِقاً لاٰ یَسْتَوُونَ» (1)2 سابقه. «وَ السّٰابِقُونَ السّٰابِقُونَ. أُولٰئِکَ الْمُقَرَّبُونَ» (2)3 هجرت. «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهٰاجِرُوا مٰا لَکُمْ مِنْ وَلاٰیَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ» (3)4 توان جسمی و علمی. «وَ زٰادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» (4)5 اصالت خانوادگی. «مٰا کٰانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ» (5)6 جهاد و مبارزه. «فَضَّلَ اللّٰهُ الْمُجٰاهِدِینَ عَلَی الْقٰاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً» (6)

پیام ها

1 هر جا لازم باشد،باید داوطلب مسئولیّت های حسّاس شد. «قٰالَ اجْعَلْنِی» ...

2 نبوّت،از حکومت و سیاست جدا نیست،هم چنان که دیانت،از سیاست جدا نیست. «اجْعَلْنِی عَلیٰ خَزٰائِنِ الْأَرْضِ» 3 در به کارگیری افراد لایق،علاقه شخصی او در نظر گرفته شود. «اجْعَلْنِی عَلیٰ خَزٰائِنِ الْأَرْضِ» ...

4 ابتدا احراز شایستگی،سپس درخواست مسئولیّت. «أَسْتَخْلِصْهُ ... اِجْعَلْنِی» ...

ص :106


1- 1) .سجده،18.
2- 2) .واقعه،10 تا 11.
3- 3) .انفال،72.
4- 4) .بقره،247.
5- 5) .مریم،28.
6- 6) .نساء،95.

5 وقتی در کاری مهارت دارید،اعتماد به نفس داشته باشید و خود را عرضه کنید. «اجْعَلْنِی عَلیٰ خَزٰائِنِ الْأَرْضِ» 6 در هر موقعیّتی که فرد قرار دارد باید به نظرات افراد پایین تر و مشاوران امین توجّه داشته باشد.(عزیز مصر به پیشنهاد یوسف که گفت:« اِجْعَلْنِی عَلیٰ خَزٰائِنِ الْأَرْضِ »،توجّه کرد و آن را پذیرفت.) 7 تابعیّت منطقه ای،اصل نیست.یوسف مصری نبود،ولی در حکومت مصر وارد شده و مسئولیّت گرفت.(ملّی گرایی،ممنوع) «اجْعَلْنِی عَلیٰ خَزٰائِنِ الْأَرْضِ» 8 به هنگام ضرورت،بیان لیاقت و شایستگی خود،منافاتی با توکّل و زهد و اخلاص ندارد. «إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ» 9 از مجموعه دو وصفی که پادشاه از یوسف علیه السلام بیان کرد؛ «مَکِینٌ،أَمِینٌ» و دو صفتی که یوسف برای خود بیان نمود؛ «حَفِیظٌ،عَلِیمٌ» اوصاف کارگزاران شایسته بدست می آید:قدرت،امانت،پاسداری و تخصص.

10 در برنامه ریزی و نظارت بر مصرف،باید سهم نسل آینده حفظ و مراعات شود. «حَفِیظٌ عَلِیمٌ»

[سوره یوسف (12): آیات 56 تا 57]
اشاره

وَ کَذٰلِکَ مَکَّنّٰا لِیُوسُفَ فِی اَلْأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْهٰا حَیْثُ یَشٰاءُ نُصِیبُ بِرَحْمَتِنٰا مَنْ نَشٰاءُ وَ لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ اَلْمُحْسِنِینَ (56) وَ لَأَجْرُ اَلْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ (57)

و ما اینگونه به یوسف در آن سرزمین،مکنت و قدرت دادیم که در آن هر جا که خواهد قرار گیرد(و تصرّف کند.)ما رحمت خود را بر هر کس که بخواهیم می رسانیم و پاداش نیکوکاران را ضایع نمی گردانیم.

و قطعاً برای کسانی که ایمان آورده و همواره تقوی پیشه کرده اند،پاداش آخرت بهتر است.

ص :107

نکته ها:
اشاره

در این دو آیه حضرت یوسف به عنوان«محسن»،«مؤمن»و«متقی»ستایش شده است.

در سراسر این سوره،اراده خداوند را می توان با اراده و خواست مردم مقایسه کرد؛برادرانِ یوسف اراده کردند با انداختن او در چاه و برده ساختن یوسف،او را خوار سازند،امّا عزیز مصر درباره او گفت:« أَکْرِمِی مَثْوٰاهُ »او را گرامی بدارید.همسر عزیز قصد نمود دامن او را آلوده سازد،امّا خداوند او را پاک نگهداشت.بعضی خواستند با زندانی ساختن یوسف مقاومت او را در هم شکنند و تحقیرش کنند؛« لَیُسْجَنَنَّ وَ لَیَکُوناً مِنَ الصّٰاغِرِینَ »امّا در مقابل خداوند اراده کرد او را عزیز بدارد و حکومت مصر را به او بخشد؛« مَکَّنّٰا لِیُوسُفَ» ...

امام صادق علیه السلام فرمودند:یوسف انسان حرّ و آزاده ای بود که حسادت برادران،اسارت در چاه،شهوت زنان،زندان،تهمت،ریاست و قدرت در او اثر نگذاشت. (1)

پاداش های اخروی بهتر از پاداش های دنیوی است،زیرا پاداش های اخروی:

الف:محدودیّت ندارند. «لَهُمْ مٰا یَشٰاؤُنَ» (2)ب:از بین رفتنی نیستند. «خٰالِدِینَ فِیهٰا» (3)ج:در یک مکان محدود نیستند. «نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشٰاءُ» (4)د:به محاسبه ما در نمی آیند. «أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسٰابٍ» (5)ه:عوارض و آفات و امراض ندارند. «لاٰ یُصَدَّعُونَ عَنْهٰا» (6)

پیام ها

1 سنّت خداوند،عزّت بخشی به افراد پاکدامن و باتقوا است. «کَذٰلِکَ» 2 گرچه در ظاهر پادشاه مصر به یوسف گفت:« إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنٰا مَکِینٌ »ولی در واقع خداوند به یوسف مکنت داد. «مَکَّنّٰا» 3 حقّ تصرّف،از شئون حکومت است. «مَکَّنّٰا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ یَتَبَوَّأُ» ...

ص :108


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .زمر،34.
3- 3) .فرقان،76.
4- 4) .زمر،74.
5- 5) .زمر،10.
6- 6) .واقعه،19.

4 حکومت ها در شرایط بحرانی کشور می توانند آزادی مردم را در تصرّف اموال و املاک خویش محدود ساخته آنان را به سمت مصالح همگانی سوق دهند. «یَتَبَوَّأُ مِنْهٰا حَیْثُ یَشٰاءُ» 5 حوزه اختیارات یوسف گسترده بود. «حَیْثُ یَشٰاءُ» 6 قدرت اگر در دست اهلش باشد رحمت است و گر نه زیانبخش خواهد بود.

«نُصِیبُ بِرَحْمَتِنٰا»

7 در جهان بینی الهی،هیچ کاری بدون پاداش نمی ماند. «لاٰ نُضِیعُ» 8 تضییع حقوق مردم،یا از سر جهل است یا بخل و یا ناتوانی و یا...که هیچکدام درباره خداوند وجود ندارد. «لاٰ نُضِیعُ» 9 رسیدن به حکومت و قدرت در دنیا،منافاتی با نیکوکاری و ایمان و تقوا ندارد. «مَکَّنّٰا لِیُوسُفَ ... أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» 10 مشیّت الهی،نظام دار و قانون مند است. «نُصِیبُ بِرَحْمَتِنٰا ... وَ لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» 11 با آنکه همه چیز در گرو مشیّت الهی است،امّا خداوند حکیم است و بدون دلیل به کسی قدرت نمی دهد. «وَ لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» 12 نیکوکاران،علاوه بر بهره مند شدن از پاداش در حیات دنیا از پاداش های برتر اخروی نیز برخوردار خواهند شد. «لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ» 13 اگر نیکوکار در این دنیا به پاداش و مقامی نرسید،نگران نباشد که در جای دیگر جبران می شود. «لاٰ نُضِیعُ ... وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ» 14 پادشاهی و حکومت نیز در برابر اجر آخرت ناچیز است. «لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ» ...

15 امکانات مادی و حکومت ظاهری برای مردان خدا لذّت آور نیست،آنچه برای آنان مطلوب و دوست داشتنی است آخرت است. «وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ» 16 اگر شما به سراغ تقوی بروید ما نیز رحمت خود را به شما نازل می کنیم.

«نُصِیبُ بِرَحْمَتِنٰا

... لِلَّذِینَ ... وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ» 17 ایمان،همراه با تقوی چاره ساز است و گر نه سرنوشت مؤمن گناهکار،مبهم

ص :109

است. «آمَنُوا وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ» 18 تقوایی که یک خصلت پایدار شده باشد،ارزشمند است. «کٰانُوا یَتَّقُونَ» 19 ایمان و ملازمت بر تقوا،شرط بهره مندی از پاداش های اخروی است. «لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ» 20 تقوا،مرحله و مرتبه ی والاتری در ایمان است. «آمَنُوا وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 58]
اشاره

وَ جٰاءَ إِخْوَةُ یُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَیْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ (58)

(سرزمین کنعان را قحطی فراگرفت)و(در پی مواد غذایی)برادران یوسف (به مصر)آمدند و بر او وارد شدند،آن گاه(یوسف)آنان را شناخت،ولی آنها او را نشناختند.

نکته ها:
اشاره

طبق پیش بینی و پیشگویی یوسف،مردم هفت سال در وفور نعمت و باران بودند،ولی بعد از آن،هفت سال دوّم فرا رسید و مردم دچار قحطی و خشکسالی شدند.دامنه قحطی از مصر به فلسطین و کنعان رسید.یعقوب به فرزندان خود گفت:برای تهیه گندم به سوی مصر روانه شوند.آنان وارد مصر شده و درخواست خود را عرضه کردند.یوسف در میان متقاضیان غلّه،برادران خود را دید،امّا برادران یوسف را نشناختند و حقّ هم همین بود،زیرا از زمان انداختن یوسف به چاه تا حکومت او در سرزمین مصر،حدود بیست تا سی سال فاصله شده بود.یوسف وقتی از چاه بیرون آمد،نوجوان بود، «یٰا بُشْریٰ هٰذٰا غُلاٰمٌ» چند سالی در خانه عزیز خدمتکار بود و سالها نیز در زندان به سر برد و از زمان آزادی او از زندان نیز هفت سال(دوره وفور نعمت و پر آبی)گذشته بود و حال که سالیان قحطی بود،برادران به مصر آمده بودند.

پیام ها

1 در زمان قحطی،جیره بندی لازم است و هر کس باید برای گرفتن سهمیه،خود

ص :110

مراجعه کند تا دیگران به نام او سوء استفاده نکنند. «إِخْوَةُ» با اینکه می توانستند یک نفر را به نمایندگی بفرستند،همه برادران آمدند.

2 در زمان قحطی اگر منطقه های دیگر از شما کمک خواستند،کمک کنید. «وَ جٰاءَ إِخْوَةُ یُوسُفَ» 3 در وقت نیاز و تنگدستی ساکن و راکد نباشید و حتّی از دیگر کشورها کمک بگیرید. «وَ جٰاءَ إِخْوَةُ یُوسُفَ» 4 گاهی ظالم محتاج مظلوم می شود. «وَ جٰاءَ إِخْوَةُ یُوسُفَ» (کوه به کوه نمی رسد، آدم به آدم می رسد.) 5 ملاقات مردم حتّی غیر مصریان با یوسف،امری سهل و آسان بود. «جٰاءَ إِخْوَةُ ...

فَدَخَلُوا»

(سران حکومت ها باید برنامه ای اتخاذ کنند که ملاقات مردم با آنان به آسانی صورت بگیرد.) 6 خاطرات دوران کودکی در ذهن نقش می بندد و از بین نمی رود. «فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ» (برادران در بزرگی با یوسف محشور بودند؛ولی یوسف در کودکی آنها را دیده بود،لذا یوسف آنها را شناخت ولی آنان یوسف را نشناختند).

[سوره یوسف (12): آیه 59]
اشاره

وَ لَمّٰا جَهَّزَهُمْ بِجَهٰازِهِمْ قٰالَ اِئْتُونِی بِأَخٍ لَکُمْ مِنْ أَبِیکُمْ أَ لاٰ تَرَوْنَ أَنِّی أُوفِی اَلْکَیْلَ وَ أَنَا خَیْرُ اَلْمُنْزِلِینَ (59)

و چون یوسف بارهای(غذایی)آنان را آماده ساخت،گفت:برادر پدری خود را(در نوبت آینده)نزد من آورید.آیا نمی بینید که من پیمانه را کامل می دهم و بهترین میزبان هستم.

نکته ها:
اشاره

یوسف گفت: «ائْتُونِی بِأَخٍ لَکُمْ» یعنی برادری که شما از پدر دارید و نگفت:برادر من،از این کلام معلوم می شود که یوسف در چهره ی ناشناس،باب گفتگو را با برادران باز کرد و آنها

ص :111

هم چنان که در تفاسیر آمده گزارش دادند که ما فرزندان یعقوب نواده ی ابراهیم می باشیم.

پدر ما پیر مردی است که به خاطر حزن و اندوه فرزندش که گرگ او را پاره کرده،سالهاست گریان و گوشه گیر است و یکی از برادرانمان را نیز به خدمت او گمارده ایم،اگر ممکن است سهم آن پدر و برادر را نیز به ما بدهید که با خوشحالی برگردیم.یوسف دستور داد علاوه بر بار ده شتر،دو بار دیگر سهم یعقوب و برادر دیگر نیز افزوده شود.

یوسف برای جذب برادران گفت: «أَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ» من بهترین میزبانم،و آن برادران جذب شدند،ولی خداوند برای جذب مردم تعبیرات زیادی دارد:

«خَیْرُ الرّٰازِقِینَ» (1)او بهترین روزی رسان است.

«خَیْرُ الْغٰافِرِینَ» (2)او بهترین بخشنده است.

«خَیْرُ الْفٰاتِحِینَ» (3)او بهترین گشایشگر است.

«خَیْرُ الْمٰاکِرِینَ» (4)او بهترین تدبیر کننده است.

«خَیْرُ الْوٰارِثِینَ» (5)او بهترین وارث است.

«خَیْرُ الْحٰاکِمِینَ» (6)او بهترین داور است.

امّا گروه بسیاری از مردم جذب نمی شوند.

پیام ها

1 یوسف بر توزیع ارزاق ذخیره شده مصر،نظارت مستقیم داشت. «جَهَّزَهُمْ» 2 مدیریّت صحیح یوسف علیه السلام موجب شد در زمان قحطی نه تنها مشکلی برای مردم مصر پیش نیاید بلکه به اطراف نیز کمک کند. «جَهَّزَهُمْ بِجَهٰازِهِمْ» 3 هم رازداری لازم است و هم راستگویی.یوسف گفت: «بِأَخٍ لَکُمْ» و نگفت:

برادر من،تا راستگویی و رازداری با هم رعایت شود.

4 اشخاص یا مؤسسه ها و یا کشورهایی که کمک های اقتصادی می کنند،

ص :112


1- 1) .جمعه،11.
2- 2) .اعراف،155.
3- 3) .اعراف،89.
4- 4) .انفال،30.
5- 5) .انبیاء،89.
6- 6) .یونس،109.

می توانند بعضی از شرایط را در جهت رشد و یا مصالح دیگر،مطرح کنند.

«ائْتُونِی بِأَخٍ»

...

5 حتّی در زمان بحران و قحطی نیز بی عدالتی و کم فروشی ممنوع است. «أُوفِی الْکَیْلَ» 6 در معامله باید مقدار جنس مشخص باشد. «الْکَیْلَ» 7 بدی ها را با خوبی پاسخ دهیم.(یوسف سهم برادران را کامل داد و درباره ی ظلمی که به او کرده بودند سخن نگفت) «وَ جٰاءَ إِخْوَةُ یُوسُفَ ... أُوفِی الْکَیْلَ» 8 کم فروشی یا عدالت کارگزاران،کارگران و دستیاران،به حساب مسئول اصلی و ما فوق است. «أَنِّی أُوفِی الْکَیْلَ» 9 خرید و فروش و توزیع غلات در مصر زمان یوسف علیه السلام با پیمانه بوده است.

«أُوفِی الْکَیْلَ»

10 مسئولین توزیع امکاناتِ عمومی باید عادل باشند. «أُوفِی الْکَیْلَ» 11 قدرت را وسیله ی انتقام قرار ندهیم. «أُوفِی الْکَیْلَ وَ أَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ» 12 مهمان نوازی از اخلاق انبیاست. «خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ» 13 به مسافران و کاروان هایی که وارد منطقه شما می شوند حتّی در زمان نیاز و قحطی،احترام کنید. «خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 60]
اشاره

فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِی بِهِ فَلاٰ کَیْلَ لَکُمْ عِنْدِی وَ لاٰ تَقْرَبُونِ (60)

(ولی)اگر آن برادر را نزد من نیاورید،نه پیمانه ای(از غلّه)نزد من خواهید داشت و نه نزدیک من شوید.

پیام ها

1 در مدیریّت،هم محبّت لازم است و هم تهدید.اوّل مژده و محبّت؛ «أَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ» بعد تهدید و اولتیماتوم. «فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِی» 2 زمینه های سوء استفاده را از بین ببریم.(اگر رسم شود که حاضرین سهم

ص :113

غائبین را بگیرند بعضی سوء استفاده می کنند.) «فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِی بِهِ فَلاٰ کَیْلَ لَکُمْ» 3 در اجرای قانون،میان برادر و خانواده و دیگران نباید تبعیض قائل شد. «فَلاٰ کَیْلَ لَکُمْ» (هر شخصی سهم معینی داشت و باید خود دریافت می کرد.) 4 در تهدید لازم نیست که مدیر تصمیم صد در صد بر اجرا داشته باشد. «فَلاٰ کَیْلَ لَکُمْ» (زیرا یوسف کسی نبود که حاضر شود برادرانش از قحطی بمیرند.) 5 قاطعیّت در پیاده کردن برنامه ها،شرط رهبری است. «فَلاٰ کَیْلَ لَکُمْ عِنْدِی وَ لاٰ تَقْرَبُونِ»

[سوره یوسف (12): آیه 61]
اشاره

قٰالُوا سَنُرٰاوِدُ عَنْهُ أَبٰاهُ وَ إِنّٰا لَفٰاعِلُونَ (61)

(برادران به یوسف)گفتند:او را با اصرار و التماس از پدرش خواهیم خواست و حتماً این کار را خواهیم کرد.

نکته ها:
اشاره

«مراودة»به مراجعه پی در پی،همراه با التماس یا خدعه و فریب گفته می شود.

بوی حسد از کلام برادران استشمام می شود،به جای«ابانا»گفتند: «أَبٰاهُ» و در اوّل سوره نیز گفتگوی برادران این بود که؛ «لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلیٰ أَبِینٰا مِنّٰا» پدر برای ماست،ولی یوسف و برادرش را بیشتر از ما دوست دارد.

پیام ها

1 سفر فرزند باید به اذن پدر و رضایت او باشد. «سَنُرٰاوِدُ عَنْهُ أَبٰاهُ» 2 برادران یوسف از عکس العمل منفی پدرشان در برابر تقاضای همراه بردن بنیامین مطلع بودند.(« سَنُرٰاوِدُ »به معنای گفتگوی پی در پی همراه با نقشه و تدبیر است) 3 حضرت یعقوب پس از ماجرای یوسف بنیامین را از خود دور نمی کرده است و جدا کردن او از پدر،کار آسانی نبود. «سَنُرٰاوِدُ عَنْهُ أَبٰاهُ»

ص :114

[سوره یوسف (12): آیه 62]
اشاره

وَ قٰالَ لِفِتْیٰانِهِ اِجْعَلُوا بِضٰاعَتَهُمْ فِی رِحٰالِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَعْرِفُونَهٰا إِذَا اِنْقَلَبُوا إِلیٰ أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (62)

و(یوسف)به غلامان خود گفت:آنچه را به عنوان قیمت پرداخته اند در بارهایشان بگذارید،تا چون به خانواده خود بازگردند آن را بازشناسند، به امید آنکه(بار دیگر)برگردند.

نکته ها:
اشاره

حضرت یوسف که در آیات قبل از او با تعابیری چون؛«صادق،محسن،مخلص»یاد شده، یقیناً بیت المال را به پدر و برادران خود نمی بخشد و ممکن است که پول غلّه را از سهم و ملک شخصی خود داده باشد.

پول را برگرداند تا بی پولی،مانع سفر دوّم آنها نشود. «لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» علاوه بر آنکه برگرداندن پول،نشانه صمیمیّت و نداشتن سوء قصد از اصرار برآوردن برادر است و مخفیانه در بین کالا گذاردن نشانه بی منّت بودن و حفظ از دستبرد سارقین است.

یوسف که دیروز برده و خدمتکار بود،امروز غلام و خدمتکار دارد. «لِفِتْیٰانِهِ» اما در هنگام ملاقات برادران،نه انتقام گرفت و نه گلایه ای نمود و نه کینه ای داشت.بلکه با برگرداندن سرمایه آنان،به آنها توجّه داد که من شما را دوست می دارم.

پیام ها

1 مدیر و رهبر لایق باید طرحهایش ابتکاری باشد. «اجْعَلُوا» 2 بدی ها را با خوبی جبران کنید. «اجْعَلُوا بِضٰاعَتَهُمْ» 3 صله رحم،یعنی کمک نمودن،نه معامله کردن. «اجْعَلُوا بِضٰاعَتَهُمْ» 4 پول گرفتن در زمان نیاز از پدر پیر و برادران،با کرامت نفس سازگار نیست.

«اجْعَلُوا بِضٰاعَتَهُمْ فِی رِحٰالِهِمْ»

5 یوسف،کار گذاردن بضاعت برادران را بر عهده چند نفر گذاشت تا هر گونه زمینه را برای اتهام مسدود کند و برده ای سوء استفاده نکند که مبلغ را برای

ص :115

خود بردارد و بگوید در رحال مسافران گذاشتم. «اجْعَلُوا بِضٰاعَتَهُمْ فِی رِحٰالِهِمْ» 6 کمک به دیگران را حتّی الامکان مخفیانه انجام دهید. «فِی رِحٰالِهِمْ» 7 نه انتقام و نه کینه،بلکه هدیه دادن برای ارتباط بعدی. «اجْعَلُوا بِضٰاعَتَهُمْ فِی رِحٰالِهِمْ ... لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» 8 برای بازیافتن انسان ها،باید از پول گذشت. «اجْعَلُوا بِضٰاعَتَهُمْ ... لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» 9 خوبی کردن بهترین وسیله جذب افراد است. «اجْعَلُوا بِضٰاعَتَهُمْ ... یَرْجِعُونَ» 10 مسئولین،کارگزاران خود را نسبت به برنامه ها و طرحها کاملاً توجیه کنند تا مدیران موفقی باشند.(یوسف به همه فهماند که هدف این کار،بازگشت این کاروان است) «لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» 11 در طرح ها و برنامه ها،یقین صد در صد به عملی شدن آن لازم نیست. «لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 63]
اشاره

فَلَمّٰا رَجَعُوا إِلیٰ أَبِیهِمْ قٰالُوا یٰا أَبٰانٰا مُنِعَ مِنَّا اَلْکَیْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنٰا أَخٰانٰا نَکْتَلْ وَ إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ (63)

پس چون به سوی پدر خود باز گشتند،گفتند:ای پدر پیمانه(برای نوبت دیگر)از ما منع شد،پس برادرمان(بنیامین)را با ما بفرست تا سهمیه و پیمانه خود را بگیریم و ما حتماً نگهبان او خواهیم بود.

پیام ها

1 یعقوب بر خانواده و فرزندان خویش،مدیریّت و تسلط داشت. «یٰا أَبٰانٰا مُنِعَ» ...

2 پدر،دارای حقّ امر و نهی به فرزند خود می باشد. «فَأَرْسِلْ» 3 بنیامین بدون اجازه ی پدر به مسافرت اقدام نمی کرد. «فَأَرْسِلْ مَعَنٰا» 4 برای گرفتن چیزی و یا جلب اعتماد کسی،از عواطف استفاده کنید. «أَخٰانٰا» 5 مجرم چون در درون نگرانی دارد،در سخنانش تأکیدهای پی در پی دارد. «إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ» (کلمه« إِنّٰا »و حرف«لام»و جمله اسمیه نشانه تأکید است.)

ص :116

[سوره یوسف (12): آیه 64]
اشاره

قٰالَ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ إِلاّٰ کَمٰا أَمِنْتُکُمْ عَلیٰ أَخِیهِ مِنْ قَبْلُ فَاللّٰهُ خَیْرٌ حٰافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ اَلرّٰاحِمِینَ (64)

(یعقوب)گفت:آیا شما را بر او امین بدانم،همان طور که شما را بر برادرش امین دانستم(و دیدید که چه شد)پس(به جای شما به خدا اعتماد می کنم که)خداوند بهترین حافظ است و او مهربان ترین مهربانان است.

نکته ها:
اشاره

سؤال:با توجّه به سابقه بدی که فرزندان یعقوب داشتند،چرا پدرشان مجدداً فرزند دیگرش را به آنان سپرد؟ پاسخ:فخر رازی (1)احتمالات متعدّدی را مطرح نموده که هر کدام از آنها می تواند توجیهی بر این موافقت باشد؛اوّلاً:برادران از اقدام اولیه شان به نتیجه ای که مورد نظرشان بود، (محبوبیّت در نزد پدر)نرسیده بودند.ثانیاً:حسادت برادران نسبت به این برادر،کمتر از یوسف بود.ثالثاً:شاید قحطی و خشکسالی شرایط ویژه ای را پدید آورده بود که سفر مجدّد را ضروری می کرد.رابعاً:دهها سال از حادثه اوّل گذشته و فراموش شده تلقّی می شد.خامساً:

خداوند متعال در حفظ فرزندش به او تسلّی خاطر داده بود.

در آیه 12،یعقوب در مورد یوسف،به حافظ بودن برادرانش اعتماد کرد،به فراق یوسف و نابینایی گرفتار شد،ولی در مورد بنیامین به خدا تکیه کرد و گفت: «فَاللّٰهُ خَیْرٌ حٰافِظاً» هم توانا شد،هم بینا و هم فراق و جدایی پایان یافت.

پیام ها

1 اعتماد سریع به کسی که سابقه تخلّف دارد،جایز نیست. «هَلْ آمَنُکُمْ» 2 یاد خاطرات تلخ گذشته،انسان را در برابر حوادث آینده بیمه می کند. «هَلْ آمَنُکُمْ عَلیٰ أَخِیهِ مِنْ قَبْلُ»

ص :117


1- 1) .تفسیر کبیر.

3 با یک شکست یا تجربه ی تلخ،خود را کنار نکشیم. «هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ ... فَاللّٰهُ خَیْرٌ حٰافِظاً» یعقوب بار دیگر فرزند دوم را با توکل به خدا به برادران تحویل داد.

4 برادران یوسف،خود را حافظ پنداشتند، «إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ» امّا حضرت یعقوب تذکّر داد که خداوند حافظ است. «فَاللّٰهُ خَیْرٌ حٰافِظاً» ...

5 بر عوامل ظاهری و مادی هر چند فراوان باشند تکیه نکنیم،تنها بر خدا توکّل کنیم. «فَاللّٰهُ خَیْرٌ حٰافِظاً» 6 با توجّه به رحمت بی نظیر الهی و با توکل به خداوند،به استقبال حوادث زندگی برویم. «فَاللّٰهُ خَیْرٌ حٰافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرّٰاحِمِینَ» 7 سرچشمه حفاظت،رحمت است. «فَاللّٰهُ خَیْرٌ حٰافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرّٰاحِمِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 65]
اشاره

وَ لَمّٰا فَتَحُوا مَتٰاعَهُمْ وَجَدُوا بِضٰاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَیْهِمْ قٰالُوا یٰا أَبٰانٰا مٰا نَبْغِی هٰذِهِ بِضٰاعَتُنٰا رُدَّتْ إِلَیْنٰا وَ نَمِیرُ أَهْلَنٰا وَ نَحْفَظُ أَخٰانٰا وَ نَزْدٰادُ کَیْلَ بَعِیرٍ ذٰلِکَ کَیْلٌ یَسِیرٌ (65)

و هنگامی که بارهای خود را گشودند،دریافتند که سرمایه شان به آنها بازگردانده شده،گفتند:ای پدر(دیگر)چه می خواهیم؟ این سرمایه ی ماست که به ما باز گردانده شده و ما قوت و غذای خانوادۀ خود را فراهم و از برادرمان حفاظت می کنیم وبا(بردن او)یک بار شتر می افزاییم و این (پیمانه اضافی نزد عزیز)پیمانه ای ناچیز است.

نکته ها:
اشاره

شاید معنای آیه چنین باشد:این مقداری که گرفته ایم به جایی نمی رسد،اگر نوبت دیگر برویم،بار بیشتری می گیریم.

کلمه« نَمِیرُ »از«میر»یعنی مواد غذایی و« نَمِیرُ أَهْلَنٰا »یعنی به خانوادۀ خود غذا می رسانیم.

از جمله «نَزْدٰادُ کَیْلَ بَعِیرٍ» استفاده می شود که سهم هر نفر،یک بار شتر بوده که باید خود حاضر باشد و دریافت کند.

ص :118

پیام ها

1 فرزندان یعقوب در کنار پدر و پیرامون او زندگی می کردند و برای تهیه آذوقه ی خانواده تلاش می کردند. «فَتَحُوا مَتٰاعَهُمْ ... یٰا أَبٰانٰا» ...

2 هنر یوسف،نه فقط انسان بودن که انسان سازی است. «وَجَدُوا بِضٰاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَیْهِمْ» (به برادران حسود و جفاکار خود،مخفیانه هدیه می دهد تا زمینه را برای مراجعت آنها فراهم سازد.قرآن می فرماید: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» بدی را با خوبی دفع کنید. (1)) 3 اگر از اوّل پول و بهای کالا گرفته نشود،خریدار تحقیر می شود.اگر قصد هدیه هست ابتدا پول اخذ شود،ولی به شکل عاقلانه برگردانده شود. «رُدَّتْ إِلَیْهِمْ» 4 اگر خواستید کبوتران فراری را جذب کنید،باید کمی دانه پخش کنید.(یوسف بهای غلّه را به آنان برگرداند تا جاذبه مراجعت آنان را زیاد کند) «بِضٰاعَتَهُمْ رُدَّتْ» 5 مرد،مسئول تغذیه خانواده است. «نَمِیرُ أَهْلَنٰا» 6 سهمیه بندی مواد غذایی در شرایط کمبود،کاری یوسفی است. «نَزْدٰادُ کَیْلَ بَعِیرٍ»

[سوره یوسف (12): آیه 66]
اشاره

قٰالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتّٰی تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اَللّٰهِ لَتَأْتُنَّنِی بِهِ إِلاّٰ أَنْ یُحٰاطَ بِکُمْ فَلَمّٰا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قٰالَ اَللّٰهُ عَلیٰ مٰا نَقُولُ وَکِیلٌ (66)

(پدر)گفت:من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا آنکه(با سوگند)به نام خدا،وثیقه ای محکم بیاورید که حتماً او را نزد من برگردانید،مگر آنکه همه شما گرفتار حادثه ای شوید.پس چون وثیقه خود را آوردند(پدر)گفت:

خداوند بر آنچه می گوییم وکیل است.

نکته ها:
اشاره

«موثق»یعنی آنچه مایه وثوق و اطمینان به قول طرف مقابل است که می تواند عهد،

ص :119


1- 1) .فصّلت،34.

سوگند و نذر باشد. «مَوْثِقاً مِنَ اللّٰهِ»

پیام ها

1 به صرف خویشاوندی اکتفاء نکنید و قراردادها را محکم کنید. «لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتّٰی» ...

2 ایمان به خدا و سوگند و نذر و عهد با او،قوی ترین پشتوانه بوده و هست. «مَوْثِقاً مِنَ اللّٰهِ» 3 هر گاه از شخصی بدقولی و بدرفتاری دیدید،در نوبت بعد قرارداد را محکمتر کنید. «مَوْثِقاً» 4 فرزند خود را به راحتی همراه دیگران نفرستید. «تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللّٰهِ» 5 در قراردادها،پیش بینی حوادث غیر مترقّبه و خارج از حیطه اختیار را بکنید.

«إِلاّٰ أَنْ یُحٰاطَ بِکُمْ»

(تکلیف خارج از توانایی،ممنوع است.) 6 محکم کاری های قانونی و حقوقی،شما را از توکل به خداوند غافل نکند.

«اللّٰهُ عَلیٰ مٰا نَقُولُ وَکِیلٌ»

[سوره یوسف (12): آیه 67]
اشاره

وَ قٰالَ یٰا بَنِیَّ لاٰ تَدْخُلُوا مِنْ بٰابٍ وٰاحِدٍ وَ اُدْخُلُوا مِنْ أَبْوٰابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ مٰا أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اَللّٰهِ مِنْ شَیْءٍ إِنِ اَلْحُکْمُ إِلاّٰ لِلّٰهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ اَلْمُتَوَکِّلُونَ (67)

و(یعقوب)گفت:ای پسران من(چون به مصر رسیدید،همه)از یک دروازه (به شهر)وارد نشوید(تا توجّه مردم به شما جلب نشود)بلکه از دروازه های مختلف وارد شوید و(بدانید من با این سفارش)نمی توانم چیزی از(مقدّرات)خدا را از شما دور کنم.فرمان جز برای خدا نیست،تنها بر او توکّل می کنم و همه توکّل کنندگان(نیز)باید بر او توکّل نمایند.

ص :120

نکته ها:
اشاره

حضرت یعقوب علیه السلام به هنگام سفر برادران به مصر چهار نکته توحیدی می گوید:

اوّل:« مٰا أُغْنِی عَنْکُمْ »،یعنی من با این سفارش ورود از چند در نمی توانم چیزی از مقدّرات خدا را از شما دور کنم.

دوّم:در آیه قبل فرمود:« إِلاّٰ أَنْ یُحٰاطَ بِکُمْ »،یعنی مگر آنکه همه شما به گونه ای که تصوّر نمی کردید گرفتار حادثه ای شوید.

سوّم:در آیه ی 64 فرمود:« فَاللّٰهُ خَیْرٌ حٰافِظاً ».

چهارم:در آیه 67 فرمود:« عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ ».

آری،رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله سراپا توجّه به خدا و توحید دارد،امّا فرزندان یعقوب در سفر تنها می گفتند:« وَ إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ »یعنی ما خودمان برادرمان را حفظ می کنیم.در این گفتگوها سیمای موحّد مخلص،با افراد عادّی به زیبایی نشان داده می شود.

پیام ها

1 عاطفه پدری حتّی نسبت به فرزندان خطاکار،از بین نمی رود. «یٰا بَنِیَّ» 2 چاره اندیشی و تدبیر برای حفظ سلامت فرزندان،لازم است. «یٰا بَنِیَّ لاٰ تَدْخُلُوا» ...

3 وقتی توصیه کننده عالم و آگاه است لازم نیست فرمانبر از فلسفه آن دستور آگاه باشد.(« لاٰ تَدْخُلُوا ...»را عمل کردند و فلسفه و راز آن را نپرسیدند)* 4 از بهترین زمان های موعظه،در آستانه سفر است.یعقوب در آستانه ی سفر فرزندان به آنان گفت: «یٰا بَنِیَّ لاٰ تَدْخُلُوا مِنْ بٰابٍ وٰاحِدٍ» 5 جلو حساسیّت ها،سوءظن ها و چشم زخم ها را بگیرید،ورود گروهی جوان به منطقه ی بیگانه،عامل سوء ظن و سعایت است. «لاٰ تَدْخُلُوا مِنْ بٰابٍ وٰاحِدٍ» 6 لطف و قدرت خداوند را منحصر در یک راه نپندارید،دست او باز است و می تواند از هر طریقی شما را مدد رساند. «لاٰ تَدْخُلُوا مِنْ بٰابٍ وٰاحِدٍ» 7 فقط بازدارنده و نهی کننده نباشید،بلکه راه حل نیز ارائه دهید. «لاٰ تَدْخُلُوا ...

ص :121

وَ ادْخُلُوا»

8 برای رسیدن به مقصود بایستی راههای مختلف را پیمود. «وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوٰابٍ مُتَفَرِّقَةٍ» 9 مدیر خوب باید علاوه بر برنامه ریزی،حساب احتمالات را بکند،زیرا انسان در اداره ی امور خود مستقل نیست.یعنی با همه محاسبات و دقّت ها باز هم دست خدا باز است و تضمینی برای انجام صد در صد محاسبات ما نیست.

«وَ مٰا أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللّٰهِ مِنْ شَیْءٍ»

10 در برابر مقدّرات حتمی خداوند،چاره ای جز تسلیم نیست. «مٰا أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللّٰهِ مِنْ شَیْءٍ» 11 حاکم مطلق هستی،خداوند است. «إِنِ الْحُکْمُ إِلاّٰ لِلّٰهِ» 12 با توکّل زانوی اشتر ببند. «لاٰ تَدْخُلُوا ... عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ» 13 هم احتیاط و محاسبه لازم است؛ «لاٰ تَدْخُلُوا» ...و هم توکل به خداوند ضروری است. «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ» 14 به غیر خداوند،توکل نکنید. «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ» چرا که او به تنهایی کفایت می کند «وَ کَفیٰ بِاللّٰهِ وَکِیلاً» (1)و بهترین وکیل است. «نِعْمَ الْوَکِیلُ» (2)15 یعقوب،هم خود توکل کرد و هم دیگران را با امر به توکل تشویق نمود.

«تَوَکَّلْتُ

... فَلْیَتَوَکَّلِ» ..

.

ص :122


1- 1) .نساء،81.
2- 2) .آل عمران،173.
[سوره البقرة (2): آیه 68]
اشاره

قٰالُوا اُدْعُ لَنٰا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنٰا مٰا هِیَ قٰالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهٰا بَقَرَةٌ لاٰ فٰارِضٌ وَ لاٰ بِکْرٌ عَوٰانٌ بَیْنَ ذٰلِکَ فَافْعَلُوا مٰا تُؤْمَرُونَ (68)

و چون از همانجا که پدرشان دستورشان داده بود وارد(مصر)شدند، این کار در برابر اراده خداوند هیچ سودشان نبخشید،جز آنکه نیازی در دل یعقوب بود که عملی شد.(تنها اثر ورود از چند دروازه حفظ از چشم زخم و رسیدن برادران،به خصوص بنیامین به یوسف بود که عملی شد و اثر دیگری نداشت)و البتّه(یعقوب)بخاطر آنچه به او آموزش داده بودیم دارای علمی(فراوان)بود ولی بیشتر مردم آگاه نیستند.

نکته ها:
اشاره

در اینکه آرزوی درونی و حاجت یعقوب که برآورده شد چه بوده است احتمالاتی وجود دارد:

1 رسیدن بنیامین به یوسف علیه السلام و خارج شدن یوسف از تنهایی،هر چند به صورت اتهام سرقت باشد.

2 سرعت بخشیدن به وصال پدر و پسر که در آینده به آن اشاره خواهد شد.

3 انجام وظیفه،بدون آنکه ضامن نتیجه ی آن باشد.حاجت یعقوب آن است که در مقدّمات کار کوتاهی نشود و از یک در وارد نشوند،ولی آنچه خواهد شد به دست خداوند است.

پیام ها

1 تجربه های تلخ،انسان را با ادب می کند و سخنان بزرگان را می پذیرد. «وَ لَمّٰا دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ» 2 اطاعت از پدر لازم و ارزشمند است. «دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ» 3 اگر از بی ادبی افراد گفتید،از ادب آنان نیز بگویید. «دَخَلُوا ... أَبُوهُمْ» (اگر برادران قبلاً نسبت ضلالت به پدر می دادند،امروز تسلیم امر پدر شدند.) 4 محاسبات و دقّت و برنامه ریزی ها با وجود اراده ی الهی کارساز است،آنجا که نخواهد کارساز نیست. «مٰا کٰانَ یُغْنِی عَنْهُمْ مِنَ اللّٰهِ مِنْ شَیْءٍ» 5 یعقوب،بر مطالب و اسراری آگاه بود که مصلحت نمی دانست بازگو کند.

«حٰاجَةً فِی نَفْسِ یَعْقُوبَ»

ص :123

6 دعا و حاجت اولیای خدا،مستجاب می شود. «حٰاجَةً فِی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضٰاهٰا» 7 علم انبیا از جانب خداوند است. «عَلَّمْنٰاهُ» 8 بیشتر مردم عالمان حقیقی را نمی شناسند. «عَلَّمْنٰاهُ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ» 9 بیشتر مردم،به اسباب و علل چشم می دوزند و از حاکمیّت خداوند و لزوم توکّل بر او ناآگاهند. «أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ» 10 معیار حقّ و باطل،تشخیص اکثریّت نیست. «أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 69]
اشاره

وَ لَمّٰا دَخَلُوا عَلیٰ یُوسُفَ آویٰ إِلَیْهِ أَخٰاهُ قٰالَ إِنِّی أَنَا أَخُوکَ فَلاٰ تَبْتَئِسْ بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (69)

وقتی(برادران)بر یوسف وارد شدند،او برادرش(بنیامین)را در نزد خود جای داده گفت:همانا من برادر تو هستم،پس از آنچه انجام می دهند اندوهگین مباش.

نکته ها:
اشاره

در تفاسیر آمده است که وقتی فرزندان یعقوب علیه السلام وارد مصر شدند،یوسف میزبان آنان شد و برای هر دو نفر،یک طبق غذا مقرر کرد.بنیامین در آخر تنها ماند.یوسف او را در کنار خودش نشاند و آن گاه برای هر دو نفر اتاقی قرار داد و باز بنیامین را هم اتاق خویش ساخت.

بنیامین از بی وفایی های برادران و جنایتی که درباره یوسف در سالهای قبل کرده بودند، سخن گفت.در اینجا بود که کاسه ی صبر یوسف لبریز شد و گفت:نگران مباش من همان یوسفم و چنان با تأکید گفت: «إِنِّی أَنَا أَخُوکَ» که جایی برای احتمال این سخن که«من جای برادرت باشم»نگذارد.

در مورد جمله «فَلاٰ تَبْتَئِسْ بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ» دو معنی احتمال می رود:یا از عملکرد گذشته ی برادران اندوهگین مباش،یا از برنامه ای که غلامان برای نگاهداری تو دارند و پیمانه را در بار تو خواهند گذاشت تا در پیش من بمانی،نگران مباش.

ص :124

پیام ها

1 برادرانی که دیروز به قدرت خود می بالیدند؛« نَحْنُ عُصْبَةٌ »اکنون باید برای تهیه آذوقه،با کمال تواضع آستانه یوسف را ببوسند. «دَخَلُوا عَلیٰ» 2 کلام ها،طبقه بندی،محرمانه و علنی دارد.یوسف تنها به صورت محرمانه به بنیامین گفت: «إِنِّی أَنَا أَخُوکَ» (هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد.) 3 در بعضی امور،تنها خواص را باید در جریان گذاشت. «فَلاٰ تَبْتَئِسْ» 4 هر گاه به نعمتی رسیدید،تلخ کامی های گذشته را فراموش کنید.(یوسف و بنیامین به دیدار هم رسیدند،پس نگرانی های قبلی را باید فراموش کرد.) «فَلاٰ تَبْتَئِسْ» ...

5 قبل از اجرای طرح و نقشه،باید بی گناه از نظر روحی آماده و توجیه باشد.(به بنیامین گفته شد که به نام سارق تورا نگاه می داریم نگران مباش.) «فَلاٰ تَبْتَئِسْ»

[سوره یوسف (12): آیه 70]
اشاره

فَلَمّٰا جَهَّزَهُمْ بِجَهٰازِهِمْ جَعَلَ اَلسِّقٰایَةَ فِی رَحْلِ أَخِیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا اَلْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسٰارِقُونَ (70)

پس چون بارهای برادران را مجهّز و مهیا ساخت،ظرف آبخوری(گران قیمتی)را در خورجین برادرش(بنیامین)قرار داد،سپس منادی صدا زد؛ ای کاروانیان! قطعاً شما دزد هستید.

نکته ها:
اشاره

« اَلسِّقٰایَةَ »پیمانه ای است که در آن آب می نوشند.« رَحْلِ »به خورجین و امثال آن می گویند که روی شتر می گذارند.کلمه ی« اَلْعِیرُ »به معنی کاروانی که مواد غذایی حمل می کنند. (1)

این چندمین باری است که یوسف طرح ابتکاری می دهد،یک بار بهای غلّه را در بار برادران گذاشت تا دوباره بازگردند و این بار ظرف قیمتی را در محموله برادر گذاشت تا او را

ص :125


1- 1) .مفردات.

نزد خود نگاه دارد.

حضرت یوسف علیه السلام در مرحله ی قبل بضاعت را توسط غلامان در بار برادران گذارد، «اجْعَلُوا بِضٰاعَتَهُمْ فِی رِحٰالِهِمْ» ولی در سفر دوّم شخصاً سقایه را در بار بنیامین قرار داد.

(چون موضوع سرّی بود). «جَعَلَ السِّقٰایَةَ فِی رَحْلِ أَخِیهِ» در تفاسیر آمده است که در جلسه دو نفره ای که یوسف و بنیامین با هم داشتند،یوسف از او پرسید آیا دوست دارد در نزد وی بماند.بنیامین اعلام رضایت کرد،ولی یادآور شد که پدرش از برادران تعهد گرفته که او را برگردانند.یوسف گفت:من راه ماندن تو را طرّاحی می کنم و لذا با موافقتِ بنیامین این نقشه کشیده شد.

نظیر فیلم ها،نمایش ها و صحنه های تئاتر که افراد در ظاهر و در شکل مجرم و گناهکار احضار و مخاطب می شوند و یا حتّی شکنجه می گردند،ولی آنها بخاطر توجیه قبلی و رضایت شخصی و مصلحت مهم تری آن را پذیرا شده اند.

سؤال:چرا در این ماجرا به بی گناهانی نسبت سرقت داده شد؟ پاسخ:بنیامین با آگاهی از این طرح و اتّهام،برای ماندن در نزد یوسف اعلام رضایت کرد و باقی برادران هر چند در یک لحظه ناراحت شدند،ولی بعد از بازرسی از آنها رفع اتهام گردید.

علاوه بر آنکه کارگزاران از اینکه یوسف خود پیمانه را در میان بار گذارده «جَعَلَ» خبر نداشتند و بطور طبیعی فریاد زدند: «إِنَّکُمْ لَسٰارِقُونَ» پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«لا کذب علی المصلح»کسی که برای اصلاح و رفع اختلاف دیگران دروغی بگوید،دروغ حساب نمی شود،و آن گاه حضرت این آیه را تلاوت فرمودند. (1)

پیام ها

1 گاهی صحنه سازی برای کشف ماجرایی جایز است و برای مصالح مهم تر، نسبت دادن سارق به بی گناهی که از قبل توجیه شده باشد،مانعی ندارد. (2)«إِنَّکُمْ لَسٰارِقُونَ»

ص :126


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر المیزان.

2 اگر در میان گروهی یک نفر خلافکار باشد،مردم تمام گروه را خلافکار می نامند. «إِنَّکُمْ لَسٰارِقُونَ»

[سوره یوسف (12): آیات 71 تا 72]
اشاره

قٰالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَیْهِمْ مٰا ذٰا تَفْقِدُونَ (71) قٰالُوا نَفْقِدُ صُوٰاعَ اَلْمَلِکِ وَ لِمَنْ جٰاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ (72)

(برادران یوسف)رو به ماموران کردند و گفتند:شما چه چیزی را گم کرده اید.

گفتند:پیمانه و جام مخصوص شاه را گم کرده ایم و برای هر کس آن را بیاورد،یک بار شتر(جایزه)است و من این را ضمانت می کنم.

نکته ها:
اشاره

کلمه ی« صُوٰاعَ »و«سقایة»به یک معنی بکار رفته اند،پیمانه ای که هم با آن آب می خورند و هم گندم را کیل و اندازه می کنند که نشانه صرفه جویی،بهره وری و استفاده چند منظوره از یک وسیله است.« صُوٰاعَ »ظرفی است که گنجایش یک صاع(حدود 3 کیلو)گندم را دارد.

کلمه ی« حِمْلُ »به بار گفته می شود.و کلمه«حمل»نیز به معنای بار است،امّا باری که پنهان باشد،مثل بارانی که در دل ابر است یا فرزندی که در شکم مادر است. (1)

جمله ی «لِمَنْ جٰاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ» هر کس چنین کند من چنان پاداش می دهم،در اصطلاح فقهی«جُعاله»نامیده می شود که دارای سابقه و اعتبار قانونی است.

پیام ها

1 برادران با جمله ی «مٰا ذٰا تَفْقِدُونَ» توصیه کردند که قبل از اثبات موضوع دزدی کسی را نباید متهم کرد.

2 جایزه تعیین کردن،از شیوه های قدیمی است. «وَ لِمَنْ جٰاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ» 3 جوایز باید متناسب با افراد و زمان باشد.در زمان قحطی بهترین جایزه،یک

ص :127


1- 1) .مفردات راغب.

بار شتر غلّه است. «حِمْلُ بَعِیرٍ» 4 ضامن باید فرد معیّن و مشخّصی باشد. «وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ» 5 ضامن باید معتبر باشد. «وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ» 6 ضامن گرفتن برای جلب اطمینان،سابقه تاریخی دارد. «أَنَا بِهِ زَعِیمٌ»

[سوره یوسف (12): آیه 73]
اشاره

قٰالُوا تَاللّٰهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ مٰا جِئْنٰا لِنُفْسِدَ فِی اَلْأَرْضِ وَ مٰا کُنّٰا سٰارِقِینَ (73)

گفتند:به خدا سوگند شما می دانید که ما برای فساد در این سرزمین نیامده ایم و ما هرگز سارق نبوده ایم.

نکته ها:
اشاره

برادران یوسف گفتند:شما می دانید که ما برای سرقت و فساد به این منطقه نیامده ایم،در اینکه از کجا می دانستند،چند احتمال دارد:شاید با اشاره یوسف باشد که این گروه دزد نیستند.شاید هنگام ورود به منطقه گزینش شده بودند.آری برای ورود و خروج هیئت های بیگانه،مخصوصاً در شرایط بحرانی،باید دقت کرد تا مطمئن به اهداف مسافرین شد.

پیام ها

1 حُسن سابقه،نشانه ای برای برائت است. «لَقَدْ عَلِمْتُمْ» 2 دستگاه امنیّتی مصر قوی و کارآزموده بوده است و می دانست که این غافله برای فساد نیامده اند. «لَقَدْ عَلِمْتُمْ» 3 دزدی و سرقت،یکی از مصادیق فساد در زمین است. «مٰا جِئْنٰا لِنُفْسِدَ فِی الْأَرْضِ وَ مٰا کُنّٰا سٰارِقِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 74]
اشاره

قٰالُوا فَمٰا جَزٰاؤُهُ إِنْ کُنْتُمْ کٰاذِبِینَ (74)

(مأموران یوسف)گفتند:پس اگر دروغ گفته باشید،کیفرش چیست؟

ص :128

نکته ها:
اشاره

به نظر می رسد طرّاح این سؤال حضرت یوسف است،چون می داند برادران طبق مقررات و قانون منطقه کنعان و نظر حضرت یعقوب اظهار نظر خواهند کرد.

پیام ها

1 و جدان مجرم را برای تعیین کیفرش،به قضاوت بخوانید. «فَمٰا جَزٰاؤُهُ» ...

[سوره یوسف (12): آیه 75]
اشاره

قٰالُوا جَزٰاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزٰاؤُهُ کَذٰلِکَ نَجْزِی اَلظّٰالِمِینَ (75)

گفتند:کیفرش چنین است که هر کس پیمانه در بارش پیدا شود،خود او جزای سرقت است(که به عنوان گروگان یا برده در اختیار صاحب پیمانه قرار گیرد)ما(در منطقه کنعان)ظالم(سارق)را اینگونه کیفر می دهیم.

پیام ها

1 مجازات سرقت در میان بعضی اقوام گذشته،بردگی سارق بوده است. «فَهُوَ جَزٰاؤُهُ» به گفته تفسیر مجمع البیان،مجازات سرقت،بردگی به مدّت یک سال بوده است.

2 در قانون استثنا و تبعیض وجود ندارد،هر کس سارق بود برده خواهد شد.

«مَنْ وُجِدَ فِی رَحْلِهِ»

3 با تفهیم جرم و بیان قانون و عقوبت آن،اعتراض متّهم را به حد اقل کاهش دهید. «جَزٰاؤُهُ مَنْ وُجِدَ» ...

4 دلایل باید به گونه ای باشد که متهم نیز خود به راحتی اتهام را بپذیرد. «مَنْ وُجِدَ» ...

5 وجود یک خلافکار در جمعی،دلیل بر خلافکار بودن همه نیست. «مَنْ وُجِدَ فِی رَحْلِهِ» 6 کیفر خلافکار در کشور بیگانه می تواند طبق قانون خود او باشد،نه کشور

ص :129

میزبان. «کَذٰلِکَ نَجْزِی الظّٰالِمِینَ» 7 سرقت،نمونه ی بارز ستمکاری است.(«ظالم»بجای«سارق») «نَجْزِی الظّٰالِمِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 76]
اشاره

فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعٰاءِ أَخِیهِ ثُمَّ اِسْتَخْرَجَهٰا مِنْ وِعٰاءِ أَخِیهِ کَذٰلِکَ کِدْنٰا لِیُوسُفَ مٰا کٰانَ لِیَأْخُذَ أَخٰاهُ فِی دِینِ اَلْمَلِکِ إِلاّٰ أَنْ یَشٰاءَ اَللّٰهُ نَرْفَعُ دَرَجٰاتٍ مَنْ نَشٰاءُ وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ (76)

پس(از پذیرش کیفر،ماموران شروع به بازرسی کرده و)قبل از بارِ برادرش،به (بازرسی)بار سایر برادران پرداخت،سپس پیمانه را از بار برادرش بیرون آورد.

ما اینگونه برای یوسف تدبیر کردیم،زیرا طبق قانون شاه مصر،یوسف نمی توانست برادرش را بازداشت کند،مگر آنکه خدا بخواهد(که کیفر سارق در کنعان را مقدّمه بازداشت این برادر قرار می دهد.)ما هر کس را که بخواهیم(و لایق باشد)درجاتی بالا می بریم و برتر از هر صاحب دانشی،دانشوری است.

نکته ها:
اشاره

واژه«کید:»همه جا به معنی مذموم بکار نرفته است،«کید»به معنی طرح و نقشه نیز استعمال شده است. «کِدْنٰا» در موقع بازرسی،بنیامین چون از طرح و نقشه با خبر بود،آسوده خاطر بود،لذا در سراسر این ماجرا هیچ اعتراضی از او نقل نشده است و برای اینکه طرح مخفی بماند و موجب سوء ظن نشود،بازرسی را از بار دیگران شروع کردند تا نوبت به بنیامین رسید و چون در بار او پیدا شد،طبق قرار قبلی باید او در مصر می ماند.این طرح و نقشه الهی بود،چون یوسف با قوانین جاری مصر نمی توانست سارق را به عنوان گروگان نگهدارد.

پیام ها

1 مأمورین اطلاعاتی باید به نوعی عمل کنند که موجب شک و ظن به آنها نشود.

«فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ»

(در بازرسی،اوّل به سراغ بار بنیامین نرفتند،بلکه از دیگر

ص :130

برادران دیگر شروع نمودند.) 2 عملکرد کارکنان به عهده مسئولان گذاشته می شود. «فَبَدَأَ» (به حسب ظاهر یوسف شخصاً بازرسی نکرده،ولی قرآن می فرماید:او بازرسی را آغاز کرد.) 3 بازرسی اموال متّهمان از سوی حاکم،مجاز است. «فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ» 4 فکر و ابتکار و چاره جویی،از امدادهای غیبی است. «کِدْنٰا» 5 طرح های یوسف،الهامات الهی بود. «کِدْنٰا لِیُوسُفَ» 6 حضور بنیامین نزد یوسف،به سود یوسف بود. «کَذٰلِکَ کِدْنٰا لِیُوسُفَ» 7 احترام و مراعات قوانین،حتّی در نظام های غیر الهی لازم است. «مٰا کٰانَ لِیَأْخُذَ أَخٰاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ» 8 سردمداران نیز بایستی به قانون وفادار و از آن تخلّف نکنند.(یوسف به قانون مصر پایبند بود،لذا برادر را نگه داشت) «لِیَأْخُذَ أَخٰاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ» 9 مقام های معنوی،درجات و سلسله مراتب دارد. «نَرْفَعُ دَرَجٰاتٍ» ...

10 علم و آگاهی،مایه ی برتری است. «نَرْفَعُ دَرَجٰاتٍ ... وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ» 11 دانش بشری محدود است. «فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ»

[سوره یوسف (12): آیه 77]
اشاره

قٰالُوا إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّهٰا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَ لَمْ یُبْدِهٰا لَهُمْ قٰالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَکٰاناً وَ اَللّٰهُ أَعْلَمُ بِمٰا تَصِفُونَ (77)

(برادران)گفتند:اگر او سرقت کند(جای تعجب نیست،زیرا)پیش از این نیز برادر او دزدی کرده بود.یوسف(این تهمت را)در دل خود پنهان داشت و(با آنکه ناراحت شده بود)به روی آنان نیاورد.(ولی)گفت:موقعیّت شما بدتر(از او)ست و خداوند به آنچه توصیف می کنید داناتر است.

پیام ها

1 متّهم،یا انکار می کند و می گوید:من دزد نیستم؛ «مٰا کُنّٰا سٰارِقِینَ» یا کار خود را توجیه می کند و می گوید:دزد بسیار است. «فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ»

ص :131

2 حسود،حتّی بعد از دهها سال ضربه می زند. «فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ» 3 اخلاق برادر،در برادر اثر می گذارد. «أَخٌ لَهُ» (اخلاق مادر،در فرزند اثر دارد.

بنیامین و یوسف از یک مادر بودند) 4 آنجا که صفا نیست،اتّهام افراد زود پذیرفته می شود. «إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ» ...(بیرون آمدن پیمانه از بار او،دلیل بر سرقت نیست،ولی برادران چون علاقه ای به بنیامین نداشتند،کلمه سرقت را بکار گرفته و مسئله را مسلّم پنداشتند.) 5 آنجا که صفا نیست،خلاف جزیی را کلی قلمداد می کنند.(« یَسْرِقْ »بجای « سَرَقَ »یعنی او همیشه این کاره بوده است.) 6 برای رسیدن به هدف باید نیش هایی را تحمل کرد. «سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ» 7 گاهی برای حفظ آبروی خود،به دیگران تهمت می زنند. «سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ» 8 جوانمردی و سعۀ صدر،رمز رهبری است. «فَأَسَرَّهٰا یُوسُفُ» 9 رازها را فدای احساسات نکنیم.(یوسف از برادران نسبت دزد می شنید،ولی به خاطر مصلحت و حفظ را از خود را نگاه داشت) «فَأَسَرَّهٰا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ» 10 افشاگری همیشه ارزش نیست. «وَ لَمْ یُبْدِهٰا لَهُمْ» 11 حسد در حقّ برادر،دروغگویی و اتّهام بی مورد از جمله دلایل یوسف برای گفتنِ« شَرٌّ مَکٰاناً »به برادران بود.

12 برادران یوسف،بر فرضِ سرقت پیمانه از سوی بنیامین،از او بدتر بودند، چون آنان برادر خود را دزدیده بودند. «أَنْتُمْ شَرٌّ مَکٰاناً»

[سوره یوسف (12): آیه 78]
اشاره

قٰالُوا یٰا أَیُّهَا اَلْعَزِیزُ إِنَّ لَهُ أَباً شَیْخاً کَبِیراً فَخُذْ أَحَدَنٰا مَکٰانَهُ إِنّٰا نَرٰاکَ مِنَ اَلْمُحْسِنِینَ (78)

(برادران)گفتند:ای عزیز! همانا برای او پدری است پیر و سالخورده، پس یکی از ما را به جای او بگیر(و او را رها کن)،همانا ترا از نیکوکاران می بینیم.

ص :132

نکته ها:
اشاره

وقتی برادران یوسف دیدند نگاهداشتن بنیامین قطعی شد،با توجّه به تعهّدی که به پدر سپرده بودند و سابقه ای که درباره یوسف نزد پدر داشتند،و احساس کردند برگشتن بدون بنیامین بسیار تلخ است،تقاضای خود را با روان شناسی خاصی مطرح نمودند و شروع به التماس کردند و با بیان های عاطفی و محرک همچون،تو عزیز و قدرتمندی،تو از نیکوکارانی،او پدری پیر و سالخورده دارد،هر کدام از ما را خواستی به جای او بگیر،درصدد جلب بخشش او بر آمدند.

پیام ها

1 مقدرات الهی،هر سنگدل و ستمگری را روزی به خاک مذلّت می نشاند.

آهنگ التماس در جمله؛ «یٰا أَیُّهَا الْعَزِیزُ.» ...

2 تقوا پیشگانی که هواپرستان آنها را خوار کنند خداوند آنان را عزّت خواهد بخشید. «یٰا أَیُّهَا الْعَزِیزُ» 3 یوسف حتّی در زمان اقتدارش،نیکوکاری در رفتار و منش او نمایان بود.

«نَرٰاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ»

4 فراز و نشیب و حالات مختلف روزگار،سختی و آسانی،ضعف و قدرت، تغییری در احوال محسنان ایجاد نمی کند.(یوسف در همه جا و همه ی شرایط،نیکوکار توصیف شد) «إِنّٰا نَرٰاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 79]
اشاره

قٰالَ مَعٰاذَ اَللّٰهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلاّٰ مَنْ وَجَدْنٰا مَتٰاعَنٰا عِنْدَهُ إِنّٰا إِذاً لَظٰالِمُونَ (79)

(یوسف)گفت:پناه به خدا از اینکه کسی را به جز آنکه متاعمان را نزد او یافته ایم،بگیریم.زیرا که در این صورت حتماً ستمگر خواهیم بود.

نکته ها:
اشاره

دقّت در کلمات یوسف علیه السلام،نشان از این دارد که نمی خواهد بنیامین را سارق معرّفی کند،لذا

ص :133

نمی گوید:«وجدناه سارقا»بلکه می گوید:« وَجَدْنٰا مَتٰاعَنٰا عِنْدَهُ »متاع در بار او بود،نه آنکه قطعاً او سارق است.

اگر یوسف برادر دیگری را به جای بنیامین نگه می داشت،طرح به هم می خورد و برادران با او به عنوان یک دزد برخورد می کردند و انواع آزار و أذیّتها را روا می داشتند و آن کس که به جای بنیامین می ماند،احساس می کرد به ناحقّ گرفتار شده است.

پیام ها

1 مراعات مقرّرات،بر هر کس لازم است و قانون شکنی حتّی برای عزیز مصر نیز ممنوع است. «مَعٰاذَ اللّٰهِ» 2 نیکوکار قانون شکنی نمی کند. «مِنَ الْمُحْسِنِینَ. قٰالَ مَعٰاذَ اللّٰهِ» ...

3 قاضی نباید تحت تأثیر احساسات قرار گیرد. «قٰالَ مَعٰاذَ اللّٰهِ» 4 قضاوت کار حساسی است که باید در آن به خدا پناه برد. «مَعٰاذَ اللّٰهِ» 5 یوسف علیه السلام در دو مکان به خدا پناه برد:یکی در خلوت زلیخا و یکی به هنگام قضاوت و حکم. «قٰالَ مَعٰاذَ اللّٰهِ» 6 قانون شکنی،ظلم است.(نباید به درخواست این و آن مقرّرات را شکست.) «مَعٰاذَ اللّٰهِ أَنْ نَأْخُذَ» 7 بی گناه نباید به جای گناهکار کیفر ببیند،هر چند خودش به اینکار رضایت داشته باشد. «مَعٰاذَ اللّٰهِ»

[سوره یوسف (12): آیه 80]
اشاره

فَلَمَّا اِسْتَیْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیًّا قٰالَ کَبِیرُهُمْ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَبٰاکُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَیْکُمْ مَوْثِقاً مِنَ اَللّٰهِ وَ مِنْ قَبْلُ مٰا فَرَّطْتُمْ فِی یُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ اَلْأَرْضَ حَتّٰی یَأْذَنَ لِی أَبِی أَوْ یَحْکُمَ اَللّٰهُ لِی وَ هُوَ خَیْرُ اَلْحٰاکِمِینَ (80)

ص :134

پس چون از یوسف مأیوس شدند(که یکی را به جای دیگری بازداشت کند)،نجواکنان به کناری رفتند.(برادر)بزرگشان گفت:آیا نمی دانید که پدرتان برای برگرداندن او بر شما پیمان الهی گرفته و پیش از این نیز درباره یوسف کوتاهی کرده اید.پس من هرگز از این سرزمین نمی روم تا آنکه(یوسف عفو کند یا آنکه)پدرم به من اجازه دهد یا خدا در حقّ من حکمی کند و او بهترین داور و حاکم است.

نکته ها:
اشاره

« خَلَصُوا »یعنی گروه خود را از سایرین جدا کردند.« نَجِیًّا »یعنی به نجوٰی پرداختند.پس « خَلَصُوا نَجِیًّا »یعنی شورای محرمانه تشکیل دادند که چه بکنند.

پیام ها

1 التماس ها و خواهش ها،شما را از اجرای احکام الهی و اعمال قاطعیّت باز ندارد. «فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ» 2 گناه موجب می شود دیگران از فرد دوری کرده برائت بجویند و حتّی رابطه خویشاوندی را نادیده بگیرند. «فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیًّا» 3 روزگاری همین برادران،قدرتمندانه مشورت می کردند که چگونه یوسف را از بین ببرند؛ «اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً ... لاٰ تَقْتُلُوا ... أَلْقُوهُ» ...امروز کاسه التماس در دست گرفته و مشورت و نجوٰی می کنند که چگونه بنیامین را آزاد نمایند. «خَلَصُوا نَجِیًّا» 4 در عدم حضور پدر مسئولیّت اعضای خانواده با برادر بزرگتر است. «قٰالَ کَبِیرُهُمْ» 5 رعایت سلسله مراتب و موقعیّت سنّی در خانواده و جامعه لازم است. «قٰالَ کَبِیرُهُمْ» 6 در حوادث تلخ و ناگوار،بزرگترها مسئول تر و شرمنده ترند. «قٰالَ کَبِیرُهُمْ»

ص :135

7 عهد و پیمان ها لازم الاجراء است. «أَخَذَ عَلَیْکُمْ مَوْثِقاً» 8 پیمان های سخت و قراردادهای محکم،راه سوء استفاده را می بندد. «أَخَذَ عَلَیْکُمْ مَوْثِقاً» 9 خیانت و جنایت تا آخر عمر وجدان های سالم را آزار می دهد. «وَ مِنْ قَبْلُ مٰا فَرَّطْتُمْ فِی یُوسُفَ» 10 تحصّن،یکی از شیوه های قدیمی برای رسیدن به مقصود است. «فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ» 11 غربت،بهتر از شرمندگی است. «فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ» 12 به خداوند خوش بین باشیم. «هُوَ خَیْرُ الْحٰاکِمِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 81]
اشاره

اِرْجِعُوا إِلیٰ أَبِیکُمْ فَقُولُوا یٰا أَبٰانٰا إِنَّ اِبْنَکَ سَرَقَ وَ مٰا شَهِدْنٰا إِلاّٰ بِمٰا عَلِمْنٰا وَ مٰا کُنّٰا لِلْغَیْبِ حٰافِظِینَ (81)

(برادر بزرگ گفت:من اینجا می مانم،ولی)شما به سوی پدرتان برگردید، پس بگویید:ای پدر! همانا پسرت دزدی کرده و ما جز به آنچه می دانستیم گواهی ندادیم و ما نگهبان(و آگاه به)غیب نبوده ایم.

پیام ها

1 انسان،خودخواه است.در آنجا که می خواستند به گندم بیشتر برسند،گفتند:

«فَأَرْسِلْ مَعَنٰا أَخٰانٰا» (1)برادر ما را با ما روانه کن،ولی امروز که تهمت در کار است،گفتند: «ابْنَکَ» پسر تو دزدی کرده و نگفتند:برادر ما.

2 شهادت و گواهی،باید بر اساس علم باشد. «مٰا شَهِدْنٰا إِلاّٰ بِمٰا عَلِمْنٰا» 3 در پیمان ها و تعهدات،باید برای حوادث پیش بینی نشده تبصره ای باز کرد.

«وَ مٰا کُنّٰا لِلْغَیْبِ»

...

ص :136


1- 1) .یوسف،63.

4 عذر خود را با کمال صراحت بگوئیم. «وَ مٰا کُنّٰا لِلْغَیْبِ حٰافِظِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 82]
اشاره

وَ سْئَلِ اَلْقَرْیَةَ اَلَّتِی کُنّٰا فِیهٰا وَ اَلْعِیرَ اَلَّتِی أَقْبَلْنٰا فِیهٰا وَ إِنّٰا لَصٰادِقُونَ (82)

(اگر به حرف ما اطمینان نداری)از قریه ای که در آن بودیم و از کاروانی که در میانشان به اینجا رو آورده ایم،سؤال کن و بی شک ما راستگو هستیم.

نکته ها:
اشاره

«قریه»تنها به معنای روستا نیست،بلکه به محل اجتماع و مناطق مسکونی گفته می شود؛ خواه شهر باشد یا روستا.ضمناً« وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ »به معنی سؤال از اهل قریه است.

«عیر»به کاروانی گفته می شود که مواد غذایی حمل و نقل می کند.

برادران یوسف در گفتگو با پدر،در ماجرای کشته شدن یوسف توسط گرگ،دلیل نداشتند، ولی در اینجا برای حرف خود دو دلیل آوردند؛یکی سؤال از مردم مصر و یکی سؤال از کاروانیان که ما در میان آنان بودیم.علاوه بر آنکه در ماجرای قبل گفتند: «لَوْ کُنّٰا صٰادِقِینَ» و کلمه« لَوْ »نشانه تردید و دلهره و سستی است،ولی در این صحنه با کلمه« إِنّٰا »و حرف لام که در جمله« إِنّٰا لَصٰادِقُونَ »است نشان می دهند که قطعاً راست می گویند.

پیام ها

1 سابقه ی بد و دروغ،در پذیرش سخنان انسان در تمام عمر ایجاد تردید می کند. «وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ» 2 گواهی شهود عینی،راهی معتبر برای اثبات مدّعا می باشد. «وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ ...

وَ الْعِیرَ»

...

3 امکان تبانی مجموعه ای بزرگ بر کذب،منتفی است. «وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ ... إِنّٰا لَصٰادِقُونَ»

ص :137

[سوره یوسف (12): آیه 83]
اشاره

قٰالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ عَسَی اَللّٰهُ أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ اَلْعَلِیمُ اَلْحَکِیمُ (83)

(یعقوب)گفت:(این چنین نیست)بلکه(بار دیگر)نفس شما(با نسبت دزدی به بنیامین یا تعیین کیفر گروگان گیری)مسئله را برای شما آراسته است، پس صبری نیکو(لازم است)امید است که خداوند همه برادران را با هم نزد من آورد،چرا که او قطعاً آگاه و حکیم است.

نکته ها:
اشاره

وقتی برادران،پیراهن آغشته به خون یوسف را با ظاهری غمگین و گریان حضور پدر آوردند و گفتند:یوسف را گرگ خورد.حضرت یعقوب گفت:« بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ »یعنی نفس شما این کار را در چشم شما زیبا جلوه داده است و من صبر جمیل می کنم.در اینجا نیز که دو فرزندش(بنیامین و پسر بزرگتر)از او جدا شده اند،همین جمله را تکرار می کند.شاید این سؤال مطرح شود در ماجرای یوسف برادران توطئه و خیانت کردند،ولی در ماجرای بنیامین این مسایل نبود،پس چرا کلام یعقوب در هر دو مورد یک لحن و یک عبارت است؟« بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ » تفسیر المیزان اینگونه پاسخ می دهد:یعقوب می خواهد بگوید دوری این دو برادر نیز دنباله حرکت قبلی شما نسبت به یوسف است.یعنی تمام این صحنه ها،دنباله همان کار زشت شماست.ممکن است گفته شود که مراد یعقوب این است که شما در اینجا هم خیال می کنید بی تقصیرید و کارتان خوب بوده است،ولی شما مقصّرید زیرا:اوّلاً:چرا با دیدن پیمانه در بار برادرتان او را سارق دانستید؟ شاید کس دیگری این پیمانه را در بار گذاشته بود؟ ثانیاً:چرا زود برگشتید؟ باید تحقیق می کردید.ثالثاً چرا کیفر سارق را گروگان قرار دادید؟ (1)امّا سخن صاحب المیزان مناسب تر است،چون پیدا شدن پیمانه در بار بنیامین،برای عموم مردم سبب علم به دزدی می شود و ماندن برادر بزرگتر در مصر نیز برای پیگیری کار یا جلب

ص :138


1- 1) .تفسیر نمونه.

عواطف و رحم بود و کیفری هم که ذکر شده،مجازات سارق در منطقه آنان بوده است.

بنا بر این در هیچ یک از سه مسئله،جلوه نفسانی نبود تا گفته شود: «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ» صبر،گاهی از روی ناچاری و بیچارگی است،چنان که اهل دوزخ می گویند: «سَوٰاءٌ عَلَیْنٰا أَ جَزِعْنٰا أَمْ صَبَرْنٰا» صبر کردن و یا جزع کردن برای نجات ما اثری ندارد.و گاهی صبر آگاهانه و داوطلبانه و تسلیم رضای خداوند است که چهره این صبر در هر جایی با یک عنوان مطرح است؛صبر در میدان جهاد،شجاعت است.صبر در دنیا،زهد است.صبر در برابر گناه،تقواست.صبر در برابر شهوت،عفّت است و صبر در برابر مال حرام،ورع است.

تزیین و زیبانمایی زشتی ها،گاهی توسّط شیطان؛ «وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطٰانُ أَعْمٰالَهُمْ» (1)،گاهی به وسیله ی زرق و برق دنیا؛ «حَتّٰی إِذٰا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهٰا وَ ازَّیَّنَتْ» (2)و گاهی توسّط نفس انسان است. «سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ»

پیام ها

1 نفس برای توجیه گناه،کارهای زشت را در نظر انسان زیبا جلوه می دهد.

«سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ»

2 صبر،شیوه ی مردان خداست و صبر جمیل،صبری است که در آن سخنی بر خلاف تسلیم و رضای خداوند گفته نشود. (3)«فَصَبْرٌ جَمِیلٌ» 3 هرگز از قدرت خداوند مأیوس نشویم. «عَسَی اللّٰهُ أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ» 4 یعقوب به زنده بودن سه فرزندش(یوسف،بنیامین،برادر بزرگتر)یقین داشت و به ملاقاتشان امیدوار بود. «أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعاً» 5 برای قدرت الهی،حل مشکلات تازه و کهنه،یکسان است.خداوند می تواند یوسف دیروز و برادر امروز شما را یک جا دورهم گرد آورد. «جَمِیعاً» 6 مؤمن،حوادث تلخ را نیز از حکمت خدا می داند. «الْحَکِیمُ» 7 باور و توجّه به عالمانه و حکیمانه بودن افعال الهی،آدمی را به صبر و شکیبایی

ص :139


1- 1) .انفال،48.
2- 2) .یونس،24.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.

در حوادث دشوار وادار می کند. «فَصَبْرٌ جَمِیلٌ، إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ»

[سوره یوسف (12): آیه 84]
اشاره

وَ تَوَلّٰی عَنْهُمْ وَ قٰالَ یٰا أَسَفیٰ عَلیٰ یُوسُفَ وَ اِبْیَضَّتْ عَیْنٰاهُ مِنَ اَلْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ (84)

یعقوب از فرزندان روی گرداند و گفت:ای دریغا بر یوسف،پس اندوه خود را فرو می خورد(تا آنکه)دو چشمش از اندوه سفید(و نابینا)شد.

نکته ها:
اشاره

کلمه«اسف»به معنای حزن و اندوه همراه با غضب است.یعقوب بر چشم گریه،و بر زبان « یٰا أَسَفیٰ »و در دل حزن داشت.

در روایتی از امام باقر علیه السلام نقل شده است که فرمود:پدرم علیّ بن الحسین علیهما السلام بیست سال بعد از حادثه کربلا به هر مناسبتی گریه می کرد.سؤال کردند چرا این همه گریه می کنید؟ فرمود:یعقوب یازده پسر داشت یکی غائب شد،با اینکه زنده بود،از گریه چشمانش را از دست داد،ولی من در برابر چشمان خود دیدم پدر و برادرها و هفده نفر از خاندان نبوّت شهید شدند،چگونه گریه نکنم؟

پیام ها

1 حسدورزی،یک عمر تحقیر به همراه دارد. «وَ تَوَلّٰی عَنْهُمْ» 2 آنها می خواستند با حذف یوسف،خود محبوب پدر شوند؛ «یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ» ولی حسادت،قهر پدر را شامل حال آنها کرد. «تَوَلّٰی عَنْهُمْ» 3 یعقوب می دانست که بر فرزند دیگر ظلم نشده است،ظلم بر یوسف رفته است. «یٰا أَسَفیٰ عَلیٰ یُوسُفَ» 4 غصّه و گریه،گاهی موجب نابینایی می شود. «ابْیَضَّتْ عَیْنٰاهُ مِنَ الْحُزْنِ» 5 ندبه و گریه و سوز و عشق،نیاز به شناخت دارد.(یعقوب آشنا به یوسف است که از سوز نابینا می شود.)

ص :140

6 اهمیّت مصائب،بر محور شخصیّت افراد است.(ظلم به یوسف با ظلم به دیگران فرق دارد،نام یوسف برده می شود نه دو برادر دیگر.) 7 گریه،غم و اندوه در فراق عزیزان،جایز است. «وَ ابْیَضَّتْ عَیْنٰاهُ مِنَ الْحُزْنِ» 8 تحمّل انسان حدّی دارد و روزی لبریز می شود. «وَ ابْیَضَّتْ عَیْنٰاهُ مِنَ الْحُزْنِ» 9 فرو بردن خشم،از صفات مردان الهی و کاری شایسته است. «فَهُوَ کَظِیمٌ» 10 گریه و غم،منافاتی با کظم غیظ و صبر ندارد. «فَصَبْرٌ جَمِیلٌ، یٰا أَسَفیٰ، فَهُوَ کَظِیمٌ»

[سوره یوسف (12): آیه 85]
اشاره

قٰالُوا تَاللّٰهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتّٰی تَکُونَ حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ اَلْهٰالِکِینَ (85)

(فرزندان یعقوب به پدرشان)گفتند:به خدا سوگند تو پیوسته یوسف را یاد می کنی،تا آنکه بیمار و لاغر شوی و(یا مشرف به مرگ و)از بین بروی.

نکته ها:
اشاره

« حَرَضاً »،به شخصی گویند که عشق یا اندوه و حزن،او را فرسوده کرده باشد.

پیام ها

1 یوسف ها همواره باید در یادها باشند. «تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ» (اولیای خدا در دعای ندبه،یوسف زمان را صدا می زنند و گریه می کنند.) 2 اگر می خواهید ببینید چقدر کسی را دوست دارید،ببینید چقدر به یاد او هستید. «تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ» 3 آن که یوسف را می شناسد،سوزی دارد که افراد عادّی آن را درک نمی کنند.

«تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتّٰی تَکُونَ حَرَضاً»

4 مسایل روحی و روانی،در جسم اثر می گذارد. «حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهٰالِکِینَ» (فراق می تواند انسان را بشکند و یا بکشد،تا چه رسد به داغ و مصیبت.) 5 حساب عاطفه پدری،از علاقه های عادّی جداست. «تَکُونَ مِنَ الْهٰالِکِینَ»

ص :141

[سوره یوسف (12): آیه 86]
اشاره

قٰالَ إِنَّمٰا أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اَللّٰهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اَللّٰهِ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ (86)

(یعقوب)گفت:من ناله(آشکار)و حزن(پنهان)خود را فقط به خدا شکایت می برم و از(عنایت و لطف)خداوند چیزی را می دانم که شما نمی دانید.

نکته ها:
اشاره

«بث»به حزن شدید گفته می شود که گویا شدّت آن باعث شده که دارنده اش نتواند آن را بیان کند.

حضرت آدم از کار خود به درگاه خدا ناله نمود؛ «قٰالاٰ رَبَّنٰا ظَلَمْنٰا أَنْفُسَنٰا» (1)و حضرت ایّوب از بیماری خود؛ «أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ» (2)و حضرت موسی از فقر و نداری؛ «رَبِّ إِنِّی لِمٰا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» (3)و حضرت یعقوب از فراق فرزند. «إِنَّمٰا أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی»

پیام ها

1 آنچه مذموم است،یا سکوتی است که بر قلب و اعصاب فشار می آورد و سلامت انسان را به مخاطره می اندازد و یا ناله و فریاد در برابر مردم است که موقعیّت انسان را پایین می آورد،امّا شکایت بردن به نزد خداوند مانعی ندارد.

«إِنَّمٰا أَشْکُوا

... إِلَی اللّٰهِ» 2 موحّد،درد دل خود را تنها با خدا در میان می گذارد. «إِنَّمٰا أَشْکُوا ... إِلَی اللّٰهِ» دست حاجت چو بری،نزد خداوندی بر 3 افراد ظاهربین از کنار حوادث به راحتی می گذرند،ولی انسان های ژرف نگر آثار و حوادث را تا قیامت می بینند. «أَعْلَمُ مِنَ اللّٰهِ» ...

ص :142


1- 1) .اعراف،23.
2- 2) .انبیاء،83.
3- 3) .قصص،24.

4 یعقوب به زنده بودن یوسف و سرآمدن فراقش و به حقایقی درباره ی خدا و صفات او آگاه بود که بر دیگران پوشیده بود. «أَعْلَمُ مِنَ اللّٰهِ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ» 5 شاید« مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ »همان رؤیای یوسف باشد که یعقوب در آغاز آن را تعبیر کرده بود.

[سوره یوسف (12): آیه 87]
اشاره

یٰا بَنِیَّ اِذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ وَ لاٰ تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اَللّٰهِ إِنَّهُ لاٰ یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اَللّٰهِ إِلاَّ اَلْقَوْمُ اَلْکٰافِرُونَ (87)

ای پسرانم!(بار دیگر به مصر)بروید و از یوسف و برادرش جستجو کنید و از رحمت خداوند مأیوس نشوید،حقّ این است که جز گروه کافران،از رحمت خداوندی مأیوس نمی شوند.

نکته ها:
اشاره

«تحسس»جستجوی چیزی از راه حس است.«تجسس»به جستجو کردن در مورد بدی ها و«تحسس»به جستجو کردن در مورد خوبی ها گفته می شود.

به تعبیر راغب،« رَوْحِ »و«روح»به معنای جان است،ولی« رَوْحِ »در موارد فَرَج و رحمت به کار می رود،گویا با گشایش گره و مشکل،جان تازه ای در انسان دمیده می شود.

در تفسیر تبیان آمده است:روح از ریح است،همان گونه که انسان با وزش باد احساس راحتی می کند با رحمت الهی نیز انسان شادمان می گردد.

بر اساس روایات،یأس از رحمت خدا،از گناهان کبیره است. (1)

پیام ها

1 پدر نباید با فرزندانش قطع رابطه ی دائمی کند. «وَ تَوَلّٰی عَنْهُمْ ... یٰا بَنِیَّ» 2 شناخت،نیاز به حرکت دارد. «اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا» 3 رسیدن به لطف الهی،با تنبلی سازگار نیست. «اذْهَبُوا، وَ لاٰ تَیْأَسُوا»

ص :143


1- 1) .من لا یحضره الفقیه،باب معرفة الکبائر.

4 اولیای خدا،هم خود مأیوس نمی شوند هم دیگران را از یأس باز می دارند.

«لاٰ تَیْأَسُوا»

5 یأس،نشانه ی کفر است. «لاٰ یَیْأَسُ ... إِلاَّ الْقَوْمُ الْکٰافِرُونَ» زیرا مأیوس شده،در درون خود می گوید:قدرت خدا تمام شده است.

[سوره یوسف (12): آیه 88]
اشاره

فَلَمّٰا دَخَلُوا عَلَیْهِ قٰالُوا یٰا أَیُّهَا اَلْعَزِیزُ مَسَّنٰا وَ أَهْلَنَا اَلضُّرُّ وَ جِئْنٰا بِبِضٰاعَةٍ مُزْجٰاةٍ فَأَوْفِ لَنَا اَلْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنٰا إِنَّ اَللّٰهَ یَجْزِی اَلْمُتَصَدِّقِینَ (88)

پس هنگامی که(مجدداً)بر یوسف وارد شدند،گفتند:ای عزیز! قحطی ما و خاندان ما را فراگرفته و(برای خرید گندم)بهای اندکی با خود آورده ایم، (اما شما کاری به پول اندک ما نداشته باش)سهم ما را بطور کامل وفا کن و بر ما ببخش،زیرا که خداوند کریمان و بخشندگان را پاداش می دهد.

نکته ها:
اشاره

«بضاعت»به مالی گویند که عنوان«بها»به خود بگیرد.« مُزْجٰاةٍ »از ریشه ی«ازجاء»به معنای طرد کردن است.از آنجایی که معمولاً فروشندگان بهای کم را برمی گردانند، «بضاعت مزجاة»گفته شده است.

برخی از مفسران گفته اند:مراد از« تَصَدَّقْ عَلَیْنٰا »درخواست بازگرداندن بنیامین است.

در روایات آمده است:یعقوب نامه ای برای یوسف نوشت که محتوای آن تجلیل از یوسف، بیان قحطی کنعان،تقاضای آزادی بنیامین و تبرئه فرزندان از سرقت بود و به همراه فرزندان برای یوسف فرستاد.وقتی یوسف در مقابل برادران آن نامه را خواند،بوسید و بر چشم گذاشت و گریه ای کرد که قطرات اشک بر لباسش نشست.

برادران که هنوز یوسف را نمی شناختند شگفت زده بودند که این همه احترام به پدر ما برای چیست؟ کم کم برق امیدی در دل آنها روشن شد.خنده یوسف را چون دیدند،با خود گفتند

ص :144

نکند او یوسف باشد. (1)

پیام ها

1 برای یعقوب،یوسف مطرح است؛ «فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ» ولی برای فرزندان گندم. «فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ» 2 تحقیر کنندگان،روزی تحقیر می شوند.فرزندانی که با غرور می گفتند: «نَحْنُ عُصْبَةٌ» ما قوی هستیم، «سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ» برادر ما دزد بود، «إِنَّ أَبٰانٰا لَفِی ضَلاٰلٍ» پدر ما در گمراهی آشکار است،امروز با حقارت می گویند: «مَسَّنٰا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ» 3 برای درخواست کمک و مساعدت،فرهنگ خاصّی لازم است:

الف:تجلیل از کمک کننده. «أَیُّهَا الْعَزِیزُ» ب:بیان حال و نیاز خود. «مَسَّنٰا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ» ج:کمبود بودجه(فقر مالی). «بِبِضٰاعَةٍ مُزْجٰاةٍ» د:ایجاد انگیزه در کمک کننده. «وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنٰا إِنَّ اللّٰهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ» 4 فقر و نیاز،انسان را ذلیل می کند. «مَسَّنٰا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ» آنچه شیران را کند روبَه مزاج احتیاج است احتیاج است احتیاج

[سوره یوسف (12): آیه 89]
اشاره

قٰالَ هَلْ عَلِمْتُمْ مٰا فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جٰاهِلُونَ (89)

(یوسف)گفت:آیا دانستید با یوسف و برادرش چه کردید آن گاه که شما نادان بودید.

نکته ها:
اشاره

در یک سؤال ممکن است اهداف گوناگونی نهفته باشد،اهدافی مثبت و سازنده و یا منفی و آزاردهنده،سؤال یوسف که پرسید آیا می دانید با یوسف و برادرش چه کردید؟،ممکن است

ص :145


1- 1) .تفسیر نمونه.

برای این باشد که من ماجرا را می دانم.یا اینکه ممکن است هدف از سؤال این باشد که کار بدی کردید،توبه کنید و ممکن است هدفش تشفّی خاطر بنیامین باشد که در جلسه حضور دارد و ممکن است هدفش سرزنش و توبیخ و ملامت یا به رخ کشیدن عزّت خود و یا سرزنش به اینکه با این همه جنایت چرا امید تصدّق دارید؟ در میان غرض هایی که مطرح شد،سه مورد اوّل با مقام یوسف سازگاری دارد،ولی باقی موارد با فتوّت و کرامتی که آیات بعد از یوسف گزارش می کند،همخوانی ندارند.او علی رغم اینکه نسبت دزدی شنید،چیزی نگفت و سرانجامِ کار به برادران گفت: «لاٰ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» جهل،تنها به معنای ندانستن نیست،بلکه غلبه هوسها نوعی بی توجّهی است.انسان گناهکار هر چند عالم باشد،جاهل است چون توجّه ندارد و آتش دوزخ را برای خود می خرد.

پیام ها

1 پرونده خطاها و گناهان روزی گشوده خواهد شد. «هَلْ عَلِمْتُمْ مٰا فَعَلْتُمْ» 2 فتوّت در آن است که جزئیات خلاف مطرح نشود. «مٰا فَعَلْتُمْ» 3 وقتی به قدرت رسیدید،دیگر مظلومان را فراموش نکنید. «مٰا فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ» 4 فتوّت در آن است که راه عذر به خطاکار تلقین شود. «إِذْ أَنْتُمْ جٰاهِلُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 90]
اشاره

قٰالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قٰالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هٰذٰا أَخِی قَدْ مَنَّ اَللّٰهُ عَلَیْنٰا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُضِیعُ أَجْرَ اَلْمُحْسِنِینَ (90)

گفتند:آیا تو خود(همان)یوسفی؟ گفت:(آری)من یوسفم و این برادر من است.به تحقیق خداوند بر ما منت گذاشت.زیرا که هر کس تقوا و صبر پیشه کند،پس همانا خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی کند.

نکته ها:
اشاره

هر چه زمان می گذشت،برادران مبهوت تر شدند که چرا عزیز مصر در برابر نامه ی پدرشان

ص :146

گریه کرد!؟ عزیز از کجا ماجرای یوسف را می داند؟ راستی قیافه او به یوسف شباهت زیادی دارد! نکند او یوسف باشد،چه بهتر که از خودش بپرسیم.اگر یوسف نبود به ما دیوانه نمی گویند؟ و اگر یوسف بود از شرمندگی چه می کنیم؟ هیجان سراسر وجود برادران را گرفته بود.بالاخره طلسم سکوت را با سؤالِ آیا تو یوسفی،شکستند.

در اینجا چه صحنه ای پیش آمد؟ و کدام نقاش می تواند سیمایی از شرمندگی و شادی و گریه و در آغوش کشیدن را تصویر کند؟ خدا می داند و بس.

باید شرایط طوری فراهم شود که مردم سؤال کنند و برای رشد و تربیت،انگیزه آنان را بالا برد.در برادران یوسف دائماً انگیزه برای جستجو و سؤال زیاد می شد.با خود می گفتند:چرا اصرار داشت بنیامین را به همراه خود بیاوریم؟ چرا پیمانه در بار ما پیدا شد؟ چرا پول ما را در نوبت اوّل برگرداند؟ او از کجا داستان یوسف را می داند؟ نکند دیگر به ما غلّه ندهد؟ وقتی این هیجانات در روح آنها اوج گرفت،پرسیدند:آیا تو یوسف هستی؟ گفت:بله....

امام صادق علیه السلام فرمودند:به تحقیق در حضرت قائم علیه السلام سنتی از یوسف است...مردم حضرت را نمی شناسند تا اینکه خداوند اذن دهد که خود را معرفی کند. (1)

پیام ها

1 گذشت تاریخ و حوادث تلخ و شیرین،رابطه ها و شناخت ها را تغییر می دهد.

«أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ»

2 اولیای خدا،همه ی نعمت ها را از او می دانند. «مَنَّ اللّٰهُ عَلَیْنٰا» 3 اجر صبر و تقوا،در دنیا نیز داده می شود. «أَنَا یُوسُفُ ... مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ» ...

4 کسی لایق زمامداری و حکومت است که در برابر حوادث،حسادت ها، شهوت ها،تحقیرها،زندان ها،تبلیغات سوء و...امتحان داده باشد. «مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ» ...

5 از حساس ترین اوقات،برای تبلیغ استفاده کنید.(موقعی که برادران از کار

ص :147


1- 1) .بحار،ج 12،ص 283.

خود شرمنده و آماده پذیرش سخن یوسف اند او می گوید: «مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ» ...) 6 لطف خداوند،حکیمانه و بر طبق ملاک ها و معیارها است. «مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللّٰهَ» ...

7 صبر و تقوا،زمینه عزّت است. «مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُضِیعُ» ...

8 تقوا و صبر از ویژگی های محسنان است. «مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» 9 یکی از سنت های الهی،حکومت صالحان است. «لاٰ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 91]
اشاره

قٰالُوا تَاللّٰهِ لَقَدْ آثَرَکَ اَللّٰهُ عَلَیْنٰا وَ إِنْ کُنّٰا لَخٰاطِئِینَ (91)

(برادران)گفتند:به خدا قسم،که خداوند ترا بر ما برتری داده است و قطعاً ما خطاکار بوده ایم.

نکته ها:
اشاره

«ایثار»به معنای برتری دادن دیگران بر خود است.برادران یوسف در اثر تفکر غلط« نَحْنُ عُصْبَةٌ »،دست به کار غلطی زدند و گفتند:او را به چاه افکنید؛« أَلْقُوهُ فِی غَیٰابَتِ الْجُبِّ ».

خداوند آنها را در تنگنا گذاشت تا جایی که برای سیر کردن شکم التماس کنند؛« مَسَّنٰا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ »پس اعتراف کردند که نقشه ما خراب از آب در آمد؛« کُنّٰا لَخٰاطِئِینَ »سپس آن تفکر غلط،تبدیل به پذیرش یک واقعیّت شد که؛ «لَقَدْ آثَرَکَ اللّٰهُ عَلَیْنٰا» برادران یوسف چند بار به صیغه« تَاللّٰهِ »قسم یاد کرده اند:

1 «تَاللّٰهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ مٰا جِئْنٰا لِنُفْسِدَ فِی الْأَرْضِ» به خدا سوگند شما خود می دانید که ما برای فساد و سرقت به سرزمین شما نیامده ایم.

2 «تَاللّٰهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ» به پدر گفتند:به خدا سوگند تو دائماً یوسف یوسف می کنی.

3 «تَاللّٰهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلاٰلِکَ الْقَدِیمِ» پدرجان به خدا سوگند تو در علاقه افراطی به یوسف، گرفتار انحراف گذشته شده ای.

4 «تَاللّٰهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللّٰهُ عَلَیْنٰا» به یوسف گفتند:به خدا قسم خداوند تو را بر ما برتری داد.

ص :148

پیام ها

1 اگر از روی حسادت به کمالات و برتری های دیگران اعتراف نکنیم،با فشار و ذلّت به آنها اقرار خواهیم کرد. «لَقَدْ آثَرَکَ اللّٰهُ عَلَیْنٰا» 2 در برابر اراده خدا،نمی توان ایستادگی کرد. «آثَرَکَ اللّٰهُ عَلَیْنٰا» 3 در روز توانایی،به گونه ای عمل نکنیم که در روزگار ضعف شرمنده شویم. «وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ ... وَ إِنْ کُنّٰا لَخٰاطِئِینَ» 4 اعتراف به خطا،زمینه را برای عفو و بخشش فراهم می کند. «إِنْ کُنّٰا لَخٰاطِئِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 92]
اشاره

قٰالَ لاٰ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ اَلْیَوْمَ یَغْفِرُ اَللّٰهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ اَلرّٰاحِمِینَ (92)

(یوسف)گفت:امروز بر شما توبیخ و ملامتی نیست،خداوند شما را می بخشد و او مهربان ترین مهربانان است.

نکته ها:
اشاره

« تَثْرِیبَ »به معنای توبیخ،گناه شمردن و ملامت زیاد است.

روز فتح مکّه مشرکان به کعبه پناهنده شده بودند،عمر گفت:ما امروز انتقام خواهیم گرفت.

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:امروز روز مرحمت است و از مشرکان پرسید:گمان شما امروز نسبت به من چیست؟ گفتند:خیر است،تو برادر کریم ما هستی.

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:امروز کلام من همان کلام یوسف است؛ «لاٰ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» عمر گفت:من از حرف خودم شرمنده ام. (1)

علی علیه السلام می فرمایند:«اذا قدرت علی عدوک فاجعل العفو عنه شکرا للقدرة علیه»هر گاه بر دشمن خود پیروز شدی شکر آن را،عفو دشمن قرار بده. (2)

در حدیث می خوانیم:دل جوان رقیق تر است.سپس امّا این آیه را تلاوت فرمودند:یوسف چون نسبت به پدر و برادران جوان تر بود،فوری برادران را بخشید. (3)

ص :149


1- 1) .تفسیر قرطبی.
2- 2) .نهج البلاغه،حکمت 11.
3- 3) .بحار،ج 12،ص 280.
پیام ها

1 سعه صدر،ابزار و وسیله ی ریاست است. «لاٰ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» 2 همین که خلافکار اعتراف کرد،بپذیرید واو را خجل نکنید. «إِنّٰا کُنّٰا خٰاطِئِینَ. قٰالَ لاٰ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ» 3 گذشت خود را به همه اعلام کنید تا دیگران هم سرزنش نکنند. «لاٰ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ» 4 یوسف علیه السلام به بازسازی روحی روانی برادران گنهکار پرداخت،ما نیز چنین کنیم. «لاٰ تَثْرِیبَ» ...

5 گذشت و عفو از مردم باید فوری باشد. «الْیَوْمَ» 6 عفو در اوج عزّت و قدرت،سیره اولیای خداست. «لاٰ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» 7 فتوت را از یوسف بیاموزیم که هم حقّ خود را بخشید و هم از خداوند طلب آمرزش و عفو می کند. «لاٰ تَثْرِیبَ ... یَغْفِرُ اللّٰهُ» 8 آنجا که بنده می بخشد از خداوند که ارحم الراحمین است چه انتظاری جز عفو داریم. «یَغْفِرُ اللّٰهُ لَکُمْ» 9 بخشیدن شرمندگان،سیره ی الهی است.( یَغْفِرُ در قالب مضارع آمده است.) 10 عفو خداوند،شامل کسانی هم که سالها موجب آزار دو پیامبر او(یوسف و یعقوب)شده اند،می شود. «وَ هُوَ أَرْحَمُ الرّٰاحِمِینَ» 11 گذشت ستم دیدگان از ظالمین،زمینه ساز شمول مغفرت الهی است،ولی در آمرزش او به مغفرت و رحمت الهی نیز منوط است. «لاٰ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ ... یَغْفِرُ اللّٰهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرّٰاحِمِینَ» 12 توصیف خداوند به مغفرت و رحمت،(مانند «أَرْحَمُ الرّٰاحِمِینَ »)از آداب دعا و استغفار است.

ص :150

[سوره یوسف (12): آیه 93]
اشاره

اِذْهَبُوا بِقَمِیصِی هٰذٰا فَأَلْقُوهُ عَلیٰ وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ (93)

(یوسف گفت:)این پیراهن مرا ببرید و آن را بر صورت پدرم بیفکنید(تا)بینا شود و همه کسان خود را نزد من بیاورید.

نکته ها:
اشاره

در داستان حضرت یوسف،پیراهن او در چند جا مطرح شده است؛ الف: «وَ جٰاؤُ عَلیٰ قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ» برادران،پیراهن یوسف را با خون دروغین آغشته کرده و نزد پدر بردند که گرگ یوسف را خورد.

ب: «قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ» پیراهن از پشت پاره و سبب کشف جرم و مجرم شد.

ج: «اذْهَبُوا بِقَمِیصِی» پیراهن موجب شفای یعقوب نابینا می شود.

اگر پیراهنی که جوار یوسف است نابینا را بینا می کند،پس در تبرک به مرقد و صحن و سرا و درب و دیوار و پارچه و هر چیز دیگری که در جوار اولیای خدا باشد،امید شفا هست.

تا اینجا مرحله شناسایی یوسف،عذرخواهی از او و عفو و گذشت یوسف و طلب عفو الهی، طی شده است،ولی هنوز نابینایی پدر که از آثار جرم برادران است،وجود دارد.در این آیه راه حل این مشکل ارائه می شود.

ضمناً در روایت آمده است که یوسف گفت:کسی پیراهن مرا برای پدر ببرد که پیراهن خونی مرا پیش او برده بود تا همانگونه که پدر را دل آزرده کرده با این پیراهن دلشاد سازد.

در روایات آمده است:یوسف برادران خود را هر روز و شب سر سفره خود می نشاند و آنها احساس شرمندگی می کردند،به یوسف پیغام دادند که سفره ما جدا باشد،چون چهره تو ما را شرمنده می کند!.یوسف پاسخ داد:امّا من افتخار می کنم که در کنار شما باشم و با شما غذا بخورم.روزگاری مردم که مرا می دیدند،می گفتند:«سبحان من بلغ عبدا بیع بعشرین درهما ما بلغ»منزّه است خدایی که برده ی بیست درهمی را به عزّت رساند.امّا امروز وجود شما برای من عزّت است.حالا مردم می دانند که من برده و بی اصل و نسب نبوده ام.من

ص :151

برادرانی مثل شما و پدری همانند یعقوب داشته ام،ولی غریب افتاده بودم. (1)(اللّٰه اکبر از این فتوّت و جوانمردی) نقل شده است مرحوم آیت اللّٰه العظمی حاج شیخ عبد الکریم حایری یزدی که برای معالجه از اراک به سمت تهران حرکت کرده بود،شبی را در قم ماندند.مردم از ایشان تقاضا کردند که حوزه علمیه خود را از اراک به قم منتقل کند،چون قم حرم اهل بیت علیهم السلام و مدفن حضرت معصومه علیها السلام است.ایشان استخاره کردند و این آیه آمد: «وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ»

پیام ها

1 تبرّک به اشیایی که مربوط به اولیای خداست،جایز است. «اذْهَبُوا بِقَمِیصِی» (پیراهن یوسف،چشم نابینایی را بینا می کند.) 2 کسی که با هوی و هوس مبارزه کند،حتّی لباسش نیز از مقدسات می شود.

«بِقَمِیصِی»

3 تنها دیدن اشیای مقدّس برای تبرّک کافی نیست،باید آن را لمس کرد. «فَأَلْقُوهُ عَلیٰ وَجْهِ أَبِی» 4 حزن و شادی در نور چشم اثر دارد. «وَ ابْیَضَّتْ عَیْنٰاهُ مِنَ الْحُزْنِ ... یَأْتِ بَصِیراً» شاید به همین دلیل فرزند خوب را«قرة العین»نامیده اند.(البتّه اگر نخواهیم از بُعد معجزه بررسی کنیم.) 5 وصال،دل پیر را زنده و نابینا را بینا می کند. «فَأَلْقُوهُ عَلیٰ وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً» 6 در معجزه و کرامت،سن و سال شرط نیست.(پیراهن فرزند،چشمان پدر را بینا می کند.) 7 یوسف،علم غیب داشت و گر نه از کجا می دانست که پیراهن،پدر را بینا می کند. «یَأْتِ بَصِیراً» 8 خداوند آنچه را که روزی سبب حزن یعقوب شده بود،مایه شادی و شفای او

ص :152


1- 1) .تفسیر کبیر،به نقل از تفسیر نمونه.

قرار داد.(پیراهن روزی سبب اندوه شد و امروز سبب شادی) 9 فرزندان متمکن،بستگان ضعیف مخصوصاً والدین سالمند را تحت پوشش ببرند. «وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ» 10 شرایط اجتماعی،در عمل به وظیفه اثر دارد. «وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ» (صله ی رحم یوسف در آن شرایط به نوعی بود که باید فامیل به مصر بیایند.) 11 رسیدگی به بستگان با حفظ حقوق سایر مردم،لازم است. «أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ» 12 تغییر مسکن و هجرت،آثار زیادی دارد از جمله:خاطرات غم انگیز را دگرگون می کند. «وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ» 13 افراد خانواده و بستگان نزدیک در صورت امکان نزدیک هم و در کنار هم زندگی کنند. «وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ» 14 جوانمردی یوسف علیه السلام تا آن اندازه بود که برادران او را تحمّل نکردند و را در چاه انداختند،ولی یوسف علیه السلام همه برادران و خانواده هایشان را دعوت کرد.

«وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ»

15 با خویشان هر چند خطاکار باشند نباید قطع رابطه کرد. «وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ» 16 برای کسانی که زجر فراق کشیده اند باید به فکر رفاه بود. «أَجْمَعِینَ» دیگر یعقوب تاب فراق ندارد.

17 بهترین لطف آن است که همه را شامل شود. «أَجْمَعِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 94]
اشاره

وَ لَمّٰا فَصَلَتِ اَلْعِیرُ قٰالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْ لاٰ أَنْ تُفَنِّدُونِ (94)

و چون کاروان(از مصر به سوی کنعان محل زندگی یعقوب)رهسپار شد، پدرشان گفت:همانا من بوی یوسف را می یابم،البتّه اگر مرا کم خرد ندانید.

نکته ها:
اشاره

« فَصَلَتِ »یعنی فاصله گرفت.« فَصَلَتِ الْعِیرُ »یعنی کاروان از مصر فاصله گرفت.« تُفَنِّدُونِ »

ص :153

از ریشه«فند»به معنی ناتوانی فکر و سفاهت است.

یعقوب نگران بود که اطرافیانش نسبت بی خردی به او دهند و فرمود:« لَوْ لاٰ أَنْ تُفَنِّدُونِ »، ولی با کمال تأسّف اطرافیان و بعضی اصحاب پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله این نسبت را به حضرت دادند،آنجا که در آستانه رحلت فرمود:قلم و کاغذ بیاورید تا چیزی بگویم و ثبت شود که اگر به آن عمل کنید،هرگز گمراه نشوید! یکی گفت:«ان الرجل لیهجر» (1)پیامبر هذیان می گوید و نگذاشتند چیزی نوشته شود.

سؤال:چگونه است که تنها یعقوب بوی یوسف را درک می کند؟« إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ» پاسخ:هیچ مانعی ندارد،همان گونه که انبیا،وحی را درک می کنند و ما آن را درک نمی کنیم،در بقیه امور نیز آنان چیزی را بیابند که ما نمی یابیم.مگر در آستانه ی جنگ خندق،به هنگام کندن خندق،رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله از جهش برقی که از اصابت کلنگ به سنگی نمایان شد، نفرمود:در این برق سقوط امپراطوری ها را دیدم؟ امّا بعضی از افراد ضعیف الایمان گفتند:

پیامبر از ترس خود،دور شهر خندق می کند،ولی با هر ضربه و جرقّه ای،از سقوط یک رژیم و حکومتی و پیروزی خود وعده می دهد! در شرح نهج البلاغه مرحوم خویی آمده است:برای امام معصوم،عمود نوری است که چون خدا اراده کند،امام با نگاه به آن،آینده را می بیند و گاهی نیز مثل مردم عادی است. زمصرش بوی پیراهن شنیدی شاید مراد از«بوی یوسف»خبر تازه ای از یوسف باشد.این مسئله امروزه در دنیای علم،به «تله پاتی»یعنی انتقال فکر از نقاط دور دست،مشهور شده و به عنوان یک مسئله مسلّم علمی درآمده است.یعنی کسانی که پیوند نزدیکی با هم دارند و یا دارای قدرت روحی خاص هستند،همین که مسئله ای در گوشه ای از جهان برای شخصی پیش آید او نیز در گوشه ای

ص :154


1- 1) .صوارم المهرقه،ص 224.

دیگر از جهان آن را درمی یابد.

شخصی از امام باقر علیه السلام سؤال کرد:گاهی بدون جهت قلبم را غم فرا می گیرد،به نوعی که اطرافیان می فهمند.امام فرمود:مسلمانان در آفرینش از یک حقیقت و طینت هستند، همین که حادثه ی تلخی برای یکی از آنان اتفاق بیافتد،دیگری در سرزمین و منطقه ای دیگر غمناک می شود. (1)

اگر استشمام بوی یوسف را مربوط به قوای شامّه بدانیم،باید به عنوان یک امر خارق العاده و معجزه پذیرفت که یعقوب بویی را از دور استشمام می کند.

در ایّام تجاوز عراق به جمهوری اسلامی ایران که مردم به فرمان امام خمینی قدس سره در جبهه های غرب و جنوب حاضر بودند،بنده نیز در خدمت شهید آیة اللّٰه اشرفی اصفهانی که حدود نود سال داشت،در عملیات«مسلم بن عقیل»بودم.ایشان بارها در شب حمله به من فرمود:من بوی بهشت را می یابم،ولی من هر چه بو کشیدم چیزی نیافتم!.

آری،کسی که نود سال در علم و تقوی و زهد و تهجّد بوده،می تواند احساسی داشته باشد که دیگران نداشته باشند.همانگونه که پیشگویی ایشان که گفتند:من چهارمین شهید محراب خواهم بود،عملی شد!. (2)

به هر حال ممکن است مراد از بوی بهشت،یک بوی عرفانی باشد.نظیر شیرینی مناجات که یک مزه معنوی است.و ممکن است بوی طبیعی باشد،لکن هر شامه ای لایق استشمام آن نیست.نظیر امواج رادیویی که در فضاست،لکن هر رادیویی تمام آنها را نمی گیرد.

پیام ها

1 انسان،با صفای باطن می تواند حقایق معنوی را درک کند. «إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ» ولی درک حقایق محدود است،اینگونه نیست که آنان در هر مکان و

ص :155


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .منافقان در فاصله ی یکی دو سال،آیة اللّٰه مدنی،صدوقی،دستغیب و ایشان را در نماز جمعه یا مسیر رفتن به نماز جمعه،با نارنجک قطعه قطعه نمودند.

زمان بتوانند هر چه را دریابند و لذا بوی پیراهن را بعد از فاصله کاروان دریافت نمود. «فَصَلَتِ الْعِیرُ» 2 اگر حقایقی را درک نمی کنیم،مقام دیگران را انکار نکنیم. «لَوْ لاٰ أَنْ تُفَنِّدُونِ» 3 همه ی مردم ظرفیّت شنیدن حقایق را ندارند و نسبت بی خردی به گوینده می دهند. «لَوْ لاٰ أَنْ تُفَنِّدُونِ» 4 زندگانی عالمان در میان نادانان،رنج آور و مشکل است. «لَوْ لاٰ أَنْ تُفَنِّدُونِ»

[سوره یوسف (12): آیه 95]
اشاره

قٰالُوا تَاللّٰهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلاٰلِکَ اَلْقَدِیمِ (95)

(به او)گفتند:به خدا سوگند تو در گمراهی دیرین خود هستی.

نکته ها:
اشاره

در آیه 8 این سوره خواندیم که برادران در حقّ پدر خود گفتند: «إِنَّ أَبٰانٰا لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» پدرمان به خاطر علاقه بی جهت به یوسف و برادرش،در گمراهی آشکار است.در اینجا گفتند: «ضَلاٰلِکَ الْقَدِیمِ» ،یعنی هنوز در آن خطای پیشین به سر می برد.

افراد عادّی نباید اولیای خدا را با فهم خود بسنجند و حکم کنند که این شدنی است یا نشدنی.حضرت علی علیه السلام می فرماید:«الناس اعداء ما جهلوا» (1)یعنی مردم همین که خود نمی دانند با هر دانایی مخالفت می کنند.

پیام ها

1 حضرت یعقوب و یوسف علیهما السلام برای خبرهای شگفت خود قسم نخوردند؛ ولی برادران در عرصه های مختلف قسم خوردند،در آیه 73،85،91 و 95، برادران سوگند یاد کردند.آری،باید همچون انبیا حتّی المقدور از سوگند دوری کرد. «قٰالُوا تَاللّٰهِ» 2 کار نیکان را قیاس از خود مگیر. «إِنَّکَ لَفِی ضَلاٰلِکَ» (نسبت گمراهی به پدر،

ص :156


1- 1) .نهج البلاغه،حکمت 172.

ناشی از قیاس و سنجیدن درک او با فهم خود بود.) 3 یعقوب در طول دوران فراق یوسف،به زنده بودن او اعتقاد داشت و آن را برای اطرافیانش اظهار می کرد. «إِنَّکَ لَفِی ضَلاٰلِکَ الْقَدِیمِ»

[سوره یوسف (12): آیه 96]
اشاره

فَلَمّٰا أَنْ جٰاءَ اَلْبَشِیرُ أَلْقٰاهُ عَلیٰ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً قٰالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اَللّٰهِ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ (96)

پس چون(آن برادری که حامل پیراهن یوسف بود)مژده رسان آمد،پیراهن را روی صورت یعقوب انداخت.پس یعقوب بینا گشت و گفت:آیا به شما نگفتم:همانا من از(عنایت)خداوند چیزی می دانم که شما نمی دانید.

نکته ها:
اشاره

اگر مراد از سفید شدن چشم« وَ ابْیَضَّتْ عَیْنٰاهُ »؛کم نور شدن باشد،« بَصِیراً »به معنای پر نور شدن است و دلالت بر این دارد که حزن و شادی در دید و قوه باصره ی انسان مؤثر است.

امّا اگر مراد نابینایی مطلق باشد که از ظاهر آیه و «فَارْتَدَّ بَصِیراً» بر می آید،یک معجزه و توسّل است که قرآن آن را اثبات می کند.

دنیا فراز و نشیب دارد؛برادران یوسف یک روز کشته شدن یوسف را به دست گرگ و یک روز خبر حاکم شدن یوسف را می آورند.

پیام ها

1 سرچشمه علم انبیا،علم الهی است. «أَعْلَمُ مِنَ اللّٰهِ» ...

2 انبیای الهی به وعده های خداوند اطمینان دارند. «أَ لَمْ أَقُلْ» ...

3 یعقوب بر خلاف فرزندانش،به زنده بودن یوسف و پایان پذیرفتن فراقش اطمینان داشت. «أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ» 4 فرزند ناصالح باعث کوری پدر و فرزند صالح موجب بینایی او می شود.

«ابْیَضَّتْ عَیْنٰاهُ ... فَارْتَدَّ»

ص :157

5 اراده ی الهی،بر قوانین طبیعی حاکم است. «فَارْتَدَّ بَصِیراً» 6 لباس و تعلّقات اولیای خدا،می تواند منشأ اثر باشد. «فَارْتَدَّ بَصِیراً» 7 چه بسا امری که مکروه شمرده می شود؛ولی برای همه خیر است،چنان که قحطی ناخوشایند بود،ولی موجب آزادی بی گناهی چون یوسف و حاکمیّت او،وصال یعقوب و کنترل قحطی شد. «إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللّٰهِ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ»

[سوره یوسف (12): آیات 97 تا 98]
اشاره

قٰالُوا یٰا أَبٰانَا اِسْتَغْفِرْ لَنٰا ذُنُوبَنٰا إِنّٰا کُنّٰا خٰاطِئِینَ (97) قٰالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ اَلْغَفُورُ اَلرَّحِیمُ (98)

(فرزندان)گفتند:ای پدر! برای گناهانمان(از خداوند)طلبِ آمرزش کن که براستی ما خطاکار بودیم.

(یعقوب)گفت:بزودی از پروردگارم برای شما طلب آمرزش می کنم، براستی که او،خود آمرزنده و بسیار مهربان است.

نکته ها:
اشاره

فرزندان یعقوب موحّد بودند و به مقام والای پدرشان آگاه بودند؛ «یٰا أَبٰانَا اسْتَغْفِرْ لَنٰا» آنچه به عنوان«ضلال»به پدر نسبت داده اند،مراد گمراهی در عقیده نیست،بلکه گمراهی در تشخیص و علاقمندی او به یوسف بود.

برای ظالم سه روز است:روز قدرت،روز مهلت و روز ندامت.

برای مظلوم نیز سه روز است:روز حسرت که مورد ظلم قرار گرفته،روز حیرت که در فکر چاره اندیشی است و روز نصرت در این دنیا یا جهان آخرت.

کسانی که در اثر اشتباه به پدر گفتند: «إِنَّ أَبٰانٰا لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» بعد از توجّه به اشتباه می گویند: «إِنّٰا کُنّٰا خٰاطِئِینَ» در تفسیر مجمع البیان و أطیب البیان آمده است که حضرت یعقوب در انتظار شب جمعه یا سحر بود تا برای فرزندانش دعا کند.

ص :158

پیام ها

1 ظلم،مایه ی ذلّت است.روزی که برادران،یوسف را به چاه انداختند،روز خنده آنان و ذلّت یوسف بود و امروز به عکس شد.

2 برای آمرزش گناهان،توسّل به اولیای خداوند جایز است. «یٰا أَبٰانَا اسْتَغْفِرْ لَنٰا» 3 دعای پدر تأثیر ویژه ای دارد. «یٰا أَبٰانَا اسْتَغْفِرْ لَنٰا» 4 برای توبه هیچگاه دیر نیست. «اسْتَغْفِرْ لَنٰا» 5 اعتراف به گناه و خطا زمینه آمرزش است. «إِنّٰا کُنّٰا خٰاطِئِینَ» 6 برای دعا،ساعات خاصّی اولویّت دارد. «قٰالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ» 7 دعای پدر در حقّ فرزندان،اثر خاصّی دارد. «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ» 8 پدر نباید کینه توز باشد و لغزش فرزندان را در دل نگهدارد. «أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ» 9 به هنگام اقرار خلافکار،او را ملامت نکنید.هنگامی که گفتند: «إِنّٰا کُنّٰا خٰاطِئِینَ» ما خطاکار بودیم.پدر گفت: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ» 10 گناهکار را به مغفرت الهی امیدوار کنیم. «قٰالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی» 11 در استجابت دعا و توسّل به اولیای الهی صبور باشیم. «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ» 12 حضرت یعقوب از حقّ خویش گذشت و برای حقّ الهی وعده دعا به فرزندان داد. «أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی» 13 لطف خداوند،شامل بزرگ ترین گناه و گناهکاران نیز می شود. «هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» با اینکه دو نفر از پیامبران الهی مورد آزار و اذیّت چندین ساله قرار گرفته اند،باز امید بخشایش از او می رود.

[سوره یوسف (12): آیه 99]
اشاره

فَلَمّٰا دَخَلُوا عَلیٰ یُوسُفَ آویٰ إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ وَ قٰالَ اُدْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شٰاءَ اَللّٰهُ آمِنِینَ (99)

پس چون(پدر و مادر و برادران)بر یوسف وارد شدند،پدر و مادرش را در کنار خویش جای داد و گفت:به خواست خدا با أمن و امان داخل مصر شوید.

ص :159

نکته ها:
اشاره

نمی دانم این فراز از داستان را چگونه بنویسم! یوسف برای استقبال از والدین خود،در بیرون شهر خیمه ای زده و به انتظار ایستاده بود تا آنها را با عزّت و احترام وارد مصر کند؛ «فَلَمّٰا دَخَلُوا عَلیٰ یُوسُفَ ... اُدْخُلُوا مِصْرَ» به طور طبیعی وقتی پدر و مادر و برادران یوسف، خود را برای سفر آماده می کردند،شور و غوغا در کنعان بود.

مردم می دیدند چگونه بعد از سالها،با دریافت خبر خوش سلامت یوسف،در حالی که یعقوب بینایی خود را باز یافته با اشتیاق عزم دیدار فرزند را دارد.آنها نیز خوشحال از احوال این پدر و پسر بودند،مخصوصاً از اینکه یوسف در مصر خزانه دار و حاکم است و در دوره قحط سالی،با ارسال غلّه آنها را نیز حمایت کرده است.با چه شوق و شور و عشقی می توان این قصه را نوشت و تمام نمود!.

از کلمه ی« أَبَوَیْهِ »معلوم می شود که مادر یوسف نیز زنده بوده است،ولی سؤالی که خودم نیز به جواب آن پی نبرده ام این است که چرا در سرتاسر داستان نامی از گریه،سوز و ناله های مادرش مطرح نشده و این موضوع مسکوت مانده است؟ در روایات آمده که یعقوب با اصرار و سوگند از یوسف خواست تا ماجرای خود را بازگو کند.

وقتی یوسف شروع به گفتن کرد که برادران مرا لب چاه برده و با تهدید پیراهنم را کندند، یعقوب بی هوش شد.چون به هوش آمد،درخواست کرد که ادامه دهد،ولی یوسف گفت:پدر تو را به حقّ ابراهیم،اسماعیل و اسحاق علیهم السلام مرا از نقل داستان معاف کن! یعقوب پذیرفت. (1)

پیام ها

1 استقبال در بیرون شهر،کار نیکویی است. «فَلَمّٰا دَخَلُوا عَلیٰ یُوسُفَ» در بیرون شهر مراسم استقبال از یعقوب بود و یوسف در آنجا خیمه زده بود.

2 پست و مقام نباید ما را از احترام به والدین غافل کند. «قٰالَ ادْخُلُوا مِصْرَ» ...

ص :160


1- 1) .تفسیر نمونه و مجمع البیان.

3 حتّی اگر شخص اوّل کشور نیز خواست از امنیّت سرزمین خود سخن بگوید،باید توجّه به لطف خداوند داشته باشد. «إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ» زیرا تا خدا نخواهد،امنیّتی در کار نیست،چنان که گروهی از سنگ های کوه خانه ساختند تا در امان باشند،ولی قهر خداوند امنیّت آنان را به هم زد. «وَ کٰانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبٰالِ بُیُوتاً آمِنِینَ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُصْبِحِینَ» (1)4 در انتخاب محلّ سکونت،یکی از مهم ترین مسائل،امنیّت است. «آمِنِینَ» 5 اگر یوسف ها حاکم باشند،امنیّت برقرار خواهد شد. «آمِنِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 100]
اشاره

وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی اَلْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قٰالَ یٰا أَبَتِ هٰذٰا تَأْوِیلُ رُءْیٰایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَهٰا رَبِّی حَقًّا وَ قَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ اَلسِّجْنِ وَ جٰاءَ بِکُمْ مِنَ اَلْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ اَلشَّیْطٰانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِمٰا یَشٰاءُ إِنَّهُ هُوَ اَلْعَلِیمُ اَلْحَکِیمُ (100)

و پدر و مادرش را بر تخت بالا برد،ولی همه ی آنان پیش او افتادند و سجده کردند.و(یوسف)گفت:ای پدر! این است تعبیر خواب پیشین من.به یقین، پروردگارم آن را تحقق بخشید و به راستی که به من احسان کرد،آن گاه که مرا از زندان آزاد ساخت و شما را پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم را بر هم زد،از بیابان(کنعان به مصر)آورد.همانا پروردگار من در آنچه بخواهد،صاحب لطف است.براستی او دانای حکیم است.

نکته ها:
اشاره

« اَلْعَرْشِ »به تختی می گویند که سلطان روی آن می نشیند.« خَرُّوا »به زمین افتادن،« اَلْبَدْوِ » به بادیه و صحرا و« نَزَغَ »به ورود در کاری به قصد فساد معنا شده است.

ص :161


1- 1) .حِجر،82 تا 83.

« لَطِیفٌ »از اسم های خداوند است،یعنی قدرت او در لابلای کارهای پیچیده نیز نفوذ می کند.و تناسب آن با این آیه در این است که در زندگی یوسف گره های کوری بود که فقط قدرت خداوند در آنها نفوذ کرده و آنها را باز نمود.

یوسف مثل کعبه شد و پدر و مادر و برادران رو به او،به عنوان کرامت او،برای خدا سجده کردند. «خَرُّوا لَهُ سُجَّداً» و اگر این سجده برای غیر خدا و شرک بود،یعقوب و یوسف که دو پیامبر خدایند شاهد چنین منکری نمی شدند.شاید هم این سجده،نشانه ی تواضع بوده،نه پرستش که در این صورت سجده بر یوسف بوده و اشکالی نداشته است.

پیام ها

1 در هر مقامی هستید والدین خود را بر خود برتر بدانید. «رَفَعَ أَبَوَیْهِ» آنکه رنج بیشتر داشته باید عزیزتر باشد.

2 انبیا هم بر تخت حکومت نشسته اند. «عَلَی الْعَرْشِ» 3 احترام به حاکمان بر حقّ و تواضع در برابر آنان لازم است. «خَرُّوا لَهُ سُجَّداً» 4 سجده ی پدر و برادران بر یوسف،خواب او را تعبیر کرد. «رَأَیْتُهُمْ لِی سٰاجِدِینَ- خَرُّوا لَهُ سُجَّداً» 5 خداوند حکیم است.گاهی اجابت دعایی یا تعبیر خوابی را بعد از سالیان طولانی واقع می گرداند. «هٰذٰا تَأْوِیلُ رُءْیٰایَ مِنْ قَبْلُ» 6 به واقعیّت رساندن طرحها،کار خداوند است. «قَدْ جَعَلَهٰا رَبِّی حَقًّا» آری یوسف از پایداری و صبر خود سخنی نمی گوید و همه را کار خدا می داند.

7 خواب اولیای خدا،حقّ است. «جَعَلَهٰا رَبِّی حَقًّا» 8 در برخورد با واسطه ها و ابزار و وسایل،همیشه خدا را اصل و ناظر بدانیم.با آنکه در زندگی یوسف اسباب و عللی دست به هم دادند که او به این مقام رسید،ولی باز می فرماید: «قَدْ أَحْسَنَ بِی» 9 در هنگام برخورد با یکدیگر،از تلخی های گذشته چیزی نگویید. «أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ» اولین سخن یوسف با پدر شکر خدا بود،نه نقل تلخی ها.

ص :162

10 با فتوت باشیم و دل مهمان را نیازاریم.(در آیه شریفه،یوسف علیه السلام بیرون آمدن از زندان را مطرح می کند،امّا از بیرون آمدن از چاه سخن نمی گوید مبادا که برادران شرمنده شوند.) «إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ» 11 جوانمرد و با فتوت باشیم نه اهل عقده و انتقام.یوسف می گوید: «نَزَغَ الشَّیْطٰانُ» شیطان وسوسه کرد و گر نه برادرانم بد نیستند.

12 اولیای الهی،ورود به زندان و خروج از زندان را در مدار توحید و ربوبیّت می دانند. «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ» آیات قبل و «أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ» 13 پایان سختی ها،گشایش است. «أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ» 14 بادیه نشینی،ضرورت است نه ارزش. «قَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ ... جٰاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ» 15 زندگی والدین در کنار فرزند،یک لطف الهی است. «أَحْسَنَ بِی ... جٰاءَ بِکُمْ» 16 در زمان حضرت یوسف،مصر دارای تمدّن شهرنشینی؛ولی کنعان سرزمینی عشایری بوده است. «جٰاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ» 17 برای پیشرفت و زندگی بهتر،باید سفر کرد. «جٰاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ» 18 مخلَص همه چیز را از خدا می بیند و از حوادث گله نمی کند.(در این آیه کلمات« جَعَلَهٰا رَبِّی، أَحْسَنَ بِی، أَخْرَجَنِی وَ جٰاءَ بِکُمْ »،سخن از الطاف الهی است) 19 برادران و اعضای یک خانواده،باید بدانند شیطان به دنبال اختلاف میان آنهاست. «مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطٰانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی» 20 خود را برتر ندانید. «بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی» یوسف نگفت شیطان آنان را فریب داد، می گوید شیطان بین من و آنها را...یعنی خود را نیز در یک سمت قرار می دهد.

21 همان گونه که حضرت یعقوب در کودکی و اوّل داستان به یوسف گفت:« إِنَّ الشَّیْطٰانَ لِلْإِنْسٰانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ »یوسف نیز در پایان می گوید:« مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطٰانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی ».

22 کارهای خداوند،همراه با رفق،مدارا و لطف است. «إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ» 23 همه حوادث تلخ و شیرین بر اساس علم و حکمت الهی صورت می گیرد.

ص :163

«الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ»

24 بعد از بخشیدن،کسی را شرمنده نکنید.چون یوسف برادران را بخشیده بود، در نقل ماجرا نام چاه را نبرد تا شرمنده نشوند.

25 حضرت یعقوب در آغاز داستان به یوسف گفت:« إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ »(آیه 6) و در پایان نیز یوسف علیه السلام گفت:« إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ »که قابل توجّه است.

[سوره یوسف (12): آیه 101]
اشاره

رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ اَلْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ اَلْأَحٰادِیثِ فٰاطِرَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ (101)

(یوسف گفت:)پروردگارا؛تو مرا(بهره ای)از حکومت دادی و از تعبیر خواب ها به من آموختی.(ای)پدیدآورنده ی آسمان ها و زمین،تنها تو در دنیا و آخرت مولای منی،مرا تسلیم خود بمیران و مرا به شایستگان ملحق فرما.

نکته ها:
اشاره

اولیای خدا وقتی به عزّت و قدرت خود نگاه می کنند،فوراً به یاد خداوند می افتند و می گویند:خدایا هر چه هست از توست.یوسف نیز اینچنین کرد،سخن را از پدر برگرداند و متوجّه خدا شد.خداوند حکومت مصر را به دو نفر داد،یکی فرعون که آن را به خود نسبت داد و گفت: «أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ» و دیگر به یوسف داد که آن را به خدا نسبت داد و گفت:

«آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ»

تفکّر ابراهیم،در ذریّه و فرزندان او جلوه گری می کند.ابراهیم گفت: «أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعٰالَمِینَ» (1)من تسلیم پروردگار عالمیان هستم،سپس نوه او یعقوب به فرزندانش سفارش می کند که با ایمان از دنیا بروید. «لاٰ تَمُوتُنَّ إِلاّٰ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» (2)در اینجا فرزند یعقوب نیز مرگ در حال تسلیم را از خدا می خواهد؛ «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» به هر حال ابراهیم علیه السلام از صالحین

ص :164


1- 1) .بقره،131.
2- 2) .بقره،132.

است؛ «إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصّٰالِحِینَ» (1)و یوسف علیه السلام می خواهد به او ملحق شود. «أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ» یوسف که خداوند همواره او را حفظ کرد،به او علم داد،به او حکومت داد و خطر را از او دور کرد،باز نگران عاقبت خود است.وای به حال کسانی که قدرت،مال و علم خود را با حیله به دست آورده اند،آنان چه عاقبتی خواهند داشت!.

خداوند به حضرت آدم اسمایی را آموخت؛ «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمٰاءَ» (2)به حضرت داود علم زره بافی؛ «وَ عَلَّمْنٰاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ» (3)به سلیمان،علم نطق پرندگان؛ «عُلِّمْنٰا مَنْطِقَ الطَّیْرِ» (4)به یوسف،علم تعبیر خواب؛ «عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحٰادِیثِ» و به پیامبر اسلام علوم اوّلین و آخرین. «وَ عَلَّمَکَ مٰا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ» (5)

پیام ها
اشاره

1 اعطای حکومت،از شئون ربوبیّت الهی است. «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ» 2 حکومت را نتیجه ی فکر،مال،قدرت،یار و طرح خود ندانیم،بلکه اراده ی خداوند عامل اصلی است. «آتَیْتَنِی» 3 آنچه خدا به نیکان بدهد یا از آنان بگیرد،برای تربیت آنان است. «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی، رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ» 4 حکومت،حقّ دانشمندان است نه بی سوادان. «آتَیْتَنِی ... عَلَّمْتَنِی» دانش یوسف وسیله حاکمیّت او شد.

5 در هر موقعیّت و حالی،خود را به خداوند بسپارید. «أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةِ» 6 قدرت و حکومت و سیاست،زمینه خروج از دین است،مگر اینکه خداوند لطف کند. «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» (یوسف در چاه دعایی داشت و در زندان دعای دیگر داشت،ولی همین که به

ص :165


1- 1) .بقره،130.
2- 2) .بقره،31.
3- 3) .انبیاء،80.
4- 4) .نمل،16.
5- 5) .نساء،113.

حکومت رسید دعای او این بود:خدایا من مسلمان بمیرم.) 7 بندگان خدا در اوج عزّت و قدرت به یاد مرگ و قیامت و سرانجام کار خود هستند. «تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ» همان گونه که همسر فرعون در کاخ فرعون به فکر قیامت بود و می گفت: «رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ» (1)پروردگارا! در بهشت برای من جایی نزد خود قرار بده.

8 عظمت خداوند تنها به خاطر نعمت هایی که به ما ارزانی داشته نیست،بلکه او بوجود آورنده کل هستی است. «فٰاطِرَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» 9 افتخار یوسف آن نیست که حاکم بر مردم است،افتخارش آن است که خداوند حاکم بر اوست. «أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةِ» 10 حسن عاقبت و پایداری در کار خیر،مهمتر از شروع آن است.انبیا برای حسن عاقبت دعا می کردند؛ «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» یعنی مرا در تسلیم خود تا مرگ پایدار بدار. (2)

11 در دعا،اوّل از نعمت های الهی یاد کنید؛ «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی» بعد درخواست خود را مطرح کنید. «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» 12 چون به قدرت رسیدید،مناجات با خدا را از یاد نبرید. «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی» ...

13 حضرت یوسف علیه السلام در شور انگیزترین لحظات متوجّه خدا شده و با او مناجات می کند. «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی» ...

14 علم و دانش در حکمرانی صحیح و عادلانه نقش مهمّی دارد. «آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنِی» 15 در دعاها و مناجات ها تنها به فکر دنیا و مسائل مادی نباشید. «فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةِ» 16 قدرت انسان ناچیز؛ «مِنَ الْمُلْکِ» علم انسان ناچیز؛ «مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحٰادِیثِ» ...اما حکومت خداوند بر همه هستی است. «فٰاطِرَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ»

ص :166


1- 1) .تحریم،11.
2- 2) .تفسیر المیزان.

17 خدایی که خالق آسمان ها و زمین است می تواند کسی را از لابلای تمام سختی ها نجات داده و او را به بالاترین درجه ها برساند. «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ ... فٰاطِرَ السَّمٰاوٰاتِ» ...

18 به ایمان فعلی خود مغرور نشویم،حفظ ایمان تا آخر مهم است. «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» 19 نهایت ایمان،تسلیم در برابر خداوند است. «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» 20 عاقبت خیر،بهترین نعمتی است که خداوند به بندگانش عطا می کند. «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» 21 هیچ پادشاهی تا ابد نمی ماند. «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» 22 با ایمان مردن و در زمره صالحان قرار گرفتن،آرزوی پاکان است. «تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ» 23 انسان های وارسته حکومت را برای خدمت و صلاح می خواهند. «أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ» 24 صالحان دارای بالاترین مقام در آخرت هستند.(یوسف آرزوی ملحق شدن به آنان را دارد) «أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ»

سیمای یوسف(ویژگی های یک رهبر موفّق)

در پایان داستان حضرت یوسف،سیمایی از آن را مرور می کنیم:

1 توجّه کامل به خداوند در تلخی ها: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ» ...در شادی ها و شیرینی ها: «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ» 2 رهاکردن هر خط انحرافی از هر گروهی: «إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کٰافِرُونَ» 3 پی گیری راه مستقیم پیشگامان: «وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبٰائِی إِبْرٰاهِیمَ ... وَ أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ» 4 پایداری در راه رضای خدا تا آخرین نفس: «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» 5 وقار در برابر رقبا: «أَحَبُّ إِلیٰ أَبِینٰا مِنّٰا» 6 صبر در برابر حوادث و مرارت ها: «یَجْعَلُوهُ فِی غَیٰابَتِ الْجُبِّ، أَرٰادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً»

ص :167

7 پاکدامنی و ترجیح تقوی بر رفاه: «مَعٰاذَ اللّٰهِ، رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمّٰا یَدْعُونَنِی» 8 کتمان در برابر بیگانگان: «وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ» 9 علم وافر: «عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحٰادِیثِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ» ...

10 بیان زیبا و فصیح: «فَلَمّٰا کَلَّمَهُ قٰالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنٰا مَکِینٌ» 11 اصالت خانوادگی: «آبٰائِی إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْحٰاقَ» ...

12 مدارا با مخالفان فکری: «یٰا صٰاحِبَیِ السِّجْنِ» 13 اخلاص: «مِنْ عِبٰادِنَا الْمُخْلَصِینَ» 14 سوز و علاقه به هدایت دیگران: «أَ أَرْبٰابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّٰهُ الْوٰاحِدُ الْقَهّٰارُ» 15 قدرت طراحی و ابتکار: «جَعَلَ السِّقٰایَةَ، اِئْتُونِی بِأَخٍ لَکُمْ، فَذَرُوهُ فِی سُنْبُلِهِ،» ...

16 تواضع و فروتنی: «رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ» 17 عفو و اغماض: «لاٰ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ» 18 فتوت و جوانمردی: «نَزَغَ الشَّیْطٰانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی» 19 امانتداری: «اجْعَلْنِی عَلیٰ خَزٰائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ» 20 مهمان نوازی: «أَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 102]
اشاره

ذٰلِکَ مِنْ أَنْبٰاءِ اَلْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَ مٰا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ یَمْکُرُونَ (102)

(ای پیامبر!)این(داستان)از خبرهای غیبی است که ما به تو وحی می کنیم و تو نزد آنان(برادران یوسف)نبودی آن گاه که در کار خویش هم داستان و متّفق شدند و نیرنگ می نمودند(که چگونه یوسف را در چاه اندازند و بگویند گرگ او را دریده است.)

پیام ها

1 انبیا از طریق وحی،با غیب آشنا می شوند. «ذٰلِکَ مِنْ أَنْبٰاءِ الْغَیْبِ» ...

2 انبیا،تمام اخبار غیبی را نمی دانند. «مِنْ أَنْبٰاءِ الْغَیْبِ»

ص :168

3 آنجا که خدا نخواهد،نه تصمیم مردم «أَمْرَهُمْ» نه اجماع آنان «أَجْمَعُوا» و نه نقشه و توطئه «یَمْکُرُونَ» اثری ندارد.

4 در حوادث پی در پی و مرتبط،نکته اصلی و نقطه ی شروع را فراموش نکنید.

محور داستان یوسف توطئه نابودی یوسف بود. «أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ یَمْکُرُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 103]
اشاره

وَ مٰا أَکْثَرُ اَلنّٰاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ (103)

(ای پیامبر!)بیشتر مردم ایمان بیاور نیستند،هر چند(سخت بکوشی و) حرص و آرزو داشته باشی.

نکته ها:
اشاره

کلمه ی«حرص»به معنای علاقه شدید به چیزی و تلاش برای دستیابی به آن است.

پیام ها

1 بارها اکثریّت مردم از نظر اعتقادات دینی،مورد انتقاد قرآن قرار گرفته اند.

«وَ مٰا أَکْثَرُ النّٰاسِ

... بِمُؤْمِنِینَ» 2 پیامبران نسبت به هدایت دیگران،سوز و درد و اشتیاق دارند. «حَرَصْتَ» 3 هر حرصی مذموم نیست.(پیامبر برای ایمان آوردن مردم،حرص می ورزید) «حَرَصْتَ» 4 کج فهمی و ایمان نیاوردن اکثریّت مردم نباید مانع تبلیغ دین و بیان حقیقت گردد. «مٰا أَکْثَرُ النّٰاسِ ... بِمُؤْمِنِینَ» 5 ایمان نیاوردن اکثریّت مردم،به خاطر کوتاهی پیامبران نیست،بلکه نتیجه ی اختیار و آزادی خود انسان ها است که نخواسته اند ایمان بیاورند. «مٰا أَکْثَرُ النّٰاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ»

ص :169

[سوره یوسف (12): آیه 104]
اشاره

وَ مٰا تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلاّٰ ذِکْرٌ لِلْعٰالَمِینَ (104)

و تو بر این(وظیفه ی ارشاد)پاداشی از آنان نمی خواهی.آن(رسالت و قرآن)جز تذکر و پندی برای جهانیان نیست.

نکته ها:
اشاره

پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله نیز همانند سایر پیامبران،هرگز از مردم در قبال هدایت آنان پاداشی درخواست نکرد.زیرا توقع داشتن از مردم،پذیرش دعوت را سنگین می کند.در سوره طور آیه 40 می خوانیم: «أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ» مگر از مردم مزدی درخواست کردی تا پرداخت آن برایشان سنگین باشد.اگر در آیه دیگر می بینیم که مزد رسالت را مودّت اهل قربیٰ می داند، «إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبیٰ» (1)برای آن است که پیروی و تبعیّت اهل بیت،برای خود مردم سودمند است نه پیامبر،زیرا در جای دیگر می خوانیم: «قُلْ مٰا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ» (2)آری کسی که اهل بیت را دوست دارد از آنان اطاعت می کند و اطاعت از آنان اطاعت از پیامبر و خداست.

قرآن ذکر است،زیرا:

یادآور آیات،نعمات و صفات الهی است.

یادآور گذشته و آینده انسان است.

یادآور عوامل سقوط و عزّت جوامع است.

یادآور صحنه های قیامت است.

یادآور عظمت هستی است.

یادآور تاریخ و زندگی شخصیّت های تاریخ ساز است.

معارف قرآن و احکام آن حقایقی است که باید آن را فرا گرفت و همواره به خاطر داشت.زیرا « ذِکْرٌ »به علم و معرفتی گفته می شود که در ذهن حاضر باشد و از آن غفلت نشود.

ص :170


1- 1) .شوری،23.
2- 2) .سبأ،47.
پیام ها

1 مبلّغ نباید از مردم توقعی داشته باشد،همانگونه که پیامبران چنین بودند. «وَ مٰا تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ» 2 آنچه زشت است درخواست پاداش است،نه دریافت آن. «تُسْئَلُ» 3 معارف قرآن فطری است و همه مردم از آن می توانند بهره ببرند.(کلمه ی« ذِکْرٌ » در جایی است که انسان در درون خود می دانسته،ولی فراموش کرده است)* 4 کار پیامبران یادآوری و بیدار ساختن فطرت هاست. «ذِکْرٌ لِلْعٰالَمِینَ» 5 رسالت پیامبر اسلام،جهانی است. «لِلْعٰالَمِینَ» 6 ایمان نیاوردن گروهی از مردم،حتّی اکثریّت آنان در یک زمان و مکان نباید مبلغان دینی را دلسرد کرده و مأیوس نماید.اگر در منطقه ای از زمین گروهی ایمان نیاوردند،در جای دیگر تبلیغ نمایند. «لِلْعٰالَمِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 105]
اشاره

وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْهٰا وَ هُمْ عَنْهٰا مُعْرِضُونَ (105)

و چه بسیار نشانه در آسمان ها و زمین که بر آن می گذرند،در حالی که از آن روی گردانند.

نکته ها:
اشاره

گویا این آیه برای تسلّی خاطر رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله و هر رهبر و امام بر حقّ است که اگر مردم به فرمان و دستور آنان بی اعتنا بودند نگران نباشند،آنان دائماً بر نشانه های قدرت و حکمت خدا در طبیعت و خلقت برخورد می کنند،ولی لحظه ای نمی اندیشند.این همه زلزله،کسوف، خسوف،صاعقه،گردش ستارگان،کهکشانها،همه و همه را می بینند،ولی از آن اعراض می کنند.

جمله« یَمُرُّونَ عَلَیْهٰا »را سه نوع معنی کرده اند:

1 منظور از مرور انسان ها بر آیات الهی،مشاهده آنهاست.

ص :171

2 منظور از مرور انسان ها بر آیات،حرکت زمین است،زیرا با حرکت زمین،انسان بر اجرام آسمانی مرور می کند. (1)

3 مرور بر آیات آسمانی،پیشگویی سوار شدن انسان بر وسایل فضایی و حرکت آنها در آسمان ها است. (2)

اعراض،از غفلت خطرناکتر است.با اینکه تعداد نشانه ها زیاد است «کَأَیِّنْ» و انسان دائماً با آنها رابطه دارد «یَمُرُّونَ» امّا نه تنها فراموش می کند و نه تنها از آنها غفلت می کند،بلکه مواقعی نیز با عنایت از آنها اعراض می کند.

پیام ها

1 تمام هستی،نشانه و رمز خداشناسی است. «آیَةٍ» 2 انسان اگر لجاجت کند،هیچ نشانه ای را نمی پذیرد. «وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ ... یَمُرُّونَ عَلَیْهٰا وَ هُمْ عَنْهٰا مُعْرِضُونَ» 3 نگاه سطحی و بدون فکر و تأمّل،زمینه ی هدایت و رشد نیست. «یَمُرُّونَ ... مُعْرِضُونَ» 4 علم به تنهایی کافی نیست،حقّ پذیری نیز لازم است تا ایمان حاصل شود.

«یَمُرُّونَ عَلَیْهٰا وَ هُمْ عَنْهٰا مُعْرِضُونَ»

5 احسن القصص بودن داستان به تنهایی کافی نیست؛مهم آمادگی برای به کار بستن و پذیرفتن این همه درس بزرگ است. «وَ هُمْ عَنْهٰا مُعْرِضُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 106]
اشاره

وَ مٰا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّٰهِ إِلاّٰ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ (106)

و بیشترشان به خداوند ایمان نمی آورند،جز اینکه(با او چیزی را)شریک می گیرند.(و ایمانشان خالص نیست)

ص :172


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .سفرنامه حج آیة اللّٰه صافی.
نکته ها:
اشاره

امام رضا علیه السلام فرمودند:شرک در این آیه به معنای کفر و بت پرستی نیست،بلکه مراد توجّه به غیر خداوند است. (1)از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده است که فرمودند:شرک در انسان،از حرکت مورچه سیاه در شب تاریک بر سنگ سیاه،مخفی تر است. (2)

امام باقر علیه السلام نیز فرمودند:مردم در عبادت موحد هستند،ولی در اطاعت از غیر خدا گرفتار شرک می شوند. (3)و در روایات دیگری می خوانیم که مراد از شرک در این آیه،شرک نعمت است.مثل اینکه انسان بگوید فلانی کار مرا سرو سامان داد،اگر فلانی نبود نابود شده بودم و امثال آن. (4)

پیام ها
اشاره

1 ایمان،مراتبی دارد و ایمان خالص که هیچ گونه شرکی در آن نباشد کم است.

«وَ مٰا یُؤْمِنُ

... إِلاّٰ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ»

نشانه های مؤمن مخلص

1 در انفاق: «لاٰ نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزٰاءً وَ لاٰ شُکُوراً» (5)از کسی توقع پاداش و تشکر ندارد.

2 در عبادت: «وَ لاٰ یُشْرِکْ بِعِبٰادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» (6)جز خداوند کسی را بندگی نمی کند.

3 در تبلیغ: «إِنْ أَجْرِیَ إِلاّٰ عَلَی اللّٰهِ» (7)به غیر خداوند از کسی پاداش نمی خواهد.

4 در ازدواج: «إِنْ یَکُونُوا فُقَرٰاءَ یُغْنِهِمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ» (8)از فقر نمی هراسد و با توکل به وعده خدا ازدواج می کند.

5 در برخورد با مردم: «قُلِ اللّٰهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» (9)جز رضای او همه چیز را کنار می گذارد.

6 در جنگ و برخورد با دشمن: «وَ لاٰ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللّٰهَ» (10)از کسی به جز خداوند

ص :173


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .سفینة البحار،ج 1،ص 697.
3- 3) .کافی،ج 2،ص 292.
4- 4) .تفسیر نمونه.
5- 5) .انسان،9.
6- 6) .کهف،110.
7- 7) .هود،29.
8- 8) .نور،32.
9- 9) .انعام،91.
10- 10) .احزاب،39.

نمی هراسد.

7 در مهرورزی و محبّت: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّٰهِ» (1)هیچ کس را به اندازه خداوند دوست نمی دارد.

8 در تجارت و کسب و کار: «رِجٰالٌ لاٰ تُلْهِیهِمْ تِجٰارَةٌ وَ لاٰ بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّٰهِ» (2)از یاد خداوند غافل نمی شود.

نشانه های مؤمن مشرک

1 عزّت را از دیگران آرزو می کند: «أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ» (3)2 در عمل: «خَلَطُوا عَمَلاً صٰالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً» (4)کار شایسته را با ناشایست می آمیزد.

3 در برخورد با دیگران: «کُلُّ حِزْبٍ بِمٰا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ» (5)دچار تعصّبات حزبی و گروهی می شود.

4 در عبادت: «الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاٰتِهِمْ سٰاهُونَ. اَلَّذِینَ هُمْ یُرٰاؤُنَ» (6)بی توجّهی و ریاکاری می کند.

5 در جنگ و نبرد: «یَخْشَوْنَ النّٰاسَ کَخَشْیَةِ اللّٰهِ» (7)از مردم می ترسد.

6 در تجارت و امور دنیوی: «أَلْهٰاکُمُ التَّکٰاثُرُ» (8)افزون طلبی،او را سرگرم می کند.

7 در انتخاب دین و دنیا: «وَ إِذٰا رَأَوْا تِجٰارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْهٰا وَ تَرَکُوکَ قٰائِماً» (9)دنیا را می گیرند و پیامبر را تنها می گذارند.

ص :174


1- 1) .بقره،165.
2- 2) .نور،37.
3- 3) .نساء،139.
4- 4) .توبه،102.
5- 5) .مؤمنون،53.
6- 6) .ماعون،5 تا 6.
7- 7) .نساء،77.
8- 8) .تکاثر،1.
9- 9) .جمعه،11.
[سوره یوسف (12): آیه 107]
اشاره

أَ فَأَمِنُوا أَنْ تَأْتِیَهُمْ غٰاشِیَةٌ مِنْ عَذٰابِ اَللّٰهِ أَوْ تَأْتِیَهُمُ اَلسّٰاعَةُ بَغْتَةً وَ هُمْ لاٰ یَشْعُرُونَ (107)

آیا(آنها که ایمان نمی آورند)از اینکه عذاب الهی آنها را در برگیرد و یا قیامت در حالی که نمی دانند ناگهانی فرا رسد،در امانند؟

نکته ها:
اشاره

« غٰاشِیَةٌ »به معنای عقوبتی است که جامعه یا فردی را در برمی گیرد.

پیام ها

1 هیچ کس خود را تضمین شده نپندارد. «أَ فَأَمِنُوا» 2 احتمال قهر الهی،برای حرکت انسان به سوی راه حقّ کافی است،مشکل در این است که بعضی این احتمال را هم نمی دهند. «أَ فَأَمِنُوا» 3 قهر خداوند،فراگیر است و امکان فرار نیست. «غٰاشِیَةٌ» 4 جزیی از عذاب،برای گرفتار کردن انسان کافی است. «غٰاشِیَةٌ مِنْ عَذٰابِ» 5 یاد قیامت،عامل تربیت است. «تَأْتِیَهُمُ السّٰاعَةُ»

[سوره یوسف (12): آیه 108]
اشاره

قُلْ هٰذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اَللّٰهِ عَلیٰ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اِتَّبَعَنِی وَ سُبْحٰانَ اَللّٰهِ وَ مٰا أَنَا مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ (108)

(ای پیامبر! تو نیز)بگو:این راه من است.من و هر کس پیروی ام کرد،با بینایی به سوی خدا دعوت می کنیم و خداوند(از هر شریکی)منزه است و من از مشرکان نیستم.

نکته ها:
اشاره

دعوت کننده به توحید با توده مردم فرق دارد،همانگونه که در دو آیه قبل گفتیم توده ی مردم غالباً ایمانشان آلوده به شرک است؛ «وَ مٰا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّٰهِ إِلاّٰ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ» امّا مبلغ آسمانی باید بتواند بگوید: «وَ مٰا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»

ص :175

پیام ها

1 راه انبیا،روشن و در معرض شناخت و دید همگان است. «هٰذِهِ سَبِیلِی» 2 پیمایندگان راه حقّ باید مواضع خود را با صراحت و بدون ترس بیان و اعلام کنند. «هٰذِهِ سَبِیلِی» 3 دعوت رهبر باید به سوی خدا باشد،نه به سوی خود. «أَدْعُوا إِلَی اللّٰهِ» 4 رهبر باید بصیرت کامل داشته باشد. «عَلیٰ بَصِیرَةٍ» 5 مردم را چشم بسته و بدون آگاهی نباید به انجام کاری ترغیب کرد. «عَلیٰ بَصِیرَةٍ» 6 پیروان پیامبر باید هر کدام مبلغی باشند که با بصیرت و آگاهی مردم را به سوی خدا دعوت کنند. «أَدْعُوا إِلَی اللّٰهِ ... أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی» 7 محور تبلیغ،تنزیه خداوند از هر گونه شرک و شریک است. «سُبْحٰانَ اللّٰهِ» 8 مبلّغان دینی باید افرادی خالص و مخلص باشند. «مٰا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ» 9 توحید و نفی شرک،اساس دین اسلام می باشد. «أَدْعُوا إِلَی اللّٰهِ، مٰا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 109]
اشاره

وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ إِلاّٰ رِجٰالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ اَلْقُریٰ أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی اَلْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدٰارُ اَلْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اِتَّقَوْا أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ (109)

و پیش از تو(پیامبری)نفرستادیم،جز مردانی از اهل آبادی ها را که به آنان نیز وحی می کردیم.(با وجود این)آیا در زمین سیر نکرده اند تا عاقبت کسانی را که پیش از آنان بوده اند بنگرند؟ و قطعاً سرای آخرت برای کسانی که تقوا پیشه کرده اند بهتر است.آیا نمی اندیشید؟

نکته ها:
اشاره

بارها مخالفان انبیا بهانه می گرفتند که چرا پیامبران انسان هایی همانند ما هستند؟ گویا مردم زمان پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله نیز این چنین فکر و سؤالی را داشتند که این آیه،هم پاسخ

ص :176

می گوید و هم هشدار می دهد.

پیام ها

1 همه انبیا مرد بوده اند. «وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ إِلاّٰ رِجٰالاً» زیرا امکان تبلیغ،هجرت و تلاش،برای مرد بیشتر است.

2 علوم انبیا از طریق وحی و به اصطلاح«لدّنی»بوده است. «نُوحِی إِلَیْهِمْ» 3 پیامبران از جنس مردم بوده و در میان آنان زندگی می کردند.(نه فرشته بودند، نه افراد گوشه گیر و نه اهل رفاه.) «مِنْ أَهْلِ الْقُریٰ» 4 سیر و سفر باید هدفدار باشد. «أَ فَلَمْ یَسِیرُوا ... فَیَنْظُرُوا» 5 مشاهده مستقیم از کارآمدترین شیوه های دریافت حقیقت است. «أَ فَلَمْ یَسِیرُوا ... فَیَنْظُرُوا» 6 سیر و سیاحت در زمین و آگاهی از تاریخ و درس عبرت گرفتن،برای هدایت و تربیت بسیار کارگشاست. «فَیَنْظُرُوا» 7 حفظ آثار باستانی برای عبرت و بازدید آیندگان لازم است. «فَیَنْظُرُوا» 8 فرستادن انبیا،نزول وحی و هلاکت مخالفان لجوج آنها،همه از سنّت های الهی در تاریخ است. «کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» 9 کفار از مخالفت با پیامبران چیزی بدست نمی آورند،در دنیا گرفتار قهر و عذابند.ولی اهل تقوی به آخرت که بهتر از دنیاست می رسند. «وَ لَدٰارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ» 10 به کار انداختن عقل و فکر بشر از اهداف رسالت انبیا و قرآن است. «أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ» 11 خرد و اندیشه،انسان را به سوی مکتب انبیا پیش می برد. «أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ»

ص :177

[سوره یوسف (12): آیه 110]
اشاره

حَتّٰی إِذَا اِسْتَیْأَسَ اَلرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جٰاءَهُمْ نَصْرُنٰا فَنُجِّیَ مَنْ نَشٰاءُ وَ لاٰ یُرَدُّ بَأْسُنٰا عَنِ اَلْقَوْمِ اَلْمُجْرِمِینَ (110)

(دعوت پیامبران و مخالفت دشمنان هم چنان ادامه داشت)تا هنگامی که پیامبران(از هدایت مردم)به آستانه نومیدی رسیدند و کفار گمان کردند (وعده ی عذاب)به دروغ به آنان داده شده است،آن گاه یاری ما به آنان رسید،پس کسانی را که می خواستیم نجات یافتند و(لی)عذاب ما ازگروه مجرمان باز گردانده نمی شود.

نکته ها:
اشاره

در طول تاریخ،پیامبران در دعوت خود مستمر و مصرّ بودند،تا آنکه از هدایت مردم مأیوس می شدند،چنان که مخالفانِ لجوج نیز دست از مقاومت برنمی داشتند.نمونه هایی از آن را در قرآن می خوانیم:

الف:نمونه یأس انبیا:

بعد از آنکه نوح سالیان متمادی مردم را دعوت کرد،جز گروه اندکی کسی ایمان نیاورد، خداوند به او فرمود: «لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلاّٰ مَنْ قَدْ آمَنَ» (1)جز کسانی که ایمان آورده اند،کس دیگری از قوم تو ایمان نخواهد آورد.نوح در نفرین خود که نشان از یأس او نیز دارد، می گوید: «وَ لاٰ یَلِدُوا إِلاّٰ فٰاجِراً کَفّٰاراً» (2)یعنی از اینان جز کافر فاجر نیز متولد نخواهد شد.

در داستان زندگی و دعوت هود،صالح،شعیب،موسی،و عیسی علیهم السلام نیز این یأس از ایمان آوردن کفار به چشم می خورد.

ب:نمونه سوء ظن مردم به انبیا:

کفّار تهدید انبیا را توخالی و دروغ می پنداشتند.در سوره هود آیه 27 می خوانیم «بَلْ نَظُنُّکُمْ کٰاذِبِینَ» (3)گمان می کنیم شما دروغگویید.یا اینکه فرعون به موسی علیه السلام گفت:

ص :178


1- 1) .هود،36.
2- 2) .نوح،27.
3- 3) .هود،27.

«إِنِّی لَأَظُنُّکَ یٰا مُوسیٰ مَسْحُوراً» (1)به راستی که گمان می کنم که تو افسون زده ای.

ج:نمونه نصرت خداوند:

قرآن نصرت الهی را حقّی می داند که خداوند بر خود لازم کرده است «وَ کٰانَ حَقًّا عَلَیْنٰا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ» (2)یعنی یاری مؤمنان بر ما لازم است.یا در جای دیگر می فرماید: «نَجَّیْنٰا هُوداً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ» (3)ما هود و مؤمنین را نجات دادیم.

امّا درباره قهر خداوند که از مجرمان برنمی گردد،در سوره ی رعد آیه 11 می فرماید: «إِذٰا أَرٰادَ اللّٰهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلاٰ مَرَدَّ لَهُ» هر گاه خداوند بر قومی قهر بگیرد،برگشت ندارد.

پیام ها

1 قساوت و لجاجت در انسان،تا آنجا اوج می گیرد که انبیای بردبار را نیز مأیوس می کند. «إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ» 2 خوش بینی و حسن نیّت و حوصله اندازه دارد. «حَتّٰی» 3 نیروی خود را صرف زمینه های غیر قابل نفوذ نکنید.باید از برخی مردم صرف نظر کرد. «اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ» 4 مهلت دادن به مجرمان و تاخیر عذاب آنان،از سنت های الهی است. «حَتّٰی إِذَا اسْتَیْأَسَ» یعنی به قدری ما به مجرمان مهلت دادیم که انبیا مأیوس شدند.

5 تاخیر عذاب الهی سبب جرأت و تکذیب مجرمین می گردد. «حَتّٰی إِذَا ... وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا» 6 ناامیدی انبیا از هدایت مردم،شرط نزول قهر خداست. «إِذَا اسْتَیْأَسَ ... لاٰ یُرَدُّ بَأْسُنٰا» ...

7 امدادهای الهی نسبت به پیامبران هم زمان خاصی دارد. «إِذَا اسْتَیْأَسَ ... جٰاءَهُمْ» 8 قهر الهی شامل انبیا و مومنان واقعی نمی شود. «فَنُجِّیَ» 9 هم قهر و عذاب و هم لطف و امداد به دست خداست. «نَصْرُنٰا ... بَأْسُنٰا»

ص :179


1- 1) .اسراء،101.
2- 2) .روم،47.
3- 3) .هود،58.

10 سرنوشت قهر یا نجات انسان بدست خود اوست. «مَنْ نَشٰاءُ، اَلْمُجْرِمِینَ» 11 اراده و خواست خدا قانون مند است. «مَنْ نَشٰاءُ وَ لاٰ یُرَدُّ بَأْسُنٰا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ» 12 راه خدا بن بست ندارد. «إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ ... جٰاءَهُمْ نَصْرُنٰا» (هر کجا مردم کار را به بن بست کشاندند قدرت خدا جلوه می کند.) 13 هیچ قدرتی مانع قهر خدا نمی شود. «لاٰ یُرَدُّ بَأْسُنٰا» 14 سنت خداوند در حمایت انبیا و هلاکت مجرمان است. «جٰاءَهُمْ نَصْرُنٰا، لاٰ یُرَدُّ بَأْسُنٰا»

[سوره یوسف (12): آیه 111]
اشاره

لَقَدْ کٰانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی اَلْأَلْبٰابِ مٰا کٰانَ حَدِیثاً یُفْتَریٰ وَ لٰکِنْ تَصْدِیقَ اَلَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (111)

به راستی در سرگذشت آنان،برای خردمندان عبرتی است.(این)سخنی نیست که به دروغ ساخته شده باشد،بلکه تصدیق کننده ی آن(کتاب آسمانی)است که پیش از آن آمده و روشنگر هر چیز و(مایه)هدایت و رحمت برای گروهی است که ایمان می آورند.

نکته ها:
اشاره

« عِبْرَةٌ »و«تعبیر»به معنی عبور است،عبور از صحنه ای به صحنه ای دیگر.«تعبیر خواب»عبور از رؤیا به واقعیات.و« عِبْرَةٌ »یعنی عبور از دیدنی ها و شنیدنی ها به نادیدنی ها و ناشنیدنی ها.

« قَصَصِهِمْ »شاید اشاره به داستان تمام انبیا باشد و شاید مراد،داستان یوسف،یعقوب، برادران،عزیز مصر و حوادث تلخ و شیرینی باشد که در این سوره آمده بود.

پیام ها

1 شرط امتیاز در داستان ها،پندآموزی آنهاست.در ابتدای سوره فرمود: «نَحْنُ

ص :180

نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ» و در آخر فرمود: «لَقَدْ کٰانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ» 2 چنان که حضرت یوسف علیه السلام علی رغم همه کیدها و مشکلات و موانع به عزّت و قدرت رسید،پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله نیز علی رغم همه ی مکرها و...به عزّت و قدرت خواهد رسید. «لَقَدْ کٰانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ» 3 تنها خردمندان از داستان ها،پند و عبرت می گیرند. «عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبٰابِ» 4 عبرت آموزی از قصص قرآن،مخصوص یک زمان نیست. «لِأُولِی الْأَلْبٰابِ» 5 داستان های قرآن،بیان واقعیّت های عینی و عبرت آموز است.(یافتنی است، نه بافتنی.) «مٰا کٰانَ حَدِیثاً یُفْتَریٰ» 6 گفتار راست و واقعی،تأثیر عمیق دارد. «عِبْرَةٌ ... مٰا کٰانَ حَدِیثاً یُفْتَریٰ» 7 قرآن با کتب آسمانی دیگر همسو است. «تَصْدِیقَ الَّذِی» ...

8 قرآن،تمام نیازهای انسان را مطرح می کند. «تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ» 9 قرآن،هدایت محض است و آمیخته با هیچ ضلالتی نیست. «هُدیً» 10 تنها اهل ایمان از هدایت و رحمت قرآن بهره می برند. «هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» 11 نکته سنجی و درس گرفتن عقل لازم دارد؛ «عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبٰابِ» ولی دریافت نور و رحمت الهی،ایمان نیز لازم دارد. «لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» 12 داستان یوسف برای جویندگان حقیقت،آیت «آیٰاتٌ لِلسّٰائِلِینَ» برای خردمندان،عبرت «عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبٰابِ» و برای اهل ایمان،مایه ی هدایت و رحمت است. «هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»

ص :181

ص :182

ص :183

ص :184

[تفسیر سوره رعد]

سیمای سوره رعد

این سوره در مکّه نازل شده و چهل و سه آیه دارد.با توجّه به طرح موضوع تسبیح رعد آسمان در آیه 13 این سوره،رعد نامیده شده است.

مطالبی پیرامون عظمت قرآن،توحید،آفرینش آسمان ها و زمین،تسخیر ماه و خورشید،آفرینش میوه ها و گیاهان،معاد و عدل الهی،مسئولیّت مردم،وفای به عهد و صله رحم،صبر و ترک انتقام جویی،کسب آرامش واقعی در پرتو ایمانِ به خدا و سرنوشت شوم مخالفان انبیا علیهم السلام در این سوره آمده است.

ص :185

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

[سوره الرعد (13): آیه 1]
اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;المر تِلْکَ آیٰاتُ اَلْکِتٰابِ وَ اَلَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ اَلْحَقُّ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ یُؤْمِنُونَ (1)

13\1

الف لام میم را.آن آیات کتاب(آسمانی)است و آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو فرو آمده،حقّ است ولی بیشتر مردم ایمان نمی آورند.

پیام ها

1 قرآن،کتابی بسیار با عظمت است. «تِلْکَ» 2 نزول کتب آسمانی،برای تربیت مردم است. «أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» 3 در قرآن،باطل راه ندارد. «أُنْزِلَ إِلَیْکَ ... اَلْحَقُّ» 4 محور،حقانیّت است نه اکثریّت.بی توجّهی و ایمان نیاوردن اکثریّت مردم، دلیل بر باطل بودن راه نیست. «الْحَقُّ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یُؤْمِنُونَ» 5 اکثریّت مردم حق گرا نیستند. «أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یُؤْمِنُونَ» 6 رهبر باید بداند که بسیاری از مردم به او ایمان نمی آورند،پس با آمادگی بیشتری با این مسأله روبرو می شود.(مفهوم کلّ آیه)

ص :186

[سوره الرعد (13): آیه 2]
اشاره

اَللّٰهُ اَلَّذِی رَفَعَ اَلسَّمٰاوٰاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهٰا ثُمَّ اِسْتَویٰ عَلَی اَلْعَرْشِ وَ سَخَّرَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّی یُدَبِّرُ اَلْأَمْرَ یُفَصِّلُ اَلْآیٰاتِ لَعَلَّکُمْ بِلِقٰاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ (2)

خداست آنکه آسمان ها را بدون ستون هایی که آن را ببینید برافراشت، سپس بر عرش(مقام فرمانروایی)برآمد و خورشید و ماه را که هر کدام تا زمان معینی حرکت دارند،تسخیر نمود.او کار(هستی)را تدبیر می کند، آیات خود را به روشنی بیان می کند تا شاید به لقای پروردگارتان یقین حاصل کنید.

نکته ها:
اشاره

آیاتی در قرآن بر نگهداری آسمان ها(و زمین)توسط خدا دلالت می کند،از جمله:

الف:آیه فوق، «اللّٰهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمٰاوٰاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهٰا» ب: «إِنَّ اللّٰهَ یُمْسِکُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولاٰ وَ لَئِنْ زٰالَتٰا إِنْ أَمْسَکَهُمٰا مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ» (1)همانا خداوند آسمان ها و زمین را از سقوط حفظ می کند و اگر روی به سقوط نهند،هیچکس جز او نمی تواند آنها را نگهدارد.

ج: «وَ یُمْسِکُ السَّمٰاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلاّٰ بِإِذْنِهِ» (2)و خداوند از سقوط آسمان بر زمین جلوگیری می کند.

علامه طباطبایی(ره)در تفسیر المیزان می گوید:مراد از«تفصیل»جدا کردن کرات آسمانی و زمین از یکدیگر است،و مشاهده ی این تفکیک،ما را بر قدرت تفکیک مردم در قیامت آگاه می سازد.

« عَمَدٍ »جمع عمود به معنای ستون و پایه است.

از حضرت علی علیه السلام سؤال شد که خداوند چگونه به حساب همه خلائق می رسد؟ حضرت فرمودند:همان گونه که به همه خلایق رزق می دهد. (3)

ص :187


1- 1) .فاطر،41.
2- 2) .حج،65.
3- 3) .تفسیر کبیر فخر رازی.
پیام ها

1 آسمان ها بر پایه هایی استوارند. «بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهٰا» ندیدن دلیل بر نبودن نیست.امام رضا علیه السلام فرمودند:«فثم عمد و لکن لا ترونها» (1)پایه هایی هست ولی شما آنها را نمی بینید.

2 خورشید نیز در حال حرکت است. «کُلٌّ یَجْرِی» 3 کرات آسمانی در مقدار حرکت خود،زمان بندی شده اند. «لِأَجَلٍ مُسَمًّی» 4 هستی تحت تدبیر الهی است. «یُدَبِّرُ» 5 دست خداوند در تفصیل آیات باز است.(چه تفصیل آیات تشریعی و چه تفصیل آیات تکوینی) «یُفَصِّلُ الْآیٰاتِ» 6 نظام هستی،هدفدار است. «یَجْرِی لِأَجَلٍ لَعَلَّکُمْ بِلِقٰاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ» آفرینش جهان بدون معاد،کاری لغو و بیهوده است.

7 دلیل بر معاد،همان دلیل توحید است.خدایی که می آفریند و تدبیر و...می کند، قیامت را هم برپا خواهد کرد. «رَفَعَ، اِسْتَویٰ، یُدَبِّرُ، ... بِلِقٰاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ»

[سوره الرعد (13): آیه 3]
اشاره

وَ هُوَ اَلَّذِی مَدَّ اَلْأَرْضَ وَ جَعَلَ فِیهٰا رَوٰاسِیَ وَ أَنْهٰاراً وَ مِنْ کُلِّ اَلثَّمَرٰاتِ جَعَلَ فِیهٰا زَوْجَیْنِ اِثْنَیْنِ یُغْشِی اَللَّیْلَ اَلنَّهٰارَ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (3)

و اوست خدایی که زمین را گسترانید و در آن کوه ها و نهرها قرار داد و از هر میوه ای،دو جفت در آن قرار داد.او روز را با شب می پوشاند.قطعاً در این(امور)برای کسانی که فکر می کنند نشانه هایی است.

نکته ها:
اشاره

آیه قبل درباره ی آسمان ها بود و این آیه در مورد زمین و نعمت های زمینی است.

ص :188


1- 1) .بحار،ج 60،ص 79.

« رَوٰاسِیَ »جمع«راسیه»به معنای ثبوت است و از اینرو به کوه های ثابت و استوار رواسی می گویند.کلمه«زوج»و«زوجان»هر دو به معنای نر و ماده است.

گرچه«لینه»دانشمند گیاه شناس،در قرن 18 موفق به کشف قانون زوجیّت گیاهان شد،امّا اسلام در هزار و چند صد سال قبل به این نکته اشاره کرده است.البتّه مردم مسئله ی نر و ماده را در بعضی گیاهان مثل خرما،فهمیده بودند ولی عمومیّت زوجیّت از طریق قرآن اعلام شد.

نر و ماده در گیاهان،گاهی در یک درخت یا شکوفه و گاهی در دو درخت یا دو شکوفه است. (1)

جمله« مَدَّ الْأَرْضَ »شاید به بیرون کشیده شدن زمین از زیر آب اشاره دارد که در روایات به نام«دَحْو الارض»آمده است.این احتمال با نظریه زمین شناسان امروزی که می گویند:

زمین ابتدا در زیر آب قرار داشته،مطابقت دارد.و اللّٰه العالم نظام آفرینش بر اساس زوجیّت است:

الف:زوجیّت در نباتات؛ «وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ» (2)ب:زوجیّت در حیوانات؛ «وَ مِنَ الْأَنْعٰامِ أَزْوٰاجاً» (3)ج:زوجیّت در انسان؛ «خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوٰاجاً» (4)د:زوجیّت در همه چیز؛ «وَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنٰا زَوْجَیْنِ» (5)

پیام ها

1 گستردگی زمین،حکیمانه و با تدبیر انجام گرفته است. «مَدَّ الْأَرْضَ» (گستردگی زمین و وجود کوه ها در آن،باعث حفظ تعادل زمین و عامل بهره مندی انسان هاست،زیرا که اگر تمام زمین مسطح یا کوهستانی بود، امکان زندگانی وجود نداشت.) 2 کوه ها،منبع ذخیره آب و نهرها وسیله ی توزیع آب و هر دو زمینه ساز زندگی

ص :189


1- 1) .تفسیر فرقان.
2- 2) .حج،5.
3- 3) .شوری،11.
4- 4) .روم،21.
5- 5) .ذاریات،49.

انسان ها هستند. «رَوٰاسِیَ وَ أَنْهٰاراً» 3 توالی و تبادل شب و روز،عامل زندگی است. «یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهٰارَ» (و گر نه یا همه چیز در اثر حرارت می سوخت و یا بواسطه ی عدم نور و حرارت پژمرده می شد و یخ می زد.) 4 جهان طبیعت،کلاس درس است نه خانه غفلت. «لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»

[سوره الرعد (13): آیه 4]
اشاره

وَ فِی اَلْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجٰاوِرٰاتٌ وَ جَنّٰاتٌ مِنْ أَعْنٰابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِیلٌ صِنْوٰانٌ وَ غَیْرُ صِنْوٰانٍ یُسْقیٰ بِمٰاءٍ وٰاحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَهٰا عَلیٰ بَعْضٍ فِی اَلْأُکُلِ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (4)

و در زمین قطعاتی است مجاور هم و باغ هایی از انواع انگور و کشت زار و درختان خرما(محصولاتی مختلف)همانند و غیر همانند که همه با یک آب آبیاری می شوند و بعضی میوه ها را در خوردن بر بعضی برتری دادیم.

همانا در این(تنوّع میوه ها و مزه ها با آنکه از یک آب و خاک تغذیه می شوند)برای کسانی که تعقّل دارند حتماً نشانه هایی است.

نکته ها:
اشاره

کلمه« صِنْوٰانٌ »بر خلاف ظاهرش که قالب تثنیه دارد،جمع«صنو»به معنای شاخه ای است که از اصل درخت خارج می شود،و در اینجا به معنای مشابه و مانند است.

پیام ها

1 زمین،قطعاتی مجاور یکدیگر است که هر قطعه ای استعداد خاص خود را داراست. «قِطَعٌ مُتَجٰاوِرٰاتٌ» 2 تنوّع میوه ها با رنگ،مزه،بو و شکل های مختلف،همه از نشانه های قدرت الهی است. «لَآیٰاتٍ» 3 تنوّع میوه ها با اراده و خواست خداوند است و گر نه یک آب،یک نوع مزه

ص :190

بیشتر ندارد. «یُسْقیٰ بِمٰاءٍ وٰاحِدٍ» 4 همجواری،دلیل یکسانی نیست.ملاک برتری،بهره دهی بیشتر است.

«مُتَجٰاوِرٰاتٌ

نُفَضِّلُ

فِی الْأُکُلِ»

5 اندیشمندان از خوردنی ها،روح ایمان خود را نیز تقویت و اشباع می کنند،در حالی که دیگران،تنها به پرکردن شکم خود اکتفاء می نمایند. «لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»

[سوره الرعد (13): آیه 5]
اشاره

وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَ إِذٰا کُنّٰا تُرٰاباً أَ إِنّٰا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَ أُولٰئِکَ اَلْأَغْلاٰلُ فِی أَعْنٰاقِهِمْ وَ أُولٰئِکَ أَصْحٰابُ اَلنّٰارِ هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ (5)

اگر تعجّب می کنی پس عجیب گفتار آنهاست(که می گویند:)آیا آن گاه که خاک شدیم،آیا به آفرینش تازه ای در می آییم؟ آنانند کسانی که به پروردگارشان کفر ورزیدند و همانانند که غُلها در گردنشان باشد و همانانند همدم آتش که در آن جاودانه اند.

نکته ها:
اشاره

این آیه خطاب به پیامبر می فرماید:از انکار نبوّت توسط مردم تعجّب مکن،زیرا آنها از قدرت من،در زنده کردن مردگان نیز در تعجّب اند و آن را باور ندارند.

منکرین معاد دلیلی بر محال بودن معاد،ارائه نداده اند و تنها وقوع آن را بعید می شمرند.در مقابل،قرآن علاوه بر ذکر عدالت و حکمت خداوند که مستلزم وجود قیامت است،بارها در مقام جواب از این استبعاد منکرین برآمده است؛ یک جا می فرماید:اگر شما در وقوع قیامت شک دارید،از آفرینش ابتدایی خود یاد کنید که ما چگونه شما را از خاک و نطفه آفریدیم. «یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنّٰا

ص :191

خَلَقْنٰاکُمْ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ» (1)و در جای دیگر می فرماید:ای پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله به مردم بگو:همان کسی که بار اول شما را آفرید، بار دیگر در قیامت شما را خلق خواهد کرد و جای هیچگونه تعجّبی هم نیست. «قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَهٰا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ» (2)

پیام ها

1 انکار معاد یعنی انکار قدرت،عدالت و حکمت خداوند و این کفر است.

«أُولٰئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا»

2 منکر معاد چون تمام هدفش دنیاست،به غل و زنجیر مادیّت،هواپرستی، جهل و خرافات مبتلا می گردد و اینچنین کسی در آخرت نیز در غل و زنجیر عذاب الهی خواهد بود. «الْأَغْلاٰلُ» 3 غل و زنجیر در قیامت بر روی گردن منکرین نیست تا بتوانند آن را بردارند، بلکه چنان به درون گردنشان فرو رفته که قابل برداشتن نیست. «فِی أَعْنٰاقِهِمْ» 4 منکر معاد چون توشه ای برای رهایی خود از قهر الهی فراهم نکرده،همیشه در عذاب باقی است. «خٰالِدُونَ»

[سوره الرعد (13): آیه 6]
اشاره

وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ اَلْحَسَنَةِ وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ اَلْمَثُلاٰتُ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنّٰاسِ عَلیٰ ظُلْمِهِمْ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَشَدِیدُ اَلْعِقٰابِ (6)

و پیش از رحمت و نیکی،به شتاب از تو عذاب و بدی می خواهند در حالی که پیش از آنان عذاب ها بوده است.و همانا پروردگارت نسبت به مردم با همه ستمشان دارای آمرزش است و به یقین پروردگارت سخت کیفر است.

ص :192


1- 1) .حج،5.
2- 2) .یس،79.
نکته ها:
اشاره

« اَلْمَثُلاٰتُ »جمع«مثله»عذاب و عقوبتی است که به انسان روی می آورد.

گاهی عناد و لجاجت به جایی می رسد که انسان حاضر است آرزوی هلاکت کند،ولی حقّ را نپذیرد.در قرآن مجید به نمونه هایی از این نوع روحیّه ها اشاره شده است،از جمله:

کافران می گفتند: «وَ إِذْ قٰالُوا اللّٰهُمَّ إِنْ کٰانَ هٰذٰا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنٰا حِجٰارَةً مِنَ السَّمٰاءِ أَوِ ائْتِنٰا بِعَذٰابٍ أَلِیمٍ» (1)خدایا! اگر این قرآن،حقّ و از جانب توست،پس یا از آسمان بر ما سنگ ببار و یا ما را به عذابی دردناک مبتلا نما(که ما آن را نمی پذیریم).

در جای دیگر آمده:اگر ما این قرآن را بر غیر عرب(عجم)نازل می کردیم و پیامبر آن را بر مردم قرائت می فرمود: «وَ لَوْ نَزَّلْنٰاهُ عَلیٰ بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ مٰا کٰانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ» (2)ایمان نمی آوردند و آن را نمی پذیرفتند.

یا اینکه اهل کتاب به کفّار و بت پرستان می گفتند: «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتٰابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطّٰاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هٰؤُلاٰءِ أَهْدیٰ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلاً» (3)راه شما از راه اسلام بهتر است.در صورتی که اهل کتاب از مشرکین به اسلام نزدیکترند ولی لجاجت،آنها را از ابراز حقّ دور می داشت.

تعجیل عدّه ای از مردم به نزول قهر الهی،می تواند به واسطه این دلایل باشد:

الف:غفلت و فراموشی تاریخ گذشتگان و باور نکردن و بعید دانستن قهر الهی.

ب:حسادت به داشته های دیگران.چنان که در تاریخ آمده است چون امیر مؤمنان،حضرت علی علیه السلام به امامت رسید،شخصی که تحمل این موضوع را نداشت،آرزوی مرگ کرد،که در شأن نزول سوره معارج بدان اشاره شده است.

ج:احساس بریدگی و یأس و به بن بست کامل رسیدن.

د:استهزا و عدم قبول و پذیرش،حتّی به قیمت جان دادن.

قرآن می فرماید:اگر خداوند به جهت گناه و عملکرد بد مردم آنها را فوراً عذاب کند،هیچ کس روی زمین باقی نمی ماند امّا او از راه لطف،صبر می کند تا شاید مردم توبه کنند.

ص :193


1- 1) .انفال،32.
2- 2) .شعراء،198 199.
3- 3) .نساء،51.

«وَ لَوْ یُؤٰاخِذُ اللّٰهُ النّٰاسَ بِظُلْمِهِمْ مٰا تَرَکَ عَلَیْهٰا مِنْ دَابَّةٍ وَ لٰکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی» ... (1)و آیه «وَ لَوْ یُؤٰاخِذُ اللّٰهُ النّٰاسَ بِمٰا کَسَبُوا مٰا تَرَکَ عَلیٰ ظَهْرِهٰا مِنْ دَابَّةٍ» ... (2)

پیام ها

1 انسان در اثر لجاجت،چنان سقوط می کند که حاضر است نابود شود ولی حقّ را نپذیرد. «وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَةِ» 2 تاریخ پیشینیان،بهترین الگو و نمونه است. «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاٰتُ» 3 قهر الهی را شوخی نپندارید و به نمونه های گذشته توجّه کنید. «مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاٰتُ» 4 سنّت خداوند مهلت دادن است و کاری به عجله مردم ندارد. «لَذُو مَغْفِرَةٍ» 5 راه توبه و بازگشت،برای افراد لجوج نیز باز است. «لَذُو مَغْفِرَةٍ ... عَلیٰ ظُلْمِهِمْ» 6 خداوند،انسان ها را با همه ی بدی هایی که از آنها سر می زند باز دوست دارد.

«لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنّٰاسِ عَلیٰ ظُلْمِهِمْ»

7 لطف خداوند بر قهر او مقدم است.«مغفرة عقاب» 8 خوف و رجا و بیم و امید،در کنار هم عامل رشد است. «لَذُو مَغْفِرَةٍ لَشَدِیدُ الْعِقٰابِ» 9 قهر و لطف الهی از مقام ربوبیّت اوست. «رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ، رَبَّکَ لَشَدِیدُ الْعِقٰابِ»

[سوره الرعد (13): آیه 7]
اشاره

وَ یَقُولُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لاٰ أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ (7)

و کسانی که کفر ورزیدند می گویند:چرا از طرف پروردگارش نشانه ای (آشکار و به دلخواه ما)بر او نازل نشده است؟(ای پیامبر)تو فقط بیم دهنده ای و برای هر قومی راهنمایی است.

ص :194


1- 1) .نحل،61.
2- 2) .فاطر،45.
نکته ها:
اشاره

از ابن عباس نقل شده که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله دست مبارکشان را بر روی سینه گذاشتند و فرمودند:«انا المنذر»و آن گاه به علی بن ابی طالب علیهما السلام اشاره کردند و فرمودند:«انت الهادی، بک یهتدی المهتدون بعدی» (1)

پیام ها

1 کافران،توقّعات نابجا از خدا و پیامبرش دارند.(آنها خواستار نشانه ها و معجزه هایی بر اساس هوا و هوس خود هستند.) «لَوْ لاٰ أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ» 2 انسانِ بهانه جو،لایق خطاب الهی نیست. «إِنَّمٰا أَنْتَ» خداوند گفتار کفّار را بی جواب گذارده و پیامبر را مخاطب قرار داده است.

3 تربیت،هم به تهدید نیاز دارد و هم به ارشاد. «إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ» 4 برای جامعه ی جاهل غافل،هشدار بیش از بشارت ضرورت دارد. «إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ» (2)5 کار اصلی پیامبران،ارشاد و انذار است؛ «إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ» نه برآوردن خواسته های بی ربط مردم و عرضه معجزه در هر لحظه و برای هر کس. «لَوْ لاٰ أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ» 6 با آنکه دیگر پیامبری مبعوث نمی شود امّا خداوند حجت خود را بر همه ی مردم تمام می کند و هرگز زمین از حجت خالی نمی ماند. «وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ» 7 انبیا تنها به مشرق زمین اختصاص نداشته اند. «وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ» 8 در عصر حاضر نیز ما باید امام یا هادی زنده داشته باشیم. «وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ» (3)

ص :195


1- 1) .تفسیر کبیر،ج 19،ص 14.طبری و ابن کثیر و احقاق الحقّ،(ج 3،ص 87)نیز آن را نقل کرده اند.
2- 2) .حدود 120 مرتبه واژه«انذار»در قرآن آمده که 100 مرتبه آن در مکه نازل شده است.
3- 3) .در تفاسیر مجمع البیان و کنز الدقائق،26 حدیث آمده که مراد از«هاد»ائمه معصومین علیهم السلام هستند.
[سوره الرعد (13): آیه 8]
اشاره

اَللّٰهُ یَعْلَمُ مٰا تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثیٰ وَ مٰا تَغِیضُ اَلْأَرْحٰامُ وَ مٰا تَزْدٰادُ وَ کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدٰارٍ (8)

خداوند می داند آنچه را که هر ماده ای(در شکم)حمل می کند و آنچه را که رحم ها جذب می کنند(مثل نطفه)و آنچه را که(در مراحل بعد از جذب) می افزایند و هر چیز نزد او به مقدار و اندازه ای است.

نکته ها:
اشاره

در این آیه،ابتدا از علم خداوند نسبت به حمل هر ماده ای،(چه دارای رَحم باشد مثل انسان و حیوان و چه دارای رَحم نباشد مثل نبات و جماد)سخن به میان آمده و سپس به موجودات دارای رحم اشاره شده است.

«غیض»به معنای فرو بردن(نطفه)است.یعنی خداوند،به آن آبی که رحم به خود جذب می کند و در آن تغییراتی می دهد و رو به رشد و زیادی می برد،آگاه است.

پیام ها

1 خداوند حالات باروری تمام موجودات را می داند. «یَعْلَمُ مٰا تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثیٰ» 2 علم خداوند،به جزئیات هم تعلق می گیرد.(او از نژاد،صفات،استعدادها، شکل و جنس جنین آگاهست.) «یَعْلَمُ ... مٰا تَغِیضُ ... وَ مٰا تَزْدٰادُ» 3 در تکامل یا نقص نوزاد،رَحم نقش مهمی دارد. «مٰا تَغِیضُ الْأَرْحٰامُ وَ مٰا تَزْدٰادُ» 4 نظام آفرینش موجودات بر اساس مقدار و میزان دقیق است. «بِمِقْدٰارٍ» (یعنی اگر مدّت حمل کم یا زیاد شود،اگر حمل سقط شود یا چند قلو گردد، اگر حمل،ناقص الخلقه یا دارای عضو زیادی شود،این کم و زیادی« تَغِیضُ و تَزْدٰادُ »بر اساس یک فرمول حساب شده است.)

[سوره الرعد (13): آیه 9]
اشاره

عٰالِمُ اَلْغَیْبِ وَ اَلشَّهٰادَةِ اَلْکَبِیرُ اَلْمُتَعٰالِ (9)

او به نهان و آشکار آگاه،بزرگ و بلند مرتبه است.

ص :196

نکته ها:
اشاره

آشکار و نهان،برای انسانِ محدودی که حواس پنجگانه او حتّی از بسیاری از حیوانات محدودتر است،مطرح است.امّا برای خدایِ خالق غیب و شهود،چنین چیزی معنا ندارد.

امام صادق علیه السلام در مورد «عٰالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهٰادَةِ» فرمودند:«الغیب ما لم یکن و الشهادة ما قد کان»،غیب یعنی چیزی که نبوده و شهادت یعنی چیزی که بوده است. (1)

پیام ها

1 خداوند نسبت به هر کمالی،بزرگ«کبیر»و نسبت به هر نقص و عیبی،پاک و منزّه است.«متعال»

[سوره الرعد (13): آیه 10]
اشاره

سَوٰاءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ اَلْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَ سٰارِبٌ بِالنَّهٰارِ (10)

(برای او)یکسان است که از شما کسی سخن را سرّی گوید و کسی که آن را آشکارا گوید و کسی که خود را به شب مخفی کند و کسی که در روز آشکارا حرکت کند.

نکته ها:
اشاره

این آیه که ظاهراً توضیح و تکمیل آیه سابق است،یکی از بسیار آیاتی است که در رابطه با علم خداوند،به اعمال کوچک و بزرگ و ظاهر و پنهان و حتّی افکار و نیّات انسان ها،در قرآن مجید آمده است،و اگر انسان ها به چنین علمی از طرف پروردگار ایمان داشته باشند، می تواند بهترین عامل حیا و تقوی و بزرگ ترین وسیله تربیت آنها باشد.زیرا سبب تشویق نیکوکاران و تهدید بد کاران می گردد.جالب آنکه خداوند در این آیه،علم خود را به حرف های سرّی و کارهای مخفی و شبانه،قبل از کلام های علنی و کارهای آشکار روزانه ذکر کرده است.

ص :197


1- 1) .تفسیر برهان.

کلمه« سٰارِبٌ »از«سرب»در اصل به معنای آب جاری است،ولی به کسی که در روز به سراغ کاری می رود نیز گفته می شود.

پیام ها

1 علم خداوند نسبت به همه چیز یکسان است.(نه مثل علم و آگاهی ما که نسبت به بعضی چیزها بیشتر و نسبت به بعض دیگر کمتر و یا در حد هیچ است.) «سَوٰاءٌ مِنْکُمْ» ...

[سوره الرعد (13): آیه 11]
اشاره

لَهُ مُعَقِّبٰاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُغَیِّرُ مٰا بِقَوْمٍ حَتّٰی یُغَیِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذٰا أَرٰادَ اَللّٰهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلاٰ مَرَدَّ لَهُ وَ مٰا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وٰالٍ (11)

برای انسان فرشتگانی است که پی در پی او را از پیش رو و از پشت سر از فرمان خداوند حفاظت می کنند.همانا خداوند حال قومی را تغییر نمی دهد تا آنکه آنان حال خود را تغییر دهند و هر گاه خداوند برای قومی آسیبی بخواهد پس هیچ برگشتی برای آن نیست و در برابر او هیچ دوست و کارساز و حمایت کننده ای برای آنان نیست.

نکته ها:
اشاره

« مُعَقِّبٰاتٌ »جمع«معقبة»است و حرف تاء آن برای تأنیث نیست،بلکه برای مبالغه است.

مثل علامة،لذا فاعل« یَحْفَظُونَهُ »مذکر آمده است.

البتّه مراد از« مُعَقِّبٰاتٌ »تعقیب انسان نیست تا با کلمه« بَیْنِ یَدَیْهِ »منافات داشته باشد،بلکه منظور،تعاقب و پی در پی آمدن ملائکه شب و روز است.

مراد از« أَمْرِ اللّٰهِ »در این آیه قهر و عذاب الهی نیست،زیرا معنا ندارد که فرشتگان انسان را در برابر کیفر الهی حفاظت کنند،بلکه مراد خطرات و حوادث طبیعی است.چون طبیعت مخلوق خداست و آنچه در آن بگذرد نیز به خواست و اراده ی او می باشد.

ص :198

در آیات و روایات متعدّد از فرشتگانی یاد شده که مأمور حفظ جان انسان و ثبت کارهای او هستند و از آنان در برابر خطراتی که مورد اراده ی حتمی خداوند نیست محافظت می نمایند.

البتّه بنا بر مستفاد از روایات،همین که اراده ی قطعی خداوند رسید،فرشتگانِ محافظ، مأموریّت حفاظت را رها و انسان را به دست اجل حتمی الهی می سپارند.بنا بر این امر و فرمان خداوند دوگونه است،حتمی و غیر حتمی(قضا و قدر)و فرشتگان فقط انسان را از حوادث غیر حتمی حفظ می کنند،بدیهی است که این حفاظت باعث سلب اختیار از انسان نمی شود و سرنوشت انسان ها و امّتها هم چنان در اختیار خود آنهاست.

حفاظت فرشتگان هم از جان انسان هاست و هم از اعمال و رفتار آنها «إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحٰافِظِینَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً» و هم از ایمان و فکر آنها در برابر انحرافات و وساوس شیطانی،زیرا «یَحْفَظُونَهُ» هم شامل روح می شود و هم شامل جسم.

امام سجاد علیه السلام با اشاره به این آیه فرمودند:

گناهانی که نعمت ها را تغییر می دهند عبارتند از:ظلم به مردم،ناسپاسی خداوند و رها کردن کارهای خیری که انسان به آن عادت کرده است. (1)

این آیه در مورد جوامع بشری است،نه تک تک افراد انسانی.یعنی جامعه ی صالح، مشمول برکات خداوند و جامعه ی منحرف،گرفتار قهر الهی می شود.امّا این قاعده در مورد فرد صالح و انسان ناصالح صادق نیست،زیرا گاهی ممکن است شخصی صالح باشد،ولی بخاطر آزمایش الهی گرفتار مشکلات شود و یا اینکه فردی ناصالح باشد،ولی به جهت مهلت الهی،رها گردد.

پیام ها

1 خداوند انسان را رها نمی گذارد. «لَهُ مُعَقِّبٰاتٌ» 2 گروهی از فرشتگان الهی،محافظ انسان ها هستند. «لَهُ مُعَقِّبٰاتٌ» 3 خداوند انسان را از حوادث غیر مترقّبه حفظ می کند، «لَهُ مُعَقِّبٰاتٌ یَحْفَظُونَهُ» نه از

ص :199


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

حوادثی که با علم و عمد برای خود بوجود می آورند. «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُغَیِّرُ مٰا بِقَوْمٍ» 4 خطرات و حوادث گوناگون،انسان را احاطه کرده است. «مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ» 5 خداوند نعمتی را که عطا فرماید پس نمی گیرد،مگر آنکه مردم،آن نعمت را ناسپاسی کنند. «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُغَیِّرُ مٰا بِقَوْمٍ» 6 به سراغ شانس و بخت اقبال و فال و نجوم نروید،سرنوشت شما به دست خودتان است. «حَتّٰی یُغَیِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ» 7 حفاظت خداوند تا زمانی است که انسان،کفران نعمت نکند و گر نه از لطف الهی محروم و به حال خود رها خواهد شد. «إِذٰا أَرٰادَ اللّٰهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً» 8 برخورداری از نعمت های ظاهری و بیرونی،وابسته به کمالات نفسانی و حالات درونی است. «حَتّٰی یُغَیِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ» در جای دیگر می فرماید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُریٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ بَرَکٰاتٍ مِنَ السَّمٰاءِ وَ الْأَرْضِ» ... (1)

9 اراده ی خداوند بالاتر از همه ی اراده هاست. «إِذٰا أَرٰادَ اللّٰهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلاٰ مَرَدَّ لَهُ»

[سوره الرعد (13): آیه 12]
اشاره

هُوَ اَلَّذِی یُرِیکُمُ اَلْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ یُنْشِئُ اَلسَّحٰابَ اَلثِّقٰالَ (12)

اوست کسی که برق(آسمان)را برای بیم و امید به شما نشان می دهد و ابرهای گران بار را پدید می آورد.

نکته ها:
اشاره

برق و صاعقه ی آسمان از یک جهت مایه ترس و وحشت مردم است،به خاطر باریدن بی موقع،جریان سیل،خرابی ها و آتش سوزی ها و از جهت دیگر سبب شادی و نشاط و امید است،زیرا سبب ریزش باران،سیرابی درختان و زراعت ها،طراوت و شادابی هوا و پاکی و نظافت است.

ص :200


1- 1) .اعراف،96.
پیام ها

1 گرچه به ظاهر،عوامل طبیعی زمینه پیدایش رعد و برق و باران است،ولی مبدء و موجد همه عوامل خداوند است. «یُنْشِئُ السَّحٰابَ الثِّقٰالَ» 2 کشف قوانین فیزیکی و شیمیایی طبیعت،نباید از ایمان ما به خداوند بکاهد، زیرا طبیعت و قوانینش مخلوق خدا هستند. «یُرِیکُمُ الْبَرْقَ ... یُنْشِئُ السَّحٰابَ»

[سوره الرعد (13): آیه 13]
اشاره

وَ یُسَبِّحُ اَلرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ اَلْمَلاٰئِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ وَ یُرْسِلُ اَلصَّوٰاعِقَ فَیُصِیبُ بِهٰا مَنْ یَشٰاءُ وَ هُمْ یُجٰادِلُونَ فِی اَللّٰهِ وَ هُوَ شَدِیدُ اَلْمِحٰالِ (13)

رعد با ستایش او و فرشتگان از بیم او تسبیح می کنند و او صاعقه ها را فرو می فرستد تا هر که را بخواهد مورد اصابت قرار دهد،در حالی که آنان درباره خداوند به جدال می پردازند و او سخت کیفر است.

نکته ها:
اشاره

در فرهنگ قرآن،کلّ هستی در حال تسبیح خداوند،آنهم تسبیحی بر اساس علم و شعور و انتخاب.جالب آنکه قرآن بگونه ای این مطلب را طرح و بیان می کند که اذهان را به خود متوجّه سازد و ردّی بر ناباوری ها باشد.از جمله:

1 آوردن الفاظی مثل«سبح»و« یُسَبِّحُ »که صراحت در این معنا دارد.

2 تکرار این مطلب در سوره های متعدّد.

3 آوردن مسئله تسبیح موجودات در ابتدای سوره و بلافاصله بعد از بسم اللّٰه.

4 آوردن کلماتی از قبیل:قنوت و خضوع همه هستی «کُلٌّ لَهُ قٰانِتُونَ» (1)،سجده ستارگان و گیاهان «وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدٰانِ» (2)،اطاعت آسمان و زمین «قٰالَتٰا أَتَیْنٰا طٰائِعِینَ» (3)،آگاهی موجودات در نماز و تسبیح «کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاٰتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ» (4)

ص :201


1- 1) .بقره،116.
2- 2) .الرحمن،6.
3- 3) .فصّلت،11.
4- 4) .نور،41.

5 خطاب انسان به اینکه شما تسبیح آنان را درک نمی کنید. «لاٰ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» (1)« اَلْمِحٰالِ »از«حیله»به معنای هر نوع چاره اندیشی پنهانی است و چون چاره اندیشی ملازم علم و قدرت است،لذا مفسران« شَدِیدُ الْمِحٰالِ »را«شدید القوة و العذاب»معنی کرده اند.

در برخی آیات قرآن،تسبیح و حمد الهی در کنار هم قرار گرفته اند؛ «یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ» ، «إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّٰ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» (2)چنان که در ذکر رکوع و سجود نیز چنین می گوییم؛«سبحان ربی العظیم و بحمده»و«سبحان ربی الاعلی و بحمده» در روایات متعدّدی از اهل سنّت آمده است که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله به هنگام شنیدن صدای رعد سخن خود را قطع کرده و به دعا مشغول می شدند و دیگران را نیز به این کار ارشاد می فرمودند. (3)

برخی صاعقه ها کیفر و عذاب الهی می باشند که بر اقوام گنهکار نازل می شوند مانند قوم ثمود... «فَأَخَذَتْهُمْ صٰاعِقَةُ الْعَذٰابِ الْهُونِ بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ» (4)

پیام ها

1 رعد نیز مثل فرشته،تسبیحی آگاهانه و از روی شعور دارد.زیرا کلمه رعد و فرشته در کنار هم آمده اند. «یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلاٰئِکَةُ» 2 تسبیح فرشتگان بر اساس خداترسی و خشیت است. «مِنْ خِیفَتِهِ» 3 صاعقه و صاعقه گرفتگی یک امر تصادفی نیست،بلکه با خواست خدا و مطابق قوانین الهی است. «یُرْسِلُ الصَّوٰاعِقَ فَیُصِیبُ بِهٰا مَنْ یَشٰاءُ» 4 برای انسان لجوج،چیز خطرناکی مثل صاعقه هم بازدارنده نیست. «یُجٰادِلُونَ» 5 در فکر حیله و خدعه و جدال با خدا نباشید که با او نمی توان درافتاد. «هُوَ شَدِیدُ الْمِحٰالِ» 6 هر گونه تدبیر و حیله ای بد نیست،چه بسا که باید در برابر افرادی،سخت ترین تدبیرها و برنامه ریزی ها را بکار برد. «شَدِیدُ الْمِحٰالِ»

ص :202


1- 1) .اسراء،44.
2- 2) .اسراء،44.
3- 3) .تفسیر در المنثور.
4- 4) .فصّلت،17.
[سوره الرعد (13): آیه 14]
اشاره

لَهُ دَعْوَةُ اَلْحَقِّ وَ اَلَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لاٰ یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ إِلاّٰ کَبٰاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَی اَلْمٰاءِ لِیَبْلُغَ فٰاهُ وَ مٰا هُوَ بِبٰالِغِهِ وَ مٰا دُعٰاءُ اَلْکٰافِرِینَ إِلاّٰ فِی ضَلاٰلٍ (14)

تنها خواندن او حقّ است و کسانی را که(مشرکان)جز او می خوانند هیچ پاسخشان نمی گویند،مگر مانند کسی که دو دستش را به سوی آب گشوده تا آن را بدهانش رساند و حال آنکه نخواهد رسید و دعا و خواست کافران(از غیر خدا)جز در گمراهی(و به هدر رفتن و انحراف)نیست.

نکته ها:
اشاره

دعوت به پرستش خدای و دوری از توجّه به دیگران و تنها او را مؤثر دانستن،بارها در قرآن تذکّر داده شده است.از جمله:اگر انسان،تنها از من درخواست کند،من حتماً او را پاسخ می دهم. «أُجِیبُ دَعْوَةَ الدّٰاعِ إِذٰا دَعٰانِ» (1)امّا اگر به سراغ دیگران رفت و از آنها حاجت خواست،بداند آنها نمی شنوند و اگر هم بشنوند اجابت نمی کنند. «إِنْ تَدْعُوهُمْ لاٰ یَسْمَعُوا دُعٰاءَکُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجٰابُوا لَکُمْ» (2)انسانِ محدود در زندگی پرحادثه دنیا نیازمند پناهگاهی مطمئن است،انبیا پناهگاه واقعی را به او معرّفی می کنند، «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ» امّا کمک های دیگران(طاغوت ها)یا برای استحمار یا استثمار یا تبلیغات و حفظ موقعیّت خود و یا...می باشد و در واقع آنچه برای آنها مطرح نیست،انسان است.

انسان،فطرتاً تشنه حقّ و خواستار حقیقت است «لِیَبْلُغَ فٰاهُ» ولی راه وصول به آن را گم می کند.امّا جز ایمان به خدا و عشق و انس به او و دعا و درخواست از او،هیچ چیز دیگری انسانِ بی نهایت طلب را سیراب نمی کند. «وَ مٰا هُوَ بِبٰالِغِهِ» چرا که دون اللّٰه هر چه باشد سراب است و دعا از غیر او بیهوده.

ص :203


1- 1) .بقره،186.
2- 2) .فاطر،14.
پیام ها

1 جز خدا به سراغ دیگران نروید که از غیر او هیچ کاری ساخته نیست.

«لاٰ یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ»

2 سرچشمه ی شرک مردم،تصوّرات و خیالات باطل آنهاست. «کَبٰاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَی الْمٰاءِ ... وَ مٰا هُوَ بِبٰالِغِهِ» 3 هر کس خالصانه خدا را بخواند،با دست پر برمی گردد.دست خالی برگشتن به خاطر توجّه به غیر خداست. «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ ... وَ مٰا دُعٰاءُ الْکٰافِرِینَ إِلاّٰ فِی ضَلاٰلٍ»

[سوره الرعد (13): آیه 15]
اشاره

وَ لِلّٰهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ ظِلاٰلُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ اَلْآصٰالِ (15)

و هر که در آسمان ها و زمین است،خواه ناخواه با سایه هاشان بامدادان و شامگاهان،برای خدا سجده می کنند.

نکته ها:
اشاره

کلمه« مَنْ »برای موجود عاقل بکار می رود و کلمه«ما»برای غیر آن.امّا در آیات دیگر مشابه این آیه با کلمه« مٰا »آمده است،مثل آیه «وَ لِلّٰهِ یَسْجُدُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی الْأَرْضِ» (1)،لذا می توان نتیجه گرفت که مراد از این آیه نیز سجده ی همه موجودات است،خصوصاً که کلمه« ظِلاٰلٍ »نیز مطرح شده که ناگفته پیداست سایه،عقل ندارد.

شاید منظور از سجده کردنِ سایه ها حالت افتادن سایه بر زمین باشد،نظیر تشبیهی که در فارسی می آوریم که:سرو سواره می رود،غنچه پیاده می رسد.

« اَلْآصٰالِ »جمع«اصل»و آن جمع«اصیل»از ماده ی«اصل»به معنی انتها و آخر روز است.

ص :204


1- 1) .نحل،49.
پیام ها

1 هستی،مطیع و ساجد خداوند است،چرا ما نباشیم؟ «وَ لِلّٰهِ یَسْجُدُ مَنْ» ...

2 سجده،مخصوص خداست. «وَ لِلّٰهِ یَسْجُدُ» 3 مؤمنین با میل و رغبت سجده می کنند،ولی دیگران بخاطر نیاز،مجبور به تواضع و تذلّل می شوند. «طَوْعاً وَ کَرْهاً» 4 اگر موجودی خدایی شد،عوارض و آثار آن هم در خط او قرار می گیرد. «ظِلاٰلُهُمْ» 5 سجده ی موجودات دائمی است. «یَسْجُدُ ... بِالْغُدُوِّ وَ الْآصٰالِ»

[سوره الرعد (13): آیه 16]
اشاره

قُلْ مَنْ رَبُّ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ قُلِ اَللّٰهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیٰاءَ لاٰ یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لاٰ ضَرًّا قُلْ هَلْ یَسْتَوِی اَلْأَعْمیٰ وَ اَلْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی اَلظُّلُمٰاتُ وَ اَلنُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلّٰهِ شُرَکٰاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشٰابَهَ اَلْخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ اَللّٰهُ خٰالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ اَلْوٰاحِدُ اَلْقَهّٰارُ (16)

بگو:پروردگار آسمان و زمین کیست؟ بگو: خداست.بگو:پس چرا جز او، چیزهایی را که مالک هیچ سود و زیانی برای خویشتن نیستند سرپرست گرفته اید؟ بگو:آیا نابینا و بینا با هم برابرند؟ یا آیا تاریکی ها و روشنایی یکسانند؟ یا مگر برای خدا شریکانی قرار داده اند که مانند آفریدن خدا (چیزی)آفریده و این آفرینش بر آنان مشتبه شده است؟ بگو:خداوند، آفریدگار هر چیزی است و اوست یگانه قهّار.

نکته ها:
اشاره

طرح مسائل در قالب سؤال و جواب،یکی از شیوه های تبلیغی،تربیتی و آموزشی است که قرآن،بسیار به آن توجّه کرده است «قُلْ مَنْ» ...

در روایات آمده است:شرک به خدا،از حرکت مورچه ای سیاه در شب تاریک روی سنگ

ص :205

سیاه مخفی تر است. (1)و نمونه اش آن است که بگویی:این کار به برکت خدا و فلانی انجام شد.

پیام ها

1 مشرکان از شدّت تعصّب،به روشن ترین سؤالات هم جواب نمی دهند،لذا پیامبر باید خود،پاسخ سؤالش را بدهد. «مَنْ رَبُّ السَّمٰاوٰاتِ ... قُلِ اللّٰهُ» 2 کفّار تنها خالقیّت خدا را قبول داشتند، «لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ ... لَیَقُولُنَّ اللّٰهُ» (2)و دیگران را مدبّر می دانستند. «قُلْ مَنْ رَبُّ...» 3 انسانی که نمی تواند برای خود سودی را جلب یا ضرری را دفع نماید،نباید تحت هر عنوانی به جای خدا مورد اطاعت مردم قرار گیرد. «لاٰ یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لاٰ ضَرًّا» 4 کسی که حقّ را دید و آن را نپذیرفت،چشم دلش کور و فضای اطرافش ظلمات است. «هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمیٰ وَ الْبَصِیرُ...» 5 غیر از خداوند کسی چیزی را نیافریده تا در آفریده ها دچار اشتباه شویم.

«فَتَشٰابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ»

[سوره الرعد (13): آیه 17]
اشاره

أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَسٰالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهٰا فَاحْتَمَلَ اَلسَّیْلُ زَبَداً رٰابِیاً وَ مِمّٰا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی اَلنّٰارِ اِبْتِغٰاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتٰاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذٰلِکَ یَضْرِبُ اَللّٰهُ اَلْحَقَّ وَ اَلْبٰاطِلَ فَأَمَّا اَلزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفٰاءً وَ أَمّٰا مٰا یَنْفَعُ اَلنّٰاسَ فَیَمْکُثُ فِی اَلْأَرْضِ کَذٰلِکَ یَضْرِبُ اَللّٰهُ اَلْأَمْثٰالَ (17)

خداوند از آسمان آبی فرو فرستاد،پس رودخانه ها به اندازه(ظرفیّت) خویش جاری شده و سیلاب کفی را بر خود حمل کرد.و از(فلزّات)آنچه

ص :206


1- 1) .بحار،ج 72،ص 93.
2- 2) .عنکبوت،61.

که در آتش بر آن می گدازند تا زیور یا کالایی بدست آرند،کفی مانند کفِ سیلاب(حاصل شود.)اینگونه خداوند حقّ و باطل را(بهم)می زند.پس کف (آب)به کناری رفته(و نیست شود)و امّا آنچه برای مردم مفید است در زمین باقی بماند.خداوند اینگونه مثال ها می زند.

نکته ها:
اشاره

در این آیه دو مثال برای معرّفی باطل ذکر شده است،یکی مثال کفی که بر روی آب ظاهر می شود و دوّم کفی که هنگام ذوب فلزات،روی آنها را می پوشاند.

باطل همچون کف است،زیرا:1 رفتنی است.2 در سایه حقّ جلوه می کند.3 روی حقّ را می پوشاند.4 جلوه دارد ولی ارزش ندارد.نه تشنه ای را سیراب می کند نه گیاهی از آن می روید.5 با آرام شدن شرایط محو می شود.6 بالانشین پر سر و صدا،امّا توخالی و بی محتوی است.چنان که در آیات دیگر نیز بر این امر تأکید شده است:

«بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبٰاطِلِ فَیَدْمَغُهُ» (1)،با حقّ بر سر باطل می کوبیم.

«یَمْحُ اللّٰهُ الْبٰاطِلَ» (2)،خداوند باطل را محو می کند.

«وَ مٰا یُبْدِئُ الْبٰاطِلُ وَ مٰا یُعِیدُ» (3)،باطل در دنیا و آخرت محو و نابود است.

«إِنَّ الْبٰاطِلَ کٰانَ زَهُوقاً» (4)،همانا باطل رفتنی است.

«جٰاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبٰاطِلُ» (5)،حقّ آمد و باطل رفت.

تمثیل،مسائل عقلی را محسوس و راه رسیدن به هدف را نزدیک می نماید،مطالب را همگانی و لجوجان را خاموش می سازد،لذا قرآن از این روش بسیار استفاده نموده است.

پیام ها

1 فیض الهی جاری است و هرکس به مقدار استعدادش بهره مند می شود. «أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهٰا»

ص :207


1- 1) .انبیاء،18.
2- 2) .شوری،24.
3- 3) .سبأ،49.
4- 4) .اسراء،81.
5- 5) .اسراء،81.

2 تلاش برای ساخت وسایل ضروری( مَتٰاعٍ )یا رفاهی( حِلْیَةٍ )ممدوح است.

«یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النّٰارِ»

3 در کوره ی حوادث است که ناخالصی ها معلوم و حقّ و باطل ظاهر می شود.

«یُوقِدُونَ عَلَیْهِ

... زَبَدٌ مِثْلُهُ» 4 وجود باطل،اختصاص به مکان و زمینه ی خاص ندارد.(کف،هم بر روی سیل سرد و هم بر روی فلزات گداخته ظاهر می شود.) «زَبَدٌ مِثْلُهُ» 5 سرچشمه باطل،ناخالصی هایی است که حقّ و حقیقت بدان آلوده شده است.

«یَضْرِبُ اللّٰهُ الْحَقَّ وَ الْبٰاطِلَ»

6 حقّ و باطل با هم هستند،امّا سرانجام،باطل رفتنی است. «فَیَذْهَبُ جُفٰاءً» 7 نفع مردم در حقّ است. «مٰا یَنْفَعُ النّٰاسَ» 8 حقّ ماندنی است. «فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ» 9 هر ثروت،دانش،دوست و یا حکومتی که برای مردم مفید باشد،ماندنی است. «مٰا یَنْفَعُ النّٰاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ» 10 آنچه از سوی خداوند نازل می شود،همچون باران خالص و حقّ است،لکن همین که با مادیات درآمیخت،دچار ناخالصی و زمینه ی پیدایش کف و باطل می شود. «أَنْزَلَ مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً»

[سوره الرعد (13): آیه 18]
اشاره

لِلَّذِینَ اِسْتَجٰابُوا لِرَبِّهِمُ اَلْحُسْنیٰ وَ اَلَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ مٰا فِی اَلْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ أُولٰئِکَ لَهُمْ سُوءُ اَلْحِسٰابِ وَ مَأْوٰاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ اَلْمِهٰادُ (18)

برای کسانی که پروردگارشان را اجابت کردند نیکوترین(پاداش)است.ولی کسانی که(دعوت)او را نپذیرفتند،اگر هر آنچه در زمین است و مانند آن را با آن داشته باشند،قطعاً حاضرند آن را(برای رهایی خود از عذاب)فدیه بدهند،آنانند که برایشان حساب سختی است و جایگاهشان دوزخ است و چه بد جایگاهی است.

ص :208

نکته ها:
اشاره

از قرآن استفاده می شود،در قیامت برای مردم چند نوع حساب وجود دارد:

1 گروهی حساب آسان دارند. «حِسٰاباً یَسِیراً» (1)2 عده ای سخت و دقیق حسابرسی می شوند. «حِسٰاباً شَدِیداً» (2)، «سُوءُ الْحِسٰابِ» مراد از «سُوءُ الْحِسٰابِ » دقّت در حساب است.

3 بعضی بی حساب به دوزخ می روند و نیازی به محاکمه و میزان ندارند. «فَلاٰ نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ وَزْناً» (3)4 گروهی بی حساب به بهشت می روند. «إِنَّمٰا یُوَفَّی الصّٰابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسٰابٍ» (4)طبق آنچه از روایات و احادیث متعدّد بدست می آید،کسانی که با مردم به عفو و رحمت برخورد کنند،حسابشان آسان و کسانی که با مردم به سختی و دقت شدید عمل نمایند حسابشان سخت خواهد بود.افراد مشرک بی حساب به دوزخ و اهل صبر هم بی حساب به بهشت خواهند رفت. (5)

در قرآن استجابت طرفینی است،یعنی اگر مردم انتظار استجابت از خداوند را دارند باید دعوت خداوند را اجابت کنند، «اسْتَجِیبُوا لِلّٰهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذٰا دَعٰاکُمْ لِمٰا یُحْیِیکُمْ» (6)هر گاه خدا و رسول،شما را بسوی مکتب حیات بخش می خوانند،پاسخ مثبت دهید تا خدا نیز دعای شما را اجابت فرماید. «فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ» (7)، «فَاسْتَجٰابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ» (8)

بحثی پیرامون دعوت

مسئله دعوت را می توان از ابعاد گوناگونی مورد بحث و توجّه قرار داد:

1 دعوت کنندگان به حق:

الف:انبیا. «أَدْعُوا إِلَی اللّٰهِ» (9)، «وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ» (10)، «دٰاعِیاً إِلَی اللّٰهِ بِإِذْنِهِ» (11)

ص :209


1- 1) .انشقاق،8.
2- 2) .طلاق،8.
3- 3) .کهف،105.
4- 4) .زمر،10.
5- 5) .تفصیل انواع حساب در کتاب معاد،اثر مؤلّف آمده است.
6- 6) .انفال،24.
7- 7) .انبیاء،88.
8- 8) .آل عمران،195.
9- 9) .یوسف،108.
10- 10) .آل عمران،153.
11- 11) .احزاب،46.

ب:مؤمنین: «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ» (1)ج:جن: «یٰا قَوْمَنٰا أَجِیبُوا دٰاعِیَ اللّٰهِ» (2)امّا دعوت کنندگان به باطل:

الف:پیشوایان کفر: «أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النّٰارِ» (3)ب:شیطان: «کٰانَ الشَّیْطٰانُ یَدْعُوهُمْ» (4)، «مٰا کٰانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطٰانٍ إِلاّٰ أَنْ دَعَوْتُکُمْ» (5)ج:مشرکین: «أُولٰئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النّٰارِ» (6)2 موضوع دعوت:

الف:حیات. «دَعٰاکُمْ لِمٰا یُحْیِیکُمْ» (7)ب:راه مستقیم. «لَتَدْعُوهُمْ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ» (8)ج:مغفرت. «وَ اللّٰهُ یَدْعُوا إِلَی الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ» (9)د:بهشت. «وَ اللّٰهُ یَدْعُوا إِلیٰ دٰارِ السَّلاٰمِ» (10)ه:نجات. «أَدْعُوکُمْ إِلَی النَّجٰاةِ» (11)3 برخورد مخالفان:

الف:تهمت:ساحر؛ «إِنَّ هٰذٰا لَسٰاحِرٌ عَلِیمٌ» (12)شاعر؛ «بَلْ هُوَ شٰاعِرٌ» (13)کاهن؛ «فَمٰا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِکٰاهِنٍ» (14)مجنون؛ «وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ» (15)کاذب؛ «لَنَظُنُّکَ مِنَ الْکٰاذِبِینَ» (16)سلطه طلب؛ «یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ» (17)ب:تهدید. «لَرَجَمْنٰاکَ» (18)، «أَوْ یَقْتُلُوکَ...» (19)ج:تحقیر. «أَ هٰذَا الَّذِی» ... (20)

د:شک. «أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صٰالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ» (21)

ص :210


1- 1) .آل عمران،104.
2- 2) .احقاف،31.
3- 3) .قصص،41.
4- 4) .لقمان،21.
5- 5) .ابراهیم،22.
6- 6) .بقره،221.
7- 7) .انفال،24.
8- 8) .مؤمنون،73.
9- 9) .بقره،221.
10- 10) .یونس،25.
11- 11) .غافر،41.
12- 12) .اعراف،109.
13- 13) .انبیاء،5.
14- 14) .طور،29.
15- 15) .قلم،51.
16- 16) .اعراف،66.
17- 17) .مؤمنون،24.
18- 18) .هود،91.
19- 19) .انفال،30.
20- 20) .انبیاء،36.
21- 21) .اعراف،75.

ه:توطئه و جنگ. «وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ» (1)4 انگیزه ها و عوامل عدم پذیرش:

الف:تقلید.ب:تعصب.ج:تکبر.

د.هوای نفس. «فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّمٰا یَتَّبِعُونَ أَهْوٰاءَهُمْ» (2)5 پاداش پذیرش:

الف:اجر. «وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» (3)ب:حیات. «دَعٰاکُمْ لِمٰا یُحْیِیکُمْ» (4)ج:حُسنی. «لِلَّذِینَ اسْتَجٰابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنیٰ» (5)

پیام ها

1 بهترین ها در انتظار مؤمن است. «الْحُسْنیٰ» 2 باز خرید و فدیه در روز قیامت وجود ندارد. «لاَفْتَدَوْا بِهِ» 3 قبولی دعوت خداوند باید از روی میل و رغبت باشد. «اسْتَجٰابُوا»

[سوره الرعد (13): آیه 19]
اشاره

أَ فَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّمٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ اَلْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمیٰ إِنَّمٰا یَتَذَکَّرُ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ (19)

پس آیا کسی که می داند آنچه از جانب پروردگارت بسوی تو نازل شده حقّ است، مانند کسی است که نابیناست؟ همانا تنها صاحبان خرد پند می گیرند.

نکته ها:
اشاره

در آیه قبل به کسانی که دعوت حیات بخش انبیا علیهم السلام را اجابت می کنند اشاره شد،این آیه و آیات بعد،آثار استجابت آن دعوت را بیان می فرماید.

هر کدام از فطرت،عقل و علم در انسان،مغز و لبّی دارند که گاه بواسطه عادات،رسوم،

ص :211


1- 1) .انفال،30.
2- 2) .قصص،50.
3- 3) .نساء،173.
4- 4) .انفال،24.
5- 5) .رعد،18.

خرافات،غرائز،روی آنها پوشیده می شود،لذا انسان باید دائماً متوجّه آن هسته ی مرکزی و مغز آنها باشد. (1)

سیمای خردمندان در قرآن

واژه« أُولُوا الْأَلْبٰابِ »16 مرتبه در قرآن آمده و هر مرتبه همراه با یک کمال و وصفی بیان شده است.از جمله:

1 راز احکام را می فهمند. «وَ لَکُمْ فِی الْقِصٰاصِ حَیٰاةٌ یٰا أُولِی الْأَلْبٰابِ» (2)2 آینده نگر هستند. «تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّٰادِ التَّقْویٰ وَ اتَّقُونِ یٰا أُولِی الْأَلْبٰابِ» (3)3 دنیا را محل عبور و گذر می دانند نه توقف گاه و مقصد. «لِأُولِی الْأَلْبٰابِ اَلَّذِینَ ... یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنٰا مٰا خَلَقْتَ هٰذٰا بٰاطِلاً» (4)4 از تاریخ،درس عبرت می گیرند. «لَقَدْ کٰانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبٰابِ» (5)5 بهترین و برترین منطق را می پذیرند. «الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ... وَ أُولٰئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبٰابِ» (6)6 اهل تهجّد و عبادت می باشند. «أَمَّنْ هُوَ قٰانِتٌ آنٰاءَ اللَّیْلِ ... إِنَّمٰا یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبٰابِ» (7)

پیام ها

1 قرآن انسان بی خبر از حقّ را نابینا می داند.به جای«کمن هو لا یعلم»فرموده است «کَمَنْ هُوَ أَعْمیٰ» 2 دین،مطابقت فطرت انسان هاست،تنها تذکّر لازم است تا غفلت زدایی شود.

«إِنَّمٰا یَتَذَکَّرُ»

...

3 عقلی که انسان را به حقانیّت کتاب آسمانی نرساند،عقل نیست. «إِنَّمٰا یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبٰابِ» 4 علم مفید،محصول تعقّل و تذکّر است. «فَمَنْ یَعْلَمُ، یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبٰابِ»

ص :212


1- 1) .تفسیر فرقان.
2- 2) .بقره،179.
3- 3) .بقره،197.
4- 4) .آل عمران،191.
5- 5) .یوسف،111.
6- 6) .زمر،18.
7- 7) .زمر،9.

5 برای رسیدن به عقل سلیم و فطرت خالص باید گناه و غفلت را از خود دور کرد. «إِنَّمٰا یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبٰابِ»

[سوره الرعد (13): آیه 20]
اشاره

اَلَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اَللّٰهِ وَ لاٰ یَنْقُضُونَ اَلْمِیثٰاقَ (20)

(خردمندان)کسانی هستند که به پیمان الهی وفا می کنند و عهد(او را)نمی شکنند.

نکته ها:
اشاره

« بِعَهْدِ اللّٰهِ »هم شامل پیمان های فطری از قبیل عشق به حقّ و عدالت می شود،هم پیمان های عقلی مثل درک حقایق عالم هستی و مبدأ و معاد را در برمی گیرد،هم بر پیمان های شرعی همچون عمل به واجبات و ترک محرّمات اطلاق می گردد و هم بر پیمان هایی که انسان ها با یکدیگر می بندند و متعهّد می شوند و خداوند مراعات آنها را واجب فرموده،صادق است. (1)

یکی از مهم ترین پیمان های الهی،امامت رهبران آسمانی است.بعد از آنکه حضرت ابراهیم علیه السلام با پشت سرگذاشتن آزمایش های متعدّد به مقام امامت رسید،از خداوند خواست تا فرزندان او نیز دارای این مقام شوند.خداوند برای روشن شدن جایگاه امامت،بجای آنکه بفرماید مقام امامت به افراد ظالم نمی رسد فرمود: «لاٰ یَنٰالُ عَهْدِی الظّٰالِمِینَ» عهد من به ستمگران نمی رسد.

« اَلْمِیثٰاقَ »به چیزی گفته می شود که دل انسان با آن وثوق و اطمینان پیدا می کند و از آنجا که وجود یک رهبر الهی،دل و جان انسان ها را آرام و مطمئن می سازد.لذا از مصادیق میثاق شمرده شده است.

وفای به عهد مانند احترام به والدین و ردّ امانت،تنها از حقوق اسلامی نیست،بلکه از حقوق انسانی است.لذا هر خردمند و عاقلی باید آن را مراعات کند.

ص :213


1- 1) .تفسیر نمونه.
پیام ها

1 عقل صحیح و سالم،انسان را به دین الهی وفادار می سازد. «أُولُوا الْأَلْبٰابِ، اَلَّذِینَ یُوفُونَ» 2 وفای به عهد از آثار خرد و عقل است. «أُولُوا الْأَلْبٰابِ یُوفُونَ» ...

3 احترام به پیمان ها و قراردادهای اجتماعی،از ویژگی های انسان مؤمن عاقل است. «لاٰ یَنْقُضُونَ الْمِیثٰاقَ»

[سوره الرعد (13): آیه 21]
اشاره

وَ اَلَّذِینَ یَصِلُونَ مٰا أَمَرَ اَللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخٰافُونَ سُوءَ اَلْحِسٰابِ (21)

و(خردمندان)کسانی هستند که آنچه را خداوند به پیوند با آن فرمان داده پیوند می دهند و در برابر پروردگارشان(بخاطر شناختی که دارند خشوع و)خشیت دارند و از سختی حساب می ترسند.

نکته ها:
اشاره

در روایات آمده است آنچه را که خداوند به وصل آن فرمان داده،صله ی رحم،یعنی حفظ پیوندهای خانوادگی و همچنین حفظ پیوندهای مکتبی یعنی ارتباط دائم و عمیق با رهبران آسمانی و پیروی از خط ولایت است. (1)

با نگاهی ساده و گذرا به جهان در عصر حاضر خواهیم دید علی رغم آنکه بهترین و بیشترین سرمایه،یعنی نفت را در زیر پای خود دارند و بهترین نقطه وحدت و عشق بیش از یک میلیارد مسلمان،یعنی کعبه را در پیش روی،و از بهترین مکتب و منطق نیز برخوردارند،امّا بخاطر قطع ارتباط با مسأله رهبری الهی،هم چنان تحت انواع فشارهای ابرقدرت ها بسر می برند.از این روست که در آیه 27 سوره بقره بعد از جمله «وَ یَقْطَعُونَ مٰا أَمَرَ اللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» عبارت «وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ» آمده است،زیرا بدیهی است که

ص :214


1- 1) .تفسیر صافی.

قطع رحم به تنهایی سبب فساد بر روی زمین نمی شود،بلکه این رها کردن رهبری الهی است که گرفتار شدن در چنگال طاغوت و گسترش و نشر فساد و تباهی را بدنبال می آورد.

ارتباطاتی را که خداوند به آن امر فرموده،بسیار متنوّع و فراوان است،از جمله:

الف:ارتباط فرهنگی با دانشمندان. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ» (1)ب:ارتباط اجتماعی با مردم. «اصْبِرُوا وَ صٰابِرُوا وَ رٰابِطُوا» (2)ج:ارتباط عاطفی با والدین. «وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً» (3)د:ارتباط مالی با نیازمندان. «مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّٰهَ قَرْضاً حَسَناً» (4)ه:ارتباط فکری در اداره جامعه. «وَ شٰاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ» (5)و:ارتباط سیاسی با ولایت. «وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» (6)ز:ارتباط همه جانبه با مؤمنان. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (7)ح:ارتباط معنوی با اولیای خدا. «لَقَدْ کٰانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّٰهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» (8)

صله رحم

صله ی رحم تنها به دیدن و ملاقات کردن نیست،کمک های مالی نیز از مصادیق صله ی رحم بشمار می رود.امام صادق علیه السلام فرمودند:در اموال انسان غیر از زکات،حقوق دیگری نیز واجب است و آن گاه این آیه را تلاوت فرمودند. (9)البتّه شاید مراد امام علیه السلام از حقوق دیگر،همان خمس باشد.

در اهمیّت صله ی رحم همین بس که خداوند آن را در کنار ذکر خود قرار داده است. «وَ اتَّقُوا اللّٰهَ الَّذِی تَسٰائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحٰامَ» (10)ارحام تنها منحصر به خانواده و بستگان نسبی نیست،بلکه جامعه بزرگ اسلامی را که در آن همه افراد امت با هم برادرند، «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (11)و پدرشان پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله و

ص :215


1- 1) .نحل،43.
2- 2) .آل عمران،200.
3- 3) .بقره،83.
4- 4) .بقره،245.
5- 5) .آل عمران،159.
6- 6) .نساء،59.
7- 7) .حجرات،10.
8- 8) .احزاب،21.
9- 9) .تفسیر صافی.
10- 10) .نساء،1.
11- 11) .حجرات،10.

حضرت علی علیه السلام است نیز در برمی گیرد.پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«انا و علی ابوا هذه الامة» (1)امام صادق علیه السلام در آستانه رحلت از دنیا،دستور دادند تا به بستگانی که نسبت به ایشان جسارت کرده بودند هدیه ای بدهند.وقتی حضرت در انجام این کار مورد انتقاد قرار می گیرند،آیه فوق را تلاوت می فرمایند. (2)و اینگونه به ما یاد می دهند که شرط صله ی رحم خوش بینی،علاقه و رابطه آنها با ما نیست.

در توضیح عبارت های« یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ »و« یَخٰافُونَ سُوءَ الْحِسٰابِ »باید گفت که اگر چه کلمات«خشیت»و«خوف»در بعضی موارد در معنای مترادف و مشابهی بکار رفته و از آنها یک معنا اراده گردیده است،امّا فی الواقع میان آن دو تفاوت وجود دارد؛به اینکه خشیت عبارت است از آن خوف و تأثر قلبی که انسان بخاطر احترام و عظمت از کسی در دل پیدا می کند،امّا خوف دارای معنای وسیعتری است و شامل هر گونه ترس و اضطرابی می شود.به عبارت دیگر هیچگاه خشیت در مورد یک حادثه تلخ بکار نمی رود و انسان نمی گوید من از سرما،مرض و...خشیت دارم در حالی که کاربرد واژه خوف در اموری مثل ترس از سرما، گرما و مرض امری رایج و شایع است.و نهایتاً،از آنجا که خشیت بر مبنای علم انسان به عظمت و اهمیّت و احترام طرف مقابل قرار دارد،می توان گفت که خشیت مخصوص افراد عالم است و خوف در مورد همه مردم بکار می رود.چنان که قرآن می فرماید: «إِنَّمٰا یَخْشَی اللّٰهَ مِنْ عِبٰادِهِ الْعُلَمٰاءُ» (3)تنها دانشمندان از خدا خشیت دارند.

پیام ها

1 حفظ پیوندهای مکتبی و الهی،نشانه ی عقل صحیح است. «أُولُوا الْأَلْبٰابِ ...

الَّذِینَ یَصِلُونَ»

2 ما باید بخاطر فرمان خدا با بستگان ارتباط برقرار کنیم،خواه دیگران به دنبال ارتباط با ما باشند یا نباشند. «أَمَرَ اللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» 3 در دید و بازدیدها و صله ی رحم ها،مواظب گناهان و از جمله چشم چرانی ها

ص :216


1- 1) .بحار،ج 23،ص 295.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .فاطر،28.

باشید. «یَصِلُونَ ... یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ» 4 هم از عظمت الهی پروا کنید، «یَخْشَوْنَ» و هم از مجازات او بترسید. «یَخٰافُونَ» 5 قطع رحم،سبب سختی حساب است. «یَصِلُونَ ... یَخٰافُونَ سُوءَ الْحِسٰابِ»

[سوره الرعد (13): آیه 22]
اشاره

وَ اَلَّذِینَ صَبَرُوا اِبْتِغٰاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقٰامُوا اَلصَّلاٰةَ وَ أَنْفَقُوا مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ سِرًّا وَ عَلاٰنِیَةً وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ اَلسَّیِّئَةَ أُولٰئِکَ لَهُمْ عُقْبَی اَلدّٰارِ (22)

و(خردمندان)کسانی هستند که برای جلب توجّه پروردگارشان صبر پیشه کرده و نماز بپا داشتند و از آنچه روزیشان کردیم پنهانی و آشکارا انفاق کردند و بدی را با نیکی پاک می کنند.آنانند که سرای آخرت مخصوص آنهاست.

نکته ها:
اشاره

«صبر»،فقط به معنای تحمّل مشکلات نیست،بلکه شامل پایداری در عبادت،مقابله با معصیت،بردباری در مصیبت،تسلیم در اطاعت و عدم غرور و مستی در نعمت نیز می شود.

« وَجْهِ رَبِّهِمْ »به معنای جلب توجّه،عنایت و رضایت پروردگار است.

اقامه نماز یکی از مصادیق پیمان های الهی«عهد الله»است،که در آیات سابق آمد،چنان که در روایت نیز آمده است؛«الصلاة عهد الله».

صبر و صلوة پیوند با خالق،انفاق و حسنه،ارتباط با مردم است.

انفاق دارای درجاتی است؛ گام اوّل:بخشش از فضل و داده های الهی. «أَنْفِقُوا مِمّٰا رَزَقْنٰاکُمْ» (1)گام دوّم:بخشش از دسترنج و کسب حلال. «أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّبٰاتِ مٰا کَسَبْتُمْ» (2)

ص :217


1- 1) .بقره،254.
2- 2) .بقره،267.

گام سوّم:بخشش از آنچه دوست دارند. «لَنْ تَنٰالُوا الْبِرَّ حَتّٰی تُنْفِقُوا مِمّٰا تُحِبُّونَ» (1)گام چهارم:ایثار. «وَ یُؤْثِرُونَ عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کٰانَ بِهِمْ خَصٰاصَةٌ» (2)به فرموده ی المیزان،کلمه« عُقْبَی الدّٰارِ »به معنای عاقبت به خیری در دنیاست ولی می توان گفت که شامل هر دو سرا«دنیا و آخرت»می شود.

معنای اینکه بدی را با خوبی برطرف کنیم،این است که اگر از مومنان کسی کار ناشایستی در رابطه با ما انجام داد اغماض کنیم،نه اینکه با افراد ظالم و مفسد چنین رفتاری داشته باشیم.زیرا در مورد آنها باید مقابله به مثل نمود.به هر صورت اگر چه اسلام دین اخلاق و عاطفه و بخشش است ولی در جای خود «لاٰ تَأْخُذْکُمْ بِهِمٰا رَأْفَةٌ» (3)نیز دارد.

اسلام مکتب جامع و اولوا الالباب افراد کاملی هستند.وجود جملاتی همچون:« یُوفُونَ »، « یَصِلُونَ »،« یَخْشَوْنَ »،« یَخٰافُونَ »،« صَبَرُوا »،« أَقٰامُوا »،« أَنْفَقُوا »و« یَدْرَؤُنَ »نشانه آن است که انسان های کامل هم متعهد به پیمان های خود هستند،هم تمام ارتباطات خود را حفظ می کنند،هم تقوای والایی دارند و هم بجای انزوا،در همه ی میدان ها حاضر و فعّال اند.

پیام ها

1 صبر و استقامتی ارزش دارد که برای خداوند و در راه او باشد.(نه هر تعصب و لجاجت و یکدندگی) «صَبَرُوا ابْتِغٰاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ» 2 نماز باید اقامه شود،نه آنکه فقط خوانده شود.یعنی باید آداب،شرایط،حدود و دستورات آن مراعات شود. «أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ» 3 رابطه با خدا بدون کمک به دیگران مقبولیّتی ندارد،گرچه کمک هم تنها کمک مالی نیست. «أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ وَ أَنْفَقُوا» 4 به انفاق خود مغرور نشوید،آنچه می دهید از اوست. «أَنْفَقُوا مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ» 5 وقتی نیّت کار« اِبْتِغٰاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ »یعنی رضایت پروردگار شد،دیگر پنهان و آشکار عمل مهم نیست. «سِرًّا وَ عَلاٰنِیَةً»

ص :218


1- 1) .آل عمران،92.
2- 2) .حشر،9.
3- 3) .نور،2.

6 حکمت اقتضا می کند که بعضی از کمک ها علنی و بعضی دیگر مخفی باشد.

«سِرًّا وَ عَلاٰنِیَةً»

7 گناه را با توبه،منکر را با معروف،ظلم را با عفو،ناسزا را با سلام،عذاب را با صدقه،جفا را با صله،استبداد را با مشورت و ولایت طاغوت و شیطان را با ولایت حقّ جبران نماییم. «یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ» 8 خوش عاقبتی در دنیا و آخرت از آنِ صاحبان خرد است. «أُولُوا الْأَلْبٰابِ ... أُولٰئِکَ لَهُمْ عُقْبَی الدّٰارِ»

[سوره الرعد (13): آیه 23]
اشاره

جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبٰائِهِمْ وَ أَزْوٰاجِهِمْ وَ ذُرِّیّٰاتِهِمْ وَ اَلْمَلاٰئِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بٰابٍ (23)

(سرای آخرت)باغ های جاودانی که آنان و هر کس از پدران و همسران و فرزندانشان که صالح بوده اند بدان داخل می شوند و فرشتگان از هر دری (برای تبریک و تهنیت)بر آنان وارد می شوند.

نکته ها:
اشاره

از میان 137 مرتبه ای که کلمه« جَنّٰاتُ »و« جَنّٰاتُ »در قرآن آمده،تنها 11 مورد از آن تعبیر « جَنّٰاتُ عَدْنٍ »دارد که طبق حدیثی از درّ المنثور،به معنای بهشت مخصوص است. (1)

رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:هر کس می خواهد زندگی و مرگش همچون زندگی و مرگ من باشد و به« جَنّٰاتُ عَدْنٍ »که بهشت من است وارد شود،باید علیّ بن ابی طالب علیهما السلام و ذریّه ی او را،رهبر و امام خود قرار دهد که آنها در علم و فهم،برترین انسان ها و هادی مردم به سوی هدایت اند. (2)

بارها در قرآن آمده است که افراد صالحِ یک خانواده،در بهشت نیز در کنار هم خواهند بود و از مصاحبت یکدیگر لذت خواهند برد.البتّه ذکر عنوان بعضی از افراد خانواده مثل پدر،

ص :219


1- 1) .تفسیر فرقان.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

همسر و فرزند در آیه شریفه فوق دلالت بر خصوصیّتی ندارد و شامل همه افراد صالح خانواده،اعم از افراد مذکور و مادران،خواهران و برادران نیز می شود.در ضمن شاید علت عدم ذکر نام مادر آن باشد که مادر،همسر پدر است و مشمول کلمه«ازواج»می گردد،همان گونه که خواهر و برادر،ذریّه پدر،و عمو و عمّه از ذراری آباء شمرده می شوند.

آنچه از آیات الهی بدست می آید این است که فرشتگان،در همه احوال در دنیا و آخرت (برزخ و قیامت)با انسان ارتباط دارند،گاهی بر او درود و صلوات می فرستند، «یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلاٰئِکَتُهُ» (1)گاهی برای او استغفار و طلب بخشش می کنند، «وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا» (2)و زمانی هم برای او دست به دعا برمی دارند، «رَبَّنٰا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنّٰاتِ عَدْنٍ» (3)در هنگام مرگ و شروع عالم برزخ نیز با شعار و تلقین «أَلاّٰ تَخٰافُوا وَ لاٰ تَحْزَنُوا» (4)و با جمله« سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ »جان آنها را می گیرند. «الَّذِینَ تَتَوَفّٰاهُمُ الْمَلاٰئِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ» (5)و در آخرت نیز از هر سو بر آنان سلام می کنند.

برای بهشت هشت درب ذکر شده که با تعداد اوصافی که برای اولوا الالباب در آیات اخیر شمرده شده مطابقت دارد.گویا هر کدام از این صفت های هشت گانه،دری از درهای بهشت و راهی بسوی سعادت ابدی را به سوی انسان باز می کند.

هر پدر و فرزند،هر زن و شوهر و هر آباء و ذریّه ای در بهشت به یکدیگر ملحق نمی شوند و در کنار هم قرار نمی گیرند.زیرا در روز قیامت،انساب و اسباب،کارساز نیستند. «فَلاٰ أَنْسٰابَ بَیْنَهُمْ» (6)و آن روز هر کس در گرو اعمال خویش است، «کُلُّ نَفْسٍ بِمٰا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ» (7)و جز سعی و تلاش،چیز دیگری مؤثر نیست، «لَیْسَ لِلْإِنْسٰانِ إِلاّٰ مٰا سَعیٰ» (8)بنا بر این ورود بعضی از بستگان بر بعضی دیگر،تنها به خاطر لیاقت و صلاحیّت فردی خود آنهاست.مشابه این آیه را می توان در سوره های غافر،آیه 7 و طور آیه 21 نیز مشاهده کرد.

ص :220


1- 1) .احزاب،43.
2- 2) .غافر،7.
3- 3) .غافر،8.
4- 4) .فصّلت،30.
5- 5) .نحل،32.
6- 6) .مؤمنون،101.
7- 7) .مدّثر،38.
8- 8) .نجم،39.
پیام ها

1 شرط ورود به بهشت،صالح بودن است. «وَ مَنْ صَلَحَ» 2 خانواده بهشتی،خانواده ای است که بین اعضای آن همبستگی و صمیمیّت در مسیر حقّ باشد. «صَلَحَ مِنْ آبٰائِهِمْ» 3 توجّه به عواطف در اسلام یک اصل است.برای انسان زندگی در بهترین مکان ها ولی به دور از خانواده،صفایی ندارد. «یَدْخُلُونَهٰا وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبٰائِهِمْ»

[سوره الرعد (13): آیه 24]
اشاره

سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ بِمٰا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی اَلدّٰارِ (24)

(فرشتگان هنگام دیدارِ بهشتیان به آنان می گویند:)بخاطر استقامتی که کردید،بر شما درود باد.پس چه نیکوست سرای آخرت.

نکته ها:
اشاره

یکی از امتیازات بی نظیر قرآن،بیان پرمحتواترین مطالب،در قالب ساده ترین و مختصرترین کلمات است.از جمله همین عبارت« سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ »که جمله ای بسیار کوتاه و آسان،امّا پرمحتوا و رساست و سابقه ی آن به انبیای گذشته همچون ابراهیم،نوح و آدم علیهم السلام می رسد. «سَلاٰمٌ عَلیٰ نُوحٍ فِی الْعٰالَمِینَ» (1)، «سَلاٰمٌ عَلیٰ مُوسیٰ وَ هٰارُونَ» (2)سلام،یکی از نام های خداوند،تهنیت خداوند بر پیامبران،تبریک الهی بر بهشتیان،زمزمه فرشتگان،کلام بین المللی تمام مسلمانان،شعار بهشتیان در این جهان و آن جهان،ذکر خالق و مخلوق،ندای وقت ورود و خروج،آغاز هر کلام در نامه و بیان است که هم بر مرده و زنده و هم بر بزرگ و کوچک گفته می شود و پاسخ آن در هر حال واجب است.

پیامِ سلام،احترام،تبریک،دعا،امان و تهنیت از سوی خداوند است. «سَلاٰمٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ» (3)وقتی ما در پایان هر نماز می گوییم:«السلام علینا و علی عباد الله الصالحین»،با این سلام تمام مرزهای نژادی و امتیازات پوچ سنّ،جنسیّت،مال،مقام،زبان و زمان را در طول تاریخ در هم می شکنیم و با همه بندگان صالح خدا ارتباط برقرار می کنیم و بر آنها

ص :221


1- 1) .صافّات،79.
2- 2) .صافّات،120.
3- 3) .یس،58.

درود می فرستیم.

در روایات آمده:گروهی از مردم قبل از رسیدگی به حساب،به بهشت می روند،وقتی فرشتگان علت را سؤال می کنند،جواب می شنوند که ما در دنیا بر اطاعت خداوند و بر مشکلات و مصایب صبر می کردیم و اهل شکیبایی بودیم.فرشتگان با شنیدن جواب،از آنان با «سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ» ...استقبال می کنند. (1)

امام صادق علیه السلام فرمودند:ما اهل صبر هستیم،امّا شیعیان ما از ما صبورتر می باشند.زیرا صبر ما بر چیزی است که می دانیم ولی آنان بر چیزی صبر می کنند که نمی دانند. (2)

نکاتی پیرامون صبر

1 منشأ و سرچشمه صبر را از خداوند بدانیم. «وَ مٰا صَبْرُکَ إِلاّٰ بِاللّٰهِ» (3)2 مقصد و هدف از صبر را نیز رضایت الهی قرار دهیم،نه خوشنامی و نه هیچ چیز دیگر. «وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ» (4)3 صبر از صفات انبیا است. «کُلٌّ مِنَ الصّٰابِرِینَ» (5)4 صبر کلید بهشت است. «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّٰا یَأْتِکُمْ» ... (6)

5 صبر در بلاها و آزمایشاتِ الهی،محک و ملاک شناخت و روشن شدن چهره ی مجاهدان و صابران است. «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتّٰی نَعْلَمَ الْمُجٰاهِدِینَ مِنْکُمْ وَ الصّٰابِرِینَ» (7)6 صبر سبب دریافت صلوات خداوند است. «أُولٰئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوٰاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ» (8)(شاید یکی از علل صلوات بر پیامبر و اهل بیت او این است که آنها صابرترین مردم بودند.) 7 صبر نسبت به ایمان،به منزله سر برای بدن است.پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«الصبر من الایمان کالرأس من البدن» (9)8 صبر،میزان درجات بهشتیان است. «سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ بِمٰا صَبَرْتُمْ»،

ص :222


1- 1) .تفسیر قرطبی.
2- 2) .تفسیر صافی.
3- 3) .نحل،127.
4- 4) .مدّثر،7.
5- 5) .انبیاء،85.
6- 6) .بقره،214.
7- 7) .محمّد،31.
8- 8) .بقره،157.
9- 9) .بحار،ج 9،ص 203.

«أُوْلٰئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمٰا صَبَرُوا

(1)

«وَ جَزٰاهُمْ بِمٰا صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً» (2)9 صبر،دارای درجاتی است.در حدیثی می خوانیم که صبر بر مصیبت 300 و صبر بر طاعت 600 و صبر از معصیت 900 درجه دارد. (3)

10 در سراسر قرآن فقط در مورد صابران اجر بی حساب مطرح شده است. «إِنَّمٰا یُوَفَّی الصّٰابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسٰابٍ» (4)11 قرآن مجید در کنار صبر،شکر را نیز مطرح فرموده است،اشاره به اینکه مشکلات هم نعمت هستند. «لِکُلِّ صَبّٰارٍ شَکُورٍ» (5)12 صبر،وصیّت امام حسین علیه السلام به فرزندش امام سجّاد علیه السلام است.«یا بنی اصبر علی الحق و ان کان مرا» (6)13 گاهی در یک اقدام چند نوع صبر دیده می شود.نظیر اقدام حضرت ابراهیم در قربانی کردن اسماعیل که هم صبر بر اطاعت و تسلیم و هم صبر بر مصیبت را لازم دارد.

پیام ها

1 سرچشمه همه کمالات صبر است. «بِمٰا صَبَرْتُمْ» صبر در پایان هشت نشانه و کمال برای اولوا الالباب بیان شده و فرشتگان نیز اساس درود خود را صبر مؤمنین می دانند.

2 سلام کردن به هنگام ورود،شیوه فرشتگان است. «یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ، سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ» 3 بهشت«دار السلام»است.چون فرشته ها از هر سو بر بهشتیان سلام می کنند.

«مِنْ کُلِّ بٰابٍ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ»

4 به کسانی که پایداری و پشتکار دارند احترام بگذاریم. «سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ بِمٰا صَبَرْتُمْ» 5 در نظام الهی حتّی بکار بردن کلمات و درود و تبریک نیز بر اساس یک مبنا و حکمت(ایمان و عمل)است نه تملّق و گزافه. «سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ بِمٰا صَبَرْتُمْ»

ص :223


1- 1) .فرقان،75.
2- 2) .انسان،12.
3- 3) .بحار،ج 71،ص 92.
4- 4) .زمر،10.
5- 5) .ابراهیم،5.
6- 6) .بحار،ج 70،ص 184.
[سوره الرعد (13): آیه 25]
اشاره

وَ اَلَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اَللّٰهِ مِنْ بَعْدِ مِیثٰاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ مٰا أَمَرَ اَللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی اَلْأَرْضِ أُولٰئِکَ لَهُمُ اَللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ اَلدّٰارِ (25)

(در برابر گروه اوّل)کسانی هستند که پیمان خدا را پس از محکم بستن می شکنند و آنچه را خداوند به پیوند آن فرمان داده قطع می کنند و در زمین فساد می نمایند.

آنانند که برایشان لعنت است و برایشان بد منزلی است.

نکته ها:
اشاره

در برابر صفات نیکو و بارز اولوا الالباب در وفای به عهد و ارتباط با آنچه خداوند بر وصل آن فرمان داده،قرآن به گروهی اشاره می کند که ضد این صفات را دارا می باشند،یعنی عهد و پیمان می شکنند و آنچه را امر به وصل آن شده،قطع می کنند.لذا در مقابل« عُقْبَی الدّٰارِ »، برای این افراد« سُوءُ الدّٰارِ »در نظر گرفته شده است.

فساد در زمین،بارها در قرآن نسبت به افراد و اعمالی مطرح شده است،از جمله افرادی که مصداق مفسد معرّفی گردیده اند،فرعون است. «إِنَّهُ کٰانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ» (1)همچنین افعالی مثل:هلاک حرث و نسل (2)،ایجاد تفرقه و آدم کشی نیز از جمله مصادیق فساد در زمین دانسته شده است.قرآن (3)جزای«مفسد فی الأرض»را کشتن،دار زدن،قطع عضو و یا تبعید می داند و کسانی را که در دل اراده ی بلند پروازی و فساد دارند،محرومان از الطاف الهی در قیامت می شمارد.

امام سجّاد علیه السلام به فرزندش وصیّت می فرماید:«ایاک و مصاحبة القاطع لرحمه،فانی وجدته ملعونا فی کتاب الله» (4)از دوستی و مصاحبت با کسانی که قطع رحم می کنند بپرهیز،زیرا من در قرآن،آنها را ملعون یافتم. «یَقْطَعُونَ ... لَهُمُ اللَّعْنَةُ»

ص :224


1- 1) .قصص،4.
2- 2) .بقره،205.
3- 3) .مائده،33.
4- 4) .بحار،ج 74،ص 196.
پیام ها

1 یکی از شیوه های تربیتی و تبلیغی،روش مقایسه است. «یُوفُونَ ... عُقْبَی الدّٰارِ- یَنْقُضُونَ ... سُوءُ الدّٰارِ» 2 نقطه ی شروع تمام انحرافات،جدایی انسان از خداوند است. «یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّٰهِ ... یُفْسِدُونَ» 3 قطع رحم از گناهان کبیره است،زیرا وعده عذاب برای آن داده شده است.

«یَقْطَعُونَ

... لَهُمْ سُوءُ الدّٰارِ» 4 فساد انسان،به همه جا سرایت می کند. «یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ»

[سوره الرعد (13): آیه 26]
اشاره

اَللّٰهُ یَبْسُطُ اَلرِّزْقَ لِمَنْ یَشٰاءُ وَ یَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ مَا اَلْحَیٰاةُ اَلدُّنْیٰا فِی اَلْآخِرَةِ إِلاّٰ مَتٰاعٌ (26)

خداوند برای هر که بخواهد روزی را گسترش می دهد و(یا)تنگ می گرداند.و(مردم)به زندگی دنیا دل خوشند،در حالی که زندگی دنیا در (برابر زندگی)آخرت جز یک کامیابی(موقت و اندک)نیست.

نکته ها:
اشاره

گرچه در این آیه،توسعه و تنگی رزق به خدا نسبت داده شده،امّا بدیهی است که کارهای خداوند حکیم،از روی مصلحت و حکمت صادر می شود.چنان که در برخی آیات و روایات، بعضی علل آن بیان شده است.از جمله؛وجود گناه در زندگی افراد که باعث تغییراتی در رزق آنها می گردد.چنان که در دعای کمیل می خوانیم:«اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم» خداوندا ببخشای بر من آن گناهانی که نعمت ها را دگرگون می سازد.

گاهی تفاوت در رزق و روزی بخاطر آزمایش افراد است، «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ ... وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوٰالِ» ... (1)ما هر آینه شما را با نقص اموال امتحان می کنیم.گاهی محروم شدن

ص :225


1- 1) .بقره،155.

بجهت محروم کردن دیگران از حقوق آنهاست،نظیر داستان باغی که در آتش سوخت که سوره ی قلم به آن اشاره فرموده است،و گاهی هم بی توجّهی به یتیمان باعث تنگی روزی است. «کَلاّٰ بَلْ لاٰ تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ» (1)مهم آن است که ما نه از بسط رزق یاغی شویم و همه چیز را از یاد ببریم و نه به هنگام قبض آن از همه چیز ناامید و مأیوس گردیم که نظام الهی،نظامی است حکیمانه و بر پایه آزمایش،نه بر اساس شانس و بخت و اقبال.

پیام ها

1 روزی بدست خداست نه به زرنگی،دو رنگی،پیمان شکنی و قطع روابطی که احیاناً مستلزم انفاق و بخشش است. «اللّٰهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ» 2 رزقِ کم هم بر اساس اندازه ی حکیمانه مقدّر می شود. «یَقْدِرُ» بجای«یضیق» 3 با اینکه دنیا اندک است ولی طرفداران خود را فریب می دهد. «وَ فَرِحُوا» ...

4 دنیا،کوچک،کم و زودگذر است،به آن دل خوش نکنیم. «إِلاّٰ مَتٰاعٌ»

[سوره الرعد (13): آیه 27]
اشاره

وَ یَقُولُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لاٰ أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اَللّٰهَ یُضِلُّ مَنْ یَشٰاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنٰابَ (27)

کفّار می گویند:چرا از طرف پروردگارش معجزه ای(به دلخواه ما)بر او نازل نشده است؟ بگو:همانا خداوند هر که را بخواهد(به حال خود رها و) گمراه می کند و هر کس را که به سوی او رو کرده و توبه نماید،به سوی خویش هدایت می نماید.

نکته ها:
اشاره

هر پیامبری برای اثبات ادعای نبوّت خود،باید نشانه ای از جانب خداوند داشته باشد که آن را معجزه می نامند،این معجزه طبعاً در امور خاص و مشخّصی است،امّا افراد لجوج که

ص :226


1- 1) .فجر،17.

قصد پذیرش حقّ را نداشتند،از پیامبر تقاضای معجزه بر اساس هوسهای خود می کردند، در صورتی که اگر لجاجت را کنار می گذاشتند،قرآن،خود،بزرگترین معجزه است.

گاهی آب و غذا برای افراد مریض مضرّ است،امّا این ضرر نه از آن جهت که در آب و غذا ضرری وجود دارد،بلکه بخاطر بیماری این افراد است.آری! افرادی که از نظر روحی مریض اند،مانند مریض جسمانی در پذیرش آیات ناب الهی دچار ناراحتی می گردند،زیرا به محض مواجهه با حقّ،روح لجاجت در آنها تحریک شده و هدایت را پس می زند،و این همان معنای« یُضِلُّ »است.

بحثی پیرامون هدایت و ضلالت

هدایت الهی دوگونه است:ابتدایی و تکمیلی.

هدایت ابتدایی در رابطه با همه مردم است، «إِنّٰا هَدَیْنٰاهُ السَّبِیلَ» (1)امّا هدایت تکمیلی نسبت به کسانی است که هدایت عمومی اول را پذیرفته باشند.مثل معلمی که در روزهای اوّل درس،مطالب خود را یکسان و یک نواخت به همه شاگردان عرضه می کند،امّا بعد از مدّتی برای محصلین کوشا،جدی و پرکار خود،لطف بیشتری مبذول می دارد. «وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زٰادَهُمْ هُدیً» (2)امّا براستی برای افرادی که قرآن درباره ی آنها می فرماید:

«وَ مٰا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیٰاتِ رَبِّهِمْ إِلاّٰ کٰانُوا عَنْهٰا مُعْرِضِینَ» (3)هیچ آیه ای از آیات الهی برایشان نازل نشد،مگر آنکه از آن اعراض کردند.

«وَ لَوْ نَزَّلْنٰا عَلَیْکَ کِتٰاباً فِی قِرْطٰاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقٰالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ سِحْرٌ مُبِینٌ» (4)اگر ما کتاب را از آسمان در کاغذی فرو فرستیم و آنها با دست خودشان آن را لمس کنند،باز هم می گویند سحر است.

«وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لاٰ یُؤْمِنُوا بِهٰا» (5)اگر هر معجزه ای ببینند،ایمان نخواهند آورد.

آیا جز برداشتن دست عنایت و زدن مهر ضلالت بر دلهایشان،چاره ای دیگر می باشد؟!

ص :227


1- 1) .انسان،3.
2- 2) .محمّد،17.
3- 3) .انعام،4.
4- 4) .انعام،7.
5- 5) .انعام،25.

در هر حال،خداوند،حکیم و عادل است و تمام کارها و خواست او از:« یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ »، « یُضِلُّ مَنْ یَشٰاءُ »،« یَرْزُقُ مَنْ یَشٰاءُ »،« فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشٰاءُ »،« یُعَذِّبُ مَنْ یَشٰاءُ »،« یَخْلُقُ مٰا یَشٰاءُ » همه بر اساس عدل و حکمت و لطف و عنایت تفسیر می گردد.

یعنی اگر فرمود:« یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ »،چنین نیست که بدون هیچ ضابطه و معیاری،هدایت را برای کسی خواسته باشد،بلکه چنانچه از آیات دیگر برمی آید،یک جا ایمان را شرط هدایت می شمارد و می فرماید: «وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللّٰهِ یَهْدِ قَلْبَهُ» (1)و در جای دیگر،کسب رضایت و خشنودی حقّ را با پیمودن راه سلامت زمینه هدایت معرّفی می فرماید: «یَهْدِی بِهِ اللّٰهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوٰانَهُ سُبُلَ السَّلاٰمِ» (2)و یا اگر فرمود:« یُضِلُّ مَنْ یَشٰاءُ »،در آیه دیگر،اسراف و تردید و شک را عامل این اضلال می داند. «یُضِلُّ اللّٰهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتٰابٌ» (3)به هر صورت اگر دهانه ظرفی بطرف آسمان باشد،باران در او وارد می شود،امّا اگر به طرف زمین قرار بگیرد،از نزولات آسمانی بهره ای نخواهد برد و اینچنین است انسانی که دهانه روحش به جانب مادیّات باشد،بدیهی است که از باران معنویّت الهی بی نصیب خواهد بود.

«اسْتَحَبُّوا الْحَیٰاةَ الدُّنْیٰا عَلَی الْآخِرَةِ وَ أَنَّ اللّٰهَ لاٰ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکٰافِرِینَ» (4)

پیام ها

1 کفّار لجوج هر لحظه معجزه ی جدیدی می خواهند.مشکل در معجزه بیرونی نیست،بلکه در عناد درونی آنهاست. «لَوْ لاٰ أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ» 2 سنّت الهی هدایت همه مردم است، «إِنَّ عَلَیْنٰا لَلْهُدیٰ» (5)امّا اگر کسی راه کج را انتخاب کرد،خداوند کیفر او را،همان گمراهی قرار می دهد. «یُضِلُّ مَنْ یَشٰاءُ» 3 خشوع در برابر حق،کلید هدایت است. «یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنٰابَ» 4 اگر چه هدایت مردم بدست خداست ولی هدایت خداوند شامل کسانی می شود که در خود،آمادگی به وجود آورده باشند. «یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنٰابَ»

ص :228


1- 1) .تغابن،11.
2- 2) .مائده،16.
3- 3) .غافر،34.
4- 4) .نحل،107.
5- 5) .لیل،12.
[سوره الرعد (13): آیه 28]
اشاره

اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اَللّٰهِ أَلاٰ بِذِکْرِ اَللّٰهِ تَطْمَئِنُّ اَلْقُلُوبُ (28)

(هدایت شدگان)کسانی هستند که ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرام می گیرد.بدانید که تنها با یاد خدا دلها آرام می گیرد.

نکته ها:
اشاره

یاد خدا تنها به ذکر زبانی نیست،اگر چه یکی از مصادیق روشن یاد خداست.زیرا آنچه مهم است یاد خدا بودن در تمام حالات خصوصاً در وقت گناه است.

یاد خداوند برکات بسیار دارد،از جمله:

الف:یاد نعمت های او،عامل شکر اوست.

ب:یاد قدرت او،سبب توکّل بر اوست.

ج:یاد الطاف او،مایه محبّت اوست.

د:یاد قهر و خشم او،عامل خوف از اوست.

ه:یاد عظمت و بزرگی او،سبب خشیت در مقابل اوست.

و:یاد علم او به پنهان و آشکار،مایه حیا و پاکدامنی ماست.

ز:یاد عفو و کرم او،مایه امید و توبه است.

ح:یاد عدل او،عامل تقوا و پرهیزکاری است.

انسان،بی نهایت طلب است و کمال مطلق می خواهد ولی چون هر چیزی غیر از خداوند محدود است و وجود عارضی دارد،دل را آرام نمی گرداند.در مقابل کسانی که با یاد خدا آرامش می یابند،عده ای هم به متاع قلیل دنیا راضی می شوند. «رَضُوا بِالْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا وَ اطْمَأَنُّوا بِهٰا» نماز،ذکر الهی و مایه آرامش است. «وَ أَقِمِ الصَّلاٰةَ لِذِکْرِی» (1)، «أَلاٰ بِذِکْرِ اللّٰهِ تَطْمَئِنُّ» ممکن است معنای «أَلاٰ بِذِکْرِ اللّٰهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» این باشد که بواسطه ذکر و یادی که

ص :229


1- 1) .طه،14.

خدا از شما می کند،دلهایتان آرام می گیرد.یعنی اگر بدانیم خداوند ما را یاد می کند و ما در محضر او هستیم،دلهایمان آرامش می یابد.چنان که حضرت نوح علیه السلام بواسطه کلام الهی «اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنٰا» (1)آرام گرفت و امام حسین علیه السلام به هنگام شهادت علی اصغرش با عبارت«هین علی انه بعین الله»این آرامش را ابراز فرمود،و یا در دعای عرفه آمده است:«یا ذاکر الذاکرین» سؤال:اگرچه در این آیه آمده است که دلها،و بویژه دل مؤمن،با یاد خدا آرام می گیرد،امّا در آیات دیگری می خوانیم هر گاه مؤمن خدا را یاد کند،دلش به لرزه می افتد. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذٰا ذُکِرَ اللّٰهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» (2)آیا این لرزش و آرامش می توانند در یک جا جمع شوند؟ راه توجیه آن چیست؟ پاسخ:برای تصوّر وجود این همزمان آرامش و لرزش در یک فرد،توجّه به این مثال ها راهگشا می باشد:

الف:گاهی انسان بخاطر وجود همه مقدمات،اطمینان و آرامش دارد،امّا در عین حال از نتیجه هم نگران و بیمناک است.مثل جراح متخصصی که به علم و کار خود مطمئن است ولی باز در هنگام عمل شخصیّت مهمی دلهره دارد.

ب:فرزندان،هم به وجود والدین،احساس آرامش می کنند وهم از آنها حساب می برند و می ترسند.

ج:گاهی انسان از آنجا که می داند فلان ناگواری برای آزمایش و رشد و ترفیع مقام اوست، خرسند و آرام است،امّا اینکه آیا در انجام وظیفه موفق خواهد شد یا خیر،او را نگران می کند و به لرزه می اندازد.

د:انسان های مؤمن وقتی در تلاوت قرآن به آیات عذاب،دوزخ و قهر الهی می رسند،لرزش بر اندام آنها مستولی می شود،امّا هنگامی که آیات رحمت و رضوان و بهشت خداوند را قرائت می کنند،آرامشی شیرین،قلوب آنها را فرا می گیرد و آنها را دلگرم می سازد.امام سجاد علیه السلام در دعای ابو حمزه می فرماید:«اذا ذکرت ذنوبی فزعت و اذا رأیت

ص :230


1- 1) .هود،37.
2- 2) .انفال،2.

کرمک طمعت»،یعنی هر گاه گناهان خود و عدل و قهر تو را به یاد می آورم،ناله می زنم،امّا وقتی به یاد لطف و عفو تو می افتم امیدوار می شوم.صاحب المیزان برای این جمله،از قرآن شاهد می آورد؛ «تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلیٰ ذِکْرِ اللّٰهِ» (1)یعنی در آغاز انسان دلهره دارد ولی کم کم به آرامش می رسد.

کسی که از یاد خدا غافل است،آرامش ندارد و زندگی بدون آرامش زندگی نکبت باری است. «مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً» (2)

عوامل آرامش و دلگرمی

دستیابی به اطمینان و آرامش می تواند عوامل گوناگونی داشته باشد،ولی در رأس آنها آگاهی و علم جلوه ویژه ای دارد؛ کسی که می داند ذرّه ی مثقالی از کارش حساب دارد، «مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ» (3)نسبت به تلاش و فعّالیّتش دلگرم است.

کسی که می داند بر اساس لطف و رحمت الهی آفریده شده، «إِلاّٰ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذٰلِکَ خَلَقَهُمْ» (4)امیدوار است.

کسی که می داند خداوند در کمین ستمگران است، «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصٰادِ» (5)آرامش دارد.

کسی که می داند خداوند حکیم و علیم است و هیچ موجودی را بیهوده خلق نکرده است« عَلِیمٌ حَکِیمٌ »خوش بین است.

کسی که می داند راهش روشن و آینده اش بهتر از گذشته است، «وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقیٰ» (6)قلبش مطمئن است.

کسی که می داند امام و رهبرش انسانی کامل،انتخاب شده از جانب خداوند و معصوم از هر لغزش و خطاست، «إِنِّی جٰاعِلُکَ لِلنّٰاسِ إِمٰاماً» (7)آرام است.

کسی که می داند کارِ نیک او از ده تا هفتصد بلکه تا بی نهایت برابر پاداش دارد ولی کار زشت

ص :231


1- 1) .زمر،23.
2- 2) .طه،124.
3- 3) .زلزال،7.
4- 4) .هود،119.
5- 5) .فجر،14.
6- 6) .اعلی،17.
7- 7) .بقره،124.

او یک لغزش بحساب می آید دلخوش است. «مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوٰالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنٰابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ» (1)کسی که می داند خداوند نیکوکاران را دوست دارد، «إِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» (2)به کار نیکش دلگرم می شود.

کسی که می داند کار خیرش آشکار و کار شرّش پنهان می ماند،«یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح»شاد است.

عوامل اضطراب و نگرانی

یکی از شایع ترین بیماری های قرن حاضر اضطراب و افسردگی است.برای این بیماری که دارای علائمی همچون انزواطلبی،در خود فرورفتن،خودکم بینی و بیهوده انگاری است، دلایل بسیاری را ذکر کرده اند،از جمله:

شخص افسرده از اینکه همه چیز را مطابق میل خود نمی بیند دارای افسردگی شده است،در حالی که ما نباید بخاطر اینکه چون به همه آنچه می خواهیم نرسیدیم،از مقدار ممکن آن هم دست برداریم و تسلیم شویم.

شخص افسرده با خود فکر می کند که چرا همه مردم مرا دوست ندارند،و حال آنکه این امر غیر ممکنی است و حتّی خدا و جبرئیل هم دشمن دارند.لذا انسان نباید توقّع داشته باشد که همه او را دوست بدارند.

شخص افسرده گمان می کند که همه مردم بد هستند،در صورتی که چنین نیست و خداوند به فرشتگانی که این توهّم را داشتند پاسخ داد.

شخص افسرده گمان می کند که همه ناگواری ها از بیرون وجود اوست،در حالی که عمده تلخی ها عکس العمل و پاسخ خصلت ها و کردارهای خود ماست.

شخص مضطرب از شروع در کارها نگران است و احساس ترس و تنهایی می کند.حضرت علی علیه السلام برای رفع این حالت می فرماید:«إذا خفت من شیء فقع فیه» (3)از هر چه

ص :232


1- 1) .بقره،261.
2- 2) .بقره،195.
3- 3) .بحار،ج 71،ص 362.

می ترسی خود را در آن بینداز،که ترس هر چیز بیش از خود آن است.

شخص مضطرب نگران آنست که آینده چه خواهد شد.این حالت را می توان با توکّل بر خدا و پشتکار درمان کرد.

چون در بعضی کارها ناکام شده است،نگران است که شاید در تمام امور به این سرنوشت مبتلا شود.

چون بر افراد و قدرت های ناپایدار تکیه دارد،با تزلزل آنها دچار اضطراب می شود.

و خلاصه اموری همچون عدم قدردانی مردم از زحمات آنها،گناه،ترس از مرگ تلقین های خانواده به اینکه نمی دانی و نمی توانی،قضاوت های عجولانه،توقّعات نابجا و تصوّرات غلط،علت بسیاری از افسردگی ها و اضطراب ها می باشد که با یاد خدا و قدرت و عفو و لطف او می توان آنها را به آرامش و شادابی مبدل ساخت.تفسیر آیه «الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللّٰهِ» را در روز 14 خرداد 73 در همدان می نویسم زیرا بمناسبت پنجمین سالگرد رحلت امام خمینی(ره)برای سخنرانی آمده ام.کسی که در پایان وصیّت نامه بسیار مهم خود می فرماید:«من با دلی آرام و قلبی مطمئن و ضمیری شاد و روحی امیدوار به فضل الهی از خدمت شما مرخص می شوم.»

پیام ها

1 نشانه انابه واقعی،ایمان و اطمینان به خداست. «مَنْ أَنٰابَ، اَلَّذِینَ آمَنُوا» ...

2 ایمان بدون اطمینان قلبی،کامل و کارساز نیست. «آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ» 3 یاد خداوند با زبان کفایت نمی کند،اطمینان قلبی هم می خواهد. «تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللّٰهِ» 4 تنها یاد خدا،مایه ی آرامش دل می شود. «بِذِکْرِ اللّٰهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» امروزه دارندگان زر و زور و تزویر بسیارند ولی از آرامش لازم خبری نیست.

ص :233

[سوره الرعد (13): آیه 29]
اشاره

اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ طُوبیٰ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ (29)

کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند خوشا بحالشان و سرانجام نیکویی دارند.

نکته ها:
اشاره

مردم چهار دسته اند:

الف:مؤمن،کسانی که هم ایمان دارند و هم اعمالشان صالح است.

ب:کافر،کسانی که نه ایمان دارند و نه کارشان خوب است.

ج:فاسق،کسانی که ایمان دارند ولی اعمالشان صالح نیست.

د:منافق،کسانی که ایمان ندارند ولی ظاهر کارشان خوب است.

« طُوبیٰ »یا مصدر است مثل«بشری»و یا مؤنث«اطیب»به معنای بهترین است.در آیه مصداق خاصی برای(بهترین)بیان نشده تا شامل همه بهترین ها شود.و شاید روایاتی که می گوید:طوبیٰ درختی است که ریشه آن در خانه پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله و علی علیه السلام و شاخه های آن بر سر مؤمنین سایه افکنده، (1)مثال و تجسمی باشد از اینکه همه پاکی ها و خیرات در گرو اتصال به رهبران آسمانی است.

وقتی کوته فکران به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله انتقاد کردند که چرا این همه فاطمه زهرا علیها السلام را می بوسی؟ حضرت فرمود:زمانی که در شب معراج مرا به بهشت بردند،من از میوه درخت طوبی خوردم و وجود فاطمه از آن نشأت گرفت و پدید آمد و من هر گاه مشتاق بوی بهشت می شوم دخترم فاطمه را بو می کنم. (2)

کامیابی افراد بی ایمان و بدور از عمل صالح،عمق و تداوم ندارد.چنان که حضرت علی علیه السلام می فرماید:«لا خیر فی لذة من بعدها النار» (3)در لذّتی که بعد از آن آتش باشد،خیری نیست.

ص :234


1- 1) .بحار،ج 8،ص 117 و 120.
2- 2) .بحار،ج 8،ص 188.
3- 3) .بحار،ج 41،ص 104.
پیام ها

1 زندگی شیرین دنیوی و عاقبت نیکوی اخروی در سایه ایمان و عمل صالح است. «الَّذِینَ آمَنُوا ... طُوبیٰ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ» 2 کامیابی های دنیوی در صورتی ارزش دارد که همراه عاقبت اخروی باشد نه آنکه مانع آن گردد. «طُوبیٰ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ»

[سوره الرعد (13): آیه 30]
اشاره

کَذٰلِکَ أَرْسَلْنٰاکَ فِی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهٰا أُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ اَلَّذِی أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمٰنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ مَتٰابِ (30)

این چنین ما تو را در میان امتی که پیش از آن امت های دیگری(آمده و) رفته اند،به رسالت فرستادیم،تا آنچه را به سوی تو وحی کرده ایم بر آنان تلاوت کنی.در حالی که آنان به خدای رحمن کفر می ورزند،بگو:او پروردگار من است،معبودی جز او نیست تنها بر او توکّل کرده ام و بازگشت من تنها به سوی اوست.

نکته ها:
اشاره

اگر چه بعثت پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در میان امت عرب بوده است،ولی به صراحت آیات دیگر،او پیامبر تمام امت هاست. «وَ مٰا أَرْسَلْنٰاکَ إِلاّٰ کَافَّةً لِلنّٰاسِ» (1)

پیام ها

1 بعثت انبیا،سنّت الهی و بر اساس لطف و رحمت اوست. «کَذٰلِکَ ... بِالرَّحْمٰنِ» 2 توجّه به تاریخ هر قوم،برای تبلیغ و تربیتشان لازم است. «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهٰا» 3 وظیفه پیامبران تلاوت وحی الهی بر مردم است. «لِتَتْلُوَا» 4 در برابر کفّار مقاومت و از عقیده خود دفاع کنید. «یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمٰنِ،قُلْ هُوَ رَبِّی»

ص :235


1- 1) .سبأ،28.

5 توکّل بر خدا،عامل مقاومت در برابر کفّار است. «قُلْ هُوَ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ» 6 دلایل ایمان ما به خداوند؛ربوبیّت او «رَبِّی» ،یگانگی او «لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ» ، پناهگاهی او «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ» ،و بازگشت ما بسوی او «إِلَیْهِ مَتٰابِ» ،می باشد.

[سوره الرعد (13): آیه 31]
اشاره

وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ اَلْجِبٰالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ اَلْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ اَلْمَوْتیٰ بَلْ لِلّٰهِ اَلْأَمْرُ جَمِیعاً أَ فَلَمْ یَیْأَسِ اَلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشٰاءُ اَللّٰهُ لَهَدَی اَلنّٰاسَ جَمِیعاً وَ لاٰ یَزٰالُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِمٰا صَنَعُوا قٰارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دٰارِهِمْ حَتّٰی یَأْتِیَ وَعْدُ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُخْلِفُ اَلْمِیعٰادَ (31)

و اگر به واسطه قرآن کوه ها به حرکت درآیند یا زمین قطعه قطعه شود یا به واسطه آن مردگان به سخن آیند،(باز ایمان نمی آورند.)بلکه تمام امور بدست خداست.آیا مومنان(از این سنگدلان)مأیوس نشده اند(و نمی دانند) که اگر خدا می خواست قطعاً(با قهر و اجبار)همه مردم را به راه می آورد.و پیوسته به کسانی که کفر ورزیدند به سزای کارهایی که کرده اند مصیبت کوبنده ای می رسد یا آن مصیبت به نزدیک خانه آنان فرو می آید(تا هر لحظه زندگی همراه با دغدغه داشته باشند و این دلهره هم چنان ادامه دارد) تا آن گاه که وعده الهی فرا رسد.همانا خداوند خلف وعده نمی کند.

نکته ها:
اشاره

این آیه اوج عناد و لجاجت کفّار را بیان می کند.نظیر آیه 111 سوره انعام که می فرماید:اگر ما فرشتگان را بر خود آنها نازل کنیم و مردگان با آنها سخن بگویند و همه چیز روبروی آنان محشور شود باز هم ایمان نخواهند آورد.

قرآن کتابی است که محکمتر از کوه ها را تکان داد و بالاتر از مرده های جسمانی را زنده کرد.عقول و دلهای مرده و سنگِ مردم جاهل عرب را حیات داد.و اگر کتابی باشد که

ص :236

بتواند کوه ها را تکان دهد و مردگان را زنده گرداند،آن همین قرآن است. «أَ وَ مَنْ کٰانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْنٰاهُ» ... (1)

از فرمایش امام کاظم علیه السلام استفاده می شود که در قرآن،علوم و رموزی است که می توان به واسطه آنها در طبیعت تصرف کرد. (2)«سُیِّرَتْ بِهِ، قُطِّعَتْ بِهِ، کُلِّمَ بِهِ»

پیام ها

1 انتظار نداشته باشید که همه مردم ایمان بیاورند. «لَوْ یَشٰاءُ اللّٰهُ لَهَدَی النّٰاسَ جَمِیعاً» 2 عناد و لجاجت،درد بی درمان جوامع بشری است.(اگر کسی طالب و جویای حقّ باشد،یک معجزه هم برای ایمان آوردن کافی است) «قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ، قُطِّعَتْ بِهِ، کُلِّمَ بِهِ» 3 در جهان بینی الهی همه کاره خداست. «بَلْ لِلّٰهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً» 4 معجزه،تحت اراده خداوند است.نه بر اساس پیشنهاد و هوس های افراد لجوج. «بَلْ لِلّٰهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً» 5 اراده خداوند بر هدایت اختیاری انسان هاست،نه اجبار و اکراه آنان. «لَوْ یَشٰاءُ اللّٰهُ لَهَدَی النّٰاسَ جَمِیعاً» چنان که در آیه ای دیگر می فرماید: «لاٰ إِکْرٰاهَ فِی الدِّینِ» (3)6 کفّار باید منتظر ضربه هایی از جانب خداوند بر کشور و مرزهای خود باشند.

«لاٰ یَزٰالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِمٰا صَنَعُوا قٰارِعَةٌ»

7 قهر خداوند اختصاص به جهان آخرت ندارد. «تُصِیبُهُمْ ... قٰارِعَةٌ» 8 همه جا موعظه و استدلال کافی و کارساز نیست،گاهی قهر و غضب لازم است. «تُصِیبُهُمْ ... قٰارِعَةٌ» 9 علت نزول بلاها،کردار خود ماست. «بِمٰا صَنَعُوا قٰارِعَةٌ» 10 هشدارهای الهی گاه به صورت مستقیم و نسبت به خودماست و گاه بطور غیر مستقیم و نسبت به دیگران و مناطق اطراف ماست. «تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دٰارِهِمْ»

ص :237


1- 1) .تفسیر صافی.
2- 2) .تفسیر کنز الدقائق.
3- 3) .بقره،256.

11 از عذاب دیگران درس عبرت بگیریم. «أَوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دٰارِهِمْ» 12 هیچگاه در وعده ها و وعیدهای الهی شک نکنیم. «لاٰ یُخْلِفُ الْمِیعٰادَ»

[سوره الرعد (13): آیه 32]
اشاره

وَ لَقَدِ اُسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کٰانَ عِقٰابِ (32)

و همانا پیامبرانی پیش از تو(نیز)به استهزاء گرفته شدند،امّا من به کسانی که کفر ورزیدند مهلت دادم سپس آنان را(به قهر خود)گرفتم،پس (بنگر که)کیفر من چگونه بود.

پیام ها

1 شناخت تاریخ پیامبران،عامل صبر و بردباری در برخورد با مشکلات و تحمّل سختی ها و مصائب است. «اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ» 2 کسی که فرستادگان الهی را مسخره کند،کافر است. «فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا» 3 مهلت دادن،سنّت حتمی و همیشگی الهی است. «فَأَمْلَیْتُ» (مؤمن از این فرصت برای توبه و عمل صالح بهره برداری می کند،امّا کافر بر گناهان خویش اصرار می ورزد.) 4 به مهلت الهی مغرور نشویم،که قهر او یک دفعه می رسد. «ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ» 5 اگر کسی را برای انجام کاری مأمور می کنید،خطرات و سختی های کار را به او گوشزد نمایید و به او روحیّه دهید. «لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ»

[سوره الرعد (13): آیه 33]
اشاره

أَ فَمَنْ هُوَ قٰائِمٌ عَلیٰ کُلِّ نَفْسٍ بِمٰا کَسَبَتْ وَ جَعَلُوا لِلّٰهِ شُرَکٰاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِمٰا لاٰ یَعْلَمُ فِی اَلْأَرْضِ أَمْ بِظٰاهِرٍ مِنَ اَلْقَوْلِ بَلْ زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَ صُدُّوا عَنِ اَلسَّبِیلِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اَللّٰهُ فَمٰا لَهُ مِنْ هٰادٍ (33)

ص :238

پس آیا آن(خدایی)که بر هر کس و عملکرد او حاکم و ناظر است،(با بُت های ساختگی یکی است؟)و(لی)آنان برای خدا شریکانی قرار داده اند.

بگو:آنها را نام ببرید(چه هستند و چه توانی دارند؟)آیا خدا را از شریکانی در زمین خبر می دهید که او نمی شناسد؟ یا سخنی توخالی (می گویید)،بلکه برای کسانی که کفر ورزیدند،مکرشان آراسته جلوه داده شده است و از راه(حقّ)باز داشته شده اند و هر که را خدا گمراه کند،پس برای او هیچ هدایت کننده ای نیست.

نکته ها:
اشاره

قائم بودن خدا،به معنای تدبیر تمام امور و کفایت،حفاظت،نظارت،ثبت و ضبط آنهاست.

پیام ها

1 خداوند با طرح سؤال،عقل و فطرت انسان را به قضاوت می طلبد.زیرا عقل و فطرت با شرک سازگار نیست. «أَ فَمَنْ ... أَمْ تُنَبِّئُونَهُ» 2 کسی که از خدای علیم و واحد و قیّوم جدا شود،به ورطه شرک و چند خدایی گرفتار می آید. «شُرَکٰاءَ» 3 بت پرستی و شرک به قدری سبک سری و بی منطق است که حتّی نمی توان نام و اوصاف معبودان آنان را بیان کرد. «قُلْ سَمُّوهُمْ» 4 شاید مشرکان نیز از عمق جان بت ها را قبول ندارند. «أَمْ بِظٰاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ» 5 شرک نیز نوعی کفر است. «جَعَلُوا لِلّٰهِ شُرَکٰاءَ ... زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا» 6 کسی که مسائل انحرافی برایش جلوه کرد،از راه حقّ و مسیر هدایت باز می ماند. «زُیِّنَ ... صُدُّوا» 7 به نقشه ها و تدبیرهای خود مغرور نشوید. «زُیِّنَ ... مَکْرُهُمْ»

ص :239

[سوره الرعد (13): آیه 34]
اشاره

لَهُمْ عَذٰابٌ فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ لَعَذٰابُ اَلْآخِرَةِ أَشَقُّ وَ مٰا لَهُمْ مِنَ اَللّٰهِ مِنْ وٰاقٍ (34)

برای آنان در زندگی دنیا عذابی است و قطعاً عذاب آخرت سخت تر است و در برابر(قهر)خداوند هیچ محافظی برایشان نیست.

نکته ها:
اشاره

عذاب آخرت سخت تر است،زیرا:

الف:در قیامت اسباب و وسایل قطع می گردد. «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبٰابُ» (1)ب:نسب و فامیلی،دیگر کارآیی ندارد. «فَلاٰ أَنْسٰابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ» (2)ج:فدیه قبول نمی شود. «یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی ... بِبَنِیهِ وَ صٰاحِبَتِهِ وَ أَخِیهِ ... وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً کَلاّٰ» (3)حاضر است بستگان و حتّی تمام جهان را فدا کند.

د:عذرخواهی مفید نیست. «یَوْمَ لاٰ یَنْفَعُ الظّٰالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ» (4)ه:دوستان یکدیگر را رها می کنند. «لاٰ یَسْئَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً» (5)و:دوام دارد و همیشگی است. «خٰالِدِینَ فِیهٰا» (6)ز:تخفیفی در کار نیست. «فَلاٰ یُخَفَّفُ» (7)ح:هم روحی و هم جسمی است. «ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ» (8)

پیام ها

1 کسی که برای خدا شریک قرار دهد،در دنیا نیز عذاب می شود. «لَهُمْ عَذٰابٌ فِی ...

الدُّنْیٰا»

2 شفاعت،شامل حال مشرکان نمی شود. «مٰا لَهُمْ مِنَ اللّٰهِ مِنْ وٰاقٍ»

ص :240


1- 1) .بقره،166.
2- 2) .مؤمنون،101.
3- 3) .معارج،11 تا 16.
4- 4) .غافر،52.
5- 5) .معارج،10.
6- 6) .بقره،162.
7- 7) .بقره،162.
8- 8) .دخان،49.
[سوره الرعد (13): آیه 35]
اشاره

مَثَلُ اَلْجَنَّةِ اَلَّتِی وُعِدَ اَلْمُتَّقُونَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ أُکُلُهٰا دٰائِمٌ وَ ظِلُّهٰا تِلْکَ عُقْبَی اَلَّذِینَ اِتَّقَوْا وَ عُقْبَی اَلْکٰافِرِینَ اَلنّٰارُ (35)

مثال بهشتی که به پرهیزکاران وعده داده شده(چنین است که)نهرها از زیر آن جاری است.میوه ها و سایه اش دائمی است این است.عاقبت کسانی که تقوی پیشه کردند و سرانجام کافران آتش است.

نکته ها:
اشاره

از جمله شیوه های تعلیم و تربیت در قرآن،مقایسه و سنجش میان افراد،حالات و سرانجامِ حقّ و باطل است.از این جهت چون در آیه ی قبل،آینده مشرکان بیان شده بود، لذا در این آیه به عاقبت افراد با تقوا اشاره می فرماید،تا انسان ها با مقایسه ی این دو سرنوشت،با درک و آگاهی بیشتر و بهتری بتوانند راه خود را انتخاب نمایند.

سایه های بهشت دائمی است.در بهشت نیز،خورشید و درخت و سایه هست ولی نه مثل دنیا که سایه ها در اوقات مشخصی مثل صبح یا عصر باشد و در شب یا ظهر محو یا کم شود،بلکه همیشه و به یک میزان وجود دارد.

سؤال:در آیه 13 سوره دهر می خوانیم: «لاٰ یَرَوْنَ فِیهٰا شَمْساً وَ لاٰ زَمْهَرِیراً» مؤمنان در بهشت نه خورشید و آفتابی می بینند و نه سرمای گزنده ای.پس چگونه در آیه فوق سخن از سایه به میان آمده است؟! پاسخ:مراد از ندیدن خورشید،نبود حرارت آزار دهنده و سوزندگی آن است و گرنه خورشید به عنوان یک موجود نورانی و نورافشان وجود دارد،و وقتی نور بود،طبیعتاً بدنبال آن،سایه هم وجود خواهد داشت.

پیام ها

1 آنچه را که می توان از بهشت درک کرد،شبیه و مثل آن است، «مَثَلُ الْجَنَّةِ» و گرنه بهشت برای وجود محدودی مانند ما،به درستی قابل درک نیست.

2 نعمت های بهشتی،موسمی،موضعی و فاسد شدنی نیست و قطع و وصل و

ص :241

آفت در آن راه ندارد. «دٰائِمٌ» 3 بهشت،بهای تقواست و بی جهت به کسی داده نمی شود.پاداش پرهیز موقت دنیوی،کامیابی دائم اخروی است. «الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ ... أُکُلُهٰا دٰائِمٌ» 4 به ظاهر افراد نگاه نکنید زیرا که پایان کار مهم است. «عُقْبَی الَّذِینَ اتَّقَوْا» 5 مؤمن باید باتقوا باشد.در مقابل «الْمُتَّقُونَ» ، «الْکٰافِرِینَ» آمده است.

[سوره الرعد (13): آیه 36]
اشاره

وَ اَلَّذِینَ آتَیْنٰاهُمُ اَلْکِتٰابَ یَفْرَحُونَ بِمٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مِنَ اَلْأَحْزٰابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّمٰا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اَللّٰهَ وَ لاٰ أُشْرِکَ بِهِ إِلَیْهِ أَدْعُوا وَ إِلَیْهِ مَآبِ (36)

و کسانی که به آنان کتاب(آسمانی)دادیم،به آنچه به سوی تو نازل شده دلشاد می شوند.و بعضی از گروه ها کسانی هستند که بخشی از آن(قرآن)را انکار می کنند.بگو:همانا من مأمورم که خدا را بپرستم و به او شرک نورزم.تنها به سوی او دعوت می کنم و بازگشت من به سوی اوست.

نکته ها:
اشاره

این آیه همچون آیات دیگر (1)از افراد سالم،خوش قلب و پذیرای حقِ اهل کتاب ستایش کرده و می فرماید:اهل کتاب واقعی،روحیّه ی حق گرا دارند،از تعصبات نابجا پرهیز می کنند و چون با اسلام و آیات الهی برخورد کنند،شادمان شده و ایمان می آورند.

پیام ها

1 گرچه پذیرفتن آیات مهم است،ولی پذیرش شادمانه مهمتر است. «یَفْرَحُونَ» 2 ایمان به تمام دستورات الهی لازم است،نه بخشی از آن. «بِمٰا أُنْزِلَ» 3 حزب گرایی کورکورانه،یک آفت و خطر در برابر حق گرایی است. «مِنَ الْأَحْزٰابِ مَنْ یُنْکِرُ»

ص :242


1- 1) .از قبیل:قصص 52،بقره 120 و اعراف 159.

4 باید در برابر انکار حق،قاطعیّت نشان داد. «مَنْ یُنْکِرُ ... قُلْ» 5 دلیل بندگی خالصانه،آن است که سرنوشت و آینده ما به دست اوست.

«أَعْبُدَ اللّٰهَ

... إِلَیْهِ مَآبِ» 6 توحید،نبوّت،معاد اصول مشترک همه ادیان آسمانی است؛ توحید، «أَعْبُدَ اللّٰهَ وَ لاٰ أُشْرِکَ بِهِ» نبوّت، «إِلَیْهِ أَدْعُوا» معاد، «إِلَیْهِ مَآبِ»

[سوره الرعد (13): آیه 37]
اشاره

وَ کَذٰلِکَ أَنْزَلْنٰاهُ حُکْماً عَرَبِیًّا وَ لَئِنِ اِتَّبَعْتَ أَهْوٰاءَهُمْ بَعْدَ مٰا جٰاءَکَ مِنَ اَلْعِلْمِ مٰا لَکَ مِنَ اَللّٰهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاٰ وٰاقٍ (37)

و بدین سان ما آن(قرآن)را به صورت فرمانی روشن(به زبان عربی) نازل کردیم و بدون شک اگر بعد از دانشی که به تو رسیده است از هوسهای آنان پیروی کنی،در برابر(قهر)خدا برای تو هیچ یاور و محافظی نیست.

نکته ها:
اشاره

کلمه ی«حکم»در آیه،به یکی از سه این معناست:حاکم و فاصل میان حقّ و باطل،احکام الهی و حکمت.

پیام ها

1 بعثت انبیا و نزول کتب آسمانی،سنّت حکیمانه الهی است. «وَ کَذٰلِکَ» 2 پیام وحی باید به زبان مردم باشد. «حُکْماً عَرَبِیًّا» 3 دستورات الهی،روشن و بدون ابهام و اعوجاج است. «عَرَبِیًّا» 4 پست تر از هواپرستی و هوسرانی،تأمین هوسهای دیگران است. «أَهْوٰاءَهُمْ» 5 علم به تنهایی سعادت آفرین نیست،چه بسا که انسان با وجود علم،باز هم به دنبال خرافات و هوسهای مردم برود. «اتَّبَعْتَ أَهْوٰاءَهُمْ بَعْدَ مٰا جٰاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ» 6 انسان های آگاه،مسئولیّت بیشتری دارند. «جٰاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ»

ص :243

7 علم واقعی،قرآن است. «أَنْزَلْنٰاهُ ... جٰاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ» 8 خداوند با هیچکس خویشاوندی ندارد،حتّی اگر انبیا هم کج بروند،مورد تنبیه الهی واقع می شوند. «مٰا لَکَ مِنَ اللّٰهِ» 9 جلب رضایت منحرفان همان،و از دست دادن امدادهای الهی،همان. «اتَّبَعْتَ أَهْوٰاءَهُمْ ... مٰا لَکَ مِنَ اللّٰهِ»

[سوره الرعد (13): آیه 38]
اشاره

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنٰا لَهُمْ أَزْوٰاجاً وَ ذُرِّیَّةً وَ مٰا کٰانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاّٰ بِإِذْنِ اَللّٰهِ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتٰابٌ (38)

و البتّه ما قبل از تو(نیز)پیامبرانی فرستاده ایم و برای آنان همسران و فرزندانی قرار دادیم و هیچ پیامبری را نسزد که معجزه ای بیاورد،مگر با اذن الهی.برای هر زمان و دوره ای کتاب(و قانون)است.

نکته ها:
اشاره

امام صادق علیه السلام فرمودند:ما فرزندان حضرت محمّد صلی اللّٰه علیه و آله هستیم و مادرمان فاطمه علیها السلام است و خداوند به هیچ یک از پیامبران چیزی را نداده مگر آنکه آن را به حضرت محمّد صلی اللّٰه علیه و آله نیز داده است.سپس این آیه را تلاوت فرمودند: (1)«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا رُسُلاً» ...

پیام ها

1 بعثت انبیا،یکی از سنّت های الهی است. «أَرْسَلْنٰا رُسُلاً» 2 انبیا نیز مثل سایر مردم زندگی می کرده و دارای همسر و فرزند بوده اند.

«أَزْوٰاجاً وَ ذُرِّیَّةً»

3 معجزه ی پیامبران بر اساس خواست آنها یا درخواست و هوس مردم نیست، بلکه با اذن و اراده ی الهی است. «إِلاّٰ بِإِذْنِ اللّٰهِ» 4 زمان،در نزول قانون الهی نقش دارد. «لِکُلِّ أَجَلٍ کِتٰابٌ»

ص :244


1- 1) .بحار،ج 24،ص 265.
[سوره الرعد (13): آیه 39]
اشاره

یَمْحُوا اَللّٰهُ مٰا یَشٰاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ اَلْکِتٰابِ (39)

خداوند هر چه را بخواهد محو یا اثبات می کند و ام الکتاب تنها نزد اوست

نکته ها:
بحثی پیرامون مقدّرات الهی

مطابق آنچه از آیات و روایات بدست می آید مقدرات الهی بر دو نوع است:

1 اموری که مصلحت دائمی دارد و لذا قانونش هم دائمی است.مثل آیاتِ؛ «مٰا یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ» (1)در کلام ما تبدّل راه ندارد. «کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدٰارٍ» (2)هر چیزی در نزد پروردگار دارای حساب و کتاب دقیقی است.اینگونه مقدرات در لوح محفوظ ثبت است «فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ» (3)و فقط مقربان الهی با اذن خداوند می توانند بر آن آگاه شوند. «کِتٰابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ» (4)2 اموری که غیر حتمی و مصالح آنها تابع اعمال و رفتار مردم است،مثل توبه کردن مردم از گناه که مصلحت عفو را در پی دارد،و یا دادن صدقه که مصلحت دفع بلا را به همراه می آورد و یا ظلم و ستم که بخاطر مفسده اش قهر الهی را بدنبال دارد.یعنی خداوند متعال در اداره ی نظام آفرینش دست بسته نیست و با حکمت و علم بی نهایتی که دارد،می تواند با تغییر شرایط،تغییراتی در آفرینش و قوانین آن بدهد.بدیهی است که این تغییرات،نشانه ی جهل خداوند متعال و یا تجدید نظر و پشیمانی او نیست،بلکه این تغییرات بر اساس حکمت و تغییر شرایط و یا پایان دوره ی آن امر است.

قرآن مجید در این زمینه نمونه های زیادی دارد که به چند نمونه اشاره می کنیم:

الف: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» (5)دعا کنید تا من برای شما مستجاب کنم.انسان با تضرع و دعا می تواند مصالح خود را بدست آورد و سرنوشت خود را تغییر دهد.

ب: «لَعَلَّ اللّٰهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذٰلِکَ أَمْراً» (6)قانون الهی در همه جا ثابت نیست،شاید خداوند با پدید آمدن شرایط لازم،برنامه جدیدی را بوجود آورد.

ص :245


1- 1) .ق،29.
2- 2) .بقره،162.
3- 3) .بقره،162.
4- 4) .مطفّفین،20 تا 21.
5- 5) .غافر،60.
6- 6) .طلاق،1.

ج: «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» (1)خداوند،هر روز در شأن مخصوص همان روز است.

د: «فَلَمّٰا زٰاغُوا،أَزٰاغَ اللّٰهُ» (2)چون راه انحرافی را انتخاب کردند،خدا هم منحرفشان ساخت.

ه: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُریٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ بَرَکٰاتٍ» (3)با ایمان و تقوی،مسیر قهر الهی به لطف و برکت تغییر می یابد.

و: «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُغَیِّرُ مٰا بِقَوْمٍ حَتّٰی یُغَیِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ» (4)خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد،مگر آنکه آنها خودشان را تغییر دهند.

ز: «إِلاّٰ مَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صٰالِحاً فَأُوْلٰئِکَ یُبَدِّلُ اللّٰهُ سَیِّئٰاتِهِمْ حَسَنٰاتٍ» (5)کسانی که توبه کنند،ایمان آورند و عمل نیکو انجام دهند،خداوند بدی های آنان را به خوبی و حسنه تبدیل می کند.

ح: «إِنْ عُدْتُمْ عُدْنٰا» (6)اگر شما برگردید،ما هم برمی گردیم.

سؤال:

اگر علم خدا عین ذات اوست و قابل تغییر نیست،پس هر چه در علم او گذشته باید به مرحله عمل برسد و گر نه جهل خواهد بود.

پاسخ:

علم خدا بر اساس نظام علل و اسباب است،بدین صورت که او علم دارد که اگر از این وسیله استفاده شود،این نتیجه و اگر از دیگری بهره برداری شود،آن سرانجام را در پی خواهد داشت و علم او جدای از علم بر اسباب و علل نیست.

بداء چیست؟

یکی از ایراداتی که اهل سنّت بر شیعه وارد می کنند این است که می گویند:شیعه برای خداوند«بداء»قائل می شوند و به گمان آنها«بداء»یعنی تغییر در علم الهی و کشف خلاف برای خداوند،در حالی که منظور شیعه از بداء ظاهر شدن چیزی است که ما انسان ها خلاف آن را گمان می کردیم.

«بداء»در آفرینش،نظیر نسخ در قانون است،مثل آنکه از ظاهر قانون و یا حکمی تصوّر کنیم که دائمی است،ولی بعد مدّتی ببینیم که عوض شده است.البتّه این به معنای

ص :246


1- 1) .الرحمن،29.
2- 2) .صفّ،5.
3- 3) .اعراف،69.
4- 4) .رعد،11.
5- 5) .فرقان،70.
6- 6) .اسراء،8.

پشیمانی و یا جهل قانونگذار نیست،بلکه شرایط باعث بوجود آمدن این تغییر در قانون شده است،درست مانند نسخه ای که پزشک با توجّه به شرایط فعلی بیمار آن را می نویسد، امّا به محض تغییر حال او،نسخه جدیدی تجویز می کند.لذا همان گونه که نسخ در آیات را که در واقع یک نوع بداء است،همه فرق اسلامی از شیعه و سنی قبول کرده اند،می بایست «بداء»را با همین معنا و بیانی که آمد پذیرا باشند.پس بداء به معنای جهل ماست نه جهل خداوند.

نمونه های از بداء 1 ما گمان می کردیم خداوند که به حضرت ابراهیم علیه السلام فرمان ذبح فرزندش را داده است، می خواسته اسماعیل علیه السلام کشته و خونش بر زمین ریخته شود،امّا بعداً ظاهر شد که اراده ی الهی از این امر،آزمایش پدر بوده است نه کشته شدن پسر.

2 ما از وعده خداوند با حضرت موسی علیه السلام تصوّر می کردیم که دوره ی مناجات سی شب است، «وَ وٰاعَدْنٰا مُوسیٰ ثَلاٰثِینَ لَیْلَةً» (1)امّا بعداً ظاهر شد که از اول برنامه چهل شب بوده است ولی خداوند به جهت آزمایش،آن را در دو مرحله اعلام فرموده است،ابتدا سی شب و سپس ده شب.

3 ما فکر می کردیم که قبله ی مسلمانان برای همیشه بیت المقدس است،ولی آیات تغییر قبله برای ما ظاهر کرد که قبله ی دائمی،کعبه بوده است.

4 وقتی نشانه های قهر خدا پدید آمد،حتّی حضرت یونس علیه السلام هم مطمئن شد که عذاب الهی نازل و قوم کافرش نابود خواهند شد،لذا از میان مردم بیرون رفت،امّا مردم ایمان آوردند و قهر الهی برطرف گردید. «إِلاّٰ قَوْمَ یُونُسَ لَمّٰا آمَنُوا کَشَفْنٰا عَنْهُمْ» (2)به هر صورت معنای بداء جهل خداوند و عوض شدن علم او نیست،زیرا خداوند از ابتدا می دانست که خون اسماعیل ریخته نخواهد شد،مدّت مناجات موسیٰ چهل شب است، قبله دائمی مسلمانان،کعبه خواهد بود و قوم یونس اهل نجات هستند،ولی ظاهر دستورات و حوادث به نحوی بود که انسان تصوّر دیگری داشت.پس تغییری در علم

ص :247


1- 1) .اعراف،142.
2- 2) .یونس،98.

خداوند پیدا نشده و این ما هستیم که دارای دید تازه ای شده ایم.

بداء به این معنا دارای اثرات تربیتی بسیاری است،از جمله اینکه انسان تا آخرین لحظه ی عمر،به تغییر شرایط امیدوار می ماند،روحیّه ی توکّل در او زنده می گردد،اسیر ظواهر نمی شود،ایمان انسان به غیب و قدرت خداوند متعال بیشتر می شود.با توبه،صدقه، مناجات و دعا تلاش می کند تا مسیر حوادث و قهر الهی را تغییر دهد.

امام صادق علیه السلام فرمودند:خداوند از همه انبیا همراه با توحید،ایمان به بداء را نیز پیمان گرفته است.در حدیث دیگر می خوانیم:هر کس گمان کند برای خداوند مسئله جدیدی روشن شده که قبلاً آن را نمی دانسته،از او تبرّی بجویید. (1)

پیام ها

1 دست خدا برای تغییر در نظام تکوین یا تشریع باز است. «یَمْحُوا اللّٰهُ مٰا یَشٰاءُ» 2 خداوند،آفرینش را به حال خود رها نکرده است. «یَمْحُوا اللّٰهُ مٰا یَشٰاءُ وَ یُثْبِتُ» 3 محو یا اثبات قوانین حاکم بر جهان هستی،به دست خداست. «یَمْحُوا اللّٰهُ» ...

4 محو و اثبات الهی بر اساس،حکمت و علم است. «وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتٰابِ» 5 جهان آفرینش دفتری دارد که تمام حوادث در آن ثبت است. «الْکِتٰابِ»

[سوره الرعد (13): آیه 40]
اشاره

وَ إِنْ مٰا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ اَلَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّمٰا عَلَیْکَ اَلْبَلاٰغُ وَ عَلَیْنَا اَلْحِسٰابُ (40)

(ای پیامبر در فکر دیدن نتیجه کار مباش زیرا)اگر بخشی از آنچه را به آنان وعده می دهیم(در زمان حیات تو)به تو نشان دهیم یا تو را از دنیا ببریم،(بدان که ما وعده های خود را محقق خواهیم کرد)پس وظیفه تو تنها تبلیغ است و حساب تنها با ماست.

ص :248


1- 1) .تفسیر نمونه.
پیام ها

1 آنچه از لطف خداوند بر مسلمانان و یا قهر الهی بر کفّار مشاهده می شود،تنها گوشه ای از تحقق وعده های الهی است. «بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ» 2 حتّی مرگِ افرادی چون رسول گرامی اسلام مانع از تحقق وعده های الهی نیست و در زمان پیش بینی شده محقق خواهد شد. «نُرِیَنَّکَ ... أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ» 3 گاهی آثار تبلیغ بعد از رفتن مبلّغ پدیدار می شود،پس در انجام وظیفه منتظر نتیجه فوری نباشیم.زیرا که تأخیر نشانه ی تعطیل نیست.... «أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ» 4 کیفرهای الهی بدون حساب،بیجا و گزافه نیست. «عَلَیْنَا الْحِسٰابُ»

[سوره الرعد (13): آیه 41]
اشاره

أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنّٰا نَأْتِی اَلْأَرْضَ نَنْقُصُهٰا مِنْ أَطْرٰافِهٰا وَ اَللّٰهُ یَحْکُمُ لاٰ مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَ هُوَ سَرِیعُ اَلْحِسٰابِ (41)

(حساب همه با ماست و ما به سرعت حساب همه را می رسیم)مگر ندیدی که ما به سراغ زمین می آییم و دائماً از اطراف آن(با گرفتن جان ساکنانش) می کاهیم.خداوند حکم می کند و هیچ تجدیدنظر کننده ای برای حکم او نیست و او سریعاً به حساب همه می رسد.

نکته ها:
اشاره

در روایات متعدّد می خوانیم که مراد از کم شدن اطراف زمین،مرگ و فقدان علما و دانشمندان بزرگ است. (1)

پیام ها

1 از تاریخ و عاقبت گذشتگان درس عبرت بگیریم و در وعده و وعیدهای الهی شک نکنیم. «أَ وَ لَمْ یَرَوْا» 2 پایان عمر حکومت ها و شخصیّت ها،با خواست الهی است. «نَأْتِی ... نَنْقُصُهٰا»

ص :249


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.شبیه این آیه در سوره انبیاء،آیه 44 نیز آمده است.

4 حکومت و فرمان الهی شکست ناپذیر است. «لاٰ مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ» 5 تمام افراد و قدرت ها به تدریج از زمین برچیده می شوند،ولی قدرت الهی ثابت و پابرجاست. «نَنْقُصُهٰا ... وَ اللّٰهُ یَحْکُمُ»

[سوره الرعد (13): آیه 42]
اشاره

وَ قَدْ مَکَرَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلّٰهِ اَلْمَکْرُ جَمِیعاً یَعْلَمُ مٰا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ وَ سَیَعْلَمُ اَلْکُفّٰارُ لِمَنْ عُقْبَی اَلدّٰارِ (42)

و البتّه کسانی که پیش از آنان بودند مکرها کردند،ولی(سودی نکرد زیرا)همه تدبیرها و مکرها برای خداست،او می داند که هر کس چه کسب می کند و کفّار بزودی خواهند دانست که سرای آخرت از آن کیست.

نکته ها:
اشاره

قرآن برای اینکه تمام توجّه انسان به خدا معطوف شود و از غیر او مأیوس گردد،همه ی راههایی را که ممکن است باعث گرایش انسان به غیر خدا شود می بندد،مثلاً می فرماید:

«إِنَّ الْعِزَّةَ لِلّٰهِ جَمِیعاً» اگر بخاطر کسب عزّت به سراغ دیگران می روی،بدان که تمام عزّت ها برای خداست.در جای دیگر می فرماید: «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّٰهِ جَمِیعاً» تمامی قدرت ها در نزد خداوند است.و در این آیه می فرماید: «فَلِلّٰهِ الْمَکْرُ جَمِیعاً» تمام تدبیرها از خداست،تا انسان برای دستیابی به عزّت و قدرت و سیاست به دیگران دل نبندد.

یکی از بهترین نمونه های مکر خداوند،مهلت دادن به منحرفان است،بنحوی که آنها گمان می کنند راهشان درست است،امّا خداوند بارها در قرآن فرموده است که کفّار گمان نکنند مهلت دادن،نشانه محبّت ما نسبت به آنهاست،بلکه ما مهلت می دهیم تا پیمانه ی آنها پر شود.

پیام ها

1 رهبران دینی نگرانِ مکر مخالفان نباشند،زیرا در طول تاریخ این حیله ها برای انبیا نیز بوده است. «قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ»

ص :250

2 از تاریخ درس عبرت بگیریم که عاقبت از آنِ کیست. «لِمَنْ عُقْبَی الدّٰارِ» 3 تمام تدبیرها و اثرات آن به دست خداوند متعال است،به سراغ دیگران نرویم.

«فَلِلّٰهِ الْمَکْرُ جَمِیعاً»

4 مکر انسان نسبت به خدا معنا ندارد،چون مکر و حیله در جایی اثر می کند که طرفِ مورد مکر غافل باشد. «یَعْلَمُ مٰا تَکْسِبُ»

[سوره الرعد (13): آیه 43]
اشاره

وَ یَقُولُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفیٰ بِاللّٰهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْکِتٰابِ (43)

و کسانی که کفر ورزیدند گویند:تو فرستاده(خدا)نیستی.بگو:گواهی خدا و کسی که علم کتاب نزد اوست،میان من و شما کافی است.

نکته ها:

در اوّلین آیه این سوره خواندیم که آنچه بر پیامبر نازل می شود حقّ است،اگر چه اکثر مردم ایمان نمی آورند،در این آخرین آیه نیز می خوانیم که کفّار،رسالت پیامبر را انکار می کنند، این حاکی از اوج لجاجت و عناد اهل باطل با فرستاده الهی و کلام حقّ اوست.

وقتی یکی از اطرافیان حضرت سلیمان که مقداری از علم کتاب را دارد،می تواند در کمتر از یک چشم برهم زدن،تخت ملکه ی سبا را در پیش روی آن حضرت حاضر کند،پس اگر کسی تمام علم کتاب را داشته باشد،چه قدرتی می تواند داشته باشد.

مطابق روایات مراد از کسی که علم همه ی کتاب را دارد حضرت علی ع و اهل بیت بیامبر ع می باشد (1)بیام ها:

1-ایمان به حمایت خداوند بهترین بشتوانه در برابر هر گونه تکذیب و تحقیر اسست. قُلْ کَفیٰ بِاللّٰهِ

ص :251


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.

2-آگاهی بر کتاب الهی مقام انسان را تا به آنجا بالا می برد که گواهی او در کنار گواهی خداوند قرار می گیرد کَفیٰ بِاللّٰهِ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتٰابِ .

3-گاهی ارزش گواهی یک فرد از انکار هزاران نفر بیشتر است.(اصل باکیفیت است نه کمیت) یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفیٰ بِاللّٰهِ شَهِیداً مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتٰابِ .

الحمد لله رب العالمین.

ص :252

ص :253

ص :254

[تفسیر سوره ابراهیم]

سیمای سوره ابراهیم

این سوره پنجاه و دو آیه دارد و در مکّه نازل شده است،البتّه آیه های 28 و 29،در مورد کشته شدگان بدر،در مدینه نازل شده است.در این سوره مطالبی درباره ی رسالت انبیا و موعظه ها و بشارت ها و دعاهای حضرت ابراهیم علیه السلام مطرح شده است.به فرموده ی روایات تلاوت این سوره برکاتی دارد که از جمله ی آنها در امان بودن از بلا و فقر و جنون است.

این سوره به دلیل بیان مطالبی درباره ی حضرت ابراهیم علیه السلام سوره«ابراهیم» نامیده شده و مانند سوره های قبلش یونس،هود،یوسف با« الر »آغاز شده است.

اوّلین آیه ی این سوره ها درباره اوصاف قرآن است.

ص :255

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده ی مهربان

[سوره إبراهیم (14): آیه 1]
اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;الر کِتٰابٌ أَنْزَلْنٰاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ اَلنّٰاسَ مِنَ اَلظُّلُمٰاتِ إِلَی اَلنُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلیٰ صِرٰاطِ اَلْعَزِیزِ اَلْحَمِیدِ (1)

14\11

الف،لام،را،(این)کتابی است که آن را به سوی تو نازل کردیم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاریکی ها(ی شرک و جهل)به سوی نور(ایمان) خارج کنی.به سوی راه خداوند عزیز حمید.

نکته ها:
اشاره

خارج کردن مردم از ظلمات به نور،در قرآن بارها تکرار شده است؛ گاهی به خدا نسبت داده شده. «اللّٰهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمٰاتِ إِلَی النُّورِ» (1)گاهی به پیامبران نسبت داده شده. «أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمٰاتِ إِلَی النُّورِ» (2)و گاهی به کتاب نسبت داده شده است. «کِتٰابٌ أَنْزَلْنٰاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النّٰاسَ مِنَ الظُّلُمٰاتِ إِلَی النُّورِ» تشبیه کفر و تفرقه و جهل و شرک و شک به« اَلظُّلُمٰاتِ »بخاطر آن است که انسان در آن حالت ها متحیّر است،مثل زمانی که در تاریکی به سر می برد.

نور وسیله بینایی،بیداری،حرکت و رشد است همانگونه که همه ی اینها در کتاب آسمانی و راه خدا موجود است. «کِتٰابٌ ... إِلَی النُّورِ ... إِلیٰ صِرٰاطِ الْعَزِیزِ»

ص :256


1- 1) .بقره،257
2- 2) .ابراهیم،5.
پیام ها

1 قرآن به تنهایی کافی نیست،برای هدایت مردم رهبر الهی نیز لازم است.

«کِتٰابٌ أَنْزَلْنٰاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ»

2 فلسفه ی نزول کتاب های آسمانی و بعثت انبیا،نجات بشر از ظلمت هاست.

«لِتُخْرِجَ النّٰاسَ»

...

از ظلمت جهل به نور علم،از ظلمت کفر به نور ایمان،از ظلمت تفرقه به نور وحدت و از ظلمت گناه به نور تقوا.

3 مایه ی تبلیغ و ارشاد باید قرآن باشد. «کِتٰابٌ ... لِتُخْرِجَ» 4 ظلمت ها بسیارند،امّا نور یکی است.حقّ یکی،ولی باطل زیاد است.

«الظُّلُمٰاتِ

... اَلنُّورِ» (کلمه نور مفرد و کلمه ظلمات جمع آمده است.) 5 پیامبران و کتاب های آسمانی وسیله ی هدایتند،اصل هدایت با اذن خداست.

«بِإِذْنِ رَبِّهِمْ»

6 راه خدا،راه عزّت و سربلندی و کمال است. «إِلیٰ صِرٰاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 2]
اشاره

اَللّٰهِ اَلَّذِی لَهُ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ وَیْلٌ لِلْکٰافِرِینَ مِنْ عَذٰابٍ شَدِیدٍ (2)

خداوندی که آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است برای اوست،پس وای بر کفّار از عذابی سخت.

پیام ها

1 قانون و مکتبِ کسی قابل پیروی است که جهان را آفرید و هستی از اوست «کِتٰابٌ أَنْزَلْنٰاهُ لَهُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ» 2 انکار خدایی که همه چیز از آنِ اوست،به او ضرر نمی زند،مایه کیفر کفّار است. «وَیْلٌ لِلْکٰافِرِینَ مِنْ عَذٰابٍ»

ص :257

[سوره إبراهیم (14): آیه 3]
اشاره

اَلَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ اَلْحَیٰاةَ اَلدُّنْیٰا عَلَی اَلْآخِرَةِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ یَبْغُونَهٰا عِوَجاً أُولٰئِکَ فِی ضَلاٰلٍ بَعِیدٍ (3)

(کفّار)کسانی هستند که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح می دهند و(مردم را)از راه خدا باز می دارند و می خواهند آن را منحرف کنند،آنها در گمراهی عمیقی هستند.

نکته ها:
اشاره

بستن راه خدا به یک یا دو موردِ خاصّ منحصر نیست،بلکه تبلیغات ناروا،گناه علنی، ترویج ابزار فساد و غفلت آور،القای شبهه،ایجاد اختلاف،نشریّات و فیلم های گمراه کننده، بد معرّفی کردن دین حقّ،معرّفی نااهلان به عنوان الگوی دین و ده ها نمونه ی دیگر از مصادیق بستن راه خداست.

کامیابی از دنیا جایز است،امّا ترجیح دنیا بر آخرت خطرناک است.زیرا دنیاگرایی مانع عبادت،انفاق،جهاد،کسب حلال،صداقت و انجام تکالیف شرعی می شود.

پیام ها

1 دنیاگرایی،زمینه ی کفر،مبارزه با دین و ضلالت است. «یَسْتَحِبُّونَ الْحَیٰاةَ الدُّنْیٰا ... وَ یَصُدُّونَ ... فِی ضَلاٰلٍ بَعِیدٍ» 2 سرچشمه ی گمراهی ها عملکرد خود انسان است. «یَسْتَحِبُّونَ، یَصُدُّونَ، یَبْغُونَهٰا» 3 انسان اختیار دارد و می تواند راهی را بر راه دیگر ترجیح دهد و انتخاب کند.

«یَسْتَحِبُّونَ»

4 کفّار سه مرحله را طی می کنند:

اوّل خودشان با دنیاگرایی منحرف می شوند. «یَسْتَحِبُّونَ» آن گاه با اعمالشان دیگران را از راه باز می دارند. «یَصُدُّونَ» سپس با تمام توان مسیر حق طلبان را منحرف می کنند. «یَبْغُونَهٰا» 5 روحیّه ی کفر،عامل انحراف طلبی است. «وَیْلٌ لِلْکٰافِرِینَ ... یَبْغُونَهٰا»

ص :258

6 گمراهی،درجات و مراحلی دارد.و هر چه عمیق تر شود رجوع به حقّ مشکل تر می شود. «ضَلاٰلٍ بَعِیدٍ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 4]
اشاره

وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ رَسُولٍ إِلاّٰ بِلِسٰانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اَللّٰهُ مَنْ یَشٰاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ وَ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ (4)

هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر به زبان قومش،تا(بتواند پیام خدا را)برای مردم بیان کند،پس خداوند هر که را بخواهد(و مستحقّ بداند)گمراه می کند و هر که را بخواهد(و شایسته بداند)هدایت می نماید،و اوست عزیز و حکیم.

نکته ها:
اشاره

مراد از«لسان قوم»در این آیه،تنها لغت و زبانِ مردم نیست،زیرا گاهی ممکن است گوینده ای با زبان مردم سخن بگوید ولی مردم حرف او را درست نفهمند،بلکه مراد آسان و قابل فهم گفتن است،به گونه ای که مردم پیام الهی را بفهمند،چنان که در آیات دیگر می فرماید: «یَسَّرْنٰاهُ بِلِسٰانِکَ» (1)ما قرآن را به زبان تو آسان کردیم.حضرت موسی نیز از خداوند می خواهد که گره از زبانش گشوده شود تا مردم کلامش را بفهمند. «وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسٰانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی» (2)مقصود از گمراه کردن خداوند،محروم کردن افراد لجوج از لطف خود است،و الا اگر خداوند بنای گمراه کردن مستقیم کسی را داشت،نه کتابی می فرستاد و نه پیامبری.در آیات دیگر می خوانیم که خداوند ظالمین و فاسقین و مسرفین را گمراه می کند،یعنی انسان با گناه و ظلم،زمینه ی محروم شدن از هدایت را در خود فراهم می کند.

بعضی از مفسران گفته اند:فاعل« یَشٰاءُ »مردم هستند نه خدا،یعنی خداوند گمراه می کند کسی را که خودش بخواهد گمراه شود و هدایت می کند کسی را که خودش بخواهد هدایت شود.نظیر آیه: «کُلاًّ نُمِدُّ هٰؤُلاٰءِ وَ هَؤُلاٰءِ» ... (3)گروهی را در راهی که بروند کمک می کنیم.

ص :259


1- 1) .مریم،97.
2- 2) .طه،27 تا 28.
3- 3) .اسراء،20.

تبلیغ پیامبر که با زبان قوم خود بوده با جهانی بودن دین منافاتی ندارد.زیرا محتوای پیام زبان خاصّی ندارد و با سفارش قرآن،باید گروهی با تفقه و هجرت مطالب دین را آموخته و به سایرین بیاموزند.

پیام ها

1 پیامبران،با فرهنگ و زبان مردم زمان خود آشنا بوده و طبق فهم آنان تبلیغ می کردند. «بِلِسٰانِ قَوْمِهِ» 2 خداوند با مردم اتمام حجّت می کند. «بِلِسٰانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ» 3 رابطه ی رهبران دینی با مردم،عاطفی،صمیمی و مستقیم است. «بِلِسٰانِ قَوْمِهِ» 4 تبلیغ باید با شیوه ای ساده و صریح و روشن،و برای عموم قابل فهم باشد.

«بِلِسٰانِ قَوْمِهِ»

5 هدایت و ضلالت خداوند بر اساس حکمت است. «فَیُضِلُّ ... وَ یَهْدِی ... وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 5]
اشاره

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا مُوسیٰ بِآیٰاتِنٰا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ اَلظُّلُمٰاتِ إِلَی اَلنُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیّٰامِ اَللّٰهِ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِکُلِّ صَبّٰارٍ شَکُورٍ (5)

همانا موسی را همراه معجزاتی(به سوی مردم)فرستادیم(و به او گفتیم:)قومت را از تاریکی ها به سوی نور خارج ساز و روزهای(نزول قهر یا لطف)خدا را به آنان یادآوری کن،همانا در این(یادآوری)برای کسانی که صبر و مقاومت و سپاس فراوان داشته باشند نشانه هایی از قدرت الهی است.

نکته ها:
اشاره

در روایات،روز ظهور حضرت مهدی علیه السلام و روز رجعت و روز قیامت را از مصادیق«ایّام اللَّه»گفته اند. (1)

ص :260


1- 1) .نور الثقلین.
پیام ها

1 انبیا باید معجزه داشته باشند. «أَرْسَلْنٰا ... بِآیٰاتِنٰا» 2 هدف کلّی انبیا،یکی است.خداوند در آیه اوّل این سوره به پیامبر اسلام،و در این آیه به حضرت موسی می فرماید:مردم را از تاریکی ها خارج کنید و به نور هدایت نمایید. «أَخْرِجْ قَوْمَکَ» 3 اوّلین حوزه ی مأموریّت انبیا،قوم خودشان است. «قَوْمَکَ» 4 راه نجات مردم از ظلمات،یاد قهر و قدرت خدا نسبت به ستمگران و توجّه به الطاف او نسبت به گذشتگان است. «ذَکِّرْهُمْ بِأَیّٰامِ اللّٰهِ» 5 توجّه به تاریخ،زمینه ی صبر و شکر را در انسان به وجود می آورد.یادآوری مصیبت ها و تلخی های گذشته و برطرف شدن آنها،انسان را به شکر وادار می کند.و توجّه به پایداری امّت ها و پیروزی آنان،آدمی را به صبر و مقاومت دعوت می کند. «إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِکُلِّ صَبّٰارٍ شَکُورٍ» 6 همه ی روزها روز خداست،امّا روز تجلّی قدرت خداوند حساب دیگری دارد.(تجلّی قدرت او در قهر بر کفّار و تجلّی لطف او بر مؤمنین.) «بِأَیّٰامِ اللّٰهِ» 7 هر گونه جشن یا سوگواری و مراسم ویژه ای که بزرگداشت أیام اللَّه باشد جایز است. «ذَکِّرْهُمْ بِأَیّٰامِ اللّٰهِ» (بر خلاف نظر فرقه ی منحرف وهّابیّت) 8 مؤمن در سختی،صبر و در رفاه،شکر می کند. «صَبّٰارٍ شَکُورٍ» 9 صبر زمینۀ درک حقیقت است. «لَآیٰاتٍ لِکُلِّ صَبّٰارٍ»

ص :261

[سوره إبراهیم (14): آیه 6]
اشاره

وَ إِذْ قٰالَ مُوسیٰ لِقَوْمِهِ اُذْکُرُوا نِعْمَةَ اَللّٰهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنْجٰاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ اَلْعَذٰابِ وَ یُذَبِّحُونَ أَبْنٰاءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِسٰاءَکُمْ وَ فِی ذٰلِکُمْ بَلاٰءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ (6)

و(به یادآور)هنگامی که موسی به قوم خود گفت:نعمت خداوند بر خودتان را یاد کنید،آن گاه که شما را از فرعونیان نجات داد،آنها که شما را به بدترین نوع عذاب می کردند،پسرانتان را سر می بریدند و زنانتان را (برای کنیزی و هوسرانی خود)زنده نگاه می داشتند،و در این امور،از طرف پرودگارتان آزمایش بزرگی بود.

پیام ها

1 با مقایسه ی حوادث تلخ و شیرین و زمان آزادی ها و شکنجه ها،قدر نعمت های خدا را بشناسیم. «اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّٰهِ» 2 پیروزی ها را از خدا بدانیم نه از خود. «نِعْمَةَ اللّٰهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنْجٰاکُمْ» 3 آزادی،از مهم ترین نعمت های الهی است. «نِعْمَةَ اللّٰهِ ... إِذْ أَنْجٰاکُمْ» 4 مهم ترین کار انبیا،مبارزه با طاغوت ها و نجات محرومان و مستضعفان است.

«أَنْجٰاکُمْ»

5 درباریان و اطرافیان،نقش مهمی در حفظ نظام طاغوتی دارند. «آلِ فِرْعَوْنَ» 6 آزمایش و بلا در راستای تربیت انسان و از شئون ربوبیّت الهی است. «بَلاٰءٌ مِنْ رَبِّکُمْ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 7]
اشاره

وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذٰابِی لَشَدِیدٌ (7)

و(نیز به یادآور)هنگامی که پروردگارتان اعلام فرمود:همانا اگر شکر کنید،قطعاً (نعمت های)شما را می افزایم،و اگر کفران کنید البتّه عذاب من سخت است.

ص :262

نکته ها:
اشاره

این آیه،مهم ترین و صریح ترین آیه قرآن در مورد شکر نعمت و یا کفران آن است،که بعد از آیه ی مربوط به نعمت آزادی و تشکیل حکومت الهی،به رهبری حضرت موسی مطرح شده است و این،رمز آن است که حکومت الهی و رهبر آسمانی مهم ترین نعمت هاست،و اگر شکرگزاری نشود خداوند مردم ناسپاس را به عذاب شدیدی گرفتار می کند.

شکر نعمت مراحلی دارد:

الف:شکر قلبی،که انسان همه ی نعمت ها را از خداوند بداند.

ب:شکر زبانی،نظیر گفتن«الحمد لله».

ج:شکر عملی،که با انجام عبادات و صرف کردن عمر و اموال در مسیر رضای خدا و خدمت به مردم به دست می آید.

امام صادق علیه السلام فرمود:شکر نعمت،دوری از گناه است.و نیز فرمود:شکر آن است که انسان نعمت را از خدا بداند(نه از زیرکی و علم و عقل و تلاش خود یا دیگران)و به آنچه خدا به او داده راضی باشد و نعمت های الهی را وسیله ی گناه قرار ندهد،شکر واقعی آن است که انسان نعمت خدا را در مسیر خدا قرار دهد. (1)

شکر در برابر نعمت های الهی بسیار ناچیز و غیر قابل ذکر است،به قول سعدی: بنده همان به که ز تقصیر خویش در حدیث می خوانیم که خداوند به موسی وحی کرد:حقّ شکر مرا بجا آور.موسی گفت:این کار امکان ندارد،زیرا هر کلمه ی شکر نیز شکر دیگری لازم دارد.وحی آمد:همین اقرار تو و این که می دانی هر چه هست از من است،بهترین شکر من است. (2)

به گفته ی روایات،کسی که از مردم تشکر نکند از خدا نیز تشکر نکرده است.«من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر الله». (3)

ص :263


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .تفسیر نمونه.
3- 3) .بحار،ج 71،ص 44.

اگر نعمت خدا را در مسیر غیر حقّ مصرف کنیم،کفران نعمت و زمینه کفر است. «لَئِنْ کَفَرْتُمْ» ، «بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّٰهِ کُفْراً» (1)کسانی که نعمت خدا را به کفر تبدیل کردند.

پیام ها

1 سنّت خداوند بر آن است که شکر را وسیله ی ازدیاد نعمت قرار داده و این سنّت را قاطعانه اعلام کرده است. «تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ» شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند.

2 خدا برای تربیت ما،شکر را لازم کرد نه آنکه خود محتاج شکر باشد. «رَبُّکُمْ» 3 با شکر،نه تنها نعمت های خداوند بر ما زیاد می شود،بلکه خود ما نیز رشد پیدا می کنیم،زیاد می شویم و بالا می رویم. «لَأَزِیدَنَّکُمْ» 4 کیفر کفران نعمت،تنها گرفتن نعمت نیست،بلکه حتّی گاهی نعمت سلب نمی شود ولی به صورت نقمت و استدراج در می آید تا شخص،کم کم سقوط کند. «لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذٰابِی لَشَدِیدٌ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 8]
اشاره

وَ قٰالَ مُوسیٰ إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی اَلْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اَللّٰهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ (8)

و موسی(به بنی اسرائیل)گفت:اگر شما و ساکنان زمین همگی کفر ورزید (به خداوند زیانی نمی رسد)چرا که خداوند(ذاتاً)بی نیاز و شایسته ی ستایش است.(نه آنکه از طریق ایمان و شکر شما بخواهد برای خود بی نیازی و ستایش کسب کند.)

پیام ها

1 در شیوه دعوت و تبلیغ،نباید کار به خواهش از مردم برسد. «إِنْ تَکْفُرُوا ... فَإِنَّ اللّٰهَ لَغَنِیٌّ»

ص :264


1- 1) .ابراهیم،28.

2 با ایمان و عمل خود،بر خداوند هیچ منّتی نگذاریم که او نیازی به اعمال ما ندارد. «لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ» 3 ایمان و کفر،یا شکر و کفرانِ ما در ذات او اثری ندارد. «لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ» گر جمله ی کائنات کافر گردند بر دامن کبریایش ننشیند گرد

[سوره إبراهیم (14): آیه 9]
اشاره

أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَبَؤُا اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عٰادٍ وَ ثَمُودَ وَ اَلَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ لاٰ یَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اَللّٰهُ جٰاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ فَرَدُّوا أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْوٰاهِهِمْ وَ قٰالُوا إِنّٰا کَفَرْنٰا بِمٰا أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنّٰا لَفِی شَکٍّ مِمّٰا تَدْعُونَنٰا إِلَیْهِ مُرِیبٍ (9)

آیا خبر کسانی که قبل از شما بودند،(مثل خبر غرق شدن)قوم نوح و(طوفان قوم) عاد و(صاعقه ی قوم)ثمود و کسانی که بعد از آنها بودند،به شما نرسیده است؟ همان ها که جز خداوند از(آمار و تعداد تلفات)آنها آگاه نیست،پیامبرانشان همراه با معجزات به سراغشان آمدند،ولی آنها دست هایشان را در دهانشان می گذاشتند(یعنی ساکت شوید و ما را موعظه نکنید)و می گفتند:ما به آنچه شما به آن فرستاده شده اید،کفر می ورزیم و ما از آنچه شما ما را به آن دعوت می کنید، در شکّ و تردید هستیم.

نکته ها:
اشاره

این آیه یکی از مصادیق تذکر و توجّه به«ایام الله»است که در آیه ی پنجم این سوره مطرح شد. «وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیّٰامِ اللّٰهِ» به گفته شیخ طوسی در تفسیر تبیان،شک با ریب فرق دارد.شک،تردید طبیعی است ولی ریب،شکی است که با سوء ظنّ و تهمت همراه باشد.

شکی که زمینه تحقیق و قبول حقیقت شود،شکّ سازنده و مفید است،ولی شکّی که در برابر بیّنات و معجزات مطرح است،همان لجاجت و شکّ مخرّب و باز دارنده ی انسان از

ص :265

پذیرش حقّ است. «لَفِی شَکٍّ ... إِلَیْهِ مُرِیبٍ» جمله« فَرَدُّوا أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْوٰاهِهِمْ »را می توان به چند صورت معنا کرد:

الف:مخالفان با گذاشتن دست بر دهان حقگویان،صدای آنان را در گلو خفه می کردند.

ب:معجزات و دلایل انبیا به قدری محکم بود که گویا دست مردم را گرفته بر دهانشان گذاشتند،کنایه از اینکه زبان مردم در برابر حقّ،بسته شد و حرفی برای گفتن نداشتند.

ج:مخالفان انبیا از شدت خشم،انگشتان خود را گاز می گرفتند.

د:مخالفان انبیا،در حضور پیامبر دستان خود را بر دهانشان قرار می دادند.کنایه از اینکه ساکت شوند و موعظه ای نکنند.

پیام ها

1 از سوی خداوند سنّت ها و قوانین ثابتی بر تاریخ و جامعه حاکم است،که آشنایی با قسمتی از تاریخ می تواند درس عبرتی برای قسمت دیگر باشد. «أَ لَمْ یَأْتِکُمْ..» 2 قسمت هایی از تاریخ بشر،مجهول و ناشناخته است. «لاٰ یَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللّٰهُ» 3 همه ی انبیا معجزه داشته اند. «جٰاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ» 4 کفّار تنها مخالف شخص انبیا نبودند،بلکه با مکتب آنان مخالف بودند. «کَفَرْنٰا بِمٰا أُرْسِلْتُمْ بِهِ» 5 شک کفار در حقّانیّت دین،ناشی از مقام تحقیق نیست،بلکه منشأ آن بدبینی و لجبازی است. «شَکٍّ ... مُرِیبٍ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 10]
اشاره

قٰالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اَللّٰهِ شَکٌّ فٰاطِرِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرَکُمْ إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی قٰالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُنٰا تُرِیدُونَ أَنْ تَصُدُّونٰا عَمّٰا کٰانَ یَعْبُدُ آبٰاؤُنٰا فَأْتُونٰا بِسُلْطٰانٍ مُبِینٍ (10)

ص :266

پیامبرانشان(در جواب)گفتند:آیا درباره خدا،آفریدگار آسمان ها و زمین،شکی هست؟!(آیا هستی با این عظمت نیاز به خالق ندارد؟)او که شما را(به راه حقّ)دعوت می کند تا از گناهانتان بگذرد،و تا موعد معین شما را مهلت دهد.(کفّار)گفتند:شما جز انسانی همچون خود ما نیستید، (و امتیازی بر ما ندارید)شما می خواهید ما را از آنچه نیاکان ما می پرستیدند باز دارید،(اگر غیر از این است)پس برای ما برهان و معجزه ای روشن(آن گونه که ما می خواهیم)بیاورید.

نکته ها:
اشاره

در آیه ی قبل کفّار به انبیا گفتند: «تَدْعُونَنٰا» شما ما را به راه خدا می خوانید.ولی در این آیه پیامبران به آنان گفتند: «یَدْعُوکُمْ» خدا شما را می خواند.یعنی دعوت ما از جانب خود و به سوی خود نیست،بلکه از سوی خدا و به سوی خداست.

به گفته ی زمخشری و مراغی؛وعده های قرآن نسبت به مؤمنین بخشش تمام گناهان است. «یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ» ولی نسبت به دیگران،بخشش بعضی از گناهان است. «لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ»

پیام ها

1 اعتقاد به خدا،فطری و بدیهی است و سزاوار شک نیست. «أَ فِی اللّٰهِ شَکٌّ» 2 در کنار عقل و فطرت،محبّت و دعوت نیز لازم است. «أَ فِی اللّٰهِ شَکٌّ ... یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ» 3 دین انسان را به پاکی از آلودگی ها دعوت می کند. «یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ ... ذُنُوبَکُمْ» 4 خداوند طالب غفران و آمرزش گناهان انسان است. «یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ» 5 توبه و اطاعت از خداوند باعث تاخیر اجل انسان می شود. «یَدْعُوکُمْ ... یُؤَخِّرَکُمْ إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی» 6 خداوند از روی مهر،به هدایت دعوت می کند و از روی لطف،تا پایان عمر

ص :267

مهلت انتخاب می دهد. «یَدْعُوکُمْ یُؤَخِّرَکُمْ إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی» 7 عمر هر انسانی،از پیش اندازه گیری و تعیین شده است. «إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی» 8 تعصّبات قومی و نژادی،مانع پذیرفتن حقّ است. «یَعْبُدُ آبٰاؤُنٰا» 9 خانواده در عقاید و باورهای انسان،نقش مهمی دارد. «یَعْبُدُ آبٰاؤُنٰا» 10 عناد و گردنکشی در برابر حقّ،درد بی درمان است.تمام انبیا با معجزه به سراغ مردم می رفتند،ولی لجاجت برخی مردم سبب می شد که همواره معجزه ی تازه ای که طبق هوس آنها باشد از پیامبران درخواست کنند. «فَأْتُونٰا بِسُلْطٰانٍ مُبِینٍ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 11]
اشاره

قٰالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَ لٰکِنَّ اَللّٰهَ یَمُنُّ عَلیٰ مَنْ یَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ وَ مٰا کٰانَ لَنٰا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطٰانٍ إِلاّٰ بِإِذْنِ اَللّٰهِ وَ عَلَی اَللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ اَلْمُؤْمِنُونَ (11)

پیامبرانشان در جوابشان گفتند:(آری)ما جز بشری مثل شما نیستیم، ولی خداوند بر هر کس از بندگانش که بخواهد منّت می گذارد(و او را بر مردم مبعوث می کند)و ما را نرسد که جز با اذن خداوند،برای شما معجزه ای بیاوریم،پس مؤمنان باید تنها بر خداوند توکّل نمایند.

نکته ها:
اشاره

گرچه در این آیه می فرماید:خداوند بر هر کس بخواهد منّت گذاشته،او را پیامبر قرار می دهد،ولی خدای حکیم می داند که چه کسی ظرفیّت و لیاقت این مسئولیّت بزرگ را دارد.

«اللّٰهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسٰالَتَهُ» (1)خدا بهتر می داند که رسالت خود را کجا قرار دهد.

کفّار و مشرکان با انبیا دو حرف داشتند:

1 شما انسان هایی مثل ما هستید.

ص :268


1- 1) .انعام،124.

2 معجزه ای را که ما پیشنهاد می کنیم برای ما بیاورید.

در این آیه،پاسخ این دو حرف آمده است:امّا این که ما انسانی همانند شما هستیم قبول داریم،ولی خداوند بر ما منّت گذاشته و به ما وحی کرده است.امّا این که معجزه ی ما به دلخواه شما باشد،این نمی شود زیرا ما حقّ نداریم بدون اذن خداوند معجزه ای بیاوریم.

پیام ها

1 گرچه انسان ها همه در شکل و ظاهر یکسانند،اما دلیل بر این نیست که در باطن و معنویّت نیز یکسانند. «إِنْ نَحْنُ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» ...

2 الگوها و مربیان باید با تربیت پذیران،در شرایط همسان باشند.(آنچه نقطه ی قوّت انبیا است،در نظر بعضی نقطه ی ضعف بود.اگر پیامبران از خود انسان ها و دارای نیازها و غرایز و مشکلات انسانی نبودند نمی توانستند مربی و الگوی انسان ها واقع شوند.) «بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» 3 پیامبران،در باره خود غلوّ نمی کردند و می گفتند:ما انسانی مثل شما هستیم.

«إِنْ نَحْنُ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»

4 مقام نبوّت،هدیه و منّت الهی است. «یَمُنُّ» 5 معجزه به امر خداست،نه خواست مردم.(حتّی اگر مردم توقع معجزه نداشته باشند،انبیا آن را می آورند) «إِلاّٰ بِإِذْنِ اللّٰهِ» 6 توکّل،لازمه ی ایمان است. «فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» 7 مؤمن،از عناد و انکار مخالفان خسته نمی شود و با توکّل بر خداوند راهش را ادامه می دهد. «وَ عَلَی اللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»

ص :269

[سوره إبراهیم (14): آیه 12]
اشاره

وَ مٰا لَنٰا أَلاّٰ نَتَوَکَّلَ عَلَی اَللّٰهِ وَ قَدْ هَدٰانٰا سُبُلَنٰا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلیٰ مٰا آذَیْتُمُونٰا وَ عَلَی اَللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ اَلْمُتَوَکِّلُونَ (12)

و چرا ما بر خدا توکل نکنیم،در حالی که او ما را به راه های(سعادت)ما هدایت کرده است؟ قطعاً ما در برابر هر آزاری که شما نسبت به ما روا دارید،مقاومت خواهیم کرد و اهل توکّل باید فقط بر خداوند توکّل نمایند.

نکته ها:
اشاره

توکّل یعنی وکیل گرفتن. وکیل باید چهار شرط داشته باشد:درایت،امانت،قدرت و محبت.

و کسی جز خدا این شروط را به نحو کامل ندارد،پس بر او توکّل کنیم.

امام رضا علیه السلام فرمود:مرز توکّل آن است که با ایمان به خدا،از هیچ کس نترسی. (1)

پیام ها

1 خدایی که هدایت کرد،حمایت هم می کند.پس تنها بر او توکّل کنیم. «نَتَوَکَّلَ عَلَی اللّٰهِ وَ قَدْ هَدٰانٰا» 2 راه انبیا همان راه خداست.(به جای«سبله»فرمود:) «سُبُلَنٰا» چنان که در جای دیگر می فرماید: «قُلْ هٰذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللّٰهِ عَلیٰ بَصِیرَةٍ» (2)3 لازمه پیمودن راه خدا،تحمّل سختی هاست. «سُبُلَنٰا لَنَصْبِرَنَّ» 4 هم باید بر خدا توکل کرد،هم باید در برابر مخالفان صبر و مقاومت نمود.

«نَتَوَکَّلَ عَلَی اللّٰهِ

... وَ لَنَصْبِرَنَّ» 5 مؤمن با آزار و شکنجه،از عقیده و عملش دست برنمی دارد. «لَنَصْبِرَنَّ عَلیٰ مٰا آذَیْتُمُونٰا» 6 کسی می تواند صبر کند که تکیه گاهی داشته باشد. «لَنَصْبِرَنَّ ... نَتَوَکَّلَ عَلَی اللّٰهِ»

ص :270


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .یوسف،108.
[سوره إبراهیم (14): آیه 13]
اشاره

وَ قٰالَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنٰا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنٰا فَأَوْحیٰ إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ اَلظّٰالِمِینَ (13)

و کفّار به پیامبرانشان گفتند:ما قطعاً شما را از سرزمین خود بیرون می کنیم،مگر آن که در کیش ما در آیید.پس پروردگارشان به آنان وحی کرد که ما حتماً ستمگران را نابود می کنیم.

نکته ها:
اشاره

سؤال:مگر انبیا قبل از بعثت،مشرک بودند که کفّار از آنان تقاضا می کردند به آیین ما باز گردید؟ «لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنٰا» پاسخ:اوّلاً ممکن است مراد کفّار،برگشت پیامبران در سلطه ی آنان باشد.یعنی می گفتند:بر فرض که شما ایمان دارید،ولی نباید در برابر ما قیام کنید و خود و یارانتان از راه ما سرپیچی نمایید.

ثانیاً کلمه ی«عود»اگر با حرف«الی»همراه بود به معنای بازگشت به حالت اوّل است،ولی حال که با کلمه ی« فِی »همراه است،مراد از آن تغییر و تحوّل است نه بازگشت به حالت اوّل، یعنی تغییر عقیده دهید و آیین ما را بپذیرید.

ثالثاً شاید مراد از بازگشت به شرک،برگشتن یاران پیامبران باشد نه خود آنان.

پیام ها

1 همه ی انبیا،گرفتار مخالفان بودند. «قٰالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ» 2 تهدید و تبعید،سیاست زورگویانِ بی منطق است. «لَنُخْرِجَنَّکُمْ» ...

3 کفّار نمی خواهند مؤمنان هویّت مستقلّی داشته باشند. «لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنٰا» 4 تهدید را باید با تهدید پاسخ داد. «لَنُخْرِجَنَّکُمْ لَنُهْلِکَنَّ» 5 دلیل هلاکت ظلم است،نه کفر. «کَفَرُوا ... لَنُهْلِکَنَّ الظّٰالِمِینَ» 6 ظلم،دوام ندارد و ظالم،عاقبت نابود می شود. «لَنُهْلِکَنَّ الظّٰالِمِینَ»

ص :271

[سوره إبراهیم (14): آیه 14]
اشاره

وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ اَلْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذٰلِکَ لِمَنْ خٰافَ مَقٰامِی وَ خٰافَ وَعِیدِ (14)

و همانا بعد از(هلاکت)ستمگران،شما را در آن سرزمین سکونت خواهیم داد.این، برای کسانی است که از مقام من پروا کنند و از وعده تهدید آمیزم بترسند.

نکته ها:
اشاره

خداوند متعال وعده داده است که ستمگران نابود و اولیای او حاکم شوند و چون تا کنون این وعده به صورت گسترده محقّق نشده،در زمان ظهور امام زمان علیه السلام عملی خواهد شد.

قرآن کریم بارها وعده داده است که«اولیای خدا بر زمین حاکم خواهند شد و دشمنان آنان به هلاکت خواهند رسید.»در این جا سه مورد را ذکر می کنیم:

الف: «إِنَّ جُنْدَنٰا لَهُمُ الْغٰالِبُونَ» (1)همانا لشکر ما قطعاً پیروز است.

ب: «وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنٰا لِعِبٰادِنَا الْمُرْسَلِینَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ» (2)حرف ما نسبت به انبیا قطعی است که آنها پیروزند.

ج: «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهٰا عِبٰادِیَ الصّٰالِحُونَ» (3)وارث زمین بندگان شایسته من خواهند بود.

به هر حال،پیروزی حقّ بر باطل و تشکیل حکومت الهی به دست مردان خدا از وعده های قطعی و مکرّر قرآن است.

ذات الهی،سرچشمه خیرات و خوبی هاست و دوست داشتنی است. «وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّٰهِ» (4)مؤمن بیشترین علاقه را به خدا دارد.آنچه سبب پرواست،مقام خداست.

آری! اگر دوست شما قاضی باشد و کار شما به دادگاه بکشد و پای حساب به میان آید،شما از دادگاه و مقام عدل او می ترسید با اینکه او دوست شماست.

پیام ها

1 کفّار،زمین را منطقه ی قدرت نمایی خود می دانند،غافل از آن که حکومت زمین به دست انبیا و مؤمنان می رسد.در برابر تهدید کفار: «لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ

ص :272


1- 1) .صافّات،173.
2- 2) .صافّات،171،172.
3- 3) .انبیاء،105.
4- 4) .بقره،165.

أَرْضِنٰا» وعده خداوند: «لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ» 2 خداوند به اولیای خود وعده ی پیروزی داده است. «لَنُسْکِنَنَّکُمُ» 3 انبیا تنها برای بیان احکام و موعظه نیامده اند،برای حکومت نیز آمده اند.

«لَنُسْکِنَنَّکُمُ»

4 شرط پیروزی بر ستمگران،داشتن تقواست. «خٰافَ مَقٰامِی وَ خٰافَ وَعِیدِ» 5 از تهدید کفّار نترسید که می گویند: «لَنُخْرِجَنَّکُمْ» از تهدید خدا بترسید که می فرماید: «خٰافَ وَعِیدِ»

[سوره إبراهیم (14): آیات 15 تا 16]
اشاره

وَ اِسْتَفْتَحُوا وَ خٰابَ کُلُّ جَبّٰارٍ عَنِیدٍ (15) مِنْ وَرٰائِهِ جَهَنَّمُ وَ یُسْقیٰ مِنْ مٰاءٍ صَدِیدٍ (16)

و(پیامبران و مؤمنان)در انتظار فتح و پیروزی بودند،و(لی)تمام ستمگران لجوج محروم ماندند.

عاقبتِ این(ستمگرانِ لجوج)،دوزخ است و از آبی بدبو و چرکین نوشانده می شوند.

نکته ها:

کلمه«وراء»به معنای عاقبت و پایان است،چنان که در فارسی نیز می گوییم:پشت سر این غذا مریضی است. (1)

همه ی انبیا در انتظار پیروزی بودند.نوح می گوید: «أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ» (2)خداوندا! من مغلوبم،کمکی برسان.سایر انبیا نیز از خداوند فتح و پیروزی می خواستند: «رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنٰا وَ بَیْنَ قَوْمِنٰا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَیْرُ الْفٰاتِحِینَ» (3)پروردگارا! میان ما و قوم ما به حقّ حکم کن،کفّار نیز به مسلمانان می گفتند:شما که می گویید ما در روزی پیروز خواهیم شد،پس آن روز کی فرا می رسد؟ «مَتیٰ هٰذَا الْفَتْحُ» (4)این جاست که قرآن کریم در آیات بسیاری از

ص :273


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .قمر،10.
3- 3) .اعراف،89.
4- 4) .سجده،28.

پیروزی پیامبران و نابودی کافران و عذاب آنان سخن می گوید و با قاطعیّت به کفّار اعلام می کند که آن روز به زودی فرا می رسد.

نوشیدنی های دوزخیان در قیامت سوزنده است نه سیراب کننده:

الف: «سُقُوا مٰاءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعٰاءَهُمْ» (1)از آب جوشانی نوشانده می شوند که درون آنها را قطعه قطعه می کند.

ب: «یُغٰاثُوا بِمٰاءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ» (2)از آبی همچون مس گداخته پذیرایی می شوند،که حرارت آن صورت ها را کباب می کند.

اما اهل بهشت در کنار نهرهایی از آب گوارا زندگی می کنند و از شیر و عسل مصفّا که از طرف خداوند برای آنان آماده شده است استفاده می کنند و از همه ی نعمت های الهی بهره مندند. «وَ سَقٰاهُمْ رَبُّهُمْ شَرٰاباً طَهُوراً» (3)در تاریخ آمده است:یکی از ستمگران بنی امیّه به نام«ولید بن یزید بن عبد الملک»روزی برای آگاه شدن از آینده اش،قرآن را باز کرد و چشمش به این آیه «وَ اسْتَفْتَحُوا» ...افتاد، عصبانی شد و قرآن را پاره کرد و شعری به این مضمون سرود:ای قرآن! تو مرا جبّار عنید می دانی و تهدیدم می کنی؟ آری،من همان جبّار عنیدم.من امروز تو را پاره می کنم،تا در قیامت گواهی دهی که ولید مرا پاره پاره کرد. (4)

[سوره إبراهیم (14): آیه 17]
اشاره

یَتَجَرَّعُهُ وَ لاٰ یَکٰادُ یُسِیغُهُ وَ یَأْتِیهِ اَلْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکٰانٍ وَ مٰا هُوَ بِمَیِّتٍ وَ مِنْ وَرٰائِهِ عَذٰابٌ غَلِیظٌ (17)

آن(آب چرکین)را جرعه جرعه می آشامد،در حالی که فرو بردن آن هرگز گوارا نیست،و مرگ از هر سو به سراغ او می آید،ولی او مردنی نیست،و پس از آن،عذاب شدیدی است.

ص :274


1- 1) .محمد،15.
2- 2) .کهف،29.
3- 3) .انسان،21.
4- 4) .تفسیر نمونه.
نکته ها:
اشاره

در این آیه،سیمایی از عذاب دوزخیان مطرح شده است:

الف:عذاب اهل دوزخ ذرّه ذرّه است،تا شکنجه ی آنان بیشتر باشد.

ب:عذاب های گوناگون،دوزخیان را تا مرز مرگ پیش می برند،ولی آنان نمی میرند.

ج:عذاب ها،عقبه های سخت تری دارد و رو به افزایش است.

قرآن در وصف عذاب قیامت،چندین تعبیر دارد:« أَلِیمٌ »،« شَدِیدُ »،« غَلِیظَ »،« عَظِیمٌ »که همه اشاره به شدت و عظمت عذاب دارد.

«اساغه»به معنای آشامیدن آب است با میل و رغبت.جمله ی «لاٰ یَکٰادُ یُسِیغُهُ» یعنی هرگز با میل خود آن را نمی آشامد. (1)

رسول کرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:هر کس شراب بنوشد،تا چهل روز نمازش قبول نمی شود و سزاوار است که خداوند از آب بد بوی متعفّنِ دوزخ،به او بنوشاند. (2)

پیام ها

1 عذاب دوزخ تدریجی و دائمی است. «یَتَجَرَّعُهُ» 2 دوزخیان مرگ ندارند و عذاب دوزخ سبب مرگ نمی شود. «مٰا هُوَ بِمَیِّتٍ» 3 عذاب دوزخ رو به افزایش است. «وَ مِنْ وَرٰائِهِ عَذٰابٌ غَلِیظٌ»

ص :275


1- 1) .تفسیر تبیان.
2- 2) .تفسیر مجمع البیان.
[سوره إبراهیم (14): آیه 18]
اشاره

مَثَلُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمٰالُهُمْ کَرَمٰادٍ اِشْتَدَّتْ بِهِ اَلرِّیحُ فِی یَوْمٍ عٰاصِفٍ لاٰ یَقْدِرُونَ مِمّٰا کَسَبُوا عَلیٰ شَیْءٍ ذٰلِکَ هُوَ اَلضَّلاٰلُ اَلْبَعِیدُ (18)

مَثل(کارهای)کسانی که به پروردگارشان کفر ورزیدند،همچون خاکستری است که در روز طوفانی تندبادی بر آن بوزد،آنان بر حفظ ذره ای از آنچه بدست آورده اند،قادر نیستند.این،همان گمراهیِ دور و عمیق است.

نکته ها:
اشاره

در آیات قبل،سخن از خسران و محرومیّت ستمگران لجوج بود، «وَ خٰابَ کُلُّ جَبّٰارٍ عَنِیدٍ» این آیه توضیح همان خسارت است.

خداوند بدی های مؤمنان را در صورت توبه به نیکی ها و حسنات تبدیل می کند، «یُبَدِّلُ اللّٰهُ سَیِّئٰاتِهِمْ حَسَنٰاتٍ» (1)ولی اعمال بد کفّار،حسناتشان را نابود می کند، «کَرَمٰادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ» و در آیات دیگر آمده است: «حَبِطَتْ أَعْمٰالُهُمْ» (2)یعنی اعمالشان محو می شود.

قرآن در آیات زیادی مسأله ی پوچ شدن و بی ثمر بودن اعمال کفّار را مطرح کرده است:از جمله می فرماید: «وَ قَدِمْنٰا إِلیٰ مٰا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنٰاهُ هَبٰاءً مَنْثُوراً» (3)ما اعمال آنها را می آوریم و پوچ می کنیم.و اگر درباره ی کفّار می خوانیم: «فَلاٰ نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ وَزْناً» (4)در قیامت میزانی برای کفار به پا نمی کنیم،شاید اشاره به همین مطلب باشد.

پیام ها

1 اعمال کفار،آتشی است که جز خاکستر چیزی به جای نمی گذارد. «کَرَمٰادٍ» 2 اعمال کفّار،شما را خیره و دلباخته نکند که پوچ و بی ثمر است. «کَرَمٰادٍ» 3 کافرِ سرمست،از توبه و نجات دور است.«بعید»

ص :276


1- 1) .فرقان،70.
2- 2) .اعراف،147.
3- 3) .فرقان،23.
4- 4) .کهف،105.

4 کفر اعمال نیک را هم به باد می دهد. «کَفَرُوا ... أَعْمٰالُهُمْ کَرَمٰادٍ»

[سوره إبراهیم (14): آیات 19 تا 20]
اشاره

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اَللّٰهَ خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ (19) وَ مٰا ذٰلِکَ عَلَی اَللّٰهِ بِعَزِیزٍ (20)

آیا ندیدی که خداوند آسمان ها و زمین را به حقّ آفرید؟ اگر بخواهد شما را می برد و آفریده ای جدید(به جای شما)می آورد.

و این تبدیل و جابه جایی،برای خداوند سخت نیست.

نکته ها:
اشاره

قرآن،چندین بار فرموده:ما آسمان ها و زمین را بیهوده و بازیچه نیافریدیم. «مٰا خَلَقْنَا السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا لاٰعِبِینَ» (1)،در جای دیگر می فرماید: «مٰا خَلَقْنَا السَّمٰاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا بٰاطِلاً ذٰلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا» (2)آری این کفّارند که خلقت هستی را بی هدف و باطل می پندارند.

پیام ها

1 آفرینش آسمان ها و زمین،بر اساس حکمت و مصلحت و هدفی شایسته انجام گرفته است. «بِالْحَقِّ» 2 خداوند،به بود و نبود ما نیازی ندارد،مغرور نشویم. «إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ» 3 هستی و دوام آن،به اراده و مشیّت الهی وابسته است. «إِنْ یَشَأْ» 4 جهان بدون انسان باطل است.حتّی اگر شما را ببریم،انسان های دیگری را می آوریم،تا آفرینش آسمان ها و زمین بیهوده نباشد. (3)«یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ»

ص :277


1- 1) .دخان،38.
2- 2) .ص،27.
3- 3) .تفسیر المیزان.
[سوره إبراهیم (14): آیه 21]
اشاره

وَ بَرَزُوا لِلّٰهِ جَمِیعاً فَقٰالَ اَلضُّعَفٰاءُ لِلَّذِینَ اِسْتَکْبَرُوا إِنّٰا کُنّٰا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنّٰا مِنْ عَذٰابِ اَللّٰهِ مِنْ شَیْءٍ قٰالُوا لَوْ هَدٰانَا اَللّٰهُ لَهَدَیْنٰاکُمْ سَوٰاءٌ عَلَیْنٰا أَ جَزِعْنٰا أَمْ صَبَرْنٰا مٰا لَنٰا مِنْ مَحِیصٍ (21)

و(در قیامت،مردم)همگی در پیشگاه خدا ظاهر شوند.پس ضعیفان به مستکبران گویند:ما(در دنیا)پیرو شما بودیم،پس آیا(امروز)می توانید چیزی از عذاب خدا را از ما بازدارید؟(آنها در پاسخ)گویند:اگر خداوند ما را(به رهایی از عذاب) هدایت کرد،قطعاً ما شما را هدایت می کنیم.بر ما یکسان است که فریاد و ناله بزنیم،یا صبر کنیم(و ضجّه ای نزنیم)برای ما هیچ راه نجاتی نیست.

نکته ها:
اشاره

کلمه ی« بَرَزُوا »به معنای خروج است.و«مبارز»کسی را گویند که از صف لشکر خارج شود و آمادگی خود را برای نبرد با دشمن اعلام کند.

گرچه معمولاً مردم بر دین و روش حاکمانشان هستند،«الناس علی دین ملوکهم»امّا در سیستم مدیریّت اسلامی،اطاعتِ مطلق از مدیر نداریم.«لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» (1)بنا بر این شعار«المأمور معذور»صحیح نیست.

پیام ها

1 در قیامت،همه ی مردم یک جا در پیشگاه خداوند حاضر می شوند. «جَمِیعاً» 2 نتیجه تقلید و پیروی کورکورانه،حسرت است. «کُنّٰا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ» 3 دوزخیان تنها تخفیف گوشه ای از عذاب را توقع دارند،نه تمام آن را. «مِنْ شَیْءٍ» 4 هدایت و ضلالت رهبران جامعه،در سعادت یا شقاوت مردم نقش مهمی دارد. «لَوْ هَدٰانَا اللّٰهُ لَهَدَیْنٰاکُمْ» 5 یکی از عذاب های روحی و روانی رهبران فاسد در قیامت،اقرار آنها به

ص :278


1- 1) .بحار،ج 10،ص 227.

ناتوانی و بدبختی خود،در برابر پیروان خویش است. «لَوْ هَدٰانَا اللّٰهُ لَهَدَیْنٰاکُمْ» 6 آنها که در دنیا،به انبیا می گفتند:برای ما فرقی ندارد که ما را موعظه کنید،یا نکنید. «سَوٰاءٌ عَلَیْنٰا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْوٰاعِظِینَ» (1)در قیامت هم می گویند:فرقی ندارد که ما جیغ بکشیم یا آرام باشیم،به هر حال دچار عذابیم. «سَوٰاءٌ عَلَیْنٰا أَ جَزِعْنٰا أَمْ صَبَرْنٰا» 7 فرار از دادگاه و کیفر الهی امکان ندارد. «مٰا لَنٰا مِنْ مَحِیصٍ» 8 در قیامت میان مردم،قیل و قال و گفتگو بسیار است. «فَقٰالَ ... .قٰالُوا» (2)9 در قیامت هیچ کس نمی توانند مانع عذاب الهی شود. «فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 22]
اشاره

وَ قٰالَ اَلشَّیْطٰانُ لَمّٰا قُضِیَ اَلْأَمْرُ إِنَّ اَللّٰهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ اَلْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ مٰا کٰانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطٰانٍ إِلاّٰ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلاٰ تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ مٰا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ مٰا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمٰا أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ اَلظّٰالِمِینَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (22)

و(چون کار کیفر و پاداش به اتمام رسد)شیطان(از روی ملامت به دوزخیان) گوید:همانا خداوند به شما وعده داد وعده راست و من به شما وعده دادم ولی با شما تخلّف کردم،من بر شما تسلّطی نداشتم،جز آن که شما را دعوت کردم و شما (به میل خود)استجابت کردید.پس مرا ملامت و نکوهش نکنید،و خود را سرزنش کنید.(در این روز)نه من می توانم فریادرس شما باشم،و نه شما فریادرس من.

من از اینکه مرا پیش از این شریک خدا قرار داده بودید بیزارم.قطعاً برای ستمگران عذاب دردناکی است.

ص :279


1- 1) .شعراء،136.
2- 2) .آیات مربوط به گفتگوی مستضعفان با مستکبران در قیامت،در سوره ی سبأ آیه 31 و سوره ی غافر آیه 47 نیز آمده است.
نکته ها:
اشاره

گناهکار در قیامت دست و پا می زند تا برای خود شریک جرم پیدا کند و انحراف خود را به گردن دیگران بیندازد.گاهی می گوید:دوست بد مرا منحرف کرد. «لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ» (1)گاهی می گوید:رهبران فاسد مرا فاسد کردند. «لَوْ لاٰ أَنْتُمْ لَکُنّٰا مُؤْمِنِینَ» (2)گاهی شیطان را ملامت می کند و او را عامل گمراهی خود می داند،امّا شیطان می گوید:مرا سرزنش نکنید، «فَلاٰ تَلُومُونِی» ...من جز وسوسه و دعوت کاری نداشتم.انحراف از خود شما بود.

تسلّط نداشتن شیطان بر انسان،هم مورد تأیید خداوند است و هم خود شیطان به آن اقرار دارد. «إِنَّ عِبٰادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطٰانٌ» (3)تو بر بندگان خالص من تسلطی نداری.در این آیه نیز می گوید: «مٰا کٰانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطٰانٍ»

پیام ها

1 وعده های الهی،حقّ و مطابق با واقع است. «وَعْدَ الْحَقِّ» 2 شیطان با وعده هایش انسان را فریب می دهد. «وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ» چنان که در جای دیگر آمده: «یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ مٰا یَعِدُهُمُ الشَّیْطٰانُ إِلاّٰ غُرُوراً» (4)3 شیطان،انسان را مجبور نمی کند،بلکه وسوسه و دعوت می کند. «دَعَوْتُکُمْ» 4 حتّی شیطان،انسان فاسد را سرزنش می کند. «لُومُوا أَنْفُسَکُمْ» 5 ملامت یکی از دلایل آزادی و اختیار انسان است «فَلاٰ تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ» زیرا انسان مجبور ملامت ندارد.

6 گناه خود را به گردن شیطان نیندازیم. «فَلاٰ تَلُومُونِی» 7 در قیامت رابطه ها قطع می شود. «مٰا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ» (رهبران باطل و پیروان آنان از یکدیگر بیزاری می جویند.شیطان به پیروانش می گوید: «إِنِّی کَفَرْتُ بِمٰا

ص :280


1- 1) .فرقان،29.
2- 2) .سبأ،31.
3- 3) .حجر،42.
4- 4) .نساء،120.

أَشْرَکْتُمُونِ»

و پیروان گمراه نیز به رهبران خود می گویند:اگر برای ما فرصتی پیش آید و به دنیا برگردیم ما نیز از شما بیزاری خواهیم جست. «لَوْ أَنَّ لَنٰا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَمٰا تَبَرَّؤُا مِنّٰا» (1)) 8 اطاعتِ غیر خداوند شرک است. «أَشْرَکْتُمُونِ» 9 استجابت دعوت های شیطانی،ظلم به خود و مکتب است. «إِنَّ الظّٰالِمِینَ لَهُمْ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 23]
اشاره

وَ أُدْخِلَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِیَّتُهُمْ فِیهٰا سَلاٰمٌ (23)

و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند،به باغ هایی که از زیر درختانش نهرها جاری است داخل شوند آنان با اذن پرودگارشان برای همیشه در آن خواهند بود و تحیّت آنان به یکدیگر سلام است.

نکته ها:
اشاره

در قیامت به هر سو بنگری،سلام است:

سلام از طرف خداوند،به اهل بهشت: «سَلاٰمٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ» (2)سلام از طرف فرشتگان به مومنین: «سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهٰا» (3)سلام از طرف خود اهل بهشت به یکدیگر: «تَحِیَّتُهُمْ فِیهٰا سَلاٰمٌ» گاهی انسان،خود به جایی می رود و گاهی دیگران می آیند و او را با تشریفاتی مخصوص به آن جا می برند.خداوند در این آیه می فرماید: «وَ أُدْخِلَ» یعنی اهل بهشت به صورت ساده و معمولی داخل نمی شوند،بلکه آنان را با احترام و تشریفات به بهشت می برند.در آیه ی 72 سوره ی زمر نیز می فرماید: «وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً» .اما درباره ی دوزخیان می خوانیم که آنان را با شکنجه به سوی عذاب می برند: «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ» (4)او را بگیرید و ببندید و سپس به دوزخ پرتاب کنید.

ص :281


1- 1) .بقره،167.
2- 2) .یس،58.
3- 3) .زمر،73.
4- 4) .الحاقه،30 تا 31.

اهل دوزخ،از یکدیگر متنفّر و بیزارند و همدیگر را نفرین می کنند،ولی بهشتیان به یکدیگر سلام می کنند.

در بهشت،نهرهای مختلفی وجود دارد:

الف:نهر آب: «أَنْهٰارٌ مِنْ مٰاءٍ» ب:نهر شیر: «أَنْهٰارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ» ج:نهر شراب بهشتی: «أَنْهٰارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشّٰارِبِینَ» د:نهر عسل: «وَ أَنْهٰارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی» (1)

پیام ها

1 مؤمنانِ نیکوکار،همواره در بهشت خواهند بود. «أُدْخِلَ الَّذِینَ آمَنُوا ... خٰالِدِینَ» 2 بهشتیان اهل صفا و صمیمیّت و سلام اند،نه نزاع و قهر. «تَحِیَّتُهُمْ فِیهٰا سَلاٰمٌ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 24]
اشاره

أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اَللّٰهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهٰا ثٰابِتٌ وَ فَرْعُهٰا فِی اَلسَّمٰاءِ (24)

آیا ندیدی که خداوند چگونه مثل زده؟ کلمة طیّبه(سخن و ایمان)پاک همانند درختی پاک است که ریشه اش ثابت و شاخه اش در آسمان است.

نکته ها:
اشاره

شجره ی طیّبه و درخت پاک آثاری دارد،مانند:رشد داشتن،پرمیوه بودن،سایه دار و پایدار بودن،در همه وقت ثمر دادن.انسان موحّد نیز هرگز راکد نیست و آثار ایمانش دائماً در گفتار و اعمالش آشکار است.اعتقادش دایمی است نه موسمی و همواره دیگران را به ایمان و معروف دعوت می کند.

در روایات و تفاسیر از چند چیز به عنوان مصداق کلمه ی طیّبه یاد شده است:توحید، ایمان،عقاید صحیح،رهبران آسمانی و یاران آنان.آری توحید،اصل ثابتی است که در

ص :282


1- 1) .محمّد،15.

فطرت و عمق جان مردم جای دارد. «أَصْلُهٰا ثٰابِتٌ» و در تمام اعمال و گفتار و افکار انسان اثر می گذارد. «فَرْعُهٰا فِی السَّمٰاءِ» و در همه وقت و در هر فراز و نشیبی می توان از میوه ی ایمان بهره مند شد.

درخت توحید ریشه ای ثابت دارد.تهدیدها و توطئه ها و نیش ها و نوش ها و طاغوت ها آن را از پای درنمی آورند و اگر در روایات این درخت به پیامبر و اهل بیت او علیهم السلام تفسیر شده،به خاطر همین است که دین محمّد صلی اللّٰه علیه و آله و راه اهل بیتش در برابر آن همه دشمن،رو به گسترش است و روزی جهانگیر خواهد شد.

پیام ها

1 در مثال های قرآن دقت کنیم. «أَ لَمْ تَرَ» 2 عقیده حقّ،کلمه ی طیّبه ای است که اصل آن در قلب مؤمن ثابت است. «أَصْلُهٰا ثٰابِتٌ» و از الطاف خداوند آن است که مؤمنان را بر این عقیده حفظ می کند.

«یُثَبِّتُ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثّٰابِتِ» (1)3 کلام حقّ،پایدار و استوار و پابرجاست. «کَلِمَةً طَیِّبَةً ... أَصْلُهٰا ثٰابِتٌ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 25]
اشاره

تُؤْتِی أُکُلَهٰا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهٰا وَ یَضْرِبُ اَللّٰهُ اَلْأَمْثٰالَ لِلنّٰاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (25)

(شجرة طیّبة)با اذن پروردگارش،همواره میوه می دهد.و خداوند برای مردم مثل هایی می زند،باشد که به یاد آرند و پند گیرند.

نکته ها:
اشاره

جز خداوند و ایمان به او،همه چیز فانی است، «کُلُّ شَیْءٍ هٰالِکٌ إِلاّٰ وَجْهَهُ» (2)و چیزی که فانی است نمی تواند برای همیشه ثمر دهد،ولی هر کاری که رنگ خدایی دارد ابدی است، «مٰا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ مٰا عِنْدَ اللّٰهِ بٰاقٍ» (3)آری،رنگ خدایی ثابت است و سایر رنگ ها از بین

ص :283


1- 1) .ابراهیم،27.
2- 2) .قصص،88.
3- 3) .نحل،96.

می روند. «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّٰهِ صِبْغَةً» (1)درخت ایمان همواره ثمر می دهد و مومن در همه حال به یاد خدا و در پی انجام وظیفه است،در رفاه یا سختی،در خوشی یا ناخوشی،در فقر و غنی.

هنگام تهدید ستمگران،تا پای جان مقاومت می کند. «إِنّٰا إِلیٰ رَبِّنٰا رٰاغِبُونَ» (2)هنگام تبلیغ،چشم داشتی به دیگران ندارد. «إِنْ أَجْرِیَ إِلاّٰ عَلَی اللّٰهِ» (3)هنگام خشم،برای رضای او خود را نگاه می دارد. «وَ الْکٰاظِمِینَ الْغَیْظَ» (4)هنگام ازدواج،بر او توکّل می کند. «إِنْ یَکُونُوا فُقَرٰاءَ یُغْنِهِمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ» (5)هنگام عبادت و اطاعت،قصد قربت دارد. «إِنَّ صَلاٰتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیٰایَ وَ مَمٰاتِی لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ» (6)هنگام فقر،نزد اغنیا نمی رود و اهل تملّق نیست. «رَبِّ إِنِّی لِمٰا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» (7)هنگام پیروزی یا شکست در جبهه ی نبرد،چون به وظیفه ی خود عمل کرده اند،خوشحال است. «إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ» (8)آری! ایمان به خداوند متعال،همچون درختی است که میوه ی آن در هر لحظه،در دنیا و برزخ و قیامت انسان را کامیاب می کند. «تُؤْتِی أُکُلَهٰا کُلَّ حِینٍ» ولی مال و مقام و فرزند و نعمت های دیگر،همچون درختی است که تنها چند روز میوه می دهد،آن هم میوه ای بسیار اندک.بگذریم که گاهی همین مال و مقام و فرزند،هیچ میوه ای ندارند و تنها وسیله ی شکنجه روحی انسان می شوند. «إِنَّمٰا یُرِیدُ اللّٰهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِهٰا» (9)

پیام ها

1 درخت ایمان،همواره ثمر دارد و مؤمن پاییز و خزان ندارد. «أُکُلَهٰا کُلَّ حِینٍ» 2 تشبیه و تمثیل،شیوه ای قرآنی برای توجه و تذکر مردم. «لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»

ص :284


1- 1) .بقره،138.
2- 2) .قلم،32.
3- 3) .یونس،72.
4- 4) .آل عمران،134.
5- 5) .نور،32.
6- 6) .انعام،162.
7- 7) .قصص،24.
8- 8) .توبه،52.
9- 9) .توبه،55.
[سوره إبراهیم (14): آیه 26]
اشاره

وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اُجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ اَلْأَرْضِ مٰا لَهٰا مِنْ قَرٰارٍ (26)

و مَثَل سخن(و اعتقاد)پلید همچون درختی پلید(و بی ریشه)است که از روی زمین برآمده و هیچ ثباتی ندارد.

نکته ها:
اشاره

کلمه ی«اجتثاث»به معنای قلع و قمع و کندن است.

عقاید و کلمات و انسان های آلوده و منحرف،نه ریشه دارند و نه میوه و نه گل و نه زیبایی و عطر،نه پایداری نه سایه و نه رشد،بلکه خاری بر سر راه دیگرانند.

پیام ها

1 از شیوه های تعلیم و تربیت،روش مقایسه است. «کَلِمَةً طَیِّبَةً ... کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ» 2 شرک و هر چه که دون اللَّه باشد،ثبات و دوام ندارد. «مٰا لَهٰا مِنْ قَرٰارٍ» 3 عقاید باطل همچون علف های هرز،ریشه ای در عمق زمین ندارد،زیرا پایه و مبنای درست ندارد. «اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 27]
اشاره

یُثَبِّتُ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ اَلثّٰابِتِ فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ فِی اَلْآخِرَةِ وَ یُضِلُّ اَللّٰهُ اَلظّٰالِمِینَ وَ یَفْعَلُ اَللّٰهُ مٰا یَشٰاءُ (27)

خداوند در زندگی دنیا و در آخرت،اهل ایمان را با کلام(و عقیده ی حقّ و)ثابت، پایدار قرار می دهد و خدا ستمگران را(به حال خود رها کرده،توفیقشان را گرفته) گمراه می کند.و خداوند آنچه بخواهد(طبق عدل و حکمت خود)انجام می دهد.

پیام ها

1 بهره مندی از امدادهای الهی،وابسته به راهی است که انسان انتخاب می کند.

«یُثَبِّتُ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا»

ص :285

2 اگر یاری خداوند نباشد،انسان در برابر وسوسه ها و هوس ها و طاغوت ها از پا درمی آید و سقوط می کند. «یُثَبِّتُ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا» 3 اهل ایمان از نظر منطق،محکم و استوارند و در برابر مکتب های مادّی می ایستند. «یُثَبِّتُ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثّٰابِتِ فِی الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» 4 انسان اگر ایمان آورد،خدا او را بیمه می کند و اگر به درخت خبیثه و مکتب باطل دل دهد،خدا او را رها می کند. «یُثَبِّتُ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا ... یُضِلُّ اللّٰهُ الظّٰالِمِینَ» 5 پذیرش مکتب های باطل،ظلم به خود و مکتب است. «الظّٰالِمِینَ» 6 قهر الهی به راهی وابسته است که انسان انتخاب می کند. «یُضِلُّ اللّٰهُ الظّٰالِمِینَ»

[سوره إبراهیم (14): آیات 28 تا 29]
اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دٰارَ اَلْبَوٰارِ (28) جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَهٰا وَ بِئْسَ اَلْقَرٰارُ (29)

آیا به کسانی که نعمت خداوند را به کفر تبدیل کردند و قوم خود را به سرای هلاکت در آوردند نگریستی؟

(آنان)به دوزخ درآیند که چه بد جایگاهی است.

نکته ها:
اشاره

« اَلْبَوٰارِ »به معنای بی رونقی و کساد شدیدی است که به هلاکت کشیده شود. (1)

کفّار و مشرکان نعمت های بزرگ الهی را به کفر تبدیل کردند:

الف:به جای نعمت توحید،شرک را برگزیدند.

ب:نعمت فطرت پاک را رها کردند و به تقلید از نیاکان گمراه خود پرداختند.

ج:خرافات را بر وحی الهی ترجیح دادند.

د:در برابر نعمتِ رهبران آسمانی،ناسپاسی کردند و از طاغوت ها پیروی کردند. «بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّٰهِ»

ص :286


1- 1) .مفردات راغب.

در روایات بسیار می خوانیم:امامان شیعه علیهم السلام فرمودند:«نحن و الله نعمت الله التی انعمها علی عباده» (1)به خدا سوگند نعمت هایی که تبدیل شدند،وجود ما بود.مردم ما را رها کردند و به سراغ رهبران دیگر رفتند. «بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّٰهِ» مشابه این آیه در آیات دیگر نیز آمده است،مثلاً در آیه 41 قصص می فرماید: «وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النّٰارِ» و در آیه 98 سوره کهف می فرماید: «یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النّٰارَ»

پیام ها

1 هر گونه تبدیل،تغییر و تحریف نعمت ها و آیات الهی کفر است. «بَدَّلُوا ... کُفْراً» 2 رهبران منحرف،مایه ی هلاکت و فساد جامعه می شوند و مردم را به جهنّم می فرستند. «وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دٰارَ الْبَوٰارِ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 30]
اشاره

وَ جَعَلُوا لِلّٰهِ أَنْدٰاداً لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَکُمْ إِلَی اَلنّٰارِ (30)

(رهبران فاسد)برای خداوند شریک هایی قرار دادند،تا مردم را از راه خدا گمراه نمایند.بگو:کامیاب شوید که قطعاً پایان کار شما آتش است.

نکته ها:
اشاره

بعضی در آفرینش جهان،برای خداوند شریک قایل اند،و بعضی در نعمت ها برای خدا شریک می پندارند.داشتنِ سلامتی و علم و قدرت و عزّت و مال را از هنر خود یا قدرت ها می شمارند،اما بسیار زود درمی یابند که به گمراهی رفتند.

پیام ها

1 از بدترین انواع کفران نعمت،شریک قرار دادن برای خدا و گمراه کردن مردم

ص :287


1- 1) .مجمع البیان.

است. «وَ جَعَلُوا لِلّٰهِ أَنْدٰاداً لِیُضِلُّوا» 2 گاهی سرچشمه ی شرک،طاغوت ها هستند. «وَ جَعَلُوا لِلّٰهِ أَنْدٰاداً لِیُضِلُّوا» و گاهی جاذبه ی خود بت ها عامل انحرافند. «وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنٰامَ رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النّٰاسِ» (1)3 خداوند افرادی را به حال خود رها می کند. «قُلْ تَمَتَّعُوا» 4 کافران در دنیا کامیابند ولی آخرت ندارند. «تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَکُمْ إِلَی النّٰارِ» 5 هر رفاهی نشانه ی مهر نیست،شاید وسیله و مقدّمه ی قهر الهی باشد. «تَمَتَّعُوا»

[سوره إبراهیم (14): آیه 31]
اشاره

قُلْ لِعِبٰادِیَ اَلَّذِینَ آمَنُوا یُقِیمُوا اَلصَّلاٰةَ وَ یُنْفِقُوا مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ سِرًّا وَ عَلاٰنِیَةً مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لاٰ بَیْعٌ فِیهِ وَ لاٰ خِلاٰلٌ (31)

(ای پیامبر)به بندگان من(آنان)که ایمان آورده اند،بگو:نماز را برپا دارند، و از آنچه به آنان روزی داده ایم،پنهان و آشکار انفاق کنند قبل از آن که روزی فرا رسد که در آن نه دادوستدی باشد و نه دوستی و رابطه ای.

نکته ها:
اشاره

انفاق آشکار،سبب تربیت نسل و تشویق دیگران و رفع تهمت از خود است و انفاق پنهانی عامل رشد و اخلاص است.البتّه بعضی مفسّران گفته اند:انفاق علنی مربوط به انفاق های واجب مثل خمس و زکات است و انفاق مخفی مربوط به موارد مستحبّ مثل صدقه است.

با این که هر یک از انفاق آشکار و پنهان آثاری دارند،ولی شاید بتوان گفت،انفاق پنهان بهتر است،چون در این آیه کلمه ی «سِرًّا» بر «عَلاٰنِیَةً» مقدّم شده است.

پیام ها

1 برای فرمان دادن،به طرف خود شخصیّت دهید. «لِعِبٰادِیَ» بندگی خدا مدال افتخار مومنان است.

ص :288


1- 1) .ابراهیم،35 تا 36.

2 ایمان قلبی کافی نیست،نماز،انفاق و عمل صالح لازم است. «آمَنُوا یُقِیمُوا الصَّلاٰةَ وَ یُنْفِقُوا» 3 اسلام دین جامع است.رابطه با خدا و کمک به محرومین،در کنار هم و شرط قبولی یکدیگرند. «یُقِیمُوا الصَّلاٰةَ وَ یُنْفِقُوا» 4 مورد انفاق،تنها مال نیست،از هر چه داریم باید انفاق کنیم.(چه علم و ثروت،چه آبرو و قدرت) «مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ» 5 انفاق باید از رزق خدا یعنی مال حلال باشد،نه از هر مالی که داشتیم.فرمود:

«رَزَقْنٰاهُمْ»

و نفرمود«عندکم» 6 انفاق باید گاهی پنهان و گاهی آشکارا باشد. «سِرًّا وَ عَلاٰنِیَةً» 7 از فرصت ها استفاده کنید. «مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ» ...

8 اگر دنبال تجارت هستید در دنیا با خدا معامله کنید،زیرا که در قیامت هیچ داد و ستدی نیست. «یَوْمٌ لاٰ بَیْعٌ فِیهِ» 9 با پول و پارتی نمی توان از عذاب قیامت فرار کرد. «لاٰ بَیْعٌ فِیهِ وَ لاٰ خِلاٰلٌ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 32]
اشاره

اَللّٰهُ اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ اَلثَّمَرٰاتِ رِزْقاً لَکُمْ وَ سَخَّرَ لَکُمُ اَلْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی اَلْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ اَلْأَنْهٰارَ (32)

خداست که آسمان ها و زمین را آفرید،و از آسمان،آبی فرو فرستاد،پس با آن برای رزق شما از(زمین)میوه ها بیرون آورد،و کشتی را رام شما نمود تا به فرمان او در دریا به حرکت درآید،و برای شما نهرها را مسخّر نمود.

نکته ها:
اشاره

این آیه از سه زاویه به مسأله ی آب اشاره کرده است:

الف:آب باران،که وسیله ی آبیاری گیاهان و مایه ی حیات آنها و سبب سالم سازی هوا و تغییر و تلطیف آن است.

ص :289

ب:آب دریا،که تأمین کننده ی زندگی حیوانات دریایی و بهترین و ارزان ترین مسیر برای عبور کشتی ها و سرچشمه ی ابر و باران است.

ج:آب نهرها،که وسیله ی آب رسانی به مناطق بی آب است.

خداوند در آیه ی قبل به نماز و انفاق سفارش کرد.در این آیه می فرماید:همه چیز را خدا به شما داده است،چرا در انفاق سستی می کنید؟ «تسخیر»هم به معنای بهره گیری از منافع است،مثل تسخیر خورشید و ماه و هم به معنای سلطه و تسلّطِ کامل است،نظیر تسخیر کشتی ها و نهرها و تسلّط انسان بر آنها.

پیام ها

1 شناخت نعمت های خداوند،بهترین راه خداشناسی است،که با فهم عموم و عشق و انگیزه و عبادت همراه است. «خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ ... سَخَّرَ لَکُمُ» 2 در میان همه ی نعمت های خداوند،آب یکی از مهم ترین آنهاست. «مٰاءً فِی الْبَحْرِ اَلْأَنْهٰارَ» 3 آفرینش هستی،برای انسان است. «رِزْقاً لَکُمْ سَخَّرَ لَکُمُ» 4 گرچه اسباب مادّی نقش دارند،امّا تمام عوامل به فرمان خداست. «بِأَمْرِهِ» 5 انسان،بر طبیعت حاکم است «سَخَّرَ لَکُمُ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 33]
اشاره

وَ سَخَّرَ لَکُمُ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ دٰائِبَیْنِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ اَللَّیْلَ وَ اَلنَّهٰارَ (33)

و(خداوند)خورشید و ماه را که دایماً در حرکت هستند،برای شما رام نمود و نیز شب و روز را برای شما مسخّر نمود.

نکته ها:
اشاره

کلمه ی« دٰائِبَیْنِ »از«دأب»به معنای عادت مستمرّه است.مانند: «کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ» و «مراغی»در تفسیر خود گفته است:«دائبین»به معنای«دائمین فی الحرکة»است،مانند:

«کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ»

ص :290

آری خورشید،نیروگاه بزرگی است که دائماً کار می کند.بر خلاف نیروگاه های بشری که هر چند وقت یک بار تعطیل و تعمیر می شوند.اگر خورشید مدّتی نباشد چه می شود؟ حیات انسان ها و گیاهان و حیوانات به کجا منتهی خواهد شد؟ وجود میکروب های فراوان و نبودن گرما و بخار و...جهان را با چه مصیبتی رو به رو خواهد کرد؟ ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند

پیام ها

1 نه فقط زمین و نعمت های زمینی،بلکه آسمان و اجرام آسمانی نیز برای بهره گیری بشر و مطابق نیازهای او آفریده شده اند. «سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 34]
اشاره

وَ آتٰاکُمْ مِنْ کُلِّ مٰا سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ لاٰ تُحْصُوهٰا إِنَّ اَلْإِنْسٰانَ لَظَلُومٌ کَفّٰارٌ (34)

و(خداوند)از هر آنچه که از او خواستید(و نیاز داشتید)به شما داده است، و اگر(بخواهید)نعمت خدا را بشمارید،نمی توانید آنها را به دقت شماره کنید.همانا انسان بسیار ستمگر و ناسپاس است.

نکته ها:
اشاره

در آیه 18 سوره ی نحل می خوانیم: «إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللّٰهِ لاٰ تُحْصُوهٰا إِنَّ اللّٰهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ» اگر بخواهید نعمت های خدا را بشمارید نمی توانید.همانا خداوند بخشنده و مهربان است.

در آیات قبل خواندیم که رهبران فاسد،مردم را به سوی غیر خدا دعوت می کنند. «جَعَلُوا لِلّٰهِ أَنْدٰاداً» این آیه می گوید:با آنکه از غیر خدا هیچ کاری ساخته نیست و هر که هر چه دارد از آنِ خداست ولی انسان،بی توجّه و ناسپاس است.

«عد»یعنی شمردن،«احصاء»یعنی شمردن با دقت بگونه ای که هیچ چیز از قلم نیفتد.

ص :291

پیام ها:

1 عوامل تولید در اختیار انسان است.(آب،خاک و نور خورشید...)اگر نارسایی و کمبودی وجود دارد به خاطر مدیریّت غلط و توزیع نامطلوب است. «وَ آتٰاکُمْ مِنْ کُلِّ ... إِنَّ الْإِنْسٰانَ لَظَلُومٌ کَفّٰارٌ» 2 خدایی که بشر را آفرید،همه ی نیازهای او را از راه درست برآورده ساخت، اما انسان بدنبال رفع نیازهای خود از راه گناه است. «آتٰاکُمْ مِنْ کُلِّ مٰا سَأَلْتُمُوهُ ... إِنَّ الْإِنْسٰانَ لَظَلُومٌ کَفّٰارٌ» 3 انسان موجودی نیازمند و محتاج است. «سَأَلْتُمُوهُ» 4 انسان قدرت ندارد نعمت های خدا را بشمارد،چه رسد به این که بخواهد شکر آنها را به جای آورد. «لاٰ تُحْصُوهٰا» 5 اگر انسان از نعمت های الهی درست استفاده نکند،بسیار ستمگر و کفران کننده است. «لَظَلُومٌ کَفّٰارٌ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 35]
اشاره

وَ إِذْ قٰالَ إِبْرٰاهِیمُ رَبِّ اِجْعَلْ هَذَا اَلْبَلَدَ آمِناً وَ اُجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ اَلْأَصْنٰامَ (35)

و(به یاد آور)زمانی را که ابراهیم گفت:پروردگارا! این شهر(مکه)را امن قرار ده و من و فرزندانم را از اینکه بت ها را بپرستیم دور بدار.

نکته ها:
اشاره

در این آیه و آیات بعد،سیمایی از دعاهای حضرت ابراهیم که نشان دهنده ی سوز و روح بزرگ اوست مطرح است و شاید به دلیل همین دعاها این سوره،«ابراهیم»نامیده شد.

ابراهیم علیه السلام در دو زمان برای مکه دعا کرد:بار اوّل زمانی بود که اسماعیل و هاجر را در آن جا اسکان داد و گفت: «رَبِّ اجْعَلْ هٰذٰا بَلَداً آمِناً» (1)پروردگارا! این مکان را شهر امن

ص :292


1- 1) .بقره،126.

قرار ده.بار دوم زمانی بود که جمعیّتی به مکه آمد و در این شهر مقیم شد،در این جا هم ابراهیم دعا کرد و گفت: «رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً» سؤال:آیا تمام افراد نسل ابراهیم به خاطر این دعا موحّد شدند؟ پاسخ:دعا یک عامل است و اراده ی فرزندان عامل دیگر می باشد.قصّه ی پسر نوح را فراموش نکنیم.

سؤال:چگونه ابراهیم علیه السلام از«مکه»به عنوان شهر یاد کرد با این که در آیات بعد می گوید:

«این جا سرزمینی غیر قابل کشت است»؟ پاسخ:شهر بودن مکه یا بعد از ورود قبایل به این منطقه بوده که این دعا هم مربوط به آن وقت است و یا اینکه بگوییم:میان شهر بودنِ یک منطقه و غیر قابل کشت بودن آن منافاتی وجود ندارد.الآن هم مکه شهری غیر قابل کشت است.

سؤال:با این که حضرت ابراهیم علیه السلام قهرمان توحید بود،پس چرا دعا کرد که خدایا! مرا از شرک دور کن؟ پاسخ:پیامبر اسلام نیز همواره در صراط مستقیم گام برمی داشت،با این حال در هر نماز می گفت: «اهْدِنَا الصِّرٰاطَ الْمُسْتَقِیمَ» یعنی اگر کسی یقین هم دارد در راه راست قدم برمی دارد،باز باید از خطر انحراف بترسد و از خداوند استمداد کند.

مراد از«جعل امنیّت»،قانونی است که امنیّت مکه را تضمین کند،نه آنکه مکه در طول تاریخ امن بوده است،زیرا کعبه بارها مورد هجوم دشمنان قرار گرفت و در مکه خون ها ریخته شد و خود پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله و یارانش شکنجه شدند و امام حسین علیه السلام به دلیل ناامنی مکه،حج را رها کرد،ولی قانون الهی آن جا را منطقه ی امن قرار داده است.

پیام ها

1 دعا برای حفظ فکر و عقیده ی صحیح،از بهترین دعاهاست. «وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنٰامَ» 2 مراکز عبادت باید امنیّت داشته باشد. «هَذَا الْبَلَدَ آمِناً» 3 امنیّت،شرط لازم برای زندگی است. «الْبَلَدَ آمِناً»

ص :293

4 رهبران جامعه باید به فکر امنیّت مردم باشند. «رَبِّ اجْعَلْ ... آمِناً» 5 امنیّت،برای آزادی گناه و عیاشی نیست،بلکه امنیّت باید مقدّمه ی عبادت باشد. «آمِناً» «أَمْناً یَعْبُدُونَنِی» (1)6 احتمال خطر شرک،از هیچ مقامی حتّی قهرمان توحید و ابراهیم دور نیست.

«وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ»

...

7 در دعاها،دیگران به خصوص فرزندان خود را نیز یاد کنیم. «وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 36]
اشاره

رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ اَلنّٰاسِ فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصٰانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (36)

پروردگارا! همانا بت ها بسیاری از مردم را گمراه کرده اند،پس هر که مرا پیروی کند،قطعاً او از من است و هر کس با من مخالفت کند،همانا تو بخشنده ی مهربانی.

نکته ها:
اشاره

سؤال:چگونه بت ها که مجسّمه هایی از سنگ و چوب هستند،انسان را گمراه می کنند؟ پاسخ:اولاً:بت ها همیشه جماد نیستند،گاهی انسان ها و طاغوت ها نیز بت می شوند.ثانیاً:

مسأله ی هنر و زیورآلاتی که همراه بت ها بود جاذبه داشت.ثالثاً:گاهی جهل سبب می شود که سنگ و چوب نیز ارزش پیدا کند.

اگر این آیه را همراه با آیه ی قبل معنا کنیم نتیجه ی خوبی به دست می آوریم،زیرا در آیه ی قبل ابراهیم گفت:«خدایا فرزندانم را از بت پرستی دور بدار.»در این آیه می گوید:«کسی که موحّد و پیرو من بود از من است»بنا بر این تمام موحدان فرزندان مکتبی ابراهیم هستند.

«مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرٰاهِیمَ» همان گونه که رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:«انا و علی أبوا هذه الامة» (2)من و علی پدران مکتبی این امّت هستیم.ولی مشرک اگر فرزند پیامبر هم باشد

ص :294


1- 1) .نور،55.
2- 2) .بحار،ج 16،95.

خطاب می شود: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ» (1)حضرت علی علیه السلام فرمود:«ان ولی محمد من اطاع الله و ان بعدت لحمته و ان عدو محمد من عصی الله و ان قربت لحمته»«همانا دوست محمّد کسی است که خدا را اطاعت کند،گرچه از نظر فامیلی و نَسب دور باشد،و دشمن محمّد کسی است که خدا را نافرمانی کند،گرچه از بستگان پیامبر باشد. (2)

پیام ها

1 هنرهایی مثل مجسمه سازی می توانند منشأ انحراف شوند،چنان که بت ها افراد بسیاری را گمراه کردند. «إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ» 2 دینداری با شعار نیست،با عمل و پیروی از دستورات است. «تَبِعَنِی» 3 میان رهبران آسمانی و مردم مومن،رابطه ی مکتبی برقرار است. «فَإِنَّهُ مِنِّی» 4 انبیا حتّی نسبت به مخالفان خود دلسوز بودند و آنان را مأیوس نمی کردند.

«مَنْ عَصٰانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»

5 مخالفت با دستور پیامبر،مخالفت خداست. «مَنْ عَصٰانِی فَإِنَّکَ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 37]
اشاره

رَبَّنٰا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوٰادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ اَلْمُحَرَّمِ رَبَّنٰا لِیُقِیمُوا اَلصَّلاٰةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ اَلنّٰاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ اُرْزُقْهُمْ مِنَ اَلثَّمَرٰاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ (37)

پروردگارا! من(یکی)از ذرّیّه ام را در وادی(و درّه ای بی آب و)بی گیاه،در کنار خانۀ گرامی و با حرمت تو ساکن ساختم.پروردگارا!(چنین کردم) تا نماز برپا دارند،پس دل های گروهی از مردم را به سوی آنان مایل گردان و آنان را از ثمرات،روزی ده تا شاید سپاس گزارند.

ص :295


1- 1) .هود،46.
2- 2) .بحار،ج 67،ص 25.
نکته ها:
اشاره

وقتی خداوند در زمان پیری ابراهیم،اسماعیل را به او عطا کرد،او را فرمان داد که این کودک و مادرش را در مکّه اسکان دهد.ابراهیم فرمان الهی را اطاعت نمود و سپس برای آنان دعا کرد.

در روایات می خوانیم که امام باقر علیه السلام فرمود:ما اهل بیت رسول اللَّه صلی اللّٰه علیه و آله،بقیه ذرّیّه ابراهیم هستیم که دل های مردم به سوی ما گرایش دارد،سپس این آیه را تلاوت فرمودند:

«رَبَّنٰا إِنِّی أَسْکَنْتُ

... فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّٰاسِ» کعبه در منطقه ای بی آب و علف قرار گرفت تا مردم به واسطه ی آن آزمایش شوند.چنان که حضرت علی علیه السلام در خطبه ی قاصعه چنین بیان فرمود:اگر کعبه در جای خوش آب و هوایی بود،مردم برای خدا به زیارت آن نمی رفتند.

دعای انبیا مستجاب است. «وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرٰاتِ» ، «حَرَماً آمِناً یُجْبیٰ إِلَیْهِ ثَمَرٰاتُ کُلِّ شَیْءٍ» (1)حرمی امن که همه گونه ثمرات در آن فراهم می شود.امام باقر علیه السلام فرمود:هر میوه ای که در شرق و غرب عالم هست در مکّه یافت می شود.

پیام ها

1 انتخاب مسکن انبیا بر اساس نماز و عبادت بود. «أَسْکَنْتُ لِیُقِیمُوا الصَّلاٰةَ» 2 دینداری،گاهی با آوارگی،هجرت،دوری از خانواده و محرومیّت از امکانات رفاهی همراه است. «أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوٰادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ» 3 کعبه و اطراف آن در زمان حضرت ابراهیم نیز محترم و دارای محدودیّت و ممنوعیّت بوده است. «بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ» 4 محور و مقصد حرکت ابراهیم نماز است. «رَبَّنٰا لِیُقِیمُوا الصَّلاٰةَ» 5 اهل نماز،باید محبوب باشد. «لِیُقِیمُوا الصَّلاٰةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّٰاسِ» 6 نماز در ادیان قبل نیز بوده است. «لِیُقِیمُوا الصَّلاٰةَ»

ص :296


1- 1) .قصص،57.

7 محبوبیّت و گرایش دل ها به دست خداست. «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً» ...

8 همه ی مردم لیاقت دوست داشتن اولیای خدا را ندارند. «مِنَ النّٰاسِ» 9 مردان خدا،دنیا را برای هدفی عالی می خواهند. «مِنَ الثَّمَرٰاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 38]
اشاره

رَبَّنٰا إِنَّکَ تَعْلَمُ مٰا نُخْفِی وَ مٰا نُعْلِنُ وَ مٰا یَخْفیٰ عَلَی اَللّٰهِ مِنْ شَیْءٍ فِی اَلْأَرْضِ وَ لاٰ فِی اَلسَّمٰاءِ (38)

پروردگارا! همانا تو آنچه را پنهان و یا آشکار کنیم،می دانی و چیزی در زمین و در آسمان بر خداوند پوشیده نمی ماند.

نکته ها:
اشاره

اکنون که همه چیز برای خدا روشن است و علم او به همه چیز و همه کار ما احاطه دارد باید در محضر او گناه نکنیم و در مخلوقات او جز طبق رضا و دستورات او تصرف نکنیم.

پیام ها

1 در نزد خدا پنهان و آشکار معنا ندارد. «تَعْلَمُ مٰا نُخْفِی وَ مٰا نُعْلِنُ» 2 زمین و آسمان نزد علم خداوند یکسان است. «مٰا یَخْفیٰ ... فِی الْأَرْضِ وَ لاٰ فِی السَّمٰاءِ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 39]
اشاره

اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی وَهَبَ لِی عَلَی اَلْکِبَرِ إِسْمٰاعِیلَ وَ إِسْحٰاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ اَلدُّعٰاءِ (39)

ستایش خداوندی را که در پیری،اسماعیل و اسحاق را به من عطا فرمود.

قطعاً پروردگارم شنونده دعاست(و آن را مستجاب می کند.)

نکته ها:
اشاره

اسماعیل و اسحاق،از نعمت های ویژه ی خداوند هستند،زیرا:

الف:با دعای پیامبر خدا ابراهیم به وجود آمدند.

ب:در زمان پیریِ پدر به دنیا آمدند.

ص :297

ج:اولاد صالح بودند.

د:سرسلسله ی انبیای بعدی شدند.

ضمناً آنچه مهم است،اولاد صالح است،چه از کنیز باشد و چه از غیر آن.(اسماعیل از کنیز و اسحاق از آزاده بود)

پیام ها

1 به هنگام ذکر نعمت های الهی از خداوند تشکر کنیم. «الْحَمْدُ لِلّٰهِ» 2 خدا را به خاطر دعاهای مستجاب شده،شکر کنیم. «إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعٰاءِ» 3 فرزند،هدیه الهی است. «وَهَبَ لِی» 4 برای اراده و قدرت الهی،هیچ مانعی وجود ندارد. «عَلَی الْکِبَرِ» پیری مانع فرزنددار شدن نیست.

5 هنگام تشکّر از خداوند،نعمت ها را جداگانه ذکر کنید. «إِسْمٰاعِیلَ وَ إِسْحٰاقَ» 6 استجابت دعا سنت خداوند است. «إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعٰاءِ»

[سوره إبراهیم (14): آیات 40 تا 41]
اشاره

رَبِّ اِجْعَلْنِی مُقِیمَ اَلصَّلاٰةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی رَبَّنٰا وَ تَقَبَّلْ دُعٰاءِ (40) رَبَّنَا اِغْفِرْ لِی وَ لِوٰالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ اَلْحِسٰابُ (41)

پروردگارا! مرا برپا دارنده نماز قرار ده و از نسل و ذریّه ام نیز.پروردگارا! دعای مرا(نماز و عبادتم را)بپذیر.

پروردگارا! مرا و پدر و مادرم را و مؤمنان را،روزی که حساب بر پا می شود ببخشای!

نکته ها:
اشاره

در آیاتی که تا کنون درباره ی حضرت ابراهیم در این سوره خوانده ایم،او از خداوند هفت درخواست دارد:امنیّت مکّه،دور ماندن از بت پرستی،توجّه قلوب و افکار مؤمنین نسبت به فرزندان و مکتب او،بهره مند شدن ذریّه ی او از ثمرات،توفیق اقامه ی نماز،قبول شدن

ص :298

دعاها و آمرزش برای خود و والدین و همه ی مؤمنان.

کلمه ی«والد»تنها به پدر واقعی گفته می شود،ولی کلمه ی«أب»به غیر پدر از جمله به عمو و پدرزن نیز گفته می شود.چون والدین ابراهیم مؤمن بودند،لذا در این آیه حضرت ابراهیم به والدین خود دعا می کند،ولی در آیات دیگر که کلمه ی«أب»بکار رفته و مراد عموی ابراهیم است،به دلیل مشرک بودن او،حضرت از او بیزاری می جوید.

در آیه ی 133 بقره نیز خواندیم که فرزندان یعقوب در پاسخ پدر که پرسیده بود: «مٰا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی» پس از من چه چیز را می پرستید؟ گفتند: «نَعْبُدُ إِلٰهَکَ وَ إِلٰهَ آبٰائِکَ إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْمٰاعِیلَ» ما پروردگار تو و پروردگار پدرانت ابراهیم و اسماعیل را می پرستیم.با آنکه اسماعیل عموی یعقوب است ولی به عمو کلمه ی«أب»گفته شده است.

پیام ها

1 تکرار کلمه ی« رَبِّ »در آغاز دعاهای حضرت ابراهیم،نشانه تأثیر آن در استجابت دعا و یا یکی از آداب آن است. «رَبِّ اجْعَلْنِی» 2 برای اقامه ی نماز خود و فرزندانتان،از خداوند استمداد کنید. «رَبِّ اجْعَلْنِی» 3 نماز،محور دعاهای حضرت ابراهیم است. «رَبَّنٰا لِیُقِیمُوا الصَّلاٰةَ» ، «رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاٰةِ» 4 با آنکه رسالت انبیا اقامه ی دین است اما دعا برای اقامه ی نماز به جای آن، نشانه آن است که نماز چهره و سیمای تمام نمای دین است. «مُقِیمَ الصَّلاٰةِ» 5 اقامه ی نماز،عِدل و همتای رهبری است.حضرت ابراهیم در دو مورد عبارت «وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی» را بکار برد:یکی درباره ی نماز نسل خود «مُقِیمَ الصَّلاٰةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی» و یکی در مورد رهبری نسل خود هنگامی که خداوند به ابراهیم فرمود: «إِنِّی جٰاعِلُکَ لِلنّٰاسِ إِمٰاماً قٰالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی» (1)من تو را امام مردم قرار دادم ابراهیم گفت:پروردگارا ذریّه مرا نیز به این مقام برسان.

ص :299


1- 1) .بقره،124.

6 در دعا هم به خود توجّه کنید، «وَ اجْنُبْنِی وَ اجْعَلْنِی و اِغْفِرْ لِی» و هم به دیگران.

«وَ بَنِیَّ

وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی

وَ لِوٰالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ»

7 انسان،هم باید به فکر نسل قبل باشد، «وَ لِوٰالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ» و هم به فکر نسل بعد. «وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی» 8 در دعا،بستگان انسان بر دیگران مقدّمند. «وَ لِوٰالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ» 9 در دعا،به فکر قیامت خود،فرزندان و جامعه باشید. «یَوْمَ یَقُومُ الْحِسٰابُ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 42]
اشاره

وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ اَللّٰهَ غٰافِلاً عَمّٰا یَعْمَلُ اَلظّٰالِمُونَ إِنَّمٰا یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ اَلْأَبْصٰارُ (42)

خداوند را از آنچه ستمگران انجام می دهند غافل مپندار،همانا او(کیفر و حساب)آنان را برای روزی به تأخیر می اندازد که چشم ها(از حیرت و وحشت)آن روز خیره می ماند.

نکته ها:
اشاره

سؤال:خداوندی که عادل است و قدرت دارد،چرا جلو ستمگران را نمی گیرد؟ پاسخ:خداوند هم عادل است و هم قادر و هم به عملکرد ستمگران عالم،لکن تأخیر کیفر به خاطر آن است که دنیا ظرفیّت پاداش یا کیفر کامل را ندارد و سنّت خداوند بر این است که بندگانش را مهلت دهد،تا اگر قابلیّت داشته باشند توبه کنند و اگر قابل نبودند،در قیامت به حسابشان برسد.

پیام ها

1 زود قضاوت نکنید و خداوند را غافل مپندارید. «لاٰ تَحْسَبَنَّ» 2 مهلت دادن به ستمگران،نشانه ی غفلت خداوند یا رضایت پروردگار از آنان نیست. «وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ اللّٰهَ غٰافِلاً» 3 سنّت خداوند بر مهلت دادن است. «إِنَّمٰا یُؤَخِّرُهُمْ»

ص :300

بنا بر این در برابر ظالم،نه ساکت شوید و نه مأیوس،به وظیفه خود عمل کنید که خداوند در کمین آنهاست.

4 کیفر و پاداش الهی،زمان بندی دارد. «لِیَوْمٍ» 5 روز قیامت،چنان ترس آور و وحشت زاست که چشم ها خیره می شود.

«تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصٰارُ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 43]
اشاره

مُهْطِعِینَ مُقْنِعِی رُؤُسِهِمْ لاٰ یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَوٰاءٌ (43)

(روزی که مجرمان از شدّت وحشت)شتاب زده،سرها را بالا گرفته،چشم ها و پلک هاشان به هم نخورد و دل هایشان(از امید و تدبیر)تهی است.

نکته ها:

برای کلمه ی« مُهْطِعِینَ »که از«اهطاع»است،چند معنا شده است:گردن کشیدن،سرعت گرفتن و نگاه کردن با ذلّت و همه ی این معانی می تواند در این آیه مورد نظر باشد.

[سوره إبراهیم (14): آیه 44]
اشاره

وَ أَنْذِرِ اَلنّٰاسَ یَوْمَ یَأْتِیهِمُ اَلْعَذٰابُ فَیَقُولُ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا رَبَّنٰا أَخِّرْنٰا إِلیٰ أَجَلٍ قَرِیبٍ نُجِبْ دَعْوَتَکَ وَ نَتَّبِعِ اَلرُّسُلَ أَ وَ لَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ مٰا لَکُمْ مِنْ زَوٰالٍ (44)

و مردم را از روزی که عذاب به سراغشان خواهد آمد بترسان.پس کسانی که ظلم کرده اند،خواهند گفت:پروردگارا! ما را تا مدّت کوتاهی مهلت ده،تا دعوت تو را اجابت نماییم و از پیامبران پیروی کنیم(به آنان گفته می شود) آیا شما نبودید که پیش از این سوگند یاد می کردید که هرگز برای شما زوال و فنایی نیست؟

نکته ها:
اشاره

با توجّه به آیه ی قبل،ابتدا به نظر می رسد که این آیه نیز درباره ی قیامت است،ولی جمله ی «أَخِّرْنٰا إِلیٰ أَجَلٍ قَرِیبٍ نُجِبْ دَعْوَتَکَ» ...بیشتر،این معنا را به ذهن می آورد که آیه

ص :301

درباره ی عذاب الهی در دنیاست،زیرا تأخیر عذاب و اجابت دعوت خداوند و پیروی از پیامبران،مربوط به دنیاست نه قیامت.

در قیامت نیز تقاضای بازگشت به دنیا وجود دارد که آیات آن،مکرّر در قرآن آمده از جمله:

الف: «فَهَلْ إِلیٰ خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ» (1)آیا برای خارج شدن از هلاکت راهی هست؟ ب: «فَارْجِعْنٰا نَعْمَلْ صٰالِحاً» (2)ما را به دنیا برگردان تا عمل صالحی انجام دهیم.

ج: «رَبَّنٰا أَخْرِجْنٰا نَعْمَلْ صٰالِحاً» (3)پروردگارا! ما را از دوزخ خارج کن تا کار خوبی انجام دهیم.

پیام ها

1 هشدار و تهدید،از راهها و شیوه های تربیت و هدایت گمراهان است. «وَ أَنْذِرِ» 2 هشدارهای قرآن،مربوط به همه ی مردم است. «أَنْذِرِ النّٰاسَ» 3 مجرمان روزی پشیمان می شوند،امّا فرصت های از دست رفته باز نمی گردد.

«أَخِّرْنٰا»

...

4 هنگام نزول عذاب الهی،راه فرار و توبه بسته می شود. «أَ وَ لَمْ تَکُونُوا» ...

[سوره إبراهیم (14): آیه 45]
اشاره

وَ سَکَنْتُمْ فِی مَسٰاکِنِ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَ تَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنٰا بِهِمْ وَ ضَرَبْنٰا لَکُمُ اَلْأَمْثٰالَ (45)

و(شما بودید که)در خانه های کسانی که(پیش از شما بودند و)به خویشتن ستم کردند،ساکن شدید،و برای شما روشن شد که با آنان چه کردیم و برای شما مثل ها زدیم(پس چرا عبرت نگرفتید)

پیام ها

1 بسیاری انسان ها از سرنوشت پیشینیان عبرت نمی گیرند و با آنکه در جای آنان نشسته اند،همه چیز را فراموش می کنند. «سَکَنْتُمْ فِی مَسٰاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا» 2 خداوند اتمام حجّت می کند. «الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ، ضَرَبْنٰا لَکُمُ الْأَمْثٰالَ» (هم عذاب

ص :302


1- 1) .غافر،11.
2- 2) .سجده،12.
3- 3) .فاطر،37.

امّت های قبل را بیان می کند و هم با مثال های متعدّد،مسایل را روشن می سازد.) 3 سنّت های خدا بر تاریخ و جامعه ثابت و حاکم است. «تَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنٰا بِهِمْ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 46]
اشاره

وَ قَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ وَ عِنْدَ اَللّٰهِ مَکْرُهُمْ وَ إِنْ کٰانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ اَلْجِبٰالُ (46)

به یقین آنان تمام مکر خود را به کار گرفتند،ولی مکر و حیله ی آنها نزد خداست گرچه کوه ها از مکرشان از جا کنده شود.

نکته ها:
اشاره

خداوند،هم به نیرنگ آنها آگاه است و بر آن احاطه ی کامل دارد و هم کیفر آن همه توطئه را خواهد داد و هم می تواند مکر آنها را دفع و خنثی کند و یا به خودشان برگرداند.

پیام ها

1 ستمگران هر چند صاحب قدرت و قوت باشند اما سرانجام مخذول خداوند خواهند شد. «عِنْدَ اللّٰهِ مَکْرُهُمْ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 47]
اشاره

فَلاٰ تَحْسَبَنَّ اَللّٰهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اَللّٰهَ عَزِیزٌ ذُو اِنتِقٰامٍ (47)

مپندارید که خداوند وعده ای را که به پیامبرانش داده است تخلّف می کند، قطعاً خداوند شکست ناپذیر و صاحب انتقام است.

نکته ها:
اشاره

انتقام گرفتنِ انسان همراه با کینه و تشفّی دل است،ولی انتقام الهی بر اساس عدل و حکمت و تأدیب است.

پیام ها

1 باید در لحظه های خطر و لغزش،هشدارهای لازم داده شود. «لاٰ تَحْسَبَنَّ» 2 تأخیر در امدادهای الهی،سبب تردید شما نشود. «لاٰ تَحْسَبَنَّ» 3 گرچه انسان عقل و فطرت دارد و مشورت هم می کند،امّا اگر وحی نباشد در

ص :303

فهم و برداشت گرفتار انحراف می شود. «لاٰ تَحْسَبَنَّ» 4 مهلتی که خداوند به کفّار و ستمگران می دهد،بر اساس یک سنّت و حکمت است نه از روی غفلت و تخلّف از وعده ها «فَلاٰ تَحْسَبَنَّ اللّٰهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ» 5 خدایی که قدرت دارد چرا تخلّف کند؟ «إِنَّ اللّٰهَ عَزِیزٌ ذُو انتِقٰامٍ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 48]
اشاره

یَوْمَ تُبَدَّلُ اَلْأَرْضُ غَیْرَ اَلْأَرْضِ وَ اَلسَّمٰاوٰاتُ وَ بَرَزُوا لِلّٰهِ اَلْوٰاحِدِ اَلْقَهّٰارِ (48)

روزی که زمین به غیر این زمین و آسمان ها(به آسمان های دیگر)تبدیل شوند و(همه مردم)در پیشگاه خداوند یگانه قهّار حاضر شوند.

نکته ها:
اشاره

تغییر و تحوّل زمین در روز قیامت،در آیات متعدّد بیان شده است.در آن روز زمین لرزه ی شدیدی ایجاد شود،کوه ها از زمین کنده شود و به حرکت در آیند و مانند پشم و پنبه نرم شوند. (1)روزی که زمین به صورت قطعه ای صاف و هموار و مسطح درآید.چنان که قرآن می فرماید: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبٰالِ فَقُلْ یَنْسِفُهٰا رَبِّی نَسْفاً فَیَذَرُهٰا قٰاعاً صَفْصَفاً» (2)ولی تبدیل آسمان ها با خاموش شدن خورشید و درهم پیچیده شدن آسمان ها انجام می گیرد.به هر حال این نظام موجود پایانی دارد.

پیام ها

1 تمام خلایق برای رسیدگی به عملکردشان دوباره زنده خواهند شد. «بَرَزُوا» 2 در قیامت جایی برای رحم و عطوفت بر ستمگران نیست. «الْقَهّٰارِ»

[سوره إبراهیم (14): آیات 49 تا 50]
اشاره

وَ تَرَی اَلْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِینَ فِی اَلْأَصْفٰادِ (49) سَرٰابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرٰانٍ وَ تَغْشیٰ وُجُوهَهُمُ اَلنّٰارُ (50)

و در آن روز مجرمان را می بینی که در غل و زنجیر بهم بسته شده اند.

ص :304


1- 1) .زلزال،1.
2- 2) .طه،105 تا 106.

جامه های آنان از قطران(مادّه ی چسبنده ی بدبوی قابل اشتعال همچون قیر)است،و صورت هایشان را آتش می پوشاند.

نکته ها:
اشاره

کسی که در حال رنج و عذاب است،اگر فریاد دیگران را نیز بشنود،بیشتر زجر می بیند، چنان که شادی کردن لذّت دارد و بودنِ در کنار جمعی که شادمانند لذّتِ بیشتری دارد.به همین خاطر،قرآن می فرماید:ما افراد همفکر و هم خط را در یک جا جمع می کنیم،مجرمان را در دوزخ و نیکان را در بهشت. «وَ الَّذِینَ آمَنُوا ... أَلْحَقْنٰا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ» (1)و درباره ی اهل دوزخ می خوانیم: «احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ أَزْوٰاجَهُمْ» (2)ستمگران و همسرانشان که مانند آنان بودند،با هم به دوزخ می روند.در جای دیگر می خوانیم: «فَکُبْکِبُوا فِیهٰا هُمْ وَ الْغٰاوُونَ» (3)در آن روز عابد همراه با معبود خیالی خود با هم به دوزخ افکنده می شوند.و شاید آیه ی «وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ» (4)نیز همین قرین بودن را بیان کند.(و اللَّه العالم) « اَلْأَصْفٰادِ »جمع«صفود»به«کُنده»گفته می شود و آن تکّه ی چوب بزرگی است که به پای زندانیان می بندند.

« قَطِرٰانٍ »مادّه ای است که از برخی درختان می گیرند و پس از جوشاندن و سفت کردن آن به بدن شتر می مالند تا در اثر سوزش زیاد،امراض پوستی شتر بهبود یابد.این مادّه،بدبو و اشتغال زاست. (5)

یکی از عذاب های قیامت،بسته شدن مجرمان با غل و زنجیر است و این معنا در چندین آیه ذکر شده است.از جمله: «وَ تَرَی الْمُجْرِمِینَ ... فِی الْأَصْفٰادِ» و «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ» (6)و «إِذِ الْأَغْلاٰلُ فِی أَعْنٰاقِهِمْ» (7)مجرمان با مجرمان،و یا با شیاطین،با هم به زنجیر کشیده می شوند.و یا دست هایشان

ص :305


1- 1) .طور،21.
2- 2) .صافات،23.
3- 3) .شعراء،94.
4- 4) .تکویر،7.
5- 5) .تفسیر نمونه.
6- 6) .حاقّه،30.
7- 7) .غافر،71.

با غل بسته می شود،و یا دست و پاهایشان،و یا دست و پا و گردنشان با هم در قید و بند قرار می گیرد. «مُقَرَّنِینَ»

پیام ها

1 قرآن،قیامت را طوری ترسیم می کند که گویی الآن ما آن را می بینیم. «تَرَی» 2 تحقیر و عذاب مجرمان،در ملأ عام است. «وَ تَرَی الْمُجْرِمِینَ» 3 اگر با دید تجسّم اعمال بنگریم،شاید به این نتیجه برسیم که لباس هایی که پوشیدن آنها با دلربایی و تفاخر و اسراف و شهوت انگیزی همراه باشد،به لباس های سیاه و بدبو و آتش زای قیامت تبدیل می شود. «سَرٰابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرٰانٍ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 51]
اشاره

لِیَجْزِیَ اَللّٰهُ کُلَّ نَفْسٍ مٰا کَسَبَتْ إِنَّ اَللّٰهَ سَرِیعُ اَلْحِسٰابِ (51)

(مجرمان کیفر می شوند)تا خداوند به هر کس سزای آنچه کسب کرده بدهد،چرا که خداوند حساب رسی سریع است.

پیام ها

1 هیچ یک از مردم بی جزا نمی مانند. «کُلَّ نَفْسٍ» 2 هیچ کاری در دنیا بی پاسخ نیست. «مٰا کَسَبَتْ» 3 کیفر و پاداش الهی،بر اساس عمل خود ماست. «مٰا کَسَبَتْ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 52]
اشاره

هٰذٰا بَلاٰغٌ لِلنّٰاسِ وَ لِیُنْذَرُوا بِهِ وَ لِیَعْلَمُوا أَنَّمٰا هُوَ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ وَ لِیَذَّکَّرَ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ (52)

این(قرآن)پیام رسا و ابلاغی برای مردم است تا به وسیله ی آن،هشدار یابند و بدانند که همانا او معبودی یکتاست و تا خردمندان پند گیرند.

نکته ها:
اشاره

آخرین آیه ی سوره ی ابراهیم و اوّلین آیه ی آن،درباره ی نقش قرآن و رسالت آن در

ص :306

هدایت مردم است.در آیه ی اوّل خواندیم: «کِتٰابٌ أَنْزَلْنٰاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النّٰاسَ مِنَ الظُّلُمٰاتِ إِلَی النُّورِ» و در این آیه می خوانیم: «هٰذٰا بَلاٰغٌ لِلنّٰاسِ» ...از طرفی همانگونه که قرآن بلاغ است،پیام رسان آن نیز بلاغ است،چنان که در آیه 54 سوره ی نور آمده است، «مٰا عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاٰغُ»

پیام ها

1 قرآن،مایه ی تبلیغ است و مبلّغین باید مایه ی تبلیغی خود را از قرآن بگیرند.

«هٰذٰا بَلاٰغٌ»

2 قرآن،کتاب توحید است و از قرآن باید مُوحّد ساخته شود. «هٰذٰا بَلاٰغٌ ... لِیَعْلَمُوا أَنَّمٰا هُوَ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ» 3 ابلاغ به تنهایی کافی نیست،انذار نیز لازم است.(آری،هدفِ تبلیغ،انذار است.) «وَ لِیُنْذَرُوا» 4 دانستن کافی نیست،توجّه و تذکّر نیز لازم است. «لِیَعْلَمُوا لِیَذَّکَّرَ» 5 انس با قرآن،هم معرفت و شناخت به انسان می دهد، «لِیَعْلَمُوا» و هم با تذکّر و پند،آدمی را به اعمال خیر تشویق می کند. «لِیَذَّکَّرَ» 6 قرآن،برای عموم مردم ابلاغ است،امّا تنها صاحبان عقل متذکّر می شوند و از آن پند می گیرند. «وَ لِیَذَّکَّرَ أُولُوا الْأَلْبٰابِ» آری اگر به رهنمودهای قرآن با جان و دل توجّه کنیم،انسان موحّد و متذکّری می شویم.انشاء اللَّه

ص :307

ص :308

ص :309

ص :310

[تفسیر سوره حجر]

سیمای سوره حجر

این سوره دارای نود و نه آیه است و به گفته مشهور پنجاه و دومین سوره می باشد که قبل از هجرت در مکّه بر پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله نازل شده است.

«حِجْر»نام شهری است که قوم حضرت صالح در آن زندگی می کردند و نام این سوره از آیه هشتاد آن که درباره قوم صالح است،گرفته شده است. «کَذَّبَ أَصْحٰابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ» بیشتر مطالب این سوره در مورد تهمت و تمسخر کفّار نسبت به قرآن و پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله و دستور به صبر و گذشت نسبت به آنهاست و یک نوع دلداری و تسلیت،در برابر فشار هجوم مخالفان،بعد از وفات حضرت خدیجه و حضرت ابو طالب علیهما السلام برای پیامبر عزیز می باشد.

ص :311

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده ی مهربان

[سوره الحجر (15): آیات 1 تا 2]
اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;الر تِلْکَ آیٰاتُ اَلْکِتٰابِ وَ قُرْآنٍ مُبِینٍ (1) رُبَمٰا یَوَدُّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کٰانُوا مُسْلِمِینَ (2)

15\2-1

الف لام راء،آن است آیات کتاب(آسمانی)و قرآن روشن و روشنگر.

چه بسا کسانی که کفر ورزیدند آرزو دارند که ای کاش مسلمان بودند.

نکته ها:
اشاره

در تفسیر طبری و مجمع البیان ذیل آیه 2 حدیثی آمده که در قیامت کفّار به مسلمین گرفتارِ جهنم،می گویند:شما نیز مثل ما دوزخی شدید و اسلام شما را نجات نداد.در حالی که مسلمانان گنهکار بعد از مدّتی تنبیه،نجات می یابند،ولی کفّار برای همیشه در دوزخ و آتش جهنم ماندنی می شوند و می گویند:ای کاش ما هم مسلمان بودیم.

در تاریخ می خوانیم:قیصر روم با دیدن نامه پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله قصد ایمان آوردن داشت امّا گفت جانم در خطر است و حکومت از دستم می رود. (1)

پیام ها

1 با اینکه قرآن مقام بسیار والایی دارد، «تِلْکَ» ولی در عین حال دسترسی به آن آسان است.زیرا هم نوشته شده، «الْکِتٰابِ» و هم قابل خواندن است. «قُرْآنٍ»

ص :312


1- 1) .مکاتیب الرسول،ج 1،ص 112.

2 مطالب قرآن روشن است و مرز حقّ و باطل را بیان می کند. «مُبِینٍ» 3 سرفرازی آینده برای اسلام است و حسرت برای کفّار خواهد بود. «یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا» (کسانی که امروز اسلام را مسخره می کنند،در آینده پشیمان خواهند شد و چه بسا کفّاری که آرزوی اسلام دارند،ولی گرفتار طاغوت ها یا محیط فساد خود هستند)

[سوره الحجر (15): آیه 3]
اشاره

ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ اَلْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (3)

آنان را(به حال خود)رها کن تا بخورند و بهره مند شوند و آرزوها سرگرمشان کند،پس به زودی(نتیجه این بی تفاوتی ها را)خواهند فهمید.

نکته ها:
اشاره

مسئله رها کردن کفّار به حال خود،که از جمله ی «ذَرْهُمْ» استفاده می شود،به خاطر سرکشی خود آنان است و گرنه خداوند ابتدا برای هدایت همه ی انسانها،پیامبر فرستاده و کسی را به حال خود رها نکرده است.چنان که این مطلب بارها در قرآن مطرح شده است.از جمله: «وَ نَذَرُهُمْ فِی طُغْیٰانِهِمْ یَعْمَهُونَ» (1)،آنان را رها می کنیم تا در سرکشی خود سردرگم شوند و در جای دیگر می فرماید: «وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیٰانِهِمْ» (2)آنان را در سرکشی کردن مهلت می دهیم.

انسان به آرزو زنده است و اگر روزی آرزو از انسان گرفته شود از کار و تلاش دست برمی دارد.امّا آرزویی که در اسلام مورد انتقاد قرار گرفته است،مربوط به موارد ذیل است:

1 آرزوی طولانی.2 آرزوی بیش از عمل.3 آرزوی بدون عمل.4 آرزویی که انسان را سرگرم کند.5 آرزوی خیر داشتن از کار و افراد بد.

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:من از دو چیز بر شما می ترسم؛یکی پیروی از هوسها که شما را از حقّ باز دارد و دیگری آرزوهای طولانی که شما را از آخرت غافل نماید.در دعای کمیل می خوانیم:آرزوهای طولانی،انسان را از رسیدن به خیرات محروم می کند.«و حبسنی عن

ص :313


1- 1) .انعام،110.
2- 2) .بقره،15.

نفعی بعد آمالی»

پیام ها

1 در تبلیغ و ارشاد وقت خود را صرف نااهلان نکنید. «ذَرْهُمْ» 2 انسان،گاهی چنان در کفر غوطه ور می شود که برهان و هشدار انبیا نیز او را بیدار نمی کند «ذَرْهُمْ» 3 آرزو اگر انسان را غافل کند،نابجاست. «وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ» ولی اگر انسان را به کار و تلاش وادار کند خوب است زیرا در قرآن می خوانیم: «وَ الْبٰاقِیٰاتُ الصّٰالِحٰاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوٰاباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً» (1)4 مهلت الهی را نشانه لطف و رحمت او ندانیم. «ذَرْهُمْ ... فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ» (گاهی پزشک به اطرافیان بیمار می گوید:مریض را رها کنید و هر چه می خواهد بخورد به او بدهید،زیرا کار از کار گذشته است)

[سوره الحجر (15): آیه 4]
اشاره

وَ مٰا أَهْلَکْنٰا مِنْ قَرْیَةٍ إِلاّٰ وَ لَهٰا کِتٰابٌ مَعْلُومٌ (4)

و ما اهل هیچ قریه ای را هلاک نکردیم مگر آنکه برای آن(کارنامه و)کتابی معلوم بود.

پیام ها

1 کامیابی های دنیاپرستان پایانی دارد. «مٰا أَهْلَکْنٰا مِنْ قَرْیَةٍ» 2 اگر بخواهیم می توانیم کفّار را فوراً نابود کنیم،امّا برنامه و سنّت ما فرصت دادن و تأخیر است. «لَهٰا کِتٰابٌ مَعْلُومٌ» 3 به مهلت دادن های الهی مغرور نشویم. «لَهٰا کِتٰابٌ مَعْلُومٌ» 4 جامعه و تاریخ نیز قانون و زمان بندی و اصولی دارد. «قَرْیَةٍ إِلاّٰ وَ لَهٰا کِتٰابٌ مَعْلُومٌ»

ص :314


1- 1) .کهف،46.
[سوره الحجر (15): آیه 5]
اشاره

مٰا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهٰا وَ مٰا یَسْتَأْخِرُونَ (5)

هیچ امّتی از اجل خود نه پیش می افتد و نه پس می ماند.

نکته ها:
اشاره

اجَل و حوادثی که پیش می آید دو نوع است:حتمی و غیر حتمی.اَجَل غیر حتمی با دعا و صدقه و کارهای خیر قابل تغییر است،امّا اجَل حتمی قابل تغییر نیست.

پیام ها

1 نه تنها افراد بلکه امّت ها و تاریخ آنان زمان بندی و أَجَل دارند. «أَجَلاً» 2 بقا و ثبات افراد و أُمّت ها بدست خداست و انسان در جلو و عقب انداختن برنامه های حتمی الهی،نقشی ندارد. «مٰا تَسْبِقُ ... وَ مٰا یَسْتَأْخِرُونَ»

[سوره الحجر (15): آیات 6 تا 7]
اشاره

وَ قٰالُوا یٰا أَیُّهَا اَلَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ اَلذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ (6) لَوْ مٰا تَأْتِینٰا بِالْمَلاٰئِکَةِ إِنْ کُنْتَ مِنَ اَلصّٰادِقِینَ (7)

و کفّار گفتند:ای کسی که(ادّعا داری)ذکر(الهی)بر او نازل شده! به یقین تو دیوانه ای.

اگر از راست گویانی چرا فرشتگان را پیش ما نمی آوری؟

نکته ها:
اشاره

کلمه« لَمَجْنُونٌ »به معنای بی عقل نیست،بلکه به معنای جن زده است.همان گونه که کلمه «دیوانه»به معنای دیوزده است و در جاهلیّت اعتقاد داشتند که شاعر به خاطر ارتباطی که با جنّ دارد می تواند شعر بگوید.

در این دو آیه تحقیر و تمسخر و تهمت و تردید،با انواع تأکیدها برای پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله از زبان کفّار مطرح شده است. «یٰا أَیُّهَا الَّذِی» به جای «یٰا أَیُّهَا النَّبِیُّ» یک نوع تحقیر است،کلمه« اَلذِّکْرُ» با توجّه به اینکه کفّار به وحی عقیده نداشتند،یک نوع تمسخر است و« لَمَجْنُونٌ »

ص :315

تهمت است و جمله «إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّٰادِقِینَ» نشانه ی تردید آنان در نبوّت است.به علاوه حرف«ان»و حرف لام در جمله« إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ »و قالب جمله اسمیه،نشانه ی انواع تاکید در سخن و عقیده انحرافی آنهاست.

پیام ها

1 توجّه به معنویات،نزد گروهی دیوانگی است. «إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ» 2 کفّار سرچشمه سخنان پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله را که وحی است قبول نداشتند.لذا به جای« أَنْزَلَ اللّٰهُ إِلَیْکَ »می گفتند: «نُزِّلَ عَلَیْهِ» 3 کفّار،نشانه ی صداقت پیامبر را نزول فرشته می دانستند،ولی این بهانه ای بیش نبود.زیرا در جای دیگر قرآن می خوانیم:اگر بر فرض ما فرشتگان را بر آنان نازل کنیم و مردگان زنده شوند و با آنان سخن بگویند و در برابر چشمشان همه چیز را حاضر کنیم،باز هم ایمان نمی آورند. «مٰا کٰانُوا لِیُؤْمِنُوا»

[سوره الحجر (15): آیه 8]
اشاره

مٰا نُنَزِّلُ اَلْمَلاٰئِکَةَ إِلاّٰ بِالْحَقِّ وَ مٰا کٰانُوا إِذاً مُنْظَرِینَ (8)

(غافل از آنکه)ما فرشتگان را جز بر اساس حقّ نمی فرستیم و در آن صورت دیگر کفّار مهلت داده نمی شوند.(و قهر فوری الهی آنان را خواهد گرفت)

نکته ها:
اشاره

از آیات قرآن استفاده می شود که هر گاه معجزه ای از انبیا صادر شود و مردم بی اعتنایی کنند،ممکن است قهر الهی نازل شود و ممکن است برای مدّتی به آنان مهلت داده شود، لکن هر گاه نوع معجزه و درخواست آن از طرف مردم باشد؛نظیر بیرون آمدن شتر از دل کوه که از حضرت صالح خواستند و یا نظیر فروآمدن غذای آسمانی که از حضرت عیسی خواستند،در این گونه موارد هر گاه مردم تخلف نمایند قهر خدا حتمی و فوری است و دیگر به آنان مهلت داده نمی شود. «وَ مٰا کٰانُوا إِذاً مُنْظَرِینَ» در آیه قبل کفّار با جمله «لَوْ مٰا تَأْتِینٰا بِالْمَلاٰئِکَةِ» از پیامبر عزیز تقاضای فرود آمدن

ص :316

فرشتگان بر خودشان را داشتند.این آیه پاسخ می دهد:که نزول فرشتگان براست و حقّ آن است که فرشته بر افراد لایق نازل شود و نزول فرشته بر افراد نااهل باطل است و ما جز حقّ انجام نمی دهیم. «مٰا نُنَزِّلُ الْمَلاٰئِکَةَ إِلاّٰ بِالْحَقِّ»

پیام ها

1 نزول فرشتگان بر اساس هوس این و آن نیست،بلکه بر اساس حقّ است.

«مٰا نُنَزِّلُ الْمَلاٰئِکَةَ إِلاّٰ بِالْحَقِّ»

2 مهلت دادن خداوند نیز قانون دارد و در مواردی که نوع معجزه با درخواست خود مردم باشد ولی بازهم سرکشی نمایند،مهلتی در کار نیست. «مٰا کٰانُوا إِذاً مُنْظَرِینَ»

[سوره الحجر (15): آیه 9]
اشاره

إِنّٰا نَحْنُ نَزَّلْنَا اَلذِّکْرَ وَ إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ (9)

همانا ما خود قرآن را نازل کردیم و قطعاً ما خود آن را نگاه داریم

نکته ها:
اشاره

در آیه 6 کفّار می گفتند:معلوم نیست سرچشمه ذکر پیامبر چیست «نُزِّلَ عَلَیْهِ» در این آیه می فرماید:شک نکنید قطعاً خود ما هستیم که ذکر و قرآن را بر او نازل می کنیم و همان گونه که کفّار با تأکید نسبت جنون می دادند،خداوند با تأکید بیشتری نزول قرآن و حفظ آن را به ذات مقدّس خود نسبت می دهد.

در این آیه کوتاه ده نوع تأکید بکار رفته است؛پنج تأکید برای نزول قرآن که در کلمات« إِنّٰا،نَحْنُ،نَزَّلْنَا،الذِّکْرَ »نهفته شده و پنج تأکید برای حفظ قرآن از هر نوع تغییر و تحولی که در کلمات«ان،نا،له،ل،حافظون»است که در اصطلاح ادبیات عرب برای اهل فن روشن است.

به گواهی و وعده خدا در این آیه،هیچگونه تغییر و تحریفی در قرآن رخ نداده،چنان که در آیات دیگر نیز این مطلب آمده است،از جمله آیه 42 فصلت: «لاٰ یَأْتِیهِ الْبٰاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ

ص :317

وَ لاٰ مِنْ خَلْفِهِ» هیچگونه باطلی از هیچ طریقی به قرآن راه ندارد.و اگر روایاتی را دیدیم که در آن به تحریف قرآن اشاره ای دارد؛یا جعلی است که باید بر دیوار زد و یا مراد تحریف در معنا و عمل،تفسیر به رأی و سلیقه و کنارزدن قرآن شناسان اصلی یعنی اهل بیت پیامبر علیهم السلام می باشد.

علاوه بر وعده خداوند مبنی بر حفاظت از قرآن،مسلمانان از آغاز،قرآن را حفظ کرده و در نوشتن و حفظ آن جدّی بودند،حتّی آموزش قرآن را مهریه زنان قرار می دادند،در نمازها می خواندند و کاتبان وحی افراد متعدّد بودند که یکی از آنان حضرت علی علیه السلام بود و امامان اهل بیت علیهم السلام مردم را به همین قرآن موجود دعوت می کردند،به علاوه حدیث ثقلین از شخص پیامبر که فرمودند:من دو چیز گرانبها در میان شما می گذارم و می روم؛یکی قرآن و دیگری اهل بیتم،که این دو هرگز از هم جدا نمی شوند و اگر شما به هر دو تمسک کنید، هرگز گمراه نخواهید شد.گواه دیگری بر سلامت قرآن است و به راستی مگر می توان گفت رسالت پیامبر ثابت ولی کتابش متغیر است؟! مصطفی را وعده داد الطاف حق در زمینه تحریف نشدن قرآن صدها کتاب و مقاله و تحقیق از سوی بزرگان شیعه تألیف شده است و با کمال تأسّف عقیده به تحریف را به ناحقّ به شیعه نسبت داده اند.

قرآن ذکر است، «نَزَّلْنَا الذِّکْرَ» و اعراض از ذکر و قرآن،انسان را به بدبختی می کشاند. «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً» (1)قرآن ذکر است و تنها با ذکر خدا دل ها آرام می گیرد. «أَلاٰ بِذِکْرِ اللّٰهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (2)

پیام ها

1 قرآن نه از بشر است و نه از فرشته. «إِنّٰا نَحْنُ» 2 قرآن برای همیشه محفوظ است. «لَحٰافِظُونَ» (اسم فاعل رمز دوام است)

ص :318


1- 1) .طه،124.
2- 2) .رعد،28.

3 یکی از پیشگویی های قرآن و از امتیازات اسلام،مصونیت قرآن از تحریف است. «إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ» 4 قرآن،ذکر است؛یاد خدا،یاد نعمت ها،یاد تاریخ گذشتگان و یاد قیامت.

«الذِّکْرَ»

«5 تهمت ها و تحقیرهای ناروا،باید محکم و همانند خودشان پاسخ داده شود.

«نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ» را باید با آیه «نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ» پاسخ داد.

[سوره الحجر (15): آیات 10 تا 11]
اشاره

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ فِی شِیَعِ اَلْأَوَّلِینَ (10) وَ مٰا یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّٰ کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (11)

و همانا ما پیش از تو،در میان اقوام و گروه های پیشین(نیز پیامبرانی)فرستادیم.

و هیچ پیامبری برایشان نمی آمد،مگر آنکه به استهزای او می پرداختند.

نکته ها:
اشاره

کلمه« شِیَعِ »به معنای امّت و گروهی است که دارای نوعی پیوند و همبستگی می باشند؛ خواه پیوند در خط حقّ باشد،نظیر آیه «وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْرٰاهِیمَ» (1)و خواه در خط انحراف. «فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کٰانُوا شِیَعاً» (2)هدف از استهزا؛یا شکستن ابهّت انبیا بود تا مردمِ حق جو گرد آنان جمع نشوند،یا برای جبران ضعف و ناتوانی خودشان در برابر منطق انبیا بود.و آنچه دستاویز مسخره قرار می گرفت؛یا زندگی ساده انبیا یا پیروان محروم آنان و یا شکستن سنّت های خرافه ای بود.

پیام ها

1 در برابر سیل استهزا،باید افراد را تقویت کرد. «لَقَدْ أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ» 2 توجّه به تاریخ و مشکلات دیگران،تحمّل مشکلات را بر انسان آسان می کند.

ص :319


1- 1) .صافات،83.
2- 2) .انعام،159.

«أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ»

3 هیچ یک از انبیا،از مسخره شدن بدست کفّار،مصون نبوده اند. «مٰا یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ» (مبلّغ نباید با تمسخر مردم،دل سرد شود) 4 استهزا،سیره و روش همیشگی کفّار،در برابر انبیا بوده است. «کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ» (حربه ی کسی که منطق ندارد،استهزا می باشد)

[سوره الحجر (15): آیات 12 تا 15]
اشاره

کَذٰلِکَ نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ اَلْمُجْرِمِینَ (12) لاٰ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ اَلْأَوَّلِینَ (13) وَ لَوْ فَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ بٰاباً مِنَ اَلسَّمٰاءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ (14) لَقٰالُوا إِنَّمٰا سُکِّرَتْ أَبْصٰارُنٰا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ (15)

اینگونه ما(برای اتمام حجّت)قرآن را در دلهای مجرمان راه می دهیم.

(امّا)آنان به آن ایمان نمی آورند و سنّت و راه کفّار پیشین نیز اینگونه بوده است.

و اگر از آسمان دری بر روی آنان بگشاییم تا همواره در آن بالا روند.

قطعاً می گفتند در حقیقت ما چشم بندی شده ایم بلکه ما قومی جادو شده ایم.

نکته ها:
اشاره

در چند آیه قبل خواندیم که کفّار از پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله درخواست دیدن و آوردن فرشته می کردند.در آیه 14 این سوره می فرماید:حتّی اگر ما دری از آسمان را به روی آنان باز کنیم و آنان به آسمان بالا روند و ملائکه و چیزهای دیگری را هم ببینند،باز ایمان نخواهند آورد، زیرا تقاضای دیدن فرشته تنها یک بهانه است.و شخص لجوج عروج خود را به آسمان نیز، انکار می کند.در آیه ی دیگر (1)می خوانیم:حتی اگر کتابی را در کاغذی از آسمان نازل کنیم و آنان با دست خود آن را بگیرند باز هم انکار می کنند و می گویند این جز

ص :320


1- 1) .انعام،7.

جادو و سحر آشکاری نیست.

بعضی مفسّران می گویند:« نَسْلُکُهُ »یعنی ما این تکذیب و استهزا را در دل کفّار نفوذ دادیم، نظیر آیه «خَتَمَ اللّٰهُ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ» که سنگدل شده اند و دیگر قابل هدایت نیستند.

پیام ها

1 سنّت خداوند برای هدایت مردم،نسبت به همه یکسان است. «کَذٰلِکَ نَسْلُکُهُ» 2 خداوند اتمام حجّت می کند و مطالب حقّ را به دل و عمق جان مردم می رساند،تا نگویند ما حقیقت را نفهمیدیم. «فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ» 3 جرم و گناه،انسان را از هدایت پذیری دور می کند. «قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ، لاٰ یُؤْمِنُونَ بِهِ» 4 تنها فهمیدن حق،برای پذیرفتن آن کافی نیست،زیرا ایمان آوردن نیاز به اراده و تواضع و خشوع دارد. «نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ ... لاٰ یُؤْمِنُونَ» 5 آسمان درهایی دارد که با اراده ی خداوند،بر هر کس که بخواهد باز می شود.

«فَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ بٰاباً»

6 لجاجت،مانع شناخت است و لجوج محسوسات را نیز انکار می کند. «لَوْ فَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ بٰاباً ... لَقٰالُوا إِنَّمٰا سُکِّرَتْ أَبْصٰارُنٰا» 7 لجاجت،درد بی درمان و رو به گسترش است.او با دیدن هر گونه نشانه ای ابتدا می گوید؛چشم من سحر شده، «إِنَّمٰا سُکِّرَتْ أَبْصٰارُنٰا» امّا بعد می گوید؛تمام وجودم سحر شده است. «بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ»

[سوره الحجر (15): آیه 16]
اشاره

وَ لَقَدْ جَعَلْنٰا فِی اَلسَّمٰاءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنّٰاهٰا لِلنّٰاظِرِینَ (16)

و همانا ما در آسمان برج هایی قرار دادیم و آن را برای بینندگان زینت دادیم.

نکته ها:
اشاره

کلمه«بروج»جمع«برج»در اصل به معنای ظهور است و به زنی که زینت خود را ظاهر می کند،می گویند:«تبرجت المرأة»و به قصر و کاخ و ساختمان های بلند که جلوه ای خاص

ص :321

دارد برج گفته می شود و در این آیه کرات آسمانی یا منازل آنها به برج تشبیه شده است.

از گردش زمین به دور خورشید،دائره ای فرضی به نام«منطقة البروج»تشکیل می شود.

این دایره را دوازده قسمت نموده اند که مطابق هر قسمتی ستارگانی قرار می گیرند و به تناسب شکل آن،مجموعه ای از ستارگان به آن نامگذاری شده است.در فارسی به نام های فروردین،اردیبهشت،خرداد،.....و در عربی به نام حمل،ثور،جوزا،سرطان،اسد،سنبله، میزان،عقرب،قوس،جدی،دلو و حوت می باشد.

پیام ها

1 کرات آسمانی و حرکت آنها در مدارهای گوناگون،یکی از آثار توحید و خداشناسی است. «لَقَدْ جَعَلْنٰا» 2 آفریده های آسمانی نیز حادث هستند. «جَعَلْنٰا» 3 زینت و زیبایی،یک اصل در آفرینش است که خداوند در خلقت آسمان ها آن را رعایت نموده است. «زَیَّنّٰاهٰا» 4 آسمان نیز همچون زمین،برای انسان آفریده شده است. «لِلنّٰاظِرِینَ»

[سوره الحجر (15): آیات 17 تا 18]
اشاره

وَ حَفِظْنٰاهٰا مِنْ کُلِّ شَیْطٰانٍ رَجِیمٍ (17) إِلاّٰ مَنِ اِسْتَرَقَ اَلسَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهٰابٌ مُبِینٌ (18)

و آنها را از(دسترس)هر شیطان رانده شده ای،حفظ کردیم.

مگر آنکه دزدانه گوش فرا داد که شهابی روشن او را دنبال نمود.

نکته ها:
اشاره

کلمه« اِسْتَرَقَ »از سرقت و«استراق سمع»به معنای سرقت کلام است.

در تفسیر فی ظلال و مراغی می خوانیم:ما روح آیه را نمی دانیم که چگونه شیطان خبر دزدی می کند و چه خبری را سرقت می کند،ولی فخر رازی و آلوسی در تفاسیر خود می گویند:مراد از آسمان،همین آسمان ظاهر و مراد از شهاب،همین سنگ های آسمانی

ص :322

است که پرتاب و مشتعل می شود.گرچه بعضی گفته اند:مراد از آسمان،عالم ملکوت است که شیاطین را راهی بر آن نیست.به هر حال شاید بتوان گفت:در آسمان معنویّت چهره های درخشان و الگوها و رهبرانی قرار دادیم و حقایق را از وسوسه های شیطان حفظ کردیم و هر گاه شیطان صفتی وسوسه ای نماید،با استدلال و منطق محکم بر او هجوم آورده و بدعت و التقاط و وسوسه های او را با شهاب علم و برهانِ اهل ذکر محو می کنیم.

پیام ها

1 آسمان ها که زینت دارند،باید حفظ شوند و حفظ آنها تنها کار خداوند است.

«وَ حَفِظْنٰاهٰا»

2 آسمان ها مرکز تدبیر امور و فرشتگان مدبّران امورند و مراکز تدبیر باید منطقه حفاظتی باشد. «حَفِظْنٰاهٰا» 3 شیطان تنها ابلیس نیست. «کُلِّ شَیْطٰانٍ» 4 شیطان،به خودی خود نمی رود،باید او را طرد نمود. «رَجِیمٍ» 5 استراق سمع و جاسوسی کار شیطان است. «مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ» 6 با جاسوس باید برخوردی سریع و انقلابی کرد. «فَأَتْبَعَهُ شِهٰابٌ» 7 هر جا شیطان صفتی یافت شد،روشنگران جامعه باید با شهاب علم،آنان را دنبال کنند. «فَأَتْبَعَهُ شِهٰابٌ مُبِینٌ» 8 پاسخ وسوسه ها و شیطنت ها باید بسیار صریح،علنی و فوری باشد. «فَأَتْبَعَهُ شِهٰابٌ مُبِینٌ» (در سوره صافّات آیه 8 می خوانیم: «یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جٰانِبٍ» طرد شیطان باید از همه اطراف باشد و گر نه به شکل دیگر و از راه دیگری جلوه می کند)

[سوره الحجر (15): آیات 19 تا 20]
اشاره

وَ اَلْأَرْضَ مَدَدْنٰاهٰا وَ أَلْقَیْنٰا فِیهٰا رَوٰاسِیَ وَ أَنْبَتْنٰا فِیهٰا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْزُونٍ (19) وَ جَعَلْنٰا لَکُمْ فِیهٰا مَعٰایِشَ وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرٰازِقِینَ (20)

و زمین را گستراندیم و در آن کوه های استوار افکندیم و در آن از هر چیز سنجیده و به اندازه،رویاندیم.

ص :323

و در آن زمین،برای شما و آنکه شما روزی دهنده او نیستید،وسیله ی زندگی قرار دادیم.

نکته ها:
اشاره

مراد از القای کوه همچون القای شبهه،ایجاد آن است،کلمه« رَوٰاسِیَ »جمع«راسیه»به معنای ثابت و پابرجاست و کلمه« مَعٰایِشَ »جمع«معیشت»به معنای وسیله زندگی است.

پیام ها

1 یکی از نعمت های الهی،گستردگی و مسطح بودن زمین است. «مَدَدْنٰاهٰا» (و گر نه کشاورزی و بسیار از تلاش های دیگر به سختی انجام می گرفت) 2 گستردگی زمین و پیدایش کوه ها و نباتات،تصادفی نیست. «مَدَدْنٰاهٰا، أَلْقَیْنٰا، أَنْبَتْنٰا» 3 آفریده ها،بر اساس میزان و قانون خاصّی آفریده شده اند. «مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْزُونٍ» 4 زمین آماده رویش هر گونه گیاه است. «کُلِّ شَیْءٍ» 5 آفرینش زمین و کوه و نبات برای انسان است. «لَکُمْ» 6 خداوند،معیشت و رزق همه موجودات را،حتّی آنها که شما توان تأمین آن را ندارید به عهده دارد «وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرٰازِقِینَ»

[سوره الحجر (15): آیه 21]
اشاره

وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّٰ عِنْدَنٰا خَزٰائِنُهُ وَ مٰا نُنَزِّلُهُ إِلاّٰ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ (21)

و هیچ چیز نیست مگر آنکه منابع و گنجینه های آن نزد ماست و ما جز به مقدار معین فرو نمی فرستیم

نکته ها:
اشاره

در آیات متعدّد به مسئله اندازه گیری در خلقت موجودات اشاره شده است،از جمله:

«قَدْ جَعَلَ اللّٰهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً» (1)

ص :324


1- 1) .طلاق،3.

«کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدٰارٍ» (1)

«وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً» (2)در آیه ی 27 سوره شوریٰ می خوانیم که اگر خداوند رزق بندگانش را توسعه دهد،آنان دست به تجاوز می زنند،به همین دلیل به مقداری که صلاح می داند،به هر کس می دهد.آیه مورد بحث نیز اشاره به همین معناست.

شاید مراد از خزائن،اسباب و عناصر و امکانات بالقوه باشد.که خداوند در وجود هر موجودی قرار داده است.

جمله «إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّٰ عِنْدَنٰا خَزٰائِنُهُ» شامل هر آفریده ای می شود.مثلاً توان و قدرت بینایی و شنوایی نیز در نزد خدا،سرچشمه و خزینه ای دارد که به مقدار معین از آن به ما می رسد،مثلاً اگر او بخواهد ما می توانیم صدای پای مورچه را در آن طرف کره زمین بشنویم.ضمناً علوم امروز کشف کرده که هر نباتی دارای وزن مخصوص است که هر گاه کمی عناصر و اجزای آن کم و زیاد شود،دیگر آن گیاه نخواهد بود.

نزول گاهی از مکان بالاست،نظیر نزول باران و گاهی از مقام بالاست،نظیر آیه «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ» (3)که به معنای آفرینش آهن است.در این آیه می خوانیم که نعمت ها اندازه و حساب دارد و مقدار هر یک معلوم است، «بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» ولی در آیات و روایات دیگر عوامل آن بیان شده است.تلاش انسان ها می تواند در تعیین رزق مؤثر باشد؛داشتن اخلاق خوب، تخصّص عالی،سعه صدر،حسن نیّت و سوز و دعای نیکان می تواند در آن مقدار معلوم مؤثر باشد.

پیام ها

1 هستی،سرچشمه و منبعی دارد که در اختیار خداست و تنها بخشی از آن بدست ما می رسد که ما از آن آگاهیم. «عِنْدَنٰا خَزٰائِنُهُ» 2 چیزی در هستی،بدون اندازه معین آفریده نشده است. «بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»

ص :325


1- 1) .رعد،8.
2- 2) .فرقان،2.
3- 3) .حدید،25.

3 خزائن الهی متعدّد و نزول رحمت او تدریجی است. «نُنَزِّلُهُ» (تنزیل به معنای نزول تدریج است) 4 خزائن الهی دائمی است.چون هر چه نزد اوست،باقی است. (1)«عِنْدَنٰا خَزٰائِنُهُ» 5 به سراغ غیر خدا نروید،زیرا که هر چه بخواهید سرچشمه اش نزد خداست.

«عِنْدَنٰا خَزٰائِنُهُ»

6 داشتن،دلیل مصرف کردن نیست،بلکه در مصرف باید حکمت و ظرفیّت و ده ها نکته دیگر را در نظر گرفت. «وَ مٰا نُنَزِّلُهُ إِلاّٰ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» 7 همه منابع هستی برای بشر،کشف نشده است. «عِنْدَنٰا خَزٰائِنُهُ»

[سوره الحجر (15): آیه 22]
اشاره

وَ أَرْسَلْنَا اَلرِّیٰاحَ لَوٰاقِحَ فَأَنْزَلْنٰا مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَأَسْقَیْنٰاکُمُوهُ وَ مٰا أَنْتُمْ لَهُ بِخٰازِنِینَ (22)

و بادها را برای بارور ساختن(ابرها و گیاهان)فرستادیم و از آسمان آبی نازل کردیم،پس شما را بدان سیراب نمودیم در حالی که شما نه خزینه دار بارانید و نه می توانید آن را برای خود(در ابرها یا در زمین)ذخیره کنید.

نکته ها:
اشاره

کلمه« لَوٰاقِحَ »از«لقاح»به معنای بارور کردن ابرها،از طریق پیوند ابرهای مثبت و منفی است و یا به معنای بارور کردن گیاهان،از طریق انتقال گرده های گیاهان است.

در آیه 41 سوره ذاریات می خوانیم که گاهی باد عقیم و بی فایده است،و گاهی سرچشمه برکات می شود.همان گونه که در آیه 43 سوره نور می خوانیم: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّٰهَ یُزْجِی سَحٰاباً ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکٰاماً فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلاٰلِهِ» آیا نمی بینی که خداوند ابرهای پراکنده را سوق می دهد سپس بیکدیگر متصل می کند سپس آنها متراکم می کند پس می بینی که باران از میان آنها بیرون می آید.

ص :326


1- 1) .«عنداللَّه باق»نحل،96.

انسان برای مدّت طولانی نه می تواند آب را در ابرها نگاه دارد و نه روی زمین،چون فرو می رود و نه در درّه های سنگی،چون بخار می شود.

پیام ها

1 کارگردان و مدبّر هستی اوست. «أَرْسَلْنَا، فَأَنْزَلْنٰا، فَأَسْقَیْنٰاکُمُوهُ» 2 انسان از نگهداری ضروری ترین نیازها نیز عاجز است. «وَ مٰا أَنْتُمْ لَهُ بِخٰازِنِینَ» 3 نعمت آب غیر از نعمت سیراب شدن است. «فَأَسْقَیْنٰاکُمُوهُ» (اینکه انسان آب بنوشد و سیراب شود،خود نعمتی علاوه بر نعمت آب است،زیرا می شد که انسان تشنه آب بنوشد ولی سیراب نشود.)

[سوره الحجر (15): آیات 23 تا 25]
اشاره

وَ إِنّٰا لَنَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ وَ نَحْنُ اَلْوٰارِثُونَ (23) وَ لَقَدْ عَلِمْنَا اَلْمُسْتَقْدِمِینَ مِنْکُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا اَلْمُسْتَأْخِرِینَ (24) وَ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ إِنَّهُ حَکِیمٌ عَلِیمٌ (25)

و البتّه این مائیم که زنده می کنیم و می میرانیم و مائیم که(بعد از مرگ همه، باقی مانده و)وارث می شویم.

و بدون شک ما به پیشینیان از شما علم داریم و به آیندگان نیز آگاهیم.

و همانا پروردگار تو است که همه آنان را محشور خواهد کرد،زیرا که او حکیم و علیم است.

نکته ها:
اشاره

مفسران برای« اَلْمُسْتَقْدِمِینَ »و« اَلْمُسْتَأْخِرِینَ »مصادیقی ذکر کرده اند،از جمله:1 گذشتگان و باقیماندگان.2 سبقت گیرندگان و عاشقان جبهه و غیر آنان.3 کسانی که در صف اول نماز جماعت حاضر می شوند و کسانی که در صف آخر حضور می یابند تا به زنان حاضر در جماعت نگاه بد کنند که آیه می فرماید ما می دانیم و بعضی از خوبی به جایی رسیده بودند که

ص :327

منزلشان را در معرض فروش قرار داده بودند تا در عوض در نزدیک مسجد منزل تهیه کنند و به صف اول برسند که آیه می فرماید ما این افراد را نیز می شناسیم.

پیام ها

1 مرگ و حیات تنها بدست اوست.همه رفتنی هستند،پس سزاوار است با عمل خود ارث خوبی برای وارث حقیقی بجای گذاریم. «نَحْنُ الْوٰارِثُونَ» 2 زمان،در علم خداوند اثری ندارد.علم او به گذشته و حال و آینده یکسان است. «عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِینَ ... عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِینَ» 3 برپایی رستاخیز،کیفر و پاداش دادن از شئون ربوبیّت الهی است. «رَبَّکَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ» 4 دلیل رستاخیز،حکمت خداوند است.(اگر ذرات خاک،غذا و غذا،نطفه و نطفه،انسان شود و با مرگ،دوباره به خاک تبدیل شود و حساب و کتابی در کار نباشد،این کار حکیمانه نیست.) «إِنَّهُ حَکِیمٌ» 5 در قیامت قدیم و جدید با هم محشور می شوند. «یَحْشُرُهُمْ» و خداوند بر عملکرد همه و آثار و نیّات هر فرد،آگاهی کامل دارد. «حَکِیمٌ عَلِیمٌ»

[سوره الحجر (15): آیات 26 تا 27]
اشاره

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اَلْإِنْسٰانَ مِنْ صَلْصٰالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (26) وَ اَلْجَانَّ خَلَقْنٰاهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نٰارِ اَلسَّمُومِ (27)

و همانا ما انسان را از گِلی خشک،از گِلی سیاه متغیر و بو گرفته،آفریدیم.

و قبل از انسان،جنّ را از آتشی سوزان و نافذ آفریدیم.

نکته ها:

کلمه« صَلْصٰالٍ »به گِل خشک و نپخته ای گویند که هر گاه در آن دمیده شود،صدای صوت

ص :328

از آن برخاسته می شود. (1)کلمه« حَمَإٍ »به گِل تیره رنگ و کلمه« مَسْنُونٍ »به معنای متغیر است.کلمه« اَلسَّمُومِ »به باد داغی گفته می شود که مثل سمّ در عمق جان انسان اثر می گذارد.

این آیه،یا اشاره به آفرینش اوّلین انسان یعنی حضرت آدم است، «خَلَقْتَنِی مِنْ نٰارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ» (2)و یا مراد سیر آفرینش همه انسان هاست که مواد زمین از طریق غذا و نطفه به صورت انسان درمی آید،همان گونه که در سوره کهف آیه 37 می خوانیم که انسان در آغاز خاک،سپس نطفه و سپس به صورت انسان درمی آید. «أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوّٰاکَ رَجُلاً» (3)در فرهنگ قرآن،جن موجودی مکلف است که مورد خطاب خداوند قرار گرفته است، «یٰا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ» و قرآن را می فهمد.در اوّلین آیه از سوره جن می خوانیم: «اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ» گروهی از جن قرآن را گوش کردند.جن همانند انسان دارای شهوت است.

چنان که درباره زنان بهشتی می خوانیم که آنها باکره هستند،نه انسانی با آنها آمیزش کرده و نه جنّی. «لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لاٰ جَانٌّ» (4)و طبق این آیه آفرینش آن از آتش و قبل از انسان بوده است چنان که ابلیس از جنّ است، «کٰانَ مِنَ الْجِنِّ» و همانند دیگر کافران از جن به دوزخ می رود. «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّٰاسِ أَجْمَعِینَ» (5)

[سوره الحجر (15): آیه 28]
اشاره

وَ إِذْ قٰالَ رَبُّکَ لِلْمَلاٰئِکَةِ إِنِّی خٰالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصٰالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (28)

و(یاد کن)آن گاه که پروردگارت به فرشتگان گفت:همانا من بشری را از گِلی خشک سیاه و بدبو شده خلق می کنم.

نکته ها:
اشاره

«بشر»به ظاهر پوست گفته می شود.در میان جانداران تنها انسان است که پوست او پیدا است و پوست باقی حیوانات با پشم و مو و کرک و پر و پولک پوشیده شده است.

ص :329


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .ص،76.
3- 3) .کهف،37.
4- 4) .الرحمن،74.
5- 5) .هود،119.
پیام ها

1 آفرینش فرشتگان،قبل از انسان بوده است.(زیرا خداوند قبل از آفرینش انسان مسئله را با فرشتگان در میان گذاشت) «وَ إِذْ قٰالَ رَبُّکَ لِلْمَلاٰئِکَةِ» 2 آفرینش انسان از خاک و مادّیات است و لذا گرایش غریزی او نیز به مادّیات است. «خٰالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصٰالٍ» ...

[سوره الحجر (15): آیات 29 تا 31]
اشاره

فَإِذٰا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سٰاجِدِینَ (29) فَسَجَدَ اَلْمَلاٰئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (30) إِلاّٰ إِبْلِیسَ أَبیٰ أَنْ یَکُونَ مَعَ اَلسّٰاجِدِینَ (31)

پس هر گاه معتدل و استوارش ساختم و از روح خود در او دمیدم،پس سجده کنان پیش او بیافتید.

پس فرشتگان همگی با هم و یک سره سجده کردند.

مگر ابلیس که از اینکه با سجده کنان باشد خودداری کرد.

نکته ها:
اشاره

مراد از دمیده شدن روح خداوند در انسان،جان داشتن و نفس کشیدن نیست،زیرا که حیوانات نیز نفس می کشند،بلکه مراد اعطای صفاتی چون خلاّقیّت،اراده و علم،از سوی خدا به انسان است،و نسبت دادن روح به خداوند،برای شرافت روح است،نظیر بیت اللَّه و شهر اللَّه.

سجده فرشتگان بر آدم،یک سجده تشریفاتی نبود،بلکه به معنای خضوع آنان در برابر آدم و نسل او بود.یعنی فرشتگان نیز در خدمت بشر و مسخّر اویند. (1)

ص :330


1- 1) .تفسیر المیزان.
پیام ها

1 آفرینش انسان،کامل و متعادل است. «سَوَّیْتُهُ» 2 سجده فرشتگان،بخاطر دمیده شدن روح خدا بود. «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا» تن آدمی شریف است به جان آدمیّت نه همین لباس زیباست نشان آدمیّت 3 انسان،موجودی است دو بُعدی و در هر دو بُعد کامل است.در بُعد مادّی، «سَوَّیْتُهُ» در بُعد معنوی، «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» 4 انسان،مظهر تجلّی بعضی صفات خداوند است. «مِنْ رُوحِی» 5 معنویّت،نیاز به تن و مَرکَب مادّی دارد. «سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ» ...

6 کسانی که حاضر نیستند در صفوف سجده کنان باشند،روح ابلیسی دارند. «إِلاّٰ إِبْلِیسَ أَبیٰ» ...

7 گرچه سجود و رکوع یک ارزش است،ولی اگر همراه با رکوع و سجود دیگر نمازگزاران باشد ارزش کامل تری دارد. (1)«مَعَ السّٰاجِدِینَ»

[سوره الحجر (15): آیات 32 تا 35]
اشاره

قٰالَ یٰا إِبْلِیسُ مٰا لَکَ أَلاّٰ تَکُونَ مَعَ اَلسّٰاجِدِینَ (32) قٰالَ لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصٰالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (33) قٰالَ فَاخْرُجْ مِنْهٰا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ (34) وَ إِنَّ عَلَیْکَ اَللَّعْنَةَ إِلیٰ یَوْمِ اَلدِّینِ (35)

(خداوند)فرمود:ای ابلیس! چه شد ترا که همراه(فرشتگان)سجده کنان نیستی؟

(ابلیس)گفت:من اینگونه نیستم که برای بشری که او را از گِلی خشک،از گِلی سیاه و بدبو آفریده ای،سجده کنم.

(خداوند)فرمود:پس از صف فرشتگان(و این مقام)خارج شو که همانا تو رانده و مطرودی.

و البتّه تا روز جزا بر تو لعنت خواهد بود.

ص :331


1- 1) .«و ارکعوا مع الراکعین»بقره،43.
پیام ها

1 در قضاوت تنها به علم خود تکیه نکنیم،بلکه از مجرم نیز اقرار بگیریم و با سؤال و جواب،منشأ جرم و روحیّات مجرم را برای همه روشن کنیم. «یٰا إِبْلِیسُ مٰا لَکَ» 2 اگر روحیّه تکبّر در شخصی پیدا شد،محیط و عواملِ دیگر،در هدایت او کارساز نیست.(ابلیس در لابلای فرشتگان و در محیط ملکوتی بود لکن بخاطر لجاجت و تکبر آن گونه شد) «أَلاّٰ تَکُونَ مَعَ السّٰاجِدِینَ» 3 برتری نژادی،یک فکر ابلیسی است. «خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصٰالٍ» ...

4 بدتر از سجده نکردن،غرور و تکبّر در برابر فرمان خداست. «لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ» 5 بدتر از گناه کردن،توجیه گناه است. «خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصٰالٍ» (شیطان،گناه خود را توجیه کرد) 6 غرور و تکبر که آمد،نور و روح الهی را در انسان نمی بیند.شیطان جسم خاکی بشر را دید و حاضر به سجده نشد،در حالی که دستور خداوند به سجده، بخاطر روح الهی او بود. «خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصٰالٍ» 7 دستور و فرمان های الهی سبب اجبار نیست. «لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ» 8 تکبر،بزرگی نمی آورد،بلکه سبب تحقیر می شود. «فَاخْرُجْ» سبب نابودی و محو عبادات قبل می شود. «فَإِنَّکَ رَجِیمٌ» 9 اجتهاد و اظهار نظر در برابر فرمان و دستور روشن الهی،جایز نیست.در مقابل فرمان: «فَقَعُوا لَهُ سٰاجِدِینَ» جایی برای گفتار «خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصٰالٍ» نیست.

10 یک لحظه نافرمانی و تکبّر،سبب خروج ابدی شد. «إِلیٰ یَوْمِ الدِّینِ» 11 متکبّر همواره مورد لعنت الهی است. «عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلیٰ یَوْمِ الدِّینِ»

ص :332

[سوره الحجر (15): آیات 36 تا 38]
اشاره

قٰالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلیٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ (36) قٰالَ فَإِنَّکَ مِنَ اَلْمُنْظَرِینَ (37) إِلیٰ یَوْمِ اَلْوَقْتِ اَلْمَعْلُومِ (38)

(ابلیس)گفت:پروردگارا! پس مرا تا روزی که مردم برانگیخته شوند، مهلت بده(و زنده بدار)

(خداوند)فرمود:پس همانا تو از مهلت یافتگانی.

(امّا نه تا روز قیامت،بلکه)تا روزی که وقت آن معلوم است.

نکته ها:
اشاره

وقتی شیطان فهمید تا روز قیامت مورد لعن است،از خداوند خواست تا آن روز به او مهلت داده شود،ولی نگفت که برای چه مهلت می خواهد.از آنجا که سنّت خداوند بر مهلت دادن است،لذا به او مهلت داده شد،امّا نه تا روز قیامت که او درخواست کرد،بلکه تا روزی که زمان آن نزد خدا مشخص است.و به گفته برخی از مفسران،تا روزی که بشر باشد و تکلیف باشد.

پیام ها

1 سنّت خداوند بر مهلت دادن به گنهکاران است. «فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ» 2 دعا و درخواست گنهکاران نیز اگر مصلحت باشد،مستجاب می شود.شیطان گفت: «فَأَنْظِرْنِی» پاسخ آمد: «فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ»

[سوره الحجر (15): آیات 39 تا 40]
اشاره

قٰالَ رَبِّ بِمٰا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی اَلْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ (39) إِلاّٰ عِبٰادَکَ مِنْهُمُ اَلْمُخْلَصِینَ (40)

(ابلیس)گفت:پروردگارا! به سبب آنکه مرا گمراه ساختی،من هم در زمین (بدی ها را)برایشان می آرایم و همه را فریب خواهم داد.

مگر بندگان اخلاص مند(و برگزیده تو را)از میان آنان.

ص :333

نکته ها:
اشاره

خداوند کسی را گمراه نمی کند،لکن اگر کسی با اراده خود راه انحراف را برگزیند،خدا او را به حال خود رها می سازد.و این رهاکردن بزرگترین کیفر و قهر الهی است.ابلیس نیز چون با اراده خود تکبر و لجاجت کرد،خداوند او را به حال خود رها کرد و مراد از جمله« أَغْوَیْتَنِی » نیز همین معناست؛یعنی اکنون که بخاطر لجاجتم مرا از مَدار لطف خود خارج کردی و به حال خودم واگذاردی من چنین و چنان خواهم کرد.

ابلیس می داند که گروهی از مردم،از برگزیدگان الهی خواهند بود،(یعنی او نبوّت و امامت را نیز پذیرفته است همان گونه که از کلمه «رَبِّ بِمٰا أَغْوَیْتَنِی» معلوم می شود،خدا را پذیرفته است و از دعایش که مرا تا قیامت مهلت بده،روشن می شود معاد را نیز قبول داشته است.

بنا بر این ابلیس اصول عقائدش درست بود،لکن عیب او تکبّر و نداشتن روحیّه ی تسلیم و عبودیّت بود.پس علم و ایمان به تنهایی کافی نیست،عمل و تسلیم و عبودیّت لازم است.

پیام ها

1 ابلیس و ابلیس صفتان عیب خود را به خدا نسبت می دهند. «أَغْوَیْتَنِی» 2 ابزار انحراف شیطان،زیبا جلوه دادن زشتی هاست. «لَأُزَیِّنَنَّ» 3 پاکان و مخلصان از دام شیطان در امانند. «الْمُخْلَصِینَ» (البتّه اخلاص داشتن کافی نیست،عنایت خداوند لازم است.زیرا کلمه«مخلص»به معنای برگزیده الهی است)

[سوره الحجر (15): آیات 41 تا 42]
اشاره

قٰالَ هٰذٰا صِرٰاطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ (41) إِنَّ عِبٰادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطٰانٌ إِلاّٰ مَنِ اِتَّبَعَکَ مِنَ اَلْغٰاوِینَ (42)

(خداوند)فرمود:این(اخلاص و نجات مخلصین)راه مستقیمی است که خود بر عهده دارم.

همانا برای تو بر بندگان(برگزیده)من تسلطّی نیست،مگر از گمراهانی که تو را پیروی کنند.

ص :334

نکته ها:
اشاره

در آیه قبل،ابلیس گفت:من همه را گمراه می کنم جز افراد برگزیده و مخلص را.خداوند در این آیه می فرماید:این که تو حریف بندگان برگزیده ام نمی شوی،راه مستقیم و سنّت من است،یعنی سنّت من آن است که خودم ضامن حفظ آنان باشم،نه آنکه تو به آنان کاری نداری،بلکه نمی توانی به آنان کاری داشته باشی.

سؤال:اگر ابلیس حریف بندگان برگزیده نمی شود،پس وسوسه آدم بر خوردن از درخت ممنوعه چه بود؟ پاسخ:ابلیس در آنان طمع دارد و وسوسه هم می کند و گاهی به ترک اولٰی نیز وادار می کند لکن آنان را گمراه و منحرف نمی کند.

پیام ها

1 شیطان بر آنان که بنده خدا و تسلیم او هستند،سلطه ای ندارد. «عِبٰادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطٰانٌ» 2 انسان به اختیار خود،ابلیس را پیروی می کند. «اتَّبَعَکَ» 3 اگر با عبادت و تقوی در مَدار بندگان خدا درآمدیم،بیمه می شویم. «عِبٰادِی لَیْسَ لَکَ» ...

4 کار شیطان وسوسه است،نه سلطه. «لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطٰانٌ» (در قیامت نیز ابلیس در پاسخ اعتراض مردم می گوید من تنها شما را دعوت کردم،ولی تسلّط و اجباری بر شما نداشتم)

[سوره الحجر (15): آیات 43 تا 44]
اشاره

وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ (43) لَهٰا سَبْعَةُ أَبْوٰابٍ لِکُلِّ بٰابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ (44)

و البتّه دوزخ وعده گاه همگی آنهاست.

برای آن هفت در است،برای هر در بخشی از آن گمراهان تقسیم شده اند.

ص :335

نکته ها:
اشاره

هفت درب دوزخ،شاید اشاره به تعداد زیاد آن باشد.یعنی عوامل بسیاری سبب جهنمی شدن انسان می شود.نظیر آیه 27 لقمان که می فرماید:اگر درختان قلم و هفت دریا مرکب شوند، «وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ» نمی توانند کلمات خدا را بنویسند.کنایه از اینکه مخلوقات الهی به قدری زیادند که قابل شماره و حساب نیستند.

پیام ها

1 هر یک از بهشت و دوزخ راه هایی دارد. «لَهٰا سَبْعَةُ أَبْوٰابٍ» (در نهج البلاغه می خوانیم که مجاهدین درب خاصی برای بهشت دارند) 2 دوزخ همچون بهشت،طبقات و مراتبی دارد و هرکس مطابق جرمش کیفر می شود. «لِکُلِّ بٰابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ»

[سوره الحجر (15): آیات 45 تا 48]
اشاره

إِنَّ اَلْمُتَّقِینَ فِی جَنّٰاتٍ وَ عُیُونٍ (45) اُدْخُلُوهٰا بِسَلاٰمٍ آمِنِینَ (46) وَ نَزَعْنٰا مٰا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوٰاناً عَلیٰ سُرُرٍ مُتَقٰابِلِینَ (47) لاٰ یَمَسُّهُمْ فِیهٰا نَصَبٌ وَ مٰا هُمْ مِنْهٰا بِمُخْرَجِینَ (48)

همانا پرهیزکاران در باغ ها و(کنار)چشمه سارانند.

(به آنان خطاب می شود:)با سلامت و امنیّت به باغها وارد شوید.

و ما هر گونه کینه ای در سینه های آنان را برکنده ایم،(در نتیجه آنان) برادرانه بر تخت ها روبروی یکدیگرند.

در آنجا هیچگونه رنجی به آنان نمی رسد،از آنجا بیرون شدنی نیستند.

نکته ها:
اشاره

کلمه« غِلٍّ »به معنای نفوذ مخفیانه است.بنا بر این صفات بد در انسان به طور مرموز و مخفیانه ریشه پیدا می کند.«سریر»از واژه سرور به معنای تخت است،و استفاده می شود

ص :336

که تکیه بر تخت سبب سرور است.

در این آیات،هشت پاداش بهشتی برای اهل تقوی بیان شده است:باغ ها،چشمه ها، سلامتی،امنیّت،کدورت زدایی،اخوّت،تخت های روبرو،دوری از هر گونه رنج و جاودانگی.

در آیه ی قبل خواندیم که جز برگزیدگان الهی،همه مردم مورد تهاجم وسوسه های ابلیس قرار می گیرند،در این آیات می فرماید که اگر انسان به مرحله مخلصین و برگزیدگان نرسید، ولی به مرحله تقوی گام نهد باز هم مشمول انواع نعمت های الهی می شود.

آنچه مهم است جمع شدن همه ی نعمت ها در یک جاست،زیرا در دنیا یک جا باغ هست، چشمه نیست و گاهی چشمه هست،باغ نیست و گاهی هر دو هست،سلامتی نیست و گاهی هر سه هست،امنیّت نیست و گاهی همه هست ولی صفا و صمیمیّت نیست و گاهی همراه با انواع سختی ها و رنج هاست و گاهی که انواع نعمت ها یک جا جمع می شود باید همه را رها کرد و رفت.لکن در قیامت انواع نعمت های مادی و معنوی و اجتماعی و روانی همراه با ابدیّت است.

پیام ها

1 بشارت،در کنار آیات تهدید کننده ی قبل،یک ضرورت تربیتی است. «لَهٰا سَبْعَةُ أَبْوٰابٍ ... إِنَّ الْمُتَّقِینَ» ...

2 دوری از گناه در این چند روزه ی دنیا،کامیابی ابدی را به همراه دارد. «إِنَّ الْمُتَّقِینَ ... وَ مٰا هُمْ مِنْهٰا بِمُخْرَجِینَ» 3 نعمت های بهشتی،متنوع و متعدّد است. «جَنّٰاتٍ وَ عُیُونٍ» 4 نعمت های بهشتی،بی نقص است.باغ با چشمه،سلامتی با امنیّت،برادری با صمیمیّت،راحتی با دوام است. «لاٰ یَمَسُّهُمْ فِیهٰا نَصَبٌ» 5 نعمت های بهشت جامعیّت دارد.هم مادّی است مثل باغ و چشمه،هم روحی است مثل امنیّت و صفا،هم اجتماعی است مثل اخوت و برادری و از همه بالاتر همراه با رضای الهی و تبریک و تهنیت است. «ادْخُلُوهٰا بِسَلاٰمٍ» 6 کینه توزی با برادری سازگار نیست.اول باید کینه ها برطرف شود بعد برادری

ص :337

محقق می شود. «وَ نَزَعْنٰا ... إِخْوٰاناً» 7 قهر و نارضایتی و عدم تحمّل یکدیگر،همه جا نشانه حقّ بودن یکی و باطل بودن دیگری نیست. «إِنَّ الْمُتَّقِینَ ... نَزَعْنٰا مٰا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ» (زیرا گاهی دو نفر با اینکه اهل بهشت هستند و هدفی مقدّس دارند،لکن هر کدام از یک زاویه به مسئله می نگرند و کار دیگری را باطل می پندارند و نسبت به او عصبانی می شوند،که در قیامت همه کدورت ها با اراده خداوند زدوده می شود) 8 برای کدورت زدایی،باید از خداوند کمک گرفت. «نَزَعْنٰا» ، «وَ لاٰ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنٰا غِلاًّ لِلَّذِینَ آمَنُوا» 9 صفات بد همچون غل و زنجیر،انسان را اسیر می کند. «مِنْ غِلٍّ» 10 بهشتیان نسبت به تفاوت درجات خود،مسئله ای ندارند. «وَ نَزَعْنٰا مٰا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ»

[سوره الحجر (15): آیات 49 تا 50]
اشاره

نَبِّئْ عِبٰادِی أَنِّی أَنَا اَلْغَفُورُ اَلرَّحِیمُ (49) وَ أَنَّ عَذٰابِی هُوَ اَلْعَذٰابُ اَلْأَلِیمُ (50)

(ای پیامبر!)به بندگانم خبر ده که همانا من خودم بسیار بخشنده و مهربانم.

و البتّه عذاب من نیز همان عذاب دردناک است.

نکته ها:
اشاره

قرآن در این آیات مردم را به چهار دسته تقسیم کرد:1 مخلصین(انبیا و اولیا)که ابلیس بر آنان سلطه ندارد.2 متّقین که اهل بهشت هستند.3 گناهکارانِ توبه کننده که پیامبر در این آیه خبر از عفو آنان می دهد.4 گناهکاران یاغی که به عذاب دردناک بیم داده شده اند.

پیام ها

1 رحمت الهی،بزرگ ترین و بهترین پیام است. «نَبِّئْ» («نبأ»به خبر مهم گفته می شود)

ص :338

2 گنهکاران نیز بنده خدا هستند. «عِبٰادِی» 3 در لطف او شک و تردیدی به خود راه ندهید. «أَنِّی أَنَا» 4 بخشندگی او همراه با لطف و مهربانی است،نه تنها می بخشد لطف هم می کند. «الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» 5 بخشش و لطف الهی،عمیق و پی درپی است. «الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» (قالب غفور و رحیم،نشانه ی عمق و تکرار است) 6 لطف و رحمت الهی بر غضبش مقدّم است. «أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ وَ أَنَّ عَذٰابِی» 7 به رحمت الهی مغرور نشویم،چرا که عذابش دردناک است. «الْغَفُورُ الرَّحِیمُ- اَلْعَذٰابُ الْأَلِیمُ»

[سوره الحجر (15): آیات 51 تا 56]
اشاره

وَ نَبِّئْهُمْ عَنْ ضَیْفِ إِبْرٰاهِیمَ (51) إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقٰالُوا سَلاٰماً قٰالَ إِنّٰا مِنْکُمْ وَجِلُونَ (52) قٰالُوا لاٰ تَوْجَلْ إِنّٰا نُبَشِّرُکَ بِغُلاٰمٍ عَلِیمٍ (53) قٰالَ أَ بَشَّرْتُمُونِی عَلیٰ أَنْ مَسَّنِیَ اَلْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ (54) قٰالُوا بَشَّرْنٰاکَ بِالْحَقِّ فَلاٰ تَکُنْ مِنَ اَلْقٰانِطِینَ (55) قٰالَ وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ اَلضّٰالُّونَ (56)

و آنان را از(داستان)مهمانان ابراهیم خبر ده.

آن گاه که بر او وارد شده و سلام کردند،ابراهیم گفت:همانا ما از شما بیمناکیم.گفتند:مترس که ما تو را به فرزند پسری دانا مژده می دهیم.

ابراهیم گفت:آیا با اینکه پیری به من رسیده،مرا چنین بشارتی می دهید؟ پس به چه چیز(عجیبی)بشارت می دهید.

(مهمانان)گفتند:ما تو را به حقیقت بشارت دادیم،پس از ناامیدان مباش.

(ابراهیم)گفت:جز گمراهان چه کسی از رحمت پروردگارش مأیوس می شود.

ص :339

نکته ها:
اشاره

یکی از نمونه های رحمت و غضب الهی،داستان میهمانان حضرت ابراهیم علیه السلام است که فرشتگان از یک سو بشارت فرزند به او دادند،و از سوی دیگر خبر هلاکت قوم لوط را.

کلمه« ضَیْفِ »هم به یک مهمان گفته می شود و هم به چند مهمان.

خداوند یک بار به حضرت ابراهیم از کنیزش(هاجر)پسری به نام اسماعیل داد و این بشارت در مورد همسرش ساره است که خداوند به او اسحاق داد.درباره ی اسماعیل فرمود:

«بِغُلاٰمٍ حَلِیمٍ» (1)و درباره ی اسحاق «بِغُلاٰمٍ عَلِیمٍ» فرموده است.

پیام ها

1 از حوادث تلخ و شیرین تاریخ،درس بگیریم. «نَبِّئْهُمْ» (بهترین تاریخ ها زندگی انبیا و بهترین تاریخ گویان نیز آن بزرگواران هستند) 2 گاهی ملائکه با اراده الهی،به صورت انسان درمی آیند و با او در تماس می باشند. «ضَیْفِ إِبْرٰاهِیمَ» 3 سلام کردن،یک ادب الهی در طول تاریخ بوده است. «فَقٰالُوا سَلاٰماً» 4 علم و شناخت انبیا،محدود و مشروط به اذن خداوند است. «إِنّٰا مِنْکُمْ وَجِلُونَ» (حضرت ابراهیم در ابتدا آنها را نشناخت و ترسید) 5 خبرهای تلخ را همراه با خبرهای شیرین بیان کنیم. «بَشَّرْنٰاکَ» (به فرموده ی امام باقر علیه السلام شیرینی خبر فرزند برای جبران تلخی خبر هلاکت قوم لوط بود) (2)6 تعجب از قدرت خداوند منافاتی با توحید ندارد. «فَبِمَ تُبَشِّرُونَ» (در اینجا تعجب حضرت ابراهیم علیه السلام بیان شده و در سوره ی هود تعجب همسرش ساره آمده است «أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هٰذٰا بَعْلِی شَیْخاً» (3)7 قبل از وقوع خطر و حادثه،باید هشدار داد. «فَلاٰ تَکُنْ مِنَ الْقٰانِطِینَ» 8 انبیا به ادب الهی تربیت می شوند. «فَلاٰ تَکُنْ مِنَ الْقٰانِطِینَ»

ص :340


1- 1) .صافات،101.
2- 2) .تفسیر صافی.
3- 3) .هود،72.

9 عصمت انبیا،منافاتی با هشدارهای الهی ندارد. «فَلاٰ تَکُنْ مِنَ الْقٰانِطِینَ» 10 همه جا نهی خدا،نشانه انجام شدن عملی خلاف نیست،گاهی نهی ها برای پیش گیری است. «فَلاٰ تَکُنْ مِنَ الْقٰانِطِینَ» 11 یأس و ناامیدی را با یاد رحمت و ربوبیّت خداوند درمان کنیم. «رَحْمَةِ رَبِّهِ» 12 کسانی که به علم و قدرت و رحمت خداوند اطمینان دارند،هرگز مایوس نمی شوند. «مَنْ یَقْنَطُ ... إِلاَّ الضّٰالُّونَ» (1)

[سوره الحجر (15): آیات 57 تا 58]
اشاره

قٰالَ فَمٰا خَطْبُکُمْ أَیُّهَا اَلْمُرْسَلُونَ (57) قٰالُوا إِنّٰا أُرْسِلْنٰا إِلیٰ قَوْمٍ مُجْرِمِینَ (58)

سپس(ابراهیم)گفت:ای فرستادگان(الهی)کار شما چیست؟

گفتند:ما به سوی قومی تبهکار فرستاده شده ایم(تا آنان را هلاک کنیم)

پیام ها

1 فرشتگان قبل از انجام مأموریّت،رهبران الهی را در جریان می گذاشتند. «قٰالُوا إِنّٰا أُرْسِلْنٰا» 2 فرشتگان ماموران خدا هستند.همان گونه که برای مومنین دعا می کنند «وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا» (2)نسبت به مجرمان حامل قهر الهی می شوند. «أُرْسِلْنٰا» 3 سلسله مراتب باید حفظ شود.با اینکه مسئله مربوط به قوم لوط است،امّا فرشتگان ابتدا حضرت ابراهیم را در جریان قرار دادند،سپس حضرت لوط را،زیرا حضرت لوط تحت ولایت حضرت ابراهیم بوده است. «إِنّٰا أُرْسِلْنٰا» 4 کیفر مجرمان تنها در آخرت نیست. «أُرْسِلْنٰا، مُجْرِمِینَ» 5 اگر گناه،عمومی شد و توبه ای در کار نبود،قهر الهی حتمی است. «أُرْسِلْنٰا إِلیٰ

ص :341


1- 1) .یکی از مصادیق ضالین و گمراهان که در نماز از آنها اعلام برائت می کنیم افراد مایوس و ناامید می باشند.
2- 2) .غافر،7.

قَوْمٍ مُجْرِمِینَ»

6 تلخی ها و شیرینی ها به هم آمیخته است.(ابتدا بشارت فرزنددار شدن و سپس خبر هلاکت قوم لوط)

[سوره الحجر (15): آیات 59 تا 62]
اشاره

إِلاّٰ آلَ لُوطٍ إِنّٰا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِینَ (59) إِلاَّ اِمْرَأَتَهُ قَدَّرْنٰا إِنَّهٰا لَمِنَ اَلْغٰابِرِینَ (60) فَلَمّٰا جٰاءَ آلَ لُوطٍ اَلْمُرْسَلُونَ (61) قٰالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ (62)

مگر خاندان لوط که ما قطعا همه آنان را از هلاکت نجات می دهیم.

مگر همسرش که مقدر کرده ایم او از بازماندگان(در کیفر)باشد.

پس چون فرستادگان(الهی)به سراغ خاندان لوط آمدند.

(لوط)گفت:شما گروهی ناشناس هستید.

نکته ها:
اشاره

« اَلْغٰابِرِینَ »جمع«غابر»به معنای بازماندگان است و به باقیمانده خاک،غبار گویند.

حضرت ابراهیم و حضرت لوط در اوّلین برخورد با فرشتگان آنان را نشناختند،لذا ابراهیم گفت: «إِنّٰا مِنْکُمْ وَجِلُونَ» و لوط گفت: «قَوْمٌ مُنْکَرُونَ» البتّه این فرشتگان در قیافه جوانان خوش صورت و زیبا میهمان حضرت لوط شدند و حضرت به دلیل فساد جامعه از وجود چنین میهمانانی نگران شد.

پیام ها

1 پیروان واقعی انبیا،از کیفرهای دنیوی نیز بیمه هستند. «إِلاّٰ آلَ لُوطٍ» 2 مخالفت همسر لوط با او،بهترین دلیل بر اختیار انسان است و اینکه انسان محکوم و مجبور محیط نیست. «إِلاَّ امْرَأَتَهُ» 3 وابستگی اقتصادی دلیل وابستگی فکری و فرهنگی نیست.(همسر لوط از نان

ص :342

لوط می خورد ولی ضد او فکر می کرد) 4 در مکتب انبیا،اصل ضابطه است.نه رابطه.لذا همسر پیامبر نیز به قهر الهی گرفتار می شود. «إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْنٰا إِنَّهٰا لَمِنَ الْغٰابِرِینَ» (پیوندهای خانوادگی نباید مانع اجرای اهداف الهی باشد) 5 شرط موفقیّت در جامعه،موفقیّت در امور خانه نیست.(حضرت لوط در خانه مخالفی همچون همسرش داشت،ولی دیگران او را پذیرفتند) «إِلاَّ امْرَأَتَهُ» 6 در ازدواج های انبیا نیز ناکامی بوده است. «إِلاَّ امْرَأَتَهُ» 7 حساب مردان خدا،از حساب بستگان نااهل و اطرافیان جداست. «إِلاَّ امْرَأَتَهُ» 8 قهر و عذاب الهی،طبق حساب و برنامه است. «قَدَّرْنٰا» 9 سنّت خداوند در قهر تبهکاران،خودی یا بیگانه،زن یا مرد،مشهور یا گمنام نمی شناسد. «إِنَّهٰا لَمِنَ الْغٰابِرِینَ» 10 انبیا،از پیش خود علم غیب ندارند.(حضرت لوط،فرشتگان را نشناخت) «قَوْمٌ مُنْکَرُونَ»

[سوره الحجر (15): آیات 63 تا 66]
اشاره

قٰالُوا بَلْ جِئْنٰاکَ بِمٰا کٰانُوا فِیهِ یَمْتَرُونَ (63) وَ أَتَیْنٰاکَ بِالْحَقِّ وَ إِنّٰا لَصٰادِقُونَ (64) فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اَللَّیْلِ وَ اِتَّبِعْ أَدْبٰارَهُمْ وَ لاٰ یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ وَ اُمْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ (65) وَ قَضَیْنٰا إِلَیْهِ ذٰلِکَ اَلْأَمْرَ أَنَّ دٰابِرَ هٰؤُلاٰءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ (66)

(فرشتگان)گفتند:در واقع ما آنچه را(از نزول عذاب که)درباره اش تردید داشتند، برای تو آورده ایم.

و ما به حقّ نزد تو آمده ایم و قطعاً ما راستگویانیم.

پس خاندانت را پاسی از شب(گذشته)حرکت بده و خودت از پشت سرشان برو و هیچ یک از شما(به پشت سرش)توجّه نکند به آنجا که مأمور شده اید بروید.

و به لوط این امر حتمی را رساندیم که ریشه و بن این گروهِ(تبهکار)، صبحگاهان قطع شده است.

نکته ها:
اشاره

قرآن بارها مطرح کرده که کفّار،تعجیل قهر و عذاب الهی را از انبیا درخواست می کردند و می گفتند:« فَأْتِنٰا بِمٰا تَعِدُنٰا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّٰادِقِینَ» (1)و تمام هشدارها را شوخی گرفته و در مورد قهر خداوند چه در دنیا و چه در آخرت تردید داشتند،خداوند در این آیات بیان می کند که قهر مورد تردید کفّار قطعاً خواهد آمد.

«قطع»جمع«قطعه»به قسمت عمده ی شب که گذشته باشد،گفته می شود.

پیام ها

1 هشدارها و تهدیدهای الهی را شوخی نگیرید. «جِئْنٰاکَ» 2 کیفرهای الهی بر اساس عدل و حقّ و استحقاق مجرمان است. «بِالْحَقِّ» 3 از غفلت کفّار برای نجات مؤمنین استفاده کنید. «فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ» 4 به هنگام جنگ و هجرت،رهبر باید هم پای ضعیف ترین مردم حرکت کند تا مومنی جا نماند و دشمن و کافری ملحق نشود. «وَ اتَّبِعْ أَدْبٰارَهُمْ» 5 حرکت باید قاطعانه و جدّی و رو به جلو باشد. «وَ لاٰ یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ» 6 حرکت انبیا،زیر نظر و فرمان خداوند است. «تُؤْمَرُونَ» 7 در حوادث مهم لطف خدا لحظه به لحظه امداد می کند.(هجرت در چه زمانی:

«بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ»

با چه افرادی: «بِأَهْلِکَ» با چه روشی: «لاٰ یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ» و به چه مقصدی: «حَیْثُ تُؤْمَرُونَ» 8 خداوند انبیا را قبل از هلاکت کفّار آگاه می کند. «وَ قَضَیْنٰا إِلَیْهِ» 9 خداوند قادر است در لحظه ای نسل و گروهی را نابود سازد. «دٰابِرَ»

ص :343


1- 1) .اعراف،70.

ص :344

[سوره الحجر (15): آیات 67 تا 70]
اشاره

وَ جٰاءَ أَهْلُ اَلْمَدِینَةِ یَسْتَبْشِرُونَ (67) قٰالَ إِنَّ هٰؤُلاٰءِ ضَیْفِی فَلاٰ تَفْضَحُونِ (68) وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ لاٰ تُخْزُونِ (69) قٰالُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَکَ عَنِ اَلْعٰالَمِینَ (70)

و اهل شهر شادی کنان(برای تعرض به مهمانان به سراغ خانه لوط)آمدند.

لوط گفت:همانا این گروه مهمان من هستند پس مرا(در برابر آنان)رسوا نکنید.

و از خدا پروا کنید و مرا خوار و شرمنده نسازید.

(تبهکاران شهر)گفتند:آیا ما تو را از(مهمان کردن)مردم منع نکردیم.

نکته ها:
اشاره

در روایات آمده که زن لوط به گنهکاران خبر داد که میهمانانی زیباروی برای حضرت لوط آمده است و آنان بدنبال مقصد شوم خود رو به سوی خانۀ لوط هجوم آوردند.امّا خداوند قبل از هر اقدامی آنان را نابود نمود. (1)

پیام ها

1 در نهی از منکر از کلمات عاطفی و انسانی استفاده کنید. «ضَیْفِی» 2 آبرو بسیار ارزش دارد. «فَلاٰ تَفْضَحُونِ، وَ لاٰ تُخْزُونِ» 3 اهانت به میهمان،اهانت به میزبان است. «فَلاٰ تَفْضَحُونِ» 4 در جامعه ی فاسد،مجرم و گنهکار،طلبکار می شود. «أَ وَ لَمْ نَنْهَکَ» 5 در جامعه ی فاسد،مردان خدا حقّ تصرّف در اموال خود را ندارند. «أَ وَ لَمْ نَنْهَکَ» ...

ص :345


1- 1) .تفسیر مراغی.
[سوره الحجر (15): آیه 71]
اشاره

قٰالَ هٰؤُلاٰءِ بَنٰاتِی إِنْ کُنْتُمْ فٰاعِلِینَ (71)

(لوط)گفت:اگر شما قصد کاری دارید اینها دختران من هستند.(با آنان ازدواج کنید و از آلودگی به لواط بپرهیزید)

نکته ها:
اشاره

سؤال:آیا لوط علیه السلام می توانست دخترانش را به کفّار بدهد؟ که این پیشنهاد را مطرح کرد.

پاسخ:ممکن است مراد،ازدواج همراه با ایمان آوردن آنان باشد و یا آنکه در آن زمان ازدواج با کفّار منعی نداشته است.و اللَّه العالم.

پیام ها

1 برای بازداشتن از گناه،ابتدا راههای قانونی و حلال را ارائه دهید. «هٰؤُلاٰءِ بَنٰاتِی» 2 در امر به معروف و نهی از منکر و جلوگیری از گناه،از خودمان مایه بگذاریم.

«هٰؤُلاٰءِ بَنٰاتِی»

3 مکتب انبیا،حرام کردن لذّت ها و سرکوب غرائز نیست،بلکه هدایت کنترل آنهاست. «هٰؤُلاٰءِ بَنٰاتِی إِنْ کُنْتُمْ فٰاعِلِینَ»

[سوره الحجر (15): آیات 72 تا 74]
اشاره

لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ (72) فَأَخَذَتْهُمُ اَلصَّیْحَةُ مُشْرِقِینَ (73) فَجَعَلْنٰا عٰالِیَهٰا سٰافِلَهٰا وَ أَمْطَرْنٰا عَلَیْهِمْ حِجٰارَةً مِنْ سِجِّیلٍ (74)

(ای پیامبر)به جان تو سوگند که آنان در مستی خود سرگردان بودند.

پس به هنگام طلوع آفتاب صیحه ای مرگبار آنان را فراگرفت.

پس آن شهر را زیر و رو کردیم و بر آنان سنگ هایی از گل سخت باراندیم.

ص :346

نکته ها:
اشاره

کلمه ی«عمر»و«عمر»هر دو به یک معنا می باشند ولی هنگام سوگند یاد کردن از لفظ «عمر»استفاده می شود. (1)

در قرآن به غیر از پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله به جان پیامبر دیگری سوگند یاد نشده است.(البتّه مراغی می گوید:مراد از« لَعَمْرُکَ »سوگند ملائکه است به جان حضرت لوط) « یَعْمَهُونَ »از«عمه»به معنای تحیّر می باشد و« مُشْرِقِینَ »به معنی داخل در اشراق و روشنایی صبح شدن می باشد.

شاید سنگباران برای نابودی کسانی بوده که هنگام زیر و رو شدن شهر جان سالم بدر برده بودند و یا برای محو و نابودی کامل شهر بوده است.

پیام ها

1 سوگند به نام پیامبر،جایز است. «لَعَمْرُکَ» 2 گناه و انحراف،عقل و هوش انسان را محو می کند، «سَکْرَتِهِمْ» و او را از شناخت باز می دارد. «یَعْمَهُونَ» 3 مست دنیا را باید صیحه های آسمانی بیدار کند. «سَکْرَتِهِمْ، اَلصَّیْحَةُ» 4 صوت و صیحه می تواند سبب زیر و رو شدن شهری شود. «فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ ...

فَجَعَلْنٰا»

5 دست خداوند باز است،همان گونه که از آسمان باران رحمت نازل می کند می تواند بارانی از سنگ و عذاب نازل کند. «أَمْطَرْنٰا عَلَیْهِمْ حِجٰارَةً» 6 سه نوع عذاب:صیحه،زیر و رو شدن شهر و سنگباران،کیفری است که برای گناه لواط آمده است.

ص :347


1- 1) .تفسیر المیزان.
[سوره الحجر (15): آیات 75 تا 77]
اشاره

إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ (75) وَ إِنَّهٰا لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ (76) إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ (77)

همانا در این سرگذشت،برای اشارت فهمان و تیزبینان نشانه هایی روشن است.

و(ویرانه های)آن سرزمین(هنوز)در کنار راه(کاروان ها)پا برجاست.

همانا در این ماجرا برای مؤمنان نشانه ای روشن است.

نکته ها:
اشاره

کلمه«متوسم»از«وسم»به معنی اثر گذاردن،به کسی گفته می شود که از کمترین اثر به واقعیّت ها پی ببرد،یعنی با فراست و هوشیار باشد.در روایات آمده است که مراد از « لِلْمُتَوَسِّمِینَ »پیامبر و اهل بیت او می باشند. (1)

شخصی به امام صادق علیه السلام گفت:مسئله ای دارم،حضرت فرمودند:آیا می خواهی قبل از آنکه سؤال کنی بگویم سؤالت چیست؟ آن شخص با تعجب پرسید:از کجا می دانید که در ذهنم چیست؟ حضرت فرمودند:«بالتوسم»و آن گاه این آیه را تلاوت فرمودند. (2)

ممکن است معنای آیه ی «إِنَّهٰا لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ» این باشد که قهر خداوند تنها برای قوم لوط نیست،بلکه راه و سنّتی است ثابت برای تمام جنایتکاران تاریخ. (3)

پیام ها

1 حوادث تاریخی برای مؤمنین باهوش،نشانه ها و برای مؤمنین عادّی نشانه است.«آیات،آیة» 2 حفظ آثار و بقایای اقوام گذشته،برای آیندگان مایه ی عبرت است. «إِنَّهٰا لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ»

ص :348


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .تفسیر أطیب البیان.
[سوره الحجر (15): آیات 78 تا 79]
اشاره

وَ إِنْ کٰانَ أَصْحٰابُ اَلْأَیْکَةِ لَظٰالِمِینَ (78) فَانْتَقَمْنٰا مِنْهُمْ وَ إِنَّهُمٰا لَبِإِمٰامٍ مُبِینٍ (79)

و به راستی اهالی سرزمین ایْکه(نیز)ستمگر بودند.

پس از آنان انتقام گرفتیم و همانا(شهرهای ویران شده)این دو منطقه در برابر چشمان شما آشکار است.

نکته ها:
اشاره

« اَلْأَیْکَةِ »به معنای بیشه و درختان درهم پیچیده است و مراد از اصحاب ایکه،قوم حضرت شعیب می باشند که در منطقه ی خوش آب و هوا و پردرخت میان حجاز و شام زندگی می کردند.

در روایتی از پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله آمده که اصحاب مدین و اصحاب الایکة دو امّت بودند که شعیب پیامبر هر دوی آنان بود و هر دو کفر ورزیدند،ولی به دو نوع عذاب گرفتار شدند؛ یکی به عذاب« یَوْمِ الظُّلَّةِ »و دیگری به عذاب« اَلصَّیْحَةُ ». (1)

چون ما از خداوند طلبی نداریم،آنچه را دریافت می کنیم،«انعام»خداوند است،امّا در کیفر الهی،چون قهر او به خاطر گناهان،عیب ها و استحقاق خود ماست،کلمه ی«انتقام»بکار می رود.

پیام ها

1 ستمگران بدانند که شرارت و ستم آنان در طول تاریخ،برای دیگران بازگو می شود. «وَ إِنْ کٰانَ أَصْحٰابُ الْأَیْکَةِ لَظٰالِمِینَ» 2 در طراحی جاده ها،سعی کنیم محل حوادث تاریخی،در دیدگاه عابرین باشد.

«لَبِإِمٰامٍ مُبِینٍ»

ص :349


1- 1) .تفسیر فرقان از در المنثور،ج 4،ص 103.
[سوره الحجر (15): آیات 80 تا 84]
اشاره

وَ لَقَدْ کَذَّبَ أَصْحٰابُ اَلْحِجْرِ اَلْمُرْسَلِینَ (80) وَ آتَیْنٰاهُمْ آیٰاتِنٰا فَکٰانُوا عَنْهٰا مُعْرِضِینَ (81) وَ کٰانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ اَلْجِبٰالِ بُیُوتاً آمِنِینَ (82) فَأَخَذَتْهُمُ اَلصَّیْحَةُ مُصْبِحِینَ (83) فَمٰا أَغْنیٰ عَنْهُمْ مٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ (84)

و همانا(قوم ثمود)اهالی حِجر نیز پیامبران را تکذیب کردند، وَ آتَیْنٰاهُمْ آیٰاتِنٰا فَکٰانُوا عَنْهٰا مُعْرِضِینَ وَ کٰانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبٰالِ بُیُوتاً آمِنِینَ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُصْبِحِینَ

و ما آیات خود را به آنان ارائه دادیم،ولی آنها از آیات ما روی گردان شدند.

و آنان خانه های امن در دل کوه ها می تراشیدند.

(امّا سرانجام)صیحه (مرگبار)،صبحگاهان آنان را فراگرفت.

و آنچه را بدست آورده بودند بکارشان نیامد.

نکته ها:
اشاره

« اَلْحِجْرِ »نام شهری است که قوم ثمود در آن زندگی می کردند و به طور کلی به محل سکونت نیز گفته می شود.«حجر»به معنای دامن مادر و«حجر اسماعیل»و«حجره»از همین کلمه می باشد (1)و نام این سوره از این آیه گرفته شده است.

از کلمه ی« اَلْمُرْسَلِینَ »استفاده می شود:اصحاب حِجر،غیر از حضرت صالح،پیامبران دیگر نیز داشته اند،و بعضی می گویند چون تکذیب یک پیامبر در واقع تکذیب همه انبیاست،لذا مرسلین آمده است.

مراد از« اَلصَّیْحَةُ »صاعقه است،به دلیل: «أَنْذَرْتُکُمْ صٰاعِقَةً مِثْلَ صٰاعِقَةِ عٰادٍ وَ ثَمُودَ» (2)

پیام ها

1 تمام انبیا دارای معجزه بوده اند. «آتَیْنٰاهُمْ آیٰاتِنٰا» 2 افراد لجوج فرصت فکر کردن به خود نمی دهند. «آتَیْنٰاهُمْ ... فَکٰانُوا» ...

ص :350


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .فصلت،13.

3 اعراض از حقّ و بی اعتنایی به مردان حقّ،برای گروهی یک عادت است.

«فَکٰانُوا عَنْهٰا مُعْرِضِینَ»

4 به خانه های سنگی و محکم مغرور نشوید،که در برابر اراده الهی متلاشی می شوند. «یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبٰالِ بُیُوتاً ... فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ»

[سوره الحجر (15): آیات 85 تا 86]
اشاره

وَ مٰا خَلَقْنَا اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا إِلاّٰ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ اَلسّٰاعَةَ لَآتِیَةٌ فَاصْفَحِ اَلصَّفْحَ اَلْجَمِیلَ (85) إِنَّ رَبَّکَ هُوَ اَلْخَلاّٰقُ اَلْعَلِیمُ (86)

و ما آسمان ها و زمین و آنچه را میان آنهاست جز به حقّ نیافریدیم و قطعاً ساعت قیامت آمدنی است،پس به نیکویی(از لغزش ها)صرف نظر کن.

همانا پروردگار تو،اوست آفریننده دانا.

نکته ها:
اشاره

کلمه« اَلصَّفْحَ »از«صفحه»به معنی صورت می باشد.« فَاصْفَحِ الصَّفْحَ »یعنی روی بگردان ولی نه از روی قهر،بلکه از روی عفو و اغماض.هم چنان که امام رضا علیه السلام صفح جمیل را به عفو بدون مؤاخذه تفسیر نموده اند. (1)

پیام ها

1 آفرینش،هدفدار است و هدفش حقّ است. «مٰا خَلَقْنَا ... إِلاّٰ بِالْحَقِّ» 2 خلقت،هدفدار و مسیرش معاد است. «إِنَّ السّٰاعَةَ لَآتِیَةٌ» 3 اگر توان تنبیه کفّار را ندارید،نگران نباشید،قیامتی در کار است. «إِنَّ السّٰاعَةَ لَآتِیَةٌ فَاصْفَحِ» 4 زیر بنای مسائل اخلاقی و گذشت و عفو،باید ایمان به مبدأ و معاد و

ص :351


1- 1) .تفسیر نمونه.

هدف گیری های صحیح باشد. «خَلَقْنَا ... بِالْحَقِّ وَ إِنَّ السّٰاعَةَ لَآتِیَةٌ فَاصْفَحِ» 5 اکنون که قیامت حقّ است و به حساب همه رسیدگی می شود،پس نگران حیله ها و عنادهای کفّار مباش و آنان را عفو کن. «إِنَّ السّٰاعَةَ لَآتِیَةٌ فَاصْفَحِ» 6 کسی که فرمان گذشت می دهد،خدایی است که مربّی و خلاّق و علیم است «إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْخَلاّٰقُ الْعَلِیمُ» (او می داند که عفو و گذشت در روح فرد و جامعه و جذب و رشد مردم چه اثری دارد،پس عمل به فرمان صَفح برای شما سنگین نباشد.)

[سوره الحجر (15): آیه 87]
اشاره

وَ لَقَدْ آتَیْنٰاکَ سَبْعاً مِنَ اَلْمَثٰانِی وَ اَلْقُرْآنَ اَلْعَظِیمَ (87)

و همانا ما به تو سبع المثانی(سوره حمد)و قرآن بزرگ دادیم.

نکته ها:
اشاره

در روایات شیعه و سنی آمده است که مراد از« سَبْعاً مِنَ الْمَثٰانِی »،سوره حمد می باشد.زیرا این سوره در هر نماز دو بار خوانده می شود و دو بار نازل شده و در روایتی آمده که خداوند می فرماید:من سوره حمد را میان خود و بنده ام دو قسمت کرده ام؛نیمی از آن در مورد من است و نیمی از آن به بندگانم ارتباط دارد.(از «بِسْمِ اللّٰهِ» تا «مٰالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» مربوط به خداست و از «إِیّٰاکَ نَعْبُدُ» که اظهار عبودیّت و استمداد و دعاست مربوط به بندگان است.) البتّه بعضی گفته اند مراد از« اَلْمَثٰانِی »خود قرآن است،« سَبْعاً مِنَ الْمَثٰانِی »به معنای هفت آیه از قرآن است،که همان سوره حمد باشد.و دلیل این سخن آیه «اللّٰهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتٰاباً مُتَشٰابِهاً مَثٰانِیَ» (1)یعنی خداوند بهترین حدیث را نازل کرد،کتابی که آیاتش متشابه و هماهنگ و تکراری است.

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«من اعطاه الله القرآن فرای ان رجلا اعطی افضل مما اعطی فقد صغر عظیما و عظم صغیرا» (2)یعنی کسی که خداوند به او قرآن عطا کند و چنین تصور کند که به دیگری چیز بهتری داده شده،قرآنِ بزرگ را کوچک شمرده و غیر قرآن را که کوچک است،بزرگ دانسته است.

ص :352


1- 1) .زمر،23.
2- 2) .تفسیر کنز الدقائق.
پیام ها

1 قانون گذاری حقّ آفریننده است و تشریع باید بر اساس تکوین باشد. «خَلَقْنَا السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ ... آتَیْنٰاکَ ... اَلْقُرْآنَ الْعَظِیمَ» 2 تکرار در مسائل تربیتی یک اصل است. «الْمَثٰانِی» (تکرار نزول آیات،تکرار کلمات،تکرار داستان ها،تکرار صفات الهی،تکرار آیات عذاب و معاد،تکرار سرنوشت امّت ها،تکرار الطاف الهی،تکرار دستورات و تکرار تلاوت قرآن) 3 سوره حمد معادل قرآن است با آنکه عدد آیات آن هفت می باشد. «سَبْعاً مِنَ الْمَثٰانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ»

[سوره الحجر (15): آیه 88]
اشاره

لاٰ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلیٰ مٰا مَتَّعْنٰا بِهِ أَزْوٰاجاً مِنْهُمْ وَ لاٰ تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ اِخْفِضْ جَنٰاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ (88)

ای پیامبر! به آنچه که ما با آن گروه های از کفّار را کامیاب کرده ایم،چشم مدوز و بر آنان اندوه مخور و بال محبّت خویش را برای مؤمنان فروگستر.

نکته ها:
اشاره

نهی،همه جا بعد ارتکاب عمل نیست،بلکه گاهی نیز برای هشدار و پیش گیری است.

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله هرگز رغبتی به دنیای کفّار نداشت،لذا نهی خداوند،به معنای هشدار است که دیگر مؤمنان چشم به دنیای کفّار ندوزند.

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:هر کس به آنچه در دست دیگران است خیره شود همّ و غمّ او زیاد شده و ناراحتیش درمان نمی شود. (1)

یکی از سفارشات اکید قرآن به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله و مومنین،سفارش به نرمش و رحم و صبر، نسبت به اهل ایمان است.از جمله: «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ» (2)با کسانی که همواره پروردگارشان را می خوانند،شکیبایی کن، «أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ» (3)با مؤمنان

ص :353


1- 1) .تفسیر صافی.
2- 2) .کهف،28.
3- 3) .مائده،54.

فروتن هستند، «رُحَمٰاءُ بَیْنَهُمْ» (1)با همدیگر مهربانند.

کلمه ی« أَزْوٰاجاً »شامل مرد وزن هر دو می شود و ممکن است در اینجا منظور اصناف مردم و کفّار باشد. (2)

پیام ها

1 در برابر امکانات دیگران،بر توانایی ها و امکانات خود تکیه کنید.تو که قرآن داری، «آتَیْنٰاکَ سَبْعاً» به دنیای کفّار دل نبند، «لاٰ تَمُدَّنَّ» ...

2 به نعمت های دنیوی خیره و وابسته نشوید. «لاٰ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ» (زیرا دنیا هم کم است« قَلِیلٌ »هم زودگذر است« عَرَضَ »هم غنچه ای است که برای کسی بطور کامل باز نمی شود« زَهْرَةَ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا ») 3 خیره شدن سبب علاقه و دلبستگی می شود.(نگاه نکن تا دل اسیر نشود) «لاٰ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ» (گناه و انحراف را باید از سرچشمه جلوگیری کرد) زدست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد 4 کسی می تواند مردم را به معنویّت سوق دهد،که خود گرفتار مادیات نباشد «لاٰ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ» (خطاب آیه به پیامبر است) 5 همه ی کسانی که به سراغ دنیا می روند،به آن نمی رسند. «أَزْوٰاجاً مِنْهُمْ» 6 برای کسانی که قابل هدایت نیستند،نباید غصه خورد. «لاٰ تَحْزَنْ» 7 تواضع و نرمی در برابر دنیا و دنیاپرستان،هرگز. «لاٰ تَمُدَّنَّ» ولی در برابر دینداران همواره. «وَ اخْفِضْ جَنٰاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ» 8 رهبر و مربی باید در برابر مردم،نرمش و عطوفت داشته باشد. «وَ اخْفِضْ»

ص :354


1- 1) .فتح،29.
2- 2) .تفسیر المیزان.
[سوره الحجر (15): آیه 89]
اشاره

وَ قُلْ إِنِّی أَنَا اَلنَّذِیرُ اَلْمُبِینُ (89)

و بگو همانا من همان هشدار دهنده روشنگرم.

پیام ها

1 همان گونه که نرمی و عطوفت با مؤمنین و دوستان لازم است، «وَ اخْفِضْ جَنٰاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ» قاطعیّت در برابر مخالفان نیز ضروری است. «قُلْ إِنِّی أَنَا النَّذِیرُ» 2 در مواردی باید هشدارها بدون واسطه باشد. «إِنِّی أَنَا» 3 در مقابل کفر،تهدید و هشدار لازم است. «أَنَا النَّذِیرُ» 4 هشدار باید صریح و جدّی باشد. «النَّذِیرُ الْمُبِینُ»

[سوره الحجر (15): آیات 90 تا 91]
اشاره

کَمٰا أَنْزَلْنٰا عَلَی اَلْمُقْتَسِمِینَ (90) اَلَّذِینَ جَعَلُوا اَلْقُرْآنَ عِضِینَ (91)

(ما بر آنها عذابی می فرستیم)همان گونه که بر تجزیه کنندگان آیات الهی فرستادیم.

آنان که قرآن را قطعه قطعه کردند.(آنچه به سودشان بود گرفتند و آنچه نبود رها کردند)

نکته ها:
اشاره

در تفاسیر برای« اَلْمُقْتَسِمِینَ »سه معنا گفته اند:1 سران کفّار هستند که نیروهایی را در ایام حج بر سر جاده ها و ورودی های مکّه تقسیم می کردند،تا به مسافران بگویند که شخصی به نام محمّد ادّعاهایی دارد،مبادا به سخنان او گوش فرادهید و حضرت را کاهن و ساحر و مجنون معرّفی می کردند.2 گروهی که قرآن را در میان خود تقسیم کردند،تا هر یک مشابه بخشی از قرآن را بیاورند.3 کسانی که به بخشی از قرآن عمل و بخشی را رها می کردند.

کلمه« عِضِینَ »یا جمع«عضه»به معنای نزاع و مشاجره است یا از«عضو»به معنای قطعه قطعه کردن می باشد.

ص :355

پیام ها

1 از تاریخ عبرت بگیریم. «کَمٰا أَنْزَلْنٰا» 2 سنّت الهی در کیفر گناهان،ثابت و پایدار است. «کَمٰا أَنْزَلْنٰا» 3 کیفر کسانی که کتب آسمانی را تجزیه می کنند قهر الهی است. «الْمُقْتَسِمِینَ» 4 تحریف و تجزیه کتب آسمانی به دست نااهلان،تازگی ندارد. «الْمُقْتَسِمِینَ» (مؤمن کسی است که تمام قرآن را بپذیرد و بگوید «کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنٰا» (1)یعنی همه آنچه نازل شده از جانب پروردگار ماست) 5 مبادا تنها در آیات فقهی قرآن تدبّر کنیم و بقیّه را رها کنیم. «الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ»

[سوره الحجر (15): آیات 92 تا 93]
اشاره

فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ (92) عَمّٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (93)

پس به پروردگارت سوگند ما از همه آنان(در قیامت)بازخواست خواهیم کرد.

از آنچه انجام می داده اند.

پیام ها

1 عذاب دنیوی کفّار،عذاب اخروی آنان را برطرف نمی کند. «أَنْزَلْنٰا عَلَی الْمُقْتَسِمِینَ ... فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ» 2 لازمه ی تربیت،سؤال و توبیخ است. «فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ» 3 توجّه به سؤال و حسابرسی در قیامت و اینکه از همه می پرسند، «أَجْمَعِینَ» و از همه ی کارها می پرسند، «عَمّٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ» یکی از عوامل بیداری است.

4 وظیفه پیامبر هشدار است ولی حساب مردم با خداست. «أَنَا النَّذِیرُ لَنَسْئَلَنَّهُمْ» ...

ص :356


1- 1) .آل عمران،7.
[سوره الحجر (15): آیات 94 تا 96]
اشاره

فَاصْدَعْ بِمٰا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ اَلْمُشْرِکِینَ (94) إِنّٰا کَفَیْنٰاکَ اَلْمُسْتَهْزِئِینَ (95) اَلَّذِینَ یَجْعَلُونَ مَعَ اَللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (96)

پس آنچه را بدان مأمور شده ای آشکار کن و از مشرکان اعراض نما(و به آنان اعتنا نکن)

همانا ما تو را از(شرّ)استهزا کنندگان کفایت کردیم.

همانان که معبود دیگری را در کنار خداوند قرار می دهند.پس به زودی حقیقت را خواهند فهمید.

نکته ها:
اشاره

کلمه«صدع»به معنی شکافتن و آشکار کردن می باشد.

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله 3 سال مخفیانه به تبلیغ مردم پرداخت و چون آیه «فَاصْدَعْ بِمٰا تُؤْمَرُ» نازل شد،دعوت خود را آشکار نموده و به مردم فرمودند:اگر دعوت مرا بپذیرید،حکومت و عزّت دنیا و آخرت از آن شماست.ولی آنان حضرت را مسخره کردند و نزد ابو طالب عموی حضرت آمده و شکایت کردند که محمد جوانان ما را فریب می دهد،اگر خواهان پول و همسر و مقام است به او می دهیم.پیامبر به عموی خود فرمود:عموجان سخن من پیام الهی است و من هرگز دست بردار نیستم! کفّار از ابو طالب درخواست کردند که محمد را تحویل آنان نماید، ولی او درخواست آنان را نپذیرفت. (1)

پیام ها

1 تبلیغ مراحلی دارد؛گاهی علنی است و گاهی مخفی که باید تقیه کرد. «فَاصْدَعْ» 2 مبلّغ نباید به هیاهوی مخالفان اعتنا کند. «وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ» 3 هر گاه فرمان و مسئولیّت سختی به کسی می دهید،باید او را حمایت و تامین کنید. «فَاصْدَعْ، إِنّٰا کَفَیْنٰاکَ»

ص :357


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.

4 حمایت خداوند،قطعی است. «کَفَیْنٰاکَ» 5 سخن حقّ و منطقی،هرگز بی مخالف نیست. «الْمُسْتَهْزِئِینَ» 6 اگر اینها تو را مسخره می کنند نگران و دل آزرده مباش،زیرا اینها حرمت خدا را هم نگاه نداشته اند. «یَجْعَلُونَ مَعَ اللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ» 7 کسانی که به سراغ غیر خدا می روند،به اشتباه خود پی خواهند برد. «فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ»

[سوره الحجر (15): آیات 97 تا 99]
اشاره

وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمٰا یَقُولُونَ (97) فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُنْ مِنَ اَلسّٰاجِدِینَ (98) وَ اُعْبُدْ رَبَّکَ حَتّٰی یَأْتِیَکَ اَلْیَقِینُ (99)

(ای پیامبر!)البتّه ما می دانیم که سینه ات بواسطه آنچه می گویند،تنگ می شود.

پس(برای تقویت خود)پروردگارت را با سپاس و ستایش به پاکی یاد کن و از سجده کنندگان باش.

و پروردگارت را پرستش کن تا آنکه یقینی(مرگ)،تو را فرارسد.

نکته ها:
اشاره

در میان مفسران مشهور آن است که مراد از« اَلْیَقِینُ »در این آیات،مرگ یعنی یقینی ترین امر نزد بشر است.همان گونه که در آیه ی 46 سوره مدّثر نیز از زبان کفّار آمده که: «وَ کُنّٰا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ حَتّٰی أَتٰانَا الْیَقِینُ» ما معاد را تا لحظه مرگ تکذیب می کردیم.گرچه معنای یقین،مرگ نیست ولی مرگ زمینه ای برای یقین پیدا نمودن است،چون هنگام فرا رسیدن مرگ تمام پرده ها کنار رفته و انسان به واقعیات یقین پیدا می کند.

بعضی از منحرفین آیه «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّٰی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» را دستاویز قرار داده و می گویند:اگر به یقین رسیدی،دیگر عبادت لازم نیست!.غافل از آنکه خطاب آیه به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله

ص :358

است که از روز اوّل به یقین رسیده بود و در برابر تطمیع و تهدیدهای کفّار می فرمود:اگر ماه را در یک دستم و خورشید را در دست دیگرم قرار دهید،دست از وظیفه ی خود برنمی دارم،ولی با آن یقین تا آخرین لحظه عمر عبادت می کرد.

پیام ها

1 اگر بدانیم رنج ما زیر نظر خداست،تحمّل مشکلات آسان می شود. «نَعْلَمُ» 2 ظرفیّت تمام افراد حتّی انبیا محدود است. «یَضِیقُ صَدْرُکَ» 3 گاهی لجاجت و یاوه گویی،سعۀ صدردارترین افراد را در فشار قرار می دهد.

«یَضِیقُ صَدْرُکَ»

با آنکه خداوند فرموده: «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ» 4 سینه پیامبر در جنگ ها تنگ نشد،ولی از حرف ها دلگیر شد. «یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمٰا یَقُولُونَ» 5 دوای فشار روحی و روانی،نماز،سجده،تسبیح و حمد خداوند است.

«یَضِیقُ

... فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ ... وَ اعْبُدْ» (ابن عباس می گوید:هر گاه پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله غمگین می شد،به نماز برمی خاست) (1)6 مهمتر از عبادت،استمرار آن است. «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّٰی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» 7 تداوم بر بندگی حق،سبب پیدا شدن یقین است. «وَ اعْبُدْ ... یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ»

ص :359


1- 1) .تفسیر نمونه.

ص :360

ص :361

ص :362

[تفسیر سوره نحل]

سیمای سوره نحل

شانزدهمین سوره ی قرآن کریم،که یکصد و بیست و هشت آیه دارد،به دلیل اشاره به خلقتِ زنبور عسل،«نحل»نام گرفته است.

با آنکه قرآن،کتابِ تشریع است،ولی نام بسیاری از سوره های آن بر اساس تکوین است،همچون«نَجْم ستاره»،«شَمْس خورشید»،«فیل»،«عنکبوت»و «نحل».این نام ها،رمز آن است که همه موجودات هستی،چه در آسمان و چه در زمین،چه کوچک و چه بزرگ،همه نزد قدرت او یکسانند و کتابِ شریعت،بر اساس کتابِ طبیعت،بنا نهاده شده و این دو کتاب،از یک مبدأ نشأت گرفته اند.

یکی از نام های این سوره،«نعمت»است،زیرا بالغ بر پنجاه نعمت در آن بیان شده است.

در این سوره،از نعمت های الهی،دلایل توحید و معاد،احکام جهاد،تهدید مشرکان،نهی از ظلم و فحشا،پیمان شکنی و بدعت ها و وسوسه های شیطانی، مطالبی به میان آمده است.

مطابق نظر مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان،از شأن نزول های آیات این سوره،فهمیده می شود که چهل آیه اوّل آن،مربوط به اواخر دوران مکّه و هشتاد و هشت آیه دیگر آن،مربوط به اوایل زمان هجرت به مدینه است.

ص :363

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده ی مهربان.

[سوره النحل (16): آیات 1 تا 2]
اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;أَتیٰ أَمْرُ اَللّٰهِ فَلاٰ تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحٰانَهُ وَ تَعٰالیٰ عَمّٰا یُشْرِکُونَ (1) یُنَزِّلُ اَلْمَلاٰئِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلیٰ مَنْ یَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا فَاتَّقُونِ (2)

16\2-1

فرمان(قهر)خدا آمد پس در آن شتاب نکنید.او منزه و برتر از هر چیزی است که با او شریک می سازند.

خداوند فرشتگان را،همراه با وحی که از فرمان اوست،بر هر کس از بندگانش که بخواهد فرو می فرستد که مردم را هشدار دهید که معبودی جز من نیست پس تنها از من پروا کنید(و مخالف دستورم عمل نکنید.)

نکته ها:
اشاره

گرچه مورد آیه،عجله ی کفّار در امر نزول قهر خداوند است،امّا جمله ی «أَتیٰ أَمْرُ اللّٰهِ» اختصاصی به فرمان قهر الهی ندارد،بلکه شامل همه فرمان های خداوند،همچون فرمان جهاد،فرمان ظهور امام زمان علیه السلام و فرمان برپایی روز قیامت،می شود که نباید در این امور عجله کرد.

«روح»یکی از فرشتگانِ مقرّب الهی است که نام او در قرآن،بصورت جداگانه و در کنار کلمه ی« اَلْمَلاٰئِکَةَ »آمده است: «یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلاٰئِکَةُ» (1)

ص :364


1- 1) .نبأ،37.

«تَعْرُجُ الْمَلاٰئِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ» (1)

«تَنَزَّلُ الْمَلاٰئِکَةُ وَ الرُّوحُ» .امّا در آیه مورد بحث،بجای حرفِ«واو»بین دو کلمه حرف«باء»بکار رفته است: «یُنَزِّلُ الْمَلاٰئِکَةَ بِالرُّوحِ» شاید از آن جهت که مراد از«روح»در این آیه،آن فرشته نباشد،بلکه مراد معنای لغویِ«روح»یعنی حیاتِ معنوی باشد که معنای آیه چنین می شود:خداوند فرشتگان را همراه با اسباب حیات،بر بندگانی که بخواهد نازل می کند.چنان که در آیه ی «وَ کَذٰلِکَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنٰا» (2)مراد از«روح»قرآن است که مایه حیاتِ معنوی می باشد: «دَعٰاکُمْ لِمٰا یُحْیِیکُمْ» (3)

پیام ها

1 فرمان های الهی قطعی و وقوع قهر او حتمی است. «أَتیٰ أَمْرُ اللّٰهِ» کلمه ی« أَتیٰ » فعل ماضی می باشد،گویا عذاب آمده است.

2 خداوند به وعده های خود عمل می کند. «أَتیٰ أَمْرُ اللّٰهِ» در آیه 109 سوره ی بقره و 24 سوره ی توبه،خداوند وعده داده بود که «حَتّٰی یَأْتِیَ اللّٰهُ بِأَمْرِهِ» اکنون می فرماید: «أَتیٰ أَمْرُ اللّٰهِ» 3 در کار خدا عجله نکنید،که کار او حکیمانه است و در وقت خود انجام می شود. «فَلاٰ تَسْتَعْجِلُوهُ» 4 نزول فرشته ی وحی،محتوای وحی و کسی که آن را دریافت می کند،همه و همه در مدار اراده ی الهی است. «مِنْ أَمْرِهِ» 5 رسالت،امری انتصابی است نه اکتسابی. «مَنْ یَشٰاءُ» البتّه خداوند حکیم است و بی جهت کسی را به مقام نبوّت نمی رساند: «اللّٰهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسٰالَتَهُ» (4)6 اوّلین شرط دریافت وحی الهی،روح عبودیّت و بندگی پیامبران بوده است.

«مِنْ عِبٰادِهِ»

7 هشدار دادن به مردم،در رأس وظایف پیامبران است. «أَنْذِرُوا»

ص :365


1- 1) .معارج،4.
2- 2) .شوری،52.
3- 3) .انفال،24.
4- 4) .انعام،124.

8 اساس عقاید بر توحید و اساسِ عمل صالح بر تقواست. «لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا فَاتَّقُونِ» 9 پروا و پاکی،در سایه ی توحید معنا پیدا می کند. «لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا فَاتَّقُونِ»

[سوره النحل (16): آیات 3 تا 4]
اشاره

خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ بِالْحَقِّ تَعٰالیٰ عَمّٰا یُشْرِکُونَ (3) خَلَقَ اَلْإِنْسٰانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذٰا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ (4)

او آسمان ها و زمین را بر اساس حقّ آفرید،او از آنچه با او شریک می سازند برتر است.

او انسان را از نطفه ای آفرید،پس آن گاه او به آشکارا با(خداوند)دشمنی می ورزد.

نکته ها:
اشاره

آیه چهارم این سوره،مشابه آیه 77 سوره یس است که می فرماید: «خَلَقْنٰاهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذٰا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ وَ ضَرَبَ لَنٰا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ» یعنی با آنکه ما او را از نطفه ای آفریده ایم،امّا چنان به خود مغرور شده که در برابر ما به دشمنی برمی خیزد و برای ما این مثال را می زند که چگونه استخوان های پوسیده،دوباره زنده می شوند،گویا او آفرینش خودش را فراموش کرده است.

در آیات دیگر از جمله آیه 20 سوره ی مرسلات،قرآن از نطفه،به« مٰاءٍ مَهِینٍ »«آبی پَست» تعبیر می کند.چگونه« مٰاءٍ مَهِینٍ »،« خَصِیمٌ مُبِینٌ »می شود؟

پیام ها

1 آفرینش آسمان و زمین،بیهوده و باطل نیست،بلکه بر حقّ استوار است.

«خَلَقَ

... بِالْحَقِّ» 2 کدام بُت و یا معبودی می تواند در خلقت،شریک خداوند باشد؟ «خَلَقَ ... تَعٰالیٰ عَمّٰا یُشْرِکُونَ» 3 مبارزه با شرک،باید مستمرّ و مداوم باشد.جمله ی «تَعٰالیٰ عَمّٰا یُشْرِکُونَ» در آیه اوّل و سوّم تکرار شده است.

ص :366

4 غرور و تکبّرِ انسان تا بدان حدّ است که در برابر خالق خود به خصومت و اظهار دشمنی می پردازد. «خَصِیمٌ مُبِینٌ»

[سوره النحل (16): آیات 5 تا 6]
اشاره

وَ اَلْأَنْعٰامَ خَلَقَهٰا لَکُمْ فِیهٰا دِفْءٌ وَ مَنٰافِعُ وَ مِنْهٰا تَأْکُلُونَ (5) وَ لَکُمْ فِیهٰا جَمٰالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسْرَحُونَ (6)

و چهارپایان را آفرید،که برای شما در آنها وسیله گرمی و بهره هایی است و از(گوشت و شیر)آنها می خورید.

و برای شما در چهارپایان،(شب هنگام)که از چراگاه برمی گردانید و (بامدادان)که به چراگاه می فرستید،شکوه و جلوه ای است.

نکته ها:
اشاره

« تَسْرَحُونَ »از«سرح»به معنای فرستادن دام به چراگاه،و« تُرِیحُونَ »از«روح»به معنای هنگام بازگشت چارپایان به آغل است.

منافع حیوانات برای انسان بسیار است.شیر و گوشت آن برای خوراک،پوست و پشم آن برای کفش و لباس،پُشتِ آن برای بار،پای آن برای شخم و فضولات آن برای کود،و با این همه برکات،زحمت آن برای انسان بسیار اندک است.

در روایات،بهترین کار پس از زراعت،دامداری عنوان شده است،البتّه به شرط آن که همراه با پرداخت زکات و توجّه به محرومان باشد.

پیام ها

1 چهارپایان،(مثل دیگر موجودات)،برای انسان آفریده شده اند. «وَ الْأَنْعٰامَ خَلَقَهٰا لَکُمْ» 2 توجّه به نعمت ها،عشق به آفریدگار و روح بندگی را در انسان زنده می کند. «وَ الْأَنْعٰامَ خَلَقَهٰا لَکُمْ» 3 گیاه خواری،ارزش نیست.خداوند خوردن گوشتِ حیوانات را یکی از منافع

ص :367

آنها می شمرد. «وَ مِنْهٰا تَأْکُلُونَ» 4 جمالِ جامعه،به استقلال،خودکفایی،تولید و توسعه ی دامداری است. «لَکُمْ فِیهٰا جَمٰالٌ حِینَ تُرِیحُونَ» ...

5 جمال و زینت،یکی از نیازهای طبیعی فرد و جامعه است. «لَکُمْ فِیهٰا جَمٰالٌ» 6 جمالِ جامعه،در حرکت و تلاش است،نه رکود و خمود،آنهم حرکتِ جمعی نه تک روی! «فِیهٰا جَمٰالٌ حِینَ تُرِیحُونَ» 7 جمال،در خدمتِ مردم بودن است،نه فقط فکر سیر کردنِ شکم خود.جمال، تحتِ امرِ چوپان عاقل بودن است،نه رها و یله بودن. «جَمٰالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَ» ...

[سوره النحل (16): آیه 7]
اشاره

وَ تَحْمِلُ أَثْقٰالَکُمْ إِلیٰ بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا بٰالِغِیهِ إِلاّٰ بِشِقِّ اَلْأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ (7)

و چهارپایان بارهای سنگین شما را به شهری می برند که جز به رنج تن نمی توانستید به آن برسید.همانا پروردگار شما رءوف و مهربان است.

پیام ها

1 چهارپایان،نه فقط خود انسان،بلکه بار او را نیز حمل می کنند. «وَ تَحْمِلُ أَثْقٰالَکُمْ» 2 با آنکه چهارپایان قوی ترند،امّا به قدرت الهی،رام انسان هستند. «وَ تَحْمِلُ أَثْقٰالَکُمْ» 3 چهارپایان،مایه ی رفاه بشر در زندگی هستند. «إِلاّٰ بِشِقِّ الْأَنْفُسِ» (برای آنکه ارزش نعمت ها ظاهر شود،فرض کنیم اگر این حیوانات نبودند،چه می شد؟) 4 نعمت های الهی به بشر،بر اساس لطف و رحمت اوست،نه آنکه ما از او طلبی داشته باشیم. «إِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ»

ص :368

[سوره النحل (16): آیه 8]
اشاره

وَ اَلْخَیْلَ وَ اَلْبِغٰالَ وَ اَلْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوهٰا وَ زِینَةً وَ یَخْلُقُ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ (8)

و اسبان و استران و الاغ ها را آفرید تا بر آنها سوار شوید و برای شما تجمّلی باشد و چیزهایی را می آفریند که نمی دانید.

نکته ها:
اشاره

کلمه ی«خیل»به معنای تکبّر است و در اینجا مراد از آن،«اسب»است،گویا در اسب سواری نوعی،احساس بزرگی و تکبّر به انسان دست می دهد.

کلمه ی«بغال»به معنای«قاطر»است که از جفت شدن اسب و الاغ به وجود می آید و کلمه ی«حمیر»جمعِ«حمار»به معنای الاغ است.

پیام ها

1 حمل و نقل بار و مسافر،از نیازهای اوّلیه بشر است که خداوند حیواناتی را برای این کار آفریده است. «وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغٰالَ وَ الْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوهٰا» 2 سوارشدن بر مرکب،مایه رفاه و آسایش و نوعی زینت و جمال نیز محسوب می شود. «لِتَرْکَبُوهٰا وَ زِینَةً» 3 زینت،یکی از نیازهای فطری بشر است. «زِینَةً» 4 مَرکب باید در درجه اوّل برای سواری باشد و در مرحله دوم مایه زینت.

«لِتَرْکَبُوهٰا وَ زِینَةً»

(بر خلاف برخی افراد،که فقط برای تجمّل و تشریفات،در فکر تهیه وسیله نقلیه هستند،نه آنکه واقعاً نیازی به آن داشته باشند.) 5 دست خداوند در آفرینش باز است. «وَ یَخْلُقُ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ» 6 وسایل نقلیه امروزی،چه ماشین،چه قطار و چه هواپیما،در واقع مخلوقِ خدا هستند نه بشر. «وَ یَخْلُقُ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ»

ص :369

[سوره النحل (16): آیه 9]
اشاره

وَ عَلَی اَللّٰهِ قَصْدُ اَلسَّبِیلِ وَ مِنْهٰا جٰائِرٌ وَ لَوْ شٰاءَ لَهَدٰاکُمْ أَجْمَعِینَ (9)

و بر خداست که راه میانه(و مستقیم را به مردم نشان دهد)و برخی از آن (راه ها)منحرف است و اگر خداوند بخواهد همه شما را(به اجبار)هدایت می کند.(ولی اجبار سودی ندارد و سنّت و برنامه خداوند بر آزاد گذاشتن انسان ها است.)

نکته ها:
اشاره

از اموری که خداوند بر خود لازم دانسته،ارشاد و هدایت مردم است.چنان که می فرماید:

«إِنَّ عَلَیْنٰا لَلْهُدیٰ» (1)و در این آیه می فرماید: «عَلَی اللّٰهِ قَصْدُ السَّبِیلِ» کلمه ی« قَصْدُ »به معنای اعتدال و میانه روی است و مراد از «قَصْدُ السَّبِیلِ» راه میانه،یعنی راه مستقیم است.چنان که لقمان،فرزندش را چنین موعظه می کند؛ «وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ» (2)در راه رفتن معتدل و میانه باش.

پیام ها

1 در کنار نعمت های مادی(که در آیات قبل آمد)،به نعمت های معنوی که مهم ترین آنها هدایت است توجّه کنیم. «وَ عَلَی اللّٰهِ قَصْدُ السَّبِیلِ» 2 خداوند،تنها راه مستقیم را نشان می دهد،راههای انحرافی از سوی خود ماست. «وَ عَلَی اللّٰهِ قَصْدُ السَّبِیلِ وَ مِنْهٰا جٰائِرٌ» 3 خداوند نخواسته تا مردم به اجبار ایمان بیاورند.پس انحرافِ گروهی از مردم نشانه ی غلبه ی آنان بر اراده ی خداوند و یا عجز پروردگار از هدایت آنان نیست. «لَوْ شٰاءَ لَهَدٰاکُمْ أَجْمَعِینَ» 4 خداوند انسان را در انتخاب راه آزاد گذارده است. «لَوْ شٰاءَ لَهَدٰاکُمْ أَجْمَعِینَ»

ص :370


1- 1) .لیل،12.
2- 2) .لقمان،19.
[سوره النحل (16): آیه 10]
اشاره

هُوَ اَلَّذِی أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً لَکُمْ مِنْهُ شَرٰابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِیهِ تُسِیمُونَ (10)

اوست آنکه برای شما از آسمان آبی فرستاد که نوشیدنی شما از آن است و گیاهانی که(چهارپایان خود را)در آن می چرانید،(نیز)از آن است.

نکته ها:
اشاره

کلمه« تُسِیمُونَ »از«اسامة»به معنای چراندن حیوانات در علفزار است و کلمه« شَجَرٌ »در زبان عربی معنای عامی دارد که شامل هر گونه گیاهی،چه درخت و چه بوته می شود.

چنان که در آیه 146 صافات در موردِ کدو می فرماید: «شَجَرَةً مِنْ یَقْطِینٍ» ،با آنکه کدو،بوته دارد نه درخت.

پیام ها

1 نزول باران تصادفی نیست،با اراده ی خداوند است. «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ» 2 نزول باران بر اساس بهره مندی انسان ها است. «لَکُمْ» 3 از یک آب انسان،گیاه و حیوان بهره مند می شوند. «مِنْهُ شَرٰابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ» ...

[سوره النحل (16): آیه 11]
اشاره

یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ اَلزَّرْعَ وَ اَلزَّیْتُونَ وَ اَلنَّخِیلَ وَ اَلْأَعْنٰابَ وَ مِنْ کُلِّ اَلثَّمَرٰاتِ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (11)

خداوند بوسیله آن آب برای شما کشتزار و زیتون و درختان خرما و انگور و از هر نوع میوه ای می رویاند.همانا در این امر برای آنان که می اندیشند نشانه ای روشن است.

نکته ها:
اشاره

از میان انواع گیاهان و میوه ها،خداوند زیتون،خرما و انگور را در این آیه مطرح کرده است.

متخصصان تغذیه می گویند:کمتر میوه ای است که به اندازه ی اینها برای بدن مفید

ص :371

و لازم باشد. (1)قرآن در آیه 35 سوره نور،از زیتون به عنوان «شَجَرَةٍ مُبٰارَکَةٍ» یاد کرده و به روغن آن اشاره نموده است.

پیام ها

1 رویاندن،کار خداست نه کشاورز. «یُنْبِتُ لَکُمْ» 2 انواع گیاهان و درختان و میوه ها،برای انسان آفریده شده است. «لَکُمْ» 3 محصولات و ثمرات،عبورگاهند نه توقّف گاه،نشانه و علامتِ راهند،نه مقصد. «لَآیَةً» 4 دیدن و دانستن کافی نیست،تفکّر و تدبّر در هستی لازم است. «لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»

[سوره النحل (16): آیه 12]
اشاره

وَ سَخَّرَ لَکُمُ اَللَّیْلَ وَ اَلنَّهٰارَ وَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ وَ اَلنُّجُومُ مُسَخَّرٰاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (12)

و خداوند شب و روز و خورشید و ماه را در خدمت و بهره دهی شما قرار داد و ستارگان به فرمان او تسخیر شده اند البتّه در این امر برای گروهی که تعقّل می کنند نشانه هایی قطعی(از عظمت و قدرت و حکمت و رأفت)اوست.

نکته ها:
اشاره

مراد از تسخیرِ خورشید و ماه،بهره گیری انسان از آنهاست،و گر نه انسانی که نمی تواند مگسی را خلق کند،چگونه می تواند خورشید را تسخیر نماید.خداوند از لطفش،آنها را در خدمتِ بشر قرار داده است.

پیام ها

1 هستی،چه آسمان و چه زمین،برای انسان آفریده شده است. «سَخَّرَ لَکُمُ» ...

2 هستی،در مهار و کنترلِ خداست. «مُسَخَّرٰاتٌ بِأَمْرِهِ»

ص :372


1- 1) .جلد هفتمِ کتاب«اوّلین دانشگاه و آخرین پیامبر»در بیان خواص انگور و خرما می باشد.

3 بهره دهیِ هستی،به فرمان خداست. «بِأَمْرِهِ» 4 نظام آفرینش کلاس توحید است. «إِنَّ فِی ذٰلِکَ» 5 نظام هستی،تنها برای اهل فکر و تعقّل،بستر رشد و توجّه است.نه افراد ساده نگر و عادّی. «لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»

[سوره النحل (16): آیه 13]
اشاره

وَ مٰا ذَرَأَ لَکُمْ فِی اَلْأَرْضِ مُخْتَلِفاً أَلْوٰانُهُ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ (13)

و(همچنین)آنچه را در زمین با رنگ های گوناگون برای شما پدید آورد.

البتّه در این آفریده ها برای پندگیران عبرت و نشانه ای روشن است.

پیام ها

1 رنگ های مختلف و متنوّع را خداوند برای انسان آفریده است. «ذَرَأَ لَکُمْ ...

مُخْتَلِفاً أَلْوٰانُهُ»

2 تنوّع رنگ ها در هستی،نشانه ی قدرت و حکمتِ خداوند است. «لَآیَةً» محصولات کارخانه هر چه متنوّع تر باشد،نشانه ی ابتکار و خلاّقیّتِ سازنده آن است.

3 تفاوتِ رنگ ها،یکی از نعمت های الهی برای شناختِ افراد و محصولاتِ مشابه است. «لَآیَةً لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ»

[سوره النحل (16): آیه 14]
اشاره

وَ هُوَ اَلَّذِی سَخَّرَ اَلْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَهٰا وَ تَرَی اَلْفُلْکَ مَوٰاخِرَ فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (14)

و اوست آنکه دریا را رام نمود تا از آن گوشت تازه بخورید و زیورهایی برای پوشیدن از آن بیرون آورید و می بینی که کشتی ها سینه دریا را شکافته(و پیش می روند،چنین کرد تا از کشتی ها،تجارت ها، ماهی گیری ها،غوّاصی ها و حمل و نقل ها که همه وسیله درآمد است، استفاده کنید)و به سراغ فضل و لطف او روید و شاید سپاس گزار باشید.

ص :373

نکته ها:
اشاره

نقش دریا در زندگی انسان بسیار است.آبِ آن مایه بخار و ابر و باران است.عمقِ آن تأمین کننده ی غذای انسان با لذیذترین ماهی ها و سطح آن،ارزان ترین و گسترده ترین راه برای حمل و نقلِ کالا و مسافر است.و همه ی اینها، تنها به تدبیر و قدرت الهی است و بشر هیچ نقشی در آن ندارد.

کلمه« مَوٰاخِرَ »جمع«مأخرة»از«مخر»به معنای شکافتن از چپ و راست است.

پیام ها

1 دریاها با آن همه عظمت و خروش،رام و در خدمت انسان هستند. «سَخَّرَ الْبَحْرَ» 2 دریا،مهم ترین منبع تأمین گوشتِ تازه و سالم است. «لَحْماً طَرِیًّا» 3 خداوند،نه فقط نیازهای اوّلیه چون آب و غذا،بلکه حتّی زینتِ انسان را نیز تأمین نموده است. «حِلْیَةً تَلْبَسُونَهٰا» 4 دریا،بهترین زینت های طبیعی را به انسان هدیه می کند. «حِلْیَةً تَلْبَسُونَهٰا» 5 قانون کلی در مورد حیوانات دریایی،حلال بودن است،مگر آنکه دلیل خاصی بر حرمت باشد. «لِتَأْکُلُوا» 6 تازه بودنِ گوشت،یک ارزش است. «لَحْماً طَرِیًّا» 7 گرچه تلاش برای غذا از انسان است،امّا رزق از خداست. «لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ» 8 کامیابی ها باید هدفدار باشد. «لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»

[سوره النحل (16): آیه 15]
اشاره

وَ أَلْقیٰ فِی اَلْأَرْضِ رَوٰاسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ وَ أَنْهٰاراً وَ سُبُلاً لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (15)

و خداوند در زمین کوه هایی استوار افکند تا زمین شما را نلرزاند و نهرهایی و راههایی(قرار داد)تا راه یابید.

نکته ها:
اشاره

کوه ها مایه تعادل و آرامش زمین هستند.«مید»به معنای حرکت به راست و چپ و

ص :374

اضطراب است.جمله ی «أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ» یعنی کوه ها سبب آرامش شما و جلوگیری از لرزش زمین هستند.چنان که حضرت علی علیه السلام درباره کوه ها می فرماید:خداوند،جنبش زمین را با سنگ های بزرگ و کوه های استوار،پایدار نمود. (1)بُن کوه ها در جای جای آن فرو رفته و در سوراخ های آن خزیده است.

همان گونه که اضطرابِ زمین،نیاز به کوه های عمیق و استوار دارد،اضطرابِ ساکنان زمین نیز،نیاز به انسان های استوار و خدایی دارد،تا مایه آرامش جامعه شوند.چنان که در روایات آمده:«جعلهم الله ارکان الارض ان تمید باهلها» (2)خداوند اهل بیت پیامبر علیهم السلام را ارکانِ زمین قرار داد تا اهل زمین را از اضطراب نجات دهند.

کوه ها،در زندگی انسان نقش عمده ای دارند.با ذخیره کردن برف های زمستانی در دامنه های خود،سرچشمه ی نهرها و جویبارهای بهاری می شوند وبا شکل های مختلفی که دارند همچون علامتِ راه،راهنمای مسافران قرار می گیرند و این نکته را وقتی می فهمیم که فرض کنیم کلّ زمین،مسطّح و صاف بود.

پیام ها

1 کوه ها،محصول یک تصادف کور نیست،بلکه بر اساس تدبیر حکیمانه است.

«أَلْقیٰ فِی الْأَرْضِ رَوٰاسِیَ»

2 کوه ها چون ثابت و استوار هستند،می توانند مانع اضطراب و مایه آرامش زمین و ساکنانِ آن شوند. «رَوٰاسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ» (آری کسی می تواند جلوی اضطرابِ جامعه را بگیرد که خود ثابت قدم و استوار باشد.) 3 کوه ها با سراشیبی دامنه های آن،سبب جریان آب در نهرها می شوند. «أَنْهٰاراً» 4 کوه ها،بر خلاف آنچه به نظر می رسد،مانع راه نیستند،بلکه راهنمای راه هستند. «سُبُلاً لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» 5 کوه ها هم مایه ی هدایت ظاهری اند وهم معنوی. «لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ»

ص :375


1- 1) .نهج البلاغه،خطبه 91.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

(کوه ها بهترین علامت راه در بیابان است و همچنین بهترین راه خداشناسی و توجّه به عظمت و قدرتِ خالق اند.)

[سوره النحل (16): آیه 16]
اشاره

وَ عَلاٰمٰاتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ (16)

و نشانه های دیگری(در زمین قرار داد)و آنان به وسیله ستاره راه می یابند.

نکته ها:
اشاره

برای حرکت در بیابان ها و پیدا کردن راهها،نیاز به علائم داریم.علائم طبیعی در روز،و ستارگان در شب،که خداوند در این آیه به این دو امر اشاره می نماید.

نه فقط برای شناخت راه از بیراهه،در بیابان ها،نیاز به علامت داریم،بلکه برای شناخت حقّ از باطل نیز در لابلای هوس ها و غرائز و طاغوت ها،به نشانه های روشن نیازمندیم.

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله برای بعد از خود علامت هایی را قرار داد که هر گاه مردم دچار حیرت و سرگردانی شدند به آنها نظر کنند و حقّ را بشناسند.اوّلین آنها حضرت زهرا علیها السلام است که درباره اش فرمود:رضای او رضای من و غضب او غضب من است.علامت دیگر ابو ذر غفاری است که پیامبر درباره اش فرمود:آسمان بر کسی راستگوتر از ابو ذر سایه نیفکنده است،تا مردم ببینند زبان ابو ذر از چه کسی حمایت می کند و او در تبعیدگاهِ چه کسی از دنیا می رود.علامت دیگر عمّار یاسر است که پیامبر فرمود:قاتلِ عمّار گروه منحرفند.مردم دیدند که در جنگ صفین،عمّار بدست لشگر معاویه کشته شد.و مهم ترین علامتِ روشن پس از پیامبر،امام حسین علیه السلام است که پیامبر درباره اش فرمود:حسین از من است و من از حسین.چنان که امام صادق علیه السلام نیز می فرماید:«نحن العلامات» ستارگان،هم وسیله ی شناخت جهت قبله هستند و هم در دریاها و کویرها که هیچ علامتی نیست،بهترین وسیله ی راه یابی می باشند.

پیام ها

1 آیا خدایی که برای هدایت دنیوی مردم علائمی را قرار داده،از هدایتِ معنوی

ص :376

آنها غافل بوده است؟ «وَ عَلاٰمٰاتٍ ... یَهْتَدُونَ» 2 علم هیئت و ستاره شناسی،مورد توجّه اسلام است. «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ»

[سوره النحل (16): آیه 17]
اشاره

أَ فَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ لاٰ یَخْلُقُ أَ فَلاٰ تَذَکَّرُونَ (17)

پس آیا آنکه می آفریند همانند کسی است که نمی آفریند؟ پس آیا یاد نمی کنید و پند نمی گیرید؟.

نکته ها:
اشاره

از ابتدای سوره ی نحل تا اینجا در پانزده آیه،نعمت های الهی را برمی شمرد و در این آیه، یک نتیجه کلّی گرفته و بصورت سؤال،این مطلب را بیان می دارد که:آیا کسی که خلق می کند،همانند بت ها یا طاغوت هایی است که قدرت خلق ندارند؟ چرا بجای خداوند متعال سراغ آنها می روید؟

پیام ها

1 در شیوه ی تبلیغ از جزئی به کلّی بروید.ابتدا نمونه هایی را بیان کنید و سپس نتیجه گیری کلّی کنید.بعد از 15 آیه ذکر نعمت ها می فرماید: «أَ فَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ لاٰ یَخْلُقُ» 2 در شیوه ی تبلیغ،وجدانِ مخاطب را به قضاوت بگیرید و عقل و فطرت او را بیدار کنید. «أَ فَلاٰ تَذَکَّرُونَ» 3 عقل و وحی با یکدیگر هماهنگ است و آنچه را قرآن بیان کرده عقل می پذیرد. «أَ فَلاٰ تَذَکَّرُونَ» 4 آفرینش پایان نیافته است بلکه استمرار دارد. «یَخْلُقُ» 5 خداشناسی و خداپرستی در نهاد تمام انسان ها هست،فقط تذکّر لازم دارد.

«أَ فَلاٰ تَذَکَّرُونَ»

ص :377

[سوره النحل (16): آیه 18]
اشاره

وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اَللّٰهِ لاٰ تُحْصُوهٰا إِنَّ اَللّٰهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (18)

و اگر بخواهید نعمت های خدا را بشمارید،نمی توانید شماره کنید.همانا خداوند آمرزنده ی مهربان است.

نکته ها:
اشاره

مشابه همین آیه در سوره ی ابراهیم آیه 33 آمده است،امّا آنجا در پایان آیه می فرماید:

«إِنَّ الْإِنْسٰانَ لَظَلُومٌ کَفّٰارٌ» و اینجا در پایان آیه می فرماید: «إِنَّ اللّٰهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ» آری! نعمت ها نشانه ی لطف و رحمت خداست،امّا این انسان است که کفران می کند و به خود و جامعه ظلم می نماید.

گرچه شمردنِ نعمت های الهی ممکن نیست،امّا ذکر و یاد آنها لازم است.چنان که در آیه 11 سوره ضُحیٰ می فرماید: «وَ أَمّٰا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ» و در زیارت امین اللَّه می خوانیم:

«ذاکرة لسوابغ آلائک» انسان حتّی قدرت شمردن نعمت های الهی را ندارد چه رسد به قدرتِ شکرگزاری آنها. از دست و زبان که برآید کز عهده ی شکرش به در آید بنده همان به که ز تقصیر خویش

پیام ها

1 نعمت های الهی قابل شمارش نیست. «لاٰ تُحْصُوهٰا» 2 نسبت به آنچه می دانید شکر کنید،نسبت به آنچه نمی دانید،خداوند غفور و رحیم است. «إِنَّ اللّٰهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ»

ص :378

[سوره النحل (16): آیه 19]
اشاره

وَ اَللّٰهُ یَعْلَمُ مٰا تُسِرُّونَ وَ مٰا تُعْلِنُونَ (19)

و خداوند آنچه را پنهان می کنید و آنچه را آشکار می سازید می داند.

پیام ها

1 علم خداوند نسبت به همه امور،چه آشکار و چه پنهان یکسان است.

«مٰا تُسِرُّونَ وَ مٰا تُعْلِنُونَ»

2 اگر بدانیم که خداوند به کارهای ما آگاه است تقوا پیشه می کنیم. «وَ اللّٰهُ یَعْلَمُ» 3 خداوند به نیّت ها و اهداف ما نیز آگاه است. «یَعْلَمُ مٰا تُسِرُّونَ»

[سوره النحل (16): آیات 20 تا 21]
اشاره

وَ اَلَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ لاٰ یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ (20) أَمْوٰاتٌ غَیْرُ أَحْیٰاءٍ وَ مٰا یَشْعُرُونَ أَیّٰانَ یُبْعَثُونَ (21)

و کسانی را که بجای خدا می خوانند،هیچ چیز نمی آفرینند و خود نیز آفریده شده اند.

آنها مردگانند نه زندگان،و نمی دانند چه وقت برانگیخته خواهند شد.

نکته ها:
اشاره

چون بت پرستان،بت ها را به شکل انسان می ساختند و در خیال خود با آنها مثل صاحب شعور برخورد می کردند،لذا خداوند در این آیه،بت ها را اموات خوانده که برای موجودات دارای حیات و شعور بکار می رود.

برای جاهل،تکرار مطلب لازم است.در کنارِ «لاٰ یَخْلُقُونَ»، «یَخْلُقُونَ» و در کنارِ «أَمْوٰاتٌ» ، «غَیْرُ أَحْیٰاءٍ» ذکر شده است،در حالی که همان معنی را می رساند.

پیام ها

1 بُت ها،نه قدرت دارند،نه حیات و نه علم و شعور.(در حالی که شرط پرستش، علم و قدرت و حیات است) «لاٰ یَخْلُقُونَ، أَمْوٰاتٌ، مٰا یَشْعُرُونَ»

ص :379

2 معبودان غیر خدا هر چه باشد،مرده است. «أَمْوٰاتٌ غَیْرُ أَحْیٰاءٍ» 3 در قیامت،حتّی بُت ها مبعوث می شوند. «مٰا یَشْعُرُونَ أَیّٰانَ یُبْعَثُونَ» چنان که در آیه 98 انبیا می فرماید: «إِنَّکُمْ وَ مٰا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ»

[سوره النحل (16): آیه 22]
اشاره

إِلٰهُکُمْ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ فَالَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ (22)

معبود شما معبودی است یگانه،پس کسانی که به آخرت ایمان ندارند دل هایشان به انکار خو کرده و همانان مستکبرند.

نکته ها:
اشاره

آیات قبل ناتوانی غیر خدا را از آفرینش و بی خبری آنها را از آینده مطرح ساخت این آیه می فرماید،معبود واقعی شما خدای یکتاست.

«کبر»یعنی خود را بزرگ دانستن،«تکبر»یعنی آثار کبر را عمل کردن،و«استکبار»یعنی آنکه خودش بزرگی ندارد ولی با انواع وسائل،می خواهد بزرگی خود را ایجاد و اثبات کند.

در روایات آمده است که امام حسین علیه السلام بر فقرایی عبور می کردند،آنها مشغول غذا خوردن بودند و حضرت را نیز دعوت به غذا کردند.امام در کنار آنها نشستند و مشغول شدند و سپس فرمودند:خداوند مستکبران را دوست ندارد. (1)

پیام ها

1 انکار معاد در حقیقت انکار مبدء است.توحید و معاد به هم پیوند دارند.

«إِلٰهُکُمْ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ فَالَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ»

2 منشأ کفر کبر است،نه جهل.انکارِ حقیقت است،نه جهل به حقیقت. «قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ» 3 ایمان به آخرت،تکبّر و استکبار را برطرف می کند. «لاٰ یُؤْمِنُونَ ... قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ»

ص :380


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
[سوره النحل (16): آیه 23]
اشاره

لاٰ جَرَمَ أَنَّ اَللّٰهَ یَعْلَمُ مٰا یُسِرُّونَ وَ مٰا یُعْلِنُونَ إِنَّهُ لاٰ یُحِبُّ اَلْمُسْتَکْبِرِینَ (23)

البتّه و بی گمان،آنچه را پنهان می کنند و آنچه را آشکارا می نمایند،خداوند می داند.همانا او مستکبران را دوست ندارد.

نکته ها:

کلمه ی« جَرَمَ »به معنای بریدن و چیدن میوه از درخت است.« لاٰ جَرَمَ »یعنی مسأله قابل بریدن و شک و شبهه نیست،بلکه قطعی و حتمی است.

این آیه هم تهدید کفّار است که خداوند به کارهای شما آگاه است و هم بشارت به مؤمنان که خداوند بر وضع دشمنان شما آگاه و بر کیفر آنها قادر است.

[سوره النحل (16): آیه 24]
اشاره

وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمْ مٰا ذٰا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قٰالُوا أَسٰاطِیرُ اَلْأَوَّلِینَ (24)

و هر گاه به آنان گفته شد:پروردگارتان چه نازل کرده؟ گفتند:

افسانه های پیشینیان.

نکته ها:
اشاره

کلمه« أَسٰاطِیرُ »یا جمعِ«اسطوره»به معنای حکایات و افسانه های خرافی است که به صورت مکتوب درآمده باشد،و یا جمع«اسطار»به معنای سطرهایی که از روی کتب پیشین،نسخه برداری شده باشد.در قرآن این کلمه،نُه بار از زبان کفّار نقل شده که در همه ی موارد همراه کلمه ی« اَلْأَوَّلِینَ »است،یعنی آنها می گفتند:این حرفها تازگی ندارد،بلکه همان بافته های پیشینیان است.

بعضی جامعه شناسان امروز نیز مذهب را زاییده جهل و خرافه می دانند،که شاید این حرف، بخاطر بعضی خرافاتی باشد که در میان اصولِ اصیلِ ادیان الهی،جای گرفته و در واقع ربطی به مذهب ندارد.

ص :381

پیام ها

1 فرستادن پیامبران و کتب آسمانی،از شئون ربوبیِ خداوند برای هدایت و تربیت مردم است. «أَنْزَلَ رَبُّکُمْ» 2 خوی افراد مستکبر،تحقیر کردن است،گاهی تحقیر مکتب،گاهی رهبر و گاهی امّت. «إِنَّهُ لاٰ یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمْ» ...

3 با آنکه تنها بخشی از قرآن،داستان است نه همه ی آن،ولی همان داستان ها هم مربوط به اقوام و پیامبرانی است که مردم زمان پیامبر از بیشتر آنها بی خبر بودند.پس چگونه می توان به قرآن نسبت داد: «أَسٰاطِیرُ الْأَوَّلِینَ»؟

[سوره النحل (16): آیه 25]
اشاره

لِیَحْمِلُوا أَوْزٰارَهُمْ کٰامِلَةً یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ وَ مِنْ أَوْزٰارِ اَلَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلاٰ سٰاءَ مٰا یَزِرُونَ (25)

آنان باید در روز قیامت،هم بار گناهان خود را به تمامی به دوش کشند و هم بخشی از بار گناهانِ کسانی که بدون علم آنان را گمراه می نمایند.

بدانید که چه بد باری را برمی دارند.

نکته ها:
اشاره

این آیه در مورد رهبران کفر است که در دنیا با تبلیغات دروغین خود سبب گمراهی مردم می شوند،لذا در قیامت،هم گناه کفر خود را به دوش می کشند و هم گناه کسانی را که باعث انحراف آنها شده اند.چنان که در روایات می خوانیم:هر کس راه کجی را ترسیم کند،در کیفر تمام منحرفان شریک است و هر کس راه خوبی را ترسیم کند،پاداش پویندگان آن راه را نیز به او می دهند بدون آنکه از سهم او چیزی کم شود.

پیام ها

1 رهبران کفر و ضلالت،از هیچ تخفیفی در کیفر برخوردار نیستند. «لِیَحْمِلُوا أَوْزٰارَهُمْ کٰامِلَةً»

ص :382

2 کسی که دیگران را به گناه دعوت کند،در کیفر آنان نیز شریک است. «مِنْ أَوْزٰارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ» 3 رهبران کفر،سهم گناه خود را بطور کامل،امّا سهم گناه پیروان را به مقداری که در آن نقش داشته اند بر عهده دارند. «کٰامِلَةً ... وَ مِنْ أَوْزٰارِ» 4 ریشه ی بسیاری انحراف ها،جهل است و دشمن از جهل مردم برای انحراف آنها استفاده می کند. «یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ» 5 گناه،بار است و چه بد باری. «سٰاءَ مٰا یَزِرُونَ»

[سوره النحل (16): آیه 26]
اشاره

قَدْ مَکَرَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَی اَللّٰهُ بُنْیٰانَهُمْ مِنَ اَلْقَوٰاعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ اَلسَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ أَتٰاهُمُ اَلْعَذٰابُ مِنْ حَیْثُ لاٰ یَشْعُرُونَ (26)

همانا کسانی که قبل از ایشان بودند(نیز)مکر ورزیدند،پس قهر خداوند به سراغ پایه های بنای آنان آمد،پس سقف از بالای سرشان بر آنان فرو ریخت و از آنجا که اندیشه اش را نمی کردند،عذاب الهی آمد.

نکته ها:
اشاره

این آیه هم تهدیدی است برای توطئه گران،و هم تسلّی خاطر پیامبر است.

پیام ها

1 توطئه در برابر حق،همواره بوده است. «قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» 2 آنجا که اساس دین در خطر باشد،خداوند خود وارد عمل می شود. «فَأَتَی اللّٰهُ» 3 مخالفان دین و مکتب بدانند که خداوند طرفِ آنهاست. «فَأَتَی اللّٰهُ بُنْیٰانَهُمْ» 4 هر کجا بنیان دین در خطر افتد،(در آیات قبل،کفّار،وحی را اساطیر معرّفی می کردند)برخورد نیز باید بنیانی باشد. «فَأَتَی اللّٰهُ بُنْیٰانَهُمْ» 5 برخورد با دشمن باید بنیانی باشد نه سطحی و ظاهری،تا همه ی تشکیلات فکری و سازمانی آنها از بین رود. «فَأَتَی اللّٰهُ بُنْیٰانَهُمْ ... فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ»

ص :383

6 کیفرهای الهی مخصوص آخرت نیست. «فَأَتَی اللّٰهُ بُنْیٰانَهُمْ» 7 گاهی بنای محکم،بجای حفاظت از جان انسان،گور خود انسان می شود.

«فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ»

8 زمان و مکان قهر خدا،قابل پیش بینی نیست. «مِنْ حَیْثُ لاٰ یَشْعُرُونَ»

[سوره النحل (16): آیه 27]
اشاره

ثُمَّ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ یُخْزِیهِمْ وَ یَقُولُ أَیْنَ شُرَکٰائِیَ اَلَّذِینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِیهِمْ قٰالَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ إِنَّ اَلْخِزْیَ اَلْیَوْمَ وَ اَلسُّوءَ عَلَی اَلْکٰافِرِینَ (27)

(به علاوه)خداوند در روز قیامت آنان را خوار و رسوا خواهد ساخت و می گوید:شریکان من که درباره آنها(با پیامبر و مؤمنان)ستیزه و مخالفت می کردید،کجا هستند؟(در این هنگام)دانشمندان گویند:همانا امروز،ذلت و رسوایی بر کافران است.

نکته ها:
اشاره

در فرهنگ قرآن،علم و جهل معنایی گسترده تر از دانستن و ندانستن دارد.عالم کسی است که اندیشه و عمل او بر اساس حقّ و حقیقت باشد،گرچه قدرت خواندن و نوشتن هم نداشته باشد و جاهل کسی است که فکر و عمل او بر باطل باشد،گرچه همه ی علوم را نیز بداند.

قرآن،اندیشه ی شرک و بت پرستی را نشانه ی جهل می داند،چنان که ریشه ی عمل زشتِ قوم لوط را جهل می شمرد.در این آیه نیز، «أُوتُوا الْعِلْمَ» کسانی هستند که در برابر کفر و شرک،قرار گرفته اند،یعنی علم واقعی،انسان را به توحید و ایمان می رساند.

پیام ها

1 کیفر اصلیِ مجرمان،در قیامت است و هلاکت در دنیا مقدّمه ای برای آن می باشد. «ثُمَّ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ یُخْزِیهِمْ» 2 آنان که در دنیا مؤمنان را خوار می شمردند،در قیامت خوار می شوند. «یُخْزِیهِمْ»

ص :384

3 به دنبال هر کس بروی،باید در قیامت جوابگو باشی. «أَیْنَ شُرَکٰائِیَ» 4 در دادگاه قیامت،مشرکان حرفی برای گفتن ندارند. «أَیْنَ شُرَکٰائِیَ» 5 علم واقعی که موجب ایمان و عمل می شود،هدیه ای الهی است. «أُوتُوا الْعِلْمَ»

[سوره النحل (16): آیات 28 تا 29]
اشاره

اَلَّذِینَ تَتَوَفّٰاهُمُ اَلْمَلاٰئِکَةُ ظٰالِمِی أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا اَلسَّلَمَ مٰا کُنّٰا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلیٰ إِنَّ اَللّٰهَ عَلِیمٌ بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (28) فَادْخُلُوا أَبْوٰابَ جَهَنَّمَ خٰالِدِینَ فِیهٰا فَلَبِئْسَ مَثْوَی اَلْمُتَکَبِّرِینَ (29)

آن کسانی که فرشتگان جانشان را می گیرند(در حالی که)به خود ستم کار بوده اند،پس(در آن موقع آنان)سر تسلیم فرو آرند(و به دروغ گویند:)ما هیچگونه کار بدی انجام نداده ایم.چنین نیست،بلکه قطعاً خداوند به آنچه انجام داده اید،آگاه است.

پس،از درهای دوزخ وارد شوید که جاودانه در آنجا خواهید ماند،و براستی چه بد است جایگاه متکبّران.

نکته ها:
اشاره

کفّار،به هنگام مرگ که فرشتگان جان آنها را می گیرند،هم اظهار اسلام و تسلیم می کنند و هم گذشته ی بد خود را انکار می کنند.امّا نه آن ایمان ارزش دارد،چون از روی اضطرار است نه اختیار،و نه این انکار مورد قبول است چرا که خداوند به کارهای آنان آگاه است.

پیام ها

1 مرگ،نابودی نیست،بلکه قبض روح و جدا شدن روح از جسم است.

«تَتَوَفّٰاهُمُ»

2 سنّت خداوند آن است که کارها را باواسطه انجام دهد. «تَتَوَفّٰاهُمُ الْمَلاٰئِکَةُ» 3 کفر و شرک،ظلم به انسانیّت خویش است. «ظٰالِمِی أَنْفُسِهِمْ» 4 انسان روزی مجبور به تسلیم است،امّا دیگر چه سود؟ «فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ... فَادْخُلُوا

ص :385

أَبْوٰابَ جَهَنَّمَ»

5 لحظه ی جان دادن،لحظه ی حسّاسی برای مؤمن و کافر است.در مورد کافر می فرماید: «تَتَوَفّٰاهُمُ الْمَلاٰئِکَةُ ظٰالِمِی أَنْفُسِهِمْ» و در مورد مؤمن در آیه ی 32 نحل می فرماید: «تَتَوَفّٰاهُمُ الْمَلاٰئِکَةُ طَیِّبِینَ» 6 جهنّم درهای متعدّدی دارد و هر خلاف کار از طریق خاصی،به دوزخ می رود.

«أَبْوٰابَ جَهَنَّمَ»

7 ریشه ی اصلی کفر،روحیّه ی تکبرّ است. «الْکٰافِرِینَ ... اَلْمُتَکَبِّرِینَ»

[سوره النحل (16): آیه 30]
اشاره

وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اِتَّقَوْا مٰا ذٰا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قٰالُوا خَیْراً لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هٰذِهِ اَلدُّنْیٰا حَسَنَةٌ وَ لَدٰارُ اَلْآخِرَةِ خَیْرٌ وَ لَنِعْمَ دٰارُ اَلْمُتَّقِینَ (30)

15\30

و به پرهیزکاران گفته شد:پروردگارتان چه نازل کرده است؟ گویند:خیر (نازل کرده است)برای کسانی که نیکی کرده اند در این دنیا نیکی است و قطعاً سرای آخرت بهتر است و چه نیکوست سرای پرهیزکاران.

نکته ها:
اشاره

در آغاز اسلام،آنان که وارد مکّه می شدند و نام قرآن و پیامبر را شنیده بودند،در برخورد با افراد مختلف،از آنها می پرسیدند: «مٰا ذٰا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ» خدایتان چه نازل کرده است؟ در پاسخ به این افراد مشرکان می گفتند: «أَسٰاطِیرُ الْأَوَّلِینَ» و مؤمنان می گفتند: «خَیْراً» آنچه را مایه خیر و سعادت است نازل فرموده است.

آنکه در دعا از خدا حسنه می خواهد، «رَبَّنٰا آتِنٰا فِی الدُّنْیٰا حَسَنَةً» باید خود اهل احسان باشد، زیرا «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هٰذِهِ الدُّنْیٰا حَسَنَةٌ»

ص :386

دو تابلوی زیبا و روشن(مقایسه آیات 23 تا 28 و 30 تا 32 همین سوره) «مستکبرین»«متقین» قضاوت:

«إِذٰا قِیلَ لَهُمْ مٰا ذٰا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قٰالُوا أَسٰاطِیرُ الْأَوَّلِینَ»

«وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا مٰا ذٰا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قٰالُوا خَیْراً»

نتیجه دنیوی:

«فَأَتَی اللّٰهُ بُنْیٰانَهُمْ مِنَ الْقَوٰاعِدِ»

«لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هٰذِهِ الدُّنْیٰا حَسَنَةٌ»

کیفر اخروی:

«ثُمَّ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ یُخْزِیهِمْ ... فَادْخُلُوا أَبْوٰابَ جَهَنَّمَ» «وَ لَدٰارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ ... جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا» هنگام مرگ:

«تَتَوَفّٰاهُمُ الْمَلاٰئِکَةُ ظٰالِمِی أَنْفُسِهِمْ»

«الَّذِینَ تَتَوَفّٰاهُمُ الْمَلاٰئِکَةُ طَیِّبِینَ»

پیام ها

1 قضاوت حق،نیاز به روح پاک و پرهیزکار دارد. «لِلَّذِینَ اتَّقَوْا ... قٰالُوا خَیْراً» 2 قرآن در یک کلمه معرّفی می شود،(خیر،خوبی،مایه ی نیکی و سعادت.یک کلمه بجای صد کلمه) «قٰالُوا خَیْراً» دعوت قرآن،دعوت به خیر و نیکی است.

3 نیکوکاران،در هر دو جهان به نیکی می رسند. «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هٰذِهِ الدُّنْیٰا حَسَنَةٌ وَ لَدٰارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ» 4 پاداش الهی،متناسب با عمل انسان است. «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا ... حَسَنَةٌ، لِلَّذِینَ اتَّقَوْا ...

دٰارُ الْمُتَّقِینَ»

[سوره النحل (16): آیه 31]
اشاره

جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ لَهُمْ فِیهٰا مٰا یَشٰاؤُنَ کَذٰلِکَ یَجْزِی اَللّٰهُ اَلْمُتَّقِینَ (31)

به باغ هایی دائمی داخل خواهند شد که نهرها از زیر(درختان)آن جاری است،هر چه را بخواهند برای ایشان در آنجا موجود است،خداوند اینگونه پرهیزکاران را پاداش می دهد.

ص :387

پیام ها

1 در بهشت،باغها و نهرها تنوع و تعدّد دارند. «جَنّٰاتُ، اَلْأَنْهٰارُ» 2 باغ های بهشتی،همیشه سبز است.خزان و خشکسالی ندارد. «جَنّٰاتُ عَدْنٍ» 3 پاداش پرهیز از لذات حرام دنیوی،کامیابی های بی نهایت اخروی است.

«مٰا یَشٰاؤُنَ»

4 «مٰا یَشٰاؤُنَ» بالاتر از «مٰا تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ» است.زیرا گاهی انسان چیزی را می خواهد که در آن لذّت نفس و چشم نیست،مقام عرفان و معنویّت است. «لَهُمْ فِیهٰا مٰا یَشٰاؤُنَ» 5 سنّت خداوند بر پاداش نیکوکاران است. «کَذٰلِکَ یَجْزِی اللّٰهُ الْمُتَّقِینَ»

[سوره النحل (16): آیه 32]
اشاره

اَلَّذِینَ تَتَوَفّٰاهُمُ اَلْمَلاٰئِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ اُدْخُلُوا اَلْجَنَّةَ بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (32)

به آنان که(از آلودگی های شرک و گناه)پاکند،فرشتگانی که جانشان را می ستانند،می گویند:سلام علیکم.به پاداشِ آنچه انجام داده اید،به بهشت داخل شوید.

نکته ها:
اشاره

مراد از« طَیِّبِینَ »با توجّه به آیات قبل که در مورد اهل کفر و شرک بود: «الَّذِینَ تَتَوَفّٰاهُمُ الْمَلاٰئِکَةُ ظٰالِمِی أَنْفُسِهِمْ» کسانی هستند که اهل شرک و گناه نبوده اند و اینها همان متقین هستند.«طیب»یعنی پاک از هر گونه کدورت و ناخالصی و آراسته به کمالات و محاسن.

پیام ها

1 کیفر و پاداش بعضی،از همان لحظه مرگ آغاز می شود. «تَتَوَفّٰاهُمُ الْمَلاٰئِکَةُ طَیِّبِینَ ...

ادْخُلُوا الْجَنَّةَ»

در روایات نیز آمده:قبر؛یا گودالی از دوزخ است،یا باغی از بهشت.

2 مرگ،نیستی نیست،گرفتن روح است. «تَتَوَفّٰاهُمُ»

ص :388

3 فرشتگان،مأموران الهی اند و خداوند برای هر کار مأمورانی دارد. «تَتَوَفّٰاهُمُ الْمَلاٰئِکَةُ» 4 مرگ پاکان همراه با درود فرشتگان است. «تَتَوَفّٰاهُمُ الْمَلاٰئِکَةُ یَقُولُونَ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ» 5 سلام کردن،شعار فرشتگان و ادبی آسمانی است. «یَقُولُونَ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ» (در سلام،دعا،سلامتی و امنیّت وجود دارد) 6 بهشت را به بها دهند نه بهانه. «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»

[سوره النحل (16): آیه 33]
اشاره

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّٰ أَنْ تَأْتِیَهُمُ اَلْمَلاٰئِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ کَذٰلِکَ فَعَلَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ مٰا ظَلَمَهُمُ اَللّٰهُ وَ لٰکِنْ کٰانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (33)

آیا کفّار جز آنکه فرشتگانِ(مأمور قبض روح)یا فرمان(قهر)پروردگارت به سراغشان آید انتظاری دارند،کسانی که پیش از آنان بودند نیز چنین کردند و خداوند به آنان ظلم نکرد،لکن آنها به خودشان ستم می کردند.

نکته ها:
اشاره

مشابه این آیه،در سوره بقره آیه 210 و سوره ی انعام آیه 158 نیز آمده است.

اگر انذارهای پیامبران،مردم را بیدار نکند،تازیانه های عذاب آنها را بیدار خواهد کرد،امّا چه سود؟

پیام ها

1 کفّار،تا قهر خدا را نبینند دست از انکار برنمی دارند. «هَلْ یَنْظُرُونَ» 2 قهر الهی در دنیا،برای تربیت است نه انتقام. «أَمْرُ رَبِّکَ» به جای«امر الله» 3 خط شرک،کفر و استکبار،در طول تاریخ فعّال بوده است. «کَذٰلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» 4 عذاب الهی،ظلم به ما نیست،بلکه عمل ما،ظلم بوده است. «وَ مٰا ظَلَمَهُمُ اللّٰهُ وَ لٰکِنْ کٰانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»

ص :389

5 کفر و تکبر،ظلم به انسانیّت خویش است. «أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» 6 آنچه خطرناک است استمرار ظلم و طغیان است. «کٰانُوا ... یَظْلِمُونَ» 7 نزول عذاب پس از اتمام حجّت و فرستادن پیامبران و کتب،نه فقط ظلم نیست،بلکه عین عدل است. «وَ مٰا ظَلَمَهُمُ اللّٰهُ»

[سوره النحل (16): آیه 34]
اشاره

فَأَصٰابَهُمْ سَیِّئٰاتُ مٰا عَمِلُوا وَ حٰاقَ بِهِمْ مٰا کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (34)

پس کیفر بدی هایی که انجام دادند به آنان رسید و آنچه که آنان به مسخره می گرفتند آنان را فراگرفت.

نکته ها:
اشاره

« سَیِّئٰاتُ »به گناهان کوچک،در مقابل گناهان بزرگ گفته می شود،مانند آیه ی «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبٰائِرَ مٰا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئٰاتِکُمْ» (1)بنا بر این آنچه در دنیا از کیفر به انسان می رسد،گوشه ای از عملکرد اوست،و اصلِ کیفر در قیامت است.

«حٰاقَ بِهِمْ»

به معنی«حل بهم»،یعنی آنچه را مسخره می کردند بر خودشان حلول کرد.

پیام ها

1 دود اعمال بد،به چشم خود انسان می رود. «فَأَصٰابَهُمْ سَیِّئٰاتُ مٰا عَمِلُوا» 2 کیفر مسخره ی دیگران،در همین دنیا به انسان می رسد. «حٰاقَ بِهِمْ مٰا کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ» 3 دیگران را مسخره نکنیم که خود گرفتار می شویم. «حٰاقَ بِهِمْ مٰا کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ»

[سوره النحل (16): آیه 35]
اشاره

وَ قٰالَ اَلَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شٰاءَ اَللّٰهُ مٰا عَبَدْنٰا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ نَحْنُ وَ لاٰ آبٰاؤُنٰا وَ لاٰ حَرَّمْنٰا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ کَذٰلِکَ فَعَلَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَی اَلرُّسُلِ إِلاَّ اَلْبَلاٰغُ اَلْمُبِینُ (35)

ص :390


1- 1) .نساء،31.

و کسانی که شرک ورزیدند،گفتند:اگر خدا می خواست نه ما و نه پدرانمان هیچ چیزی را غیر از او نمی پرستیدیم و بدون حکم او هیچ چیزی را حرام نمی کردیم.کسانی که پیش از اینان بودند نیز اینگونه برخورد می کردند،پس مگر جز ابلاغ روشن،وظیفه دیگری بر پیامبران است؟

نکته ها:
اشاره

مسأله جبر،یکی از توجیهات نابجای مشرکان است که می گفتند:خدا خواسته که ما غیر او را پرستش کنیم و اگر او می خواست،ما مشرک نبودیم.این مطلب در آیه 148 سوره انعام و آیه 20 سوره زخرف نیز از قول مشرکان مطرح شده است.

سؤال:آیا همین که خداوند جلوی انحراف مردم را نمی گیرد،نشانه رضایت او نیست؟ پاسخ:خیر،زیرا خداوند اسباب هدایت مردم را فراهم کرده است،پیامبران و کتاب ها فرستاده است،پس نمی خواسته کسی منحرف شود،ولی کسی را هم بر ایمان آوردن مجبور نکرده است زیرا ایمانِ اجباری ارزش ندارد.

پیام ها

1 آنچه از کفر و شرک خطرناک تر است،توجیه آن و نسبت دادن آن به خداست.

«قٰالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شٰاءَ اللّٰهُ مٰا عَبَدْنٰا»

2 عقیده به جبر در میان مشرکان نیز بوده است. «لَوْ شٰاءَ اللّٰهُ مٰا عَبَدْنٰا مِنْ دُونِهِ» 3 منحرفان علاوه بر کار خود،کار نیاکان و هم کیشان خود را نیز توجیه می کنند.

«نَحْنُ وَ لاٰ آبٰاؤُنٰا»

4 برخی مردم،آداب و رسوم و عقاید نیاکانشان را هر چه باشد،می پذیرند و می دانند. «نَحْنُ وَ لاٰ آبٰاؤُنٰا» 5 چنان که حلال کردن حرام ها جایز نیست،حرام کردن آنچه را خداوند حلال دانسته،نیز جایز نیست. «حَرَّمْنٰا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ» 6 توجیه گری،کار همه منحرفان تاریخ است. «کَذٰلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ»

ص :391

7 تبلیغ،باید رسا و روشن باشد. «الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ» 8 کار پیامبران،دعوت و تبلیغ است،نه اجبار مردم به ایمان. «فَهَلْ عَلَی الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ»

[سوره النحل (16): آیه 36]
اشاره

وَ لَقَدْ بَعَثْنٰا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ وَ اِجْتَنِبُوا اَلطّٰاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَی اَللّٰهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ اَلضَّلاٰلَةُ فَسِیرُوا فِی اَلْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ اَلْمُکَذِّبِینَ (36)

و همانا ما در میان هر امّتی پیامبری را برانگیختیم(تا به مردم بگویند)که خدا را بپرستید و از طاغوت(و هر معبودی جز خدا)دوری نمایید،پس گروهی از مردم کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده و بعضی از آنان گمراهی بر آنان سزاوار است،پس در زمین سیر و سفر کنید،تا ببینید که پایان کار تکذیب کنندگان چگونه بوده است؟

نکته ها:
اشاره

کلمه ی« أُمَّةٍ »از ریشه ی«ام»به معنای چیزی است که دیگری را به خود ضمیمه می کند.

به هر جماعتی که دارای نوعی وحدت و اشتراک باشند،امّت گفته می شود.این کلمه 64 بار در قرآن آمده است.

کلمه ی« اَلطّٰاغُوتَ »برای مبالغه ی طغیان بکار می رود.در قرآن به شیطان،ستمگران و مستکبران و بت ها،که مایه ی طغیان و نافرمانی خدا هستند،«طاغوت»گفته شده است.

این کلمه جمع بسته نمی شود و هم در مورد مفرد بکار می رود «یَکْفُرْ بِالطّٰاغُوتِ» و هم در مورد جمع «أَوْلِیٰاؤُهُمُ الطّٰاغُوتُ» خداوند اسباب هدایت را برای تمام مردم فرستاده است، «بَعَثْنٰا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً» امّا گروهی می پذیرند و هدایت می یابند، «فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَی اللّٰهُ» و گروهی انکار کرده و گمراه می شوند. «مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلاٰلَةُ» پس هدایت از اوست،ولی گمراهی از ماست.

مثال جالب:زمین که به دور خورشید می چرخد،همواره بخشی از آن رو به خورشید و

ص :392

روشن است و بخشی پشت به خورشید و تاریک است.می توان گفت:هر نوری که زمین دارد از خورشید است،امّا هر تاریکی که زمین دارد از خود اوست.

به هر حال خداوند،ضلالت را به خود نسبت نمی دهد،مگر آنکه انسان خود زمینه ی آن را فراهم کرده باشد،مانند آیه ی «یُضِلُّ اللّٰهُ الظّٰالِمِینَ» خداوند ستمگران را گمراه می کند و آیه «وَ مٰا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفٰاسِقِینَ» خداوند جز فاسقان را گمراه نمی کند.

پیام ها

1 بعثت پیامبران،مخصوص نژاد و منطقه و قبیله ی خاصی نبوده است. «بَعَثْنٰا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً» 2 دعوت به توحید و دوری از طاغوت،در رأس برنامه پیامبران بوده است.

«اعْبُدُوا اللّٰهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّٰاغُوتَ»

3 خداپرستی با پذیرش سلطه ی طاغوت ها و ستمگران،نمی سازد. «اعْبُدُوا اللّٰهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّٰاغُوتَ» 4 با عبادت و اتصال به خداوند،انسان قدرت مبارزه با طاغوت ها،پیدا می کند.

«اعْبُدُوا اللّٰهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّٰاغُوتَ»

5 خداوند به انسان در انتخاب راه،اختیار داده است. «فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَی ... وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ» ...

6 سیر و سفر باید عبرت آموز باشد. «فَسِیرُوا ... فَانْظُرُوا» 7 تاریخ قانونمند است و سنّت های حاکم بر جامعه و تاریخ،ثابت. «فَسِیرُوا ...

فَانْظُرُوا

... عٰاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ» 8 قرآن،مردم را به جهانگردی هدفدار دعوت کرده است. «فَسِیرُوا ... فَانْظُرُوا»

ص :393

[سوره النحل (16): آیه 37]
اشاره

إِنْ تَحْرِصْ عَلیٰ هُدٰاهُمْ فَإِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ وَ مٰا لَهُمْ مِنْ نٰاصِرِینَ (37)

(ای پیامبر!)اگرچه بر هدایت آنان حرص می ورزی،امّا(بدان که)قطعاً خداوند کسی را که(بخاطر سوء انتخاب و عملش)گمراه کرده هدایت نمی کند و برای آنان هیچ یاوری نیست.

نکته ها:
اشاره

بدنبال آیه ی قبل که فرمود:انحراف گروهی بخاطر انکار و کفرشان حتمی است،این آیه خطاب به پیامبر می فرماید:بر آنها دلسوزی مکن که دلسوزی تو بی اثر است،زیرا قلب آنان را خداوند مُهر کرده و دیگر قابل هدایت نیستند.

گاهی اشکال در قابلیّت مردم است،نه مبلّغ.پیامبر معصوم است و نقطه ضعفی ندارد، بهترین اخلاق را دارد،دلسوز هم هست،امّا باز هم مردم قبول نمی کنند.

پیام ها

1 انسان گاهی به جایی می رسد که نه در دنیا قابل هدایت است و نه در آخرت قابل نصرت. «لاٰ یَهْدِی، مِنْ نٰاصِرِینَ» 2 مبلّغ باید بداند که به هر حال گروهی هیچ منطقی را نمی پذیرند،پس انتظار ایمان همه مردم را نباید داشت. «إِنْ تَحْرِصْ ... لاٰ یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ» 3 شفاعت،قابلیّت می خواهد و هر کس از آن بهره مند نمی شود. «مٰا لَهُمْ مِنْ نٰاصِرِینَ»

[سوره النحل (16): آیه 38]
اشاره

وَ أَقْسَمُوا بِاللّٰهِ جَهْدَ أَیْمٰانِهِمْ لاٰ یَبْعَثُ اَللّٰهُ مَنْ یَمُوتُ بَلیٰ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ (38)

وبا شدیدترین نوع سوگندشان،به خدا سوگند یاد کردند که هر کس می میرد خداوند او را برنخواهد انگیخت.آری(رستاخیز مردگان)وعده حقّی است بر خداوند(و آن را وفا خواهد کرد)و لکن بیشتر مردم نمی دانند.

ص :394

نکته ها:
اشاره

مطابق روایتی که در کتاب روضه ی کافی،از امام صادق علیه السلام نقل شده است،یکی از مصادیق این آیه،رجعت است،که خداوند در همین دنیا،در زمان قیام امام زمان علیه السلام گروهی را زنده می کند.امّا مخالفان شیعه،آن را انکار می کنند.

پیام ها

1 سوگند،همه جا نشانه ی صحت و صداقت نیست. «أَقْسَمُوا بِاللّٰهِ ... لاٰ یَعْلَمُونَ» 2 بدتر از جهل و کفر،پافشاری و اصرار بر آن است. «جَهْدَ أَیْمٰانِهِمْ» 3 تفکیک توحید از معاد،عقیده ی جاهلیّت است. «أَقْسَمُوا بِاللّٰهِ ... لاٰ یَبْعَثُ اللّٰهُ» 4 قیامت،وعده گاه الهی برای کیفر و پاداش است. «وَعْداً عَلَیْهِ» 5 زنده شدن مردگان در قیامت،حقّ است. «حَقًّا» 6 ریشه ی انکار معاد،جهل است. «لاٰ یَعْلَمُونَ»

[سوره النحل (16): آیه 39]
اشاره

لِیُبَیِّنَ لَهُمُ اَلَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ وَ لِیَعْلَمَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ کٰانُوا کٰاذِبِینَ (39)

(رستاخیز مردگان)برای آن است که(خداوند)چیزی را که مردم در آن اختلاف می کنند روشن سازد و کسانی که کفر ورزیدند بدانند که آنها خودشان دروغگو بودند،(نه انبیا).

نکته ها:
اشاره

کفّار،در یگانگی خداوند،حقانیّت پیامبران و برپایی قیامت و محاسبه ی اعمال،تردید و اختلاف داشتند.این آیه می فرماید:در قیامت همه اینها برای آنها روشن می شود و می فهمند که در دنیا چه عقاید باطل و نادرستی داشته اند،امّا چه سود؟

ص :395

پیام ها

1 روز قیامت،روز روشن شدن همه حقایق است. «لِیُبَیِّنَ لَهُمُ ... لِیَعْلَمَ الَّذِینَ» 2 بنای کفر بر کذب و تکذیب است. «الَّذِینَ کَفَرُوا ... کٰانُوا کٰاذِبِینَ»

[سوره النحل (16): آیه 40]
اشاره

إِنَّمٰا قَوْلُنٰا لِشَیْءٍ إِذٰا أَرَدْنٰاهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (40)

(رستاخیز مردگان برای ما کار مهمی نیست،زیرا)هر گاه چیزی را اراده کنیم،همانا گفتار ما برای آن چیز این است که به آن می گوییم باش،پس (بی درنگ)موجود می شود.

نکته ها:
اشاره

خداوند در این آیه، «إِنَّمٰا قَوْلُنٰا» فرموده است و در آیه ی 82 سوره یس، «إِنَّمٰا أَمْرُهُ» آمده است و در مورد آفریدن حضرت عیسی در آیه ی 59 آل عمران می خوانیم، «قٰالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» پس امر و قول خداوند،همان اراده ی اوست.

« کُنْ »به معنای«باش»برای تقریب به ذهن ماست،و گر نه خدا نیازی به گفتن آن ندارد.

همان گونه که انسان هر گاه بخواهد چیزی را در ذهن خود تصور کند،تنها با اراده می تواند آن را در ذهنش خلق کند و نیاز به چیز دیگری ندارد،بلاتشبیه،خداوند نیز برای آفریدن هر چیز،تنها اگر اراده کند،آفریده می شود.

پیام ها

1 چگونه درباره ی معاد شک می کنیم،با آنکه هر چیزی با یک اراده ی خداوند خلق می شود. «کُنْ فَیَکُونُ» 2 خداوند،موجودات را از نیستی به هستی می آورد،نه آنکه با ترکیب یا تغییر هست ها،چیز دیگری بیافریند. «کُنْ فَیَکُونُ»

ص :396

[سوره النحل (16): آیات 41 تا 42]
اشاره

وَ اَلَّذِینَ هٰاجَرُوا فِی اَللّٰهِ مِنْ بَعْدِ مٰا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی اَلدُّنْیٰا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ اَلْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کٰانُوا یَعْلَمُونَ (41) اَلَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلیٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (42)

و کسانی که پس از آنکه ستم دیدند در راه خدا هجرت کردند،بدون شک ما در همین دنیا جایگاه نیکویی به آنان خواهیم داد و اگر می دانستند البتّه پاداش آخرت بزرگتر خواهد بود.

(آنان)کسانی هستند که صبر نمودند و بر پروردگارشان توکّل می نمایند.

نکته ها:
اشاره

قرآن،در آیات متعدّدی درباره ی هجرت و آثار آن در دنیا و آخرت سخن گفته است.

چنان که در آیه 100 سوره ی نساء می فرماید: «مَنْ یُهٰاجِرْ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُرٰاغَماً کَثِیراً وَ سَعَةً» یعنی هر کس در راه خدا هجرت کند،در زمین جایگاه های بسیار و وسیع می یابد.

این آیه تعبیر به «هٰاجَرُوا فِی اللّٰهِ» نموده،که طبیعتاً از«هجرت فی سبیل اللَّه»خالص تر و دقیق تر است.

پیام ها

1 کسانی که برای نشر دین یا حفظ دین و یا حفظ جانِ خود،از وطن و مال بگذرند و هجرت کنند به نتیجه می رسند. «وَ الَّذِینَ هٰاجَرُوا ... لَنُبَوِّئَنَّهُمْ» 2 اگر قدرت مقابله با ظالم را نداری،حقّ نداری سلطه ی او را بپذیری،بلکه باید هجرت کنی. «هٰاجَرُوا فِی اللّٰهِ مِنْ بَعْدِ مٰا ظُلِمُوا» 3 هجرت،صبر و توکّل،رمز پیروزی در برابر دشمن است. «هٰاجَرُوا ... صَبَرُوا ...

یَتَوَکَّلُونَ»

4 در برابر ستمگران،به ایمان،توکّل و مقاومت خود وابسته باشید،نه

ص :397

قدرت های بیگانه و خارجی. «صَبَرُوا وَ عَلیٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» 5 گشایش و آسایش،بدون تحمّل سختی هجرت،حاصل نمی شود. «هٰاجَرُوا ...

لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیٰا حَسَنَةً»

[سوره النحل (16): آیه 43]
اشاره

وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ إِلاّٰ رِجٰالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ اَلذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ (43)

15\43

ما قبل از تو نیز،جز مردانی که به سویشان وحی می نمودیم(فرشته یا موجود دیگری را)نفرستادیم(که آنها از آمدن تو تعجب می کنند،به آنها بگو:)اگر نمی دانید از اهل ذکر بپرسید.

نکته ها:
اشاره

این آیه یک اصل کلی را که عقل هر بشری می پذیرد،مطرح می کند و آن مراجعه به اهل علم و کارشناس است،یعنی هر چه را نمی دانید از آگاهان و اهل خبره ای آن سؤال کنید.البتّه در زمینه ی مسائل دینی،بهترین مصداقِ«اهل ذکر»اهل بیت پیامبرند.و روایات زیادی از طریق شیعه و سنّی به این مضمون وارد شده که در جلد سوم ملحقات احقاق الحق، صفحه ی 482 به بعد نقل شده است.

طبری،ابن کثیر و آلوسی نیز در تفاسیرشان،ذیل این آیه،اهلِ ذکر را اهل بیت پیامبر معرّفی کرده اند.

در جلد 23 بحار صفحه 172 به بعد،حدود شصت روایت در این باره نقل شده که در برخی از آنها،امامان معصوم فرموده اند:«نحن و الله اهل الذکر المسؤلون»بخدا قسم ما هستیم،آن اهل ذکری که مردم باید سؤالات خود را از آنان بپرسند.

پیام ها

1 پیامبران الهی همه از جنس خود بشر بوده اند،نه از جنس فرشتگان. «وَ مٰا أَرْسَلْنٰا ... إِلاّٰ رِجٰالاً»

ص :398

2 پیامبران،همه مرد بوده اند،آنهم مردانِ بالغ و رشید.(گرچه بعضی مثل عیسی و یحیی علیهما السلام در طفولیّت به نبوّت رسیده اند.) «رِجٰالاً» 3 نزول وحی الهی بر یک انسان تعجبی ندارد،این سنّت خداوند برای هدایت بشر بوده است. «رِجٰالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ» 4 جهل عذر نیست،پرسیدن و دانستن وظیفه است. «فَسْئَلُوا» 5 مسائل دین را باید از کارشناس دین پرسید،نه هر کس اندک آشنایی با دین دارد. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ» 6 آنجا که انسان خود چیزی را می داند،سؤال معنی ندارد،مگر آنکه بخواهد از دانسته ی خود فرار کند. «فَسْئَلُوا ... إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ» 7 اگر پرسش از اهل ذکر لازم باشد،پس پذیرش پاسخ او نیز لازم است،و گر نه سؤال لغو است. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ» 8 آنجا سؤال کنیم که خود نتوانیم بدانیم،نه آنکه هر چه را نمی دانیم،بدون آنکه فکر و تأملی کنیم،فوراً سؤال کنیم.آیه نمی فرماید:«فسئلوا...ان لم تعلموا»اگر نمی دانید سؤال کنید،بلکه می فرماید: «فَسْئَلُوا ... إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ» یعنی اگر نمی توانید بدانید،سؤال کنید.

[سوره النحل (16): آیه 44]
اشاره

بِالْبَیِّنٰاتِ وَ اَلزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ اَلذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّٰاسِ مٰا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (44)

(ما پیامبران پیش از تو را)همراه با معجزات و کتب(آسمانی فرستادیم)و به سوی تو ذکر(قرآن)را فرو فرستادیم،تا برای مردم آنچه را که برایشان نازل شده روشن بیان کنی و شاید بیاندیشند.

نکته ها:
اشاره

«بینات»به معنای دلایل روشن نبوّت و معجزات است و«زبر»جمع«زبور»به معنای کتابِ آسمانی است.

ص :399

شاید آیه اشاره به دو نوع وحی داشته باشد،یک وحی که قرآن است و برای همه ی مردم، و یک وحی که برای تفسیر و بیان قرآن است و مخصوص پیامبر.یعنی ما به سوی تو ذکر فرستادیم تا تفسیر قرآنی را که برای مردم نازل شده بیان کنی.

پیام ها

1 پیامبران هم معجزه داشته اند،هم کتاب،تا مردم در تشخیص حقّ و باطل دچار اشتباه نشوند. «بِالْبَیِّنٰاتِ وَ الزُّبُرِ» 2 پیامبران همراه دلایل عقلی«بینه»و نقلی«زبر»بوده اند. «بِالْبَیِّنٰاتِ وَ الزُّبُرِ» 3 گرچه قرآن بر شخص پیامبر نازل شده،امّا مخاطب آن همه ی مردم اند. «أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ ... مٰا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» 4 قرآن،یک بار بصورت یک جا بر پیامبر نازل شده است و بار دیگر به صورت تدریجی که مردم از آن آگاه شده اند. «أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ ... مٰا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» (در زبان عربی، «انزال»برای نزول دفعی و«تنزیل»برای نزول تدریجی بکار می رود.) 5 قرآن،نیاز به بیانِ پیامبر دارد.لذا جدا کردن قرآن از سنّت و روایات جایز نیست. «لِتُبَیِّنَ لِلنّٰاسِ» 6 وظیفه پیامبر،بیان قرآن و وظیفه ی مردم،پذیرش آن بر اساس فکر و اندیشه است. «لِتُبَیِّنَ لِلنّٰاسِ ... یَتَفَکَّرُونَ» 7 قرآن،ذکر است،مایه تذکّر و توجّه انسان و دور نمودن او از غفلت و نسیان.

«أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ الذِّکْرَ»

[سوره النحل (16): آیات 45 تا 47]
اشاره

أَ فَأَمِنَ اَلَّذِینَ مَکَرُوا اَلسَّیِّئٰاتِ أَنْ یَخْسِفَ اَللّٰهُ بِهِمُ اَلْأَرْضَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ اَلْعَذٰابُ مِنْ حَیْثُ لاٰ یَشْعُرُونَ (45) أَوْ یَأْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ فَمٰا هُمْ بِمُعْجِزِینَ (46) أَوْ یَأْخُذَهُمْ عَلیٰ تَخَوُّفٍ فَإِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ (47)

آیا کسانی که بدی ها را با حیله و نیرنگ انجام دادند،در امانند،از اینکه خداوند آنان را در زمین فرو برد یا از جایی که پیش بینی و اندیشه نمی کنند،عذاب الهی به سراغشان آید.

ص :400

یا(قهر الهی)در حین تلاش و کوشششان ناگهان آنان را بگیرد،پس نتوانند آن عذاب را خنثی و عاجز نمایند.

یا آنکه در حال دلهره آنان را بگیرد،پس البتّه پروردگار شما رءوف و مهربان است.

نکته ها:
اشاره

خداوند در این آیات،چهار نوع عذاب برای توطئه گرانِ علیه دین،مطرح کرده:

1 عذاب زمینی «یَخْسِفَ اللّٰهُ بِهِمُ الْأَرْضَ» 2 عذاب آسمانی: «یَأْتِیَهُمُ الْعَذٰابُ» 3 عذاب ناگهانی: «یَأْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ» 4 عذاب روحی: «یَأْخُذَهُمْ عَلیٰ تَخَوُّفٍ»

پیام ها

1 عذاب و کیفر الهی،پس از اتمام حجّت است.(بدنبال موضوع نبوّت در آیات قبل،این آیه مخالفان را تهدید می کند).

2 احتمال عذاب و کیفر الهی،برای دست برداشتن از توطئه کافی است. «أَ فَأَمِنَ» 3 توطئه گران علیه دین بدانند که مکر و حیله ی آنان،در برابر علم و قدرت الهی، پوچ است. «أَ فَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئٰاتِ» 4 زمان و مکان و نوع قهر خدا در دنیا قابل پیش بینی نیست،که امکان فرار باشد.

«یَأْتِیَهُمُ الْعَذٰابُ مِنْ حَیْثُ لاٰ یَشْعُرُونَ»

5 هیچ فرد یا عاملی،مانع قهر خدا نیست. «فَمٰا هُمْ بِمُعْجِزِینَ» 6 نزول عذاب،ناگهانی و در هر حال و شرایطی است. «فِی تَقَلُّبِهِمْ» (چه در سفر، چه در وطن،چه در خواب و چه در بیداری،چه در راه چه ایستاده،...

ص :401

7 گاهی رعب،خوف و دلهره،عذاب و مایه ی هلاکت است. «یَأْخُذَهُمْ عَلیٰ تَخَوُّفٍ» 8 تأخیر عذاب و مهلت دادن به گنهکاران،بخاطر لطف اوست تا توبه کنند. «فَإِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ» 9 قهر و تنبیه الهی نیز بر اساس تربیت و رحمت اوست. «یَأْخُذَهُمْ ... فَإِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ»

[سوره النحل (16): آیه 48]
اشاره

أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلیٰ مٰا خَلَقَ اَللّٰهُ مِنْ شَیْءٍ یَتَفَیَّؤُا ظِلاٰلُهُ عَنِ اَلْیَمِینِ وَ اَلشَّمٰائِلِ سُجَّداً لِلّٰهِ وَ هُمْ دٰاخِرُونَ (48)

15\48

آیا چیزهایی را که خداوند آفریده ندیده اند که چگونه از راست و چپ سایه هایشان می گسترد و در حال سجده،فروتنانه خضوع دارند.

نکته ها:
اشاره

کلمه ی«فیء»به سایه ی بعد از ظهر گفته می شود که در حال بازگشت است،ولی کلمه ی «ظل»به هر نوع سایه ای گفته می شود.

کلمه«داخر»به معنای خاضع است و شاید مراد از«یمین»و«شمال»در آیه،دو طرف روز یعنی صبح و غروب باشد.

شاید از آن جهت که سایه حالت به خاک افتادگی دارد،تعبیر سجده در مورد آن بکار رفته است.گرچه از نظر تکوینی همه ی موجودات در برابر خدا ساجد و خاضع اند.

پیام ها

1 نه فقط خود اشیاء،بلکه آثار و لوازم و خواص اشیاء،همچون سایه آنها،در برابر خداوند خاضعند. «ظِلاٰلُهُ ... سُجَّداً» 2 مطالعه در آفریده های الهی و تغییرات آنها،یکی از سفارش های قرآن است.

«أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلیٰ مٰا خَلَقَ اللّٰهُ»

...

3 اگر اشیای هستی،حتّی سایه آنها،در برابر خداوند ساجد و خاضعند،چرا بشر

ص :402

نباشد. «سُجَّداً ... دٰاخِرُونَ» 4 سجده و تسبیح هستی از روی شعور است،گرچه ما آن را درک نمی کنیم. «هُمْ دٰاخِرُونَ» (به گفته ی فخر رازی،تعبیر« دٰاخِرُونَ »در مورد موجوداتِ با شعور بکار می رود و این رمز شعور موجودات و سایه آنهاست.)

[سوره النحل (16): آیات 49 تا 50]
اشاره

وَ لِلّٰهِ یَسْجُدُ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ مِنْ دٰابَّةٍ وَ اَلْمَلاٰئِکَةُ وَ هُمْ لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ (49) یَخٰافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ یَفْعَلُونَ مٰا یُؤْمَرُونَ (50)

و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است از جنبده و فرشتگان،تنها برای خداوند سجده می کنند و تکبّر و سرپیچی نمی کنند.

و از پروردگارشان که حاکم و محیط بر آنهاست می ترسند و آنچه را فرمان داده شده اند انجام می دهند.

نکته ها:
اشاره

کلمه ی« دٰابَّةٍ »به جانداری گفته می شود که از مکانی به مکان دیگر حرکت کند و منتقل شود.این کلمه بر انسان و حیوان و جنّ اطلاق می شود،ولی به فرشتگان گفته نمی شود.

مراد از سجده ی تمام موجودات آسمانی و زمینی،یا خضوع تکوینی و تسلیم بودن آنها در برابر قوانین هستی است و یا آنکه مراد سجده ای برخاسته از درک و شعور است،که ظاهر آیات،دومی است،گرچه از درک و شعور ما خارج است! اگر همه موجودات،همانند فرشتگان،در برابر خدا خاضع و ساجدند،چرا ما انسانها سجده نکنیم و استکبار ورزیم. همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

ص :403

پیام ها

1 هستی،تنها در برابر خدای واحد،مطیع و ساجد است. «لِلّٰهِ یَسْجُدُ» 2 در آسمان ها نیز موجودات زنده و جنبنده ساکن است. «مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ ... مِنْ دٰابَّةٍ» چنان که در آیه 29 سوره ی شوری نیز می خوانیم: «وَ مٰا بَثَّ فِیهِمٰا مِنْ دٰابَّةٍ» 3 فرشتگان تسلیم محض خدا هستند. «وَ هُمْ لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ» 4 ترس ما از خدا،بخاطر گناهانمان است،امّا ترس فرشتگان از خدا،ناشی از مقام و عظمت پروردگار است. «یَخٰافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ» (چنان که در مورد مؤمنان نیز قرآن می فرماید: «وَ أَمّٰا مَنْ خٰافَ مَقٰامَ رَبِّهِ» (1)) 5 فرشتگان نه در ذات،روحیّه ی استکبار دارند و نه در عمل. «لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ، یَفْعَلُونَ مٰا یُؤْمَرُونَ» 6 ریشه ی ترک دستورات الهی،استکبار است.اگر ریشه رفت،عمل می آید.

«لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ،

یَفْعَلُونَ مٰا یُؤْمَرُونَ»

7 فرشتگان،مأموران الهی و مکلّف هستند. «یَفْعَلُونَ مٰا یُؤْمَرُونَ»

[سوره النحل (16): آیه 51]
اشاره

وَ قٰالَ اَللّٰهُ لاٰ تَتَّخِذُوا إِلٰهَیْنِ اِثْنَیْنِ إِنَّمٰا هُوَ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ فَإِیّٰایَ فَارْهَبُونِ (51)

15\51

و خداوند فرمود دو معبود نگیرید،فقط او معبود یکتاست،پس تنها از من بترسید.

نکته ها:
اشاره

مراد از اینکه دو خدا نگیرید،آن نیست که دو خدا گرفتن ممنوع است و سه خدا جایز،بلکه اولاً نفی اقلّ،نفی اکثر را هم در خود دارد و ثانیاً شاید منظور آیه،عقیده مشرکان باشد که می گفتند: یک خدای خالق داریم و یک خدای ربّ و مدبّر،و عبادت های خود را برای خدای ربّ انجام می دادند. (2)

در برابر مشرکان که در چند آیه قبل می گفتند:اگر خدا می خواست ما مشرک نمی شدیم، این آیه می گوید:خداوند شما را از شرک نهی کرده است.پس چگونه می خواسته که شما

ص :404


1- 1) .نازعات،40.
2- 2) .تفسیر المیزان.

مشرک شوید!؟

پیام ها

1 در تربیت،باید ابتدا افکار خرافی را پاکسازی کرد،سپس حرف حقّ را زد تا اثر کند. «لاٰ تَتَّخِذُوا إِلٰهَیْنِ ... إِنَّمٰا هُوَ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ» 2 پرستش دو معبود باطل است،چه رسد به چندین معبود. «لاٰ تَتَّخِذُوا إِلٰهَیْنِ اثْنَیْنِ» 3 ثنویّت و اعتقاد به دو منشأ تدبیر برای عالم،یکی خیر و یکی شرّ(یزدان و اهریمن)باطل است. «لاٰ تَتَّخِذُوا إِلٰهَیْنِ اثْنَیْنِ» 4 برای نفی باطل و اثبات حقّ،تأکید لازم است.(با آنکه« إِلٰهَیْنِ »تثنیه است،امّا کلمه ی« اِثْنَیْنِ »آمده وبا آنکه کلمه ی« إِلٰهٌ »مفرد است،امّا کلمه ی« وٰاحِدٌ »آمده است) 5 ترس از غیر خدا شرک است. «إِلٰهٌ وٰاحِدٌ فَإِیّٰایَ فَارْهَبُونِ» تربیت،باید ابتدا افکار خرافی را پاکسازی کرد،سپس حرف حقّ را زد تا اثر کند.

«لاٰ تَتَّخِذُوا إِلٰهَیْنِ

... إِنَّمٰا هُوَ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ»

[سوره النحل (16): آیه 52]
اشاره

وَ لَهُ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ لَهُ اَلدِّینُ وٰاصِباً أَ فَغَیْرَ اَللّٰهِ تَتَّقُونَ (52)

و آنچه در آسمان ها و زمین است از آن اوست و پرستش و فرمان برداری پیوسته برای اوست،پس آیا از غیر خداوند پروا می کنید.

نکته ها:
اشاره

مراد از کلمه ی« اَلدِّینُ »در آیه،پرستش و بندگی است که لازمه ی پذیرش دین و مکتب حقّ است.و کلمه ی« وٰاصِباً »به معنای دائم و شدید است،مانند آیه ی 9 سوره ی صافات: «وَ لَهُمْ عَذٰابٌ وٰاصِبٌ»

پیام ها

1 بر خلاف آن عقاید خرافی که برای هر نوعی از موجودات،ربّی را فرض می کردند،خداوندِ همه ی آنچه در آسمان ها و زمین است،یکی است.

ص :405

«لَهُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ»

2 پرستش و بندگی،تنها در برابر خالق یکتا جایز است. «لَهُ الدِّینُ وٰاصِباً» 3 تشریع و قانون گذاری،حقّ کسی است که تکوین و آفرینش از آنِ اوست. «لَهُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ ... وَ لَهُ الدِّینُ» سازنده ی هستی باید قانون آن را وضع و بیان کند.

4 شرک،هیچ دلیل و توجیهی ندارد. «لَهُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ ... لَهُ الدِّینُ ... أَ فَغَیْرَ اللّٰهِ تَتَّقُونَ»

[سوره النحل (16): آیات 53 تا 54]
اشاره

وَ مٰا بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اَللّٰهِ ثُمَّ إِذٰا مَسَّکُمُ اَلضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ (53) ثُمَّ إِذٰا کَشَفَ اَلضُّرَّ عَنْکُمْ إِذٰا فَرِیقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (54)

و آنچه از نعمت دارید،پس از خداوند است.(به علاوه)هر گاه نگرانی و بلا به شما رسد،تنها به سوی او ناله می کنید.

اما همین که نگرانی و مِحنت را از شما برطرف کرد،ناگهان گروهی از شما نسبت به پروردگارشان شرک می ورزند.(و عوامل و افراد دیگری را در دفع بلا مؤثّر می دانند)

نکته ها:
اشاره

کلمه ی« اَلضُّرُّ »به نگرانی گفته می شود که از فقدان نعمت ناشی می شود و کلمه ی « تَجْئَرُونَ »از«جؤار»به معنای ناله و استغاثه است.

مضمون این آیه در آیات دیگر قرآن نیز تکرار شده است،چنان که در آیه ی 67 سوره اسراء می فرماید: «وَ إِذٰا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاّٰ إِیّٰاهُ فَلَمّٰا نَجّٰاکُمْ إِلَی الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ کٰانَ الْإِنْسٰانُ کَفُوراً» هر گاه در وسط دریا با خطری مواجه شوید،جز او هر چه را در خیال خود می خواندید محو شود،ولی همین که او شما را به خشکی رساند،روی گردان شده و کفران نعمت می کنید.

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله می فرماید:«من لم یعلم ان لله علیه نعمة الا فی مطعم او ملبس فقد قصر

ص :406

عمله و دنا عذابه» (1)هر کس نعمت خداوند را تنها در خوراک و پوشاک بداند،هم در عمل کوتاهی کرده و هم به قهر خدا نزدیک شده است.

پیام ها

1 نعمت های الهی را،نتیجه ی تلاش و تحصیل و مدیریّت خود،یا شانس و تصادف نپندارید. «مٰا بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّٰهِ» 2 همه ی نعمت ها،حتّی آنچه که در نظر شما ناچیز است،به اراده ی الهی به شما داده شده است. «مِنْ نِعْمَةٍ» 3 هم نعمت ها از اوست،هم در خطرها،تنها پناهگاه اوست. «فَمِنَ اللّٰهِ، فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ» 4 بلا و سختی،خداپرستی فطری را زنده می کند. «إِذٰا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ» 5 انسان ضعیف است وبا کوچکترین تماس سختی و مصیبت،درمانده می شود.

«إِذٰا مَسَّکُمُ»

...

6 نعمت ها از اوست،امّا سختی ها و ضررها از ماست. «نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّٰهِ، مَسَّکُمُ الضُّرُّ» 7 ایمان و استغاثه به خداوند،نباید موسمی و مقطعی باشد. «إِذٰا کَشَفَ الضُّرَّ ... فَرِیقٌ مِنْکُمْ ... یُشْرِکُونَ» 8 رفاه و آسایش،زمینه ی غفلت از یاد خدا و شرک گرایی است. «کَشَفَ الضُّرَّ ...

یُشْرِکُونَ»

9 توجّه به خدا،چون فطری است عمومی است. «فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ» ،امّا شرک تنها در مورد بعضی است. «فَرِیقٌ ... یُشْرِکُونَ» 10«کشف ضرّ»و برطرف شدن مشکلات را از هر قدرتی جز خدا بدانیم شرک است. «کَشَفَ الضُّرَّ ... بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ»

ص :407


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
[سوره النحل (16): آیه 55]
اشاره

لِیَکْفُرُوا بِمٰا آتَیْنٰاهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (55)

تا آنچه را(از نعمت و برطرف کردن سختی ها)به آنان داده ایم(بخاطر شرک ورزی)ناسپاسی کنند،پس کامیاب شوید که به زودی خواهید دانست(سزای کفران و شرک شما چیست؟)

نکته ها:
اشاره

سیری در آیات گذشته تا اینجا،شیوه ی دعوت و تربیت الهی را نشان می دهد:

او خداوند یگانه است؛ «إِنَّمٰا هُوَ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ» ،مالک همه چیز است؛ «لَهُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» ،مربّی است؛ «لَهُ الدِّینُ» ،منعم است؛ «مٰا بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّٰهِ» ،فریادرس است؛ «إِذٰا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ» ،پس آیا باز هم به سراغِ دیگران برویم؟

پیام ها

1 پایان شرک،کفر به خدا و کفران نعمت های اوست. «یُشْرِکُونَ لِیَکْفُرُوا» 2 توجّه به غیر خدا،کفران نعمت های اوست. «لِیَکْفُرُوا بِمٰا آتَیْنٰاهُمْ» 3 با آنکه مردم دائماً کفران می کنند،امّا باز هم خداوند نعمت های خود را باز نمی دارد. «لِیَکْفُرُوا ... فَتَمَتَّعُوا» 4 پایان کامیابی های کفرآلود،قهر الهی است. «فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ» نظیر آیه ی 30 سوره ابراهیم؛ «قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَکُمْ إِلَی النّٰارِ»

[سوره النحل (16): آیات 56 تا 57]
اشاره

وَ یَجْعَلُونَ لِمٰا لاٰ یَعْلَمُونَ نَصِیباً مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ تَاللّٰهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمّٰا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ (56) وَ یَجْعَلُونَ لِلّٰهِ اَلْبَنٰاتِ سُبْحٰانَهُ وَ لَهُمْ مٰا یَشْتَهُونَ (57)

و(مشرکان)سهمی از آنچه را ما روزی آنان کرده ایم برای بت هایی قرار می دهند که هیچ نمی دانند.به خدا سوگند حتماً از آنچه افتراء می بندید بازخواست خواهید شد.

ص :408

و برای خداوند دختران را قرار می دهند،در حالی که او(از فرزند داشتن)منزّه است،ولی برای خودشان آنچه را(از پسران)که علاقه دارند(قرار می دهند.)

نکته ها:
اشاره

ممکن است این آیه اشاره به مضمون آیه 136 سوره انعام باشد که بت پرستان سهمی از کشاورزی و دامداری خود را،نصیب بت ها می دانستند، «وَ جَعَلُوا لِلّٰهِ مِمّٰا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعٰامِ نَصِیباً فَقٰالُوا هٰذٰا لِلّٰهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هٰذٰا لِشُرَکٰائِنٰا» احتمال دیگری که مرحوم علامه طباطبایی در این آیه پسندیده اند،آن است که مردم در نزول نعمت ها و رفع بلاها،نقشی برای خدا در نظر نمی گیرند و همه را از غیر او می بینند.

مشرکان،ملائکه را دختران خدا می دانستند،چنان که در آیه 19 سوره ی زخرف می فرماید:

«وَ جَعَلُوا الْمَلاٰئِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبٰادُ الرَّحْمٰنِ إِنٰاثاً» و در این عقیده ی آنها،سه انحراف بود:

الف:برای خدا فرزند قائل می شوند،در حالی که «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ» ب:ملائکه را دختر می پنداشتند،در حالی که آنها دختر و پسر ندارند.

ج:آنها که خود دختر را مایه ننگ می دانستند،آن را به خدا نسبت می دادند! «أَ فَأَصْفٰاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلاٰئِکَةِ إِنٰاثاً» (1)

پیام ها

1 هر چه داریم از اوست،برای غیر او سهمی قرار ندهیم که باید پاسخ گو باشیم.

«وَ یَجْعَلُونَ لِمٰا لاٰ یَعْلَمُونَ نَصِیباً

... تَاللّٰهِ لَتُسْئَلُنَّ» 2 لطف مادی خداوند شامل منحرفان نیز می شود. «مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ» 3 اسباب ظاهری و بشری که به آن دل بسته اید،خود خبری از راه رزق و نعمت یا رفع بلا ندارند. «یَجْعَلُونَ لِمٰا لاٰ یَعْلَمُونَ نَصِیباً» 4 حتّی بخشی از نعمت ها را از غیر خدا دانستن شرک است. «نَصِیباً مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ»

ص :409


1- 1) .اسراء،40.
[سوره النحل (16): آیات 58 تا 59]
اشاره

وَ إِذٰا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثیٰ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ (58) یَتَوٰاریٰ مِنَ اَلْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مٰا بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلیٰ هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی اَلتُّرٰابِ أَلاٰ سٰاءَ مٰا یَحْکُمُونَ (59)

و هر گاه یکی از آن مشرکان به دختر دارشدن بشارت داده شود،صورتش از غصّه سیاه می شود،در حالی که خشم خود را فرو می برد.

بخاطر بشارت تلخی که به او داده شده،از میان مردم متواری می شود (درمانده است که)آیا این دختر را همراه با ننگ و خفت نگاه دارد یا او را در خاک پنهان کند.بدانید که چه بد قضاوت می کنند.

نکته ها:
اشاره

دلیل تنفر اعراب جاهل از دختر،امور زیر بوده است:

الف:دختر نقش اقتصادی و تولیدی نداشته وبار زندگی بوده است.

ب:در جنگ که سرنوشت قبیله به آن بوده،دختر قدرت جنگیدن و دفاع نداشته است.

ج:در جنگ ها،دختران به اسارت رفته و مورد تجاوز دشمن قرار می گرفتند.

بر خلاف تفکّر جاهلی،اسلام برای دختر،ارزش زیادی قائل شده است که به گوشه ای از آن اشاره می کنیم:

پیامبر اسلام می فرماید:«نعم الولد البنات» (1)دختران چه فرزندان خوبی هستند.خداوند نیز نسل پیامبر را از دخترش فاطمه زهرا قرار داده است.

امام صادق علیه السلام به مردی که از تولد دخترش ناراحت بود فرمود:آیا تو بهتر می دانی یا خدا؟ گفت:خدا،امام فرمود:خداوند نیز آنچه را برای تو بهتر بوده انتخاب کرده و به تو دختر داده است. (2)

ص :410


1- 1) .بحار،ج 104،ص 94.
2- 2) .وسائل،ج 15،ص 103.
پیام ها

1 تحقیر و پست شمردنِ دختر،فکر جاهلی و خرافی است. «إِذٰا بُشِّرَ ... بِالْأُنْثیٰ ظَلَّ وَجْهُهُ» 2 با آنکه اصلِ تولد فرزند،بشارت است،امّا خرافات،بشارت را مایه ذلّت می شمرد. «بُشِّرَ ... ظَلَّ وَجْهُهُ» 3 فرو خوردن خشم و غضبی که همراه آن سیاه شدن و برافروخته شدن چهره باشد،چه ارزشی دارد؟ «ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ» (آنهم خشمی که بر اثر یک عقیده ی خرافی باشد) 4 خرافات و عقاید باطل،مایه ی تهدید خانواده هاست. «ظَلَّ وَجْهُهُ ... یَتَوٰاریٰ مِنَ الْقَوْمِ» 5 گاهی بزرگ ترین جنایت ها،زیر پوشش مقدّس ترین شعارها صورت می گیرد. «أَ یُمْسِکُهُ عَلیٰ هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرٰابِ» (به نام حفظ آبرو،فرزندش را زنده به گور می کند) 6 ادیان آسمانی،عقاید خرافی را در مورد دختر و زن،محکوم می کنند. «سٰاءَ مٰا یَحْکُمُونَ»

[سوره النحل (16): آیه 60]
اشاره

لِلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ اَلسَّوْءِ وَ لِلّٰهِ اَلْمَثَلُ اَلْأَعْلیٰ وَ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ (60)

15\60

برای کسانی که به آخرت ایمان ندارند صفات زشت است ولی برای خداوند صفاتِ برتر است و اوست خداوند عزیز و حکیم.

نکته ها:
اشاره

سؤال:در آیه ی 74 همین سوره می خوانیم که: «فَلاٰ تَضْرِبُوا لِلّٰهِ الْأَمْثٰالَ» برای خدا مثال نزنید،چطور در این آیه می فرماید: «وَ لِلّٰهِ الْمَثَلُ الْأَعْلیٰ»؟ پاسخ:مراد از مثال نزدن برای خدا آن است که خدا را شبیه چیزی مپندارید.و مراد از مَثل

ص :411

اعلی برای خدا،آن است که بهترین صفات برای خداست.

پیام ها

1 منشأ همه ی زشتی ها و بدی ها کفر به قیامت است. «لِلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ» 2 برترین کمالات برای خداست. «لِلّٰهِ الْمَثَلُ الْأَعْلیٰ» 3 زیبایی انسان به ایمان است،هر گاه ایمان برود جرثومه ی زشتی ها می شود.

«لِلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ»

4 عزّت و قدرت خداوند،همراه حکمت است. «هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» و اگر خداوند مردم را بخاطر ستمشان مؤاخذه و عذاب کند،هیچ جنبنده ای را روی آن(زمین)باقی نمی گذارد و لکن(سنّت خداوند بر مهلت دادن است و)کیفر آنان را تا زمان معینی به تأخیر می اندازد،پس همین که اجلشان فرا رسد نمی توانند نه ساعتی پس و نه ساعتی پیش افکنند.

نکته ها:

گرچه قانون کلّی خداوند،تأخیر عذاب است،امّا گاهی خداوند،ستمگران را گوشمالی می دهد تا عبرتی برای دیگران باشد،نظیر آنچه بر سر قوم لوط و نوح و ثمود آمد.

سؤال:چرا آیه می گوید؛با گناهِ انسان،همه جنبنده ها نابود می شوند!؟ پاسخ:مراد از دابّة در این آیه،یا فقط انسان ها هستند،نظیر آیه؛ «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّٰهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ» (1)و یا بخاطر آن است که با هلاکت نسل بشر،آنها نیز از بین می روند،زیرا

ص :412


1- 1) .انفال،22.

آفرینش آنها برای انسان بوده است.

از امام معصوم سؤال شد که چرا بعضی مردگان،چشمشان باز است و بعضی بسته است؟ حضرت در پاسخ فرمودند:چون آنها که چشمشان باز بوده فرصت بستن پیدا نکرده اند و آنها که بسته بوده فرصت بازکردن نداشته اند. «لاٰ یَسْتَأْخِرُونَ سٰاعَةً وَ لاٰ یَسْتَقْدِمُونَ» خطر و اثر برخی ظلم ها،فراگیر است و شامل همه جنبنده ها از انسان و حیوان می شود، چنان که می فرماید: «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لاٰ تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً» بترسید از گناهانی که آثار شوم آنها تنها دامن ستمگران را نمی گیرد.

پیام ها

1 کیفر الهی،بر اساس ظلم خود ماست. «یُؤٰاخِذُ اللّٰهُ ... بِظُلْمِهِمْ» 2 ستم،خانمانسوز است و هستی نسل بشر را تهدید می کند. «بِظُلْمِهِمْ مٰا تَرَکَ عَلَیْهٰا مِنْ دَابَّةٍ» 3 سنّت خداوند بر مهلت دادن و تأخیر کیفر است. «یُؤَخِّرُهُمْ» در کار خداوند،امهال هست،امّا اهمال نیست.کیفر الهی دیر و زود دارد،امّا سوخت و سوز ندارد.

4 مهلت خداوند،اجل و سرآمدی دارد. «یُؤَخِّرُهُمْ إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی» 5 مهلت خداوند بر اساس لطف او و برای توبه و جبران است،پس به آن مغرور نشوید. «وَ لَوْ یُؤٰاخِذُ ... مٰا تَرَکَ عَلَیْهٰا مِنْ دَابَّةٍ وَ لٰکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ» ...

6 رها بودن و آزاد بودنِ ستمگران در اعمالشان،نشانه ای بر حقانیّت آنها نیست. «یُؤَخِّرُهُمْ» 7 اجل انسان قابل تغییر نیست. «لاٰ یَسْتَأْخِرُونَ سٰاعَةً وَ لاٰ یَسْتَقْدِمُونَ»

ص :413

[سوره النحل (16): آیه 62]

اشاره

وَ یَجْعَلُونَ لِلّٰهِ مٰا یَکْرَهُونَ وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ اَلْکَذِبَ أَنَّ لَهُمُ اَلْحُسْنیٰ لاٰ جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ اَلنّٰارَ وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ (62)

15\62

و مشرکان،آنچه را برای خود نمی پسندند برای خدا قرار می دهند و زبانشان به دروغ می گوید که نیکوتر برای آنان است.حقا که آتش برای آنان است و آنان(به سوی آن)پیشگامانند.

نکته ها:

این آیه به همان تفکّر خرافی اشاره دارد که در چند آیه قبل مطرح شد و آن اینکه مشرکان، فرشتگان را دختران خدا می پنداشتند در حالی که دختر را برای خود مایه ی ننگ می شمردند،به پسر افتخار می کردند و آن را نعمتی بهتر از دختر معرّفی می کردند. «وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنیٰ»

پیام ها

1 آنچه را برای خود دوست نداریم،برای خدا قرار ندهیم. «یَجْعَلُونَ لِلّٰهِ مٰا یَکْرَهُونَ» 2 انسان گاه چنان دچار خیالات می شود که تصور می کند،برتر از دیگران است و عاقبتش بهتر از دیگران می باشد. «تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنیٰ» این افراد در آیات دیگر نیز چنین معرّفی شده اند: «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً» (1)و «لَئِنْ رُجِعْتُ إِلیٰ رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنیٰ» (2)

[سوره النحل (16): آیه 63]

اشاره

تَاللّٰهِ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا إِلیٰ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ اَلشَّیْطٰانُ أَعْمٰالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ اَلْیَوْمَ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (63)

به خدا سوگند که همانا ما به سوی امّت های پیش از تو(نیز)پیامبرانی فرستادیم، پس شیطان کارهای(ناپسند)ایشان را برایشان زیبا جلوه داد،پس(آن شیطان) امروز نیز سرپرست آنهاست و برای آنان عذاب دردناکی است.

ص :414


1- 1) .کهف،104.
2- 2) .فصّلت،50.
نکته ها:

آیه در مقام تسلّی پیامبر اسلام است که ای پیامبر از بی توجّهی و روی گردانی مردم نگران مباش،زیرا همه ی پیامبران با اینگونه افراد مواجه بوده اند.

پیام ها

1 آشنایی با تاریخ و اقوام گذشته،عامل صبر و تحمّل و درس عبرت است.

«أَرْسَلْنٰا إِلیٰ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ»

2 خداوند،به نام خودش قسم یاد می کند. «تَاللّٰهِ» 3 بعثت پیامبران،یک جریان و سنّت الهی بوده است. «أَرْسَلْنٰا إِلیٰ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ» 4 راه نفوذ شیطان،جلوه دادن و زینت دادن زشتی ها و توجیه انحرافات است.

«فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطٰانُ أَعْمٰالَهُمْ»

5 پذیرفتن جلوه های شیطان،مقدّمه سلطه ی اوست. «فَزَیَّنَ ... فَهُوَ وَلِیُّهُمُ» 6 ولایت شیطان،لحظه ای نیست،او هر روز بدنبال سلطه بر مردم است. «فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ» 7 ولایت و سلطه ی شیطان تنها در دنیاست و در قیامت کاری به دست او نیست.

«فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ»

[سوره النحل (16): آیه 64]

اشاره

وَ مٰا أَنْزَلْنٰا عَلَیْکَ اَلْکِتٰابَ إِلاّٰ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ اَلَّذِی اِخْتَلَفُوا فِیهِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (64)

و ما کتاب(آسمانی قرآن)را بر تو فرو نفرستادیم مگر برای اینکه آنچه را در آن اختلاف کرده اند برای آنان روشن بیان کنی و(این کتاب)برای گروهی که ایمان می آورند مایه ی هدایت و رحمت است.

پیام ها

1 هدف از نزول قرآن،جدا کردن حقّ از باطل است. «مٰا أَنْزَلْنٰا ... إِلاّٰ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ»

ص :415

2 سرچشمه ی اختلافات،دوری از رهنمودهای پیامبران است. «لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ» 3 خداوند به واسطه ی انبیا اتمام حجّت می کند. «لِتُبَیِّنَ لَهُمُ» 4 قرآن هم کتاب قضاوت بین حقّ و باطل،هم وسیله ی ارشاد و هم وسیله دریافت رحمت الهی است. «لِتُبَیِّنَ، هُدیً، رَحْمَةً» 5 شرط دریافت هدایت و رحمت الهی،آن است که انسان زمینه سعادت را در خود کور نکرده باشد. «لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»

[سوره النحل (16): آیه 65]

اشاره

وَ اَللّٰهُ أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَأَحْیٰا بِهِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (65)

و خداوند از آسمان آبی فرستاد،پس بواسطه آن زمین را پس از آنکه پژمرده بود زنده کرد،البتّه در این(باریدن و روئیدن)برای گروهی که (سخن حقّ را با جان و دل)می شنوند نشانه ای روشن است.

نکته ها:

در آیه قبل،نزول کتاب که مایه زنده شدن دلهاست،مطرح شد،در این آیه،نزول باران که سبب زنده شدن زمین است،مطرح گردیده است.

پیام ها

1 پدیده های طبیعی،(از جمله آمدن ابر و باران)تصادفی نیست،به اراده ی خداوند است. «وَ اللّٰهُ أَنْزَلَ» 2 زمین همچون انسان مرگ و حیات دارد. «فَأَحْیٰا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا» 3 اجرای برنامه های الهی از طریق اسباب عادّی و طبیعی است. «فَأَحْیٰا بِهِ الْأَرْضَ» 4 آب،مایه ی حیات زمین و زمینیان است. «فَأَحْیٰا بِهِ الْأَرْضَ» 5 تدبیر خداوند در طبیعت،کلاس توحید است. «إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَةً»

ص :416

6 بهترین راه خداشناسی،گوش سپردن و پند گرفتن از آیات الهی است. «لَآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ»

[سوره النحل (16): آیه 66]

اشاره

وَ إِنَّ لَکُمْ فِی اَلْأَنْعٰامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُمْ مِمّٰا فِی بُطُونِهِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خٰالِصاً سٰائِغاً لِلشّٰارِبِینَ (66)

و بی گمان برای شما در(آفرینش)چهارپایان عبرتی است،ما شما را از آنچه در درون آنهاست،از میان غذاهای هضم شده و خون،شیر خالصی که برای نوشندگان گوارا است سیراب می کنیم.

نکته ها:

خداوند،نه تنها از لابلای ابر آسمان ها،آبی که مایه حیات است نازل می کند،بلکه از لابلای درون حیوانات،شیری که مایه حیات است،خارج می کند.

کلمه ی« فَرْثٍ »به غذای هضم شده ی درون معده گفته می شود و کلمه ی« لَعِبْرَةً »به چیزی گفته می شود که وسیله ی عبور از جهل به علم گردد.

با آنکه کلمه ی« اَلْأَنْعٰامِ »جمع است.ولی ضمیر در« بُطُونِهِ »مفرد است.زیرا مراد،هر واحدی از چهارپایان است نه همه ی آنها.

شیر،یک غذای کامل است که هم به جای آب است و هم به جای غذا و تمام نیازهای بدن را تأمین می کند.در روایات می خوانیم:شیر،عقل را زیاد،ذهن را صفا،چشم را روشنی،قلب را تقویت،پشت را محکم،و فراموشی را کم می کند.

چهارپایان،تنها وسیله ی تأمین نیازهای مادّی ما نیستند،بلکه می توانند وسیله ی تکامل معنوی و رشد ایمانی ما باشند.

راستی خدایی که شیر را از دل علف بیرون می کشد،نمی تواند در قیامت،انسان را از دل خاک بیرون کشد؟! خدایی که شیر خالص را از لابلای خون و غذای هضم شده،استخراج می کند،نمی تواند اعمال صالح را از سایر کارها جدا کند؟.

تبدیل علف به شیر،نیاز به دستگاه پالایش،میکروب زدایی،حذف مواد مضرّ،امکانات

ص :417

شیرین کننده،گرم کننده،چرب کننده و رنگ کننده و لوله کشی در بدن چهارپایان دارد.

چگونه است که یک پالایشگاه نفت،مهندس لازم دارد،امّا پالایشگاه شیر،خالق نمی خواهد؟ «إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعٰامِ لَعِبْرَةً» انسان های خالص،کسانی هستند،که از لابلای فراز و نشیب ها و خطوط سیاسی و مسائل اجتماعی،و دوستان گوناگون،عبور کنند،امّا نه رنگ آنان را بپذیرند و نه بوی آنها را. «مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خٰالِصاً» شرط گوارایی نوشیدنی ها،خالص بودن است.آری،آب های آشامیدنی زمانی گوارا است که از هر گونه آلودگی خالص باشند. «خٰالِصاً سٰائِغاً لِلشّٰارِبِینَ» گوارا بودن،باید برای همه ی مصرف کنندگان باشد،نه تنها انسان ها،و لذا نفرموده:«سائغا لکم»بلکه فرمود:« سٰائِغاً لِلشّٰارِبِینَ ».

در دنیای متمدّن امروز،دیده و شنیده شد که کشورهای متمدّن آنچه را تاریخِ مصرفش گذشته است برای آوارگان و درماندگان ارسال می کنند! مصرف شیر توسط انسان،نشان دهنده آن است که کسی که حیوان را آفرید و شیر را در درون آن ساخت،همان کسی است که ما را آفرید و نیازهای ما را می دانست. «نُسْقِیکُمْ مِمّٰا فِی بُطُونِهِ» حضرت علی علیه السلام در نامه 25 نهج البلاغه به مسئول جمع آوری زکات می نویسد:وقتی برای جمع آوری زکات می روی باید اصولی را مراعات کنی،از جمله آنکه مقداری شیر در پستان حیوان باقی بگذاری تا نوزادان بی بهره نباشند.میان حیوان و نوزادش جدایی نینداز و در مسیر راه،به حیواناتِ خسته استراحت بده و آنها را از خوردن آب و علف باز مدار.

کتک زدن به حیوان،شیر دوشیدن با ناخن بلند،بهره کشی بیش از حدّ از حیوان و هر گونه ظلمی به حیوان ممنوع است.در قرآن می خوانیم:حضرت سلیمان با آن همه عظمتش که جنّ و انس تحت فرمان او بودند،به حیوانات ملاطفت نموده و دست مبارکش را به گردن و پای آنها می کشید. «فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْنٰاقِ» (1)

ص :418


1- 1) .ص،33.
پیام ها

1 سیستم تولید شیر در حیوانات و خروج آن از میان خون و فضولات،درس عبرتی برای انسان است. «لَعِبْرَةً نُسْقِیکُمْ مِمّٰا فِی بُطُونِهِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً» ...

[سوره النحل (16): آیه 67]

اشاره

وَ مِنْ ثَمَرٰاتِ اَلنَّخِیلِ وَ اَلْأَعْنٰابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (67)

و از میوه های درختان خرما و انگور،هم(نوشیدنی)مست کننده و هم رزق نیکو می سازید.البتّه در این امر برای گروهی که تعقّل می کنند نشانه روشنی است.

نکته ها:

کلمه ی«سکر»به معنای از دست دادن عقل است و کلمه ی«سکر»به منشأ آن می گویند.

در دو آیه قبل سخن از آب و شیر بود که دو نوشیدنی طبیعی و مستقیم است.این آیه سخن از نوشیدنی هایی است که ما از طریق فشردن میوه ها بدست می آوریم.آنجا که دست خدا در کار است،همه لطف و صفاست،آب باران و شیر خالص،ولی آنجا که دستِ بشر دخالت می کند،گاهی رزق نیکو حاصل می شود و گاهی شراب که مایه ی فساد و تباهی است.

پیام ها

1 هر چیزی که سبب مستی شود،رزق نیکو نیست. «سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً» 2 آنچه خدا آفریده خوب است،این ما هستیم که آنها را در چه راهی مصرف کنیم،یا چه کارهایی روی آنها انجام دهیم. «تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً» 3 در آفرینش میوه ها(تنوع رنگ و طعم و خواص آنها و فواید کوتاه مدّت و دراز مدّت آنها و ترکیبات آنها و تأمین نیازمندی های انسان و مقدار تولید آن و مناسبت محل تولید با ساکنان منطقه و دسترسی انسان به آنها و عواملی که در پیدایش آنها بکار رفته)نشانه ای برای توجّه به خالق است. «إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَةً»

ص :419

[سوره النحل (16): آیه 68]

اشاره

وَ أَوْحیٰ رَبُّکَ إِلَی اَلنَّحْلِ أَنِ اِتَّخِذِی مِنَ اَلْجِبٰالِ بُیُوتاً وَ مِنَ اَلشَّجَرِ وَ مِمّٰا یَعْرِشُونَ (68)

و پروردگارت به زنبور عسل وحی(و الهام غریزی)کرد که از بعضی کوه ها و درختان و از دار بست هایی که مردم می سازند خانه هایی بساز.

نکته ها:

کلمه«وحی»به معنای اشاره و انتقال سریع و مخفی است که علاوه بر وحی الهی به انبیا، هم شامل غریزه می شود،نظیر این آیه و هم شاملِ الهام الهی،نظیر آیه 7 سوره ی قصص «وَ أَوْحَیْنٰا إِلیٰ أُمِّ مُوسیٰ» که خداوند به مادر موسی الهام کرد،و هم شامل وسوسه های شیطانی مانند آیه 121 سوره ی انعام. «إِنَّ الشَّیٰاطِینَ لَیُوحُونَ إِلیٰ أَوْلِیٰائِهِمْ»

پیام ها

1 تلاش و حرکت حیوانات و انتخاب مسکن آنها بر اساس غریزه ای است که خداوند در نهاد آنها قرار داده است. «أَوْحیٰ رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ» ...

2 بهترین نوع عسل،عسلِ زنبورهای کوهستان است که از گل و گیاه کوهی استفاده می کنند. (1)(نه مواد قندی مصنوعی که در نزدیکی کندو قرار دهند!) «اتَّخِذِی مِنَ الْجِبٰالِ ... وَ مِنَ الشَّجَرِ» ...

[سوره النحل (16): آیه 69]

اشاره

ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ اَلثَّمَرٰاتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلاً یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهٰا شَرٰابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوٰانُهُ فِیهِ شِفٰاءٌ لِلنّٰاسِ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (69)

سپس از همه میوه ها بخور،پس راههای پروردگارت را خاضعانه طی کن.از شکم های آنها نوشیدنی رنگارنگ بیرون می آید که در آن شفای مردم است،البتّه در این(زندگی زنبور)برای کسانی که فکر می کنند قطعاً عبرتی است.

ص :420


1- 1) .همان گونه که بهترین گوشت،گوشت تازه است نه منجمد.«لحماً طریاً»نحل،14.
نکته ها:

در این آیه و آیات قبل،خداوند به دو نوع مایه حیاتی و نوشیدنی که از درون حیوانات است اشاره کرده؛یکی شیر و دیگری عسل.

در دو آیه قبل خواندیم که انسان از میوه ها،وسیله مست کننده می سازد «تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً» ولی حیوان از ثمرات،عسل شفابخش می سازد!!! در نظام هدفدار و حکیمانه الهی،غفلت و بیکاری منفور است.لذا هر کجا در قرآن مسئله خوردن آمده،در کنار آن مسئولیّتی بیان شده است،از جمله:

«کُلُوا ... وَ اعْمَلُوا صٰالِحاً» (1)بخورید...و کار شایسته انجام دهید.

«فَکُلُوا مِنْهٰا وَ أَطْعِمُوا» (2)بخورید و به دیگران اطعام کنید.

«کُلُوا ... وَ اشْکُرُوا لِلّٰهِ» (3)بخورید...و خدا را سپاس گذارید.

«کُلُوا ... وَ لاٰ تُسْرِفُوا» (4)بخورید...و اسراف نکنید.

در این آیه نیز خداوند به زنبور عسل دستور خوردن می دهد،لکن خوردنی همراه با هدف و مسئولیّت.

اولیای خدا چون«نحل»هستند که از پستی ها دوری کرده و بلندی ها را انتخاب می کنند،از معارف الهی استفاده کرده و راه پروردگارشان را خاضعانه می پیمایند این افراد از حلقومشان حکمت و حلاوت های معنوی خارج می شود.

پیام ها

1 رفتار حیوانات،طبق فرمان الهی است،که به صورت غریزه در آنها می باشد.

«ثُمَّ کُلِی»

2 عسل،عصاره ی انواع میوه هاست. «کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَرٰاتِ» 3 نه تنها انتخاب مسکن و غذای حیوانات با هدایت الهی است،بلکه همه کارهای آنها راهی است که خداوند پیش رویشان گذاشته است. «سُبُلَ رَبِّکِ»

ص :421


1- 1) .مؤمنون،51.
2- 2) .حج،28.
3- 3) .بقره،172.
4- 4) .انعام،141.

4 حرکت حیوانات در مسیری که خداوند برایشان انتخاب نموده است،حرکت متواضعانه است. «سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلاً» 5 اعجاز خلقت:یک کارخانه عسل سازی،در شکم حیوانی کوچک! «یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهٰا» 6 عسل طبیعی به رنگ های مختلفی است. «مُخْتَلِفٌ أَلْوٰانُهُ» (رنگ های سفید،زرد، قرمز،که شاید این اختلاف رنگ ها بر اساس اختلاف رنگ گلها باشد.) 7 در گیاهان و گلها،خواص درمانی است که از طریق عسل،شفای دردهای ما می شود. «فِیهِ شِفٰاءٌ لِلنّٰاسِ» (ناگفته پیداست که عسل،شفای همه دردها نیست، لذا بصورت نکره «شِفٰاءٌ» آمده است) 8 خانه سازی،موم سازی و عسل سازی،در کنار زهرسازی،توسط حیوان کوچکی مثل زنبور،از نشانه های قدرت الهی است. «لَآیَةً» 9 تمام درس ها و عبرت ها،برای کسانی است که اهل فکر و اندیشه باشند «لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» و گر نه افرادی هستند که در تمام عمر از عسل استفاده می کنند ولی حاضر به چند دقیقه فکر درباره ی آن نیستند.

[سوره النحل (16): آیه 70]

اشاره

وَ اَللّٰهُ خَلَقَکُمْ ثُمَّ یَتَوَفّٰاکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلیٰ أَرْذَلِ اَلْعُمُرِ لِکَیْ لاٰ یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً إِنَّ اَللّٰهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ (70)

و خداوند شما را آفرید سپس(جان)شما را می گیرد و بعضی از شما به پست ترین دوران عمر(پیری)بازگردانده می شود،تا آنجا که بعد از دانستن(بسیاری از مطالب،بخاطر پیری همه را فراموش می کند و دیگر) چیزی نمی داند.البتّه خداوند آگاه و توانمند است.

نکته ها:

« أَرْذَلِ »از«رذل»به معنای پست و بی ارزش است.پست ترین دوران عمر،همان دورانی

ص :422

است که ضعف و فراموشی به حدّ اعلی می رسد. (1)

فراموشی دوران کهولت،مربوط به افراد عادّی است،و گر نه اولیای خدا نظیر حضرت نوح و حضرت مهدی علیهما السلام که برای مسئولیّتی عمر طولانی دارند،هرگز گرفتار غفلت و سستی و فراموشی نمی شوند.

پیام ها

1 مرگ و حیات به دست اوست. «خَلَقَکُمْ ثُمَّ یَتَوَفّٰاکُمْ» 2 عمر مفید و با ارزش،دوران آگاهی انسان است.عمری که در آن فراموشی و غفلت است،بی ارزش است. «أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لاٰ یَعْلَمَ» 3 عمر طولانی برای همه نیست. «وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ» 4 تغییر و تحولات که در انسان پدید می آید،از قدرت و ضعف،علم و جهل، آگاهی و نسیان،همه بر اساس تدبیر و علم خداوند است. «إِنَّ اللّٰهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ»

[سوره النحل (16): آیه 71]

اشاره

وَ اَللّٰهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلیٰ بَعْضٍ فِی اَلرِّزْقِ فَمَا اَلَّذِینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ عَلیٰ مٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُهُمْ فَهُمْ فِیهِ سَوٰاءٌ أَ فَبِنِعْمَةِ اَللّٰهِ یَجْحَدُونَ (71)

و خداوند بعضی از شما را بر بعضی دیگر در روزی برتری داده است، پس کسانی که برتری داده شده اند،رزق خود را بر زیردستان خود ردّ نمی کنند تا همه با هم برابر شوند.پس آیا نعمت خدا را انکار می کنند؟

نکته ها:

بعضی از رفتارها در موارد مختلف آثار گوناگونی دارد؛مثلاً ترحّم نسبت به دیگران کاری پسندیده است،ولی گاهی به قول شاعر:ترحّم بر پلنگ تیز دندان،ستمکاری بود بر گوسفندان.و یا آموزش کار پسندیده ای است،لکن آموزش دادن به بعضی مثل دادنِ تیغ

ص :423


1- 1) .در آیه پنجم سوره حج نیز راجع به دوران کهولت،مشابه این آیه تکرار شده است.

به دست زنگی مست است.لکن رفتار عادلانه همه جا و نسبت به همه یک ارزش است و رعایت عدالت هیچگاه ناپسند نمی شود.لکن معنای عدالت،آن نیست که خداوند همه مردم را در یک درجه از استعداد و شرایط قرار دهد،زیرا اگر همه مردم در برخورداری از نعمت ها مساوی باشند،استخدام و تعاون و همکاری که برای زندگی اجتماعی یک ضرورت است از بین می رود.قرآن در آیه 32 سوره زخرف می فرماید: «وَ رَفَعْنٰا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجٰاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا» یعنی ما بعضی انسان ها را بر بعضی دیگر برتری دادیم تا بدین وسیله،استخدام پیش آید.(کلمه« سِخْرِیًّا »به معنای تسخیر و استخدام و« سِخْرِیًّا » به معنای استهزا است) تفاوت مردم در رزق،یکی از برنامه های حکیمانه الهی است.زیرا اگر همه مردم یکسان و یک نواخت بهره می بردند،کمالات معنوی آنان ظاهر نمی شد.مثلاً سخاوت،صبر،ایثار، حمایت،شفقت،تواضع و امثال آن،زمانی معنی پیدا می کند که تفاوت هایی در میان انسان ها باشد.

ممکن است معنای آیه این باشد که خداوند از بخل مردم انتقاد می کند که چرا افراد کامیاب، زیردستان خود را در امکانات خود شریک نمی سازند.و ممکن است معنای آیه چنین باشد که امکان انتقال بعضی نعمت ها به دیگران نیست،مثلاً چگونه می توان زیبایی چهره یا صوت یا عقل یا نبوغ یا محبوبیّت یا نفوذ کلام را به دیگران منتقل کرد.این تفاوت ها رمز تکامل و یکی از نعمت های الهی است.چرا آن را انکار می کنید؟ گاهی کامیابی ها در اثر ظلم،حق کشی و استثمار بدست می آید که اسلام اینگونه درآمدها را حرام شمرده است،لکن گاهی توسعه رزق صد در صد خدادادی و از طریق حلال و بصورت طبیعی است.مثل دو نفر که مشغول ماهیگیری می شوند،یکی صدها ماهی در توری که او افکنده می رود،ولی دیگری چند ماهی به تور می اندازد.در اینجا غنی و فقر،الهی است که برای آزمایش غنی و فقیر و بروز استعدادهای آنهاست و هیچ جنبه ی منفی ندارد.این آیه نظر به اینگونه موارد دارد. «وَ اللّٰهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلیٰ بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ» ابو ذر از پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله نقل می کند که حضرت فرمودند،نسبت به بردگان خود مساوات

ص :424

داشته باشید،آنان برادر شما هستند،از لباسی که خود می پوشید به آنان بپوشانید و از غذایی که خود می خورید به آنان بخورانید.«انما هم اخوانکم فاکسوهم مما تکسون و اطعموهم مما تطعمون» (1)در روایات می خوانیم:افرادی جز با غنا و افرادی جز با فقر و تهیدستی،اصلاح نمی شوند، بنا بر این به خواست خداوند حکیم راضی باشید. «وَ اللّٰهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلیٰ بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ»

پیام ها

1 رزق انسان،همیشه با زرنگی نیست. «وَ اللّٰهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ» چنان که در جای دیگر آمده: «نَحْنُ قَسَمْنٰا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ» (2)2 انسان حاضر نیست با تقسیم امکانات زیردست خودش را شریک خود قرار دهد.پس چگونه سنگ و چوب را شریک خداوند قرار می دهد؟ «فَمَا الَّذِینَ فُضِّلُوا ... فَهُمْ فِیهِ سَوٰاءٌ» 3 بی تفاوتی و ترک کمک به دیگران،کفران نعمت است. «أَ فَبِنِعْمَةِ اللّٰهِ یَجْحَدُونَ»

[سوره النحل (16): آیه 72]

اشاره

وَ اَللّٰهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوٰاجاً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْوٰاجِکُمْ بَنِینَ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَکُمْ مِنَ اَلطَّیِّبٰاتِ أَ فَبِالْبٰاطِلِ یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اَللّٰهِ هُمْ یَکْفُرُونَ (72)

و خداوند از جنس خودتان همسرانی برایتان قرار داد و از همسرانتان برای شما فرزندان و نوادگانی قرار داد و از پاکیزه ها شما را روزی داد، پس آیا(باز هم)به باطل ایمان می آورند و به نعمت الهی کفر می ورزند؟

نکته ها:

در تفسیر طبری می خوانیم که کلمه ی« حَفَدَةً »به داماد،فرزند،نواده و حتّی اعوان و خدمه و فرزندی که همسر از شوهر دیگر داشته،گفته می شود،در تفسیر المیزان آمده که

ص :425


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.
2- 2) .زخرف،32.

« حَفَدَةً » جمع«حافد»به معنای سرعت در عمل است و چون نزدیکان،سریع تر به کمک والدین می شتابند،به آنها حفدة گفته می شود.

سؤال:چرا در این آیه نام پسران آمده،ولی نام دختران نیامده است؟ پاسخ:ممکن است مراد از« بَنِینَ »پسران و دختران هر دو باشند،و ممکن است دختران مصداق طیبات باشند که در آیه آمده است،چنان که در آیه ی 26 سوره ی نور می فرماید:

«الطَّیِّبٰاتُ لِلطَّیِّبِینَ» و ممکن است با وجود کلمه ی« حَفَدَةً »که به معنای نوه ی دختری است،نیازی به نام دختر نباشد.

پیام ها

1 همسر و فرزند،از نعمت های الهی است.(همسر وسیله آرامش و فرزند مایه امید است) «وَ اللّٰهُ جَعَلَ لَکُمْ ... أَزْوٰاجاً ... بَنِینَ» 2 از الطاف و حکمت های الهی،سنخیّت میان زن و شوهر است. «جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ» 3 ازدواج،یک برنامه ی مدبرانه الهی است. «وَ اللّٰهُ جَعَلَ ... أَزْوٰاجاً» 4 خداوند،هم نیازهای روحی و روانی را تأمین می کند. «مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوٰاجاً ... بَنِینَ وَ حَفَدَةً» و هم نیازهای مادی را. «رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّبٰاتِ» 5 از الطاف حکیمانه الهی،دل پسند بودن رزق اوست. «رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّبٰاتِ» 6 ترک ازدواج و جلوگیری از فرزند و تحریم حلال های الهی،باطل گرایی و کفران نعمت است. «أَ فَبِالْبٰاطِلِ یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اللّٰهِ هُمْ یَکْفُرُونَ» 7 با وجود همسر و رزق حلال،زنا و حرام خواری،کفران نعمت الهی است.

«بِنِعْمَتِ اللّٰهِ هُمْ یَکْفُرُونَ»

8 انسان میل به ماندگار شدن خود،یا یادگارهای خود دارد. «جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْوٰاجِکُمْ بَنِینَ وَ حَفَدَةً» 9 ابتدا با بیان نعمت ها و الطاف،مخاطب خود را آماده کنید،سپس از او انتقاد کنید. «جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ ... أَزْوٰاجِکُمْ ... وَ رَزَقَکُمْ ... أَ فَبِالْبٰاطِلِ یُؤْمِنُونَ»

ص :426

[سوره النحل (16): آیات 73 تا 74]

اشاره

وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مٰا لاٰ یَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ شَیْئاً وَ لاٰ یَسْتَطِیعُونَ (73) فَلاٰ تَضْرِبُوا لِلّٰهِ اَلْأَمْثٰالَ إِنَّ اَللّٰهَ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ (74)

و به جای خداوند بت هایی را می پرستند که نه مالک چیزی از آسمان ها و زمین هستند و نه می توانند مالک شوند.

پس بت ها را امثال و مانند خدا نشمارید.همانا خداوند می داند و شما نمی دانید.

نکته ها:

مشرکان خداوند را همچون سلطان و شاه،و بت ها را وزیران او می پنداشتند.این آیه از اینگونه تشبیهات نهی می کند.

قاآنی شاعر می گوید: ای همه هستی زتو پیدا شده خاک ضعیف از تو توانا شده زیر نشینت همه ی کائنات

پیام ها

1 معبود باید هم رازق باشد و هم قادر،ولی شرکائی که شما برای خدا گرفته اید هیچکدام را ندارند. «یَعْبُدُونَ ... مٰا لاٰ یَمْلِکُ» 2 بت ها و معبودها،نه الآن رازقند و نه می توانند در آینده رازق باشند.

«لاٰ یَسْتَطِیعُونَ»

3 معبودهای خیالی شما،نه قدرت ریزش باران از آسمان دارند و نه قدرت رویاندن گیاه در زمین. «رِزْقاً مِنَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» 4 معبودهای ساختگی،نه تنها قادر بر کارهای بزرگ نیستند،حتّی قادر به کوچک ترین کارها هم نیستند. «رِزْقاً ... شَیْئاً»

ص :427

5 سرچشمه ی تشبیهات در مورد خدا،جهل انسان است. «فَلاٰ تَضْرِبُوا لِلّٰهِ الْأَمْثٰالَ ... أَنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ»

[سوره النحل (16): آیات 75 تا 76]

اشاره

ضَرَبَ اَللّٰهُ مَثَلاً عَبْداً مَمْلُوکاً لاٰ یَقْدِرُ عَلیٰ شَیْءٍ وَ مَنْ رَزَقْنٰاهُ مِنّٰا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً هَلْ یَسْتَوُونَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ (75) وَ ضَرَبَ اَللّٰهُ مَثَلاً رَجُلَیْنِ أَحَدُهُمٰا أَبْکَمُ لاٰ یَقْدِرُ عَلیٰ شَیْءٍ وَ هُوَ کَلٌّ عَلیٰ مَوْلاٰهُ أَیْنَمٰا یُوَجِّهْهُ لاٰ یَأْتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ (76)

خداوند،برده مملوکی را مثل می زند که بر هیچ چیز توانایی ندارد و کسی که(آزاد است و)ما به او رزق نیکو از جانب خود داده ایم،پس او مخفیانه و آشکارا از آن رزق انفاق می کند.آیا(این دو نفر)برابرند؟(اگر نزد شما دو انسان توانا و ناتوان برابر نیستند،پس چگونه سنگ و چوب را با خداوند برابر می دانید)ستایش مخصوص خداست،امّا بیشترشان نمی دانند.

و خداوند دو مرد را مثال می زند که یکی از آن دو گُنگ است که بر هیچ چیز توانایی ندارد و سربار مولای خویش است،بگونه ای که هر کجا او را می فرستد،هیچ سودی با خود نمی آورد،آیا او با کسی که به عدالت فرمان می دهد و خود بر راه مستقیم می رود برابر است؟

پیام ها

1 شما که دو انسان(مولی و عبد)را یکسان نمی دانید،چگونه خالق و مخلوق را مساوی می دانید. «هَلْ یَسْتَوِی» 2 با سؤال و مثال،و جدان را بیدار و مردم را به فکر وادارید. «ضَرَبَ اللّٰهُ مَثَلاً ...

ص :428

هَلْ

یَسْتَوُونَ»

3 ریشه ی شرک مردم،جهل است. «بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ» 4 آزادی یک نعمت الهی است «لاٰ یَقْدِرُ عَلیٰ شَیْءٍ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً» 5 رزق حسن زمانی زیباست که همراه با انفاق باشد. «رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ» و زبان گویا زمانی ارزش دارد که همراه با امر به عدالت باشد. «مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ» 6 انفاق سرّی از انفاق عَلَنی،بهتر است.(کلمه ی«سر»قبل از«جهر»آمده است) 7 زبان،کلید روزی است. «أَبْکَمُ لاٰ یَقْدِرُ عَلیٰ شَیْءٍ،وَ هُوَ کَلٌّ عَلیٰ مَوْلاٰهُ ... لاٰ یَأْتِ بِخَیْرٍ» 8 امر به معروف زمانی اثر دارد که آمر نیز در راه درست باشد. «یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ» 9 افراد مالک نیز از خود چیزی ندارند و در سایه رزق الهی به نوایی رسیده اند.

(در آیه به جای اینکه در برابر« مَمْلُوکاً »کلمه ی«مالک»قرار گیرد،« رَزَقْنٰاهُ »آمده است)

[سوره النحل (16): آیه 77]

اشاره

وَ لِلّٰهِ غَیْبُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ مٰا أَمْرُ اَلسّٰاعَةِ إِلاّٰ کَلَمْحِ اَلْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ اَللّٰهَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (77)

غیب آسمان ها و زمین مخصوص خداست و برپایی قیامت(در سرعت و آسانی) جز مانند چشم بر هم زدن یا نزدیک تر نیست.البتّه خداوند بر هر چیزی قادر است.

نکته ها:

کلمه ی« غَیْبُ »در برابر شهود و یک امر نسبی است.یعنی ممکن است چیزی نسبت به شخصی،غیب باشد و نسبت به دیگری،حاضر و ظاهر باشد.

« أَمْرُ السّٰاعَةِ »یعنی واقعه ی قیامت،از مهم ترین مصادیقِ« غَیْبُ »است و از الطاف خداوند آن است که زمان آن را بر ما مخفی داشته است.

ممکن است این آیه پاسخی به تشبیهات مشرکان در آیات قبل باشد،که اگر در آسمان و زمین برای خدا شریکی بود،خدا از او آگاه بود،چون او همه چیز را می داند.

بدن انسان پس از مرگ متلاشی و ذراتش در زمین پخش و غایب می شود،او غیب را

ص :429

می داند و بار دیگری او را می آفریند.

پیام ها

1 خداوند نه تنها عالم به غیب است،بلکه مالکِ غیب است. «لِلّٰهِ غَیْبُ السَّمٰاوٰاتِ» 2 هیچ کاری برای او سخت نیست،حتّی برپایی قیامت. «مٰا أَمْرُ السّٰاعَةِ إِلاّٰ کَلَمْحِ الْبَصَرِ» 3 باطن و غیب هر کاری در قیامت جلوه می کند. «وَ لِلّٰهِ غَیْبُ ... وَ مٰا أَمْرُ السّٰاعَةِ» 4 قیامت،شدنی است،زیرا خداوند هم علم به همه چیز دارد و هم قدرت بر دوباره آفریدن. «لِلّٰهِ غَیْبُ، عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» 5 به دنیا مغرور نشویم،قیامت دور نیست،خود را آماده کنیم. «کَلَمْحِ الْبَصَرِ» 6 خدا می تواند مقدّمات هر کاری را حذف یا فشرده کند و یا سرعت بخشد. (1)«کَلَمْحِ الْبَصَرِ»

[سوره النحل (16): آیه 78]

اشاره

وَ اَللّٰهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهٰاتِکُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ اَلسَّمْعَ وَ اَلْأَبْصٰارَ وَ اَلْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (78)

و خداوند شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالی که هیچ چیز نمی دانستید و برای شما گوش و چشمها و دل ها قرار داد،شاید شما شکر کنید.

نکته ها:

کلمه ی«امهات»جمع«ام»است و بجای«امات»،«امهات»گفته می شود،یعنی حرفِ «ها»در جمع زاید است.

پیام ها

1 تولّد از مادر،به اراده ی الهی است. «اللّٰهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهٰاتِکُمْ» 2 یاد نقص ها و کمبودها و فقدان های گذشته،روحیّه ی شکر را در انسان بارور

ص :430


1- 1) .حذف مقدمات،نظیر سخن گفتن حضرت عیسی در گهواره و سرعت بخشیدن به مقدمات،مانند آوردن تخت بلقیس نزد حضرت سلیمان در یک لحظه.

می کند. «لاٰ تَعْلَمُونَ شَیْئاً ... لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» 3 حکمت و سنّت خداوند،آن است که هر کاری از راه وسیله اش انجام شود.

ابزار علم،چشم و گوش و دل است. «جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ» ...

4 کارآییِ گوش قبل از چشم است.(گوش در شکم مادر هم می شنود،ولی چشم بعد از تولد،تا مدّتی بسته است.شاید به همین دلیل در آیه نام گوش قبل از چشم برده شده است) «جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصٰارَ» 5 تشکر از هر نعمت،بکارگیری صحیح آن است.زیرا قرآن از گروهی انتقاد می کند که چشم دارند ولی حقایق را نمی بینند،گوش دارند ولی حاضر به شنیدن حقّ نیستند. «جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصٰارَ ... لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» 6 شکر واقعی نعمت چشم و گوش،تحصیل علم است:زیرا آیه ابتدا می فرماید:

شما نمی دانستید،من به شما چشم و گوش دادم تا شکر کنید،یعنی علم بیاموزید. «جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصٰارَ ... لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»

[سوره النحل (16): آیه 79]

اشاره

أَ لَمْ یَرَوْا إِلَی اَلطَّیْرِ مُسَخَّرٰاتٍ فِی جَوِّ اَلسَّمٰاءِ مٰا یُمْسِکُهُنَّ إِلاَّ اَللّٰهُ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (79)

آیا به پرندگان نمی نگرند،در حالی که در فضای آسمان در پرواز هستند، جز خداوند آنها را نگاه نمی دارد.البتّه در این(پرواز)برای گروهی که ایمان می آورند نشانه هایی روشن است.

نکته ها:

چنان که گفته شد سیمای این سوره،آشنایی با نعمت ها و توجّه به خالق آنهاست.و تا اینجا از نعمت هایی همچون آب باران،شیر حیوانات،میوه ها،عسل و نعمت همسر و فرزند نام برده شد و در این آیه و آیه بعد به نعمت پرندگان،پوست و پشم و کرک چهارپایان و بهره برداری از کوه ها اشاره شده است.

پرواز پرندگان،گاهی تنها و گاهی دسته جمعی،گاهی منظم و گاهی نامنظم،گاهی برای

ص :431

فرار و گاهی برای غذا می باشد.هر پرنده ای با بالی مناسب با وزن و نیازش،پرواز می کند، که همه ی این امور باید سبب توجّه انسانِ عاقل به خداوند شود.

پیام ها

1 خداوند از ما تفکّر در آفریده ها را می خواهد و از کسانی که فکر نمی کنند، انتقاد می کند. «أَ لَمْ یَرَوْا» 2 پرندگان،در هر حال و هر جا در تسخیر الهی اند. «مُسَخَّرٰاتٍ فِی جَوِّ السَّمٰاءِ» 3 داشتن امکانات و ابزار برای پرواز در آسمان،نباید ما را از خدا غافل کند. (1)«مٰا یُمْسِکُهُنَّ إِلاَّ اللّٰهُ» 4 شگفتی های پرواز پرندگان،یکی دو تا نیست. «لَآیٰاتٍ» لکن دریافت این نشانه ها برای اهل ایمان است. «لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»

[سوره النحل (16): آیه 80]

اشاره

وَ اَللّٰهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ اَلْأَنْعٰامِ بُیُوتاً تَسْتَخِفُّونَهٰا یَوْمَ ظَعْنِکُمْ وَ یَوْمَ إِقٰامَتِکُمْ وَ مِنْ أَصْوٰافِهٰا وَ أَوْبٰارِهٰا وَ أَشْعٰارِهٰا أَثٰاثاً وَ مَتٰاعاً إِلیٰ حِینٍ (80)

و خداوند برای شما از خانه هایتان،مایه آرامش قرار داد،و برای شما از پوست های چهارپایان خیمه هایی قرار داد،که روز کوچ شما و روز اقامت شما(حمل و نقل)آن را سبک و خفیف می یابید.و از پشم و کرک و موهای آنها،برای مدّتی لوازم و اسباب زندگی قرار داد.

ص :432


1- 1) .روزی در هواپیما نشسته بودم.سرمهماندار اعلام کرد تا چند دقیقه دیگر در فرودگاه خواهیم نشست.به او گفتم چرا ان شاء اللّٰه نگفتی؟ او گفت:کامپیوتر هواپیما برای ما زمان،مسافت و فاصله و همه چیز را روشن کرده است و نیازی به ان شاء اللّٰه نیست.به او گفتم مگر هواپیماهایی که در شرق و غرب عالم سقوط می کنند کامپیوتر ندارند،آری اراده خدا منتظر کامپیوتر شما نیست.او کمی فکر کرد و برگشت و اعلام کرد که تا چند لحظه ی دیگر ان شاء اللّٰه در زمین خواهیم نشست.من نیز با هدیه ای از او تشکر کردم.
نکته ها:

کلمه ی«بیت»از«بیتوته»به معنای محل استراحتی است که انسان شب را در آنجا می گذراند.کلمه ی«ظعن»به معنای رفتن است.کلمه ی«اثاثا»به معنای اجناسِ زیاد خانه است.مراد از« تَسْتَخِفُّونَهٰا »خیمه هایی است که حمل و نقل آن آسان و خفیف است.

پیام ها

1 خانه محل آسایش و آرامش است. «بُیُوتِکُمْ سَکَناً» 2 از نقش چهارپایان و پوست آنها و کرک و مو و پشم آنها در تهیه اسباب زندگی و خیمه ها غافل نشویم. «مَتٰاعاً» 3 زمان استفاده از نعمت ها محدود است. «إِلیٰ حِینٍ» 4 هماهنگی نعمت ها با نیازهای بشر و تناسب ساختمان انسان با پوست و پشم و کرک و مو یکی از تدبیرهای الهی است. «جَعَلَ لَکُمْ جَعَلَ لَکُمْ» 5 سبک وزن بودن پشم و پوست و کرک و مو،یکی از نعمت های الهی است.

«تَسْتَخِفُّونَهٰا»

[سوره النحل (16): آیه 81]

اشاره

وَ اَللّٰهُ جَعَلَ لَکُمْ مِمّٰا خَلَقَ ظِلاٰلاً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ اَلْجِبٰالِ أَکْنٰاناً وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرٰابِیلَ تَقِیکُمُ اَلْحَرَّ وَ سَرٰابِیلَ تَقِیکُمْ بَأْسَکُمْ کَذٰلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ (81)

و خداوند از آنچه آفریده،برای شما سایه ها قرار داد و از کوه برایتان،غارها قرار داد و برای شما لباس هایی قرار داد که شما را از گرما(و سرما)حفظ می کند و لباس هایی که شما را از آسیب های یکدیگر حفظ می نماید.اینگونه(خداوند) نعمت خود را بر شما تمام می کند،باشد که خود را تسلیم او کنید.

نکته ها:

کلمه ی«اکنان»جمع«کن»به چیزی گفته می شود که وسیله ی استتار باشد و مراد از آن

ص :433

در این آیه،غارها و تونل های زیر کوه هاست.

خداوند در آیه قبل،نعمت مسکن را برای شهرنشینان؛ «جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً» ، و نعمتِ چادر را برای کوچ نشینان؛ «جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعٰامِ بُیُوتاً» ،مطرح کرد و در این آیه،نعمت غار را برای غارنشینان؛ «جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبٰالِ أَکْنٰاناً» مطرح ساخته است.

در میان انواع لباس ها،نام« سَرٰابِیلَ »به معنای پیراهن،برده شده که لباس دائمی برای زن و مرد،کودک و بزرگ،در همه حال و همه جاست و تمام بدن را می پوشاند.

به گفته ی تفسیر المیزان،رسم عرب بر آن است که میان دو امر متضاد،نام یکی را می برد ولی هر دو را در نظر دارد.لذا در این آیه نیز مراد از جمله ی «تَقِیکُمُ الْحَرَّ» لباسی است که انسان را از سرما و گرما حفظ می کند،گرچه فقط نام گرما برده شده است.

پیام ها

1 توجّه و یاد نعمت ها،علاقه انسان را به ولی نعمت زیاد و روح تسلیم و پرستش را در او زنده می کند.(کلّ آیه) 2 نقش سایه،کمتر از روشنایی و نور نیست. «جَعَلَ لَکُمْ ... ظِلاٰلاً» 3 کامیابی از نعمت ها،ما را از یاد آفریدگار آنها غافل نکند.(در این آیه سه بار کلمه ی« جَعَلَ »و یک بار کلمه ی« خَلَقَ »بکار رفته است) 4 زره و لباس دفاع که با نرم شدن آهن و خلاقیّت ساخته شده،از الطاف الهی است. «جَعَلَ لَکُمْ سَرٰابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ وَ سَرٰابِیلَ تَقِیکُمْ بَأْسَکُمْ» 5 توجّه دادن مردم به نعمت ها و خالق آنها،بهترین راه دعوت به خدا و جلوگیری از سرکشی و تکبر است. «یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ» 6 در گفتگوها،مخاطب و محیط سخن را در نظر بگیرید.(گرچه لباس وسیله ی حفظ از سرما و وسیله ی زیبایی نیز هست،لکن چون مشکل منطقه حجاز گرما و جنگ بود،خداوند به دو فایده حفاظت از گرما و جنگ اشاره کرده است. «سَرٰابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ ... تَقِیکُمْ بَأْسَکُمْ»

ص :434

[سوره النحل (16): آیه 82]

اشاره

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمٰا عَلَیْکَ اَلْبَلاٰغُ اَلْمُبِینُ (82)

پس(ای پیامبر)اگر روی برتافتند،پس بر(عهده)تو جز تبلیغ روشن نیست.

پیام ها

1 انسان در انتخاب راه و عقیده اختیار دارد و نشانه ی آن سرکشی در برابر دعوت انبیاست. «فَإِنْ تَوَلَّوْا» 2 وظیفه ی انبیا،ابلاغ است نه اجبار. «فَإِنَّمٰا عَلَیْکَ الْبَلاٰغُ» 3 تبلیغ باید روشن و بدون ابهام و شک باشد. «الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ» 4 اگر انسان روح سالم نداشته باشد،روشن ترین تبلیغ ها «الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ» ،از پاک ترین افراد یعنی انبیا،در او کارساز نیست. «فَإِنْ تَوَلَّوْا»

[سوره النحل (16): آیه 83]

اشاره

یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اَللّٰهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَهٰا وَ أَکْثَرُهُمُ اَلْکٰافِرُونَ (83)

(آنها)نعمت خداوند را می شناسند،سپس آن را انکار می کنند و بیشتر آنان کافر و ناسپاسند.

نکته ها:

قرآن درباره ی انکار عالمانه و لجاجت با حق،بارها سخن گفته است؛گاهی می فرماید:با آنکه از درون،یقین دارند،انکار می کنند، «وَ جَحَدُوا بِهٰا وَ اسْتَیْقَنَتْهٰا أَنْفُسُهُمْ» (1)گاهی می فرماید:پیامبر را مثل فرزندان خود می شناختند،ولی انکارش می کردند، «یَعْرِفُونَهُ کَمٰا یَعْرِفُونَ أَبْنٰاءَهُمْ» (2)گاهی می فرماید:حقّ را می دانند ولی آگاهانه کتمان می کنند، «لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» (3)و گاهی می فرماید:مطلب را درک می کنند ولی روی آن را می پوشانند، «فَلَمّٰا جٰاءَهُمْ مٰا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ» (4)امام صادق علیه السلام فرمود:وقتی علی بن ابی طالب علیهما السلام در مسجد پیامبر و در حال رکوع،

ص :435


1- 1) .نمل،14.
2- 2) .بقره،146.
3- 3) .بقره،146.
4- 4) .بقره،89.

انگشتر خود را به فقیر داد و آیه ی 55 سوره مائده نازل شد که ولیّ شما فقط خدا و رسول و کسی است که در رکوع انفاق می کند،گروهی ولّی خود را شناختند و انکار کردند،در این هنگام این آیه نازل شد؛ «یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللّٰهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَهٰا». (1)

امام صادق علیه السلام فرمود:«نحن و الله نعمت الله التی انعم بها علی عباده و بنا یفوز من فاز» (2)بخدا سوگند،نعمتی را که خدا به بندگان انعام کرده،ما هستیم و تنها بواسطه ما مردم رستگار می شوند.

پیام ها

1 علم و شناخت کافی نیست،پذیرش و عمل لازم است. «یَعْرِفُونَ.. یُنْکِرُونَهٰا» 2 ریشه ی کفر،علاوه بر جهل،تعصب های قومی،لجاجت روحی و حفظ منافع مادی است. «یَعْرِفُونَ ... یُنْکِرُونَهٰا، ... اَلْکٰافِرُونَ» 3 بعد از شناخت حق،تا مدتی تضاد و درگیری در روح است،تا بالاخره شقاوت غالب شده و کفر می ورزند. «ثُمَّ یُنْکِرُونَهٰا» و نفرمود:«فینکرونها»

[سوره النحل (16): آیه 84]

اشاره

وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً ثُمَّ لاٰ یُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا وَ لاٰ هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ (84)

و(یاد کن)روزی را که از هر امّتی شاهدی برانگیزیم،سپس به کسانی که کفر ورزیدند اجازه(هیچ کلامی)داده نخواهد شد و آنها برای عذرخواهی فراخوانده نمی شوند.

نکته ها:

در قرآن بارها،سخن از گواهانِ قیامت مطرح شده است؛پیامبران،فرشتگان،اولیای خدا، زمین و اعضای بدن،از گواهان آن روز هستند.امام صادق علیه السلام فرمودند:برای هر امّت و زمانی،امامی هست که مردم با او محشور می شوند. (3)و امام باقر علیه السلام در ذیل آیه

ص :436


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.
2- 2) .بحار،ج 8،ص 245.
3- 3) .تفسیر مجمع البیان.

فرمودند:«نحن الشهود علی هذه الامة»همانا ما شاهدان بر این امّت هستیم.

با آنکه خداوند همه جا حاضر و به همه چیز آگاه است،ولی وجود گواهان متعدّد،عامل پیدایش تقوا وحیا برای مؤمنان و وسیله ی رسوایی بیشتر مجرمان است.

شرط شهادت و گواهی،علم و آگاهی همراه با عدالت است.بنا بر این اولیای خدا که در قیامت شاهد بر ما هستند باید در دنیا،بر کار ما ناظر بوده و اعمال ما بر آنها عرضه شود و این همان عقیده ماست که به گفته روایاتِ متعدّد و آیه ی مبارکه «فَسَیَرَی اللّٰهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ» (1)هر هفته،اعمال ما به امام زمان علیه السلام عرضه می شود.و بدون این عقیده،آیاتِ«شهادت»و گواهی در قیامت،قابل توجیه نیست.چگونه کسی که از اعمال ما خبر ندارد یا عدالت ندارد،در قیامت گواهی بدهد.

کلمه ی«استعتاب»از عتاب است،یعنی گنهکار از صاحبِ حق،طلب عتاب و سرزنش می کند تا بدین وسیله قهرش فرو نشیند و رضایت دهد.

در دنیا هم می توان توبه کرد،هم عذرخواهی و هم جبران نمود،امّا در قیامت نه جای توجیه است،نه تعذیر،نه تدارک:

اما توجیه مردود است،چون وقتی که بعضی از دوزخیان به گروه دیگری می گویند: «لَوْ لاٰ أَنْتُمْ لَکُنّٰا مُؤْمِنِینَ» (2)اگر شما نبودید ما مؤمن بودیم،خطاب می رسد: «بَلْ لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ» (3)بلکه خود شما اهل ایمان آوردن نبودید.

اما تدارک گناه مردود است،چون وقتی از خداوند می خواهند؛ «فَارْجِعْنٰا نَعْمَلْ صٰالِحاً» (4)ما را به دنیا بازگردان تا کار شایسته ای انجام دهیم،پاسخ می شنوند: «کَلاّٰ إِنَّهٰا کَلِمَةٌ هُوَ قٰائِلُهٰا» (5)، «فَذُوقُوا بِمٰا نَسِیتُمْ» (6)و اما عذرخواهی مردود است،چرا که قرآن می فرماید: «وَ لاٰ یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ» (7)اجازه نمی یابند که عذرخواهی کنند.

ص :437


1- 1) .توبه،105.
2- 2) .سبأ،31.
3- 3) .صافّات،29.
4- 4) .سجده،12.
5- 5) .مؤمنون،100.
6- 6) .سجده،14.
7- 7) .مرسلات،36.
پیام ها

1 گواه هر قومی از خودشان است،تا حجّت بر آنها تمام شود. «مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً» 2 خدا در میان هر قومی و در هر زمانی،بر مردم حجّت و شاهد دارد. «مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً» 3 در دادگاه الهی،حساب و کتاب و گواه و شهادت مطرح است. «شَهِیداً» 4 با وجود شاهد و حجّت،دیگر عذرتراشی و توجیه،یا رضایت طلبی معنا ندارد. «لاٰ یُؤْذَنُ ... لاٰ هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ»

[سوره النحل (16): آیه 85]

اشاره

وَ إِذٰا رَأَی اَلَّذِینَ ظَلَمُوا اَلْعَذٰابَ فَلاٰ یُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَ لاٰ هُمْ یُنْظَرُونَ (85)

و چون کسانی که ستم کردند عذاب را ببینند،پس نه از آنان عذاب کم شود و نه مهلتشان داده شود.

نکته ها:

در آیه قبل خواندیم که در قیامت،نه اجازه ی توجیه دهند و نه امکان رضایت طلبی.و در این آیه می فرماید:قهر خداوند در آن روز،نه تخفیفی دارد و نه تأخیری.

پیام ها

1 آگاهی از کیفر و چگونگی آن،عامل بازدارنده از گناه است. «إِذٰا رَأَی الَّذِینَ» ...

2 سرچشمه ی عذاب خداوند،ظلم خود بشر است. «إِذٰا رَأَی الَّذِینَ ظَلَمُوا الْعَذٰابَ» 3 در قیامت،کیفر ستمگران،تخفیف و تأخیر ندارد. «ظَلَمُوا ... فَلاٰ یُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَ» ...

[سوره النحل (16): آیه 86]

اشاره

وَ إِذٰا رَأَی اَلَّذِینَ أَشْرَکُوا شُرَکٰاءَهُمْ قٰالُوا رَبَّنٰا هٰؤُلاٰءِ شُرَکٰاؤُنَا اَلَّذِینَ کُنّٰا نَدْعُوا مِنْ دُونِکَ فَأَلْقَوْا إِلَیْهِمُ اَلْقَوْلَ إِنَّکُمْ لَکٰاذِبُونَ (86)

و چون کسانی که شرک ورزیدند،شرکای(پنداری)خود را(در قیامت) ببینند،گویند پروردگارا اینان شریکان(خیالی)ما بودند که ما به جای تو می خواندیم(ولی شرکا به سخن آمده)حرف آنان را به خودشان برگردانده(و پاسخشان دهند)که شما بدون شک دروغگویید.

ص :438

نکته ها:

بر طبق روایات،در قیامت،مواقف مختلفی است؛در بعضی مواقف مُهر بر لب خورده و دست و پا گواهی می دهند.در موقفی دیگر،ناله ها و استمدادها بلند است.در موقفی دیگر، انسان بدنبال آن است که گناه خود را به گردن دیگران بیندازد.مثلاً به شیطان می گوید:تو مرا به کفر و شرک وادار کردی،و شیطان در پاسخ می گوید:من از روز اوّل با شرک شما مخالف بودم. «إِنِّی کَفَرْتُ بِمٰا أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ» (1)گاهی مقصّر را بت ها می داند،ولی آنها نیز تبرّی می جویند. «وَ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ» (2)حتّی خداوند به حضرت عیسی خطاب می کند:آیا تو به مردم گفتی که تو و مادرت را معبود قرار دهند؟ و عیسی در پاسخ می گوید:تو از هر شریکی منزّهی،...این مردم به سراغ جنّ رفتند و هرگز من کسی را به سوی غیر تو دعوت نکرده ام. «قٰالَ سُبْحٰانَکَ مٰا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مٰا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ» (3)و در آیه مورد بحث نیز،موجوداتی که شرکای خدا قرار گرفته شده اند،از مشرکان تبری می جویند و آنها را تکذیب می کنند.

پیام ها

1 خداوند شریک ندارد،مشرکان برای او شریک می پندارند. «شُرَکٰاءَهُمْ» و نفرمود:«شرکاء الله» 2 وحشت قیامت باعث می شود که انسان برای رهایی خود،بار را به دوش دیگران بیندازد. «هٰؤُلاٰءِ شُرَکٰاؤُنَا» 3 معبودهای ساختگی نیز در قیامت،محشور می شوند. «هٰؤُلاٰءِ شُرَکٰاؤُنَا الَّذِینَ کُنّٰا نَدْعُوا» 4 در قیامت،برای دفاع از خود،بت ها نیز به سخن در آیند. «فَأَلْقَوْا إِلَیْهِمُ الْقَوْلَ» ...

5 بت ها لیاقت خود را برای پرستش تکذیب می کنند و به بت پرستان می گویند:

شما در واقع خیالات خود را پرستش می کردید. «فَأَلْقَوْا إِلَیْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّکُمْ لَکٰاذِبُونَ»

ص :439


1- 1) .ابراهیم،22.
2- 2) .فاطر،14.
3- 3) .مائده،116.

[سوره النحل (16): آیه 87]

اشاره

وَ أَلْقَوْا إِلَی اَللّٰهِ یَوْمَئِذٍ اَلسَّلَمَ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ مٰا کٰانُوا یَفْتَرُونَ (87)

در چنین روزی به پیشگاه خدا سرِ تسلیم افکنند و آنچه را به دروغ می بافتند،از آنان محو شود.

پیام ها

1 اگر امروز تسلیم نشویم،فردا در قیامت تسلیم خواهیم شد،ولی چه سود؟ «وَ أَلْقَوْا إِلَی اللّٰهِ یَوْمَئِذٍ السَّلَمَ» 2 تمام خیال بافی ها در قیامت،محو می شود.(آرزوی شفاعت و تقرّب و امید عزّت و نصرت از غیر خدا،خیالی بیش نیست.) «ضَلَّ عَنْهُمْ مٰا کٰانُوا یَفْتَرُونَ»

[سوره النحل (16): آیه 88]

اشاره

اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ زِدْنٰاهُمْ عَذٰاباً فَوْقَ اَلْعَذٰابِ بِمٰا کٰانُوا یُفْسِدُونَ (88)

کسانی که کافر شدند و(مردم را)از راه خدا بازداشتند،به سزای فساد مداومشان عذابی بر عذابشان افزودیم.

نکته ها:

عکس العمل مردم در برابر راه خدا متفاوت،گاهی مثبت و گاهی منفی است و هر کدام دارای درجات و مراحلی می باشد؛ الف:برخوردهای مثبت:

گروهی در انتظار فهم راه خدا و پیمودن آن هستند. «عَسیٰ رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَوٰاءَ السَّبِیلِ» (1)گروهی به خاطر خدا هجرت می کنند. «وَ مَنْ یُهٰاجِرْ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» (2)گروهی به خاطر در راه خدا بودن محاصره می شوند. «أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» (3)گروهی در راه خدا آزار را تحمّل می کنند. «أُوذُوا فِی سَبِیلِی» (4)

ص :440


1- 1) .قصص،22.
2- 2) .نساء،100.
3- 3) .بقره،273.
4- 4) .آل عمران،195.

گروهی منادی دعوت دیگران به راه خدا می شوند. «ادْعُ إِلیٰ سَبِیلِ رَبِّکَ» (1)گروهی در راه خدا هرگز سست نمی شوند. «فَمٰا وَهَنُوا لِمٰا أَصٰابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» (2)گروهی در راه خدا می جنگند. «یُقٰاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» (3)گروهی کشته می شوند. «قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» (4)ب:برخوردهای منفی:

گروهی خیال می کنند در راه خدا هستند. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ» (5)گروهی راه خدا را کج می خواهند. «یَبْغُونَهٰا عِوَجاً» (6)گروهی راه خدا را بر دیگران می بندند. «یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ» (7)گروهی برای بستن راه خدا پولها خرج می کنند. «یُنْفِقُونَ أَمْوٰالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ» (8)

پیام ها

1 کفر مقدّمه ی فساد است. «کَفَرُوا وَ صَدُّوا ... یُفْسِدُونَ» همان گونه که ایمان مقدّمه عمل صالح است. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» (که در آیات متعدّد آمده است) 2 حساب رهبران کفر که با قلم و بیان و امکانات،راه خدا را می بندند،از حساب افراد عادّی جداست. «زِدْنٰاهُمْ عَذٰاباً فَوْقَ الْعَذٰابِ» 3 مفسد فی الأرض تنها کسانی که امنیّت جامعه را بهم می زنند نیستند،بلکه هر فرد یا گروهی که به هر شکلی،مانع رشد معنوی جامعه شود،مفسد است.

«الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا

... بِمٰا کٰانُوا یُفْسِدُونَ»

ص :441


1- 1) .نحل،125.
2- 2) .آل عمران،146.
3- 3) .نساء،76.
4- 4) .آل عمران،169.
5- 5) .اعراف،30.
6- 6) .اعراف،45.
7- 7) .اعراف،45.
8- 8) .انفال،36.

[سوره النحل (16): آیه 89]

اشاره

وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنٰا بِکَ شَهِیداً عَلیٰ هٰؤُلاٰءِ وَ نَزَّلْنٰا عَلَیْکَ اَلْکِتٰابَ تِبْیٰاناً لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً وَ بُشْریٰ لِلْمُسْلِمِینَ (89)

و(یاد کن)روزی را که در هر امّتی،شاهدی بر آنان از خودشان برانگیزیم و تو را بر آنان گواه آوریم و بر تو این کتاب را نازل کردیم که روشنگر هر چیز است و مایه ی هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان است.

نکته ها:

در پنج آیه قبل نیز به مسأله گواه بر امّت ها اشاره شد و این جزء عقاید قطعی ماست که در قیامت،هر امّتی شاهد و گواهی دارند و پیامبر اسلام شاهد بر این امّت و گواهان سایر امّت هاست.نکته مهم آن است که گواهی اولیای خدا باید از روی حسّ و دیدن و علم باشد و آنها از هر گونه خطا و کذب معصوم باشند تا گواهی آنها در آن روز حسّاس بر همه ی مردم، یک نوع اتمام حجّت باشد.و ناگفته پیداست کسی که بر اعمال حاضر و غایب و ظاهر و باطن مردم،آگاه باشد و سخن او در قیامت مورد پذیرش امّت و خداوند باشد،جز انبیا و امامان معصوم،که با امدادهای غیبی،بر رفتار و کردار و گفتار و نیّات مردم،آگاهند،کس دیگری نخواهد بود.

در تفسیر صافی از امام صادق علیه السلام نقل شده که آن حضرت فرمود:بخدا قسم ما هر چه را در آسمان ها و زمین و آنچه را میان آنهاست و هر چه در بهشت و دوزخ است،می دانیم.

سپس امام این آیه را سه بار پی در پی تلاوت فرمودند.

امام باقر علیه السلام فرمود:هر چه را که امّت به آن نیاز داشته،در قرآن آمده است و هر سخنی که از من شنیدید اگر سند قرآنی اش را بخواهید،خواهم گفت.

حضرت علی علیه السلام فرمود:خبر شما و تاریخ گذشتگان و آیندگان و آسمان و زمین در قرآن آمده است. (1)

ص :442


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.

امام رضا علیه السلام در جلسه ای به رؤسای ادیان فرمود:از معجزات پیامبر اسلام آن است که یتیمی فقیر و چوپانی درس نخوانده،کتابی داشته باشد که« تِبْیٰاناً لِکُلِّ شَیْءٍ »باشد و اخبار گذشته و آینده تا قیامت در آن ثبت شده باشد.

امام صادق علیه السلام فرمود:هر مسأله ای که مورد اختلاف دو نفر باشد در کتاب خدا،اصلی که آن را حلّ کند وجود دارد،گرچه عقل مردم به آن نرسد. (1)

قرآن بیان هر چیز است،امّا هر کس نمی فهمد چنان که حضرت علی علیه السلام می فرماید:در قرآن،برای عوام عبارتِ ظاهری،برای خواص اشاراتِ رمزی،برای اولیای خدا،لطائف الهی و برای انبیا،حقایق است. (2)

تبیان همه چیز بودن،یا مستقیم است یا بواسطه ی آیاتی که در آن اصولی مطرح شده و آن اصول برای ما کارساز است.نظیر آیه؛ «مٰا آتٰاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مٰا نَهٰاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» (3)آنچه را پیامبر برای شما آورده بگیرید و از آنچه شما را نهی کرده دور شوید و نظیر آیه؛ «لِتُبَیِّنَ لِلنّٰاسِ مٰا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» (4)

پیام ها

1 نظارت دائمی اولیای خدا بر اعمال ما،یکی از مسلّمات قرآنی است. «شَهِیداً عَلَیْهِمْ» 2 گواهان در قیامت،سلسله مراتب دارند.برای هر امّتی،امامِ آن شاهد است و پیامبر اسلام،شاهد بر همه ی گواهان است. «جِئْنٰا بِکَ عَلیٰ هٰؤُلاٰءِ شَهِیداً» 3 هم پیامبر اسلام بر همه پیامبران شاهد است و هم کتابش،تبیان کلّ شیء است.

«نَزَّلْنٰا عَلَیْکَ الْکِتٰابَ تِبْیٰاناً لِکُلِّ شَیْءٍ»

4 قرآن کتابی جامع برای بیان همه نیازهای جامعه است. «تِبْیٰاناً لِکُلِّ شَیْءٍ» 5 تسلیم بودن،لازمه دریافت هدایت،رحمت و بشارت الهی است. «هُدیً وَ رَحْمَةً وَ بُشْریٰ لِلْمُسْلِمِینَ»

ص :443


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر فرقان.
3- 3) .حشر،7.
4- 4) .نحل،44.

[سوره النحل (16): آیه 90]

اشاره

إِنَّ اَللّٰهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ اَلْإِحْسٰانِ وَ إِیتٰاءِ ذِی اَلْقُرْبیٰ وَ یَنْهیٰ عَنِ اَلْفَحْشٰاءِ وَ اَلْمُنْکَرِ وَ اَلْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (90)

همانا خداوند(مردم را)به عدل و احسان و دادن(حق)خویشاوندان، فرمان می دهد و از کارهای زشت و ناپسند و تجاوز،نهی می فرماید او شما را موعظه می کند باشد که متذکّر شوید.

نکته ها:

این آیه منشور جهانی اسلام است که امام باقر علیه السلام آن را در خطبه های نماز جمعه می خواندند.و به گفته فیض کاشانی در تفسیر صافی؛اگر در قرآن همین یک آیه بود،کافی بود که بگوییم:قرآن،« تِبْیٰاناً لِکُلِّ شَیْءٍ »است،اوامر و نواهی این آیه در همه ادیان بوده و هرگز نسخ نشده است.

ولید بن مغیره،چنان جذب این آیه شد که گفت:شیرینی،زیبایی،محتوای آن،چنان است که نمی تواند کلام بشر باشد. (1)و عثمان بن مظعون می گوید با شنیدن این آیه،اسلام به عمق جانم نفوذ کرد و به دلم نشست.

«عدل»درباره چیزی است که تساوی آن با بصیرت درک شود و«عدل»در مورد چیزی است که تساوی آن با حسّ درک شود.«عدل»مساوات در جزاء است ولی«احسان»زیاد کردن پاداش است. (2)

«عَدل»دوری از افراط و تفریط است که هم در عقاید مطرح است و هم در رفتار شخصی و جامعه و سفارش این آیه هم به فرد است و هم به حکومت ها.

«عَدل»در نظام آفرینش،رمز پایداری آن است.«بالعدل قامت السماوات و الارض»و در نظام تشریع سرلوحه ی دعوت همه انبیاست.

«احسان»کلمه ی مبارکی است که شامل خدمات مالی،فکری،فرهنگی،عاطفی،می شود.

و«فحشاء»به گناهی گفته می شود که بزرگ و رسوا باشد و«منکر»به کاری گویند

ص :444


1- 1) .تفسیر کبیر.
2- 2) .مفردات راغب.

که عقل و فطرت و شرع آن را انکار کند.

به گفته تفسیر فی ظلال،هر گاه طاغوت ها با تبلیغات فاسد،زشتی گناه را در دیده ی مردم اندک و حسّاسیّت مردم را نسبت به گناه کم کنند،ملاک معروف و منکر،شرع خواهد بود.

پیام ها

1 آیا خداوندی که انسان ها را به عدل و احسان دعوت می کند،می شود که خود عادل نباشد! «إِنَّ اللّٰهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسٰانِ» 2 عدل و احسان در کنار هم جاذبه دارد،و گر نه مقرّرات خشک،دلها را التیام نمی دهد. «یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسٰانِ» (عدل،مقدار واجب و احسان،مقدار مستحبّ است) 3 اوّلین آمر به معروف و ناهی از منکر،خود خداوندست. «إِنَّ اللّٰهَ یَأْمُرُ ... وَ یَنْهیٰ» 4 در احسان،رسیدگی به بستگان و صله ی رحم اولویّت دارد. «الْإِحْسٰانِ وَ إِیتٰاءِ ذِی الْقُرْبیٰ» 5 امر به معروف،بر نهی از منکر مقدّم است و عدل،بر احسان. «یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسٰانِ ... وَ یَنْهیٰ» 6 امر به معروف و نهی از منکر باید در فضای صفا و محبّت و در قالب موعظه و خیرخواهی باشد. «یَأْمُرُ ... یَنْهیٰ ... یَعِظُکُمْ» 7 آمرین به معروف نباید از مردم انتظار پذیرش صد در صد داشته باشند. «لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» 8 مردم فطرتاً به عدل و احسان گرایش دارند و از فحشا و منکر متنفّرند،لکن وسوسه ها و غرایز موجب غفلت او می باشند که باید با تذکّر آنان را متذکّر نمود. «لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» 9 در نهی از منکر باید ابتدا گناهان رسوا را جلوگیری کرد،همان گونه که در امر به معروف باید ابتدا به واجبات سفارش کرد. «یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ ... یَنْهیٰ عَنِ الْفَحْشٰاءِ» 10 سفارش به عدل و نهی از فحشا،سنّت ابدی خداوند است. «یَأْمُرُ ... یَنْهیٰ ...

ص :445

یَعِظُکُمْ»

(فعل مضارع نشانه استمرار است)

[سوره النحل (16): آیه 91]

اشاره

وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اَللّٰهِ إِذٰا عٰاهَدْتُمْ وَ لاٰ تَنْقُضُوا اَلْأَیْمٰانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهٰا وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اَللّٰهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلاً إِنَّ اَللّٰهَ یَعْلَمُ مٰا تَفْعَلُونَ (91)

و به عهد خدا آن گاه که پیمان بستید وفادار باشید و سوگندها را پس از استوار ساختنش نشکنید،زیرا که خدا را بر خودتان کفیل(و گواه و ضامن) قرار داده اید.همانا خداوند آنچه انجام می دهید می داند.

نکته ها:

در روایات،پیمان در آیه را،پیمان مردم با رهبران الهی دانسته اند. (1)

اگر مردم به پیمان های خود وفادار باشند،خداوند به الطافی که وعده داده،لباس عمل می پوشاند. «أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ» (2)

پیام ها

1 وفاداری به پیمان ها و سوگندهای الهی،لازم است. «أَوْفُوا بِعَهْدِ اللّٰهِ» ...

2 عمل به سوگند و عهدی لازم است که قصد جدّی در کار باشد. «بَعْدَ تَوْکِیدِهٰا» چنان که در آیه ی 89 سوره مائده می خوانیم:خداوند شما را به خاطر سوگندهای لغو مؤاخذه نمی کند. «لاٰ یُؤٰاخِذُکُمُ اللّٰهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمٰانِکُمْ» 3 پیمان شکنیِ شما را خدا می داند و کیفر می دهد،خواه مردم بفهمند یا نفهمند.

«إِنَّ اللّٰهَ یَعْلَمُ مٰا تَفْعَلُونَ»

[سوره النحل (16): آیه 92]

اشاره

وَ لاٰ تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهٰا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکٰاثاً تَتَّخِذُونَ أَیْمٰانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ أَنْ تَکُونَ أُمَّةٌ هِیَ أَرْبیٰ مِنْ أُمَّةٍ إِنَّمٰا یَبْلُوکُمُ اَللّٰهُ بِهِ وَ لَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ مٰا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (92)

ص :446


1- 1) .تفاسیر صافی و درّ المنثور.
2- 2) .بقره،40.

و مانند آن زن نباشید که بافته ی خویش را پس از محکم بافتن،رشته رشته می کرد،سوگندهای خود را دستاویز(فریب و خیانت)میان خودتان می گیرید به خیال آنکه گروهی از گروه دیگری بیشتر است،(و پیمانی را که با گروه ضعیف بسته اید می شکنید)جز این نیست که خداوند شما را با آن سوگندها،آزمایش می کند و حتماً آنچه را که در آن اختلاف می کردید در قیامت برایتان روشن خواهد ساخت.

نکته ها:

در تاریخ آمده که زن بی خردی در نیمی از روز پنبه و پشمی را می بافت و در نیمِ دیگر بافته خود را وامی تابید،کار او یک ضرب المثل شد که قرآن نیز برای کسانی که زحمات خود را هدر،و پیمان های خود را می شکنند بکار برده است.

فاطمه زهرا علیها السلام در مسجد مدینه در خطبه ای که علیه حاکمان وقت ایراد فرمود،این آیه را تلاوت کرد که مثال شما به خاطر پیمان شکنی نسبت به بیعتی که در غدیر خم با علی علیه السلام داشتید،مثال همان زنی است که می بافت و سپس بافته خود را پنبه می کرد. (1)

مثال ها و ضرب المثل های قرآن به نحوی است که در همه ی مکان ها و زمان ها تازگی و روشنی و طبیعی بودن خود را حفظ می کند و از کودک دبستانی تا فیلسوف را اشباع می کند.

جمله ی «أَنْ تَکُونَ أُمَّةٌ هِیَ أَرْبیٰ مِنْ أُمَّةٍ» را دو گونه می توان تفسیر کرد:

الف:شما بخاطر قدرت و کثرت گروهی،پیمانی را که با گروه کوچک تر بسته اید نشکنید.

ب:شما بخاطر آنکه ابرقدرت شده اید،پیمان خود را با گروه های کوچک نشکنید.

پیام ها

1 پیمان شکنی،هدر دادن زحمات گذشته است. «نَقَضَتْ غَزْلَهٰا» 2 هر چه پیمان محکم تر بسته شود،شکستن آن زشت تر است. «مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ» 3 پیمان شکنی پی در پی،ننگ بیشتری دارد.(« أَنْکٰاثاً »جمع«نکث»)

ص :447


1- 1) .تفسیر فرقان.

4 با مقدّسات بازی نکنیم.(مقدّسات را دستاویز و وسیله ی خدعه قرار ندهیم) «تَتَّخِذُونَ أَیْمٰانَکُمْ دَخَلاً» 5 قدرت و تعداد و هیاهوهای سیاسی و اقتصادی،زمینه ی پیمان شکنی است.

«أَنْ تَکُونَ أُمَّةٌ هِیَ أَرْبیٰ مِنْ أُمَّةٍ»

6 یکی از ابزار آزمایش،وفای به تعهدات است. «یَبْلُوکُمُ اللّٰهُ بِهِ» 7 یاد معاد،عامل تقوی و مراعات پیمان ها است. «وَ لَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ»

[سوره النحل (16): آیه 93]

اشاره

وَ لَوْ شٰاءَ اَللّٰهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وٰاحِدَةً وَ لٰکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشٰاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمّٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (93)

و اگر خداوند خواسته بود(همه شما را به طور اکراه و اجبار)یک امّت(مؤمن و) متحد قرار داده بود،(تا میان شما هیچ اختلافی نباشد،ولی این اجبار و اکراه خلاف سنّت و برنامه اوست و لذا)هر که را بخواهد گمراه می کند(و به حال خودش وامی گذارد)و هر که را بخواهد(و استحقاق هدایت دارد)هدایت می کند و قطعاً شما از آنچه انجام می دادید بازخواست خواهید شد.

نکته ها:

خداوند همه ی مردم را به طور فطری هدایت می فرماید،لکن مردم بر اساس اختیار و آزادی که دارند دو گروه می شوند؛گروهی بر خلاف عقل و فطرت راه خلاف را انتخاب می کنند و توبه نمی کنند،خداوند نیز آنان را به حال خود رها و گمراه می کند،ولی گروهی همان راه فطرت و اطاعت را انتخاب می کنند،و خداوند آنان را کمک و هدایت می کند.

بنا بر این مراد از هدایت و گمراه کردن خداوند مرحله ی بعد از انتخاب انسان است.مثلاً هدف معلّم در روز اول تدریس آموزش دادن به همه شاگردان است لکن گروهی که برای فهمیدن تلاش می کنند معلّم وقت خصوصی نیز به آنان می دهد،ولی شاگرد بازی گوش را به حال خود رها می کند.راستی اگر هدایت و گمراه شدن انسان اختیاری نبود،در پایان آیه خداوند نمی فرمود:شما بازخواست می شوید! پس سؤال خداوند نشانه ی آزادی ماست.زیرا

ص :448

انسان مجبور مورد بازخواست قرار نمی گیرد.

پیام ها

1 دست خداوند در اجبار مردم باز است،لکن سنّت و برنامه او آزاد گذاشتن مردم است. «وَ لَوْ شٰاءَ اللّٰهُ لَجَعَلَکُمْ» 2 انسان در انتخاب عقیده و راه آزاد است. «لَتُسْئَلُنَّ» 3 سؤال و جواب در قیامت را جدّی بگیریم. «وَ لَتُسْئَلُنَّ» 4 سؤال و بازخواست از همه ی کارهای انسان است. «عَمّٰا کُنْتُمْ»

[سوره النحل (16): آیه 94]

اشاره

وَ لاٰ تَتَّخِذُوا أَیْمٰانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِهٰا وَ تَذُوقُوا اَلسُّوءَ بِمٰا صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ لَکُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ (94)

و سوگندهایتان را مایه ی فریب میان خودتان قرار ندهید،تا مبادا گامی بعد از استواری اش بلغزد،(که در این صورت حُرمت و قداست سوگند و پیمان و اطمینان شکسته می شود)و بخاطر بازداشتن(مردم)از راه خدا بدی را خواهید چشید و برای شما عذابی بزرگ است.

نکته ها:

کلمه ی« صَدَدْتُمْ »به گفته راغب هم به معنای بازماندن است و هم بازداشتن دیگران.و کلمه ی«دخل»بر وزن و معنای«دغل»است.

پیام ها

1 هر گاه خطر شایع و جدّی بود،سفارشات و نهی خود را تکرار کنید.(در آیه 91 نیز از سوء استفاده از سوگند نهی شده بود) «لاٰ تَتَّخِذُوا أَیْمٰانَکُمْ دَخَلاً» 2 پیمان شکنی و سوء استفاده از مقدّسات،سبب بدعاقبتی است. «فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِهٰا» 3 گاهی یک گناه،زمینه و بستر گناهان دیگران می شود.(پیمان شکنی،مقدّمه ی بدعاقبتی و آن نیز مقدّمه ی بازماندن و بازداشتن دیگران از راه خدا می شود)

ص :449

«صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ»

[سوره النحل (16): آیه 95]

اشاره

وَ لاٰ تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اَللّٰهِ ثَمَناً قَلِیلاً إِنَّمٰا عِنْدَ اَللّٰهِ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (95)

و پیمان خدا را با بهای کمی معامله نکنید،زیرا اگر بدانید،آنچه نزد خداست همان برای شما بهتر است.

نکته ها:

از آیه 91 تا 95 برای پیمان شکنی و عقوبت آن چند تعبیر مهم به چشم می خورد،که خود نشانه ی خطر این گناه است؛کثرت جمعیّت و قدرت شما یا دیگران،زمینه و دستاویز پیمان شکنی نیست، «أُمَّةٌ هِیَ أَرْبیٰ» خدا شما را آزمایش می کند، «إِنَّمٰا یَبْلُوکُمُ اللّٰهُ» در قیامت شما را بازخواست خواهد کرد، «لَتُسْئَلُنَّ» پیمان شکنی استواری شما را محو می کند، «فَتَزِلَّ قَدَمٌ» در این آیه نیز می فرماید:بخاطر بهای کم،پیمان الهی را نشکنید.

پیام ها

1 انگیزه پیمان شکنی،رسیدن به دنیاست. «لاٰ تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللّٰهِ ثَمَناً قَلِیلاً» 2 به هر چه معامله کنید،باز هم نسبت به پیمان شکنی کم است. «ثَمَناً قَلِیلاً» 3 از دست دادن الطاف الهی و پیمان شکنی برای بدست آوردن کامیابی،یک ساده نگری است. «هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»

[سوره النحل (16): آیه 96]

اشاره

مٰا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ مٰا عِنْدَ اَللّٰهِ بٰاقٍ وَ لَنَجْزِیَنَّ اَلَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (96)

آنچه نزد شماست به پایان می رسد،و آنچه نزد خداست باقی و پایدار است،و کسانی که صبر پیشه کردند،همانا مزدشان را بر پایه نیکوترین کاری که می کردند،پاداش خواهیم داد.

ص :450

پیام ها

1 جز خدا،هیچ کس و هیچ چیز باقی نیست. «مٰا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ» ...

2 دل کندن از مادیات و پیوسته به خدا و پایداری بر تعهدات و وفای به عهد، نیاز به صبر و مخالفت با هوای نفس دارد. «وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا» 3 دل کندن از دنیا،محرومیّت نیست کامیابی است. «وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا» 4 هیچ مشتری بهتر از خدا نیست،چون جنس معمولی یا پست را هم به قیمت گران می خرد. «بِأَحْسَنِ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ»

[سوره النحل (16): آیه 97]

اشاره

مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثیٰ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیٰاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (97)

هر کس از مرد یا زن که مؤمن باشد و کار شایسته کند،حتماً به زندگی پاک و پسندیده ای زنده اش می داریم و قطعاً مزدشان را نیکوتر از آنچه انجام داده اند،پاداش خواهیم داد.

نکته ها:

« حَیٰاةً طَیِّبَةً »آن است که انسان دلی آرام و روحی مؤمن داشته باشد،مؤمن به نور خدا می بیند،مشمول دعای فرشتگان است،مشمول تأییدات الهی است،اینگونه افراد خوف و حزنی ندارند.

پیام ها

1 ملاک پاداش،سنّ،نژاد،جنسیّت،موقعیّت اجتماعی،سیاسی و...نیست. «مَنْ عَمِلَ» 2 زن و مرد در کسب کمالات معنوی یکسانند. «مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثیٰ» 3 شرط قبولی عمل صالح،ایمان است. «وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» 4 حتّی یک عمل صالح،بی پاسخ نمی ماند. «مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً»

ص :451

5 هر کجا تفکّر جاهلی مبنی بر تحقیر زن در کار باشد،باید نام و مقام زن را با صراحت برد. «مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثیٰ» 6 کار خوب به تنهایی کافی نیست،خود انسان هم باید خوب باشد. «مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً ... وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» 7 انسانِ بدون ایمان و عمل صالح،گویی مرده است. «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیٰاةً طَیِّبَةً»

[سوره النحل (16): آیات 98 تا 99]

اشاره

فَإِذٰا قَرَأْتَ اَلْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّٰهِ مِنَ اَلشَّیْطٰانِ اَلرَّجِیمِ (98) إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطٰانٌ عَلَی اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلیٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (99)

پس هر گاه خواستی قرآن بخوانی،از(شر)شیطان رانده شده به خداوند پناه ببر.

البتّه شیطان را بر کسانی که ایمان آورده و بر پروردگارشان توکّل می کنند،غلبه و سلطه ای نیست.

نکته ها:

هر کار خوبی ممکن است آفاتی داشته باشد،همان گونه که عزّت،آفتی دارد مثل تکبّر و خدمت به مردم،آفتی دارد مثل منت گذاشتن،قرائت قرآن نیز ممکن است آفاتی از قبیل خودنمایی،کسب درآمد،رقابت های منفی،فریب مردم،فهم غلط،تفسیر به رای و...داشته باشد که انسان باید هنگام تلاوت قرآن از شرّ همه ی آفات،به خداوند پناه ببرد.

امام صادق علیه السلام فرمود:تلاوت نیاز به سه چیز دارد:قلب خاشع و بدن فارغ و موضع خالی.

یعنی حالتی که در آن پیش داوری نباشد. (1)

قرآن اگر همراه با تفسیر و نظرات امامان معصوم علیهم السلام باشد،«کتاب الله و عترتی لن یفترقا» و بر دل های پاک وارد شود، «هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» سبب هدایت و رشد و زیاد شدن ایمان و علم می گردد.چنان که قرآن می فرماید:ای پیامبر هر گاه قرآن تلاوت می کنی ما میان تو و کسانی که ایمان به آخرت ندارند مانعی قرار می دهیم (2)

ص :452


1- 1) .تفسیر فرقان.
2- 2) .اسراء،45.

در روایات می خوانیم:پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله هنگام تلاوت قرآن جمله«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم»را می خواندند. (1)

پیام ها

1 از خطر نفوذ شیطان در بهترین افراد و مقدّس ترین کار غافل نباشید.(تلاوت قرآن از شخصی مثل پیامبر اکرم هم نیاز به استعاذه دارد) 2 شیطان به سراغ همه می آید،امّا در همه تأثیرگذار نیست. «لَیْسَ لَهُ سُلْطٰانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا» 3 ایمان و توکّل،قلعه ای است که انسان را از آسیب پذیری حفظ می کند. «لَیْسَ لَهُ سُلْطٰانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا» 4 پناه بردن به خداوند،نشانه ی ایمان به او و توکّل بر اوست. «فَاسْتَعِذْ بِاللّٰهِ ... آمَنُوا وَ عَلیٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» 5 پناه بردن شما همراه پناه دادن اوست.(پس پناه ببرید، «فَاسْتَعِذْ» تا او شما را پناه دهد و اگر او پناه ندهد،پناهندگی ما بیهوده است.) 6 جز پناهندگی به او راه دیگری نیست. «فَاسْتَعِذْ بِاللّٰهِ»

[سوره النحل (16): آیه 100]

اشاره

إِنَّمٰا سُلْطٰانُهُ عَلَی اَلَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ اَلَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ (100)

غلبه و سلطه ی شیطان تنها بر کسانی است که(با پیروی از او)سلطه و ولایت او را می پذیرند،و(بر)کسانی است که آنان(به واسطه فریب شیطان)به خدا شرک آورده اند.

نکته ها:

شیطان به عزّت خداوند سوگند یاد کرده که با استمداد از حزب و قبیله اش و از راه زینت دادن،وعده ها،تبلیغات،وسوسه ها و افراد منحرف،از هر سو انسان را شکار کند.و مردم در

ص :453


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.

برابر این سوء قصد به چند گروه تقسیم می شوند از جمله:

1 انبیا که شیطان در آرزوها و اهداف آن بزرگواران مانع تراشی می کند،ولی در خود آنان نقشی ندارد. «أَلْقَی الشَّیْطٰانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ» یعنی شیطان در اهداف و آرزوهای پیامبر چیزی را القاء می کند،ولی خداوند توطئه اش را خنثی می نماید. (1)

2 مؤمنان که شیطان با آنان تماس می گیرد،ولی آنها متذکّر شده و نجات می یابند. «إِذٰا مَسَّهُمْ طٰائِفٌ مِنَ الشَّیْطٰانِ تَذَکَّرُوا» (2)3 مردم عادّی که شیطان در روح آنان فرو رفته و وسوسه می کند. «یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النّٰاسِ» (3)4 افراد فاسق،که شیطان در عمق جانشان رفته و بیرون نمی آید و بر فکر و دل و اعضای آنان تسلّط می یابد. «فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ» (4)

پیام ها

1 مقدّمات سلطه ی شیطان را خودمان فراهم می کنیم. «إِنَّمٰا سُلْطٰانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ» (تا مردم ولایت منحرفان را نپذیرند آنان کاری از پیش نمی برند) 2 موحّدین واقعی بیمه هستند،لکن هر کس به سراغ غیر او رفت نفوذ پذیر می شود. «إِنَّمٰا سُلْطٰانُهُ عَلَی الَّذِینَ ... هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ»

[سوره النحل (16): آیه 101]

اشاره

وَ إِذٰا بَدَّلْنٰا آیَةً مَکٰانَ آیَةٍ وَ اَللّٰهُ أَعْلَمُ بِمٰا یُنَزِّلُ قٰالُوا إِنَّمٰا أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ (101)

101و هرگاه آیه ای را جایگزین آیه ای کنیم،در حالی که خداوند به آنچه نازل می کند داناتر است،(و می داند در چه شرایطی چه دستوری دهد)مخالفان گویند:همانا تو دروغ بافی،(چنین نیست)بلکه بیشترشان نمی دانند(که تغییر قانون بخاطر هوس،پشیمانی و ضعف و سردرگمی نیست،بلکه بر اساس مصلحت است).

ص :454


1- 1) .حج،52.
2- 2) .اعراف،201.
3- 3) .ناس،5.
4- 4) .زخرف،36.
نکته ها:

گاهی پزشک بخاطر تغییر حال بیمار،نسخه را تغییر می دهد و این نوع تغییر در آیات و احکام نیز هست که به آن نسخ می گویند.مخالفان پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله همین که می دیدند دستوری عوض شد می گفتند:تو یارانت را مسخره کرده ای و هر روز قانون و دستوری را به دروغ می بافی و قانون قبل را لغو می کنی.

پیام ها

1 دین دو نوع قانون دارد؛ثابت و متغیر و تغییر آن بدست خداست. «بَدَّلْنٰا» 2 همه قوانین الهی در زمان و شرایط خودش ارزش دارد. «آیَةً مَکٰانَ آیَةٍ» 3 مردم اسرارِ قوانین الهی را نمی دانند. «وَ اللّٰهُ أَعْلَمُ ... أَکْثَرُهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ» 4 تغییر قانون الهی،نشانه شک،پشیمانی،رشد علمی و تجربی یا ضعف قانون گذاری نیست،بلکه نشانه تدبیر،حکمت و توجّه به شرایط است. «إِذٰا بَدَّلْنٰا ... وَ اللّٰهُ أَعْلَمُ» 5 دشمن از هر فرصتی سوء استفاده کرده و هر چیزی را دستاویز قرار می دهد.

«بَدَّلْنٰا آیَةً مَکٰانَ آیَةٍ

قٰالُوا»

...

6 ریشه ی بعضی انتقادات و تهمت ها جهل است. «بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ»

[سوره النحل (16): آیه 102]

اشاره

قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ اَلْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ هُدیً وَ بُشْریٰ لِلْمُسْلِمِینَ (102)

بگو آن(قرآن)را روح القدس(جبرئیل)از جانب پروردگارت به حقّ نازل کرده است،تا کسانی را که ایمان آورده اند ثابت قدم و استوار گرداند و برای مسلمانان(مایه ی)هدایت و بشارت باشد.

نکته ها:

مراد از« رُوحُ الْقُدُسِ »همان روح الامین و جبرئیل است که بخاطر پاکی از خطا و انحراف،

ص :455

روح القدس نامیده شده است.

پیام ها

1 تهمت ها را باید پاسخ داد. «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ» (پاسخ افترای آیه قبل است) 2 آیات الهی به تدریج نازل شده است. «نَزَّلَهُ» درباره نزول قرآن،هم جمله« أَنْزَلْنٰا »بکار رفته است،نظیر آیه «إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» و هم جمله« نَزَّلَهُ »و این بخاطر آن است که قرآن دو نزول دارد؛یک بار دفعةً بر قلب پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در شب قدر نازل شده است و یک بار به تدریج در مدّت بیست و سه سال.

3 تمام محتوای قرآن و تغییر هر قانونی در شرائط خاص خود،حقّ است.

«بِالْحَقِّ»

4 نزول وحی از شئون ربوبیّت و لازمه تربیت الهی است. «نَزَّلَهُ ... مِنْ رَبِّکَ» 5 نزول وحی در پایداری مسلمانان مؤثر است. «نَزَّلَهُ، لِیُثَبِّتَ» 6 توفیق پایداری و ابزار آن را از خدا بخواهیم. «نَزَّلَهُ ... لِیُثَبِّتَ» 7 آنچه به ایمان ارزش می دهد پایداری بر آن است. «لِیُثَبِّتَ» 8 شرط دریافت هدایت ها و بشارت ها،سلامت روحیّه و تسلیم بودن است.

«لِلْمُسْلِمِینَ»

[سوره النحل (16): آیه 103]

اشاره

وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمٰا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسٰانُ اَلَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هٰذٰا لِسٰانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ (103)

و البتّه ما می دانیم که مخالفان تو می گویند:جز این نیست که بشری آن (قرآن)را به او می آموزد.(اینگونه نیست،زیرا)زبان کسی را که(این قرآن را)به او نسبت می دهند غیر عربی و نارساست،در حالی که این(قرآن) زبان عربی روشن است.

ص :456

نکته ها:

گویا در مکّه شخص غیر عربی زندگی می کرده و کفّار به پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله تهمت می زدند که معارف قرآن را از او می آموزد و به خدا نسبت می دهد،در حالی که:

چگونه دو نفر که زبان یکدیگر را نمی دانند بهم آموزش می دهند؟ چگونه در آن زمان هیچ کس ادّعا نکرد که من معلّم پیامبر هستم؟ چگونه سخنانی که در مدّت 23 سال و در شرایط گوناگون نازل شده با یکدیگر هیچ اختلافی ندارند؟ چگونه خود معلّم ادّعای پیامبری نکرد؟ چگونه فریاد و مبارزه طلبی قرآن که اگر حتّی یک سوره مثل آن بیاورید از حرفم برمی گردم را،کسی تا کنون پاسخ نداده است؟ چگونه می توان در زمان جاهلیّت سخنانی گفت که امروز دانشمندان به گوشه ای از اسرار آن هم نرسیده اند؟ چگونه کتابی را که آن همه عرب های مخالف یک سوره اش را نیاوردند،یک غیر عرب همه آن را آورد و آموزش داد؟

پیام ها

1 نقل گفتار مخالفان به همراه پاسخ آن،برای روشن شدن ذهنِ مؤمنان،کاری قرآنی است. «یَقُولُونَ ... لِسٰانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ» ...

2 این استدلال که تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها،درست نیست. «یَقُولُونَ إِنَّمٰا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ»

[سوره النحل (16): آیه 104]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِآیٰاتِ اَللّٰهِ لاٰ یَهْدِیهِمُ اَللّٰهُ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (104)

همانا کسانی که به آیات خداوند ایمان نمی آورند،خداوند آنان را هدایت نمی کند و برایشان عذابی دردناک است.

ص :457

نکته ها:

شاید این آیه در تداوم پاسخ آیه قبل باشد که اگر مراد از آموزش دادن به پیامبر اسلام آموزشِ زبان است،آن شخص معلّم که عرب نیست،چگونه به پیامبر عرب آموزش می دهد؟ ولی اگر مراد محتوی قرآن است،پس بدانید که خداوند گروه بی دین را هدایت نمی کند،یعنی آن معلّمی که ایمان به آیات الهی ندارد،راهی به آن همه معارف بلند و حقه ی پروردگار ندارد چه برسد به اینکه به دیگری آموزش دهد. (1)

و ممکن است این آیه اعلام خطر به کسانی باشد که برای پیامبر معلّمی می تراشند که خداوند این افراد را هدایت نخواهد کرد.

پیام ها

1 دروغگو،دیگران را هم دروغگو می پندارد. «إِنَّمٰا یَفْتَرِی الْکَذِبَ ... هُمُ الْکٰاذِبُونَ»

[سوره النحل (16): آیه 105]

اشاره

إِنَّمٰا یَفْتَرِی اَلْکَذِبَ اَلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِآیٰاتِ اَللّٰهِ وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْکٰاذِبُونَ (105)

جز این نیست که دروغ را تنها کسانی می سازند که آیات خدا را باور ندارند و آنان خود دروغگویانند،(نه پیامبری که با تمام وجود به خدا ایمان دارد)

نکته ها:

در دو آیه قبل کفّار در تهمتی که به پیامبر اکرم می زدند گفتند:این آیات را بشری به او یاد داده و او به دروغ آن را به خدا نسبت می دهد خداوند در پاسخ فرمود:آن شخصِ معلّم عرب نیست علاوه بر آنکه آن همه معارف قرآن را خداوند به کافری نمی دهد،و در این آیه می فرماید:پیامبر کسی نیست که حرف دیگران را به خدا نسبت دهد،این کار کسانی است که ایمان ندارند.

قرآن می فرماید:اگر کلامی را به دروغ به ما نسبت دهند،رگ حیاتشان را قطع می کنیم. (2)

ص :458


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .الحاقه،46.

در تفسیر در المنثور و المیزان از رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله آمده:مؤمن ممکن است گرفتار زنا و دزدی شود،امّا دروغ نمی گوید!.سپس این آیه را تلاوت فرمودند.

[سوره النحل (16): آیه 106]

اشاره

مَنْ کَفَرَ بِاللّٰهِ مِنْ بَعْدِ إِیمٰانِهِ إِلاّٰ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمٰانِ وَ لٰکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اَللّٰهِ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ (106)

کسی که بعد از ایمان به خدا کافر(و مرتد)شود،نه آنکه او را به زور وادار کرده اند (که با زبان اظهار کفر کند)در حالی که قلبش به ایمان خویش مطمئن است،بلکه کسی که سینه به روی کفر بگشاید(و بعد از ایمان با شادی به استقبال کفر برود) پس بر آنان از طرف خداوند غضبی است و برایشان عذابی بزرگ است.

نکته ها:

در آغاز اسلام کفّار مکّه،پدر و مادر عمّار یاسر را بخاطر اسلام آوردن با شکنجه شهید کردند،همین که نوبت شکنجه به عمّار رسید او کلماتی که کفّار می خواستند به زبان جاری کرد و جان خود را نجات داد،عمّار مورد سرزنش بعضی قرار گرفت که او از اسلام دست برداشته است،عمّار گریه کنان نزد پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله آمد و حضرت دست نوازش بر سر او کشید و فرمود:اگر باز هم جانت در خطر افتاد این کلمات را بگو و خودت را نجات بده،تو سر تا پا ایمان هستی.

این عمل را در اصطلاح تقیه می گویند که در اسلام احکامی را به دنبال دارد،لکن باید بدانیم که موارد تقیه مختلف است؛گاهی تقیه واجب است و گاهی باید تا پای جان ایستاد و حرف حقّ خود را زد و تقیه نکرد،نظیر کاری که ساحران فرعون انجام دادند،آنها همین که معجزه ی حضرت موسیٰ را دیدند،یک سره ایمان آوردند و در برابر تهدیدات فرعون ترسی به خود راه نداده و به او گفتند:هر کاری می خواهی بکن،ما دست از ایمان خود برنمی داریم.

فرعون آنان را شهید کرد و این مقاومت مورد ستایش قرآن قرار گرفته است.

البتّه تقیّه نشانه ی ارتداد،ضعف و ترس و عقب نشینی و خودباختگی و تسلیم نیست،بلکه

ص :459

یک نوع استتار و تاکتیک برای حفظ نیروها و برنامه هاست.و در روایات تقیه به سپر و حرز تشبیه شده است.

پیام ها

1 کیفر مرتد قهر،الهی در دنیا و آخرت است. «مَنْ کَفَرَ بِاللّٰهِ مِنْ بَعْدِ إِیمٰانِهِ ... غَضَبٌ مِنَ اللّٰهِ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ» 2 انسان در معرض خطر و بدعاقبت شدن است. «کَفَرَ بِاللّٰهِ مِنْ بَعْدِ إِیمٰانِهِ» 3 اسلام برای موارد استثنایی و ضرورت ها،حساب جداگانه ای باز نموده است.

«إِلاّٰ مَنْ أُکْرِهَ»

4 وظیفه ی انسان در حال اکراه تغییر می کند. «إِلاّٰ مَنْ أُکْرِهَ» 5 اقرار و اعتراف،در حال اکراه(فشار و شکنجه)ارزش ندارد. «مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ» ...

6 روح اسلام ایمان قلبی است. «وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ» 7 اکراه پذیری مربوط به جسم است نه قلب. «أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ» 8 بدترین نوع کفر جدا شدن از مسلمانان و باز کردن آغوش برای کفر است.

«شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً»

9 ایمان دو نوع است؛نوعی که روح انسان با آن گِره می خورد و پایدار است، «قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمٰانِ» و نوعی که عارضی است. «کَفَرَ ... بَعْدِ إِیمٰانِهِ»

[سوره النحل (16): آیه 107]

اشاره

ذٰلِکَ بِأَنَّهُمُ اِسْتَحَبُّوا اَلْحَیٰاةَ اَلدُّنْیٰا عَلَی اَلْآخِرَةِ وَ أَنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلْکٰافِرِینَ (107)

آن(قهر الهی)بخاطر آن است که آنان زندگی دنیا را بر آخرت برگزیدند،و قطعاً خداوند گروه کافران را هدایت نمی کند.

پیام ها

1 دنیا گرایی و برتری دادن آن بر آخرت،زمینه ی رها کردن ایمان و ارتداد و

ص :460

گرفتار شدن به قهر الهی است. «اسْتَحَبُّوا» ...(یکی از علل گرایش به مادیگری،رفاه طلبی و فرار از محدودیّت هاست. «اسْتَحَبُّوا الْحَیٰاةَ الدُّنْیٰا» ) 3 دنیا گرایی روح و سینه ی انسان را برای قبول کفر،باز می کند. «ذٰلِکَ بِأَنَّهُمُ»

[سوره النحل (16): آیه 108]

اشاره

أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ طَبَعَ اَللّٰهُ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصٰارِهِمْ وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْغٰافِلُونَ (108)

آنانند کسانی اند که خداوند بر دلها و گوش و چشمانشان،مُهر نهاده است و آنان همان غافلانند.

پیام ها

1 دنیاگرایی و برتری دادن آن،سبب غفلت از آخرت،نفهمیدن،نشنیدن و ندیدن حقایق است.(کل آیه)

[سوره النحل (16): آیه 109]

اشاره

لاٰ جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی اَلْآخِرَةِ هُمُ اَلْخٰاسِرُونَ (109)

شک نیست که آنان حتماً در آخرت همان زیانکارانند.

پیام ها

1 کسی که دنیا را بر آخرت ترجیح دهد،در آخرت خسارت کرده و سرمایه رشد خود را به هدر داده است. «هُمُ الْخٰاسِرُونَ»

[سوره النحل (16): آیه 110]

اشاره

ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هٰاجَرُوا مِنْ بَعْدِ مٰا فُتِنُوا ثُمَّ جٰاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِهٰا لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (110)

پس قطعاً پروردگار تو برای کسانی که پس سختی ها(یی که از کفّار دیدند برای حفظ آیین یا توبه)هجرت کرده و به جهاد برخاسته و پایداری نمودند،همانا پروردگارت از آن پس قطعاً آمرزنده مهربان است.

ص :461

نکته ها:

با نگاه به آیات گذشته می فهمیم که مسلمانان به چند گروه تقسیم می شدند:

1 گروهی که زیر شکنجه کفّار جان دادند و کلمه ای کفرآمیز به زبان نیاوردند.مثل پدر و مادر عمّار یاسر.

2 گروهی که ایمان قلبی داشتند ولی برای نجات جان خود تقیّه کردند.مثل عمار.

3 گروهی که بعد از ایمان،کافر و به اصطلاح مرتد شدند.

4 گروهی که بعد از گرفتار فتنه و انحراف شدن،با هجرت و جهاد و صبر به ایمان برگشته و توبه کردند و دین خود را حفظ کردند.

مرتد دو گونه است:

1 مرتد فطری و آن کسی است که از پدر و مادر مسلمان تولد یافته و بعد از قبول اسلام به کفر برگشته است،کیفر او(بخاطر ضربه ای که از طریق ارتدادش به جامعه اسلامی و تزلزل عقاید مردم وارد می شود)قتل و اموالش مصادره و توبه اش پذیرفته نیست.

2 مرتد ملّی،به کسی گویند که پدر و مادرش به هنگام انعقاد نطفه اش مسلمان نبوده اند،ولی او مسلمان شده و بعد کافر گشته است،توبه اینگونه مرتد پذیرفته می شود.

اما اگر دلیلی دیگر بر استثنا نباشد از همین آیه می توان استفاده کرد که هر دو مرتد اگر بعد از انحراف،اهل هجرت و جهاد و صبر باشد مورد عفو قرار می گیرد. (1)

پیام ها

1 هجرتی ارزش دارد که همراه با جهاد و صبر و مقاومت باشد و گر نه نوعی فرار است. «هٰاجَرُوا جٰاهَدُوا صَبَرُوا» 2 شرط دریافت مغفرت و رحمت الهی،جهاد و مقاومت است. «هٰاجَرُوا ...

جٰاهَدُوا

... صَبَرُوا ... مِنْ بَعْدِهٰا لَغَفُورٌ رَحِیمٌ» 3 اسلام بن بست ندارد و هر گونه انحراف و فتنه را می توان جبران کرد.(مرتد نیز

ص :462


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.

می تواند ایمان آورده و توبه کند) «إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِهٰا لَغَفُورٌ رَحِیمٌ»

[سوره النحل (16): آیه 111]

اشاره

یَوْمَ تَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ تُجٰادِلُ عَنْ نَفْسِهٰا وَ تُوَفّٰی کُلُّ نَفْسٍ مٰا عَمِلَتْ وَ هُمْ لاٰ یُظْلَمُونَ (111)

روزی بیاید که هر کس تنها به جدال و دفاع از خویشتن بپردازد و به هر کس آنچه را انجام داده جزای کامل داده می شود و آنان مورد ظلم قرار نمی گیرند.

نکته ها:

صحنه ی قیامت به قدری خطرناک است که گنهکار برای نجات خود،هر لحظه چیزی می گوید؛گاهی می گوید: «وَ اللّٰهِ رَبِّنٰا مٰا کُنّٰا مُشْرِکِینَ» (1)به خدا سوگند ما مشرک نبودیم،گاهی می گوید: «هٰؤُلاٰءِ أَضَلُّونٰا» (2)اینها ما را گمراه کردند،و گاهی می گوید: «لَوْ لاٰ أَنْتُمْ لَکُنّٰا مُؤْمِنِینَ» (3)اگر شما نبودید ما مؤمن بودیم.

پیام ها

1 قیامت،فراگیر است و همه ی انسانها در آن روز حاضر می شوند. «کُلُّ نَفْسٍ» 2 انسان در قیامت همه چیز و همه کس را فراموش می کند و فقط در فکر نجات خود است. «تُجٰادِلُ عَنْ نَفْسِهٰا» 3 اعمال ما در دنیا محو نمی شود،بلکه عمل و آثارش باقی می ماند. «تُوَفّٰی ... مٰا عَمِلَتْ» 4 کیفر قیامت،نتیجه عمل خود انسان است نه ظلم یا انتقام. «مٰا عَمِلَتْ وَ هُمْ لاٰ یُظْلَمُونَ»

ص :463


1- 1) .انعام،23.
2- 2) .اعراف،38.
3- 3) .سبأ،31.

[سوره النحل (16): آیه 112]

اشاره

وَ ضَرَبَ اَللّٰهُ مَثَلاً قَرْیَةً کٰانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتِیهٰا رِزْقُهٰا رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکٰانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اَللّٰهِ فَأَذٰاقَهَا اَللّٰهُ لِبٰاسَ اَلْجُوعِ وَ اَلْخَوْفِ بِمٰا کٰانُوا یَصْنَعُونَ (112)

و خداوند(برای شما)قریه ای را مثال می زند که امن و آرام بود،روزیش از هر سو فراوان می رسید،امّا(مردم آن قریه)نعمت های خدا را ناسپاسی کردند،پس خداوند به(سزای)آنچه انجام می دادند،پوشش فراگیر گرسنگی و ترس را بر آنان چشانید.

نکته ها:

تعبیر« لِبٰاسَ »در مورد گرسنگی و ترس،شاید بخاطر آن باشد که این دو همچون لباس، همه ی وجود و زندگی آنها را فراگرفته بود،چنان که تعبیر«چشاندن»کنایه از نفوذِ آثار گرسنگی و ترس،در عمق وجود آنان است.

پیام ها

1 تاریخ بشر،دارای ضابطه،قانون و بر پایه سنّت های الهی است. «ضَرَبَ اللّٰهُ مَثَلاً» 2 از بیان مثال های قرآنی در مورد تاریخ و اقوام گذشته،عبرت بگیریم. «ضَرَبَ اللّٰهُ مَثَلاً» 3 امنیّت و آرامش در رأس نعمت ها و زمینه ی توسعه در رزق و اقتصاد جامعه می باشد. «آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتِیهٰا رِزْقُهٰا» 4 لازم نیست یک منطقه همه نیازش را خودش تأمین کند،بلکه می تواند واردات داشته باشد. «یَأْتِیهٰا رِزْقُهٰا رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکٰانٍ» 5 عذاب های دنیوی نسبت به عذاب های اخروی،نوعی چشیدن است نه نوشیدن. «فَأَذٰاقَهَا اللّٰهُ» 6 کفران نعمت در همین دنیا،عقاب دارد. «فَکَفَرَتْ ... فَأَذٰاقَهَا اللّٰهُ»

ص :464

7 کفران نعمت باعث زوال آن است. «فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللّٰهِ فَأَذٰاقَهَا اللّٰهُ لِبٰاسَ الْجُوعِ» 8 فقر اقتصادی و ناامنی اجتماعی،از نشانه های بی اعتنایی جامعه به اصول دینی است. «فَکَفَرَتْ ... فَأَذٰاقَهَا اللّٰهُ لِبٰاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ» 9 کفران نعمت هم عذاب جسمی دارد.(فقر و گرسنگی)،هم عذاب روحی و روانی(ترس و ناامنی) «فَکَفَرَتْ ... فَأَذٰاقَهَا اللّٰهُ لِبٰاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ»

[سوره النحل (16): آیه 113]

اشاره

وَ لَقَدْ جٰاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ اَلْعَذٰابُ وَ هُمْ ظٰالِمُونَ (113)

البتّه پیامبری از میان خودشان به سراغشان آمد،امّا او را تکذیب کردند، پس ایشان را در حالی که ستمکار بودند،عذاب فراگرفت.

نکته ها:

این آیه در ادامه آیه ی قبل می فرماید:مردم ناسپاس نه تنها نعمت های مادی را کفران کردند،بلکه بزرگ ترین نعمت های معنوی،یعنی پیامبران الهی را تکذیب نمودند که در نتیجه قهر خداوند آنان را فراگرفت.

پیام ها

1 پیامبران از میان مردم و مردمی بودند.کفّار آنان را می شناختند،امّا لجاجت می کردند. «رَسُولٌ مِنْهُمْ» 2 عذاب خداوند،پس از اتمام حجّت است. «جٰاءَهُمْ رَسُولٌ ... فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذٰابُ» 3 تکذیب پیامبران،هم ظلم به خود،هم مکتب وهم رهبر است. «فَکَذَّبُوهُ ... هُمْ ظٰالِمُونَ»

ص :465

[سوره النحل (16): آیه 114]

اشاره

فَکُلُوا مِمّٰا رَزَقَکُمُ اَللّٰهُ حَلاٰلاً طَیِّباً وَ اُشْکُرُوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیّٰاهُ تَعْبُدُونَ (114)

پس،از آن چیزهای حلال و پاکیزه ای که خداوند روزی شما کرده بخورید، و اگر تنها او را می پرستید نعمت خدا را شکرگزارید.

نکته ها:

اسلام خوردن چیزی را اجازه می دهد که هم طیّب باشد و هم حلال.چیزهایی مثل شراب و گوشت خوک ممنوع است،چون ذاتاً خبیث و ناپاک است.و چیزهایی که با پول غصبی خریداری شود،گرچه خودش طیّب باشد،ممنوع است چون حرام است.

اکنون که کفران نعمت ها و تکذیب انبیا سبب قهر و عذاب خداست،پس بجای کفران و کفر، از نعمت های حلال بهره گرفته و حلال وار بخورید و شکرگزار باشید.

پیام ها

1 در اسلام ریاضت و رهبانیّت نیست. «فَکُلُوا مِمّٰا رَزَقَکُمُ اللّٰهُ» 2 مصرف،در چارچوب حلال مجاز است،نه هر چه بدست آمد. «فَکُلُوا ... حَلاٰلاً طَیِّباً» 3 دستورات دین مطابق فطرت است.خوردنی هایی که مطابق طبع انسان باشد، مجاز است. «فَکُلُوا ... طَیِّباً» 4 دینِ جامع،دستوراتش نیز جامعیّت دارد.هم طهارت ظاهری را شرط مصرف می داند، «طَیِّباً» هم طهارت باطنی و حقوقی را. «حَلاٰلاً» 5 روزی را نعمت و هدیه الهی بدانیم،نه محصولِ زرنگی خود. «رَزَقَکُمُ اللّٰهُ ...

نِعْمَتَ اللّٰهِ»

6 خوردن برای خوردن نیست،برای انجام وظایف است. «فَکُلُوا ... وَ اشْکُرُوا ...

تَعْبُدُونَ»

7 عبادت و بندگی بدون شکر نعمت ها نمی شود. «وَ اشْکُرُوا ... إِنْ کُنْتُمْ إِیّٰاهُ تَعْبُدُونَ»

ص :466

[سوره النحل (16): آیه 115]

اشاره

إِنَّمٰا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ اَلْمَیْتَةَ وَ اَلدَّمَ وَ لَحْمَ اَلْخِنْزِیرِ وَ مٰا أُهِلَّ لِغَیْرِ اَللّٰهِ بِهِ فَمَنِ اُضْطُرَّ غَیْرَ بٰاغٍ وَ لاٰ عٰادٍ فَإِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (115)

جز این نیست که(خداوند)مردار و خون و گوشت خوک و آنچه نام غیر خدا(به هنگام ذبح)بر آن برده شده،بر شما حرام کرده است،پس هر کس (به خوردن اینها)ناچار شود،بدون آنکه(قصد)تجاوز و تعدی(به حکم خداوند)داشته باشد و یا(از نیاز ضروری)تجاوز کند،(مانعی برای خوردنش نیست)زیرا که خداوند بخشنده مهربان است.

نکته ها:

این آیه با اندکی تفاوت،در سوره های انعام و نحل که مکّی هستند و سوره های بقره و مائده که مدنی هستند نیز آمده است.

کلمه ی«اهلال»از«هلال»به معنای بلند کردن صدا هنگام دیدن هلال ماه است و چون مشرکان هنگام ذبح حیوانات،نام بت ها را با صدای بلند می بردند،از این کار تعبیر به «اهلال»شده است. (1)

گرچه در این آیه مواردی از خوردنی های حرام آمده است،امّا منحصر در آنها نیست،بلکه موارد دیگری را پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله بیان نموده که به سفارش خود قرآن باید بپذیریم. «مٰا آتٰاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مٰا نَهٰاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» (2)

پیام ها

1 حرام کردن چیزی تنها بدست خداست و کسی حقّ ندارد از پیش خود یا بر اساس خرافات و موهومات چیزی را حرام یا حلال کند. «إِنَّمٰا حَرَّمَ» 2 دلیل و فلسفه ی تحریم بعضی خوردنی ها،تنها مسائل بهداشتی و مادی نیست،بلکه دوری از پلیدی های معنوی،همچون شرک نیز یک معیار است.

«حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ

... وَ مٰا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّٰهِ»

ص :467


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .حشر،7.

3 حتّی خوردن باید در مدار توحید باشد. «حَرَّمَ ... مٰا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّٰهِ» 4 از قانون الهی و تبصره های آن سوء استفاده نکنید. «فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بٰاغٍ وَ لاٰ عٰادٍ» 5 اسلام بن بست ندارد.در شرایط اضطرار،کیفر گناه بخشیده می شود. «فَمَنِ اضْطُرَّ ... فَإِنَّ اللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»

[سوره النحل (16): آیات 116 تا 117]

اشاره

وَ لاٰ تَقُولُوا لِمٰا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ اَلْکَذِبَ هٰذٰا حَلاٰلٌ وَ هٰذٰا حَرٰامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَی اَللّٰهِ اَلْکَذِبَ إِنَّ اَلَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اَللّٰهِ اَلْکَذِبَ لاٰ یُفْلِحُونَ (116) مَتٰاعٌ قَلِیلٌ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (117)

وبا هر دروغی که به زبانتان می آید نگویید:این حلال است و آن حرام،تا بر خدا دروغ بسته باشید.زیرا کسانی که بر خداوند دروغ می بندند رستگار نمی شوند.

(سرچشمه ی همه افتراها رسیدن به دنیایی است که)بهره ای اندک است، در حالی که برای آنان(در آخرت)عذابی دردناک است.

نکته ها:

این دو آیه هر گونه تحلیل یا تحریمی را که بر مبنای قانون الهی نباشد،محکوم نموده و آن را دروغ بستن به خدا،برای رسیدن به متاع بی ارزش دنیوی می شمرد.

پیام ها

1 در مورد حلال و حرام ها،اظهار نظرهای بی جا و بی دلیل نکنیم.(باید یا خود مجتهد باشیم یا از دانشمندان دینی تقلید کنیم.) «لاٰ تَقُولُوا ... هٰذٰا حَلاٰلٌ وَ هٰذٰا حَرٰامٌ» 2 بدعت در دین و احکام آن،ممنوع است. «وَ لاٰ تَقُولُوا ... هٰذٰا حَلاٰلٌ وَ هٰذٰا حَرٰامٌ» 3 دروغگو،رستگار نمی شود. «إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ ... لاٰ یُفْلِحُونَ» 4 منشای بسیاری از بدعت ها در دین،رسیدن به دنیاست. «مَتٰاعٌ قَلِیلٌ»

ص :468

5 شکستن مرزهای حلال و حرام،هم شقاوت دنیا را بدنبال دارد و هم عذاب آخرت را. «لاٰ یُفْلِحُونَ ... لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ»

[سوره النحل (16): آیه 118]

اشاره

وَ عَلَی اَلَّذِینَ هٰادُوا حَرَّمْنٰا مٰا قَصَصْنٰا عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ مٰا ظَلَمْنٰاهُمْ وَ لٰکِنْ کٰانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (118)

و بر کسانی که یهودی بودند آنچه را که پیش از این بر تو نقل کردیم حرام کردیم،(در سوره انعام که قبل از نحل نازل شده،علاوه بر مردار و خون، چیزهای دیگری بخاطر گوشمالی یهودیان،حرام شده است.)و(لی ما با تحریم)ظلمی بر آنان نکردیم،و لکن(تحریم ما کیفر)ستمی بود که آنان بر خویش رواداشته بودند.

نکته ها:

در چند آیه قبل خواندیم:« إِنَّمٰا حَرَّمَ »،یعنی تنها چهار چیز بر شما حرام است؛مردار،خون، گوشت خوک،حیوانی که به نام و برای غیر خدا ذبح شده باشد.در اینجا سؤالی به ذهن می رسد که اگر غذاهای حرام منحصر در چهار چیز است پس چرا در سوره ی انعام آیه 146 که قبل از نحل نازل شده،حیوانات ناخن دار و پیه گاو و گوسفند بر یهودیان حرام شد؟! گویا این آیه در پاسخ می فرماید:آنچه بر یهودیان حرام شد به عنوان محاصره اقتصادی و برای تنبیه و گوشمالی آنها بوده نه آنکه واقعاً حرام بوده است.

در اسلام دو نوع تحریم و ممنوعیّت وجود دارد؛یکی تحریم دایمی و برای عموم مردم.

و دیگری تحریم موقت و برای گروه خاص. «حَرَّمْنٰا ... کٰانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»

پیام ها

1 محاصره اقتصادی از راه تحریم برخی خوردنی ها،یکی از کیفرها و عقوبت های الهی برای امّت های پیشین بوده است. «حَرَّمْنٰا ... کٰانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»

ص :469

[سوره النحل (16): آیه 119]

اشاره

ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُوا اَلسُّوءَ بِجَهٰالَةٍ ثُمَّ تٰابُوا مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ وَ أَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِهٰا لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (119)

سپس البتّه پروردگار تو برای کسانی که از روی نادانی کار بدی کردند آن گاه از پس آن توبه کرده و به کار شایسته پرداختند همانا پروردگارت پس از آن توبه،قطعاً بخشنده مهربان است.

نکته ها:

جهل به معنای ندانستن است،ولی جهالت در موردی که انسان می داند،ولی هوی و هوس بر او غالب می شود نیز بکار می رود.در سوره انعام آیه 54 «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلیٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهٰالَةٍ ثُمَّ تٰابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ» ...و نساء آیه 17 نیز جهالت به این معناست. «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّٰهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهٰالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ» ...

پیام ها

1 اسلام بن بست ندارد و راه بازسازی را برای انسان باز گذاشته است. «ثُمَّ تٰابُوا» 2 پذیرفتن توبه از شئون ربوبیّت الهی و شیوه های تربیت است. «رَبَّکَ» 3 توبه واقعی،همراه با اصلاح و جبران خلاف ها می باشد. «تٰابُوا ... وَ أَصْلَحُوا» 4 راه توبه بر روی همه باز است. «لِلَّذِینَ» 5 گناهانی که بخاطر غلبه ی هوس باشد نه انکار و عناد،به پذیرش توبه نزدیک است. «عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهٰالَةٍ ثُمَّ تٰابُوا» 6 پذیرفتن توبه از جانب پروردگار قطعی است. (إِنَّ لَغَفُورٌ- جمله اسمیه) 7 علاوه بر پذیرش خلافکار،خداوند نسبت به او مهربان است. «لَغَفُورٌ رَحِیمٌ»

[سوره النحل (16): آیه 120]

اشاره

إِنَّ إِبْرٰاهِیمَ کٰانَ أُمَّةً قٰانِتاً لِلّٰهِ حَنِیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ (120)

همانا ابراهیم(به تنهایی)یک امّت بود،در برابر خدا خاضع و فرمان بر و حق گرا بود،و از مشرکان نبود.

ص :470

نکته ها:

در این آیه خداوند ابراهیم را به تنهایی یک امّت دانسته است و هر یک از مفسران برای تحلیل و تفسیر این جمله سخنی گفته اند،از جمله:

1 چون ابراهیم بر مکتبی بود که احدی بر آن نبود،پس یک امّت بود. (1)

2 او به اندازه یک امّت خیر و خوبی و کمال داشت نظیر شعری که می گوید:

آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری. (2)

3 کلمه امّت به معنای معلّم خیر است او معلّم خوبی ها بود. (3)

4 مراد از امّت یعنی رهبر و مقصود و امام تمام خداپرستان. (4)

5 شخصیّت و شعاع وجود او به اندازه یک امّت بود. (5)

6 چون قوام امّت به او بود.

7 چون عالم بود و عالم امّتی را راهنمایی می کند.

8 چون حرکت آفرید کار یک امّت را انجام داد،یاری نداشت و یک تنه قیام کرد. (6)

پیام ها

1 تجلیل از مردان خدا و معرّفی الگوها و قهرمانان توحید یک شیوه تربیتی است. «إِنَّ إِبْرٰاهِیمَ» 2 تعداد و کمیّت مهم نیست،بلکه کیفیّت و حرکت آفرینی مهم است. «أُمَّةً» 3 در راه حقّ از تنهایی نهراسید. «إِنَّ إِبْرٰاهِیمَ کٰانَ أُمَّةً» 4 انسان محکوم محیط و جامعه و تاریخ نیست. «وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» 5 ابراهیم هم در عمل خالص بود، «حَنِیفاً» هم در عقیده. «وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» 6 برخوردهای مماشاتی ضرری به توحید انسان نمی زند.(با آنکه ابراهیم در میان خورشید و ستاره پرستان لحظاتی با آنان مدارا و مماشات کرد و گفت:

پروردگار من همین هاست،ولی همین که ناپدید شدند،فرمود:من غروب

ص :471


1- 1) .تفسیر صافی.
2- 2) .تفسیر مراغی.
3- 3) .تفسیر طبری.
4- 4) .تفسیر فرقان.
5- 5) .تفسیر نمونه.
6- 6) .تفسیر مجمع البیان.

کنندگان را دوست ندارم.با این حال در این آیه خداوند می فرماید:او لحظه ای مشرک نبود.) «لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» 7 آنچه به انسان ارزش می دهد عبادت و اطاعت آگاهانه از خدا «قٰانِتاً» همراه با اعتدال و نداشتن انحراف «حَنِیفاً» و خلوص است. «وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»

[سوره النحل (16): آیات 121 تا 122]

اشاره

شٰاکِراً لِأَنْعُمِهِ اِجْتَبٰاهُ وَ هَدٰاهُ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ (121) وَ آتَیْنٰاهُ فِی اَلدُّنْیٰا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِی اَلْآخِرَةِ لَمِنَ اَلصّٰالِحِینَ (122)

او نسبت به نعمت های خداوند شکرگزار بود،(خدا)او را برگزید و به راهی مستقیم هدایتش کرد.

و در دنیا به او نیکی دادیم و قطعاً او در آخرت(نیز)از صالحان و شایستگان است.

نکته ها:

کلمه ی«اجتبی»از«جبایة»به معنای جمع آوری و متمرکز کردن است،اجتباء خداوند یعنی افرادی را از تشتت و گرایش های گوناگون حفظ و برای خود متمرکز و خالص می کند.

نام نیک،ذریّه طیبه،بنای کعبه،عمر طولانی،دعای مستجاب،مال زیاد از نمونه های حسنه در دنیاست. «آتَیْنٰاهُ فِی الدُّنْیٰا حَسَنَةً» در این آیات،خداوند پنج کمال برای ابراهیم علیه السلام برمی شمرد و سپس پنج مقام به او می دهد؛امّا پنج کمال: (أُمَّةً قٰانِتاً لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ حَنِیفاً- شٰاکِراً) امّا پنج مقام و لطف از طرف خداوند: (اجْتَبٰاهُ- هَدٰاهُ- فِی الدُّنْیٰا حَسَنَةً فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصّٰالِحِینَ اِتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرٰاهِیمَ که در آیه بعد است.)

پیام ها

1 انتخاب خداوند،بر اساس شایستگی انسان است. «قٰانِتاً ،حَنِیفاً، شٰاکِراً، اِجْتَبٰاهُ» 2 آن را که خدا برگزیند،به مقصدش می رساند. «اجْتَبٰاهُ ... هَدٰاهُ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ» 3 دعای انبیا مستجاب است.(ابراهیم از خداوند درخواست کرده بود که به

ص :472

صالحان ملحق شود، «رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ» (1)در این آیه خداوند می فرماید: «إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصّٰالِحِینَ»

[سوره النحل (16): آیه 123]

اشاره

ثُمَّ أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ أَنِ اِتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرٰاهِیمَ حَنِیفاً وَ مٰا کٰانَ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ (123)

سپس به تو وحی کردیم که از آئین ابراهیم حق گرا پیروی کن،واو از مشرکان نبود.

پیام ها

1 گرچه شیوه ها و شرایط انبیا یکسان نبوده است،لکن راه انبیا یکی است و آنان مأمور به پیروی از پیامبران قبلی هستند. «اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرٰاهِیمَ» 2 ستایش های پی در پی با تعبیرهای مکرّر در آیاتی کنار هم،نشانه ی کمال خلوصِ ابراهیم است.(در سه آیه دو بار« حَنِیفاً »و« مٰا کٰانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ »تکرار شد)

[سوره النحل (16): آیه 124]

اشاره

إِنَّمٰا جُعِلَ اَلسَّبْتُ عَلَی اَلَّذِینَ اِخْتَلَفُوا فِیهِ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ فِیمٰا کٰانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (124)

همانا(حکم)تعطیلی(و بزرگداشت روز)شنبه بر کسانی قرار داده شد که در آن اختلاف کردند و قطعاً پروردگارت در روز قیامت درباره ی آنچه آنان(یهودیان)دائماً در آن اختلاف می کردند،قضاوت خواهد کرد.

نکته ها:

یهود بخاطر لجاجت و عناد بارها از طرف خداوند تنبیه شدند،یکی از تنبیهات آیه 118 همین سوره بود؛ «عَلَی الَّذِینَ هٰادُوا حَرَّمْنٰا» ...و تعطیلی روز شنبه که در این آیه بیان شده تنبیه دیگری است که البتّه گروهی قدردانی و گروهی ناشکری کرده و دست به حیله گری

ص :473


1- 1) .شعراء،83.

زدند و به کیفرهای سخت گرفتار شدند.

با توجّه به آیه قبل شاید معنای آیه این باشد:ای پیامبر تو تابع ملت ابراهیم باش که برای او جمعه تعطیل بود و تعطیلی روز شنبه برای یهود،نوعی کیفر و تنبیه علیه آنان بود و گر نه آئین حق،همان تعطیلی جمعه است که از زمان ابراهیم بوده است.

پیام ها

1 برنامه های خداوند گاهی برای مهر است و گاهی برای قهر می باشد. «جُعِلَ السَّبْتُ عَلَی الَّذِینَ» ...

[سوره النحل (16): آیه 125]

اشاره

اُدْعُ إِلیٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ اَلْمَوْعِظَةِ اَلْحَسَنَةِ وَ جٰادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (125)

(ای پیامبر! مردم را)با حکمت(و گفتار استوار و منطقی)و پند نیکو،به راه پروردگارت بخوان و(با مخالفان)به شیوه ای که نیکوتر است جدال و گفتگو کن،همانا پروردگارت به کسی که از راه او منحرف شده آگاه تر است و(همچنین)او هدایت یافتگان را بهتر می شناسد.

نکته ها:

از این آیه تا آخر سوره دَه دستور جالب اخلاقی برای برخورد مطرح شده است.

این آیه برای همه مسئولین و مربیان و معلّمان و اساتید و علما،دستور جامعی می دهد که باید آنان برای موفقیّت خود با شیوه های گوناگونی نسبت به مخاطبان گوناگون خود،مجهز باشند،چرا که همه ی مردم را نمی توان با یک شیوه دعوت کرد،هر شخصی یک روح و ظرفیّتی دارد که باید با زبان خودش با او سخن گفت؛خواص را با حکمت و استدلال،و عوام را با موعظه نیکو،و مخالفان را با جدال نیکوتر ارشاد کنیم.

موعظه نیکو آن است که واعظ به آنچه می گوید عمل کند و جدال نیکو آن است که در آن

ص :474

توهین و تحریک غلط احساسات نباشد.

پیام ها

1 اوّلین وظیفه انبیا،دعوت است. «ادْعُ» 2 دعوت باید جهت الهی داشته باشد. «إِلیٰ سَبِیلِ رَبِّکَ» 3 دعوت،مراحل و مراتبی دارد.(حکمت،موعظه،جدال نیکو که حکمت راه عقلی و موعظه راه عاطفی می باشد.) 4 موعظه باید حَسن باشد،ولی جدال باید احسن باشد. «الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» (هم محتوا نیکو باشد و هم شیوه و بیان) 5 بیان آثار و برکات خوبی ها و آفات و خطرات بدی ها از شیوه های دعوت است.

«بِالْحِکْمَةِ»

(حکمت یعنی آشنایی با مصالح و مفاسد امور از طریق علم و عقل) 6 شما ضامن وظیفه هستید،نه ضامن نتیجه. «إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ» 7 حکمت و برهان همیشه نیکو است،ولی موعظه و جدال ممکن است با شیوه خوب یا شیوه ی بد باشد.(کلمه حسن و احسن برای حکمت آورده نشد) 8 اسلام به طرفداران خود هم غذای فکری می دهد، «بِالْحِکْمَةِ» هم غذای روح «الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» و به مخالفان برخورد منطقی دارد. «جٰادِلْهُمْ» ...

[سوره النحل (16): آیه 126]

اشاره

وَ إِنْ عٰاقَبْتُمْ فَعٰاقِبُوا بِمِثْلِ مٰا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصّٰابِرِینَ (126)

و اگر عقوبت می کنید،چنان عقوبت کنید که شما را بدان عقوبت کردند و البتّه اگر صبر و شکیبایی کنید قطعاً صبر برای صابران بهتر است.

نکته ها:

به گفته روایات همین که حضرت حمزه در جنگ احد شهید و قطعه قطعه شد پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله

ص :475

فرمود:اگر ما بر کفّار غالب شویم آنها را مُثله(قطعه قطعه)خواهیم کرد.در این هنگام این آیه نازل شد که در صورت انتقام عدالت و صبر را از دست ندهید،حضرت فرمود:صبر می کنم صبر می کنم.آری،برای معرّفی اسلام باید جنگ احد را در کنار فتح مکّه و عفو رسول اللَّه در کنار هم مقایسه کنیم.

پیام ها

1 حتّی نسبت به دشمنان و شکنجه کنندگان،عدل و انصاف را مراعات بکنید.

«بِمِثْلِ مٰا عُوقِبْتُمْ»

2 مقابله به مثل،حقّ طبیعی و الهی است. «فَعٰاقِبُوا» 3 در صبر لذّتی است که در انتقام نیست. «وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ» 4 آنجا که هیجان و ناباوری در کار است،وعده های خود را با تأکید مطرح کنید.

(در« لَهُوَ خَیْرٌ »تاکیدی است که در«فهو خیر»نیست) 5 جنگ هم قانون و اخلاق دارد. «بِمِثْلِ مٰا عُوقِبْتُمْ بِهِ،وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ» ...

6 قانون به تنهایی کارساز نیست،اخلاق لازم است. «بِمِثْلِ مٰا عُوقِبْتُمْ» قانون است و «لَئِنْ صَبَرْتُمْ» اخلاق است.

7 فکر نکنید که صبر شما به سود مخالفان است،بلکه به سود خودتان می باشد.

(روزی می رسد که برگ سبز پیروزی به دست شما می افتد،و وجدان مخالفان بیدار شده و دنیا صحنه های برخورد میان شما را می بیند،به عظمت و بزرگی شما و...پی می برد.)«فهو خیر للصابرین»

[سوره النحل (16): آیات 127 تا 128]

اشاره

وَ اِصْبِرْ وَ مٰا صَبْرُکَ إِلاّٰ بِاللّٰهِ وَ لاٰ تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ تَکُ فِی ضَیْقٍ مِمّٰا یَمْکُرُونَ (127) إِنَّ اَللّٰهَ مَعَ اَلَّذِینَ اِتَّقَوْا وَ اَلَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ (128)

(و ای پیامبر!)صبر پیشه کن و صبر تو جز(به یاری و توفیق)خداوند نیست و بر آنان اندوه مخور،و از آنچه مَکر و تدبیرهای خصمانه ای که می کنند،دلتنگ و در فشار مباش.

ص :476

زیرا که خداوند با کسانی است که تقوی پیشه کردند و(با)کسانی(است) که آنان نیکوکارند.

نکته ها:

دعوت از طریق حکمت و موعظه و جدال نیکو کار بسیار دشواری است،زیرا گروهی لجاجت کرده و دعوت را نمی پذیرند و گروهی علاوه بر آن توطئه و کارشکنی می کنند و گروهی دست به براندازی می زنند و برای رسیدن به اهداف شوم خود از حربه هایی همچون تهمت،مسخره،تهدید،رقیب تراشی و محاصره اقتصادی،جنگ و هر گونه شکنجه و آزار استفاده می کنند.لذا این دو آیه یک نوع تسلّی و دلداری و رهنمودی است که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در دعوت خود به بن بست کشیده نشود.

به گفته تفسیر نمونه در این سوره نعمت های زیادی برای تحریک روحیّه شکرگزاری بیان شد که ما تمام چهل نعمت را نام می بریم:

1 آسمان: «خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ» 2 زمین: «وَ الْأَرْضَ» 3 چهارپایان: «وَ الْأَنْعٰامَ» 4 پوشش: «لَکُمْ فِیهٰا دِفْءٌ» 5 منافع حیوانات: «وَ مَنٰافِعُ» 6 گوشت: «مِنْهٰا تَأْکُلُونَ» 7 جمال و زیبایی: «فِیهٰا جَمٰالٌ» 8 حمل و نقل: «تَحْمِلُ أَثْقٰالَکُمْ» 9 هدایت: «عَلَی اللّٰهِ قَصْدُ السَّبِیلِ» 10 آب: «مِنْهُ شَرٰابٌ» 11 مراتع: «فِیهِ تُسِیمُونَ» 12 میوه ها: «وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَرٰاتِ»

ص :477

13 شب و روز: «سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهٰارَ» 14 خورشید و ماه: «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ» 15 ستاره: «وَ النُّجُومُ» 16 نعمت ها و موجودات رنگارنگ زمینی: «مٰا ذَرَأَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُخْتَلِفاً أَلْوٰانُهُ» 17 دریا و جواهرات دریایی: «سَخَّرَ الْبَحْرَ ... تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً» 18 حرکت کشتی: «تَرَی الْفُلْکَ مَوٰاخِرَ» 19 کوه ها: «وَ أَلْقیٰ فِی الْأَرْضِ رَوٰاسِیَ» 20 نهرها: «وَ أَنْهٰاراً» 21 راه ها: «وَ سُبُلاً» 22 علائم طبیعی: «وَ عَلاٰمٰاتٍ» 23 راهیابی از طریق ستارگان: «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ» 24 سرسبزی زمین: «فَأَحْیٰا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا» 25 شیر خالص: «لَبَناً خٰالِصاً» 26 فرآورده های میوه ها: «تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً» 27 عسل: «فِیهِ شِفٰاءٌ» 28 همسر: «مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوٰاجاً» 29 فرزندان و نوه ها: «مِنْ أَزْوٰاجِکُمْ بَنِینَ وَ حَفَدَةً» 30 رزق: «رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّبٰاتِ» 31 گوش: «جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ» 32 چشم: «وَ الْأَبْصٰارَ» 33 عقل و روح: «وَ الْأَفْئِدَةَ» 34 مسکن ثابت: «مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً» 35 مسکن سیّار: «جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعٰامِ بُیُوتاً» 36 انواع پوشاک: «مِنْ أَصْوٰافِهٰا وَ أَوْبٰارِهٰا وَ أَشْعٰارِهٰا أَثٰاثاً وَ مَتٰاعاً»

ص :478

37 نعمت سایه: «جَعَلَ لَکُمْ مِمّٰا خَلَقَ ظِلاٰلاً» 38 پناهگاه مطمئن در کوه ها: «مِنَ الْجِبٰالِ أَکْنٰاناً» 39 نعمت لباسی که انسان از گرما و سرما حفظ کند: «سَرٰابِیلَ تَقِیکُمُ» ...

40 نعمت زره و لباس رزم: «تَقِیکُمْ بَأْسَکُمْ» ناگفته پیداست که هدف خداوند از نام بردن،منّت گذاشتن یا کسب وجهه یا تأمین غرائز نیست که او منزه است،بلکه برای ایجاد روحیّه شکر و تفکّر و تسلیم و تذکّر است. «لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» آیه،14. «لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» آیه،15. «لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» آیه،44. «لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ» آیه،81. «لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» آیه،90.

پیام ها

1 صبر(و هر توفیق دیگری)،از ناحیه اوست. «وَ مٰا صَبْرُکَ إِلاّٰ بِاللّٰهِ» 2 مبلّغ باید صبور باشد. «ادْعُ إِلیٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ ... وَ اصْبِرْ» 3 صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند،بر اثر صبر نوبت ظفر آید. «وَ اصْبِرْ ... إِنَّ اللّٰهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا» 4 ایمان به امدادهای الهی،سبب سعۀ صدر و صبر می شود. «وَ اصْبِرْ ... إِنَّ اللّٰهَ مَعَ الَّذِینَ» 5 تقویٰ و احسان،وسیله ی جلب حمایت های الهی است. «إِنَّ اللّٰهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ» «الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ»

ص :479

جلد هفتم

اشاره

ص :1

ص :2

ص :3

ص :4

مقدّمه مؤلّف

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و أهل بیته المعصومین قرآن نور است،بگذریم که بعضی دلالت آن را ظنّی پنداشتند.قرآن محور است،بگذریم که بعضی آن را در حاشیه قرار دادند.قرآن علم بی نهایت الهی است،بگذریم که بعضی حقیقت را در کتب دیگری جستجو کردند.

قرآن خود را،به عظیم (1)و کریم (2)و مجید (3)توصیف کرد،آیا آن را تعظیم و تکریم و تمجید کردیم؟ قرآن،شفای دردهای فکری،اخلاقی،اجتماعی،سیاسی،خانوادگی و اقتصادی ماست.

قرآن،رابطه ما با خدا،با خود،با جامعه،با همسر و فرزند،با دوست و دشمن و با طبیعت و تاریخ را ترسیم می کند.

قرآن،تنها کتاب آسمانی است که تحریف نشده و هر چه تاریخ بر آن می گذرد،اسرارش بیشتر هویدا می شود.

ص :5


1- 1) .حجر،87.
2- 2) .واقعه،77.
3- 3) .بروج،21.

قرآن را همچون نماز باید به پاداشت،که خود می فرماید:اگر یهود تورات را به پا می داشتند،به سعادت می رسیدند. (1)

از همسر پیامبر اکرم پرسیدند که اخلاق رسول اللّٰه چگونه بود؟ گفت:خُلق او قرآن بود. (2)

امام رضا علیه السلام فرمود:تمام سخنانم از قرآن ریشه می گیرد.

امام صادق علیه السلام می فرماید:دلیل آنکه در وضو مقداری از سر را مسح می کنیم،حرف(باء) در« وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ» (3)است و اگر می فرمود:«و امسحوا رؤسکم»تمام سر را مسح می کردیم.معنای این کلام آن است که در تمام حروف قرآن نکته ای نهفته است.

ملا صدرا در آخر عمر ناله می کند که چرا از آغاز،قرآن را محور کار و تحقیق و تدبر خود قرار نداده و می گوید:در تمام عمر به جای نور در سایه ایستاده بودم،از غصه جانم آتش گرفت و قلبم شعله کشید،چه کنم عمرم تمام،دستم خالی و... (4)

فیض کاشانی نیز می گوید:کتاب ها و رساله ها نوشتم،تحقیقاتی کردم،ولی در هیچ یک از علوم دوائی برای دردم و آبی برای عطشم نیافتم،به سوی خدا فرار و انابه کردم تا خداوند دستم را گرفت و با تفسیر گره خوردم. (5)

لطف خداوند مرا بر آن داشت تا در سال 1379 در کنار ستاد اقامه نماز،ستاد تفسیری تشکیل دهم.در قم و مشهد و اصفهان و بعضی مناطق دیگر از افراد فاضل و دلسوز دعوت کردم و به بسیاری از استان ها و حوزه ها و دانشگاه ها رفتم.آن خدایی که پیامبرش را در غار با تار عنکبوت حفظ کرد و کلاغی را معلم بشر در دفن مرده و هدهدی را واسطه ی ایمان یک کشور قرار داد،به این انسان بی بضاعت نیز توفیق داد تا دل هایی را متوجّه قرآن و تفسیر آن بنماید.مسابقات تفسیر در کشور به راه افتاد و هزاران نفر از طلاب و دانشجویان در آن شرکت کردند.

ص :6


1- 1) .مائده،66.
2- 2) .کنز العمّال،حدیث 18718.
3- 3) .مائده،6.
4- 4) .مقدّمه تفسیر سوره واقعه.
5- 5) .رساله انصاف.

آموزش و پرورش برای فرهنگیان و دانشگاه برای دانشجویان و قوای مسلح برای پرسنل خود برنامه هایی را به اجرا در آورده و مدیریّت حوزه های علمیّه و سازمان اوقاف با اعزام طلاب و دعوت از علما به مسئله ی تفسیر پرداختند.

هدف از این کارها،مهجوریت زدایی از قرآن و راضی کردن دل رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله است.گرچه می دانیم شناخت قرآن گام اوّل است و گام های بعدی عمل به قرآن و چشاندن شیرینی معارف آن به نسل نو است.

آری اگر همان گونه که زلیخا یوسف را به زنان مصر نشان داد و همه دست خود را بریده و از خوردن دست کشیدند،ما نیز یوسف قرآن را به مردم نشان دهیم،دست از افراد منحرف خواهند کشید.

خدا را بر این نعمت که قطره ای از نکات و لطائف قرآنی را به ما فهماند شاکریم و از او می خواهیم که این آشنایی را هر روز عمیق تر و مقدمه عمل خود و ارشاد دیگران قرار دهد.

در خاتمه،برای همه کسانی که مرا با قرآن آشنا کردند و مشوّق من بودند،به خصوص مرحوم آیت اللّٰه سید مهدی روحانی که به حقّ مفسّری عمیق و فقیهی زاهد و متکلّمی قوی بود و در این سال ما را به سوگ خود نشاند،رحمت و مغفرت الهی را طلب می کنم.

محسن قرائتی 79/12/1

ص :7

مقدّمه ناشر

اشاره

انقلاب اسلامی ایران با رهبری امام خمینی قدس سره و حضور ملّت مسلمان و مبارزات شهدای گرانقدر قبل و بعد از پیروزی،زمینۀ رشد و ترویج فرهنگ اسلامی و خصوصاً قرآن کریم را فراهم آورد.در این راستا دانشمندان درد آشنای حوزه های علمیّه،با تألیف کتب مناسب در جهت تبلیغ دین گام های بسیاری برداشتند.

کتاب حاضر که بخشی از مجموعه دوازده جلدی«تفسیر نور»می باشد،در جهت مهجوریت زادیی از قرآن و ارائه پیام های انسان ساز کلام الهی به شیوه ای نو و قلمی شیوا، توسط حجّت الاسلام و المسلمین محسن قرائتی به رشته تحریر درآمده است که در سال 76 به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران معرّفی گردید.

بدنبال چاپ اوّلین مجلدات این تفسیر،نظرات و پیشنهادات بسیاری از سوی فضلای حوزه و دانشگاه طرح گردید که بیانگر علاقه و توجّه قشر فرهنگی جامعه،به شناخت مفاهیم قرآن کریم از طریق این شیوه می باشد.

اکنون به جهت آشنایی با شیوه ی کار و چگونگی ارائه تفسیر نور،این موارد به اختصار بیان می شود که خود نیز می تواند راهگشای طلاّب جوان در جهت فعالیّت های تفسیری باشد.

ص :8

شیوه کار

پس از انتخاب حد اقل دوازده تفسیر معتبر از مفسّران شیعه و اهل سنّت،از قدما و معاصران،چند تن از طلاب فاضل با مطالعه دقیق آنها،به استخراج نکات و برداشت های تفسیری آنها پرداخته و به صورت مکتوب آن را در اختیار مؤلّف قرار می دهند.

ایشان ضمن مطالعه ی آن مطالب،خود نیز به تحقیق و تتبّع پرداخته و با توجّه به نیازهای دینی جامعه،پیام های راهبردی قرآن را برای نسل امروز که تشنه ی دریافت مفاهیم قرآنی هستند،در قالب نکات و پیام های آیه،با نثری ساده و روان ارائه می دهند.البتّه در برخی موارد نیز برداشت های خود را مورد بحث و تبادل نظر با برخی بزرگان حوزه قرار می دهند.

نوشته های ایشان پس از ارائه در برنامه آینه وحی رادیو،ویراستاری شده و قبل از چاپ یک بار دیگر توسط خودشان مورد بازبینی نهایی قرار می گیرد.

شیوه ارائه

مطالب هر آیه در قالب 5 عنوان ارائه می گردد:

1 متن آیه،که با رسم الخط عثمان طه و با اعراب کامل،تایپ و چندین بار مورد دقّت قرار گرفته است.

2 ترجمه هر آیه،که به صورت گروهی و زیر نظر مؤلّف محترم و با استفاده از بهترین ترجمه های موجود،(حد اقل 6 ترجمه)نگارش یافته و به جهت گویایی و روانی آن،مطالب توضیحی مورد لزوم در میان پرانتز آمده است.

3 نکته ها،که امور زیر در این قالب عرضه گردیده است:

الف:بیان ریشه و ترجمه ی لغات مشکل آیه.

ب:بیان شأن نزول آیه که در فهم محتوای آیه نقش کلیدی داشته است.

ج:بیان آیات مرتبط با آیه که در فهم موضوعی قرآن تأثیر به سزایی دارد.

د:بیان روایات ذیل آیه،که در این بخش با توجّه به گستردگی روایات،تنها به ذکر نمونه هایی بسنده شده است.

ه:بیان برخی توضیحات برای روشن تر شدن مفهوم آیه.

ص :9

و:طرح برخی پرسش ها و پاسخ گویی به آنها.

4 پیام ها،که مقصود اصلی مؤلّف از این تفسیر همین بخش بوده است تا نشان دهد قرآن کتاب زندگی بشر در همه ی عصرها و برای همه نسل هاست.البته مستند برداشت های مؤلّف، چنان که در پایان هر پیام آمده است یکی از امور زیر می باشد:

الف:مفردات کلمات هر آیه.

ب:عبارتی مرکّب از چند کلمه.

ج:رابطه ی صدر و ذیل آیه.

د:رابطه ی هر آیه با آیات قبل.

5 پاورقی که نشانی آیات و روایات و کتب تفسیری را باختصار آورده است.همچنین مطالبی مربوط به آیه که در قالب نکته ها و پیام ها نمی گنجیده،در پاورقی ذکر شده است.

تذکّرات لازم:

1 گاهی تعداد نکته ها و پیام های یک آیه،از یک مورد تجاوز نکرده است که به جهت حفظ قالب کار،بازهم عنوان نکته ها و پیام ها به صورت جمع آمده است.

2 در مورد کتب تفسیری،هر جا که مراد،مطالب آن تفسیر در ذیل آیه بوده است،نشانی جلد و صفحه ذکر نشده است.

در پایان از زحمات همکاران محترم حجج اسلام آقایان:

سیّد جواد بهشتی،محمود متوسل،بلوچیان،کلباسی و متوسلی که در تتبّع و بررسی تفاسیر و تصحیح نهایی این جلد،نهایت همکاری را داشته اند صمیمانه تشکّر می گردد.

و همچنین اعلام می داریم:با همه ی تلاش هایی که در جهت حفظ اصول و قواعد فوق و تصحیح اغلاط تایپی صورت گرفته است،یقیناً نواقص و کاستی هایی در عرضه این تفسیر وجود دارد که امیدواریم همچون گذشته خوانندگان گرامی بذل محبّت نموده و با ارسال نظرات و پیشنهادات خود،به نشانی:تهران صندوق پستی 14185/586 ما را در جهت اصلاح و تکمیل آن یاری نمایند و پیشاپیش سپاس ما را پذیرا باشند.

مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن

ص :10

ص :11

ص :12

[تفسیر سوره اسراء]

سیمای سوره ی اسراء

سوره ی«اسراء»،یکصد و یازده آیه دارد و بنا بر قول مشهور مکّی است.البتّه بعضی پنج آیه ی 26،32،33،57 و 78 را مدنی می دانند.

این سوره؛به جهت کلمه ی اوّل آن،« سُبْحٰانَ »و به خاطر ماجرای معراج، «اسراء»و به سبب بازگویی داستان بنی اسرائیل،«بنی اسرائیل»نامگذاری شده است.

در این سوره همچون دیگر سوره های مکّی،موضوعاتی از قبیل:توحید، معاد،نصایح سودمند و مبارزه با هر گونه شرک،ظلم و انحراف،سنّت ها و قوانین فردی و اجتماعی در تاریخ،تاریخچه ی آدم و ابلیس،پیامبر اسلام و موقعیّت آن حضرت در مکّه،بیان شده است.از مسائل عمده و قابل توجّه در این سوره، معراج حضرت رسول صلی اللّٰه علیه و آله است.

شروع سوره با«تسبیح»خداست و پایان آن با«حمد»و ستایش او.

در روایات به تلاوت این سوره در شب های جمعه سفارش شده و از جمله فوائد آن،دیدار امام زمان علیه السلام دانسته شده است. (1)

ص :13


1- 1) .امام صادق علیه السلام فرمودند:«من قرء سورة بنی اسرائیل فی کل لیلة جمعة لم یمت حتّی یدرک القائم و یکون من اصحابه».تفسیر نمونه.

[سوره الإسراء (17): آیه 1]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;سُبْحٰانَ اَلَّذِی أَسْریٰ بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ إِلَی اَلْمَسْجِدِ اَلْأَقْصَی اَلَّذِی بٰارَکْنٰا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیٰاتِنٰا إِنَّهُ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْبَصِیرُ (1)

پاک و منزّه است آن(خدایی)که بنده اش را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصیٰ که اطرافش را برکت داده ایم شبانه بُرد،تا از نشانه های خود به او نشان دهیم.همانا او شنوا و بیناست.

نکته ها:
اشاره

معراج،مقدّس ترین سفر در طول تاریخ است،مسافرش پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله،فرودگاهش مسجد الحرام،گذرگاهش مسجد الاقصیٰ،میزبانش خدا،هدف آن دیدن آیات الهی، سوغاتی اش اخبار آسمان ها و ملکوت و بالا بردن سطح فهم بشر از این دنیای مادّی بوده است. (1)

بر اساس روایات،پیامبر یک سال قبل از هجرت،پس از نماز مغرب در مسجد الحرام،از طریق مسجد الاقصیٰ به وسیله ی«بُراق» (2)به آسمان ها رفت و چون بازگشت،نماز صبح را در مسجد الحرام خواند. (3)

ص :14


1- 1) .در تفسیر فرقان آمده است:شب میلاد،شب معراج،شب بعثت،شب هجرت،شب ورود به مدینه و شب رحلت پیامبر،همه،شب دوشنبه بوده است.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .بحار،ج 18،ص 389.

معراج پیامبر،جسمانی و در بیداری بوده،نه در خواب و با روح! و اصل آن از ضروریات دین و مورد اتّفاق همه ی فرقه های اسلامی است. (1)

روایات متواتر (2)و برخی دعاها و زیارتنامه ها هم به این مسأله اشاره دارد و در برخی احادیث،منکر آن کافر معرّفی شده است.

خداوند،حضرت آدم را از آسمان به زمین آورد،ولی حضرت رسول صلی اللّٰه علیه و آله را از زمین به آسمان برد. (3)پیامبر در آن شب،عوالم بالا،ملکوت آسمان ها و عجائب آفرینش را دیده (4)و با انبیا ملاقات کردند. (5)و احادیث قدسی در این سفر بر آن حضرت وارد شده است،رهبری و ولایت علی علیه السلام مطرح شد.

در این سفر،حضرت رسول،بهشت و جهنّم را دید،وضعیّت بهشتیان و نعمت هایشان و دوزخیان و عذاب هایشان از مشاهدات دیگر پیامبر بود.وقتی پیامبر داستان معراج را بیان فرمود،بعضی مردم کم ظرفیّت از دین برگشتند. (6)

اشکال و جواب:

بعضی در مورد معراج و سفر آسمانی پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله،سؤال ها یا شبهه هایی را مطرح می کنند، از قبیل اینکه:در فضای بیرون جوّ،هوا نیست،گرمای سوزان و سرمای کشنده هست، مشکل بی وزنی وجود دارد، اشعّه های کیهانی خطرناک است،یک شب برای سیر در آسمان ها کوتاه است و اگر کسی بخواهد در فضا سیر کند،باید سرعتی شبیه سرعت نور یا بیشتر داشته باشد،برای فرار از جاذبه باید سرعتی معادل 40000 کیلومتر در ساعت داشت و امثال اینها.

پاسخ اجمالی شبهات این است:اصل معراج در قرآن و روایات متواتر آمده (7)و آنچه مهم

ص :15


1- 1) .این آیه و آیات 8 تا 18 سوره ی نجم،بر این مطلب دلالت دارد.
2- 2) .متواتر،به روایاتی می گویند که افراد بسیاری آن را نقل کرده باشند و جایی برای شبهه نباشد.
3- 3) .تفسیر کشف الاسرار.
4- 4) .تفسیر نور الثقلین.
5- 5) .کافی،ج 8،ص 121.
6- 6) .تفسیر طبری.
7- 7) .بحار،ج 18،ص 282 410.

است،ایمان به اصل آن است و ایمان به جزئیّاتش ضروری نیست. (1)از طرفی معجزه باید عقلاً محال نباشد و چون معراج از معجزات پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله است،مشمول قواعد کلّی همه ی معجزات می شود.

بقیّه ی مشکلات و شبهات نیز با توجّه به قدرت الهی قابل حلّ است.علاوه بر آنکه امروزه که انسان،هواپیما و قمر مصنوعی و سفینه های فضایی به کرات دیگر می فرستد،پذیرفتن معراج آسان است.

چنان که قرآن،جابه جایی تخت بلقیس را از کشوری به کشور دیگر در یک چشم به هم زدن مطرح می کند که این مسأله،مشکل طیّ مسافت را حلّ می کند.

پیام ها:

1 معراج،لغو نیست،بلکه اسراری قابل توجّه دارد.« سُبْحٰانَ الَّذِی أَسْریٰ» ...

2 معراج،اردوی خصوصی و بازدید علمی پیامبر بود،و گر نه خداوند بی مکان است.« سُبْحٰانَ الَّذِی أَسْریٰ» ...

3 عبودیّت،مقدّمه ی پرواز است و عروج،بی خروج از صفات رذیله،ممکن نیست.« أَسْریٰ بِعَبْدِهِ» 4 انسان اگر هم به معراج برود،باز«عبد»است.پس درباره ی اولیای خدا غلوّ نکنیم.« أَسْریٰ بِعَبْدِهِ» 5 عبودیّت،از افتخارات پیامبر و زمینه ی دریافت های الهی اوست.« بِعَبْدِهِ» 6 پیامبری که امّتش در آینده از فضانوردان نیز خواهند بود،لازم است به معراج و سفر آسمانی رفته باشد.« أَسْریٰ بِعَبْدِهِ» 7 برای قرب به خدا،شب بهترین وقت است. (2)« أَسْریٰ ... لَیْلاً»

ص :16


1- 1) .البتّه بعضی روایات،مجعول است،مثل مشاهده ی خدا در حال جسم بودن،و برخی قابل قبول است با توجیه و تأویل،مانند:دیدار اهل بهشت و جهنّم و برخی هم بدون تأویل،پذیرفتنی است.
2- 2) .«سُریٰ»به معنای سیر و حرکت شبانه است.

8 شب معراج،شب بسیار مهمی است.« لَیْلاً» نکره آمده است.

9 اگر استعداد و شایستگی باشد،پرواز یک شبه انجام می گیرد.« أَسْریٰ بِعَبْدِهِ لَیْلاً» 10 مسجد،بهترین سکوی پرواز معنوی مؤمن است.« مِنَ الْمَسْجِدِ» 11 مسجد باید محور کارهای ما باشد.« مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرٰامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی» 12 حرکت های مقدّس،باید از راههای مقدّس باشد.« أَسْریٰ ... مِنَ الْمَسْجِدِ» 13 سرسبزی و برکات،باید بر محور مسجد باشد.« اَلْمَسْجِدِ ... بٰارَکْنٰا حَوْلَهُ» 14 بیت المقدّس و حوالی آن،محلّ نزول برکات آسمانی،مقرّ پیامبران و فرودگاه فرشتگان در تاریخ بوده است.« بٰارَکْنٰا حَوْلَهُ» 15 ظرفیّت علمی انسان،از دانستنی های زمین بیشتر و شگفتی های آسمان نیز از زمین بیشتر است.« أَسْریٰ ... لِنُرِیَهُ مِنْ آیٰاتِنٰا» 16 هدف معراج،کسب معرفت و رشد معنوی بود.« لِنُرِیَهُ مِنْ آیٰاتِنٰا» 17 آیات الهی آن قدر بی انتهاست که رسول خدا نیز توان دستیابی به همه ی آنها را ندارد.« مِنْ آیٰاتِنٰا» (1)18 خداوند،به مخالفان هشدار می دهد که آنان را می بیند و سخنانشان را می شنود.« اَلسَّمِیعُ الْبَصِیرُ»

[سوره الإسراء (17): آیه 2]

اشاره

وَ آتَیْنٰا مُوسَی اَلْکِتٰابَ وَ جَعَلْنٰاهُ هُدیً لِبَنِی إِسْرٰائِیلَ أَلاّٰ تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِی وَکِیلاً (2)

ما به موسی کتاب(آسمانی)دادیم واو را هدایت گر بنی اسرائیل قرار دادیم، که غیر از من تکیه گاه و کارسازی نگیرید.

نکته ها:

در قرآن،بارها سفارش به توکّل بر خدا و دوری از توکّل به غیر او شده و در کنار فرمان به

ص :17


1- 1) .در جای دیگر آمده است:«لقد رأی من آیات ربّه الکبریٰ»نجم،18.

توکّل،دلیل آن نیز بیان شده است.مثلاً در سوره اعراف می فرماید:چون خداوند علم بی نهایت دارد،بر او توکّل کن. (1)و در سوره یوسف می فرماید:چون حکومت بدست اوست،پس بر او توکّل کن. (2)و یا در سوره نساء می فرماید:چون مالک بی چون و چرا اوست،پس او را وکیل خود بگیر. (3)

رسالت حضرت موسی جهانی بوده است،هر چند در این آیه،موسی علیه السلام را برای بنی اسرائیل هادی می داند،ولی در جای دیگر او را برگزیده و هادی تمام مردم می داند:

« نُوراً وَ هُدیً لِلنّٰاسِ» (4)،« اِصْطَفَیْتُکَ عَلَی النّٰاسِ» (5).

پیام ها:

1 در تبلیغ،گاهی هموطن و همشهری بودنِ مبلّغ با مخاطبان تاثیر دارد.« هُدیً لِبَنِی إِسْرٰائِیلَ» 2 عصاره ی دعوت پیامبران،توحید است.« آتَیْنٰا مُوسَی الْکِتٰابَ ... أَلاّٰ تَتَّخِذُوا» 3 انسان نیاز به تکیه گاه دارد،و انبیا،خداوند را تکیه گاه واقعی او معرّفی می کنند.

« أَلاّٰ تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِی وَکِیلاً»

[سوره الإسراء (17): آیه 3]

اشاره

ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنٰا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ کٰانَ عَبْداً شَکُوراً (3)

(ای بنی اسرائیل!)ای فرزندانِ کسانی که آنان را همراه نوح،سوار(بر کشتی)کردیم و(نجات دادیم!)همانا نوح،بنده ای بسیار شکرگزار بود (شما هم مثل او باشید،تا نجات یابید).

نکته ها:

حضرت نوح را«پدر دوّم»انسان گفته اند،چون در طوفان نوح،همه ی مردم غرق شدند، جز آنان که در کشتی همراه نوح بودند.از این رو معنای« ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنٰا »همانند جمله ی

ص :18


1- 1) .اعراف،89.
2- 2) .یوسف،68.
3- 3) .نساء،131.
4- 4) .انعام،91.
5- 5) .اعراف،144.

«یٰا بَنِی آدَمَ »است.

حضرت نوح در میان پیامبران،بیش از همه عمر کرد و همواره گرفتار اذیّت و آزار کفّار و لجوجان بود،ولی بنده ای بسیار شاکر بود. (1)خداوند نیز برای حضرت نوح،حساب ویژه ای باز کرده و سلام مخصوص به او داده است. (2)

پیام ها:

1 در مکتب انبیا بودن و همراهی با آنان،رمز نجات و بقای انسان است.« ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنٰا مَعَ نُوحٍ» 2 تاریخِ گذشتگان،عامل تربیت و هشدار برای آیندگان است.« ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنٰا» 3 توجّه دادن فرزندان به شرافت و ایمان نیاکان،راهی عاطفی برای تربیت و پذیرش دعوت و مسئولیّت آنان است.« ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنٰا» 4 عبودیّت و بندگی خدا،زمینۀ ایمنی از حوادث و مهالک است.« حَمَلْنٰا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ کٰانَ عَبْداً شَکُوراً» 5 تجلیل از مردان والا و اسوه،از عوامل تربیت است.« کٰانَ عَبْداً شَکُوراً» 6 یکی از برکات شکور بودن،ذرّیه پایدار داشتن است.« ذُرِّیَّةَ مَنْ ... عَبْداً شَکُوراً»

[سوره الإسراء (17): آیه 4]

اشاره

وَ قَضَیْنٰا إِلیٰ بَنِی إِسْرٰائِیلَ فِی اَلْکِتٰابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی اَلْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیراً (4)

ما در کتاب(تورات)،به بنی اسرائیل اعلام کردیم که قطعاً شما دو بار در زمین فساد می کنید و برتری جوییِ بزرگی خواهید کرد.

نکته ها:

ممکن است دو نوبت فساد بنی اسرائیل؛یک بار به خاطر شهادت شعیا و مخالفت آرمیا و

ص :19


1- 1) .گوشه ای از دعاها و شکرهای آن حضرت در تفسیر مجمع البیان و اطیب البیان آمده است.
2- 2) .«سلام علی نوحٍ فی العالمین»صافّات،79.

یک بار هم به خاطر قتل زکریّا و یحیی بوده باشد،البتّه احتمال ماجراهای دیگری نیز داده شده که در آیات بعد به آن اشاره می شود.

بهشت مخصوص کسانی است که از هر گونه برتری طلبی و استکبار دوری کنند،نه کسانی که خود را برتر و بزرگ تر از دیگران بدانند.« تِلْکَ الدّٰارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهٰا لِلَّذِینَ لاٰ یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لاٰ فَسٰاداً» (1)

پیام ها:

1 کتاب های آسمانی،از آینده نیز خبر داده اند.« قَضَیْنٰا» 2 سوابق قوم یهود،در تورات هم ثبت شده است.« فِی الْکِتٰابِ» 3 فساد،شامل انواع فسادهای جانی،فرهنگی،اقتصادی،نظامی و سیاسی می شود.« لَتُفْسِدُنَّ» مطلق آمده است.

4 برتری جویی و فساد در زمین،از خصلت های دنیاطلبان است.« لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ» 5 فسادی خطرناک تر است که ریشه ی استکباری داشته باشد و تکرار شود.

« لَتُفْسِدُنَّ ... مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ» 6 گاهی مستضعفین نیز مستکبر می شوند.« وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیراً»

[سوره الإسراء (17): آیه 5]

اشاره

فَإِذٰا جٰاءَ وَعْدُ أُولاٰهُمٰا بَعَثْنٰا عَلَیْکُمْ عِبٰاداً لَنٰا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجٰاسُوا خِلاٰلَ اَلدِّیٰارِ وَ کٰانَ وَعْداً مَفْعُولاً (5)

پس همین که وعده ی نخستین فتنه فرا رسد،گروهی از بندگان توانمند و جنگجوی خویش را(برای سرکوبی شما)بر انگیزیم.پس درون خانه ها را جستجو کنند(تا فتنه گران را یافته کیفر دهند)و آن،وعده ای قطعی است.

ص :20


1- 1) .قصص،83.
نکته ها:

قرآن،برای آن گروهی که فسادگران بنی اسرائیل را سرکوب می کنند،مصداقی بیان نکرده است.امّا در تفاسیر،آن را به بخت النصّر،طالوت،پادشاه روم،هیتلر و...تطبیق داده اند،ولی هیچ کدام از آنان،با کلمه ی مقدّس« بَعَثْنٰا »که برای قیامت و بعثت انبیا آمده،و« عِبٰاداً لَنٰا » که برای افرادی همچون پیامبران بکار رفته است،سازگار نیست.بنا بر این شاید نظر آیه به آینده ای باشد که هنوز نیامده است.

پیام ها:

1 از سنّت های الهی،نابودی مستکبران طغیان گر است.« بَعَثْنٰا عَلَیْکُمْ» 2 تحقّق وعده های الهی،به معنای کنار بودن انسان از وظیفه ی جهاد نیست.

« بَعَثْنٰا عَلَیْکُمْ عِبٰاداً» 3 جهاد و مبارزه با مستکبران،مخصوص اسلام نیست.« بَعَثْنٰا ... أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ» 4 دست بالای دست بسیار است.بنی اسرائیل طغیان کردند،خدا هم برتر از آنان را برایشان مسلّط می سازد.« بَعَثْنٰا ... أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ» 5 فراهم آوردن قدرت برای سرکوبی فتنه گران و سلب امنیّت از آنان،حتّی از طریق گشت خانه به خانه،کاری نیکو است.« فَجٰاسُوا خِلاٰلَ الدِّیٰارِ» 6 پیشگویی های آسمانی،حتماً به وقوع می پیوندد.« وَعْداً مَفْعُولاً»

[سوره الإسراء (17): آیه 6]

اشاره

ثُمَّ رَدَدْنٰا لَکُمُ اَلْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْنٰاکُمْ بِأَمْوٰالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْنٰاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً (6)

سپس،جنگ را به سود شما و علیه آنان برگردانیم و شما را با اموال و فرزندان کمک کنیم و نفرات شما را بیشتر قرار دهیم.

نکته ها:

ظاهر آیه این است که پس از فسادگری و شکست بنی اسرائیل،خداوند دوباره آنان را با

ص :21

سرمایه و فرزندان سروسامان دهد،ولی احتمال دارد مخاطب «رَدَدْنٰا لَکُمُ الْکَرَّةَ» ،همان «عِبٰاداً لَنٰا أُولِی بَأْسٍ» آیه قبل باشد،یعنی به بندگان سلحشور خویش دو لطف داریم:یکی تار و مار کردن متجاوزان بنی اسرائیل،و دیگری به قدرت و حکومت رساندن آنان.

پیام ها:

1 مهلت دادن و امتحان مجدّد از طریق سرمایه و فرزندان،از سنّت های الهی است.« رَدَدْنٰا لَکُمُ» 2 سرمایه و نیروی انسانی،وسیله قدرت و حکومت است.« أَمْدَدْنٰاکُمْ بِأَمْوٰالٍ وَ بَنِینَ» 3 لطف خدا،هم شامل فرد گنهکاری می شود که توبه کند،و هم امّت گنهکار که گوشمالی شده باشد.« رَدَدْنٰا لَکُمُ الْکَرَّةَ» 4 کثرت جمعیّت،از نعمت های الهی است.« جَعَلْنٰاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً»

[سوره الإسراء (17): آیه 7]

اشاره

إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهٰا فَإِذٰا جٰاءَ وَعْدُ اَلْآخِرَةِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُمْ وَ لِیَدْخُلُوا اَلْمَسْجِدَ کَمٰا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِیُتَبِّرُوا مٰا عَلَوْا تَتْبِیراً (7)

اگر نیکی کنید به خودتان نیکی کرده اید و اگر بدی کنید(باز هم)به خود بد کرده اید.پس همین که وعده ی(فسادگری)دوّم فرا رسد(جنگجویان نیرومند و مؤمن را برای قلع و قمع شما می فرستیم)تا سیمای(نظامی و عزّت دنیوی)شما را زشت نمایند و(برای گرفتن قدرت)به مسجد الاقصی وارد شوند،همان گونه که بار نخست وارد شدند و تا آنچه را زیر سلطه درآورده اند،به سختی ویران کنند.

نکته ها:

آنچه در حوادث تاریخی اهمیّت داشته و موجب سازندگی می شود،عبرت ها و درسهای آن است،نه جزئیات حوادث.ماجرای تار و مار شدن مستکبران یهود به دست بندگان مؤمن خدا

ص :22

که در دو آیه ی اخیر بیان شده،برای این است که بگوید:استکبار و کفر،بی پاسخ نیست.

چون همین هدف کلّی و تربیتی مقصود بوده است،لذا آیه به ذکر جزئیات درگیری و نفرات و سلاح نپرداخته است،مثل داستان حضرت یوسف علیه السلام که چون هدف تربیتی و عفاف آموزی دارد،خیلی از جزئیّات داستان،حتّی نام زلیخا نیز مطرح نشده است.

گرچه بعضی تفاسیر،استکبار و فساد یهود و قلع و قمع شدن آنان را در دو نوبت،به افرادی در گذشته های دور یا نزدیک نسبت داده اند و مسجد الاقصی در طول چند هزار سال،بارها شاهد حوادث و خاطرات تلخ بوده است،ولی شاید با توجّه به آیات و روایات،باید منتظر تجاوز و استکبار اسرائیل در آینده و ریشه کن شدن آنان از سوی بندگان صالح خدا باشیم.

چنان که از ظاهر آیه ی 5 و 6 بر می آید،که هنوز چنین فساد گسترده ای در زمین از طرف بنی اسرائیل و چنین قلع و قمع مهمی توسط مردان خدا انجام نشده است. (1)

روایات متعدّدی که در ذیل این آیه در تفاسیر آمده است،برخی نابودی یهودیان متجاوز را به قبل از قیام حضرت مهدی علیه السلام توسط انقلابیون مؤمن دانسته است،که شمشیرهای خود را بر دوش نهاده،تا مرز شهادت پیش می روند و زمینه ساز حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام می شوند.و برخی وقوع آن را در زمان ظهور امام زمان دانسته که متجاوزان یهود،قلع و قمع خواهند شد. (2)

پیام ها:

1 نیکی و بدی ما،به خداوند سود یا زیانی نمی رساند بلکه نتیجه آن به خود ما باز می گردد.« إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهٰا»

ص :23


1- 1) .ما امروز،از یک سو شاهد تجاوز گسترده ی اسرائیل و نقشه ی تصرّف از نیل تا فرات و اخراج مسلمانان از وطن خود و ایجاد شبکه های جاسوسی در جهان و بدست گرفتن بوق های تبلیغاتی و گردآوری نیروهای خود از شرق و غرب و انواع کارهای فسادانگیز هستیم و از سوی دیگر شاهد انقلاب اسلامی و پیدا شدن جوانان حزب الّلهی در فلسطین و هجوم به اسرائیل و پس گرفتن مسجد الاقصی هستیم که شاید آیه اشاره به این موارد باشد.و اللّٰه العالم.
2- 2) .تفاسیر نور الثقلین،فرقان،نمونه و....

2 اوّل باید از نیکی ها دم زد،سپس از بدی ها.« إِنْ أَحْسَنْتُمْ ... إِنْ أَسَأْتُمْ» 3 انسان در انتخاب و چگونگی عمل خویش،آزاد است.« إِنْ أَحْسَنْتُمْ ... إِنْ أَسَأْتُمْ» 4 فراز و نشیب های تاریخ و نابودی یهود بدنبال بلندپروازی آن،بر پایۀ قانون و سنّت الهی می باشد.« إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ» ...

5 مساجد،پیوسته پایگاه قدرت ادیان و سمبل قدرت بوده و آزاد کردن مساجد از سلطه ی کفار از وظائف مؤمنان است.برای سرکوب یهودیان متجاوز، مردان خدا وارد بیت المقدّس می شوند،چنان که مسلمانان با فتح مکّه وارد مسجد الحرام شدند.« لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ» 6 برای تقویت حق،قلع و قمع مستکبران لازم است.« وَ لِیُتَبِّرُوا مٰا عَلَوْا تَتْبِیراً»

[سوره الإسراء (17): آیه 8]

اشاره

عَسیٰ رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنٰا وَ جَعَلْنٰا جَهَنَّمَ لِلْکٰافِرِینَ حَصِیراً (8)

امید است که پروردگارتان بر شما رحم کند و اگر باز گردید(و دوباره فتنه کنید)ما نیز برمی گردیم(و قهر خود را می فرستیم)و ما دوزخ را برای کافران،زندانی سخت قرار داده ایم.

نکته ها:

«حصیر»،از«حصر»به معنای در تنگنا و محاصره افتادن است.به فرش حصیری نیز از آن جهت حصیر می گویند که در هم بافته شده است.

پیام ها:

1 یأس و ناامیدی از رحمت الهی روا نیست.خداوند،برای مفسدان نیز راه بازگشت را باز گذارده است.« عَسیٰ رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ» 2 محور کار مربی باید رحمت و محبّت باشد.« رَبُّکُمْ، یَرْحَمَکُمْ» 3 در شیوه ی هدایت،ابتدا از رحم و مهربانی بگوییم،سپس از هشدار و تهدید

ص :24

استفاده کنیم.« یَرْحَمَکُمْ ... عُدْنٰا» 4 قهر الهی وابسته به عملکرد خود ماست.« إِنْ عُدْتُمْ عُدْنٰا» 5 فسادی که توبه در پی نداشته باشد،به کفر می انجامد.« وَ جَعَلْنٰا جَهَنَّمَ لِلْکٰافِرِینَ» 6 دوزخیان هیچ راه فراری ندارند.« حَصِیراً»

[سوره الإسراء (17): آیات 9 تا 10]

اشاره

إِنَّ هٰذَا اَلْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلَّذِینَ یَعْمَلُونَ اَلصّٰالِحٰاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً (9) وَ أَنَّ اَلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنٰا لَهُمْ عَذٰاباً أَلِیماً (10)

همانا این قرآن به استوارترین راه،هدایت می کند و به مؤمنانی که کارهای شایسته انجام می دهند،بشارت می دهد که برایشان پاداش بزرگی است.

و آنان که به آخرت ایمان نمی آورند،برایشان عذابی دردناک، آماده کرده ایم.

نکته ها:

جمله ی« یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ »را دو گونه می توان معنا کرد:

الف:قرآن به پایدارترین شیوه هدایت می کند.

ب:قرآن استوارترین ملّت ها و امّت ها را هدایت می کند.

پیام ها:

1 خرافات و اوهام در منطق استوار قرآن راه ندارد.« یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ» 2 قرآن تنها کتابی است که قوانین ابدی و ثابت دارد.« یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ» 3 دریافت اجر به ایمان و عمل نیاز دارد،« اَلْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصّٰالِحٰاتِ» ولی برای دوزخی شدن،کفر به تنهایی کافی است.« اَلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ ... لَهُمْ عَذٰاباً» 4 عذاب الهی از هم اکنون آماده است.« أَعْتَدْنٰا» 5 بیم و امید در کنار هم باید باشد.« أَجْراً کَبِیراً ... عَذٰاباً أَلِیماً»

ص :25

[سوره الإسراء (17): آیه 11]

اشاره

وَ یَدْعُ اَلْإِنْسٰانُ بِالشَّرِّ دُعٰاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ کٰانَ اَلْإِنْسٰانُ عَجُولاً (11)

و انسان(شتابزده و نادان)همانگونه که خیر را می طلبد،شرّ را هم می طلبد و انسان همواره عجول است.

نکته ها:

در قرآن از شتاب زدگی انسان و شرّخواهی او بارها سخن به میان آمده است:« وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ» (1)یعنی از تو عذاب فوری می خواهند.در آیه ای دیگر از قول کافران می فرماید:« فَأَمْطِرْ عَلَیْنٰا حِجٰارَةً مِنَ السَّمٰاءِ» (2)می گویند:خدایا اگر دین حقّ است،از آسمان بر ما سنگ بباران.سرچشمه ی این شتاب ها،جهل و عناد و تعصّب است.

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«انما أهلک الناس العجلة» (3)بیشترین هلاکت و تباهی انسان از عجله است.بسیاری از نفرین هایی را هم که انسان علیه خود یا فرزندانش می کند از همین عجله است.

پیام ها:

1 عجله و شتاب،از آفات فکر و عمل بشر است.« وَ یَدْعُ الْإِنْسٰانُ بِالشَّرِّ ... عَجُولاً» 2 انسان،فطرتاً خیرگِراست.« یَدْعُ الْإِنْسٰانُ بِالشَّرِّ دُعٰاءَهُ بِالْخَیْرِ» تشبیه شرّخواهی انسان به خیرخواهی او،نشانه ی آن است که انسان در اصل،خیرگِرا می باشد.

3 آنان که به هدایت استوار قرآن« یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ» راه نیابند،شتابزده سراغ شرّ خواهند رفت.« یَدْعُ الْإِنْسٰانُ بِالشَّرِّ» 4 عجله در نهاد هر انسانی وجود دارد،امّا باید جای استفاده ی صحیح آن را بشناسیم.« کٰانَ الْإِنْسٰانُ عَجُولاً»

ص :26


1- 1) .رعد،6.
2- 2) .انفال،32.
3- 3) .بحار،ج 17،ص 340.

[سوره الإسراء (17): آیه 12]

اشاره

وَ جَعَلْنَا اَللَّیْلَ وَ اَلنَّهٰارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنٰا آیَةَ اَللَّیْلِ وَ جَعَلْنٰا آیَةَ اَلنَّهٰارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ اَلسِّنِینَ وَ اَلْحِسٰابَ وَ کُلَّ شَیْءٍ فَصَّلْنٰاهُ تَفْصِیلاً (12)

و ما شب و روز را دو نشانه(از قدرت خود)قرار دادیم،پس نشانه ی شب (روشنی ماه)را زدودیم و نشانه ی روز(خورشید)را روشنگر ساختیم تا فضل و روزی از پروردگارتان بجویید و تا شمار سالها و حساب را بدانید و ما هر چیز را به روشنی بیان کردیم.

نکته ها:

شاید دلیل اینکه در قرآن معمولاً کلمه ی شب مقدّم بر روز آمده است،این باشد که تاریکی زمین از خودش است و روشنایی آن از خورشید.

پیام ها:

1 گردش زمین به دور خود و پیدایش روز و شب و تغییرات آن،طبق اراده ی حکیمانه ی الهی است،نه تصادفی.« جَعَلْنَا ... فَمَحَوْنٰا ... لِتَبْتَغُوا» 2 روز برای کار و شب برای استراحت است.« آیَةَ النَّهٰارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا» 3 با آنکه فضل و رحمت از خداوند است،ولی ما نیز باید تلاش کنیم.« لِتَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ» 4 آماده سازی زمینه های کسب روزی،از شئون ربوبیّت الهی است.« لِتَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ» 5 روزی،از سوی خداست،به زرنگی خود مغرور نشویم.« فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ» 6 تدبیر نظام آفرینش،بی هدف نیست و در این تدبیر،محور هدف ها انسان است.« لِتَبْتَغُوا ... لِتَعْلَمُوا» 7 شب و روز،تقویمی طبیعی،دائمی،همگانی،آسان و قابل فهم،و وسیله ای برای نظم و برنامه ریزی می باشد.« لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسٰابَ»

ص :27

8 در نظام هستی،همه چیز منظّم،قانون مند و تفکیک شده است تا اصطکاک و تداخل و فروپاشی پیش نیاید.« وَ کُلَّ شَیْءٍ فَصَّلْنٰاهُ تَفْصِیلاً»

[سوره الإسراء (17): آیه 13]

اشاره

وَ کُلَّ إِنسٰانٍ أَلْزَمْنٰاهُ طٰائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ کِتٰاباً یَلْقٰاهُ مَنْشُوراً (13)

و کارنامه ی هر انسانی را در گردنش بسته ایم و روز قیامت برای او نوشته ای بیرون آوریم که آن را در برابر خود گشوده می بیند.

نکته ها:

کلمه ی« طٰائِرٍ »در آیه،کنایه از عمل انسان است،زیرا اعمال انسان همچون پرنده پرواز دارد تا به صاحبش برسد و پرونده عمل هر کس،از خیر و شرّ،به گردنش آویخته می شود.

در قرآن بارها به مسأله نامه ی عمل اشاره شده و در آیات مختلف نکاتی مطرح گردیده است،از جمله:

1 نامه ی عمل برای همه است.« کُلَّ إِنسٰانٍ أَلْزَمْنٰاهُ طٰائِرَهُ» ...

2 در آن نامه چیزی فروگذار نشده است.« لاٰ یُغٰادِرُ صَغِیرَةً وَ لاٰ کَبِیرَةً» (1)3 مجرمان از آن می ترسند.« فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمّٰا فِیهِ» (2)4 خود انسان با خواندن نامه ی عملش،حاکم و داور است.« اِقْرَأْ کِتٰابَکَ کَفیٰ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً» (3)5 رستگاران،کتابشان به دست راست داده می شود و دوزخیان به دست چپ.« أُوتِیَ کِتٰابَهُ بِیَمِینِهِ ... بِشِمٰالِهِ» (4)

ص :28


1- 1) .کهف،49.
2- 2) .کهف،49.
3- 3) .اسراء،14.
4- 4) .الحاقّة،19.
پیام ها:

1 حساب و کتاب،برای همه است و استثنا ندارد.« کُلَّ إِنسٰانٍ» 2 همه ی انسان ها با کارت شناساییِ اعمال،در محشر حضور پیدا می کنند.« کُلَّ إِنسٰانٍ أَلْزَمْنٰاهُ طٰائِرَهُ فِی عُنُقِهِ» 3 عمل انسان،ملازم انسان است.« أَلْزَمْنٰاهُ ... فِی عُنُقِهِ» 4 سعادت و شقاوت انسان بستگی به اعمال خود او دارد،نه عوامل اتفاقی مانند شانس و اقبال.« أَلْزَمْنٰاهُ طٰائِرَهُ» ...

5 برای خدا همه ی عمل ها روشن است،به گردن آویختن نامه ی اعمال،برای فهمیدن خود انسان است.« نُخْرِجُ لَهُ» 6 همه ی اعمال و حرکات انسان ثبت می شود.گرچه ثبت اعمال در دنیا برای انسان محسوس نیست،ولی در قیامت،کارنامه ی عمل او گشوده و افشا خواهد شد.« کِتٰاباً یَلْقٰاهُ مَنْشُوراً»

[سوره الإسراء (17): آیه 14]

اشاره

اِقْرَأْ کِتٰابَکَ کَفیٰ بِنَفْسِکَ اَلْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً (14)

(در قیامت به انسان گفته می شود:)کتابت را بخوان،کافی است که امروز، خودت حسابگر خویش باشی.

نکته ها:

امام صادق علیه السلام می فرماید:انسان،اعمال خویش را در پرونده ی خود چنان واضح می بیند که گویی همان ساعت آن را مرتکب شده است. (1)

فخر رازی می گوید:مراد از کتاب،صفحه ی روح است که اعمال انسان در آن اثر می گذارد و مراد از خواندن،درک و فهم آن است. (2)در تفسیر المیزان،از کتاب،به نفس اعمال تفسیر شده است.

ص :29


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر کبیر.

در روایات بسیاری توصیه شده که انسان پیش از قیامت،به حساب کار خود رسیدگی کند.

«حاسبوا انفسکم قبل أن تحاسبوا» (1)و اینگونه محاسبه ها،زمینه ی بیداری انسان و نبود آن نشانه ی غفلت اوست.

در حدیث آمده است:هر کس در دنیا از خود حساب بکشد،حسابش در آخرت آسان است.

پس باید در همین دنیا کتاب زندگی و پرونده ی اعمال خود را بخوانیم تا ضعف ها را جبران و از بدی ها توبه کرده و به اعمال نیک خود بیافزاییم. (2)

پیام ها:

1 در قیامت،همه ی مردم قادر به خواندن نامه ی اعمال خود می شوند.« اِقْرَأْ» 2 در قیامت،وجدان ها بیدار می شود.«نفسک» 3 قیامت،تنها دادگاهی است که مجرم علیه خودش حکم می کند.« کَفیٰ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً»

[سوره الإسراء (17): آیه 15]

اشاره

مَنِ اِهْتَدیٰ فَإِنَّمٰا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّمٰا یَضِلُّ عَلَیْهٰا وَ لاٰ تَزِرُ وٰازِرَةٌ وِزْرَ أُخْریٰ وَ مٰا کُنّٰا مُعَذِّبِینَ حَتّٰی نَبْعَثَ رَسُولاً (15)

هر کس هدایت یافت،پس همانا به سود خویش هدایت یافته است و هر کس گمراه شد،تنها به زیان خویش گمراه شده است و هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمی کشد و ما هرگز عذاب کننده نبوده ایم،مگر آنکه پیامبری بفرستیم(و اتمام حجّت کنیم).

ص :30


1- 1) .بحار،ج 70،ص 73.
2- 2) .پدری از فرزندش خواست تمام کردار یک روزش را بنویسد،فرزند انجام داد.روز دیگر باز پدر همان تقاضا را تکرار کرد.فرزند به جزع افتاد که این کار دشوار است،معافم بدار.پدر گفت:فرزند عزیزم! اینگونه تمام اعمالت ثبت می شود و البتّه در قیامت کشف شده و از کردارت شرمنده خواهی شد.(تفسیر کشف الاسرار)
نکته ها:

با توجّه به آیات 25 انعام و 13 عنکبوت و روایات،پیشوایان کفر و گمراهی،علاوه بر بار گناهان خود،بار گناهِ پیروان خود را نیز بر دوش می کشند،بدون آنکه از گناه پیروان،چیزی برداشته شود.زیرا اسباب گمراهی آنان را فراهم کرده اند.

پیام ها:

1 انسان در انتخاب راه،آزاد است.« مَنِ اهْتَدیٰ ... مَنْ ضَلَّ» 2 هدایت پذیری به سود خود انسان و کفر و اعراض،به زیان خود اوست؛سود و زیانی به خدا نمی رسد.« یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ ... یَضِلُّ عَلَیْهٰا» 3 هر کس،گرفتار عمل خویش است.« لاٰ تَزِرُ وٰازِرَةٌ وِزْرَ أُخْریٰ» 4 اوّل باید از مثبت ها سخن گفت،بعد از منفی ها.« مَنِ اهْتَدیٰ »قبل از« مَنْ ضَلَّ » آمده است.

5 سنّت خدا بر آن است که کسی یا امّتی را بدون بیان و اتمام حجّت،عذاب نکند.« مٰا کُنّٰا مُعَذِّبِینَ حَتّٰی نَبْعَثَ رَسُولاً» و انبیا برای هدایت بشر،از ابتدای خلقت بوده اند.

6 عقل،به تنهایی برای سعادت بشر کافی نیست،هدایت انبیا لازم است.« حَتّٰی نَبْعَثَ رَسُولاً» 7 لازمه ی آخرت،آمدن انبیاست،چون برای بازخواست شدن انسان،قبلاً باید شرح وظایفش را از طریق پیامبران دریافت کند.« وَ مٰا کُنّٰا مُعَذِّبِینَ» ...

[سوره الإسراء (17): آیه 16]

اشاره

وَ إِذٰا أَرَدْنٰا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنٰا مُتْرَفِیهٰا فَفَسَقُوا فِیهٰا فَحَقَّ عَلَیْهَا اَلْقَوْلُ فَدَمَّرْنٰاهٰا تَدْمِیراً (16)

و هر گاه بخواهیم(مردم)منطقه ای را(به کیفر گناهشان)هلاک کنیم،به خوشگذرانان آنان فرمان می دهیم،پس در آن مخالفت و عصیان می کنند،که مستحقّ عذاب و قهر الهی می شوند،سپس آنجا را به سختی درهم می کوبیم.

ص :31

نکته ها:

« أَمَرْنٰا مُتْرَفِیهٰا »،یعنی بزرگان قوم را فرمان به اطاعت می دهیم،زیرا خداوند به فسق و گناه دستور نمی دهد،بلکه به عدل و احسان فرمان می دهد.شیوه ی هلاک کردن خدا به این نحو است که به اطاعت دستور می دهد،مرفّهان بی درد مخالفت می کنند و افراد عادیّ هم از آنان پیروی می کنند،آن گاه قهر الهی بر همگان حتمی و محقّق می شود،و عذاب و غضب الهی فرا می رسد.

اراده ی قهر خدای حکیم،بر اساس زمینه های گناه و خصلت های منفی ماست،و گرنه خداوند مهربان،بی جهت اراده ی هلاک قومی را نمی کند.به فرموده ی حضرت رضا علیه السلام:

اراده ی الهی در این آیه،مشروط به فسق ماست. (1)

پیام ها:

1 یکی از شیوه های قهر و کیفر الهی،رفاه زدگی و فرورفتن در نعمت هاست.

« أَرَدْنٰا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً» ...

2 وجود مترفین در جامعه،زمینه ساز قهر الهی است.« فَفَسَقُوا فِیهٰا فَحَقَّ» ...

3 سقوط اخلاقی و اجتماعی جامعه،به دست رؤسای مرفّه آنان است.« أَمَرْنٰا مُتْرَفِیهٰا فَفَسَقُوا» 4 مرفّهان بی درد،پیش از دیگران در برابر دعوت انبیا می ایستند،چون رفاه، معمولاً سرچشمه ی فساد است.« أَمَرْنٰا مُتْرَفِیهٰا فَفَسَقُوا» 5 مهلت دادن به نافرمانان،سنّت الهی است.« أَمَرْنٰا، فَفَسَقُوا، فَحَقَّ» 6 تهدیدهای الهی را جدّی بگیریم و خود را اصلاح کنیم،چون عامل اجرای تهدیدهای الهی عملکرد خودماست.« فَفَسَقُوا فِیهٰا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ» 7 بدون اتمام حجّت،عذاب الهی نازل نمی شود.« أَمَرْنٰا، فَفَسَقُوا، فَحَقَّ، فَدَمَّرْنٰاهٰا» 8 قهر و عذاب الهی،شدید است.« فَدَمَّرْنٰاهٰا تَدْمِیراً»

ص :32


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.

9 همه چیز و همه کار با قدرت الهی انجام می شود.« أَرَدْنٰا، نُهْلِکَ، أَمَرْنٰا، فَدَمَّرْنٰاهٰا»

[سوره الإسراء (17): آیه 17]

اشاره

وَ کَمْ أَهْلَکْنٰا مِنَ اَلْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ کَفیٰ بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبٰادِهِ خَبِیراً بَصِیراً (17)

و چه بسیار مردمانی را که پس از نوح(به کیفر گناه و کفرشان)نابود کردیم و همین کافی است که پروردگارت به گناهان بندگانش آگاه و بیناست.

نکته ها:

این آیه که انقراض نسلی از بشر و آغاز نظام نوینی در زندگی بشر را بازگو می کند،نشان می دهد که زمان حضرت نوح علیه السلام،نقطه ی عطفی در تاریخ بشر بوده است.زندگی قبل از نوح،بسیار ساده و با جمعیّتی محدود بوده و تاریخ پرماجرایی نداشته است و تداوم نسل بشر،با چند مؤمنی صورت گرفته که در کشتی همراه نوح علیه السلام بودند.

آیه،ضمن اینکه هشدار به غافلان و عبرت برای مردم است،مایه ی تسکین و آرامش پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله است،که اگر کافران از آزارشان دست برندارند،گرفتار قهر الهی خواهند شد.

پس از قوم نوح،قوم عاد،ثمود،لوط،اصحاب مدین،فرعون،هامان،قارون و اصحاب فیل هم،گرفتار قهر الهی شدند.« مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ»

پیام ها:

1 ملّت هایی که در طول تاریخ،به دلیل نافرمانی،گرفتار قهر و غضب خدا شده اند بسیارند.« کَمْ أَهْلَکْنٰا» 2 قهر الهی مخصوص قیامت نیست،در دنیا هم هلاک می کند.« کَمْ أَهْلَکْنٰا» 3 تاریخ،سرچشمه ی عبرت و درس است.« مِنَ الْقُرُونِ» 4 توجّه به علم و آگاهی خدا به گناهان،برای تربیت ما کافی است.« کَفیٰ بِرَبِّکَ» 5 برای عذاب و مجازات مجرمان،آگاهی خداوند کافی است و نیازی به شاهد و و بیّنه ندارد.« کَفیٰ بِرَبِّکَ» ...

ص :33

6 انسان گنهکار،بنده ی خداست.« بِذُنُوبِ عِبٰادِهِ» نفرمود:«بذنوب الناس» 7 خداوند،به باطن ما خبیر و به ظاهر ما بصیر است.« خَبِیراً بَصِیراً»

[سوره الإسراء (17): آیه 18]

اشاره

مَنْ کٰانَ یُرِیدُ اَلْعٰاجِلَةَ عَجَّلْنٰا لَهُ فِیهٰا مٰا نَشٰاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنٰا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاٰهٰا مَذْمُوماً مَدْحُوراً (18)

هر کس پیوسته زندگی دنیای زودگذر را بخواهد،به مقداری که بخواهیم و برای هر که اراده کنیم،در این دنیا بشتاب فراهم می کنیم،سپس جهنّم را برایش قرار می دهیم که با شرمندگی و طرد شدگی،وارد آن خواهد شد.

نکته ها:

از دیدگاه قرآن،دنیاطلبی و دنیاگرایی اگر سبب غفلت از آخرت و انحصار خواسته ها در دنیا باشد،نکوهیده است.این نکته در آیات فراوانی مطرح شده است،از جمله:« یَعْلَمُونَ ظٰاهِراً مِنَ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غٰافِلُونَ» (1)،« فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّٰی عَنْ ذِکْرِنٰا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیٰاةَ الدُّنْیٰا» (2)و« أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» (3)در جهان مادیّات نزاع و درگیری زیاد است و همه کس به همه آرزوهایش نمی رسد،پس باید اندازه و سهمیه ای باشد که چه کسی چه مقدار داشته باشد:« عَجَّلْنٰا لَهُ فِیهٰا مٰا نَشٰاءُ لِمَنْ نُرِیدُ» ،امّا در دنیای معنویات،چون تزاحم و محدودیّتی نیست،همه صد درصد کامیاب می شوند و راه برای بیشتر هم باز است.« کٰانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً» (4)

پیام ها:

1 دنیا زودگذر است.« اَلْعٰاجِلَةَ» 2 انسان،با اراده خلق شده و در انتخاب آزاد است،ولی اراده ی الهی اصل است.

« یُرِیدُ ... لِمَنْ نُرِیدُ»

ص :34


1- 1) .روم،7.
2- 2) .نجم،29.
3- 3) .توبه،38.
4- 4) .اسراء،19.

3 آنچه زشت است،خصلت دنیاگرایی است،نه اصل دنیا.« کٰانَ یُرِیدُ الْعٰاجِلَةَ» 4 خواست انسان بی حدّ و حصر است،پس باید در چهارچوب اراده ی الهی محدود شود.« مٰا نَشٰاءُ» 5 همه ی دنیاخواهان به دنیا نمی رسند.« لِمَنْ نُرِیدُ» 6 دنیاطلبان دو دسته اند:برخی دنیا و آخرت را می بازند،« خَسِرَ الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةَ » بعضی به بخشی از خواسته های دنیایی شان می رسند.« عَجَّلْنٰا لَهُ فِیهٰا مٰا نَشٰاءُ» 7 دنیاطلبان و صاحبان اهداف مادّی،شاید به مقداری از نام و نان برسند،ولی قیامتشان تباه است.« جَعَلْنٰا لَهُ جَهَنَّمَ» 8 پایان دنیاطلبی،پشیمانی و دوزخ است.« جَعَلْنٰا لَهُ جَهَنَّمَ» 9 دنیاطلبان،هم در آتش می سوزند(عذاب جسمی)،هم تحقیر می شوند (عذاب روحی).« یَصْلاٰهٰا مَذْمُوماً مَدْحُوراً»

[سوره الإسراء (17): آیه 19]

اشاره

وَ مَنْ أَرٰادَ اَلْآخِرَةَ وَ سَعیٰ لَهٰا سَعْیَهٰا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولٰئِکَ کٰانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً (19)

و هر کس خواهان آخرت باشد و برای آن تلاش شایسته و در خور کند،و مؤمن باشد،پس تلاش آنان سپاس گزارده می شود.

پیام ها:

1 انسان،آزاد و دارای اراده است.« مَنْ أَرٰادَ» 2 آخرت،بدون تلاش به دست نمی آید.« سَعیٰ لَهٰا» 3 برای سعادت اخروی،تلاش ویژه ای لازم است.« سَعیٰ لَهٰا سَعْیَهٰا» 4 ایمان،شرط نتیجه گیری از تلاش های دنیوی است.« وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» 5 شرط سعادت اخروی،ایمان و تلاش است.« کٰانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً» 6 تلاش مؤمنان مورد تقدیر و سپاس است،چه به نتیجه برسد یا نرسد.« کٰانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً»

ص :35

7 دست یابی دنیاگرایان به دنیا،احتمالی است،« عَجَّلْنٰا ... لِمَنْ نُرِیدُ» ولی دست یابی مؤمنان آخرت گرا به پاداش،قطعی است.« کٰانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً» 8 اراده و تلاش انسان در سعادت او نقش دارد.« أَرٰادَ ... سَعیٰ ... کٰانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً» 9 تشکّر از تلاش دیگران،کاری الهی است.« کٰانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً» 10 سپاس خدا از مؤمنان،بالاتر از باغ بهشت است،چون تشکّر هر کس،به اندازه ی شعاع وجودی اوست.« کٰانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً» 11 هر سعی و تلاشی مورد تقدیر و ستایش خدا نیست.« مَنْ أَرٰادَ الْآخِرَةَ وَ سَعیٰ لَهٰا ... کٰانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً»

[سوره الإسراء (17): آیه 20]

اشاره

کُلاًّ نُمِدُّ هٰؤُلاٰءِ وَ هَؤُلاٰءِ مِنْ عَطٰاءِ رَبِّکَ وَ مٰا کٰانَ عَطٰاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً (20)

ما از عطای پروردگارت،اینان(فرصت طلبان)و آنان(دنیا طلبان)را کمک می کنیم و عطای پروردگارت از کسی منع نمی شود.

نکته ها:

خداوند انسان ها را آزاد آفرید و با در اختیار قرار دادن امکانات،آنان را آزمود تا نحوه ی عمل و گزینش آنان روشن شود و معامله کنندگان با خدا،از دیگران جدا شوند،مثل سازمان آب و برق که این دو نعمت را در اختیار همه ی خانه ها قرار می دهد،تا افراد با انتخاب خود، از آنها استفاده ی خوب یا بد بکنند.

پیام ها:

1 سنّت خدا بر این است که نعمت و امداد خویش را در اختیار همگان قرار دهد، تا هر کس صفات خوب و بد خویش را بروز دهد.« کُلاًّ نُمِدُّ» 2 ایمان به خداوند و آخرت طلبی،با برخورداری از امکانات مادّی منافاتی ندارد.« کُلاًّ نُمِدُّ»

ص :36

3 الطاف الهی از شئون ربوبیّت و تفضّل اوست،و گر نه ما طلبی از او نداریم.

« عَطٰاءِ رَبِّکَ» 4 عطای خداوند،همیشگی است.« مٰا کٰانَ عَطٰاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً»

[سوره الإسراء (17): آیه 21]

اشاره

اُنْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنٰا بَعْضَهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجٰاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضِیلاً (21)

بنگر که چگونه بعضی از آنان را بر بعض دیگر برتری دادیم،و قطعاً درجات آخرت،بزرگتر و ارزشمندتر است.

نکته ها:

برتری های افراد بر یکدیگر دو نوع است:گاهی به خاطر استعداد،ذوق،فکر،شرایط خانوادگی،جغرافیایی و امثال آن انسان دریافت هایی دارد که اینها لطف خداوند و همراه با مسئولیّت و آزمایش است که این آیه به همین برتری ها اشاره دارد و گاهی برتری ها بر اساس ظلم و استثمار و استحمار است که حساب جداگانه ای دارد.

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:درجات بهشت،به مقدار عقل اهل بهشت است. (1)

پیام ها:

1 توجّه به حکمتِ اختلاف و تفاوت ها در خلقت،نیاز به تأمّل و دقّت دارد.

« اُنْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنٰا» 2 جایگاه همه در آخرت،یکسان نیست و برتری های بس بزرگی وجود دارد.

« أَکْبَرُ دَرَجٰاتٍ»

ص :37


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

[سوره الإسراء (17): آیه 22]

اشاره

لاٰ تَجْعَلْ مَعَ اَللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً (22)

با خداوند معبود دیگری قرار مده که نکوهیده و سرافکنده خواهی نشست.

نکته ها:

گرچه مخاطب آیه پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله است،ولی مقصود تمام مردم می باشد.نظیر اینگونه خطاب در آیات قرآن کریم فراوان است،از جمله آیه ی بعد که می فرماید:« إِمّٰا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمٰا أَوْ کِلاٰهُمٰا فَلاٰ تَقُلْ لَهُمٰا أُفٍّ» یعنی هر گاه یکی از پدر و مادر یا هر دوی آنان،نزد تو به پیری رسیدند،به آنان افّ مگو،با آنکه پیامبر پدر و مادر خود را در کودکی از دست داده بود.

در این آیه نیز مراد از« لاٰ تَجْعَلْ »مردم هستند که به دلیل رهبری پیامبر،آن حضرت مورد خطاب واقع شده است.

پیام ها:

1 شکوفایی و عزّت انسان در سایه ی توحید است و شرک و پرستش غیر خدا انسان را خوار و ذلیل می کند.« مَذْمُوماً مَخْذُولاً» 2 پیروی از مکاتب غیر الهی،انسان را به بن بست و رکود و باتلاق می کشاند.

« فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً» 3 مشرک،مورد نکوهش خدا،فرشتگان،مؤمنین،وجدان های بیدار و خردمندان جهان است.« مَذْمُوماً مَخْذُولاً» زیرا نامی از مذمّت کننده نیامده است،تا مطلق و فراگیر باشد.

[سوره الإسراء (17): آیه 23]

اشاره

وَ قَضیٰ رَبُّکَ أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِیّٰاهُ وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً إِمّٰا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ اَلْکِبَرَ أَحَدُهُمٰا أَوْ کِلاٰهُمٰا فَلاٰ تَقُلْ لَهُمٰا أُفٍّ وَ لاٰ تَنْهَرْهُمٰا وَ قُلْ لَهُمٰا قَوْلاً کَرِیماً (23)

ص :38

پروردگارت مقرّر داشت که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید.

اگر یکی از آن دو یا هر دو نزد تو به پیری رسیدند،به آنان«اف»مگو و آنان را از خود مران و با آنان سنجیده و بزرگوارانه سخن بگو.

نکته ها:

در احادیث،در مورد احسان به والدین بسیار سفارش شده و از آزردن آنان نکوهش به عمل آمده است:

پاداش نگاه رحمت به والدین،حج مقبول است.رضایت آن دو رضای الهی و خشم آنان خشم خداست.احسان به پدر و مادر عمر را طولانی می کند و سبب می شود که فرزندان نیز به ما احسان کنند.در احادیث آمده است:حتّی اگر تو را زدند،تو«افّ»نگو،خیره نگاه مکن، دست بلند مکن،جلوتر از آنان راه نرو،آنان را به نام صدا نزن،کاری مکن که مردم به آنان دشنام دهند،پیش از آنان منشین و پیش از آنکه از تو چیزی بخواهند به آنان کمک کن. (1)

مردی مادرش را به دوش گرفته طواف می داد،پیامبر را در همان حالت دید،پرسید:آیا حقّ مادرم را ادا کردم؟ فرمود:حتّی حقّ یکی از ناله های زمان زایمان را ادا نکردی. (2)

از پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله سؤال شد:آیا پس از مرگ هم احسانی برای والدین هست؟ فرمود:آری، از راه نماز خواندن برای آنان و استغفار برایشان و وفا به تعهّداتشان و پرداخت بدهی هایشان و احترام دوستانشان. (3)

مردی از پدرش نزد پیامبر شکایت کرد.حضرت پدر را خواست و پرسش نمود،پدر پیر گفت:روزی من قوی و پولدار بودم و به فرزندم کمک می کردم،امّا امروز او پولدار شده و به من کمک نمی کند.رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله گریست و فرمود:هیچ سنگ و شنی نیست که این قصه را بشنود و نگرید! سپس به آن فرزند فرمود:«انت و مالک لابیک»تو و دارایی ات از آنِ پدرت هستید. (4)

ص :39


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر نمونه.
3- 3) .تفسیر مجمع البیان.
4- 4) .تفسیر فرقان.

در حدیث آمده است:حتّی اگر والدین فرزند خود را زدند،فرزند بگوید:«خدا شما را ببخشد»که این کلمه همان«قول کریم»است. (1)

احسان به والدین،از صفات انبیاست.چنان که در مورد حضرت عیسی علیه السلام،توصیفِ« بَرًّا بِوٰالِدَتِی» (2)و در مورد حضرت یحیی علیه السلام« بَرًّا بِوٰالِدَیْهِ» (3)آمده است.

والدین،تنها پدر و مادر طبیعی نیستند.در برخی احادیث،پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله و امیر المؤمنین علیه السلام پدر امّت به حساب آمده اند. (4)هم چنان که حضرت ابراهیم،پدر عرب به حساب آمده است. (5)« مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرٰاهِیمَ» (6)اگر والدین توجّه کنند که پس از توحید مطرحند،انگیزه ی دعوت فرزندان به توحید در آنان زنده می شود.« قَضیٰ رَبُّکَ أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِیّٰاهُ وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً»

پیام ها:

1 توحید،در رأس همه ی سفارش های الهی است.« قَضیٰ رَبُّکَ أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِیّٰاهُ» 2 خدمتگزاری و احسان به پدر و مادر،از اوصاف موحّد واقعی است.« أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِیّٰاهُ وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً» 3 فرمانِ نیکی به والدین مانند فرمانِ توحید،قطعی و نسخ نشدنی است.« قَضیٰ» 4 احسان به والدین در کنار توحید و اطاعت از خداوند آمده است تا نشان دهد این کار،هم واجب عقلی و وظیفه ی انسانی است،هم واجب شرعی.« قَضیٰ رَبُّکَ أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِیّٰاهُ وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً» 5 نسل نو باید در سایه ی ایمان،با نسل گذشته،پیوند محکم داشته باشند.

« أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِیّٰاهُ وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً» 6 در احسان به والدین،مسلمان بودن آنها شرط نیست.« بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً»

ص :40


1- 1) .کافی،ج 2،ص 157.
2- 2) .مریم،39.
3- 3) .مریم،14.
4- 4) .«أنا و علیّ أبوا هذه الامّة».بحار،ج 16،ص 95.
5- 5) .تفسیر نور الثقلین.
6- 6) .حج،78.

7 در احسان به پدر و مادر،فرقی میان آن دو نیست.« بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً» 8 نیکی به پدر و مادر را بی واسطه و به دست خود انجام دهیم.« بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً» 9 احسان،بالاتر از انفاق است و شامل محبّت،ادب،آموزش،مشورت،اطاعت، تشکّر،مراقبت و امثال اینها می شود.« بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً» 10 احسان به والدین،حدّ و مرز ندارد.« بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً» (نه مثل فقیر،که تا سیر شود،و جهاد که تا رفع فتنه باشد و روزه که تا افطار باشد.) 11 سفارش قرآن به احسان،متوجّه فرزندان است،نه والدین.« وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً» زیرا والدین نیازی به سفارش ندارند و به طور طبیعی به فرزندان خود احسان می کنند.

12 هر چه نیاز جسمی و روحیِ والدین بیشتر باشد،احسان به آنان ضروری تر است.« یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ» 13 پدر و مادر سالمند را به آسایشگاه نبریم،بلکه نزد خود نگهداریم.« عِنْدَکَ» 14 وقتی قرآن از رنجاندن سائل بیگانه ای نهی می کند،« أَمَّا السّٰائِلَ فَلاٰ تَنْهَرْ »تکلیف پدر و مادر روشن است.« وَ لاٰ تَنْهَرْهُمٰا» 15 هم احسان لازم است،هم سخن زیبا و خوب.« إِحْسٰاناً ... قُلْ لَهُمٰا قَوْلاً کَرِیماً» (بعد از احسان،گفتار کریمانه مهم ترین شیوه ی برخورد با والدین است.) 16 در احسان به والدین و قول کریمانه،شرط مقابله نیامده است.یعنی اگر آنان هم با تو کریمانه برخورد نکردند،تو کریمانه سخن بگو.« وَ قُلْ لَهُمٰا قَوْلاً کَرِیماً»

[سوره الإسراء (17): آیه 24]

اشاره

وَ اِخْفِضْ لَهُمٰا جَنٰاحَ اَلذُّلِّ مِنَ اَلرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ اِرْحَمْهُمٰا کَمٰا رَبَّیٰانِی صَغِیراً (24)

و از روی مهربانی و لطف،بالِ تواضع خویش را برای آنان فرودآور و بگو:پروردگارا! بر آن دو رحمت آور،همان گونه که مرا در کودکی تربیت کردند.

ص :41

پیام ها:

1 فرزند در هر موقعیّتی که هست،باید متواضع باشد و کمالات خود را به رُخ والدین نکشد.« وَ اخْفِضْ لَهُمٰا جَنٰاحَ الذُّلِّ» 2 تواضع در برابر والدین،باید از روی مهر و محبت باشد،نه ظاهری و ساختگی،یا برای گرفتن اموال آنان.« وَ اخْفِضْ لَهُمٰا ... مِنَ الرَّحْمَةِ» 3 فرزند باید نسبت به پدر مادر،هم متواضع باشد،هم برایشان از خداوند رحمت بخواهد.« وَ اخْفِضْ ... وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمٰا» 4 دعای فرزند در حقّ پدر و مادر مستجاب است،و گر نه خداوند دستور به دعا نمی داد.« وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمٰا» ...

5 دعا به پدر و مادر،فرمان خدا و نشانه ی شکرگزاری از آنان است.« قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمٰا» ...

6 در دعا از کلمۀ« رَبِّ »غفلت نکنیم.« قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمٰا» 7 رحمت الهی،جبران زحمات تربیتی والدین است.« رَبِّ ارْحَمْهُمٰا کَمٰا رَبَّیٰانِی» گویا خداوند به فرزند می گوید:تو رحمت خود را دریغ مدار،و از خدا نیز استمداد کن که ادای حقّ آنان از عهده ی تو خارج است.

8 گذشته ی خود،تلخی ها و مشکلات دوران کودکی و خردسالی را که بر والدین تحمیل شده است از یاد نبرید.« کَمٰا رَبَّیٰانِی صَغِیراً» 9 پدر و مادر باید بر اساس محبّت فرزندان را تربیت کنند.« اِرْحَمْهُمٰا کَمٰا رَبَّیٰانِی» 10 انسان باید از مربّیان خود تشکّر و قدردانی کند.« اِرْحَمْهُمٰا کَمٰا رَبَّیٰانِی»

[سوره الإسراء (17): آیه 25]

اشاره

رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمٰا فِی نُفُوسِکُمْ إِنْ تَکُونُوا صٰالِحِینَ فَإِنَّهُ کٰانَ لِلْأَوّٰابِینَ غَفُوراً (25)

پروردگارتان به آنچه در درون شماست،آگاه تر(از خودتان)است.اگر صالح باشید،قطعاً او آمرزنده توبه کنندگان است.

ص :42

پیام ها:

1 از شئون ربوبیّت خداوند،آگاهی اوست.« رَبُّکُمْ أَعْلَمُ» 2 انگیزه ما در هر کار و در خدمت به والدین زیر نظر اوست.« رَبُّکُمْ أَعْلَمُ» ...

3 صلاحیّت ها مربوط به درون و انگیزه هاست.« فِی نُفُوسِکُمْ إِنْ تَکُونُوا صٰالِحِینَ» 4 اگر دل و درون،صاف و صالح باشد،دَر توبه باز است.« تَکُونُوا صٰالِحِینَ ... لِلْأَوّٰابِینَ غَفُوراً» 5 توبه ی خود را با انابه ی پی در پی انجام دهیم.« لِلْأَوّٰابِینَ» 6 خداوند بخشاینده است،امّا شرط برخورداری ما از مغفرت الهی،توبه است.

« إِنْ تَکُونُوا صٰالِحِینَ ... لِلْأَوّٰابِینَ غَفُوراً» 7 اگر از روی نادانی برخورد نامناسبی با والدین داشته ایم،با توبه می توانیم رحمت خدا را جلب کنیم.« صٰالِحِینَ ... غَفُوراً» (با توجّه به آیه ی قبل) 8 عفو و بخشش الهی از شئون ربوبیّت اوست.« رَبُّکُمْ ... غَفُوراً» 9 یکی از نشانه های صالح بودن انسان،توبه کردن است.« إِنْ تَکُونُوا صٰالِحِینَ ...

لِلْأَوّٰابِینَ»

10 گاهی از افراد صالح نیز لغزشی سر می زند،که البتّه باید این کوتاهی ها را با توبه جبران کرد.« إِنْ تَکُونُوا صٰالِحِینَ ... لِلْأَوّٰابِینَ»

[سوره الإسراء (17): آیه 26]

اشاره

وَ آتِ ذَا اَلْقُرْبیٰ حَقَّهُ وَ اَلْمِسْکِینَ وَ اِبْنَ اَلسَّبِیلِ وَ لاٰ تُبَذِّرْ تَبْذِیراً (26)

حقّ خویشاوند و بیچاره و در راه مانده را ادا کن و هیچ گونه ریخت و پاش و اسرافی نکن.

نکته ها:

«تبذیر»از ریشه ی«بذر»به معنای ریخت و پاش است.مانند آنکه برای دو نفر مهمان، غذای ده نفر را تهیه کنیم.

امام صادق علیه السلام فرمود:هر کس چیزی را در غیر مسیر طاعت خدا مصرف کند،مبذّر

ص :43

است. (1)آن حضرت در پاسخ به این سؤال که آیا در مخارج حلال نیز اسراف وجود دارد؟ فرمودند:بلی،زیرا کسی که دارایی خود را چنان بخشش کند که چیزی برای خود نگذارد،در مصرف حلال اسراف کرده است. (2)

پس از نزول این آیه،پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله بدنبال مراد خداوند از« ذَا الْقُرْبیٰ »بود.خداوند به او وحی کرد که«فدک»را به فاطمه علیها السلام بدهد و آن حضرت«فَدک» (3)را به فاطمه بخشید.امّا پس از آن حضرت،فدک را از اهل بیت به ناحقّ گرفتند و اهل بیت برای گرفتن حقّ خود همواره به این آیه استناد می کردند.

مفسّران شیعه و سنّی مانند طبری،با الهام از روایات،می نویسند:امام سجاد علیه السلام در دوران اسارت وقتی همراه قافلۀ اسرا به شام رسید،در مقام محاجّه با آنان که اسرای اهل بیت را بی دین و خارجی می خواندند،با استناد به این آیه فرمودند:مراد از «ذَا الْقُرْبیٰ» ما هستیم! (4)برخی روایات آیه را مربوط به خمس دانسته و برخی دیگر موضوع آیه را بالاتر از مسائل مادّی دانسته و گفته اند:آیه،به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمان می دهد که حقّ علیّ بن ابی طالب علیهما السلام را با وصیّت به جانشینی او ادا کند. (5)و مراد از تبذیر در آیه که از آن نهی شده،«غُلوّ»است. (6)

ص :44


1- 1) .بحار،ج 75،ص 302.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .فدک،مزرعه ی بسیار بزرگی بود که بدون جنگ در اختیار پیامبر قرار گرفت.آن حضرت با توجّه به محبوبیّت،عصمت،زهد،امانت و دقّت اهل بیت علیهم السلام و پشتیبانی اقتصادی برای تبلیغ خط و راه آنان و فقرزدایی از امّت،آن را در اختیار اهل بیت علیهم السلام گذاشت.امّا پس از رحلت پیامبر ابو بکر آن را گرفت،سپس عمر بن عبد العزیز آن را باز گرداند،باز غصب کردند و در زمان مأمون برگردانده شد و باز هم غصب کردند.درباره ی فدک،بحث های تاریخی،حقوقی و سیاسی فراوانی است که در ذیل این آیه در تفاسیر آمده که از همه ی آن مباحث،صرف نظر می کنیم.
4- 4) .احتجاج طبرسی،ج 2،ص 33؛تفسیر نور الثقلین.
5- 5) .امام صادق علیه السلام درباره این آیه فرمودند:حقّ علی بن ابی طالب علیهما السلام جانشینی رسول خدا و داشتن علوم نبوی است.کافی،ج 1،ص 294.
6- 6) .تفسیر فرقان.
پیام ها:

1 دستورات دینی با فطرت هماهنگ است.انسان به طور فطری در درجه اوّل به والدین و سپس به نزدیکان علاقه دارد،دستور ادای حقّ در اسلام نیز بر این اساس است.با توجّه به آیات قبل و« آتِ ذَا الْقُرْبیٰ حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ» 2 در انفاق،باید اولویّت ها را در نظر گرفت.اوّل والدین،سپس فامیل،بعداً فقرا و ابن السبیل.« آتِ ذَا الْقُرْبیٰ» ...

3 خویشاوندان،به گردن ما حقّ دارند و ما منّتی بر آنان نداریم.« آتِ ذَا الْقُرْبیٰ حَقَّهُ» 4 خویشاوندی،فقر و در راه ماندگی سبب پیدایش حقوق ویژه است.« آتِ ذَا الْقُرْبیٰ حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ» 5 در پرداخت حقّ خویشاوندان،فقر شرط نیست.« آتِ ذَا الْقُرْبیٰ حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ» 6 در انفاق باید اعتدال را رعایت کنیم و از حد نگذریم.« آتِ ... وَ لاٰ تُبَذِّرْ» 7 ریخت و پاش و مصرف بی مورد مال،حرام است.« وَ لاٰ تُبَذِّرْ» 8 انسان در مصرف مال و ثروت خود به هر شکلی آزاد نیست.« وَ لاٰ تُبَذِّرْ تَبْذِیراً»

[سوره الإسراء (17): آیه 27]

اشاره

إِنَّ اَلْمُبَذِّرِینَ کٰانُوا إِخْوٰانَ اَلشَّیٰاطِینِ وَ کٰانَ اَلشَّیْطٰانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً (27)

همانا اسرافکاران برادران شیطان هایند و شیطان نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس بود.

نکته ها:

کلمه ی«اخ»در عربی هم به معنای برادر،هم به معنای ملازم و همراه می باشد.مثل «اخو السفر»به کسی که پیوسته در سفر است،و«اخو الکرم»که به انسان کریم گفته می شود.برادری گاهی نسبی است،گاهی مسلکی و مرامی؛اسرافکاران برادران مسلکی شیطانند.« إِخْوٰانَ الشَّیٰاطِینِ »یعنی کسانی که در مسیر شیطان و همراه اویند.

ص :45

در قرآن،پیوسته از وسوسه یا ولایت شیطان بر افراد،سخن به میان آمده است،اما تنها موردی که« إِخْوٰانَ الشَّیٰاطِینِ »آمده این آیه است،یعنی اسرافکاران همکار شیطانند،نه تحت امر او.پس کار از وسوسه شدن گذشته و به مرحله ی همکاری و معاونت رسیده است.

چنان که در جای دیگر آمده است:« نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطٰاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ» (1)«تبذیر»،گرچه بیشتر در مسائل مالی است،ولی در مورد نعمت های دیگر نیز وجود دارد، مانند هدر دادن عمر و جوانی،به کار گرفتن فکر،چشم،گوش و زبان در راه ناصحیح، سپردن مسئولیّت ها به افراد ناصالح،پذیرش مسئولیّت بدون داشتن لیاقت و بیش از حد توان و ظرفیّت،آموزش و آموختن مطالب غیر ضروری و غیر مفید و امثال اینها. (2)

پیام ها:

1 مصرف مال و دارایی در غیر مورد آن،کاری شیطانی و نوعی ناسپاسی است.

« اَلْمُبَذِّرِینَ ... إِخْوٰانَ الشَّیٰاطِینِ» 2 مبذّر و اهل ریخت و پاش باید تحقیر شود،نه آنکه مورد تقدیر و احترام قرار گیرد.« إِخْوٰانَ الشَّیٰاطِینِ» 3 مؤمن با مؤمن برادر است،« إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (3)و اسرافکار با شیطان.« إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ ... إِخْوٰانَ الشَّیٰاطِینِ» 4 تبذیر،نشانه ی کفران و ناسپاسی است،نه نشانه ی سخاوت و بخشندگی.

« اَلْمُبَذِّرِینَ ... لِرَبِّهِ کَفُوراً»

[سوره الإسراء (17): آیه 28]

اشاره

وَ إِمّٰا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ اِبْتِغٰاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوهٰا فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَیْسُوراً (28)

و اگر به انتظار رحمتی از پروردگارت که به آن امیدواری،از آنان اعراض می کنی،پس با آنان سخنی نرم بگو.

ص :46


1- 1) .زخرف،36.
2- 2) .تفسیر أطیب البیان.
3- 3) .حجرات،10.
نکته ها:

این آیه،درباره ی برخورد مناسب با مردم است.لذا پیامبر حتّی آن گاه که در انتظار گشایش و رحمت الهی بود،اگر کسی از ایشان چیزی درخواست می کرد که حضرت آن را نداشت، برایش دعا می کرد و می فرمود:خداوند،ما و شما را از فضل خویش روزی دهد. (1)

فاطمه ی زهرا علیها السلام هنگامی که برای کمک در کارهای خانۀ خود،از پیامبر کنیزی درخواست کرد،حضرت فرمود:در مسجد 400 نفرند که لباس و غذا ندارند،اگر چنین نبود، خدمتکاری برایت تعیین می کردم.آن گاه تسبیحات معروف به«تسبیح حضرت زهرا»را به او آموخت. (2)

قرآن درباره ی نحوه ی سخن گفتن با مردم،دستورهایی دارد،از جمله اینکه با آنان سخنی نرم،ملایم،آسان،استوار،معروف و رسا گفته شود.« قَوْلاً مَیْسُوراً» ،« قَوْلاً لَیِّناً» (3)،« قَوْلاً کَرِیماً» (4)،« قَوْلاً سَدِیداً» (5)،« قَوْلاً مَعْرُوفاً» (6)،« قَوْلاً بَلِیغاً» (7)

پیام ها:

1 پیامبران نیز گاهی دستشان برای کمک به دیگران خالی است.« اِبْتِغٰاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوهٰا» 2 باید به رحمت الهی امیدوار بود.« رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ» 3 ما از خدا طلبکار نیستیم،آنچه هم بدهد از رحمت اوست.« رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ» 4 تلاش و امید باید در کنار هم باشد و هیچکدام به تنهایی کافی نیست.« اِبْتِغٰاءَ ...

تَرْجُوهٰا»

5 مؤمن در جستجوی امکانات برای رسیدگی به محرومان است.« اِبْتِغٰاءَ رَحْمَةٍ» 6 امکانات مادّی را از رحمت الهی بدانیم.« اِبْتِغٰاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ»

ص :47


1- 1) .تفسیر لاهیجی.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .طه،44.
4- 4) .اسراء،23.
5- 5) .نساء،9.
6- 6) .نساء،8.
7- 7) .نساء،63.

7 امکانات مادّی در جهت تربیت و تکامل انسان است.« رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ» 8 نداشتن،عذر پذیرفته ای برای ترک انفاق و کمک نکردن است.« تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغٰاءَ» ...

9 اگر نیاز مالی کسی را برطرف نکردیم،لا اقل دل او را با سخن شایسته به دست آوریم.« فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَیْسُوراً» 10 به فقرا وعده ای بدهید که بتوانید عمل کنید و مشکل زا نباشد.« فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَیْسُوراً»

[سوره الإسراء (17): آیه 29]

اشاره

وَ لاٰ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلیٰ عُنُقِکَ وَ لاٰ تَبْسُطْهٰا کُلَّ اَلْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً (29)

و نه دست خود را به گردنت بسته بدار(که هیچ انفاقی نکنی)و نه آن را کاملاً باز گذار که(چیزی برای خودت نماند و)سرزنش شده و حسرت خورده(به کنجی)نشینی.

نکته ها:

امام صادق علیه السلام فرمودند:مراد از« مَحْسُوراً »حسرتِ فقر و تنگدستی است. (1)

بعضی گفته اند:«ملامت»مربوط به اوّل آیه است که درباره بخل است و«حسرت»مربوط به آخر آیه و ولخرجی است.

زنی پسر خود را نزد پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرستاد و از آن حضرت پیراهنش را به عنوان تبرّک درخواست کرد.پیامبر تنها پیراهن خود را داد و چون لباس دیگری نداشت،برای نماز از خانه بیرون نیامد.این آیه نازل شد تا پیام دهد که سخاوت،آن نیست که یکتا پیراهن خود را بدهی.

در روایتی دیگر آمده است:مقداری طلا،نزد پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله آوردند،پیامبر در همان زمان همه

ص :48


1- 1) .کافی،ج 2،ص 55.

را انفاق کرد.روز بعد فقیری از حضرت درخواستی کرد.حضرت چیزی نداشت که به او بدهد.مرد فقیر حضرت را سرزنش کرد.پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله از اینکه چیزی نداشت تا به او کمک کند اندوهناک شد که این آیه نازل شد. (1)

پیام ها:

1 مؤمن باید از بخل دوری کرده و به دیگران کمک نماید.« لاٰ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً» 2 اسلام مکتب اعتدال و میانه روی حتّی در انفاق است.« لاٰ تَجْعَلْ، لاٰ تَبْسُطْهٰا» 3 افراط و تفریط،محکوم و میانه روی شیوه پسندیده است.« لاٰ تَجْعَلْ، لاٰ تَبْسُطْهٰا» 4 نتیجه ی ولخرجی و زیاده روی در انفاق،خانه نشینی و ملامت و حسرت است.« فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً» 5 اسلام،هرگز به ذلّت و خواری مسلمانان راضی نیست و از هر عملی که آنان را به ذلّت کشاند،نهی کرده است.« لاٰ تَجْعَلْ ... لاٰ تَبْسُطْهٰا ... فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً» 6 توجّه به عاقبت شوم کار،سبب دوری از آن است.« لاٰ تَجْعَلْ ... فَتَقْعُدَ» ...

7 آینده نگری از اصول مدیریّت است.« لاٰ تَجْعَلْ ... فَتَقْعُدَ» ...

[سوره الإسراء (17): آیه 30]

اشاره

إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ اَلرِّزْقَ لِمَنْ یَشٰاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ کٰانَ بِعِبٰادِهِ خَبِیراً بَصِیراً (30)

همانا پروردگارت برای هر کس بخواهد،روزی را گشاده یا تنگ می سازد، همانا او نسبت به بندگانش آگاه و بیناست.

نکته ها:

در قرآن بطور گسترده درباره ی رزق و روزی،بحث شده است.برخی از نکاتِ آن آیات عبارت است از:

الف:رزق هر جنبنده ای بر عهده خداست.« مٰا مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاّٰ عَلَی اللّٰهِ رِزْقُهٰا» (2)

ص :49


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .هود،6.

ب:سرچشمه ی روزی،در آسمان است.« وَ فِی السَّمٰاءِ رِزْقُکُمْ» (1)ج:اگر همه ی مردم رزق گسترده داشته باشند،فساد گسترش می یابد.« وَ لَوْ بَسَطَ اللّٰهُ الرِّزْقَ لِعِبٰادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ» (2)د:مردم باید تلاش کنند و به دنبال رزق بروند. «فَابْتَغُوا عِنْدَ اللّٰهِ الرِّزْقَ» (3)ه:تقوا از عوامل گشایش و موجب توسعه در رزق است.« وَ مَنْ یَتَّقِ اللّٰهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاٰ یَحْتَسِبُ» (4)حضرت علی علیه السلام می فرماید:«قدر الأرزاق فکثرها و قللها و قسمها علی الضیق و السعة فعدل فیها لیبتلی من اراد بمیسورها و معسورها و لیختبر بذلک الشکر و الصبر من غنیها و فقیرها» (5)خداوند،روزی مردم را با کم و زیاد کردن،تقدیر کرد تا هر که را بخواهد در تنگناها و گشایش ها بیازماید و غنی و فقیر را با شکر و صبری که از خود بروز می دهد، امتحان و گزینش کند.

پیام ها:

1 کمی و زیادی رزق به دست خداست.« یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشٰاءُ وَ یَقْدِرُ» 2 وسعت یا تنگی رزق،از شئون ربوبیّت خدا و برای رشد و تربیت انسان هاست.« إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ ... وَ یَقْدِرُ» 3 خواست خداوند بر اساس بصیرت و آگاهی اوست.« لِمَنْ یَشٰاءُ ... خَبِیراً بَصِیراً» 4 از ترس فقرِ خود،بخل نورزید و برای نفی فقر دیگران تمام اموال خود را یک جا نبخشید،که روزی بدست خداست و فقر برخی حکیمانه است.

« لاٰ تَجْعَلْ یَدَکَ ... إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ»

ص :50


1- 1) .ذاریات،22.
2- 2) .شوری،27.
3- 3) .عنکبوت،17.
4- 4) .طلاق،2.
5- 5) .نهج البلاغه،خطبه 91.

[سوره الإسراء (17): آیه 31]

اشاره

وَ لاٰ تَقْتُلُوا أَوْلاٰدَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاٰقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیّٰاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کٰانَ خِطْأً کَبِیراً (31)

فرزندان خود را از بیم تنگدستی نکشید.این ما هستیم که آنان و شما را روزی می دهیم.یقیناً کشتن آنان گناهی است بزرگ!

نکته ها:

« إِمْلاٰقٍ »به معنای فقر و تنگدستی است.شاید ریشه ی آن«مَلَق»باشد،چون فقیر اهل تملّق می شود.

این آیه،سیمای نابسامان اقتصاد دوران جاهلیّت را نشان می دهد.امروز هم که دنیا به خاطر نگرانی از افزایش جمعیّت و کمبودهای اقتصادی،سقط جنین را مجاز می داند،گرفتار نوعی جاهلیّت شده است.

خداوند در آیه 151 سوره ی انعام،کشتن فرزندان را به خاطر فقر می داند،« لاٰ تَقْتُلُوا أَوْلاٰدَکُمْ مِنْ إِمْلاٰقٍ» ولی در این آیه،کشتن را به خاطر ترس از فقر می شمرد،« خَشْیَةَ إِمْلاٰقٍ» در آنجا در مورد فقر می فرماید:« نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیّٰاهُمْ» ما زندگی شما و فرزندانتان را تأمین می کنیم، در اینجا در مورد ترس از فقر می فرماید:« نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیّٰاکُمْ» رزق بچه هایتان و خودتان با ماست.چون هیجانِ ترس بیشتر است،خداوند اوّل اولاد را بیمه می کند،سپس خود انسان را،تا هیجان کاهش یابد. (1)شاید سرّ این تفاوت در این باشد که چون گرسنگی الآن است و ترس از فقر برای آینده،لذا در صورت اوّل می فرماید:ما هم اکنون خود شما و فرزندانتان را رزق می دهیم،ولی در مورد ترس از آینده می فرماید:نگران نباشید ما فرزندانتان و خودتان را روزی می دهیم.

پیام ها:

1 کودک،حقّ حیات دارد و والدین نباید این حق را از او بگیرند.« لاٰ تَقْتُلُوا أَوْلاٰدَکُمْ»

ص :51


1- 1) .تفاسیر فی ظلال القرآن و فرقان.

2 فقر و تهیدستی حتّی در قوی ترین عواطف انسانی تأثیرگذار است.« لاٰ تَقْتُلُوا أَوْلاٰدَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاٰقٍ» 3 ترس از ضرر و زیان و فقر،مجوّز گناه و نادیده گرفتن حقوق دیگران نیست.

« لاٰ تَقْتُلُوا أَوْلاٰدَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاٰقٍ» 4 اگر امنیّت روانی و ایمان نباشد،نه فقط فقر که ترس از فقر نیز سبب آدم کشی می شود.« لاٰ تَقْتُلُوا ... خَشْیَةَ إِمْلاٰقٍ» 5 توجّه به ضمانت الهی،مانع گناه است.« لاٰ تَقْتُلُوا ... نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ» 6 ایمان و توکّل را از یاد نبرید.« نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ» 7 خداوند از پدر و مادر مهربان تر است،به او سوء ظنّ نبرید.« نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ» 8 رزق به دست خداست و زیادی نفرات و جمعیّت بی اثر است،پس فرزند عامل فقر نیست.« نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیّٰاکُمْ» 9 گاهی رزق و روزی ما در سایه ی روزی فرزندان است.« نَرْزُقُهُمْ وَ إِیّٰاکُمْ» 10 فرزندکشی و سقط جنین،گناه و جنایت است،چه پسر باشد،چه دختر.

« لاٰ تَقْتُلُوا أَوْلاٰدَکُمْ ... خِطْأً کَبِیراً» 11 گناهان یکسان نیستند،گناهان صغیره و کبیره داریم.« خِطْأً کَبِیراً»

[سوره الإسراء (17): آیه 32]

اشاره

وَ لاٰ تَقْرَبُوا اَلزِّنیٰ إِنَّهُ کٰانَ فٰاحِشَةً وَ سٰاءَ سَبِیلاً (32)

به زنا نزدیک نشوید،که کار زشت و راه بدی است.

نکته ها:

رابطه ی نامشروع جنسی(زنا)،مفاسد و زیان های فردی،اجتماعی و خانوادگی فراوانی را بدنبال دارد و لذا در اسلام حرام شده است و در قرآن کریم،در کنار شرک،قتل (1)و سرقت (2)آمده است.

ص :52


1- 1) .«الذین لا یدعون مع اللّٰه إلهاً آخر و لا یقتلون النفس التی حرّم اللّٰه الا بالحق و لا یزنون»فرقان،68.
2- 2) ... «إِذٰا جٰاءَکَ الْمُؤْمِنٰاتُ یُبٰایِعْنَکَ عَلیٰ أَنْ لاٰ یُشْرِکْنَ بِاللّٰهِ شَیْئاً وَ لاٰ یَسْرِقْنَ وَ لاٰ یَزْنِینَ» ...ممتحنه،12.

گوشه ای از مفاسد زنا از این قرار است:

1 سرچشمه ی بسیاری از درگیری ها،خودکشی ها،فرار از خانه ها،فرزندان نامشروع، بیماری های مقاربتی و دلهره برای خانواده های آبرومند است.

2 زناکاران چون برای شهوترانی سراغ یکدیگر می روند،میانشان انس و الفت عمیق و آرامش نیست.

3 زناکار،طرف مقابل را شریک زندگی نمی داند،وسیله ی اطفای شهوت می داند.

4 زنا،سبب کاهش تشکیل خانواده از طریق ازدواج و موجب به وجود نیامدن ارتباطهای فامیلی و قطع صله ی رحم است.چون باز شدن راه زنا،بی رغبتی به ازدواج را در پی دارد.

5 در زنا،احساس تعهّد و تکلیف نسبت به بقای نسل و تربیت کودک نیست و احساس پدری و مادری از میان می رود.

6 زنا،نظام ارث بری را بر هم می زند و وارث واقعی معلوم نمی شود.

7 سبب از بین رفتن شخصیّت و هویّت انسانی می شود و موجب مرگ های زودرس می گردد.

«یذهب بالبهاء و یعجل الفناء» (1)8 چون ارتکاب زنا،بدون زحمت و خرج نیست،زناکار برای ارضای هوس خود،به سراغ گناهان زیادی می رود.مثلاً گاهی برای کامیابی خود،به تهمت،ارعاب و دزدی دست می زند و حتّی مرتکب قتل می شود.

9 در جامعه،فرزندان نامشروع و بی هویّت پدید می آید،که زمینه ی بسیاری از مفاسد و جرائم است و مصداق روشنی برای فحشا است.

اسلام برای پیشگیری از زنا،برنامه هایی ارائه داده است،از قبیل:

1 ممنوعیّت اختلاط زن و مرد در بعضی مکان ها.

2 ممنوعیّت خلوت مرد با زن نامحرم.

3 حرمت زینت زن برای نامحرمان.

ص :53


1- 1) .بحار،ج 77،ص 58.

4 حرمت نظر به نامحرم و دست دادن با نامحرم و پرهیز از فکر زنا و تماشای عکس های تحریک کننده.

5 مجازات شدید برای زناکار.

6 توصیه به ازدواج و پایین گرفتن مهریّه.

7 نکوهش از ازدواج دیر هنگام.

8 عبادت شمردن همسرداری و تلاش برای خانواده.

پیام ها:

1 جاذبه بعضی گناهان به حدّی است که نزدیک شدن به آن هم خطر دارد.

« لاٰ تَقْرَبُوا» 2 نه فقط زنا،بلکه از مقدّمات زنا هم باید پرهیز کرد.(گاهی یک نگاه،تلفن، نامه و تماس،زمینه ی ارتباطهای نامشروع می شود.)« لاٰ تَقْرَبُوا» 3 زنا،در طول تاریخ عملی زشت و ناپسند،و در ادیان دیگر نیز حرام بوده است.« کٰانَ فٰاحِشَةً» 4 در نهی از منکر،زشتی گناه را بیان کنیم.« لاٰ تَقْرَبُوا ... سٰاءَ سَبِیلاً» 5 زنا هم گناه است،هم راهی برای گناهان دیگر و هم سبب بدعاقبتی است.

« سٰاءَ سَبِیلاً»

[سوره الإسراء (17): آیه 33]

اشاره

وَ لاٰ تَقْتُلُوا اَلنَّفْسَ اَلَّتِی حَرَّمَ اَللّٰهُ إِلاّٰ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنٰا لِوَلِیِّهِ سُلْطٰاناً فَلاٰ یُسْرِفْ فِی اَلْقَتْلِ إِنَّهُ کٰانَ مَنْصُوراً (33)

و کسی را که خداوند،(قتل او را)حرام کرده است نکشید،مگر به حقّ.و هر کس مظلوم کشته شود،قطعاً برای ولیّ او تسلّط(و اختیار دیه یا قصاص) قرار داده ایم،پس نباید در کشتن(و قصاص)زیاده روی کند،چرا که آن (ستمدیده به طور عادلانه)یاری و حمایت شده است.

ص :54

نکته ها:

« فَلاٰ یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ »یعنی در قصاص بیش از قاتل را نکشید و یا او را مثله نکنید،چنان که در جاهلیّت چنین رسمی وجود داشته است.

قتل نفس و آدم کشی از گناهان کبیره است.هر کس در غیر مورد قصاص یا فساد،کسی را بکشد،گویا همه ی مردم را کشته است،« مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسٰادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمٰا قَتَلَ النّٰاسَ جَمِیعاً» (1)و کیفر چنین قتلی دوزخ ابدی است.« مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزٰاؤُهُ جَهَنَّمُ خٰالِداً فِیهٰا» (2)این کیفر،برای کسی که اسلحه بکشد و تهدید به قتل کند و به عنوان مفسد و محارب شناخته شود،نیز ثابت است. (3)

در روایات یکی از مصادیق«ولی»،حضرت مهدی علیه السلام شمرده شده که انتقام جدّ عزیزش امام حسین علیه السلام را خواهد گرفت. (4)« فَقَدْ جَعَلْنٰا لِوَلِیِّهِ سُلْطٰاناً» حمایت خداوند از مظلوم و سپردن حقّ قصاص به ولیّ دم،هم عامل بازدارنده از آدم کشی است و هم بازدارنده از اسراف در قصاص.« جَعَلْنٰا لِوَلِیِّهِ سُلْطٰاناً»

پیام ها:

1 هر انسانی حقّ حیات دارد،حتّی غیر مسلمانی که با مسلمانان سر جنگ نداشته باشد،مصونیّت جانی و مالی دارد.« لاٰ تَقْتُلُوا النَّفْسَ» ...

2 قانون الهی،محور ارزشها و حرمت هاست.« حَرَّمَ اللّٰهُ» 3 خودکشی حرام است.« لاٰ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّٰهُ» 4 از نظر اسلام،کشتن افراد،در مواردِ حق(همچون قصاص،دفاع،ارتداد،لواط یا زنای محصنه)جایز است.« إِلاّٰ بِالْحَقِّ» 5 مظلوم،هر که باشد باید مورد حمایت قرار گیرد.« مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً ... مَنْصُوراً» 6 قرار دادن حقّ قصاص،برای حمایت از مظلوم است.« جَعَلْنٰا لِوَلِیِّهِ سُلْطٰاناً»

ص :55


1- 1) .مائده،32.
2- 2) .نساء،93.
3- 3) .مائده،33.
4- 4) .تفسیر نور الثقلین.

7 اولیای مقتول دارای حقّ قصاص و کشتن قاتل هستند.« جَعَلْنٰا لِوَلِیِّهِ سُلْطٰاناً» 7 در قصاص باید خشم و غضب مهار شود و عدالت مراعات گردد.« فَلاٰ یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ» اسلام حتّی برای متجاوزات به جان انسان ها،عدالت را شرط دانسته است.اولیای مقتول،حقّ ندارند به عنوان قصاص،بیش از یک نفر را بکشند و از قانون قصاص سوء استفاده کنند.

9 قاتل را مُثله نکنید و در نوع و کیفیّت قصاص،ناجوانمردی نکنید.« فَلاٰ یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ» 10 از سنّت های الهی،حمایت از مظلوم است.« إِنَّهُ کٰانَ مَنْصُوراً»

[سوره الإسراء (17): آیه 34]

اشاره

وَ لاٰ تَقْرَبُوا مٰالَ اَلْیَتِیمِ إِلاّٰ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتّٰی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ اَلْعَهْدَ کٰانَ مَسْؤُلاً (34)

و به مال یتیم،جز به بهترین راه(که به نفع یتیم باشد)نزدیک نشوید،تا آنکه به حدّ بلوغ و رشدش برسد.(که آن گاه اموالش را به او بر می گردانید) و به پیمان وفا کنید،که(در قیامت)از عهد و پیمان سؤال خواهد شد.

نکته ها:

کلمه ی«اشد»از«شد»،به گره محکم گفته می شود و در اینجا منظور مرحله ی رشد یتیم و استحکام جسمی و روحی در حفظ اموالش می باشد.

قرآن درباره ی حفظ حقوق یتیم و مراعات حال او و رسیدگی و تکفّل امور یتیمان سفارش فراوان کرده است.ولی چون احتمال لغزش مالی و سوء استفاده کردن از اموال یتیمان بسیار است،لذا هشدار بیشتری لازم است،به گونه ای که از نزدیک شدن به آن نیز نهی شده و تصرّف ظالمانه در اموال یتیمان،خوردن آتش شمرده شده است. (1)

وقتی این آیه نازل شد،مسلمانان از حضور بر سر سفره ی ایتام کناره گرفتند و آنان را

ص :56


1- 1) .نساء،10.

منزوی ساختند.آیه ی دیگری نازل شد که مراد از نزدیک نشدن،سوء استفاده است،و الاّ افراد مصلح نباید به بهانه ی تقوا،یتیمان را رها کنند.« وَ إِنْ تُخٰالِطُوهُمْ فَإِخْوٰانُکُمْ وَ اللّٰهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ» (1)در حدیث می خوانیم:مراد از عهد و پیمانی که مورد سؤال است،محبّت و دوستی و اطاعت از علیّ علیه السلام است. (2)

پیام ها:

1 اسلام،پشتیبان محرومان،ضعیفان و یتیمان است.« لاٰ تَقْرَبُوا مٰالَ الْیَتِیمِ» 2 هر جا احتمال سوء استفاده باشد،باید بیشتر سفارش کرد. (3)« لاٰ تَقْرَبُوا مٰالَ اَلْیَتِیمِ» 3 جاذبه ی مال به قدری زیاد است که نزدیک شدن به آن هم گاهی گناه و حرمت را در پی دارد.« لاٰ تَقْرَبُوا» 4 کودکان،حقّ مالکیّت دارند.« مٰالَ الْیَتِیمِ» 5 ارث یکی از اسباب مالکیّت است.« مٰالَ الْیَتِیمِ» 6 تصرّف در مال یتیم مشروط به رعایت بالاترین و پرثمرترین شیوه هاست.

(اگر منافع یتیم در گردش مال اوست،باید آن را به کار انداخت،نه آنکه بی تفاوت ماند.)« لاٰ تَقْرَبُوا ... إِلاّٰ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» 7 در تصمیم گیری های مالی،باید منافع و مصالح یتیمان مراعات شود.« إِلاّٰ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» 8 تصرّف نابجا و حیف و میل اموال یتیمان،ممنوع است.« لاٰ تَقْرَبُوا ... إِلاّٰ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»

ص :57


1- 1) .بقره،220.
2- 2) .بحار،ج 24،ص 187.
3- 3) .به همین دلیل،حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه،در مورد رعایت حقوق اجیر،کشاورز،زن و یتیم،سفارش بیشتری کرده است.مانند:«اللّٰه اللّٰه فی الایتام»نهج البلاغه،نامه 47.

9 زمان واگذاری مال یتیم به خود او،وقتی است که به بلوغ فکری و اقتصادی و جسمی برسد.« حَتّٰی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ» 10 به پیمان ها هر چه و با هر که باشد وفادار باشیم.« أَوْفُوا بِالْعَهْدِ» 11 توجّه به مسئولیّت،انسان را از گناه باز می دارد.« إِنَّ الْعَهْدَ کٰانَ مَسْؤُلاً»

[سوره الإسراء (17): آیه 35]

اشاره

وَ أَوْفُوا اَلْکَیْلَ إِذٰا کِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطٰاسِ اَلْمُسْتَقِیمِ ذٰلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً (35)

و چون با پیمانه داد و ستد کنید،پیمانه را تمام دهید و با ترازوی درست وزن کنید،که این بهتر و سرانجامش نیکوتر است.

نکته ها:

«قسطاس»،از ترکیب دو کلمه ی«قسط»به معنای عدل و«طاس»به معنای کفه ی ترازو می باشد. (1)در حدیث آمده است:امام معصوم،نمونه و مصداق«قسطاس مستقیم»در جامعه ی اسلامی است. (2)

مسائل داد و ستد و رعایت حقوق مردم در معاملات،چنان مهم است که قرآن بارها روی آن تأکید کرده و بزرگ ترین آیه قرآن، (3)مربوط به آن و سوره ای به نام«مطفّفین»(کم فروشان)نام نهاده شده است.اوّلین دعوت بعضی پیامبران،همچون حضرت شعیب نیز ترک کم فروشی بوده است. (4)

پیام ها:

1 بازار مسلمانان،باید از تقلّب و کم فروشی دور باشد و فروشنده ی آن باید امین،دقیق،درستکار و با حساب و کتاب باشد.« أَوْفُوا الْکَیْلَ» 2 ایفای کیل و پیمانه ی صحیح،از نمونه های وفای به پیمان است که در آیه ی

ص :58


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .بحار،ج 24،ص 187.
3- 3) .بقره،282.
4- 4) .شعراء،181 183.

قبل گذشت،زیرا معامله،نوعی تعهّد است.« أَوْفُوا بِالْعَهْدِ ... أَوْفُوا الْکَیْلَ» 3 ترازو و وسایل سنجش و محاسبات تجاری،باید سالم و دقیق باشد.« وَ زِنُوا بِالْقِسْطٰاسِ الْمُسْتَقِیمِ» 4 دقّت در ترازو،وزن و محاسبات،عامل خیر و برکت است و کم فروشی،خیر و برکت را می برد.« ذٰلِکَ خَیْرٌ» 5 فلسفه ی فرمان های الهی،خیر خود انسان هاست.« أَوْفُوا، زِنُوا ... ذٰلِکَ خَیْرٌ» 6 درستکاری اقتصادی،برتر از دارایی و کسب مال از راه کم فروشی است.

نتیجه ی دادوستد درست و رعایت حقوق مردم،به خود انسان باز می گردد، چون ایجاد اعتماد می کند،ولی کم فروشی و نادرست بودن میزان و حساب، جامعه را به فساد مالی و سلب اعتماد می کشاند.پس پایان و پیامد خوب،در گرو درستکاری است.« ذٰلِکَ خَیْرٌ» 7 کسب صحیح،موجب خوش عاقبتی است.« أَحْسَنُ تَأْوِیلاً» کم فروش گرچه به سود موقّت می رسد،ولی از دست دادن اعتبار دنیوی و فراهم شدن عذاب اخروی،کار او را بدفرجام می کند.

[سوره الإسراء (17): آیه 36]

اشاره

وَ لاٰ تَقْفُ مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ اَلْفُؤٰادَ کُلُّ أُولٰئِکَ کٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً (36)

و از آنچه به آن علم نداری پیروی مکن،چون گوش و چشم و دل،همه ی اینها مورد بازخواست قرار خواهد گرفت.

نکته ها:

ذکر چشم و گوش و دل در آیه،شاید از باب نمونه باشد،زیرا در قیامت علاوه بر خود انسان،از دست و پا و اعضای دیگر هم سؤال می شود (1)و آنها به سخن آمده،اعتراف

ص :59


1- 1) .نور،24؛یس،65؛فصّلت،20.

می کنند. (1)و ممکن است برای این باشد که انگیزه ی پیروی از دیگران از طریق دیدن یا شنیدن و یا اندیشه و درک است.

در طول تاریخ،بسیاری از فتنه ها و نزاع ها،از قضاوت های عجولانه یا حرف های بی مدرک و نظریه های بدون تحقیق و علم،بروز کرده است.عمل به این آیه،فرد و جامعه را در برابر بسیاری از فریب ها و خطاها بیمه می کند.چرا که خوش بینی بیجا،زودباوری و شایعه پذیری، جامعه را دستخوش ذلّت و تسلیم دشمن می کند.

تقلید کورکورانه،پیروی از عادات و خیالات،تبعیّت از نیاکان،باور کردن پیشگویی ها، خواب ها،حدس ها و گمان ها،قضاوت بدون علم،گواهی دادن بدون علم،موضعگیری، ستایش یا انتقاد بدون علم،تفسیر و تحلیل و نوشتن و فتوا دادن بدون علم،نقل شنیده های بی اساس و شایعات،نسبت دادن چیزی به خدا و دین بدون علم،تصمیم در شرایط هیجانی و بحرانی و بدون دلیل و برهان،تکیه به سوگندها و اشک های دروغین دیگران،همه ی اینها مصداق «لاٰ تَقْفُ مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» بوده و ممنوع است.

به مقتضای روایات متواتر و معتبر،پیروی از اصول قطعی شرعی(مانند فتوای مجتهد،یا علمی که به اطمینان های نزدیک به یقین اطلاق می شود)پیروی از علم است.هم چنان که مردم از نسخه ی پزشک متخصّص و دلسوز،علم پیدا می کنند،از فتوای مجتهد جامع الشرائط و متّقی نیز علم به حکم خدا پیدا می کنند.بنا بر این این مرحله از علم کافی است،هر چند علم درجاتی دارد و مراحل عمیق تر آن مانند:علم الیقین،حقّ الیقین و عین الیقین می باشد.

امامان معصوم علیهم السلام،اصحاب خود را از شنیدن و گفتن هر سخنی باز می داشتند و به آنان توصیه می کردند که دربانِ دل و گوش خود باشید.و در این امر،به این آیه «لاٰ تَقْفُ مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» استناد می کردند.

چنان که امام صادق علیه السلام برای متنبّه کردن شخصی که هنگام رفتن به دستشویی،توقّف خود

ص :60


1- 1) .شاید عبارت«کل اولئک»اشاره باشد که این سه عضو،از باب نمونه است،و گر نه بدون«کلّ اولئک»هم معنای آیه تمام بود.

را در آنجا طول می داد تا صدای ساز و آواز همسایه را بشنود،این آیه را تلاوت کرد و فرمود:

گوش از شنیده ها،چشم از دیده ها و دل از خاطرات مؤاخذه می شود.امام سجاد علیه السلام نیز فرمود:انسان حقّ ندارد هر چه می خواهد بگوید. (1)

پیام ها:

1 زندگی باید بر اساس علم و اطلاعات صحیح و منطق و بصیرت باشد.« لاٰ تَقْفُ مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» 2 بازار شایعات را داغ نکنیم و با نقل شنیده های بی اساس،آبرو و حقوق افراد را از بین نبریم.« لاٰ تَقْفُ» ...

3 قرآن بساط ساحران،کاهنان و پیش گویان را که مردم ساده لوح را دور خود جمع می کنند،بر هم می زند.« لاٰ تَقْفُ مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» 4 راه شناخت،تنها حس نیست،دل نیز یکی از راههای شناخت است.« اَلسَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤٰادَ» 5 در قیامت،از باطن و نیّات هم بازخواست می شود.« اَلْفُؤٰادَ» 6 ایمان به قیامت و حسابرسی خداوند،عامل پیدایش تقواست.« کُلُّ أُولٰئِکَ کٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» 7 بهره برداری صحیح نکردن از جسم و امکانات،مؤاخذه خواهد داشت.« کُلُّ أُولٰئِکَ کٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»

[سوره الإسراء (17): آیات 37 تا 38]

اشاره

وَ لاٰ تَمْشِ فِی اَلْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ اَلْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ اَلْجِبٰالَ طُولاً (37) کُلُّ ذٰلِکَ کٰانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً (38)

و در زمین با تکبّر و سرمستی راه مرو،قطعاً تو زمین را نخواهی شکافت و در بلندی به کوه ها نخواهی رسید.

ص :61


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

همه ی اینها،گناهش نزد پروردگارت ناپسند است.

نکته ها:

از جامعیّت اسلام اینکه علاوه بر مسائل اعتقادی،سیاسی،نظامی و اقتصادی،برای کارهای جزئی مانند رفت و آمد بیرون خانه نیز دستور دارد.از جمله اینکه:

الف:« وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ» (1)در راه رفتن،میانه رو باش.

ب:« وَ لاٰ تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً» در زمین با تکبّر و سرمستی راه نرو.

ج:« وَ عِبٰادُ الرَّحْمٰنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً» (2)بندگان خدا آنانند که در زمین با آرامش و بی تکبّر راه می روند.

د:از قارون ثروتمند هم انتقاد می کند که هنگام عبور در کوچه و بازار،با تکبّر و جلال و جبروت ظاهر می شد. (3)

در سیره ی پیامبر اسلام است که وی حتّی روز فتح مکّه بر الاغی بدون پالان سوار شد.

امام حسن مجتبی علیه السلام نیز با داشتن مرکب های زیاد،پیاده به مکّه می رفت.اینها نشانه ی فروتنی اولیای دین است.حضرت علی علیه السلام نیز از اوصاف متّقین،راه رفتن متواضعانه را بر می شمارد.«و مشیهم التواضع» (4)

پیام ها:

1 تکبّر،حتّی در راه،رفتن از نظر قرآن نکوهیده است.« وَ لاٰ تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً» 2 راه مقابله با تکبّر،توجّه دادن به ضعف ها و عجزهاست.« إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ» 3 خصلت های درونی در رفتار انسان اثر گذار است.« وَ لاٰ تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً» 4 بدی اعمال زشت در همه ی ادیان الهی امری ثابت است.« کٰانَ سَیِّئُهُ ... مَکْرُوهاً» 5 اوامر و نواهی پروردگار،در جهت رشد و تربیت انسان است.« عِنْدَ رَبِّکَ»

ص :62


1- 1) .لقمان،61.
2- 2) .فرقان،63
3- 3) .قصص،79.
4- 4) .نهج البلاغه،خطبه 193.

[سوره الإسراء (17): آیه 39]

اشاره

ذٰلِکَ مِمّٰا أَوْحیٰ إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ اَلْحِکْمَةِ وَ لاٰ تَجْعَلْ مَعَ اَللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ فَتُلْقیٰ فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً (39)

این(دستورات)از حکمت هایی است که پروردگارت بر تو وحی کرده است،و با خدا معبودی دیگر قرار نده که سرزنش شده و رانده،در دوزخ افکنده خواهی شد.

نکته ها:

برخی مفسّران می گویند:مراد از«حکمت»،احکام ثابتی است که در آیات قبل گفته شده و در ادیان دیگر هم بوده و نسخ شدنی نیست.در آیه ی 22 فرمان نهی از شرک اوّلین حکمت بود و در این آیه نیز نهی از شرک،پایان حکمت هاست.

گاهی خداوند،با خطابی تند به پیامبرش،در واقع به کفّار هشدار می دهد که امید خود را از پیامبر قطع کنند،مثل اینکه می فرماید:اگر سراغ غیر خدا بروی،به جهنّم افکنده می شوی.

پیام ها:

1 اوامر و نواهی خداوند،بر پایه ی حکمت،علم به نیازهای تربیتی بشر و مطابق با عقل است.« أَوْحیٰ إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ» 2 عقل و فطرت،انسان را از وحی بی نیاز نمی کند،بلکه انسان نیازمند وحی است.« ذٰلِکَ مِمّٰا أَوْحیٰ إِلَیْکَ» 3 در زشتی شرک،همین بس که اگر پیامبر نیز در پی آن رود،نابود می شود.

« لاٰ تَجْعَلْ ... فَتُلْقیٰ فِی جَهَنَّمَ» 4 غیر از مکتب وحی و قانون خدا،راهها و مکاتب دیگر بیراهه است و محرومیّت و ملامت و دوزخ را در پی دارد.« لاٰ تَجْعَلْ مَعَ اللّٰهِ ... فَتُلْقیٰ فِی جَهَنَّمَ» 5 پایان شرک،دوزخ و مشرک مستحقّ دوری از رحمت خداست.« فَتُلْقیٰ» ...

6 مشرکان در دوزخ علاوه بر سوختن،عذاب روحی نیز دارند.« مَلُوماً مَدْحُوراً»

ص :63

[سوره الإسراء (17): آیه 40]

اشاره

أَ فَأَصْفٰاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ وَ اِتَّخَذَ مِنَ اَلْمَلاٰئِکَةِ إِنٰاثاً إِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِیماً (40)

آیا(می پندارید)پروردگارتان شما را با داشتن پسران برگزیده و خودش از فرشتگان،دخترانی گرفته است؟ همانا شما سخن(و تهمت)بزرگی می گویید.

نکته ها:

از جمله عقاید انحرافی مشرکان این بود که فرشتگان را دختران خدا می پنداشتند و قرآن بارها با این مسأله برخورد کرده و آن را دروغ و تهمتی بزرگ شمرده است،از جمله:« أَمْ لَهُ الْبَنٰاتُ وَ لَکُمُ الْبَنُونَ» (1)،« أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثیٰ» (2)البتّه عقیده به فرزند داشتن خدا،نزد یهود و نصارا هم بوده است،ولی اعتقاد به دختر داشتن،مخصوص بت پرستان است.

پیام ها:

1 برتری پسر بر دختر،پنداری بی اساس است.« أَ فَأَصْفٰاکُمْ ... بِالْبَنِینَ» 2 ربوبیّت خداوند حتّی شامل مشرکان نیز می شود.« رَبُّکُمْ» 3 عقیده به فرزند داشتن خداوند،بی اساس و محکوم است.« لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِیماً» 4 پندار اینکه فرشتگان دخترند،غلط است.« اَلْمَلاٰئِکَةِ إِنٰاثاً ... قَوْلاً عَظِیماً» 5 انسان نباید آنچه را خود نمی پسندد،برای دیگران بپسندد،چه رسد آنکه برای خدا باشد!« لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِیماً»

[سوره الإسراء (17): آیه 41]

اشاره

وَ لَقَدْ صَرَّفْنٰا فِی هٰذَا اَلْقُرْآنِ لِیَذَّکَّرُوا وَ مٰا یَزِیدُهُمْ إِلاّٰ نُفُوراً (41)

و به یقین،ما در این قرآن(حقایق را با بیان های گوناگون و)مکرّر بیان کردیم،تا پند گیرند،و جز بر رمیدگی آنان نیفزود.

ص :64


1- 1) .طور،39.
2- 2) .نجم،21.
نکته ها:

«صَرَّفْنٰا»

،بیان گوناگون و متنوّع و تکرارهای مختلف گفتار در جهت روشن تر شدن موضوع بحث است.

انسان فطرتاً تنوّع طلب است،خواه در طبیعت باشد،یا کتاب الهی و این رمز برخی تکرارها و تنوّع بیان ها در قرآن است.

هم چنان که از بارش باران پاکیزه بر یک لاشه ی متعفّن،بوی تعفّن برمی خیزد،ورود آیات الهی نیز در دلهای خوگرفته به تکبّر و لجاجت،عفونت تنفّر را بیشتر می کند.« مٰا یَزِیدُهُمْ إِلاّٰ نُفُوراً»

پیام ها:

1 تکرار مطلب،باید متنوّع و جذّاب باشد،« صَرَّفْنٰا» زیرا یک نواختی اغلب خستگی آور است.

2 انسان پیوسته نیازمند تذکّر است و چه بسا در هربار تکرار،گروهی جذب شوند.« صَرَّفْنٰا» 3 تکرار در آیات قرآن،برای تذکّر و پندگیری است.« صَرَّفْنٰا، لِیَذَّکَّرُوا» 4 تکرار،برای دوستان دلربا،ولی برای لجوجان نفرت آور.« مٰا یَزِیدُهُمْ إِلاّٰ نُفُوراً»

[سوره الإسراء (17): آیات 42 تا 43]

اشاره

قُلْ لَوْ کٰانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَمٰا یَقُولُونَ إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلیٰ ذِی اَلْعَرْشِ سَبِیلاً (42) سُبْحٰانَهُ وَ تَعٰالیٰ عَمّٰا یَقُولُونَ عُلُوًّا کَبِیراً (43)

بگو:اگر با خداوند،خدایانی بود آن گونه که مشرکان می گویند در آن هنگام آن خدایان در پی یافتن راه نفوذی به سوی خدای صاحب عرش بودند(تا قدرت را از او بگیرند).

خداوند منزّه و برتر است از آنچه می گویند،برتری بزرگ!

ص :65

نکته ها:

مشرکان،خداوند را قبول داشتند و«اللّٰه»را آفریدگار هستی می دانستند،ولی بت ها را شفیع خود یا شریک خدا می پنداشتند.این آیه وجود چنین رابطه ای را میان خدا و بت ها نفی می کند،چون بت ها نه می توانند قدرت را از دست خدای بزرگ بیرون آورند،نه راهی برای تقویت خود دارند.

پیام ها:

1 نظام هستی،بهترین دلیل بر یکتایی خداست.(اگر خدایان دیگر بودند،رقابت می شد و اگر رقابت بود نظام به هم می خورد.)« إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلیٰ ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً» 2 هر گاه نسبت ناروایی داده شود،تبرئه و تنزیه لازم است.« سُبْحٰانَهُ» 3 خداوند از هر گونه شریک پاک است و میان ذات مقدّس او و خرافاتی که می گویند،فاصله و برتری بسیاری است.« سُبْحٰانَهُ وَ تَعٰالیٰ عَمّٰا یَقُولُونَ» 4 هر که و به هر مقدار خدا را ستایش کند،باز خداوند برتر از آن گفته ها و توصیف هاست.« تَعٰالیٰ عَمّٰا یَقُولُونَ عُلُوًّا کَبِیراً»

[سوره الإسراء (17): آیه 44]

اشاره

تُسَبِّحُ لَهُ اَلسَّمٰاوٰاتُ اَلسَّبْعُ وَ اَلْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّٰ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لٰکِنْ لاٰ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کٰانَ حَلِیماً غَفُوراً (44)

آسمان های هفتگانه و زمین و هر که در آنهاست،تسبیح خداوند را می گویند،و هیچ چیز نیست مگر آنکه با ستایش،از او به پاکی یاد می کند، ولی شما تسبیح آنها را نمی فهمید.همانا او بردبار و آمرزنده است.

نکته ها:

این آیه می گوید:همه ی هستی برای خداوند تسبیح و سجده و قنوت دارند.برخی مفسّران این تسبیح را تسبیح تکوینی دانسته اند،یعنی ساختار وجودیِ هر ذرّه ای از عالم،نشان از اراده،حکمت،علم و عدل خدا دارد.

ص :66

بعضی دیگر معتقدند که هستی،شعور و علم دارد و همه در حال تسبیح اند،ولی گوش ما صدای آنها را نمی شنود.این نظر با ظاهر آیات سازگارتر است.نطق داشتن اشیا محال نیست،چون در قیامت تحقّق می یابد،« أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ» (1)حتّی سنگ هم علم و خشیت دارد و از خوف خدا از کوه سقوط می کند،« وَ إِنَّ مِنْهٰا لَمٰا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّٰهِ» (2)حضرت سلیمان سخن مورچه را می فهمید و منطق الطیر می دانست.هدهد انحراف مردم را تشخیص می داد که نزد سلیمان آمد و گزارش داد.خداوند کوه ها را مخاطب قرار داده:« یٰا جِبٰالُ أَوِّبِی مَعَهُ» (3)ای کوه ها! همراه با داود نیایش کنید.در قرآن علاوه بر این موارد از تسبیحِ دیگر موجودات نیز سخن به میان آمده است. جمله ذرات عالم در نهان تسبیح گویی حیوانات و موجودات،در روایات هم آمده است،از جمله:

الف:به چهره ی حیوانات سیلی نزنید،که تسبیح خدا می گویند. (4)

ب:هر گاه صید تسبیح نگوید،شکارِ صیّاد می شود. (5)

ج:هیچ درختی قطع نمی شود،مگر به خاطر ترک تسبیح او. (6)

د:سنگریزه در دست پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله به نبوّت او گواهی داد. (7)

ه:زنبور عسل تسبیح می گوید. (8)

ح:صدای گنجشک ها تسبیح آنهاست. (9)

همه ی این روایات،گویای تسبیح واقعی است،نه زبان حال.

هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید بلبل به غزلخوانی و قُمری به ترانه

ص :67


1- 1) .فصّلت،21.
2- 2) .بقره،74.
3- 3) .سبأ،10.
4- 4) . تفسیر نور الثقلین.
5- 5) .تفسیر نور الثقلین.
6- 6) .تفسیر روح الجنان.
7- 7) .تفسیر المیزان.
8- 8) .بحار،ج 95،ص 372.
9- 9) .بحار،ج 64،ص 27.
پیام ها:

1 همه ی هستی خدا را تسبیح می گویند،پس چرا انسان از این کاروان عقب بماند.« تُسَبِّحُ لَهُ السَّمٰاوٰاتُ» ...

2 در آسمان ها نیز موجودات زنده و با شعور هست.« مَنْ فِیهِنَّ» 3 تسبیح هستی،همراه با حمد و ستایش است.« یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» 4 بعضی صداها را ممکن است بشنویم،امّا نمی فهمیم که تسبیح است.

« لاٰ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» 5 همه ی هستی شعور دارند،ولی اطلاعات انسان از هستی ناقص است.« إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّٰ یُسَبِّحُ ... لاٰ تَفْقَهُونَ» 6 حقایق،از غیر اهلش پوشیده است.« لاٰ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» 7 تحمّل عقاید خرافی و سخنان ناروا،برخاسته از حلم و بردباری خداست.

« عَمّٰا یَقُولُونَ ... حَلِیماً غَفُوراً» اگر برگشتیم حتماً او می بخشد.

[سوره الإسراء (17): آیه 45]

اشاره

وَ إِذٰا قَرَأْتَ اَلْقُرْآنَ جَعَلْنٰا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اَلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجٰاباً مَسْتُوراً (45)

و هر گاه قرآن می خوانی،میان تو و کسانی که به قیامت ایمان ندارند،حجابی ناپیدا(و معنوی)قرار می دهیم(تا از درک معارف حقّ محروم بمانند).

نکته ها:

قرآن وسیله ی هدایت متّقین است،« هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» (1)و از نشانه های متّقین،یقین به آخرت است،« وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ» (2)پس قرآن برای آنان که به قیامت ایمان ندارند،هدایت گر نیست.این همان حجاب پنهانی است که سبب می شود انسان از فهم وحی و لذّت درک معارف الهی محروم بماند،گرچه از زبان خود پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله نیز وحی را بشنود.

ص :68


1- 1) .بقره،2.
2- 2) .بقره،4.
پیام ها:

1 اگر انسان،قابلیّت هدایت نداشته باشد،تلاوت قرآن،توسّط رسول اللّٰه هم بی اثر است.« إِذٰا قَرَأْتَ ... حِجٰاباً مَسْتُوراً» 2 قهر الهی،پس از لجاجت و کفر انسان است.« جَعَلْنٰا ... لاٰ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ ... حِجٰاباً» 3 تلاوت قرآن می تواند انسان را از شرّ کفّار،ایمن کند.« إِذٰا قَرَأْتَ، جَعَلْنٰا ... حِجٰاباً» 4 تلاوت قرآن،روح تبرّی از مشرکان را در انسان تقویت می کند.« إِذٰا قَرَأْتَ جَعَلْنٰا ... حِجٰاباً» 5 محرومیّت از درک وحی،عذاب و قهر الهی است.« جَعَلْنٰا ... حِجٰاباً مَسْتُوراً » چوب خدا صدا ندارد.

6 ایمان به معاد،عامل پذیرش دعوت انبیا و کفر به معاد،سبب نپذیرفتن نبوّت و معارف الهی است.« لاٰ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ ... حِجٰاباً مَسْتُوراً» 7 خداوند حقایق و معارف را از غیر اهلش پوشیده داشته است.« حِجٰاباً مَسْتُوراً»

[سوره الإسراء (17): آیه 46]

اشاره

وَ جَعَلْنٰا عَلیٰ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذٰانِهِمْ وَقْراً وَ إِذٰا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی اَلْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلیٰ أَدْبٰارِهِمْ نُفُوراً (46)

و بر دلهای آنان(کفّار)پوشش هایی قرار دادیم تا آن را نفهمند و در گوشهایشان سنگینی(تا حقّ را نشنوند).و چون پروردگارت را در قرآن به یگانگی یاد کنی،آنان پشت کرده و گریزان می شوند.

نکته ها:

« أَکِنَّةً »جمع«کنان»،یا«کن»،به معنای وسیله ی پوشاندن است.« وَقْراً »،به معنای سنگینی در گوش است.شبیه این آیه در سوره های دیگر (1)هم آمده است.

بیش از هزار بار در قرآن،از توحید یاد شده است، (2)ولی متأسّفانه کوردلان از شنیدن

ص :69


1- 1) .فصّلت،44؛انعام،25؛کهف،57.
2- 2) .تفسیر أطیب البیان.

آیات توحید و بهره گیری از آنها محروم و ناراحتند،امّا از شنیدن سخن شرک و یاوه خرسند می شوند.« وَ إِذٰا ذُکِرَ اللّٰهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذٰا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذٰا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ» (1)امروز نیز هر گاه بحث از توحید می شود،بعضی متنفّرند،ولی سخن شرقی ها و غربی ها برایشان جاذبه دارد.

قرآن چنین گروه های گریزان از حقّ را به الاغ هایی تشبیه کرده که از شیران رم می کنند.

« کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ» (2)

پیام ها:

1 روحِ بسته و دلِ مرده،معارف ناب قرآن را نمی پذیرد.« أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ» 2 شنیدن و فهمیدن ساده،غیر از فهم عمیق و لذّت بردن از آن است.« یَفْقَهُوهُ» 3 محروم ماندن از درک معنویّات،نوعی قهر الهی است.« جَعَلْنٰا عَلیٰ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ» 4 یاد غیر خدا کفر است،یاد خدا و غیر خدا شرک،و تنها یاد خدای یکتا توحید است.« ذَکَرْتَ ... وَحْدَهُ» 5 توحید در ربوبیّت،سخت ترین چیز برای مشرکان است.« ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا» ...

[سوره الإسراء (17): آیه 47]

اشاره

نَحْنُ أَعْلَمُ بِمٰا یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَ إِذْ هُمْ نَجْویٰ إِذْ یَقُولُ اَلظّٰالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاّٰ رَجُلاً مَسْحُوراً (47)

ما داناتریم که چون به تو گوش می دهند،برای چه گوش می دهند و آن گاه که(برای خنثی کردن تبلیغات پیامبر)با هم نجوا می کنند(نیز بهتر می دانیم چه می گویند).آن زمان که ستمگران(به دیگران)می گویند:شما جز از مردی افسون شده پیروی نمی کنید(آن را هم می دانیم).

ص :70


1- 1) .زمر،45.
2- 2) .مدّثر،50.
نکته ها:

در تفاسیر آمده است که هر یک از سران کفّار،شبانه و بدون اطلاع یکدیگر مخفیانه پشت خانۀ پیامبر حاضر می شدند تا در تاریکی،صوت قرآن را بشنوند و سپس تحلیل کنند.

گاهی هم در تاریکی به هم برمی خوردند و یکدیگر را شناخته ملامت می کردند که ما خود، دل از صوت محمّد نمی کنیم،مردم چه کار کنند! این آیه،به پیامبر خدا دلگرمی می دهد که از فرار و بی احترامی کفّار،متأثّر نشود،چون همه چیز بر خدا روشن است.

پیام ها:

1 خداوند،از اهداف و اغراض مردم نیز آگاه است.« نَحْنُ أَعْلَمُ بِمٰا یَسْتَمِعُونَ بِهِ» 2 همه ی شنوندگان،حسن نیّت ندارند.« نَحْنُ أَعْلَمُ» ...

3 مبلّغِ حق،نباید با فرار یا تهمت مردم عقب نشینی کند،بلکه باید بداند که زیر نظر خداست و دلگرم باشد.« نَحْنُ أَعْلَمُ» ...

4 دشمنان،چون توجّه مردم را به رهبران الهی می بینند،با تهمت و دروغ به آنان ضربه می زنند.« رَجُلاً مَسْحُوراً»

[سوره الإسراء (17): آیه 48]

اشاره

اُنْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ اَلْأَمْثٰالَ فَضَلُّوا فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً (48)

(ای پیامبر!)بنگر که چگونه برای تو مثلها زدند و در نتیجه گمراه شدند، پس نمی توانند راه حقّ را بیابند.

پیام ها:

1 پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله و رهبران دینی و مؤمنین،باید از شیوه تبلیغات دشمن آگاه باشند.

« اُنْظُرْ کَیْفَ» 2 هم برای اثبات حق،هم برای مکدّر ساختن حقایق،می توان از مثال و تمثیل استفاده کرد.« کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثٰالَ»

ص :71

3 آنان که برای رد کردن دین،منطق ندارند،با مثل زدن،به پیامبر بدگویی و او را تحقیر می کنند.« ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثٰالَ» 4 توهین به رهبران الهی،عامل گمراهی است.« ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثٰالَ فَضَلُّوا» 5 گمراهی انسان ها به تدریج حاصل می شود،اوّل گرفتار توهین و ضرب المثل نابجا می شود،آن گاه به انحراف،سپس به بن بست می رسد.« ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثٰالَ، فَضَلُّوا،فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً» 6 کفر،سرانجامی ندارد.کفّار با بهره گیری از انواع تهمت و مثلها برای ضربه زدن به اسلام،بازهم موفّق نشدند.« ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثٰالَ،فَضَلُّوا،فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً»

[سوره الإسراء (17): آیه 49]

اشاره

وَ قٰالُوا أَ إِذٰا کُنّٰا عِظٰاماً وَ رُفٰاتاً أَ إِنّٰا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً (49)

و گفتند:آیا آن گاه که ما استخوان های پوسیده و پراکنده شویم،آیا براستی ما با آفرینشی تازه،برانگیخته می شویم؟

نکته ها:

«رفات»به معنایِ گِل خورد شده است. (1)

در آیات قرآن،هیچ جا دلیلی از سوی منکران معاد بیان نشده است.هر چه هست،تعجّب و سؤال و استبعاد است و با طرح سؤال ها ایجاد شبهه می کنند.قرآن نیز در پاسخ آنان،تکیه بر علم و قدرت و حکمت خدا در آفرینش و ذکر نمونه هایی در طبیعت و تاریخ و خود انسان دارد که اوّل نبوده و سپس پدید آمده است.پس خداوند می تواند بار دیگر موجودات را پس از مرگ،زنده کند.

[سوره الإسراء (17): آیات 50 تا 51]

اشاره

قُلْ کُونُوا حِجٰارَةً أَوْ حَدِیداً (50) أَوْ خَلْقاً مِمّٰا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعِیدُنٰا قُلِ اَلَّذِی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُسَهُمْ وَ یَقُولُونَ مَتیٰ هُوَ قُلْ عَسیٰ أَنْ یَکُونَ قَرِیباً (51)

بگو:(استخوان خرد شده که آسان است،شما)سنگ باشید یا آهن.

ص :72


1- 1) .مفردات راغب.

یا هر مخلوقی از آنچه که در نظر شما از آن هم سخت تر است(باز خدا می تواند شما را دوباره زنده کند)آنان بزودی خواهند گفت:چه کسی ما را باز می گرداند؟ بگو:همان کسی که نخستین بار شما را آفرید.پس بزودی سرهای خویش را(با تعجّب)به سوی تو تکان خواهند داد و گویند:آن روز،چه زمان خواهد بود؟ بگو:شاید نزدیک باشد!

نکته ها:

گرچه انسان پس از مرگ،متلاشی و خاک می شود،ولی خاک،سرچشمه و دروازه ی حیات و زندگی است.گیاهان از خاک می رویند و موجودات زنده در خاک پرورش می یابند.پس زنده کردن مردگان از خاک،نزد خداوند متعال مهم و دشوار نیست،حتّی اگر شما سنگ و آهن و سخت تر از اینها هم باشید،که فاصله شان با حیات،دورتر است،باز هم خداوند،شما را زنده خواهد کرد.

منکران،دلیلی بر انکار معاد ندارند،تنها سؤال دارند که چه کسی و چه زمانی و چگونه ما را زنده می کند؟ پاسخ قرآن این است که همان خدا که اوّلین بار شما را آفرید،قدرت بازآفرینی شما را دارد،زمان آن نیز خیلی دور نیست،شاید نزدیک باشد!« مَنْ یُعِیدُنٰا؟ مَتیٰ هُوَ؟ عَسیٰ أَنْ یَکُونَ قَرِیباً»

پیام ها:

1 پیامبر،مأمور پاسخگویی به سؤالات،شبهات و ایرادهاست.« قُلْ» 2 زنده ساختن مجدّد مردگان،حتّی اگر سنگ و آهن هم شده باشند،بر خدا آسان است.« حِجٰارَةً أَوْ حَدِیداً أَوْ خَلْقاً» ...

3 معاد جسمانی است.« کُونُوا حِجٰارَةً أَوْ حَدِیداً» ...

ص :73

4 بسیاری از چیزها،تنها در ذهن و دل ما بزرگ می نماید،ولی در واقع بزرگ نیست.« یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ» 5 دلیل انکار معاد،غفلت از قدرت الهی است.« مَنْ یُعِیدُنٰا ... اَلَّذِی فَطَرَکُمْ» 6 افراد لجوج با شنیدن دلیل نیز از روی استهزا و انکار و استبعاد،سر تکان می دهند.« فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُسَهُمْ» 7 عمر دنیا نسبت به آخرت،کم و کوتاه است و هر کس باید مرگ و قیامت را نزدیک بداند.« أَنْ یَکُونَ قَرِیباً»

[سوره الإسراء (17): آیه 52]

اشاره

یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ وَ تَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّٰ قَلِیلاً (52)

17\52

روزی که شما را(از قبرهایتان)فرامی خواند،پس شما حمدگویان اجابت می کنید و می پندارید که جز مدّت کوتاهی(در دنیا یا برزخ) درنگ نکرده اید.

پیام ها:

1 قیامت را فراموش نکنید.« یَوْمَ» قبل از« یَوْمَ »،کلمه ی«اذکر»در تقدیر است.

2 قیامت،روز فراخوانی عمومی مردم است.« یَدْعُوکُمْ» 3 هنگام رستاخیز،همه ی مردگان ثناگوی خدایند(ولی برای کافران سودی ندارد).« فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ» 4 مدّت دنیا و برزخ،نسبت به قیامت،بسیار کوتاه است.« إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّٰ قَلِیلاً»

[سوره الإسراء (17): آیه 53]

اشاره

وَ قُلْ لِعِبٰادِی یَقُولُوا اَلَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ اَلشَّیْطٰانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ اَلشَّیْطٰانَ کٰانَ لِلْإِنْسٰانِ عَدُوًّا مُبِیناً (53)

و به بندگانم بگو:سخنی گویند که نیکوتر است،چرا که شیطان(با سخنان ناموزون)میان آنان فتنه و فساد می کند.همانا شیطان همواره برای انسان،دشمنی آشکار بوده است.

ص :74

نکته ها:

خداوند،آفریدگار بهترین هاست؛« أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ»، (1)«فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ»، (2)« أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ» (3)از ما نیز بهترین ها را می خواهد؛بهترین عمل،« لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (4)بهترین سخن« یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» و بهترین حرفها را پیروی کردن.« فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» (5)گویا مسلمانان در نحوه ی برخورد با کفّار و نیشخندهای آنان و نحوه ی مقابله به مثل، سؤالاتی داشتند که آیه با «قُلْ» پاسخ داده است،چرا که گاهی بدگویی به بت های کفّار،آنان را گستاخ می کرد که آنان نیز به خداوند ناسزا گویند.

«کلام احسن»شامل هر نوع سخن شایسته است،همچون:سلام،دعا،ارشاد،اظهار محبّت،امر به معروف و نهی از منکر،ذکر خدا،توبه و استغفار و امثال آن.

پیام ها:

1 در دعوت به کلام نیکو،باید خود نیکو سخن بود.« یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» 2 کلام و گفتار خوب،زمینه ساز محبّت،و سخن ناروا،زمینه ساز انواع وسوسه های شیطانی است.آری سخن نیکو،زمینه ی وسوسه را می زداید.

« یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطٰانَ یَنْزَغُ» ...

3 لازمه ی عبودیّت،خوش گفتاری با دیگران است.« لِعِبٰادِی،یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» 4 القای دشمنی میان مردم،کار شیطان است و کسی که چنین کند،همکار شیطان است.« یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ» 5 شیطان،همواره دشمن انسان بوده و در دشمنی لحظه ای درنگ نکرده است.

« إِنَّ الشَّیْطٰانَ کٰانَ لِلْإِنْسٰانِ عَدُوًّا» 6 شیطان در فتنه گری و دشمنی با انسان،بسیار جدّی است.« إِنَّ ... کٰانَ ... عَدُوًّا مُبِیناً»

ص :75


1- 1) .سجده،7.
2- 2) .غافر،64.
3- 3) .تین،4.
4- 4) .هود،7.
5- 5) .زمر،18.

[سوره الإسراء (17): آیه 54]

اشاره

رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ إِنْ یَشَأْ یَرْحَمْکُمْ أَوْ إِنْ یَشَأْ یُعَذِّبْکُمْ وَ مٰا أَرْسَلْنٰاکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلاً (54)

پروردگار شما به شما داناتر است،اگر بخواهد بر شما رحمت می آورد،یا اگر بخواهد(به خاطر کردارتان)شما را عذاب می کند.و ما تو را به عنوان وکیل مردم نفرستادیم(تا به ایمان آوردن مجبورشان کنی).

نکته ها:

در آیه ی قبل،تأکید بر خوب حرف زدن بود،در این آیه نمونه هایی از آن بیان شده است:

انسان خود را برتر از دیگران نداند،آنان را تحقیر نکند و حتّی به کفّار نگوید:شما اهل دوزخید و ما اهل بهشت،چرا که چنین روشی،سبب فتنه می شود.به علاوه ما چه می دانیم عاقبت خوش با کیست؟ خدا آگاه تر است،اگر بخواهد می بخشد یا عذاب می کند.

پیام ها:

1 به ایمان خود مغرور نشویم.« رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ» 2 کارهای الهی،بر اساس علم اوست.« أَعْلَمُ بِکُمْ، یَرْحَمْکُمْ، یُعَذِّبْکُمْ» 3 علم خدا و مهر و قهر او،از شئون ربوبیّت خداوند است.« رَبُّکُمْ، یَرْحَمْکُمْ، یُعَذِّبْکُمْ» 4 سخن از رحمت و عطوفت،پیش از قهر و عذاب است.« یَرْحَمْکُمْ، یُعَذِّبْکُمْ» 5 انسان باید بین خوف و رجا باشد.« یَرْحَمْکُمْ، یُعَذِّبْکُمْ» 6 انسان ها در انتخاب عقیده آزادند،حتّی پیامبران هم مأمور اجبار مردم بر ایمان نیستند.« مٰا أَرْسَلْنٰاکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلاً» 7 مبلّغ دین،نباید خود را وکیل و سرپرست مردم بداند.« وَکِیلاً»

[سوره الإسراء (17): آیه 55]

اشاره

وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ لَقَدْ فَضَّلْنٰا بَعْضَ اَلنَّبِیِّینَ عَلیٰ بَعْضٍ وَ آتَیْنٰا دٰاوُدَ زَبُوراً (55)

ص :76

و پروردگارت به هر که در آسمان ها و زمین است،داناتر است.و البتّه ما بعضی از پیامبران را بر بعض دیگر برتری بخشیدیم و به داود زبور دادیم.

نکته ها:

در آیه ی قبل،علم خدا به انسان ها مطرح شد،اینجا علم او به همه ی موجودات آسمانی و زمینی بیان شده است.

در احادیث آمده است:پیامبران،یکصد و بیست و چهار هزار نفر بوده اند؛بعضی از آنان مبعوث بر همه ی مردم و دارای کتاب آسمانی بودند،برخی نیز در منطقه یا بر قوم خاصّی مأمور بودند و تحت فرمان پیامبر بزرگ تری انجام وظیفه می کردند.

پیام ها:

1 پیامبران تحت توجّه خاصّ الهی می باشند.« رَبُّکَ» 2 عالم،محضر خداست و او بر همه چیز آگاه است.« رَبُّکَ أَعْلَمُ» 3 در آسمان ها نیز موجودات با شعور وجود دارند.« بِمَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ» 4 در میان پیامبران نیز سلسله مراتب و برتری وجود دارد.حتی بهترین افراد و متّقین با هم یکسان نیستند.« فَضَّلْنٰا» 5 تفاوت و برتری دادن های الهی،بر اساس علم همه جانبه ی او بر همه چیز و همه کس است.« رَبُّکَ أَعْلَمُ، فَضَّلْنٰا» 6 کتاب آسمانی،از نشانه های برتری یک پیامبر است.« فَضَّلْنٰا، آتَیْنٰا دٰاوُدَ زَبُوراً» 7 برتری فرهنگی،اساسی ترین برتری است،نه مال و مقام و عمر.« فَضَّلْنٰا، زَبُوراً»

[سوره الإسراء (17): آیه 56]

اشاره

قُلِ اُدْعُوا اَلَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلاٰ یَمْلِکُونَ کَشْفَ اَلضُّرِّ عَنْکُمْ وَ لاٰ تَحْوِیلاً (56)

بگو:کسانی را که غیر خداوند گمان می کردید(معبود شمایند)بخوانید.که آنها نه مشکلی را می توانند از شما برطرف کنند و نه تغییری در آن دهند.

ص :77

پیام ها:

1 سراغ غیر خدا رفتن و به آن امید داشتن،خیالی بیش نیست.« زَعَمْتُمْ» 2 در شیوه ی تبلیغ،ضمن آنکه باید حقیقت را بیان کرد،باید مردم را در انتخاب به حال خود گذاشت تا آن را با اختیار رد کرده یا بپذیرند.« قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ ... فَلاٰ یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ» 3 انگیزه ی پرستش،پناهجویی به یک قدرت است و بت ها این توان را ندارند.

« فَلاٰ یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ» 4 غیر خدا،نه می تواند خطر را رفع کند و نه آن را به دیگری برگرداند،و یا آن را تبدیل کند و یا تخفیف دهد.« کَشْفَ الضُّرِّ، تَحْوِیلاً» (عقیده به شفاعت اولیای خدا برای رفع مشکلات و عذاب،به اذن خداست و حساب دیگری دارد.)

[سوره الإسراء (17): آیه 57]

اشاره

أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلیٰ رَبِّهِمُ اَلْوَسِیلَةَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَ یَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ یَخٰافُونَ عَذٰابَهُ إِنَّ عَذٰابَ رَبِّکَ کٰانَ مَحْذُوراً (57)

آنان را که(مشرکان به جای خدا)می خوانند(مانند عیسی و فرشتگان) خودشان وسیله ای برای تقرّب به پروردگارشان می جویند،وسیله ای هر چه نزدیک تر،و به رحمت او امیدوارند و از عذابش بیمناک.همانا عذاب پروردگارت در خور پرهیز و وحشت است.

نکته ها:

آیه را چنین نیز ترجمه کرده اند:پیامبرانی که مردم را به حقّ دعوت می کنند،خودشان نیز (در حرکت معنوی)به سوی پروردگارشان،به سراغ وسیله می روند،آن هم وسیله ای که بیشتر و سریعتر آنان را به خدا نزدیک کند.یا هر پیامبری مقرّب تر است،بیشتر سراغ خداوند می رود.

در روایات بسیاری ذیل این آیه آمده است که دو کفّه ی بیم و امید در انسان باید یکسان باشد،و گر نه یا مأیوس می شود،یا مغرور.

ص :78

پیام ها:

1 بیم و امید،نشان وابستگی و ضعف است،پس کسی که خود در پی وسیله می رود،چگونه او را وسیله قرار می دهید؟« یَبْتَغُونَ إِلیٰ رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ» 2 برای قرب به خدا،راهها و وسائلی وجود دارد.« یَبْتَغُونَ إِلیٰ رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ» 3 سراغ وسیله رفتن و شفاعت طلبی،نباید انسان را از عذاب غافل کند.

« یَبْتَغُونَ ... یَخٰافُونَ عَذٰابَهُ» 4 در تقرّب به خدا،سبقت و مسابقه ارزش دارد.« أَیُّهُمْ أَقْرَبُ» (هر که به خدا نزدیک تر است،تلاشش برای توسّل بیشتر است.) 5 بهترین وسیله آن است که انسان را به خدا نزدیک تر کند.« أَیُّهُمْ أَقْرَبُ» 6 رحمت الهی بر غضبش سبقت دارد.(امید به رحمت،پیش از خوف از عذاب آمده است.)« یَرْجُونَ ... یَخٰافُونَ» 7 عذاب،از شئون ربوبیّت خداوند است،آن را شوخی نگیریم.« عَذٰابَ رَبِّکَ ...

مَحْذُوراً»

...

[سوره الإسراء (17): آیه 58]

اشاره

وَ إِنْ مِنْ قَرْیَةٍ إِلاّٰ نَحْنُ مُهْلِکُوهٰا قَبْلَ یَوْمِ اَلْقِیٰامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهٰا عَذٰاباً شَدِیداً کٰانَ ذٰلِکَ فِی اَلْکِتٰابِ مَسْطُوراً (58)

و هیچ منطقه آبادی نیست،مگر آنکه پیش از روز قیامت،آن را هلاک می کنیم یا(به خاطر گناهانشان)به شدّت عذاب می کنیم،این در کتاب الهی (و لوح محفوظ)ثبت شده است.

نکته ها:

« قَرْیَةٍ »محلّ اجتماع مردم و آبادی است،چه شهر باشد چه روستا.و مراد از« اَلْکِتٰابِ »،یا لوح محفوظ است،یا قرآن که علل سقوط و هلاکت امّت ها در آن بیان شده است.

ص :79

پیام ها:

1 زندگی برای هیچ کس ماندگار و پایدار نیست.« وَ إِنْ مِنْ قَرْیَةٍ» ...

2 برچیده شدن بساط زندگی روی زمین،نه یک تصادف،بلکه بر اساس قانونی است که خداوند،از پیش تعیین و ثبت کرده است.« فِی الْکِتٰابِ مَسْطُوراً»

[سوره الإسراء (17): آیه 59]

اشاره

وَ مٰا مَنَعَنٰا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآیٰاتِ إِلاّٰ أَنْ کَذَّبَ بِهَا اَلْأَوَّلُونَ وَ آتَیْنٰا ثَمُودَ اَلنّٰاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِهٰا وَ مٰا نُرْسِلُ بِالْآیٰاتِ إِلاّٰ تَخْوِیفاً (59)

و هیچ چیزی ما را از فرستادن آیات و معجزات(مورد درخواست مردم) بازنداشت،جز اینکه امّت های پیشین آنها را تکذیب کردند(و هلاک شدند).

ما به قوم ثمود ماده شتری دادیم که روشنگر(اذهان مردم)بود،امّا به آن ستم کردند و ما معجزات(درخواستی)را نمی فرستیم مگر برای بیم دادن.

نکته ها:

کفّارِ بهانه جوی مکّه،از پیامبر تقاضای معجزات متعدّدی داشتند،از جمله می خواستند بعضی از کوه های مکّه(کوه صفا)را به طلا تبدیل کند،یا کوه ها جابه جا شده و زمین برای کشاورزی به وجود آید.خداوند می فرماید:به تجربه ی تاریخ،کفّار لجوج با دیدن این نشانه ها نیز ایمان نمی آورند و نظام آفرینش،دستخوش هوسهای افراد لجوج نمی شود.و اگر معجزه به پیشنهاد مردم ارائه شود و به آن کفر ورزند،عقوبت دنیوی آنان حتمی است.

شتر یک حیوان است،ولی خداوند درباره ی شتر صالح می فرماید:« نٰاقَةُ اللّٰهِ» ،چون هر چه به خدا منسوب شود قداست دارد،حتّی نام ابو لهب چون در قرآن است،بی وضو به آن نمی توان دست زد.

پیام ها:

1 پیامبران با داشتن معجزه های گوناگون،پیوسته گرفتار افراد لجوج بودند.

« کَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ»

ص :80

2 خداوند بر هر کاری تواناست،امّا کارش بر اساس حکمت است،نه ارضای هوسهای مردم.« مٰا مَنَعَنٰا» ...

3 توهین به مقدّسات و تکذیب معجزات،قهر و عذاب الهی را به دنبال دارد.

« آتَیْنٰا ... فَظَلَمُوا بِهٰا» 4 آنچه از سوی خداست و رنگ خدایی دارد،حسابش از امور عادّی جداست.

« آتَیْنٰا ... فَظَلَمُوا بِهٰا» 5 معجزات،وسیله ی شناخت و بینش و هشدار مردم است.« مُبْصِرَةً، تَخْوِیفاً»

[سوره الإسراء (17): آیه 60]

اشاره

وَ إِذْ قُلْنٰا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحٰاطَ بِالنّٰاسِ وَ مٰا جَعَلْنَا اَلرُّؤْیَا اَلَّتِی أَرَیْنٰاکَ إِلاّٰ فِتْنَةً لِلنّٰاسِ وَ اَلشَّجَرَةَ اَلْمَلْعُونَةَ فِی اَلْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمٰا یَزِیدُهُمْ إِلاّٰ طُغْیٰاناً کَبِیراً (60)

و(به یادآور)آن گاه که به تو گفتیم:همانا پروردگارت بر مردم احاطه دارد و آن رؤیایی را که نشانت دادیم و آن درخت نفرین شده در قرآن را،جز برای آزمایش مردم قرار ندادیم.و ما مردم را بیم می دهیم،ولی(هشدار ما)جز طغیان و سرکشی بزرگ،چیزی بر آنان نمی افزاید.

نکته ها:

در آیه ی قبل سخن از کشتن ناقه ی صالح بود و در این آیه،سخن از شجره ی ملعونه که قاتل اهل بیت پیامبر علیهم السلام بودند.

در روایات می خوانیم که اهل بیت فرمودند:ما کمتر از ناقه ی صالح نیستیم،جسارت به ما هلاکت را به دنبال دارد. (1)

در قرآن،چند رؤیا برای پیامبر اسلام بیان شده است:یک رؤیا در آستانه ی جنگ بدر،که خداوند دشمنان را به چشم پیامبر اندک نشان داد،تا مسلمانان سست نشوند. (2)دیگری

ص :81


1- 1) .بحار،ج 28،ص 206 و ج 50،ص 192.
2- 2) .انفال،43.

رؤیای ورود فاتحانه به مسجد الحرام. (1)و یکی هم خوابی که در این آیه مطرح است.دو خواب قبلی پس از هجرت و در مدینه بوده،اما این خواب در مکّه بوده است.البتّه برخی رؤیا را مربوط به معراج دانسته اند،در حالی که معراج در بیداری بود و رؤیا ظهور در خواب دیدن دارد.

آن خواب و شجره ی ملعونه یکی است،چون نتیجه ی واحدی دارد و آن فتنه بودن برای مردم است.خداوند این شجره ی ملعونه و اعمالشان را در خواب به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله نشان داد و فرمود که این سبب فتنه ی امت توست و با جمله ی «إِنَّ رَبَّکَ أَحٰاطَ بِالنّٰاسِ» ،آن حضرت را دلداری داد.

«شجرة»،هم به معنای درخت است،هم هر اصلی که شاخه ها و فروعی داشته باشد.لذا به قبیله هم شجره گفته می شود.پیامبر نیز فرمود:من و علی از یک شجره ایم«أنا و علی من شجرة واحدة». (2)به سلسله ی نسب و نژاد نیز«شجره نامه»گفته می شود.پس شجره ی ملعونه،قومی ریشه دارند که ملعونند.

در آخر این آیه آمده است که هشدارهای الهی نسبت به شجره ی ملعونه،نتیجه ای جز افزایش طغیان بزرگ اینان ندارد.و« طُغْیٰاناً کَبِیراً »تنها یک بار و در همین آیه به کار رفته است.پس باید در قرآن از یک شجره ملعونه و از قوم و قبیله ای سراغ گرفت که به ظاهر مسلمان،ولی در باطن دارای نفاق و سبب فتنه ی مردم اند.

در قرآن،امور متعدّدی لعنت شده است،مثل:ابلیس،یهود،منافقان،مشرکان،علمایی که حقّ را کتمان کردند،آزاردهندگان پیامبر،امّا تنها منافقانند که همراه مسلمانان و موجب فتنه آنانند،زیرا ابلیس و اهل کتاب و مشرکین،چهره ای روشن دارند،ولی منافقان به ظاهر مسلمان،پیوسته عامل فتنه بوده اند. (3)

بعضی پنداشته اند شجره ی ملعونه،همان«درخت زقّوم» است که وسیله ی عذاب الهی است،ولی چیزهای دیگری هم وسیله ی عذاب الهی بوده است که این نشانه ی لعنت شدن

ص :82


1- 1) .فتح،27.
2- 2) .بحار،ج 38،ص 309.
3- 3) .عمیق ترین نظر در باره ی این آیه که با روایات همراه است،در تفسیر المیزان آمده است.

آن وسیله نیست،مثل رود نیل که فرعون را غرق کرد،یا فرشتگان که بر اقوامی عذاب نازل کردند،یا مؤمنان که در جنگ ها بازوی خدا در عذاب و نابودی کفّار بودند. «قٰاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّٰهُ بِأَیْدِیکُمْ» (1)علامه ی طباطبایی قدس سره در بحث روایی سوره ی قدر،از برجستگان اهل سنّت مثل خطیب بغدادی،ترمذی،ابن جریر،طبرانی،بیهقی،ابن مردویه و از علمای شیعه مثل کلینی صاحب کتاب کافی نقل می کند که پیامبر اکرم در خواب،بالا رفتن بوزینگان را از منبر خود دید و بسیار غمگین شد.جبرئیل نازل شد.حضرت خواب خود را بر او بیان کرد.جبرئیل به آسمان رفت و چون برگشت،این آیات را با خود آورد:« أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْنٰاهُمْ سِنِینَ. ثُمَّ جٰاءَهُمْ مٰا کٰانُوا یُوعَدُونَ. مٰا أَغْنیٰ عَنْهُمْ مٰا کٰانُوا یُمَتَّعُونَ» (2)آیا نمی بینی که اگر ما سالیانی آنان را بهره مند سازیم،سپس عذابی که به آنان وعده داده شده،سراغشان آید،بهره گیری های دنیوی برایشان سودی نخواهد بخشید.این رؤیا،همچنین سبب نزول سوره ی قدر شد،تا به پیامبر تسلی بدهد که اگر بنی امیه هزار ماه حکومت می کنند،در عوض ما به تو شب قدر دادیم که بهتر از هزار ماه است.

مسأله خواب دیدن بوزینه هایی که حکومت را به دست گرفتند و بر منبر پیامبر بالا می رفتند،از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نیز روایت شده است. (3)و مفسّران شیعه و سنّی مراد از شجره ی ملعونه را«بنی امیّه»می دانند.امام سجاد علیه السلام فرمود:جبرئیل بوزینه ها را بر بنی امیّه تطبیق داد.پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله پرسید:آیا این حادثه در زمان من رخ می دهد؟ پاسخ داد:نه،حدود چهل سال بعد از هجرت تو رخ می دهد. (4)

در میان بنی امیه هم،آن کس که بیش از همه طغیان کرد و حادثه ی کربلا را به وجود آورد، «یزید»بود و این فاجعه،بزرگ ترین طغیان در تاریخ بود.

ص :83


1- 1) .توبه،14.
2- 2) .شعراء،205 207.
3- 3) .تفسیر تبیان.
4- 4) .تفسیر لاهیجی.
پیام ها:

1 خداوند،گاهی از طریق خواب،بعضی حقایق را به پیامبر و دیگران الهام می کند.« أَرَیْنٰاکَ» 2 هر حادثه ای،حتّی تعبیر خواب،می تواند وسیله ی آزمایش مردم قرار گیرد.

« اَلرُّؤْیَا ... فِتْنَةً» 3 قبایل و گروه هایی که عامل انحراف شوند،«شجره ی ملعونه»اند.« فِتْنَةً لِلنّٰاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ» 4 هشدار به مردم،حتّی به قبایل و دودمان های ملعون،از سنّت های الهی است.

« نُخَوِّفُهُمْ» 5 در دل لجوجان متعصّب،هشدارها اثر ندارد.(نرود میخ آهنین در سنگ)« فَمٰا یَزِیدُهُمْ إِلاّٰ طُغْیٰاناً کَبِیراً»

[سوره الإسراء (17): آیه 61]

اشاره

وَ إِذْ قُلْنٰا لِلْمَلاٰئِکَةِ اُسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّٰ إِبْلِیسَ قٰالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً (61)

و به یادآور زمانی که به فرشتگان گفتیم:برای آدم سجده کنید.پس سجده کردند،مگر ابلیس که گفت:آیا برای کسی سجده کنم که از گل آفریده ای؟!

نکته ها:

در قرآن بارها به مسأله ی سجود فرشتگان و سرپیچی ابلیس اشاره شده است.

ابلیس،از جنّ است،« کٰانَ مِنَ الْجِنِّ» (1)و لشکریانی دارد،« وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ» (2)و سپاه او پیاده و سواره،« وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ» (3)و عامل انحراف و سجده نکردنش نیز قیاس خاک و آتش بود.« خَلَقْتَنِی مِنْ نٰارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ» (4)

ص :84


1- 1) .کهف،50.
2- 2) .شعراء،95.
3- 3) .اسراء،64.
4- 4) .اعراف،12.
پیام ها:

1 سجده برای غیر خدا،اما به فرمان خداوند،مانعی ندارد.« قُلْنٰا ... اُسْجُدُوا لِآدَمَ» 2 انسان گل سرسبد موجودات است،چرا که فرشتگان معصوم در برابر او سجده کردند.« اُسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا» 3 فرشتگان،تسلیم فرمان خدایند.« اُسْجُدُوا ... فَسَجَدُوا» 4 اعتقاد به برتری های موهوم،شیطانی است،زیرا شیطان،به برتری نوع خود عقیده داشت.« أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً» 5 اعتراض به حکمت،عدل و امر خدا،بدتر از سجده نکردن است.« أَ أَسْجُدُ» ...

6 ابلیس موجودی سنجش گر و دارای اختیار است.« إِلاّٰ إِبْلِیسَ أَ أَسْجُدُ» ...

7 اجتهاد در مقابل نصّ ممنوع است.(ابلیس،در برابر نصّ خداوند،اجتهاد کرد)« قُلْنٰا ... اُسْجُدُوا ... أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً» 8 ریشه ی معصیت گاهی خودبرتربینی است.« أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً» 9 حسد ابلیس،چشم حقیقت بین او را بست،خاک و گل بودن آدم را دید،ولی روح الهی« نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» (1)او را ندید.« أَ أَسْجُدُ ... طِیناً» 10 ابلیس ملاک ارزش را عناصر مادّی می پندارد.« طِیناً»

[سوره الإسراء (17): آیه 62]

اشاره

قٰالَ أَ رَأَیْتَکَ هٰذَا اَلَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلیٰ یَوْمِ اَلْقِیٰامَةِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلاّٰ قَلِیلاً (62)

ابلیس گفت:به من خبر ده،این است آن کسی که بر من گرامی داشتی؟ اگر تا قیامت مهلتم دهی،یقیناً بر نسل او افسار زده،به زیر سلطه می کشم،مگر اندکی را.

نکته ها:

«أَ رَأَیْتَکَ»

به معنای«اخبرنی»،به من خبر ده می باشد. «لَأَحْتَنِکَنَّ» از«حنک»،طنابی است

ص :85


1- 1) .حجر،29.

که به گردن حیوان انداخته و او را می کشند.«احتناک»،به معنای از ریشه درآوردن و سلطه ی کامل یافتن نیز می باشد. (1)

پیام ها:

1 خودپرستی،انسان را به طغیان در برابر خدا می کشد.« هٰذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ» 2 دل کندن از جاه و مقام،یکی از سخت ترین امتحانات است.« کَرَّمْتَ عَلَیَّ» (2)5 ابلیس هم از قیامت آگاه بود و هم به آن ایمان داشت.« أَخَّرْتَنِ إِلیٰ یَوْمِ الْقِیٰامَةِ» 3 حسادت،به تدریج به کینه و اقدام علیه دیگران تبدیل می شود.« لَئِنْ أَخَّرْتَنِ ...

لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ»

4 برخی حسدها و کینه ها نسل های آینده را نیز در برمی گزیند گیرد.« ذُرِّیَّتَهُ» 6 انسان در برابر وسوسه های شیطان،آزاد است و حقّ انتخاب دارد.« إِلاّٰ قَلِیلاً» 7 برخی مردم،از خطر سلطه ی ابلیس در امانند.« إِلاّٰ قَلِیلاً»

[سوره الإسراء (17): آیه 63]

اشاره

قٰالَ اِذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزٰاؤُکُمْ جَزٰاءً مَوْفُوراً (63)

(خداوند به ابلیس)گفت:برو،هر کس از آدمیان از تو پیروی کند،قطعاً کیفرتان دوزخ است،کیفری کامل!

پیام ها:

1 خداوند تقاضای مهلت خواهی ابلیس را پذیرفت.« اِذْهَبْ» 2 انسان در پذیرش راه خدا یا پیروی از شیطان،آزاد است.« فَمَنْ تَبِعَکَ» 3 جایگاه ابلیس و پیروانش دوزخ است.« جَهَنَّمَ جَزٰاؤُکُمْ» 4 کیفر الهی کامل است،گنهکاران هم کیفر گناهان خود را می چشند،هم کیفر

ص :86


1- 1) .مفردات راغب.
2- 2) .در سخن بزرگان آمده است:«آخر ما یخرج من رءوس الصدّیقین حُبّ الرئاسة»آخرین چیزی که انسان در خودسازی از آن دل می کند،جاه و مقام است.

گمراه کردن دیگران را به طور کامل دریافت می کنند.« مَوْفُوراً»

[سوره الإسراء (17): آیه 64]

اشاره

وَ اِسْتَفْزِزْ مَنِ اِسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شٰارِکْهُمْ فِی اَلْأَمْوٰالِ وَ اَلْأَوْلاٰدِ وَ عِدْهُمْ وَ مٰا یَعِدُهُمُ اَلشَّیْطٰانُ إِلاّٰ غُرُوراً (64)

و(ای شیطان!)هر کس از مردم را می توانی با صدای خود بلغزان و نیروهای سواره و پیاده ات را بر ضدّ آنان گسیل دار و در اموال و فرزندان با آنان شریک شو و به آنان وعده بده،و شیطان جز فریب،وعده ای به آنان نمی دهد.

نکته ها:

«استفزاز»به معنای لغزاندن با سرعت و تردستی و هُل دادن است.

ابلیس برای فریب انسان از یک راه وارد نمی شود،بلکه با تبلیغات،وعده ها،آرزوها، وسوسه ها،همراهی و مشارکت،پیاده و سواره،انسان را محاصره می کند و در این میان عدّه ای همراه او می شوند.

در روایات می خوانیم:کسی که باکی ندارد که چه می گوید و یا درباره او چه گفته می شود و دست به هر کاری می زند و علناً گناه یا غیبت می کند،شریک شیطان است. (1)و همچنین لقمه ی حرام،حرام خواری،زنا و به وجود آوردن نسلی فاسد و منحرف، (2)از موارد شریک شدن شیطان است.و کسی که اهل بیت پیامبر علیهم السلام را دشمن بدارد،شیطان در نسل او شریک شده است. (3)

تولید و مصرف ناسالم،کنزاندوزی،و سرمایه گذاری شرکت ها و کارخانجات خارجی،و ایجاد مراکز علمی،فرهنگی،هنری و مسابقات بین المللی استعماری نوعی مشارکت شیطان است.

ص :87


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .بحار،ج 101،ص 136.
3- 3) .کافی،ج 5،ص 502.
پیام ها:

1 قدرت ابلیس محدود است.« مَنِ اسْتَطَعْتَ» 2 تبلیغات فاسد،در انحراف مردم نقش دارد.« بِصَوْتِکَ» 3 تهاجم تبلیغاتی و فرهنگی دشمن،مقدّم بر تهاجم نظامی است.«صوت»قبل از«خیل»آمده است.« بِصَوْتِکَ،وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ» شیطان ابتدا با تبلیغات،انگیزه ی توحیدی انسان را می گیرد،سپس با تسلیحات و لشکریانش بر او هجوم می آورد.

4 ابلیس،هم خود مایه ی گمراهی است،« اِسْتَفْزِزْ» وهم نیروهای او.« بِخَیْلِکَ» 5 شیوه ی شیطان،در کمین نشستن و جلب و ربودن است.« أَجْلِبْ» 6 شرکت ابلیس در مال و فرزند انسان،از آغاز آن شروع می شود و تا لقمه ی حرام و مشتبه و زنا ادامه می یابد.« شٰارِکْهُمْ» 7 هر آزادی و اختیاری نشان لطف الهی نیست،گاهی قدرت مانور،نوعی قهر الهی است.« اِسْتَفْزِزْ، أَجْلِبْ، شٰارِکْهُمْ ،وَ عِدْهُمْ» 8 بستر نفوذ شیطان،آرزوهای انسان است که با وعده های خیالی شیطان تقویت می شود.« عِدْهُمْ وَ مٰا یَعِدُهُمُ الشَّیْطٰانُ إِلاّٰ غُرُوراً» 9 شیطان،علاوه بر فریب،گناه را توجیه می کند،وعده ی دروغ شفاعت می دهد و توبه را به تأخیر می اندازد.« وَ مٰا یَعِدُهُمُ الشَّیْطٰانُ إِلاّٰ غُرُوراً»

[سوره الإسراء (17): آیه 65]

اشاره

إِنَّ عِبٰادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطٰانٌ وَ کَفیٰ بِرَبِّکَ وَکِیلاً (65)

قطعاً تو بر بندگان(خالص)من تسلّطی نداری و حمایت و نگهبانی پروردگارت(برای آنان)کافی است.

نکته ها:

با آنکه همه ی مردم بندگان خدایند،ولی خداوند بعضی را از روی احترام و تکریم به خود نسبت داده است.« عِبٰادِی» همانگونه که در مورد اشیا و جامدات نیز چنین نسبتی داده

ص :88

شده است.« بَیْتِیَ» عِباد خدا،در آیه دیگری با ویژگی های ایمان و توکّل،معرّفی شده اند که شیطان را بر آنان تسلّطی نیست.« إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطٰانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلیٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» (1)البتّه شیطان وسوسه می کند و تماس می گیرد،ولی آنان متذکّر شده و مقاومت می کنند.« إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذٰا مَسَّهُمْ طٰائِفٌ مِنَ الشَّیْطٰانِ تَذَکَّرُوا» (2)در حدیث آمده است:اذان و نماز،عامل طرد شیطان است. (3)

پیام ها:

1 بندگان واقعی خداوند،کم هستند.« إِنَّ عِبٰادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطٰانٌ» در آیه 62 خواندیم که ابلیس گفت:« لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلاّٰ قَلِیلاً» من همه ی مردم را گمراه می کنم مگر عدّه ی اندکی را.

2 بندگی خدا،انسان را در برابر تبلیغات و لشکرکشی های ابلیسی بیمه می کند.

« إِنَّ عِبٰادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطٰانٌ» آری کسی که به قدرت بی نهایت متّصل شد، نفوذناپذیر می شود.

3 انسان آزاد است و در برابر هجوم ابلیس می تواند با پناه بردن به ایمان و عبودیّت،مقاومت کند.« عِبٰادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطٰانٌ» 4 کسی که عبد خدا شد،خداوند هم وکیل،حافظ و عهده دار او می شود.

« عِبٰادِی ... کَفیٰ بِرَبِّکَ وَکِیلاً» 5 پیامبر تحت حفاظت خاصّ الهی است و از نفوذ شیطان در امان است.« إِنَّ عِبٰادِی ... کَفیٰ بِرَبِّکَ وَکِیلاً»

ص :89


1- 1) .نحل،99.
2- 2) .اعراف،201.
3- 3) .بحار،ج 63،ص 268 و ج 53،ص 182.

[سوره الإسراء (17): آیه 66]

اشاره

رَبُّکُمُ اَلَّذِی یُزْجِی لَکُمُ اَلْفُلْکَ فِی اَلْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ کٰانَ بِکُمْ رَحِیماً (66)

پروردگار شما کسی است که برایتان کشتی را در دریا به حرکت درمی آورد،تا با تلاش خود از فضل و رحمتش بهره برید.البتّه او همواره نسبت به شما مهربان است.

نکته ها:

راههای دریایی از نظرِ ارزانی،همیشگی و عمومی بودن،نقش خوبی در نقل و انتقال اشخاص و اجناس دارد و برکات کشتیرانی در حمل و نقل بار و مسافر و ماهیگیری،فراوان است.سهم دریا در اکسیژن سازی،تولید بخار و ابر و باران،پرورش ماهی و تغذیه و شگفتی های جمادی و گیاهی و حیوانی آن بسیار است. در دعای جوشن کبیر می خوانیم:

«یا من فی البحر عجائبه»

پیام ها:

1 تأمین نیازهای مادّی انسان،نشانه ی قدرت خداوند بر کفایت انسان است.

« کَفیٰ بِرَبِّکَ وَکِیلاً رَبُّکُمُ الَّذِی» ...

2 امکانات و فضل از سوی خداست و کار و تلاش از ما.« یُزْجِی، لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ» 3 آنچه از نعمت های دریا به دست می آوریم،تفضّل اوست.« مِنْ فَضْلِهِ» 4 ربوبیّت خداوند همراه رحمتِ دائمی اوست.« رَبُّکُمُ ... کٰانَ بِکُمْ رَحِیماً»

[سوره الإسراء (17): آیه 67]

اشاره

وَ إِذٰا مَسَّکُمُ اَلضُّرُّ فِی اَلْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاّٰ إِیّٰاهُ فَلَمّٰا نَجّٰاکُمْ إِلَی اَلْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ کٰانَ اَلْإِنْسٰانُ کَفُوراً (67)

و هرگاه در دریا به شما محنت و رنج رسد،هر که را جز خداوند می خوانید،محو و گم می شود،پس چون شما را نجات دهد و به خشکی رساند،از او رومی گردانید.و انسان بسیار ناسپاس است.

ص :90

نکته ها:

یکی از دلایل فطری بودن توحید،این است که انسان در حالت درماندگی و ناامیدی از همه وسایل مادّی،متوجّه یک نقطه غیبی می شود که او را نجات دهد.

شخصی منکر خدا،از امام صادق علیه السلام دلیلی بر اثبات خدا می خواست.حضرت پرسید:آیا تا کنون سوار کشتی شده ای که دچار حادثه شود؟ گفت:آری،یک بار در سفری دریایی کشتی ما متلاشی شد و من بر تخته پاره ای سوار شدم.امام پرسید:آیا در آن هنگام،دل تو متوجّه قدرتی بود که تو را نجات دهد؟ گفت:آری.فرمود:همان قدرت غیبی،خداست.

پیام ها:

1 ایمان و توبه ی موسمی و موضعی ارزشی ندارد.« مَسَّکُمُ الضُّرُّ» ...

2 در گرداب خطر،انسان یکتاپرست می شود،« إِلاّٰ إِیّٰاهُ» و نارسایی همه ی اسباب ظاهری و پنداری روشن می گردد.« ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ» 3 فاصله گرفتن از وسایل مادّی،عامل درک بهتر حقایق است.« مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاّٰ إِیّٰاهُ» 4 جز خداوند،هر معبودی محو و نابود می شود.« ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاّٰ إِیّٰاهُ» 5 دعای خالصانه مستجاب می شود.« إِلاّٰ إِیّٰاهُ فَلَمّٰا نَجّٰاکُمْ» 6 آسایش،عامل غفلت است.« نَجّٰاکُمْ إِلَی الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ» 7 جاذبه های دنیا به قدری دلفریب است که انسان پس از ساعتی نجات از مهلکه،همه چیز را فراموش می کند.« فَلَمّٰا نَجّٰاکُمْ ... أَعْرَضْتُمْ» 8 فراموش کردن خداوند پس از نجات،جلوه ی روشن کفران است.« وَ کٰانَ الْإِنْسٰانُ کَفُوراً»

ص :91

[سوره الإسراء (17): آیه 68]

اشاره

أَ فَأَمِنْتُمْ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمْ جٰانِبَ اَلْبَرِّ أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حٰاصِباً ثُمَّ لاٰ تَجِدُوا لَکُمْ وَکِیلاً (68)

پس آیا ایمن شده اید از این که شما را در ناحیه ی خشکی(به قهر خود)فرو برد،یا باران ریگ بر شما بباراند،سپس نگهبانی برای خود نیابید؟

نکته ها:

هلاکت اقوام پیشین،به گونه های متفاوت بوده است؛خداوند برخی متجاوزان و دشمنان را در زمین فرو برد،بعضی را در دریا غرق کرد،بعضی را سنگباران و با صاعقه ی آسمانی نابود کرد.پس دست خداوند برای هلاکت کفّار باز است،اگر امروز شما را از دریا به سلامت به ساحل رساند،گمان نکنید راهی برای تنبیه شما نیست،یا دیگر عذاب نمی شوید!

پیام ها:

1 به نعمت های الهی مغرور نشویم.« نَجّٰاکُمْ ... أَ فَأَمِنْتُمْ» نجات از یک حادثه،نشانه نجات ابدی نیست،شاید در وقتی دیگر یا نقطه ای دیگر دچار مصیبت شویم.

2 احساس امنیّت از عقوبت،زمینه ساز غفلت و تجاوز است.« أَ فَأَمِنْتُمْ» 3 انسان در هر لحظه و هر جا که باشد،در دست قدرت خداست و خشکی و دریا برای قهر خدا فرق نمی کند.« یَخْسِفَ بِکُمْ جٰانِبَ الْبَرِّ» 4 در برابر قهر خدا،هیچ قدرت و تکیه گاهی نیست.« ثُمَّ لاٰ تَجِدُوا لَکُمْ وَکِیلاً»

[سوره الإسراء (17): آیه 69]

اشاره

أَمْ أَمِنْتُمْ أَنْ یُعِیدَکُمْ فِیهِ تٰارَةً أُخْریٰ فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ قٰاصِفاً مِنَ اَلرِّیحِ فَیُغْرِقَکُمْ بِمٰا کَفَرْتُمْ ثُمَّ لاٰ تَجِدُوا لَکُمْ عَلَیْنٰا بِهِ تَبِیعاً (69)

یا اینکه ایمن شده اید از اینکه خداوند دوباره شما را به دریا ببرد و طوفانی شکننده بر شما بفرستد،پس شما را به خاطر کفرتان غرق کند.آن گاه برای خودتان هیچ دادخواه و پیجویی در برابر قهر ما نیابید!؟

ص :92

نکته ها:

«حاصب»،به طوفان در خشکی و«قاصف»،به طوفان دریایی گفته می شود.«تبیع»از کلمه«تبع»،به کسی که خونبها و انتقام را پیگیری و دادخواهی کند،گفته می شود.

پیام ها:

1 به آرامش های موقّت مغرور نشویم،خطر همیشه در کمین است.« أَمِنْتُمْ أَنْ یُعِیدَکُمْ فِیهِ تٰارَةً أُخْریٰ» با نجات از مهلکه ای،خطر برای همیشه رفع نشده است.

2 کیفر برخی ناسپاسی ها،در همین دنیاست.« فَیُغْرِقَکُمْ بِمٰا کَفَرْتُمْ» 3 غفلت از خدا پس از نجات،نمونه ای از کفر و کفران است.« بِمٰا کَفَرْتُمْ» 4 عامل هلاکت و بدبختی انسان،گرایش او به کفر و عملکرد خود اوست.

« فَیُغْرِقَکُمْ بِمٰا کَفَرْتُمْ» 5 هیچ قدرتی نمی تواند در برابر خداوند،قرار گیرد و خداوند در برابر هیچ کس مسئول نیست.« لاٰ تَجِدُوا لَکُمْ عَلَیْنٰا بِهِ تَبِیعاً»

[سوره الإسراء (17): آیه 70]

اشاره

وَ لَقَدْ کَرَّمْنٰا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْنٰاهُمْ فِی اَلْبَرِّ وَ اَلْبَحْرِ وَ رَزَقْنٰاهُمْ مِنَ اَلطَّیِّبٰاتِ وَ فَضَّلْنٰاهُمْ عَلیٰ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنٰا تَفْضِیلاً (70)

و همانا فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا(بر مرکب ها)حمل کردیم و از چیزهای پاکیزه روزی شان دادیم و آنان را بر بسیاری از آفریده های خود برتری کامل دادیم.

نکته ها:

کرامت،گاهی کرامت معنوی و اکتسابی و نزد خداست،مثل کرامتی که خاصّ اهل تقواست.

« إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّٰهِ أَتْقٰاکُمْ» (1)و گاهی کرامت در آفرینش است،نظیر« أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ» (2)که در خلقت انسان آمده است.مراد از« کَرَّمْنٰا »در این آیه،احتمالاً وجه دوّم باشد.کرامت

ص :93


1- 1) .حجرات،13.
2- 2) .تین،4.

انسان هم در خلقت و هوش و عقل و استعداد است،و هم در دارا بودن قانون آسمانی و رهبری معصوم،و مسجود فرشتگان واقع شدن.

انسان برتر از فرشته است،زیرا:

الف:انسان،مسجود فرشتگان است.

ب:فرشته،عقل محض است و شهوت ندارد و از این رو کمالش به ارزش کمال انسان نیست.هر که عقلش را بر شهوتش غلبه دهد،برتر از فرشته است.

ج:در شب معراج،جبرئیل به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله گفت:تو امام باش تا به تو اقتدا کنم،زیرا خداوند شما را بر ما برتری داده است. (1)

با آنکه خداوند بشر را بر همه ی موجودات،حتّی فرشتگان برتری داد،« فَضَّلْنٰاهُمْ عَلیٰ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنٰا» ولی سوء انتخاب و عمل ناپسند انسان او را به پست ترین درجه« أَسْفَلَ سٰافِلِینَ» (2)و به مرتبه ی حیوانات و پست تر از آن پایین می آورد.« کَمَثَلِ الْحِمٰارِ» (3)،« کَمَثَلِ الْکَلْبِ» (4)،« کَالْأَنْعٰامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» (5)،« کَالْحِجٰارَةِ أَوْ أَشَدُّ» ... (6)

در آیه،برای انسان هم کرامت مطرح است،هم فضیلت. «کَرَّمْنٰا، فَضَّلْنٰاهُمْ» شاید تفاوت این دو،عبارت باشد از:

الف:کرامت،امتیازی است که در دیگران نیست،امّا فضیلت،امتیازی است که در دیگران نیز هست.

ب:کرامت اشاره به نعمت های خدادادی در وجود انسان است،بدون تلاش.ولی فضیلت اشاره به نعمت هایی است که با تلاش خود انسان همراه با توفیق الهی بدست آمده است.

ج:کرامت مربوط به نعمت های مادّی است،ولی فضیلت مربوط به نعمت های معنوی است.

سفر یکی از لوازم زندگی بشر،برای رفع نیازها و کسب تجربه هاست،که خداوند اسباب آن را در خشکی و دریا،در اختیار بشر قرار داده و آن را به عنوان یکی از نعمت های خود برشمرده است.

ص :94


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تین،5.
3- 3) .جمعه،5.
4- 4) .اعراف،176.
5- 5) .اعراف،179.
6- 6) .بقره،74.

به گفته ی بعضی مفسّران،«حمل در خشکی و دریا»اشاره به تسخیر تمام قوای زمینی و دریایی به دست بشر است،نه فقط سوار شدن بر کشتی و الاغ و مانند آن! «طیبات»،اقسامی دارد:حیات طیّبه،ذرّیه ی طیّبه و رزق طیّب.و امام باقر علیه السلام می فرماید:

رزقِ طیّب همان علم مفید است. (1)

پیام ها:

1 توجّه انسان به مقام و کرامت خود،سبب شکر و دوری از کفران است.

« بِمٰا کَفَرْتُمْ ... وَ لَقَدْ کَرَّمْنٰا» 2 نه تنها حضرت آدم،بلکه نسل انسان مورد کرامت و برتری و گرامیداشت است.« کَرَّمْنٰا بَنِی آدَمَ» 3 تفاوت انسان با جانداران دیگر و برتری او،بسیار زیاد است.« لَقَدْ کَرَّمْنٰا ... فَضَّلْنٰاهُمْ ... تَفْضِیلاً» 4 زمینه های رشد و کمال انسان از سوی خداست.« کَرَّمْنٰا، حَمَلْنٰاهُمْ، رَزَقْنٰاهُمْ، فَضَّلْنٰاهُمْ، خَلَقْنٰا»

[سوره الإسراء (17): آیه 71]

اشاره

یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنٰاسٍ بِإِمٰامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتٰابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولٰئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتٰابَهُمْ وَ لاٰ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً (71)

روزی که هر گروهی از مردم را با پیشوایشان فرامی خوانیم،پس هر کس نامه ی عملش به دست راستش داده شود،پس آنان نامه ی خود را(با شادی)می خوانند و کمترین ستمی بر آنان نمی شود.

نکته ها:

«فتیل»،رشته ی باریک میان شکاف هسته ی خرماست،کنایه از چیز بسیار اندک و کوچک و حقیر می باشد.

قرآن از دو گونه پیشوا نام برده است:یکی امام نور و هدایت،« أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا» (2)و

ص :95


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.
2- 2) .انبیاء،73.

دیگری امام نار و ضلالت،« أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النّٰارِ» (1)که گروه دوّم،با زور و تهدید و تطمیع و تحقیر،مردم را به اطاعت خود وامی دارند.

ابو بصیر به امام صادق علیه السلام گفت:«أشهد أنک امامی»،گواهی می دهم که تو امام من هستی.امام فرمود:در قیامت،هر گروهی با امامشان محشور می شوند،خورشیدپرستان با خورشید و ماه پرستان با ماه. (2)

پیام ها:

1 قیامت را فراموش نکنیم.« یَوْمَ نَدْعُوا» 2 تقسیم بندی مردم در قیامت،بر اساس رهبرانشان خواهد بود.« کُلَّ أُنٰاسٍ بِإِمٰامِهِمْ» 3 انسان،ناگزیر الگو و رهبری را برای خود انتخاب می کند.« کُلَّ أُنٰاسٍ بِإِمٰامِهِمْ» 4 مسلمان نباید در مسائل رهبری،منزوی و بی تفاوت باشد.« نَدْعُوا کُلَّ أُنٰاسٍ بِإِمٰامِهِمْ» زیرا در قیامت به همراه او محشور می شود.

5 آثار مسأله انتخاب رهبری و اطاعت از او،تا دامنه ی قیامت ادامه دارد.« نَدْعُوا کُلَّ أُنٰاسٍ بِإِمٰامِهِمْ» 6 قیامت،نه تنها دادگاه افراد،بلکه محکمه ی بزرگ امّت ها و ملّت ها و احزاب و مکتب ها و حکومت ها نیز هست.« نَدْعُوا کُلَّ أُنٰاسٍ بِإِمٰامِهِمْ» 7 امامت و ولایت،در متن زندگی مطرح است،نه آنکه صرفاً موضوعی اعتقادی و در حاشیه ی زندگی باشد.رهبر،زمینه ساز سعادت یا شقاوت مردم می باشد.« کُلَّ أُنٰاسٍ بِإِمٰامِهِمْ» 8 در قیامت،نیکان از خواندن نامه ی عمل خود شاد می شوند.« یَقْرَؤُنَ کِتٰابَهُمْ» و یکدیگر را صدا می زنند که بیایید نامه ی مرا بخوانید.« هٰاؤُمُ اقْرَؤُا کِتٰابِیَهْ» (3)9 انسان عملکرد خود را به صورت مکتوب دریافت خواهد کرد.« کِتٰابَهُ»

ص :96


1- 1) .قصص،41.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .حاقّه،19.

10 محاکمه ی انسان ها در قیامت بر اساس دلائل و اسناد مکتوب است.« وَ لاٰ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً» 11 کیفر و پاداش در قیامت،صد در صد عادلانه است.« وَ لاٰ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً»

[سوره الإسراء (17): آیه 72]

اشاره

وَ مَنْ کٰانَ فِی هٰذِهِ أَعْمیٰ فَهُوَ فِی اَلْآخِرَةِ أَعْمیٰ وَ أَضَلُّ سَبِیلاً (72)

و هر کس در این دنیا کوردل و گمراه باشد،در آخرت نیز کور و گمراه تر خواهد بود.

نکته ها:

در قیامت علاوه بر صحنه هایی که انسان ها مُهر بر لب و لال برانگیخته می شوند،عده ای هم نابینایند.نابیناییِ آنجا ریشه در کور دلی دنیا دارد.

در روایات است:کسی که حج بر او واجب شود ولی حج نرود،یا قرآن بخواند ولی عمل نکند،کور محشور می شود. (1)

کور دلی بدتر از کوری چشم است،چنان که حضرت علی علیه السلام می فرماید:«شر العمی عمی القلب»،بدترین کوری،کوری دل است.و همچنین فرمودند:«أشد العمی من عمی عن فضلنا»بدترین و سخت ترین کوری،کوری کسی است که چشم دیدن فضایل ما را ندارد. (2)

کوری در قیامت در آیات دیگر هم آمده است،از جمله:« نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ عَلیٰ وُجُوهِهِمْ عُمْیاً» (3)،همچنین آیه ی 125 سوره طه،کور برانگیخته شدن در قیامت را در اثر کور دلی در دنیا و فراموش کردن آیات الهی و اعراض از حقّ دانسته است.

سؤال:در آیاتی آمده است که به گنهکاران گفته می شود:کتابت(نامه ی عملت)را بخوان، « اِقْرَأْ کِتٰابَکَ» این آیات با نابینایی آنان در قیامت چگونه قابل جمع است؟ پاسخ:کوری در یکی از مواقف قیامت است،در موقف دیگر بینا می شوند و حقایقی را که در دنیا نشناخته اند،آنجا آشکارا می بینند.

ص :97


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.
2- 2) .تفسیر کنز الدقائق.
3- 3) .اسراء،97.

امام باقر علیه السلام می فرماید:کسی که از دیدن آفرینش بهره ی معنوی نگیرد،پس نسبت به آخرتی که ندیده،کوردل تر است. (1)

پیام ها:

1 شخصیّت اخروی انسان،بازتابی از شخصیّت دنیوی اوست.« فِی هٰذِهِ أَعْمیٰ فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمیٰ» بصیرتِ اینجا،بصیرت آنجا را در پی دارد و کور دلی اینجا، کوری آنجاست.

[سوره الإسراء (17): آیه 73]

اشاره

وَ إِنْ کٰادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ اَلَّذِی أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنٰا غَیْرَهُ وَ إِذاً لاَتَّخَذُوکَ خَلِیلاً (73)

و بسا نزدیک بود که تو را از آنچه به تو وحی کردیم غافل کنند تا چیز دیگری غیر از وحی را به ما نسبت دهی،و آن گاه تورا دوست خود گیرند.

نکته ها:

در روایات می خوانیم که مشرکان از پیامبر اکرم درخواست احترام به بت ها یا مهلت یک ساله برای ادامه بت پرستی داشتند و پیامبر نزدیک بود که بپذیرد،ولی خداوند او را حفظ کرد!! اما این روایات مردود است و با اصل عصمت و قاطعیّت پیامبر که در آیات دیگر قرآن آمده و سیره ی حضرت است،سازگار نیست. (2)

صاحب تفسیر أطیب البیان می گوید:اینکه در آیه، «عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنٰا» آمده است،نه«عما اوحینا»نشان می دهد که تلاش کفّار برای برگرداندن نظر پیامبر و عنایت او از شخص خاصّی بوده است،نه مطالب وحی شده.امّا اینکه آن شخص چه کسی بوده که خداوند درباره اش وحی فرموده است؟ حدیثی از امام باقر و امام کاظم علیهما السلام نقل شده که درباره ی ولایت حضرت علی علیه السلام است که خداوند از طریق وحی سفارش هایی را به پیامبر کرد.خداوند برای توجه نکردن پیامبر به

ص :98


1- 1) .توحید صدوق،ص 455.
2- 2) .تفسیر المیزان.

حسادت مردم و نپذیرفتن و تحمّل نکردن آنان،این آیه را نازل کرد و تلاش های کفّار برای عدول و تغییر موضع پیامبر را بی نتیجه گذارد.

البتّه این کلام با توجّه به کلمه ی« اَلَّذِی »و حدیث یاد شده قابل قبول است،به شرط آنکه مراد معرّفی حضرت علی علیه السلام در مکّه باشد،چون سوره مکّی است.

پیام ها:

1 کفّار برای جذب انبیا نیز طرح و برنامه می ریزند.« کٰادُوا لَیَفْتِنُونَکَ» 2 رهبران مذهبی باید از توطئه های دشمن در جهت ایجاد سستی و تغییر در مواضع مکتبی،هوشیار باشند.« کٰادُوا لَیَفْتِنُونَکَ» 3 اگر دوستی و ارتباط با افراد و کشورها به قیمت چشم پوشی از مکتب و مقدّسات باشد،بی ارزش است.« إِذاً لاَتَّخَذُوکَ خَلِیلاً» 4 تا مسلمانان دست از مکتب و آیین خود بر ندارند،کفّار و دشمنان،دوست واقعی آنان نخواهند شد،دشمن به کم قانع نیست،می خواهد شما را از مکتب جدا کند.« إِذاً لاَتَّخَذُوکَ خَلِیلاً» (1)

[سوره الإسراء (17): آیه 74]

اشاره

وَ لَوْ لاٰ أَنْ ثَبَّتْنٰاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً (74)

و اگر ما تورا استوار نکرده بودیم،هر آینه نزدیک بود که اندکی به آنان تمایل پیدا کنی.

نکته ها:

این آیه با عصمت پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله هیچ گونه تعارضی ندارد.جمله ی«نزدیک بود گناه کنی»به معنای«گناه کردن»نیست.به علاوه جمله ی«اگر استوار کردن ما نبود»...حالت شرطی دارد،یعنی اگر حمایت ما نبود شاید متمایل می شدی.ولی چون آن بود،تمایل هم پیدا

ص :99


1- 1) .نظیر آیه ی«لن ترضی عنک الیهود و لا النّصاری حتّی تتّبع ملّتهم»یهود و نصارا از تو راضی نخواهند شد،مگر آنکه از کیش و آیین آنان پیروی کنی.بقره،120.

نشد.در موارد دیگر هم شرطِ(اگر)به معنای انجام قطعی نیست،مثل آیه« وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنٰا بَعْضَ الْأَقٰاوِیلِ ... لَقَطَعْنٰا مِنْهُ الْوَتِینَ» (1)اگر بر ما سخنی دروغ نسبت دهد،شاهرگش را قطع می کنیم.و آیه« لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ» (2)اگر شرک بورزی اعمالت تباه می شود.که به معنای انجام شدن آن کارها نمی باشد.

چنان که امام رضا علیه السلام فرمودند:این آیه از این باب می باشد که به در می گویند تا دیوار بشنود. (3)و در واقع خطاب آیه به مسلمانان است،نه شخص پیامبر.

پیام ها:

1 اگر لطف و نگهداری الهی نباشد،برای مصونیّت و عصمت پیامبران هم ضمانتی نیست.« لَوْ لاٰ أَنْ ثَبَّتْنٰاکَ» 2 قاطعیّت و نفوذ ناپذیری در برابر دشمنان و کفّار،از امتیازات انبیاست.« ثَبَّتْنٰاکَ» 3 خداوند پیامبران را معصوم نگاه می دارد.« ثَبَّتْنٰاکَ» 4 عقب نشینی در مسائل اعتقادی و اصول مکتب،تمایل و گرایش به ظالمان است و رهبران در معرض چنین خطری می باشند.« لَوْ لاٰ أَنْ ثَبَّتْنٰاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ» 5 انحراف حتّی اگر اندک باشد،از کسی مانند پیامبر بسیار است.« شَیْئاً قَلِیلاً» 6 کمترین عقب نشینی از اصول و ارزشها نیز ممنوع است.زیرا برای دشمنان یک موفقّیت و پیروزی حساب می شود.« شَیْئاً قَلِیلاً»

[سوره الإسراء (17): آیه 75]

اشاره

إِذاً لَأَذَقْنٰاکَ ضِعْفَ اَلْحَیٰاةِ وَ ضِعْفَ اَلْمَمٰاتِ ثُمَّ لاٰ تَجِدُ لَکَ عَلَیْنٰا نَصِیراً (75)

آن گاه دو برابر(کیفر مشرکان)در زندگی و دو برابر در مرگ،عذابت می چشاندیم و برای خویش در برابر قهر ما یاوری نمی یافتی.

ص :100


1- 1) .حاقّه،44 46.
2- 2) .زمر،65.
3- 3) .«ایّاک اعنی و اسمعی یا جاره».تفسیر نور الثقلین.
نکته ها:

پس از نزول این آیه،رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله این دعا را می خواندند:«اللهم لا تکلنی الی نفسی طرفة عین»،خدایا! به اندازه ی چشم برهم زدنی مرا به خود وامگذار! (1)

پیام ها:

1 خداوند،هم لطف دارد،هم قهر.« ثَبَّتْنٰاکَ، لَأَذَقْنٰاکَ» 2 رکون،(گرایش و اعتماد)به کفّار،از گناهان کبیره است،چون وعده ی عذاب درباره اش داده شده است.« تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ ... لَأَذَقْنٰاکَ» 3 کیفر کمترین لغزش رهبران،دو برابر دیگران است.هر چه مقام علمی و موقعیّت اجتماعی و معنوی انسان بیشتر باشد،مسئولیّت و خطر هم بیشتر است.« شَیْئاً قَلِیلاً ... ضِعْفَ الْحَیٰاةِ» 4 اگر در قوانین کیفری،برای مسئولین جریمه ی سنگین تری وضع شود،خلاف عدالت نیست.« لَأَذَقْنٰاکَ ضِعْفَ الْحَیٰاةِ» 5 در برابر قهر الهی حتّی برای پیامبر نیز هیچ قدرت و مقامی نمی تواند مانع ایجاد کند.« لاٰ تَجِدُ لَکَ عَلَیْنٰا نَصِیراً» 6 تمایل به کفّار،سبب تنها ماندن انسان و محروم شدن از نصرت خداوند است.

« تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ ... لاٰ تَجِدُ ... نَصِیراً»

[سوره الإسراء (17): آیه 76]

اشاره

وَ إِنْ کٰادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ اَلْأَرْضِ لِیُخْرِجُوکَ مِنْهٰا وَ إِذاً لاٰ یَلْبَثُونَ خِلاٰفَکَ إِلاّٰ قَلِیلاً (76)

و بسا نزدیک بود کافران(با نیرنگ یا غلبه)تو را از این سرزمین بلغزانند تا از آن بیرونت کنند،و در آن هنگام،جز مدّت کمی پس از تو پایدار نمی ماندند(و به خاطر این ظلم گرفتار قهر الهی می شدند).

ص :101


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
نکته ها:

این آیه،اشاره به آیه ی 30 سوره ی انفال است که می فرماید:« وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللّٰهُ وَ اللّٰهُ خَیْرُ الْمٰاکِرِینَ» یادآور زمانی را که کفّار نقشه می کشیدند تا تو را حبس کنند یا بکشند یا بیرونت کنند،آنان نیرنگ می زنند و خدا هم تدبیر می کند و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است.

پیام ها:

1 پیامبر در معرض هر گونه خطر،توطئه،ترور،آوارگی و تبعید بود.« کٰادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ» ...

2 دشمنان مکتب،هدفشان قلع و قمع کردن اساس دین است و در این راه،به احدی حتی پیامبر رحم نمی کنند.« لَیَسْتَفِزُّونَکَ» 3 طرح کافران در مرحله اوّل،ایجاد رخنه در فکر و اعتقاد رهبر است،« لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی» ...و در مرحله بعد،شدّت عمل و تبعید و اخراج اوست.« لِیُخْرِجُوکَ» ...

4 حضور پیامبر در میان مردم،مانع قهر الهی است و اگر آن حضرت را از خود دور و تبعید کنند،در فاصله کمی نابود می شوند.« لاٰ یَلْبَثُونَ خِلاٰفَکَ إِلاّٰ قَلِیلاً» 5 قرآن کریم،هم از غیب خبر می دهد و هم با بیان ناکامی توطئه های دشمن به پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله تسلّی می دهد.« کٰادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ ... لاٰ یَلْبَثُونَ خِلاٰفَکَ إِلاّٰ قَلِیلاً»

[سوره الإسراء (17): آیه 77]

اشاره

سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنٰا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنٰا وَ لاٰ تَجِدُ لِسُنَّتِنٰا تَحْوِیلاً (77)

این،سنّت(هلاکت طغیان گران)درباره ی پیامبرانی که پیش از تو فرستادیم جاری بوده است و برای سنّت ما هیچ تغییری نمی یابی.

نکته ها:

تأیید پیامبران و هلاکت کافران و ظالمان،سنّت الهی است که در سوره ی ابراهیم آیه 13 نیز آمده است:« قٰالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنٰا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنٰا فَأَوْحیٰ إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظّٰالِمِینَ» ،کفّار به پیامبرانشان گفتند:قطعاً ما شما را از سرزمین خود

ص :102

بیرون می کنیم،مگر آنکه به آیین ما درآیید،ولی خدا به آنان وحی کرد که ما قطعاً ستمگران را نابود می کنیم.

پیام ها:

1 سنّت های الهی چون بر اساس حکمت خداست،ثابت است و در طول تاریخ دگرگون نمی شود.« سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنٰا» 2 توطئه کفّار و امدادهای غیبی خدا نسبت به پیامبران،ریشه ی تاریخی دارد.

« سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنٰا» 3 تحوّلات تاریخی بر اساس سنّت های ثابت الهی است.« لاٰ تَجِدُ لِسُنَّتِنٰا تَحْوِیلاً» 4 خداوند،عادل است و در شرایط یکسان،مهر و قهرش نیز یکسان است.

« لاٰ تَجِدُ لِسُنَّتِنٰا تَحْوِیلاً»

[سوره الإسراء (17): آیه 78]

اشاره

أَقِمِ اَلصَّلاٰةَ لِدُلُوکِ اَلشَّمْسِ إِلیٰ غَسَقِ اَللَّیْلِ وَ قُرْآنَ اَلْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ اَلْفَجْرِ کٰانَ مَشْهُوداً (78)

نماز را به هنگام بازگشت خورشید(به سمت مغرب)تا تاریکی شب، بپادار،و همچنین قرآنِ سپیده دمان را.همانا(قرائت)قرآن(به هنگام)فجر (در نماز صبح)مورد مشاهده(فرشتگان)است.

نکته ها:

«دلوک»،هنگامی است که خورشید از وسط آسمان رو به مغرب میل می کند که زوال نامیده می شود،و وقت نماز ظهر و عصر است.و «غَسَقِ اللَّیْلِ» وقت نماز مغرب و عشاست که تاریکی،فراگیر می شود و«فجر»،وقت نماز صبح است. (1)

امام صادق علیه السلام می فرماید:اوّلین نمازی که واجب شد نماز ظهر بود و آن گاه این آیه را تلاوت فرمودند. (2)

ص :103


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.
2- 2) .کافی،ج 3،ص 275.

در روایت دیگری آمده است:اگر نماز صبح در اوّل فجر اقامه شود،فرشتگان شب و روز هر دو آن را ثبت می کنند. (1)و«مشهود»بودن نماز صبح نیز ممکن است به همین معنا باشد. (2)یعنی هر دو گروه فرشتگان آن را مشاهده کرده و بر آن گواهی می دهند.

پیام ها:

1 معیار شناخت اوقات در اسلام،طبیعی است به نحوی که قابل فهم و درک همه کس در همه جا و همیشه باشد.« لِدُلُوکِ الشَّمْسِ، غَسَقِ اللَّیْلِ، اَلْفَجْرِ» 2 برنامه های دینی،زمان بندی شده است.« لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلیٰ غَسَقِ اللَّیْلِ» 3 نماز تنها عبادتی است که به نام«قرآن»توصیف شده است.« قُرْآنَ الْفَجْرِ» 4 قرآن و تلاوت آن در نماز،محور اصلی است.« قُرْآنَ الْفَجْرِ» (3)5 در میان نمازها،نماز صبح جایگاه ویژه ای دارد.« إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کٰانَ مَشْهُوداً»

[سوره الإسراء (17): آیه 79]

اشاره

وَ مِنَ اَللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نٰافِلَةً لَکَ عَسیٰ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقٰاماً مَحْمُوداً (79)

و پاسی از شب را بیدار باش و تهجّد و عبادت کن،و این وظیفه ای افزون برای توست،باشد که پروردگارت تو را به مقامی محمود و پسندیده برانگیزد.

نکته ها:

«هجود»،به معنای خوابیدن است و« فَتَهَجَّدْ »،به معنای برطرف کردن خواب با عبادت می باشد.

نماز شب از نمازهای بسیار با فضیلت است و در سوره های مزّمل و مدّثر آمده است:« قُمِ اللَّیْلَ إِلاّٰ قَلِیلاً» در روایات بیش از 30 فضیلت برای نمازشب برشمرده شده است که به برخی از فضایل آن اشاره می شود:

تمام انبیا نمازشب داشتند.نماز شب،رمز سلامتی بدن و روشنایی قبر است.نماز شب،در

ص :104


1- 1) .کافی،ج 3،ص 275.
2- 2) .تفسیر المیزان.
3- 3) .پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:«لا صلوة الاّ بقرآن».کنز العمّال،ح 19698.

اخلاق،رزق،برطرف شدن اندوه،ادای دین و نور چشم مؤثّر است. (1)

نماز شب،گناه روز را محو می کند و نور قیامت است. (2)

امام صادق علیه السلام می فرماید:پاداش نماز شب آن قدر زیاد است که خداوند می فرماید:

« فَلاٰ تَعْلَمُ نَفْسٌ مٰا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزٰاءً بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ» (3)هیچ کس پاداشی را که برای آنان در نظر گرفته شده نمی داند. (4)

امام صادق علیه السلام می فرماید:شرف مؤمن،نماز شب است و عزّتش،آزار و اذیّت نکردن مردم.

ابو ذر کنار کعبه مردم را نصیحت می کرد که برای وحشت و تنهایی قبر،در دل شب دو رکعت نماز بخوانید.

درمانده کسی است که از نماز شب محروم باشد.

بهترین شما کسی است که اطعام کند،سلام را آشکارا بدهد و هنگامی که مردم در خوابند، نماز بخواند.

سه چیز بر پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله واجب بود و بر دیگران مستحبّ:نماز شب،مسواک و سحرخیزی. (5)

در کلمه ی« مَقٰاماً »عظمت نهفته است(به خاطر تنوین)و در روایات آمده که «مقام محمود»همان شفاعت است. (6)

حضرت علی علیه السلام می فرماید:گناهان و اعمال و رفتار بد انسان،موجب محرومیّت او از نمازشب می شود. (7)

خداوند به تمام قطعات زمان سوگند یاد کرده است.مثلاً:« وَ الْفَجْرِ» (8)،« وَ الصُّبْحِ» (9)،« وَ النَّهٰارِ» (10)،« وَ الْعَصْرِ» اما به سحر سه بار سوگند یاد شده است:« وَ اللَّیْلِ إِذٰا یَسْرِ» (11)،« وَ اللَّیْلِ إِذٰا عَسْعَسَ» (12)،« وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ» (13)یعنی سوگند به شب هنگام تمام شدنش.

ص :105


1- 1) .سفینة البحار.
2- 2) .بحار،ج 84،ص 140.
3- 3) .سجده،17.
4- 4) .تفسیر مجمع البیان.
5- 5) .تفسیر فرقان.
6- 6) .تفسیر نور الثقلین.
7- 7) .بحار،ج 87،ص 145.
8- 8) .فجر،1.
9- 9) .مدّثر،34.
10- 10) .شمس،3.
11- 11) .فجر،4.
12- 12) .تکویر،17.
13- 13) .مدّثر،33.

و در باره ی استغفار در سحر دو آیه آمده است:« وَ بِالْأَسْحٰارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» (1)،« اَلْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحٰارِ» (2)

پیام ها:

1 نماز شب بر پیامبر اسلام واجب بود.« فَتَهَجَّدْ بِهِ نٰافِلَةً لَکَ» آری مقام رهبری، مستلزم تکالیف سنگین تری است.

2 دل شب بهترین زمان برای عبادت است.« وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ» 3 مقامات پسندیده معنوی،در سایه ی عبادت و عبودیّت پیدا می شود.« فَتَهَجَّدْ، مَقٰاماً مَحْمُوداً» 4 ما با عبادت های خویش،حقی بر خدا نداریم که طلب کنیم،هر چه هست، امید است و فضل او.« عَسیٰ» 5 نماز شب به تنهایی کافی نیست،کمالات دیگری نیز لازم است.« عَسیٰ» 6 تا کسی خود گامی به سوی کمال برندارد،خداوند او را به مقامی نمی رساند.

« فَتَهَجَّدْ ... یَبْعَثَکَ رَبُّکَ» 7 مقامی ارزشمند است که نزد خدا پسندیده باشد،و گر نه شهرت های پوچ، ارزشمند و ماندگار نیست.آری دود به هوا و بالا می رود،ولی روسیاه است.

« یَبْعَثَکَ رَبُّکَ» 8 خداوند،خودش شفاعت را برای اولیا پسندیده است،نه آنکه اولیای الهی نسبت به بندگان از خدا مهربان تر باشند.« یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقٰاماً مَحْمُوداً»

[سوره الإسراء (17): آیه 80]

اشاره

وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اِجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطٰاناً نَصِیراً (80)

و بگو:پروردگارا! مرا با ورودی نیکو و صادقانه وارد(کارها)کن و با

ص :106


1- 1) .ذاریات،18.
2- 2) .آل عمران،17.

خروجی نیکو بیرون آر و برای من از پیش خودت سلطه و برهانی نیرومند قرار ده.

نکته ها:

صدق،بهترین وصف و حالت یک کار و یک شخص در آغاز و انجام آن است.چه بسا کارهایی که آغاز غیر صادقانه دارد و با قصد ریا،سمعه،فریب،برتری جویی و مانند آن شروع می شود،یا آغازی صادقانه دارد،ولی پایانی آمیخته به غرور،عُجب،منّت،حبط و سوء عاقبت پیدا می کند و برکات آن محو می شود.رمز شکست بسیاری از حرکت ها،نبود صداقت در آنها و قطع امداد الهی از آن است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:هر گاه برای ورود به کاری،ترس و وحشت داشتی این آیه را بخوان و اقدام کن. (1)

انسان به جایی می رسد که از«صدیقین»می شود،هر چه می گوید عمل می کند و هر چه را عمل می کند،می گوید. (2)قلب و زبان و عملش یکی می شود.

از مصادیق« سُلْطٰاناً نَصِیراً »،می توان داشتن جانشینی لایق،یاری باوفا و وزیری دلسوز و کاردان را برشمرد.

پیام ها:

1 خواسته های خود را در برابر خداوند به زبان بیاوریم.« وَ قُلْ رَبِّ» 2 دعایی که همراه با نماز و بعد از آن باشد،اثر بیشتری دارد.« أَقِمِ الصَّلاٰةَ ... فَتَهَجَّدْ ...

وَ قُلْ رَبِّ» ...

3 دعا کردن را هم باید از خدا آموخت که چگونه بخوانیم و چه بخواهیم.« وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی» ...

4 یکی از اصول مدیریّت،آینده نگری و دوراندیشی است.« أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ» 5 مهم تر از آغاز نیک،پایان و فرجام خوب است.نباید به آغاز شیرین دلخوش

ص :107


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر المیزان.

بود،بلکه باید از خطر بدعاقبتی به خدا پناه برد.« أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ» 6 رهبری یک نهضت جهانی که شروع و پایانش صادقانه و بی انحراف باشد، بدون دعا و استمداد از خدا و دریافت امداد الهی ممکن نیست.« وَ أَخْرِجْنِی» 7 همه ی امور به دست خداست و باید از او مدد خواست« أَدْخِلْنِی، أَخْرِجْنِی، اِجْعَلْ» 8 کسب قدرت برای اهداف مقدّس ارزش دارد.« وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطٰاناً» 9 مؤمن،نصرت و امداد را تنها از خدا می طلبد.« مِنْ لَدُنْکَ سُلْطٰاناً نَصِیراً»

[سوره الإسراء (17): آیه 81]

اشاره

وَ قُلْ جٰاءَ اَلْحَقُّ وَ زَهَقَ اَلْبٰاطِلُ إِنَّ اَلْبٰاطِلَ کٰانَ زَهُوقاً (81)

و بگو:حقّ آمد و باطل نابود شد،همانا باطل،نابود شدنی است.

نکته ها:

«حق»،به معنای ثابت و باقی است.لذا خدا و هر چه از سوی او باشد،حقّ است.«حق» یکی از نام های خداوند است.کلمه ی«زهوق»به معنای رفتن است.«زهق نفسه»یعنی روح از بدنش خارج شد.

برای این آیه مصادیقی همچون ظهور اسلام،ورود به مدینه،فتح مکّه و شکستن بت ها را گفته اند که در همه ی آنها باطل شکست خورده است.ولی آیه دارای مفهوم گسترده ای است و فنای باطل و بقای حق را نوید می دهد.

بقای حقّ و نابودی باطل،یک سنّت و قانون الهی است،نه پنداری و تصادفی،هر چند پیروان حقّ کم و طرفداران باطل زیاد باشند.چرا که حقّ همچون آب،ثابت و ماندگار و باطل مانند کف،ناپایدار و فانی است.« فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفٰاءً وَ أَمّٰا مٰا یَنْفَعُ النّٰاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ» (1)قرآن می فرماید:« نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبٰاطِلِ فَیَدْمَغُهُ» (2)ما حقّ را بر سر باطل می کوبیم و آن را نابود می سازیم.و در این صورت است که باطل رفتنی است.بنا بر این حقّ باید با

ص :108


1- 1) .رعد،17.
2- 2) .انبیاء،18.

قدرت و کوبنده بر باطل هجوم آورد.

پیام ها:

1 پیامبر باید با قاطعیّت،پیروزی نهایی حقّ را به مردم اعلام کند.« قُلْ جٰاءَ الْحَقُّ» 2 باید حقّ را به میدان آورد تا باطل از بین برود.« جٰاءَ ... زَهَقَ» 3 عاقبت،باطل رفتنی و نابود شدنی است و حقّ،باقی و پایدار.« جٰاءَ ... زَهَقَ »(فعل ماضی نشانه قطعی بودن است.) 4 از جلوه ها و مانورهای باطل نباید هراسید که دوامی ندارد.« کٰانَ زَهُوقاً»

[سوره الإسراء (17): آیه 82]

اشاره

وَ نُنَزِّلُ مِنَ اَلْقُرْآنِ مٰا هُوَ شِفٰاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لاٰ یَزِیدُ اَلظّٰالِمِینَ إِلاّٰ خَسٰاراً (82)

و آنچه از قرآن فرو می فرستیم،مایه ی شفا(ی دل)و رحمتی برای مؤمنان است و ستمگران را جز خسران نمی افزاید.

نکته ها:

کلمه ی« مِنَ »در« مِنَ الْقُرْآنِ »،به معنای«بعض»نیست تا دلالت کند بر اینکه بعضی از قسمت های قرآن شفاست،بلکه بیان می کند که هر آنچه از قرآن کریم نازل می شود، شفابخش است.

با آنکه قرآن برای هدایتِ همه است؛« هُدیً لِلنّٰاسِ» (1)ولی تنها کسانی از این نور بهره می برند که پنجره ی روح خود را به سوی آن باز کنند و لجاجت و عناد را کنار گذاشته،با روحی سالم به سراغ قرآن روند؛« هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» (2)و لذا لجوجانِ بیماردل را جز خسارت نمی افزاید.مانند باران که وقتی بر مرداری ببارد،بوی تعفّن برخیزد،هر چند باران زلال و پاک است.

استدلال قرآن،رکود فکری را شفا می دهد؛موعظه ی قرآن،قساوت را درمان می کند؛

ص :109


1- 1) .بقره،185.
2- 2) .بقره،2.

تاریخ قرآن تحیّر را برطرف می سازد؛زیبایی آهنگ و فصاحتش روح فراری را جذب می کند؛قوانین و احکامش عادات خرافی را ریشه کن می سازد؛تلاوت و تدبر در آن،بیماری غفلت را شفا می بخشد؛تبرّک به آن،امراض جسمی را شفا می دهد و رهنمودهای آن، تاریکی ها را روشن می کند.

شفای قرآن با شفای داروهای مادّی تفاوت های زیادی دارد.داروی قرآن،ضرری را به دنبال ندارد،کهنه نمی شود و تاریخ مصرف ندارد.شفا یافته ی قرآن عامل شفای دیگران می شود.در نسخه ی شفای قرآن اشتباه نیست،همیشه و در اختیار همه است،طبیب این دارو،هم ما را می شناسد،هم دوستمان دارد و هم نتیجه ی نسخه اش ابدی است،نسخه و داروی او هم مشابه ندارد.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:«فان القرآن شفاء من اکبر داء و هو الکفر و النفاق و الغی و الضلال» (1)،قرآن درمان بزرگ ترین دردهاست که کفر و نفاق و گمراهی باشد.

خداوند رحمت را بر خود لازم نموده است:« کَتَبَ عَلیٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» (2)و پیامبرش را برای جهانیان،رحمت قرار داده است،« رَحْمَةً لِلْعٰالَمِینَ» (3)هم امّتش نسبت به هم رحمت دارند،« رُحَمٰاءُ بَیْنَهُمْ» (4)و هم کتابش رحمت است.« شِفٰاءٌ وَ رَحْمَةٌ»

پیام ها:

1 چون قرآن از جانب خدایی است که خالق بشر و فطرتِ اوست،قوانین آن نیز با فطرت مطابق و نجات دهنده ی اوست.« شِفٰاءٌ» 2 آنچه از سوی خدای رحمان و رحیم باشد،رحمت است.« رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ» 3 چون کافران به اوامر و نواهی قرآن عمل نمی کنند،نزول هر دستور،جرمشان را بیشتر و خسارتشان را افزون تر می سازد.« لاٰ یَزِیدُ الظّٰالِمِینَ إِلاّٰ خَسٰاراً»

ص :110


1- 1) .نهج البلاغه،خطبه 176.
2- 2) .انعام،12.
3- 3) .انبیاء،107.
4- 4) .فتح،29.

[سوره الإسراء (17): آیه 83]

اشاره

وَ إِذٰا أَنْعَمْنٰا عَلَی اَلْإِنْسٰانِ أَعْرَضَ وَ نَأیٰ بِجٰانِبِهِ وَ إِذٰا مَسَّهُ اَلشَّرُّ کٰانَ یَؤُساً (83)

و هر گاه که به انسان نعمتی عطا کردیم،روی گرداند و شانه ی خود را(از روی تکبّر)چرخاند و چون(کمترین)گزندی به او رسد(از همه چیز) مأیوس و نومید شود.

نکته ها:

«نَأیٰ بِجٰانِبِهِ»

یعنی به سوی خود رفته،به خود گرایش می یابد و شانه می چرخاند.

پیام ها:

1 رفاه و آسایش،زمینه ساز غفلت است.« إِذٰا أَنْعَمْنٰا، أَعْرَضَ» 2 انسان به جای اینکه نعمت را از خدا بداند و به او بگرود،آن را از فکر، استعداد،نبوغ و کار خود می پندارد و خدا را رها می کند.« نَأیٰ بِجٰانِبِهِ» 3 نعمت ها از خداست،ولی شرّ و بدی از عملکرد خودماست.« أَنْعَمْنٰا، مَسَّهُ الشَّرُّ» 4 انسان آن قدر ضعیف است که با نعمتی،گرفتار غفلت شده و با سختی و حادثه ی کوچکی،ناامید می شود.« إِذٰا أَنْعَمْنٰا ... أَعْرَضَ، إِذٰا مَسَّهُ الشَّرُّ کٰانَ یَؤُساً»

[سوره الإسراء (17): آیه 84]

اشاره

قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلیٰ شٰاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدیٰ سَبِیلاً (84)

بگو:هر کس بر ساختار و خُلق و خوی خویش عمل می کند،پس پروردگارتان داناتر است به کسی که به هدایت نزدیک تر است.

نکته ها:

امام صادق علیه السلام در بحث از نیّت و اینکه نیّت از عمل بهتر است،این آیه را تلاوت فرمود. (1)

«شاکله»،به معنای ساختار و بافت روحی انسان است که در اثر وراثت و تربیت و فرهنگ

ص :111


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

اجتماعی برای انسان پیدا می شود.بعضی«شاکله»را به معنای فطرت گرفته اند،در حالی که فطرت ها یک دست و ثابت است و آنچه در انسان ها متفاوت است،انگیزه ها،خلق و خوی،عادات و بافت فکری و خانوادگی افراد است و عمل هر کس هم در گرو آنهاست. (1)

پیام ها:

1 رفتار انسان برگرفته از شخصیّت فکری و روحی و اخلاقی اوست.« یَعْمَلُ عَلیٰ شٰاکِلَتِهِ» (از کوزه همان برون تراود که در اوست.) 2 چون رفتارها ریشه در حالات و عادات دارد،باید از انگیزه ها و خوگرفتن های نابجا پرهیز کرد تا اعمال نابجا به صورت ملکه در نیاید.« کُلٌّ یَعْمَلُ عَلیٰ شٰاکِلَتِهِ» 3 راههای هدایت نیز درجات و سلسله مراتب دارد.« أَهْدیٰ» 4 هر کس نیّت بهتری داشته باشد،به هدایت نزدیک تر است.« أَهْدیٰ سَبِیلاً»

[سوره الإسراء (17): آیه 85]

اشاره

وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ اَلرُّوحِ قُلِ اَلرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ مٰا أُوتِیتُمْ مِنَ اَلْعِلْمِ إِلاّٰ قَلِیلاً (85)

و از تو درباره ی روح می پرسند.بگو:روح از امور پروردگارم (و مربوط به او)است و جز اندکی از دانش به شما نداده اند.

نکته ها:

کلمه ی«روح»،21 مرتبه در قرآن آمده و در موارد زیر بکار رفته است:

الف:روحی که در کالبد انسان دمیده شده است.« نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ» (2)ب:وحی.« یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلیٰ مَنْ یَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ» (3)ج:قرآن.« کَذٰلِکَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنٰا» (4)

ص :112


1- 1) .تفسیر فرقان.
2- 2) .سجده،9.
3- 3) .غافر،15.
4- 4) .شوری،52.

د:روح القدس.« أَیَّدْنٰاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ» (1)ه:بزرگ فرشتگان.« تَنَزَّلُ الْمَلاٰئِکَةُ وَ الرُّوحُ» (2)ولی به هر حال روح بشر،امری پیچیده،ناشناخته و نفخه ای الهی و دارای بعد آسمانی است و تنها خداوند آن را می شناسد.

امام باقر علیه السلام کلمه ی« قَلِیلاً »را به علم قلیل تفسیر نکردند،بلکه به معنای افراد قلیل تفسیر فرمودند. (3)یعنی علم کامل،تنها به اندکی از مردم داده شده و تنها آنان به روح آگاهی دارند.

پیام ها:

1 پیامبران،مرجع پرسش های مردم بودند.« یَسْئَلُونَکَ» 2 حقیقت روح،فوق فهم و دانش بشر و سرّی از اسرار الهی است.« مِنْ أَمْرِ رَبِّی» 3 تمام علوم بشری،هدیه ی الهی است.« أُوتِیتُمْ» 4 دانش انسان،محدود و بسیار اندک است.« مٰا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاّٰ قَلِیلاً»

[سوره الإسراء (17): آیات 86 تا 87]

اشاره

وَ لَئِنْ شِئْنٰا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ ثُمَّ لاٰ تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَیْنٰا وَکِیلاً (86) إِلاّٰ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ إِنَّ فَضْلَهُ کٰانَ عَلَیْکَ کَبِیراً (87)

و اگر بخواهیم،هر آینه آنچه را به تو وحی کرده ایم،(از یادت)می بریم، سپس کسی را نمی یابی که در برابر ما از تو دفاع کند.

جز رحمت از پروردگارت(مدافعی نخواهی یافت)،قطعاً فضل خداوند نسبت به تو بزرگ است.

نکته ها:

آیه ی 86،حالت تهدیدآمیز نسبت به پیامبر دارد که خداوند،هم چنان که عطا می کند،اگر

ص :113


1- 1) .بقره،87.
2- 2) .قدر،4.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.

بخواهد بازپس می گیرد. (1)و آیه ی 87،لحن تشویق آمیزی دارد.

قرآن،وحی،نبوّت،خاتمیّت و شفاعت،همه از تفضّلات الهی نسبت به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله بوده و از مقام ربوبیّت خدا سرچشمه می گیرد و خداوند عطاهایش را از او بازپس نمی گیرد،هر چند دستش باز،قدرتش استوار و می تواند همه را بازگیرد.

پیام ها:

1 نعمت ها را از خداوند بدانیم و مغرور نشویم،زیرا بقا و زوال نعمت ها به اراده ی اوست.« لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنٰا» 2 هیچ کس در برابر قهر الهی نمی تواند نقشی داشته باشد.« ثُمَّ لاٰ تَجِدُ» 3 نزول کتب آسمانی و وحی،از شئون ربوبیّت خداوند و در مسیر تربیت انسان است.« بِالَّذِی أَوْحَیْنٰا ... إِلاّٰ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ» 4 قرآن،فضل بزرگ الهی است.« أَوْحَیْنٰا ... فَضْلَهُ کٰانَ عَلَیْکَ کَبِیراً» چون خداوند بزرگ و والاست،لطف او نیز بزرگ،و فضل بزرگ او مخصوص پیامبر است.

[سوره الإسراء (17): آیه 88]

اشاره

قُلْ لَئِنِ اِجْتَمَعَتِ اَلْإِنْسُ وَ اَلْجِنُّ عَلیٰ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هٰذَا اَلْقُرْآنِ لاٰ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کٰانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً (88)

بگو:اگر(تمام)انس و جنّ گرد آیند تا همانند این قرآن را بیاورند،نمی توانند مثل آن را بیاورند،هر چند که بعضی پشتیبان و یاور دیگری باشند.

نکته ها:

« ظَهِیراً »،از«ظهر»به معنای پشتوانه و پشتیبان است.

ص :114


1- 1) .نسبت به موارد دیگر نیز چنین است،همانگونه که«خلقکم»،«یذهبکم».همانگونه که«یعزّ»،«یذلّ»،همانگونه که«یهدی»،«یضلّ»،همانگونه که«احیاکم»،«یمیتکم»،همانگونه که«ینصرکم»،«یخذلکم».آری،آفریدن و بردن،عزّت و ذلّت،هدایت و ضلالت،حیات و مرگ،یاری و خواری تنها به دست اوست.

آیه،پاسخی است به سخن کفّار که می گفتند:« لَوْ نَشٰاءُ لَقُلْنٰا مِثْلَ هٰذٰا» (1)ما هم اگر بخواهیم،می توانیم مثل قرآن را بیاوریم.و این دعوت قرآن به مبارزه و آوردن نمونه ای مثل خود(تحدّی)،قرن هاست که بی جواب مانده است و تا کنون نیز دشمنان عرب زبان از اهل کتاب و مکتب های الحادی،با همه ی دشمنی هایشان با اسلام و حمایت قدرت های گوناگون،نتوانسته اند مثل قرآن را بیاورند.

ویژگی های بی همتای قرآن،عبارت است از اینکه:هم معجزه است،هم روان و متنوّع، هم خبر از آینده می دهد،هم بهترین داستان ها را دارد،هم بهترین شیوه ی دعوت را دارد، هم بیان کننده ی همه ی مسائل و نیازهای فردی و اجتماعی،دنیوی و اخروی در همه ی زمینه ها و در تمام زمان هاست.

پیام ها:

1 جنّیان نیز همانند انسان ها مکلّفند و قرآن،کتاب آنان نیز می باشد.« اِجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ» 2 ناتوانی در آوردن نظیرِ قرآن،دلیل اعجاز این کتاب است.« لاٰ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ»

[سوره الإسراء (17): آیه 89]

اشاره

وَ لَقَدْ صَرَّفْنٰا لِلنّٰاسِ فِی هٰذَا اَلْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبیٰ أَکْثَرُ اَلنّٰاسِ إِلاّٰ کُفُوراً (89)

و همانا در این قرآن،از هر گونه مثال برای مردم آوردیم،ولی بیشتر مردم سرباززده،و جز انکار کاری نکردند!

پیام ها:

1 تنوّع و دگرگونی های بیانی قرآن،از ابعاد اعجاز قرآن است.« صَرَّفْنٰا» 2 خداوند با آیات قرآن حجّت را بر مردم تمام کرده است.« لَقَدْ صَرَّفْنٰا» ...

3 یک نواختی خستگی آور است،پیام دعوت باید متنوّع باشد.« صَرَّفْنٰا»

ص :115


1- 1) .انفال،31.

4 کتاب هدایت،باید در دسترس همگان باشد.« هٰذَا الْقُرْآنِ» 5 یکی از بهترین شیوه های تعلیم و تربیت،ضرب المثل و بیان تمثیلی است.

« صَرَّفْنٰا لِلنّٰاسِ ... مِنْ کُلِّ مَثَلٍ» 6 مردم متفاوتند و مثال های متنوّع،هر کدام می تواند برای گروهی روشنگر باشد.« صَرَّفْنٰا لِلنّٰاسِ ... مِنْ کُلِّ مَثَلٍ» 7 دلیل انکار مردم،لجاجت آنان است،نه آنکه حجّت برای آنان نیامده است.

« فَأَبیٰ أَکْثَرُ النّٰاسِ» ...

8 اکثریّت،نشانه ی حقّانیت نیست.« فَأَبیٰ أَکْثَرُ النّٰاسِ»

[سوره الإسراء (17): آیات 90 تا 91]

اشاره

وَ قٰالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّٰی تَفْجُرَ لَنٰا مِنَ اَلْأَرْضِ یَنْبُوعاً (90) أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ اَلْأَنْهٰارَ خِلاٰلَهٰا تَفْجِیراً (91)

و گفتند:ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم،مگر برای ما چشمه ای از زمین جاری سازی،

یا برای تو باغی از خرما و انگور باشد که از میان آن،نهرها جاری گردانی.

نکته ها:

«ینبوع»،به چشمه ای گفته می شود که خشک نشود و همواره بجوشد.

مشرکان که منکر اعجاز قرآن بودند،شرط ایمان آوردن خود را رسیدن به مادّیات قرار داده و توقّعات نابجایی از پیامبر داشتند.غافل از آنکه پیامبر،برای اثبات نبوّت خود معجزه انجام می دهد،نه برای اشباع هوسهای مردم لجوج،یا سرگرمی و تفریح،یا فرار از کار و تلاش.

در واقع توقّع نابجا،قساوت،لجاجت،بهانه گیری،ناآگاهی به هدف و بی ادبی دست به دست هم می داد و سبب می شد که از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله درخواست های غیر منطقی داشته باشند، از قبیل:چشمه ی آب،باغ،رودخانه،سقوط آسمان،احضار خدا و فرشتگان،خانۀ طلا، پرواز به آسمان،نامه ی خصوصی از سوی خدا.

ص :116

پیام ها:

1 هر کس به قدر فکرش درخواست دارد،ملاک نبوّت در دید مشرکان باغ و چشمه و مادّیات بود.« لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّٰی تَفْجُرَ» ...

2 هدف پیامبران،ارشاد مردم به توحید بود،ولی گروهی به فکر باغ و طلا و نقره بودند.« لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّٰی تَفْجُرَ لَنٰا» ...

3 هر درخواست و توقّعی منطقی نیست.از پیامبران و مبلغان مکتبی،توقّعات نابجا زیاد است.« حَتّٰی تَفْجُرَ» ...

[سوره الإسراء (17): آیات 92 تا 93]

اشاره

أَوْ تُسْقِطَ اَلسَّمٰاءَ کَمٰا زَعَمْتَ عَلَیْنٰا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللّٰهِ وَ اَلْمَلاٰئِکَةِ قَبِیلاً (92) أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقیٰ فِی اَلسَّمٰاءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتّٰی تُنَزِّلَ عَلَیْنٰا کِتٰاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحٰانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلاّٰ بَشَراً رَسُولاً (93)

یا آسمان را همان گونه که می پنداری به صورت پاره هایی بر ما بیفکنی،یا خداوند و فرشتگان را در مقابل ما بیاوری.

یا برای تو خانه ای از زر و زیور باشد،یا در آسمان پرواز کنی و به پرواز و بالا رفتن تو(نیز)ایمان نخواهیم آورد تا آنکه کتابی بر ما فرود آوری که آن را بخوانیم.بگو:پروردگار من منزّه است.آیا جز این است که من بشری فرستاده شده ام؟!

نکته ها:

« کَمٰا زَعَمْتَ »اشاره به تهدید و وعده ی عذابی است که پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله در آیه 9 سوره ی سبأ داشته است.« أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّمٰاءِ» معجزه از شئون ربوبیّت خداوند و سرچشمه ی آن اراده و حکمت الهی است و از شرایط

ص :117

معجزه آن است که بی هدف و بیهوده یا محال نباشد.درخواست های کفّار از پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در این آیه بیهوده است.ساقط ساختن آسمان به نابودی همه می انجامد و کسی نمی ماند تا ایمان آورد.احضار خدا و فرشتگان هم محال است،چون جسم نیستند تا احضار شوند و ما آنان را مشاهده کنیم.

پیام ها:

1 کفّار،لجوج و بی ادبند.در تعبیر« لَنْ نُؤْمِنَ» و« کَمٰا زَعَمْتَ» نوعی بی ادبی است.

2 کفّار،تهدیدات انبیا را باور نداشتند.« کَمٰا زَعَمْتَ» 3 درخواست های محال و بیهوده پذیرفته نمی شود.« تَأْتِیَ بِاللّٰهِ» 4 حس گرایی مشرکان،دلیل توقعات نابجای آنان می باشد.« تُسْقِطَ ... تَأْتِیَ»

[سوره الإسراء (17): آیه 94]

اشاره

وَ مٰا مَنَعَ اَلنّٰاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جٰاءَهُمُ اَلْهُدیٰ إِلاّٰ أَنْ قٰالُوا أَ بَعَثَ اَللّٰهُ بَشَراً رَسُولاً (94)

و آن گاه که هدایت به سراغ مردم آمد،چیزی مردم را از ایمان آوردن بازنداشت،جز آنکه گفتند:آیا خداوند،بشری را به عنوان پیامبر، برانگیخته است؟

نکته ها:

کسانی که دارای منطق درستی نیستند،نقطه ی قوّت را نقطه ضعف می پندارند.انسان بودنِ پیامبر نقطه ی قوّت است،نه ضعف.چون به خاطر داشتن غرائز و امیال و مشکلات، درد انسان ها را درک می کند و می تواند الگوی عملی باشد و نسخه ی مفیدی ارائه بدهد.

بر طبق آیات قرآن،بهانه های کفّار برای ایمان نیاوردن،از این قرار است:

الف:چرا انبیا انسان هایی همچون ما هستند؟ پاسخ:بهترین نوع تبلیغ آن است که همراه با نمونه ی عملی و ارائه الگو باشد.

ب:اگر بناست انسانی پیامبر باشد،چرا فلانی از فلان خانواده یا شهر نباشد؟

ص :118

پاسخ:تقسیمات مردم بر اساس خیال و معیارهای مادّی است،امّا نزول و دریافت وحی لیاقت می خواهد.

ج:چرا خود ما پیامبر نباشیم؟ پاسخ:نبوّت مقامی بس والا،حتّی برتر از مقام فرشتگان است و هر انسانی با هر سابقه ای سزاوار پیامبری نیست.

د:چرا فرشتگان بر خود ما فرود نمی آیند؟ پاسخ:نزول فرشته بر کسانی است که سابقه انحراف و گناهی نداشته باشند و گر نه هر روز دروغ و انحرافی را به نام وحی برای مردم می آورند.

پیام ها:

1 کفّار،بهانه جو و بی منطقند.بهانه ی کفّار این بود که چرا پیامبر بشری همانند آنهاست.« مٰا مَنَعَ» ...

2 پیامبران برای هدایت و تربیت مردم،به سراغ آنان می رفتند.« جٰاءَهُمُ الْهُدیٰ» 3 شخصیّت و کرامت انسان،چون برای انسان جاهلی ناشناخته بود، می پنداشت که انسان لایق نبوّت نیست.« بَشَراً رَسُولاً»

[سوره الإسراء (17): آیه 95]

اشاره

قُلْ لَوْ کٰانَ فِی اَلْأَرْضِ مَلاٰئِکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنٰا عَلَیْهِمْ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مَلَکاً رَسُولاً (95)

بگو:اگر در زمین فرشتگانی بودند که با اطمینان و آرامش راه می رفتند، هر آینه ما از آسمان فرشته ای را به عنوان فرستاده بر آنان می فرستادیم.

نکته ها:

آیه،در ردّ دیدگاه آنان که به بشر بودن پیامبر اعتراض داشتند،می فرماید:فرستادن پیامبر، سنّت الهی و ضرورت دینی است،حتّی اگر همه اهل زمین فرشته بودند و نزاع و کشمکشی نیز میان آنان نبود و همه در آرامش و رفاه بودند،باز هم فرستاده ای از جنس آنان از جانب

ص :119

خداوند می آمد،چون وظیفه ی انبیا،تکامل و رشد معنوی و الگو دادن است،نه تنها رفع خصومت و دشمنی میان آنان.

پیام ها:

1 همگونی رهبران با مردم،لازمه ی تربیت و الگوپذیری آنان است.انسان برای انسان،فرشته برای فرشته.« مَلاٰئِکَةٌ، مَلَکاً » 2 رسالت و پیامبری از جانب خداست و انتخابی نیست.« لَنَزَّلْنٰا ... رَسُولاً»

[سوره الإسراء (17): آیه 96]

اشاره

قُلْ کَفیٰ بِاللّٰهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ إِنَّهُ کٰانَ بِعِبٰادِهِ خَبِیراً بَصِیراً (96)

بگو:میان من و شما خدا برای گواهی کافی است،همانا او نسبت به بندگانش آگاه و بیناست.

پیام ها:

1 خداوند با بیان گواه بودن و علم خود به برخوردهای بی منطق کفّار،پیامبر را دلداری می دهد.« قُلْ کَفیٰ بِاللّٰهِ» 2 تکیه گاه پیامبران خداست،لذا قاطعیّت دارند و عقب نشینی ندارند.« کَفیٰ بِاللّٰهِ» 3 خداوند با مشرکان اتمام حجّت کرده است،بنا بر این به مجادلات باید پایان داد.« کَفیٰ بِاللّٰهِ شَهِیداً» 4 ایمان به علم و آگاهی خداوند،سبب دوری از انحراف و بهانه جویی است.

« کَفیٰ بِاللّٰهِ شَهِیداً» 5 شاهد باید عالم،دقیق و بصیر باشد.« شَهِیداً ... خَبِیراً بَصِیراً» 6 خداوند،هم شاهد آن است که پیامبر به وظیفه اش عمل کرده است،هم از لجاجت و سرسختی یا ایمان و تسلیم بندگانش آگاه است.« کَفیٰ بِاللّٰهِ شَهِیداً ... إِنَّهُ کٰانَ بِعِبٰادِهِ خَبِیراً بَصِیراً»

ص :120

[سوره الإسراء (17): آیه 97]

اشاره

وَ مَنْ یَهْدِ اَللّٰهُ فَهُوَ اَلْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیٰاءَ مِنْ دُونِهِ وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ عَلیٰ وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَ بُکْماً وَ صُمًّا مَأْوٰاهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّمٰا خَبَتْ زِدْنٰاهُمْ سَعِیراً (97)

و هر که را خدا هدایت کند،پس همو هدایت یافته است و هر که را گمراه سازد،هرگز یاورانی جز خدا برای آنان نخواهی یافت و ما در روز قیامت، آنان را واژگون(به صورت خزنده)کور و کر و لال محشور می کنیم و جایگاهشان دوزخ است،که هر گاه خاموش شود،آتش آنان را بیافزاییم.

نکته ها:

«خَبَتْ»

،به معنای فروکش کردن شعله است.و« سَعِیراً »،به معنای شعله ور شدن آتش و از نام های جهنّم است.

سؤال:اگر گمراهان در قیامت،کر و کور و لالند،پس چگونه در آیات دیگر،از دیدن آتش؛ « رَأَی الْمُجْرِمُونَ النّٰارَ» (1)،یا شنیدن صدای دوزخ؛« سَمِعُوا لَهٰا تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً» (2)،یا فریاد و شیون آنان؛« دَعَوْا هُنٰالِکَ ثُبُوراً» (3)سخن به میان آمده است؟ پاسخ:مراحل و مواقف قیامت متفاوت و متعدّد است.در هر موقفی ممکن است حالتی باشد که در مرحله ی بعد از آن نباشد. (4)

پیام ها:

1 هدایت تنها به علم،عقل و استدلال نیست،توفیق الهی نیز می خواهد.« مَنْ یَهْدِ اللّٰهُ» 2 گمراهان را نجات بخشی جز خدا نیست.« مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ» ...

3 کسی که از گوش،چشم و زبان خود در مسیر حق یافتن،حق گفتن و حق دیدن

ص :121


1- 1) .کهف،53.
2- 2) .فرقان،12.
3- 3) .فرقان،13.
4- 4) .تفسیر تبیان.

بهره نگیرد،در قیامت نیز کور،کر،لال و واژگون محشور می شود.این در واقع نوعی تجسّم عمل انسان است!« نَحْشُرُهُمْ ... عَلیٰ وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَ بُکْماً وَ صُمًّا» 4 آتش دوزخ،برای مجرمان پیوسته شعله ورتر می شود.« کُلَّمٰا خَبَتْ زِدْنٰاهُمْ سَعِیراً»

[سوره الإسراء (17): آیه 98]

اشاره

ذٰلِکَ جَزٰاؤُهُمْ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِآیٰاتِنٰا وَ قٰالُوا أَ إِذٰا کُنّٰا عِظٰاماً وَ رُفٰاتاً أَ إِنّٰا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً (98)

آن(دوزخ)کیفر آنان است،بدان جهت که کافر شدند و گفتند:آیا پس از آنکه(مردیم و به صورت)استخوان و(مثل کاه)ریزریز شدیم،آیا واقعاً به صورت آفریده ی جدیدی برانگیخته خواهیم شد؟

نکته ها:

«رفات»،ذرّات کاه است که چنان ریز شده که دیگر قابل شکستن نیست. (1)

پیام ها:

1 قهر خدا نسبت به کافران،بی دلیل نیست،بلکه نتیجه ی عملکرد خودشان است.« ذٰلِکَ جَزٰاؤُهُمْ بِأَنَّهُمْ» 2 کافران بر انکار معاد دلیل ندارند و آنچه می گویند یا از روی استهزا،یا تعجّب و یا استبعاد است.« أَ إِنّٰا» 3 معاد،جسمانی است.« عِظٰاماً وَ رُفٰاتاً، خَلْقاً جَدِیداً»

[سوره الإسراء (17): آیه 99]

اشاره

أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اَللّٰهَ اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ قٰادِرٌ عَلیٰ أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لاٰ رَیْبَ فِیهِ فَأَبَی اَلظّٰالِمُونَ إِلاّٰ کُفُوراً (99)

ص :122


1- 1) .مفردات راغب.

آیا نیاندیشیده اند خداوندی که آسمان ها و زمین را آفریده است،بر آفریدن مثل این مردم نیز تواناست؟ و خداوند برای آنان مدّتی معیّن کرده که شکّی در آن نیست،امّا ستمگران سرباز زده و جز به کفر به چیزی تن نمی دهند.

نکته ها:

عبارت« لاٰ رَیْبَ فِیهِ »،یعنی جای هیچ تردیدی در قرآن نیست،نه آنکه هیچ کس تردیدی در آن نمی کند.

قرآن بارها برای شک زدایی از معاد،به آفرینش آسمان ها و زمین و عظمت دستگاه خلقت و قدرت الهی بر آفرینش،اشاره کرده است.« أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّمٰاءُ بَنٰاهٰا» (1)آیا آفرینش شما سخت تر است یا آسمان که آن را بنا نهاد؟ یعنی بهترین دلیل بر امکان وجود یک چیز،واقع شدن و بودن آن است.

در قیامت،استخوان های پوسیده همان استخوان های دنیوی و روح ملحق شده به آنها همان روح است،امّا قرآن« مِثْلَهُمْ »می گوید،مانند خشتی که اگر در هم کوبیده و دوباره از همان گل خشتی بسازند،می گویند:این مثل اوّلی است،نه عین آن.با آنکه موادّش همان مواد است. (2)« مِثْلَهُمْ»

پیام ها:

1 بهترین دلیل بر امکان معاد،توجّه به قدرت الهی در طبیعت است.« أَ وَ لَمْ یَرَوْا» 2 زندگی دنیا چند روزی بیشتر نیست،کافران این همه سرسختی نکنند،یا مرگشان می رسد،یا قیامت.« جَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً» 3 بی توجّهی به قدرت خداوند و استبعاد قیامت،عملی ظالمانه است،« فَأَبَی الظّٰالِمُونَ» و ظلم زمینه ی کفر است.« إِلاّٰ کُفُوراً»

ص :123


1- 1) .نازعات،27.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

[سوره الإسراء (17): آیه 100]

اشاره

قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزٰائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ اَلْإِنْفٰاقِ وَ کٰانَ اَلْإِنْسٰانُ قَتُوراً (100)

بگو:اگر شما خزانه دار رحمت پروردگارم بودید،قطعاً از ترس انفاق(و تهی دستی،)چیزی به کسی نمی دادید.و انسان تنگ نظر و بخیل است!

نکته ها:

« قَتُوراً »از«قتر»به معنای بخل و امساک از بخشش است.

پیام ها:

1 کثرت مال اثری در سخاوتِ افراد حریص و بخیل ندارد.بعضی انسان ها سیری ناپذیرند و هر چه بیندوزند،باز نگران کم شدن آنند.« لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزٰائِنَ ... لَأَمْسَکْتُمْ» ...

2 ترس از تهی دستی یکی از ریشه های بخل است.« لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الْإِنْفٰاقِ» 3 سرچشمه رفتار بشر،روحیّه و خصلت های اوست.« لَأَمْسَکْتُمْ ... کٰانَ الْإِنْسٰانُ قَتُوراً»

[سوره الإسراء (17): آیه 101]

اشاره

وَ لَقَدْ آتَیْنٰا مُوسیٰ تِسْعَ آیٰاتٍ بَیِّنٰاتٍ فَسْئَلْ بَنِی إِسْرٰائِیلَ إِذْ جٰاءَهُمْ فَقٰالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یٰا مُوسیٰ مَسْحُوراً (101)

همانا به موسی نُه معجزه ی روشن دادیم.پس،از بنی اسرائیل آن گاه که (موسی)به سراغشان آمد سؤال کن.پس فرعون(با دیدن آن همه معجزه) به او گفت:ای موسی! من تو را قطعاً افسون شده می پندارم.

نکته ها:

معجزات نه گانه ی حضرت موسی علیه السلام عبارت بود از:

1 اژدها شدن عصا.2 سفیدی کف دست.3 شکافتن دریا با عصا.4 طوفان.5 هجوم ملخ.6 هجوم شپش.7 هجوم قورباغه.8 خون شدن آبها.9 جاری شدن دوازده چشمه از سنگ با یک عصا زدن.

ص :124

البتّه می توان گفت:معجزات آن حضرت هیجده تا بوده است،چون بازگشت هر یک از آنها به حالت اوّل نیز معجزه ای دیگر است.

سؤال قرآن غیر از این نه معجزه،معجزات دیگری هم برای حضرت موسی بیان کرده است،مانند کنده شدن کوه و بالای سر یهود قرار گرفتن آن،نزول طعامِ مَنّ و سَلویٰ،گاو ذبح شده ای که مرده را زنده کرد،پس چرا نه معجزه ذکر شده است؟ پاسخ:تعداد 9 معجزه درباره ی فرعون بود که با دیدن آنها باز هم ایمان نیاورد.معجزات دیگر به فرعون ارتباط نداشت. (1)

پیام ها:

1 خداوند،از پیامبران خود پشتیبانی می کند.« لَقَدْ آتَیْنٰا» 2 خداوند با دادن معجزات به پیامبران،به مردم اتمام حجّت می کند.« لَقَدْ آتَیْنٰا» 3 آنان که سرسخت ترند،نیاز به استدلال و معجزه ی بیشتری دارند.« تِسْعَ آیٰاتٍ» 4 معجزه،باید روشن و بی تردید باشد.« بَیِّنٰاتٍ» 5 پیامبران،پزشکانی اند که به سراغ مردم می روند. (2)« جٰاءَهُمْ» 6 مستکبران در برابر معجزات و برهان ها دست به تحقیر و توهین می زنند.

« لَأَظُنُّکَ یٰا مُوسیٰ مَسْحُوراً»

[سوره الإسراء (17): آیه 102]

اشاره

قٰالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مٰا أَنْزَلَ هٰؤُلاٰءِ إِلاّٰ رَبُّ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ بَصٰائِرَ وَ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یٰا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً (102)

موسی گفت:قطعاً می دانی که این(معجزات)را جز پروردگار آسمان ها و زمین برای بصیرت شما نفرستاده است و من تو را ای فرعون! هلاک شده می پندارم.

ص :125


1- 1) .تفسیر المیزان،فرقان.
2- 2) .حضرت علی علیه السلام در معرّفی پیامبر فرمود:«طبیبٌ دوّارٌ بطبّه».نهج البلاغه،خطبه،108.
نکته ها:

سؤال:با آنکه موسی علیه السلام به هلاک شدن فرعون یقین داشت،چرا می گوید: «لَأَظُنُّکَ» گمان دارم؟ پاسخ:اوّلاً:ظنّ تنها به معنای گمان نیست،بلکه به باور و یقین نیز گفته شده است.

ثانیاً:شاید امیدی به هدایتش داشت.

ثالثاً:وقتی دشمن پرده دری نمی کند،ادب در بحث و مناظره اقتضا دارد ما نیز حریم را نگه داریم.فرعون گفت:« لَأَظُنُّکَ یٰا مُوسیٰ مَسْحُوراً» موسی نیز در جواب او فرمود:« لَأَظُنُّکَ یٰا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً»

پیام ها:

1 گاهی انسان با آنکه حقّ را می داند،امّا خود را به جهالت می زند.« لَقَدْ عَلِمْتَ» ...

2 علم به تنهایی در هدایت و راهیابی انسان کافی نیست،بلکه ایمان و تسلیم لازم است،و گر نه فرعون هم علم داشت.« عَلِمْتَ» 3 معجزات موسی به قدری روشن بود که فرعون هم به آن علم داشت.« عَلِمْتَ» 4 معجزات برای بصیرت مردم است،ولی در سحر و جادو بصیرت نیست.

« بَصٰائِرَ» 5 در نظام های حکومتی فاسد،برای هدایت مردم باید به سراغ رئیس حکومت رفت.« یٰا فِرْعَوْنُ» 6 پیامبران الهی،به راه خود مطمئن بودند،از این رو با صراحت به طاغوت ها اخطار می کردند.« لَأَظُنُّکَ یٰا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً» 7 هر که حقّ را بفهمد،امّا لجاجت و کبر ورزد،هلاک می شود.« عَلِمْتَ ... مَثْبُوراً»

[سوره الإسراء (17): آیات 103 تا 104]

اشاره

فَأَرٰادَ أَنْ یَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ اَلْأَرْضِ فَأَغْرَقْنٰاهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمِیعاً (103) وَ قُلْنٰا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِی إِسْرٰائِیلَ اُسْکُنُوا اَلْأَرْضَ فَإِذٰا جٰاءَ وَعْدُ اَلْآخِرَةِ جِئْنٰا بِکُمْ لَفِیفاً (104)

پس(فرعون)تصمیم گرفت که آنان را از آن سرزمین تبعید کند،پس ما او و همه ی همراهانش را غرق کردیم.

ص :126

و پس از آن(غرق فرعون)به بنی اسرائیل گفتیم:در این سرزمین مستقرّ شوید، پس چون موعد آخرت فرا رسد،همه ی شما را با هم گرد خواهیم آورد.

نکته ها:

«استفزاز»به معنای بیرون کردن با زور است.قرآن بارها به این شیوه ی ظالمان نسبت به اولیای الهی و ناکام ماندنشان اشاره کرده است.ابراهیم را در آتش افکندند،خدا آتش را سرد کرد،یوسف را به چاه انداختند،عزیز مصرش کرد.پیامبر را از مکّه بیرون کردند،خداوند حکومتِ جهان اسلام را به او عطا کرد.این سنّت و قانون الهی است که در برابر مکر اهل باطل،تدبیر مناسب دارد.

«لفیف»،به معنای گروه های به هم پیوسته و انبوه می باشد.

پیام ها:

1 منطق طاغوت،خشونت و تبعید است و مردان حقّ را تحمّل نمی کنند.« فَأَرٰادَ» 2 در برابر اراده ی طاغوت،اراده و قهر خداوند است.« فَأَرٰادَ ... فَأَغْرَقْنٰاهُ» 3 هر چند فکر گناه،گناه نیست،امّا اراده ی خطرناکی همچون تبعید پیامبران،قهر الهی را به دنبال دارد.« فَأَرٰادَ ... فَأَغْرَقْنٰاهُ» 4 همه ی قدرت نمایی طاغوت ها،در زمین و محدود است.« مِنَ الْأَرْضِ» 5 عذاب الهی،پس از اتمام حجّت است.بعد از آمدن معجزات و ایمان نیاوردن مردم،هلاکت حتمی است.« فَأَغْرَقْنٰاهُ» 6 پایان کار طاغوت ها و همکارانشان،هلاکت و نابودی است.« فَأَغْرَقْنٰاهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمِیعاً» 7 کمک به ستمگران سبب شریک شدن در هلاکت آنان است.« مَنْ مَعَهُ» 8 رهبران فاسد در هلاکت مردم نقش دارند.« فَأَغْرَقْنٰاهُ وَ مَنْ مَعَهُ»

ص :127

9 آنان که چند روزی بر منطقه ای حاکم می شوند،باید پاسخگوی خدا در قیامت باشند.« اُسْکُنُوا الْأَرْضَ ... جِئْنٰا بِکُمْ لَفِیفاً»

[سوره الإسراء (17): آیه 105]

اشاره

وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْنٰاهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ وَ مٰا أَرْسَلْنٰاکَ إِلاّٰ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً (105)

و ما قرآن را به حقّ نازل کردیم و به حقّ نازل شد و ما ترا جز به عنوان بشارت دهنده و بیم رسان نفرستادیم.

پیام ها:

1 سلامت قرآن تضمین شده است.هم خداوند قرآن را به حقّ نازل کرد،هم وحی الهی به سلامت به مقصد رسید و شیاطین نتوانستند آسیبی به آن رسانند.« بِالْحَقِّ أَنْزَلْنٰاهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ» 2 محور کار پیامبران،بشارت و انذار است و حقِّ کاستن و افزودن بر وحی را ندارند.« مُبَشِّراً وَ نَذِیراً» 3 مسئولیّت پذیرش یا نپذیرفتن مردم با پیامبر نیست و کسی حقّ تحمیل عقیده بر دیگران را ندارد.« مٰا أَرْسَلْنٰاکَ إِلاّٰ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً» 4 بشارت و انذار در کنار هم مؤثّر است.« مُبَشِّراً وَ نَذِیراً»

[سوره الإسراء (17): آیه 106]

اشاره

وَ قُرْآناً فَرَقْنٰاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی اَلنّٰاسِ عَلیٰ مُکْثٍ وَ نَزَّلْنٰاهُ تَنْزِیلاً (106)

و قرآنی که آن را بخش بخش کردیم تا آن را با تأنّی و درنگ بر مردم بخوانی و آن را آن گونه که باید به تدریج نازل کردیم.

نکته ها:

یکی از اعتراض های کفّار این بود که چرا قرآن یکباره نازل نمی شود،«لو لا نزل القرآن جملة واحدة» (1)این آیه پاسخی به گفته ی آنان است.

ص :128


1- 1) .فرقان،32.

آیات قرآن چون با حوادث مختلف ارتباط دارد و برای رفع نیاز همه ی طبقات در طول تاریخ است،بخش بخش نازل شده تا با رویدادهای گوناگون،تطبیق داشته و برای منتظران دلچسب تر باشد.مثلاً اگر آیات جهاد در زمان صلح نازل می شد،در جایگاه واقعی خود نبود.

تدریج،یکی از سنّت های الهی است،چه در آفرینش،که جهان را در شش روز آفرید و چه در نزول قرآن،با آنکه می توانست یکباره نازل کند یا بیافریند.

نزول تدریجی آیات قرآن برای آن بود که علم به آن توأم با عمل به آن شود.البتّه از نزول تدریجی قرآن،ارتباط دائمی پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله با مبدأ وحی نیز استفاده می شود.

پیام ها:

1 بخش بخش شدن قرآن به اراده خداوند است.« فَرَقْنٰاهُ» 2 تعلیم و تربیت و ارشاد،باید تدریجی باشد.« فَرَقْنٰاهُ، عَلیٰ مُکْثٍ» 3 تلاوت تدریجی قرآن،شنونده را برای آیات دیگر تشنه و منتظر می کند.« عَلیٰ مُکْثٍ» « مُکْثٍ »آرامش همراه اطمینان است.

4 یک مربّی و مصلح،باید برای دراز مدّت برنامه داشته باشد و از زمان و نیازمندی های جدید غافل نباشد.« عَلیٰ مُکْثٍ» 5 گرچه روح بزرگ پیامبر ظرفیّت دریافت همه ی وحی را یک جا دارد،امّا مردم کم ظرفیّتند و باید به تدریج آن را دریابند.« لِتَقْرَأَهُ عَلَی النّٰاسِ عَلیٰ مُکْثٍ» 6 قرآن،علاوه بر جنبه ی تعلیمی،جنبه ی اجرایی هم دارد که باید به تدریج اجرا شود.اجرای صدها دستور در جامعه ای که صدها فساد دارد،یکباره محال است.« نَزَّلْنٰاهُ تَنْزِیلاً»

ص :129

[سوره الإسراء (17): آیه 107]

اشاره

قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لاٰ تُؤْمِنُوا إِنَّ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذٰا یُتْلیٰ عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقٰانِ سُجَّداً (107)

بگو:به قرآن ایمان آورید یا ایمان نیاورید(برای خداوند فرقی ندارد)، قطعاً آنان که پیش از این علم داده شده اند،هر گاه بر آنان تلاوت می شود، سجده کنان بر چانه ها به زمین می افتند.

نکته ها:

« یَخِرُّونَ »،از«خریر»،به معنای صدای آبی است که از بلندی سرازیر می شود.همچنین به کسانی که برای خدا بی اختیار به سجده می افتند در حالی که صدایشان به تسبیح بلند است نیز گفته می شود.

به چانه افتادن،کنایه از نهایت تواضع و تسلیم است که علاوه بر پیشانی،همه ی صورت و چانه هم بر روی خاک قرار می گیرد.

پیام ها:

1 ایمان و کفر مردم،در حقانیّت قرآن اثری ندارد.« آمِنُوا بِهِ أَوْ لاٰ تُؤْمِنُوا» 2 علم،هدیه ای الهی است.« أُوتُوا الْعِلْمَ» 3 بر خلاف آنان که جهل را منشأ ایمان به خدا و مذهب می دانند،قرآن علم و دانایی را ریشه ی ایمان می داند.« أُوتُوا الْعِلْمَ ... یَخِرُّونَ» 4 جمعی از علمای اهل کتاب،به قرآن ایمان آوردند و قرآن در روح آنان اثری عمیق گذاشت.« أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ ... یَخِرُّونَ» 5 علم واقعی آن است که انسان را در برابر حق،به خضوع وادار کند.« أُوتُوا الْعِلْمَ، یَخِرُّونَ لِلْأَذْقٰانِ سُجَّداً» 6 هنگام لجاجتِ گروهی در برابر حق،باید یادآور گروهی شد که اهل اطاعت بودند،تا سرسختی مخالفان در روحیه ی ما اثر بدی نگذارد.« مِنْ قَبْلِهِ، یَخِرُّونَ لِلْأَذْقٰانِ سُجَّداً»

ص :130

7 قرآن به قدری بلندمرتبه و پر محتواست که هنگام تلاوت خضوع دانشمندان را به دنبال دارد.« إِذٰا یُتْلیٰ ... یَخِرُّونَ لِلْأَذْقٰانِ سُجَّداً»

[سوره الإسراء (17): آیات 108 تا 109]

اشاره

وَ یَقُولُونَ سُبْحٰانَ رَبِّنٰا إِنْ کٰانَ وَعْدُ رَبِّنٰا لَمَفْعُولاً (108) وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقٰانِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً (109)

و می گویند:پروردگارمان منزّه است،همانا وعده پروردگار ما انجام شدنی است.

و گریه کنان بر چانه ها(به سجده)می افتند و همواره بر خشوعشان افزوده می شود.

نکته ها:

تکرار تعبیر« یَخِرُّونَ »؛یا برای تکرار سجده ی آنان است،یا برای ارج نهادن به آن کمال،و یا برای آنکه در مرحله ی اوّل،سجودشان برای معرفت آیات قرآن و رسیدن به وعده ی تورات و انجیل بوده و در مرحله ی دوّم،به خاطر اشک و روحیّه ی خشوع بوده است.

در تورات و انجیل،بارها وعده ی آمدن پیامبر خاتم داده شده بود.این آیه اشاره به آن است که برخی اهل کتاب،چون تحقّق وعده ی الهی را می دیدند،به تسبیح خدا و سجود خاشعانه می پرداختند.

پیام ها:

1 بازگویی گفتار و رفتار خوبان و مؤمنان،در تربیت دیگران مؤثر است« وَ یَقُولُونَ» ...

2 عالمان،خدا را از هر عیبی منزّه می دانند،« أُوتُوا الْعِلْمَ ... یَقُولُونَ سُبْحٰانَ رَبِّنٰا »(عقیده به نقص خداوند،برخاسته از جهل انسان است.) 3 تلاوت قرآن،در بعضی از چند جهت تأثیر می گذارد:عمل،بیان و قلب.

« سُجَّداً، یَقُولُونَ، یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً» 4 تلاوت قرآن،انسان را دائماً بالا می برد.« إِذٰا یُتْلیٰ، یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً»

ص :131

5 معرفت و خشوع،محدودیّتی ندارد.هر چه معرفت بیشتر شود،خشوع هم بیشتر است.« یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً» 6 گریه در حال عبادت و سجود،ارزشمند است.« یَخِرُّونَ لِلْأَذْقٰانِ یَبْکُونَ» 7 ذکر خدا در سجده،نشان دهنده ی ارزش سجده است.« یَخِرُّونَ لِلْأَذْقٰانِ سُجَّداً، یَخِرُّونَ لِلْأَذْقٰانِ یَبْکُونَ» 8 گریه از برکات و آثار علم است.« أُوتُوا الْعِلْمَ، یَبْکُونَ» 9 اشکی ارزشمند است که دائمی باشد،نه لحظه ای.« یَبْکُونَ»

[سوره الإسراء (17): آیه 110]

اشاره

قُلِ اُدْعُوا اَللّٰهَ أَوِ اُدْعُوا اَلرَّحْمٰنَ أَیًّا مٰا تَدْعُوا فَلَهُ اَلْأَسْمٰاءُ اَلْحُسْنیٰ وَ لاٰ تَجْهَرْ بِصَلاٰتِکَ وَ لاٰ تُخٰافِتْ بِهٰا وَ اِبْتَغِ بَیْنَ ذٰلِکَ سَبِیلاً (110)

بگو:نام اللّٰه را بخوانید یا نام رحمان را،هر کدام را بخوانید،پس بهترین نامها از آن اوست.و نمازت را خیلی بلند یا خیلی آهسته نخوان و میان این دو،راهِ(معتدلی)را انتخاب کن.

نکته ها:

در بعضی تفاسیر آمده است:پیامبر در مسجد الحرام دعا می خواند و می گفت:«یا الله، یا رحمن»عدّه ای پنداشتند که او دو خدا را می خواند که یکی«اللّٰه»است و دیگری «رحمان».آیه نازل شد و این شبهه را زدود. (1)

بعضی نام ها تنها علامت و نشان است و کاری به تطابق معنا با مسمّی ندارد،مثل شناسایی افراد از طریق صدا،لباس،ماشین،یا شناسایی کشور یا مؤسسه ای از راه آرم و نشان.امّا گاهی اسامی تنها آرم نیستند،بلکه محتوا و پیام دارند،مثل نام های مبارک خدا که هر یک،گویای کمالی از ذات اوست.

ص :132


1- 1) .تفاسیر تبیان و فرقان.

هر گاه پیامبر بلند نماز می خواند،کفّار با شعر خواندن بلند،مزاحم می شدند و هر گاه آهسته می خواند،اصحاب نمی شنیدند.نزول این آیه،دستور به قرائتی بین بلند و آهسته بود. (1)

در روایات شیعه و سنّی آمده است:خداوند 99 اسم دارد که هر که در دعا خداوند را به آنها بخواند،رستگار و پیروز می شود. (2)

پیام ها:

1 پیامبر باید شبهات را برطرف کند.« قُلِ» 2 نام های خدا،همه به یک حقیقت برمی گردد و عین ذات اوست.« أَیًّا مٰا تَدْعُوا» 3 اسمای حُسنیٰ و برترین صفات،مخصوص خداوند است.« فَلَهُ الْأَسْمٰاءُ الْحُسْنیٰ» 4 چون از سویی خدا و کمالاتش بی نهایت است،و از سوی دیگر عقل و کلمات انسان محدود،بهترین راه آن است که خدا را به نام هایی بخوانیم که از خود او و قرآن گرفته ایم،و گر نه انسان ممکن است به انحراف افتد و اسم های نامناسب برای خدا بتراشد.« اَلْأَسْمٰاءُ الْحُسْنیٰ» 5 در دعا خواندن،انسان آزاد است که خدا را به هر یک از نام هایش که می خواهد،بخواند.« أَیًّا مٰا تَدْعُوا» ...

6 در همه ی نام های خدا،بهترین معانی و مقدّس ترین مفاهیم به کار رفته است.

« فَلَهُ الْأَسْمٰاءُ الْحُسْنیٰ» 7 اسلام،دینی میانه و معتدل است،حتّی قرائت نمازش باید با صدایی میانه باشد.« وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذٰلِکَ سَبِیلاً» 8 اسلام،غیر از نیّت و عمل،به شیوه و کیفیّت عمل هم نظر دارد.نماز باید روی آداب خاصّ خوانده شود.« لاٰ تَجْهَرْ، لاٰ تُخٰافِتْ، اِبْتَغِ بَیْنَ ذٰلِکَ»

ص :133


1- 1) .تفسیر ابو الفتوح رازی.
2- 2) .تفاسیر طبری،المیزان و مجمع البیان.

[سوره الإسراء (17): آیه 111]

اشاره

وَ قُلِ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی اَلْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ اَلذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً (111)

و بگو:ستایش از آنِ خداوندی است که نه فرزندی برای خود گرفته است، و نه در حاکمیّت،شریکی برای او بوده و نه هرگز به خاطر ذلّت و ضعف، یاوری گرفته است.و او را به طور شایسته،بزرگ بشمار.

نکته ها:

این سوره،با تسبیح خداوند آغاز شد و با حمد و تکبیر او پایان گرفت،چنان که سوره ی مؤمنون نیز با رستگاری مؤمنان آغاز شده،« قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» و با رستگار نشدن کفّار،پایان گرفته است.« لاٰ یُفْلِحُ الْکٰافِرُونَ» در روایات،تلاوت این آیه،برای ادای دین و رفع وسوسه و برطرف شدن فقر و بیماری، مؤثّر شمرده شده است.

نفی فرزند از خداوند،در مقابل یهود و مسیحیّت است،و نفی شریک در مقابل قریش و نفی ولیّ در مقابل برخی از مجوسان و ستاره پرستان است. (1)

پیام ها:

1 ستایش خدا را از خدا بیاموزیم.« قُلِ الْحَمْدُ لِلّٰهِ» ...

2 دلیل اختصاص ستایش ها به خدا،بی نیازی اوست.« اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً» 3 عظمت و بزرگی خدا را عظمتی ویژه دانسته و او را بی نیاز مطلق بدانیم.« کَبِّرْهُ تَکْبِیراً» «الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ »

ص :134


1- 1) .تفسیر مجمع البیان و نمونه.

ص :135

ص :136

[تفسیر سوره کهف]

سیمای سوره ی کهف

این سوره،یکصد و ده آیه دارد،و جز آیه ی 28،همه ی آن در مکّه نازل شده است.در این سوره از داستان اصحاب کهف و داستان موسی و خضر و داستان ذو القرنین (1)و مسائل مبدأ و معاد بحث شده است.

مشرکان قریش افرادی را از مکّه به مدینه فرستادند تا ماجرای بعثت حضرت محمّد صلی اللّٰه علیه و آله و نشانه ی صداقت او را از علمای یهود بپرسند.علمای یهود به فرستادگان مشرکان گفتند:از او سه چیز سؤال کنید؛اگر دو چیز را جواب داد و یکی را بی پاسخ گذاشت،او صادق است.درباره ی اصحاب کهف، ذو القرنین و روح بپرسید.اگر از اصحاب کهف و ذو القرنین جواب داد،ولی از روح جواب نداد،او پیامبر است. (2)

در فضیلت این سوره و آثار تلاوت آن،احادیث بسیاری است که به چند نمونه آن اشاره می شود:هر که این سوره را بخواند از فتنه ی دجّال بیمه است.

تلاوت آن در شب جمعه،سبب آمرزش گناهان تا جمعه ی دیگر و سه روز بعد از آن می شود.تلاوت آیه ی آخر آن سبب بیدار شدن در هر ساعتی از شب که بخواهید می گردد.تلاوت این سوره مانع از عذاب دوزخ و مانع ورود شیطان به خانه ای است که در آن شب،این سوره خوانده شده است.

به هر حال خواندن و تلاوت همراه با فهمیدن و عمل کردن،رمز رسیدن به برکات قرآن است.

ص :137


1- 1) .این سه داستان فقط در این سوره بیان شده است.
2- 2) .تفسیر درّ المنثور.

[سوره الکهف (18): آیات 1 تا 2]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی أَنْزَلَ عَلیٰ عَبْدِهِ اَلْکِتٰابَ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً (1) قَیِّماً لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِنْ لَدُنْهُ وَ یُبَشِّرَ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلَّذِینَ یَعْمَلُونَ اَلصّٰالِحٰاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً (2)

ستایش مخصوص خدایی است که کتاب(آسمانی قرآن را)بر بنده ی خود نازل کرد و برای آن هیچ گونه انحرافی قرار نداد.

(کتابی که)استوار و نگهبانِ(کتاب های آسمانی دیگر)است،تا از عذاب شدیدی که از سوی اوست بترساند و به مؤمنانی که کارهای شایسته انجام می دهند،بشارت دهد که برای آنان پاداشی نیکوست.

نکته ها:

از میان سوره های قرآن،حمد،انعام،سبأ،فاطر و کهف،باجمله ی« اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ »شروع شده است و در سه سوره از آنها سخن از آفرینش هستی است.در سوره ی حمد از تربیت و در اینجا از کتاب آسمانی سخن به میان آمده است.گویا هستی و آفرینش،همراه با کتاب و قانون،دو بال برای تربیت انسان ها هستند.

«اعوجاج»یعنی انحراف و کجی.«عوج»در مورد محسوسات و«عوج»در غیر محسوسات به کار می رود. (1)و«قیم»به معنای برپادارنده و سامان بخش است.

ص :138


1- 1) .«عَوَج»برای انسان ها و«عِوَج»برای غیر انسان هاست.تفسیر تبیان.

سوره ی قبل با «سُبْحٰانَ الَّذِی» شروع شده بود و این سوره با «الْحَمْدُ لِلّٰهِ» ،تسبیح و تحمید معمولاً در کنار هم اند.

کلمه ی «عَبْدِهِ» در قرآن هر جا به طور مطلق آمده،مراد پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله است،مثل« نَزَّلَ الْفُرْقٰانَ عَلیٰ عَبْدِهِ» (1)،« فَأَوْحیٰ إِلیٰ عَبْدِهِ» (2)،« یُنَزِّلُ عَلیٰ عَبْدِهِ» (3)،« أَ لَیْسَ اللّٰهُ بِکٰافٍ عَبْدَهُ» (4).

پیام ها:

1 نعمت کتاب و قانون،به قدری مهم است که خداوند،خود را به خاطر آن ستوده است.« اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِی أَنْزَلَ» ...

2 بندگی خدا،زمینه ساز دریافت کمالات معنوی است.« أَنْزَلَ عَلیٰ عَبْدِهِ» 3 نه در کتاب خدا اعوجاج است،نه در رسول او،نه از حقّ به باطل می گراید،نه از مفید به غیر مفید و نه از صحیح به فاسد.« لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً» 4 قرآن تا قیامت،استوار و غیر قابل نسخ است.« قَیِّماً» 5 قرآن،نگهبان کتب آسمانی و در بردارنده تمام مصالح بندگان است.تناقض، اختلاف،افراط و تفریط در آن نیست،هم دعوت به قیام می کند،هم قیام به دعوت دارد.« قَیِّماً» 6 شرط قیام به مصالح دیگران،اعوجاج نداشتن مصلح است.« لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً، قَیِّماً» 7 دفع ضرر،مهم تر از جلب منفعت است.لذا انذار قبل از بشارت آمده است.

« لِیُنْذِرَ، یُبَشِّرَ» 8 ایمان همراه با عمل صالح کارساز است.« اَلْمُؤْمِنِینَ، یَعْمَلُونَ الصّٰالِحٰاتِ» 9 عمل صالح باید استمرار داشته باشد.« یَعْمَلُونَ»

ص :139


1- 1) .فرقان،1.
2- 2) .نجم،10.
3- 3) .حدید،9.
4- 4) .زمر،36.

[سوره الکهف (18): آیات 3 تا 5]

اشاره

مٰاکِثِینَ فِیهِ أَبَداً (3) وَ یُنْذِرَ اَلَّذِینَ قٰالُوا اِتَّخَذَ اَللّٰهُ وَلَداً (4) مٰا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لاٰ لِآبٰائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوٰاهِهِمْ إِنْ یَقُولُونَ إِلاّٰ کَذِباً (5)

برای همیشه در آن(اجر الهی و بهشت)ماندگارند.

و تا(کتاب الهی و پیامبر)به آنان که گویند:خداوند برای خود فرزندی گرفته است،هشدار دهد.

آنان و پدرانشان هیچ علمی به این سخن(یا به خداوند)ندارند.این کلمه ای که از دهانشان بیرون می آید،تهمت بزرگی است و جز دروغ نمی گویند.

نکته ها:

با آنکه هشدار در آیه ی قبل نیز آمده بود،امّا به خاطر اهمیّت انحراف مشرکان در مورد فرزند گرفتن خدا،انذار تکرار شده است.

با توجّه به آیات دیگر قرآن،اتّهام فرزند داشتن خدا،تهمتی بزرگ و شایع میان مشرکان بوده است.مسیحیان هم«أب،ابن و روح القدس»می گفتند.یهودیان نیز« عُزَیْرٌ »را فرزند خدا می دانستند و مشرکان،فرشتگان را دختران خدا می پنداشتند.در حالی که این عقیده نه موافق با واقعیّت است و نه منطبق با عقل.

پیام ها:

1 عمل دائم،پاداش دائم دارد.در آیه ی قبل« یَعْمَلُونَ الصّٰالِحٰاتِ »نشانه دوام عمل بود و در این آیه« مٰاکِثِینَ »یعنی پاداش دائم می باشد.

2 انسان علاقه به زندگی همیشگی و ماندگار دارد،و خداوند آن را در قیامت قرار داده است.« مٰاکِثِینَ فِیهِ أَبَداً»

ص :140

3 از ویژگی نعمت های الهی در آخرت،جاودانگی آنهاست و در قیامت،مرگ و فنا نیست.« مٰاکِثِینَ فِیهِ أَبَداً» 4 اصلاح عقیده ی مردم،از وظایف انبیاست.« یُنْذِرَ الَّذِینَ قٰالُوا» 5 جهل و ناآگاهی،بستر انحراف است.« قٰالُوا ... مٰا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ» 6 عقاید باید بر اساس علم باشد و از عقیده بدون علم انتقاد شده است.« مٰا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ» 7 کسی که ایمان نداشته باشد،به خالق خود نیز تهمت می زند.« کَبُرَتْ کَلِمَةً» ...

8 فرزند داشتن خداوند،تهمتی بی اساس است.« مٰا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ» 9 نسبت دادن فرزند به خدا،هم شرک است،هم تشبیه نابجا و هم نیازمند دانستن خدا به جانشین و همکار.« کَبُرَتْ» ...

[سوره الکهف (18): آیه 6]

اشاره

فَلَعَلَّکَ بٰاخِعٌ نَفْسَکَ عَلیٰ آثٰارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهٰذَا اَلْحَدِیثِ أَسَفاً (6)

پس بیم آن می رود که اگر به این حدیث(قرآن)ایمان نیاورند،تو در پی آنان خود را هلاک کنی!.

نکته ها:

«أسف»،مرحله ای شدیدتر از حُزن است.

تعبیر «فَلَعَلَّکَ بٰاخِعٌ نَفْسَکَ عَلیٰ آثٰارِهِمْ» نهایت دلسوزی پیامبر را می رساند.گویا پیامبر به شخصی تشبیه شده که می بیند عزیزترین افرادش از او جدا می شوند و او با حسرت از پشت سرشان به آنان نگاه می کند.

پیام ها:

1 دلسوزی و تأسّف بر گمراهی دیگران یک ارزش است و پیامبر دلسوزترین افراد است.« بٰاخِعٌ نَفْسَکَ» 2 رهبر باید در فکر اصلاح عقاید و اعمال مردم و پیگیر آن باشد.« عَلیٰ آثٰارِهِمْ»

ص :141

3 قرآن حرف تازه و پیام نو دارد.«حدیث»مبلّغ نیز باید نوآوری داشته باشد.

(حدیث به معنای جدید و نو است.)

[سوره الکهف (18): آیات 7 تا 8]

اشاره

إِنّٰا جَعَلْنٰا مٰا عَلَی اَلْأَرْضِ زِینَةً لَهٰا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً (7) وَ إِنّٰا لَجٰاعِلُونَ مٰا عَلَیْهٰا صَعِیداً جُرُزاً (8)

البتّه ما آنچه را روی زمین است،زینت برای آن قرار دادیم تا آنان را بیازماییم که کدامشان بهتر و نیکوتر عمل می کنند.

و ما(سرانجام)آنچه را روی آن است،به صورت خاک و زمینی بی گیاه قرار می دهیم.

نکته ها:

«صَعِیداً»

به خاک و مطلق روی زمین گفته شده است.« جُرُزاً »،زمین بی گیاه است.

خداوند،کلمه ی« لِنَبْلُوَهُمْ »مربوط به مسئله ی آزمایش مردم را در میان دو کلمه ی« جَعَلْنٰا » و« لَجٰاعِلُونَ »قرارداد که یکی مربوط به سرسبزی زمین است و دیگری مربوط به بی گیاهی آن،تا اشاره باشد به اینکه آزمایش و امتحان مردم در لابلای سبزی و شادابی و خشکی و غم ها می باشد،امّا آنچه مهم است عملکرد انسان و پیروزی اوست.

در روایات مراد از« أَحْسَنُ عَمَلاً »کار عاقلانه و همراه با تقواست که ذخیره ی قیامت نیز شده باشد. (1)

پیام ها:

1 دلیل ایمان نیاوردن کفّار،سرمستی به جلوه های دنیاست.« لَمْ یُؤْمِنُوا ... جَعَلْنٰا مٰا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً» 2 همه ی آنچه روی زمین است،باغها،گل ها،میوه ها،حیوانات،آبها،معادن،

ص :142


1- 1) .تفسیر نور الثقلین،ج 5،ص 361 و ج 3،ص 243.

رنگ ها،بوها،زینت زمین است.« زِینَةً لَهٰا» امّا برای انسان های رشد یافته، ایمان،زینت و آرایش است. (1)

3 زینت ها،وسیله ی آزمایش است.« زِینَةً لَهٰا لِنَبْلُوَهُمْ» تا معلوم شود چه کسی فریفته شده و خود را می فروشد و چه کسی با قناعت و زهد و برخورد کریمانه،آنها را مقدّمه ی عمل صالح قرار می دهد.

4 آزمایش،نشانه ی اختیار انسان است. (2)« لِنَبْلُوَهُمْ» 5 کیفیّت عمل مهم است،نه مقدار و کمّیت آن.« أَحْسَنُ عَمَلاً» ،نه«اکثر عملا» 6 زیبایی گل ها و طبیعت فانی است،ولی کار نیک ماندگار است.« أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ... صَعِیداً جُرُزاً» 7 به زیبایی های ظاهری دنیا مغرور نشویم،که همه با خاک یکسان می شود.

« صَعِیداً جُرُزاً»

[سوره الکهف (18): آیه 9]

اشاره

أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحٰابَ اَلْکَهْفِ وَ اَلرَّقِیمِ کٰانُوا مِنْ آیٰاتِنٰا عَجَباً (9)

آیا پنداشته ای که اصحاب کهف و رقیم،از نشانه های شگفت ما بودند؟

نکته ها:

« اَلرَّقِیمِ »به معنای نوشته و لوحی است که داستان اصحاب کهف بر آن نوشته شده و نام آنان بر آن رقم خورده است.« اَلْکَهْفِ »به غار بزرگ گفته می شود.

آیه می گوید:مهم تر از خواب کردن چند نفر در غار و سپس بیدار کردن آنها،ایجاد زیبایی های متعدد و فراوان در روی زمین و سپس محو کردن آنهاست.زیرا ماجرای اصحاب کهف،در برابر قدرت الهی چندان شگفت انگیز نیست.

ماجرای اصحاب کهف،بعد از زمان حضرت عیسی و قبل از بعثت پیامبر اسلام و در سرزمین روم و شهر افسوس بوده و طاغوتشان دقیانوس نام داشته است.درس عبرتی که

ص :143


1- 1) .«حَبّب الیکم الایمان و زَیّنه فی قلوبکم».حجرات،7.
2- 2) .آزمایش در مواردی بکار می رود که انسان قدرت انتخاب داشته باشد.

از این حادثه می توان گرفت،درسِ هجرت و پایمردی و امدادهای الهی است و نباید کاری به مکان و زمان و تعداد و...داشت.

ظاهراً اصحاب کهف و رقیم،نام یک گروه باشد.و برخی رقیم را نام منطقه ی اصحاب کهف دانسته اند.گرچه در برخی تفاسیر،اصحاب رقیم را آن سه نفری دانسته اند که برای کسب و کار و زندگی،از خانه بیرون رفتند،در راه باران گرفت و به غاری پناهنده شدند.با ریزش قطعه سنگی از کوه،دَرِ غار بسته شد و آنان زندانی شدند.آنان هر یک کار خیر و خالصانه ای را که انجام داده بودند یادآور شدند و از خدا خواستند به خاطر آن عمل،آنان را نجات دهد.

در هر نوبت،کمی سنگ کنار می رفت،تا سرانجام نجات یافتند.پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله پس از نقل این داستان فرمودند:هر که با خدا باشد نجات می یابد. (1)

[سوره الکهف (18): آیات 10 تا 11]

اشاره

إِذْ أَوَی اَلْفِتْیَةُ إِلَی اَلْکَهْفِ فَقٰالُوا رَبَّنٰا آتِنٰا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَ هَیِّئْ لَنٰا مِنْ أَمْرِنٰا رَشَداً (10) فَضَرَبْنٰا عَلَی آذٰانِهِمْ فِی اَلْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً (11)

آن گاه که آن جوانمردان به غار پناه بردند،گفتند:پروردگارا! از سوی خود رحمتی به ما عطا کن و برای ما رشدی در کارمان فراهم ساز.

پس ما تا چند سالی که در آن غار بودند،بر گوش های آنان(پرده ی خواب و بیهوشی)زدیم.

نکته ها:

«فتیة»جمع«فتی»به معنای جوانمرد است.امام صادق علیه السلام فرمودند:«فتی»،به انسان با ایمان گفته می شود،زیرا خداوند آنان را با آنکه سالمند بودند،ولی به سبب ایمانشان، «فتی»معرّفی کرده است. (2)

ص :144


1- 1) .تفاسیر مجمع البیان،نور الثقلین،کشف الاسرار،درّ المنثور.
2- 2) .«کانوا شیوخاً فسمّاهم اللّٰه عزّ و جلّ فتیة بایمانهم»کافی،ج 8،ص 398؛تفسیر نور الثقلین.

«رشد»به معنای رُشد،نجات و رضای الهی آمده است (1)و در این سوره سه مورد کلمه ی رشد به کار رفته است:در داستان اصحاب کهف،داستان موسی و خضر(آیه 66)و پیامبر اسلام(آیه 23).

در حدیثی آمده است که مراد از« فَضَرَبْنٰا عَلَی آذٰانِهِمْ »زدن بر گوشهای آنان،خواب سیصد و نه ساله و زنده شدن مجدّد آنان است. (2)

پیام ها:

1 برای حفظ دین،جوانمردی،گذشت از رفاه و آسایش و هجرت لازم است.

« أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ» 2 دعا همراه با تلاش و حرکت مؤثّر است.« أَوَی ... رَبَّنٰا» 3 هجرت از محیط فاسد برای حفظ ایمان و ارزشها،کاری جوانمردانه است.

« أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ» 4 هجرت و قیام برای خدا،زمینه ی دریافت امدادهای الهی است.« أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ فَضَرَبْنٰا»

[سوره الکهف (18): آیه 12]

اشاره

ثُمَّ بَعَثْنٰاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ اَلْحِزْبَیْنِ أَحْصیٰ لِمٰا لَبِثُوا أَمَداً (12)

18\12

سپس آنان را برانگیختیم(و بیدارشان کردیم)تا معلوم سازیم کدام یک از آن دو گروه،مدّت خواب و درنگ خود را دقیق تر شماره می کند.

نکته ها:

اینکه کدام گروه دقیق تر می شمارند،شاید اشاره به آیه ی 19 همین سوره باشد که اصحاب کهف نسبت به مدّت خواب و درنگ خود اختلاف داشتند.« قٰالَ قٰائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ» ...

خداوند همه چیز را از آغاز می داند و عالم است،بنا بر این مراد از «لِنَعْلَمَ» یا این است که خدا به زبان مردم سخن گفته و یا اینکه آنچه را خدا می داند،تحقق بخشیده و به صحنه آورد.

ص :145


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

[سوره الکهف (18): آیه 13]

اشاره

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنٰاهُمْ هُدیً (13)

ما داستان آنان(اصحاب کهف)را به درستی برای تو حکایت می کنیم.

آنان جوانمردانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم.

نکته ها:

مردم نسبت به فساد و جامعه ی فاسد سه دسته اند:

الف:گروهی در فساد جامعه هضم می شوند.(آنان که هجرت نکنند و ایمان کامل نداشته باشند.)« کُنّٰا نَخُوضُ مَعَ الْخٰائِضِینَ» ب:گروهی که در جامعه ی فاسد،خود را حفظ می کنند.(مثل اصحاب کهف)« إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ» ج:گروهی که جامعه ی فاسد را تغییر می دهند و اصلاح می کنند.(مثل انبیا و اولیا)« یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتٰابَ وَ الْحِکْمَةَ» در روایات آمده است که اصحاب کهف،جزو اصحاب و یاران حضرت مهدی(عجّل اللّٰه تعالی فرجه)خواهند بود. (1)

پیام ها:

1 داستان سرایی و قصه ی حق و حقیقی گفتن،کار هر کس نیست.« نَحْنُ نَقُصُّ» 2 داستان اصحاب کهف مهم و مفید است.«نبأ»،خبر مهم و مفید است.

3 بهره گیری از حقایق و عبرت های تاریخ،از روشهای تربیتی قرآن است.« نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ» 4 قصه های قرآن،حقیقت دارد و ساختگی یا آمیخته به اوهام و تحریف شده

ص :146


1- 1) .منتخب الاثر،ص 485.

نیست.« نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ» 5 حرکت و تلاش انسان،سبب رشد و هدایت اوست.« آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنٰاهُمْ هُدیً» 6 ایمان و هدایت مراتبی دارد.« زِدْنٰاهُمْ هُدیً»

[سوره الکهف (18): آیه 14]

اشاره

وَ رَبَطْنٰا عَلیٰ قُلُوبِهِمْ إِذْ قٰامُوا فَقٰالُوا رَبُّنٰا رَبُّ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلٰهاً لَقَدْ قُلْنٰا إِذاً شَطَطاً (14)

و ما به دلهایشان نیرو و استحکام بخشیدیم،آن گاه که آنان بپاخاستند و (بر خلاف عموم مردم)گفتند:پروردگار ما همان پروردگار آسمان ها و زمین است،هرگز جز او(کسی را به)خدایی نخواهیم خواند،چرا که در این صورت حرف خطایی گفته ایم.

نکته ها:

«شطط»،به معنای افراط در دوری از حقّ و گفتنِ حرف باطلی است که به هیچ وجه قابل قبول نباشد.

پیام ها:

1 آرامش و پایداری دلها به دست خداست.« رَبَطْنٰا» 2 در برابر انحرافات جامعه،نشستن جایز نیست،باید قیام کرد.« إِذْ قٰامُوا» 3 امدادهای الهی،در سایه ی ایمان،وحدت،قیام و توکّل بر اوست.« رَبَطْنٰا عَلیٰ قُلُوبِهِمْ إِذْ قٰامُوا» 4 قیام در برابر ستمگر،نیاز به ایمانی استوار و دلی مطمئن دارد.« رَبَطْنٰا عَلیٰ قُلُوبِهِمْ إِذْ قٰامُوا» 5 ایمان واقعی همراه با قیام است.« رَبَطْنٰا عَلیٰ قُلُوبِهِمْ إِذْ قٰامُوا» 6 موحّد واقعی،هرگز سراغ شرک نمی رود.« لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلٰهاً» 7 ثمره ی توحید در ربوبیّت،« رَبُّنٰا رَبُّ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» توحید در بندگی

ص :147

است.

« لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلٰهاً» 8 شرک،انحراف بعید و فاحشی است که هرگز قابل عفو نیست.« شَطَطاً»

[سوره الکهف (18): آیه 15]

اشاره

هٰؤُلاٰءِ قَوْمُنَا اِتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْ لاٰ یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطٰانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ اِفْتَریٰ عَلَی اَللّٰهِ کَذِباً (15)

آنان قوم مایند که به جز او،خدایان دیگری گرفته اند.چرا آنان دلیل آشکاری بر خدایان خود نمی آورند؟ پس کیست ستمکارتر از کسی که بر خداوند،دروغی افترا بندد؟

نکته ها:

با اینکه در کلمه ی«افتراء»نسبت دروغ نهفته است،ولی بازهم کلمه« کَذِباً »در آیه مطرح شده است.این شاید به خاطر آن باشد که افترا دو گونه است:گاهی امکان نسبت هست، ولی گاهی امکان نسبت هم نیست و شرک از نوع دوّم است.زیرا شریک برای قدرت و علم بی نهایت محال است.

پیام ها:

1 بی تفاوتی نسبت به گمراهی و انحراف دیگران،ممنوع است.« هٰؤُلاٰءِ قَوْمُنَا » (اصحاب کهف،از انحراف قوم خود ناراحت بودند.) 2 بزرگ ترین دغدغه ی مردان خدا،انحراف عقیدتی مردم است.« اِتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً» 3 تقلید و تبعیّت از محیط در عقاید،منطق صحیحی نیست،برای عقاید،باید دلیل روشن داشت.« قَوْمُنَا اتَّخَذُوا ... لَوْ لاٰ یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطٰانٍ بَیِّنٍ» 4 شرک،افترا بر خدا و بی دلیل است.« مِمَّنِ افْتَریٰ عَلَی اللّٰهِ» 5 دروغ،ظلم است و دروغگو ظالم،و کسی که به خدا دروغ بربندد،ظالم تر است.« فَمَنْ أَظْلَمُ»

ص :148

[سوره الکهف (18): آیه 16]

اشاره

وَ إِذِ اِعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ مٰا یَعْبُدُونَ إِلاَّ اَللّٰهَ فَأْوُوا إِلَی اَلْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرْفَقاً (16)

و آن گاه که از مشرکان و آنچه جز خدای می پرستند فاصله گرفتید،پس به غار پناه برید،تا پروردگارتان از رحمت خود برای شما گشایشی بخشد و برایتان در کار(و سرنوشت)شما گشایشی فراهم آورد.

نکته ها:

این آیه از قول رهبر اصحاب کهف است که به جوانمردانِ همراه خویش،امید رحمت الهی و گشایش می دهد. (1)

پیام ها:

1 موحّد واقعی،هم بت ها را رها می کند،هم از بت پرستان جدا می شود.

« اِعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ مٰا یَعْبُدُونَ» 2 خداپرستان از سوی مشرکان در معرض تهدید هستند.« فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ» 3 غارنشینی در فضای توحید،بهتر از شهرنشینی در فضای شرک است.« فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ» حضرت یوسف نیز زندان را بر کاخ ترجیح داد و گفت:« رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ» (2)4 آنکه برای خدا قیام کند و با هجرت،دست از مسکن و جامعه ی خود بکشد، مشمول الطاف الهی می شود.« یَنْشُرْ لَکُمْ» 5 سختی ها زودگذر و مقدّمه ی آسایش است.« یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرْفَقاً»

ص :149


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .یوسف،33.

[سوره الکهف (18): آیه 17]

اشاره

وَ تَرَی اَلشَّمْسَ إِذٰا طَلَعَتْ تَّزٰوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذٰاتَ اَلْیَمِینِ وَ إِذٰا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذٰاتَ اَلشِّمٰالِ وَ هُمْ فِی فَجْوَةٍ مِنْهُ ذٰلِکَ مِنْ آیٰاتِ اَللّٰهِ مَنْ یَهْدِ اَللّٰهُ فَهُوَ اَلْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِداً (17)

و(اگر آنجا بودی)خورشید را می دیدی که هنگام طلوع،به سمت راست آنان متمایل می شود و چون غروب کند،ایشان را وامی گذارد و به چپ متمایل می گردد و آنان در محلّی وسیع از آن غار قرار داشتند.این از آیات و نشانه های خداست.

هر کس را خدا هدایت کند،او هدایت یافته ی واقعی است و هر که را به بیراهه واگذارد و گمراه کند،هرگز برای او یاوری راهنما نخواهی یافت.

نکته ها:

غار اصحاب کهف،از نظر جغرافیایی نه رو به شرق بود،نه غرب،بلکه در شمال شرقی بود که هیچگاه نور خورشید تا عمق غار نمی تابید.

در مورد مکان غار اختلاف است؛بعضی می گویند در کوه های اطراف دمشق بوده که به غار اصحاب کهف مشهور است.برخی هم آن را در اطراف شهر عمان پایتخت اردن می دانند که تعدادی قبر در آنجاست و نقش یک سگ نیز بر دیوار آن است،و بالای غار،صومعه ای قدیمی است و مسلمانان نیز مسجدی ساخته اند. (1)

به هر حال ویژگی های غار،نمونه ای از رحمت الهی است که در آیه قبل به آن وعده داده شده بود.

پیام ها:

1 همیشه حفاظت الهی به صورت معجزه نیست،گاهی هم عوامل طبیعی ابزار و زمینه ی حفاظت است،آن گونه که در حفاظت اصحاب کهف بود.« تَرَی الشَّمْسَ» ...(نتابیدن مستقیم خورشید و وجود نسیم و وسعت مکان غار،از

ص :150


1- 1) .تفسیر فرقان.

عوامل طبیعی برای سلامت اصحاب کهف بود.) 2 توفیق ایمان،رها کردن قوم مشرک و پناهندگی به غاری با آن خصوصیات، جز با اراده و هدایت الهی نمی شود.« ذٰلِکَ مِنْ آیٰاتِ اللّٰهِ»

[سوره الکهف (18): آیه 18]

اشاره

وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقٰاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذٰاتَ اَلْیَمِینِ وَ ذٰاتَ اَلشِّمٰالِ وَ کَلْبُهُمْ بٰاسِطٌ ذِرٰاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اِطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرٰاراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً (18)

و(اگر به آنان نگاه می کردی)آنان را بیدار می پنداشتی(زیرا چشمانشان باز بود،)در حالی که آنان خواب بودند و ما آنان را به پهلوی راست و چپ می گرداندیم(تا بدنشان سالم بماند)و سگشان دست های خود را بر آستانه ی غار نهاده بود(و نگهبانی می داد)اگر نگاهشان می کردی،پشت کرده و از آنان می گریختی و سرتاپا،پراز ترس از آنان می شدی.

نکته ها:

به گفته ی تفسیر مجمع البیان،ظاهر جمله ی «وَ کَلْبُهُمْ بٰاسِطٌ ذِرٰاعَیْهِ» آن است که سگ 309 سال زنده بود و پاسبانی می داد.

آری،اگر خدا اراده کند،در یک غار،با تار عنکبوتی پیامبرش را حفاظت و کافران را مأیوس و پشیمان می کند،و در غار دیگر،با نشستن و نگهبانی سگی،مؤمنانی را از دست ظالمی حفظ می کند.

پیام ها:

1 یکی از نعمت های خدا،غلتیدن انسان در خواب است.« نُقَلِّبُهُمْ» 2 خداوند سبب ساز و سبب سوز است و تغییر عوامل و آثار،از آیات الهی است.

« تَحْسَبُهُمْ أَیْقٰاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ» (خداوند خواب اصحاب کهف را از نظر کمّی از چند ساعت به 309 سال و از نظر کیفی نیز به خوابی که چشم ها باز و در

ص :151

حدقه می چرخد،تغییر داد.) 3 گاهی حیوانات نیز مأمور اهداف الهی اند.از نقش حیوانات در زندگی بشر غافل نباشیم.« وَ کَلْبُهُمْ بٰاسِطٌ» 4 شکل و قیافه ی افراد،معیار شناخت صحیح نیست،چه بسا قیافه ای که مردم از آن می گریزند،ولی از اولیای خدا باشد. (1)« لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرٰاراً»

[سوره الکهف (18): آیه 19]

اشاره

وَ کَذٰلِکَ بَعَثْنٰاهُمْ لِیَتَسٰاءَلُوا بَیْنَهُمْ قٰالَ قٰائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قٰالُوا لَبِثْنٰا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قٰالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمٰا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ هٰذِهِ إِلَی اَلْمَدِینَةِ فَلْیَنْظُرْ أَیُّهٰا أَزْکیٰ طَعٰاماً فَلْیَأْتِکُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَ لْیَتَلَطَّفْ وَ لاٰ یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً (19)

و ما آن گونه(که خوابشان کردیم)،آنان را(از خوابی که شبیه مرگ بود) برانگیختیم تا میان خود از یکدیگر پرسش کنند.یکی از آنان گفت:چه مدّت (در این غار)مانده اید؟ گفتند:یک روز یا بخشی از روز.(سرانجام)گفتند:

پروردگارتان داناتر است که چه مقدار مانده اید.پس یکی از خودتان را با این پولتان به شهر بفرستید تا ببیند کدام یک غذای پاکیزه تری دارد،پس غذایی از آن برایتان بیاورد و باید(در این کار)زیرکی و دقّت به خرج دهد، و مبادا کسی را از شما آگاه کند!

نکته ها:

«ورق»،درهم هایی بوده که نقش پادشاه بر آن بوده است.

عبارت« وَ لْیَتَلَطَّفْ »وسط قرآن کریم قرار دارد که به معنای مدارا و هوشیاری همراه با مهربانی است و این خود لطفی است که کلمه ی وسط قرآن را لطف و تلطّف و مهربانی

ص :152


1- 1) .شاید ترس و وحشت،ناشی از تغییر قیافه ی آنان،به خاطر حفظشان بوده که کسی جرأت نزدیک شدن به آنها را نداشته باشد.

تشکیل داده است.

در مبارزات بر علیه جوامع فاسد،وحدت بین نیروها عامل مهمی است.در این آیه چهار مرتبه کلمه«کم»مطرح شده است:

الف:در تهیه غذا همه یکی هستیم.« أَحَدَکُمْ» ب:پول برای همه است.« بِوَرِقِکُمْ» ج:غذایی که تهیه می شود برای همه است.« فَلْیَأْتِکُمْ» د:حفاظت از جان همه لازم است.« لاٰ یُشْعِرَنَّ بِکُمْ»

پیام ها:

1 برای خداوند،هیچ کاری مشکل نیست،نه خواب کردن 309 ساله،نه بیدار ساختن آن چنانی.« کَذٰلِکَ بَعَثْنٰاهُمْ» 2 از حشر و برانگیخته شدن در قیامت تعجّب نکنید،هر بیدار شدن از خواب، نوعی بعث و نشور است.« بَعَثْنٰاهُمْ» 3 بیدار شدن از خواب نیز به اراده ی الهی است.« بَعَثْنٰاهُمْ» 4 بیدار کردن اصحاب کهف دو ثمر داشت،یکی برای خودشان که طرح سؤال بود،« لِیَتَسٰاءَلُوا» یکی برای دیگران که نمونه ای از رستاخیز و بعث قیامت بود.

« کَذٰلِکَ بَعَثْنٰاهُمْ» 5 در آنچه نمی دانیم،اظهار نظر نکنیم.« رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمٰا لَبِثْتُمْ» 6 حتّی یک گروه کوچک نیز باید مسئول و رهبر داشته باشد.(در میان اصحاب کهف یک نفر بود که امر و نهی و پرسش می کرد.)« قٰالَ قٰائِلٌ ... فَابْعَثُوا» 7 اقدام برای معاش زندگی،منافات با توکّل ندارد.اصحاب کهف هم پول و نقدینه داشتند،هم برای تهیه غذا حرکت کردند.« فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ هٰذِهِ» 8 وکالت و پذیرش وکالت از گروه جایز است.« فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ» 9 پول و نقدینگی،سابقه ای تاریخی و کهن دارد.« بِوَرِقِکُمْ» 10 هر پولی نمی تواند بهای جنس قرار گیرد.« بِوَرِقِکُمْ هٰذِهِ»

ص :153

11 وارستگان مؤمن هر غذایی را نمی خورند،نوع غذا و مقدار برایشان مطرح نیست،پاک و حلال بودن مهم است« أَزْکیٰ طَعٰاماً، بِرِزْقٍ مِنْهُ» 12 مؤمن باید رازدار و هوشیار باشد وبا مدارا و تقیّه و اصول ایمنی،دشمن را از وجود خود آگاه نکند.« وَ لْیَتَلَطَّفْ» کسی که مسئولیّت می پذیرد باید مراقبت های لازم را داشته باشد.

[سوره الکهف (18): آیه 20]

اشاره

إِنَّهُمْ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً (20)

زیرا اگر آنان(مشرکان)بر شما دست یابند،سنگسارتان خواهند کرد،یا شما را به آیین خودشان باز خواهند گرداند و در این صورت هرگز رستگار نخواهید شد.

پیام ها:

1 در مواردی برای حفظ جان و ایمان،تقیه واجب است.« لاٰ یُشْعِرَنَّ ... یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ» ...

2 کسی که در حفاظت از خود و ایمانش کوتاهی کند و منحرف شود،هرگز رستگار نمی شود.« لَنْ تُفْلِحُوا» 3 منطقِ«خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو»با قرآن مخالف است.

« یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَ لَنْ تُفْلِحُوا» 4 قهر محیط و جبر جامعه و حکومت،غالباً نوع مردم را منحرف و بدبخت می کند،ولی باید در مقابل آن ایستاد.« یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً» 5 سنگسار شدن در راه حق،عیب نیست،ولی انحراف و ارتداد عیب است.

« یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً» 6 مرتد،هرگز رستگار نمی شود.« یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً»

ص :154

[سوره الکهف (18): آیه 21]

اشاره

وَ کَذٰلِکَ أَعْثَرْنٰا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اَللّٰهِ حَقٌّ وَ أَنَّ اَلسّٰاعَةَ لاٰ رَیْبَ فِیهٰا إِذْ یَتَنٰازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقٰالُوا اِبْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیٰاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قٰالَ اَلَّذِینَ غَلَبُوا عَلیٰ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً (21)

و بدین گونه(مردم را)بر حالشان آگاه کردیم تا زمانی که میانشان درباره کارشان(معاد و قیامت)گفتگو بود،بدانند که وعده ی خدا(درباره ی رستاخیز) حقّ است و اینکه در فرارسیدن قیامت تردیدی نیست،پس(از آشکار شدن این حقیقت)عدّه ای گفتند:بر روی آنان بنای یادبودی بنا کنید،پروردگارشان به حال آنان داناتر است،آنان که بر کارشان آگاهی و دسترسی یافته بودند گفتند:ما بر آنان معبد و مسجدی می سازیم(تا نشان حرکتِ توحیدی آنان باشد).

نکته ها:

«اعثار»به اطلاع یافتن تصادفی و بدون جستجو گفته می شود،چنان که مردم آن زمان بدون زحمت و از راه پول و سکّه ی آنان،از راز مهم آنان آگاه شدند.

در داستان اصحاب کهف،مسأله قدرت و اراده ی الهی،شجاعت،دل کندن از دنیا،هجرت، تقیّه،امدادهای الهی و تغذیه ی حلال مطرح است.

پیام ها:

1 ارشاد و آموزشِ تجربی،عینی و نمایشی،از بهترین ارشادهاست.« أَعْثَرْنٰا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا» 2 هیچ یک از کارهای خدا عبث و بیهوده نیست.« أَعْثَرْنٰا ... لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللّٰهِ حَقٌّ» 3 عقاید باید بر اساس علم باشد.« لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللّٰهِ حَقٌّ» 4 قدرتی که بتواند انسان را بیش از سه قرن بی غذا زنده نگاه دارد،می تواند مرده ها را هم زنده کند.« أَنَّ وَعْدَ اللّٰهِ حَقٌّ»

ص :155

5 انسان از کنار بعضی حوادث تاریخی به سادگی می گذرد و از آثار تربیتی آن غافل است.اصحاب کهف،بعد از کشف ماجرا از دنیا رفتند،و مردم در فکر یادبود و ساختن مقبره بودند،نه عبرت و درس آموزی.« اِبْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیٰاناً» 6 اغلب افراد سطحی و ساده اندیش،حال کار ندارند و به دیگران می گویند کار کنند،« فَقٰالُوا ابْنُوا» ولی افراد نیرومند می گویند ما خودمان انجام می دهیم.

« لَنَتَّخِذَنَّ» 7 ساختن مسجد بر مزار اولیای خدا،ریشه ی قرآنی دارد.« لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً» 8 آثار مقدس باید در مکان های مقدس و به مناسبت های مقدس باشد.مسجد در کنار غار یکتاپرستان مهاجر،ارزش بیشتری دارد.« لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً» 9 از هر فرصتی برای ترویج دین استفاده کنیم.« لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً» (اگر بناست ساختمانی به عنوان یادبود ساخته شود،مسجد بسازیم که آثار معنوی و مادی زیادی دارد.)

[سوره الکهف (18): آیه 22]

اشاره

سَیَقُولُونَ ثَلاٰثَةٌ رٰابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَ یَقُولُونَ خَمْسَةٌ سٰادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ وَ یَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثٰامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ مٰا یَعْلَمُهُمْ إِلاّٰ قَلِیلٌ فَلاٰ تُمٰارِ فِیهِمْ إِلاّٰ مِرٰاءً ظٰاهِراً وَ لاٰ تَسْتَفْتِ فِیهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً (22)

بزودی خواهند گفت:(اصحاب کهف)سه نفر بودند،چهارمینشان سگشان بود و(عدّه ای)گویند:پنج نفر بودند،ششمین آنان سگشان بود.

(این سخنی بی دلیل و)پرتاب تیرِ گمان به گذشته ای ناپیداست.و(عدّه ای دیگر)گویند:هفت تن بودند و هشتمین آنان سگشان بود.بگو:پروردگارم به تعدادشان داناتر است(و شمار)آنان را جز اندکی،کسی نمی داند.پس درباره ی آنان جز به ظاهر(و آنچه آشکار کرده ایم)،مجادله مکن و درباره ی ایشان از هیچ کس از(اهل کتاب)نظر مخواه.

ص :156

نکته ها:

در مورد« رٰابِعُهُمْ »و« سٰادِسُهُمْ »،کلمه ی«واو»نیامده است،ولی همراه« ثٰامِنُهُمْ »،«واو» آمده است،شاید به این جهت که نظریّه ی سه نفر یا پنج نفر بودن آنان،از نااهلان است که خدا هم تعبیر«رجماً بالغیب»دارد،ولی نظریّه ی هفت تن بودن از مؤمنان و اهل دقّت است. (1)از این رو،کلمه ی «رَجْماً بِالْغَیْبِ» نیامده و به احترام آنان،میان اصحاب کهف و سگشان با واوِ عاطفه فاصله شده است.

اگر حرکت ها با ارزش و انسان ها هدف داشته باشند،وابسته ها و متعلّقات و حتی حیوانات همراه نیز باید به حساب آیند.چون حیوان بودن و نجس بودن دلیل بر بی ارزشی نیست.در این آیه سه بار از سگ یاد شده و در آیه ی 18 نیز به نقش مثبت سگ اصحاب کهف اشاره شده است.« وَ کَلْبُهُمْ بٰاسِطٌ ذِرٰاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ» در آیات مختلف این سوره از حدس گرایی انتقاد شده است:

« رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمٰا لَبِثْتُمْ» آیه 19،« رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ» آیه 21،« رَبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ» آیه 22 و« قُلِ اللّٰهُ أَعْلَمُ بِمٰا لَبِثُوا» آیه 26.

پیام ها:

1 قرآن از آینده خبر می دهد.« سَیَقُولُونَ» 2 سخن بی دلیل نگوییم و به تخمین و حدس تکیه نکنیم.« رَجْماً بِالْغَیْبِ» 3 در موارد غیر لازم باید از بحث و جدل چشم پوشید.« فَلاٰ تُمٰارِ فِیهِمْ» ...

4 به جای اندیشیدن به عدد،به هدف بیندیشید و دنبال دانستنی های بی فایده نروید.« لاٰ تَسْتَفْتِ فِیهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً» 5 دانستن و سؤال از هر کسی جایز نیست،از نااهلان نپرسیم.« لاٰ تَسْتَفْتِ ... مِنْهُمْ»

ص :157


1- 1) .این نظریه را ابن عباس از امیر المؤمنین علیه السلام نقل کرده است.

[سوره الکهف (18): آیات 23 تا 24]

اشاره

وَ لاٰ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فٰاعِلٌ ذٰلِکَ غَداً (23) إِلاّٰ أَنْ یَشٰاءَ اَللّٰهُ وَ اُذْکُرْ رَبَّکَ إِذٰا نَسِیتَ وَ قُلْ عَسیٰ أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هٰذٰا رَشَداً (24)

درباره ی هیچ چیز و هیچ کار،مگو که من آن را فردا انجام می دهم،

مگر آنکه(بگویی:)اگر خدا بخواهد.و اگر فراموش کردی(گفتن:ان شاء اللّه،همین که یادت آمد)پروردگارت را یاد کن و بگو:امید است که پروردگارم مرا به راهی که نزدیک تر است،راهنمایی کند.

نکته ها:

گفتنِ«ان شاء الله»که اعتقاد به قدرت و مشیّت الهی را می رساند،تکیه کلام اولیای الهی است.چنان که در قرآن نیز از زبان پیامبران نقل شده است؛یعقوب به فرزندانش می گوید:

« اُدْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ آمِنِینَ» (1)وارد مصر شوید،إن شاء اللّٰه در امانید،خضر به موسی می گوید:« سَتَجِدُنِی إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ صٰابِراً» (2)اگر خدا بخواهد مرا شکیبا خواهی یافت.حضرت شعیب به حضرت موسی می گوید:« سَتَجِدُنِی إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ مِنَ الصّٰالِحِینَ» (3)و حضرت اسماعیل به پدرش حضرت ابراهیم می گوید:« سَتَجِدُنِی إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ مِنَ الصّٰابِرِینَ» (4)مرا ذبح کن که به خواست خدا مرا از شکیبایان خواهی یافت.

البتّه مراد از گفتن« إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ »و« أَعُوذُ بِاللّٰهِ »و امثال آن،لقلقه ی زبان نیست،بلکه داشتن چنین بینشی در تمام ابعاد زندگی و در باور و دل انسان است.

امام صادق علیه السلام فرمود:در نوشته های خود نیز« إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ »را فراموش نکنید.روزی دستور داد نامه ای بنویسند،هنگامی که نامه را بدون«إن شاء اللّٰه»دید،فرمود:«کیف رجوتم أن یتم هذا؟»چگونه امید دارید که این کار به سامان برسد؟ (5)پیامبر اسلام هنگام ورود به

ص :158


1- 1) .یوسف،99.
2- 2) .کهف،69.
3- 3) .قصص،27.
4- 4) .صافّات،102.
5- 5) .تفسیر نور الثقلین.

قبرستان می فرمود:«و انا ان شاء الله بکم لاحقون»اگر خدا بخواهد ما هم به شما خواهیم پیوست،در حالی که مرگ،حتمی است. (1)

انسان در عین حال که اراده دارد و آزاد است،ولی به طور مستقل نیست و همه ی کارها به او سپرده نشده که بدون خواست خدا هم بتواند کاری انجام دهد.یعنی انسان نه در جبر است و نه اختیار تمام امور به او داده شده است،بلکه آزادی انسان در سایه ی مشیّت خداوند است.« إِلاّٰ أَنْ یَشٰاءَ اللّٰهُ»

پیام ها:

1 در سخن گفتن و تصمیم گیری خدا را فراموش نکنیم.« وَ لاٰ تَقُولَنَّ» ...

2 هرگز خود را مستقل از خدا ندانیم و بطور قطع از انجام کاری هر چند کوچک،در آینده خبر ندهیم.« لاٰ تَقُولَنَّ ... إِنِّی فٰاعِلٌ» ...

3 به امکانات و توان خود تکیه نکنیم،که فراهم بودن مقدّمات،تضمین کننده انجام قطعی کار نیست.« لاٰ تَقُولَنَّ ... إِنِّی فٰاعِلٌ» ...در آنچه هم یقین داریم،باید «إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ» بگوییم.

4 انسان پیوسته نیازمند خداست و در هر کاری باید خود را وابسته به اراده ی الهی بداند.« لاٰ تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فٰاعِلٌ» ...

5 جبران از دست رفته ها لازم است.« وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذٰا نَسِیتَ» 6 پیامبران نیز به تعلیم و هدایت الهی نیاز داشته اند.« قُلْ عَسیٰ أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی» 7 اظهار امیدواری به امدادهای الهی،از شیوه های صحیح دعاست.« عَسیٰ» ...

8 هدایت مراحلی دارد و همه ی آنها به دست خداوند است.« أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ» ...

9 باید راه میان بُر و نزدیک ترین راه به حقّ و صواب را پیدا کرد.« لِأَقْرَبَ مِنْ هٰذٰا» ...

10 رسیدن به رشد برتر،آرزوی انبیاست.« عَسیٰ أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ» ...

ص :159


1- 1) .تفسیر کشف الاسرار.

11 برای انبیا نیز رشد و رسیدن به مراحل بالاتر وجود دارد.« عَسیٰ أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هٰذٰا رَشَداً» 12 تداوم ذکر خدا،کوتاه ترین راه رسیدن به رشد است.« وَ اذْکُرْ رَبَّکَ ... عَسیٰ أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هٰذٰا رَشَداً»

[سوره الکهف (18): آیات 25 تا 26]

اشاره

وَ لَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاٰثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَ اِزْدَادُوا تِسْعاً (25) قُلِ اَللّٰهُ أَعْلَمُ بِمٰا لَبِثُوا لَهُ غَیْبُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ مٰا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاٰ یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَداً (26)

و آنان در غارشان سیصد سال ماندند و نُه سال(نیز بر آن)افزودند.

بگو:خداوند به مدّتی که در غار ماندند،داناتر است.غیب آسمان ها و زمین از آنِ اوست.چه بینا و شنواست! جز او برای مردم هیچ یار و یاوری نیست و هیچ کس را در حکم و فرمانروایی خود شریک نمی گیرد.

نکته ها:

یهودیان در مورد مقدار توقّف اصحاب کهف در غار،از حضرت علی علیه السلام سؤال کردند.

حضرت فرمود:309 سال.گفتند:در کتاب ما 300 سال آمده است! آن حضرت فرمود:

9 سال به خاطر تفاوت سال شمسی و قمری است. (1)

در تفسیر مراغی این تفاوت نه سال را،نشانه ی معجزه بودن قرآن دانسته که چه اندازه دقیق است و تفاوت سال های قمری و شمسی را هم در نظر گرفته است.

ممکن است گفته شود:مقدار،همان سیصد سال بوده که مردم نه سال به آن افزوده اند، «وَ ازْدَادُوا تِسْعاً» از این رو خداوند در جواب می فرماید:« قُلِ اللّٰهُ أَعْلَمُ بِمٰا لَبِثُوا» بگو:خدا داناتر است.

ص :160


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

عمر انسان حدّ معیّنی ندارد،مثل آب نیست که در صد درجه بجوشد و در درجه ی صفر یخ بزند.در آزمایش ها عمر بعضی موجودات زنده تا دوازده برابر افزایش یافته است.چنانچه در جراید نوشتند:ماهی منجمدی که مربوط به چند هزار سال پیش بود و در میان یخهای قطبی پیدا شد،پس از قرار گرفتن در آب ملایم،زندگی را از سر گرفت. (1)

اگر آمار،ساده و عادّی بیان شود،ممکن است یا فراموش شود و یا شنونده به آن توجّه خاص نکند.مثلا اگر بیماری به پزشک بگوید:من چهار ساعت در نوبت نشسته ام،یا بگوید چهار ساعت 7 دقیقه کم،توجّه پزشک تفاوت دارد.زیرا ارقام گاهی برای بیان کم و زیاد است و خیلی در آن دقّت نیست،ولی اگر ریز و دقیق بیان شود،شنونده را جذب می کند. لذا درباره مدّت تبلیغ حضرت نوح می فرماید:هزار سال مگر پنجاه سال،تا اعلام کند ارقام دقیق است.در این آیه نیز می فرماید:سیصد سال و سپس می فرماید:نه سال اضافه.تا بگوید آمار دقیق است.

پیام ها:

1 شیوه بیان آمار و اعداد باید دقیق باشد.« ثَلاٰثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً» 2 دقّت در بیان ارقام و آمار،آن را در ذهن،ماندگارتر می کند.« ثَلاٰثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً»

[سوره الکهف (18): آیه 27]

اشاره

وَ اُتْلُ مٰا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتٰابِ رَبِّکَ لاٰ مُبَدِّلَ لِکَلِمٰاتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً (27)

و آنچه را که از کتاب پروردگارت به تو وحی شده است(بر مردم)بخوان، (سنّت ها و)کلمات الهی را تغییر دهنده ای نیست و هرگز جز او پناهگاهی نخواهی یافت(که به آن پناهنده شوی).

ص :161


1- 1) .تفسیر نمونه.
نکته ها:

از بهانه های مخالفان پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله،این بود که از آن حضرت تقاضای تغییر و تبدیل قرآن را داشتند و می گفتند:« اِئْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هٰذٰا أَوْ بَدِّلْهُ» (1)قرآن دیگری بیاور یا آن را عوض کن.پیامبر در جواب آنان می فرمود:این در اختیار من نیست،تبدیل آیات تنها کار خداوند است.

پیام ها:

1 وحی و نزول کتب آسمانی لازمه ی ربوبیّت الهی و در مسیر تربیت انسان است.« مٰا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتٰابِ رَبِّکَ» 2 قرآن از هر گونه تغییر و تحریف مصون بوده است.آن گونه که پیامبر اسلام خاتم پیامبران است،قرآن نیز آخرین کتاب آسمانی است.« لاٰ مُبَدِّلَ لِکَلِمٰاتِهِ»

[سوره الکهف (18): آیه 28]

اشاره

وَ اِصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ اَلَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدٰاةِ وَ اَلْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَ لاٰ تَعْدُ عَیْنٰاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ لاٰ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنٰا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنٰا وَ اِتَّبَعَ هَوٰاهُ وَ کٰانَ أَمْرُهُ فُرُطاً (28)

وبا کسانی که پروردگارشان را(همواره و در هر)صبحگاه و شامگاه می خوانند و خشنودی او را می جویند،خود را شکیبا ساز و دیدگانت را از آنان برمگیر که زیور دنیا را بطلبی و از کسانی که دلشان را از یاد خود غافل کرده ایم و در پی هوس خویشند و کارشان بر گزافه و زیاده روی است،پیروی مکن.

نکته ها:

در طول تاریخ،اغنیا و ثروتمندان کافر،پیوسته شرط ایمان آوردن خود را طرد فقرا و بینوایان می دانستند،چنانچه از نوح چنین درخواستی کردند و حضرت در جواب آنان فرمود:

« مٰا أَنَا بِطٰارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا» (2)من مؤمنان را به خاطر تهیدستی طرد نمی کنم.در زمان

ص :162


1- 1) .یونس،15.
2- 2) .هود،29.

پیامبر اسلام نیز از آن حضرت می خواستند تهیدستانی چون سلمان و ابو ذر و عمار و خباب را از خویش براند تا آنان ایمان آورده و همراه او شوند.این آیه از چنین تفکّر و عملی نکوهش می کند.

امام صادق و امام باقر علیهما السلام فرمودند:مراد از خواندن خداوند در صبحگاه و شامگاه،اقامه ی نماز است. (1)

پیام ها:

1 ثروتمندان برای منصرف کردن پیامبر از معاشرت با تهی دستان مؤمن تلاش می کردند و پیامبر در برابر آن تلاشها،مأمور به مقاومت شد.« وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ» 2 همدلی با تهی دستان سخت است،ولی باید تحمّل کرد.« وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ» 3 پایبندی به دعا و نیایش،شرط شایستگی افراد برای مصاحبت و همنشینی است.« وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ» ...

4 رهبر باید نسبت به محرومان همدل و همدم باشد،نه بی اعتنا. (2)« وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ ... وَ لاٰ تَعْدُ عَیْنٰاکَ عَنْهُمْ» 5 دعای دائمی و خالصانه،ارزشمند است.« بِالْغَدٰاةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ» 6 در آغاز و پایان هر روز باید به یاد خدا بود.« بِالْغَدٰاةِ وَ الْعَشِیِّ» 7 برای بدست آوردن دنیا و رضایت سرمایه داران،از تهی دستان فاصله نگیریم.

« تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» 8 زشت ترین کار آن است که مردم به خدا توجّه کنند،ولی رهبر،به دنیا.

« یُرِیدُونَ وَجْهَهُ ... وَ لاٰ تَعْدُ عَیْنٰاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» 9 خطر دنیاطلبی تا حدّی است که خداوند،به پیامبران هم هشدار می دهد.

« وَ لاٰ تَعْدُ عَیْنٰاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا»

ص :163


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .در آیه ی 52 سوره انعام آمده: «فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظّٰالِمِینَ» طرد مؤمنان با ظلم برابر است.

10 کسی که بدنبال دنیا می رود،از مسیر رهروان الهی خارج می شود.« یُرِیدُونَ وَجْهَهُ ... تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» دنیاگرایی در مقابل خداگرایی است.

11 کیفر دنیاگرایی،غفلت از یاد خداوند است.« تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا وَ لاٰ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنٰا قَلْبَهُ» 12 ارزش یاد خدا،به ریشه دار بودن آن در قلب و روح است.« أَغْفَلْنٰا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنٰا» 13 انسان گام به گام سقوط می کند؛اوّل غفلت،آن گاه هوسرانی و سپس مسیر انحرافی.« أَغْفَلْنٰا، اِتَّبَعَ هَوٰاهُ، کٰانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» 14 رهبری افراد غافل،هواپرست و افراطی ممنوع است.« أَغْفَلْنٰا، اِتَّبَعَ هَوٰاهُ، کٰانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» 15 اعتدال،ارزش و زیاده روی ضد ارزش است.« وَ کٰانَ أَمْرُهُ فُرُطاً»

[سوره الکهف (18): آیه 29]

اشاره

وَ قُلِ اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شٰاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شٰاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنّٰا أَعْتَدْنٰا لِلظّٰالِمِینَ نٰاراً أَحٰاطَ بِهِمْ سُرٰادِقُهٰا وَ إِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغٰاثُوا بِمٰاءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی اَلْوُجُوهَ بِئْسَ اَلشَّرٰابُ وَ سٰاءَتْ مُرْتَفَقاً (29)

و بگو:حقّ از سوی پروردگار شما رسیده است،پس هر که خواست ایمان آورد و هر که خواست کافر شود.همانا ما برای ستمگران آتشی مهیّا کرده ایم که(شعله هایش)همچون سراپرده ای آنان را فراگرفته و چون پناه خواهند،با آبی(مانند مس)گداخته که چهره ها را بریان می کند یاری می شوند! چه بد نوشیدنی و چه بد جایگاهی است!

نکته ها:

آیه،گویا پاسخ به کسانی است که برای ایمان آوردنشان،شرط و شروط می گذارند و

ص :164

می گویند:شرط گرویدن ما آن است که فقرا را طرد کنی.

گرچه مردم در انتخاب ایمان و کفر مختارند،ولی باید بدانند که سرانجام کفر،عذاب سوزان قیامت است.

«سرادق»یعنی سراپرده،و تنها یک بار در قرآن آمده است،آن هم درباره دوزخیان.

امام رضا علیه السلام به یکی از کارمندان طاغوت فرمود:اگر از کوه بیفتم و قطعه قطعه شوم،بهتر از آن است که کارگزار طاغوت باشم،مگر آنکه مشکلی از مؤمنان بگشایم.سپس فرمود:

خداوند،کارگزاران طاغوت را در سرادقی از آتش قرار می دهد تا از حساب خلایق فارغ شود.

پیام ها:

1 تنها سرچشمه ی حقّ خداوند است.« اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ» 2 تقاضای طرد فقرای مؤمن حقّ نیست،بلکه حقّ آن است که از طرف خدا باشد.« قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ» 3 گرایش و عدم گرایش مردم،در حقّانیّت دین تأثیری ندارد.« قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شٰاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شٰاءَ فَلْیَکْفُرْ» 4 پیامبر مسئول ابلاغ است و انسان ها در پذیرش ایمان و کفر آزادند.« فَمَنْ شٰاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شٰاءَ فَلْیَکْفُرْ» متاع کفر و دین،بی مشتری نیست گروهی آن،گروهی این پسندند 5 کفر،ظلم به خویشتن است.« فَلْیَکْفُرْ، أَعْتَدْنٰا لِلظّٰالِمِینَ» 6 دوزخ،از هم اکنون آماده است.« أَعْتَدْنٰا» 7 سرنوشت انسان در گرو گرایش ها و اعمال اوست.« أَعْتَدْنٰا لِلظّٰالِمِینَ نٰاراً أَحٰاطَ بِهِمْ سُرٰادِقُهٰا» شهوات و مفاسدی که انسان را فرامی گیرد،در آخرت آتشی است که او را احاطه می کند.

8 توجّه به فرجام شوم کافران،نقش مهمی در تربیت انسان دارد.« لِلظّٰالِمِینَ نٰاراً أَحٰاطَ بِهِمْ» ...

9 معاد،جسمانی است.« یَشْوِی الْوُجُوهَ»

ص :165

[سوره الکهف (18): آیه 30]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ إِنّٰا لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً (30)

همانا آنان که ایمان آورده و کارهای نیک انجام داده اند(بدانند که)همانا ما پاداش کسی را که عمل خوب انجام داده تباه نمی کنیم.

نکته ها:

خداوند عمل های صالح ما را تباه نمی کند،بلکه این خصلت ها و عمل های بد ماست که موجب حبط و نابودی کارهای نیک می شود.

هر عمل صالح را می توان به چند روش انجام داد:به روش عادّی،خوب و عالی.این آیه، عالی ترین وجه را تشویق می کند.آری،گاهی مواد غذایی خوب است،ولی شیوه ی پخت آن خوب یا متوسط است.

پیام ها:

1 در تربیت،تهدید و بشارت و بیم و امید،در کنار هم لازم است.(آیه قبل تهدید بود و این آیه بشارت.)« إِنّٰا أَعْتَدْنٰا لِلظّٰالِمِینَ ... إِنّٰا لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ» ...

2 فکر و انگیزه ی الهی،بر عمل صالح مقدّم است.« آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» 3 در بینش اسلامی،نه چیزی از حساب الهی مخفی می ماند و نه اجر عملی ضایع می گردد.« إِنّٰا لاٰ نُضِیعُ» ...

4 ملاک در ارزش عمل،کیفیّت است،نه کمّیت.« أَحْسَنَ عَمَلاً» نه«اکثر عملا»

[سوره الکهف (18): آیه 31]

اشاره

أُولٰئِکَ لَهُمْ جَنّٰاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ اَلْأَنْهٰارُ یُحَلَّوْنَ فِیهٰا مِنْ أَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ یَلْبَسُونَ ثِیٰاباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَّکِئِینَ فِیهٰا عَلَی اَلْأَرٰائِکِ نِعْمَ اَلثَّوٰابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً (31)

ص :166

آنان برایشان باغهای جاودانه ای است که نهرها از زیر(قصرها و تخت هایشان)جاری است.در آنجا با دستبندهایی طلایی آراسته می شوند و جامه های سبز از حریر نازک و ضخیم می پوشند،در حالی که در آنجا بر تخت ها(ی بهشتی)تکیه داده اند.چه نیکو پاداشی و چه خوش جایگاهی!

نکته ها:

« عَدْنٍ »یعنی اقامت و جایگاه.« أَسٰاوِرَ »جمع«أسوره»به دستبند،« سُنْدُسٍ »به ابریشم نازک و« إِسْتَبْرَقٍ »به حریر ضخیم گفته می شود و« اَلْأَرٰائِکِ »جمع«أریکه»به تخت سلطنتی که با تور پوشانده باشند،گفته می شود.

در دو آیه ی قبل،درباره ی دوزخیان خواندیم:« بِئْسَ الشَّرٰابُ وَ سٰاءَتْ مُرْتَفَقاً» چه بد نوشیدنی و چه بد جایگاهی و این آیه درباره ی بهشتیان می فرماید:« نِعْمَ الثَّوٰابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً» چه نیکو پاداشی و چه خوش جایگاهی.

با توجّه به اینکه در بهشت هر لباس با هر نوع جنس و رنگی در اختیار بهشتیان قرار دارد، امّا اختصاص لباس سبز شاید اشاره به لباس رسمی و عمومی آنان باشد که هنگام تکیه بر تخت ها خود را به آن تزیین می نمایند.

پیام ها:

1 نهرهای بهشتی هم از زیر درختان جاری است،« تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ» (1)هم از زیر قصرهای بهشتی.« مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهٰارُ» 2 بهره مندی بهشتیان از زیورآلات،نشان می دهد که انسان فطرتاً زیور و آرایش را دوست دارد.« یُحَلَّوْنَ فِیهٰا مِنْ أَسٰاوِرَ» 3 ایمان و عمل به دستورات الهی و دوری از تجمّلات حرام در دنیا،رمز رسیدن به تجمّلات ابدی در آخرت است.« یُحَلَّوْنَ فِیهٰا مِنْ أَسٰاوِرَ» ...

4 معاد،روحانی و جسمانی است،چون اگر روحانی بود،نیازی به طلا و حریر

ص :167


1- 1) .بقره،25.

و تخت نبود.« یُحَلَّوْنَ فِیهٰا مِنْ أَسٰاوِرَ» ...

5 رنگ سبز،رنگ بهشتی است.« ثِیٰاباً خُضْراً»

[سوره الکهف (18): آیات 32 تا 33]

اشاره

وَ اِضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَیْنِ جَعَلْنٰا لِأَحَدِهِمٰا جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنٰابٍ وَ حَفَفْنٰاهُمٰا بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنٰا بَیْنَهُمٰا زَرْعاً (32) کِلْتَا اَلْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَهٰا وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً وَ فَجَّرْنٰا خِلاٰلَهُمٰا نَهَراً (33)

(ای پیامبر!)برای آنان(سرگذشت)دو مردی را مثَل بزن که برای یکی از آن دو،دو باغ انگور قرار دادیم و دور آنها را با نخل پوشاندیم و میان آن دو باغ را کشتزار قرار دادیم.

هر دو باغ،محصول خود را داد و چیزی از آن نکاست و میان آن دو،نهری روان ساختیم.

نکته ها:

«اکل»به معنای محصول و میوه ی قابل مصرف و خوردنی است.

از این آیات می توان اصول باغداری یا احداث باغهای نمونه و دلربا را استفاده کرد،که عبارت است از:

الف:درختان کوتاه در وسط« أَعْنٰابٍ »و درختان بلند در اطراف باغ باشد.«نخل» ب:باغها با هم فاصله داشته و اطرافشان باز باشد.« جَعَلْنٰا بَیْنَهُمٰا» ج:زمین هایی که در فاصله میان باغهاست کشت شده باشد.« بَیْنَهُمٰا زَرْعاً» د:میان باغها آب جاری باشد.« فَجَّرْنٰا خِلاٰلَهُمٰا» ه:باغها سست و ضعیف و آفت زا نباشد.« لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً» بنا بر این بهترین منظره،از باغهای انگور گوناگون،« أَعْنٰابٍ» و انگور و خرما در کنار هم، «اعناب و نخل»و انواع کشت ها،« زَرْعاً» و کِشتی که در اطرافش درخت باشد،« حَفَفْنٰاهُمٰا»

ص :168

و آبها از زیر درختان و کنار مزرعه جاری باشد، « فَجَّرْنٰا خِلاٰلَهُمٰا نَهَراً» پدید می آید.

این آیات،گویا پاسخی به درخواست کفّار سرمایه دار است که می خواستند پیامبر،فقرا را از دور خویش براند تا آنان به گرد حضرت آمده و ایمان آورند،خداوند در پاسخ آنان می فرماید:

نه فقر نشانه ی ذلّت است و نه ثروت نشانه ی عزّت انسان.چنان که در آیه 28 نیز به پیامبرش فرمود:« وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ» ...

پیام ها:

1 از ساده ترین،فطری ترین و عمومی ترین شیوه های انتقال مطلب،استفاده از تمثیل و ضرب المثل است.« وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً» 2 تفاوت فقر و غنای انسان،از جانب خداوند حکیم است.« جَعَلْنٰا لِأَحَدِهِمٰا» ...

3 کشاورز حقیقی خداست،نه انسان.« حَفَفْنٰاهُمٰا، فَجَّرْنٰا ،جَعَلْنٰا»

[سوره الکهف (18): آیه 34]

اشاره

وَ کٰانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقٰالَ لِصٰاحِبِهِ وَ هُوَ یُحٰاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مٰالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً (34)

و برای آن مرد میوه ای(فراوان)بود.پس به دوستش در حالی که با او گفتگو می کرد،گفت:من از تو مالدارتر و از نظر نفرات،نیرومندترم.

نکته ها:

« ثَمَرٌ »به انواع میوه و به انواع مال و دارایی و حتّی به درخت نیز گفته می شود.چنان که در آیه ی 42 می خوانیم:« أُحِیطَ بِثَمَرِهِ» که قهر خدا تمام باغ و درختان را احاطه کرد،نه تنها میوه ی آن را.

«صاحب»یعنی همراه و هم سخن،چه مؤمن باشد مثل این آیه،چه کافر مانند آیه ی 37 این سوره که می فرماید:« قٰالَ لَهُ صٰاحِبُهُ وَ هُوَ یُحٰاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ»

ص :169

پیام ها:

1 دلبستگی و غرور به مال و قبیله،زمینه ی طغیان است.« أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ» 2 نه فقر نشانه ی ذلّت است،نه ثروت دلیل عزّت،پس بر فقرا فخر نفروشیم.

« أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مٰالاً وَ أَعَزُّ» ...

خاکساران جهان را به حقارت منگر کوزه بی دسته چو بینی،به دو دستش بردار

[سوره الکهف (18): آیه 35]

اشاره

وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ قٰالَ مٰا أَظُنُّ أَنْ تَبِیدَ هٰذِهِ أَبَداً (35)

و او در حالی که بر خویش ستمکار بود،به درون باغ خود آمد(و با غرور و سرمستی)گفت:گمان ندارم که هرگز این(باغ،یا دنیا)نابود شود!

پیام ها:

1 همه ی دارایی های انسان از خداست و مالک حقیقی اوست.در آیه ی 32 فرمود:« جَعَلْنٰا لِأَحَدِهِمٰا جَنَّتَیْنِ» و در این آیه می فرماید:« دَخَلَ جَنَّتَهُ» 2 دارایی و نعمت های سرشار،زمینه ی غرور است.« دَخَلَ جَنَّتَهُ ... قٰالَ» 3 غفلت از خدا،خودبرتربینی،تحقیر دیگران و فریفته شدن به جلوه های مادّی دنیا ظلم به خویشتن است.« ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ» 4 انسانِ منحرف و غافل،از جماد و نبات بدتر است.خداوند درباره ی باغ در آیه ی 23 فرمود:« وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً» یعنی چیزی کم نگذاشت،ولی درباره ی صاحب باغ فرمود:« ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ».

5 نعمت ها و برخورداری ها را هرگز باقی و جاودانه مپنداریم.« مٰا أَظُنُّ أَنْ تَبِیدَ»

[سوره الکهف (18): آیه 36]

اشاره

وَ مٰا أَظُنُّ اَلسّٰاعَةَ قٰائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلیٰ رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْهٰا مُنْقَلَباً (36)

و گمان نمی کنم که قیامت برپا شود و اگر هم به سوی پروردگارم بازگردانده شوم،یقیناً بهتر از این(باغ)را در بازگشت،خواهم یافت.

ص :170

نکته ها:

کافران می پندارند نعمت دادن بر خدا لازم است و این حقّ انسان است که باید همواره برخوردار باشد.چنان که در آیه 50 سوره ی فصّلت می خوانیم:« لَئِنْ رُجِعْتُ إِلیٰ رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنیٰ» اگر قیامتی هم باشد،بهترین ها برای ما خواهد بود.ولی این تفکّر در قرآن رد شده است.انسان از لطف و فضل خدا بهره مند است،ولی اگر خدا بخواهد،آبها را تلخ،درخت ها را خشک و کافران را نابود یا وحی به انبیا را قطع می کند،تا مپندارند که بدون لطف الهی استحقاق این نعمت ها را دارند.

پیام ها:

1 دلبستگی به دنیا و دنیاگرایی،زمینه ی انکار قیامت است.« أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ ... وَ مٰا أَظُنُّ السّٰاعَةَ قٰائِمَةً» ...

2 منکران قیامت،دلیلی بر نفی آن ندارند.« مٰا أَظُنُّ» 3 امید و آرزوی بی جا و بی دلیل محکوم است.« وَ لَئِنْ رُدِدْتُ» 4 انسان فطرتاً گرایش به خدا و معنویات دارد.« إِلیٰ رَبِّی» 5 بعضی ها به غلط نعمت را نشانه ی کرامت و ارزش خود می پندارند و آن را ابدی می دانند.« لَئِنْ رُدِدْتُ إِلیٰ رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً»

[سوره الکهف (18): آیات 37 تا 38]

اشاره

قٰالَ لَهُ صٰاحِبُهُ وَ هُوَ یُحٰاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوّٰاکَ رَجُلاً (37) لٰکِنَّا هُوَ اَللّٰهُ رَبِّی وَ لاٰ أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً (38)

دوستش در حالی که با او گفتگو می کرد گفت:آیا به آن(خدایی)که تو را از خاک، سپس از نطفه آفرید،آن گاه تو را مردی کامل و تمام اندام قرار داد،کافرشده ای؟!

ولی من(گویم:)اوست خداوند،پروردگار من و هیچ کس را با پروردگارم شریک نمی سازم.

ص :171

نکته ها:

«محاوره»به معنای گفتگو و ردّ و بدل کردن کلام و پاسخگویی به یکدیگر است.کلمه ی « لٰکِنَّا »در واقع،«لکن أنا»بوده است.

پیام ها:

1 گفتگو و بحث آزاد میان مکتب ها مورد قبول قرآن است.« وَ هُوَ یُحٰاوِرُهُ» 2 در مقابل ثروتمندان و قدرتمندان،بدون احساس حقارت وبا کمال عزّت،به ارشاد بپردازید.« قٰالَ لَهُ صٰاحِبُهُ ... أَ کَفَرْتَ» 3 گاهی علاقه به مال و ثروت،زمینه ی کفر انسان به خدا و قیامت است.« أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ ... أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ» 4 آنکه به مال و خویشاوندان خود می بالد،علاجش یادآوری اصل خاکی اوست.« أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ ... خَلَقَکَ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ» 5 انکار معاد،انکار خداست او با گفتن« مٰا أَظُنُّ السّٰاعَةَ قٰائِمَةً» معاد را انکار کرد، ولی صاحبش به او گفت:« أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ» آیا به خدایی که تو را آفرید کفر ورزیدی؟! 6 کفر به خدا،جای تعجّب و شگفتی و توبیخ دارد.« أَ کَفَرْتَ» 7 اعتراض به کفّار جایز است.« أَ کَفَرْتَ» ولی باید همراه با استدلال و نشان دادن راه باشد.« بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرٰابٍ» 8 در تربیت و بازداشتن از انحراف دیگران،با استدلال سخن بگوییم.« أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ» 9 در برابر شک و تردید دیگران،مؤمن باید موضع خود را با صراحت اعلام کند.« لٰکِنَّا هُوَ اللّٰهُ» 10 تکیه بر غیر خدا،شرک است.« أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ ... لٰکِنَّا ... لاٰ أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً» 11 توحید ناب آن است که همراه با نفی هر گونه شرک باشد.« اَللّٰهُ رَبِّی وَ لاٰ أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً»

ص :172

[سوره الکهف (18): آیه 39]

اشاره

وَ لَوْ لاٰ إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ لاٰ قُوَّةَ إِلاّٰ بِاللّٰهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مٰالاً وَ وَلَداً (39)

و چرا آن گاه که وارد باغت شدی،نگفتی:ما شاء اللّٰه(آنچه خدا بخواهد)،هیچ نیرویی جز به(قدرت)خدا نیست؟ اگر مرا از نظر مال و فرزند،کمتر از خویش می بینی!

نکته ها:

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:هر نعمتی که خداوند از مال و فرزند به بنده اش می بخشد،اگر بگوید:«ما شاء الله و لا قوة الا بالله»،خداوند آفات و ناراحتی های او را دفع می کند تا به آرزویش برسد.سپس این آیه را تلاوت فرمود. (1)

همچنین در روایات آمده است:جمله ی«لا حول و لا قوة الا بالله»سبب دفع بلا و دوام نعمت می شود و گنجی از گنج های بهشت است. (2)

پیام ها:

1 توبیخ و سرزنش باید همراه با ارشاد و رهنمود باشد.« لَوْ لاٰ ... قُلْتَ مٰا شٰاءَ اللّٰهُ» 2 عقیده به تنهایی کافی نیست،باید با زبان نیز اقرار کرد.« قُلْتَ مٰا شٰاءَ اللّٰهُ» 3 هنگام برخورد با مناظر زیبای طبیعت،به یاد خدا باشیم که همه ی نعمت ها از اوست.« لَوْ لاٰ إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ مٰا شٰاءَ اللّٰهُ» 4 برای پیشگیری از غفلت و غرور،هنگام برخورد با نعمت ها اراده الهی را فراموش نکنیم.« مٰا شٰاءَ اللّٰهُ» 5 مؤمن به خاطر کمی مال و فرزند،خود را نمی بازد.« إِنْ تَرَنِ» یعنی تو مرا کم می بینی،نه آنکه من کم هستم.

ص :173


1- 1) .تفسیر درّ المنثور.
2- 2) .تفسیر کنز الدقائق.

[سوره الکهف (18): آیات 40 تا 41]

اشاره

فَعَسیٰ رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ وَ یُرْسِلَ عَلَیْهٰا حُسْبٰاناً مِنَ اَلسَّمٰاءِ فَتُصْبِحَ صَعِیداً زَلَقاً (40) أَوْ یُصْبِحَ مٰاؤُهٰا غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِیعَ لَهُ طَلَباً (41)

پس امید است که پروردگارم بهتر از باغ تو را به من عطا کند و مجازات (صاعقه و عذابی)حساب شده بر باغ تو از آسمان فرستد تا به زمینی هموار و بی گیاه و لغزنده تبدیل شود.

یا آب آن(باغ به زمین)فروکش کند،پس هرگز نتوانی آن را بازیابی.

نکته ها:

«زلق»به زمین صاف و بدون گیاه گفته می شود،آن چنان که پای انسان در آن بلغزد.

پیام ها:

1 دادن و گرفتن های خدا،بر اساس ربوبیّت و تربیت اوست.« فَعَسیٰ رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ» 2 فقیران مأیوس نباشند،« أَنَا أَقَلَّ ... فَعَسیٰ رَبِّی» که یأس و ناامیدی بدتر از فقر است.

3 اگر خدا بخواهد،فقیر،غنی،بلکه برتر از غنی می شود.« خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ» 4 آرزوی سلب نعمت از کفّار فخرفروش،و نفرین بر آنان،پسندیده است.

« یُرْسِلَ عَلَیْهٰا حُسْبٰاناً» ...

5 قهر خداوند حساب شده و عادلانه است.« حُسْبٰاناً» 6 ثروتمندان به داشته های خود مغرور نشوند،شاید در یک لحظه همه ثروتشان نابود شود.« فَتُصْبِحَ صَعِیداً زَلَقاً» 7 شرک و کفر و فخرفروشی،دارایی و سرسبزی را به کویر تبدیل می کند.

« فَتُصْبِحَ صَعِیداً زَلَقاً» 8 دست خدا برای قهر و عذاب،باز است،چه از آسمان،چه از زمین.« یُرْسِلَ عَلَیْهٰا حُسْبٰاناً مِنَ السَّمٰاءِ یُصْبِحَ مٰاؤُهٰا غَوْراً»

ص :174

9 در برابر خشم و غضب الهی،قدرت و راه نجاتی نیست.« فَلَنْ تَسْتَطِیعَ لَهُ طَلَباً»

[سوره الکهف (18): آیه 42]

اشاره

وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلیٰ مٰا أَنْفَقَ فِیهٰا وَ هِیَ خٰاوِیَةٌ عَلیٰ عُرُوشِهٰا وَ یَقُولُ یٰا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَداً (42)

و(سرانجام)فرآورده های آن(مرد مغرور،با قهر الهی)احاطه شد،پس او چنان شد که دو دست خویش را به خاطر خرجهایی که در باغ کرده بود(از شدّت حسرت)برهم می مالید،در حالی که آن(باغ و تاکستان)بر داربست هایش فروریخته بود و می گفت:ای کاش کسی را شریک پروردگارم قرار نمی دادم.

نکته ها:

بعضی با غرور و خودبرتربینی و گفتنِ« أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مٰالاً» ...از خدا غافل شده و از مدار توحید خارج و مشرک می شوند،امّا دیر یا زود به پروردگار یکتا اقرار خواهند کرد،چه مؤمنان « لاٰ أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً» (1)و چه کافران.« یٰا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَداً»

پیام ها:

1 خداوند محیط است،« وَ اللّٰهُ مُحِیطٌ» (2)؛هم لطفش احاطه دارد،« رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ» (3)وهم قهرش فراگیر است.« أُحِیطَ بِثَمَرِهِ» 2 کیفر خداوند در کمین مغروران است.« أُحِیطَ بِثَمَرِهِ» 3 حوادث و عذاب های الهی،پیامد افکار و اعمال بد ماست.به دنبالِ کفر و کفرانِ صاحب باغ در آیات قبل،« أُحِیطَ بِثَمَرِهِ» آمده است.

4 ناامیدی ها و حالات درونی،در ظاهر و کردار انسان اثر می گذارد.« یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ» 5 دنیاطلبان،ابتدا از حوادث تحلیل اقتصادی می کنند،سپس تحلیل معنوی.(در این آیه ابتدا حسرت بر پول های خرج شده است،سپس غصّه برای شرک)

ص :175


1- 1) .کهف،38.
2- 2) .بقره،19.
3- 3) .اعراف،156.

6 عذاب های دنیوی،بیدارباشی برای وجدان های خفته و دلهای غافل است.

« أُحِیطَ بِثَمَرِهِ ... یَقُولُ یٰا لَیْتَنِی»

[سوره الکهف (18): آیات 43 تا 44]

اشاره

وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ فِئَةٌ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَ مٰا کٰانَ مُنْتَصِراً (43) هُنٰالِکَ اَلْوَلاٰیَةُ لِلّٰهِ اَلْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَوٰاباً وَ خَیْرٌ عُقْباً (44)

و هیچ گروهی نداشت که او را در برابر(قهر)خدا یاری کنند و نمی توانست خودش را یاری کند.

آنجا(ثابت شد که)ولایت و قدرت تنها از آنِ خدای حقّ است و(نزد)اوست بهترین پاداش و نیکوترین فرجام.

نکته ها:

قرآن بارها تأکید کرده که انسان،هنگام مواجهه با خطر و گسستن وسایل مادّی،رو به خدا می آورد و او را از عمق جان صدا می زند،در دریا وقتی گرفتار امواج می شود یا وقتی عذاب می آید،اظهار ایمان می کند.

اینجا نیز وقتی آن شخص با باغ سوخته اش روبرو شد و فریادرسی نداشت،فهمید که ولایت حقّ،مخصوص خدای یکتاست. «هُنٰالِکَ الْوَلاٰیَةُ لِلّٰهِ الْحَقِّ» کلمه ی«ولایت»در این آیه،به معنای قدرت و نصرت می باشد.

پیام ها:

1 عاقبتِ اعتماد به غیر خدا،ناکامی است.« لَمْ تَکُنْ لَهُ فِئَةٌ یَنْصُرُونَهُ» 2 هنگام فرارسیدن قهر خدا،مال و فرزند هر چند بسیار باشد به کار نمی آید.

« وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ فِئَةٌ یَنْصُرُونَهُ» (از یاران دوران رفاه به هنگام خطر خبری نیست.) 3 قطعنامه ی همه ی حوادث تلخ،تنها یک جمله است و آن اینکه قدرت تنها از آنِ خداست.« هُنٰالِکَ الْوَلاٰیَةُ لِلّٰهِ الْحَقِّ» 4 ولایت های غیر الهی ناپایدار و باطل است،و تنها ولایت خدا ثابت و حقّ

ص :176

است.« اَلْوَلاٰیَةُ لِلّٰهِ الْحَقِّ» 5 چه محاسبه گر باشیم،چه دوراندیش،باید به سراغ خدا برویم.« هُوَ خَیْرٌ ثَوٰاباً وَ خَیْرٌ عُقْباً» 6 نصرت الهی و حقانیّت خداوند،ضامن پرداخت بهترین پاداش و فرجام است.« هُنٰالِکَ الْوَلاٰیَةُ لِلّٰهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَوٰاباً وَ خَیْرٌ عُقْباً» 7 ملاک ارزشها،عاقبت و پاداش خوب است.« خَیْرٌ ثَوٰاباً وَ خَیْرٌ عُقْباً»

[سوره الکهف (18): آیه 45]

اشاره

وَ اِضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا کَمٰاءٍ أَنْزَلْنٰاهُ مِنَ اَلسَّمٰاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبٰاتُ اَلْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیماً تَذْرُوهُ اَلرِّیٰاحُ وَ کٰانَ اَللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ مُقْتَدِراً (45)

و(ای پیامبر!)برای آنان زندگی دنیا را مثَل بزن که(در ناپایداری)همچون آبی است که از آسمان فرو فرستادیم،پس گیاه زمین به وسیله ی آن (چنان رشد کند و انبوه شود که)در هم فرو رود،پس ناگهان خشک شود، آن چنان که بادها پراکنده اش کنند و خداوند بر هر چیزی تواناست.

نکته ها:

در آیه،سخن از رویش و سرسبزی زمین و فرارسیدن قهر الهی و سوختن و خاکستر شدن آنهاست،تا درس عبرتی برای مردمان مغرور و غافل از خدا باشد. (1)

آری،دنیا همچون گیاه بی ریشه ای است که با اندک بارانی سبز و با اندک بادی خشک می شود،البتّه آنچه باقی می ماند،عمل انسان است.چنانچه در دیوان منسوب به امیر المؤمنین علیه السلام می خوانیم: یا من بدنیاه اشتغل قد غره طول الأمل

ص :177


1- 1) .نظیر این آیه در آیه ی 24 سوره ی یونس با تفصیل بیشتر و آیه 20 سوره ی حدید آمده است.
پیام ها:

1 پیامبر خدا برای بیان حقایق و هدایت مردم،مأمور به استفاده از تمثیل است.

« وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» 2 یکی از اصول تربیت و تبلیغ،استفاده از مثل های قابل فهم عموم و طبیعی می باشد.« وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ ... کَمٰاءٍ أَنْزَلْنٰاهُ» ...

3 هر بهاری را خزانی و هر و صالی را فراقی است.« نَبٰاتُ ... هَشِیماً» 4 به جلوه های زودگذر دنیا دلخوش و مغرور نشویم و به آینده ی پایدار بیندیشیم.« فَأَصْبَحَ هَشِیماً تَذْرُوهُ الرِّیٰاحُ»

[سوره الکهف (18): آیه 46]

اشاره

اَلْمٰالُ وَ اَلْبَنُونَ زِینَةُ اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ اَلْبٰاقِیٰاتُ اَلصّٰالِحٰاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوٰاباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً (46)

مال و فرزندان،زینت زندگی دنیایند و کارهای ماندگار شایسته،نزد پروردگارت پاداشی بهتر دارند و امید داشتن به آنها نیکوتر است.

نکته ها:

در روایات،برای« اَلْبٰاقِیٰاتُ الصّٰالِحٰاتُ »نمونه هایی همچون،نمازهای پنجگانه، (1)ذکر خدا (2)و محبّت اهل بیت علیهم السلام بیان شده است، (3)ولی اینها مصادیقی است که مفاهیم قرآن را مخصوص به خود نمی سازد.

همه ی نعمت های مادّی،زینت دنیا هستند،ولی مال و فرزند جلوه ی بیشتری دارد و به همین دلیل نام این دو از میان نعمت های بی شمار الهی مطرح شده است.و چون غالباً پسران نیروی فعّال اقتصادی هستند،نه دختران،لذا در کنار«مال»،«بنون»آمده است،نه «بنات».« اَلْمٰالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا»

ص :178


1- 1) .تفسیر برهان.
2- 2) .بحار،ج 74،ص 108.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.
پیام ها:

1 جلوه ی مال و فرزند تنها در دنیاست،در آخرت،ثروت و فرزند،سودی نمی بخشد.« زِینَةُ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» 2 آنان که امکانات مادی دارند مغرور نشوند.آنان هم که ندارند،مأیوس نباشند.

« اَلْمٰالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ ... وَ الْبٰاقِیٰاتُ الصّٰالِحٰاتُ خَیْرٌ» 3 مال و فرزند،ماندگار نیست،به چیزی بیندیشیم و دل ببندیم که باقی است.

« اَلْبٰاقِیٰاتُ الصّٰالِحٰاتُ خَیْرٌ» 4 در پیشگاه خداوند،هیچ عمل صالحی محو نمی شود و پاداش ها تضمین شده است.« وَ الْبٰاقِیٰاتُ الصّٰالِحٰاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوٰاباً» 5 ارزش کارهای نیک را همه نمی دانند.بیشتر مردم خیر و ارزش را در کامیابی های مادّی می پندارند.« خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ» 6 پاداش و کیفر،لازمه ی تربیت و از شئون ربوبیّت است.« عِنْدَ رَبِّکَ» 7 تنها به پاداش فکر نکنید،به آینده ی پایدار هم بیندیشید.« خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوٰاباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً» 8 در ارشاد و تربیت،از آرزوها و امیدهای مردم استفاده کنیم.« خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوٰاباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً»

[سوره الکهف (18): آیه 47]

اشاره

وَ یَوْمَ نُسَیِّرُ اَلْجِبٰالَ وَ تَرَی اَلْأَرْضَ بٰارِزَةً وَ حَشَرْنٰاهُمْ فَلَمْ نُغٰادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً (47)

و(یاد کن)روزی که کوه ها را به حرکت درآوریم و زمین را آشکار(صاف و هموار)می بینی در حالی که همگان را برانگیخته یم،پس هیچ یک از آنان را فروگذار نمی کنیم.

نکته ها:

قرآن وضعیّت کوه ها را در آستانه ی برپایی رستاخیز،به صورت های گوناگونی بیان کرده

ص :179

است،از قبیل:

1 زلزله و لرزش زمین و کوهها.« تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبٰالُ» (1)2 حرکت و جابجایی.« نُسَیِّرُ الْجِبٰالَ» 3 تکّه تکّه شدن و به صورت ریگ درآمدن.« بُسَّتِ الْجِبٰالُ بَسًّا فَکٰانَتْ هَبٰاءً مُنْبَثًّا» (2)

پیام ها:

1 برای دل نبستن به زندگی دنیا،یادآوری قیامت لازم است.« وَ یَوْمَ» ...

2 کارهای نیک،در جاهای بسیار بکار می آید،از جمله در قیامت که کوه ها نیز به حرکت درآیند.« وَ یَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبٰالَ» (3)3 در سرزمین قیامت و عرصات محشر،هیچ پستی و بلندی وجود ندارد.« تَرَی الْأَرْضَ بٰارِزَةً» 4 حشر و رستاخیز،حتمی است.« حَشَرْنٰاهُمْ» (فعل ماضی،برای آینده آمده است) 5 قیامت برای همه است و هیچ استثنایی در کار نیست.« فَلَمْ نُغٰادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً»

[سوره الکهف (18): آیه 48]

اشاره

وَ عُرِضُوا عَلیٰ رَبِّکَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونٰا کَمٰا خَلَقْنٰاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِداً (48)

و(در آن روز)همه ی مردم صف کشیده،بر پروردگارت عرضه می شوند.(خدا به آنان می فرماید:)همان گونه که نخستین بار شما را آفریدیم،(امروز هم)به سوی ما آمدید،بلکه پنداشتید که هرگز ما برایتان موعدی مقرّر نخواهیم داشت؟

نکته ها:

«صَف»نشانه ی نظم و ساماندهی و رمز ادب و تواضع است.در قرآن،برای بیان اوصاف مجاهدان و همچنین فرشتگان،تعبیر«صف»آمده است و دو سوره ی از قرآن نیز به نام

ص :180


1- 1) .مزّمل،14.
2- 2) .واقعه،5 6.
3- 3) .با استفاده از کلمه ی«واو»و«یوم»که مفهوم ظرفیّت را در ارتباط با آیه ی قبل می رساند.

«صف»و«صافات»می باشد.

اگر در دنیا،قوای مسلّح با نظم خاصّی بر رؤسا عرضه می شوند،در قیامت،همه ی انسان ها به طور قهری و منظّم بر خداوند عرضه خواهند شد.

پیام ها:

1 حضور در قیامت و عرضه بر پروردگار،قطعی است.« وَ عُرِضُوا عَلیٰ رَبِّکَ» 2 طبقات دنیوی در قیامت از بین می رود و همه ی مردم،توانگر و فقیر در یک صف قرار می گیرند.« صَفًّا» 3 نظم،ارزشی است که هم در دنیا مطرح است،هم در آخرت،هم در جامعه و هم در عبادت.« عُرِضُوا ... صَفًّا» 4 نحوه ی حضور در قیامت،مانند هنگام تولّد و حضور در دنیاست؛عاجز، گریان و عریان. (1)« کَمٰا خَلَقْنٰاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ» 5 معاد جسمانی است.« جِئْتُمُونٰا کَمٰا خَلَقْنٰاکُمْ» ...

6 آفرینش مجدّد در قیامت،همچون آفرینش در دنیاست.« کَمٰا خَلَقْنٰاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ» 7 کافران،دلیلی بر انکار معاد ندارند.« بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِداً»

[سوره الکهف (18): آیه 49]

اشاره

وَ وُضِعَ اَلْکِتٰابُ فَتَرَی اَلْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمّٰا فِیهِ وَ یَقُولُونَ یٰا وَیْلَتَنٰا مٰا لِهٰذَا اَلْکِتٰابِ لاٰ یُغٰادِرُ صَغِیرَةً وَ لاٰ کَبِیرَةً إِلاّٰ أَحْصٰاهٰا وَ وَجَدُوا مٰا عَمِلُوا حٰاضِراً وَ لاٰ یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً (49)

و کتاب(و نامه اعمال)در میان نهاده می شود،پس مجرمان را می بینی که از آنچه در آن است بیمناک اند و می گویند:وای بر ما،این چه نوشته ای است که هیچ(گفتار و کردار)کوچک و بزرگی را فروگذار نکرده مگر اینکه برشمرده است! و آنچه انجام داده اند(مقابل خود)حاضر می یابند و پروردگارت به هیچ کس ستم نمی کند.

ص :181


1- 1) .در مناجاتها نیز به عریانی هنگام رستاخیز و محشر اشاره شده است.
نکته ها:

بارها قرآن از مسئله ی کتاب و پرونده و نامه ی عمل در قیامت سخن به میان آورده است و می فرماید:فرستادگان ما می نویسند:« إِنَّ رُسُلَنٰا یَکْتُبُونَ» (1)،آثار کارها را هم می نویسیم:« نَکْتُبُ مٰا قَدَّمُوا وَ آثٰارَهُمْ» (2)،نامه عمل آنان بر گردنشان آویخته می شود:« أَلْزَمْنٰاهُ طٰائِرَهُ فِی عُنُقِهِ» (3)،پرونده ها در قیامت گشوده می شود:« وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ» (4)،نامه ها به دست خود افراد داده می شود؛نامه ی خوبان به دست راست و نامه بدکاران به دست چپ آنان داده می شود.همان گونه که هر فردی پرونده ای دارد،هر امّتی نیز کتاب و پرونده ای دارد.« کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعیٰ إِلیٰ کِتٰابِهَا» (5)پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در بازگشت از جنگ حُنین،در یک صحرای خشک فرود آمد.به اصحاب فرمود:بگردید تا هر چه از چوب و خاشاک یافتید گرد آورید.اصحاب رفتند و هر کس چیزی آورد.روی هم ریختند و انباشته شد.پیامبر فرمود:«هکذا تجتمع الذنوب،ایاکم و المحقرات من الذنوب»گناهان اینگونه جمع می شوند،پس از گناهان کوچک پرهیز کنید. (6)

از این برنامه این درس را نیز می توان گرفت که پیامبر خدا صلی اللّٰه علیه و آله آموزشی اردویی و بیابانی تجسّمی،نمایشی و عملی،همراه با پرکردن اوقات فراغت برای یاران خود داشتند،آن هم وقتی که خطر غرور ناشی پیروزی در جنگ در کمین آنان بود،و اصحاب خود را بی گناه یا کم گناه می پنداشتند.

امام صادق علیه السلام فرمودند:در روز قیامت هنگامی که کارنامه ی عمل انسان به او داده می شود،پس از نگاه به آن و دیدن آنکه تمام لحظه ها و کلمه ها و حرکات و کارهای او ثبت شده،همه ی آنها را به یاد می آورد،مانند اینکه ساعتی قبل آنها را مرتکب شده است،لذا می گوید:« یٰا وَیْلَتَنٰا مٰا لِهٰذَا الْکِتٰابِ لاٰ یُغٰادِرُ صَغِیرَةً ...». (7)

آنان که در دنیا بی خیال و بی تفاوت بوده و به هر کاری دست می زنند،در آخرت هراس و

ص :182


1- 1) .یونس،21.
2- 2) .یس،12.
3- 3) .اسراء،13.
4- 4) .تکویر،10.
5- 5) .جاثیه،28.
6- 6) .کافی،ج 2،ص 288.
7- 7) .تفسیر المیزان.

دلهره خواهند داشت،« مُشْفِقِینَ» ولی مؤمنان که در دنیا اهل تعهّد و خداترسی بودند در آنجا آسوده اند.« إِنّٰا کُنّٰا قَبْلُ فِی أَهْلِنٰا مُشْفِقِینَ» (1)

پیام ها:

1 در قیامت،هم نامه ی عمل هر فرد به دستش داده می شود،هم کتابی در برابر همه قرار داده می شود.« وَ وُضِعَ الْکِتٰابُ» 2 نگرانی و هراس مجرمان،از عملکرد ثبت شده ی خویش است،نه از خداوند.

« مُشْفِقِینَ مِمّٰا فِیهِ» 3 قیامت،روز حسرت و افسوس مجرمان است.« یٰا وَیْلَتَنٰا» 4 علم افراد به عملکرد خودشان در قیامت چنان است که گویا همه با سواد می شوند،چون کتاب و خواندن برای همه مطرح است.« وُضِعَ الْکِتٰابُ ... مُشْفِقِینَ مِمّٰا فِیهِ» 5 عمل های انسان دارای درجات است.« صَغِیرَةً وَ لاٰ کَبِیرَةً» 6 قیامت،صحنه ی تجسّم عمل های انسان است.« وَجَدُوا مٰا عَمِلُوا حٰاضِراً» 7 داشتن عدالت و ظلم نکردن،لازمه ربوبیّت الهی است.« وَ لاٰ یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً»

[سوره الکهف (18): آیه 50]

اشاره

وَ إِذْ قُلْنٰا لِلْمَلاٰئِکَةِ اُسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّٰ إِبْلِیسَ کٰانَ مِنَ اَلْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیٰاءَ مِنْ دُونِی وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظّٰالِمِینَ بَدَلاً (50)

و(یاد کن)هنگامی که به فرشتگان گفتیم:برای آدم سجده کنید.پس همه به جز ابلیس سجده کردند! او از جنّ بود و از فرمان پروردگارش سر بر تافت.آیا(با این حال)او و نسل او را به جای من سرپرستان خود می گیرید؟ در حالی که آنان برای شما دشمنند! ستمگران بد چیزی را به جای خدا برگزیدند.

ص :183


1- 1) .طور،26.
نکته ها:

سجده سه نوع است:

الف:سجده ی عبادت که مخصوص خداست مثل سجده ی نماز.

ب:سجده ی اطاعت،مثل سجده ی فرشتگان بر آدم،که برای اطاعت فرمان خداوند بود.

ج:سجده ی تحیّت،تکریم و تشکّر از خداوند، مثل سجده ی یعقوب بر عاقبت یوسف.

پیام ها:

1 سرگذشت سجده فرشتگان بر آدم و تمرّد ابلیس،قابل تأمّل و مایه ی عبرت است.« وَ إِذْ قُلْنٰا» ...

2 فرشتگان پیش از انسان بوده اند.« قُلْنٰا لِلْمَلاٰئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ» 3 انسان برتر از فرشته است که مسجود او قرار گرفته است.« اُسْجُدُوا لِآدَمَ» 4 فرشتگان مطیع امر خدایند.« اُسْجُدُوا ... فَسَجَدُوا» 5 آنان که سجده ای ندارند،در خط ابلیس اند.« فَسَجَدُوا إِلاّٰ إِبْلِیسَ» 6 نباید به سابقه ی خود مغرور شد.ابلیس با سابقه ی طولانی عبادت،فاسق شد.

« کٰانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ» ...

7 ابلیس فرزند و ذریّه دارد.« وَ ذُرِّیَّتَهُ» 8 فاسقان را نباید دوست خود گرفت.« فَفَسَقَ ... أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیٰاءَ» 9 پیروان شیطان باید در عملکرد خود بازنگری کنند که چه می کنند.« أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیٰاءَ» 10 شیطان و نسل او،دشمن انسانند.« وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ» 11 آنان که به جای خدا پیرو شیطان می شوند،ستمگرند.« بِئْسَ لِلظّٰالِمِینَ بَدَلاً» 12 رها کردن خدا و پیروی از شیطان،انتخاب بدترین جایگزین است.« بِئْسَ لِلظّٰالِمِینَ بَدَلاً»

ص :184

[سوره الکهف (18): آیه 51]

اشاره

مٰا أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ لاٰ خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ مٰا کُنْتُ مُتَّخِذَ اَلْمُضِلِّینَ عَضُداً (51)

من آنان(ابلیس و فرزندانش)را نه در آفرینش آسمان ها و زمین و نه در آفرینش خودشان به شهادت نطلبیدم و من گمراه کنندکان را دستیار خود نمی گیرم.

نکته ها:

به حضرت علی علیه السلام گفتند:تا استقرار یافتن حکومتت،معاویه را بر امارت ثابت نگهدار و پس از قدرت یافتن،او را کنار بگذار! حضرت در جواب آنان فرمود: «مٰا کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً» (1)خداوند،بی نیاز مطلق است و به هیچ یاوری حتّی در آفرینش نیاز ندارد و اگر اموری را به دیگران می سپارد،مانند واگذاری تدبیر به فرشتگان،« فَالْمُدَبِّرٰاتِ أَمْراً» (2)از روی عجز و ناتوانی نیست،بلکه از روی حکمت و در مسیر تربیت و رشد انسان است.

پیام ها:

1 خداوند در آفرینش،نیازی به شاهد ندارد.« مٰا أَشْهَدْتُهُمْ» 2 اسرار هستی و آفرینش را جز خدا کسی نمی داند.« مٰا أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ» ...

3 کسی که آفریده،حقّ ولایت دارد.« أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیٰاءَ ... مٰا أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ» ...

4 کارگزاران الهی باید امین باشند.« مٰا کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً» 5 آنان که در راه و خط خدایند،نباید از منحرفان کمک بگیرند و باید استقلال سیاسی و اقتصادی خود را حفظ کنند.« مٰا کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً»

ص :185


1- 1) .تفسیر نور الثقلین،ج 3،ص 268.
2- 2) .نازعات،5.

[سوره الکهف (18): آیه 52]

اشاره

وَ یَوْمَ یَقُولُ نٰادُوا شُرَکٰائِیَ اَلَّذِینَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنٰا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً (52)

و(یاد کن روز قیامتی را)روزی که(خداوند به مشرکان)می گوید:آنان را که شریک من می پنداشتید فرا بخوانید(تا کمکتان کنند)،پس(مشرکان) آنها را می خوانند ولی پاسخی به آنان نمی دهند و ما میانشان ورطه ی هلاکت قرار می دهیم.

نکته ها:

آنان که از خدا جدا شوند سرگردانند و به هر چیز روی می آورند،از انسان تا جماد و حیوانات،از خورشید و ماه در آسمان تا گاو و گوساله در زمین،از فرشتگان معصوم تا شیاطین فاسق،ولی هر چه بخوانند جوابی نمی شنوند،« فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ» امّا اگر خدا را بخوانند،حتماً پاسخشان داده می شود.« اُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» (1)سؤال:در قرآن می خوانیم که خدا با کتمان کنندگان حقّ و پیمان شکنان حرف نمی زند، « لاٰ یُکَلِّمُهُمُ اللّٰهُ» (2)پس چرا در این آیه با مشرکان سخن می گوید؟ پاسخ:شاید به خاطر این است که دانشمندانِ کتمان کننده از مشرکان بدترند،یا آنکه قیامت مراحل مختلفی دارد،در یک مرحله خدا سخن نمی گوید،ولی در مرحله ای دیگر با آنان سخن گفته و مورد عتاب قرار می دهد.و ممکن است مراد این باشد که سخنی محبّت آمیز با آنان نمی گوید،ولی سخنان توبیخی و تحقیرآمیز می گوید.

پیام ها:

1 در قیامت میان مشرکان و معبودهای آنان،فاصله زیادی است.« نٰادُوا» 2 خداوند در قیامت به مشرکان فرصت استمداد از معبودها را می دهد،ولی چه سود؟« نٰادُوا شُرَکٰائِیَ ... فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ»

ص :186


1- 1) .غافر،60.
2- 2) .بقره،174؛آل عمران،77.

3 ریشه ی شرک،جهل و پندارهای بی اساس است.« زَعَمْتُمْ»

[سوره الکهف (18): آیه 53]

اشاره

وَ رَأَی اَلْمُجْرِمُونَ اَلنّٰارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُوٰاقِعُوهٰا وَ لَمْ یَجِدُوا عَنْهٰا مَصْرِفاً (53)

و گناهکاران(در قیامت)آتش دوزخ را می بینند،پس درمی یابند که در آن خواهند افتاد و راه فراری از آن نمی یابند.

نکته ها:

مجرمان در قیامت راه فرار ندارند،زیرا نجات یا در سایه ی ایمان است،یا به خاطر عفو الهی بر اساس توبه و عمل صالح،که دستشان از این موارد تهی است،و یا شفاعت،که از بت ها کاری ساخته نیست،پس دوزخ برایشان حتمی است.

پیام ها:

1 مکان هلاکت باری که در آیه قبل وعده داده شده بود،« مَوْبِقاً» دوزخ است.« رَأَی الْمُجْرِمُونَ النّٰارَ» 2 شرک،جرم و مشرک مجرم است.« نٰادُوا شُرَکٰائِیَ ... رَأَی الْمُجْرِمُونَ» 3 دیدن آتش،عذاب است و سوختن در آن عذابی دیگر.« رَأَی الْمُجْرِمُونَ» 4 در قیامت،گرچه مجرمان آتش را از دور دست می بینند (1)،ولی چنان با صدا و نفیر است که می پندارند الآن در آن می افتند.« فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُوٰاقِعُوهٰا» 5 شرک،عذابی ابدی دارد.« لَمْ یَجِدُوا عَنْهٰا مَصْرِفاً» 6 مجرم در قیامت امیدی به نجات و راه فرار ندارد.« لَمْ یَجِدُوا عَنْهٰا مَصْرِفاً»

ص :187


1- 1) .«اذا رأتهم من مکان بعید،سمعوا لها تغیظاً و زفیراً».فرقان،12.

[سوره الکهف (18): آیه 54]

اشاره

وَ لَقَدْ صَرَّفْنٰا فِی هٰذَا اَلْقُرْآنِ لِلنّٰاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَ کٰانَ اَلْإِنْسٰانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً (54)

و البتّه ما در این قرآن از هر مثلی برای مردم متنوّع بیان کردیم،و(لی) انسان بیش از هر چیز جدال کننده است.

نکته ها:

« صَرَّفْنٰا »به معنای بیان های گوناگون است،یعنی ما به هر زبان و منطقی که امکان اثر داشته،با آنان سخن گفته ایم.«جدال»به معنای گفتگو به گونه ی نزاع و برتری طلبی است.

انسان در کنار زمینه های مثبتی که دارد،همچون داشتن روح الهی،برتری بر فرشتگان و سجود آنان بر او و قدرت نفوذ و تسخیر هستی و مانند آن،نقاط منفی زیادی نیز دارد که در آیات قرآن به آن اشاره شده است،از قبیل: «ظَلُوماً جَهُولاً، أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً، جَزُوعاً، هَلُوعاً، مَنُوعاً، لَفِی خُسْرٍ، لَیَطْغیٰ،». و...

پیام ها:

1 تکرار و تنوّع و تمثیل،شیوه ی ضروری و مفید برای ارشاد و هدایت و تربیت مردم است.« صَرَّفْنٰا لِلنّٰاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ» 2 هدف قرآن،هدایت همه ی مردم است و مثال های قرآن برای فهم عموم مردم است.« صَرَّفْنٰا لِلنّٰاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ» 3 خداوند حجّت را به وسیله ی قرآن بر مردم تمام کرده است.« لَقَدْ صَرَّفْنٰا لِلنّٰاسِ» 4 در قرآن برای هر یک از اصول ارشاد و هدایت،مثالی است.« کُلِّ مَثَلٍ» 5 اگر روحیّه ی پذیرش در انسان نباشد،مثال های بیشتر او را به جدال بیشتر می کشاند.« کُلِّ مَثَلٍ، أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً» 6 انسان موجودی تنوّع طلب و مجادله گر است.« صَرَّفْنٰا ... جَدَلاً»

ص :188

[سوره الکهف (18): آیه 55]

اشاره

وَ مٰا مَنَعَ اَلنّٰاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جٰاءَهُمُ اَلْهُدیٰ وَ یَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلاّٰ أَنْ تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ اَلْأَوَّلِینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ اَلْعَذٰابُ قُبُلاً (55)

و چه چیزی مردم را پس از آنکه هدایت برای آنان آمد،از ایمان آوردن و آمرزش خواهی از پروردگارشان باز داشت؟ جز آنکه(خواستند)سنّت خداوند درباره ی پیشینیان(که عذاب الهی بود)برای آنان(نیز)بیاید،یا آنکه عذاب،رویاروی آنان قرار گیرد!

پیام ها:

1 سرباز زدن از ایمان با دیدن آن همه آیات،نشانه جدال گری انسان است.

« جَدَلاً وَ مٰا مَنَعَ النّٰاسَ» 2 خداوند،حجّت را بر مردم تمام می کند تا هیچ راه و بهانه ای برای کفر باقی نماند.« وَ مٰا مَنَعَ النّٰاسَ» 3 تنها ایمان کافی نیست،استغفار از لغزش ها هم لازم است.« یُؤْمِنُوا، یَسْتَغْفِرُوا» 4 لازمه ربوبیّت او،باز گذاردن راه توبه و استغفار است.« وَ یَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ» 5 تاریخ،سنّت های ثابتی دارد که باید از آن درس گرفت.« سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ» 6 موعظه و استدلال همه جا کارساز نیست،گاهی عقوبت لازم است.« یَأْتِیَهُمُ الْعَذٰابُ» گاهی هیچ یک از عوامل تربیت از قبیل:وحی آسمانی،تبلیغ دائمی، مشاهده تاریخ و عبرت ها،در انسان لجوج اثر ندارد.

7 ایمان و استغفار،مانع عذاب الهی است.« یُؤْمِنُوا ... یَسْتَغْفِرُوا ... یَأْتِیَهُمُ الْعَذٰابُ» 8 دست خدا برای عذاب باز است،چه عذابی از نوع پیشینیان یا عذابی جدید.

« سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذٰابُ قُبُلاً» (1)

ص :189


1- 1) .«قُبل»یا به معنای مقابل و رو در رو است و یا جمع«قبیل»و اشاره به انواع مختلف عذاب.

[سوره الکهف (18): آیه 56]

اشاره

وَ مٰا نُرْسِلُ اَلْمُرْسَلِینَ إِلاّٰ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ یُجٰادِلُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبٰاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ اَلْحَقَّ وَ اِتَّخَذُوا آیٰاتِی وَ مٰا أُنْذِرُوا هُزُواً (56)

و ما پیامبران را جز بشارت دهندگان(برای مؤمنان)و بیم دهندگان(برای مجرمان)نمی فرستیم،ولی کافران به باطل مجادله و ستیز می کنند تا به وسیله ی آن حقّ را در هم کوبند.و آنان نشانه ها و آیات مرا و آنچه را که به آن بیم داده شدند،به مسخره گرفتند.

پیام ها:

1 آگاهی بر سنّت خداوند و رسالت انبیا و عکس العمل مردم و سرنوشت اقوام لجوج،نوعی تسلّی برای پیامبر است.« وَ مٰا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ» ...

2 کار انبیا بشارت و انذار است،نه اجبار مردم بر پذیرش.« إِلاّٰ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ» 3 خداوند،حجّت را بر مردم تمام می کند.« وَ مٰا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ» ...

پذیرش آن مردم اجباری نداشتند.« مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ یُجٰادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا» ...

4 هدف کافران،محو حق،« لِیُدْحِضُوا» و ابزار کارشان،جدال و استهزا می باشد.

« یُجٰادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا» 5 درگیری و جدال میان حقّ و باطل همیشگی بوده است.« یُجٰادِلُ» (فعل مضارع رمز تداوم کار است.) 6 کافران می خواهند جلوی حقّ را با باطل بگیرند،« لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ» غافل از آنکه باطل رفتنی است.« إِنَّ الْبٰاطِلَ کٰانَ زَهُوقاً» (1)7 مژده ها و هشدارهای انبیا،واقعیّت هایی است که کفّار برای محو آن تلاش می کنند.« مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ ... لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ»

ص :190


1- 1) .اسراء،81.

8 مسخره کردن آیات خدا و احکام الهی،کار کافران است.« وَ اتَّخَذُوا آیٰاتِی وَ مٰا أُنْذِرُوا هُزُواً»

[سوره الکهف (18): آیه 57]

اشاره

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیٰاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهٰا وَ نَسِیَ مٰا قَدَّمَتْ یَدٰاهُ إِنّٰا جَعَلْنٰا عَلیٰ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذٰانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَی اَلْهُدیٰ فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً (57)

و کیست ستمکارتر از آنکه به آیات پروردگارش تذکّر دهند،پس(به جای پذیرش)از آنها اعراض کند و(گناهان و)دستاورد پیشینه ی خویش را فراموش کند؟! البتّه ما بر دلهایشان پرده هایی نهادیم تا آیات قرآن را نفهمند و در گوشهایشان سنگینی قرار دادیم که اگر به سوی هدایتشان فراخوانی،هرگز به راه نخواهند آمد.

نکته ها:

«تذکر»،رمز آن است که انسان در عمق روح و فطرت خود،خدا را یافته،لکن از آن غافل شده است و تذکّر برای کنار زدن پرده ی غفلت است.حضرت علی علیه السلام در توصیف انبیا می فرماید:هدف از بعثت انبیا آن است که مردم را به وفا کردن به فراموش شده ها یادآوری کنند.«و یذکرهم منسی نعمته». (1)

« أَکِنَّةً »جمع«کنان»به معنای پرده و پوشش است.

پیام ها:

1 بی اعتنایی به آیات الهی و درنگ نکردن در آنها،بزرگ ترین ستم است.« وَ مَنْ أَظْلَمُ، ذُکِّرَ، فَأَعْرَضَ، نَسِیَ» 2 یاد عملکرد بد،زمینه ساز توبه و عذرخواهی است و بر عکس غفلت از آن، سبب تیرگی روح و کلید همه ی بدبختی هاست.« نَسِیَ مٰا قَدَّمَتْ یَدٰاهُ»

ص :191


1- 1) .نهج البلاغه،خطبه 1.

3 کیفر بی اعتنایی به آیات الهی و استهزا و غفلت از گناهان،محروم شدن از درک حقایق است.« فَأَعْرَضَ ... جَعَلْنٰا» 4 عذاب الهی تنها در قیامت نیست،گرفتن قوه ی درک حقایق،نیز عذاب است.

« أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ» در هدایت مردم،تنها برهان و دلیل کافی نیست،پذیرش مخاطب هم لازم است.« وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدیٰ فَلَنْ یَهْتَدُوا» 6 راه هدایت،دل نرم و گوش شنواست،وقتی این دو دگرگون شد،حتّی در برابر دعوت شخص پیامبر،هدایت پذیر نمی شود.« فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً»

[سوره الکهف (18): آیه 58]

اشاره

وَ رَبُّکَ اَلْغَفُورُ ذُو اَلرَّحْمَةِ لَوْ یُؤٰاخِذُهُمْ بِمٰا کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ اَلْعَذٰابَ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ یَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلاً (58)

و پروردگارت آمرزنده ی صاحب رحمت است،اگر مردم را به خاطر آنچه کسب کرده اند مجازات کند،هر چه زودتر عذاب برایشان می فرستد،(ولی چنین نمی کند)بلکه برای آنان موعدی قرار داده که(با فرارسیدنش)جز به لطف خداوند هرگز راه بازگشتی نمی یابند.

نکته ها:

«موئل»به معنای پناهگاه و وسیله ی نجات است.

خداوند هم عادل است،هم غفور.به مقتضای عدلش باید گنهکار را عذاب کند،ولی به خاطر غفّار بودن و رحمتش،به انسان مهلت می دهد تا توبه کند،امّا اگر توبه نکرد،با عدلش مؤاخذه می کند.

پیام ها:

1 آمرزش و رحمت،از شئون ربوبیّت الهی و لازمه ی تربیت است.« رَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ»

ص :192

2 خداوند هم بسیار بخشنده است وهم دارای رحمتی گسترده می باشد.« اَلْغَفُورُ، ذُو الرَّحْمَةِ» 3 قهر و عذاب الهی نتیجه ی عمل خود مردم است.« یُؤٰاخِذُهُمْ بِمٰا کَسَبُوا» 4 گناهانی زشت تر و عذابش بیشتر است که انسان با انگیزه به سراغ آنها برود.

« بِمٰا کَسَبُوا» 5 سنّت الهی مهلت دادن به گنهکاران است.« بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ» 6 مهلت دادن و تأخیر در عذاب،از نشانه های لطف الهی است.« اَلْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ ... لَهُمْ مَوْعِدٌ» 7 گنهکاران به مهلت دادن های الهی مغرور نشوند،چون موعد آن تمام و نوبت قهری می رسد که هیچ راهی برای نجات آنان نیست.« لَنْ یَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلاً»

[سوره الکهف (18): آیه 59]

اشاره

وَ تِلْکَ اَلْقُریٰ أَهْلَکْنٰاهُمْ لَمّٰا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنٰا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً (59)

و(مردمِ)آن آبادی ها را هنگامی که ستم کردند،هلاکشان کردیم و برای نابود کردنشان(از پیش)زمانی را قرار دادیم.

پیام ها:

1 از تاریخ و سرگذشت پیشینیان باید درس گرفت.« تِلْکَ الْقُریٰ أَهْلَکْنٰاهُمْ» 2 رمز بدبختی و هلاکت مردم،عملکرد ظالمانه ی خودشان است.« لَمّٰا ظَلَمُوا» 3 زوال تمدّن ها و جوامع،تحت اراده الهی است.« أَهْلَکْنٰاهُمْ لَمّٰا ظَلَمُوا» 4 قهر الهی از روی حکمت بوده و دارای زمانی خاص است.« مَوْعِداً» 5 اگر ستمگران را در رفاه و آسایش دیدید،مأیوس نشوید،آنان هم مهلتی دارند.« جَعَلْنٰا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً»

ص :193

[سوره الکهف (18): آیات 60 تا 61]

اشاره

وَ إِذْ قٰالَ مُوسیٰ لِفَتٰاهُ لاٰ أَبْرَحُ حَتّٰی أَبْلُغَ مَجْمَعَ اَلْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً (60) فَلَمّٰا بَلَغٰا مَجْمَعَ بَیْنِهِمٰا نَسِیٰا حُوتَهُمٰا فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی اَلْبَحْرِ سَرَباً (61)

و(بیادآور)زمانی که موسی به جوان(همراهش)گفت:من دست از جستجو برنمی دارم تا به محلّ برخورد دو دریا برسم،حتّی اگر سال ها(به راه خود)ادامه دهم.

پس چون به محلّ تلاقی آن دو(دریا)رسیدند،ماهی خود را(که برای غذا همراه داشتند)فراموش کردند.ماهی هم راه خود را به دریا برگرفت و رفت.

نکته ها:

کلمه ی«موسی»136 بار در قرآن آمده و همه ی موارد مراد همان پیامبر اولوا العزم است.

بکار بردن کلمه ی«فتی»که به معنای جوان و جوانمرد است،به جای غلام و پسر،نشانه ی ادب،مهربانی و نام نیک است.مراد از« لِفَتٰاهُ »در آیه،«یوشع بن نون»است که مصاحب و ملازم حضرت موسی در آن سفر بوده است. (1)

«حقب»به معنای سال های طولانی است،70 الی 80 سال.

در تفاسیر و روایات،ماجرای موسی و خضر بیان شده است.چنان که در کتاب صحیح بخاری از ابن عباس از أُبیّ بن کعب آمده که پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:روزی حضرت موسی در حال خطبه خواندن،مورد سؤال بنی اسرائیل قرار گرفت که عالم ترین افراد کیست؟ موسی گفت:

من هستم.خداوند موسی را مورد عتاب قرار داد که چرا نگفتی:خدا بهتر می داند.خضر از تو عالم تر است.موسی گفت:خضر کجاست؟ خطاب آمد:در منطقه ی مجمع البحرین است و رمز و نشانه ی آن این است که یک ماهی در سبدی قرار بده و حرکت کن،هر جا ماهی را

ص :194


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

نیافتی،وعده گاه ملاقات خضر همان جا می باشد. (1)

موسی ماهی را در سبد قرار داده و به کسی که همراهش بود فرمود:هر کجا ماهی را نیافتی به من خبر بده.موسی و همراهش حرکت کردند تا کنار دریایی رسیدند و برای استراحت کنار سنگی توقّف کردند.در حالی که موسی در خواب بود و همراهش بیدار،ماهی حرکتی کرده و از سبد به دریا پرید! همراه موسی چون او را در خواب دید،او را صدا نزد.پس از بیداری موسی نیز فراموش کرد به او خبر دهد و هر دو به راه خود ادامه دادند،پس از یک شبانه روز موسی گفت:غذایی بیاور که ما از این سفر خسته شدیم.همراه موسی،ماجرای زنده شدن ماهی و پریدنش در آب را بازگو کرد.موسی گفت:باید برگردیم به همان منطقه ای که ماهی در آب پریده که وعده گاه ما آنجاست.

امام باقر و امام صادق علیهما السلام فرمودند:همراه موسی،ماهی نمک زده را کنار دریا برد تا بشوید،ماهی در دست او به حرکت در آمد و به دریا رفت. (2)

بعضی مجمع البحرین را تلاقی دو دریای نبوّت(موسی و خضر)دانسته اند؛موسی دریای حکمت ظاهری و خضر،دریای حکمت باطنی است.

از آنجا که پیامبران معصوم اند و فراموش نمی کنند،مراد از نسیان ماهی در آیه،کنار گذاشتن ماهی و واگذاشتن آن است.مثل آیاتی که نسبتِ نسیان به خدا می دهد،« اَلْیَوْمَ نَنْسٰاکُمْ» (3)و« إِنّٰا نَسِینٰاکُمْ» (4)به علاوه آن دو بزرگوار،ماهی را فراموش نکردند،بلکه با خود برده بودند و طبق آنچه نقل کردیم همراه موسی چون نخواست حضرت را از خواب بیدار کند،صبر کرد و بعد از بیداری،فراموش کرد ماجرا را بازگو کند.

در قرآن،بارها حیوانات علامت،یا الهام بخش و یا خبررسان بوده اند،مانند چگونگی دفن هابیل با الهام از کلاغ،اطلاع از کفر مردم سبأ با خبر دادن هدهد و زنده شدن ماهی،در ماجرای ملاقات این دو پیامبر،و نقش عنکبوت در حفاظت پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در غار و نقش حفاظتی سگ برای اصحاب کهف.

ص :195


1- 1) .علامه شعرانی در حاشیه تفسیر ابو الفتوح،محلّ ملاقات را حوالی شام و فلسطین می داند.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .جاثیه،64.
4- 4) .سجده،14.
پیام ها:

1 تلاش موسی برای ملاقات خضر و تحصیل علم قابل ذکر است.« وَ إِذْ» ...

2 در مسافرت،همراه و همسفر داشته باشیم.« قٰالَ مُوسیٰ لِفَتٰاهُ» 3 انتخاب عنوان زیبا،سفارش اسلام است.« قٰالَ ... لِفَتٰاهُ» 4 هجرت و سفر برای کسب علم،تاریخی بس طولانی دارد.« لاٰ أَبْرَحُ» ...

5 طالب علم باید سراغ عالم برود،نه آنکه به انتظار عالم بنشیند.« لاٰ أَبْرَحُ» یعنی تا رسیدن به عالم،دست از جستجو بر نمی دارم.

6 در طلب علم و عالم،اگر عمری جستجو کنیم جا دارد.« أَمْضِیَ حُقُباً» 7 تحصیل علم پایان و حدّی ندارد.پیامبری چون موسی نیز برای فراگیری علم باید آماده ی سفر طولانی شود.« أَمْضِیَ حُقُباً» 8 همسفر جوانمرد کسی است که تا پایان سفر همراه انسان باشد.« حَتّٰی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ ... فَلَمّٰا بَلَغٰا مَجْمَعَ بَیْنِهِمٰا» 9 دریا و کنار دریا می تواند محلّ مناسب و سالم و آماده ای برای آموزش و ملاقات های معنوی باشد.« فَلَمّٰا بَلَغٰا مَجْمَعَ بَیْنِهِمٰا»

[سوره الکهف (18): آیات 62 تا 63]

اشاره

فَلَمّٰا جٰاوَزٰا قٰالَ لِفَتٰاهُ آتِنٰا غَدٰاءَنٰا لَقَدْ لَقِینٰا مِنْ سَفَرِنٰا هٰذٰا نَصَباً (62) قٰالَ أَ رَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنٰا إِلَی اَلصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ اَلْحُوتَ وَ مٰا أَنْسٰانِیهُ إِلاَّ اَلشَّیْطٰانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَ اِتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی اَلْبَحْرِ عَجَباً (63)

پس همین که(از کنار دریا)گذشتند،موسی به جوان(همراه)خود گفت:

غذای چاشت ما را بیاور،به راستی که از این سفر رنج بسیار دیده ایم.

(آن جوان)گفت:آیا به یاد داری وقتی که به صخره پناه بردیم و من (پریدن)ماهی(به دریا)را فراموش کردم(که برای تو بگویم)و کسی جز

ص :196

شیطان آن را از یاد من نبرد،تا آن را یادآوری کنم.و(در کمال)شگفتی ماهی راه خود را در دریا پیش گرفت(و رفت).

نکته ها:

«غداء»به غذای صبح و«عشاء»به غذای شب گفته می شود.

به فرموده ی امام صادق علیه السلام،حضرت موسی در سه نوبت از گرسنگی به خدا شکایت کرد:

اوّل:پس از آنکه برای دختران شعیب آب آورد و به گوسفندان آنان کمک کرد،به گوشه ای رفت و گفت:پروردگارا! برای خیری که بر من نازل کنی نیازمندم. (1)

دوّم:در این آیه. (2)

سوّم:آنجا که از اهل روستا غذا خواستند و آنها ندادند،به خضر اعتراض کرد که چرا برای مردمی که غذا به ما ندادند،رایگان کار می کنی؟ (3)وعده گاه موسی و خضر نشانه ای داشت و آن اینکه آن ماهی که غذای موسی و همراهش بود،از ظرف غذا به دریا برود.وقتی به محلّ قرار رسیدند و ماهی به دریا پرید،همراه موسی فراموش کرد آن را به موسی بگوید.چون مقدار زیادی راه رفتند،همراه موسی ماجرا را نقل کرد.مقدار اضافه ی راه را برگشتند و در همان محلّ،خضر را دیدار کردند.

حضرت موسی علیه السلام چهار سفر داشت:

1 سفر هَرب.« فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمّٰا خِفْتُکُمْ» (4)2 سفر طَلب.« فَلَمّٰا أَتٰاهٰا نُودِیَ مِنْ شٰاطِئِ الْوٰادِ الْأَیْمَنِ» (5)3 سفر طرَب.« وَ لَمّٰا جٰاءَ مُوسیٰ لِمِیقٰاتِنٰا» (6)4 سفر تَعب.« لَقَدْ لَقِینٰا مِنْ سَفَرِنٰا هٰذٰا نَصَباً» (7)

ص :197


1- 1) .قصص،24.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .کهف،77.
4- 4) .شعراء،21.
5- 5) .قصص،30.
6- 6) .اعراف،143.
7- 7) .تفسیر کشف الاسرار.
پیام ها:

1 از آداب سفر،داشتن همسفر و تدارک غذا است.« آتِنٰا غَدٰاءَنٰا» (1)2 در راه تحصیل علم و معرفت و رسیدن به آرمان ها،پیامبران نیز سختی ها را متحمّل شده اند.« لَقِینٰا مِنْ سَفَرِنٰا هٰذٰا نَصَباً» 3 شیاطین،مانع ملاقات و همراهی موسی و خضرها هستند و به همین دلیل همراه موسی را به فراموشی انداختند.« مٰا أَنْسٰانِیهُ إِلاَّ الشَّیْطٰانُ»

[سوره الکهف (18): آیات 64 تا 65]

اشاره

قٰالَ ذٰلِکَ مٰا کُنّٰا نَبْغِ فَارْتَدّٰا عَلیٰ آثٰارِهِمٰا قَصَصاً (64) فَوَجَدٰا عَبْداً مِنْ عِبٰادِنٰا آتَیْنٰاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنٰا وَ عَلَّمْنٰاهُ مِنْ لَدُنّٰا عِلْماً (65)

(موسی)گفت:این همان(محلّ قراری)بود که در پی آن بودیم.پس از همان راه برگشتند،در حالی که ردّ پای خود را(به دقّت)دنبال می کردند.

پس(در آنجا)بنده ای از بندگان ما را یافتند که از جانب خود،رحمتی(عظیم)به او عطا کرده بودیم و از نزد خود علمی(فراوان)به او آموخته بودیم.

نکته ها:

چنان که امام صادق علیه السلام فرمود:موسی در علم شرع از خضر آگاه تر بود،ولی خضر در رشته و مأموریّت دیگری غیر از آن،آگاه تر بود. (2)

مراد از« عَبْداً »در این آیه،حضرت خضر است که به دلائل زیر پیامبر بوده است:

الف:کسی که استاد پیامبری همچون موسی می شود حتماً پیامبر از آن است.

ب:تعابیر« عَبْدِنٰا، عَبْدِهِ، عِبٰادِنٰا »در قرآن،غالباً مخصوص پیامبران است.

ج:خضر به موسی گفت:تمام کارهای خارق العاده که از من دیدی و صبر نکردی،همه طبق

ص :198


1- 1) .هم چنان که اصحاب کهف نیز پول نقد همراه داشتند. فَابْعَثُوا بِوَرِقِکُمْ هٰذِهِ کهف،19.
2- 2) .تفسیر المیزان.

فرمان و رأی خدا بوده،نه رأی من.« مٰا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی» د:موسی به خضر قول داد که من خلاف دستور تو کاری انجام نمی دهم،« لاٰ أَعْصِی لَکَ أَمْراً» و کسی که پیامبر اولو العزمی،تسلیم بی چون و چرای او می شود،حتماً معصوم و پیامبر است.

ه:علم لدنّی،مخصوص انبیاست.خداوند درباره خضر فرمود:« عَلَّمْنٰاهُ مِنْ لَدُنّٰا» و:بعضی از مفسّران نیز مراد از« رَحْمَةً »را نبوّت دانسته اند.« آتَیْنٰاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنٰا»

پیام ها:

1 برخی علوم،با تمرین و تجربه و آموزش به دست نمی آید و علم لدنّی لازم دارد،مانند علم انبیا.« مِنْ لَدُنّٰا عِلْماً» 2 سرانجام رنج و جویندگی،یافتن و رسیدن است.« فَوَجَدٰا عَبْداً» 3 در جامعه،خضرهای راهنما یافت می شوند، (1)مهم گشتن و پیدا نمودن و شاگردی آنان است.« عَبْداً مِنْ عِبٰادِنٰا» 4 کسی که می خواهد مردم را به عبودیّت خدا فرابخواند،باید هم خودش و هم استادش عبد باشند.« مِنْ عِبٰادِنٰا» 5 دریافت رحمت و علم الهی،در سایه ی عبودیّت است.« عَبْداً مِنْ عِبٰادِنٰا آتَیْنٰاهُ رَحْمَةً ... وَ عَلَّمْنٰاهُ» 6 بالاتر از هر دانایی،داناتری است،پس به علم خود مغرور نشویم.« عَبْداً ...

عَلَّمْنٰاهُ مِنْ لَدُنّٰا عِلْماً»

ص :199


1- 1) .طیّ این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی(حافظ)

[سوره الکهف (18): آیه 66]

اشاره

قٰالَ لَهُ مُوسیٰ هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلیٰ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمّٰا عُلِّمْتَ رُشْداً (66)

موسی به او(خضر)گفت:آیا(اجازه می دهی)در پی تو بیایم،تا از آنچه برای رشد و کمال به تو آموخته اند،به من بیاموزی؟

نکته ها:

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:هنگامی که موسی،خضر را ملاقات کرد،پرنده ای در برابر آنان قطره ای از آب دریا را با منقارش برداشت و بر زمین ریخت.خضر به موسی گفت:آیا رمز این کار پرنده را دانستی؟ او به ما می آموزد که علم ما در برابر علم خداوند،همانند قطره ای در برابر دریایی بی کران است. (1)

در این آیات کوتاه،نکات متعدّدی در ادب و تواضع نسبت به استاد دیده می شود،از جمله:

الف:موسی شاگردی خود را با اجازه آغاز کرد. «هَلْ» ب:خود را پیرو استاد معرّفی کرد. «أَتَّبِعُکَ» ج:خضر را استاد معرفی کرد. «تُعَلِّمَنِ» د:خود را شاگرد بخشی از علوم استاد دانست. «مِمّٰا» ه:علم استاد را به غیب پیوند داد. «عُلِّمْتَ» و:تعلیم استاد را اثربخش دانست. «رُشْداً» ز:همانگونه که خداوند به تو آموخت تو نیز به من بیاموز. «مِمّٰا عُلِّمْتَ رُشْداً» ح:قول داد که نافرمانی نکند.(دو آیه ی بعد): «لاٰ أَعْصِی لَکَ أَمْراً» ط:کارها و سخنان استاد را فرمان دانست. «لاٰ أَعْصِی لَکَ أَمْراً» ی:برای آینده و پایداریش وعده نداد و گفت: «إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ»

ص :200


1- 1) .تفاسیر المیزان،نمونه و درّ المنثور.
پیام ها:

1 برای دریافت علم،باید در مقابل استاد،ادب و تواضع داشت.« هَلْ أَتَّبِعُکَ» ...

2 تواضع نسبت به عالمان و اساتید،از اخلاق انبیاست.« هَلْ أَتَّبِعُکَ» ...

3 کسی که عاشق علم و آموختن است،تلاش و حرکت می کند.« هَلْ أَتَّبِعُکَ» 4 مسافرت با عالم و تحمّل سختی ها در راه کسب علم و دانش و رسیدن به رشد و کمال ارزش دارد.« هَلْ أَتَّبِعُکَ» 5 طالب علم باید هدف داشته باشد و شخصیّت زده نباشد.« عَلیٰ أَنْ تُعَلِّمَنِ» 6 کارهای الهی گرچه گاهی با معجزه پیش می رود،ولی قانون اصلی،پیمودن مسیر طبیعی است.موسی باید شاگردی کند تا حکمت بیاموزد.« أَنْ تُعَلِّمَنِ» 7 پیامبران اولوا العزم نیز از فراگیری دانش دریغ نداشتند.« عَلیٰ أَنْ تُعَلِّمَنِ» 8 حضرت خضر،پیامبر و دارای علم لدنّی از سوی خدا بود.« عُلِّمْتَ» 9 پیمودن راه تکامل و رسیدن به معارف ویژه ی الهی،به معلّم و راهنما نیاز دارد.

« تُعَلِّمَنِ مِمّٰا عُلِّمْتَ» 10 علم انبیا،محدود و قابل افزایش است.« تُعَلِّمَنِ مِمّٰا» ...(اعلم افراد زمان نیز محدودیّت علمی دارند.) 11 مراتب انبیا در بهره مندی از علم و کمال متفاوت است.« تُعَلِّمَنِ مِمّٰا» ...

12 برخورداری از تمام مراتب علم و کمال،شرط نبوّت نیست.« تُعَلِّمَنِ» 13 آگاهی به معارف و علوم الهی،تضمین کننده رشد و کمال انسان است.

« تُعَلِّمَنِ مِمّٰا عُلِّمْتَ رُشْداً» 14 علم به تنهایی هدف نیست،بلکه باید مایه ی رشد باشد و انسان را به عمل صالح بکشاند و فروتنی آورد،نه غرور و مجادله. (1)« رُشْداً»

ص :201


1- 1) .پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله در تعقیب نمازشان می خواندند:«أعوذ بک من علمٍ لا ینفع».بحار،ج 86،ص 18.

[سوره الکهف (18): آیات 67 تا 70]

اشاره

قٰالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً (67) وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلیٰ مٰا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً (68) قٰالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شٰاءَ اَللّٰهُ صٰابِراً وَ لاٰ أَعْصِی لَکَ أَمْراً (69) قٰالَ فَإِنِ اِتَّبَعْتَنِی فَلاٰ تَسْئَلْنِی عَنْ شَیْءٍ حَتّٰی أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً (70)

(خضر)گفت:تو هرگز نمی توانی بر همراهی من صبر کنی.

و چگونه بر چیزی که آگاهی کامل به(راز)آن نداری صبر می کنی؟

(موسی)گفت:به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچ کاری،تو را نافرمانی نخواهم کرد.

(خضر)گفت:پس اگر در پی من آمدی،از چیزی(از کارهای شگفت من) مپرس،تا آنکه خودم درباره ی آن سخن آغاز کنم.

نکته ها:

چنان که در آیات قبل بیان کردیم؛حضرت موسی با آنکه از پیامبران اولوا العزم است و در علم شریعت،اعلم می باشد،ولی در سایر علوم،دانش خضر بیشتر بوده است.

پیام ها:

1 مربّی و معلّم باید از ظرفیّت شاگردان آگاه باشد.« إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ» ...

2 در واگذاری مسئولیّت های فرهنگی،باید لیاقت ها شناخته و ضعف ها گوشزد شود.« إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ» ...

3 ظرفیّت افراد برای آگاهی ها متفاوت است،حتّی موسی تحمّل کارهای خضر را ندارد.« لَنْ تَسْتَطِیعَ» 4 رشد علمی بدون صبر،میسّر نیست.« رُشْداً ... وَ کَیْفَ تَصْبِرُ» 5 بسیاری از مجادلات و کدورت ها،در اثر بی اطلاعی افراد از افکار و اهداف

ص :202

یکدیگر است.« وَ کَیْفَ تَصْبِرُ» ...

6 آگاهی و احاطه ی علمی،ظرفیّت و صبر انسان را بالا می برد.« کَیْفَ تَصْبِرُ عَلیٰ مٰا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً» 7 با صبر و لطف الهی می توان به رشد و کمال رسید.« إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ صٰابِراً» 8 برای هر کاری که در آینده می خواهیم انجام دهیم،مشیّت الهی را فراموش نکرده و« إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ »بگوییم.« سَتَجِدُنِی إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ صٰابِراً» 9 خضر معصوم بود،چون موسی تعهّد کرد که از دستورهای او نافرمانی نکند.

« لاٰ أَعْصِی لَکَ أَمْراً» 10 اطاعت از معلّم و صبر در راه تحصیل،ادب و شرط تعلّم است.« سَتَجِدُنِی ...

صٰابِراً»

11 تعهّد گرفتن در مسایل علمی و تربیتی جایز است.« فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلاٰ تَسْئَلْنِی» 12 سؤال کردن،زمان دارد و شتابزدگی در سؤال،ممنوع است.« فَلاٰ تَسْئَلْنِی ... حَتّٰی أُحْدِثَ لَکَ» 13 تمام کارهای انبیا،با دلیل،منطق و حکیمانه است.« أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً» 14 استاد و مربّی باید از ذهن شاگردان،ابهام زدایی کند.« حَتّٰی أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً»

[سوره الکهف (18): آیات 71 تا 72]

اشاره

فَانْطَلَقٰا حَتّٰی إِذٰا رَکِبٰا فِی اَلسَّفِینَةِ خَرَقَهٰا قٰالَ أَ خَرَقْتَهٰا لِتُغْرِقَ أَهْلَهٰا لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً (71) قٰالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً (72)

پس آن دو(موسی و خضر)به راه افتادند،تا آنکه سوار کشتی شدند.(خضر)آن را سوراخ کرد.موسی(از روی اعتراض یا تعجّب)گفت:آیا آن را سوراخ کردی تا سرنشینان آن را غرق کنی؟ راستی که کار ناروایی انجام دادی!

(خضر)گفت:آیا نگفتم تو هرگز نمی توانی همراه من شکیبا باشی؟

ص :203

نکته ها:

«خرق»به معنای پاره کردن چیزی از روی فساد و بدون مطالعه است.کلمه ی«امر»به کار مهم شگفت آور یا بسیار زشت گفته می شود.

پیام ها:

1 در آموزش،زمان را از دست ندهید.« فَانْطَلَقٰا» (حرف«ف»نشانه فوریّت است) 2 همراهی افراد،گاهی تا پایان راه نیست.همسفر اوّل موسی،در ادامه راه با آنان نبود و موسی و خضر،دو نفری به راه افتادند.« فَانْطَلَقٰا» و نفرمود:« فَانْطَلَقُوا» 3 فراگیری علم،محدود به زمان و مکان و وسیله ی خاصّی نیست.« رَکِبٰا فِی السَّفِینَةِ» (در دریا و سوار بر کشتی و در سفر هم می توان آموخت.) 4 اگر علم و حکمتِ کسی را پذیرفتیم باید در برابر کارهایش،حتّی اگر به نظر ما عجیب آید،سکوت کنیم.« اَلسَّفِینَةِ خَرَقَهٰا» 5 گاهی لازمه ی آموزش،خراب کردن است.« خَرَقَهٰا» 6 هنگام خطر،هر کسی خود و منافع خود را می بیند،ولی انبیا به فکر دیگرانند.

« لِتُغْرِقَ أَهْلَهٰا» و نفرمود:«لتغرقنا» 7 سوراخ کردن کشتی،به ظاهر هم تصرّف بی اجازه در مال دیگری بود،هم زیان و خسارت رساندن بی دلیل به مال و جان خود و دیگران،لذا حضرت موسی اعتراض کرد.« شَیْئاً إِمْراً»

[سوره الکهف (18): آیات 73 تا 74]

اشاره

قٰالَ لاٰ تُؤٰاخِذْنِی بِمٰا نَسِیتُ وَ لاٰ تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْراً (73) فَانْطَلَقٰا حَتّٰی إِذٰا لَقِیٰا غُلاٰماً فَقَتَلَهُ قٰالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً (74)

(موسی)گفت:مرا به خاطر فراموشی ام مؤاخذه مکن و از این کارم بر من سخت مگیر.

ص :204

پس به راه خود ادامه دادند تا به نوجوانی برخورد کردند،پس خضر او را کشت.موسی گفت:آیا بی گناهی را بدون آنکه کسی را کشته باشد، کشتی؟ به راستی کار زشت و منکری انجام دادی!

نکته ها:

نه انبیا فراموشکارند،نه فراموشی قابل انتقاد و مؤاخذه است.بنا بر این در جمله ی «لاٰ تُؤٰاخِذْنِی بِمٰا نَسِیتُ» ،مراد از نسیان،رها کردن قرار تبعیّت و سکوت،به دلیل کارهایی بود که به نظر موسی خلاف شرع می آمد.

«ارهاق»،هم به معنای فراگیر شدن با قهر و غلبه است و هم به تکلیف کردن به کار سخت گفته می شود.

از کلمه ی« غُلاٰماً »و« زَکِیَّةً »استفاده می شود که نوجوان به تکلیف نرسیده بود.کلمه« نُکْراً » از«امر»شدیدتر است،زیرا در مورد سوراخ کردن کشتی فرمود:« شَیْئاً إِمْراً »،ولی در مورد کشتن نوجوان فرمود:« شَیْئاً نُکْراً ».

پیام ها:

1 معلّم و استاد می تواند شاگرد خود را مؤاخذه کند.« لاٰ تُؤٰاخِذْنِی» 2 در تعلیم و تربیت نباید کار را بر شاگردان سخت گرفت.« لاٰ تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْراً» 3 معلّم و استاد،پس از پذیرش اشتباه و عذرخواهی شاگرد،تعلیم و ارشاد را ادامه دهد.« فَانْطَلَقٰا» 4 معلّم باید شاگرد را به تدریج با معارف آشنا کند.« فَانْطَلَقٰا» (موسی گام به گام با اسرار آشنا می شود.) 5 مراعات محکمات،مهم تر از تعهّدات اخلاقی است.« أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّةً» موسی به خاطر اینکه قتل را از منکرات می دانست،نهی از منکر را برخورد لازم دید و نهی کرد و از تعهّد اخلاقی که داده بود،دست برداشت.

ص :205

6 قانون قصاص،در دین موسی نیز بوده است.« أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ » اعتراض موسی این بود که چرا نوجوانی را که قاتل نبوده کشتی؟ 7 گاهی آنچه نزد کسی«معروف»است،نزد دیگری«منکر»جلوه می کند.« جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً»

[سوره الکهف (18): آیات 75 تا 76]

اشاره

قٰالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً (75) قٰالَ إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْءٍ بَعْدَهٰا فَلاٰ تُصٰاحِبْنِی قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّی عُذْراً (76)

گفت:آیا نگفتمت که نمی توانی همپای من صبر کنی؟

(موسی)گفت:اگر از این پس چیزی از تو پرسیدم،دیگر با من همراه مباش،قطعاً از سوی من معذور خواهی بود(و اگر رهایم کنی حقّ داری).

نکته ها:

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:اگر موسی صبر می کرد،عجایب بیشتری از خضر می دید. (1)

پیام ها:

1 اولیای خدا در تحمّل علم و ظرفیّت،در یک درجه نیستند.« لَنْ تَسْتَطِیعَ» 2 سه بار آزمایش و مهلت دادن،برای شناخت خصلت ها کافی است.« إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْءٍ بَعْدَهٰا» 3 اگر با کسی تضادّ فکری داریم و یکدیگر را درک نمی کنیم،بی آنکه مقاومت کنیم از هم جدا شویم.« فَلاٰ تُصٰاحِبْنِی»

ص :206


1- 1) .تفسیر طبری و ابو الفتوح.

4 اعتراض های موسی به خاطر ابهام هایی بود که در کار خضر می دید و جنبه ی سؤال داشت.« إِنْ سَأَلْتُکَ» 5 درباره ی عملکرد خود،رأی منصفانه بدهیم.« فَلاٰ تُصٰاحِبْنِی» موسی مسئولیّت بی صبری خود را بر عهده گرفت.

6 وقتی از کسی جدا می شویم،ادب را مراعات کنیم.« فَلاٰ تُصٰاحِبْنِی قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّی عُذْراً» 7 هر جدایی،نشانه ی کینه و عقده و غرور و تکبّر نیست.« قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّی عُذْراً»

[سوره الکهف (18): آیه 77]

اشاره

فَانْطَلَقٰا حَتّٰی إِذٰا أَتَیٰا أَهْلَ قَرْیَةٍ اِسْتَطْعَمٰا أَهْلَهٰا فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُمٰا فَوَجَدٰا فِیهٰا جِدٰاراً یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ فَأَقٰامَهُ قٰالَ لَوْ شِئْتَ لاَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً (77)

پس آن دو به راه خود ادامه دادند تا به اهل یک آبادی رسیدند،از اهل آنجا غذا خواستند،آنان از مهمان کردن آن دو سرباز زدند.پس آن دو در آنجا دیواری را یافتند که در حال ریزش بود.خضر،دیوار را برپا کرد.(موسی با تعجّب)گفت:اگر می خواستی برای این کار مزد می گرفتی!

نکته ها:

مردم از دادن غذا به موسی و خضر امتناع کردند،ولی خضر به تنهایی دیوارِ خراب را مجّانی تعمیر کرد.

پیام ها:

1 هر دوره ی آموزشی،نیاز به حرکت دارد و تنوّع در مکان برای آموزش های جدید،یک ارزش است.« فَانْطَلَقٰا» 2 ملّتی که سقوط اخلاقی کند،از دادن نان به پیامبر اولوا العزم هم خودداری می کند.« فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُمٰا» (البتّه این در صورتی است که آنان را می شناختند.)

ص :207

3 آنان که از مهمانانی غریب پذیرایی نکنند،قابل نکوهش اند.« فَأَبَوْا» ...

4 بی اعتنایی و بی مهری مردم،در کار ما تأثیر منفی نگذارد.« فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُمٰا» 5 انبیا گاهی در شدّت نیاز به سر می بردند.« اِسْتَطْعَمٰا» 6 گرچه نیازمندان به حد اقل قناعت کنند،ولی کرامت انسانی می گوید که در حدّ ضیافت پذیرایی کنید.« اِسْتَطْعَمٰا ... یُضَیِّفُوهُمٰا» 7 لازم نیست مهمان همیشه آشنا باشد،از مهمان غریب و ابن السبیل هم باید پذیرایی کرد.« فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُمٰا» 8 باید نواقص را اصلاح و تعمیر کرد،نه آنکه هر چیز عیب دار را بی ارزش پنداشت و از آن دست کشید.« فَوَجَدٰا فِیهٰا جِدٰاراً ... فَأَقٰامَهُ» 9 اولیای الهی اهل کینه و انتقام نیستند.گرچه آنان را مهمان نکردند،ولی خضر به آنان خدمت کرد.« فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُمٰا فَأَقٰامَهُ» 10 پیامبران بر مال و جان مردم ولایت دارند که هر گونه تصرّف کنند و نیاز به کسب اجازه از مالک ندارند.« فَأَقٰامَهُ» 11 همه جا منطقِ«اوّل معاش سپس کار»و«اوّل تأمین سپس تمکین»،درست نیست.پیامبرِ گرسنه،مجّانی کارگری می کند.« فَأَبَوْا ... فَأَقٰامَهُ» وقتی نیاز را دیدیم، دست به کار شویم و منتظر دعوت و بودجه و همکار و آیین نامه نباشیم.

« جِدٰاراً، فَأَقٰامَهُ» 12 کار کردن برای خدا بدون گرفتن مزد،عیب نیست.« فَأَقٰامَهُ» 13 وقتی کاری را مفید و لازم تشخیص دادیم،به انتقاد این و آن کاری نداشته باشیم.« لاَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً» 14 کار کردن و مزد گرفتن و اجیر شدن ننگ نیست.« لاَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً» 15 اولیای خدا برای پول کار نمی کنند.« لَوْ شِئْتَ لاَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً»

ص :208

[سوره الکهف (18): آیه 78]

اشاره

قٰالَ هٰذٰا فِرٰاقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مٰا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً (78)

(خضر)گفت:این(بار)جدایی میان من و توست،بزودی تو را از تأویل و راز آنچه نتوانستی بر آن صبر کنی آگاه خواهم ساخت.

نکته ها:

«تأویل»به معنای ارجاع و بازگشت دادن است و به هر کاری که به هدف برسد یا پرده از اسراری بردارد گفته می شود.

جداییِ خضر از موسی به پیشنهاد خود موسی بود که گفت:« إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْءٍ بَعْدَهٰا فَلاٰ تُصٰاحِبْنِی »و زمینه ی آن را با سؤال ها و اعتراض های مکرّر و تنها گذاشتن او در ساختن دیوار فراهم کرد.

از موسی پرسیدند:سخت ترین لحظاتی که بر تو گذشت،کدام لحظه بود؟ گفت:با آنکه از فرعونیان تهمت ها شنیدم و از بنی اسرائیل بهانه جویی ها دیدم،ولی دشوارترین زمان،آن لحظه ای بود که خضر گفت:« هٰذٰا فِرٰاقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ ». (1)بگذار تا بگریم،چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد،روز وداع یاران

پیام ها:

1 هر کس قدر وصال را نداند،گرفتار فراق خواهد شد.« هٰذٰا فِرٰاقُ» ...

2 به کوچک ترین انتقادی یاران خود را از دست ندهیم.خضر بعد از چند مرحله فرمود:« هٰذٰا فِرٰاقُ» ...

3 هر چه سریعتر ابهام ذهنی دیگران را بر طرف کنید.« سَأُنَبِّئُکَ» 4 با تعلیم حکمت،ظرفیّت افراد را افزایش دهیم.« سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مٰا لَمْ تَسْتَطِعْ» ...

5 حوادث ظاهری،گاهی جنبه ی باطنی هم دارد.« بِتَأْوِیلِ مٰا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً»

ص :209


1- 1) .محجّة البیضاء و تفسیر ابو الفتوح.

[سوره الکهف (18): آیه 79]

اشاره

أَمَّا اَلسَّفِینَةُ فَکٰانَتْ لِمَسٰاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی اَلْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَهٰا وَ کٰانَ وَرٰاءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً (79)

اما آن کشتی(که سوراخ کردم)از آنِ بینوایانی بود که در دریا کار می کردند.خواستم آن را معیوبش کنم،(چون)در کمین آنان پادشاهی بود که غاصبانه و به زور،هر کشتی(سالمی)را می گرفت.

نکته ها:

«وراء»به هر مکان پنهانی و پوشیده گفته می شود؛خواه آن مکان روبروی انسان باشد،یا پشت سر او.

آنچه را انسان مشاهده می کند،یک چهره ی ظاهری امور است که چه بسا برای آن، چهره ی باطنی نیز وجود داشته باشد.ظاهر کارهای خضر در دیدگاه حضرت موسی کار خلاف بود،ولی در باطن آن،راز و رمز و حقیقتی نهفته بود.

خضر،کشتی را به گونه ای سوراخ نکرد که آب در آن رفته و سبب غرق شود،بلکه آن را معیوب ساخت.چه بسا عیب ها و نواقصی که مصلحت ها در آن است. (1)

معیوب کردن کشتی برای آن بود که به دست آن پادشاه ستمگر نیفتد و آن بینوایان، بینواتر نشوند.در واقع دفع افسد به فاسد بود،که این کار همه کس نیست و تشخیص اهمّ و مهم کار دین شناسان عمیق است.

اهل بیت علیهم السلام،گاهی برخی یاران خالص خود را در حضور دیگران نکوهش و عیبجویی می کردند،تا مورد سوء ظنّ حکومت ستمگر قرار نگیرند و جانشان سالم بماند.چنان که امام صادق علیه السلام از زراره انتقاد علنی کرد تا از آزار عبّاسیان در امان باشد،سپس به او پیام داد که برای حفظ جان تو چنین کردم.آن گاه این آیه را تلاوت کردند:« أَمَّا السَّفِینَةُ ...»و فرمودند:تو بهترین کشتی این دریایی که طاغوت در پی تو و مراقب توست. (2)

ص :210


1- 1) .بسا شکست کز آن کارها درست شود کلید رزق گدا پای لنگ و دست شل است(صائب)
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

کسانی پا به دنیای اسرار گذاشته و به باطن اشیا آگاه می شوند که از مرحله ی ظاهر گذشته باشند،همچون موسی علیه السلام که عالم به شریعت بود و به آن عمل می کرد،در دوره ی همراهی با خضر،به اسرار باطنی نیز آگاه شد.

پیام ها:

1 مراعات نظم در شیوه ی آموزش مهم است.سؤال اوّل از شکستن کشتی بود، ابتدا پاسخ همین سؤال مطرح می شود.« أَمَّا السَّفِینَةُ» 2 اسرار ناگفته و راز کارها،روزی آشکار می شود.« أَمَّا السَّفِینَةُ» 3 شخص حکیم،هرگز کار لغو نمی کند و اعمالش بر اساس حکمت و مصلحت است. (1)« أَمَّا السَّفِینَةُ» 4 افراد متعهّد،باید حافظ حقوق و اموال محرومان باشند.« فَکٰانَتْ لِمَسٰاکِینَ» ...

5 اولیای خدا دلسوز مساکین و محرومانند.« لِمَسٰاکِینَ» 6 چه بسا کسانی با داشتن سرمایه و کار،باز هم درآمدشان برای مخارجشان کافی نباشد و از نظر قرآن،مسکین محسوب شوند.« لِمَسٰاکِینَ یَعْمَلُونَ» 7 مشارکت در سرمایه و کار،عقد قانونی و در ادیان قبل نیز بوده است.« لِمَسٰاکِینَ یَعْمَلُونَ» 8 باید حاکمان غاصب را از دست یابی به اموال مردم محروم کرد.« أَعِیبَهٰا ... مَلِکٌ یَأْخُذُ» 9 دفع افسد به فاسد جایز و رعایت اهمّ و مهم لازم است.« أَعِیبَهٰا ... مَلِکٌ یَأْخُذُ» 10 طاغوت ها به کم راضی نیستند.به فقرا و سرمایه های اندک هم رحم نمی کنند.« یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ» 11 هر چند کار خضر به فرمان خدا بود،« مٰا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی» امّا برای رعایت ادب، عیب دار ساختن کشتی را به خود نسبت داد.« أَعِیبَهٰا»

ص :211


1- 1) .گر خضر،در بحر کشتی را شکست صد درستی،در شکست خضر هست(مولوی)

12 کار پیامبران معمولاً بر اساس قوانین ظاهری است،امّا وظیفه ی خضر، بر اساس واقعیّات بود.« فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَهٰا ... مَلِکٌ یَأْخُذُ»

[سوره الکهف (18): آیات 80 تا 81]

اشاره

وَ أَمَّا اَلْغُلاٰمُ فَکٰانَ أَبَوٰاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینٰا أَنْ یُرْهِقَهُمٰا طُغْیٰاناً وَ کُفْراً (80) فَأَرَدْنٰا أَنْ یُبْدِلَهُمٰا رَبُّهُمٰا خَیْراً مِنْهُ زَکٰاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً (81)

و امّا نوجوان(که او را کشتم)پدر و مادرش هر دو مؤمن بودند.ترسیدیم که او آن دو را به کفر و طغیان وا دارد.

(از این رو)خواستیم که پروردگارشان به جای او(فرزندی)پاک تر و بهتر و بامحبّت تر به آن دو بدهد.

نکته ها:

«ارهاق»به معنای وادار کردن دیگری به کاری است که انجام آن برای او دشوار و طاقت فرسا باشد.

در حدیث آمده است:خداوند به جای آن پسر،دختری به آن دو مؤمن داد که از نسل او هفتاد پیامبر پدید آمدند. (1)

گاهی فرزند،سبب انحراف و کفر والدین می شود،« فَخَشِینٰا أَنْ یُرْهِقَهُمٰا ...»گاهی هم والدین فطرت پاک و توحیدی فرزند را به کفر و آیین های انحرافی می کشانند.

چنان که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:هر فرزندی،به طور فطری خداشناس و مؤمن است،مگر آنکه پدر و مادر او را تغییر دهند. (2)

ص :212


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .«کلّ مولودٍ یولد علی الفطرة حتّی یکون ابواه یهوّدانه و ینصّرانه».بحار،ج 3،ص 282.
پیام ها:

1 اولیای خدا کار لغو و بی جهت نمی کنند،گرچه در ظاهر خلاف به نظر آید.

« أَمَّا الْغُلاٰمُ» 2 مرگ فرزند،بهتر از آن است که بد عاقبت و موجب فساد و طغیان شود.

« یُرْهِقَهُمٰا طُغْیٰاناً وَ کُفْراً» 3 خداوند به پدر و مادر با ایمان،عنایت خاص دارد.« أَبَوٰاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینٰا» 4 گاهی جسم باید فدای فکر بشود.فرزند کشته می شود تا ایمان پدر و مادر محفوظ بماند.« فَخَشِینٰا أَنْ یُرْهِقَهُمٰا» 5 باید فتنه ها را پیش بینی کرد و از ریشه خشکاند.« فَخَشِینٰا أَنْ یُرْهِقَهُمٰا» 6 طغیان و سرکشی زمینه ی کفر است.(طغیان»قبل از«کفر»آمده است.) 7 اراده ی مردان خدا،اراده ی خداست.« فَأَرَدْنٰا أَنْ یُبْدِلَهُمٰا» 8 اولیای خدا هم مسئولیّت دارند و هم در اندیشه ی آینده ی مردم می باشند.

« فَأَرَدْنٰا أَنْ یُبْدِلَهُمٰا» 9 گاهی دلیل گرفتار شدن مؤمنین به بعضی ناگواری ها،حفظ ایمان و عقیده خود آنان است.« یُبْدِلَهُمٰا رَبُّهُمٰا خَیْراً مِنْهُ» 10 اگر خداوند چیزی را از مؤمن گرفت،بهتر از آن را به او می دهد.« یُبْدِلَهُمٰا رَبُّهُمٰا خَیْراً مِنْهُ» 11 از بین رفتن فرزند ناصالح و جایگزینی آن با فرزند صالح،جلوه ای از ربوبیّت خداوند است.« یُبْدِلَهُمٰا رَبُّهُمٰا خَیْراً مِنْهُ» 12 تنها پاکی و صلاح فرزندان کافی نیست،باید نسبت به پدر و مادر مهربان باشند.« زَکٰاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً» 13 آنچه ارزش است،سلامت،پاکی و محبّت به والدین است،نه دختر یا پسر بودن فرزند.« زَکٰاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً»

ص :213

[سوره الکهف (18): آیه 82]

اشاره

وَ أَمَّا اَلْجِدٰارُ فَکٰانَ لِغُلاٰمَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی اَلْمَدِینَةِ وَ کٰانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُمٰا وَ کٰانَ أَبُوهُمٰا صٰالِحاً فَأَرٰادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغٰا أَشُدَّهُمٰا وَ یَسْتَخْرِجٰا کَنزَهُمٰا رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ وَ مٰا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذٰلِکَ تَأْوِیلُ مٰا لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً (82)

و امّا آن دیوار،از آنِ دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن دیوار،گنجی برای آن دو بود و پدرشان مردی صالح بود.پس پروردگارت اراده کرد که آن دو به حدّ رشد(و بلوغ)خود برسند و گنج خویش را که رحمتی از سوی پروردگارت بود استخراج کنند و من این کارها را خودسرانه انجام ندادم.این بود تأویل و راز آنچه نتوانستی بر آن صبر و شکیبایی ورزی.

نکته ها:

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در روایتی فرمودند:آن گنج،کلماتی حکیمانه بود که بر صحیفه ای از طلا نوشته شده بود.مضمون آن حکمت ها این بود:تعجّب از کسی که ایمان به تقدیر الهی دارد، چرا محزون می شود!؟ شگفت از کسی که یقین به مرگ دارد،چرا شاد است،یقین به حساب دارد،چرا غافل است،یقین به رزق دارد،چرا خود را به زحمت بیش از اندازه می اندازد و یقین به دگرگونی دنیا دارد،چرا به آن اطمینان می کند!؟ (1)طبق احادیث،لطف و رحمت خدا مخصوص فرزندان بی واسطه نیست،بلکه در نسل های بعدی هم تأثیر دارد و نیکوکاری اجداد،موجب عنایت خدا به ذریّه ی آنان می شود. (2)

امام صادق علیه السلام فرمود:خداوند به موسی وحی کرد:من فرزندان را به خاطر خوبیِ پدران پاداش می دهم.سپس فرمود:اگر به ناموس مردم خیانت کنید،به ناموس شما خیانت می شود.«کما تدین تدان». (3)

یک جا فرزند به خاطر حفظ ایمان والدین کشته می شود،و در جای دیگر به خاطر صالح

ص :214


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.

بودن پدر،پیامبری کارگری می کند تا سرمایه به دست فرزند برسد.

وقتی بعضی به امام مجتبی علیه السلام به خاطر صلح با معاویه اعتراض کردند،فرمود:مگر نمی دانید خضر برای مصلحت،کشتی را سوراخ کرد و نوجوانی را کشت و کارهای او مورد غضب موسی قرار گرفت؟ ای مردم! اگر صلح را نمی پذیرفتم همه ی شیعیان روی زمین نابود می شدند.«لو لا ما اتیت لما ترک من شیعتنا علی وجه الارض احد الا قتل». (1)

«قریة»و«مدینة»هر دو به یک معنی می باشد.چنان که در آیه ی 77 فرمود:«اتیا اهل قریة»در اینجا می فرماید:«فی المدینة». (2)

«اشد»،جمع«شدة»،و«یبلغا اشدهما»یعنی تا آنان به تمام رشد خود برسند.

پیام ها:

1 کودک نابالغ نیز می تواند مالک باشد،امّا شرط تصرّف در اموال،توانمندی و رشد است.« کَنْزٌ لَهُمٰا، أَنْ یَبْلُغٰا أَشُدَّهُمٰا» 2 ذخیره سازی ثروت برای فرزندان،جایز است.« کَنْزٌ لَهُمٰا وَ کٰانَ أَبُوهُمٰا صٰالِحاً» ولی زراندوزی اگر بدون انفاق باشد ممنوع است.

3 حفظ اموال یتیمان،واجب است.« لِغُلاٰمَیْنِ یَتِیمَیْنِ» 4 کارهای خوبِ پدر،در زندگی فرزندان اثر دارد.« أَبُوهُمٰا صٰالِحاً» 5 خضر،پیامبر بوده است.« مٰا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی» 6 گاهی حوادث دارای تحلیل و تفسیر عمیق و در مسیر رشد انسان است.هدف از این دوره ها،رشد موسی بود.« فَأَرٰادَ رَبُّکَ، رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ» 7 در برابر خدا باید مؤدّبانه سخن گفت.حضرت خضر آنجا که سخن از عیب و نقص است،به خود نسبت می دهد،« فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَهٰا» و آنجا که محدوده ی کار

ص :215


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .به گفته دوست دانشمندمان آقای کلباسی:اگر در قرآن کلمات«قریة»و«مدینة»را بررسی کنیم مشاهده خواهیم کرد که مدینة در مواردی است که در آن نور هدایت تابیده باشد و هر کجا نور هدایت نباشد،قریة گفته شده است.

الهی است،به خدا نسبت می دهد.« فَأَرٰادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغٰا أَشُدَّهُمٰا» 8 اراده ی اولیای خدا،اراده خداست.« فَأَرَدْتُ، فَأَرَدْنٰا، فَأَرٰادَ رَبُّکَ»

[سوره الکهف (18): آیه 83]

اشاره

وَ یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی اَلْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْراً (83)

و از تو درباره ذو القرنین می پرسند.بگو:به زودی از او یادی بر شما خواهم کرد.

نکته ها:

«قرن»،دو معنا دارد:یکی دوران طولانی و دیگری به معنای شاخ حیوان،و ذو القرنین را از آن جهت بدین وصف نامیده اند که یا حکومت طولانی داشته و یا آنکه دو رشته موی خود را مثل دو شاخ می بافته و یا روی کلاه او دو شاخک قرار داشته است.همچنین ممکن است مراد از«قرنین»شرق و غرب جهان باشد، (1)که چون او به تمام شرق و غرب عالم سلطه پیدا کرده بوده«ذو القرنین»نامیده شده است.

امام باقر علیه السلام فرمودند:«ذو القرنین»پیامبر نبود،لیکن مرد صالحی بود که خدا او را دوست می داشت و او قوم خود را به تقوا سفارش می کرد.مردم بر یک طرف سر او ضربه ای وارد کردند و او تا مدّتی ناپدید شد،پس از آن به سوی مردم بازگشت و دعوت خود را تکرار کرد، مردم به سمت دیگر سر او ضربه ای زدند.آن گاه امام فرمود:در میان شما نیز شخصی با این خصوصیات است. (2)بنا بر این به خاطر این دو ضربه به ذو القرنین معروف بوده است.

تفسیر نمونه با توجّه به اظهارات چند مورّخ یونانی و چند فراز از تورات(کتاب اشعیا، فصل 46،شماره ی 28 و 11)و کشف مجسمه ی کورش در قرن نوزدهم میلادی که تاجی با دو شاخ بر سر داشت،ذو القرنین را با کورش بیشتر تطبیق می دهد،ولی مرحوم شعرانی،در حاشیه تفسیر ابو الفتوح،ذو القرنین را همان اسکندر مقدونی می داند که از سیزده سالگی شاگرد ارسطو بوده است.و صاحب تفسیر المیزان او را همان کورش می داند.

ص :216


1- 1) .چنان که عربها می گویند:«قرنی الشمس»یعنی دو شاخ آفتاب که مراد شرق و غرب عالم است.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین؛کمال الدین صدوق.

به هر حال در اینکه ذو القرنین چه مدّت حکومت کرده و نام واقعی او چیست و چند سال عمر کرده و آیا بشر بوده یا فرشته،پیامبر یا عبد صالح؟ اسکندر بوده یا کورش؟ چرا ذو القرنین نام دارد؟ امکاناتش چه بوده،محدوده ی حکومتش کجا بود؟ طول و عرض و مشخصات سدی که ساخت چه بود؟ چه زمانی بود؟ آیا این سدّ همان دیوار چین است یا نه؟ سخنان بسیاری بیان شده و بحث در جزئیّات آن چندان مفید نیست.باید دنبال هدف ها رفت،نه مسائل جزئی که در آنها هیچ رشدی نیست.

پیام ها:

1 انبیا مرجع مردم و پاسخگوی سؤالات آنان بوده اند.« یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ» 2 رهبر و مبلّغ دینی باید با تاریخ و حوادث مهم آشنا باشد.« یَسْئَلُونَکَ» ...

آنکه پیشوای مردم شد،از او سؤالات مختلفی می کنند،چنان که در آیات دیگر سؤال از روح مطرح است.

3 سؤالات بجا و منطقی مردم را بی پاسخ نگذاریم.« سَأَتْلُوا» 4 در پاسخ سؤال ها،شتابزده جواب ندهیم.« سَأَتْلُوا» 5 تاریخ و بازگویی آن،به اندازه ای که در آن تذکّر و عبرت باشد ارزشمند است.

« سَأَتْلُوا عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْراً» 6 پرسش های مردم،زمینه ی نزول بعضی از آیات بوده است.« یَسْئَلُونَکَ ... قُلْ» ...

[سوره الکهف (18): آیات 84 تا 85]

اشاره

إِنّٰا مَکَّنّٰا لَهُ فِی اَلْأَرْضِ وَ آتَیْنٰاهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً (84) فَأَتْبَعَ سَبَباً (85)

همانا ما در زمین به او(ذو القرنین)قدرت دادیم و از هر چیزی وسیله ای به او عطا کردیم.

پس او در پی سبب رفت(و سفر خود را آغاز کرد).

ص :217

نکته ها:

در دعایی که حضرت علی علیه السلام تعلیم آن جوان بلخی داد،(دعای مشلول)می خوانیم:«یا من نصر ذی القرنین علی ملوک الجبابرة»ای خدایی که ذو القرنین را بر پادشاهان ستمگر پیروز کردی.و در حدیثی آن حضرت،ذو القرنین را کسی می داند که نشانه ی پادشاهی و نبوّت داشته و به همه چیز،آگاهی داشته تا حقّ را از باطل بشناسد و خداوند شهرها و دلها را تسلیم او گرداند. (1)

ذو القرنین و سلیمان،دو مؤمن بودند که حاکم زمین شدند و بخت النصر و نمرود دو کافر که حاکم زمین شدند. (2)

قدرتی را که خداوند به اولیای خویش می دهد،(همچون حضرت سلیمان و یوسف و برخی مؤمنان)برای استفاده در راه خداست.قرآن درباره بندگان خوب خدا می فرماید:« اَلَّذِینَ إِنْ مَکَّنّٰاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ» ... (3)آنان کسانی هستند که اگر تمکّن و قدرت به آنان دهیم به اقامه ی نماز و پرداخت زکات و احیای امر به معروف و نهی از منکر می پردازند.و از کسانی که از قدرت خود در مسیر ناحق استفاده کنند،انتقاد کرده و می فرماید:« کَمْ أَهْلَکْنٰا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنّٰاهُمْ فِی الْأَرْضِ» (4)چه بسیار کسانی را که پیش از شما هلاک کردیم،زیرا از قدرت و حکومت خود سوء استفاده می کردند.

پیام ها:

1 خداوند بر همه ی هستی و اسباب طبیعی،حاکم است و به هر کس بخواهد مکنت و قدرت می دهد.« مَکَّنّٰا لَهُ» ولی بهره وری صحیح،در سایه ی حسن نیّت و حسن تدبیر انسان است.« فَأَتْبَعَ سَبَباً» 2 گاهی خداوند همه گونه امکانات را در اختیار بعضی قرار می دهد.« مَکَّنّٰا لَهُ ...

آتَیْنٰاهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً»

ص :218


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .حج،41.
4- 4) .انعام،6.

3 نظام طبیعی،نظام سبب و مسبّب است و هر چیزی سببی دارد که باید آن را شناخت و در پی آن رفت.« مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً فَأَتْبَعَ سَبَباً» بندگان خاص خدا نیز باید به وسیله ی اسباب و امکانات طبیعی،اهداف حقّ را دنبال کنند.

4 مهم تر از داشتن امکانات و قدرت،خوب استفاده کردن است.« آتَیْنٰاهُ ... سَبَباً فَأَتْبَعَ سَبَباً» 5 ذو القرنین علاوه بر داشتن امکانات،از دانش بکارگیری اسباب نیز برخوردار بود.« فَأَتْبَعَ سَبَباً»

[سوره الکهف (18): آیه 86]

اشاره

حَتّٰی إِذٰا بَلَغَ مَغْرِبَ اَلشَّمْسِ وَجَدَهٰا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَهٰا قَوْماً قُلْنٰا یٰا ذَا اَلْقَرْنَیْنِ إِمّٰا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمّٰا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً (86)

تا آن گاه که به(منطقه ی)غروب خورشید رسید،چنان یافت که آن در چشمه ای تیره و گل آلود فرو می رود و نزد آن قومی را یافت.گفتیم:ای ذو القرنین! یا آنها را عذاب می کنی یا میان آنان راه نیکی پیش می گیری (و همه را می بخشایی).

نکته ها:

« حَمِئَةٍ »،به گل سیاه بدبو،لجن و گل داغ گفته می شود.

پیام ها:

1 پیامبران و اولیای الهی برای حل مشکلات و نجات مردم،شخصاً قیام و اقدام می کردند و تنها به دعا اکتفاء نمی کردند.« بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ» 2 جهانگردیِ با شناخت و هدف،مورد تأیید است.« حَتّٰی إِذٰا بَلَغَ» ...

3 ذو القرنین پیامبر بود.زیرا مورد خطاب الهی قرار گرفته است.« قُلْنٰا یٰا ذَا الْقَرْنَیْنِ» 4 گاهی باید به مدیران و رهبران اختیاراتی را تفویض کرد.« إِمّٰا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمّٰا ...»

ص :219

(اولیای خدا از سوی پروردگار،دارای اختیاراتی هستند.) 5 کفر در مغرب زمین،سابقه ای بس طولانی دارد.« وَجَدَ عِنْدَهٰا قَوْماً ... أَنْ تُعَذِّبَ» 6 پیامبران نباید از مردم فاصله بگیرند.« تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً»

[سوره الکهف (18): آیات 87 تا 88]

اشاره

قٰالَ أَمّٰا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلیٰ رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذٰاباً نُکْراً (87) وَ أَمّٰا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً فَلَهُ جَزٰاءً اَلْحُسْنیٰ وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنٰا یُسْراً (88)

(ذو القرنین)گفت:امّا هر کس ستم کند،او را عذاب خواهیم کرد،سپس به سوی پروردگارش باز گردانده می شود،او هم وی را به سختی عذاب می کند.

و امّا هر کس ایمان آورده و عمل شایسته انجام دهد،پس پاداش بهتر برای اوست و برای او از سوی خود،آسانی مقرّر خواهیم داد.

پیام ها:

1 کفر و شرک،ظلم است.در مقابل ایمان،به جای شرک،ظلم به کار رفته است « أَمّٰا مَنْ ظَلَمَ ... أَمّٰا مَنْ آمَنَ» 2 حکومت اسلامی حقّ دارد با مشرکان برخوردی تند داشته باشد.« مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ» 3 ذو القرنین به امید توبه ی ستمگران بود و لذا در کیفر آنان شتابی نکرد.« مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ» 4 عذاب دنیا،مانع کیفر آخرت نیست.« نُعَذِّبُهُ، فَیُعَذِّبُهُ» 5 کیفر دنیوی،شناخته شده و معلوم است،ولی عذاب آخرت ناشناخته است.

« عَذٰاباً نُکْراً» 6 با نیکان و بدان نباید یکسان برخورد کرد،چه از موضع فرد،چه حکومت.

« أَمّٰا مَنْ ظَلَمَ ... أَمّٰا مَنْ آمَنَ»

ص :220

7 ذو القرنین،مجری دستورهای الهی بود.در آیه ی قبل به او سفارش برخورد نیکو شد:« تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً» و در اینجا فرمود:« فَلَهُ جَزٰاءً الْحُسْنیٰ» 8 رهبران الهی باید با قوانین آسان بر مردم،حکومت کنند.« سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنٰا یُسْراً» 9 برخورد شدید با ستمگران و نرمش با مؤمنان،شیوه ی رهبران الهی است.

« عَذٰاباً نُکْراً ... أَمْرِنٰا یُسْراً» 10 وظیفه رهبر و حاکم الهی،اجرای عدالت و مبارزه با ظلم و آسان کردن مقرّرات اجتماعی است.« عَذٰاباً نُکْراً ... أَمْرِنٰا یُسْراً» 11 در تشویق و پاداش سرعت بگیرید،ولی در کیفر و عذاب عجله نکنید.

حرف«سین»در« سَنَقُولُ» نشانه تسریع و حرف«سوف»نشانه تأخیر است.

[سوره الکهف (18): آیات 89 تا 91]

اشاره

ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (89) حَتّٰی إِذٰا بَلَغَ مَطْلِعَ اَلشَّمْسِ وَجَدَهٰا تَطْلُعُ عَلیٰ قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِهٰا سِتْراً (90) کَذٰلِکَ وَ قَدْ أَحَطْنٰا بِمٰا لَدَیْهِ خُبْراً (91)

سپس(ذو القرنین برای سفر دیگر)سببِ(دیگری)را پیگیری کرد.

تا آنکه به محلّ طلوع خورشید رسید،آن را چنان یافت که بر قومی طلوع می کند که جز خورشید برای آنان پوشش و سایه بانی قرار نداده بودیم.

و ما اینگونه به آنچه از امکانات و برنامه نزد او(ذو القرنین)بود،احاطه داشتیم(و کارهایش زیر نظر ما بود).

نکته ها:

ذو القرنین،پس از سفری به سوی غرب و اقامه ی نظام عادلانه دینی در میان

ص :221

ساحل نشینان،سفری نیز به شرق کرد.

مراد از اینکه جز خورشید،سایه بانی نداشتند،زندگی ابتدایی و بدون امکانات است.به فرموده امام صادق علیه السلام:نه خانه سازی می دانستند،نه خیّاطی.خورشید،بی مانع بر آنان می تابید به گونه ای که صورت های آنان سیاه شده بود. (1)

پیام ها:

1 افراد صالح و متعهّد،پیگیری و پشتکار دارند.« ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً» 2 مردان خدا،با داشتن همه نوع امکانات رفاهی،برای نجات محرومان و گسترش عدالت حرکت می کنند.« ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً» ...

3 بازگو کردن سفرهای مردان خدا و برکات مترتّب بر آن،ارزش و مایه ی درس و عبرت است.« فَأَتْبَعَ سَبَباً حَتّٰی إِذٰا» ...

4 آنچه مهم است؛هدایت و خدمت به مردم است،چه در شرق باشد چه در غرب.« ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً» ...

5 خداوند به افراد و نعمت های ویژه ای که به آنان عطا فرموده،آگاهی کامل دارد.« أَحَطْنٰا بِمٰا لَدَیْهِ خُبْراً» (بازگویی سفرهای ذو القرنین و حوادث و گفتگوهای او با مردم،نمونه ای از احاطه ی علمی خداوند است.)

[سوره الکهف (18): آیات 92 تا 93]

اشاره

ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (92) حَتّٰی إِذٰا بَلَغَ بَیْنَ اَلسَّدَّیْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمٰا قَوْماً لاٰ یَکٰادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً (93)

سپس(برای سفری دیگر از اسبابی که در اختیار داشت)سببی را پیگیری کرد.

تا آن گاه که به میان دو سدّ(کوه)رسید،پشت آن دو کوه مردمی را یافت که گویا هیچ سخنی را نمی فهمیدند.

ص :222


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
نکته ها:

با توجّه به آیه بعد که مردم،ذو القرنین را به کمال،قدرت،دلسوزی و لیاقت شناختند و ناامنی را مهم ترین مسئله تشخیص داده و حلّ آن را به دست ذو القرنین دانستند و با او گفتگو کردند.بنا بر این مراد از جمله« لاٰ یَکٰادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً »این است که فرهنگشان پایین بود.چنان که در آیه ی 78 سوره ی نساء می خوانیم:« فَمٰا لِهٰؤُلاٰءِ الْقَوْمِ لاٰ یَکٰادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً» چرا اینها هیچ سخن و گفتاری را نمی فهمند؟ که مراد آیه،آشنایی نداشتن با زبان و لهجه ی خاصّی نیست،بلکه مراد این است که چرا در خط صحیح قرار نمی گیرند!؟ در این سوره،سه ماجرا نقل شده است که در هر سه،حرکت و هجرت وجود دارد:هجرت اصحاب کهف،هجرت موسی برای دیدار خضر،هجرت ذو القرنین؛اوّلی هجرت برای حفظ ایمان است،دوّمی برای تحصیل دانش و سوّمی برای نجات محرومان می باشد.

پیام ها:

1 قوانین حاکم بر طبیعت را باید کشف و بکار بست.« ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً» 2 هر حرکت و هدف و سفری،وسیله ای خاص نیاز دارد.جمله ی« أَتْبَعَ سَبَباً » برای هر حرکت و سفری تکرار شده است.

3 برای مردان خدا،توقّف از فعالیّت و فراغت و بازنشستگی معنی ندارد.« ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً» 4 پیشوای مردم باید به مناطق دیگر هم سرکشی کند و در جریان اوضاع قرار گیرد.« حَتّٰی إِذٰا بَلَغَ» ...

5 تا حرکت و کاوش نباشد،نیازها و واقعیّات شناخته نمی شود.« إِذٰا بَلَغَ ... وَجَدَ» 6 خدمت به محرومان یک ارزش است،چه با فرهنگ باشند یا نباشند.

« لاٰ یَکٰادُونَ یَفْقَهُونَ»

ص :223

[سوره الکهف (18): آیه 94]

اشاره

قٰالُوا یٰا ذَا اَلْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی اَلْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلیٰ أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنٰا وَ بَیْنَهُمْ سَدًّا (94)

(آن مردم)گفتند:ای ذو القرنین! همانا(قوم)یأجوج و مأجوج در این سرزمین فساد می کنند،آیا ما برای تو خرج و هزینه ای قرار دهیم تا میان ما و آنان سدّی ایجاد کنی(تا از شرّشان ایمن شویم)؟

نکته ها:

«خراج»چیزی است که از زمین خارج می شود،و«خرج»به آنچه از مال خارج می گردد گفته می شود.

مفسّران و مورّخان،با استفاده از قرائن موجود می گویند:مراد از یأجوج و مأجوج همان قبایل مغول و تاتار می باشند.

در روایتی از امیر مؤمنان علی علیه السلام می خوانیم:ذو القرنین قومی را یافت که به او گفتند:قوم یأجوج و مأجوج پشت این کوه هستند و هنگام برداشت محصول و میوه ها هجوم آورده و همه را غارت یا نابود می کنند،آیا ما برای تو سالیانه هزینه ای را قرار دهیم تا برای ما سدّی بسازی. (1)

پیام ها:

1 هر جا مردم احساس نیاز کردند،سرمایه گذاری هم می کنند.« فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً» در آیه ی 77 این سوره مردم قطعه نانی به دو پیامبر خدا ندادند،ولی در این آیه،حاضرند سرمایه گذاری کلان کنند.

2 اولیای خدا بهترین کسانی اند که می توانند ایجاد امنیّت کنند و گره گشای مردم باشند.« یٰا ذَا الْقَرْنَیْنِ ... تَجْعَلَ بَیْنَنٰا ... سَدًّا» 3 نیاز به امنیّت بیش از مسکن و لباس است.« نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلیٰ أَنْ تَجْعَلَ ... سَدًّا »

ص :224


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

(مردمی که در برابر خورشید،سایه بان و لباس نداشتند،از ذو القرنین امنیّت خواستند،نه پوشش.) 4 در جوامع انسانی،امنیّت و آسایش از اهمیّت ویژه ای برخوردار است.« تَجْعَلَ بَیْنَنٰا وَ بَیْنَهُمْ سَدًّا» لذا سخت ترین کیفرها نیز برای برهم زنندگان امنیّت است. (1)

5 حبس و محدود کردن تبهکاران،جایز است.« سَدًّا»

[سوره الکهف (18): آیات 95 تا 97]

اشاره

قٰالَ مٰا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْماً (95) آتُونِی زُبَرَ اَلْحَدِیدِ حَتّٰی إِذٰا سٰاویٰ بَیْنَ اَلصَّدَفَیْنِ قٰالَ اُنْفُخُوا حَتّٰی إِذٰا جَعَلَهُ نٰاراً قٰالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً (96) فَمَا اِسْطٰاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ وَ مَا اِسْتَطٰاعُوا لَهُ نَقْباً (97)

(ذو القرنین در پاسخ)گفت:آنچه پروردگارم در آن به من قدرت داده،(از کمک مالی شما)بهتر است.پس مرا با نیرویی کمک کنید تا میان شما و آنان سدّی محکم بسازم.

پاره های آهن برای من بیاورید تا آن گاه که میان دو کوه(با انباشتن پاره های آهن)برابر شد،گفت:بدمید؛تا وقتی که آن را(مانند)آتشی گرداند،گفت:مس گداخته و آب شده بیاورید تا روی آهن ها بریزم.

(پس از ساختن این دیوار آهنی،یأجوج و مأجوج)نتوانستند از آن بالا روند و نتوانستند در آن رخنه ای پدید آورند.

ص :225


1- 1) .اشاره به آیاتی که کیفر«مفسدین فی الارض»را بیان می کند.
نکته ها:

«ردم»به بستن شکاف،«صدف»به کناره و جانب،«قطر»به مس گداخته و« زُبَرَ »به قطعه های بزرگ آهنی گفته می شود.

امام صادق علیه السلام فرمود:تقیّه،سدّی میان شما و مخالفان است که قابل بالا رفتن از آن و سوراخ کردن نیست. (1)

پیام ها:

1 از دیدگاه اولیای الهی،همه ی امکانات از خداست.« مٰا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی» 2 پیامبران برای رسالت و هدایت مردم،درخواست پول و مادیات از آنان نداشتند. (2)« مٰا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ» 3 امکانات مردمی را در راه مصالح آنان باید به کار گرفت.« فَأَعِینُونِی» 4 برای رسیدن به هدف،علاوه بر طرح و تقاضا و بودجه،همّت و مشارکت مردمی نیز لازم است.« فَأَعِینُونِی» 5 گاهی به جای کمک های مالی باید نیروی انسانی را به کمک طلبید.« فَأَعِینُونِی» 6 ترکیب آهن و مس(آلیاژ سازی)،ابتکار انبیاست.« آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ ... قِطْراً » (امروزه از نظر علمی،اهمیّت این ترکیب ثابت شده است.) 7 محکم کاری و بی نقص انجام دادن کارها،شیوه ی انبیاست.« فَمَا اسْطٰاعُوا» ...

سدّ ذو القرنین چنان محکم و بزرگ بود که نمی توانستند آن را خراب کنند یا از آن بگذرند.« أَنْ یَظْهَرُوهُ ... لَهُ نَقْباً» 8 در حلّ مشکلات اجتماعی،همیاری مردمی که صاحبان درد هستند،لازم است.(زیرا نشاط کاری بیشتر می شود،ارزش زحمات را می دانند و کم کاری

ص :226


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .در سوره ی شعراء،پنج مرتبه از قول پنج پیامبر نقل شده است که به مردم می گفتند:ما از شما پاداش مادّی نمی خواهیم.پیامبر اسلام نیز مزد رسالت خود را محبّت اهل بیت علیهم السلام قرار داد،که ثمره ی محبّت و پیروی از آنان نیز به خود انسان بازمی گردد.

نمی کنند.)« فَأَعِینُونِی ... فَمَا اسْطٰاعُوا» ...

9 رهبران لایق،به کمک علم،هنر،سوز و تعاون،از ساده ترین افراد و ابزار، بهترین کارها را تولید می کنند،بنا بر این اگر مدیر لایق باشد،کارگران ساده مهم ترین پروژه ها را انجام دهند.« فَأَعِینُونِی ... فَمَا اسْطٰاعُوا» ...

[سوره الکهف (18): آیه 98]

اشاره

قٰالَ هٰذٰا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی فَإِذٰا جٰاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکّٰاءَ وَ کٰانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا (98)

(ذو القرنین)گفت:این رحمت بزرگی از پروردگارم است(و تا موعد مقرّر پابرجاست)پس هر گاه وعده ی پروردگار من فرارسد،آن(سدّ)را خورد و هموار می کند و وعده ی پروردگارم حقّ است.

نکته ها:

سدّ ذو القرنین،نه دیوار چین است و نه موارد دیگر که گفته اند،چون اینها از آهن و مس ساخته نشده اند.در سرزمین قفقاز در تنگه ی داریال،سدّی آهنین پیدا شده که نزدیک آن نیز نهری به نام سائوس(به معنای کوروش)است،اینکه این همان سدّ باشد، پذیرفتنی تر می نماید. (1)

پیام ها:

1 مردان الهی،توفیقات خویش را از رحمت خداوند می دانند،و هرگز مغرور نمی شوند.« رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی» 2 همه ی تلاش ها و تغییر و تحوّل ها برای پرورش و رشد انسان هاست.« رَبِّی » سه بار در آیه تکرار شده است.

3 رحمت و ربوبیّت الهی بهم پیوسته است.« رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی» 4 ایجاد امنیّت،رحمت الهی است.« رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی» ساخت سد برای امنیّت بود.

ص :227


1- 1) .تفسیر نمونه.

5 قداست کار و تلاش،محکم کاری،همکاری مردم،مدیریّت و صنعت،و اهداف والا،همه مجموعه ای از الطاف الهی است.« هٰذٰا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی» 6 با تأمین امنیّتِ مردم،بهتر می توان تبلیغ و ارشاد کرد و زمینه ی کارهای دیگر فراهم می شود.« رَحْمَةِ رَبِّی ... وَعْدُ رَبِّی حَقًّا» ذو القرنین بعد از اتمام سدّ،مردم را با مبدأ و معاد آشنا کرد.

7 در آستانه ی قیامت،همه چیز خراب می شود.« جَعَلَهُ دَکّٰاءَ» 8 محکم ترین دژهای بشر،در برابر اراده و قدرت خداوند متعال ناپایدار است.

« جَعَلَهُ دَکّٰاءَ» 9 مردان خدا با تکیه به لطف خدا پیشگویی می کنند.« فَإِذٰا جٰاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکّٰاءَ» 10 محکم کاری را باید از اولیای خدا آموخت،سدی می سازند که تا آستانه ی قیامت پابرجاست.« فَإِذٰا جٰاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکّٰاءَ» 11 هم باید کارهای دنیایی را بی خلل و استوار انجام داد،هم باید متذکّر قدرت الهی و پوچی قدرت خود شد.« فَمَا اسْطٰاعُوا ... کٰانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا» 12 رهبران الهی،هم دنیای مردم را آباد می کنند و هم آخرت آنان را متذکّر می شوند.« فَمَا اسْطٰاعُوا ... کٰانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا»

[سوره الکهف (18): آیات 99 تا 101]

اشاره

وَ تَرَکْنٰا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِی اَلصُّورِ فَجَمَعْنٰاهُمْ جَمْعاً (99) وَ عَرَضْنٰا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکٰافِرِینَ عَرْضاً (100) اَلَّذِینَ کٰانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطٰاءٍ عَنْ ذِکْرِی وَ کٰانُوا لاٰ یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً (101)

و در آن روز(پایان جهان)،مردم را رها می کنیم تا بعضی در بعضی همچون موج درآمیزند و(چون)در صور دمیده شود،همه را یک جا گرد خواهیم آورد.

و آن روز،دوزخ را چنان که باید،بر کافران عرضه خواهیم کرد.

ص :228

آنان که چشمانشان از یاد من در پرده ی غفلت بود و(از شدّت تعصّب و لجاجت)توان شنیدن(سخن حقّ)را نداشتند.

نکته ها:

اگر آیه« وَ تَرَکْنٰا» ...را در کنار آیه ی« حَتّٰی إِذٰا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ» ... (1)قرار دهیم،به نظر می رسد که مسأله ی قوم یأجوج و مأجوج،مربوط به قیامت و گویا مقدّمه ی آن است.یعنی پیش از قیامت،قوم یأجوج و مأجوج،آزاد و رها و مثل موج گسترده می شوند.

از امام رضا علیه السلام در تفسیر آیه ی« أَعْیُنُهُمْ فِی غِطٰاءٍ عَنْ ذِکْرِی» نقل شده که به مأمون فرمود:

مراد از«ذکر»در این آیه علی بن ابی طالب علیهما السلام است. (2)

مراد از چشم و گوش در آیه ی 101،معرفت،بصیرت و شناخت است،یعنی چشم و گوش دل،نه عضو خاصّ در سر.زیرا قرآن گاهی کوری را به دل نسبت می دهد و می فرماید:

« مَنْ کٰانَ فِی هٰذِهِ أَعْمیٰ» (3)

پیام ها:

1 هر جا که امنیّت هست از لطف اوست،اگر لحظه ای مردم را رها کند،جهان ناأمن می شود.« تَرَکْنٰا بَعْضَهُمْ» ...

2 شکسته شدن سدّ ذو القرنین از نشانه های قیامت است.« فَإِذٰا جٰاءَ وَعْدُ رَبِّی ... نُفِخَ فِی الصُّورِ» 3 پیش از قیامت،زمین توسط اقوامی به هرج و مرج کشیده می شود.« تَرَکْنٰا ...

یَمُوجُ»

هر چند با ظهور امام زمان علیه السلام این هرج و مرج اصلاح می شود.

ص :229


1- 1) .انبیاء،96.
2- 2) .تفسیر لاهیجی.
3- 3) .اسراء،72.

4 راه شناخت،بیشتر به وسیله ی چشم و گوش است.آنان چشمشان در پرده بود و گوششان قدرت شنیدن حقّ را نداشت.و حقّ را نمی فهمیدند،و الاّ ذکر که دیدنی نیست!« أَعْیُنُهُمْ فِی غِطٰاءٍ عَنْ ذِکْرِی» 5 انسان شنوا به خاطر عناد،به جایی می رسد که توان شنیدن حقّ را ندارد.

« لاٰ یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً» 6 دلیل عرضه ی جهنّم بر کافران،عملکرد و قساوت خودشان در دنیاست.

« عَرَضْنٰا جَهَنَّمَ ... اَلَّذِینَ کٰانَتْ» ...

[سوره الکهف (18): آیه 102]

اشاره

أَ فَحَسِبَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ یَتَّخِذُوا عِبٰادِی مِنْ دُونِی أَوْلِیٰاءَ إِنّٰا أَعْتَدْنٰا جَهَنَّمَ لِلْکٰافِرِینَ نُزُلاً (102)

آیا آنان که کفر ورزیدند،پنداشتند که بندگان مرا به جای من به سرپرستی بگیرند؟ قطعاً ما جهنّم را برای پذیرایی از کافران مهیّا کرده ایم.

نکته ها:

در این آیات،سیمای کافران چنین ترسیم شده است:

الف:کوردلی،« کٰانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطٰاءٍ» ب:بندگی بندگان به جای بندگی خدا،« یَتَّخِذُوا عِبٰادِی مِنْ دُونِی أَوْلِیٰاءَ» ج:جهل و تعصّب،« یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً» (1)کلمه ی«نزل»یا به معنای منزلگاه است و یا نخستین چیزی است که با آن از میهمان پذیرایی می شود.

ص :230


1- 1) .کهف،104.
پیام ها:

1 شرک و باورهای مشرکان،خیالی بیش نیست.« أَ فَحَسِبَ» 2 غیر خدا،هر که باشد،« دُونِ اللّٰهِ» ،مخلوق و بنده ی خداست.« عِبٰادِی» چگونه مخلوق را به جای خدا گرفته اند؟ 3 پذیرفتن ولایت غیر خدا کفر است.« کَفَرُوا، مِنْ دُونِی أَوْلِیٰاءَ» 4 دوزخ هم اکنون موجود است و عذاب الهی جدّی و قطعی است.« إِنّٰا أَعْتَدْنٰا» 5 کیفر کفر،دوزخ است.« أَعْتَدْنٰا جَهَنَّمَ لِلْکٰافِرِینَ»

[سوره الکهف (18): آیات 103 تا 104]

اشاره

قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمٰالاً (103) اَلَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً (104)

بگو:آیا شما را خبر دهم که زیانکارترین مردم کیست؟

آنان که در زندگی دنیا تلاششان گم و نابود می شود،در حالی که می پندارند(هم چنان)کار شایسته و نیک انجام می دهند.

نکته ها:

در روایات،این آیه به منکران ولایت امیر مؤمنان علی علیه السلام (1)و کسانی که در انجام حج،امروز و فردا می کنند (2)تفسیر شده است.

حضرت علی علیه السلام فرمود:مصداق آیه،اهل کتابند که در آغاز بر حق بودند،سپس بدعت هایی در دین گذاشتند و گمان می کردند که کار نیکی انجام می دهند.آن گاه فرمود:«و ما اهل النهر منهم ببعید»،نهروانیان دست کمی از آنان ندارند. (3)

امام حسین علیه السلام در دعای عرفه می فرماید:خدایا خوبی های ما بدی است و حقیقت های ما

ص :231


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر ابو الفتوح.
3- 3) .تفسیر مجمع البیان.

ادّعایی بیش نیست.

همان گونه که بهره مندی ها متفاوت و دارای درجاتی است؛دو برابر،چند برابر،ده برابر:

«ضعف،اضعاف، عَشْرُ أَمْثٰالِهٰا» و گاهی هفت صد برابر،« فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ» (1)و گاهی فوق تصوّر،« فَلاٰ تَعْلَمُ نَفْسٌ مٰا أُخْفِیَ لَهُمْ» (2)،ضرر و زیان ها نیز دارای مراحل و تفاوت هایی است:

الف:گاهی معامله ی بدی است.« بِئْسَمَا اشْتَرَوْا» (3)ب:گاهی سودی ندارد.« فَمٰا رَبِحَتْ تِجٰارَتُهُمْ» (4)ج:گاهی خسارت است.« اِشْتَرَوُا الضَّلاٰلَةَ بِالْهُدیٰ» (5)د:گاهی غرق در زیان است.« لَفِی خُسْرٍ» (6)ه:گاهی خسارت بزرگ و آشکار است.« خُسْرٰاناً مُبِیناً» (7)و:گاهی خسارت در تمام ابعاد است.« بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمٰالاً» (8)زیانکاران چند گروهند:

الف:گروهی که کار نیک نمی کنند.

ب:گروهی که برای دنیا کار می کنند،نه آخرت.

ج:گروهی که کار می کنند و می دانند که کارشان صحیح نیست.

د:گروهی که در زیانند و می پندارند که سود می برند.

سه گروه اوّل،ممکن است با توبه به فکر اصلاح خود و جبران بیفتند،ولی گروه چهارم چون به فکر چاره نمی افتند،بدترین مردمند.مثل راهبان مسیحی که خود را از لذّات حلال دنیا محروم می کنند و مورد انتقاد انبیا نیز هستند،یا مثل زاهدنماهای ریاکار.

کسانی که اعتقادات صحیحی ندارند و از پندارهای باطل خود پیروی می کنند،تنها در یک عمل خسارت نمی کنند،بلکه در همه ی برنامه ها زیان می بینند.زیرا معیار ارزش هر کاری

ص :232


1- 1) .بقره،261.
2- 2) .سجده،17.
3- 3) .بقره،90.
4- 4) .بقره،16.
5- 5) .بقره،175.
6- 6) .عصر،2.
7- 7) .نساء،119.
8- 8) .کهف،103.

انگیزه ی درست آن است و قرآن نیز با تعابیری همچون:« أَ حَسِبَ، یَحْسَبُونَ، لاٰ یَحْسَبَنَّ، أَ فَحَسِبْتُمْ» و...از حسابگری های متّکی به خیال و پندار بی اساس،انتقاد کرده است.

پیام ها:

1 پیامبر مأمور بیان سود و زیان واقعی مردم است.« قُلْ ... أَعْمٰالاً» 2 شیوه ی پرسش و پاسخ،از بهترین روشهای آموزش و تربیت است.« هَلْ» ...

3 انسان در معرض غفلت از سود و زیان خویش است.« هَلْ نُنَبِّئُکُمْ» ...

4 هیچ عملی محو نمی شود،گرچه به نظر گم می شود.« ضَلَّ سَعْیُهُمْ» 5 تکیه بر خیال نکنیم و واقع گرا باشیم.« یَحْسَبُونَ»

[سوره الکهف (18): آیات 105 تا 106]

اشاره

أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِآیٰاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقٰائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمٰالُهُمْ فَلاٰ نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ وَزْناً (105) ذٰلِکَ جَزٰاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمٰا کَفَرُوا وَ اِتَّخَذُوا آیٰاتِی وَ رُسُلِی هُزُواً (106)

آنان،کسانی اند که به آیات پروردگارشان و دیدار او(در قیامت)کفر ورزیدند،پس کارهایشان تباه و نابود شد.پس ما برای آنان در قیامت، میزانی برپا نخواهیم کرد،(چون کارشان وزن و ارزشی ندارد تا نیاز به میزان باشد.)

این است که کیفر آنان دوزخ است،به خاطر کفری که ورزیدند و آیات من و فرستادگانم را به مسخره گرفتند.

نکته ها:

«حبط»،در لغت آن است که شکم حیوان به خاطر خوردن گیاه سمّی باد کند و آن را در معرض مرگ قرار دهد که هر کس می بیند،می پندارد حیوانی سالم و پرگوشت است،در حالی که در شکم آن باد و خودش مسموم است.

تباه شدن اعمال انسان را نیز از این رو حبط می گویند که آنان توسط گناهان،مسموم و

ص :233

توخالی و در معرض نابودی قرار گرفته اند.

مردم در قیامت سه گروهند:

الف:گروهی که از خوبی نیاز به میزان ندارند.

ب:گروهی که از بدی و شقاوت نیاز به میزان ندارند.« فَلاٰ نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ وَزْناً» ج:گروهی متوسّط که باید عمل هایشان محاسبه گردد.« فَأَمّٰا مَنْ ثَقُلَتْ مَوٰازِینُهُ. فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رٰاضِیَةٍ. وَ أَمّٰا مَنْ خَفَّتْ مَوٰازِینُهُ. فَأُمُّهُ هٰاوِیَةٌ» (1)

پیام ها:

1 کفر به خدا،سبب حبط اعمال می شود و هر چه که پوک شد،وزنی ندارد.

« فَحَبِطَتْ، فَلاٰ نُقِیمُ لَهُمْ ... وَزْناً» 2 حقّ،نزد خدا وزن دارد،ولی باطل پوچ و بی وزن است.« فَلاٰ نُقِیمُ ... وَزْناً» 3 سرنوشت انسان در گرو اعمال خودش است.« جَزٰاؤُهُمْ ... بِمٰا کَفَرُوا» 4 سرانجام کفر و مسخره کردن آیات و رسولان الهی،دوزخ است.« بِمٰا کَفَرُوا وَ» ...

[سوره الکهف (18): آیات 107 تا 108]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ کٰانَتْ لَهُمْ جَنّٰاتُ اَلْفِرْدَوْسِ نُزُلاً (107) خٰالِدِینَ فِیهٰا لاٰ یَبْغُونَ عَنْهٰا حِوَلاً (108)

یقیناً آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند،بهشت برین برایشان منزلگاه پذیرایی است.

همواره در آن جاودانه اند و درخواست دگرگونی و جابه جایی نمی کنند.

ص :234


1- 1) .قارعه،6 9.
نکته ها:

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:بهشت صد درجه دارد که بهترین آنها«فردوس»است.هر گاه دعا می کنید،از خداوند فردوس بخواهید. (1)

پیام ها:

1 ایمان و عمل صالح،شرط دریافت نعمت های بهشتی است.« آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ کٰانَتْ لَهُمْ» ...

2 در تربیت،هشدار در کنار بشارت و پاداش در مقابل عذاب لازم است.در چند آیه ی قبل،وسیله ی پذیرایی از کافران دوزخ بیان شد،« أَعْتَدْنٰا جَهَنَّمَ لِلْکٰافِرِینَ نُزُلاً» و در اینجا فردوس وسیله ی پذیرایی از مؤمنان است.« کٰانَتْ لَهُمْ جَنّٰاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً» 3 انسان در هر جا به مدّت طولانی ساکن شود،خسته می شود و اگر جای بهتری ببیند،آرزوی انتقال به آنجا را دارد،ولی با وجود جاودانگی بهشت،هرگز بهشتیان آرزوی انتقال از آن را ندارند.« لاٰ یَبْغُونَ عَنْهٰا حِوَلاً»

[سوره الکهف (18): آیه 109]

اشاره

قُلْ لَوْ کٰانَ اَلْبَحْرُ مِدٰاداً لِکَلِمٰاتِ رَبِّی لَنَفِدَ اَلْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِمٰاتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنٰا بِمِثْلِهِ مَدَداً (109)

بگو:اگر دریا برای(نوشتن)کلمات پروردگارم مرکب شود،پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان پذیرد،دریا پایان می پذیرد،هر چند دریای دیگری همانند را به کمک آن آوریم.

نکته ها:

«مداد»به جوهری گفته می شود که در دوات ریخته می شود و وسیله ی کشیدن قلم روی کاغذ می گردد و قلم را در نوشتن مدد می کند.

ص :235


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

«کلمات رب»،یا وعده ها و آفریده هاست و یا حکمت ها و مفاهیم،و یا وحی و هر چه نشانی از خدا دارد.پس هر ذرّه و هر اتم و هر سلّول،یکی از کلمات ربّ است.

پیام ها:

1 نشانه های الهی،بی نهایت است و انسان حتّی از شمارش و نگارش آنها نیز ناتوان است.« لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ» 2 هر پدیده ای نشانه و کلمه ای از پروردگار و در مسیر رشد و تربیت انسان است.« کَلِمٰاتُ رَبِّی»

[سوره الکهف (18): آیه 110]

اشاره

قُلْ إِنَّمٰا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحیٰ إِلَیَّ أَنَّمٰا إِلٰهُکُمْ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ فَمَنْ کٰانَ یَرْجُوا لِقٰاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صٰالِحاً وَ لاٰ یُشْرِکْ بِعِبٰادَةِ رَبِّهِ أَحَداً (110)

بگو:همانا من بشری همچون شمایم(جز اینکه)به من وحی می شود که خدای شما خدای یگانه است.پس هر که به دیدار پروردگارش(در قیامت و به دریافت الطاف او)امید و ایمان دارد،کاری شایسته انجام دهد.و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نسازد.

نکته ها:

در این آیه هم توحید،« إِلٰهٌ وٰاحِدٌ» هم نبوّت،« یُوحیٰ إِلَیَّ» و هم معاد،« لِقٰاءَ رَبِّهِ» هم امید به رحمت الهی،« یَرْجُوا» هم تلاش در رسیدن به آن،« فَلْیَعْمَلْ» و هم اخلاص در عمل « لاٰ یُشْرِکْ» آمده است.از این جهت پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:اگر تنها آیه ی آخر سوره ی کهف بر امّت من نازل می شد،برای آنان کافی بود. (1)

در روایات بسیاری در ذیل این آیه،از اهمیّت اخلاص و خطر ریا و شرک خفیّ،سخن به میان آمده است.

ص :236


1- 1) .تفسیر درّ المنثور.

امام رضا علیه السلام مأمون را در حال وضو گرفتن دید که غلامش روی دست او آب می ریزد، امام با تلاوت جمله ی« وَ لاٰ یُشْرِکْ بِعِبٰادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» به او فهماند که در وضو و کارهای عبادی،کمک گرفتن شرک،و موجب بطلان عمل است. (1)

در حدیث آمده است:هر کس هنگام خوابیدن این آیه را بخواند،هر ساعتی که بخواهد از خواب بیدار می شود. (2)

پیام ها:

1 نباید خود را بیش از آنچه هستیم معرّفی کنیم،پیامبران خود را بشر می دانستند.« أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» 2 شرط نبوّت،انسان بودن است تا پیامبر در عمل نیز الگوی دیگر انسان ها باشد.« أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» 3 رهبران الهی باید جلو غُلوّ و مبالغه ها را بگیرند.« أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» 4 برای کار خدایی کردن،حتّی امید به پاداش الهی کافی است گرچه یقین نباشد.

« فَمَنْ کٰانَ یَرْجُوا ... فَلْیَعْمَلْ» 5 امید در انسان باید به صورت یک حالت دائمی و پیوسته باشد،نه لحظه ای.

« فَمَنْ کٰانَ یَرْجُوا» 6 امید بدون عمل،کارساز نیست.« یَرْجُوا، فَلْیَعْمَلْ» 7 مرگ برای همه حتمی است،امّا ارزشمندتر آن است که انسان آرزوی ملاقات با خدا را داشته باشد.« یَرْجُوا لِقٰاءَ رَبِّهِ» 8 شرک،به هر نحوی باشد ممنوع است.« لاٰ یُشْرِکْ بِعِبٰادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»

ص :237


1- 1) .تفسیر مجمع البیان؛البتّه در کتاب اصول کافی(ج 3،ص 69)مسئله ی کمک در وضو درباره خود حضرت رضا علیه السلام مطرح شده که امام اجازه نداد کسی آب روی دست مبارکشان بریزد.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

9 ارزش کارها در سه جهت است:اصل کار،انجام دهنده ی کار و نیّت و هدف آن.در این آیه هر سه جهت آمده است.« عَمَلاً صٰالِحاً، فَمَنْ کٰانَ یَرْجُوا، وَ لاٰ یُشْرِکْ بِعِبٰادَةِ رَبِّهِ» 10 این آیه،هم توحید در الوهیّت را بیان می کند،« إِلٰهُکُمْ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ» هم توحید در ربوبیّت و عبادت را.« لاٰ یُشْرِکْ بِعِبٰادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»

ص :238

ص :239

ص :240

[تفسیر سوره مریم]

سیمای سوره مریم

سوره مریم نوزدهمین سوره ی قرآن،دارای نود و هشت آیه و در مکّه نازل شده است. (1)

محتوای سوره را همچون سایر سوره های مکّی،مسائل مربوط به قیامت و سرنوشت مجرمان و پاداش نیکوکاران و قسمتی از سرگذشت زکریّا و مریم و عیسی بن مریم و یحیی و ابراهیم و اسماعیل و ادریس علیهم السلام تشکیل داده است.

در تفسیر المیزان می خوانیم:خداوند در دو آیه ی آخر این سوره می فرماید:

هدف ما از نزول این سوره،بشارت و انذار است و این هدف در قالب زیبای داستان زندگی پیامبران آمده است.

نام مریم 34 بار در قرآن آمده است و خداوند نام هیچ زنی را با اسم خاص در قرآن ذکر نکرده،جز مریم و تنها سوره ای که به نام یک زن در قرآن نامیده شده، همین سوره مریم است.

در فضیلت تلاوت این سوره آمده است که هر کس مداومت به خواندن این سوره کند،از دنیا نمی رود مگر آنکه خداوند او را از نظر جان و مال و فرزند بی نیاز کند. (2)البتّه شکی نیست با عمل به محتوای این سوره انسان خود را از دیگران بی نیاز خواهد دید.

ص :241


1- 1) .بعضی دو آیه 58 و 71 را مدنی می دانند.
2- 2) .تفسیر مجمع البیان.

[سوره مریم (19): آیات 1 تا 3]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;کهیعص (1) ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیّٰا (2) إِذْ نٰادیٰ رَبَّهُ نِدٰاءً خَفِیًّا (3)

کاف،ها،یا،عین،صاد.

(در این سوره)یادی از لطف پروردگارت نسبت به بنده اش زکریّا(به میان آمده است).

زمانی که پروردگارش را با ندایی پنهان خواند.

نکته ها:

« کهیعص »،از حروف مقطّعه قرآن است که در آن اسرار و رموزی نهفته و در برخی دعاها خداوند را به این حروف سوگند می دهیم و می گوییم:«بحق کهیعص»چنان که حضرت علی علیه السلام در دعایی فرمودند:«اللهم نسألک یا کاف،ها،یا،عین،صاد». (1)

«نِدٰاءً»

به معنای خواندن با صدا و فریاد است و« خَفِیًّا »به معنای پنهانی است،نه آهسته، چون چنین ندایی آهسته نمی شود،ولی پنهانی می شود. (2)

شاید دعای پنهانی زکریّا به خاطر استهزای مردم باشد که نگویند چرا این پیر مرد از خداوند فرزند می خواهد.« نِدٰاءً خَفِیًّا» نام«زکریّا»هفت مرتبه در قرآن آمده است،او از انبیای بنی اسرائیل و از فرزندان هارون، برادر موسی است.

ص :242


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .تفسیر نمونه.

در حدیث آمده است:«خیر الدعا الخفی»بهترین دعا،دعایی است که پنهانی باشد. (1)

پیام ها:

1 یادآوری نعمت های ویژه خداوند،عامل محبّت الهی است.« ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ» 2 یاد اولیای خدا یک ارزش است.« ذِکْرُ ... زَکَرِیّٰا» 3 عبادت و دعا،زمینه ی دریافت رحمت است.« رَحْمَتِ رَبِّکَ ... إِذْ نٰادیٰ رَبَّهُ» 4 از نقش دعا در تحوّلات زندگی بشر غافل نشویم.« إِذْ نٰادیٰ» پیامبران نیز برای حل مشکلات خویش به دعا روی می آورند.

5 مؤمن هرگز احساس تنهایی نمی کند.« إِذْ نٰادیٰ رَبَّهُ» 6 اگر خداوند بخواهد ندای مخفی بندگان خالص را برای تاریخ علنی می کند.

« نِدٰاءً خَفِیًّا» 7 دعای پنهانی با ارزش تر است،چون به اخلاص نزدیک تر است.« نِدٰاءً خَفِیًّا»

[سوره مریم (19): آیات 4 تا 5]

قٰالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ اَلْعَظْمُ مِنِّی وَ اِشْتَعَلَ اَلرَّأْسُ شَیْباً وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعٰائِکَ رَبِّ شَقِیًّا (4) وَ إِنِّی خِفْتُ اَلْمَوٰالِیَ مِنْ وَرٰائِی وَ کٰانَتِ اِمْرَأَتِی عٰاقِراً فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا (5)

(زکریّا)گفت:پروردگارا! همانا استخوانم سست شده،و(موی)سرم از شعله ی پیری،سفید شده است و پروردگارا! من هرگز در دعای تو(از اجابت)محروم نبوده ام.

و همانا من برای پس از(مرگ)خود،از بستگانم بیمناکم و همسرم نازا بوده است،پس از جانب خود جانشینی(فرزندی)به من عطا فرما.

ص :243


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

نکته ها:

«عاقر»به مرد یا زنی گفته می شود که از او فرزندی به عمل نمی آید.«اشتعال»به معنای زبانه کشیدن آتش و انتشار آن است.بنا بر این،جمله ی« وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ» یعنی سفیدی موها در سر من،مثل آتش شعله کشیده و منتشر شده است.

با توجّه به آیه 38 آل عمران،که دعای زکریّا را چنین نقل می کند:« رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً» معلوم می شود که مراد از« وَلِیًّا» در این آیه،فرزند صالحی است که جانشین پدر باشد.

در دعا،گاهی رابطه ی بنده و خداوند به قدری تنگاتنگ می شود که به جای«یا رب»، « رَبِّ »می گوید. (1)

امام صادق علیه السلام فرمود:نگرانی زکریّا از عمو و پسر عموهایش بود. (2)

پیام ها:

1 در دعا از کلمه ی« رَبِّ »استمداد بجوییم،« رَبِّ ... رَبِّ ... رَبِّ» از ضعف های خود بگوییم،« وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً» نعمت ها و الطاف خدا را ذکر کنیم.« وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعٰائِکَ رَبِّ شَقِیًّا» آن گاه حاجت خود را به زبان آوریم.« فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا» 2 پایه ی بدن آدمی استخوان است و ضعف استخوان،ضعف تمام بدن را به دنبال دارد.« وَهَنَ الْعَظْمُ» 3 مؤمن،هرگز از رحمت خدا مأیوس نمی شود.(زکریّا در پیری از خداوند فرزند می خواهد)« رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ ... لَمْ أَکُنْ بِدُعٰائِکَ رَبِّ شَقِیًّا» 4 انسان مأیوس،بدبخت و شقی است.« وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعٰائِکَ رَبِّ شَقِیًّا» حتّی در سخت ترین شرایط،در دل مردان خدا یأس راه ندارد.

5 مردان خدا،از وارث بد می ترسند.« خِفْتُ الْمَوٰالِیَ مِنْ وَرٰائِی» 6 در بینش الهی،اراده خداوند بر عوامل طبیعی حاکم است.« فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ»

ص :244


1- 1) .تفسیر فی ظلال القرآن.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

7 با اینکه خداوند حاجات انسان را می داند،امّا در دعا و ناله،برکاتی مانند آرامش روحی،تواضع و عبودیّت دعاکننده و مدح و ستایش خداوند نهفته است.« إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ ... فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا» 8 فرزند،هبه ی آسمانی از جانب خداوند است.« فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ» 9 نه همسر نازا را رها کنید و نه امید خود را از دست بدهید.« کٰانَتِ امْرَأَتِی عٰاقِراً ... فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا» 10 علاقه به جاودانگی و خلود،در فطرت بشر وجود دارد و انسان دوست ندارد فراموش شده و ابتر باشد.« فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا» 11 گرچه یکی از نگرانی های انسان،بی فرزند بودن است« خِفْتُ» ،ولی اولیای خدا فرزند را بیشتر برای تداوم اهداف معنوی خود می خواهند.« وَلِیًّا»

[سوره مریم (19): آیات 6 تا 8]

اشاره

یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اِجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا (6) یٰا زَکَرِیّٰا إِنّٰا نُبَشِّرُکَ بِغُلاٰمٍ اِسْمُهُ یَحْییٰ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا (7) قٰالَ رَبِّ أَنّٰی یَکُونُ لِی غُلاٰمٌ وَ کٰانَتِ اِمْرَأَتِی عٰاقِراً وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ اَلْکِبَرِ عِتِیًّا (8)

(خداوندا! به من جانشینی عطا کن)که وارث من و دودمان یعقوب باشد و پروردگارا! او را پسندیده قرار ده.

(خداوند فرمود:)ای زکریّا! ما تو را بشارت می دهیم به پسری که نامش یحیی است(و)قبلاً همنامی برای او قرار نداده ایم.

(زکریّا)گفت:پروردگارا! چگونه برای من پسری باشد در حالی که همسرم نازاست و من از پیری،ناتوان شده ام؟

ص :245

نکته ها:

در آیات قرآن،گاهی مراد از ارث،علم است:« وَ أَوْرَثْنٰا بَنِی إِسْرٰائِیلَ الْکِتٰابَ» (1)و گاهی حکومت:« وَ وَرِثَ سُلَیْمٰانُ دٰاوُدَ» (2)ولی هر جا که دلیل خاصی نباشد،مراد از ارث،مال است.چنان که در این آیات،مراد از« یَرِثُنِی» ،فرزندی است که از پدر ارث می برد. (3)

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:میراث خداوند از بنده ی مؤمن،فرزند صالحی است که پس از مرگ او، خدا را عبادت کند،آن گاه این آیه را تلاوت فرمودند. (4)

کلمه ی«رضی»هم به معنای مرضیّ خداوند است و هم به معنای محبوب مردم.مقام رضایت خدا از انسان و انسان از خدا،بالاترین مقام ها و فوز عظیم است.

جمله ی« مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا »یا به معنای آن است که نام یحیی بی سابقه است و یا آنکه ویژگی های شخصیّتی او سابقه ندارد.

« عِتِیًّا »به معنای از حدّ گذشتن است و درباره ی کسی گفته می شود که در اثر پیری، اندامش خشکیده باشد.

سؤال زکریّا که گفت:« أَنّٰی یَکُونُ لِی غُلاٰمٌ» به این معناست که آیا من و همسرم نیز جوان می شویم یا در همین حالت پیری بچه دار می شویم. (5)آری،دانش انبیا نیز محدود است و تعجّب از چیزی،با مقام نبوّت آنان منافاتی ندارد.

امام باقر علیه السلام فرمودند:میان بشارت به فرزند و تولّد حضرت یحیی،پنج سال فاصله شد. (6)

پیام ها:

1 قداست نبوّت با خواسته های فطری و غریزی،همچون فرزندخواهی منافاتی ندارد.« یَرِثُنِی» 2 دنبال کردن خط انبیا یک ارزش معنوی است.« یَرِثُنِی»

ص :246


1- 1) .غافر،53.
2- 2) .نمل،16.
3- 3) .تفسیر کبیر فخر رازی.
4- 4) .تفسیر نور الثقلین.
5- 5) .تفسیر کبیر فخر رازی.
6- 6) .تفسیر مجمع البیان؛بحار،ج 14،ص 176.

3 انبیا هم مثل افراد عادّی ارث می گذارند.« یَرِثُنِی» 4 مردان خدا حتّی در نیازهای مادّی خود،به ارزشهای معنوی نیز توجّه دارند.

« یَرِثُنِی ... رَضِیًّا» 5 اگر اولاد مورد رضایت خدا باشد،رحمت است.« وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا» در آیه 2 خواندیم:« ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیّٰا» 6 برای صلاح و خوبی فرزند،حتّی قبل از انعقاد نطفه،باید دعا کرد.« وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا» 7 از خداوند،فرزند صالح بخواهیم.« وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا» 8 نام گذاری را ساده ننگریم،بعضی از نامها از جانب خدا نازل شده است.

« نُبَشِّرُکَ بِغُلاٰمٍ اسْمُهُ یَحْییٰ» (نام،نشانه ی عقاید،فرهنگ،علاقه ها،وابستگی ها، اهداف،آرمان ها و دیدگاه های انسان است.) 9 مردان و زنان نازا،از لطف الهی مأیوس نباشند.« إِنّٰا نُبَشِّرُکَ بِغُلاٰمٍ ... عٰاقِراً ... عِتِیًّا» 10 پسر یا دختر بودن فرزند،به دست خداست.« نُبَشِّرُکَ بِغُلاٰمٍ»

[سوره مریم (19): آیات 9 تا 10]

اشاره

قٰالَ کَذٰلِکَ قٰالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَ قَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَکُ شَیْئاً (9) قٰالَ رَبِّ اِجْعَلْ لِی آیَةً قٰالَ آیَتُکَ أَلاّٰ تُکَلِّمَ اَلنّٰاسَ ثَلاٰثَ لَیٰالٍ سَوِیًّا (10)

(زکریّا)چنین گفت:امّا پروردگارت فرمود:این کار بر من آسان است، (زیرا)پیش از این من تو را آفریدم در حالی که چیزی نبودی.

(به زکریّا)گفت:پروردگارا! برای من نشانه ای قرار ده.(خداوند)فرمود:

نشانه ی تو این است که سه شبانه روز قدرت سخن گفتن با مردم را نخواهی داشت،(با اینکه سالم هستی.)

ص :247

نکته ها:

خداوند بر هر چیزی قادر و هر کاری برای او آسان است.چنان که در این آیه می فرماید:

« هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ» این کار بر من آسان است.در آیه ی 22 حدید و 7 تغابن نیز می خوانیم:« ذٰلِکَ عَلَی اللّٰهِ یَسِیرٌ» در آیه ی 20 و 106 بقره نیز آمده است:« إِنَّ اللّٰهَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» در آیه ی 45 کهف نیز می فرماید:« وَ کٰانَ اللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ مُقْتَدِراً» خداوند بر همه چیز تواناست.

گاهی مراد از شب در عرف عرب،شبانه روز است. (1)لذا در آیه ی 41 آل عمران می خوانیم:« ثَلاٰثَةَ أَیّٰامٍ» و در اینجا می فرماید:« ثَلاٰثَ لَیٰالٍ »و این به خاطر آن است که گاهی شب و روز به جای یکدیگر ذکر می شوند.

در تفاسیر مجمع البیان و طبری و المیزان،درباره ی حضرت زکریّا آمده است:هنگام تلاوت آیات الهی و ذکر خدا،زبانش باز می شد،ولی هنگام گفتگو با مردم زبانش بند می آمد.

حضرت زکریّا برای تمیز بین حقّ و باطل،بین وحی الهی و توهّمات شیطانی،از خداوند طلبِ نشانه کرد. (2)

پیام ها:

1 قوانین طبیعی و علل مادّی،هرگز قدرت خدا را محدود نمی کند.« هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ» 2 تفکّر در خلقت و پدیده ها،هر شک و تردیدی در قدرت خدا را برطرف می کند.« خَلَقْتُکَ ... وَ لَمْ تَکُ شَیْئاً» 3 انبیا در فکر رسیدن به مراحل بالاتری از یقین بودند.ابراهیم از خدا نشانه می خواهد که« لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی» (3)زکریّا نیز از خداوند نشانه ای خاص درخواست می کند.« اِجْعَلْ لِی آیَةً» 4 تمام حرکات ما با اراده ی الهی است،اگر او نخواهد با سلامتی کامل هم قدرت سخن نداریم.« أَلاّٰ تُکَلِّمَ النّٰاسَ»

ص :248


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .تفسیر المیزان.
3- 3) .بقره،260.

[سوره مریم (19): آیه 11]

اشاره

فَخَرَجَ عَلیٰ قَوْمِهِ مِنَ اَلْمِحْرٰابِ فَأَوْحیٰ إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا (11)

پس(زکریّا)از محراب عبادت به سوی مردم خارج شد،آن گاه به آنان اشاره کرد که در صبح و شام خدا را تسبیح گویید.

نکته ها:

« بُکْرَةً »به زمان میان طلوع فجر تا طلوع خورشید گفته می شود و« عَشِیًّا »یا به فاصله ظهر تا غروب و یا به آخر روز گفته می شود.

«محراب»را محراب گویند،چون محل جنگ با شیطان و وسوسه هایی است که مانع تمرکز فکر انسان می شود.شاید محراب های بنی اسرائیل همان مسجدهایی بوده است که مردم آنجا را برای عبادت انتخاب کرده و در آن عبادت می کردند.

به گفته طبرسی و فخر رازی،مراد از تسبیح در این آیه،نماز است،زیرا نماز مشتمل بر تسبیح است.

پیام ها:

1 در تبلیغ،هموطن بودن مبلّغ اولویّت دارد.« فَخَرَجَ عَلیٰ قَوْمِهِ» 2 مردان خدا،مکان خاصّی را برای عبادات خود قرار می دهند.« اَلْمِحْرٰابِ» 3 کسی که مردم را به عبادت دعوت می کند،باید خود نیز اهل عبادت باشد.

« فَخَرَجَ عَلیٰ قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرٰابِ فَأَوْحیٰ إِلَیْهِمْ» 4 با هر وسیله ای باید تبلیغ کرد.(آنجا که زبان زکریّا بند می آید،با اشاره به مردم سفارش می کند که خدا را تسبیح کنید.)« فَأَوْحیٰ إِلَیْهِمْ» 5 وظیفه ی انبیا،دعوت مردم به عبادت است.« فَأَوْحیٰ إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا» 6 فرزنددار شدن پیر مرد از همسر نازا،نشانه ی منزّه بودن خداوند از هر گونه کاستی و ناتوانی است.« سَبِّحُوا» 7 عبادت زمانی ارزش دارد که دائمی باشد،نه مقطعی و موسمی.« بُکْرَةً وَ عَشِیًّا»

ص :249

[سوره مریم (19): آیات 12 تا 13]

اشاره

یٰا یَحْییٰ خُذِ اَلْکِتٰابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْنٰاهُ اَلْحُکْمَ صَبِیًّا (12) وَ حَنٰاناً مِنْ لَدُنّٰا وَ زَکٰاةً وَ کٰانَ تَقِیًّا (13)

ای یحیی! کتاب(خدا)را با قدرت بگیر و در کودکی به او حکمت(و نبوّت)دادیم.

و نیز از جانب خود،مهربانی و پاکی به او دادیم و او تقواپیشه بود.

نکته ها:

«حکم»به معنای علم و فهم (1)و قدرت قضاوت (2)آمده است و در تفسیر المیزان می خوانیم:مراد از«حکم»،علم به معارف الهی و کنار رفتن پرده ی غیب است.

سه نفر در کودکی به نبوّت رسیدند:سلیمان،عیسی و یحیی علیهم السلام و سه نفر نیز در کودکی به امامت رسیدند:امام جواد و امام هادی و امام مهدی علیهم السلام (3)برخی گفته اند:یحیی علیه السلام در کتاب عهد جدید،یوحنّا نامیده شده است.

شاید مراد از کتاب آسمانی در اینجا،تورات باشد.زیرا کتاب دیگری که بر حضرت یحیی نازل شده باشد،شناخته شده نیست.

در آیات 63 و 93 سوره ی بقره نیز این فرمان آمده است که کتاب آسمانی را با قدرت بگیرید.« خُذُوا مٰا آتَیْنٰاکُمْ بِقُوَّةٍ» «حنان»به معنای شفقت و مهربانی است.رأفت خدا به یحیی و عشق او به خدا،مهر مردم به یحیی و محبّت یحیی به مردم،پرتو« حَنٰاناً مِنْ لَدُنّٰا »ی الهی است.

راه خدا همه چیزش رحمت است:خدای آن رحمان،پیامبرش« رَحْمَةً لِلْعٰالَمِینَ» (4)و« حَنٰاناً مِنْ لَدُنّٰا» ،کتابش« رَحْمَةً لِلْعٰالَمِینَ» (5)و مردمش« رُحَمٰاءُ بَیْنَهُمْ» (6)است.

« زَکٰاةً »به معنای صدقه،رشد،پاکی از گناه و برکت آمده است.یحیی برای حضرت زکریّا، هدیه ای مبارک و نمونه ی انسان پاک و رشد یافته بود.

ص :250


1- 1) .لسان العرب.
2- 2) .قاموس القرآن.
3- 3) .تفسیر أطیب البیان.
4- 4) .انبیاء،107.
5- 5) .اسراء،82.
6- 6) .فتح،29.
پیام ها:

1 رهبر باید در تحقّق بخشیدن به اهداف کتاب آسمانی،صلابت داشته باشد.

« یٰا یَحْییٰ خُذِ الْکِتٰابَ بِقُوَّةٍ» 2 حفظ دین و اجرای احکام،به قاطعیّت و قدرت نیاز دارد.« خُذِ الْکِتٰابَ بِقُوَّةٍ» 3 دینداری باید با قدرت و جدّیت باشد.« خُذِ الْکِتٰابَ بِقُوَّةٍ» 4 اگر خدا بخواهد،طفل را هم به مقام نبوّت می رساند.« آتَیْنٰاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا» 5 لازمه ی تبلیغ و تربیت،رأفت،محبّت و پاکی است.« وَ حَنٰاناً وَ زَکٰاةً» 6 سرچشمه ی رأفت و مودّت،خداوند است.« مِنْ لَدُنّٰا» 7 روحیّه ی رأفت و عطوفت برای انسان ارزش است.« حَنٰاناً» 8 تقوایی ارزش دارد که همیشگی و خصلت انسان باشد.« کٰانَ تَقِیًّا» 9 تقوا به معنای انزوا و خشن بودن نیست،بلکه همراه مردم بودن با مهربانی و محبّت است.« حَنٰاناً ... کٰانَ تَقِیًّا» 10 تقوا زمینه دریافت الطاف الهی رشد و محبوبیّت است.« حَنٰاناً ... زَکٰاةً ... کٰانَ تَقِیًّا»

[سوره مریم (19): آیات 14 تا 15]

اشاره

وَ بَرًّا بِوٰالِدَیْهِ وَ لَمْ یَکُنْ جَبّٰاراً عَصِیًّا (14) وَ سَلاٰمٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا (15)

و نسبت به پدر و مادرش نیکوکار بود و(نسبت به مردم،زورگویی) سرکش و نافرمان نبود.

و سلامی(شایسته)بر او باد روزی که متولّد شد و روزی که می میرد و روزی که زنده برانگیخته می شود.

نکته ها:

خداوند در این آیات،اوصاف گوناگونی را درباره حضرت یحیی برشمرده است:او در پیشگاه خداوند پرهیزکار بود،« تَقِیًّا» نسبت به والدین نیکوکار بود،« بَرًّا» و در برابر مردم،سرکش و

ص :251

عصیانگر نبود. (1)« لَمْ یَکُنْ جَبّٰاراً عَصِیًّا» مراد از سلامت هنگام مرگ،سلامت عقیده و با ایمان مردن است.

پیام ها:

1 مقام و منصب،ما را از یاد والدین غافل نکند،پیامبر هم باید نسبت به والدین نیکی کند.« وَ بَرًّا بِوٰالِدَیْهِ» 2 نیکی به پدر و مادر،نمودار تقوای الهی است.« کٰانَ تَقِیًّا وَ بَرًّا بِوٰالِدَیْهِ» 3 آن نیکی به والدین مورد ستایش است که در آن هیچ گونه نافرمانی و سلطه جویی نباشد.« بَرًّا بِوٰالِدَیْهِ وَ لَمْ یَکُنْ جَبّٰاراً عَصِیًّا» 4 ترک نیکی به والدین،نشانه ی عصیان و سرکشی است.« وَ لَمْ یَکُنْ جَبّٰاراً عَصِیًّا» 5 سلام و درود فرستادن بر اولیای خدا مخصوص زمان حیات آنان نیست.

« سَلاٰمٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ» ...

6 سلام کردن،نشانه ی کوچکی نیست،زیرا خدای بزرگ هم سلام می کند.

« سَلاٰمٌ عَلَیْهِ» ،« سَلاٰمٌ عَلیٰ إِبْرٰاهِیمَ» (2)و« سَلاٰمٌ عَلیٰ مُوسیٰ وَ هٰارُونَ» (3)7 یحیی تمام فراز و نشیب ها را با سلامتِ دین و ایمان به خدا سیر کرد.« سَلاٰمٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ» ...

8 گرامیداشتِ روز تولّد و یادبود روز وفاتِ اولیای خدا،امری قرآنی است.

« سَلاٰمٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ» ...

9 خواندن زیارت نامه که سلام بر اولیای خدا در طول زندگی آنهاست،امری قرآنی است.« سَلاٰمٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ» ...

10 کلید سالم زندگی کردن و سالم مردن و سلامتی در قیامت،تقوا،نیکی به والدین و پرهیز از گناه و طغیان است.« کٰانَ تَقِیًّا وَ بَرًّا بِوٰالِدَیْهِ وَ لَمْ یَکُنْ جَبّٰاراً عَصِیًّا وَ سَلاٰمٌ عَلَیْهِ یَوْمَ» ...

ص :252


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .صافّات،109.
3- 3) .صافّات،120.

[سوره مریم (19): آیات 16 تا 17]

اشاره

وَ اُذْکُرْ فِی اَلْکِتٰابِ مَرْیَمَ إِذِ اِنْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهٰا مَکٰاناً شَرْقِیًّا (16) فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجٰاباً فَأَرْسَلْنٰا إِلَیْهٰا رُوحَنٰا فَتَمَثَّلَ لَهٰا بَشَراً سَوِیًّا (17)

و در این کتاب،مریم را یاد کن،هنگامی که از خاندانش جدا شد و در مکانی شرقی قرار گرفت.

آن گاه دور از دیگران برای خود پرده ای قرارداد،در این هنگام ما روح خود (روح القدس)را به سوی او فرستادیم،پس به شکل انسانی راست قامت بر او نمایان شد.

نکته ها:

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:مریم یکی از چهار زن نمونه است. (1)

«نبذ»به معنای دور افکندن چیزی از روی بی اعتنایی به آن است و«انتباذ»به گوشه گیری کردن از مردم گفته می شود.از آنجا که مریم وقف مسجد الاقصی شده بود،لذا گوشه ای در شرق مسجد را برای خود برگزیده بود.

پیام ها:

1 یکی از وظایف رهبران دینی،بزرگداشت پاکان تاریخ است.« وَ اذْکُرْ» ...

2 تاریخ زنان قهرمان نیز همچون تاریخ مردان بزرگ باید زنده نگه داشته شود.

« وَ اذْکُرْ فِی الْکِتٰابِ مَرْیَمَ» ،« وَ اذْکُرْ فِی الْکِتٰابِ إِبْرٰاهِیمَ» (2)3 برای عبادت،مکان خلوتی را انتخاب کنیم.« فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجٰاباً» 4 عبادت،زمینه ی نزول الطاف الهی است« فَاتَّخَذَتْ فَأَرْسَلْنٰا» 5 جدا کردن و آویختن پرده در جایی که بانوان عبادت می کنند،یک ارزش است.« فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجٰاباً» مریم برای عبادت در گوشه ای از مسجد، پرده ای آویخته بود.

ص :253


1- 1) .بحار،ج 14،ص 201.
2- 2) .مریم،41.

6 جبرئیل نزد خداوند مقام والایی دارد.« رُوحَنٰا» 7 فرشتگان می توانند بدون آنکه تغییر ماهیّت دهند،به شکلی در آیند که انسان آنها را ببیند.« فَتَمَثَّلَ لَهٰا بَشَراً» 8 گاهی برای انجام برخی مأموریت ها باید چهره عوض کرد.« فَتَمَثَّلَ لَهٰا» 9 تربیت باید گام به گام باشد.خداوند ابتدا داستان تولّد یحیی را از پدر و مادری پیر نقل کرد،سپس تولّد عیسی را بدون پدر بیان فرمود.« فَتَمَثَّلَ لَهٰا» 10 جبرئیل نزد غیر انبیا نیز می رود.« فَتَمَثَّلَ لَهٰا» 11 زن،می تواند به مقامی برسد که فرشته با او تماس بگیرد.« فَتَمَثَّلَ لَهٰا» 12 قدرت و اراده ی خداوند،در چهارچوب وسایل و علل محدود نیست،بلکه بر آنها غالب است.« فَأَرْسَلْنٰا إِلَیْهٰا رُوحَنٰا فَتَمَثَّلَ لَهٰا بَشَراً»

[سوره مریم (19): آیات 18 تا 20]

اشاره

قٰالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمٰنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا (18) قٰالَ إِنَّمٰا أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلاٰماً زَکِیًّا (19) قٰالَتْ أَنّٰی یَکُونُ لِی غُلاٰمٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا (20)

(مریم به آن فرشته)گفت:همانا من از تو به خدای رحمان پناه می برم،اگر پرهیزکاری(از من دور شو).

(فرشته)گفت:همانا من فرستاده ی پروردگار توام(و آمده ام)تا پسری پاکیزه به تو بخشم.

(مریم)گفت:چگونه ممکن است برای من فرزندی باشد؟ در حالی که نه بشری با من تماس گرفته و نه من بدکاره بوده ام.

نکته ها:

«زکی»،از ریشه ی«زکاة»به معنای طهارت،نموّ و برکت است و« بَغِیًّا »در اینجا به معنای زناکار است.

ص :254

در این سوره،بارها به مسأله هبه کردن فرزند از طرف خداوند اشاره شده است:در آیه ی 19،هبه ی عیسی به مریم و در آیه ی 49،هبه ی اسحاق و یعقوب به ابراهیم و در آیه ی 53،هبه ی هارون به موسی و در آیه ی 7،بشارت فرزند به زکریّا مطرح شده است.

پیام ها:

1 افراد پاکدامن با احساس احتمال گناه به خود می لرزند و به خدا پناه می برند.

« قٰالَتْ إِنِّی أَعُوذُ» ...

2 بهترین پناهگاه،رحمت الهی است.« أَعُوذُ بِالرَّحْمٰنِ» 3 استعاذه و پناه بردن به خدای متعال،یکی از سفارش های خداوند به انبیا و سیره ی پیامبران و اولیای الهی است. (1)« أَعُوذُ بِالرَّحْمٰنِ» 4 به حریم افراد،نباید سرزده وارد شد.« أَعُوذُ بِالرَّحْمٰنِ مِنْکَ» 5 خلوت کردن زن با مرد اجنبی خطرناک است.« إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمٰنِ مِنْکَ» 6 در نهی از منکر،از غیرت دینی افراد استفاده کنید.« إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا» 7 تقوا،راه پاکدامنی و عامل بازدارنده از گناه است.« إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا» 8 معرّفی خود برای رفع تهمت و نگرانی مردم،لازم است.« إِنَّمٰا أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ» 9 فرشتگان تنها مأمور ابلاغ وحی الهی نیستند،بلکه واسطه ی افعال آنان نیز هستند.« رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلاٰماً» 10 فرزند داشتن ارزش ولی بالاتر از آن پاکی فرزند است.« لِأَهَبَ لَکِ غُلاٰماً زَکِیًّا» 11 زنا عملی منفور در تمام ادیان آسمانی است.« وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا»

ص :255


1- 1) .واژه های«اعوذ،فاستَعذ و عُذت»در قرآن بیانگر این مطلب است.

[سوره مریم (19): آیات 21 تا 23]

اشاره

قٰالَ کَذٰلِکِ قٰالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَ لِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنّٰاسِ وَ رَحْمَةً مِنّٰا وَ کٰانَ أَمْراً مَقْضِیًّا (21) فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَکٰاناً قَصِیًّا (22) فَأَجٰاءَهَا اَلْمَخٰاضُ إِلیٰ جِذْعِ اَلنَّخْلَةِ قٰالَتْ یٰا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هٰذٰا وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا (23)

(فرشته ی الهی)گفت:مطلب همین است.پروردگارت فرمود:این کار بر من آسان است(که پسری بدون پدر به تو عطا کنم)و تا او را برای مردم نشانه و رحمتی از خود قرار دهیم و این کاری است شدنی و قطعی.

پس مریم(به عیسی)باردار شد و با وی در مکانی دور خلوت گزید.

آن گاه درد زایمان او را به سوی تنه ی درخت خرمایی کشاند(تا تکیه دهد.

از شدّت ناراحتی)گفت:ای کاش پیش از این مرده و فراموش شده بودم.

نکته ها:

فرشته ی الهی،در قیاقه ی بشری نزد مریم ظاهر شد،به او دمید و او حامله شد.آن گاه مریم به خاطر نگرانی از تهمت کسانی که توجیه نبودند و یا برای اینکه زن باردار بیشتر نیاز به آرامش و فضای آرام دارد،به مکان دوری رفت.

درباره ی آن مکان و چگونگی باردار شدن مریم و اوّلین کسی که از این ماجرا با خبر شد،در تفاسیر سخن فراوان است،ولی چون قرآن در این موارد چیزی نفرموده است ما نیز بحثی نداریم،زیرا این اطلاعات در رشد فهم ما نقشی ندارد.

گاهی بهترین برگزیده های خداوند،بیشترین سختی ها را کشیده اند.برخی از مشکلات و سختی هایی که حضرت مریم تحمل کرد عبارت است از:

الف:تهمت و سوء ظنّ مردم ب:بارداری و زایمان در تنهایی و غربت

ص :256

ج:نداشتن محل استراحت و پناه بردن به کنار درخت خرما د:نگه داری کودک بدون پدر با آن برخوردها و نگاه های بد مردم

پیام ها:

1 خداوند،حاکم بر اسباب و علل طبیعی است.« هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ» 2 چگونگی تولّد عیسی،اوّلین معجزه ی آن حضرت است.« وَ لِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنّٰاسِ» 3 انجام کارهای خارق العاده و معجزه،از شئون ربوبیّت خداوند و در مسیر تربیت انسان است.« رَبُّکِ» 4 وجود عیسی رحمت است.کسی که وجودش ایمان به خدا را در انسان ها زنده کند و کارش ارشاد و هدایت مردم باشد،قطعاً رحمت است.« رَحْمَةً مِنّٰا» 5 هیچ کس نمی تواند مانع کار خداوند شود.« وَ کٰانَ أَمْراً مَقْضِیًّا» 6 گاهی انسان های پاک باید به خاطر دور ماندن از تهمتِ مردم،از آنان فاصله گیرند.« مَکٰاناً قَصِیًّا» 7 گاهی مشکلات،وسیله ی پیدا شدن راه های خیر است.مشکل زایمان و دلهره،زمینه ی یافتن رطب تازه می شود.« جِذْعِ النَّخْلَةِ» 8 گاهی انسان راز دلش را به خانواده اش نیز نمی تواند بگوید و آرزوی مرگ می کند.« یٰا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هٰذٰا» 9 مردن،از زندگی با بدنامی بهتر است.« یٰا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هٰذٰا»

[سوره مریم (19): آیات 24 تا 25]

اشاره

فَنٰادٰاهٰا مِنْ تَحْتِهٰا أَلاّٰ تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا (24) وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ اَلنَّخْلَةِ تُسٰاقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیًّا (25)

پس(عیسی در شکم)از طرف پایین پایش وی را صدا زد که(ای مادر!)غم مخور،همانا پروردگارت زیر(پای)تو چشمه ی آبی روان ساخت.

و شاخه این نخل را به سوی خود تکان ده،رطب تازه بر تو فرو ریزد.

ص :257

نکته ها:

کلمه ی« سَرِیًّا »،به معنای نهر کوچک است و« جَنِیًّا »به میوه ای گفته می شود که رسیده و وقت چیدن آن باشد.

بعضی گفته اند:ندا کننده،جبرئیل بوده است،امّا سیاق آیات نشان می دهد که منادی، عیسی بوده است تا مادر سخن او را بشنود و باور کند و بعد با خاطری آسوده به مردم بگوید که پاکدامنی مرا از نوزاد در گهواره بپرسید.

زنان هنگام زایمان و پس از آن نیاز به آرامش،آب و غذای مناسب دارند که در این آیات بدان اشاره شده است.

غذای مورد سفارش قرآن و روایات برای زنی که وضع حمل کرده است،خرمای تازه است.

چنان که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:زنانی که زایمان کرده اند،اوّلین غذایشان رطب باشد. (1)و حضرت علی علیه السلام می فرماید:بهترین غذای زن باردار،خرمای تازه است و هیچ دارویی برای او بهتر از خرما مداوا نیست. (2)

امان از امتحان الهی! آن روز که مریم سالم بود،مائده ی آسمانی برایش نازل می شد،امّا امروز که باردار و بی کس است،باید درخت خرما را تکان دهد تا غذایی بدست آورد.

پیام ها:

1 الهامات غیبی،راهگشای انسان در هنگام اضطراب است.« فَنٰادٰاهٰا» 2 برای زن پاکدامن،غمی به اندازه ی غم تهمت بی عفّتی نیست.« أَلاّٰ تَحْزَنِی» 3 برای زن باردار،هیجان و اضطراب مضر است.« أَلاّٰ تَحْزَنِی» 4 انسان در سخت ترین شرایط نیز باید برای کسب روزی تلاش کند.« هُزِّی» 5 آرامش،بر تغذیه مقدم است.« أَلاّٰ تَحْزَنِی، رُطَباً جَنِیًّا» زیرا انسان مضطرب،بهترین غذاها را نیز میل ندارد.

ص :258


1- 1) .کافی،ج 6،ص 22.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین؛خصال صدوق،ص 637.

[سوره مریم (19): آیه 26]

اشاره

فَکُلِی وَ اِشْرَبِی وَ قَرِّی عَیْناً فَإِمّٰا تَرَیِنَّ مِنَ اَلْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمٰنِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ اَلْیَوْمَ إِنْسِیًّا (26)

پس(از آن رطب)بخور و(از آب نهر)بنوش و چشمت را(به داشتن فرزندی چون عیسی)روشن دار،پس اگر کسی از آدمیان را دیدی،(که درباره نوزاد می پرسند، با اشاره به آنان)بگو:من برای خداوند رحمان،روزه ی سکوت نذر کرده ام، بنا بر این امروز با هیچ انسانی سخن نخواهم گفت.

نکته ها:

روزه ی سکوت حضرت مریم در برابر مردم،یا برای این بود که آنان ظرفیّت جواب را نداشتند،یا گفتگوی با آنان،تأثیر منفی به دنبال داشت و یا در ادامه ی پاسخ و سخن گفتن، سؤالات و بهانه های دیگری را مطرح می کردند.

امام صادق علیه السلام فرمودند:روزه تنها به امساک از خوردن و آشامیدن نیست و آن گاه این آیه را تلاوت فرمودند. (1)

ممکن است این آیه،ادامه ی سخن حضرت عیسی با مادرش در آیه قبل باشد.

پیام ها:

1 فرزند،عامل نور چشم و امیدواری انسان به الطاف است.« قَرِّی عَیْناً» 2 بهترین غذا آن است که با نوعی آرامش و شادی همراه باشد.« فَکُلِی وَ اشْرَبِی وَ قَرِّی عَیْناً» 3 نذر،سابقه ای بس طولانی دارد و می توان برای خارج شدن از برخی بن بست ها به نذر متوسّل شد.« فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ» 4 در نذر قصد قربت لازم است و باید نام خدا برده شود.« نَذَرْتُ لِلرَّحْمٰنِ» 5 قصد قربت با قصد رهایی از ناملایمات،منافاتی ندارد.« نَذَرْتُ لِلرَّحْمٰنِ» (تا

ص :259


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

مردم درباره نوزاد مرا زیر سؤال نبرند) 6 وفای به نذر واجب است.« نَذَرْتُ ... فَلَنْ أُکَلِّمَ» 7 گاهی باید در برابر حرف مردم سکوت کرد.« فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا»

[سوره مریم (19): آیات 27 تا 28]

اشاره

فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهٰا تَحْمِلُهُ قٰالُوا یٰا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیًّا (27) یٰا أُخْتَ هٰارُونَ مٰا کٰانَ أَبُوکِ اِمْرَأَ سَوْءٍ وَ مٰا کٰانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا (28)

پس مریم در حالی که نوزادش را در آغوش گرفته بود،او را به نزد بستگان خود آورد.گفتند:ای مریم! به راستی کار بسیار ناپسندی مرتکب شده ای.

ای خواهر هارون! پدرت مرد بدی نبود و مادرت(نیز)بدکاره نبود.

نکته ها:

کلمه ی« فَرِیًّا »به معنای کار زشت و منکر بزرگ است.

گرچه بعضی هارون را برادر واقعی مریم دانسته اند،لکن پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:مریم از بستگان هارون برادر موسی می باشد. (1)

پیام ها:

1 حقیقت را آشکار کنیم هر چند گروهی ناراحت شده و تهمت بزنند.« فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهٰا تَحْمِلُهُ» 2 قضاوت مردم،عجولانه و براساس قرائن ظاهری است،نه واقعیّات.« لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیًّا» (آنان به محض دیدن نوزادی همراه مریم،حکم به بدی او کردند) 3 یکی از راههای تربیت،توجّه دادن افراد به نیکی و فضیلت نیاکان و خانواده است.« یٰا أُخْتَ هٰارُونَ» ...

4 از والدین و خانواده صالح،جز فرزند صالح انتظار نیست.« یٰا أُخْتَ هٰارُونَ مٰا کٰانَ

ص :260


1- 1) .تفسیر برهان؛امالی مرتضی،ج 4،ص 106.

أَبُوکِ

... أُمُّکِ بَغِیًّا» (صالح بودن پدر و مادر و خانواده در رفتار و کردار فرزند مؤثّر است.) 5 انجام کار بد از دودمان شریف،بیشتر مورد سرزنش است.« مٰا کٰانَ أَبُوکِ» ...

[سوره مریم (19): آیات 29 تا 30]

اشاره

فَأَشٰارَتْ إِلَیْهِ قٰالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کٰانَ فِی اَلْمَهْدِ صَبِیًّا (29) قٰالَ إِنِّی عَبْدُ اَللّٰهِ آتٰانِیَ اَلْکِتٰابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا (30)

پس مریم به سوی او(عیسی)اشاره کرد.گفتند:چگونه با کسی که در گهواره(و)کودک است سخن بگوییم؟

(عیسی به سخن آمد و)گفت:منم بنده ی خدا،او به من کتاب(آسمانی)داده و مرا پیامبر قرار داده است.

نکته ها:

حضرت مریم چون روزه ی سکوت گرفته بود،به خاطر وفای به نذر به جای سخن،اشاره کرد.« فَأَشٰارَتْ» با اینکه اوّلین سخن عیسی علیه السلام درباره ی بندگی خدا بود،ولی پیروان او غلوّ کرده،او را خدا و فرزند خدا دانسته اند! از امام باقر سؤال شد که آیا حضرت عیسی در گهواره نیز حجّت خدا بر مردم بود؟ حضرت فرمودند:عیسی علیه السلام نبیّ بود،امّا مرسل نبود تا آنکه به سن هفت سالگی رسید،مقام رسالت نیز به او اعطا شد. (1)

عیسی علیه السلام با یک جمله ی کوتاه،هم تهمت را از مادرش دور کرد،هم از آینده ی خود سخن گفت و هم به وظیفه ی آینده ی مردم اشاره کرد.« إِنِّی عَبْدُ اللّٰهِ ... جَعَلَنِی نَبِیًّا»

ص :261


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.
پیام ها:

1 آنجا که خداوند بخواهد،کودکی در گهواره به سخن می آید و شایعات و فتنه ها را می خواباند.« قٰالَ إِنِّی عَبْدُ اللّٰهِ» ...

2 در معرّفی خود،قبل از هر چیز مُهر بندگی خدا را بر خود بزنیم که این، بزرگ ترین افتخار است.« إِنِّی عَبْدُ اللّٰهِ ... وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا» 3 بندگی خدا سرچشمه ی همه ی فیوضات الهی است.« إِنِّی عَبْدُ اللّٰهِ ... وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا» 4 در نبوّت(و امامت)سن خاصی شرط نیست.« فِی الْمَهْدِ ... جَعَلَنِی نَبِیًّا»

[سوره مریم (19): آیات 31 تا 32]

اشاره

وَ جَعَلَنِی مُبٰارَکاً أَیْنَ مٰا کُنْتُ وَ أَوْصٰانِی بِالصَّلاٰةِ وَ اَلزَّکٰاةِ مٰا دُمْتُ حَیًّا (31) وَ بَرًّا بِوٰالِدَتِی وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبّٰاراً شَقِیًّا (32)

و هر جا که باشم،خداوند مرا مایه ی برکت قرار داده و تا زنده ام مرا به نماز و زکات سفارش کرده است.

و مرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده و(نسبت به مردم)ستمگر و سنگدل قرار نداده است.

نکته ها:

چیزی با برکت است که در آن منفعت زیاد،تعلیم و تأدیب دیگران و با ثبات باشد؛حضرت عیسی علیه السلام هم عمر با برکتی دارد و تا بعد از ظهور امام زمان علیه السلام زنده است و هم پیروانش بسیارند و بر کافرانی که در پی قتل آن حضرت بودند،پیروزند.« وَ جٰاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلیٰ یَوْمِ الْقِیٰامَةِ» (1)سرچشمه ی خیرات و برکات،نیّت ها،اهداف،حالات و خصلت های درونی است.لذا بعضی

ص :262


1- 1) .آل عمران،55.

انسان ها هر جا که باشند مبارکند.« جَعَلَنِی مُبٰارَکاً أَیْنَ مٰا کُنْتُ» (1)و بعضی به خاطر مشکلات روحی و دوری از معنویّت،در هر جا که باشند گرفتار خصلت های ناروای خویش اند و خیرشان به دیگران نمی رسد.

عیسی علیه السلام با کلمه« بِوٰالِدَتِی »،به پاکدامنی مادر و نداشتن پدر اشاره کرد.« وَ بَرًّا بِوٰالِدَتِی» و نفرمود:«بوالدی».

پیام ها:

1 امتیازات و برتری های خود را از خدا بدانید.« جَعَلَنِی» 2 ستایش از خود،اگر برای فخر فروشی نباشد مانعی ندارد.« وَ جَعَلَنِی مُبٰارَکاً» ...

3 پیامبران،سرچشمه ی خیر و برکت و آثار ابدی هستند.« مُبٰارَکاً» 4 ارزش های معنوی،فوق زمان و مکان است.« أَیْنَ مٰا کُنْتُ ... مٰا دُمْتُ حَیًّا» 5 نماز و زکات از مشترکات ادیان آسمانی است.« وَ أَوْصٰانِی بِالصَّلاٰةِ وَ الزَّکٰاةِ» (شاید بتوان شرط مبارک بودن را اقامه نماز و پرداخت زکات دانست.) 6 رابطه با خدا(انجام نماز)،از رابطه با محرومان(پرداخت زکات)جدا نیست.

« بِالصَّلاٰةِ وَ الزَّکٰاةِ» 7 نماز و زکات،در طول عمر تعطیل بردار نیست« مٰا دُمْتُ حَیًّا» 8 نیکی به مادر،از اخلاق انبیاست.« وَ بَرًّا بِوٰالِدَتِی» 9 کسی که به مادرش بی مهری کند،به مردم نیز رحم نخواهد کرد.« بَرًّا بِوٰالِدَتِی وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبّٰاراً شَقِیًّا» 10 پیامبران بدنبال استبداد و سلطه گری بر مردم نیستند.« لَمْ یَجْعَلْنِی جَبّٰاراً شَقِیًّا»

ص :263


1- 1) .مریم،31.

[سوره مریم (19): آیه 33]

اشاره

وَ اَلسَّلاٰمُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا (33)

و درود بر من روزی که زاده شدم و روزی که می میرم و روزی که زنده برانگیخته می شوم.

پیام ها:

1 خط انبیا،تنها خطی است که از تولّد تا معاد،از هر گونه انحراف سالم است.

« وَ السَّلاٰمُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ ... أُبْعَثُ حَیًّا» 2 در مواردی،تجلیل از خود جایز است.« وَ السَّلاٰمُ عَلَیَّ» ...

3 مهم ترین روزها برای انسان،روز تولّد،وفات و زنده شدن در قیامت است. (1)« وُلِدْتُ ... أَمُوتُ ... أُبْعَثُ» 4 مرگ و قیامت برای همه است.(عیسی علیه السلام گرچه تا کنون زنده است و در آسمان ها به سر می برد،امّا او هم روزی خواهد مرد.)« یَوْمَ أَمُوتُ» 5 کسی که محکوم به تولّد و مرگ و رستاخیز است،چگونه او را شریک خدا می پندارید؟« وُلِدْتُ ... أَمُوتُ ... أُبْعَثُ»

[سوره مریم (19): آیات 34 تا 35]

اشاره

ذٰلِکَ عِیسَی اِبْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ اَلْحَقِّ اَلَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ (34) مٰا کٰانَ لِلّٰهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحٰانَهُ إِذٰا قَضیٰ أَمْراً فَإِنَّمٰا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (35)

این است عیسی،پسر مریم؛(همان)گفتار درستی که در آن شک می کنند.

شایسته نیست که خداوند فرزندی برگیرد،او منزّه است،هر گاه انجام کاری را اراده کند،همین قدر که گوید:موجود باش،بی درنگ موجود می شود.

ص :264


1- 1) .امام رضا علیه السلام فرمودند:وحشتناکترین روزها برای انسان سه روز است:روز تولد و روز مرگ و روز قیامت.عیون اخبار الرضا،ج 1،ص 257.
نکته ها:
اشاره

در چند آیه ای که گذشت،عیسی علیه السلام با هفت صفت برجسته و دو برنامه معرّفی شده است؛ امّا صفات برجسته ی او:

الف:بنده ی خدا بودن.« إِنِّی عَبْدُ اللّٰهِ» ب:آوردن کتاب آسمانی.« آتٰانِیَ الْکِتٰابَ» ج:پیامبری.« وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا» د:مبارک بودن.« وَ جَعَلَنِی مُبٰارَکاً» ه:نیکی به مادر.« وَ بَرًّا بِوٰالِدَتِی» و:جبّار و شقی نبودن.« لَمْ یَجْعَلْنِی جَبّٰاراً شَقِیًّا» ز:متواضع،حقّ شناس و سعادتمند بودن.« وَ السَّلاٰمُ عَلَیَّ» ...

و امّا دو برنامه ی عیسی،یکی نماز و دیگری زکات است.این آیه می فرماید:سخن درست درباره عیسی همان است که گفتیم.« ذٰلِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ» خداوند در قرآن،بارها مسیحیان را منحرف و عقاید آنان را درباره حضرت عیسی باطل دانسته است،چنان که در آیه 73 سوره مائده:« لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قٰالُوا إِنَّ اللّٰهَ ثٰالِثُ ثَلاٰثَةٍ» و آیه 30 سوره توبه:« وَ قٰالَتِ النَّصٰاریٰ الْمَسِیحُ ابْنُ اللّٰهِ» از آنان انتقاد کرده است،امّا در اینجا با بیان سیمای واقعی حضرت عیسی علیه السلام،راه صحیح را در مقابل راه باطل نشان می دهد.

برای تحقّق اراده ی خداوند،هیچ گونه لفظی،حتّی به لفظ« کُنْ »نیازی نیست،ولی خداوند برای فهم ما اراده ی خود را در این قالب بیان کرده است.

خداوند قادر مطلق است و در آفریدن نیازی به اسباب ندارد و قدرت بی نهایت او،دلیل منزّه بودن او از عجز و ناتوانی،و اختیار کردن فرزند است.

ص :265

قرآن و مسیح

پس از فشارهای شدید کفّار مکّه بر پیروان پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله،جمعی از مسلمانان همراه جعفر بن أبی طالب علیهما السلام،به حبشه هجرت کردند.کفّار قریش گفتند:اگر مسلمین در آنجا قدرتی پیدا کنند و حکومتی تشکیل دهند،بت پرستی ما را ریشه کن خواهند کرد.آنان عمر و عاص و جمعی را همراه با هدایایی برای وزیران نجاشی به حبشه فرستادند.آنان هدایا را گرفتند تا نجاشی را علیه مسلمانان مهاجر تحریک نمایند؛امّا نجاشی تصمیم گرفت شخصاً مسلمانان را احضار کند و سخن آنان را بشنود.

جعفر که سخنگوی مسلمانان بود،در حضور پادشاه حبشه سخنان خود را آغاز کرد.او از ظلمت های بت پرستی و خرافات و تجاوزهای دوران جاهلیّت و از طلوع اسلام و نورانیّت دین محمّد صلی اللّٰه علیه و آله چنان سخن گفت،که نجاشی گریست و هدایای کفّار را برگرداند و گفت:

خداوند که به من قدرت داد،از من رشوه نگرفت،چرا من از شما رشوه بگیرم؟! این جلسه،به نفع مسلمانان و زیان کفّار پایان یافت.عمرو عاص پس از این شکست به فکر فرو رفت و از فردای آن روز پیشنهاد تازه ای مطرح کرد.او برای آنکه غیرت دینی نجاشی را تحریک کند،گفت:مسلمانان،عقایدی دارند که ضد عقیده شماست.

نجاشی بار دیگر مسلمانان را احضار کرد و عقیده آنها را درباره ی حضرت مسیح علیه السلام جویا شد.جعفر طیّار در پاسخ،آیاتی از سوره ی مریم را تا آیه ی« ذٰلِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ» تلاوت کرد.نجاشی با شنیدن آیات نورانی قرآن،اشک ریخت و گفت:

حقیقت همین است.

عمرو عاص پس از شکست و رسوایی مجدّد،همین که خواست حرکت تازه ای انجام دهد، نجاشی دست خود را بلند کرد و سیلی محکمی بر او نواخت. (1)

ص :266


1- 1) .فروغ ابدیّت،ج 1،ص 253،به نقل از کامل ابن اثیر،ج 2،ص 54؛بحار،ج 18،ص 415.
پیام ها:

1 در مقابل منحرفین و عقاید انحرافی،نشان دادن راه صحیح لازم است.« ذٰلِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ» 2 شأن خداوند با فرزند داشتن سازگار نیست.« مٰا کٰانَ لِلّٰهِ» ...(زیرا فرزند خواهی، یا به خاطر عمر محدود ماست،یا به دلیل نیاز ما به نیروی انسانی،یا نیاز روحی و عاطفی انسان چنین اقتضا می کند،که خداوند از همه ی اینها منزّه است.« سُبْحٰانَهُ») 3 خداوند هیچ گونه فرزندی ندارد.« مِنْ وَلَدٍ» (بر خلاف بعضی ها که ملائکه را دختران خدا،یا عیسی را پسر خدا می پنداشتند.) 4 فرزند باید از جنس پدر و مثل پدر باشد،امّا خداوند مثل ندارد.« سُبْحٰانَهُ» 5 هر گاه سخنان ناروای دیگران را نقل می کنیم،فوراً با کلامی توحیدی ذهن خود و دیگران را تبرئه کنیم.« سُبْحٰانَهُ» 6 نه تنها عیسی علیه السلام بدون داشتن پدر و آدم علیه السلام بدون داشتن پدر و مادر خلق می شوند،بلکه هر چیزی به اراده ی خدا ایجاد می شود.« کُنْ فَیَکُونُ» 7 میان خواست خدا و تحقّق اشیا،فاصله ای نیست.حرف«فا»در« فَیَکُونُ» 8 رابطه ی موجودات با خداوند،رابطه ی خالق و مخلوق است،نه رابطه ی پدر و فرزند.« کُنْ فَیَکُونُ»

[سوره مریم (19): آیه 36]

اشاره

وَ إِنَّ اَللّٰهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هٰذٰا صِرٰاطٌ مُسْتَقِیمٌ (36)

و در حقیقت،خدا پروردگار من و پروردگار شماست،پس او را بپرستید که راه مستقیم همین(بندگی او)است.

نکته ها:

حضرت عیسی علیه السلام در معرّفی خود گفت:من بنده ی خدایم،« إِنِّی عَبْدُ اللّٰهِ» اوّلین دستوری که دریافت کرد درباره ی نماز و عبادت بود،« وَ أَوْصٰانِی بِالصَّلاٰةِ» و اوّلین برنامه ای را هم

ص :267

که اعلام کرد پرستش و عبادت خداوند بود.« فَاعْبُدُوهُ» اصرارِ حضرت مسیح بر یکتاپرستی و تأکید بر اینکه راه مستقیم همین است و بس، پاسخی است به طرفداران تثلیث و دیگران. (1)

پیام ها:

1 عبادت،سزاوار کسی است که پروردگار ماست.« رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ» 2 عیسی را فرزند خدا دانستن،تحریف در دین و مایه ی کفر است.« اَللّٰهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ» 3 یکتاپرستی و بندگی خدا،راه مستقیم و بقیّه ی راهها بیراهه است.(در قرآن، راه خدا و رسول و عبادت و اعتصام به خدا،راه مستقیم معرّفی شده است.) « هٰذٰا صِرٰاطٌ مُسْتَقِیمٌ»

[سوره مریم (19): آیات 37 تا 38]

اشاره

فَاخْتَلَفَ اَلْأَحْزٰابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ (37) أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنٰا لٰکِنِ اَلظّٰالِمُونَ اَلْیَوْمَ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ (38)

پس گروه هایی از میان خودشان به اختلاف پرداختند،پس وای بر کسانی که کافر شدند از حضور در روز بزرگ(قیامت).

چه خوب شنوا و بینایند روزی که به سوی ما می آیند،ولی ستمگران امروز در گمراهیِ آشکارند.

نکته ها:

«حزب»گروهی است که دارای مواضع و اهداف خاص و متّحدی باشند.

کلمه ی« مَشْهَدِ »یا به معنای محلّ حضور مردم است و یا محل گواهی و ادای شهادت.

ص :268


1- 1) .مشابه این آیه،در سوره ی آل عمران آیه ی 51 و سوره ی زخرف آیه ی 64 نیز آمده است.

زیرا در قیامت،هم مردم حاضر می شوند و هم گواهان بسیاری از فرشتگان و انبیا، درباره ی اعمال انسان گواهی می دهند.

بعضی از مردم،عیسی را خدا می دانستند،نظیر فرقه ی«یعقوبیّه»و بعضی گفتند:او فرزند خداست،مثل«نسطوریّه»و گروهی به تثلیث قائل شدند،مانند«اسرائیلیّه»،ولی همه در قیامت بر بطلان عقاید خود شهادت خواهند داد. (1)

پیام ها:

1 با اینکه حضرت عیسی علیه السلام،راه مستقیم را نشان داد،باز گروهی اختلاف ایجاد کردند.« فَاخْتَلَفَ» 2 حزب گرایی و اختلاف آگاهانه،در طول تاریخ بوده است.« فَاخْتَلَفَ الْأَحْزٰابُ» 3 کفّار ظالمند.(به خود،مکتب و جامعه،ظلم می کنند)« لِلَّذِینَ کَفَرُوا ... اَلظّٰالِمُونَ»

[سوره مریم (19): آیات 39 تا 40]

اشاره

وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ اَلْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ اَلْأَمْرُ وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ وَ هُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ (39) إِنّٰا نَحْنُ نَرِثُ اَلْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَیْهٰا وَ إِلَیْنٰا یُرْجَعُونَ (40)

و آنان را از روز ندامت و حسرت بترسان،آن هنگام که کار(از کار)بگذرد(و همه چیز پایان یابد)در حالی که(اکنون)آنان در غفلتند و ایمان نمی آورند.

تنها ماییم که زمین و اهلش را به ارث می بریم و(همه)به سوی ما بازگردانده می شوند.

نکته ها:

کلید همه ی بدبختی ها،غفلت است.غفلت از خداوند،غفلت از معاد،غفلت از آثار و پیامدهای گناه،غفلت از توطئه ها،غفلت از محرومان،غفلت از تاریخ و سنّت های آن و غفلت از جوانی و استعدادها و زمینه های رشد.

ص :269


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.

مشابه این آیه،در مواردی از قرآن به چشم می خورد،از جمله:

الف:« کُلُّ مَنْ عَلَیْهٰا فٰانٍ وَ یَبْقیٰ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلاٰلِ وَ الْإِکْرٰامِ» (1)همه ی مردم،فانی می شوند و تنها ذات خداوند صاحب جلال و منعم باقی است.

ب:« وَ لِلّٰهِ مِیرٰاثُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» (2)ارث آسمان ها و زمین تنها از خداست.

یکی از نام های قیامت« یَوْمَ الْحَسْرَةِ» است.حسرت بر فرصت های از دست داده و سرمایه های تلف شده.

پیام ها:

1 یکی از وظایف انبیا،انذار است.« وَ أَنْذِرْهُمْ» 2 هر کاری می توانید،در دنیا انجام دهید که در قیامت،کار از کار گذشته است.

« قُضِیَ الْأَمْرُ» 3 غفلت زمینه ی کفر است.« فِی غَفْلَةٍ وَ هُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ» 4 مرگ در حال غفلت و بی ایمانی،مایه ی حسرت است.« فِی غَفْلَةٍ وَ هُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ» 5 دارایی ها سبب غفلت،و غفلت سبب کفر است.« فِی غَفْلَةٍ وَ هُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ إِنّٰا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ»

[سوره مریم (19): آیه 41]

اشاره

وَ اُذْکُرْ فِی اَلْکِتٰابِ إِبْرٰاهِیمَ إِنَّهُ کٰانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا (41)

و در این کتاب،ابراهیم را یاد کن،که او پیامبری راستگو و راست کردار بود.

نکته ها:

کلمه ی«صدیق»هم به کسی گفته می شود که حقّ را بسیار تصدیق می کند و هم به کسی که تمام گفتار و رفتارش بر اساس صداقت است.هر چه می گوید عمل می کند و هر چه عمل می کند می گوید.

ص :270


1- 1) .الرحمن،26 27.
2- 2) .حدید،10.
پیام ها:

1 یاد مردان خدا را زنده نگه داریم.« وَ اذْکُرْ» 2 توجّه به کمالات دیگران و تجلیل از بزرگان،یکی از شیوه های تربیت است « وَ اذْکُرْ» 3 صداقت،شرط نبوّت است.« صِدِّیقاً نَبِیًّا» 4 صداقتی ارزش دارد که جزء خلق و خوی انسان باشد.« کٰانَ صِدِّیقاً»

[سوره مریم (19): آیه 42]

اشاره

إِذْ قٰالَ لِأَبِیهِ یٰا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مٰا لاٰ یَسْمَعُ وَ لاٰ یُبْصِرُ وَ لاٰ یُغْنِی عَنْکَ شَیْئاً (42)

آن گاه که(ابراهیم)به پدرش گفت:ای پدر! چرا چیزی را می پرستی که نمی شنود و نمی بیند و تو را از هیچ چیز بی نیاز نمی کند؟

نکته ها:

پدر حضرت ابراهیم،فوت شده بود و کسی که در قرآن به عنوان پدر او معرفی شده، سرپرست او عمویش آزر یا شوهر مادرش بوده است. (1)

در روایات اهل بیت علیهم السلام نیز می خوانیم که پدر حضرت ابراهیم موحّد بود و مراد از«أب»در اینجا عموی اوست.

در زبان عربی،کلمه ی«أب»معنای وسیعی دارد و بر معلّم و مربّی و حتّی پدر زن نیز گفته می شود.در روایات نیز از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله نقل شده است که فرمود:«أنا و علی ابوا هذه الامة» (2)من و علیّ پدران این امّت هستیم.

پیام ها:

1 مناظرات ابراهیم با عمویش قابل یادآوری و بزرگداشت است.« إِذْ قٰالَ» 2 در نهی از منکر،از نزدیکان خود شروع می کنیم.« یٰا أَبَتِ» 3 نهی از منکر مرز سنّی ندارد.(پسر می تواند بزرگ خانواده را نهی کند،امّا باید

ص :271


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .بحار،ج 16،ص 95.

احترام آنان را حفظ کند.)« یٰا أَبَتِ» 4 همیشه کمال افراد به سن آنها بستگی ندارد؛گاهی فرزند خانه از بزرگ ترها بهتر می فهمد.« یٰا أَبَتِ» 5 ارشاد و تبلیغ نباید همیشه عمومی باشد،بلکه گاهی باید به خود فرد گفته شود.« یٰا أَبَتِ» 6 در نهی از منکر،با ایجاد سؤال،و جدان افراد را به قضاوت گیریم.« لِمَ تَعْبُدُ» 7 در نهی از منکر،از منکرهای اعتقادی شروع کنیم.(متأسفانه ما بیشتر سرگرم منکرهای اخلاقی و اجتماعی هستیم)« لِمَ تَعْبُدُ» 8 راه حقّ را فدای عواطف نکنیم.« لِأَبِیهِ لِمَ تَعْبُدُ» خویشاوندی نباید مانع نهی از منکر شود.

9 بت پرستی،از فرشته پرستی،انسان پرستی و گاوپرستی بدتر است،زیرا در آنها بینایی و شنوایی و شعور هست،ولی در بت نیست.« مٰا لاٰ یَسْمَعُ» ...

[سوره مریم (19): آیات 43 تا 44]

اشاره

یٰا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جٰاءَنِی مِنَ اَلْعِلْمِ مٰا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرٰاطاً سَوِیًّا (43) یٰا أَبَتِ لاٰ تَعْبُدِ اَلشَّیْطٰانَ إِنَّ اَلشَّیْطٰانَ کٰانَ لِلرَّحْمٰنِ عَصِیًّا (44)

ای پدر! همانا دانشی برای من آمده که برای تو نیامده است؛بنا بر این،از من پیروی کن تا تو را به راه راست هدایت کنم.

ای پدر! بندگی را پرستش مکن که شیطان نسبت به خدای رحمان عصیانگر است.

نکته ها:

مراد از عبادت شیطان،همان اطاعت و پیروی از اوست که انسان را بنده و برده او می گرداند.

ص :272

پیام ها:

1 علم،مسئولیّت آور است.« جٰاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ» ،« فَاتَّبِعْنِی» علم انبیا نیز محدود است.« مِنَ الْعِلْمِ» 3 کسی که نهی از منکر می کند باید خود عالم باشد.« جٰاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ ... لاٰ تَعْبُدِ» ...

4 در مواردی،تجلیل از خود لازم است.« قَدْ جٰاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مٰا لَمْ یَأْتِکَ» 5 ریشه ی شرک،جهل است.« جٰاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مٰا لَمْ یَأْتِکَ» 6 مردم باید پیرو عالم باشند.« جٰاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ ... فَاتَّبِعْنِی» 7 انسان خردسال می تواند امام بزرگسالان باشد.« فَاتَّبِعْنِی» 8 پیروی از انبیا قرار گرفتن در راه مستقیم است.« فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرٰاطاً سَوِیًّا» 9 راه انبیا،راه اعتدال است،نه افراط و تفریط.« صِرٰاطاً سَوِیًّا» 10 در نهی از منکر،دلیل را هم بیان کنیم.« لاٰ تَعْبُدِ الشَّیْطٰانَ ... کٰانَ لِلرَّحْمٰنِ عَصِیًّا» 11 ولایت و دوستی شیطان خطرناک است.او که خدا را معصیت کرده بر سر ما چه خواهد آورد؟« إِنَّ الشَّیْطٰانَ کٰانَ لِلرَّحْمٰنِ عَصِیًّا» (خدایی که سرچشمه ی همه ی رحمت هاست،عصیانش چقدر قبیح است؟)

[سوره مریم (19): آیه 45]

اشاره

یٰا أَبَتِ إِنِّی أَخٰافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذٰابٌ مِنَ اَلرَّحْمٰنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطٰانِ وَلِیًّا (45)

ای پدر! همانا من می ترسم که از جانب خدای رحمان عذابی به تو رسد،و تو برای شیطان دوست و یاور باشی.

پیام ها:

1 در دعوت و تبلیغ،با استفاده از عواطف،زمینه ی پذیرش را فراهم کنیم.(در این آیات،چهار مرتبه« یٰا أَبَتِ» آمده است) 2 انبیا دلسوز مردمند.« إِنِّی أَخٰافُ» 3 انسان به جایی می رسد که سرچشمه ی رحمت را به غضب وامی دارد و خدای

ص :273

رحمان را خشمگین می کند.« عَذٰابٌ مِنَ الرَّحْمٰنِ» 4 اگر بستگان پیامبر نیز منحرف باشند،به عذاب الهی مبتلا می شوند.« یٰا أَبَتِ إِنِّی أَخٰافُ ... عَذٰابٌ» 5 کسی که در راه مستقیم قرار نگیرد،در ولایت شیطان قرار می گیرد.« أَهْدِکَ صِرٰاطاً سَوِیًّا ... فَتَکُونَ لِلشَّیْطٰانِ وَلِیًّا» 6 اگر کسی را دوست داریم،نباید دشمن او را دوست بداریم.« لِلرَّحْمٰنِ عَصِیًّا ...

لِلشَّیْطٰانِ وَلِیًّا»

[سوره مریم (19): آیه 46]

اشاره

قٰالَ أَ رٰاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یٰا إِبْرٰاهِیمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَ اُهْجُرْنِی مَلِیًّا (46)

گفت:ای ابراهیم! آیا از خدایان من بیزاری؟ اگر از(این روش)دست برنداری قطعاً تو را سنگسار خواهم کرد و(اکنون)برای مدّتی طولانی از من دور شو.

نکته ها:

کلمه ی« مَلِیًّا »از«املا»،به معنای مهلت دادن طولانی است.

پیام ها:

1 گاهی باید عقاید خود را مخفی کرد.(گویا ابراهیم تا آن لحظه عقاید خود را حتّی از عموی خود مخفی داشته است.زیرا عمو با تعجّب با او سخن گفت.) « أَ رٰاغِبٌ» 2 این آیه،مایه ی دلداری پیامبر است که اگر ابو لهب،عموی تو کافر است و تو را تهدید می کند،عموی ابراهیم نیز چنین بود.« قٰالَ أَ رٰاغِبٌ أَنْتَ» 3 انسان به جایی می رسد که حرف حقّ برایش تلخ و سبب تعجّب است.

« أَ رٰاغِبٌ أَنْتَ»

ص :274

4 نپذیرفتن سخن حقّ،از کوچک تر از خود،نشانه ی تکبّر است.« أَ رٰاغِبٌ أَنْتَ» 5 کسی که یک خدای با شعور را نپذیرد،چند خدای بی شعور را خواهد پذیرفت.« آلِهَتِی» 6 حق گویی و مبارزه با سنت های باطل،آوارگی و محرومیّت به دنبال دارد.

« لَأَرْجُمَنَّکَ وَ اهْجُرْنِی مَلِیًّا»

[سوره مریم (19): آیه 47]

اشاره

قٰالَ سَلاٰمٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کٰانَ بِی حَفِیًّا (47)

(ابراهیم از او جدا شد و)گفت:سلام بر تو،به زودی از پروردگارم برای تو آمرزش می خواهم،زیرا او همواره نسبت به من بسیار مهربان بوده است.

نکته ها:

کلمه ی«حفی»به کسی گفته می شود که کمال نیکی و گرامی داشت را در حقّ دیگری دارد (1)و گاهی به معنای عالم است.

در این آیات،روحیّات مؤمن و کافر در گفتگوها به خوبی به چشم می خورد:

الف:ابراهیم عاطفی حرف می زند و عمویش با خشونت،ابراهیم چهار بار می گوید: «یٰا أَبَتِ» ولی عموی بت پرستش حتّی یک بار نگفت:«یا بنی» ب:ابراهیم با استدلال حرف می زند،امّا آزر بی دلیل سخن می گوید.ابراهیم می گوید:« لِمَ تَعْبُدُ مٰا لاٰ یَسْمَعُ »عمو می گوید:« آلِهَتِی» ج:ابراهیم،دلسوزانه حرف می زند،امّا آزر با تهدید جواب می دهد.

د:ابراهیم،سلام می کند،امّا آزر دستور فاصله گرفتن می دهد.« وَ اهْجُرْنِی» کم مباش از درخت سایه فکن هر که سنگت زند ثمر بخشش استغفار حضرت ابراهیم،برای عموی بت پرستش به خاطر آن بود که احتمال هدایت شدن او را می داد.« سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ» ولی همین که از هدایت عمو مأیوس شد،از او برائت جست.

ص :275


1- 1) .لسان العرب.

قرآن می فرماید:« وَ مٰا کٰانَ اسْتِغْفٰارُ إِبْرٰاهِیمَ لِأَبِیهِ إِلاّٰ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهٰا إِیّٰاهُ فَلَمّٰا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّٰهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ» (1)

پیام ها:

1 مردان خدا در برابر تهدید و تحقیر دیگران،صبور و دریا دلند.« قٰالَ سَلاٰمٌ عَلَیْکَ» 2 سعی کنیم آتش خشم دیگران را با سخنان زیبا و آرام بخش،خاموش کنیم.

« لَأَرْجُمَنَّکَ ... قٰالَ سَلاٰمٌ عَلَیْکَ» 3 استغفار انبیا و اولیا،آثار خاصّی دارد.(و گرنه وعده ی استغفار نقش مهمی ندارد.)« سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ» 4 قبول عذرخواهی،از شئون ربوبیّت است.« سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی» 5 برای استغفار،زمان های خاصی اولویّت دارد.« سَأَسْتَغْفِرُ» یعنی در زمان مناسب دعا خواهم کرد.

6 از آداب دعا توجّه به ربوبیّت خداوند است.« رَبِّی» 7 در برابر تهدیدهای مخالفان،به یاد الطاف خدا باشیم.« إِنَّهُ کٰانَ بِی حَفِیًّا»

[سوره مریم (19): آیه 48]

اشاره

وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ مٰا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسیٰ أَلاّٰ أَکُونَ بِدُعٰاءِ رَبِّی شَقِیًّا (48)

و من از شما و آنچه غیر خدا می خوانید کناره گیری می کنم و پروردگارم را می خوانم،امیدوارم که در خواندن پروردگارم محروم(و بی پاسخ)نمانم.

نکته ها:

جوانان خداپرستی که در خانواده های منحرف زندگی می کنند،باید خط حضرت ابراهیم را پیش گیرند.دعوت همراه با ادب،« یٰا أَبَتِ» دلسوزی و همراه با منطق،« لِمَ تَعْبُدُ» ...انذار همراه با دعا،« إِنِّی أَخٰافُ ... سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ» سلام همراه با استغفار،« سَلاٰمٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ

ص :276


1- 1) .توبه،114.

لَکَ» و در پایان جدایی.« وَ أَعْتَزِلُکُمْ»

پیام ها:

1 از مراحل نهایی نهی از منکر،قطع رابطه است.« وَ أَعْتَزِلُکُمْ» (اگر نمی توانیم محیط فاسد را عوض کنیم،لا اقل آن را ترک کنیم.) 2 یکی از اصول اساسی مکتب های الهی،برائت از کفّار است.« وَ أَعْتَزِلُکُمْ» 3 برائت،قبل از ولایت است.ابتدا باید از شرک و طاغوت و فساد جدا شویم، بعد به حقّ وصل شویم.« أَعْتَزِلُکُمْ ... أَدْعُوا رَبِّی» آری،دیو چو بیرون رود،فرشته در آید.ابتدا«لا اله»سپس«الا الله»،در قرآن ابتدا جمله ی« یَکْفُرْ بِالطّٰاغُوتِ »را می خوانیم بعد جمله ی« یُؤْمِنَّ بِاللّٰهِ» (1)را.

4 اگر بخواهیم دعای ما دعای ابراهیمی شود،باید از افراد و مراکز آلوده دوری کنیم.« أَعْتَزِلُکُمْ ... أَدْعُوا» 5 کلمه ی«رب»در دعا نقش مهمی دارد.« أَدْعُوا رَبِّی بِدُعٰاءِ رَبِّی» 6 مؤمن میان خوف و رجا است.« عَسیٰ» ...اگر خوف در انسان غالب شود،او را به یأس می کشاند و اگر امید بر او غالب شود،او را تن پرور می کند،بنا بر این باید انسان بین خوف و رجا و بیم و امید باشد.

7 استجابت دعا تفضّل الهی است.« عَسیٰ» 8 حتّی انبیا برای آینده ی خود به خداوند امیدوارند. (2)« عَسیٰ أَلاّٰ أَکُونَ ... شَقِیًّا»

[سوره مریم (19): آیات 49 تا 50]

اشاره

فَلَمَّا اِعْتَزَلَهُمْ وَ مٰا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَهَبْنٰا لَهُ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کُلاًّ جَعَلْنٰا نَبِیًّا (49) وَ وَهَبْنٰا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنٰا وَ جَعَلْنٰا لَهُمْ لِسٰانَ صِدْقٍ عَلِیًّا (50)

چون ابراهیم از مشرکان و از آنچه به جای خدا می پرستیدند کناره گرفت،ما اسحاق و(فرزندش)یعقوب را به او عطا کردیم و همه را پیامبر قرار دادیم.

ص :277


1- 1) .بقره،256.
2- 2) .تفسیر المیزان.

و از رحمت خویش به آنها عطا کردیم و برای آنان(در میان مردم)نام بلند و نیکو قرار دادیم.

نکته ها:
اشاره

@

سیمای ابراهیم علیه السلام

ابراهیم علیه السلام از ستاره و ماه و خورشید دل برید،به خدا رسید.« لاٰ أُحِبُّ الْآفِلِینَ ... وَجَّهْتُ وَجْهِیَ» ... (1)

عموی منحرف را رها کرد،خود برای همه ی مردم پدر شد.« مِلَّةَ أَبِیکُمْ» (2)عمو با او قهر کرد،« وَ اهْجُرْنِی مَلِیًّا» (3)امّا خدا به او لطف کرد.« إِنَّهُ کٰانَ بِی حَفِیًّا» (4)برای خدا کناره گیری کرد،« أَعْتَزِلُکُمْ» (5)شهره آفاق شد.« جَعَلْنٰا لَهُمْ لِسٰانَ صِدْقٍ» از خانه بتها فرار کرد،سازنده خانه توحید شد.« إِذْ یَرْفَعُ إِبْرٰاهِیمُ الْقَوٰاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ» (6)جانش را در راه خدا تسلیم کرد،آتش بر او گلستان شد.« یٰا نٰارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاٰماً» (7)فرزند را برای ذبح آماده کرد،« وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ» (8)جان به سلامت برد و سنّت قربانی در جایگاهش واجب شد.

تا اواخر عمر بی فرزند،ولی راضی بود،در پایان عمر،نبوّت در دودمانش قرار گرفت.

در خلوت ترین مکان ها کعبه را ساخت،پرجاذبه ترین مناطق زمین شد.

در بیابان،تنهای تنها فریاد زد،از تمام زمین،لبّیک گو رسید.« أَذِّنْ فِی النّٰاسِ بِالْحَجِّ» (9)کودک تشنه ی خود را رها کرد،آب زمزم،برای همیشه جاری شد.

در برابر تهدید عموی بت پرستش سلام کرد،« قٰالَ سَلاٰمٌ عَلَیْکَ» (10)خداوند به او سلام

ص :278


1- 1) .انعام،76 79.
2- 2) .حج،78.
3- 3) .مریم،46.
4- 4) .مریم،47.
5- 5) .مریم،48.
6- 6) .بقره،127.
7- 7) .انبیا،69.
8- 8) .صافّات،103.
9- 9) .حج،27.
10- 10) .مریم،47.

فرستاد.« سَلاٰمٌ عَلیٰ إِبْرٰاهِیمَ» (1)یک نفر بود،امروز همه مکتب های آسمانی،خود را ابراهیمی می دانند.

همه با او دشمنی کردند،خدا او را خلیل خود دانست.« وَ اتَّخَذَ اللّٰهُ إِبْرٰاهِیمَ خَلِیلاً» (2)

پیام ها:

1 هم از گناهکار جدا شویم و هم از گناه،زیرا کناره گیری از منحرفان،زمانی مؤثر است که با کناره گیری از انحراف همراه باشد.« أَعْتَزِلُکُمْ وَ مٰا تَدْعُونَ اِعْتَزَلَهُمْ وَ مٰا یَعْبُدُونَ» 2 فرزند صالح،پاداش مجاهدت های والدین است.« فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ ... وَهَبْنٰا» 3 اگر غیر خدا را رها کنیم،امدادهای الهی می رسد.« فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ ... وَهَبْنٰا» 4 مهم تر از فرزند،مقام معنوی اوست.« وَهَبْنٰا لَهُ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کُلاًّ جَعَلْنٰا نَبِیًّا» 5 نوه ی انسان نیز از الطاف الهی است.« وَهَبْنٰا لَهُ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ» (یعقوب نوه ی ابراهیم بود.) (3)6 نبوّت،مقامی است که خداوند تعیین می کند.« جَعَلْنٰا نَبِیًّا» 7 یک حرکت الهی از یک پدر بزرگ،نسلی را در رحمت الهی غرق می کند.

« اِعْتَزَلَهُمْ ... وَهَبْنٰا لَهُ» 8 هر کس،هر چه دارد از خداست.« وَهَبْنٰا ... جَعَلْنٰا ... رَحْمَتِنٰا» 9 رحمت خداوند به قدری وسیع است که انبیا هر چه دریافت می کنند،تنها گوشه ای از آن است.« مِنْ رَحْمَتِنٰا» 10 محبوبیّت و خوشنامی،از الطاف الهی است.« جَعَلْنٰا لَهُمْ لِسٰانَ صِدْقٍ» (مقام ابراهیم به جایی رسید که همه ی مشرکان و یهودیان و مسیحیان می گفتند:

ابراهیم از ماست.)

ص :279


1- 1) .صافّات،109.
2- 2) .نساء،125.
3- 3) .«فبشّرناها باسحق و من وراء اسحق یعقوب»هود،71.

11 دعای مردان خدا مستجاب است.(ابراهیم از خدا نام نیک خواست« وَ اجْعَلْ لِی لِسٰانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» در این آیه می فرماید:« جَعَلْنٰا لَهُمْ لِسٰانَ صِدْقٍ عَلِیًّا»

[سوره مریم (19): آیه 51]

اشاره

وَ اُذْکُرْ فِی اَلْکِتٰابِ مُوسیٰ إِنَّهُ کٰانَ مُخْلَصاً وَ کٰانَ رَسُولاً نَبِیًّا (51)

و در این کتاب از موسی یاد کن،زیرا که او بنده ی(برگزیده و)خالص شده (خدا)و فرستاده ای پیامبر بود.

نکته ها:

کلمه« مُخْلَصاً »(با کسر لام)به معنای کسی است که فقط برای خداوند کار می کند،ولی ممکن است شیطان در او اثر گذارده و او را به شرک بکشاند.چه بسیارند کسانی که هنگام عذاب و غرق شدن مخلص هستند،ولی بعد از نجات به شرک می گرایند.امّا کلمه«مخلص» آن گروه از افراد برگزیده ای هستند که شیطان راه نفوذ بر آنان را ندارد.« إِلاّٰ عِبٰادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» (1)به گفته تفسیر کشّاف«مخلص»کسی است که برای خدا کار می کند و«مخلص»کسی است که خداوند او را برای خود خالص کرده و برگزیده است و غیر خدا در او اثر نمی کند.

برگزیدگی موسی را در آیات دیگر می بینیم:« وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ» (2)من تو را انتخاب کردم و در جای دیگر آمده:« وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی» (3)من تورا برای خودم برگزیدم.

حضرت موسی علیه السلام هم رسول بود و هم نبیّ.«نبی»،کسی است که صدای فرشته را می شنود،ولی شخص فرشته را نمی بیند،امّا«رسول»علاوه بر شنیدن صدا،خود فرشته را هم می بیند. (4)« رَسُولاً نَبِیًّا»

پیام ها:

1 یاد بزرگان،آثار تربیتی و الگویی دارد.« وَ اذْکُرْ» ...

ص :280


1- 1) .حجر،40.
2- 2) .طه،13.
3- 3) .طه،41.
4- 4) .تفسیر المیزان و نور الثقلین.

آشنایی با تاریخ انبیا و مجاهدت های آنان،سنّت های الهی و امدادهای غیبی، زمینه ی کسب تجربه ها و عبرت ها و عامل دلگرمی است.(خصوصاً تاریخ پرماجرای موسی که صدها آیه را به خود اختصاص داده است)« وَ اذْکُرْ» 2 ارزشهای معنوی ملاک بزرگداشت است.« وَ اذْکُرْ ... إِنَّهُ کٰانَ مُخْلَصاً» 3 خلوص،زمینه ی دست یابی به رتبه های معنوی است.« مُخْلَصاً ... رَسُولاً نَبِیًّا» 4 انبیا معصومند و شیطان در آنان نفوذی ندارد.« مُخْلَصاً» 5 خداوند،افرادی را برای اتمام رسالت خالص کرده است. (1)« کٰانَ مُخْلَصاً»

[سوره مریم (19): آیه 52]

اشاره

وَ نٰادَیْنٰاهُ مِنْ جٰانِبِ اَلطُّورِ اَلْأَیْمَنِ وَ قَرَّبْنٰاهُ نَجِیًّا (52)

و از جانب راست(کوهِ)طور او را ندا دادیم و به(مقام قرب خود و) رازگویی نزدیکش ساختیم.

نکته ها:

کلمه« اَلْأَیْمَنِ »یا از«یمن»به معنای مبارک است و یا از«یمین»به معنای جانب راست.

در آغاز آیه،ندا و در پایانش مناجات مطرح شده و این نشانه ی مهربانی خداوند است،مثل اینکه مولایی عزیز،برده اش را بلند صدا زند که«بیا نزد من بنشین تا با هم خصوصی صحبت کنیم». (2)

در قرآن،درباره ی گفتگو و ارتباط موسی علیه السلام با خداوند هم به«تکلم»تعبیر شده،« کَلَّمَ اللّٰهُ مُوسیٰ تَکْلِیماً» (3)،هم به«ندا»،« نٰادَیْنٰاهُ» و هم به نجوی.« قَرَّبْنٰاهُ نَجِیًّا» مراد از قرب در آیه،قرب و نزدیکی مکانی نیست،بلکه قرب مقامی است.

کوه طور،میان مصر و مدین واقع است. (4)

ص :281


1- 1) .چنان که در آیه ی 45 سوره ص نیز می خوانیم:«انّا اخلصناهم»
2- 2) .تفسیر المیزان.
3- 3) .نساء،164.
4- 4) .تفسیر کشف الاسرار.
پیام ها:

1 خداوند متعال با لطف و مهربانی،انبیا را گام به گام به خود نزدیک می کند.

« نٰادَیْنٰاهُ ... قَرَّبْنٰاهُ» 2 بعضی مکان ها قداست دارند.« جٰانِبِ الطُّورِ» 3 مقام قرب و نجوی،بالاترین مقام هاست. (1)« وَ قَرَّبْنٰاهُ نَجِیًّا» 4 خداوند بعضی مطالب را با انبیا نجوا کرده و محرمانه می گوید.« نَجِیًّا»

[سوره مریم (19): آیه 53]

اشاره

وَ وَهَبْنٰا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنٰا أَخٰاهُ هٰارُونَ نَبِیًّا (53)

و از رحمت خویش،برادرش هارونِ پیامبر را به او بخشیدیم.

پیام ها:

1 دعای انبیا مستجاب است.موسی علیه السلام از خداوند خواست برادرش هارون را وزیر او قرار دهد.« وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی. هٰارُونَ أَخِی. اُشْدُدْ بِهِ أَزْرِی» (2)خداوند نیز با درخواست او موافقت کرد.« وَهَبْنٰا لَهُ ... هٰارُونَ نَبِیًّا» 2 همکار خوب،یکی از الطاف الهی است.« وَ وَهَبْنٰا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنٰا ... هٰارُونَ نَبِیًّا» 3 در یک زمان ممکن است پیامبران متعدّدی حضور داشته باشند.« وَ وَهَبْنٰا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنٰا ... هٰارُونَ نَبِیًّا» 4 مقام نبوّت مانع پیروی یک پیامبر از پیامبر دیگر نیست.« وَهَبْنٰا لَهُ ... هٰارُونَ نَبِیًّا»

[سوره مریم (19): آیات 54 تا 55]

اشاره

وَ اُذْکُرْ فِی اَلْکِتٰابِ إِسْمٰاعِیلَ إِنَّهُ کٰانَ صٰادِقَ اَلْوَعْدِ وَ کٰانَ رَسُولاً نَبِیًّا (54) وَ کٰانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاٰةِ وَ اَلزَّکٰاةِ وَ کٰانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا (55)

و در این کتاب از اسماعیل یاد کن که او همواره در وعده هایش صادق و فرستاده ای پیامبر بود.

ص :282


1- 1) .حضرت علی علیه السلام می فرماید:«اذا اشتغل اهل الجنة بالجنة اشتغل أهل اللّه باللّه»آن گاه که اهل بهشت از نعمت های بهشت بهره می برند،اهل اللّٰه به خدا مشغولند(و با او راز و نیاز می کنند).
2- 2) .طه،29 31.

و همواره خاندان خود را به نماز و زکات امر می کرد و پیوسته نزد پروردگارش مورد رضایت بود.

نکته ها:

مراد از اسماعیل،یا فرزند حضرت ابراهیم است،یا یکی دیگر از پیامبران بنی اسرائیل به نام اسماعیل بن حزقیل.

همه پیامبران،صادق الوعد بوده اند،امّا بروز این خصلت در اسماعیل علیه السلام بیشتر بوده است.

درباره ی رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله روایت شده است که آن حضرت با شخصی در کنار کعبه قرار ملاقات داشتند و آن شخص فراموش کرد.حضرت تا سه روز منتظر ماند تا به آن شخص خبر دادند،آن شخص آمد و عذرخواهی کرد. (1)همچنین پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله با کسی وعده گذاشت که هنگام ظهر او را ملاقات کند،ولی چون او نیامد،حضرت تا غروب منتظر ماند.

صادق الوعد بودن،صفتی الهی است،« إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُخْلِفُ الْمِیعٰادَ» (2)و تخلّف در وعده،نشانه ی نفاق است.در احادیث می خوانیم:علامت منافق سه چیز است:خیانت در امانت،دروغ در سخن،تخلّف در وعده. (3)

مقام رضوان و رضایت،بزرگ ترین خواسته و هدف انبیا است.« وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا» (4)،« وَ کٰانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا» (5)در حدیث می خوانیم:چون اهل بهشت در بهشت مستقر شوند،خطاب می رسد آیا حاجت دیگری دارید؟ می گویند:«ربنا رضاک»پروردگارا! رضای تو هدف ماست. (6)

پیام ها:

1 تجلیل از بزرگان لازم است.« وَ اذْکُرْ فِی الْکِتٰابِ إِسْمٰاعِیلَ» 2 تجلیل از بزرگان،باید پایدار و عمیق باشد،نه سطحی و زودگذر.« فِی الْکِتٰابِ»

ص :283


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .آل عمران،9.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.
4- 4) .مریم،6.
5- 5) .مریم،55.
6- 6) .تفسیر أطیب البیان.

3 ملاک تجلیل باید کمالات معنوی پایدار باشد.« کٰانَ صٰادِقَ الْوَعْدِ» 4 وفای به عهد،از صفات ارزشمند انسانی است.« کٰانَ صٰادِقَ الْوَعْدِ» 5 پیامبران،علاوه بر مسئولیّت اجتماعی،مسئولیّت خانوادگی هم دارند.« وَ کٰانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ» 6 سفارش به نماز و زکات،از وظایف پدر خانواده است.« وَ کٰانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاٰةِ وَ الزَّکٰاةِ» (با اینکه سفارش به نماز در خانواده ها کم و بیش هست،امّا سفارش به زکات نیست.) 7 امر به نماز و زکات،از مصادیق امر به معروف است.« وَ کٰانَ یَأْمُرُ» 8 نماز و زکات،سابقه ای بس طولانی دارند.« وَ کٰانَ یَأْمُرُ» ...

9 نماز(ارتباط با خالق)و زکات(ارتباط با مخلوق)،از هم جدا نیست.(عبادت بدنی به تنهایی شرط کمال نیست.)« بِالصَّلاٰةِ وَ الزَّکٰاةِ» 10 در امر به معروف و توصیه به نماز،باید از نزدیکان شروع کنیم.« کٰانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ» 11 ارشاد و توصیه به نماز باید دایمی باشد.« وَ کٰانَ یَأْمُرُ» ...

[سوره مریم (19): آیات 56 تا 57]

اشاره

وَ اُذْکُرْ فِی اَلْکِتٰابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کٰانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا (56) وَ رَفَعْنٰاهُ مَکٰاناً عَلِیًّا (57)

و در این کتاب،از ادریس یاد کن،همانا او پیامبری بسیار راستگو بود.

و ما او را به مقام والایی رساندیم.

نکته ها:
اشاره

مراد از« مَکٰاناً عَلِیًّا »،یا مقام بلند معنوی است یا عروج به آسمان ها،زیرا خداوند چهار پیامبر دیگر را به آسمان ها برد:ادریس،عیسی،خضر و الیاس. (1)

« صِدِّیقاً »به کسی گفته می شود که گفتار و رفتارش با هم هماهنگ باشد.

ص :284


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.
سیمای ادریس علیه السلام

حضرت ادریس،از اجداد حضرت نوح است و به دلیل اشتغال زیاد او به درس (1)یا به خاطر آن که اوّلین کسی بود که با قلم نوشت،به ادریس مشهور شد. (2)

نام شریف ادریس،دو بار در قرآن آمده و با اوصاف«صدیق»،«صابر»و«نبی»از او تجلیل شده است.

در حدیثی می خوانیم:خانۀ ادریس،در مسجد سهله در اطراف نجف اشرف بوده است. (3)

ادریس،اوّلین کسی بود که علم نجوم و حساب را می دانست. (4)

اوّلین کسی بود که به انسان،خیاطی آموخت. (5)

ادریس علیه السلام 365 سال عمر کرد و بعد به آسمان رفت و اکنون زنده است و در زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام حاضر خواهد شد. (6)

پیام ها:

1 یاد و تجلیل از بزرگان وسیله رشد و هدایت دیگران است.« وَ اذْکُرْ» 2 تجلیل ها باید پایدار بماند.« فِی الْکِتٰابِ» 3 معیار تجلیل از افراد،باید ارزشهای معنوی آنان باشد.« صِدِّیقاً نَبِیًّا» 4 صداقت،شرط تأثیرگذاری در تبلیغ است.« صِدِّیقاً نَبِیًّا» تقدّم کلمه ی«صدیق»بر «نبی»،نشانه ی آن است که صداقت زمینه ی نبوّت است.

[سوره مریم (19): آیه 58]

اشاره

أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ أَنْعَمَ اَللّٰهُ عَلَیْهِمْ مِنَ اَلنَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنٰا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْرٰائِیلَ وَ مِمَّنْ هَدَیْنٰا وَ اِجْتَبَیْنٰا إِذٰا تُتْلیٰ عَلَیْهِمْ آیٰاتُ اَلرَّحْمٰنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا (58)

ص :285


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .تفسیر نمونه.
3- 3) .تفسیر المیزان.
4- 4) .تفسیر أطیب البیان.
5- 5) .تفسیر نمونه.
6- 6) .تفسیر أطیب البیان.

آنان پیامبرانی بودند که خداوند بر آنها نعمت(ویژه)ارزانی داشت؛از نسل آدم و از(فرزندان)کسانی که با نوح(در کشتی)سوارشان کردیم و از نسل ابراهیم و اسرائیل(یعقوب)و از کسانی که هدایت نمودیم و برگزیدیم؛هر گاه آیات خدای رحمان بر آنان خوانده می شد سجده کنان و گریان از رو به خاک می افتادند.

نکته ها:

نام ده نفر از انبیا در آیات قبل ذکر شد:زکریّا،یحیی،عیسی،ابراهیم،اسحاق،یعقوب، موسی،هارون،اسماعیل و ادریس.اکنون این آیه با اشاره به آنان می فرماید:آنها کسانی هستند که خدا به ایشان نعمت داد.این گروه،همان هایی هستند که هر روز ده بار در نماز از خدا می خواهیم که راه آنان را برویم،نه راه گمراهان و منحرفان را.« اِهْدِنَا الصِّرٰاطَ الْمُسْتَقِیمَ.

صِرٰاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» مراد از ذریّه آدم،ادریس است و مراد از «ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنٰا مَعَ نُوحٍ» حضرت ابراهیم است که نوه ی نوح است،و منظور از« ذُرِّیَّةِ إِبْرٰاهِیمَ »،اسحاق و اسماعیل و یعقوب است و منظور از «ذریة اسرائیل»،موسی و هارون و زکریّا و یحیی و عیسی است. (1)

در حدیث می خوانیم:هنگام تلاوت قرآن،محزون شده و گریه کنید یا خود را به حالت گریان در آورید. (2)

بهترین مصداق برگزیدگان الهی که سجده های طولانی همراه با اشک داشته اند،پیامبر اسلام و اهل بیت معصومش علیهم السلام بوده اند.درباره همه ی آنان خاطراتی از سجده ها و گریه های فراوانشان در مناجات های ماه رمضان و عرفه و...وجود دارد.

پیام ها:

1 هدف همه ی انبیا یکی است.(خداوند پیامبران را در کنار هم قرار می دهد و همه را با یک وصف توصیف می کند)« أُولٰئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّٰهُ عَلَیْهِمْ» ...

ص :286


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .تفسیر صافی.

2 مُنعِم حقیقی،خداوند است.« أَنْعَمَ اللّٰهُ عَلَیْهِمْ» 3 والدین و نیاکان،از نظر وراثت در تربیت نسل مؤثّرند.« ذُرِّیَّةِ آدَمَ ... ذُرِّیَّةِ إِبْرٰاهِیمَ» 4 گرچه همه ی انبیا از ذرّیه آدم هستند،ولی در نام بردن نوح و ابراهیم و اسرائیل(یعقوب)،از آنان تجلیل خاصّی شده است.« مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّیَّةِ» ...

5 گریه در سجده آن قدر ارزشمند است که خداوند از اهل آن تجلیل کرده است.« سُجَّداً وَ بُکِیًّا» 6 گریه و زاری به درگاه الهی،نشانه ی رشد،شناخت،توفیق و برگزیدگی است.

« وَ مِمَّنْ هَدَیْنٰا وَ اجْتَبَیْنٰا» ...

[سوره مریم (19): آیات 59 تا 60]

اشاره

فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضٰاعُوا اَلصَّلاٰةَ وَ اِتَّبَعُوا اَلشَّهَوٰاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا (59) إِلاّٰ مَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً فَأُولٰئِکَ یَدْخُلُونَ اَلْجَنَّةَ وَ لاٰ یُظْلَمُونَ شَیْئاً (60)

آن گاه پس از آنان،جانشینان بد و ناشایسته ای آمدند که نماز را ضایع کردند و هوسها را پیروی کردند.پس به زودی(کیفر)گمراهی خود را خواهند دید.

مگر کسی که توبه کند و ایمان آورد و کار شایسته انجام دهد،پس آنها داخل بهشت می شوند و به هیچ وجه مورد ستم قرار نمی گیرند(و از پاداششان کاسته نمی شود).

نکته ها:
اشاره

«خلف»،فرزند صالح را گویند و«خلف»فرزند ناصالح است.کلمه ی«غی»در مقابل رشد است.« قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» (1)

ص :287


1- 1) .بقره،256.

ضایع کردن نماز،غیر از نخواندن و ترک آن است.کسی که نماز می خواند،ولی بدون رعایت شرایط آن یا با تأخیر،چنین کسی نماز را ضایع کرده و آن را سبک شمرده است. (1)

در روایتی می خوانیم:همین که حضرت رسول صلی اللّٰه علیه و آله این آیه را تلاوت می فرمودند،منقلب شده،فرمودند:بعد از 60 سال،گروهی نماز را ضایع خواهند کرد. (2)

اگر این سخن در اوایل سال اوّل هجری گفته شده باشد،سال 60 همان سال شهادت امام حسین علیه السلام و سال به قدرت رسیدن یزید است.

توبه در قرآن

معمولاً قرآن کریم بدنبال آیات عذاب،جمله ی «إِلاَّ الَّذِینَ تٰابُوا» یا جمله ی «إِلاّٰ مَنْ تٰابَ» را آورده تا بگوید:راه اصلاح،هرگز بر کسی بسته نیست.

توبه،واجب است.زیرا فرمان خداوند است.« تُوبُوا إِلَی اللّٰهِ» (3)قبول توبه ی واقعی قطعی است،زیرا نمی توان باور کرد که ما به امر او توبه کنیم ولی او نپذیرد.« هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبٰادِهِ» (4)،« هُوَ التَّوّٰابُ الرَّحِیمُ» (5)خداوند هم توبه را می پذیرد و هم کسانی را که بسیار توبه می کنند دوست دارد.« یُحِبُّ التَّوّٰابِینَ» (6)توبه،باید با عمل نیک و جبران گناهان همراه باشد.« تٰابَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً» (7)،« تٰابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ» (8)،« تٰابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا» (9)*توبه،رمز رستگاری است.« تُوبُوا ... لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (10)*توبه،وسیله ی تبدیل سیئات به حسنات است.« إِلاّٰ مَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صٰالِحاً فَأُوْلٰئِکَ یُبَدِّلُ اللّٰهُ سَیِّئٰاتِهِمْ حَسَنٰاتٍ» (11)توبه،سبب نزول باران است.« تُوبُوا ... یُرْسِلِ السَّمٰاءَ» (12)

ص :288


1- 1) .بحار،ج 11،ص 72.
2- 2) .تفسیر نمونه.
3- 3) .تحریم،8.
4- 4) .شوری،37.
5- 5) .بقره،37.
6- 6) .بقره،222.
7- 7) .فرقان،71.
8- 8) .انعام،54.
9- 9) .بقره،160.
10- 10) .نور،31.
11- 11) .فرقان،70.
12- 12) .هود،52.

توبه،سبب رزق نیکو است.« تُوبُوا إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتٰاعاً حَسَناً» (1)توبه در هنگام دیدن آثار مرگ و عذاب پذیرفته نمی شود.« حَتّٰی إِذٰا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قٰالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ» (2)خداوند علاوه بر قبول توبه،لطف ویژه نیز دارد.« هُوَ التَّوّٰابُ الرَّحِیمُ» (3)« ثُمَّ تٰابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» (4)،« ثُمَّ تٰابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحِیمٌ» (5)« إِلاّٰ مَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً فَأُولٰئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ» (6)« ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی رَحِیمٌ وَدُودٌ» (7)در این آیات در کنار توبه به مسئله رحمت و رأفت و محبّت الهی اشاره شده است.

قرآن ترک توبه را ظلم و هلاکت دانسته است.« وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولٰئِکَ هُمُ الظّٰالِمُونَ» (8)«ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذٰابُ جَهَنَّمَ» (9)

پیام ها:

1 گاهی فرزندان و نسل آینده،زحمت های پدران را تباه می کنند.(گاهی از خوبان،نسل نااهل پیدا می شود)« خَلْفٌ أَضٰاعُوا الصَّلاٰةَ» 2 نماز محور دین است.(برای نشان دادن چهره ی نسلی به نسل دیگر،ضایع کردن نماز آنان را نشان می دهد)« فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضٰاعُوا الصَّلاٰةَ» 3 نماز،سدّی است میان انسان و شهوت ها و اگر این سدّ شکسته شود،پیروی از شهوت ها برای انسان آسان می شود.« أَضٰاعُوا الصَّلاٰةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوٰاتِ» 4 کسی که از رابطه با خدا(نماز)جدا شد،به شهوات پیوند می خورد.« أَضٰاعُوا الصَّلاٰةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوٰاتِ» 5 رونق یافتن شهوات،غیّ و گمراهی است.« وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوٰاتِ ... یَلْقَوْنَ غَیًّا»

ص :289


1- 1) .هود،3.
2- 2) .نساء،18.
3- 3) .بقره،37.
4- 4) .انعام،54.
5- 5) .توبه،117.
6- 6) .مریم،60.
7- 7) .هود،90.
8- 8) .حجرات،11.
9- 9) .بروج،10.

6 کیفر ضایع کردن نماز،سردرگمی است.« یَلْقَوْنَ غَیًّا» (رشد واقعی در سایه ی معنویّت است) 7 سرنوشت ملت ها به دست خود آنهاست« أَضٰاعُوا ... یَلْقَوْنَ ... إِلاّٰ مَنْ تٰابَ» ...

8 توبه،یک تحول است نه تظاهر.« تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً» 9 شرط رستگاری و ورود به بهشت،توبه و ایمان و عمل صالح است.« تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً ... یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ»

[سوره مریم (19): آیات 61 تا 63]

اشاره

جَنّٰاتِ عَدْنٍ اَلَّتِی وَعَدَ اَلرَّحْمٰنُ عِبٰادَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّهُ کٰانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا (61) لاٰ یَسْمَعُونَ فِیهٰا لَغْواً إِلاّٰ سَلاٰماً وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهٰا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا (62) تِلْکَ اَلْجَنَّةُ اَلَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبٰادِنٰا مَنْ کٰانَ تَقِیًّا (63)

بهشت های جاویدی که خدای رحمان از غیب به بندگانش وعده داده، مسلّماً وعده ی او تحقّق یافتنی است.

در آنجا سخن بیهوده ای نمی شنوند،(و گفتارشان)جز سلام(نیست)و در آنجا هر صبحگاه و شامگاه،روزی آنان آماده است.

این،همان بهشتی است که به هر یک از بندگان پرهیزکار خود به ارث می دهیم.

نکته ها:

در آیه قبل کلمه ی« جَنّٰاتِ »به صورت مفرد بکار رفته بود،« یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ» ،ولی در این آیه کلمه ی« جَنّٰاتِ »به صورت جمع مطرح شده و این نشان می دهد که باغ و بوستان اهل بهشت مجموعه ای از بوستان های متعدّد است.

این تعبیر شاید به خاطر آن باشد که هر یک از بهشتیان دارای چهار باغ می باشند که در سوره ی الرّحمن به آن اشاره شده است:« وَ لِمَنْ خٰافَ مَقٰامَ رَبِّهِ جَنَّتٰانِ ... وَ مِنْ دُونِهِمٰا

ص :290

جَنَّتٰانِ» (1)یعنی برای هر کس که اهل تقوا باشد،دو باغ است و پس از توصیف دو باغ می فرماید:غیر این دو باغ،دو باغ دیگر نیز هست که روی هم می شود چهار باغ که این دو باغ یا نزدیک ترند و یا سطح پایین تری دارند و یا به خاطر اختلاف درجات اهل بهشت،نوع باغها نیز تفاوت دارد. (2)

قرآن کریم از تحقّق یافتن وعده های الهی بارها سخن به میان آورده است،از جمله فرمود:

«وَ مَنْ أَوْفیٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللّٰهِ» (3)کیست که از خداوند با وفاتر باشد؟ ستایش بهشت به اینکه در آنجا لغوی نمی شنوند،هم توصیه به امروز ماست که از لغو دوری کنیم و هم اشاره به این است که سخنان یاوه کفّار و شنیده هایی که مؤمنان را در دنیا رنج می داد،در آنجا نیست.

در جمله ی« نُورِثُ مِنْ عِبٰادِنٰا مَنْ کٰانَ تَقِیًّا» هم به تقوا اشاره شده است که کلید بهشت است و هم تعبیر ارث آمده که به معنای رسیدن به مال و نعمت بدون رنج و زحمت است.گرچه تقوا کلید بهشت است،امّا آن همه پاداش،ارث خدا به ماست و اعمال ما به این اندازه پاداش ندارد و در حقیقت پاداشهای ما ارثی است که از طرف خداوند بدون رنج به ما می رسد.

در حدیثی می خوانیم:هر انسانی در بهشت و دوزخ جایگاهی دارد؛اگر اهل بهشت شد، جایگاه دوزخی او به دوزخیان ارث می رسد و اگر اهل دوزخ شد،جایگاه بهشتی او به بهشتیان ارث می رسد. (4)

شخصی به امام صادق علیه السلام از درد معده اش شکایت کرد.حضرت به او فرمودند:دو نوبت غذا بخور،صبح و غروب،و بین آن دو غذا نخور که موجب فساد بدن می شود.آن گاه این آیه را« رِزْقُهُمْ فِیهٰا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا» تلاوت کردند. (5)

ص :291


1- 1) .الرحمن،46 62.
2- 2) .تفسیر کشف الاسرار.
3- 3) .توبه،111.
4- 4) .نور الثقلین،ج 2،ص 31.
5- 5) .تفسیر نور الثقلین؛محاسن برقی.
پیام ها:

1 استقرار در باغ های بهشت همیشگی است.« جَنّٰاتِ عَدْنٍ» (1)2 سرچشمه ی آن همه الطاف موعود،لطف خداوند رحمان است.« وَعَدَ الرَّحْمٰنُ» 3 ما امروز حقیقت وعده های خداوند را درک نمی کنیم.« بِالْغَیْبِ» 4 کلام رایج بهشتیان،سلام است.« لاٰ یَسْمَعُونَ ... إِلاّٰ سَلاٰماً» محیط بهشت،محیطی امن و سالم است و بهشتیان،هم از فرشتگان سلام می شنوند،« سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ» (2)و هم از دوستان خود.« فَسَلاٰمٌ لَکَ مِنْ أَصْحٰابِ الْیَمِینِ» (3)5 در بهشت تنوّع زمان(بامداد و غروب)وجود دارد.« بُکْرَةً وَ عَشِیًّا» 6 در بهشت هم امنیّت روحی است،« إِلاّٰ سَلاٰماً» و هم تأمین نیازهای جسمی.

« رِزْقُهُمْ فِیهٰا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا» 7 در عطا کردن بهشت،برگرداندن و نقضی در کار نیست و این،قوی ترین نوع مالکیّت است. (4)« نُورِثُ» 8 بهشت،میراث پرهیزکاران است.« نُورِثُ مِنْ عِبٰادِنٰا مَنْ کٰانَ تَقِیًّا»

[سوره مریم (19): آیه 64]

اشاره

وَ مٰا نَتَنَزَّلُ إِلاّٰ بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ مٰا بَیْنَ أَیْدِینٰا وَ مٰا خَلْفَنٰا وَ مٰا بَیْنَ ذٰلِکَ وَ مٰا کٰانَ رَبُّکَ نَسِیًّا (64)

ما(فرشتگان)جز به فرمان پروردگار تو نازل نمی شویم؛آنچه پیش روی ما(در آینده)و آنچه پشت سر ما(در گذشته)و آنچه میان این دو قرار دارد از اوست و پروردگار تو فراموشکار نیست.

نکته ها:

در تفسیر المیزان می خوانیم:این آیه مستقل است،گرچه بعضی تلاش کرده اند تا با آیات

ص :292


1- 1) .کلمه ی«عدن»به معنای اقامت است.
2- 2) .زمر،73.
3- 3) .واقعه،91.
4- 4) .تفسیر کشف الاسرار.

قبل ارتباطش دهند.

در تفاسیر فخر رازی،طبری و تبیان می خوانیم:مدّتی وحی از پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله قطع شد و این،سبب نگرانی پیامبر و طعنه ی مخالفان گردید.آیه نازل شد:پروردگارت فراموشکار نیست.« مٰا کٰانَ رَبُّکَ نَسِیًّا» نظیر آیه ی« مٰا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ مٰا قَلیٰ» (1)

پیام ها:

1 نزول قرآن،تدریجی و بر اساس فرمان خداست.« وَ مٰا نَتَنَزَّلُ إِلاّٰ بِأَمْرِ رَبِّکَ» 2 فرشتگان تسلیم امر خداوند هستند.« وَ مٰا نَتَنَزَّلُ إِلاّٰ بِأَمْرِ رَبِّکَ» 3 مالک حقیقی همه چیز اوست.« لَهُ» 4 تأخیر وحی به امر خداوند بود،نه اینکه او فراموش کرده باشد. (2)« مٰا کٰانَ رَبُّکَ نَسِیًّا»

[سوره مریم (19): آیه 65]

اشاره

رَبُّ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا فَاعْبُدْهُ وَ اِصْطَبِرْ لِعِبٰادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا (65)

پروردگار آسمان ها و زمین و آنچه میان آن دو قرار دارد؛تنها او را پرستش کن و برای عبادتش شکیبا باش،آیا برای او همتا و هم نامی می شناسی؟

نکته ها:

برای کلمه ی«سمی»چند معنا ذکر شده است:شریک،همانند،همنام و فرزند.

کلمه« رَبِّکَ »در آیه قبل و کلمه« رَبُّ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» در این آیه نشان وحدت مدیریّت در اداره زندگی بشر با تمام هستی است.

عبادت،تنها ذکر خداوند و نماز نیست،زیرا این گونه عبادت ها مشکلی ندارد تا به صبر و مقاومت نیازمند باشد.پس مراد از« فَاعْبُدْهُ وَ اصْطَبِرْ» عبادتی است که انسان را دچار تضادها، طاغوت ها و مشکلات فراوان می کند و بخاطر همین،نیازمند صبر و استقامت است.

ص :293


1- 1) .ضحی،3.
2- 2) .تفسیر فی ظلال القرآن؛تبیان.

در روایتی از حضرت علی علیه السلام می خوانیم که درباره معنای« هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا» فرمودند:هیچ کس به نام اللّٰه نامیده نشده است. (1)

پیام ها:

1 فلسفه ی عبادت ما در برابر خداوند،ربوبیّت انحصاری او نسبت به همه ی هستی است.« رَبُّ السَّمٰاوٰاتِ ... فَاعْبُدْهُ» 2 عبادت،صبر لازم دارد.« فَاعْبُدْهُ وَ اصْطَبِرْ» (عبادت،یک نوع مبارزه با هوس ها و طاغوت هاست که صبر می خواهد.) 3 خداوند تورا فراموش نکرده است،پس تو نیز او را فراموش نکن.« وَ مٰا کٰانَ رَبُّکَ نَسِیًّا ... فَاعْبُدْهُ» 4 خداوند،فرزند ندارد و هیچ موجودی مثل او نیست.« هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا»

[سوره مریم (19): آیات 66 تا 67]

اشاره

وَ یَقُولُ اَلْإِنْسٰانُ أَ إِذٰا مٰا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیًّا (66) أَ وَ لاٰ یَذْکُرُ اَلْإِنْسٰانُ أَنّٰا خَلَقْنٰاهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً (67)

و انسان می گوید:آیا آن گاه که مُردم،دوباره زنده(از قبر)خارج خواهم شد؟

آیا انسان(در زنده شدن دوباره ی خود شک دارد؟ و)به یاد نمی آورد که ما او را پیش از این آفریده ایم،در حالی که چیزی نبود؟

نکته ها:

این آیه شبیه آیات 78 و 79 سوره ی یٰس است که شخصی با آوردن استخوانی پوسیده و خرد کردن آن مقابل پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله،با پیامبر به بحث و گفتگو پرداخت و گفت:کیست که استخوان های پوسیده را زنده کند؟ خداوند در پاسخ فرمود:(ای پیامبر!)بگو:همان کسی که اوّل آفرید،پس از مرگ هم زنده می کند،و او همه چیز را می داند.« وَ ضَرَبَ لَنٰا مَثَلاً وَ نَسِیَ

ص :294


1- 1) .توحید صدوق،ص 263.

خَلْقَهُ قٰالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظٰامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ. قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَهٰا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ» از امام صادق علیه السلام درباره« خَلَقْنٰاهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً» سؤال شد،حضرت فرمودند:یعنی نه در مرحله ی تقدیر و نه در مرحله تکوین هیچ چیز نبود.راوی حدیث درباره ی« لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً» (1)پرسید،حضرت فرمودند:یعنی مقدّر بود،ولی نامی از آن در میان نبود. (2)بنا بر این،این دو آیه از دو مرحله ی پیش از آفرینش انسان سخن می گوید.

در حدیث دیگری نیز امام باقر علیه السلام در مورد« مِنْ قَبْلُ» فرمودند:نه در کتاب و نه در علم سخنی از او نبود. (3)

پیام ها:

1 باور نداشتن معاد،راه توجیه گناه و فرار از عبادت است.« فَاعْبُدْهُ وَ اصْطَبِرْ لِعِبٰادَتِهِ ... یَقُولُ الْإِنْسٰانُ» ...

2 تعجّب از معاد و زنده شدن دوباره،مربوط به یک زمان و یک گروه خاص از انسان ها نیست.« یَقُولُ الْإِنْسٰانُ» 3 معاد،جسمانی است.« أُخْرَجُ» یعنی خارج شدن جسم از زمین.

4 معاد،قهری و اجباری است.« أُخْرَجُ» یعنی خروج قهری و بدون اختیار.

5 تردید در معاد با توجّه به آفرینش ابتدایی خود،شگفت آور است.« أَ وَ لاٰ یَذْکُرُ» 6 توجّه انسان به اینکه اوّل نبوده و بعداً خلق شده است،برای قبول معاد کافی است.« أَ وَ لاٰ یَذْکُرُ الْإِنْسٰانُ» ...

7 منکران معاد،برای عقیده ی خود دلیلی ندارند و تنها قیامت را بعید می دانند، ولی قرآن با دلیل سخن می گوید.« خَلَقْنٰاهُ مِنْ قَبْلُ» 8 آفرینش انسان از عدم،بسیار پیچیده تر و به ظاهر مشکل تر از آفرینش مجدّد انسان پس از مرگ است.« خَلَقْنٰاهُ ... وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً»

ص :295


1- 1) .انسان،1.
2- 2) .کافی،ج 1،ص 147.
3- 3) .بحار،ج 5،ص 84.

[سوره مریم (19): آیه 68]

اشاره

فَوَ رَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَ اَلشَّیٰاطِینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا (68)

پس به پروردگارت سوگند که ما همه آنها را با شیاطین محشور خواهیم کرد،سپس در حالی که به زانو درآمده اند،گرداگرد جهنّم حاضر خواهیم نمود.

نکته ها:

کلمه ی« جِثِیًّا »یا جمع«جاثی»به کسی گفته می شود که برای محاکمه بر زانو نشسته است یا از«جثوة»به معنای سنگ و خاک متراکم است.یعنی بدترین نوع نشستن.

خداوند در بیشتر موارد در قرآن به مخلوقاتش سوگند یاد کرده،ولی در باره ی قیامت،به ذات مقدّس خودش قسم خورده است. (1)« فَوَ رَبِّکَ»

پیام ها:

1 هشدارهای قیامت را جدّی بگیریم.حشرِ در قیامت قطعی است.« فَوَ رَبِّکَ» 2 خداوند پیامبرش را در برابر کفّاری که معاد را نمی پذیرند،دلجویی می دهد.

« فَوَ رَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ» 3 شیطان در کفرورزی انسان،همدوش اوست.« لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَ الشَّیٰاطِینَ» (محشور شدن انسان ها و شیاطین در قیامت در کنار هم،بر اساس هم فکری و هم سنخی و همکاری آنان است.) 4 حضور در کنار جهنّم،نوعی ترس و شکنجه و وقوع در آن،کیفر دیگری است.« لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ» 5 در قیامت،منحرفین در بدترین وضعیّت قرار دارند؛در کنار شیطان ها، گرداگرد جهنّم،با حالت دو زانو و ذلیلانه.« لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا»

ص :296


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.

[سوره مریم (19): آیات 69 تا 70]

اشاره

ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی اَلرَّحْمٰنِ عِتِیًّا (69) ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلیٰ بِهٰا صِلِیًّا (70)

سپس از هر گروهی،کسانی را که بر خدای رحمان سرکش تر بودند،جدا خواهیم کرد.

آن گاه ما می دانیم چه کسانی از آنها برای سوختن در دوزخ سزاوارترند.

نکته ها:

کلمه ی« شِیعَةٍ »،هم به معنای پیروان شخص است و هم گروهی که بر مسلکی اتفاق نمایند. «عِتِیًّا» به معنای تمرّد و سرکشی است. «صِلِیًّا» به معنای روشن کردن آتش، سوزاندن با آتش و ورود در آتش است.

پیام ها:

1 گناهکاران در قیامت از هم جدا و طبقه بندی می شوند.« لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شِیعَةٍ ...» (کسانی که در برابر خدای رحمان بیشتر طغیان کنند،حساب و عذاب خاص و شدیدتری خواهند داشت.) 2 خلافکاران سه گروه اند:گروهی که شخصاً خلاف می کنند،گروهی که وسیله و واسطه ی انجام خلاف دیگران می شوند.و افرادی که به تخلّف دیگران راضی اند.بدیهی است که گناه و کیفر هر یک از سه گروه مذکور تفاوت دارد.

« أَیُّهُمْ أَشَدُّ» ...

3 با اینکه خداوند سرچشمه ی همه ی رحمت هاست،ولی انسان در برابر او گردنکش است.« عَلَی الرَّحْمٰنِ عِتِیًّا» 4 عذاب دوزخ دارای نظامی حساب شده و دقیق است و علم خداوند ضامن آن دقّت و تفکیک است.« ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ ... أَیُّهُمْ أَشَدُّ ... لَنَحْنُ أَعْلَمُ» ...

ص :297

5 جهنّم،طبقات و درکات مختلفی دارد و نسبت به شدّت و ضعف گناه،تفاوت خواهد داشت و مراتب استحقاق هر یک بر خدا پوشیده نیست.« لَنَحْنُ أَعْلَمُ»

[سوره مریم (19): آیه 71]

اشاره

وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاّٰ وٰارِدُهٰا کٰانَ عَلیٰ رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا (71)

و هیچ کس از شما نیست مگر آنکه وارد دوزخ می شود،(و این ورود شما) از جانب پروردگارت حکمی قطعی است.

نکته ها:

در تفسیر طبری آمده است:روزی عبد اللّه بن رواحه در حال بیماری می گریست،همسرش نیز با دیدن او به گریه افتاد.عبد اللّه پرسید:تو چرا اشک می ریزی؟ گفت:به خاطر گریه ی تو.عبد اللّه گفت:ولی من به خاطر این سخن خدای متعال می گریم که فرمود: «إِنْ مِنْکُمْ إِلاّٰ وٰارِدُهٰا» ورود ما به دوزخ قطعی است،امّا من نمی دانم از آن نجات می یابم یا خیر؟ این آیه باید در کنار آیات و روایاتی که مربوط به صراط است معنا شود،چون صراط پلی است که بر روی دوزخ کشیده شده است و همه ی مردم از روی آن عبور می کنند،بعضی تند و بعضی کُند و بعضی به دوزخ می افتند.

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:روز قیامت،همه ی انسان ها(چه خوب و چه بد)وارد جهنّم می شوند،ولی آتش به مؤمنین زیانی نمی رساند،همچون حضرت ابراهیم که آتش بر او سرد شد.بنا بر این آیه ی مورد بحث که ورود همگان را به دوزخ حتمی می داند،با آیاتی که می گوید:مؤمنین از دوزخ دورند (1)منافاتی ندارد.زیرا از سویی وارد دوزخ می شوند،و از سوی دیگر با لطف خداوند آسیبی نمی بینند.

البتّه ممکن است بگوییم که ورود به معنای عبور است،نه داخل شدن.چنان که در مورد حضرت موسی علیه السلام آمده است« وَرَدَ مٰاءَ مَدْیَنَ» یعنی به کنار آب شهر مَدین وارد شد،نه

ص :298


1- 1) . «أُولٰئِکَ عَنْهٰا مُبْعَدُونَ» مؤمنان از آتش دوزخ دور نگاهداشته می شوند.انبیاء،101. «وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ» نیکوکاران از وحشت قیامت در امانند.نمل،89. «لاٰ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهٰا» مؤمنان صالح،صدای آتش دوزخ را نمی شنوند.انبیاء،102.

آنکه داخل آب شد. (1)یا آنکه بگوییم:مراد از کلمه ی« مِنْکُمْ» در آیه ی مورد بحث،گروه هایی هستند که در آیات قبل ذکر شده اند،یعنی طرفداران شیطان.و مراد از نجات متّقین،نجات کسانی است که از کفر و شرک نجات یافته اند.یعنی همه ی هواداران شیطان وارد دوزخ می شوند،امّا کفّار و مشرکین در آنجا باقی می مانند و لکن گناهکارانی که به شرک و کفر آلوده نبوده اند،ولی فاسق بوده اند سرانجام آزاد می شوند.

پیام ها:

1 قیامت و مراحل آن،حساب شده و دقیق است.« لَنَحْشُرَنَّهُمْ ... لَنَنْزِعَنَّ ... إِنْ مِنْکُمْ إِلاّٰ وٰارِدُهٰا» 2 خدا دارای سنّت ها و برنامه های قطعی و حتمی است.« کٰانَ عَلیٰ رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا»

[سوره مریم (19): آیه 72]

اشاره

ثُمَّ نُنَجِّی اَلَّذِینَ اِتَّقَوْا وَ نَذَرُ اَلظّٰالِمِینَ فِیهٰا جِثِیًّا (72)

سپس اهل تقوا را(از دوزخ)نجات می دهیم و ستمکاران را(در حالی که از ضعف و ذلّت)به زانو درآمده(اند)در آن رها می کنیم.

نکته ها:

از پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله روایت شده است که فرمودند:همه ی مردم وارد آتش می شوند،آن گاه به میزان اعمالشان از آن خارج می گردند؛گروهی مثل برق،گروهی مثل باد،گروهی مانند اسب،گروهی مانند دویدن مرد و گروهی مثل راه رفتن عادّی از آتش خارج می شوند. (2)

پیام ها:

1 دوزخ گذرگاه تقواپیشگان و اقامتگاه ستمکاران است.« إِنْ مِنْکُمْ إِلاّٰ وٰارِدُهٰا ... ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا»

ص :299


1- 1) .امام صادق علیه السلام فرمودند:آیا نشنیده ای شخصی که می گوید:بر آب فلان طایفه وارد شدم،مرادش رسیدن به آب است،نه دخول در آب.تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

2 تقوا،یگانه راه نجات از دوزخ است.« ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا» 3 انسان بی تقوا ظالم است.« وَ نَذَرُ الظّٰالِمِینَ» 4 ستمگران مستحقّ تحقیر می باشند.« نَذَرُ الظّٰالِمِینَ» (این جمله در موردی بکار می رود که چیزی را از روی حقارت و پستی رهایش کنند)

[سوره مریم (19): آیه 73]

اشاره

وَ إِذٰا تُتْلیٰ عَلَیْهِمْ آیٰاتُنٰا بَیِّنٰاتٍ قٰالَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ اَلْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقٰاماً وَ أَحْسَنُ نَدِیًّا (73)

و هرگاه آیات روشن ما بر آنان خوانده شود،کسانی که کفر ورزیده اند به آنان که ایمان آورده اند می گویند:کدام یک از ما دو گروه،جایگاهش بهتر و محفلش آراسته تر است.

نکته ها:

«ندی»،به هر مجلس یا به مجلس مشاوره گویند.«دار الندوة»یعنی مجلس شورا.« وَ تَأْتُونَ فِی نٰادِیکُمُ الْمُنْکَرَ» (1)یعنی شما در مجالس خود گناه می کنید.« فَلْیَدْعُ نٰادِیَهُ» (2)یعنی مشاورین خود را فراخواند.

کفّار،در قالب تمسخر مؤمنان،یا به صورت سؤال می گفتند:آیا ثروتمندانی مثل نضر بن حارث و ولید بن مغیره ارزش و جایگاه دارند،یا فقیرانی مانند بلال و عمّار؟ و با این دید متکبّرانه خود را از مسلمانان جدا کرده و ایمان نمی آوردند.

آری،بعضی افراد می کوشند تا کمبودهای معنوی خود را با جلوه های مادّی جبران کنند.

چنان که در بعضی روایات آمده است:اشراف کافر،لباس های زیبا و فاخر می پوشیدند و در مقابل پیامبر و یارانش راه می رفتند و به آنان با دیده ی تحقیر می نگریستند. (3)خاکساران جهان را به حقارت منگر کوزه بی دسته چو بینی،به دو دستش بردار

ص :300


1- 1) .عنکبوت،29.
2- 2) .علق،17.
3- 3) .تفسیر کبیر فخر رازی.
پیام ها:

1 باید مؤمنان را در برابر فشار تبلیغاتی و شبهات دشمنان آماده ی پاسخ کرد.

« قٰالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا» 2 حساب عقیده و منطق صحیح،از رفاه دنیوی جداست.« أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ» کفّار می گفتند:اگر راه ما باطل است،چرا وضع دنیایی ما از شما بهتر است؟ 3 پول و ثروت،نشانه ی حقانیّت و شخصیّت نیست.« أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقٰاماً» 4 فخر و مباهات،زمینه ساز کفر است.« قٰالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ... أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ»

[سوره مریم (19): آیه 74]

اشاره

وَ کَمْ أَهْلَکْنٰا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثٰاثاً وَ رِءْیاً (74)

و چه بسیار نسل ها را پیش از آنان نابود کردیم که مال و ثروتشان بهتر بود و منظری آراسته تر داشتند.

نکته ها:

کلمه ی«اثاث»به معنای امکانات زندگی و رفاهی است. «رِءْیاً» منظره های دیدنی را گویند. «قَرْنٍ» به مردمی گفته می شود که در یک زمان با هم زندگی می کنند.

پیام ها:

1 تاریخ سقوط طاغوتیان و کافران،از منابع شناخت انسان و عبرت آموز است.

« وَ کَمْ أَهْلَکْنٰا قَبْلَهُمْ» (تاریخ،یک مجموعه ی به هم پیوسته است که می توان از گذشته ی آن برای آینده عبرت گرفت) 2 تعداد کفّار و طاغوتیانی که نابود شده اند کم نیستند.« وَ کَمْ أَهْلَکْنٰا» 3 تحوّلات تاریخی،طبق سنّت هایی است که خدا مقرّر کرده است.« کَمْ أَهْلَکْنٰا» 4 امکانات رفاهی و مادّیات،نه نشانه ی سعادت است و نه از قهر خداوند جلوگیری می کند.« أَهْلَکْنٰا ... هُمْ أَحْسَنُ أَثٰاثاً» 5 رفاه و مکانات،عامل غرور،غفلت،طغیان و سرانجام هلاکت است.« کَمْ أَهْلَکْنٰا ... أَحْسَنُ أَثٰاثاً وَ رِءْیاً»

ص :301

[سوره مریم (19): آیه 75]

اشاره

قُلْ مَنْ کٰانَ فِی اَلضَّلاٰلَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ اَلرَّحْمٰنُ مَدًّا حَتّٰی إِذٰا رَأَوْا مٰا یُوعَدُونَ إِمَّا اَلْعَذٰابَ وَ إِمَّا اَلسّٰاعَةَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکٰاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً (75)

بگو:هر که در گمراهی است،خداوند رحمان(طبق سنّت خود)مدّتی به او مهلت و مدد می دهد،تا زمانی که آنچه را وعده داده می شوند ببینند،یا عذاب(این دنیا)یا(عذاب)قیامت را.پس(در آن روز)خواهند دانست چه کسی جایگاهش بدتر و لشکرش ناتوان تر است.

نکته ها:

«مد»و«امداد»به یک معناست،لکن به گفته ی راغب،معمولاً«امداد»در مورد کار پسندیده و محبوب و«مدّ»در مورد کار ناپسند و مکروه استفاده می شود.

خداوند متعال به همه ی کسانی که راه شرّی را انتخاب کنند،مهلت می دهد.این مهلت برای این است که شاید توبه کنند،یا فرزندان صالحی از نسل آنان به وجود آید.گرچه برخی گمراهان از مهلت الهی سوء استفاده کرده،گناهان بیشتری مرتکب می شوند و عذاب خود را بیشتر می کنند. (1)لطف حقّ با تو مداراها کند چون که از حد بگذرد رسوا کند امام صادق علیه السلام درباره« إِذٰا رَأَوْا مٰا یُوعَدُونَ »فرمودند:آن وعده ی ظهور حضرت قائم علیه السلام است و« شَرٌّ مَکٰاناً »یعنی روز قیام قائم معلوم خواهد شد که چه کسی در موقعیّت ناپسند و ضعیف قرار دارد. (2)

پیام ها:

1 سنّت خداوند بر این است که زمینه ی حرکت و رشد را برای همه ی انسان ها فراهم کند،و این انسان است که اگر گمراهی را برگزید.خداوند مدّتی به او

ص :302


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.
2- 2) .کافی،ج 1،ص 431.

مهلت می دهد،« مَنْ کٰانَ فِی الضَّلاٰلَةِ فَلْیَمْدُدْ» و اگر راه هدایت را در پیش گرفت خداوند بر هدایتش می افزاید.« وَ یَزِیدُ اللّٰهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدیً» 2 مهلت و امداد،برخاسته از رحمت الهی است.« فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمٰنُ» 3 کفّار بارها به خطر و عذاب تهدید می شدند،ولی آنان متذکّر نمی شدند.

« مٰا یُوعَدُونَ» 4 خدا بعضی گمراهان را در دنیا عذاب می کند و حساب قیامتش هم چنان باقی می ماند،ولی بعضی را تنها در قیامت کیفر می دهد.« إِمَّا الْعَذٰابَ وَ إِمَّا السّٰاعَةَ» 5 در لحظه ی مرگ،مقام و موقعیّت،بستگان و نفرات به کار نمی آیند.« شَرٌّ مَکٰاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً» 6 قیامت روز ظهور حقایق و کشف و شهود است.« حَتّٰی إِذٰا رَأَوْا ... فَسَیَعْلَمُونَ» ...

[سوره مریم (19): آیه 76]

اشاره

وَ یَزِیدُ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ اِهْتَدَوْا هُدیً وَ اَلْبٰاقِیٰاتُ اَلصّٰالِحٰاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوٰاباً وَ خَیْرٌ مَرَدًّا (76)

کسانی که هدایت یافته اند،خداوند بر هدایتشان می افزاید و نیکی های ماندگار،ثوابش نزد پروردگارت بهتر و خوش فرجام تر است.

نکته ها:

کلمه«مرد»به معنای عاقبت و منفعت است.و کلمه ی«ثواب»به معنای جزای عمل است که به انسان بر می گردد،چه خیر باشد و چه شر؛لکن بیشتر در خیر استعمال می شود. (1)

در آیه ی قبل خواندیم که گمراهان،در گمراهی بیشتری قرار می گیرند.این آیه می فرماید:

هدایت یافتگان نیز در هدایت و نورانیّت بیشتری قرار می گیرند.

در بعضی روایات می خوانیم:مراد از «الْبٰاقِیٰاتُ الصّٰالِحٰاتُ» ذکرِ«سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر»است. (2)

ص :303


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
پیام ها:

1 هدایت،مراحل و درجاتی دارد.« وَ یَزِیدُ اللّٰهُ» ...

2 اعمال صالح نزد خداوند محفوظ می ماند.« وَ الْبٰاقِیٰاتُ الصّٰالِحٰاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ» 3 توفیق انجام کارهای شایسته،در پرتو هدایت الهی است.« اِهْتَدَوْا هُدیً وَ الْبٰاقِیٰاتُ الصّٰالِحٰاتُ» 4 خداوند به پیامبرش عنایت مخصوص دارد.« عِنْدَ رَبِّکَ» 5 کیفر و پاداش از شئون ربوبیّت الهی است.« عِنْدَ رَبِّکَ ثَوٰاباً» 6 کار نیک،رمز خوش عاقبتی است.« اَلْبٰاقِیٰاتُ الصّٰالِحٰاتُ ... خَیْرٌ مَرَدًّا»

[سوره مریم (19): آیات 77 تا 80]

اشاره

أَ فَرَأَیْتَ اَلَّذِی کَفَرَ بِآیٰاتِنٰا وَ قٰالَ لَأُوتَیَنَّ مٰالاً وَ وَلَداً (77) أَطَّلَعَ اَلْغَیْبَ أَمِ اِتَّخَذَ عِنْدَ اَلرَّحْمٰنِ عَهْداً (78) کَلاّٰ سَنَکْتُبُ مٰا یَقُولُ وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ اَلْعَذٰابِ مَدًّا (79) وَ نَرِثُهُ مٰا یَقُولُ وَ یَأْتِینٰا فَرْداً (80)

پس آیا دیدی کسی را که به آیات ما کفر ورزید و گفت:قطعاً به من مال و فرزند(بسیار)داده خواهد شد!

آیا(این خوش خیالی به خاطر آن است که)از غیب آگاه است،یا از خدای رحمان تعهّدی گرفته است؟

هرگز(چنین نیست،)به زودی هر چه می گوید می نویسیم و برای همیشه عذابش می کنیم.

و هر چه(از مال و فرزند)دم می زند ما وارث خواهیم شد و او بی کس و تنها نزد ما خواهد آمد.

ص :304

نکته ها:

امام باقر علیه السلام درباره ی شأن نزول« أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی کَفَرَ» فرمودند:عاص بن وائل به خبّاب بدهکار بود،خبّاب برای دریافت طلب خود نزد او آمد،ولی عاص گفت:آیا شما معتقد نیستید که در بهشت طلا و نقره و حریر هست؟ خبّاب گفت:آری؛عاص گفت:پس وعده ی ما در بهشت و قسم می خورم که در بهشت بهتر از آنچه شما دادید به شما داده شود. (1)

پیام ها:

1 رها کردن خدا و پناه بردن به مال و فرزند،شگفت آور است.« أَ فَرَأَیْتَ» 2 کافر،دین را مانع پیشرفت،و کفر را عامل رشد می داند.« کَفَرَ بِآیٰاتِنٰا وَ قٰالَ لَأُوتَیَنَّ» 3 ملاک ارزش نزد کفّار،مال و فرزند است.« لَأُوتَیَنَّ مٰالاً وَ وَلَداً» (کافر در برابر منطق و تهدید،تنها به آنچه در دست دارد دلخوش است.) 4 مرفّهان کج فکر را تحقیر کنید تا در جامعه الگو نشوند.« أَ فَرَأَیْتَ ... أَطَّلَعَ الْغَیْبَ ...

نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذٰابِ»

5 خداوند با هیچ کس قرار دادی امضا نکرده است.« أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمٰنِ عَهْداً» 6 گرچه عهد خداوند تخلّف ندارد،ولی کفّار با خداوند عهدی نبسته اند.« أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمٰنِ عَهْداً» 7 پندارهای باطل را با صراحت سرکوب کنید.« کَلاّٰ» 8 رفتار و گفتار آدمی در دیوان الهی ثبت می گردد.« سَنَکْتُبُ مٰا یَقُولُ» 9 برای هر گفتار و عملی تا مدّتی مهلت است،شاید پشیمان شده و توبه کند، ولی اگر آن مدّت سرآمد و پشیمان نشد،ثبت می شود.حرف«سین»در « سَنَکْتُبُ» نشانه ی مهلت است. (2)

ص :305


1- 1) .تفسیر قمی،ج 2،ص 53.
2- 2) .در روایات نیز می خوانیم:همین که عمل بدی از انسان سر می زند،تا مدّتی فرشتگان مأمور به ثبت نیستند،شاید پشیمان شود،ولی پس از پایان مدّت،ثبت می شود.

10 سخن باید به علم و دلیل تکیه داشته باشد،چرا که انسان مسئول گفته های خود است.« سَنَکْتُبُ مٰا قٰالُوا» 11 در قیامت،انسان مال و فرزندی را که عامل کفر و غرور او گردیدند،رها می کند و در پیشگاه خداوند،به تنهایی حاضر می شود.« یَأْتِینٰا فَرْداً»

[سوره مریم (19): آیات 81 تا 82]

اشاره

وَ اِتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اَللّٰهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا (81) کَلاّٰ سَیَکْفُرُونَ بِعِبٰادَتِهِمْ وَ یَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا (82)

به جای خدای یگانه خدایانی(دروغین)برگزیدند تا برای ایشان سبب عزّت باشد.

هرگز(به این آرزو نمی رسند،بلکه)به زودی(معبودها)پرستش آنان را منکر خواهند شد و در برابر آنان(به جای عزت بخشی)به مخالفت بر می خیزند.

نکته ها:

به گفته ی علامه طباطبایی،جمله ی« کَلاّٰ سَیَکْفُرُونَ» دو گونه تفسیر دارد:

الف:مشرکین به عبادت خویش کفر خواهند ورزید و مخالف بت ها خواهند شد.

ب:طاغوت ها و بت ها،بجای شفاعت و عزّت و یاری عبادت کنندگان خود،علیه آنان قیام خواهند کرد.در قرآن آیات دیگری نیز به این معنا دلالت دارد. (1)

«عزیز»یعنی پیروز و نفوذ ناپذیری که نمی توان به او ضرر و شرّی رساند.

امام صادق علیه السلام فرمود:مقصود از« آلِهَةً »رؤسایی هستند که مردم با اطاعت از آنان،در جستجوی عزّتند. (2)البتّه ضدّیت معبودهایی مانند طاغوت ها و شیطان ها با پیروان خود روشن است،امّا معبودهایی مانند سنگ و چوب و غیره ممکن است به اراده ی خداوند در

ص :306


1- 1) . «یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ» معبودها شرک ورزی شما را انکار خواهند کرد.فاطر،14. «وَ إِذٰا حُشِرَ النّٰاسُ کٰانُوا لَهُمْ أَعْدٰاءً وَ کٰانُوا بِعِبٰادَتِهِمْ کٰافِرِینَ» هنگامی که مردم در قیامت محشور شوند،معبودها دشمن بت پرستان شده و عبادات آنان را انکار خواهند کرد.احقاف،6.
2- 2) .تفسیر صافی.

روز قیامت به زبان در آیند و از مشرکین و پرستش کنندگان خود،بیزاری جویند. (1)

امام صادق علیه السلام در ذیل آیه فرمودند:مراد از عبادت در آیه،سجده و رکوع نیست،بلکه فرمانبُرداری و اطاعت است و فرمود:«من اطاع مخلوقا فی معصیة الخالق فقد عبده»هر کس با اطاعت از مخلوقی مرتکب گناه شود،آن اطاعت به منزله ی پرستش است. (2)

پیام ها:

1 عزّت خواهی در فطرت انسان هست،ولی او در مصداق اشتباه می کند و سراغ منبع حقیقی عزّت نمی رود.« اِتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ» ...

2 قیامت نزدیک است،آن را باور کنیم.« سَیَکْفُرُونَ» 3 همان کسانی که انسان بجای خدا به آنان دل بسته،بر ضد او قیام خواهند کرد.

« وَ یَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا» (تکیه بر غیر خدا،سبب دشمنی آنان در قیامت است)

[سوره مریم (19): آیات 83 تا 84]

اشاره

أَ لَمْ تَرَ أَنّٰا أَرْسَلْنَا اَلشَّیٰاطِینَ عَلَی اَلْکٰافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا (83) فَلاٰ تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّمٰا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا (84)

آیا ندیدی که ما شیطان ها را به سوی کافران فرستادیم تا آنان را شدیداً تحریک کنند؟

پس بر(عذاب)آنان عجله مکن،ما حساب آنها(و روز و ساعت و اعمال و حتّی نفس زدن آنان)را شماره کنیم(تا موعدشان فرا رسد).

نکته ها:

کلمه ی«از»به معنای تحریک کردن شدید و از جا کندن است.«از القدر»یعنی دیگ چنان به جوش آمد که هر چه در آن بود زیر و رو شد.

رابطه ی شیطان با اهل ایمان،ساده و دنبالش هشیاری و توبه است.« فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ» (3)

ص :307


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .طه،120.

ولی رابطه ی شیطان با کفّار،رابطه ای سلطه گرانه است.« أَرْسَلْنَا الشَّیٰاطِینَ عَلَی الْکٰافِرِینَ» نه«الی الکافرین».البتّه این سلطه ای است که کافر،خود زمینه ی آن را فراهم کرده است.« إِنَّمٰا سُلْطٰانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ» (1)ممکن است مراد از فرستادن شیطان ها از سوی خدا،رها کردن آنها باشد؛مثلاً کسی که سگ خود را نبندد و مانعش نشود می گویند سگ خود را فرستاد.

در تفسیر قمی آمده است:آیه ی« أَرْسَلْنَا الشَّیٰاطِینَ» درباره ی کسانی نازل شده که خمس و زکات خود را نمی پردازند،خداوند بر اینان سلطان یا شیطانی را می فرستد تا آن مقدار از مالی که از بابت خمس و زکات پرداخت نکرده اند،در غیر راه خداوند مصرف نمایند.

امام صادق علیه السلام فرمود:روزهای عمر انسان را پدر و مادر او نیز می توانند بشمارند؛پس مراد از« نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا» این است که ما شماره نفَس های آنان را نیز می دانیم. (2)

پیام ها:

1 کسانی که کفر را انتخاب کردند و ولایت شیطان را پذیرفتند،خداوند شیطان ها را برای تشویق و تحریک آنان به فساد به سراغشان می فرستد.

(یکی از کیفرهای کافران،سلطه ی شیطان بر آنهاست)« أَنّٰا أَرْسَلْنَا الشَّیٰاطِینَ عَلَی الْکٰافِرِینَ» 2 شیطان انسان را تحریک می کند،ولی اجبار نمی کند.« تَؤُزُّهُمْ أَزًّا» 3 تحریک شیطان بسیار قوی است.« تَؤُزُّهُمْ أَزًّا» 4 هیچ چیز حتّی وسوسه های شیطان،از اراده خداوند خارج نیست.« أَنّٰا أَرْسَلْنَا ... تَؤُزُّهُمْ أَزًّا» 5 کفر،مایه ی تحریک پذیری از شیطان است.« عَلَی الْکٰافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ» 6 علم انبیا به مصالح و حوادث محدود است.« فَلاٰ تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ» 7 لجاجت در کفر و دشمنی،پیامبری را که خلق عظیم و سعۀ صدر داشت،به

ص :308


1- 1) .نحل،100.
2- 2) .تفسیر صافی.

درخواست عذاب برای آنان وادار کرد.« فَلاٰ تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ» 8 سنّت خداوند بر مهلت دادن به مردم است.« نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا» برنامه های الهی منظّم و زمان بندی شده است،پس در مرگ و هلاکت کافران عجله نکنیم.« فَلاٰ تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ» 9 اوامر و نواهی و دستورات خود را مستدل بیان کنید.« فَلاٰ تَعْجَلْ ... إِنَّمٰا نَعُدُّ لَهُمْ»

[سوره مریم (19): آیات 85 تا 86]

اشاره

یَوْمَ نَحْشُرُ اَلْمُتَّقِینَ إِلَی اَلرَّحْمٰنِ وَفْداً (85) وَ نَسُوقُ اَلْمُجْرِمِینَ إِلیٰ جَهَنَّمَ وِرْداً (86)

(یاد کن)روزی که ما پرهیزکاران را دسته جمعی به سوی(ضیافت)خدای رحمان گرد آوریم.

و مجرمان را(پیاده و)تشنه به سوی جهنّم می رانیم.

نکته ها:

«وفد»به گروهی تازه وارد می گویند که برای زیارت یا طلب حاجت سواره می آیند.کلمه ی «ورد»به معنای عطش است.

پیام ها:

1 صحنه های قیامت یاد کردنی است،قیامت روز ظهور تفاوت متّقین و مجرمین است.« یَوْمَ» ...

2 نحوه ی حضور بهشتیان و ورود دوزخیان بسیار مهم است.« وَفْداً ... وِرْداً» 3 پرهیزکاران مهمان خدایند،« وَفْداً» ولی مجرمان به ذلّت روانه می شوند.

« نَسُوقُ» متّقین با تشریفات ویژه و با استقبال ملائکه وارد بهشت می شوند. (1)

4 مهم تر از بهشت،رحمت الهی است که بهشت یکی از جلوه های آن است.

ص :309


1- 1) .شرح مفصّل این مراسم،در روایتی از رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله بیان شده است.کافی،ج 8،ص 95.

« إِلَی الرَّحْمٰنِ »بجای«الی الجنة»آمده است.

5 کلید بهشت تقوای الهی است.« نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمٰنِ»

[سوره مریم (19): آیه 87]

اشاره

لاٰ یَمْلِکُونَ اَلشَّفٰاعَةَ إِلاّٰ مَنِ اِتَّخَذَ عِنْدَ اَلرَّحْمٰنِ عَهْداً (87)

آنان مالک شفاعت نیستند،مگر کسی که با خدای رحمان پیمانی بسته باشد.

نکته ها:

قرآن،برای شفاعت شرایطی قائل است و چنین نیست که هر کس هر چه را خواست شفیع خود قرار دهد.در قیامت،کفّار به هر دری می زنند و از هر کسی پناه می خواهند،ولی جواب منفی می شنوند.

ممکن است مراد از« عَهْداً »،همان عهد بندگی خدا و دوری از شیطان باشد که قرآن می فرماید:« أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یٰا بَنِی آدَمَ أَنْ لاٰ تَعْبُدُوا الشَّیْطٰانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی هٰذٰا صِرٰاطٌ مُسْتَقِیمٌ» (1)ای انسان ها! آیا از شما پیمان نگرفتم که از شیطان اطاعت نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است و اینکه تنها مرا پرستش کنید که این صراط مستقیم است.

و در جای دیگری می خوانیم:« لاٰ تَنْفَعُ الشَّفٰاعَةُ إِلاّٰ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمٰنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً» (2)در آن روز،شفاعت هیچ کس سودی نمی بخشد جز کسی که خداوند به او اجازه داده و به گفتار او راضی است.

در روایات،«عهد»به چند چیز تفسیر شده است از جمله:

الف:تعهّد به ولایت امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب علیهما السلام و امامان پس از او. (3)

ب:وصیّت هنگام مرگ که انسان مردم را گرد خود جمع کند و بگوید:من متعهّدم به«لا اله الا الله،محمد رسول الله»،و حقانیّت بهشت و دوزخ. (4)

ج:تعهّد و مواظبت بر نمازهای شبانه روزی. (5)

ص :310


1- 1) .یس،60 61.
2- 2) .طه،109.
3- 3) .تفسیر المیزان.
4- 4) .تفسیر مجمع البیان.
5- 5) .تفسیر المیزان.
پیام ها:

1 شفاعت،دارای نظامی قانون مند و تحت نظارت خداوند است.« لاٰ یَمْلِکُونَ الشَّفٰاعَةَ إِلاّٰ مَنِ» ...

2 کسی خودسرانه و از پیش خود قدرت و حقّ شفاعت ندارد.« لاٰ یَمْلِکُونَ» 3 شفاعت،جلوه ای از رحمت گسترده ی الهی است.« عِنْدَ الرَّحْمٰنِ عَهْداً» 4 افراد خاص و متعهّد از طرف خداوند حقّ شفاعت دارند.« إِلاّٰ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمٰنِ عَهْداً»

[سوره مریم (19): آیات 88 تا 89]

اشاره

وَ قٰالُوا اِتَّخَذَ اَلرَّحْمٰنُ وَلَداً (88) لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إِدًّا (89)

و(کفّار)گفتند:خدای رحمان(برای خود)فرزندی انتخاب کرده است.

راستی،مطلب زشتی گفتید.

نکته ها:

کلمه ی«اد»به معنای منکر بزرگ و بسیار زشت است.

این آیه شامل گروه های زیادی می شود،از جمله:

الف:مشرکین،که ملائکه را دختران خدا می دانستند.« وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلاٰئِکَةِ إِنٰاثاً» (1)ب:یهود،که عُزیر را فرزند خدا می پنداشتند.« وَ قٰالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّٰهِ» (2)ج:نصاری،که مسیح را فرزند خدا می شمردند.« قٰالَتِ النَّصٰاریٰ الْمَسِیحُ ابْنُ اللّٰهِ» (3)

پیام ها:

1 اعتقاد به فرزند داشتن خدا،سخنی بی پایه و بسیار زشت است.« وَلَداً ... شَیْئاً إِدًّا» 2 فرزند داشتن خدا نشانه ی کمال نیست،بلکه مایه ی نقص است.« شَیْئاً إِدًّا»

ص :311


1- 1) .اسراء،40.
2- 2) .توبه،30.
3- 3) .توبه،30.

[سوره مریم (19): آیات 90 تا 93]

اشاره

تَکٰادُ اَلسَّمٰاوٰاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ اَلْأَرْضُ وَ تَخِرُّ اَلْجِبٰالُ هَدًّا (90) أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمٰنِ وَلَداً (91) وَ مٰا یَنْبَغِی لِلرَّحْمٰنِ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً (92) إِنْ کُلُّ مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ إِلاّٰ آتِی اَلرَّحْمٰنِ عَبْداً (93)

نزدیک است از این سخن،آسمان ها متلاشی و زمین شکافته شود و کوه ها به شدّت فرو ریزد.

زیرا برای خدای رحمان،فرزندی قائل شدند.در حالی که برای خدای رحمان،سزاوار نیست که فرزند بگیرد.

موجودی در آسمان ها و زمین نیست مگر آن که بنده وار نزد خداوندِ رحمان می آید.

نکته ها:

«هَدًّا»

به معنای سقوط است.

مسأله ی واکنش طبیعت در برابر حقایق،بارها در قرآن مطرح شده است از جمله:

یک جا می فرماید:بعضی از سنگ ها از خشیت خداوند،از کوه فرو می ریزند.« وَ إِنَّ مِنْهٰا لَمٰا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّٰهِ» (1)یا اینکه می فرماید:اگر قرآن بر کوه ها نازل می شد،هر آینه از ترس خداوند قطعه قطعه می شدند.« لَوْ أَنْزَلْنٰا هٰذَا الْقُرْآنَ عَلیٰ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خٰاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللّٰهِ» (2)

پیام ها:

1 گناه می تواند مایه ی برهم ریختن نظام هستی گردد.« تَکٰادُ السَّمٰاوٰاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ» 2 خداوند،هستی را برای انسان آفرید و اگر انسان منحرف شود،سقوط هستی بی جا نیست.« تَکٰادُ السَّمٰاوٰاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ»

ص :312


1- 1) .بقره،74.
2- 2) .حشر،21.

3 بالاترین فساد در جهان هستی،عقیده ی فاسد است.« دَعَوْا لِلرَّحْمٰنِ وَلَداً» 4 فرزند داشتن خداوند،به این معناست که او محتاج بقای نسل است،کمک و یاور می خواهد و از تنهایی رنج می برد،در حالی که او از همه ی اینها منزه است.« مٰا یَنْبَغِی لِلرَّحْمٰنِ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً» 5 تمام هستی تحت سلطه ی خداست و به سوی او باز می گردد.« آتِی الرَّحْمٰنِ عَبْداً» 6 هستی و موجودات آن همگی تحت فرمان خدا و بنده ی او هستند،چرا بنده ی او را فرزند او می خوانید.« وَ مٰا یَنْبَغِی ... إِنْ کُلُّ ... عَبْداً»

[سوره مریم (19): آیات 94 تا 95]

اشاره

لَقَدْ أَحْصٰاهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدًّا (94) وَ کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ فَرْداً (95)

قطعاً خداوند همه ی آنان را حساب کرده،با دقّت شمرده است.

و همگی روز قیامت تنها(و تهی دست)نزد او خواهند آمد.

پیام ها:

1 آمار دقیق همه ی اجزای هستی بدست اوست.« لَقَدْ أَحْصٰاهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدًّا» علم خداوند،تنها به کلیّات احاطه ندارد،بلکه جزئیّات را هم می داند. هشدار که هر ذرّه حساب است در اینجا دیوان حساب است و کتاب است در اینجا (1)2 موجودات هستی محدودند.« عَدَّهُمْ عَدًّا» 3 قیامت برای همه است.« کُلُّهُمْ» 4 با اینکه حشر برای همه است،ولی هر کس به فکر خویش است و گویا انسان، تنهای تنهاست.« فَرْداً» ،« لَقَدْ جِئْتُمُونٰا فُرٰادیٰ کَمٰا خَلَقْنٰاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ» (2)

ص :313


1- 1) .فیض کاشانی.
2- 2) .انعام،94.

5 روز قیامت تمام وابستگی های فامیلی،اقتصادی و اجتماعی،حزبی و غیره گسسته می شود.« فَرْداً» 6 در قیامت،مال و فرزند و دوست و...سودی ندارد.« فَرْداً»

[سوره مریم (19): آیه 96]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ اَلرَّحْمٰنُ وُدًّا (96)

همانا کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند به زودی خدای رحمان برای آنان محبّتی(در دلها)قرار می دهد.

نکته ها:

بارها دیده ایم که هر گاه انسان های با ایمان و صالح از دنیا می روند،حتّی افراد لاابالی و فاسق هم در غم فرو می روند و ناخودآگاه به عزا می نشینند و اشک می ریزند و یادش را گرامی داشته،قبرش را زیارت می کنند و یا خاطراتش برای دیگران بازگو می کنند.همه اینها به خاطر فطرت پاک و کمال دوستی انسان است.

آری،کسی که تنها به خدا دل ببندد،خداوند هم دل های مردم را به او متوجّه می کند.کسی که به یاد خدا باشد،خداوند او را یاد می کند.« فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ» (1)از امام صادق علیه السلام روایت شده است:ولایت امیر المؤمنین علیه السلام پاداشی است که خدا به مؤمنان دارای عمل صالح می دهد. (2)و نظیر این روایت از پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در مورد مهر و محبّت اهل ایمان به علیّ علیه السلام آمده است. (3)

پیام ها:

1 ایمان بدون عمل و عمل بدون ایمان،کارساز نیست.« آمَنُوا وَ عَمِلُوا» ...

2 ایمان و کار شایسته،کلید محبوبیّت نزد مردم است.« إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ سَیَجْعَلُ ... وُدًّا» هر گاه دیدیم محبوبیّت ما کم شده،عقیده یا عملکرد خود تجزیه و تحلیل کنیم.زیرا که وعده ی خداوند تخلّف ندارد.

ص :314


1- 1) .بقره،152.
2- 2) .کافی،ج 1،ص 431.
3- 3) .تفسیر فرات،ص 247.

3 محبوب شدن به دست خداست.« سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمٰنُ» دلها نیز به دست اوست.

4 محبوب شدن،رحمتی الهی است که نصیب مؤمنان و صالحان می شود.

« سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمٰنُ» 5 ممکن است امروز به کار شایسته ی شما ارج ننهند،ولی صبر و تلاش مداوم شما،در آینده به ثمر خواهد نشست.« سَیَجْعَلُ» ...

6 محبوبیّت،از الطاف و پاداش های الهی در دنیاست.« سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمٰنُ وُدًّا » (مؤمنان و صالحان علاوه بر پاداش آخرت،در همین دنیا نیز پاداش می گیرند)

[سوره مریم (19): آیه 97]

اشاره

فَإِنَّمٰا یَسَّرْنٰاهُ بِلِسٰانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ اَلْمُتَّقِینَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا (97)

پس همانا قرآن را بر زبان تو آسان ساختیم تا پرهیزکاران را به وسیله ی آن بشارت دهی و مردم ستیزه جو را بدان هشدار دهی.

نکته ها:

کلمه ی«لد»به معنای دشمنی شدید است.

پیام ها:

1 آسان گویی،شیوه ای قرآنی برای ارشاد است.« یَسَّرْنٰاهُ» البتّه آسان گویی غیر از سست گویی است،سخن باید محکم ولی روان باشد.« أُحْکِمَتْ آیٰاتُهُ» (1)2 بیان روان،از الطاف الهی است.« یَسَّرْنٰاهُ بِلِسٰانِکَ» 3 با هر گروهی به نحوی خاص باید سخن گفت.« لِتُبَشِّرَ ... وَ تُنْذِرَ» (با متّقین به زبان بشارت و با دشمنان به صورت انذار.)

ص :315


1- 1) .هود،1.

[سوره مریم (19): آیه 98]

اشاره

وَ کَمْ أَهْلَکْنٰا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزاً (98)

و چه بسیار نسل هایی که پیش از آنان هلاک کردیم.آیا کسی از آنها را می یابی یا کمترین صدایی از ایشان می شنوی؟

نکته ها:

این آیه ی شریفه،مایه ی تسکین و دلداری پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله است و تلویحاً به او نوید می دهد که دشمنان لجوج تو به زودی نابود خواهند شد؛چنان که بسیاری از حقّ ستیزان در گذشته به هلاکت رسیدند.

کلمه ی «رِکْزاً» به معنای صدای آهسته و مخفی است.

امام صادق علیه السلام در پاسخ جابر درباره آیه فرمودند:قوم هلاکت یافته بنی امیّه هستند،هیچ یک از آنان را به حالی که امیدی داشته باشد و یا در ترس و وحشت نباشد نبینی.جابر می گوید:عرض کردم آیا این شدنی است؟ فرمودند:بسیار زود اتفاق خواهد افتاد. (1)

پیام ها:

1 هلاکت اقوام لجوج،نشانه جدّی بودن هشدارهای قرآن است.« وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا وَ کَمْ أَهْلَکْنٰا» 2 هلاکت دشمنان حقّ،یکی از سنّت های الهی است.« وَ کَمْ أَهْلَکْنٰا» 3 تاریخ آئینه ی عبرت است.« هَلْ تُحِسُّ ... أَوْ تَسْمَعُ»

ص :316


1- 1) .بحار،ج 46،ص 30.

ص :317

ص :318

[تفسیر سوره طه]

سیمای سوره ی طٰه

سوره طٰه با یکصد و سی و پنج آیه،از سوره های مکّی است و محتوای آن نیز همانند دیگر سوره های مکّی،بیشتر سخن از مبدأ و معاد می باشد.

این سوره،اوّلین سوره ای است که ماجرای حضرت موسی علیه السلام را به تفصیل بیان نموده و حدود هشتاد آیه را بدان اختصاص داده است.بخشی از آن نیز در مورد عظمت قرآن و صفات خداوند و بخشی در ارتباط با سرگذشت آدم و حوّا و وسوسه شیطان است و در پایان اندرزهای بیدار کننده ای را بیان می دارد.

امام صادق علیه السلام می فرماید:کسی که به تلاوت سوره ی طه مداومت کند، محبوب خداوند بوده و در روز قیامت،نامه ی عمل او را به دست راستش خواهند داد. (1)

ص :319


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

ص :320

[سوره طه (20): آیات 1 تا 4]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;طه (1) مٰا أَنْزَلْنٰا عَلَیْکَ اَلْقُرْآنَ لِتَشْقیٰ (2) إِلاّٰ تَذْکِرَةً لِمَنْ یَخْشیٰ (3) تَنْزِیلاً مِمَّنْ خَلَقَ اَلْأَرْضَ وَ اَلسَّمٰاوٰاتِ اَلْعُلیٰ (4)

طاها.

ما قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به زحمت و مشقت بیفتی.

مگر آنکه مایه ی تذکّر و یادآوری باشد برای کسی که(از خدا)می ترسد.

از جانب کسی که زمین و آسمان های بلند را آفریده،نازل شده است.

نکته ها:

برای حروف مقطّعه ی« طه »معانی و تعبیرهای مختلفی بیان شده است؛از جمله آن که نام خدا یا کلمه سوگند و یا نام پیامبر است. (1)چنان که اهل بیت پیامبر را«آل طاها»یا حضرت علی علیه السلام را«طه» (2)و در دعای ندبه امام زمان علیه السلام را«یا بن طه»می خوانیم.به هر حال این حروف زاید و بدون معنا نیست،و در طول زمان زیادی که از نزول قرآن می گذرد وبا وجود دشمنان زبان شناس بسیار،تا کنون هیچ گونه ایراد و خدشه قابل تأمّلی در این مورد وارد نشده است. (3)

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله به خاطر عشق و سوز و تعهّد در انجام وظیفه،بی تاب می شد،« لِتَشْقیٰ»

ص :321


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .بحار،ج 97،ص 375.
3- 3) .تفسیر نمونه.

تا جایی که در انجام تکلیف،پاهای حضرت متورم و رنگ مبارکش زرد شده بود. (1)

«تنزیل»به معنای نزول تدریجی است،یعنی قرآن در مدّت 23 سال و در حوادث و مناسبت های گوناگون،نازل گردیده است و این با نزول دفعی قرآن در شب قدر بر قلب مبارک پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله منافاتی ندارد.

پیام ها:

1 وحی الهی برای ایجاد رنج و زحمت نازل نشده است.« مٰا أَنْزَلْنٰا ... لِتَشْقیٰ» 2 در انجام تکالیف دینی،تحمّل مشقّت های طاقت فرسا لازم نیست.« مٰا أَنْزَلْنٰا ... لِتَشْقیٰ» 3 انسان فطرتاً دارای باورهایی است،ولی چون از آنها غافل می شود نیاز به تذکّر دارد.« تَذْکِرَةً» 4 تقوی و علم و خشیت با یکدیگر ملازمند. (2)« تَذْکِرَةً لِمَنْ یَخْشیٰ» 5 برای رشد مناسب،تنها کمال مربّی و مبلّغ کافی نیست،باید زمینه ی پذیرش نیز فراهم باشد.« لِمَنْ یَخْشیٰ» چنان که برای برداشت محصول خوب،بذر خوب، زمین مناسب و مراقبت لازم است.

6 احساس مسئولیّت مقدّمه پندپذیری است.« تَذْکِرَةً لِمَنْ یَخْشیٰ» 7 وظیفه ی پیامبر تذکّر است نه اجبار مردم بر پذیرش.« إِلاّٰ تَذْکِرَةً لِمَنْ یَخْشیٰ» 8 تشریع و تکوین،هر دو از یک منبع هستند و قوانین آنها با یکدیگر مطابقت دارد.« تَنْزِیلاً مِمَّنْ خَلَقَ» 9 آفریدگار آسمان های با عظمت،اگر سخنی بگوید آن سخن،بسیار مهمّ است.

« تَنْزِیلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّمٰاوٰاتِ الْعُلیٰ» ...(کلام الامیر امیر الکلام)

ص :322


1- 1) .تفسیر صافی.
2- 2) .چنان که در آیات دیگر می خوانیم:«تذکرة للمتّقین»حاقّه،48،«انّما یخشی اللّٰه من عباده العلماء»فاطر،28.

[سوره طه (20): آیات 5 تا 8]

اشاره

اَلرَّحْمٰنُ عَلَی اَلْعَرْشِ اِسْتَویٰ (5) لَهُ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا وَ مٰا تَحْتَ اَلثَّریٰ (6) وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ اَلسِّرَّ وَ أَخْفیٰ (7) اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ لَهُ اَلْأَسْمٰاءُ اَلْحُسْنیٰ (8)

(او خداوندی بخشنده و)رحمان است که بر عرش(تخت فرمانروایی هستی)،تسلّط دارد.

آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین و آنچه در میان آنها و آنچه در زیر زمین است،برای اوست.

و اگر سخنت را آشکار بگویی(و یا پنهان کنی،تفاوتی ندارد)،پس همانا او اسرار(شما)و پنهان تر(از آن)را می داند.

(زیرا او)خدایی است که معبودی جز او نیست(و)بهترین نام ها برای اوست.

نکته ها:

در این چند آیه،چهار صفت از صفات بارز خداوند مطرح شده است؛ الف:خالقیّت.« خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّمٰاوٰاتِ» ب:حاکمیّت.« عَلَی الْعَرْشِ اسْتَویٰ» ج:مالکیّت.« لَهُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا» ...

د:عالمیّت.« یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفیٰ» تسلّط پروردگار بر عرش که در سوره های دیگر قرآن با عبارت« اِسْتَویٰ عَلَی الْعَرْشِ» آمده است،کنایه از احاطه و سلطه خداوند بر جهان هستی است.مثلاً وقتی در فارسی می گویند:

فلانی بر تخت نشست،و یا فلانی را از تخت به پایین کشیدند،یعنی او حاکم شد و یا قدرت و حکومت را از او گرفتند.

ص :323

معمولاً همراه با عبارت« اِسْتَویٰ عَلَی الْعَرْشِ »و شبه آن،جمله ای می آید که به منزله ی تفسیر آن است،مانند:

« ثُمَّ اسْتَویٰ عَلَی الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهٰارَ» (1)او بر عرش سلطه دارد و با شب،روز را می پوشاند؛« ثُمَّ اسْتَویٰ عَلَی الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ» (2)او بر هستی احاطه دارد و امور را تدبیر می کند؛« ثُمَّ اسْتَویٰ عَلَی الْعَرْشِ یَعْلَمُ مٰا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ مٰا» ... (3)او بر هستی تسلّط دارد و همه چیز را می داند؛« ثُمَّ اسْتَویٰ عَلَی الْعَرْشِ مٰا لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ» (4)او بر عرش سلطه دارد و جز او سرپرستی نیست؛و در این آیه:« عَلَی الْعَرْشِ اسْتَویٰ لَهُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی الْأَرْضِ» کلمه«ثری»به معنای خاک نمناک است و «تَحْتَ الثَّریٰ» شامل اموات،گنج ها و هر چیز دیگری که در خاک پنهان شده می باشد.

«اسماء حسنی» (5)همان صفات خداوند است که بنا بر روایات،99 اسم می باشد و اگر در دعا خداوند با این اسامی یاد شود،برکات و آثار فراوانی به همراه می آورد.اسمای الهی منحصر به اینها نیست و در بعضی ادعیه،مثل دعای جوشن کبیر،تا هزار اسم ذکر شده است.البتّه توسّل به این اسما،تنها حفظ و قرائت آنها نیست،بلکه باید خود را به آن صفات نزدیک کرد. (6)

در روایات می خوانیم که امامان معصوم علیهم السلام فرموده اند:به خدا سوگند،ما اسماء حسنای الهی هستیم. (7)

امام صادق علیه السلام فرمودند:«سر»آن چیزی است که در دل پنهان می کنی و« أَخْفیٰ »آن

ص :324


1- 1) .اعراف،54.
2- 2) .یونس،3.
3- 3) .حدید،4.
4- 4) .سجده،4.
5- 5) .مفرد آمدن«الحسنی»با آنکه موصوف آن«اسماء»جمع است،شاید به دلیل مقدّر گرفتن کلمه ی«هذه»باشد،یعنی«هذه الاسماء الحسنی»،هر چند نمونه های دیگری نیز در قرآن هست،مانند:«مآرب اخری»،طه،18 و«حدائق ذات بهجة»نمل،60.تفاسیر مجمع البیان،طبری و تبیان.
6- 6) .تفسیر نمونه.
7- 7) .تفسیر نمونه.

است که از ذهنت عبور کرده،ولی آن را فراموش کرده ای. (1)یعنی نه تنها از دیگران پنهان است،بلکه خود نیز از آن غافل شده ای.

خداوند بر همه چیز آگاه است،« یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفیٰ» غیب آسمان ها و زمین را می داند،« أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» (2)،حمل ماده ی باردار را می داند،« یَعْلَمُ مٰا تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثیٰ» (3)،هدف و معنای نگاه ها را می داند،« یَعْلَمُ خٰائِنَةَ الْأَعْیُنِ» (4)،خطورات قلبی را می داند،« یَعْلَمُ مٰا فِی قُلُوبِکُمْ» (5)و هیچ برگی از درخت نمی افتد مگر اینکه او می داند.« وَ مٰا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّٰ یَعْلَمُهٰا» (6)

پیام ها:

1 تسلّط خداوند بر هستی،رحیمانه است،نه جبّارانه.« اَلرَّحْمٰنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَویٰ» 2 نزول قرآن جلوه ای از رحمانیّت و اقتدار خداوند بر هستی است.« تَنْزِیلاً مِمَّنْ خَلَقَ ... اَلرَّحْمٰنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَویٰ» 3 تسلّط خداوند بر همه ی هستی،یکسان است. (7)« عَلَی الْعَرْشِ اسْتَویٰ» 4 خداوند،هم آفریدگار هستی است و هم نگهدار و حاکم بر آن.« خَلَقَ ... عَلَی الْعَرْشِ اسْتَویٰ» 5 خداوند بر تمام آنچه دیدنی و نادیدنی است،آگاهی و مالکیّت مطلقه دارد.

« لَهُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ ... وَ مٰا تَحْتَ الثَّریٰ» 6 یکی از راههای جلوگیری از منکرات،توجّه مردم به علم الهی بر پنهان و آشکار آنهاست.« یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفیٰ» 7 نام نیکو و زیبا چه در لفظ و چه در معنا،یک ارزش است و خداوند،هم خود جمیل است و هم بهترین و نیکوترین نام ها را دارد.« لَهُ الْأَسْمٰاءُ الْحُسْنیٰ»

ص :325


1- 1) .تفسیر صافی.
2- 2) .بقره،33.
3- 3) .رعد،8.
4- 4) .غافر،19.
5- 5) .احزاب،51.
6- 6) .انعام،59.
7- 7) .تفسیر نور الثقلین؛کافی،ج 1،ص 128.

[سوره الأنبیاء (21): آیات 9 تا 10]

اشاره

ثُمَّ صَدَقْنٰاهُمُ اَلْوَعْدَ فَأَنْجَیْنٰاهُمْ وَ مَنْ نَشٰاءُ وَ أَهْلَکْنَا اَلْمُسْرِفِینَ (9) لَقَدْ أَنْزَلْنٰا إِلَیْکُمْ کِتٰاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ (10)

و آیا خبر موسی به تو رسیده است؟!

هنگامی که آتشی را دید،پس به خانوادۀ خود گفت:قدری درنگ کنید، همانا من آتشی یافتم،شاید(بتوانم)مقداری از آن را برای شما بیاورم یا به واسطه ی(آن)آتش،راهی بیابم.

نکته ها:

«قبس»به قطعه ای از آتش می گویند که از مجموعه آن جدا شده باشد.

در بخشی از سوره فرازهایی از داستان موسی علیه السلام به تفصیل بیان شده است:

الف:انتخاب حضرت موسی علیه السلام برای رسالت.

ب:دعوت آن حضرت از فرعون برای پذیرش حقّ.

ج:خروج او از مصر و غرق شدن فرعون.

د:گوساله پرستی بنی اسرائیل.

حضرت موسی علیه السلام به همراه همسر باردار خود،عزم سفر نمود و در بیابان راه را گم کردند.

در آن بیابان تاریک و هوای سرد و بارانی،برای گرمی و راهیابی،نیاز به آتش داشتند که از دور آتشی نمایان شد و حضرت برای به دست آوردن آتش و آسایش خانواده،راهیِ آن مکان شد که ناگهان ندایی آمد و خداوند موسی را به پیامبری برگزید. (1)

آری،موسی علیه السلام برای پیدا کردن راه نجاتِ خود و خانواده اش به سراغ آتش رفت،ولی خداوند راه نجات دیگران را به روی او گشود.او راه زمینی را می جست،امّا خدا راه معنویت و سعادت را به او نشان داد،او راه هدایت فردی را دنبال می کرد،ولی خدا راه هدایت امّت را

ص :326


1- 1) .آن شب،شب جمعه بوده است.تفسیر مجمع البیان.

به او ارائه نمود.

پیام ها:

1 در نقل حقایق تاریخی،ابتدا مخاطبان خود را تشنه ی شنیدن کنیم،سپس ماجرا را برای آنها بیان نماییم.« هَلْ أَتٰاکَ» 2 سؤال کردن،شیوه ای مناسب برای تبلیغ و تربیت است.« هَلْ أَتٰاکَ» 3 بیان تاریخ،ارائه یک موعظه تجربی و وسیله ای برای عبرت است و دل و خاطر پیامبر را تسلی می دهد.« حَدِیثُ مُوسیٰ» (در فرهنگ قرآن،حدیث به معنای تاریخ است،نه حادثه ی جدید.) 4 گاهی انسان،نور الهی را به صورت نار می بیند. (1)« إِذْ رَأیٰ نٰاراً» 5 زنان،دوشادوش مردان در چشیدن ناگواری ها سهیم بوده اند.« لِأَهْلِهِ» 6 از حوادث تلخ نهراسید،چرا که گاهی از دل حوادث به ظاهر ناگوار،لطف خداوند ظاهر می شود.« إِذْ رَأیٰ نٰاراً» 7 مرد،متکفّل تأمین رفاه خانوادۀ خویش است.« لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْهٰا بِقَبَسٍ»

[سوره طه (20): آیات 11 تا 12]

اشاره

فَلَمّٰا أَتٰاهٰا نُودِیَ یٰا مُوسیٰ (11) إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوٰادِ اَلْمُقَدَّسِ طُویً (12)

پس همین که نزد آتش آمد،ندا داده شد:ای موسی!

همانا من پروردگار تو هستم.پس کفش خود را بیرون آور،به درستی که تو در سرزمین مقدّس «طُویً» هستی.

نکته ها:

نام موسی در بیست سوره و 136 مرتبه در قرآن آمده و ماجرای موسی علیه السلام از بزرگ ترین

ص :327


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

داستان های قرآن است،زیرا حدود نهصد آیه از قرآن را به خود اختصاص داده است.

کلمه«رب»که از اسمای حسنای الهی است،بیش از 970 مرتبه در قرآن آمده است و خداوند در اوّلین تجلّی بر حضرت موسی علیه السلام خودش را با این نام به او معرفی فرمود.« إِنِّی أَنَا رَبُّکَ» و چون نبوّت حضرت موسی علیه السلام با ندا و کلام الهی آغاز شد،لذا او را کلیم اللّٰه می نامند. «وَ کَلَّمَ اللّٰهُ مُوسیٰ تَکْلِیماً» (1)« بِالْوٰادِ الْمُقَدَّسِ »به مکان دور از عیب و گناه اطلاق می گردد و« طُویً »یعنی چیزی یا جایی که با برکت آمیخته شده است.

در حدیثی می خوانیم که مراد از کندن دو کفش،دل کندن از دو نگرانی است:یکی نگرانی از وضع همسر در آن سرما و دیگری،نگرانی از شرّ فرعون. (2)بعضی نیز آن را اشاره به همسر و فرزند و یا حبّ دنیا و آخرت دانسته اند.در تورات کنونی نیز عبارت« فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ » به همین تعبیر آمده است. (3)

پیام ها:

1 چه بسا انسان به قصد کاری گام برمی دارد،امّا به نتیجه دیگری می رسد.

« آتِیکُمْ مِنْهٰا بِقَبَسٍ ... نُودِیَ » رفت موسی کآتشی آرد بدست آتشی دید او که از آتش بِرَست 2 همین که اراده ی خداوند بر تحقّق چیزی تعلّق گرفت،تمام وسایل به خدمت آن هدف درمی آیند.(تاریکی شب،بارداری همسر،گم کردن راه،دیدن آتش، همه مقدّمه جذب موسی علیه السلام و ارائه وحی و نبوّت به او در میعادگاه الهی شد.) 3 هر کجا که ناباوری احساس می شود،باید تأکید بیشتری کرد.« إِنِّی أَنَا رَبُّکَ» 4 آثار قداست و معنویت کار باید در ظاهر افراد نیز پیدا باشد.« فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ» 5 رابطه ی عمیق با خداوند،در گرو دل کندن از وابستگی هاست.« فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ»

ص :328


1- 1) .نساء،164.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .تورات،سِفر خروج،فصل سوّم.

6 برای دریافت مسئولیت،فروتنی از ابتدایی ترین لوازم است.« فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ» 7 بعضی از مکان ها دارای قداست خاصی هستند.« فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوٰادِ الْمُقَدَّسِ » (پابرهنه شدن و بیرون آوردن کفش،از آداب ورود به مکان های مقدّس است) 8 پیام های مقدّس،در مکان های مقدّس نازل می شوند.« نُودِیَ ... بِالْوٰادِ الْمُقَدَّسِ» 9 پذیرش مسئولیت های آسمانی در دل پاک طبیعت،همچون؛کوه طور،وادی مقدّس طُویٰ و غار حرا بوده است.« نُودِیَ ... بِالْوٰادِ الْمُقَدَّسِ طُویً»

[سوره طه (20): آیات 13 تا 15]

اشاره

وَ أَنَا اِخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمٰا یُوحیٰ (13) إِنَّنِی أَنَا اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ اَلصَّلاٰةَ لِذِکْرِی (14) إِنَّ اَلسّٰاعَةَ آتِیَةٌ أَکٰادُ أُخْفِیهٰا لِتُجْزیٰ کُلُّ نَفْسٍ بِمٰا تَسْعیٰ (15)

و من تو را(به پیامبری)برگزیده ام،پس به آنچه وحی می شود گوش فرا ده.

همانا منم اللّٰه،جز من خدایی نیست،پس مرا بندگی کن و نماز را بپادار تا به یاد من باشی.

همانا قیامت خواهد آمد(ولی)من می خواهم(زمان)آن را مخفی کنم تا هر کس در برابر سعی و تلاش خود،جزا داده شود.

نکته ها:

یکی از اسامی قیامت،ساعت است. (1)

پیام ها:

1 پیامبران،از جانب خداوند منصوب می شوند،نه از طرف مردم.« أَنَا اخْتَرْتُکَ» 2 باید کلمات وحی را با تمام وجود وبا جان و دل شنید.« فَاسْتَمِعْ» نه«فاسمع».

ص :329


1- 1) .بیش از چهل مرتبه این تعبیر«ساعة»در مورد قیامت بکار رفته است.تفسیر فرقان.

3 از آداب گفتگو،معرفی خود است.« إِنَّنِی أَنَا اللّٰهُ» 4 در نظام الهی،شناخت،اساس عمل است.« إِنَّنِی أَنَا اللّٰهُ فَاعْبُدْنِی» 5 شناخت اصول دین،بر انجام فروع دین مقدّم است.« لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا فَاعْبُدْنِی» توحید نظری مقدّم بر توحید عملی است.« إِنَّنِی أَنَا اللّٰهُ فَاعْبُدْنِی» 6 عبادت باید خالصانه باشد.ارزش عبادت به میزان خلوص آن است.

« فَاعْبُدْنِی» 7 توحید در رأس همه عقاید و نماز در رأس همه عبادات است.« لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا، فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ الصَّلاٰةَ» 8 نماز،اوّلین دستور کار و برنامه ی عملی انبیاست.« أَقِمِ الصَّلاٰةَ» 9 نماز،در ادیان دیگر نیز بوده است.« أَقِمِ الصَّلاٰةَ» 10 هدف از اقامه نماز،تنها رعایت قالب آن نیست،بلکه توجّه به قلب آن،یعنی احساس حضور است.« أَقِمِ الصَّلاٰةَ لِذِکْرِی» 11 توجّه به قیامت،سبب برپایی نماز می شود.« أَقِمِ الصَّلاٰةَ إِنَّ السّٰاعَةَ آتِیَةٌ» در قیامت از نماز می پرسند.

12 برپایی نماز به خاطر یاد اوست،« أَقِمِ الصَّلاٰةَ لِذِکْرِی» و یاد او موجب آرامش دلهاست.« أَلاٰ بِذِکْرِ اللّٰهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (1)چنان که یاد ما از خدا،سبب یاد خدا از ماست.« فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ» (2)13 توحید و معاد،اوّلین پیام های الهی برای بشر است.« لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا، اَلسّٰاعَةَ آتِیَةٌ» 14 از زمان وقوع قیامت،هیچ کس به جز خدا آگاه نیست.« أَکٰادُ أُخْفِیهٰا» 15 برپایی قیامت حتمی است،« إِنَّ السّٰاعَةَ آتِیَةٌ» امّا زمانش مخفی است.« أُخْفِیهٰا» 16 هر آگاهی و دانستنی مفید نیست.« أَکٰادُ أُخْفِیهٰا» ندانستن زمان وقوع قیامت دارای حکمت و لطفی است.زیرا انسان در عمل آزاد بوده و گرفتار هیجان و

ص :330


1- 1) .رعد،28.
2- 2) .بقره،152.

ترس نیست.کسی که ساعت آمدن میهمان را نمی داند،دائماً آمادگی خود را حفظ می کند.

17 با پنهانی زمان قیامت است که پاداش مردم بر اساس واقعیّات و به اندازه تلاش و کوشش آنها خواهد بود.« أُخْفِیهٰا ... لِتُجْزیٰ» 18 پاداش و کیفر دنیوی کامل نیست.« إِنَّ السّٰاعَةَ ... لِتُجْزیٰ» 19 در قیامت،اجرای قانون و پاداش و کیفر در حقّ همه یکسان است.« کُلُّ نَفْسٍ» 20 پاداش بر اساس سعی و تلاش است،خواه به انجام برسد،یا نرسد.« لِتُجْزیٰ- بِمٰا تَسْعیٰ»

[سوره طه (20): آیه 16]

اشاره

فَلاٰ یَصُدَّنَّکَ عَنْهٰا مَنْ لاٰ یُؤْمِنُ بِهٰا وَ اِتَّبَعَ هَوٰاهُ فَتَرْدیٰ (16)

پس مبادا کسی که به قیامت ایمان ندارد و پیرو هوای نفس خویش است، تو را از توجّه به قیامت باز دارد که سقوط می کنی.

پیام ها:

1 تنها اعتقاد و عمل به اصول و فروع کافی نیست،بلکه صلابت در برابر مخالفان نیز لازم است.« لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا فَاعْبُدْنِی فَلاٰ یَصُدَّنَّکَ» 2 افراد بی ایمان در صدد باز داشتن شما از راه حقّ هستند.توطئه و کارشکنی آنان،در راه و روش شما خللی وارد نسازد.« فَلاٰ یَصُدَّنَّکَ» 3 سرچشمه انکار معاد،پیروی از هوای نفس است. (1)« مَنْ لاٰ یُؤْمِنُ بِهٰا وَ اتَّبَعَ هَوٰاهُ» 4 ایمان به معاد،بهترین عامل برای کنترل هوی پرستی است.« مَنْ لاٰ یُؤْمِنُ بِهٰا وَ اتَّبَعَ هَوٰاهُ» 5 نتیجه هوی پرستی سقوط است،گرچه آن شخص پیامبر باشد.« فَتَرْدیٰ»

ص :331


1- 1) .شاید علّت آنکه عدم ایمان با جمله ی«لا یؤمن»به صورت مضارع،و پیروی از هوی و هوس با جمله ی،«و اتّبع هواه»به شکل فعل ماضی آمده،این باشد که ایمان نیاوردن ها به خاطر پیروی از هوسها است.تفسیر المیزان.

6 سازش با کفّار و افراد بی ایمان،مایه ی هلاکت است.« فَلاٰ یَصُدَّنَّکَ ... فَتَرْدیٰ» 7 کافران و هواپرستان درصدد بازداشتن مؤمنان از نمازند.« أَقِمِ الصَّلاٰةَ ... فَلاٰ یَصُدَّنَّکَ عَنْهٰا»

[سوره طه (20): آیات 17 تا 21]

اشاره

وَ مٰا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یٰا مُوسیٰ (17) قٰالَ هِیَ عَصٰایَ أَتَوَکَّؤُا عَلَیْهٰا وَ أَهُشُّ بِهٰا عَلیٰ غَنَمِی وَ لِیَ فِیهٰا مَآرِبُ أُخْریٰ (18) قٰالَ أَلْقِهٰا یٰا مُوسیٰ (19) فَأَلْقٰاهٰا فَإِذٰا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعیٰ (20) قٰالَ خُذْهٰا وَ لاٰ تَخَفْ سَنُعِیدُهٰا سِیرَتَهَا اَلْأُولیٰ (21)

و(خداوند فرمود:)ای موسی! آنچه به دست راست توست چیست؟

(موسی)گفت:این عصای من است که بر آن تکیه می دهم و با آن برای گوسفندانم (از درختان)برگ می ریزم و در آن منافع دیگری(نیز)برای من است.

(خداوند)فرمود:ای موسی! عصا را بیفکن.

پس(موسی)آن را افکند،پس ناگهان آن(عصا)ماری شد که می شتافت.

(خداوند)فرمود:آن را بگیر و نترس،ما بزودی آن را به حالت اولیّه اش بر می گردانیم.

نکته ها:

انسان ها به طور طبیعی از خطر و عوامل شرّ و ضرر می ترسند و از رویارویی با آن پرهیز می کنند و بدیهی است موسی علیه السلام نیز که انسان است بترسد،آنچه مورد انتقاد و مذمّت است،تأثّر،خشیت و اضطراب قلبی از غیر خداست که مخالف شجاعت و از صفات رذیله است و البتّه موسی از آن دور بوده است.

شاید ترس موسی علیه السلام به خاطر آن بود که فرمان «أَلْقِهٰا» را مثل فرمان «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ»

ص :332

برای احترام می پنداشت،امّا همین که تبدیل به مار شد،جا خورد.

اصلاً همین ترس،خود دلیلی بر معجزه بودن این واقعه است،و گر نه،ساحری که خودش می داند سحرش واقعیّت ندارد،از سحر و جادوی خود نمی ترسد.

خداوند در هر لحظه به میلیون ها بی جان،جان می دهد و یا جان میلیون ها جاندار را می گیرد،در اینجا نیز به عصای بی جان،جان داد و سپس آن را گرفت و بار دیگر عصا شد. (1)آیا او نمی تواند انسان زنده را بمیراند و دوباره او را به صورت اولیّه اش در آورد؟ به راستی اگر نظر الهی چوب را اژدها می کند،پس اگر بر ما نظر لطفی کند چه می شود؟! و اگر نظر کرده ی او سحر تمامی ساحران را می بلعد،آیا نظر او بر قلب ما همه وسوسه ها را نخواهد بلعید؟! در همین ابتدای کار برای موسی دو معجزه صورت گرفت،یکی اینکه عصا به اژدها تبدیل شد،« فَإِذٰا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعیٰ» و دیگر اینکه اژدها به صورت عصای اوّلیه در آمد.« سِیرَتَهَا الْأُولیٰ»

پیام ها:

1 خداوند برای قدرت نمایی خود،حتّی از نزدیک ترین و ساده ترین ابزارها نیز استفاده می کند.« وَ مٰا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یٰا مُوسیٰ» 2 با بهره برداری از ابزارهای چند منظوره می توان از حجم کمتر استفاده ی بیشتری برد.« أَتَوَکَّؤُا عَلَیْهٰا وَ أَهُشُّ بِهٰا» ...

3 تکیه بر عصا و ابزار مادّی،با توکّل بر خداوند منافاتی ندارد.« أَتَوَکَّؤُا عَلَیْهٰا» 4 چوپانی شغل اکثر انبیا بوده است.« أَهُشُّ بِهٰا عَلیٰ غَنَمِی» 5 تمرین،تجربه و آمادگی قبل از دعوت ضروری است.موسی علیه السلام که می خواهد در برابر فرعون عصا را بیفکند تا اژدها شود،باید خودش قبلاً صحنه را دیده باشد.« فَأَلْقٰاهٰا فَإِذٰا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعیٰ»

ص :333


1- 1) .تفسیر فی ظلال القرآن.

[سوره طه (20): آیات 22 تا 24]

اشاره

وَ اُضْمُمْ یَدَکَ إِلیٰ جَنٰاحِکَ تَخْرُجْ بَیْضٰاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ آیَةً أُخْریٰ (22) لِنُرِیَکَ مِنْ آیٰاتِنَا اَلْکُبْریٰ (23) اِذْهَبْ إِلیٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغیٰ (24)

و دستت را به زیر بازو و بغل خویش فروبر تا سفید و بی عیب بیرون آید (که این نیز)نشانه و معجزه ی دیگری است.

تا از نشانه های بزرگ خویش به تو نشان دهیم.

(ای موسی! اکنون)به سوی فرعون حرکت کن که او طغیان کرده است.

نکته ها:

دوّمین معجزه ی حضرت موسی علیه السلام«ید بیضاء»(دست سفید)بود که با سه تعبیر در قرآن آمده است؛یکی« اُسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ» (1)و دیگری« وَ أَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ» (2)و دیگری آیه ی« اُضْمُمْ یَدَکَ إِلیٰ جَنٰاحِکَ» که می توان بین همه ی آنها جمع کرد و گفت:دست خود را در گریبان فرو ببر و تا زیر بغل ادامه بده.

در تورات،آمده است:سفیدی دست موسی گرفتار مرض برص و پیسی شده بود، (3)ولی در قرآن کلمه ی« مِنْ غَیْرِ سُوءٍ» آمده تا بگوید سفیدی دست،نور بود نه مرض و تورات تحریف شده است.

پیام ها:

1 دست قدرت الهی باز است و هر لحظه با هر وسیله که بخواهد می تواند قدرت نمایی کند.« اُضْمُمْ یَدَکَ»

ص :334


1- 1) .قصص،32.
2- 2) .نمل،12.
3- 3) .تورات،سفر خروج،فصل 4،جمله 6؛تفسیر نمونه.

2 هر چه تکبّر و لجاجت مخاطب بیشتر باشد،معجزه های بیشتری ارائه شود.

« آیَةً أُخْریٰ» (برای فرعون ها،چند معجزه لازم است.) 3 کسی که بنا دارد طاغوت را به حقّ دعوت کند،باید خودش آثار حقّ را دیده باشد.« لِنُرِیَکَ مِنْ آیٰاتِنَا الْکُبْریٰ» 4 معجزات انبیا،گوشه ای از آیات الهی است.« مِنْ آیٰاتِنَا» 5 اوّلین مأموریت انبیا،مبارزه با طاغوت هاست.« اِذْهَبْ» 6 همیشه نباید منتظر آمدن مردم بود،گاهی لازم است حتّی پیامبران برای هدایتِ حاکمان حرکت کنند.« اِذْهَبْ إِلیٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغیٰ» 7 برای اصلاح جامعه،باید به سراغ سرچشمه و ریشه ی فتنه و فساد رفت.

« اِذْهَبْ إِلیٰ فِرْعَوْنَ» 8 دین از سیاست جدا نیست،موسی برای اصلاح حکومت حرکت کرد.« اِذْهَبْ إِلیٰ فِرْعَوْنَ» 9 مبارزه با طاغوت یک تکلیف الهی است،نه یک نمایش سیاسی.« اِذْهَبْ» 10 سرچشمه ی همه انکارها،طغیان و گردن کشی در مقابل حقّ است.« إِنَّهُ طَغیٰ » طغیان فرعون در ادعای ربوبیت،ایجاد وحشت،تفرقه و برده کشی مردم بود.

11 کسانی می توانند با طاغوت مبارزه کنند که با ایمان،عبادت و صلابت خود را ساخته باشند.« فَاعْبُدْنِی ... أَقِمِ الصَّلاٰةَ ... فَلاٰ یَصُدَّنَّکَ ... اِذْهَبْ إِلیٰ» ...

ص :335

[سوره طه (20): آیات 25 تا 28]

اشاره

قٰالَ رَبِّ اِشْرَحْ لِی صَدْرِی (25) وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی (26) وَ اُحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسٰانِی (27) یَفْقَهُوا قَوْلِی (28)

(موسی)گفت:پروردگارا!(اکنون که مرا به این کار بزرگ مأمور فرمودی) سینه ام را برایم گشاده گردان(و بر صبر و حوصله ام بیفزا).

و کارم را برایم آسان فرما.

و گره از زبانم باز نما.

تا(آنها)سخنان مرا(خوب)بفهمند.

نکته ها:
اشاره

همین که حضرت موسی علیه السلام به رسالت الهی مأمور گردید،چهار خواسته را از خداوند طلب نمود:

1 سعه ی صدر.« رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» 2 شرایط آماده.« وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی» 3 بیان روان.« وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسٰانِی» 4 داشتن وزیر.« وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً» چون حضرت موسی علیه السلام به مسائل متعدّد عبادی،سیاسی،انقلابی،اجتماعی،اخلاقی، فردی و جمعی مأمور شده بود و طبعاً پرداختن و توجّه لازم به هر کدام،انسان را از سایر امور غافل می سازد،لذا سعۀ صدر در رسیدن به همه ی این موارد کاملاً ضرورت دارد. (1)

سعه ی صدر،هم برای خود انسان لازم است،هم برای انجام مسئولیّت و کلمه« لِی» رمز آن است که دریافت وحی،نیاز به ظرفیت بزرگ دارد.چنان که در سوره انشراح در مورد پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله آمده است:« أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ... فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً»

ص :336


1- 1) .تفسیر کبیر فخر رازی.
ویژگی های قلب مؤمن و کافر

قلب مؤمن و کافر هر یک جایگاه امری است،از جمله:

قلب مؤمن قلب کافر 1 حیات.« أَ وَ مَنْ کٰانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْنٰاهُ» (1)1 مرض.« فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» (2)2 شفا.« وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ» (3)2 قساوت.« جَعَلْنٰا قُلُوبَهُمْ قٰاسِیَةً» (4)3 طهارت.« اِمْتَحَنَ اللّٰهُ قُلُوبَهُمْ» (5)3 عدم پذیرش.« أَزٰاغَ اللّٰهُ قُلُوبَهُمْ» (6)4 سعه صدر.« رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» (7)4 مُهر خوردن.« طَبَعَ اللّٰهُ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ» (8)5 هدایت.« مَنْ یُؤْمِنْ بِاللّٰهِ یَهْدِ قَلْبَهُ» (9)5 احاطه ظلمت.« رٰانَ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ» (10)6 ایمان.« کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمٰانَ» (11)6 حجاب.« جَعَلْنٰا عَلیٰ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً» (12)7 سکینه.« اَلسَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ» (13)7 قفل شدن.« أَمْ عَلیٰ قُلُوبٍ أَقْفٰالُهٰا» (14)8 الفت.« وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ» (15)8 سختی.« خَتَمَ اللّٰهُ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ» (16)9 اطمینان قلبی.« أَلاٰ بِذِکْرِ اللّٰهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (17)9 برگشت و نفهمی.«صرف الله القلوب» (18)قلوبهم»

پیام ها:

1 سعه ی صدر اوّلین شرط موفقیّت در هر کاری است.« رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» 2 به جای ترس و فرار از مسئولیّت،امکانات و مقدّمات و ابزار آن را از خداوند بخواهیم.« رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی»

ص :337


1- 1) .انعام،122.
2- 2) .بقره،10.
3- 3) .توبه،14.
4- 4) .مائده،13.
5- 5) .حجرات،3.
6- 6) .صف،5.
7- 7) .طه،25.
8- 8) .نحل،108.
9- 9) .تغابن،11.
10- 10) .مطففین،14.
11- 11) .مجادله،22.
12- 12) .کهف،57.
13- 13) .فتح،4.
14- 14) .محمّد،24.
15- 15) .انفال،63.
16- 16) .بقره،7.
17- 17) .رعد،28.
18- 18) .توبه،127.

3 دعا قبل از هر کاری،رمز توکّل و مایه ی دفع خطرات و آفات راه است،هر چند دعا خود نیز عبادت و اعلام نیاز به شمار می رود.« رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» 4 ارشاد و تربیت مردم و مبارزه با طاغوت ها،بستگی تام به صبر و حوصله ی مربی و مجاهد دارد.« رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» 5 رسالت،با تندی و خشونت سازگار نیست.کار بزرگ،روح بزرگ می خواهد.

« رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» (موسی علیه السلام در یک درگیری،یک نفر را با مشت کشته بود،از این روی از خداوند طلب شرح صدر کرد.) 6 دعای انبیا در قرآن،با اسم« رَبِّ »است.« رَبِّ» 7 دریافت الطاف الهی،روح و سینه ای گشاده لازم دارد.« رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» 8 با سعه ی صدر کارها آسان می شود.« رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی» 9 ساده گویی و بیان روان،کمال است.« وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسٰانِی» 10 در هدایت و بسیج کردن مردم و روحیه دادن به نیروها و ارعاب و تضعیف روحیه ی طاغوت،زبان گویا بسیار مهم است.« وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسٰانِی» 11 اصل،فهمیدن مردم است،نه اصطلاحات زیبا.« یَفْقَهُوا قَوْلِی» شرط موفقیت در تبلیغ آن است که مردم حرف مبلغ را خوب بفهمند.

13 در تبلیغ باید از هر وسیله ای که شناخت مردم را عمیق تر می کند استفاده کرد.

« یَفْقَهُوا قَوْلِی»

[سوره طه (20): آیات 29 تا 34]

اشاره

وَ اِجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی (29) هٰارُونَ أَخِی (30) اُشْدُدْ بِهِ أَزْرِی (31) وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی (32) کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیراً (33) وَ نَذْکُرَکَ کَثِیراً (34)

و از خاندانم(یاور و)وزیری برایم قرار بده.

برادرم هارون را.

(و اینگونه)پشت مرا با او استوار ساز.

و او را در کارم شریک گردان.

ص :338

تا ما تورا بسیار به پاکی بستاییم.

و تورا بسیار یاد نماییم.

نکته ها:

«وزیر»از«وزر»به معنای بار سنگین،به کسی گفته می شود که بار مسئولیت دیگری را نیز بر دوش می کشد.کلمه ی« أَزْرِی »،نیز به معنای«پُشت من»است.

در تفاسیر آمده است که پیامبر گرامی اسلام صلی اللّٰه علیه و آله بارها این آیات را می خواند و می فرمود:

خدایا من نیز مثل موسی علیه السلام وزیری از اهل خودم می خواهم. (1)

حضرت موسی علیه السلام در دریافت وحی مشکلی نداشت و وزیر خواستن او تنها به خاطر سنگینی مسئولیت رسالت و سختی تبلیغ بود.

هارون علیه السلام سه سال از حضرت موسی بزرگ تر بود و به همین مقدار،زودتر از موسی علیه السلام از دنیا رفت. (2)و انبیای بعدی،همه از نسل هارون علیه السلام هستند.

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می فرماید:حدیث منزلت که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله به حضرت علی علیه السلام فرمود:«انت منی بمنزلة هارون من موسی الا أنه لا نبی بعدی»از صد طریق از اهل سنّت و هفتاد طریق از شیعه نقل شده است.

استمداد از مردم،منافاتی با توکّل و کمک از خداوند نداشته و شرک نیست.در قرآن بارها به مسئله ی استمداد و تعاون اشاره شده است،از جمله:« تَعٰاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْویٰ» (3)یکدیگر را در کار خیر یاری کنید.چنان که حضرت عیسی فرمود:« مَنْ أَنْصٰارِی إِلَی اللّٰهِ» (4)،یاور من به سوی خدا کیست؟ یا خداوند در جواب پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله می فرماید:« حَسْبُکَ اللّٰهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» (5)،خداوند و مؤمنان پیرو،برای تو کافی هستند.یا ذو القرنین از مردم برای ساختن سد کمک درخواست کرد و فرمود:« فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ» ... (6)

ص :339


1- 1) .تفاسیر درّ المنثور و نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر مجمع البیان.
3- 3) .مائده،2.
4- 4) .آل عمران،52.
5- 5) .انفال،64.
6- 6) .کهف،95.

با نیروی خود مرا کمک کنید.و در این ماجرا نیز حضرت موسی از خداوند انسانی شایسته را به کمک می طلبد تا او را در امر تبلیغ دین یاری نماید.

پیام ها:

1 مبارزه با طاغوتی مثل فرعون به تنهایی ممکن نیست.« اِجْعَلْ لِی وَزِیراً» 2 هر چه کار مهم تر باشد،انتخاب وزیر و همراه نیز حسّاس تر است،وزیر موسی علیه السلام را باید خداوند تعیین فرماید.« اِجْعَلْ لِی وَزِیراً» 3 اگر همکار انسان از اهل خود او باشد بهتر است. (1)« مِنْ أَهْلِی» 4 رهبری و مدیریّت باید متمرکز در شخص واحد باشد و دیگران با او همکاری کنند.« اُشْدُدْ بِهِ أَزْرِی، أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی» 5 همکاری مایه پیشرفت امور است که همفکر و همراه باشد،نه در مقابل.

« أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی» 6 تسبیح واقعی،در فضای مبارزه با طاغوت است.« إِنَّهُ طَغیٰ، کَیْ نُسَبِّحَکَ» 7 فلسفه ی حکومت و قدرت،برپایی و ارتقای معنویّت در جامعه است.« اُشْدُدْ بِهِ أَزْرِی کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیراً وَ نَذْکُرَکَ کَثِیراً» 8 وظیفه ی انبیا،تنزیه خداوند از شرک،اوهام و خرافات است.« نُسَبِّحَکَ» 9 مسئولیّت زیاد،تسبیح زیاد لازم دارد.« نُسَبِّحَکَ،کَثِیراً» 10 ابتدا خداوند را از هر عیب و نقصی تنزیه کنیم،سپس به ذکر و شکر او بپردازیم.« نُسَبِّحَکَ، نَذْکُرَکَ» 11 آنچه ارزش دارد ذکر کثیر است و گر نه هر انسانی هنگام خطر و گرفتاری یاد خدا می کند.« نَذْکُرَکَ کَثِیراً»

ص :340


1- 1) .البته در صورتی که لیاقت و صلاحیت لازم را دارا باشد،چنان که حضرت موسی انتخاب هارون را فصاحت او دانست و فرمود:«هو افصح منّی»

[سوره طه (20): آیات 35 تا 37]

اشاره

إِنَّکَ کُنْتَ بِنٰا بَصِیراً (35) قٰالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یٰا مُوسیٰ (36) وَ لَقَدْ مَنَنّٰا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْریٰ (37)

(پروردگارا!)همانا تو همواره نسبت به احوال ما آگاه و بصیر هستی.

(خداوند)فرمود:ای موسی! به یقین آنچه را درخواست کردی به تو داده شد.

و به تحقیق ما بار دیگر بر تو منّت گذاشتیم(و تورا مشمول نعمت های خویش ساختیم).

پیام ها:

1 انبیا،همیشه خود را در محضر الهی می دیدند،و به اراده و مصلحت او راضی بودند.« إِنَّکَ کُنْتَ بِنٰا بَصِیراً» 2 با اینکه خداوند به همه چیز آگاه است،ولی بازهم دعا و درخواست از او مطلوب است.« رَبِّ اشْرَحْ ... إِنَّکَ کُنْتَ بِنٰا بَصِیراً» 3 اگر درخواست،صحیح و بجا،و دعا خالصانه باشد،استجابت قطعی است.

« قَدْ أُوتِیتَ» 4 عطای الهی حکیمانه و بر اساس بصیرت است.« بِنٰا بَصِیراً ... أُوتِیتَ سُؤْلَکَ» 5 کسی را که منصوب و مأمور انجام کاری می کنیم،ابزار کار و خواسته های او را نیز تأمین کنیم.« اِذْهَبْ إِلیٰ فِرْعَوْنَ ... رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی ... وَزِیراً مِنْ أَهْلِی ... قَدْ أُوتِیتَ» 6 نعمت های الهی از باب امتنان است،نه استحقاق.« وَ لَقَدْ مَنَنّٰا» 7 هیچگاه الطاف خداوند را از یاد نبریم.« وَ لَقَدْ مَنَنّٰا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْریٰ»

[سوره طه (20): آیات 38 تا 39]

اشاره

إِذْ أَوْحَیْنٰا إِلیٰ أُمِّکَ مٰا یُوحیٰ (38) أَنِ اِقْذِفِیهِ فِی اَلتّٰابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی اَلْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ اَلْیَمُّ بِالسّٰاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِی وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی وَ لِتُصْنَعَ عَلیٰ عَیْنِی (39)

آن گاه که به مادرت آنچه را باید الهام کرد،وحی کردیم.

ص :341

(به او وحی کردیم)که کودک خود را در صندوقی بگذار،پس آن(صندوق)را در دریا بینداز،تا دریا آن را به ساحل افکند و(کسی که)دشمن من و دشمن او (است)،آن را(از دریا)بگیرد.و(ای موسی!)من محبّتی از جانب خویش بر تو افکندم(تا تو را دوست بدارند)و تا زیر نظر من ساخته شوی(و پرورش یابی).

نکته ها:

مراد از وحی در اینجا،الهام و القا بر قلب است،نه آن وحی اصطلاحی که مخصوص پیامبران است.زیرا رسالت،مخصوص مردان است.چنان که در سوره یوسف،آیه 109 می فرماید:« وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ إِلاّٰ رِجٰالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ» «تابوت» (1)به معنای صندوق و«یم»به معنای دریاست و تمام هشت مورد استعمال«یم»در قرآن،در داستان حضرت موسی می باشد.

بر خلاف امروزه که صنعت تنها به ساخت کالاها گفته می شود،قرآن صنعت را هم به کالا گفته« اِصْنَعِ الْفُلْکَ »و هم به تربیت انسانی.« لِتُصْنَعَ عَلیٰ عَیْنِی» همین که خداوند بر کاری اراده کند،تمام مقدمات آن را نیز فراهم می سازد.در اینجا برای حفظ موسی علیه السلام،به مادرش الهام می کند که فرزندت را به دریا بینداز،به دریا امر می نماید که صندوق حامل کودک را به ساحل ببر،به قلب دشمن القا می فرماید که او را بگیر و محبّت کودک را نیز در دل او قرار می دهد.

امام باقر علیه السلام فرمود:خداوند چنان محبّتی از موسی در دل مردم انداخت که هر کس

ص :342


1- 1) .مراد از تابوت در داستان طالوت و جالوت در آیه 248 سوره بقره،همین صندوقچه حضرت موسی است....«ان یأتیکم التابوت فیه سکینة من ربّکم و بقیّة ممّا ترک آل موسی و آل هارون»

موسی علیه السلام را می دید به او علاقه مند می شد. (1)

رمز رسیدن به کمالات،دل کندن از وابستگی ها و دوستی هاست.« اِقْذِفِیهِ» الف:دل کندن از خود؛ابراهیم حاضر شد در آتش افتد.

ب:دل کندن از همسر؛ابراهیم همسرش را در مکّه ی بی آب و گیاه گذارد.

ج:دل کندن از نوزاد؛مادر موسی فرزند خود را در آب افکند.

د:دل کندن از نوجوان؛ابراهیم حاضر شد اسماعیل را قربانی کند.

ه:دل کندن از شهوت؛یوسف،درخواست کامیابی همسر عزیز مصر را نپذیرفت.

و:دل کندن از خواب؛ثواب نماز در دل شب را کسی جز خدا نمی داند.« فَلاٰ تَعْلَمُ نَفْسٌ مٰا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ» (2)

پیام ها:

1 گاهی والدین به خاطر فرزند،مشمول لطف خاص می شوند.« أَوْحَیْنٰا إِلیٰ أُمِّکَ» 2 زن نیز می تواند به مقامی برسد که مورد وحی و الهام الهی قرار بگیرد.« أَوْحَیْنٰا إِلیٰ أُمِّکَ» (اگر چه این وحی،برای رسالت بشمار نمی رود،امّا الهام ساده نیز به حساب نمی آید،زیرا مادر موسی به واسطه ی آن،فرزند خود را تسلیم امواج آب کرد.) 3 در حرکت و نهضت انبیا،زنان نیز ایفای نقش کرده اند.« أُمِّکَ» 4 دریا نیز همچون تمام هستی،تحت امر الهی است.« فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسّٰاحِلِ» 5 تکرار کلمه«عدوّ»نشانه عمق عداوت طاغوت نسبت به فرستادگان الهی است.« عَدُوٌّ لِی وَ عَدُوٌّ لَهُ» 6 عدو شود سبب خیر،اگر خدا خواهد.« یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِی وَ عَدُوٌّ لَهُ» 7 محبوبیّت یکی از الطاف الهی است.آنکه دلها از اوست،محبّت نیز از اوست.

« مَحَبَّةً مِنِّی»

ص :343


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .سجده،17.

8 اولیای خدا،تحت نظر و تربیت ویژه ی پروردگار قرار دارند.« عَلیٰ عَیْنِی»

[سوره طه (20): آیه 40]

اشاره

إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلیٰ مَنْ یَکْفُلُهُ فَرَجَعْنٰاکَ إِلیٰ أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهٰا وَ لاٰ تَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْنٰاکَ مِنَ اَلْغَمِّ وَ فَتَنّٰاکَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلیٰ قَدَرٍ یٰا مُوسیٰ (40)

آن گاه که خواهرت(در پی آن صندوق)می رفت تا بگوید:آیا شما را به کسی راهنمایی کنم که تکفّل و پرستاری او را بپذیرد؟!(و آنان پذیرفتند.) پس(این گونه)ما تورا به سوی مادرت باز گردانیدیم تا چشم او(به تو) روشن شود و اندوهگین نگردد.و(ای موسی!)تو شخصی(از فرعونیان) را به قتل رساندی(و از این بابت دچار اندوه گردیدی)،پس تو را از غم نجات دادیم و تو را در آزمون های مختلف آزمودیم.پس چند سالی را در میان مردم مدین(و در کنار شعیب پیامبر)درنگ کردی،سپس(اینک) در زمان مقدّر(برای پذیرش رسالت به اینجا)آمدی.

نکته ها:

فرعون که صندوق را از آب گرفت،در آغاز تصمیم کشتن طفل را داشت،ولی همسرش او را از این کار بازداشت.لذا دایه ها را برای شیردادن کودک دعوت کردند،امّا موسی سینه ی هیچ یک از آنان را قبول نکرد،و نظام فرعونی در تغذیه کودک عاجز شد. خواهر موسی که ماجرا را دنبال می کرد،جلو آمد و با حالت عادّی گفت:من شما را به کسی معرّفی می کنم که این کودک سینه ی او را قبول کند.

بدین گونه موسی به دامان مادر بازگشت.

در تاریخ زندگانی و مبارزات حضرت موسی علیه السلام چند زن نقش اساسی داشته اند؛مادر موسی،خواهر موسی،همسر موسی و زن فرعون.

ص :344

حوادث زندگانی انبیا،گاهی به یکدیگر شباهت دارد.مثلاً سرگذشت حضرت موسی علیه السلام با زندگانی حضرت یوسف علیه السلام از جهاتی مشابه است،از جمله:

الف:هر دو پیامبر مدّتی را در کاخ زندگی کرده اند.

ب:زندگی در کاخ،به انتخاب هیچ یک نبود.

ج:پدر و مادر هر دو پیامبر به فراق مبتلا شدند.

د:سرانجام،هر دو به سوی والدین خود بازگشتند.

ه:هر دو به فتنه ی دیگران دچار شدند؛حضرت یوسف به فتنه ی برادران خود و موسی علیه السلام به فتنه ی فرعون.

و:در زندگی هر کدام،زنی کاخ نشین نقش داشته است،همسر عزیز مصر در نقش منفی و همسر فرعون در نقش مثبت.

پیام ها:

1 در نظام حاکمیت طاغوت،هر کس از طرفداران حقّ،چه زن و چه مرد،باید نقش مبارزاتی خود را به خوبی انجام دهد.« تَمْشِی أُخْتُکَ» 2 برای دریافت الطاف الهی باید حرکت نمود.« أَوْحَیْنٰا ... تَمْشِی أُخْتُکَ» 3 پیشنهادات حقّ و منطقی خود را با نرمی و ملاطفت مطرح کنیم.« هَلْ» 4 اسرار را فاش نکنیم.« مَنْ یَکْفُلُهُ» و نگفت:«الی امه» 5 شیر دادن فرزند،کافی نیست،بلکه تکفّل کامل مهم است.« یَکْفُلُهُ» 6 خدا به وعده های خویش وفادار است. (1)« إِنّٰا رَادُّوهُ إِلَیْکِ فَرَجَعْنٰاکَ إِلیٰ أُمِّکَ» 7 سرپرستی مادر،بهترین شرایط برای رشد فرزند است.« لِتُصْنَعَ عَلیٰ عَیْنِی ...

فَرَجَعْنٰاکَ إِلیٰ أُمِّکَ»

8 رضایت مادر،جایگاه ویژه ای نزد خدا دارد.« فَرَجَعْنٰاکَ إِلیٰ أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهٰا» 9 نگرانی از بازتاب کارها،به اخلاص و عصمت ضربه نمی زند.« فَنَجَّیْنٰاکَ مِنَ

ص :345


1- 1) .امام باقر علیه السلام فرمود:مدّت جدایی فرزند از مادر سه روز بود.تفسیر نور الثقلین.

اَلْغَمِّ»

(موسی علیه السلام یک قبطی را بدون تعمّد کشته بود و اگر چه گناهی نداشت، ولی نگران و غمگین بود.) 10 مردان خدا آزمایشات سختی را در پیش روی دارند.« فَتَنّٰاکَ فُتُوناً» انبیا نیز باید مزه ی حوادث سخت را بچشند لذا بعد از سال ها زندگانی در کاخ،اینک چوپانی در بیابان شروع می شود.« فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ» 11 پشت سر گذاردن مراحل سخت،مقدمه ی رسیدن به مقام الهی و معنوی است.« فَتَنّٰاکَ ... ثُمَّ جِئْتَ عَلیٰ قَدَرٍ یٰا مُوسیٰ» 12 مسئولیّت ها،توفیقات و الطاف الهی،دارای زمان بندی و حساب شده است.

« جِئْتَ عَلیٰ قَدَرٍ یٰا مُوسیٰ»

[سوره طه (20): آیات 41 تا 44]

اشاره

وَ اِصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی (41) اِذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوکَ بِآیٰاتِی وَ لاٰ تَنِیٰا فِی ذِکْرِی (42) اِذْهَبٰا إِلیٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغیٰ (43) فَقُولاٰ لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشیٰ (44)

(ای موسی!)من تو را برای خودم ساخته و برگزیدم.

(اکنون)تو و برادرت با(معجزات و)آیاتی که من به شما داده ام بروید و در یاد(و رسالت)من سستی نکنید.

بروید به سوی فرعون که او طغیان کرده است.

پس به نرمی با او سخن بگویید،شاید متذکّر شود،یا(از خدا)بترسد.

نکته ها:

« خَشِیتُ »،ترس برخاسته از معرفت و احساس عظمت در برابر دیگری است.

ص :346

خداوند درباره ی حضرت موسی علیه السلام تعبیرات خاصی بیان فرموده است:

الف:« قَرَّبْنٰاهُ نَجِیًّا» (1)ما او را به هم رازی خود نزدیک کردیم.

ب:« أَنَا اخْتَرْتُکَ» (2)من تو را برگزیده ام.

ج:« وَ لِتُصْنَعَ عَلیٰ عَیْنِی» (3)زیر نظر من پرورش یابی.

د:« اِصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی» تو را برای خود ساختم.

در آیات قبل،دو معجزه ی تبدیل عصا به اژدها و ید بیضا برای موسی علیه السلام مطرح شد،در این آیه می فرماید:« بِآیٰاتِی »یعنی معجزات دیگری نیز به تو خواهیم داد.

در آیه ی 24 همین سوره،فرمان رسید که «اذْهَبْ إِلیٰ فِرْعَوْنَ» به سوی فرعون حرکت کن، امّا موسی علیه السلام از خداوند درخواست یاور نمود،اینک با استجابت خواسته ی او،در این آیه می فرماید: «اذْهَبٰا إِلیٰ فِرْعَوْنَ».

عدیّ بن حاتم می گوید:امیر المؤمنین علیه السلام هنگام برخورد با معاویه در صفّین،با صدای بلند فرمود:قسم به خداوند با معاویه و اصحاب او نبرد خواهم کرد،ولی به دنبال آن آهسته می فرمود:إن شاء اللّٰه.گفتم:یا علیّ! شما با صدای بلند از نبرد سخن می گویید،ولی با صدای آهسته إن شاء اللّٰه می گویی؟ فرمود:جنگ خدعه است و من دروغگو نیستم،غرضم از این کار برانگیختن یارانم برای جنگ است تا متفرّق نشوند.سپس حضرت این آیه را گواه کار خود آورد که خداوند به موسی گفت:« فَقُولاٰ ... لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ» خداوند می دانست فرعون متذکّر نمی شود،ولی به جهت برانگیختن موسی برای رفتن به سوی فرعون این گونه سخن گفت. (4)

پیام ها:

1 برای اهداف بزرگ باید افرادی را تربیت کرد.« وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی» 2 خداوند برای انبیا برنامه های خاصی دارد.« وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی»

ص :347


1- 1) .مریم،52.
2- 2) .طه،13.
3- 3) .طه،39.
4- 4) .کافی،ج 7،ص 460.

3 ابتدا خودسازی،آن گاه جامعه سازی.« اِصْطَنَعْتُکَ ... اِذْهَبْ» 4 اگر به عنوان مدیر،کسی را برای کاری اعزام می کنیم،بکوشیم که روحیه او مالامال از عشق و احساس غرور و دلگرمی باشد.« اِصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی ... اِذْهَبْ» 5 گاهی باید دیگران را احضار کرد،« وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ» (1)و گاهی باید خود به طرف آنان رفت.« اِذْهَبْ» 6 در بعضی مراحل،نباید پیک ها و پیام برها یک نفر باشد.« اِذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوکَ» 7 مبلغ باید به ابزار ارشاد مجهز باشد.« بِآیٰاتِی» 8 مبلغ باید شجاع و مصمم و نفوذناپذیر باشد.« وَ لاٰ تَنِیٰا فِی ذِکْرِی» تا مبادا کاخ و قدرت و هیبت طاغوت،او را در انجام مأموریت مرعوب کند و از یاد خدا غافل شده و دست از صراحت لازم بردارد.

9 رمز موفقیت انسان،توجّه کامل و دائم به خداوند است.« لاٰ تَنِیٰا فِی ذِکْرِی» 10 تبلیغ،ارشاد،امر به معروف و نهی از منکر،ذکر و یاد خداست.« اِذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوکَ بِآیٰاتِی وَ لاٰ تَنِیٰا فِی ذِکْرِی» 11 یکی از بزرگ ترین اهداف و خدمات انبیا،مبارزه با طاغوت و برداشتن موانع راه خداپرستی است.« اِذْهَبْ إِنَّهُ طَغیٰ» 12 گام اوّل در امر به معروف و نهی از منکر،بیان نرم است.« فَقُولاٰ لَهُ قَوْلاً لَیِّناً» 13 امیدها در نرمی است،و انتظاری از خشونت نمی رود.« قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ» ...

14 شروع تربیت و ارشاد باید از طریق گفتگوی صمیمانه باشد. (2)« فَقُولاٰ لَهُ قَوْلاً لَیِّناً» حتّی با سرکش ترین افراد نیز باید ابتدا با نرمی و لطافت سخن گفت.

15 هرگز از هدایت دیگران مأیوس نشوید.« لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ» ...

16 وظیفه ی پیامبر تذکّر و ارشاد است.« یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشیٰ»

ص :348


1- 1) .نمل،31.
2- 2) .خداوند به پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله نیز می فرماید:با نرمی و ملاطفت با مردم رفتار کن. «فَبِمٰا رَحْمَةٍ مِنَ اللّٰهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ» آل عمران،159.

[سوره طه (20): آیات 45 تا 46]

اشاره

قٰالاٰ رَبَّنٰا إِنَّنٰا نَخٰافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنٰا أَوْ أَنْ یَطْغیٰ (45) قٰالَ لاٰ تَخٰافٰا إِنَّنِی مَعَکُمٰا أَسْمَعُ وَ أَریٰ (46)

(موسی و هارون)گفتند:پروردگارا! همانا می ترسیم که او بر ضد ما تعدّی کند یا بر طغیان ادامه دهد(و بر آن بیفزاید).

(خداوند)فرمود:نترسید،همانا من با شما هستم(و همه چیز را)می شنوم و می بینم.

نکته ها:

«فرط»به معنای سرعت گرفتن و پیش افتادن است و« أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنٰا »یعنی ما می ترسیم که فرعون،قبل از بیان استدلال و آوردن معجزات بر ما پیشی گرفته و طغیان خود را نسبت به بنی اسرائیل افزایش دهد. (1)

آنچه برای انبیا مذموم است،خشیت و ترس قلبی از غیر خداست و گر نه،خوف طبیعی، لازمه ی انسانیّت آن بزرگواران و همه انسان هاست و هر انسانی در برابر خطرات این ترس را دارد.

پیام ها:

1 بررسی مشکلات و موانع احتمالی و ترس از آینده و ناکامی،منافاتی با اخلاص و مقام نبوّت ندارد.« إِنَّنٰا نَخٰافُ» ...

2 جوسازی و شایعه سازی،شیوه ی طاغوت ها و ستمگران است.آنان فضا را مسموم و مردان خدا را متهم می نمایند و یا بعد از شنیدن حقّ دست به آشوب می زنند تا سخن حقّ آنان اثر نکند.« یَفْرُطَ عَلَیْنٰا أَوْ أَنْ یَطْغیٰ» 3 ایمان به حضور در پیشگاه خداوند و یقین به امدادهای الهی،عامل شجاعت و روحیه یافتن مؤمنان است.« إِنَّنِی مَعَکُمٰا»

ص :349


1- 1) .تفسیر نمونه.

4 اگر کسی را به کاری مأمور کردید،باید از هر جهت او را تأمین نموده و به او روحیه بدهید.« إِنَّنِی مَعَکُمٰا أَسْمَعُ وَ أَریٰ» 5 اگر چه همه ی انسان ها مورد نظر و مرحمت الهی هستند،ولی لطف او بر انبیا بیشتر است.« إِنَّنِی مَعَکُمٰا أَسْمَعُ وَ أَریٰ»

[سوره طه (20): آیات 47 تا 48]

اشاره

فَأْتِیٰاهُ فَقُولاٰ إِنّٰا رَسُولاٰ رَبِّکَ فَأَرْسِلْ مَعَنٰا بَنِی إِسْرٰائِیلَ وَ لاٰ تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنٰاکَ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکَ وَ اَلسَّلاٰمُ عَلیٰ مَنِ اِتَّبَعَ اَلْهُدیٰ (47) إِنّٰا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنٰا أَنَّ اَلْعَذٰابَ عَلیٰ مَنْ کَذَّبَ وَ تَوَلّٰی (48)

پس به سراغ او بروید،پس(به او)بگویید:(ای فرعون)ما دو فرستاده ی پروردگار تو هستیم،و بنی اسرائیل را به همراه ما بفرست(و بیش از این) آنها را آزار مده.البتّه ما با معجزه ای از جانب پروردگارت به سوی تو آمده ایم و درود بر کسی که هدایت را پیروی کند.

(به او بگویید:)همانا به ما وحی گردیده که عذاب بر کسی است که(آیات الهی را)تکذیب کند(و از آنها)سرپیچی نماید.

نکته ها:

چون ارشاد و تبلیغ سران ستمگر و هدایت آنان کار بسیار سخت و مهمی بوده است،لذا خداوند فرمان حرکت به سوی فرعون را تکرار می فرماید:

« اِذْهَبْ إِلیٰ فِرْعَوْنَ» ،« اِذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوکَ» ،« اِذْهَبٰا إِلیٰ فِرْعَوْنَ» ،« فَأْتِیٰاهُ».

در این آیات به سه رکن اعتقادی؛یعنی توحید،نبوّت و معاد اشاره شده است:« رَبِّکَ، أُوحِیَ إِلَیْنٰا، أَنَّ الْعَذٰابَ» خداوند،دستور العمل مأموریت موسی و هارون علیهما السلام را در پنج مرحله تنظیم فرموده است:

الف:رفتن. «فَأْتِیٰاهُ» ب:گفتن. «فَقُولاٰ» ج:دلیل آوردن. «جِئْنٰاکَ بِآیَةٍ» ،د:تشویق. «وَ السَّلاٰمُ عَلیٰ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدیٰ» د:تهدید. «أَنَّ الْعَذٰابَ عَلیٰ مَنْ کَذَّبَ وَ تَوَلّٰی».

ص :350

پیام ها:

1 کارهای ارشادی و تبلیغی باید بدیع و تهاجمی باشد،نه تدافعی.« فَأْتِیٰاهُ» 2 رسالت انبیا از شئون ربوبیّت خداوند است.« رَسُولاٰ رَبِّکَ» 3 غرور مستکبران را بشکنید.« رَبِّکَ» در مقابل کسی که می گوید:« أَنَا رَبُّکُمْ» 4 سخن با نرمی و لطافت،منافاتی با قاطعیت و صراحت ندارد.« إِنّٰا رَسُولاٰ رَبِّکَ» 5 آزادسازی انسان ها از ستم و بردگی طاغوت،در رأس وظایف انبیاست.

« فَأَرْسِلْ مَعَنٰا بَنِی إِسْرٰائِیلَ» (آری دین از سیاست جدا نیست،مبارزه با طاغوت ها و آزاد کردن مردم در متن دستورات الهی است.) 6 هجرت از محیط ظلم و گناه،مقدمه نجات است.ابتدا آزادی،سپس ایمان.

« فَأَرْسِلْ مَعَنٰا بَنِی إِسْرٰائِیلَ» ...

7 مبارزه با طاغوت و آزادی مردم زمانی ارزش واقعی و همه جانبه دارد که در خط انبیا باشند.« فَأَرْسِلْ مَعَنٰا» 8 آزار و شکنجه ی مردم،ممنوع است.« لاٰ تُعَذِّبْهُمْ» 9 عملکرد مأموران،به حساب فرمانده و مسئول آنان نیز گذارده می شود.

« لاٰ تُعَذِّبْهُمْ» با توجّه به اینکه شخص فرعون،شکنجه گر تک تک مردم نبود.

10 امنیّت و سلامتی کامل و جامع،تنها در پرتو پیروی از هدایت های الهی بدست می آید.« وَ السَّلاٰمُ عَلیٰ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدیٰ» 11 سلام به طاغوت و ستمگران و کسانی که در مسیر هدایت نیستند،ممنوع است.« وَ السَّلاٰمُ عَلیٰ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدیٰ» 12 آنچه مهم است پیروی از حقّ است.« اِتَّبَعَ الْهُدیٰ» 13 سلام دادن در پایان سخن،از آداب سخن است.« وَ السَّلاٰمُ عَلیٰ» ...

ص :351

[سوره طه (20): آیات 49 تا 51]

اشاره

قٰالَ فَمَنْ رَبُّکُمٰا یٰا مُوسیٰ (49) قٰالَ رَبُّنَا اَلَّذِی أَعْطیٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدیٰ (50) قٰالَ فَمٰا بٰالُ اَلْقُرُونِ اَلْأُولیٰ (51)

(فرعون)گفت:ای موسی! پس پروردگار شما دو نفر کیست؟!

(موسی)گفت:پروردگار ما کسی است که به هر چیزی آفرینش خاص آن را عطا کرده و آن گاه(آن را به راه کمال)هدایت فرمود.

(فرعون)گفت:پس حال نسل های پیشین چگونه است؟!

نکته ها:

« بٰالُ »به معنای فکر است،ولی به معنای حال نیز بکار می رود.

آنچه در نزد فرعون مطرح بود،ربوبیّت است،نه الوهیت و خالقیت،زیرا او ادعای خالقیت نمی کرد و خود نیز الهه داشت؛« وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ» (1)و سایر کفّار نیز«الله»را بعنوان خالق قبول داشتند،« وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ ... لَیَقُولُنَّ اللّٰهُ» (2)،بلکه ادعای فرعون،رهبری و حاکمیّت مطلقه خودش بود،از این روی موسی علیه السلام در جواب فرمود:

خالق،مدبّر و حاکم هستی یکی است.

همه ی انبیا مردم را دعوت به توحید کرده و تنها راه کمال و هدایت را از جانب خدا دانسته اند:حضرت ابراهیم علیه السلام فرمود:« اَلَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ» (3)،خدایی که مرا آفرید پس او مرا هدایت کرد.موسی علیه السلام فرمود:« أَعْطیٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدیٰ» (4)او به هر چیز آفرینش داده و هدایت کرد و حضرت محمّد صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:« اَلَّذِی خَلَقَ فَسَوّٰی، وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدیٰ» (5)خدایی که آفرید سپس تعدیل کرد و کسی که اندازه گرفت و هدایت کرد.

رهبری حرکت و قیام با موسی علیه السلام بود.« یٰا مُوسیٰ» اگر چه موسی و هارون به سوی

ص :352


1- 1) .اعراف،127.
2- 2) .عنکبوت،61.
3- 3) .طه،50.
4- 4) .شعراء،78.
5- 5) .اعلی،2 3.

فرعون رفتند و او ابتدا گفت:« فَمَنْ رَبُّکُمٰا »،ولی رهبر موسی بود،لذا فرعون بلافاصله اضافه کرد:« یٰا مُوسیٰ ».

پیام ها:

1 آنچه مورد ادّعا و نزاع است،ربوبیّت خداوند است،نه خالقیّت.« فَمَنْ رَبُّکُمٰا» 2 روحیّه ی استکبار و غرور طاغوتی حتّی در گفتار و شیوه ی سؤال نیز مشهود است.به جای اینکه بپرسد«من ربی»،گفت:« فَمَنْ رَبُّکُمٰا» 3 ما از خداوند طلبی نداریم،هر چه هست عطای اوست.« أَعْطیٰ کُلَّ شَیْءٍ» 4 خداوند یکتا،هم می آفریند و هم با هدایت تکوینی اداره می کند.« أَعْطیٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدیٰ» (آری او پس از آفرینش،راه ادامه ی زندگی و کمال را نیز در آنان قرار داده است.« ثُمَّ هَدیٰ») 5 خداوند به هر موجودی،آفرینش کامل و ویژگی هایی متناسب با او عطا کرده است.« خَلْقَهُ» 6 لازمه ی ربوبیت الهی،هدایت اوست.« رَبُّنَا ... ثُمَّ هَدیٰ» 7 ربوبیّت،حقِ کسی است که آفریدگار است.« رَبُّنَا الَّذِی أَعْطیٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ» 8 همه ی موجودات،مشمول هدایت الهی هستند.تمام قوانین حاکم بر هستی و غرایز موجود در انسان ها و حیوانات،از هدایت الهی است.« خَلْقَهُ ثُمَّ هَدیٰ» 9 در برابر منطق نباید به راه نیاکان تکیه کرد.« فَمٰا بٰالُ الْقُرُونِ الْأُولیٰ» موسی علیه السلام با منطق سخن می گوید ولی فرعون،مسیر بحث را به تاریخ می کشاند،تا عواطف مردم را تحریک کند.« فَمٰا بٰالُ الْقُرُونِ الْأُولیٰ»

ص :353

[سوره طه (20): آیه 52]

اشاره

قٰالَ عِلْمُهٰا عِنْدَ رَبِّی فِی کِتٰابٍ لاٰ یَضِلُّ رَبِّی وَ لاٰ یَنْسیٰ (52)

(موسی)گفت:علم آن(احوال)در کتابی نزد پروردگار من است(و) پروردگار من نه(خطا و چیزی را)گم می کند و نه فراموش می نماید.

نکته ها:

وقتی فرعون از حال اقوام قبلی و مردگان پرسید،موسی علیه السلام با اینکه می توانست به تفصیل جواب دهد،امّا چون می دانست مردم نسبت به نیاکان خویش غیرت و حساسیّت دارند،لذا در جواب آنان کلّی گویی کرده و به اجمال،علم آن را به خداوند احاله داد تا هم به « قَوْلاً لَیِّناً» عمل کرده باشد و هم وسیله ای برای بهانه و اشکال به دست آنان نداده باشد.

پیام ها:

1 انبیا هر چه را نمی دانستند،یا گفتن آن را به صلاح نمی دانستند،علم آن را به خداوند نسبت می دادند.« عِلْمُهٰا عِنْدَ رَبِّی» 2 مربّی باید با سیاست،بعضی پاسخ ها را کلّی و یا با سکوت جواب دهد تا بحث منحرف نشده و دستاویز دشمن نگردد.« عِلْمُهٰا عِنْدَ رَبِّی» 3 در تشکیلات الهی،همه چیز حساب و کتاب دارد.« فِی کِتٰابٍ» 4 کتاب الهی بسیار با عظمت و بزرگ است.« کِتٰابٍ »نکره آمده است.

5 در علم خداوند خطا راه ندارد.« لاٰ یَضِلُّ رَبِّی وَ لاٰ یَنْسیٰ» (سهو و خطا در مورد کسانی است که واقعیت را نمی دانند،امّا در مورد خداوندی که ظاهر و باطن هر چیز را همان گونه که هست می داند،هرگز احتمال خطا وجود ندارد.) 6 علم انسان دو آفت دارد؛یا از ابتدا اشتباه می فهمد و حقیقت را گم می کند و یا بعد از فهمیدن فراموش می کند،امّا علم خداوند از این آفات مبرّاست.

« لاٰ یَضِلُّ رَبِّی وَ لاٰ یَنْسیٰ» 7 کسی حقّ ربوبیّت دارد که انحراف و فراموشی در او راه نداشته باشد.« لاٰ یَضِلُّ رَبِّی وَ لاٰ یَنْسیٰ»

ص :354

[سوره طه (20): آیه 53]

اشاره

اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اَلْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَکَ لَکُمْ فِیهٰا سُبُلاً وَ أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَأَخْرَجْنٰا بِهِ أَزْوٰاجاً مِنْ نَبٰاتٍ شَتّٰی (53)

خدایی که زمین را برای شما بستر آسایش قرار داد و راه هایی را در آن برای شما ایجاد کرد و از آسمان آبی فرستاد،پس به واسطه ی آن،انواع زوج های گوناگون گیاهان را(از خاک)بیرون آوردیم.

نکته ها:

عبارت« سَلَکَ لَکُمْ »را می توان دو گونه معنا کرد؛الف:راهها و جاده هایی که خداوند برای عبور انسان در زمین قرار داده است.ب:راههای کسب درآمد. (1)

حضرت موسی علیه السلام در معرفی خداوند به فرعون فرمود:پروردگار ما کسی است که همه چیز را آفرید و هدایت کرد،و در این آیات به نمونه هایی از هدایت الهی در طبیعت اشاره می فرماید؛زمینی که مهد آسایش انسان هاست،راههای زمینی که وسیله ارتباط و اتصال مناطق به یکدیگرند،باران و گیاهان گوناگون که قانون زوجیّت را به همراه دارند.

زمانی نعمت های خداوند متعال را بهتر می شناسیم که خلاف آن را فرض نماییم،مثلاً اگر این زمین،آرام نبود و حرکتش کُند یا تند بود،باران نمی بارید یا زمین آن را جذب نمی کرد، روئیدنی ها و چشمه ها در آن نبود،و یا...آیا باز هم«مَهد»به شمار می رفت؟!

پیام ها:

1 همان گونه که طفل،در مهد و گهواره برای زندگیِ خارج از آن رشد می یابد، انسان نیز باید در مهد زمین برای زندگی بیرون از زمین یعنی جهان آخرت رشد کند. (2)« مَهْداً» 2 زمین،آسایشگاه انسان است،همه نیازهای او را تأمین می کند،مرده و زنده ی او را حمل کرده و به امر الهی مسخّر اوست.« مَهْداً»

ص :355


1- 1) .تفسیر راهنما.
2- 2) .تفسیر المیزان.

3 آفرینش و شرایط زمین هدفدار و برای انسان است.« جَعَلَ لَکُمُ ... سَلَکَ لَکُمْ» 4 نظام آفرینش بر اساس اصل علیت و سبب و مسبب است.« فَأَخْرَجْنٰا بِهِ» 5 توجّه به قانون زوجیّت در گیاهان،از معجزات علمی قرآن است. (1)« أَزْوٰاجاً مِنْ نَبٰاتٍ»

[سوره طه (20): آیات 54 تا 55]

اشاره

کُلُوا وَ اِرْعَوْا أَنْعٰامَکُمْ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِأُولِی اَلنُّهیٰ (54) مِنْهٰا خَلَقْنٰاکُمْ وَ فِیهٰا نُعِیدُکُمْ وَ مِنْهٰا نُخْرِجُکُمْ تٰارَةً أُخْریٰ (55)

(تا هم خودتان از آن)بخورید و(هم)چهار پایانتان را(در آن)بچرانید.

البتّه در این(امور)نشانه هایی برای خردمندان است.

ما شما را از آن(زمین)آفریدیم و در آن باز می گردانیم و بار دیگر شما را از آن بیرون می آوریم.

نکته ها:

« اَلنُّهیٰ »جمع«نهیه»از ریشه ی«نهی»به معنای بازداشتن است و« لِأُولِی النُّهیٰ »یعنی صاحبان عقل و خرد.از این جهت به عقل،«نهیه»می گویند که انسان را از پیروی هوسها باز می دارد. (2)

از پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله سؤال کردند« لِأُولِی النُّهیٰ »چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود:«هم اولوا الاخلاق الحسنة...و البررة بالامهات و الآباء،و المتعاهدین للفقراء و الجیران و الیتامی،و یطعمون الطعام و یفشون السلام فی العالم،و یصلون و الناس نیام غافلون»آنان که دارای اخلاق حسنه اند...،به پدران و مادران نیکی می کنند،به فقرا و همسایگان نیازمند و یتیمان کمک می رسانند،به گرسنگان غذا می دهند،صلح و آسایش در جهان می گسترانند و همان هایی که نماز می خوانند در حالی که مردم خوابند و بی خبر. (3)

امیر مؤمنان علی علیه السلام راز سجده های نماز را اشاراتِ به این آیه دانسته و فرموده اند:معنی

ص :356


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .تفسیر المیزان.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.

سجده ی اوّل آن است که خدایا! من در آغاز از این خاک بودم،هنگامی که سر از سجده برمی داری اشاره به آن دارد که تو مرا از خاک آفریدی.سجده ی دوّم این مفهوم را می رساند که تو مرا به خاک برمی گردانی،و بلند شدن از آن،یعنی تو بار دیگر در قیامت مرا از خاک زنده خواهی کرد. (1)

پیام ها:

1 آفرینش نباتات نیز هدفدار است.« نَبٰاتٍ شَتّٰی، کُلُوا وَ ارْعَوْا» 2 تنوّع نباتات برای تنوّع نیازهاست.« نَبٰاتٍ شَتّٰی، کُلُوا وَ ارْعَوْا» 3 چهار پایان برای انسان آفریده شده اند.« أَنْعٰامَکُمْ» 4 بهره گیری از مادّیات،شما را از یاد خدا غافل نسازد.« کُلُوا ... إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ» 5 سرچشمه و مادّه ی خلقت انسان از زمین است.« مِنْهٰا خَلَقْنٰاکُمْ» 6 تفکّر در طبیعت یکی از راههای خداشناسی است.« لَآیٰاتٍ لِأُولِی النُّهیٰ» 7 مهم تر از داشتن عقل،استفاده و پیروی از آن است.« لَآیٰاتٍ لِأُولِی النُّهیٰ» 8 انسان باید در خاک دفن شود.« فِیهٰا نُعِیدُکُمْ» 9 معاد،جسمانی است.« نُخْرِجُکُمْ تٰارَةً أُخْریٰ»

[سوره طه (20): آیات 56 تا 57]

اشاره

وَ لَقَدْ أَرَیْنٰاهُ آیٰاتِنٰا کُلَّهٰا فَکَذَّبَ وَ أَبیٰ (56) قٰالَ أَ جِئْتَنٰا لِتُخْرِجَنٰا مِنْ أَرْضِنٰا بِسِحْرِکَ یٰا مُوسیٰ (57)

و به تحقیق ما تمام آیات و معجزات خویش را به او(فرعون)نشان دادیم، ولی او تکذیب و امتناع کرد.

(فرعون)گفت:ای موسی! آیا تو آمده ای تا با سحر خود ما را از منطقه و سرزمینمان بیرون کنی؟!

ص :357


1- 1) .بحار،ج 85،ص 132.
پیام ها:

1 خداوند متعال حتّی برای فرعون ها نیز اتمام حجّت می کند.« وَ لَقَدْ أَرَیْنٰاهُ آیٰاتِنٰا کُلَّهٰا» 2 برای بعضی از منکرین یک معجزه کافی است،امّا برای طاغوتی مثل فرعون باید معجزات متعدّدی را ارائه کرد.« أَرَیْنٰاهُ آیٰاتِنٰا کُلَّهٰا» 3 هر گاه قلب و روح انسان مریض شود،هیچ دلیلی نمی تواند او را قانع سازد.

« وَ لَقَدْ أَرَیْنٰاهُ آیٰاتِنٰا کُلَّهٰا فَکَذَّبَ وَ أَبیٰ» 4 انسان لجوج به منزله ی ابلیس است.« فَکَذَّبَ وَ أَبیٰ» چنان که خداوند در آیه 34 سوره بقره در مورد شیطان می فرماید:« أَبیٰ وَ اسْتَکْبَرَ» 5 طاغوت ها در زمان درماندگی با سوء استفاده از عواطف و حربه ی وطن دوستی،احساسات مردم را تحریک می کنند.« لِتُخْرِجَنٰا مِنْ أَرْضِنٰا» 6 تهمت و ایجاد سوء ظنّ نسبت به مردان خدا،شیوه ی استکباری است.

« لِتُخْرِجَنٰا مِنْ أَرْضِنٰا بِسِحْرِکَ»

[سوره طه (20): آیات 58 تا 60]

اشاره

فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَیْنَنٰا وَ بَیْنَکَ مَوْعِداً لاٰ نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لاٰ أَنْتَ مَکٰاناً سُویً (58) قٰالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ اَلزِّینَةِ وَ أَنْ یُحْشَرَ اَلنّٰاسُ ضُحًی (59) فَتَوَلّٰی فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ ثُمَّ أَتیٰ (60)

(فرعون ادامه داد)پس ما(هم)حتماً سحری همانند آن(سحر)را برای تو خواهیم آورد.پس(اکنون)بین ما و خودت زمانی قرار بده که از آن تخلّف نکنیم(آن هم در)مکانی هموار وبا فاصله ای که نسبت به همه یکسان باشد.

(موسی)گفت:وعدگاه(ما و)شما،روز زینت(روز عید)و در وقت چاشت (نیمروز)که همه ی مردم جمع شده باشند.

ص :358

پس فرعون پشت کرد(و مجلس را ترک کرد)،پس(تمام)مکر و حیله ی خود را جمع کرد،سپس(در روز موعود)باز آمد.

نکته ها:

یکی از بهترین کارهای حضرت موسی علیه السلام این بود که از عید ملی،یک روز و یک اجتماع هدفدار و متعالی ساخت و چنان کرد که در آن روز،همه ی ساحران با دیدن معجزه او تغییر فکر و عقیده دادند.

پیام ها:

1 تحقیر و تهمت و عادی سازی جریان های مهم،شیوه ی طاغوت هاست.

« فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ» 2 گاهی با آنکه احساس پوچی در درون است،ولی ژست قدرت نمایی و قاطعیّت گرفته می شود.« فَلَنَأْتِیَنَّکَ» ...

3 حتّی اگر به دشمن هم وعده می دهیم،بر آن وفا کنیم.« مَوْعِداً لاٰ نُخْلِفُهُ» 4 عدالت و انصاف حتّی درباره ی دشمن نیز نیکوست.« مَکٰاناً سُویً» (مسافت آن مکان،نسبت به هر دو گروه یکسان باشد و هیچ امتیازی در آن نباشد) 5 از ایام فراغت به بهترین نحو بهره برداری کنید.« مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ» 6 اگر ارشاد،با زیبایی و زینت و دلخوشی مردم همراه باشد،دارای اثر بیشتری است.« مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ» 7 مسئله عید و زینت،تاریخی بسیار طولانی دارد.« یَوْمُ الزِّینَةِ» 8 بحث های منطقی و آزاد باید در حضور مردم باشد.« أَنْ یُحْشَرَ النّٰاسُ ضُحًی» 9 در تبلیغ از عنصر زمان و مکان غفلت نشود.« یَوْمُ الزِّینَةِ ... ضُحًی ... مَکٰاناً سُویً » (هم فراغت مردم،« یَوْمُ الزِّینَةِ »،هم دسترسی مردم،« مَکٰاناً سُویً »و هم روشنایی و لطافت هوا،« ضُحًی »همه در تبلیغات موسی جمع شده بود.)

ص :359

10 دشمنانِ حقّ در اوّلین فرصت ممکن،در فکر و توطئه براندازی حقّ هستند.« فَتَوَلّٰی ... فَجَمَعَ کَیْدَهُ»

[سوره طه (20): آیات 61 تا 62]

اشاره

قٰالَ لَهُمْ مُوسیٰ وَیْلَکُمْ لاٰ تَفْتَرُوا عَلَی اَللّٰهِ کَذِباً فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذٰابٍ وَ قَدْ خٰابَ مَنِ اِفْتَریٰ (61) فَتَنٰازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا اَلنَّجْویٰ (62)

موسی به آنان(فرعونیان)گفت:وای بر شما! بر خدا دروغ نبندید،که شما را با عذابی(سخت)هلاک و ریشه کن خواهد کرد و به تحقیق آن کس که (به خدا)دروغ ببندد،ناکام و زیانکار گردد.

پس آنان در کارشان به کشمکش پرداختند و نجوی(و نتیجه نزاع خود)را مخفی کردند.

پیام ها:

1 معجزه را سحر دانستن،افتراء بر خداوند است.« لاٰ تَفْتَرُوا عَلَی اللّٰهِ» 2 قبل از انجام معجزه،هشدار و تبلیغ مردم ضروری است،موسی علیه السلام در میان انبوه مردم گفت:« لاٰ تَفْتَرُوا عَلَی اللّٰهِ» 3 افترا زننده بر خداوند،هم در دنیا ناکام می ماند و هم در آخرت به کیفر و عذاب می رسد.« فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذٰابٍ وَ قَدْ خٰابَ مَنِ افْتَریٰ» 4 با دروغ و افترا هرگز به نتیجه نخواهیم رسید.« وَ قَدْ خٰابَ مَنِ افْتَریٰ» 5 کسی که در برابر حقّ بایستد،هلاک می شود. (1)« وَ قَدْ خٰابَ مَنِ افْتَریٰ» 6 شما امر به معروف و نهی از منکر کنید،اگر در افراد اثر نکند لا اقل در دیگران شک و تردید به وجود می آورد.« لاٰ تَفْتَرُوا ... فَتَنٰازَعُوا أَمْرَهُمْ» ...

ص :360


1- 1) .نهج البلاغه،ص 58.

7 دشمنان اختلافات خود را پنهان می کنند.« فَتَنٰازَعُوا أَمْرَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْویٰ»

[سوره طه (20): آیات 63 تا 64]

اشاره

قٰالُوا إِنْ هٰذٰانِ لَسٰاحِرٰانِ یُرِیدٰانِ أَنْ یُخْرِجٰاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِمٰا وَ یَذْهَبٰا بِطَرِیقَتِکُمُ اَلْمُثْلیٰ (63) فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ اِئْتُوا صَفًّا وَ قَدْ أَفْلَحَ اَلْیَوْمَ مَنِ اِسْتَعْلیٰ (64)

(فرعونیان)گفتند:همانا این دو(موسی و هارون)قطعاً جادوگرند(که)می خواهند با سحرشان شما را از سرزمینتان بیرون کنند و آیین برتر شما را براندازند.

پس(اینک تمام نقشه و)کید خود را گرد آورید،سپس در یک صف(و بطور منظم)حاضر شوید.و به تحقیق امروز پیروزی از آن کسی است که برتری یابد(و سحر او غالب شود).

نکته ها:

مسئولان و حاکمان،نقش مهمی در اعتقادات مردم دارند.همان گونه که فرعون در آیه 57 به موسی گفت:تو با سحر،ما را از سرزمینمان خارج می کنی،در این آیه طرفداران او نیز همان حرف را می زنند.

در منطق مردانِ خدا،پیروزی از آنِ پرهیزکاران است،« قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکّٰی» (1)و شعار ابرقدرت ها،برتری طلبی و سلطه جویی است،« قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلیٰ» می باشد.

پیام ها:

1 طاغوت ها برای تحریک مردم علیه مردان خدا،آنها را عناصری متجاوز و مخالف آیین ملی قلمداد می کنند.« یُخْرِجٰاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ ... یَذْهَبٰا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلیٰ» 2 مالکیّت،یک خواسته طبیعی است و انسان ها با مخالف آن مبارزه می کنند.

« یُخْرِجٰاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ» (وطن دوستی،امری فطری و خواسته همه مردم است)

ص :361


1- 1) .اعلی،14.

3 وحدت،رمز پیروزی و اختلاف رمز سقوط است.« فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ» طرفداران فرعون همه یاران خود را به همفکری و بهره گیری از تمام حیله ها فراخواندند.

4 نظم،یکی از عوامل هیبت در مقابل دشمنان است.« صَفًّا» 5 دشمنان برای سرکوب حقّ،هم هدف خود را یکی می کنند و هم قالب حرکتشان را هماهنگ می سازند.« فَأَجْمِعُوا ... صَفًّا»

[سوره طه (20): آیات 65 تا 67]

اشاره

قٰالُوا یٰا مُوسیٰ إِمّٰا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمّٰا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقیٰ (65) قٰالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذٰا حِبٰالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهٰا تَسْعیٰ (66) فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُوسیٰ (67)

(ساحران)گفتند:ای موسی! آیا تو(ابتدا عصای خود را)می افکنی یا ما اوّل کسی باشیم که بیفکند؟!

(موسی)گفت:بلکه شما بیفکنید.پس(همین که آنان بساط خود را افکندند) ناگهان طناب ها و عصاهای آنان در اثر سحرشان چنان به نظر او (موسی)آمد که حرکت می کنند!

پس موسی در دل خود احساس ترس کرد(که مبادا مردم فریب بخورند).

نکته ها:

«حبال»جمع«حبل»به معنای ریسمان و«عصی»جمع«عصا»است.

« فَأَوْجَسَ »از«وجس»به معنای صدای پنهانی است و«ایجاس»به چیز پنهان در باطن گفته می شود.

حضرت علی علیه السلام در خطبه 6 نهج البلاغه در تفسیر« فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ »می فرمایند:ترس موسی علیه السلام از تأثیر سحر در مردم جاهل بود.

ص :362

پیام ها:

1 آزاد گذاشتن ها همیشه نشانه ی حقانیّت نیست.« إِمّٰا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمّٰا» ...(طرفداران فرعون و ساحران،موسی را در انتخاب یکی از دو راه آزاد گذاشتند.) 2 به مخالفین اجازه آزادی عملی دهیم،آن گاه با جواب محکم و منطقی آنها را رد کنیم.« أَلْقُوا» 3 اجازه القای شبهه جهت پاسخگویی و رفع اشکال مانعی ندارد.« أَلْقُوا» 4 سحر،حقیقت اشیا را تغییر نمی دهد،بلکه نمودها را دگرگون می سازد و در ادارک انسان تأثیر می گذارد.« یُخَیَّلُ إِلَیْهِ» 5 رهبران نباید نگرانی خود را در برابر دشمن اظهار کنند.« فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ» 6 پیامبر نیز مانند عموم مردم حالات و روحیات مختلفی دارد.« فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ»

[سوره طه (20): آیات 68 تا 70]

اشاره

قُلْنٰا لاٰ تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ اَلْأَعْلیٰ (68) وَ أَلْقِ مٰا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مٰا صَنَعُوا إِنَّمٰا صَنَعُوا کَیْدُ سٰاحِرٍ وَ لاٰ یُفْلِحُ اَلسّٰاحِرُ حَیْثُ أَتیٰ (69) فَأُلْقِیَ اَلسَّحَرَةُ سُجَّداً قٰالُوا آمَنّٰا بِرَبِّ هٰارُونَ وَ مُوسیٰ (70)

ما(به موسی)گفتیم:نترس! همانا تو خودت برتری.

و آنچه را در دست راستت داری بیفکن تا هر چه را آنان ساخته اند در کام خود فرو برد(و ببلعد).همانا آنچه آنان ساخته اند(فقط)حیله ساحر است و ساحر هر جا رود(و هر چه کند پیروز)و رستگار نگردد.

پس(وقتی آنان معجزه موسی را دیدند که چگونه اژدها همه ی بافته هایشان را بلعید،تمام)ساحران به سجده افتادند و گفتند:ما به پروردگار هارون و موسی ایمان آوردیم.

ص :363

نکته ها:

همین که ساحران فهمیدند کار موسی علیه السلام سحر و جادو نیست،بی اختیار به سجده افتادند و در حالی که صبح از کافران بشمار می آمدند،غروب به جمع شهداء راه خدا پیوستند و با بیان «آمَنّٰا بِرَبِّ هٰارُونَ وَ مُوسیٰ» اظهار داشتند که کار ما غلط بوده است،و چون فرعون خود را«رب»مردم می دانست،آنها هم کلمه «بِرَبِّ هٰارُونَ وَ مُوسیٰ» را بکار بردند،زیرا اگر آنها تنها می گفتند:«رب موسی»،فرعون می گفت:موسی را من تربیت کرده ام،از اینروی ساحران،بعد از کلمه«رب»ابتدا نام هارون علیه السلام و سپس نام موسی علیه السلام را ذکر کردند. (1)

خداوند بدون شرط به پیامبرش وعده برتری می دهد،« إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلیٰ» ولی به مؤمنین به شرط وفاداری به ایمان،وعده برتری می دهد،« وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» (2)زیرا انبیا وفادار هستند،ولی مؤمنین ممکن است دست از وفاداری بردارند،لذا خداوند می فرماید:

آنان به شرط وفاداری برترند.

پیام ها:

1 هر کجا که نگرانی زیادتر باشد،تأیید و تأکید بیشتری را می طلبد.« لاٰ تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلیٰ» (3)2 تلقین،عامل تقویت روحیه است.« إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلیٰ» 3 جواب باید متناسب با سخن مجادله گر باشد وبا زبان خود او سخن بگوییم.

فرعون گفت:« قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلیٰ» ،خداوند فرمود:« إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلیٰ» 4 حقّ،باطل را نابود می سازد.« تَلْقَفْ مٰا صَنَعُوا» ،« إِنَّ الْبٰاطِلَ کٰانَ زَهُوقاً» (4)5 نه تنها ساحران زمان حضرت موسی که تمام ساحران تاریخ تیره بخت

ص :364


1- 1) .تفسیر مراغی.
2- 2) .آل عمران،139.
3- 3) .آوردن حرف تأکید«انّ»و تکرار ضمیر متصل و منفصل مخاطب«ک و انت»به همراه کلمه علوّ آن هم در قالب«اعلی»و جمله اسمیّه،همه تأییدی برای آن دلهره هاست.
4- 4) .اسراء،81.

هستند.« لاٰ یُفْلِحُ السّٰاحِرُ» (1)6 برای افراد سالم و غیر لجوج،روشن شدن حقّ همان و تسلیم شدن همان.

« فَأُلْقِیَ» (گویا در باطن مجبور به سجده شدند) 7 انسان،موجودی است که می تواند در یک لحظه تصمیم بگیرد و تغییر عقیده و ایدئولوژی دهد.« فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ» 8 راه توبه برای همگان باز است،توبه از شرک،ایمان آوردن به خداست.« فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ» هر انسان منحرفی را بد ندانیم،شاید توبه کند.

9 انسان ها در انتخاب عقیده آزادند و مجبور محیط نیستند.« فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ» 10 سجده،از آثار یقین است،ایمان بدون سجده نمی شود.« فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً» 11 ساحران،در یک جمله،ایمان خود را به توحید و نبوّت اظهار داشتند.« آمَنّٰا بِرَبِّ هٰارُونَ وَ مُوسیٰ» (قدر زر زرگر شناسد،قدر گوهر گوهری)

[سوره طه (20): آیه 71]

اشاره

قٰالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ اَلَّذِی عَلَّمَکُمُ اَلسِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ اَلنَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنٰا أَشَدُّ عَذٰاباً وَ أَبْقیٰ (71)

(فرعون که تمام نقشه های خود را بر آب دید به ساحران)گفت:آیا قبل از آنکه به شما اجازه دهم،به او ایمان آوردید؟! بی گمان او بزرگ شماست که به شما سحر آموخته است.پس قطعاً دست ها و پاهای شما را بر خلاف (یکدیگر،یعنی دست راست و پای چپ یا به عکس)قطع خواهم کرد و شما را بر شاخه های درخت خرما به دار خواهم آویخت و به زودی خواهید دانست که شکنجه و مجازات کدام یک از ما سخت تر و پایدارتر است.

ص :365


1- 1) .الف و لام در کلمه«الساحر»برای عموم است.
نکته ها:

در آیه ی 61،موسی فرعونیان را به عذاب تهدید کرد،« لاٰ تَفْتَرُوا عَلَی اللّٰهِ کَذِباً فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذٰابٍ» در این آیه فرعون می گوید:به زودی می دانید که عذاب چه کسی سخت تر است.

پیام ها:

1 عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.« قٰالَ آمَنْتُمْ» فرعون،همه کارشناسان را برای نابودی حقّ جمع کرده بود،ولی همه به دست موسی علیه السلام هدایت شدند.

2 در نظام طاغوتی،خفقان حاکم است و مردم حتّی از آزادی عقیده نیز محرومند.« آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ» 3 تهدید و تهمت،شیوه ی کار طاغوت هاست.« إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ» 4 انبیا با روح انسان کار می کنند،ولی طاغوت ها با ضربه به جسم انتقام می گیرند.« فَلَأُقَطِّعَنَّ» ...غافل از آنکه با شکنجه و قتل نمی توان باور و اعتقادات مردم را تغییر داد.

5 ستمگران مغرور،خود را جاودانه می پندارند.« أَیُّنٰا أَشَدُّ عَذٰاباً وَ أَبْقیٰ»

[سوره طه (20): آیات 72 تا 73]

اشاره

قٰالُوا لَنْ نُؤْثِرَکَ عَلیٰ مٰا جٰاءَنٰا مِنَ اَلْبَیِّنٰاتِ وَ اَلَّذِی فَطَرَنٰا فَاقْضِ مٰا أَنْتَ قٰاضٍ إِنَّمٰا تَقْضِی هٰذِهِ اَلْحَیٰاةَ اَلدُّنْیٰا (72) إِنّٰا آمَنّٰا بِرَبِّنٰا لِیَغْفِرَ لَنٰا خَطٰایٰانٰا وَ مٰا أَکْرَهْتَنٰا عَلَیْهِ مِنَ اَلسِّحْرِ وَ اَللّٰهُ خَیْرٌ وَ أَبْقیٰ (73)

(ساحرانی که ایمان آورده بودند به فرعون)گفتند:ما هرگز تو را بر کسی که ما را آفریده و بر آن معجزاتی که برای ما آمده،ترجیح نخواهیم داد.پس تو هر حکم و قضاوتی که می خواهی بکن،تو فقط در این زندگانی دنیا حکم می کنی.

همانا ما به پروردگارمان ایمان آورده ایم تا خطاهای ما و آنچه را از سحر که بر آن وادارمان کردی بر ما ببخشد،و خداوند بهتر و پاینده تر است.

ص :366

نکته ها:

«خطایا»جمع«خطیئه»،به گناهان عمدی گفته می شود. (1)

جمله ی« مٰا أَکْرَهْتَنٰا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ »یعنی ما از خداوند به خاطر خطاهایی که تو ما را بر آن مجبور کردی،استغفار می کنیم.و مراد از اکراه بر سحر،احضار ساحران و عمل سحر آنان است. (2)

کسی که از جان خود در راه هدف الهی بگذرد،هر لحظه رشد بیشتری پیدا می کند.

ساحران در این آیات،سه گونه تعبیر درباره ی خداوند آوردند:« اَلَّذِی فَطَرَنٰا »،« آمَنّٰا بِرَبِّنٰا »، « وَ اللّٰهُ خَیْرٌ وَ أَبْقیٰ ».

در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم:هر کس خود را از دیگران برتر بداند مستکبر است.

پرسیدند:آیا افراد پاک که خود را بهتر از گناهکاران می دانند مستکبرند؟ امام ماجرای ایمان آوردن ساحران را بیان فرمود که انسان گاهی در چند لحظه تغییر فکر می دهد،بنا بر این خود را بهتر ندانید چون خبر از سرانجام و عاقبت ندارید. (3)

پیام ها:

1 انسان ها در عقیده و ایمان،آزاد و انتخابگرند و با تهدید و تطمیع نمی توان باورهای آنان را عوض کرد.«لاقطعن،لاصلبن... لَنْ نُؤْثِرَکَ» 2 دشمنان را از خود مأیوس کنید.« لَنْ نُؤْثِرَکَ» 3 ایمان،به انسان قدرت و جرأت می بخشد.آنان پس از ایمان آوردن گفتند:

« لَنْ نُؤْثِرَکَ» 4 ایمان،زمانی ارزش دارد که بر اساس منطق و بصیرت باشد.« لَنْ نُؤْثِرَکَ عَلیٰ مٰا جٰاءَنٰا مِنَ الْبَیِّنٰاتِ»

ص :367


1- 1) .لسان العرب.
2- 2) .اکراه،اگر به نحوی باشد که اختیار انسان گرفته شود،عذرخواهی و استغفار ندارد.بنا بر این استغفار ساحران از اکراه،نشان می دهد که اکراه فرعون در حد سلب اختیار نبوده است.
3- 3) .کافی،ج 8،ص 328.

5 ابرقدرت ها در دید مؤمنین واقعی،حقیر و بی ارزشند.« لَنْ نُؤْثِرَکَ» 6 نشانه ی ایمان واقعی،آمادگی برای فدا کردن تمام هستی در راه دفاع از ارزشهای الهی است.« مٰا جٰاءَنٰا مِنَ الْبَیِّنٰاتِ ... فَاقْضِ مٰا أَنْتَ قٰاضٍ» 7 کسی که ایمان ندارد،جذب هدیه طاغوت می شود،« إِنَّ لَنٰا لَأَجْراً» ولی مؤمن، همه چیز غیر از خدا را کوچک و بی ارزش می داند.« إِنَّمٰا تَقْضِی هٰذِهِ الْحَیٰاةَ الدُّنْیٰا» 8 اوّلین گام در عفو و بخشش الهی،ایمان به اوست.« آمَنّٰا بِرَبِّنٰا لِیَغْفِرَ لَنٰا» 9 سحر،گناه است و باید از آن توبه کرد.« لِیَغْفِرَ لَنٰا خَطٰایٰانٰا ... مِنَ السِّحْرِ» 10 طاغوت ها از تخصّص مردم سوء استفاده می کنند.« مٰا أَکْرَهْتَنٰا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ» 11 با دشمنان مقابله به مثل کنید.فرعون گفت:« لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنٰا أَشَدُّ عَذٰاباً وَ أَبْقیٰ» ، ساحرانی که ایمان آورده بودند گفتند:« وَ اللّٰهُ خَیْرٌ وَ أَبْقیٰ»

[سوره طه (20): آیات 74 تا 76]

اشاره

إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لاٰ یَمُوتُ فِیهٰا وَ لاٰ یَحْییٰ (74) وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ اَلصّٰالِحٰاتِ فَأُولٰئِکَ لَهُمُ اَلدَّرَجٰاتُ اَلْعُلیٰ (75) جَنّٰاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا وَ ذٰلِکَ جَزٰاءُ مَنْ تَزَکّٰی (76)

همانا هر کس که گناهکار و مجرم نزد پروردگار خود بیاید،پس برای او جهنّمی است که نه در آن می میرد(تا رهایی یابد)و نه(با خوشی)زندگی می کند.

و هر کس در حالی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده باشد، نزد او آید،پس برای آنان درجات عالی و برتر است.

(و)باغهای جاویدانی که در زیر آنها نهرها جاری است(و آنان برای)همیشه در آنجا خواهند بود،و این پاداش کسی است که(خود را از کفر و گناه)پاکیزه گرداند.

ص :368

نکته ها:

ساحران پس از ایمان آوردن،به فرعون گفتند:اِعمال شکنجه و قتل تو تنها در این چند روز دنیاست،در حالی که قهر یا لطف الهی دائمی است.هم دوزخیان در جهنّم ابدی هستند،« لاٰ یَمُوتُ فِیهٰا وَ لاٰ یَحْییٰ »و هم بهشتیان در بهشت،جاودانه اند.« جَنّٰاتُ عَدْنٍ ...

خٰالِدِینَ فِیهٰا»

جایگاه مؤمن بهشت است،امّا کسب درجه،مربوط به مقدار تزکیه اوست که باید تلاش کند و در تمام ابعاد خود را از آلودگی ها پاک و تزکیه کند؛تزکیه ی روح از عقاید انحرافی، تزکیه ی اخلاق از رذائل اخلاقی،تزکیه ی جسم از خبائث و تزکیه ی اعمال و رفتار از کارهای زشت و ناشایست.

پیام ها:

1 کسی که توبه نکند،مجرم محشور می شود.« مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً» (ساحران گفتند:

ما ایمان آوردیم تا خدا توبه ی ما را بپذیرد و ما را ببخشد،سپس گفتند:هر کس مجرم نزد خدا آید،یعنی بدون ایمان و توبه از کردار گذشته،جهنّم جایگاه اوست.) 2 از گناه بدتر،گناهکار مردن است.« یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً» 3 انسان باید ایمان خود را تا آخر عمر حفظ کند.« یَأْتِهِ مُؤْمِناً» 4 انسان در انتخاب عقیده آزاد است.« مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً ... مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً» 5 ایمان از عمل صالح جدا نیست.« مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصّٰالِحٰاتِ» 6 مؤمن واقعی،عامل به هر کار صالحی است.« عَمِلَ الصّٰالِحٰاتِ» 7 بهشت دارای سلسله مراتب است.« اَلدَّرَجٰاتُ الْعُلیٰ» 8 تزکیه،کلید بهشت است.« وَ ذٰلِکَ جَزٰاءُ مَنْ تَزَکّٰی» 9 مؤمن،اهل خودسازی و تزکیه است.« مُؤْمِناً ... لَهُمُ الدَّرَجٰاتُ ... جَزٰاءُ مَنْ تَزَکّٰی»

ص :369

[سوره طه (20): آیات 77 تا 79]

اشاره

وَ لَقَدْ أَوْحَیْنٰا إِلیٰ مُوسیٰ أَنْ أَسْرِ بِعِبٰادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی اَلْبَحْرِ یَبَساً لاٰ تَخٰافُ دَرَکاً وَ لاٰ تَخْشیٰ (77) فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِیَهُمْ مِنَ اَلْیَمِّ مٰا غَشِیَهُمْ (78) وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ مٰا هَدیٰ (79)

و به تحقیق ما به موسی وحی کردیم که بندگان مرا شبانه(از مصر)کوچ بده و برای آنان راهی خشک در میان دریا بگشا تا نه از تعقیب(فرعونیان) بترسی و نه(از غرق شدن،)بیمناک باشی.

پس فرعون با سپاهیانش آنان را دنبال کرد،پس(موجی)از دریا آنان را گرفت و به طور کامل غرق کرد.

و فرعون قوم خود را گمراه کرد و هیچ هدایتی نکرد.

نکته ها:

هنگامی که ساحران و مردم مصر به موسی علیه السلام ایمان آوردند و از تهدیدات فرعون نهراسیدند،راه امداد الهی گشوده شد.از این روی به موسی علیه السلام خطاب گردید که مردم را شبانه از مصر حرکت بده که دریا را برای تو خشک و شرّ فرعون را از شما دور می کنیم. (1)

«اسراء»به معنای حرکت در شب است،«یبس»به مکانی گفته می شود که قبلاً آب داشته، امّا اینک خشک شده و«درک»به خساراتی که دامنگیر انسان می شود گفته می شود،و مراد از« بِعِبٰادِی »بنی اسرائیل است.

پیام ها:

1 حرکت انبیا و شیوه ی مبارزه ی آنان برخاسته از وحی الهی است.« أَوْحَیْنٰا» 2 عزّت همراه آوارگی،بهتر از ذلّت در وطن است.« أَسْرِ بِعِبٰادِی»

ص :370


1- 1) .تفسیر فی ظلال القرآن.

3 اگر نمی توانیم در محیطی اثر بگذاریم،لا اقل آن محیط را ترک و از آنجا هجرت کنیم.« أَسْرِ بِعِبٰادِی» 4 از جمله اهداف بعثت انبیا،نجات مردم از شرّ طاغوت هاست.« أَسْرِ بِعِبٰادِی» 5 اوّلین گام علیه ظالم،خالی کردن اطراف اوست.« أَسْرِ بِعِبٰادِی» 6 خداوند یاور محرومان است.« بِعِبٰادِی» 7 هدایت و اداره ی مردم،بر عهده ی رهبران الهی است.« أَسْرِ بِعِبٰادِی فَاضْرِبْ» 8 معجزه ی موسی علیه السلام چنان جامعه را تکان داد و به حرکت واداشت که فرعون خود مجبور به تعقیب آنان گردید.« فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ» 9 دریا نیز همچون همه ی طبیعت،مأمور قهر یا مهر خداست.« فَغَشِیَهُمْ» 10 رهبران و حاکمان جامعه،در هدایت یا گمراهی مردم نقش کلیدی دارند.

« أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ مٰا هَدیٰ» 11 شعارهای انحرافی را بی پاسخ نگذارید.فرعون می گفت:« مٰا أَهْدِیکُمْ إِلاّٰ سَبِیلَ الرَّشٰادِ» (1)امّا خداوند می فرماید:« وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ مٰا هَدیٰ» فرعون نه تنها مردم را هدایت نکرد بلکه گمراه کرد.

[سوره طه (20): آیه 80]

اشاره

یٰا بَنِی إِسْرٰائِیلَ قَدْ أَنْجَیْنٰاکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ وَ وٰاعَدْنٰاکُمْ جٰانِبَ اَلطُّورِ اَلْأَیْمَنَ وَ نَزَّلْنٰا عَلَیْکُمُ اَلْمَنَّ وَ اَلسَّلْویٰ (80)

ای بنی اسرائیل! همانا ما شما را از(دست)دشمنانتان نجات دادیم و با شما در سمت راست کوه طور،قرار و وعده گذاردیم و بر شما(غذاهای آماده ای همچون)منّ و سلوی نازل کردیم.

نکته ها:

مسأله ی نجات بنی اسرائیل از ستم فرعون و نزول غذاهای مَنّ و سَلویٰ در حالی که در

ص :371


1- 1) .غافر،29.

بیابان سرگردان بودند،بارها در قرآن ذکر شده است.

«من»ظاهراً عسل و ترنجبین و«سلوی»نوعی پرنده حلال گوشت و لذیذ است.

« وٰاعَدْنٰاکُمْ جٰانِبَ الطُّورِ »اشاره به جریان رفتن حضرت موسی همراه جمعی از بنی اسرائیل به میعادگاه طور است که در آنجا خداوند الواح تورات را بر موسی نازل کرد.

پیام ها:

1 یادآوری نعمت های الهی،یکی از وظایف انبیا و زمینه ی رشد و تشکر انسان است.« یٰا بَنِی إِسْرٰائِیلَ قَدْ أَنْجَیْنٰاکُمْ» ...

2 آزادی و امنیّت از بزرگ ترین نعمت های الهی و زمینه ساز استفاده از سایر نعمت هاست.« أَنْجَیْنٰاکُمْ» ...

3 پس از سقوط طاغوت و تشکیل حکومت،مهم ترین نیاز،قانون است.

« أَنْجَیْنٰاکُمْ ... وٰاعَدْنٰاکُمْ» (وعده ی خدا اعطای تورات و قانون الهی بود) 4 همه ی الطاف از جانب خداوند است.« أَنْجَیْنٰاکُمْ وٰاعَدْنٰاکُمْ نَزَّلْنٰا» 5 نعمت معنوی بر نعمت مادّی مقدم است.ابتدا فرمود:« وٰاعَدْنٰاکُمْ» که مربوط به نزول تورات است،سپس فرمود:« اَلْمَنَّ وَ السَّلْویٰ» که غذای جسم است.

[سوره طه (20): آیه 81]

اشاره

کُلُوا مِنْ طَیِّبٰاتِ مٰا رَزَقْنٰاکُمْ وَ لاٰ تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَویٰ (81)

(اینک)از چیزهای پاکیزه ای که روزی شما کرده ایم بخورید،و(لی)در آن طغیان نکنید که قهر و غضب من بر شما وارد خواهد شد و هر کس که قهر من او را بگیرد،قطعاً سقوط کرده است.

پیام ها:

1 اصل در چیزهای طیّب و پاکیزه،مباح بودن استفاده از آنهاست.« کُلُوا مِنْ طَیِّبٰاتِ» پس تحریم طیّبات ممنوع است.

ص :372

2 ادیان الهی به بهداشت تغذیه توجّه دارند.« کُلُوا مِنْ طَیِّبٰاتِ» ...

3 طبع انسان یکی از معیارهای شناخت حلال هاست.« طَیِّبٰاتِ» (طیّب به چیزی گفته می شود که مطابق طبع و دلپسند باشد.) 4 رعایت نکردن احکام خوردنی ها،از بسترهای طغیان است.« کُلُوا ... لاٰ تَطْغَوْا» 5 امّت های رها شده از ستم،در معرض طغیان هستند.« أَنْجَیْنٰاکُمْ ... کُلُوا ... وَ لاٰ تَطْغَوْا» 6 حلال های الهی را در راه حرام مصرف نکنیم.« لاٰ تَطْغَوْا فِیهِ» 7 مصرف بیش از اندازه ی مورد نیاز،سرپیچی از حکم خداست.« لاٰ تَطْغَوْا فِیهِ» 8 قهر الهی نسبت به طغیان گران تهدیدی جدی است.« فَیَحِلَّ» 9 طغیان در مصرف از گناهان کبیره است،چون عذاب الهی را در پی دارد.

« لاٰ تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی» 10 سقوط واقعی،گرفتار شدن به غضب الهی است،نه ورشکستگی های سیاسی،اقتصادی و امثال آن.« مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَویٰ»

[سوره طه (20): آیه 82]

اشاره

وَ إِنِّی لَغَفّٰارٌ لِمَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً ثُمَّ اِهْتَدیٰ (82)

و البتّه من،هر کس را که توبه کند و ایمان آورد و کار شایسته انجام دهد، به هدایت برسد،قطعاً می بخشم.

نکته ها:

به دنبال آیه ی قبل که با تهدید به اتمام رسید،این آیه بشارت الهی را به همراه دارد و این شیوه در همه جای قرآن دیده می شود.

توبه از هر گناه و خلاف باید متناسب با همان گناه و خلاف باشد.مثلاً توبه کسی که نماز نخوانده،قضای نماز است،توبه ی مردم آزاری،عذرخواهی است،توبه ی کتمانِ حقایق، بیان آن است،توبه ی شرک،ایمان به خداست،توبه ی مال مردم خواری،ردّ اموال به صاحبان آن است.

ص :373

گرچه در این آیه سخن از بخشش توبه کنندگان است،امّا در آیه ی دیگر می خوانیم:

کسانی که بعد از ایمان،کفر بورزند و بر آن بیفزایند،دیگر هرگز توبه آنان قبول نخواهد شد.

« إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْدَ إِیمٰانِهِمْ ثُمَّ ازْدٰادُوا کُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ» (1)انبیای الهی نیز از خدا طلب مغفرت می کردند؛آدم علیه السلام:« إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنٰا» (2)،نوح علیه السلام:« إِلاّٰ تَغْفِرْ لِی وَ تَرْحَمْنِی» (3)،ابراهیم علیه السلام:« أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی» (4)،موسی علیه السلام:« رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی» (5)،عیسی علیه السلام:« وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ» (6)و محمّد صلی اللّٰه علیه و آله:« وَ اسْتَغْفِرْهُ» (7)در روایات مراد از« اِهْتَدیٰ »،هدایت به ولایت اهل بیت علیهم السلام دانسته شده است. (8)

پیام ها:

1 راه توبه بر آنان که مشمول غضب الهی شده اند،باز است.« فَقَدْ هَویٰ ... إِنِّی لَغَفّٰارٌ» 2 بازگشت واقعی انسان،مغفرت و آثار بسیاری را از جانب خدا در پی دارد.« إِنِّی لَغَفّٰارٌ لِمَنْ تٰابَ» 3 توبه با شرایطی پذیرفته می شود.الف:بازگشت« تٰابَ» ،ب:ایمان« آمَنَ» ،ج:کار خوب« عَمِلَ صٰالِحاً» ،د:هدایت پذیری« اِهْتَدیٰ».

4 حتّی ایمان و عمل صالح بدون هدایت پذیری از هادیان الهی کافی نیست.

« آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً ثُمَّ اهْتَدیٰ» (آری،اگر ایمان و عمل صالح باشد،ولی انسان در خط هدایت هادیان الهی قرار نگیرد،صید سامری و بلعم باعوراها می شود.) 5 مؤمن بودن و مؤمن شدن مهم است،امّا مؤمن ماندن مهم تر است.« ثُمَّ اهْتَدیٰ»

[سوره طه (20): آیات 83 تا 85]

اشاره

وَ مٰا أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یٰا مُوسیٰ (83) قٰالَ هُمْ أُولاٰءِ عَلیٰ أَثَرِی وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضیٰ (84) قٰالَ فَإِنّٰا قَدْ فَتَنّٰا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ اَلسّٰامِرِیُّ (85)

و(به موسی گفتیم:)ای موسی! چه چیز سبب تعجیل(و پیشی گرفتن)تو از قومت شد؟!(چرا زودتر به وعدگاه آمدی؟)

ص :374


1- 1) .آل عمران،90.
2- 2) .اعراف،23.
3- 3) .هود،47.
4- 4) .شعراء،82.
5- 5) .اعراف،151.
6- 6) .مائده،118.
7- 7) .نصر،4.
8- 8) .کافی،ج 8،ص 393.

(موسی)گفت:آنها(قوم من)به دنبال من هستند و پروردگارا! برای خشنودی تو به سوی تو شتاب کردم.

(خداوند)فرمود:همانا ما قوم تو را بعد از(آمدن)تو آزمایش کردیم و سامری آنها را گمراه کرد.

نکته ها:

امام صادق علیه السلام در ذیل آیات فوق،سیمای عاشق را چنین بیان فرمود:انسان مشتاق نه در فکر غذا،لباس و مسکن است و نه آرام و قرار دارد تا به محبوبش برسد،همان گونه که حضرت موسی به عشقِ دریافت وحی،خواب و خوراک نداشت و فرمود:خدایا! من زودتر از قوم خود آمده ام تا تو راضی شوی. (1)

پیام ها:

1 پیامبر نیز در مقابل عملکرد خود مسئول است.« مٰا أَعْجَلَکَ» ...

2 رهبر باید پیشگام باشد تا امّت به دنبال او حرکت کنند.« أُولاٰءِ عَلیٰ أَثَرِی» 3 موسی علیه السلام عاشق خدا و استماع کلام الهی بود.« عَجِلْتُ إِلَیْکَ» 4 عجله در کار خیر و برای کسب رضای الهی مانعی ندارد.« عَجِلْتُ ... لِتَرْضیٰ» 5 بالاترین هدف انبیا و مقصد اعلای آنان،جلب رضایت الهی است.« لِتَرْضیٰ» 6 با حضور رهبر در جامعه،از دشمنان کاری ساخته نیست.منحرفان،از غیبت و نبود رهبر الهی سوء استفاده می کنند.« مِنْ بَعْدِکَ» 7 امّت ها در غیبت پیشوایان،در معرض آزمون و فتنه هستند.« فَتَنّٰا ... مِنْ بَعْدِکَ» 8 نقش هنر و هنرمند غیر متعهّد در تخریب باورهای دینی و انحراف مردم،

ص :375


1- 1) .تفسیر صافی.

کمتر از قدرت طاغوت نیست.« أَضَلَّهُمُ السّٰامِرِیُّ» 9 ارتداد برای تازه ایمان آورده ها،خطر و تهدیدی جدّی است.« أَضَلَّهُمُ السّٰامِرِیُّ» 10 اصحاب پیامبر بودن کافی نیست،حسن عاقبت و استواری دینی لازم است.

« أَضَلَّهُمُ السّٰامِرِیُّ» (خداوند بنی اسرائیل را نجات داد و طیّبات را روزی آنان کرد،امّا بد عاقبت شدند.)

[سوره طه (20): آیه 86]

اشاره

فَرَجَعَ مُوسیٰ إِلیٰ قَوْمِهِ غَضْبٰانَ أَسِفاً قٰالَ یٰا قَوْمِ أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً أَ فَطٰالَ عَلَیْکُمُ اَلْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی (86)

پس موسی خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خود بازگشت(و)گفت:ای قوم من! آیا پروردگارتان به شما وعده ای نیکو(نزول تورات)نداد؟ آیا مدّت(غیبت من)بر شما طولانی شد؟ یا اینکه می خواستید خشمی از طرف پروردگارتان بر شما فرود آید،که با قرار و موعد من تخلّف کردید؟!

نکته ها:

در این آیه به دو وعده اشاره شده است،یکی وعده ای از جانب خداوند که نزول تورات بوده است، «أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً» و دیگری،وعده ای از طرف موسی علیه السلام با مردم که در زمان غیبت او از برادرش هارون اطاعت کنند،ولی مردم با گوساله پرستی آنها را نادیده گرفتند.البتّه موسی هنگام توبیخ آنان،علّت انحرافشان را سؤال کرد و پرسید:آیا انحراف شما عامدانه بود وبا آگاهی به سراغ قهر خدا رفتید؟ یا از روی غفلت به آن روی آوردید؟ آیا به خاطر اینکه سی روز غیبت من به چهل روز منتهی گردید،شما منحرف شدید؟ و آیا...

. (1)

در این آیه همچون آیه ی 81،از حلول غضب الهی سخن به میان آمده است،لیکن در

ص :376


1- 1) .تفسیر مراغی.

آنجا عامل غضب،طغیان و در اینجا پیمان شکنی مردم بیان شده است.اینها عواملی است که رمز سقوط بنی اسرائیل در آنها نهفته است.

پیام ها:

1 همین که از انحرافی با خبر شدید،فوراً عکس العمل نشان دهید.« فَرَجَعَ » (حرف«فا»در« فَرَجَعَ »نشانه فوریت است.) 2 غیرت دینی از صفات بارز اولیای خداست.« غَضْبٰانَ أَسِفاً» (رهبران دینی و اولیای خدا،غصه ی انحراف مردم را می خورند.) 3 خشم و غضبی که در راه رضای الهی باشد مذموم نیست.« غَضْبٰانَ أَسِفاً» (خشم و تأسّف اولیای خدا،به خاطر ارتداد و انحراف معنوی مردم است.) 4 در جای خود باید خطاکار را توبیخ کرد.« أَ لَمْ یَعِدْکُمْ» 5 عدم حضور رهبر،یا تغییرات جزئی در برنامه ها،نباید سبب انحراف و ارتداد شود.« أَ فَطٰالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ» 6 ارتجاع،ارتداد و عهدشکنی،عامل قهر و غضب الهی است.« فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی» 7 قهر و غضب از لوازم تربیت است.« غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ» 8 تخلّف از عهد و پیمان پیامبر،عامل قهر خداوند است.« یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ ...

فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی»

(میان انبیا و مردم تعهّدات و قرارهایی است که این قرارها شامل سیره،احکام و نمایندگان آنها در میان مردم می شود که باید مردم به آنها وفادار باشند،و قرار موسی تبعیت از هارون بود.) 9 تخلّف از وصیّ و نماینده پیامبر،تخلّف از خود اوست.« فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی » (تخلّف از پیروی هارون،تخلّف از موسی می باشد.) (1)10 هنگام توبیخ،روزنه ی توبه و بازگشتی را برای خلافکار باز بگذارید.« أَ فَطٰالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ» (از سؤال های متعدّد موسی،این پیام استفاده می شود.)

ص :377


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

[سوره طه (20): آیه 87]

اشاره

قٰالُوا مٰا أَخْلَفْنٰا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنٰا وَ لٰکِنّٰا حُمِّلْنٰا أَوْزٰاراً مِنْ زِینَةِ اَلْقَوْمِ فَقَذَفْنٰاهٰا فَکَذٰلِکَ أَلْقَی اَلسّٰامِرِیُّ (87)

(مردم به موسی)گفتند:ما به میل و اراده ی خود خلاف وعده نکردیم، و لیکن از زیور آلات قومِ(فرعون،چیزها و)بارهایی بر ما نهاده شد،پس ما آنها را(در آتش)افکندیم پس اینگونه سامری(بر ما)القا کرد.

پیام ها:

1 گناهکاران برای فرار از مجازات،به بهانه هایی چون اجبار و اکراه و فشار خارجی پناه می برند.« مٰا أَخْلَفْنٰا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنٰا» 2 مال حرام،خرج کار حرام می شود.« مِنْ زِینَةِ الْقَوْمِ» (زیور آلاتی که فرعونیان از راه ظلم بدست آورده بودند و به ارث به بنی اسرائیل رسیده بود،سرانجام خرج ساخت بت و گوساله شد.) (1)3 چه بسا جلوه ها،زیورها و اموال دنیا که برای انسان وزر و وبال است.« أَوْزٰاراً» 4 منحرفان از سرمایه ی خود مردم برای گمراه کردن آنان و رسیدن به اهداف شوم خویش استفاده می کنند.« مِنْ زِینَةِ الْقَوْمِ» 5 جامعه ی سست ایمان و سلطه پذیر،با یک ترفند هنرمندانه همه چیز خود را می بازد.« فَکَذٰلِکَ أَلْقَی السّٰامِرِیُّ» 6 تلقین منحرفان و هنرنمایی آنان در جامعه بی اثر نیست.« أَلْقَی السّٰامِرِیُّ» 7 شخص مجرم می کوشد تا گناه را به گردن دیگران بیندازد.« أَلْقَی السّٰامِرِیُّ» 8 بزرگ ترین ضربه ها را عوامل خودی منحرف می زنند.« اَلسّٰامِرِیُّ»

[سوره طه (20): آیات 88 تا 89]

اشاره

فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوٰارٌ فَقٰالُوا هٰذٰا إِلٰهُکُمْ وَ إِلٰهُ مُوسیٰ فَنَسِیَ (88) أَ فَلاٰ یَرَوْنَ أَلاّٰ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً وَ لاٰ یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لاٰ نَفْعاً (89)

ص :378


1- 1) .تفسیر نمونه.

پس(سامری)برای آنها پیکر گوساله ی نری که دارای صدایی بود پدید آورد،آن گاه(با پیروانش به مردم)گفتند:این خدای شما و خدای موسی است.پس سامری(خدا و همه ی تعلیمات موسی را)فراموش کرد.

پس آیا نمی بینند که(این گوساله)برایشان پاسخی ندارد و مالک(هیچ گونه)سود و زیانی برای آنها نیست؟!

نکته ها:

از جمله هنرهای سامری این بود که چگونگی ساخت گوساله را به مردم نشان نداد و مردم یک دفعه با پیکر گوساله ای صدادار مواجه شدند.« فَأَخْرَجَ» بنی اسرائیل نیندیشیدند که اگر گوساله قابل پرستیدن است،خود سامری که سازنده ی آن است به طریق اولی قابل پرستش است.

پیام ها:

1 هنری که با جامعه شناسی و روانشناسی همراه باشد،مؤثّرتر است.« فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً» (عامل موفقّیت سریع سامری در جلب توجّه بنی اسرائیل،شناختِ زمینه های بت پرستی و گاوپرستی در آن جامعه و حضور نداشتن رهبر بود.) 2 هنر در اختیار افراد منحرف،همچون تیغ در کف زنگی مست،مهلک و خطرناک است همچون گوساله ی سامری.« أَلْقَی السّٰامِرِیُّ» 3 مجسمه سازی،ذوب فلزات و ریخته گری،سابقه طولانی دارد.« عِجْلاً جَسَداً» 4 بزرگ ترین خطری که هر امّت و انقلابی را تهدید می کند،ارتجاع،ارتداد و انحراف فرهنگی و عقیدتی است.« هٰذٰا إِلٰهُکُمْ» 5 فطرت همه ی انسان ها بر خداپرستی است،انبیا علیهم السلام راه صحیح و معبود واقعی را نشان می دهند،امّا سامری ها،کج راهه و گوساله ها را.« هٰذٰا إِلٰهُکُمْ» 6 اگر بزرگان و رهبران قوم با تهمت خراب شوند،راه برای خراب کردن دیگر

ص :379

افراد هموار می شود.« وَ إِلٰهُ مُوسیٰ» 7 نتیجه ی فراموش نمودن احکام و دستورات الهی و جدا شدن از رهبران دینی، انحراف و بدعاقبتی است.« فَنَسِیَ» (می گویند:سامری از یاران موسی علیه السلام بود که تعهّدات خویش را در قبال او فراموش کرد.) (1)8 راه و مکتب انبیا،استدلالی و منطقی است.« أَ فَلاٰ یَرَوْنَ ... لاٰ یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لاٰ نَفْعاً » (عقل می گوید که معبود انسان باید قدرت جلب منفعت را برای انسان و دفع شرور را از او داشته باشد.)

[سوره طه (20): آیات 90 تا 91]

اشاره

وَ لَقَدْ قٰالَ لَهُمْ هٰارُونُ مِنْ قَبْلُ یٰا قَوْمِ إِنَّمٰا فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّکُمُ اَلرَّحْمٰنُ فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی (90) قٰالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عٰاکِفِینَ حَتّٰی یَرْجِعَ إِلَیْنٰا مُوسیٰ (91)

و البتّه هارون(نیز)پیش از این(آمدن موسی)به آنان گفته بود:ای قوم من! شما قطعاً به واسطه ی آن(گوساله)،مورد آزمایش قرار گرفته اید و همانا پروردگار شما خداوند رحمان است،پس از من پیروی کنید و دستور مرا اطاعت نمایید.

(اما قوم مرتدّ،به هارون)گفتند:ما هم چنان برپاداریم(و هرگز از پرستش آن دست بر نخواهیم داشت)تا موسی به سوی ما باز گردد.

پیام ها:

1 بعضی چنان خودباخته اند که نه عقل بر آنان حکمفرماست« أَ فَلاٰ یَرَوْنَ» و نه پیامبر برایشان راهنما.« قٰالَ لَهُمْ هٰارُونُ» 2 انحراف و ارتداد بنی اسرائیل آگاهانه بوده است.« وَ لَقَدْ قٰالَ لَهُمْ هٰارُونُ» ...

ص :380


1- 1) .تفسیر نمونه.

3 وظیفه رهبر و پیروانش هنگام بروز بدعت،فریاد و اتمام حجّت است.« وَ لَقَدْ قٰالَ لَهُمْ هٰارُونُ» 4 انبیا دلسوز مردمند.« وَ لَقَدْ قٰالَ لَهُمْ هٰارُونُ ... یٰا قَوْمِ» 5-آزمایش انسان ها یک سنّت قطعی الهی است،لیکن ابزار آن متفاوت است.

« إِنَّمٰا فُتِنْتُمْ بِهِ» 6 یادآوری لطف و رحمت الهی می تواند زمینه ی ارشاد و توبه را برای انسان ها فراهم نماید.« رَبَّکُمُ الرَّحْمٰنُ» 7 اطاعت از وصی و نماینده پیامبر واجب است.« فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی» 8 پیروی از رهبران الهی،مایه ی مصونیت از فتنه هاست.« فُتِنْتُمْ ... أَطِیعُوا أَمْرِی» 9 برای افراد لجوج،فریاد پیامبران نیز بی اثر است.« قٰالُوا لَنْ نَبْرَحَ» 10 بنی اسرائیل بجای فکر،شخصیّت گرا بودند.« حَتّٰی یَرْجِعَ إِلَیْنٰا مُوسیٰ»

[سوره طه (20): آیات 92 تا 94]

اشاره

قٰالَ یٰا هٰارُونُ مٰا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا (92) أَلاّٰ تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی (93) قٰالَ یَا بْنَ أُمَّ لاٰ تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لاٰ بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرٰائِیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی (94)

(موسی در حالی که موی سر و صورت برادر را گرفته بود به او)گفت:ای هارون! زمانی که دیدی آنان گمراه شدند،چه چیز تو را بازداشت؟

از اینکه مرا پیروی نکنی؟(چرا برای نجات مردم فوراً به سراغ من نیامدی؟)آیا دستور مرا نافرمانی کردی؟

(هارون در جواب)گفت:(ای برادر و)ای فرزند مادرم!(موی)ریش و سر مرا(به مؤاخذه)مگیر،همانا من ترسیدم(با برخورد تند من،آنها متفرّق شوند و)تو بگویی میان بنی اسرائیل تفرقه انداختی و کلام مرا مراقبت نکردی!

ص :381

نکته ها:

هنگامی که حضرت موسی علیه السلام از کوه طور بازگشت و قوم خود را منحرف دید،سه گروه را زیر سؤال برد:الف:مردم« یٰا قَوْمِ أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ» ،ب:هارون علیه السلام« یٰا هٰارُونُ مٰا مَنَعَکَ» ...، ج:سامری« فَمٰا خَطْبُکَ یٰا سٰامِرِیُّ».

به گفته ی تفسیر أطیب البیان،چون هارون علیه السلام پیامبر و معصوم است و به وظیفه ی نهی از منکر خود نیز عمل کرده است،می توان مؤاخذه موسی علیه السلام را به اصطلاح یک جنگ زرگری دانست که به در می گوید تا دیوار بشنود.به هارون می گوید که مردم حساب کار خود را بکنند.

در تفسیر صافی به نقل از امام صادق علیه السلام آمده است که توبیخ موسی علیه السلام برای آن بود که چرا هارون علیه السلام به محض دیدن آن وضع،آن را فوراً به موسی اطلاع نداد.

در شیوه ی تبلیغ گاه می بایست برای تکان دادن افکار عمومی و ایجاد لرزه بر اندام مرده ی جامعه،دست به کار تازه ای زد.چنانچه موسی علیه السلام آن برخورد تند را با جانشین معصوم خویش انجام داد و یا حضرت علی علیه السلام در هنگام خطبه خواندن سیلی محکمی به صورت خود زدند،تا مردم را توجّه دهند.

پیام ها:

1 رهبران باید پاسخگوی انحرافات مردم باشند.« یٰا هٰارُونُ مٰا مَنَعَکَ» 2 سکوت و بی تفاوتی مسئولین،مورد توبیخ است.« مٰا مَنَعَکَ» 3 بدعاقبتی،آفتی برای دینداران است.« رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا» 4 پیامبر می تواند فرمان بَر پیامبر دیگر باشد.« أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی» 5 در جامعه باید مدیریت واحد حاکم باشد.« أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی» 6 برای خاموش کردن غضب دیگران،از کلمات عاطفی استفاده کنیم.« یَا بْنَ أُمَّ» 7 دین و دینداری مهم تر از فامیل داری است.« لاٰ تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی» 8 غیرت و تعصّب دینی،لازمه ی پیامبری است.« لاٰ تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی» 9 به متّهم فرصت دفاع بدهیم.« لاٰ تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی»

ص :382

10 موی بلند و زلف داشتن برای مرد جایز است.« وَ لاٰ بِرَأْسِی» 11 خطر تفرقه ی یک امّت،هارون پیامبر را نیز می ترساند.« إِنِّی خَشِیتُ» 12 حفظ وحدت،مهم تر از نجات یک گروه است.« إِنِّی خَشِیتُ ... فَرَّقْتَ» 13 در تصمیم گیری ها باید به مسئله ی اهمّ و مهم توجّه کرد.« إِنِّی خَشِیتُ» 14 در برخوردهای انقلابی باید به عوارض کار توجّه کرد و نباید یک سو نگر بود.« إِنِّی خَشِیتُ» ...

15 خطر تفرقه افکنی مهم تر از خطر سکوت در برابر انحراف است.« فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرٰائِیلَ» ...

[سوره طه (20): آیات 95 تا 96]

اشاره

قٰالَ فَمٰا خَطْبُکَ یٰا سٰامِرِیُّ (95) قٰالَ بَصُرْتُ بِمٰا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ اَلرَّسُولِ فَنَبَذْتُهٰا وَ کَذٰلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی (96)

(سپس موسی به سامری)گفت:ای سامری!(منظور تو از)این کار(و فتنه ی)بزرگ که کردی چیست؟

(سامری)گفت:من به چیزی پی بردم که(دیگران)به آن پی نبردند،پس من مشتی از آثار رسول(حقّ)را بر گرفتم،پس آن را(در گوساله)افکندم و این گونه نفسم این کار را در نظرم بیاراست(و فریب داد).

نکته ها:

جمله ی«بصرت به»معمولاً در«بصیرت»به معنای فهمیدن که جمع آن«بصائر»است بکار می رود،نه در«بصر»به معنای چشم که جمع آن«ابصار»است. (1)

در کتاب«احتجاج طبرسی»آمده است که وقتی حضرت علی علیه السلام بصره را فتح کرد،مردم

ص :383


1- 1) .مفردات راغب.

دور آن حضرت را گرفتند تا سخنان او را بشنوند،چشم حضرت در میان مردم به حسن بصری افتاد که چیزی را یادداشت می کرد.

امام علیه السلام با صدای بلند او را مخاطب قرار داده و فرمودند:چه می کنی؟ عرض کرد سخنان شما را می نویسم تا برای دیگران بازگو نمایم.امام علیه السلام فرمودند:آگاه باشید که هر قوم و جمعیّتی یک سامری دارد و تو ای حسن! سامری این امّت هستی،تو از من آثار رسول خدا را می گیری و با هوای نفس و تفسیر به رأی خودت،مکتب تازه ای می سازی و مردم را به آن فرا می خوانی. (1)

بر طبق تفاسیر المیزان،فرقان و نمونه،مراد سامری از« فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ »آن است که من مقداری از آثار موسی را فراگرفته و بر آن مؤمن شدم،سپس آن را رها کرده و گوساله را ساختم و قهراً جمله ی« بَصُرْتُ بِمٰا لَمْ یَبْصُرُوا »یعنی به طرحی برای انجام این کار پی بردم که دیگران از آن غافل بودند و این معنا با حدیث فوق مناسب تر است.

پیام ها:

1 برای برطرف کردن انحراف،ابتدا باید ریشه ی انحراف را بررسی کرد.« فَمٰا خَطْبُکَ یٰا سٰامِرِیُّ» 2 با منحرفان و مفسدان فرهنگی باید برخورد کرد.« فَمٰا خَطْبُکَ یٰا سٰامِرِیُّ» 3 در یک انقلاب،همه ی مردم از درون عوض نمی شوند،بلکه افرادی مثل سامری ها منتظر فرصت می مانند.« فَمٰا خَطْبُکَ یٰا سٰامِرِیُّ» 4 گاهی منحرفین،دریافت هایی دارند که متدیّنین از آن بی خبرند.« بَصُرْتُ بِمٰا لَمْ یَبْصُرُوا» 5 طرّاحان انحراف،از جهل مردم استفاده می کنند.« بِمٰا لَمْ یَبْصُرُوا» 6 سردمداران باطل برای انحراف مردم،حتّی از مقدّسات نیز سوء استفاده می کنند.« مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ» (سیاستِ مذهب علیه مذهب)

ص :384


1- 1) .تفسیر نمونه.

7 اگر هنر با هوای نفس همراه شد،بالاترین خطرهاست.« سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی» 8 تا انسانی از درون فریب نفس خویش را نخورد،نمی تواند دیگران را فریب دهد.« سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی»

[سوره طه (20): آیات 97 تا 98]

اشاره

قٰالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی اَلْحَیٰاةِ أَنْ تَقُولَ لاٰ مِسٰاسَ وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ اُنْظُرْ إِلیٰ إِلٰهِکَ اَلَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عٰاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی اَلْیَمِّ نَسْفاً (97) إِنَّمٰا إِلٰهُکُمُ اَللّٰهُ اَلَّذِی لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ وَسِعَ کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً (98)

(موسی به سامری)گفت:پس برو(دور شو)،پس همانا بهره ی تو در دنیا این است که(به دردی مبتلا خواهی شد که دائماً)می گویی:«به من دست نزنید»و همانا برای تو(در آخرت)میعادگاهی است که هرگز از آن تخلّف نخواهد شد.و(اکنون)به سوی معبودت که پیوسته آن را پرستش می کردی نگاه کن،ما حتماً آن را می سوزانیم(و)سپس خاکستر و ذرّات آن را به دریا خواهیم پاشید.

(ای قوم من!)همانا معبود شما«اللّٰه»است که معبودی جز او نیست(و) علم او همه چیز را فرا گرفته است.

نکته ها:

در تفاسیر مجمع البیان و صافی حدیثی آمده است که حضرت موسی علیه السلام قصد داشت تا سامری را به قتل برساند،امّا خداوند به او وحی فرمود که چون سامری مرد سخاوتمندی است از کشتن او صرف نظر نما،از این روی موسی علیه السلام با جمله «فَاذْهَبْ» او را از میان قوم بنی اسرائیل طرد کرد.

کلمه« لاٰ مِسٰاسَ »به معنای گرفتار شدن به بیماری است که به هیچ وجه احدی با او تماس نگیرد.سرانجام سامری به یک بیماری روانی گرفتار شد که از مردم فرار می کرد

ص :385

و هرکس به او نزدیک می شد فریاد می زد:« لاٰ مِسٰاسَ »دور شو،دور شو. (1)

حضرت موسی علیه السلام برای سامری چندین مجازات قرار داد:

الف:طرد« فَاذْهَبْ »،ب:نفرین« لاٰ مِسٰاسَ »،ج:تهدید به عذاب آخرت« لَکَ مَوْعِداً »،د:

آتش زدن گوساله« لَنُحَرِّقَنَّهُ ».

پیام ها:

1 بعد از ثبوت جرم،باید مجرم را مجازات کرد.« سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی فَاذْهَبْ» 2 یکی از مراحل نهی از منکر،طرد مجرمان و کافران است.« فَاذْهَبْ» 3 مفسدین فرهنگی را باید از میان جامعه طرد کرد.آزادی فکر به معنای باز گذاشتن دست منحرفان در گمراه کردن دیگران نیست.« فَاذْهَبْ» 4 انبیا با علم غیب،از آینده افراد خبر می دهند.« أَنْ تَقُولَ لاٰ مِسٰاسَ» 5 بعضی از امراض،قهر الهی است.« لاٰ مِسٰاسَ» 6 برای مروّجین فکرهای باطل،مجازات دنیوی وسیله ی تخفیف در کیفرهای اخروی نیست.« لاٰ مِسٰاسَ وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً» 7 شاید بتوان از کیفرهای دنیوی فرار کرد،ولی از عذاب اخروی و قهر الهی در آخرت راه گریزی نیست.« لَکَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ» 8 بدترین نوع جرم،اصرار مجرم بر جرم است.« ظَلْتَ عَلَیْهِ عٰاکِفاً» (سامری خود نیز گوساله خود را می پرستید.) 9 ابزار گناه و آثار انحراف باید نابود شود. (2)« لَنُحَرِّقَنَّهُ» 10 محو آثار کفر و شرک باید در ملإ عام وبا حضور مردم باشد.« لَنُحَرِّقَنَّهُ» و نفرمود:«لاحرقنه»

ص :386


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .همان گونه که پیامبر اسلام دستور داد مسجد ضرار را نخست بسوزانند و باقیمانده آن را ویران کنند و آنجا را محلّ زباله های مردم مدینه قرار داد.تفسیر نمونه.

11 حفظ افکار مردم از حفظ طلا مهم تر است.گاهی باید برای ایجاد موج و مبارزه با منکر،اشیای قیمتی فدا شوند.« لَنُحَرِّقَنَّهُ» 12 غیرت دینی و قاطعیّت در برابر انحراف،لازمه ی رهبری است.« لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ» (سوزاندن طلا و به دریا ریختن آن،تصمیم قطعی موسی بود) 13 باید نشان داد که چیزهای نابود شدنی شایستگی پرستش را ندارند.« لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ» 14 هر گاه باطلی را محو کردید به جای آن حقّ را مطرح کنید.« إِنَّمٰا إِلٰهُکُمُ اللّٰهُ» 15 خدایی قابل عبادت است که احاطه علمی بر همه چیز داشته باشد.« وَسِعَ کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً»

[سوره طه (20): آیه 99]

اشاره

کَذٰلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبٰاءِ مٰا قَدْ سَبَقَ وَ قَدْ آتَیْنٰاکَ مِنْ لَدُنّٰا ذِکْراً (99)

(ای پیامبر!)ما این گونه از اخبار گذشته بر تو حکایت می کنیم و همانا ما از جانب خویش به تو ذکر(قرآن)داده ایم.

نکته ها:

در نقل تاریخ انبیا برکات زیادی وجود دارد از جمله:

الف:افزایش علم و آگاهی،ب:بدست آوردن بصیرت و پیدا کردن راه سعادت،ج:تنبیه و تذکّر مردم،د:بشارت و دلگرمی مؤمنین.

پیام ها:

1 نقل تاریخ،یکی از شیوه های تربیتی قرآن است.« کَذٰلِکَ نَقُصُّ» 2 داستان های قرآن،بهترین و صادق ترین داستان هاست،زیرا گوینده ی آن خداوند و مخاطبش پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله و ماجرای آن حقیقی است.« نَقُصُّ عَلَیْکَ» 3 در بیان تاریخ،از نقل جزئیاتی که دانستن و ندانستن آنها نقشی در هدف

ص :387

ندارد،خودداری کنید.« مِنْ أَنْبٰاءِ» 4 هر تاریخی ارزش بیان ندارد،اخبار مهم قابل نقل است. (1)« أَنْبٰاءِ» 5 تاریخ وسیله ی تذکّر است،نه عامل سرگرمی.« أَنْبٰاءِ مٰا قَدْ سَبَقَ ذِکْراً» 6 قرآن یاد و یادآور مهمّی است.(« ذِکْراً »با تنوین نشانه ی عظمت است.) 7 سرچشمه ی تاریخ و داستان های قرآنی،وحی الهی است،نه گفته های این و آن.« لَدُنّٰا»

[سوره طه (20): آیات 100 تا 103]

اشاره

مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ یَحْمِلُ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ وِزْراً (100) خٰالِدِینَ فِیهِ وَ سٰاءَ لَهُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ حِمْلاً (101) یَوْمَ یُنْفَخُ فِی اَلصُّورِ وَ نَحْشُرُ اَلْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ زُرْقاً (102) یَتَخٰافَتُونَ بَیْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّٰ عَشْراً (103)

پس هر کس از آن(ذکر)روی برگرداند،قطعاً او در روز قیامت،بار سنگینی(از گناه)را بر دوش خواهد کشید.

(آنها)برای همیشه در آن(بار گناه و عقوبتش)خواهند ماند و چه بد باری است برای آنها،(بار گناه)در روز قیامت.

(همان)روزی که در صور دمیده می شود و ما در آن روز،مجرمان را با چشمان تیره(و بدن های کبود)محشور می کنیم.

(آنها)در بین خودشان آهسته با یکدیگر گفتگو می کنند که شما جز چندی (ده روز در دنیا بیشتر)توقّف نداشتید.

ص :388


1- 1) .«انباء»جمع«نبأ»به خبر مهم و مفید گفته می شود.
نکته ها:

کلمه ی«حمل»و کلمه ی«حمل»در لغت به یک معناست،لیکن«حمل»به بار ظاهری و «حمل»به بار باطنی مثل بچه در شکم مادر اطلاق می گردد.

«زرق»رنگی است که از اختلاط سفید و سیاه بوجود می آید،مثل رنگ خاکستری و شاید کنایه از کوری،ترس و یا رنگ پریدگی باشد.

کلمه ی«صور»یا به معنای شاخ است و یا جمع صورت می باشد که مراد دمیدن در صورت های مردگان برای زنده شدن است.

در قرآن مجید به دو نفخه اشاره شده است که در نفخه ی اوّل،همه موجودات می میرند و در نفخه ی دوّم انسان ها برای حساب زنده می شوند.« وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ،فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاّٰ مَنْ شٰاءَ اللّٰهُ،ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْریٰ فَإِذٰا هُمْ قِیٰامٌ یَنْظُرُونَ» (1)و منظور از «یُنْفَخُ فِی الصُّورِ» در این آیه،به قرینه جمله ی« وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ »،نفخه ی دوّم در روز قیامت است.

پیام ها:

1 انسان ها در انتخاب راه آزادند،می توانند حقّ را بپذیرند و می توانند اعراض نمایند.« أَعْرَضَ» 2 پیامد اعراض از ذکر خدا،تنها به زندگانی نکبت بار در این دنیا خلاصه نمی شود،« مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً» (2)بلکه بدبختی آخرت را نیز به همراه دارد.« مَنْ أَعْرَضَ ... یَحْمِلُ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ وِزْراً» 3 میزان خطر و سنگینی بار قیامت،برای کسی روشن نیست.(« وِزْراً »نکره آمده) 4 در قیامت مجرم یا کور و رو سیاه محشور می شود و یا در اثر ترس،وحشت و خیره نگری،به کبودی چشم مبتلا می گردد.« زُرْقاً» 5 مدّت زمان دنیا و برزخ نسبت به آخرت بسیار ناچیز و در حکم چند روز

ص :389


1- 1) .زمر،68.
2- 2) .طه،124.

است.« إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّٰ عَشْراً»

[سوره طه (20): آیه 104]

اشاره

نَحْنُ أَعْلَمُ بِمٰا یَقُولُونَ إِذْ یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّٰ یَوْماً (104)

(البتّه)ما به آنچه آنها می گویند داناتریم،آن گاه که بهترین آنان در رفتار، می گوید:شما درنگ نکردید مگر یک روز!

نکته ها:

عظمت قیامت به قدری است که انسان ها پس از حضور در آن عمر خود را در دنیا،نیم روز یا یک روز و یا حدّ اکثر ده روز می شمرند که قرآن از زبان افراد و گروه های مختلف،آن را چنین بیان می دارد:

الف:ده روز.« إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّٰ عَشْراً» ب:یک روز.« إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّٰ یَوْماً» ج:بخشی از یک روز.« لَمْ یَلْبَثُوا إِلاّٰ عَشِیَّةً أَوْ ضُحٰاهٰا» (1)،« لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ» (2)د:لحظاتی کوتاه.« مٰا لَبِثُوا غَیْرَ سٰاعَةٍ» (3)ه:زمانی اندک.« إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّٰ قَلِیلاً» (4)به نظر می رسد این تفاوت نظر در مقدار عمر دنیا،بستگی به مقدار بصیرت و درک افراد دارد.چنان که در این آیه کسانی که قرآن از آنها به« أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَةً» تعبیر کرده است،عمر دنیا را یک روز می شمرند و در آیه ی قبل،گنهکاران مدّت آن را ده روز.

پیام ها:

1 همه ی مجرمین،در قیامت در یک سطح نیستند.« أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَةً» 2 هر کس عاقل تراست،دنیا را کوچک تر می بیند.« یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّٰ یَوْماً»

ص :390


1- 1) .نازعات،4.
2- 2) .بقره،259.
3- 3) .روم،55.
4- 4) .مؤمنون،114.

[سوره طه (20): آیات 105 تا 107]

اشاره

وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ اَلْجِبٰالِ فَقُلْ یَنْسِفُهٰا رَبِّی نَسْفاً (105) فَیَذَرُهٰا قٰاعاً صَفْصَفاً (106) لاٰ تَریٰ فِیهٰا عِوَجاً وَ لاٰ أَمْتاً (107)

و(ای پیامبر!)از تو درباره ی کوه ها(در قیامت)می پرسند،بگو:پروردگار من آنها را از بُن برکنده و متلاشی می کند.

پس آنها را(همچون)کویری صاف و هموار،رها می سازد.

که در آن هیچ پستی و بلندی مشاهده نمی کنی.

نکته ها:

کلمه ی« نَسْفاً »یعنی قلع و قمع و نابود کردن،« قٰاعاً »یعنی زمین صاف،« صَفْصَفاً »یعنی زمین صاف به گونه ای که همه ی قسمت های آن در یک صف و خط باشند،و کلمه ی « عِوَجاً »و« أَمْتاً »به معنای گودی و بلندی است.

پیام ها:

1 مردم درباره ی قیامت سؤالاتی دارند که پیامبر باید پاسخگو باشد.« یَسْئَلُونَکَ ... فَقُلْ یَنْسِفُهٰا رَبِّی» 2 نظام حاکم بر طبیعت،دائمی نیست.« یَنْسِفُهٰا رَبِّی» 3 متلاشی کردن کوه ها و به وجود آوردن قیامت،جلوه ای از ربوبیّت خداست.

« یَنْسِفُهٰا رَبِّی نَسْفاً»

ص :391

[سوره طه (20): آیه 108]

اشاره

یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ اَلدّٰاعِیَ لاٰ عِوَجَ لَهُ وَ خَشَعَتِ اَلْأَصْوٰاتُ لِلرَّحْمٰنِ فَلاٰ تَسْمَعُ إِلاّٰ هَمْساً (108)

در آن روز،(مردم)از دعوت کننده ای که(هیچ)انحرافی ندارد پیروی می کنند(و گوش به صدای اسرافیل هستند)و همه صداها در برابر(عظمت خداوند)رحمان فرو می نشیند.پس(در آن روز)جز صدایی آهسته نمی شنوی.

پیام ها:

1 اگر کسانی در دنیا از داعیان الهی اعراض می کردند،در روز قیامت،چاره ای جز پیروی نخواهند داشت.« یَتَّبِعُونَ الدّٰاعِیَ» 2 قیامت،روز تجلّی و ظهور رحمانیّت خداوند است و رحمانیّت او،امید و ملجأ تمام مردم است.« خَشَعَتِ الْأَصْوٰاتُ لِلرَّحْمٰنِ»

[سوره طه (20): آیه 109]

اشاره

یَوْمَئِذٍ لاٰ تَنْفَعُ اَلشَّفٰاعَةُ إِلاّٰ مَنْ أَذِنَ لَهُ اَلرَّحْمٰنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً (109)

در آن روز،شفاعت(هیچ کس)سودی ندارد،مگر کسی که خدای رحمان به او اجازه دهد و از گفتار او(شفاعت کننده یا شفاعت شونده)راضی باشد.

نکته ها:

از آنجا که انکار شفاعت،خلاف قرآن و روایات و مایه ی یأس مؤمنانِ گناهکار است،و قبول شفاعتِ بی قید و شرط نیز سبب جرأت خلافکاران و خلاف عدالت الهی است،لذا قرآن کریم برای شفاعت،حساب و کتاب و مقرّراتی در نظر گرفته است.

از نظر قرآن،شفاعت،روزنه ی امید گناهکاران و وسیله ای برای ارتباط آنان با اولیای خدا و پیروی از آنان است.شفاعت اذن خداست و برخورداران از شفاعت،تنها کسانی هستند که در مدار توحید و دارای منطقِ صحیح و اعتقادات حقّ باشند و گفتارشان مورد قبول خداوند قرار گرفته باشد،یعنی شهادتین آنان موضعی،موسمی،اکراهی،سطحی و بر اساس مسخره و نفاق نباشد،در این صورت اگر در عمل کمبود داشته باشند،با شفاعت مورد

ص :392

عنایت قرار می گیرند.

از این روی قرآن،شفاعت بت ها را برای بت پرستان باطل دانسته و شفاعت به معنای فدا شدن حضرت عیسی علیه السلام برای پاک شدن گناهان پیروانش و یا شهادت امام حسین علیه السلام به خاطر شفاعت از شیعیان قابل پذیرش نیست،هر چند امام حسین علیه السلام از شافعان بزرگ قیامت است،امّا باید دانست که هدف او از شهادت،شفاعت کردن طرفدارانش نبود.

امام باقر علیه السلام درباره این آیه فرمودند:شفاعت پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله تنها برای کسانی است که از نظر عمل و گفتار مورد رضایت باشند و بر مودّت آل پیامبر علیهم السلام زندگی کرده و بر آن مرده اند. (1)

پیام ها:

1 شفاعت،مقام والایی است که افراد خاصی از آن برخوردارند.« مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمٰنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً» 2 شفاعت،تصرّف در اراده ی خدا و یا تخلّف از حکمت و عدل و محاسبات و سنّت های الهی نیست،بلکه بر اساس خواست خداوند است.« أَذِنَ ... رَضِیَ»

[سوره طه (20): آیات 110 تا 111]

اشاره

یَعْلَمُ مٰا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مٰا خَلْفَهُمْ وَ لاٰ یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً (110) وَ عَنَتِ اَلْوُجُوهُ لِلْحَیِّ اَلْقَیُّومِ وَ قَدْ خٰابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً (111)

(خداوند به)آنچه آنان در پیش روی دارند و آنچه را(در دنیا)پشت سر گذاشته اند آگاه است،ولی مردم بر او احاطه علمی ندارند.

و(در آن روز)همه ی چهره ها در برابر خداوندِ زنده ی پاینده،خوار و فروتن می شود و البتّه هر کس که بار ستم برداشت،مأیوس و زیان کار است.

نکته ها:

کلمه« عَنَتِ »از«عنوة»به معنای ذلّت در برابر قهر و سلطه است،و« اَلْقَیُّومِ »به کسی گفته

ص :393


1- 1) .تأویل الآیات،304.

می شود که قائم به ذات خود و حافظ همه چیز است و مایه ی قوام هر چیز را به آن عطا کرده باشد،و کلمه ی« خٰابَ »از«خیبة»به معنای از دست دادن مطلوب است.

پیام ها:

1 در قیامت،حسابرسی بسیار دقیق است،زیرا حسابگر همه چیز را به خوبی می داند و راهی برای سوء استفاده از شفاعت نیست.« یَعْلَمُ مٰا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ» ...

2 احاطه ی علمی خداوند نسبت به همه کارهای گذشته و آینده مردم یکسان است.« یَعْلَمُ مٰا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مٰا خَلْفَهُمْ» 3 محدود هرگز نمی تواند بر بی نهایت احاطه پیدا کند.« لاٰ یُحِیطُونَ بِهِ» نه بر ذات او،نه بر صفات او،نه بر آفریده های او و نه بر قدرت و کارهای او.

4 حالات روحی انسان،قبل از هر چیز در صورت او جلوه می کند.« عَنَتِ الْوُجُوهُ» 5 سرانجام ظلم،محرومیت از رحمت الهی است.« وَ قَدْ خٰابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً» 6 بسیاری از ظلم ها را می توان در دنیا با توبه و عذرخواهی از مردم،جبران و محو کرد،بدبخت آن که ظلم خود را تا قیامت حمل کند.« خٰابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً»

[سوره طه (20): آیه 112]

اشاره

وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ اَلصّٰالِحٰاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلاٰ یَخٰافُ ظُلْماً وَ لاٰ هَضْماً (112)

و(امّا)هر کس از کارهای نیکو انجام دهد و مؤمن باشد،پس(در آن روز) نه از ستم و کاستی(در پاداشش)نترسد.

نکته ها:

کلمه«هضم»به معنای کم شدن است و شاید از آن روی به جذب غذا در بدن«هضم» می گویند که ظاهراً غذا کم می شود و تفاله های آن باقی می ماند. (1)

از قرآن و روایات به دست می آید که اعمال و روحیات انسان در یکدیگر تأثیر متقابل

ص :394


1- 1) .تفسیر نمونه.

دارند،لذا هر گاه یک عمل نیکو که از شخصی منافق،مشرک،ریاکار و...که دارای روحیه ای فاسد است سر زند،مورد قبول واقع نمی شود.چنان که اگر کافری،کار شایسته و خوبی مثل اختراع و اکتشاف نافع انجام دهد،در حالی که حقّ را فهمیده و آگاهانه در کفر اصرار ورزد، کار نیکوی او پذیرفته نخواهد شد.همانند ریختن شربت شیرین و گوارا در ظرفی کثیف و آلوده که طبیعتاً دیگر قابل پذیرش نیست.

در ده آیه ی اخیر،به سیمایی اجمالی از برپایی قیامت اشاره شده است:

الف:در صور دمیده شده و مردگان زنده می شوند.« یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ» ب:مجرمان محشور می گردند.« نَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ» ج:کوه ها متلاشی می شوند.« یَنْسِفُهٰا رَبِّی نَسْفاً» د:همه گوش به فرمان دعوت کننده ی الهی هستند.« یَتَّبِعُونَ الدّٰاعِیَ» ه:شفاعت بدون اذن خدا مؤثّر نیست.« لاٰ تَنْفَعُ الشَّفٰاعَةُ» و:خداوند با احاطه علمی اش به همه حساب ها می رسد.« یَعْلَمُ مٰا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ» ...

ز:همگی در برابر حکم الهی تسلیم هستند.« عَنَتِ الْوُجُوهُ» ح:ظالمان مأیوسند.« خٰابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً» ط:مؤمنان صالح در آرامش به سر می برند.« فَلاٰ یَخٰافُ ظُلْماً وَ لاٰ هَضْماً». (1)

پیام ها:

1 اگر چه انجام تمام کارهای شایسته امکان پذیر نیست،ولی باید به اندازه ی توان و طاقت،کار صالح انجام داد.« مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّٰالِحٰاتِ» 2 نه تنها کارهای بزرگ که ذرهّ ای از کار صالح بی پاداش نمی ماند.« مِنَ الصّٰالِحٰاتِ» 3 شرط قبولی عمل صالح،ایمان به خداست.« وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» 4 ایمان از عمل جدا نیست،ایمان بی عمل،مثل درخت بی ثمر و عمل بی ایمان همچون درخت بی ریشه است.« وَ هُوَ مُؤْمِنٌ»

ص :395


1- 1) .تفسیر نمونه.

5 آرامش و امنیّت روحی مؤمنان در قیامت در گرو کارهای صالح آنان است.

« مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّٰالِحٰاتِ ... فَلاٰ یَخٰافُ ظُلْماً» 6 در قیامت،نه اصل عمل و پاداش از بین می رود تا ظلمی صورت گیرد« فَلاٰ یَخٰافُ ظُلْماً» و نه آنکه از پاداش کم گذاشته می شود.« وَ لاٰ هَضْماً» 7 با آنکه پاداش،تفضّل الهی است نه استحقاق انسان،امّا خداوند در پاداش کسی کوتاهی نمی کند و کم نمی گذارد.« فَلاٰ یَخٰافُ ظُلْماً وَ لاٰ هَضْماً»

[سوره طه (20): آیه 113]

اشاره

وَ کَذٰلِکَ أَنْزَلْنٰاهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا وَ صَرَّفْنٰا فِیهِ مِنَ اَلْوَعِیدِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً (113)

و بدینسان ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم و در آن با انواع بیان ها هشدار دادیم،شاید آنها پروا کنند و یا برایشان پندی ایجاد شود.

نکته ها:

« کَذٰلِکَ أَنْزَلْنٰاهُ »یعنی ما با بیان صحنه های قیامت(در آیات قبل)و پاداش و عذاب های آن چنانی،این گونه قرآن را هشدار دهنده فرستادیم.

کلمه ی« عَرَبِیًّا »از نظر لغت به معنای روشن است و احتمال دارد که به معنای منسوب به زبان عربی باشد.کلمه ی« صَرَّفْنٰا »به معنای بیانات گوناگونی از یک واقعیّت است؛گاهی با اشاره،گاهی با استدلال،گاهی با مثال و تمثیل و گاهی از طریق نقل تاریخ.

پیام ها:

1 مقدّس بودن قانون وحی« أَنْزَلْنٰاهُ» ،روشن بودن مقاصد آن« عَرَبِیًّا» ،گوناگونی و تنوّع بیانات آن« صَرَّفْنٰا» و هشداردهندگی آن« مِنَ الْوَعِیدِ» از زمینه های تقواگرایی و پندپذیری است.« لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً» 2 همه ی مردم به وحی نیاز دارند،لیکن بعضی از باب اخطار و بعضی از باب تذکّر.« یَتَّقُونَ، ذِکْراً»

ص :396

3 هشدار بی اثر نیست،یا تأثیر عمیق دارد،« یَتَّقُونَ» و یا حد اقل،تذکّر است.« ذِکْراً » یا نتیجه می دهد،« یَتَّقُونَ» و یا اتمام حجّت می کند.« ذِکْراً»

[سوره طه (20): آیه 114]

اشاره

فَتَعٰالَی اَللّٰهُ اَلْمَلِکُ اَلْحَقُّ وَ لاٰ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضیٰ إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً (114)

پس(بدان که)بلند مرتبه است خدای فرمانروای بر حقّ،و تو(ای پیامبر!) بر خواندن قرآن پیش از آنکه وحی آن بر تو پایان یابد شتاب مکن و بگو:

پروردگارا! علم مرا زیاد کن.

نکته ها:

از عبارت« لاٰ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ» (1)به دست می آید که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله مجموعه آیات قرآن را می دانسته و آن را پیش خوانی می کرده است و این خود دلیل روشنی است بر آنکه قرآن مجید دو بار بر پیامبر نازل شده است،یک بار به صورت دفعی و بار دیگر به شکل تدریجی و آنچه را پیامبر در نزول دفعی در شب قدر دریافت کرده بوده،در هنگام نزول تدریجی،قبل از وحی می خوانده است. (2)

میان شتابزدگی و عجله از یک طرف و سرعت و سبقت که در قرآن با عباراتِ « سٰارِعُوا» (3)،« سٰابِقُوا» (4)مورد ستایش و دستور قرار گرفته از طرف دیگر،تفاوت و اختلاف اساسی وجود دارد.حُسن سرعت و سبقت در جایی است که تمام مسائل محاسبه و تنظیم شده باشد،لذا نباید فرصت و وقت را از دست داد،ولی شتابزدگی و عجله در جایی است که هنوز موعد انجام نرسیده و یا نیاز به تکمیل و بررسی است،از این روی می بایست درنگ کرد.

سرچشمه ی عجله و شتاب،گاه امور منفی چون کم صبری،غرور و اظهار وجود است که

ص :397


1- 1) .نظیر این عبارت در سوره قیامت،آیه 18 نیز آمده است.«لا تحرّک به لسانک لتعجل به»
2- 2) .تفسیر المیزان.
3- 3) .آل عمران،133.
4- 4) .حدید،21.

البتّه این صفات،مذموم،و از ذات مقدّس نبوی به دور است،و گاهی به خاطر شدّت عشق و علاقه به دریافت مطلب و دلسوزی برای حفظ چیزی است،که در این صورت امر نیکویی به شمار می رود و تعجیل پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله در وحی از این جهت بوده است،یعنی دریافت عاشقانه،و هیجان و نگرانی برای حفظ وحی.

خداوند،حضرت موسی علیه السلام را برای آموزش در اختیار حضرت خضر گذاشت،لذا موسی علیه السلام از او کسب اجازه کرد که« هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلیٰ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمّٰا عُلِّمْتَ رُشْداً» (1)آیا اجازه می دهی که من همراه و پیرو تو باشم تا از آنچه آموخته ای به من نیز بیاموزی؟ امّا تعلیم و آموزش پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله را ذات مقدّس الهی بر عهده گرفت و به او فرمود:« قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً» بگو:

پروردگارا! علم مرا زیاد کن.

اوّلین معلّم،خداوند علاّم و علیم است،« عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمٰاءَ» (2)،« اَلرَّحْمٰنُ، عَلَّمَ الْقُرْآنَ، عَلَّمَهُ الْبَیٰانَ» (3)پس علم را از او بخواهیم.« رَبِّ زِدْنِی عِلْماً» در حدیث آمده است که رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:اگر روزی بر من بگذرد و در آن بر علم من افزوده نشود،آن روز برای من مبارک نیست. (4)

پیام ها:

1 آفرینش بی هدف و انسان رها نیست،زیرا بیهودگی و بی هدفی در شأن خدا نیست.« فَتَعٰالَی اللّٰهُ» 2 ذات مقدّس الهی را از هر فکر و اندیشه ای برتر و افعال او را از هر امر باطل، پاک و منزّه بدانیم.« فَتَعٰالَی اللّٰهُ» 3 حکومت حکیمانه،حقیقی،مطلق و منحصر به فرد،از آنِ خداست.« اَلْمَلِکُ الْحَقُّ» 4 پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله عاشقانه طالب شنیدن و گرفتن وحی بود.« لاٰ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ» 5 فراگیری هر چیزی به تناسب خود آدابی دارد.« لاٰ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ»

ص :398


1- 1) .کهف،66.
2- 2) .بقره،31.
3- 3) .الرحمن،1 3.
4- 4) .تفسیر نور الثقلین.

6 نهی ها و عتاب های قرآن نسبت به پیامبر،نشانه ی صداقت پیامبر است و گر نه کسی خود را مورد نهی و عتاب قرار نمی دهد.« لاٰ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ» 7 در بیان قوانین الهی،باید به شرایط زمانی توجّه کرد.« لاٰ تَعْجَلْ ... قَبْلِ أَنْ یُقْضیٰ» 8 علم را از عالم حقیقی طلب کنیم.« رَبِّ زِدْنِی عِلْماً» 9 برای علم و دانش نهایتی نیست و فارغ التحصیل معنا ندارد.« زِدْنِی عِلْماً» 10 علم حقیقی،قرآن مجید است.« لاٰ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً» 11 اگر کسی را از چیزی نهی می کنیم،در مقابل،راه صحیح و حقّ را هم به او نشان دهیم.« لاٰ تَعْجَلْ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً» 12 افزون طلبی در کمالات ارزش است.« رَبِّ زِدْنِی عِلْماً» 13 علم،وسیله ی رشد انسان هاست.« رَبِّ زِدْنِی عِلْماً» 14 علمی دارای ارزش و اعتبار است که همراه با فراگیری آن،ظرفیّت انسان نیز زیاد شود و رشد کند.« زِدْنِی عِلْماً» ،نه،«زد علمی» 15 اگر چه خداوند می تواند بدون دعا هم لطف کند،ولی از پیامبرش می خواهد که دعا نماید.« قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً» 16 در دعا از کلمه ربّ و ربوبیّت خدا استمداد کنیم.« رَبِّ زِدْنِی عِلْماً» 17 جز خداوند،علم همه حتّی علم پیامبر محدود است.« رَبِّ زِدْنِی عِلْماً»

[سوره طه (20): آیات 115 تا 116]

اشاره

وَ لَقَدْ عَهِدْنٰا إِلیٰ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً (115) وَ إِذْ قُلْنٰا لِلْمَلاٰئِکَةِ اُسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّٰ إِبْلِیسَ أَبیٰ (116)

و به تحقیق،پیش از این با آدم پیمان بستیم،امّا او فراموش کرد و ما عزم استواری برای او نیافتیم.

و زمانی که به فرشتگان گفتیم:برای آدم سجده کنید،پس همگی سجده کردند،مگر ابلیس که سرپیچی و امتناع کرد.

ص :399

نکته ها:

این ششمین مرتبه ای است که از آغاز قرآن تا کنون به داستان آدم و ابلیس برمی خوریم، قبلاً نیز در سوره های بقره،اعراف،حجر،اسراء و کهف در این مورد اشاراتی شده بود. (1)

مراد از عهد و پیمان،همان فرمانِ نخوردن از گیاه مخصوص است و مراد از نسیان،دقّت نکردن در انجام فرمان،و گر نه فراموشی مطلق،عتاب و انتقاد ندارد.منظور از«عزم»، اراده ی محکم در برابر وسوسه های ابلیس است.

امام کاظم علیه السلام فرمود:فرمان سجده و نافرمانی ابلیس،نوعی تسلّی و دلداری پیامبر اسلام است که اگر به فرمان تو عمل نشد نگران نباش که ابلیس فرمان مرا نیز اطاعت نکرد. (2)

پیام ها:

1 خداوند،بشر را به حال خود رها نکرده است.« عَهِدْنٰا إِلیٰ آدَمَ» 2 انسان موجودی است که به طور طبیعی در معرض خطر افراط و تفریط قرار دارد،مگر آنکه خداوند انسان را حفظ نماید.« لاٰ تَعْجَلْ فَنَسِیَ» 3 عزم بر انجام تکالیف الهی،لازم است.« لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» 4 از عوامل مهم انحراف انسان،یکی غفلت از کرامت و مقام انسانیّت و دیگری غفلت از دشمن درونی و بیرونی است که قرآن بارها بر آن هشدار داده است.

« وَ إِذْ قُلْنٰا» 5 سجده فرشتگان بر آدم،به دستور خداوند بر کرامت های والای آدم و نشانه ی برتری او بر آنها بود و گر نه ابلیس نمی گفت:« أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ »« اُسْجُدُوا لِآدَمَ» 6 فرشتگان در انجام مأموریت الهی،لحظه ای درنگ نمی کنند.« فَسَجَدُوا»

[سوره طه (20): آیات 117 تا 119]

اشاره

فَقُلْنٰا یٰا آدَمُ إِنَّ هٰذٰا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلاٰ یُخْرِجَنَّکُمٰا مِنَ اَلْجَنَّةِ فَتَشْقیٰ (117) إِنَّ لَکَ أَلاّٰ تَجُوعَ فِیهٰا وَ لاٰ تَعْریٰ (118) وَ أَنَّکَ لاٰ تَظْمَؤُا فِیهٰا وَ لاٰ تَضْحیٰ (119)

ص :400


1- 1) .تفسیر کبیر فخر رازی.
2- 2) .کافی،ج 1،ص 412.

پس گفتیم:ای آدم! همانا این(ابلیس)دشمن تو و همسر توست،پس(مواظب باش که با وسوسه هایش)شما را از بهشت بیرون نکند که به رنج و مشقّت خواهی افتاد.

(در صورتی که)همانا تو در آنجا(بهشت)،نه گرسنه می شوی و نه برهنه می مانی.

و در آنجا(بهشت)،نه تشنه می شوی و نه از حرارت آفتاب آزار می بینی.

نکته ها:

گرچه شیطان در اینجا،تنها دشمن آدم و حوا معرّفی شده است،ولی در جای دیگر به دشمنی او با همه ی انسان ها هشدار داده شده است.« عَدُوٍّ لَکُمْ» (1)مراد از« فَتَشْقیٰ» در اینجا،مشقّت های زندگی مادّی است که از آیات بعدی استفاده می شود که می فرماید:در بهشت،گرسنگی،برهنگی و تشنگی نیست،یعنی اگر از بهشت بیرون شدید،به مشقّت مبتلا خواهید شد.

پیام ها:

1 از بزرگ ترین الطاف الهی بر بندگان،معرّفی خطر شیطان است.« هٰذٰا عَدُوٌّ» 2 جنگ و دشمنی میان حقّ و باطل،از ابتدای آفرینش انسان وجود داشته است.

« هٰذٰا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ» 3 زن و مرد،هر دو در تیررس تبلیغات دشمن و وسوسه های شیطان قرار دارند.

« عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ» 4 سنّت الهی بر اتمام حجّت با بندگان است.« هٰذٰا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ» 5 زندگی در دنیا،همراه با مشقّت است.« فَتَشْقیٰ»

ص :401


1- 1) .نساء،92.

6 نیازها و خواسته های اولیّه ی انسان در چهار چیز نمود پیدا می کند:گرسنگی و تشنگی که مشقّت درونی است و برهنگی و بی مسکنی که مشقّت بیرونی است و در آیه به هر چهار مورد اشاره شده است.« أَلاّٰ تَجُوعَ ،لاٰ تَعْریٰ، لاٰ تَظْمَؤُا لاٰ تَضْحیٰ»

[سوره طه (20): آیات 120 تا 121]

اشاره

فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ اَلشَّیْطٰانُ قٰالَ یٰا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلیٰ شَجَرَةِ اَلْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لاٰ یَبْلیٰ (120) فَأَکَلاٰ مِنْهٰا فَبَدَتْ لَهُمٰا سَوْآتُهُمٰا وَ طَفِقٰا یَخْصِفٰانِ عَلَیْهِمٰا مِنْ وَرَقِ اَلْجَنَّةِ وَ عَصیٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَویٰ (121)

پس شیطان او را وسوسه کرد(و)گفت:ای آدم! آیا(می خواهی که)تو را به درخت جاودانگی و مُلک(و پادشاهی)فنا ناپذیر راهنمایی کنم؟!

پس(آدم و همسرش فریفته شده و)هر دو از آن(درخت ممنوعه)خوردند،پس(به ناگاه لباس هایشان ریخت و)شرمگاهشان برای آنان ظاهر شد و(ناچاراً)هر دو به چسبانیدن برگ(درختان)بهشت بر خودشان مشغول شدند و(این چنین)آدم پروردگارش را نافرمانی کرد و بیراهه رفت.

نکته ها:
اشاره

شیطان،نام دیگر ابلیس است.« فَسَجَدُوا إِلاّٰ إِبْلِیسَ ... فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطٰانُ» وسوسه شدن آدم،قبل از رسیدن او به مقام نبوّت بوده است. (1)

سید بن طاووس قدس سره در بیان لطیفی می فرماید:شیطان ابتدا با شعار راهنمایی و دلالت به سراغ آدم آمد،« هَلْ أَدُلُّکَ» و بعد او را تدلیه و وسوسه کرد،« فَدَلاّٰهُمٰا بِغُرُورٍ» (2)،پس وای به حال ما که شیطان از ابتدا به قصد اغرا و فریب ما می آید.« فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ» (3)

ص :402


1- 1) .تفسیر کبیر فخر رازی.
2- 2) .اعراف،22.
3- 3) .ص،82.

کلمه« فَغَویٰ »از«غی»در برابر رشد است،یعنی راهی که انسان را از مقصد باز می دارد.

خداوند درباره ی آدم فرمود:« فَغَویٰ »امّا درباره ی پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله می فرماید:« مٰا ضَلَّ صٰاحِبُکُمْ وَ مٰا غَویٰ» (1)وسوسه ی شیطان،اختیار انسان را سلب نمی کند،از این رو بعد از وسوسه شدن،انسان مورد ملامت خود و دیگران قرار می گیرد،در حالی که اگر وسوسه،اختیار انسان ها را سلب می کرد،دیگر کسی از آنها انتقاد نمی کرد.

گناه حضرت آدم

در ارتباط با جمله« عَصیٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَویٰ» چند احتمال داده شده است:

الف:آدم گناه نکرد،بلکه مرتکب ترک اولی شد و« فَغَویٰ »یعنی رشد نکرد،نه اینکه گمراه شد.

ب:نهی آدم از درخت ممنوعه،نهی ارشادی بود،نه نهی مولوی. (2)

ج:«عصیان»هم در ترک واجب بکار می رود و هم در ترک مستحبّ. (3)

امّا هیچ کدام از این احتمالات مورد پذیرش نیست زیرا؛ اوّلاً:این آیه و آیات مشابه آن صراحت در عصیان آدم دارند.

ثانیاً:دلیلی بر ارشادی بودن نهی نداریم.

ثالثاً:ادعای نبودن حکم تکلیفی در آن زمان درست نیست،زیرا در این صورت باید بگوییم که شیطان هم مرتکب خلافی نشده و گناه نکرده است.

رابعاً:مگر توبه از کار منهیّ عنه با نهی ارشادی معنا دارد؟ خامساً:عصیان در قرآن،تنها به معنای گناه بکار رفته است.

بنا بر این بهتر است به سراغ امام معصوم برویم آنجا که مأمون از امام رضا علیه السلام پرسید:اگر پیامبران معصومند،پس معنای آیه« وَ عَصیٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَویٰ» چیست؟ امام علیه السلام فرمودند:

«کان ذلک من آدم قبل النبوة...من الذنوب التی تجوز علی الانبیاء قبل نزول الوحی

ص :403


1- 1) .نجم،2.
2- 2) .تفسیر المیزان.
3- 3) .تفسیر نمونه.

علیهم»... (1)یعنی نافرمانی حضرت آدم قبل از بعثت او بوده است و خلافی بوده که ارتکاب آن با مقام نبوّت منافاتی ندارد.

پیام ها:

1 راه نفوذ شیطان،تمایلات انسانی است.« هَلْ أَدُلُّکَ عَلیٰ شَجَرَةِ الْخُلْدِ» (شیطان بر نیازها و خواسته های آدمی آگاه بوده است لذا آدم را از راه میل به جاودانگی،اغفال کرد.آری آرزوهای طول و دراز،انسان را به گناه می کشاند.) 2 شیاطین از نام ها و عناوین زیبا و جذاب برای انحراف مردم و مقاصد شوم خود استفاده می کنند.« هَلْ أَدُلُّکَ عَلیٰ شَجَرَةِ الْخُلْدِ» 3 دروغ،ابزار شیطان برای فریفتن انسان هاست.« هَلْ أَدُلُّکَ عَلیٰ شَجَرَةِ الْخُلْدِ» 4 اگر اولیای الهی لغزش داشته باشند،فوراً تنبیه می شوند.« فَبَدَتْ» 5 ظاهر شدن زشتی ها و برهنگی،اوّلین اثر عصیان آدم بود.« فَبَدَتْ لَهُمٰا» 6 پوشش برای انسان،کرامت و زیبایی،و برهنگی،پستی و زشتی است.

« سَوْآتُهُمٰا» 7 لقمه ی نابجا،سبب ریختن شرم وحیا و ظهور زشتی ها می شود.« فَأَکَلاٰ ... فَبَدَتْ لَهُمٰا سَوْآتُهُمٰا» 8 پوشاندن زشتی،در فطرت تمام انسان هاست.« وَ طَفِقٰا یَخْصِفٰانِ» 9 مخالفت با امر خدا،مخالفت با رشد و تربیت خود انسان است.« عَصیٰ آدَمُ رَبَّهُ» 10 پیامدهای گناه برای تمامی مرتکبان آن یکسان نیست.« فَأَکَلاٰ ... عَصیٰ آدَمُ» (با اینکه هر دو نافرمانی کرده و از درخت ممنوعه خوردند،ولی معصیت به آدم نسبت داده شده است.) 11 گناه سبب محرومیت انسان می شود.« عَصیٰ ... فَغَویٰ»

ص :404


1- 1) .بحار،ج 11،ص 164؛عیون اخبار الرضا،ج 1،ص 195.

[سوره طه (20): آیات 122 تا 123]

اشاره

ثُمَّ اِجْتَبٰاهُ رَبُّهُ فَتٰابَ عَلَیْهِ وَ هَدیٰ (122) قٰالَ اِهْبِطٰا مِنْهٰا جَمِیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمّٰا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنِ اِتَّبَعَ هُدٰایَ فَلاٰ یَضِلُّ وَ لاٰ یَشْقیٰ (123)

سپس پروردگارش او را برگزید،پس(لطف خویش را)بر او باز گرداند و او را هدایت کرد.

(خداوند به آدم و حوا)فرمود:از آن(بهشت و مقام والا)فرود آیید(که) بعضی از شما،دشمن بعض دیگر خواهد بود،پس اگر از جانب من رهنمودی برای شما آمد،پس(بدانید که)هر کس از رهنمود من پیروی کند،نه گمراه می شود و نه تیره بخت.

نکته ها:

«اجتباء»از«جبایة»به معنای جمع آوری و انتخاب و برگزیدن است.

«تاب»اگر با حرف«الی»بیاید،توبه ی انسان خواهد بود،مثل جمله« تُبْتُ إِلَیْکَ »ولی اگر در کنار حرف«علی»قرار گرفت،توبه ی خداوند قلمداد می گردد،مانند آیه ی فوق یعنی خداوند لطف خودش را بر بنده باز گرداند.

در اینکه مخاطب «اهْبِطٰا» چه کسانی هستند،می توان گفت:یا آدم و حوا هستند،یا انسان و شیطان است،و یا آدم و ذریّه او بوده اند.

در حدیثی از پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله نقل شده است که فرمودند:هیچ پیامبری به اندازه حضرت آدم علیه السلام گریه نکرد. (1)تا پس از نافرمانی توبه کند.

پیام ها:

1 در گزینش افراد به سرشت پاک آنها توجّه کنید و یکی دو لغزش را ملاک ردّ انتخاب قرار ندهید.« ثُمَّ اجْتَبٰاهُ رَبُّهُ فَتٰابَ عَلَیْهِ»

ص :405


1- 1) .تفسیر کبیر فخر رازی.

2 گناه آدم،قبل از بعثت او به مقام پیامبری بوده است.« ثُمَّ اجْتَبٰاهُ» 3 زمان،در گزینش نقش دارد.« ثُمَّ اجْتَبٰاهُ» (« ثُمَّ »نشان گذشت زمان است) 4 پذیرش توبه،از شئون ربوبیت الهی است.« ثُمَّ اجْتَبٰاهُ رَبُّهُ فَتٰابَ عَلَیْهِ» 5 به جای طرد نیروهای خلافکار،آنها را با عفو،جذب و هدایت کنیم.« فَتٰابَ عَلَیْهِ وَ هَدیٰ» 6 توبه،زمینه ی هدایت است.« فَتٰابَ عَلَیْهِ وَ هَدیٰ» 7 پذیرش توبه،مانع بروز آثار وضعی گناه نیست.« فَتٰابَ عَلَیْهِ اِهْبِطٰا» 8 یک گناه می تواند نسلی را در هبوط نگه دارد.« اِهْبِطٰا مِنْهٰا جَمِیعاً» 9 هبوط بشر،سبب بروز دشمنی ها می گردد.« اِهْبِطٰا ... بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» 10 اوّلین بشارت به آدم،آمدن رهنمودهای الهی است که با پیروی از آنها راه برای سعادت و برگشت به بهشت باز می شود.« اِهْبِطٰا فَمَنِ اتَّبَعَ» ...

11 آمدن انبیا و هدایت الهی قطعی است.(« یَأْتِیَنَّکُمْ »نون تأکید دارد) 12 در مدیریت و تربیت،حتّی اگر بنا به مصالحی فرمان اخراج دادیم باز هم وسیله ی رشد و بازسازی او را فراهم کنیم.« اِهْبِطٰا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً» ...

13 کسی جز خداوند نمی تواند هادی و راهنمای انسان باشد.« یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً» 14 در جهان مادّیات،بروز تضاد و تزاحم قطعی است،مهم آن است که انسان در این بین خط الهی را گم نکند.« بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ... فَمَنِ اتَّبَعَ هُدٰایَ» ...

15 انسان ها در انتخاب آزادند.« فَمَنِ اتَّبَعَ» 16 خوشبختی و نجات انسان،در سایه ی پیروی از اوامر الهی است.« فَمَنِ اتَّبَعَ هُدٰایَ فَلاٰ یَضِلُّ وَ لاٰ یَشْقیٰ»

[سوره طه (20): آیات 124 تا 125]

اشاره

وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ أَعْمیٰ (124) قٰالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمیٰ وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً (125)

ص :406

و هر کس از یاد من روی گرداند،پس همانا برای او زندگی تنگ و سختی خواهد بود و ما او را در قیامت نابینا محشور می کنیم.

(در قیامت خواهد)گفت:پروردگارا! چرا مرا نابینا محشور کردی در حالی که من(در دنیا)بینا بودم؟!

نکته ها:

آیه ی قبل بشارت به پیروان حقّ می داد،ولی این آیه هشدار و اخطار به روی گردانان از حقّ،تا بیم و امید در کنار هم مطرح شده و مؤثّر باشد.

در روایات،رها کردن خط ولایت اهل بیت علیه السلام یا ترک کردن فریضه ی حج،مصداق اعراض از یاد خدا شمرده شده است. (1)

مراد از سختی و تنگی زندگی،نداشتن نیست،بلکه بسیاری از سرمایه داران به خاطر حرص،ترس و دلهره،در فشار و تنگنا زندگی می کنند. (2)

سؤال:کور بودن مجرمین،با آیه« اِقْرَأْ کِتٰابَکَ» (3)که خواندن نامه اعمال نیاز به چشم دارد،چگونه قابل جمع است؟ پاسخ:چون در قیامت مواقف متعدّد است،ممکن است در موقفی بینا و در موقف دیگر اعمی باشند.

روایات متعدّدی مراد از کوری در قیامت را ندیدن راه حقّ و خیر دانسته اند. (4)

امام سجاد علیه السلام پس از تلاوت آیه ی« مَنْ أَعْرَضَ ... ضَنْکاً» فرمودند:قسم به خداوند! همانا قبر،باغی از باغ های بهشت یا گودالی از گودال های جهنّم است. (5)بنا بر این دامنه معیشت تنگ تا برزخ نیز ادامه دارد.

ص :407


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر نمونه.
3- 3) .اسراء،14.
4- 4) .من لا یحضره الفقیه،ج 2،ص 447.
5- 5) .بحار،ج 7،ص 104.
پیام ها:

1 انسان ها در انتخاب آزادند.« مَنْ أَعْرَضَ» 2 فطرت انسان بر خداپرستی است،انبیا و ادیان آسمانی تنها آن را یادآوری می کنند.« عَنْ ذِکْرِی» (1)3 دوری از یاد خدا مایه اضطراب،حیرت و حسرت است،هر چند تمکّن مالی بالا باشد.« مَنْ أَعْرَضَ» ...

4 زندگی آرام و شیرین،فقط در پرتو یاد و ذکر خداست.« مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی» 5 معنویت در زندگی مادّی نیز نقش مهمی دارد.« وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً» 6 کسی که در دنیا چشم جانش را بر روی حقایق بست،در قیامت کور محشور خواهد شد.« مَنْ أَعْرَضَ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ أَعْمیٰ» 7 بی ایمان،هم در دنیا زندگی مشقّت بار دارد و هم در آخرت از نعمت دیدن محروم است.« مَنْ أَعْرَضَ- مَعِیشَةً ضَنْکاً- یَوْمَ الْقِیٰامَةِ أَعْمیٰ»

[سوره طه (20): آیات 126 تا 127]

اشاره

قٰالَ کَذٰلِکَ أَتَتْکَ آیٰاتُنٰا فَنَسِیتَهٰا وَ کَذٰلِکَ اَلْیَوْمَ تُنْسیٰ (126) وَ کَذٰلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ یُؤْمِنْ بِآیٰاتِ رَبِّهِ وَ لَعَذٰابُ اَلْآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقیٰ (127)

(و خداوند در جواب خواهد)فرمود:همان گونه که آیات ما به تو رسید و تو آنها را فراموش کردی،امروز هم همانطور فراموش گردیده ای.

و ما این گونه هر کس را که افراط و اسراف کند و به آیات پروردگارش ایمان نیاورد جزا می دهیم و قطعاً عذاب آخرت سخت تر و پایدارتر است.

ص :408


1- 1) .«ذکر»یادآوری چیزی است که انسان فراموش کرده است.
نکته ها:

از مصادیق روشن یاد خدا،نماز است،خداوند می فرماید:« أَقِمِ الصَّلاٰةَ لِذِکْرِی» (1)و بدیهی است که هر کس خدا را یاد کند،خداوند هم او را یاد خواهد کرد،این وعده ی الهی است که « فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ» (2)و قهراً کسانی که خدا را فراموش کنند،خداوند نیز آنان را رها خواهد کرد.« وَ کَذٰلِکَ الْیَوْمَ تُنْسیٰ» رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:کسی که قرآن بخواند و عمل نکند،خدا او را کور محشور می کند.آن بنده می گوید:چرا مرا کور محشور کردی؟ خطاب می رسد او را به دوزخ ببرید. (3)

امام صادق علیه السلام درباره ی جمله« أَتَتْکَ آیٰاتُنٰا» فرمود:امامان معصوم آیات خدا هستند و کسی که آنان را ترک کند،روز قیامت در آتش رها خواهد شد. (4)

پیام ها:

1 کیفرهای الهی عادلانه است.« کَذٰلِکَ ... فَنَسِیتَهٰا ... تُنْسیٰ» 2 اگر سرچشمه ی نسیان،بی اعتنایی باشد،عقوبت خواهد داشت و گرنه نسیانی که بدون اختیار باشد توبیخی ندارد.« فَنَسِیتَهٰا» 3 خداوند ابتدا اتمام حجّت می کند،آن گاه قهر و عذاب.« أَتَتْکَ آیٰاتُنٰا ... اَلْیَوْمَ تُنْسیٰ» 4 اسراف و استفاده نابجا از نعمت ها،زمینه ساز کفر است.« أَسْرَفَ وَ لَمْ یُؤْمِنْ»

[سوره طه (20): آیات 128 تا 129]

اشاره

أَ فَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنٰا قَبْلَهُمْ مِنَ اَلْقُرُونِ یَمْشُونَ فِی مَسٰاکِنِهِمْ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِأُولِی اَلنُّهیٰ (128) وَ لَوْ لاٰ کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَکٰانَ لِزٰاماً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی (129)

پس آیا مردمانی که پیش از این مورد قهر و هلاکت ما قرار گرفتند و(اینان امروز) در خانه های آنان رفت و آمد می کنند،برای هوشیاری و هدایتشان کافی نیست؟! همانا در آن(حوادث)برای صاحبان عقل و اندیشه نشانه ها و عبرت هاست.

ص :409


1- 1) .طه،14.
2- 2) .بقره،152.
3- 3) .وسائل،ج 6،ص 184.
4- 4) .کافی،ج 1،ص 436.

و اگر سنّت و تقدیر پروردگارت و(ملاحظه ی)زمان مقرّر نبود،هر آینه عذاب الهی لازم می آمد(و دامان آنان را نیز می گرفت).

نکته ها:

کلمه«نهی»جمع«نهیه»به معنای چیزی است که انسان را از زشتی ها نهی می کند و از این روی به عقل،«نهیه»گفته می شود،زیرا انسان را از هوسها بازمی دارد.بنا بر این عقل واقعی،علاوه بر اندیشیدن و فهمیدن،سبب دور شدن از خطرها و بدی ها می شود.

«قرن»به معنای قوم و مردمی است که در یک زمان زندگی می کنند و گاهی به خود زمان نیز گفته می شود.«لزام»به معنای امر ملازم و حتمی است.

مراد از« کَلِمَةٌ سَبَقَتْ »همان جمله ای است که خداوند هنگام هبوط به حضرت آدم فرمود: (1)« وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتٰاعٌ إِلیٰ حِینٍ» (2)اهل مکّه در سفرهای خود از مکان های قوم عاد و ثمود می گذشتند و آثار باقیمانده و خرابه های آنها را می دیدند.خداوند در این آیات به آنان هشدار می دهد که سرنوشت آنان را فراموش نکنید وبا تفکّر و اندیشه در آثار آنان،درس عبرت بگیرید. (3)

پیام ها:

1 تاریخ،بهترین معلّم و صادق ترین واعظ است،هر کس از آن عبرت نگیرد، سزاوار توبیخ است.« أَ فَلَمْ یَهْدِ» ...

2 تهدیدات الهی را جدّی بگیریم.« کَمْ أَهْلَکْنٰا» ...

3 تحوّلات تاریخی به دست خداوند است.« أَهْلَکْنٰا» ...

4 علم به تنهایی کافی نیست،عبرت لازم است.آنان با رفت و آمد خود ماجرا را می بینند،ولی غافلند.« یَمْشُونَ فِی مَسٰاکِنِهِمْ»

ص :410


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .بقره،36.
3- 3) .تفاسیر المیزان و تبیان.

5 مناطق مخروبه و مقهوره،برای هر صاحب عقلی مایه تأمل و اندیشه است.

« لَآیٰاتٍ لِأُولِی النُّهیٰ» 6 در بازدید از آثار باستانی،تنها به جنبه تفریحی آن اکتفاء نشود.« لَآیٰاتٍ لِأُولِی النُّهیٰ» هر کس عبرت نگیرد بی خرد است.

7 هر کسی چشم عبرت بین ندارد،عبرت گرفتن مخصوص کسانی است که نفس خود را از آلودگی ها باز دارند.« لَآیٰاتٍ لِأُولِی النُّهیٰ» 8 تاریخ دارای فلسفه و براساس قانون علّت و معلول است.« کَمْ أَهْلَکْنٰا لَآیٰاتٍ لِأُولِی النُّهیٰ» آری هلاکت اقوام پیشین بر اساس دلایلی بود که اگر امروز نیز آن امور باشد،همان هلاکت ها خواهد بود.

9 سنّت الهی بر مبنای برنامه و زمان بندی و مهلت دادن است و گر نه مجرمان فوراً به هلاکت می رسیدند.« وَ لَوْ لاٰ کَلِمَةٌ» ...(هر امّتی زمانی خاص دارد) 10 ستمکاران بی ایمان از تأخیر عذاب الهی مغرور نشوند.« کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ» 11 خداوند،مجرمان را پس از اتمام حجّت عذاب می کند.« لَوْ لاٰ کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ» 12 عمر انسان ها بر اساس برنامه و زمان بندی است.« أَجَلٌ مُسَمًّی»

[سوره طه (20): آیه 130]

اشاره

فَاصْبِرْ عَلیٰ مٰا یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ اَلشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِهٰا وَ مِنْ آنٰاءِ اَللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرٰافَ اَلنَّهٰارِ لَعَلَّکَ تَرْضیٰ (130)

پس بر آنچه می گویند،شکیبا باش و پیش از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن با ستایش پروردگارت(او را)تسبیح کن و(همچنین)برخی از اوقات شب و اطراف روز را تسبیح بگوی،باشد که خشنود شوی.

نکته ها:

خداوند در قرآن کریم،19 مرتبه پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله را به صبر،فرمان داده است.

ص :411

این آیه همچون آیه ی« وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاٰةِ» (1)پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله را به شکیبایی و حمد و ستایش پروردگار دعوت می کند،و گر چه مخاطب این آیه ظاهراً پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله است،امّا بدیهی است که آیه جنبه عمومی دارد.

بر طبق بعضی از روایات (2)و نظر برخی از مفسّرین،این آیه با نمازهای یومیه و شبانه روزی تطبیق دارد و مراد از« أَطْرٰافَ النَّهٰارِ »نوافل روزانه است.

پیام ها:

1 توجّه به تدبیر خداوند و قانون مند بودن کیفر و عذاب و توجّه به سنّت های الهی،مقدمه ی صبر و تسبیح و تحمید است.« فَاصْبِرْ» (با توجّه به آیات قبل) 2 صبر در امور باید به اندازه ی مشکلات باشد.« فَاصْبِرْ عَلیٰ مٰا یَقُولُونَ» 3 حمد و تسبیح الهی وسیله ای برای تقویت روحیه در مقابل لجاجت ها و تبلیغات دشمن است.« فَاصْبِرْ سَبِّحْ» 4 تنزیه خداوند از راه ستایش و حمد او است.« سَبِّحْ بِحَمْدِ» 5 پیرایش از بدی ها بر آرایش به خوبی ها مقدم است.تسبیح بر تحمید تقدم دارد.« سَبِّحْ بِحَمْدِ» 6 قرآن برای بیان زمان انجام تکالیف،از ابزار و معیارهای طبیعی استفاده کرده است.« قَبْلَ طُلُوعِ ... وَ قَبْلَ غُرُوبِهٰا» 7 تسبیح و حمد الهی قبل از طلوع و غروب آفتاب اثر خاصی دارد.« قَبْلَ طُلُوعِ ... وَ قَبْلَ غُرُوبِهٰا» 8 اوقات خود را با یاد خدا پر کنیم تا زمینه ای برای سایر افکار باقی نماند.« قَبْلَ طُلُوعِ قَبْلَ غُرُوبِهٰا آنٰاءِ اللَّیْلِ أَطْرٰافَ النَّهٰارِ» 9 شب،تنها برای استراحت و خواب نیست،باید بخشی از آن را به عبادت اختصاص داد.« وَ مِنْ آنٰاءِ اللَّیْلِ»

ص :412


1- 1) .بقره،45.
2- 2) .کافی،ج 3،ص 444.

10 اگر ذکر خدا با سایر شرایط انجام شود،نتیجه بخش خواهد بود.« لَعَلَّکَ» (1)11 مقام رضا،بالاترین درجه ی تکامل است.« لَعَلَّکَ تَرْضیٰ» (تکامل دارای درجاتی است:اوّل:صبر« فَاصْبِرْ» ،دوّم:تنزیه خداوند« وَ سَبِّحْ ...

فَسَبِّحْ»

،سوّم:سپاس و ستایش پروردگار« وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ» ،چهارم:رضا به قضای الهی.« لَعَلَّکَ تَرْضیٰ»)

[سوره طه (20): آیه 131]

اشاره

وَ لاٰ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلیٰ مٰا مَتَّعْنٰا بِهِ أَزْوٰاجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقیٰ (131)

و هرگز به متاعی که ما به گروهی از آنها داده ایم،چشم مدوز که(این) شکوفه و جلوه ی زندگی دنیاست(و ما می خواهیم)تا آنها را در آن بیازمائیم و(به یقین)روزیِ پروردگارت بهتر و پایدارتر است.

نکته ها:

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمودند:هر کس چشم به دست مردم داشته باشد، غم او طولانی گردد و غیظش باقی ماند. (2)

گرچه قرآن کریم،مال دنیا را خیر (3)،فضل (4)و زینت (5)می داند و بهره مندی از آن را حلال و مجاز می شمارد،لیکن دلبستگی شدید به آن را مذمّت می کند.چرا که زندگی دنیا مثل یک غنچه،عمری کوتاه دارد و با یک نسیم از بین می رود.

ص :413


1- 1) .کلمه ی«لعلّ»به معنای آن است که رسیدن به این غنچه،چند درصد است نه صد در صد و این به خاطر آن است که یاد خدا به تنهایی کافی نیست،بلکه تلاش،وحدت،اخلاص و سایر شرایط باید جمع شود تا نتیجه صد در صد باشد.
2- 2) .تفسیر المیزان.
3- 3) .«ان ترک خیراً»بقره،180.
4- 4) .«و ابتغوا من فضل اللّٰه»جمعه،10.
5- 5) .«المال و البنون زینة الحیوة الدنیا»کهف،46.
پیام ها:

1 رسیدن به مقام رضایت از خداوند،در صورتی است که به زرق و برق دنیا خیره نشوی.(آری کسی که جذب جلوه های مادّی شد،احساس کمبود و تبعیض می کند و از خدا راضی نمی شود)« لَعَلَّکَ تَرْضیٰ، لاٰ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ» 2 انسان به طور طبیعی به سوی مادّیات گرایش دارد،امّا باید آن را مهار کند.

« لاٰ تَمُدَّنَّ» 3 نگاه،مقدّمه جذب و دلبستگی است.« لاٰ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ» ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد 4 رهبری امّت نباید چشم داشتی به مال دیگران و توجّهی به مادّیات داشته باشد و مقهور و شیفته ی دنیای پر زرق و برق دیگران شود.« لاٰ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ» 5 جلوه های مادّی حتّی برای انبیا می تواند خطرساز باشد.« لاٰ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ» 6 همه ی متاع های دنیوی و وسایل کامیابی،نعمت الهی محسوب نمی شوند.

« مَتَّعْنٰا» نه،«انعمنا» 7 همه ی کافران،کامیاب نیستند.« أَزْوٰاجاً مِنْهُمْ» 8 جلوه های زندگی دنیوی همچون غنچه و شکوفه ای است که هرگز گل نمی شود.« زَهْرَةَ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» 9 جلوه های زندگی دنیا،ابزار آزمایش انسان هاست.« لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ» 10 به آنچه در خود داریم بیندیشیم،نه آنچه در دست دیگران می بینیم.« رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ» 11 رزق دادن از شئون ربوبیّت خداوند است.« رِزْقُ رَبِّکَ» 12 همه ی دارایی های انسان رزق او نیست.چون بسیارند کسانی که همه نوع امکانات دارند،امّا بهره خودشان کم است.« لاٰ تَمُدَّنَّ ... مَتَّعْنٰا ... رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ» 13 ملاک ارزش هر چیز دو امر است؛یکی خیر بودن و دیگری پایدار بودن.

« خَیْرٌ وَ أَبْقیٰ»

ص :414

[سوره طه (20): آیه 132]

اشاره

وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاٰةِ وَ اِصْطَبِرْ عَلَیْهٰا لاٰ نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ اَلْعٰاقِبَةُ لِلتَّقْویٰ (132)

و خانواده ات را به نماز فرمان ده و بر آن پایدار باش.ما از تو روزی نمی خواهیم، (بلکه)ما تو را روزی می دهیم،و سرانجامِ(نیکو)برای(اهل)تقوا است.

نکته ها:

در روایات متعدّدی آمده است که پس از نزول این آیه،پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله تا چندین ماه دَرب خانۀ حضرت علی و فاطمه علیهما السلام را می زدند و در آستانه در می فرمودند:«الصلاة» آن گاه به قرائت آیه تطهیر می پرداختند. (1)

هر گاه وضع زندگی رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله تنگ می شد،این آیه را تلاوت می فرمود،آن گاه به افراد خانه دستور می دادند تا نماز بخوانند. (2)

« اِصْطَبِرْ عَلَیْهٰا »یعنی هم در انجام نماز وهم در امر به آن تأکید و پایداری کن.

پیام ها:

1 امر به معروف از کسانی اثر بیشتری دارد که خود جذب مادّیات نشده باشند.

« لاٰ تَمُدَّنَّ ... وَ أْمُرْ أَهْلَکَ» 2 رهبر جامعه ی اسلامی نباید از خانواده خود غافل باشد.« وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاٰةِ» 3 مرد نسبت به سرنوشت فکری و دینی خانواده خود مسئول است و تنها رعایت امور مادّی آنان کافی نیست.« وَ أْمُرْ أَهْلَکَ» 4 یکی از مهم ترین زمینه های امر به معروف،خانواده و نزدیکان انسان است.

« وَ أْمُرْ أَهْلَکَ» ...(دایره ی اهل،به زن و فرزند منحصر نیست،بلکه همه ی افراد خاندان را شامل می شود.) 5 مبلّغ باید در مرحله ی اوّل به تبلیغ خانواده خود بپردازد.« وَ أْمُرْ أَهْلَکَ»

ص :415


1- 1) .تفاسیر کبیر فخر رازی و درّ المنثور و مجمع البیان.
2- 2) .تفسیر المیزان.

6 اوّلین مرحله ی تربیت،کانون خانواده است.« وَ أْمُرْ أَهْلَکَ» 7 فرمان به نماز از میان سایر واجبات،رمز بیمه شدن اعضای خانواده است.

« وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاٰةِ» 8 برای عدم وابستگی به زرق و برق دنیا،به نماز پناهنده شویم.« لاٰ تَمُدَّنَّ ... وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاٰةِ» 9 یکی از مصادیق روشن و بلند معروف،نماز است.« وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاٰةِ» 10 موضوع نماز در خانواده دارای اهمیت خاصی است،باید والدین بر آن اصرار کنند. (1)« وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاٰةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْهٰا» 11 امر به معروف،مداومت و پایداری لازم دارد.« اِصْطَبِرْ عَلَیْهٰا» 12 خداوند از عبادت ما سودی نمی برد،ثمره ی آن به خود ما باز می گردد.

« لاٰ نَسْئَلُکَ رِزْقاً» 13 سفارش به نیکی ها باید جدّی و همراه بیان آثار باشد.« وَ أْمُرْ أَهْلَکَ ... وَ الْعٰاقِبَةُ لِلتَّقْویٰ» 14 نماز،زمینه ساز پاکدامنی و تقواست.« وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاٰةِ ... وَ الْعٰاقِبَةُ لِلتَّقْویٰ» 15 حسن عاقبت در سایه ی تقوای الهی است،نه مادّیات.« وَ الْعٰاقِبَةُ لِلتَّقْویٰ»

[سوره طه (20): آیه 133]

اشاره

وَ قٰالُوا لَوْ لاٰ یَأْتِینٰا بِآیَةٍ مِنْ رَبِّهِ أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَیِّنَةُ مٰا فِی اَلصُّحُفِ اَلْأُولیٰ (133)

و(کافران)گفتند:چرا(پیامبر)از جانب پروردگارش معجزه و نشانه ای برای ما نمی آورد؟ آیا دلیل و نشانه روشن در کتب قبلی برایشان نیامده (که ایمان نیاورند؟)

ص :416


1- 1) .در تحقیقاتی که از جامعه ی دانش آموزی و نوجوان و جوان شده است،درصد بالایی از آنان علّت توجّه به نماز خود را توجّه خانواده های خویش به آن دانسته اند.
نکته ها:

مشرکین توقّع داشتند که پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله نیز معجزه ای همانند عصای موسی و شکافتن دریا بیاورد،امّا خداوند می فرماید:مگر نمی دانید که معجزه ی قرآن،از تمام معجزات قبلی بالاتر است،با این وجود مگر در برابر همان معجزات لجاجت نکردند؟! مراد از«الصحف اولی»تورات و انجیل و زبور است.

پیام ها:

1 به درخواست هایی که جنبه ی بهانه جویی دارد،نباید توجّه کرد.« فَاصْبِرْ عَلیٰ مٰا یَقُولُونَ ... وَ قٰالُوا لَوْ لاٰ یَأْتِینٰا» ...(این خصیصه ی انسان های لجوج و متکبّر است که معجزات و دلایل روشن موجود(قرآن)را کنار می گذارند و از سر لجاجت دلیل دیگر طلب می کنند.) 2 نوع معجزه مهم نیست،روحیّه پذیرش لازم است.« لَوْ لاٰ یَأْتِینٰا ... أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ»

[سوره طه (20): آیه 134]

اشاره

وَ لَوْ أَنّٰا أَهْلَکْنٰاهُمْ بِعَذٰابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقٰالُوا رَبَّنٰا لَوْ لاٰ أَرْسَلْتَ إِلَیْنٰا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیٰاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزیٰ (134)

و اگر ما آنان را قبل از(آمدن پیامبر و نزول قرآن)با عذابی هلاک می کردیم،می گفتند:پروردگارا! چرا پیامبری برای ما نفرستادی تا ما از آیات تو پیروی کنیم،پیش از آنکه ذلیل و خوار شویم.

پیام ها:

1 بعثت انبیا علیهم السلام برای اتمام حجّت است،تا مردم بی خبری خود را بهانه قرار ندهند.« لَوْ لاٰ أَرْسَلْتَ» ...

2 تا قانون ابلاغ نشود،جریمه و کیفر عادلانه نخواهد بود.« لَوْ لاٰ أَرْسَلْتَ» ...

3 تبلیغ دین واجب است،خواه مردم توجّه کنند یا نکنند.زیرا در غیر این صورت آنان حقّ اعتراض خواهند داشت.« لَوْ لاٰ أَرْسَلْتَ» ...

ص :417

4 پیروی از انبیا کلید عزت و آبرومندی است.« مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزیٰ»

[سوره طه (20): آیه 135]

اشاره

قُلْ کُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحٰابُ اَلصِّرٰاطِ اَلسَّوِیِّ وَ مَنِ اِهْتَدیٰ (135)

بگو:هر یک(از ما و شما)در انتظاریم،پس انتظار بکشید که به زودی خواهید دانست یاران راه راست کیانند و چه کسی راه یافته است.

نکته ها:

مراد از« أَصْحٰابُ الصِّرٰاطِ السَّوِیِّ» امامان معصوم علیهم السلام و منظور از« مَنِ اهْتَدیٰ» یاوران آنها می باشد. (1)

امام کاظم علیه السلام درباره آیه ی« مَنْ أَصْحٰابُ الصِّرٰاطِ السَّوِیِّ وَ مَنِ اهْتَدیٰ» فرمودند:راه راست،راه قائم علیه السلام ما است و هدایت یافته آن کسی است که به اطاعت او هدایت شود. (2)

پیام ها:

1 پیامبر مامور انذار و هشدار است.« فَتَرَبَّصُوا» 2 گذشت زمان و تاریخ همه چیز را روشن می کند.« فَسَتَعْلَمُونَ» 3 کفّار خود را هدایت یافته می پندارند.« فَسَتَعْلَمُونَ مَنِ اهْتَدیٰ» 4 اسلام مکتب اعتدال و مسلمانان هدایت یافتگانند.« مَنْ أَصْحٰابُ الصِّرٰاطِ السَّوِیِّ وَ مَنِ اهْتَدیٰ» «الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ»

ص :418


1- 1) .تفسیر فرقان.
2- 2) .تأویل الآیات،ص 317.

ص :419

ص :420

[تفسیر سوره انبیاء]

سیمای سوره انبیا

سوره ی انبیا،مکّی است و یکصد و دوازده آیه دارد.در این سوره به داستان شانزده نفر از پیامبران که مورد عنایت پروردگار واقع گردیده اند،اشاره شده است.

برای تلاوت این سوره،برکاتی ذکر کرده اند که از جمله آنها،آسان شدن حساب در قیامت و مصافحه با انبیا علیهم السلام است،به شرط آنکه این تلاوت،عاشقانه «حبا لها»و مقدّمه ی ایمان و عمل باشد. (1)

همچنین در این سوره،وعید و انذار،بیش از وعده و بشارت بکار رفته است.

ص :421


1- 1) .تفسیر نمونه.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 1]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;اِقْتَرَبَ لِلنّٰاسِ حِسٰابُهُمْ وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ (1)

(زمان)حساب مردم نزدیک شده است،در حالی که آنان در بی خبری،(از آن)روی گردانند!

نکته ها:
اشاره

سؤال:با توجّه به اینکه معنای«غفلت»بی توجّهی نسبت به چیزی،و معنای«اعراض» روی گرداندن با توجّه از چیزی است،پس چگونه که در آیه غفلت و اعراض در کنار هم مطرح شده اند؟ پاسخ:غفلت و بی توجّهی دو گونه است:

الف:غفلتی که شخص با هشدار بیدار می شود.

ب:غفلتی که مقدّمه ی اعراض است،یعنی شخصِ غافل نمی خواهد بیدار شود.همچون کسی که خودش را به خواب زده که با صدا زدن نیز چشم خود را باز نمی کند.

از آنجا که غالب مردم از معاد و حساب غافلند،خداوند این غفلت را به همه مردم نسبت داده است و گر نه همیشه گروهی از مردم،استثنا هستند.در آیه 97 همین سوره،به اقرار به غفلت از زبان خود مردم نیز اشاره شده است. «یٰا وَیْلَنٰا قَدْ کُنّٰا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هٰذٰا»

ص :422

نگاهی به مسئله حساب در روز قیامت

آنچه از آیات بدست می آید این است که:

1 همه ی افراد مورد سؤال قرار می گیرند.« فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ» (1)2 همه ی اعمال مورد محاسبه واقع می شود.« لَتُسْئَلُنَّ عَمّٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (2)3 همه ی احوال مورد رسیدگی قرار می گیرد.« إِنْ تُبْدُوا مٰا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحٰاسِبْکُمْ بِهِ اللّٰهُ» (3)4 از همه ی اعضای بدن انسان سؤال خواهد شد.« إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ ... کُلُّ أُولٰئِکَ کٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» (4)5 از نعمت های الهی سؤال می شود.« لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ» (5)6 همه کارها را در هر کجا و به هر اندازه که باشد حاضر خواهند ساخت.« إِنْ تَکُ مِثْقٰالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ» (6)در اوّلین سؤال،از نماز خواهند پرسید و به حساب امور مهمی چون،جوانی،عمر،راه کسب درآمد و هزینه ی آن و بویژه مسأله ی رهبری و ولایت خواهند پرداخت و همین بس که خداوند،خود،حسابرسی خواهد بود.« کَفیٰ بِنٰا حٰاسِبِینَ» (7)

پیام ها:

1 حسابرسی مردم قطعی است.« اِقْتَرَبَ» (بکار رفتن فعل ماضی به جای مضارع، نشانه ی قطعی بودن است.) 2 قیامت و زمان حسابرسی را دور نپنداریم.« اِقْتَرَبَ» 3 حساب،برای همه انسان هاست.« لِلنّٰاسِ» 4 نظم و حساب،لازمه ی یک زندگی کامل است.« حِسٰابُهُمْ» (انسان،پدیده ای

ص :423


1- 1) .اعراف،16.
2- 2) .نحل،93.
3- 3) .بقره،284.
4- 4) .اسراء،36.
5- 5) .نحل،93.
6- 6) .لقمان،16.
7- 7) .انبیاء،47.

تصادفی نیست،بلکه موجودی هدفدار و بر مبنای حساب و محاسبه است.) 5 گاهی باید برای جذب حواسها،سخن را کوبنده و هشدار دهنده آغاز کرد.

سوره با جمله« اِقْتَرَبَ لِلنّٰاسِ حِسٰابُهُمْ» شروع شده است.

6 این حساب است که به سراغ انسان ها می آید،هر چند آنان از حساب،غافل باشند و یا از آن بگریزند.« اِقْتَرَبَ لِلنّٰاسِ حِسٰابُهُمْ» و نفرمود:«اقترب الناس الی حسابهم» 7 غفلت،زمانی خطرناک است که بر اساس بی اعتنایی باشد.« غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 2]

اشاره

مٰا یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اِسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ (2)

هیچ پند تازه ای از طرف پروردگارشان برای آنان نیامد،مگر اینکه آن را شنیدند و(باز)سرگرم بازی شدند.

نکته ها:

مسأله ی قدیم یا حادث بودن کلام خدا،از جمله مسائلی است که در زمان خلفای بنی عباس مطرح شد و مورد جرّ و بحث فراوان قرار گرفت.به نظر می رسد که طرح این بحث، بیشتر جنبه سیاسی داشت تا مردم را از امور اساسی و حقایق اصیل اسلامی و برخورد با حکّام ستمگر،منصرف سازند.بدیهی است که محتوای قرآن،از علم خداوند سرچشمه گرفته و قدیم است،ولی الفاظ آن که بر پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله نازل شده،حادث و جدید است.به هر حال،این گونه مباحث،مشکلی را از افراد و جامعه حل نمی کند و امامان ما نیز از آن پرهیز داشته اند. (1)

پیام ها:

1 تذکّرات الهی با تداوم و تکرار همراه است.« مٰا یَأْتِیهِمْ» (فعل مضارع) 2 تذکّر و تربیت،ملازم یکدیگرند.« ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ»

ص :424


1- 1) .تفسیر نمونه.

3 قرآن،مایه ی ذکر است.« ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ» 4 نوآوری در تذکّر،یک ارزش است.« ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ» 5 گوش دادن و فهمیدن کافی نیست،پذیرش و عمل لازم است.« اِسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ» 6 سرچشمه لهو و لعب،غفلت و اعراض است.« فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ یَلْعَبُونَ» 7 زندگی به دور از وحی و یاد الهی،بازیچه ای بیش نیست.« وَ هُمْ یَلْعَبُونَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 3]

اشاره

لاٰهِیَةً قُلُوبُهُمْ وَ أَسَرُّوا اَلنَّجْوَی اَلَّذِینَ ظَلَمُوا هَلْ هٰذٰا إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ أَ فَتَأْتُونَ اَلسِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ (3)

در حالی که دلهای آنان(از حقّ،غافل و به چیز دیگری)سرگرم است و کسانی که (کافر شدند و به خود)ستم کردند،مخفیانه نجوی می کنند که آیا این(مرد)جز بشری مثل شماست؟ آیا با اینکه می بینید به سوی سحر می روید؟!

پیام ها:

1 سرگرمی به مسائل بی ارزش انسان را از توجّه به مسائل اصلی مثل حساب و قیامت غافل می کند.« وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ ... لاٰهِیَةً قُلُوبُهُمْ» 2 افراد منحرف،انحراف خود را توجیه می کنند.« بَشَرٌ مِثْلُکُمْ أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ» 3 تا دل از خدا غافل نشود،انسان،آیات الهی را به بازی نمی گیرد.« یَلْعَبُونَ لاٰهِیَةً قُلُوبُهُمْ» 4 مخالفان انبیا،در پنهان توطئه می کنند و معجزات را سحر و جادو می شمرند.

« وَ أَسَرُّوا النَّجْوَی أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ» 5 کفّار با پوشاندن حقایق،نسبت به خود و دیگران ظلم می کنند.« ظَلَمُوا» 6 تهمت ستمگران به انبیا نشانه آن است که مکتب انبیا ظلم ستیز است.« اَلَّذِینَ ظَلَمُوا ... هَلْ هٰذٰا إِلاّٰ بَشَرٌ» 7 زندگی انبیا در میان مردم و بسیار ساده و عادّی بود.« بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»

ص :425

[سوره الأنبیاء (21): آیه 4]

اشاره

قٰالَ رَبِّی یَعْلَمُ اَلْقَوْلَ فِی اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ (4)

(پیامبر)گفت:پروردگار من،هر سخنی که در آسمان و زمین باشد می داند.او شنوای داناست.

پیام ها:

1 پیامبران در مقابل توطئه ها و تهمت ها،به خداوند توکّل می کنند.« قٰالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ» 2 هر چند دشمنان،در توطئه،نجوا و مخفی کاری می کنند« وَ أَسَرُّوا النَّجْوَی» ،امّا خداوند همه چیز را می داند و پنهان و آشکار،برای او یکی است.« یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّمٰاءِ وَ الْأَرْضِ» 3 توجّه به علم خداوند،سبب کنار گذاشتن توطئه ها و نجویٰ ها است.« وَ أَسَرُّوا النَّجْوَی ... رَبِّی یَعْلَمُ» ...

[سوره الأنبیاء (21): آیه 5]

اشاره

بَلْ قٰالُوا أَضْغٰاثُ أَحْلاٰمٍ بَلِ اِفْتَرٰاهُ بَلْ هُوَ شٰاعِرٌ فَلْیَأْتِنٰا بِآیَةٍ کَمٰا أُرْسِلَ اَلْأَوَّلُونَ (5)

(کفّار)گفتند:(آنچه محمّد آورده،وحی نیست)بلکه خواب های آشفته است،بلکه آنها را به دروغ به خدا نسبت داده،بلکه او یک شاعر است،پس (اگر راست می گوید)باید همان گونه که(پیامبران)پیشین(با معجزه) فرستاده شده بودند،او برای ما معجزه ای بیاورد.

نکته ها:

کلمه «أَضْغٰاثُ» جمع«ضغث»به معنای دسته و مجموعه و «أَحْلاٰمٍ» جمع«حلم»به معنای خواب است. «أَضْغٰاثُ أَحْلاٰمٍ» به معنای مجموعه خواب های پراکنده است.

کفّار از پیامبر اسلام معجزاتی همچون معجزات موسی و عیسی می خواستند،ولی هدفشان بهانه جویی بود.زیرا انتخاب نوع معجزه وابسته به حکمت الهی است نه هوسهای مردم.

ص :426

پیام ها:

1 تناقض گویی کفّار نشانه ی بی منطقی آنان است.« بَلْ ... بَلْ ... بَلْ» ...

2 دشمن به وارد کردن یک تهمت قانع نمی شود.« بَلْ ... بَلْ ... بَلْ» ...(او از همه راهها ضربه می زند« أَسَرُّوا النَّجْوَی ... هَلْ هٰذٰا إِلاّٰ بَشَرٌ ... بَلْ هُوَ شٰاعِرٌ» و تهاجم تبلیغاتی و اتهامات پی در پی،از شیوه های اصلی کار دشمن است.) 3 دشمن با همه ی تهمت هایی که می زند،امّا از درون دچار تردید است. (1)« بَلْ ... بَلْ ... بَلْ ... فَلْیَأْتِنٰا بِآیَةٍ» 4 مشرکین هم می دانند که لازمه ی نبوت،آوردن معجزه است.« فَلْیَأْتِنٰا» 5 مردم،خواهان معجزه ی حسی هستند.« فَلْیَأْتِنٰا بِآیَةٍ»

[سوره الأنبیاء (21): آیات 6 تا 7]

اشاره

مٰا آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنٰاهٰا أَ فَهُمْ یُؤْمِنُونَ (6) وَ مٰا أَرْسَلْنٰا قَبْلَکَ إِلاّٰ رِجٰالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ اَلذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ (7)

تمام آبادی هایی که پیش از اینها هلاکشان کردیم،(تقاضای این گونه معجزات را کردند،ولی همین که پیشنهادشان عملی شد)ایمان نیاوردند، پس آیا اینان ایمان می آورند؟

و(ای پیامبر! به آنان بگو:)ما(هیچ پیامبری را)پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه(آنها نیز)مردانی بودند که ما به ایشان وحی می کردیم،پس اگر نمی دانید از اهل اطلاع(و اهل کتب آسمانی)بپرسید.

نکته ها:

در آیات قبل،کفّار می گفتند: «هَلْ هٰذٰا إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» ؟ آیا این مرد،جز بشری مثل

ص :427


1- 1) .تفسیر المیزان.

شماست؟ در این آیه خداوند می فرماید:نه تنها این پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله بلکه تمام انبیای پیشین نیز انسان هایی بودند که به آنان وحی می شده است.بشر بودن با پیامبری منافاتی ندارد.

چون مشرکین با اهل کتاب رابطه خوبی داشتند،خداوند به آنان می فرماید:از اهل کتاب (یهود و نصاری)سؤال کنید.

سؤال از اهل ذکر و رجوع به کارشناس،یک اصل عقلایی است و در این آیه مراد از اهل ذکر علمای یهود و نصارا هستند.در روایات سفارش شده که هر کجا متحیر شدید از اهل بیت پیامبر علیهم السلام سؤال کنید که آن بزرگواران مصداق کامل اهل ذکر هستند.

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:نه عالم اهل سکوت و کتمان باشد و نه جاهل خاموش.«لا ینبغی للعالم أن یسکت علی علمه و لا ینبغی للجاهل أن یسکت علی جهله و قد قال الله تعالی: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ» ... (1)

پیام ها:

1 سنّت الهی این است که هر کجا کفر و لجاجت باشد قهر الهی خواهد بود.« مٰا آمَنَتْ ... أَهْلَکْنٰاهٰا» (ایمان سبب حفظ و بقای جوامع بشری است.) 2 با دیده ی عبرت به تاریخ بنگریم.« أَ فَهُمْ یُؤْمِنُونَ» 3 تمام انبیا از مردان بوده اند.« وَ مٰا أَرْسَلْنٰا قَبْلَکَ إِلاّٰ رِجٰالاً» 4 به همه ی انبیا وحی می شده و علم آنان از همین سرچشمه است.« نُوحِی إِلَیْهِمْ» 5 سؤال و پرسش،سفارش دین است.« فَسْئَلُوا» 6 سؤال باید برای فهمیدن باشد،نه چیز دیگر.« فَسْئَلُوا ... إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ» 7 تا از اهلش نپرسیم،به علم نمی رسیم.« فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ» ...

8 در مسائل اعتقادی و دینی تا رسیدن به علم،کاوش و تحقیق کنیم.« فَسْئَلُوا» ...

9 عالم باید در دسترس باشد تا سؤال از او ممکن باشد.« فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ» 10 اهل علم بودن کافی نیست،اهل ذکر بودن با ارزش است.(بسیارند افراد

ص :428


1- 1) .تفسیر درّ المنثور.

دانشمندی که از خدا غافلند)« فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ» 11 در هر کاری اهلیّت لازم است،داشتن اطلاعات سطحی،تقلیدی و گذرایی کارساز نیست.« أَهْلَ الذِّکْرِ» 12 بر اهل ذکر،راهنمایی مردم واجب است و گر نه امر به سؤال،لغو و بیهوده خواهد بود.« فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 8]

اشاره

وَ مٰا جَعَلْنٰاهُمْ جَسَداً لاٰ یَأْکُلُونَ اَلطَّعٰامَ وَ مٰا کٰانُوا خٰالِدِینَ (8)

و(همچنین)ما آنها را پیکرهایی که غذا نخورند قرار ندادیم و آنان جاویدان نبودند(که نمیرند).

نکته ها:

از جمله رموز موفّقیّت یک رهبر آن است که در امور زندگی،در کنار مردم و همانند با آنان باشد تا مردم با دیدن او و برخوردهای او ساخته شوند.

پیام ها:

1 انبیا در بعد مادّی و نیازهای انسانی هیچ فرقی با سایر مردم ندارند.« مٰا جَعَلْنٰاهُمْ ...

لاٰ یَأْکُلُونَ»

2 انتظار فرشته بودن انبیا و مصلحین و مربیان،توقّعی نابجاست.« مٰا جَعَلْنٰاهُمْ» ...

3 ترک غذا و همسر،خواست خدا و ادیان الهی نیست.« مٰا جَعَلْنٰاهُمْ ... لاٰ یَأْکُلُونَ» 4 مرگ فراگیر است،حتّی پیامبران هم ابدی نیستند.« مٰا کٰانُوا خٰالِدِینَ»

ص :429

[سوره الأنبیاء (21): آیه 9]

اشاره

ثُمَّ صَدَقْنٰاهُمُ اَلْوَعْدَ فَأَنْجَیْنٰاهُمْ وَ مَنْ نَشٰاءُ وَ أَهْلَکْنَا اَلْمُسْرِفِینَ (9)

سپس ما به وعده ای که به آنان داده بودیم،وفا کردیم.پس آنان و هر که را خواستیم،نجات دادیم و اسراف کاران را هلاک نمودیم.

نکته ها:

این آیه در مقام تسلیت و دلداری پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله است،که ما به وعده های خود در مورد نجاتِ مؤمنان وفا می کنیم.

پیام ها:

1 وعده پیروزی که خداوند به انبیا داده،حتمی است.« ثُمَّ صَدَقْنٰاهُمُ الْوَعْدَ» 2 وعده ی خداوند به انبیا نجات آنان و هلاکت مخالفان آنهاست.« فَأَنْجَیْنٰاهُمْ ... وَ أَهْلَکْنَا» 3 کیفرهای الهی،نتیجه ی اعمال خودماست.« أَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ» 4 اسراف،زمینه ساز هلاکت است.و هلاکت،سرنوشت همه ی اسراف کاران است.« اَلْمُسْرِفِینَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 10]

اشاره

لَقَدْ أَنْزَلْنٰا إِلَیْکُمْ کِتٰاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ (10)

همانا بر شما کتابی نازل کردیم که در آن وسیله ی تذکّر شماست،آیا نمی اندیشید؟!

نکته ها:

کلمه «ذِکْرُکُمْ» یا به معنای وسیله ی تذکّر است و یا به معنای مایه ی عزّت و نام شما.

کلمه ی«ذکر»در لغت به معنای شرافت و شهرت نیز آمده است. (1)

امام کاظم علیه السلام درباره ی این آیه فرمود:مراد از جمله ی « فِیهِ ذِکْرُکُمْ» آن است که در کتاب

ص :430


1- 1) .قاموس المحیط.

ذکر شده که اطاعت پس از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله برای امام است. (1)یعنی عزّت و شرف شما در اطاعت از امام پس از پیامبر است.

پیام ها:

1 کتاب و قانونی سبب رشد و بیداری است که از سوی خداوند باشد.« أَنْزَلْنٰا فِیهِ ذِکْرُکُمْ» 2 قرآن،دارای موقعیّت والا و جایگاه بلندی است.« کِتٰاباً» (2)3 یکی از اهداف نزول کتب آسمانی،تذکّر و کرامت بخشیدن به انسان هاست.

« فِیهِ ذِکْرُکُمْ» 4 تاریخ گذشته ی انسان و سرنوشت و آینده ی او در قرآن ترسیم شده است.

« فِیهِ ذِکْرُکُمْ» 5 قوم عرب و سرزمین حجاز از برکت قرآن،عزیز و نامدار شد.« فِیهِ ذِکْرُکُمْ» 6 اگر انسان ها بیندیشند،حتماً دست نیاز به سوی وحی و کتاب آسمانی دراز خواهند کرد.« أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ» 7 از تمایلات فطری مردم برای ارشاد آنان کمک بگیریم.(هر کس میل دارد نامش در تاریخ به خوبی و کرامت بماند،خدا در این آیه می فرماید:کتابی برای شما فرستادیم که نامتان بماند.)« فِیهِ ذِکْرُکُمْ» 8 تکذیب انبیا،بی خردی است.زیرا معارف قرآن هماهنگ با عقل است.« أَنْزَلْنٰا إِلَیْکُمْ کِتٰاباً ... أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ»

ص :431


1- 1) .تأویل الآیات،ص 319.
2- 2) .تنوین در کلمه ی«کتاباً»نشانه ی عظمت و بزرگی است.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 11]

اشاره

وَ کَمْ قَصَمْنٰا مِنْ قَرْیَةٍ کٰانَتْ ظٰالِمَةً وَ أَنْشَأْنٰا بَعْدَهٰا قَوْماً آخَرِینَ (11)

و ما چه بسیار آبادی هایی را در هم شکستیم که مردمش ستمگر بودند و پس از آنها قومی دیگر را پدید آوردیم.

پیام ها:

1 هلاکت بدنبال ظلم،یک سنت الهی است.« کَمْ» 2 هر کس قانون الهی را بشکند،شکسته می شود.« قَصَمْنٰا» (کلمه ی قصم به معنای شکستن شدید است).

3 انسان ها خود،سرنوشت خویش را رقم می زنند.« قَصَمْنٰا ظٰالِمَةً» 4 اگر ظلم به صورت یک سیره و روش در آید،قهر الهی را در پی خواهد داشت.« کٰانَتْ ظٰالِمَةً» لکن اگر ظلمی مداوم نباشد و انسان با متوجّه شدن آن توبه کند آن قهر را به دنبال نخواهد داشت).

5 نابود ساختن و ایجاد کردن،برای خداوند تفاوتی ندارد.« قَصَمْنٰا ... أَنْشَأْنٰا»

[سوره الأنبیاء (21): آیات 12 تا 15]

اشاره

فَلَمّٰا أَحَسُّوا بَأْسَنٰا إِذٰا هُمْ مِنْهٰا یَرْکُضُونَ (12) لاٰ تَرْکُضُوا وَ اِرْجِعُوا إِلیٰ مٰا أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَ مَسٰاکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْئَلُونَ (13) قٰالُوا یٰا وَیْلَنٰا إِنّٰا کُنّٰا ظٰالِمِینَ (14) فَمٰا زٰاَلَتْ تِلْکَ دَعْوٰاهُمْ حَتّٰی جَعَلْنٰاهُمْ حَصِیداً خٰامِدِینَ (15)

پس چون(قوم ستمگر)قهر ما را احساس کردند،ناگهان پا به فرار گذاشتند.

(امّا خطاب رسید که)فرار نکنید! و به خانه هایتان و آنچه در آن کامیاب بودید باز گردید،شاید مورد سؤال قرار گیرید.

(و چون عذاب ما را جدّی دیدند)گفتند:ای وای بر ما! همانا ما ستمکار بودیم.

ص :432

و پیوسته،این سخن آنان بود تا ما آنها را درو کرده و خاموش و بی حرکت ساختیم.

نکته ها:

کلمه ی«حصید»به معنای محصود یعنی درو شده است.کلمه«خامد»به معنای خاموش شدن است.

در اینکه مراد از«مورد سؤال قرار گیرید»چیست؟ ممکن است این باشد که خودتان از یکدیگر،یا فقرا از شما،یا تاریخ آینده از شما سؤال کند.و اللّٰه العالم.

پیام ها:

1 عذابی که بر جوامع ستمگر نازل می شود تدریجی است.« فَلَمّٰا أَحَسُّوا »(احساس در مورد دیدن آثار قهر است که به تدریج پیدا می شود).

2 هیچ کس را در مقابل قهر خداوند،تاب مقاومت نیست.« یَرْکُضُونَ» (مغرورها نیز بهنگام خطر،صحنه را خالی کرده و می گریزند.) 3 از قهر الهی نمی توان فرار کرد.« لاٰ تَرْکُضُوا» 4 کامیابی می تواند زمینه ساز ظلم و طغیان باشد.« مٰا أُتْرِفْتُمْ فِیهِ» 5 باید مجازات را در محل وقوع جرم اجرا کرد،شاید مورد سؤال واقع شوند.

« لَعَلَّکُمْ تُسْئَلُونَ» 6 ستمگران سرانجام مورد بازخواست قرار خواهند گرفت.« تُسْئَلُونَ» 7 پایان ظلم،پشیمانی است.« یٰا وَیْلَنٰا» 8 عاقبت،وجدان های خفته،بیدار و منکران حقیقت،بر آن اقرار خواهند کرد.

« إِنّٰا کُنّٰا ظٰالِمِینَ» 9 به هنگام نزول بلا،ناله ها از اثر می افتد.« فَمٰا زٰاَلَتْ تِلْکَ دَعْوٰاهُمْ» ...

10 کفر و ظلم،سرنوشتی همچون گیاهان درو شده و بی جان برای انسان به

ص :433

ارمغان می آورد.« حَصِیداً خٰامِدِینَ» 11 جا و جنجال های تبلیغاتی،ستایش ها و تملّق ها،و تهدیدها و ارعاب ها در محضر الهی محکوم به خاموشی است.« خٰامِدِینَ» 12 ظلم مستمر،عذاب الهی را در پی دارد.« إِنّٰا کُنّٰا ظٰالِمِینَ ... حَصِیداً خٰامِدِینَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیات 16 تا 17]

اشاره

وَ مٰا خَلَقْنَا اَلسَّمٰاءَ وَ اَلْأَرْضَ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا لاٰعِبِینَ (16) لَوْ أَرَدْنٰا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاَتَّخَذْنٰاهُ مِنْ لَدُنّٰا إِنْ کُنّٰا فٰاعِلِینَ (17)

و ما،آسمان و زمین و آنچه را که میان آنهاست برای بازی نیافریدیم.

(و)اگر چنانچه(بر فرض محال)می خواستیم سرگرمی انتخاب کنیم و بازیگر بودیم،هر آینه آن را از پیش خود(و متناسب با خود) انتخاب می کردیم.

نکته ها:

کلمه ی« لَوْ »در لغت عرب در مورد کارهای محال آورده می شود و چون در اینجا لهو برای خداوند محال است،آن کلمه بکار رفته است.

در این آیات،ابتدا خداوند می فرماید:ما«لاعب»نیستیم و سپس در ادامه بجای آنکه بفرماید:«لو اردنا أن نتخذ لعبا»فرمود:« أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً» ،بنا بر این معلوم می شود که جوهره ی لهو و لعب یکی است،لذا در تفسیر المیزان می خوانیم:کار منظم و شکل یافته ای که با اهداف خیالی همچون افعال کودکان صورت می پذیرد،«لعب»نام دارد،ولی همین که این کارهای خیالی به جدّی رسید که انسان را از امور اصلی باز داشت و به صورت سرگرمی در آمد،به آن«لهو»می گویند و این هر دو در مورد خداوند،بی معنا و باطل است.

در قرآن مجید بارها بر این مسئله تأکید شده است که جهان هستی بازیچه نیست و هدفدار آفریده شده است.از جمله،آیه 12 سوره ی طلاق،هدف را ایمان انسان ها دانسته و می فرماید:« اَللّٰهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمٰاوٰاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ ... لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّٰهَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ

ص :434

قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللّٰهَ قَدْ أَحٰاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْماً» خداوند آسمان های هفتگانه و مثل آنها زمین را خلق کرد...تا شما بدانید که او بر هر کاری قادر است و علم او بر هر چیزی احاطه دارد.البتّه تحقّق این هدف با تفکّر در هستی و درس گرفتن و اقرار بر آنست.

در معنای این جمله که«اگر بنا داشتیم سرگرمی برای خود بگیریم،قطعا از پیش خود این کار را می کردیم»چند معنا گفته شده است:

الف:آفریدن هستی،بر فرض برای سرگرمی باشد،کار اوست نه بت ها.

ب:بر فرض بنای سرگرمی داشتیم از فرشتگان و مقرّبان درگاه خود سرگرمی درست می کردیم و کاری به جهان مادّیات و طبیعت نداشتیم.

امام صادق علیه السلام با استناد به آیه،انسان را از انجام کارهای لهو،نهی فرمودند. (1)

پیام ها:

1 هستی هدفدار است.« وَ مٰا خَلَقْنَا ... لاٰعِبِینَ» (اگر آفرینش،بیهوده نیست،پس مرگ هم،نیستی و پایان کار محسوب نمی شود.) 2 کسی که هدفش بازیگری است،وسایل بازی می سازد،نه جهان بی نهایتی که تنها،سلّول و اتم آن عصرها و نسل ها را به مطالعه پیرامون آن واداشته است.

« وَ مٰا بَیْنَهُمٰا لاٰعِبِینَ» 3 اگر بر فرض محال بنای خداوند بر بازی و کار لغو بود،باید آن را متناسب با ذات خود می آفرید،(نه مادّیات و اجسام). (2)« لاَتَّخَذْنٰاهُ مِنْ لَدُنّٰا» 4 اگر بر فرض محال،خداوند هدف بازیگری داشت،دیگر کاری به خلقت انسان نداشت،این همه انبیا را بزحمت نمی انداخت،امر و نهی نمی کرد و ثواب و عقابی مقرّر نمی داشت.« لَوْ أَرَدْنٰا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاَتَّخَذْنٰاهُ مِنْ لَدُنّٰا»

ص :435


1- 1) .دعائم الاسلام،ج 2،ص 206.
2- 2) .تفسیر صافی.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 18]

اشاره

بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی اَلْبٰاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذٰا هُوَ زٰاهِقٌ وَ لَکُمُ اَلْوَیْلُ مِمّٰا تَصِفُونَ (18)

(این چنین نیست،)بلکه ما حقّ را بر باطل می کوبیم تا مغز آن را در هم بشکند،پس بی درنگ،باطل محو و نابود می شود.و وای بر شما از آنچه(خداوند را به آن) توصیف می کنید(و نسبت لهو و لعب و بیهوده کاری می دهید).

نکته ها:

کلمه«قذف»به معنای پرتاب از راه دور و با سرعت و قدرت است و کلمه«دمغ»نیز به ضربه ای گفته می شود که به سر می خورد و تا مغز اثر می گذارد.

کلمه«ویل»به معنای عذاب و هلاکت است و در جایی بکار می رود که مورد استحقاق هلاکت را داشته باشد. (1)

پیام ها:

1 پیروزی حقّ،اراده و خواست خداوند و جلوه ای از هدفداری نظام آفرینش است.« بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ» 2 برخورد حقّ با باطل باید تهاجمی باشد نه تدافعی.« نَقْذِفُ» 3 سنت خداوند بر نابودی و محو باطل است.« نَقْذِفُ فَیَدْمَغُهُ» 4 حقّ بر باطل پیروز است.« فَإِذٰا هُوَ زٰاهِقٌ» 5 محو شدن باطل با حضور حقّ در جبهه است.« نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبٰاطِلِ» 6 در مبارزه علیه باطل باید سرعت،قدرت و هدف گیری درست مراعات شود.

« نَقْذِفُ فَیَدْمَغُهُ» 7 باطل باید به کلّی نابود شود،نه آنکه نیمه جانی داشته باشد.« فَیَدْمَغُهُ» 8 باطل رفتنی است.« فَإِذٰا هُوَ زٰاهِقٌ»

ص :436


1- 1) .لسان العرب.

9 حکومت چند روزه ی باطل،بر اساس سنت مهلت دادن الهی است و عاقبت از آن متقین و اهل حقّ است.« فَإِذٰا هُوَ زٰاهِقٌ» 10 وای بر کسانی که آفرینش را بازیچه می دانند.« وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمّٰا تَصِفُونَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیات 19 تا 21]

اشاره

وَ لَهُ مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ مَنْ عِنْدَهُ لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبٰادَتِهِ وَ لاٰ یَسْتَحْسِرُونَ (19) یُسَبِّحُونَ اَللَّیْلَ وَ اَلنَّهٰارَ لاٰ یَفْتُرُونَ (20) أَمِ اِتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ اَلْأَرْضِ هُمْ یُنْشِرُونَ (21)

و برای اوست هر که در آسمان ها و زمین است،و کسانی که نزد او هستند (فرشتگان)از(برای)عبادت او تکبّر نمی ورزند و خسته و درمانده نمی شوند.

آنان شبانه روز بی آنکه سستی ورزند،خداوند را به پاکی می ستایند.

آیا خدایانی که(کفّار)از زمین انتخاب کرده اند،مردگان را زنده می کنند؟

نکته ها:

در مالکیّت مجازی،هر چه انسان به مولی نزدیکتر می شود،کمتر حساب می برد و لذا گاهی هم خلاف می کند ولی در مالکیّت حقیقی،هر چه انسان به معبود نزدیکتر می شود، بیشتر عبادت می کند. (1)« وَ مَنْ عِنْدَهُ لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ» در خطبه ی اوّل نهج البلاغه درباره ی ملائکه آمده است:«لا یغشاهم نوم العیون و لا سهو العقول و لا فترة الأبدان و لا غفلة النسیان»یعنی خواب،فراموشی،خستگی و غفلت در ملائکه نیست.

ص :437


1- 1) .تفسیر المیزان.
پیام ها:

1 مالکیّت حقیقی جهان هستی،تنها از آن خداوند است.« وَ لَهُ مَنْ فِی» ...(پس اکنون که مملوک او هستیم،به وظیفه ی بندگی خود عمل کنیم.) 2 عبادت و بندگی منحصر به انسان نیست.« وَ مَنْ عِنْدَهُ» ...

3 در آسمان ها موجوداتی با شعور هستند.(کلمه« مَنْ »در جمله« مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ » که در مقابل« مَنْ عِنْدَهُ» آمده،نشانه ی موجوداتی با شعور،غیر از فرشتگان است.) 4 بعضی از مخلوقات خداوند به مقام قرب او می رسند.« وَ مَنْ عِنْدَهُ» 5 ریشه ی ترک عبادت،تکبّر است.« لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبٰادَتِهِ» 6 عبادت،انسان را با فرشتگان همسو می کند.« لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبٰادَتِهِ» 7 نشاط،مایه ارزشمندی عبادت است.« لاٰ یَسْتَحْسِرُونَ» 8 فرشتگان،خواب ندارند.« یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهٰارَ» 9 تداوم عبادت،به آن ارزش می دهد.« یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهٰارَ لاٰ یَفْتُرُونَ» 10 عقائد باطل را زیر سؤال ببریم.« أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ یُنْشِرُونَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 22]

اشاره

لَوْ کٰانَ فِیهِمٰا آلِهَةٌ إِلاَّ اَللّٰهُ لَفَسَدَتٰا فَسُبْحٰانَ اَللّٰهِ رَبِّ اَلْعَرْشِ عَمّٰا یَصِفُونَ (22)

اگر در آسمان ها و زمین خدایانی جز اللّٰه بود،هر آینه آن دو فاسد می شدند،پس منزّه است خداوندِ پروردگار عرش،از آنچه(ناآگاهان) توصیف می کنند.

نکته ها:

اگر به کتابی که نویسنده ی آن چند نفر باشند نگاهی دقیق بیندازیم،بخوبی خواهیم دید که جملات،سیاق و محتوای هر قسمت از کتاب با بخش دیگر آن متفاوت است و بدیهی است که هر چه کتاب،بزرگتر و مفصل تر باشد،این اختلاف،بیشتر و بارزتر خواهد بود،زیرا بر

ص :438

فرض که در نوشتن یک جمله،یک سطر و یا یک صفحه، هماهنگی تصادفی پیدا شود ولی در کتاب بزرگ هستی،این هماهنگی و نظم بدون پروردگاری یکتا محال است.

سؤال:اگر خدای یکتا در مصدر امور است،پس تضادهای موجود برای چیست؟ پاسخ:اگر بشود نام آنها را تضادّ گذاشت،باید گفت از نوع تضادّ دو لبه ی قیچی و یا دو کفّه ی ترازوست که تحت یک تدبیر و برای انجام یک هدف صورت می پذیرد و یا مثل حرکت متضادّ دو دست یک انسان برای فشار دادن پارچه ای است که می خواهد آب آن را بگیرد می باشد.

هشام بن حَکَم از امام صادق علیه السلام پرسید:دلیل یکتایی خداوند چیست؟ حضرت فرمود:

«اتصال التدبیر و تمام الصنع کما قال الله عز و جل: «لَوْ کٰانَ فِیهِمٰا» ...»پیوستگی و انسجام تدبیر جهان و کامل بودن آفرینش،دلیل وحدانیّت اوست. (1)

این آیه در پاسخ کسانی است که برای هر چیز و هر امری،ربّ،مدبر و خدایی قائل بودند و لذا فرمود: «رَبِّ الْعَرْشِ» یعنی پروردگار همه هستی،اللّٰه است.

پیام ها:

1 تعدّد پروردگار،امری محال است.« لَوْ کٰانَ» (کلمه« لَوْ »در جایی بکار می رود که انجام شدنی نباشد.) 2 خدای آسمان ها و زمین یکی است.« فِیهِمٰا» بر خلاف مشرکین که برای هر کدام از آسمان ها و زمین،ربّی قائل بودند،قرآن پروردگار همه را یکی می داند.« وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّمٰاءِ إِلٰهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلٰهٌ» (2)3 تعدّد در مدیریّت،مایه ی از هم پاشیدگی و فساد است.« آلِهَةٌ لَفَسَدَتٰا» 4 به هنگام ذکر سخن باطل،تنزیه خداوند لازم است.« لَوْ کٰانَ فِیهِمٰا فَسُبْحٰانَ اللّٰهِ» 5 تسبیح خداوند باید پس از آگاهی و بر اساس استدلال و منطق باشد نه کورکورانه و از روی لقلقه ی زبان.« لَوْ کٰانَ فِیهِمٰا فَسُبْحٰانَ اللّٰهِ» (اوّل استدلال

ص :439


1- 1) .توحید صدوق،ص 250.
2- 2) .زخرف،84.

شد که اگر دو مدیریّت بود هستی به فساد کشیده می شد سپس تسبیح خدا آمد.

« سُبْحٰانَ اللّٰهِ عَمّٰا یَصِفُونَ»)

[سوره الأنبیاء (21): آیه 23]

اشاره

لاٰ یُسْئَلُ عَمّٰا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ (23)

او(خداوند)از آنچه انجام می دهد سؤال نمی شود،امّا آنها(مردم،در انجام کارهایشان)مورد بازخواست قرار می گیرند.

نکته ها:

مسئولیّتِ پاسخگویی انسان در قبال کارهایی که انجام می دهد،بارها در قرآن مطرح شده است،از آن جمله می فرماید:« فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ» (1)به پروردگارت سوگند که از همه ی مردم سؤال خواهیم کرد.و یا در جایی دیگر می خوانیم:« وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ» (2)آنها را متوقّف کنید،آنها باید بازخواست شوند.به هر حال در روز قیامت،از افکار و نیات،از جوانی و عمر،از درآمد و مصرف،از انتخاب رهبر و اطاعت از بزرگان،سؤال خواهد شد.

سؤال:چگونه است که در آیه دیگری می فرماید:از هیچ جنّ و انسی سؤال نمی شود؟ « فَیَوْمَئِذٍ لاٰ یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لاٰ جَانٌّ» (3)پاسخ:در قیامت صحنه ها متفاوت است و هر صحنه ای شرایط خاص خود را دارد.مثلاً در یک موقف وقتی از انسان ها سؤال شود،آنها می توانند با زبان پاسخ گو باشند،امّا در موقف دیگر بر لب های آنان مهر می زنند و دیگر اعضا و جوارح به شهادت بر اعمال می پردازند.

پیام ها:

1 خداوند،مالک حقیقی و مطلق هستی است و مالک در تصرّف در محکومش، مورد مؤاخذه واقع نمی شود.« رَبِّ الْعَرْشِ ... لاٰ یُسْئَلُ» 2 کسی می تواند سؤال کند که طلبی و یا حقّی داشته باشد و هیچ کس از خداوند

ص :440


1- 1) .حجر،92.
2- 2) .صافّات،24.
3- 3) .الرحمن،39.

طلبی و یا بر او حقّی ندارد.« لاٰ یُسْئَلُ» 3 کسی می تواند از خداوند بازخواست کند که ما فوق او و بر او برتری داشته باشد و چنین موجودی نیست.« لاٰ یُسْئَلُ» 4 انسان ها در قبال کارهایشان مسئول و متعهّدند.« وَ هُمْ یُسْئَلُونَ» 5 سؤال و مؤاخذه،بهترین نشانه بر مسئولیّت و مهم ترین علامت بر آزادی و اختیار انسان هاست. (1)« وَ هُمْ یُسْئَلُونَ» (آری انسان مجبور بازخواست نمی شود) زیرا بازخواست و سؤال از شخصی غیر مسئول و مجبور،عقلاً قبیح است.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 24]

اشاره

أَمِ اِتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هٰاتُوا بُرْهٰانَکُمْ هٰذٰا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ اَلْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ (24)

آیا آنها(کافران)بجای خداوند(یکتا)خدایان دیگری را گرفته اند؟(پس به آنان) بگو:دلیل تان را بیاورید.این(قرآن)یادنامه ی پیروان من و یادنامه کسانی است که پیش از من بوده اند(که همه بر نداشتن شریک برای خداوند اتفاق کلمه دارند) امّا اکثر مردم،حقّ را نمی دانند،پس(از آن)روی گردانند.

نکته ها:

علی علیه السلام فرمود:همانا با نزول قرآن به پیامبر،علم پیامبران پیشین و علم اوصیا و علم آنچه که تا قیامت رخ می دهد،داده شده است.آن گاه حضرت این آیه را تلاوت کرد که خداوند به پیامبرش می گوید: (2)« هٰذٰا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی» ...بنا بر این قرآن،حاوی علم ما کان و ما یکون است.

ص :441


1- 1) .در حدیثی از امام رضا علیه السلام آمده است که خداوند به آدم علیه السلام خطاب فرمود:«یا بن آدم،بمشیّتی کنت انت الّذی تشاء لنفسک ما تشاء»یعنی من اراده کرده ام که تو با خواست خودت آزاد باشی.(تفسیر صافی)
2- 2) .تفسیر فرات،ص 261.
پیام ها:

1 هر کس از خداوند واحد دور شود،در دام خدایان متعدّد می افتد.« أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً» 2 پیامبر باید با مردم برخورد استدلالی کند و از آنان برهان بخواهد.« قُلْ هٰاتُوا بُرْهٰانَکُمْ» 3 توحید،دارای دلیل است،« لَوْ کٰانَ فِیهِمٰا» ...امّا شرک هیچ دلیلی ندارد. (1)« هٰاتُوا بُرْهٰانَکُمْ» 4 در اصول عقاید نمی توان تقلید کرد.« هٰاتُوا بُرْهٰانَکُمْ» 5 توحید پیام تمام کتب آسمانی است.« ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی» 6 کتب آسمانی مایه زنده شدن فطرت خفته و یادآور دانسته های فراموش شده است.« ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی» 7 در فضای جهل،نه اقبال اکثریّت ارزش دارد و نه اعراض آنها.« أَکْثَرُهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 25]

اشاره

وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلاّٰ نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا فَاعْبُدُونِ (25)

و پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آنکه به او وحی کردیم که معبودی جز من نیست،پس(تنها)مرا بپرستید.

نکته ها:

اگر چه خداوند در آیه ی 40 سوره احزاب بطور صریح مسأله ی خاتمیّت پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله را مطرح فرموده که« مٰا کٰانَ مُحَمَّدٌ أَبٰا أَحَدٍ مِنْ رِجٰالِکُمْ وَ لٰکِنْ رَسُولَ اللّٰهِ وَ خٰاتَمَ النَّبِیِّینَ» ولی باز به طرق مختلف بر آن اشاره کرده است.از آن جمله اینکه بیش از 30 مرتبه در

ص :442


1- 1) .چنان که در آیه دیگر می خوانیم:«و من یدع مع اللّٰه إلهاً آخر لا برهان له»مؤمنون،117.

عبارت های مختلف،کلمه ی «مِنْ قَبْلِکَ» ذکر شده ولی حتّی برای یک بار هم کلمه ی«من بعدک»نیامده است.

پیام ها:

1 رسالت،همراه با دریافت وحی است.« مٰا أَرْسَلْنٰا ... مِنْ رَسُولٍ إِلاّٰ نُوحِی إِلَیْهِ» 2 توحید در رأس برنامه همه ی انبیای الهی بوده است.« مٰا أَرْسَلْنٰا ... إِلاّٰ نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا» 3 عمل باید بر مبنای اعتقاد باشد،اوّل مَبنا،دوّم بِنا.(ابتدا توحید در الوهیّت، سپس توحید در عبادت)« لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا،فَاعْبُدُونِ» 4 انحصار طلبی حقّ در قبال باطل،شعاری الهی است.« لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا»

[سوره الأنبیاء (21): آیات 26 تا 27]

اشاره

وَ قٰالُوا اِتَّخَذَ اَلرَّحْمٰنُ وَلَداً سُبْحٰانَهُ بَلْ عِبٰادٌ مُکْرَمُونَ (26) لاٰ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ (27)

و(کفّار)گفتند:خداوند رحمان(فرشتگان را برای خود)فرزند گرفته است! منزّه است او،بلکه(فرشتگان)بندگانی گرامی هستند.

(فرشتگان)در کلام بر او سبقت نمی گیرند و(تنها)به فرمان او عمل می کنند.

نکته ها:

این تفکّر که فرشتگان،فرزندان خدا هستند،علاوه بر مشرکین،در میان یهود و نصاری نیز شایع بوده است. (1)

اطلاق کلمه «مُکْرَمُونَ» بر فرشتگان از این جهت است که آنان اوّلاً بندگان خدا هستند و ثانیاً این بندگی همراه با اخلاص است.

کلمه«رحمن»نزد مشرکان نامی شناخته شده برای خداوند بوده است.« قٰالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمٰنُ»

ص :443


1- 1) .تفسیر فرقان.

شرایط حاکم بر انسان،در باورها و قضاوت های او اثر می گذارد.چون افراد بشر دارای جسم هستند و خودشان را نیازمند به فرزند می بینند،درباره ی خداوند مبرای از جسمانیّت و نیازمندی نیز اینگونه فکر می کنند.

پیام ها:

1 به هنگام نقل سخن کفرآمیز دیگران،خداوند را تنزیه کنیم.« وَلَداً سُبْحٰانَهُ» 2 هر گاه به نقل انحرافات دیگران می پردازیم،راه حقّ را نیز بیان کنیم.

« وَ قٰالُوا بَلْ» 3 تسلیم فرمان خدا بودن،رمز کرامت بنده است.« مُکْرَمُونَ لاٰ یَسْبِقُونَهُ» (آری کسانی مورد کرامت واقع می شوند که نه در قول و نه در عمل،از دستور خدا پیشی نگیرند.)« مُکْرَمُونَ لاٰ یَسْبِقُونَهُ» 4 فرشتگان،مأموران الهی اند که تنها به فرمان او عمل می کنند و هیچگاه بر اوامر او پیشی نمی گیرند.« لاٰ یَسْبِقُونَهُ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 28]

اشاره

یَعْلَمُ مٰا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مٰا خَلْفَهُمْ وَ لاٰ یَشْفَعُونَ إِلاّٰ لِمَنِ اِرْتَضیٰ وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ (28)

21\28

(خداوند)آنچه را که در(آینده)پیش روی آنان و یا گذشته ی آنهاست می داند و آنان(فرشتگان)جز برای کسی که خداوند رضایت دهد،شفاعت نمی کنند و از ترس او(پروردگار)بیمناکند.

نکته ها:

«خوف»یعنی ترس از گناه،ولی«خشیت»به معنای ترس از عظمت الهی است،ترسی که با تعظیم و احترام همراه باشد.

در روایات آمده است که مراد از «لِمَنِ ارْتَضیٰ» یعنی کسی که دین او مورد رضایت است،هر چند گناهکار باشد،زیرا شخص با ایمان به خاطر توبه ای که پس از گناه می کند،مورد لطف

ص :444

قرار گرفته و مشمول شفاعت واقع می شود. (1)

پیام ها:

1 تسلیم بی چون و چرا بودن،در برابر خدایی ارزش دارد که به همه چیز آگاه است.« بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ، یَعْلَمُ» توجّه به اینکه خداوند همه چیز را می داند سبب تسلیم همراه با خشیت می شود.) 2 علم خداوند نسبت به گذشته و آینده یکسان است،بخلاف علم انسان که فقط نسبت به گذشته است.« یَعْلَمُ مٰا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مٰا خَلْفَهُمْ» 3 بندگی و تسلیم در برابر خداوند،سببِ داشتن مقام شفاعت است.« عِبٰادٌ مُکْرَمُونَ، لاٰ یَسْبِقُونَهُ، یَشْفَعُونَ» 4 فرشتگان نیز اهل شفاعت هستند.« لاٰ یَشْفَعُونَ إِلاّٰ لِمَنِ ارْتَضیٰ» 5 شفاعت،لیاقت می خواهد.کسانی مشمول شفاعت واقع می شوند که خداوند از دین آنها راضی باشد.« إِلاّٰ لِمَنِ ارْتَضیٰ» 6 معرفت بیشتر به خداوند باید سبب خشیت فزونتر باشد.« وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ» (مقام عصمت،مانع از خشیت از خداوند نیست.)

[سوره الأنبیاء (21): آیه 29]

اشاره

وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلٰهٌ مِنْ دُونِهِ فَذٰلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کَذٰلِکَ نَجْزِی اَلظّٰالِمِینَ (29)

و هر که از آنها(فرشتگان)بگوید:من به جای خداوند،معبود هستم،پس جزای او را جهنّم قرار می دهیم(و)ما این گونه ستمکاران را کیفر خواهیم داد.

نکته ها:

شاید این آیه،از این باب باشد که:به در بگو تا دیوار بشنود،یعنی مردم بدانید هر کس حتّی اگر فرشتگان مکرّم(که این تصور در مورد آنها محال است)دیگران را به شرک دعوت کنند

ص :445


1- 1) .تفاسیر صافی و نور الثقلین؛توحید صدوق ص 408.

باید منتظر کیفر دوزخ باشند.

پیام ها:

1 ادّعای شرک از هیچ موجودی قابل قبول و بخشش نیست.« وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ» 2 هر کس در برابر خداوند،قد علم و خود را به عنوان شریک مطرح کند،چه طرفداری بیابد و چه نیابد،کیفر او جهنّم است.« إِنِّی إِلٰهٌ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ» 3 کیفرهای الهی بر طبق یک سنت و قانون جاوید است.« کَذٰلِکَ» 4 مشرک،ظالم است و کیفر ظلم جز دوزخ نیست.« نَجْزِی الظّٰالِمِینَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 30]

اشاره

أَ وَ لَمْ یَرَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ کٰانَتٰا رَتْقاً فَفَتَقْنٰاهُمٰا وَ جَعَلْنٰا مِنَ اَلْمٰاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَ فَلاٰ یُؤْمِنُونَ (30)

آیا کافران نمی بینند که آسمان ها و زمین بهم بسته بودند،پس ما،آن دو را از یکدیگر باز کردیم و هر چیز زنده را از آب پدید آوردیم.آیا(با این همه)باز ایمان نمی آورند؟

نکته ها:

در اینکه مراد از بسته بودن« رَتْقاً »و سپس باز شدن آسمان ها و زمین« فَفَتَقْنٰاهُمٰا »چیست، اقوالی ذکر شده است:

الف:زمین و آسمان در آغاز خلقت،یک چیز بودند و آن،توده ی عظیمی از گازها بود،سپس بر اثر انفجارات درونی و حرکت ها،تدریجاً از هم جدا شدند.

ب:موادّ اصلی آسمان و زمین در ابتدا یکی بوده است،ولی با گذشت زمان،شکل جدیدی پیدا کرده اند.

ج:مراد از بسته بودن آسمان،نباریدن و منظور از بسته بودن زمین،گیاه نداشتن است، خداوند آنها را گشود،از آسمان باران نازل کرد و از زمین گیاهان را رویاند. (1)

ص :446


1- 1) .تفسیر نمونه.

سرچشمه ی پیدایش انسان و حیوانات،آب است.70%بدن انسان ها و حیوانات از آب است.حیات گیاهان،وابسته به آب است.

پیام ها:

1 مشاهده ی طبیعت با هدف،کلید کسب ایمان است.« أَ وَ لَمْ یَرَ ... أَ فَلاٰ یُؤْمِنُونَ» 2 جهان طبیعت دوران های مختلفی داشته است.« کٰانَتٰا رَتْقاً فَفَتَقْنٰاهُمٰا» 3 در جمود و بسته بودن،خیری نیست،باز شدن سرچشمه ی حیات است.

« رَتْقاً فَفَتَقْنٰاهُمٰا» 4 سرچشمه ی همه موجودات زنده،از آب است.« وَ جَعَلْنٰا مِنَ الْمٰاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 31]

اشاره

وَ جَعَلْنٰا فِی اَلْأَرْضِ رَوٰاسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِهِمْ وَ جَعَلْنٰا فِیهٰا فِجٰاجاً سُبُلاً لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ (31)

و در زمین،کوه های ثابت و استوار قرار دادیم تا(مبادا زمین)آنها(مردم) را بلرزاند و در لابلای کوه ها،(دره ها و)راههای فراخ پدید آوردیم،شاید که آنها راه یابند.

نکته ها:

کلمه ی «رَوٰاسِیَ» جمع«راسیه»به معنای ثابت است و مقصود از آن در این آیه،کوه های پابرجا است.کلمه ی «تَمِیدَ» از«مید»به معنای اضطراب چیزهای بزرگ است.کلمه«فجاج» نیز به راههای پهن میان دو کوه گفته می شود،همانگونه که راههای باریک و تنگ بین کوه ها«شعب»نام دارد. (1)

برای کوه ها،فوائد بسیاری ذکر شده است،از جمله:نگهداری برف و ذخیره ی آب برای تابستان ها،جلوگیری از تندبادهای ناشی از جابجایی هوا،فراهم آوردن محیط مناسب برای پرورش گیاهان و جانوران،بهره دهی انواع سنگ ها برای بنای ساختمان،و...

ص :447


1- 1) .قاموس.

چگونه می توان باور کرد که خداوند حکیم برای جلوگیری از تزلزل زمین،کوه ها را قرار داده است،امّا برای پیشگیری از لغزش انسان ها در برابر حوادث،اولیا و پیشوایان صبور و قوی قرار نداده باشد؟!

پیام ها:

1 آفرینش کوه ها تصادفی نیست،بلکه بر اساس تدبیر الهی است.« جَعَلْنٰا» 2 کوه ها مایه ی آرامش زمین اند.زمین بدون وجود کوه،به خاطر گازهای درونی و موادّ مذابّ،در معرض لرزشهای شدید قرار دارد.« رَوٰاسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِهِمْ» 3 در لابلای موانع بزرگ نیز راههای نجات وجود دارد.« جَعَلْنٰا فِیهٰا فِجٰاجاً» 4 راههای میان کوه ها،هم وسیله دستیابی به مناطق دیگر و هم عامل هدایت به حکمت الهی است.« لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 32]

اشاره

وَ جَعَلْنَا اَلسَّمٰاءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آیٰاتِهٰا مُعْرِضُونَ (32)

و آسمان را سقفی محفوظ قرار دادیم،و آنها از نشانه های آن روی گردانند.

نکته ها:

زمین دارای دو نوع حفاظت است،یکی از درون و دیگری از بیرون.یکی به واسطه کوه ها، از تحرکات و فشار گازهای درونی که باعث زلزله و لرزشهای شدید است،و دیگری بوسیله هوای آسمان و جوّی که گرداگرد زمین را فراگرفته است،از بمباران شبانه روزی شهاب سنگ ها،شعاع کشنده ی نور خورشید و اشعه های مرگبار کیهانی که دائماً زمین را در معرض خطرناک ترین تهدیدها قرار می دهد.

شاید مراد از محفوظ بودن آسمان،حفاظت آسمان ها از آمد و رفت شیطان ها باشد، چنان که در جای دیگر می فرماید:« وَ حَفِظْنٰاهٰا مِنْ کُلِّ شَیْطٰانٍ رَجِیمٍ» (1)

ص :448


1- 1) .حجر،17.
پیام ها:

1 آفرینش آسمان روی حساب و هدف است.« جَعَلْنَا السَّمٰاءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً» 2 نه تنها زمین که آسمان ها نیز حفظ می شوند.« مَحْفُوظاً» (حفظ می شوند از اینکه بر انسان ها سقوط کنند) 3 آسمان،هم حافظ است« سَقْفاً» و هم محفوظ.« مَحْفُوظاً» 4 آسمان دارای نشانه هایی از قدرت و حکمت الهی است.« آیٰاتِهٰا» 5 هر چه خداوند بر عبرت آموزی و هدایت پذیری از آیات و نشانه های قدرت خویش تأکید می فرماید،امّا انسان غافل و مغرور از آن اعراض می کند.« عَنْ آیٰاتِهٰا مُعْرِضُونَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 33]

اشاره

وَ هُوَ اَلَّذِی خَلَقَ اَللَّیْلَ وَ اَلنَّهٰارَ وَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ (33)

و او کسی است که شب و روز و خورشید و ماه را آفرید(که)هر یک(از آنها)در مداری(معیّن)،شناور(و در حرکت)است.

نکته ها:

شب نیز همچون روز،مخلوق و مجعول الهی است،نظیر آیه ای که می فرماید:« خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیٰاةَ» (1)یعنی مرگ نیز مثل حیات دارای وجودی است که خداوند آن را خلق فرموده است.

در کلمه ی «کُلٌّ» در این آیه چند احتمال است:

الف:نه تنها خورشید و ماه،بلکه همه ی کرات آسمانی در حرکت هستند.

ب:محلّ طلوع خورشید و ماه در مواقع مختلف متعدّد است. (2)

ج:شب و روز نیز مثل خورشید و ماه در حرکتند،زیرا اگر ما از بیرون از فضای زمین به

ص :449


1- 1) .ملک،2.
2- 2) .تفسیر لاهیجی.

کره ی زمین نگاه کنیم،شب را که همان سایه ی زمین است،به صورت یک مخروط و روز را به شکل یک استوانه ی روشن،در حال گردش به دور زمین خواهیم دید. (1)

پیام ها:

1 بهترین راه خداشناسی،دقّت در آفریده های الهی است.« هُوَ الَّذِی خَلَقَ» ...زیرا طبیعت،همواره در اختیار همه ی انسان ها قرار دارد.

2 همه ی کرات دارای مداری هستند که در آن حرکت می کنند.« کُلٌّ فِی فَلَکٍ» ...

[سوره الأنبیاء (21): آیات 34 تا 35]

اشاره

وَ مٰا جَعَلْنٰا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ اَلْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ اَلْخٰالِدُونَ (34) کُلُّ نَفْسٍ ذٰائِقَةُ اَلْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ اَلْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنٰا تُرْجَعُونَ (35)

و ما پیش از تو برای(هیچ)انسانی،جاودانگی(و زندگی ابدی)قرار ندادیم، پس آیا اگر تو از دنیا بروی،آنان! زندگانی جاوید خواهند یافت؟!

هر نفسی چشنده مرگ است و ما شما را با مبتلا کردن به بدی ها و خوبی ها آزمایش می کنیم و بسوی ما باز گردانده می شوید.

نکته ها:
اشاره

حضرت علی علیه السلام درباره ی« نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ» فرمودند:سلامتی و غنی،خیر،و بیماری و فقر،شرّ است و هر دو برای امتحان می باشد. (2)

سیمای مرگ در قرآن و روایات

1 آمادگی برای مرگ،نشانه ی اولیای خداست.« إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیٰاءُ لِلّٰهِ مِنْ دُونِ النّٰاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ» (3)2 جایگاه مرگ در زندگی انسان ها همچون گردنبند بر روی سینه ی دختران است.«خط

ص :450


1- 1) .تفاسیر المیزان و نمونه.
2- 2) .مستدرک،ج 2،ص 149.
3- 3) .جمعه،6.

الموت علی ولد آدم مخط القلاده علی جید الفتاة» (1)3 مرگ،پایان راه نیست،بلکه به منزله ی تغییر در حیات و شیوه ی زندگی است،مانند لباسی که تعویض می شود. (2)

4 هر کس از انسان ها به نحوی از این جهان رخت برمی بندند،بعضی با سخت ترین حالات و عدّه ای مثل بو کردن گل. (3)

5 ترس انسان از مرگ مانند ترس راننده ای است که یا سوخت ندارد«آه من قلة الزاد و طول الطریق»، (4)یا بار قاچاق و کالای ممنوعه حمل می کند(گناهکار است)و یا آماده ی رانندگی نیست،و گر نه ترس چرا؟

پیام ها:

1 سنّت الهی بر جاوید نبودن انسان در این جهان است.« مٰا جَعَلْنٰا لِبَشَرٍ ... اَلْخُلْدَ» 2 اگر بنا باشد انسانی در دنیا همواره زنده بماند،آن شخص،پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله خواهد بود.« أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخٰالِدُونَ» 3 گرچه خیر و شر،هر دو ابزار آزمایش اند،ولی آزمایش با تلخی ها مناسب تر است.« نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ» (شاید تقدّم«شرّ»نیز به همین مناسبت باشد) 4 آزمایشات الهی سخت و مهم است.« نَبْلُوکُمْ ... فِتْنَةً» 5 با مرگ،نیست و نابود نمی شویم.« إِلَیْنٰا تُرْجَعُونَ»

ص :451


1- 1) .این تشبیه از امام حسین علیه السلام در آستانه ی سفر به کربلا است.
2- 2) .بحار،ج 6،ص 154.
3- 3) .بحار،ج 6،ص 152.
4- 4) .نهج البلاغه،حکمت 77.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 36]

اشاره

وَ إِذٰا رَآکَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلاّٰ هُزُواً أَ هٰذَا اَلَّذِی یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ وَ هُمْ بِذِکْرِ اَلرَّحْمٰنِ هُمْ کٰافِرُونَ (36)

و هر گاه کفّار تورا ببینند،کاری غیر از به استهزا گرفتن تو ندارند،(با همدیگر می گویند:)آیا این است آنکه خدایان شما را(به بدی)یاد می کند؟ در حالی که(این کافران)خودشان،یاد خدای رحمان را منکرند(و به او کفر می ورزند).

نکته ها:

کفر،انسان را به جایی می رساند که منطق قوی و قول معصوم را مسخره می کند،ولی حاضر نیست کوچک ترین بی احترامی نسبت به سنگ و چوب روا دارد،از اینرو گفتند:

« یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ» در حالی که منظورشان«یذکر آلهتکم بسوء»بود.

اگر در حوض یا استخر آبی،لاشه بدبویی افتاده باشد،با آمدن باران،تعفّن و بدبویی آن بیشتر می شود.کفر همچون لاشه ی مرداری در روح انسان است که با دیدن پیامبر لجاجت بیشتری بروز می دهد.

پیام ها:

1 کفّار جز مسخره و تحقیر کردن حربه علمی و منطقی ندارند.« إِنْ یَتَّخِذُونَکَ ...» (استهزا،نشانه ی ناتوانی از استدلال است.) 2 کفّار عواطف مردم را علیه پیامبر تحریک می کردند.« آلِهَتَکُمْ» 3 کسی که به خباثت درونی مبتلا شد،هر چه بیشتر رهبران الهی را ببیند،بیشتر عقب گرد می کند.« رَآکَ یَتَّخِذُونَکَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 37]

اشاره

خُلِقَ اَلْإِنْسٰانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِیکُمْ آیٰاتِی فَلاٰ تَسْتَعْجِلُونِ (37)

(طبیعت بشر به گونه ای است که گویا)انسان،از عجله آفریده شده،(امّا) من به زودی آیاتم را به شما نشان خواهم داد،پس(در تقاضای عذاب از من)شتاب مکنید!

ص :452

پیام ها:

1 تعجیل انسان ها درخواسته هایشان،بر مشیّت و حکمت الهی تأثیری ندارد.

« سَأُرِیکُمْ آیٰاتِی فَلاٰ تَسْتَعْجِلُونِ» 2 انسان بر کنترل و مهار غرائز خود توانمند است.« خُلِقَ الْإِنْسٰانُ مِنْ عَجَلٍ ...

فَلاٰ تَسْتَعْجِلُونِ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 38]

اشاره

وَ یَقُولُونَ مَتیٰ هٰذَا اَلْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (38)

(کفّار،به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله و مؤمنین)می گویند:اگر راست می گویید،این وعده (قیامت)کی فرا می رسد؟

پیام ها:

1 خصلت شتاب زدگی انسان،زمینه ی پرسش کفّار از زمان تحقّق وعده های الهی است.« خُلِقَ الْإِنْسٰانُ مِنْ عَجَلٍ ... یَقُولُونَ مَتیٰ هٰذَا الْوَعْدُ» 2 کفّار،پیامبر اسلام و طرفدارانشان را دروغگو می پنداشتند.« إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 39]

اشاره

لَوْ یَعْلَمُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا حِینَ لاٰ یَکُفُّونَ عَنْ وُجُوهِهِمُ اَلنّٰارَ وَ لاٰ عَنْ ظُهُورِهِمْ وَ لاٰ هُمْ یُنْصَرُونَ (39)

اگر کفّار می دانستند زمانی که(آن روز فرا رسد،دیگر)نمی توانند شعله های آتش را از صورت ها و از پشت هایشان دور کنند و(هیچ چیز و هیچ)کسی آنان را یاری نمی کند،(این قدر درباره ی قیامت شتاب نمی کردند).

نکته ها:

در این آیه به نمونه ای از عجله ی انسان اشاره شده و آن اینکه کفّار مرتّباً از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله سؤال می کردند:قیامت موعود و زمانی که به خاطر کفرمان عذاب می شویم،چه زمانی است؟ و بدین وسیله مایه ی ناراحتی حضرت می شدند.خداوند به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله تسلی خاطر می دهد که اگر آنها از روزی که نه تنها از پیش روی و از پشت سر،بلکه از همه سوی آتش بر

ص :453

آنان احاطه پیدا خواهد کرد و هیچ راه فراری هم نخواهند داشت،آگاه بودند و شتابی در رسیدن آن نداشتند.

پیام ها:

1 عجله انسان،به خاطر جهل است.« لَوْ یَعْلَمُ» ...(اگر می دانستند عجله نمی کردند) 2 علم به خطرات قیامت،مانع حقّ ستیزی است.« لَوْ یَعْلَمُ» ...

3 کفر مانع شفاعت است.« وَ لاٰ هُمْ یُنْصَرُونَ» 4 معبودهای دیگر فاقد هر گونه کارآیی هستند.« وَ لاٰ هُمْ یُنْصَرُونَ» 5 کفّار در قیامت،نه خود توان دور کردن آتش را دارند و نه از جانب بت ها و طاغوت ها به آنان کمکی خواهد شد.« وَ لاٰ هُمْ یُنْصَرُونَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 40]

اشاره

بَلْ تَأْتِیهِمْ بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ رَدَّهٰا وَ لاٰ هُمْ یُنْظَرُونَ (40)

بلکه(این آتش)ناگهان به سراغشان خواهد آمد و آنان را بهت زده خواهد کرد.پس (دیگر)نه قدرت دفع آن را دارند و نه به آنان مهلتی داده خواهد شد.

پیام ها:

1 فکر که مختل شد،توانایی نیز مختل می شود.(بهت زدگی فکری،قدرت را می گیرد.)« فَتَبْهَتُهُمْ فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ» 2 مهلت دادن به کفّار،سنّت الهی در دنیاست،نه آخرت.« وَ لاٰ هُمْ یُنْظَرُونَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 41]

اشاره

وَ لَقَدِ اُسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحٰاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ مٰا کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (41)

و(نگران مباش که تو را استهزا می کنند)همانا پیامبران پیش از تو نیز مورد استهزا قرار گرفتند.امّا آنچه(از وعده های الهی)که مسخره می کردند،(سرانجام)دامان(خود)مسخره کنندگان را گرفت!

ص :454

پیام ها:

1 بشر در طول تاریخ از انبیا بهره مند بوده است.« بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ» 2 شیوه ی کفّار در طول تاریخ تمسخر و استهزا بوده است.« سَخِرُوا مِنْهُمْ» 3 آگاهی از رنجهای دیگران،رنجهای انسان را تسکین می بخشد.« اُسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ» 4 کارهای حکیمانه نباید به خاطر تمسخر گروهی تعطیل شود.(با اینکه پیامبران مسخره می شدند،ولی آمدن انبیا تعطیل نشد)« اُسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ» 5 استهزا،سبب گرفتاری است.« سَخِرُوا ... فَحٰاقَ» ...

6 کیفر،با گناه سنخیّت دارد.« فَحٰاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا ... مٰا کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 42]

اشاره

قُلْ مَنْ یَکْلَؤُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ اَلنَّهٰارِ مِنَ اَلرَّحْمٰنِ بَلْ هُمْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ (42)

بگو کیست که شما را در شب و روز از(عذاب)خدای رحمان نگاه می دارد؟! امّا(باز)آنان از یاد پروردگارشان روی می گردانند.

پیام ها:

1 قدرت ها نمی توانند انسان را از خطرات حفظ کنند.« قُلْ مَنْ یَکْلَؤُکُمْ» ...

2 انسان دائماً نیاز به حفاظت و حمایت الهی دارد.« مَنْ یَکْلَؤُکُمْ» ...

3 از شیوه های موفّق تبلیغ،مخاطب قرار دادن وجدان هاست.« قُلْ مَنْ یَکْلَؤُکُمْ» ...

4 حفاظت خداوند،دائمی و نسبت به همه حتّی کفّار است.« مَنْ یَکْلَؤُکُمْ» 5 کردار ما به نحوی است که حتّی سرچشمه ی رحمت را به غضب می آورد.

« مِنَ الرَّحْمٰنِ» (حفاظت او بر اساس مهر و رحمت است)« یَکْلَؤُکُمْ ... مِنَ الرَّحْمٰنِ» 6 حفاظت،از شئون ربوبیّت خداوند است.« یَکْلَؤُکُمْ رَبِّهِمْ» (از حفاظت آسمان ها تا رام بودن حیوانات،تا دفاع در برابر میکروب هایی که وارد بدن می شود، صدها نوع حفاظت در هر لحظه برابر انسان وجود دارد).

ص :455

7 اگر انسان ها از یاد خداوند اعراض کنند،او نیز از آنها اعراض خواهد کرد.

ابتدا خداوند،کافران را مخاطب قرار داد« یَکْلَؤُکُمْ» ولی بعد گویا از آنان اعراض نموده و آنها را بطور غایب مطرح فرموده است.« بَلْ هُمْ» 8 انسان لازم است از مربّی واقعی خویش یاد کند،در غیر این صورت سزاوار توبیخ است.« بَلْ هُمْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 43]

اشاره

أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنٰا لاٰ یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَ لاٰ هُمْ مِنّٰا یُصْحَبُونَ (43)

یا برای آنان(کفّار)خدایانی است که آنان را در برابر(عذاب)ما حفظ کند؟ آنان،(خدایان ساختگی)قادر بر یاری(و حفظ)خودشان نیستند(تا چه رسد به دیگران)،و از جانب ما نیز همراهی نمی شوند.

پیام ها:

1 غیر خدا،نه از درون توان دفاع از خویش را دارد و نه از بیرون توان کمک به دیگران.« لاٰ یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَ» ...

2 نیازمند چگونه می تواند پرستش شود.« لاٰ یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ» 3 ذات نایافته از هستی بخش،کی تواند که شود هستی بخش.« آلِهَةٌ ...

لاٰ یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَ لاٰ هُمْ مِنّٰا یُصْحَبُونَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 44]

اشاره

بَلْ مَتَّعْنٰا هٰؤُلاٰءِ وَ آبٰاءَهُمْ حَتّٰی طٰالَ عَلَیْهِمُ اَلْعُمُرُ أَ فَلاٰ یَرَوْنَ أَنّٰا نَأْتِی اَلْأَرْضَ نَنْقُصُهٰا مِنْ أَطْرٰافِهٰا أَ فَهُمُ اَلْغٰالِبُونَ (44)

با این وجود،ما آنها و پدرانشان را(از نعمت ها)کامیاب ساختیم تا آنجا که عمرشان طولانی شد(و مایه ی غرور و طغیان آنان گردید).آیا نمی بینند که ما به سراغ زمین آمده(و با مرگ و فنا)از اطراف آن می کاهیم؟ پس آیا ایشان(بر ما)غلبه دارند؟

ص :456

نکته ها:

در اینکه مراد از عبارت «نَنْقُصُهٰا مِنْ أَطْرٰافِهٰا» کم شدن اطراف زمین چیست،معانی مختلفی ذکر شده است:

الف:منظور،مرگ علما و فقدان آنهاست. (1)

ب:مقصود،انقراض امتها و نابودی ساکنان زمین است. (2)

ج:با گسترش اسلام،از مناطق کفر نشین کاسته می شود. (3)

د:حجم زمین از نظر جغرافیایی رو به نقصان است.

پیام ها:

1 طول عمر و کامیابی به اراده خداست و هیچ معبودی در آن نقش ندارد.« مَتَّعْنٰا» 2 هر کامیابی،برای انسان ها و نیاکانشان،نشانه ی لطف الهی نیست.« بَلْ مَتَّعْنٰا » (عمر طولانی و کامیابی نیاکان،شما را غافل نکند.) 3 خداوند برای عقوبت کافران عجله ای ندارد.« مَتَّعْنٰا» 4 به هر طول عمری نباید دل خوش داشت.« حَتّٰی طٰالَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ» خداوند،طول عمر کافران را مهلتی برای ازدیاد گناهانشان قرار داده است.« إِنَّمٰا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدٰادُوا إِثْماً» (4)5 آگاهی از تاریخ ملّت ها و تمدّن ها و عبرت گرفتن از آن،مورد ستایش است.

« أَ فَلاٰ یَرَوْنَ» ...

6 با مشاهده انقراض پی در پی ملتها،آیا باز هم کفّار،گمان پیروزی دارند؟ « نَنْقُصُهٰا مِنْ أَطْرٰافِهٰا،أَ فَهُمُ الْغٰالِبُونَ»

ص :457


1- 1) .تفسیر صافی.
2- 2) .تفسیر المیزان.
3- 3) .تفسیر صافی.
4- 4) .آل عمران،178.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 45]

اشاره

قُلْ إِنَّمٰا أُنْذِرُکُمْ بِالْوَحْیِ وَ لاٰ یَسْمَعُ اَلصُّمُّ اَلدُّعٰاءَ إِذٰا مٰا یُنْذَرُونَ (45)

بگو:من فقط از طریق وحی به شما هشدار می دهم.امّا(ای پیامبر! بدان) کسانی که(نسبت به شنیدن حقّ)کر هستند،زمانی که انذار می شوند،آن را نمی شنوند!.

پیام ها:

1 بشارت و هشدار پیامبران بر مبنای آرای شخصی،حدس،گمان و خیالات انسانی نیست،بلکه بر اساس وحی قطعی الهی است.« إِنَّمٰا أُنْذِرُکُمْ بِالْوَحْیِ» 2 کسانی که از نعمت های الهی،استفاده صحیح نمی کنند،گویا از آن نعمت بی بهره اند.« اَلصُّمُّ» یعنی اگر کسی به ظاهر گوش دارد ولی حقّ را نمی شنود و یا چشم دارد ولی حقایق را نمی بیند،در واقع هم کر است و هم کور.

3 گاهی بی اثر بودن تبلیغ به خاطر قابلیّت نداشتن مردم است،نه آنکه در تبلیغ کننده یا روش او کمبودی است.« أُنْذِرُکُمْ ... لاٰ یَسْمَعُ» 4 از هدایت بعضی باید مأیوس شد.« وَ لاٰ یَسْمَعُ الصُّمُّ» ... بر سیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین بر سنگ.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 46]

اشاره

وَ لَئِنْ مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذٰابِ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ یٰا وَیْلَنٰا إِنّٰا کُنّٰا ظٰالِمِینَ (46)

در حالی که اگر دمی از عذاب پروردگارت به آنان برسد،قطعاً خواهند گفت:ای وای بر ما،همانا ما ستمکار بودیم.

پیام ها:

1 کسانی که با انذار و هشدار انبیا بیدار نمی شوند با شلاق عذاب بیدار خواهند شد.با پیش آمدن ساده ترین خطرها،همه ی غرورهای ادّعایی،درهم می شکند و وجدان های خفته بیدار می شود.« لَئِنْ مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ» 2 ستمگران،روزی به ظلم و ستم خویش اعتراف خواهند کرد.« لَیَقُولُنَّ»

ص :458

3 کسانی که نسبت به هشدار انبیا بی تفاوتند ظالمند.« لاٰ یَسْمَعُ الصُّمُّ ... إِنّٰا کُنّٰا ظٰالِمِینَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 47]

اشاره

وَ نَضَعُ اَلْمَوٰازِینَ اَلْقِسْطَ لِیَوْمِ اَلْقِیٰامَةِ فَلاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ إِنْ کٰانَ مِثْقٰالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنٰا بِهٰا وَ کَفیٰ بِنٰا حٰاسِبِینَ (47)

و ما برای روز قیامت،ترازوهای عدل برپا خواهیم کرد،پس(در آن روز) هیچ ستمی به احدی نخواهد شد و اگر(عملی)همسنگ دانه ی خردلی(هم) باشد،ما آن را(برای محاسبه)خواهیم آورد و(همین قدر در دقّت محاسبات)کافی است که ما حسابرس باشیم.

نکته ها:

این آیه بشارتی به نیکوکاران و هشداری به خلافکاران است که اعمال شما بی کم و کاست، کیفر و پاداش داده می شود،چنان که فیض کاشانی می گوید: هشدار که هر ذرّه حسابست در اینجا دیوان حسابست و کتابست در اینجا « خَرْدَلٍ »نام گیاهی است که دانه های بسیار ریز سیاه دارد و در کوچکی و حقارت،ضرب المثل شده است.

«میزان»به معنای وسیله ی سنجش،بارها در قرآن مجید مطرح شده و مورد تأکید خداوند متعال قرار گرفته است.ناگفته پیداست که سنجش هر چیزی با وسیله ای متناسب با آن صورت می پذیرد،مثلاً برای سنجش درجه ی هوا،آن را با دماسنج،برای اندازه گیری طول، آن را با متر و برای سنجش وزن اشیا،آن را با کیلو محاسبه می کنند.بدیهی است که برای سنجیدن انسان و اعمال او نیز از وسیله ای متناسب با او که همان انسان کامل است استفاده شود،همانطور که در روایات آمده است:امامان معصوم و انبیا و اوصیا علیهم السلام موازین قسط هستند. (1)و در زیارتنامه ی امیر المؤمنین علیّ علیه السلام نیز می خوانیم:«السلام علی میزان الاعمال» (2)

ص :459


1- 1) .کافی،ج 1،ص 469؛معانی الاخبار،ص 31.
2- 2) .تفسیر نمونه.

سؤال:اگر واقعاً محاسبات خداوند،اینچنین دقیق است،پس دیگر عفو و کرم الهی چه جایگاه و توجیهی دارد؟! پاسخ:حسابرسی یک اصل است و لطف و بخشش اصل دیگر که هر کدام در جای خود محفوظ است و منافاتی با دیگری ندارد.

سؤال:در بعضی آیات آمده است که خداوند برای گروهی از مردم،میزانی برپا نمی کند، « فَلاٰ نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ وَزْناً» آیا میزان برای افراد خاصّی خواهد بود؟ پاسخ:خیر،میزان برای همه ی انسان ها اقامه خواهد شد،امّا از آنجا که میزان برای محاسبه ی اعمال است،وقتی تبهکاری چیزی در بساط ندارد تا ارائه کند و جهنّمی بودنش قطعی و مسلّم است،دیگر نیازی به برپایی میزان نیست و سنجش بی معناست. (1)

پیام ها:

1 هر چیز،هر شخص و هر عملی که قابلیّت سنجش داشته باشد،برای خود میزانی خواهد داشت.« اَلْمَوٰازِینَ» 2 حساب خداوند بسیار دقیق است.« مِثْقٰالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ» 3 اعمال ما در دنیا محو نمی شود و در قیامت با آن روبرو هستیم.« أَتَیْنٰا بِهٰا» 4 خدا،هم عالم است« أَتَیْنٰا بِهٰا» ،هم عادل« اَلْقِسْطَ» ،وهم حسابرس.« حٰاسِبِینَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیات 48 تا 49]

اشاره

وَ لَقَدْ آتَیْنٰا مُوسیٰ وَ هٰارُونَ اَلْفُرْقٰانَ وَ ضِیٰاءً وَ ذِکْراً لِلْمُتَّقِینَ (48) اَلَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ هُمْ مِنَ اَلسّٰاعَةِ مُشْفِقُونَ (49)

و همانا ما به موسی و هارون،فرقان و نور و تذکّری برای اهل پروا عطا کردیم.

(همان)کسانی که از پروردگارشان در نهان می ترسند و همانانی که از قیامت در هراسند.

ص :460


1- 1) .تفاسیر صافی و نور الثقلین.
نکته ها:

همان گونه که اهداف کلّی انبیا یکی است،صفات کتب آسمانی آنان نیز یکسان است.

صفاتی که در این آیه برای کتاب تورات ذکر شده،در آیات دیگر،برای قرآن هم آمده است:

الف:فرقان،« تَبٰارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقٰانَ عَلیٰ عَبْدِهِ» (1)(«فرقان»به خبری گفته می شود که به واسطه ی آن،حقّ از باطل شناخته می شود.) ب:ضیاء(نور)،« وَ أَنْزَلْنٰا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً» (2)ج:ذکر،« إِنّٰا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ» (3)

پیام ها:

1 لازم نیست که هر پیامبری برای خود کتابی جداگانه داشته باشد،چنان که موسی و هارون،هر دو پیامبر،ولی یک کتاب داشتند و آن تورات بود.« آتَیْنٰا مُوسیٰ وَ هٰارُونَ» ...

2 برای توفیق در یک حرکت،انسان به چند چیز نیاز دارد:

الف:شناخت راه از بیراهه.« اَلْفُرْقٰانَ» ب:نوری که در پرتو آن ببیند و به پیش برود.« ضِیٰاءً» ج:توجّه و عنایت به هدف،تا از مسیر اصلی،منحرف نگردد. (4)« ذِکْراً» 3 برای بهره مندی از هدایت انبیا باید به روحیه تقوی مجهّز شد.« ذِکْراً لِلْمُتَّقِینَ» 4 نشانه ی تقوی،خداترسی و نگرانی از قیامت است.« لِلْمُتَّقِینَ اَلَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ...

مِنَ السّٰاعَةِ مُشْفِقُونَ»

ص :461


1- 1) .فرقان،1.
2- 2) .نساء،174.
3- 3) .حجر،9.
4- 4) .تفسیر نمونه.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 50]

اشاره

وَ هٰذٰا ذِکْرٌ مُبٰارَکٌ أَنْزَلْنٰاهُ أَ فَأَنْتُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ (50)

و این(قرآن)،مبارک ذکری است که ما آن را(برای شما)نازل کردیم،آیا شما آن را انکار می کنید؟!

نکته ها:

در مبارک بودن قرآن همین بس که توانسته است در مدّت کوتاهی،انسان های بسیاری را از شرک به توحید،از تفرقه به وحدت،از جهل به علم،از توحش به تمدن،از اسارت به امارت،از آلودگی به نظافت،از فقر به غنا،از رکود به حرکت،از خرافات به حقایق،از ذلت به عزّت،از پیروی طاغوت به اطاعت معصوم،از غفلت به هوشیاری،از تزلزل به ثبات،از کفر به ایمان و در یک کلمه،از ظلمات به نور برساند.

در آیه قبل برای تورات تنها کلمه« ذِکْرٌ »بکار رفت،ولی در این آیه قرآن را «ذِکْرٌ مُبٰارَکٌ» می داند،البتّه صفت فرقان و نور در آیات دیگر برای قرآن نیز آمده است.

پیام ها:

1 قرآن،کتابی است که تذکّراتش می تواند میلیونها دل را در عصرها و نسل های مختلف،به خود جذب کند.« ذِکْرٌ مُبٰارَکٌ» 2 برکت قرآن،قابل انکار نیست.« أَ فَأَنْتُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیات 51 تا 54]

اشاره

وَ لَقَدْ آتَیْنٰا إِبْرٰاهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ کُنّٰا بِهِ عٰالِمِینَ (51) إِذْ قٰالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ مٰا هٰذِهِ اَلتَّمٰاثِیلُ اَلَّتِی أَنْتُمْ لَهٰا عٰاکِفُونَ (52) قٰالُوا وَجَدْنٰا آبٰاءَنٰا لَهٰا عٰابِدِینَ (53) قٰالَ لَقَدْ کُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آبٰاؤُکُمْ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ (54)

و همانا ما پیش از این،ابراهیم را به رشد و کمال خود رساندیم،و(البتّه)ما به(شایستگی های)او آگاه بودیم.

آن زمان که به پدرش(عمویش)و قومش گفت:چیست این(صورت ها و) مجسمه های بی روحی که شما همواره آنها را پرستش می کنید؟

ص :462

(آنان در پاسخ)گفتند:ما پدرانمان را بر پرستش آنها یافته ایم!

(ابراهیم)گفت:به تحقیق که شما و پدرانتان در گمراهی آشکار بوده و هستید!

نکته ها:

در آیات گذشته،سخن پیرامون تورات و قرآن بود،امّا در این آیه خداوند می فرماید:

فرستادن پیامبران و کتب آسمانی،مسئله جدیدی نیست و ما پیش از اینها نیز در زمان ابراهیم علیه السلام برنامه ی دعوت منحرفان را داشتیم.

با نگاهی به تاریخچه ی بت پرستی،به دست می آید که ساختن مجسّمه در ابتدا،جنبه ی یادبود بزرگان را داشته که تدریجاً حالت قداست به خود گرفته و به صورت پرستش آنها درآمده است. (1)

کلمه ی«تماثیل»جمع«تمثال»به معنای مجسّمه های بی روح است.

پیام ها:

1 انبیا پیش از مبعوث شدن،مورد توجّه خداوند هستند.« مِنْ قَبْلُ وَ کُنّٰا بِهِ عٰالِمِینَ» 2 رشد واقعی آن است که انسان را به یکتاپرستی برساند.« رُشْدَهُ ... إِذْ قٰالَ لِأَبِیهِ» ...

3 حضرت ابراهیم خود آمادگی پذیرش رشد را داشت.« رُشْدَهُ» و نفرمود:

«رشدا».(استعدادها و ظرفیت های وجودی انسان ها برای رشد متفاوت است) 4 در نهی از منکر،شرط سنّی وجود ندارد.« قٰالَ لِأَبِیهِ» 5 نهی از منکر را از نزدیکان خود شروع کنیم.« قٰالَ لِأَبِیهِ» 6 در نهی از منکر،تعداد ملاک نیست،گاه می بایست یک نفر در مقابل یک گروه قرار گیرد.« قٰالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ»

ص :463


1- 1) .تفسیر نمونه.

7 در نهی از منکر،ابتدا به نهی از بزرگ ترین منکرات بپردازیم.« قٰالَ مٰا هٰذِهِ التَّمٰاثِیلُ» 8 یکی از شیوه های موفّق در نهی از منکر،مخاطب قرار دادن وجدان هاست.

« مٰا هٰذِهِ التَّمٰاثِیلُ» 9 باطل ها و منکرات را تحقیر کنیم.« مٰا هٰذِهِ التَّمٰاثِیلُ» 10 در نهی از منکر،مردم را از شخصیّت و کرامت انسانی شان آگاه سازیم.« أَنْتُمْ لَهٰا عٰاکِفُونَ» و نفرمود«تعکفونها» 11 جلوه رشد در مبارزه با خرافات و ترک آن است.« رُشْدَهُ إِذْ قٰالَ» ...

12 پدران،زمینه ساز انحرافات نسل خود هستند.« وَجَدْنٰا آبٰاءَنٰا» 13 رفتار نیاکان در تربیت فرزندان مؤثر است،هر چند بر آن سفارش هم نکنند.

« وَجَدْنٰا آبٰاءَنٰا» 14 تقلید کورکورانه و تعصّب کور بر رفتار نیاکان،مذموم و ممنوع است.« وَجَدْنٰا آبٰاءَنٰا أَنْتُمْ وَ آبٰاؤُکُمْ» 15 در نهی از منکر،خجالت کشیدن،کنایه گویی و رودربایستی،جایگاهی ندارد.« أَنْتُمْ وَ آبٰاؤُکُمْ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» 16 نه قدمت و نه کثرت،هیچکدام دلیلی بر حقّانیت نیست.« أَنْتُمْ وَ آبٰاؤُکُمْ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» 17 در عقائد باید تکیه گاه استدلال باشد نه راه نیاکان.« وَجَدْنٰا آبٰاءَنٰا ... آبٰاؤُکُمْ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» 18 گمراهی،درجاتی دارد.« ضَلاٰلٍ مُبِینٍ»

[سوره الأنبیاء (21): آیات 55 تا 56]

اشاره

قٰالُوا أَ جِئْتَنٰا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اَللاّٰعِبِینَ (55) قٰالَ بَلْ رَبُّکُمْ رَبُّ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ اَلَّذِی فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلیٰ ذٰلِکُمْ مِنَ اَلشّٰاهِدِینَ (56)

(مشرکین به ابراهیم)گفتند:آیا تو سخن حقّی برای ما آورده ای یا اینکه شوخی می کنی؟!

ص :464

(ابراهیم)گفت:البتّه(که حقّ می گویم)پروردگار شما(همان)پروردگار آسمان ها و زمین است که آنها را به وجود آورده و من(نیز)بر این حقیقت از گواهانم.

نکته ها:

کلمه«حق»در مقابل کلمه«لاعب»به معنای جدّی بودن است،یعنی آیا جدّی می گویی یا شوخی می کنی؟

پیام ها:

1 کسانی که نسل در نسل با تقلیدهای کورکورانه خود منحرف شده اند،پذیرش یکباره ی حقّ برایشان آسان نیست.« أَ جِئْتَنٰا بِالْحَقِّ أَمْ» ...

2 ربوبیّت و تربیت پروردگار،مخصوص انسان ها نیست،بلکه شامل همه هستی است.« رَبُّکُمْ رَبُّ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» 3 پروردگار همه ی هستی یکی است.« رَبُّکُمْ رَبُّ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» (بر خلاف عقیده کسانی که برای هر یک از آسمان ها و زمین و انسان، پروردگاری قائل هستند.) 4 مردان خدا در عقیده ی حقّ خویش تنها نیستند،بلکه خود را به همه ی موحدان تاریخ و فرشتگان الهی متصل می بینند.« مِنَ الشّٰاهِدِینَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 57]

اشاره

وَ تَاللّٰهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنٰامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ (57)

و به خداوند سوگند که در غیاب شما،نقشه ای برای(نابودی)بت هایتان خواهم کشید.

نکته ها:

در اینکه حضرت ابراهیم علیه السلام این جمله قاطعانه و تهدیدآمیز را چگونه بیان فرموده،بین

ص :465

مفسّران اختلاف است،بعضی همچون صاحبان تفاسیر صافی و المیزان بر آنند که این جمله بطور علنی اظهار نشده و حضرت آن را به صورت سرّی بیان داشته است،زیرا معتقدند که ادّعای صریح مبارزه بر علیه خدایانِ ریز و درشت یک ملّت،آن هم در روز اوّل و یک تنه بر خلاف احتیاط است.

امّا به نظر می رسد که چنین نیست و حساب مردان خدا از محاسبات عادّی ما انسان ها جداست و هیچ چیز نمی تواند مانع راه روشن و رسالت الهی آنان گردد.مگر در آیات قبل نخواندیم که ابراهیم علیه السلام آشکارا به مردم فرمود: «أَنْتُمْ وَ آبٰاؤُکُمْ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» مگر حضرت زینب کبری علیها السلام در حال اسارت در شام به یزید نفرمود:«انی استصغرک»من تورا حقیر می دانم و سپس رگبار انتقاد را نثار حکومت او کرد؟ مگر امام خمینی قدس سره در اوج سلطنت جائرانه و سراپا مسلح شاه که همه ی قدرت های داخلی و حمایت های خارجی را پشتیبان خود داشت نفرمود:«شاه باید برود»و مگر به جانشین شاه نفرمود:«من توی دهن این دولت می زنم»مگر به استکبار مسلّط جهانی،آمریکا نفرمود که:«آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند»به راستی این جملات با کدام ملاحظات سیاسی و احتیاطات معمولی سازگار است؟ بعضی معتقدند که برای برخورد با مظاهر و عوامل فساد باید با آنها مبارزه ی منفی کرد، همانطور که یکی از بزرگان نسبت به سینماهای زمان طاغوت که وسیله ای جدّی در انحراف نسل جوان بود اظهار می داشت که اگر مردم به سینما نروند خود بخود تعطیل می شود،امّا آیه فوق این تفکّر را محکوم می کند و اصرار دارد که باید مایه ی فساد برچیده شود.چنانچه حضرت موسی علیه السلام گوساله طلایی را آتش زد و پیامبر گرامی اسلام صلی اللّٰه علیه و آله مسجد ضرار پایگاه منافقان را تخریب کرد.

پیام ها:

1 ایمان به هدف و یقین بدرستی راه،انسان را قدرتمند می سازد.« تَاللّٰهِ لَأَکِیدَنَّ» 2 کارهای بزرگ به طراحی های مهم نیز نیاز دارد.« لَأَکِیدَنَّ» کلمه«اکیدنّ»از«کید» به معنای تدبیر و طرّاحی است.

ص :466

3 قاطعیّت،لازمه ی یک رهبری موفّق است.« تَاللّٰهِ لَأَکِیدَنَّ» قسم با کلمه ی« تَاللّٰهِ » از قسم با کلمه ی«و الله»شدیدتر است. (1)

4 پیامبران با اتصال به منبع وحی،به تنهایی قدرت برنامه ریزی دارند.« لَأَکِیدَنَّ» 5 مبارزه حضرت ابراهیم با بت ها کاملاً جدّی بود و قصد ارعاب نداشت.

« لَأَکِیدَنَّ» (حرف«لام»و نون مشدّد،نشانه ی حتمی بودن است.) 6 کثرت و تعدّد بت ها،مانع تدبیر و تصمیم ابراهیم نشد.« أَصْنٰامَکُمْ» 7 اگر حضور بت پرستان نباشد،همه بت ها در برابر یک تبر نیز عاجزند.« بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ» در واقع،این بت پرستان هستند که محافظت بت ها را به عهده دارند،نه بت ها حفاظت آنها را!! 8 برای اجرای اهداف بزرگ،گاه حضور مردم لازم است.« وَ أَنْ یُحْشَرَ النّٰاسُ ضُحًی» و گاه عدم حضور آنان شرط است.« بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ» 9 تا بت باشد،گرایش به بت پرستی نیز خواهد بود،پس باید بت ها را نابود کرد.

« لَأَکِیدَنَّ أَصْنٰامَکُمْ»

[سوره الأنبیاء (21): آیات 58 تا 60]

اشاره

فَجَعَلَهُمْ جُذٰاذاً إِلاّٰ کَبِیراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ (58) قٰالُوا مَنْ فَعَلَ هٰذٰا بِآلِهَتِنٰا إِنَّهُ لَمِنَ اَلظّٰالِمِینَ (59) قٰالُوا سَمِعْنٰا فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقٰالُ لَهُ إِبْرٰاهِیمُ (60)

پس(سرانجام،ابراهیم در یک فرصت مناسب)همه آنها،جز بزرگشان را کاملاً خرد کرد تا شاید آنها به سراغ آن بیایند(و وجدان های خفته ی آنها بیدار شود).

گفتند:چه کسی با خدایان ما این چنین کرده؟ قطعاً او از ستمکاران است.

گفتند:شنیده ایم جوانی که به او ابراهیم می گویند،بت ها را(به بدی)یاد می کرد.

ص :467


1- 1) .تفسیر کبیر فخر رازی.
نکته ها:

حضرت ابراهیم علیه السلام روزی که همه ی مردم از شهر بیرون می رفتند،با آنها نیز همراه شد، امّا در میانه راه با عنوان کردن عذری به شهر بازگشت و با فرصت مناسب بدست آمده، هدف خویش را عملی ساخت.

کلمه «جُذٰاذاً» بمعنای قطعه قطعه شدن است.

اگر چه پیامبر گرامی اسلام صلی اللّٰه علیه و آله نیز در روز فتح مکّه حدود 360 بت را شکست،امّا این کار به اتّفاق همراهان و لشکریان ایشان بود،ولی حضرت ابراهیم علیه السلام به تنهایی و یک تنه آن همه بت را خرد کرد.

شاید اگر حضرت ابراهیم بت بزرگ را هم می شکست،با جریحه دار کردن کامل احساسات آنان،نه تنها به مقصود خود دست نمی یافت،بلکه نتیجه معکوس می گرفت و زمینه تفکّر بکلّی از میان می رفت.« إِلاّٰ کَبِیراً لَهُمْ»

پیام ها:

1 بت شکنی،از جمله وظایف اصلی پیامبران الهی است.« فَجَعَلَهُمْ جُذٰاذاً» 2 اگر استدلال و موعظه فایده ای نبخشد،نوبت به برخورد انقلابی می رسد.

« فَجَعَلَهُمْ جُذٰاذاً» 3 قدرت جسمانی و جسارت،یک ارزش،و ناتوانی و زبونی یک نقیصه است.

« فَجَعَلَهُمْ جُذٰاذاً» 4 برای بیدار کردن افکار عمومی و محو شرک،تلف کردنِ برخی اشیا و اموال لازم است.(بت های زمان ابراهیم و گوساله سامری دارای قیمت و ارزشی بودند).« فَجَعَلَهُمْ جُذٰاذاً» 5 بت از احترام و مالکیّت ساقط است و شکستن آن جایز است.« فَجَعَلَهُمْ جُذٰاذاً» 6 بت های بزرگ،در دید بت پرستان بزرگ است نه در نزد موحّدان.« کَبِیراً لَهُمْ» 7 شکستن بت ها مقدّمه رهایی فکر از جمود و فراهم آمدن زمینه ی سؤال و جواب است.« لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ»

ص :468

8 عقیده ی انحرافی،انسان را دچار قضاوت انحرافی می کند.« إِنَّهُ لَمِنَ الظّٰالِمِینَ» (گاهی انسان چنان سقوط می کند که بالاترین ظلم(شرک)را حقّ،و روشن ترین حقایق(توحید)را ظلم می پندارد) 9 کفّار،ابتدا حضرت ابراهیم علیه السلام را ظالم معرفی کردند تا بتوانند براحتی او را محاکمه کنند.« إِنَّهُ لَمِنَ الظّٰالِمِینَ» 10 فریاد مبارزه و ظلم ستیزی ابراهیم علیه السلام به همه جا رسیده بود.« سَمِعْنٰا» 11 جوانان هم می توانند در راه حقّ،موج آفرینی کنند.« سَمِعْنٰا فَتًی» 12 حضرت ابراهیم علیه السلام قبل از عملیات تخریب،با تبلیغات خود زمینه انقلاب علیه بت ها را فراهم آورده بود.« یَذْکُرُهُمْ»

[سوره الأنبیاء (21): آیات 61 تا 63]

اشاره

قٰالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلیٰ أَعْیُنِ اَلنّٰاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ (61) قٰالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هٰذٰا بِآلِهَتِنٰا یٰا إِبْرٰاهِیمُ (62) قٰالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هٰذٰا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کٰانُوا یَنْطِقُونَ (63)

(بزرگان قوم)گفتند:پس او را در پیش چشم مردم بیاورید تا آنها(بر مجرم بودن او)گواهی دهند.

گفتند:ای ابراهیم! آیا تو با خدایان ما این چنین کرده ای؟

(ابراهیم)گفت:بلکه این بزرگشان آن را انجام داده است.پس از خودشان بپرسید اگر سخن می گویند!!

نکته ها:

احضار ابراهیم علیه السلام در برابر مردم و درخواست گواهی از آنان،یک جوسازی و ایجاد زمینه برای قتل او بود.« فَأْتُوا بِهِ عَلیٰ أَعْیُنِ النّٰاسِ لَعَلَّهُمْ» سؤال:آیا این جمله ی حضرت ابراهیم که فرمود:«بت بزرگ چنین کرده است»دروغ نیست؟ و اگر هست چگونه باید آن را توجیه کرد؟ زیرا ابراهیم علیه السلام پیامبر و معصوم است و

ص :469

هرگز دروغ نمی گوید.

پاسخ:در تفسیر این جمله،نظرات و مطالب مختلفی ارائه شده است که ما به بعضی از آنها اشاره می کنیم:

الف:حضرت ابراهیم،دروغ نگفت،زیرا اگر چه این عمل را به بت بزرگ نسبت داد،ولی چون قرینه وجود دارد که حضرت از این سخن قصد جدّی نداشته و می خواسته این عقیده ی باطل را به رخ آنها بکشد،لذا دروغ محسوب نمی شود زیرا دروغ در جایی است که قرینه ای همراه کلام نباشد،از این روی اگر به هنگام ورود آدم کودنی بگویند:بو علی سینا آمد،آن را دروغ به حساب نمی آورند. (1)

ب:حضرت ابراهیم باصطلاح«توریه»کرده و مرادش از« کَبِیرُهُمْ »خدا بوده است.

ج:حضرت دروغ گفت،ولی از آنجا که دروغ در مواردی مثل اصلاح ذات البین جایز است و حکم آن تابع مصلحت و مفسده می باشد،چه مصحلتی از این بالاتر که حضرت با کلامش، افکار جامد انسان ها را تکان داده است؟ (2)د:این خبر،مشروط به نطق بت هاست،یعنی اگر بت ها سخن گویند،بت بزرگ نیز این کار را کرده است،مثل آنکه پیر مردی بگوید،من الآن کودکم اگر هیچ گیاهی در زمین نباشد،یعنی حال که گیاه وجود دارد،پس من کودک نیستم. (3)

پیام ها:

1 بت پرستان نیز برای یقین به جرم و تکمیل پرونده و قضاوت نهایی،به مسئله ی گواهی مردم اعتماد دارند.« لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ» 2 بزرگی کار ابراهیم علیه السلام به اندازه ای بود که بت پرستان نیز ناچار به تعظیم شدند.

به جای عبارت« یُقٰالُ لَهُ إِبْرٰاهِیمُ» در آیه ی گذشته که حاکی از گمنامی و حقارت بود،در این آیه او را رسماً با اسم خودش که نشان از بزرگی و

ص :470


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .کافی،ج 2،ص 342؛تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.

شناخت داشت خطاب کردند.« یٰا إِبْرٰاهِیمُ» 3 استهزا و طعنه بر خرافات،در مواردی لازم است.« بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ» 4 فیلمسازی،اجرای تئاتر و نمایش و نقش بازی کردن برای بیداری اذهان، کاری پسندیده و جایز است.« فَجَعَلَهُمْ جُذٰاذاً بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ»

[سوره الأنبیاء (21): آیات 64 تا 65]

اشاره

فَرَجَعُوا إِلیٰ أَنْفُسِهِمْ فَقٰالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ اَلظّٰالِمُونَ (64) ثُمَّ نُکِسُوا عَلیٰ رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مٰا هٰؤُلاٰءِ یَنْطِقُونَ (65)

پس به(وجدان های)خود بازگشتند،پس(به یکدیگر یا به خویش)گفتند:

هر آینه شما خودتان ستمگر و ظالمید.

سپس سرهایشان را به زیر انداختند(و با شرمندگی گفتند:ای ابراهیم!)براستی تو خود می دانی که اینها(حرف نمی زنند و)اهل سخن گفتن نیستند.

پیام ها:

1 بیدار کردن وجدان ها،خودیابی،بازگشت به خویشتن و توجّه به فطرت،از اهداف عمده انبیاست.« بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ ... فَرَجَعُوا إِلیٰ أَنْفُسِهِمْ» 2 شرک،از خود بیگانگی و توحید،خودیابی است.« فَرَجَعُوا إِلیٰ أَنْفُسِهِمْ» 3 در وقت بیداری افکار،هر خلافکاری تقصیر را به گردن دیگران می اندازد.

« إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظّٰالِمُونَ» چنان که در قیامت نیز گناهکاران و مجرمین به یکدیگر می گویند:« لَوْ لاٰ أَنْتُمْ لَکُنّٰا مُؤْمِنِینَ» (1)4 تاریخ،فطرت و و جدان،از جمله عوامل روشن کننده ی حقایق اند.« فَرَجَعُوا إِلیٰ أَنْفُسِهِمْ أَنْتُمُ الظّٰالِمُونَ» کسانی که تا دیروز،ابراهیم را ظالم می دانستند،« مَنْ فَعَلَ هٰذٰا بِآلِهَتِنٰا إِنَّهُ لَمِنَ الظّٰالِمِینَ» امروز با مراجعه به وجدان های خود،خویشتن را

ص :471


1- 1) .سبأ،31.

ظالم می دانند.« إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظّٰالِمُونَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیات 66 تا 70]

اشاره

قٰالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مٰا لاٰ یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لاٰ یَضُرُّکُمْ (66) أُفٍّ لَکُمْ وَ لِمٰا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ (67) قٰالُوا حَرِّقُوهُ وَ اُنْصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ فٰاعِلِینَ (68) قُلْنٰا یٰا نٰارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاٰماً عَلیٰ إِبْرٰاهِیمَ (69) وَ أَرٰادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْنٰاهُمُ اَلْأَخْسَرِینَ (70)

(ابراهیم)گفت:پس آیا شما بجای خداوند چیزی را می پرستید که هیچ سودی برای شما ندارد و هیچ زیانی به شما نمی رساند؟!

اف بر شما و بر هر چه که غیر از خدا پرستش می کنید،آیا نمی اندیشید؟!

(امّا مشرکان لجوج و متعصّب)گفتند:اگر می خواهید کاری انجام دهید! او را بسوزانید و خدایانتان را یاری کنید.

(و سرانجام آتشی فراهم آورده و ابراهیم را به درون آن انداختند،امّا ما) گفتیم:ای آتش! بر ابراهیم سرد و سلامت باش.

و(اگر چه)آنان برای او(تدبیر بد و)کیدی را اراده کردند،ولی ما آنها را از زیانکارترین(مردم)قرار دادیم.

نکته ها:

مردان خدا اهداف مقدّس خود را در هر شرایطی دنبال می کنند و لحظه ای آرام نمی گیرند، هر چند تلاشهای آنان در قالب های متفاوتی صورت پذیرد.حضرت ابراهیم علیه السلام در مسیر رسالت الهی خویش ابتدا به سراغ عمو و قومش می رود و آنان را به سوی توحید و یکتا پرستی دعوت می کند و چون نتیجه ای حاصل نمی شود در دوّمین مرحله به سراغ بت ها

ص :472

می شتابد و همه آنها را درهم می شکند،آن گاه فطرتشان را مخاطب قرار داده و به بیدار کردن آنان می پردازد و سرانجام پس از اندرز و توبیخ،آنها را به تعمق و اندیشه وامی دارد.

در ماجرای پرتاب حضرت ابراهیم به درون آتش،مطالب زیادی در تفاسیر آمده است،از جمله اینکه مشرکان با کمک و راهنمایی شیطان منجنیق ساختند،ولی آن حضرت با توکّل بی نظیرش به خداوند،از احدی از فرشتگان حتّی جبرئیل کمکی نگرفت و در آن هنگام به مناجات و راز و نیاز با پروردگار و توسّل به محمّد و آل محمّد علیهم السلام مشغول بود.

واژه ی «الْأَخْسَرِینَ» در قرآن کریم به کسانی اطلاق شده است که کار بدی را انجام می دهند، امّا گمان می کنند که کارشان خوب است،پس زیانِ خود را درک نمی کنند،تا در پی جبران آن باشند.

امام صادق علیه السلام فرمودند:وقتی خداوند به آتش امر کرد:« کُونِی بَرْداً» دندان های ابراهیم از شدّت سرما(در میان آتش نمرودیان)به هم می خورد،تا آنکه گفته شد:« وَ سَلاٰماً» (1)

پیام ها:

1 یکی از شیوه های دعوت مردم به دین،آگاه کردن آنان به ضرر بی دینی است.

« لاٰ یَنْفَعُکُمْ وَ لاٰ یَضُرُّکُمْ» 2 سرچشمه و انگیزه ی عبادت،دستیابی به خیر و یا نجات از شر است که بت ها بر هیچکدام قادر نیستند.« لاٰ یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لاٰ یَضُرُّکُمْ» 3 اگر زمینه مناسبی برای بیداری پیدا شد باید منحرفان را تحقیر کرد.« أُفٍّ لَکُمْ وَ لِمٰا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ» 4 عواطف باید تحت الشعاع مکتب باشد.« أُفٍّ لَکُمْ» با توجّه به اینکه عموی او نیز بت پرست بود.

5 بت پرستی با عقل سازگار نیست.« أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ؟» (افراد بی خرد لجوج سزاوار توبیخ هستند)« أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ»

ص :473


1- 1) .کافی،ج 8،ص 318.

6 توحید،اندیشه ای عقلانی است.« أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ» 7 کسانی به زور متوسل می شوند که از عقل و منطق بی بهره اند.« حَرِّقُوهُ» 8 مردان خدا تا پای جان بر اهداف خود پایدار هستند.« حَرِّقُوهُ» سوزاندن، سخت ترین نوع قتل است.

9 بقای شرک با نابودی موحّدان امکان پذیر است.« حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ» 10 تعصّبات نابجا،انسان را تا مرز سوزاندن پیامبر به پیش می برد.« حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ» 11 دشمن در تحریک توده های ناآگاه،به مقدّسات متوسّل می شود،« اُنْصُرُوا آلِهَتَکُمْ» و به غیرت و حمیّت نیز تمسّک می جوید.« إِنْ کُنْتُمْ فٰاعِلِینَ» 12 خداوند،هم سبب ساز است و هم سبب سوز.« یٰا نٰارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاٰماً» سبب ساز است،زیرا نفسِ حضرت عیسی علیه السلام را سبب زنده شدن مردگان قرار می دهد،و سبب سوز است،زیرا سوزندگی را از آتش می گیرد و آن را بر ابراهیم سرد و سلامت می کند.

13 هستی شعور دارد و مخاطب قرار می گیرد.« یٰا نٰارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاٰماً» و نفرمود:

«فجعلنا النار بردا و سلاما» 14 آثار موجودات به خواست و اراده ی الهی است.« یٰا نٰارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاٰماً» 15 نور حقّ،با نار کفر خاموش نمی شود.« قٰالُوا حَرِّقُوهُ ... قُلْنٰا یٰا نٰارُ کُونِی بَرْداً» 16 قدرت خداوند می تواند همه ی توطئه ها را خنثی کند.« أَرٰادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْنٰاهُمُ الْأَخْسَرِینَ» 17 عاقبت،حقّ پیروز است.« أَرٰادُوا فَجَعَلْنٰاهُمُ الْأَخْسَرِینَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیات 71 تا 72]

اشاره

وَ نَجَّیْنٰاهُ وَ لُوطاً إِلَی اَلْأَرْضِ اَلَّتِی بٰارَکْنٰا فِیهٰا لِلْعٰالَمِینَ (71) وَ وَهَبْنٰا لَهُ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ نٰافِلَةً وَ کُلاًّ جَعَلْنٰا صٰالِحِینَ (72)

و ما،او(ابراهیم)و لوط را(از شرّ کافران)به سرزمینی که در آنجا برای همه جهانیان برکت نهادیم،نجات دادیم.

ص :474

و به او(ابراهیم)اسحاق و یعقوب را به عنوان نعمتی افزون بخشیدیم و همه را از صالحان قرار دادیم.

نکته ها:

دشمن می خواست ابراهیم را نابود کند« أَرٰادُوا بِهِ کَیْداً» امّا ما نه تنها او را نجات دادیم « نَجَّیْنٰاهُ» بلکه به او نسل با برکتی بخشیده« وَ وَهَبْنٰا لَهُ» و همه آنها را نیز از صالحان و شایستگان قرار دادیم.« وَ کُلاًّ جَعَلْنٰا صٰالِحِینَ» اینکه نام اسحاق علیه السلام در این آیه ذکر شد،ولی از اسماعیل علیه السلام که فرزند اوّل حضرت ابراهیم است،نامی به میان نیامد،شاید بخاطر توجّه دادن به تولّد عجیب و فوق العاده ی اسحاق باشد که با اراده ی الهی از مادری نازا یعنی ساره،آن هم در سن پیری بدنیا آمده است.

پیام ها:

1 خداوند،اولیای خود را رها نمی کند.« وَ نَجَّیْنٰاهُ وَ لُوطاً» 2 کسی که از کوه آتش و دریای دشمن نترسد،به منطقه مبارک خواهد رسید.

« إِلَی الْأَرْضِ الَّتِی بٰارَکْنٰا» 3 نجات الهی در گرو تلاش و هجرت انسان است.« نَجَّیْنٰاهُ ... إِلَی الْأَرْضِ» 4 نوادگان،عطیّه الهی هستند.(یعقوب نوه ابراهیم است)« وَهَبْنٰا لَهُ» 5 زمین ها یکسان نیستند.« اَلْأَرْضِ الَّتِی بٰارَکْنٰا» گاهی قطعه زمینی برای همه جهانیان برکت دارد.« لِلْعٰالَمِینَ» (بعضی مبارک بودن زمین ها را بخاطر سکونت اولیای خدا در آنها می دانند، ولی این آیه،برکت را به خود زمین نسبت داده است.) 6 برکت بدست خداست.« بٰارَکْنٰا» 7 ایمان و عمل صالح،علاوه بر خود شخص،در نسل او نیز بازتاب و اثر دارد.

« وَهَبْنٰا لَهُ إِسْحٰاقَ ... کُلاًّ جَعَلْنٰا صٰالِحِینَ»

ص :475

8 افراد و نسل مبارک می بایست در سرزمین مبارک باشند.« إِلَی الْأَرْضِ الَّتِی بٰارَکْنٰا کُلاًّ جَعَلْنٰا صٰالِحِینَ» 9 فرزند،عطیه ی الهی است« وَهَبْنٰا» ولی آنچه از وجود فرزند مهم تر است،صالح بودن اوست.« کُلاًّ جَعَلْنٰا صٰالِحِینَ» 10 صالح بودن،شرط اساسی در رهبری و نبوت است.« کُلاًّ جَعَلْنٰا صٰالِحِینَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 73]

اشاره

وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا وَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْهِمْ فِعْلَ اَلْخَیْرٰاتِ وَ إِقٰامَ اَلصَّلاٰةِ وَ إِیتٰاءَ اَلزَّکٰاةِ وَ کٰانُوا لَنٰا عٰابِدِینَ (73)

و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما(مردم را)هدایت می کردند و به آنان،انجام کارهای نیک و برپایی نماز و پرداخت زکاة را وحی کردیم و آنان فقط عبادت کنندگان ما بودند.

پیام ها:

1 امامت نیز همچون نبوت،باید با انتخاب خداوند باشد.« جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً» 2 پیامبران بزرگ علاوه بر مقام رسالت(رساندن پیام وحی)،امامت و رهبری جامعه را نیز بر عهده داشته اند.« جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً» 3 اگر امامت با زور و قلدری بدست آید،دعوت به دوزخ است« أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النّٰارِ» ،امّا اگر خداوند آن را عنایت فرمود،مبارک و در مسیر حقّ خواهد بود.

« جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا» 4 هدایت کردن انبیا،نه از پیش خود و سلیقه شخصی است،« مٰا یَنْطِقُ عَنِ الْهَویٰ» (1)بلکه با فرمان خداست.« یَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا» 5 توجّه به انجام کارهای خیر،از الطاف ویژه الهی است.« أَوْحَیْنٰا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرٰاتِ» 6 نماز و زکات در میان کارهای خیر،جایگاه ویژه ای دارند.« فِعْلَ الْخَیْرٰاتِ وَ إِقٰامَ

ص :476


1- 1) .نجم،3.

اَلصَّلاٰةِ وَ إِیتٰاءَ الزَّکٰاةِ»

7 نماز و زکات،دو رکن اساسی در همه ادیان بوده است.« إِقٰامَ الصَّلاٰةِ وَ إِیتٰاءَ الزَّکٰاةِ» 8 بدون نماز و زکات،انسان به درجه بندگی خدا نمی رسد.« إِقٰامَ الصَّلاٰةِ وَ إِیتٰاءَ الزَّکٰاةِ وَ کٰانُوا لَنٰا عٰابِدِینَ» 9 رهبران الهی،بندگان مخلص خدا هستند.« کٰانُوا لَنٰا عٰابِدِینَ» 10 نعمت های الهی،ما را از بندگی خدا غافل نسازد.« وَهَبْنٰا لَهُ ... کٰانُوا لَنٰا عٰابِدِینَ» (انبیا با اینکه به مقام رهبری« جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً» نائل آمدند،امّا با این وجود،باز بنده ی خدا هستند.« وَ کٰانُوا لَنٰا عٰابِدِینَ» 11 دین از سیاست جدا نیست.« جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا ... کٰانُوا لَنٰا عٰابِدِینَ» 12 رهبر باید به آنچه هدایت می کند،عامل باشد.« أَئِمَّةً یَهْدُونَ ... کٰانُوا لَنٰا عٰابِدِینَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیات 74 تا 75]

اشاره

وَ لُوطاً آتَیْنٰاهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ نَجَّیْنٰاهُ مِنَ اَلْقَرْیَةِ اَلَّتِی کٰانَتْ تَعْمَلُ اَلْخَبٰائِثَ إِنَّهُمْ کٰانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فٰاسِقِینَ (74) وَ أَدْخَلْنٰاهُ فِی رَحْمَتِنٰا إِنَّهُ مِنَ اَلصّٰالِحِینَ (75)

و به لوط،حکمت و دانش عطا کردیم و او را از قریه ای که کارهای زشت انجام می دادند رهانیدیم،براستی آنان مردمی بد و منحرف بودند.

و او را در رحمت خویش وارد نمودیم،همانا او از شایستگان بود.

نکته ها:

در زمان حضرت ابراهیم،لوط پیامبر بود و امامت و رهبری از ابراهیم بود.شاید به همین دلیل در آیه ی قبل درباره اسحاق و یعقوب خواندیم: «جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً» و در این آیه نام لوط جداگانه برده شد و کلمه ائمة شامل او نیست،زیرا امام ابراهیم بود.

در این آیه،خداوند به چهار نعمت مهمی که به حضرت لوط داده شده،اشاره می فرماید که عبارتند از:حکم،علم،نجات و دخول در رحمت.

ص :477

شاید مراد از«حکم»در این آیه،مقام نبوت باشد،چنان که درباره ی حضرت یحیی نیز به همین معنا آمده است، «وَ آتَیْنٰاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا» (1)نجات دادن خداوند،با تلاش خود انسان ها منافاتی ندارد،چنان که نجات حضرت لوط علیه السلام با فرمان و هدایت الهی و با خواست و تلاش خودش صورت پذیرفت.« فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ» (2)مراد از «فٰاسِقِینَ» در اینجا،کفّار است،نظیر آیه ی: «أَ فَمَنْ کٰانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کٰانَ فٰاسِقاً» (3)

پیام ها:

1 خداوند،اولیای خودش را نجات می دهد.« نَجَّیْنٰاهُ» 2 در منطقه گناه خیز نمانید.« نَجَّیْنٰاهُ» 3 گاهی انجام یک گناه،سبب ارتکاب گناهان دیگری می شود.« اَلْخَبٰائِثَ» 4 بدتر از گناه،اصرار بر گناه و استمرار آن است.« کٰانَتْ تَعْمَلُ الْخَبٰائِثَ» 5 استمرار در گناه،ثمره ی کفر و سبب بد عاقبتی است.« تَعْمَلُ الْخَبٰائِثَ،إِنَّهُمْ کٰانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فٰاسِقِینَ» 6 محیط و جامعه،جبر آفرین نیست.« کٰانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فٰاسِقِینَ، وَ أَدْخَلْنٰاهُ فِی رَحْمَتِنٰا» 7 اگر ما صالح باشیم،خداوند ما را از رحمت خویش سرشار می سازد.« أَدْخَلْنٰاهُ فِی رَحْمَتِنٰا إِنَّهُ مِنَ الصّٰالِحِینَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیات 76 تا 77]

اشاره

وَ نُوحاً إِذْ نٰادیٰ مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ فَنَجَّیْنٰاهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ اَلْکَرْبِ اَلْعَظِیمِ (76) وَ نَصَرْنٰاهُ مِنَ اَلْقَوْمِ اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا إِنَّهُمْ کٰانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْنٰاهُمْ أَجْمَعِینَ (77)

و(بیاد آور ماجرای)نوح را از پیش(از ابراهیم و لوط)آن زمان که (پروردگار خویش را)ندا کرد،پس(خواسته ی)او را اجابت کردیم،پس او و خاندانش را از(آن اندوه و)بلای بزرگ،نجات بخشیدیم.

ص :478


1- 1) .مریم،12.
2- 2) .هود،83.
3- 3) .سجده،18.

و او را در برابر مردمی که آیات(و نشانه های)ما را تکذیب می کردند،یاری دادیم، بدرستی که آنان،مردم بدی بودند،پس همه ی آنها را غرق کردیم.

نکته ها:

شاید مراد از دعا و ناله ی حضرت نوح«ندا»،همان نفرینی باشد که در آیه 27 از سوره ی نوح بدان اشاره شده است که:« رَبِّ لاٰ تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکٰافِرِینَ دَیّٰاراً» ،پروردگارا! هیچ کافری را بر روی زمین باقی مگذار.و شاید این نفرین،بعد از یأس از ایمان مردم بوده است که:« لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلاّٰ مَنْ قَدْ آمَنَ» (1)ای نوح! جز آن کسانی که به تو ایمان آورده اند،هرگز،کس دیگری ایمان نخواهد آورد.از این روی پس از 950 سال تبلیغ و آن همه صبر و تحمل،سرانجام دست به دعا برداشت:« فَدَعٰا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ» (2)خداوندا! من مغلوب هستم،پس مرا یاری فرما.

پیام ها:

1 شنیدن تاریخ دیگران و توجّه به مصائب و مشکلات آنان،انسان را صبور می سازد.« وَ نُوحاً إِذْ» ...

2 دعای انبیا مستجاب است.« نٰادیٰ فَاسْتَجَبْنٰا» (دعا در تحولات تاریخ نقش دارد)« نٰادیٰ ... فَأَغْرَقْنٰاهُمْ» 3 اگر قدرتی بر تغییر جامعه ی فاسد ندارید،به فکر نجات خود از آنجا باشید.

« فَنَجَّیْنٰاهُ» ...

4 زندگی در جامعه ی کفرآلود بلایی بسیار بزرگ است.« اَلْکَرْبِ الْعَظِیمِ» 5 عاقبت،اهل حقّ،پیروز و اهل باطل،نابود شدنی هستند.« نَصَرْنٰاهُ فَأَغْرَقْنٰاهُمْ»

ص :479


1- 1) .هود،38.
2- 2) .قمر،10.

6 بلاها،بازتاب افکار و اعمال خود انسان هاست.« إِنَّهُمْ کٰانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْنٰاهُمْ»

[سوره الأنبیاء (21): آیات 78 تا 79]

اشاره

وَ دٰاوُدَ وَ سُلَیْمٰانَ إِذْ یَحْکُمٰانِ فِی اَلْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ اَلْقَوْمِ وَ کُنّٰا لِحُکْمِهِمْ شٰاهِدِینَ (78) فَفَهَّمْنٰاهٰا سُلَیْمٰانَ وَ کُلاًّ آتَیْنٰا حُکْماً وَ عِلْماً وَ سَخَّرْنٰا مَعَ دٰاوُدَ اَلْجِبٰالَ یُسَبِّحْنَ وَ اَلطَّیْرَ وَ کُنّٰا فٰاعِلِینَ (79)

و داود و سلیمان(را یاد کن)آن هنگام که درباره کشتزاری که گوسفندان قوم،شبانگاه در آن چریده(و آن را تباه ساخته بودند)داوری می کردند و ما شاهد داوری آنان بودیم.

پس ما آن(حکم حقّ)را به سلیمان تفهیم کردیم و ما به هر یک از آنها، فرزانگی و دانش دادیم،و کوه ها را رام داود ساختیم(بطوری که آنها)و پرندگان(با او)تسبیح می گفتند،و ما انجام دهنده ی این کارها بودیم.

نکته ها:

آنچه از روایات و تفاسیر،پیرامون ماجرای مطرح در این آیه بدست می آید این است که:

گوسفندانی شبانه وارد تاکستان شخصی می شوند و آن را ضایع و خراب می کنند،صاحب درختان انگور،شکایت به نزد داود علیه السلام می برد،و حضرت برای جبران خسارت،حکم به تحویل تمام آن گوسفندان به صاحب باغ می کند،امّا فرزند ایشان،سلیمان،راه حلّ دیگری به پدر پیشنهاد می دهد و آن اینکه گوسفندان در اختیار شاکی قرار گیرد تا او از منافع آنها استفاده کند و باغ به صاحب گوسفندان تحویل گردد تا او به ترمیم آن بپردازد و بعد از جبران خسارت،هر یک مال اصلی خود را باز پس گیرند. (1)

بدیهی است که هر دو پیامبر بدنبال راهی برای جبران خسارت بودند،لیکن پدر(داود علیه السلام)

ص :480


1- 1) .الفقیه،ج 3،ص 57.

آن را در تحویل گوسفندان می دانست ولی فرزند(سلیمان علیه السلام)می خواست به وسیله منافع گوسفندان آن را تدارک کند.

خداوند می فرماید:اگر چه ما به هر دو،علم و حکمت عطا کردیم،ولی در این مورد داوری سلیمان بهتر بود.

در حدیثی آمده است که هر گاه داود علیه السلام به خواندن کتاب آسمانی«زبور»مشغول می شد، کوه و سنگ و پرنده ای نبود مگر اینکه با شنیدن صدای داود علیه السلام با او همنوا می گردید. (1)

پیام ها:

1 باید احترام پدر،حتّی در ترتیب ذکر نام او با فرزند رعایت شود.« دٰاوُدَ وَ سُلَیْمٰانَ» 2 قضاوت،یکی از شئون انبیا است.« إِذْ یَحْکُمٰانِ» 3 انبیا مراجع اصلی و واقعی حل اختلافات مردم هستند.« إِذْ یَحْکُمٰانِ» 4 جبران ضرر و زیان،اختصاص به موارد عمد ندارد.« نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ» 5 قاضی باید خدا را بر کار خود شاهد و ناظر بداند.« کُنّٰا لِحُکْمِهِمْ شٰاهِدِینَ» 6 فهم و درک درست بدون عنایت الهی میسور نیست.« فَفَهَّمْنٰاهٰا» 7 گاهی خداوند به فرزند خیری عطا می کند که به پدر نمی دهد.« فَفَهَّمْنٰاهٰا سُلَیْمٰانَ» 8 تسبیح کوه ها،بازتاب صدای تسبیح کننده نیست،بلکه خود یک تسبیح واقعی و حقیقی است.« مَعَ دٰاوُدَ یُسَبِّحْنَ» 9 همه موجودات از جمله کوه ها و پرندگان بهره ای از شعور دارند و به تسبیح خداوند مشغولند.« یُسَبِّحْنَ»

ص :481


1- 1) .تفاسیر صافی و نور الثقلین.

[سوره الأنبیاء (21): آیات 80 تا 81]

اشاره

وَ عَلَّمْنٰاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شٰاکِرُونَ (80) وَ لِسُلَیْمٰانَ اَلرِّیحَ عٰاصِفَةً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلیٰ اَلْأَرْضِ اَلَّتِی بٰارَکْنٰا فِیهٰا وَ کُنّٰا بِکُلِّ شَیْءٍ عٰالِمِینَ (81)

و به او(داود)فن زره سازی برای شما را آموختیم تا شما را از(خطرات) جنگتان حفظ کند،پس آیا شما شکرگزار هستید؟!

و برای سلیمان،تند باد را(رام نمودیم)که به فرمان او به سوی سرزمینی که در آن برکت قرار دادیم حرکت می کرد و ما به هر چیزی آگاهیم.

نکته ها:

اگر چه در این آیه،تند بادی مطرح است که در سرزمین مبارک،(شامات)می وزیده،ولی چنان که از آیه 36 سوره ی ص،بدست می آید،حضرت سلیمان بر بادهای آرام،در سایر مناطق نیز قدرت تصرّف و فرماندهی داشته است. «فَسَخَّرْنٰا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخٰاءً حَیْثُ أَصٰابَ» ما باد را در اختیار سلیمان قرار دادیم تا نرم و آهسته،هر کجا که می خواهد برود.

در اینکه حضرت سلیمان علیه السلام چه مسافتی را در چه زمانی با باد طی می کرده است،در آیه 12 سوره ی سبأ می خوانیم: «وَ لِسُلَیْمٰانَ الرِّیحَ غُدُوُّهٰا شَهْرٌ وَ رَوٰاحُهٰا شَهْرٌ» و برای سلیمان بود(حرکت با)باد در صبحگاهان(به اندازه ی مسافت)یک ماه و در غروب(نیز به مقدار سفر در)یک ماه.

پیام ها:

1 اختراعات،الهاماتی الهی است.« عَلَّمْنٰاهُ» 2 حضرت داود مبتکر صنعت زره سازی است.« عَلَّمْنٰاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ» 3 انبیا نیز اهل کار و فن و حرفه بوده اند.« صَنْعَةَ لَبُوسٍ» 4 انبیا مردم را از راههای طبیعی و عادّی بشری حفظ می کرده اند.« صَنْعَةَ لَبُوسٍ»

ص :482

5 صنعت باید در خدمت به مردم باشد،نه در سلطه ی مستکبرین و افراد خاص.« لِتُحْصِنَکُمْ» 6 تدارک مقدّمات امور دفاعی امری لازم و ضروری است.« لِتُحْصِنَکُمْ» 7 نعمت امنیّت سزاوار شکرگزاری است.« لِتُحْصِنَکُمْ ... شٰاکِرُونَ» (امنیّت در سایه صنعت است.)« صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ» 8 همه(از مبتکر و مردم)باید برای بهره مندی از اختراعات و صنایع از خداوند، تشکّر کنند.« شٰاکِرُونَ» 9 اولیای خداوند می توانند با اذن الهی در طبیعت تصرف نمایند.« تَجْرِی بِأَمْرِهِ» 10 بادها نیز شعور دارند و فرمان خداوند و اولیای او را درک و اجرا می کنند.

« تَجْرِی بِأَمْرِهِ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 82]

اشاره

وَ مِنَ اَلشَّیٰاطِینِ مَنْ یَغُوصُونَ لَهُ وَ یَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذٰلِکَ وَ کُنّٰا لَهُمْ حٰافِظِینَ (82)

و گروهی از شیطان ها برای او(سلیمان)غوّاصی می کردند و کارهای غیر از این را(نیز)انجام می دادند و ما مراقب آنان بودیم،(تا از فرمان او تجاوز و سرکشی نکنند).

نکته ها:

شیاطین،از جنس جنّ و موجوداتی دارای شعور و مانند انسان تکلیف دارند که حضرت سلیمان علاوه بر انسان ها،بر بعضی از آنان نیز حکومت داشت.« وَ حُشِرَ لِسُلَیْمٰانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ» (1)غوّاصی،از جمله فعالیّت جن ها برای سلیمان بود.« یَغُوصُونَ لَهُ» ولی هنر جن ها تنها به غوّاصی خلاصه نمی شود.« یَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذٰلِکَ» در آیات دیگر به بعضی از کارهای

ص :483


1- 1) .نمل،17.

آنان اشاره شده است.« یَعْمَلُونَ لَهُ مٰا یَشٰاءُ مِنْ مَحٰارِیبَ وَ تَمٰاثِیلَ وَ جِفٰانٍ کَالْجَوٰابِ وَ قُدُورٍ رٰاسِیٰاتٍ» (1)آنها برای او هر چه را که می خواست از محرابها و معابد عالی و زیبا و وسایل مختلف زندگی مثل دیگ و سینی های بزرگ می ساختند.

پیام ها:

1 هنر و حرفه در میان جنّیان نیز هست.« مِنَ الشَّیٰاطِینِ» ...

2 جنّ می تواند در خدمت بشر باشد.« یَغُوصُونَ لَهُ» 3 اگر کنترل و حفاظت نباشد،حتّی در حکومت بی نظیر سلیمان هم فساد راه پیدا می کند.« کُنّٰا لَهُمْ حٰافِظِینَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیات 83 تا 84]

اشاره

وَ أَیُّوبَ إِذْ نٰادیٰ رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ اَلضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ اَلرّٰاحِمِینَ (83) فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ فَکَشَفْنٰا مٰا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ آتَیْنٰاهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنٰا وَ ذِکْریٰ لِلْعٰابِدِینَ (84)

و(بیاد آور)ایوب را آن زمان که پروردگارش را ندا داد که همانا به من آسیب رسیده و تو مهربانترین مهربانانی.

پس(دعای)او را مستجاب کردیم و سختی او را برداشتیم و خاندانش را به او باز گرداندیم و همانندشان را(نیز)با ایشان(همراه کردیم تا هم)رحمتی از سوی ما (به او باشد و هم یادآوری)و پند و تذکّری برای عبادت کنندگان.

نکته ها:

حضرت ایوب پیامبری است که در قرآن مجید به دریافت نشان صبر مفتخر گردیده است.

« إِنّٰا وَجَدْنٰاهُ صٰابِراً،نِعْمَ الْعَبْدُ،إِنَّهُ أَوّٰابٌ» (2)همانا ما او را انسان صابری یافتیم،چه نیکو بنده ای بود،بدرستی که او بسیار اهل توبه و انابه بود.

ص :484


1- 1) .سبأ،11.
2- 2) .ص،44.

اگر چه حضرت ایّوب به مشکلات و بیماری های بسیار سختی مبتلا شد،ولی بر خلاف آنچه در بعضی کتب آمده این مسائل،مایه تنفّر مردم از او نبوده است،زیرا در این صورت، علاوه بر آنکه بر خلاف قاعده لطف است،با بسیاری از روایات و تفاسیر،از جمله تفاسیر المیزان،فخر رازی،اطیب البیان،ابو الفتوح و نمونه نیز سازگار نیست.

از امام صادق علیه السلام درباره ی« وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ »سؤال شد که چگونه همانند آنان را نیز به ایّوب داد؟ حضرت فرمود:خداوند از فرزندان او که قبلاً به مرگ طبیعی مرده بودند نیز به همراه کسانی که هلاک شده بودند،به او برگرداند. (1)

پیام ها:

1 یادآوری و مرور تاریخ زندگانی بزرگان،بهترین وسیله ی تسکین و صبر و ارشاد و راهنمایی است.« وَ أَیُّوبَ» 2 انبیا نیز در زندگی مادّی،همچون سایر مردم عادّی به گرفتاری ها و بیماری هایی مبتلا می شده اند.« مَسَّنِیَ الضُّرُّ» 3 اگر چه گرفتاری ها در ظاهر،ضرر می نماید،ولی در بسیاری از مواقع باطناً لطف خفی و رحمت الهی است.« مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرّٰاحِمِینَ» 4 همیشه بلاها و مصائب جنبه کیفری و تنبیهی ندارد،بلکه گاهی برای اعطای درجه است و جنبه آزمایشی دارد.« مَسَّنِیَ الضُّرُّ» (با توجّه به اینکه انبیا معصوم هستند ناگواری ها بخاطر ارتکاب گناه و گوشمالی نیست).

5 انبیا نمونه ادب هستند.« مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرّٰاحِمِینَ» حضرت ایّوب علیه السلام نفرمود:پروردگارا! ضرر را از من برطرف فرما،بلکه به گونه ای دعا کرد که یعنی خدایا تو خود می دانی.

6 در مقام دعا،خدا را با صفتی بخوانیم که با نیاز ما تناسب دارد.« أَرْحَمُ الرّٰاحِمِینَ» 7 دعای انبیا مستجاب است.« فَاسْتَجَبْنٰا»

ص :485


1- 1) .کافی،ج 8،ص 253.

8 لطف الهی بیش از تقاضا و دعای انسان است.« فَکَشَفْنٰا مٰا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ آتَیْنٰاهُ» ...

(حضرت ایوب علیه السلام از خداوند درخواست«کشف ضر»داشت،ولی پروردگار علاوه بر اجابت خواسته او،اهلش را به او باز گرداند.) 9 فرزند،عنایت و رحمت الهی است.« آتَیْنٰاهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ» 10 خداوند،هم اهل جود است و هم جبروت.« آتَیْنٰاهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ» در قنوت نماز عید فطر و قربان می خوانیم:«اللهم...اهل الجود و الجبروت»...در اینجا خداوند،هر چه را که از ایوب گرفته شده بود به او بازگرداند و به علاوه آن را دو برابر هم کرد،هم گذشته اش را جبران کرد و هم نسبت به آینده اش جود و کرم نمود.

11 میان دعا از یک طرف و ربوبیّت و سرازیر شدن رحمت الهی از سوی دیگر، ارتباط خاصّی وجود دارد.« نٰادیٰ،رَبَّهُ، رَحْمَةً» 12 استجابت دعای انبیا نیز نه بر اساس استحقاق شخصی آنان که بر مبنای فضل و رحمت الهی است.« رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنٰا» 13 بلاها دارای ابعاد گوناگونی است،گاهی برای آزمایش است،گاهی برای رشد فکری و علمی،و زمانی برای عبرت آموزی به دیگران.« ذِکْریٰ لِلْعٰابِدِینَ» 14 عبادت زمینه پندپذیری است.« ذِکْریٰ لِلْعٰابِدِینَ» 15 همه مردم حتّی عبادت پیشگان به تذکّر نیاز دارند.« ذِکْریٰ لِلْعٰابِدِینَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیات 85 تا 86]

اشاره

وَ إِسْمٰاعِیلَ وَ إِدْرِیسَ وَ ذَا اَلْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ اَلصّٰابِرِینَ (85) وَ أَدْخَلْنٰاهُمْ فِی رَحْمَتِنٰا إِنَّهُمْ مِنَ اَلصّٰالِحِینَ (86)

و اسماعیل و ادریس و ذی الکفل(را یاد کن که)همه از شکیبایان بودند.

و ما آنان را در رحمت خویش وارد ساختیم.بدرستی که آنان از شایستگان بودند.

ص :486

نکته ها:

اسماعیل علیه السلام فرزند برومند حضرت ابراهیم و جدّ بزرگوار رسول گرامی اسلام است.او زیباترین حماسه ی اطاعت از فرمان حقّ و صبر بر دستور الهی را در ماجرای رؤیای صادقه ی کشتن او توسط پدرش به نمایش گذاشت.

حضرت ادریس جدّ حضرت نوح و اوّلین کسی است که به طرح علم نجوم پرداخت،طرز دوختن لباس را به دیگران آموخت و با قلم،خط نوشت و به نویسندگی پرداخت.گفته اند که سی صحیفه بر او نازل شد و سرانجام به آسمان ها بالا رفت و اکنون نیز زنده است. (1)« وَ رَفَعْنٰاهُ مَکٰاناً عَلِیًّا» (2)حضرت ذو الکفل علیه السلام یکی از پیامبران الهی است که بعد از حضرت سلیمان و قبل از حضرت عیسی زندگی می کرده است. (3)چنان که مشهور است قبر او در مسیر کربلا به نجف قرار دارد.

در تفسیر تبیان می خوانیم:چون این پیامبر الهی با خود عهد کرده بود که روزها را روزه بگیرد و شب ها را به عبادت بپردازد،و تنها از روی حقّ قضاوت نماید و جز برای رضای خداوند خشمگین نشود و تا آخر به آنچه متکفّل شده و تعهّد کرده بود وفادار ماند،او را «ذَا الْکِفْلِ» یعنی«دارای تعهّد»نامیدند.بعضی نیز همچون فخر رازی معتقدند که «ذَا الْکِفْلِ» لقب حضرت الیاس پیامبر است و مشهور به این نام و یکی از صالحان بوده است،ولی ما با عنایت به روایتی که در تفسیر مجمع البیان از عبد العظیم حسنی از امام جواد علیه السلام نقل شده که خداوند برای هدایت انسان ها یکصد و بیست چهار هزار پیامبر مبعوث فرمود که از این میان،سیصد و سیزده نفر آنان مرسل هستند و ذی الکفل یکی از آن مرسلین است، ذی الکفل را نه لقب حضرت الیاس،بلکه یکی از انبیا و مرسلین می دانیم.

حضرت اسماعیل علیه السلام در مقابل فرمان الهی مبنی بر ذبح او توسّط پدرش حضرت ابراهیم صبر کرد و حضرت ادریس نیز 365 سال مردم را به دین حقّ دعوت نمود،امّا کسی به او

ص :487


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.
2- 2) .مریم،57.
3- 3) .تفسیر أطیب البیان.

ایمان نیاورد. (1)

پیام ها:

1 نام بزرگان را زنده نگاه داریم و کمالات آنان را بازگو نماییم.« وَ إِسْمٰاعِیلَ وَ» ...

2 صبر،خصلت ارزشمندی است که خداوند،دارندگان آن را می ستاید.« کُلٌّ مِنَ الصّٰابِرِینَ» 3 صبر،زمینه ساز ورود انسان در رحمت الهی است.« کُلٌّ مِنَ الصّٰابِرِینَ وَ أَدْخَلْنٰاهُمْ فِی رَحْمَتِنٰا» 4 کسب درجات و مقامات،پس از موفّقیّت در آزمایشات الهی است.« اَلصّٰابِرِینَ وَ أَدْخَلْنٰاهُمْ» 5 برخورداری از رحمت الهی در گرو عمل صالح است.« أَدْخَلْنٰاهُمْ مِنَ الصّٰالِحِینَ» 6 صبر و صلاح،از صفات انبیا است،و هر که به آنها متصف باشد،نشان از پیامبران دارد.« وَ إِسْمٰاعِیلَ وَ ... مِنَ الصّٰابِرِینَ مِنَ الصّٰالِحِینَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیات 87 تا 88]

اشاره

وَ ذَا اَلنُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغٰاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنٰادیٰ فِی اَلظُّلُمٰاتِ أَنْ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنْتَ سُبْحٰانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ اَلظّٰالِمِینَ (87) فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ وَ نَجَّیْنٰاهُ مِنَ اَلْغَمِّ وَ کَذٰلِکَ نُنْجِی اَلْمُؤْمِنِینَ (88)

و ذو النون(یونس را به یاد آور)آن هنگام که خشمگین(و با قهر از میان مردم بیرون)رفت و گمان کرد که(آسوده شد و)ما بر او تنگ نخواهیم گرفت،(امّا همین که در کام نهنگ فرو رفت و سبب آن را دانست)پس در آن تاریکیها ندا داد که(خداوندا!)جز تو معبودی نیست،تو پاک و منزهی (و)همانا من از ستمکاران بودم(و نمی بایست مردم را بخاطر سرسختی شان رها کرده و تنها بگذارم).

ص :488


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.

پس(دعای)او را اجابت کردیم و او را از آن اندوه نجات دادیم و ما این چنین،مؤمنان را نجات می دهیم.

نکته ها:

آنچه پیرامون داستان حضرت یونس در تفاسیر آمده این است که آن حضرت سال های بسیاری مردم را به سوی خداپرستی دعوت کرد ولی از این میان تنها دو نفر به او ایمان آوردند،یکی شخصی عابد و دیگری انسانی عالم،وقتی وضع بدین صورت ادامه یافت، عابد به یونس علیه السلام پیشنهاد نفرین کرد و حضرت که از سرسختی و لجاجت آنان به ستوه آمده بود به این کار اقدام نمود و به محض پیدا شدن آثار بلا،بدون کسب اجازه از محضر خداوند،با خشم و غضب از منطقه خارج شد به این گمان که دیگر از دست آنان راحت شده است،امّا نمی دانست که خداوند بخاطر این کار زندگی را بر او سخت خواهد کرد.

وقتی از آنجا خارج شد،به سوی دریا رفت،سوار بر کشتی شده و به منطقه ای دیگر عزیمت نمود.در میانه ی راه ناگهان کشتی به خاطر مواجه شدن با نهنگی بزرگ،دچار اضطراب گردید و چیزی نمانده بود تا همه اهل کشتی غرق شوند.

صاحبان کشتی تصمیم گرفتند تا برای رفع این بلا،یک نفر از ساکنان کشتی را به دریا بیندازند و خود را از این مصیبت رها سازند و چون قرعه کشیدند،نام یونس علیه السلام درآمد،لذا او را به دریا انداختند،بلافاصله نهنگ او را بلعید و به درون دریا رفت،امّا به امر الهی از خوردن و هضم او منع گردید.

یونس علیه السلام در آن تاریکی های شکم ماهی و اعماق آب به ظلم خود،به خروج نابجا از میان مردم پی برد و به آن اعتراف کرد،پس خداوند دعای او را مستجاب فرمود و او را از آن حال نجات داد.از آن پس یونس لقب«ذو النون»به معنای صاحب ماهی یافت.

در آیات 143 و 144 سوره ی صافّات آمده است که:« فَلَوْ لاٰ أَنَّهُ کٰانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ. لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلیٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ» یعنی اگر نبود که او از زمره ی تسبیح کنندگان به شمار می رفت،هر آینه تا روز قیامت در شکم ماهی محبوس می گردید.

ص :489

پیام ها:

1 در بیان تاریخ،همیشه از شیرینی ها و موفّقیّت ها سخن نگوییم،بلکه به حوادث تلخ و شکست ها نیز اشاره کنیم.« وَ ذَا النُّونِ» 2 هرگز رسالت الهی خویش را پایان یافته تلقّی و آن را رها نکنیم.« إِذْ ذَهَبَ» 3 گاه یک حرکت عجولانه،بدون حساب و بی اجازه،کیفر سختی را بدنبال می آورد.« إِذْ ذَهَبَ فَنٰادیٰ فِی الظُّلُمٰاتِ» 4 خداوند بر خیالات،افکار و گمان های ما آگاه است.« فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ» 5 گاهی انبیا بر حوادث آینده ی خود آگاهی ندارند.« فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ» 6 یک غضب بیجا،گاه یک پیامبر خدا را گرفتار می کند.« مُغٰاضِباً فَنٰادیٰ» 7 گاهی ناشایستگی یک عمل باعث انواع ظلمت ها می گردد.« اَلظُّلُمٰاتِ» 8 در تحلیل گرفتاری ها،خدا را منزّه بدانیم و سرچشمه ی آن را در عملکرد خود جستجو نماییم.« سُبْحٰانَکَ إِنِّی کُنْتُ» 9 اگر حرکت ها و حبّ و بغض ها به فرمان خداوند و مرضی خاطر او نباشد، نتیجه مطلوب را در پی نخواهد داشت.« ذَهَبَ مُغٰاضِباً إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظّٰالِمِینَ» 10 اقرار به گناه در پیشگاه خداوند،خود یک کمال و از آداب دعاست.« إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظّٰالِمِینَ» 11 دعایی که در آن،اقرار به توحید،تنزیه پروردگار و اعتراف به خطا و اشتباه و گناه باشد،مستجاب است.« سُبْحٰانَکَ إِنِّی کُنْتُ ... فَاسْتَجَبْنٰا» 12 تنزیه خداوند و اقرار به گناه،رمز نجات از مصائب و محرومیّت هاست.

« سُبْحٰانَکَ إِنِّی کُنْتُ ... فَاسْتَجَبْنٰا» 13 تنها راه نجات،خواست و اراده ی الهی است.« فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ وَ نَجَّیْنٰاهُ» 14 داستان های قرآن،یک واقعه ی تمام شده نیست،یک جریان و سنّت دائمی است.« کَذٰلِکَ» 15 نجات اهل ایمان،یک سنّت و قانون خداوند است.« کَذٰلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ»

ص :490

16 هر کس این ذکر را با آن حال بگوید نجات می یابد.« إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظّٰالِمِینَ فَاسْتَجَبْنٰا ... کَذٰلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیات 89 تا 90]

اشاره

وَ زَکَرِیّٰا إِذْ نٰادیٰ رَبَّهُ رَبِّ لاٰ تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ اَلْوٰارِثِینَ (89) فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ وَ وَهَبْنٰا لَهُ یَحْییٰ وَ أَصْلَحْنٰا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ کٰانُوا یُسٰارِعُونَ فِی اَلْخَیْرٰاتِ وَ یَدْعُونَنٰا رَغَباً وَ رَهَباً وَ کٰانُوا لَنٰا خٰاشِعِینَ (90)

و زکریّا(را یاد کن)آن گاه که پروردگارش را ندا داد:پروردگارا! مرا تنها مگذار و(فرزندی به عنوان وارث به من عطا فرما و البتّه که)تو خود، بهترین وارثان هستی.

پس(دعای)او را مستجاب کردیم و یحییٰ را به او بخشیدیم،و همسرش را (که نازا بود)برای او شایسته قرار دادیم(و این بخاطر آن بود که)همانا آنان در کارهای نیک،شتاب داشتند و ما را از روی امید و بیم می خواندند و در برابر ما فروتن بودند.

نکته ها:

انبیا با پیش آمدن هر مشکلی،به درگاه خداوند شتافته و گشایش آن را از پروردگار خویش خواستار می شدند.در آیات قبل به نمونه هایی از این درخواست ها برخورد داشتیم. (1)

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله هنگام جنگ خندق به درگاه خداوند چنین عرضه داشت:خدایا! تو عبیدة بن الحارث را روز بدر از من گرفتی و حمزه را روز احد،و این علیّ است.آن گاه این آیه را تلاوت فرمودند:« رَبِّ لاٰ تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوٰارِثِینَ» (2)

ص :491


1- 1) .دعاهای حضرت نوح،ایوب،یونس را در آیات گذشته خواندیم.
2- 2) .بحار،ج 38،ص 309.

امام صادق علیه السلام درباره ی« رَغَباً وَ رَهَباً »فرمود:رغبت آن است که در حال دعا کف دست را به سوی آسمان قرار دهی و رهبت آن است که پشت دست ها به طرف آسمان نمایی. (1)

پیام ها:

1 هرگز از رحمت الهی مأیوس نشویم.« وَ زَکَرِیّٰا إِذْ نٰادیٰ» (خداوند حتّی به انسانی کهنسال همچون زکریا علیه السلام از همسری نازا فرزند عنایت می کند.) 2 ذکر کلمه ی«رب»و تکرار آن در دعا،درخواست ها را با اجابت مقرون می سازد.« نٰادیٰ رَبَّهُ رَبِّ لاٰ تَذَرْنِی» 3 در هنگام دعا،خداوند را با آن صفتی که با خواسته ما تناسب بیشتری دارد یاد کنیم.« لاٰ تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوٰارِثِینَ» 4 ایمان به «خَیْرُ الْوٰارِثِینَ» بودن خداوند،با آرزوهای طبیعی مثل علاقه به فرزند و طلب آن از پروردگار،منافاتی ندارد.« لاٰ تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوٰارِثِینَ» 5 دعای انبیا مستجاب است.« فَاسْتَجَبْنٰا» 6 فرزند،عطیه الهی است.« وَ وَهَبْنٰا لَهُ یَحْییٰ» 7 خداوند به اولیای خود نظر خاص دارد.سه بار کلمه«له»تکرار شده است.

« فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ وَ وَهَبْنٰا لَهُ أَصْلَحْنٰا لَهُ» 8 دست خداوند بسته نیست و می تواند زن نازا را هم شایسته ی باروری گرداند.« أَصْلَحْنٰا لَهُ زَوْجَهُ» 9 انسان می تواند از طریق دعا نازایی را اصلاح کند.« فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ وَ وَهَبْنٰا لَهُ» 10 سعادت کامل،زمانی است که همه ی اعضای خانواده در انجام کار خیر،با یکدیگر شریک،همفکر و همگام باشند.« إِنَّهُمْ کٰانُوا یُسٰارِعُونَ فِی الْخَیْرٰاتِ» 11 آنچه مایه ی ارزش بیشتر کارهای خوبست،سرعت و نشاط در انجام آنهاست.« یُسٰارِعُونَ»

ص :492


1- 1) .کافی،ج 2،ص 497.

12 بیم و امید نسبت به خداوند(خوف و رجا)،دو عنصر ارزشمند،حتّی برای پیامبران است.« رَغَباً وَ رَهَباً» 13 در هنگام دعا باید خدا را با حالت خوف و رجا خواند.« یَدْعُونَنٰا رَغَباً وَ رَهَباً» 14 اولیای الهی،تنها در مقابل او سر تعظیم فرود می آورند.« لَنٰا خٰاشِعِینَ» نه «خاشعین لنا» 15 کمالات انسانی زمانی با ارزش است که دائمی باشد نه زودگذر و موقت.

« کٰانُوا یُسٰارِعُونَ، یَدْعُونَنٰا، وَ کٰانُوا لَنٰا خٰاشِعِینَ» 16 سرعت در کار خیر و دعا همراه با بیم و امید،در استجابت دعا مؤثر است.

« فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ ... کٰانُوا یُسٰارِعُونَ فِی الْخَیْرٰاتِ وَ یَدْعُونَنٰا» ...

[سوره الأنبیاء (21): آیه 91]

اشاره

وَ اَلَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهٰا فَنَفَخْنٰا فِیهٰا مِنْ رُوحِنٰا وَ جَعَلْنٰاهٰا وَ اِبْنَهٰا آیَةً لِلْعٰالَمِینَ (91)

و(بیاد آور مریم را،آن)زنی که دامان خویش را پاک نگاه داشت،پس ما از روح خود در او دمیدیم و او و پسرش(عیسی مسیح)را(آیت و)نشانه ای برای جهانیان قرار دادیم.

پیام ها:

1 محور در بیان مطالب قرآنی،ارائه الگوها و کمالات انسانی است و زن و مرد در آن فرقی ندارند.« اَلَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهٰا» 2 الطاف الهی زمانی نازل می شود که قابلیّتی موجود باشد.« أَحْصَنَتْ فَرْجَهٰا،فَنَفَخْنٰا» 3 پاکدامنی از برجسته ترین کمالات زن است.« أَحْصَنَتْ فَرْجَهٰا» 4 وجود یک کمال در انسان،برکت های زیادی را به همراه می آورد.« أَحْصَنَتْ فَرْجَهٰا،فَنَفَخْنٰا، رُوحِنٰا، جَعَلْنٰاهٰا، آیَةً لِلْعٰالَمِینَ» 5 پاکدامنی مادر می تواند او و فرزندانش را به بالاترین مقام ها برساند.« وَ جَعَلْنٰاهٰا

ص :493

وَ ابْنَهٰا آیَةً لِلْعٰالَمِینَ»

6 مقام زن تا بدانجا می رسد که خداوند،او را همچون انبیا می ستاید و نشانه و آیت خویش در میان جهانیان قرار می دهد.« آیَةً لِلْعٰالَمِینَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیات 92 تا 93]

اشاره

إِنَّ هٰذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وٰاحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ (92) وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنٰا رٰاجِعُونَ (93)

همانا این،امت شماست،امتی یگانه،و من پروردگار شما هستم،پس مرا پرستش کنید.

و(از تفرقه بپرهیزید،ولی با این وجود)آنها کار خود را در میانشان به تفرقه کشاندند(و باید بدانند که سرانجام)همگی به سوی ما باز می گردند.

پیام ها:

1 همه ی ادیان الهی،در مقصد و هدف یکی هستند.« إِنَّ هٰذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وٰاحِدَةً» 2 توحید و وحدت کلمه،اساس کار ادیان الهی است.« أُمَّةً وٰاحِدَةً» 3 ربوبیّت مقتضی پرستش است.« وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ» 4 منشأ تفرقه در ادیان الهی و دین اسلام،خود مردم هستند.« تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ» 5 تفرقه اندازان باید خود را برای پاسخگویی در محضر الهی آماده کنند.

« وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ،بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنٰا رٰاجِعُونَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 94]

اشاره

فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ اَلصّٰالِحٰاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلاٰ کُفْرٰانَ لِسَعْیِهِ وَ إِنّٰا لَهُ کٰاتِبُونَ (94)

پس هر که از کارهای نیکو انجام دهد و مؤمن باشد،پس برای تلاش او هیچ گونه ناسپاسی نخواهد بود و همانا ما(کارهای نیکویش را)برای او ثبت می کنیم.

ص :494

نکته ها:

وعده ی پاداش و اجر و ثواب با تعابیر گوناگونی در قرآن مورد اشاره قرار گرفته است.در یک جا می فرماید:ما اجر نیکوکاران را ضایع نمی کنیم،« وَ لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» (1)در جای دیگر می فرماید:سعی و تلاش مردم مورد تشکّر و سپاس است،« کٰانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً» (2)و خداوند،شاکر و شکور است،« فَإِنَّ اللّٰهَ شٰاکِرٌ عَلِیمٌ» در جای دیگر نیز می فرماید:خداوند،ذرّه ای از پاداش شما را کم نمی کند.« لاٰ یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمٰالِکُمْ شَیْئاً» (3)و اگر ذرّه ای کار نیک انجام دهید،آن را خواهید دید،« فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ» (4).

پیام ها:

1 حفظ وحدت از اعمال صالح است.« تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ ... فَمَنْ یَعْمَلْ» ...

2 اسلام،مکتب معیارها و ارزشهاست و هر ارزشی را از هر شخصی و در هر زمان می ستاید.« فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّٰالِحٰاتِ» 3 اگر توفیق همه ی کارهای خیر را بدست نیاوردید،لا اقل هر مقدار از آن را که برایتان ممکن است،انجام دهید.« یَعْمَلْ مِنَ الصّٰالِحٰاتِ» نه،«یعمل الصالحات».

4 انگیزه ها و هدف های الهی به کارها ارزش می دهد.« وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» 5 در جهان بینی الهی،تلاش مثبت هیچ کس بی پاسخ و نتیجه نمی ماند.

« فَلاٰ کُفْرٰانَ» (ما نیز نیکی های مردم را نادیده نگیریم).

6 آنچه مهم است،سعی و تلاش برای انجام کار نیک است،هر چند جامه ی عمل نپوشد.« لِسَعْیِهِ» 7 اعمال انسان ثبت می شود و پاداش بر اساس حساب و کتاب است.« کٰاتِبُونَ»

ص :495


1- 1) .یوسف،56.
2- 2) .اسراء،19.
3- 3) .حجرات،14.
4- 4) .زلزال،7.

[سوره الأنبیاء (21): آیات 95 تا 96]

اشاره

وَ حَرٰامٌ عَلیٰ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنٰاهٰا أَنَّهُمْ لاٰ یَرْجِعُونَ (95) حَتّٰی إِذٰا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ (96)

و بر آبادی هایی که آنها را(بخاطر فساد و گناه)هلاک نمودیم،حرام است (که باز گردند)آنان باز نمی گردند.

تا آن زمان که(راه بر)یأجوج و مأجوج گشوده شود و آنان از هر بلندی بتازند و به سرعت عبور کنند.

نکته ها:

در اینکه مراد از عدم بازگشت کفّار چیست،از امام صادق علیه السلام نقل است که فرموده اند:برای افرادی که(به قهر الهی)در دنیا هلاک شده اند،دیگر رجعت دنیوی ممکن نیست،ولی برای کفّاری که هلاک نشده اند(و به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند)این رجعت به دنیا امکان پذیر است. (1)بنا بر این،منظور عدم بازگشت به دنیاست و بدیهی است که در آخرت،همه باز خواهند گشت.

چنان که در آیات 93 تا 98 سوره کهف گذشت،یأجوج و مأجوج اقوامی بودند که با حملات خود به مناطق همجوار،موجب فساد در زمین و خرابی و نابودی می شدند،تا آنکه به دستِ ذو القرنین سدّی ساخته شد و راه نفوذ آنان به دیگر مناطق بسته شد.

ولی یکی از نشانه های قیامت و پایان عمر زمین،خراب شدن این سدّ و هجوم مجدّد این اقوام است.چنان که در آنجا فرمود:« فَإِذٰا جٰاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکّٰاءَ» (2)و در اینجا در آیه بعد می فرماید:« وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ».

به هر حال این آیات،نوعی پیشگویی در مورد یورش تجاوزکاران و سرازیر شدن آنان به همه ی مناطق زمین است.

ص :496


1- 1) .تفسیر أطیب البیان و قمی،ج 1،ص 24.
2- 2) .کهف،98.
پیام ها:

1 رجعت و آرزوی بازگشت اقوام هلاک شده تنها در زمان ظهور یأجوج و مأجوج محقّق خواهد شد.« لاٰ یَرْجِعُونَ حَتّٰی» ...

2 دنیا،جولانگاه طغیانگران خواهد شد.« حَتّٰی إِذٰا فُتِحَتْ» 3 در آینده ی تاریخ نیز مفسدان تاخت و تاز خواهند کرد.« مِنْ کُلِّ حَدَبٍ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 97]

اشاره

وَ اِقْتَرَبَ اَلْوَعْدُ اَلْحَقُّ فَإِذٰا هِیَ شٰاخِصَةٌ أَبْصٰارُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا یٰا وَیْلَنٰا قَدْ کُنّٰا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هٰذٰا بَلْ کُنّٰا ظٰالِمِینَ (97)

و وعده ی حقّ(برپایی قیامت)نزدیک گردید،پس در آن هنگام چشم های کفّار(از وحشت و حیرت)خیره و باز ماند(و با خود گویند:)ای وای بر ما! براستی که ما از این(روز)در غفلت بودیم،بلکه ما ستمگر بودیم.

نکته ها:

کلمه ی« شٰاخِصَةٌ »از ماده ی«شخوص»به معنای خارج شدن از مکانی بسوی مکان دیگر است و چون در هنگام تعجّب،چشم حالتی پیدا می کند که گویا می خواهد از حدقه خارج شود،لذا به این حالت چشم نیز شخوص می گویند.

گرچه قیامت در نظر دور می نماید،ولی در حقیقت نزدیک است.« اِقْتَرَبَ الْوَعْدُ» این نزدیک بودن،در آیات دیگر نیز مورد تأکید قرار گرفته است.از جمله در آیه« اِقْتَرَبَتِ السّٰاعَةُ» ... (1)و« إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَرٰاهُ قَرِیباً» (2)

پیام ها:

1 هجوم فتنه گران(یأجوج و مأجوج)نشانه ی پایان عمر دنیا و نزدیکی قیامت است.« حَتّٰی إِذٰا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ ... وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ» 2 وقوع قیامت،قطعی و حتمی است.« اِقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ»

ص :497


1- 1) .قمر،1.
2- 2) .معارج،7 8.

3 قیامت و حوادث آن،ناگهانی است.« فَإِذٰا هِیَ» 4 قیامت،روز بُهت و حیرت است.« شٰاخِصَةٌ أَبْصٰارُ الَّذِینَ» 5 قیامت،روز بیداری و تأسف وجدان های خفته است.« یٰا وَیْلَنٰا» 6 غفلت از قیامت،از نشانه های بارز کفر و کافران است.« کَفَرُوا ... کُنّٰا فِی غَفْلَةٍ» 7 ریشه همه ی انحراف ها و بدبختی ها،غفلت است.« کُنّٰا فِی غَفْلَةٍ» 8 غفلت از قیامت،مایه ی ستم به خود و دیگران است.« کُنّٰا فِی غَفْلَةٍ ... کُنّٰا ظٰالِمِینَ» 9 قیامت،روز اقرار و اعتراف است.« کُنّٰا ظٰالِمِینَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 98]

اشاره

إِنَّکُمْ وَ مٰا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَهٰا وٰارِدُونَ (98)

(به آنان گفته می شود)همانا شما و هر آنچه که غیر از خدا می پرستید، هیزم دوزخ خواهد بود(و قطعاً)در آن وارد خواهید شد.

نکته ها:

سؤال:این آیه می فرماید:هم بت پرستان و هم معبودهای آنان،هیزم و آتشگیره ی دوزخ خواهند بود،آیا افرادی همچون حضرت عیسی علیه السلام نیز که معبود قرار گرفته اند،شامل این قاعده می شوند و یا اینکه مستثنیٰ هستند؟ پاسخ:این گونه معبودها استثنا شده اند،زیرا اوّلاً،قرآن از آن معبودها به« وَ مٰا تَعْبُدُونَ »تعبیر آورده که وجود کلمه« مٰا »در این عبارت،به موجودات غیر ذوی العقول اشاره دارد، (1)ثانیاً،مخاطبین این آیه،بت پرستان مکّه بودند که بت های سنگی و چوبی و...را می پرستیدند، ثالثاً در آیات بعدی همین سوره آمده است که:آن کسانی که(مثل حضرت عیسیٰ)از طرف خداوند به آنان وعده نیکو داده شده،از دوزخ دور هستند.

ص :498


1- 1) .رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله در پاسخ به سؤال بالا فرمودند:رسم عرب این است که کلمه«ما»را برای بی عقل ها بکار می برد و «مٰا تَعْبُدُونَ» بت های سنگ و چوبی هستند.بحار،ج 9،ص 282.
پیام ها:

1 پرستش غیر خداوند،عابد و معبود را به دوزخ می کشاند.« إِنَّکُمْ وَ مٰا تَعْبُدُونَ ...

حَصَبُ جَهَنَّمَ»

2 هیزم جهنّم،کافران و معبودهای خیالی آنان است.« إِنَّکُمْ وَ مٰا تَعْبُدُونَ ... حَصَبُ جَهَنَّمَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیات 99 تا 100]

اشاره

لَوْ کٰانَ هٰؤُلاٰءِ آلِهَةً مٰا وَرَدُوهٰا وَ کُلٌّ فِیهٰا خٰالِدُونَ (99) لَهُمْ فِیهٰا زَفِیرٌ وَ هُمْ فِیهٰا لاٰ یَسْمَعُونَ (100)

اگر اینها خدایان(واقعی)بودند،وارد آن(دوزخ)نمی شدند،در حالی که همگی برای همیشه در آن ماندگار خواهند بود.

برای آنان در دوزخ،ناله ها و نعرهاست و آنان در آنجا(هیچ پاسخی)نمی شنوند.

نکته ها:

معمولاً بیان صداها در زبان عرب بر وزن فعیل است،مثل:زفیر،شهیق، زئیر و هریر،و زفیر به صدایی گفته می شود که با بازدم همراه است.

منظور از جمله «لاٰ یَسْمَعُونَ» این نیست که اهل دوزخ هیچ صدایی نمی شنوند،بلکه مراد آنست که هر چه فریاد می زنند پاسخ نجات بخشی دریافت نمی کنند،زیرا در قرآن آیاتی است که بر شنیدن اهل جهنّم دلالت می کند،آنجا که از مأمور عذاب،مهلت می خواهند و یا از خداوند،درخواست نجات می کنند و یا زمانی که از آنان سؤال می شود پاسخ می دهند.

پیام ها:

1 به غیر خدا دل نبندیم و سرنوشت خود را به خدایان دروغین و عاجز گره نزنیم.« لَوْ کٰانَ ... مٰا وَرَدُوهٰا» 2 عجز و محکومیّت با جایگاه خداوندی سازگار نیست.« لَوْ کٰانَ ... مٰا وَرَدُوهٰا» 3 عذاب شرک،عذابی ابدی است.« کُلٌّ فِیهٰا خٰالِدُونَ»

ص :499

4 دوزخ،جایگاه ناله های بی جواب است.« فِیهٰا زَفِیرٌ ... لاٰ یَسْمَعُونَ» 5 بی پاسخی ناله ها و فریادها،خود شکنجه دیگری برای اهل دوزخ است.« وَ هُمْ فِیهٰا لاٰ یَسْمَعُونَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 101]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا اَلْحُسْنیٰ أُولٰئِکَ عَنْهٰا مُبْعَدُونَ (101)

همانا کسانی که قبلاً از جانب ما به آنان(در برابر کارشان،وعده)نیکو داده شده است،آنان از آن(دوزخ)دور نگاهداشته خواهند شد.

نکته ها:

در روایات آمده است که عدّه ای از پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله پرسیدند:اگر قرآن جایگاه عابد و معبودِ غیر خدا را آتش دوزخ قرار داده است، (1)پس حال عیسیٰ علیه السلام و مریم علیها السلام که ناخواسته معبود دیگران واقع شده اند چگونه است؟ حضرت صلی اللّٰه علیه و آله در پاسخ آنان،همین آیه ی شریفه را تلاوت فرمودند.

پیام ها:

1 خداوند،به وعده هایی که به اهل ایمان و تقوی داده است وفا می کند.« سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنیٰ أُولٰئِکَ عَنْهٰا مُبْعَدُونَ» 2 کسی که به بهشت وارد شود،دیگر وارد جهنّم نمی شود.« أُولٰئِکَ عَنْهٰا مُبْعَدُونَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 102]

اشاره

لاٰ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهٰا وَ هُمْ فِی مَا اِشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خٰالِدُونَ (102)

آنان صدای(زبانه کشیدن)آن را نمی شنوند و آنان در آنچه(از نعمتها و کامیابی ها)که دلشان بخواهد جاودانه اند.

نکته ها:

انسان در دنیا،هر چند هم در رفاه و کامیابی باشد،ولی خواسته یا ناخواسته ممکن است

ص :500


1- 1) .انبیا،98.

خبرهای ناگوار و حوادث تلخ به گوشش برسد و از لذّت و عیش او بکاهد،امّا در قیامت، اهل بهشت به دور از هر خبر بد و سر و صدای ناهنجار و ناله و فریاد گرفتاران،با عیش کامل به کامروایی مشغولند.

امیر المؤمنین علیّ علیه السلام در خطبه ی 183 نهج البلاغه می فرماید:

خداوند،آن چنان اهل بهشت را گرامی داشته که حتّی گوشهایشان صدای آتش دوزخ و ناله و فریاد اهل آن را نمی شنود. (1)

قرآن در بیان گستردگی کمّی و کیفی نعمت های بهشتی،آیات متنوّعی دارد.در آیه ای می فرماید:« مٰا تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ» (2)هر چه که میل انسان بکشد و هر چه که چشم از آن لذّت ببرد.در این آیه می فرماید:« وَ هُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خٰالِدُونَ» آنان در هر چه که دلشان بخواهد برای همیشه متنعّم اند،و در جای دیگر با این چنین عبارتی توصیف می فرماید که:« فَلاٰ تَعْلَمُ نَفْسٌ مٰا أُخْفِیَ لَهُمْ» (3)احدی نمی داند که چه لذائذ و کامیابی هایی برای اهل بهشت،ذخیره و مخفی شده است.

در حدیثی از رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله آمده است که:کیفیّت نعمت های بهشتی را نه گوشی شنیده و نه چشمی دیده است. (4)

پیام ها:

1 در قیامت،اهل بهشت،فارغ از رنج و ناله گرفتاران به کامروایی مشغولند.

« لاٰ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهٰا» 2 اشباع واقعی غرایز،تنها در بهشت ممکن است.« فِی مَا اشْتَهَتْ» 3 در بهشت،نه محدودیّت در نعمت هاست« فِی مَا اشْتَهَتْ» و نه محدودیّت در زمان بهره مندی.« خٰالِدُونَ»

ص :501


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .زخرف،71.
3- 3) .سجده،17.
4- 4) .الفقیه،ج 1،ص 295.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 103]

اشاره

لاٰ یَحْزُنُهُمُ اَلْفَزَعُ اَلْأَکْبَرُ وَ تَتَلَقّٰاهُمُ اَلْمَلاٰئِکَةُ هٰذٰا یَوْمُکُمُ اَلَّذِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (103)

بزرگ ترین وحشت(آن روز)آنان را غمگین(و مضطرب)نمی سازد و فرشتگان به ملاقات(و استقبال)آنان می روند(و می گویند:)این روزی است،که به شما وعده داده شده بود.

نکته ها:

بر اساس روایات،مخاطب آیه کسانی هستند که علاوه بر داشتن عقاید صحیح،در خط رهبرانی حرکت می کنند که از طرف خدا و رسول او صلی اللّٰه علیه و آله تعیین شده اند. (1)

پیام ها:

1 دفع شرّ،مهم تر از جلب منفعت است.لذا اوّل سخن از دوری از غم هاست بعد دریافت بشارت ها.« لاٰ یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ وَ تَتَلَقّٰاهُمُ الْمَلاٰئِکَةُ» 2 ناگواری های دنیا هر چند هم که بزرگ باشند،نسبت به مصائب اخروی ناچیزند.« اَلْفَزَعُ الْأَکْبَرُ» 3 در قیامت،فرشتگان با انسان ها سخن می گویند.« تَتَلَقّٰاهُمُ الْمَلاٰئِکَةُ» 4 استقبال و دیدار از مؤمنین،کاری فرشته گونه است.« تَتَلَقّٰاهُمُ الْمَلاٰئِکَةُ» 5 اگر امروز دنیا به کام طاغوتیان است غمگین مباشیم که روزگار مؤمنان نیز فرا خواهد رسید.« هٰذٰا یَوْمُکُمُ» 6 وعده های الهی حتمی است.« کُنْتُمْ تُوعَدُونَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 104]

اشاره

یَوْمَ نَطْوِی اَلسَّمٰاءَ کَطَیِّ اَلسِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَمٰا بَدَأْنٰا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْداً عَلَیْنٰا إِنّٰا کُنّٰا فٰاعِلِینَ (104)

ص :502


1- 1) .تفسیر المیزان.

روزی که آسمان را همچون طومار نوشته ها درهم می پیچیم(و)همان گونه که آفرینش را آغاز کردیم،آن را باز می گردانیم،(این)وعده ای است بر عهده ی ما(و)ما حتماً انجام دهنده(ی وعده های خود)هستیم.

نکته ها:

کلمه«سجل»در اصل به قطعه سنگی گفته می شده که روی آن می نوشتند،ولی کم کم به اوراقی که مطالب بر روی آن نوشته می شود،اطلاق گردیده است.

تشابه پیدایش قیامت با آفرینش ابتدایی جهان،بارها مورد اشاره قرآن قرار گرفته است، یک جا می فرماید:« کَمٰا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ» (1)همان گونه که در آغاز شما را آفرید،باز شما برمی گردید،در آیه ای دیگر می خوانیم:« هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ» (2)او کسی است که آفرینش را آغاز کرده و سپس آن را تکرار می کند،در حالی که آن بر او آسان تر است.

مراد از آسمان در این آیه،تمام آسمان هاست،زیرا در جای دیگری فرموده است:« وَ السَّمٰاوٰاتُ مَطْوِیّٰاتٌ بِیَمِینِهِ» ... (3)

حضرت علی علیه السلام فرمودند:انسان در قیامت عریان محشور می شود،سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمودند:« کَمٰا بَدَأْنٰا أَوَّلَ خَلْقٍ» ... (4)

پیام ها:

1 نظام هستی ازلی و ابدی نیست و سرانجام دستخوش تغییر و تحول خواهد گردید.« یَوْمَ نَطْوِی السَّمٰاءَ ... کَمٰا بَدَأْنٰا» 2 قدرت خداوند نسبت به درهم پیچیدن آسمان ها،به آسانی پیچیدن یک طومار است.« کَطَیِّ السِّجِلِّ» 3 تمثیل،بهترین و رساترین راه برای تفهیم و تفهم است.« کَطَیِّ السِّجِلِّ»

ص :503


1- 1) .اعراف،26.
2- 2) .روم،27.
3- 3) .زمر،67.
4- 4) .نهج البلاغه،خطبه 111.

4 همان گونه که پیچیدن یک طومار به معنای محو نوشته های آن نیست،درهم پیچیده شدن آسمان ها نیز نشانه نابودی آفریده ها نیست.« کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ» 5 هر گونه تغییر و تحوّل در آسمان ها با خواست و اراده ی الهی است.« نَطْوِی- بَدَأْنٰا نُعِیدُهُ» 6 خدا مخلوقات درهم پیچیده را مانند آفرینش اوّل باز خواهد آفرید.« نُعِیدُهُ» 7 وعده های الهی حتمی است و عملی می شود.« إِنّٰا کُنّٰا فٰاعِلِینَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 105]

اشاره

وَ لَقَدْ کَتَبْنٰا فِی اَلزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ اَلذِّکْرِ أَنَّ اَلْأَرْضَ یَرِثُهٰا عِبٰادِیَ اَلصّٰالِحُونَ (105)

و همانا در(کتاب آسمانی)زبور(که)بعد از ذکر،(تورات،نازل شده) نوشتیم که قطعاً بندگان صالح من وارث زمین خواهند شد.

نکته ها:

کلمه ی«زبور»در لغت عرب به معنای هر نوع نوشته و کتاب است.« وَ کُلُّ شَیْءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ» (1)ولی به قرینه ی آیه« وَ آتَیْنٰا دٰاوُدَ زَبُوراً» (2)به نظر می رسد که مراد،کتاب اختصاصی حضرت داود علیه السلام باشد که در برگیرنده مجموعه ی مناجات ها،نیایش ها و اندرزهای آن حضرت است.این کتاب بعد از تورات نازل شده و مراد از«ذکر»در این آیه نیز همان تورات است،چنان که در آیه 48 همین سوره هم گذشت که تورات،ذکر است.« وَ لَقَدْ آتَیْنٰا مُوسیٰ وَ هٰارُونَ الْفُرْقٰانَ وَ ضِیٰاءً وَ ذِکْراً لِلْمُتَّقِینَ» بعضی گفته اند که منظور از«زبور»در این آیه،تمام کتب آسمانی و مراد از«ذکر»،قرآن مجید است و کلمه ی «مِنْ بَعْدِ» نیز بمعنای«علاوه بر»می آید،که در این صورت معنای آیه چنین می شود:ما علاوه بر قرآن،در تمام کتب آسمانی نوشتیم که وارثان زمین هر آینه بندگان صالح من خواهند بود.

ص :504


1- 1) .قمر،52.
2- 2) .نساء،63 و اسراء،55.

از امام صادق علیه السلام درباره ی زبور و ذکر سؤال شد،حضرت فرمودند:ذکر در نزد خداوند است و زبور کتاب نازل شده بر داود است و همه ی کتاب های نازل شده در نزد اهل علم است و آنان ما(اهل بیت)هستیم. (1)

در پنج مورد از زبور«مزامیر»حضرت داود که امروزه جزء کتب عهد قدیم بشمار می رود، شبیه این تعابیر آمده است که:مردان صالح،وارث زمین خواهند شد. (2)

در روایات متعدّد آمده است که آن بندگان صالحی که وارث زمین خواهند شد،یاران حضرت مهدی علیه السلام هستند. (3)

در بعضی روایات می خوانیم که اهل بیت پیامبر اسلام علیهم السلام وارثان زمین خواهند شد و بدان دوباره زنده خواهند شد. (4)

پیام ها:

1 سنّت الهی آن است که بندگان صالح،حاکم و وارث جهان باشند.« کَتَبْنٰا» 2 پیشگویی های قرآن قطعی است.« لَقَدْ کَتَبْنٰا فِی الزَّبُورِ» ...

3 قرآن،از آینده ی تاریخ خبر می دهد.« یَرِثُهٰا» ...

4 آینده از آن صالحان است.« یَرِثُهٰا عِبٰادِیَ الصّٰالِحُونَ» 5 دین از سیاست جدا نیست.« یَرِثُهٰا عِبٰادِیَ الصّٰالِحُونَ» 6 عبادت تنها کافی نیست،صلاحیّت و عمل صالح نیز لازم است.« عِبٰادِیَ الصّٰالِحُونَ» 7 وراثت زمین و حکومت بر جهان دو شرط دارد،بندگی خداوند و انجام اعمال صالح.« عِبٰادِیَ الصّٰالِحُونَ»

ص :505


1- 1) .کافی،ج 1،ص 225.
2- 2) .تفسیر نمونه.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.
4- 4) .تفسیر قمی،ج 2،ص 297.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 106]

اشاره

إِنَّ فِی هٰذٰا لَبَلاٰغاً لِقَوْمٍ عٰابِدِینَ (106)

همانا در این(پیشگویی)برای گروهِ عبادت کننده،پیام(مهم و)روشنی است.

نکته ها:

در آیه قبل خواندیم که وراثت و حکومت صالحان بر زمین با دو شرط محقّق می شود، یکی با بندگی خالص خدا که با لفظ «عِبٰادِیَ» آمده بود و دیگری با کسب صلاحیّت، «الصّٰالِحُونَ» .در این آیه خداوند باز تأکید می فرماید که،بندگان باید این پیام را دریافت نمایند که هم می بایست در بندگی خالص شوند و از مرحله ی بندگی کلّی و عام «عٰابِدِینَ» به مرحله بندگی ویژه «عِبٰادِیَ» برسند و هم در ایجاد صلاحیّت بکوشند.

حضرت علی علیه السلام می فرمایند:«الله الله فی القرآن،لا یسبقنکم فی العمل به غیرکم»شما را به خدا! شما را به خدا! پیام های قرآن را دریابید،مبادا دیگران از راز و رمزها و دستورات و عمل به آن بر شما سبقت گیرند!

پیام ها:

1 بشارت ها و پیام های قرآن برای هدایت و سعادت کافی است. (1)« لَبَلاٰغاً» 2 بندگان خدا،به سراغ کسب صلاحیّت و لیاقت بروید تا وارث زمین شوید.

« یَرِثُهٰا عِبٰادِیَ الصّٰالِحُونَ إِنَّ فِی هٰذٰا لَبَلاٰغاً لِقَوْمٍ عٰابِدِینَ» 3 بندگان خوب خدا می بایست قبل از هر کس پیام های الهی را دریافت کنند.

« لَبَلاٰغاً لِقَوْمٍ عٰابِدِینَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 107]

اشاره

وَ مٰا أَرْسَلْنٰاکَ إِلاّٰ رَحْمَةً لِلْعٰالَمِینَ (107)

و ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.

ص :506


1- 1) .کلمه ی«بلاغ»به گفته ی لسان العرب به معنای کفایت است.
پیام ها:

1 حکومت بندگان صالح بر زمین تبلور لطف و رحمتی است که در سایه رسالت بدست می آید و هر آنچه از رحمت نبوی صلی اللّٰه علیه و آله که در دنیا و آخرت نصیب افراد می شود،پرتوی از رحمت الهی است.« وَ مٰا أَرْسَلْنٰاکَ إِلاّٰ رَحْمَةً» 2 همه ی احکام و دستوراتی که پیامبر اسلام آورده حتّی جهاد،حدود و قصاص و سایر کیفرها و قوانین جزایی،برای جامعه ی بشری رحمت است.« وَ مٰا أَرْسَلْنٰاکَ إِلاّٰ رَحْمَةً» 3 خداوند،«ربّ العالمین»و رسولش«رحمة للعالمین»است،یعنی تربیت واقعی در سایه هدایت انبیا امکان پذیر است.« رَحْمَةً لِلْعٰالَمِینَ» 4 پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله برای همه ی انسان ها،در همه ی اعصار و تمامی مکان ها رحمت است و نیازی به پیامبر دیگری نیست.« رَحْمَةً لِلْعٰالَمِینَ» 5 رسول گرامی اسلام صلی اللّٰه علیه و آله حتّی برای ملائکه مقرب الهی نیز رحمت است.

« رَحْمَةً لِلْعٰالَمِینَ» در حدیثی می خوانیم که جبرئیل به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله اظهار داشت که رحمت تو مرا نیز شامل شد. (1)

6 دستورات اسلام جهان شمول است.« لِلْعٰالَمِینَ» 7 یک انسان با اراده ی الهی می تواند در تمام هستی اثر بگذارد.« لِلْعٰالَمِینَ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 108]

اشاره

قُلْ إِنَّمٰا یُوحیٰ إِلَیَّ أَنَّمٰا إِلٰهُکُمْ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (108)

(پس به آنان)بگو:جز این نیست که به من وحی می شود که معبود شما فقط خدای واحد است،پس آیا شما تسلیم هستید؟!

نکته ها:

امام رضا علیه السلام در میان هزاران نفر علاقمند در نیشابور در برابر تقاضای مردم،حدیث قدسی

ص :507


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

سلسلة الذهب را بیان فرمودند که توحید قلعه و دژ الهی است که هر کس در آن قرار گیرد، از هر جهت بیمه است،سپس فرمودند:شرط این توحید،پذیرش و تبعیت از امام زنده است.«کلمة لا إله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی و انا من شروطها» (1)

پیام ها:

1 دعوت به توحید،جلوه ای از رحمت الهی است.« رَحْمَةً لِلْعٰالَمِینَ، قُلْ إِنَّمٰا یُوحیٰ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 109]

اشاره

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُکُمْ عَلیٰ سَوٰاءٍ وَ إِنْ أَدْرِی أَ قَرِیبٌ أَمْ بَعِیدٌ مٰا تُوعَدُونَ (109)

پس اگر روی برگرداندند پس(به آنان)بگو:به همه ی شما بطور یکسان اعلام(خطر)کردم و من نمی دانم آن وعده ای(از عذاب الهی)که به شما داده شده،آیا(زمان وقوعش)نزدیک است،یا دور!

نکته ها:

سؤال:از آیات و روایات بسیاری استفاده می شود که پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله علم غیب گسترده ای داشته اند،همانگونه که در دعای ندبه می خوانیم:«و علمته علم ما کان و ما یکون الی انقضاء خلقه»یعنی خدایا! تو به پیامبرت،علم گذشته و علم آینده جهان را تعلیم دادی.امّا در آیاتی نظیر آیه ی فوق به عباراتی برمی خوریم که نشانی از عدم علم پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله است،آیا این آیات و روایات با یکدیگر متناقضند و یا وجه جمعی میان آنها وجود دارد؟ پاسخ:علم غیب دو گونه است،بخشی از آن به ذات احدیّت اختصاص دارد و کسی را بر آن راهی نیست،از جمله زمان وقوع قیامت،چنان که در دعا نیز می خوانیم:«و بحق علمک الذی استأثرت به لنفسک»خدایا! تو را بحقّ علمی که آن را مخصوص خودت قرار دادی،امّا بخش دیگری از آن را خداوند به انبیا و اولیا و هر که بخواهد عنایت می فرماید،آن چنان که در این آیه می بینیم:« ذٰلِکَ مِنْ أَنْبٰاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ» (2)همان طور که بسیاری از مسائل

ص :508


1- 1) .بحار،ج 3،ص 7.
2- 2) .آل عمران،44.

قرآن را اموری غیبی تشکیل می دهد.

وعده ی الهی برای کفّار،هم شکست و نابودی در جنگ ها و هم هلاکت و قهر و عذاب در قیامت است.« مٰا تُوعَدُونَ»

پیام ها:

1 بعضی از مردمِ لجوج،حتّی از «رَحْمَةً لِلْعٰالَمِینَ» نیز روی برمی گردانند.« وَ مٰا أَرْسَلْنٰاکَ إِلاّٰ رَحْمَةً لِلْعٰالَمِینَ ... فَإِنْ تَوَلَّوْا» 2 انسان مختار است نه مجبور،لذا می تواند حتّی در برابر دعوت و درخواست انبیا نیز مقاومت و اعراض کند.« فَإِنْ تَوَلَّوْا» 3 نباید انتظار داشت که همه ی مردم سخن حقّ را بپذیرند که این هدف برای انبیا نیز محقّق نشده است.« فَإِنْ تَوَلَّوْا» 4 در مقابل لجاجت و اعراض مردم،مسئولیّت خود را از دست ندهیم.« فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ» 5 همه مردم بطور یکسان مخاطب هشدارهای پیامبران هستند و در این میان، جنسیّت،نژاد و زبان مطرح نیست.« آذَنْتُکُمْ عَلیٰ سَوٰاءٍ» (آری در تبلیغ،همه مردم را با دیده ی یکسان بنگریم)« عَلیٰ سَوٰاءٍ» 6 هر چه را نمی دانیم،با صراحت بگوییم،نمی دانم.« إِنْ أَدْرِی» 7 یک سری علوم،مخصوص به ذات مقدّس خداوند است.« إِنْ أَدْرِی أَ قَرِیبٌ»

ص :509

[سوره الأنبیاء (21): آیات 110 تا 111]

اشاره

إِنَّهُ یَعْلَمُ اَلْجَهْرَ مِنَ اَلْقَوْلِ وَ یَعْلَمُ مٰا تَکْتُمُونَ (110) وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتٰاعٌ إِلیٰ حِینٍ (111)

همانا او،هم سخن آشکار را می داند و هم آنچه را که پنهان می کنید.

و من نمی دانم،شاید این(تأخیر در عذاب)برای شما آزمونی باشد و (فرصتی برای)کامیابی تا مدّتی دیگر.

نکته ها:

اگر گاهی در تحقّق وعده های الهی تأخیری دیده می شود،این به معنای بی خبری و غفلت او نیست که او طبق صریح آیه ی قرآن،همه چیز را می داند و از همه جا آگاه است،بلکه به دلایل مختلف است،از جمله:

الف:تا هر میزان که خلافکار می تواند،پیمانه گناه خود را پر کند.« إِنَّمٰا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدٰادُوا إِثْماً» (1)همانا به آنان مهلت می دهیم تا گناهانشان زیاد شود.

ب:خطاکار توفیقی بیابد و توبه کند.

ج:کارهای نیک گناهکار مصرف شود و او دیگر در قیامت طلبی نداشته باشد.

پیام ها:

1 برای خداوند غیب و شهود تفاوتی ندارد.« یَعْلَمُ الْجَهْرَ ... یَعْلَمُ مٰا تَکْتُمُونَ» 2 وقتی خداوند پنهان کاری ها را می داند،دیگر توطئه و نفاق برای چیست؟ « یَعْلَمُ مٰا تَکْتُمُونَ» 3 علم پیامبران نسبت به علم خداوند،محدود است.« إِنْ أَدْرِی» 4 تأخیر قهر و کیفر الهی یا بخاطر آزمایش است و یا بجهت پر شدن پیمانه مهلت.« فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتٰاعٌ إِلیٰ حِینٍ» 5 کامیابی ها و لذّت جویی های دنیا موقت است.« إِلیٰ حِینٍ»

ص :510


1- 1) .آل عمران،178.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 112]

اشاره

قٰالَ رَبِّ اُحْکُمْ بِالْحَقِّ وَ رَبُّنَا اَلرَّحْمٰنُ اَلْمُسْتَعٰانُ عَلیٰ مٰا تَصِفُونَ (112)

(پیامبر)گفت:پروردگارا!(تو خود میان ما)به حقّ داوری کن،و(ای کافران بدانید که)پروردگار همه ما خداوند رحمان است که در برابر آنچه (از نسبت های ناروا که او را)توصیف می کنید کمک خواسته می شود.

نکته ها:

آنچه در قرآن در موارد افترا بر خداوند آمده است،وصف خیالی مردم از خداوند است نه وصف حقّ و لذا می خوانیم« وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمّٰا تَصِفُونَ» (1)وای بر شما از توصیفی که می کنید،و یا در جای دیگر آمده است:« سَیَجْزِیهِمْ وَصْفَهُمْ» (2)خداوند بزودی کیفر وصف آنان را خواهد داد،و یا در این آیه می فرماید:« اَلْمُسْتَعٰانُ عَلیٰ مٰا تَصِفُونَ» از خداوند بر آنچه که شما وصف می کنید کمک می خواهم.

پیام ها:

1 گاه لجاجت ها به حدّی می رسد که«رحمة للعالمین»را به نفرین وا می دارد.

« رَحْمَةً لِلْعٰالَمِینَ قٰالَ رَبِّ احْکُمْ» 2 در برابر لجاجت دشمنان،از خداوند کمک بگیریم.« وَ اللّٰهُ الْمُسْتَعٰانُ» 3 دعا را با کلمه«ربّ»آغاز کنیم.« رَبِّ احْکُمْ» 4 ربوبیّت و قضاوت با یکدیگر رابطه نزدیک دارند.« رَبِّ احْکُمْ» 5 عالم مطلقی که همه چیز را می داند،قضاوتش به حقّ است.« یَعْلَمُ الْجَهْرَ یَعْلَمُ مٰا تَکْتُمُونَ رَبِّ احْکُمْ بِالْحَقِّ» 6 حتّی در مورد دشمنان نیز از حقّ تجاوز نکنیم و کیفر بیش از حقّ نخواهیم.

« رَبِّ احْکُمْ بِالْحَقِّ» (البتّه قضاوت ها و احکام الهی همیشه بر حقّ است و این ما

ص :511


1- 1) .انبیاء،18.
2- 2) .انعام،139.

هستیم که باید به مقدار حقّ راضی باشیم).

7 حتّی در هنگام نفرین و درخواست کیفر،باز هم رحمت را فراموش نکنیم تا روزنه ی امیدی برای همیشه و نزد همگان باز بماند.« رَبُّنَا الرَّحْمٰنُ» 8 تهمت ها و هرزه گویی ها،بی پاسخ نخواهد ماند.« اَلْمُسْتَعٰانُ عَلیٰ مٰا تَصِفُونَ» به یاد داشته باشیم که حساب و کتاب در کار است،پس در ستایش ها و انتقادها دقّت کنیم.« اَلْمُسْتَعٰانُ عَلیٰ مٰا تَصِفُونَ» «اللهم صل علی محمد و آل محمد»

ص :512

جلد هشتم

اشاره

ص :1

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

ص :2

ص :3

ص :4

سخن ناشر

اشاره

انقلاب اسلامی ایران با رهبری امام خمینی قدس سره و حضور ملّت مسلمان و مبارزات شهدای گرانقدر قبل و بعد از پیروزی،زمینه ی رشد و ترویج فرهنگ اسلامی و خصوصا قرآن کریم را فراهم آورد.در این راستا دانشمندان دردآشنای حوزه های علمیّه،با تألیف کتب مناسب در جهت تبلیغ دین گام های بسیاری برداشتند.

کتاب حاضر که بخشی از مجموعه دوازده جلدی«تفسیر نور»می باشد،در جهت مهجوریت زدایی از قرآن و ارائه پیام های انسان ساز کلام الهی به شیوه ای نو و قلمی شیوا، توسط حجّت الاسلام و المسلمین محسن قرائتی به رشته تحریر در آمده است که در سال 76 به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران معرّفی گردید.

بدنبال چاپ اوّلین مجلدات این تفسیر،نظرات و پیشنهادات بسیاری از سوی فضلای حوزه و دانشگاه طرح گردید که بیانگر علاقه و توجّه قشر فرهنگی جامعه،به شناخت مفاهیم قرآن کریم از طریق این شیوه می باشد.

اکنون به جهت آشنایی با شیوه ی کار و چگونگی ارائه تفسیر نور،این موارد به اختصار بیان می شود که خود نیز می تواند راهگشای طلاب جوان در جهت فعالیّت های تفسیری باشد.

شیوه کار

پس از انتخاب حد اقل دوازده تفسیر معتبر از مفسّران شیعه و اهل سنّت،از قدما و معاصران،چند تن از طلاب فاضل با مطالعه دقیق آنها،به استخراج نکات و برداشت های

ص :5

تفسیری آنها پرداخته و به صورت مکتوب آن را در اختیار مؤلّف قرار می دهند.

ایشان ضمن مطالعه ی آن مطالب،خود نیز به تحقیق و تتبّع پرداخته و با توجّه به نیازهای دینی جامعه،پیام های راهبردی قرآن را برای نسل امروز که تشنه ی دریافت مفاهیم قرآنی هستند.در قالب نکات و پیام های آیه،با نثری ساده و روان ارائه می دهند.البتّه در برخی موارد نیز برداشت های خود را مورد حث و تبادل نظر با برخی بزرگان حوزه قرار می دهند.

نوشته های ایشان پس از ارائه در برنامه آینه وحی رادیو،ویراستاری شده و قبل از چاپ یک بار دیگر توسط خودشان مورد بازبینی نهایی قرار می گیرد.

شیوه ارائه

مطالب هر آیه در قالب 5 عنوان ارائه می گردد:

1-متن آیه،که با رسم الخط عثمان طه و با اعراب کامل،تایپ و چندین بار مورد دقّت قرار گرفته است.

2-ترجمه هر آیه،که به صورت گروهی و زیر نظر مؤلّف محترم و با استفاده از بهترین ترجمه های موجود(حد اقل 6 ترجمه)نگارش یافته و به جهت گویایی و روانی آن،مطالب توضیحی مورد لزوم در میان پرانتز آمده است.

3-نکته ها،که امور زیر در این قالب عرضه گردیده است:

الف:بیان ریشه و ترجمه ی لغات مشکل آیه.

ب:بیان شأن نزول آیه که در فهم محتوای آیه نقش کلیدی داشته است.

ج:بیان آیات مرتبط با آیه که در فهم موضوعی قرآن تأثیر به سزایی دارد.

د:بیان روایات ذیل آیه،که در این بخش با توجّه به گستردگی روایات،تنها به ذکر نمونه هایی بسنده شده است.

ه:بیان برخی توضیحات برای روشن تر شدن مفهوم آیه.

و:طرح برخی پرسش ها و پاسخ گویی به آنها.

4-پیام ها،که مقصود اصلی مؤلّف از این تفسیر همین بخش بوده است تا نشان دهد قرآن کتاب زندگی بشر در همه عصرها و برای همه نسل هاست.البته مستند برداشت های مؤلّف،

ص :6

چنان که در پایان هر پیام آمده است یکی از امور زیر می باشد:

الف:مفردات کلمات هر آیه.

ب:عبارتی مرکّب از چند کلمه.

ج:رابطه ی صدر و ذیل آیه.

د:رابطه ی هر آیه با آیات قبل.

5-پاورقی که نشانی آیات و روایات و کتب تفسیری را باختصار آورده است.همچنین مطالبی مربوط به آیه ه در قالب نکته ها و پیام ها نمی گنجیده،در پاورقی ذکر شده است.

تذکّرات لازم:

1-گاهی تعداد نکته ها و پیام های یک آیه،از یک مورد تجاوز نکرده است که به جهت حفظ قالب کار،باز هم عنوان نکته و پیام ها به صورت جمع آمده است.

2-در مورد کتب تفسیری،هر جا که مراد،مطالب آن تفسیر در ذیل آیه بوده است،نشانی جلد و صفحه ذکر نشده است.

در پایان از زحمات حجج اسلام آقایان:

1-سیّد جواد بهشتی 2-محمود متوسل که در تتبّع و بررسی تفاسیر و آقای محمّد علی متوسلی که در امر مقابله و تصحیح نهایی این جلد نهایت همکاری را داشته اند صمیمانه تشکّر می گردد.

و همچنین اعلام می داریم:با همه ی تلاش هایی که در جهت حفظ اصول و قواعد فوق و تصحیح اغلاط تایپی صورت گرفته است،یقینا نواقص و کاستی هایی در عرضه این تفسیر وجود دارد که امیدواریم همچون گذشته خوانندگان گرامی بذل محبّت نموده و با ارسال نظرت و پیشنهادات خود،به نشانی:تهران-صندوق پشتی 14185/586 ما را در جهت اصلاح و تکمیل آن یاری نمایند و پیشاپیش سپاس ما را پذیرا باشند.

مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن

ص :7

مقدّمه مؤلّف

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّی اللّٰه علی سیّدنا محمّد و اهل بیته الطاهرین خدا را شکر که جلد هشتم تفسیر نور آماده چاپ گردید.مقدّمه این جلد را با بیان عظمت قرآن از دیدگاه امیر المؤمنین علیه السّلام آغاز می کنم:

در قرآن،علوم آینده و اخبار گذشته آمده است،دوای دردها و نظم امور در قرآن است (1).

قرآن،دریایی است که قعر آن دست یافتنی نیست،بنایی است که پایه هایش سست نمی شود و داروی شفابخشی است که بیماری در پی ندارد (2).

قرآن،عزّتی است که شکست ندارد و حقّی است که خوار نمی شود (3).

قرآن بهترین موعظه،ریسمان محکم الهی،بهار دل ها،چشمه های علم و عنصری است که دل جز با آن صیقلی نمی شود (4).

قرآن،نوری روشن،شفایی سودمند،سیراب کننده ی تشنگی های معنوی و وسیله ی حفظ و نجات است (5).

کسی با قرآن ننشست مگر آنکه از انحرافش کاسته و به هدایتش افزوده شد (6).

ص :8


1- 1) .نهج البلاغه،خطبه 158.
2- 2) .خطبه 198.
3- 3) .خطبه 198.
4- 4) .خطبه 176.
5- 5) .خطبه 156.
6- 6) .خطبه 176.

در قرآن،سرگذشت پیشینیان،اخبار آیندگان و تکالیف حاضران است (1).

قرآن،بزرگترین بیماری ها را که کفر و نفاق و انحراف و گمراهی است.درمان می کند (2).

قرآن،خیرخواهی است که خیانت نمی کند.راهنمایی است که گمراه نمی سازد و محدّثی است که دروغ نمی گوید (3).

انسان بدون قرآن غنایی و بعد از قرآن فقری ندارد (4).

به هنگامی که امور،مثل پاره های شب تاریک بر شما مشتبه گشت،به قرآن رو آورید (5).

قرآن،هرگز کهنه نمی شود (6).

برتری قرآن بر کتب دیگر همانند برتری خداوند بر خلق است (7).

شما را به خدا نگذارید در عمل به قرآن دیگران بر شما سبقت بگیرند (8).

اینجانب که موهای سر و صورتم سفید و دهها سال در کنار این سفره الهی بوده ام به شما عزیزان جوان می گویم که قرآن،این کتاب بزرگ،جلوه ی علم الهی است و هر چه هر روز در هر جمله ی آن تدبّر شود،نکته تازه ای به ذهن می رسد.

طلاّب عزیز زمانی عالم ربّانی می شوند که همواره به فهم و تدبّر در این علم بی انتها مشغول باشند.زیرا قرآن می فرماید:

کُونُوا رَبّٰانِیِّینَ بِمٰا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتٰابَ وَ بِمٰا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ

(9)

همان طور که قبلا نیز گفته ام،هفتاد درصد نکات این تفسیر از تفاسیر مختلف شیعه و سنّی است،(تفاسیر مجمع البیان،کبیر فخر رازی،نور الثقلین،روح المعانی،المیزان،فی ظلال،صافی،أطیب البیان،نمونه،راهنما و...و حدود سی درصد پیام ها مطالبی است که با تجربه

ص :9


1- 1) .خطبه 313.
2- 2) .خطبه 175.
3- 3) .خطبه 167.
4- 4) .خطبه 175.
5- 5) .بحار،ج 77،ص 135..
6- 6) .خطبه 156.
7- 7) .بحار،ج 77،114.
8- 8) .نهج البلاغه،نامه 47.
9- 9) .در این آیه دو بار کلمه«کنتم»در کنار جملات«تعلّمون»و«تدرسون»آمده که رمز استمرار و تداوم است.یعنی تعلیم و تدریس آن باید در تمام سطوح و هر روز باشد.به امید آنکه شاهد چنین روزی در حوزه ها و دانشگاه ها باشیم.

طولانی،خداوند نصیب کرده است.

سعی ما در این تفسیر برای این بوده که بیشترین مطالب را در کمترین و ساده ترین الفاظ بیان کنیم و از دلالت های مستقیم و کاربردی استفاده کنیم.پیام ها قابل ترجمه به زبان های گوناگون بوده و آن گونه باشد که دیگران را تشویق به تدبّر کند.

از خداوند متشکّرم.خدمات والدین و اساتیدم را پاس می دارم و از علمای حوزه و فضلایی که در طول عمر به گونه ای از محضر ایشان استفاده کرده ام،تشکر می کنم.

از کسانی که در امر تحقیق،تتبّع و استخراج نکات از تفاسیر مختلف،تنظیم،بازنویسی، تایپ و ویراستاری این امر مرا یاری داده اند،بخصوص حجج اسلام آقایان:حسن دهشیری و رحمت جعفری که در بعضی مجلّدات و آقایان:سیّد جواد بهشتی و محمود متوسل در بعضی مجلّدات و آقای علی محمّد متوسلی تشکّر می کنم.

از کسانی که این کتاب را می خوانند و نواقص آن را تذکّر می دهند نیز متشکرم.

خدایا!تو می دانی فضایی که در آن قرار گرفته ایم و می توانیم ساعاتی را سر سفره قرآن بنشینیم و کام بگیریم،در اثر مجاهدت ها،هجرت ها،شهادت ها و جانفشانی های بزرگان ما در طول تاریخ از علامه مفید تا علامه طباطبایی و از شیخ طوسی تا امام خمینی و ایثارگری شهدا و جانبازان انقلاب اسلامی بوجود آمده است.

بلال ها و ابو ذرها کتک خوردند،علمای قدیم سختی ها کشیدند تا معارف قرآن به دست ما رسید.سلام و صلوات خداوند بر تمام خادمان قرآن و عدل آن اهل بیت پیامبر علیهم السّلام.

پروردگارا!قرآن را نور فکر ما،نور عقل ما،نور چشم ما،نور زبان ما،نور اراده ما،نور هدف ما،نور عمل ما،نور قلب ما،نور فرد و جامعه ی ما،نور سیاست،اقتصاد،اخلاق و فرهنگ اجتماع ما،نور دنیا و برزخ و قیامت ما قرار بده.

و السلام علیکم و رحمة اللّٰه محسن قرائتی 81/1/20

ص :10

[تفسیر سوره حج]

اشاره

gt;حج سوره:22 جزء:17 آیات:78lt;

ص :11

ص :12

gt;بسم اللّٰه الرّحمن الرّحیمlt;

سیمای سوره حج

این سوره هفتاد و هشت آیه دارد ود ر مدینه نازل شده است.

کلمه ی«حج»در لغت به معنای قصد و آهنگ انجام کاری است،ولی در شریعت اسلامی به مراسم خاصّی که هر ساله در مکّه برگزار می گردد گفته می شود.از آنجا که حدود سیزده آیه از این سوره(از آیه 25 تا 37)در باره ی کعبه و تاریخ آن و آثار سیاسی و اجتماعی حج سخن می گوید،این سوره،«حج» نامیده شده است.

البتّه در این سوره دعوت پیامبران الهی نسبت به اقوام بسیاری مطرح گردیده و سرنوشت آنها نیز بیان شده است.طبق روایات،پیامبر گرامی اسلام فرمودند:

هر کس سوره حج را بخواند،خداوند به تعداد کسانی که در گذشته و آینده حج و عمره به جا آوردند،به او پاداش حج و عمره می دهد (1).

ص :13


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

[سوره الحج (22): آیه 1]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ اِتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ اَلسّٰاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ (1)

22\1

ای مردم!از پروردگارتان پروا کنید،که همانا زلزله ی قیامت،حادثه ای بزرگ و هولناک است.

نکته ها:

در روایات می خوانیم:در ماه شعبان سال ششم هجری،هنگامی که مسلمانان به سوی جنگ«بنی المصطلق»در حرکت بودند،آیه ی اوّل و دوّم سوره حج نازل شد.پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و سلّم دستور توقّف داد،مسلمانان ایستادند،حضرت این دو آیه را تلاوت فرمودند،برخی از یاران پیامبر آن شب را به گریه مشغول شدند و از دنیا بیزاری جستند.ولی رسول خدا با بشارت هایی آنان را آرام کردند (1).

پیام ها:

1-مخاطبین قرآن،همه ی مردمند. یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ 2-با غافلان باید صریح سخن گفت و به آنان هشدار داد. اِتَّقُوا ... إِنَّ زَلْزَلَةَ السّٰاعَةِ 3-راه نجات از خطرهای قیامت،تقواست. اِتَّقُوا ... زَلْزَلَةَ السّٰاعَةِ 4-یاد قیامت،عامل ایجاد تقوا است. اِتَّقُوا ... زَلْزَلَةَ السّٰاعَةِ 5-تمام هستی متاع قلیل است،ولی زلزله ی قیامت بزرگ است. زَلْزَلَةَ السّٰاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ

ص :14


1- 1) .تفسیر نمونه.

6-از خدایی که پروردگار و صاحب عالم است،پروا کنیم. اِتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ ...

7-نظام موجود هستی،با زلزله ای از هم فرو می پاشد إِنَّ زَلْزَلَةَ السّٰاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ

[سوره الحج (22): آیه 2]

اشاره

یَوْمَ تَرَوْنَهٰا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمّٰا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذٰاتِ حَمْلٍ حَمْلَهٰا وَ تَرَی اَلنّٰاسَ سُکٰاریٰ وَ مٰا هُمْ بِسُکٰاریٰ وَ لٰکِنَّ عَذٰابَ اَللّٰهِ شَدِیدٌ (2)

روزی که آن(زلزله ی بزرگ)را مشاهده کنید(چنان ترس و وحشت وجودتان را فرا خواهد گرفت که)هر شیر دهنده ای،آن را که شیر می دهد فراموش کند و هر بارداری جنین خود را سقط کند،و مردم را مست می بینی،ولی مست نیستند،بلکه عذاب خداوند شدید است.

نکته ها:

قرآن در معرفی سیمای قیامت،تعبیرات تکان دهنده ای دارد،از جمله:

یَوْماً یَجْعَلُ الْوِلْدٰانَ شِیباً

(1)

روزی که کودکان را پیر می کند.

یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً

(2)

روزی که عبوس و سخت است.

یَوْماً کٰانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً

(3)

روزی که عذابش گسترده است.

علاقه ی مادر به فرزند،قوی ترین علاقه هاست.لذا خداوند در بیان سختی قیامت،به قطع رابطه ی مادر شیرده و مادر باردار با فرزندش مثال زده است.و گر نه در قیامت،هیچ مادر باردار یا شیردهی وجود ندارد.

پیام ها:

1-حوادث سخت قیامت،هم عاطفه را می گیرد. تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ هم عقل را تَرَی النّٰاسَ سُکٰاریٰ 2-در بیان مسائل تربیتی،از مثال های محسوس و عاطفی استفاده می کنیم. مُرْضِعَةٍ ...

ص :15


1- 1) .مزمل،17.
2- 2) .انسان،19.
3- 3) .انسان،7.

ذٰاتِ حَمْلٍ

3-تمثیل،لازم نیست با واقعیّت همراه باشد. کُلُّ ذٰاتِ حَمْلٍ ... تَرَی النّٰاسَ سُکٰاریٰ 4-تمثیلات قرآن،با گذشت زمان کهنه نمی شود. کُلُّ ذٰاتِ حَمْلٍ ...

5-عامل مستی،تنها شراب نیست.(گاهی غرور،غفلت،ثروت و مقام نیز وسیله ی از دست دادن اعتدال می شوند) تَرَی النّٰاسَ سُکٰاریٰ ... عَذٰابَ اللّٰهِ شَدِیدٌ 6-پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و سلّم از خطرهای قیامت بیمه و مصون است. تَرَی النّٰاسَ سُکٰاریٰ

[سوره الحج (22): آیه 3]

اشاره

وَ مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ یُجٰادِلُ فِی اَللّٰهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطٰانٍ مَرِیدٍ (3)

و بعضی از مردم،ناآگاهانه در باره ی خداوند به جدال می پردازند و از هر شیطان سرکشی پیروی می کنند.

نکته ها:

«مرید»به معنای بی خیر است،به بیابان بی گیاه مرید می گویند و به نوجوان بی مو«امرَد» گفته می شود.

آنچه که این آیه از آن نهی می کند،بحث و جدال بدن داشتن آگاهی های لازم است.

و گر نه جدال با مخالفان اگر با منطق صحیح و یا منطق خودشان باشد،بسیار هم بجاست.

چنان که در آیه ای دیگر می فرماید: جٰادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ (1)

پیام ها:

1-عذاب قیامت،کسانی را هدف می گیرد که با ایجاد شبهه و ترید،به عقاید دینی مردم ضربه می زنند. عَذٰابَ اللّٰهِ شَدِیدٌ وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ یُجٰادِلُ 2-گفتگوها باید بر اساس منطق و علم باشد،نه جدا و تعصّب. یُجٰادِلُ ... بِغَیْرِ عِلْمٍ 3-بحث و جدال بدون علم،پیروی از شیطان است. یُجٰادِلُ ... یَتَّبِعُ 4-جهل و تعصّب،مانع پذیرفت حقّ است. بِغَیْرِ عِلْمٍ

ص :16


1- 1) .نحل،125.

5-کسی که از خدا و راه او جدا شود،هر لحظه در دام شیطانی اسیر است. یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطٰانٍ 6-شیطان ها بسیارند و هر یک به نحوی وسیله ای انحراف مردمند. کُلَّ شَیْطٰانٍ 7-در پیروی از شیطان خیری نیست. مَرِیدٍ

[سوره الحج (22): آیه 4]

اشاره

کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاّٰهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدِیهِ إِلیٰ عَذٰابِ اَلسَّعِیرِ (4)

بر او(شیطان)نوشته(و مقرّر)شد که هر کس ولایت او را بپذیرد،قطعا او راه گمراه می کند و به آتش سوزانش می کشاند.

نکته ها:

در معنای«کتب»،جبری علیه شیطان وجود ندارد،زیرا در آیات دیگر می خوانیم:شیطان با اراده ی خود و لجاجت با حقّ،سجده نکرد و به کار خداوند اعتراض نمود و سوگند یاد کرد که مردم را گمراه کند (1).بنا بر این،«کتب علیه»یعنی بر اساس اراده و تصمیمی که شیطان گرفت،گمراه کردن پیروانش برای او حتمی شده است.

پیام ها:

1-انتخاب راه شیطان و پیروی از او جز عذاب قطعی الهی،هیچ نتیجه ای ندارد.

کُتِبَ عَلَیْهِ

(اراده ی حتمی خداوند مبنی بر مجازات گناهکاران،بعد از ارتکاب جرم به وسیله ی آنهاست).

2-پیروی از شیطان،پذیرفتن ولایت اوست. وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطٰانٍ ... مَنْ تَوَلاّٰهُ 3-شیطان تنها کسانی را گمراه می کند که از او پیروی کنند،نه هر که را بخواهد.

مَنْ تَوَلاّٰهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ

4-تمام شیطان ها،انسان را به یک راه می برند:آتش سوزان. یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطٰانٍ ... وَ یَهْدِیهِ إِلیٰ عَذٰابِ السَّعِیرِ

ص :17


1- 1) .حجر،31-40.

[سوره الحج (22): آیه 5]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ اَلْبَعْثِ فَإِنّٰا خَلَقْنٰاکُمْ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فِی اَلْأَرْحٰامِ مٰا نَشٰاءُ إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفّٰی وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلیٰ أَرْذَلِ اَلْعُمُرِ لِکَیْلاٰ یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً وَ تَرَی اَلْأَرْضَ هٰامِدَةً فَإِذٰا أَنْزَلْنٰا عَلَیْهَا اَلْمٰاءَ اِهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ (5)

ای مردم!اگر در باره ی قیامت شک دارید(با دقّت در وجود خود،شکّ خود را برطرف کنید،)ما شما را از خاک آفریدیم(مواد غذایی خاک از طریق غذا به صورت نطفه در آمد)سپس از نطفه،سپس(به صورت)خون بسته شده.سپس(به صورت چیزی مانند)گوشت جویده شده که بعضی خلقت کامل یافته(و به دنیا آید)و بعضی خلقت کامل نیافته(و سقط شود)،تا برای شما روشن سازیم(که بر هر چیز قادریم)و آنچه(از جنین ها)را که بخواهیم تا سرآمدی معیّن در رحم مادران قرار دهیم،سپس شما را به صورت طفل بیرون می آوریم،تا به حدّ رشد و بلوغ برسید و(در این میان) بعضی از شما می میرند و بعضی به پست ترین مرحله زندگی(و پیری) می رسند تا جایی که دانسته های خود را از دست دهند.(همچنین)زمین را (در زمستان)خشک و مرده می بینی امّا هنگامی که باران بر آن فرو می باریم،به حرکت در آید و رشد کند و انواع گیاهان زیبا می رویاند.

نکته ها:

کلمه ی«یتوفّی»که از ریشه ی«وفاة»است،به معنای گرفتن کامل روح از وجود انسان و بیانگر بقای روح بشر پس از مرگ است.

کلمه ی«بهیج»از ریشه«بهیجة»به معنای شادابی و خرّمی است.چنان که نگاه به سبزه و گیاه مایه ی ابتهاج و شادابی انسان می شود.

ص :18

گرچه در این آیه،دوران پیری و کهنسالی،پست ترین دوران عمر انسان شمرده شده،امّا علّتی که بری آن بیان گردیده،اختصاص به پیران ندارد،بلکه هر زمان که قوای عقلانی انسان ضعیف و ناتوان گردد،دوران پستی است،گرچه در جوانی باشد. أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلاٰ یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً

پیام ها:

1-سرچشمه ی شک غفلت از قدرت خداوند است. إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ فَإِنّٰا خَلَقْنٰاکُمْ 2-با کفّار،مستدلّ،منطقی و قابل فهم سخن بگوییم. إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ ... فَإِنّٰا خَلَقْنٰاکُمْ 3-از راه محسوسات،می توان با معقولات آشنا شد. إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ ... فَإِنّٰا خَلَقْنٰاکُمْ 4-معاد،هم جسمانی است و هم روحانی. إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنّٰا خَلَقْنٰاکُمْ 5-منشأ انسان و مادّه اوّلیه ی او از خاک است. خَلَقْنٰاکُمْ مِنْ تُرٰابٍ 6-انسان،پیش از مرگ،هفت مرحله را طی می کند.(تراب،نطفه،علقه،مضغه، طفولیّت،بلوغ،پیری) خَلَقْنٰاکُمْ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ...

7-دوران مضغه(که انسان در رحم مادر به شکل لخته گوشتی است)دوران شکل گیری انسان است. مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ 8-کسی که در دنیا از خاک بی جان انسان آفرید،پس در قیامت هم می تواند.

لِنُبَیِّنَ لَکُمْ

9-زندگی دارای دو منحنی صعود و نزول است.صعود از خاک تا رسیدن به مرحله أَشُدَّکُمْ و منحنی نزول رسیدن به مرحله أَرْذَلِ الْعُمُرِ 10-تمام مراحل خلقت،از استقرار نطفه تا تولد طفل،به دست خداست. خَلَقْنٰاکُمْ- نُقِرُّ فِی الْأَرْحٰامِ- نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً 11-تحوّلات طبیعی،نیاز به زمان دارد.(در آیه چند بار کلمه«ثمّ»که برای فاصله زمانی است،تکرار شده است) 12-استقرار نطفه و یا سقط آن با خواست خداست. نُقِرُّ فِی الْأَرْحٰامِ مٰا نَشٰاءُ 13-مدّت حمل،از جانب خدا زمان بندی شده است. إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی

ص :19

14-تولّد انسان،به اراده ی خداوند است. نُخْرِجُکُمْ 15-همه ی انسان ها روز اوّل یکسانند. طِفْلاً نه«اطفالا»بعد به خاطر تغذیه و تربیت هر کدام دارای اخلاق و رفتاری مخصوص می گردند.

16-مرگ،مخصوص پیران نیست. وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفّٰی 17-انسان با مرگ محو نمی شود. یُتَوَفّٰی 18-ارزش انسان و زندگی او در پرتو علم و آگاهی و عقل اوست.(قرآن دلیل پست ترین مرحله عمر را فراموش کردن دانسته ها و اندوخته های علمی می داند). أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلاٰ یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً 19-زوجیّت و نر و ماده بودن،در گیاهان نیز مطرح است. مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ

[سوره الحج (22): آیات 6 تا 7]

اشاره

ذٰلِکَ بِأَنَّ اَللّٰهَ هُوَ اَلْحَقُّ وَ أَنَّهُ یُحْیِ اَلْمَوْتیٰ وَ أَنَّهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (6) وَ أَنَّ اَلسّٰاعَةَ آتِیَةٌ لاٰ رَیْبَ فِیهٰا وَ أَنَّ اَللّٰهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی اَلْقُبُورِ (7)

این(مراحل مختلف خلقت انسان و گیاه)به خاطر آن است که خداوند حقّ است و اوست که مردگان را زنده می کند و بر هر چیزی تواناست.

و(آفرینش انسان از خاک و رویش گیاهان از زمین خشک،نشانه آن است که(همانا قیامت آمدنی است و شکی در آن نیست.و خداوند تمام کسانی را که در قبرها آرمیده اند زنده خواهد کرد.

پیام ها:

1-آفرینش انسان و گیاه،نشانه ی حقانیّت خداوند است. ذٰلِکَ بِأَنَّ اللّٰهَ هُوَ الْحَقُّ 2-خداوند هرگز آفرینش را با مرگ و میر رها نمی کند زیرا کسی که حقّ است، هرگز کار لغو و باطل از او سر نمی زند،پس باید آفریده های خود را به مقصد و هدف نهایی برساند و پس از مرگ مرحله ی دیگری باشد. بِأَنَّ اللّٰهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتیٰ

ص :20

3-کسی که یک بار آفرید،باز هم می تواند بیافریند. یُحْیِ الْمَوْتیٰ 4-کسی که هم ابتداء خلق می کند و هم می تواند در آفریده ی خود هر گونه تصرّفی انجام دهد،قادر مطلق است. عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ 5-معاد،جسمانی است. یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ

[سوره الحج (22): آیه 8]

اشاره

وَ مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ یُجٰادِلُ فِی اَللّٰهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لاٰ هُدیً وَ لاٰ کِتٰابٍ مُنِیرٍ (8)

و از(میان)مردم کسی است که در باره ی خدا بدون هیچ دانش و هدایت و کتاب روشنی مجادله می کند.

پیام ها:

1-سعی کنیم که در انتقاد،همه را توبیخ نکنیم. وَ مِنَ النّٰاسِ 2-جدال اگر از روی علم باشد مانعی ندارد. یُجٰادِلُ ... بِغَیْرِ عِلْمٍ 3-راههای شناخت انسان متعدّد است،گاهی از راه فکر و تعقّل و تحصیل بدست می آید که شاید کلمه بِغَیْرِ عِلْمٍ اشاره به آن باشد و گاهی به دل الهام می شود که شاید کلمه هُدیً اشاره به آن باشد و گاهی از طریق کتب آسمانی و وحی و نبوّت. وَ لاٰ کِتٰابٍ مُنِیرٍ

[سوره الحج (22): آیه 9]

اشاره

ثٰانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ لَهُ فِی اَلدُّنْیٰا خِزْیٌ وَ نُذِیقُهُ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ عَذٰابَ اَلْحَرِیقِ (9)

(و)با تکبر و نخوت،می خواهد مردم را از راه خدا گمراه کند.برای او در دنیا رسوایی است و در قیامت،عذاب سوزان به او می چشانیم.

نکته ها:

کلمه ی«ثانی»به معنای پیچاندن و«عطف»به معنای پهلو است و پیچاندن پهلو،کنایه از تکبّر و غرور است.

ص :21

پیام ها:

1-سرچشمه جدال ناآگاهان،غرور و تکبّر است. ثٰانِیَ عِطْفِهِ 2-کیفر با گناه تناسب دارد.کیفر متکبّر خواری است. فِی الدُّنْیٰا خِزْیٌ 3-متکبّر،در همین دنیا بد عاقبت است. فِی الدُّنْیٰا خِزْیٌ

[سوره الحج (22): آیات 10 تا 11]

اشاره

ذٰلِکَ بِمٰا قَدَّمَتْ یَدٰاکَ وَ أَنَّ اَللّٰهَ لَیْسَ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِیدِ (10) وَ مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ یَعْبُدُ اَللّٰهَ عَلیٰ حَرْفٍ فَإِنْ أَصٰابَهُ خَیْرٌ اِطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصٰابَتْهُ فِتْنَةٌ اِنْقَلَبَ عَلیٰ وَجْهِهِ خَسِرَ اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَةَ ذٰلِکَ هُوَ اَلْخُسْرٰانُ اَلْمُبِینُ (11)

(در قیامت به او گفته می شود:این عذاب سوزان،)به خاطر چیزی است که دست هایت از پیش فرستاده است،و قطعا خدا به بندگانش ظلم نمی کند.

و از(میان)مردم،کسی است که خداوند را تنها با زبان می پرستد،(ایمان او در حاشیه و در مرز کفر است و با حادثه ای کوچک می لغزد)پس اگر خیری به او برسد،به آن اطمینان یابد،و اگر مصیبت و آزمایشی به او رسد،دگرگون شود(و به سوی کفر رود،چنین کسی)در دنیا و آخرت زیانکار است،این همان زیان آشکار است.

نکته ها:

شاید به خاطر آن که ظلم کم نیز از خداوندِ عادل،ظلمِ بسیار محسوب می شود،در آیه ی شریفه،کلمه ی«ظَلاّم»آمده است.

پیام ها:

1-خداوند عادل است و قهر یا مهر او نتیجه عملکرد ماست. ذٰلِکَ بِمٰا قَدَّمَتْ 2-دیگران را عامل گناه و خلاف خودمان ندانیم،که هر چه هست از خود ماست.

ص :22

3-ایمان بعضی ها موسمی و سطحی است و حوادث تلخ و شیرین آن را تغییر می دهد. وَ مِنَ النّٰاسِ ...

4-حساب عقیده و عملی که بر اساس منطق است،از حساب فراز و نشیب های مادّی جداست.(دین را برای نان نخواهیم) فَإِنْ أَصٰابَهُ خَیْرٌ ...

5-انسان در معرض هجوم حوادث تلخ و شیرین است. أَصٰابَهُ ... أَصٰابَتْهُ 6-فقر و ناملایمات وسائل آزمایشند. أَصٰابَتْهُ فِتْنَةٌ 7-ارتداد و بازگشت از راه خداوند،قهر شدید الهی و عذاب دوزخ را به دنبال دارد. اِنْقَلَبَ عَلیٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةَ

[سوره الحج (22): آیات 12 تا 13]

اشاره

یَدْعُوا مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مٰا لاٰ یَضُرُّهُ وَ مٰا لاٰ یَنْفَعُهُ ذٰلِکَ هُوَ اَلضَّلاٰلُ اَلْبَعِیدُ (12) یَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ اَلْمَوْلیٰ وَ لَبِئْسَ اَلْعَشِیرُ (13)

او غیر از خداوند چیزی را می خواند که نه زیانی به او می رساند و نه سودی،این است همان انحراف دور و عمیق.

بلکه کسی را می خواند که ضررش از نفعش بیشتر است،چه مولا و سرپرست بدی و چه همدم زشتی.

پیام ها

1 تمام سود و زیان ها به دست خداست و غیر او هیچ نقشی ندارد. «دُونِ اللّٰهِ مٰا لاٰ یَضُرُّهُ وَ مٰا لاٰ یَنْفَعُهُ» 2 شرک و دلبستگی به غیر خدا،بزرگ ترین انحراف است. «دُونِ اللّٰهِ ... هُوَ الضَّلاٰلُ الْبَعِیدُ» 3 شرک،پایگاه عقلی و منطقی ندارد. «دُونِ اللّٰهِ مٰا لاٰ یَضُرُّهُ» زیرا پرستش،یا برای رسیدن به سودی است و یا جلوگیری از شرّی،که بت ها هیچ کدام را ندارند.

ص :23

4 شرک،به تمامی انواعش(معبودهای عاقل و بی عقل)محکوم است.(یک بار در کنار کلمه «یَدْعُوا» ،حرف«ما»آمد که برای موجودات بی شعور است و یک بار در کنار جمله «یَدْعُوا» ،حرف«من»آمد که برای معبودهای با شعور از قبیل انسان،ملائکه و اجنّه می باشد.

5 به خاطر منافع زودگذر دنیا،ضرر دائمی آخرت را نخریم. «ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ» 6 ضرر طاغوت ها برای مردم بیش از چیزی است که به آنان می دهند. «ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ» 7 با کسی که تورا از خداوند باز می دارد و به سوی خود دعوت می کند معاشرت مکن و او را سرپرست و رهبر خود قرار مده. «لَبِئْسَ الْمَوْلیٰ»

[سوره الحج (22): آیه 14]

اشاره

إِنَّ اَللّٰهَ یُدْخِلُ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ إِنَّ اَللّٰهَ یَفْعَلُ مٰا یُرِیدُ (14)

همانا خداوند اهل ایمان و عمل صالح را در باغ هایی(از بهشت)وارد می کند که نهرها زیر درختانش جاری است،(آری)خداوند هر چه اراده کند،انجام می دهد.

پیام ها

1 ایمان و امید به وعده های حقّ،بزرگ ترین عامل برای رها کردن غیر اوست.

«إِنَّ اللّٰهَ یُدْخِلُ»

...

2 ایمان همراه با عمل،کلید نجات است و هیچ یک به تنهایی کارساز نیست.

«آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ»

3 تنوّع نعمت های الهی،برای کامیابی بیشتر بهشتیان است. «جَنّٰاتٍ، اَلْأَنْهٰارُ» 4 خداوند بر اساس تمایلات بشر پاداش می دهد.(انسان از باغ و نهر لذّت می برد،در بهشت هم باغ ها و نهرهاست). «جَنّٰاتٍ، اَلْأَنْهٰارُ» 5 خداوند،قادر مطلق است و در انجام کارهایی که اراده می کند،به هیچ مانع و

ص :24

بن بستی نمی رسد. «یَفْعَلُ مٰا یُرِیدُ» (همین قدرت سبب تضمین عمل به وعده های اوست).

[سوره الحج (22): آیه 15]

اشاره

مَنْ کٰانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اَللّٰهُ فِی اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَی اَلسَّمٰاءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ مٰا یَغِیظُ (15)

هر کس گمان می کند که خداوند او(پیامبرش)را در دنیا و آخرت یاری نمی کند،(و در پی مکر و حیله است،بگو تا)طنابی به آسمان بیاویزد(و خود را حلق آویز کند)سپس(آن را)قطع کند،آن گاه بنگرد که آیا نیرنگش خشم او را فرو می نشاند؟!

نکته ها:

بعضی آیه را مخصوص به پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)ندانسته و این گونه ترجمه کرده اند:

هر کس گمان می کند که خداوند او را یاری نمی کند...

شاید معنای آیه این باشد که فضانوردی نیز انسان بی خدا را آرام نمی کند.کلمه «بِسَبَبٍ إِلَی السَّمٰاءِ» مراد وسیله فضانوردی و کلمه «لْیَقْطَعْ» به معنای پیمودن راه است،که در این صورت این آیه از معجزات علمی و پیش گویی های قرآن است.به هر حال مشکل روحی بشر حتّی با تکنولوژی پیشرفته و فضانوردی نیز حل نمی شود. «هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ مٰا یَغِیظُ»

پیام ها

1 امداد و نصرت الهی،در دنیا و آخرت قطعی است. «یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللّٰهُ فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةِ» 2 ناامیدی از قدرت و نصرت الهی،تعادل انسان را از بین می برد. «یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللّٰهُ» 3 خودکشی هرگز راه نجات نیست. «هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ مٰا یَغِیظُ» (تنها وسیله ی آرام بخش،ایمان و توکّل به خداست و هر گونه طرح و برنامه ی

ص :25

دیگری،منهای اراده ی الهی و ایمان به او بیهوده است.) 4 به کارگیری زمین و آسمان،صعود و سقوط،و هر اقدامی که فاقد ایمان باشد، بی اثر است. «هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ مٰا یَغِیظُ»

[سوره الحج (22): آیه 16]

اشاره

وَ کَذٰلِکَ أَنْزَلْنٰاهُ آیٰاتٍ بَیِّنٰاتٍ وَ أَنَّ اَللّٰهَ یَهْدِی مَنْ یُرِیدُ (16)

و این گونه قرآن را(به صورت)آیات روشن نازل کردیم،و البتّه خداوند هر کس را بخواهد هدایت می کند.

پیام ها

1 سنّت خداوند،بر نازل کردن آیات و وسایل هدایت است. «کَذٰلِکَ أَنْزَلْنٰاهُ» 2 قرآن،کتاب نور و آیاتش روشن است. «بَیِّنٰاتٍ» (بر خلاف نظر بعضی که می گویند:قرآن،قطعی الصدور و ظنّی الدلالة است.) 3 قرآن وسیله ی هدایت است،ولی اصل هدایت کار خداوند و لطف اوست.

«أَنَّ اللّٰهَ یَهْدِی»

4 خداوند هر که را اراده کند هدایت می کند،ولی اراده او تابع حکمت اوست و لذا کسی را هدایت می کند که زمینه های لازم را در خودش ایجاد کرده باشد.

«یَهْدِی مَنْ یُرِیدُ»

[سوره الحج (22): آیه 17]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ اَلَّذِینَ هٰادُوا وَ اَلصّٰابِئِینَ وَ اَلنَّصٰاریٰ وَ اَلْمَجُوسَ وَ اَلَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اَللّٰهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ إِنَّ اَللّٰهَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ (17)

همانا خداوند در قیامت،میان مؤمنان(مسلمان)و یهودیان و صابئین و نصاریٰ و مجوس و مشرکان،داوری کرده و حقّ را از باطل جدا خواهد نمود،همانا خداوند بر هر چیزی گواه(و از همه چیز آگاه)است.

ص :26

نکته ها:

در این که صابئین چه کسانی هستند،سخن بسیار است.بعضی گفته اند:ستاره پرستند،بعضی ملائکه پرست می دانند و بعضی می گویند:اینان گروهی از پیروان نوح(علیه السلام)هستند.

شخصی از حضرت علی(علیه السلام)پرسید:چرا از مجوس جزیه(نوعی مالیات)گرفته می شود در حالی که آنان نه پیامبر داشتند و نه کتاب و جزیه گرفتن مخصوص اهل کتاب است؟! حضرت فرمود:مجوس هم کتاب آسمانی دارند و هم پیامبر الهی. (1)

در این آیه میان گروه ها با کلمه ی «الَّذِینَ » فیصله داده شده است،در قیامت نیز حساب مؤمنان بر حقّ،از حساب مشرکان منحرف و هر دو از حساب پیروان ادیان آسمانی دیگر جداست.کلمه ی «الَّذِینَ » سه مرتبه بکار رفته است:درباره مؤمنان،ادیان دیگر و مشرکان.

پیام ها

1 در نام بردن از گروه ها،حقّ مؤمنان واقعی مقدّم است. «الَّذِینَ آمَنُوا» 2 یهودیّت،مسیحیّت،مجوسیّت و صابئیّت همه از ادیان توحیدی و آسمانی اند، چون نام آنان در برابر مشرکان برده شده است. «وَ الَّذِینَ هٰادُوا ... وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا» 3 قیامت برای همه است و در آن روز بین همه ی گروه ها داوری می شود و تمام دعواها پایان می پذیرد. «إِنَّ اللّٰهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ» 4 در قیامت،خداوند هم قاضی است و هم شاهد. «إِنَّ اللّٰهَ یَفْصِلُ إِنَّ اللّٰهَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ» 5 قضاوتی کامل است که قاضی اطلاعات همه جانبه داشته باشد. «یَفْصِلُ ... عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ» 6 دعوت به اسلام و مجادله نیکو لازم است،ولی توقّع تمام شدن اختلافات ادیان را در دنیا نداشته باشید.در دنیا همزیستی مسالمت آمیز داشته باشید تا در قیامت خداوند فیصله دهد. «إِنَّ اللّٰهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ»

ص :27


1- 1) .تفسیر نور الثقلین؛توحید صدوق،ص 306.

[سوره الحج (22): آیه 18]

اشاره

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اَللّٰهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مَنْ فِی اَلْأَرْضِ وَ اَلشَّمْسُ وَ اَلْقَمَرُ وَ اَلنُّجُومُ وَ اَلْجِبٰالُ وَ اَلشَّجَرُ وَ اَلدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِنَ اَلنّٰاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ اَلْعَذٰابُ وَ مَنْ یُهِنِ اَللّٰهُ فَمٰا لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اَللّٰهَ یَفْعَلُ مٰا یَشٰاءُ (18)

آیا ندیدی که هر که در آسمان ها و هر که در زمین است و خورشید و ماه ستارگان و کوه ها و درختان و جنبندگان و بسیاری از مردم برای خدا سجده می کنند؟ البتّه بسیاری از مردم(به خاطر تکبر و لجاجت)قطعاً گرفتار عذابند،و هر که را خدا خوار کند،هیچ احترام کننده ای برای او نیست،همانا خداوند هر چه را بخواهد انجام می دهد.

پیام ها

1 در آسمان ها موجوداتی با شعور هستند. «مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ» (کلمه ی «مَنْ » برای صاحبان شعور است) 2 تمام هستی برای خداوند سجده و خضوع می کند. «یَسْجُدُ» و شعور، مخصوص انسان نیست. «مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ» (اگر بدانیم همه هستی تسلیم خدا هستند ما نیز وصله ناهمرنگ نخواهیم بود.شرک و تکبّر مخالف نظام هستی است) 3 انسان انتخابگر است. «یَسْجُدُ ... کَثِیرٌ مِنَ النّٰاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذٰابُ» 4 عذاب های الهی بر اساس حقّ و عدل است. «حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذٰابُ» 5 عزّت و ذلّت تنها به دست خداست. «مَنْ یُهِنِ اللّٰهُ فَمٰا لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ» 6 در برابر اراده ی خداوند،هیچ مانعی وجود ندارد. «یَفْعَلُ مٰا یَشٰاءُ»

[سوره الحج (22): آیه 19]

اشاره

هٰذٰانِ خَصْمٰانِ اِخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیٰابٌ مِنْ نٰارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ اَلْحَمِیمُ (19)

ص :28

این دو گروه مخالف،(کثیری که اهل عبادتند با کثیر دیگری که مستحق

عذابند)درباره ی پروردگارشان به مخاصمه و جدال پرداختند،پس برای کسانی که کفر ورزیدند،لباس هایی از آتش بریده شده است،(و)از بالای سرشان مایع جوشانی ریخته می شود.

پیام ها

1 در طول تاریخ نزاع درباره خداوند بوده است. «اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ» 2 لباس هر یک از دوزخیان،مخصوص بدن اوست. «قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیٰابٌ» 3 لباس آتشین دوزخیان سرد نمی شود و دائماً از بالای سرشان مواد گداخته به آن تزریق می شود. «یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ»

[سوره الحج (22): آیات 20 تا 22]

اشاره

یُصْهَرُ بِهِ مٰا فِی بُطُونِهِمْ وَ اَلْجُلُودُ (20) وَ لَهُمْ مَقٰامِعُ مِنْ حَدِیدٍ (21) کُلَّمٰا أَرٰادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْهٰا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهٰا وَ ذُوقُوا عَذٰابَ اَلْحَرِیقِ (22)

با آن مایع جوشان(که از بالای سرشان ریخته می شود)،آنچه در درون و برونشان هست گداخته می شود.

و برای(کیفر)آنان گرزهایی از آهن است.

هر گاه اراده کنند که از(شدّت) غم از دوزخ خارج شوند،به آن برگردانده می شوند(و به آنان گفته می شود:)بچشید عذاب سوزان را.

پیام ها

1 آتش دوزخ،درون و برون را می سوزاند. «بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ» 2 دوزخیان برای نجات خود دست و پا می زنند،امّا تلاش آنان بی نتیجه است.

«أَرٰادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْهٰا أُعِیدُوا فِیهٰا»

ص :29

3 دردناک تر از آتش دوزخ،غم ها و عذاب های روحی است. «مِنْ غَمٍّ» 4 عذاب دوزخ،ابدی است. «أُعِیدُوا فِیهٰا» 5 دوزخیان،تحقیر و سرزنش می شوند. «ذُوقُوا»

[سوره الحج (22): آیه 23]

اشاره

إِنَّ اَللّٰهَ یُدْخِلُ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ یُحَلَّوْنَ فِیهٰا مِنْ أَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فِیهٰا حَرِیرٌ (23)

قطعاً خداوند کسانی را که ایمان آورده و کارهای نیکو انجام داده اند،به باغ هایی که نهرها از زیر(درختان)آن جاری است،وارد می کند،در آن جا با دستبندهایی از طلا و مروارید زینت داده می شوند و در آن جا لباسشان از ابریشم است.

پیام ها

1 بهترین راه شادی و تفریح،استفاده از طبیعت است. «جَنّٰاتٍ اَلْأَنْهٰارُ» 2 در کنار تهدید،امید و بشارت لازم است،در آیه ی قبل فرمود: «ذُوقُوا عَذٰابَ الْحَرِیقِ» و در این آیه فرمود: «لِبٰاسُهُمْ فِیهٰا حَرِیرٌ» 3 یکی از زیبایی های قرآن،تناسب میان بیم ها و امیدها،انذارها و بشارت های آن است. «قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیٰابٌ وَ لِبٰاسُهُمْ فِیهٰا حَرِیرٌ» 4 برهنگی ارزش نیست،بهشتیان هم لباس دارند. «لِبٰاسُهُمْ فِیهٰا حَرِیرٌ» 5 خداوند،محرومیّت ها را جبران می کند.ابریشم و طلا که در دنیا برای مردان حرام است،در آخرت وسیله ی زیورشان خواهد بود. «ذَهَبٍ حَرِیرٌ» 6 زیبایی و موزون بودن کلمه ها و جمله ها،نوعی فصاحت است.(آخرین جمله ی آیه قبل «الْحَرِیقِ» بود و آخرین جمله این آیه «حَرِیرٌ» است)

ص :30

[سوره الحج (22): آیه 24]

اشاره

وَ هُدُوا إِلَی اَلطَّیِّبِ مِنَ اَلْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلیٰ صِرٰاطِ اَلْحَمِیدِ (24)

و(اهل بهشت)به سخنان پاک(و دلنشین)هدایت می شوند،و به راه خداوندی که شایسته ی ستایش است رهبری می گردند.

پیام ها

1 در کنار نعمت های مادّی بهشت،نعمت های معنوی است. «لِبٰاسُهُمْ فِیهٰا حَرِیرٌ ...

وَ هُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ»

2 سخنان دلنشین،ارمغان بهشتیان است. «الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ» 3 پیمودن راه خدا،آراستگی ظاهری و باطنی لازم دارد. «أَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ اَلطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ صِرٰاطِ الْحَمِیدِ» 4 بهترین کامیابی،خوش عاقبتی است. «هُدُوا إِلیٰ صِرٰاطِ الْحَمِیدِ»

[سوره الحج (22): آیه 25]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ اَلَّذِی جَعَلْنٰاهُ لِلنّٰاسِ سَوٰاءً اَلْعٰاکِفُ فِیهِ وَ اَلْبٰادِ وَ مَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحٰادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذٰابٍ أَلِیمٍ (25)

همانا کسانی که کفر ورزیدند و(مؤمنان را)از راه خدا و مسجد الحرامی که آن را برای همه ی مردم،ساکنین مکّه و یا(مسافرین)بادیه نشین مساوی قرار دادیم بازمی دارند(گرفتار قهر ما خواهند بود)و هر کس در مسجد الحرام اراده انحراف و ظلم کند،ما به او عذاب دردناک می چشانیم.

نکته ها:

امام صادق(علیه السلام)ذیل آیه فرمود:هر کس غیر خدا را در مسجد الحرام پرستش کند یا غیر اولیای خدا را متولّی آن مکان مقدّس بگیرد پس او دچار ظلم و الحاد شده است. (1)

ص :31


1- 1) .تفسیر نور الثقلین؛کافی،ج 1،ص 337.
پیام ها

1 عقیده ی فاسد،انسان را به کردار فاسد می کشاند. «کَفَرُوا یَصُدُّونَ» 2 گناهان عادّی،مقدّمه ی گناهان بزرگتر می شوند. «یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرٰامِ» 3 مراکز دینی،خاری است در چشم منحرفان. «یَصُدُّونَ عَنْ ... اَلْمَسْجِدِ الْحَرٰامِ» 4 قوانین مکّه باید از طرف مالک حقیقی تعیین شود. «جَعَلْنٰاهُ لِلنّٰاسِ سَوٰاءً» ...

5 مسجد الحرام،منطقه ای بین المللی است و همچون آسمان ها و اقیانوس ها حق هیچ فرد و کشور و حکومتی نیست. «سَوٰاءً الْعٰاکِفُ فِیهِ وَ الْبٰادِ» 6 کیفر خداوند نسبت به منحرفان،قطعی است و هیچ کافر و ستمگری از عذاب الهی در امان نیست. «وَ مَنْ یُرِدْ» 7 مکان ها یکسان نیستند. «وَ مَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحٰادٍ» ...(مسجد الحرام باید مرکز امنی برای همه باشد).

8 حساب انحراف عمدی و آگاهانه که به قصد ظلم است،از انحراف ناآگاهانه جداست. «یَصُدُّونَ وَ مَنْ یُرِدْ» لذا اراده ی الحاد مجازات دارد. «نُذِقْهُ» 9 توهین به مقدّسات و مراکز مذهبی،استحقاق عذاب دارد. «نُذِقْهُ مِنْ عَذٰابٍ»

[سوره الحج (22): آیه 26]

اشاره

وَ إِذْ بَوَّأْنٰا لِإِبْرٰاهِیمَ مَکٰانَ اَلْبَیْتِ أَنْ لاٰ تُشْرِکْ بِی شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطّٰائِفِینَ وَ اَلْقٰائِمِینَ وَ اَلرُّکَّعِ اَلسُّجُودِ (26)

و(به یادآور)آن گاه که مکان کعبه را برای ابراهیم آماده ساختیم(به او گفتیم:)هیچ گونه شرکی نسبت به من روا مدار و خانۀ مرا برای طواف کنندگان و قیام کنندگان و رکوع کنندگان و سجده کنندگان پاکیزه دار.

پیام ها

1 ماجرای کعبه و ابراهیم واقعه ای است که نباید فراموش شود. «وَ إِذْ» 2 همه ی ما محتاج توفیقات الهی هستیم. «بَوَّأْنٰا»

ص :32

3 مکان های مقدّس باید در اختیار افراد مقدّس قرار گیرد. «بَوَّأْنٰا لِإِبْرٰاهِیمَ مَکٰانَ الْبَیْتِ» 4 مردم دنیا،کعبه را از قدیم می شناختند. «الْبَیْتِ» 5 هیچ گونه شرکی برای خدا مجاز نیست. «لاٰ تُشْرِکْ بِی شَیْئاً» 6 اوّل طهارت درون،بعد پاکی برون. «لاٰ تُشْرِکْ بِی طَهِّرْ بَیْتِیَ» 7 خدمت به مسجد،افتخاری ابراهیمی است. «طَهِّرْ بَیْتِیَ» 8 تنها خودسازی کافی نیست،خدمت به خلق نیز لازم است. «لاٰ تُشْرِکْ بِی ... طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطّٰائِفِینَ وَ» ...

9 هر کجا به خدا منسوب باشد مقدّس است و همه باید به آن احترام بگذارند.

«طَهِّرْ بَیْتِیَ»

10 مرکز عبادت باید پاک باشد. «طَهِّرْ بَیْتِیَ» 11 نماز و نمازگزار به قدری عزیز است که حتّی ابراهیم باید خادم مکان آن باشد. «طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطّٰائِفِینَ ... وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ» 12 حقّ مسجد الحرام،طواف و قیام و نماز است و از میان اینها طواف،پاداش بیشتری دارد. «لِلطّٰائِفِینَ» (اینکه نام طواف قبل از رکوع آمده شاید اشاره به این باشد که در مسجد الحرام،طواف مهم تر از نماز است)

[سوره الحج (22): آیه 27]

اشاره

وَ أَذِّنْ فِی اَلنّٰاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجٰالاً وَ عَلیٰ کُلِّ ضٰامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ (27)

و در میان مردم بانگ حج برآور تا آنان،پیاده و سوار بر مرکب های چابک از هر راه دوری به سراغ تو بیایند.

نکته ها:

کلمه ی «ضٰامِرٍ» به معنای حیوانی است که پیه بدنش آب شده و گوشت هایش به ماهیچه تبدیل شده و چابک است،مانند حیوانی که بدن سازی شده و برای مسابقات آماده است.

ص :33

حضرت علی(علیه السلام)در خطبه ی 28 نهج البلاغه می فرماید:«الیوم المضمار و غدا السباق»یعنی امروز خود را چابک کنید تا در قیامت بتوانید سبقت بگیرید.

در روایات می خوانیم:حضرت ابراهیم(علیه السلام)گفت:خداوندا! صدای من به گوش کسی نمی رسد.خداوند فرمود:تو فریاد بزن،من به مردم ابلاغ می کنم.

اوّلین وظیفه ی زائران کعبه،پوشیدن لباس احرام و گفتن«لبیک اللهم لبیک»است،امام صادق(علیه السلام)فرمود:این جملات پاسخ دعوت ابراهیم است. (1)

پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)نیز در مدینه در سال دهم دستور داد که مؤذّنین با بلندترین صدا مردم را برای حج همراه پیامبر دعوت کنند. (2)

پیام ها

1 فریاد امروز اولیای خدا،در آیندگان اثر خواهد کرد. «أَذِّنْ یَأْتُوکَ» 2 انبیا از پیشگامان امر به معروف بوده اند. «وَ أَذِّنْ» 3 حج رفتن،به محضر اولیای خدا رسیدن است. «یَأْتُوکَ» (نفرمود:«یأتوه»آری، در مراسم حج محور رهبر الهی است) 4 خداوند از غیب و آینده ی تاریخ خبر می دهد. «یَأْتُوکَ یَأْتِینَ» 5 اگر انسان بر انجام کاری مکلّف شد،باید مقدّمات آن را فراهم کند. «وَ عَلیٰ کُلِّ ضٰامِرٍ» ...

6 پیاده رفتن به حج برتر از سواره است.( «رِجٰالاً » قبل از «کُلِّ ضٰامِرٍ » آمده است) 7 اگر در انجام کاری،اراده و عشق باشد،امکانات در مرحله ی بعد قرار می گیرد.

«رِجٰالاً وَ عَلیٰ کُلِّ ضٰامِرٍ»

8 حج،تنها مقصدی است که همیشه و از همه ی مناطق جهان مسافر دارد. «مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ»

ص :34


1- 1) .تفسیر نور الثقلین؛علل الشرایع،ص 416.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین؛کافی،ج 4،ص 245.

[سوره الحج (22): آیه 28]

اشاره

لِیَشْهَدُوا مَنٰافِعَ لَهُمْ وَ یَذْکُرُوا اِسْمَ اَللّٰهِ فِی أَیّٰامٍ مَعْلُومٰاتٍ عَلیٰ مٰا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ اَلْأَنْعٰامِ فَکُلُوا مِنْهٰا وَ أَطْعِمُوا اَلْبٰائِسَ اَلْفَقِیرَ (28)

(مردم از هر منطقه ای به حج خواهند آمد)تا شاهد منافع گوناگون خویش باشند و در ایام مخصوص حج خدا را یاد کنند،به خاطر چهار پایان زبان بسته ای که رزقشان شده؛پس از گوشت آنها بخورید و بینوای فقیر را اطعام کنید.

نکته ها:

امام صادق(علیه السلام)فرمود:مراد از «أَیّٰامٍ مَعْلُومٰاتٍ» ایام تشریق،یعنی روزهای 11 و 12 و 13 از ماه ذی الحجة است. (1)

امام صادق(علیه السلام)فرمود:مراد از «یَذْکُرُوا اسْمَ اللّٰهِ» ،گفتنِ اللّٰه اکبر و جملات بعد از آن است که در دعای معروفی بعد از پانزده نماز که اوّل آن نماز ظهر روز عید قربان است، خوانده می شود. (2)

امام کاظم(علیه السلام)در پاسخ شخصی فرمود:اگر پوست قربانی مکّه را به سلاخ به عنوان مزد بدهند مانعی ندارد،زیرا آنچه را که خوردنی است باید خود یا فقیر مصرف کند «فَکُلُوا مِنْهٰا وَ أَطْعِمُوا» ...و پوست خوردنی نیست. (3)

سیمای حج:

حج،یک بسیج عمومی و مانور موحدین است.

حج،چهره ی زیبای عشق و تعبد است.

حج،زنده نگاه داشتن خاطرات و خدمات پیامبرانی همچون ابراهیم و اسماعیل و محمّد است.(درود خداوند بر همه ی آنان باد) حج،مرکز اجتماعات بین المللی مسلمین است.

حج،مرکز ارتباطها و تبادل اخبار و اطلاعات جهان اسلام است.

ص :35


1- 1) .تفسیر نور الثقلین؛معانی الاخبار،ص 297.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.

حج،پشتوانه ی اقتصاد مسلمین و ایجاد اشتغال برای ده ها هزار مسلمان است.

حج،بهترین فرصت و زمان برای تبلیغات اسلامی،افشاگری توطئه ها،حمایت از مظلومان،برائت از کفّار و ایجاد رعب و وحشت در دل آنان است.

حج،بهترین فرصت و زمان برای توبه،یاد مرگ و معاد،از همه چیز بریدن و صحرای عرفات و مشعر را دیدن و در انتظار مهدی موعود(علیه السلام)نشستن است.

پیام ها

1 مسلمانان باید برای به دست آوردن منافع مادی و معنوی حج در صحنه حاضر باشند. «لِیَشْهَدُوا» 2 منافع حج به قدری مهم است که اگر مردم از دورترین نقاط دنیا هم بیایند،باز ارزش دارد. «فَجٍّ عَمِیقٍ لِیَشْهَدُوا» 3 انجام فرمان خدا و قصد قربت داشتن در حج،با بهره گیری های گوناگون جنبی منافاتی ندارد. «لِیَشْهَدُوا مَنٰافِعَ لَهُمْ» 4 دستورات الهی به سود مردم است. «مَنٰافِعَ لَهُمْ» نفرمود:«منافعهم» 5 در حج،هم منافع دنیوی است و هم اخروی.( «مَنٰافِعَ» مطلق آمده است و امام صادق(علیه السلام)فرمود:مراد از «مَنٰافِعَ » در آیه،منافع دنیا و آخرت است.) (1)6 فلسفه ی عبادات،یاد خداست. «وَ یَذْکُرُوا اسْمَ اللّٰهِ» (درباره ی فلسفه ی نماز نیز می خوانیم: «أَقِمِ الصَّلاٰةَ لِذِکْرِی» یعنی برای یاد خدا،نماز به پادار) 7 عنصر زمان،در نیایش و دعا مؤثّر است. «فِی أَیّٰامٍ مَعْلُومٰاتٍ» (عبادات اسلامی زمان بندی مخصوصی دارد) 8 چهار پایان و تسلیم بودن آنها در برابر انسان و قربانی آنها و سودهای دیگری که دارند،از نعمت های الهی است که به بشر داده شده است. «رَزَقَهُمْ» 9 استفاده از گوشت قربانی برای خود زائران جایز است. «فَکُلُوا» (بر خلاف

ص :36


1- 1) .تفسیر نور الثقلین؛کافی،ج 47،ص 422.

عادت های زمان جاهلیّت که مصرفش را برای حاجی حرام می دانستند) 10 حضور در حج و رسیدن به منافع آن،باید با فقرزدایی همراه باشد. «وَ أَطْعِمُوا الْبٰائِسَ» 11 اجتماع اغنیا در حج نباید آنان را از فقرا غافل کند. «أَطْعِمُوا الْبٰائِسَ الْفَقِیرَ»

[سوره الحج (22): آیه 29]

اشاره

ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ اَلْعَتِیقِ (29)

(زائران خانه خدا در روز عید قربان که قربانی کردند)سپس باید آلودگی خود را بر طرف سازند و به نذرهای خود وفا کنند و بر گرد خانۀ کهن و آزاد(کعبه)طواف نمایند.

نکته ها:

کلمه ی«تفث»به معنای چرک،مو،ناخن و شارب است،و«قضاء تفث»،یعنی با گرفتن ناخن و مو از احرام بیرون آیید و سپس برای ادامه اعمال حج،دور خانۀ کعبه طواف کنید.

در روز عید قربان،در سرزمین منا،در کنار مکّه برای زائران خانه خدا سه کار واجب است:

1 پرتاب هفت سنگریزه به جایگاه شیطان که آن را«رمی جمره»می گویند.

2 ذبح و قربانی که در آیه ی قبل به آن اشاره شد.

3 تراشیدن سر و یا کوتاه کردن مو و ناخن که در این آیه آمده است.

امام باقر(علیه السلام)فرمود:کعبه نه ساکنی دارد و نه مالکی،بلکه خانه ای حُر و آزاد است. (1)

پیام ها

1 بهداشت و نظافت،در بعض عبادات مثل نماز،شرط ورود است،و در بعضی دیگر مثل حج،جزء آن و در مواردی مثل قرائت قرآن و اعتکاف شرط کمال آن به حساب می آید. «ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ» 2 سنّت چرک زدایی و رفع آلودگی،یک فرمان حتمی و جدّی است،نه یک

ص :37


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

توصیه. «ثُمَّ لْیَقْضُوا» 3 آلودگی ها از خود انسان است، «تَفَثَهُمْ» ولی منافع،لطف الهی است که برای انسان قرار داده شد. «مَنٰافِعَ لَهُمْ» 4 برای طواف دور خانۀ مقدّس و آزاد،باید از آلودگی ها و تعهدها آزاد شوید.

«ثُمَّ لْیَقْضُوا

وَ لْیُوفُوا

وَ لْیَطَّوَّفُوا»

5 انجام نذر،واجب است. «وَ لْیُوفُوا» 6 سابقه،می تواند یک ارزش باشد. «الْعَتِیقِ» (کلمه«عتیق»به معنای قدیمی است و عتیقه به اشیای قدیمی گویند).

7 خانۀ خدا ملک هیچ کس نیست. «الْعَتِیقِ»

[سوره الحج (22): آیه 30]

اشاره

ذٰلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ حُرُمٰاتِ اَللّٰهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ أُحِلَّتْ لَکُمُ اَلْأَنْعٰامُ إِلاّٰ مٰا یُتْلیٰ عَلَیْکُمْ فَاجْتَنِبُوا اَلرِّجْسَ مِنَ اَلْأَوْثٰانِ وَ اِجْتَنِبُوا قَوْلَ اَلزُّورِ (30)

این است(مناسک حج)و هر کس آنچه را خداوند محترم شمرده گرامی بدارد،قطعاً برای او نزد پروردگارش بهتر است،و چهار پایان برای شما حلال شده است،مگر آنچه(حرام بودنش)بر شما خوانده شده باشد پس، از پلیدی بت ها دوری کنید و از کلام باطل اجتناب ورزید.

نکته ها:

برای«قول زور»مصادیق فراوانی ذکر شده است،از جمله:دروغ،گواهی ناحق و غنا،همان گونه که برای«حُرمات خدا»مصادیقی ذکر شده،مانند قانون خدا،کتاب خدا و اهل بیت رسول خدا(علیهم السلام)که حفظ حرمتِ همه ی آنها لازم است. (1)

گواهی دروغ،در ردیف شرک به خدا آمده و قول زور از گناهان کبیره است. (2)

ص :38


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین؛بحار،ج 47،ص 216 تا 217.
پیام ها

1 آنچه را خداوند محترم داشته،گرامی بداریم. «وَ مَنْ یُعَظِّمْ حُرُمٰاتِ اللّٰهِ» (دستورات الهی را با احترام و عظمت یاد کنیم و در اجرای آنها،با نشاط و حسّاس باشیم) 2 احترام به قوانین و مقدّسات الهی به نفع خود ماست. «فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ» و پاداش این احترام نزد خداوند است. «عِنْدَ رَبِّهِ» 3 اصل در چهارپایان،حلال بودن آنهاست،مگر دلیل خاصّی از وحی داشته باشیم. «أُحِلَّتْ إِلاّٰ مٰا یُتْلیٰ» 4 بت پرستی،آلودگی است. «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثٰانِ» (مراسم حج و قربانی با شرک و بت پرستی آمیخته بود). «فَاجْتَنِبُوا»

[سوره الحج (22): آیه 31]

اشاره

حُنَفٰاءَ لِلّٰهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّٰهِ فَکَأَنَّمٰا خَرَّ مِنَ اَلسَّمٰاءِ فَتَخْطَفُهُ اَلطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ اَلرِّیحُ فِی مَکٰانٍ سَحِیقٍ (31)

22\31

(مراسم حج را انجام دهید)در حالی که همگی خالص برای خدا باشید و هیچ گونه شرکی به خداوند نورزید،و هر کس به خدا شرک ورزد،گویی از آسمان سقوط کرده و پرنده ای در فضا او را می رباید،یا باد او را به مکانی دور پرتاب می کند.

نکته ها:

«حُنَفٰاءَ»

جمع حنیف،به معنای کسی است که پیرو دین حقّ باشد.

«خطف»به معنای ربودن سریع و «سَحِیقٍ» به معنای دور است.

توحید،به همه چیز ارزش می دهد و شرک،ارزش را از بهترین موجودات سلب می کند.هُدهُد که به پروردگار جهان،ایمان داشت به خاطر سوز و علاقه ای که برای هدایت مردم مشرک داشت،به جایی رسید که واسطه هدایت یک منطقه شد ولی انسان به خاطر شرک، طوری سقوط می کند که خوراک پرنده می شود.

ص :39

مثال های قرآن،در هیچ زمان و مکانی کهنه نمی شود،هم طبیعی است و هم قابل فهم.

«فَکَأَنَّمٰا خَرَّ مِنَ السَّمٰاءِ»

پیام ها

1 قربانی،طواف،وفای به نذر و همه ی اعمال تنها برای خدا باشد. «حُنَفٰاءَ لِلّٰهِ» 2 جز خدا به هر قدرتی وصل شویم،پایانش سقوط است،حتّی ابرقدرت ها.

«وَ مَنْ یُشْرِکْ

... خَرَّ مِنَ السَّمٰاءِ» 3 شرک،از هیچ کس بخشوده نیست. «وَ مَنْ یُشْرِکْ» 4 توحید و اخلاص،مانند حضور در آسمان است و شرک،همچون سقوط از آسمان و طعمه پرندگان شدن. «خَرَّ مِنَ السَّمٰاءِ» 5 میان جدا شدن از خدا و سقوط کردن و طعمه صیّادان شدن،لحظه ای فاصله نیست. «فَتَخْطَفُهُ» (حرف فاء و کلمه ی«خطف») 6 مقدّس ترین کارها(طواف)،در مقدّس ترین مکان ها(مسجد الحرام)و در مقدّس ترین ایّام(عید قربان)،اگر با اخلاص همراه نباشد،عاقبتش سقوط است نه رشد. «وَ مَنْ یُشْرِکْ ... خَرَّ مِنَ السَّمٰاءِ» 7 اخلاص،انسان را در برابر بادها و طوفان ها بیمه و نداشتن اخلاص انسان را در مسیر طوفان ها قرار می دهد. «أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ» 8 شرک،گرچه کم یا در یک لحظه باشد،هیچ سرمایه ای را باقی نمی گذارد. «خَرَّ مِنَ السَّمٰاءِ فِی مَکٰانٍ سَحِیقٍ»

[سوره الحج (22): آیه 32]

اشاره

ذٰلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعٰائِرَ اَللّٰهِ فَإِنَّهٰا مِنْ تَقْوَی اَلْقُلُوبِ (32)

این است(دستورات خداوند درباره ی حج)و هر کس شعائر خدا را گرامی بدارد،پس این از تقوای دل هاست.

ص :40

نکته ها:

قرآن کریم در آیات دیگر،با صراحت دو مورد از مراسم و برنامه های حج را جزء شعائر الهی شمرده است:یکی«صفا و مروه»و دیگر«شتران قربانی»،ولی شعائر الهی در این دو خلاصه نمی شود و تمام عبادت های دسته جمعی از شعائر خداوند است،مانند نماز جمعه و جماعت و همه ی مراسم حج.

تقوا،از حالت های روحی است که از آثار و نشانه ها به وجود آن پی برده می شود،زیرا در کارهای ظاهری،بین گناه و ثواب فرق چندانی نیست،مثلاً:نماز خالصانه با نماز ریاکارانه در ظاهر یکی است و آنچه یکی را ارزشمند و دیگری را ضد ارزش می کند،همان روح و باطن کار است که مربوط به قلب هاست. «تَقْوَی الْقُلُوبِ»

پیام ها

1 تقوای درونی باید آثار بیرونی هم داشته باشد،هر کس به شعائر بی اعتنا باشد، در حقیقت تقوای قلبی او کم است. «مَنْ یُعَظِّمْ شَعٰائِرَ اللّٰهِ فَإِنَّهٰا مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ» 2 بزرگداشت ها باید بر اساس تقوا باشد،نه رقابت. «مَنْ یُعَظِّمْ ... تَقْوَی الْقُلُوبِ»

[سوره الحج (22): آیه 33]

اشاره

لَکُمْ فِیهٰا مَنٰافِعُ إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی ثُمَّ مَحِلُّهٰا إِلَی اَلْبَیْتِ اَلْعَتِیقِ (33)

در آن(حیوانات قربانی)برای شما تا رسیدن زمان معیّن(عید قربان)منافعی است،سپس جایگاه آن(قربانی)به سوی آن خانه قدیمی و آزاد(کعبه)است.

نکته ها:

بعضی گمان می کردند همین که شتر یا حیوان دیگری را برای قربانی معیّن کردند،حقّ سوار شدن بر آن و شیر دوشیدن از آن را ندارند.این آیه این تفکّر را رد می کند.

پیام ها

1 در سایه ی تعظیم شعائر،منافع مادّی شما نیز تأمین می شود. «لَکُمْ فِیهٰا مَنٰافِعُ» 2 در مراسم حج محوریّت با کعبه است. «وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ ... مَحِلُّهٰا إِلَی الْبَیْتِ الْعَتِیقِ»

ص :41

[سوره الحج (22): آیه 34]

اشاره

وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنٰا مَنْسَکاً لِیَذْکُرُوا اِسْمَ اَللّٰهِ عَلیٰ مٰا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ اَلْأَنْعٰامِ فَإِلٰهُکُمْ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ اَلْمُخْبِتِینَ (34)

و(شما تنها امّتی نیستید که تکلیف قربانی دارد،زیرا)ما برای هر امّتی آئینی قرار دادیم،تا هنگام قربانی نام خدا را بر حیواناتی که خداوند روزی آنان کرده ببرند،خدای شما معبود یکتاست،پس فقط تسلیم او باشید،و به بندگان خالص بشارت ده.

نکته ها:

کلمه «الْمُخْبِتِینَ» از«خبت»یعنی زمین وسیع و هموار که خالی از فراز و نشیب است و مخبت به انسان آرام و مطمئن گفته می شود که از هر گونه پندار شرک دور باشد.

کلمه ی«منسک»یا مصدر،یا اسم زمان و یا اسم مکان است.لذا معنا چنین است:ما برای هر امّتی برنامه عبادت یا زمانی را برای قربانی یا مکانی را برای آن قرار دادیم.

پیام ها

1 برنامه قربانی،در تمام ادیان آسمانی بوده است. «لِکُلِّ أُمَّةٍ» ...

2 هنگام قربانی،نام خدا را باید به زبان آورد. «لِیَذْکُرُوا» 3 شیوه ی بندگی خداوند،تنها باید از طریق وحی باشد. «جَعَلْنٰا مَنْسَکاً» 4 خدای ما پروردگار یکتاست. «فَإِلٰهُکُمْ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ» ،همان خدایی که هم دین ما را تأمین می کند، «جَعَلْنٰا مَنْسَکاً» و هم دنیای ما را «رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعٰامِ».

5 نام خداوند به قدری ارزش دارد که اگر هنگام ذبح حیوان بر زبان جاری شود، گوشت آن حیوان حلال،و گر نه حرام خواهد بود. «لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللّٰهِ» 6 غذای انسان های خداپرست نیز باید رنگ الهی داشته باشد. «لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللّٰهِ» 7 جز برای خدا تسلیم نشوید. «فَلَهُ أَسْلِمُوا» 8 همین که در تمام ادیان نام خدا بردن مطرح است،پس آفریدگار همه یکی است.زیرا اگر خدای دیگری بود این مراسم به صورت های دیگری نیز

ص :42

مطرح می شد. «فَإِلٰهُکُمْ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ» (حرف«فاء»برای نتیجه است یعنی وحدت مکتب،نشانه ی وحدت معبود است).

9 بشارت های الهی،مخصوص کسانی است که متواضع و تسلیم خدا هستند.

«بَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ»

[سوره الحج (22): آیه 35]

اشاره

اَلَّذِینَ إِذٰا ذُکِرَ اَللّٰهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ اَلصّٰابِرِینَ عَلیٰ مٰا أَصٰابَهُمْ وَ اَلْمُقِیمِی اَلصَّلاٰةِ وَ مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ یُنْفِقُونَ (35)

(مُخبتین)کسانی هستند که هر گاه نام خدا برده شود دل هایشان از خوف (خداوند)می لرزد و بر آنچه(از سختی ها)به آنان می رسد مقاومند و برپاکنندگان نمازند و از آنچه به آنان روزی داده ایم انفاق می کنند.

نکته ها:

یاد خدا هم آرام بخش است وهم برای اهل ایمان،خوف آور،همانند کودکی که با یاد والدین، هم آرام می گیرد وهم از آنان پروا می کند و حساب می برد.

پیام ها

1 ترس از خدا و پروای درونی،یک ارزش است. «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» 2 تقوا،بر همه ی کمالات مقدّم است. «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ ... وَ الصّٰابِرِینَ» ...

3 زیربنای انجام وظیفه بعد از تقوا،مقاومت و صبر است. «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصّٰابِرِینَ» 4 صبری ارزش دارد که در برابر مشکلات دوام بیاورد. «الصّٰابِرِینَ عَلیٰ مٰا أَصٰابَهُمْ» 5 رابطه با خدا،از رابطه با محرومان جدا نیست. «وَ الْمُقِیمِی الصَّلاٰةِ یُنْفِقُونَ» 6 بخشش،مخصوص مال نیست،از علم و آبرو و هنر نیز می توان انفاق کرد.

«مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ»

7 انفاقی ارزش دارد که دائمی باشد.( «یُنْفِقُونَ » فعل مضارع نشانه استمرار است)

ص :43

8 در انفاق نیز اعتدال و میانه روی لازم است. «وَ مِمّٰا» ...

9 اموال و دارایی های انسان رزق الهی است. «رَزَقْنٰاهُمْ»

[سوره الحج (22): آیه 36]

اشاره

وَ اَلْبُدْنَ جَعَلْنٰاهٰا لَکُمْ مِنْ شَعٰائِرِ اَللّٰهِ لَکُمْ فِیهٰا خَیْرٌ فَاذْکُرُوا اِسْمَ اَللّٰهِ عَلَیْهٰا صَوٰافَّ فَإِذٰا وَجَبَتْ جُنُوبُهٰا فَکُلُوا مِنْهٰا وَ أَطْعِمُوا اَلْقٰانِعَ وَ اَلْمُعْتَرَّ کَذٰلِکَ سَخَّرْنٰاهٰا لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (36)

و(قربانی کردن)شترهای چاق را برای شما از شعائر الهی قرار دادیم،در آنها برای شما خیر است،پس(هنگام قربانی)نام خدا را بر شتران در حالی که ایستاده اند ببرید،پس چون به پهلو افتادند(و جان دادند)از (گوشت)آنها بخورید و به فقیر قانع و فقیری که روی سؤال ندارد اطعام کنید،بدین گونه حیوانات قربانی را برای شما(رام و)مسخّر کردیم،تا شاید شکرگزاری کنید.

نکته ها:

«الْبُدْنَ»

جمع«بدنة»است به معنای شتر سالم و فربه،و «صَوٰافَّ» حیوانی است که زانوی خود را صاف نگاه داشته است.

جمله ی «وَجَبَتْ جُنُوبُهٰا» یعنی استقرار به پهلو و کنایه از جان دادن حیوان است. «الْقٰانِعَ» فقیری است که قانع است و «الْمُعْتَرَّ» فقیری را گویند که نیازمند است امّا حرفی به زبان نمی آورد،ولی به قصد کمک گرفتن از کنار شما عبور می کند. (1)

در اسلام،هر جا مسأله خوردن مطرح است،در کنارش وظیفه دیگری نیز ذکر شده است:

«کُلُوا ... وَ لاٰ تُسْرِفُوا» (2)بخورید ولی اسراف نکنید.

«فَکُلُوا

... وَ أَطْعِمُوا» (3)بخورید و به دیگران بخورانید.

ص :44


1- 1) .تفسیر نور الثقلین؛کافی،ج 3،ص 499.
2- 2) .اعراف،31.
3- 3) .حج،36.

«کُلُوا ... وَ اعْمَلُوا» (1)بخورید و عمل صالح انجام دهید.

«کُلُوا ... وَ اشْکُرُوا» (2)بخورید و سپاس گزارید.

پیام ها

1 در بزرگداشت شعائر الهی،سخاوت مندانه خرج کنید. «وَ الْبُدْنَ» («بدن»به معنای شتر چاق است) 2 عرب جاهلی می پنداشت که از گوشت قربانی نباید استفاده کند. «فَکُلُوا» 3 در تعظیم شعائر دینی،مهم توجّه و عنایت الهی است،خواه نسبت به جماد باشد،خواه نسبت به حیوان. «إِنَّ الصَّفٰا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعٰائِرِ اللّٰهِ» ، «وَ الْبُدْنَ ... مِنْ شَعٰائِرِ اللّٰهِ» 4 احکام دینی باید از طریق وحی معیّن شود. «جَعَلْنٰاهٰا» 5 در شعائر الهی،منافع انسان ها نیز تأمین است. «لَکُمْ» (بر خلاف قربانی در راه بت ها و یا ریخت وپاش های مسرفانه) 6 در مکتب تربیتی اسلام،در تغذیه نیز خدا مطرح است. «فَاذْکُرُوا اسْمَ اللّٰهِ» 7 بهترین روشِ قربانیِ شتر،نحر آن در حال ایستاده است. «صَوٰافَّ» 8 تا جان در بدن حیوان هست،مصرف گوشتش ممنوع است. «فَإِذٰا وَجَبَتْ جُنُوبُهٰا فَکُلُوا» 9 گوشت قربانی باید تقسیم شود.(بین خود و دیگران) «فَکُلُوا أَطْعِمُوا» 10 به تمام گروه های بی بضاعت رسیدگی کنید. «الْقٰانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ» 11 قربانی در مکانی انجام گیرد که محل عبور فقرا باشد. «الْمُعْتَرَّ» 12 رام بودن و مسخّر بودن حیوانات،خوردن گوشت قربانی و اطعام به دیگران، ذِبح و نَحر حیوانات در مراسم حج و اخلاص و رنگ الهی داشتن،نعمت هایی است که باید شکرگزاری شود. «لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»

ص :45


1- 1) .مؤمنون،51.
2- 2) .سبأ،15.

[سوره الحج (22): آیه 37]

اشاره

لَنْ یَنٰالَ اَللّٰهَ لُحُومُهٰا وَ لاٰ دِمٰاؤُهٰا وَ لٰکِنْ یَنٰالُهُ اَلتَّقْویٰ مِنْکُمْ کَذٰلِکَ سَخَّرَهٰا لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اَللّٰهَ عَلیٰ مٰا هَدٰاکُمْ وَ بَشِّرِ اَلْمُحْسِنِینَ (37)

هرگز گوشت و خون حیوانات قربانی،به خداوند نمی رسد،بلکه آنچه از طرف شما به او می رسد تقواست،این گونه خداوند حیوانات را برای شما مسخّر نمود،تا خدا را به خاطر آن که شما را هدایت کرده است به بزرگی یاد کنید،و به نیکوکاران بشارت ده.

پیام ها

1 خداوند به تکالیفی که انجام می دهیم،نیازی ندارد. «لَنْ یَنٰالَ اللّٰهَ لُحُومُهٰا» 2 در ورای مسائل ظاهری دین،اهداف والاتری وجود دارد.(به ظاهر دستورات دینی بسنده نکنیم،داشتن اخلاص و روح تعبّد و تسلیم در برابر فرمان خداوند،باطن احکام الهی است). «وَ لٰکِنْ یَنٰالُهُ التَّقْویٰ» 3 رابطه ی انسان با خداوند از راه تقواست. «یَنٰالُهُ التَّقْویٰ مِنْکُمْ» 4 خدا را به بزرگی یادکردن،یک نوع شکر الهی است. «لِتُکَبِّرُوا اللّٰهَ عَلیٰ مٰا هَدٰاکُمْ» 5 نعمت هدایت،از نعمت هایی است که برای شکر آن سفارش ویژه ای شده است. «عَلیٰ مٰا هَدٰاکُمْ» 6 اگر لطف خداوند نباشد،همه گمراه خواهیم شد. «هَدٰاکُمْ» 7 حج و مناسک آن جلوه آشکار هدایت است. «عَلیٰ مٰا هَدٰاکُمْ» 8 انجام مناسک حج،انسان را در زمره محسنین قرار می دهد. «وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ»

[سوره الحج (22): آیه 38]

اشاره

إِنَّ اَللّٰهَ یُدٰافِعُ عَنِ اَلَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ کُلَّ خَوّٰانٍ کَفُورٍ (38)

قطعاً خداوند از کسانی که ایمان آورده اند دفاع می کند،بی شک خداوند هیچ خیانتکار ناسپاسی را دوست ندارد.

ص :46

نکته ها:

یکی از وعده ها و سنّت های الهی،نصرت و دفاع از مؤمنین است و خداوند این دفاع و حمایت را به عنوان یک حقّ،بر خود لازم فرموده است: «وَ کٰانَ حَقًّا عَلَیْنٰا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ» (1)البتّه معنای دفاع و نصرت الهی،همیشه دفاع و نصرت فوری و کوتاه مدّت نیست،بلکه دفاع دراز مدّت را نیز شامل می شود،زیرا در آیات دیگر می فرماید: «وَ الْعٰاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» آری، ممکن است در یک درگیری و جنگ،مؤمنین به ظاهر شکست بخورند ولی اهداف و تفکّر آنان پیروز شود،چنان که ابن ملجم،حضرت علی(علیه السلام)را به شهادت رساند،ولی آیا خداوند او را حمایت کرد یا علی(علیه السلام)را؟ نام علی،فرزند علی،کتاب علی، مناجات علی،عزّت علی،شیعه ی علی و تفکّر علی سرانجام به پیروزی رسید.

«خَوّٰانٍ»

و «کَفُورٍ» به معنای کسی است که کفر و خیانت،کار و سیره ی او باشد.

پیام ها

1 تحقّق وعده ی الهی در دفاع از مؤمنان،حتمی است. «إِنَّ» 2 مؤمنان،تنها و بی مدافع نیستند. «إِنَّ اللّٰهَ یُدٰافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا» 3 حمایت خداوند،ابدی است. «یُدٰافِعُ» 4 مؤمنان،از حریم خدا دفاع می کنند و خدا از حریم مؤمنان. «یُدٰافِعُ» ،نه «یُدٰافِعُ» 5 مؤمنان،محبوب خدا هستند. «إِنَّ اللّٰهَ یُدٰافِعُ» 6 عنصری که نصرت و دفاع خدا را جلب می کند،ایمان است. «عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ کٰانَ حَقًّا عَلَیْنٰا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ» (2)7 قهر و غضب خداوند،بر اساس معیارهاست. «یُدٰافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا لاٰ یُحِبُّ کُلَّ خَوّٰانٍ» (دین خداوند امانتی در دست ماست که نباید به آن خیانت شود) «لاٰ یُحِبُّ کُلَّ خَوّٰانٍ» ...

8 همه ی مردم در برابر خداوند یکسانند، «کُلَّ خَوّٰانٍ» و خیانت از هیچ کس

ص :47


1- 1) .روم،47.
2- 2) .روم،47.

بخشیده نیست.

9 بدتر از خیانت،خیانت پیشگی؛ «خَوّٰانٍ» بدتر از کفر،کفرپیشگی است. «کَفُورٍ» 10 خیانت،زمینه ی کفر است.(اوّل «خَوّٰانٍ » مطرح شده،بعد «کَفُورٍ » ) 11 کسی که ایمان ندارد به خود و خدا و رسول خدا(صلوات اللّٰه علیه)خیانت کرده است.( «خَوّٰانٍ » در برابر «آمَنُوا » قرار داده شده)

[سوره الحج (22): آیه 39]

اشاره

أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقٰاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اَللّٰهَ عَلیٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ (39)

به کسانی که همواره و مظلومانه مورد تهاجم و قتل عام قرار گرفته اند، اجازه دفاع و جهاد داده شده است و البتّه خداوند بر یاری آنان قادر است.

نکته ها:

گفته اند:این آیه اوّلین آیه ای است که به پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)اجازه جهاد و جنگ مسلحانه داده است،زیرا کار آن حضرت چند مرحله داشت:1 دعوت و اصلاح قلبی و خودسازی نیروها.2 تشکّل و بسیج نیروها.3 دفاع یا حمله.

پیام ها

1 جهاد،بدون اذن خدا و رسول جایز نیست. «أُذِنَ» 2 مظلومان،مجازند با دشمنان خود جهاد کنند. «أُذِنَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا» 3 نصرت خدا،بعد از بپاخاستن و حرکت ماست. «أُذِنَ إِنَّ اللّٰهَ عَلیٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ» 4 به رزمندگان روحیه دهید. «وَ إِنَّ اللّٰهَ عَلیٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ» 5 حقّ بر باطل پیروز است. «وَ إِنَّ اللّٰهَ عَلیٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ» 6 امداد الهی،تنها جنبه ی نظامی ندارد و انواع نصرت ها و امدادها را شامل می شود. «نَصْرِهِمْ» به طور مطلق مطرح شده است.

7 نصرت الهی حتمی است.(کلمه «إِنَّ » ، «لَقَدِیرٌ » ،حرف لام و جمله ی اسمیّه) 8 امداد و یاری خداوند نسبت به مؤمنان گسترده است. «لَقَدِیرٌ» ،نفرمود:«قادر»

ص :48

[سوره الحج (22): آیه 40]

اشاره

اَلَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیٰارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاّٰ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اَللّٰهُ وَ لَوْ لاٰ دَفْعُ اَللّٰهِ اَلنّٰاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوٰامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَوٰاتٌ وَ مَسٰاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اِسْمُ اَللّٰهِ کَثِیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اَللّٰهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اَللّٰهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ (40)

(مظلومان مورد تهاجم،)کسانی هستند که به ناحق از خانه و کاشانه ی خود رانده شدند(و گناهی نداشتند)جز این که می گفتند:پروردگار ما خدای یکتا است و اگر خداوند(ظلم و تجاوز)بعضی از مردم را به وسیله ی بعضی دیگر دفع نکند، صومعه ها و کنیسه ها و کلیساها و مساجدی که نام خداوند در آنها بسیار برده می شود ویران می گردد،و قطعاً خداوند کسی که(دین)او را یاری کند،یاری می دهد،همانا خداوند نیرومند شکست ناپذیر است.

نکته ها:

کلمه ی «صَوٰامِعُ» جمع«صومعه»به معنای دِیر و محل عبادت و ریاضت راهبان در بیابان ها و غارهاست.کلمه ی «بِیَعٌ» جمع«بیعه»،محل عبادت مسیحیان است و کلمه ی «صَلَوٰاتٌ» جمع«صلاة»،همان کنیسه و محل عبادت یهودیان است.

خرابی مسجد یعنی:محو اتّحاد و تشکّل،قطع رابطه با امام عادل،فراموشی فقرا،عدم آگاهی از اوضاع و غفلت از خدا و لذا اگر دشمن بتواند،اوّل این مراکز را قلع و قمع می کند. «لَهُدِّمَتْ صَوٰامِعُ وَ بِیَعٌ» ...

پیام ها

1 آوارگی از وطن روشن ترین نمونه مظلومیّت است. «ظُلِمُوا ... اَلَّذِینَ أُخْرِجُوا» 2 علاقه به وطن،حقّ طبیعی انسان و اخراج از وطن،سلب این حقّ و سبب ظلم است. «أُخْرِجُوا مِنْ دِیٰارِهِمْ» 3 در قرآن،تبعید مفسدین فی الارض حقّ و تبعید مؤمنان ناحقّ است. «بِغَیْرِ حَقٍّ»

ص :49

4 دینداری،سختی و ناگواری دارد. «أُخْرِجُوا ... إِلاّٰ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللّٰهُ» 5 مؤمنان،وسیله ی تحقّق اراده ی الهی اند. «دَفْعُ اللّٰهِ النّٰاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ» (دفاع از خداوند است ولی بدست مؤمنین) 6 برای حفظ مراکز دینی،گاهی باید خون داد. «دَفْعُ اللّٰهِ النّٰاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ» ...

7 آنچه مهم است،دفاع از حریم مساجد است،خواه با جنگ باشد و و خواه با قلم و بیان و یا برنامه های دیگر. «دَفْعُ اللّٰهِ» ...

8 مهم ترین برنامه ی دشمن،نابودی مراکز دینی بیدار کننده است. «لَهُدِّمَتْ» (معابد،نشانه ی حضور دین در جامعه است).

9 نام عبادتگاه مهم نیست،کفّار و متجاوزین با یاد خدا و راه او به هر شکل و در هر کجا که باشد مخالفند. «صَوٰامِعُ بِیَعٌ- صَلَوٰاتٌ مَسٰاجِدُ» 10 یاد خدا هدف اصلی و روح اعمال در مراکز دینی است. «یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللّٰهِ» 11 مساجدی مورد ستایش قرآن است که در آنها از خداوند بسیار یاد شود و به حد اقل اکتفاء نشود. «کَثِیراً» (در هر مکانی که بیشتر یاد او شود،مقدّس تر است) 12 امداد و نصرت الهی،بعد از حرکت و تلاش ماست. «لَیَنْصُرَنَّ اللّٰهُ مَنْ یَنْصُرُهُ»

[سوره الحج (22): آیه 41]

اشاره

اَلَّذِینَ إِنْ مَکَّنّٰاهُمْ فِی اَلْأَرْضِ أَقٰامُوا اَلصَّلاٰةَ وَ آتَوُا اَلزَّکٰاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ لِلّٰهِ عٰاقِبَةُ اَلْأُمُورِ (41)

کسانی که اگر آنان را در زمین به قدرت رسانیم،نماز بر پا می دارند و زکات می دهند و(دیگران را)به خوبی ها دعوت می کنند و از بدی ها باز می دارند؛و پایان همه ی امور برای خداست.

نکته ها:

اگر قدرت و امکانات،در دست افراد صالح باشد،بهره برداری صحیح می کنند و اگر در اختیار نااهلان قرار گیرد سوء استفاده می کنند.بنا بر این دنیا و قدرت،برای گروهی نعمت و برای گروهی وسیله ی بدبختی است و قرآن از هر دو نمونه یاد کرده است:اگر مؤمنان به

ص :50

قدرت برسند،به سراغ نماز و زکات و امر به معروف می روند ولی انسان های منحرف و نااهل،اگر قدرتمند شوند کارشان طغیان است، «إِنَّ الْإِنْسٰانَ لَیَطْغیٰ» (1)و در راه نابودی منابع اقتصادی و نسل بشر گام بر می دارند، «وَ إِذٰا تَوَلّٰی سَعیٰ فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهٰا وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ» (2)و عاقبت،مردم را به دوزخ می کشانند. «أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النّٰارِ» (3)

پیام ها

1 یاری خداوند از طریق احیای دین اوست. «وَ لَیَنْصُرَنَّ اللّٰهُ مَنْ یَنْصُرُهُ» ، «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنّٰاهُمْ» ...

2 امر به معروف و نهی از منکر،به قدرت نیاز دارد. «مَکَّنّٰاهُمْ» 3 پیروزی مؤمنان،زمینه ی بندگی و تعاون مالی و فرهنگی را فراهم می کند و غفلت و غرور را از بین می برد. «إِنْ مَکَّنّٰاهُمْ» ...

4 برای مؤمنان،تمام زمین یکسان است،آنان هر کجا که توان دارند هدف مقدّس خود را پیاده می کنند. «فِی الْأَرْضِ» 5 همه ی قدرت ها را از خدا بدانیم. «مَکَّنّٰاهُمْ» 6 اوّلین ثمره ی حکومت صالحان،نماز و زکات و امر به معروف و نهی از منکر است. «إِنْ مَکَّنّٰاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ» ...

7 رابطه با خدا و دستگیری از محرومان و آگاهی دادن به جامعه و جلوگیری از مفاسد،از هم جدا نیست. «أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ وَ آتَوُا الزَّکٰاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ» ...

8 اقامه ی نماز و ادای زکات و امر به معروف و نهی از منکر از وظایف و کارهای قطعی مسئولان حکومت اسلامی است. «أَقٰامُوا» نه«یقیمون» 9 حاکمان مؤمن،هم در فکر ارتقای روحی و رشد امور معنوی هستند و هم به دنبال رفاه و حل مشکلات اقتصادی و فقرزدایی و اصلاح جامعه. «أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ وَ آتَوُا الزَّکٰاةَ» ...

ص :51


1- 1) .علق،6.
2- 2) .بقره،205.
3- 3) .قصص،41.

10 جامعه ای تحت حمایت خداوند است که این چهار ارزش محوری را داشته باشد:نماز،زکات،امر به معروف و نهی از منکر. «وَ لَیَنْصُرَنَّ اللّٰهُ مَنْ یَنْصُرُهُ» ، «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنّٰاهُمْ أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ» 11 امر و نهی شما،زمانی در جامعه موثّر است که اوّل به وظایف فردی خود عمل کنید. «أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ ... أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ» 12 اقامه ی نماز،به قدرت و امکانات نیاز دارد. «إِنْ مَکَّنّٰاهُمْ ... أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ» 13 زکات،همتای ناگسستنی نماز است. «أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ وَ آتَوُا الزَّکٰاةَ» (در 28 آیه ی قرآن،زکات در کنار نماز آمده است).

14 با انجام همه ی وظایف،باز هم به حسن عاقبت خود و نتیجه ی نهایی کارتان مطمئن نشوید و بر خداوند امید و توکل داشته باشید. «وَ لِلّٰهِ عٰاقِبَةُ الْأُمُورِ» 15 امکانات،بیش از چند روزی در دست شما نیست. «وَ لِلّٰهِ عٰاقِبَةُ الْأُمُورِ»

[سوره الحج (22): آیات 42 تا 44]

اشاره

وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عٰادٌ وَ ثَمُودُ (42) وَ قَوْمُ إِبْرٰاهِیمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ (43) وَ أَصْحٰابُ مَدْیَنَ وَ کُذِّبَ مُوسیٰ فَأَمْلَیْتُ لِلْکٰافِرِینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کٰانَ نَکِیرِ (44)

و(ای پیامبر!)اگر تو را تکذیب می کنند(نگران مباش،زیرا)قوم نوح و عاد و ثمود نیز که قبل از اینها بودند،انبیا را تکذیب کردند.

و قوم ابراهیم و لوط(نیز پیامبرشان را تکذیب کردند).

و مردم(منطقه ی)مَدْیَن،انبیای خود را تکذیب کردند،موسی(نیز)مورد تکذیب مردم قرار گرفت،پس به کافران مهلت دادم(و همین که در غفلت غرق شدند)آنان را(با قهر خود)گرفتم،پس چگونه خواهد بود عذابی که برای آنان مجهول و مبهم است(و نمی توانند عمق آن را بفهمند)؟

ص :52

پیام ها

1 تکذیب دشمنان،نباید مانع ادامه ی راه شود. «وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ» ...

2 از دشمنی کفّار نهراسید. «إِنْ یُکَذِّبُوکَ» ...(خداوند پیامبر را دلداری می دهد) 3 تاریخ تکرار می شود. «فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ» 4 برای عبرت و تربیت،از تاریخ استفاده کنید. «قَبْلَهُمْ» 5 نوح و ابراهیم و لوط از طرف قوم خود تکذیب شدند.(قوم ابراهیم قوم لوط قوم نوح)ولی موسی از طرف قومش تکذیب نشد بلکه از طرف قبطیان تکذیب شد. «کُذِّبَ مُوسیٰ» و نفرمود:«قَوْمُ مُوسیٰ» 6 سنّت خداوند بر فرستادن انبیاست.(نوح،ابراهیم،موسی،شعیب،و لوط) 7 خداوند به تبهکاران مهلت می دهد. «فَأَمْلَیْتُ» 8 تبهکاران،مهلت خداوند را نشانه ی محبت یا غفلت او ندانند. «ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ»

[سوره الحج (22): آیه 45]

اشاره

فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنٰاهٰا وَ هِیَ ظٰالِمَةٌ فَهِیَ خٰاوِیَةٌ عَلیٰ عُرُوشِهٰا وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ (45)

پس چه بسیار از(شهرها و)آبادی هایی که ستمگر بودند و آنها را هلاک کردیم، پس(دیوارهای)آن بر سقف هایش فرو ریخت،(نخست سقف ها ویران شد،و بعد دیوارها و پایه ها بر روی سقف ها سقوط کرد).و چه بسیار چاه(پر آب)،متروکه و چه بسا قصرهای بلند(و محکمی که بی ساکن یا مخروبه شد).

نکته ها:

کلمه «خٰاوِیَةٌ» از«خواء»به معنای فرو ریختن و سقوط کردن است و کلمه «مَشِیدٍ» هم به معنای کاخ بلند است و هم کاخ گچ کاری شده.

پیام ها

1 قهر خدا بر ستمگران حادثه نیست،یک جریان است. «فَکَأَیِّنْ»

ص :53

2 از تاریخ درس بگیرید. «فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ» ...

3 نتیجه ی ظلم،نابودی است. «أَهْلَکْنٰاهٰا وَ هِیَ ظٰالِمَةٌ» 4 در برابر قهر خدا،نه سقفی می ماند و نه ستونی. «خٰاوِیَةٌ عَلیٰ عُرُوشِهٰا»

[سوره الحج (22): آیه 46]

اشاره

أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی اَلْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهٰا أَوْ آذٰانٌ یَسْمَعُونَ بِهٰا فَإِنَّهٰا لاٰ تَعْمَی اَلْأَبْصٰارُ وَ لٰکِنْ تَعْمَی اَلْقُلُوبُ اَلَّتِی فِی اَلصُّدُورِ (46)

آیا آنان در زمین سیر نکردند تا دل هایی داشته باشند که با آن حقیقت را درک کنند،یا گوش هایی که با آن حقیقت را بشنوند؟ البتّه چشم های آنان کور نیست،لکن دل هایی که در سینه دارند نابینا است.

پیام ها

1 سفرهای علمی و تجربی،کاری ارزشمند و راهی مطلوب برای گسترش شناخت است. «أَ فَلَمْ یَسِیرُوا» 2 زمین و زمان،کلاس درس است و کسانی که عبرت نمی گیرند سزاوار توبیخ هستند. «أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ» 3 گروهی از مردم،نه از پیامبران بیرونی پند می گیرند و نه از عقل که پیامبر درونی است. «یَعْقِلُونَ بِهٰا» 4 عقل،گوش و چشم از ابزار شناخت است. «یَعْقِلُونَ ... آذٰانٌ ... اَلْأَبْصٰارُ» 5 بدتر از نابینایی چشم،نابینایی دل است که با پند گرفتن بینا نمی شود.

«تَعْمَی الْقُلُوبُ»

آری،اصرار در لجاجت و دشمنی با حقّ،انسان را مسخ می کند و او را به جایی می رساند که نه با عقل حقیقت را درک می کند و نه با چشم و گوش.

ص :54

[سوره الحج (22): آیه 47]

اشاره

وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذٰابِ وَ لَنْ یُخْلِفَ اَللّٰهُ وَعْدَهُ وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمّٰا تَعُدُّونَ (47)

و کفّار،تعجیل عذاب الهی را از تو می خواهند،در حالی که خداوند هرگز از وعده ی خود تخلف نمی کند و یک روز نزد پروردگارت به منزله ی هزار سال(از سال هایی)است که شما می شمرید.

نکته ها:

در برابر هشدار انبیا،کفّار بارها از آنان می پرسیدند:آن قهر الهی که از آن سخن می گویید،چه زمانی ما را فرا خواهد گرفت؟ «وَ یَقُولُونَ مَتیٰ هٰذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ» (1)،این آیه به آنان پاسخ می دهد که عجله نکنید،وعده ی الهی حتمی است.

پیام ها

1 مهلت دادن خدا را نشانه ی غفلت او و رها شدن خود ندانیم. «یَسْتَعْجِلُونَکَ» 2 درخواست های بیجا و جوسازی ها و سؤال های بی ربط،ما را تحت تأثیر قرار ندهد. «یَسْتَعْجِلُونَکَ» 3 زمان در نزد ما با نزد خداوند متفاوت است. «وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ»

[سوره الحج (22): آیه 48]

اشاره

وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَهٰا وَ هِیَ ظٰالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهٰا وَ إِلَیَّ اَلْمَصِیرُ (48)

و چه بسیار از(شهرها و)آبادی هایی که به(اهل)آن مهلت دادم در حالی که ستمگر بودند(امّا از این مهلت،برای توبه و اصلاح خویش استفاده نکردند و بر کفر خود اصرار ورزیدند).سپس آن(ها)را با قهر خود گرفتم و بازگشت(همه)به سوی من است.

ص :55


1- 1) .این آیه شش مرتبه در قرآن تکرار شده است.
پیام ها

1 یکی از سنّت های الهی،مهلت دادن به ستمگران است پس عجله ما بیهوده است. «وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَمْلَیْتُ» 2 ظلم انسان،سبب قهر الهی است. «وَ هِیَ ظٰالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهٰا»

[سوره الحج (22): آیات 49 تا 51]

اشاره

قُلْ یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ إِنَّمٰا أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ (49) فَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ (50) وَ اَلَّذِینَ سَعَوْا فِی آیٰاتِنٰا مُعٰاجِزِینَ أُولٰئِکَ أَصْحٰابُ اَلْجَحِیمِ (51)

بگو:ای مردم! همانا من برای شما هشدار دهنده ای روشنگرم.

فَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ

پس کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند،برایشان آمرزش و رزق نیکو خواهد بود.

و کسانی که در(انکار و رد)آیات ما تلاش کردند و چنین پنداشتند که می توانند ما را عاجز کنند(و بر ما پیروز شوند)آنان اهل دوزخند.

پیام ها

1 پیامبران،از پیش خود سخن نمی گفتند. «قُلْ» 2 هشدار انبیا به نفع مردم است. «لَکُمْ» 3 پیامبر،بر مردم تحکّم و سیطره و حقّ اجبار ندارد. «إِنَّمٰا أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ» 4 نیاز مردم به انذار،بیش از تبشیر است. «أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ» 5 پیامبر،با مردم به روشنی سخن می گوید. «مُبِینٌ» 6 ایمان از عمل صالح جدا نیست،(هر دو با هم شرط بهره گیری از پاداش های الهی است). «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ» ...

7 پاداش معنوی،بر پاداش مادّی مقدّم است. «مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ»

ص :56

8 رزقی ارزش دارد که با کرامت و تکریم باشد. «رِزْقٌ کَرِیمٌ» 9 هیچ کس نمی تواند مانع تحقّق اهداف الهی شود،گرچه کافران تلاش می کنند.

«سَعَوْا»

10 کفّار،نه حرف تازه دارند و نه منطق،تنها کارشان،تلاش برای خنثی کردن راه حق است. «مُعٰاجِزِینَ» 11 دوزخ،برای گروهی از مردم دائمی است. «أَصْحٰابُ الْجَحِیمِ»

[سوره الحج (22): آیه 52]

اشاره

وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لاٰ نَبِیٍّ إِلاّٰ إِذٰا تَمَنّٰی أَلْقَی اَلشَّیْطٰانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اَللّٰهُ مٰا یُلْقِی اَلشَّیْطٰانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اَللّٰهُ آیٰاتِهِ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (52)

و پیش از تو هیچ رسول و پیامبری را نفرستادیم،مگر این که هر گاه آرزو می کرد (و برای پیشبرد اهداف الهی خود طرحی می ریخت)شیطان در(طرح و)آرزوی او (مسائلی را)القا می کرد،لکن خداوند هر چه را که شیطان القا می کرد از بین می برد،سپس آیات خود را استحکام می بخشید و خداوند آگاه و حکیم است.

نکته ها:

مردم در برابر وسوسه های شیطان چند دسته اند:

1 افرادی وسوسه ی شیطان در روحشان کارساز است. «یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النّٰاسِ» (1)2 بعضی ها شیطان با آنان تماس می گیرد،ولی فوراً متوجّه می شوند و او را طرد می کنند.

«مَسَّهُمْ طٰائِفٌ مِنَ الشَّیْطٰانِ تَذَکَّرُوا» (2)3 گروهی،شیطان همیشه با آنهاست. «فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ» (3)پیامبران الهی جزء هیچ یک از این سه دسته نیستند،آنان معصومند و شیطان نه قرین آنهاست،نه در روحشان وسوسه می کند و نه با آنان تماس می گیرد،شیطان در طرح و

ص :57


1- 1) .ناس،5.
2- 2) .اعراف،201.
3- 3) .زخرف،36.

برنامه و آرزوی آنان القائاتی دارد و ناگفته پیداست که حساب طرح پیامبران و برنامه ها و اهدافشان،از حساب شخصی آنان جداست.

پیام ها

1 پیامبر اسلام(صلوات اللّٰه علیه)آخرین پیامبر است. «قَبْلِکَ» (در تمام قرآن درباره ی پیامبر اسلام،کلمه ی بعدک وجود ندارد).

2 تضاد میان حقّ و باطل،یک جریان دائمی است. «مِنْ رَسُولٍ وَ لاٰ نَبِیٍّ إِلاّٰ إِذٰا تَمَنّٰی أَلْقَی الشَّیْطٰانُ» ...

3 همه ی پیامبران در یک سطح نیستند. «رَسُولٍ نَبِیٍّ» (رسول مسئول تبلیغ گسترده است،ولی نبیّ در آن حدّ نیست).

4 انبیا برای اهداف خود طرح و برنامه دارند. «تَمَنّٰی» 5 شیطان در انبیا اثری ندارد ولی در اهداف آنان وسوسه می کند. «أُمْنِیَّتِهِ» 6 وسوسه های شیطان،بهترین برنامه ها را نیز تهدید می کند. «أُمْنِیَّتِهِ» 7 در تضادّ میان حقّ و باطل،خداوند باطل را محو و حقّ را تثبیت می کند.

«فَیَنْسَخُ اللّٰهُ

... ثُمَّ یُحْکِمُ» 8 در پیروزی حقّ بر باطل عجله نکنید.( «ثُمَّ» رمز دراز مدّت است) 9 حقّ،بدون حمایت خداوند پایدار نیست. «یُحْکِمُ اللّٰهُ آیٰاتِهِ» 10 تضاد حقّ و باطل و پیروزی حقّ بر باطل،نقشه ی حکیمانه و عالمانه ی الهی است. «یُحْکِمُ اللّٰهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ»

[سوره الحج (22): آیه 53]

اشاره

لِیَجْعَلَ مٰا یُلْقِی اَلشَّیْطٰانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ اَلْقٰاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اَلظّٰالِمِینَ لَفِی شِقٰاقٍ بَعِیدٍ (53)

تا(خداوند)القائات شیطان را برای آنان که در دل هایشان بیماری است و (نیز)برای سنگدلان،وسیله ی آزمایش قرار دهد و قطعاً ستمگران در دشمنی طولانی و عمیقی هستند.

ص :58

پیام ها

1 القائات شیطان،وسیله ی آزمایش افراد سنگدل و بیمار دل است. «فِتْنَةً» (بیماری روحی و سنگدلی زمینه ای مناسب برای قرار گرفتن در دام فتنه ها و شیطان است).

2 با این که سنگدلی،نوعی بیماری روحی است،ولی جداگانه مطرح شده تا اهمیّت آن مشخص شود. «وَ الْقٰاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ» 3 سنگدلانی که تحت تأثیر القائات شیطان قرار گیرند ستمگرند. «وَ إِنَّ الظّٰالِمِینَ»

[سوره الحج (22): آیه 54]

اشاره

وَ لِیَعْلَمَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ أَنَّهُ اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اَللّٰهَ لَهٰادِ اَلَّذِینَ آمَنُوا إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ (54)

و نیز آگاهان بدانند(وحی کدام است و القائات شیطان کدام،و بدانند)که طرح و آرزوی انبیا حقّی است از طرف پروردگار تو،پس به آن ایمان آورند و دل هایشان در برابر آن خاضع گردد و قطعاً خدا کسانی را که ایمان آورده اند به راه مستقیم هدایت می کند.

نکته ها:

القائات شیطان،در برنامه های انبیا و نسخ آنها از طرف خداوند،دو اثر دارد:

1 وسیله ی آزمایش برای بیمار دلان و سنگدلان است.

2 خنثی شدن القائات شیطان،سبب نورانیّت دل و ایمانِ اهل علم و آگاهی است.

پیام ها

1 علم آن است که به انسان قدرت تشخیص حقّ از باطل را بدهد.(و تنها محفوظات تقلیدی و سطحی نباشد). «وَ لِیَعْلَمَ أَنَّهُ الْحَقُّ» ...

2 گاهی بهره برداری ها و برداشت های مادی یا معنوی،مربوط به خلق و خوی شخصی افراد است.یک القای شیطانی برای افراد سنگدل فتنه است ولی

ص :59

برای اهل علم،کلید شناخت می شود. «لِیَعْلَمَ» 3 علم،یک موهبت الهی است که به افراد داده می شود. «أُوتُوا» 4 اهل علم نباید سنگدل و بیمار دل باشند.زیرا در این آیه، «أُوتُوا الْعِلْمَ» در برابر «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقٰاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ» که در آیه ی قبل آمده قرار گرفته است.

5 علم از اوست «أُوتُوا الْعِلْمَ» ،حقّ از اوست «الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ» ،هدایت هم از اوست. «إِنَّ اللّٰهَ لَهٰادِ الَّذِینَ» 6 علم،ایمان و خضوع از مراحل تکامل انسان است. «أُوتُوا الْعِلْمَ، فَیُؤْمِنُوا، فَتُخْبِتَ» 7 هر کس گام اوّل ایمان را برداشت،خداوند او را به گام های بعد هدایت می کند. «فَیُؤْمِنُوا ... إِنَّ اللّٰهَ لَهٰادِ الَّذِینَ»

[سوره الحج (22): آیه 55]

اشاره

وَ لاٰ یَزٰالُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ حَتّٰی تَأْتِیَهُمُ اَلسّٰاعَةُ بَغْتَةً أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذٰابُ یَوْمٍ عَقِیمٍ (55)

و کسانی که کفر ورزیدند همواره از قرآن و نبوّت در شک هستند،تا زمانی که قیامت به طور ناگهانی برای آنان فرا رسد،یا عذاب روز عقیم (روزی که بر جبران گذشته قادر نیستند)به سراغشان آید.

پیام ها

1 اگر شک و تردید، مقدّمه ی تحقیق و ایمان شود ارزشمند است.شک و تردید دائمی است که پایانش انحراف و عذاب است. «لاٰ یَزٰالُ» 2 از همه ی مردم انتظار ایمان نداشته باشید،زیرا برای گروهی از آنان هیچ دلیل و برهانی مؤثّر نیست. «لاٰ یَزٰالُ ... فِی مِرْیَةٍ» 3 کسی که خط کفر و مبارزه با حقّ را پذیرفت،در برابر هر حقیقتی با سوء ظن و تردید برخورد می کند. «الَّذِینَ کَفَرُوا فِی مِرْیَةٍ» 4 چون مرگ و قیامت ناگهانی است،هرگز غافل نباشیم. «بَغْتَةً» 5 بعد از برپایی قیامت،فرصتی نیست که گذشته ی خود را جبران کنیم. «عَقِیمٍ»

ص :60

[سوره الحج (22): آیه 56]

اشاره

اَلْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِلّٰهِ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ فِی جَنّٰاتِ اَلنَّعِیمِ (56)

در روز قیامت حکومت برای خداست،او در میان مردم حکم و داوری می کند،پس کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند در باغ های پر نعمت(بهشت)خواهند بود.

پیام ها

1 روز قیامت،هیچ کس هیچ قدرتی ندارد،جز با اراده ی او. «الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِلّٰهِ» 2 داوری خداوند بر اساس عملکرد ماست. «یَحْکُمُ ... فَالَّذِینَ آمَنُوا ... جَنّٰاتِ»

[سوره الحج (22): آیه 57]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا فَأُولٰئِکَ لَهُمْ عَذٰابٌ مُهِینٌ (57)

و کسانی که کفر ورزیدند و آیات ما را تکذیب کردند،پس برای آنان عذاب خوار کننده ای است.

پیام ها

1 مبنای داوری خداوند در قیامت،کفر و ایمان مردم است. «یَحْکُمُ ... فَالَّذِینَ آمَنُوا ... وَ الَّذِینَ کَفَرُوا» 2 کیفر کسی که متکبّرانه حقّ را نپذیرد،عذاب خوارکننده است. «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا ... لَهُمْ عَذٰابٌ مُهِینٌ»

[سوره الحج (22): آیات 58 تا 59]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ هٰاجَرُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مٰاتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اَللّٰهُ رِزْقاً حَسَناً وَ إِنَّ اَللّٰهَ لَهُوَ خَیْرُ اَلرّٰازِقِینَ (58) لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلاً یَرْضَوْنَهُ وَ إِنَّ اَللّٰهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ (59)

و کسانی که در راه خدا هجرت کنند،سپس کشته شوند یا بمیرند قطعاً خداوند رزق نیکویی به آنان خواهد داد،و همانا خداوند بهترین روزی دهندگان است.

ص :61

بی تردید خداوند آنان را در محلی وارد می کند که مورد رضایتشان باشد، همانا خداوند دانا و بردبار است.

پیام ها

1 هجرت هدفدار یک ارزش است. «وَ الَّذِینَ هٰاجَرُوا» 2 مرگ افراد مهاجر همسنگ شهادت است. «قُتِلُوا أَوْ مٰاتُوا» (مرگ یا شهادت مهم نیست،مهم در راه خدا بودن است) 3 در راه خدا ناکامی نیست،اگر بندگان شایسته ی خداوند از لذّت های دنیا محروم شوند به نعمت های بزرگ آخرت می رسند. «لَیَرْزُقَنَّهُمُ» 4 تحقق وعده های الهی قطعی است. «لَیَرْزُقَنَّهُمُ» (حرف لام و حرف نون) 5 رزق دنیا گاهی نیکوست و گاهی تلخ،ولی بهشتیان تنها از رزق نیکو برخوردارند. «رِزْقاً حَسَناً» 6 رازق واقعی خداست و دیگران واسطه ی رزق هستند. «خَیْرُ الرّٰازِقِینَ» 7 مسکن و جایگاه دل پذیر از برجسته ترین نمونه های رزق نیکو است. «رِزْقاً حَسَناً ... مُدْخَلاً یَرْضَوْنَهُ»

[سوره الحج (22): آیه 60]

اشاره

ذٰلِکَ وَ مَنْ عٰاقَبَ بِمِثْلِ مٰا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنْصُرَنَّهُ اَللّٰهُ إِنَّ اَللّٰهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ (60)

(آری،)مطلب چنین است،و هر کس به همان مقدار که به او ستم شده مجازات کند،ولی باز هم به او ظلم شود،قطعاً خداوند او را یاری خواهد کرد،البتّه خداوند بخشایشگر و آمرزنده است.

نکته ها:

در تفسیر نمونه می خوانیم:مشرکین در ماه محرم گفتند:چون مسلمانان جنگ در این ماه

ص :62

را حرام می دانند،ما به آنان هجوم ببریم زیرا آنان از خود دفاعی نمی کنند.لکن این آیه می فرماید:دفاع از خود واجب است،در هر ماهی که باشد.

پیام ها

1 دفاع،حقّ طبیعی هر انسانی است. «وَ مَنْ عٰاقَبَ بِمِثْلِ مٰا عُوقِبَ بِهِ» 2 عدالت،در همه جا یک ارزش است. «بِمِثْلِ مٰا عُوقِبَ» 3 یاور مظلومان خداست. «لَیَنْصُرَنَّهُ اللّٰهُ» 4 یاری مظلوم،همیشه با نابودی ظالم همراه نیست.خداوند مظلوم را یاری می کند،ولی ممکن است ظالم نیز به دلیلی مورد عفو الهی قرار گیرد. «لَیَنْصُرَنَّهُ اللّٰهُ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ»

[سوره الحج (22): آیه 61]

اشاره

ذٰلِکَ بِأَنَّ اَللّٰهَ یُولِجُ اَللَّیْلَ فِی اَلنَّهٰارِ وَ یُولِجُ اَلنَّهٰارَ فِی اَللَّیْلِ وَ أَنَّ اَللّٰهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ (61)

این(وعده ی نصرت الهی)به خاطر آن است که خداوند(بر هر چیزی قادر است،اوست که)شب را در روز فرو می برد و روز را در شب فرو می برد، البتّه خداوند شنوا و بیناست.

نکته ها:

در آیه ی قبل خداوند فرمود: «لَیَنْصُرَنَّهُ» ،ما مظلوم را یاری می کنیم.در این آیه و آیه ی بعد به دلایل و زمینه های نصرت،اشاره کرده و آن عبارت است از:

1 قدرت خداوند «یُولِجُ اللَّیْلَ» 2 علم او «سَمِیعٌ بَصِیرٌ» 3 حقّ بودن او «ذٰلِکَ بِأَنَّ اللّٰهَ هُوَ الْحَقُّ» 4 بزرگی و عظمت او «الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ».

پیام ها

1 مشت،نمونه ی خروار است.قدرت و علم خدا در تغییر شبانه روز،نشانه ی قدرت او بر نصرت بندگان است. «یُولِجُ اللَّیْلَ»

ص :63

2 تغییرات شب و روز تصادفی نیست و تدبیر امور جهان،مدبری حکیم و دانا دارد. «یُولِجُ» ...

[سوره الحج (22): آیه 62]

اشاره

ذٰلِکَ بِأَنَّ اَللّٰهَ هُوَ اَلْحَقُّ وَ أَنَّ مٰا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ اَلْبٰاطِلُ وَ أَنَّ اَللّٰهَ هُوَ اَلْعَلِیُّ اَلْکَبِیرُ (62)

این(یاری مظلوم از سوی خداوند)به خاطر آن است که خداوند حقّ است و هر چه را غیر از او بخوانند،آن باطل است؛البتّه خداوند،بلند مرتبه و بزرگ است.

پیام ها

1 جا به جایی شب و روز نشانه ای گویا از تدبیر و ربوبیّت و یکتایی اوست.

«ذٰلِکَ بِأَنَّ اللّٰهَ هُوَ الْحَقُّ»

2 هر معبودی جز او موهوم است. «بِأَنَّ اللّٰهَ هُوَ الْحَقُّ ... مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبٰاطِلُ» 3 خدای متعال معیار حقّ است،نه چیز دیگر. «ذٰلِکَ بِأَنَّ اللّٰهَ هُوَ الْحَقُّ»

[سوره الحج (22): آیه 63]

اشاره

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اَللّٰهَ أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَتُصْبِحُ اَلْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اَللّٰهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ (63)

آیا ندیدی که خداوند از آسمان،آبی فرو فرستاد،آن گاه زمین سرسبز گشت؟ همانا خداوند دارای لطف و آگاهی است.

پیام ها

1 مطالعه در هستی،زمینه ی ایمان به خداست. «أَ لَمْ تَرَ» 2 خداوند در جهان هستی،بر اساس عوامل طبیعی کار می کند. «أَنْزَلَ مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً فَتُصْبِحُ» 3 آثار و برکات طبیعت از اوست.(اگر باران،زمین و طبیعت مرده را سبز و خرم می کند،این هم لطف الهی است). «فَتُصْبِحُ إِنَّ اللّٰهَ لَطِیفٌ»

ص :64

[سوره الحج (22): آیه 64]

اشاره

لَهُ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ إِنَّ اَللّٰهَ لَهُوَ اَلْغَنِیُّ اَلْحَمِیدُ (64)

آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است مخصوص اوست،و در حقیقت، این خداوند است که بی نیاز و ستوده است.

نکته ها:

وجود انسان،سراسر فقر و به هوا،غذا،مسکن،لباس و چیزهای دیگر محتاج است و اگر چند روزی در شاخه ای از امور خود را بی نیاز بپندارد،دست به طغیان می زند و عوارض و خطراتی به دنبال دارد،مانند:بی تفاوتی،غفلت،استثمار،ولی خداوند «الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» ، بی نیاز مطلق و شایسته ی هر گونه ستایش است.

پیام ها

1 هستی محتاج و نیازمند است و او تنها بی نیاز. «إِنَّ اللّٰهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ» ...

[سوره الحج (22): آیه 65]

اشاره

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اَللّٰهَ سَخَّرَ لَکُمْ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ اَلْفُلْکَ تَجْرِی فِی اَلْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ یُمْسِکُ اَلسَّمٰاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی اَلْأَرْضِ إِلاّٰ بِإِذْنِهِ إِنَّ اَللّٰهَ بِالنّٰاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ (65)

آیا ندیدی که خداوند آنچه را در زمین است و نیز کشتی هایی که به امر او در دریا می روند برای شما رام کرده است و آسمان را نگاه داشته تا جز به فرمان او به زمین نیفتد؟ همانا خداوند نسبت به مردم رأفت و رحمت دارد.

نکته ها:

مراد از تسخیر موجودات آن است که همه در مسیر کام گیری و منافع بشر قرار داده شده،مثلا خورشید مسخر ماست یعنی از او بهره مند می شویم.

نام بردن از کشتی در کنار نعمت های زمینی به خاطر نقش مهم آن است،همین امروز نیز اگر یک روز کشتی ها متوقّف شوند،چرخ اقتصاد دنیا فلج می شود.

ص :65

پیام ها

1 مطالعه ی آفرینش،هم ایمان آفرین است و هم عشق آفرین. «أَ لَمْ تَرَ» 2 تسخیر جهان هستی،به اراده ی خداست. «أَنَّ اللّٰهَ سَخَّرَ لَکُمْ» 3 انسان می تواند بر زمین و پدیده های آن غالب شود و حقّ مشروع اوست.

«سَخَّرَ لَکُمْ»

(انسان شریف ترین پدیده های زمین است).

4 سیر طبیعت،در مسیر اراده ی خداوند است. «تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ» 5 آسمان و اجرام آن ساقط شدنی است و خداوند آنها را نگاه داشته است.

«یُمْسِکُ»

6 برپایی نظام آفرینش و مصونیّت آن از فروپاشی به حفظ دائمی خداوند نیازمند است. «یُمْسِکُ» 7 قوانین طبیعی،مانع اراده ی الهی نیست. «إِلاّٰ بِإِذْنِهِ» 8 دلیل الطاف الهی،رأفت و لطف اوست. «إِنَّ اللّٰهَ بِالنّٰاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ» رام بودن طبیعت برای انسان،حرکت کشتی در دریا و امنیّت زمین از برخورد کرات آسمانی به آن جلوه های رأفت و رحمت گسترده الهی است. «سَخَّرَ لَکُمْ ... تَجْرِی فِی الْبَحْرِ ... یُمْسِکُ السَّمٰاءَ ... لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ» 9 همه ی مردم مورد لطف خداوند هستند. «بِالنّٰاسِ لَرَؤُفٌ» ...

[سوره الحج (22): آیه 66]

اشاره

وَ هُوَ اَلَّذِی أَحْیٰاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ إِنَّ اَلْإِنْسٰانَ لَکَفُورٌ (66)

و او کسی است که شما را زنده کرد،سپس می میراند،بار دیگر زنده می کند؛البتّه انسان بسیار ناسپاس است.

پیام ها

1 با اینکه مرگ و حیات و گذشته و حال و آینده انسان بدست خداوند است، ولی باز انسان سرکشی و ناسپاسی می کند. «أَحْیٰاکُمْ ... إِنَّ الْإِنْسٰانَ لَکَفُورٌ»

ص :66

[سوره الحج (22): آیه 67]

اشاره

لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنٰا مَنْسَکاً هُمْ نٰاسِکُوهُ فَلاٰ یُنٰازِعُنَّکَ فِی اَلْأَمْرِ وَ اُدْعُ إِلیٰ رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلیٰ هُدیً مُسْتَقِیمٍ (67)

برای هر امّتی(شریعت و)آیینی قرار داده ایم که عمل کننده به آن باشند، پس نباید در(باره ی)این امر با تو نزاع کنند(که چگونه آیین تازه ای آورده ای؛مردم را)به راه پروردگارت دعوت کن،همانا تو بر هدایت مستقیم قرار داری.

نکته ها:

چون انسان ها،نیازهای موسمی و اجتماعی و غیر ثابتی دارند،باید علاوه بر دستورات کلّی و ثابت،در شرایط مختلف دستورات جدیدی صادر شود،همان گونه که پزشک نسخه های خود را در شرایط گوناگون بیمار تغییر می دهد و در زمان ما مسائل جدید را فقها در چارچوب قوانین کلّی و ثابت برای مسلمین تعیین می نمایند.

بعضی«منسک»را مصدر به معنای«نسک»و قربانی کردن گرفته اند که معنای آیه این می شود:ما برای هر امّتی نوعی قربانی قرار دادیم که آنان انجام دهنده آن بودند،بنا بر این مشرکان نباید به برنامه قربانی تو بهانه ای بگیرند.

پیام ها

1 خداوند،هیچ امّتی را بدون مکتب نمی گذارد. «لِکُلِّ أُمَّةٍ» 2 دین باید از طرف خدا باشد. «جَعَلْنٰا» 3 مردم باید در راه الهی گام بردارند. «هُمْ نٰاسِکُوهُ» 4 وظیفه ی مبلغ،هدایت امّت و استقامت در این راه است. «وَ ادْعُ إِلیٰ رَبِّکَ» 5 راه درست،راه انبیاست. «إِنَّکَ لَعَلیٰ هُدیً» 6 در برابر جدال و ستیز و تضعیف مخالفان،تقویت رهبران حقّ لازم است.

«فَلاٰ یُنٰازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ

... إِنَّکَ لَعَلیٰ هُدیً مُسْتَقِیمٍ» 7 کسی که مسئول ارشاد دیگران است باید تسلّط بر راه حقّ و مستقیم داشته

ص :67

باشد. «لَعَلیٰ هُدیً مُسْتَقِیمٍ» ، «إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ» (1)(کلمه «عَلیٰ » رمز تسلّط است)

[سوره الحج (22): آیات 68 تا 69]

اشاره

وَ إِنْ جٰادَلُوکَ فَقُلِ اَللّٰهُ أَعْلَمُ بِمٰا تَعْمَلُونَ (68) اَللّٰهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ فِیمٰا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (69)

و اگر(کفّار)با توبه جدال برخاستند،پس به آنان بگو:خداوند به آنچه شما عمل می کنید آگاه تر است.

خداوند در در روز قیامت،میان شما در مورد آنچه اختلاف می کردید داوری خواهد کرد.

پیام ها

1 خداوند پیامبرش را دلداری و آموزش می دهد. «وَ إِنْ جٰادَلُوکَ فَقُلِ» 2 انبیا با آن همه معجزه و منطق،باز گرفتار افراد لجوج بودند. «وَ إِنْ جٰادَلُوکَ» 3 یاد خدا و واگذاری امور به او،بهترین وسیله ی آرامش است. «وَ إِنْ جٰادَلُوکَ فَقُلِ اللّٰهُ أَعْلَمُ» ...

4 با افراد لجوج و اهل جدل درگیر نشوید. «وَ إِنْ جٰادَلُوکَ فَقُلِ اللّٰهُ أَعْلَمُ» 5 در قیامت،داور و حاکم همان خدای متعال است که شاهد و آگاه است. «اللّٰهُ أَعْلَمُ اَللّٰهُ یَحْکُمُ» (قضاوت کامل در سایه علم کامل است) 6 ایمان به علم و داوری خداوند،آرامبخش مؤمنان و تهدید کننده ی کافران است. «اللّٰهُ أَعْلَمُ اَللّٰهُ یَحْکُمُ» 7 ایمان به قیامت بهترین اهرم برای مهار کردن اختلاف ها و مجادله هاست. «اللّٰهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ»

ص :68


1- 1) .یس،3 تا 4.

8 درگیری جبهه حقّ با باطل سابقه ای بس طولانی دارد. «کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ» (کلمه ی «کُنْتُمْ » همراه با فعل مضارع،نشانه ی سابقه طولانی است)

[سوره الحج (22): آیه 70]

اشاره

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اَللّٰهَ یَعْلَمُ مٰا فِی اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ إِنَّ ذٰلِکَ فِی کِتٰابٍ إِنَّ ذٰلِکَ عَلَی اَللّٰهِ یَسِیرٌ (70)

آیا نمی دانی که خداوند آنچه را در زمین و آسمان است می داند؟ همه ی اینها در کتاب(ثبت)است و این بر خداوند آسان است.

پیام ها

1 علم خداوند نسبت به تمام هستی یکسان است. «یَعْلَمُ مٰا فِی السَّمٰاءِ وَ الْأَرْضِ» 2 علم خداوند در کتابی ثبت است. «فِی کِتٰابٍ» (یا اعمالی که شما انجام می دهید که در دو آیه قبل به آن اشاره شد،در کتاب ثبت است) 3 احاطه ی علمی خداوند بر همه ی امور و ثبت آن در کتابی مخصوص،برای او آسان است. «عَلَی اللّٰهِ یَسِیرٌ»

[سوره الحج (22): آیه 71]

اشاره

وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مٰا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطٰاناً وَ مٰا لَیْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ مٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ (71)

و کافران،غیر از خداوند چیزی را می پرستند که او هیچ گونه دلیلی بر آن نازل نکرده است،و آنها نسبت به آن هیچ گونه اطلاعی ندارند و برای ستمگران هیچ یاوری نیست.

نکته ها:

دیدگاه مشرکان این بود که خداوند به بعضی اشیا و بت ها قدرت تدبیر و تصمیم عطا کرده ولی خودش فوق همه آنهاست،آنان خیال می کردند که جهان تحت تدبیر خدایان(ارباب)است و خدا را«رب الارباب»و خدای خدایان می پنداشتند.این آیه می فرماید:خداوند هیچ

ص :69

گونه اقتداری به هیچ یک از معبودهای خیالی شما نداده و هستی تحت تدبیر خدای یکتاست. «یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ مٰا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطٰاناً» شاید مراد از نزول سلطان در آیه،سلطه ی علمی است.یعنی مشرکان به سراغ معبودها و بت هایی می روند که هرگز خداوند دلیل و برهانی از علم و منطق یا وحی به حمایت آنان نفرستاده است.

پیام ها

1 انگیزه ی پرستش،یا فرمان الهی است: «یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطٰاناً» ،یا رهنمود عقل و علم است: «لَیْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ» و یا به امید یاری و استمداد اوست. «مٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ» و مشرکین هیچ کدام را ندارند.

2 هر پرستشی که بدون دلیلی از وحی و علم باشد،ظلم است. «وَ مٰا لِلظّٰالِمِینَ»

[سوره الحج (22): آیه 72]

اشاره

وَ إِذٰا تُتْلیٰ عَلَیْهِمْ آیٰاتُنٰا بَیِّنٰاتٍ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا اَلْمُنْکَرَ یَکٰادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذِینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیٰاتِنٰا قُلْ أَ فَأُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذٰلِکُمُ اَلنّٰارُ وَعَدَهَا اَللّٰهُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ بِئْسَ اَلْمَصِیرُ (72)

و هنگامی که آیات روشن ما بر آنان خوانده می شود،در چهره ی کسانی که کفر ورزیدند ترش رویی و خشم را می شناسی(به گونه ای که)نزدیک است به کسانی که آیات ما را بر آنان می خوانند حمله کنند،(به آنان)بگو:

آیا شما را به چیزی بدتر از این خبر دهم؟ آتشی که خداوند به کافران وعده داده است،و چه بد سرانجامی است.

نکته ها:

کلمه ی «یَسْطُونَ » از«سطو»به معنای حمله و تهاجم است.

در مبارزه میان کفر و ایمان،لبه تیز حمله های کافران،روی مراکز و شخصیت های معنوی و

ص :70

فرهنگی متمرکز است،آنان گاهی مراکز عبادت را هدف قرار می دهند که در آیه ی 40 همین سوره خواندیم: «لَهُدِّمَتْ صَوٰامِعُ وَ بِیَعٌ» و گاهی بدنبال حمله به مبلّغان و مروّجان دین یا مستمعین آنان هستند. «یَسْطُونَ بِالَّذِینَ یَتْلُونَ»

پیام ها

1 کافران همیشه حالت انکار دارند. «إِذٰا تُتْلیٰ ... تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُوا الْمُنْکَرَ» 2 خداوند با کافران اتمام حجّت می کند. «تُتْلیٰ عَلَیْهِمْ» 3 حجّت و استدلال باید روشن باشد. «بَیِّنٰاتٍ» 4 بغض و کینه ی کافران پوشیده نمی ماند. «تَعْرِفُ یَسْطُونَ» 5 انکار قلبی و روحی در جسم اثر می گذارد. «فِی وُجُوهِ» 6 کسی که برهان ندارد،به حمله و یورش تمسّک می جوید. «یَسْطُونَ» (توسّل به زور نشانه ی عجز در منطق است) 7 مبلّغان یا گروندگان به دین،خود را برای حمله ی مخالفان آماده کنند. «یَسْطُونَ بِالَّذِینَ یَتْلُونَ» 8 تبلیغات روشنگر دینی،آتش سردی است به جان کافران. «بِشَرٍّ مِنْ ذٰلِکُمُ النّٰارُ» 9 در انذار و تهدید افراد لجوج،از دوزخ یاد کنید. «النّٰارُ»

[سوره الحج (22): آیات 73 تا 74]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ اَلَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبٰاباً وَ لَوِ اِجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ اَلذُّبٰابُ شَیْئاً لاٰ یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ اَلطّٰالِبُ وَ اَلْمَطْلُوبُ (73) مٰا قَدَرُوا اَللّٰهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اَللّٰهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ (74)

ای مردم! مثلی زده شده است،پس به آن گوش فرا دهید،همانا کسانی که به جای خدای یکتا می خوانید،هرگز نمی توانند مگسی بیافرینند،هر چند برای این کار اجتماع کنند،و اگر آن مگس چیزی از آنان برباید،نمی توانند از او بازستانند،طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.

ص :71

(مشرکان،)خدا را آن گونه که شایسته اوست بزرگ نداشتند،قطعاً خداوند نیرومند و شکست ناپذیر است.

پیام ها

1 نحوه خطاب باید با مخاطبان تناسب داشته باشد. «یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ» (مشرکان در مرحله ای نیستند که به آنان بهتر از «یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ» گفته شود) 2 در ارشاد و تبلیغ،ابتدا مردم را برای شنیدن آماده کنیم،سپس سخن بگوییم.

«ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ»

3 در مثال های قرآنی،دقّت و توجّه کنیم. «فَاسْتَمِعُوا لَهُ» 4 اگر انسان ها،همه ی توان خود را هم به کار گیرند،نمی توانند موجود زنده ای خلق کنند. «لَنْ یَخْلُقُوا ذُبٰاباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ» 5 مخلوقات کوچک را کوچک نشمریم. «إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبٰابُ» 6 کسی که در برابر یک مگس عاجز است،لایق نیست پرستش شود.

«لاٰ یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ»

7 مشرکان خدا را قبول داشتند،ولی غیر او را نیز می پرستیدند.(قدردانی صحیح از خداوند،یکتا پرستی است). «مٰا قَدَرُوا اللّٰهَ حَقَّ قَدْرِهِ» 8 انگیزه ی شرک،استمداد از شریک هاست،ولی باید غیر خدا را کنار گذاشت و تنها به سراغ او رفت،که قدرت و عزّت مخصوص خداوند است. «إِنَّ اللّٰهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ»

[سوره الحج (22): آیات 75 تا 76]

اشاره

اَللّٰهُ یَصْطَفِی مِنَ اَلْمَلاٰئِکَةِ رُسُلاً وَ مِنَ اَلنّٰاسِ إِنَّ اَللّٰهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ (75) یَعْلَمُ مٰا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مٰا خَلْفَهُمْ وَ إِلَی اَللّٰهِ تُرْجَعُ اَلْأُمُورُ (76)

خداوند از میان فرشتگان و مردم رسولانی برمی انگیزد،همانا خداوند شنوا و بیناست.

ص :72

آنچه را پیش روی آنها و پشت سر آنهاست می داند و تمام کارها به خدا بازگردانده می شود.

نکته ها:

کلمه«اصطفی»از«صَفوَة»به معنای خالص و ناب است و برگزیدن ناب نشانه آن است که بعضی از مردم و فرشتگان لیاقت دارند و ناب و خالص هستند.

ابو ذر از پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)نقل می کند که تعداد انبیا یکصد و بیست و چهار هزار نفرند که سیصد و سیزده نفرشان رسول بودند. (1)

فرشتگان خداوند یکسان نیستند؛هم مقام آنان تفاوت دارد و هم مسئولیّت آنان.مقام بعضی مانند جبرئیل و میکائیل و عزرائیل از سایرین برتر است.

پیام ها

1 گزینش پیامبر،حقّ خداست،که خالق و بصیر است. «یَصْطَفِی بَصِیرٌ» (شاید کلمه سمیع و بصیر رمز آن باشد که ما هر کس را انتخاب می کنیم و مسئولیّت می دهیم،بر کارشان نظارت و حمایت داریم) 2 هر کسی لیاقت و استعداد پیام رسانی الهی ندارد. «مِنَ الْمَلاٰئِکَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النّٰاسِ» 3 عالم،محضر خداست. «یَعْلَمُ مٰا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مٰا خَلْفَهُمْ» 4 اکنون که خدا می داند و همه به سوی او می رویم،گناه نکنیم. «یَعْلَمُ ... تُرْجَعُ» 5 خداوند آفرینش را طوری آفریده که بازگشت همه ی مسائل به سوی اوست.

«وَ إِلَی اللّٰهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ»

6 حرکت هستی به سوی خدا،به خواستن یا نخواستن آنها نیازی ندارد. «تُرْجَعُ» 7 کاروان هستی به سوی هدفی مشخص،روان است. «تُرْجَعُ الْأُمُورُ»

ص :73


1- 1) .تفسیر برهان،ج 3،ص 104 و ج 4،ص 452.

[سوره الحج (22): آیه 77]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِرْکَعُوا وَ اُسْجُدُوا وَ اُعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ اِفْعَلُوا اَلْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (77)

ای کسانی که ایمان آورده اید! رکوع کنید و سجده نمایید و پروردگارتان را عبادت کنید و کار نیک انجام دهید،باشد که رستگار شوید.

نکته ها:

با اینکه رکوع و سجود از مصادیق عبادت هستند ولی در این آیه نام آن دو در کنار «وَ اعْبُدُوا» آمده که نشانه ی اهمیّت نماز و این دو رکن نماز است.

برای سعادت انسان دو برنامه مطرح شده و رستگاری او در انجام هر دو نوع عمل است:الف:

برنامه های ثابت مانند رکوع و سجود و عبادت های دیگر.ب:برنامه های متغیّر و تابع زمان و مکان که در هر زمان کار خیر مصداق خاصّی دارد. «آمَنُوا ارْکَعُوا ... وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ»

پیام ها

1 کار خیر(و ابتکارات و اختراعات و خدمات،)زمانی مؤثّر است که در سایه ی ایمان و بندگی خدا باشد. «آمَنُوا ارْکَعُوا ... وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ» 2 حتّی با رکوع و سجود و تعبد و کار خیر،رستگاری خود را قطعی ندانید،زیرا آفت غرور و حبط عمل در کار است. «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» 3 فلاح و رستگاری،آخرین مرحله ی تکامل است که بعد از انجام عبادات و کارهای خیر باید امید آن را داشت. «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»

[سوره الحج (22): آیه 78]

اشاره

وَ جٰاهِدُوا فِی اَللّٰهِ حَقَّ جِهٰادِهِ هُوَ اِجْتَبٰاکُمْ وَ مٰا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی اَلدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرٰاهِیمَ هُوَ سَمّٰاکُمُ اَلْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَ فِی هٰذٰا لِیَکُونَ اَلرَّسُولُ شَهِیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَدٰاءَ عَلَی اَلنّٰاسِ فَأَقِیمُوا اَلصَّلاٰةَ وَ آتُوا اَلزَّکٰاةَ وَ اِعْتَصِمُوا بِاللّٰهِ هُوَ مَوْلاٰکُمْ فَنِعْمَ اَلْمَوْلیٰ وَ نِعْمَ اَلنَّصِیرُ (78)

ص :74

و در راه خدا جهاد کنید چنان که شایسته جهاد(در راه)اوست،او شما را (بر همه ی امّت ها)برگزید و در دین(اسلام)هیچ گونه دشواری بر شما قرار نداد،آیین پدرتان ابراهیم(را پیروی کنید)،او که شما را از قبل مسلمان نامید و در این(کتاب نیز مطلب چنین است)تا این پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید،پس نماز بر پا دارید و زکات بپردازید و به خدا تمسّک جویید،که او مولا و سرپرست شماست،پس چه خوب سرپرستی است و چه خوب یاوری.

نکته ها:

می دانیم که گواه بودن،به علم و عدالت نیاز دارد و همه ی مردم نه عادلند و نه آگاه که بتوانند بر دیگران شاهد باشند،بنا بر این،مراد از گواه بودن مسلمانان که در این آیه عنوان شده است،بعضی از آنان هستند که هم به اعمال و رفتار مردم علم دارند و هم امین و عادلند و چنین افرادی همان گونه که در روایات می خوانیم،اهل بیت پیامبر و امامان معصوم(علیهم السلام)هستند که اعمال و رفتار ما بر آنان عرضه می شود.

خداوند در آغاز این سوره،از زلزله عظیم قیامت و عذاب شدید الهی یاد کرد و در پایان سوره از جهاد و نماز و زکات سخن گفت و یادآور شد که او برای همه بندگانش،مولا و سرپرست و یاوری نیکوست،این نکته به ما می آموزد که برای نجات از خطرهای زلزله ی عظیم قیامت و عذاب شدید الهی،بنده ی او باشیم و به او پناه ببریم که «فَنِعْمَ الْمَوْلیٰ وَ نِعْمَ النَّصِیرُ».

نفی «حَرَجٍ » به معنای سخت نبودن احکام الهی نیست،زیرا در همین آیه که می فرماید:جهاد کنید آن گونه که حقّ جهاد است.و ناگفته پیداست که جهاد کار بس سختی است.پس مراد از نبودن حرج در دین آن است که اسلام بن بست ندارد.مثلاً در فرمان جهاد افراد بیمار، لنگ،نابینا،سالمند و زنان و کودکان و ناتوانان معافند،ولی دفاع با همه ی سختی آن وظیفه است.

ص :75

پیام ها

1 ارزش کارها،به انگیزه و شیوه و مقدار آن بستگی دارد.(جهادی ارزش دارد که با تمام توان در راه خدا باشد) «فِی اللّٰهِ حَقَّ جِهٰادِهِ» 2 هم به مردم شخصیت دهید، «اجْتَبٰاکُمْ أَبِیکُمْ تَکُونُوا شُهَدٰاءَ عَلَی النّٰاسِ» و هم سخت گیری نکنید. «مٰا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» 3 در وضع قانون،مراعات توان مردم را بکنیم. «مٰا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» 4 اسلام،دین آسان و احکام آن انعطاف پذیر است.در زمان ها و مکان های مختلف،شایستگی اجرا شدن را دارد. «مٰا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» 5 اسلام آئین ابراهیمی و سابقه بس درخشان دارد. «هُوَ سَمّٰاکُمُ الْمُسْلِمِینَ» 6 پیامبران،پدران امّت ها هستند. «أَبِیکُمْ» 7«مسلمان»نام مبارکی است که از قبل برای ما انتخاب شده است. «مِنْ قَبْلُ» 8 پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)بر اعمال ما گواه است. «لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیداً» 9 نماز و زکات،تشکّر از خداوند است.(باید به شکرانه ی برگزیدگی و سابقه و لیاقت و گواه بودن امّت اسلام،نماز به پا داشت. «فَأَقِیمُوا الصَّلاٰةَ» ...

10 تنها به برگزیده بودن و نام اسلام و مسلمانی تکیه نکنیم،با نماز و زکات و تمسّک به خدا،این افتخارات را پاسداری کنیم. «فَأَقِیمُوا الصَّلاٰةَ وَ آتُوا الزَّکٰاةَ» 11 مشروعیّت ولایت ها و حکومت های بشری در گرو منتهی شدن به ولایت الهی است. «هُوَ مَوْلاٰکُمْ» «الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ»

ص :76

ص :77

ص :78

[تفسیر سوره مؤمنون]

سیمای سوره ی مؤمنون

این سوره که یکصد و هجده آیه دارد،در مکّه نازل شده است.

با توجّه به بیان سیمای مؤمنان و آثار و نشانه های ایمان در آیات ابتدایی این سوره،نام«مؤمنون»برای آن انتخاب گردیده است.البتّه سرگذشت پیامبرانی چون حضرت نوح،هود،موسی و عیسی(علیهم السلام)و پاسخ اقوام مختلف به دعوت آنان در ادامه آمده است.

در فضیلت تلاوت این سوره،امام صادق(علیه السلام)می فرماید:تداوم بر تلاوت این سوره خصوصاً در روزهای جمعه،مایه ی سعادت دنیا و آخرت و همنشینی با پیامبران الهی در فردوس برین می گردد. (1)

ص :79


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

[سوره المؤمنون (23): آیات 1 تا 2]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;قَدْ أَفْلَحَ اَلْمُؤْمِنُونَ (1) اَلَّذِینَ هُمْ فِی صَلاٰتِهِمْ خٰاشِعُونَ (2)

23\2-1

قطعاً مؤمنان رستگار شدند.

همان کسانی که در نمازشان خشوع دارند.

نکته ها:
اشاره

در قرآن،یازده مورد کلمه ی فلاح(رستگاری)با کلمه ی«لعل»(شاید)همراه است: «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» لکن در سه مورد بدون این کلمه و به طور حتمی مطرح شده است،یکی در همین سوره و یکی در سوره ی شمس: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّٰاهٰا» و دیگری در سوره ی اعلی: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکّٰی» .از مقایسه این سه مورد با یکدیگر،روشن می شود که ایمان و تزکیه دارای جوهر واحدی هستند.

برترین و آخرین هدف تمام برنامه های اسلام،فلاح و رستگاری است.در بسیاری از آیات قرآن از تقوا سخن گفته شده و هدف از احکام دین هم رسیدن به تقواست: «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» (1)و آخرین هدف تقوا نیز فلاح است: «وَ اتَّقُوا اللّٰهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (2)جالب است که مهم ترین و آخرین هدف دین اسلام در اوّلین شعار آن آمده است:«قولوا لا اله الا الله تفلحوا»به یگانگی خداوند ایمان آورید و«لا اله الا الله»بگویید تا رستگار شوید.

هر شبانه روز،در اذان و اقامه ی نمازهای یومیّه جمله ی«حی علی الفلاح»را بیست بار بر زبان می آوریم و هدف نهایی را با فریاد رسا اعلام می کنیم،تا راه را گم نکنیم.

اسلام می گوید: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» ، «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکّٰی» (3)کسانی رستگارند که ایمان و

ص :80


1- 1) .بقره،183.
2- 2) .آل عمران،130.
3- 3) .اعلی،14.

تزکیه ی نفس داشته باشند،ولی کفر می گوید: «قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلیٰ» (1)فرعون می گفت:امروز هر کس زور و برتری دارد رستگار است.

کلمه ی«فلاح»به معنای رستن است،شاید دلیل اینکه به کشاورز،«فَلاّح»می گویند آن باشد که وسیله ی رستن دانه را فراهم می کند.دانه که در خاک قرار می گیرد با سه عمل خود را نجات می دهد و به فضای باز می رسد:اوّل آنکه ریشه ی خود را به عمق زمین بند می کند.

دوّم اینکه مواد غذایی زمین را جذب می کند.سوّم آنکه خاک های مزاحم را دفع می کند.

آری،انسان هم برای رهایی خود و رسیدن به فضای باز توحید و نجات از تاریکی های مادّیات و هوسها و طاغوت ها باید مثل دانه همان سه عمل را انجام دهد:اوّل ریشه ی عقاید خود را از طریق استدلال محکم کند.دوّم از امکانات خدادادی آنچه را برای تکامل و رشد معنوی اوست جذب کند.سوّم تمام دشمنان و مزاحمان را کنار زند و هر معبودی جز خدا را با کلمه«لا اله»دفع کند تا به فضای باز توحیدی برسد.

شخصی در حال نماز با ریش خود بازی می کرد،پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)فرمود:اگر او در دل خشوع داشت،در عمل این گونه نماز نمی خواند. (2)

امام صادق(علیه السلام)فرمود:مراد از خشوع در نماز،فرونهادن چشم است. (3)

چه کسانی رستگارند؟

1 عابدان. «وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (4)پروردگارتان را پرستش کنید،شاید رستگار شوید.

2 آنان که اعمالشان ارزشمند و سنگین است. «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوٰازِینُهُ فَأُولٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (5)3 دوری کنندگان از بخل. «وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (6)4 حزب اللّٰه. «أَلاٰ إِنَّ حِزْبَ اللّٰهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (7)حزب خدا رستگارند.

5 اهل ذکر کثیر. «وَ اذْکُرُوا اللّٰهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (8)خدارا بسیار یادکنید تا رستگار شوید.

ص :81


1- 1) .طه،64.
2- 2) .تفسیر کنز الدقائق.
3- 3) .بحار،ج 81،ص 264.
4- 4) .حج،77.
5- 5) .اعراف،8.
6- 6) .حشر،9.
7- 7) .مجادله،22.
8- 8) .انفال،45.

6 تقوا پیشگان. «فَاتَّقُوا اللّٰهَ یٰا أُولِی الْأَلْبٰابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (1)ای خردمندان! تقوا پیشه کنید تا رستگار شوید.

7 مجاهدان. «وَ جٰاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (2)در راه خدا جهاد کنید تا رستگار شوید.

8 توبه کنندگان. «تُوبُوا إِلَی اللّٰهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (3)ای اهل ایمان! همگی توبه کنید تا رستگار شوید.

پیام ها

1 رستگاری مؤمنان حتمی است. «قَدْ أَفْلَحَ» 2 ایمان،شرایط و نشانه هایی دارد. «الْمُؤْمِنُونَ اَلَّذِینَ» ...

3 نماز،در رأس برنامه های اسلامی است. «فِی صَلاٰتِهِمْ» 4 در نماز،حالت و کیفیّت مهم است. «خٰاشِعُونَ»

[سوره المؤمنون (23): آیات 3 تا 6]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ هُمْ عَنِ اَللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (3) وَ اَلَّذِینَ هُمْ لِلزَّکٰاةِ فٰاعِلُونَ (4) وَ اَلَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حٰافِظُونَ (5) إِلاّٰ عَلیٰ أَزْوٰاجِهِمْ أَوْ مٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ (6)

و آنان که از بیهوده روی گردانند.

و همان کسانی که زکات می پردازند.

و آنان که دامان خود را(از گناه)حفظ می کنند.

مگر در مورد همسرانشان یا کنیزانی که به دست آورده اند،پس آنان(در آمیزش با این دو گروه)ملامت نمی شوند.

نکته ها:
اشاره

«لغو»،به کار و سخن بیهوده می گویند.

ص :82


1- 1) .مائده،100.
2- 2) .مائده،35.
3- 3) .نور،31.

دوری و پرهیز از لغو،مخصوص مسلمانان نیست،قرآن درباره ی خوبان اهل کتاب نیز می فرماید: «وَ إِذٰا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ» ... (1)اهل کتاب با ایمان،از لغو گریزانند.

«زکات»در لغت،به معنای رشد و نموّ و پاکیزگی است و در اصطلاح،یک نوع مالیات شرعی و از ارکان و واجبات دین است.

در جامعه اسلامی،پاسداری از نماز و ناموس،بسیار مهم است.در همین چند آیه،نسبت به ناموس با تعبیر «حٰافِظُونَ» و درباره نماز با جمله «عَلیٰ صَلَوٰاتِهِمْ یُحٰافِظُونَ» یاد شده است.

دوری از لغو در دنیا،بهره اش،محفوظ ماندن از لغو در قیامت است. «عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» ، «لاٰ تَسْمَعُ فِیهٰا لاٰغِیَةً» (2)اعراض از لغو،نباید با بدگویی و تندخویی همراه باشد،زیرا در آیه ی دیگر می فرماید: «وَ إِذٰا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرٰاماً» (3)در روایات برای لغو،نمونه هایی آمده است از جمله:سخنی که در آن یاد خدا نباشد و یا غنا و لهویّات باشد. (4)

در روایات می خوانیم:جز با زن عفیفه ازدواج نکنید و با کسی که در مال خود او را امین نمی دانید،هم بستر نشوید. (5)

اهمیّت زکات

زکات،یکی از پنج چیزی است که بنای اسلام بر آن استوار است.

در قرآن 32 بار کلمه«زکات»و 32 بار واژه«برک»آمده،گویا زکات مساوی با برکت است.

پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)افرادی را که زکات نمی دادند،از مسجد بیرون کرد.

حضرت مهدی(علیه السلام)در انقلاب بزرگ خود،با تارکین زکات می جنگد.

کسی که زکات ندهد،هنگام مرگش به او گفته می شود:یهودی بمیر یا مسیحی.

تارک زکات در لحظه ی مرگ از خداوند می خواهد که او را به دنیا باز گرداند تا کار نیک انجام

ص :83


1- 1) .قصص،52 تا 55.
2- 2) .غاشیه،11.
3- 3) .فرقان،72.
4- 4) .تفسیر نور الثقلین.
5- 5) .تفسیر نور الثقلین؛کافی،ج 5،ص 453.

دهد،امّا مهلت او پایان یافته است.

امام صادق(علیه السلام)فرمود:اگر مردم زکات بدهند،هیچ فقیری در زمین باقی نمی ماند.

پیام ها

1 نشانه ی ایمان،دوری از لغو است. «وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» (مؤمن باید در تمام کارها و سخنان خود هدف صحیح داشته باشد) 2 دوری از لغو،به اندازه ای مهم است که بین نماز و زکات ذکر شده است.

«خٰاشِعُونَ

مُعْرِضُونَ

لِلزَّکٰاةِ فٰاعِلُونَ»

3 اهمیّت زکات مانند اهمیّت نماز است.(در 28 آیه،نماز و زکات در کنار هم آمده است) «فِی صَلاٰتِهِمْ خٰاشِعُونَ، لِلزَّکٰاةِ فٰاعِلُونَ» 4 اعتقاد به تنهایی کافی نیست،عمل هم لازم است. «الْمُؤْمِنُونَ ... فٰاعِلُونَ» 5 حیا شرط ایمان است. «لِفُرُوجِهِمْ حٰافِظُونَ» (آلودگی جنسی نشانه ی ضعف ایمان است) 6 شهوت،طغیانگر است و به کنترل و حفاظت نیاز دارد. «حٰافِظُونَ» 7 در ارضای غریزه ی جنسی،محدودیّت لازم است ولی ممنوعیّت خلاف فطرت است. «إِلاّٰ عَلیٰ أَزْوٰاجِهِمْ» 8 حیای نابجا ممنوع.همین که اسلام،انجام کاری را اجازه داد،همه ی سنّت ها و عادت ها و سلیقه های شخصی و مخالف دین،محکوم است. «غَیْرُ مَلُومِینَ»

[سوره المؤمنون (23): آیات 7 تا 11]

اشاره

فَمَنِ اِبْتَغیٰ وَرٰاءَ ذٰلِکَ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلعٰادُونَ (7) وَ اَلَّذِینَ هُمْ لِأَمٰانٰاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رٰاعُونَ (8) وَ اَلَّذِینَ هُمْ عَلیٰ صَلَوٰاتِهِمْ یُحٰافِظُونَ (9) أُولٰئِکَ هُمُ اَلْوٰارِثُونَ (10) اَلَّذِینَ یَرِثُونَ اَلْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ (11)

پس هر کس فراتر از این(همسر و کنیز)طلب کند،پس آنانند که متجاوزند.

و(مؤمنان رستگار)کسانی هستند که امانت ها و پیمان های خود را رعایت می کنند.

ص :84

و آنان بر نمازهای خود مواظبت دارند.

آنان وارثانند.

کسانی که بهشت برین را ارث می برند و در آن جاودانه خواهند ماند.

نکته ها:
اشاره

کلمه ی«فردوس»به معنای بوستان،برترین جای بهشت می باشد. (1)و چون به جای جنّت بکار رفته،برای آن ضمیر مؤنث آمده است.

امام صادق(علیه السلام)در پاسخ از حکم استمناء،آیه ی 7 را تلاوت فرمودند. (2)

اهمّیت امانت در روایات

به نماز و روزه و حجّ مردم ننگرید،به صداقت و امانتداری آنان بنگرید. (3)

پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)در آخرین لحظه های عمر خود به حضرت علی(علیه السلام) فرمود:«اد الامانة الی البر و الفاجر فیما قل و جل حتی الخیط و المخیط»امانت را به صاحبش برگردان،چه نیکوکار باشد و چه گناهکار،ارزشمند باشد یا ناچیز،اگر چه مقداری نخ باشد و یا پارچه و لباسی دوخته شده. (4)

همه ی نعمت های مادّی،معنوی و سیاسی،امانت الهی هستند.(امام خمینی(ره)فرمود:

جمهوری اسلامی امانت الهی است) قرآن کریم برخی از اهل کتاب را که امانتدار هستند،ستوده است. «وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتٰابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطٰارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ» (5)اگر به برخی از اهل کتاب،مال فراوانی به امانت بسپاری،آن را به تو برمی گرداند.

ص :85


1- 1) .تفسیر درّ المنثور.
2- 2) .وسائل،ج 18،ص 575.
3- 3) .میزان الحکمة و سفینة البحار،واژه«امانت».
4- 4) .بحار،ج 77،ص 273.
5- 5) .آل عمران،75.
پیام ها

1 قانون شکنی،تجاوز به حدودی که خداوند تعیین نموده می باشد. «العٰادُونَ» 2 به سراغ گناه رفتن نیز گناه است. «أَبْتَغِی اَلعٰادُونَ» 3 مؤمن،متعهّد است. «عَهْدِهِمْ رٰاعُونَ» خلف وعده،نشانه ی ضعف ایمان است.

4 مراعات عهد و پیمان لازم است،گرچه در عمل نتوانیم وفا کنیم. «رٰاعُونَ» نه «موفون» 5 در معرّفی سیمای مؤمنان،نماز هم در ابتدا مطرح شد: «فِی صَلاٰتِهِمْ خٰاشِعُونَ» و هم در پایان «عَلیٰ صَلَوٰاتِهِمْ یُحٰافِظُونَ» این تکرار و تأکید،نشان اهمیّت نماز است.

[سوره المؤمنون (23): آیات 12 تا 14]

اشاره

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اَلْإِنْسٰانَ مِنْ سُلاٰلَةٍ مِنْ طِینٍ (12) ثُمَّ جَعَلْنٰاهُ نُطْفَةً فِی قَرٰارٍ مَکِینٍ (13) ثُمَّ خَلَقْنَا اَلنُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا اَلْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا اَلْمُضْغَةَ عِظٰاماً فَکَسَوْنَا اَلْعِظٰامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْنٰاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبٰارَکَ اَللّٰهُ أَحْسَنُ اَلْخٰالِقِینَ (14)

و همانا ما انسان را از عصاره ای از گِل آفریدیم.

سپس او را به صورت نطفه در جایگاهی استوار قرار دادیم.

سپس از نطفه،لخته خونی آفریدیم،آن گاه لخته خون را پاره گوشتی ساختیم و پاره گوشت را به صورت استخوان هایی در آوردیم،و استخوان ها را با گوشت پوشاندیم،سپس آن را آفرینش تازه ای دادیم، پس شایسته ی تکریم و تعظیم است خداوندی که بهترین آفرینندگان است.

نکته ها:

کلمه ی «سُلاٰلَةٍ » به معنای عصاره و کلمه «عَلَقَةً » به معنای خون غلیظ و بسته شده و کلمه

ص :86

«مُضْغَةً »

به معنای پاره گوشت بدون استخوان است.

امام باقر(علیه السلام)فرمودند:مراد از «خَلْقاً آخَرَ» دمیده شدن روح در بدن است. (1)

مراد از «أَحْسَنُ الْخٰالِقِینَ» به فرموده امام رضا(علیه السلام)آن است که قدرت آفریدن را خدا به دیگران نیز داده،مثلاً حضرت عیسی از طرف خداوند می آفریند. (2)«أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ اَلطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ» (3)دلائل بهترین خالق بودن خداوند بسیار است از جمله:

الف:خالقیّت او دائمی است.

ب:محدودیّت به اشیای خاصّی ندارد.

ج:تنوّع در آن نامحدود است.

د:از ساده ترین چیز مهم ترین را می سازد.

ه:مواد اوّلیه اش از خودش می باشد.

و:در ساختن تقلید نمی کند.

ز:پشیمانی و تردید در او راه ندارد.

ح:بر اساس رحمت می آفریند،و تمام ساخته هایش هدفدار است.

ط:ساخته او با نظام هستی هماهنگ است.

پیام ها

1 یاد گذشته ها و ضعف های انسان و توجّه به قدرت و لطف خداوند،زمینه ای است برای تقویت ایمان و عبادت بیشتر. «لَقَدْ خَلَقْنَا» 2 آفرینش انسان در چند مرحله انجام گرفته است.«طین نطفة علقة»...

3 با این که مادر انواع حرکت ها را دارد،ولی رحم او برای فرزند،جایگاهی مطمئن است. «قَرٰارٍ مَکِینٍ» 4 تمام مراحل آفرینش،زیر نظر خداوند است. «فَخَلَقْنَا فَکَسَوْنَا أَنْشَأْنٰاهُ»

ص :87


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .بحار،ج 4،ص 147.
3- 3) .آل عمران،49.

5 ارزش انسان به روح اوست. «خَلْقاً آخَرَ» 6 خودشناسی،مقدّمه ی خداشناسی است. «نُطْفَةً، عَلَقَةً، مُضْغَةً فَتَبٰارَکَ اللّٰهُ أَحْسَنُ الْخٰالِقِینَ»

[سوره المؤمنون (23): آیات 15 تا 16]

اشاره

ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذٰلِکَ لَمَیِّتُونَ (15) ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ تُبْعَثُونَ (16)

سپس بدون تردید بعد از آن(مراحل)می میرید.

آن گاه شما روز قیامت برانگیخته می شوید.

نکته ها:

خداوند در این آیات،مردن را قطعی و حتمی شمرده است،در این جا ذکر کلامی از امیر المؤمنین(علیه السلام)مناسب است:

«فلو أن احدا یجد الی البقاء سلما او لدفع الموت سبیلا لکان ذلک سلیمان بن داوود(علیه السلام)الذی سخر له ملک الجن و الانس،مع النبوة و عظیم الزلفة...رمته قسی الفناء بنبال الموت». (1)حضرت فرمود:اگر کسی برای ماندن همیشگی در دنیا چاره ای می اندیشید یا برای برطرف کردن مرگ راهی می یافت،او سلیمان پسر داود(علیه السلام)بود که بر جن و انس حکومت داشت،علاوه بر آن که پیامبر بود و مقام و منزلتی بزرگ داشت...(با این حال)کمان های نیستی با تیرهای مرگ،او را از پای درآوردند(و از جهان هستی رخت بربست).

آیه ی قبل سیر تکامل خلقت انسان را بیان و خداوند به خود تبریک گفت،این دو آیه نیز مراحل نهایی تکامل را پس از مرگ بیان می کند.

پیام ها

1 مرگ نابود شدن نیست،مرحله ای از تکامل است. «ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذٰلِکَ لَمَیِّتُونَ» 2 مرگ،سرنوشت قطعی انسان است. «ثُمَّ إِنَّکُمْ ... لَمَیِّتُونَ» («ان»و حرف«لام»و جمله ی اسمیّه همه نشانه ی تأکید است)

ص :88


1- 1) .نهج البلاغه،خطبه 182.

3 آفرینش انسان،هدفدار است. «ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ تُبْعَثُونَ» 4 میان مرگ و رستاخیز فاصله طولانی است.( «ثُمَّ » نشان فاصله ی طولانی است)

[سوره المؤمنون (23): آیه 17]

اشاره

وَ لَقَدْ خَلَقْنٰا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرٰائِقَ وَ مٰا کُنّٰا عَنِ اَلْخَلْقِ غٰافِلِینَ (17)

و همانا ما بالای سر شما هفت راه(هفت آسمان)آفریدیم،و ما از خلق(و جهان هستی)غافل نبوده ایم.

نکته ها:

شاید مراد از کلمه «طَرٰائِقَ » ،راه عبور فرشتگان و یا راه و مدار حرکت کرات باشد و ممکن است منظور،هفت آسمان باشد که به یکدیگر راه دارند.

آیات قبل،آفرینش انسان را طرح کرد و این آیه آفرینش آسمان ها را.

پیام ها

1 خداوند،هم خالق است و هم ناظر.(عالم محضر خداست) «وَ مٰا کُنّٰا عَنِ الْخَلْقِ غٰافِلِینَ» 2 آفریدن و تدبیر جهان هستی،مدیریّت دائمی لازم دارد. «مٰا کُنّٰا عَنِ الْخَلْقِ غٰافِلِینَ»

[سوره المؤمنون (23): آیه 18]

اشاره

وَ أَنْزَلْنٰا مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنّٰاهُ فِی اَلْأَرْضِ وَ إِنّٰا عَلیٰ ذَهٰابٍ بِهِ لَقٰادِرُونَ (18)

و از آسمان،آبی به اندازه ی(معین)فرو فرستادیم،و آن را در زمین جای دادیم و همانا ما بر بردن آن قادریم.

پیام ها

1 قدرت خداوند،در دادن و گرفتن نعمت ها یکسان است. «أَنْزَلْنٰا ذَهٰابٍ» 2 قطره های باران،حساب و کتاب دارد. «بِقَدَرٍ» (باران یک پدیده ی طبیعی بی هدف و بی حساب نیست).

ص :89

3 ذخیره سازی آب از الطاف الهی و نشانه ی غافل نبودن از خلق است. «وَ مٰا کُنّٰا عَنِ الْخَلْقِ غٰافِلِینَ وَ أَنْزَلْنٰا ... فَأَسْکَنّٰاهُ» 4 خداوند بر پدیده ها حاکم است. «وَ إِنّٰا عَلیٰ ذَهٰابٍ بِهِ» 5 فکر نکنیم نعمت ها همیشگی است. «عَلیٰ ذَهٰابٍ بِهِ لَقٰادِرُونَ»

[سوره المؤمنون (23): آیات 19 تا 20]

اشاره

فَأَنْشَأْنٰا لَکُمْ بِهِ جَنّٰاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنٰابٍ لَکُمْ فِیهٰا فَوٰاکِهُ کَثِیرَةٌ وَ مِنْهٰا تَأْکُلُونَ (19) وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْنٰاءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآکِلِینَ (20)

پس به وسیله ی آن(آب)برای شما باغ هایی از خرما و انگور پدید آوردیم که در آن باغها برای شما میوه های فراوانی است و از آنها می خورید.

و(نیز)درختی که از طور سینا می روید،(و)روغن و نان خورش برای خورندگان به بار می آورد.

پیام ها

1 آب،سرچشمه ی حیات گیاهان و نباتات است. «فَأَنْشَأْنٰا لَکُمْ بِهِ» 2 درختان و گیاهان،برای استفاده ی انسان ها آفریده شده اند.(کلمه ی «لَکُمْ » دو بار در آیه ی 19 به کار رفته است).

3 در میان میوه ها،بعضی مثل خرما و انگور حساب دیگری دارد. «نَخِیلٍ وَ أَعْنٰابٍ» 4 خداوند حکیم،نیازهای مادّی انسان را تأمین کرده است. «نَخِیلٍ وَ أَعْنٰابٍ» 5 تولید خداوند بیش از مصرف انسان هاست. «فَوٰاکِهُ کَثِیرَةٌ وَ مِنْهٰا تَأْکُلُونَ» 6 آنچه را که خداوند آفریده،مفید و مبارک است. «فَوٰاکِهُ کَثِیرَةٌ تَأْکُلُونَ صِبْغٍ» (ولی آن جا که زیان و خرابی است،کار انسان است،چنان که در آیه 67 سوره نحل می خوانیم: «تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً» شما از آن شراب درست می کنید) 7 هر منطقه ای برای درخت و گیاه مخصوصی مناسب است. «تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْنٰاءَ»

ص :90

8 بعضی زمین ها از نظر معنوی و مادّی مبارکند.(طور سینا محل نزول وحی و محل رویش درختان زیتون است). «مِنْ طُورِ سَیْنٰاءَ» 9 روغن زیتون،یکی از نعمت های الهی است. «تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ»

[سوره المؤمنون (23): آیات 21 تا 22]

اشاره

وَ إِنَّ لَکُمْ فِی اَلْأَنْعٰامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُمْ مِمّٰا فِی بُطُونِهٰا وَ لَکُمْ فِیهٰا مَنٰافِعُ کَثِیرَةٌ وَ مِنْهٰا تَأْکُلُونَ (21) وَ عَلَیْهٰا وَ عَلَی اَلْفُلْکِ تُحْمَلُونَ (22)

23\22-21

و همانا برای شما در چهارپایان عبرتی است،از آنچه در شکم آنهاست (شیر)به شما می نوشانیم و برای شما در آنها منافع زیادی است و از (گوشت)آنها می خورید.

و بر آنها و بر کشتی ها سوار می شوید.

پیام ها

1 چهارپایان برای انسان آفریده شده اند.(در آیه دو بار کلمه «لَکُمْ » آمده است) 2 حتّی حیوانات را ساده ننگریم. «لَعِبْرَةً» استخراج آهن از خاک نیاز به صدها کارشناس،متخصّص و ابزار دارد،ولی خداوند شیر را از دل علف بیرون می کشد و با همین قدرت در قیامت انسان ها را از دل خاک بیرون خواهد کشید. «لَعِبْرَةً» 3 شیر،یکی از نعمت هایی است که قرآن به آن توجّه دارد. «نُسْقِیکُمْ» 4 میوه ها و روغن گیاهی،بر غذاهای حیوانی مقدّم است.اوّل نام«نخیل،اعناب، زیتون»بعد فرمود: «نُسْقِیکُمْ، تَأْکُلُونَ» 5 شیر،گوشت و سواری،قسمتی از منافع حیوانات است. «لَکُمْ فِیهٰا مَنٰافِعُ کَثِیرَةٌ» به راه افتادن کارخانجات لبنیات،چرم سازی،کنسروسازی،ریسندگی، بافندگی و ایجاد اشتغال و بهره دهی برای میلیون ها انسان،منافع جنبی

ص :91

حیوانات است.

6 نقش کشتی را در حمل و نقل ساده ننگریم.(صدها فرمول دست به دست هم می دهد تا این امکان فراهم می شود) «عَلَی الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ»

[سوره المؤمنون (23): آیه 23]

اشاره

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا نُوحاً إِلیٰ قَوْمِهِ فَقٰالَ یٰا قَوْمِ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ مٰا لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرُهُ أَ فَلاٰ تَتَّقُونَ (23)

و همانا نوح را به سوی قومش فرستادیم،پس(به آنها)گفت:ای قوم من! خداوند(یکتا)را بپرستید.جز او هیچ خدایی برای شما نیست،آیا پروا نمی کنید؟

نکته ها:

خداوند در آیات قبل،از آفرینش انسان و آنچه در زمینه ی تأمین منافع مادّی اوست سخن گفت و در این آیات به تأمین غذای فکری و عقیدتی او می پردازد.

پیام ها

1 در تبلیغ دین،مردم را با محبّت مورد خطاب قرار دهید. «یٰا قَوْمِ» 2 دعوت به توحید،اوّلین وظیفه ی انبیاست.(در تبلیغ،به مسائل اصلی توجّه کنید) «اعْبُدُوا اللّٰهَ» 3 روح پرستش در باطن انسان وجود دارد،انبیا مورد پرستش را بیان می کنند.

«اعْبُدُوا اللّٰهَ مٰا لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرُهُ»

4 به سراغ غیر خدا رفتن،بی پروایی است. «أَ فَلاٰ تَتَّقُونَ»

[سوره المؤمنون (23): آیه 24]

اشاره

فَقٰالَ اَلْمَلَأُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مٰا هٰذٰا إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ وَ لَوْ شٰاءَ اَللّٰهُ لَأَنْزَلَ مَلاٰئِکَةً مٰا سَمِعْنٰا بِهٰذٰا فِی آبٰائِنَا اَلْأَوَّلِینَ (24)

ص :92

پس اشراف قوم او که کافر شدند،گفتند:این نوح جز انسانی همانند شما نیست،او می خواهد بر شما برتری جوید،اگر خداوند می خواست(برای ما پیامبری بفرستد)قطعاً فرشتگانی می فرستاد.ما این(دعوت نوح)را در میان(تاریخ)پدران قبلی خود نشنیده ایم.

پیام ها

1 اشراف،در خط مقدّم مخالفان انبیا بودند. «الْمَلَأُ» 2 حُبّ ذات،غریزه ای عمیق در انسان هاست.(انسان از این که کسی بر او برتری یابد نگران است) «یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ» 3 تهمت برتری جویی،وسیله ی تبلیغات کفّار است. «یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ» 4 انسان متکبّر،برای خدا هم تکلیف معیّن می کند. «لَوْ شٰاءَ اللّٰهُ لَأَنْزَلَ مَلاٰئِکَةً» 5 کافران کمال را نقص می پندارند. «مٰا هٰذٰا إِلاّٰ بَشَرٌ ... لَأَنْزَلَ مَلاٰئِکَةً» (انسان بودن انبیا برای راهنمایی بشر کمال است،امّا کفّار می گفتند:او نباید بشر باشد) 6 در برابر منطق صحیح،به تاریخ و تقلید نیاکان و فرهنگ ملّی خود تکیه نکنید و مدافع وضع موجود نباشید. «مٰا سَمِعْنٰا بِهٰذٰا»

[سوره المؤمنون (23): آیات 25 تا 26]

اشاره

إِنْ هُوَ إِلاّٰ رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتّٰی حِینٍ (25) قٰالَ رَبِّ اُنْصُرْنِی بِمٰا کَذَّبُونِ (26)

او نیست جز مردی که در او نوعی جنون است،پس تا مدّتی درباره ی او صبر کنید.(تا از جنون نجات یابد یا بمیرد یا ما تکلیف خود را با او روشن کنیم)

نوح گفت:پروردگارا! مرا در برابر تکذیب آنان یاری فرما.

پیام ها

1 شنیدن تاریخ گذشتگان،مایه ی تسلّی آیندگان است.(ای پیامبر! به انبیای قبل نیز نسبت جنون می دادند) «رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ»

ص :93

2 برخی که نمی توانند رشد کنند،مقام بزرگان را پایین می آورند. «رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ» 3 غرور و لجاجت،سبب می شود که به عاقل ترین مردم نسبت جنون داده شود.

«رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ»

4 سران کفر،دعوت انبیا را یک حادثه روحی و روانی می پندارند و می گویند:

صبر کنید هیجان ها و ادّعاهای او تمام می شود. «فَتَرَبَّصُوا» 5 توکّل و دعا،بزرگ ترین اهرم در برابر تهمت ها و تحقیرهاست. «قٰالَ رَبِّ» 6 درخواست کمک از خداوند برای پیروزی ایمان بر کفر است،نه پیروزی فرد بر فرد. «انْصُرْنِی بِمٰا کَذَّبُونِ» نفرمود:«انصرنی علیهم»

[سوره المؤمنون (23): آیه 27]

اشاره

فَأَوْحَیْنٰا إِلَیْهِ أَنِ اِصْنَعِ اَلْفُلْکَ بِأَعْیُنِنٰا وَ وَحْیِنٰا فَإِذٰا جٰاءَ أَمْرُنٰا وَ فٰارَ اَلتَّنُّورُ فَاسْلُکْ فِیهٰا مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اِثْنَیْنِ وَ أَهْلَکَ إِلاّٰ مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ اَلْقَوْلُ مِنْهُمْ وَ لاٰ تُخٰاطِبْنِی فِی اَلَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (27)

پس ما به نوح وحی کردیم:زیر نظر ما و(مطابق دستور و آموزش و)وحی ما کشتی بساز.پس همین که فرمان(قهر)ما آمد و(آب از)تنور جوشید، از تمام حیوانات یک جفت(نر و ماده)و(نیز)اهل خود را در کشتی وارد کن،مگر کسی از آنان را که قبلاً درباره ی او سخن به میان آمده(و وعده ی هلاکتش داده شده)،و درباره ی ستمگران با من سخن مگو(و نزد من از آنان شفاعت مکن)که قطعاً آنان غرق خواهند شد.

نکته ها:

امام باقر(علیه السلام)فرمود:حضرت نوح(علیه السلام)950 سال مردم را پنهانی و آشکارا به توحید دعوت کرد،تا آنجا که خداوند با جمله ی «لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلاّٰ مَنْ قَدْ آمَنَ» (1)به او فرمود:جز آنها که به تو ایمان آورده اند،دیگر ایمان نخواهند آورد،پس نوح گفت:نسل آنان نیز قابل

ص :94


1- 1) .هود،36.

هدایت نیستند. «وَ لاٰ یَلِدُوا إِلاّٰ فٰاجِراً کَفّٰاراً» (1)سپس خداوند فرمان ساختن کشتی را داد. (2)

پیام ها

1 دعای انبیا مستجاب می شود. «رَبِّ انْصُرْنِی فَأَوْحَیْنٰا» 2 صنعت،یک الهام الهی است. «فَأَوْحَیْنٰا أَنِ اصْنَعِ» 3 تقاضای نصرت الهی،با تلاش انسان منافاتی ندارد. «اصْنَعِ الْفُلْکَ» انبیا در کنار دعاهای خود کار هم می کردند.

4 افراد تحقیر شده را حمایت کنیم.(مردم تو را مجنون می پندارند ولی تو زیر نظر ما هستی) «بِأَعْیُنِنٰا» 5 اگر در تمام کارها مطابق وحی عمل کنیم،موفّق می شویم. «اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنٰا وَ وَحْیِنٰا» 6 با اراده ی خدا از تنور آتش،آب می جوشد. «فٰارَ التَّنُّورُ» (شاید فوران آب از تنور،نشانه ی زمان حادثه باشد) 7 نگذارید نسل حیوانات منقرض شود. «مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ» 8 حتّی همسر و فرزند پیامبر هم اگر نااهل باشند،مورد قهر الهی قرار می گیرند.

«إِلاّٰ مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ»

9 شفاعت،همه جا کارساز نیست. «وَ لاٰ تُخٰاطِبْنِی» شفاعت انبیا با اذن الهی است.

10 مشرک،ظالم است. «فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا» 11 عاقبت ظلم،هلاکت است. «ظَلَمُوا مُغْرَقُونَ» 12 گاهی،آبی که مایه ی حیات است،مایه ی هلاک می شود. «مُغْرَقُونَ»

ص :95


1- 1) .نوح،27.
2- 2) .بحار،ج 11،ص 331.(این حدیث امام باقر(علیه السلام)را در مدینه کنار قبر مطهرش نوشتم)

[سوره المؤمنون (23): آیه 28]

اشاره

فَإِذَا اِسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَکَ عَلَی اَلْفُلْکِ فَقُلِ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی نَجّٰانٰا مِنَ اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِینَ (28)

پس هنگامی که تو و همراهانت بر کشتی سوار شدید،بگو:حمد و سپاس برای خداوندی است که ما را از گروه ستمگران نجات داد.

پیام ها

1 دوری از ستمگران و نجات از سلطه ی آنان،یکی از نعمت های الهی است.

«الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِی نَجّٰانٰا»

2 برای هر نعمتی شکری لازم است. «الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِی نَجّٰانٰا» 3 بهترین صیغه ی شکر،کلمه مبارکه ی «الْحَمْدُ لِلّٰهِ» است.

4 به خاطر نابودی و هلاکت دیگران خدا را شکر نکنید،بلکه برای نجات خود شکر کنید. «نَجّٰانٰا» نفرمود:«اهلکهم» 5 کشتی،وسیله ی است ولی نجات کار خداوند است. «نَجّٰانٰا»

[سوره المؤمنون (23): آیات 29 تا 30]

اشاره

وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلاً مُبٰارَکاً وَ أَنْتَ خَیْرُ اَلْمُنْزِلِینَ (29) إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ وَ إِنْ کُنّٰا لَمُبْتَلِینَ (30)

و بگو:پروردگارا! مرا با نزولی پر برکت فرودآور که تو بهترین فرود آورندگانی.

البتّه در این داستان نشانه هایی است،و همانا ما آزمایش کنندگانیم.(قوم نوح و دیگران را بارها آزمایش کردیم تا زمینه ی توبه و رشد خود را نشان دهند)

نکته ها:
اشاره

در حدیث می خوانیم:رسول خدا(صلوات اللّٰه علیه)به علی(علیه السلام)فرمود:هر گاه وارد منزلی شدی آیه(29)را تلاوت کن تا خداوند از خیر آن جا کامیابت کند و شرّش را از تو دور سازد. (1)

ص :96


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.
یاد خدا در هر حال

در دعوت به توحید. «اعْبُدُوا اللّٰهَ» (1)در ساختن کشتی با الهام خداوند. «اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنٰا وَ وَحْیِنٰا» (2)در سوار شدن،با حمد الهی. «فَإِذَا اسْتَوَیْتَ ... فَقُلِ الْحَمْدُ لِلّٰهِ» (3)در حرکت با نام خدا. «بِسْمِ اللّٰهِ مَجْرٰاهٰا وَ مُرْسٰاهٰا» (4)در توقّف،با دعا به درگاه او. «رَبِّ أَنْزِلْنِی» (5)

پیام ها

1 ابتدا خداوند را بر نعمت های گذشته شکر کنیم،سپس از او نعمت جدیدی بخواهیم. «الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِی رَبِّ أَنْزِلْنِی» 2 در دعا و مناجات،خداوند را با آن نامی بخوانیم که با نیازمان تناسب داشته باشد. «أَنْزِلْنِی خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ» 3 مطالب تاریخی قرآن،آیه ی هدایت و مایه ی رشد است.(نه سرگرمی و خاطره) «لَآیٰاتٍ» 4 سنّت خداوند،بر آزمایش مردم در هر حال است،و ماجرای نوح نیز یکی از نمونه های آزمایش الهی است. «لَمُبْتَلِینَ»

[سوره المؤمنون (23): آیات 31 تا 32]

اشاره

ثُمَّ أَنْشَأْنٰا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ (31) فَأَرْسَلْنٰا فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ أَنِ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ مٰا لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرُهُ أَ فَلاٰ تَتَّقُونَ (32)

سپس بعد از قوم نوح،نسل دیگری پدید آوردیم.

و در میان آنان(نیز) پیامبری از خودشان فرستادیم که(به آنان گفت:)خدا را بپرستید.جز او معبودی برای شما نیست،پس آیا پروا نمی کنید؟

ص :97


1- 1) .مؤمنون،23.
2- 2) .مؤمنون،27.
3- 3) .مؤمنون،28.
4- 4) .هود،41.
5- 5) .مؤمنون،29.
پیام ها

1 خداوند برای هر امّتی پیامبری فرستاده است. «قَرْناً آخَرِینَ فَأَرْسَلْنٰا» 2 پیامبر باید از خود مردم باشد.(تا الگویی عملی و درد آشنا داشته باشند و حجّت بر آنان تمام باشد) «مِنْهُمْ» 3 عبادت خدا همراه با نفی شرک ارزش دارد. «أَنِ اعْبُدُوا اللّٰهَ مٰا لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرُهُ» 4 گرایش به توحید،به تقوا نیاز دارد. «أَنِ اعْبُدُوا اللّٰهَ ... أَ فَلاٰ تَتَّقُونَ»

[سوره المؤمنون (23): آیه 33]

اشاره

وَ قٰالَ اَلْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِلِقٰاءِ اَلْآخِرَةِ وَ أَتْرَفْنٰاهُمْ فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا مٰا هٰذٰا إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمّٰا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَ یَشْرَبُ مِمّٰا تَشْرَبُونَ (33)

و اشرافی از قوم آن پیامبر که کفر ورزیدند و دیدار قیامت را تکذیب نمودند و آنان را در دنیا در ناز و نعمت قرار داده بودیم(در پاسخ رسولشان،به مردم)گفتند:این،جر انسانی مثل شما نیست،از هر چه می خورید می خورد،و از هر چه می نوشید می نوشد.

پیام ها

1 دعوت انبیا بر اساس آزاد سازی مردم از سلطه ی اشراف و ستمگران است و به همین دلیل،اشراف بیش از دیگران با انبیا مخالفت می کنند. «قٰالَ الْمَلَأُ» 2 مخالفان چون جرأت ندارند که منطق و اصل اصلاحات انبیا را نفی کنند، می گویند:انبیا لایق آن اصلاحات نیستند. «بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» 3 زندگی انبیا،یک زندگی عادّی است. «یَأْکُلُ یَشْرَبُ» 4 اشراف از مسائل معنوی و علمی غافلند. «یَأْکُلُ یَشْرَبُ» (امیر المؤمنین(علیه السلام)می فرماید:حسادت آنان سبب گفتن این کلمات شد. (1))

ص :98


1- 1) .بحار،ج 32،ص 97.

[سوره المؤمنون (23): آیات 34 تا 36]

اشاره

وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخٰاسِرُونَ (34) أَ یَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذٰا مِتُّمْ وَ کُنْتُمْ تُرٰاباً وَ عِظٰاماً أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ (35) هَیْهٰاتَ هَیْهٰاتَ لِمٰا تُوعَدُونَ (36)

و اگر از بشری همانند خودتان اطاعت کنید،قطعاً زیانکارید.

آیا(آن پیامبر)به شما وعده می دهد که وقتی مردید و خاک و استخوان هایی(پوسیده)شدید،شما(از قبر)بیرون آورده می شوید؟!

دور است دور،آنچه به شما وعده داده شده است.

نکته ها:
اشاره

در قرآن،کلمه ی «هَیْهٰاتَ » دو بار،آن هم در همین آیه به کار رفته است،که سران کفر وقوع قیامت را بسیار دور می پندارند.

شعارهای کفّار

پیامبر یک انسان معمولی است. «بَشَراً» بر دیگران امتیازی ندارد. «مِثْلَکُمْ» پیروی از پیامبران خسارت است. «لَخٰاسِرُونَ» قیامت و زندگی دوباره دور است. «هَیْهٰاتَ هَیْهٰاتَ» (چون انبیا مکرّر و همیشه وعده ی قیامت می دادند، «تُوعَدُونَ» مخالفان هم کلمه «هَیْهٰاتَ » را تکرار کردند) آنچه ذکر شد،برخی از شعارهای لجوجانه یا فریبنده ی کافران و حقّ ستیزان است.آنان با تبلیغات گسترده،پیروی از پیامبران را خسارت می دانند ولی هدفشان این است که مردم را مطیع خود سازند و با شعار آزادی،ملّت ها را به بردگی کشانند.

ص :99

[سوره المؤمنون (23): آیات 37 تا 38]

اشاره

إِنْ هِیَ إِلاّٰ حَیٰاتُنَا اَلدُّنْیٰا نَمُوتُ وَ نَحْیٰا وَ مٰا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ (37) إِنْ هُوَ إِلاّٰ رَجُلٌ اِفْتَریٰ عَلَی اَللّٰهِ کَذِباً وَ مٰا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ (38)

جز این زندگی دنیا چیز دیگری نیست،می میریم و زندگی می کنیم و ما (هرگز پس از مرگ)برانگیخته نخواهیم شد.

او جز مردی که بر خدا دروغ می بندد نیست،و ما هرگز به او ایمان نخواهیم آورد.

پیام ها

1 افراد مغرور جز راه خود،راه دیگری را تصور نمی کنند. «إِنْ هِیَ» 2 آخوربین،آخربین نمی شود. «إِلاّٰ حَیٰاتُنَا الدُّنْیٰا» (دنیاگرایان،کوته فکران جامعه هستند) 3 کفّار،خدا را قبول داشتند ولی معاد و نبوّت را نمی پذیرفتند. «افْتَریٰ عَلَی اللّٰهِ» 4 اهل کفر،با شعار«حفظ حریم و قداست الهی»اولیا و وعده های الهی را رد می کنند. «افْتَریٰ عَلَی اللّٰهِ» 5 گاهی جامعه به قدری سقوط می کند که حامیان واقعی دین به عنوان دروغگو و کافران مغرور به عنوان حامی حریم خدا معرفی می شوند. «افْتَریٰ عَلَی اللّٰهِ»

[سوره المؤمنون (23): آیات 39 تا 42]

اشاره

قٰالَ رَبِّ اُنْصُرْنِی بِمٰا کَذَّبُونِ (39) قٰالَ عَمّٰا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نٰادِمِینَ (40) فَأَخَذَتْهُمُ اَلصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنٰاهُمْ غُثٰاءً فَبُعْداً لِلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِینَ (41) ثُمَّ أَنْشَأْنٰا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِینَ (42)

(پیامبرشان)گفت:پروردگارا! مرا در برابر تکذیب های آنان یاری فرما.

(خداوند)فرمود:قطعاً به زودی پشیمان خواهند شد.

پس(قهر خدا آمد و)بانگ مرگبار که سزاوارش بودند آنان را فراگرفت،و آنان را همچون خاشاکی که بر آب افتد قرار دادیم،پس دور باد گروه ستمگر(از رحمت خدا).

ص :100

آن گاه بعد از(هلاکت)این گروه،نسل های دیگری پدید آوردیم.

پیام ها

1 تکیه گاه انبیا خداست. «رَبِّ» 2 کلمه ی«ربّ»بهترین کلمه برای دعاست.بعد از کلمه ی«الله»بیشترین کلمه در قرآن کلمه ی«رب»است و معمولاً در همه ی دعاها به کار رفته است.

3 کفّار و مجرمان به زودی پشیمان خواهند شد.(وجدان ها،روزی بیدار خواهد شد.) «نٰادِمِینَ» 4 بیان تاریخ و هلاکت اقوام پیشین،برای پیامبر اسلام(صلوات اللّٰه علیه)مایه ی آرامش و برای کفّار مکّه وسیله ی تهدید است. «فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ» ...

5 دعای انبیا مستجاب است. «رَبِّ فَأَخَذَتْهُمُ» 6 قهر خدا بر اساس عدل است. «الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ» 7 مخالفان انبیا،هم شکنجه ی روحی دارند، «نٰادِمِینَ» هم شکنجه ی جسمی، «غُثٰاءً» و هم در قیامت گرفتارند.

8 قهر خدا شکننده است. «غُثٰاءً» 9 نفرین بر ستمگران جایز است. «فَبُعْداً» 10 سنّت خداوند،پس از انقراض یک امّت،ایجاد امّتی دیگر است. «ثُمَّ أَنْشَأْنٰا» (تحوّلات تاریخی، تحت حاکمیّت خداوند است)

[سوره المؤمنون (23): آیه 43]

اشاره

مٰا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهٰا وَ مٰا یَسْتَأْخِرُونَ (43)

هیچ امّتی از اجل(وقت انقراض)خود،نه پیش می افتد و نه پس می ماند.

پیام ها

1 هر جامعه و امّتی،مهلتی خاص و زمان بندی حکیمانه ای دارد. «مٰا تَسْبِقُ» ...

ص :101

2 از تأخیر عذاب الهی مغرور نشوید. «مٰا تَسْبِقُ» ...

3 برنامه های الهی با هیاهوی افراد لغو نمی شود و نظم الهی بر تحولات تاریخی حاکم است. «مٰا تَسْبِقُ» ...

4 تاریخ،سنّت های ثابتی دارد. «مٰا تَسْبِقُ» ...

[سوره المؤمنون (23): آیه 44]

اشاره

ثُمَّ أَرْسَلْنٰا رُسُلَنٰا تَتْرٰا کُلَّ مٰا جٰاءَ أُمَّةً رَسُولُهٰا کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنٰا بَعْضَهُمْ بَعْضاً وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَحٰادِیثَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لاٰ یُؤْمِنُونَ (44)

سپس پیامبرانمان را پی در پی(برای هدایت آن امّت ها)فرستادیم،هر بار که پیامبر هر امّتی به سراغ قومش آمد،مردم او را تکذیب کردند،پس ما نیز آن گروه را هلاک کردیم و گروه دیگری را دنبال آنان آوردیم،و ما آنان را زبانزد مردم قرار دادیم(تا عبرت گیرند)پس قومی که ایمان نمی آورند دور(از رحمت خدا)باد.

نکته ها:

کلمه ی «أَحٰادِیثَ » جمع«احدوثه»به داستان های شگفتی گفته می شود که با آب و تاب نقل و با علاقه شنیده می شود.

پیام ها

1 سنّت خداوند بر فرستادن انبیا برای امّت هاست. «رُسُلَنٰا تَتْرٰا» (هر اجتماعی رهبر می خواهد.فکر و علم به تنهایی برای بشر کافی نیست،بلکه باید اموری را از طریق وحی بدست آورد) 2 تمام انبیا مورد تکذیب قرار می گرفتند. «کُلَّ مٰا» 3 هر امّتی برای خود رسولی داشتند. «کُلَّ مٰا جٰاءَ أُمَّةً رَسُولُهٰا» 4 نتیجه ی تکذیب حقّ،هلاکت است. «وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَحٰادِیثَ» (از گردنکشان و طاغوتیان،تاریخی بیش نمی ماند) 5 نفرین کفّار جایز است. «فَبُعْداً» (کلمه«بعدا»مصدری است که همیشه به جای

ص :102

فعل بکار می رود.بنا بر این«بُعداً»،یعنی«بعدوا بُعداً») 6 نفرین قرآن،به خاطر کفر کافران است. «لاٰ یُؤْمِنُونَ» 7 تحوّلات تاریخی با اراده اوست.و هلاک امّت های سرکش،نمودی از لعن و نفرین اوست. «وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَحٰادِیثَ فَبُعْداً»

[سوره المؤمنون (23): آیات 45 تا 46]

اشاره

ثُمَّ أَرْسَلْنٰا مُوسیٰ وَ أَخٰاهُ هٰارُونَ بِآیٰاتِنٰا وَ سُلْطٰانٍ مُبِینٍ (45) إِلیٰ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کٰانُوا قَوْماً عٰالِینَ (46)

سپس موسی و برادرش هارون را با معجزات و دلیلی روشن فرستادیم.

به سوی فرعون و اشراف قوم او،ولی تکبّر ورزیدند و آنان مردمی برتری جوی و گردنکش بودند.

نکته ها:

کلمه ی «سُلْطٰانٍ » مرادف حجّت است،زیرا انسان با داشتن منطق،استدلال و حجّت علمی و عقلی،بر قلوب مردم مسلّط و پیروز می شود.

پیام ها

1 تبلیغ،گاهی باید به صورت چند نفره و اعزام هیأت باشد. «مُوسیٰ وَ أَخٰاهُ» 2 مبلغ دین باید از پشتیبانی علمی برخوردار باشد. «سُلْطٰانٍ مُبِینٍ» 3 برای اصلاح مردم و نظام اجتماعی،اوّل باید به سراغ افراد مطرح و شاخص جامعه رفت. «إِلیٰ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ» 4 اطرافیان طاغوت ها،در قدرت آنان نقش مهمّی دارند. «مَلاَئِهِ»

[سوره المؤمنون (23): آیات 47 تا 49]

اشاره

فَقٰالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنٰا وَ قَوْمُهُمٰا لَنٰا عٰابِدُونَ (47) فَکَذَّبُوهُمٰا فَکٰانُوا مِنَ اَلْمُهْلَکِینَ (48) وَ لَقَدْ آتَیْنٰا مُوسَی اَلْکِتٰابَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ (49)

پس(در پاسخ موسی و هارون)گفتند:آیا ما به دو انسان مانند خودمان ایمان آوریم در حالی که قوم موسی و هارون برده ی ما بودند؟

ص :103

پس آن دو پیامبر را تکذیب کردند،و از هلاک شدگان گشتند.

و همانا ما به موسی کتاب(تورات)دادیم،شاید(مردم به واسطه آن)هدایت شوند.

پیام ها

1 موسی و هارون،از نژاد بنی اسرائیل بودند. «وَ قَوْمُهُمٰا لَنٰا عٰابِدُونَ» (با توجّه به اینکه بنی اسرائیل برده ی فرعونیان قرار گرفته بودند) 2 متکبّران به جای مراعات منطق و معجزه،به جایگاه اجتماعی افراد نظر دارند.

«سُلْطٰانٍ مُبِینٍ ... قَوْمُهُمٰا لَنٰا عٰابِدُونَ» 3 نژادپرستی عامل استکبار است. «وَ قَوْمُهُمٰا لَنٰا عٰابِدُونَ» (فرعونیان نژاد خود را برتر از بنی اسرائیل می پنداشتند) 4 منطق انبیا،معجزه و استدلال و منطق طاغوت،استضعاف و دربند کشیدن ملّت است. «قَوْمُهُمٰا لَنٰا عٰابِدُونَ» 5 نتیجه ی تکذیب حقّ،هلاکت است. «فَکَذَّبُوهُمٰا فَکٰانُوا مِنَ الْمُهْلَکِینَ»

[سوره المؤمنون (23): آیه 50]

اشاره

وَ جَعَلْنَا اِبْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَةً وَ آوَیْنٰاهُمٰا إِلیٰ رَبْوَةٍ ذٰاتِ قَرٰارٍ وَ مَعِینٍ (50)

و ما(عیسی)فرزند مریم و مادرش را معجزه قرار دادیم و آن دو را در سرزمینی مرتفع که دارای آرامش و امنیّت و آب گوارا بود جای دادیم.

نکته ها:

کلمه ی «مَعِینٍ » به آبی گفته می شود که روی زمین جاری باشد.

خداوند در این سوره از عیسی و مریم به عنوان یک آیه یاد کرده است،ولی درباره ی شب و

ص :104

روز می فرماید: «جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهٰارَ آیَتَیْنِ» (1)شب و روز دو آیه هستند و این به خاطر آن است که تولّد عیسی بدون پدر،همان زایمان مریم بدون شوهر است.

در اینکه منطقه بلندی که آب جاری داشته و خداوند عیسی و مادرش را در آنجا جای داده، کجاست؟! دو مورد بیان شده است:

الف:مراد از «رَبْوَةٍ » کوفه و مراد از «ذٰاتِ قَرٰارٍ » مسجد کوفه و مراد از «مَعِینٍ » آب فرات است که در کوفه دائماً جاری می باشد. (2)

ب:مراد دمشق است که از بهترین مناطق شام است. (3)

پیام ها

1 مقام نبوّت،برترین مقام هاست.(نام عیسی به خاطر مقام نبوّت قبل از مادرش برده شده است). «ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَةً» 2 پدیده های مهم و حوادث عجیب را وسیله ی شناخت خدا و نشانه ی قدرت غیبی او بدانید. «آیَةً» 3 آب و امنیّت،از مزایای ضروری مسکن و زندگی است. «ذٰاتِ قَرٰارٍ وَ مَعِینٍ»

[سوره المؤمنون (23): آیه 51]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلرُّسُلُ کُلُوا مِنَ اَلطَّیِّبٰاتِ وَ اِعْمَلُوا صٰالِحاً إِنِّی بِمٰا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ (51)

ای پیامبران! از غذاهای پاکیزه(و پسندیده)بخورید و کار نیکو انجام دهید،همانا من به آنچه انجام می دهید آگاهم.

نکته ها:

در قرآن کریم،در کنار «کُلُوا» دستورات دیگری نیز ذکر شده است مانند:

الف: «کُلُوا ... وَ اشْکُرُوا» (4)بخورید و خدا را شکر کنید.

ص :105


1- 1) .اسراء،12.
2- 2) .بحار،ج 14،ص 239.
3- 3) .تفسیر درّ المنثور.
4- 4) .سبأ،15.

ب: «فَکُلُوا ... وَ أَطْعِمُوا» (1)بخورید و اطعام کنید.

ج: «کُلُوا ... وَ لاٰ تُسْرِفُوا» (2)بخورید و اسراف نکنید.

پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)ذیل این آیه فرمودند:حضرت عیسی از دستمزد نخ ریسی مادرش مریم تغذیه می کرد. (3)

امام صادق(علیه السلام)ذیل این آیه می فرماید:مراد از طیّب،حلال بودن است. (4)

در حدیث می خوانیم:«ان الله لا یقبل عبادة من فی جوفه لقمة من حرام»کسی که یک لقمه مال حرام خورده باشد،خداوند عبادت او را نمی پذیرد. (5)

پیام ها

1 انبیا نیز از موادّ غذایی و مواهب طبیعی بهره مند می شوند.(توقّع نابجا از انبیا ممنوع) «کُلُوا» 2 برای دعوت مردم به حقّ،اوّل به فکر زندگی مادّی آنان باشیم. «کُلُوا ... وَ اعْمَلُوا» 3 تمام ادیان الهی با رهبانیّت،انزوا و ریاضت مخالفند. «کُلُوا» (شاید فرمان بخورید بعد از نام عیسی برای جلوگیری از رهبانیّتی باشد که در مسیحیّت مطرح است) 4 در آنچه می خورید،دو اصل مهم را فراموش نکنید:الف:حلال بودن.

ب:طیّب و پاکیزه بودن. «کُلُوا مِنَ الطَّیِّبٰاتِ» 5 غذا خوردن نیز باید هدفدار باشد،نه بر اساس هوس. «کُلُوا وَ اعْمَلُوا» 6 عفّت در شکم و تقوا در عمل،مقارن هستند. «کُلُوا مِنَ الطَّیِّبٰاتِ وَ اعْمَلُوا صٰالِحاً» 7 توفیق عمل صالح،در سایه ی تغذیه حلال و طیب است. «الطَّیِّبٰاتِ صٰالِحاً» 8 تغذیه ی طیّب و سالم و عمل صالح،مورد توجّه تمام ادیان الهی است. «یٰا أَیُّهَا الرُّسُلُ اَلطَّیِّبٰاتِ صٰالِحاً»

ص :106


1- 1) .حج،28.
2- 2) .اعراف،31.
3- 3) .تفسیر درّ المنثور.
4- 4) .بحار،ج 11،ص 58.
5- 5) .تفسیر مراغی.

9 اگر بخورید و عمل صالح انجام ندهید،خداوند حتّی به حساب انبیا می رسد.

«إِنِّی بِمٰا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ»

[سوره المؤمنون (23): آیات 52 تا 53]

اشاره

وَ إِنَّ هٰذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وٰاحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ (52) فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُراً کُلُّ حِزْبٍ بِمٰا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (53)

و البتّه این امت شما امت واحدی است،و من پروردگار شما هستم؛پس،از من پروا کنید.

امّا مردم کارشان را در میان خود به پراکندگی کشاندند،هر گروهی به راهی رفتند؛و هر حزب و دسته ای به آنچه نزدشان بود دل خوش کردند.

نکته ها:

کلمه ی «زُبُراً» جمع«زبره»(بر وزن لقمه)به معنای قسمتی از موی پشت سر حیوان است که آن را جمع و از بقیه جدا می کنند؛سپس این واژه به هر چیزی که مجزّای از دیگری است گفته شده است. (1)

پیام ها

1 در جهان بینی دینی و از دیدگاه الهی تمام امّت ها در حقیقت یک امّت هستند، «أُمَّةً وٰاحِدَةً» زیرا:

اصول دعوت همه ی پیامبران الهی یکی است.

نیازهای فطری و روحی و جسمی مردم یکی است.

خالق و پروردگار همه یکی است.

2 تقوا و حفظ حریم،شایسته ی مقام ربوبی است. «وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ» 3 ایجاد تفرقه،بلای بزرگی است که سابقه ای طولانی دارد. «فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ»

ص :107


1- 1) .تفسیر نمونه.

4 تفرقه اندازی بی تقوایی است. «فَاتَّقُونِ فَتَقَطَّعُوا» ...

5 اساس تفرقه،خودخواهی انسان هاست. «کُلُّ حِزْبٍ بِمٰا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ»

[سوره المؤمنون (23): آیات 54 تا 56]

اشاره

فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتّٰی حِینٍ (54) أَ یَحْسَبُونَ أَنَّمٰا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مٰالٍ وَ بَنِینَ (55) نُسٰارِعُ لَهُمْ فِی اَلْخَیْرٰاتِ بَلْ لاٰ یَشْعُرُونَ (56)

پس آنان را تا مدّتی(که مرگشان فرا رسد یا به عذاب خدا مبتلا شوند)در ورطه ی جهل و غفلت رها کن.

آیا گمان می کنند که آنچه از مال و فرزند به آنان مدد می کنیم(برای این است که)

شتاب می کنیم که خیرهایی به آنان برسانیم؟(هرگز چنین نیست)بلکه آنان نمی فهمند(که مال و فرزند وسیله ی امتحان آنهاست).

نکته ها:

کلمه ی«غمرة»به معنای غرقاب و مراد در اینجا غرق شدن اهل مکّه در جمود و تعصّب بت پرستی است.

پیام ها

1 بدترین نوع گمراهی،آن است که خداوند انسان را به حال خود واگذارد.

«فَذَرْهُمْ»

2 اختلاف و تفرقه،ورطه ی هلاکت و مایه ی قهر و غضب خدا و رسول است.

«فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ ... فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ» 3 گودال بدبختی انسان را خود او حفر می کند. «غَمْرَتِهِمْ» 4 منحرفان تفرقه جو،مهلت زیادی ندارند و قهر الهی در انتظارشان است. «حَتّٰی حِینٍ»

ص :108

5 مرفّهین ثروتمند،تحلیل ناروا دارند.رفاه،امکانات و فرزند پسر،سبب فریفته شدن آنان به خود و احساس محبوبیّت نزد خدا شده است.

«یَحْسَبُونَ»

...

6 ارزیابی تنها بر مبنای مال و فرزند،نشانه ی بی شعوری است. «بَلْ لاٰ یَشْعُرُونَ»

[سوره المؤمنون (23): آیات 57 تا 59]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (57) وَ اَلَّذِینَ هُمْ بِآیٰاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ (58) وَ اَلَّذِینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لاٰ یُشْرِکُونَ (59)

همانا کسانی که از خوف پروردگارشان بیمناکند،

آنان که به آیات پروردگارشان ایمان دارند.

و به پروردگارشان شرک نمی ورزند.

نکته ها:

«خَشْیَةِ»

ترسی است که برخاسته از علم و شناخت باشد و«اشفاق»ترسی است که با محبّت و احترام آمیخته باشد.خشیت،بیشتر جنبه ی قلبی دارد و اشفاق جنبه ی عملی.آیه می فرماید:مؤمنان و سبقت گیرندگان در خیرات،کسانی هستند که در دل آنان ترس آمیخته با عظمت خدا جای کرده است و در عمل،حریم خدا را حفظ می کنند و حیا دارند.

پیام ها

1 ترس از روی آگاهی و توجّه به عظمت خداوند،مایه ی رشد است. «مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ» 2 ایمان آوردن به هر قانونی که خداوند می فرستد و دور شدن از انواع شرک ها، وظیفه ی دائمی ماست.(کلمه ی «یُؤْمِنُونَ » و «لاٰ یُشْرِکُونَ » فعل مضارع و نشانه ی دوام و استمرار است)

ص :109

[سوره المؤمنون (23): آیه 60]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ یُؤْتُونَ مٰا آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلیٰ رَبِّهِمْ رٰاجِعُونَ (60)

و کسانی که(اموال خود را در راه خدا)می دهند آنچه را دادند،در حالی که دل هایشان ترسان است از این که سرانجام به سوی پروردگارشان باز می گردند.

نکته ها:

«وجل»به معنای اضطراب و نگرانی است.

تکامل معنوی انسان در چند مرحله صورت می پذیرد که در این آیات مطرح شده است:

مرحله ی اوّل؛علم و شناختی که مایه ی خشیت شود. «مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ» مرحله ی دوّم؛ایمان عمیق و دائمی به آنچه درک کرده است. «یُؤْمِنُونَ» مرحله ی سوّم؛دوری از انواع شرک ها،مخفی و آشکار. «لاٰ یُشْرِکُونَ» مرحله ی چهارم؛انفاق از آنچه خدا عطا نموده است. «یُؤْتُونَ» ...

مرحله ی پنجم؛مغرور نشدن و دغدغه داشتن که مبادا کارم ناقص یا عملم مردود یا وظیفه ام چیزی دیگری باشد و در قیامت پاسخ گو نباشم. «قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ»

پیام ها

1 به انفاق خود مغرور نشویم. «یُؤْتُونَ ... وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ» 2 ترس مؤمن از خداوند به خاطر حضور او در محضر پروردگار در روز قیامت است. «وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلیٰ رَبِّهِمْ رٰاجِعُونَ»

[سوره المؤمنون (23): آیه 61]

اشاره

أُولٰئِکَ یُسٰارِعُونَ فِی اَلْخَیْرٰاتِ وَ هُمْ لَهٰا سٰابِقُونَ (61)

چنین کسانی،در خیرات شتاب می ورزند و همانان هستند که در(رسیدن به)خیرات از یکدیگر پیشی می گیرند.

نکته ها:

در آیه 56 بیان شد که برخی از مردم تنها داشتن مال و فرزند را مایه ی سعادت و نشانه ی سرعت در خیر می دانند،امّا این آیه می فرماید:سرعت در خیر،علم و ایمان و اخلاص و

ص :110

انفاق همراه با خوف و خشیت است،نه آنچه آنان می پندارند.

پیام ها

1 ترس از خداوند و قیامت،سبب شتاب در کارهای خیر است. «مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ ... أُولٰئِکَ» ...

2 نشانه ی ایمان واقعی،سرعت دائمی در کارهای خیر است.( «یُسٰارِعُونَ » فعل مضارع،رمز استمرار است) 3 سرعت و سبقت در کار خیر،یک ارزش است. «یُسٰارِعُونَ فِی الْخَیْرٰاتِ»

[سوره المؤمنون (23): آیه 62]

اشاره

وَ لاٰ نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا وَ لَدَیْنٰا کِتٰابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لاٰ یُظْلَمُونَ (62)

و ما هیچ کس را جز به مقدار توانش تکلیف نمی کنیم،و نزد ما کتابی است که به حقّ سخن می گوید(و بر کار مردم گواه است)و به آنان هیچ ستمی نمی شود.

نکته ها:

در فقه قاعده ای به نام قاعده ی«نفی عُسر و حَرَج»وجود دارد،که مبنای آن همین آیه است.

یعنی هر گاه تکلیفی موجب سختیِ غیر قابل تحمّل گردید،آن تکلیف ساقط می شود.

پیام ها

1 گرچه سبقت و سرعت در کارهای خیر ارزش دارد،ولی افراط ممنوع است.

«إِلاّٰ وُسْعَهٰا»

2 تکلیف همه ی انسان ها یکسان نیست.هر کس به مقدار توانِ جسمی،فکری و مالیش مکلّف است و خداوند تکلیف غنی را از فقیر نمی خواهد. «لاٰ نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا» 3 در جهان بینی الهی،هیچ کس گرفتار عقده و احساس حقارت نمی شود،چون بیش از توانش تکلیفی ندارد. «إِلاّٰ وُسْعَهٰا» (آری هر کس توانی دارد و

ص :111

وظیفه ای،پس باید آرامش داشته باشیم) 4 نظام آفرینش،حساب و کتاب دارد. «وَ لَدَیْنٰا کِتٰابٌ» 5 برخی از شرایط مدیریّت در این آیه ذکر شده است،از جمله:

الف:آشنایی به توانایی افراد و واگذاری کار به مقدار توان آنان. «وُسْعَهٰا» ب:نظارت دقیق بر کار و وظایف آنان. «کِتٰابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ» ج:عدالت در تنبیه یا تشویق آنان. «وَ هُمْ لاٰ یُظْلَمُونَ»

[سوره المؤمنون (23): آیه 63]

اشاره

بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَةٍ مِنْ هٰذٰا وَ لَهُمْ أَعْمٰالٌ مِنْ دُونِ ذٰلِکَ هُمْ لَهٰا عٰامِلُونَ (63)

بلکه دل های آنان از این(کتاب)در غفلت و بی خبری است و علاوه بر این کارهایی(ناروا)دارند که انجام می دهند.

نکته ها:

در دو آیه ی قبل،درباره ی فرزانگان مخلص فرمود: «هُمْ لَهٰا سٰابِقُونَ» در این آیه،درباره ی گروه منحرف می فرماید: «هُمْ لَهٰا عٰامِلُونَ» آری،«هر کس با طینت خود می تند»و«از کوزه همان برون تراود که در اوست».

کلمه ی «بَلْ » در آغاز کلام،برای انتقال مطلب است.در آیات قبل سخن از نیکان بود،در این آیه سخن از کفّار است که عملشان غیر از عمل آنان است.

کلمه ی «غَمْرَةٍ » به معنای غرقاب و آبی است که تمام انسان را فراگیرد.گویا غفلت همه ی وجود آنان را فراگرفته است.

پیام ها

1 ابتدا روح منحرف می شود،سپس رفتار تغییر می کند. «قُلُوبُهُمْ لَهُمْ أَعْمٰالٌ» 2 بدتر از رفتار زشت،اصرار و تکرار آن است. «لَهُمْ أَعْمٰالٌ هُمْ لَهٰا عٰامِلُونَ» 3 انسان،ابتدا دست به کار خلاف می زند،سپس کار خلاف برای او عادت

ص :112

می شود و او را به خود جذب می کند،یعنی در مسیر عمل و ارتکاب آن قرار می گیرد و پس از ارتکاب گناه،اسیر آن می شود. «لَهُمْ أَعْمٰالٌ هُمْ لَهٰا عٰامِلُونَ»

[سوره المؤمنون (23): آیات 64 تا 65]

اشاره

حَتّٰی إِذٰا أَخَذْنٰا مُتْرَفِیهِمْ بِالْعَذٰابِ إِذٰا هُمْ یَجْأَرُونَ (64) لاٰ تَجْأَرُوا اَلْیَوْمَ إِنَّکُمْ مِنّٰا لاٰ تُنْصَرُونَ (65)

(جهل و انحراف و کارهای ناپسند آنان هم چنان ادامه دارد)تا زمانی که مرفّهان(و خوشگذرانان مغرور)را به قهر خود گرفتار سازیم،در این هنگام است که ناله سر می دهند.

(امّا به آنان خطاب می شود:)امروز ناله نکنید،قطعاً شما از جانب ما یاری نخواهید شد.

نکته ها:

کلمه ی «یَجْأَرُونَ» از«جوار»به معنای زوزه ی سگ و شغال و گرگ هنگام صدمه دیدن است و تشبیه ناله ی مرفّهان غافل،به زوزه ی سگ،نشانه ی تحقیر و ذلّتی است که در برابر بدمستی های دنیوی داشته اند.

پیام ها

1 برای گروه مرفّه و مغرور،جز عذاب الهی،وسیله ی دیگری برای هشیاری نیست. «حَتّٰی إِذٰا» ...

2 پایان ناز و نعمت های غافلانه،ناله های عاجزانه خواهد بود. «یَجْأَرُونَ» در پس هر خنده آخر گریه ای است مرد آخربین،مبارک بنده ای است 3 روز قیامت،روز کیفر است نه التماس. «لاٰ تَجْأَرُوا الْیَوْمَ» 4 کسانی که با مال و امکانات خود،مردم را یاری نکردند،در قیامت یاری نمی شوند. «لاٰ تُنْصَرُونَ»

ص :113

[سوره المؤمنون (23): آیات 66 تا 67]

اشاره

قَدْ کٰانَتْ آیٰاتِی تُتْلیٰ عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ عَلیٰ أَعْقٰابِکُمْ تَنْکِصُونَ (66) مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ سٰامِراً تَهْجُرُونَ (67)

همانا آیات من به طور مداوم بر شما تلاوت می شد ولی شما اعراض کرده، به عقب باز می گشتید.

در حالی که نسبت به آن(پیامبر و قرآن)تکبّر می ورزیدید و شب ها تا دیروقت بدگویی می کردید.

نکته ها:

«نکوص»به معنای بازگشت به عقب است و «عَلیٰ أَعْقٰابِکُمْ » تأکید آن است.

«سٰامِراً»

از«سمر»به معنای گفت و گوی شبانه است.

«هجر»به معنای جدایی و«هجر»ناسزا و فحش را گویند که سبب جدایی است.

پیام ها

1 ارتجاع و اعراض از حقّ،از اوصاف مرفّهان و مستکبران است. «فَکُنْتُمْ عَلیٰ أَعْقٰابِکُمْ تَنْکِصُونَ» 2 بی اعتنایی به انبیا،نشانه ی رشد و ترقّی نیست،بلکه عامل سقوط و عقب گرد است.دستورات و قوانین الهی،عامل رسیدن به تکامل و اعراض از آنها مایه ی سقوط است. «أَعْقٰابِکُمْ تَنْکِصُونَ» 3 بدتر از عقب گرد و اعراض از حقّ،آن است که هدف از این عمل،استکبار باشد. «مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ» 4 کسی که روز منطق ندارد،شب یاوه سرایی می کند. «سٰامِراً تَهْجُرُونَ» 5 کسی که حرف حساب ندارد،فحش می دهد. «تَهْجُرُونَ»

ص :114

[سوره المؤمنون (23): آیات 68 تا 70]

اشاره

أَ فَلَمْ یَدَّبَّرُوا اَلْقَوْلَ أَمْ جٰاءَهُمْ مٰا لَمْ یَأْتِ آبٰاءَهُمُ اَلْأَوَّلِینَ (68) أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ (69) أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جٰاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کٰارِهُونَ (70)

آیا آنها در این گفتار(قرآن)نیندیشیدند،یا مطالبی برای آنان آمده که برای نیاکانشان نیامده است؟(لذا قبول حرف تازه برای آنان سخت است).

یا این که پیامبرشان را نشناختند(و از سوابق او آگاه نیستند)پس برای همین او را انکار می کنند؟

یا می گویند:او جنون دارد؟(چنین نیست)بلکه او حقّ را برای آنان آورده امّا بیشترشان از پذیرش حقّ کراهت دارند.

پیام ها

1 نخستین عامل بدبختی مردم،تعطیل کردن اندیشه و تفکّر است. «أَ فَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ» 2 قرآن،کتاب تدبّر و اندیشه است.(نه فقط تلاوت و تجوید و...،و هر کس در آن تدبّر کند،حقّانیّت آن را می فهمد) «أَ فَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ» 3 خداوند در تمام دوران ها ندای خود را به مردم رسانده و اساس ادیان آسمانی یکی است. «أَمْ جٰاءَهُمْ مٰا لَمْ یَأْتِ» 4 در تبلیغ و دعوت،تمام راه های بهانه جویی را برای مخالفان حقّ مسدود کنید. «أَمْ جٰاءَهُمْ مٰا لَمْ یَأْتِ» ، «أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا» 5 پیامبر باید در میان مردم(به خوبی)شناخته شده باشد تا بهانه ای برای انکار نباشد. «أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ» 6 گرچه انسان در برابر سخن تازه عکس العمل نشان می دهد،ولی نزول وحی تازگی ندارد. «أَمْ جٰاءَهُمْ مٰا لَمْ یَأْتِ آبٰاءَهُمُ الْأَوَّلِینَ»

ص :115

7 دشمنان دین،برای حفظ مرام خود،شخصیّت مردان خدا را خدشه دار می کنند. «أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ» 8 حقّ باید مطرح شود،اگر چه اکثریّت ناراحت شوند. «بَلْ جٰاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کٰارِهُونَ» 9 بعضی کفّار،فطرت سالم دارند و حقّ را می پذیرند. «أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کٰارِهُونَ»

[سوره المؤمنون (23): آیه 71]

اشاره

وَ لَوِ اِتَّبَعَ اَلْحَقُّ أَهْوٰاءَهُمْ لَفَسَدَتِ اَلسَّمٰاوٰاتُ وَ اَلْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ بَلْ أَتَیْنٰاهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ (71)

و اگر حقّ،از هوس های آنان پیروی می کرد،قطعاً آسمان ها و زمین و کسانی که در آنها هستند تباه می شدند،ولی ما قرآنی به آنها دادیم که مایه ی یاد(و شرف و حیثیّت)آنهاست،امّا آنان از این یاد رویگردانند.

نکته ها:

اگر حقّ،تابع هوس های مردم باشد،نظام هستی فاسد و تباه می شود،زیرا:

1 هوس های مردم حتّی هوس های یک نفر در زمان های مختلف،متضاد است.

2 هوس های مردم،مفسده دارد.

3 خواسته های مردم،یک بُعدی است و به ابعاد دیگر و آثار دور و نزدیک توجّه ندارد.

پیام ها

1 حقّ،هرگز نباید تابع تمایلات و خواسته های مردم باشد. «وَ لَوِ اتَّبَعَ» 2 اشراف کافر،دوست دارند که دین طبق میل آنان باشد. «وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ» 3 حقّ پرستی با هوا پرستی تضاد دارد. «لَفَسَدَتِ» 4 تمایلات و هوس های بشر،جهان را فاسد می کند. «لَفَسَدَتِ» 5 نظم موجود در جهان،نشانه ی حقّانیّت و حکمت خداوند یکتاست. «وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ ... لَفَسَدَتِ»

ص :116

6 در آسمان ها،موجودات زنده و با شعور وجود دارد. «مَنْ فِیهِنَّ» 7 قرآن وسیله ی تذکّر است. «بِذِکْرِهِمْ» 8 دین،وسیله بیداری و شرف ملّت ها و نجات آنان از نابودی است. «بِذِکْرِهِمْ» 9 گاهی انسان از توجّه به آنچه سبب عزّت و نام نیک اوست اعراض می کند.

«فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ»

[سوره المؤمنون (23): آیات 72 تا 74]

اشاره

أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً فَخَرٰاجُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ هُوَ خَیْرُ اَلرّٰازِقِینَ (72) وَ إِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ (73) وَ إِنَّ اَلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ اَلصِّرٰاطِ لَنٰاکِبُونَ (74)

آیا تو از آنها(در برابر دعوتت)مزدی خواسته ای؟ با این که پاداش دائمی پروردگارت بهتر،و او بهترین روزی دهندگان است.

و قطعاً تو مردم را به راه راست دعوت می کنی.

و همانا کسانی که به آخرت ایمان نمی آورند،از راه راست منحرفند.

نکته ها:

«خرج»چیزی است که مصرف می شود،ولی«خراج»بودجه ی مستمری است که تعیین می شود. (1)کلمه ی«نکب»به معنای انحراف است و«نکبت»،یعنی دنیا به او پشت کرده و بدبخت شده است.

روزی الهی چون خیر است، «فَخَرٰاجُ رَبِّکَ خَیْرٌ» چند مزیّت دارد:بی منّت،دائمی،زیاد و مبارک است.

در حدیث می خوانیم:کسانی که به جای اهل بیت پیامبر(صلوات اللّٰه علیه)سراغ دیگران بروند و رهبری آنان را بپذیرند،از راه راست منحرفند. (2)

ص :117


1- 1) .التحقیق فی کلمات القرآن.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
پیام ها

1 در تبلیغ دین،نباید از مردم پولی طلب کرد؛اگر خود آنها دادند حساب جدایی دارد. «أَمْ تَسْأَلُهُمْ» 2 مردم در برابر پول خواستن مبلّغ حسّاسیّت دارند. «أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً» 3 مردم یک بار خرجی می دهند،ولی خداوند همیشه روزی می دهد.«خرج- خراج»(با توجّه به تفاوتی که میان«خرج»و«خراج» بیان شد) 4 روزی دادن به صورت مستمر،از شئون پروردگار است. «فَخَرٰاجُ رَبِّکَ» 5 خداوند ضامن روزی مبلّغان دین است. «فَخَرٰاجُ رَبِّکَ» 6 واسطه های رزق،شما را نفریبند. «وَ هُوَ خَیْرُ الرّٰازِقِینَ» 7 پیامبر،منادی راه درست است. «إِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ» 8 ایمان به معاد،عامل پایداری در راه راست و عدم ایمان،عامل انحراف است.

«لاٰ یُؤْمِنُونَ

لَنٰاکِبُونَ»

[سوره المؤمنون (23): آیه 75]

اشاره

وَ لَوْ رَحِمْنٰاهُمْ وَ کَشَفْنٰا مٰا بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِی طُغْیٰانِهِمْ یَعْمَهُونَ (75)

و(بر فرض)اگر به آنها رحم کنیم و(رنج و عذاب و)بدبختی های آنان را برطرف سازیم(به جای هوشیاری و شکر)در طغیانشان کوردلانه اصرار می ورزند.

نکته ها:

در تفسیر«کنز الدّقائق»و«روح البیان»می خوانیم:زمانی در مکّه قحطی شد،ابو سفیان از پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)درخواست دعا کرد،حضرت دست به دعا برداشت و قحطی برطرف گردید،سپس آیه ی فوق نازل شد.

طغیان در افراد مختلف،تفاوت دارد:

طغیان عالمان،در علم است که به وسیله ی تفاخر و مباهات جلوه می کند.

طغیان ثروتمندان در مال است که به وسیله ی بخل خود را نشان می دهد.

طغیان صالحان در عمل نیک است که به وسیله ی ریا و سُمعه(خودنمایی و شهرت طلبی)

ص :118

نمایان می شود.

طغیان هواپرستان در پیروی از شهوت ها جلوه می کند. (1)

پیام ها

1 رفاه و آسایش،جلوه ی رحمت الهی است. «رَحِمْنٰاهُمْ وَ کَشَفْنٰا» 2 خدمت و محبّت به افراد بی شخصیّت،بی ثمر است. «رَحِمْنٰاهُمْ لَلَجُّوا» 3 انسان های بی ایمان،از فرصت ها و مهلت ها سوء استفاده می کنند. «لاٰ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ ... لَلَجُّوا فِی طُغْیٰانِهِمْ» 4 طغیانگری،انسان را سرگردان می کند. «فِی طُغْیٰانِهِمْ یَعْمَهُونَ»

[سوره المؤمنون (23): آیه 76]

اشاره

وَ لَقَدْ أَخَذْنٰاهُمْ بِالْعَذٰابِ فَمَا اِسْتَکٰانُوا لِرَبِّهِمْ وَ مٰا یَتَضَرَّعُونَ (76)

و همانا آنان را به عذاب گرفتار کردیم ولی آنان در برابر پروردگارشان نه تواضع کردند و نه تضرّع.

نکته ها:

در حدیث می خوانیم:«استکانت»خضوع است و«تضرع»دست ها را به دعا بلند کردن. (2)

در آیه ی قبل،درباره ی کافران لجوج فرمود:اگر به آنان رحم کنیم،لجاجت می کنند و به راه نمی آیند؛در این آیه می فرماید:اگر آنان را با قهر خود بگیریم و عذابشان کنیم،باز هم به راه نمی آیند.شاعر می گوید: بر سیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین بر سنگ

پیام ها

1 هدف از قهر الهی در دنیا،بیداری غافلان است. «أَخَذْنٰاهُمْ ... فَمَا اسْتَکٰانُوا» 2 گاهی کافران و گمراهان،در دنیا نیز به کیفرهای الهی مبتلا می شوند. «أَخَذْنٰاهُمْ»

ص :119


1- 1) .تفسیر روح البیان.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

3 کافران لجوج،نه با رحمت خداوند هدایت می شوند و نه با قهر و عذاب الهی. «فَمَا اسْتَکٰانُوا» 4 بدترین نوع تکبر،استکبار در برابر ربّ است. «فَمَا اسْتَکٰانُوا لِرَبِّهِمْ» (انسان سنگدل به جایی می رسد که در برابر خدای بزرگ،هرگز خضوع و تضرّع و ناله نمی کند)

[سوره المؤمنون (23): آیه 77]

اشاره

حَتّٰی إِذٰا فَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ بٰاباً ذٰا عَذٰابٍ شَدِیدٍ إِذٰا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ (77)

(نه رحمت در آنان اثر کرد و نه مؤاخذه،ما هم این سنگدلان را رها می کنیم)تا زمانی که دری از عذاب شدید به روی آنان بگشاییم(و چنان گرفتار شوند که)ناگهان در آن(عذاب)مأیوس شوند.

نکته ها:

«مبلس»از مادّه ی«ابلاس»به معنای اندوهی است که پس از وقوع حادثه ی تلخ و شدید به انسان دست می دهد و غالباً او را به سکوت و حیرت و یأس می کشاند. (1)

پیام ها

1 درهای عذاب،ابتدا به روی ما بسته است امّا سرسختی و لجاجت ما در برابر حقّ،سبب می شود که خداوند آن درها را باز کند. «فَتَحْنٰا» 2 خداوند در مراحل تربیت،اصولی را اجرا می کند:

اوّل:با رحمت و مهربانی رفتار می کند. «وَ لَوْ رَحِمْنٰاهُمْ وَ کَشَفْنٰا مٰا بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا» دوّم:با عذاب تنبیهی: «وَ لَقَدْ أَخَذْنٰاهُمْ بِالْعَذٰابِ فَمَا اسْتَکٰانُوا» سوّم:با عذاب نهایی که مایه ی بیچارگی و درماندگی است. «عَذٰابٍ شَدِیدٍ» 3 کسی که بخواهد با لجاجت،انبیا را به یأس کشاند،گرفتار قهری می شود که خود به یأس کشیده شود. «مُبْلِسُونَ»

ص :120


1- 1) .تفسیر نمونه.

4 در عذاب نهایی،جایی برای توبه و نجات نیست و عذاب شدگان مأیوس می شوند. «مُبْلِسُونَ»

[سوره المؤمنون (23): آیات 78 تا 80]

اشاره

وَ هُوَ اَلَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ اَلسَّمْعَ وَ اَلْأَبْصٰارَ وَ اَلْأَفْئِدَةَ قَلِیلاً مٰا تَشْکُرُونَ (78) وَ هُوَ اَلَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی اَلْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (79) وَ هُوَ اَلَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ لَهُ اِخْتِلاٰفُ اَللَّیْلِ وَ اَلنَّهٰارِ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ (80)

و اوست که برای شما گوش و چشم ها و دل ها آفرید،چه اندک سپاس گزارید.

و اوست که شما را در زمین آفرید و به سوی او محشور می شوید.

و اوست که زنده می کند و می میراند؛و رفت و آمد شب و روز برای اوست، پس آیا نمی اندیشید؟

پیام ها

1 راه های شناخت،از بزرگ ترین نعمت های الهی اند. «أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ» ...

2 راه شناخت،در محسوسات منحصر نیست،بلکه دل نیز ابزار شناخت است.

«السَّمْعَ وَ الْأَبْصٰارَ وَ الْأَفْئِدَةَ»

3 شکر مُنعم واجب است و کسی که از نعمت ها درست استفاده نکند،ناسپاس و مورد توبیخ است. «قَلِیلاً مٰا تَشْکُرُونَ» 4 یاد نعمت های الهی،زمینه ی شناخت و شکر است. «تَشْکُرُونَ» 5 آفرینش انسان،هدفدار است. «ذَرَأَکُمْ وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ» 6 اندیشه و تعقّل،انسان را به توحید می رساند. «وَ هُوَ الَّذِی ... أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ»

ص :121

[سوره المؤمنون (23): آیات 81 تا 83]

اشاره

بَلْ قٰالُوا مِثْلَ مٰا قٰالَ اَلْأَوَّلُونَ (81) قٰالُوا أَ إِذٰا مِتْنٰا وَ کُنّٰا تُرٰاباً وَ عِظٰاماً أَ إِنّٰا لَمَبْعُوثُونَ (82) لَقَدْ وُعِدْنٰا نَحْنُ وَ آبٰاؤُنٰا هٰذٰا مِنْ قَبْلُ إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ أَسٰاطِیرُ اَلْأَوَّلِینَ (83)

(کافران هدایت نشدند)بلکه سخنی همانند گفته ی پیشینیان گفتند.

گفتند:آیا اگر مردیم و خاک و استخوان هایی(پوسیده)شدیم،آیا ما بار دیگر برانگیخته خواهیم شد؟

البتّه این حرف از قبل،به ما و پدران ما وعده داده شده،این(حرف ها و وعده ها)جز افسانه های پیشینیان(چیزی)نیست.

نکته ها:

«أَسٰاطِیرُ»

جمع«اسطوره»و به معنای افسانه های دروغین است.این کلمه نُه بار در قرآن،از زبان کفّار در برابر انبیا به کار رفته است.

پیام ها

1 کفّار در انکار معاد حرف تازه ای ندارند. «مِثْلَ مٰا قٰالَ الْأَوَّلُونَ» 2 کفّار،منطق و استدلال ندارند و تنها حربه ی آنان در برابر حقّ،تعجب همراه با انکار است. «أَ إِذٰا» 3 عدم تعقّل،ریشه ی انکار حقّ است.(توجّه به مرگ و حیات و گردش شب و روز،زمینه ساز ایمان به معاد می شود) «یُحْیِی وَ یُمِیتُ ... أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ ... قٰالُوا أَ إِذٰا مِتْنٰا»

[سوره المؤمنون (23): آیات 84 تا 87]

اشاره

قُلْ لِمَنِ اَلْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهٰا إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (84) سَیَقُولُونَ لِلّٰهِ قُلْ أَ فَلاٰ تَذَکَّرُونَ (85) قُلْ مَنْ رَبُّ اَلسَّمٰاوٰاتِ اَلسَّبْعِ وَ رَبُّ اَلْعَرْشِ اَلْعَظِیمِ (86) سَیَقُولُونَ لِلّٰهِ قُلْ أَ فَلاٰ تَتَّقُونَ (87)

(به این کفّار)بگو:اگر شما علم دارید،(بگویید)زمین و کسانی که در آن زندگی می کنند از کیست؟

آنان خواهند گفت:برای خداست بگو:پس آیا متذکّر نمی شوید؟

ص :122

بگو:پروردگار آسمان های هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ کیست؟

(باز هم)خواهند گفت:برای خداست،بگو:آیا پروا نمی کنید؟

نکته ها:

«رَبُّ»

به مالکی گفته می شود که درصدد حفظ و تدبیر ملک خود باشد.

«عرش»مرکز فرماندهی خداوند و غیر از آسمان های هفتگانه است.

پیام ها

1 ریشه ی شرک،جهل و غفلت است. «لِمَنِ الْأَرْضُ ... إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» 2 یکی از شیوه های تبلیغ،طرح سؤال است. «لِمَنِ الْأَرْضُ» 3 علم مفید آن است که انسان را خداشناس کند. «لِمَنِ الْأَرْضُ ... إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» 4 هر انسان آگاهی می داند که زمین و همه ی کسانی که در آن هستند،بی صاحب و بی حساب نیست. «سَیَقُولُونَ لِلّٰهِ» 5 و جدان،بهترین داور است. «سَیَقُولُونَ لِلّٰهِ» 6 از گفتارها و پاسخ های خود مردم،سند موعظه و استدلال آماده کنید. «قُلْ أَ فَلاٰ تَذَکَّرُونَ» 7 آسمان های هفتگانه و تمام هستی،تحت تدبیر اوست. «رَبُّ السَّمٰاوٰاتِ» ...

[سوره المؤمنون (23): آیات 88 تا 90]

اشاره

قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ یُجِیرُ وَ لاٰ یُجٰارُ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (88) سَیَقُولُونَ لِلّٰهِ قُلْ فَأَنّٰی تُسْحَرُونَ (89) بَلْ أَتَیْنٰاهُمْ بِالْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَکٰاذِبُونَ (90)

بگو:اگر می دانید(بگویید)فرمانروایی همه ی موجودات به دست کیست؟ او که(به همه)پناه می دهد،ولی هیچ کس در برابر او پناه ندارد.

ص :123

به زودی خواهند گفت:(حکومت بر همه چیز)برای خداست.بگو:پس چگونه(می گویید پیامبر شما را سحر کرده و)شما مسحور او شده اید؟

(ما آنان را سحر نمی کنیم)بلکه حقّ را برای آنان آوردیم،و قطعاً آنان دروغ می گویند.

نکته ها:

قرآن در سوره ی یٰس می فرماید: «إِنَّمٰا أَمْرُهُ إِذٰا أَرٰادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ فَسُبْحٰانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ» (1)هر گاه خداوند چیزی را اراده کند،فرمان می دهد و آن،آفریده می شود؛پس منزّه است خداوندی که ملکوت همه چیز به دست اوست.(بنا بر این کلمه ی ملکوت به معنای قدرت مطلقه بر هستی است) کلمات «یُجِیرُ » و «یُجٰارُ » از ریشه ی«جوار»به معنای همسایگی است.از آنجا که یکی از حقوق همسایگی،حمایت از همسایه در برابر سوء قصد دیگران است،لذا این کلمه به معنای پناه دادن و حمایت کردن بکار می رود. (2)

مراد از حقّ در آیه «أَتَیْنٰاهُمْ بِالْحَقِّ» یا معاد است یا قرآن،یا منطق و استدلال توحیدی.

پیام ها

1 نحوه ی گفتگو با مخالفان را از قرآن بیاموزیم. «قُلْ» 2 در شیوه ی تبلیغ،از فطرت های سالم و باورهای صحیح مردم،در راه رشد و هدایت آنان کمک بگیریم. «قُلْ مَنْ بِیَدِهِ» ...

3 مالکیّت خداوند گسترده و همه جانبه است. «مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ» 4 پناه دادن خداوند،دائمی،مطلق و انحصاری است. «وَ هُوَ یُجِیرُ»

ص :124


1- 1) .یس،82 تا 83.
2- 2) .تفسیر المیزان.

5 در برابر قهر خداوند،هیچ پناهگاهی نیست. «وَ لاٰ یُجٰارُ عَلَیْهِ» 6 حاکمیّت مطلقه خداوند را تنها عالمان در می یابند. «إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» 7 در برابر عقاید انحرافی دیگران،موضع روشنی بگیرید. «بَلْ أَتَیْنٰاهُمْ بِالْحَقِّ» 8 کارهای خداوند،حقّ و حکیمانه است. «بِالْحَقِّ»

[سوره المؤمنون (23): آیه 91]

اشاره

مَا اِتَّخَذَ اَللّٰهُ مِنْ وَلَدٍ وَ مٰا کٰانَ مَعَهُ مِنْ إِلٰهٍ إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلٰهٍ بِمٰا خَلَقَ وَ لَعَلاٰ بَعْضُهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ سُبْحٰانَ اَللّٰهِ عَمّٰا یَصِفُونَ (91)

خداوند هیچ گونه فرزندی برای خود نگرفته است،و هیچ معبودی با او نیست،(و اگر جز این بود،)قطعاً هر خدایی به سوی آفریده ی خود می رفت،و بی تردید بعضی از خدایان بر بعضی دیگر برتری می جست(و با این کار،هستی تباه می شد)خداوند از آنچه(مشرکان)توصیف می کنند منزّه است.

پیام ها

1 عقیده به هر گونه فرزند برای خداوند ممنوع است.(خواه عیسی را فرزند او بدانیم یا فرشتگان و دیگران را) «مِنْ وَلَدٍ» 2 هر مخلوقی در سیطره ی خالق است. «لَذَهَبَ کُلُّ إِلٰهٍ بِمٰا خَلَقَ» 3 تعدّد مدیریّت،مانع موفّقیّت است. «لَذَهَبَ کُلُّ إِلٰهٍ بِمٰا خَلَقَ» 4 نظام هماهنگ و سامان یافته،نشانه یکتایی خداوند است. «إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلٰهٍ» 5 داشتن فرزند و شریک،نشانه ی نیاز و محدودیّت است،و لازمه محدودیّت، برتری جویی است. «لَذَهَبَ لَعَلاٰ» 6 تضاد میان قدرت ها،عامل فساد و ناپایداری است. «لَعَلاٰ بَعْضُهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ» 7 هر گاه تصورات غلط و انحرافی دیگران را بازگو کردیم،برای پاکسازی روح خود و دیگران خداوند را تسبیح کنیم. «سُبْحٰانَ اللّٰهِ عَمّٰا یَصِفُونَ» 8 خدا را از همه ی انحراف ها و خرافه ها دور و منزّه بدانیم. «عَمّٰا یَصِفُونَ»

ص :125

[سوره المؤمنون (23): آیات 92 تا 94]

اشاره

عٰالِمِ اَلْغَیْبِ وَ اَلشَّهٰادَةِ فَتَعٰالیٰ عَمّٰا یُشْرِکُونَ (92) قُلْ رَبِّ إِمّٰا تُرِیَنِّی مٰا یُوعَدُونَ (93) رَبِّ فَلاٰ تَجْعَلْنِی فِی اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِینَ (94)

(اوست که)به غیب و شهود(نهان و آشکار)آگاه است؛پس از هر چیزی که برای او شریک می گیرند برتر است.

بگو: پروردگارا! اگر آنچه را(از عذاب)که به آنان وعده داده شده (می خواهی)به من نشان دهی.

پس پروردگارا! مرا در میان قوم ستمگر قرار مده.

نکته ها:

امام صادق(علیه السلام)درباره ی جمله «عٰالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهٰادَةِ » فرمود:غیب آن است که واقع نشده و شهادت چیزی است که محقّق گشته باشد. (1)

پیام ها

1 علم خداوند به همه چیز،رمز بی نیازی او از شریک است. «مٰا کٰانَ مَعَهُ مِنْ إِلٰهٍ ...

عٰالِمِ الْغَیْبِ»

2 علم خداوند نسبت به غیب و شهود یکسان است. «عٰالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهٰادَةِ» 3 آگاهی به غیب مهم تر و مسائل غیبی بیشتر است.(در تمام قرآن،کلمه ی غیب قبل از شهادت آمده است). «عٰالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهٰادَةِ» 4 پیامبر(صلوات اللّٰه علیه)امین وحی است.حتّی کلمه ی «قُلْ » را نقل می کند.

5 حضور در میان ظالمان،خطر گرفتاری به عذاب های الهی را در پی دارد. «فِی الْقَوْمِ الظّٰالِمِینَ»

ص :126


1- 1) .معانی الاخبار،ص 146.

[سوره المؤمنون (23): آیه 95]

اشاره

وَ إِنّٰا عَلیٰ أَنْ نُرِیَکَ مٰا نَعِدُهُمْ لَقٰادِرُونَ (95)

و بدون شک ما می توانیم آنچه را به آنان وعده می دهیم به تو نشان دهیم.

نکته ها:

خداوند در این آیه پیامبرش را دلداری داده است که قدرت دارد گمراهان و کافران را عذاب کند امّا به دلایلی عذاب آنان را به تأخیر می اندازد از جمله:

الف:به آنان مهلت می دهد تا توبه کنند.

ب:با آنان اتمام حجّت کند.

ج:در آینده افراد مؤمنی از نسل آنان به وجود می آید.

د:به خاطر وجود پیامبر(صلوات اللّٰه علیه)که مایه ی رحمت و برکت است.

پیام ها

1 تأخیر عذاب،نشانه ی ناتوانی خداوند نیست. «لَقٰادِرُونَ» 2 از اینکه عاقبت کفّار را به چشم خود نمی بینید،در قدرت خداوند شک نکنید.

«نُرِیَکَ مٰا نَعِدُهُمْ لَقٰادِرُونَ»

[سوره المؤمنون (23): آیات 96 تا 98]

اشاره

اِدْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ اَلسَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمٰا یَصِفُونَ (96) وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزٰاتِ اَلشَّیٰاطِینِ (97) وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ (98)

(ای پیامبر!)بدی را به بهترین روش دفع کن.(در مقام انتقام و مقابله به مثل مباش)ما به آنچه مخالفان توصیف می کنند آگاه تریم.(می دانیم که مشرکان مرا به گرفتن فرزند و شریک و تو را به سحر و جادو توصیف می کنند)

و بگو:پروردگارا! من از وسوسه های شیطان ها به تو پناه می برم.

و پناه می برم به تو ای پروردگار! از این که آنان نزد من حاضر شوند.

ص :127

پیام ها

1 پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)تحت تربیت خداوند و مأمور برخورد به بهترین شیوه با بدی های دشمنان است. «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» 2 بدی را می توان با بدی پاسخ داد ولی این،برای رهبر شایسته نیست. «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» 3 ایمان ما به علم خداوند،عامل صبر و حلم در ماست. «نَحْنُ أَعْلَمُ» 4 پناه دادن از شئون ربوبیّت است. «رَبِّ أَعُوذُ بِکَ» 5 پیامبران نیز باید به خدا پناه ببرند. «قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ» 6 پناه بردن به خداوند باید مکرر و جدی باشد.(تکرار «أَعُوذُ » ) 7 تنها پناهگاه مطمئن خداست. «بِکَ» 8 یکی از راه های نفوذ شیطان،اشاره ها و وسوسه های او نسبت به برخوردهای بد ما با دیگران است. «هَمَزٰاتِ» 9 شیاطین،متعدّد و وسوسه های آنان نیز گوناگون است. «هَمَزٰاتِ الشَّیٰاطِینِ» 10 شیطان ها در انبیا نیز طمع دارند. «هَمَزٰاتِ الشَّیٰاطِینِ» 11 بالاتر از وسوسه،حضور شیطان هاست. «أَنْ یَحْضُرُونِ» 12 حضور افراد فاسد و مفسد در جامعه،مقدّمه فساد دیگران است. «یَحْضُرُونِ»

[سوره المؤمنون (23): آیات 99 تا 100]

اشاره

حَتّٰی إِذٰا جٰاءَ أَحَدَهُمُ اَلْمَوْتُ قٰالَ رَبِّ اِرْجِعُونِ (99) لَعَلِّی أَعْمَلُ صٰالِحاً فِیمٰا تَرَکْتُ کَلاّٰ إِنَّهٰا کَلِمَةٌ هُوَ قٰائِلُهٰا وَ مِنْ وَرٰائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلیٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ (100)

(آنها هم چنان به توصیف های ناروا و کردارهای زشت خود ادامه می دهند)تا زمانی که مرگ به سراغ یکی از آنان آید،می گوید:پروردگارا! مرا بازگردان.

ص :128

شاید در آنچه از خود به جای گذاشته ام(از مال و...)کار نیکی انجام دهم.

(به او گفته می شود:)هرگز.این گفته سخنی است که(به ظاهر)می گوید (ولی اگر برگردد،به آن عمل نمی کند)و در پی آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند.

پیام ها

1 غرور و غفلت برای گروهی دائمی است. «حَتّٰی إِذٰا» 2 منحرفان روزی بیدار خواهند شد و تقاضای بازگشت به دنیا خواهند کرد،امّا آن تقاضا نشدنی است. «رَبِّ ارْجِعُونِ» 3 ضایع کردن عمر و فرصت،سبب حسرت در هنگام مرگ است. «رَبِّ ارْجِعُونِ» 4 تقاضای بازگشت از سوی کفّار جدی است ولی قول آنان در مورد صالح شدن مشکوک است. «لَعَلِّی أَعْمَلُ» 5 عمل صالح،زاد و توشه ی بعد از مرگ است. «ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صٰالِحاً» 6 کسانی که مُکنت و امکاناتی دارند،باید بیشتر عمل صالح انجام دهند. «أَعْمَلُ صٰالِحاً فِیمٰا تَرَکْتُ» ای که دستت می رسد کاری بکن پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار 7 دنیا مزرعه ی آخرت است. «أَعْمَلُ صٰالِحاً فِیمٰا تَرَکْتُ» 8 اقرار کافران به اشتباه،تنها با زبان است و پشتوانه ی قلبی ندارد. «إِنَّهٰا کَلِمَةٌ هُوَ قٰائِلُهٰا»

[سوره المؤمنون (23): آیات 101 تا 103]

اشاره

فَإِذٰا نُفِخَ فِی اَلصُّورِ فَلاٰ أَنْسٰابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لاٰ یَتَسٰاءَلُونَ (101) فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوٰازِینُهُ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ (102) وَ مَنْ خَفَّتْ مَوٰازِینُهُ فَأُولٰئِکَ اَلَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خٰالِدُونَ (103)

پس آن گاه که در صور دمیده شود،در آن روز نه میانشان خویشاوندی است و نه(از حال یکدیگر)سؤال می کنند.

پس کسانی که کفّه ی اعمالشان سنگین باشد،ایشان همان رستگارانند.

ص :129

و کسانی که کفّه ی اعمالشان سبک باشد،پس آنان کسانی هستند که سرمایه ی وجود خود را از دست داده اند و همیشه در جهنّم می مانند.

نکته ها:

سؤال:در بعضی آیات آمده است که در قیامت مردم از یکدیگر سؤال می کنند، «وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ یَتَسٰاءَلُونَ» (1)و یا اهل بهشت از دوزخیان می پرسند:چه چیز باعث شد که شما به دوزخ در آیید؟ «مٰا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ» (2)پس چرا در آیه ی مورد بحث می فرماید:مردم از یکدیگر سؤال نمی کنند «وَ لاٰ یَتَسٰاءَلُونَ» دلیل این تفاوت چیست؟ پاسخ:این دو مطلب با هم منافاتی ندارند؛در مورد اوّل که می فرماید:«مردم از همدیگر سؤال می کنند»این مربوط به پس از رسیدگی به حساب و کتاب است و درباره ی اهل بهشت و دوزخ است که مطالبی از یکدیگر می پرسند،ولی آیه ی مورد بحث درباره ی آغاز قیامت و زمان حساب و مرحله ی پیش از ورود مردم به بهشت یا دوزخ است که می فرماید:از یکدیگر سؤال نمی کنند. (3)

پیام ها

1 آغاز رستاخیز با نفخ صور است. «فَإِذٰا نُفِخَ ... فَلاٰ أَنْسٰابَ» 2 در قیامت،اسناد افتخار دنیوی محو می شود. «فَلاٰ أَنْسٰابَ بَیْنَهُمْ» 3 همه ی عمل های دنیوی حساب و کتاب دارند. «فَمَنْ ثَقُلَتْ وَ مَنْ خَفَّتْ» 4 برای هر کاری میزانی است. «مَوٰازِینُهُ» 5 بزرگ ترین خسارت انسان،هدر دادن عمر و استعدادهای خویش است.

«خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ»

ص :130


1- 1) .صافات،27؛طور،25.
2- 2) .مدثّر،42.
3- 3) .المیزان،ج 15،ص 69.

6 رستگاران،کسانی هستند که برای قیامت ذخایری داشته باشند. «هُمُ الْمُفْلِحُونَ»

[سوره المؤمنون (23): آیات 104 تا 105]

اشاره

تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ اَلنّٰارُ وَ هُمْ فِیهٰا کٰالِحُونَ (104) أَ لَمْ تَکُنْ آیٰاتِی تُتْلیٰ عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ بِهٰا تُکَذِّبُونَ (105)

آتش،صورت آنها را می سوزاند و آنان در دوزخ چهره ای(زشت و) عبوس دارند.(با لب هایی وارونه و دندان هایی آشکار).

(به آنان گفته می شود:)آیا آیات من بر شما خوانده نمی شد،پس آنها را دروغ می شمردید؟

نکته ها:

کلمه ی«لفح»به معنای سوزاندن چهره و کلمه ی«کلح»به معنای برگشتن لب و آشکار شدن دندان هاست.

پیام ها

1 آتش هر لحظه و پیوسته صورت های دوزخیان را می سوزاند.( «تَلْفَحُ » فعل مضارع و رمز استمرار است) 2 کفّار در دوزخ،هم عذاب جسمی دارند، «تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ» و هم توبیخ و عذاب روحی. «أَ لَمْ تَکُنْ» ...

3 تغییر صورت توسّط آتش،مایه ی تحقیر گنهکاران می گردد. «کٰالِحُونَ» 4 عذاب خداوند بعد از اتمام حجّت است. «تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ ... أَ لَمْ تَکُنْ آیٰاتِی تُتْلیٰ» 5 اصرار بر تکذیب،اساسی ترین رمز رفتن به دوزخ است. «فَکُنْتُمْ بِهٰا تُکَذِّبُونَ»

ص :131

[سوره المؤمنون (23): آیات 106 تا 108]

اشاره

قٰالُوا رَبَّنٰا غَلَبَتْ عَلَیْنٰا شِقْوَتُنٰا وَ کُنّٰا قَوْماً ضٰالِّینَ (106) رَبَّنٰا أَخْرِجْنٰا مِنْهٰا فَإِنْ عُدْنٰا فَإِنّٰا ظٰالِمُونَ (107) قٰالَ اِخْسَؤُا فِیهٰا وَ لاٰ تُکَلِّمُونِ (108)

گویند:پروردگارا! شقاوت(و بدبختی)ما بر ما چیره شد و گروهی گمراه بودیم.

پروردگارا! ما را از دوزخ بیرون آور،اگر بار دیگر(به کفر و گناه) بازگشتیم قطعاً ستمگریم.

(خداوند به آنان)گوید:دور شوید و در آتش گم شوید و با من سخن مگویید.

نکته ها:

کلمه ی«خسأ»به معنای دور شدن همراه با توهین است که به سگ گفته می شود.

پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)فرمود:با کسی که شراب می نوشد ننشینید که آنان سگان دوزخند.سپس این آیه را تلاوت فرمودند: (1)«قٰالَ اخْسَؤُا فِیهٰا» ...

در حدیثی آمده که صورت دوزخیان بعد از شنیدن «اخْسَؤُا » به صورت قطعه گوشتی در می آید که تنها نفس می کشد. (2)

امام صادق(علیه السلام)فرمود:دوزخیان به خاطر اعمالشان شقاوت مند شدند. (3)

پیام ها

1 وجدان ها در قیامت بیدار می شوند و مجرمان به گناهان خود ذلیلانه اعتراف می کنند. «غَلَبَتْ عَلَیْنٰا شِقْوَتُنٰا» 2 دوری از راه انبیا،مایه ی شقاوت و بدبختی است. «آیٰاتِی تُتْلیٰ، غَلَبَتْ عَلَیْنٰا شِقْوَتُنٰا» 3 خداوند در قیامت با کوبنده ترین کلمات،با کفّار سخن می گوید. «اخْسَؤُا فِیهٰا وَ لاٰ تُکَلِّمُونِ»

ص :132


1- 1) .بحار،ج 76،ص 147
2- 2) .تفسیر درّ المنثور.
3- 3) .توحید صدوق،ص 356.

[سوره المؤمنون (23): آیه 109]

اشاره

إِنَّهُ کٰانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبٰادِی یَقُولُونَ رَبَّنٰا آمَنّٰا فَاغْفِرْ لَنٰا وَ اِرْحَمْنٰا وَ أَنْتَ خَیْرُ اَلرّٰاحِمِینَ (109)

(آیا شما فراموش کردید که)گروهی از بندگان من می گفتند:پروردگارا! ایمان آوردیم،پس ما را ببخش و بر ما رحم کن و تو بهترین رحم کنندگانی.

پیام ها

1 خداوند،زخم زبان منحرفین به مؤمنین را بی پاسخ نمی گذارد. «إِنَّهُ کٰانَ» ...

2 دعا به درگاه خداوند در دنیا مفید است، «کٰانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبٰادِی یَقُولُونَ رَبَّنٰا» ...ولی دعا و التماس در قیامت مفید نیست. «رَبَّنٰا أَخْرِجْنٰا ... قٰالَ اخْسَؤُا» 3 بندگان خداوند همواره از کاستی های خود بیمناک بوده و استغفار می کنند.

«کٰانَ

... یَقُولُونَ رَبَّنٰا» ...

4 ایمان مقدّمه ی مغفرت و مغفرت،مقدّمه ی دریافت رحمت الهی است. «آمَنّٰا فَاغْفِرْ لَنٰا وَ ارْحَمْنٰا» 5 سرچشمه ی مهربانی ها خداست. «وَ أَنْتَ خَیْرُ الرّٰاحِمِینَ» 6 از آداب دعا،تجلیل از خداوند است. «وَ أَنْتَ خَیْرُ الرّٰاحِمِینَ»

[سوره المؤمنون (23): آیه 110]

اشاره

فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتّٰی أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی وَ کُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ (110)

(امّا)شما آنان را به مسخره گرفتید تا آن که(با این کار)یاد مرا از خاطرتان بردند و شما به آنان می خندیدید.

نکته ها:

بین «سِخْرِیًّا» و «سِخْرِیًّا» تفاوت بسیاری است.اگر در جامعه روابط انسان ها بر اساس همدلی،تعاون و خدمت باشد و همه ی افراد از هنر و ابتکار یکدیگر بهره مند شوند،جامعه رشد می یابد،تقویت می شود و همه ی کارها سامان می یابد که آیه ی شریفه ی «لِیَتَّخِذَ

ص :133

بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا» (1)این پیام را دارد.امّا اگر روابط افراد بر اساس تحقیر،تضعیف و دشنام و دلسردی باشد،چنین جامعه ای فراموشی خدا و سقوط را در پی خواهد داشت و آیه ی مورد بحث این معنا را بازگو می کند. «فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا» اینکه مؤمنین وسیله ی غفلت کفّار قلمداد شده اند، «أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی» شاید به خاطر آن باشد که اگر مؤمنین نبودند،حقیقت حقّ ستیزی آنان آشکار نمی شد. (2)

پیام ها

1 کیفر توهین کردن،توهین شدن است.(خداوند از مؤمنین حمایت می کند و اهانت به آنان را پاسخ می دهد) «فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا اِخْسَؤُا فِیهٰا» 2 بی اعتنایی به مراسم دعا و نیایش بندگان خدا،بی اعتنایی خدا را به دنبال دارد.

«سِخْرِیًّا

وَ لاٰ تُکَلِّمُونِ» 3 مؤمنین همواره در معرض تمسخر کفّار هستند. «وَ کُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ» 4 کیفر مسخره کردن مؤمنان،فراموش کردن یاد خداست. «أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی» 5 خنده ی تحقیرآمیز از گناهان کبیره است. (3)«وَ کُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ» (حساب خنده های معمولی از خنده های مستکبرانه جداست)

[سوره المؤمنون (23): آیات 111 تا 114]

اشاره

إِنِّی جَزَیْتُهُمُ اَلْیَوْمَ بِمٰا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ اَلْفٰائِزُونَ (111) قٰالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی اَلْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ (112) قٰالُوا لَبِثْنٰا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَسْئَلِ اَلْعٰادِّینَ (113) قٰالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّٰ قَلِیلاً لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (114)

من امروز به خاطر آن که(مؤمنان در برابر تمسخر و خنده ی شما)صبر کردند،به آنان پاداش دادم که ایشانند رستگاران.

ص :134


1- 1) .زخرف،32.
2- 2) .تفسیر راهنما.
3- 3) .هر گناهی که وعده عذاب را بدنبال داشته باشد،از گناهان کبیره است و چون برای خنده تحقیرآمیز به مؤمنین دوزخ مطرح است،پس گناه کبیره است.

(خداوند)از آنان می پرسد:شما در زمین چقدر ماندید؟

می گویند:یک روز یا بخشی از یک روز،پس از شمارگران بپرس.

می گوید:اگر آگاهی داشتید می دانستید که جز اندکی درنگ نکرده اید.

نکته ها:

کلمه«فوز»به معنای رسیدن به مقصود است.

در قیامت از مردم سؤال می شود:شما چه مدّتی در دنیا اقامت داشتید؟ «کَمْ لَبِثْتُمْ» این سؤال چندین بار در قرآن مطرح شده و هرکس طبق پندار خود پاسخی می دهد از جمله:

ما به مقدار ساعتی از یک روز،در دنیا ماندیم. «سٰاعَةً مِنْ نَهٰارٍ» (1)یک شامگاه،یا یک صبح. «عَشِیَّةً أَوْ ضُحٰاهٰا» (2)یک روز یا قسمتی از یک روز. «یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ» (3)ممکن است مراد از «کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ » مدّت توقّف در قبر و عالم برزخ باشد.

پیام ها

1 پاداش صابران،از طرف خود خداوند است. «إِنِّی جَزَیْتُهُمُ» (صبر در برابر أذیّتها،نیش ها و تمسخرها پاداش بزرگی دارد) 2 رستگاری در سایه ی استقامت است. «أَنَّهُمْ هُمُ الْفٰائِزُونَ» 3 در قیامت تنها گروه رستگار صابرانند. (4)«أَنَّهُمْ هُمُ الْفٰائِزُونَ» صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند بر اثر صبر نوبت ظفر آید.

4 حسرت بزرگ آن است که انسان برای لذّت و راحتی چند روزه،دوزخ و عذاب همیشگی را خریداری کند. «لَبِثْنٰا یَوْماً»

ص :135


1- 1) .احقاف،35.
2- 2) .نازعات،46.
3- 3) .مؤمنون،113.
4- 4) .ضمیر«هم»در کنار«انّهم»،اشاره به انحصار رستگاری در آن گروه است.

5 به مهلت روزگار مغرور نشوید،که مدّتی بسیار اندک است. «یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ» 6 همه ی عمر دنیا نسبت به ابدیّت اندک است. «یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ» 7 برخی از فرشتگان،مأمور شمارش و آمار ایّام هستند. «فَسْئَلِ الْعٰادِّینَ»

[سوره المؤمنون (23): آیه 115]

اشاره

أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّمٰا خَلَقْنٰاکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنٰا لاٰ تُرْجَعُونَ (115)

پس آیا گمان می کنید که ما شما را بیهوده آفریده ایم،و شما به سوی ما بازگردانده نمی شوید؟

نکته ها:

قرآن برای آفرینش انسان اهدافی را بیان کرده است از جمله:

1 عبادت. «وَ مٰا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّٰ لِیَعْبُدُونِ» (1)من جن و انس را نیافریدم جز برای این که عبادتم کنند(و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند).

2 آزمایش. «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیٰاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (2)(خداوند)مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید،که کدام یک از شما بهتر عمل می کنید.

3 برای دریافت رحمت الهی. «إِلاّٰ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذٰلِکَ خَلَقَهُمْ» (3)مگر کسی که پروردگارت به او رحم کند و(خداوند)برای همین(رحمت)مردم را آفرید.

حضرت علی(علیه السلام)فرمود:«رحم الله امرء عرف قدره»خداوند رحمت کند کسی را که ارزش و اعتبار خود را بشناسد. (4)و بداند از کجا آمده،اکنون در کجاست و سپس به کجا می رود.

امام حسین(علیه السلام)فرمود:«ان الله ما خلق العباد الا لیعرفوه فاذا عرفوه عبدوه فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة من سواه»خداوند متعال بندگانش را نیافریده است مگر برای این که او را بشناسند،آن گاه که او را شناختند،عبادتش کنند و چون خدا را عبادت کردند،با پرستش و عبادت او از پرستش غیر او بی نیاز شوند. (5)

حضرت علی(علیه السلام)فرمود:«الدنیا خلقت لغیرها و لم تخلق لنفسها» (6)دنیا برای دیگری آفریده

ص :136


1- 1) .ذاریات،56.
2- 2) .ملک،2.
3- 3) .هود،119.
4- 4) .غرر الحکم.
5- 5) .بحار،ج 5،ص 312.
6- 6) .نهج البلاغه،حکمت 463.

شده و برای خود آفریده نشده است.(دنیا وسیله ای است برای رسیدن به آخرت) آری،کسانی که همه ی هدف های خود را در درون دنیا جستجو می کنند،زمین گرا و زمین گیر می شوند.چنان که در آیه ی 176 سوره اعراف آمده است: «أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ» هر دم از عمر گرامی هست گنج بی بدل می رود گنجی چنین هر لحظه بر باد آه آه

پیام ها

1 آفرینش انسان،هدفدار است. «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّمٰا خَلَقْنٰاکُمْ عَبَثاً» 2 همه ی محاسبات انسان،واقع بینانه نیست. «أَ فَحَسِبْتُمْ» 3 در کار خداوند عبث و بیهودگی راه ندارد. «أَ فَحَسِبْتُمْ ... عَبَثاً» 4 زندگی دنیا بدون آخرت،بیهوده و لغو است. «عَبَثاً» 5 انسان مسئول و متعهّد است.(باید خود را برای پاسخ گویی در قیامت آماده کنیم). «أَ فَحَسِبْتُمْ ... لاٰ تُرْجَعُونَ» 6 هدف آفرینش انسان،در این جهان خلاصه نمی شود. «أَ فَحَسِبْتُمْ ... لاٰ تُرْجَعُونَ»

[سوره المؤمنون (23): آیات 116 تا 118]

اشاره

فَتَعٰالَی اَللّٰهُ اَلْمَلِکُ اَلْحَقُّ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ رَبُّ اَلْعَرْشِ اَلْکَرِیمِ (116) وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اَللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ لاٰ بُرْهٰانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمٰا حِسٰابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لاٰ یُفْلِحُ اَلْکٰافِرُونَ (117) وَ قُلْ رَبِّ اِغْفِرْ وَ اِرْحَمْ وَ أَنْتَ خَیْرُ اَلرّٰاحِمِینَ (118)

پس برتر است خداوندی که فرمانروای حقّ است(از این که شما را بیهوده آفریده باشد)خدایی جز او نیست که پروردگار عرش گرانقدر است.

و هر کس با خداوند،معبود دیگری بخواند،هیچ برهانی بر کار خود ندارد،پس قطعاً حساب او نزد پروردگارش خواهد بود،قطعاً کافران رستگار نمی شوند.

و بگو:پروردگارا! بیامرز و رحم کن که تو بهترین رحم کنندگانی.

ص :137

نکته ها:

در اوّل این سوره،ذیل آیه ی یک،گروهی از رستگاران را ذکر کردیم،در پایان سوره با توجّه به جمله ی «لاٰ یُفْلِحُ» گروهی از زیانکاران را نیز یادآور می شویم:

ستمگران. «لاٰ یُفْلِحُ الظّٰالِمُونَ» (1)گنهکاران. «لاٰ یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ» (2)جادوگران. «لاٰ یُفْلِحُ السّٰاحِرُونَ» (3)کافران. «لاٰ یُفْلِحُ الْکٰافِرُونَ» (4)آنها که به خداوند دروغ می بندند. «إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللّٰهِ الْکَذِبَ لاٰ یُفْلِحُونَ» (5)

پیام ها

1 خداوند،کار عبث و بیهوده نمی کند. «فَتَعٰالَی اللّٰهُ» 2 حکومت حقّ،از آن خداست. «الْمَلِکُ الْحَقُّ» 3 هستی،تحت تربیت و مدیریّت الهی است. «رَبُّ الْعَرْشِ» و در جای دیگر می خوانیم: «بِرَبِّ النّٰاسِ» ، «رَبِّ الْعٰالَمِینَ» و «رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ» 4 شرک،هر چه باشد محکوم است. «یَدْعُ مَعَ اللّٰهِ إِلٰهاً» 5 مشرک منطق ندارد. «لاٰ بُرْهٰانَ لَهُ» (عقائد و رفتار انسان باید بر اساس دلیل و برهان باشد) 6 پیامبر معصوم نیز به رحمت و مغفرت خداوند نیاز دارد. «قُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ» 7 در دعا،ستایش از خدا را فراموش نکنیم. «رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ أَنْتَ خَیْرُ الرّٰاحِمِینَ» «الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ»

ص :138


1- 1) .انعام،135.
2- 2) .یونس،17.
3- 3) .یونس،77.
4- 4) .مؤمنون،117.
5- 5) .یونس،69.

ص :139

ص :140

[تفسیر سوره نور]

سیمای سوره ی نور

این سوره شصت و چهار آیه دارد و در مدینه نازل شده است.

علّت نام گذاری این سوره به«نور»،آیه ی سی و پنج است که در آن خداوند به عنوانِ نور آسمان ها و زمین معرّفی شده است.

از آنجا که در این سوره سفارش های بسیار در مورد رعایت عفّت و پاکدامنی توسط عموم مؤمنان و خصوصاً زنان صورت گرفته،در روایات نسبت به آموزش و قرائت این سوره توسط زنان تأکیدات بسیار آمده است.

احکام مجازات مردان و زنان زناکار و کسانی که به زنان پاکدامن تهمت زنا بزنند،همچنین ماجرای معروفِ«افک»،حکم حجاب و رعایت پاکدامنی برای جلوگیری از انحرافات،موضوعاتی است که این سوره به آنها می پردازد.

ص :141

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

[سوره النور (24): آیه 1]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;سُورَةٌ أَنْزَلْنٰاهٰا وَ فَرَضْنٰاهٰا وَ أَنْزَلْنٰا فِیهٰا آیٰاتٍ بَیِّنٰاتٍ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (1)

24\1

(این)سوره ای است که آن را نازل کردیم و(عمل به)آن را واجب نمودیم و در آن آیاتی روشن فرستادیم.باشد تا شما متذکّر شوید.

نکته ها:

در این آیه سه نشانه از عظمت سوره نور آمده است:

الف:کلمه ی «سُورَةٌ » در اوّل آن نشانه ی عظمت است.

ب:تنوین کلمه «سُورَةٌ » که برای عظمت است.

ج:کلمه ی «أَنْزَلْنٰا » دو بار در یک آیه مطرح شده است.

پیام ها

1 کلمه ی«سوره»یک نام گذاری از طرف خداوند برای مجموعه آیاتی از قرآن است. «سُورَةٌ ... أَنْزَلْنٰا فِیهٰا آیٰاتٍ» 2 احکام باید به دستور خداوند واجب شود. «فَرَضْنٰاهٰا» 3 قرآن،قانون اساسی و آیین نامه ی الزامی و اجرایی دین است. «فَرَضْنٰاهٰا» 4 قرآن،کتابی است که آیات آن،روشن و قابل فهم است. «فِیهٰا آیٰاتٍ بَیِّنٰاتٍ» (گرچه درک قسمتی از آیاتش نیازمند دقّت و تحقیق و تفسیر است) 5 انسان به پند و تذکّر نیازمند است. «لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ»

ص :142

6 معارف قرآن در فطرت انسان ریشه دارد و با تذکّر پرده ی غفلت برداشته می شود. «تَذَکَّرُونَ»

[سوره النور (24): آیه 2]

اشاره

اَلزّٰانِیَةُ وَ اَلزّٰانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وٰاحِدٍ مِنْهُمٰا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لاٰ تَأْخُذْکُمْ بِهِمٰا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اَللّٰهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ لْیَشْهَدْ عَذٰابَهُمٰا طٰائِفَةٌ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ (2)

هر یک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید.و اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید در اجرای دین خدا نسبت به آن دو گرفتار دلسوزی نشوید و باید هنگام کیفر آن دو،گروهی از مؤمنین حاضر و ناظر باشند.

نکته ها:
اشاره

احکام زنا بر اساس شرایط افراد متفاوت است،در این آیه فقط به یک صورت اشاره شده که اگر مرد یا زن مجردی زنا کند،صد تازیانه می خورد،ولی اگر کسی با داشتن همسر،مرتکب زنا شود،رجم و سنگسار می گردد.چنان که اگر همسر دارد ولی به او دسترسی ندارد(مثلاً همسرش در زندان است،)و در این صورت مرتکب زنا شود،حکم سنگسار به تازیانه و شلاق تبدیل می شود.

قرآن،زنا را کاری زشت می داند و از آن نهی می کند. «وَ لاٰ تَقْرَبُوا الزِّنیٰ» (1)ترک زنا را نشانه ی بندگان راستین خداوند می شمرد. «وَ عِبٰادُ الرَّحْمٰنِ ... وَ لاٰ یَزْنُونَ» (2)و دوری از این گناه را شرط بیعت با پیامبر می داند. «إِذٰا جٰاءَکَ ... وَ لاٰ یَزْنِینَ» (3)

مفاسد زنا در روایات

برخی از مفاسد زنا،در یکی از سخنان حضرت رضا(علیه السلام)عنوان شده،از جمله:

1 ارتکاب قتل به وسیله ی سقط جنین.

2 بر هم خوردن نظام خانوادگی و خویشاوندی.

ص :143


1- 1) .اسراء،32.
2- 2) .فرقان،63 تا 68.
3- 3) .ممتحنه،12.

3 ترک تربیت فرزندان.

4 از بین رفتن موازین ارث. (1)

علی(علیه السلام)ترک زنا را مایه ی استحکام خانواده و ترک لواط را عامل حفظ نسل می داند. (2)

پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)فرمود:زنا دارای زیان های دنیوی و اخروی است:

امّا در دنیا:از بین رفتن نورانیّت و زیبایی انسان،مرگ زودرس و قطع روزی.

امّا در آخرت:درماندگی،هنگام حساب قیامت؛غضب الهی و جهنّم همیشگی. (3)

از پیامبر(صلوات اللّٰه علیه)نقل شده است:هر گاه زنا زیاد شود،مرگ ناگهانی هم زیاد می شود. (4)

زنا نکنید،تا همسران شما نیز به زنا آلوده نشوند.هر که به ناموس دیگران تجاوز کند،به ناموسش تجاوز خواهد شد.همان گونه که با دیگران رفتار کنید،با شما رفتار خواهد شد. (5)از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید جو ز جو چهار چیز است که هر یکی از آنها در هر خانه ای باشد آن خانه،ویرانه است و برکت ندارد:1- خیانت.2 دزدی.3 شرابخواری.4 زنا. (6)

زنا،از بزرگ ترین گناهان کبیره است. (7)

امام صادق(علیه السلام)فرمود:هر گاه مردم مرتکب چهار گناه شوند،به چهار بلا گرفتار شوند:

1 زمانی که زنا رواج یابد،زلزله خواهد آمد.

2 هر گاه مردم زکات نپردازند،چهار پایان به هلاکت می رسند.

3 هر گاه قضاوت مسئولان قضایی،ظالمانه باشد،باران نخواهد بارید.

4 زمانی که پیمان شکنی شود،مشرکان بر مسلمانان غلبه خواهند کرد. (8)

پیام ها

1 آزادی جنسی و روابط نامشروع،ممنوع است. «الزّٰانِیَةُ ... فَاجْلِدُوا» ...

ص :144


1- 1) .بحار،ج 79،ص 24.
2- 2) .نهج البلاغه،حکمت 252.
3- 3) .بحار،ج 77،ص 58.
4- 4) .بحار،ج 73،ص 372.
5- 5) .بحار،ج 76،ص 27.
6- 6) .بحار،ج 76،ص 19.
7- 7) .بحار،ج 76،ص 19.
8- 8) .بحار،ج 76،ص 21.

2 نقش زنان در ایجاد روابط نامشروع و فراهم آوردن مقدّمات زنا،از مردان بیشتر است،بر خلاف دزدی که نقش مردان بیشتر است.به همین دلیل کلمه زانیه قبل از کلمه زانی آمده است. «الزّٰانِیَةُ وَ الزّٰانِی» 3 تنبیه بدنی مجرم،برای تأدیب او و حفظ عفت عمومی لازم است. «فَاجْلِدُوا» 4 در روابط نامشروع هر دو طرف به یک میزان تنبیه می شوند. «کُلَّ وٰاحِدٍ» 5 حدود کیفر باید از طرف خداوند معین شود. «مِائَةَ جَلْدَةٍ» 6 در مجازات مجرمین،ترحم و تحت تأثیر عواطف قرار گرفتن،ممنوع است.

«لاٰ تَأْخُذْکُمْ بِهِمٰا رَأْفَةٌ»

7 محبّت و رأفت باید در مدار شرع باشد. «لاٰ تَأْخُذْکُمْ بِهِمٰا رَأْفَةٌ» 8 دین،تنها نماز و روزه نیست؛حدود الهی نیز از ارکان دین است. «فِی دِینِ اللّٰهِ» 9 صلابت و قاطعیّت در اجرای قوانین،در سایه ی ایمان به مبدأ و معاد به دست می آید. «إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ» 10 اجرای حدود نشانه ی ایمان به خداست. «إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ» 11 مجازات باید به گونه ای باشد،که مایه عبرت دیگران شود. «وَ لْیَشْهَدْ عَذٰابَهُمٰا» 12 زناکار،علاوه بر شلاق و شکنجه ی جسمی،از نظر روحی نیز باید زجر ببیند. «وَ لْیَشْهَدْ عَذٰابَهُمٰا طٰائِفَةٌ» ...

13 حضور مردم،اهرمی است برای کنترل قاضی و مجری. «وَ لْیَشْهَدْ ... طٰائِفَةٌ» 14 از حضور مؤمنان در صحنه،برای نهی از منکر استفاده کنیم. «وَ لْیَشْهَدْ» 15 تنها مسلمانان حقّ حضور در مراسم اجرای حدّ الهی را دارند. «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»

[سوره النور (24): آیه 3]

اشاره

اَلزّٰانِی لاٰ یَنْکِحُ إِلاّٰ زٰانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَ اَلزّٰانِیَةُ لاٰ یَنْکِحُهٰا إِلاّٰ زٰانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَ حُرِّمَ ذٰلِکَ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ (3)

مرد زناکار،جز با زن زناکار یا مشرک ازدواج نکند.و زن زناکار جز مرد زناکار یا مشرک را به همسری نگیرد.و این زناشویی بر مؤمنان حرام است.

ص :145

نکته ها:

این آیه،حال و هوای آیه ی «الْخَبِیثٰاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثٰاتِ» را دارد که در آیه 26 همین سوره می آید..

علاوه بر تنبیه جسمی با شلاق و تنبیه روحی و اجتماعی،بدلیل حضور مردم به هنگام اجرای حدّ،باید محدویّت های دیگری نیز برای زناکار باشد.

در روایات آمده است که حکم این آیه در باره ی کسانی است که به زنا شهرت دارند.و اگر زناکاری توبه کرد می تواند مانند دیگران با فرد دلخواهش ازدواج کند. (1)

امام باقر(علیه السلام)فرمود:خداوند زناکار را در برابر مؤمن نام برده و این نشان می دهد که زناکار مؤمن نیست. (2)

پیام ها

1 در ازدواج مسأله ی کفو بودن،یک اصل است.(زنان و مردان ناپاک،لایق همسران پاک نیستند). «الزّٰانِی لاٰ یَنْکِحُ إِلاّٰ زٰانِیَةً» 2 افراد فاسد،در جامعه ی اسلامی مطرودند. «لاٰ یَنْکِحُ إِلاّٰ» ...

3 زناکار در کنار مشرک قرار گرفته است. «زٰانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً» 4 مردان و زنان مؤمن،باید همسران پاک و پاکدامن انتخاب کنند. «حُرِّمَ ذٰلِکَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ»

[سوره النور (24): آیه 4]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ یَرْمُونَ اَلْمُحْصَنٰاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدٰاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمٰانِینَ جَلْدَةً وَ لاٰ تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهٰادَةً أَبَداً وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْفٰاسِقُونَ (4)

و کسانی که نسبت زنا به زنان پاکدامن و شوهردار می دهند و چهار شاهد نمی آورند،پس هشتاد تازیانه به آنان بزنید و گواهی آنان را هرگز نپذیرید که آنان همان افراد فاسقند.

ص :146


1- 1) .تفسیر المیزان؛کافی،ج 5،ص 354.
2- 2) .کافی،ج 2،ص 32.
نکته ها:

از امام صادق(علیه السلام)پرسیدند:چرا برای اثبات قتل دو شاهد لازم است،ولی برای اثبات زنا چهار شاهد؟ حضرت فرمود:شاهد قتل،برای تنبیه یک نفر شهادت می دهد،امّا شاهد زنا برای کیفر دو نفر(زن و مرد زناکار)گواهی می دهد. (1)

پیام ها

1 تهمت،به منزله ی پرتاب تیر و هجوم به آبروی مردم است. «یَرْمُونَ» 2 تهمت زدن به زنان همسردار و پاکدامن،کیفر سخت تری دارد «الْمُحْصَنٰاتِ» 3 دفاع از حریم زنان پاکدامن واجب است. «یَرْمُونَ الْمُحْصَنٰاتِ ... فَاجْلِدُوهُمْ» 4 از میان تهمت های گوناگون،تهمت زنا حدّ و قانون معین دارد و قرآن با صراحت بر آن تکیه کرده است. «ثَمٰانِینَ جَلْدَةً» 5 تهمت به قدری مهم است که در مجازات مجرم،فاصله ی تهمت زنا با خود زنا بیست ضربه شلاق است. «مِائَةَ جَلْدَةٍ ثَمٰانِینَ جَلْدَةً» 6 کسی که حتّی یک بار به دیگران تهمت بزند شهادتش اعتبار ندارد. «لاٰ تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهٰادَةً أَبَداً» (آری،زبان،انسان را مطرود دنیا و آخرت می کند) 7 برای حفظ آبروی مردم،گاهی افراد متعدّدی شلاق می خورند. «فَاجْلِدُوهُمْ» 8 گواهی کافر،بعد از ایمان پذیرفته می شود،ولی گواهی مسلمان تهمت زننده هرگز پذیرفته نمی شود. «أَبَداً» 9 تهمت،هم عقوبت بدنی دارد، «فَاجْلِدُوهُمْ» هم اجتماعی، «لاٰ تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهٰادَةً أَبَداً» و هم اخروی. «أُولٰئِکَ هُمُ الْفٰاسِقُونَ» 10 کسانی که به زنان پاکدامن تهمت می زنند،سرآمد فاسقانند. «هُمُ الْفٰاسِقُونَ» 11 شرط گواه و شاهد بودن،عدالت است و گواهی فاسق قبول نیست. «لاٰ تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهٰادَةً ... هُمُ الْفٰاسِقُونَ»

ص :147


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.

[سوره النور (24): آیه 5]

اشاره

إِلاَّ اَلَّذِینَ تٰابُوا مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (5)

مگر کسانی که پس از آن(تهمت زدن)توبه کنند و در مقام اصلاح و جبران برآیند،که قطعاً خداوند آمرزنده و مهربان است.

نکته ها:

در حدیث می خوانیم:توبه کسی که آبروی زنان پاکدامن را با تهمت زنا برده،این است که در محضر مردم گفته خود را تکذیب نماید. (1)

پیام ها

1 توبه،سبب تجدید حیات دینی و اجتماعی است. «إِلاَّ الَّذِینَ تٰابُوا وَ أَصْلَحُوا» 2 پیروان اسلام هرگز به بن بست نمی رسند. «إِلاَّ الَّذِینَ تٰابُوا» 3 توبه،باید با اصلاح و جبران اشتباه و عمل نیک همراه باشد. «تٰابُوا وَ أَصْلَحُوا» 4 ناامیدی ممنوع است. «فَإِنَّ اللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» 5 باز بودن راه توبه برای همه،نشانه ی رحمت الهی است. «رَحِیمٌ»

[سوره النور (24): آیات 6 تا 10]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوٰاجَهُمْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَدٰاءُ إِلاّٰ أَنْفُسُهُمْ فَشَهٰادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهٰادٰاتٍ بِاللّٰهِ إِنَّهُ لَمِنَ اَلصّٰادِقِینَ (6) وَ اَلْخٰامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اَللّٰهِ عَلَیْهِ إِنْ کٰانَ مِنَ اَلْکٰاذِبِینَ (7) وَ یَدْرَؤُا عَنْهَا اَلْعَذٰابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهٰادٰاتٍ بِاللّٰهِ إِنَّهُ لَمِنَ اَلْکٰاذِبِینَ (8) وَ اَلْخٰامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اَللّٰهِ عَلَیْهٰا إِنْ کٰانَ مِنَ اَلصّٰادِقِینَ (9) وَ لَوْ لاٰ فَضْلُ اَللّٰهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اَللّٰهَ تَوّٰابٌ حَکِیمٌ (10)

و کسانی که به همسران خود نسبت زنا می دهند،و جز خودشان شاهدی ندارند،هر یک از آنان برای اثبات ادّعای خود باید چهار مرتبه به خدا سوگند یاد کند که قطعاً از راستگویان است.

و در پنجمین بار بگوید:لعنت خدا بر او اگر از دروغگویان باشد!

ص :148


1- 1) .کافی،ج 7،ص 241.

و عذاب(سنگسار)را از زن دفع می کند اینکه زن(در مقام دفاع)چهار بار به خدا قسم بخورد که قطعاً آن مرد(در این نسبتی که به من می دهد)از دروغگویان است.

و در مرتبه پنجم بگوید:غضب خدا بر او باد اگر آن مرد از راستگویان باشد.

و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود(رسوا می شدید و نظام خانوادگی شما مختل می شد)قطعاً خداوند توبه پذیر و حکیم است.

نکته ها:

وقتی آیه ی چهارم این سوره نازل شد و حکم نسبت دادن زنا به زنان پاکدامن را بیان کرد «سعد بن عباده»(یکی از انصار)گفت:یا رسول اللّٰه! اگر مردی وارد خانه شد و فاسقی را در کنار همسر خود دید چه کند؟ اگر فریاد بزند،شلاق می خورد،چون یک نفر است و شاهد هم ندارد.اگر سکوت کند،غیرتش اجازه نمی دهد.اگر به دنبال یافتن شاهد برود،کار زنا تمام می شود.به هر حال آیه ی مربوط به هشتاد ضربه شلاق،برای سعد مسأله ی پیچیده ای شده بود.در این میان شخصی به نام«هلال بن امیه»با اضطراب وارد شد و به پیامبر (صلوات اللّٰه علیه)عرض کرد:زنم را با مردی در حال زنا دیدم،به خدا سوگند راست می گویم.

پیامبر(صلوات اللّٰه علیه)ناراحت شد.اصحاب آن حضرت نیز هیجان زده شدند که این مرد،هم ناموسش را در چنین حالی دیده است و هم شلاق خواهد خورد،زیرا شاهدی ندارد تا سخن خود را ثابت کند.ناگهان این آیه نازل شد «وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ» ...که اگر مردی به همسرش نسبت زنا داد و شاهدی نداشت،به جای آوردن چهار شاهد،چهار بار بگوید:

«اشهد بالله انی لمن الصادقین»خدا را گواه می گیرم که من از راستگویانم.و برای تحکیم و تثبیت ادّعای خود

ص :149

یک بار هم این جمله را بگوید:«لعنة الله علی ان کنت من الکاذبین»لعنت خدا بر من اگر از دروغگویان باشم.

زن نیز همچون مرد حقّ دارد از خود دفاع کند،زیرا ممکن است مردی با چهار سوگند دروغ، همسر خود را به سنگسار شدن محکوم کند و برای همیشه آبروی او و بستگانش را ببرد.

اسلام که حامی حقوق همگان است برای پیشگیری از وقوع این کار،به زن نیز اجازه داده است تا برای اثبات پاکدامنی خود و نجات از سنگسار شدن،چهار بار سوگند یاد کند و چنین بگوید:«اشهد بالله انه لمن الکاذبین»خدا را گواه می گیرم که همسرم از دروغگویان است.و برای محکم کاری بیشتر بگوید:«غضب الله علی ان کان من الصادقین»قهر و غضب خدا بر من اگر همسرم از راستگویان باشد.

در پنجمین جمله ی مرد«لعنت خدا»بود و در پنجمین جمله ی زن،«غضب خدا»که از لعنت شدیدتر است،زیرا حساسیّت کسی که مورد تهمت قرار گرفته است بیشتر است و برای نجات از سنگسار شدن حاضر است غضب خدا را تحمّل کند.

به هر حال در محضر قاضی و حاکم اسلامی این ده جمله(پنج جمله از مرد و پنج جمله از زن)گفته می شود که در اصطلاح به این کار،«لعان»(یکدیگر را لعن کردن)می گویند.در این مورد مسائل فقهی و حقوقی خاصّی مطرح است.قاضی و حاکم اسلامی باید زن و شوهر را موعظه نماید و سعی کند لعان واقع نشود و در صورت لزوم اجرا،آن دو را به مکان های مقدّس مانند«مسجد الحرام»و«مسجد النّبی»و یا مسجد دیگری ببرد و رو به قبله بنشاند،آن گاه مراسم لعان انجام گیرد.

با اجرای لعان و سوگند خوردن زن و شوهر و گفتن جمله های ذکر شده،اسلام قوانینی را در نظر گرفته است که باید به آنها عمل شود:

1 زن و مرد،بدون صیغه ی طلاق،برای همیشه از یکدیگر جدا می شوند و حقّ مراجعه و ازدواج مجدد ندارند.

2 مرد هشتاد ضربه شلاق نمی خورد و زن سنگسار نمی شود.

3 اگر فرزندی از آن زن متولد شود متعلق به خود اوست نه مرد.

ص :150

از این چند آیه استفاده می شود که قرار دادن چهار شاهد یا چهار سوگند آن هم با لعنت و غضب برای اثبات زنا،نشانه ی آن است که خداوند با فضل و رحمت خود از طریق اینگونه احکام مانع رسوایی شده و گرنه هر روز هزاران مرد و زن یکدیگر را رسوا و قبیله ها و فامیل ها را به تباهی می کشاندند.

آری،دفاع زن از شخصیّت و آبروی خود و نجات او از سنگسار شدن با گفتن چند جمله، نشانه ی فضل الهی است و اگر چنین نبود بسیاری از افراد سنگسار می شدند،و آبروهایی بر باد می رفت و خانواده هایی متلاشی می شد. «وَ لَوْ لاٰ فَضْلُ اللّٰهِ»

پیام ها

1 آبرو و حفظ آن در اسلام مورد توجّه است. «أَرْبَعُ شَهٰادٰاتٍ بِاللّٰهِ» (قانون چهار سوگند و یک لعنت برای کنترل مردم از رسوا کردن یکدیگر است) 2 در خصوص همسر،چهار سوگند و یک لعنت،به جای چهار شاهد پذیرفته است. «وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَدٰاءُ ... فَشَهٰادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهٰادٰاتٍ» 3 اسلام،حامی حقوق زن است.زن نیز با چهار سوگند می تواند اتّهامی را که مرد با چهار سوگند اثبات کرده،از خود دفع کند. «أَرْبَعُ شَهٰادٰاتٍ ... أَرْبَعُ شَهٰادٰاتٍ» 4 اسلام برای پیشگیری از فرو پاشی نظام خانواده،علاوه بر چهار بار خدارا گواه گرفتن،گفتن جمله ی پنجمی را نیز بر هر یک از طرفین واجب کرده است. «وَ الْخٰامِسَةُ» 5 با سوگند زن راه سوء استفاده مردها بسته می شود «وَ یَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذٰابَ» 6 نفرین در شرایطی جایز است. «غَضَبَ اللّٰهِ عَلَیْهٰا» 7 سود اجرای قوانین و دستورات خداوند برای خود مردم است. «وَ لَوْ لاٰ فَضْلُ اللّٰهِ عَلَیْکُمْ» 8 عذر پذیری خداوند همیشه با مصلحت و حکمت همراه است. «تَوّٰابٌ حَکِیمٌ» 9 قوانین کیفری اسلام،احکامی سنجیده و برخاسته از حکمت الهی است.

«حَکِیمٌ»

ص :151

[سوره النور (24): آیه 11]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ جٰاؤُ بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ لاٰ تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ لِکُلِّ اِمْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اِکْتَسَبَ مِنَ اَلْإِثْمِ وَ اَلَّذِی تَوَلّٰی کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذٰابٌ عَظِیمٌ (11)

قطعاً کسانی که آن دروغ بزرگ را(در میان)آوردند،گروهی متشکل از خود شما بودند.آن را برای خود شر نپندارید،بلکه آن(در نهایت)به نفع شماست.هر کدام از آنان بدان اندازه از گناه که مرتکب شده است،به کیفر رسد و برای کسی که بخش بزرگ گناه را بر عهده گرفته عذاب بزرگی است.

نکته ها:

کلمه ی«افک»در لغت به معنای انصراف از حقّ به باطل است.تهمت زدن نیز نوعی پوشاندن حقّ و جلوه دادن باطل است.

برخی مفسّران درباره ی شأن نزول این آیه گفته اند:پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)در هر سفری با قید قرعه یکی از همسرانش را همراه خود می برد.در جنگ«بنی مصطلق» عایشه را برد.وقتی که نبرد پایان یافت و مردم به مدینه باز می گشتند،عایشه برای تطهیر و یا یافتن دانه های گردنبند گمشده اش از قافله عقب ماند.یکی از اصحاب که او نیز از قافله دور مانده بود،عایشه را به لشکر رساند.بعضی افراد به عایشه و آن صحابی،تهمت ناروا زدند.این اتهام به گوش مردم رسید،پیامبر ناراحت شد و عایشه به خانۀ پدر رفت و گریه ها کرد تا آن که این آیه نازل شد. (1)

جمعی دیگر از مفسّران و مخصوصاً نویسنده تفسیر«أطیب البیان»با استفاده از روایات متعدّد و مستند نقل می کنند که این آیه درباره ی«ماریه قبطیه»(یکی دیگر از همسران رسول خدا)است،که خداوند به او فرزندی به نام«ابراهیم»داد ولی پس از 18 ماه از دنیا رفت.

عایشه و حَفصِه گفتند:ای رسول خدا! چرا گریه می کنی؟ ابراهیم فرزند تو نبود،بلکه شخص دیگری غیر از تو با ماریه همبستر شده و ابراهیم متولد شده است.خلیفه اوّل و دوّم

ص :152


1- 1) .تفسیر ابن کثیر.

نیز سخن دخترانشان را تأیید کردند و اینجا بود که این آیه نازل شد.

علاّمه جعفر مرتضی در کتاب گرانقدرش(حدیث الافک)می گوید:شأن نزول آیه درباره ی ماریه ی قبطیه است.و اصل ماجرا تهمتی ناروا بود،زیرا مردی که به همبستر شدن با ماریه متهم شده بود هیچ گونه آلت مردی نداشت،و این زمانی روشن شد که پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)حضرت علی(علیه السلام)را برای تحقیق به سوی آن مرد فرستاد،او با دیدن علی(علیه السلام)فرار کرد و بالای درختی رفت.همین که روی درخت،جان خود را در خطر دید پایین آمد و در آن حال لباسش کنار رفت و بدنش نمایان شد و روشن شد که او آلت مردی ندارد.علی(علیه السلام)ماجرا را به پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)گفت و در اینجا بود که این آیه نازل شد و عایشه،حفصه و شیخین شرمنده شدند و پاکدامنی آن بانوی محترمه ثابت شد.

گفتنی است که در مورد هر دو شأن نزول سؤالاتی مطرح است ولی هدف ما در این تفسیر، پیام گیری از متن آیات است و درباره ی شأن نزولها بحث گسترده ای نداریم.

در گناه افک چندین گناه نهفته است:دروغ،سوء ظن به مؤمن،ایذاء مؤمن،قَذف،اهانت، آزردن پیامبر(صلوات اللّٰه علیه)،تضعیف خاندان رسالت و شایعه پردازی.

پیام ها

1 برخی از اصحاب رسول اللّٰه(صلوات اللّٰه علیه)عادل نبودند. «جٰاؤُ بِالْإِفْکِ» 2 گاهی شایعه سازان،با سازماندهی قبلی و قصد توطئه،شایعه را القا می کنند.

«عُصْبَةٌ»

( «عُصْبَةٌ » یعنی گروه متشکّل و متعصّبی که هدفی را دنبال می کند) 3 شایعه سازان در میان خود شما هستند. «مِنْکُمْ» 4 گاهی در پیش آمدها و تهمت های ناروا منافعی وجود دارد.(مانند روشن شدن چهره ی مخالفان،پیدا شدن هوشیاری،امدادهای الهی برای مظلوم) «لاٰ تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ» 5 امید دادن به خودی ها در برابر توطئه و تهمت بدخواهان لازم است. «بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ» 6 کیفرهای الهی،عادلانه و متناسب با اعمال ماست. «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ»

ص :153

7 در گناهان دسته جمعی،هر یک از شرکا به مقدار سهم خود مجرم است.

«لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ»

8 انسان زمانی مجرم و مقصّر است که با علم و قصد گناه کند. «اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ» 9 پیامد گناه هر کس گریبان گیر خود اوست. «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ» 10 مجازات کسی که مسئولیّت و نقش اصلی را دارد بزرگ تر است. «وَ الَّذِی تَوَلّٰی کِبْرَهُ ... عَذٰابٌ عَظِیمٌ»

[سوره النور (24): آیه 12]

اشاره

لَوْ لاٰ إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً وَ قٰالُوا هٰذٰا إِفْکٌ مُبِینٌ (12)

چرا زمانی که تهمت را شنیدید،مردان و زنان با ایمان نسبت به خویش گمان خوب نبردند و نگفتند که این تهمت بزرگ و آشکار است؟

نکته ها:

خداوند در این آیه،مسلمانان را به خاطر بدگمانی به همسر پیامبر و آسیب پذیری آنان در برابر شایعات،توبیخ می کند.

قرآن گاهی به جای کلمه ی«دیگران»کلمه ی«شما»را به کار برده است تا به مسلمانان بگوید همه ی شما یکی هستید.مثلاً به جای این که بگوید:به دیگران نیش و طعنه نزنید می فرماید: «لاٰ تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ» (1)به خودتان نیش نزنید.و به جای این که بگوید:وقتی که وارد خانه ای شدید به دیگران سلام کنید،می فرماید: «فَسَلِّمُوا عَلیٰ أَنْفُسِکُمْ» (2)به خودتان سلام کنید.

در این آیه نیز به جای این که بگوید:به دیگران حسن ظن داشته باشید می فرماید:

«بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً»

به خودتان حسن ظن داشته باشید.

ص :154


1- 1) .حجرات،11.
2- 2) .نور،61.

در قرآن کریم،کلمه ی «لَوْ لاٰ» در موارد متعدّدی برای انتقاد و توبیخ به کار رفته است که در این جا چند مورد را می آوریم:

1 «لَوْ لاٰ یَنْهٰاهُمُ الرَّبّٰانِیُّونَ» (1)چرا علما نهی از منکر نمی کنند؟! 2 «لَوْ لاٰ إِذْ سَمِعْتُمُوهُ» (2)چرا هر شنیده ای را می پذیرید؟! 3 «لَوْ لاٰ جٰاؤُ عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدٰاءَ» (3)چرا برای سخن ناروای خود چهار شاهد نمی آورند؟ 4 «لَوْ لاٰ تَسْتَغْفِرُونَ» (4)چرا از خدا آمرزش نمی خواهید؟ 5 «فَلَوْ لاٰ إِذْ جٰاءَهُمْ بَأْسُنٰا تَضَرَّعُوا» (5)چرا زمانی که عذاب ما به آنان رسید،تضرّع نکردند؟ 6 «فَلَوْ لاٰ تَشْکُرُونَ» (6)چرا شکرگزار نیستید؟ 7 «فَلَوْ لاٰ تُصَدِّقُونَ» (7)چرا تصدیق نمی کنید؟ 8 «فَلَوْ لاٰ تَذَکَّرُونَ» (8)چرا عبرت نمی گیرید؟ 9 «فَلَوْ لاٰ نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طٰائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ» (9)چرا از هر فرقه ای دسته ای کوچ نمی کنند تا در دین آگاهی پیدا کنند؟

پیام ها

1 دامن زدن به شایعه و پخش آن،ممنوع است.( «لَوْ لاٰ» نشانه ی توبیخ از سوء ظن و پخش شایعات است) 2 در جامعه ی اسلامی باید روحیه ی حسن ظن حاکم باشد. «ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنٰاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً» (حسن ظن،یکی از آثار ایمان است).

3 همه ی مردم در برابر آبروی یک«فرد»مسئولند. «الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنٰاتُ» 4 بنی آدم اعضای یکدیگرند.تهمت به هر عضوی از جامعه ی اسلامی،همانند تهمت به دیگر اعضاست. «بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً»

ص :155


1- 1) .مائده،63.
2- 2) .نور،12.
3- 3) .نور،13.
4- 4) .نمل،46.
5- 5) .انعام،43.
6- 6) .واقعه،70.
7- 7) .واقعه،57.
8- 8) .واقعه،62.
9- 9) .توبه،122.

5 اصل اوّلیه در عمل مسلمان،صحت است،مگر جرم او با دلیل ثابت شود.

«ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنٰاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً»

6 حفظ حریم پیامبر(صلوات اللّٰه علیه)و خانواده اش بر هر مؤمنی واجب است.

«لَوْ لاٰ

... قٰالُوا هٰذٰا إِفْکٌ مُبِینٌ» 7 در برابر شنیده های ناروا در مورد مؤمنان،سکوت ممنوع است. «لَوْ لاٰ ... قٰالُوا هٰذٰا إِفْکٌ مُبِینٌ»

[سوره النور (24): آیه 13]

اشاره

لَوْ لاٰ جٰاؤُ عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدٰاءَ فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَدٰاءِ فَأُولٰئِکَ عِنْدَ اَللّٰهِ هُمُ اَلْکٰاذِبُونَ (13)

چرا چهار شاهد بر صحت آن تهمت نیاوردند؟ پس چون گواهان لازم را نیاوردند،آنان نزد خدا همان دروغگویانند.

پیام ها

1 جامعه ی ساده دل،زودباور و یاوه گو،توبیخ می شود. «لَوْ لاٰ جٰاؤُ عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ» 2 اتهام زنا اگر ثابت نشود،نسبت دهنده ی آن دروغگو است. «هُمُ الْکٰاذِبُونَ»

[سوره النور (24): آیه 14]

اشاره

وَ لَوْ لاٰ فَضْلُ اَللّٰهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِی اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَةِ لَمَسَّکُمْ فِیمٰا أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذٰابٌ عَظِیمٌ (14)

و اگر فضل و رحمت الهی در دنیا و آخرت بر شما نبود،به سزای آن سخنان که می گفتید،قطعاً عذابی بزرگ به شما می رسید.

نکته ها:

کلمه ی «أَفَضْتُمْ » از«افاضة»در موردی به کار می رود که در مسئله ای بسیار گفتگو شود و همه را به خود مشغول سازد و این نشان می دهد که تهمت به همسر پیامبر مسئله ی روز شده و همه در آن غرق و به آن مشغول بودند.

ص :156

پیام ها

1 انسان خوش باور و بی مبالات در معرض پذیرش تهمت ها،توطئه ها و عذابی سخت است. «وَ لَوْ لاٰ ... لَمَسَّکُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ» 2 امّت اسلامی تحت حمایت و لطف خداست. «وَ لَوْ لاٰ فَضْلُ اللّٰهِ» ...

3 هیچ کس از خدا طلبی ندارد.رحمت و لطف او از فضل اوست نه از استحقاق ما. «فَضْلُ اللّٰهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ» 4 شایعات به منزله ی گردابی است که برخی در آن غرق می شوند. «أَفَضْتُمْ فِیهِ»

[سوره النور (24): آیه 15]

اشاره

إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْوٰاهِکُمْ مٰا لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اَللّٰهِ عَظِیمٌ (15)

آن گاه که از زبان یکدیگر(تهمت را)می گرفتید وبا آنکه علم نداشتید دهان به دهان می گفتید و این را ساده و کوچک می پنداشتید در حالی که آن نزد خدا بزرگ است.

نکته ها:

زبان،تنها عضوی است که در طول عمر انسان،از حرف زدن،نه درد می گیرد و نه خسته می شود.شکل و اندازه ی آن کوچک امّا جرم و گناه آن بزرگ است.چه بسیارند انسان های کافری که با گفتن یک جمله(شهادت به یگانگی خداوند)مسلمان و پاک می شوند و یا مسلمانانی که با گفتن کفر به خدا،یا انکار احکام دین،کافر و نجس می شوند.زبان از یک سو می تواند با راستگویی،ذکر و دعا و نصیحت دیگران،صفا بیافریند و از سوی دیگر قادر است با نیش زدن به این و آن،کدورت ایجاد کند.زبان کلید عقل و چراغ علم و ساده ترین و ارزان ترین وسیله ی انتقال تمام علوم و تجربیات است.

علمای اخلاق درباره ی زبان کتابها و مطالب بسیاری نوشته اند.

پیام ها

1 پذیرش آنچه بر سرزبان هاست،بدون تحقیق محکوم است. «تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ»

ص :157

2 سخن باید بر اساس علم باشد. «تَقُولُونَ بِأَفْوٰاهِکُمْ مٰا لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ» 3 آبروی مردم را ساده ننگریم. «وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً» 4 نقل تهمت ها و شایعات از گناهان کبیره است. «وَ هُوَ عِنْدَ اللّٰهِ عَظِیمٌ» 5 کوچکی یا بزرگی گناه را باید خداوند تعین کند. «عِنْدَ اللّٰهِ عَظِیمٌ» 6 همه ی اصحاب پیامبر اکرم عادل نبودند،بلکه گروهی از آنان مرتکب گناه بزرگ(تهمت به همسر پیامبر)شدند. «تَقُولُونَ بِأَفْوٰاهِکُمْ ... وَ هُوَ عِنْدَ اللّٰهِ عَظِیمٌ» 7 همه ی محاسبات انسان واقع بینانه نیست. «تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللّٰهِ عَظِیمٌ»

[سوره النور (24): آیه 16]

اشاره

وَ لَوْ لاٰ إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مٰا یَکُونُ لَنٰا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهٰذٰا سُبْحٰانَکَ هٰذٰا بُهْتٰانٌ عَظِیمٌ (16)

چرا هنگامی که(آن تهمت را)شنیدید،نگفتید:ما را نرسد که در این تهمت بی دلیل (از پیش خود)حرفی بزنیم(پروردگارا)تو منزّهی،این بهتانی بزرگ است.

نکته ها:

بزرگی و کوچکی گناه،گاهی به خاطر متعلّقات و آثار آن است و گاهی به خاطر انجام دهنده ی آن.

در سه آیه پی در پی کلمه ی عظیم آمده است؛یک بار «عَذٰابٌ عَظِیمٌ» و دو بار(با دو بیان) «بُهْتٰانٌ عَظِیمٌ» تا بگوید گناه بزرگ کیفر بزرگ دارد.

سخن ناروا نسبت به مردم سبب بُهت آنان می شود،لذا به آن «بُهْتٰانٌ » گفته می شود.

پیام ها

1 نهی از منکر واجب است. «وَ لَوْ لاٰ إِذْ سَمِعْتُمُوهُ» (سخن گفتن برای دفاع از آبروی مسلمان واجب است) 2 انسان در برابر شنیده ها،مسئول است. «لَوْ لاٰ إِذْ سَمِعْتُمُوهُ» 3 هنگام برخورد با مسائل مهم سبحان اللّٰه بگویید. «سُبْحٰانَکَ»

ص :158

4 تمام دنیا متاع قلیل است،ولی بهتان به مسلمان نزد خداوند عظیم است. «بُهْتٰانٌ عَظِیمٌ»

[سوره النور (24): آیات 17 تا 18]

اشاره

یَعِظُکُمُ اَللّٰهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (17) وَ یُبَیِّنُ اَللّٰهُ لَکُمُ اَلْآیٰاتِ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (18)

خداوند شما را موعظه می کند که اگر ایمان دارید هرگز امثال این تهمت ها را تکرار نکنید.

خداوند برای شما آیات خود را بیان می کند و او دانا و حکیم است.

پیام ها

1 مردم به موعظه نیاز دارند. «یَعِظُکُمُ اللّٰهُ» 2 واعظ اصلی خداست. «یَعِظُکُمُ اللّٰهُ» 3 ایمان شرط تأثیر موعظه است. «یَعِظُکُمُ اللّٰهُ ... إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» 4 موعظه باید در مسیر حفظ آبروی مردم و جلوگیری از سوء ظن باشد. «یَعِظُکُمُ اللّٰهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ» 5 دامن زدن به سوء ظن و افترا،سبب محو ایمان است. «یَعِظُکُمُ ... إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» 6 پشیمانی کافی نیست،گناه را هم نباید تکرار کرد. «تَعُودُوا لِمِثْلِهِ» 7 تکرار نکردن تخلّف،نشانه ی ایمان است. «تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» 8 تهمت نزنید و عمل مسلمان را حمل بر صحّت کنید. «أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ» 9 گناهکاران را به توبه از گناه موعظه کنید. «یَعِظُکُمُ اللّٰهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ» 10 سرچشمه دستورات اسلام،علم و حکمت الهی است. «عَلِیمٌ حَکِیمٌ» 11 مقتضای علم و حکمت الهی بیان آیات برای مردم و رها نکردن آنهاست.

«وَ یُبَیِّنُ اللّٰهُ

... عَلِیمٌ حَکِیمٌ»

ص :159

[سوره النور (24): آیه 19]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ اَلْفٰاحِشَةُ فِی اَلَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ فِی اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَةِ وَ اَللّٰهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ (19)

همانا برای کسانی که دوست دارند زشتی ها درباره ی اهل ایمان شایع گردد،در دنیا و آخرت عذاب دردناکی است،و خداوند می داند و شما نمی دانید.

نکته ها:

علاقه به اشاعه ی فحشا،گاهی با زبان و قلم است و گاهی با ایجاد مراکز فحشا و تشویق دیگران به گناه و قرار دادن امکانات گناه در اختیار آنان.

امام صادق(علیه السلام)فرمود:کسی که آن چه را درباره ی مؤمنی ببیند یا بشنود،برای دیگران بازگو کند،جزء مصادیق این آیه است. (1)

در حدیث می خوانیم:کسی که کار زشتی را شایع کند مانند کسی است که آن را مرتکب شده است. (2)

پیام ها

1 ما در برابر علاقه های قلبی خود مسئولیم. «یُحِبُّونَ ... لَهُمْ عَذٰابٌ» 2 علاقه به گناه،مقدّمه ی گناه است.در راه نهی از منکر،علاقه به منکر را محو کنیم. «یُحِبُّونَ» ...

3 در میان گناهان،تنها گناهی که حتّی دوست داشتن آن،گناه کبیره است،تهمت است. «یُحِبُّونَ ... عَذٰابٌ أَلِیمٌ» 4 علاقه به ریختن آبروی دیگران،در همین دنیا کیفر دارد. «فِی الدُّنْیٰا» 5 کسانی که دنبال بی آبرو کردن دیگران هستند،نظام اسلامی باید آنها را تنبیه کند. «عَذٰابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیٰا» 6 ما عمق فاجعه ی تهمت را نمی دانیم. «وَ أَنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ»

ص :160


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.
2- 2) .تفسیر کنز الدقائق.

7 چه بسا سرچشمه ی برخی از عذاب های دنیوی که نصیب ما می شود، علاقه ی ما به بی آبرو کردن دیگران است. «وَ أَنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ» 8 اگر علاقه به شیوع فحشا این همه خطر دارد،خود اشاعه ی فحشا چه کیفری خواهد داشت؟ «یُحِبُّونَ» ...

[سوره النور (24): آیات 20 تا 21]

اشاره

وَ لَوْ لاٰ فَضْلُ اَللّٰهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اَللّٰهَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ (20) یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَتَّبِعُوا خُطُوٰاتِ اَلشَّیْطٰانِ وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُوٰاتِ اَلشَّیْطٰانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشٰاءِ وَ اَلْمُنْکَرِ وَ لَوْ لاٰ فَضْلُ اَللّٰهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ مٰا زَکیٰ مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لٰکِنَّ اَللّٰهَ یُزَکِّی مَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (21)

و اگر فضل و رحمت الهی بر شما نبود و این که خداوند رئوف و مهربان است(شما را سخت کیفر می داد).

ای کسانی که ایمان آورده اید! گام های شیطان را پیروی نکنید و هر کس پیرو گام های شیطان شود پس به درستی که او به فحشا و منکر فرمان می دهد و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود،هرگز هیچ یک از شما پاک نمی شد ولی خداوند هر کس را بخواهد پاک می سازد و خداوند شنوا و داناست.

نکته ها:

در آیات 14،20 و 21 سه بار سخن از فضل و رحمت خداوند آمده است تا بگوید اگر فضل او نبود،وضع شما چگونه بود! «خُطُوٰاتِ » جمع«خطوة»به معنای گام است و قرآن در مسئله ی شهوت،تغذیه و تهمت، کلمه ی «خُطُوٰاتِ الشَّیْطٰانِ» را به کار برده است تا بگوید شیطان گام به گام انسان را به بعضی گناهان وادار می کند.

در قرآن چند مرتبه از «خُطُوٰاتِ الشَّیْطٰانِ» سخن به میان آمده است؛در مورد اتحاد و

ص :161

وحدت کلمه داشتن می فرماید: «ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لاٰ تَتَّبِعُوا خُطُوٰاتِ» (1)و در مصرف غذا می فرماید: «کُلُوا مِمّٰا فِی الْأَرْضِ حَلاٰلاً طَیِّباً وَ لاٰ تَتَّبِعُوا خُطُوٰاتِ» (2)از چیزهای حلال و دلپسند بخورید و مواظب گام های شیطان باشید و از آن پیروی نکنید.و در این آیه نیز پیرامون اشاعه ی فحشا نسبت به مؤمنین می فرماید:از گام های شیطان پیروی نکنید.

نمونه پیروی از گام های شیطان عبارت است از:دوستی با افراد فاسد،بعد شرکت در مجالس آنان،سپس فکر گناه،بعد ارتکاب گناهان کوچک،پس از آن گناهان بزرگ و در پایان قساوت قلب و بدعاقبتی و پایانی شوم.

پیام ها

1 به ایمان خود تکیه نکنیم،توجّه به هشدارهای پی در پی لازم است. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَتَّبِعُوا» 2 شیطان برای گمراه کردن مؤمنان،بیش از دیگران تلاش می کند. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَتَّبِعُوا خُطُوٰاتِ» 3 سیاست شیطان نفوذ تدریجی و گام به گام است. «خُطُوٰاتِ» (از همان گام اوّل مواظب باشیم).

4 انسان به ناچار باید راهی را طی کند و گامی را بردارد،مهم انتخاب راه مستقیم و دوری از گام های شیطان است. «خُطُوٰاتِ» 5 اشاعه ی فحشا،از گام های شیطانی است.(با توجّه به آیه قبل) 6 با مردم مستدل سخن بگوییم،خداوند می فرماید:از شیطان پیروی نکنید، (دلیل آن را نیز ذکر می کند:)زیرا او به گناه فرمان می دهد. «فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشٰاءِ» ...

7 شیطان به کسی فرمان می دهد که اهل پیروی از او باشد. «وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُوٰاتِ ... فَإِنَّهُ یَأْمُرُ» ...

ص :162


1- 1) .بقره،208.
2- 2) .بقره،168.

8 کار شیطان،با اثر نماز در تضادّ است.شیطان به انسان دستور گناه می دهد.

«فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشٰاءِ وَ الْمُنْکَرِ»

امّا نماز انسان را از گناه باز می دارد. «إِنَّ الصَّلاٰةَ تَنْهیٰ عَنِ الْفَحْشٰاءِ وَ الْمُنْکَرِ» ... (1)

9 تزکیه،بدون توفیق الهی امکان ندارد. «وَ لَوْ لاٰ ... مٰا زَکیٰ» ...

10 انسان در هر لحظه به لطف خداوند نیاز دارد.(تکرار جمله «لَوْ لاٰ فَضْلُ اللّٰهِ » در این آیه و آیات قبل) 11 در مسیر انسان،فریب و فحشا وجود دارد،ولی راه توبه و نجات نیز باز است. «وَ لَوْ لاٰ فَضْلُ اللّٰهِ» 12 حتّی اولیای خدا به توفیق الهی نیاز دارند. «مٰا زَکیٰ مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ» 13 خداوند حکیم،به مقدار آمادگی و لیاقت و ظرفیّت افراد خیر و سعادت نازل می کند. «مَنْ یَشٰاءُ» 14 علم به اینکه خداوند همه چیز را می بیند و می شنود،بهترین عامل بازدارنده از فحشا و منکرات است. «وَ اللّٰهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»

[سوره النور (24): آیه 22]

اشاره

وَ لاٰ یَأْتَلِ أُولُوا اَلْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ اَلسَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی اَلْقُرْبیٰ وَ اَلْمَسٰاکِینَ وَ اَلْمُهٰاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لاٰ تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اَللّٰهُ لَکُمْ وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (22)

صاحبان مال و وسعت از شما نباید سوگند بخورند که به نزدیکان و مستمندان و مهاجران در راه خدا چیزی ندهند،بلکه باید عفو و گذشت نمایند و از آنان درگذرند.آیا دوست ندارید که خداوند شما را ببخشد؟ و خداوند آمرزنده و مهربان است.

ص :163


1- 1) .عنکبوت،45.
نکته ها:

کلمه ی «یَأْتَلِ» از ریشه ی«الو»به معنای کوتاهی کردن و یا از ریشه ی«الی»به معنای سوگند یاد کردن است.همانند«ایلاء»در مباحث فقهی. (1)«عفو»به معنای بخشیدن است و«صفح»به معنای نادیده گرفتن که مرحله ی بالاتر از عفو است.بعضی گفته اند که«صفح» آن عفوی است که در آن ملامت نباشد.

در آیات قبل از کسانی که تهمت زدند به شدّت انتقاد شد،بعضی از اصحاب سوگند یاد کردند که به این افراد تهمت زن هرگز انفاق نکنند،این آیه می فرماید:بخاطر لغزشهای قبل، محرومان را بی نصیب نگذارید.(شأن نزول)

پیام ها

1 مرفّهین در برابر محرومان مسئول هستند. «وَ لاٰ یَأْتَلِ» ...

2 مهم تر از انفاق،استمرار آن و خسته نشدن از آن و کوتاهی نکردن در آن است.

«وَ لاٰ یَأْتَلِ»

3 در کمک،هم از وسعت مالی و هم از امکانات دیگر خود استفاده کنید. «أُولُوا الْفَضْلِ ... وَ السَّعَةِ» 4 در کمک کردن،بستگان اولویّت دارند. «أُولِی الْقُرْبیٰ» 5 در پیمودن مراحل تکامل،بلند همّت باشید و به حد اقل رشد اکتفاء نکنید.ابتدا کلمه ی«عفو»آمده،بعد مرحله ی بالاتر«صفح»آمده است. «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا» 6 کسی که دیگران را ببخشد به بخشش الهی نزدیکتر است.(عفو و گذشت وسیله ی جلب مغفرت الهی است) «أَ لاٰ تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللّٰهُ لَکُمْ» 7 هدف از عفو و گذشت کسب مغفرت خدا باشد نه چیز دیگر. «أَ لاٰ تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللّٰهُ لَکُمْ» 8 در شیوه ی تبلیغ،از احساسات و عواطف مردم کمک بگیریم. «أَ لاٰ تُحِبُّونَ»

ص :164


1- 1) .مفردات راغب.

9 رهبران دینی باید مردم را به انفاق و عفو تشویق کنند.(تمام آیه)

[سوره النور (24): آیه 23]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ یَرْمُونَ اَلْمُحْصَنٰاتِ اَلْغٰافِلاٰتِ اَلْمُؤْمِنٰاتِ لُعِنُوا فِی اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ (23)

همانا کسانی که به زنان پاکدامن و بی خبر(از هر گونه آلودگی)و با ایمان نسبت بد می دهند،در دنیا و آخرت از رحمت الهی دورند و برایشان عذاب بزرگی است.

نکته ها:

با اینکه در قرآن گروه های کافران،پیمان شکنان،قاتلان،طرفداران طاغوت،منافقان، مفسدان،مشرکان،مستکبران،ظالمان،کتمان کنندگان حقّ و دروغگویان مورد لعنت قرار گرفته اند ولی لعنت دنیا و آخرت همراه با عذاب عظیم تنها مخصوص کسانی است که آبروی افراد پاک را می برند.

امام صادق(علیه السلام)این آیه را گواه بر آن دانستند که نسبت ناروا به زنان پاکدامن و عفیف از گناهان کبیره است. (1)

پیام ها

1 آسیب پذیری زن بیشتر است،باید به افراد آسیب رسان هشدار داد. «یَرْمُونَ الْمُحْصَنٰاتِ» 2 کسی که پاک تر است تهمت به او خطرناکتر است. «الْمُحْصَنٰاتِ الْغٰافِلاٰتِ الْمُؤْمِنٰاتِ» 3 بی خبری از فساد و مراکز فساد و افراد فاسد،برای زن ارزش است. «الْغٰافِلاٰتِ» 4 تهمت،علاوه بر عذاب آخرت در دنیا نیز کیفر دارد. «لُعِنُوا فِی الدُّنْیٰا» (لعنت در دنیا،با اجرای حدّ و ردّ گواهی او به عنوان فاسق است.) 5 حمایت از حقوق زن،از برنامه های قرآنی است. «یَرْمُونَ ... لُعِنُوا»

ص :165


1- 1) .بحار،ج 76،ص 9.

[سوره النور (24): آیه 24]

اشاره

یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (24)

روزی که زبان ها و دست ها و پاهایشان علیه آنان به آنچه انجام داده اند گواهی می دهند.

نکته ها:

مسأله ی گواهی دادن اعضای بدن بارها در قرآن مطرح شده است.در سوره ی فصّلت می خوانیم: «حَتّٰی إِذٰا مٰا جٰاؤُهٰا شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصٰارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ» (1)هنگامی که به دوزخ رسند،گوش و چشم و پوست بدن آنان به گناهانی که انجام داده اند،گواهی دهند.و در سوره ی یس می خوانیم: «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلیٰ أَفْوٰاهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنٰا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ» (2)در آن روز بر دهان کافران مهر خموشی زنیم و دست هایشان با ما سخن گویند و پاهایشان به آنچه کرده اند گواهی دهند.

چون در شهادت باید علیه دیگری گواهی داد،پس معلوم می شود جوهر و شخصیّت انسان غیر از اعضای اوست که علیه او شهادت می دهند.زیرا شاهد و مشهود باید از هم جدا باشند.

امام باقر(علیه السلام)فرمود:این گواهی اعضای بدن علیه مؤمن نیست،بلکه علیه کسی است که عذاب او حتمی شده باشد. (3)

پیام ها

1 در قیامت،تهمت زنندگان به زنان پاکدامن محکوم خواهند شد. «یَرْمُونَ الْمُحْصَنٰاتِ ... تَشْهَدُ» ...

2 در دادگاه قیامت،انسان مالک اعضای خود نیست. «تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ» 3 گواهی دادن،به علم و شعور و حافظه و صداقت نیاز دارد بنا بر این اعضای بدن از این مزایا برخوردارند،گرچه ما نفهمیم. «تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ» 4 در قیامت بر تمامی گفتار و رفتار گواهی می شود. «بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ»

ص :166


1- 1) .فصّلت،20.
2- 2) .یس،65.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین؛کافی،ج 2،ص 32.

[سوره النور (24): آیه 25]

اشاره

یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اَللّٰهُ دِینَهُمُ اَلْحَقَّ وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اَللّٰهَ هُوَ اَلْحَقُّ اَلْمُبِینُ (25)

در آن روز،خداوند جزای حقّ آنان را بی کم و کاست خواهد داد و آنان خواهند دانست که خداوند همان حقیقت آشکار است.

نکته ها:

کلمه ی«دین»در آیه،یا به معنای جزاست و یا به معنای شریعت.بنا بر این معنای آیه یا آن است که در قیامت خداوند جزای مردم را کاملاً می دهد و یا آنکه شریعت حقّه در آن روز عرضه خواهد شد و همه ی مکتب سازان خیالی خواهند فهمید که خداوند همان معبود واقعی بر حقّ و روشن است. (1)

در دنیا بخاطر محدودیت هایی که هست کیفر کامل داده نمی شود.مثلاً اگر خلبانی شهری را بمباران کرد و هزاران نفر را کشت،ما در دنیا چگونه او را کیفر کنیم،امّا در قیامت محدودیت نیست و مجرم بارها در دوزخ سوخته و دوباره زنده می شود.

پیام ها

1 تنها در قیامت است که کیفرها بطور کامل داده می شود. «یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ» 2 کیفرهای الهی در قیامت بر اساس شهادت و گواهی و حقّ است. «تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ ...

یُوَفِّیهِمُ اللّٰهُ»

3 خداوند از کیفر و پاداش کسی نمی کاهد. «یُوَفِّیهِمُ» 4 در قیامت،وقتی پرده های غفلت،غرور،جهل،تبلیغات کاذب و هوسها کنار می روند،مردم حقیقت را می فهمند. «وَ یَعْلَمُونَ»

ص :167


1- 1) .تفسیر المیزان.

[سوره النور (24): آیه 26]

اشاره

اَلْخَبِیثٰاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ اَلْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثٰاتِ وَ اَلطَّیِّبٰاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ اَلطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبٰاتِ أُولٰئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمّٰا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ (26)

زنان پلید سزاوار مردان پلیدند و مردان پلید سزاوار زنان پلید،زنان پاک برای مردان پاکند و مردان پاک برای زنان پاک.آنان از آنچه درباره شان می گویند منزّهند و برای آنان مغفرت و روزی نیکویی است.

نکته ها:

این آیه یک اصل کلّی را مطرح می کند و معنایش این نیست که اگر مردی یا زنی خوب بود حتماً همسرش نیز خوب و مشمول مغفرت و رزق کریم و اهل بهشت است.زیرا قرآن ملاک را ایمان و تقوا و عمل صالح می داند و لذا با اینکه حضرت نوح و لوط طیب بودند همسرانشان از خبیثات و دوزخی اند.

کلمه ی«طیب»به معنای دلپسند و مطلوب است و در قرآن در توصیف مال،ذرّیه،فرزند، کلام،شهر،همسر،غذا و رزق،باد،مسکن،فرشته،درخت و تحیّت آمده است و در مقابل آن کلمه ی«خبیث»است که آن هم برای مال،انسان،همسر،سخن،عمل و شجره به عنوان وصف مطرح شده است.

این آیه را چند نوع می توان معنا کرد:

الف:با توجّه به آیات قبل که درباره ی تهمت به زنان پاکدامن و ماجرای افک بود و با توجّه به جمله ی: «مُبَرَّؤُنَ مِمّٰا یَقُولُونَ» ،معنای آیه آن است که کلمات خبیث مثل تهمت و افترا، شایسته افراد خبیث و سخنان پاک شایسته ی افراد پاک است.

ب:ممکن است مراد آیه بیان یک حکم شرعی باشد که ازدواج پاکان با ناپاکان ممنوع است.

نظیر آیه اوّل همین سوره که می فرمود: «الزّٰانِی لاٰ یَنْکِحُ إِلاّٰ زٰانِیَةً» مرد زناکار جز زن زناکار را به همسری نگیرد،همان گونه که در روایتی امام باقر(علیه السلام)این معنا را تأیید می کند. (1)

ص :168


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

ب:ممکن است مراد آیه همسویی فکری،عقیدتی،اخلاقی و به اصطلاح هم شأن و هم کفو بودن در انتخاب همسر باشد.یعنی هر کس بطور طبیعی به سراغ همفکر خود می رود. ذرّه ای که در همه ارض و سماست در قرآن برای رزق اوصافی ذکر شده است از جمله:

«رِزْقاً حَسَناً» (1)، «رِزْقٌ کَرِیمٌ» (2)، «رَزَقَکُمُ اللّٰهُ حَلاٰلاً طَیِّباً» (3)، «یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاٰ یَحْتَسِبُ» (4)، «یُرْزَقُونَ فِیهٰا بِغَیْرِ حِسٰابٍ» (5)

پیام ها

1 طبع افراد پلید آن است که به سراغ پلیدی ها می روند بر عکس افراد خوب که به سراغ خوبی ها می روند. «الْخَبِیثٰاتُ لِلْخَبِیثِینَ ... اَلطَّیِّبٰاتُ لِلطَّیِّبِینَ» 2 استفاده از نعمت ها و طیّبات،حقّ اهل ایمان است. «وَ الطَّیِّبٰاتُ لِلطَّیِّبِینَ» 3 سالم ماندن نسل های پاک،از برنامه های قرآن است. «وَ الطَّیِّبٰاتُ لِلطَّیِّبِینَ» 4 حمایت از پاکدامن ها لازم است. «أُولٰئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمّٰا یَقُولُونَ» 5 معنویّات بر مادیّات مقدّم است.(در قرآن هر جا جمله ی «رِزْقٌ کَرِیمٌ» آمده، قبلش جمله ی «لَهُمْ مَغْفِرَةٌ» آمده است.)

[سوره النور (24): آیه 27]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتّٰی تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلیٰ أَهْلِهٰا ذٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (27)

ای کسانی که ایمان آورده اید! به خانه هایی که منزل شما نیست پیش از آنکه اجازه بگیرید و بر اهل آن سلام کنید،وارد نشوید.این دستور به نفع شماست شاید پند گیرید.

ص :169


1- 1) .نحل،67.
2- 2) .انفال،4.
3- 3) .مائده،88.
4- 4) .طلاق،3.
5- 5) .غافر،40.
نکته ها:

معنای«استیناس»اجازه خواستن و اعلام ورود است که به گفته ی روایات می تواند با ذکر خدا باشد و یا صدای پا و سلام کردن و امثال آن. (1)

شخصی از پیامبر(صلوات اللّٰه علیه)پرسید آیا برای ورود به منزل مادرم اجازه بگیرم؟ فرمود:

بله،گفت:در خانه جز او کسی نیست و جز من خادمی ندارد! حضرت فرمود:آیا دوست داری مادرت را برهنه ببینی؟ گفت نه.فرمود:پس اجازه بگیر.

در روایتی دیگر آمده است که پیامبر(صلوات اللّٰه علیه)از ورود مردان به خانه زنانی که اولیای آنان حضور ندارند نهی فرمود. (2)

در روایات می خوانیم:اجازه گرفتن سه مرتبه باشد تا اهل خانه فرصت جمع و جور کردن خود را داشته باشند.(البتّه اجازه گرفتن برای ورود به خانه دیگران است،ولی انسان می تواند سرزده به خانه خود وارد شود.)و برای نجات غریق و مظلوم و مورد آتش سوزی،اجازه لازم نیست. (3)

پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)هر گاه می خواست وارد منزلی شود،برای اجازه گرفتن،روبروی در خانه نمی ایستاد بلکه سمت راست یا چپ می ایستاد تا نگاه مبارکشان به داخل خانه نیفتد. (4)

پیام ها

1 اهل ایمان در هر کاری باید از وحی الهی دستور بگیرند. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» 2 امنیّت و آزادی برای ساکنین خانه باید حفظ شود. «لاٰ تَدْخُلُوا» (وارد شدن به خانۀ دیگران به صورت سرزده،حرام است.) 3 از مواضع تهمت دوری کنید. «لاٰ تَدْخُلُوا ... ذٰلِکُمْ خَیْرٌ» 4 باز بودن در خانه،دلیل جواز برای ورود نیست. «لاٰ تَدْخُلُوا» 5 مالکیّت افراد محترم است. «لاٰ تَدْخُلُوا»

ص :170


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .تفسیر کبیر فخر رازی.
4- 4) .تفاسیر کبیر و فی ظلال.

6 اوّلین برخوردها باید با محبّت همراه باشد. «تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا» 7 از هر کاری که در آن احتمال شکستن حریم حیا و حجاب است دوری کنید.

«تَسْتَأْنِسُوا»

8 در ورود به خانه دیگران،تحمیل،تکلّف و احساس سنگینی ممنوع است.

(کلمه «تَسْتَأْنِسُوا » به جای«تستأذنوا»،نشانه ی انس،صفا و صمیمیّت است) 9 وارد شونده باید سلام کند هر که باشد. «تُسَلِّمُوا عَلیٰ أَهْلِهٰا» آری،سلام کردن لازم نیست از کوچکترها به بزرگترها باشد.

10 مراعات ادب و حقّ دیگران،سرچشمه ی سعادت بشر است. «ذٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ» 11 دستورات الهی را فراموش نکنیم و به یاد داشته باشیم. «لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» 12 آداب و اخلاق دینی،همان ندای فطرت است لکن فطرت بیدار و هشیار. «تَذَکَّرُونَ»

[سوره النور (24): آیه 28]

اشاره

فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِیهٰا أَحَداً فَلاٰ تَدْخُلُوهٰا حَتّٰی یُؤْذَنَ لَکُمْ وَ إِنْ قِیلَ لَکُمُ اِرْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکیٰ لَکُمْ وَ اَللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ (28)

پس اگر کسی را در خانه نیافتید،وارد آنجا نشوید تا آنکه(به نحوی)به شما اجازه ی ورود داده شود و اگر به شما گفته شد که برگردید،برگردید(و ناراحت نشوید)این برای پاک ماندن شما بهتر است و خداوند به عملکرد شما آگاه است.

پیام ها

1 ورود به خانۀ دیگران با علم به نبود کسی در آنجا،حرام است. «فَلاٰ تَدْخُلُوهٰا» 2 ورود اجازه ی قطعی می خواهد، «حَتّٰی یُؤْذَنَ لَکُمْ» ولی برگشتن نیاز به صراحت صاحبخانه ندارد،بلکه به مجرد پیدا شدن علائم نارضایتی بازگشتن لازم است. «قِیلَ» 3 ورود به خانه مردم نیاز به اذن و اجازه دارد؛خواه اذن دهنده صاحب خانه و مالک باشد،یا مقام مجاز دیگر نظیر حاکم اسلامی.(جمله «یُؤْذَنَ » مجهول آمده تا اصل اذن را ثابت کند و نامی از اذن دهنده نیامده است)

ص :171

4 توقّف در کنار خانۀ مردم ممنوع است. «ارْجِعُوا» 5 نپذیرفتن مهمان ناخوانده جایز است. «ارْجِعُوا» 6 عذر صاحب خانه را بپذیریم. «ارْجِعُوا» و خود را به صاحب خانه تحمیل نکنیم. «ارْجِعُوا فَارْجِعُوا» 7 صفا،صمیمیّت و نداشتن توقّع بیجا،از برکات اخلاق اسلامی است. «ارْجِعُوا فَارْجِعُوا» 8 راه خودسازی و تزکیه،عمل به آداب اسلامی و مراعات حقوق مردم است.

«ارْجِعُوا

أَزْکیٰ لَکُمْ»

9 گاهی رشد انسان به این است که سر او به سنگ بخورد. «ارْجِعُوا أَزْکیٰ لَکُمْ» هر برگشتی شکست نیست. «أَزْکیٰ لَکُمْ» 10 ملاک در تنظیم روابط اجتماعی مردم،رشد و طهارت است. «أَزْکیٰ لَکُمْ» (اوامر و نواهی خداوند کلید رشد و طهارت است.) 11 علم خداوند به عملکرد ما رمز تشویق و تهدید ماست. «بِمٰا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ»

[سوره النور (24): آیه 29]

اشاره

لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنٰاحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ مَسْکُونَةٍ فِیهٰا مَتٰاعٌ لَکُمْ وَ اَللّٰهُ یَعْلَمُ مٰا تُبْدُونَ وَ مٰا تَکْتُمُونَ (29)

بر شما گناهی نیست که به منازل غیر مسکونی که در آن متاعی دارید وارد شوید و خداوند به آنچه ظاهر و یا کتمان می کنید آگاه است.

نکته ها:

حساب مراکز عمومی که ساکنین خاصّی ندارد،مثل هتل ها،کاروانسراها،فروشگاه ها و حمام ها که درب آنها به روی همه باز است و مردم از رفت و آمد به آنجا بهره مند می شوند،از حساب خانه های شخصی جداست و برای رفتن به آن مراکز اجازه گرفتن لازم نیست. (1)

ص :172


1- 1) .تفسیر برهان.
پیام ها

1 رفتن به مراکز عمومی بدون داشتن هدفی سودمند،برای ولگردی و پرسه زدن ممنوع است. «تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ مَسْکُونَةٍ فِیهٰا مَتٰاعٌ لَکُمْ» 2 در ورود به مراکز عمومی،خدا را در نظر بگیریم و بدانیم خداوند افکار و رفتار ما را زیر نظر دارد. «وَ اللّٰهُ یَعْلَمُ مٰا تُبْدُونَ وَ مٰا تَکْتُمُونَ»

[سوره النور (24): آیه 30]

اشاره

قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصٰارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذٰلِکَ أَزْکیٰ لَهُمْ إِنَّ اَللّٰهَ خَبِیرٌ بِمٰا یَصْنَعُونَ (30)

به مردان مؤمن بگو:از بعضی نگاه های خود(نگاه های غیر مجاز) چشم پوشی کنند و دامن خود را حفظ نمایند.این برای پاکتر ماندن آنان بهتر است.خداوند به آنچه انجام می دهند آگاه است.

نکته ها:
اشاره

در شأن نزول این آیه می خوانیم:جوانی در بین راه،زنی را دید و به او چشم دوخت و دنبال او راه افتاد.طوری غرق نگاه بود که صورتش به دیوار برخورد کرد و مجروح شد،نزد پیامبر (صلوات اللّٰه علیه)آمد و ماجرای خود را نقل کرد.این آیه نازل شد. (1)

روایاتی درباره ی نگاه:

حضرت علی(علیه السلام)فرمود:«لکم اول نظرة الی المرأة فلا تتبعوها بنظرة اخری و احذروا الفتنة»نگاه اوّل مانعی ندارد ولی ادامه ی نگاه اشکال دارد،زیرا سبب فتنه می شود. (2)

در حدیثی می خوانیم:تمام چشم ها در قیامت گریان است مگر سه چشم:چشمی که از ترس خدا بگرید و چشمی که از گناه بسته شود و چشمی که در راه خدا بیدار بماند. (3)

در«صحیح بخاری»می خوانیم که پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)فرمودند:جلو راه مردم ننشینید.مردم گفتند:ما ناچاریم از نشستن.فرمود:پس حقّ آن را ادا کنید.پرسیدند حقّ آن چیست؟

ص :173


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .تفسیر کنز الدقائق.
3- 3) .تفسیر کنز الدقائق.

فرمود:«غض البصر و کف الاذی و رد السلام و الامر بالمعروف و النهی عن المنکر»ترک چشم چرانی و مردم آزاری،جواب دادن به سلام دیگران،امر به معروف و نهی از منکر.

حضرت عیسی(علیه السلام)فرمود:از نگاه به نامحرم بپرهیزید که بذر شهوت را در دل می نشاند و همین برای دچار شدن انسان به فتنه کافی است. (1)

حضرت علی(علیه السلام)فرمود:«العین رائد القلب»چشم،دل را بدنبال خود می کشد.

«العین مصائد الشیطان»چشم،قلاّب شیطان است.و چشم پوشی بهترین راه دوری از شهوات است. (2)

پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)فرمود:«النظر سهم مسموم من سهام ابلیس فمن ترکها خوفا من الله اعطاه الله ایمانا یجد حلاوة فی قلبه» (3)نگاه بد تیری از تیرهای مسموم شیطان است که هر کس از ترس خدا چشم خود را فرو بندد خداوند به او ایمانی می دهد که از درون خویش شیرینی و مزه ی آن را احساس می کند.

پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)فرمود:هر کس چشم خود را از حرام پر کند،در قیامت چشم او از آتش پر خواهد شد مگر اینکه توبه کند. (4)

امام صادق(علیه السلام)درباره ی نگاه مجاز به زن نامحرم فرمود:«الوجه و الکفین و القدمین»یعنی نگاه به صورت و کف دست ها و روی پاها جایز است،(لکن بدون شهوت). (5)

پیام ها

1 لازمه ی ایمان حفظ نگاه از حرام است. «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ ... یَغُضُّوا» ...

2 جاذبه های غریزی را باید کنترل کرد. «یَغُضُّوا» 3 گناه را از سرچشمه جلوگیری کنیم و تقوا را از چشم شروع کنیم. «مِنْ أَبْصٰارِهِمْ» 4 چشم پاک مقدّمه ی پاکدامنی است. «یَغُضُّوا مِنْ أَبْصٰارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ» 5 پوشش،برای مردان نیز واجب است. «یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ» 6 چشم چرانی و بی عفّتی مانع رشد معنوی انسان است. «یَغُضُّوا یَحْفَظُوا- أَزْکیٰ»

ص :174


1- 1) .تفسیر روح البیان.
2- 2) .غرر الحکم.
3- 3) .بحار،ج 104،ص 38.
4- 4) .بحار،76،ص 336.
5- 5) .تفسیر کنز الدقائق.

7 چشم چرانی،در محضر خداست.(در محضر خدا معصیت نکنیم) «یَغُضُّوا ...

إِنَّ اللّٰهَ خَبِیرٌ»

[سوره النور (24): آیه 31]

اشاره

وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنٰاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصٰارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لاٰ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّٰ مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلیٰ جُیُوبِهِنَّ وَ لاٰ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّٰ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبٰائِهِنَّ أَوْ آبٰاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنٰائِهِنَّ أَوْ أَبْنٰاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوٰانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوٰانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوٰاتِهِنَّ أَوْ نِسٰائِهِنَّ أَوْ مٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُهُنَّ أَوِ اَلتّٰابِعِینَ غَیْرِ أُولِی اَلْإِرْبَةِ مِنَ اَلرِّجٰالِ أَوِ اَلطِّفْلِ اَلَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلیٰ عَوْرٰاتِ اَلنِّسٰاءِ وَ لاٰ یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مٰا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَی اَللّٰهِ جَمِیعاً أَیُّهَا اَلْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (31)

و به زنان با ایمان بگو:از بعضی نگاه های خود(نگاه های غیر مجاز)چشم پوشی کنند و دامن های خود را حفظ نمایند و جز آنچه(به طور طبیعی)ظاهر است، زینت های خود را آشکار نکنند و باید روسری خود را بر گردن خود بیفکنند(تا علاوه بر سر،گردن و سینه ی آنان نیز پوشیده باشد)و زینت خود را ظاهر نکنند جز برای شوهر خود،یا پدر خود یا پدرشوهر خود،یا پسر خود،یا پسر شوهر خود(که از همسر دیگر است)یا برادر خود،یا پسر برادر خود،یا پسر خواهر خود، یا زنان(هم کیش)خود،یا آنچه را مالک شده اند(از کنیز و برده)،یا مردان خدمتگزار که تمایل جنسی ندارند،یا کودکانی که(به سنّ تمییز نرسیده و)بر امور جنسی زنان آگاه نیستند.و نیز پای خود را به گونه ای به زمین نکوبند که آنچه از زیور مخفی دارند آشکار شود.ای مؤمنان! همگی به سوی خدا باز گردید و به درگاه خدا توبه کنید تا رستگار شوید.

ص :175

نکته ها:

با اینکه خداوند در قرآن به عدد رکعت های نماز و طواف اشاره نکرده و بیان مقدار و نصاب زکات و بسیاری از مسائل دیگر را به عهده ی پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)گزارده،ولی در مسائل خانوادگی و تربیتی و مفاسد اخلاقی به ریزترین مسائل پرداخته است.

خداوند در این آیه بیست و پنج مرتبه با آوردن ضمیر مونث به زنان توجّه کرده است. (1)

امام صادق(علیه السلام)فرمود:مراد از آیه ی «یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصٰارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ » آن است که حتّی زنان به عورت زنان نگاه نکنند و عورت خود را از نگاه دیگران حفظ نمایند. (2)

کلمه «الْإِرْبَةِ » به معنای حاجت و نیاز است.مراد از «أُولِی الْإِرْبَةِ » خدمتگزاران و ملازمانی هستند که تمایل به همسر ندارند. (3)

پیامبر(صلوات اللّٰه علیه)در تفسیر جمله ی «إِلاّٰ لِبُعُولَتِهِنَّ » فرمود:خداوند آن دسته از زنان را که صورت و موی خود را برای شوهر آرایش نکنند و یا تقاضای شوهر را نپذیرند،لعنت کرده است. (4)

توبه،گاهی پشیمانی از یک گناه فردی و گاهی برای تغییر دادن یک فرهنگ فاسد عمومی است،که آیه ظاهراً درباره ی نوع دوّم است.زیرا در جاهلیّت گردن و سینه ی زنان باز بود. (5)

حفظ حجاب و ترک جلوه گری ثمرات بسیاری دارد که برخی از آنها عبارت است از:

آرامش روحی،استحکام پیوند خانواده،حفظ نسل،جلوگیری از سوء قصد و تجاوز، پیشگیری از امراض مقاربتی و روانی،پائین آمدن آمار طلاق،خودکشی،فرزندان نامشروع و سقط جنین،از بین رفتن رقابت های منفی،حفظ شخصیّت و انسانیّت زن،و نجات او از چشم ها و دلهای هوسبازی که امروز دنیای غرب و شرق را در لجن فرو برده است.

«خمر»جمع«خمار»یعنی روسری و«جیوب»جمع«جیب»به معنای گردن و سینه است.

پیام ها

1 در لزوم عفّت و پاکدامنی و ترک نگاه حرام بین زن و مرد،فرقی نیست.

ص :176


1- 1) .تفسیر قرطبی.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .کافی،ج 5،ص 523.
4- 4) .تفسیر نور الثقلین.
5- 5) .تفسیر کبیر فخر رازی.

«یَغُضُّوا

یَغْضُضْنَ

یَحْفَظُوا

یَحْفَظْنَ»

2 جلوه گری زنان،در جامعه ممنوع است. «وَ لاٰ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ» 3 ظاهر بودن قسمت هایی از بدن که به طور طبیعی پیداست،(صورت،دست یا پا)مانعی ندارد. «إِلاّٰ مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا» 4 در میان انواع پوشش ها،نام مقنعه و روسری بزرگ آمده و این دلیل بر اهمیّت حجاب است. «بِخُمُرِهِنَّ» 5 در قانون گزاری باید به ضرورت ها،واقعیّت ها و نیازها توجّه شود.(اگر پوشاندن آن قسمت از بدن که خود به خود آشکار است،واجب می شد، زندگی برای عموم زنان مشکل بود) «إِلاّٰ مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا» 6 اسلام به نیازهای فطری و غریزی بشر پاسخ مثبت می دهد. «إِلاّٰ لِبُعُولَتِهِنَّ» 7 از بردگان و غلامان و افراد ملازمی که نیازی به همسر ندارند،ستر و پوشاندن واجب نیست. «أَوْ مٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُهُنَّ أَوِ التّٰابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَةِ» 8 هر گونه راه رفتنی که سبب آشکار شدن زیورهای مخفی زن شود ممنوع است. «وَ لاٰ یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ» 9 زن،حقّ مالکیّت دارد. «مَلَکَتْ أَیْمٰانُهُنَّ» 10 زن،زینت خود را تنها به زنان مسلمان می تواند نشان دهد و نزد زنان کفّار باید خود را بپوشاند. «نِسٰائِهِنَّ» یعنی زنان خودی و مسلمان نه بیگانه.

11 پوشش زن با تمایلات جنسی مردان نامحرم کاملاً ارتباط دارد،برای «غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَةِ» که میلی به همسر ندارد پوشش لازم نیست.

12 حجاب و پوشش،واجب است، «وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ» و هرکاری که زینت زن را آشکار کند یا دیگران را از آن آگاه کند ممنوع است. «لِیُعْلَمَ مٰا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ» 13 مقدار واجب برای پوشش سر و صورت،انداختن روسری و مقنعه ای است که گردن و سینه را بپوشاند. «بِخُمُرِهِنَّ عَلیٰ جُیُوبِهِنَّ» 14 با حفظ حجاب،حضور زن در جامعه مانعی ندارد. «وَ لاٰ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ» همان

ص :177

گونه که شرکت زن در نماز جماعت بلامانع است. «وَ ارْکَعِی مَعَ الرّٰاکِعِینَ» (1)15 همه مردم نسبت به مسأله نگاه و حجاب مسئولند و برای نگاه های حرام خود باید توبه کنند. «تُوبُوا إِلَی اللّٰهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ» 16 مقتضای ایمان،توبه به درگاه خداوند است. «تُوبُوا إِلَی اللّٰهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ» 17 توبه،هم واجب است و هم کلید رستگاری است. «تُوبُوا ... تُفْلِحُونَ» 18 راه رستگاری،بازگشت از مسیرهای انحرافی به راه خداست. «تُوبُوا إِلَی اللّٰهِ ... تُفْلِحُونَ»

[سوره النور (24): آیه 32]

اشاره

وَ أَنْکِحُوا اَلْأَیٰامیٰ مِنْکُمْ وَ اَلصّٰالِحِینَ مِنْ عِبٰادِکُمْ وَ إِمٰائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَرٰاءَ یُغْنِهِمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اَللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ (32)

پسران و دختران بی همسر و غلامان و کنیزان شایسته ی(ازدواج)خود را همسر دهید.(و از فقر نترسید که)اگر تنگدست باشند،خداوند از فضل خود بی نیازشان می گرداند.خداوند،گشایشگر داناست.(او از فقر و نیاز شما آگاه است و بر کفایت شما وعده داده است و در عمل به وعده اش قدرت دارد)

نکته ها:

«ایامی»جمع«ایم»،یعنی کسی که همسر ندارد،خواه مرد باشد یا زن،باکره باشد یا بیوه.

بهترین واسطه گری ها،شفاعت و واسطه گری در امر ازدواج است.چنان که در روایت آمده است:کسی که دیگری را داماد یا عروس کند،در سایه ی عرش خداست. (2)

پدر و مادری که با داشتن امکانات،فرزندشان را همسر نمی دهند،اگر فرزند مرتکب گناه شود، والدین در گناه او شریک هستند. (3)

درباره ی ازدواج،روایات بسیاری آمده است که به چند مورد آن اشاره می کنیم:

امام صادق(علیه السلام)فرمود:توسعه ی زندگی،در سایه ی ازدواج است.

ص :178


1- 1) .آل عمران،43.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .تفسیر مجمع البیان.

کسی که از ترس فقر ازدواج نکند،به خداوند سوء ظن برده است.

دو رکعت نماز کسی که همسر دارد،بهتر از هفتاد رکعت نماز کسی است که همسر ندارد. (1)

پیام ها

1 جامعه ی اسلامی،مسئول ازدواج افراد بی همسر است. «وَ أَنْکِحُوا» 2 ازدواج در اسلام،امری مقدّس و مورد تأکید است. «وَ أَنْکِحُوا» 3 لازم نیست خواستگاری،از طرف خاصّی باشد،هر یک از طرفین ازدواج می توانند پیشقدم شوند. «وَ أَنْکِحُوا» 4 تنها سفارش به ترک نگاه حرام،کافی نیست،مسأله ی ازدواج را باید حل کنیم.

«یَغُضُّوا،

یَغْضُضْنَ،

أَنْکِحُوا»

5 زنان بیوه را همسر دهید.( «الْأَیٰامیٰ » ،شامل آنان نیز می شود.) 6 داشتن صلاحیّت،شرط طرفین عقد است. «وَ الصّٰالِحِینَ» (یعنی باید صلاحیّت اداره زندگی مشترک را داشته باشند.) 7 اقدام جامعه برای عروس و داماد کردن افراد صالح،تشویقی است که جوانان لااُبالی و هرزه نیز خود را در مدار صالحان قرار دهند. «وَ الصّٰالِحِینَ» ...(بنا بر این که مراد از صلاحیّت،صلاحیّت اخلاقی و مکتبی باشد.) 8 در تأمین نیازهای جنسی،فرقی میان انسان ها نیست.(زن،مرد،غلام و کنیز) «مِنْکُمْ، عِبٰادِکُمْ، إِمٰائِکُمْ» 9 فقر،نباید مانع اقدام در امر ازدواج شود. «إِنْ یَکُونُوا فُقَرٰاءَ» ...

10 در صورت فقر،به ازدواج اقدام کنید و بر خدا توکّل نمایید. «یُغْنِهِمُ اللّٰهُ» 11 فقر،برای عروس و داماد عیب نیست. «إِنْ یَکُونُوا فُقَرٰاءَ» ...

12 خداوند،تأمین زندگی عروس و داماد را وعده داده است و ازدواج،وسیله ی وسعت و برکت زندگی است. «یُغْنِهِمُ اللّٰهُ»

ص :179


1- 1) .مجموعه روایات از تفسیر نور الثقلین می باشد.

13 تحقّق وعده های الهی از سرچشمه ی فضل بی پایان اوست. «فَضْلِهِ وٰاسِعٌ» 14 رشد و توسعه ای که خداوند نصیب بندگانش می فرماید،بر اساس علم و حکمت اوست. «وٰاسِعٌ عَلِیمٌ»

[سوره النور (24): آیه 33]

اشاره

وَ لْیَسْتَعْفِفِ اَلَّذِینَ لاٰ یَجِدُونَ نِکٰاحاً حَتّٰی یُغْنِیَهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اَلَّذِینَ یَبْتَغُونَ اَلْکِتٰابَ مِمّٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُکُمْ فَکٰاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مٰالِ اَللّٰهِ اَلَّذِی آتٰاکُمْ وَ لاٰ تُکْرِهُوا فَتَیٰاتِکُمْ عَلَی اَلْبِغٰاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اَللّٰهَ مِنْ بَعْدِ إِکْرٰاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ (33)

و کسانی که وسیله ی ازدواج نمی یابند،باید پاکدامنی و عفت پیشه کنند،تا آن که خداوند از کرم خویش،آنان را بی نیاز نماید.و هر کدام از غلامان و کنیزان شما که خواهان بازخرید و آزادی(تدریجی)خود باشند،(یعنی مایلند با قرارداد کتبی با مالک خویش کار کرده و خود را آزاد نمایند)اگر در آنان خیر و شایستگی دیدید،تقاضای آنان را بپذیرید(و برای کمک به آزاد شدن آنان)از مالی که خدا به شما داده به آنان بدهید،و کنیزان خود را که تصمیم بر پاکدامنی دارند،به خاطر رسیدن به مال دنیا به فحشا وادار نکنید،که هر کس آنان را به فحشا مجبور کند،البتّه خداوند برای آن کنیزان که به اکراه بدان کار وادار گشته اند،بخشنده ی مهربان است.

نکته ها:

ابتدا باید به توانمندان و مسئولان سفارش اقدام کرد،سپس به غیر متأهّلین سفارش عفت و پاکدامنی.(آیه «وَ أَنْکِحُوا » قبل از آیه «وَ لْیَسْتَعْفِفِ » آمده است) علی(علیه السلام)فرمود:در جاهلیّت مردم کنیزان را برای کسب درآمد به فحشا وادار می کردند. (1)

ص :180


1- 1) .تفسیر در المنثور.

اگر مسلمانان در جنگ پیروز شدند و اسیر گرفتند،در مورد رفتار با اسرا یکی از این چند راه را می توانیم پیش بگیریم:

الف:همه ی اسیران را یک جا آزاد کنیم،که در این صورت،دوباره جنگ شروع می شود.

ب:همه را بکشیم،که این،نشانه ی سنگدلی مسلمانان خواهد بود.

ج:اسرا را در منطقه ای گرد آوریم و از بیت المال مسلمین،مخارج آنان را تأمین کنیم.(در این طرح،باید بی گناهان هزینه ی مجرمان را بپردازند).

د:آنها را میان مسلمانان تقسیم کنیم تا سیره ی اسلام و مسلمین را مشاهده کنند و به تدریج تحت تأثیر قرار گیرند و مسلمان شوند،سپس از راه های مختلف،آنها را آزاد کنیم،که این طرح،بهترین است،و طرح اسلام نیز همین است.

بگذریم که نظام جنگ در آن زمان این بود که اسیر جنگی را به عنوان برده مورد استفاده قرار می دادند و اسلام نیز مقابله به مثل می کرد،همان گونه که امروز در دنیا اسیران را در اردوگاه ها قرار می دهند که ما نیز باید قوانین بین المللی جنگ را تا آنجا که منافاتی با مذهب ما نداشته باشد بپذیریم.

پیام ها

1 دسترسی نداشتن به همسر،مجوّز گناه نیست،صبر و عفّت لازم است.

«وَ لْیَسْتَعْفِفِ»

2 هر کجا احساس خطر بیشتر شد،سفارش مخصوص لازم است. «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لاٰ یَجِدُونَ نِکٰاحاً» (چون افراد غیر متأهل بیشتر از دیگران در معرض فحشا و منکر هستند،خداوند در فرمان به عفّت،آنان را مخاطب قرار داده است) 3 اگر عفّت و تقوا داشته باشیم،خداوند ما را بی نیاز می کند. «وَ لْیَسْتَعْفِفِ ... یُغْنِیَهُمُ اللّٰهُ» (جوانان بخاطر امکانات ازدواج،به سراغ تهیّه ی مال از راه حرام نروند و عفّت و تقوای مالی از خود نشان دهند) 4 در حفظ عفّت و پاکدامنی عمومی،هم جوانان خود را حفظ کنند، «وَ لْیَسْتَعْفِفِ» ،هم حکومت قیام کند «وَ أَنْکِحُوا الْأَیٰامیٰ» ،و هم ثروتمندان جامعه

ص :181

به پاخیزند. «وَ آتُوهُمْ مِنْ مٰالِ اللّٰهِ» 5 در هر قراردادی حتّی با زیردستان خود،سند کتبی داشته باشید. «مِمّٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُکُمْ فَکٰاتِبُوهُمْ» 6 آسان گرفتن ازدواج بردگان از طریق قرارداد بازخرید باید همراه با علم به مصلحت باشد. «فَکٰاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً» 7 اسلام برای آزادی بردگان،طرح های مختلفی دارد.یکی از آنها قرارداد بازخرید است. «فَکٰاتِبُوهُمْ» 8 دارایی و اموال را از خود ندانید بلکه از خداست که چند روزی امانت به شما داده است. «مٰالِ اللّٰهِ» 9 ثروتمندان در قبال ازدواج جوانان،مسئولیّت بیشتری دارند. «وَ آتُوهُمْ مِنْ مٰالِ اللّٰهِ الَّذِی آتٰاکُمْ» 10 اولیا به بردگانی که توان پرداخت بهای بازخرید خود را ندارند کمک کنند.

«وَ آتُوهُمْ مِنْ مٰالِ اللّٰهِ»

حضرت علی(علیه السلام)فرمودند:یک چهارم قیمت قرارداد را رها کنند. (1)و امام صادق(علیه السلام)فرمودند:چیزی از بهای قرارداد را کم کنند. (2)

11 بردگان در بستن قرارداد،هم سنگ مالکان خود هستند.( «فَکٰاتِبُوهُمْ » در موردی است که هر دو طرف برابر هم باشند) 12 از مال الهی(بودجه ی زکات)هم برای آزادی بردگان و هم برای ازدواج جوانان هزینه کنید. «وَ آتُوهُمْ مِنْ مٰالِ اللّٰهِ» 13 بکارگیری زیردستان در مسیر حرام و واداشتن کنیزان عفیف بر فحشا، ممنوع است. «وَ لاٰ تُکْرِهُوا فَتَیٰاتِکُمْ عَلَی الْبِغٰاءِ» 14 دنیاطلبی،سرچشمه ی گناهان است. «لاٰ تُکْرِهُوا ... عَرَضَ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» 15 ثروت اندوزی از راه های نامشروع جایز نیست. «لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا»

ص :182


1- 1) .تفسیر در المنثور.
2- 2) .من لا یحضر،ج 3،ص 78.

16 دنیا زودگذر است. «عَرَضَ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» (کلمه «عَرَضَ » به معنای عارضی و زودگذر است) 17 ارزشها نباید فدای رفاه و مال و مادیّات شود. «لاٰ تُکْرِهُوا ... لِتَبْتَغُوا» 18 شخصیّت کنیزان مانند دخترانِ آزاد است.( «لاٰ تُکْرِهُوا فَتَیٰاتِکُمْ » و نفرمود:

«لا تکرهوا امائکم») 19 اسلام حامی کنیزان است. «لاٰ تُکْرِهُوا» ...

20 پاکدامنی و عفت برای زن بهترین ارزش است. «إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً» 21 سرچشمه بخشی از گناهان،بزرگترها هستند. «لاٰ تُکْرِهُوا ... أَرَدْنَ تَحَصُّناً» 22 افراد مجبور شده به گناه،مورد عفو قرار می گیرند. «فَإِنَّ اللّٰهَ مِنْ بَعْدِ إِکْرٰاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ»

[سوره النور (24): آیه 34]

اشاره

وَ لَقَدْ أَنْزَلْنٰا إِلَیْکُمْ آیٰاتٍ مُبَیِّنٰاتٍ وَ مَثَلاً مِنَ اَلَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ (34)

همانا ما به سوی شما آیاتی روشنگر و از کسانی که قبل از شما بودند نمونه های برجسته و تاریخی و پندی برای پرهیزکاران فرستادیم.

پیام ها

1 خداوند با مردم اتمام حجّت می کند. «أَنْزَلْنٰا إِلَیْکُمْ آیٰاتٍ مُبَیِّنٰاتٍ» 2 آیات قرآن نور و روشنگر است. «آیٰاتٍ مُبَیِّنٰاتٍ» 3 تاریخ گذشتگان،چراغ راه آیندگان است. «مَثَلاً مِنَ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ» 4 قرآن کتاب جامعی است. «آیٰاتٍ مَثَلاً مَوْعِظَةً» 5 پند پذیری دلی آماده می خواهد. «مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ» 6 متّقین نیز به موعظه نیازمندند. «مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ»

ص :183

[سوره النور (24): آیه 35]

اشاره

اَللّٰهُ نُورُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکٰاةٍ فِیهٰا مِصْبٰاحٌ اَلْمِصْبٰاحُ فِی زُجٰاجَةٍ اَلزُّجٰاجَةُ کَأَنَّهٰا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبٰارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لاٰ شَرْقِیَّةٍ وَ لاٰ غَرْبِیَّةٍ یَکٰادُ زَیْتُهٰا یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نٰارٌ نُورٌ عَلیٰ نُورٍ یَهْدِی اَللّٰهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ یَضْرِبُ اَللّٰهُ اَلْأَمْثٰالَ لِلنّٰاسِ وَ اَللّٰهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (35)

خداوند،نور آسمان ها و زمین است.مثل نور او همچون چراغدانی است که در آن چراغی(پر فروغ)باشد.آن چراغ در میان شیشه ای و آن شیشه همچون ستاره ای تابان و درخشان.این چراغ از روغن درخت پر برکت زیتون بر افروخته است،که نه شرقی است و نه غربی.(روغنش به قدری صاف و شفّاف است)که بدون تماس آتش نزدیک است(شعله ور شود و)روشنی دهد.نوری است بر فراز نور دیگر.

هر کس را که خداوند بخواهد به نور خویش هدایت می کند،و خداوند برای مردم مثلها می زند و به هر چیزی آگاه است.

نکته ها:

«مشکاة»یعنی چراغدان. «دُرِّیٌّ » به معنای پر نور و پر فروغ است.«زیت»روغن زیتون را گویند.(مادّه ای که وسیله ی روشنایی است) «نُورُ » یعنی چیزی که هم خودش روشن است و هم سبب روشنی اشیای دیگر است.در فرهنگ اسلام از چند چیز به عنوان «نُورُ» یاد شده است،از جمله:قرآن،حدیث،علم، عقل،ایمان،هدایت،اسلام،پیامبر(صلوات اللّٰه علیه)و امامان معصوم(علیهم السلام).

حضرت علی(علیه السلام)فرمود:چیزی را ندیدم مگر آن که خدا را قبل از آن و بعد از آن و همراه با آن دیدم.«ما رأیت شیئا الا و رأیت الله قبله و بعده و معه» به صحرا بنگرم صحرا تو بینم «اللّٰهُ نُورُ السَّمٰاوٰاتِ» یعنی:خداوند هدایت کننده ی آسمان و زمین است.در میان تمام

ص :184

اقوالی که برای«نور»گفته شده است،از قبیل روشنگر،زینت بخش و هادی،معنای هدایت بهتر به نظر می آید،چون هدایت آفرینش،در آیات دیگر نیز آمده است. «أَعْطیٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدیٰ» و جمله ی «نُورٌ عَلیٰ نُورٍ» به معنای هدایت های دایمی و پی در پی است و در پایان آیه نیز می فرماید: «یَهْدِی اللّٰهُ لِنُورِهِ»

پیام ها

1 هستی،فیض خداوند و پرتوی از نور اوست،قوام و بقای هستی از اوست.

«اللّٰهُ نُورُ السَّمٰاوٰاتِ»

...

2 نور خدا هم زیاد است و هم ثابت.(شیشه،هم نور را زیاد می کند و هم نور را از خاموش شدن حفظ می کند.) «الْمِصْبٰاحُ فِی زُجٰاجَةٍ» 3 روشنی نور خدا از ذات اوست نه از جرقه های بیرونی. «یَکٰادُ زَیْتُهٰا یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نٰارٌ» 4 زیتون درخت مبارکی است. «شَجَرَةٍ مُبٰارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ» 5 اگر درخت زیتون در وسط باغ باشد،که در تمام روز آفتاب بخورد،روغنش بهتر می شود،ولی اگر در اطراف باغ و مزرعه بود،یا در وقت صبح آفتاب دارد یا عصر. «زَیْتُونَةٍ لاٰ شَرْقِیَّةٍ وَ لاٰ غَرْبِیَّةٍ»

[سوره النور (24): آیه 36]

اشاره

فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اَللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اِسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهٰا بِالْغُدُوِّ وَ اَلْآصٰالِ (36)

(این نور هدایت)در خانه هایی است که خداوند اذن داده رفعت یابند و نام او در آنها ذکر شود و در آنها بامدادان و شامگاهان او را تسبیح گویند.

نکته ها:

در زیارت جامعه خطاب به ائمّه شیعه(علیهم السلام)می خوانیم:«جعلکم فی بیوت أذن الله أن ترفع»...بنا بر این حرم امامان معصوم(علیهم السلام)،یکی از مصادیق «فِی بُیُوتٍ» است.

ص :185

کلمه ی «تُرْفَعَ » در آیه به معنای بلندی مکانی نیز می باشد،نظیر آیه ی «إِذْ یَرْفَعُ إِبْرٰاهِیمُ اَلْقَوٰاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْمٰاعِیلُ» (1)یعنی حضرت ابراهیم پایه های کعبه را بلند ساخت.

امام باقر(علیه السلام)فرمود:آن خانه ها،خانه های انبیا و حکما و امامان معصوم می باشد. (2)و«ثعلبی»در تفسیر خود نقل می کند:روزی پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)مشغول تلاوت این آیه بود.ابو بکر برخاست و پرسید:آیا خانۀ فاطمه(علیها السلام)و علی(علیه السلام)از مصادیق این آیه است؟ فرمود:آری،از بهترین مصادیق این آیه است. (3)

امام کاظم(علیه السلام)فرمود:مراد از «بِالْغُدُوِّ وَ الْآصٰالِ » در آیه،نمازهای اوّل وقت است. (4)

در فرهنگ قرآن،در موارد متعدّدی به جای نماز،تسبیح آمده است. «وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکٰارِ» (5)، «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ» (6)

پیام ها

1 راهیابی به نور خدا در هر کجا نیست،بلکه در مکان ها و از راه های خاصّی است. «اللّٰهُ نُورُ ... فِی بُیُوتٍ» ...

2 بلند ساختن مساجد و کانون های عبادت مانعی ندارد. «أَذِنَ اللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ» 3 مکان ها یکسان نیستند و بعضی از آنها،بر بعضی دیگر برتری دارند. «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ» 4 توجّه به نور هدایت خداوند با رفت و آمد به مساجد به دست می آید. «اللّٰهُ نُورُ ... یَهْدِی اللّٰهُ لِنُورِهِ ... فِی بُیُوتٍ» ...

5 مساجد باید از هر جهت از خانه های دیگر بهتر و برتر باشند. «أَنْ تُرْفَعَ» 6 بزرگی و عظمت،مخصوص خدا و مواردی است که او اجازه می دهد. «أَذِنَ اللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ» 7 اصل در استفاده از مساجد،ذکر خداست،نه مراسم دیگر. «یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ»

ص :186


1- 1) .بقره،127.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .تفسیر روح المعانی.
4- 4) .بحار،ج 23،ص 326.
5- 5) .آل عمران،41.
6- 6) .ق،39.

8 درهای مسجد باید در اوقات نماز باز باشد و کسی حقّ ندارد آن را ببندد.

«یُسَبِّحُ لَهُ فِیهٰا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصٰالِ»

9 تسبیح خداوند،باید هر صبح و شام تکرار شود. «یُسَبِّحُ ... بِالْغُدُوِّ وَ الْآصٰالِ» (عنصر زمان و مکان در عبادت مؤثّر است.)

[سوره النور (24): آیه 37]

اشاره

رِجٰالٌ لاٰ تُلْهِیهِمْ تِجٰارَةٌ وَ لاٰ بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اَللّٰهِ وَ إِقٰامِ اَلصَّلاٰةِ وَ إِیتٰاءِ اَلزَّکٰاةِ یَخٰافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ اَلْقُلُوبُ وَ اَلْأَبْصٰارُ (37)

مردانی که هیچ تجارت و معامله ای آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و پرداخت زکات،سرگرم و مشغول نمی کند،از روزی که در آن،دلها و چشم ها دگرگون می شود بیمناکند.

نکته ها:

«تِجٰارَةٌ»

داد و ستد دایمی است که برای به دست آوردن سود انجام می گیرد،ولی «بَیْعٌ» خرید و فروش مقطعی و دفعی برای رفع نیازهای روزمرّه زندگی است. (1)

کلمه ی «رِجٰالٌ» در این جا شامل همه ی بندگان خدا می شود،چه مرد و چه زن.

در حدیث می خوانیم:مراد از کسانی که در این آیه از آنها یاد شده است،تجاری هستند که با شنیدن صدای اذان،تجارت را رها می کنند و به سوی نماز می روند. (2)

تجارت،تنها عاملی نیست که انسان را سرگرم می کند و از یاد خدا باز می دارد،عوامل دیگری نیز در قرآن کریم ذکر شده است،از جمله:تکاثر،آرزو،فرزند و دوست بد.

پیام ها

1 کسانی که تجارت آنان را غافل نکند،مردان بزرگی هستند.(کلمه «رِجٰالٌ » با تنوین آمده که علامت بزرگی و عظمت است) 2 تلاش و اقتصاد منهای یاد خدا،پوچ و بی ارزش است.( «لاٰ تُلْهِیهِمْ » به جای

ص :187


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

«لا تمنعهم»بیانگر آن است که اگر به تجارت سرگرم و از نماز غافل شدی کار تو لهو،پوچ و بی ارزش است.) 3 تجارت و اقتصاد،لغزشگاه بزرگی است. «لاٰ تُلْهِیهِمْ تِجٰارَةٌ» 4 اگر ایمان و اراده ی قوی باشد،ابزار و وسائل اثری ندارند. «رِجٰالٌ لاٰ تُلْهِیهِمْ» 5 بازار اسلامی هنگام نماز،باید تعطیل شود. «رِجٰالٌ لاٰ تُلْهِیهِمْ» ...

6 از نظر اسلام،حتّی کارهای حلال و مباح نباید انسان را از یاد خدا غافل کند، چه رسد به کارهای مکروه و حرام. «لاٰ تُلْهِیهِمْ تِجٰارَةٌ» 7 ترک تجارت،ارزش نیست،بلکه تجارت همراه با یاد خدا و نماز و زکات ارزش است. «لاٰ تُلْهِیهِمْ تِجٰارَةٌ ... عَنْ ذِکْرِ اللّٰهِ وَ» ...(مردان خدا برای زندگی مادّی خود تلاش می کنند،ولی از آخرت غافل نیستند.) 8 ایمان به آخرت،دنیا را نزد انسان کوچک می کند. «لاٰ تُلْهِیهِمْ ... یَخٰافُونَ یَوْماً» 9 با این که نماز ذکر خداست،ولی به خاطر اهمیّت آن در کنار ذکر اللّٰه جداگانه مطرح شده است. «ذِکْرِ اللّٰهِ وَ إِقٰامِ الصَّلاٰةِ» 10 نماز و زکات عِدل یکدیگرند و تاجرانی استحقاق ستایش دارند که اهل هر دو باشند. «إِقٰامِ الصَّلاٰةِ وَ إِیتٰاءِ الزَّکٰاةِ» 11 دنیا،شما را از آخرت غافل نکند. «یَخٰافُونَ یَوْماً» 12 در قیامت،چشم ها گاهی تیز و گاهی خاشع و دلها منقلب است. «تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصٰارُ» قیامت صحنه های هولناک و هراس آوری دارد. «یَخٰافُونَ» ...

13 در قیامت،معیارها عوض می شود.(آنچه در دنیا در دیده ها و دل ها جلوه می کند،در آخرت به شکل دیگری درمی آید.آنچه امروز به سوی آن می رویم،فردا از آن فرار خواهیم کرد). «تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصٰارُ»

[سوره النور (24): آیه 38]

اشاره

لِیَجْزِیَهُمُ اَللّٰهُ أَحْسَنَ مٰا عَمِلُوا وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ اَللّٰهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشٰاءُ بِغَیْرِ حِسٰابٍ (38)

ص :188

تا خداوند به آنان به نیکوتر از آنچه کرده اند پاداش بدهد و از فضل و رحمت خویش بر پاداششان بیفزاید و خداوند هر کس را بخواهد بدون حساب روزی می دهد.

پیام ها

1 خداوند کم و کاستی های اعمال مردان خدا را جبران کرده و پاداش عمل کامل به آنان می دهد. «لِیَجْزِیَهُمُ اللّٰهُ أَحْسَنَ مٰا عَمِلُوا» 2 مردان خدا همواره در حال رشد می باشند و ابعاد وجودی آنان افزایش می یابد.( «یَزِیدَهُمْ ...»و نفرمود:«یزید لهم...») 3 پاداش را بیش از عمل بدهید. «وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» (در اسلام سفارش شده است که مزد را معیّن کنید،ولی هنگام پرداخت بیش از آن مقدار بدهید.) 4 اگر از سود تجارت دنیا بگذرید به سود بی حساب آخرت می رسید. «لاٰ تُلْهِیهِمْ تِجٰارَةٌ بِغَیْرِ حِسٰابٍ» (مراد از بی حساب،پاداشی فراوان و فوق انتظار است.)

[سوره النور (24): آیه 39]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمٰالُهُمْ کَسَرٰابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ اَلظَّمْآنُ مٰاءً حَتّٰی إِذٰا جٰاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَ وَجَدَ اَللّٰهَ عِنْدَهُ فَوَفّٰاهُ حِسٰابَهُ وَ اَللّٰهُ سَرِیعُ اَلْحِسٰابِ (39)

اعمال کسانی که کافر شدند همچون سرابی در بیابان است که تشنه آن را آب می پندارد،(امّا)همین که به سراغ آن آمد آن را چیزی نیافت،امّا خدا را نزد خویش یافت که حساب او را بی کم و کاست داده و خداوند زود به حساب ها می رسد.

نکته ها:

کلمه«قیعة»به معنای زمین مسطح و بزرگ است و«ظمآن»کسی را می گویند که عطشش زیاد باشد.کلمه«وفی»به معنای پاداش و کیفر کامل و بدون کم و کاست است.

ص :189

پیام ها

1 شرط قبولی عمل،داشتن ایمان است و سعادت انسان نیز در گرو ایمان است.

«وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمٰالُهُمْ کَسَرٰابٍ»

(کفر سبب حبط و پوچی عمل است) 2 اعمال کفّار فریبنده است. «کَسَرٰابٍ» ...به انگیزه ها بنگرید،نه به جلوه ها و ظاهر تلاش ها.

3 در تعلیم و تربیت استفاده از مثال و تشبیه مؤثّر است. «کَسَرٰابٍ» ...

4 قیامت،روزِ بُروز حقایق است. «لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَ وَجَدَ اللّٰهَ عِنْدَهُ» 5 سعادت خواهی،در فطرت همه انسان ها وجود دارد و انگیزه ی تمام حرکت ها رسیدن به خیر است لکن تفاوت در واقع بینی و خیال گرایی است.

«یَحْسَبُهُ

... مٰاءً» 6 کفّار در قیامت،هیچ سرمایه ای ندارند. «لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً» 7 علاوه بر عقیده،اعمال انسان در سرنوشت او مؤثّر است. «لِیَجْزِیَهُمُ اللّٰهُ أَحْسَنَ مٰا عَمِلُوا ... أَعْمٰالُهُمْ کَسَرٰابٍ» ...

8 همه ی مردم،روزی خدا را باور خواهند کرد. «وَ وَجَدَ اللّٰهَ عِنْدَهُ» 9 در قیامت،رسیدگی به حساب افراد هم کامل و دقیق است و هم سریع. «فَوَفّٰاهُ حِسٰابَهُ ... سَرِیعُ الْحِسٰابِ» (بر خلاف حسابرسی های دنیوی که یا دقیق و کامل نیست و یا همراه معطّلی است.)

[سوره النور (24): آیه 40]

اشاره

أَوْ کَظُلُمٰاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشٰاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحٰابٌ ظُلُمٰاتٌ بَعْضُهٰا فَوْقَ بَعْضٍ إِذٰا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرٰاهٰا وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اَللّٰهُ لَهُ نُوراً فَمٰا لَهُ مِنْ نُورٍ (40)

یا(اعمال کافران)همچون ظلماتی است در دریای عمیق و متلاطم که موجی بزرگ روی آن را می پوشاند،و روی آن،موج بزرگ دیگری است و بالای آن موج(دوّم)ابری است،(تاریکی عمق دریا و موج های انباشته و

ص :190

ابرهای تیره)ظلماتی است تو در تو(که کافر در آنها غرق شده است) همین که دست خود را(برای نجات)برآورد،احدی دست او را نمی بیند(تا نجاتش دهد).و خداوند برای هر کس نوری قرار ندهد،هیچ نوری برای او نخواهد بود.

نکته ها:

کافر معمولی و ساده به اسلام نزدیک است،و امیدی به بازگشت او هست.مانند کدورت ساده ای که میان دو نفر وجود دارد و کار آن دو به صلح و آشتی نزدیک است.امّا کافرانی که در راه کفر،تلاش ها و اعمال خلاف بسیاری دارند،برگشت آنان بسیار سخت است.کافری که در عقیده اش اصرار ورزیده و دنبال کفرش،حقّ را تحقیر و جنگ ها کرده و بودجه ها خرج نموده و افرادی را دور خود گرد آورده و به این عنوان معروف شده است،بازگشت او به دامن اسلام بسیار سخت و بعید است.زیرا هر تلاش و عمل او،موجی از ظلمت بر موج های قبل افزوده و اعمال کفرآلودش،کفر او را محکم تر ساخته است.

اعمال کفّار به جای این که راه را برای آنان باز کند،گمراه ترشان می کند و حجابی روی حجاب دیگر است.نظیر آیه ی «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیٰاؤُهُمُ الطّٰاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمٰاتِ» ... (1)

پیام ها

1 به هنگام معرّفی الگوها باید از الگوهای مثبت و منفی سخن گفت.(الگوی مثبت؛ «رِجٰالٌ لاٰ تُلْهِیهِمْ» ...و الگوی منفی در آیه ی قبل و این آیه «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا ...

أَوْ کَظُلُمٰاتٍ»

...

2 در برابر نور الهی(آیه 35)که «نُورٌ عَلیٰ نُورٍ» بود،در این آیه سخن از ظلمات و ظلمت فوق ظلمت است. «ظُلُمٰاتٌ بَعْضُهٰا فَوْقَ بَعْضٍ» 3 هر عملی از مؤمن نور و هر عملی از کافر ظلمت است. «أَوْ کَظُلُمٰاتٍ»

ص :191


1- 1) .بقره،257.

4 اعمال خوب کفّار،سراب و اعمال بد آنها ظلمات است. «کَسَرٰابٍ ... أَوْ کَظُلُمٰاتٍ» 5 علم و عقل،انسان را از نور وحی الهی بی نیاز نمی کنند.اگر نور الهی نباشد، هیچ نوری انسان را نجات نمی دهد. «فَمٰا لَهُ مِنْ نُورٍ»

[سوره النور (24): آیات 41 تا 42]

اشاره

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اَللّٰهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اَلطَّیْرُ صَافّٰاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاٰتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ بِمٰا یَفْعَلُونَ (41) وَ لِلّٰهِ مُلْکُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ إِلَی اَللّٰهِ اَلْمَصِیرُ (42)

آیا ندیدی که هر کس در آسمان ها و زمین است و پرندگان بال گشوده(در پرواز)برای خدا تسبیح می گویند،و هر یک نیایش و تسبیح خود را می داند؟ و خداوند به آنچه می کنند داناست.

و فرمانروایی آسمان ها و زمین،مخصوص خداست.و بازگشت(همه)به سوی اوست.

نکته ها:

ظاهر آیه همانطور است که ترجمه شد،امّا ممکن است فاعل «عَلِمَ» خدا باشد،نه موجودات که در این صورت معنای آیه چنین می شود:خداوند از نیایش و تسبیح همه ی موجودات آگاه است.

قرآن،بارها مسأله ی تسبیح موجودات و سجده و نماز آنها را با صراحت بیان کرده و گاهی فرموده است:شما تسبیح آنها را نمی فهمید. (1)از این آیات به دست می آید که علم و شعور،مخصوص انسان ها نیست.گرچه بعضی تسبیح موجودات هستی را تسبیح تکوینی و زبان حال آفرینش دانسته اند،ولی ظاهر آیات بر خلاف این مطلب است.

ص :192


1- 1) .اسراء،44.

خداوند،در این آیه چند مرتبه به صورت غیر مستقیم،به انسان هشدار داده است:

الف:موجودات آسمان و زمین و پرندگان در حال تسبیح هستند.چرا انسان غافل است؟! ب:تسبیح موجودات،آگاهانه است.چرا انسان حضور قلب ندارد؟! ج:پرندگان،هنگام پرواز در هوا در حال تسبیح و نمازند،امّا برخی انسان ها هنگام پرواز در آسمان،مظلومان را بمباران می کنند و یا در حال غفلت و مستی به سر می برند! در روایات می خوانیم:امام صادق(علیه السلام)هنگامی که صدای گنجشکی را شنید فرمود:این پرنده مشغول دعا و تسبیح است. (1)

پیام ها

1 تنها به خود نیندیشید،به اطراف خود هم بنگرید و در هستی نیز مطالعه و اندیشه کنید. «أَ لَمْ تَرَ» 2 کسی که می خواهد دیگران را ارشاد کند،خود باید از دید عمیقی برخوردار باشد.پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)،تسبیح موجودات را می دید. «أَ لَمْ تَرَ» 3 در میان موجودات هستی،پرندگان،آن هم در حال پرواز،توجّه خاصّی به خدا دارند. «وَ الطَّیْرُ صَافّٰاتٍ» 4 همه ی موجودات هستی،شعور دارند و نماز و تسبیح موجودات،آگاهانه است. «کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاٰتَهُ» 5 نماز،در صورتی ارزش دارد که نمازگزار بداند چه می گوید و چه می کند. «کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاٰتَهُ» 6 نماز و تسبیح هر موجودی به صورت خاصّی است. «صَلاٰتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ» 7 خداوند،بر جزئیات کار تمام هستی آگاه است. «عَلِیمٌ بِمٰا یَفْعَلُونَ» 8 نظام هستی،هم فرمانروا دارد؛ «وَ لِلّٰهِ مُلْکُ» ...و هم هدفدار است. «وَ إِلَی اللّٰهِ الْمَصِیرُ»

ص :193


1- 1) .تفسیر کبیر فخر رازی،روح البیان.

[سوره النور (24): آیه 43]

اشاره

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اَللّٰهَ یُزْجِی سَحٰاباً ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکٰاماً فَتَرَی اَلْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلاٰلِهِ وَ یُنَزِّلُ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مِنْ جِبٰالٍ فِیهٰا مِنْ بَرَدٍ فَیُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ یَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ یَشٰاءُ یَکٰادُ سَنٰا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصٰارِ (43)

آیا ندیدی که خداوند ابرها را به آرامی می راند.سپس بین اجزای آن پیوند برقرار می کند.آن گاه آن را متراکم می سازد.پس می بینی که باران از میان آن بیرون می آید و خداوند از آسمان از ابرهایی که مثل کوه است تگرگ فرو می فرستد.پس (زیانِ)آن را به هر کس بخواهد می رساند و از هر کس بخواهد باز می دارد.نزدیک است درخشندگی برق آن ابر،چشم ها را کور کند.

نکته ها:

«یُزْجِی»

به معنای حرکت آهسته همراه با دفع است. «بِبِضٰاعَةٍ مُزْجٰاةٍ» یعنی سرمایه ای که کم کم قابل دفع و برگرداندن است.

کلمه «رُکٰاماً» به معنای تراکم و «الْوَدْقَ» به معنای باران است.کلمه ی «سَنٰا» به معنای درخشش است و «سَنٰا بَرْقِهِ» یعنی درخشش برق.

اگر کسی با هواپیما بالاتر از ابرها پرواز کند،می بیند که توده های ابر مثل کوه است و این از معجزات قرآن است که 14 قرن قبل فرمود: «یُنَزِّلُ مِنَ السَّمٰاءِ مِنْ جِبٰالٍ فِیهٰا مِنْ بَرَدٍ» از کوهِ ابر،تگرگ می فرستیم.

پیام ها

1 سخن حقّ خود را با بیان نمونه ها تثبیت کنید. «وَ لِلّٰهِ مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ ... أَ لَمْ تَرَ» ...

2 دقّت در آفرینش،بهترین راه شناخت خدا و مایه ی عشق به اوست. «أَ لَمْ تَرَ» ...

3 تمام حرکت ها در جهان طبیعت،با قدرت و اراده ی الهی و برای هدفی حکیمانه انجام می گیرد. «یُزْجِی، یُؤَلِّفُ، یَجْعَلُهُ»

ص :194

4 عوامل طبیعی،مسیر تحقّق اراده ی خداست،نه به جای خدا. «یُزْجِی، یُؤَلِّفُ، یَجْعَلُهُ، یُنَزِّلُ» 5 بارش باران و تگرگ و مفید بودن یا مضرّ بودن آن به اراده خداست. «فَیُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ یَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ یَشٰاءُ»

[سوره النور (24): آیه 44]

اشاره

یُقَلِّبُ اَللّٰهُ اَللَّیْلَ وَ اَلنَّهٰارَ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی اَلْأَبْصٰارِ (44)

خداوند،شب و روز را جا به جا می کند.همانا در این(قدرت نمایی)برای اهل بصیرت،عبرتی قطعی است.

پیام ها

1 تغییرات و آمد و رفت شب و روز،تصادفی نیست،بلکه بر اساس نظامی دقیق استوار است. «یُقَلِّبُ اللّٰهُ» 2 پدیده های هستی عبرت انگیز است،درباره ی آنها تفکّر کنید. «لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصٰارِ» 3 کسی که اهل بصیرت باشد،می تواند از همه ی زمانها و مکانها درس بگیرد.

«اللَّیْلَ وَ النَّهٰارَ

... لِأُولِی الْأَبْصٰارِ» 4 تشویق به تدبّر و نهی از سطحی نگری،از سفارشات پی در پی قرآن است.

«لِأُولِی الْأَبْصٰارِ»

[سوره النور (24): آیه 45]

اشاره

وَ اَللّٰهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِنْ مٰاءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلیٰ بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلیٰ رِجْلَیْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلیٰ أَرْبَعٍ یَخْلُقُ اَللّٰهُ مٰا یَشٰاءُ إِنَّ اَللّٰهَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (45)

و خداوند هر جنبده ای را از آب آفرید،پس برخی از آنها بر شکم خویش راه می رود و برخی بر دو پا راه می رود و بعضی بر چهار پا راه می رود.

خداوند هر چه بخواهد می آفریند،زیرا خدا بر هر چیزی تواناست.

ص :195

نکته ها:

در این آیه،خداوند به اصناف حیوانات اشاره فرموده است:خزندگان،چرندگان و پرندگان.

تفکّر در ساختمان وجودی حیوانات،گامی برای خداشناسی است.حضرت علی(علیه السلام)در نهج البلاغه درباره ی برخی حیوانات از جمله طاووس و مورچه سخنانی آموزنده گفته است.

این آیه بدنبال آیه قبل است؛یعنی همان گونه که جابجایی شب و روز برای اهل بصیرت عبرت آموز است،آفرینش آن همه موجودات گوناگون از آب نیز وسیله ی عبرت است.

ممکن است تنوین در کلمه ی «مٰاءٍ » به اصطلاح تنوین تنویع باشد،یعنی خداوند انواع موجودات را از انواع آبها و مایعات مناسب خود آفرید. (1)

پیام ها

1 همه ی جنبنده ها با اراده ی او آفریده شده اند. «وَ اللّٰهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ» 2 اگر انسان در حرکت و رشد معنوی نباشد،در حرکت ظاهری همچون حیوانات خواهد بود. «وَ اللّٰهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ» ...

3 مادّه ی اصلی همه ی جنبنده ها آب است، «مٰاءٍ» ولی قدرت نمایی خدا به گونه ای است که از این مادّه ی ساده،این همه موجودات متنوّع خلق می کند.

«وَ اللّٰهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ»

...

[سوره النور (24): آیه 46]

اشاره

لَقَدْ أَنْزَلْنٰا آیٰاتٍ مُبَیِّنٰاتٍ وَ اَللّٰهُ یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ (46)

به راستی که آیاتی روشنگر نازل کردیم و خداوند هر کس را بخواهد به راه مستقیم هدایت می کند.

نکته ها:

بعضی در فرق میان کلماتِ«سبیل»و «طَرِیقَ *» با «صِرٰاطٍ » گفته اند که صراط به راهی می گویند که پیمودن آن هموار باشد و هیچ پیچیدگی و دشواری نداشته باشد. (2)

ص :196


1- 1) .تفسیر راهنما.
2- 2) .فروق اللغة.
پیام ها

1 خداوند،با فرستادن آیات روشنگر،اتمام حجّت کرده است. «أَنْزَلْنٰا» ...

2 آیات الهی وسیله ی هدایت هستند ولی اصل هدایت کار اوست. «وَ اللّٰهُ یَهْدِی»

[سوره النور (24): آیه 47]

اشاره

وَ یَقُولُونَ آمَنّٰا بِاللّٰهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنٰا ثُمَّ یَتَوَلّٰی فَرِیقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ وَ مٰا أُولٰئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ (47)

و می گویند:ما به خدا و رسول ایمان آوردیم و پیروی نمودیم.امّا گروهی از آنان بعد از این اقرار،(به گفته خود)پشت می نمایند و آنان مؤمن واقعی نیستند.

نکته ها:

این آیه و آیات بعد درباره ی منافقان مدینه است که ادّعای یاریِ پیامبر را داشتند،ولی در عمل مخالف بودند.

پیام ها

1 به شعارهای زیبا و فریبنده تکیه نکنیم،ایمان و ثبات قدم لازم است. «یَقُولُونَ ...

یَتَوَلّٰی»

2 منافقان ادّعای ایمان خود را هم تکرار می کردند و هم با تأکید می گفتند.(کلمه «یَقُولُونَ » فعل مضارع و نشانه ی تکرار است و تکرار حرف(باء)در «بِاللّٰهِ وَ بِالرَّسُولِ » نشانه ی تأکید است.) 3 پیمان شکن،دین ندارد. «یَقُولُونَ یَتَوَلّٰی مٰا أُولٰئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ» 4 ایمان،از عمل جدا نیست. «یَتَوَلّٰی ... وَ مٰا أُولٰئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ» (حتّی منافقان در کنار کلمه «آمَنّٰا » کلمه ی «أَطَعْنٰا » را می آوردند،ولی در عمل بی اعتنا بودند.)

ص :197

[سوره النور (24): آیه 48]

اشاره

وَ إِذٰا دُعُوا إِلَی اَللّٰهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذٰا فَرِیقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ (48)

و هر گاه به سوی خدا و رسول او خوانده شوند،تا پیامبر میانشان داوری کند،آن گاه است که گروهی از آنان،روی گردان می شوند.

نکته ها:

قضاوت و داوری رسول خدا(صلوات اللّٰه علیه)چیزی جز بیان حکم خدا نیست.چنان که در آیه ی 105 سوره نساء می خوانیم: «لِتَحْکُمَ بَیْنَ النّٰاسِ بِمٰا أَرٰاکَ اللّٰهُ» تا میان مردم به (موجب)آنچه خدا به تو آموخته داوری کنی.

پیام ها

1 نشانه ی ایمان واقعی،پذیرفتن داوری پیامبر و نشانه ی نفاق روی گردانی از آن است. «إِذٰا دُعُوا ... إِذٰا فَرِیقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ» 2 داوری و قضاوت از شئون انبیا است. «لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ» 3 حکم پیامبر همان حکم خداوند است.( «لِیَحْکُمَ» مفرد آمده،نه تثنیه) 4 در انتقاد،انصاف داشته باشید و همه را نکوبید. «فَرِیقٌ مِنْهُمْ» 5 قضاوت عادلانه،خوشایند گروهی از مردم نیست. «فَرِیقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ»

[سوره النور (24): آیات 49 تا 50]

اشاره

وَ إِنْ یَکُنْ لَهُمُ اَلْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ (49) أَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ اِرْتٰابُوا أَمْ یَخٰافُونَ أَنْ یَحِیفَ اَللّٰهُ عَلَیْهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ أُولٰئِکَ هُمُ اَلظّٰالِمُونَ (50)

و(لی)اگر حقّ با آنان(و به سودشان)باشد،با رضایت و تسلیم به سوی پیامبر می آیند.

آیا در دل هایشان مرضی است،یا دچار شک شده اند و یا بیم آن دارند که خداوند و پیامبرش حقّی از آنان را ضایع کنند؟(نه)،بلکه آنان همان ستمگرانند.

ص :198

نکته ها:

کلمه ی«حیف»به معنای خروج از اعتدال،از روی ظلم و جور است.

پیام ها

1 به هر گرویدن و اظهار علاقه ای تکیه نکنید. «وَ إِنْ یَکُنْ لَهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ» ...(به سراغ پیامبر می آیند،ولی نه برای حکم الهی بلکه برای دریافت سود!) 2 منافق،فرصت طلب است و نان را به نرخ روز می خورد. «وَ إِنْ یَکُنْ لَهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا» ...

3 پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)حتّی برای منافقان،(آنجا که حقّ با آنان بود)به نفع آنان حکم می کرد و منافقان اذعان و اعتراف می کردند. «مُذْعِنِینَ» 4 بی ایمانی،یک مرض روحی است. «وَ مٰا أُولٰئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ ... أَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» 5 دلیل اعراض از داوری پیامبر سه چیز است:بیماری روحی،تردید و سوء ظن. «أَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتٰابُوا أَمْ یَخٰافُونَ أَنْ یَحِیفَ اللّٰهُ عَلَیْهِمْ» 6 شک و سوء ظن به خداوند،ظلم است.(ظلم به خود و دیگران و انبیا) «أُولٰئِکَ هُمُ الظّٰالِمُونَ»

[سوره النور (24): آیه 51]

اشاره

إِنَّمٰا کٰانَ قَوْلَ اَلْمُؤْمِنِینَ إِذٰا دُعُوا إِلَی اَللّٰهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنٰا وَ أَطَعْنٰا وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ (51)

(ولی)چون مؤمنان را به خدا و پیامبرش فراخوانند،تا میانشان داوری کند،سخنشان جز این نیست که می گویند:شنیدیم و اطاعت کردیم،اینان همان رستگارانند.

نکته ها:

در چهار آیه ی قبل برخورد منافقان نسبت به داوری پیامبر اسلام را ترسیم کرد و در این آیه برخورد مؤمنان واقعی را مطرح می کند تا مردم در خود بنگرند که در برابر حکم خداوند

ص :199

از کدام دسته هستند.

پیام ها

1 حرف و راه مؤمن یکی است. «إِنَّمٰا» 2 تسلیم شدن در برابر حقّ،شیوه ی دائمی مؤمنان است. «کٰانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ ... أَنْ یَقُولُوا» ...

3 مؤمن،کاری به دعوت کننده ندارد،بلکه توجّه او به راهی است که دعوت می شود. «دُعُوا إِلَی اللّٰهِ وَ رَسُولِهِ» 4 آنچه برای مؤمن مهم است،عمل به وظیفه ی الهی و پذیرش داوری خدا و رسول است.(خواه به نفع او باشد یا به ضررش). «لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ» 5 داوری از شئون انبیا است. «لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ» 6 آنچه مهم است،شنیدن همراه با عمل است،نه شنیدن تنها. «سَمِعْنٰا وَ أَطَعْنٰا» 7 اطاعت مؤمنین واقعی از پیامبر بر اساس آگاهی است.(تقدیم «سَمِعْنٰا » بر «أَطَعْنٰا » ) 8 رسیدن به رستگاری،در سایه ی تسلیم بودن در برابر فرمان خدا و اطاعت کردن از اوست. «سَمِعْنٰا وَ أَطَعْنٰا وَ أُولٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» 9 دینداری در نزاعها و قبول یا ردّ قضاوت های حقّ،معلوم می شود. «أُولٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»

[سوره النور (24): آیه 52]

اشاره

وَ مَنْ یُطِعِ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَخْشَ اَللّٰهَ وَ یَتَّقْهِ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلْفٰائِزُونَ (52)

و هر کس از خدا و رسولش پیروی کند و از خدا بترسد و از او پروا کند، پس آنان همان رستگارانند.

نکته ها:

«فخر رازی»در تفسیرش می گوید:فوز و رستگاری در سه چیز است:

1 اطاعت خدا و رسول،در شادی ها و غم ها.

2 ترس از خدا در مورد کردار گذشته.

ص :200

3 رعایت تقوا،در باقیمانده ی عمر.

پیام ها

1 سعادت،کاری به نژاد و سن و جنس و قبیله ندارد،هر کس تسلیم خدا باشد، رستگار می شود. «مَنْ یُطِعِ ... هُمُ الْفٰائِزُونَ» 2 پیامبر(صلوات اللّٰه علیه)معصوم است،زیرا به اطاعت بی قید و شرط از او سفارش شده است. «مَنْ یُطِعِ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ» 3 آنچه ارزش است،خشیت درونی و پروای بیرونی است. «یَخْشَ اللّٰهَ وَ یَتَّقْهِ» 4 اطاعت باید هم از خدا باشد و هم از رسول،و در کنار آن نه غرور،بلکه روحیّه ی خشیت و تقوا باشد. «یُطِعِ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَخْشَ اللّٰهَ» 5 خداترسانِ تقوا پیشه که مطیع خدا و رسولند،حتماً رستگار می شوند.

«فَأُولٰئِکَ هُمُ الْفٰائِزُونَ»

[سوره النور (24): آیه 53]

اشاره

وَ أَقْسَمُوا بِاللّٰهِ جَهْدَ أَیْمٰانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَیَخْرُجُنَّ قُلْ لاٰ تُقْسِمُوا طٰاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ إِنَّ اَللّٰهَ خَبِیرٌ بِمٰا تَعْمَلُونَ (53)

و سخت ترین سوگندهایشان را به نام خدا خوردند،که اگر(برای جبهه و جهاد)دستور دهی،قطعاً از خانه خارج می شوند.(به آنان)بگو:سوگند نخورید،اطاعت پسندیده(بهتر از گزافه گویی است)،البتّه خداوند به کارهایی که انجام می دهید آگاه است.

نکته ها:

ممکن است معنای آیه این باشد که سوگند نخورید،اطاعت شما برای همه معروف و روشن است،شما سابقه ی بدی دارید.یا معنای آیه این باشد:آنچه نزد ما معروف و صحیح است، اطاعت در عمل است نه سوگندهای زبانی.

ص :201

پیام ها

1 به هر سوگندی اطمینان نکنید.زیرا منافقان از مقدّسات سوء استفاده می کنند.

«وَ أَقْسَمُوا بِاللّٰهِ»

...

2 هر چه درون کسی پوک تر باشد،تظاهر او بیشتر است. «جَهْدَ أَیْمٰانِهِمْ» 3 مسلمانی،تنها به گفتار نیست،کردار هم لازم است. «طٰاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ» 4 با نپذیرفتن سوگند منافقان،جلو سوء استفاده آنان را بگیرید. «قُلْ لاٰ تُقْسِمُوا» 5 خداوند،منافقان را تهدید می کند که من به گفتار و رفتار شما آگاه هستم. «إِنَّ اللّٰهَ خَبِیرٌ بِمٰا تَعْمَلُونَ»

[سوره النور (24): آیه 54]

اشاره

قُلْ أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمٰا عَلَیْهِ مٰا حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ مٰا حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ مٰا عَلَی اَلرَّسُولِ إِلاَّ اَلْبَلاٰغُ اَلْمُبِینُ (54)

بگو:خدا را اطاعت کنید و پیامبر را نیز اطاعت کنید.پس اگر سرپیچی نمایید،(به او زیانی نمی رسد،زیرا)بر او فقط آن(تکلیفی)است که به عهده اش گذاشته شده و بر شما نیز آن(تکلیفی)است که به عهده ی شما گذاشته شده است.و اگر اطاعتش کنید،هدایت می یابید و پیامبر جز تبلیغ روشن مسئولیّتی ندارد.

نکته ها:

تکرار جمله «أَطِیعُوا » نشان آن است که پیامبر دو شأن دارد:یکی بیان وحی الهی؛ «أَطِیعُوا اللّٰهَ» و دیگری دستورات حکومتی؛ «أَطِیعُوا الرَّسُولَ».

در قرآن به مواردی برمی خوریم که دو دستور از طرف خدا در کنار یکدیگر ذکر شده است و باید هر دو دستور اجرا شود و عمل کردن به یکی از آن دو کافی و قابل قبول نیست،از جمله:

ایمان و عمل. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» (1)

ص :202


1- 1) .بقره،25.

نماز و زکات. «أَقِیمُوا الصَّلاٰةَ وَ آتُوا الزَّکٰاةَ» (1)تشکّر از خداوند و والدین. «أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوٰالِدَیْکَ» (2)اطاعت از خدا و رسول. «أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ» که در این آیه آمده است.

در قرآن جمله «فَإِنْ تَوَلَّوْا» زیاد بکار رفته است که در تمام موارد به پیامبر دلداری می دهد که از بی اعتنایی مردم نسبت به تبلیغ خود دلسرد نشود.

پیام ها

1 پیامبر مأمور است که منافقان را به اطاعت فراخواند. «قُلْ أَطِیعُوا» ...

2 اطاعت از اوامر و نواهی پیامبر(صلوات اللّٰه علیه)مثل اطاعت از دستورات خدا، واجب است. «أَطِیعُوا الرَّسُولَ» 3 رهنمودهای پیامبر هماهنگ با فرمان های الهی است. «أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ» و گر نه خدا نمی فرمود،اطاعت کنید از من و از رهنمودهای ضدّ من.

4 پیروی یا سرپیچی مردم از دستورات پیامبران،در وظیفه ی آن بزرگواران اثری ندارد. «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمٰا عَلَیْهِ مٰا حُمِّلَ» 5 تکلیف هر فردی،مربوط به خود اوست. «عَلَیْهِ مٰا حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ مٰا حُمِّلْتُمْ» 6 هدایت،در سایه اطاعت است. «إِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا» 7 پیامبران،ابلاغ می کنند نه اجبار. «وَ مٰا عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاٰغُ» آری نپذیرفتن مردم دلیلی بر نگفتن مبلّغ نیست.

[سوره النور (24): آیه 55]

اشاره

وَعَدَ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی اَلْأَرْضِ کَمَا اِسْتَخْلَفَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ اَلَّذِی اِرْتَضیٰ لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لاٰ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذٰلِکَ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلْفٰاسِقُونَ (55)

ص :203


1- 1) .بقره،43.
2- 2) .لقمان،14.

خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، وعده داده است که حتماً آنان را در زمین جانشین قرار دهد،همان گونه که کسانی پیش از ایشان را جانشین کرد،و قطعاً دینی را که خداوند برای آنان پسندیده است،برای آنان استقرار و اقتدار بخشد و از پی ترسشان امنیّت را جایگزین کند،تا(تنها)مرا بپرستند و چیزی را شریک من نکنند، و هر کس بعد از این،کفر ورزد پس آنان همان فاسقانند.

نکته ها:

در روایات بسیاری از امام سجاد و امام باقر و امام صادق(علیهم السلام)می خوانیم:مصداق کامل این آیه،روز حکومت حضرت مهدی(علیه السلام)است. (1)

در قرآن،بارها به حکومت نهایی صالحان تصریح شده است،از جمله:سه مرتبه فرمود:

«لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ» (2)یعنی اسلام بر همه ی ادیان پیروز خواهد شد.در جای دیگری فرمود: «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهٰا عِبٰادِیَ الصّٰالِحُونَ» (3)یعنی بندگان صالح من وارث زمین خواهند شد و در جای دیگری از قرآن کریم می خوانیم: «وَ الْعٰاقِبَةُ لِلتَّقْویٰ» (4)یا می فرماید: «وَ الْعٰاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» (5)مراد از جانشینی مؤمنین در آیه یا جانشینی از خداست و یا جانشینی از اقوام فاسد هلاک شده است.

«قُرطبی»در تفسیر خود،درباره ی پیروزی کامل اسلام چند حدیث نقل می کند و می گوید:در زمین خانه ای نخواهد بود مگر آن که اسلام در آن خانه وارد خواهد شد.

پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)در آخرین حج خود در مسیر برگشت از مکّه(روز هیجدهم ذی الحجه)در غدیر خم به فرمان خداوند حضرت علی(علیه السلام)را جانشین خود قرار داد،آیه نازل شد امروز من اسلام را برای شما پسندیدم؛ «رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاٰمَ دِیناً» (6)در این آیه نیز مورد وعده ی

ص :204


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .توبه،33؛فتح،28 و صفّ،9.
3- 3) .انبیاء،105.
4- 4) .طه،132.
5- 5) .اعراف،128.
6- 6) .مائده،3.

خداوند پیروزی آن دینی است که خدا پسندیده است؛ «دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضیٰ لَهُمْ» و دینی که خدا پسندیده و اعلام کرده،همان مکتب غدیر خم است.

پیام ها

1 اسلام،دین آینده ی جهان است.آینده ی تاریخ به سود مؤمنان و شکست سلطه ی کافران است. «وَعَدَ اللّٰهُ ... لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ» 2 به محرومان مؤمن،امید دهید تا فشار و سختی ها،آنها را مأیوس نکند. «وَعَدَ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا» 3 کلید و رمز لیاقت برای بدست گرفتن حکومت گسترده حقّ،تنها ایمان و عمل صالح است. «الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» به کسانی که اهل ایمان و عمل باشند وعده ی پیروزی داده شده،نه به آنان که تنها اهل ایمان باشند.

4 دین،از سیاست جدا نیست،بلکه سیاست و حکومت برای حفظ دین است.

«لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ

... یَعْبُدُونَنِی» 5 در تبلیغ و ارشاد مردم،برای باور کردن آنان،بیان نمونه هایی از تاریخ گذشته مفید است. «کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» 6 پیروزی نهایی اهل حقّ،یک سنّت الهی است. «کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» 7 هدف از پیروزی و حکومت اهل ایمان،استقرار دین الهی در زمین و رسیدن به توحید و امنیّت کامل است. «لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ لاٰ یُشْرِکُونَ» 8 دست خدا را در تحولات تاریخ ببینیم. «وَعَدَ اللّٰهُ ... لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ» 9 دین اسلام،تنها دین مورد رضایت الهی است. «دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضیٰ لَهُمْ» 10 امنیّت واقعی،در سایه ی حکومت دین است. «وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً» 11 امنیّت در جامعه ی اسلامی،شرایط مناسبی برای عبادت فراهم می سازد.

«أَمْناً یَعْبُدُونَنِی»

(هدف نهایی وعده های الهی،عبادت خالصانه خداوند است) 12 عبادت خدا،زمانی کامل است که هیچ گونه شرکی در کنار آن نباشد.

«یَعْبُدُونَنِی لاٰ یُشْرِکُونَ»

ص :205

13 در حکومت صالحان نیز،گروهی انحراف خواهند داشت. «وَعَدَ اللّٰهُ ... وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذٰلِکَ»

[سوره النور (24): آیات 56 تا 57]

اشاره

وَ أَقِیمُوا اَلصَّلاٰةَ وَ آتُوا اَلزَّکٰاةَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (56) لاٰ تَحْسَبَنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا مُعْجِزِینَ فِی اَلْأَرْضِ وَ مَأْوٰاهُمُ اَلنّٰارُ وَ لَبِئْسَ اَلْمَصِیرُ (57)

و نماز را به پا دارید و زکات را بپردازید و از پیامبر اطاعت کنید.باشد تا مورد رحمت قرار گیرید.

هرگز گمان مبر که کفّار ما را در زمین عاجز و درمانده می کنند.جایگاه آنان آتش است و به راستی که سرانجام بدی است.

نکته ها:

امام صادق(علیه السلام)با تلاوت این آیه فرمود:زکات فطره مصداق زکات در آیه و واجب است. (1)

شاید آیه پاسخ سؤالی باشد که بعد از آیه قبل مطرح می شود که با آن همه کفر و نفاق و امکاناتی که مخالفین دارند،چگونه خداوند به مؤمنین وعده حاکمیّت بر زمین را می دهد؟ این آیه می فرماید: «لاٰ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ» تردید نکن،زیرا مخالفین نمی توانند در هیچ کجای زمین اراده و راه خداوند را مختل و عاجز نمایند.بر خلاف میل و پندار نادرست دشمنان،روزی حکومت امام زمان(علیه السلام)محقّق خواهد شد. (2)

پیام ها

1 نماز و زکات و اطاعت از رهبر الهی،نمونه بارز ایمان و عمل صالحی است که در آیه قبل وعده ی حاکمیّت به آنان داده شد. «وَعَدَ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا ... أَقِیمُوا الصَّلاٰةَ وَ» ...

ص :206


1- 1) .بحار،ج 93،ص 104.
2- 2) .تفسیر المیزان.

2 در اسلام،مسائل عبادی «أَقِیمُوا الصَّلاٰةَ» و مسائل مالی «آتُوا الزَّکٰاةَ» و مسائل سیاسی و حکومتی «أَطِیعُوا الرَّسُولَ» از یکدیگر جدا نیستند.

3 وعده های الهی(که در آیه قبل بود)،سبب تن پروری نشود! «أَقِیمُوا ... آتُوا الزَّکٰاةَ» ...

4 شرط رسیدن به رحمت الهی،پیروی از خدا و رسول است. «لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» 5 کفّار،اگر چه ابرقدرت باشند،امّا در مبارزه با دین خدا شکست خواهند خورد. «لاٰ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مُعْجِزِینَ» ...

[سوره النور (24): آیه 58]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنْکُمُ اَلَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمٰانُکُمْ وَ اَلَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا اَلْحُلُمَ مِنْکُمْ ثَلاٰثَ مَرّٰاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلاٰةِ اَلْفَجْرِ وَ حِینَ تَضَعُونَ ثِیٰابَکُمْ مِنَ اَلظَّهِیرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلاٰةِ اَلْعِشٰاءِ ثَلاٰثُ عَوْرٰاتٍ لَکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَ لاٰ عَلَیْهِمْ جُنٰاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوّٰافُونَ عَلَیْکُمْ بَعْضُکُمْ عَلیٰ بَعْضٍ کَذٰلِکَ یُبَیِّنُ اَللّٰهُ لَکُمُ اَلْآیٰاتِ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (58)

ای کسانی که ایمان آورده اید! باید بردگانی که مالکشان هستید و کسانی از شما که به سنّ بلوغ و احتلام نرسیده اند در سه وقت از شما(برای ورود به اتاق)اجازه بگیرند:پیش از نماز صبح و نیمروز،هنگامی که لباس از تن بیرون می کنید،و بعد از نماز عشا.این سه وقت هنگام خلوت شماست،در غیر این سه وقت بر شما و بر آنان گناهی نیست که بدون اذن وارد شوند،زیرا آنان پیوسته با شما در رفت و آمد هستند و بعضی بر بعضی وارد می شوند.خداوند آیات خود را این گونه برای شما بیان می کند و خداوند عالم و حکیم است.

نکته ها:

اگر بار دیگر از اوّل سوره نگاهی به آیات آن بکنیم خواهیم دید که سیاست پیشگیری از فحشا در آیات نهفته است،مثلاً زن و مرد زناکار را در برابر چشم دیگران تنبیه کنید،(آیه 1)

ص :207

ازدواج آنان را محدود کنید،(آیه 3)اگر بدون چهار شاهد نسبت ناروا داده شد،هشتاد تازیانه بزنید،(آیه 4)کسانی که به همسر پیامبر تهمت زدند عذاب عظیم خواهند داشت،(آیه 11) اگر تهمتی را شنیدید برخورد کنید،(آیه 12)هر کس اشاعه فحشا را دوست بدارد،عذاب الیم خواهد داشت،(آیه 19)بدنبال گام های شیطان نروید،(آیه 21)کسانی که به زنان پاکدامن تهمت بزنند عذاب عظیم خواهند داشت،(آیه 23)سخن زشت از افراد خبیث است نه شما، (آیه 26)سرزده به خانه دیگران نروید و اگر گفتند برگردید شما نیز بپذیرید و برگردید،(آیه 27 28)مردان و زنان چشم خود را از نامحرم پیش کشند و خیره نشوند،(آیه 30-31)زنان زیور خود را نشان ندهند و پایکوبی نکنند و برای ازدواج افراد بی همسر قیام کنید و از فقر نترسید،(آیه 32)و در این آیه می فرماید:در ساعاتی که انسان با همسرش خلوت می کند حتّی فرزندان و بردگان سرزده وارد نشوند.آری تمام این دستورات برای جلوگیری از فحشا و بلوغ زودرس و حفظ حریم و حیا و آبرو است.

پیام ها

1 مسئول آموزش احکام دین به فرزندان،والدین مؤمن هستند. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنْکُمُ» 2 محل خواب والدین باید جدا و دور از چشم فرزندان باشد،و گر نه نیاز به اذن نبود. «لِیَسْتَأْذِنْکُمُ» 3 کودکی و بردگی بهانه ای برای شکست حریم دیگران نیست. «لِیَسْتَأْذِنْکُمُ» 4 مرد باید در طول شبانه روز،ساعاتی را به همسر خود اختصاص دهد و فرزندان مزاحم نشوند. «لِیَسْتَأْذِنْکُمُ» 5 کودکان نیز تکلیف دارند. «لِیَسْتَأْذِنْکُمُ ... اَلَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ» 6 اسلام دین زندگی است و از جامعیّت کاملی برخوردار است.هم برای مسائل جزئی مانند ورود کودک به اتاق والدین(که در همین آیه آمده است)و هم برای مسایل مهم مانند تشکیل حکومت جهانی(که در آیه 55 آمده است) طرح و برنامه دارد.

ص :208

7 کودکان باید پاکدامنی را از محیط خانه بیاموزند. «لِیَسْتَأْذِنْکُمُ» 8 تربیت و آموختن آداب اسلامی را قبل از بلوغ کودکان شروع کنیم. «الَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ» 9 در خانه،باید لباس کار و لباس بیرون را کنار گذاشت. «تَضَعُونَ ثِیٰابَکُمْ» 10 استراحت،بعد از ظهر و در میان ساعات کار،مفید و مناسب است. «تَضَعُونَ ثِیٰابَکُمْ مِنَ الظَّهِیرَةِ» 11 تنظیم وقت،در زندگی مسلمانان باید بر اساس اوقات نماز صورت گیرد.

«قَبْلِ صَلاٰةِ الْفَجْرِ

بَعْدِ صَلاٰةِ الْعِشٰاءِ»

12 تمام احکام الهی بر اساس حکمت است. «عَلِیمٌ حَکِیمٌ»

[سوره النور (24): آیه 59]

اشاره

وَ إِذٰا بَلَغَ اَلْأَطْفٰالُ مِنْکُمُ اَلْحُلُمَ فَلْیَسْتَأْذِنُوا کَمَا اِسْتَأْذَنَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذٰلِکَ یُبَیِّنُ اَللّٰهُ لَکُمْ آیٰاتِهِ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (59)

و هر گاه کودکان شما به حد بلوغ رسیدند،پس باید همانند بزرگسالانی که قبلاً بالغ شده اند،(در همه وقت)اجازه(ورود)بگیرند.خداوند این گونه آیات خود را برای شما بیان می کند و خداوند دانا و حکیم است.

نکته ها:

کلمه ی «الْحُلُمَ» و«احتلام»به معنای جنب شدن در خواب است که یکی از نشانه های بلوغ می باشد.البتّه نشانه های بلوغ برای دختران و پسران متفاوت است که در رساله های مراجع تقلید آمده است.

پیام ها

1 احتلام،مرز رسیدن به بلوغ شرعی است. «وَ إِذٰا بَلَغَ» 2 بزرگان و اطرافیان،برای نوجوانان الگو هستند. «کَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» 3 با اعمال خود،فرزندان را تربیت کنید. «کَمَا اسْتَأْذَنَ»

ص :209

4 در تربیت فرزندان،از الگوهای زنده استفاده کنید. «کَمَا اسْتَأْذَنَ» ...

5 دستوراتی که خداوند برای حفظ عفت صادر کرده،آگاهانه و حکیمانه است.

«عَلِیمٌ حَکِیمٌ»

[سوره النور (24): آیه 60]

اشاره

وَ اَلْقَوٰاعِدُ مِنَ اَلنِّسٰاءِ اَللاّٰتِی لاٰ یَرْجُونَ نِکٰاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنٰاحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیٰابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجٰاتٍ بِزِینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اَللّٰهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (60)

و بر زنان وانشسته ای که امیدی به ازدواج ندارند،باکی نیست که پوشش خود را زمین گذارند،به شرطی که زینت خود را آشکار نکنند.و عفت ورزیدن برای آنان بهتر است و خداوند شنوا و آگاه است.

نکته ها:

از آیات قرآن استفاده می شود که در مسأله ی حجاب،ملاک این است که پوشش بانوان تحریک کننده و شهوت انگیز نباشد،زیرا تنها موارد زیر را استثنا نموده است:

«غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَةِ» (1)کسی که شهوتی ندارد.

«أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلیٰ عَوْرٰاتِ النِّسٰاءِ» بچّه ای که از مسائل شهوت،چیزی نمی داند.

«حِینَ تَضَعُونَ ثِیٰابَکُمْ» (2)هنگامی که لباستان را کنار می گذارید وبا همسر خود هستید.

«لاٰ یَرْجُونَ نِکٰاحاً»

زنان از کار افتاده ای که امید ازدواج ندارند.

بنا بر این،مسأله روی تحریک احساسات جنسی و گناه دور می زند و اگر حدّ اقلِّ حجاب اسلامی،برای جلوگیری از گناه کافی نبود،لازم است بانوان چادر و حجاب برتر داشته باشند،تا دیگران مرتکب گناه نشوند.

مراد از جمله ی «یَضَعْنَ ثِیٰابَهُنَّ» این نیست که زنان سالخورده مجازند عریان شوند،زیرا

ص :210


1- 1) .نور،31.
2- 2) .نور،58.

در آیه قبل نیز مراد از «تَضَعُونَ ثِیٰابَکُمْ» در آوردن لباس های بیرون بود،نه تمام لباسها،به علاوه امام صادق(علیه السلام)درباره ی این آیه فرمودند:مراد کنار گذاشتن روسری و روپوش است نه برهنگی. (1)

اصل مسأله ی حجاب از احکام ثابت و ضروری اسلام است،ولی مسائل مربوط به کیفیّت پوشش،بر این اساس تنظیم می شود که تمایلات جنسی را تحریک نکند و عامل حفظ عفّت و پاکدامنی باشد. «لاٰ یَرْجُونَ نِکٰاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ» ...

پیام ها

1 قوانین اسلام مطابق با واقعیّت ها و ضرورت ها و نیازها و توانایی های اجتماعی است.(باید برای پیر زنی که میل به همسر ندارد و آرایش نمی کند، مسئله را آسان گرفت) «وَ الْقَوٰاعِدُ مِنَ النِّسٰاءِ اللاّٰتِی لاٰ یَرْجُونَ نِکٰاحاً ... أَنْ یَضَعْنَ ثِیٰابَهُنَّ» 2 برای زنان پیر و جوان،آرایش و نشان دادن زینت ممنوع است. «غَیْرَ مُتَبَرِّجٰاتٍ» 3 سالخوردگی به تنهایی کافی نیست،بلکه باید بی میلی به ازدواج نیز باشد تا اجازه برداشتن روسری را داشته باشند. «الْقَوٰاعِدُ ... لاٰ یَرْجُونَ» 4 حجاب،مایه ی حفظ عفّت است. «یَضَعْنَ ثِیٰابَهُنَّ ... وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ» 5 حجاب،به نفع زنان است. «خَیْرٌ لَهُنَّ» 6 دوخت لباس و نوع و رنگ آن،هر چه به عفت نزدیک تر باشد،بهتر است. «وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ» 7 در کنار آزادی،هشدار لازم است.(اگر از آسان بودن و راحتی احکام الهی، سوء استفاده شود و برای اهداف شیطانی،عمل شود،خدا شنوا و آگاه است و به حساب متخلفان می رسد). «وَ اللّٰهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»

ص :211


1- 1) .تفسیر نور الثقلین؛کافی،ج 57،ص 522.

[سوره النور (24): آیه 61]

اشاره

لَیْسَ عَلَی اَلْأَعْمیٰ حَرَجٌ وَ لاٰ عَلَی اَلْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لاٰ عَلَی اَلْمَرِیضِ حَرَجٌ وَ لاٰ عَلیٰ أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبٰائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهٰاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ إِخْوٰانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَوٰاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمٰامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمّٰاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوٰالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خٰالاٰتِکُمْ أَوْ مٰا مَلَکْتُمْ مَفٰاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنٰاحٌ أَنْ تَأْکُلُوا جَمِیعاً أَوْ أَشْتٰاتاً فَإِذٰا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلیٰ أَنْفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ مُبٰارَکَةً طَیِّبَةً کَذٰلِکَ یُبَیِّنُ اَللّٰهُ لَکُمُ اَلْآیٰاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (61)

بر نابینا و لنگ و بیمار و بر خود شما ایرادی نیست که بخورید از خانه های خود یا خانه های پدرانتان یا خانه های مادرانتان یا خانه های برادرانتان یا خانه های خواهرانتان یا خانه های عموهایتان یا خانه های عمه هایتان یا خانه های دایی هایتان یا خانه های خاله هایتان یا آن خانه هایی که کلیدهایش را در اختیار دارید یا خانه های دوستانتان.بر شما باکی نیست که به طور دسته جمعی بخورید یا پراکنده(و تنها)،و چون وارد هر خانه ای شدید پس بر یکدیگر سلام کنید،که تحیّت الهی است و مبارک و پسندیده است.خداوند آیات خود را این چنین برای شما بیان می کند.باشد که بیندیشید.

نکته ها:

امام باقر(علیه السلام)می فرماید:قبل از اسلام،نابینا و لنگ و مریض حقّ نداشتند با افراد سالم غذا بخورند این آیه به آنان اجازه داد تا با افراد سالم و دسته جمعی غذا بخورند،یا اگر خواستند جداگانه میل کنند. (1)آری در جامعه باید از شخصیّت چنین افرادی دفاع کرد.

ص :212


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

اگر دلیل دیگری در کار نباشد و ما باشیم و این آیه،به نظر می رسد که خداوند برای نابینا و لنگ و بیمار یک کارت سبز برای مصرف صادر کرده است که این سه گروه در همه جا می توانند غذای مورد نیازشان را میل کنند و منطقه ای برای آنان ممنوعه نیست،ولی سایر افراد تنها در موارد یازده گانه ی ذکر شده در آیه،حقّ مصرف دارند.(این برداشت را جایی ندیدم،اگر حقّ است از خداست و اگر باطل است از من است).

قرآن با بیان یک اصل و قانون کلّی بیان می کند که همان گونه که افراد نابینا و لنگ و مریض از غذا خوردن در خانه هایی معافند،شما نیز در مصرف غذا از خانه هایی که در آیه آمده معاف می باشید.

این آیه تنها اجازه ی استفاده از خانۀ خویشانِ نَسَبی را بیان کرده و نامی از فامیل سببی مثل پدر زن و مادر زن و برادر زن و خواهر زن نبرده است.

این آیه تنها درباره ی غذا خوردن است،ولی تصرّفات دیگر در مال دیگران مشروط به گرفتن اجازه است.امام صادق(علیه السلام)فرمودند:مراد از خوردن در آیه خوردن خرما،نان و خورشت است نه غیر آن. (1)و خوردن غذا از خانه های یازده گانه،باید طبیعی و دور از اسراف و تبذیر باشد. (2)

در موارد ذکر شده در آیه،همین که از رضایت صاحبخانه با خبر باشیم کافی است،ولی گاهی قرائن نشان می دهد که همین یازده گروه میل ندارند از غذای خانه آنان بخوریم مثلاً اگر غذا را در جای مخصوصی پنهان کرده باشند این نشان می دهد که راضی نیستند ما استفاده کنیم.در چنین مواردی باید دست نگه داریم.

در مجمع البیان می خوانیم:بخش اوّل آیه مربوط به معاف بودن نابینا و لنگ و بیمار از شرکت در جهاد است و قسمت بعدی آیه مربوط به غذا خوردن است.

امام باقر(علیه السلام)فرمود:همین که شخصی وارد خانه شود و بر اهل آن سلام کند و آنان جواب دهند،این سلام بر خویشتن است. (3)

ص :213


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر صافی.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.
پیام ها

1 دیگران را بر خود مقدّم بداریم،خصوصاً محرومان را. «الْأَعْمیٰ اَلْأَعْرَجِ- اَلْمَرِیضِ أَنْفُسِکُمْ» 2 مسائل عاطفی،در مسائل حقوقی اثر می گذارند.(گرچه غذا ملک صاحبخانه است،ولی اسلام روابط خویشاوندی و عاطفی را در این موارد بر مالکیّت افراد غالب نموده است.) «أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ ... بُیُوتِ أَعْمٰامِکُمْ» 3 خانۀ همسر و فرزند خانه خود شماست. (1)«بُیُوتِکُمْ» (خانۀ فرزند در آیه نیست شاید به خاطر این که این مورد،روشن و مسلم است.در حدیث می خوانیم:«انت و مالک لابیک»تو و مالت از آن پدرت می باشید.) 4 قرائن محکم و اطمینان عقلایی برای جواز مصرف کافی است.(مثلاً دادن کلید خانه،نشان رضایت است) «مَلَکْتُمْ مَفٰاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ» 5 در اسلام،حقّ دوست در کنار حقّ فامیل قرار داده شده است. «أَوْ صَدِیقِکُمْ» (از«افلاطون»پرسیدند:برادرت را بیشتر دوست داری یا رفیقت را؟ گفت:

برادرم را زمانی که رفیقم باشد.) (2)6 سلام کردن،از آداب ورود به منزل است. «فَسَلِّمُوا» 7 سلام،ادبی آسمانی،مبارک و دلپسند است. «تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ مُبٰارَکَةً طَیِّبَةً» 8 سلام کردن،در خیر و برکت زندگی مؤثّر است. «مُبٰارَکَةً طَیِّبَةً» 9 اهل خانه به منزله ی جان شما هستند. «فَسَلِّمُوا عَلیٰ أَنْفُسِکُمْ» 10 مرز حقّ و حقوق را باید خداوند تعیین فرماید. «یُبَیِّنُ اللّٰهُ لَکُمُ الْآیٰاتِ» 11 در احکام الهی باید اندیشید. «لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»

ص :214


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .تفسیر مراغی.

[سوره النور (24): آیه 62]

اشاره

إِنَّمَا اَلْمُؤْمِنُونَ اَلَّذِینَ آمَنُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذٰا کٰانُوا مَعَهُ عَلیٰ أَمْرٍ جٰامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتّٰی یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ اَلَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اِسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اِسْتَغْفِرْ لَهُمُ اَللّٰهَ إِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (62)

24\62

مؤمنان(واقعی)تنها کسانی هستند که به خدا و پیامبرش ایمان آورده و هر گاه با پیامبر بر کاری اجتماع نمایند،بدون اجازه او نمی روند،(ای پیامبر!)کسانی که اجازه می گیرند آنانند که به خدا و پیامبرش ایمان دارند.پس اگر برای بعضی از کارهای خود از تو اجازه خواستند،به هر کس از آنان که خواستی(و مصلحت بود) اجازه بده و برای آنان از خدا طلب آمرزش کن،که خداوند بخشنده و مهربان است.

نکته ها:

در کتب تفسیر،درباره ی شأن نزول این آیه مطالب گوناگونی ذکر شده است که موارد عمده ی آن را در این جا می آوریم:

1 بعضی گفته اند:این آیه،مربوط به«حنظله»است،که شب عروسی او فرمان جهاد صادر شده بود.او با کسب اجازه از محضر پیامبر(صلوات اللّٰه علیه)به خانه رفت و مراسم زفاف را بجا آورد و به خاطر کمبود وقت،بدون آن که غسل کند به جبهه رفت و به شهادت رسید.

پیامبر فرمود:«فرشتگان او را غسل دادند».

خداوند از همان یک شبی که حنظله با همسرش بود فرزندی به او عطا کرد که تاریخ آن مفصّل است. (1)

2 بعضی دیگر گفته اند:این آیه درباره ی منافقین است،که هر گاه با مردم بودند،به نماز می ایستادند و اگر کسی آنان را نمی دید و تنها بودند،از نماز فرار می کردند. (2)

3 دسته ای گفته اند:رسول خدا(صلوات اللّٰه علیه)گروهی را برای کاری اعزام فرمود،ولی آنان به سراغ

ص :215


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .تفسیر کبیر فخر رازی.

کارهای شخصی خود رفتند،و آیه ی مذکور در این باره سخن می گوید.

4 برخی می گویند:این آیه در مورد مسلمانانی است که مشغول کندن خندق بودند و برای سرکشی به خانوادۀ خود از پیامبر اجازه می خواستند.

پیام ها

1 حضور در کنار رهبری برای کمک و حل مشکلات،نشانه ی ایمان و ترک آن نشانه ی نفاق یا ضعف ایمان است. «کٰانُوا مَعَهُ عَلیٰ أَمْرٍ جٰامِعٍ» 2 در مسائل تشکیلاتی،که بر اساس همفکری و مشورت،تصمیم گرفته می شود،خودمحوری و خودمختاری ممنوع است. «عَلیٰ أَمْرٍ جٰامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا» 3 در زندگی اجتماعی،وجود رهبر و پیروی از او لازم است. «عَلیٰ أَمْرٍ جٰامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا» 4 ایمان باید همراه با تسلیم و اطاعت باشد. «لَمْ یَذْهَبُوا حَتّٰی یَسْتَأْذِنُوهُ» 5 اجازه گرفتن از رهبر،نشانه ی ادب،تسلیم،قانونمندی،عشق به رهبر و نظم و نظام است.(با توجّه به کل آیه) 6 باید نظام اجتماعی و کارهای گروهی را ارج نهیم. «لَمْ یَذْهَبُوا حَتّٰی یَسْتَأْذِنُوهُ» 7 بعضی مسائل را باید سربسته گفت. «لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ» 8 رهبری در اسلام،همراه با مصلحت اندیشی و رحمت است. «شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ» 9 تصمیم گیری نهایی با رهبر است. «لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ» (پیامبر در مسائل عمومی جامعه،بر مردم ولایت دارد).

10 رهبر باید در اعمال سیاست های خود انعطاف پذیر و واقع بین باشد. «فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ» 11 رهبران الهی،عذر پذیر و مهربانند. «فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ» 12 اذن پیامبر برای کارهای شخصی،کار را حلال می کند ولی نفسِ رها کردن کارهای عمومی در حضور رهبر،نیاز به استغفار دارد. «فَأْذَنْ ... وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ»

ص :216

13 طرح مسائل شخصی در هنگام اشتغال به کارهای عمومی،گرچه با اجازه باشد،زیبا نیست و باید عذرخواهی کرد. «وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ» 14 استغفار و دعای پیامبر(صلوات اللّٰه علیه)مستجاب است. «وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللّٰهَ إِنَّ اللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»

[سوره النور (24): آیه 63]

اشاره

لاٰ تَجْعَلُوا دُعٰاءَ اَلرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعٰاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً قَدْ یَعْلَمُ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِوٰاذاً فَلْیَحْذَرِ اَلَّذِینَ یُخٰالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (63)

آن گونه که یکدیگر را صدا می زنید پیامبر را صدا نزنید.خدا می داند چه کسانی از شما مخفیانه و با پنهان شدن پشت سر دیگری از صحنه می گریزد.پس کسانی که از فرمان او سرپیچی می کنند،باید از این که فتنه ای دامنشان را بگیرد،یا به عذاب دردناکی گرفتار شوند بترسند.

نکته ها:

«تسلل»خارج شدن پنهانی و «لِوٰاذاً » پنهان شدن پشت سر دیگری است که کار منافقان بود.

در مورد معنای این آیه،چهار احتمال وجود دارد:

1 پیامبر را مثل دیگران صدا نزنید.در روایت می خوانیم:«یا محمّد»،«یا أب القاسم»نگویید، بلکه یا«رسول اللّٰه»و«یا نبی اللّه»بگویید. (1)و در روایت دیگر آمده است که این آیه درباره ی جانشینان آن حضرت نیز جریان دارد. (2)

2 اگر پیامبر(صلوات اللّٰه علیه)شما را به کاری مثل رفتن به جبهه و خواندن نماز دعوت کرد، حتماً اطاعت کنید و دعوت او را ساده نگیرید.

3 در صدا زدن پیامبر،فریاد نکشید. (3)

4 نفرین و دعای پیامبر مستجاب است،مواظب باشید. (4)

ص :217


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .بحار،ج 23،ص 301.
3- 3) .تفسیر مجمع البیان.
4- 4) .تفسیر کبیر فخر رازی.
پیام ها

1 رهبری الهی،حریم دارد و دارای مقام و احترام است.هم نام او را با احترام ببرید و هم با تمام وجود تسلیم او باشید و فراخوانی او را مانند فراخوانی دیگران ندانید. «لاٰ تَجْعَلُوا دُعٰاءَ الرَّسُولِ» ...

2 نافرمانی از رسول خدا(صلوات اللّٰه علیه)نافرمانی از خداست.(اوّل آیه سخن از دعوت رسول است و آخر آیه،سخن از مخالفت خدا). «فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخٰالِفُونَ» 3 ساده گرفتن پیام های رهبری و بی توجّهی به آنها،فتنه و عذاب به دنبال دارد.

«فِتْنَةٌ أَوْ

... عَذٰابٌ أَلِیمٌ» 4 مخالفت فرمان خدا،یا فتنه ی دنیوی به دنبال دارد یا کیفر اخروی. «فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ»

[سوره النور (24): آیه 64]

اشاره

أَلاٰ إِنَّ لِلّٰهِ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ قَدْ یَعْلَمُ مٰا أَنْتُمْ عَلَیْهِ وَ یَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ فَیُنَبِّئُهُمْ بِمٰا عَمِلُوا وَ اَللّٰهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (64)

آگاه باش! آنچه در آسمان ها و زمین است مخصوص خداست.بی شک آنچه را شما بر آن هستید(از افکار و نیّات)می داند و روزی را که به سوی او بازگردانده می شوند،(می داند)پس آنان را به آنچه عمل کرده اند آگاه می کند و خداوند به همه چیز آگاه است.

پیام ها

1 خداوند مالک تمام چیزها و آگاه به همه ی فکرها و نیّت هاست،بنا بر این گناه و نفاق و مخالفت از امر او چرا؟ «فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخٰالِفُونَ ... قَدْ یَعْلَمُ ... فَیُنَبِّئُهُمْ» 2 ایمان به علم خداوند بر افکار و اعمال انسان،وسیله ی بازدارنده از بدی هاست. «یَعْلَمُ مٰا أَنْتُمْ عَلَیْهِ ... فَیُنَبِّئُهُمْ» «الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ»

ص :218

ص :219

ص :220

[تفسیر سوره فرقان]

سیمای سوره ی فرقان

این سوره هفتاد و هفت آیه دارد و در مکّه نازل شده است.

در آیه ی اوّل این سوره،از قرآن،به فُرقان تعبیر شده است که به معنای جدا کننده ی حقّ از باطل می باشد.لذا این سوره،«فرقان»نام گرفته است.

این سوره شامل آیاتی درباره ی بهانه های مشرکان و پاسخ آنان،سرگذشت اقوام پیشین همچون اصحاب رسّ،حسرت مردم در قیامت،نشانه های توحید و عظمت خداوند در طبیعت و مقایسه ی مؤمنان با کافران می باشد.امّا مهم ترین بخش آیات این سوره درباره ی ویژگی های«عباد الرّحمن»یعنی بندگان راستین خداوند می باشد که از آیه ی 63 تا پایان سوره را در برگرفته است.

امید آن که با تلاوت و تدبّر در این آیات و اصلاح رفتار و کردار خود بر اساس این صفات،زمینه های دریافتِ الطاف الهی در دنیا و آخرت و ورود به بهشت برین را فراهم سازیم.

ص :221

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

[سوره الفرقان (25): آیه 1]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;تَبٰارَکَ اَلَّذِی نَزَّلَ اَلْفُرْقٰانَ عَلیٰ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعٰالَمِینَ نَذِیراً (1)

25\1

مبارک است آن که قرآن،وسیله ی شناخت حقّ از باطل را بر بنده اش نازل کرد،تا برای جهانیان مایه ی هشدار باشد.

نکته ها:

کلمه «تَبٰارَکَ » ممکن است از واژه ی«برک»به معنای ثابت و پایدار باشد،و ممکن است از واژه ی«برکة»به معنای خیر زیاد باشد،یعنی کسی که قرآن را نازل کرد منشأ خیرات بسیار است که نمونه ی برکت و خیر او همین نزول قرآن است.آری چه برکتی بالاتر از قانون الهی که میلیاردها انسان را در طول تاریخ از ظلمات به نور هدایت کرده است.

نزول،اگر در قالب «أَنْزَلْنٰا *» باشد به معنای فرستادن دفعی و یک جاست،ولی اگر در قالب «نزل»باشد به معنای فرستادن تدریجی است و قرآن دارای هر دو نزول است؛یک بار در شب قدر به صورت دفعی بر پیامبر نازل شد، «إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» (1)و بار دیگر به صورت تدریجی و در مدّت 23 سال نازل شده است، «نَزَّلَ الْفُرْقٰانَ» همان گونه که در جای دیگر قرآن می خوانیم: «وَ قُرْآناً فَرَقْنٰاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النّٰاسِ عَلیٰ مُکْثٍ وَ نَزَّلْنٰاهُ تَنْزِیلاً» (2)ما قرآن را قطعه قطعه فرستادیم تا بتدریج بر مردم بخوانی.

پیام ها

1 قرآن،از سرچشمه ی مبارکی صادر شده است. «تَبٰارَکَ الَّذِی نَزَّلَ» 2 هم نظام تکوینی انسان(آفرینش او که به قدرت خدا انجام گرفته)سزاوار

ص :222


1- 1) .قدر،1.
2- 2) .اسراء،106.

تحسین است، «فَتَبٰارَکَ اللّٰهُ أَحْسَنُ الْخٰالِقِینَ» (1)و هم نظام تشریعی او(نزول قرآن و تدوین احکام دین). «تَبٰارَکَ الَّذِی نَزَّلَ» 3 قرآن به تدریج نازل شده است. «نَزَّلَ» 4 قرآن،بهترین وسیله ی شناخت حقّ از باطل است. «الْفُرْقٰانَ» 5 اگر کتب آسمانی و رسالت انبیا نبود،انسان متحیّر و سرگردان بود. «الْفُرْقٰانَ» 6 عبودیّت و بندگی،زمینه ی دریافت وحی است. «نَزَّلَ الْفُرْقٰانَ عَلیٰ عَبْدِهِ» 7 رسالت پیامبر اسلام جهانی است. «لِلْعٰالَمِینَ» 8 وظیفه ی انبیا هشدار و انذار است. «نَذِیراً»

[سوره الفرقان (25): آیه 2]

اشاره

اَلَّذِی لَهُ مُلْکُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی اَلْمُلْکِ وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً (2)

خداوندی که فرمانروایی آسمان ها و زمین برای اوست،و هیچ فرزندی اختیار نکرده و برای او شریکی در فرمانروایی نیست،و هر چیزی را آفرید و آن گونه که باید اندازه گیری کرد.

نکته ها:

مشرکین و یهود و نصارا،هر کدام به نحوی معتقد بودند که خداوند فرزند،یا شریکی دارد و قرآن کریم بارها این عقیده ی خرافی را مردود شمرده است،از جمله در همین آیه.

پیام ها

1 حکومت و حاکمیّت هستی،مخصوص خداست. «لَهُ مُلْکُ» ...(در هستی یک نظام و یک اراده و مدیریّت حاکم است) 2 حکومت خداوند نسبت به همه ی هستی یکسان است. «السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» 3 خداوند بی نیاز است. «لَهُ مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ ... لَمْ یَتَّخِذْ» (نیاز به فرزند برای جبران

ص :223


1- 1) .مؤمنون،14.

کمبودهاست و کسی که حکومت هستی به دست اوست چه کمبودی دارد؟!) 4 همه ی آفریده ها از سرچشمه ی قدرت واحدی برخاسته اند. «خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ» 5 تدبیر هستی،به دست خالق هستی است. «لَهُ مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ ... خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ» 6 آفرینش،حساب و کتاب دارد. «فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً» 7 تدبیر هستی،بسیار دقیق است. «تَقْدِیراً»

[سوره الفرقان (25): آیه 3]

اشاره

وَ اِتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لاٰ یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ وَ لاٰ یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لاٰ نَفْعاً وَ لاٰ یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لاٰ حَیٰاةً وَ لاٰ نُشُوراً (3)

(مشرکان)به جای او خدایانی گرفتند که هیچ چیز نمی آفرینند،ولی خود آفریده شده اند.(این معبودهای دروغین حتّی)مالک هیچ گونه ضرر و نفعی برای خود نیستند و(برای دیگران)اختیار مرگ و حیات و قیامت را ندارند.

پیام ها

1 خداگرایی،فطری است و اگر کسی خدای یکتا را رها کند،سراغ خدایان دروغین می رود. «وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً» 2 با مشرکین نیز مستدل سخن بگویید. «لاٰ یَخْلُقُونَ ... لاٰ یَمْلِکُونَ» حیوان،نفعی را به خود می رساند و شرّی را از خود دور می کند،امّا بت ها بر هیچ یک از این دو قدرت ندارند و از حیوان هم کمترند.

3 دلیل بندگی انسان،قدرت خداوند بر حلّ مشکلات و بازشدن گره های اوست و بت ها فاقد این آثارند. «لاٰ یَمْلِکُونَ» 4 کسی که از خود ضرری را دفع نکند و برای خود نفعی را جلب نکند،برای دیگران حتماً کاری نخواهد کرد. «لِأَنْفُسِهِمْ» 5 دفع ضرر،بر جلب منفعت مقدّم است.( «لاٰ یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا » که دفع ضرر است بر «وَ لاٰ نَفْعاً» که جلب منفعت است،مقدّم شده است.) 6 کار انسان،یا باید با هدف دنیوی همراه باشد،یا با هدف اخروی و بت ها در

ص :224

هیچ یک کارایی ندارند. «وَ لاٰ حَیٰاةً وَ لاٰ نُشُوراً»

[سوره الفرقان (25): آیه 4]

اشاره

وَ قٰالَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذٰا إِلاّٰ إِفْکٌ اِفْتَرٰاهُ وَ أَعٰانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جٰاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً (4)

و کسانی که کافر شدند،گفتند:این قرآن جز افترایی که او بر خدا بسته است چیزی نیست و گروه دیگری او را بر این کار یاری کرده اند.پس به راستی(با این سخن)ظلم و دروغی بزرگ را مرتکب شده اند.

نکته ها:

کلمه ی «إِفْکٌ» به معنای دروغ و«زور»به معنای سخن باطل و دروغ است. (1)در تمام قرآن،تنها این جا کلمه ی«ظلم»و«زور»در کنار هم آمده است،زیرا کفّار با تهمت به پیامبر و دروغ خواندن کتاب آسمانی مانع هدایت دیگران می شدند.

پیام ها

1 کفّار،کفر خود را با دروغ خواندن کتب آسمانی توجیه می کنند. «إِنْ هَذٰا إِلاّٰ إِفْکٌ افْتَرٰاهُ» 2 تحقیر کتاب، «إِنْ هَذٰا» و تحقیر پیامبران، «افْتَرٰاهُ» شیوه ی کفّار است.

3 عظمت قرآن را مخالفان نیز پذیرفته اند. «أَعٰانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ» 4 عوام فریبی از طریق تحقیر و تهمت و مانع هدایت دیگران شدن،از بدترین گناهان است. «ظُلْماً وَ زُوراً»

[سوره الفرقان (25): آیات 5 تا 6]

اشاره

وَ قٰالُوا أَسٰاطِیرُ اَلْأَوَّلِینَ اِکْتَتَبَهٰا فَهِیَ تُمْلیٰ عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصِیلاً (5) قُلْ أَنْزَلَهُ اَلَّذِی یَعْلَمُ اَلسِّرَّ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ إِنَّهُ کٰانَ غَفُوراً رَحِیماً (6)

و(کفّار)گفتند:(قرآن)افسانه های پیشینیان است که او برای خود نسخه ای نوشته و هر صبح و شام بر او دیکته می شود.

ص :225


1- 1) .لسان العرب.

بگو:(این قرآن را)کسی فرستاد که اسرار را در آسمان ها و زمین می داند، قطعاً او آمرزنده و مهربان است.

نکته ها:

کفّار،هم به محتوای قرآن اشکال می کردند که نوآوری ندارد،بلکه افسانه های قدیمی است، «أَسٰاطِیرُ الْأَوَّلِینَ» و هم شخص پیامبر را زیر سؤال می بردند که رونویسی کرده است، «اکْتَتَبَهٰا» و هم یارانی خیالی برای پیامبر در نظر می گرفتند، «تُمْلیٰ عَلَیْهِ».

مراد از نوشتن اساطیر،یا این است که آنها معتقد بودند کسانی برای آن حضرت می نوشتند و یا می گفتند:پیامبر سواد دارد و امّی بودن او را نفی می کردند.

در این آیه آمده است: «یَعْلَمُ السِّرَّ » ،ولی علم خداوند به ظاهر را نفرموده است.آری کسی که اسرار و حقایق پنهان را می داند،آگاهی او بر حقایق آشکار مسلّم است.

پیام ها

1 در بیان مطالب مخالفان،امانت را مراعات کنید. «قٰالُوا أَسٰاطِیرُ الْأَوَّلِینَ» 2 به یاوه گویان پاسخ دهید. «قُلْ» 3 قرآن،از سرچشمه ی علم بی نهایت است،نه افسانه. «أَنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ» 4 قرآن ساخته دست بشر نیست،بلکه فرستاده ی کسی است که به تمام اسرار عالم علم دارد. «أَنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ» ...

5 قرآن حاوی دستوراتی اسرارآمیز است. «أَنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ» ...

6 علم خداوند نسبت به حقایق پنهان و آشکار،یکسان است. «یَعْلَمُ السِّرَّ» 7 در آسمان ها اسراری است که دست بشر به آن نمی رسد. «السِّرَّ فِی السَّمٰاوٰاتِ» 8 راه توبه حتّی برای کفّاری که قرآن را افسانه و پیامبر را دروغ پرداز می خوانند، باز است. «إِنَّهُ کٰانَ غَفُوراً رَحِیماً»

ص :226

9 بخشش تنها کافی نیست،لطف و رحمت نیز لازم است. «غَفُوراً رَحِیماً»

[سوره الفرقان (25): آیه 7]

اشاره

وَ قٰالُوا مٰا لِهٰذَا اَلرَّسُولِ یَأْکُلُ اَلطَّعٰامَ وَ یَمْشِی فِی اَلْأَسْوٰاقِ لَوْ لاٰ أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً (7)

(کفّار)گفتند:این چه پیامبری است که غذا می خورد و در بازارها راه می رود؟ چرا فرشته ای به سوی او نازل نشده است تا همراه او بیم دهنده باشد(و ادّعای او را تأیید کند)؟

نکته ها:

کفّار از پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)انتقاد کردند که چرا غذا می خورد و راه می رود،آیه ی بیستم همین سوره پاسخ می دهد که همه ی پیامبران پیشین نیز غذا می خوردند و در بازارها راه می رفتند.

پیام ها

1 برخی از مردم،کمال را عیب و نقص می بینند. «مٰا لِهٰذَا الرَّسُولِ» (زندگی عادّی و حضور در میان مردم،برای رهبر کمال است.) 2 دعوت به خدا منافاتی با کامیابی از دنیا ندارد. «یَأْکُلُ یَمْشِی» 3 رهبر نباید از جامعه جدا باشد.کسی که اهل رفت و آمد با مردم است،بهتر می تواند آنها را ارشاد کند. «یَمْشِی فِی الْأَسْوٰاقِ» 4 انبیا آن چه احتیاج داشتند،شخصاً می خریدند. «یَمْشِی فِی الْأَسْوٰاقِ»

[سوره الفرقان (25): آیه 8]

اشاره

أَوْ یُلْقیٰ إِلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْهٰا وَ قٰالَ اَلظّٰالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاّٰ رَجُلاً مَسْحُوراً (8)

یا(چرا)به او گنجی عطا نشده،یا چرا برای او باغی نیست تا از (محصولات)آن بخورد(و امرار معاش کند)؟ و ستمگران(به مؤمنان) گفتند:شما جز مرد سحر شده ای را پیروی نمی کنید.

ص :227

نکته ها:

در آیه ی قبل توقّع کفّار این بود که پیامبر نباید نیاز جسمی داشته باشد و غذا بخورد و برای رفع احتیاجات خود به میان مردم بیاید، «مٰا لِهٰذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعٰامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْوٰاقِ» در این آیه توقّع این است که پیامبر باید خودکفا باشد تا به حضور در بازار و میان مردم نیازی نداشته باشد، «یُلْقیٰ إِلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ» غافل از آنکه این گونه خودکفایی منفی است،زیرا یک شخص مرفه و استثنایی چگونه می تواند رهبر مردم رنج کشیده باشد.

پیام ها

1 مادّیگران،حتّی به پیامبران از زاویه ی مادّیات می نگرند. «یُلْقیٰ إِلَیْهِ کَنْزٌ» 2 بهانه جویی در کار انبیا،ظلم است. «وَ قٰالَ الظّٰالِمُونَ» 3 مستکبر و ستیزه جو،هر لحظه بهانه ای می گیرد و همین که از آن مأیوس شد، بهانه ی دیگری را جایگزین می کند. «یَأْکُلُ یَمْشِی- لَوْ لاٰ أُنْزِلَ إِلَیْهِ أَوْ یُلْقیٰ إِلَیْهِ کَنْزٌ» 4 مخالفان انبیا،گاهی آنان را ساحر نامیدند و گاهی مسحور. «رَجُلاً مَسْحُوراً»

[سوره الفرقان (25): آیه 9]

اشاره

اُنْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ اَلْأَمْثٰالَ فَضَلُّوا فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً (9)

بنگر که چگونه برای تو مَثَل ها زدند(و تو را چگونه وصف کردند)پس گمراه شدند؛در نتیجه نمی توانند راهی(به حقیقت)بیابند.

نکته ها:

ممکن است معنای آیه این باشد:کسانی که با طرح توقّعات و بهانه های نابجا مانع ارشاد انبیا می شوند،راه به جایی نمی برند؛یعنی در هدف موفّق نمی شوند.به قول شاعر:عِرض خود می بری و زحمت ما می داری.

پیام ها

1 بهانه جویی های دشمن را با دقّت بنگرید. «انْظُرْ» 2 در برابر تضعیف های مخالفان،شما نیز انحرافات آنان را بیان کنید. «ضَرَبُوا لَکَ

ص :228

اَلْأَمْثٰالَ فَضَلُّوا فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً»

3 تشبیه و تمثیل نابجا،زمینه ی انحراف است. «فَضَلُّوا» 4 رها کردن منطق و معجزه و کمالات پیامبر و رفتن به سراغ مال و مقام و بهانه جویی،گمراهی است. «فَضَلُّوا»

[سوره الفرقان (25): آیه 10]

اشاره

تَبٰارَکَ اَلَّذِی إِنْ شٰاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِنْ ذٰلِکَ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ وَ یَجْعَلْ لَکَ قُصُوراً (10)

مبارک است خدایی که اگر اراده کند،بهتر از آنچه آنها توقّع دارند،برای تو قرار می دهد،باغ هایی که از زیر درختان آن نهرها جریان دارد و قصرهایی را برای تو قرار می دهد.

نکته ها:

در آیات قبل بیان شد که کفّار از پیامبر عزیز اسلام،توقّع گنج و باغ داشتند،این آیه می فرماید:اگر خدا بخواهد به جای یک باغ،باغ هایی را در اختیار پیامبر می گذارد.

حضرت علی(علیه السلام)می فرماید:اگر خداوند می خواست هنگام مبعوث شدن پیامبران، درهای گنج ها و معادن طلا و باغ های سرسبز و خرم را به روی آنان بگشاید،چنین می کرد، ولی اگر این کار را می کرد مسأله ی آزمایش مردم از میان می رفت و همه ی آنان به عشق مال و رفاه گرد انبیا جمع می شدند و نیّت ها خالص نبود. (1)

«تَبٰارَکَ »

یا از«برک»به معنای ثابت و پایدار است و یا از«برکة»به معنای خیر زیاد. (2)

پیام ها

1 وجود خداوند،ثابت و سرچشمه ی برکات است. «تَبٰارَکَ» 2 زهد و سادگی برای انبیا،شایسته است و زندگی کاخ نشینی دور از شأن و زیّ انبیا می باشد. «إِنْ شٰاءَ جَعَلَ لَکَ»

ص :229


1- 1) .نهج البلاغه،خطبه 192.
2- 2) .لسان العرب.

3 فقر و غنا به دست خداست. «إِنْ شٰاءَ جَعَلَ لَکَ» 4 اراده و خواست خداوند تخلّف ناپذیر است. «إِنْ شٰاءَ جَعَلَ»

[سوره الفرقان (25): آیه 11]

اشاره

بَلْ کَذَّبُوا بِالسّٰاعَةِ وَ أَعْتَدْنٰا لِمَنْ کَذَّبَ بِالسّٰاعَةِ سَعِیراً (11)

(نه تنها تورا باور ندارند)بلکه قیامت را انکار کرده اند،و ما برای منکران قیامت آتشی فروزان و سوزان آماده کرده ایم.

نکته ها:

کلمه ی«سعیر»به معنای آتش پر التهاب و سوزان است.

پیام ها

1 سرچشمه ی بهانه های کفّار،بی اعتقادی به قیامت است. «بَلْ کَذَّبُوا بِالسّٰاعَةِ» (ریشه بهانه جویی کفّار که چرا پیامبر گنج و باغ ندارد،تکذیب قیامت است) 2 تکذیب معاد بسیار خطرناک است. «کَذَّبُوا بِالسّٰاعَةِ ... کَذَّبَ بِالسّٰاعَةِ» 3 بهشت و دوزخ،از قبل آفریده و آماده شده است. «أَعْتَدْنٰا» 4 گناه بزرگ،عذاب بزرگ به دنبال دارد. «کَذَّبَ سَعِیراً»

[سوره الفرقان (25): آیات 12 تا 13]

اشاره

إِذٰا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکٰانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهٰا تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً (12) وَ إِذٰا أُلْقُوا مِنْهٰا مَکٰاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنِینَ دَعَوْا هُنٰالِکَ ثُبُوراً (13)

چون(دوزخ)از فاصله ی دور آنان را ببیند،خشم و خروشی از آن می شنوند.

و چون به زنجیر بسته شده،در مکانی تنگ از آن انداخته شوند،آنجاست که ناله زنند(و مرگ خود را می خواهند).

نکته ها:

کلمه ی «تَغَیُّظاً» به معنای اظهار غیظ و شدّت خشم است که گاهی با سر و صدا همراه است.

«زَفِیراً»

صدای نفس کشیدن در حال گرفتگی سینه از شدّت غم را گویند. «مُقَرَّنِینَ»

ص :230

بستن با غُل و زنجیر است و «ثُبُوراً» به معنای واویلا گفتن است.

دوزخ،آن قدر بزرگ است که روز قیامت اگر از او سؤال کنند:آیا پر شدی؟ می گوید:آیا باز هم هست؟ «هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ» (1)ولی با همه ی بزرگی دوزخ،خلافکار در آن،مکانِ تنگی دارد.مانند وجود میخ در دیواری بزرگ که هم بزرگی دیوار حقیقت دارد و هم تنگی مکان میخ.

در حدیثی از پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)آمده است:اهل دوزخ مثل میخِ در دیوار،در فشارند. (2)

غفلت از خدا در دنیا و آخرت،تنگناهایی سخت بدنبال دارد،امّا در دنیا: «یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً» (3)خداوند سینه او را تنگ قرار می دهد، «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً» (4)هر کس از یاد من روی بگرداند،قطعاً برای او زندگی تنگی است و در آخرت: «وَ إِذٰا أُلْقُوا مِنْهٰا مَکٰاناً ضَیِّقاً» (5)در جهنّم در مکانی تنگ انداخته شوند.

و بر عکس،توجّه و ایمان به خدا،هم در دنیا مایه ی گشایش است: «لَفَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ بَرَکٰاتٍ مِنَ السَّمٰاءِ وَ الْأَرْضِ» (6)درهای برکات آسمان و زمین را بر روی آنان می گشاییم.هم در آخرت: «حَتّٰی إِذٰا جٰاؤُهٰا فُتِحَتْ أَبْوٰابُهٰا» (7)هنگام ورود به بهشت،درهای آن گشوده می شود.

امام صادق(علیه السلام)فرمود:مراد از «مَکٰانٍ بَعِیدٍ » ،فاصله ی یک سال راه است. (8)

پیام ها

1 دوزخ نوعی ادراک و احساس دارد. «رَأَتْهُمْ» 2 معاد جسمانی است. «مِنْ مَکٰانٍ بَعِیدٍ» 3 دوزخیان با غل و زنجیر بسته می شوند. «مُقَرَّنِینَ» 4 دوزخیان با تحقیر به دوزخ پرتاب می شوند. «أُلْقُوا» و نفرمود:«ادخلوا» 5 ناله و فریاد دوزخیان از راه دور به گوش می رسد. «دَعَوْا هُنٰالِکَ ثُبُوراً» ( «هُنٰالِکَ »

ص :231


1- 1) .ق،30.
2- 2) .تفسیر مجمع البیان.
3- 3) .انعام،125.
4- 4) .طه،124.
5- 5) .فرقان،13.
6- 6) .اعراف،96.
7- 7) .زمر،73.
8- 8) .تفسیر مجمع البیان.

برای راه دور بکار می رود)

[سوره الفرقان (25): آیات 14 تا 15]

اشاره

لاٰ تَدْعُوا اَلْیَوْمَ ثُبُوراً وٰاحِداً وَ اُدْعُوا ثُبُوراً کَثِیراً (14) قُلْ أَ ذٰلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّةُ اَلْخُلْدِ اَلَّتِی وُعِدَ اَلْمُتَّقُونَ کٰانَتْ لَهُمْ جَزٰاءً وَ مَصِیراً (15)

(به آنان گفته می شود:)امروز یک بار درخواست هلاکت نکنید،بلکه بسیار درخواست هلاکت کنید.

(ای پیامبر!)به مردم بگو:آیا این(ذلّت و عذاب)بهتر است یا بهشت جاودانی که به پرهیزکاران وعده داده شده و سزا و سرانجام آنان است؟

پیام ها

1 در قیامت،برای کفّار فریاد رسی نیست. «وَ ادْعُوا ثُبُوراً کَثِیراً» 2 بهشت،جاودانی است. «جَنَّةُ الْخُلْدِ» 3 وعده ی بهشت،قطعی است. «جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ»

[سوره الفرقان (25): آیه 16]

اشاره

لَهُمْ فِیهٰا مٰا یَشٰاؤُنَ خٰالِدِینَ کٰانَ عَلیٰ رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُلاً (16)

برای اهل بهشت آن چه بخواهند موجود است.آنان برای همیشه در آن جا هستند.(این پاداش)بر پروردگارت وعده ای است واجب.

نکته ها:

خواسته های اهل بهشت،همچون خواسته های خداوند در چهارچوب حکمت است.یعنی همان گونه که «یَفْعَلُ مٰا یَشٰاءُ» از طرف خداوند در قالب کار حکیمانه است. «لَهُمْ فِیهٰا مٰا یَشٰاؤُنَ» نیز از سوی مؤمنان در قالب تقاضای حکیمانه است و چنین نیست که مؤمنان بخواهند اهل دوزخ رها شوند،یا درخواست کنند که به درجات انبیا راه یابند،زیرا این گونه تقاضاها حکیمانه نیست.

ص :232

پیام ها

1 انسان،تنها در بهشت به همه ی آرزوهای خود می رسد. «لَهُمْ فِیهٰا مٰا یَشٰاؤُنَ» 2 در بهشت،هر چه بخواهند هست. «لَهُمْ فِیهٰا مٰا یَشٰاؤُنَ» ولی در مورد دوزخیان می خوانیم: «وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مٰا یَشْتَهُونَ» (1)میان اهل دوزخ و آن چه می خواهند حایلی قرار می گیرد.

3 خدا عمل به وعده های خود را بر خود لازم کرده است. «عَلیٰ رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُلاً»

[سوره الفرقان (25): آیه 17]

اشاره

وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَ مٰا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ فَیَقُولُ أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبٰادِی هٰؤُلاٰءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا اَلسَّبِیلَ (17)

(و یاد کن)روزی که خداوند مشرکان و آن چه را به جای خدا می پرستیدند (در یک جا)محشور کند،پس(به معبودهای آنان)گوید:آیا شما بندگان مرا گمراه کردید،یا خودشان راه را گم کردند؟

نکته ها:

در قرآن،عوامل گمراهی و انحراف چنین معرّفی شده اند:

1 رفیق بد. «لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ» (2)،دوست بد مرا گمراه کرد.

2 هویٰ و هوس. «وَ لاٰ تَتَّبِعِ الْهَویٰ فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ» (3)،از هوسهای خود پیروی نکن،زیرا تو را از راه خدا منحرف می کند.

3 دانشمندان منحرف. «یَکْتُبُونَ الْکِتٰابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هٰذٰا مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ» (4)،مطالبی را با دست خود می نویسند و می گویند این از طرف خداوند است.

4 رهبران گمراه. «وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ» (5)،فرعون قوم خود را گمراه کرد.

5 شیطان. «إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ» (6)،قطعاً شیطان گمراه کننده آشکاری است.

ص :233


1- 1) .سبأ،54.
2- 2) .فرقان،29.
3- 3) .ص،26.
4- 4) .بقره،79.
5- 5) .طه،79.
6- 6) .قصص،25.

6 اکثریّت گمراه. «وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ» (1)،اگر از اکثریّت کسانی که در زمین هستند پیروی نمایی،تو را از راه خدا منحرف می کنند.

7 والدین گمراه. «إِنّٰا وَجَدْنٰا آبٰاءَنٰا ... وَ إِنّٰا عَلیٰ آثٰارِهِمْ مُقْتَدُونَ» (2)،همانا ما والدین خود را بت پرست یافتیم و به آنان اقتدا کردیم.

انگیزه های سؤال یکسان نیست:

الف:گاهی سؤال برای فهمیدن است. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ» (3)ب:گاهی سؤال برای توبیخ دیگران است. «أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنّٰاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلٰهَیْنِ مِنْ دُونِ اللّٰهِ» (4)خداوند برای توبیخ طرفداران حضرت عیسی(علیه السلام)او را مورد عتاب قرار می دهد که آیا تو به مردم گفتی علاوه بر«اللّٰه»،من و مادرم را دو خدای دیگر بگیرید؟ ج:گاهی سؤال برای توبیخ شخص است. «أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِیلَ»

پیام ها

1 در قیامت از مشرکان و معبودهای آنان بازخواست می شود. «یَحْشُرُهُمْ وَ مٰا یَعْبُدُونَ فَیَقُولُ» ...

2 در قیامت،غیر از انسان موجودات دیگری نیز مبعوث خواهند شد،مانند بت ها. «وَ مٰا یَعْبُدُونَ» 3 در قیامت،همه چیز شعور پیدا می کند و مخاطب قرار می گیرد. «أَ أَنْتُمْ» 4 خداپرستی،در فطرت همه ی انسان ها وجود دارد و انحراف بشر عارضی است. «أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ ... أَمْ هُمْ ضَلُّوا» (کلمه ی «السَّبِیلَ » نیز نشانه ی آن است که راه معهود،همان راه طبیعی و فطری است.)

ص :234


1- 1) .انعام،116.
2- 2) .زخرف،23.
3- 3) .نحل،43 و انبیاء،7.
4- 4) .مائده،116.

[سوره الفرقان (25): آیه 18]

اشاره

قٰالُوا سُبْحٰانَکَ مٰا کٰانَ یَنْبَغِی لَنٰا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِکَ مِنْ أَوْلِیٰاءَ وَ لٰکِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آبٰاءَهُمْ حَتّٰی نَسُوا اَلذِّکْرَ وَ کٰانُوا قَوْماً بُوراً (18)

(معبودها)گویند:خدایا! تو منزّهی،ما را نرسد که غیر از تو سرپرستی بگیریم ولی تو آنان و پدرانشان را چنان کامیاب گرداندی که یاد(تو و قرآن)را فراموش کردند و گروهی هلاک و سر در گم شدند.

نکته ها:

کلمه ی«بور»به معنای هلاکت و فساد است.به زمینی که خالی از درخت،گل و گیاه باشد، «بایر»گویند.در این آیه ممکن است جمع«بائر»باشد و ممکن است مصدر باشد،یعنی قومی که سراسر بورند.

کلمه ی «سُبْحٰانَکَ » در دو مورد بکار می رود؛یکی در مورد تعجّب و دیگری در مورد برخورد با عقائد و سخنان انحرافی.

عوامل نسیان و غفلت در قرآن متعدّد است و برخی از آنها عبارتند از:

الف:مال و ثروت که در این آیه آمده است.

ب:فرزند و خانواده. «لاٰ تُلْهِکُمْ أَمْوٰالُکُمْ وَ لاٰ أَوْلاٰدُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللّٰهِ» (1)ج:تجارت. «لاٰ تُلْهِیهِمْ تِجٰارَةٌ وَ لاٰ بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّٰهِ» (2)د:شیطان،تفرقه،قمار و شراب. «إِنَّمٰا یُرِیدُ الشَّیْطٰانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدٰاوَةَ وَ الْبَغْضٰاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللّٰهِ» (3)

پیام ها

1 در قیامت،معبودها به سخن درمی آیند. «قٰالُوا» 2 هر کجا سخنی از شرک به میان آمد،تسبیح و تنزیه خدا لازم است. «سُبْحٰانَکَ» 3 خداوند نعمت های خود را حتّی از منحرفان دریغ نمی دارد. «لٰکِنْ مَتَّعْتَهُمْ»

ص :235


1- 1) .منافقون،9.
2- 2) .نور،37.
3- 3) .مائده،21.

4 خطر مال در جایی است که سبب فراموشی خدا شود،نه این که مال مطلقاً بد و خطرناک باشد. «مَتَّعْتَهُمْ ... حَتّٰی نَسُوا» 5 در خانواده هایی که چند نسل آنها مرفّه بوده اند،زمینه ی فراموشی از خدا و قیامت،بیشتر است. «وَ آبٰاءَهُمْ» 6 به مال و جلوه گری های مرفّهین نگاه نکنید،همه ی آنان تباه شدنی هستند.

«کٰانُوا قَوْماً بُوراً»

[سوره الفرقان (25): آیه 19]

اشاره

فَقَدْ کَذَّبُوکُمْ بِمٰا تَقُولُونَ فَمٰا تَسْتَطِیعُونَ صَرْفاً وَ لاٰ نَصْراً وَ مَنْ یَظْلِمْ مِنْکُمْ نُذِقْهُ عَذٰاباً کَبِیراً (19)

(خداوند در آن روز به مشرکان می فرماید:)این معبودها گفته های شما را انکار کردند؟ نه برای برطرف کردنِ قهر خدا توانی دارید،نه می توانید حمایتی(از کسی)دریافت کنید و هر کس از شما ظلم کرده(و شرک ورزد) عذاب بزرگی به او می چشانیم.

نکته ها:

خداوند در قرآن برای ظلم آثاری بیان کرده است از جمله:

1 ناکامی. «وَ اللّٰهُ لاٰ یَهْدِی الْقَوْمَ الظّٰالِمِینَ» (1)خداوند توطئه های ستمگران را به جایی نمی رساند.

2 محرومیّت از الطاف الهی. «أَلاٰ لَعْنَةُ اللّٰهِ عَلَی الظّٰالِمِینَ» (2)3 عذاب. «أَلاٰ إِنَّ الظّٰالِمِینَ فِی عَذٰابٍ مُقِیمٍ» (3)و نیز آیه ی مورد بحث؛ «نُذِقْهُ عَذٰاباً کَبِیراً» 4 نپذیرفتن جایگزین برای عذاب. «وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا مٰا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ» (4)5 نپذیرفتن عذر. «لاٰ یَنْفَعُ الظّٰالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ» (5)ولی بدتر از بی فایده بودن عذر،اجازه ندادن

ص :236


1- 1) .توبه،19.
2- 2) .هود،18.
3- 3) .شوری،45.
4- 4) .زمر،47.
5- 5) .روم،57.

برای عذرخواهی است. «وَ لاٰ یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ» (1)

پیام ها

1 معبودهای خیالی و بت ها،نه تنها یار شما نیستند،بلکه کار شما را نیز تخطئه و تکذیب می کنند. «فَقَدْ کَذَّبُوکُمْ» 2 انسان مشرک در قیامت از هیچ حمایتی برخوردار نیست و از هر اقدامی برای نجات خود عاجز است. «فَمٰا تَسْتَطِیعُونَ صَرْفاً وَ لاٰ نَصْراً» 3 مشرک،ظالم است.(جمله ی «وَ مَنْ یَظْلِمْ » در فضای «وَ مَنْ یُشْرِکْ *» قرار دارد)

[سوره الفرقان (25): آیه 20]

اشاره

وَ مٰا أَرْسَلْنٰا قَبْلَکَ مِنَ اَلْمُرْسَلِینَ إِلاّٰ إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ اَلطَّعٰامَ وَ یَمْشُونَ فِی اَلْأَسْوٰاقِ وَ جَعَلْنٰا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ کٰانَ رَبُّکَ بَصِیراً (20)

و ما پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم مگر آن که آنان(نیز)غذا می خوردند و در بازارها راه می رفتند،و ما بعضی از شما را وسیله ی آزمایش بعضی دیگر قرار دادیم.آیا صبر و تحمّل از خود نشان می دهید؟ و پروردگار تو همواره بیناست.

نکته ها:

در آیه ی هفتم این سوره،بهانه جویی کفّار درباره ی زندگی عادی پیامبر اسلام عنوان شد.

خداوند در این آیه می فرماید:همه ی انبیا غذا می خوردند و با مردم و در میان آنان بودند و در بازارها رفت و آمد داشتند.

پیام ها

1 فرستادن انبیا،از برنامه ها و سنّت های الهی است. «وَ مٰا أَرْسَلْنٰا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ»

ص :237


1- 1) .مرسلات،36.

2 آشنایی با تاریخ،هم بهانه جویان را خلع سلاح می کند و هم مایه ی تسلی پیامبر اکرم است. «وَ مٰا أَرْسَلْنٰا قَبْلَکَ ... إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعٰامَ» 3 تمام انبیا،زندگی مردمی داشتند. «لَیَأْکُلُونَ الطَّعٰامَ وَ یَمْشُونَ» ...

4 مربّی باید با مردم حشر و نشر داشته باشد. «یَمْشُونَ فِی الْأَسْوٰاقِ» 5 زندگی ساده انبیا،برای مردم آزمایش است. «یَمْشُونَ فِی الْأَسْوٰاقِ وَ جَعَلْنٰا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً» (آری،اگر پیامبران،زندگی مرفّه و کاخ و طلا داشتند،مردم به خاطر دنیاطلبی،گرد آنان جمع می شدند که چنین گرایشی ارزش نداشت.

ارزش در این است که انسان از فردی در ظاهر عادّی،اطاعت کند.) 6 یکی از وسایل آزمایش مردم،خود مردم اند. «جَعَلْنٰا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً» گاهی کسی ثروتمند است تا معلوم شود شکر می کند یا طغیان.و کسی فقیر است تا آزمایش شود که آیا صبر می کند یا بر ثروتمند حسد می ورزد.

7 کلید موفّقیّت در آزمایش های الهی صبر است. «فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ» 8 فلسفه ی آزمایش های الهی،پرورش انسان هاست. «رَبُّکَ» 9 در آزمایش های الهی،مسأله ای برای خداوند کشف نمی شود،زیرا او به همه چیز آگاه است. «وَ کٰانَ رَبُّکَ بَصِیراً» (آزمایش های او برای شکوفا شدن خصلت های درونی انسان است،زیرا کیفر و پاداش بر اساس بروز و ظهور خصلت ها است.) 10 علم به این که زیر نظر خداوند هستیم،عامل پیدایش صبر است. «أَ تَصْبِرُونَ وَ کٰانَ رَبُّکَ بَصِیراً»

ص :238

جزء 19

[سوره الفرقان (25): آیه 21]

اشاره

وَ قٰالَ اَلَّذِینَ لاٰ یَرْجُونَ لِقٰاءَنٰا لَوْ لاٰ أُنْزِلَ عَلَیْنَا اَلْمَلاٰئِکَةُ أَوْ نَریٰ رَبَّنٰا لَقَدِ اِسْتَکْبَرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا کَبِیراً (21)

25\21(

و کسانی که به ملاقات ما امید ندارند(و رستاخیز را قبول نمی کنند) گفتند:چرا فرشتگان بر ما نازل نمی شوند و یا چرا پروردگارمان را نمی بینیم؟قطعاً آنان در نفس خود استکبار ورزیدند و سرکشی بزرگی کردند.

نکته ها:

کلمه ی «عَتَوْا » به معنای بدترین نوع ظلم است. (1)

روز قیامت را روز«لقاء»می نامند،چون در آن روز غفلت ها و جهل ها و موانع دیگر کنار می روند و همه ی مردم عظمت خدا را می بینند. «وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللّٰهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ» (2)

پیام ها

1 بی اعتقادی به معاد،مایه ی بهانه گیری در برابر انبیاست. «لاٰ یَرْجُونَ لِقٰاءَنٰا لَوْ لاٰ» ...

2 حتّی امید به قیامت،برای سازندگی انسان و اطاعت از خداوند کافی است.

«لاٰ یَرْجُونَ»

...

3 روز قیامت،روز ملاقات الطاف یا قهر الهی است.(تا مردم کدام یک را برای خود فراهم کرده باشند). «لِقٰاءَنٰا» 4 کفّار،فرشتگان را باور داشتند. «لَوْ لاٰ أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلاٰئِکَةُ» 5 مادّیگرایان،همه ی چیز را مادّی می پندارند و به دنبال دیدن خداوند با چشم سر هستند. «نَریٰ رَبَّنٰا» 6 سرچشمه ی طغیان و استکبار انسان،بلند پروازی های درونی اوست.

«اسْتَکْبَرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ»

(از کوزه همان برون تراود که در اوست.)

ص :239


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .نور،25.

7 گناه و تجاوز درجاتی دارد. «عُتُوًّا کَبِیراً»

[سوره الفرقان (25): آیه 22]

اشاره

یَوْمَ یَرَوْنَ اَلْمَلاٰئِکَةَ لاٰ بُشْریٰ یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ وَ یَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً (22)

روزی که فرشتگان را می بینند،آن روز برای گناهکاران مژده ای نیست، (بلکه روز کیفر آنهاست)و(فرشتگان به مجرمان)می گویند:(بهشت برای شما)حرام و ممنوع است.

نکته ها:

در آیه قبل سخن از مستکبرانی بود که امیدی به قیامت نداشته و توقّع نزول فرشتگان را داشتند،در این آیه می فرماید:فرشته بر آنان نازل خواهد شد،امّا به جای آنکه حامل نور و وحی باشند،حامل سخت ترین تهدیدات خواهند بود و آن روز به فرموده ی امام باقر(علیه السلام)روز مرگ آنان است که خداوند به ملک الموت فرمان گرفتن روح کافران را می دهد و او جان آنان را می گیرد و همین که جان به گلویشان رسید،فرشتگان بر صورت و پشت آنها می زنند،سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمودند. (1)

کلمه ی«حجر»به معنای بازداشتن است و چون عقل،انسان را از تخلّف بازمی دارد به آن «حجر»گفته می شود: «هَلْ فِی ذٰلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ» (2)و به منطقه ای که سنگ چینی شده باشد و مردم از رفت و آمد در آن منع شوند،«محجور»گفته می شود.بنا بر این «حِجْراً مَحْجُوراً » یعنی«منعا منعا».

دیدن خداوند محال است،ولی دیدن فرشته در شرایطی ممکن است. «یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلاٰئِکَةَ لاٰ بُشْریٰ یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ» چنان که جای دیگر می خوانیم:در قیامت،فرشتگان به مؤمنان سلام می کنند، (3)و دوزخیان از فرشته ی مأمور دوزخ استمداد می کنند. (4)

ص :240


1- 1) .بحار،ج 8،ص 317.
2- 2) .فجر،5.
3- 3) .نحل،32.
4- 4) .غافر،49.
پیام ها

1 فرشتگان،در شرایطی خاص دیده می شوند. «یَوْمَ یَرَوْنَ» 2 مستکبرانی که توقّع نزول فرشتگان را بر خود داشتند،هیچ گونه بشارتی از هیچ ناحیه ای دریافت نمی کنند. «لاٰ بُشْریٰ یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ»

[سوره الفرقان (25): آیه 23]

اشاره

وَ قَدِمْنٰا إِلیٰ مٰا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنٰاهُ هَبٰاءً مَنْثُوراً (23)

ما به سراغ هر عملی که(به عنوان خیرات)انجام داده اند می رویم و آن را غباری پراکنده می سازیم.

نکته ها:

«هَبٰاءً»

خاک نرم را گویند و «مَنْثُوراً» یعنی پخش شده.قرآن کریم در جای دیگر عمل کفّار را به خاکستری تشبیه کرده است که باد تندی آن را پراکنده سازد. «مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمٰالُهُمْ کَرَمٰادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عٰاصِفٍ لاٰ یَقْدِرُونَ مِمّٰا کَسَبُوا عَلیٰ شَیْءٍ» (1)و در آیه ای دیگر،کار کفّار به سراب تشبیه شده است،که انسان تشنه آن را آب می پندارد. (2)

در روایات،مصداق کسانی که اعمالشان پوچ می شود،افرادی معرّفی شده اند که اهل نماز و روزه اند،ولی از لقمه ی حرام پرهیز ندارند و یا نسبت به علیّ بن ابی طالب(علیهما السلام)و شیعیان او کینه و بغض دارند. (3)

پیام ها

1 در قیامت،اعمال انسان تجسّم می یابد. «مٰا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنٰاهُ هَبٰاءً» ...

2 پوچ شدن بر همه کارهای مجرمین عارض می شود. «مٰا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ ... هَبٰاءً» 3 تباه شدن عمل در برابر چشم انسان،از حسرت های او در قیامت است. «هَبٰاءً» پس به کارها و تلاش های خود اطمینان نکنیم،شاید بدعاقبت شویم و اعمالمان بی اثر باشد.

ص :241


1- 1) .ابراهیم،18.
2- 2) .نور،39.
3- 3) .تفسیر کنز الدقائق و صافی.

4 روح کار،انگیزه و نیّت کسی است که آن را انجام می دهد و گر نه عمل منهای عقیده و اخلاص،بی نتیجه و پوچ است. «هَبٰاءً مَنْثُوراً»

[سوره الفرقان (25): آیه 24]

اشاره

أَصْحٰابُ اَلْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلاً (24)

در آن روز،اهل بهشت جایگاه خوش و آسایشگاه نیکویی دارند.

نکته ها:

گاهی کلمه ی «خَیْرٌ» و «أَحْسَنُ» به معنای بهتر نیست،زیرا نقطه ی مقابلش اصلاً خوب نیست تا این بهتر باشد،نظیر «قُلْ مٰا عِنْدَ اللّٰهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ» (1)در این آیه نیز کلمه ی «خَیْرٌ» و «أَحْسَنُ» به معنای خوب و نیک است،زیرا آنچه که در آیه ی قبل از آن یاد شد، خوب نبود تا این بهتر باشد.

کلمه ی «مَقِیلاً » به معنای استراحت نیمروز است،خواه همراه خواب باشد یا نباشد. (2)

پیام ها

1 تشویق و بشارت،در کنار هشدار و انذار ضروری است. «هَبٰاءً مَنْثُوراً خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلاً»

[سوره الفرقان (25): آیات 25 تا 26]

اشاره

وَ یَوْمَ تَشَقَّقُ اَلسَّمٰاءُ بِالْغَمٰامِ وَ نُزِّلَ اَلْمَلاٰئِکَةُ تَنْزِیلاً (25) اَلْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ اَلْحَقُّ لِلرَّحْمٰنِ وَ کٰانَ یَوْماً عَلَی اَلْکٰافِرِینَ عَسِیراً (26)

و روزی که آسمان با ابرها بشکافد و فرشتگان فروآیند فروآمدنی.

در آن روز،فرمانرواییِ بر حقّ،از آن خدای رحمان است و روزی است که بر کافران سخت و سنگین است.

ص :242


1- 1) .جمعه،11.
2- 2) .تفسیر المیزان.
نکته ها:

چون واسطه ها،عذرخواهی ها،اموال و اولاد،فامیل و مقام،هیچ یک برای نجات کافران کارساز نیست،لذا آن روز بر آنان سنگین است.

ممکن است کلمه ی «بِالْغَمٰامِ » به معنای همراه با ابر باشد،یعنی آسمان همراه با ابرها شکافته می شود.

از کلمه ی «نُزِّلَ » استفاده می شود که نزول فرشتگان در روز قیامت،غیر منتظره و نزول خاصّی است.

پیام ها

1 آسمان در ابتدا دود بوده، «ثُمَّ اسْتَویٰ إِلَی السَّمٰاءِ وَ هِیَ دُخٰانٌ» (1)و در آینده نیز متلاشی خواهد شد. «تَشَقَّقُ السَّمٰاءُ» 2 جایگاه فرشتگان،آسمان هاست. «نُزِّلَ الْمَلاٰئِکَةُ» 3 مالکیّت و حکومت خداوند،واقعی و حقیقی است،نه اعتباری و عارضی و ظالمانه. «الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» 4 قیامت روز جلوه ی رحمت الهی است. «الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمٰنِ» ...

[سوره الفرقان (25): آیات 27 تا 29]

اشاره

وَ یَوْمَ یَعَضُّ اَلظّٰالِمُ عَلیٰ یَدَیْهِ یَقُولُ یٰا لَیْتَنِی اِتَّخَذْتُ مَعَ اَلرَّسُولِ سَبِیلاً (27) یٰا وَیْلَتیٰ لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاٰناً خَلِیلاً (28) لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ اَلذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جٰاءَنِی وَ کٰانَ اَلشَّیْطٰانُ لِلْإِنْسٰانِ خَذُولاً (29)

و روزی که ستمکار(مشرک)دو دست خود را(از روی حسرت)به دندان می گزد و می گوید:ای کاش با پیامبر همراه می شدم.

ای وای بر من! کاش فلانی را دوست خود نمی گرفتم.

ص :243


1- 1) .فصّلت،11.

رفیق من بعد از آن که حقّ از طرف خدا برای من آمد،مرا گمراه ساخت.و شیطان هنگام امید،انسان را رها می کند.

نکته ها:

«خذلان»این است که انسان به حمایت کسی امید داشته باشد،ولی او انسان را رها کند.

به گفته ی روایات،رهبر الهی،مصداق ذکر است و گمراه کردن از ذکر «لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ» یعنی گمراه شدن از رهبر حقّ. (1)

اسلام برای دوستی و انتخاب دوست،سفارش های زیادی دارد و دوستی با افرادی را تشویق و از دوستی با افرادی نهی کرده است که این موضوع به بحث مستقلّی نیاز دارد.برخی از عنوان های فرعی موضوع«دوست و دوستی»به این شرح است:

راه های شناخت دوست،مرزهای دوستی،ادامه ی دوستی،قطع دوستی،انگیزه های دوستی،آداب معاشرت با دوستان و حقوق دوست،که برای هر یک آیات و روایات بسیاری است و ما به گوشه ای از آنها اشاره می کنیم:

اگر در شناخت کسی به تردید افتادید،به دوستانش بنگرید که چه افرادی هستند.«فانظروا الی خلطائه» (2)تنهایی،از رفیق بد بهتر است. (3)

از پیامبر(صلوات اللّٰه علیه)پرسیدند:بهترین دوست کیست؟ فرمود:کسی که دیدارش شما را به یاد خدا بیندازد،و گفتارش به علم شما بیفزاید و کردارش یاد قیامت را در شما زنده کند. (4)

حضرت علی(علیه السلام)فرمود:هنگامی که قدرتت از بین رفت،رفقای واقعی تو از دشمنان شناخته می شوند. (5)

ص :244


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.
2- 2) .بحار،ج 74،ص 197.
3- 3) .بحار،ج 77،ص 173.
4- 4) .تفسیر قرطبی.
5- 5) .غرر الحکم.

حضرت علی(علیه السلام)فرمود:رفیق خوب،بهترین فامیل است. (1)

در حدیث آمده است:دوستت را در مورد غضب،درهم،دینار و مسافرت آزمایش کن.اگر در این آزمایش ها موفّق شد،دوست خوبی است. (2)

در شعر شاعران نیز درباره ی دوست و دوستی،بسیار سخن به میان آمده و به معاشرت و همنشینی با دوستان خوب بسیار سفارش شده است؛ همنشین تو از تو به باید تا تو را عقل و دین بیفزاید و از همنشینی با دوستان بد مذمّت شده است،رفیق بد به مار خوش خط و خالی تشبیه شده است که زهری کشنده در درون دارد؛ تا توانی می گریز از یار بد یا دوست بد به ابر تیره ای تشبیه شده است که خورشید با آن عظمت را می پوشاند؛ با بدان منشین که صحبت بد

پیام ها

1 حسرت های درونی در اعمال و رفتار انسان مؤثّر است. «یَعَضُّ الظّٰالِمُ» 2 رها کردن راه انبیا ظلم است.(ظلم به خود و ظلم به انبیا) «یَعَضُّ الظّٰالِمُ» 3 عذاب قیامت بسیار سخت است. «یَعَضُّ الظّٰالِمُ عَلیٰ یَدَیْهِ» (مشرک تنها یک انگشت و یا یک دست خود را گاز نمی گیرد،بلکه دو دست خود را گاز می گیرد) 4 در قیامت،وجدان ها بیدار می شود. «یَعَضُّ یَقُولُ» 5 پشیمانی،دلیل بر اختیار انسان است و اگر کسی مجبور بود،پشیمانی معنا نداشت. «یٰا لَیْتَنِی» 6 دوستی های نامشروع امروز،فردای خطرناکی دارد. «یٰا لَیْتَنِی» دوست در

ص :245


1- 1) .غرر الحکم.
2- 2) .بحار،ج 74،ص 180.

سرنوشت انسان مؤثّر است.

7 ایمان به تنهایی کافی نیست،همراه بودن با انبیا نیز لازم است. «مَعَ الرَّسُولِ» 8 ارتباط با انبیا هر چند اندک باشد،می تواند راه نجات باشد. «سَبِیلاً» 9 دو دوستی در یک دل جا نمی گیرد.(دوستی پیامبر و دوستی انسان گمراه) «اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ ... لَمْ أَتَّخِذْ فُلاٰناً خَلِیلاً» 10 دوستان منحرف،عوامل شیطانند. «فُلاٰناً خَلِیلاً وَ کٰانَ الشَّیْطٰانُ» 11 نام و شخص افراد مهم نیست،کارایی آنان مهم است. «فُلاٰناً أَضَلَّنِی» 12 نشانه ی دوست بد آن است که انسان را غافل کند. «أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ» 13 گاهی عواطف دوستی،بر استدلال و منطق غلبه می کند. «أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جٰاءَنِی» 14 خداوند با همه ی مردم اتمام حجّت می کند. «بَعْدَ إِذْ جٰاءَنِی»

[سوره الفرقان (25): آیه 30]

اشاره

وَ قٰالَ اَلرَّسُولُ یٰا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اِتَّخَذُوا هٰذَا اَلْقُرْآنَ مَهْجُوراً (30)

پیامبر(در روز قیامت از روی شکایت)می گوید:پروردگارا! قوم من این قرآن را رها کردند.

نکته ها:

این آیه،از گلایه ی پیامبر اسلام(صلوات اللّٰه علیه)سخن می گوید و آن حضرت چون «رَحْمَةً لِلْعٰالَمِینَ » است نفرین نمی کند.

امام رضا(علیه السلام)فرمود:دلیل آن که در نماز،قرآن می خوانیم آن است که قرآن از مهجوریّت خارج شود. (1)

در روایات آمده است:هر روز پنجاه آیه از قرآن را بخوانید و هدفتان رسیدن به آخر سوره نباشد،آرام بخوانید و دل خود را با تلاوت قرآن تکان دهید و هر گاه فتنه ها همچون شب

ص :246


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

تاریک به شما هجوم آوردند،به قرآن پناه برید. (1)

به نظرم رسید اقرار بعضی بزرگان را درباره ی مهجوریّت قرآن نقل کنم:

الف:ملا صدرا(ره)در مقدّمه تفسیر سوره واقعه می گوید:بسیار به مطالعه کتب حکما پرداختم تا آنجا که گمان کردم کسی هستم،ولی همین که کمی بصیرتم باز شد،خودم را از علوم واقعی خالی دیدم.در آخر عمر به فکر رفتم که به سراغ تدبّر در قرآن و روایات محمّد و آل محمّد(علیهم السلام)بروم.یقین کردم که کارم بی اساس بوده است،زیرا در طول عمرم به جای نور در سایه ایستاده بودم.از غصه جانم آتش گرفت و قلبم شعله کشید،تا رحمت الهی دستم را گرفت و مرا با اسرار قرآن آشنا کرد و شروع به تفسیر و تدبّر در قرآن کردم،درِ خانۀ وحی را کوبیدم،درها باز شد و پرده ها کنار رفت و دیدم فرشتگان به من می گویند:

«سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهٰا خٰالِدِینَ » . (2)

ب:فیض کاشانی(ره)می گوید:کتاب ها و رساله ها نوشتم،تحقیقاتی کردم،ولی در هیچ یک از علوم دوائی برای دردم و آبی برای عطشم نیافتم،بر خود ترسیدم و به سوی خدا فرار و انابه کردم تا خداوند مرا از طریق تعمّق در قرآن و حدیث هدایت کرد. (3)

ج:امام خمینی(ره)در گفتاری از اینکه تمام عمر خود را در راه قرآن صرف نکرده،تأسّف می خورد و به حوزه ها و دانشگاه ها سفارش می کند که قرآن و ابعاد گوناگون آن را در همه ی رشته ها،مقصد اعلی قرار دهند تا مبادا در آخر عمر بر ایّام جوانی تأسّف بخورند. (4)

«هجر»،جدایی با عمل،بدن،زبان و قلب را شامل می شود. (5)

رابطه ی میان انسان و کتاب آسمانی،باید دائمی و در تمام زمینه ها باشد،زیرا کلمه ی«هجر» در جایی به کار می رود که میان انسان و آن چیز رابطه باشد. (6)

بنا بر این باید تلاشی همه جانبه داشته باشیم تا قرآن را از مهجوریّت در آوریم و آن را در همه ی ابعاد زندگی،محور علمی و عملی خود قرار دهیم تا رضایت پیامبر عزیز اسلام را جلب کنیم.

ص :247


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .مقدّمه تفسیر سوره واقعه.
3- 3) .رسالة الانصاف.
4- 4) .صحیفه نور،ج 20،ص 20
5- 5) .مفردات راغب.
6- 6) .التحقیق فی کلمات القرآن.

نخواندن قرآن،ترجیح غیر قرآن بر قرآن،محور قرار ندادن آن،تدبّر نکردن در آن،تعلیم ندادنش به دیگران و عمل نکردن به آن،از مصادیق مهجور کردن قرآن است.حتّی کسی که قرآن را فرا گیرد ولی آن را کنار گذارد و به آن نگاه نکند و تعهّدی نداشته باشد،او نیز قرآن را مهجور کرده است. (1)

پیام ها

1 در قیامت یکی از شاکیان،پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)است. «وَ قٰالَ الرَّسُولُ» 2 انتقاد از کسانی است که آگاهانه قرآن را کنار می گذارند. «اتَّخَذُوا» ...و نفرمود:

«کان عندهم مهجورا» 3 جمع آوری و تدوین قرآن،در زمان شخص پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)انجام شده و لذا مورد اشاره و خطاب قرار گرفته است. «هٰذَا الْقُرْآنَ» 4 مهجوریّت قرآن و گلایه ی پیامبر و مسئولیّت ما قطعی است.( «قٰالَ» فعل ماضی نشانه ی حتمی بودن است) 5 تلاوت ظاهری کافی نیست،بلکه مهجوریّت زدایی لازم است. «مَهْجُوراً»

[سوره الفرقان (25): آیه 31]

اشاره

وَ کَذٰلِکَ جَعَلْنٰا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ اَلْمُجْرِمِینَ وَ کَفیٰ بِرَبِّکَ هٰادِیاً وَ نَصِیراً (31)

و ما این گونه برای هر پیامبری دشمنی از گناهکاران قرار دادیم،و پروردگارت برای راهنمایی و حمایت تو کافی است.

پیام ها

1 تضادّ میان حقّ و باطل،در مدار اراده الهی است. «کَذٰلِکَ جَعَلْنٰا» 2 ندای حق خواهی و حق گویی،همیشه مخالف داشته است. «لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا» 3 با توجّه به مشکلات دیگران،خود را تسلی دهید. «لِکُلِّ نَبِیٍّ»

ص :248


1- 1) .تفسیر المنیر.

4 انسان ابتدا به گناه آلوده می شود و کم کم دشمن انبیا می شود. «عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ» 5 انسان با گناه،از مسیر حقّ جدا می شود. «مِنَ الْمُجْرِمِینَ» (کلمه ی«جرم»به معنای جدا شدن است).

6 سختی ها و مخالفت ها،انسان را تربیت می کند. «جَعَلْنٰا ربک» 7 تنها راه پیروزی بر دشمن،تمسّک به هدایت و نصرت الهی است. «کَفیٰ بِرَبِّکَ هٰادِیاً وَ نَصِیراً» 8 در برابر مخالفین،بر خدا توکّل کنیم. «کَفیٰ بِرَبِّکَ هٰادِیاً وَ نَصِیراً» 9 پروردگار برای حمایت و هدایت کافی است،دلبستن به دیگران چرا؟ «کَفیٰ بِرَبِّکَ هٰادِیاً» 10 انبیا نیز به هدایت الهی نیازمندند. «کَفیٰ بِرَبِّکَ هٰادِیاً» 11 انسان در درگیری های حقّ و باطل،به دو چیز نیاز دارد:یکی هدایت و دیگری قدرت. «هٰادِیاً وَ نَصِیراً» 12 هدایت و نصرت از شئون ربوبیّت خداوند است. «بِرَبِّکَ هٰادِیاً وَ نَصِیراً»

[سوره الفرقان (25): آیه 32]

اشاره

وَ قٰالَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لاٰ نُزِّلَ عَلَیْهِ اَلْقُرْآنُ جُمْلَةً وٰاحِدَةً کَذٰلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤٰادَکَ وَ رَتَّلْنٰاهُ تَرْتِیلاً (32)

و کسانی که کفر ورزیدند،(بهانه ی دیگری آورده و)گفتند:چرا(تمام)قرآن یک جا بر او نازل نشده است؟(غافل از آن که ما)این گونه(نازل کردیم)تا دل تو را به وسیله ی آن استوار کنیم و آن را به تدریج و آرامی بر تو خواندیم.

نکته ها:
اشاره

بهانه جویان،هر لحظه بهانه ی جدیدی می گرفتند.گاهی می گفتند:چرا به ما وحی نمی شود؟ گاهی می گفتند:چرا فرشته وحی را نمی بینیم؟ چرا پیامبر سرمایه و کاخ و طلا ندارد؟ و گاهی می گفتند:چرا قرآن یک جا نازل نمی شود؟ در حالی که قرآن دارای دو نزول است:یکی نزول دفعی که در شب قدر بر قلب پیامبر نازل

ص :249

شده است و دیگری نزول تدریجی که به مناسبت های مختلف در طول بیست و سه سال نازل شده است.

آثار و دلایل نزول تدریجی قرآن:

1 نزول تدریجی،عامل ارتباط دائمی و مستمرّ پیامبر اکرم با سرچشمه ی وحی و مایه ی استواری او در راه است و بیانگر آن است که رسالت یک جرقّه ی مقطعی نیست.

2 دینِ زنده و جامع آن است که با حوادث و مناسبت ها ارتباطی نیرومند داشته باشد،و حوادث و مناسبت ها هم به مرور پیدا می شود،نه یک دفعه.

3 انجام همه ی اوامر و ترک همه ی نواهی یک دفعه برای عموم مردم سخت بود و سبب عُسر و حَرَج می شد.

4 چون هر سوره و آیه ی قرآن به تنهایی یک معجزه است،بنا بر این نزول تدریجی آن به منزله ی چندین معجزه ی پی در پی و هر معجزه ای مایه ی تسلّی قلب پیامبر در برابر آزار دشمنان است.

5 نزول هر آیه به مناسبت نیازی که پیدا می شود با نزول همه ی آیات بدون در نظر گرفتن نیازها،تفاوت بسیار است.

6 بعضی آیات پاسخ سؤالات مردم است،پس اوّل باید سؤالش مطرح شود تا بعد آیه ای در پاسخ آن نازل شود.

7 بعضی آیات و احکام برای مدّتی معیّن نازل شده است،لذا باید آیه ی ناسخ نازل شود.

ترتیل چیست؟

پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)فرمود:ترتیل آن است که قرآن را با بیان روشن بخوانید،(نه مثل شعر،نه مثل نثر)،هنگام برخورد بر لطایف آن توقّف کنید،روح و دل خود را صفا دهید و هدف شما در تلاوت،رسیدن به آخر سوره نباشد. (1)

حضرت علی(علیه السلام)فرمود:مراد از ترتیل،رعایت موارد وقف و ادای حروف است. (2)

ص :250


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .تفسیر کنز الدقائق و منهج الصادقین.

امام صادق(علیه السلام)فرمود:ترتیل،یعنی زیبا و آرام خواندن قرآن،مکث کردن در آن و پناه بردن به خداوند در هنگام تلاوت آیات مربوط به آتش و عذاب،و دعا کردن هنگام برخورد با آیات بهشت و درخواست بهشت از خدای مهربان. (1)

پیام ها

1 رهبر باید قلبی مطمئن،استوار و آرام داشته باشد. «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤٰادَکَ» 2 نتیجه ی تربیت نبوی آرامش دلهاست،نه تعلیم و کسب اطلاعات. «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤٰادَکَ» 3 آموزش و تربیت باید تدریجی باشد. «وَ رَتَّلْنٰاهُ تَرْتِیلاً»

[سوره الفرقان (25): آیه 33]

اشاره

وَ لاٰ یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلاّٰ جِئْنٰاکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً (33)

و هیچ مَثَلی(از بهانه ها و طعنه ها)برای تو نیاورند،مگر آن که پاسخ به حقّ و بهترین بیان را برای تو آوردیم.

نکته ها:

قرآن کریم در این آیه خطاب به پیامبر(صلوات اللّٰه علیه)می فرماید:حرف مخالفان،یا باطل است که ما در برابر آن برای تو سخن حقّ می آوریم و یا حقّ است که ما سخن بهتر و جامع تر از حقّ آنان برای تو بازگو می کنیم.

پیام ها

1 قرآن،کتاب جامعی است و به همه ی ایرادها پاسخ می دهد. «وَ لاٰ یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلاّٰ جِئْنٰاکَ بِالْحَقِّ» ...

2 انبیا با مخالفان درگیر بودند و از راه استدلال با آنان رفتار می کردند. «لاٰ یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلاّٰ جِئْنٰاکَ بِالْحَقِّ» ...

ص :251


1- 1) .تفسیر نمونه.

3 خداوند از انبیا دفاع می کند و در برابر سخنان باطل کفّار،کلام حقّ را مطرح می کند. «وَ لاٰ یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلاّٰ جِئْنٰاکَ» و نفرمود:«جئت» 4 سخن و ادلّه ی مخالفان استحکام ندارد. «بِمَثَلٍ» 5 حقّ بر باطل پیروز است. «لاٰ یَأْتُونَکَ ... إِلاّٰ جِئْنٰاکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً» 6 هدف انبیا،استقرار حقّ است. «جِئْنٰاکَ بِالْحَقِّ» 7 سخن باید منطقی و حقّ باشد. «جِئْنٰاکَ بِالْحَقِّ» 8 علم و سخن پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)از جانب خداست. «جِئْنٰاکَ» ...

9 گفتار و اعتراض دیگران را با کلام بهتر جواب دهیم. «وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً»

[سوره الفرقان (25): آیه 34]

اشاره

اَلَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلیٰ وُجُوهِهِمْ إِلیٰ جَهَنَّمَ أُوْلٰئِکَ شَرٌّ مَکٰاناً وَ أَضَلُّ سَبِیلاً (34)

کسانی که بر صورت هاشان به سوی جهنّم محشور می شوند،آنان بدترین مکان را دارند و منحرف ترین راه را می روند.

پیام ها

1 تحقیر انبیا،سبب تحقیر خود در قیامت است. «یُحْشَرُونَ عَلیٰ وُجُوهِهِمْ» 2 گمراه ترین مردم کسانی اند که در برابر انبیا اشکال تراشی می کنند. «أَضَلُّ سَبِیلاً»

[سوره الفرقان (25): آیات 35 تا 36]

اشاره

وَ لَقَدْ آتَیْنٰا مُوسَی اَلْکِتٰابَ وَ جَعَلْنٰا مَعَهُ أَخٰاهُ هٰارُونَ وَزِیراً (35) فَقُلْنَا اِذْهَبٰا إِلَی اَلْقَوْمِ اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا فَدَمَّرْنٰاهُمْ تَدْمِیراً (36)

و همانا به موسی کتاب(تورات)دادیم و برادرش هارون را کمک و همراه او قرار دادیم.

پس به آن دو گفتیم:(برای اتمام حجّت)به سوی قومی که آیات ما را تکذیب کردند بروید.آن گاه آنان را(به خاطر عنادشان)به سختی قلع و قمع کردیم.

ص :252

نکته ها:

کلمه ی«تدمیر»از«دمار»،به معنای هلاکت اعجاب انگیز است. (1)

شیوه های تبلیغ و تربیت در قرآن متفاوت است؛در یک جا می فرماید:باید به سراغ منحرفان رفت، «اذْهَبٰا» و در جای دیگر می فرماید:باید فرمان داد تا آنان خود حاضر شوند و غرورشان شکسته شود.چنان که حضرت سلیمان به ملکه ی سبأ چنین فرمان داد: «وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ» (2)یعنی با تسلیم کامل،در برابر ما حاضر شوید.

پیام ها

1 تا با کتاب آسمانی انس نگیریم،حقّ تبلیغ به دیگران را نداریم. «آتَیْنٰا مُوسَی الْکِتٰابَ ... اِذْهَبٰا» 2 جانشین انبیا را نیز باید خداوند تعیین کند. «جَعَلْنٰا مَعَهُ أَخٰاهُ» ...

3 در مسئولیّت های بزرگ،به وجود وزیر و همکار نیاز است. «جَعَلْنٰا مَعَهُ أَخٰاهُ هٰارُونَ وَزِیراً» 4 در برخی از دوره ها،انبیا متعدّد بودند،ولی رهبر یکی بود. «هٰارُونَ وَزِیراً» 5 در تبلیغ،گاهی باید افرادی را اعزام کرد تا با هم تبلیغ کنند. «اذْهَبٰا» 6 اتمام حجّت با گمراهان لازم است. «اذْهَبٰا إِلَی الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا» 7 انکار و لجاجت مردم،مانع لطف خداوند نیست.(پیامبر را برای هدایت آنان می فرستد) «اذْهَبٰا إِلَی الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا» 8 تکذیب پیامبر،تکذیب خداست. «کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا» 9 نتیجه ی تکذیب حقّ،قلع و قمع شدن است. «فَدَمَّرْنٰاهُمْ» 10 نقل تاریخ و سرگذشت کفّار قبل و بیان هلاکت آنان،زمینه ای برای هشدار و نهی از منکر کفّار امروز است. «فَدَمَّرْنٰاهُمْ»

ص :253


1- 1) .التحقیق فی کلمات القرآن.
2- 2) .نمل،31.

[سوره الفرقان (25): آیه 37]

اشاره

وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمّٰا کَذَّبُوا اَلرُّسُلَ أَغْرَقْنٰاهُمْ وَ جَعَلْنٰاهُمْ لِلنّٰاسِ آیَةً وَ أَعْتَدْنٰا لِلظّٰالِمِینَ عَذٰاباً أَلِیماً (37)

و قوم نوح که پیامبران را تکذیب کردند،غرق نمودیم و آنان را برای مردم (تاریخ)عبرت قرار دادیم و برای ستمکاران عذابی دردناک آماده نمودیم.

پیام ها

1 تکذیب یک پیامبر به منزله ی تکذیب همه ی پیامبران است. «وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمّٰا کَذَّبُوا الرُّسُلَ» 2 تاریخ،درس عبرت است. «جَعَلْنٰاهُمْ لِلنّٰاسِ آیَةً» 3 سرنوشت انسان ها به دست خودشان است. «کَذَّبُوا ... أَغْرَقْنٰاهُمْ» 4 تکذیب انبیا،ظلم است. «وَ أَعْتَدْنٰا لِلظّٰالِمِینَ» 5 تکذیب انبیا،هم قهر دنیوی دارد، «أَغْرَقْنٰاهُمْ» هم عذاب اخروی. «عَذٰاباً أَلِیماً»

[سوره الفرقان (25): آیات 38 تا 39]

اشاره

وَ عٰاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحٰابَ اَلرَّسِّ وَ قُرُوناً بَیْنَ ذٰلِکَ کَثِیراً (38) وَ کُلاًّ ضَرَبْنٰا لَهُ اَلْأَمْثٰالَ وَ کُلاًّ تَبَّرْنٰا تَتْبِیراً (39)

و قوم عاد و ثمود و اصحاب رَسّ و نسل های فراوان میان آنان را(هلاک کردیم).

و برای هر یک نمونه هایی(برای پند گرفتن)آوردیم(و چون عبرت نگرفتند)همه را به سختی نابود کردیم.

نکته ها:
اشاره

«قرون»جمع«قرن»،در اصل به معنای جمعیّتی است که در یک زمان با هم زندگی می کنند و به چهل تا صد سال هم یک قرن گفته اند. «تَتْبِیراً » از دست دادنِ بزرگی و سرنگون شدن است،به صورتی که به نابودی و هلاکت کشیده شود. (1)

ص :254


1- 1) .التحقیق فی کلمات القرآن.
اصحاب رسّ چه کسانی بودند؟

درباره ی قوم«رَسّ»در تفاسیر مطالب زیادی آمده است از جمله:آنان همان قوم شعیب هستند،یا این که«رَسّ»شهری است در«یمامه»،یا چاهی است در«انطاکیه»یا همان «رود ارس»است و یا غیر آن،ولی در کتاب«عیون اخبار الرضا»می خوانیم:

امام رضا(علیه السلام)فرمود:شخصی از حضرت علی(علیه السلام)درباره ی«اصحاب رسّ»پرسید،امام(علیه السلام)پاسخ داد:بعد از طوفان نوح،درختی به نام«شاه درخت» غرس شد.مردم(این درخت را مقدّس می دانستند و)در اطرافش دوازده قریه بنا کردند.نام قریه ها به نام ماه های ایرانی بود:فروردین،اردیبهشت،خرداد تا دوازده ماه،آنان هر ماه در یکی از قریه ها جشن وعید می گرفتند،البتّه در قریه ی اسفند،عیدشان با شکوه تر بود و جمعیّت بیشتری جمع می شدند.در آن مراسم جشن،درختی را آتش می زدند و همین که دودش بالا می رفت به گریه و زاری می افتادند.

خداوند پیامبری برای آنان فرستاد و آنان را ارشاد کرد،او را تکذیب کردند،پیامبرشان نفرین کرد و آن درخت مقدّسشان خشک شد.پس از آن چاه عمیقی حفر کردند و پیامبر خدا را در آن افکندند و او را این گونه به شهادت رساندند. (1)

و در نهج البلاغه می فرماید:«أین اصحاب مدائن الرس الذین قتلوا الانبیاء»

پیام ها

1 سنّت الهی فرستادن رسولان برای هدایت مردم و هلاکت تکذیب کنندگان آنان بوده است. «کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْنٰاهُمْ ... وَ عٰاداً وَ ثَمُودَ» ...

2 خداوند با همه ی امّت ها اتمام حجّت کرده است. «وَ کُلاًّ ضَرَبْنٰا لَهُ الْأَمْثٰالَ» 3 قهر و غضب خداوند بر کفّار،یکی از سنّت های الهی است. «وَ کُلاًّ تَبَّرْنٰا تَتْبِیراً»

ص :255


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.

[سوره الفرقان (25): آیه 40]

اشاره

وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَی اَلْقَرْیَةِ اَلَّتِی أُمْطِرَتْ مَطَرَ اَلسَّوْءِ أَ فَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَهٰا بَلْ کٰانُوا لاٰ یَرْجُونَ نُشُوراً (40)

همانا(مشرکان مکّه به هنگام مسافرت به شام)بر منطقه ای که باران بلا بر آن باریده بود(و سنگباران شده بودند)گذر کردند.آیا آن را نمی دیدند (تا پند گیرند؟)چرا،(منطقه ی قوم لوط را دیدند ولی عبرت نگرفتند زیرا) آنان به قیامت و رستاخیز امید و ایمانی نداشتند.

نکته ها:

مراد از قریه ای که باران بلا بر آن باریده، قریه ی قوم لوط است که بارانی از سنگ بر آن بارید، و به فرموده ی امام باقر(علیه السلام)نام منطقه ی آنان،«سدوم»بوده است. (1)

پیام ها

1 آثار باستانی می تواند وسیله ی عبرت باشد. «أَ فَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَهٰا» (نقل تاریخ و بیان سرگذشت گمراهان،زمینه ای برای تبلیغ،تربیت و نهی از منکر است.) هر که ناموخت از گذشت روزگار هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار 2 گردنکشی در برابر حقّ و استمرار بر کفر،مانع دریافت حقّ است. «أَ فَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَهٰا بَلْ کٰانُوا لاٰ یَرْجُونَ» 3 تنها کسانی که نور امید در دل دارند و قیامت را باور دارند،از حوادث و جرقه ها استفاده می کنند. «بَلْ کٰانُوا لاٰ یَرْجُونَ نُشُوراً»

[سوره الفرقان (25): آیه 41]

اشاره

وَ إِذٰا رَأَوْکَ إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلاّٰ هُزُواً أَ هٰذَا اَلَّذِی بَعَثَ اَللّٰهُ رَسُولاً (41)

و هر گاه(کفّار)تو را ببینند،جز به مسخره ات نگیرند،(حرف آنان این است که)آیا این همان کسی است که خداوند او را پیامبر قرار داده است؟

ص :256


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
پیام ها

1 کسی که لجاجت و غرور دارد،حقّ را نمی پذیرد. «إِلاّٰ هُزُواً» 2 تمسخر و تحقیر انبیا،شیوه ی دائمی کفّار است. «وَ إِذٰا رَأَوْکَ ... أَ هٰذَا الَّذِی» ...

3 کفّار با انکار شخص پیامبر،رسالت را زیر سؤال می بردند. «أَ هٰذَا الَّذِی بَعَثَ» ...

[سوره الفرقان (25): آیه 42]

اشاره

إِنْ کٰادَ لَیُضِلُّنٰا عَنْ آلِهَتِنٰا لَوْ لاٰ أَنْ صَبَرْنٰا عَلَیْهٰا وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ اَلْعَذٰابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِیلاً (42)

اگر ما بر پرستش بت ها مقاومت نمی کردیم،نزدیک بود که(این شخص) ما را از خدایانمان منحرف کند.آن گاه که عذاب را ببینند خواهند دانست که چه کسی گمراه تر است.

پیام ها

1 مشرکین به تأثیر سخنان پیامبر اسلام اعتراف دارند. «لَیُضِلُّنٰا عَنْ آلِهَتِنٰا» 2 گاهی انسان چنان واژگون فکر می کند که هدایت را گمراهی می پندارد. «لَیُضِلُّنٰا عَنْ آلِهَتِنٰا» 3 کسانی که یک خدای با شعور را نپذیرند،چندین بت بی شعور را به عنوان خدا خواهند پذیرفت. «آلِهَتِنٰا» 4 صبر و مقاومت در همه جا ارزش نیست،گاهی یکدندگی و لجاجت است، همچون صبر و مقاومت در گمراهی و انحراف. «صَبَرْنٰا» 5 برنامه های اسلام،انسان های غیر لجوج را جذب می کند و تنها لجوجان محروم می مانند. «لَوْ لاٰ أَنْ صَبَرْنٰا عَلَیْهٰا»

[سوره الفرقان (25): آیه 43]

اشاره

أَ رَأَیْتَ مَنِ اِتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوٰاهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً (43)

آیا کسی که هوای نفس خود را معبود خود قرار داده است دیده ای؟ آیا تو می توانی وکیل او باشی(و به دفاع از او برخیزی و او را هدایت کنی)؟

ص :257

نکته ها:
اشاره

به هر معبودی غیر از حقّ،هوی گفته می شود. (1)

هویٰ پرستی از نظر قرآن و روایات:

هواپرستی،سرچشمه غفلت است. «وَ لاٰ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنٰا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنٰا وَ اتَّبَعَ هَوٰاهُ» (2)هواپرستی،سرچشمه ی کفر است. «مَنْ لاٰ یُؤْمِنُ بِهٰا وَ اتَّبَعَ هَوٰاهُ» (3)هواپرستی،بدترین انحراف است. «وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوٰاهُ» (4)هواپرستی،مانع قضاوت عادلانه است. «فَاحْکُمْ بَیْنَ النّٰاسِ بِالْحَقِّ وَ لاٰ تَتَّبِعِ الْهَویٰ» (5)هواپرستی،سرچشمه ی فساد است. «لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوٰاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمٰاوٰاتُ وَ الْأَرْضُ» (6)هواپرستی،سرچشمه ی غصّه هاست.

هواپرست،ایمان ندارد.

هواپرست،بی عقل است.

آغاز فتنه ها پیروی از هوسها و ایجاد بدعت ها می باشد.

هوا و هوسها انسان را کر و کور کرده و قدرت تشخیص حقّ از باطل را می گیرد.

شجاع ترین مردم کسانی هستند که بر هوس های خود غلبه کنند.

پیامبر(صلوات اللّٰه علیه)فرمود:هوی را بدان سبب هویٰ نامیده اند که صاحب خود را فرو می افکند. (7)

پیام ها

1 ریشه ی بت پرستی،هواپرستی است. «صَبَرْنٰا عَلَیْهٰا اِتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوٰاهُ» 2 خداجویی در فطرت هر انسانی وجود دارد،لکن او در مصداق و یافتن حقّ گرفتار اشتباه می شود. «اتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوٰاهُ» 3 انبیا مسئولیّتی در هدایت اجباری هواپرستان ندارند. «أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً»

ص :258


1- 1) .تفسیر قرطبی.
2- 2) .کهف،28.
3- 3) .طه،16.
4- 4) .قصص،50.
5- 5) .ص،26.
6- 6) .مؤمنون،71.
7- 7) .مجموعه احادیث از میزان الحکمة می باشد.

4 انسان دارای اختیار است. «أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً» 5 تربیت و ایمان باید بدون اجبار و اکراه باشد. «أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً»

[سوره الفرقان (25): آیه 44]

اشاره

أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاّٰ کَالْأَنْعٰامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً (44)

آیا گمان می کنی که اکثر کفّار(حقّ را)می شنوند و(در آن)می اندیشند؟ آنان جز مانند چهارپایان نیستند،بلکه گمراه ترند.(زیرا ارزش انسان به تعقّل و بینش اوست).

نکته ها:

قرآن به هنگام انتقاد از کفّار،کلمه ی اکثر را به کار می برد تا حساب آن دسته را که هدایت می شوند از باقی جدا کند.

سؤال:چرا انسان منحرف از چهارپایان بدتر است؟ پاسخ:1 حیوان نمی تواند بیش از آنچه که هست رشد کند،ولی انسان می تواند و زمینه و امکانات رشد کاملاً برای او فراهم است.

2 حیوان عقل ندارد تا خوب و بد را بفهمد و حقّ و باطل را بشناسد،ولی انسان های منحرف با داشتن عقل،آن را زیر پا گذارده و بر اساس هوس عمل می کنند.

3 حیوان از یک غریزه ی ثابت پیروی می کند،ولی انسان منحرف از صدها هوی و هوس.

4 انسان منحرف،هم کج می رود و هم انحراف خود را توجیه می کند.

5 حیوان،نسبت به کسی که به او محبّت کند رام است،ولی انسان منحرف نسبت به خدای مهربان کفر می ورزد و بسیار ناسپاس است.

6 حیوانات،تسبیح آگاهانه دارند؛ «کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاٰتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ» (1)امّا انسان های منحرف،اهل ذکر و تسبیح نیستند و از خدا غافل اند.

ص :259


1- 1) .نور،41.

7 حیوانات،استحقاق عذاب الهی را ندارند،ولی انسان منحرف به قهر او گرفتار خواهد شد. در حدیث آمد که یزدان مجید آن دو قوم آسوده از جنگ و خراب آدمی زاده طرفه معجونی است

پیام ها

1 انسان برای هدایت خود باید به رهنمودهای پیامبر درونی،(عقل)و پیامبر بیرونی گوش فرا دهد. «أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ» 2 کفر و نپذیرفتن دعوت انبیا،بی خردی است. «أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ» 3 انسان که خلیفه ای خدا می باشد،با نادیده گرفتن فطرت خود از حیوان نیز پست تر می شود. «إِنْ هُمْ إِلاّٰ کَالْأَنْعٰامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً»

[سوره الفرقان (25): آیات 45 تا 46]

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلیٰ رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ اَلظِّلَّ وَ لَوْ شٰاءَ لَجَعَلَهُ سٰاکِناً ثُمَّ جَعَلْنَا اَلشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً (45) ثُمَّ قَبَضْنٰاهُ إِلَیْنٰا قَبْضاً یَسِیراً (46)

ص :260

آیا به(قدرت)پروردگارت نمی نگری که چگونه سایه را گسترده است؟ و اگر می خواست آن را ساکن(و ثابت)قرار می داد(تا همیشه شب یا بین الطلوعین باشد)سپس خورشید را دلیل و نمایانگر آن قرار دادیم.

سپس آن سایه را(اندک اندک)به سوی خود جمع می کنیم.

نکته ها:

امام باقر(علیه السلام)فرمود:مراد از سایه گسترده در آیه،سایه ی ما بین طلوع فجر و طلوع خورشید است. (1)گرچه بعضی مراد از سایه را سایه ی شب یا بعد از ظهر گرفته اند،ولی با توجّه به جمله بعد که می فرماید: «ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً» ،سخن امام مورد قبول است. کیف مدّ الظل نقش اولیاست

پیام ها

1 بهترین راه خداشناسی برای همگان،تفکّر در پدیده های هستی است که بر اساس حکمت الهی آفریده شده اند. «أَ لَمْ تَرَ» 2 گردش زمین به دور خود و خورشید تصادفی نیست،حکیمانه و مدبرانه است. «أَ لَمْ تَرَ إِلیٰ رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ» 3 انسان غرق در نعمت هاست،ولی با دیده ی عبرت به آنها نمی نگرد. «أَ لَمْ تَرَ إِلیٰ رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ» 4 گستردگی و طولانی شدن مدّت سایه به خاطر پرورش و رشد و شکوفایی است. «رَبِّکَ ... مَدَّ الظِّلَّ» (اگر نور،مستقیم و یا سایه دائمی بود،یا همگی

ص :261


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

می سوختند و یا منجمد می شدند.) 5 گرچه خداوند قدرت دارد که در طبیعت،تغییر و تحوّل شدید ایجاد کند،ولی خداوند سنّت خود را ترک نمی کند. «وَ لَوْ شٰاءَ» 6 تداوم گردش هستی به دست اوست. «وَ لَوْ شٰاءَ لَجَعَلَهُ سٰاکِناً» 7 شناخت سایه با وجود خورشید و نور ممکن است،زیرا هر چیزی با وجود ضدش شناخته می شود. «ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً» 8 حرکت هستی و عملکرد طبیعت،عمل خداست. «مَدَّ جَعَلْنَا قَبَضْنٰاهُ» 9 همان گونه که آفرینش جهان به تدریج و آرامی و در شش مرحله صورت گرفته است،تغییر آن نیز به تدریج خواهد بود. «قَبْضاً یَسِیراً» 10 گرفتن هیچ چیز برای خدا سخت نیست. «قَبْضاً یَسِیراً»

[سوره الفرقان (25): آیه 47]

اشاره

وَ هُوَ اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اَللَّیْلَ لِبٰاساً وَ اَلنَّوْمَ سُبٰاتاً وَ جَعَلَ اَلنَّهٰارَ نُشُوراً (47)

و او کسی است که شب را برای شما پوشش و خواب را آرام بخش گردانید و روز را زمان برخاستن(و تلاش)شما قرار داد.

نکته ها:

در قرآن کریم از چند چیز به عنوان«لباس»یاد شده است:شب، «جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِبٰاساً» (1)،همسر؛ «هُنَّ لِبٰاسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِبٰاسٌ لَهُنَّ» (2)و تقوا «وَ لِبٰاسُ التَّقْویٰ ذٰلِکَ خَیْرٌ» (3)«سبت»یعنی قطع و تعطیل کار.به استراحت بعد از تلاش نیز«سبت»می گویند. (4)«نُشُوراً » از«نشر»،به معنای پخش شدن مردم در روز برای کار و تلاش است.

ص :262


1- 1) .فرقان،47.
2- 2) .بقره،187.
3- 3) .اعراف،26.
4- 4) .التحقیق فی کلمات القرآن.
پیام ها

1 گردش شب و روز تصادف نیست،اهداف و برنامه های حکیمانه ای در آن نهفته است. «جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِبٰاساً وَ النَّوْمَ سُبٰاتاً» 2 پدیده ی شب،یک نعمت الهی برای بشر است. «لَکُمُ» 3 خواب و بیداری خود را با طبیعت هماهنگ کنیم. «اللَّیْلَ لِبٰاساً وَ النَّوْمَ سُبٰاتاً» تاریکی و سکوت،در ایجاد آرامش مؤثّرند،چنان که وجود نور در تلاش و جنب و جوش انسان،مؤثّر است.

4 شب،حافظ جسم و سلامتی است،چنان که لباس،حافظ بدن است. «اللَّیْلَ لِبٰاساً» 5 گردش شب و روز و آرامش در شب و تلاش در روز،نشانه ی ربوبیّت خداوند است. «رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ ... وَ هُوَ الَّذِی» ...

[سوره الفرقان (25): آیات 48 تا 49]

اشاره

وَ هُوَ اَلَّذِی أَرْسَلَ اَلرِّیٰاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنٰا مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً طَهُوراً (48) لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً وَ نُسْقِیَهُ مِمّٰا خَلَقْنٰا أَنْعٰاماً وَ أَنٰاسِیَّ کَثِیراً (49)

و او خداوندی است که بادها را مژده ای پیشاپیش(باران)رحمتش فرستاد و از آسمان،آبی پاکیزه کننده فرو فرستادیم.

تا به وسیله ی آن سرزمین مرده(و پژمرده و خشک)را زنده گردانیم و آن را به چهارپایان و مردمان بسیار از مخلوقات خود بنوشانیم.

نکته ها:

«طَهُوراً»

چیزی را گویند که هم در نهایت پاکی است و هم پاک کننده می باشد.کلمه ی«بلد» به معنای سرزمین است،خواه شهر باشد یا روستا و مزرعه،به دلیل آیه ی 58 سوره اعراف که می فرماید: «وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبٰاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ» سرزمین نیکو با اذن پروردگارش گیاه خود را بیرون می آورد،و روشن است که روئیدن گیاه مخصوص شهر

ص :263

نیست.کلمه ی «أَنٰاسِیَّ» جمع«انسی»مرادف معنای«انسان»است.

چون معنی«بلد»و «بَلْدَةً » یکی است،در توصیف آن فرمود: «مَیْتاً » و نفرمود:«میتة» (1)در استفاده از آب،بیشترین سهم به کشاورزی اختصاص دارد،بعد حیوانات بیشترین استفاده را از آن می برند و سپس انسان ها.به خاطر همین،در آیه ی شریفه ابتدا از کشاورزی و احیای زمین یاد شده است،سپس از حیوانات،آن گاه از انسان.

بادها فواید بسیاری دارند از جمله:هوا را لطیف می کنند،ابرها را انتقال می دهند،حرارت را کم می کنند و گیاهان را بارور می سازند.

پیام ها

1 حرکت بادها،به اراده ی خداوند است. «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیٰاحَ» 2 بادها انواع مختلفی دارند و گاهی با باران ملازمند. «أَرْسَلَ الرِّیٰاحَ ... أَنْزَلْنٰا» ...

3 نزول باران از ابر با اراده ی خداوند است. «أَنْزَلْنٰا» 4 آب هم پاک است و هم پاک کننده،جسم آدمی و اشیای دیگر را پاک می کند و در وضو و غسل نیز مایه ی پاکی روح انسان است. «طَهُوراً» 5 زندگی بشر مرهون نباتات و حیوانات است.(زنده شدن زمین و سیرابی چارپایان،قبل از سیراب شدن انسان آمده است) 6 کارهای خدا از طریق اسباب طبیعی صورت می گیرد. «أَرْسَلَ الرِّیٰاحَ أَنْزَلْنٰا لِنُحْیِیَ»

[سوره الفرقان (25): آیه 50]

اشاره

وَ لَقَدْ صَرَّفْنٰاهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبیٰ أَکْثَرُ اَلنّٰاسِ إِلاّٰ کُفُوراً (50)

و همانا ما آن(آیات قرآن یا ابر و باران)را در میانشان گونه گون کردیم تا شاید به یاد خدا بیفتند امّا اکثر مردم سر باز زدند و ناسپاسی کردند.

نکته ها:

ممکن است مراد از«تصریف»نقل و انتقال باران باشد،یعنی باران را به صورت مکرر و

ص :264


1- 1) .تفسیر قرطبی.

پراکنده فرستادیم،گاهی با قطرات ریز و گاهی با قطرات درشت،گاهی تند و گاهی کند و همه ی این تغییرها و تنوّع ها برای تذکّر و شکرگزاری است،امّا صد حیف که...

و ممکن است مراد از جمله ی «صَرَّفْنٰاهُ بَیْنَهُمْ» تکرار و بیان نقل های گوناگون آیات قرآن باشد،که این معنا در قرآن زیاد آمده است.«و اللّه العالم»

پیام ها

1 یادآوری باید مکرر و متنوّع باشد. «صَرَّفْنٰاهُ» 2 قرآن،کتاب هدایت است و تکرار و تذکّر لازمه ی هدایت. «صَرَّفْنٰاهُ ... لِیَذَّکَّرُوا» 3 یادآوری نعمت ها،شکر نعمت هاست و غفلت از آنها،کفران آنهاست.

«لِیَذَّکَّرُوا

... کُفُوراً» 4 شاکران نعمت ها،کم هستند. «فَأَبیٰ أَکْثَرُ النّٰاسِ إِلاّٰ کُفُوراً»

[سوره الفرقان (25): آیه 51]

اشاره

وَ لَوْ شِئْنٰا لَبَعَثْنٰا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ نَذِیراً (51)

و اگر می خواستیم در هر آبادی،(پیامبر و)هشداردهنده ای برمی انگیختیم (تا کار تو سبک شود،ولی این کار لزومی نداشت).

نکته ها:

این آیه به نوعی بیانگر خاتمیّت پیامبر اسلام و جامعیّت مکتب اوست،چرا که می فرماید:در کنار تو هیچ پیامبری در هیچ کجا مبعوث نشده است،زیرا در مکتب و شخصیّت تو توان اداره ی کلّ جامعه هست و نیازی به دیگری نیست.تو دارای چنان مقامی هستی که با وجود تو پرونده ی نبوّت خاتمه می یابد.

پیام ها

1 گرچه برای هر امّتی رهبری لازم است، «وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّٰ خَلاٰ فِیهٰا نَذِیرٌ» (1)ولی

ص :265


1- 1) .فاطر،24.

اگر در هر قریه ای یک پیامبر بود،این کار به وحدتِ رهبریِ امّت ضربه می زد.

«وَ لَوْ شِئْنٰا لَبَعَثْنٰا»

...

2 رسالت امری توقیفی است،نه قراردادی و انتخابی. «وَ لَوْ شِئْنٰا لَبَعَثْنٰا» ...

[سوره الفرقان (25): آیه 52]

اشاره

فَلاٰ تُطِعِ اَلْکٰافِرِینَ وَ جٰاهِدْهُمْ بِهِ جِهٰاداً کَبِیراً (52)

پس،از کافران پیروی نکن و به وسیله ی قرآن(یا ترک پیروی از آنان)با آنان به جهادی بزرگ بپرداز.

نکته ها:

برخورد ما با کفّار چند مرحله دارد:

اوّل:عدم اطاعت از آنان. «فَلاٰ تُطِعِ» دوّم:مبارزه و جهاد. «وَ جٰاهِدْهُمْ» جهاد و مبارزه نیز چند قسم است:جهاد با شمشیر که جهاد اصغر است،جهاد علمی با منطق قرآن و پاسخ دادن به شبهات دشمنان که جهاد کبیر است.

پیام ها

1 سازش با کفّار ممنوع است. «فَلاٰ تُطِعِ» (هر گونه تقاضای انحرافی کفّار را با قاطعیّت رد کنید) 2 زمانی می توانید در برابر کفّار،مستقل و مقاوم و با صلابت باشید که متمرکز باشید. «لَوْ شِئْنٰا لَبَعَثْنٰا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ نَذِیراً فَلاٰ تُطِعِ» یعنی اکنون که رهبری در وجود یک پیامبر متمرکز است،شما نیرومندید،پس سازش نکنید.

3 پیروی نکردن از کفّار کافی نیست،جهاد لازم است،آن هم جهادی بزرگ و همه جانبه. «فَلاٰ تُطِعِ ... وَ جٰاهِدْهُمْ بِهِ جِهٰاداً کَبِیراً» 4 مبارزه ی منفی،یکی از شیوه های مبارزه است.(با ترک اطاعت از کفّار،با آنان جهاد کن) «فَلاٰ تُطِعِ ... وَ جٰاهِدْهُمْ» 5 قرآن بهترین ابزار جهاد علمی و فرهنگی و نیرومندترین وسیله ی بحث و

ص :266

محاجه با دشمنان اسلام است. «جٰاهِدْهُمْ بِهِ» 6 دشمنان شما برای تهاجم فرهنگی و فکری تلاش ها دارند،شما هم بیکار نباشید. «جٰاهِدْهُمْ» طرفینی است.

7 جهاد علمی و منطقی علیه کفر و شرک،بزرگ ترین جهاد است. «جِهٰاداً کَبِیراً»

[سوره الفرقان (25): آیه 53]

اشاره

وَ هُوَ اَلَّذِی مَرَجَ اَلْبَحْرَیْنِ هٰذٰا عَذْبٌ فُرٰاتٌ وَ هٰذٰا مِلْحٌ أُجٰاجٌ وَ جَعَلَ بَیْنَهُمٰا بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً (53)

و او خدایی است که دو دریا را به هم پیوست،این یکی شیرین و گوارا و آن دیگری شور و تلخ و میان این دو حایلی قرار داد که همیشه از هم جدا باشند.

نکته ها:

کلمه ی «مَرَجَ» به معنای مخلوط کردن و دو دریا را روان ساختن است تا بیکدیگر برسند. (1)«عَذْبٌ» ،یعنی گوارا و «فُرٰاتٌ» به آب بسیار گوارا متمایل به شیرین می گویند. «مِلْحٌ» یعنی شور و «أُجٰاجٌ» یعنی آب بسیار شور که متمایل به تلخی باشد.

پیام ها

1 خدایی که اجازه نمی دهد آب گوارا و آب شوری که در کنار یکدیگرند با هم مخلوط شوند،چگونه اجازه می دهد حقّ و باطل و کفر و ایمان،آمیخته شوند؟ «فَلاٰ تُطِعِ الْکٰافِرِینَ وَ جٰاهِدْهُمْ بِهِ جِهٰاداً کَبِیراً ... مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ» ...

2 با اراده ی خداوند حتّی اگر مایعات در کنار هم باشند با یکدیگر مخلوط نمی شوند. «جَعَلَ بَیْنَهُمٰا بَرْزَخاً»

ص :267


1- 1) .چنان که در آیه 19 سوره ی الرّحمن می خوانیم:«مَرَج البَحرَین یَلتقیان».

[سوره الفرقان (25): آیه 54]

اشاره

وَ هُوَ اَلَّذِی خَلَقَ مِنَ اَلْمٰاءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ کٰانَ رَبُّکَ قَدِیراً (54)

و او کسی است که انسان را از آب آفرید و او را دارای پیوند نسبی و سببی گردانید (و نسل او را از این دو طریق گسترش داد)،و پروردگار تو همواره تواناست.

نکته ها:

مراد از آب در این آیه،نطفه ی انسان است،به دلیل آیه ی: «أَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ مٰاءٍ مَهِینٍ» (1)و آیه ی: «خُلِقَ مِنْ مٰاءٍ دٰافِقٍ» (2)«نسب»پیوندی است که از طریق زاد و ولد به وجود می آید،نظیر پیوند پدر و فرزند و برادران با یکدیگر.کلمه ی «صِهْراً» به معنای داماد است و دامادی پیوندی است که بین یک مرد و یک خانوادۀ دیگر به وجود می آید،مانند پیوند داماد با بستگان همسرش که در اصطلاح به آن خویشاوندی سببی می گویند.

پیام ها

1 هم انسان از آب است، «خَلَقَ مِنَ الْمٰاءِ بَشَراً» هم حیوان، «وَ اللّٰهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِنْ مٰاءٍ» (3)و هم سایر موجودات زنده. «وَ جَعَلْنٰا مِنَ الْمٰاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ» (4)2 همه ی انسان ها از یک مادّه آفریده شده اند، «خَلَقَ مِنَ الْمٰاءِ بَشَراً» پس امتیازات و برتری های نژادی پوچ است.

3 انسان موجود با عظمتی است. «بَشَراً» (تنوین نشانه عظمت است) 4 زندگی انسان بر اساس پیوندهای سببی و نسبی شکل می گیرد. «نَسَباً وَ صِهْراً» 5 در این آیه از بستگان نسبی قبل از بستگان سببی سخن به میان آمده است تا رمز اولویّت آنان باشد. «نَسَباً وَ صِهْراً»

ص :268


1- 1) .مرسلات،20.
2- 2) .طارق،6.
3- 3) .نور،45.
4- 4) .انبیاء،30.

[سوره الفرقان (25): آیه 55]

اشاره

وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مٰا لاٰ یَنْفَعُهُمْ وَ لاٰ یَضُرُّهُمْ وَ کٰانَ اَلْکٰافِرُ عَلیٰ رَبِّهِ ظَهِیراً (55)

و آنان غیر از خداوند چیزهایی را می پرستند که نه سودشان می دهد و نه زیانشان می رساند؛و کافر همواره در برابر پروردگارش پشتیبان (گمراهان و خطوط انحرافی)است.

پیام ها

1 عملی ارزشمند است که بدنبال آن جلب منفعت یا دفع ضرری باشد،پرستش غیر خدا ارزشی ندارد. «وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ مٰا لاٰ یَنْفَعُهُمْ وَ لاٰ یَضُرُّهُمْ» 2 مشرکان،هیچ دلیل و منطقی برای پرستش بت ها ندارند. «لاٰ یَنْفَعُهُمْ وَ لاٰ یَضُرُّهُمْ» 3 نفع و ضرر تنها به دست خداست،نه دیگران. «لاٰ یَنْفَعُهُمْ وَ لاٰ یَضُرُّهُمْ» 4 مشرکان،کافرند و در کفر پشتیبان یکدیگرند. «کٰانَ الْکٰافِرُ عَلیٰ رَبِّهِ ظَهِیراً»

[سوره الفرقان (25): آیه 56]

اشاره

وَ مٰا أَرْسَلْنٰاکَ إِلاّٰ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً (56)

و تو را جز مژده رسان و بیم دهنده نفرستادیم.

نکته ها:

در این آیه ی کوتاه،هم به توحید اشاره شده است، «أَرْسَلْنٰاکَ» هم به نبوّت،«ک»و هم به معاد، «مُبَشِّراً وَ نَذِیراً».

چون در آیه قبل سخن از مخالفت کفّار و مشرکین و پشتیبانی آنان از یکدیگر بود،شاید این آیه برای دلداری پیامبر(صلوات اللّٰه علیه)باشد که نگران مباش،زیرا وظیفه ای جز بشارت و هشدار نداری.

پیام ها

1 انبیا ضامن وظیفه ی خود هستند،نه نتیجه. «وَ مٰا أَرْسَلْنٰاکَ إِلاّٰ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً» 2 در ارشاد و تبلیغ،هشدار و مژده در کنار هم کارساز است. «مُبَشِّراً وَ نَذِیراً» 3 انبیا حقّ اجبار مردم و سیطره بر آنها را ندارند. «إِلاّٰ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً»

ص :269

4 انسان،به هشدار بیشتر نیاز دارد تا بشارت.(کلمه ی «نَذِیراً » صیغه ی مبالغه و نشانه ی تأکید است) «نَذِیراً»

[سوره الفرقان (25): آیه 57]

اشاره

قُلْ مٰا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاّٰ مَنْ شٰاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلیٰ رَبِّهِ سَبِیلاً (57)

بگو:از شما هیچ گونه مزدی در برابر رسالتم درخواست نمی کنم،مگر(این که) کسی بخواهد(با راهنمایی من)به سوی پروردگارش راهی در پیش گیرد.

نکته ها:

قرآن درباره ی پاداش زحمات پیامبر اسلام(صلوات اللّٰه علیه)چند نوع تعبیر دارد که در دعای ندبه،همه ی آیات این موضوع در کنار هم آمده است:

پاداش من بر خداست. «إِنْ أَجْرِیَ إِلاّٰ عَلَی اللّٰهِ» (1)پاداش من محبّت اهل بیت من است. «إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبیٰ» (2)پاداش من قرار گرفتن شما در خط خداست. «یَتَّخِذَ إِلیٰ رَبِّهِ سَبِیلاً» (3)پاداشی که خواستم به نفع خود شماست. «مٰا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ» (4)زیرا مودّت رهبران معصوم کلید و رمز قرار گرفتن در خط خدا می باشد و بهره بردن مردم از انتخاب چنین راهی،به سود خود آنان می باشد،پس سود مادّی برای شخص پیامبر در کار نیست.

پیام ها

1 رهبری موفّق است که بی توقّعی خود را به مردم اعلام کند. «قُلْ مٰا أَسْئَلُکُمْ» 2 انسان،زمانی به اخلاص می رسد که هیچ گونه پاداش مادّی و عنوانی و زبانی نخواهد. «مٰا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ» 3 انسان در انتخاب راه و عقیده آزاد است. «مَنْ شٰاءَ أَنْ یَتَّخِذَ» 4 مزد انبیا این است که مردم خدا را بندگی کنند. «إِلیٰ رَبِّهِ سَبِیلاً»

ص :270


1- 1) .سبأ،47.
2- 2) .شوری،23.
3- 3) .فرقان،57.
4- 4) .سبأ،47.

[سوره الفرقان (25): آیه 58]

اشاره

وَ تَوَکَّلْ عَلَی اَلْحَیِّ اَلَّذِی لاٰ یَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ کَفیٰ بِهِ بِذُنُوبِ عِبٰادِهِ خَبِیراً (58)

و بر(خدای)زنده ای که هرگز نمی میرد توکّل کن و به ستایش او تسبیح گوی همین بس که او به گناهان بندگانش آگاهی دقیق دارد.

نکته ها:

واژه ی «تَوَکَّلْ » با مشتقّاتش هفتاد بار در قرآن آمده است.توکّل به معنای تکیه کردن بر خدا و وکیل گرفتن او در کارها است.

در آیه ی قبل به پیامبر فرمود:به مردم بگو:من مزدی از شما نمی خواهم،گویا در این آیه می فرماید:رهبران دینی که به مال مردم چشم داشتی ندارند،برای زندگی خود باید تنها به خداوند توکّل نمایند.

توکّل بر خداوند به معنای رها کردن تلاش و کوشش نیست.چنان که مولوی می گوید: گفت پیغمبر به آواز بلند

پیام ها

1 تکیه ی فانی بر فانی لغو است. «تَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لاٰ یَمُوتُ» 2 تکیه ی ضعیف بر ضعیف لغو است. «تَوَکَّلْ عَلَی ... اَلَّذِی خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ» 3 تکیه ی جاهل بر جاهل لغو است. «تَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی ... خَبِیراً» 4 انبیا نیز به موعظه و تذکر الهی نیاز دارند. «وَ تَوَکَّلْ» 5 حیات ابدی مخصوص خداست. «الْحَیِّ الَّذِی لاٰ یَمُوتُ» 6 خدایی را وکیل بگیر که برای همیشه زنده است و اگر امروز به دشمن مهلت داد تا شاید از کارشکنی و کفر دست بردارد، فردا فرصت و مهلت دارد تا از او انتقام گیرد. «لاٰ یَمُوتُ»

ص :271

7 توکّل قلبی باید با تسبیح و حمد عملی همراه باشد. «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ» 8 خداوند به کارهای جزئی مردم علم دقیق دارد. «بِذُنُوبِ عِبٰادِهِ» 9 گناهکاران نیز بندگان خدا هستند. «بِذُنُوبِ عِبٰادِهِ» 10 ایمان انسان به این که خداوند بر گناهانش آگاه است،بهترین اهرم برای پیدایش تقواست. «بِذُنُوبِ عِبٰادِهِ» 11 آگاهی خداوند بر گناهان مردم،علاوه بر اینکه تهدیدی برای کفّار است، برای پیامبر نیز تسلّی و دلداری می باشد که نگران نباش،ما از کارشکنی های آنان آگاهیم و به حساب کفّار لجوج می رسیم. «وَ کَفیٰ بِهِ بِذُنُوبِ عِبٰادِهِ خَبِیراً»

[سوره الفرقان (25): آیه 59]

اشاره

اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا فِی سِتَّةِ أَیّٰامٍ ثُمَّ اِسْتَویٰ عَلَی اَلْعَرْشِ اَلرَّحْمٰنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً (59)

خدایی که آسمان ها و زمین و آنچه را میان آنهاست در شش روزگار آفرید.سپس بر عرش(قدرت)استیلا یافت(و به تدبیر جهان پرداخت).

اوست خدای رحمان،پس از او بخواه که بر همه چیز آگاه است،(یا درباره او از خُبره ای بپرس که می داند).

نکته ها:

درباره آفرینش جهان در شش روز،در قرآن شش مرتبه سخن به میان آمده است.مراد از شش روز،یا شش دوره و مرحله و یا مدّتی برابر شش روز طبیعی می باشد.مولوی می گوید: با تأنّی گشت از عالم جدا کلمه ی«عرش»در فرهنگ اسلام،مرکز فرماندهی و تدبیر آفرینش است و مراد از «اسْتَویٰ عَلَی الْعَرْشِ» همان تسلّط و تدبیر الهی است،به دلیل آیه ی 3 سوره یونس که می فرماید:

«ثُمَّ اسْتَویٰ عَلَی الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ»

ص :272

رحمت الهی بر همه چیز گسترده است:

1 نظام تکوین و آفرینش جهان،بر اساس رحمت است. «خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ ... اَلرَّحْمٰنُ» 2 نظام آفرینش انسان،بر اساس رحمت است. «إِلاّٰ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذٰلِکَ خَلَقَهُمْ» (1)3 نظام تشریع و قانون گذاری،بر اساس رحمت است. «الرَّحْمٰنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ» (2)4 نظام قیامت و حسابرسی،بر اساس رحمت است. «کَتَبَ عَلیٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ» (3)

پیام ها

1 آفرینش هستی،به تدریج صورت گرفته است. «خَلَقَ ... فِی سِتَّةِ أَیّٰامٍ» 2 خداوند هم جهان را آفرید و هم بر آن سلطه ی کامل دارد. «خَلَقَ ... ثُمَّ اسْتَویٰ» 3 تدبیر هستی بر اساس رحمت الهی است. «ثُمَّ اسْتَویٰ عَلَی الْعَرْشِ الرَّحْمٰنُ» 4 از کسی چیزی بخواهید که اهل رحمت باشد. «الرَّحْمٰنُ فَسْئَلْ بِهِ» 5 سؤال کردن عیب نیست،ندانستن عیب است. «فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً» 6 مراجعه به کارشناس در معارف الهی لازم است. «فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً»

[سوره الفرقان (25): آیه 60]

اشاره

وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمُ اُسْجُدُوا لِلرَّحْمٰنِ قٰالُوا وَ مَا اَلرَّحْمٰنُ أَ نَسْجُدُ لِمٰا تَأْمُرُنٰا وَ زٰادَهُمْ نُفُوراً (60)

و چون به آنان گفته شود:(خدای)رحمان را سجده کنید،گویند:رحمان چیست؟ آیا به چیزی که تو فرمانمان می دهی سجده کنیم؟(این دعوت)بر رمیدگی آنان می افزاید.

نکته ها:

در این آیه دو بار کلمه ی «مَا» مطرح شده است که برای جمادات به کار می رود.هدف کفّار از این تعبیر،تحقیر ذات مقدّس الهی بود.لذا به جای«و من الرحمن»گفتند: «مَا الرَّحْمٰنُ» و به جای«لمن تأمرنا»گفتند: «لِمٰا تَأْمُرُنٰا».

ص :273


1- 1) .هود،119.
2- 2) .الرحمن،1 تا 2.
3- 3) .انعام،12.

کلمه ی «الرَّحْمٰنُ» رمز رحمت دائمی و بی پایان و از صفات اختصاصی پرودگار است. (1)

پیام ها

1 سجده،مظهر یکتاپرستی و روح ادیان توحیدی است. «اسْجُدُوا» (از میان همه ی تکالیف،تنها سخن از سجده به میان آمده است) 2 در امر به معروف،به دلیل امر خود اشاره کنید. «اسْجُدُوا لِلرَّحْمٰنِ» (دلیل سجده شما،رحمت گسترده ی خداوند است) 3 کفر و لجاجت باعث می شود دعوت انبیا نه تنها کارساز نباشد،بلکه مایه ی زدگی و نفرت بیشتر کفّار از کلام حقّ شود. «زٰادَهُمْ نُفُوراً»

[سوره الفرقان (25): آیه 61]

اشاره

تَبٰارَکَ اَلَّذِی جَعَلَ فِی اَلسَّمٰاءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فِیهٰا سِرٰاجاً وَ قَمَراً مُنِیراً (61)

فرخنده و مبارک است کسی که در آسمان بُرج هایی قرار داد،و در آن، خورشید و ماه تابانی نهاد.

نکته ها:

کلمه ی «تَبٰارَکَ» تنها در قالب ماضی به کار رفته و در این سوره سه بار آمده است.(در آیات یک و ده و همین آیه)و چنان که گفته شد یا از«برک»،به معنای ثابت و پایدار است،یا از «برکة»به معنای خیر زیاد.

به فرموده ی امام باقر(علیه السلام)،مراد از«بروج»در این آیه ستارگانند. (2)

«سراج»به معنای خورشید است که نورش از خودش می باشد،چنان که می خوانیم: «وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِرٰاجاً» (3)و اگر نورش از بیرون باشد به آن«منیر»گفته می شود. (4)

ص :274


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .نوح،16.
4- 4) .تفسیر نمونه.
پیام ها

1 آفرینشِ ستارگان،خورشید و ماه،جلوه ای از برکات الهی است. «تَبٰارَکَ الَّذِی» ...

[سوره الفرقان (25): آیه 62]

اشاره

وَ هُوَ اَلَّذِی جَعَلَ اَللَّیْلَ وَ اَلنَّهٰارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرٰادَ أَنْ یَذَّکَّرَ أَوْ أَرٰادَ شُکُوراً (62)

و اوست که شب و روز را برای هر کس که بخواهد عبرت گیرد یا بخواهد سپاسگزاری نماید،جانشین یکدیگر قرار داد.

نکته ها:

کلمه ی «خِلْفَةً » به معنای جایگزینی دو چیز به جای یکدیگر است. (1)

امام صادق(علیه السلام)فرمود:هر چه از نمازهای نافله ی شب از تو فوت شد،می توانی در روز جبران کنی.سپس این آیه را تلاوت فرمود: «وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ» ... (2)

درس توحید گرفتن از نظام حاکم بر هستی،به اراده ما بستگی دارد.چه بسیارند کسانی که عمر خود را به تحقیق درباره پدیده ای سپری می کنند،ولی چون اراده عبرت گرفتن ندارند، درسی از آن نمی گیرند.این گونه افراد به آئینه فروشی می مانند که همواره در آئینه نگاه می کند،ولی لباس خود را مرتّب نمی کند،در حالی که ممکن است عابری تنها با یک نگاهِ با توجّه،کجی یقه اش را صاف کند.پس تنها نگاه کافی نیست،اراده ی اصلاح نیز لازم است.

با این سخن،پاسخ این پرسش که چرا بعضی دانشمندان علوم طبیعی با آنکه عمری را در کنکاش در طبیعت گذرانده اند،خداشناس نیستند نیز مشخص شد،چون آنان به قصد شناخت خالق اقدامی نکرده اند.همچون نجّاری که نردبان های زیادی ساخته،امّا خودش اراده ی بالا رفتن از آن را نداشته است.

پیام ها

1 اراده و خواست انسان،زمینه ی رشد اوست. «لِمَنْ أَرٰادَ أَنْ یَذَّکَّرَ» 2 انسان موجودی دارای اختیار است. «لِمَنْ أَرٰادَ»

ص :275


1- 1) .مفردات راغب.
2- 2) .تفسیر کنز الدقائق.

3 انسان،دارای فطرتی است که با تذکّر بیدار می شود. «یَذَّکَّرَ» (تذکّر در جایی بکار می رود که انسان از درون مطلبی را می دانسته،ولی فراموش کرده است) 4 هم شناخت،اراده می خواهد و هم عمل و شکر.( «أَرٰادَ » تکرار شده است) 5 شب و روز،نعمتی شایسته ی شکر و سپاسگزاری است. «أَرٰادَ شُکُوراً» 6 یاد خدا زمانی ارزش دارد که بر اساس آگاهی و بصیرت باشد. «أَرٰادَ أَنْ یَذَّکَّرَ»

[سوره الفرقان (25): آیات 63 تا 64]

اشاره

وَ عِبٰادُ اَلرَّحْمٰنِ اَلَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی اَلْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذٰا خٰاطَبَهُمُ اَلْجٰاهِلُونَ قٰالُوا سَلاٰماً (63) وَ اَلَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیٰاماً (64)

و بندگان خدای رحمان کسانی اند که روی زمین بی تکبّر راه می روند،و هر گاه جاهلان آنان را طرف خطاب قرار دهند(و سخنان نابخردانه گویند) با ملایمت(و سلامت نفس)پاسخ دهند.

و آنان برای پروردگارشان،در حال سجده و قیام شب زنده داری می کنند.

نکته ها:

در این آیات،دوازده صفت از صفات ویژه ی «عِبٰادُ الرَّحْمٰنِ» بیان شده که بعضی اعتقادی، بعضی اجتماعی و بعضی اخلاقی است.

شاید مراد از«مشی»و حرکت آرام در زمین،تنها نحوه ی راه رفتن نباشد،بلکه شیوه ی زندگی متعادل را هم شامل شود.

«هون»هم به معنای تواضع و مدارا و نرمخویی است و هم به معنای سکینه و وقار.

امام صادق(علیه السلام)فرمود:مراد از «هَوْناً » زندگی کردن بر اساس فطرت و هماهنگ با روحیه ای است که خداوند آفریده است.یعنی بندگان خدا،خود را به تکلّف و رنج و تعب نمی اندازند. (1)

ص :276


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

کلمه ی«سلام»در این جا به معنای سلامِ وداع با یاوه ها و برخورد مسالمت آمیز است.

چنان که درباره ی حضرت ابراهیم(علیه السلام)می خوانیم:همین که عمویش او را طرد کرد و گفت:از من دور شو،ابراهیم گفت: «سَلاٰمٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ» (1)خدا حافظ،به زودی برای تو از پیشگاه خداوند طلب آمرزش خواهم کرد.

«بیتوته»به معنای شب زنده داری است،خواه تمام شب یا نیمی یا بخشی از آن.چنان که یکی از اعمال حج،بیتوته ی زائران و حاجیان در شب یازدهم و شب دوازدهم ذی الحجه در سرزمین منیٰ است و فقها مقدار بیتوته در آن مکان را نیمی از شب دانسته اند.

حضرت علی(علیه السلام)در وصف پارسایان می فرماید:«اما اللیل فصافون اقدامهم»آنان شب ها در حال قیام و شب زنده داری اند،آنان عابدان شب،و شیران روزند. (2)

پیام ها

1 بالاترین مدال برای انسان،مدال بندگی خداست. «وَ عِبٰادُ الرَّحْمٰنِ» زیرا انتساب به بی نهایت،انسان را بالا می برد.

2 رفتار هر کس،نشان دهنده ی شخصیّت اوست. «عِبٰادُ الرَّحْمٰنِ ... یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً» (بندگان خاص خداوند،مظهر تواضع هستند.) 3 اسلام،دین جامعی است که حتّی برای چگونه راه رفتن برنامه دارد. «یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً» 4 ایمان و اعتقاد انسان،در رفتار شخصی او مؤثّر است. «عِبٰادُ الرَّحْمٰنِ ... یَمْشُونَ» 5 تواضع،ثمره ی بندگی و نخستین نشانه ی آن است. «هَوْناً» 6 سرچشمه ی مدارا و نرمخویی بندگان خدا،ایمان است،نه ترس و ضعف آنان. «عِبٰادُ الرَّحْمٰنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ» ...

7 وقار و نرمی از بارزترین صفات مؤمن است. «یَمْشُونَ ... هَوْناً» 8 تواضع نسبت به همه ی مردم لازم است.(نسبت به زن و مرد،کوچک و

ص :277


1- 1) .مریم،46 تا 47.
2- 2) .نهج البلاغه،خطبه همام.

بزرگ،دانا و نادان). «یَمْشُونَ ... هَوْناً ... قٰالُوا سَلاٰماً» 9 با جاهلان مقابله به مثل نکنید. «إِذٰا خٰاطَبَهُمُ الْجٰاهِلُونَ قٰالُوا سَلاٰماً» 10 مُدارا و حلم و حوصله،از صفات بارز مؤمنان است. «قٰالُوا سَلاٰماً» 11 تواضع باید هم در عمل باشد، «یَمْشُونَ ... هَوْناً» ،هم در کلام، «قٰالُوا سَلاٰماً» و هم در عبادت. «سُجَّداً وَ قِیٰاماً» 12 با افراد نادان و فرومایه مجادله نکنید. «قٰالُوا سَلاٰماً» (آنان سخنی در شأن خود می گویند،ولی شما سخنی عالمانه و کریمانه بگویید) 13 بهترین وقت عبادت،شب است و بین شب و نماز و مناجات،رابطه محکمی است. «یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ» (فضای آرام،دوری از ریا،تمرکز فکر،از برکات شب است) 14 شب زنده داری و استمرار و تداوم عبادت،نشانه ی بندگان خاصّ خداوند است.(فعل مضارع «یَبِیتُونَ » نشانه ی استمرار است) 15 آنچه به عبادت ارزش می دهد،اخلاص است. «لِرَبِّهِمْ»

[سوره الفرقان (25): آیات 65 تا 66]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اِصْرِفْ عَنّٰا عَذٰابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذٰابَهٰا کٰانَ غَرٰاماً (65) إِنَّهٰا سٰاءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقٰاماً (66)

آنان که می گویند:پروردگارا! عذاب جهنّم را از ما بازگردان که عذاب آن دامنگیر است.

به درستی که دوزخ،جایگاه و منزلگاه بدی است.

نکته ها:

کلمه ی«غرام»در اصل به معنای مصیبتی است که انسان در برابر آن راه فرار ندارد و نوعی التزام و تعهّد بر دوش او قرار می دهد که در زبان فارسی به آن تاوان می گویند. (1)

فکر نجات از آتش هم باید از طریق عبادت باشد و هم از طریق دیگر اعمال نیک.

ص :278


1- 1) .التحقیق فی کلمات القرآن.

حضرت علی(علیه السلام)آن گاه که اموالی را در راه خدا وقف می کردند،در وقفنامه ی خود می نوشتند:این اموال را وقف کردم،تا بدین وسیله از آتش دوزخ در امان باشم و آتش دوزخ نیز از من دور باشد. (1)

پیام ها

1 اگر شب زنده دار هم هستید،مغرور نشوید. «وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ» ...

2 یاد معاد از ویژگی های بندگان خاصّ خداست. «رَبَّنَا اصْرِفْ عَنّٰا عَذٰابَ جَهَنَّمَ» 3 بندگان خاصّ خداوند،بیش از آنکه طمع بهشت داشته باشند،از آتش دوزخ خوف دارند. «یَبِیتُونَ ... یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنّٰا عَذٰابَ جَهَنَّمَ»

[سوره الفرقان (25): آیه 67]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ إِذٰا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کٰانَ بَیْنَ ذٰلِکَ قَوٰاماً (67)

آنان که هر گاه انفاق کنند،نه از حد گذرند و نه تنگ گیرند و میان این دو روش اعتدال دارند.

نکته ها:

کلمه ی«قوام»به معنای حد وسط و کلمه ی«قوام»به معنای وسیله ی قیام است.

امام رضا(علیه السلام)مقدار هزینه و انفاق معتدل را همان مقدار معروفی دانستند که در سوره بقره آمده: «عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتٰاعاً بِالْمَعْرُوفِ» (2)یعنی توانگر در شأن توانمندی خود و تهیدست در حدّ توان خود مطابق عُرف پسندیده و شأن خود بدهد. (3)

امام صادق(علیه السلام)فرمود:بخشش در راه باطل،اسراف است(گرچه کم باشد)و بخل در راه حقّ،اقتار است. (4)

در جای دیگر از قرآن کریم نیز می خوانیم: «لاٰ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلیٰ عُنُقِکَ وَ لاٰ تَبْسُطْهٰا کُلَّ الْبَسْطِ» (5)نه دستت را به گردنت غل و زنجیر کن و بخیل باش و نه کاملاً آن را باز بگذار و

ص :279


1- 1) .صافی،ج 2،ص 104.
2- 2) .بقره،236.
3- 3) .کافی،ج 4،ص 56.
4- 4) .تفسیر نمونه.
5- 5) .اسراء،29.

ولخرجی و اسراف کن.

امام صادق(علیه السلام)مقداری سنگریزه از زمین برداشت و مشت خود را بست و فرمود:

این اقتار(سختگیری و بخل ورزیدن)است،سپس مشت دیگری برداشت و دست خود را چنان گشود که همه ی سنگریزه ها به زمین ریخت،آن گاه فرمود:این اسراف است.بار سوّم مشت دیگری برداشت و دست خود را کمی باز کرد به طوری که مقداری از سنگریزه ها ریخت و مقداری در دستش باقی ماند،سپس فرمود:این،قَوام و اعتدال و حد وسط است. (1)

پیام ها

1 انفاق برای عباد الرحمن،یک وظیفه و مسأله ی قطعی است. «إِذٰا أَنْفَقُوا» ...(در ادبیات عرب «إِذٰا » نشان عملی شدن و«لو»نشان عملی نشدن است.) 2 نماز شب و ترس از جهنّم و خوف الهی،باید در کنار رسیدگی به محرومان جامعه باشد. «یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ أَنْفَقُوا» 3 انسان مالک است،ولی در خرج کردن محدودیّت دارد. «لَمْ یُسْرِفُوا» 4 اسراف جایز نیست،حتّی در انفاق. «إِذٰا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا» 5 بندگان خاصّ خداوند،از بخل بدورند. «لَمْ یَقْتُرُوا» 6 امّت میانه و وسط،باید برنامه های معتدل داشته باشد. «وَ کٰانَ بَیْنَ ذٰلِکَ قَوٰاماً» 7 میانه روی در عبادت و انفاق،ارزش است. «قَوٰاماً»

[سوره الفرقان (25): آیه 68]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ لاٰ یَدْعُونَ مَعَ اَللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ وَ لاٰ یَقْتُلُونَ اَلنَّفْسَ اَلَّتِی حَرَّمَ اَللّٰهُ إِلاّٰ بِالْحَقِّ وَ لاٰ یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذٰلِکَ یَلْقَ أَثٰاماً (68)

و(بندگان خاص خدا)کسانی هستند که با خداوند،خدای دیگری را نمی خوانند و انسانی که خداوند(خونش را)حرام کرده است،جز به حقّ نمی کشند،و زنا نمی کنند،و هر کس چنین کند عقوبت گناهش را خواهد دید.

ص :280


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.
نکته ها:

«اثم»گناه و«اثام»کیفر گناه است.

در این آیات در کنار کارهای مثبتِ بندگان ویژه ی خدا،کارهای منفی که از آن دوری می کنند نیز ذکر شده است.

در این آیه شرک،قتل و زنا مطرح شده است که در روایات از بزرگ ترین گناهان شمرده شده اند. (1)

قتل نفس،از گناهان کبیره است،ولی جمله ی «إِلاّٰ بِالْحَقِّ» می گوید:قتل،در مواردی لازم و حقّ است از جمله:1 قصاص قاتل.2 زنای با محارم.3 زنای کافر با زن مسلمان.

4 زناکاری که زن را مجبور کند.5 زنای کسی که همسر دارد.6 مدعی نبوّت.7 سَبّ و توهین و دشنام به پیامبر(صلوات اللّٰه علیه)و ائمه اطهار(علیهم السلام).8 مسلمان ساحر.9 مُفسد و محارب.10 مرتد.11 کسی که بر امام عادل زمان خروج کند.12- مشرکِ محارب. (2)

پیام ها

1 خطرناک ترین غریزه ای که انسان را به گناه وادار می کند،غریزه غضب و شهوت است و مؤمن باید بر غرائز خود مسلط باشد. «لاٰ یَقْتُلُونَ لاٰ یَزْنُونَ» 2 خداوند در برخی از موارد به قتل و کشته شدن بعضی از انسان ها راضی است.

«إِلاّٰ بِالْحَقِّ»

ولی به هیچ عنوان و در هیچ شرایطی رضایت نمی دهد که فردی به شرک و زنا آلوده شود. «لاٰ یَزْنُونَ» 3 دستور قرآن در زمینه ی دوری از شرک،زنا و قتل،تنها یک موعظه نیست، قانونی است که تخلّف از آن کیفری شدید دارد. «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذٰلِکَ یَلْقَ أَثٰاماً» 4 کیفرهای الهی استثنابردار نیست،هر کس تخلّف کند کیفر می شود. «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذٰلِکَ یَلْقَ أَثٰاماً»

ص :281


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق و نمونه.
2- 2) .سیمای عباد الرحمن در قرآن،کریمی جهرمی.

[سوره الفرقان (25): آیات 69 تا 70]

اشاره

یُضٰاعَفْ لَهُ اَلْعَذٰابُ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهٰاناً (69) إِلاّٰ مَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صٰالِحاً فَأُوْلٰئِکَ یُبَدِّلُ اَللّٰهُ سَیِّئٰاتِهِمْ حَسَنٰاتٍ وَ کٰانَ اَللّٰهُ غَفُوراً رَحِیماً (70)

در روز قیامت عذاب او دوچندان می شود و همیشه به خواری در آن خواهد ماند.

مگر کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند.پس اینان(کسانی هستند که)خداوند بدی هایشان را به نیکی تبدیل می کند،و خداوند آمرزنده و مهربان است.

نکته ها:

چند برابر شدن عذاب مجرمین که در جمله ی «یُضٰاعَفْ » آمده است،با عدل الهی مخالفتی ندارد،زیرا عذاب مضاعف در شرایطی است که گناه،آثار شوم و چند برابر داشته باشد.مثلاً زناکار هم گناه می کند و هم دیگری را به گناه وادار می سازد و هم چه بسا از این گناه،فرزند حرامزاده ای به دنیا می آورد که گرایش های منفی دارد.در قتل نفس نیز قاتل،فردی را می کشد،ولی افرادی را داغدار،بی سرپرست و یتیم و جامعه را ناامن می کند.هر یک از این عناوین به تنهایی قابل کیفر است،همان گونه که اگر کسی سنّت بدی را در جامعه بنا نهد در طول تاریخ هر کس به آن سنّت عمل کند،برای مؤسّس آن نیز گناهی ثبت می شود.

از آنجا که به اتّفاق همه ی علما و مفسّران،زنا به تنهایی سبب جاودانگی در دوزخ نمی شود، بنا بر این مسئله ی خلود و جاودانگی در دوزخ تنها برای مشرکانی است که زناکار باشند.آری، عقیده ی حقّ و باطل و جهان بینی کفر و شرک،در کیفرها تأثیرگذار است.

امام رضا(علیه السلام)فرمود:به پیامبر(صلوات اللّٰه علیه)گفته شد:فلانی انسان بدبختی است،زیرا بسیاری از گناهان را مرتکب شده است.پیامبر فرمود:هرگز چنین نیست که شما می گویید،بلکه او نجات یافت و به حسن عاقبت رسید و گناهانش از بین رفت و به حسنات تبدیل شد.زیرا او روزی از راهی می گذشت،مؤمنی را دید که عورتش پیدا بود و خود متوجّه نبود.(گویا خواب بوده است)این شخص بدن او را پوشاند و برای آن که خجالت نکشد او را با خبر نکرد،

ص :282

وقتی آن مؤمن متوجّه شد،در حقّ او چنین دعا کرد:خداوند به تو پاداش بسیار عطا کند، آخرت تو را با خیر همراه سازد و در حساب با تو مناقشه و سختگیری نکند.خداوند دعای آن مؤمن را در حقّ آن شخص،مستجاب فرمود و او خوش عاقبت شد.

وقتی که این مژده ی پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)به آن گناهکار رسید او از همه ی گناهانش توبه کرد و اهل طاعت خدا شد.پس از یک هفته که گروهی از دشمنان اسلام به مدینه حمله کردند،پیامبر(صلوات اللّٰه علیه)دستور دفاع داد،آن مرد نیز همراه با مسلمانان دیگر برای دفاع آماده شد و در درگیری با دشمنان به شهادت رسید و عاقبتش به خیر و سعادت ختم گردید. (1)

عواملی وجود دارد که کیفر را چند برابر می کند.برخی از آن عوامل به این شرح است:

1 گاهی داشتن شخصیّت اجتماعی،کیفر مجرم را دو برابر می کند.خداوند به زنان پیامبر (صلوات اللّٰه علیه)می فرماید: «مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفٰاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضٰاعَفْ لَهَا الْعَذٰابُ» (2)هر کس از شما همسران پیامبر کار زشت انجام دهید،دو برابر کیفر دارید.

2 گاهی زمان،گناه را دو برابر می کند.مثل گناه در روز جمعه،چنان که در روایات آمده است که کار خیر و یا شر در روز جمعه دو برابر سنجیده می شود. (3)

3 گاهی گناهِ کلیدی است،یعنی علاوه بر انحراف شخص،دیگران را نیز منحرف می کند.

«الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ وَ یَبْغُونَهٰا عِوَجاً ... یُضٰاعَفُ لَهُمُ الْعَذٰابُ» (4)

پیام ها

1 کیفرهای قیامت،هم کمّی است، «یَخْلُدْ» و هم کیفی. «مُهٰاناً» 2 اسلام،بن بست ندارد.گنهکار نیز راه بازگشت دارد. «إِلاّٰ مَنْ تٰابَ» 3 در هنگام ارتکاب گناه،ایمان از کف می رود،و هنگام توبه باز می گردد. «إِلاّٰ مَنْ تٰابَ وَ آمَنَ» 4 توبه،یک انقلاب همه جانبه است،نه یک حرکت سطحی و لفظی،عمل صالح

ص :283


1- 1) .بحار،ج 5،ص 155.
2- 2) .احزاب،30.
3- 3) .بحار،ج 89،ص 283.
4- 4) .هود،19 تا 20.

نشانه ی توبه واقعی است. «تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ» 5 توبه و ایمان واقعی،کارهای انسان را تغییر می دهد و رفتار ناپسند او را اصلاح می کند. «وَ عَمِلَ عَمَلاً صٰالِحاً» 6 همان گونه که خداوند در آفرینش هستی از خاک و کود،گُل می سازد،سیّئات انسان ها را به حسنات تبدیل می کند. «یُبَدِّلُ اللّٰهُ سَیِّئٰاتِهِمْ حَسَنٰاتٍ»

[سوره الفرقان (25): آیه 71]

اشاره

وَ مَنْ تٰابَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَی اَللّٰهِ مَتٰاباً (71)

و هر کس توبه کند و کار شایسته انجام دهد،در حقیقت به سوی خدا بازگشتی پسندیده دارد(و پاداش خود را از او می گیرد).

پیام ها

1 توبه ی واقعی آن است که با عمل صالح همراه باشد. «تٰابَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً» 2 توبه کننده،مهمان خداست. «یَتُوبُ إِلَی اللّٰهِ»

[سوره الفرقان (25): آیه 72]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ لاٰ یَشْهَدُونَ اَلزُّورَ وَ إِذٰا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرٰاماً (72)

و(بندگان خدا)کسانی هستند که در مجلس(گفتار و کردار)باطل حاضر نمی شوند و چون بر لغوی عبور کنند کریمانه بگذرند.

نکته ها:

کلمه«شهد»دو معنا دارد؛یکی حضور یافتن است و دیگری خبر و گواهی دادن.در این آیه هر دو معنا را می توان استفاده کرد.یعنی آنان نه در مجالس بد حاضر می شوند و نه بر باطل گواهی می دهند.کلمه ی«زور»به معنای کار باطلی است که در قالب حقّ باشد و در تفاسیر به معنای گواهی باطل،دروغ و غنا آمده است.

در روایتی از امام صادق(علیه السلام)مراد از«زور»در «لاٰ یَشْهَدُونَ الزُّورَ » غنا شمرده شده است. (1)

ص :284


1- 1) .کافی،ج 6،ص 433.

در تفسیر«مجمع البیان»می خوانیم:مرور با کرامت،آن است که هر گاه ناچار شدند نام چیز زشتی را ببرند،با کنایه نام می برند.چنان که در روایتی از امام باقر(علیه السلام)می خوانیم:

آنان هر گاه خواستند نام عورت را ببرند،با کنایه از آن نام می برند.البتّه این،یکی از مصادیق رفتار کریمانه است.

امام صادق(علیه السلام)فرمود:خداوند بر گوش واجب نمود که از شنیدن هر چه حرام است دوری نماید،سپس این آیه را تلاوت فرمودند: «وَ إِذٰا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرٰاماً» (1)

پیام ها

1 نه تنها انجام گناه حرام است،بلکه شرکت در جلسه ی گناه و شاهد بودن بر گناه نیز ممنوع است. «لاٰ یَشْهَدُونَ الزُّورَ» 2 هر نوع آگاهی و اطلاع و حضور در صحنه ای،ارزش نیست. «لاٰ یَشْهَدُونَ الزُّورَ» (گاهی انزوا و گوشه گیری از اجتماع،ارزش است) 3 حاضر نشدن در مجلس گناه و بی اعتنایی به گناهکاران،نوعی نهی از منکر است. «لاٰ یَشْهَدُونَ ... مَرُّوا کِرٰاماً» 4 شرکت در مجالس فاسد،حتّی در بندگان واقعی خدا اثر می کند. «لاٰ یَشْهَدُونَ» 5 هر گونه لغو در کلام،عمل و آرزو ممنوع است. «مَرُّوا بِاللَّغْوِ» (بندگان خدا، هدف معقول و مفیدی دارند و عمر خود را صرف امور بیهوده نمی کنند) 6 در شیوه ی نهی از منکر،همه جا خشونت لازم نیست. «لاٰ یَشْهَدُونَ ... مَرُّوا» 7 نگذاریم فکر بد در روح ما مستقر شود. «مَرُّوا کِرٰاماً»

[سوره الفرقان (25): آیات 73 تا 74]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ إِذٰا ذُکِّرُوا بِآیٰاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْهٰا صُمًّا وَ عُمْیٰاناً (73) وَ اَلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنٰا هَبْ لَنٰا مِنْ أَزْوٰاجِنٰا وَ ذُرِّیّٰاتِنٰا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اِجْعَلْنٰا لِلْمُتَّقِینَ إِمٰاماً (74)

و آنان کسانی هستند که چون به آیات پروردگارشان تذکّر داده شوند،کر و کور (چشم و گوش بسته)به سجده نمی افتند(بلکه عمل آنان آگاهانه است).

ص :285


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

و کسانی اند که می گویند:پروردگارا! به ما از ناحیه ی همسران و فرزندانمان مایه ی روشنی چشم عطا کن و ما را پیشوای پرهیزگاران قرار ده.

نکته ها:

ایمان باید بر اساس آگاهی و بصیرت باشد.در قرآن می خوانیم: «وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنٰا مٰا خَلَقْتَ هٰذٰا بٰاطِلاً» (1)یعنی مؤمنان خردمند،ابتدا در آفرینش آسمان ها و زمین فکر می کنند،سپس اقرار می نمایند که پروردگارا! تو اینها را بیهوده نیافریدی.در این آیه نیز می فرماید:مؤمنان،چشم و گوش بسته عبادت نمی کنند.

پیام ها

1 تعبّد و بصیرت،از اوصاف عباد الرّحمن است. «إِذٰا ذُکِّرُوا لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْهٰا صُمًّا وَ عُمْیٰاناً» بندگان رحمن،آگاهانه به سراغ دین می روند.

2 انسان در برابر همسر و فرزند و نسل خود متعهّد است و باید برای عاقبت نیکوی آنها تلاش و دعا کند. «رَبَّنٰا هَبْ لَنٰا مِنْ أَزْوٰاجِنٰا» ...

3 در تربیت علاوه بر علم و تلاش باید از خدا نیز کمک خواست. «رَبَّنٰا هَبْ لَنٰا» ...

4 فرزند صالح،نور چشم است. «قُرَّةَ أَعْیُنٍ» 5 تشکیل خانواده و داشتن همسر و فرزند و دعا برای بدست آوردن آنها،مورد توجّه اسلام است. «رَبَّنٰا هَبْ لَنٰا» ...

6 در دست گرفتن مدیریّت جامعه،آرزوی عباد الرحمن است،زیرا عهده دار شدن امامت و رهبری متّقین،ارزش است. «وَ اجْعَلْنٰا لِلْمُتَّقِینَ إِمٰاماً» 7 در دعا به حد اقل اکتفاء نکنید،بلند همّت باشید. «وَ اجْعَلْنٰا لِلْمُتَّقِینَ إِمٰاماً» (خدایا ما

ص :286


1- 1) .آل عمران،191.

را در رسیدن به کمال،رهبر متّقین قرار ده،نه آنکه تنها از متّقین باشیم) 8 بندگان خدا،وحدت هدف و وحدت کلمه دارند. «إِمٰاماً» و نفرمود:«ائمة».

(ممکن است کلمه«امام»به جای«ائمة»،رمز آن باشد که در جامعه اسلامی رهبر باید یک نفر باشد)

[سوره الفرقان (25): آیات 75 تا 76]

اشاره

أُوْلٰئِکَ یُجْزَوْنَ اَلْغُرْفَةَ بِمٰا صَبَرُوا وَ یُلَقَّوْنَ فِیهٰا تَحِیَّةً وَ سَلاٰماً (75) خٰالِدِینَ فِیهٰا حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقٰاماً (76)

آنان(بندگان رحمن)به خاطر آن که صبر کردند،غرفه های بهشتی داده می شوند و در آن جا با تحیّت و سلام گرم روبرو خواهند شد.

در آن جا،جاودانه هستند.چه نیکو جایگاه و منزلگاهی است.

نکته ها:

«غرفة»به اتاقی گویند که از کف زمین بالاتر باشد و چشم انداز داشته باشد.

پیام ها

1 بهشت را به بها دهند،نه بهانه. «یُجْزَوْنَ ... بِمٰا صَبَرُوا» 2 بنده ی خدا شدن،به صبر و پشتکار نیاز دارد. «بِمٰا صَبَرُوا»

[سوره الفرقان (25): آیه 77]

اشاره

قُلْ مٰا یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لاٰ دُعٰاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزٰاماً (77)

بگو:اگر دعای شما نباشد،پروردگار من برای شما وزن و ارزشی قائل نیست(زیرا سابقه ی خوبی ندارید).شما حقّ را تکذیب کرده اید و به زودی کیفر تکذیبتان دامن شما را خواهد گرفت.

نکته ها:

کلمه ی«عبأ»به معنای وزن و سنگینی است و جمله ی «مٰا یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی » یعنی خداوند برای شما وزن و ارزشی قائل نیست،مگر در سایه دعا و عبادت شما.

ص :287

کلمه ی «دُعٰاؤُکُمْ » دو نوع معنا شده است:

الف:دعا کردن شما به درگاه خداوند،که همین ناله ها و تضرّع ها و دعاها سبب عنایت خداوند به شماست.چنان که در حدیث می خوانیم:کسی که اهل دعا باشد،هلاک نمی شود. (1)بعد خداوند از گروه مقابل که اهل دعا نیستند شکایت می کند که شما حقّ را تکذیب کردند و به جای نیایش به سراغ بت ها و هوسها و طاغوت ها رفتید و حقّ را تکذیب نمودید که کیفرتان را خواهید دید.

ب:دعوت خداوند از مردم،زیرا سنّت الهی دعوت از مردم برای پذیرفتن حقّ و اتمام حجّت بر آنان است و اگر این دعوت نباشد؛ «لَوْ لاٰ دُعٰاؤُکُمْ » مردم ارزشی ندارند.آنچه آنان را موجود برتر و ارزشمند می کند،همان پذیرش دعوت خداوند می باشد،ولی شما دعوت الهی را نپذیرفتید و تکذیب نمودید،پس امید خیری در شما نیست و به کیفر عملتان می رسید.

خداوند در یک جا می فرماید: «وَ مٰا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّٰ لِیَعْبُدُونِ» (2)بشر را برای عبادت آفریدم و در این آیه می فرماید:اگر دعای انسان نبود،او ارزشی نداشت،بنا بر این دعا روح و مغز عبادت است.چنان که در روایت می خوانیم:«الدعاء مخ العبادة» (3)

پیام ها

1 تکذیب دین،باعث سقوط ارزش انسان است. «قُلْ مٰا یَعْبَؤُا بِکُمْ ... فَقَدْ کَذَّبْتُمْ» 2 دعا وسیله ی تحصیل ارزش هاست. «مٰا یَعْبَؤُا بِکُمْ ... لَوْ لاٰ دُعٰاؤُکُمْ» 3 انسان منهای هدایت و عبادت ناچیز است. «مٰا یَعْبَؤُا بِکُمْ ... لَوْ لاٰ دُعٰاؤُکُمْ» 4 دعوت به حقّ،از شئون ربوبیّت خداوند است. «رَبِّی لَوْ لاٰ دُعٰاؤُکُمْ» 5 محور هستی معنویات است. «مٰا یَعْبَؤُا بِکُمْ ... لَوْ لاٰ دُعٰاؤُکُمْ» زیرا هستی برای انسان آفریده شده است و انسان برای پذیرش حقّ و عبادت خداوند.

6 انسانِ منهای هدایت و عبادت،در حقیقت انبیا و دستورات آنان را تکذیب نموده است. «لَوْ لاٰ دُعٰاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ»

ص :288


1- 1) .کافی،ج 4،ص 228.
2- 2) .ذاریات،56.
3- 3) .غرر الحکم.

ص :289

ص :290

[تفسیر سوره شعراء]

سیمای سوره ی شُعراء

این سوره دویست و بیست و هفت آیه دارد که در مکّه نازل شده و بعد از سوره ی بقره،دارای بیشترین آیات است.این سوره به خاطر ستایش از شاعران مؤمن و مذمّتِ شاعران بیهوده گوی،که در چهار آیه ی آخر آن آمده،«شعراء» نامیده شده و نام دیگر آن«طسم»است.

سرگذشت پیامبرانی همچون حضرت موسی،ابراهیم،نوح،لوط،صالح، هود و شعیب(علیهم السلام)،و برخوردهای لجوجانه ی مردم با آنان در این سوره آمده است و در پایان هر داستان می فرماید: «إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَةً وَ مٰا کٰانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ» لذا این آیه هشت بار تکرار شده تا مایه ی دلداری پیامبر اسلام باشد و به او بگوید از لجاجت مردم مکّه دلهره نداشته باش،زیرا همه ی انبیا گرفتار چنین مردمی بوده اند.

آری تاریخ،بهترین وسیله برای تقویت روحیّه مؤمنین،بالا رفتن بصیرت و سعه ی صدر و آینده نگری در برابر تهدید دشمنان است.لذا رهبران جامعه باید از تاریخ جامعه آگاه باشند.

ص :291

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

[سوره الشعراء (26): آیات 1 تا 3]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;طسم (1) تِلْکَ آیٰاتُ اَلْکِتٰابِ اَلْمُبِینِ (2) لَعَلَّکَ بٰاخِعٌ نَفْسَکَ أَلاّٰ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ (3)

طا،سین،میم.

این است آیات کتاب روشنگر.

گویی می خواهی به خاطر آن که مشرکان ایمان نمی آورند،جان خود را از دست بدهی.

نکته ها:

درباره ی معنای حروف مقطّعه،سخنان بسیاری گفته شده است و شاید بهترین آنها این باشد که خداوند با آوردن این حروف در ابتدای برخی سوره های قرآن(29 سوره)،می خواهد این مطلب را بیان کند که قرآن،معجزه ی جاوید من از همین حروف است،شما هم اگر می توانید از همین حروف الفبای عربی،کتابی همسنگ آن بیاورید.آیه ی اوّل سوره ی شوریٰ که بعد از حروف مقطّعه می فرماید: «کَذٰلِکَ یُوحِی» ،این قول را تأیید می کند.

کلمه ی «بٰاخِعٌ » به معنای هلاک کننده است.

پیام ها

1 یک مکتب جامع باید دارای منطقی قوی،قاطع،مکتوب و روشمند باشد،به گونه ای که همگان به آن دسترسی داشته باشند. «تِلْکَ آیٰاتُ الْکِتٰابِ الْمُبِینِ» 2 قرآن،مقامی بس بلند دارد. «تِلْکَ» ( «تِلْکَ » اشاره به دور است که مقام بسیار بلند را می رساند)

ص :292

3 هر جا به بن بست رسیدید،قرآن روشنگر شماست. «الْکِتٰابِ الْمُبِینِ» 4 تکرار،یکی از اصول تربیت است.(آیه ی «تِلْکَ آیٰاتُ الْکِتٰابِ الْمُبِینِ » در ابتدای سوره های یوسف،قصص و شعراء،بدنبال حروف مقطّعه تکرار شده است).

5 تلاش و سوز،در همه جا کارساز نیست. «لَعَلَّکَ بٰاخِعٌ» ...

6 دلداری افراد غمگین،کاری است الهی. «تِلْکَ آیٰاتُ ... لَعَلَّکَ بٰاخِعٌ» 7 انبیا برای انجام تکلیف خود،بیش از حدّ انتظار تلاش می کردند. «لَعَلَّکَ بٰاخِعٌ» 8 یکی از صفات بارز انبیا،سوز است. «بٰاخِعٌ نَفْسَکَ» (سوز،نشانه ی عشق به مکتب و امّت است).

9 اگر زمینه ی تأثیر نباشد،از بهترین کتاب و مربّی نیز نتیجه و اثری به دست نمی آید. «أَلاّٰ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ»

[سوره الشعراء (26): آیه 4]

اشاره

إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ اَلسَّمٰاءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْنٰاقُهُمْ لَهٰا خٰاضِعِینَ (4)

اگر بخواهیم،معجزه ای از آسمان بر آنان فرود آوریم،تا در برابر آن، گردن هایشان خاضع گردد(وبا اکراه و اجبار مؤمن شوند،امّا سنّت الهی چنین نیست).

پیام ها

1 سنّت و قانون خداوند،اختیار و مهلت دادن به مردم است. «إِنْ نَشَأْ» 2 توجّه به قدرت الهی،بهترین وسیله آرامش روح است. «لَعَلَّکَ بٰاخِعٌ ... إِنْ نَشَأْ» 3 ایمان باید اختیاری و انتخابی باشد نه اجباری. «فَظَلَّتْ أَعْنٰاقُهُمْ لَهٰا خٰاضِعِینَ»

[سوره الشعراء (26): آیات 5 تا 6]

اشاره

وَ مٰا یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنَ اَلرَّحْمٰنِ مُحْدَثٍ إِلاّٰ کٰانُوا عَنْهُ مُعْرِضِینَ (5) فَقَدْ کَذَّبُوا فَسَیَأْتِیهِمْ أَنْبٰؤُا مٰا کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (6)

هیچ تذکّر تازه ای از(طرف)خداوند مهربان برایشان نیامد،مگر آن که از آن روی گردان بودند.

ص :293

پس آنان تکذیب کردند،و به زودی اخبار(کیفر)آنچه را که به مسخره می گرفتند به آنان خواهد رسید.

نکته ها:

در این آیات برای کفّار سه خصلت بیان شده است:اعراض،تکذیب،استهزا.آری انسان به تدریج و گام به گام به سقوط کشیده می شود،ابتدا به حقّ بی اعتنایی و اعراض می کند، سپس آن را تکذیب و آن گاه حقّ را مسخره می کند.ولی بدترین حالت و صفت انسان، مسخره کردن حقّ است،لذا در این آیه می فرماید:در آینده،خبرهای مسخره کردن آنان به آنها خواهد رسید.و نمی فرماید:کیفر اعراض و تکذیب به آنان خواهد رسید.

پیام ها

1 قرآن به تدریج نازل شده است. «مٰا یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ ... مُحْدَثٍ» 2 تذکّرهای قرآن،یکی از الطاف دائمی خداوند است. «ذِکْرٍ مِنَ الرَّحْمٰنِ» 3 هیچ تذکّری در افراد سنگدل،کارساز نیست. «مِنْ ذِکْرٍ» 4 خداوند با تذکّر،تکرار و نوآوری،با کفّار اتمام حجّت می کند. «ذِکْرٍ ... مُحْدَثٍ» 5 انسان نباید به سنّت های کهن خود آن گونه دلبستگی داشته باشد که هر حرف تازه ای را بشنود با آنکه حقّ است،باور نکند. «ذِکْرٍ ... مُحْدَثٍ ... عَنْهُ مُعْرِضِینَ» 6 دین،عامل هوشیاری است،نه تخدیر. «مِنْ ذِکْرٍ» 7 گروهی از مردم به جای پذیرش حقّ،از قبل راه لجاجت را انتخاب کرده اند.

(اعراض و دوری از حقّ،شیوه دائمی گروهی از مردم است). «کٰانُوا» 8 اعراضی که برخاسته از استکبار و تکذیب باشد،خطرناک است. «مُعْرِضِینَ کَذَّبُوا» 9 بی اعتنایی به خطرها و کیفرهای آینده رمز قهر الهی است. «أَنْبٰؤُا مٰا کٰانُوا» 10 آنان که حقّ و پیروان آن را مسخره می کنند،کارشان بی پاسخ نخواهد ماند.

«مٰا کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ»

(یا در دنیا،یا در هنگام مرگ،یا در برزخ،یا در رجعت و

ص :294

یا در قیامت پاسخ کارهای زشت خود را خواهند دید.)

[سوره الشعراء (26): آیات 7 تا 9]

اشاره

أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَی اَلْأَرْضِ کَمْ أَنْبَتْنٰا فِیهٰا مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ (7) إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَةً وَ مٰا کٰانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (8) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ اَلْعَزِیزُ اَلرَّحِیمُ (9)

آیا به زمین نگاه نکردند که از هر نوع(روییدنی)نیکو چقدر رویاندیم؟

قطعاً در این(آفرینش نیکو)عبرت و نشانه ای است،ولی بیشترشان ایمان آورنده نیستند.

و به راستی پروردگار تو همان نفوذ ناپذیر مهربان است.

نکته ها:

در اواسط قرن هجده میلادی،«لِینه»گیاه شناس معروف سوئدی برای اوّلین بار به کشف مسأله ی زوجیّت در بعضی گیاهان موفّق شد.او گفت:نر و مادگی در گیاهان نیز هست و برای بارور شدن گیاهان،لقاح لازم است.قرآن کریم قانون زوجیّت را شامل گیاهان و غیر گیاهان می داند. (1)

پیام ها

1 مطالعه درباره ی موجودات هستی و زیبایی های آن،بهترین راه خداشناسی است. «أَ وَ لَمْ یَرَوْا» 2 قرآن کسانی را که با دید عمیق به جهان نگاه نمی کنند،توبیخ می کند. «أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَی الْأَرْضِ» 3 یکی از نشانه های قدرت خداوند،زوج بودن گیاهان است. «أَنْبَتْنٰا ... زَوْجٍ کَرِیمٍ» 4 در همه ی گیاهان فوایدی هست،گرچه ممکن است فایده ی بعضی برای ما کشف نشده باشد. (2)«مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ»

ص :295


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .تفسیر کبیر فخر رازی.

5 اگر قابلیّت و زمینه ی پذیرش حقّ در کسی نباشد،از همه ی هستی نیز درس نمی گیرد. «أَ وَ لَمْ یَرَوْا ... مٰا کٰانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ» 6 همه جا اکثریّت،نشانه ی حقّانیّت نیست. «مٰا کٰانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ» 7 پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)تحت عنایت خاصّ خداوند است. «إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ» 8 رحم خداوند بر اساس عجز نیست،او در حالی که شکست ناپذیر است مهربان است و به مخالفان مهلت می دهد تا شاید برگردند و توبه نمایند.

«الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ»

[سوره الشعراء (26): آیات 10 تا 12]

اشاره

وَ إِذْ نٰادیٰ رَبُّکَ مُوسیٰ أَنِ اِئْتِ اَلْقَوْمَ اَلظّٰالِمِینَ (10) قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لاٰ یَتَّقُونَ (11) قٰالَ رَبِّ إِنِّی أَخٰافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ (12)

و(یادکن)زمانی که پروردگارت موسی را ندا داد که به سوی قوم ستمکار برو.

قوم فرعون؛آیا پروا نمی کنند؟!

(موسی)گفت:پروردگارا! می ترسم مرا تکذیب کنند.

نکته ها:

در این سوره،هفت بار این جمله تکرار شده است: «أَ لاٰ تَتَّقُونَ» ، «أَ لاٰ یَتَّقُونَ» آری،اگر تقوا نباشد،سخن پیامبران مؤثّر نیست.

پیام ها

1 تاریخ انبیا نباید فراموش شود.( «إِذْ » یعنی یاد کن آن زمان را) 2 هم هدف و سیره انبیا بهم شباهت دارد وهم برخوردهای مخالفان انبیا یکسان است.بنا بر این آشنایی با تاریخ آنان می تواند راهگشای پیامبر اسلام باشد.

«وَ إِذْ نٰادیٰ رَبُّکَ»

3 فرستادن پیامبران به سوی مردم،از شئون ربوبیّت است. «نٰادیٰ رَبُّکَ» 4 مبارزه با طاغوت،در رأس برنامه های انبیا قرار دارد. «ائْتِ الْقَوْمَ الظّٰالِمِینَ»

ص :296

5 در نهی از منکر،گاهی باید به استقبال خطر رفت. «أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظّٰالِمِینَ» 6 قیام انبیا،بر اساس معیار است،نه کینه و انتقام. «الْقَوْمَ الظّٰالِمِینَ» 7 فراموش کردن خدا و پیروی از طاغوت،بزرگ ترین ظلم است. «الْقَوْمَ الظّٰالِمِینَ» 8 برای نهی از منکر به سراغ سرچشمه های فساد بروید. «قَوْمَ فِرْعَوْنَ» 9 طاغوت ها،بدون یاری مردم قدرتی ندارند. «قَوْمَ فِرْعَوْنَ» 10 بی تقوایی مردم،زمینه ی رشد طاغوت هاست. «أَ لاٰ یَتَّقُونَ» 11 هدایت مردم،بار سنگینی است که به امداد الهی نیاز دارد. «رَبِّ إِنِّی أَخٰافُ» ...

[سوره الشعراء (26): آیات 13 تا 17]

اشاره

وَ یَضِیقُ صَدْرِی وَ لاٰ یَنْطَلِقُ لِسٰانِی فَأَرْسِلْ إِلیٰ هٰارُونَ (13) وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخٰافُ أَنْ یَقْتُلُونِ (14) قٰالَ کَلاّٰ فَاذْهَبٰا بِآیٰاتِنٰا إِنّٰا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ (15) فَأْتِیٰا فِرْعَوْنَ فَقُولاٰ إِنّٰا رَسُولُ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (16) أَنْ أَرْسِلْ مَعَنٰا بَنِی إِسْرٰائِیلَ (17)

و سینه ام تنگ می گردد و زبانم باز نمی شود،پس هارون را(نیز)رسالت بده(تا مرا یاری کند).

و آنان بر(گردن)من(ادّعای)گناهی دارند،پس می ترسم مرا بکشند(و این رسالت به پایان نرسد).

خداوند فرمود:چنین نیست،پس(تو و هارون)همراه با معجزات ما حرکت کنید که ما با شما و شنونده(گفتگوهایتان)هستیم.

به سراغ فرعون بروید و بگویید:ما فرستاده ی پروردگار جهانیانیم.

بنی اسرائیل را(آزاد کن و)همراه با ما بفرست.

ص :297

نکته ها:

مراد از گناه حضرت موسی که در آیه ی 14 آمده،ماجرایی است که در سوره ی قصص آیه ی 14 به آن اشاره شده است:موسی قبل از نبوّت وارد شهری شد و دید یکی از طرفدارانش با یکی از(قِبطیان)یاران فرعون درگیر شده اند.طرفدار موسی از او کمک خواست و موسی به حمایت از او مشتی بر قبطی زد که او جان داد.

این ماجرا در منطقه موجی ایجاد کرد که موسی مجبور به فرار شد و این عمل موسی گرچه به قصد کشتن آن شخص نبود،بلکه برای حمایت از مظلومی بود،ولی باعث شد تا موسی نزد فرعونیان چهره ای قاتل پیدا نمود،و هنگامی که موسی به مقام نبوّت رسید به خداوند گفت:می ترسم ماجرای کشته شدن آن مرد قِبطی مانع کارم شود.(از کلمه ی «کَلاّٰ » استفاده می شود که عمل موسی قتل عمد نبوده است و گرنه خداوند به قاتل عمدی نمی فرماید:

طوری نیست به تو اطمینان حمایت می دهم.)

پیام ها

1 ظرفیّت افراد حتّی پیامبران محدود است.(جز خداوند،همه کس و همه چیز محدودند). «یَضِیقُ صَدْرِی» 2 به هنگام پذیرش مسئولیّت لازم است انسان نقاط ضعف خود را بیان کند.

«یَضِیقُ صَدْرِی»

3 صراحت و صداقت،از صفات بارز انبیا است. «یَضِیقُ صَدْرِی» 4 رهبری،هدایت،تبلیغ و ارشاد،به سعه ی صدر نیاز دارد. «وَ یَضِیقُ صَدْرِی» 5 در نهی از منکر و مبارزه،گاهی باید چند نفری حرکت کرد. «فَاذْهَبٰا» 6 نقاط ضعف را جبران کنید،ولی از زیر بار مسئولیّت،شانه خالی نکنید. «یَضِیقُ صَدْرِی وَ لاٰ یَنْطَلِقُ لِسٰانِی فَأَرْسِلْ إِلیٰ هٰارُونَ» پذیرش یا اعطای مسئولیّت های بزرگ با وجود ضعف ها و کمبودهای قابل جبران،مانعی ندارد.

7 افراد سالم و بی غرض،انسان های شایسته ی دیگر را برای قبول مسئولیّت های بزرگ معرّفی می کنند. «فَأَرْسِلْ إِلیٰ هٰارُونَ»

ص :298

8 سوابق افراد،در موفقیّت آنان مؤثّر است. «وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ» 9 قانون قصاص،سابقه ای بس طولانی دارد. «وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخٰافُ أَنْ یَقْتُلُونِ» (شهادت،آرزوی پیامبران است ولی ترس و نگرانی آنان برای این بود که شاید به اهداف مقدّس خود نرسند.) 10 مدیریّت تبلیغی به چند مسأله ی مهم نیازمند است،از جمله:بررسی اوضاع اجتماعی،آینده نگری و فراهم کردن زمینه های مؤثّر تبلیغ. «أَخٰافُ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ- فَأَرْسِلْ إِلیٰ هٰارُونَ» 11 در بیان حقّ،نه از کمی طرفداران حقّ بترسید و نه از زیادی مخالفان حقّ.

«فَاذْهَبٰا»

12 پیشنهاد مفید و مناسب را خدا هم می پذیرد. «فَأَرْسِلْ إِلیٰ هٰارُونَ ... فَاذْهَبٰا» 13 دلداری و کمک به کسانی که نگرانی دارند،کاری الهی است. «إِنّٰا مَعَکُمْ» 14 خداوند پشتیبان انبیا است. «إِنّٰا مَعَکُمْ» 15 آگاهی دقیق و لحظه به لحظه در مأموریّت های مهم،یک ضرورت است. «إِنّٰا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ» 16 معجزات پیامبران،ابزار ارشاد و هدایت و ره توشه ی آنان برای امّت هاست.

«بِآیٰاتِنٰا»

17 خداوند بر جزئیّات کارهای ما آگاه است. «مُسْتَمِعُونَ» خداوند همه جا حاضر و ناظر است.

18 برای مبارزه با نظام های تشکیلاتی و فاسد،اوّل به سراغ سرچشمه ها بروید.

«فَأْتِیٰا فِرْعَوْنَ»

19 در تبلیغ و دعوت دیگران به حقّ،صراحت و صلابت داشته باشید. «إِنّٰا رَسُولُ رَبِّ الْعٰالَمِینَ» 20 فرستادن پیامبر برای مردم،از شئون ربوبیّت خداوند است. «رَسُولُ رَبِّ» 21 تمام هستی،نوعی رشد دارند. «رَبِّ الْعٰالَمِینَ»

ص :299

22 تمام هستی در تحت تدبیر اوست. «رَبِّ الْعٰالَمِینَ» 23 همه ی انبیا یک هدف دارند. «إِنّٰا رَسُولُ» و نفرمود:«انا رسولا» 24 در برابر کسی که می گوید: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلیٰ» (1)باید گفت: «رَبِّ الْعٰالَمِینَ».

25 اگر در یک زمان دو پیامبر مبعوث شوند،رهبری با یکی از آنهاست. «إِنّٰا رَسُولُ» 26 آزاد کردن مردم از اسارت طاغوت ها،در رأس برنامه های انبیا قرار دارد.

«أَرْسِلْ مَعَنٰا بَنِی إِسْرٰائِیلَ»

[سوره الشعراء (26): آیات 18 تا 19]

اشاره

قٰالَ أَ لَمْ نُرَبِّکَ فِینٰا وَلِیداً وَ لَبِثْتَ فِینٰا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ (18) وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ اَلَّتِی فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ اَلْکٰافِرِینَ (19)

(فرعون)گفت:آیا ما تورا در کودکی نپروردیم و سالیانی از عمرت را در نزد ما نماندی؟

و با این حال انجام دادی آن کاری را که انجام دادی(و یکی از افراد ما را با مشت کشتی)،در حالی که تو از ناسپاسانی.

نکته ها:

فرعون با دو جمله،نبوّت موسی را زیر سؤال برد:الف:تو نزد ما قاتل هستی و قاتل که پیامبر نمی شود.ب:ما تو را بزرگ کردیم،چگونه الطاف ما را کفران و ناسپاسی می کنی،ناسپاس که پیامبر نمی شود.آیات بعد پاسخ موسی را بیان کرده است.

پیام ها

1 منّت گذاشتن و به رخ کشیدن،از ویژگی های مستکبران است. «أَ لَمْ نُرَبِّکَ فِینٰا» 2 اراده ی الهی،موسی را در دامن فرعون پرورش می دهد. «أَ لَمْ نُرَبِّکَ» 3 اگر کسی را بزرگ کردیم،یا حرفه ای به او آموختیم،یا در امر ازدواج و مسکن و امثال آن به او کمکی کردیم،نباید با این دلیل و بهانه،سخن حقّ او را

ص :300


1- 1) .نازعات،24.

نپذیریم. «أَ لَمْ نُرَبِّکَ فِینٰا وَلِیداً» 4 اولیای خدا نمک گیر نمی شوند و محیط و جامعه در آنها اثر نمی گذارد. «لَبِثْتَ فِینٰا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ» (موسی نگفت ما که مدّت ها سر سفره ی فرعون بوده ایم یا حال که همه تسلیم او هستند و جامعه بر محور او می چرخد،کمی کوتاه بیائیم و سکوت اختیار کنیم.) 5 حقّ نان و نمک آن نیست که صاحب حقّ را به حال خود رها کنیم و اشتباهات او را هم بپذیریم.(حضرت موسی نان و نمک فرعون را خورده بود،ولی او را به حال خود رها نکرد.) «نُرَبِّکَ فِینٰا ... لَبِثْتَ فِینٰا» 6 به توقّعات نابجای مستکبران اعتنا نکنیم.ناسپاسی در برابر مستکبر،بد نیست. «وَ أَنْتَ مِنَ الْکٰافِرِینَ»

[سوره الشعراء (26): آیات 20 تا 21]

اشاره

قٰالَ فَعَلْتُهٰا إِذاً وَ أَنَا مِنَ اَلضّٰالِّینَ (20) فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمّٰا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنِی مِنَ اَلْمُرْسَلِینَ (21)

(موسی)گفت:آن(قتل)را زمانی انجام دادم که از سرگشتگان بودم.

و چون از شما ترسیدم از نزد شما گریختم،سپس پروردگارم به من حکمت (و دانش)بخشید و مرا از پیامبران قرار داد.

نکته ها:

مراد از «حُکْماً » در آیه؛یا حکومت و سرپرستی بنی اسرائیل است و یا حکمت و دانش.

در این دو آیه،حضرت موسی(علیه السلام)ایرادهای فرعون را که در آیه قبل گفتیم،پاسخ می دهد.

چنان که گذشت حضرت موسی به خاطر طرفداری از یکی از یاران خود،مشتی به مخالف او زد و شخص مخالف با همان ضربه مُرد.این قتل نه از روی عمد بود و نه با آلت قتل انجام گرفت،بلکه یک حادثه ی ناخواسته و یک لغزش عملی بدون سوء نیّت بود که قبل از نبوّت موسی آن هم به خاطر طرفداری از یک مظلوم اتّفاق افتاده بود.بنا بر این،«ضال»در آیه ی مذکور،یک انحراف عملی بدون قصد است که ضربه ای به عصمت نمی زند و یا به معنای

ص :301

تحیّر است،نظیر آیه ی 7 سوره ی ضُحی: «وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدیٰ».

از امیر المؤمنین علی(علیه السلام)پرسیدند:چرا بعد از پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)حقّ خود را با شمشیر نگرفتید،و چرا همان گونه که با طلحه و زبیر و معاویه جنگ کردید با خلفای پیش از خود جنگ نکردید؟ حضرت فرمود:گاهی سکوت لازم است.مگر ابراهیم به مردم نفرمود:من از شما کناره می گیرم: «وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ مٰا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ» (1)مگر هارون نفرمود: «إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کٰادُوا یَقْتُلُونَنِی» (2)مردم مرا به ضعف کشاندند و نزدیک بود مرا بکشند؟ مگر یوسف نفرمود: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ» (3)پروردگارا! زندان برای من بهتر از استجابت تقاضای آنهاست؟ مگر پیامبر اکرم در غار نرفت و من جای او نخوابیدم؟ مگر موسی نفرمود: «فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمّٰا خِفْتُکُمْ» همین که ترسیدم فرار کردم،و مگر حضرت لوط(علیه السلام)در برابر تقاضای گنهکاران نفرمود: «لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلیٰ رُکْنٍ شَدِیدٍ» (4)ای کاش قدرتی داشتم(تا شما را از این عمل ننگین باز می داشتم)و یا به جایگاه محکم و أمن پناه می بردم(و از شرّ شما در امان بودم). (5)بنا بر این سایر اولیای خدا نیز گاهی در شرایطی مجبور به سکوت و انزوا می شدند.

پیام ها

1 گاهی اقرار،یک ارزش است. «قٰالَ فَعَلْتُهٰا» 2 فرار از طاغوت،مقدّمه ی دریافت الطاف الهی است. «فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ ... فَوَهَبَ» 3 انبیا از الطاف خاصّ خداوند برخوردارند. «فَوَهَبَ لِی وَ جَعَلَنِی» 4 نبوّت،یک جریان در طول تاریخ است،انبیای بسیاری قبل از موسی بوده اند پس تعجّب فرعون نابجاست. «مِنَ الْمُرْسَلِینَ»

ص :302


1- 1) .مریم،48.
2- 2) .اعراف،150.
3- 3) .یوسف،33.
4- 4) .هود،83.
5- 5) .تفسیر نور الثقلین.

[سوره الشعراء (26): آیات 22 تا 23]

اشاره

وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهٰا عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرٰائِیلَ (22) قٰالَ فِرْعَوْنُ وَ مٰا رَبُّ اَلْعٰالَمِینَ (23)

و(آیا)این که بنی اسرائیل را بنده ی خود ساخته ای نعمتی است که منّتش را بر من می نهی؟(چرا نباید من در خانۀ پدرم رشد کنم؟)

(فرعون)گفت:پروردگار جهانیان چیست؟

نکته ها:

موسی به فرعون گفت:من باید در خانۀ پدرم بزرگ می شدم،چرا پدرم را به بردگی کشاندی که من به اجبار در خانۀ تو بزرگ شوم،آیا این،نعمت است که آن را سپاس گزارم و یا اسارت است؟! گرچه در کاخ تو همه ی وسائل رفاه برای من بود،ولی من از این که بنی اسرائیل گرفتار بودند،ناراحتم.

از قرآن استفاده می شود که فرعون در درون خود،خدا را می شناخت؛ «قٰالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مٰا أَنْزَلَ هٰؤُلاٰءِ إِلاّٰ رَبُّ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» (1)ولی به ظاهر خود را ربّ اعلای مردم می دانست،مثل مدیری که بر افرادی تسلّط دارد،ولی در عین حال خود را تحت امر دیگری می داند. (2)

پیام ها

1 تکبّر،زشتی ها را نزد انسان زیبا جلوه می دهد. «تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهٰا عَلَیَّ» 2 به استکبار و منّت های او با صلابت پاسخ دهید. «تِلْکَ نِعْمَةٌ» ...

3 گاهی مستکبران به خاطر حفظ تاج و تخت،خود را به نادانی می زنند. «وَ مٰا رَبُّ الْعٰالَمِینَ» 4 سؤال مستکبرین،مغرورانه و همراه با تحقیر دیگران است.فرعون گفت: «وَ مٰا رَبُّ الْعٰالَمِینَ» و نگفت:«و من رب العالمین»(حرف«ما»در زبان عرب برای جمادات به کار می رود.)

ص :303


1- 1) .اسراء،102.
2- 2) .تفسیر المیزان.

[سوره الشعراء (26): آیات 24 تا 26]

اشاره

قٰالَ رَبُّ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ مٰا بَیْنَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ (24) قٰالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لاٰ تَسْتَمِعُونَ (25) قٰالَ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبٰائِکُمُ اَلْأَوَّلِینَ (26)

(موسی)گفت:پروردگار آسمان ها و زمین و آنچه میان آنهاست،اگر باور دارید.

(فرعون)به اطرافیان خود گفت:آیا نمی شنوید(چه حرف هایی می زند)؟

(بار دیگر موسی)گفت:او پروردگار شما و پروردگار نیاکان شماست.

نکته ها:

قرآن می گوید:دعوای انبیا با مخالفانشان بر سر ربوبیّت خداوند یعنی مدیریّت و قانونگذاری خداوند و لزوم اطاعت از دستورات اوست و گر نه مخالفان آنان،اللّٰه را به عنوان خالق جهان قبول داشتند.سخن کسانی که امروز می گویند:دین از سیاست جداست،همانند سخن کسانی است که می گویند:حساب آفریدن جهان به اراده خداوند از حساب اداره کردن آن جداست.(خداوند خلق کند،ولی ما حکومت کنیم)قرآن و عقل،حقّ ربوبیّت و تکلیف کردن و اطاعت شدن را تنها از کسی می داند که خالق است،نه دیگران.کسی که آفرید می داند چه قانونی وضع کند. «أَ لاٰ یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ» (1)بعضی جمله ی «إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ» را این گونه معنا کرده اند که موسی گفت:من می دانم که سؤال شما برای فهمیدن نیست،بلکه برای طفره رفتن است،ولی اگر شما در جستجوی حقیقت باشید،در نظم و نظام هستی فکر کنید،ربوبیّت و یکتایی او را خواهید فهمید.

پیام ها

1 باید به سؤال های اعتقادی،پاسخ صریح و روشن داد. «وَ مٰا رَبُّ الْعٰالَمِینَ قٰالَ رَبُّ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ»

ص :304


1- 1) .ملک،14.

2 تمام هستی یک خدا دارد. «رَبُّ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» (بر خلاف مشرکان که به خدایان متعدّد عقیده داشتند).

3 تمام هستی تحت یک تدبیر،نظارت و حرکت تکاملی قرار دارند. «رَبُّ الْعٰالَمِینَ» 4 ذات خداوند قابل شناسایی نیست،باید او را از راه آفریده هایش شناخت و معرّفی کرد. «رَبُّ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» (فرعون از چیستی و چگونگی خداوند سؤال کرد،ولی موسی از آفریده های او پاسخ داد چون ذات قابل شناخت نیست) 5 هر کسی نمی تواند وحدت تدبیر تمام هستی را درک کند. «إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ» اهل یقین هر گاه به آفرینش آسمان ها و زمین نگاه عمیق کنند،ربوبیّت الهی را درک می کنند.

6 جوسازی،حق پوشی و حرف منطقی دیگران را قطع کردن،ابزار کار طاغوت هاست. «أَ لاٰ تَسْتَمِعُونَ» (مناظره ی موسی و فرعون علنی بود.) 7 ربوبیّت خداوند نسبت به انسان های موجود،انسان های گذشته و آسمان و زمین یکسان است. «رَبُّ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ ... رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبٰائِکُمُ» ...(تدبیر و نظارت و مدیریّت خداوند بر آیات آفاقی(آسمان ها و زمین)،و آیات انفسی (انسان ها)یکسان است.)

[سوره الشعراء (26): آیات 27 تا 31]

اشاره

قٰالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ اَلَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ (27) قٰالَ رَبُّ اَلْمَشْرِقِ وَ اَلْمَغْرِبِ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (28) قٰالَ لَئِنِ اِتَّخَذْتَ إِلٰهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ اَلْمَسْجُونِینَ (29) قٰالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکَ بِشَیْءٍ مُبِینٍ (30) قٰالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ اَلصّٰادِقِینَ (31)

(فرعون)گفت:قطعاً پیامبرتان که به سوی شما فرستاده شده،سخت دیوانه است.

(موسی)گفت:(او)پروردگار مشرق و مغرب و آنچه میان آن دو است می باشد،اگر تعقّل کنید.

ص :305

(فرعون)گفت:(ای موسی!)اگر معبودی غیر از من برگزینی قطعاً تو را از زندانیان قرار خواهم داد.

(موسی)گفت:(حتّی)اگر نشانه ی آشکاری برایت بیاورم(که رسالت مرا اثبات کند)؟

(فرعون)گفت:اگر راست می گویی آن نشانه را بیاور.

نکته ها:

در آیه ی 27 می بینیم که فرعون برای جبران حقارت خود،سخت ترین لحن ها را با زشت ترین نسبت ها در مورد موسی به کار برد.در ادبیات عرب برای تأکید یک مطلب از حروف و کلماتی استفاده می کنند،کلمه ی «إِنَّ » و حرف«لام»در کلمه ی «لَمَجْنُونٌ » و جمله ی اسمیّه آوردن،نشانه ی تأکید بر نسبت ناروای اوست.

پیام ها

1 طاغوت ها هنگام روبرو شدن با حقّ طفره می روند.(هر بار که موسی استدلال و بیانی داشت،فرعون به جای پاسخ دادن به موسی،چون نگران از دست دادن مردم بود،با آنان حرف می زد.) «قٰالَ لِمَنْ حَوْلَهُ قٰالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ» 2 مستکبر هرگز حقّ را نمی پذیرد و خود را از مردم جدا می داند. «رَسُولَکُمُ- أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ» یعنی پیامبر شما،نه من.

3 از قوی ترین حربه های مخالفان انبیا،نسبت ناروای جنون است. «لَمَجْنُونٌ» آری کسی که از استدلال عاجز باشد،دست به تهمت و ناسزاگویی می زند.

4 از هماهنگی قوانین و نظام ثابتی که بر زمین و آسمان،مشرق و مغرب و بر همه ی موجودات جهان حاکم است،می فهمیم که جهان هستی با مدیریّت واحدی اداره می شود. «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ» ...

5 مبلّغ و مربّی نباید از بحث خسته شود،باید استدلال خود را تکرار کند و سعۀ صدر داشته باشد. «رَبُّ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» ، «رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبٰائِکُمُ» ، «رَبُّ

ص :306

اَلْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ»

6 تهمت ها،اولیای خدا را از هدف ها منحرف نمی کند. «رَسُولَکُمُ ... لَمَجْنُونٌ قٰالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ» 7 رسیدن به توحید،به تعقّل نیاز دارد.(کفر و شرک،محصول بی عقلی است).

«إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ»

(اندیشیدن مردم،بزرگ ترین خطر برای مستکبران است).

8 انبیا مؤدّب سخن می گویند.(فرعون به موسی(علیه السلام)گفت: «لَمَجْنُونٌ » ،امّا موسی گفت:اگر بیاندیشید سخن مرا می فهمید). «إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ» 9 تهدید،حربه ی دیگر طاغوت هاست. «لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ» (رهبران دینی باید آماده ی سختی ها باشند).

10 در نظام طاغوتی،خفقان و خشونت حاکم است و افراد زیادی در زندان به سر می برند. «مِنَ الْمَسْجُونِینَ» 11 آن جا که منطق تأثیر نکرد،معجزه لازم است. «بِشَیْءٍ مُبِینٍ» 12 آمادگی قبلی،شرط موفقیّت و پیروزی بر دشمن است.موسی می دانست که عصا را اژدها می کند و کف دستش نورانی می شود،لذا با قدرت گفت: «جِئْتُکَ بِشَیْءٍ مُبِینٍ» 13 معجزه ی انبیا حقیقت دارد و مردم به خوبی درک می کنند. «مُبِینٍ»

[سوره الشعراء (26): آیات 32 تا 33]

اشاره

فَأَلْقیٰ عَصٰاهُ فَإِذٰا هِیَ ثُعْبٰانٌ مُبِینٌ (32) وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذٰا هِیَ بَیْضٰاءُ لِلنّٰاظِرِینَ (33)

پس عصای خود را بیفکند،پس ناگهان آن عصا اژدهایی آشکار شد.

و دست خود را(از گریبانش)بیرون آورد،پس ناگهان آن دست برای تماشاگران سفید و درخشان نمود.

ص :307

نکته ها:

مراد از کلمه ی «نَزَعَ » در اینجا،بیرون آوردن دست از جیب و گریبان است.

اژدها شدن عصا،ده مرتبه و نورانی شدن دست موسی(علیه السلام)،پنج مرتبه در قرآن آمده است.

در اوّلین مرحله ای که موسی عصا را رها کرد به صورت مار کوچکی درآمد،چنان که در سوره نمل آیه ی 10 آمده: «جَانٌّ وَلّٰی مُدْبِراً» ،ولی در برابر طاغوتِ گردنکش،به صورت اژدها در آمد و این شاید به خاطر آن باشد که برای هر مخاطبی باید حرفی زد و عملی انجام داد.

پیام ها

1 معجزات انبیا چون وابسته به قدرت الهی است،نیاز به تمرین ندارد و لازم نیست تدریجی باشد. «فَإِذٰا هِیَ» (یعنی عصا ناگهان مار شد) 2 در برابر افراد سرکش باید کاری چشمگیر و کوبنده انجام داد. «ثُعْبٰانٌ مُبِینٌ» 3 معجزات انبیا روشن و روشنگر است،نه وهم و خیال. «مُبِینٌ» 4 در کنار معجزه ای دلهره آور،دست سفید و نورانی،رمز صفا و محبّت است.

«ثُعْبٰانٌ

بَیْضٰاءُ»

5 برای تأثیر کلام حقّ،از همه ی شیوه های صحیح بیم و امید استفاده کنید.

«ثُعْبٰانٌ

بَیْضٰاءُ»

[سوره الشعراء (26): آیات 34 تا 39]

اشاره

قٰالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هٰذٰا لَسٰاحِرٌ عَلِیمٌ (34) یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِ فَمٰا ذٰا تَأْمُرُونَ (35) قٰالُوا أَرْجِهْ وَ أَخٰاهُ وَ اِبْعَثْ فِی اَلْمَدٰائِنِ حٰاشِرِینَ (36) یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَحّٰارٍ عَلِیمٍ (37) فَجُمِعَ اَلسَّحَرَةُ لِمِیقٰاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ (38) وَ قِیلَ لِلنّٰاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ (39)

(فرعون)به اشرافیان اطرافش گفت:واقعاً این مرد،ساحری کاردان است.

او می خواهد با سحرش شما را از سرزمینتان آواره کند،پس چه رأی و دستور می دهید؟

ص :308

گفتند:به موسی و برادرش فرصت بده و در تمام شهرها افرادی را برای گردآوری(ساحران)اعزام کن.

تا هر ساحر ماهری را نزد تو بیاورند.

پس ساحران در موعدِ روزی معلوم،گردآوری شدند.

و به مردم گفته شد:آیا شما نیز جمع می شوید؟

نکته ها:

فرعون با موسی چند نوع برخورد کرد:

الف:تحقیر: «أَ لَمْ نُرَبِّکَ فِینٰا وَلِیداً» آیا ما تو را بزرگ نکردیم.

ب:استهزا: «لَمَجْنُونٌ» تو دیوانه هستی.

ج:تهدید: «مِنَ الْمَسْجُونِینَ» تورا زندانی می کنم.

د:تهمت سحر: «لَسٰاحِرٌ عَلِیمٌ» تو ساحر هستی.

ه:تهمت توطئه: «یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ» تو قصد شورش داری.

در آیات مربوط به گفتگوی موسی با فرعون،حرفی از هارون نیست و این به خاطر آن است که موضع رسمی باید از طرف رهبر تعیین شود.

مراد از جمله «فَمٰا ذٰا تَأْمُرُونَ » ،فرمان مشورتی است.چون مشاوران نظر خود را در قالب امر و فرمان می گفتند.مانند: «أَرْجِهْ وَ أَخٰاهُ » به موسی و برادرش فرصت بده و به زندان نیفکن.

حضرت موسی و فرعون در مورد زمان و مکان مراسمِ مقابله ی ساحران با موسی،با یکدیگر به توافق رسیدند. «لِمِیقٰاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ» از مردم خواسته شد تا در مکان و زمان موعود حاضر شوند،زیرا این حضور و اجتماع باعث می شد تا موسی و هارون احساس تنهایی کنند و ساحران نیرو گیرند و غوغاسالاری تبلیغاتی به راه اندازند.

ص :309

اطرافیان بی اراده و متملّق،حتّی در کلمات تقلید می کنند.جمله های «لَسٰاحِرٌ عَلِیمٌ » و «یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ » در این دو آیه از زبان فرعون است،ولی در سوره ی اعراف آیات 109 و 110،همین کلمات از زبان اطرافیان اوست و حتّی حرفی کم و زیاد نکرده اند.

پیام ها

1 طاغوت ها تبلیغات شیطانی خود را با تأکید و قاطعیّت بیان می کنند. «إِنَّ هٰذٰا لَسٰاحِرٌ عَلِیمٌ» ( «إِنَّ » ،حرف«لام»و جمله ی اسمیّه همه نشانه ی تأکید است.) 2 فرعون برای آن که ساحران را در مبارزه با موسی تشویق و تحریک کند،از موسی به عنوان«ساحر علیم»یاد کرد. «لَسٰاحِرٌ عَلِیمٌ» 3 دروغگو کم حافظه است.فرعونیانی که به موسی نسبت جنون می دادند؛ «لَمَجْنُونٌ» اکنون او را ساحری ماهر و آگاه می خوانند: «لَسٰاحِرٌ عَلِیمٌ» 4 وطن دوستی و انگیزه ی مالکیّت،از غرائز انسان هاست و فرعون برای تحریک مردم علیه موسی این دو سوژه را بهانه قرار داد و گفت:او شما را آواره و مالکیّت شما را لغو خواهد کرد. «یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ» 5 دروغ،تزویر و عوام فریبی،شیوه ی طاغوت است.(کلمه ی «أَرْضِکُمْ » ،برای عوام فریبی و کلمه ی «بِسِحْرِهِ » دروغی واضح بود.) 6 طاغوت ها هنگام قدرت و تسلّط،همه چیز را از آن خود می دانند، «أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ» (1)ولی هنگام احساس خطر مردم را به صحنه می کشند. «أَرْضِکُمْ» 7 طاغوت ها به زیردستان خود نیازمندند و از آنها راه و چاره می طلبند. «فَمٰا ذٰا تَأْمُرُونَ» فرعونی که به موسی می گوید:اگر معبودی غیر از من بگیری تو را زندان می کنم،امروز محتاج اطرافیان است.

8 زمان فرعون،دوران رواج سحر و جادو بوده است. «سَحّٰارٍ عَلِیمٍ» 9 اگر متخصّصین،متعهّد نباشند در خدمت فرعون ها در می آیند. «یَأْتُوکَ»

ص :310


1- 1) .زخرف،51.

10 همایش و سمینار کارشناسان،سابقه ی طولانی دارد. «یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَحّٰارٍ عَلِیمٍ» 11 طاغوت ها برای رسیدن به اهداف خود،از کارشناسان سوء استفاده می کنند ما چرا استفاده ی خوب نکنیم؟ «یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَحّٰارٍ عَلِیمٍ» 12 فرعون تمام توان خود را بکار گرفت. «بِکُلِّ سَحّٰارٍ» 13 زمان و مکان در حرکات تبلیغی مؤثّر است. «یَوْمٍ مَعْلُومٍ» 14 برای طاغوت ها جلب افکار عمومی و حضور مردم در صحنه مهم است.

«هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ»

[سوره الشعراء (26): آیات 40 تا 42]

اشاره

لَعَلَّنٰا نَتَّبِعُ اَلسَّحَرَةَ إِنْ کٰانُوا هُمُ اَلْغٰالِبِینَ (40) فَلَمّٰا جٰاءَ اَلسَّحَرَةُ قٰالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنٰا لَأَجْراً إِنْ کُنّٰا نَحْنُ اَلْغٰالِبِینَ (41) قٰالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ اَلْمُقَرَّبِینَ (42)

به این امید که اگر ساحران غالب شدند از آنان پیروی کنیم.

پس همین که ساحران(از شهرها به نزد فرعون)آمدند به او گفتند:آیا اگر ما پیروز شویم پاداشی داریم؟

فرعون گفت:آری،در این صورت(علاوه بر پاداش)حتماً شما از مقرّبان دربار خواهید بود.

نکته ها:

موسی و هارون چون ایمان داشتند در یک طرف ایستادند و آرامش داشتند،امّا فرعون و همه ی اشراف و ساحران در طرف دیگر قرار گرفتند و دلهره داشتند و این جاست که نقش ایمان و قدرت آن روشن می شود.از سؤال ساحران که پرسیدند: «أَ إِنَّ لَنٰا لَأَجْراً إِنْ کُنّٰا نَحْنُ الْغٰالِبِینَ» تردید آنان استفاده می شود و از تشویق و جایزه بزرگ فرعون؛ «قٰالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ» دلهره ی او استفاده می شود.

شاید شرط گرفتن مزد،نشانه ی تنگ نظری،بخل و خسیس بودن فرعون باشد،زیرا

ص :311

معمولاً مردم با افراد سخاوتمند و دست و دل باز شرط پول نمی گذارند،زیرا می دانند که او خود با معرفت و سخاوتی که دارد همه چیز را در نظر می گیرد.

پیام ها

1 فرعون ادّعای خدایی داشت،امّا با معجزه ی حضرت موسی کار به جایی رسید که همه تابع ساحران شدند و حرف اوّل و آخر را حرف ساحران غالب دانستند. «لَعَلَّنٰا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ» 2 فرعون با دیدن معجزه ی موسی،به پیروزی ساحران اطمینان نداشت. «إِنْ کٰانُوا هُمُ الْغٰالِبِینَ» ( «إِنْ » حرف شرط و نشانه ی شک است) 3 افراد مادّی حتّی در مسایل عقیدتی هم حرف پول می زنند. «فَلَمّٰا جٰاءَ السَّحَرَةُ قٰالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنٰا لَأَجْراً» 4 ساحران به فکر خودشان هستند که مزدی بگیرند و کاری به حقّ و باطل بودن آن ندارند. «أَ إِنَّ لَنٰا لَأَجْراً» شعار انبیا در تمام کارهایشان «مٰا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ» (1)بود،ولی ساحران حتّی برای یک حرکت توقّع اجر داشتند. «لَنٰا لَأَجْراً» 5 انسانی که خدایی نیست،به درهم فرعون چشم دارد؛ «لَنٰا لَأَجْراً» ولی همین که خدایی شد،تمام هستی نزد او کوچک است و جانش را به راحتی فدا می کند.چنان که در آیه ی 50 می خوانیم: «لاٰ ضَیْرَ إِنّٰا إِلیٰ رَبِّنٰا مُنْقَلِبُونَ» 6 گاهی مقام و اعتبار از مال مهم تر است. «إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ»

[سوره الشعراء (26): آیات 43 تا 44]

اشاره

قٰالَ لَهُمْ مُوسیٰ أَلْقُوا مٰا أَنْتُمْ مُلْقُونَ (43) فَأَلْقَوْا حِبٰالَهُمْ وَ عِصِیَّهُمْ وَ قٰالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنّٰا لَنَحْنُ اَلْغٰالِبُونَ (44)

(روز موعود فرا رسید و همه ی ساحران جمع شدند،)موسی به آنان گفت:

بیفکنید آنچه را می خواهید بیفکنید.

ص :312


1- 1) .شعراء،109،127،145،164 و 180.

پس(ساحران)ریسمان ها و عصاهای خود را(به زمین)افکندند و گفتند:

به عزّت فرعون سوگند که قطعاً ما پیروزیم.

پیام ها

1 مردان خدا به غلبه ی حقّ و پوچی سحر ایمان داشته و از موضع قدرت و با آرامش سخن می گویند،نه از روی ضعف و ترس. «أَلْقُوا مٰا أَنْتُمْ مُلْقُونَ» 2 به مخالفان فرصت دهید تا در راه عقیده و هدف خود تلاش و حرکت کنند، «أَلْقُوا مٰا أَنْتُمْ» ،آن گاه محکم و منطقی پاسخ آنان را بدهید.

3 کافر از درون متزلزل است و در ظاهر شعار می دهد.ساحران در پیروزی خود شک داشتند و در آیات قبل می گفتند: «إِنْ کُنّٰا نَحْنُ الْغٰالِبِینَ» ولی در حضور فرعون،با خودشیرینی و تملّق گفتند: «بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ» و به پیروزی تظاهر می کردند و به اصطلاح جنگ روانی راه می انداختند. «إِنّٰا لَنَحْنُ الْغٰالِبُونَ»

[سوره الشعراء (26): آیات 45 تا 48]

اشاره

فَأَلْقیٰ مُوسیٰ عَصٰاهُ فَإِذٰا هِیَ تَلْقَفُ مٰا یَأْفِکُونَ (45) فَأُلْقِیَ اَلسَّحَرَةُ سٰاجِدِینَ (46) قٰالُوا آمَنّٰا بِرَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (47) رَبِّ مُوسیٰ وَ هٰارُونَ (48)

سپس موسی عصایش را افکند،پس ناگهان(اژدهایی شد و)هر چه را به نیرنگ ساخته بودند بلعید.

آن گاه ساحران بی اختیار به سجده درافتادند.

گفتند:ما به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم.

پروردگار موسیٰ و هارون.

نکته ها:

ساحران همین که اژدها شدن عصا را دیدند فوراً ایمان آوردند.در روایات آمده است:هنگامی که امام زمان(علیه السلام)نیز ظهور کند،متخصّصان شرق و غرب به حضرت ایمان

ص :313

خواهند آورد،چون آنان عظمت کار را بهتر از دیگران درک خواهند کرد.

پیام ها

1 معجزه امری سریع و برق آساست،نه تدریجی و تمرینی. «فَإِذٰا هِیَ تَلْقَفُ» 2 باطل،در برابر حقّ تاب مقاومت ندارد. «تَلْقَفُ مٰا یَأْفِکُونَ» 3 سحر و جادو یک دروغ عملی و به دور از حقیقت است.( «یَأْفِکُونَ » از«افک»به معنای ساختگی و دروغ است) 4 افراد آماده،در برابر حقّ طفره نمی روند و تسلیم می شوند. «فَأُلْقِیَ» 5 قدرِ زر زرگر شناسد،قدرِ گوهر گوهری.(ساحرانی که کارشناس بودند معجزه را از سحر بازشناختند و چنان تحت تأثیر قرار گرفتند که بی اراده به سجده افتادند،با اینکه فرعونیان نیز حضور داشتند،ولی ایمان نیاوردند).

«فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ»

6 از امتیازات انسان،قدرت تغییر موضع فکری در یک لحظه است. «فَأُلْقِیَ» 7 سجده،مظهر حق پرستی و تسلیم است که در طول تاریخ سابقه داشته است.

«سٰاجِدِینَ»

8 تمام هستی،تحت تدبیر خداوند در یک حرکت تکاملی است. «بِرَبِّ الْعٰالَمِینَ» 9 جلو سوء استفاده را باید گرفت.برای این که فرعونیان،«ربّ العالمین»را به معنای انحرافی تفسیر نکنند،ساحران گفتند: «رَبِّ مُوسیٰ وَ هٰارُونَ» 10 ساحران،به اصول دین اقرار کردند،توحید: «آمَنّٰا بِرَبِّ الْعٰالَمِینَ» نبوّت: «رَبِّ مُوسیٰ وَ هٰارُونَ» معاد: «إِنّٰا إِلیٰ رَبِّنٰا مُنْقَلِبُونَ»

[سوره الشعراء (26): آیات 49 تا 51]

اشاره

قٰالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ اَلَّذِی عَلَّمَکُمُ اَلسِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ (49) قٰالُوا لاٰ ضَیْرَ إِنّٰا إِلیٰ رَبِّنٰا مُنْقَلِبُونَ (50) إِنّٰا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنٰا رَبُّنٰا خَطٰایٰانٰا أَنْ کُنّٰا أَوَّلَ اَلْمُؤْمِنِینَ (51)

26\51-49

ص :314

فرعون(که به خشم آمده بود)گفت:آیا قبل از آن که به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید؟ بی شک او بزرگ شماست که به شما سحر آموخته است.پس به زودی کیفر خود را خواهید دانست.حتماً دست ها و پاهایتان را از چپ و راست قطع خواهم کرد،و همگیِ شما را به دار خواهم آویخت.

ساحران گفتند:باکی نیست،ما به سوی پروردگار خود بازمی گردیم.

ما امید داریم که پروردگارمان خطاهای ما را ببخشد،چرا که ما نخستین ایمان آورندگان هستیم.

نکته ها:

همین که ساحران معجزه ی موسی را دیدند،به خاک افتادند و سجده کردند،در این جا فرعون برای عوام فریبی به تحلیلی دست زد و گفت:این یک توطئه ی از پیش ساخته است، شما شاگرد موسی بوده اید و این خیمه شب بازی را برای سقوط من به راه انداخته اید.غافل از آن که ساحران در کشور پراکنده بودند و دستشان به موسی نمی رسید تا شاگردش باشند، علاوه بر این که آنان به عزّت فرعون سوگند پیروزی خورده بودند.

در بعضی تفاسیر می خوانیم:فرعون دست و پای ساحران را قطع کرد و به درختان خرمای بلند آویخت و حضرت موسی بر آنان می گریست.

پیام ها

1 در نظام طاغوتی،مردم آزادی عقیده ندارند. «آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ» 2 طاغوت ها می خواهند حتّی بر افکار مردم مسلّط باشند. «قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ» 3 دروغگو کم حافظه است. «لَمَجْنُونٌ عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ» 4 بدترین شکنجه ای که قدرت،کارایی و توازن انسان را می گیرد،قطع دست و

ص :315

پا از چپ و راست است. «مِنْ خِلاٰفٍ» 5 به طاغوت ها اطمینان نکنید،آنان همه را برای خودشان می خواهند.(فرعون ساعتی پیش وعده داده بود که شما از مقرّبین خواهید بود و اکنون همه را به قتل تهدید می کند). «لَأُصَلِّبَنَّکُمْ» 6 یکی از آثار ایمان به معاد،شجاعت در برابر طاغوت هاست. «لاٰ ضَیْرَ» 7 ایمان به معاد،افق روشن برای آینده است. «إِنّٰا إِلیٰ رَبِّنٰا مُنْقَلِبُونَ» 8 شهادت در راه خدا،ضرر و هلاکت نیست. «لاٰ ضَیْرَ» 9 کسی که ایمانش بر اساس شناخت باشد،متزلزل نمی شود. «لاٰ ضَیْرَ» (ساحران که معجزه را شناختند،در برابر تهدیدات فرعون استقامت کردند).

10 هم سِحر گناه است و هم در استخدام فرعون ها درآمدن. «خَطٰایٰانٰا» 11 طمع در مادّیات،منفی ولی در معنویّات،مثبت است. «نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنٰا» 12 بخشش،از شئون ربوبیّت الهی است. «یَغْفِرَ لَنٰا رَبُّنٰا» 13 آرزوی عفو باید با بازگشت واقعی همراه باشد. «آمَنّٰا نَطْمَعُ» 14 سابقه و پیشگامی در ایمان،یک فضیلت است. «أَوَّلَ الْمُؤْمِنِینَ» 15 حسن عاقبت،بزرگ ترین سعادت است.کسانی که تمام عمرشان در انحراف بودند،با جرقّه ای در یک لحظه دگرگون شده «إِنّٰا إِلیٰ رَبِّنٰا مُنْقَلِبُونَ» و از اوّلین مؤمنان شدند. «کُنّٰا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِینَ» 16 توطئه،توطئه گر را رسوا می کند.(فرعون با سرمایه گزاری بسیار،ساحران را دعوت کرد تا موسی را رسوا کنند،ولی با ایمان آوردن ساحران،فرعون خود رسوا شد). «کُنّٰا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِینَ»

[سوره الشعراء (26): آیات 52 تا 53]

اشاره

وَ أَوْحَیْنٰا إِلیٰ مُوسیٰ أَنْ أَسْرِ بِعِبٰادِی إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ (52) فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِی اَلْمَدٰائِنِ حٰاشِرِینَ (53)

و به موسی وحی کردیم که بندگان مرا شبانه(از مصر)کوچ ده،زیرا شما تعقیب خواهید شد.

ص :316

پس فرعون(از این حرکت آگاه شد و)به شهرها مأمور فرستاد تا مردم را گردآورند.

نکته ها:

کار حضرت موسی به سه بخش تقسیم می شود:

بخش اوّل،دعوت فرعون و اظهار معجزه بود.

بخش دوّم،گرویدن ساحران به او و فراز و نشیب های گوناگون بود.

بخش سوّم،حرکت دادن طرفداران و مؤمنین و تعقیب آنها از سوی فرعون و کفّار بود که به عبور مؤمنین از دریا و غرق شدن کفّار انجامید.

در کلمه ی«حشر»،معنای برانگیختن و سوق دادن و جمع کردن نهفته است.

بنی اسرائیل برای فرعونیان منافعی داشتند که فرعون از مهاجرت آنان جلوگیری می کرد و حضرت موسی مأمور شد تا شبانه آنها را از مصر کوچ دهد.

پیام ها

1 بعد از نپذیرفتن استدلال،نوبت قهر الهی است که با فرمان کوچ دادن به موسی و تعقیب فرعونیان شروع و با غرق و هلاکت آنان خاتمه می یابد. «وَ أَوْحَیْنٰا إِلیٰ مُوسیٰ أَنْ أَسْرِ» 2 تمام حرکات انبیا حتّی زمان هجرت،از طریق وحی بوده است. «أَوْحَیْنٰا» ...

3 برای مبارزه با فرعون،از تاریکی شب نیز استفاده کنید. «أَسْرِ» 4 یا جامعه فاسد را اصلاح کنیم و یا از آن فاصله گرفته و هجرت کنیم. «أَسْرِ» 5 انبیا تنها پند و اندرز نمی دهند،ایجاد نهضت های بزرگ و رهبری آنها از کارهای دیگر آنان است. «أَسْرِ بِعِبٰادِی» 6 یکی از مراحل نهی از منکر،هجرت از جامعه ی فاسد است. «أَسْرِ بِعِبٰادِی» 7 خداوند بندگان خود را از مهلکه نجات می دهد. «أَسْرِ بِعِبٰادِی»

ص :317

8 طاغوت ها دست به شایعه پراکنی و تبلیغات منفی در شهرها می زنند. «فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِی الْمَدٰائِنِ حٰاشِرِینَ»

[سوره الشعراء (26): آیات 54 تا 60]

اشاره

إِنَّ هٰؤُلاٰءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ (54) وَ إِنَّهُمْ لَنٰا لَغٰائِظُونَ (55) وَ إِنّٰا لَجَمِیعٌ حٰاذِرُونَ (56) فَأَخْرَجْنٰاهُمْ مِنْ جَنّٰاتٍ وَ عُیُونٍ (57) وَ کُنُوزٍ وَ مَقٰامٍ کَرِیمٍ (58) کَذٰلِکَ وَ أَوْرَثْنٰاهٰا بَنِی إِسْرٰائِیلَ (59) فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِینَ (60)

(تبلیغات فرعونیان درباره ی موسی و یارانش این بود:)همانا اینها گروهی اندکند

که نسبت به ما خشم و نفرت دارند،

ولی ما همگی آماده ی دفاع هستیم.

لذا آنان را(به گمان تعقیب بنی اسرائیل)،از باغ ها و چشمه ها

و گنج ها و جایگاه نیکو(و قصرهای مجلّل)،بیرون کردیم.

(تدبیر ما)این چنین بود که(بعد از غرق کردن فرعونیان،)بنی اسرائیل را وارث آنها قرار دهیم.

پس هنگام طلوع خورشید،سپاه فرعون به تعقیب آنان برخاستند.

نکته ها:

کلمه ی «لَشِرْذِمَةٌ» به معنای گروهی محدود است که از اصل جدا شده باشد.فرعون در تبلیغات خود،مخالفان را گروه کوچکی معرّفی می کرد.امّا در تفاسیر از ابن عباس روایت کرده اند:افرادی که با حضرت موسی حرکت کردند حدود 600000 نفر بوده اند،و فرعون به این جمعیّت زیاد می گوید: «إِنَّ هٰؤُلاٰءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ» (1)کلمه ی «حٰاذِرُونَ » از«حذر»به معنای وسیله ی دفاعی است،بنا بر این «إِنّٰا لَجَمِیعٌ حٰاذِرُونَ » یعنی همه ی ما برای انتقام آماده و مسلّح هستیم.

فرعونیان در تبلیغات،خود را گروهی متّحد می دانستند، «إِنّٰا لَجَمِیعٌ حٰاذِرُونَ » ولی

ص :318


1- 1) .تفاسیر مجمع البیان و کبیر فخر رازی.

بنی اسرائیل را «قَلِیلُونَ » می خواندند،نه«قلیله»،یعنی آنان گروه گروه بوده و با هم متّحد و منسجم نیستند و ما خیلی زود آنها را قلع و قمع می کنیم.غافل از آنکه انسجام آنان به قدری است که با یک اشاره و فرمان حضرت موسی،همگی شبانه هجرت کردند.

پیام ها

1 طاغوت ها حرکت های مردمی را ناچیز می انگارند. «لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ» 2 منحرف کردن افکار مردم،شیوه ای طاغوتی است. «لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ» 3 طاغوت ها بدانند که مورد تنفّرند. «وَ إِنَّهُمْ لَنٰا لَغٰائِظُونَ» 4 بغض و خشم نسبت به طاغوت ها و تبرّی از آنان،لازمه ی ایمان به خداست.

«وَ إِنَّهُمْ لَنٰا لَغٰائِظُونَ»

5 کاخ ها ابدی نیست،ظلم کلید زوال قدرت است. «فَأَخْرَجْنٰاهُمْ» ...

6 فرعونیان در مصر دارای تمدّن بودند. «وَ کُنُوزٍ وَ مَقٰامٍ کَرِیمٍ» 7 یکی از سنّت های الهی،جایگزین کردن مستضعفان به جای مستکبران است.

«کَذٰلِکَ وَ أَوْرَثْنٰاهٰا بَنِی إِسْرٰائِیلَ»

8 ثروت ها،کاخ ها و باغ های فرعونیان،به بنی اسرائیل رسید. «أَوْرَثْنٰاهٰا» 9 خروج فرعونیان به دنبال بنی اسرائیل،یک تدبیر الهی برای غرق شدن آنان بود. «فَأَخْرَجْنٰاهُمْ فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِینَ»

[سوره الشعراء (26): آیات 61 تا 62]

اشاره

فَلَمّٰا تَرٰاءَا اَلْجَمْعٰانِ قٰالَ أَصْحٰابُ مُوسیٰ إِنّٰا لَمُدْرَکُونَ (61) قٰالَ کَلاّٰ إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ (62)

پس زمانی که دو گروه همدیگر را دیدند،یاران موسی گفتند:(ما به دام افتادیم و)آنان به ما دست خواهند یافت.

موسی به آنان گفت:چنین نیست،قطعاً پروردگارم با من است و مرا هدایت خواهد کرد.

ص :319

نکته ها:

«تَرٰاءَا »

به معنای یکدیگر را دیدن و «الْجَمْعٰانِ » به معنای دو گروه است.

شاید آوردن «أَصْحٰابُ مُوسیٰ » به جای بنی اسرائیل،رمز آن باشد که حتّی یاران نزدیک موسی از اینکه دریا در جلو و سپاه فرعون در تعقیب آنان هستند،دغدغه ها داشتند.

گرچه هر حرکت و قیام و تصمیمی،شناخت و بصیرت لازم دارد،ولی لازم نیست انسان در گام اوّل نسبت به تمام مراحل آگاهی داشته باشد.چنان که حضرت موسی تا لحظه ای که دریا را در جلو و دشمن را پشت سر خود دید خبر از برنامه نداشت،امّا ایمان به هدایت الهی همواره در او بود.و لذا فرمود: «إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ»

پیام ها

1 رهبران آسمانی،در بحران ها دلی آرام دارند و مایه ی آرامش دیگران نیز هستند. «کَلاّٰ إِنَّ مَعِی رَبِّی» 2 به وعده های الهی یقین داشته باشیم.(خداوند در آیه ی 15 این سوره به موسی فرمود: «إِنّٰا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ » ،در این آیه موسی به مردم می گوید:خداوند وعده داد و او با ماست). «کَلاّٰ إِنَّ مَعِی رَبِّی» 3 هنگام برخورد با دشمن،(حتّی زمانی که در یک طرف دریا و در طرف دیگر سپاه دشمن است،)مأیوس نشوید و به خدا توکّل کنید. «إِنَّ مَعِی رَبِّی» 4 پیامبران واسطه ی فیض و رحمت خداوند می باشند. «إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ» (با توجّه به اینکه هدایت پیامبر،واسطه ای برای هدایت مردم است) 5 انبیا تحت حمایت ویژه ی خداوند هستند. «إِنَّ مَعِی رَبِّی» 6 هدایت از شئون ربوبیّت است. «رَبِّی سَیَهْدِینِ»

[سوره الشعراء (26): آیات 63 تا 68]

اشاره

فَأَوْحَیْنٰا إِلیٰ مُوسیٰ أَنِ اِضْرِبْ بِعَصٰاکَ اَلْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَکٰانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ اَلْعَظِیمِ (63) وَ أَزْلَفْنٰا ثَمَّ اَلْآخَرِینَ (64) وَ أَنْجَیْنٰا مُوسیٰ وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِینَ (65) ثُمَّ أَغْرَقْنَا اَلْآخَرِینَ (66) إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَةً وَ مٰا کٰانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (67) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ اَلْعَزِیزُ اَلرَّحِیمُ (68)

ص :320

پس(به دنبال این تلاقی،)به موسی وحی کردیم که عصایت را به دریا بزن.دریا شکافت و هر پاره ای مثل کوهی بزرگ گردید.

آن گاه گروه دیگر (لشکر فرعون)را به آنجا نزدیک کردیم.

و موسی و هر که را با او بود،همگی را(از دریا عبور و)نجات دادیم.

سپس گروه دیگر را غرق ساختیم.

البتّه در این ماجرا،(عبرت و)نشانه ی روشنی است و بیشتر آنان ایمان آورنده نبودند.

و همانا پروردگارت شکست ناپذیر و مهربان است.

نکته ها:

کلمه ی«انفلاق»به معنای شکافته شدن، «فِرْقٍ » به معنای قطعه و«طود»به معنای کوه می باشد.گویا در اثر شکافته شدن رود بزرگ نیل که همچون دریاست،آب در دو طرف خشکیِ ایجاد شده چنان روی هم انباشته شد که همانند دو کوه بلند گردید.

پیام ها

1 کارهای انبیا با اراده ی پروردگار و وحی الهی است. «فَأَوْحَیْنٰا» ...

2 خداوند کارهایی را به دست اولیای خود انجام می دهد تا مردم به آنان توجّه کنند و از آنان اطاعت نمایند. «فَأَوْحَیْنٰا إِلیٰ مُوسیٰ أَنِ اضْرِبْ» (آری،طبیعت و مظاهر آن،با اراده ی خداوند در اختیار بندگان خاصّ و مقهور آنان است.) 3 با اراده ی خداوند،یک عصا روزی اژدها می شود و سبب ترس دشمنان می گردد و یک روز کلید رحمت و باز شدن راه برای مؤمنان می شود.

4 با اراده ی خداوند،یک عصا گاهی سبب جوشیدن آب از زمین است: «اضْرِبْ

ص :321

بِعَصٰاکَ الْحَجَرَ» (1)و گاهی سبب خشک شدن دریا. «اضْرِبْ بِعَصٰاکَ الْبَحْرَ» 5 همه ی هستی و فعل و انفعالات آن،با اراده ی خداوند است. «فَأَوْحَیْنٰا أَزْلَفْنٰا- أَنْجَیْنٰا أَغْرَقْنَا» 6 نجات و رستگاری در سایه ی همراهی با انبیاست. «أَنْجَیْنٰا مُوسیٰ وَ مَنْ مَعَهُ» 7 خداوند یاران خود را در سخت ترین شرایط از بن بست نجات می دهد. «أَنْجَیْنٰا مُوسیٰ وَ مَنْ مَعَهُ» 8 شکافته شدن دریا و غرق شدن فرعونیان،نشانه ی قدرت و قهر الهی و مایه ی پند است. «إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَةً» 9 سنّت الهی در طول تاریخ،یاری حقّ و سرکوب باطل است. «لَآیَةً» آری، نشانه و عبرت بودن یک حادثه،زمانی است که آن حادثه یا مشابه آن در طول تاریخ تکرار شدنی باشد.

10 خداوند با بیان تاریخ گذشتگان،به پیامبر اسلام دلداری و درس صبر می دهد. «مٰا کٰانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ» 11 پندپذیران کم هستند. «لَآیَةً وَ مٰا کٰانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ» 12 پیامبر اسلام تحت حمایت ویژه ی خداوند است. «رَبَّکَ» (خطاب به پیامبر است که همان گونه که ما مخالفان موسی را نابود کردیم،با همان عزّت و قدرت می توانیم مخالفان تو را نیز نابود کنیم.) 13 کفر مردم،ضرری به عزّت خداوند نمی زند. «مٰا کٰانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ» 14 مربّی،هم باید قدرتمند باشد و هم مهربان. «إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ» 15 مهلتی که خداوند به کفّار می دهد از ضعف و ناتوانی نیست،بر اساس مهر و رحمت است تا شاید توبه کنند. «الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ»

ص :322


1- 1) .بقره،60.

[سوره الشعراء (26): آیات 69 تا 76]

اشاره

وَ اُتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْرٰاهِیمَ (69) إِذْ قٰالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ مٰا تَعْبُدُونَ (70) قٰالُوا نَعْبُدُ أَصْنٰاماً فَنَظَلُّ لَهٰا عٰاکِفِینَ (71) قٰالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ (72) أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ (73) قٰالُوا بَلْ وَجَدْنٰا آبٰاءَنٰا کَذٰلِکَ یَفْعَلُونَ (74) قٰالَ أَ فَرَأَیْتُمْ مٰا کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (75) أَنْتُمْ وَ آبٰاؤُکُمُ اَلْأَقْدَمُونَ (76)

(ای پیامبر!)سرگذشت ابراهیم را بر مردم بخوان.

آن گاه که به پدرش (عمویش آذر)و قومش گفت:شما چه می پرستید؟

گفتند:بت هایی را می پرستیم که همواره ملازم آنهاییم.

ابراهیم گفت:آیا هر گاه آنها را می خوانید(یا دعا می کنید)سخن شما را می شنوند؟

یا به شما سود و زیانی می رسانند؟

بت پرستان گفتند:(نه)بلکه پدرانمان را یافتیم که این گونه(پرستش) می کردند.

ابراهیم گفت:آیا در آنچه می پرستید اندیشه و نگاه(عمیق) کرده اید؟

شما و پدران پیشین شما(دقّت کرده اید)؟

نکته ها:

بعد از حضرت موسی که نامش بیش از 130 مرتبه در قرآن آمده،نام حضرت ابراهیم،بیش از دیگر پیامبران در قرآن آمده است.

بر اساس روایات مراد از کلمه ی«أب»در این آیه،آذر عموی ابراهیم است.زیرا امکان ندارد که پدرِ پیامبری همچون ابراهیم کافر باشد.از نظر لغت نیز به مربّی و جدّ و پدر زن نیز «أَب»گفته می شود.در آیه 133 سوره بقره می خوانیم که فرزندان یعقوب به پدرشان گفتند:

«نَعْبُدُ إِلٰهَکَ وَ إِلٰهَ آبٰائِکَ إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْمٰاعِیلَ وَ إِسْحٰاقَ» با اینکه یعقوب فرزند اسحاق است،در این آیه هم به جدّ(ابراهیم)و هم به عمو(اسماعیل)،أَب گفته است.

تقلید از اهل علم و دانشمندان،گاهی وسیله ی تکامل و رشد و ترقّی است؛

ص :323

«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ»

(1)

و «فَبِهُدٰاهُمُ اقْتَدِهْ» ... (2)ولی از عوام وسیله ی تحجّر و جمود است. «بَلْ وَجَدْنٰا آبٰاءَنٰا» زیرا پایبندی بی چون و چرا به سنّت ها و آداب ملّی و قومی،سبب تخدیر جامعه و سدّ راه فکر و نوآوری و مانع شناخت حقیقت است.

چون حضرت ابراهیم مورد ستایش همه ی گروه های یهودی و مسیحی است،بیان تاریخ او برای اهل کتاب زمان پیامبر و همچنین مسلمانان،درس آموز خواهد بود.

کلمه ی «فَرَأَیْتُمْ » از ریشه ی«رأی»و«رؤیت»است.بنا بر این«رأیتم»هم شامل دیدن با چشم می شود و هم نگریستن با عقل.

پیام ها

1 پیامبر اسلام مأمور حفظ تاریخ انبیای قبل از خود است. «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ» 2 سرگذشت حضرت ابراهیم(علیه السلام)مهم و مفید است.( «نَبَأَ » ،به خبر مهم گویند) 3 سنّت ها و قوانین حاکم بر تاریخ،ثابت است.بنا بر این تاریخ دیروز می تواند برای امروز درس باشد. «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْرٰاهِیمَ» 4 در نهی از منکر،از خودی ها شروع کنیم. «لِأَبِیهِ» 5 در نهی از منکر،سن شرط نیست. «قٰالَ لِأَبِیهِ» 6 در نهی از منکر،قدرت شرط نیست. «قٰالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ» (با توجّه به اینکه آن زمان حضرت ابراهیم در شرایطی بود که عمویش او را طرد کرد.) 7 در نهی از منکر،از تنهایی نترسید. «قٰالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ» 8 در دفاع از حقّ،مراعات فامیل را نکنید. «قٰالَ لِأَبِیهِ» 9 خداوند با بیان این که نزدیک ترین بستگان ابراهیم بت پرست بودند و از او اطاعت نکردند،پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)را دلداری می دهد. «لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ- نَعْبُدُ أَصْنٰاماً» 10 در شیوه ی تبلیغ،وجدان ها را با سؤال بیدار کنید. «مٰا تَعْبُدُونَ» (با آنکه ابراهیم(علیه السلام)می دید که آنها چه چیزهایی را می پرستند،ولی برای اینکه آنان را

ص :324


1- 1) .نحل،43؛انبیاء،7.
2- 2) .انعام،90.

به تفکّر وادار کند و وجدانشان را بیدار نماید،از آنان پرسش نمود.) 11 انسان،موجودی است پرستش گر،اگر حقّ را پرستش نکند به باطل رو خواهد کرد. «مٰا تَعْبُدُونَ نَعْبُدُ أَصْنٰاماً» 12 قرآن کریم در نقل تاریخ،نقاط حساس و سازنده را مطرح می کند. «مٰا تَعْبُدُونَ» (قرآن در مطالبی که از تاریخ نقل می کند،به تعداد و نام و زمان و مکان اشاره ندارد،بلکه پیام و محتوای عبرت انگیز را بیان می کند.) 13 در نهی از منکر،از منکرات مهم شروع کنید. «مٰا تَعْبُدُونَ» (آری مهم ترین منکر،شرک به خداوند است.) 14 هر عبادتی ارزش ندارد،نوع معبود و مقدار شعور مهم است. «نَعْبُدُ أَصْنٰاماً» 15 پرستش،یک خواست لحظه ای نیست،بلکه در عمق جان انسان ریشه دارد.

«عٰاکِفِینَ»

16 بدتر از انحراف،افتخار به انحراف است. «فَنَظَلُّ لَهٰا عٰاکِفِینَ» ( «فَنَظَلُّ » یعنی همیشه بت می پرستیم و «عٰاکِفِینَ » یعنی بر پرستش آن ملازم هستیم.) 17 استدلال و منطق،اوّلین گام تبلیغ است. «هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ» 18 انگیزه ی پرستش،یا خیررسانی است،یا دفع شرّ و بت ها هیچ یک را ندارند.

«یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ»

19 با افراد عادّی،استدلال روشن و قابل فهم داشته باشید. «هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ» 20 در عقاید،تقلید ممنوع است. «وَجَدْنٰا آبٰاءَنٰا» 21 گاهی آداب و رسوم نیاکان،مانعی بر راه عقل و منطق است. «وَجَدْنٰا آبٰاءَنٰا» 22 سابقه،دلیل حقّانیّت نیست. «وَجَدْنٰا آبٰاءَنٰا» 23 بت پرستان نیز بی اثر بودن بت ها را باور دارند،فقط گرفتار نیاکان خود هستند. «بَلْ وَجَدْنٰا آبٰاءَنٰا» 24 تعصّب و قوم گرایی ممنوع است. «وَجَدْنٰا آبٰاءَنٰا»

ص :325

25 جهل و ساده اندیشی،بستر و زمینه ی انحراف است. «أَ فَرَأَیْتُمْ مٰا کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ» (شرک مبنای علمی و برهانی ندارد) 26 تدبّر و تعقّل برای انسان،یک ضرورت است. «أَ فَرَأَیْتُمْ مٰا کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ» 27 مناظره،بحث و احتجاج،میان افکار گوناگون لازم است. «أَ فَرَأَیْتُمْ مٰا کُنْتُمْ» ...

[سوره الشعراء (26): آیات 77 تا 82]

اشاره

فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلاّٰ رَبَّ اَلْعٰالَمِینَ (77) اَلَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ (78) وَ اَلَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ (79) وَ إِذٰا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ (80) وَ اَلَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ (81) وَ اَلَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ اَلدِّینِ (82)

البتّه این بت ها دشمن من هستند(و من دشمن آنها)،مگر پروردگار جهانیان(که محبوب من است).

همان پروردگاری که مرا آفرید و همو راهنماییم می کند.

او که مرا(هنگام گرسنگی)طعام می دهد و(هنگام تشنگی)سیرابم می نماید.

و هر گاه بیمار شوم،همو مرا شفا می بخشد.

او کسی است که مرا می میراند،سپس زنده ام می کند.

او کسی است که امید دارم روز جزا خطاهای مرا ببخشد.

نکته ها:

جز خدایی که ربّ العالمین است،همه ی معبودها دشمن ما می شوند،زیرا بت ها در قیامت به سخن در آمده،علیه بت پرستان شکایت خواهند کرد.چنان که قرآن می فرماید: «کَلاّٰ سَیَکْفُرُونَ بِعِبٰادَتِهِمْ وَ یَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا» (1)روز قیامت بت ها از بت پرستان تنفّر

ص :326


1- 1) .مریم،82.

می جویند و با آنان ضدّیت دارند و بدین وسیله عداوت آنها روشن می شود. (1)

خطای انبیا،ترک اولی است،و گرنه خداوند حضرت ابراهیم را با صفاتی مثل برگزیده ستایش نموده است. «إِنّٰا أَخْلَصْنٰاهُمْ بِخٰالِصَةٍ ذِکْرَی الدّٰارِ» (2)

پیام ها

1 معبودهای خیالی و دروغین،دشمنان اندیشه،سعادت و تکامل بشریّت هستند. «عَدُوٌّ لِی» ...

2 ابتدا باید به جهان و جهان آفرین توجّه کرد و سپس توجّه به خویشتن. «رَبَّ الْعٰالَمِینَ خَلَقَنِی» 3 در شیوه ی تبلیغ،گاهی لازم است خود را به جای دیگران قرار دهیم. «عَدُوٌّ لِی» و نفرمود:«عدو لکم» 4 آفرینش انسان از بزرگ ترین الطاف الهی است. «الَّذِی خَلَقَنِی» 5 کسی حقّ هدایت دارد که آفریده باشد. «خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ» زیرا تدبیر و هدایت از آفرینش جدا نیست.

6 آفریدن و هدایت کردن،نشانه ی آن است که او ما را دوست دارد،نه بت ها.

«عَدُوٌّ لِی إِلاّٰ رَبَّ الْعٰالَمِینَ اَلَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ»

7 هدایت،از شئون ربوبیّت است. «رَبَّ الْعٰالَمِینَ فَهُوَ یَهْدِینِ» 8 نعمت هدایت(بعد از خلقت)،بزرگ ترین نعمت هاست. «خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ» 9 آفریدن یک بار است،ولی هدایت در هر لحظه و همیشه است.( «خَلَقَنِی » به صورت ماضی و «یَهْدِینِ » به صورت مضارع و استمرار آمده است) 10 سیر شدن و سیراب شدن انسان،کار خداست.آب و نان وسیله است.

«یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ»

11 توجّه به نعمت های معنوی،بر توجّه به نعمت های مادّی مقدّم است.ابتدا

ص :327


1- 1) .تفسیر کبیر فخر رازی.
2- 2) .ص،46.

فرمود: «فَهُوَ یَهْدِینِ» ...،آن گاه فرمود: «یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ» ...

12 در پیدایش بیماری،خود ما مقصّریم. «مَرِضْتُ» و نفرمود:«أمرضنی» 13 شفا از خداست.دارو وسیله است و تأثیر آن نیز به اراده اوست. «فَهُوَ یَشْفِینِ» 14 شفای روح و شفای جسم در کنار هم لازم است. «فَهُوَ یَهْدِینِ فَهُوَ یَشْفِینِ» 15 در سخن و خطابه،آهنگین بودن کلمات یک ارزش است. «یَهْدِینِ یَسْقِینِ- یَشْفِینِ یُحْیِینِ» 16 در جهان بینی الهی،مرگ پایان کار نیست،یکی از مراحل زندگی است.

«یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ»

17 همه کاره ی هستی خداست.(توحید افعالی) «یَهْدِینِ یَسْقِینِ یَشْفِینِ یُحْیِینِ» 18 مرگ نیز نعمت است. «وَ الَّذِی یُمِیتُنِی» ...مرگ در ردیف نعمت ها آمده است.

19 هر کجا زمینه شرک وجود دارد،شرک زدایی لازم است.(در نعمت هدایت، اطعام و شفا،سه بار کلمه ی «هُوَ » به کار رفته است،ولی در خلقت و مرگ و حیات،این کلمه به کار نرفته،شاید به این خاطر که خلقت و مرگ را همه به خدا نسبت می دهند و جای شرک نیست،ولی ارشاد و اطعام و شفا به مردم، دارو،پزشک و غذا نسبت داده می شود.لذا قرآن برای زنده نگاه داشتن روحیّه توحید،کلمه ی«هو»را بکار برد،یعنی همه ی کارها بدست اوست).

20 یکی از فلسفه های عبادت،تشکّر از خداوند است.(ابراهیم به عمو و قوم خود فرمود: «مٰا تَعْبُدُونَ» چه چیزی را می پرستید؟ گفتند:بت.حضرت ابراهیم در این آیات،فلسفه ی عبادت خدا را بیان می کند). «خَلَقَنِی یَهْدِینِ- یُطْعِمُنِی یَسْقِینِ یَشْفِینِ یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ» 21 هیچ کس از الطاف الهی بی نیاز نیست. «أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ» ...در جایی که حضرت ابراهیم خلیل اللّه خود را نیازمند مغفرت الهی بداند،تکلیف ما روشن است.

22 عفو الهی،فضل اوست نه استحقاق ما. «أَطْمَعُ» آری،به اعمال خود تکیه نکنیم،زیرا ابراهیم نیز به عفو الهی چشم دوخته،نه پاداش کار خود.

ص :328

23 امید و رجا،یک ارزش است. «أَطْمَعُ» 24 ربوبیّت خداوند سبب دلبستگی به عفو و مغفرت اوست. «رَبَّ الْعٰالَمِینَ ... أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی» 25 طلب مغفرت،شیوه ی انبیاست. «یَغْفِرَ لِی» 26 اگر لطف خاصّ او نباشد،انسان در هر مرحله ای باشد جایز الخطا است.

«خَطِیئَتِی»

27 جلوه ی مبدء و معاد در کلام انبیا آشکار است. «خَلَقَنِی ... یَوْمَ الدِّینِ» 28 نیازهای مادّی و معنوی انسان از آغاز تا پایان زندگی،به دست خداوند است. «خَلَقَنِی ... یَوْمَ الدِّینِ»

[سوره الشعراء (26): آیه 83]

اشاره

رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ (83)

(ابراهیم در ادامه ی سخن خود گفت:)پروردگارا! به من حکمت و دانش مرحمت فرما و مرا به صالحان ملحق کن!

نکته ها:

کلمه ی«حکم»می تواند به معنای حکومت و سرپرستی و تدبیر امور باشد و یا به معنای دانش و معرفت.البتّه«حُکم»معنایی برتر از حکمت دارد،زیرا حکمت تنها قدرت تشخیص حقّ از باطل است و حُکم آگاهی همراه با آمادگی برای اجرای حقّ است. (1)

سعادت انسان در چند جمله خلاصه می شود که در دعای حضرت ابراهیم آمده است:

الف:شناخت خداوند و معرفت درونی نسبت به او. «هَبْ لِی حُکْماً» ب:حضور در جامعه ی صالح. «أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ» ج:نام نیک در تاریخ. «لِسٰانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» د:رسیدن به بهشت ابدی. «وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ»

ص :329


1- 1) .تفسیر نمونه.
پیام ها

1 انسان برای رسیدن به کمالات باید از خداوند استمداد کند. «رَبِّ هَبْ لِی» ...

2 استمداد از نام«ربّ»،در استجابت دعا مؤثّر است. «رَبِّ» 3 حکمت و بینش همراه با عمل،هدیه ی الهی است. «هَبْ لِی حُکْماً» 4 قبل از درخواست جدید از خداوند،از نعمت های قبلی نامی ببرید و از او تشکّر کنید. «خَلَقَنِی یَهْدِینِ- یَشْفِینِ یَسْقِینِ وَ ... رَبِّ هَبْ لِی» 5 اگر حکمت باشد،ولی دوستان انسان نااهل باشند،حکمت کارایی ندارد.

«هَبْ لِی حُکْماً وَ أَلْحِقْنِی»

6 اگر دید و بینش و تفکّر صحیح بود،رفتار و گفتار و نیّت هم صحیح می شود.

(حکمت به معنای دید و فهم و نظر صحیح است). «حُکْماً» 7 حکمت نظری،به تنهایی مفید و نجات بخش نیست.حکمت باید با عمل همراه باشد. «هَبْ لِی حُکْماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ» 8 برخورداری از حکمت و معرفت در درون و زندگی در جامعه ی صالحان و صالح بودن،بالاترین درجه ی سعادت است. «حُکْماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ» 9 حکمت و شناخت و بینش،بر عمل مقدّم است. «هَبْ لِی حُکْماً وَ أَلْحِقْنِی» 10 بهترین دعا را از بهترین افراد بیاموزیم.(بهترین افراد،انبیا هستند و یکی از بزرگ ترین انبیا حضرت ابراهیم(علیه السلام)است که در دعا از خداوند مغفرت،حکمت،نام نیک و حسن عاقبت می خواهد و در آیات دیگر از خداوند،فرزندان خوب و پیروان مسلمان درخواست می کند).

11 حکومت خواهی برای انجام احکام الهی،مطلوب است. «هَبْ لِی حُکْماً» (1)12 هم انزوا ممنوع است و هم جذب نااهلان شدن. «أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ» 13 پیش کسوتان صالح را ارج نهیم. «أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ» (نفرمود:از صالحین

ص :330


1- 1) .تفسیر صافی.

باشم،بلکه فرمود:به آنان ملحق شوم.زیرا مقام سابقین برتر است).

14 جامعه ای ارزش دارد که افرادش صالح باشند. «أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ» 15 انسان به رفیق خوب محتاج است. «وَ أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ»

[سوره الشعراء (26): آیات 84 تا 85]

اشاره

وَ اِجْعَلْ لِی لِسٰانَ صِدْقٍ فِی اَلْآخِرِینَ (84) وَ اِجْعَلْنِی مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ اَلنَّعِیمِ (85)

و در میان آیندگان نام نیکی برای من قرار بده.

و مرا از وارثان بهشت پر نعمت قرار ده.

نکته ها:

در آیه ی 108 سوره ی صافّات که ماجرای ذبح اسماعیل مطرح شده است می فرماید: «وَ تَرَکْنٰا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ» یعنی قربانی در مراسم حج را یک سنّت واجب قرار دادیم و به خاطر تسلیم بودن ابراهیم،نام نیک برای او به جای گذاشتیم و این گونه دعایش را که می گفت: «وَ اجْعَلْ لِی لِسٰانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» ،مستجاب کردیم.

در آیه ی 50 سوره ی مریم نیز به دنبال نام حضرت ابراهیم و اسحاق و یعقوب می فرماید:

«وَ جَعَلْنٰا لَهُمْ لِسٰانَ صِدْقٍ عَلِیًّا» ما نام بلند و نیکو برای آنان قرار دادیم حضرت علی(علیه السلام)فرمود:نام نیک،از دارایی و سرمایه بهتر است. (1)

در روایات از لسانِ صدق و یادگار نیک،به وجود مبارک حضرت محمّد(صلوات اللّٰه علیه) و علی(علیه السلام)تعبیر شده است. (2)بعضی سخن پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)را که فرمود:«أنا دعوة أبی ابراهیم»یعنی من اثر دعای پدرم ابراهیم هستم.دلیل این نکته دانسته اند.بنا بر این مراد از لسانِ صدق در آیندگان،انبیایی از نسل او هستند که مکتب توحیدی را زنده نگاه داشته اند و این آرزو با مقام پیامبری همچون ابراهیم(علیه السلام)، تناسب بیشتری دارد.

در روایات می خوانیم:هر گاه انسان از دنیا رفت،پرونده ی اعمالش بسته می شود مگر کسی

ص :331


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر کنز الدقائق.

که صدقه ی جاریه ای به جای گذاشته باشد.مانند:وقف یا کتاب مفیدی که از او به جای مانده باشد و یا فرزند صالحی که برای او دعا کند. (1)

در روایات آمده است:هر انسانی در بهشت و دوزخ جایگاهی دارد و هنگامی که وارد دوزخ شود،خانۀ بهشتی او را به دیگران می دهند و آنان وارث می شوند. (2)

پیام ها

1 بقای نام مکتب و یادگار نیک را از او بخواهیم. «وَ اجْعَلْ لِی» 2 ستایشی ارزش دارد که صادقانه باشد،نه از روی تملّق. «لِسٰانَ صِدْقٍ» 3 آیندگان را به حساب آوردید و قضاوت آیندگان را در نظر بگیرید. «لِسٰانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» 4 اتفاق نظر یهود و نصارا و مسلمین بر عظمت ابراهیم،نمونه ی استجابت دعای اوست. «لِسٰانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» 5 انسان های بزرگ،هم محبوبیّت دنیوی می خواهند و هم سعادت اخروی.

«لِسٰانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ»

6 انسان،بعد از مرگ نیز از دعای خیر دیگران و سنّت های حسنه ای که بنا نهاده بهره مند می شود. «لِسٰانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» 7 به طرح های کوتاه مدّت قناعت نکنیم. «لِسٰانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» 8 نعمت های بهشتی،در برابر اعمال ما موهبتی بی رنج است. «وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ» زیرا ارث،به مالی گویند که بدون رنج و تلاش به دست آید.

[سوره الشعراء (26): آیات 86 تا 89]

اشاره

وَ اِغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کٰانَ مِنَ اَلضّٰالِّینَ (86) وَ لاٰ تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ (87) یَوْمَ لاٰ یَنْفَعُ مٰالٌ وَ لاٰ بَنُونَ (88) إِلاّٰ مَنْ أَتَی اَللّٰهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ (89)

(ابراهیم در ادامه ی دعاهایش گفت:)پدرم را ببخش که بی شک او از گمراهان است.

ص :332


1- 1) .وسائل،ج 6،ص 293.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین،ج 2،ص 31.

و روزی که همه مبعوث می شوند،مرا خوار مگردان.

روزی که مال و فرزندان برای انسان نفعی ندارند.

مگر کسی که با روح و قلب پاک به سوی خدا آید.

نکته ها:

مشهور آن است که مراد از پدر،عموی ابراهیم است و به گفته ی قرآن،مؤمن نباید در حقّ کافر دعا کند.بنا بر این اگر حضرت ابراهیم برای عموی کافرش دعا کرد،به خاطر این بود که به او وعده ی دعا داده بود،زیرا هنوز به ایمان آوردن او امید داشت. «سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی» (1)لکن همین که یقین کرد او ایمان نمی آورد،از عموی خود تبرّی جست. «وَ مٰا کٰانَ اسْتِغْفٰارُ إِبْرٰاهِیمَ لِأَبِیهِ إِلاّٰ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهٰا إِیّٰاهُ فَلَمّٰا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّٰهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ» (2)روحِ پاک،روحی است که از وابستگی به دنیا و آلودگی به شرک،کفر،نفاق،تکبّر و همه ی امراض قلبی پاک باشد و چون خداوند درباره ی منافقان می فرماید: «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» پس قلبِ سلیم،قلب مؤمن است.

در حدیث می خوانیم:قلب سلیم،قلبی است که در آن شرک نباشد. (3)

پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)در نمازش این دعا را می خواند:«اللهم لا تخزنی یوم القیامة» پروردگارا! مرا در قیامت خوار و رسوا مکن. (4)

سؤال:در روایات می خوانیم:انفاق مال و صدقه ی جاریه و اولاد صالحی که برای والدین دعا کنند،برای قیامت انسان مفید هستند،پس رابطه ی آیه ی «لاٰ یَنْفَعُ مٰالٌ وَ لاٰ بَنُونَ» با این روایات چیست؟ پاسخ:مراد این آیه،مال و فرزندی است که در خط الهی قرار نگیرند.

ص :333


1- 1) .مریم،47.
2- 2) .توبه،114.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.
4- 4) .تفسیر فرقان.

بنا بر این دنیا مانند کلیدی است که با حرکتی درب را قفل و با حرکت دیگری درب را باز می کند.مال حلال در دست افراد صالح،سبب قرب و در دست نااهلان سبب گناه می شود. مال را کز بهر دین باشی حَمول

پیام ها

1 محبّت و دعا درباره ی بستگان،همراه با نهی از منکر و انتقاد از اشتباهات آنان باشد. «قٰالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ مٰا تَعْبُدُونَ ... وَ اغْفِرْ لِأَبِی» 2 بند و بست های دنیوی در قیامت بی اثر است و جز قلب پاک،هیچ چیز کارایی ندارد. «خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ ... بِقَلْبٍ سَلِیمٍ» 3 بیم و امید باید در کنار هم باشند. «أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی لاٰ تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ» 4 انسان در هر مرحله ای که باشد نباید از قیامت غافل باشد. «لاٰ تُخْزِنِی» ...

5 در قیامت،دیگران نیز از عیوب ما آگاه می شوند. «لاٰ تُخْزِنِی» زیرا رسوایی در جایی است که دیگران از خصوصیّات رفتار و افکار ما آگاه شوند.

6 خواری و رسوایی،از سخت ترین حالات در قیامت است. «لاٰ تُخْزِنِی» حضرت ابراهیم از میان همه ی مشکلات روز قیامت،رسوا نشدن را مطرح می کند.

7 در قیامت،تحقیر و خواری و خزیان،بدتر از عذاب دوزخ است. «لاٰ تُخْزِنِی» در جای دیگر می خوانیم: «إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّٰارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ» (1)8 آنچه در دنیا ارزش است،در آخرت بی ارزش می شود. «لاٰ یَنْفَعُ مٰالٌ وَ لاٰ بَنُونَ» «مال»جلوه ی مسائل مادّی و«بَنُون»(فرزندان)جلوه ی مسائل عاطفی است، یعنی در قیامت مال و فرزند و مقام و شهرت و مدرک و...نجاتبخش نیست.

ص :334


1- 1) .بیان السعاده.

[سوره الشعراء (26): آیات 90 تا 95]

اشاره

وَ أُزْلِفَتِ اَلْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ (90) وَ بُرِّزَتِ اَلْجَحِیمُ لِلْغٰاوِینَ (91) وَ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ مٰا کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (92) مِنْ دُونِ اَللّٰهِ هَلْ یَنْصُرُونَکُمْ أَوْ یَنْتَصِرُونَ (93) فَکُبْکِبُوا فِیهٰا هُمْ وَ اَلْغٰاوُونَ (94) وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ (95)

و(آن روز)بهشت برای پرهیزکاران نزدیک گردد.

و آتش برافروخته برای گمراهان نمودار شود.

و به آنان گفته شود:کجاست آنچه می پرستیدید؟

به جای خداوند،آیا یاریتان می کنند یا از خود دفاع توانند کرد؟

پس همه ی معبودان و عابدان گمراه به دوزخ سرنگون شوند.

و لشکریان ابلیس نیز همگی(به دوزخ افکنده شوند).

نکته ها:

«أُزْلِفَتِ»

به معنای نزدیک شدن و «بُرِّزَتِ» از«بروز»،به معنای ظاهر شدن است.«غاوین» از«غواء»شرّ و جهلی را گویند که از فساد عقیده است.«کب»به معنای از صورت به زمین خوردن و«کبکب»یعنی پی در پی از صورت به زمین خوردن،گویا دوزخیان پی در پی سقوط می کنند و به دوزخ می افتند،نظیر سنگی که از چند پلّه بیفتد،که در هر پلّه ای یک بار به زمین می خورد.

امام باقر و امام صادق(علیهما السلام)فرمودند:کسانی که از عدل سخن می گویند،ولی در عمل عادل نیستند،مصداق این آیه هستند: «فَکُبْکِبُوا فِیهٰا هُمْ وَ الْغٰاوُونَ» (1)صاحب تفسیر أطیب البیان،مراد از نزدیک شدن بهشت و نمودار شدن دوزخ را،باز شدن دربِ بهشت به قبر مؤمن و دربِ دوزخ به قبر کافر می داند.

ص :335


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
پیام ها

1 مقام مؤمنِ پرهیزکار،از بهشت بالاتر است.لذا بهشت را برای او حاضر می کنند. «أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ» آری،کسی که در دنیا از گناه فاصله گرفت،در قیامت بهشت با آن عظمت را به استقبالش می آورند.

2 وعده ی خداوند بر وعید او مقدّم است. «أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ» 3 دیدن دوزخ و وسیله های عذاب،خود نوعی شکنجه برای دوزخیان است.

«بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ»

4 سرزنش،یکی از عذاب های روحی قیامت است. «قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ مٰا کُنْتُمْ» ...

5 اعتقادات انسان،در سرنوشت او نقش مهمّی دارند. «قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ مٰا کُنْتُمْ» 6 در قیامت،از عقاید و افکار سؤال می شود. «قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ مٰا کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ» 7 روحیّه ی پرستش،در همه ی انسان ها هست،گرچه در بعضی از آنان به انحراف کشیده می شود. «أَیْنَ مٰا کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ» 8 هم معبودهای خیالی به دوزخ می روند وهم عابدهای گمراه. «هُمْ وَ الْغٰاوُونَ»

[سوره الشعراء (26): آیات 96 تا 99]

اشاره

قٰالُوا وَ هُمْ فِیهٰا یَخْتَصِمُونَ (96) تَاللّٰهِ إِنْ کُنّٰا لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ (97) إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (98) وَ مٰا أَضَلَّنٰا إِلاَّ اَلْمُجْرِمُونَ (99)

و آنان در دوزخ در حالی که با هم مشاجره می کنند،(به معبودهای خود) می گویند:

به خدا سوگند که همانا ما در گمراهی آشکاری بودیم.

چون شما(بت ها و معبودها)را با پروردگار جهانیان برابر می دانستیم.

و جز تبهکاران،ما را گمراه نکردند.

نکته ها:

بر خلاف فضای بهشت که تمام آن سِلم و سلامت است،فضای دوزخ همیشه پراز ملامت، خصومت و لعنت است:نفرین رهروان به رهبران فاسد،ملامت گناهکاران نسبت به

ص :336

شیطان،تنفّر معبودها از مشرکین و تبریِ مجرمین از یکدیگر که درباره ی این موارد،آیات فراوانی در قرآن به چشم می خورد.

پیام ها

1 در میان دوزخیان،جدال و جرّ و بحث و مخاصمه وجود دارد.(مشرکان با معبودهایشان همواره درگیرند). «یَخْتَصِمُونَ» 2 در قیامت،عشق های نامقدّس و غیر الهی،به کینه تبدیل می شود. «یَخْتَصِمُونَ» در سوره زخرف آیه 67 می خوانیم: «الْأَخِلاّٰءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِینَ» 3 در قیامت،وجدان ها بیدار می شوند. «إِنْ کُنّٰا لَفِی ضَلاٰلٍ» 4 هر کس و هر چیز را در کنار خدا قرار دهیم،شرک ورزیده ایم. «إِذْ نُسَوِّیکُمْ» (به نام خدا و به نام خلق،مصداق «نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعٰالَمِینَ» است.

5 در قیامت،هر کسی تقصیر را به گردن دیگری می اندازد. «وَ مٰا أَضَلَّنٰا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ» 6 در قیامت مشرکان از رهبران خود شکایت دارند. «وَ مٰا أَضَلَّنٰا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ»

[سوره الشعراء (26): آیات 100 تا 104]

اشاره

فَمٰا لَنٰا مِنْ شٰافِعِینَ (100) وَ لاٰ صَدِیقٍ حَمِیمٍ (101) فَلَوْ أَنَّ لَنٰا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ (102) إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَةً وَ مٰا کٰانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (103) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ اَلْعَزِیزُ اَلرَّحِیمُ (104)

در نتیجه(امروز)برای ما نه شفیعانی وجود دارد

و نه حتّی یک دوست صمیمی.

پس اگر برای ما بازگشتی(به دنیا)بود،از مؤمنان می شدیم.

حقّاً که در این(سرگذشت)درس عبرت و نشانه ای است،ولی بیشترشان ایمان آورنده نبودند.

البتّه،پروردگار تو همان توانای مهربان است.

ص :337

نکته ها:

در تفسیر مجمع البیان،روایاتی نقل شده که امامان معصوم(علیهم السلام)سوگند یاد کرده اند که شیعیان را شفاعت کنند.

امام صادق(علیه السلام)فرمود:مؤمن در آن روز برای اهل بیت خود شفاعت می کند. (1)

امام صادق(علیه السلام)فرمود:به خدا قسم،روز قیامت ما شیعیان خود را چنان شفاعت کنیم که صدای منحرفان بلند شود: «فَمٰا لَنٰا مِنْ شٰافِعِینَ وَ لاٰ صَدِیقٍ حَمِیمٍ» (2)پیامبر(صلوات اللّٰه علیه)فرمود:در قیامت قرآن،فامیلِ مؤمن،پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام)شفاعت می کنند. (3)

پیام ها

1 در قیامت شفاعت قطعی است،امّا گروهی از جمله مشرکین از آن بهره مند نمی شوند. «إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعٰالَمِینَ ... فَمٰا لَنٰا مِنْ شٰافِعِینَ» 2 دوستی با گنهکاران در دنیا،در قیامت حاصلی ندارد. «وَ لاٰ صَدِیقٍ حَمِیمٍ» 3 انسان حتّی در قیامت به دوست خوب نیازمند است. «وَ لاٰ صَدِیقٍ حَمِیمٍ» 4 شرط دریافت شفاعت،ایمان است. «فَمٰا لَنٰا مِنْ شٰافِعِینَ فَلَوْ أَنَّ لَنٰا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» 5 روز قیامت،روز حسرت است. «فَلَوْ أَنَّ لَنٰا کَرَّةً» 6 اگر مردم نخواهند و لجاجت کنند،نشانه ی بزرگ الهی نیز برای هدایت آنان کارساز نیست. «لَآیَةً وَ مٰا کٰانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ» 7 مهربانی در عین قدرت،یک صفت الهی است. «الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ» 8 ای پیامبر! نگران انحراف اکثریّت مباش،زیرا تو تحت حمایت مخصوص ما هستی. «وَ مٰا کٰانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ» 9 مهلتی که خداوند به منحرفان می دهد به خاطر عجز و ناتوانی نیست،بلکه به خاطر رحمت و لطف است تا شاید برگردند. «الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ»

ص :338


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .تفسیر المیزان.
3- 3) .کنز العمّال.

[سوره الشعراء (26): آیات 105 تا 111]

اشاره

کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ اَلْمُرْسَلِینَ (105) إِذْ قٰالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لاٰ تَتَّقُونَ (106) إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (107) فَاتَّقُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ (108) وَ مٰا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاّٰ عَلیٰ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (109) فَاتَّقُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ (110) قٰالُوا أَ نُؤْمِنُ لَکَ وَ اِتَّبَعَکَ اَلْأَرْذَلُونَ (111)

قوم نوح،انبیا را تکذیب کردند.

زمانی که برادرشان نوح به آنان گفت:آیا(از خدا)پروا نمی کنید؟

همانا من برای شما پیامبری امین هستم.

پس،از خداوند پرواکنید و اطاعتم نمایید.

و من برای این رسالت هیچ مزدی از شما درخواست نمی کنم،پاداش من جز بر پروردگار جهانیان نیست.

پس نسبت به خداوند تقوا پیشه کنید و(دستوراتم را)فرمان ببرید.

آنان (به جای ایمان آوردن)گفتند:آیا ما به تو ایمان بیاوریم در حالی که فرومایگان از تو پیروی کرده اند؟

نکته ها:

نام حضرت نوح 43 بار در قرآن آمده است و خداوند حضرت ابراهیم را شیعه ی او دانسته «وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْرٰاهِیمَ» (1)و سوره ای به نام نوح در قرآن آمده است.سلام خداوند به نوح،سلام خصوصی است: «سَلاٰمٌ عَلیٰ نُوحٍ فِی الْعٰالَمِینَ» (2)در حالی که خداوند بر حضرت موسی و هارون و ابراهیم(علیهم السلام)نیز سلام نموده است،ولی جمله ی «فِی الْعٰالَمِینَ» را ندارد.

آشنایی با تاریخ انبیا،انسان را شیفته ی آنان می کند و روح صبر و استقامت را در آدمی زنده می سازد.

ص :339


1- 1) .صافّات،83.
2- 2) .صافّات،79.
پیام ها

1 همه ی انبیا دارای هدفی واحد هستند،لذا تکذیب یک پیامبر به منزله تکذیب همه ی پیامبران است. «کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِینَ» (قوم نوح تنها حضرت نوح را تکذیب کردند، ولی قرآن می فرماید: «الْمُرْسَلِینَ » یعنی تمام انبیا) 2 قبیله ها و امّت ها را با نام رهبران و شخصیّت های آنان می شناسند. «قَوْمُ نُوحٍ» 3 قبل از نوح،پیامبران متعدّدی بوده اند. «الْمُرْسَلِینَ» 4 در تبلیغ دین،از عواطف استفاده کنید. «أَخُوهُمْ» 5 اخلاق و رفتار انبیا با مردم زمان خود،برادرانه بوده است. «أَخُوهُمْ» 6 اطّلاع از فرهنگ،زبان،آداب،رسوم و نقاط ضعف و قوّت مردم،برای مبلّغ ضروری است. «أَخُوهُمْ» کسی که برادر مردم است،از افکار،آداب و نقاط ضعف و قوّت آنان آگاه است.

7 یکی از وظایف برادری دینی،ارشاد برادران دیگر است. «أَخُوهُمْ ... أَ لاٰ تَتَّقُونَ» 8 با سؤال،وجدان ها را بیدار کنید. «أَ لاٰ تَتَّقُونَ» 9 پذیرفتن دعوت انبیا و اطاعت از آنان،روحیّه ی تقوا لازم دارد. «أَ لاٰ تَتَّقُونَ» 10 نبوّت،به نفع بشریّت و برای نجات انسان هاست. «إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ» 11 امین بودن و حسن سابقه و دلسوزی،شرط نفوذ کلام است. «لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ» 12 شرط اصلی در فرستاده و حامل پیام،امین بودن است. «رَسُولٌ أَمِینٌ» 13 بیان کمالات خود،در مواردی لازم است. «إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ» 14 دینداری،از اطاعت از رهبری الهی جدا نیست. «فَاتَّقُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ» آری تبلور تقوا در پیروی از انبیاست.

15 دعوت به خود،برای احیای فرمان خدا مانعی ندارد. «أَطِیعُونِ» در کنار «فَاتَّقُوا اللّٰهَ» آمده است.

16 مبلّغ دینی نباید از مردم توقّع مادّی داشته باشد و از آنان چیزی درخواست کند.(اخلاص،شرط نفوذ کلام است). «مٰا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ»

ص :340

17 کسی که بر خدا توکّل کند،می تواند از مردم بی نیاز باشد. «مٰا أَسْئَلُکُمْ ... إِنْ أَجْرِیَ إِلاّٰ عَلیٰ رَبِّ الْعٰالَمِینَ» 18 خداوند پاداش مبلّغان دینی را بر خود لازم کرده است. «إِنْ أَجْرِیَ إِلاّٰ عَلیٰ رَبِّ» ...

19 رهبر دینی نباید در موضع تهمت دنیاپرستی باشد. «وَ مٰا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ» 20 راه های بهانه را ببندید و کارهای معنوی را به نیّت اجر و مزد مادّی انجام ندهید. «مٰا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ» در سوره ی قلم آیه 46 نیز می خوانیم: «أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ» 21 ایمان به خدا و تقوای الهی،زمینه ی ایمان به رسول و اطاعت از اوست.

«فَاتَّقُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ»

22 در مسیر تربیت و تکامل،تکرار لازم است.(در این چند آیه،چند بار فرمان تقوا صادر شده است) «فَاتَّقُوا اللّٰهَ» ...

23 اشرافی گری می تواند مانع ایمان آوردن باشد.زیرا مؤمنین در نظر مستکبران،اراذل و فرومایگان هستند. «وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ» 24 بیشتر یاران انبیا،فقرا و گمنامان بودند. «وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ» 25 حرف حقّ و مکتب حقّ را نباید به خاطر طرفداران گمنام آن تحقیر کرد. «وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ» 26 تعالیم انبیا،تبعیض های غلط اجتماعی را از بین می برد. «وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ»

[سوره الشعراء (26): آیات 112 تا 113]

اشاره

قٰالَ وَ مٰا عِلْمِی بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (112) إِنْ حِسٰابُهُمْ إِلاّٰ عَلیٰ رَبِّی لَوْ تَشْعُرُونَ (113)

(نوح)گفت:من به عملکرد گذشته(کسانی که شما اراذل می خوانید)آگاهی ندارم.(یا مرا با اعمال گذشته ی آنان کاری نیست).

حساب آنان جز بر پروردگارم نیست،اگر شما درک کنید.

ص :341

نکته ها:

در اسلام،ما مأمور به ظاهریم و اگر کسی به اسلام گروید حقّ نداریم بگوییم تو در قلبت ایمان نداری. «وَ لاٰ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقیٰ إِلَیْکُمُ السَّلاٰمَ لَسْتَ مُؤْمِناً» (1)قرآن،در آیه ای دیگر به پیامبر دستور می دهد:کسانی را که شب و روز برای قرب به خدا او را می خوانند از خود دور مکن.حساب آنان با خداست.نه تو مسئول حساب آنان هستی و نه آنان مسئول حساب تو،و اگر آنان را طرد کنی از ستمگرانی. (2)

پیام ها

1 پیامبران،بدون خواست الهی از اعمال گذشته ی افراد آگاه نیستند. «وَ مٰا عِلْمِی» 2 گفتنِ«نمی دانم»،عیب نیست. «وَ مٰا عِلْمِی» 3 بنده شناس خداوند است و حسابگر اوست،ما را چه کار که ردّ یا قبول کنیم.

«وَ مٰا عِلْمِی»

...

4 تجسّس و عیبجویی از زندگی خصوصی افراد،ممنوع است. «وَ مٰا عِلْمِی» ...

5 برای قضاوت درباره ی دیگران،ایمان صادقانه و عمل صالحِ امروزِ آنان را بنگرید و گذشته ی افراد را به رُخ آنان نکشید. «بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ» 6 سوابق بد،مانع تغییر و تحوّل و توبه ی مردم نیست. «کٰانُوا یَعْمَلُونَ» 7 وظیفه ی انبیا،اصلاح مردم و دعوت به توحید است.آنان متولّی حساب و کتاب افراد نیستند. «إِنْ حِسٰابُهُمْ إِلاّٰ عَلیٰ رَبِّی»

[سوره الشعراء (26): آیات 114 تا 118]

اشاره

وَ مٰا أَنَا بِطٰارِدِ اَلْمُؤْمِنِینَ (114) إِنْ أَنَا إِلاّٰ نَذِیرٌ مُبِینٌ (115) قٰالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یٰا نُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ اَلْمَرْجُومِینَ (116) قٰالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِی کَذَّبُونِ (117) فَافْتَحْ بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنِی وَ مَنْ مَعِیَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ (118)

(امروز که آنان ایمان آورده اند،)من طرد کننده ی مؤمنان نیستم.

من جز هشدار دهنده ای روشنگر نیستم.

ص :342


1- 1) .نساء،94.
2- 2) .انعام،52.

مردم به نوح گفتند:ای نوح! اگر(از دعوت خود)دست برنداری قطعاً از سنگسار شدگان خواهی شد.

نوح گفت:پروردگارا! همانا قوم من مرا تکذیب کردند.

پس میان من و آنان(داوری کن و)راه روشنی بگشا و مرا و هر کس از مؤمنان را که با من است(از شرّ این کفّار)نجات بده.

نکته ها:

مستکبران حتّی از انبیا نیز توقّع طرد فقرای گمنامِ با ایمان را داشتند و همه انبیا دست رد به این پیشنهاد می زدند.خداوند در آیه 28 سوره کهف به پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)دستور می دهد: «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدٰاةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَ لاٰ تَعْدُ عَیْنٰاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا وَ لاٰ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنٰا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنٰا وَ اتَّبَعَ هَوٰاهُ وَ کٰانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» خود را با مؤمنانی که هر صبح و شام خالصانه خدا را می خوانند قرار بده و به خاطر رسیدن به زینت های دنیا از آنان چشم پوشی نکن و از غافلان و هواپرستان و متجاوزان پیروی نکن.

جمله ی «مِنَ الْمَرْجُومِینَ » به جای«لنرجمنک»،نشان می دهد که قبل از حضرت نوح نیز افرادی را سنگسار نموده بودند.

پیام ها

1 با پیشنهادات و توقّعات نابجای متکبّران،قاطعانه برخورد کنید.(طرد فقرای با ایمان جایز نیست،حتّی اگر به قیمت ایمان آوردن گروهی دیگر باشد) «وَ مٰا أَنَا بِطٰارِدِ» ...

2 ملاک ارزش،ایمان است،نه جایگاه اجتماعی و اقتصادی. «وَ مٰا أَنَا بِطٰارِدِ» ...

ص :343

3 جاذبه باید در حدّ اعلی باشد،ولی دافعه تنها در موقع ضرورت لازم است.

«وَ مٰا أَنَا بِطٰارِدِ»

...

4 بیم و هشدار و انذار انبیا،بیش از بشارت آنان است.در قرآن جمله ی «إِنْ أَنَا إِلاّٰ نَذِیرٌ» آمده،ولی جمله ی«ان انا الا بشیر»نیامده است.

5 ترساندن غافل از خطرها،بهترین شیوه ی ارشادی است. «إِنْ أَنَا إِلاّٰ نَذِیرٌ» 6 یکی از مهم ترین حربه های مخالفان انبیا تهدید است. «مِنَ الْمَرْجُومِینَ» 7 سنگسار کردن،یکی از قدیمی ترین انواع شکنجه هاست. «مِنَ الْمَرْجُومِینَ» 8 در برابر تهدیدهای دشمن به خدا متوسّل شویم. «قٰالَ رَبِّ» 9 ناله ی حضرت نوح به خاطر تکذیب مکتب بود،نه تهدید و سنگسار. «رَبِّ إِنَّ قَوْمِی کَذَّبُونِ» و نفرمود:«یرجمون» 10 خشونت نااهلان،از عواطف پدری و برادری شما نکاهد. «إِنَّ قَوْمِی» 11 گره گشا خداست. «فَافْتَحْ» 12 اوّل برای حلّ مشکلات مردم و جامعه دعا کنید،بعد برای نجات خود.

«فَافْتَحْ

نَجِّنِی»

13 با وجود تهدید و خفقان،گروهی از مردم به انبیا ایمان می آوردند. «وَ مَنْ مَعِیَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» 14 آنچه مهم است،همراهیِ عملی و مکتبی است،نه فیزیکی و ظاهری. «وَ مَنْ مَعِیَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» 15 مؤمنین مشمول دعای انبیا هستند. «نَجِّنِی وَ مَنْ مَعِیَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» 16 ایمان به تنهایی کافی نیست،پیروی و همراهی لازم است. «وَ مَنْ مَعِیَ» چنان که در موارد دیگر نیز قرآن می فرماید: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ» (1)

ص :344


1- 1) .هود،58،66 و 94.

[سوره الشعراء (26): آیات 119 تا 122]

اشاره

فَأَنْجَیْنٰاهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی اَلْفُلْکِ اَلْمَشْحُونِ (119) ثُمَّ أَغْرَقْنٰا بَعْدُ اَلْبٰاقِینَ (120) إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَةً وَ مٰا کٰانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (121) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ اَلْعَزِیزُ اَلرَّحِیمُ (122)

پس ما نوح و هر کس از مؤمنان را که در آن کشتیِ گران بار،

با او بود نجات دادیم.سپس باقیماندگان را غرق کردیم.

البتّه در این(ماجرا)نشانه ی بزرگی است،ولی اکثر مردم ایمان آورنده نیستند.

و قطعاً پروردگارت همان صاحب عزّت و مهربان است.

نکته ها:

مراد از گران بار بودن کشتی «الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ» ،این است که آنچه مورد نیاز بود،حضرت نوح در کشتی قرار داده بود.امام باقر(علیه السلام)فرمود: «الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ » کشتی مجهّزِ آماده حرکت است.و حضرت علی(علیه السلام)فرمود:در آن کشتی،نود جایگاه برای چهارپایان ساخته بود. (1)

پیام ها

1 دعای انبیا و مظلومین مستجاب است. «فَأَنْجَیْنٰاهُ» 2 مؤمنین در پرتو انبیا بیمه هستند. «فَأَنْجَیْنٰاهُ وَ مَنْ مَعَهُ» 3 جدایی از انبیا سبب هلاکت است. «ثُمَّ أَغْرَقْنٰا بَعْدُ الْبٰاقِینَ» 4 داستان نجات نوح و یارانش و غرق کفّار و مخالفان،نمودی از سنّت خداوند در یاری حقّ و سرکوبی باطل است. «إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَةً» 5 اگر به کفّار مهلتی می دهد،به خاطر رحمت است نه ناتوانی. «الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ»

ص :345


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

[سوره الشعراء (26): آیات 123 تا 127]

اشاره

کَذَّبَتْ عٰادٌ اَلْمُرْسَلِینَ (123) إِذْ قٰالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لاٰ تَتَّقُونَ (124) إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (125) فَاتَّقُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ (126) وَ مٰا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاّٰ عَلیٰ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (127)

قوم عاد(نیز همچون قوم نوح)انبیا را تکذیب کردند.

آن گاه که برادرشان هود به آنان گفت:آیا(از شرک و انحراف)پروا نمی کنید؟

همانا من برای شما پیامبری امین هستم.

پس از خدا پرواکنید و مرا پیروی نمایید.

و من برای رسالتم هیچ مزدی از شما نمی خواهم،(زیرا که)مزد من فقط بر عهده ی پروردگار جهانیان است.

نکته ها:

«عاد»،نام جدّ بزرگ قوم حضرت هود است و آن قوم به نام جدّشان مشهور شده اند.قوم عاد طایفه ای از عرب بودند که در سرزمین خوش آب و هوای«یمن»در منطقه ای به نام «احقاف»در نزدیکی دریا زندگی می کردند.کشورشان آباد بود،مردم شهر نشین بودند و پیامبرشان حضرت هود بود.نامشان در قرآن کریم 24 بار تکرار شده است.همچنین در قرآن،سوره ای به نام احقاف و سوره ای به نام هود داریم.

پیام ها

1 چون هدف و محتوای دعوت تمام انبیا یکی است،تکذیب یک پیامبر،به منزله ی تکذیب همه ی پیامبران است. «کَذَّبَتْ عٰادٌ الْمُرْسَلِینَ» 2 دعوت پیامبران،برادرانه بود. «أَخُوهُمْ» (حتّی کلمه ی«ابوهم»نیاورده تا عمق صفا و تواضع و صداقت را بیان کند).

3 تقوا،سرلوحه ی دعوت انبیا است. «أَ لاٰ تَتَّقُونَ» 4 دعوت به تقوا،لازمه ی اخوّت و برادری است. «أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لاٰ تَتَّقُونَ» 5 رسالت انبیا برای رشد مردم است،نه سلطه بر آنها. «لَکُمْ»

ص :346

6 پیامبران،از خود حرفی نداشتند،هر چه می گفتند پیام الهی بود. «رَسُولٌ أَمِینٌ» 7 لحن همه ی انبیا و شیوه ی تبلیغ و محتوای مطالب و خط فکری آنان مشترک است.(تکرار آیات شاهد این سخن است).

8 تقوای الهی،زمینه ساز اطاعت از رهبری است. «فَاتَّقُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ» پیروی از رهبران الهی،تبلور تقوای الهی است.

9 اخلاص و بی توقّعی،رمز موفقیّت است. «وَ مٰا أَسْئَلُکُمْ» 10 اخلاص و توکّل،لازمه ی تبلیغ است. «إِنْ أَجْرِیَ» ...

11 کسی که هستی را اداره می کند،زندگی مرا نیز اداره خواهد کرد. «إِنْ أَجْرِیَ إِلاّٰ عَلیٰ رَبِّ الْعٰالَمِینَ» 12 نظام هستی از عوامل مختلفی تشکیل شده که همه ی آنها تحت یک تدبیر و در حال رشد هستند. «رَبِّ الْعٰالَمِینَ»

[سوره الشعراء (26): آیات 128 تا 131]

اشاره

أَ تَبْنُونَ بِکُلِّ رِیعٍ آیَةً تَعْبَثُونَ (128) وَ تَتَّخِذُونَ مَصٰانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ (129) وَ إِذٰا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبّٰارِینَ (130) فَاتَّقُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ (131)

(هود به مردم گفت:)آیا بر هر تپه ای بنا و قصری بلند از روی هوا و هوس می سازید؟

و کاخ های استوار می گیرید،به امید آنکه جاودانه بمانید؟

و هر گاه کسی را کیفر می دهید،همچون زورگویان کیفر می دهید؟

پس،از خداوند پروا کنید و مرا فرمان برید.

نکته ها:

«رِیعٍ»

به معنای دامنه ی کوه و تپه است. «مَصٰانِعَ» دژ و قصر محکم و بلند را گویند.و کلمه ی «بطش»به معنای گرفتن با قهر و غلبه و قدرت است.

در این آیات،قرآن از اصل ساختمان سازی در دامنه ی کوه و ساختن دژ و داشتن قدرت

ص :347

انتقاد نمی کند.آنچه مورد انتقاد است،هدف های نامقدّس، «تَعْبَثُونَ» و خیال های واهی، «لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ» و تجاوز از اعتدال است. «جَبّٰارِینَ» در روایات می خوانیم:یکی از یاران رسول اکرم(صلوات اللّٰه علیه)بر بام خانه اش قبّه ای ساخته بود.حضرت از دیدن آن ناراحت شد.صاحب خانه چون چنین دید،قبّه را خراب کرد.

رسول خدا بار دیگر که قبّه را ندید،پرسید:قبّه چه شد؟ گفتند:همین که صاحبش دید شما ناراضی هستید آن را خراب کرد.پیامبر فرمود:«ان کل بناء وبال علی صاحبه الا ما لا بد منه» هر ساختمانی که مورد نیاز نباشد،در قیامت وبال صاحبش خواهد بود. (1)

پیام ها

1 سابقه ی بناهای بلند به زمان هود می رسد. «أَ تَبْنُونَ بِکُلِّ رِیعٍ آیَةً» 2 حرص،انسان را رها نمی کند. «بِکُلِّ رِیعٍ» 3 آنچه در چشم دنیاپرستان جلوه دارد،در نظر اولیای خدا خوار است و مردم را به خاطر آن سرزنش می کنند. «أَ تَبْنُونَ ... تَعْبَثُونَ» 4 تمدن و رفاه کاذب،عامل غرور و مانع حقّ پذیری است. «أَ تَبْنُونَ» 5 شروع کار انبیا با انتقاد از وضع نابسامان موجود و بیدار کردن وجدان ها از طریق سؤال است. «أَ تَبْنُونَ بِکُلِّ رِیعٍ» ...

6 کارهای ستمگران،یا برای مطرح کردن خود است «آیَةً» یا برای بقای خود «تَخْلُدُونَ» یا استثمار و استعمار مردم است. «جَبّٰارِینَ» 7 در هر کاری باید هدفی والا داشت. «أَ تَبْنُونَ ... تَعْبَثُونَ» 8 ثروت،سرمایه و ساختمان های بلند در دست نااهلان،برای ارضای هوا و هوس است. «تَعْبَثُونَ» 9 انتقاد قرآن از روحیّه ی کاخ نشینی و عیّاشی است،نه اصل ساختمان. «تَعْبَثُونَ» (تولید،ابتکار،هنر و بکارگیری امکانات و نیروی انسانی و...باید در مسیر

ص :348


1- 1) .تفسیر المیزان و مجمع البیان.

نیاز واقعی باشد،نه بیهوده) 10 قصرها و کاخ ها،زندگی را جاودانه نمی کنند. «تَتَّخِذُونَ مَصٰانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ» 11 آفات ساختمان،چهار چیز است:

الف:حرص و اسراف. «بِکُلِّ رِیعٍ» ب:تفاخر و خودنمایی. «آیَةً» ج:بُلهوسی. «تَعْبَثُونَ» د:دنیا گرایی و غفلت. «لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ» 12 قوانین کیفری باید عادلانه باشد.(قرآن از کیفرهای ظالمانه انتقاد می کند) «بَطَشْتُمْ جَبّٰارِینَ» 13 دینداری،محور و رهبر و الگو لازم دارد. «فَاتَّقُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ» 14 دینداری،هم پروای قلبی است و هم اطاعت عملی. «فَاتَّقُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ» 15 بی تقوایی عامل همه ی مفاسد است.حضرت هود پس از انتقاد از فکر و عمل کافران فرمود: «فَاتَّقُوا اللّٰهَ» ...

[سوره الشعراء (26): آیات 132 تا 136]

اشاره

وَ اِتَّقُوا اَلَّذِی أَمَدَّکُمْ بِمٰا تَعْلَمُونَ (132) أَمَدَّکُمْ بِأَنْعٰامٍ وَ بَنِینَ (133) وَ جَنّٰاتٍ وَ عُیُونٍ (134) إِنِّی أَخٰافُ عَلَیْکُمْ عَذٰابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (135) قٰالُوا سَوٰاءٌ عَلَیْنٰا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ اَلْوٰاعِظِینَ (136)

و از خداوندی که می دانید چقدر کمکتان کرده پروا کنید.

او شما را با (بخشیدن)چهار پایان و فرزندان مدد کرده است.

و باغ ها و چشمه سارها(به شما داده است.

اگر کفران کنید)من بر شما از عذاب روز بزرگ می ترسم.

(قوم عاد به حضرت هود)گفتند:پند دهی یا از پند دهندگان نباشی،برای ما برابر است(و ما تو را نمی پذیریم).

ص :349

نکته ها:

حضرت هود مردم را هم به خدا متوجّه کرد: «فَاتَّقُوا اللّٰهَ» هم به نبوّت: «وَ أَطِیعُونِ» و هم به معاد: «إِنِّی أَخٰافُ عَلَیْکُمْ عَذٰابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ» مراد از روز بزرگ در این جا،همان قیامت است،گرچه در داستان حضرت شعیب به دنیا نیز روز عظیم گفته شده است. «فَأَخَذَهُمْ عَذٰابُ یَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ کٰانَ عَذٰابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ» عذاب روز ابرِ آتشبار آنان را گرفت که آن عذاب روز بزرگی بود. (1)

پیام ها

1 تقوا بهترین راه تشکّر از خداوند است. «وَ اتَّقُوا الَّذِی أَمَدَّکُمْ» 2 هر کس خود می داند چقدر مورد لطف خداوند قرار گرفته است. «أَمَدَّکُمْ بِمٰا تَعْلَمُونَ» 3 کاخ ها و ساختمان های قوم عاد،با دامداری و باغ ها و چشمه ها همراه بود.

«بِکُلِّ رِیعٍ آیَةً ... بِأَنْعٰامٍ ... جَنّٰاتٍ وَ عُیُونٍ» 4 اگر آمادگی و قابلیّت نباشد،موعظه ی انبیا نیز اثری ندارد. «سَوٰاءٌ عَلَیْنٰا»

[سوره الشعراء (26): آیات 137 تا 140]

اشاره

إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ خُلُقُ اَلْأَوَّلِینَ (137) وَ مٰا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ (138) فَکَذَّبُوهُ فَأَهْلَکْنٰاهُمْ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَةً وَ مٰا کٰانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (139) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ اَلْعَزِیزُ اَلرَّحِیمُ (140)

این(دعوت تو یا بت پرستی ما)جز شیوه پیشینیان نیست.

و ما عذاب نخواهیم شد.

پس هود را تکذیب کردند آن گاه ما آنان را هلاک کردیم.البتّه در این(داستان) بی شک نشانه ی بزرگی است،و(لی)اکثر مردم ایمان آورنده نیستند.

ص :350


1- 1) .شعراء،189.

و همانا پروردگار تو،همان خداوند عزیز و مهربان است.

نکته ها:

در این که کلمه ی «هٰذٰا» به چه چیز اشاره دارد،احتمالاتی است:

الف:این ادّعای پیامبری تو،چیزی جز تقلید از مدّعیان قبلی نبوّت نیست.

ب:این خانه های بلند بر روی تپه ها و سایر کارهای ما،شیوه ی نیاکان ماست.

ج:این تکذیب و بت پرستی ما،همان تکذیب و بت پرستی نیاکان ماست.

قرآن،بارها از اکثریّت مردم انتقاد کرده است.در این سوره نیز چند بار آیه «وَ مٰا کٰانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ» در پایان نقل تاریخ انبیا بیان شده است.

پیام ها

1 سابقه و رفتار نیاکان،دلیل حقّانیّت نیست. «إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ خُلُقُ الْأَوَّلِینَ» (در صورتی که مراد از «هٰذٰا » ،رفتار مشرکان باشد) 2 تقلید نابجا و تعصّب،مانع پندپذیری است. «سَوٰاءٌ عَلَیْنٰا أَ وَعَظْتَ ... إِنْ هٰذٰا» ...

3 انحراف نیاکان،زمینه ی انحراف نسل های بعدی است. «إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ خُلُقُ الْأَوَّلِینَ» 4 گاهی بت پرستی و هر رفتار دیگر،جزو جوهره ی انسان می شود.(کلمه ی «خُلُقُ » به معنای روحیّه ی ثابت است) 5 بت پرستان،انحراف خود را با شیوه ی نیاکان توجیه و از خود سلب مسئولیّت می کردند. «وَ مٰا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ» 6 سرنوشت انسان به دست خود اوست. «فَکَذَّبُوهُ فَأَهْلَکْنٰاهُمْ» 7 از تکذیب و هلاکت دیگران عبرت بگیرید. «لَآیَةً» 8 اکثریّت،شما را فریب ندهد.حقّ را در زیادی جمعیّت جستجو نکنید،ملاک شناخت حقّ و باطل،کمیّت نیست. «وَ مٰا کٰانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ»

ص :351

[سوره الشعراء (26): آیات 141 تا 145]

اشاره

کَذَّبَتْ ثَمُودُ اَلْمُرْسَلِینَ (141) إِذْ قٰالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صٰالِحٌ أَ لاٰ تَتَّقُونَ (142) إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (143) فَاتَّقُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ (144) وَ مٰا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاّٰ عَلیٰ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (145)

قوم ثمود(نیز)پیامبران را تکذیب کردند.

آن گاه که برادرشان صالح به آنان گفت:آیا(از شرک و انحراف)پروا نمی کنید؟

من برای شما پیامبری امین هستم.

پس از خداوند پروا کنید و از من اطاعت نمایید.

و من بر این رسالتم هیچ پاداشی از شما نمی خواهم.پاداش من جز بر پروردگار جهانیان نیست.

نکته ها:

در این سوره،داستان چند تن از پیامبران نقل شده،ولی آغاز ماجرای آنان با کلمه ی «کَذَّبَتْ» شروع می شود (1)و این،به خاطر آن است که در این داستان ها نقطه ی مهم،مسأله ی تکذیب پیامبران از سوی اقوام گذشته و هلاکت آنهاست.آری در نوشتن و گفتن باید مطالب مهم،سرفصل قرار بگیرد.

در بیان تاریخ،باید به نکات مهم توجّه شود،نه به مسایلی که دانستن یا ندانستن آنها سود و ضرری ندارد.در این داستان ها،درباره ی تعداد مردم و نام مکان و تاریخ حادثه و جزئیات دیگر،مطلبی بیان نشده است،زیرا آنچه مایه ی عبرت است،نشان دادن جلوه های حقّ و باطل و بیان پیروزی حقّ بر باطل است.

ص :352


1- 1) .داستان نوح،آیه ی 105؛داستان عاد،آیه ی 123؛داستان صالح،آیه ی 141؛داستان لوط،آیه ی 160 و داستان شعیب،آیه ی 176.
پیام ها

1 روش دعوت تمام انبیا یکی است.در داستان نوح،هود،صالح،لوط و شعیب،همه ی آنان یک کلام و یک شعار داشتند:

همه می گفتند: «أَ لاٰ تَتَّقُونَ» همه می گفتند: «فَاتَّقُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ» همه می گفتند: «إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ» همه می گفتند: «مٰا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ» و خلاصه ی پیام همه ی آنان چند چیز بود:برادری،تقوا،پیروی از رهبر، بی توقّعی،توکّل بر خدا و اطمینان دادن به مردم که ما به نفع شما و امین شما هستیم.(پیام های این چند آیه نیز مانند پیام های آیات قبل است که درباره ی پیامبران دیگر در همین سوره عنوان شد.)

[سوره الشعراء (26): آیات 146 تا 152]

اشاره

أَ تُتْرَکُونَ فِی مٰا هٰاهُنٰا آمِنِینَ (146) فِی جَنّٰاتٍ وَ عُیُونٍ (147) وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُهٰا هَضِیمٌ (148) وَ تَنْحِتُونَ مِنَ اَلْجِبٰالِ بُیُوتاً فٰارِهِینَ (149) فَاتَّقُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ (150) وَ لاٰ تُطِیعُوا أَمْرَ اَلْمُسْرِفِینَ (151) اَلَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی اَلْأَرْضِ وَ لاٰ یُصْلِحُونَ (152)

آیا(فکر می کنید)شما در آنچه در این دنیا دارید،در أمن و امان رها خواهید شد؟

در باغ ها و چشمه ها.

و کشتزارها و نخل هایی که شکوفه اش لطیف و بر هم نشسته است.(و هیچ مسئولیّت و بازگشتی نخواهید داشت؟)

و شما(ماهرانه)از کوه ها خانه هایی برای خوشگذرانی می تراشید.

پس،از خدا پروا کنید و مرا پیروی نمایید.

و از اسرافکاران فرمان نبرید.

ص :353

آنان که در زمین فساد می کنند و اهل اصلاح نیستند.

نکته ها:

اگر مردم دنیا تنها به همین جمله ی «لاٰ تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ» عمل کنند،تمام حکومت های طاغوتی اسرافکار،سقوط می کنند.

قوم ثمود،هم کشاورزی خوبی داشتند، «فِی جَنّٰاتٍ وَ عُیُونٍ وَ زُرُوعٍ» هم تمدّن و خانه سازی «مِنَ الْجِبٰالِ بُیُوتاً» و هم رفاه و امنیّت. «فٰارِهِینَ ... آمِنِینَ» کلمه ی«طلع»به شکوفه ی خرما گفته می شود که قبل از میوه طلوع می کند و گاهی به نوبَر و اوّلین خرما نیز گفته می شود.

«هَضِیمٌ»

به معنای شکوفه ی لطیف و بر هم نشسته است.یعنی شکوفه های خرما از انبوهی و پر حاصلی و طراوت بر هم سوار شده است.

با اینکه کلمه ی «جَنّٰاتٍ » شامل درخت خرما نیز می شود،ولی نام درخت خرما جداگانه برده شده است،که شاید اشاره به اهمیّت خرما در میان قوم ثمود بوده است.

کلمه ی «فٰارِهِینَ » می تواند از کلمه ی«فره»به معنای شادی باشد که «بُیُوتاً فٰارِهِینَ » یعنی در خانه ها سرمست بودند و می تواند از ریشه ی«فراهت»به معنای مهارت باشد که «بُیُوتاً فٰارِهِینَ » یعنی با مهارت خانه هایی را از کوه ها می تراشیدند.

پیام ها

1 به زندگی مرفّه دنیا مغرور نشوید. «أَ تُتْرَکُونَ ... آمِنِینَ» رفاه امروز نشانه ی رضای خداوند از شما نیست.(نعمت های مادّی پایدار نیست).

2 توجّه به ناپایداری دنیا،وسیله ی تقواست. «أَ تُتْرَکُونَ ... فَاتَّقُوا اللّٰهَ» 3 لازمه ی تقوا،پیروی از انبیا و دوری از اطاعت مسرفان است. «فَاتَّقُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ وَ لاٰ تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ» 4 امنیّت،اقتصاد و رفاه،اگر با پیروی از رهبر معصوم همراه نباشد زمینه ی فساد

ص :354

خواهد شد. «آمِنِینَ، جَنّٰاتٍ، عُیُونٍ، زُرُوعٍ، بُیُوتاً، فَاتَّقُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ» 5 انسان در برابر نعمت ها رها نیست،بلکه مسئولیّت دارد. «جَنّٰاتٍ، عُیُونٍ، زُرُوعٍ، بُیُوتاً، لاٰ تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ» 6 اسرافکار،صلاحیّت رهبری جامعه را ندارد. «لاٰ تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ» 7 انبیا در مصرف گرایی مردم حسّاس بودند. «لاٰ تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ» 8 در برابر سرمایه داران اسرافگر،کرنش نکنید. «لاٰ تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ» 9 تولّیٰ و تبرّی باید با هم باشد. - «أَطِیعُونِ لاٰ تُطِیعُوا» 10 اسراف،فساد است و اسرافکار،مفسد. «الْمُسْرِفِینَ اَلَّذِینَ یُفْسِدُونَ» 11 از مرفّهان بی درد،امید اصلاح نداشته باشید که اصلاح تنها در سایه ی مکتب انبیاست. «وَ لاٰ یُصْلِحُونَ» 12 اسرافکاران،کار خود را توجیه می کنند و خود را صالح می دانند. «لاٰ یُصْلِحُونَ»

[سوره الشعراء (26): آیات 153 تا 154]

اشاره

قٰالُوا إِنَّمٰا أَنْتَ مِنَ اَلْمُسَحَّرِینَ (153) مٰا أَنْتَ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُنٰا فَأْتِ بِآیَةٍ إِنْ کُنْتَ مِنَ اَلصّٰادِقِینَ (154)

(قوم ثمود به جای ایمان آوردن به صالح)گفتند:همانا تو از سحر شدگانی.

تو جز بشری مثل ما نیستی.پس اگر از راستگویانی،نشانه(و معجزه)ای بیاور.

پیام ها

1 به انبیا دو تهمت می زدند:سحر کننده،«ساحر»و سحرشده. «الْمُسَحَّرِینَ» 2 بدتر از عصیان،توجیه کردن آن است.در برابر فرمان «أَطِیعُونِ» عصیان خود را توجیه کرده و می گفتند:تو سحر شده ای و قابل پیروی نیستی. «الْمُسَحَّرِینَ» 3 نبوّت و معجزه،متلازمند. «فَأْتِ بِآیَةٍ» (معجزه،نشانه ی صداقت انبیاست)

ص :355

[سوره الشعراء (26): آیات 155 تا 157]

اشاره

قٰالَ هٰذِهِ نٰاقَةٌ لَهٰا شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ (155) وَ لاٰ تَمَسُّوهٰا بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذٰابُ یَوْمٍ عَظِیمٍ (156) فَعَقَرُوهٰا فَأَصْبَحُوا نٰادِمِینَ (157)

صالح(در پاسخ معجزه خواهی مردم)گفت:این ماده شتری است(که با اراده ی خداوند،از درون کوه خارج شد).برای اوست سهمی از آب(یک روز)و برای شما روز دیگری معیّن شده است.

و به آن آسیبی نرسانید که عذاب روز سهمگین،شما را فرا می گیرد.

پس ناقه را کشتند،سپس از کرده ی خود پشیمان شدند.

نکته ها:

دست قدرت خداوند در ارائه ی معجزه باز است،از شکافتن ماه «انْشَقَّ الْقَمَرُ» ،تا شکافتن آب «فَانْفَلَقَ» تا شکافتن کوه و بیرون آوردن شتر برای او یکسان است.

با این که ناقه ی صالح را یک نفر از پای درآورد،امّا قرآن می فرماید: «فَعَقَرُوهٰا » یعنی گروهی آن را پی کردند،زیرا آن گروه به کار آن یک نفر راضی بودند.چنان که حضرت علی(علیه السلام)می فرماید:«انما عقر ناقة ثمود رجل واحد فعمهم الله بالعذاب لما عموه بالرضا» (1)

پیام ها

1 معجزه باید به قدری روشن باشد که همه ی مردم در هر سطحی که هستند، اعجاز آن را درک کنند. «هٰذِهِ نٰاقَةٌ» 2 توهین به مقدّسات،کیفر بزرگ دارد. «لاٰ تَمَسُّوهٰا بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ» خداوند در سوره اعراف این شتر را به خود نسبت داده است؛ «نٰاقَةُ اللّٰهِ» (2)3 تقسیم عادلانه ی منابع آب باید طبق فرمان خدا صورت گیرد. «لَهٰا شِرْبٌ وَ لَکُمْ»

ص :356


1- 1) .نهج البلاغه،خطبه 201.
2- 2) .اعراف،73.

4 شتری که رنگ الهی داشته باشد،بر انسان های عادّی مقدّم است. «لَهٰا شِرْبٌ وَ لَکُمْ» ...

5 انسان طاغی،حتّی به حیوان بی آزار شیرده رحم نمی کند. «فَعَقَرُوهٰا» 6 هشدارهای انبیا را جدّی بگیریم. «لاٰ تَمَسُّوهٰا بِسُوءٍ فَعَقَرُوهٰا فَأَصْبَحُوا نٰادِمِینَ» 7 هر کس که به کار دیگری راضی باشد،در اجر یا گناه کار او شریک است.

«فَعَقَرُوهٰا»

با اینکه یک نفر ناقه را کشت.

8 هر ندامت و توبه ای مقبول نیست.(توبه و ندامت هنگام دیدن عذاب کارساز نیست). «نٰادِمِینَ فَأَخَذَهُمُ الْعَذٰابُ»

[سوره الشعراء (26): آیات 158 تا 159]

اشاره

فَأَخَذَهُمُ اَلْعَذٰابُ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَةً وَ مٰا کٰانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (158) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ اَلْعَزِیزُ اَلرَّحِیمُ (159)

پس آنان را عذاب فرا گرفت.همانا در این(ماجرا)قطعاً نشانه و درس عبرتی است،و(لی)اکثر آنان ایمان آورنده نیستند.

و البتّه پروردگار تو بی شک همان توانای مهربان است.

پیام ها

1 توهین به مقدّسات الهی به حدّی مهم است که گروهی به خاطر کشتن یک حیوان،نابود می شوند. «فَعَقَرُوهٰا ... فَأَخَذَهُمُ الْعَذٰابُ» 2 هم الطاف او نشانه های عبرت هستند و هم قهر و عذابش. «لَآیَةً» 3 انسان می تواند حتّی با دیدن بزرگ ترین نشانه های الهی،در برابر حقّ عناد ورزد و ایمان نیاورد. «لَآیَةً وَ مٰا کٰانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ» 4 فرستادن انبیا و معجزه و قهر بر کفّار لجوج،از شئون ربوبیّت اوست. «رَبَّکَ» 5 ایمان و کفر مردم،در خداوند اثری ندارد. «إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ» 6 قهر خداوند به خاطر عمل خودماست و گر نه او مهربان است. «لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ»

ص :357

[سوره الشعراء (26): آیات 160 تا 164]

اشاره

کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ اَلْمُرْسَلِینَ (160) إِذْ قٰالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لاٰ تَتَّقُونَ (161) إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (162) فَاتَّقُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ (163) وَ مٰا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاّٰ عَلیٰ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (164)

قوم لوط(نیز)انبیا را تکذیب کردند.

زمانی که برادرشان لوط به آنان گفت:آیا(از شرک و انحراف دوری،و از خدا)پروا نمی کنید؟

همانا من برای شما پیامبری امین هستم.

پس،از خداوند پروا کنید و مرا اطاعت نمایید.

و من در برابر رسالتم از شما مزدی درخواست نمی کنم.(زیرا)مزد من تنها بر پروردگار جهانیان است.

نکته ها:

حضرت لوط با حضرت ابراهیم همزمان بودند،ولی در این سوره فاصله ی داستان ابراهیم و لوط حدود یکصد آیه است و این،به خاطر آن است که در نقل های قرآن عبرت ها مهم است،نه تنظیم و سیر تاریخی.

پیام ها

1 موضوعات اصلی را سرفصل کلام خود قرار دهید. «کَذَّبَتْ» ...

(در آغاز تاریخ تمام انبیا در این سوره،کلمه ی «کَذَّبَتْ » مطرح شده و این به جهت آن است که هدف از نقل تاریخ آن بزرگواران در این سوره،بیان تکذیب مردم لجوج و کیفر الهی آنان است.) 2 تکذیب یک پیامبر به منزله ی تکذیب همه ی پیامبران است. «کَذَّبَتْ ... اَلْمُرْسَلِینَ» (با اینکه هر قومی پیامبر خود را تکذیب می کرد،ولی چون انبیا دارای هدف و برنامه واحدی هستند،تکذیب یکی از آنها به منزله تکذیب همه آنان است)

ص :358

3 رابطه ی رهبر آسمانی با مردم،رابطه ی برادری است. «أَخُوهُمْ» 4 کسی که پروای درونی ندارد،از هر جهت آسیب پذیر است و هیچ حقّی را نمی پذیرد. «أَ لاٰ تَتَّقُونَ» 5 رهبران آسمانی باید به سراغ مردم روند و خود و اهداف خود را به آنان عرضه کنند. «أَ لاٰ تَتَّقُونَ إِنِّی لَکُمْ» ...

6 تقوا،بستر و زمینه ی حقّ پذیری و اطاعت از انبیا است. «فَاتَّقُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ» 7 دینداری،بدون اطاعت از رهبری کامل نیست. «فَاتَّقُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ» 8 اگر به مال مردم چشم ندوزیم،سخنان ما بیشتر اثر می کند. «مٰا أَسْئَلُکُمْ» 9 کسی می تواند از مردم بی نیاز باشد که توکّلش بر خداوند زیاد باشد. «إِلاّٰ عَلیٰ رَبِّ الْعٰالَمِینَ»

[سوره الشعراء (26): آیات 165 تا 167]

اشاره

أَ تَأْتُونَ اَلذُّکْرٰانَ مِنَ اَلْعٰالَمِینَ (165) وَ تَذَرُونَ مٰا خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْوٰاجِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عٰادُونَ (166) قٰالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یٰا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ اَلْمُخْرَجِینَ (167)

آیا از میان مردم جهان،شما به سراغ مردها می روید؟

و همسرانتان را که پروردگارتان برای شما آفریده رها می کنید؟ بلکه شما مردمی تجاوزکارید.

مردم(به جای پند پذیری)گفتند:ای لوط! اگر(از حرف هایت)دست برنداری،قطعاً از تبعید شدگان خواهی بود.

نکته ها:

در این آیات،قوم لوط به عنوان تجاوزگر معرّفی شده اند؛ «بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عٰادُونَ» لکن در آیات دیگر،تعبیرات دیگری نیز درباره ی آنها به کار رفته است،از جمله:

ص :359

«بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ»

(1)

، «قَوْمَ سَوْءٍ فٰاسِقِینَ» (2)و «بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ» (3)کسی که مرتکب لواط شود،مجازاتش قتل است.این عمل به قدری زشت است که حتّی اگر کسی با حیوانی آمیزش جنسی انجام دهد،گوشت آن حیوان حرام می شود و باید آن را ذبح کرد و سپس لاشه ی آن را سوزاند.

همجنس گرایی،تنها در میان انسان ها دیده می شود.در عالم هستی،هیچ موجود دیگری همجنس گرا نیست.

پیام ها

1 در نهی از منکر،باید منکرات رایج در هر گروه و زمان را شناخت و در بازداشتن مردم از آن اصرار نمود. «أَ تَأْتُونَ الذُّکْرٰانَ» 2 در نهی از منکر،راه های معروف را ارائه دهید. «أَ تَأْتُونَ وَ تَذَرُونَ ... أَزْوٰاجِکُمْ» 3 رها کردن همسر و نادیده گرفتن نیازهای او ممنوع است. «تَذَرُونَ ... أَزْوٰاجِکُمْ» 4 خداوند برای اشباع غرائز بشر،مسیر فطری و طبیعی قرار داده است. «خَلَقَ لَکُمْ» 5 ادیان آسمانی،انسان را به ازدواج ترغیب می کنند. «خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْوٰاجِکُمْ» 6 ازدواج،جلوه ای از ربوبیّت الهی و به نفع انسان است. «خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ» 7 انحرافات جنسی،تجاوز و طغیان است و همجنس گرایی و لواط،تجاوز به حریم ارزشهاست. «عٰادُونَ» 8 برای از بین بردن منکر،تکرار نهی از منکر و استقامت لازم است. «لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ» 9 در نهی از منکر،خود را برای تهدیدهای دیگران آماده کنید. «لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِینَ» 10 تبعید،شیوه ی ستمگران قوم لوط بوده است. «مِنَ الْمُخْرَجِینَ»

ص :360


1- 1) .اعراف،81.
2- 2) .انبیاء،74.
3- 3) .نمل،55.

[سوره الشعراء (26): آیات 168 تا 175]

اشاره

قٰالَ إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ اَلْقٰالِینَ (168) رَبِّ نَجِّنِی وَ أَهْلِی مِمّٰا یَعْمَلُونَ (169) فَنَجَّیْنٰاهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ (170) إِلاّٰ عَجُوزاً فِی اَلْغٰابِرِینَ (171) ثُمَّ دَمَّرْنَا اَلْآخَرِینَ (172) وَ أَمْطَرْنٰا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَسٰاءَ مَطَرُ اَلْمُنْذَرِینَ (173) إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَةً وَ مٰا کٰانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (174) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ اَلْعَزِیزُ اَلرَّحِیمُ (175)

لوط گفت:من مخالف شدید کردار شما هستم.

پروردگارا! من و کسان مرا از(شرّ)آنچه انجام می دهند رهایی بخش.

پس(دعایش را مستجاب کردیم و)او و تمام خاندانش را نجات دادیم.

مگر پیر زنی (زن لوط)که در میان بازماندگان بود.

سپس،دیگران را ریشه کن کردیم.

و بر سر آنان بارانی(از سنگ)فرو فرستادیم.پس چه بد است باران هشدار داده شدگان.

البتّه در این(ماجرا)نشانه ای(از قدرت الهی)است،لکن بیشتر مردم ایمان آورنده نیستند.

همانا پروردگار تو همان توانای مهربان است.

نکته ها:

کلمه ی «الْقٰالِینَ» به معنای اظهار نگرانی و مخالفت شدیدی است که از عمقِ جان باشد.

پیام ها

1 با کار بد مخالفت کنید،نه با شخص خلافکار. «لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقٰالِینَ» 2 انبیا،در برابر تهدیدها نمی ترسیدند و حرف خود را می زدند. «مِنَ الْقٰالِینَ» لوط در برابر تهدید اخراج و تبعید،فرمود:من دشمن کار شما هستم.

ص :361

3 تنفّر از کار بد،هم باید زبانی باشد و هم عملی. «قٰالَ إِنِّی لِعَمَلِکُمْ رَبِّ نَجِّنِی» آری نگرانی تنها کافی نیست،باید به فکر رهایی و نجات از مرکز فساد بود.

4 محیط آلوده برای مردان خدا قابل تحمّل نیست؛اگر از اصلاح محیط مأیوس شدند،حد اقل خود را از آنجا نجات می دهند. «نَجِّنِی» 5 بزرگان جامعه باید به فکر خاندان و یاران خود باشند. «نَجِّنِی وَ أَهْلِی» 6 دعای انبیا مستجاب است. «رَبِّ نَجِّنِی فَنَجَّیْنٰاهُ» 7 زن،در انتخاب راه وابسته به شوهر نیست. «إِلاّٰ عَجُوزاً» (زن لوط راه انحرافی را برگزیده بود) 8 در ادیان آسمانی،همه ی قوانین و ارزش ها بر اساس ضوابط است نه روابط.

«إِلاّٰ عَجُوزاً»

(زن پیامبر نیز اگر منحرف شد،هلاک می شود،زیرا ملاک و میزان،کفر و ایمان است نه رابطه ها و نسبت ها) 9 حساب اطرافیان و وابستگان شخصیّت ها را،از حساب خود آنان جدا کنید.

«إِلاّٰ عَجُوزاً»

(ممکن است انسان پیامبر و فرستاده خدا باشد،ولی بستگانش در راه حقّ نباشند.همسر لوط در خانه پیامبر بود،ولی دارای تفکّر انحرافی بود.) 10 کیفر گناه برای همه یکسان است،زن لوط در میان نابودشدگان است و امتیاز ویژه ای ندارد. «فِی الْغٰابِرِینَ» 11 کیفر کسانی که مسیر ازدواج را به لواط می کشانند،آن است که باران رحمت، باران عذاب شود و آنان را از پای در آورد. «فَسٰاءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ» 12 خداوند قبل از عذاب،هشدار می دهد و اتمام حجّت می کند. «الْمُنْذَرِینَ» 13 همین که جامعه از افراد صالح خالی شد،زمینه ی قهر الهی فراهم شده است.

«فَنَجَّیْنٰاهُ وَ أَهْلَهُ

... ثُمَّ دَمَّرْنَا» 14 طبیعت،در اختیار قدرت الهی است.(همان قدرتی که از آسمان باران نازل می کند، می تواند سنگ نازل کند) «وَ أَمْطَرْنٰا عَلَیْهِمْ مَطَراً» ...

15 تاریخ،مایه ی عبرت است. «إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَةً»

ص :362

16 در تربیت،تکرار لازم است.(در این سوره بعد از نقل ماجرای هر یک از پیامبران،جمله ی «إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَةً » آمده است).

17 اکثر مردم پند پذیر نیستند. «وَ مٰا کٰانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ» 18 قدرت همراه با رحمت ارزش دارد. «الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ»

[سوره الشعراء (26): آیات 176 تا 180]

اشاره

کَذَّبَ أَصْحٰابُ اَلْأَیْکَةِ اَلْمُرْسَلِینَ (176) إِذْ قٰالَ لَهُمْ شُعَیْبٌ أَ لاٰ تَتَّقُونَ (177) إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (178) فَاتَّقُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ (179) وَ مٰا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاّٰ عَلیٰ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (180)

اصحاب ایکه(نیز)پیامبران را تکذیب کردند.

زمانی که شعیب به آنان گفت:آیا از(شرک و انحراف)پروا ندارید؟

همانا من برای شما پیامبری امین هستم.

پس،از خدا پروا کنید و من را اطاعت کنید.

و من بر این رسالتم هیچ پاداشی از شما درخواست نمی کنم.اجر من جز بر پروردگار جهانیان نیست.

نکته ها:

«ایکة»به معنای بیشه و جنگل است.بعضی«اصحاب ایکه»را که چهار بار نامشان در قرآن آمده همان اصحاب مَدیَن می دانند و بعضی دیگر آنان را قومی می دانند که در منطقه ای نزدیک مَدیَن زندگی می کردند و هر دو قوم،مخاطب حضرت شعیب بوده اند.

در این سوره،این هفتمین پیامبری است که داستانش نقل شده و در تمام این داستان ها جمله ی «قٰالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ» بود امّا در مورد شعیب،کلمه ی«اخوهم»نیامده است.شاید دلیلش این باشد که شعیب نسبت به مردم غریب بود. (1)

ص :363


1- 1) .تفسیر کبیر فخر رازی.
پیام ها

1 همه ی انبیا،هم فکر،هم سخن و همسو بودند.(آیات «إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ» « فَاتَّقُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ» در همه ی داستان های این سوره تکرار شده و پیام های این آیات،همان پیام های آیات 160 تا 164 است.)

[سوره الشعراء (26): آیات 181 تا 183]

اشاره

أَوْفُوا اَلْکَیْلَ وَ لاٰ تَکُونُوا مِنَ اَلْمُخْسِرِینَ (181) وَ زِنُوا بِالْقِسْطٰاسِ اَلْمُسْتَقِیمِ (182) وَ لاٰ تَبْخَسُوا اَلنّٰاسَ أَشْیٰاءَهُمْ وَ لاٰ تَعْثَوْا فِی اَلْأَرْضِ مُفْسِدِینَ (183)

حقّ پیمانه را ادا کنید و از کم فروشان نباشید.

و با ترازوی درست بسنجید.

و اجناس مردم را کم ندهید و در زمین به فساد و تبهکاری نکوشید.

نکته ها:

کلمه ی«کیل»،برای مایعات و کلمه ی«قسطاس»،برای وزن ها و کلمه ی «أَشْیٰاءَهُمْ » ،برای چیزهای عددی و غیره بکار رفته است.

در این آیات دو امر و دو نهی مشاهده می کنیم که مکمّل یکدیگرند. «أَوْفُوا وَ لاٰ تَکُونُوا» و «زِنُوا لاٰ تَبْخَسُوا» در روایات آمده است:کسانی که عیب جنس خود را به مشتری نگویند،فرشتگان،آنان را لعنت می کنند و کسانی که با مکر و حیله دیگران را فریب دهند،بدترین مردم هستند. (1)

کم فروشی،یکی از منکرات بزرگ اقتصادی است که همه ی آفات لقمه ی حرام را به دنبال دارد.کم فروشی،تنها در داد و ستد نیست،بلکه ممکن است افرادی در تدریس و طبابت و نظارت و مهندسی و شئون دیگر زندگی نیز کم فروشی کنند و چنان که باید حقّ دیگران را ادا نکنند.

ص :364


1- 1) .غرر الحکم.
پیام ها

1 پیمانه و ترازو،سابقه و تاریخی بس طولانی دارد. «أَوْفُوا الْکَیْلَ» 2 کم فروشی،حرام و مراعات حقّ الناس واجب است. «أَوْفُوا الْکَیْلَ» ...

3 انبیا،بر سلامت نظام اقتصادی جامعه نظارت داشتند. «أَوْفُوا الْکَیْلَ» 4 ادیان آسمانی بر عدالت اجتماعی و اقتصادی تأکید دارند. «أَوْفُوا وَ زِنُوا» 5 میزان سنجش در هر امری باید عادلانه و درست باشد. «بِالْقِسْطٰاسِ الْمُسْتَقِیمِ» 6 مراعات حقوق همه ی انسان ها لازم است،نه تنها مؤمنین. «لاٰ تَبْخَسُوا النّٰاسَ» 7 کم فروشی،در هر چیزی ممنوع است و مخصوص پیمانه و ترازو نیست.

«لاٰ تَبْخَسُوا النّٰاسَ أَشْیٰاءَهُمْ»

8 کم فروشی،نوعی فساد است و کسانی که به جامعه ضربه ی اقتصادی می زنند مفسد فی الارض هستند.زیرا نابسامانی های اقتصادی،سرچشمه ی از هم پاشیدگی نظام اجتماعی است. «لاٰ تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ» 9 شناخت انحرافات موجود در جامعه،گام اوّل در اصلاح جامعه است.

(تمام آیات)

[سوره الشعراء (26): آیات 184 تا 186]

اشاره

وَ اِتَّقُوا اَلَّذِی خَلَقَکُمْ وَ اَلْجِبِلَّةَ اَلْأَوَّلِینَ (184) قٰالُوا إِنَّمٰا أَنْتَ مِنَ اَلْمُسَحَّرِینَ (185) وَ مٰا أَنْتَ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُنٰا وَ إِنْ نَظُنُّکَ لَمِنَ اَلْکٰاذِبِینَ (186)

و از خدایی که شما و اقوام پیشین را آفریده پروا کنید.

مردم(به جای قبول دعوت شعیب)گفتند:تو قطعاً از سحرشدگانی.

و تو جز بشری مثل ما نیستی،و ما تو را از دروغگویان می پنداریم.

نکته ها:

کلمه ی«جبل»به معنای امّت و جماعت است،چنان که در جای دیگر می فرماید: «وَ لَقَدْ

ص :365

أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً» (1)شیطان گروه زیادی از شما را گمراه کرد.چون کلمه ی «جِبِلاًّ » به معنای کوه و«جبلی»به معنای فطری است،به اقوام و نسل هایی که قدیمی هستند یا خلق و خوی فطری دارند و مثل کوه استوارند،«جبلی»گفته می شود.

پیام ها

1 کسی که انسان را آفرید،شایسته ی احترام است و باید از او پروا کرد. «وَ اتَّقُوا الَّذِی خَلَقَکُمْ» 2 تقوا و ایمان،مانع فساد اقتصادی است.آنکه شما را آفرید،رزق شما را هم می دهد. «وَ اتَّقُوا الَّذِی خَلَقَکُمْ» (با توجّه به آیات قبل درباره ی کم فروشی) 3 به آداب و رسوم فاسد نیاکان،تکیه نکنیم که همه مخلوق خدا هستیم و باید مطیع او باشیم. «خَلَقَکُمْ وَ الْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِینَ» 4 تهمت،اهرم کسانی است که منطق ندارند. «قٰالُوا إِنَّمٰا أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِینَ» 5 خلافکار،خلاف خود را توجیه می کند.(به جای اقرار به اشتباه و لجاجت خود،انبیا را سحر شده می داند). «أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِینَ»

[سوره الشعراء (26): آیات 187 تا 191]

اشاره

فَأَسْقِطْ عَلَیْنٰا کِسَفاً مِنَ اَلسَّمٰاءِ إِنْ کُنْتَ مِنَ اَلصّٰادِقِینَ (187) قٰالَ رَبِّی أَعْلَمُ بِمٰا تَعْمَلُونَ (188) فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذٰابُ یَوْمِ اَلظُّلَّةِ إِنَّهُ کٰانَ عَذٰابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (189) إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَةً وَ مٰا کٰانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (190) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ اَلْعَزِیزُ اَلرَّحِیمُ (191)

پس اگر تو از راستگویانی،پاره هایی از آسمان را بر سر ما بیفکن!

(شعیب)گفت:پروردگار من به آنچه انجام می دهید آگاه تر است.

پس شعیب را تکذیب کردند و عذاب روز ابر(آتشبار)آنان را فراگرفت.

البتّه آن عذاب روز بزرگ و هولناکی است.

ص :366


1- 1) .یس،62.

بی شک در این(ماجرا)نشانه ای(از قدرت الهی)است،ولی اکثر مردم ایمان آورنده نیستند.

و البتّه پروردگارت همان توانای مهربان است.

نکته ها:

کلمه ی «کِسَفاً » که چهار بار در قرآن آمده،جمع«کسفة»به معنای قطعه است و در اینجا مراد پاره ای از ابر است.و مراد از «عَذٰابُ یَوْمِ الظُّلَّةِ » ،یا عذاب در روزی است که مردم از شدّت گرما زیر سایبان ها پناه برده بودند،یا روزی که ابری بر سرشان سایه افکنده بود.

در چگونگی عذاب قوم شعیب چند تعبیر آمده است:یک جا می فرماید:با زلزله نابود شدند. (1)در جای دیگر می فرماید:با صیحه عذاب شدند. (2)و در اینجا مسأله ی ابر مطرح است.هر سه مطلب،با هم قابل جمع است که از ابرِ سیاهی رعد و صیحه ای برخیزد و لرزه بر جان آنان بیفتد یا با ایجاد زلزله ای همزمان،نابود شوند؛و شاید زلزله مربوط به اصحاب مَدیَن و ابر سیاه مربوط به اصحاب ایکه باشد،چون حضرت شعیب بر هر دو قوم مبعوث بود و در سوره ی اعراف،رسالت بر قوم مدین مطرح شده است که آنان با زلزله نابود شدند،ولی در این سوره از رسالت بر اصحاب ایکه یاد شده است.

پیام ها

1 خواسته و تقاضای سنگدلان نیز خشن است. «فَأَسْقِطْ عَلَیْنٰا کِسَفاً مِنَ السَّمٰاءِ» 2 با مقاومت رهبران حقّ،مخالفان از شعارهای تند خود عقب نشینی می کنند.

قوم شعیب اوّل او را سحر شده و دروغگو خواندند،سپس گفتند:اگر از راستگویانی. «إِنَّمٰا أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِینَ» به «إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّٰادِقِینَ» تبدیل می شود.

3 در شیوه ی تبلیغ و ارشاد،لازم نیست بر طبق تمایلات و خواسته های مخالفان

ص :367


1- 1) .اعراف،89.
2- 2) .هود،96.

عمل شود. «قٰالَ رَبِّی أَعْلَمُ» ...(آنان سقوط قطعاتی از آسمان را درخواست می کردند،امّا پیامبر پاسخ می دهد:خداوند آگاه تر است) 4 یاد خدا و توکّل بر او،بهترین پشتوانه در برابر خرافات است. «قٰالَ رَبِّی أَعْلَمُ» ...

5 سرنوشت ما به دست خود ماست. «فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ» ...

6 خداوند،انبیا را حمایت و مخالفانشان را نابود می کند. «فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ» 7 حبّ دنیا و رسیدن به مال،انسان را به سرکشی در برابر انبیا وادار می کند.

«لاٰ تَبْخَسُوا النّٰاسَ أَشْیٰاءَهُمْ

فَکَذَّبُوهُ»

8 هدف قرآن از نقل تاریخ،عبرت آموزی است،نه داستان سرایی. «لَآیَةً» 9 اکثر مردم در خط حقّ قرار نمی گیرند. «وَ مٰا کٰانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ» 10 مربّی باید همراه با قدرت،عطوفت نیز داشته باشد. «لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ» 11 همان خداوندی که شعیب را حمایت و مخالفان او را هلاک کرد،پروردگار تو نیز هست. «إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ» (بیان تاریخ امثال حضرت شعیب،هم مایه ی دلداری و تسلّی پیامبر است و هم تهدیدی برای کفّار و دشمنان) 12 هلاکت مخالفان انبیا،نمودی از عزّت و قدرت الهی است،همان گونه که مهلتی که به آنان داده می شود نمودی از رحمت اوست. «الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ»

[سوره الشعراء (26): آیات 192 تا 196]

اشاره

وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (192) نَزَلَ بِهِ اَلرُّوحُ اَلْأَمِینُ (193) عَلیٰ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ اَلْمُنْذِرِینَ (194) بِلِسٰانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ (195) وَ إِنَّهُ لَفِی زُبُرِ اَلْأَوَّلِینَ (196)

و البتّه این(قرآن)فرستاده پروردگار جهانیان است.

(که جبرئیل)فرشته ی امین الهی آن را فرو آورده است بر دل تو،تا از هشداردهندگان باشی.

(این قرآن)به زبان عربی روشن(نازل شده)

و همانا(خبر)آن در کتاب های(آسمانی)پیشین آمده است.

ص :368

نکته ها:

«زُبُرِ »

از واژه ی «زُبُرِ » به معنای نوشتن و جمع«زبور»به معنای کتاب است.

قرآن را ساده ننگریم،زیرا:

الف:سرچشمه ی آن، «رَبِّ الْعٰالَمِینَ» است.

ب:واسطه ی آن، «الرُّوحُ الْأَمِینُ» است.

ج:ظرف آن،قلب پاک پیامبر(صلوات اللّٰه علیه) «قَلْبِکَ» است.

د:هدف آن،بیداری مردم «الْمُنْذِرِینَ» است.

ه:زبان آن،فصیح و بلیغ «عَرَبِیٍّ مُبِینٍ » است.

و:بشارت آن،در کتاب های پیشینیان، «زُبُرِ الْأَوَّلِینَ» است.

حضرت اسماعیل،هود،صالح و شعیب(علیهم السلام)،به زبان عربی سخن می گفته اند. (1)

فرشته ی وحی دارای چند نام است:روح الامین،روح القدس،شدید القوی،رسولٌ کریم و جبرئیل.دلیل این که به جبرئیل«روح»گفته شده،یا به خاطر آن است که دین و روح مردم به واسطه ی او زنده شده،یا خودش موجودی روحانی است.

پیام ها

1 قرآن وحی الهی است،نه شنیده ها و بافته های پیامبر. «إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ» 2 قرآن از دنیای غیب به دنیای شهود نازل شده است. «لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعٰالَمِینَ» 3 کسی که وحی می فرستد،همانی است که تمام هستی را اداره و تربیت می کند.

(قوانین آسمانی با نظام آفرینش هماهنگ است) «لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعٰالَمِینَ» 4 نزول وحی،وسیله ی رشد و از شئون ربوبیّت است. «لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعٰالَمِینَ» 5 سنّت الهی به استخدام واسطه هاست. «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ» 6 وحی الهی بدون کم و کاست نازل شده است. «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ» 7 قلب،مرکز دریافت حقایق است. «عَلیٰ قَلْبِکَ»

ص :369


1- 1) .تفسیر منهج الصّادقین.

8 تا از عمق جان چیزی را باور نداشته باشیم،نمی توانیم هشدار جدّی بدهیم.

«عَلیٰ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ»

9 سنّت خداوند،فرستادن پیامبران برای انذار و هشدار است. «مِنَ الْمُنْذِرِینَ» 10 درمان غافل،با انذار و هشدار است. «مِنَ الْمُنْذِرِینَ» در قرآن،انذار بیشتر از بشارت آمده است.

11 تبلیغ باید روشن و با زبان مردم باشد. «عَرَبِیٍّ مُبِینٍ» 12 بشارتِ قرآن،در کتب آسمانی پیشین آمده است. «زُبُرِ الْأَوَّلِینَ» چنان که بشارت آمدن پیامبر اسلام در تورات و انجیل بوده است. «یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرٰاةِ وَ الْإِنْجِیلِ» (1)13 در برنامه ریزی و مدیریّت،زمینه را برای رشد و هدایت و فعالیّت آیندگان فراهم سازید. «زُبُرِ الْأَوَّلِینَ» 14 مضمون و محتوای قرآن،در کتاب های آسمانی پیشین بوده،ولی الفاظ آن بر قلب مبارک رسول خدا(صلوات اللّٰه علیه)نازل شده است. «زُبُرِ الْأَوَّلِینَ»

[سوره الشعراء (26): آیات 197 تا 199]

اشاره

أَ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ آیَةً أَنْ یَعْلَمَهُ عُلَمٰاءُ بَنِی إِسْرٰائِیلَ (197) وَ لَوْ نَزَّلْنٰاهُ عَلیٰ بَعْضِ اَلْأَعْجَمِینَ (198) فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ مٰا کٰانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ (199)

آیا این که علمای بنی اسرائیل از آن(قرآن)اطلاع دارند،برای آنان (مشرکان عرب)نشانه ای(بر صحّت آن)نیست؟

(بر فرض)اگر ما قرآن را بر بعضی غیر عرب ها نازل می کردیم.

پس او آن را برایشان می خواند،عرب ها به آن ایمان نمی آوردند.

ص :370


1- 1) .اعراف،175.
نکته ها:

امام صادق(علیه السلام)فرمودند:ارزش و فضیلت غیر عرب این است که آنان به سوی قرآنی که به زبان عربی است گرایش پیدا کردند،ولی اگر قرآن به زبان غیر عربی بود،بعضی عرب ها ایمان نمی آوردند. (1)

پیام ها

1 عذرِ جاهلِ مقصّر،پذیرفته نیست. «أَ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ آیَةً» شما که از علمای خود نمی پرسید،سزاوار توبیخ و سرزنش هستید.

2 علمای بنی اسرائیل از حقّانیّت قرآن آگاه بودند. «یَعْلَمَهُ عُلَمٰاءُ بَنِی إِسْرٰائِیلَ» 3 در تبلیغ و تربیت،به احساسات و زبان ملّی مخاطب توجّه کنید. «لَوْ نَزَّلْنٰاهُ عَلیٰ بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ» ...

4 تعصّب و نژادپرستی،مانع حق پذیری است. «لَوْ نَزَّلْنٰاهُ مٰا کٰانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ» 5 تعصّب و ملیّت گرایی در قوم عرب زیاد است. «لَوْ نَزَّلْنٰاهُ ... مٰا کٰانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ»

[سوره الشعراء (26): آیات 200 تا 206]

اشاره

کَذٰلِکَ سَلَکْنٰاهُ فِی قُلُوبِ اَلْمُجْرِمِینَ (200) لاٰ یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتّٰی یَرَوُا اَلْعَذٰابَ اَلْأَلِیمَ (201) فَیَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لاٰ یَشْعُرُونَ (202) فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ (203) أَ فَبِعَذٰابِنٰا یَسْتَعْجِلُونَ (204) أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْنٰاهُمْ سِنِینَ (205) ثُمَّ جٰاءَهُمْ مٰا کٰانُوا یُوعَدُونَ (206)

ما این گونه قرآن را(با بیانی رسا و روشن)در دلهای گناهکاران عبور دادیم،

(ولی آنان)ایمان نمی آورند،مگر آنکه عذاب دردناک را مشاهده کنند.

که ناگهان و در حالی که آگاه نباشند به سراغشان آید.

پس گویند:آیا به ما مهلتی(برای توبه و جبران)داده خواهد شد؟

آیا نسبت به نزول عذاب ما عجله دارند(که می پرسند قهر خدا چه زمانی است)؟

ص :371


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.

آیا دیدی که اگر سال ها هم آنان را(از نعمت های خود)برخوردار کنیم،

آن گاه عذاب موعود به آنها خواهد رسید.

نکته ها:

در روایات می خوانیم:رسول خدا(صلوات اللّٰه علیه)در خواب دیدند که بنی امیّه از منبرش بالا می روند و مردم را منحرف می کنند،چون از خواب برخاستند غمگین بودند،در این وقت جبرئیل این آیات را آورد: «أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْنٰاهُمْ سِنِینَ. ثُمَّ جٰاءَهُمْ مٰا کٰانُوا یُوعَدُونَ» (1)

پیام ها

1 خداوند حتّی با کفّار اتمام حجّت می کند و قرآن را بر آنان عرضه می کند و بر دلشان عبور می دهد. «سَلَکْنٰاهُ» 2 اگر قابلیّت نباشد،قرآن هم کارساز نیست. «سَلَکْنٰاهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ» 3 جرم و گناه،زمینه ی هدایت را در انسان محو می کند. «الْمُجْرِمِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ» 4 همان گونه که اگر قرآن به زبان اعجمی نازل می گردید،عرب های مشرک مکّه ایمان نمی آوردند،اکنون هم که به زبان عربی روشن نازل و مطالب آن بر دل آنان وارد می شود،باز هم ایمان نمی آورند. «لاٰ یُؤْمِنُونَ بِهِ» 5 ایمان در لحظه ی اضطرار سودی ندارد. «لاٰ یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتّٰی یَرَوُا الْعَذٰابَ» 6 به مهلت دادن خداوند مغرور نشویم،زیرا مرگ و عذاب الهی به صورت ناگهانی می آید. «فَیَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً» 7 مجرم،در لحظه ی مرگ تقاضای مهلت دارد. «هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ» 8 روزی وجدان های خفته بیدار خواهد شد. «هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ» 9 کسانی که در دیدن عذاب الهی عجله دارند،روزی برای در امان بودن از

ص :372


1- 1) .تفسیر المیزان.

عذاب،مهلت خواهند خواست. «مُنْظَرُونَ یَسْتَعْجِلُونَ» 10 مهلت برای سیه دلان سودی ندارد. «مَتَّعْنٰاهُمْ سِنِینَ ... جٰاءَهُمْ مٰا کٰانُوا یُوعَدُونَ»

[سوره الشعراء (26): آیات 207 تا 209]

اشاره

مٰا أَغْنیٰ عَنْهُمْ مٰا کٰانُوا یُمَتَّعُونَ (207) وَ مٰا أَهْلَکْنٰا مِنْ قَرْیَةٍ إِلاّٰ لَهٰا مُنْذِرُونَ (208) ذِکْریٰ وَ مٰا کُنّٰا ظٰالِمِینَ (209)

آنچه برخوردار بودند،در دفع عذاب به کارشان نیاید.

و ما(مردم)هیچ منطقه ای را هلاک نکردیم،مگر آن که بیم دهندگانی داشتند.

تا مایه ی پند و عبرت باشد،و ما ستمکار نبودیم(که بدون هشدار مجازات کنیم).

نکته ها:

خداوند،هر فرد و قوم گمراهی را زمانی هلاک می کند که از قبل به آنان هشدار داده باشد، و گر نه عقوبت بدون هشدار ظلم است و ظلم در شأن خداوند نیست.قرآن،این حقیقت را در آیات مختلف بیان کرده است:

«وَ مٰا ظَلَمْنٰاهُمْ» (1)ما به آنان ظلم نکردیم.

«وَ مَا اللّٰهُ یُرِیدُ ظُلْماً» (2)خداوند اراده ی ظلم نمی کند.

«مٰا کٰانَ اللّٰهُ لِیَظْلِمَهُمْ» (3)شأن خداوند ظلم کردن نیست.

«لاٰ یُظْلَمُونَ نَقِیراً» (4)، «لاٰ یُظْلَمُونَ شَیْئاً» (5)کمترین ستمی به آنها نخواهد شد.

«لاٰ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً» (6)خداوند به اندازه نخ درون هسته خرما و کمتر از آن ظلم نمی کند.

«لاٰ یَظْلِمُ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ» (7)خداوند به اندازه ی سنگینی ذرّه ای ستم نمی کند.

ص :373


1- 1) .نحل،118.
2- 2) .غافر،31.
3- 3) .عنکبوت،40.
4- 4) .نساء،124.
5- 5) .مریم،60.
6- 6) .نساء،49.
7- 7) .نساء،40.
پیام ها:

1 در هنگام قهر الهی،همه ی اسباب کامیابی بی فایده است. «مٰا أَغْنیٰ عَنْهُمْ» 2 رفاه مخالفان دین،شما را غمگین نکند که روزی آن را خواهیم گرفت. «مٰا أَغْنیٰ عَنْهُمْ مٰا کٰانُوا یُمَتَّعُونَ» 3 قهر الهی،بعد از اتمام حجّت است.تنبیه باید بعد از تذکّر باشد. «وَ مٰا أَهْلَکْنٰا ...

إِلاّٰ لَهٰا مُنْذِرُونَ»

4 در هر امّتی اولیای خدا هستند که آنان را هشدار دهند. «مِنْ قَرْیَةٍ إِلاّٰ لَهٰا مُنْذِرُونَ» 5 وظیفه ی انبیا هشدار است و در قبول یا ردّ مردم مسئولیّتی ندارند. «مُنْذِرُونَ» 6 انسان فطرتاً حقایق را درک می کند،لکن چه بسا غفلت او را فرا می گیرد،و درمان غفلت،تذکّر و هشدار است. «مُنْذِرُونَ» 7 تنبیه قبل از تذکّر،ظلم است. «ذِکْریٰ وَ مٰا کُنّٰا ظٰالِمِینَ» 8 شأن الهی از ظلم دور است. «وَ مٰا کُنّٰا ظٰالِمِینَ»

[سوره الشعراء (26): آیات 210 تا 213]

اشاره

وَ مٰا تَنَزَّلَتْ بِهِ اَلشَّیٰاطِینُ (210) وَ مٰا یَنْبَغِی لَهُمْ وَ مٰا یَسْتَطِیعُونَ (211) إِنَّهُمْ عَنِ اَلسَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ (212) فَلاٰ تَدْعُ مَعَ اَللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ فَتَکُونَ مِنَ اَلْمُعَذَّبِینَ (213)

و قرآن را شیطان ها نازل نکرده اند.

نه سزاوار آنان است(که شیاطین آن را نازل کنند)و نه قدرت بر این کار دارند.

بی شک آنها از شنیدن(اخبار آسمانی)برکنارند.

پس(ای پیامبر!)با خدا معبود دیگری را نخوان که از عذاب شدگان خواهی شد.

نکته ها:

وحی دو نوع است:

الف:وحی الهی که به وسیله ی روح الامین بر قلب پیامبر(صلوات اللّٰه علیه)نازل می شود، که این نوع

ص :374

وحی نه سزاوار جنّ و شیاطین است و نه آنها توان دریافت و ارسال آن را دارند. «وَ مٰا یَنْبَغِی لَهُمْ وَ مٰا یَسْتَطِیعُونَ» ب:نوع دیگر وحی،وسوسه ها و الهام های شیطانی است که شیطان ها بر اولیای خود القا می کنند. «إِنَّ الشَّیٰاطِینَ لَیُوحُونَ إِلیٰ أَوْلِیٰائِهِمْ» (1)قرآن از استحکام و مقامی والا و از قداست و حفاظتی خاصّ برخوردار است،زیرا آورنده آن روح الامین است،از هر گونه دستبردی محفوظ است، «لَمَعْزُولُونَ» گیرنده آن معصوم است، «وَ مٰا یَنْطِقُ عَنِ الْهَویٰ» (2)و تضمین شده است. «إِنّٰا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ» (3)مشرکین به پیامبر(صلوات اللّٰه علیه)پیشنهاد کردند:اگر تو بت های ما را بخوانی و آنها را محترم بدانی،ما نیز تو را رئیس خود قرار می دهیم.آیه نازل شد که کفّار را مأیوس کن.

«فَلاٰ تَدْعُ مَعَ اللّٰهِ»

پیام ها:

1 تهمت ها را قاطعانه پاسخ دهید. «وَ مٰا تَنَزَّلَتْ» مشرکین القای آیات را کار شیاطین می پنداشتند.

2 قداست وحی،از خباثت شیاطین دور است. «مٰا یَنْبَغِی لَهُمْ» 3 قدرت جن و شیاطین محدود است. «وَ مٰا یَسْتَطِیعُونَ» 4 ورود بیگانگان به مراکز قدسی ممنوع است. «إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ» 5 اگر قابلیّت و پاکی و ظرفیّت باشد،فرشته را به نزول وا می دارد. «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلیٰ قَلْبِکَ» ولی اگر آمادگی نباشد حتّی پرواز به آسمان،با برگشت و محرومیّت همراه خواهد بود. «لَمَعْزُولُونَ» ، «فَأَتْبَعَهُ شِهٰابٌ» (4)6 هدف نهاییِ نزول قرآن،توحید است. «وَ مٰا تَنَزَّلَتْ ... فَلاٰ تَدْعُ مَعَ اللّٰهِ» 7 خداوند پیامبر را از شرک نهی می کند،تا ما بیاموزیم و گر نه پیامبر لحظه ای به سراغ غیر خدا نرفت.(به در می گویند تا دیوار بشنود). «فَلاٰ تَدْعُ مَعَ اللّٰهِ»

ص :375


1- 1) .انعام،121.
2- 2) .نجم،3.
3- 3) .حجر،9.
4- 4) .حجر،18.

8 عصمت انبیا،با آزادی و اختیار آنان منافاتی ندارد.(پیامبر معصوم است ولی می تواند به سراغ غیر خدا رود،لذا مورد نهی قرار می گیرد) «فَلاٰ تَدْعُ» 9 رهبران توحید باید خود اوّلین موحّدان باشند. «فَلاٰ تَدْعُ» 10 غیر خدا،هر چیز و هرکس باشد،قابل پرستش نیست. «إِلٰهاً آخَرَ» 11 شرک،سبب هلاکت امّت های پیشین گردیده است. «فَلاٰ تَدْعُ ... فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِینَ» (یعنی از عذاب شدگان قبلی می شوی) 12 به سراغ غیر خدا رفتن،بیچارگی و عذاب به دنبال دارد. «فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِینَ» 13 آیات الهی،به شخصیّت های بزرگ نیز هشدار می دهد. «فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِینَ»

[سوره الشعراء (26): آیات 214 تا 217]

اشاره

وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ اَلْأَقْرَبِینَ (214) وَ اِخْفِضْ جَنٰاحَکَ لِمَنِ اِتَّبَعَکَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ (215) فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِمّٰا تَعْمَلُونَ (216) وَ تَوَکَّلْ عَلَی اَلْعَزِیزِ اَلرَّحِیمِ (217)

و خویشان نزدیکت را هشدار ده.

و برای مؤمنانی که از تو پیروی کرده اند، بال خود را بگستر(و متواضع باش).

پس اگر سرپیچی کردند بگو:قطعاً من از آنچه انجام می دهید بیزارم.

و بر (خدای)عزیز و مهربان توکّل کن.

نکته ها:

پس از نزول آیه 214،پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)بستگانش را به مهمانی فراخواند و بعد از پذیرایی،سخن خود را آغاز و آنان را از شرک و بت پرستی نهی فرمود. (1)

کلمه ی«عشیرة»،شاید به خاطر معاشرت بستگان با یکدیگر است که در مورد خویشان

ص :376


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

بکار می رود.

در نیکی به دیگران(مانند دید و بازدید،انفاق،وام،ارشاد و امر به معروف)نزدیکان انسان مقدّمند. «أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ» گشودن بال،در قرآن درباره ی دو مورد آمده است:یکی پیامبر برای مؤمنین؛ «وَ اخْفِضْ جَنٰاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ» و دیگری فرزند برای والدین،امّا در مورد فرزند کلمه ی«ذل»نیز آمده است. «وَ اخْفِضْ لَهُمٰا جَنٰاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ» (1)در آیه ی «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ» زنان نیز جزو مخاطبان بوده اند. «عَشِیرَتَکَ » شامل زن و مرد است و تفسیر المیزان از طبرانی نقل کرده که پیامبر(صلوات اللّٰه علیه)زنان را نیز دعوت کرده بود.

پیام ها:

1 پیوند خویشاوندی سبب مسئولیّت بیشتری می شود. «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ» 2 در مکتب وحی،همه ی مردم در برابر قانون خدا یکسانند و نزدیکان پیامبر نیز مورد هشدار قرار می گیرند. «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ» 3 در تبلیغ و نهی از منکر،اوّل از خود شروع کنید؛ «فَلاٰ تَدْعُ مَعَ اللّٰهِ» سپس نزدیکان. «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ» 4 ارشاد و تبلیغ باید با صراحت باشد. «وَ أَنْذِرْ» 5 روابط فامیلی نباید مانع نهی از منکر باشد. «وَ أَنْذِرْ» 6 هشدار به نزدیکان،زمینه ی پذیرش حقّ را در دیگران تقویت می کند.(مردم می گویند:این حرف ها را به بستگان خود نیز می زند). «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ» 7 در میان بستگان نیز اولویّت مطرح است. «الْأَقْرَبِینَ» 8 در بین بستگان به خاطر شناخت عمیق و اعتماد، زمینه ی پذیرش حقّ بیشتر است. «الْأَقْرَبِینَ» 9 هشدار باید با سوز و محبّت همراه باشد. «أَنْذِرْ ... وَ اخْفِضْ»

ص :377


1- 1) .اسراء،24.

10 تواضع در برابر یاران،پیروان و زیردستان،از صفات لازم برای رهبر و مبلّغ است. «وَ اخْفِضْ جَنٰاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ» 11 با مؤمنین تواضع،از مشرکین برائت. «وَ اخْفِضْ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ» 12 در اهمیّت تواضع همین بس که خداوند پیامبر را به آن فرمان می دهد. «وَ اخْفِضْ» 13 لازمه ی ایمان به خداوند،پیروی از پیامبر است. «لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» و نفرمود:«للمؤمنین» 14 مؤمنان،به قدری مقام دارند که رسول اللّٰه(صلوات اللّٰه علیه)مأمور به فروتنی در برابر آنان می شود. «وَ اخْفِضْ جَنٰاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» 15 ملاک برخوردها،ایمان و کفر است،نه فامیل بودن.(بستگانت را انذار ده ولی نسبت به مؤمنین تواضع کن). «أَنْذِرْ وَ اخْفِضْ» 16 تواضع،تنها با زبان نیست،فروتنی در عمل نیز لازم است. «جَنٰاحَکَ» 17 میزان تولّی و تبری،اطاعت از رسول خداست. «اتَّبَعَکَ عَصَوْکَ» 18 تنفّر قلبی از کفر کافی نیست،اعلام قولی لازم است. «فَقُلْ» 19 کسی که بر خداوند توکّل دارد می تواند از عملکرد کفّار و بی اعتنایی بستگان اعلام برائت و تنفّر کند. «بَرِیءٌ وَ تَوَکَّلْ» 20 به کسی تکیه کنیم که قدرتمند و دوستدار ما باشد. «وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ»

[سوره الشعراء (26): آیات 218 تا 223]

اشاره

اَلَّذِی یَرٰاکَ حِینَ تَقُومُ (218) وَ تَقَلُّبَکَ فِی اَلسّٰاجِدِینَ (219) إِنَّهُ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ (220) هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلیٰ مَنْ تَنَزَّلُ اَلشَّیٰاطِینُ (221) تَنَزَّلُ عَلیٰ کُلِّ أَفّٰاکٍ أَثِیمٍ (222) یُلْقُونَ اَلسَّمْعَ وَ أَکْثَرُهُمْ کٰاذِبُونَ (223)

خدایی که چون(به نماز)برمی خیزی تو را می بیند.

و حرکت تو را در میان سجده کنندگان(نیز می بیند).

زیرا که اوست شنوا و دانا.

آیا شما را خبر دهم که شیاطین بر چه کسی فرود می آیند؟

ص :378

بر هر دروغساز گنه پیشه ای فرود می آیند.

(زیرا این افراد)به سخنان شیاطین گوش فرا می دهند و بیشترشان دروغگویند.

نکته ها:

کلمه ی «أَفّٰاکٍ » به معنای کذّاب و دروغساز است.

در مورد قیام پیامبر(صلوات اللّٰه علیه)در آیه ی 218،یا مراد قیام برای نماز است،یا قیام برای انذار و تبلیغ.چنان که امام باقر(علیه السلام)فرمود:مراد قیام در مسئله ی نبوّت است.

احتمال دارد مراد از آیه ی 223 این باشد:شیاطینی که بر افراد فاسد نازل می شوند،برای شنیدن اخبار آسمان گوش خود را القا می کنند،گرچه با شهاب رد می شوند.

امام باقر(علیه السلام)فرمود:مراد از جمله ی «تَقَلُّبَکَ فِی السّٰاجِدِینَ » آن است که خداوند از جا به جایی تو در اصلاب نیاکان خداپرست تو آگاه بوده است. (1)

از آنجا که مشرکین،نزول وحی را نزول شیاطین بر حضرت می پنداشتند،خداوند با قاطعیّت می فرماید:شیاطین بر دروغسازان گنهکار نازل می شوند نه بر پیامبر معصوم.بنا بر این دو نوع نزول داریم:یکی نزول وحی از طریق فرشته ای امین «إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعٰالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ» دیگری نزول شیاطین بر افراد آلوده. «تَنَزَّلُ عَلیٰ کُلِّ أَفّٰاکٍ أَثِیمٍ»

پیام ها:

1 خداوند با یادآوری نظارت خویش،از پیامبرش دلجویی می کند. «یَرٰاکَ» ...

2 انسان در حال نماز مورد توجّه خاصّ خداوند است. «یَرٰاکَ حِینَ تَقُومُ» 3 سجده مهم ترین رکن نماز است. «فِی السّٰاجِدِینَ» 4 بر خدایی توکّل کنیم که علاوه بر داشتن عزّت و رحمت،شنوا و آگاه است و حرکت ها و عبادت های ما را می بیند. «تَوَکَّلْ عَلَی الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ اَلسَّمِیعُ الْعَلِیمُ»

ص :379


1- 1) .بحار،ج 15،ص 3.

5 در شیوه ی تبلیغ،با سؤال کردن زمینه ی توجّه و شنیدن را در مخاطبین زنده کنیم. «هَلْ أُنَبِّئُکُمْ» 6 روحیّه ها،ظرفیّت ها و لیاقت های گوناگون،نزول های گوناگونی را به همراه دارد. «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلیٰ قَلْبِکَ تَنَزَّلُ عَلیٰ کُلِّ أَفّٰاکٍ أَثِیمٍ» 7 دریافت کننده ی وحی تنها یک دل است،دل پاک پیامبر «قَلْبِکَ» ،ولی دریافت کننده ی وسوسه های شیطانی،هر دل آلوده ای است. «کُلِّ أَفّٰاکٍ» 8 بدتر از گناه،تکرار و عجین شدن آن با خُلق و خوی آدمی است. «أَفّٰاکٍ أَثِیمٍ» 9 نشانه ی گناهکار آلوده آن است که گوش خود را در اختیار هر سخنی می گذارد. «یُلْقُونَ السَّمْعَ» 10 دروغ،سرچشمه ی بسیاری از گناهان و خطرناک تر از آنهاست و لذا قلب دروغ ساز،فرودگاه شیطان می شود. «تَنَزَّلُ عَلیٰ کُلِّ أَفّٰاکٍ أَثِیمٍ»

[سوره الشعراء (26): آیات 224 تا 227]

اشاره

وَ اَلشُّعَرٰاءُ یَتَّبِعُهُمُ اَلْغٰاوُونَ (224) أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وٰادٍ یَهِیمُونَ (225) وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ مٰا لاٰ یَفْعَلُونَ (226) إِلاَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ وَ ذَکَرُوا اَللّٰهَ کَثِیراً وَ اِنْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مٰا ظُلِمُوا وَ سَیَعْلَمُ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ (227)

(پیامبر اسلام شاعر نیست،زیرا)شاعران را گمراهان پیروی می کنند.

آیا ندیدی که آنان در هر وادی سرگشته می روند؟

و مطالبی می گویند که به آن عمل نمی کنند؟

مگر آنان(شاعرانی)که ایمان آورده و کارهای نیکو انجام داده و خدارا بسیار یاد می کنند،و پس از آن که مورد ستم قرار گرفتند(به دفاع از خود) یاری می طلبند(و با شعر از مظلومیّت خود دفاع می کنند)و کسانی که ظالمند،به زودی خواهند دانست که به کدام بازگشتگاه باز خواهند گشت.

ص :380

نکته ها:
اشاره

کلمه ی«غاوون»از«غی»،ضد رشد است،چنان که در جای دیگر می فرماید: «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» (1)از آنجا که کفّار قرآن را ساخته ی وهم و خیال،و پیامبر را شاعر می دانستند،این آیات آنان را محکوم می کند که طرفداران شعرا،گمراهانند ولی طرفداران پیامبر اسلام گمراه نیستند.

شعرا بی هدف و سرگشته اند و به گفته ی خود عمل نمی کنند،ولی پیامبر این گونه نیست، هماهنگی میان گفتار و رفتار پیامبر اسلام،نشانه ی آن است که او شاعر نیست.

از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام)نقل شده که به مناسبت آیه ی «وَ الشُّعَرٰاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغٰاوُونَ» فرمودند:کسانی که فقه را برای غیر دین آموخته باشند،یا عمیق نیاموخته باشند، هم گمراهند و هم دیگران را گمراه می کنند و قصّه سرایان نیز مشمول این سرزنش هستند. (2)

از اینکه نام شعرای بی هدف در کنار دروغ سازانی که شیاطین بر آنان نازل می شوند،آمده است،شاید بتوان ارتباطی میان شیطان دروغ ساز و شاعر بی هدف هرزه گو کشف نمود.

به گفته ی روایات:ذکر کثیر،تسبیحات حضرت زهرا(علیها السلام)،یعنی سی و چهار مرتبه «الله اکبر»،سی و سه مرتبه«الحمد لله»و سی و سه مرتبه«سبحان الله»است.

در حدیث آمده است:ذکر خدا تنها با زبان نیست،بلکه یاد خداست به هنگام ترک گناه و انجام عبادت. «ذَکَرُوا اللّٰهَ» (3)در حدیث می خوانیم:سر مبارک امام حسین(علیه السلام)بالای نیزه این آیه را تلاوت فرمود: «وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا» ...و امام صادق(علیه السلام)فرمود:مصداق روشن ظلم، ظلم در حقّ آل محمّد(علیهم السلام)است. (4)

ص :381


1- 1) .بقره،256.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .تفسیر کنز الدقائق.
4- 4) .تفسیر نور الثقلین.
شعر و شاعران

مطالبی درباره ی شعر و شاعران به مناسبت آیات آخر این سوره بیان می کنیم:

از تفسیر بیضاوی نقل شده:چون اشعار جاهلیّت بیشتر پیرامون خیالات،توصیف زنان زیبا، معاشقه و افتخارات بیهوده یا بدگویی و تعرّض به ناموس دیگران بوده این آیات نازل شده است. «وَ الشُّعَرٰاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغٰاوُونَ» تفاوت میان حکیم و شاعر آن است که حکیم ابتدا معانی را در نظر می گیرد و بعد الفاظ را به کار می برد،ولی شاعر ابتدا قالب و الفاظ را در نظر می گیرد،سپس معانی را بیان می کند. (1)

در روایات،شعر خوبی که از حقّ طرفداری کند،از جهاد با سر نیزه برتر شمرده شده و مورد ستایش قرار گرفته است. (2)

رسول اکرم(صلوات اللّٰه علیه)فرمود:بعضی از بیان ها همچون سحر و بعضی از شعرها حکمت است. (3)

پیامبر اکرم(صلوات اللّٰه علیه)به شاعر متعهّدی به نام«حَسّان»فرمود:روح القدس با توست. (4)

پیامبر(صلوات اللّٰه علیه)در یکی از سفرها،«حَسّان»را فراخواند که شعر بخواند.او می خواند و حضرت گوش می دادند.حضرت دستور دادند در مسجد جایگاه خاصّی برای«حَسّان» باشد. (5)

امام صادق(علیه السلام)به یاران خود می فرمود:کودکان خود را با شعر«عَبدی»آشنا کنید که او شاعری خوب و مکتبی است. (6)

امام صادق(علیه السلام)فرمود:هر کس برای حقّانیّت ما یک بیت شعر بسراید،خداوند در بهشت خانه ای به او عطا می کند. (7)

امام صادق(علیه السلام)فرمود:خواندن شعر برای روزه دار و کسی که در حال احرام یا در منطقه حَرَم است،مکروه می باشد و نیز خواندن شعر در روز یا شب جمعه کراهت دارد. (8)

در روایات می خوانیم:راست ترین شعر در زمان جاهلیّت این بوده است: الا کلّ شیء ما خلا اللّٰه باطل و کلّ نعیم لا محالة زائل (9)

ص :382


1- 1) .لغت نامه دهخدا.
2- 2) .تفسیر کنز الدقائق.
3- 3) .تفسیر المنیر.
4- 4) .تفسیر کنز الدقائق.
5- 5) .تفسیر روح المعانی.
6- 6) .تفسیر کنز الدقائق.
7- 7) .بحار،ج 79،ص 291.
8- 8) .وسائل،ج 7،ص 121.
9- 9) .تفسیر مواهب العلّیه.

یعنی بدانید که هر چیز،جز خداوند باطل است و هر نعمتی دیر یا زود از بین خواهد رفت.

در روایت آمده است:همین که آیه ی «وَ الشُّعَرٰاءُ یَتَّبِعُهُمُ» ...نازل شد گروهی از شاعران مسلمان نگران خود شده،نزد پیامبر اکرم آمدند.حضرت فرمود:«ان المؤمن مجاهد بسیفه و لسانه»یعنی مؤمن با شمشیر و زبان خود جهاد می کند. (1)

پیام ها:

1 جذب مردم مهم نیست،مهم این است که چه افرادی و به چه هدفی جذب شوند. «یَتَّبِعُهُمُ الْغٰاوُونَ» 2 اسلام با هنر مخالف نیست،با شعر بی هدف مخالف است. «فِی کُلِّ وٰادٍ یَهِیمُونَ» 3 اگر شعر همراه با ایمان و تقوا نباشد،خیالات و احساسات شخصی شاعر و تمایلات مردم،هر روز شاعر را به یک وادی می کشاند. «فِی کُلِّ وٰادٍ یَهِیمُونَ» 4 آنچه مورد انتقاد است،گمراه کردن مردم و سرگرم نمودن آنان به امور مختلف است. «یَتَّبِعُهُمُ الْغٰاوُونَ فِی کُلِّ وٰادٍ یَهِیمُونَ» خواه در زمینه ی شعر باشد یا قصه،یا فیلم یا عکس یا تئاتر یا طنز و یا سخنرانی،لکن شعر به خاطر زیبایی و ویژگی های خاصّش نافذتر است.

5 آفت های شعر چند چیز است:پیروی نااهلان، «یَتَّبِعُهُمُ الْغٰاوُونَ» ،بی هدفی «فِی کُلِّ وٰادٍ یَهِیمُونَ» و بی عملی. «یَقُولُونَ مٰا لاٰ یَفْعَلُونَ» 6 اگر شعر و هنر در کنار ایمان قرار نگیرد،بستری مناسب و مسیری هموار برای حرکت منحرفان خواهد شد. «وَ الشُّعَرٰاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغٰاوُونَ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا» 7 یکی از شیوه های امر به معروف و نهی از منکر،معرّفی الگوهای حقّ و باطل است. «وَ الشُّعَرٰاءُ ... إِلاَّ الَّذِینَ» 8 قرآن از شاعری که اهل حرف است نه عمل،انتقاد کرده است. «یَقُولُونَ مٰا لاٰ یَفْعَلُونَ»

ص :383


1- 1) .تفسیر منهج الصادقین.

9 انصاف را مراعات کنید.حقّ خوبانِ هر صنف و گروه را نادیده نگیرید.شعر و هنر در دست صالحان ارزش است. «إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا» 10 ایمان،عمل صالح و یاد خدا،هنرمند و شاعر را از انحراف نجات می دهد.

«إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا»

...

11 قرآن شعری را تأیید می کند که از شاعرِ مؤمن و عامل و ذاکر خدا باشد و در مسیر تحریک مردم برای دفاع از حقّ به کار گرفته شود. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا ... وَ انْتَصَرُوا» ...

12 ایمان بر عمل مقدّم است و اعمال نیز باید صالح باشد تا کارساز شود. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» 13 یاد خدا،به زمان و مکان و مقدار،محدود نیست.(در هر زمان،در هر مکان، هر چه بیشتر) «ذَکَرُوا اللّٰهَ کَثِیراً» 14 هر کجا خطر لغزش زیاد است باید یاد خدا نیز زیاد باشد. «ذَکَرُوا اللّٰهَ کَثِیراً» 15 با هنر و شعر،به مقابله ی ستمگران برویم. «وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مٰا ظُلِمُوا» 16 خداوند در کمین ستمگران است. «وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا» «الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ»

ص :384

ص :385

ص :386

[تفسیر سوره نمل]

سیمای سوره ی نمل

این سوره نود و سه آیه دارد و نام معروف آن به مناسبت آیه ی 18 که درباره ی داستان مورچگان و حضرت سلیمان است،«نمل»می باشد،ولی نام«سلیمان»و «طاسین»نیز بر آن نهاده شده است.

تمام این سوره در مکّه در جریان ها و مناسبت های مختلف نازل شده و «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» دو بار در آن آمده است؛یکی در آغاز سوره و دیگری در آیه ی 30 در آغاز نامه ی حضرت سلیمان به ملکه ی سبأ.

مبارزات چهار پیامبر بزرگ الهی،(موسی،سلیمان،صالح و لوط(علیهم السلام))با اقوام منحرف زمان خود در این سوره آمده است که مفصّل ترین آن، برخورد حضرت سلیمان با ملکه ی سبأ و چگونگی ایمان آوردن او به خدا می باشد.

سخن گفتن پرندگانی همچون هدهد و حشراتی چون مورچه،حضور افرادی از جنّ در لشگر و دربار سلیمان و بالاخره آوردن تخت بلقیس از یمن به شام در یک چشم بهم زدن،بخشی دیگر از آیات این سوره را به خود اختصاص داده است.

ص :387

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده مهربان

[سوره النمل (27): آیات 1 تا 3]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;طس تِلْکَ آیٰاتُ اَلْقُرْآنِ وَ کِتٰابٍ مُبِینٍ (1) هُدیً وَ بُشْریٰ لِلْمُؤْمِنِینَ (2) اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ اَلصَّلاٰةَ وَ یُؤْتُونَ اَلزَّکٰاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (3)

طا،سین.آن است آیات قرآن و کتاب روشنگر.

که(وسیله ی)هدایت و بشارت برای اهل ایمان است.

کسانی که نماز برپامی دارند و زکات می پردازند و تنها ایشانند که به آخرت یقین دارند.

نکته ها:

زکات دو معنا دارد:یکی معنای خاص که زکات معروف است و دیگری معنای عام که کمک به نیازمندان به هر نحو است.در این آیه مراد معنای دوّم زکات است،زیرا این سوره در مکّه نازل شده و دستور زکات رسمی در مدینه صادر شده است. «یُؤْتُونَ الزَّکٰاةَ» کلمه ی «مُبِینٍ » از«ابانة»،هم به معنای«روشن»به کار می رود که به اصطلاح فعل لازم است و هم به معنای«روشنگر»که فعل متعدّی است.

پیام ها:

1 یکی از سنّت های الهی این است که وحی را با برتری و مقامی که دارد در دسترس انسان قرار دهد. «تِلْکَ» 2 دایره ی ارشاد از طریق گفتن و شنیدن،گسترده تر از نوشتن و خواندن است.

ص :388

(کلمه ی قرآن قبل از کتاب آمده است) «الْقُرْآنِ وَ کِتٰابٍ» 3 حرکت انبیا فرهنگی و با قرائت و کتابت همراه است. «آیٰاتُ الْقُرْآنِ وَ کِتٰابٍ» 4 قرآن،کتابی بس بزرگ است.( «کِتٰابٍ » ،بدون«الف و لام»و همراه با تنوین نشانه ی عظمت است) 5 قرآن برای مردم قابل درک است. «کِتٰابٍ مُبِینٍ» 6 ارشاد و تبلیغ،باید با محتوای روشن و شیوه ای صریح و قاطع همراه باشد.

«تِلْکَ

مُبِینٍ»

7 هدایت،درجات و مراحلی دارد:هدایت ابتدایی: «هُدیً لِلنّٰاسِ» هدایت تکمیلی: «هُدیً ... لِلْمُؤْمِنِینَ» 8 از امتیازات قرآن،مکتوب بودن: «کِتٰابٍ» روشن و روشنگر بودن: «مُبِینٍ» هدایت کردن: «هُدیً» و بشارت دادن است. «بُشْریٰ» 9 رسالت اصلی قرآن،هدایت و بشارت است و توجّه قرآن به علوم و مسائل دیگر جنبی است. «هُدیً وَ بُشْریٰ» 10 ایمان،کلید هدایت و نجات است. «هُدیً وَ بُشْریٰ لِلْمُؤْمِنِینَ» 11 در هدایت شدن،قابلیّت شرط اصلی است. «لِلْمُؤْمِنِینَ» 12 برای ترویج خوبی ها،از خوبان تجلیل کنیم. «الَّذِینَ» ...

13 در تجلیل،محور کردار مردم است،نه نام و عنوان آنها. «یُقِیمُونَ ... یُؤْتُونَ» ...

14 عمل،نشانه ی ایمان است. «لِلْمُؤْمِنِینَ اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ» ...

15 حتّی مؤمنان اهل نماز و زکات برای تداوم کار خود به هدایت الهی نیاز دارند. «هُدیً ... لِلْمُؤْمِنِینَ اَلَّذِینَ» ...در قیامت نیز انسان به مرحله ای از هدایت محتاج است. «یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمٰانِهِمْ» (1)16 نمازی ارزش دارد که با شرایط صحّت و کمال انجام گیرد. «یُقِیمُونَ» (معنای

ص :389


1- 1) .یونس،9.

اقامه ی نماز،انجام دادن آن با شرایط است) 17 رابطه با خداوند بر رابطه با مردم مقدّم است. «یُقِیمُونَ الصَّلاٰةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکٰاةَ» (نماز،قبل از زکات آمده است) 18 چون نماز و رابطه با خدا،زمینه ساز سایر کارهای خیر است،نام آن در ابتدا آمده است. «الصَّلاٰةَ» 19 تداوم عمل،به عمل ارزش می دهد. «یُقِیمُونَ یُؤْتُونَ» (فعل مضارع نشانه ی استمرار و تداوم است) 20 یکی از امتیازات اسلام این است که مسایل الهی و مردمی،معنوی و مادّی، این جهانی و آن جهانی را در کنار هم قرار داده است. «الصَّلاٰةَ- اَلزَّکٰاةَ» 21 در تبلیغ،اوّل کارهایی را مطرح کنید که برای مردم خرج ندارد.(اوّل نماز، بعد زکات) «الصَّلاٰةَ اَلزَّکٰاةَ» 22 مؤمن در برابر مسایل اجتماعی و نیاز محرومان و گرسنگان،احساس مسئولیّت می کند. «یُؤْتُونَ الزَّکٰاةَ» 23 هر کجا حسّاسیّت لازم است،کلام را تکرار کنید.(نماز و زکات با یک کلمه «الَّذِینَ» آمده،ولی یقین به معاد با دو بار کلمه ی «هُمْ» بکار رفته است.) 24 نماز و زکاتی ارزش دارد که با ایمان به معاد همراه باشد. «وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ» 25 اهل یقین،تنها گروه خاصّی هستند. «هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ» تکرار کلمه ی «هُمْ » نشانه ی این است که این گروه،گروه خاصّی هستند.

26 مؤمنین برنده هستند؛با نماز خودسازی می کنند و با زکات مشکلات جامعه را حل و با یقین به معاد،آینده ی خود را تأمین می کنند. «یُقِیمُونَ الصَّلاٰةَ ...

الزَّکٰاةَ

... یُوقِنُونَ» 27 علم،به فراموشی تبدیل می شود ولی یقین،با توجّه دائمی همراه است.

«یُوقِنُونَ»

28 گمان و دانستن کافی نیست،باور قلبی و یقین لازم است. «یُوقِنُونَ»

ص :390

[سوره النمل (27): آیات 4 تا 5]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَیَّنّٰا لَهُمْ أَعْمٰالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ (4) أُوْلٰئِکَ اَلَّذِینَ لَهُمْ سُوءُ اَلْعَذٰابِ وَ هُمْ فِی اَلْآخِرَةِ هُمُ اَلْأَخْسَرُونَ (5)

همانا کسانی که به آخرت ایمان ندارند،کارهای(زشت)شان را زیبا جلوه می دهیم تا(هم چنان)سرگشته باشند.

آنان کسانی هستند که برای ایشان عذاب بد(و دردناک)خواهد بود و آنان در قیامت زیانکارترین افرادند.

نکته ها:
اشاره

در این آیه و آیه ی 108 سوره ی انعام،خوب پنداشتن کارهای زشت،به خداوند نسبت داده شده است.در حالی که قرآن کریم در چند مورد دیگر،این کار را کار شیطان دانسته است.

این به خاطر آن است که خداوند نظام هستی را بر اساس علل و اسباب قرار داده است و کارهایی را که انجام می شود به هر یک از علل می توان نسبت داد،مثلاً می توان گفت:کلید، در را باز کرد و می توان گفت:دستم در را باز کرد و نیز می توان گفت:خودم در را باز کردم، زیرا کلید در دست و دست در اختیار من است.در این جا نیز شیطان کار زشت را زیبا جلوه می دهد ولی با تکرار کار زشت،انسان به آن خو می گیرد و این خو گرفتن،سنّت الهی است.

سیمای زیانکاران

زیانکاران چند نوع هستند:الف:خاسر،ب:لفی خسر،ج:خسران مبین د:اخسرون.

الف:کسی که عمرش تباه شده است. «قُلْ إِنَّ الْخٰاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» (1)ب:کسی که اهل ایمان و عمل صالح نباشد. «إِنَّ الْإِنْسٰانَ لَفِی خُسْرٍ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا» (2)ج:کسی که با تزلزل بندگی خدا می کند. «فَإِنْ أَصٰابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصٰابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلیٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةَ ذٰلِکَ هُوَ الْخُسْرٰانُ الْمُبِینُ» (3)د:کسانی که منحرفند،و گمان می کنند راه درست می روند. «الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیٰاةِ

ص :391


1- 1) .زمر،15.
2- 2) .عصر،2.
3- 3) .حج،11.

اَلدُّنْیٰا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً» (1)در روایات می خوانیم:أخسرون،کسانی هستند که زکات نمی پردازند،بر گناه اصرار می ورزند، قدرت حقّ گفتن دارند،ولی نمی گویند،ظالم ترین افرادند.

با ضایع کردن دین،دنیای خود را اصلاح می کنند.

پیام ها:

1 ایمان نداشتن به معاد،زمینه ی جلوه گری زشتی هاست.(انسان بی ایمان، برهنگی را تمدّن،تجمّل را شخصیّت،کلاه برداری را زرنگی،دروغ و ریا را نشانه ی سیاست و استعمار را نشانه قدرت می داند) «إِنَّ الَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ ... زَیَّنّٰا» 2 کج فهمی و سردرگمی افراد بی ایمان،بزرگ ترین کیفر و سیلی خداوند است.

«لاٰ یُؤْمِنُونَ

... فَهُمْ یَعْمَهُونَ» 3 اگر قیامت را باور کنیم،از کارهای بسیاری که به نظر ما زیباست توبه خواهیم کرد. «لاٰ یُؤْمِنُونَ زَیَّنّٰا» 4 کسی که قیامت را آینده ی روشن خود نمی داند،دنیای متغیر،هر لحظه او را دگرگون و سردرگم می کند. «لاٰ یُؤْمِنُونَ یَعْمَهُونَ» 5 کفر به قیامت،عامل بزرگ ترین خسارت هاست. «الَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ ... هُمُ الْأَخْسَرُونَ»

[سوره النمل (27): آیه 6]

اشاره

وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی اَلْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ (6)

به یقین که تو قرآن را از سوی حکیمی دانا دریافت می کنی.

پیام ها:

1 دریافت کننده ی وحی،رسول خدا(صلوات اللّٰه علیه)است. «وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ» 2 قرآن،تبلور علم و حکمت الهی است. «الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ»

ص :392


1- 1) .کهف،104.

3 علم پیامبر لدنّی است. «مِنْ لَدُنْ» 4 در نزول و دریافت قرآن،هیچ واسطه ی غیر امینی وجود ندارد. «لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ» 5 احکام دین،از سرچشمه ی علم الهی است و در هر دستوری،حکمتی نهفته است. «حَکِیمٍ عَلِیمٍ»

[سوره النمل (27): آیات 7 تا 9]

اشاره

إِذْ قٰالَ مُوسیٰ لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ نٰاراً سَآتِیکُمْ مِنْهٰا بِخَبَرٍ أَوْ آتِیکُمْ بِشِهٰابٍ قَبَسٍ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ (7) فَلَمّٰا جٰاءَهٰا نُودِیَ أَنْ بُورِکَ مَنْ فِی اَلنّٰارِ وَ مَنْ حَوْلَهٰا وَ سُبْحٰانَ اَللّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (8) یٰا مُوسیٰ إِنَّهُ أَنَا اَللّٰهُ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ (9)

(یاد کن)زمانی که موسی به خانوادۀ خود گفت:همانا من آتشی احساس کردم (شما در همین مکان توقّف کنید)،به زودی برای شما خبری از آن خواهم آورد،یا شعله ی آتشی برای شما می آورم،باشد که خود را گرم کنید.

پس همین که(موسی)نزد آن آمد،ندا داده شد که هر که در آتش و هر که اطراف آن است برکت داده شد و منزّه است خداوندی که پروردگار جهانیان است.

ای موسی! همانا این منم خدای عزیز حکیم.

نکته ها:
اشاره

در قرآن 136 مرتبه نام حضرت موسی و در 34 سوره داستان او ذکر شده و حدود 900 آیه درباره ی ماجرای بنی اسرائیل است.

حضرت موسی با همسر باردارش از مَدْیَن به سوی مصر در حرکت بود.شب و سرما و طوفان بیابان از یک سو و وضع حمل همسرش از سوی دیگر موسی را به تکاپو واداشت؛

ص :393

آیات مورد بحث به این ماجرا نظر دارد.

در میان تمام احتمالات،به نظر می رسد که مراد از «مَنْ فِی النّٰارِ» حضرت موسی است که در منطقه آتش بود و مراد از «مَنْ حَوْلَهٰا» خانواده او یا پیامبرانی که در ارض مقدّسه بوده اند.

آتش در قرآن

ابلیس به آن افتخار کرد. «خَلَقْتَنِی مِنْ نٰارٍ» (1)کافر به آن کیفر می شود. «تَصْلیٰ نٰاراً حٰامِیَةً» (2)ابراهیم در آن سالم ماند. «یٰا نٰارُ کُونِی بَرْداً» (3)موسی به سراغ آن رفت،ولی پیامبر شد. «آنَسْتُ نٰاراً ... نُودِیَ» (4)ذو القرنین به وسیله آن فلزات را ذوب و سدسازی کرد. «قٰالَ انْفُخُوا حَتّٰی إِذٰا جَعَلَهُ نٰاراً» (5)

پیام ها:

1 داستان موسی قابل ذکر و مایه ی تذکّر است و نباید فراموش شود. «إِذْ قٰالَ» ...

2 گاهی در مسیر کمک به همسر و خانواده،الطاف ویژه ای پیدا می شود. «آتِیکُمْ بِشِهٰابٍ ... نُودِیَ» 3 مرد،مسئول اداره امور زندگی همسر است. «آتِیکُمْ بِشِهٰابٍ قَبَسٍ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ» 4 انبیا زندگی عادّی داشتند. «آتِیکُمْ بِشِهٰابٍ قَبَسٍ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ» 5 ما مأمور به ظاهریم،الطاف خفیّه کار خداست. «فَلَمّٰا جٰاءَهٰا نُودِیَ» 6 سخن خداوند با موسی،گرفتن پیام رسالت و نمایش معجزات و بعثت سایر انبیا در آن منطقه رمز برکت است. «بُورِکَ مَنْ فِی النّٰارِ وَ مَنْ حَوْلَهٰا» 7 نداهای الهی به پیامبران را وهم و خیال نپنداریم.(در کنار کلمه ی «نُودِیَ » ، «سُبْحٰانَ اللّٰهِ » آمده،یعنی خداوند منزّه است از این که این ندا وهم و خیال و وسوسه باشد).

ص :394


1- 1) .اعراف،12.
2- 2) .غاشیه،4.
3- 3) .انبیاء،69.
4- 4) .نمل،7 تا 8.
5- 5) .کهف،96.

8 بعثت انبیا از شئون ربوبیّت الهی است. «نُودِیَ رَبِّ الْعٰالَمِینَ» 9 لازمه ی ربوبیّت،عزّت و حکمت است. «رَبِّ الْعٰالَمِینَ ... اَلْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»

[سوره النمل (27): آیات 10 تا 11]

اشاره

وَ أَلْقِ عَصٰاکَ فَلَمّٰا رَآهٰا تَهْتَزُّ کَأَنَّهٰا جَانٌّ وَلّٰی مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ یٰا مُوسیٰ لاٰ تَخَفْ إِنِّی لاٰ یَخٰافُ لَدَیَّ اَلْمُرْسَلُونَ (10) إِلاّٰ مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ (11)

و عصایت را بیفکن!(موسی عصا را افکند،)پس همین که آن را دید چنان جست و خیز می کند که گویا ماری کوچک است،پشت کنان فرار کرد و به عقب برنگشت.

(ما به او گفتیم:)ای موسی! نترس که پیامبران در آستان من نمی ترسند.

مگر کسی که ستم کند؛سپس بعد از بدی کار خوبی را جایگزین نماید همانا که من بخشنده ی مهربانم.

نکته ها:

کلمه ی «جَانٌّ» یا به معنای مار کوچک است که در مرحله ی اوّل،عصا به آن صورت درآمد و یا مار بزرگی که مثل مار کوچک سرعت حرکت داشت.

در این که جمله ی «إِلاّٰ مَنْ ظَلَمَ» به کجا مربوط می شود احتمالاتی است.بهترین آنها این است که در آیه،جمله ای در تقدیر است؛به این صورت که غیر انبیا ترس دارند،مگر کسانی که ستمی کرده و بعد عمل خوبی انجام دهند که آنان نیز به خاطر غفور و رحیم بودن خدا ترسی ندارند.

ترس دو نوع است:غریزی و معنوی.جمله ی «لاٰ تَخَفْ» درباره ی خوف غریزی است،ولی خوف معنوی که خوف از مقام الهی است،در آیات دیگر عنوان شده است.

پیام ها:

1 ندای آسمانی باید با نشانه ای همراه باشد تا اثر کند. «نُودِیَ ... أَلْقِ عَصٰاکَ» 2 ابزار معجزه،وسایل عادّی است. «عَصٰاکَ»

ص :395

3 قبل از ارشاد دیگران،باید از علم و تجربه و رشد کافی برخوردار بود.

(موسی در این جا معجزه را می بیند تا در کاخ فرعون با قدرت سخن گوید).

«رَآهٰا»

4 انبیا تحت تربیت پروردگارند و خداوند آنها را امر و نهی می کند. «لاٰ تَخَفْ» 5 کسی که خدا را حاضر بداند و خود را در محضر او ببیند،نمی ترسد. «لاٰ یَخٰافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ» 6 الخائن خائف.کسی که ظلم کند باید بترسد،مگر آن که گناهش را جبران کند زیرا خداوند بخشنده است. «لاٰ یَخٰافُ ... إِلاّٰ مَنْ ظَلَمَ» 7 تبدیل گناه به خوبی،غیر از محو گناه یا عفو گناه یا انجام خوبی بعد از بدی است؛مثل آنکه وسایل گناه را در اختیار نیکوکاران قرار دهد. «بَدَّلَ حُسْناً» 8 بخشش خداوند،پس از عمل نیک انسان و جبران گناه است. «بَدَّلَ حُسْناً ... فَإِنِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ»

[سوره النمل (27): آیات 12 تا 13]

اشاره

وَ أَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضٰاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ فِی تِسْعِ آیٰاتٍ إِلیٰ فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنَّهُمْ کٰانُوا قَوْماً فٰاسِقِینَ (12) فَلَمّٰا جٰاءَتْهُمْ آیٰاتُنٰا مُبْصِرَةً قٰالُوا هٰذٰا سِحْرٌ مُبِینٌ (13)

و دستت را در گریبانت کن؛سفید و درخشنده خارج شود،بی آنکه عیبی در آن باشد؛(این معجزه)در زمره ی معجزات نه گانه به سوی فرعون و قومش(آمده است)که آنان قومی فاسق هستند.

پس چون آیات و معجزات روشنگر ما به سویشان آمد،گفتند:این سحری است آشکار.

نکته ها:

مراد از معجزات نه گانه،معجزاتی است که موسی(علیه السلام)در برابر فرعون آورده و گر نه حضرت موسی معجزات بیشتری داشته است؛ضمناً هر معجزه ای را می توان دو معجزه به حساب

ص :396

آورد،زیرا اژدها شدن عصا یک معجزه است و برگشتن اژدها به عصا،معجزه ای دیگر،لکن قرآن یک طرف را معجزه دانسته است،امّا معجزات نه گانه موسی عبارت است از:

1«ید بیضاء»(درخشیدن دست).

2 اژدها شدن عصا.

3 طوفان کوبنده برای دشمنان.

4«جراد»(تسلّط ملخ بر زراعت ها و درختان).

5«قمل»(نوعی آفت نباتی که غلات را نابود می کرد).

6«ضفادع»(هجوم قورباغه ها از رود نیل به زندگی مردم).

7«دم»(ابتلای عمومی به خون دماغ؛یا به رنگ خون در آمدن آب رود نیل). (1)

8 قحطی و خشکسالی. (2)

9 شکافته شدن دریا. (3)

معجزات دیگر موسی(علیه السلام)عبارتند از:فوران دوازده چشمه از سنگ (4)نزول مَنّ و سَلوٰی (5)(شیره ی مخصوص و لذیذ درختان مانند گزانگبین و مرغان مخصوص،شبیه کبوتر).

امام صادق(علیه السلام)فرمود:مراد از «مِنْ غَیْرِ سُوءٍ » یعنی این سفیدیِ دست به خاطر بیماری برص و پیسی نبود. (6)

پیام ها:

1 قهر و مهر،بیم و امید،در کنار هم لازم است.(دست نورانی در کنار اژدها) «جَانٌّ ... بَیْضٰاءَ» 2 برای بعضی،یک استدلال و تذکّر و معجزه کافی نیست. «تِسْعِ آیٰاتٍ» 3 کافران از یک سو تقاضای معجزه می کردند و از سوی دیگر معجزات را سحر و جادو می خواندند. «قٰالُوا هٰذٰا سِحْرٌ مُبِینٌ»

ص :397


1- 1) .اعراف،133.
2- 2) .اعراف،130.
3- 3) .بقره،50.
4- 4) .بقره،60.
5- 5) .بقره،57.
6- 6) .تفسیر نور الثقلین.

[سوره النمل (27): آیه 14]

اشاره

وَ جَحَدُوا بِهٰا وَ اِسْتَیْقَنَتْهٰا أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ اَلْمُفْسِدِینَ (14)

و با آن که در دل به آن یقین داشتند،از روی ستم و برتری جویی انکارش کردند،پس بنگر که فرجام تبهکاران چگونه است.

نکته ها:

ابو عمر زبیری از امام صادق(علیه السلام)انواع کفر را که در قرآن آمده سؤال کرد،امام فرمود:کفر پنج نوع است:یکی از اقسام آن این است که انسان در دل باور و شناخت دارد، ولی باز هم انکار می کند.سپس این آیه را تلاوت فرمودند: «وَ جَحَدُوا بِهٰا وَ اسْتَیْقَنَتْهٰا أَنْفُسُهُمْ» (1)

پیام ها:

1 انکار،زمینه ی افساد است. «جَحَدُوا ... اَلْمُفْسِدِینَ» 2 علم و یقین،اگر با تقوا همراه نباشد کارساز نیست. «وَ اسْتَیْقَنَتْهٰا ظُلْماً وَ عُلُوًّا» 3 بسیاری از کفّار در دل ایمان دارند و انگیزه ی انکارشان جهل نیست،بلکه ظلم و برتری جویی است. «ظُلْماً وَ عُلُوًّا» 4 تاریخ و مطالعه ی آن را وسیله ی عبرت قرار دهید. «فَانْظُرْ» 5 فرجام کار مفسدان،سقوط و تباهی است. «کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ»

[سوره النمل (27): آیه 15]

اشاره

وَ لَقَدْ آتَیْنٰا دٰاوُدَ وَ سُلَیْمٰانَ عِلْماً وَ قٰالاَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی فَضَّلَنٰا عَلیٰ کَثِیرٍ مِنْ عِبٰادِهِ اَلْمُؤْمِنِینَ (15)

و به راستی به داوود و سلیمان دانشی(ویژه)عطا کردیم،و آن دو گفتند:

ستایش،مخصوص خداوندی است که ما را بر بسیاری از بندگان مؤمنش برتری بخشید.

ص :398


1- 1) .کافی،ج 2،ص 389.
نکته ها:
اشاره

ممکن است مراد از علمی که به حضرت داود و سلیمان داده شده علم قضاوت باشد،به دلیل آیه ی «وَ آتَیْنٰاهُ الْحِکْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطٰابِ» (1)یعنی ما به داوود حکمت و قضاوت مرحمت کردیم.و نیز به دلیل آیه ی «کُلاًّ آتَیْنٰا حُکْماً وَ عِلْماً» (2)و شاید هم مراد از علم،علم گفتگو با پرندگان باشد به دلیل آیه ی «عُلِّمْنٰا مَنْطِقَ الطَّیْرِ» (3)و شاید علم زره بافی باشد؛ «وَ عَلَّمْنٰاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ» (4)امّا بهتر این است که علم را به طور عام معنا کنیم،یعنی علم اداره ی کشور.

سؤال:چرا خداوند به بعضی از بندگان خود نعمت های ویژه ای عطا می کند؟ آیا این کار با عدالت سازگار است؟ پاسخ:اوّلاً معنای عدالت این نیست که به همه یکسان بدهیم.آیا معلّمی که به هر شاگردی نمره ای می دهد و یا پزشکی که برای هر بیماری دارویی تجویز می کند،ظالم است؟ ثانیاً نعمت های ویژه،مسئولیّت های ویژه ای را نیز بدنبال دارد.ثالثاً ما از خدا طلبی نداریم،تا هر چه بخواهیم به ما عطا کند.رابعاً الطاف الهی بر اساس حکمت و شرایطی است که انسان یا جامعه آن را بوجود می آورد.به قول شاعر: چون چنان بودیم،بودیم آن چنان چون چنین گشتیم گشتیم این چنین افرادی با اخلاص،تلاش،علم،تدبیر،صرفه جویی،عدالت و وحدت کلمه،شرایطی را در خود ایجاد می نمایند که زمینه ی دریافت الطاف الهی و نعمت های ویژه می شود.

البتّه گاهی الطاف ویژه به خاطر پاداش عملی است که والدین انسان داشته اند و خداوند مزد کارشان را به نسل آنان عطا می کند.همان گونه که در داستان موسی و خضر،خداوند آن دو پیامبر را مأمور می کند دیواری را که گنجی زیر آن بود و از آنِ کودکان یتیمی بود تعمیر کنند تا در آینده از آن گنج استفاده نمایند،زیرا والدین کودکان نیکوکار و صالح بوده اند. «وَ کٰانَ أَبُوهُمٰا صٰالِحاً» (5)

ص :399


1- 1) .ص،20.
2- 2) .انبیاء،79.
3- 3) .نمل،16.
4- 4) .انبیاء،80.
5- 5) .کهف،82.
تعلیمات ویژه ی الهی

خداوند علوم خاصّی را به افراد خاصّی داده و در قرآن از آنها یاد کرده است از جمله:

1 آدم،علوم همه ی اشیا. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمٰاءَ کُلَّهٰا» (1)2 خضر،علوم باطنی و تأویل.(تا موسی شاگردش شود) «هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلیٰ أَنْ تُعَلِّمَنِ» ... (2)

3 یوسف،علم تعبیر خواب. «عَلَّمَنِی رَبِّی» (3)4 داوود،علم زره سازی. «وَ عَلَّمْنٰاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ» (4)5 سلیمان،علم زبان پرندگان. «عُلِّمْنٰا مَنْطِقَ الطَّیْرِ» (5)6 معاون سلیمان،علمی که با آن تخت سلطنتی را از کشوری به کشور دیگر می آورد. «قٰالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتٰابِ» (6)7 طالوت،علوم نظامی. «وَ زٰادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» (7)8 رسول اکرم و سایر انبیا،علوم غیب. «فَلاٰ یُظْهِرُ عَلیٰ غَیْبِهِ أَحَداً إِلاّٰ مَنِ ارْتَضیٰ مِنْ رَسُولٍ» (8)

پیام ها:

1 علم انبیا لدنّی است و به الهام الهی به آنان عطا شده است. «آتَیْنٰا» 2 احترام و شئون افراد را حفظ کنیم.(اوّل نام پدر آمده است بعد نام پسر) «دٰاوُدَ وَ سُلَیْمٰانَ» 3 در میان نعمت های الهی،حساب علم جداست. «آتَیْنٰا ... عِلْماً» 4 علم،زمانی ارزش دارد که در اختیار افراد صالح قرار گیرد. «آتَیْنٰا دٰاوُدَ وَ سُلَیْمٰانَ عِلْماً» 5 بهترین جمله برای شکر الهی، «الْحَمْدُ لِلّٰهِ» است. «الْحَمْدُ لِلّٰهِ» 6 علم،یکی از ملاک های برتری است. «آتَیْنٰا ... عِلْماً ... فَضَّلَنٰا» 7 برخی از بندگان خداوند از داوود و سلیمان هم برترند. «فَضَّلَنٰا عَلیٰ کَثِیرٍ»

ص :400


1- 1) .بقره،31.
2- 2) .کهف،66.
3- 3) .یوسف،37.
4- 4) .انبیاء،80.
5- 5) .نمل،16.
6- 6) .نمل،40.
7- 7) .بقره،247.
8- 8) .جنّ،26 تا 27.

8 در هیچ مقامی خود را برتر از همگان ندانیم. «عَلیٰ کَثِیرٍ»

[سوره النمل (27): آیه 16]

اشاره

وَ وَرِثَ سُلَیْمٰانُ دٰاوُدَ وَ قٰالَ یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ عُلِّمْنٰا مَنْطِقَ اَلطَّیْرِ وَ أُوتِینٰا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هٰذٰا لَهُوَ اَلْفَضْلُ اَلْمُبِینُ (16)

و سلیمان وارث داوود شد و گفت:ای مردم! زبان پرندگان به ما تعلیم داده شده،و از هر چیز به ما عطا گردیده؛قطعاً این(بخشش)همان برتری و امتیاز روشن است.

نکته ها:

مراد از ارث در این آیه،وارث شدن مال و حکومت است نه علم و نبوّت؛زیرا نبوّت قابل انتقال نیست و علوم انبیا نیز چون اکتسابی نیست،قابل ارث بردن نیست،بنا بر این حدیثی که می گوید:انبیا ارث نمی گذارند و به استناد این حدیث فدک را از فاطمه ی زهرا(علیها السلام)گرفتند با این آیه سازگاری ندارد و باید طرد شود.(حضرت زهرا(علیها السلام) همین آیه را در دفاع از حقّ خود برای خلیفه ای اوّل تلاوت فرمود. (1)و در«تفسیر نمونه»از«سیره ی حلبی»نقل شده است که ابو بکر تحت تأثیر سخنان فاطمه ی زهرا(علیها السلام) قرار گرفت و سند فدک را پس داد و گریه کرد،ولی عمر دوباره سند را گرفت و پاره کرد!) حضرت علی(علیه السلام)فرمود:من از طرف خداوند منطق پرندگان و تمام جنبنده های زمینی و دریایی را می دانم. (2)

پیام ها:

1 ارث در تاریخ،سابقه ای بس طولانی دارد. «وَ وَرِثَ سُلَیْمٰانُ» ...

2 علم انبیا الهی است. «عُلِّمْنٰا» 3 نعمت های الهی را ابراز کنید. «عُلِّمْنٰا مَنْطِقَ الطَّیْرِ» در جای دیگر می فرماید:

نعمت پروردگارت را بازگو کن. «وَ أَمّٰا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ» (3)

ص :401


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر کنز الدقائق.
3- 3) .ضحی،11.

4 پرندگان،شعور و قدرت نطق دارند. «مَنْطِقَ الطَّیْرِ» 5 علم بر همه ی نعمت ها مقدّم است.اوّل «عُلِّمْنٰا» بعد «أُوتِینٰا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ» 6 علوم و امکانات خود را از خدا بدانیم،نه از خود. «عُلِّمْنٰا أُوتِینٰا» 7 ایمان و توکّل،با داشتن امکانات،منافاتی ندارد. «وَ أُوتِینٰا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ» 8 نعمت ها را از فضل او بدانیم نه از لیاقت خود. «إِنَّ هٰذٰا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ»

[سوره النمل (27): آیه 17]

اشاره

وَ حُشِرَ لِسُلَیْمٰانَ جُنُودُهُ مِنَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ وَ اَلطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ (17)

و برای سلیمان،سپاهیانش از جنّ و انس و پرنده گردآمدند،پس از تشتّت و بی نظمی بازداشته می شدند(تا در رکابش باشند).

نکته ها:

کلمه ی «یُوزَعُونَ» از ماده ی«وزع»(بر وزن جمع)به معنای بازداشتن است و هر گاه این تعبیر در مورد لشکر به کار رود به این معناست که برای جلوگیری از پراکندگی نیروها،ابتدای لشکر را نگه می دارند تا بقیه ی افراد به لشکر ملحق شوند. (1)«ایزاع»یعنی تقسیم حکیمانه ی نیروها به صورتی که هر یک در جای خود قرار گیرند و در یک خط باشند. (2)

جنّ و پرنده که در این آیه ذکر شده،از باب مثال است و گر نه باد و ابر و چیزهای دیگر نیز تحت فرمان سلیمان بود.

قرآن کریم بارها از جنّ سخن به میان آورده و یکی از سوره های آن به همین نام است.در این جا به چند ویژگی آنها اشاره می کنیم:

جنّ،موجودی است با شعور و مخاطب پروردگار قرار می گیرد. «یٰا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ» (3)بعضی از آنها مؤمن و بعضی کافرند. «وَ أَنّٰا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ» (4)، «وَ أَنّٰا مِنَّا الصّٰالِحُونَ وَ مِنّٰا دُونَ ذٰلِکَ» (5)زن و مرد دارند،زاد و ولد دارند و طبیعتاً شهوت دارند. «لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لاٰ جَانٌّ» (6)

ص :402


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .التحقیق فی کلمات القرآن.
3- 3) .انعام،130.
4- 4) .جنّ،14.
5- 5) .جنّ،11.
6- 6) .الرحمن،56.

برای سلیمان،غوّاصی و بنّایی می کردند. (1)«وَ الشَّیٰاطِینَ کُلَّ بَنّٰاءٍ وَ غَوّٰاصٍ» (2)

پیام ها:

1 سلیمان از لشکریانش سان می دید. «وَ حُشِرَ لِسُلَیْمٰانَ جُنُودُهُ» 2 انسان دارای قدرتی است که می تواند جنّ و پرنده را تحت فرمان خود درآورد. «وَ حُشِرَ لِسُلَیْمٰانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ» 3 برخی انبیا حکومت داشتند. «حُشِرَ لِسُلَیْمٰانَ جُنُودُهُ» 4 جنّ می تواند به انسان کمک کند. «مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ» 5 ولایت انبیا تنها بر انسان ها نیست. «مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ» 6 نظم،در همه جا ارزشمند است ولی در لشکر و سپاه یک ضرورت و ارزش ویژه است. «فَهُمْ یُوزَعُونَ» 7 تمرین و آموزش و آماده باش،برای لشکر الهی یک ضرورت است. «وَ حُشِرَ لِسُلَیْمٰانَ ... یُوزَعُونَ» 8 علم و دانش سلیمان وسیله و مقدّمه ی دست یابی به آن همه امکانات و تسخیر نیروها شد. «وَ لَقَدْ آتَیْنٰا دٰاوُدَ وَ سُلَیْمٰانَ ... أُوتِینٰا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ ... وَ حُشِرَ لِسُلَیْمٰانَ» ...

[سوره النمل (27): آیه 18]

اشاره

حَتّٰی إِذٰا أَتَوْا عَلیٰ وٰادِ اَلنَّمْلِ قٰالَتْ نَمْلَةٌ یٰا أَیُّهَا اَلنَّمْلُ اُدْخُلُوا مَسٰاکِنَکُمْ لاٰ یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمٰانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لاٰ یَشْعُرُونَ (18)

(سلیمان با لشکر خود حرکت می کرد)تا به وادی مورچگان رسیدند، مورچه ای گفت:ای مورچگان! به خانه های خود بروید تا سلیمان و لشکریانش شما را ناآگاهانه پایمال نکنند.

ص :403


1- 1) .برای توضیح بیشتر درباره ی جنّ،بنگرید به سوره ی جنّ و قاموس قرآن،ج 2،ص 61 تا 73.
2- 2) .ص،37.
نکته ها:

«نمل»در لغت به معنای حرکت زیاد با پای کوچک است. (1)

کلمه ی «نَمْلَةٌ » را می توان به خاطر تنوین آن،مورچه ای بزرگ و فرمانده معنا کرد که در این صورت در زندگی مورچگان مدیریّت و فرماندهی وجود دارد و می توان تنوین را نشانه ی ناشناسی مورچه معنا کرد که در این صورت پیام آیه این می شود که حتّی اگر ناشناسی اخطار دلسوزانه می دهد،به هشدارش توجّه کنیم.

پیام ها:

1 حیوانات،با شعور خود منطقه ای را برای زندگی انتخاب می کنند. «وٰادِ النَّمْلِ» 2 گفتگو و امر و نهی در میان حیوانات نیز وجود دارد. «قٰالَتْ نَمْلَةٌ یٰا أَیُّهَا النَّمْلُ» 3 در میان مورچگان،هم فرماندهی و هم اطلاع رسانی و هم فرمان بری وجود دارد. «قٰالَتْ نَمْلَةٌ ... اُدْخُلُوا» 4 حیوانات شعور دارند و مفاسد و ضررها را می شناسند و به یکدیگر هشدار می دهند. «ادْخُلُوا مَسٰاکِنَکُمْ» 5 غریزه دفع ضرر احتمالی،در حیوانات نیز وجود دارد. «ادْخُلُوا ... لاٰ یَحْطِمَنَّکُمْ» 6 کسی که با احساس خطر،همنوع خود را هشدار ندهد از مورچه هم کمتر است. «لاٰ یَحْطِمَنَّکُمْ» 7 هنگام راه رفتن دقّت کنیم تا مورچگان را پایمال نکنیم. «لاٰ یَحْطِمَنَّکُمْ» 8 انبیا در امور عادّی خود،مثل دیگران زندگی می کردند. «لاٰ یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمٰانُ» 9 فساد رهبر،مقدّمه ی فساد مردم است. «لاٰ یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمٰانُ وَ جُنُودُهُ» 10 مورچه،افراد انسان ها،بلکه شغل آنها را هم می شناسد. «سُلَیْمٰانُ وَ جُنُودُهُ» 11 اولیای خدا با آگاهی و عمد،حتّی به مورچه ای ضرر نمی رسانند. «وَ هُمْ لاٰ یَشْعُرُونَ» مورچگان از عدالت و تقوای حضرت سلیمان آگاهند و می دانند آن

ص :404


1- 1) .التحقیق فی کلمات القرآن.

بزرگوار آگاهانه به مورچه ای نیز ظلم نمی کند.

[سوره النمل (27): آیه 19]

اشاره

فَتَبَسَّمَ ضٰاحِکاً مِنْ قَوْلِهٰا وَ قٰالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ اَلَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلیٰ وٰالِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صٰالِحاً تَرْضٰاهُ وَ أَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبٰادِکَ اَلصّٰالِحِینَ (19)

پس(سلیمان)از سخن این مورچه با تبسّمی خندان شد و گفت:

پروردگارا! به من الهام کن(و توفیق ده)که نعمتی که به من و به والدینم بخشیده ای شکر کنم و عمل صالحی که آن را می پسندی انجام دهم و در سایه ی رحمت خود،مرا در زمره ی بندگان شایسته ات وارد کن.

نکته ها:

در آیه ی 16 ذکر شد که حضرت سلیمان(علیه السلام)گفت:زبان پرندگان را می دانیم،از این آیه معلوم می شود که دانستن زبان پرندگان از باب نمونه بوده است.زیرا آن حضرت کلام و گفتگوی مورچه را هم می دانست.

کلمه ی«ایزاع»بالاتر از توفیق و چیزی شبیه الهام است،نظیر آیه ی «وَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرٰاتِ» (1)یعنی ما انجام کارهای خیر را به انبیا الهام کردیم. (2)

کار صالح به تنهایی کافی نیست،ورود در گروه صالحان مهم است،زیرا:

گاهی کار،صالح است،ولی فرد از نظر نفسانی صالح نیست و گرفتار ریا،سُمعه،غرور،عُجب و حَبط می شود.

گاهی کار صالح است،ولی عاقبت انحرافی پیش می آید و شخص عاقبت به خیر نمی شود.

گاهی کار صالح است،ولی یک نوع تک روی در آن است و شخص حاضر نیست با بندگان خدا همراه باشد. «أَعْمَلَ صٰالِحاً ... فِی عِبٰادِکَ الصّٰالِحِینَ»

ص :405


1- 1) .انبیاء،73.
2- 2) .تفسیر المیزان.
پیام ها:

1 یکی از اصول و شرایط رهبری و مدیریّت،سعه ی صدر است.حضرت سلیمان جمله ی «لاٰ یَشْعُرُونَ » را آن هم از مورچه ای می شنود،ولی به روی خود نمی آورد و لبخند می زند. «فَتَبَسَّمَ» 2 انتقاد و حرف حقّ را از هر کس بشنوید و از آن استقبال کنید.(سلیمان سخن مورچه را پسندید) «فَتَبَسَّمَ» انتقادپذیری،یک ارزش است.

3 خداوند اولیای خود را تحت تربیت مخصوص خود قرار می دهد. «وَ هُمْ لاٰ یَشْعُرُونَ فَتَبَسَّمَ» خداوند،سلیمان را با آن مقام و سلطنتش گرفتار حرف یک مورچه می کند تا بدین وسیله در وجود او تعادل برقرار کند.

4 زمانی باید شاد و خندان باشیم که حتّی مورچه ها به عدالت ما امیدوار باشند.

«وَ هُمْ لاٰ یَشْعُرُونَ فَتَبَسَّمَ»

5 خنده ی انبیا،تبسّم است نه قهقهه.سلیمان در حالی که خنده اش گرفته بود، تبسّم کرد. «فَتَبَسَّمَ ضٰاحِکاً» 6 سلیمان سخنان مورچه را فهمید و به زیردستان خود توجّه کرد. «مِنْ قَوْلِهٰا» 7 دعا،مخصوص هنگام اضطرار نیست؛انبیا در اوج عظمت و قدرت دعا می کردند. «رَبِّ» 8 توفیق شکرگزاری را از خدا بخواهیم. «رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ» 9 انسان در برابر نعمت هایی که تا کنون به او رسیده باید شکر کند و در برابر مسئولیّت آینده باید به فکر عمل صالح و جلب رضای خدا و ملحق شدن به نیکان باشد. «أَشْکُرَ أَعْمَلَ صٰالِحاً» ...

10 فرزندان،هم باید در مقابل نعمت هایی که خداوند به آنان داده شکر کنند و هم در مقابل نعمت هایی که به والدین آنان داده است. «عَلَیَّ وَ عَلیٰ وٰالِدَیَّ» 11 شکر خدا تنها با زبان نیست،عمل صالح و استفاده ی صحیح از نعمت ها نیز شکر الهی است. «أَشْکُرَ ... أَعْمَلَ صٰالِحاً»

ص :406

12 سلیمان با آن که لشکریان فراوان و حاکمیّت قوی دارد و زبان حیوانات را نیز می داند،باز به فکر عمل صالح است نه به دنبال لذّت و توسعه ی قدرت و افتخار. «أَعْمَلَ صٰالِحاً» 13 دعا و تلاش حاکمان باید برای انجام کار خوب باشد. «أَعْمَلَ صٰالِحاً» 14 کار،به شرطی نیک است که خداپسند باشد. «صٰالِحاً تَرْضٰاهُ» 15 کار نیکی ارزش دارد که رضای خدا را جلب کند،نه فقط رضای مردم را.

«صٰالِحاً تَرْضٰاهُ»

16 عالی ترین مقصد در حکومت صالحان،رضای خداست. «تَرْضٰاهُ» 17 انبیا نیز به امداد الهی نیاز دارند. «أَوْزِعْنِی ... أَدْخِلْنِی» 18 زندگی در جامعه صالح ارزش است،نه زندگی در میان مردم ناصالح،آن هم به خاطر رفاه یا درآمد و لذّت. «أَدْخِلْنِی ... فِی عِبٰادِکَ الصّٰالِحِینَ» 19 برخورداری از امکانات،و قدرت امروز خود را نشانه ی رسیدن به رحمت الهی ندانید و برای رشد و تعالی خود دعا کنید. «وَ أَدْخِلْنِی» 20 امکانات انسان،نتیجه ی کار او نیست بلکه از رحمت الهی سرچشمه می گیرد. «بِرَحْمَتِکَ» 21 هر کس،در هر شرایطی باید به رحمت الهی متوسّل شود،حتّی پیامبران. «بِرَحْمَتِکَ» 22 تکروی،ممنوع. «وَ أَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبٰادِکَ الصّٰالِحِینَ»

[سوره النمل (27): آیات 20 تا 22]

اشاره

وَ تَفَقَّدَ اَلطَّیْرَ فَقٰالَ مٰا لِیَ لاٰ أَرَی اَلْهُدْهُدَ أَمْ کٰانَ مِنَ اَلْغٰائِبِینَ (20) لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذٰاباً شَدِیداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطٰانٍ مُبِینٍ (21) فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ فَقٰالَ أَحَطْتُ بِمٰا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ (22)

و(سلیمان)جویای حال پرندگان شد و(هدهد را ندید،)گفت:مرا چه شده که هدهد را نمی بینم؟(آیا حضور دارد و من نمی بینم)یا از غایبان است.

قطعاً او را کیفری سخت خواهم داد یا او را ذبح می کنم،مگر آن که(برای غیبت خود)دلیل روشنی(و عذر موجّهی)برای من بیاورد.

ص :407

پس دیری نپایید که(هدهد آمد و)گفت:از چیزی آگاهی یافتم که تو(با همه ی عزّت و شوکتی که داری)از آن آگاه نشده ای و برای تو از(منطقه ی) سبا گزارشی مهم و درست آورده ام.

نکته ها:

بعضی گفته اند:مراد از هدهد در این جا،هدهد خاصّی است؛و دلیل خود را الف و لام در «الْهُدْهُدَ» و قدرت انسان شناسی و مکتب شناسی او دانسته اند که توضیح این مطلب را در آیات بعد خواهیم خواند. (1)

ابو حنیفه از امام صادق(علیه السلام)سؤال کرد:چرا حضرت سلیمان از میان پرندگان تنها سراغ هدهد را گرفت؟ امام فرمودند:زیرا او آب را در درون زمین می بیند،همان گونه که ما روغن را در ظرف بلورین می بینیم. (2)

بعضی برای عذاب هدهد نمونه هایی را ذکر کرده اند از جمله:جدا کردن او از جفتش،کندن پرهای او،در معرض آفتاب قرار دادن،طرد کردن او از دربار سلیمان یا قرار دادن او با دشمن در یک قفس. (3)

پیام ها:

1 تفقّد از زیردست،بازدید از کار آنان و جست وجو از احوالشان،از اصول اسلامی،اخلاقی،اجتماعی،تربیتی و مدیریّتی است. «تَفَقَّدَ» 2 مسایل بزرگ،شما را از مسایل کوچک باز ندارد. «تَفَقَّدَ الطَّیْرَ» 3 زود قضاوت نکرده و نیروهای تحت امر خود را متهم نکنیم؛شاید مشکلی در

ص :408


1- 1) .تفاسیر فرقان و فی ظلال.
2- 2) .تفسیر مجمع البیان.
3- 3) .تفاسیر روح البیان و کنز الدقائق.

میان باشد که ندانیم. «مٰا لِیَ لاٰ أَرَی الْهُدْهُدَ» 4 تیزبینی و دقّت و تسلّط،شرط لازم برای رهبری است. «مٰا لِیَ لاٰ أَرَی الْهُدْهُدَ» 5 حاکم و قاضی باید شرایط خاصّی داشته باشد از جمله:

الف:محبّت و دقّت. «تَفَقَّدَ الطَّیْرَ» ب:تواضع. «مٰا لِیَ لاٰ أَرَی الْهُدْهُدَ» ج:صلابت در برابر متخلّف. «لَأُعَذِّبَنَّهُ أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ» د:فرصت دادن به متهم. «لَیَأْتِیَنِّی» 6 نظارت دقیق بر حضور و غیاب نیروها،در کارهای تشکیلاتی یک ضرورت است،همان گونه که تخلّف بی دلیل از مقررات و ترک کردن پست خود،گناه نابخشودنی است. «أَمْ کٰانَ مِنَ الْغٰائِبِینَ» 7 تنبیه حیوان متخلف،مانعی ندارد. «لَأُعَذِّبَنَّهُ» 8 حیوان،تنبیه را درک می کند. «لَأُعَذِّبَنَّهُ» 9 وقتی که غیبت از سوی یک پرنده این همه تهدید لازم داشته باشد،پس ما با آن همه غیبت ها و عدم حضورها چه تکلیفی داریم؟ «لَأُعَذِّبَنَّهُ» 10 انبیا،هم قانون می آورند و هم اجرا می کنند. «لَأُعَذِّبَنَّهُ» 11 برای مجازات متخلفان،باید کیفرهای متعدّدی قرار داد تا در اجرای قانون، به بن بست نرسیم. «لَأُعَذِّبَنَّهُ أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ» 12 قاطعیّت و عذرپذیری،همراه یکدیگر لازم است. «لَأُعَذِّبَنَّهُ لَیَأْتِیَنِّی» 13 در مدیریّت و تشکیلات،سهل انگاری ممنوع. «لَأُعَذِّبَنَّهُ لَأَذْبَحَنَّهُ لَیَأْتِیَنِّی» (وجود حرف«لام»در سه جمله،نشانه ی قاطعیّت است) 14 برای حفظ نظام و گرفتن زهر چشم از متخلّفان،مانعی ندارد که برای یک تخلّف کوچک،جریمه ی سنگینی قرار دهیم. «عَذٰاباً شَدِیداً» 15 راه دفاع را به روی متهم نبندید. «أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطٰانٍ مُبِینٍ» 16 حیوانات،شعوری دارند که می توانند برای کارهای خود استدلال و توجیه

ص :409

داشته باشند. «لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطٰانٍ» 17 با وجود منطق و استدلال،حتّی سلیمان در برابر هدهد تسلیم می شود.

«لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطٰانٍ»

18 در یک تشکیلات،برای هر کار و مأموریّتی،حکم و مجوزی لازم است.

«بِسُلْطٰانٍ مُبِینٍ»

19 آن را که حساب پاک است،از محاسبه چه باک است. «فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ فَقٰالَ» 20 حیوان می تواند به چیزی برسد که انسان نرسیده باشد. «أَحَطْتُ بِمٰا لَمْ تُحِطْ» 21 سیر و سیاحت،کلید کسب اطلاعات جدید است.«احط» 22 آزادی بیان،یکی از ویژگی های حکومت صالحان است. «أَحَطْتُ بِمٰا لَمْ تُحِطْ بِهِ» 23 علم و دانایی،به سن و جنس و شکل ربطی ندارد. «أَحَطْتُ بِمٰا لَمْ تُحِطْ» 24 انبیا نیز تحت تربیت الهی هستند.سلیمانی که می گفت: «أُوتِینٰا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ » به من همه چیز داده شده،پرنده ای به او می گوید:من چیزی می دانم که تو هم نمی دانی. «أَحَطْتُ بِمٰا لَمْ تُحِطْ بِهِ» 25 در حکومت انبیا،تملّق و ترس وجود ندارد. «أَحَطْتُ بِمٰا لَمْ تُحِطْ بِهِ» 26 بزرگان و مسئولان حکومت نباید منبع اطلاعات خود را در افراد یا گروه های خاصّی منحصر کنند.(هدهد برای سلطان گزارش دارد) «أَحَطْتُ جِئْتُکَ» 27 در گزارش ها،اخبار قطعی و تأیید شده را بگویید. «بِنَبَإٍ یَقِینٍ» 28 وجود افراد یا سازمانی برای خبرگیری از خارج از منطقه ی حکومتی لازم است.(البتّه نه برای جاسوسی،بلکه برای دعوت و ارشاد یا آمادگی دفاعی) «مِنْ سَبَإٍ» 29 آنچه در خبر مهم است،قطعی بودن آن است؛خبرنگار بزرگ باشد یا کوچک،انسان باشد یا حیوان. «بِنَبَإٍ یَقِینٍ» 30 مسئولان حکومت،تنها بر خبرهای قطعی تکیه کنند. «بِنَبَإٍ یَقِینٍ»

ص :410

[سوره النمل (27): آیات 23 تا 24]

اشاره

إِنِّی وَجَدْتُ اِمْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَ لَهٰا عَرْشٌ عَظِیمٌ (23) وَجَدْتُهٰا وَ قَوْمَهٰا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَ زَیَّنَ لَهُمُ اَلشَّیْطٰانُ أَعْمٰالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ اَلسَّبِیلِ فَهُمْ لاٰ یَهْتَدُونَ (24)

(هدهد توضیح داد:)همانا من زنی را یافتم(به نام بلقیس)که بر مردم سلطنت می کرد و از همه چیز(دنیا)برخوردار بود و تخت بزرگی داشت.

آن زن و قومش را چنین یافتم که به جای خدا برای خورشید سجده می کنند و شیطان اعمالشان را در نظرشان آراسته،پس آنان را از راه (حقّ)بازداشته و آنان هدایت نمی شوند.

پیام ها:

1 برخی حیوانات شناخت بالایی دارند. «إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً» هدهد مفاهیمی چون زن و مرد،تاج و تخت،حکومت و مالکیّت،توحید و شرک،خورشید و سجده،شیطان و تزیین های او،حقّ و باطل،هدایت و ضلالت را می شناسد.

2 گوش دادن به سخنان دیگران،نشانه ی ادب و یکی از شرایط مدیریّت است؛ گرچه گوینده ی سخن،حیوان باشد. «إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً» 3 زن می تواند حکومت کند؛ «تَمْلِکُهُمْ» ولی حکومت زن بر جامعه،حتّی برای یک پرنده هم عجیب است. «وَجَدْتُ امْرَأَةً وَجَدْتُهٰا وَ قَوْمَهٰا» 4 حکومت حضرت سلیمان،در ابتدا جهانی نبوده است. «امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ» 5 تشکیل نظام و حکومت،سابقه ی تاریخی دارد. «تَمْلِکُهُمْ» 6 عوامل انحراف عبارتند از:

الف:رهبر گمراه. «وَجَدْتُهٰا وَ قَوْمَهٰا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ» ب:زرق و برق. «یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ» ج:امکانات و رفاه. «أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ»

ص :411

د:شیطان و تزیین های او. «زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطٰانُ» 7 برخورداری از نعمت های الهی،نشانه ی قُرب یا بُعد نیست.(خداوند هم به سلیمان می دهد وهم به زنی کافر.در آیات قبل سلیمان گفت: «أُوتِینٰا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ » به ما همه چیز داده شده؛درباره ی بلقیس نیز می خوانیم: «وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ » به او نیز همه چیز داده شده است).

8 نعمت های خداوند در دست صالحان،فضل مبین و آشکار است؛ «أُوتِینٰا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هٰذٰا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ» ولی در دست دیگران تاج و تخت و عرش عظیم می شود. «أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَ لَهٰا عَرْشٌ عَظِیمٌ» 9 انسان از نظر فطرت،پرستشگر است؛اگر حقّ را نپرستد به سراغ باطل می رود. «وَجَدْتُهٰا وَ قَوْمَهٰا یَسْجُدُونَ» ...

10 مردم،دینی را می پذیرند که حاکمان و پیشوایانشان پذیرفته باشند.«الناس علی دین ملوکهم» «وَجَدْتُهٰا وَ قَوْمَهٰا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ» 11 هر مشکلی را به اهلش بگویید.(گزارش انحراف و شرک را باید به سلیمان گفت). «یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ» 12 سابقه ی خورشیدپرستی،هم در زمان ابراهیم(علیه السلام)بوده است؛ «هٰذٰا رَبِّی هٰذٰا أَکْبَرُ» (1)و هم در زمان سلیمان(علیه السلام). «یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ» 13 بهترین وسیله ی انحراف مردم،تزیین کارهای زشت آنهاست. «زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطٰانُ» 14 گذشته ی بدِ افراد،نشانه ی انحراف قطعی آنها در آینده نیست.(بلقیس و قوم او منحرف بودند ولی بعداً هدایت شدند). «لاٰ یَهْتَدُونَ» 15 در گزارش ها،اصل خبر را بگویید و تحلیل و برداشت را به اهلش واگذار کنید. «إِنِّی وَجَدْتُ ... فَهُمْ لاٰ یَهْتَدُونَ» (آنچه هدهد گزارش داد صحیح بود،ولی آن جا که تحلیل کرد خلاف گفت،زیرا آنها هدایت شدند).

ص :412


1- 1) .انعام،78.

[سوره النمل (27): آیات 25 تا 26]

اشاره

أَلاّٰ یَسْجُدُوا لِلّٰهِ اَلَّذِی یُخْرِجُ اَلْخَبْءَ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ یَعْلَمُ مٰا تُخْفُونَ وَ مٰا تُعْلِنُونَ (25) اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ رَبُّ اَلْعَرْشِ اَلْعَظِیمِ (26)

(جلوه دادن شیطان،اعمال مردم را برای آن است)که آنان سجده نکنند برای خداوندی که چیزهای ناپیدای آسمان ها و زمین را بیرون می آورد(و آشکار می کند)و عملکرد نهان و آشکار شما را می داند.

خداوندی که معبودی جز او نیست(و)پروردگار عرش بزرگ است.

نکته ها:

کلمه ی«خبء»به معنای پوشیده و پنهان است.حضرت علی(علیه السلام)می فرماید:

«المرء مخبوء تحت لسانه» (1)ارزش و شخصیّت انسان در زیر زبانش مخفی است. تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد نمونه ی بیرون آوردن مخفی ها در آسمان ها و زمین؛رویش گیاهان و بارش باران است.

خوشه در درون دانه مخفی است و قدرت الهی،آن را از دل دانه بیرون می آورد.همه ی چیزهایی که از قوّه به فعلیّت در می آیند مصداق همین آیه ی «یُخْرِجُ الْخَبْءَ» هستند.

پیام ها:

1 هدف شیطان از تزیین بدی های مردم آن است که آنان برای خدا سجده نکنند.

«زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطٰانُ

أَلاّٰ یَسْجُدُوا»

2 کسی که در برابر خدا سجده نکند،حیوان هم از او انتقاد می کند. «أَلاّٰ یَسْجُدُوا» 3 سجده،مظهر خداپرستی است. «أَلاّٰ یَسْجُدُوا لِلّٰهِ» 4 عوامل طبیعی،ابزار و وسایل قدرت نمایی خدا هستند. «یُخْرِجُ الْخَبْءَ» گرچه آب،خاک و نور نقش دارند،ولی بیرون آورنده حقیقی اوست.

ص :413


1- 1) .نهج البلاغه،حکمت 140.

5 عالم محضر خداست. «یَعْلَمُ مٰا تُخْفُونَ وَ مٰا تُعْلِنُونَ» بر او علم یک ذرّه پوشیده نیست که پنهان و پیدا به نزدش یکی است 6 دلیل سجده ی ما،قدرت او، «یُخْرِجُ الْخَبْءَ» علم او، «یَعْلَمُ» یکتایی او، «لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ» و ربوبیّت و عظمت اوست. «رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ»

[سوره النمل (27): آیات 27 تا 28]

اشاره

قٰالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ اَلْکٰاذِبِینَ (27) اِذْهَبْ بِکِتٰابِی هٰذٰا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ مٰا ذٰا یَرْجِعُونَ (28)

27\28-27

(سلیمان بعد از شنیدن گزارش هدهد)گفت:به زودی خواهیم دید که آیا (در گزارشت)راست گفتی یا از دروغگویانی؟

این نامه ی مرا ببر و به سوی آنها بیفکن؛آن گاه از آنان روی برتاب،پس بنگر چه جوابی می دهند.

نکته ها:

نامه نگاری و مکاتبه پیامبران با کفّار و مشرکان،سایقه ای طولانی دارد و سیره ی پیامبر اسلام (صلوات اللّٰه علیه)نیز بود.آن حضرت نامه هایی به سران کشورهای ایران و روم فرستادند.

فرستادن پیام و رایزن فرهنگی و سفیر و مأمور،و پیش قدم شدن در این مسایل،به خاطر رسیدن به اهداف ارشادی و فرهنگی،از سیره ی پیامبران است.

پیام ها:

1 زودباوری ممنوع؛ردّ کردن حرف دیگران نیز بدون دلیل ممنوع. «سَنَنْظُرُ» (در مورد مسایل مهم،به یک گزارش اعتماد نکنید.) 2 ادّعا و تبلیغات دیگران،ما را از تحقیق باز ندارد.(هدهد ادّعا کرد:خبر من یقینی است،ولی سلیمان گفت:ما باید بررسی کنیم) «سَنَنْظُرُ» 3 تحقیق کردن،مخصوص گزارش های شخص فاسق نیست؛بلکه هنگام شک نیز تحقیق و بررسی لازم است. «سَنَنْظُرُ»

ص :414

4 نه تصدیق،نه تکذیب،بلکه تحقیق. «سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْکٰاذِبِینَ» 5 نقاط مثبت را قبل از نقاط منفی بازگو کنید. «أَ صَدَقْتَ أَمْ» ...

6 با یک راستگویی در گروه صادقین قرار نمی گیریم،ولی با یک دروغ جزو دروغگویان می شویم.( «صَدَقْتَ » به صورت فعل ولی «الْکٰاذِبِینَ » به صورت اسم فاعل آن هم با کلمه ی «کُنْتَ » آمده است).

7 پرندگان نیز در اختیار اجرای اوامر خدا و اولیای او قرار دارند. «اذْهَبْ بِکِتٰابِی» 8 قلم،یکی از مهم ترین ابزار هدایت و ارشاد است. «اذْهَبْ بِکِتٰابِی» 9 برای ارشاد و هدایت دیگران و برقراری ارتباط صحیح و مفید با آنان،پیش قدم باشیم. «اذْهَبْ بِکِتٰابِی» 10 در گزینش افراد برای انجام مأموریّت ها،هر کس شناخت و احساس بیشتری دارد اولویت خواهد داشت. «اذْهَبْ» 11 برای رسیدن به اهداف الهی،نامه نوشتن مرد به زن مانعی ندارد. «بِکِتٰابِی» 12 در زمینه مسایل عقیدتی،بعد از شنیدن گزارش های تلخ،باید عکس العمل فوری و غیرت دینی از خود نشان داد. «اذْهَبْ بِکِتٰابِی» 13 در انتقال مطالب و مفاهیم،امین باشیم. «بِکِتٰابِی هٰذٰا» 14 شناسایی مخفیانه و دور از چشم،عمیق ترین نوع شناخت هاست. «ثُمَّ تَوَلَّ» 15 با حکومت ها و سیستم های سیاسی و پیچیده،نمی توان ساده برخورد کرد.

«فَأَلْقِهْ

ثُمَّ تَوَلَّ»

16 قدرت طرّاحی و برنامه ریزی،از شرایط مدیریّت است. «اذْهَبْ بِکِتٰابِی ثُمَّ تَوَلَّ» 17 به دیگران فرصت تفکّر دهیم. «فَانْظُرْ مٰا ذٰا یَرْجِعُونَ» 18 شرط توفیق در ارشاد و امر به معروف،شناسایی حالت ها و روحیّه ی دیگران است. «فَانْظُرْ مٰا ذٰا یَرْجِعُونَ» 19 شناسایی فرد کافی نیست؛نظام و دست اندرکاران را باید به حساب آورد.

«إِلَیْهِمْ

عَنْهُمْ

یَرْجِعُونَ»

ص :415

20 حالت های دشمن را زیر نظر داشته باشید. «فَانْظُرْ مٰا ذٰا یَرْجِعُونَ»

[سوره النمل (27): آیات 29 تا 31]

اشاره

قٰالَتْ یٰا أَیُّهَا اَلْمَلَأُ إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتٰابٌ کَرِیمٌ (29) إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمٰانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ (30) أَلاّٰ تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ (31)

(چون هدهد نامه را نزد بلقیس افکند،او به شگفت آمد و)گفت:ای اشراف (و بزرگان کشور)! نامه ای پرارزش به سوی من افکنده شد.

نامه از سلیمان است و(مضمون آن)این است:به نام خداوند بخشنده مهربان.

بر من برتری نجویید.نزد من آیید و تسلیم(حقّ و مطیع من)باشید.

نکته ها:

در این که چرا بلقیس به نامه سلیمان، «کِتٰابٌ کَرِیمٌ » گفته است،دلایلی نقل شده از جمله:

الف:به خاطر جمله ی مبارکه ی «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ».

ب:ممهور بودن نامه به مهر سلیمان.

ج:محتوای ارشادی نامه.

د:به دلیل مقام سلیمان؛و شاید هم به خاطر همه ی این موارد باشد.

پیام ها:

1 بلقیس،داری اطرافیان و مشاورانی بود که اخبار و حوادث را با آنان در میان می گذاشت. «یٰا أَیُّهَا الْمَلَأُ» 2 سواد برای زن،یک ارزش است. «أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتٰابٌ کَرِیمٌ» 3 بلقیس،تیزهوش و دارای قدرت شناخت بالایی بود. «کِتٰابٌ کَرِیمٌ» 4 ارشاد و تبلیغ را با مهربانی و رحمت آغاز کنیم. «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» 5 حتّی در نوشتن چند کلمه،جمله ی بسم اللّٰه الرحمن الرحیم را به صورت

ص :416

کامل بنویسیم،نه خلاصه. «إِنَّهُ بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» 6 برتری جویی در برابر انبیا،برتری جویی در برابر خداوند است. «أَلاّٰ تَعْلُوا عَلَیَّ» 7 دوری از تکبّر و برتری جویی،زمینه ی تسلیم حقّ شدن است. «أَلاّٰ تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ» 8 نامه ها را ساده و خلاصه بنویسیم.القاب را حذف و اهداف را روشن نماییم.

از لعن و توهین دوری کنیم.رحمت و صلابت را در کنار هم مطرح نماییم.

«بِسْمِ اللّٰهِ

... أَلاّٰ تَعْلُوا ... وَ أْتُونِی»

[سوره النمل (27): آیات 32 تا 33]

اشاره

قٰالَتْ یٰا أَیُّهَا اَلْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی أَمْرِی مٰا کُنْتُ قٰاطِعَةً أَمْراً حَتّٰی تَشْهَدُونِ (32) قٰالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِیدٍ وَ اَلْأَمْرُ إِلَیْکِ فَانْظُرِی مٰا ذٰا تَأْمُرِینَ (33)

(بلقیس)گفت:ای بزرگان! در کارم نظر دهید که بی حضور شما(تا کنون) کاری را فیصله نداده ام.

(اشراف)گفتند:ما سخت نیرومند و دلاوریم(و نباید در برابر یک نامه از موضع ضعف برخورد کنیم)،ولی اختیار کار با توست،نظر خود را بیان فرما تا ببینیم چه دستور می دهی؟(و ما با قدرت انجام دهیم).

نکته ها:

کلمه ی«فتوی»و«فتی»از یک ریشه است.«شاب»به هر جوانی گفته می شود،ولی«فتی» به جوانی گفته می شود که مدبّر،شجاع،عاقل و با صلابت باشد.«فتوی»نیز به معنای حرف عاقلانه،پخته و کامل است.

ص :417

پیام ها:

1 بلقیس،به اطرافیان خود بها می داد و با آنان مشورت می کرد. «مٰا کُنْتُ قٰاطِعَةً أَمْراً حَتّٰی تَشْهَدُونِ» 2 گاهی قدرت و امکانات،مانع پذیرفتن حقّ می شود. «نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ» (قدرت و مقام،مشاوران بلقیس را مغرور کرده بود.) 3 در مسایل حکومتی،باید حرف آخر را یک نفر بزند. «وَ الْأَمْرُ إِلَیْکِ» (دیگران نظر می دهند ولی حقّ تصمیم گیری با یک نفر است). «فَانْظُرِی مٰا ذٰا تَأْمُرِینَ» 4 بلقیس،فرمانده نیروهای مسلّح زمان خود بود. «نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِیدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَیْکِ»

[سوره النمل (27): آیه 34]

اشاره

قٰالَتْ إِنَّ اَلْمُلُوکَ إِذٰا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهٰا وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهٰا أَذِلَّةً وَ کَذٰلِکَ یَفْعَلُونَ (34)

(بلقیس)گفت:بی شک،هر گاه پادشاهان به منطقه ی آبادی وارد شوند(و هجوم برند،)آن جا را به تباهی می کشند و عزیزان آن جا را ذلیل می کنند و این،سیره ی همیشگی آنان است.

پیام ها:

1 اعتراف به روحیّات و خصلت های پادشاهان،نشانه ی شهامتِ بلقیس است.

«قٰالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ»

...

2 بلقیس هم دغدغه ی شکست از سلیمان و هم دلبستگی به آبادی کشور خود داشت. «أَفْسَدُوهٰا وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهٰا أَذِلَّةً» 3 تنها به قدرت خود تکیه نکنید؛دیگران را نیز به حساب آورید.(اطرافیان بلقیس می گفتند: «نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِیدٍ » ،ولی بلقیس هشدار داد که قدرت سلیمان را کم نپندارید). «قٰالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ» ...

4 شیوه ی حکومت های غیر الهی،ایجاد فساد و ذلّت در بین منطقه و مردم

ص :418

است. «کَذٰلِکَ یَفْعَلُونَ» 5 آفت حکومت و قدرت،سلطه طلبی،جنگ افروزی و ویرانگری است.

«الْمُلُوکَ

... أَفْسَدُوهٰا وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهٰا أَذِلَّةً»

[سوره النمل (27): آیه 35]

اشاره

وَ إِنِّی مُرْسِلَةٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّةٍ فَنٰاظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ اَلْمُرْسَلُونَ (35)

و همانا من(جنگ را صلاح نمی بینم،)هدیه ای با ارزش به سویشان می فرستم،پس چشم براهم تا ببینم فرستادگان من با چه خبری برمی گردند.(شاید با قبول هدایا از سوی سلیمان،ما هم در امان باشیم)

پیام ها:

1 زن،ذاتاً جنگجو نیست. «إِنِّی مُرْسِلَةٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّةٍ» 2 حرکت هایی که انگیزه ی مادّی داشته باشد،با رسیدن به مادّیات آرام می گیرد.

«بِهَدِیَّةٍ»

(خصلت پادشاهان،فریفتگی آنان در برابر هدایا است) 3 هدیه،گاهی در واقع رشوه و حقّ السکوت است. «بِهَدِیَّةٍ» 4 دشمنان نیز ما را با فرستادن هدایا آزمایش می کنند. «مُرْسِلَةٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّةٍ» 5 طاغوت ها و پادشاهان،می دانستند که انبیا هدف مادّی ندارند ولی با این حال برای جذب و آرام کردن آنان تلاش می کردند. «مُرْسِلَةٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّةٍ»

[سوره النمل (27): آیات 36 تا 37]

اشاره

فَلَمّٰا جٰاءَ سُلَیْمٰانَ قٰالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمٰالٍ فَمٰا آتٰانِیَ اَللّٰهُ خَیْرٌ مِمّٰا آتٰاکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ (36) اِرْجِعْ إِلَیْهِمْ فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لاٰ قِبَلَ لَهُمْ بِهٰا وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهٰا أَذِلَّةً وَ هُمْ صٰاغِرُونَ (37)

چون(پیک حامل هدایا)نزد سلیمان آمد،سلیمان گفت:آیا مرا با مالی ناچیز مدد می کنید؟ پس(بدانید)آنچه خداوند به من داده بهتر است از آنچه به شما داده است،(من با هدیه ی شما شاد نمی شوم)بلکه شما هستید که به هدیه ی خودتان خوشحالید.

ص :419

(سلیمان به پیک بلقیس)گفت:به سوی آنان برگرد،پس ما حتماً لشکریانی بر آنان وارد می کنیم که برای آنان تاب مقابله نیست و ما حتماً آنان را از منطقه، ذلیلانه آواره می کنیم در حالی که خواری را احساس خواهند کرد.

پیام ها:

1 انگیزه ی اولیای خدا مادّیات نیست. «أَ تُمِدُّونَنِ» (مردان خدا خود را با پول معامله نمی کنند،زیرا آنان امیر دنیا هستند نه اسیر آن).

2 مردان خدا،تیزبین و هوشیار و قاطعند.انگیزه های فاسد را در پشت هدایا می بینند و می گریزند و صاحبان آن انگیزه ها را توبیخ و سرزنش می کنند.

«أَ تُمِدُّونَنِ بِمٰالٍ»

3 هدایا را به نحو احسن بپذیرید و پاسخ دهید. «إِذٰا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهٰا» (1)امّا نه در مواردی که هدیه جنبه ی رشوه دارد. «أَ تُمِدُّونَنِ» 4 کافر،همه را به کیش خود پندارد. «أَ تُمِدُّونَنِ بِمٰالٍ» 5 مال دنیا چیزی نیست. «بِمٰالٍ» به اصطلاح ادبی،تنوین برای تحقیر است.

6 مردان خدا نعمت ها را از او می دانند. «فَمٰا آتٰانِیَ اللّٰهُ» 7 گاهی بیان قدرت خود،لازم است. «فَمٰا آتٰانِیَ اللّٰهُ خَیْرٌ مِمّٰا آتٰاکُمْ» 8 بهترین اهرم برای طرد مال حرام،توجّه به الطاف الهی است. «أَ تُمِدُّونَنِ بِمٰالٍ فَمٰا آتٰانِیَ اللّٰهُ خَیْرٌ مِمّٰا آتٰاکُمْ» 9 اولیای خدا با الطاف الهی به آرامش می رسند. «فَمٰا آتٰانِیَ اللّٰهُ خَیْرٌ مِمّٰا آتٰاکُمْ» و مردم مادّی با مادّیات. «بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ» 10 علم و حکمت،بهتر از مال است. «فَمٰا آتٰانِیَ اللّٰهُ خَیْرٌ مِمّٰا آتٰاکُمْ»

ص :420


1- 1) .نساء،86.

11 بعد از منطق،نوبت قدرت نمایی است. «فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ» 12 در برابر کسانی که تنها به قدرت متکی هستند،با صلابت سخن بگویید.

«فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ»

13 جهاد،در ادیان قبل نیز مطرح بوده است. «فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ» 14 تبلیغ و ارشاد،بدون هجرت و قدرت کارساز نیست. «فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ» 15 کسی که از مادّیات بگذرد،می تواند با قدرت سخن بگوید و از حقّ دفاع کند. «ارْجِعْ إِلَیْهِمْ فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ» 16 رهبر باید از قوای مسلح خود اطمینان کافی داشته باشد. «بِجُنُودٍ لاٰ قِبَلَ لَهُمْ بِهٰا» 17 قدرتِ نظامی اهل حقّ باید بیش از قدرت اهل باطل باشد. «بِجُنُودٍ لاٰ قِبَلَ لَهُمْ» 18 تحقیر و به ذلّت کشاندن حکومت های کفر و شرک جایز است. «أَذِلَّةً وَ هُمْ صٰاغِرُونَ»

[سوره النمل (27): آیات 38 تا 39]

اشاره

قٰالَ یٰا أَیُّهَا اَلْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِهٰا قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ (38) قٰالَ عِفْرِیتٌ مِنَ اَلْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقٰامِکَ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ (39)

(سلیمان)گفت:ای بزرگان! کدام یک از شما تخت او(بلقیس،ملکه ی سبا) را قبل از آن که آنان به حال تسلیم نزد من آیند برای من می آورد؟

عِفریتی از جنّ(که دارای قدرت و زیرکی خاصّی بود به سلیمان)گفت:من آن را نزد تو می آورم پیش از آن که از جای خود برخیزی،و من قطعاً بر این کار هم قدرت دارم و هم مورد اعتمادم.

نکته ها:

در کلمه ی «عِفْرِیتٌ » ،معنای شدّت و قدرت نهفته است.

پس از بازگشت فرستادگان بلقیس،همراه با هدیه های خود و آگاهی ملکه ی سبا از این که سلیمان یک پادشاه نیست؛ملکه تصمیم گرفت شخصاً نزد سلیمان آید تا اوضاع را از

ص :421

نزدیک ببیند.سلیمان از حرکت بلقیس آگاه شد و خود را برای قدرت نمایی آماده کرد.

پیام ها:

1 اطرافیان سلیمان،دارای قدرت فوق العاده یا خارق العاده بودند. «أَیُّکُمْ» 2 میدان را برای رقابت صحیح باز گزارید. «أَیُّکُمْ» 3 در شرایط مناسب از توانایی دیگران استفاده کنید. «أَیُّکُمْ یَأْتِینِی» 4 ملاک،لیاقت و توانایی است،نه جنسیّت. «أَیُّکُمْ یَأْتِینِی» با این که در میان اطرافیان سلیمان،جنّ و پرنده و انسان،همه بودند ولی ملاک برتری،قدرت آوردن تخت است نه جنسیّت آورنده ی آن.

5 اگر تخت و تاج را از انسان بگیریم،تسلیم شدن او آسان است. «یَأْتِینِی بِعَرْشِهٰا» 6 قرآن مسأله ی طیّ الارض (1)را می پذیرد. «یَأْتِینِی بِعَرْشِهٰا قَبْلَ أَنْ» ...

7 قدرت نمایی باید با مخاطب تناسب داشته باشد. «بِعَرْشِهٰا» 8 برای ارشاد و هدایت دیگران،از امکانات خود آنان استفاده کنید. «بِعَرْشِهٰا» 9 پیروز کسی است که قبل از دشمن اقدام کند. «قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی» 10 کارهای فوق العاده باید با هدف عالی همراه باشد. «یَأْتِینِی بِعَرْشِهٰا یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ» 11 حضرت سلیمان علم غیب داشت. «یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ» 12 در یک نظام و حکومت موفّق،باید از همه ی نیروها در جای خود استفاده کرد. «قٰالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ» 13 جنّ می تواند به انسان کمک کند. «قٰالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ» 14 لیاقت های خود را به دیگران اعلام کنید. «أَنَا آتِیکَ» 15 سرعت،قدرت و امانت،شرط انجام کارهای بزرگ است. «قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقٰامِکَ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ»

ص :422


1- 1) .«طیّ الارض»،نوعی معجزه و کرامت است،که به جای پیمودن و طی کردن مسافتی طولانی،زمین در زیر پای وی پیچیده گردد و در مدّتی اندک به مقصد رسد.(فرهنگ معین)

[سوره النمل (27): آیات 40 تا 41]

اشاره

قٰالَ اَلَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ اَلْکِتٰابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمّٰا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قٰالَ هٰذٰا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّمٰا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ (40) قٰالَ نَکِّرُوا لَهٰا عَرْشَهٰا نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِی أَمْ تَکُونُ مِنَ اَلَّذِینَ لاٰ یَهْتَدُونَ (41)

کسی(به نام آصِف بن بَرخیا)که به بخشی از کتاب(الهی)آگاهی داشت(سلیمان) گفت:من آن(تخت)را قبل از آن که پلکِ چشمت بهم بخورد نزد تو می آورم.

(سلیمان پذیرفت و او تخت را آورد.)همین که(سلیمان)آن(تخت)را نزد خود مستقرّ دید،(به جای غرور و تکبّر)گفت:این(توانایی وزیر من که مقداری از علم کتاب و اسم اعظم را می داند،)از لطف پروردگار من است،تا مرا(با این نعمت ها) بیازماید که آیا شکرگزارم یا کفران می کنم؟ و هر کس شکر کند،قطعاً به سود خویش شکر ورزیده و هر کس کفران نماید(به ضرر خویش گام نهاده،زیرا) پروردگار من(از شکر مردم)بی نیاز و کریم است.(بی نیازی و کرامت،برای خداوند ذاتی است و هرگز وابسته به شکر یا کفران کسی نیست).

(سلیمان)گفت:تخت(ملکه)را برایش ناشناس گردانید،تا ببینم آیا پی می برد یا از کسانی است که پی نمی برند؟

نکته ها:
اشاره

کسی که مقداری از علم کتاب را می دانست،«آصف بن بَرخیا»وزیر حضرت سلیمان و خواهر زاده ی او بود،چنان که از امام هادی(علیه السلام)نیز نقل شده است. (1)و امام باقر(علیه السلام)فرمودند:اسم اعظم الهی هفتاد و سه حرف است که آصف بن برخیا تنها با دانستن یک حرف چنین قدرت نمایی کرد. (2)

ص :423


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .کافی،ج 1،ص 230.

در این که منظور از علم کتاب چیست؟ گفته اند:مراد از آن،یا آگاهی از کتب آسمانی یا لوح محفوظ و یا اسم اعظم است.

سؤال:«آصف بن بَرخیا»چگونه تخت را بدون اجازه ی صاحبش حرکت داد و در آن تصرّف کرد؟ پاسخ:این کار به خاطر ولایت انبیا بر اموال مردم و اهمیّت ارشاد بلقیس و مردم او بوده است.

کفر چند نوع است:یکی انکار خدا و یکی کفران نعمت ها.

شکر خداوند،اقسامی دارد:شکر با زبان،با قلب و با عمل.

فضایل امیر مؤمنان و اهل بیت

(علیهم السلام) در آیه ی مورد بحث می فرماید:کسی که بخشی از علم کتاب را داشت،گفت:ای سلیمان! قبل از به هم زدن یک چشم،من تخت ملکه ی سبأ را از کشورش در این جا حاضر می کنم.امّا در آیه ی آخر سوره ی رعد،خداوند به پیامبرش می فرماید:کفّار،رسالت تورا قبول ندارند،به آنان بگو کافی است که خداوند و کسی که تمام علم کتاب را دارد،میان من و شما گواه باشد.

در روایات می خوانیم:مراد از کسی که تمام علم کتاب را دارد،علی بن ابی طالب(علیهما السلام)است.اگر کسی که بخشی از علم کتاب را می داند تخت بلقیس را در یک آن حاضر می کند،پس کسی که تمام علم کتاب را می داند،در تمام عمر چه قدرتی دارد؟ امام صادق(علیه السلام)می فرماید:آگاهی کسی که بخشی از علم را داشت،نسبت به علم علی(علیه السلام)،مثل مقدار آبی است که بر بال یک مگس باشد نسبت به دریا. (1)

در روایات می خوانیم:امام صادق(علیه السلام)به سینه ی مبارکش اشاره کرد و فرمود:«و عندنا و الله علم الکتاب کله»به خدا سوگند تمام علم کتاب نزد ما موجود است. (2)

در روایات بسیاری می خوانیم که امامان معصوم(علیهم السلام)خارج از قید زمان و مکان در مناطقی حاضر می شدند،مثلاً:

امام جواد(علیه السلام)،در لحظه ی شهادت پدرش از مدینه به طوس رفت.

ص :424


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

امام کاظم(علیه السلام)،از زندان بغداد بیرون آمد و در مدینه حاضر شد.

امام سجاد(علیه السلام)،در زمان اسارت،به کربلا رفت و بدن پدرش امام حسین(علیه السلام)،را دفن نمود.

امام حسین(علیه السلام)،قبل از شهادت،قبضه ی خاکی از کربلا برداشت و در مدینه به أم السّلمه داد. (1)بنا بر این طیّ الأرض و حرکت برق آسا برای امامان سابقه دارد.

پیام ها:

1 در کابینه ی سلیمان،دانشمندترین چهره ها وجود داشتند. «عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتٰابِ» 2 انسان می تواند بر طبیعت و قوانین طبیعی حاکم شود. «أَنَا آتِیکَ» 3 قدرت انسان می تواند از جنّ بیشتر باشد. «عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ اَلَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ» ...

4 در مواردی باید قدرت خود را اظهار کرد. «أَنَا آتِیکَ» 5 علم منشأ قدرت است.با قدرت علمی می توان به جای شنیدن صدا و دیدن تصویر،خود اشیا و موجودات را جا به جا کرد.(در انسان،استعدادها، توانایی ها و اسراری است که تا کنون کشف نشده است). «أَنَا آتِیکَ» توانا بود هر که دانا بود ز دانش دل پیر بُرنا بود 6 در واگذاری مأموریّت ها،مسارعه(سرعت عمل)یک امتیاز است.همان گونه که در فروش،مزایده و در خرید،مناقصه،عامل رقابت و ارزش است. «أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ» 7 مدّعیان علم و قدرت،باید عملاً حرف خود را اثبات کنند. «فَلَمّٰا رَآهُ مُسْتَقِرًّا» 8 اولیای خدا نعمت را از او می دانند. «هٰذٰا مِنْ فَضْلِ رَبِّی» 9 نعمت های الهی را حقّ خود ندانیم. «فَضْلِ رَبِّی» 10 به علم و قدرت خود مغرور نشویم. «هٰذٰا مِنْ فَضْلِ رَبِّی» 11 نعمت های الهی را به زبان آوریم. «هٰذٰا مِنْ فَضْلِ رَبِّی» 12 دادن یا گرفتن نعمت ها برای رشد دادن ماست. «رَبِّی»

ص :425


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.

13 نعمت های الهی وسیله ی بندگی و آزمایشند،نه کامیابی و لذّت جویی.

«لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ»

14 انبیا نیز آزمایش می شوند. «لِیَبْلُوَنِی» 15 انسان،مختار است،نه مجبور. «مَنْ شَکَرَ ... وَ مَنْ کَفَرَ» 16 انسان در گرو عمل خویش است. «وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّمٰا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ» 17 خداوند به شکر ما نیاز ندارد. «مَنْ شَکَرَ ... وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ» نعمت های الهی برخاسته از فضل و لطف بی پایان اوست و حتی اگر ما ناسپاسی کنیم،او به مقتضای ربوبیّت خود به ما لطف می کند. شکر نعمت،نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند 18 در شیوه ی دعوت،تملّق ممنوع است. «وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ» 19 دارایی و سخاوت در کنار هم،ارزش است. «غَنِیٌّ کَرِیمٌ» 20 اولیای خدا بر اموال مردم ولایت دارند. «نَکِّرُوا لَهٰا» 21 گاهی برای آزمایش هوش،تغییر و تحوّل جایز است. «نَکِّرُوا لَهٰا ... نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِی»

[سوره النمل (27): آیات 42 تا 43]

اشاره

فَلَمّٰا جٰاءَتْ قِیلَ أَ هٰکَذٰا عَرْشُکِ قٰالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتِینَا اَلْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهٰا وَ کُنّٰا مُسْلِمِینَ (42) وَ صَدَّهٰا مٰا کٰانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ إِنَّهٰا کٰانَتْ مِنْ قَوْمٍ کٰافِرِینَ (43)

پس هنگامی که(بلقیس)آمد،به او گفته شد:آیا تخت تو این گونه است؟ گفت:گویا خود آن است،و پیش از این،به ما علم(به حقّانیّت سلیمان)داده شده و ما فرمان بردار بوده ایم.

آنچه(آن زن)به جای خدا می پرستید،او را(از تسلیم شدن در برابر حقّ) بازداشته بود،و او از قوم کافران بود،(ولی بعد از کفر،ایمان آورد).

ص :426

نکته ها:

جمله ی «وَ أُوتِینَا الْعِلْمَ» ظاهراً ادامه ی کلام بلقیس است(که در ترجمه آورده ایم)و ممکن است سخن سلیمان و اطرافیان او باشد که گفته باشند:به ما،قبل از بلقیس علم داده شده و قبل از او مسلمان بودیم. (1)

سؤال:بلقیس که از حقانیّت سلیمان اطلاع پیدا کرده بود،چرا زودتر تسلیم نشد؟ پاسخ:جامعه و محیطِ شرک مانع خطشکنی و تسلیم او شده بود،چنان که قرآن فرمود:

«وَ صَدَّهٰا مٰا کٰانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللّٰهِ إِنَّهٰا کٰانَتْ مِنْ قَوْمٍ کٰافِرِینَ»

پیام ها:

1 در برخوردهای ابتدایی،حرف آخر را اوّل نزنید. «أَ هٰکَذٰا کَأَنَّهُ هُوَ» (نفرمود:

«هذا عرشک»و او هم نگفت:«انّه هو».) 2 مکتبی ارزش دارد که بر اساس علم باشد. «وَ أُوتِینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهٰا وَ کُنّٰا مُسْلِمِینَ» 3 محیط،جامعه و عقائد خرافی،مانع از ایمان واقعی است. «وَ صَدَّهٰا مٰا کٰانَتْ» 4 سوء سابقه،دلیل داشتن آینده ی بد نیست. «إِنَّهٰا کٰانَتْ مِنْ قَوْمٍ کٰافِرِینَ»

[سوره النمل (27): آیه 44]

اشاره

قِیلَ لَهَا اُدْخُلِی اَلصَّرْحَ فَلَمّٰا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ کَشَفَتْ عَنْ سٰاقَیْهٰا قٰالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوٰارِیرَ قٰالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمٰانَ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (44)

به او(بلقیس)گفته شد:وارد قصر شو! پس چون آن را دید،پنداشت بِرکه آبی است،(برای عبور)جامه از ساق پایش برگرفت،(تا تر نشود.سلیمان به او)گفت:(این جا آبی نیست،)بلکه قصری از شیشه و بلور صیقلی است.(ملکه ی سبا)گفت:پروردگارا! من به خودم ظلم کردم و(اکنون) همراه سلیمان،در برابر پروردگار جهانیان سر تسلیم فرود آورده ام.

ص :427


1- 1) .تفسیر کبیر فخر رازی.
نکته ها:

کلمه ی «صَرْحٌ » ،به معنای فضا یا قصر بزرگ است. «لُجَّةً » یعنی متلاطم و متراکم،و «مُمَرَّدٌ » به معنای صاف است.

پیام ها:

1 مقام رسالت،با جلال و شکوه و حکومت منافاتی ندارد. «قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ» 2 در ارشاد و تبلیغ،هر کس را باید به شیوه ای هدایت کرد. «قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ» با مرفّهان،جوری برخورد نکنیم که خیال کنند ایمان به معنای فقر است.

3 امکانات مادّی باید در خدمت تبلیغ دین قرار گیرد. «قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ» با اهداف سلیمان گونه می توان از صنعت و امکانات مادّی،برای ارشاد و هدایت دیگران کمک گرفت.

4 از مهمانان کافر با حُسن خلق پذیرایی کنید. «قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ» 5 شأن افراد را در پذیرایی ها حفظ کنید. «قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ» 6 گاهی انسان می بیند،امّا اشتباه تشخیص می دهد.(خطای چشم) «حَسِبَتْهُ لُجَّةً» 7 کاخ نشینان کافر را در برابر صنعت و ابتکار و هنر و زیبایی های نظام خود،به کرنش وادارید. «صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوٰارِیرَ» 8 سابقه ی آینه کاری و استفاده از شیشه در معماری،به زمان حضرت سلیمان بر می گردد. «صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوٰارِیرَ» 9 پذیرفتن حقّ،نشانه ی حرّیت است نه ضعف. «رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی» 10 وابستگی و دلبستگی به غیر خدا و پرستش غیر او هر کس و هر چه باشد- ظلم است. «ظَلَمْتُ نَفْسِی» 11 توبه ی واقعی آن است که گذشته ها را با اقرار جبران کنیم و راه آینده را با چراغ هدایت الهی طی کنیم. «ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمٰانَ» 12 داشتن نام و نان و عنوان و اطرافیان،شما را در اقرار به حقّ و تغییر عقیده اسیر نکند. «ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ أَسْلَمْتُ»

ص :428

13 تکامل،مراحلی دارد:مرحله ی نخست:خروج از ظلمت و مرحله ی بعد ورود در نور است. «ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمٰانَ» 14 روح ایمان،همان تسلیم است.(هم سلیمان در دعوتنامه ی خود به آن اشاره دارد: «وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ» و هم ملکه ی سبا در پایان کار می گوید: «أَسْلَمْتُ» 15 ایمان،تسلیم شدن در برابر خالق هستی است،نه در برابر خلق،گرچه سلیمان باشد. «أَسْلَمْتُ لِلّٰهِ» 16 زن در انتخاب عقیده و اظهار آن مستقل است. «أَسْلَمْتُ لِلّٰهِ» 17 ایمان به تنهایی کافی نیست،با اولیا و انبیا همراه بودن انسان را بیمه می کند.

«أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمٰانَ لِلّٰهِ»

18 در برابر پیوندهای سیاسی،اقتصادی،نظامی و خانوادگی،پیوندهای الهی و مقدّس نیز یافت می شود. «مَعَ سُلَیْمٰانَ» 19 زر و زیور افراد وارسته را سیراب نمی کند،گمشده ی آنان دستیابی به سرچشمه ی هستی است. «أَسْلَمْتُ ... لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ» 20 هدف حکومت انبیا،دعوت به سوی خداوند است،نه کشورگشایی.ملکه ی سبا نیز این حقیقت را فهمید،لذا در پایان سخنش گفت: «أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمٰانَ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ»

[سوره النمل (27): آیات 45 تا 46]

اشاره

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا إِلیٰ ثَمُودَ أَخٰاهُمْ صٰالِحاً أَنِ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ فَإِذٰا هُمْ فَرِیقٰانِ یَخْتَصِمُونَ (45) قٰالَ یٰا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ اَلْحَسَنَةِ لَوْ لاٰ تَسْتَغْفِرُونَ اَللّٰهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (46)

و به راستی به سوی قوم ثمود،برادرشان(حضرت)صالح را فرستادیم که(او به مردم گفت:)خداوند را بپرستید.پس آن گاه مردم به دو گروه متخاصم تقسیم شدند.

ص :429

صالح گفت:ای قوم من! چرا پیش از نیکی شتابزده خواهان بدی هستید؟ چرا از خداوند آمرزش نمی خواهید تا مشمول رحمت گردید؟

نکته ها:

حضرت صالح،مردم را از عذاب الهی می ترسانید و به آنان هشدار می داد،ولی آنان می گفتند:

«یٰا صٰالِحُ ائْتِنٰا بِمٰا تَعِدُنٰا» (1)آن عذابی که وعده می دهی بر ما بیاور.در این آیه،صالح می گوید:چرا شما به جای خیر،سراغ شر را می گیرید؟ همان گونه که کفّار از حضرت هود(علیه السلام)و پیامبر اسلام(صلوات اللّٰه علیه)نیز تعجیل در عقوبت را می خواستند.

امام باقر(علیه السلام)فرمود:گروهی دعوت حضرت صالح را تصدیق و گروهی تکذیب نمودند. (2)

با اینکه تمام انبیا با مردم برخورد عاطفی و برادرانه داشته اند،ولی از اینکه کلمه ی «أَخٰاهُمْ » تنها برای بعضی از آنان بکار رفته است،شاید بتوان استفاده کرد که بعضی از انبیا علاوه بر برخورد عطوفانه فامیل قوم خود نیز بوده اند.

پیام ها:

1 برخورد انبیا با مردم،برادرانه بوده است. «أَخٰاهُمْ» 2 دعوت به توحید،سرلوحه ی دعوت انبیاست. «أَنِ اعْبُدُوا اللّٰهَ» 3 انتظار نداشته باشید همه ی مردم منطق شما را بپذیرند. «فَإِذٰا هُمْ فَرِیقٰانِ» 4 نزاع میان حقّ و باطل دائمی است. «یَخْتَصِمُونَ» 5 راه توبه را برای بازگشت مجرمان باز بگذارید. «لَوْ لاٰ تَسْتَغْفِرُونَ» 6 انبیا دلسوز مردمند. «یٰا قَوْمِ ... لَوْ لاٰ تَسْتَغْفِرُونَ اللّٰهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» 7 استغفار،زمینه ی جذب رحمت الهی است. «تَسْتَغْفِرُونَ اللّٰهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»

ص :430


1- 1) .اعراف،77.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

[سوره النمل (27): آیات 47 تا 48]

اشاره

قٰالُوا اِطَّیَّرْنٰا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ قٰالَ طٰائِرُکُمْ عِنْدَ اَللّٰهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ (47) وَ کٰانَ فِی اَلْمَدِینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی اَلْأَرْضِ وَ لاٰ یُصْلِحُونَ (48)

(مردم به صالح)گفتند:ما به تو و همراهانت فال بد زده ایم(و قحطی موجود به خاطر وجود شماست.صالح)گفت:فال(و سرنوشت نیک و بد)شما نزد خداست،بلکه شما گروهی هستید که مورد آزمایش قرار گرفته اید.

و در آن شهر نُه دسته(و گروه)بودند که در آن سرزمین فساد می کردند و اهل اصلاح نبودند.

نکته ها:

کلمه ی «رَهْطٍ » به دسته ای گفته می شود که میانشان رابطه ی گرمی باشد. (1)

کلمه ی«تطیر»از«طیر»به معنای پرنده است.مردم عرب هنگام سفر،پرنده ای را رها می کردند که اگر به سمت راست می پرید(این کار را به فال نیک می گرفتند و)سفر می کردند و اگر به سمت چپ می پرید(فال بد می زدند و)سفر را تعطیل می کردند. (2)

در اسلام،فال بد زدن(به نام طیره)شرک دانسته شده است.فال بد،رها کردن دلایل اصلی و رفتن به سراغ خرافات است.

فال بد زدن به انبیا،در قرآن مکرّر آمده است:فرعونیان بدبختی ها را از موسی می دانستند؛ «یَطَّیَّرُوا بِمُوسیٰ» (3)به حضرت عیسی می گفتند: «إِنّٰا تَطَیَّرْنٰا بِکُمْ» (4)در این آیه نیز می فرماید:به صالح گفتند: «اطَّیَّرْنٰا بِکَ» جمله ی «بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ » را چند نوع معنا کرده اند:

الف:شما توسط عوامل خدعه گر فریب خورده اید که این گونه مقاومت می کنید.(بنا بر اینکه

ص :431


1- 1) .التحقیق فی کلمات القرآن.
2- 2) .تفسیر کشّاف.
3- 3) .اعراف،131.
4- 4) .یس،18.

«فتنه»به معنای فریب و خدعه باشد) ب:شما با حوادث تلخ آزمایش می شوید.(اگر مراد از فتنه،امتحان و آزمایش باشد) ج:شما به خاطر لجاجت کیفر می شوید.(بنا بر اینکه مراد از فتنه،عذاب باشد)

پیام ها:

1 پیامبر اسلام و مسلمین بدانند که انبیای گذشته و یارانشان چگونه تحقیر می شدند،پس سختی ها را تحمّل کنند. «قٰالُوا اطَّیَّرْنٰا» 2 فال زدن،تاریخی بس طولانی دارد.(کسی که به خدا و حکمت الهی ایمان نداشته باشد،به خرافات روی می آورد). «اطَّیَّرْنٰا» 3 در نظامی که علم و ادب و منطق و وحی،حاکم نباشد،چهره هایی که مایه ی برکت هستند مایه ی بدبختی معرّفی می شوند. «اطَّیَّرْنٰا بِکَ» 4 حضور انبیا،به معنای محو مشکلات طبیعی و روزمره نیست. «اطَّیَّرْنٰا بِکَ» 5 تلخی ها و ناگواری ها،هر یک دلایل حکیمانه ای دارد که خداوند قرار داده است. «طٰائِرُکُمْ عِنْدَ اللّٰهِ» 6 برخورد با انبیا،یک آزمایش الهی است. «تُفْتَنُونَ»

[سوره النمل (27): آیه 49]

اشاره

قٰالُوا تَقٰاسَمُوا بِاللّٰهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ مٰا شَهِدْنٰا مَهْلِکَ أَهْلِهِ وَ إِنّٰا لَصٰادِقُونَ (49)

(آن گروه مفسد)گفتند:به خداوند سوگند یاد کنید(و هم قسم شوید)که بر او و خانواده اش شبیخون می زنیم،سپس به ولیّ او خواهیم گفت:ما در محل قتل کسانش حاضر نبودیم(تا چه رسد به اینکه آنان را کشته باشیم)،و ما قطعاً راست می گوییم.

نکته ها:

«لَنُبَیِّتَنَّهُ »

،از واژه ی«تبییت»،به معنای سوء قصد و هجوم شبانه است.

ص :432

در اسلام،سوگندی ارزش دارد و وفای به آن لازم است که نسبت به انجام کاری ارزشمند یا ترک کاری ناپسند صورت گیرد،لذا اگر شخصی سوگند یاد کرد که به مظلومی ضربه ای بزند یا از ظالمی حمایتی کند،این سوگند ارزش شرعی و قانونی ندارد.

این آیه،ما را به یاد هم سوگند شدن کفّار مکّه می اندازد که تصمیم گرفتند شبیخون بزنند و پیامبر اسلام(صلوات اللّٰه علیه)را در بستر خواب شهید کنند،ولی پیامبر اکرم،حضرت علی (علیه السلام)را به جای خود خواباند و توطئه ی دشمن خنثی شد.

پیام ها:

1 گفته های مخفیانه،بعد از قرن ها کشف می شود. «قٰالُوا تَقٰاسَمُوا» 2 دشمن،از مقدّسات دینی سوء استفاده می کند. «تَقٰاسَمُوا بِاللّٰهِ» 3 مجرم ترین افراد که قاتلان انبیا هستند در دل،خدا را قبول دارند و با نام او شرارت های خود را سر و سامان می دهند. «تَقٰاسَمُوا بِاللّٰهِ» 4 افراد یا گروه های باطل،برای اهداف مشترک خود،متّحد و هم قسم می شوند.

«تَقٰاسَمُوا»

5 در تاریخ،عبرت های زیادی است.(سوگند به نام خدا برای قتل پیامبر خدا!) «تَقٰاسَمُوا بِاللّٰهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ» (هم چنان که خوارج در خانۀ خدا و در ماه خدا،ولیّ خدا را در حال عبادت خدا،به نیّت تقرب به خدا در لیالی قدر و سحر نوزدهم رمضان ضربت زدند و شهید کردند).

6 استفاده از تاریکی شب،برای انجام توطئه ها،تاریخی طولانی دارد. «لَنُبَیِّتَنَّهُ» 7 انبیا و یاورانشان،در معرض سخت ترین توطئه ها بوده اند. «لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ» 8 قساوت بشر،حدّ و مرزی ندارد.(پیامبرکشی،قتل بستگان پیامبر و شبیخون زدن). «لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ» 9 قصاص،قانون عقلی و در تمام ادیان آسمانی نیز بوده است. «لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ» 10 مجرم،با ظاهرسازی و توجیه،بر گناه خود سرپوش می گذارد. «مٰا شَهِدْنٰا» 11 به همه ی کسانی که ادّعای صداقت دارند و شعار صداقت می دهند،اطمینان

ص :433

نکنید. «لَنَقُولَنَّ ... إِنّٰا لَصٰادِقُونَ» 12 صداقت را حتّی قاتلان انبیا،یک شرف و ارزش می دانند. «إِنّٰا لَصٰادِقُونَ»

[سوره النمل (27): آیات 50 تا 51]

اشاره

وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنٰا مَکْراً وَ هُمْ لاٰ یَشْعُرُونَ (50) فَانْظُرْ کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ مَکْرِهِمْ أَنّٰا دَمَّرْنٰاهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ (51)

و(آن نه گروه مفسد)دست به تدبیر بزرگی زدند و ما نیز به تدبیر بزرگی دست زدیم،ولی آنها نمی فهمیدند.

پس بنگر که پایان تدبیر آنان(و شبیخون به صالح و کسانش)به کجا انجامید،ما آنان و قومشان همگی را هلاک کردیم.

نکته ها:

هلاکت قوم ثمود با چند تعبیر در قرآن آمده است:

الف:زلزله. «فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ» (1)ب:صاعقه. «فَأَخَذَتْهُمُ الصّٰاعِقَةُ» (2)ج:صیحه. «وَ أَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ» (3)البتّه هیچ مانعی ندارد که هر سه عذاب،در یک زمان واقع شده باشد.

یکی از نمونه های مکر الهی،همان مهلت و نعمت دادن به گناهکاران است،تا آنان سرگرم شوند و همین که پیمانه ی آنان پر شد،ناگهان به قهر الهی گرفتار شوند.

پیام ها:

1 کیفرهای الهی،با جُرم انسان متناسب است. «مَکَرُوا مَکَرْنٰا» 2 کسانی که علیه اولیای خدا توطئه می کنند،طرف آنها خداست. «مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنٰا مَکْراً»

ص :434


1- 1) .اعراف،78.
2- 2) .ذاریات،44.
3- 3) .هود،67.

3 در برابر نقشه های کفّار شما نیز باید اهل تدبیر و نقشه باشید. «مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنٰا مَکْراً» 4 خداوند تدبیر مردم را می داند،امّا مردم تدبیر او را نمی دانند. «وَ هُمْ لاٰ یَشْعُرُونَ» 5 چوب خدا صدا ندارد. «مَکَرْنٰا ... وَ هُمْ لاٰ یَشْعُرُونَ» 6 تاریخ،بر قانون و سنّت معیّنی استوار است و دقّت در آن،برای دوران های دیگر سودمند است. «فَانْظُرْ کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ مَکْرِهِمْ» 7 سنّت الهی بر پیروزی حقّ بنا نهاده شده است. «فَانْظُرْ کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ مَکْرِهِمْ» 8 زود قضاوت نکنید؛از توفیقاتی که به خاطر مکر،نصیب بعضی ها می شود، فریب نخورید،بلکه به عاقبت آنان توجّه کنید. «عٰاقِبَةُ مَکْرِهِمْ» 9 آماده باش دشمنان برای ارتکاب جنایت،سبب قهر الهی است،گرچه آنان به اهداف پلید خود نرسند.(دشمنان،هم قسم شدند تا پیامبر را بکشند و در کمین هم نشستند،ولی حضرت را نکشتند،لکن خودشان هلاک شدند).

«دَمَّرْنٰاهُمْ»

10 پیروی از مفسدان،عقوبت دارد. «دَمَّرْنٰاهُمْ وَ قَوْمَهُمْ»

[سوره النمل (27): آیات 52 تا 53]

اشاره

فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خٰاوِیَةً بِمٰا ظَلَمُوا إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (52) وَ أَنْجَیْنَا اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ (53)

پس این خانه های آنهاست که به خاطر ظلمی که کردند ویران و خالی شده است،و قطعاً در این(کیفر،عبرت و)نشانه روشنی است برای اهل علم و آگاهی.

و مؤمنان و کسانی را که اهل پروا بودند،(از مهلکه)نجات دادیم.

نکته ها:

کلمه ی «خٰاوِیَةً» ،هم به معنای سقوط،فنا و ویرانی است،و هم به معنای خالی شدن از ساکنان می باشد.

ص :435

پیام ها:

1 آثار باستانی عبرت آموز باید برای آیندگان حفظ شود. «فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ» 2 عقوبت،مخصوص آخرت نیست،گاهی ستمگران،در دنیا به عقوبت می رسند. «فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خٰاوِیَةً» 3 عبرت ها و نشانه ها،به تنهایی کافی نیست؛انگیزه ی عبرت آموزی در انسان ها لازم است. «لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ» 4 سرنوشت انسان،در گرو اعمال اوست. «خٰاوِیَةً بِمٰا ظَلَمُوا أَنْجَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا» 5 قهر الهی،تر و خشک را با هم نمی سوزاند،لذا افراد متّقی استثنا می شوند و نجات می یابند. «وَ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ» 6 آثار ایمان و تقوا،مخصوص آخرت نیست؛اهل تقوا،در دنیا نیز نتیجه ی کار خود را می بینند. «وَ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ» 7 ایمانی کارساز است که با تقوای دائمی همراه باشد. «آمَنُوا وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ»

[سوره النمل (27): آیات 54 تا 55]

اشاره

وَ لُوطاً إِذْ قٰالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ اَلْفٰاحِشَةَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ (54) أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ اَلرِّجٰالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ اَلنِّسٰاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (55)

و(نیز)لوط را(فرستادیم)که به قومش گفت:آیا این کار بسیار زشت را در حالی که به زشتی آن آگاهید،انجام می دهید؟

آیا شما با بودن زنان،برای غریزه ی شهوت به سراغ مردان می روید؟ بلکه شما مردمی(نادان و)جهالت پیشه اید.

نکته ها:

قوم لوط در برابر چشم یکدیگر و در جلسه ی علنی،لواط می کردند.در آیه ی 29 عنکبوت می خوانیم: «وَ تَأْتُونَ فِی نٰادِیکُمُ الْمُنْکَرَ» یعنی شما در انجمن و جلسه ی علنی،منکر انجام می دهید.در این آیه نیز می فرماید: «وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ» یعنی در برابر چشم یکدیگر و یا با

ص :436

بصیرت و آگاهی گناه می کنید.

لواط از گناهان کبیره است،زیرا در آیات بعد آمده است که عذاب الهی را به دنبال دارد.

در آیات دیگر قرآن کریم آمده است:همسر برای آرامش،تربیت نسل و تعاون در زندگی، است،ولی در این جا تنها مسأله ی شهوت را بیان کرده است،زیرا قوم لوط هدفی جز شهوت نداشتند. «شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسٰاءِ»

پیام ها:

1 پیامبران و رهبران مصلح جامعه با گناهانِ شایع زمان خود به شدّت مبارزه می کنند. «أَ تَأْتُونَ الْفٰاحِشَةَ» 2 با سؤال انتقادی،وجدان ها را بیدار کنید. «أَ تَأْتُونَ الْفٰاحِشَةَ» 3 یکی از وظایف انبیا،مبارزه با منکرات است. «أَ تَأْتُونَ الْفٰاحِشَةَ» 4 حرمت لواط،مخصوص اسلام نیست. «أَ تَأْتُونَ الْفٰاحِشَةَ» 5 گناه علنی و آگاهانه،زشتی،کیفر و انتقاد بیشتری دارد. «وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ» 6 زشتی لواط بر همه روشن است. «وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ» 7 در نهی از منکر،به سراغ منکرات علنی بروید. «وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ» 8 دفع شهوت باید از طریق مشروع باشد. «أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجٰالَ شَهْوَةً» ...

9 انحراف از مسیر طبیعی و شرعی در امور جنسی،جهل و حماقت است. «بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ» 10 هم جنس گرایی،برخاسته از بی فرهنگی است.علم و دانشی که انسان را از گناه باز ندارد،جهل است. «لَتَأْتُونَ الرِّجٰالَ ... أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ»

ص :437

جزء 20

[سوره النمل (27): آیه 56]

اشاره

فَمٰا کٰانَ جَوٰابَ قَوْمِهِ إِلاّٰ أَنْ قٰالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُنٰاسٌ یَتَطَهَّرُونَ (56)

ولی پاسخ قومش جز این نبود که گفتند:خاندان لوط را از شهرتان بیرون کنید،زیرا آنان مردمی هستند که پاکیزگی می جویند.

1 مجرمان،چون منطق ندارند،در برابر انبیا به زور متوسّل می شوند.

«أَخْرِجُوا»

پیام ها:

2 در محیط آلوده،پاکدامنی جرم است. «أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ ... إِنَّهُمْ أُنٰاسٌ یَتَطَهَّرُونَ» 3 نهی از منکر،گاهی تاوان تبعید شدن دارد. «أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ» 4 در برابر گناه،سکوت ممنوع است،لا اقل فضا را بر گناهکار تنگ کنیم.

«أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ»

5 آزادی برای گناه،تفکّر قوم لوط است. «أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ» 6 سابقه ی تبعید مردان خدا،به زمان ابراهیم و لوط باز می گردد. «أَخْرِجُوا» 7 چون فطرت گناهکار پاک است،لذا خود را مجرم و دیگران را پاک می بیند.

«إِنَّهُمْ أُنٰاسٌ یَتَطَهَّرُونَ»

8 محیط،انسان را به گناه مجبور نمی کند زیرا در زمان شیوع فحشا نیز گروهی پاک زندگی می کنند. «أُنٰاسٌ یَتَطَهَّرُونَ»

[سوره النمل (27): آیات 57 تا 58]

اشاره

فَأَنْجَیْنٰاهُ وَ أَهْلَهُ إِلاّٰ اِمْرَأَتَهُ قَدَّرْنٰاهٰا مِنَ اَلْغٰابِرِینَ (57) وَ أَمْطَرْنٰا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَسٰاءَ مَطَرُ اَلْمُنْذَرِینَ (58)

پس ما لوط و خانواده اش را نجات دادیم،جز زنش را که(به خاطر انحراف) مقدّر کرده بودیم از بازماندگان(و هلاک شدگان در آن شهر)باشد.

ص :438

سپس بارانی(از سنگ)بر سر آنها باریدیم(و همگی زیر آن دفن شدند)و چه بد است باران انذار شدگان.

نکته ها:

کلمه ی«غابرین»به معنای بازماندگان و هلاک شدگان است،این کلمه هفت بار در قرآن به کار رفته و تمام هفت مورد درباره ی همسر لوط است.

مراد از باران،گِل سخت است،به دلیل آیه ی «وَ أَمْطَرْنٰا عَلَیْهِمْ حِجٰارَةً مِنْ سِجِّیلٍ» (1)خداوند بارها نجات مؤمنان و خوش عاقبتی متّقین را وعده داده و تحقّق آن را در تاریخ انبیا و امّت ها بیان کرده است،از جمله:

الف: «إِنّٰا لَنَنْصُرُ رُسُلَنٰا وَ الَّذِینَ آمَنُوا» (2)ما قطعاً پیامبران و کسانی را که ایمان آورده اند یاری خواهیم کرد.

ب: «حَقًّا عَلَیْنٰا نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ» (3)بر ما لازم است که اهل ایمان را نجات دهیم.

پیام ها:

1 ثمره ی تقوا و پاکدامنی در دنیا،نجات از قهر الهی است. «فَأَنْجَیْنٰاهُ» 2 نجات الهی از طریق اسباب طبیعی است.(لوط به امر خدا از منطقه خارج شد تا نجات پیدا کند). «فَأَنْجَیْنٰاهُ» 3 رهبران الهی،تحت حمایت خداوند هستند. «فَأَنْجَیْنٰاهُ» 4 زن در انتخاب عقیده،مستقلّ است و نظام خانوادگی،محیط زندگی و وابستگی اقتصادی به شوهر،او را در انتخاب عقیده و عمل مجبور نمی کند.

«إِلاّٰ امْرَأَتَهُ»

5 وابستگی،عامل نجات نیست؛شایستگی لازم است. «إِلاّٰ امْرَأَتَهُ»

ص :439


1- 1) .حجر،74.
2- 2) .غافر،51.
3- 3) .یونس،103.

6 در کیفر و مجازات متخلفان،تحت تأثیر روابط قرار نگیرید. «إِلاّٰ امْرَأَتَهُ» 7 در برخوردها،حساب هر کسی را جداگانه بررسی کنیم؛انحراف همسر،به پاکی شوهر ضرری نمی زند. «فَأَنْجَیْنٰاهُ ... إِلاّٰ امْرَأَتَهُ» (همسر پیامبر می تواند دوزخی باشد) 8 گاهی همسر،عامل نفوذی مخالفان است.(هر گاه زمینه ای برای لواط پیدا می شد،مثلاً اگر مهمانان زیبا صورتی به خانۀ حضرت لوط می آمدند،این زن مردم را خبر می کرد و به گناه دیگران راضی بود). «إِلاّٰ امْرَأَتَهُ» 9 مقدرات الهی،به عملکرد خود انسان بستگی دارد. «قَدَّرْنٰاهٰا» 10 کسانی که با لواط تولید نسل را قطع می کنند،با سنگباران شدن،نسل خودشان قطع می شود. «أَمْطَرْنٰا» 11 تغییر مسیر ازدواج،به هم جنس بازی،و تغییر قانون خلقت،سبب تغییر باران رحمت به باران عذاب می شود. «فَسٰاءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ» 12 عقاب های الهی،بعد از اتمام حجّت است. «مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ»

ص :440

ص :441

ص :442

ص :443

ص :444

ص :445

ص :446

ص :447

ص :448

ص :449

ص :450

ص :451

ص :452

ص :453

ص :454

ص :455

ص :456

ص :457

ص :458

ص :459

ص :460

ص :461

ص :462

ص :463

ص :464

ص :465

ص :466

ص :467

ص :468

ص :469

ص :470

ص :471

جلد نهم

اشاره

ص :1

ص :2

ص :3

ص :4

ص :5

ص :6

ص :7

ص :8

ص :9

ص :10

ص :11

ص :12

[تفسیر سوره قصص]

سیمای سوره ی قصص

این سوره هشتاد و هشت آیه دارد و قبل از هجرت،در مکّه نازل شده است.

به مناسبت ورود کلمه«قصص»در آیه ی 25،این سوره نیز«قَصص»نام گرفته است که به معنای«بیان سرگذشت»می باشد.

آیات 3 تا 46 این سوره بطور مفصّل به ماجرای حضرت موسی و فرعون و آیات انتهایی آن نیز به داستان قارون می پردازد و به سرنوشت صابران نیکوکار و فاسدان گناهکار اشاره می فرماید.

اگر چه در سی و چهار سوره از سوره های قرآن کریم به نحوی از ماجرای حضرت موسی و فرعون سخن رفته ولی تنها در این سوره است که به تمام زوایای زندگی آن حضرت از تولّد،کودکی،جوانی تا ازدواج،نبوّت و دعوت به یکتاپرستی توجّه شده است. (1)

ص :13


1- 1) .تفسیر فی ظلال القرآن.

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان.

[سوره القصص (28): آیات 1 تا 3]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;طسم (1) تِلْکَ آیٰاتُ اَلْکِتٰابِ اَلْمُبِینِ (2) نَتْلُوا عَلَیْکَ مِنْ نَبَإِ مُوسیٰ وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (3)

طا،سین،میم.

اینها آیات کتاب روشنگر است.

ما بخشی از سرگذشت موسی و فرعون را برای(آگاهی)گروهی که ایمان می آورند،بدرستی بر تو می خوانیم.

پیام ها:

1 قرآن،معجزه ابدی اسلام،از همین حروف الفبای عربی تشکیل شده است، اگر آن را کلام بشر می دانید شما نیز مثل آن را بیاورید. «طسم، تِلْکَ آیٰاتُ» 2 قرآن،کتابِ روشن،شفّاف و همه فهم است. «الْکِتٰابِ الْمُبِینِ» 3 بیان سرگذشت پیشینیان،نشانه ی قانونمند بودن سنّت های الهی در تاریخ است.اگر تاریخ،حساب و کتاب و قانون نداشت،ما نمی توانستیم از آن برای زندگی امروز خود استفاده کنیم. «نَتْلُوا ... مِنْ نَبَإِ مُوسیٰ ... لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» 4 در نقل تاریخ،به فرازهای مهمّ و عبرت آموز توجّه کنیم.(«نبأ»به خبر مهم گفته می شود) 5 مبارزه پیامبران با طاغوت ها و ستمگران،الگوی مؤمنان است. «نَبَإِ مُوسیٰ وَ فِرْعَوْنَ ... لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»

ص :14

6 داستان های قرآن،خُرافه،خیالی و گزافه نیست. «نَبَإِ مُوسیٰ وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ» 7 هدفِ قرآن از بیان داستان،هدایت مؤمنان است. «لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» 8 اوّلین شرط هدایت،قابلیّت است. «لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»

[سوره القصص (28): آیه 4]

اشاره

إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاٰ فِی اَلْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهٰا شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طٰائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْنٰاءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِسٰاءَهُمْ إِنَّهُ کٰانَ مِنَ اَلْمُفْسِدِینَ (4)

همانا فرعون در سرزمین(مصر)سرکشی کرده و مردم آنجا را فرقه فرقه نموده است،گروهی از آنان را به زبونی و ناتوانی کشانده، پسرانشان را سر می برد و زنانشان را(برای کنیزی)زنده نگه می دارد.

براستی که او از تبهکاران است.

نکته ها:

کلمه«شیع»جمع«شیعة»،در اصل به معنای دنباله روی و تبعیّت است ولی از آنجا که در یک گروه،معمولاً بعضی از بعضی دیگر پیروی می کنند،به معنای گروه نیز می آید.

کلمه ی«نساء»به معنای زنان است،ولی شاید در این آیه مراد دختران باشند،زیرا در برابر پسران قرار گرفته اند.

کلمه« فِرْعَوْنَ »نام شخص نیست،بلکه عنوان پادشاهان مصر بوده است.چنان که «کسریٰ»عنوان پادشاهان ایران و«قیصر»عنوانِ پادشاهان روم بوده است. (1)

پیام ها:

1 شناخت اوضاع و احوال جوامع در هنگام ظهور و بعثت پیامبران،امری لازم است. «إِنَّ فِرْعَوْنَ» ...

2 در شناخت نظام ها،اشخاص مهم نیستند،بلکه عملکردها اهمیّت دارند. «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاٰ فِی الْأَرْضِ» (نام«فرعون»به خاطر عملکرد استکباری و متجاوزانه اوست)

ص :15


1- 1) .لغتنامه دهخدا.

3 تکبّر و گردنکشی،زمینه ی فساد و گناه است. «عَلاٰ فِی الْأَرْضِ ... یَسْتَضْعِفُ ...

یُذَبِّحُ»

...

4 تفرقه اندازی،بارزترین اهرم سلطه مستکبرین بر مردم است. «جَعَلَ أَهْلَهٰا شِیَعاً» (تا وقتی مردم اتّحاد و همبستگی داشته باشند،طاغوت ها قدرتی ندارند و نمی توانند کاری از پیش ببرند.) 5 تفرقه،مقدّمه ی ذلّت پذیری است.ابتدا مردم گروه گروه و متفرّق می شوند سپس به استضعاف کشیده می شوند. «شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ» 6 اعمال خلاف کارگزاران،به پای حاکم نیز حساب می شود.در این آیات تمام جنایات یاران فرعون،به شخص او نیز نسبت داده شد. «جَعَلَ ... یَسْتَضْعِفُ ... یُذَبِّحُ» 7 خداوند،مسأله تفرقه افکنی را قبل از قتل و کشتار ذکر فرموده است.شاید به خاطر آن که تفرقه زمینه ی کشتن و یا مهم تر از کشتن است. «شِیَعاً ... یُذَبِّحُ» 8 سیاست گذار و دستوردهنده نیز عامل و فاعل جرم شناخته می شود. «إِنَّ فِرْعَوْنَ ... یَسْتَضْعِفُ ... یُذَبِّحُ ... یَسْتَحْیِی» 9 تفرقه افکنان مفسدند. «کٰانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ» آری هر جامعه که حاکمش متکبّر،مردمش متفرّق،نیروهای فعّالش مورد تهدید و منافعش در کام طبقه مرفّه باشد،جامعه ای فرعونی و طاغوتی است.

[سوره القصص (28): آیه 5]

اشاره

وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی اَلَّذِینَ اُسْتُضْعِفُوا فِی اَلْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ اَلْوٰارِثِینَ (5)

و ما اراده کرده ایم که بر کسانی که در زمین به ضعف و زبونی کشیده شدند،منّت گذاریم و آنان را پیشوایان و وارثین(روی زمین)قرار دهیم.

نکته ها:

کلمه ی«منت»در اینجا به معنای نعمت بزرگ و با ارزش است،نه منّت زبانی که بازگو کردن نعمت به قصد تحقیر دیگران باشد و مسلّماً کار زشت و ناپسندی است.

ص :16

شکّی نیست که هر گاه اراده ی الهی بر تحقّق امری تعلّق گیرد،آن مسئله قطعاً عملی خواهد شد و هیچ مانعی نمی تواند سدّ راه آن گردد،قرآن می فرماید: «إِنَّمٰا أَمْرُهُ إِذٰا أَرٰادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» (1)همانا فرمان اوست که هر گاه چیزی را اراده کند که باشد،پس آن چیز خواهد بود و محقّق خواهد شد.

با اینکه همه نعمت ها از جانب خداوند است و بندگان در هر نعمتی رهین منّت او هستند، لکن او در خصوص چند نعمت،تعبیر به منّت فرموده که طبعاً از اهمیّت بالای آنها حکایت دارد،از جمله:

الف:نعمت اسلام. «کَذٰلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللّٰهُ عَلَیْکُمْ» (2)ب:نعمت نبوّت. «لَقَدْ مَنَّ اللّٰهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً» (3)ج:نعمت هدایت. «بَلِ اللّٰهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدٰاکُمْ» (4)د:نعمت حاکمیّت مؤمنان. «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ» ...

در روایات بسیار،حضرت مهدی علیه السلام و حکومت آن بزرگوار در آخرالزمان مصداق اتمّ این آیه معرّفی شده است. (5)

مسئله حاکمیّت مستضعفان بر زمین،با عبارات و بیان های مختلفی در قرآن آمده است:

الف: «وَعَدَ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ» (6)خداوند به کسانی که ایمان آورده و کار شایسته انجام داده اند،وعده خلافت در زمین را داده است.

ب: «وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمّٰا ظَلَمُوا ... ثُمَّ جَعَلْنٰاکُمْ خَلاٰئِفَ فِی الْأَرْضِ» (7)بعد از آنکه اقوام ستمگر پیشین را هلاک کردیم...شما رای جانشینان زمین قرار دادیم.

ج: «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهٰا عِبٰادِیَ الصّٰالِحُونَ» (8)بندگان صالح،وارث زمین می شوند.

د: «وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کٰانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشٰارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغٰارِبَهَا» (9)ما مستضعفان را وارث شرق و غرب زمین گرداندیم.

ص :17


1- 1) .یس،58.
2- 2) .نساء،94.
3- 3) .آل عمران،164.
4- 4) .حجرات،17.
5- 5) .تفسیر کنز الدقائق.
6- 6) .نور،55.
7- 7) .یونس،12 13.
8- 8) .انبیاء،105.
9- 9) .اعراف،137.

ه: «لَنُهْلِکَنَّ الظّٰالِمِینَ وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ» (1)ما ستمگران را نابود و بعد از آن شما را ساکن زمین می گردانیم.

مراد از مستضعفان در این آیه،با توجّه به مجهول بودن فعل «اسْتُضْعِفُوا» ،کسانی هستند که خود در این امر نقش نداشته و استکبار آنها را به استضعاف کشیده باشد.

پیام ها:

1 حکومت جهانی مستضعفین و حمایت از مظلومان تاریخ،اراده و خواست الهی است. «نُرِیدُ» 2 در حکومت خودکامه طاغوتی،نیروهای کارآمد به ضعف کشانده می شوند.

«اسْتُضْعِفُوا»

3 آینده از آنِ مستضعفان است. «نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً» ...

4 امامت،همچون بعثت،نعمت ویژه ای است که خداوند بر مردم منّت می نهد.

در مورد بعثت پیامبر می فرماید: «لَقَدْ مَنَّ اللّٰهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً» (2)در اینجا می فرماید: «نَمُنَّ ... نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً»

[سوره القصص (28): آیه 6]

اشاره

وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی اَلْأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هٰامٰانَ وَ جُنُودَهُمٰا مِنْهُمْ مٰا کٰانُوا یَحْذَرُونَ (6)

و به آنان(مستضعفین)در زمین،قدرت و تمکّن بخشیم،و از ناحیه آنان به فرعون و(وزیرش)هامان و سپاهیانشان آنچه را که از آن بیمناک بودند نشان دهیم.

پیام ها:

1 مستضعفان مأیوس نشوند که خداوند به آنان نیز قدرت می دهد. «وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ» 2 اگر چه کیفر اصلی طاغوت ها در جهان دیگر است،ولی در دنیا نیز از قهر الهی در امان نخواهند بود. «نُرِیَ ... مٰا کٰانُوا یَحْذَرُونَ»

ص :18


1- 1) .ابراهیم،13 14.
2- 2) .آل عمران،164.

3 خداوند،کافران را به دست مؤمنان،ذلیل و خوار می گرداند. «نُرِیَ ... مٰا کٰانُوا یَحْذَرُونَ» 4 دشمن هر قدر بزرگ باشد،از مؤمنان هراس و وحشت دارد. «مٰا کٰانُوا یَحْذَرُونَ»

[سوره القصص (28): آیات 7 تا 8]

اشاره

وَ أَوْحَیْنٰا إِلیٰ أُمِّ مُوسیٰ أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذٰا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی اَلْیَمِّ وَ لاٰ تَخٰافِی وَ لاٰ تَحْزَنِی إِنّٰا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جٰاعِلُوهُ مِنَ اَلْمُرْسَلِینَ (7) فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هٰامٰانَ وَ جُنُودَهُمٰا کٰانُوا خٰاطِئِینَ (8)

و ما به مادر موسی الهام کردیم که او را شیر بده،پس هر گاه(از فرعونیان)بر او بیمناک شدی،او را(در جعبه ای گذاشته و)به دریا بیفکن و (از این فرمان)مترس و(از دوریش)غمگین مباش،(زیرا)ما او را به تو بازمی گردانیم و او را از پیامبران قرار می دهیم.

پس(مادر موسی چنان کرد،چیزی نگذشت که)فرعونیان،او را(دیده و از آب)برگرفتند تا سرانجام،دشمن و مایه اندوهشان گردد.همانا فرعون و هامان و سپاهیانشان خطاکار بودند.

نکته ها:

به فرعون گفته شده بود که امسال کودکی به دنیا می آید که اگر بزرگ شود تو را سرنگون می کند.او دستور داد تمام نوزادانی را که به دنیا می آیند بکشند،امّا همین که موسی به دنیا آمد،خداوند به مادرش الهام کرد که او را شیر دهد،آن گاه در صندوقی گذارده و به دریا اندازد.

در این آیه نسبت به مادر حضرت موسی،دو امر،دو نهی و دو بشارت آمده است:دو امر:

«أَرْضِعِیهِ

... فَأَلْقِیهِ» ،دو نهی: «لاٰ تَخٰافِی ... لاٰ تَحْزَنِی» ،دو بشارت: «رَادُّوهُ ... جٰاعِلُوهُ»

ص :19

کلمه«خوف»،در مورد احتمال خطر و کلمه«حزن»در مورد نگرانی قطعی بکار می رود. (1)

مراد از دریا در این آیه،رود عظیم نیل در کشور مصر است که به جهت بزرگی و عظمت، دریا خوانده شده و کاخ فرعون در ساحل آن بنا شده بود.

وقتی خداوند بخواهد،دشمن انسان نیز مأمن و ملجأ او می شود. «فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ» (عدو شود سبب خیر،گر خدا خواهد.) گر نگهدار من آن است که من می دانم شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد.

پیام ها:

1 در اضطراب ها و بن بست ها،خداوند بهترین هادی و حامی مؤمنان است. «أَوْحَیْنٰا» 2 زن نیز می تواند مورد الهام الهی قرار گیرد. «أَوْحَیْنٰا إِلیٰ أُمِّ مُوسیٰ» 3 نزول امدادهای غیبی با بهره گیری از امکانات مادّی منافاتی ندارد.شیردادن و در صندوق گذاردن،منافاتی با توکّل ندارد. «أَرْضِعِیهِ» 4 در هیچ شرایطی نباید شیر مادر را از فرزند دریغ داشت. «أَرْضِعِیهِ» 5 در دستورات الهی اسراری نهفته است که شاید در نظر ابتدایی،معقول نیاید.

«فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ»

6 در راه اجرای فرامین الهی،نه از چیزی بترسیم و نه نسبت به مسئله ای نگران باشیم. «لاٰ تَخٰافِی وَ لاٰ تَحْزَنِی» (مادر موسی دو نگرانی داشت:یکی ترس از کشته شدن فرزند و دیگری غم فراق او،که خداوند هر دو را همان گونه که در آیات بعد خواهیم خواند به نحو احسن جبران فرمود.) 7 آنچه در راه خداوند داده شود،به بهترین وجه باز می گردد. «فَأَلْقِیهِ ... رَادُّوهُ ... جٰاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ» (مادر موسی به فرمان خداوند فرزندش را رها کرد،خداوند هم او را برگرداند و هم به مقام نبوّت رساند.) 8 خداوند،اخباری از غیب را در اختیار افرادی که بخواهد قرار می دهد.

ص :20


1- 1) .تفسیر المیزان.

«جٰاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ»

9 فرعون واسطه نجات موسی از دریا شد،و سرانجام به دست او در همان دریا غرق گردید. «فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً» (آری،خدا می تواند نوزاد بی دست و پا را در دریا حفظ کند،ولی انسان صاحب دست و پا را غرق سازد) 10 خواست انسان در مقابل اراده ی الهی بی اثر است. «لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً» فرعون گمان کرد که هدیه ای برای او رسیده است امّا خداوند اراده فرموده بود که دشمنش را در دامان او بپروراند.

11 فرعون و وزیر و لشکریانش طرح دادند و عمل کردند،ولی تدبیر خداوند همه ی آنها را خنثیٰ کرد. «کٰانُوا خٰاطِئِینَ» 12 طراح،مشاور،آمر و مباشر،همگی در جرم شریکند. «کٰانُوا خٰاطِئِینَ»

[سوره القصص (28): آیه 9]

اشاره

وَ قٰالَتِ اِمْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ لاٰ تَقْتُلُوهُ عَسیٰ أَنْ یَنْفَعَنٰا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لاٰ یَشْعُرُونَ (9)

و(چون)همسر فرعون(احساس کرد که آنان قصد کشتن کودک را دارند خطاب به فرعون)گفت:او را نکشید(که او)روشنی چشم من و توست.

شاید به ما سودی برساند یا او را به فرزندی بگیریم،ولی آنها نمی فهمیدند(که چه کسی را در آغوش خویش می پرورانند).

نکته ها:

در زندگی حضرت موسی،چند زن،نقش محوری و اساسی داشته اند:مادر موسی،خواهر موسی،زن فرعون و همسر موسی،در این آیه نقش زن فرعون در جلوگیری از قتل او بیان شده است.

پیام ها:

1 زنان،در امور اجتماعی دارای نقشی مؤثّرند. «قٰالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ»

ص :21

(زن فرعون،رأی فرعون را تغییر داد و شوکت،سلطنت و ثروت فرعون هیچ یک مانع او نشد) 2 با طرح پیشنهادات صحیح و سریع،از القای طرح های انحرافی جلوگیری کنیم.قبل از آنکه فرعون تصمیم خود را ابراز کند،همسرش راه درست برخورد با مسئله را القا نمود. «قٰالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ لاٰ تَقْتُلُوهُ» 3 در بیان پیشنهادات از کلمات عاطفی و دلنشین استفاده کنیم. «قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ» 4 دلهای همه به دست خداست.او می تواند سخت ترین دلها همچون دل فرعون را نیز نرم سازد. «قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ» 5 در برخورد با منکرات،ابتدا از راه عاطفه وارد شویم و سپس به امر و نهی بپردازیم. «قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ لاٰ تَقْتُلُوهُ» 6 از نهی از منکر زبانی،غفلت نورزیم که بسیار کارساز است. «لاٰ تَقْتُلُوهُ» (زن فرعون با گفتن« لاٰ تَقْتُلُوهُ »از کشته شدن موسی جلوگیری کرد،چنان که یکی از برادران یوسف با گفتن «Bلاٰ تَقْتُلُوا یُوسُفَ » از کشته شدن یوسف جلوگیری کرد.) 7 طاغوت ها از ابتدایی ترین عواطف انسانی نیز بی بهره اند و نیاز به تذکّر دارند.

«لاٰ تَقْتُلُوهُ»

8 فوائد امر و نهی را بگوییم تا مردم آسان تر بپذیرند. «لاٰ تَقْتُلُوهُ عَسیٰ أَنْ یَنْفَعَنٰا» 9 در نظام طاغوتی،ملاک وضع یا لغو قوانین،هوسها و منافع شخصی طاغوت هاست.(قانون قتلِ عام نوزادانِ پسر،بر اساس منافع شخصی فرعون وضع شد و باز بر پایه امید به منافع آینده در مورد نوزاد آب آورده(حضرت موسی)همین قانون لغو گردید.) «لاٰ تَقْتُلُوهُ عَسیٰ أَنْ یَنْفَعَنٰا» 10 برخی انسان ها در ظاهر بسیار بلند پروازند،ولی در باطن اسیر نیازهای درونی خویش هستند.فرعون که ادّعا می کرد: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلیٰ» سرانجام می پذیرد که ممکن است یک نوزاد آب آورده برای او سودمند واقع شود.

«عَسیٰ أَنْ یَنْفَعَنٰا»

ص :22

11 فرعون از فرزند پسر محروم بود.لذا با پذیرش نوزاد از آب آورده،به حقارت و عجز خود بیشتر پی برد. «نَتَّخِذَهُ وَلَداً» 12 گاه ایجاد علاقه و محبّت میان افراد بر اساس یک خط غیبی است که خود طرفین نیز از آن غافلند. «وَ هُمْ لاٰ یَشْعُرُونَ»

[سوره القصص (28): آیات 10 تا 11]

اشاره

وَ أَصْبَحَ فُؤٰادُ أُمِّ مُوسیٰ فٰارِغاً إِنْ کٰادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْ لاٰ أَنْ رَبَطْنٰا عَلیٰ قَلْبِهٰا لِتَکُونَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ (10) وَ قٰالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لاٰ یَشْعُرُونَ (11)

و دل مادر موسی(از هر چیز،جز فکر فرزند)تهی شد(و)اگر قلب او را استوار نساخته بودیم تا از ایمان آورندگان(به وعده ی ما باقی)بماند، همانا نزدیک بود که(به واسطه جزع و فزع)آن(راز)را افشا کند.

و(مادر موسی)به خواهر او گفت:(صندوق حامل موسی را)دنبال کن پس او از دور وی را زیر نظر داشت،در حالی که(دشمنان)متوجّه نبودند(که آنکه او را تعقیب می کند خواهر موسی است و از این تعقیب،چه هدفی دارد).

نکته ها:

تفسیر المیزان،آیه ی «وَ أَصْبَحَ فُؤٰادُ أُمِّ مُوسیٰ فٰارِغاً» را با توجّه به سیاق و ظاهر آیات قبل و بعد،چنین معنا نموده اند:دلِ مادر موسی به واسطه ی وحی الهی آرام گرفت و دیگر خوف و ترسی نداشت و اگر آن وعده الهی نبود،مادر موسی به سبب شدّت اضطراب،آن راز را افشا می کرد.

مادر موسی بعد از آنکه فرزندش را در صندوقی گذارده و در دریا انداخت،به خواهر موسی مأموریّت داد تا مخفیانه این جریان را پیگیری کند.او نیز بدور از چشم مأموران حکومتی، صندوق را دنبال کرد تا اینکه از دریا نجات یافت و در دامان همسر فرعون قرار گرفت.او هم چنان موسی را زیر نظر داشت تا اینکه متوجّه شد درباریان فرعون بدنبال دایگانی برای

ص :23

شیردادن به کودک هستند.امّا موسی هیچ سینه ای را نمی پذیرد،سرانجام خواهر موسی با طرح پیشنهاد دایگی مادرش،و پذیرش دربار،تعقیب و مراقبت و مأموریّتش خاتمه یافت.

پیام ها:

1 افشای اسرار از نشانه های سستی و ضعف ایمان است. «لَتُبْدِی بِهِ لَوْ لاٰ أَنْ رَبَطْنٰا عَلیٰ قَلْبِهٰا» 2 آرامش دلها به دست خداست. «رَبَطْنٰا عَلیٰ قَلْبِهٰا» 3 از نشانه های ایمان،آرامش خاطر و دل آرام است. «رَبَطْنٰا ... لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» 4 آنچه در نظر الهی مهمّ است،ایمان است و زن و مرد تفاوتی ندارند. «لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» در صورتی که باید می فرمود:«من المؤمنات» 5 زنان و دختران نیز باید از تدبیرهای لازم در مسائل اجتماعی برخوردار باشند.

«قٰالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ»

6 در امور حساسیّت برانگیز،کارها را به دیگران واگذار کنیم. «لِأُخْتِهِ» در ماجرای موسی علیه السلام حساسیّت بر روی مادر بیشتر بود و امکان داشت که مطلب افشا گردد.

7 توکّل بخدا به معنای بی تفاوتی در مسائل نیست.با اینکه مادر موسی زن باایمانی بود،ولی باز هم دخترش را برای تعقیب ماجرا فرستاد. «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ... قٰالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ» 8 در برخورد با نظام های طاغوتی و خفقان آور،تعقیب و مراقبت امری ضروری است. «قُصِّیهِ» 9 برای حفظ اسرار،عادّی سازی در رفتار یک امر لازم است. «عَنْ جُنُبٍ» (خواهر موسی از دور صندوق برادر را زیر نظر داشت،تا این مراقبت بسیار عادّی باشد و سبب حساسیّت و تحریک دشمن نشود.) 10 مؤمن،مأموریّت خود را به دور از توجّه دشمن به انجام می رساند. «وَ هُمْ لاٰ یَشْعُرُونَ»

ص :24

[سوره القصص (28): آیه 12]

اشاره

وَ حَرَّمْنٰا عَلَیْهِ اَلْمَرٰاضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقٰالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلیٰ أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ نٰاصِحُونَ (12)

و ما(به دهان گرفتن سینه ی)زنان شیرده را از پیش بر او ممنوع کردیم، پس(خواهر موسی که مأموران را در جستجوی دایه دید)گفت:آیا می خواهید شما را بر خانواده ای راهنمایی کنم که سرپرستی او را برای شما بپذیرند و برای او خیرخواه باشند؟

نکته ها:

«مراضع»جمع«مرضع»،یعنی زنان شیرده و دایه.

پیام ها:

1 اگر خداوند نخواهد،تشکیلات عریض و طویلی همچون دستگاه فرعون نیز از تأمین غذای یک کودک عاجز می ماند. «حَرَّمْنٰا» 2 ابتدایی ترین کارها مثل مکیدن نوزاد نیز با اراده ی الهی است و اگر او نخواهد، اتّفاق نخواهد افتاد. «حَرَّمْنٰا» 3 رضاع و سپردن نوزاد به دایه برای شیردادن،سابقه ای تاریخی و طولانی دارد.

«الْمَرٰاضِعَ»

4 وقتی سر انسان متکبّر به سنگ خورد،راهنمایی و پیشنهاد دیگران،حتّی یک فرد ناشناس را نیز به راحتی می پذیرد. «فَقٰالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ» 5 پیشنهادات خود را در رابطه با چیزی که حساسیّت برانگیز است،بطور عادّی مطرح کنیم. «هَلْ أَدُلُّکُمْ» 6 در برابر دشمن باید زیرک بود.(خواهر موسی،نامی از مادر به میان نیاورد و نگفت:«علی امه»،بلکه آن را به صورت ناشناس ذکر کرد.) «عَلیٰ أَهْلِ بَیْتٍ» 7 نیازمندی های نوزاد،منحصر در غذا نیست،بلکه او به خانواده و کانون محبّت نیز احتیاج دارد و لذا خواهر موسی سخن از سرپرستی همه جانبه کرد،نه تنها

ص :25

تغذیه. «یَکْفُلُونَهُ» 8 پیشنهادات خود را به گونه ای مطرح کنیم که مخاطب،آن را به نفع خود بداند.

«یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ»

9 کفالتی ارزشمند است که با خیرخواهی و محبّت همراه باشد. «یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ نٰاصِحُونَ»

[سوره القصص (28): آیه 13]

اشاره

فَرَدَدْنٰاهُ إِلیٰ أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهٰا وَ لاٰ تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اَللّٰهِ حَقٌّ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ (13)

پس ما(اینگونه)او را به مادرش باز گردانیدیم تا روشنی چشم او باشد و غم نخورد و بداند که همانا وعده الهی حقّ است،ولی بیشتر مردم نمی دانند.

نکته ها:

گاهی اوقات عناوین برای انسان،مزاحم و مانعند.مثلاً در این ماجرا مادر موسی پذیرفت که به عنوان دایه فرزندش را شیر دهد،زیرا عنوان مادر،سبب قتل فرزند و آزار مادر می شد.

پیام ها:

1 وعده های الهی تخلّف ندارد.در آیه ی هفتم خداوند وعده داد که نوزاد را به مادر برگرداند و در این آیه می خوانیم که او را برگرداند. «إِنّٰا رَادُّوهُ إِلَیْکِ ... فَرَدَدْنٰاهُ إِلیٰ أُمِّهِ» 2 نوزاد،نور چشم مادر است. «کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهٰا» 3 برای اهل حقّ،اهداف مهم است،نه عناوین. «فَرَدَدْنٰاهُ إِلیٰ أُمِّهِ» سرانجام،فرزند به آغوش مادر بازگشت گرچه این بار،مادر به عنوان دایه استخدام شد،ولی عنوان مهم نیست،برگشتن نوزاد مهم است.

4 مادر به واسطه ارتباط عمیق با فرزند،بیشترین نقش را در زندگی او دارد. «إِلیٰ أُمِّهِ» (در اینجا نامی از پدر موسی به میان نیامده است.)

ص :26

5 عاقبت،سختی ها بسر آمده و فراق به وصال خواهد انجامید. «فَرَدَدْنٰاهُ إِلیٰ أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهٰا» (پس از مدّت ها نگرانی و غم،سرانجام خداوند،موسی را به مادر بازگرداند. «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً») 6 اگر خداوند بخواهد،یک فرد،مایه امید و نور چشم دو گروه مخالف(خاندان فرعون و خاندان موسی)می شود. «قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ ... تَقَرَّ عَیْنُهٰا» 7 انبساط و شادی،حزن و اندوه،در بینایی انسان تأثیر دارد. «تَقَرَّ عَیْنُهٰا» چنان که در آیه 84 سوره ی یوسف،می خوانیم:دوری حضرت یوسف،باعث نابینایی حضرت یعقوب گردید. «وَ ابْیَضَّتْ عَیْنٰاهُ مِنَ الْحُزْنِ» 8 ایمان به خداوند دارای مراحل و درجاتی است.مادر موسی بانویی مؤمنه بود، «رَبَطْنٰا عَلیٰ قَلْبِهٰا لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» امّا یک مؤمن نیز باید به مرحله یقین و علم عمیق برسد. «لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللّٰهِ حَقٌّ» 9 فلسفه و دلیل بعضی حوادث،درک حقّانیّت وعده های الهی است. «لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللّٰهِ حَقٌّ» 10 اکثر مردم ظاهربین هستند و درکی از اسرار حکیمانه و نقشه های مدبّرانه ی خداوند ندارند. «أَکْثَرَهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ»

[سوره القصص (28): آیه 14]

اشاره

وَ لَمّٰا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اِسْتَویٰ آتَیْنٰاهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذٰلِکَ نَجْزِی اَلْمُحْسِنِینَ (14)

چون موسی نیرومند شد و کامل گردید،به او حکمت و دانش عطا کردیم و ما اینگونه نیکوکاران را پاداش می دهیم.

نکته ها:

«أشد»از«شدت»،به معنی نیرومند شدن و« اِسْتَویٰ »از«استواء»به معنای کمال خلقت و اعتدال آن است.

عبارت «حُکْماً وَ عِلْماً» سه مرتبه در قرآن مجید آمده که در همه موارد،حُکم بر علم مقدّم

ص :27

شده است.«حکم»به معنای فهم درست و قدرت بر داوری صحیح و«علم»به معنای داشتن آگاهی و اطلاعات است.

پیام ها:

1 اوّلین شرط پذیرش مسئولیّت،بلوغ جسمانی است. «وَ لَمّٰا بَلَغَ» 2 بلوغ واقعی،تنها به رشد جسمی و نیروی جنسی نیست،بلکه به کمال فکر و عقل نیز وابسته است. «وَ لَمّٰا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَویٰ» 3 وعده های الهی،تخلّف ناپذیر است. «جٰاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ ... وَ لَمّٰا بَلَغَ ... آتَیْنٰاهُ» 4 نزول الطاف الهی،شرایط مناسب می خواهد. «وَ لَمّٰا بَلَغَ ... آتَیْنٰاهُ» 5 حکمت بر علم مقدّم است. «حُکْماً وَ عِلْماً» 6 لطف به نیکوکاران،سنّت الهی است. «وَ کَذٰلِکَ» 7 پاداش نیکوکاران،منحصر به آخرت نیست. «وَ کَذٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» (بهره مند شدن موسی علیه السلام از حکمت و دانش،پاداش الهی در برابر احسان اوست.)

[سوره القصص (28): آیه 15]

اشاره

وَ دَخَلَ اَلْمَدِینَةَ عَلیٰ حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهٰا فَوَجَدَ فِیهٰا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلاٰنِ هٰذٰا مِنْ شِیعَتِهِ وَ هٰذٰا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغٰاثَهُ اَلَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَی اَلَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسیٰ فَقَضیٰ عَلَیْهِ قٰالَ هٰذٰا مِنْ عَمَلِ اَلشَّیْطٰانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ (15)

و موسی وارد شهر شد،در حالی که مردم(از ورودش)بی خبر بودند،پس در آنجا به دو مرد برخورد که با یکدیگر نزاع می کردند،این یکی از طرفدارانش و آن (دیگری)از دشمنانش بود.پس آن که از پیروان موسی بود،از او در برابر دشمنش یاری خواست.پس موسی(به حمایت از دوست خود)مُشتی بر او زد که کار او را ساخت(و با همان مشت کشته شد)،موسی(از این پیشامد تکانی خورد و)گفت:این از کار شیطان بود،همانا او دشمن گمراه کننده ی آشکاری است.

ص :28

نکته ها:

ظاهراً حضرت موسی قبل از نبوّتش،بیرون از شهر زندگی می کرده است،و این یا بخاطر حرکات انقلابی او بوده که در آنجا بسر می برده و یا بخاطر اینکه کاخ فرعون که موسی علیه السلام در آن زندگی می کرده،خارج از شهر قرار داشته است.

سؤال:اگر پیامبران خدا معصومند،پس مشت زدن و آدم کشتن موسی علیه السلام چه توجیهی دارد و چگونه تفسیر می شود؟ پاسخ:کلمه «هٰذٰا» در جمله ی «هٰذٰا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطٰانِ» به نزاع و ستیز آن دو مرد اشاره دارد نه به عمل حضرت موسی،یعنی ایجاد این درگیری کار شیطان است.

حضرت موسی قصد کشتن آن مرد را نداشت و فقط بخاطر دفاع از یک مؤمنی دست به این کار زد.از این روی خداوند از قتل او انتقاد نکرده و در جای دیگر می فرماید: «وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْنٰاکَ مِنَ الْغَمِّ» (1)تو یکی از فرعونیان را به قتل رساندی و دچار غم و اندوه شدی و ما تورا از غم نجات دادیم.

پیام ها:

1 مصلحان جامعه باید گاهی به صورت ناشناس و غیر رسمی،بدون نام و عنوان در میان مردم حاضر شوند. «دَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلیٰ حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهٰا» 2 حضرت موسی قبل از نبوّت نیز دارای یار و پیرو بود. «مِنْ شِیعَتِهِ» 3 گرچه موسی بزرگ شده کاخ فرعون بود،ولی مردم مستضعف به خاطر تفکّر و منش،او را حامی و رهبر خود می دانستند. «فَاسْتَغٰاثَهُ» 4 دفاع و حمایت از مظلومان،شیوه اولیای الهی است. «فَوَکَزَهُ مُوسیٰ» 5 انبیا،افرادی با غیرت،جوانمرد،مظلوم نواز و ظلم ستیز بوده اند. «فَوَکَزَهُ مُوسیٰ» 6 مردان خدا در صورت لزوم با دشمن درگیر می شدند و از زور بازو بهره

ص :29


1- 1) .طه،40.

می بردند. «فَوَکَزَهُ مُوسیٰ»

[سوره القصص (28): آیه 16]

اشاره

قٰالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ اَلْغَفُورُ اَلرَّحِیمُ (16)

(موسی)گفت:پروردگارا! همانا من به خویشتن ستم کرده ام،پس مرا ببخش،پس (خداوند)او را آمرزید بدرستی که او آمرزنده ی مهربان است.

نکته ها:

سؤال:جمله ی «ظَلَمْتُ نَفْسِی» به خودم ظلم کردم،از زبان کسی که به پیامبری می رسد چه معنایی دارد؟ پاسخ:مراد از ظلم به خود در اینجا،گرفتار شدن به آثار اجتماعی قتل غیر عمد است،نه گناه، تا با مقام عصمت منافات داشته باشد.زیرا خداوند،موسی را مخلَص می داند؛ «إِنَّهُ کٰانَ مُخْلَصاً» (1)و کسی که به این درجه نائل گردید دیگر گناه نمی کند،زیرا شیطان اقرار کرده که قدرت نفوذ در مخلصین را ندارد. «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاّٰ عِبٰادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» (2)

پیام ها:

1 در دعا،خداوند را با کلمه مبارکه ی«رب»بخوانیم. «قٰالَ رَبِّ» 2 هر چند کار خلاف،عمدی نباشد ولی نباید از آثار طبیعی و وضعی آن غافل بود. «ظَلَمْتُ نَفْسِی» (حضرت موسی به قصد نجات یک مؤمن وارد صحنه شد و ناخواسته مرتکب قتل گردید و در واقع گناهکار بحساب نمی آمد،امّا این عمل،کار او را دشوار کرد و این یک آفت بود.) 3 افراد صالح حتّی در برابر کجی های غیر عمدی نیز بلافاصله استغفار می کنند و از تبعات آن دوری می گزینند. «فَاغْفِرْ لِی» (حضرت موسی با استغفار خود چند چیز را از خداوند درخواست کرد،هم محو آثار اجتماعی کار خود را،هم برطرف شدن نگرانی از آینده را و هم دفع

ص :30


1- 1) .مریم،51.
2- 2) .ص،82 83.

توطئه های انتقام جویانه ی فرعونیان را.) 4 دعای انبیا مستجاب است. «فَغَفَرَ لَهُ»

[سوره القصص (28): آیه 17]

اشاره

قٰالَ رَبِّ بِمٰا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ (17)

(سپس موسی)گفت:پروردگارا! بخاطر(قدرت و)نعمتی که بر من ارزانی داشتی،پس هرگز پشتیبان تبهکاران نخواهم بود.

نکته ها:

شاید مراد از نعمت در جمله ی« أَنْعَمْتَ عَلَیَّ »،غفران و بخشش الهی باشد.

پیام ها:

1 قدرت جسمی،از نعمت های الهی است. «بِمٰا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ» (موسی قدرتی داشت که با یک مشت توانست کافری را از پا در آورد.) 2 شکر نعمت های الهی،دوری از ستم به دیگران است. «بِمٰا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ» شکرانه ی بازوی توانا بگرفتن دست ناتوان است 3 همکاری با گنهکاران نیز گناه است. «فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ» (به گفته ی روایات،راضی بودن به گناه دیگران هم گناه بحساب می آید.)

[سوره القصص (28): آیه 18]

اشاره

فَأَصْبَحَ فِی اَلْمَدِینَةِ خٰائِفاً یَتَرَقَّبُ فَإِذَا اَلَّذِی اِسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ قٰالَ لَهُ مُوسیٰ إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبِینٌ (18)

(ولی از آن پس،موسی به سبب این قتل)در شهر نگران و ترسان گردید(و هر لحظه انتظار حادثه ای را می کشید)پس ناگهان(مشاهده کرد)همان کسی که دیروز از او یاری طلبیده بود،با فریاد از او کمک می خواهد!، موسی به او گفت:بدرستی که تو در گمراهی آشکاری هستی!.

ص :31

پیام ها:

1 هر ترسی مذموم نیست،ترس از نرسیدن به اهداف خود و یا دستیابی دشمن به آرزوهایش،ترس پسندیده است. «خٰائِفاً یَتَرَقَّبُ» 2 از بازتاب کارها و تصمیمات خود مراقبت کنیم. «یَتَرَقَّبُ» 3 با وجود آنکه موسی در کاخ فرعون زندگی می کرد،ولی با مردم رابطه داشت و در میان آنان به شخصی مصلح شهرت یافته بود. «یَسْتَصْرِخُهُ» 4 اگر در جایی وظیفه تقیّه است و باید به خاطر مصالحی اهداف مکتوم بماند، نباید هر روز دست به تحرّک و آشوبی زد و عدم رعایت این موضوع،گناه محسوب می شود. «إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبِینٌ» 5 خودی های بی توجّه را باید توبیخ کرد و نباید به خاطر حزب و گروه،خلاف آنان را نادیده گرفت. «إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبِینٌ»

[سوره القصص (28): آیه 19]

اشاره

فَلَمّٰا أَنْ أَرٰادَ أَنْ یَبْطِشَ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَهُمٰا قٰالَ یٰا مُوسیٰ أَ تُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَمٰا قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِیدُ إِلاّٰ أَنْ تَکُونَ جَبّٰاراً فِی اَلْأَرْضِ وَ مٰا تُرِیدُ أَنْ تَکُونَ مِنَ اَلْمُصْلِحِینَ (19)

پس چون(موسی)خواست به آن کسی که دشمن هر دوی آنها بود حمله کند(و با او درگیر شود،او)گفت:ای موسی! آیا تصمیم گرفته ای که مرا (هم)به قتل برسانی،همان گونه که دیروز(نیز)انسانی را کُشتی؟! تو جز زورگویی در روی زمین هدفی نداری و نمی خواهی که از مصلحان باشی.

نکته ها:

کلمه«بطش»به معنی خشم همراه با شدّت و قدرت است.

پیام ها:

1 انتقاد از خلاف دوستان،نباید سبب رها کردن و حمایت نکردن از حقّ آنان

ص :32

شود.(با اینکه حضرت موسی در آیه قبل با جمله« إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبِینٌ »از یار خود انتقاد کرد،ولی باز هم تصمیم به حمایت از او گرفت) «أَرٰادَ أَنْ یَبْطِشَ» 2 در همه جا موعظه کارساز و کافی نیست،گاهی زور و قدرت لازم است. «أَرٰادَ أَنْ یَبْطِشَ» («وقار»به معنای وارفتگی و بی حالی نیست،حضرت موسی دو روز پی در پی درگیری خیابانی داشت.) 3 در نظام استکباری،فرعون که نوزادان معصوم را عمداً به قتل می رساند،خدا خوانده می شود! ولی موسی که بدون قصد قتل به دشمن کافر ضربه ای وارد می کند و منجر به مرگ او می شود،جبّار معرّفی می شود!! «تَکُونَ جَبّٰاراً فِی الْأَرْضِ»

[سوره القصص (28): آیات 20 تا 21]

اشاره

وَ جٰاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَی اَلْمَدِینَةِ یَسْعیٰ قٰالَ یٰا مُوسیٰ إِنَّ اَلْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ اَلنّٰاصِحِینَ (20) فَخَرَجَ مِنْهٰا خٰائِفاً یَتَرَقَّبُ قٰالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِینَ (21)

و(در این هنگام)مردی از دورترین نقطه شهر(که مرکز استقرار فرعونیان بود)شتابان(به سوی او)آمد و گفت:ای موسی! همانا سران قوم در مورد تو مشورت می کنند تا تو را بکشند،پس(فوراً از اینجا)خارج شو،همانا که من از خیرخواهان و دلسوزان تو هستم.

پس(موسی)از شهر خارج شد در حالی که نگران و ترسان بود.گفت:

پروردگارا! مرا از(دست)این گروه ستمگر نجات ده.

نکته ها:

مراد از کلمه ی «رَجُلٌ» در این آیه،همان«مؤمن آل فرعون»است که سوره ی«مؤمن» (غافر)به نام اوست.او ایمان خود را کتمان و در لباس تقیّه به موسی کمک می کرد.

ص :33

پیام ها:

1 حضرت موسی در دربار فرعون،عامل نفوذی و طرفدار داشت. «جٰاءَ رَجُلٌ» 2 کمک به ظالم در هر شکلی حرام است،ولی ورود و نفوذ در دستگاه برای کمک به اهل ایمان کاری پسندیده است. «جٰاءَ رَجُلٌ» (حضور علیّ ابن یَقطین یکی از یاران امام کاظم علیه السلام در دستگاه ظلم بنی عبّاس نیز از همین باب بود.) 3 طاغوت ها برای امنیّت و آسایش بیشتر خود،در میان مردم و مرکز شهر زندگی نمی کنند. «أَقْصَی الْمَدِینَةِ» 4 در حفظ جان رهبران و نخبگان جامعه،نهایت تلاش خود را بکار ببریم.

«یَسْعیٰ»

5 گاه،خبررسانی به موقع و سوز و سرعت در کار،سرنوشت یک ملّت را عوض می کند. «یَسْعیٰ» (چه بسا که اگر این مرد،اخبار را به موسی علیه السلام نمی رساند و آن حضرت از شهر بیرون نمی رفت،بدست مأموران فرعون کشته می شد.) 6 یک انسان انقلابی مثل موسی،جبهه ی کفر و مهره های آن را به اضطراب و تکاپو می اندازد. «إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ» 7 اطرافیان طاغوت ها نیز در جرم آنها شریک هستند. «یَأْتَمِرُونَ بِکَ» 8 افشای توطئه ها و طرحهای خائنانه واجب است. «یَأْتَمِرُونَ بِکَ» 9 مصلحان جامعه باید همواره آمادگی هجرت و آوارگی را داشته باشند.

«فَخَرَجَ»

10 به هشدارهای دلسوزانه بها دهیم و نصیحت دیگران را بپذیریم. «فَاخْرُجْ - فَخَرَجَ» 11 شجاعت،به معنای در دسترسِ دشمن قرار گرفتن نیست. «فَخَرَجَ» 12 زندگی انبیا غالباً با آوارگی و سختی همراه بوده است. «فَخَرَجَ» 13 سعی و همّت خود را بکار بریم،ولی نتیجه را از خداوند بخواهیم. «فَخَرَجَ-

ص :34

... قٰالَ رَبِّ نَجِّنِی» 14 دعا باید با تلاش و حرکت همراه باشد. «فَخَرَجَ مِنْهٰا ... قٰالَ رَبِّ نَجِّنِی» 15 رهبران الهی،در همه حالات از خداوند استمداد می کنند. «رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظّٰالِمِینَ» ، «رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی» (1)، «رَبِّ بِمٰا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ» (2)و «رَبِّ إِنِّی لِمٰا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» (3)

[سوره القصص (28): آیه 22]

اشاره

وَ لَمّٰا تَوَجَّهَ تِلْقٰاءَ مَدْیَنَ قٰالَ عَسیٰ رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَوٰاءَ اَلسَّبِیلِ (22)

و چون(موسی)به سوی مدین روی نهاد،گفت:امید است که پروردگارم مرا به راه راست هدایت فرماید.

نکته ها:

«مدین»شهری در جنوب شام و شمال حجاز،و نزدیک تبوک است که در آن زمان از قلمرو حکومت فرعون،بیرون بوده است.

پیام ها:

1 تحرّک،هجرت و بکارگیری تاکتیک های متفاوت از لوازم یک انقلاب است.

«وَ لَمّٰا تَوَجَّهَ»

2 اوّل حرکت کنیم،سپس دعا کنیم و امیدوار باشیم. «وَ لَمّٰا تَوَجَّهَ ... قٰالَ عَسیٰ رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی» 3 همواره در صدد انتخاب نزدیک ترین و بهترین راه ها باشیم. «سَوٰاءَ السَّبِیلِ» 4 امیدواری،در همه ی حالات پسندیده است. «عَسیٰ رَبِّی» 5 فراز و نشیب ها،یک سنّت الهی در راه تربیت انسان هاست. «وَ لَمّٰا تَوَجَّهَ ... قٰالَ عَسیٰ رَبِّی»

ص :35


1- 1) .قصص،16.
2- 2) .قصص،17.
3- 3) .قصص،24.

6 کار خود را با استمداد از پروردگار آغاز کنیم. «وَ لَمّٰا تَوَجَّهَ ... قٰالَ عَسیٰ رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی» 7 در محیطهای طاغوت زده که زمینه ی انحراف و تصمیمات نابخردانه فراهم است،از خداوند،هدایت بجوییم. «یَهْدِیَنِی سَوٰاءَ السَّبِیلِ»

[سوره القصص (28): آیات 23 تا 24]

اشاره

وَ لَمّٰا وَرَدَ مٰاءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ اَلنّٰاسِ یَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ اِمْرَأَتَیْنِ تَذُودٰانِ قٰالَ مٰا خَطْبُکُمٰا قٰالَتٰا لاٰ نَسْقِی حَتّٰی یُصْدِرَ اَلرِّعٰاءُ وَ أَبُونٰا شَیْخٌ کَبِیرٌ (23) فَسَقیٰ لَهُمٰا ثُمَّ تَوَلّٰی إِلَی اَلظِّلِّ فَقٰالَ رَبِّ إِنِّی لِمٰا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ (24)

و چون موسی به(چاه)آب مدین رسید،گروهی از مردم را در اطراف آن دید که به سیراب کردن(چهار پایان خویش)مشغولند و در کنار آنان به دو زن برخورد که مراقب بودند(تا گوسفندانشان با گوسفندان دیگر مخلوط نشوند.پس موسی جلو رفته و به آنان)گفت:منظور شما(از این کناره گیری)چیست؟ گفتند:ما(برای پرهیز از اختلاط با مردان، گوسفندان خود را)آب نمی دهیم تا اینکه همه ی چوپانان خارج شوند و (حضور ما در اینجا برای آن است که)پدر ما پیر مردی کهنسال است.

پس(موسی گوسفندانشان را)برای آنان آب داد،سپس رو به سوی سایه آورد و گفت:پروردگارا! همانا من به هر خیری که برایم بفرستی نیازمندم.

نکته ها:

« تَذُودٰانِ »از مادّه«ذود»به معنای منع کردن و جلوگیری کردن است.

در این آیه،کلمه« وَجَدَ »دو مرتبه تکرار شده که نشانه ی دو نگاه جداگانه است،در حالی که اگر مردان و زنان در کنار هم بودند با یک نگاه دیده می شدند.

ص :36

پیام ها:

1 آبها از منابع ملّی هستند،نه اموال شخصی. «مٰاءَ مَدْیَنَ ... اَلنّٰاسِ یَسْقُونَ» 2 از حیا و ضعف زنان،سوء استفاده نکنیم.اگر قانون و حمایتی در کار نباشد، بسیاری از مردان،حقوق زنان را نادیده می گیرند. «أُمَّةً ... یَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ» 3 حریم میان زن و مرد یک ارزش است که دختران شعیب آن را مراعات می کردند. «وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ» 4 از موقعیّت خود سوء استفاده نکنیم. «وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ» (این دو زن، دختران شعیبِ پیامبر بودند،ولی از مردم نخواستند تا بخاطر پدرشان،راه را برای آنان باز کنند.) 5 دختران پیامبر خدا چوپانی می کنند،ولی هرگز تن به ذلّت و گدایی نمی دهند.

«امْرَأَتَیْنِ تَذُودٰانِ»

6 چوپانی،شغل بسیاری از انبیای الهی بوده است. «وَ أَبُونٰا شَیْخٌ کَبِیرٌ» اگر پدر ما پیر نبود،خودش چوپانی می کرد.

7 مشکلات شخصی،ما را از حمایت دیگران باز ندارد. «قٰالَ مٰا خَطْبُکُمٰا» (موسی علیه السلام که جانش در خطر و در حال فرار بود،از کمک و حمایت دیگران دست برنداشت.) 8 حمایت از زنان یک ارزش انسانی است. «مٰا خَطْبُکُمٰا» 9 گفتگوی مرد با زن در صورت لزوم مانعی ندارد. «مٰا خَطْبُکُمٰا» 10 سعی کنیم در حرف زدن با نامحرم،خلاصه سخن بگوییم. «مٰا خَطْبُکُمٰا» 11 نسبت به آنچه در اطراف ما می گذرد،بی تفاوت نباشیم. «مٰا خَطْبُکُمٰا» 12 کار زن در خارج از منزل اشکالی ندارد،به شرط آنکه:

الف:زن در محیط کار،تنها نباشد. «امْرَأَتَیْنِ» ب:با مردان اختلاطی نداشته باشد. «مِنْ دُونِهِمُ ... لاٰ نَسْقِی حَتّٰی یُصْدِرَ الرِّعٰاءُ»

ص :37

ج:مردی که توان کار داشته باشد،در خانواده نباشد. «أَبُونٰا شَیْخٌ کَبِیرٌ» 13 اگر در موضعی غیر عادّی قرار داریم،از خود دفع شبهه کنیم. «وَ أَبُونٰا شَیْخٌ کَبِیرٌ» 14 وقتی پدر و نان آور خانواده از کار می افتد،همه ی فرزندان حتّی دختران نیز مسئول هستند. «أَبُونٰا شَیْخٌ کَبِیرٌ» 15 در کمک به دیگران،شرطی قرار ندهیم و سریع اقدام کنیم. «فَسَقیٰ لَهُمٰا» حضرت موسی همین که دلیل منطقی آن دو زن را شنید،بدون هیچ گونه پرسش و درخواستی،بی درنگ به رفع خواسته آنان پرداخت.

16 خدمت به مردم را خالصانه انجام دهیم و حل مشکلات خود را از خداوند بخواهیم. «فَسَقیٰ لَهُمٰا ... رَبِّ إِنِّی» (موسی گوسفندان آن دو دختر را سیراب کرد، ولی برای رفع گرسنگی خود به جای استمداد از آنان،از خدا کمک طلبید.) 17 همه چیز را از خداوند درخواست نماییم. «رَبِّ إِنِّی لِمٰا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» 18 در دعا،برای خداوند تکلیف و مصداق معیّن نکنیم. «لِمٰا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» (حضرت موسی با اینکه گرسنه بود،ولی از خدا،نان و غذا طلب نکرد.)

[سوره القصص (28): آیه 25]

اشاره

فَجٰاءَتْهُ إِحْدٰاهُمٰا تَمْشِی عَلَی اِسْتِحْیٰاءٍ قٰالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ مٰا سَقَیْتَ لَنٰا فَلَمّٰا جٰاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ اَلْقَصَصَ قٰالَ لاٰ تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِینَ (25)

پس(چیزی نگذشت که)یکی از آن دو(زن)در حالی که با حیا و عفّت راه می رفت به نزد او آمد و گفت:همانا پدرم از شما دعوت می کند تا مزد اینکه برای ما آب دادی به تو بپردازد.پس همین که موسی به نزد آن پدر پیر (حضرت شعیب)آمد و سرگذشت خود را برای او بازگو کرد،او گفت:

نترس،تو از(دست)گروه ستمگران نجات یافتی.

ص :38

پیام ها:

1 مزد کارگر را سریع و بلافاصله بپردازیم. «فَجٰاءَتْهُ» 2 رفت و آمد زن در بیرون خانه باید بر اساس حیا و عفّت باشد. «تَمْشِی عَلَی اسْتِحْیٰاءٍ» (حیا،از برجسته ترین کمالات زن در قرآن می باشد.

3 در دعوت،مرد از مرد و زن از زن دعوت کند. «إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ» 4 بدون دعوت،خود را میهمان نکنیم. «إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ» 5 کسی که از دامن طاغوت بگریزد،به خانه پیامبر خدا میهمان می شود. «إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ» 6 پدر،باید از رفتار فرزندان خود آگاه باشد و در مقابل حرکات آنان عکس العمل مناسب نشان دهد. «إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ» (شعیب که دید دخترانش زودتر از روزهای دیگر آمده اند،علّت را پرسید و تصمیم به تشکّر از موسی گرفت.) 7 غریب نوازی،از صفات بارز پیامبران الهی است. «یَدْعُوکَ» 8 برای خدمات مردم،ارزش قائل شویم. «لِیَجْزِیَکَ» 9 قصد قربت،با قدردانی دیگران منافاتی ندارد. «أَجْرَ مٰا سَقَیْتَ» (حضرت موسی کار را برای رضای خدا انجام داد،ولی حضرت شعیب با پرداخت مزد از زحمات او تقدیر کرد.) 10 حوادث را برای خبرگان و اهل تفسیر و تحلیل بازگو نماییم. «قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ» 11 عاقبت اهل ایمان،نجات و رستگاری است. «نَجَوْتَ» 12 دعای انبیا،مستجاب است. «نَجَوْتَ» حضرت موسی دیروز دعا کرد: «رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظّٰالِمِینَ» (1)،امروز می شنود: «لاٰ تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظّٰالِمِینَ» 13 در کنار اولیای خدا بودن،خود یک نوع ایمنی و احساس امنیّت است.

ص :39


1- 1) .قصص،21.

«نَجَوْتَ»

[سوره القصص (28): آیه 26]

اشاره

قٰالَتْ إِحْدٰاهُمٰا یٰا أَبَتِ اِسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اِسْتَأْجَرْتَ اَلْقَوِیُّ اَلْأَمِینُ (26)

یکی از آن دو(دختر،خطاب به پدر)گفت:ای پدر! او را استخدام کن،زیرا بهترین کسی که(می توانی)استخدام کنی،شخصِ توانا و امین است.

نکته ها:

امام رضا علیه السلام فرمود:حضرت شعیب از دخترش پرسید:چگونه امانت داری این جوان را فهمیدی که او را امین می خوانی؟ گفت:وقتی دعوت شما را به او ابلاغ کردم،به من گفت:از پشت سر من،مرا راهنمایی کن. (1)تا مبادا به قامت من چشم بدوزد.

پیام ها:
اشاره

1 دختران نیز در خانواده بر اساس منطق و حکمت،حقّ پیشنهاد دارند و فرقی با دیگران ندارند. «قٰالَتْ إِحْدٰاهُمٰا یٰا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ» 2 روابط حسنه میان والدین و فرزندان و آزادی بیان در خانواده،یک ارزش است. «یٰا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ» 3 همه ی اعضای خانه پیشنهاد بدهند،ولی تصمیم نهایی با سرپرست خانواده است. «اسْتَأْجِرْهُ» 4 زنان عفیفه بدنبال آنند تا کمتر از منزل خارج شوند. «اسْتَأْجِرْهُ» (برای کارهای سخت خارج از منزل،از مرد استفاده شود.) 5 کار،عار نیست،اولیای خدا نیز کار می کرده اند. «اسْتَأْجَرْتَ» 6 در گزینش ها،به بهترین ها توجّه کنیم. «خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ» 7 برای استخدام،دو عنصر توانایی(تخصّص)و امانتداری(تعهّد)،لازم است.

ص :40


1- 1) .بحار،ج 13،ص 44.

«الْقَوِیُّ الْأَمِینُ»

8 توانایی ها و امانتداری ها را باید در شرایط عادّی و بدون توجّه طرف، شناسایی و احراز کرد. «الْقَوِیُّ الْأَمِینُ» (غالب افراد با تصنّع،تملّق و ریاکاری، واقعیّت خود را می پوشانند.امّا حضرت موسی در یک صحنه طبیعی،با یک کار حمایتی و برخورد عفیفانه،خود را نشان داد.)

کار و کارگری

*خداوند از مردم،عمران و آبادی زمین را خواسته که بدون کار و تلاش محقّق نمی شود.

«هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیهٰا» (1)*در سراسر قرآن بر عمل صالح که دارای معنای بسیار گسترده ای است،تکیه شده است.

*انبیای الهی،کشاورز،چوپان،خیّاط و نجّار بوده اند.

*کار در اسلام عبادت و به منزله ی جهاد است. (2)

*دعای بیکار مستجاب نمی شود.

*کار وسیله ی تربیت جسم و روح،پرکردن ایّام فراغت،مانع فساد و فتنه،عامل رشد و نبوغ و ابتکار،توسعه ی اقتصادی،عزّت و خودکفایی و کمک به دیگران می باشد.

*قرآن می فرماید:ما زمین را برای شما رام قرار دادیم،پس از پشت آن بالا روید و از رزق آن بخورید. «هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِی مَنٰاکِبِهٰا وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ» (3)*اسلام برای کار بازویی احترام ویژه ای قائل شده است و مراعات حقّ کارگر و تحصیل رضای او و پرداخت سریع مزد او و اضافه پرداخت بر مقدار تعیین شده و احترام به او همه و همه مورد سفارش اسلام است.همان گونه که برای کشاورزی سفارش نموده تا آنجا که سیراب کردن درخت،پاداش سیراب کردن مؤمن دارد.

*حضرت علی علیه السلام به استاندارش سفارش می کند که کشاورزان مورد ستم قرار نگیرند و در گرفتن مالیات مراعات آنان را بکن.

ص :41


1- 1) .هود،61.
2- 2) .وسائل،ج 12،ص 43.
3- 3) .ملک،67.

*کارهای فکری نیز از ارزش بالایی برخوردار است تا آنجا که یک ساعت فکر مفید از ساعت ها عبادت بهتر است.

*کم کاری و سهل انگاری در کار،مورد انتقاد است تا آنجا که رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:خداوند دوست دارد هر کس کاری انجام می دهد آن را به نحو أحسن انجام دهد.

*قرآن می فرماید:هر گاه از کار مهمی فارغ شدی به کار مهم دیگری بپرداز. «فَإِذٰا فَرَغْتَ فَانْصَبْ» (1)بنا بر این بیکاری،ممنوع.

آری،بیکاری مایه ی خستگی،تنبلی،فرسودگی،فرصتی برای نفوذ شیطان،ایجاد فتنه و گسترش گناه می باشد.

*البتّه اسلام برای کار،ساعت و مرز قرار داده و به کسانی که در ایّام تعطیل کار می کنند،لقب متجاوز داده است. (2)

*امام رضا علیه السلام فرمود:مؤمن باید ساعات خود را بر چهار بخش تقسیم کند:ساعتی برای کار، ساعتی برای عبادت،ساعتی برای لذّت و ساعتی برای دوستان و رسیدگی به امور اجتماعی که در غیر این صورت انسان به صورت عنصری حریص در آمده و مورد تمام انتقادهایی که درباره حرص است قرار می گیرد.

*اسلام توجّه خاصّی به کیفیّت کار دارد،نه به مقدار و کمّیت آن. (3)

*به هر حال اسلام به کار اهمّیت داده تا آنجا که در حدیث می خوانیم:خداوند بنده پرخواب و انسان بیکار را دشمن دارد. (4)امام باقر علیه السلام فرمود:کسی که در کار دنیایش تنبل باشد،در کار آخرتش تنبل تر است. (5)

*در حدیث می خوانیم:شخص فقیر و بیکاری نزد پیامبر آمد و تقاضای کمک کرد.حضرت فرمود:آیا کسی در منزل تبری دارد؟ یک نفر گفت:بله،او تبر را آورد و پیامبر چوبی که در کنارش بود،دسته ی آن تبر قرار داد و به آن شخص بیکار تحویل داد و فرمود:این ابزار کار، امّا تلاش با خودت.

ص :42


1- 1) .انشراح،7.
2- 2) . «الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ» بقره،65.
3- 3) . «أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» هود،7.
4- 4) .وسائل،ج 12،ص 37.
5- 5) .وسائل،ج 12،ص 37.

از این حرکت چند نکته استفاده می شود:

1 انبیا در فکر زندگی مردم نیز هستند.

2 ضعیف ترین فرد جامعه می تواند با شخص اوّل جامعه ملاقات کند.

3 جامعه نیاز به تعاون و همکاری دارد.تبر از یک نفر و چوب آن از دیگری،هماهنگی و سازندگی و تبر سازی از شخص پیامبر.

4 برای مبارزه با فقر،باید ابزار تولید را در اختیار نیروهای فعّال جامعه قرار داد.

[سوره القصص (28): آیه 27]

اشاره

قٰالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَی اِبْنَتَیَّ هٰاتَیْنِ عَلیٰ أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمٰانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِکَ وَ مٰا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنِی إِنْ شٰاءَ اَللّٰهُ مِنَ اَلصّٰالِحِینَ (27)

(حضرت شعیب به موسی)گفت:من قصد دارم تا یکی از این دو دخترم را به همسری تو درآورم بر این(شرط)که هشت سال برای من کار کنی و اگر(این مدّت را)به ده سال تمام کردی،پس(بسته به خواست و محبّت)از ناحیه توست و من نمی خواهم که بر تو سخت گیرم،بزودی به خواست خداوند،مرا از صالحان خواهی یافت.

نکته ها:

ما می توانیم تمام کارهای خود را رنگ الهی دهیم،چنان که قرآن می فرماید: «صِبْغَةَ اللّٰهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّٰهِ صِبْغَةً» (1)مثلاً هر گاه صورت خود را می شوییم،قصد وضو نماییم،هر گاه می نشینیم مثل پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله رو به قبله نشینیم،به جای مدرک و مقام،برای رضای خداوند درس بخوانیم،لباسی که برای همسر می خریم،به مناسبت اعیاد مذهبی همچون عید غدیر یا تولّد حضرت زهرا علیها السلام باشد،هدیه ای که برای فرزند خود می خریم به مناسبت کسب یک کمال معنوی باشد،همان گونه که در این آیه به جای هشت سال فرمود:به

ص :43


1- 1) .بقره،138.

اندازه ی هشت حج.

پیام ها:
اشاره

1 اگر کاری بر اساس جوانمردی و ضعیف نوازی انجام شود،علاوه بر اجر معنوی،پاداش دنیوی نیز بدنبال دارد. «قٰالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ» (حضرت موسی که تا ساعاتی پیش حتّی بر جان خود ایمن نبود،اینک علاوه بر امنیّت جانی،صاحب زن و زندگی و کار می شود.) 2 سنّت های خوب ازدواج(همچون حضور در منزل دختر و گفتگو با حضور پدرش)را از انبیا بیاموزیم. «إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ ... إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ» 3 شناخت داماد پیش از اقدام به ازدواج،امری ضروری است. «فَلَمّٰا ... قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ ... قٰالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ» (موسی سرگذشت خود را صادقانه به شعیب گفت و او به موسی اطمینان پیدا کرد،آن گاه پیشنهاد دامادی او را برای دخترش مطرح نمود.) 4 اگر از امین بودن،توانایی و علاقمندی به کار جوان مطمئن شدیم، «الْقَوِیُّ الْأَمِینُ» نداشتن امکانات و مسکن را مانع ازدواج قرار ندهیم. «أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ» 5 پیشنهاد ازدواج از جانب پدر دختر مانعی ندارد. «إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ» 6 رعایت نوبت میان دختران،و ازدواج دختر بزرگتر قبل از کوچکتر،همه جا ضروری نیست. «إِحْدَی ابْنَتَیَّ» (حضرت شعیب به موسی گفت:می خواهم یکی از این دو دخترم را به ازدواج تو درآورم و شرط نکرد که دخترِ اوّل باشد یا دوّم.) 7 پدر نباید در امر ازدواج میان دختران،تفاوت بگذارد. «إِحْدَی ابْنَتَیَّ هٰاتَیْنِ» 8 دختر و پسر می توانند در هنگام خواستگاری در برابر یکدیگر قرار بگیرند.

«هٰاتَیْنِ»

9 غریزه ی جنسی را جدّی بگیریم.حتّی در خانۀ نبوّت،برای سلامت محیط خانه و کار،ابتدا به امر ازدواج اقدام و سپس به استخدام توجّه می شود. «أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ ... عَلیٰ أَنْ تَأْجُرَنِی»

ص :44

10 ازدواج،با مهریه همراه است. «عَلیٰ أَنْ تَأْجُرَنِی» 11 لازم نیست مهریه مال و ثروت باشد.حضرت شعیب به موسی گفت:دخترم را به ازدواج تو درمی آورم به شرط آن که هشت سال برای من کار کنی. «عَلیٰ أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمٰانِیَ حِجَجٍ» (البتّه در شریعت اسلام می بایست به فتاوای مراجع تقلید مراجعه کنیم.) 12 زمان بندی قراردادها را بر اساس زمان عبادات و امور معنوی قرار دهیم.

«ثَمٰانِیَ حِجَجٍ»

(به جای هشت سال،فرمود:هشت حج) 13 یکی از راه های ترویج معروف،بزرگداشت اوقات معنوی و«ایّام اللّٰه»است.

«ثَمٰانِیَ حِجَجٍ»

14 مقام نبوّت،مانع از صحبت پیرامون مقدار مهریه و مال الاجاره نیست. «ثَمٰانِیَ حِجَجٍ» 15 مراسم حج،در ادیان گذشته نیز سابقه داشته است. «حِجَجٍ» 16 هنگام صحبت برای مهریه،پدر عروس،حدّ اقل مورد قبول را انتخاب کند و پذیرش بیشتر را به اختیار داماد بگذارد. «فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِکَ» حضرت شعیب به موسی گفت:اگر هشت سال را به ده سال برسانی اختیار با شماست.

17 در میزان مهریه،داماد را در تنگنا قرار ندهید. «فَمِنْ عِنْدِکَ» 18 پدر عروس در امر ازدواج سخت گیری نکند و در پرداخت مهریه،توان داماد را در نظر بگیرد. «مٰا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ» 19 کسانی که به کارگران و زیردستان خود سخت گیری می کنند،انسان هایی ناصالح هستند. «سَتَجِدُنِی إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ مِنَ الصّٰالِحِینَ» 20 داماد باید از ناحیه بستگان جدید،آرامش خاطر داشته باشد. «سَتَجِدُنِی إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ مِنَ الصّٰالِحِینَ» 21 بدون استمداد از خدا و گفتن انشاء اللّٰه،برای آینده وعده ای ندهیم. «إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ مِنَ الصّٰالِحِینَ» 22 اعتمادِ متقابلِ داماد و خانواده عروس لازم است. «سَتَجِدُنِی ... مِنَ الصّٰالِحِینَ»

ص :45

اهمّیت ازدواج

در روایات می خوانیم:ازدواج سبب حفظ نیمی از دین است.دو رکعت نماز کسی که همسر دارد از هفتاد رکعت نماز افراد غیر متأهّل بهتر است.خواب افراد متأهّل از روزه ی بیداران غیر متأهّل بهتر است. (1)

آری بر خلاف کسانی که ازدواج را عامل فقر می پندارند،رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:ازدواج روزی را بیشتر می کند.

همچنین فرمودند:کسی که از ترس تنگدستی ازدواج را ترک کند،از ما نیست و به خدا سوء ظن برده است. (2)

در روایات می خوانیم:کسی که برای ازدواجِ برادران دینی خود اقدامی کند،در روز قیامت مورد لطف خاص خداوند قرار می گیرد. (3)

قرآن نسبت به تشکیل خانواده و اقدام برای ازدواج،دستور اکید داده (4)و سفارش کرده که از فقر نترسید،اگر تنگ دست باشند،خداوند از فضل و کرم خود،شما را بی نیاز خواهد کرد. (5)

ازدواج وسیله ی آرامش است. (6)در ازدواج فامیل ها به هم نزدیک شده و دلها مهربان می شود و زمینه ی تربیت نسل پاک و روحیه تعاون فراهم می شود. (7)

در روایات می خوانیم:برای ازدواج عجله کنید و دختری که وقت ازدواج او فرا رسیده،مثل میوه ای رسیده است که اگر از درخت جدا نشود فاسد می شود. (8)

انتخاب همسر

معیار انتخاب همسر در نزد مردم معمولا چند چیز است:ثروت،زیبایی،حَسب و نَسب.

ولی در حدیث می خوانیم:«علیک بذات الدین»تو در انتخاب همسر،محور را عقیده و تفکّر و بینش او قرار ده. (9)در حدیث دیگر می خوانیم:چه بسا زیبایی که سبب هلاکت و

ص :46


1- 1) .میزان الحکمه.
2- 2) .میزان الحکمه.
3- 3) .کافی،ج 5،ص 331.
4- 4) .نور،32.
5- 5) .نور،32.
6- 6) .روم،21.
7- 7) .میزان الحکمه.
8- 8) .میزان الحکمه.
9- 9) .کنز العمال،ح 46602.

ثروت که سبب طغیان باشد. (1)

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:هر گاه کسی به خواستگاری دختر شما آمد که دین و امانت داری او را پسندید،جواب ردّ ندهید و گرنه به فتنه و فساد بزرگی مبتلا می شوید. (2)

امام حسن علیه السلام به کسی که برای ازدواج دخترش مشورت می کرد فرمود:دامادِ با تقوا انتخاب کن که اگر دخترت را دوست داشته باشد گرامیش می دارد و اگر دوستش نداشته باشد، به خاطر تقوایی که دارد به او ظلم نمی کند. (3)

در روایات می خوانیم:به افرادی که اهل مشروبات الکلی هستند و افراد بد اخلاق و کسانی که خط فکری سالمی ندارند و آنان که در خانوادهای فاسد رشد کرده اند،دختر ندهید. (4)

ناگفته نماند که ازدواج دو نوع است:دائم و موقّت که برای هر دو در قرآن و روایات اسلامی توصیه ها و دستورات خاصّی آمده است،متأسّفانه ازدواج دائم،بخاطر برخی آداب و رسوم بی منطق و بهانه گیری بعضی بستگان و توقّعات خانواده عروس و داماد و آرزوهای دور و دراز،به صورت یک معمّا و گردنه ی صعب العبور در آمده است و ازدواج موقّت نیز آن گونه زشت و ناپسند شمرده شده که فحشا جای آن را گرفته است.

[سوره القصص (28): آیه 28]

اشاره

قٰالَ ذٰلِکَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ أَیَّمَا اَلْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلاٰ عُدْوٰانَ عَلَیَّ وَ اَللّٰهُ عَلیٰ مٰا نَقُولُ وَکِیلٌ (28)

(موسی پیشنهاد شعیب را پذیرفت و)گفت:این(قرارداد)بین من و تو (برقرار شد،البتّه)هر کدام از دو مدّت را که به انجام رساندم،پس ستمی بر من نخواهد بود،و خداوند بر آنچه ما می گوییم(گواه و)وکیل است.

نکته ها:

عبارت« أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلاٰ عُدْوٰانَ عَلَیَّ »دو گونه معنا شده است؛یکی اینکه مهریّه

ص :47


1- 1) .میزان الحکمه.
2- 2) .بحار،ج 103،ص 372.
3- 3) .مکارم الاخلاق،ج 1،ص 446.
4- 4) .میزان الحکمه.

دختر خواه هشت سال باشد و خواه ده سال،هیچ یک بر من ستم نیست و معنای دیگر این که بعد از پایان هر یک از این دو مدّت،اگر خواستم از نزد شما بروم نباید مانعی در کار باشد.من همین مدّت قرارداد را می مانم و بعد از آن اختیار با خودم می باشد.

پیام ها:

1 در عقد ازدواج(به خلاف طلاق)،حضور شهود لازم نیست. «بَیْنِی وَ بَیْنَکَ» 2 در قراردادها برای خود،اختیاراتی در نظر بگیریم و دست خود را در محورهایی بازبگذاریم. «أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلاٰ عُدْوٰانَ عَلَیَّ» 3 ایمان به خداوند،سلامت قراردادها را بیمه و تضمین می کند. «وَ اللّٰهُ عَلیٰ مٰا نَقُولُ وَکِیلٌ»

[سوره القصص (28): آیه 29]

اشاره

فَلَمّٰا قَضیٰ مُوسَی اَلْأَجَلَ وَ سٰارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جٰانِبِ اَلطُّورِ نٰاراً قٰالَ لِأَهْلِهِ اُمْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نٰاراً لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْهٰا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ اَلنّٰارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ (29)

پس چون موسی،مدّت(قرارداد خود با شعیب)را به پایان رساند و با خانواده اش رهسپار گردید،از سوی(کوه)طور آتشی را دید.به خانواده اش گفت:(همین جا) بمانید،همانا من آتشی دیده ام،(می روم تا)شاید از آن خبری بیابم یا مقداری آتش برایتان بیاورم تا(با آن)گرم شوید.

نکته ها:

«آنَسْتُ»

،به معنای مشاهده کردنی است که در آن انس و آرامش باشد. «جَذْوَةٍ» به معنای قطعه و کلمه ی «تَصْطَلُونَ» از ریشه«صلی»به معنای گرم شدن با آتش است.

تمام خطاب های حضرت موسی به همسرش،با ضمیر جمع آمده است. «امْکُثُوا ... آتِیکُمْ ... لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ» شاید بخاطر آن که حضرت در آن ده سالی که با همسرش زندگی می کرده،صاحب فرزند یا فرزندانی شده است.

ص :48

از جملات «سٰارَ بِأَهْلِهِ» ، «آتِیکُمْ مِنْهٰا بِخَبَرٍ» و «لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ» در این آیه و از جمله ی «أَجِدُ عَلَی النّٰارِ هُدیً» در آیه 10 سوره ی طه استفاده می شود که حضرت موسی در شب حرکت کرده است،شبی سرد و ظلمانی که در این میان راه را نیز گم کرده بود.

پیام ها:

1 مؤمن،به شرط و قرارداد خود،وفادار است. «قَضیٰ مُوسَی الْأَجَلَ» 2 زن و فرزند نباید مانع حرکت،هجرت و انجام مسئولیّت ها شوند،چنان که مرد هم نباید آنها را رها کند،بلکه باید در کنار و همراه یکدیگر باشند. «سٰارَ بِأَهْلِهِ» 3 در جایی که اطمینان خاطر نداریم،خانواده خود را نبریم. «امْکُثُوا» دیدن آتش،به قرینه جمله ی «إِنِّی آنَسْتُ نٰاراً» ،مخصوص حضرت موسی بوده و برای آن حضرت مبهم بوده است،لذا از خانواده اش خواست که در همانجا منتظر بمانند تا خود تنها به نزد آتش رود و برگردد.

4 هر کجا که به تحقّق قول خود مطمئن نیستیم،وعده ی قطعی ندهیم. «لَعَلِّی آتِیکُمْ ... لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ» (کلمه ی«لعل»به معنای شاید است،یعنی شاید خبری بیاورم یا شاید قطعه آتشی برای گرم شدن بیاورم.) 5 مرد،مسئول رفع نیازمندی های همسر و خانواده خود است. «لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ» 6 برای رسیدن به مقامات عالی عرفان،لازم نیست با زن و فرزند متارکه کنیم، بلکه می توان بطور عادّی و طبیعی و ساده زندگی کرد و به بالاترین درجات عرفان نیز رسید. «سٰارَ بِأَهْلِهِ ... قٰالَ لِأَهْلِهِ ... لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ»

[سوره القصص (28): آیه 30]

اشاره

فَلَمّٰا أَتٰاهٰا نُودِیَ مِنْ شٰاطِئِ اَلْوٰادِ اَلْأَیْمَنِ فِی اَلْبُقْعَةِ اَلْمُبٰارَکَةِ مِنَ اَلشَّجَرَةِ أَنْ یٰا مُوسیٰ إِنِّی أَنَا اَللّٰهُ رَبُّ اَلْعٰالَمِینَ (30)

پس همین که(موسی)به نزد آن(آتش)آمد،(ناگهان)از جانب راست آن درّه،در آن منطقه مبارک و خجسته از(میان)یک درخت،ندا داده شد که ای موسی! همانا من،اللّٰه،پروردگار جهانیان هستم.

ص :49

نکته ها:

کلمه ی «شٰاطِئِ» به معنای جانب و ساحل،کلمه «الْوٰادِ» به معنای رودخانه و درّه است.

«الْبُقْعَةِ»

به قطعه زمینی اطلاق می شود که با زمین های همجوارش تفاوت داشته باشد. (1)

دست خداوند در شیوه ی وحی باز است.خداوند می تواند به دلها الهام کند،یا اینکه بر انسان ها فرشته نازل نماید و یا حتّی از درون درختی ایجاد صوت نموده با پیامبر برگزیده اش سخن بگوید.چنان که در سوره شوری می فرماید: «وَ مٰا کٰانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللّٰهُ إِلاّٰ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَرٰاءِ حِجٰابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً» (2)خداوند با هیچ بشری سخن نمی گوید مگر از طریق وحی یا از پشت حجاب یا اینکه فرشته ای بفرستد.

پیام ها:

1 بعضی مکان ها دارای قداست هستند. «الْبُقْعَةِ الْمُبٰارَکَةِ» 2 در جایی که زمینه ی تعجّب وجود دارد،باید تأکید بیشتری کرد.(موسی که بری اوّلین بار صدایی از درخت می شنود،تعجّب می کند و لذا کلام خداوند با « إِنِّی و أَنَا »همراه تأکید آمده است.) «إِنِّی أَنَا» 3 برای ناشناس،خود را معرّفی کنیم و به جز نام،برخی ویژگی ها را بگوییم.

«إِنِّی أَنَا اللّٰهُ رَبُّ الْعٰالَمِینَ»

4 خداوند برای اجرای اراده خود،فکرها و دیدها را در مسیر خاصّی قرار می دهد.موسی در پی بدست آوردن آتشی برای پیدا کردن راه و گرم شدن خانواده اش،به آن سوی کشیده شد،ولی هدف خداوند چیز دیگری بود.

«آتِیکُمْ مِنْهٰا بِخَبَرٍ ... إِنِّی أَنَا اللّٰهُ»

[سوره القصص (28): آیه 31]

اشاره

وَ أَنْ أَلْقِ عَصٰاکَ فَلَمّٰا رَآهٰا تَهْتَزُّ کَأَنَّهٰا جَانٌّ وَلّٰی مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ یٰا مُوسیٰ أَقْبِلْ وَ لاٰ تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ اَلْآمِنِینَ (31)

ص :50


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .شوری،51.

و(از تو می خواهم)اینکه عصایت را بیفکنی! پس چون(موسی عصا را انداخت ناگهان)مشاهده کرد که آن(عصا)چنان جست و خیز می کند که گویا ماری چالاک و کوچک است،پشت کنان فرار کرد و به عقب(هم)نگاه نکرد!(به او ندا رسید که)ای موسی! پیش بیا و نترس،همانا تو در امان هستی.

پیام ها:

1 خداوند از هر چیز می تواند معجزه ای بیافریند. «أَلْقِ عَصٰاکَ» 2 برای انجام مأموریّت های بزرگ،باید برنامه را قبلاً تمرین و تکرار کرد. «أَلْقِ عَصٰاکَ» (حضرت موسی می بایست ابتدا خود،معجزه را ببیند تا بتواند آن را در برابر دیگران تکرار نماید.) 3 انبیا در جنبه ی بشری،همچون سایر انسان ها نسبت به اموری،دغدغه و ترس داشته اند. «لاٰ تَخَفْ»

[سوره القصص (28): آیات 32 تا 33]

اشاره

اُسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضٰاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ وَ اُضْمُمْ إِلَیْکَ جَنٰاحَکَ مِنَ اَلرَّهْبِ فَذٰانِکَ بُرْهٰانٰانِ مِنْ رَبِّکَ إِلیٰ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ إِنَّهُمْ کٰانُوا قَوْماً فٰاسِقِینَ (32) قٰالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخٰافُ أَنْ یَقْتُلُونِ (33)

(ای موسی! اکنون)دستت را در گریبانت فرو ببر(خواهی دید که)بدون هیچ بیماری،و نقص و عیبی،سفید و درخشان بیرون خواهد آمد،و برای رهایی از(تعجب و)ترس،بازوی خود را جمع کن،پس این(دو معجزه،دو دلیل روشن و)دو برهان از طرف پروردگارت به سوی فرعون و اشراف اطراف اوست،بدرستی که آنان گروهی فاسق بوده اند.

(موسی)گفت:پروردگارا! همانا من یکی از آنها(فرعونیان)را کشته ام، پس می ترسم که مرا(به قصاص او)به قتل رسانند.

ص :51

نکته ها:

جمله ی «وَ اضْمُمْ إِلَیْکَ جَنٰاحَکَ مِنَ الرَّهْبِ» یا به معنای آن است که به هنگام وحشت، دست هایت را بر روی سینه و یا زیر بغل بگذار(بر خلاف بعضی که وقتی می ترسند، دست ها را بالا می برند)و یا به معنای کمر همّت بستن و مصمّم شدن و پیش رفتن است. (1)

در تورات آمده است:وقتی موسی دست در گریبان برد،دستش مرض پیسی گرفت و مانند برف سفید شد، (2)ولی قرآن سفیدی دست موسی را از بیماری نمی داند،بلکه آن را نشانه ی قدرت الهی می داند که در مقام ارائه برهان،راه را بر هر گونه شبهه و انحراف ببندد.

«بَیْضٰاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ»

پیام ها:

1 همراه با نمود قهر،نمودی از لطف نیز ضروری است. «تَهْتَزُّ کَأَنَّهٰا جَانٌّ ... تَخْرُجْ بَیْضٰاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ» (در کنار مار ترسان،دست درخشان لازم است) 2 معجزات الهی،نقصان و عوارض سویی ندارد. «مِنْ غَیْرِ سُوءٍ» 3 ارشاد و دعوت باید پشتوانه منطقی والهی داشته باشد. «بُرْهٰانٰانِ مِنْ رَبِّکَ» 4 مار شدن عصا و سفید شدن دست،نشانه ای از تشویق و تنبیه،انذار و بشارت است که دو عنصر اساسی در زمینه تربیت است. «بُرْهٰانٰانِ مِنْ رَبِّکَ» 5 برای اصلاح جامعه،باید ابتدا به سراغ ریشه ها و سرچشمه های فسق و فساد رفت. «إِلیٰ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ» 6 قانون قصاص،سابقه ای طولانی دارد. «قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخٰافُ أَنْ یَقْتُلُونِ» 7 در پذیرش مسئولیّت،موانع را مطرح و ارزیابی کنیم. «فَأَخٰافُ أَنْ یَقْتُلُونِ»

ص :52


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .تورات،سِفر خروج،باب 4،جمله 6.

[سوره القصص (28): آیات 34 تا 35]

اشاره

وَ أَخِی هٰارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسٰاناً فَأَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءاً یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخٰافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ (34) قٰالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُمٰا سُلْطٰاناً فَلاٰ یَصِلُونَ إِلَیْکُمٰا بِآیٰاتِنٰا أَنْتُمٰا وَ مَنِ اِتَّبَعَکُمَا اَلْغٰالِبُونَ (35)

و برادرم هارون را که در بیان از من شیواتر است برای یاری ام با من بفرست تا مرا تصدیق کند،همانا می ترسم که(فرعونیان)مرا تکذیب کنند.

(خداوند)فرمود:(نگران مباش)ما بازوی تو را به واسطه(همراهی) برادرت محکم خواهیم کرد و برای شما،برتری و سلطه قرار خواهیم داد، پس به برکت آیات(و نشانه های)ما بر شما دست نخواهند یافت(و)شما و هر کس پیروی تان کند،پیروز خواهید بود.

نکته ها:

هارون(که در لغت،به معنای کوه نشین یا قاصد است)برادر بزرگ حضرت موسی،از انبیای بنی اسرائیل بوده و در قرآن از او ستایش شده است.

حضرت موسی در انجام مأموریّتش از دو چیز می ترسید،یکی قصاص قتل، «فَأَخٰافُ أَنْ یَقْتُلُونِ» و دیگری تکذیب حقّ، «إِنِّی أَخٰافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ» در واگذاری مسئولیّت های سنگین،باید به همه ی ابعاد شخص،توجّه کرد.گرچه حضرت هارون از نظر سنّ و سخن،از حضرت موسی بزرگتر و خوش بیان تر بود،ولی حضرت موسی به خاطر صفات و لیاقت های دیگری که داشت،در این مأموریّت مسئول و مأمور شد.هر چند هارون نیز پیامبر الهی بود.

در شیوه تبلیغ،ارشاد،امر به معروف و نهی از منکر،گاهی باید افراد دو نفری یا بیشتر اقدام کنند. «فَأَرْسِلْهُ مَعِی» در امر به معروف و نهی از منکر،محور اصلی اثر کردن است؛اگر با اشاره اثر می کند باید

ص :53

اشاره کرد،اگر فریاد اثر می کند باید فریاد زد.اگر با طومار و راهپیمایی و تحصّن و اعتصاب و تجمّع،یا تهدید و تشویق،باید همان راه را طی کرد و به هر نحو ممکن،قلباً و لساناً و عملاً جلو مفاسد را گرفت،حتّی اگر با تکرار اثر می کند باید امر و نهی را تکرار کرد.

پیام ها:

1 اقرار به کمالات دیگران،خود یک کمال و ارزش است. «هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی» حضرت موسی با این که پیامبر اولو العزم بود،به کمال برادرش اقرار کرد.

2 بیان روان،از عوامل مؤثّر در جذب افراد و تبلیغ موفّق است. «هُوَ أَفْصَحُ» 3 برای ارشاد و دعوت به حقّ،از بهترین ها استفاده کنیم. «هُوَ أَفْصَحُ» 4 هر نیرویی را در جای خود بکار بگیریم. «هُوَ أَفْصَحُ» (هارون دارای بیانی شیوا بود و در این مأموریّت تبلیغی،سخن رسا نقش اساسی داشت،لذا حضرت موسی از خداوند همراهی او را درخواست کرد.) 5 لازم نیست که مسئولین،در همه ی کمالات،برترین باشند،بلکه باید من حیث المجموع لایق باشند. «هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی» (با اینکه مسئول اصلی موسی بود، ولی در بعضی جهات هارون قوی تر بود.) 6 گاهی برای رفع مشکلات،بایستی خود اقدام به پیشنهاد و ارائه راهکار به مسئول مربوطه نمود. «أَخِی هٰارُونُ ... فَأَرْسِلْهُ» 7 دغدغه ی برنامه ریزی و آینده نگری،با ترس و وحشت متفاوت است. «إِنِّی أَخٰافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ» 8 در یک رسالت الهی،نفر دوّم را نیز باید خداوند تعیین فرماید. «سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ» همان گونه که ما معتقدیم جانشین پیامبر را نیز باید خدا تعیین کند.

9 ایمان و حمایت بستگان،در پشت گرمی مبلّغ و تأثیرگذاری او در دیگران، بسیار مؤثّر است. «أَخِی ... یُصَدِّقُنِی» 10 دعا و درخواست انبیا مستجاب است. «فَأَرْسِلْهُ مَعِی ... سَنَشُدُّ عَضُدَکَ» حضرت موسی از خداوند درخواست کرد تا برادرش هارون را همراه و یاور

ص :54

او قرار دهد و خداوند آن را اجابت کرد.

11 بهترین نوع برادری،برادری در تأیید حقّ و بازوی یکدیگر بودن در مسیر خداوند است. «سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ» 12 پیروزی انبیا،در سایه ی آیات الهی محقّق می شود. «فَلاٰ یَصِلُونَ إِلَیْکُمٰا بِآیٰاتِنٰا» 13 حتّی انبیا به امید و اطمینانِ خاطر نیاز دارند.خداوند به موسی و هارون و پیروانشان وعده ی پیروزی داد و آنان را امیدوار کرد. «أَنْتُمٰا وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغٰالِبُونَ»

[سوره القصص (28): آیه 36]

اشاره

فَلَمّٰا جٰاءَهُمْ مُوسیٰ بِآیٰاتِنٰا بَیِّنٰاتٍ قٰالُوا مٰا هٰذٰا إِلاّٰ سِحْرٌ مُفْتَریً وَ مٰا سَمِعْنٰا بِهٰذٰا فِی آبٰائِنَا اَلْأَوَّلِینَ (36)

پس هنگامی که موسی با(معجزات و)آیات روشن ما به سراغ آنان آمد، گفتند:این چیزی جز سحر ساختگی نیست و ما چنین چیزی را در(میان) نیاکان خود نشنیده ایم.

پیام ها:

1 تهمت،بزرگ ترین حربه ی مستکبران علیه مصلحان است. «مٰا هٰذٰا إِلاّٰ سِحْرٌ مُفْتَریً» 2 تعالیم پیامبران الهی،تابع آداب و رسوم گذشتگان نیست. «مٰا سَمِعْنٰا بِهٰذٰا فِی آبٰائِنَا» 3 در پذیرش عقاید،منطق و برهان ملاک است،نه سیره ی پدران. «مٰا سَمِعْنٰا بِهٰذٰا فِی آبٰائِنَا» (پیشینه نداشتن یک تفکّر،دلیل نادرستی آن نیست) 4 برخی انسان ها،منطق روشن را فدای گذشته تاریک می کنند. «جٰاءَهُمْ ... بِآیٰاتِنٰا بَیِّنٰاتٍ ... مٰا سَمِعْنٰا بِهٰذٰا فِی آبٰائِنَا الْأَوَّلِینَ»

[سوره القصص (28): آیه 37]

اشاره

وَ قٰالَ مُوسیٰ رَبِّی أَعْلَمُ بِمَنْ جٰاءَ بِالْهُدیٰ مِنْ عِنْدِهِ وَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عٰاقِبَةُ اَلدّٰارِ إِنَّهُ لاٰ یُفْلِحُ اَلظّٰالِمُونَ (37)

ص :55

و موسی(در پاسخ تکذیب فرعونیان)گفت:پروردگار من به کسانی که از جانب او آمده اند،آگاه تر است و(می داند)سرانجام(نیک)آخرت برای چه کسانی است.بدرستی که ستمکاران رستگار نخواهند شد.

نکته ها:

در آیه قبل آمد که فرعونیان با گستاخی کامل،معجزات الهی را سحر معرّفی کرده و اظهار داشتند که ما در تاریخ نیاکانمان چنین حرف هایی نشنیده ایم،در این آیه حضرت موسی به کنایه به آنان می فرماید:شما دروغ می گویید،زیرا قبل از من،کسانی چون حضرت یوسف چراغ هدایت نیاکان شما را در دست داشته و دین ابراهیم را ترویج می کرده اند.

پیام ها:

1 در برابر تکذیب کفّار که معجزات را سحر می خوانند،باید به خدا توکّل کرد.

«مٰا هٰذٰا إِلاّٰ سِحْرٌ ... رَبِّی أَعْلَمُ» ...

2 ادّعاهای پوچ را با شعارهای الهی خنثی سازیم. «مٰا هٰذٰا إِلاّٰ سِحْرٌ ... رَبِّی أَعْلَمُ» 3 خداوند،هیچ گروهی را بی راهبر و راهنما نگذاشته است. «رَبِّی أَعْلَمُ بِمَنْ جٰاءَ بِالْهُدیٰ» 4 هدایت یافتگان،خوش عاقبتند. «لَهُ عٰاقِبَةُ الدّٰارِ» 5 توجّه به معاد،در رأس برنامه های انبیا بوده است. «وَ قٰالَ مُوسیٰ ... مَنْ تَکُونُ لَهُ عٰاقِبَةُ الدّٰارِ» 6 کسانی که انبیا را ساحر می نامند،ستمگرانی بد عاقبت اند. «لاٰ یُفْلِحُ الظّٰالِمُونَ»

[سوره القصص (28): آیه 38]

اشاره

وَ قٰالَ فِرْعَوْنُ یٰا أَیُّهَا اَلْمَلَأُ مٰا عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرِی فَأَوْقِدْ لِی یٰا هٰامٰانُ عَلَی اَلطِّینِ فَاجْعَلْ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلیٰ إِلٰهِ مُوسیٰ وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ اَلْکٰاذِبِینَ (38)

ص :56

و فرعون گفت:ای بزرگان قوم!(اگرچه)من جز خودم معبودی برای شما نمی شناسم(امّا برای تحقیق بیشتر)ای هامان! برای من آتشی بر گِل بیفروز(و آجر تهیه کن)پس برجی بلند برای من بساز،شاید(به واسطه بالا رفتن از آن)به خدای موسی دست یابم.و همانا من او را از دروغگویان می پندارم.

نکته ها:

کلمه ی«صرح»به معنای ساختمان بلند است.این آیه نشان می دهد که در مصر قدیم، هم کوره های آجرپزی بوده و هم قدرت بر ساختن برج داشتند.

پیام ها:

1 روحیّه ی استکباری،مانع پذیرش حقّ است.فرعون گفت:جز خودم هیچ خدایی برای شما نمی شناسم. «مٰا عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرِی» 2 مستکبران،عقاید و افکار خود را به دیگران تحمیل می کنند. «مٰا عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرِی» 3 شعار مستکبران این است:هر چه را من نمی شناسم،پس وجود ندارد. «مٰا عَلِمْتُ» ...

4 توقّع دیدن خداوند با چشم ظاهری،تفکّر فرعونی است. «أَطَّلِعُ إِلیٰ إِلٰهِ مُوسیٰ» 5 قدرت نمایی،عوام فریبی با ژست تحقیق و بررسی،و منحرف کردن افکار عمومی، از شیوه های مستکبران است. «فَأَوْقِدْ لِی یٰا هٰامٰانُ» ...

6 مستکبران،خود را محور همه چیز می دانند.(فرعون به هر مناسبتی خود را مطرح می کرد) «مٰا عَلِمْتُ ... غَیْرِی ... فَأَوْقِدْ لِی ... فَاجْعَلْ لِی ... لَعَلِّی أَطَّلِعُ ... إِنِّی لَأَظُنُّهُ»

[سوره القصص (28): آیه 39]

اشاره

وَ اِسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِی اَلْأَرْضِ بِغَیْرِ اَلْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنٰا لاٰ یُرْجَعُونَ (39)

او(فرعون)و سپاهیانش به ناحقّ در زمین تکبّر ورزیدند و پنداشتند که آنان به سوی ما بازگردانده نمی شوند.

ص :57

استکبار و مستکبر

در طول تاریخ،افراد مغرور و متکبّری بوده اند که خودشان را محور و مرکز همه چیز می پنداشتند.در این سوره فرعون می گوید: «مٰا عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرِی» من جز خودم برای شما معبودی سراغ ندارم و هنگامی که ساحران به موسی ایمان آوردند گفت: «آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ» آیا بدون اجازه ی من به موسی ایمان آورده اید.

فرعون توقّع دارد که هیچ کس بدون اجازه او،هیچ عقیده ای نداشته باشد.امروز نیز فرعون ها و ابرقدرت هایی هستند که می خواهند خود را محور سیاست و اقتصاد جهان بدانند.

*مستکبران گاهی برای قدرت نمایی،فرد یا گروه یا کشوری را نابود می کنند یا مورد لطف قرار می دهند.نظیر نمرود که به حضرت ابراهیم گفت: «أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ» (1)حیات و مرگ این مردم به دست من است،هر که را بخواهم می کشم و هر که را بخواهم از زندان آزاد می کنم.

*مستکبران،گاهی زرق و برق و جلوه های مادّی را به رخ مردم می کشند،همان گونه که فرعون می گفت: «أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هٰذِهِ الْأَنْهٰارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی» (2)آیا حکومت مصر از آنِ من نیست؟ آیا نمی بینید که این نهرها از زیر کاخ من جاری است؟ *مستکبران،گاهی با ارعاب،مردم را به تسلیم وادار می کنند.فرعون به ساحرانی که به موسی ایمان آوردند گفت: «لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ» (3)من دست و پای شما را بر خلاف یکدیگر قطع می کنم.

*مستکبران،گاهی با مانور و خودنمایی،مردم ساده لوح را فریفته ی خود می کنند.قارون به گونه ای در کوچه و بازار راه می رفت که مردم دنیاپرست،آه از دل کشیده و می گفتند:ای کاش برای ما نیز آنچه برای قارون است وجود داشت. (4)

*مستکبران،گاهی با تطمیع می خواهند مغزها و فکرها را بخرند.فرعون به ساحران گفت:

اگر آبروی موسی را بریزید،من به شما پاداش بزرگی می دهم و شما را از مقرّبان دربارم قرار

ص :58


1- 1) .بقره،258.
2- 2) .زخرف،51.
3- 3) .اعراف،124.
4- 4) .قصص،79.

می دهم. (1)

*مستکبران،گاهی با سفرهای خود دلها را متزلزل می کنند.قرآن می فرماید:گردش کفّار در شهرها تورا مغرور نکند. (2)

*مستکبران گاهی با تحقیر دیگران جنگ روانی به راه می اندازند و به طرفداران انبیا نسبت های ناروا می دهند و آنان را اراذل و اوباش می خوانند. (3)

*مستکبران،گاهی با ایجاد ساختمان های بلند و رفیع،دلربایی می کنند.فرعون به وزیرش هامان گفت:برجی برای من بساز تا از آن بالا روم و خدای موسی را ببینم! (4)واقعاً قرآن چقدر زنده است که خلق و خوی و رفتار و کردار زشت مستکبران را به گونه ای ترسیم کرده که با زمان ما نیز قابل تطبیق است.

پیام ها:

1 مردم از دین حاکمان پیروی می کنند. «اسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ» 2 معیار ستایش ها و انتقادهای قرآن،حقّ است. «بِغَیْرِ الْحَقِّ» 3 غفلت از گذرا بودن دنیا و گمان به جاودانگی،زمینه ساز خوی استکباری است. «وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنٰا لاٰ یُرْجَعُونَ» 4 عدم اعتقاد و توجّه به معاد و حساب،زمینه ی شکل گیری استکبار است.

«لاٰ یُرْجَعُونَ»

[سوره القصص (28): آیه 40]

اشاره

فَأَخَذْنٰاهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْنٰاهُمْ فِی اَلْیَمِّ فَانْظُرْ کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ اَلظّٰالِمِینَ (40)

پس ما(نیز)او و لشگریانش را(با قهر خود)گرفتیم و به دریا افکندیم.پس بنگر که پایان کار ستمگران چگونه است.

ص :59


1- 1) .اعراف،114.
2- 2) .آل عمران،196.
3- 3) .شعراء،111.
4- 4) .غافر،36.
نکته ها:

در این آیه فرعون و لشکرش به چیز بی ارزشی که از زمین برگرفته و به دریا پرتاب شود، تشبیه شده اند.این تحقیر برای آن است که تمام قدرت ها در برابر قدرت و قهر الهی ناچیزند.

«نبذ»،یعنی دورانداختن اشیای بی ارزش و بی مقدار است.

پیام ها:

1 کیفرهای الهی،اختصاص به آخرت ندارد.(فرعون در همین دنیا غرق شد) «فَأَخَذْنٰاهُ» 2 یاران فرد ستمکار،در سرنوشت او سهیم و شریکند. «فَأَخَذْنٰاهُ وَ جُنُودَهُ» 3 سرانجام مستکبران،ذلّت و قهر است. «فَنَبَذْنٰاهُمْ» 4 برای ریشه کنی فساد،باید هر چیزی که آلوده باشد از بین برود. «فَنَبَذْنٰاهُمْ فِی الْیَمِّ» 5 به حوادث تاریخی به دیده ی عبرت بنگریم. «فَانْظُرْ» 6 ستمگران،سرنوشت مشترکی دارند. «عٰاقِبَةُ الظّٰالِمِینَ» (به جای عاقبت فرعون فرمود:عاقبت همه ستمگران چنین است) 7 مهم عاقبت کار است،نه جلوه های زودگذر آن. «فَانْظُرْ ... عٰاقِبَةُ الظّٰالِمِینَ»

[سوره القصص (28): آیات 41 تا 42]

اشاره

وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی اَلنّٰارِ وَ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ لاٰ یُنْصَرُونَ (41) وَ أَتْبَعْنٰاهُمْ فِی هٰذِهِ اَلدُّنْیٰا لَعْنَةً وَ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ هُمْ مِنَ اَلْمَقْبُوحِینَ (42)

و آنان(فرعونیان)را پیشوایانی قرار دادیم که به آتش(دوزخ)دعوت می کنند و(البتّه در)روز قیامت،یاری نخواهند شد.

و در این دنیا،لعنتی بدرقه آنان کردیم و روز قیامت،آنان از زشت چهرگان خواهند بود.

ص :60

نکته ها:

قرآن مجید هم چنان که در مورد پیشوایان هدایت و نور،کلمه ی«ائمة»را بکار برده است، «وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا» (1)این کلمه را بر جلوداران ضلالت و نار نیز اطلاق فرموده است، «وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النّٰارِ» و از این رو است که در قیامت،هر کس با رهبری که در دنیا انتخاب کرده به دادگاه عدل الهی احضار می شود. «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنٰاسٍ بِإِمٰامِهِمْ» (2)فرعون نیز به عنوان یکی از همین پیشوایان در آن روز قومش را به دوزخ وارد می کند.

«یَقْدُمُ قَوْمَهُ ... فَأَوْرَدَهُمُ النّٰارَ» (3)

پیام ها:

1 روحیّه استکباری،انسان را رهبر دوزخیان می سازد. «وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً» ...

2 نقش حکومت ها را در شکل دهی ساختار فرهنگی و عقیدتی جامعه نمی توان نادیده گرفت. «أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النّٰارِ» 3 تبلیغات مستکبرین،در واقع دعوت به دوزخ است. «یَدْعُونَ إِلَی النّٰارِ» 4 مستکبرینی که امروز به عِدّه و عُدّه دل خوش دارند،در قیامت،بی کس و یاور خواهند بود. «یَوْمَ الْقِیٰامَةِ لاٰ یُنْصَرُونَ» 5 کیفرهای الهی،مخصوص آخرت نیست. «وَ أَتْبَعْنٰاهُمْ فِی هٰذِهِ الدُّنْیٰا» 6 لعنت و نفرین مردم،تبلور قهر الهی است. «أَتْبَعْنٰاهُمْ فِی هٰذِهِ الدُّنْیٰا لَعْنَةً» چنان که دعای خیر مردم و نام نیک،نشانه ی لطف خداوند است. «وَ اجْعَلْ لِی لِسٰانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» (4)7 نفرین بر ظالم حتّی بعد از نابودی او لازم است. «أَتْبَعْنٰاهُمْ ... لَعْنَةً» 8 زشت کاری های دنیوی،به زشت رویی های اخروی می انجامد. «یَوْمَ الْقِیٰامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِینَ»

ص :61


1- 1) .انبیاء،73.
2- 2) .اسراء،71.
3- 3) .هود،98.
4- 4) .شعراء،84.

[سوره القصص (28): آیه 43]

اشاره

وَ لَقَدْ آتَیْنٰا مُوسَی اَلْکِتٰابَ مِنْ بَعْدِ مٰا أَهْلَکْنَا اَلْقُرُونَ اَلْأُولیٰ بَصٰائِرَ لِلنّٰاسِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (43)

و به تحقیق بعد از آنکه نسل های نخستین را نابود ساختیم،به موسی کتاب(آسمانی تورات را)عطاکردیم(تا وسیله ای)برای بصیرت مردم و هدایت و رحمت باشد،شاید که آنان پند گیرند.

نکته ها:

کلمه «بَصٰائِرَ» جمع«بصیرت»به معنای بینش و آگاهی و کلمه ی«أبصار»جمع«بصر»به معنای چشم است.

پیام ها:

1 با شکست طاغوت،زمینه برای صالحان فراهم می گردد. «آتَیْنٰا مُوسَی الْکِتٰابَ مِنْ بَعْدِ مٰا أَهْلَکْنَا» 2 پایان کار مستکبران،هلاکت و نابودی است. «أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ الْأُولیٰ» 3 دینداری باید بر اساس بصیرت باشد. «بَصٰائِرَ» 4 ارسال کتب و رسل،بر اساسِ رحمتِ الهی است. «لِلنّٰاسِ ... رَحْمَةً» 5 کتب آسمانی،عامل بصیرت و هدایت است. «بَصٰائِرَ لِلنّٰاسِ وَ هُدیً» 6 تا انسان بصیرت پیدا نکند،هدایت نمی شود و تا هدایت نشود،لطف و رحمت الهی را دریافت نمی کند. «بَصٰائِرَ لِلنّٰاسِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً» 7 دین،جزو فطرت انسان هاست و کتب آسمانی آن فطرت را غبارزدایی می کنند. «یَتَذَکَّرُونَ» 8 با وجود کتب آسمانی و پیامبران،باز هم گروهی از انسان ها هدایت را نمی پذیرند. «لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»

ص :62

[سوره القصص (28): آیه 44]

اشاره

وَ مٰا کُنْتَ بِجٰانِبِ اَلْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنٰا إِلیٰ مُوسَی اَلْأَمْرَ وَ مٰا کُنْتَ مِنَ اَلشّٰاهِدِینَ (44)

و هنگامی که فرمان(نبوّت)را به موسی دادیم،تو در جانب غربی(کوه طور)حضور نداشتی و از شاهدان نبودی.

نکته ها:

با مطالعه تاریخ گذشتگان،می توان با آنان زندگی کرد،هر چند درمیانشان حضور فیزیکی نداشت.حضرت علی علیه السلام به فرزندش امام حسن علیه السلام می فرماید:من گرچه عمر پیشینیان را نداشته ام امّا بخاطر مطالعه،تفکّر و دقّت در زندگانی و آثار آنان،گویی یکی از آنان شده و با آنان زندگی کرده ام. (1)

عبارت «مٰا کُنْتَ» چهار مرتبه در این آیه و آیات بعد تکرار گردیده که بر غیبی بودن اخبارِ تاریخی قرآن تأکید دارد.

پیام ها:

1 نقل ماجرای نبوّت حضرت موسی با همه ی ریزه کاری های آن،از زبان پیامبری که در آن زمان ها حضور نداشته،نشانه ی حقّانیّت و اعجاز قرآن است. «وَ مٰا کُنْتَ ... وَ مٰا کُنْتَ» ...

2 برخی داستان های قرآن،از اخبار غیبی است نه از نقل شاهدان عینی. «مٰا کُنْتَ» 3 بخش غربی کوه طور،محلّ نزول تورات بوده است. «بِجٰانِبِ الْغَرْبِیِّ»

ص :63


1- 1) .نهج البلاغه،نامه 31.

[سوره القصص (28): آیه 45]

اشاره

وَ لٰکِنّٰا أَنْشَأْنٰا قُرُوناً فَتَطٰاوَلَ عَلَیْهِمُ اَلْعُمُرُ وَ مٰا کُنْتَ ثٰاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ تَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیٰاتِنٰا وَ لٰکِنّٰا کُنّٰا مُرْسِلِینَ (45)

ولی ما(اقوامی را)در اعصار مختلف خلق کردیم،پس زمان های طولانی بر آنها گذشت(و آثار انبیا از دلهایشان محو شد،پس تو را با کتاب آسمانی به سوی مردم فرستادیم)،و تو در میان اهل مَدین اقامت نداشته ای تا(از وضع آنان آگاه باشی و بتوانی)آیات ما را(پیرامون مردم مَدیَن)بر آنان(مردم مکّه)بخوانی،لکن سنّت ما این است که افرادی را برای هدایت می فرستیم.

نکته ها:

کلمه ی «ثٰاوِیاً» از ماده ی«ثوی»و به معنای مقیم می باشد،چنان که کلمه ی «مَثْوَی» از همین ماده،به معنای جایگاه و قرارگاه است.

پیام ها:

1 مردم در هر عصر و زمانی به معارف الهی نیازمندند. «مٰا کُنْتَ ... تَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیٰاتِنٰا» 2 گذشت زمان،آثار انبیای گذشته را کم رنگ و زمینه را برای آمدن پیامبر اسلام فراهم کرده است. «فَتَطٰاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ ... کُنّٰا مُرْسِلِینَ» 3 بعثتِ پیامبران،سنّت خداوند است. «کُنّٰا مُرْسِلِینَ»

[سوره القصص (28): آیه 46]

اشاره

وَ مٰا کُنْتَ بِجٰانِبِ اَلطُّورِ إِذْ نٰادَیْنٰا وَ لٰکِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْماً مٰا أَتٰاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (46)

و آن گاه که ما(موسی را)ندا دادیم،تو در کنار کوه طور نبودی،لیکن(این وحی و اطلاع از اخبار گذشتگان)رحمتی است از جانب پروردگارت تا تو (به واسطه ی آن)قومی را که پیش از تو هشدار دهنده ای برایشان نیامده بود،هشداردهی،شاید آنان متذکّر شوند.

ص :64

پیام ها:

1 انبیا بدون اتصال به عالم وحی،همچون سایر مردم اخبار غیبی را نمی دانند.

«مٰا کُنْتَ»

...

2 مقایسه(بین جهل و علم،عجز و قدرت،فقر و غنا،نقص و کمال،)کلید خودشناسی و خداخواهی است. «مٰا کُنْتَ ... لٰکِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ» 3 خاطرات قرآنی،همگی از سرچشمه وحی است. «مٰا کُنْتَ ... إِذْ نٰادَیْنٰا» 4 بیان داستان های حقیقی و عبرت آموز قرآن،وسیله ای برای تربیت و هشدار است. «رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ» 5 انذار خلق،جلوه ای از رحمت خداست. «رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ» 6 برای هدایت افراد غافل،انذار و هشدار،کارسازتر است. «لِتُنْذِرَ ... مِنْ نَذِیرٍ» (با اینکه رسالت پیامبران در قالب مجموعه ای از بشارات و انذارهاست،ولی از آنجا که انذار اثر بیشتری در روحهای غفلت زده دارد،در قرآن توجّه بیشتری به مسأله ی انذار شده است.) 7 مردم در انتخاب راه و عقیده آزادند و اجباری در پذیرش دعوت پیامبران ندارند. «لِتُنْذِرَ ... لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ» 8 انسان ها،به واسطه ی فطرت،مسائلی را در ضمیر خویش می دانند،ولی برای جلوگیری از فراموشی،باید آنها را تذکّر داد. «یَتَذَکَّرُونَ»

[سوره القصص (28): آیه 47]

اشاره

وَ لَوْ لاٰ أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ بِمٰا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنٰا لَوْ لاٰ أَرْسَلْتَ إِلَیْنٰا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیٰاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ (47)

و اگر نبود اینکه هر گاه مصیبتی در اثر عملکردشان به آنان برسد، می گویند:پروردگارا!(ما که نمی دانستیم)چرا برای ما پیامبری نفرستادی تا آیات تو را پیروی کنیم و از ایمان آورندگان باشیم،(ما هرگز پیامبری به سوی آنان نمی فرستادیم).

ص :65

نکته ها:

آیه ی قبل هدف آمدن انبیا را انذار و هشدار دانست،این آیه هدف دیگر بعثت را که اتمام حجّت و بستن راه بهانه و عذر است بیان می کند.

مفهوم آیه این است که کفّار می گویند:بدبختی و مصیبت ما به خاطر عمل فاسدی است که به سبب نداشتن پیامبر مرتکب شده ایم،اگر پیامبر می داشتیم گرفتار نمی شدیم،خداوند در پاسخ می فرماید:ما برای اتمام حجّت بر آنها پیامبرانی فرستادیم.

پیام ها:

1 بسیاری از مصائب و حوادث تلخ،مولود عملکرد خودماست. «تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ بِمٰا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ» آری اعمال نیک و بد،در همین دنیا نیز اثر خود را می گذارند.

2 ایمان به خدا و پیروی از انبیا،رمز نجات از مصیبت هاست. «تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ ... لَوْ لاٰ أَرْسَلْتَ» 3 عقل،علم و فطرت،کافی و کارساز نیست،وحی لازم است. «لَوْ لاٰ أَرْسَلْتَ» 4 عقاب بدون بیان،قبیح است. «لَوْ لاٰ أَرْسَلْتَ» (بعثت انبیا یک اتمام حجّت است تا کسی نگوید:ما که خبر نداشتیم و ندانسته مرتکب خلاف شده ایم.) 5 پیروی و اطاعت،نشانه ی ایمان واقعی است. «فَنَتَّبِعَ آیٰاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»

[سوره القصص (28): آیه 48]

اشاره

فَلَمّٰا جٰاءَهُمُ اَلْحَقُّ مِنْ عِنْدِنٰا قٰالُوا لَوْ لاٰ أُوتِیَ مِثْلَ مٰا أُوتِیَ مُوسیٰ أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا بِمٰا أُوتِیَ مُوسیٰ مِنْ قَبْلُ قٰالُوا سِحْرٰانِ تَظٰاهَرٰا وَ قٰالُوا إِنّٰا بِکُلٍّ کٰافِرُونَ (48)

پس هر گاه از جانب ما(آیات)حقّ برای آنان آمد،گفتند:چرا آنچه(به این پیامبر)داده شده،شبیه آن چه به موسی داده شده نیست؟(چرا معجزاتی مثل تبدیل عصا به اژدها و یا نزول دفعی کتاب،مثل تورات که قابل مشاهده باشد ندارد؟! اما)مگر(همین کافران لجوج و بهانه گیر)به آنچه

ص :66

قبلاً به موسی داده شده بود،کفر نورزیدند؟(مگر آنها نبودند که)گفتند:

(این دو کتاب تورات و قرآن)سحرهایی هستند که پشتیبان یکدیگرند و (نیز)گفتند:همانا ما به همه ی آنها کافریم؟!

نکته ها:

در اینکه جمله ی «سِحْرٰانِ تَظٰاهَرٰا» اشاره به کدام دو چیز است،احتمالات زیادی داده شده که با توجّه به آیه بعد معلوم می شود مراد،قرآن و تورات است.

پیام ها:

1 رسالت پیامبر و قرآن،حقّ است. «لَوْ لاٰ أَرْسَلْتَ إِلَیْنٰا رَسُولاً ... فَلَمّٰا جٰاءَهُمُ الْحَقُّ» 2 منکرین حقّ،بجای توجّه به حقّانیّت،تنها به مقایسه های بی اساس و باطل نظر دارند. «جٰاءَهُمُ الْحَقُّ ... لَوْ لاٰ أُوتِیَ مِثْلَ مٰا أُوتِیَ» 3 افراد متحجّر،حاضر به پذیرش حرف جدید و منطقی نیستند. «لَوْ لاٰ أُوتِیَ مِثْلَ مٰا أُوتِیَ مُوسیٰ» 4 سحر و ساحری،شایع ترین تهمتی است که به انبیا زده می شود. «سِحْرٰانِ» (منکرین بهانه جو اظهار می داشتند که این قرآن و آن تورات،دو کتاب سحرند که از یکدیگر پشتیبانی می کنند.) 5 دشمنان،منطق و کلام حقّ را خدشه دار می کنند تا راه را برای انکار خود باز کنند. «سِحْرٰانِ ... إِنّٰا بِکُلٍّ کٰافِرُونَ»

[سوره القصص (28): آیه 49]

اشاره

قُلْ فَأْتُوا بِکِتٰابٍ مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ هُوَ أَهْدیٰ مِنْهُمٰا أَتَّبِعْهُ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (49)

(ای پیامبر! به آنان)بگو:(اکنون که منکر هر دو کتاب هستید)اگر راست می گویید،شما کتابی از جانب خداوند بیاورید که از این دو(کتاب تورات و قرآن)هدایت بخش تر باشد تا من از آن پیروی کنم.

ص :67

پیام ها:

1 باید به یاوه سرایی منکران،جواب مناسب داد. «قُلْ» ...

2 برای اثبات حقّ،گاهی باید روش تحدّی و مبارزه طلبی و مناظره را انتخاب کرد. «قُلْ فَأْتُوا بِکِتٰابٍ» ...

3 انتقاد به تنهایی کافی نیست،باید همراه آن طرح و پیشنهاد داد. «سِحْرٰانِ تَظٰاهَرٰا ... فَأْتُوا بِکِتٰابٍ» 4 از جمله امتیازات انبیا،تحدّی و مبارزه طلبی در آوردن کتاب یا معجزه است.

«فَأْتُوا بِکِتٰابٍ

... أَهْدیٰ» 5 توراتِ اصلی و قرآن،بهترین کتاب های آسمانی برای هدایت بشر می باشند.

«فَأْتُوا بِکِتٰابٍ

... أَهْدیٰ مِنْهُمٰا» 6 در مقابل کفر و انکار باید پیروان ادیان الهی حامی یکدیگر باشند. «أَهْدیٰ مِنْهُمٰا» و نفرمود:«أهدی منی»آری،در برابر دشمن مشترکی که به همه ی کتب آسمانی کافر است و شعار «إِنّٰا بِکُلٍّ کٰافِرُونَ» سر می دهد،قرآن،از تورات حمایت کرده و آن را در کنار خویش قرار می دهد.

7 رهبران دینی باید بهترین سخن و منطقی ترین شیوه را در مقابل مخالفان ارائه دهند. «فَأْتُوا بِکِتٰابٍ ... أَهْدیٰ مِنْهُمٰا أَتَّبِعْهُ» 8 ملاک و معیار در انتخاب،تبعیّت از بهترین هاست. «أَهْدیٰ مِنْهُمٰا أَتَّبِعْهُ» 9 در گزینش مربّی،دوست و کتاب،هدایت بخش بودن،معیار است. «أَهْدیٰ مِنْهُمٰا أَتَّبِعْهُ» 10 انسان از آوردن کتابی برتر از قرآن و تورات اصلی عاجز است. «إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ»

ص :68

[سوره القصص (28): آیه 50]

اشاره

فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّمٰا یَتَّبِعُونَ أَهْوٰاءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اِتَّبَعَ هَوٰاهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلظّٰالِمِینَ (50)

پس اگر(خواسته و پیشنهاد)تو را نپذیرفتند،بدان که آنان پیرو هوسهای نفسانی خویش اند و کیست گمراه تر از آن کس که بدون(پذیرش حقّ و توجّه به)هدایت و رهنمون الهی،از هوس خود پیروی نماید؟ همانا خداوند،قوم ستمگر را هدایت نمی کند.

نکته ها:

برای انسان سه دشمن معنوی شمرده اند:جلوه های دنیوی،تمایلات نفسانی و وسوسه های شیطانی.در این میان،دنیا و جلوه های آن همچون کلیدی است که با حرکت به یک سوی،در را باز می کند و با حرکت به سوی دیگر می بندد،یعنی هم می توان از آن بهره ی خوب گرفت و هم می توان آن را در راه بد بکار برد.وسوسه های شیطانی نیز اگر چه نقش آفرین هستند ولی انسان را به گناه مجبور نمی کنند،مضافاً بر اینکه،شیطان در دل اولیای خدا راه نفوذ و تسلّطی ندارد.امّا دشمن دوّم که از همه کارسازتر است،هواها و تمایلات نفسانی است که خطرناک ترین دشمن انسان بشمار می رود. (1)

پیام ها:

1 گاه هواپرستی(با تبلیغات،توجیهات،مغالطه کاری و طرفداری اکثریّت) چنان جلوه می کند که شناخت آن،بصیرت و دقّت لازم دارد. «فَاعْلَمْ» 2 آنجا که هدایت پذیری نباشد،هواپرستی حاکم است. «لَمْ یَسْتَجِیبُوا ... یَتَّبِعُونَ أَهْوٰاءَهُمْ» 3 منکران حقّ و هواپرستان،گمراه ترین مردم هستند. «مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوٰاهُ»

ص :69


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.

4 هدایت واقعی،هدایتی است که از علم و حکمت بی نهایت سرچشمه گرفته باشد. «هُدیً مِنَ اللّٰهِ» 5 هواپرستی ظلم است و هواپرستان از هدایت الهی بدورند. «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یَهْدِی الْقَوْمَ الظّٰالِمِینَ»

[سوره القصص (28): آیات 51 تا 52]

اشاره

وَ لَقَدْ وَصَّلْنٰا لَهُمُ اَلْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (51) اَلَّذِینَ آتَیْنٰاهُمُ اَلْکِتٰابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ یُؤْمِنُونَ (52)

و ما پیوسته برای آنان سخن گفتیم(و آیات قرآن را برایشان نازل کردیم) شاید که پندگیرند و متذکّر شوند.

(برخی از)آنان که پیش از این(قرآن)کتابشان دادیم،همانها به آن(قرآن) ایمان می آورند.

نکته ها:

کلمه «وَصَّلْنٰا» از«وصل»،به معنای ارتباطدادن و متّصل کردن است.مراد از این اتّصال یا پی در پی بودن تذکّرات است و یا هماهنگی و هم سویی مطالبی که ارائه می شود.

از سنّت های خداوند،هدایت انسان هاست که لحظه ای قطع نمی شود؛ «إِنَّ عَلَیْنٰا لَلْهُدیٰ» (1)و از طریق آیات الهی،انبیا و اوصیا علیهم السلام و علمای دین،تداوم می یابد؛ «وَصَّلْنٰا لَهُمُ» و چنانچه منطقه ای به این هدایت الهی دسترسی نداشت،می بایست گروهی از آن منطقه کوچ کرده و با تفقّه در دین،مردم را از آن بهره مند سازند. (2)

پیام ها:

1 در تربیت باید تذکّرات،تدریجی،گام به گام،مکرّر و متنوّع باشد. «وَصَّلْنٰا» (آری با یک یا دو تذکّر مختصر نباید انتظار اصلاح و تربیت داشت)

ص :70


1- 1) .لیل،12.
2- 2) .توبه،122.

2 آیات قرآن دارای یک نوع همسویی و پیوستگی است. «وَصَّلْنٰا لَهُمُ الْقَوْلَ» 3 همه ی آیات الهی،کتب آسمانی و رهبران دینی،یک حرف و هدف را دنبال می کنند. «وَصَّلْنٰا لَهُمُ الْقَوْلَ» 4 انسان،موجودی فراموشکار است و نیاز به تذکّر دارد. «یَتَذَکَّرُونَ» 5 اهل کتاب واقعی،کسانی هستند که با دیدن اسلام،ایمان می آورند. «الَّذِینَ آتَیْنٰاهُمُ الْکِتٰابَ ... بِهِ یُؤْمِنُونَ»

[سوره القصص (28): آیات 53 تا 54]

اشاره

وَ إِذٰا یُتْلیٰ عَلَیْهِمْ قٰالُوا آمَنّٰا بِهِ إِنَّهُ اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّنٰا إِنّٰا کُنّٰا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ (53) أُولٰئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِمٰا صَبَرُوا وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ اَلسَّیِّئَةَ وَ مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ یُنْفِقُونَ (54)

و زمانی که(قرآن)بر آنان تلاوت شود،گویند:ما به آن ایمان آوردیم، همانا آن،حقّی است از طرف پروردگار ما(و)ما پیش از این(نیز) اهل تسلیم بوده ایم.

آنان به خاطر صبرشان،دو برابر پاداش داده می شوند.و(آنانند که) بدی ها را با نیکی دفع می کنند و از آنچه روزی آنان کرده ایم(به دیگران) انفاق می نمایند.

پیام ها:

1 طالبان حقّ،بدنبال حقّ هستند و توجّهی به اینکه چه کسی،از چه نژادی و با چه زبانی آن را می گوید ندارند. «إِذٰا یُتْلیٰ ... قٰالُوا آمَنّٰا» ( «یُتْلیٰ» به صورت مجهول،یعنی گوینده مطرح نیست.) 2 اگر روح پاک باشد،با شنیدن حقّ ایمان می آورد. «یُتْلیٰ ... آمَنّٰا» (به عکس،اگر زمینه فراهم نباشد،با تلاوت پیوسته هم امیدی به ایمان نیست.)

ص :71

3 ایمانی ارزش دارد که بر اساس معرفت و شناخت حقّ باشد. «آمَنّٰا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ» 4 شرایط و زمینه های افراد،در دریافت الطاف الهی متفاوتند. «یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِمٰا صَبَرُوا» 5 پذیرش حقّ،نیازمند صبر در مقابل انواع انتقادها و مشکلات است. «قٰالُوا آمَنّٰا ... یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ ... بِمٰا صَبَرُوا» 6 گذشت از بدی های دیگران و انفاق به آنان در صورتی ارزش دارد که خصلت و خوی انسان باشد. «یَدْرَؤُنَ ... یُنْفِقُونَ» (فعل مضارع نشانه دوام و استمرار است.

آری،مؤمنانی مورد ستایش اند که دارای پشتکار،گذشت و اهل بخشش باشند.) 7 اگر بدانیم که رزق از طرف خداست،انفاق برای ما آسان می شود. «مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ یُنْفِقُونَ» 8 مورد انفاق تنها مال نیست،از علم،توان و آبرو نیز می توان انفاق کرد. «مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ یُنْفِقُونَ»

[سوره القصص (28): آیه 55]

اشاره

وَ إِذٰا سَمِعُوا اَللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قٰالُوا لَنٰا أَعْمٰالُنٰا وَ لَکُمْ أَعْمٰالُکُمْ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ لاٰ نَبْتَغِی اَلْجٰاهِلِینَ (55)

و هر گاه(سخن)لَغوی را بشنوند،از آن روی برگردانند و گویند:اعمال ما برای ما و کارهای شما برای شما باشد،سلام(وِداعِ ما)بر شما باد،ما به سراغ جاهلان نمی رویم.

نکته ها:

در آیه ی قبل خداوند به کسانی که در راه او صبر کنند و بدی ها را با خوبی پاسخ دهند و از اموالشان در راه خدا بخشند،پاداشِ دو برابر وعده داد،این آیه به یکی از نمونه های صبر و برخوردهای خوب،اشاره می فرماید.

/«لغو»یعنی امر بیهوده که هم در کلام و هم در عمل قابل بروز است و مؤمنین به اعراض از آن سفارش شده اند.از جمله ویژگی های بهشت آن است که لغو و بیهودگی در آنجا

ص :72

نیست. «لاٰ لَغْوٌ فِیهٰا وَ لاٰ تَأْثِیمٌ» (1)«مُدارا»،کوتاه آمدن از موضع قدرت است،نظیر پدری که دست کودکش را در دست دارد و قدرت بر تند رفتن دارد،ولی آهسته راه می رود،امّا«مُداهنه»،کوتاه آمدن از موضع ضعف است.نظیر بسیاری از رؤسای کشورها که به خاطر نداشتن شجاعت،در اختیار ابرقدرت ها قرار دارند.انبیا و اولیای الهی با مردم مدارا می کنند،امّا در برابر کفر مداهنه نمی ورزند.

پیام ها:

1 مؤمن واقعی کسی است که نه تنها به مجلس لغو نمی رود و به سخن لغو گوش نمی دهد،بلکه اگر کلام بیهوده ای هم شنید،عکس العمل نشان می دهد. «وَ إِذٰا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ» 2 یکی از نمونه های صبر،بی اعتنایی به لغو و اعراض از آن است. «صَبَرُوا ... أَعْرَضُوا عَنْهُ» 3 اعراض از لغو در گفتن،شنیدن،دیدن و معاشرت،کمالی است که در همه ی ادیان الهی از آن ستایش شده است. «سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ» (آیه فوق در توصیف گروهی از اهل کتاب است.) 4 از شیوه های عمومی وساده ی نهی از منکر،اعراض از منکر است. «سَمِعُوا ...

أَعْرَضُوا عَنْهُ»

(لغو را با لغو پاسخ نگوییم.) 5 انسان در برابر آنچه می شنود،مسئول است. «سَمِعُوا ... أَعْرَضُوا» 6 قاطعیّت،صلابت و عدم سازش،نشانگر ایمان راسخ است. «لَنٰا أَعْمٰالُنٰا وَ لَکُمْ أَعْمٰالُکُمْ» 7 سود و زیان عمل هر کس به خود او برمی گردد. «لَنٰا أَعْمٰالُنٰا وَ لَکُمْ أَعْمٰالُکُمْ» 8 اعراض،باید کریمانه باشد. «أَعْرَضُوا ... سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ» 9 اعراض باید همراه هشدار به اهل لغو باشد. «أَعْرَضُوا ... لاٰ نَبْتَغِی الْجٰاهِلِینَ»

ص :73


1- 1) .طور،23.

10 لغو،میوه ی جهل و بیهوده گو،جاهل است. «لاٰ نَبْتَغِی الْجٰاهِلِینَ»

[سوره القصص (28): آیه 56]

اشاره

إِنَّکَ لاٰ تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لٰکِنَّ اَللّٰهَ یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (56)

(ای پیامبر!)همانا تو نمی توانی هر که را دوست داری هدایت کنی(و به مقصد برسانی)،بلکه این خداوند است که هر کس را بخواهد هدایت می کند و او به ره یافتگان آگاه تر است.

نکته ها:

مضمون این آیه که در مقام دلداری پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله است،در آیات دیگر وبا بیانات و تعابیر مختلف تکرار شده است،از جمله در سوره ی یوسف می خوانیم: «وَ مٰا أَکْثَرُ النّٰاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ» (1)،ای پیامبر! هر چند به هدایت آنان حریص باشی،باز اکثر مردم ایمان نمی آورند،یا در سوره بقره آمده است: «لَیْسَ عَلَیْکَ هُدٰاهُمْ وَ لٰکِنَّ اللّٰهَ یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ» (2)هدایت پذیری مردم بر عهده تو نیست و خداوند،هر که را بخواهد،هدایت می فرماید.

در جلد پنجم تفسیر درّ المنثور(از تفاسیر اهل سنّت)روایاتی به این مضمون نقل شده است که در آستانه ی فوت ابو طالب،پدر حضرت علی علیهما السلام،پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله به نزد او حاضر شد و اسلام را بر او عرضه فرمود،امّا او نپذیرفت و این آیه نازل شد!! ما با قطع نظر از اینکه شأن نزول آیه چیست و آیا اصلاً ارتباطی با پدر بزرگوار امیر المؤمنین علی علیه السلام دارد یا خیر،(که با اندک تأمّلی،عدم این ارتباط ثابت می شود،زیرا آیه در ادامه ی بحث پیرامون گروهی از مؤمنان اهل کتاب در مقابل مشرکان مکّه است)کمی به بحث پیرامون این روایات و ایمان حضرت ابو طالب می پردازیم.

علاّمه امینی،صاحب کتاب گرانقدر«الغدیر»در جلد هشتم این کتاب از صفحه ی 19 به بعد با نقد و ردّ تمامی این روایات مجعول و با استناد به منابع تاریخی،معتقد است که راویان

ص :74


1- 1) .یوسف،103.
2- 2) .بقره،272.

اینگونه روایات،در زمان فوت حضرت ابو طالب یا اطفالی شیرخوار بودند و یا همچون ابو هریره،هنوز اسلام نیاورده بودند.

همچنین ایشان از صفحه 330 تا 410 همان جلد،به دلایل مؤمن بودن حضرت ابو طالب می پردازد و صدها شعر از خود آن حضرت،ده ها خاطره و چهل حدیث از اهل بیت پیامبر ذکر می کند که حاکی از ایمان او به خداوند و رسول اللّٰه صلی اللّٰه علیه و آله است.بعضی از این دلائل عبارتند از:

1 سخنان پیامبر و ائمّه معصومین علیهم السلام پیرامون ایمان او.

2 حزن و اندوه پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله در فوت او.

3 دعای پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله بالای منبر،به ابو طالب و تشییع جنازه او.

4 حدیث پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله که من شفیع والدین و عمویم ابو طالب در قیامت هستم.

5 وصیّت نامه او مبنی بر حمایت بنی هاشم از پیامبر اسلام.

6 سفارش او به همسر و فرزندش جعفر،برای حمایت از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله و توجّه به اسلام و نماز.

7 حمایت های بیدریغ او از پیامبر که در شب های خطرناک،جای خواب آن حضرت را با جای خواب فرزندش علی علیه السلام عوض می کرد و فرزندش را در معرض خطر قرار می داد.

8 زندگی فاطمه بنت اسد با ابو طالب که در اسلام او شکّی نیست،زیرا اگر ابو طالب مسلمان نبود،نباید زن مسلمان همسرش باشد.

9 اشعار فراوان او که از اقرارش به اسلام حکایت دارد.

البتّه نباید فراموش کرد که تنها گناه نابخشودنی او این است که پدر علی علیه السلام است! و دشمنان آن حضرت چه بودجه هایی را در راه ضربه زدن به آن حضرت هزینه کردند و روایاتی را جَعل نمودند و برای اینکه میان ابو طالب پدر حضرت علی علیهما السلام و ابو سفیان پدر معاویه تعادلی برقرار کنند،سابقه ی شرک را تهمت زدند.

پیام ها:

1 وظیفه ی انبیا ابلاغ پیام های الهی و ارائه راه است.پذیرفتن یا عدم پذیرش مردم ربطی به آن بزرگواران ندارد. «إِنَّکَ لاٰ تَهْدِی»

ص :75

2 پیامبران،برای هدایت منحرفان سوز و شور داشتند. «مَنْ أَحْبَبْتَ» 3 هدایت،کار خداوند است که فقط شامل دلهای پاک و آماده می شود. «وَ لٰکِنَّ اللّٰهَ یَهْدِی» 4 خواست خداوند بر اساس حکمت و علم اوست. «یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ»

[سوره القصص (28): آیه 57]

اشاره

وَ قٰالُوا إِنْ نَتَّبِعِ اَلْهُدیٰ مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنٰا أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً یُجْبیٰ إِلَیْهِ ثَمَرٰاتُ کُلِّ شَیْءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنّٰا وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ (57)

و(کفّار مکّه)گفتند:اگر ما با(قبول برنامه های)تو،هدایت را بپذیریم، (بزودی)از سرزمینمان آواره خواهیم شد.(بگو:)آیا ما آنان را در حرم امنی قرار ندادیم که بهره های هر چیزی به عنوان روزی از جانب ما به سوی آن سرازیر می شود؟ ولی بیشتر آنان نمی دانند!

نکته ها:

گروهی از مشرکان مکّه به پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله اظهار داشتند که اگر ما هدایت را به همراه تو پذیرا شویم،به سرعت از خانه و کاشانه خود رانده و آواره،و از زندگی و هستی خویش ساقط و درمانده می گردیم.

خداوند با سه پاسخ بهانه ی آنان را ردّ می فرماید:

پاسخ اوّل که در همین آیه مورد اشاره قرار گرفته است این که؛همان خدایی که مکّه را پایگاه أمن و محلّ جلب و سرازیر شدن روزی فراوان برای شما قرار داد،باز می تواند آن را تداوم بخشد.(در این جواب دلگرمی و بشارت است) پاسخ دوّم که در آیه ی بعد آمده است اینکه؛بر فرض بخاطر حفظ رفاه و منافع خود،ایمان نیاورید،قهر خدا را چه خواهید کرد؟(در این جواب انذار و هشدار است) پاسخ سوّم که در آیه 60 همین سوره مطرح شده است این که؛مگر مال و متاع دنیا چقدر ارزش دارد که به واسطه آن ایمان نمی آورید بدانید آنچه در نزد خداست،بهتر و پایدارتر

ص :76

است.پس عدم ایمان شما هیچ وجه و توجیهی ندارد.

پیام ها:

1 دین،تنها عقیده نیست،بلکه برنامه های عملی نیز دارد. «نَتَّبِعِ الْهُدیٰ مَعَکَ» 2 حساسیّت دشمنان تنها نسبت به راه حقّ و مسیر الهی نیست که آنها،هم به راه حقّ و هم به رهبری حقّ اعتراض دارند. «إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدیٰ مَعَکَ» 3 ایمان آوردن،تنها به آگاهی داشتن نیست،بلکه به جرأت هم نیاز دارد. «إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدیٰ مَعَکَ نُتَخَطَّفْ» (آری،گروهی حقّانیّت اسلام را می فهمند،ولی بخاطر حفظ منافع شخصی از آن سرباز می زنند.) 4 انسان،وطن دوست است. «مِنْ أَرْضِنٰا» 5 ترس از دست دادن نعمت ها را با یاد الطاف الهی دفع کنیم. «أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً» (آری یاد نعمت ها،عامل توکّل و رفع نگرانی هاست.) 6 بهبود،رونق و رشد اقتصادی در گرو امنیّت و آرامش اجتماعی است. «آمِناً یُجْبیٰ إِلَیْهِ ثَمَرٰاتُ» 7 امنیّت و رزق،دو نعمت تضمین شده ی حرم الهی(مکّه)است. «آمِناً یُجْبیٰ إِلَیْهِ ثَمَرٰاتُ کُلِّ شَیْءٍ» 8 برتری ایمان بر رفاه و آسایش،برای اکثر مردم پنهان است. «وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ»

[سوره القصص (28): آیه 58]

اشاره

وَ کَمْ أَهْلَکْنٰا مِنْ قَرْیَةٍ بَطِرَتْ مَعِیشَتَهٰا فَتِلْکَ مَسٰاکِنُهُمْ لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلاّٰ قَلِیلاً وَ کُنّٰا نَحْنُ اَلْوٰارِثِینَ (58)

و چه بسیار مناطقی که ما(آنها را)بخاطر طغیان در زندگی،هلاک کردیم، این خانه های آنهاست که بعد از آنان جز اندکی(از انسان ها در آن) سکونت نکردند و ما وارث آنان هستیم.

ص :77

نکته ها:

کلمه ی«بطر»به معنای طغیان و سرمستی بر اثر فزونی ثروت و رفاه است.

در آیه قبل خواندیم که گروهی به پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله گفتند:اگر ما به تو ایمان بیاوریم،کفّار مکّه ما را آواره خواهند کرد،و خداوند فرمود:همان قدرتی که مکّه را محل امن و رزق فراوان برای شما قرار داد،بعد از ایمان نیز می تواند نعمت هایش را برای شما حفظ نماید.در این آیه خداوند می فرماید:فراموش نکنید که ما بسیاری از شهرها را که سرمست از نعمت ها و غرق در رفاه بودند نابود کردیم،شما نیز که بخاطر حفظ رفاه و اموال خود ایمان نمی آورید،با قهر الهی چه می کنید؟! منظور از «فَتِلْکَ مَسٰاکِنُهُمْ» ،مساکن مخروبه ی قوم عاد در منطقه احقاف(میان یمن و شام)، یا قوم ثمود در منطقه سَدوم است که مردم حجاز در مسافرت های تجاری از کنار آنها عبور می کردند و با چشم خود می دیدند.

پیام ها:

1 گاه ثروت و رفاه نه تنها مایه ی سعادت نیست که باعث غرور،طغیان و هلاکت است. «کَمْ أَهْلَکْنٰا ... بَطِرَتْ مَعِیشَتَهٰا» 2 سرنوشت افراد و جوامع،در گرو اعمال خود آنهاست. «کَمْ أَهْلَکْنٰا ... بَطِرَتْ مَعِیشَتَهٰا» 3 سنّت الهی،هلاکت مرفّهان بی ایمان است. «أَهْلَکْنٰا مِنْ قَرْیَةٍ بَطِرَتْ» 4 خرابه ها و بقایای تمدّن های گذشته،بهترین پندآموز نسل های بعدی است.

«فَتِلْکَ مَسٰاکِنُهُمْ»

(از جمله برنامه های تربیتی،بازدید از همین اماکن است.) 5 مرفّهان،اموال خود را رها کرده و خواهند رفت.پس هدایت و سعادت ابدی را با رفاه زودگذر دنیوی معامله نکنیم. «نَحْنُ الْوٰارِثِینَ»

[سوره القصص (28): آیه 59]

اشاره

وَ مٰا کٰانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ اَلْقُریٰ حَتّٰی یَبْعَثَ فِی أُمِّهٰا رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیٰاتِنٰا وَ مٰا کُنّٰا مُهْلِکِی اَلْقُریٰ إِلاّٰ وَ أَهْلُهٰا ظٰالِمُونَ (59)

ص :78

و پروردگارت قریه ها(و شهرها)را نابود نمی کند،مگر اینکه در میان آنان پیامبری برانگیزد،که آیات ما را بر آنان تلاوت کند.و ما هیچ آبادی را هلاک نکردیم مگر آنکه اهل آن ظالم بودند.

پیام ها:

1 از مهم ترین وظایف انبیا،تلاوت آیات الهی بر مردم است. «یَتْلُوا عَلَیْهِمْ» 2 مکّه،امّ القرای اسلام است. «یَبْعَثَ فِی أُمِّهٰا رَسُولاً» 3 جوامع ستمگر در معرض قهر الهی هستند. «رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُریٰ» ...

4 تا اتمام حجّت نشود،قهری از جانب خدا نازل نمی شود. «مٰا کٰانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُریٰ حَتّٰی یَبْعَثَ(فِی أُمِّهٰا)رَسُولاً» 5 قهر الهی،یکی از شیوه های تربیتی خداوند است.(هلاکت بدنبال کلمه ی « رَبُّکَ »آمده است) «رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُریٰ» 6 محل های تبلیغی باید در مراکز و کانون های اصلی اجتماعات و شهرها باشد.

«یَبْعَثَ فِی أُمِّهٰا رَسُولاً»

(آیه،نشانگر نقش مکان در تبلیغ است.) 7 پاسخ مثبت ندادن به دعوت انبیا،ظلم است. «یَتْلُوا عَلَیْهِمْ ... وَ أَهْلُهٰا ظٰالِمُونَ» 8 هلاکت ستمگران در دنیا،سنّت و برنامه ی الهی است. «مُهْلِکِی الْقُریٰ ... أَهْلُهٰا ظٰالِمُونَ»

[سوره القصص (28): آیه 60]

اشاره

وَ مٰا أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَمَتٰاعُ اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ زِینَتُهٰا وَ مٰا عِنْدَ اَللّٰهِ خَیْرٌ وَ أَبْقیٰ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ (60)

و آنچه به شما داده شده،بهره ی زندگی دنیا و زینت آن است(که فانی و زودگذر است)،در حالی که آنچه نزد خداست،بهتر و پایدارتر است.پس آیا نمی اندیشید؟!

نکته ها:

در واقع این سوّمین جوابی است که خداوند در پاسخ بهانه جویی کفّار مکّه(که اگر ما ایمان

ص :79

بیاوریم،زندگانی ما مختل می شود)می دهد،که آنچه به گمان خام خود از رهگذر عدم ایمان بدست می آورید،متاع و کالای بی ارزش و فانی زندگی محدود دنیاست،در حالی که آنچه نزد خداست،بهتر و ماندگارتر است.

پیام ها:
اشاره

1 ثروت و دارایی خود را محصول تلاش و زرنگی خویش نپنداریم که هر چه هست از خداوند است. «مٰا أُوتِیتُمْ» 2 نعمت های دنیوی،محدود است؛ «مِنْ شَیْءٍ» ولی پاداش الهی،نامحدود و غیر قابل تصوّر است. «مٰا عِنْدَ اللّٰهِ خَیْرٌ وَ أَبْقیٰ» 3 اگر بخاطر پذیرش ایمان،دنیا را از دست بدهید،به نعمت های بی منتها و بی زوال دست خواهید یافت. «مٰا عِنْدَ اللّٰهِ خَیْرٌ وَ أَبْقیٰ» 4 هر کس باقی را فدای فانی،و بهره ی ناب را با لذّات آمیخته با مشکلات عوض کند،در حقیقت عاقل نیست. «أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ»

نگاهی به دنیا از منظر قرآن

در قرآن مجید،از دنیا و زندگانی دنیا با تعبیرات مختلفی یاد گردیده و انسان ها را از اقبال به آن و اغفال در برابر آن بر حذر داشته است،از جمله:

*دنیا،عارضی است. «عَرَضَ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» (1)*دنیا،بازیچه است. «وَ مَا الْحَیٰاةُ الدُّنْیٰا إِلاّٰ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ» (2)

ص :80


1- 1) .نساء،94.
2- 2) .انعام،32.

*دنیا،اندک و ناچیز است. «فَمٰا مَتٰاعُ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا فِی الْآخِرَةِ إِلاّٰ قَلِیلٌ» (1)*زندگی دنیا،مایه ی غرور و اغفال است. «وَ مَا الْحَیٰاةُ الدُّنْیٰا إِلاّٰ مَتٰاعُ الْغُرُورِ» (2)*زندگی دنیا،برای کفّار جلوه دارد. «زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیٰاةُ الدُّنْیٰا» (3)*مال و فرزند،جلوه های دنیا هستند. «الْمٰالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» (4)*دنیا،غنچه ای است که برای هیچ کس گُل نمی شود. «زَهْرَةَ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» (5)*چرا آخرت را به دنیا می فروشید؟ «اشْتَرَوُا الْحَیٰاةَ الدُّنْیٰا بِالْآخِرَةِ» (6)*چرا به دنیای فانی و محدود،راضی می شوید؟ «أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» (7)*چرا به دنیای کوچک و زودگذر شاد می گردید؟ «فَرِحُوا بِالْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» (8)*چرا دنیا را به آخرت ترجیح می دهید؟ «یَسْتَحِبُّونَ الْحَیٰاةَ الدُّنْیٰا عَلَی الْآخِرَةِ» (9)*چرا به دنیاداران خیره می شوید؟ «لاٰ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلیٰ مٰا مَتَّعْنٰا بِهِ» (10)*چرا فقط به دنیا فکر می کنید؟ «لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیٰاةَ الدُّنْیٰا» (11)*آیا دنیاگرایان نمی دانند که جایگاهشان دوزخ است؟ «وَ آثَرَ الْحَیٰاةَ الدُّنْیٰا، فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْویٰ» (12)البتّه این همه هشدار به خاطر کنترل مردم دنیاگرا است و آنچه در آیات و روایات انتقاد شده،از دنیاپرستی،آخرت فروشی،غافل شدن،سرمست شدن و حقّ فقرا را ندادن است، ولی اگر افرادی در چهارچوب عدل و انصاف سراغ دنیا بروند و از کمالات دیگر و آخرت غافل نشوند و حقّ محرومان را ادا کنند و در تحصیل دنیا یا مصرف آن ظلم نکنند،این گونه مال و دنیا فضل و رحمت الهی است.

[سوره القصص (28): آیه 61]

اشاره

أَ فَمَنْ وَعَدْنٰاهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاٰقِیهِ کَمَنْ مَتَّعْنٰاهُ مَتٰاعَ اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا ثُمَّ هُوَ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ مِنَ اَلْمُحْضَرِینَ (61)

پس آیا کسی که به او وعده ای نیکو داده ایم و او آن را خواهد دید،مانند کسی است که او را از بهره ی زندگی دنیا بهره مند ساختیم(و)سپس او در روز قیامت از احضارشدگان(برای حساب و جزا)خواهد بود؟!

ص :81


1- 1) .توبه،38.
2- 2) .آل عمران،185.
3- 3) .بقره،212.
4- 4) .کهف،46.
5- 5) .طه،131.
6- 6) .بقره،86.
7- 7) .توبه،38.
8- 8) .رعد،26.
9- 9) .ابراهیم،3.
10- 10) .حجر،88.
11- 11) .نجم،29.
12- 12) .نازعات،38.
نکته ها:

این آیه در ادامه ی آیات قبل،پیرامون کسانی است که بخاطر حفظ زندگانی دنیا،بر کفر باقی ماندند.

وعده ای که در این آیه به آن اشاره گردیده،همان وعده ای است که در آیات مختلف قرآن به اهل ایمان و عمل صالح داده شده است،از جمله آیه ی نهم سوره ی مائده: «وَعَدَ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ».

مخالفان پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در صدر اسلام،افراد مرفّه و کامیاب بوده اند.

پیام ها:

1 وعده های الهی و پاداش های اخروی،هم بزرگ است و هم نیکو. «وَعْداً حَسَناً» (کلمه «وَعْداً» که با تنوین آمده،اشاره به بزرگی امر و کلمه «حَسَناً» نشان از نیکویی دارد.) 2 وعده های الهی،قطعی و مسلّم است. «وَعَدْنٰاهُ ... فَهُوَ لاٰقِیهِ» 3 شیوه ی مقایسه،از بهترین اسلوب های تبلیغ و تربیت است. «أَ فَمَنْ وَعَدْنٰاهُ ...

کَمَنْ مَتَّعْنٰاهُ»

(کسانی که وعده های الهی را دریافت می کنند،قابل مقایسه با دیگران نیستند) 4 توفیق بهره گیری از متاع دنیا نیز بدست خداست. «مَتَّعْنٰاهُ» 5 کامیابی دنیوی،نشانه آسودگی اخروی نیست. «مَتَّعْنٰاهُ ... مِنَ الْمُحْضَرِینَ» 6 بهره مندی های دنیوی،حساب و کتاب دارد. «مَتَّعْنٰاهُ ... مِنَ الْمُحْضَرِینَ» حضرت علی علیه السلام می فرماید:«فی حلالها حساب و فی حرامها عقاب» (1)در حلال دنیا حساب و در حرام آن عقاب است.

7 کامیابی غافلانه،احضار ذلیلانه ی اخروی در پی دارد. «مِنَ الْمُحْضَرِینَ» آری در لذّتی که پایانش آتش است،خیری نیست.

ص :82


1- 1) .نهج البلاغه،خطبه 82.

[سوره القصص (28): آیات 62 تا 64]

اشاره

وَ یَوْمَ یُنٰادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکٰائِیَ اَلَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (62) قٰالَ اَلَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ اَلْقَوْلُ رَبَّنٰا هٰؤُلاٰءِ اَلَّذِینَ أَغْوَیْنٰا أَغْوَیْنٰاهُمْ کَمٰا غَوَیْنٰا تَبَرَّأْنٰا إِلَیْکَ مٰا کٰانُوا إِیّٰانٰا یَعْبُدُونَ (63) وَ قِیلَ اُدْعُوا شُرَکٰاءَکُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَ رَأَوُا اَلْعَذٰابَ لَوْ أَنَّهُمْ کٰانُوا یَهْتَدُونَ (64)

و روزی که(خداوند)آنها را ندا می دهد،پس می گوید:کجایند آن شریکانی که برای من می پنداشتید؟

آن(شریکان و)کسانی که حکم عذاب بر آنان محقّق گشته،می گویند:

پروردگارا! اینان کسانی هستند که ما گمراه کرده ایم.همان گونه که خود گمراه بودیم،آنها را(نیز)گمراه نمودیم،(امّا اینک از آنان)به سوی تو بیزاری می جوییم.(اینان در واقع)ما را نمی پرستیدند(بلکه بدنبال هواپرستی و هوسرانی خود بودند.)

و(در این هنگام به مشرکان)گفته می شود:(اکنون آن)معبودانی را که شریک خدا می پنداشتید بخوانید،پس آنها را می خوانند،امّا جوابی به آنها نمی دهند و(در این حال)عذاب الهی را می بینند(که آنان را در برمی گیرد، پس آرزو می کنند)ای کاش،هدایت یافته بودند.

نکته ها:

با بر پایی قیامت،صحنه های عجیب و گوناگونی اتفاق می افتد که این آیات به بعضی از آنها اشاره می فرماید؛یکی از صحنه ها،سؤالات توبیخ آمیز خداوند،از مشرکان است.

صحنه ی دیگر،اظهار تنفّر و بیزاری معبودها از کسانی است که آنها را می پرستیدند و صحنه ی سوّم،ملامت منحرفان از شیطان است که شیطان هم در جواب می گوید:مرا

ص :83

سرزنش نکنید،بلکه خودتان را ملامت نمایید؛ «فَلاٰ تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ» (1)در قیامت،هر کس گناه خود را به گردن دیگری می اندازد،ولی از طرف مقابل هم جواب می شنود که: «بَلْ کُنْتُمْ قَوْماً طٰاغِینَ» (2)گناه را به گردن ما نیاندازید،بلکه شما خودتان اهل طغیان بودید.

بعضی از معبودها همچون حضرت عیسی و فرشتگان الهی،تقصیری ندارند،امّا کسانی نظیر شیاطین،طاغوت ها دانشمندانی که سبب بدعت و انحراف در دین گشته اند،مقصّرند و عذاب خداوند در مورد آنان قطعی است.

پیام ها:

1 صحنه های قیامت را فراموش نکنیم. «وَ یَوْمَ» ...

2 دادگاه قیامت،علنی و حضوری است. «أَیْنَ شُرَکٰائِیَ» 3 کاری نکنیم که در قیامت،از پاسخ آن کار،درمانده و عاجز باشیم. «أَیْنَ شُرَکٰائِیَ» 4 شرک و تکیه بر هر چه غیر خداست،گمان،خیال و سراب است. «تَزْعُمُونَ» 5 معبودهای عزیز دنیوی،ذلیلان و محکومان اخروی اند. «حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ» 6 هر کس دیگران را به جای خداوند به سوی خویش بخواند،عذاب الهی برایش حتمی است. «حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ» 7 پرستش غیر خدا،یک فریب است. «أَغْوَیْنٰا» 8 فریب خوردگان،بدنبال فریب دیگران نیز هستند. «أَغْوَیْنٰاهُمْ کَمٰا غَوَیْنٰا» 9 انسان ها در انتخاب راه آزادند و می توانند راههای انحرافی را نیز برگزینند.

«غَوَیْنٰا»

10 معبودهای غیر خدایی،روزی از عابدانِ خود متنفّر خواهند بود. «تَبَرَّأْنٰا» 11 حقیقت شرک،هویٰ پرستی است. «مٰا کٰانُوا إِیّٰانٰا یَعْبُدُونَ»

ص :84


1- 1) .ابراهیم،22.
2- 2) .صافّات،30.

12 معبودهای دروغین،به ناله های شما در وقت نیاز پاسخی نخواهند داد.

«فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا»

دلبستن به غیر خدا در دنیا،مایه ی محروم شدن از یاری او در قیامت است.) 13 قیامت،روز حسرت است. «لَوْ أَنَّهُمْ کٰانُوا یَهْتَدُونَ»

[سوره القصص (28): آیات 65 تا 67]

اشاره

وَ یَوْمَ یُنٰادِیهِمْ فَیَقُولُ مٰا ذٰا أَجَبْتُمُ اَلْمُرْسَلِینَ (65) فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ اَلْأَنْبٰاءُ یَوْمَئِذٍ فَهُمْ لاٰ یَتَسٰاءَلُونَ (66) فَأَمّٰا مَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً فَعَسیٰ أَنْ یَکُونَ مِنَ اَلْمُفْلِحِینَ (67)

و(به یاد آورید)روزی که(خداوند)آنها را ندا می دهد،پس می گوید:به پیامبران(و فرستادگان من)چه پاسخی دادید؟

پس در آن روز،همه ی اخبار(و پاسخهایی که می توان از دیگران گرفت) بر آنان پوشیده می ماند،و آنان از یکدیگر سؤالی نمی کنند.

امّا هر کس(در این دنیا)توبه کند و ایمان بیاورد و کار شایسته ای انجام دهد،پس امید است که از رستگاران باشد.

نکته ها:

در آیه قبل،سؤال از توحید بود؛ «أَیْنَ شُرَکٰائِیَ ... اُدْعُوا شُرَکٰاءَکُمْ» و در این آیات به مسأله نبوّت اشاره گردیده است. «مٰا ذٰا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ»

پیام ها:

1 همه در برابر دعوت پیامبران مسئولیم. «مٰا ذٰا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ» 2 در قیامت،راه های دریافت خبر،بسته و همه متحیّر و درمانده اند. «فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْبٰاءُ»

ص :85

3 در قیامت،مردم نمی توانند با همفکری و مشورت و با سؤال از یکدیگر، جوابی برای دادگاه عدل الهی آماده کنند. «فَهُمْ لاٰ یَتَسٰاءَلُونَ» 4 در اسلام،بن بست وجود ندارد.راه بازگشت و توبه برای همگان باز است.

«مَنْ تٰابَ»

5 توبه،تنها پشیمانی قلبی نیست،ایمان واقعی و عمل صالح می خواهد.

«تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً»

6 توفیق توبه با تمام شرایط و قبول و تداوم آن برای کسی تضمین نشده است، از این روی باید انسان همیشه در حال خوف و رجا باشد.(کلمه«عسی»به معنای امید است،یعنی با توبه و ایمان و عمل صالح،امید رستگاری هست.)

[سوره القصص (28): آیات 68 تا 70]

اشاره

وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ مٰا یَشٰاءُ وَ یَخْتٰارُ مٰا کٰانَ لَهُمُ اَلْخِیَرَةُ سُبْحٰانَ اَللّٰهِ وَ تَعٰالیٰ عَمّٰا یُشْرِکُونَ (68) وَ رَبُّکَ یَعْلَمُ مٰا تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ مٰا یُعْلِنُونَ (69) وَ هُوَ اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ لَهُ اَلْحَمْدُ فِی اَلْأُولیٰ وَ اَلْآخِرَةِ وَ لَهُ اَلْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (70)

و پروردگارت آنچه را بخواهد می آفریند و(آنچه را بخواهد)برمی گزیند، برای آنان(در برابر خداوند)حقّ انتخابی نیست،منزّه است خدا و برتر است از آنچه(برای او)شرک می ورزند.

و پروردگار تو آنچه را دل های آنان پنهان می دارند و آنچه را آشکار می سازند،می داند.

او اللّٰه است،معبودی جز او نیست،ستایش در دنیا و آخرت(و آغاز و فرجام) مخصوص اوست،حاکمیّت تنها از آنِ اوست و به سوی او بازگردانده می شوید.

ص :86

پیام ها:

1 قدرت مطلقه،از آنِ خداوند است. «یَخْلُقُ مٰا یَشٰاءُ وَ یَخْتٰارُ» 2 تکوین(آفرینش هستی)و تشریع(قانون زندگی)به دست خداوند است.

«یَخْلُقُ مٰا یَشٰاءُ وَ یَخْتٰارُ»

3 انتخاب رهبر آسمانی به دست خدا است،نه مردم. «وَ یَخْتٰارُ مٰا کٰانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ» 4 کسی حقّ قانون گذاری دارد که آفریدگار هستی باشد. «یَخْلُقُ مٰا یَشٰاءُ ... لَهُ الْحُکْمُ» 5 کسی که در برابر قانون خدا قانون بشری را بپذیرد،در حقیقت برای خدا شریک پذیرفته است. «مٰا کٰانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحٰانَ اللّٰهِ وَ تَعٰالیٰ عَمّٰا یُشْرِکُونَ» 6 چون معبودی جز او نیست،پس ستایش ها مخصوص اوست. «لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ لَهُ الْحَمْدُ» 7 آفرینش و گزینش،کار خداوند است،ولی او کار باطل نمی کند. «سُبْحٰانَ اللّٰهِ»

[سوره القصص (28): آیه 71]

اشاره

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اَللّٰهُ عَلَیْکُمُ اَللَّیْلَ سَرْمَداً إِلیٰ یَوْمِ اَلْقِیٰامَةِ مَنْ إِلٰهٌ غَیْرُ اَللّٰهِ یَأْتِیکُمْ بِضِیٰاءٍ أَ فَلاٰ تَسْمَعُونَ (71)

بگو:آیا اندیشیده اید که اگر خدا شب را تا روز رستاخیز پایدار بدارد،کدام خدایی غیر از«اللّٰه»برای شما روشنی خواهد آورد؟ پس آیا نمی شنوید؟

نکته ها:

کلمه ی «سَرْمَداً» به معنای دائم و همیشگی است.

جمله ی «أَ فَلاٰ تَسْمَعُونَ» ،با محتوای آیه که پیرامون شب است تناسب دارد،زیرا قدرت شنیدن انسان در شب،هم چنان محفوظ است،هر چند چشمان او چیزی نبیند،چنان که در آیه بعد که بحث در ارتباط با روز است،جمله «أَ فَلاٰ تُبْصِرُونَ» آمده است.

از جمله راه های شناخت خداوند،اندیشه پیرامون زوال یا تغییر نعمت هاست،البتّه جابجایی و توالی شب و روز،یکی از بزرگ ترین نعمت ها و آیات الهی است.

ص :87

پیام ها:

1 شیوه احتجاج با مخالفان را از خداوند بیاموزیم. «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ» 2 بهترین نشانه های خداشناسی آن است که برای همه کس،در همه جا و در همه وقت،قابل دسترسی باشد. «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ» 3 یکی از شیوه های قرآن،طرح پرسش های بیدار کننده است. «إِنْ جَعَلَ اللّٰهُ» ...

4 حرکت زمین و ایجاد شب و روز،با اراده ی الهی است. «جَعَلَ ... اَللَّیْلَ سَرْمَداً» 5 طبیعت،زیباترین تابلو و کتاب معرفت الهی است. «اللَّیْلَ ... بِضِیٰاءٍ» 6 در عقاید نباید تقلید کرد. «أَ رَأَیْتُمْ ... أَ فَلاٰ تَسْمَعُونَ» 7 در تبلیغ،از و جدان مخاطبین استمداد بطلبیم. «أَ رَأَیْتُمْ ... مَنْ إِلٰهٌ ... أَ فَلاٰ تَسْمَعُونَ»

[سوره القصص (28): آیه 72]

اشاره

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اَللّٰهُ عَلَیْکُمُ اَلنَّهٰارَ سَرْمَداً إِلیٰ یَوْمِ اَلْقِیٰامَةِ مَنْ إِلٰهٌ غَیْرُ اَللّٰهِ یَأْتِیکُمْ بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فِیهِ أَ فَلاٰ تُبْصِرُونَ (72)

(و)بگو:به من خبر دهید که اگر خداوند،روز شما را تا روز رستاخیز جاودان بدارد،کدام خدایی غیر از«اللّٰه»برای شما شب خواهد آورد تا در آن آرامش(و آسایش)یابید؟ پس آیا نمی نگرید؟

پیام ها:

1 نظام حاکم بر هستی،از طرف خداوند است و اگر بخواهد آن را به نظام دیگری تبدیل می کند. «إِنْ جَعَلَ اللّٰهُ» ...

2 قدرت خداوند نسبت به همه ی پدیده ها یکسان است. «جَعَلَ ... اَللَّیْلَ سَرْمَداً ، ... جَعَلَ ... اَلنَّهٰارَ سَرْمَداً» 3 شب برای آسایش است و انسان نیازمند آسایش. «تَسْکُنُونَ فِیهِ» 4 افراد بی بصیرت،قابل توبیخ و سرزنش هستند. «أَ فَلاٰ تُبْصِرُونَ» 5 شرک،معلول نداشتن بصیرت است. «مَنْ إِلٰهٌ غَیْرُ اللّٰهِ ... أَ فَلاٰ تُبْصِرُونَ»

ص :88

[سوره القصص (28): آیه 73]

اشاره

وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اَللَّیْلَ وَ اَلنَّهٰارَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (73)

و از رحمت اوست که برای شما شب و روز را قرار داد تا در آن آرامش یابید و از فضل او(روزی خود را)بجویید،و باشد که شکر گزارید.

نکته ها:

در آیات قرآن،همیشه شب بر روز مقدّم است.شاید از آن جهت که تاریکی شب،ذاتی زمین و از خود آن است،ولی روشنی روز،از خورشید است که بر زمین عارض می شود.

پیام ها:

1 منشأ خلقت و اعطای نعمت،نیاز او،یا طلب ما نیست،بلکه بخشندگی و رحمانیّت اوست. «وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ» 2 آرامش شب،مقدّمه تلاش روز است. «لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا» 3 خداوند،بخشنده است،ولی انسان باید تلاش کند. «مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ ... لِتَبْتَغُوا» 4 شب برای آسایش و روز برای کار و فعالیّت است. «لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ» 5 آنچه بدست آوریم از فضل اوست،به زرنگی خود ننازیم. «مِنْ فَضْلِهِ» 6 نعمت های مادّی باید مقدّمه ی شکر و کسب مراتب معنوی باشد. «لِتَسْکُنُوا ...

لِتَبْتَغُوا

... لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» 7 دنیا اگر وسیله ی رشد،قرب و شکر بدرگاه الهی باشد،منفور و مذموم نیست.

«لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»

[سوره القصص (28): آیه 74]

اشاره

وَ یَوْمَ یُنٰادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکٰائِیَ اَلَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (74)

و(باز بخاطر آورید)روزی را که(خداوند)آنها را ندا می دهد،پس می گوید:کجایند آن(همتایان و)شریکانی که برای من می پنداشتید؟!

ص :89

نکته ها:

این آیه،شبیه آیه ی 62 همین سوره است که قبلاً گذشت.

پیام ها:

1 صحنه ی حضور مشرکان در قیامت،صحنه ای قابل یادآوری است. «وَ یَوْمَ یُنٰادِیهِمْ» ...

2 آنان که برای خداوند،شریکی قائلند،خود را برای پاسخگویی آماده نمایند.

«أَیْنَ شُرَکٰائِیَ»

(انسان مسئول اندیشه و گرایش خود است) 3 قیامت،روز ظهور پوچی معبودان و درماندگی مشرکان است. «أَیْنَ شُرَکٰائِیَ» 4 تمام معبودان در بی اثری و همه مشرکان در بی جوابی یکسانند. «أَیْنَ شُرَکٰائِیَ» 5 قاضی دادگاه قیامت،ذات مقدّس خداوند است. «أَیْنَ شُرَکٰائِیَ» 6 برای غیر خداوند،در قیامت،هیچ قدرتی نیست. «أَیْنَ شُرَکٰائِیَ» 7 خداوند شریک ندارد،آنچه را شریک او می شمرند،پندار و توهّمی بیش نیست. «کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ»

[سوره القصص (28): آیه 75]

اشاره

وَ نَزَعْنٰا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً فَقُلْنٰا هٰاتُوا بُرْهٰانَکُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ اَلْحَقَّ لِلّٰهِ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ مٰا کٰانُوا یَفْتَرُونَ (75)

و(در آن روز)از هر امّتی،گواهی بیرون می آوریم،پس(به مشرکان)می گوییم:

دلیل خود را(بر شرک)بیاورید! پس می فهمند که حقّ،مخصوص خداست و هر چه به دروغ می بافتند،از(دست)آنان رفته و محو شده است.

نکته ها:

مواقف قیامت،متعدّد است،در یک موقف بر لب های انسان مُهر خورده و اعضا و جوارح دیگر به شهادت می پردازند؛ «شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصٰارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ» (1)در موقفی دیگر،

ص :90


1- 1) .فصّلت،20.

انسان می تواند سخن بگوید؛ «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ» (1)در یک جا سخنی با انسان گفته نمی شود؛ «لاٰ یُکَلِّمُهُمُ اللّٰهُ» (2)ولی در جای دیگر،خداوند می فرماید: «هٰاتُوا بُرْهٰانَکُمْ» گرچه بعضی احتمال داده اند که مراد آیه این باشد که خداوند از هر گروه مشرک،یکی از افراد برجسته را به عنوان شاهد و سخنگو بیرون می کشد و از او می پرسد:برهان شرک شما چیست؟ ولی با توجّه به روایتی که در ذیل آیه از امام باقر علیه السلام آمده است (3)مراد این است که در هر عصر و زمانی،انسان معصومی(پیامبر یا وصیّ پیامبر)که به اعمال مردم آگاه باشد،وجود دارد تا در قیامت به عنوان گواه رفتار مردم،شاهد قرار گیرد.

پیام ها:

1 در قیامت،گواهان از خود امّت ها برمی خیزند. «مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً» 2 محاکمات روز قیامت،علنی و حضوری است. «شَهِیداً فَقُلْنٰا» 3 عقاید و افکار خود را بر اساس برهان و دلیلِ محکم تنظیم کنیم.زیرا شرک برهانی ندارد و در آخرت بهانه،خریداری ندارد. «هٰاتُوا بُرْهٰانَکُمْ» 4 مشرکان،منطق و برهان ندارند. «هٰاتُوا بُرْهٰانَکُمْ» 5 هر نوع کتمانِ حقایق،فقط در دنیاست،در آخرت با کنار رفتن پرده ها،حقّ و حقیقت،ظاهر و متجلّی می شود. «فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلّٰهِ» 6 اگر چه مجرمین در قیامت به فکر انکار هستند،ولی حضور گواه،آنان را به بن بست می کشاند. «شَهِیداً ... فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلّٰهِ» 7 باطل،رفتنی است. «ضَلَّ عَنْهُمْ مٰا کٰانُوا یَفْتَرُونَ»

ص :91


1- 1) .صافّات،24.
2- 2) .بقره،174.
3- 3) .تفسیر المیزان،ج 16،ص 20.

[سوره القصص (28): آیه 76]

اشاره

إِنَّ قٰارُونَ کٰانَ مِنْ قَوْمِ مُوسیٰ فَبَغیٰ عَلَیْهِمْ وَ آتَیْنٰاهُ مِنَ اَلْکُنُوزِ مٰا إِنَّ مَفٰاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی اَلْقُوَّةِ إِذْ قٰالَ لَهُ قَوْمُهُ لاٰ تَفْرَحْ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ اَلْفَرِحِینَ (76)

همانا قارون از قوم موسی بود و بر آنان ستم نمود،با آن که ما آن قدر از گنج ها(و صندوق جواهرات)به او داده بودیم که حمل(آن ذخایر و)کلیدهایش بر گروه نیرومند نیز سنگین بود.روزی قومش به او گفتند:مغرورانه شادی مکن،به درستی که خداوند شادمانان مغرور را دوست نمی دارد.

نکته ها:

در تفسیر مجمع البیان حدیثی نقل شده که قارون پسر خاله ی حضرت موسی و انسانی دانشمند بود و در خواندن تورات،مهارت بی نظیری داشت.او ابتدا از یاران موسی علیه السلام و از جمله گروه هفتاد نفری ملازم آن حضرت برای اعزام به کوه طور و مناجات در آنجا بود،امّا به واسطه بدست آوردن ثروت بی حساب،عَلَم مخالفت برداشت و سرانجام مورد خشم و قهر الهی واقع گردید.

حضرت موسی در طول دوران مبارزه اش با سه محور اصلی فساد و طغیان،درگیر بود:یکی محور قدرت و زور که فرعون،سردمدار آن بود.دیگری اهرم ثروت و زَر که قارون،مظهر آن بشمار می رفت،و سوّمی عامل فریب و تزویر که سامری رهبری آن را به عهده داشت.به عبارت دیگر،حضرت موسی با مثلّث شومِ زور،زر و تزویر،دست به گریبان بود.

پیام ها:

1 ذکر نمونه های تاریخی،مایه ی عبرتِ آیندگان است. «إِنَّ قٰارُونَ» ...

2 سابقه ی خوب،دلیل برآینده خوب و یا چشم پوشی از انحرافات امروز نیست.

«کٰانَ مِنْ قَوْمِ مُوسیٰ»

3 فامیل پیامبر بودن،به تنهایی عامل موفّقیّت و نجات نیست. «کٰانَ مِنْ قَوْمِ مُوسیٰ» 4 وجود بستگان منحرف،نباید از مقام افراد صالح و مصلح بکاهد. «إِنَّ قٰارُونَ

ص :92

کٰانَ مِنْ قَوْمِ مُوسیٰ»

5 ثروت بدون حساب،وسیله ی قدرت و قدرت،عاملی برای تجاوزگری و عیّاشی است. «الْکُنُوزِ ... فَبَغیٰ عَلَیْهِمْ ... لاٰ تَفْرَحْ» 6 ثروت،ما را مغرور و سرمست نسازد. «لاٰ تَفْرَحْ» 7 نهی از منکر در مقابل سرمایه داران،حتّی بر طبقه محروم نیز لازم است. «قٰالَ لَهُ قَوْمُهُ لاٰ تَفْرَحْ» 8 افراد سرمست،از محبّت الهی محرومند. «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ الْفَرِحِینَ» (آری ثروت و دارایی نشانه ی محبوبیّت نزد خداوند نیست.)

[سوره القصص (28): آیه 77]

اشاره

وَ اِبْتَغِ فِیمٰا آتٰاکَ اَللّٰهُ اَلدّٰارَ اَلْآخِرَةَ وَ لاٰ تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ اَلدُّنْیٰا وَ أَحْسِنْ کَمٰا أَحْسَنَ اَللّٰهُ إِلَیْکَ وَ لاٰ تَبْغِ اَلْفَسٰادَ فِی اَلْأَرْضِ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ اَلْمُفْسِدِینَ (77)

و(ای قارون!)در آنچه خداوند به تو داده است،سرای آخرت را جستجو نما و(در عین حال)بهره ات را نیز از این دنیا فراموش مکن و همان گونه که خداوند به تو احسان کرده است،تو نیز(از این ثروت به دیگران)احسان نما و بدنبال فساد در زمین مباش که خداوند،فسادگران را دوست نمی دارد.

نکته ها:

حضرت علی علیه السلام در تفسیر جمله ی «لاٰ تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیٰا» فرمود:یعنی از سلامتی، قوّت،فراغت،جوانی و شادابی خود برای آخرت استفاده کن. (1)

در این آیه به چند دستور و رهنمود تربیتی اشاره شده است:

الف:توجّه داشتن به آخرت،همراه با بهره مندی از دنیا.

ب:احسان به دیگران با توجّه به الطاف خداوند به انسان.

ص :93


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

ج:دوری از فساد با توجّه به «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ»

پیام ها:

1 دنیا مزرعه ی آخرت است. «وَ ابْتَغِ فِیمٰا آتٰاکَ اللّٰهُ الدّٰارَ الْآخِرَةَ» (به قارون گفته شد:از این امکانات سرای آخرت را دنبال کن.) 2 دارایی ثروتمندان،از آنِ خداست. «آتٰاکَ اللّٰهُ» 3 آخرت را باید با جدیّت دنبال نمود،هر چند دنیا را نیز نباید فراموش کرد.

«ابْتَغِ

... لاٰ تَنْسَ» 4 مال و ثروت می تواند وسیله ی سعادت اخروی گردد. «وَ ابْتَغِ فِیمٰا آتٰاکَ اللّٰهُ الدّٰارَ الْآخِرَةَ» 5 موعظه ی ثروتمندان،کار پسندیده ای است. «وَ ابْتَغِ» ...

6 هر کس به سهم و نصیب خود اکتفاء کند و باقی را صرف آخرت نماید. «وَ ابْتَغِ ...

وَ لاٰ تَنْسَ نَصِیبَکَ»

...

7 در موعظه،به نیازهای طبیعی هم توجّه داشته باشیم. «لاٰ تَنْسَ نَصِیبَکَ» 8 ثروت بی حدّ،بهره مندی بی حساب را بدنبال ندارد.نصیب هر کس محدود و مشخّص است. «نَصِیبَکَ» 9 آخرت طلبی از طریق احسان به دیگران است. «وَ ابْتَغِ ... وَ أَحْسِنْ» 10 برای دعوت دیگران به احسان،یادآوری احسان الهی در حقّ آنان کارساز است. «أَحْسِنْ کَمٰا أَحْسَنَ اللّٰهُ إِلَیْکَ» 11 سرمایه داران بی ایمان،در معرض فساد هستند. «لاٰ تَبْغِ الْفَسٰادَ»

[سوره القصص (28): آیه 78]

اشاره

قٰالَ إِنَّمٰا أُوتِیتُهُ عَلیٰ عِلْمٍ عِنْدِی أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اَللّٰهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ اَلْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً وَ لاٰ یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ اَلْمُجْرِمُونَ (78)

ص :94

(قارون در جواب)گفت:همانا این(ثروت فراوان)به واسطه دانشی که نزد من است،به من داده شده،آیا او نمی دانست که خداوند،قبل از او از میان نسل ها،کسانی را که از او نیرومندتر و مال اندوزتر بودند،هلاک کرده است؟ و(در آن هنگام حتّی)از گناهان مجرمان(هم)سؤالی نمی شود؟!

نکته ها:

سؤال:با اینکه در آیات بسیاری از قرآن می خوانیم که سؤالِ قیامت از همه کس؛ «فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ» (1)،از همه چیز؛ «وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمّٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (2)،از همه حال؛ «إِنْ تُبْدُوا مٰا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحٰاسِبْکُمْ بِهِ اللّٰهُ» (3)و از همه جا؛ «إِنْ تَکُ مِثْقٰالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّمٰاوٰاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللّٰهُ» (4)خواهد بود،پس چرا در این آیه آمده است: «لاٰ یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ» ؟! پاسخ:آیاتی که دلالت بر سؤال دارد،مربوط به قیامت است ولی آیه اخیر، اشاره به زمان نزول قهر الهی در دنیاست که در آن هنگام دیگر مهلتی برای سؤال و جواب وجود ندارد.

پیام ها:

1 غرور علمی،گاهی آن چنان انسان را خودمحور می سازد که دیگر نقش هیچ کس یا هیچ چیز را قبول ندارد. «إِنَّمٰا أُوتِیتُهُ عَلیٰ عِلْمٍ عِنْدِی» 2 به علم خود نازیدن،اخلاق قارونی است. «عَلیٰ عِلْمٍ عِنْدِی» 3 ثروت و قدرت را احسان الهی بدانیم،نه محصول علم و تلاش خود.(مردم می گفتند:این خداوند است که به تو ثروت داده است،قارون می گفت:خودم بر اساس علم،آن را پیدا نموده ام.) «أَحْسَنَ اللّٰهُ ... عَلیٰ عِلْمٍ عِنْدِی» 4 آشنایی با تاریخ،بهترین درس عبرت است. «أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ ... مِنْ قَبْلِهِ» 5 قلع و قمع گردنکشان،از سنّت های خداوندی است.(قدرت و ثروت،مانع

ص :95


1- 1) .اعراف،6.
2- 2) .نحل،93.
3- 3) .بقره،284.
4- 4) .لقمان،16.

نزول قهر الهی نیست.) «أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ» 6 قدرت و ثروت،سعادت آفرین نیست. «أَهْلَکَ ... أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً» 7 دست بالای دست بسیار است. «مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ» 8 هشدار! اگر قهر الهی فرا رسد،دیگر فرصتی برای سؤال و جواب و چون و چرا نخواهد بود. «لاٰ یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ»

[سوره القصص (28): آیه 79]

اشاره

فَخَرَجَ عَلیٰ قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قٰالَ اَلَّذِینَ یُرِیدُونَ اَلْحَیٰاةَ اَلدُّنْیٰا یٰا لَیْتَ لَنٰا مِثْلَ مٰا أُوتِیَ قٰارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ (79)

(روزی قارون)با تمام تجمّل خود در میان قومش ظاهر شد،(با دیدن این صحنه)آنان که خواهان زندگانی دنیا بودند(آهی کشیده و)گفتند:ای کاش مثل آنچه به قارون داده شده،برای ما نیز بود.براستی که او بهره ی بزرگی(از نعمت ها)دارد.

پیام ها:

1 قدرت و ثروت در دست انسان های غافل،سبب فخرفروشی،خودنمایی و تجمّل گرایی است. «فَخَرَجَ عَلیٰ قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ» 2 به رخ کشیدن ثروت،صفتی قارونی است. «فَخَرَجَ عَلیٰ قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ» 3 قارون صفتان،خود را برتر از دیگران می دانند. «عَلیٰ قَوْمِهِ» 4 اشرافی گریِ حاکمان،می تواند فرهنگ مردم را تغییر دهد. «عَلیٰ قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ ...

یٰا لَیْتَ لَنٰا»

...

5 ظواهرِ زیبای دنیا،دامی برای جذب و انحراف کوته فکران است. «قٰالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیٰاةَ الدُّنْیٰا» 6 آرزوی قارون شدن،آرزوی دنیاپرستان کم خرد است. «یُرِیدُونَ الْحَیٰاةَ الدُّنْیٰا یٰا لَیْتَ لَنٰا» ...

ص :96

[سوره القصص (28): آیه 80]

اشاره

وَ قٰالَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوٰابُ اَللّٰهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً وَ لاٰ یُلَقّٰاهٰا إِلاَّ اَلصّٰابِرُونَ (80)

و(امّا)کسانی که علم و آگاهی(واقعی)به آنان داده شده بود،گفتند:وای بر شما! پاداش الهی برای کسانی که ایمان آورند و کار شایسته انجام دهند(از این مال و ثروت)،بهتر است،و(البتّه)جز صابران،آن(پاداش)را دریافت نخواهند کرد.

نکته ها:

قارون،خود را عالم و کسب ثروت را به واسطه ی علم خود می دانست؛ «أُوتِیتُهُ عَلیٰ عِلْمٍ عِنْدِی» امّا خداوند در این آیه می فرماید:علم حقیقی با مال اندوزی سازگار نیست.

پیام ها:

1 دلباختگان دنیا سزاوار سرزنش و نکوهش اند. «وَیْلَکُمْ» 2 خداوند از فرزانگان بنی اسرائیل به خاطر برخورد با دلباختگان دنیا ستایش می کند. «قٰالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ» ...

3 علم واقعی،انسان را به سوی آخرت و تقوی و عمل صالح سوق می دهد.

«قٰالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوٰابُ اللّٰهِ خَیْرٌ»

4 عالم آگاه کسی است که زرق و برق دنیا او را مجذوب نسازد و دنیاگرایان را تحقیر کند. «قٰالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوٰابُ اللّٰهِ خَیْرٌ» 5 علما باید مردم را از عشق به دنیا بر حذر دارند. «قٰالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوٰابُ اللّٰهِ خَیْرٌ» 6 اگر چیزی را از کسی منع می کنیم،در صورت لزوم و توان،بهتر از آن را به او عرضه نماییم. «ثَوٰابُ اللّٰهِ خَیْرٌ» 7 ایمان و عمل صالح،زمانی سعادت آفرین است که انسان بر آن پایدار باشد.

«آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً وَ لاٰ یُلَقّٰاهٰا إِلاَّ الصّٰابِرُونَ»

ص :97

[سوره القصص (28): آیه 81]

اشاره

فَخَسَفْنٰا بِهِ وَ بِدٰارِهِ اَلْأَرْضَ فَمٰا کٰانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَ مٰا کٰانَ مِنَ اَلمُنْتَصِرِینَ (81)

پس ما،او و خانه اش را به زمین فرو بردیم و هیچ گروهی نبود که او را در برابر قهر خداوند یاری کند و خودش نیز نمی توانست از خویش دفاع نماید.

نکته ها:

انسان می تواند در دو قوس حرکت کند:قوس صعودی که به معراج رسد و قوس نزولی که به زمین فرو رود.

پیام ها:

1 نتیجه ظلم،هلاکت است. «فَبَغیٰ عَلَیْهِمْ ... فَخَسَفْنٰا بِهِ» 2 زمین،گاهی مأمور قهر خداوند است. «فَخَسَفْنٰا بِهِ وَ بِدٰارِهِ الْأَرْضَ» 3 سرانجام ثروت اندوزی،بخل،غرور و هلاکت است. «فَخَسَفْنٰا بِهِ وَ بِدٰارِهِ الْأَرْضَ» 4 ثروت،وسیله ی نجات نیست. «مٰا کٰانَ مِنَ المُنْتَصِرِینَ»

[سوره القصص (28): آیه 82]

اشاره

وَ أَصْبَحَ اَلَّذِینَ تَمَنَّوْا مَکٰانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اَللّٰهَ یَبْسُطُ اَلرِّزْقَ لِمَنْ یَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ وَ یَقْدِرُ لَوْ لاٰ أَنْ مَنَّ اَللّٰهُ عَلَیْنٰا لَخَسَفَ بِنٰا وَیْکَأَنَّهُ لاٰ یُفْلِحُ اَلْکٰافِرُونَ (82)

و همان کسانی که موقعیّت دیروز او(قارون)را آرزو می کردند(با دیدن صحنه هلاکت او)می گفتند:وای!(بر ما)گویا خداوند،(رزق و)روزی را بر هر کس از بندگانش که بخواهد،گشاده و یا تنگ می گرداند،(و)اگر خداوند بر ما منت ننهاده بود،هر آینه ما را نیز(با او)به قعر زمین برده بود،وای! گویی کافران،رستگار نمی شوند.

ص :98

پیام ها:

1 در برخورد با مسائل،زود قضاوت نکنیم.(آنان که دیروز حسرت می خوردند ای کاش مثل قارون بودند،امروز می گویند:چه خوب شد که ما مثل او نبودیم) «تَمَنَّوْا مَکٰانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ» ...

2 هرگز نخواهیم که مانند ثروتمندانِ مغرور و غافل باشیم. «تَمَنَّوْا مَکٰانَهُ ... وَیْکَأَنَّ» 3 به جای تمنّای ثروت دیگران،به داده های الهی قانع باشیم. «تَمَنَّوْا مَکٰانَهُ ... یَبْسُطُ الرِّزْقَ ... وَ یَقْدِرُ» 4 همه آرزوها،به صلاح نیست. «تَمَنَّوْا مَکٰانَهُ» 5 گاه،مستجاب نشدن دعا و برآورده نگردیدن آرزو،بزرگ ترین لطف و منت الهی بر انسان است. «تَمَنَّوْا مَکٰانَهُ ... مَنَّ اللّٰهُ عَلَیْنٰا» 6 حوادث،سبب بیداری فطرت ها و تغییر پندارها و خواسته های غلط است.

«لَوْ لاٰ أَنْ مَنَّ اللّٰهُ عَلَیْنٰا»

7 ثروتی که انسان،آن را از جانب خدا و برای او نداند،او را به کفر می رساند.

«لاٰ یُفْلِحُ الْکٰافِرُونَ»

[سوره القصص (28): آیه 83]

اشاره

تِلْکَ اَلدّٰارُ اَلْآخِرَةُ نَجْعَلُهٰا لِلَّذِینَ لاٰ یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی اَلْأَرْضِ وَ لاٰ فَسٰاداً وَ اَلْعٰاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ (83)

(ما،نجات و سعادت در)آن سرای آخرت را(تنها)برای کسانی قرار می دهیم که خواستار برتری و فساد در زمین نباشند و سرانجام، (رستگاری)از آن پرهیزکاران است.

نکته ها:

این آیه به منزله قطعنامه داستان قارون است که هر گونه ثروت اندوزی و برتری جویی، مایه ی هلاکت در دنیا و شقاوت در آخرت می شود.بر اساس روایات،حضرت علی علیه السلام،این

ص :99

آیه را برای تاجران بازار تلاوت می فرمود. (1)امام خمینی قدس سره بنیانگذار جمهوری اسلامی نیز در پایان درس اخلاقشان برای طلاّب و فضلای حوزه ی علمیّه ی قم به آن عنایت داشتند.

در حدیث می خوانیم که اگر کسی به واسطه بهتر بودن بند کفشش بر دیگری خود را برتر ببیند،جزو کسانی است که اراده ی علوّ در زمین دارند.

چه بسیارند کسانی که در تهیه مسکن،مرکب،لباس،کلام،ازدواج و نام گذاری فرزند،کاری می کنند که در جامعه نمودی داشته باشند و مردم متوجّه آنان شوند که به فرموده روایت، این افراد اراده برتری در زمین دارند و از بهشت محرومند.

پیام ها:

1 سرای آخرت بس عظیم است.(کلمه ی« تِلْکَ »برای بیان عظمت است) 2 هر گونه برتری طلبی،ممنوع است. «لاٰ یُرِیدُونَ عُلُوًّا» 3 منشأ فساد،برتری جویی است. «لاٰ یُرِیدُونَ عُلُوًّا ... وَ لاٰ فَسٰاداً» 4 پرهیزکار کسی است که اراده ی تفاخر و برتری بر دیگران ندارد. «لاٰ یُرِیدُونَ عُلُوًّا ... وَ الْعٰاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»

[سوره القصص (28): آیه 84]

اشاره

مَنْ جٰاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهٰا وَ مَنْ جٰاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلاٰ یُجْزَی اَلَّذِینَ عَمِلُوا اَلسَّیِّئٰاتِ إِلاّٰ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (84)

هر کس نیکی آورد،برای او(پاداشی)بهتر از آن خواهد بود،و هر کس بدی آورد،پس کسانی که کارهای ناروا انجام دهند،جز(به اندازه)آنچه کرده اند،مجازات نمی شوند.

پیام ها:

1 کار نیک،مطلوب و پسندیده است،از هر کس و به هر مقدار که باشد. «مَنْ جٰاءَ بِالْحَسَنَةِ»

ص :100


1- 1) .تفاسیر مجمع البیان و روح البیان.

2 مهم تر از انجام کار نیک،به سلامت رساندن آن به صحنه ی قیامت است.

«جٰاءَ بِالْحَسَنَةِ»

(چه بسیارند کسانی که کارهای خوبی انجام می دهند،ولی به واسطه گناه،منّت گذاشتن،عُجب و یا تحقیر دیگران،آن را از بین می برند و نمی توانند کار خوب خود را به قیامت برسانند.) 3 انسان ها در انتخاب راه زندگی آزادند. «مَنْ جٰاءَ بِالْحَسَنَةِ ... مَنْ جٰاءَ بِالسَّیِّئَةِ» 4 حتّی در گفتار،سخن خویش را از خوبی ها آغاز کنیم.(ابتدا کلمه«الحسنة» آمده،سپس«السیئة») 5 در نظام سراسر لطف الهی،پاداش نیکی ها بیشتر از خود نیکی هاست هر چند به مرحله عمل نرسد و در حالت اندیشه و طرح باقی بماند،ولی کیفر کار بد به اندازه کار بد و به شرطی است که از درجه ی فکر و اندیشه بگذرد و لباس عمل بپوشد. «عَمِلُوا السَّیِّئٰاتِ» 6 کار نیک دیگران را فراموش نکنیم،حتّی اگر یک عمل ساده باشد،«الحسنة» ولی بدکاران را وقتی جزا دهیم که بر کار بد خود اصرار داشته باشند. «کٰانُوا یَعْمَلُونَ» 7 خداوند پاداش نیکی ها را با فضل خود می دهد،ولی در کیفر بدکاران با عدل خویش رفتار می کند. «فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهٰا ... فَلاٰ یُجْزَی ... إِلاّٰ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ»

[سوره القصص (28): آیه 85]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ اَلْقُرْآنَ لَرٰادُّکَ إِلیٰ مَعٰادٍ قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ مَنْ جٰاءَ بِالْهُدیٰ وَ مَنْ هُوَ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ (85)

همانا آن کس که قرآن را(بر تو نازل و عمل به آن را)بر تو واجب کرد،قطعاً تو را به وعده گاه(و زادگاهت)باز خواهد گردانید.بگو:پروردگارم آگاه تر است که چه کسی هدایت آورده و چه کسی در گمراهی آشکار است.

نکته ها:

در آیه هفتم گذشت که خدا به مادر موسی الهام فرمود که فرزندت را به دریا بینداز و نگران

ص :101

مباش که ما او را به تو باز خواهیم گرداند، «فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ ... إِنّٰا رَادُّوهُ إِلَیْکِ» در این آیه نیز خدا به پیامبر اسلام وعده می دهد که او را به زادگاهش بازگرداند. «لَرٰادُّکَ إِلیٰ مَعٰادٍ» آری، همان قدرتی که موسی را به مادر برگرداند،تو را نیز(بعد از هجرت)به مکّه برخواهد گرداند.

در اینکه «مَعٰادٍ» اشاره به چه معنایی دارد و مصداق آن چیست،نظرات متفاوتی ارائه شده است؛بعضی آن را«مکّه»زادگاه پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله و این آیه را یک خبر غیبی دانسته اند،که ای پیامبر! روزی همین مکّه به دست تو فتح خواهد شد و به آن بازخواهی گشت.عده ای نیز آن را مقام محمود پیامبر(مقام شفاعت)،و جمعی هم آن را به قیامت و بهشت،معنا و تفسیر کرده اند.امّا روایات،مراد از معاد در این آیه را رجعت پیامبر اسلام به دنیا می دانند.

از عقاید قطعی ما که از آیات و روایات بسیاری بر می آید،«رَجعت»است.یعنی اینکه خداوند گروهی از اولیای خود را قبل از قیامت به دنیا برخواهد گرداند.

پیام ها:

1 ابلاغ قرآن سبب تمرّد کفّار و هجرت پیامبر شد،امّا خدای قرآن دوباره پیامبر را به زادگاهش برخواهد گرداند. «لَرٰادُّکَ إِلیٰ مَعٰادٍ» 2 تلاوت،تبلیغ و عمل به قرآن،قبل از هر کس بر خود پیامبر واجب است.

«فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ»

3 تعبیر به فریضه بودن قرآن،نشانگر اهمیّت و جایگاه والای آن است. «فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ» 4 مهاجر فی سبیل اللّٰه،با عزّت به موطن خویش باز خواهد گشت. «لَرٰادُّکَ إِلیٰ مَعٰادٍ» تنوین کلمه ی« مَعٰادٍ »،نشانه ی عظمت و عزّتمندی است. (1)

5 در مقام بیان نیز ابتدا از نقاط مثبت شروع کنیم. «مَنْ جٰاءَ بِالْهُدیٰ ... مَنْ هُوَ فِی ضَلاٰلٍ»

ص :102


1- 1) .بازگشت شکوهمندانه امام خمینی قدس سره پس از سالها هجرت در راه خدا،نمونه ای عینی بود که خود آن را دیده و بخاطر داریم.

[سوره القصص (28): آیه 86]

اشاره

وَ مٰا کُنْتَ تَرْجُوا أَنْ یُلْقیٰ إِلَیْکَ اَلْکِتٰابُ إِلاّٰ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ فَلاٰ تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکٰافِرِینَ (86)

28\86 و تو امید نداشتی که(این)کتاب(آسمانی)به تو القا گردد،(و این نزول نبود،)مگر رحمتی از سوی پروردگارت،پس(به شکرانه ی آن)هرگز پشتیبان کافران مباش.

نکته ها:

دو شباهت میان حضرت موسی علیه السلام و محمّد صلی اللّٰه علیه و آله در آیات این سوره به چشم می خورد:

1 حضرت موسی به امید به دست آوردن آتش،به سوی آن رفت و به نور رسید، «فَلَمّٰا أَتٰاهٰا نُودِیَ» ...(آیه 30)،پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله نیز به قصد عبادت به غار حرا رفت که با وحی آسمانی آشنا شد. «مٰا کُنْتَ تَرْجُوا أَنْ» ...

2 در آیه هفده حضرت موسی اظهار داشت: «رَبِّ بِمٰا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ» پروردگارا! به خاطر لطفی که به من کردی من هرگز یاور تبهکاران نخواهم بود.در این آیه نیز خداوند به پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله می فرماید: «یُلْقیٰ إِلَیْکَ الْکِتٰابُ ... فَلاٰ تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکٰافِرِینَ» به خاطر کتاب آسمانی که به تو القا شده،هرگز یاور کافران مباش.

پیام ها:

1 حتّی انبیا با آن پاکی روح و کمال عبودیّت،توقّع دریافت وحی نداشته اند، وحی،رحمت الهی بوده است. «مٰا کُنْتَ تَرْجُوا ... إِلاّٰ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ» 2 بعثت پیامبران و نزول کتب آسمانی،از شئون ربوبیّت خداوند است. «رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ» 3 برائت و پرهیز از پشتیبانی کافران به قدری مهم است که شکرانه ی نزول وحی قرار گرفته است. «یُلْقیٰ إِلَیْکَ الْکِتٰابُ ... فَلاٰ تَکُونَنَّ» ...

4 هر گونه حمایت از کفر و پشتیبانی از جرم ممنوع است. «فَلاٰ تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکٰافِرِینَ»

ص :103

[سوره القصص (28): آیه 87]

اشاره

وَ لاٰ یَصُدُّنَّکَ عَنْ آیٰاتِ اَللّٰهِ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَیْکَ وَ اُدْعُ إِلیٰ رَبِّکَ وَ لاٰ تَکُونَنَّ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ (87)

و(به هوش باش)پس از آنکه آیات الهی به سوی تو نازل گردید،(وسوسه ها و تهدیدات کفّار)تو را(از تبلیغ و عمل به آن)باز ندارد و(هم چنان دیگران را) به سوی پروردگارت دعوت کن و هرگز از مشرکان مباش.

نکته ها:

بعثت،مراحلی دارد:

الف:گرفتن وحی. «یُلْقیٰ إِلَیْکَ الْکِتٰابُ» ب:برائت از کفّار. «فَلاٰ تَکُونَنَّ ظَهِیراً» ج:صلابت در کار. «لاٰ یَصُدُّنَّکَ» د:دعوت دیگران. «ادْعُ إِلیٰ رَبِّکَ» ه:اخلاص در عقیده و عمل. «لاٰ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» توجّه به توحید و نفی شرک و کفر آن چنان مهم است که خداوند در این آیات بارها پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله را بر آن هشدار می دهد.غالب جملات پیرامون این مسئله در آیات اخیر،با نون تأکید ثقیله و با لحن مبالغه آمده است. «لاٰ تَکُونَنَّ ... لاٰ یَصُدُّنَّکَ ... لاٰ تَکُونَنَّ»

پیام ها:

1 کوتاه آمدن در ابلاغ وحی،نوعی تقویت کفر است. «فَلاٰ تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکٰافِرِینَ وَ لاٰ یَصُدُّنَّکَ» 2 دشمنان حتّی برای شخص پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله نیز نقشه دارند. «لاٰ یَصُدُّنَّکَ» 3 رهبران آسمانی نیز به تذکّرات الهی نیازمندند. «لاٰ یَصُدُّنَّکَ» 4 رسالت باید همراه عزّت و قاطعیّت باشد. «لاٰ یَصُدُّنَّکَ ... بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ» 5 علم و آگاهی،مسئولیّت را سنگین تر می کند. «بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَیْکَ» 6 کسی در دعوت به حقّ موفّق می شود که قاطع و نفوذناپذیر باشد. «لاٰ یَصُدُّنَّکَ ...

ص :104

اُدْعُ إِلیٰ رَبِّکَ»

7 دعوت باید خالصانه باشد و هیچ مسئله ای را جز رضای خداوند در نظر نگیرد. «ادْعُ إِلیٰ رَبِّکَ وَ لاٰ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» آری کسی که به خاطر ملاحظه دیگران دعوت به خدا نکند،در مدار شرک قرار گرفته است.

8 دعوت باید به سوی خدا باشد،نه خود. «ادْعُ إِلیٰ رَبِّکَ» 9 شرک زدایی و مبارزه با کفر،سرلوحه ی فعالیّت پیامبران و از تأکیدات بسیار جدّی خداوند است. «لاٰ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»

[سوره القصص (28): آیه 88]

اشاره

وَ لاٰ تَدْعُ مَعَ اَللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ کُلُّ شَیْءٍ هٰالِکٌ إِلاّٰ وَجْهَهُ لَهُ اَلْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (88)

و(هرگز)معبود دیگری را با«اللّٰه»مخوان که معبودی جز او نیست.همه چیز جز وجه او نابود است،حُکم(و حاکمیّت،تنها)از آن اوست،و همه به سوی او بازگردانده می شوید.

نکته ها:

فرقه«وهّابیّت»اظهار می دارند که هر کس،غیر خدا را بخواند،مشرک می شود،زیرا خداوند فرموده است: «فَلاٰ تَدْعُوا مَعَ اللّٰهِ أَحَداً» (1)،بنا بر این کسانی که در توسّل،اولیای خدا را صدا می زنند،مشرکند! امّا این آیه توضیح می دهد که مشرک،کسی است که غیر خدا را به عنوان خدای دیگر بخواند: «لاٰ تَدْعُ مَعَ اللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ» و ناگفته پیداست که شیعیان هیچ مقامی را به عنوان خدا صدا نمی زنند،بلکه به عنوان کسی که نزد خداوند آبرو دارد صدا می زنند،آن هم آبرویی که از طرف خداوند به او داده شده است،نظیر انبیا و اولیای الهی،نه هر شفیع و آبرومند موهومی.زیرا بت پرستان نیز در دنیای خیال خود،برای بت ها آبرویی تصوّر می کردند.

ص :105


1- 1) .جنّ،18.

در این آیه،شرک زدایی با عبارات مختلفی بیان شده است؛ الف:خدای دیگری را با«اللّٰه»مخوانید.

ب:معبودی جز اللّٰه نیست.

ج:همه چیز جز او نابود شدنی است.

د:حاکمیّت،تنها از آن اوست.

ه:تنها به سوی او باز می گردید.

پادشاه کشور سعودی هر سال روز عید قربان علمای فرقه های اسلامی را میهمان می کند.

در یکی از سالها علاّمه سیّد شرف الدین جبل عاملی(از علمای برجسته لبنانی)به مهمانی دعوت می شود.علاّمه همین که وارد جلسه شد،قرآنی را که جلد چرمی داشت به شاه هدیه کرد.شاه آن را گرفت و بوسید.علاّمه گفت:تو مشرک هستی! شاه ناراحت شد که چرا چنین تهمتی می زنی؟ علاّمه گفت:چون شما چرمی را بوسیدی که پوست حیوان است و احترام به پوست حیوان شرک است! شاه گفت:من هر پوستی را نمی بوسم،کفش من از چرم و پوست حیوان است،ولی هرگز آن را نمی بوسم،این قطعه چرم،جلد قرآن قرار گرفته است.

علاّمه فرمود:ما نیز هر آهنی را نمی بوسیم،آهنی را می بوسیم که صندوق یا ضریح و درب و پنجره ی قبر پیامبر یا امامان معصوم علیهم السلام باشد.

آری،شرک آن است که ما کسی یا چیزی را در برابر خدا عَلم کنیم و برای او قدرتی مستقلّ قائل شویم،در حالی که شیعه قدرت اولیای خدا را مستقل نمی داند،بلکه قدرتی وابسته به قدرت الهی می داند و اگر گنبد و بارگاهی می سازد به خاطر آن است که به مردم اعلام کند در این جا مرد توحید دفن شده است.کسی که در اینجا دفن شده در راه خدا شهید گشته و فدا و فنای توحید شده است.پس گنبد و بارگاه،یعنی مرکزی که زیر آن فریاد توحید بلند است،نه مرکزی در برابر مسجد.

امام رضا علیه السلام فرمودند:«وجه اللّٰه»پیامبر خدا و حجّت های او در زمین هستند که به وسیله

ص :106

آنان به خدا،دین و معرفت او توجّه می شود. (1)در دعای ندبه درباره امام زمان علیه السلام می خوانیم:«أین وجه الله الذی یؤتی»و نیز می خوانیم:«أین وجه الذی یتوجه الاولیاء»

پیام ها:

1 موحّد واقعی کسی است که از همه ی معبودها،ابَرقدرت ها،ایسم ها و طاغوت ها آزاد باشد. «لاٰ تَدْعُ مَعَ اللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ» 2 به آنچه رفتنی است،دل نبندیم و خود را اسیر آنها نسازیم. «کُلُّ شَیْءٍ هٰالِکٌ إِلاّٰ وَجْهَهُ» چنان که حضرت ابراهیم فرمود: «لاٰ أُحِبُّ الْآفِلِینَ» (2)3 حاکمیّت،مخصوص خداوند است. «لَهُ الْحُکْمُ» 4 معبود واقعی چند شرط دارد:

الف:فناپذیر نباشد. «کُلُّ شَیْءٍ هٰالِکٌ إِلاّٰ وَجْهَهُ» ب:بر هستی فرمانروا باشد. «لَهُ الْحُکْمُ» ج:فرجام همه به دست او باشد. «إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» 5 مرگ،نابودی نیست،بازگشت به مبدأ است. «إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» پروردگارا! مزه ی تلاوت،تدبّر و پندگیری از قرآن را به ما بچشان.

پروردگارا! چراغ دل ما را به نور قرآن روشن و وجود ما را روشنی بخش قرار ده.

پروردگارا! رفتار و گفتار ما را برخاسته از قرآن و سیره و سنّت پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله و اهل بیت معصومش علیهم السلام قرار بده.

آمین ربّ العالمین

ص :107


1- 1) .توحید صدوق،ص 117.
2- 2) .انعام،76.

ص :108

ص :109

ص :110

[تفسیر سوره عنکبوت]

سیمای سوره ی عنکبوت

این سوره در مکّه نازل گردیده و شصت و نه آیه دارد.نامِ برخی از سوره های قرآن همچون بقره،فیل،نمل و نحل،برگرفته از نام حیواناتی است که در این سوره ها به گونه ای مطرح شده اند.

در آیه 41 این سوره،بنایِ شرک همچون خانۀ عنکبوت سست و ناپایدار شمرده شده و لذا این سوره به عنکبوت نام گرفته است.

این سوره درباره ی چند موضوع،مطالبی رابیان می کند از جمله:ایمان، تکلیف بشر،آزمایش الهی،تاریخ برخی انبیا،نهی از مجادله ی غیر نیکو و تکیه بر غیر خدا.

ص :111

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده ی مهربان.

[سوره العنکبوت (29): آیات 1 تا 3]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;الم (1) أَ حَسِبَ اَلنّٰاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنّٰا وَ هُمْ لاٰ یُفْتَنُونَ (2) وَ لَقَدْ فَتَنَّا اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ اَلْکٰاذِبِینَ (3)

الف،لام،میم.

آیا مردم پنداشتند که چون گفتند:ایمان آوردیم،رها می شوند و دیگر مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟!

در حالی که بدون تردید کسانی را که پیش از ایشان بودند آزمودیم تا خداوند کسانی را که راست گفتند معلوم دارد و دروغگویان را(نیز)معلوم دارد.

نکته ها:

کلمه ی«فتنة»به معنای گداختن طلا برای جدا کردن ناخالصی های آن است و چون در حوادث و سختی ها،جوهره ی انسان از شعارهای دروغین جدا می شود،حوادث و آزمایش ها را«فتنه»می گویند.

پیام ها:

1 ایمان،تنها با زبان و شعار نیست،بلکه همراه با آزمایش است. «أَ حَسِبَ ... هُمْ لاٰ یُفْتَنُونَ» (ادّعا کافی نیست،باید عملکرد را دید و قضاوت کرد.) سعدیا گرچه سخندان و نصحیت گویی از عمل کار برآید به سخندانی نیست

ص :112

2 آزمایش،یک سنّت الهی در طول تاریخ است. «وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» 3 حوادث را تصادف نپنداریم؛همه اسباب آزمایش ماست. «فَتَنَّا» 4 آشنایی با تاریخ و حوادث پیشینیان،مردم را برای پذیرش حوادث آماده می کند. «مِنْ قَبْلِهِمْ» 5 دلیل آزمایش های الهی،عینی و محقّق شدن علم ازلی خداوند و جدا شدن مؤمنان واقعی و شکوفا شدن استعدادهای درونی و به فعلیّت رسیدن آنهاست. «فَلَیَعْلَمَنَّ ... اَلَّذِینَ صَدَقُوا وَ ... اَلْکٰاذِبِینَ»

[سوره العنکبوت (29): آیات 4 تا 5]

اشاره

أَمْ حَسِبَ اَلَّذِینَ یَعْمَلُونَ اَلسَّیِّئٰاتِ أَنْ یَسْبِقُونٰا سٰاءَ مٰا یَحْکُمُونَ (4) مَنْ کٰانَ یَرْجُوا لِقٰاءَ اَللّٰهِ فَإِنَّ أَجَلَ اَللّٰهِ لَآتٍ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ (5)

آیا کسانی که کارهای بد انجام می دهند،پنداشته اند که بر ما پیشی خواهند گرفت(و از کیفر ما خواهند گریخت)؟ چه بد داوری می کنند.

آن کس که به دیدار خداوند امید دارد(می داند که)بی شک اجلی که خداوند تعیین کرده آمدنی است؛و اوست شنوای دانا.

نکته ها:

حضرت علی علیه السلام فرمودند:مراد از« لِقٰاءَ اللّٰهِ »،روز قیامت است. (1)

پیام ها:

1 ارتکاب گناه و تکرار آن،در بینش انسان تأثیر گذارده و او را خیالباف می کند.

«أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئٰاتِ»

2 خیال پردازی ها را با یاد مرگ و معاد درمان کنیم.هم مؤمنانی که در بوته ی آزمایشند و هم خلافکاران بدانند که فرصت ها تمام شدنی است و مهر و قهر

ص :113


1- 1) .تفسیر نور الثقلین و توحید صدوق،ص 267.

الهی به سراغشان خواهد آمد. «أَ حَسِبَ النّٰاسُ أَنْ یُتْرَکُوا ... أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئٰاتِ ... مَنْ کٰانَ یَرْجُوا لِقٰاءَ اللّٰهِ» ...

3 نه مدّعیان ایمان،از امتحان الهی رها می شوند و نه خلافکاران،از انتقام الهی.

«یَسْبِقُونٰا»

(خلافکاران،خیال می کنند دست خدا به آنان نمی رسد.) 4 باید تفکّرات و پندارهای باطل را محکوم کرد. «سٰاءَ مٰا یَحْکُمُونَ» 5 خداوند،هم گفتار ما در اظهار ایمان را می شنود و هم پندار و روحیات ما را می داند. «وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 6]

اشاره

وَ مَنْ جٰاهَدَ فَإِنَّمٰا یُجٰاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اَللّٰهَ لَغَنِیٌّ عَنِ اَلْعٰالَمِینَ (6)

و هرکس تلاش کند پس برای خود می کوشد،زیرا خداوند از جهانیان بی نیاز است.

نکته ها:

مراد از جهاد در این آیه،تنها جهاد با شمشیر و با دشمنان نیست،بلکه مراد هر گونه تلاش و کوشش است؛خواه این تلاش در راه خودسازی و به اصطلاح جهاد با نفس باشد یا مبارزه با وسوسه های شیطان و یا با دشمنان خارجی.

پیام ها:

1 خداوند به تلاش ما نیاز ندارد. «وَ مَنْ جٰاهَدَ فَإِنَّمٰا یُجٰاهِدُ لِنَفْسِهِ» من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم 2 برای تشویق مردم به تلاش های مثبت،از گرایش های درونی و فطری، همچون حبّ نفس استفاده کنیم.(انسان فطرتاً به دنبال سود و منافع خویش است) «وَ مَنْ جٰاهَدَ فَإِنَّمٰا یُجٰاهِدُ لِنَفْسِهِ» 3 بی نیازی خداوند،واقعی و حتمی است.(بر خلاف اظهار بی نیازی ما که در عین نیاز است.) «إِنَّ اللّٰهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعٰالَمِینَ» 4 خداوند،هم از انسان ها بی نیاز است و هم از فرشتگان و هم دیگر موجودات.

ص :114

«لَغَنِیٌّ عَنِ الْعٰالَمِینَ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 7]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئٰاتِهِمْ وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ اَلَّذِی کٰانُوا یَعْمَلُونَ (7)

و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند،قطعاً لغزش های آنان را می پوشانیم،و بی شک بهتر از آنچه عمل می کرده اند پاداششان می دهیم.

نکته ها:

از بهترین نمونه های جهاد که در آیه ی قبل خواندیم،ایمان و عمل صالح است که در این آیه عنوان شده است.

پیام ها:

1 انسان برای دریافت پاداش های الهی،به ایمان و عمل صالح،هر دو نیازمند است. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» 2 مؤمنان از لغزش و گناه به دور نیستند. «وَ الَّذِینَ آمَنُوا ... لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئٰاتِهِمْ» 3 پاداش الهی،تنها عفو گناهان گذشته نیست،بلکه دریافت بهترین پاداش نیز هست. «لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئٰاتِهِمْ وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ» 4 دریافت پاداش پس از پاک شدن از گناهان است. «لَنُکَفِّرَنَّ ... لَنَجْزِیَنَّهُمْ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 8]

اشاره

وَ وَصَّیْنَا اَلْإِنْسٰانَ بِوٰالِدَیْهِ حُسْناً وَ إِنْ جٰاهَدٰاکَ لِتُشْرِکَ بِی مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاٰ تُطِعْهُمٰا إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (8)

و به انسان سفارش کردیم که به پدر و مادر خود نیکی کند،و اگر آن دو کوشیدند تا چیزی را که بدان علم نداری شریک من سازی،از ایشان اطاعت مکن،سرانجامِ شما به سوی من است،پس شما را از(حقیقت) آنچه انجام می دادید آگاه خواهم ساخت.

ص :115

پیام ها:

1 نیکی به والدین یک امر انسانی است،نه فقط ایمانی. «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسٰانَ» 2 احسان و نیکی به والدین،بدون قید و شرط است. «حُسْناً» (شرطِ نژادی، سِنّی،منطقه ای،علمی،اجتماعی،سیاسی،اقتصادی و ایمانی ندارد،حتّی اگر کافر و مشرک باشند،باید احسان کرد.) 3 والدین منحرف برای انحراف فرزندان،کوشش می کنند. «جٰاهَدٰاکَ» 4 از احترامِ دیگران،سوء استفاده نکنیم.(والدین نباید به خاطر احترام گزاری فرزندانشان،آنان را به شرک دعوت کنند.) «وَ إِنْ جٰاهَدٰاکَ» 5 فرزندان،باید قدرت انتخاب تفکّر صحیح را داشته باشند. «جٰاهَدٰاکَ لِتُشْرِکَ بِی ... فَلاٰ تُطِعْهُمٰا» 6 شرک،برهان و استدلال علمی ندارد. «مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» 7 در مسأله توحید و شرک،با هیچ کس کنار نیاییم و سازش نکنیم. «فَلاٰ تُطِعْهُمٰا» 8 احسان به والدین،مطلق و همیشگی است،امّا اطاعت از والدین،مشروط به آن است که انسان را از خدا دور نکنند. «فَلاٰ تُطِعْهُمٰا» 9 ایمان به معاد،ضامن اجرای توصیه های الهی است. «وَصَّیْنَا ... إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ» 10 خداوند به همه ی کارهای انسان آگاه است. «فَأُنَبِّئُکُمْ بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 9]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی اَلصّٰالِحِینَ (9)

و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند،بی شک آنان را در زمره ی شایستگان در می آوریم.

نکته ها:

مراد از مؤمنان در این آیه،با توجّه به آیه ی گذشته،فرزندانی هستند که تحت سلطه ی والدین،به شرک دعوت می شوند،که اگر مقاومت کنند و برای حفظ ایمان خود از خانه و منطقه آواره شوند،هر چند دوری از پدر و مادر برای آنان سخت است،امّا خداوند در عوض،

ص :116

در روز قیامت آنان را در زمره ی صالحان وارد خواهد کرد. (1)

در دو آیه ی قبل بیان شد که پاداش ایمان و عمل صالح،پوشیده شدن گناهان و دریافت جزای نیکوست.در این آیه می فرماید:کسانی که اهل ایمان و عمل صالح باشند،در زمره ی افراد صالح نیز قرار می گیرند.در آیه ی دیگر می خوانیم:ملحق شدن به صالحان،از جمله دعاهای حضرت ابراهیم و حضرت یوسف است. «أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ» (2)

پیام ها:

1 ایمان از عمل جدا نیست. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا» 2 صِرف کار نیک،انسان را در زمره ی نیکوکاران قرار نمی دهد.کار نیکی که از ایمان به خدا برخیزد ارزشمند است. «آمَنُوا ... لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصّٰالِحِینَ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 10]

اشاره

وَ مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّٰا بِاللّٰهِ فَإِذٰا أُوذِیَ فِی اَللّٰهِ جَعَلَ فِتْنَةَ اَلنّٰاسِ کَعَذٰابِ اَللّٰهِ وَ لَئِنْ جٰاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنّٰا کُنّٰا مَعَکُمْ أَ وَ لَیْسَ اَللّٰهُ بِأَعْلَمَ بِمٰا فِی صُدُورِ اَلْعٰالَمِینَ (10)

و برخی از مردم(به زبان)می گویند:به خداوند ایمان آورده ایم،پس هر گاه در راه خدا آزار ببینند،اذیّت و آزار مردم را به عنوان عذاب خداوند قرار می دهند،و اگر از جانب پروردگارت یاری و پیروزی رسد،با تأکید می گویند:ما با شما بودیم.آیا (نمی دانند که هیچ کس از)خدا به آنچه در دلهای جهانیان می گذرد،آگاه تر نیست؟

نکته ها:

ظاهراً مراد از« اَلْعٰالَمِینَ »هر موجود با شعور از جنّ،ملک و انسان است. (3)

در اوّلین آیه ی این سوره خواندیم که گمان نکنید بدون آزمایش،اظهار ایمان شما را می پذیریم. «أَ حَسِبَ النّٰاسُ أَنْ یُتْرَکُوا» ...این آیه یکی از نمونه های آزمایش را بیان می کند.

ص :117


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .یوسف،101 و شعراء،83.
3- 3) .تفسیر المیزان.
پیام ها:

1 اظهار ایمان برخی از مردم،زبانی است،نه قلبی. «وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّٰا» 2 گاهی ایمان،اذیّت و آزار مردم را بدنبال دارد که باید تحمّل کرد. «آمَنّٰا ... أُوذِیَ فِی اللّٰهِ» 3 مؤمن،مقاوم است. «وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلیٰ مٰا آذَیْتُمُونٰا» (1)ولی منافق،ناپایدار است. «فَإِذٰا أُوذِیَ ... جَعَلَ» ...

4 ایمان واقعی در هنگام سختی ها روشن می شود. «فَإِذٰا أُوذِیَ فِی اللّٰهِ» حضرت علی علیه السلام می فرماید:«فی تقلب الاحوال علم جواهر الرجال» (2)در فراز و نشیب ها و حالات گوناگون،جوهره ی انسان آشکار می شود.

5 منافق،فرصت طلب است و به هنگام پیروزی خود را مؤمن می داند،و در گرفتن مزایا،اصرار می ورزد. «لَیَقُولُنَّ إِنّٰا کُنّٰا مَعَکُمْ» 6 تظاهر و نهان کاری سودی ندارد،خداوند از درون همه آگاه است. «أَ وَ لَیْسَ اللّٰهُ بِأَعْلَمَ بِمٰا فِی صُدُورِ الْعٰالَمِینَ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 11]

اشاره

وَ لَیَعْلَمَنَّ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ اَلْمُنٰافِقِینَ (11)

و قطعاً خدا کسانی را که ایمان آورده می شناسد،و منافقان را(نیز)می شناسد.

نکته ها:

در آیه ی قبل ذکر شد که منافقان با تأکید،همگامی خود را با مؤمنان و توده ی مردم بیان می کردند، «إِنّٰا کُنّٰا مَعَکُمْ» ،در این آیه،خداوند نیز با تأکید می فرماید:من همه را می شناسم.

«وَ لَیَعْلَمَنَّ اللّٰهُ»

با اینکه خداوند به درون همه آگاه است و مؤمن و منافق را می شناسد،امّا با فتنه و آزمایش آنان را از یکدیگر تمییز می دهد. (3)

ص :118


1- 1) .ابراهیم،12.
2- 2) .نهج البلاغه،حکمت 217.
3- 3) .تفسیر المیزان.
پیام ها:

1 ایمان به علم الهی،عامل دست برداشتن از نفاق است. «وَ لَیَعْلَمَنَّ الْمُنٰافِقِینَ» 2 مؤمنان واقعی و دروغین را تنها خدا می شناسد. «وَ لَیَعْلَمَنَّ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْمُنٰافِقِینَ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 12]

اشاره

وَ قٰالَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اِتَّبِعُوا سَبِیلَنٰا وَ لْنَحْمِلْ خَطٰایٰاکُمْ وَ مٰا هُمْ بِحٰامِلِینَ مِنْ خَطٰایٰاهُمْ مِنْ شَیْءٍ إِنَّهُمْ لَکٰاذِبُونَ (12)

و کسانی که کافر شده اند،به کسانی که ایمان آوردند گفتند:شما راه ما را پیروی کنید،(اگر گناهی داشته باشد)ما گناهان شما را بر عهده می گیریم.در حالی که چیزی از گناهانشان را عهده دار نیستند؛قطعاً آنان دروغگویانند.

نکته ها:

منحرفان برای دعوت و تشویق دیگران به کار خلاف می گویند:اگر گناهی دارد به گردن ما.در حالی که هیچ کس نمی تواند گناه دیگری را به عهده بگیرد. «وَ لْنَحْمِلْ خَطٰایٰاکُمْ وَ مٰا هُمْ بِحٰامِلِینَ» شاید بتوان گفت:کفّار که علاقه دارند مردم از ایمانشان دست بردارند. «وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتٰابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمٰانِکُمْ کُفّٰاراً» (1)،کار خود را در چند مرحله انجام می دهند:

الف:با آزار مؤمنان،مانع ایمان آوردن آنان می شوند. «یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ» (2)ب:جنگ به راه می اندازند. «لاٰ یَزٰالُونَ یُقٰاتِلُونَکُمْ حَتّٰی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطٰاعُوا» (3)ج:می گویند:شما لا اقل در عمل پیرو ما باشید. «اتَّبِعُوا سَبِیلَنٰا» که اگر چنین نمودید،دیگر آزار و اذیّت نمی شوید و ما تمام مسئولیّت ارتداد شما را بر عهده می گیریم. «وَ لْنَحْمِلْ خَطٰایٰاکُمْ» د:اگر به هیچ یک از کارهای فوق موفّق نشدند،دوست دارند حد اقل با آنان مداهنه و

ص :119


1- 1) .بقره،109.
2- 2) .حج،25 و اعراف،45.
3- 3) .بقره،217.

سازش کنید. «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ» (1)

پیام ها:

1 دشمنان،از شما دست بر نمی دارند و اهداف خود را تبلیغ می کنند.(مسلمانان هم گرفتار شکنجه و آزار جسمی کفّار بودند، «فِتْنَةَ النّٰاسِ» و هم مورد تهاجم فرهنگی،تبلیغاتی و روانی آنان.) «وَ قٰالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنٰا» 2 ارتداد و بازگشت به کفر،گناه بزرگی است که کفّار ادّعا می کنند جبران می کنند.

«وَ لْنَحْمِلْ خَطٰایٰاکُمْ»

3 در جهان بینی اسلام،هیچ کس بار کسی را به دوش نمی کشد. «وَ لاٰ تَزِرُ وٰازِرَةٌ وِزْرَ أُخْریٰ» (2)ولی در تفکّر دیگران چنین نیست. «وَ لْنَحْمِلْ خَطٰایٰاکُمْ» (هنوز کلیسا،گناهان دیگران را می خرد!) 4 وعده های کفّار و شیطان،تو خالی و بی اساس است. «وَ مٰا هُمْ بِحٰامِلِینَ» (شیطان نیز به انسان دستور می دهد کفر ورزد،ولی بعد از کفر ورزیدن،او را رها می کند. «إِذْ قٰالَ لِلْإِنْسٰانِ اکْفُرْ فَلَمّٰا کَفَرَ قٰالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکَ» (3))

[سوره العنکبوت (29): آیه 13]

اشاره

وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقٰالَهُمْ وَ أَثْقٰالاً مَعَ أَثْقٰالِهِمْ وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ عَمّٰا کٰانُوا یَفْتَرُونَ (13)

بی شک آنان هم بار(خطای)خودشان و(هم)بارهای دیگر را با بار خود بر دوش خواهند کشید،و مسلّماً در روز قیامت از آنچه به دروغ می بافتند بازخواست خواهند شد.

نکته ها:

سؤال:چگونه در آیه قبل فرمود:کسی بار گناه دیگری را حمل نمی کند و در این آیه می فرماید:گمراه کنندگان،بار گناه دیگری را حمل می کنند؟!

ص :120


1- 1) .قلم،9.
2- 2) .انعام،164.
3- 3) .حشر،16.

پاسخ:آیه اول در جواب کفّاری بود که به مسلمانان می گفتند:شما از ما پیروی کنید،گناه شما به گردن ما و شما هیچ مسئولیّتی ندارید،خداوند فرمود:این چنین نیست و هر کس مسئول گناهان خود است.امّا این آیه می فرماید:فرد اغفال شده مسئول کار خود است،ولی اغفال کننده علاوه بر مسئولیّت کار خود،مسئول گناهان اغفال شدگان نیز هست،بدون آنکه چیزی از گناه اغفال شده کم شود.

در تفاسیر درّ المنثور و نمونه روایات متعدّدی آمده است که هر کس در کار خوب یا بدی راه را برای دیگران باز کند،علاوه بر پاداش یا کیفری که به هر یک از عمل کنندگان و پویندگان آن راه می دهند،پاداش یا کیفری نیز به راهنما،مؤسّس و پایه گذار آن می دهند.

پیام ها:

1 منحرف کنندگان،بار منحرف شدگان را نیز بر دوش می کشند. «أَثْقٰالاً مَعَ أَثْقٰالِهِمْ» 2 منحرف کردن دیگران،بار سنگینی را بر دوش انسان می گذارد. «أَثْقٰالاً» 3 بار گناه سنگین است. «أَثْقٰالَهُمْ» 4 دروغ بستن و افترا،روش کفّار است. «کٰانُوا یَفْتَرُونَ»

[سوره العنکبوت (29): آیات 14 تا 15]

اشاره

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا نُوحاً إِلیٰ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاّٰ خَمْسِینَ عٰاماً فَأَخَذَهُمُ اَلطُّوفٰانُ وَ هُمْ ظٰالِمُونَ (14) فَأَنْجَیْنٰاهُ وَ أَصْحٰابَ اَلسَّفِینَةِ وَ جَعَلْنٰاهٰا آیَةً لِلْعٰالَمِینَ (15)

و به راستی نوح را به سوی قومش فرستادیم،پس در میان آنان،هزار سال به استثنای پنجاه سال درنگ کرد،(ولی جز اندکی از مردم به سخن او گوش ندادند) پس طوفان(قهر خداوند)آنان را در حالی که ستمگر بودند فرا گرفت.

ص :121

نکته ها:

در آغاز سوره خواندیم که خدای متعال فرمود:مردم و مدّعیان ایمان رها نیستند،همه را مورد آزمون قرار می دهیم.از این آیه به بعد داستان حضرت نوح،ابراهیم،لوط،شعیب،هود، صالح و موسی علیهم السلام را می خوانیم و با نمونه هایی از آزمایش امّت های پیشین آشنا می شویم.

تنها پیامبری که مدّت رسالتش در قرآن بیان شده،حضرت نوح است.نهصد و پنجاه سال، مدّت رسالت حضرت نوح تا زمان طوفان است،امّا مدّت زندگی آن حضرت و پیامبری آن حضرت پس از طوفان،بیان نشده است.

پیام ها:

1 در شیوه ی تبلیغ،سزاوار است ابتدا کلیّات گفته شود و بعد تفصیل مطالب و نمونه ها بیان گردد.در آیات قبل خواندیم: «وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» و اکنون به تفصیل بیان می کند. «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا نُوحاً» 2 آشنایی با تاریخ اقوام گذشته،مورد توجّه قرآن است. «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا نُوحاً» (بیان تاریخ انبیای پیشین،تسلّی بخش پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله است.) 3 انبیا،در میان مردم بودند. «فِیهِمْ» (اگر پیامبری از مردم قهر کند،تنبیه می شود.

چنان که در مورد حضرت یونس می خوانیم: «فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ» (1)پس از دوری از مردم،نهنگی او را بلعید.) 4 قرآن،با بیان عمر طولانی انسان،آن را محال نمی داند. «أَلْفَ سَنَةٍ» ...

5 اگر قابلیّت و آمادگی پذیرش نباشد،هزار سال تبلیغ هم اثری ندارد. «أَلْفَ سَنَةٍ إِلاّٰ خَمْسِینَ عٰاماً» 6 در تربیت و تبلیغ،صبر و پایداری لازم است. «أَلْفَ سَنَةٍ إِلاّٰ خَمْسِینَ عٰاماً» این آیه پایداری نوح علیه السلام و سرسختی مردم را نشان دهد.

7 آمار را دقیق نقل کنیم. «أَلْفَ سَنَةٍ إِلاّٰ خَمْسِینَ عٰاماً»

ص :122


1- 1) .صافّات،142.

8 بی توجّهی به پیام انبیا،ظلم است و ظلم،کلید قهر الهی است. «فَأَخَذَهُمُ الطُّوفٰانُ وَ هُمْ ظٰالِمُونَ» 9 پیامبران و پیروان آنها،از قهر الهی در امانند. «فَأَنْجَیْنٰاهُ وَ أَصْحٰابَ السَّفِینَةِ» 10 طول عمر نوح،ساختن کشتی و زیر آب رفتن همه ی زمین،به امر خداوند بوده است. «أَرْسَلْنٰا ... أَلْفَ سَنَةٍ ... فَأَنْجَیْنٰاهُ وَ أَصْحٰابَ السَّفِینَةِ» 11 یاری الهی به معنای ترک کوشش و تلاش نیست.حضرت نوح و یاران او کشتی را ساختند. «السَّفِینَةِ» 12 بعضی از افراد و حوادث،فوق زمان و مکانند. «آیَةً لِلْعٰالَمِینَ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 16]

اشاره

وَ إِبْرٰاهِیمَ إِذْ قٰالَ لِقَوْمِهِ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ وَ اِتَّقُوهُ ذٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (16)

و(یاد کن)ابراهیم را آن گاه که به قومش گفت:خدا را بپرستید و از او پروا کنید،اگر بدانید این(کار)برای شما بهتر است.

نکته ها:

حضرت ابراهیم علیه السلام،دوّمین پیامبر اولو العزم است که پس از نوح علیه السلام مبعوث شده است.

پیام ها:

1 ارشاد را از نزدیکان خود شروع کنیم. «لِقَوْمِهِ» 2 توحید و تقوا،سرلوحه ی برنامه ی انبیاست. «اعْبُدُوا اللّٰهَ وَ اتَّقُوهُ» 3 عبادت بدون تقوا کارساز نیست. «اعْبُدُوا اللّٰهَ وَ اتَّقُوهُ» 4 دستیابی به خیر،در گرو خداپرستی و تقواست. «اعْبُدُوا اللّٰهَ وَ اتَّقُوهُ ذٰلِکُمْ خَیْرٌ» 5 کسانی که به جای توحید و تقوا به سراغ غیر خدا و فساد می روند،در حقیقت جاهلند.(عالم بی تقوا،جاهل است.) «ذٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» 6 با علم و پیشرفت آن،می توان به مصالح تعبّد و تقوا دست یافت. «ذٰلِکُمْ خَیْرٌ

ص :123

لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 17]

اشاره

إِنَّمٰا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ أَوْثٰاناً وَ تَخْلُقُونَ إِفْکاً إِنَّ اَلَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ لاٰ یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقاً فَابْتَغُوا عِنْدَ اَللّٰهِ اَلرِّزْقَ وَ اُعْبُدُوهُ وَ اُشْکُرُوا لَهُ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (17)

همانا شما به جای خدا بت هایی را می پرستید و دروغی را می سازید، همانا کسانی که به جای خدا پرستش می کنید،مالک رزق شما نیستند، پس روزی را نزد خدا جستجو کنید و او را بپرستید و برای او شکر نمایید که به سوی او بازگردانده می شوید.

نکته ها:

در آیه قبل حضرت ابراهیم مردم را به عبادت و اطاعت خدا دعوت کرد و در این آیه عبادت غیر خدا را مردود و بی نتیجه می داند و در پایان آیه بار دیگر بر عبادت خدا تأکید می کند.

شرک و بت پرستی،هیچ برهان و منطقی ندارد،زیرا:

اوّلاً:بت ها،جماداتی بیش نیستند. «أَوْثٰاناً» ثانیاً:خود بت پرستان،سازنده ی آنهایند. «تَخْلُقُونَ» ثالثاً:هیچ گونه نفعی برای مشرکان و بت پرستان ندارند. «لاٰ یَمْلِکُونَ لَکُمْ» در این آیه،حضرت ابراهیم سه بار مشرکان را مخاطب قرار داد،و این نشانه ی گفتگوی مستقیم با منحرفان است. «تَعْبُدُونَ ... تَخْلُقُونَ ... تَعْبُدُونَ»

پیام ها:

1 کسانی که راه کج می روند،کار خود را توجیه می کنند. «تَخْلُقُونَ إِفْکاً» 2 از انگیزه های پرستش غیر خدا،رسیدن به نان و نواست. «لاٰ یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقاً» 3 غیر خدا،توان روزی دادن ندارند،نه آنکه می توانند ولی نمی دهند. «لاٰ یَمْلِکُونَ» نفرمود:«لا یرزقونکم»

ص :124

4 در ارشاد و تبلیغ،پس از آنکه باطل بودن فکری را ثابت کردید،راه حقّ را نشان دهید. «لاٰ یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقاً فَابْتَغُوا عِنْدَ اللّٰهِ الرِّزْقَ» 5 تا مردم از غیر خدا مأیوس نشوند،به سراغ خدا نمی روند. «لاٰ یَمْلِکُونَ ... فَابْتَغُوا عِنْدَ اللّٰهِ» 6 خدا رازق است،ولی انسان نیز باید تلاش کند. «فَابْتَغُوا» 7 ابتدا باید نیازهای مادّی و رفاهی را حل کرد،سپس مردم را ارشاد نمود.

«فَابْتَغُوا عِنْدَ اللّٰهِ الرِّزْقَ وَ اعْبُدُوهُ»

8 سرچشمه ی رزق،نزد خداست. «عِنْدَ اللّٰهِ الرِّزْقَ» 9 عبادت کسی شایسته است که قدرت دست اوست. «عِنْدَ اللّٰهِ الرِّزْقَ وَ اعْبُدُوهُ» 10 ضامن اجرای اوامر الهی،قیامت است. «إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»

[سوره العنکبوت (29): آیات 18 تا 19]

اشاره

وَ إِنْ تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مٰا عَلَی اَلرَّسُولِ إِلاَّ اَلْبَلاٰغُ اَلْمُبِینُ (18) أَ وَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اَللّٰهُ اَلْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ إِنَّ ذٰلِکَ عَلَی اَللّٰهِ یَسِیرٌ (19)

و اگر(مرا)تکذیب کنید(تعجب ندارد)،زیرا امّت های پیش از شما(نیز پیامبرانشان را)تکذیب کردند و بر پیامبر(خدا)جز تبلیغ روشن (مسئولیّتی)نیست.

آیا ندیده اند که خداوند چگونه آفرینش را آغاز می کند،سپس آن را باز می گرداند؟ البتّه این(کار)بر خداوند آسان است.

نکته ها:

در این دو آیه به سه اصل مشترک در میان ادیان اشاره شده است:

الف:توحید. «یُبْدِئُ اللّٰهُ الْخَلْقَ» ب:نبوّت. «وَ مٰا عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاٰغُ»

ص :125

ج:معاد. «ثُمَّ یُعِیدُهُ»

پیام ها:

1 همه ی انبیا مخالفانی داشته اند.پس از مخالفت دشمنان هراسی نداشته باشیم.

«کَذَّبَ أُمَمٌ»

...

2 حوادث تاریخی،مشابه و قابل تکرار است. «أُمَمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ» 3 آشنایی با تاریخ،برای انسان یک نوع تسلّی خاطر است. «کَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ» 4 تکذیب مخالفان،نباید مانع تبلیغ شود. «وَ مٰا عَلَی الرَّسُولِ» ...

5 مردم،در انتخاب عقیده آزادند و پیامبر نمی تواند آنان را مجبور کند. «وَ إِنْ تُکَذِّبُوا ... مٰا عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ» من آنچه شرط بلاغ است با تو بگفتم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال 6 ارشاد و تبلیغ،باید روشن و گویا باشد. «الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ» 7 با طرح سؤال،فطرت غافلان را بیدار کنیم. «أَ وَ لَمْ یَرَوْا» ...

8 اسلام دین اندیشه است و از همه ی مردم برای اندیشیدن دعوت کرده است.

«أَ وَ لَمْ یَرَوْا»

...

9 جهان آفرینش مظهر قدرت نمایی خداوند در ایجاد حیات و مرگ پدیده ها است. «یُبْدِئُ اللّٰهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ» 10 آفرینش،حادث و ناپایدار است و سرانجام به سوی خداوند برمی گردند.

«یُبْدِئُ اللّٰهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ»

11 اعتقاد به مبدأ،سبب اعتقاد به معاد و بی خبری از قدرت خداوند،مایه ی انکار معاد است. «یُبْدِئُ اللّٰهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ» 12 آفریدن،میراندن و دوباره زنده کردن،کار دائمی خداوند است. «یُبْدِئُ اللّٰهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ» (فعل مضارع،نشانه ی استمرار و دوام است.) 13 آفرینش اوّلیه و بازآفرینی در قیامت،برای خداوند آسان است،تنها یک

ص :126

اراده می خواهد. «إِنَّ ذٰلِکَ عَلَی اللّٰهِ یَسِیرٌ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 20]

اشاره

قُلْ سِیرُوا فِی اَلْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ اَلْخَلْقَ ثُمَّ اَللّٰهُ یُنْشِئُ اَلنَّشْأَةَ اَلْآخِرَةَ إِنَّ اَللّٰهَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (20)

بگو:در زمین بگردید،پس بنگرید که(خداوند)چگونه آفرینش را آغاز کرده است؟ سپس(همان)خدا نشئه ی آخرت(قیامت)را ایجاد می کند، همانا خداوند بر هر کاری بسیار توانا است.

پیام ها:

1 جهانگردی،سیر و سفر،مطالعه ی طبیعت و گردش های هدفدار،یک وظیفه و ارزش است. «قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا» 2 گردش در طبیعت،انسان را به فکر وامی دارد. «قُلْ سِیرُوا ... فَانْظُرُوا» 3 با مطالعه ی دقیق در آفرینش،شک و تردید خود را بر طرف کرده و خدا را بهتر می توانیم بشناسیم. «فَانْظُرُوا» ...

4 بهترین دلیل معاد،قدرت نمایی خداوند در پدید آوردن موجودات در نخستین مرتبه است. «کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللّٰهُ یُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ»

[سوره العنکبوت (29): آیات 21 تا 22]

اشاره

یُعَذِّبُ مَنْ یَشٰاءُ وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشٰاءُ وَ إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ (21) وَ مٰا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی اَلْأَرْضِ وَ لاٰ فِی اَلسَّمٰاءِ وَ مٰا لَکُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاٰ نَصِیرٍ (22)

(خداوند،)هر که را بخواهد عذاب و هر که را بخواهد رحمت می کند،و به سوی او بازگردانده می شوید.

و شما هرگز نمی توانید خدا را عاجز کنید،نه در زمین و نه در آسمان،و برای شما جز خداوند،ولیّ و یاوری نیست.

ص :127

نکته ها:

شیوه ی تربیتی قرآن چنان است که هر گاه مِهر و قهر خداوند را بیان می کند،ابتدا از مهر و رحمت و سپس از قهر و عذاب سخن می گوید،ولی چون این آیه،دنباله ی تکذیب کفّار است،ابتدا درباره ی عذاب و سپس درباره ی رحمت سخن گفته است.

در قرآن کریم،هر جا که جمله ی «مَنْ یَشٰاءُ» و سخن از اراده و خواست خداوند آمده است، مشیّت با توجّه به حکمت و عدل است،زیرا اراده ی الهی بدون حکمت نیست.

در مجمع البیان می خوانیم: «وَلِیٍّ» کسی است که بدون درخواست،کمک کند و «نَصِیرٍ» کسی است که با درخواست فرد،او را یاری نماید و کفّار از هر دو محرومند.

پیام ها:

1 دشمنان دین،با هیچ گونه تدبیر و تلاش و توطئه ای نمی توانند بر اراده ی الهی چیره شوند و از مدار قهر او خارج گردند. «وَ مٰا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ» 2 برای شرک زدایی،باید انواع موهومات را نفی کرد. «مٰا أَنْتُمْ ... وَ لاٰ فِی السَّمٰاءِ ... وَ لاٰ نَصِیرٍ» به کفّار و دشمنان دین می فرماید:نه شما به تنهایی کارایی دارید، «مٰا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ» و نه از دیگران کاری ساخته است. «مٰا لَکُمْ ... مِنْ وَلِیٍّ وَ لاٰ نَصِیرٍ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 23]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِآیٰاتِ اَللّٰهِ وَ لِقٰائِهِ أُولٰئِکَ یَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِی وَ أُولٰئِکَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (23)

و کسانی که به آیات خداوند و لقای او کفر ورزیدند،آنان از رحمت من مأیوس هستند و آنانند که برایشان عذابی دردناک خواهد بود.

پیام ها:

1 تنها گروهی که از رحمت گسترده ی الهی مأیوس و محرومند،کفّار هستند.

«وَ الَّذِینَ کَفَرُوا

... أُولٰئِکَ یَئِسُوا» و در آیه 87 سوره یوسف می خوانیم: «إِنَّهُ لاٰ یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّٰهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکٰافِرُونَ»

ص :128

[سوره العنکبوت (29): آیه 24]

اشاره

فَمٰا کٰانَ جَوٰابَ قَوْمِهِ إِلاّٰ أَنْ قٰالُوا اُقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجٰاهُ اَللّٰهُ مِنَ اَلنّٰارِ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (24)

پس پاسخ قوم او(ابراهیم)جز این نبود که گفتند:او را بکشید یا بسوزانید.

ولی خداوند او را از آتش نجات داد.همانا در این(نجات بخشی الهی)برای گروهی که ایمان می آورند،نشانه هایی(از قدرت خداوند)است.

نکته ها:

کافران و نمرودیان،برای مبارزه با آئین حقّ ابراهیمی،تصمیم گرفتند او را به قتل برسانند، لذا با تهیه ی آتش وسیعی و پرتاب نمودن حضرت ابراهیم در آن،قصد خود را عملی کردند، امّا خداوند با گلستان نمودن آن آتش،حضرت را نجات داد. «فَأَنْجٰاهُ اللّٰهُ مِنَ النّٰارِ»

پیام ها:

1-کافران منطق ندارند،منطق آنان،اعدام و شکنجه است. «اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ» 2 کفّار،ممکن است اختلاف روش داشته باشند،ولی در هدف اختلافی ندارند.

«اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ»

3 پیامبران تحت حمایت الهی قرار دارند. «فَأَنْجٰاهُ اللّٰهُ مِنَ النّٰارِ» 4 اراده ی خداوند،بر همه ی اراده ها،ابزارها و اسباب و قوانین جهان غالب است. «اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجٰاهُ اللّٰهُ مِنَ النّٰارِ» 5 پیروزی یک مؤمن بر تمام کفّار،خنثی شدن سخت ترین توطئه ها و گلستان شدن آتش؛هر کدام یک آیت و نشانه از آیات الهی است. «إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ» 6 عبرت از تاریخ،به فطرتی سالم و روحی پاک نیازمند است. «لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» آری،ایمان در بصیرت و روشن بینی انسان،تأثیر گذار است.

ص :129

[سوره العنکبوت (29): آیه 25]

اشاره

وَ قٰالَ إِنَّمَا اِتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ أَوْثٰاناً مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا ثُمَّ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ مَأْوٰاکُمُ اَلنّٰارُ وَ مٰا لَکُمْ مِنْ نٰاصِرِینَ (25)

و(ابراهیم)گفت:شما به جای خدا بت هایی را اختیار کرده اید که مایه ی پیوند شما در زندگی دنیاست،امّا روز قیامت،بعضی از شما بعضی دیگر را انکار و برخی از شما برخی دیگر را لعنت خواهد کرد،و جایگاه شما (در)آتش است و برای شما یاورانی نخواهد بود.

نکته ها:

در میان قبایل بت پرست،بت ها محور بودند و هر قبیله ای بت مخصوص داشت،مثلاً:

قریش بتی به نام«عُزّیٰ»داشت،قبیله ی ثقیف،بت«لات»داشت،اوس و خزرج«مَناة» داشتند و این بت ها وسیله ی پیوند بت پرستان با نیاکانشان بود.

در آیه هفده خواندیم که ابراهیم علیه السلام قبل از تهدید به آتش،به قوم خود فرمود: «إِنَّمٰا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ أَوْثٰاناً» شما به جای خدا به پرستش بت ها رو آورده اید،پس از نجات از آتش،با قاطعیّت و صراحت بیشتری فرمود: «إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللّٰهِ أَوْثٰاناً» ،بنا بر این در آتش انداختن ابراهیم علیه السلام،در تبلیغ و هدف او تأثیری نداشت و آن حضرت مردم را رها نکرد.

امام صادق علیه السلام به یکی از یاران خود فرمود:هیچ گروهی به رهبری اقتدا نمی کنند،مگر آن که در روز قیامت،میان آن رهبر و پیروانش،لعنت رد و بدل خواهد شد،جز شما که در خط اهل بیت پیامبر علیهم السلام هستید.«انه لیس من قوم ائتموا بامام فی الدنیا الا جاء یوم القیامة یلعنهم و یلعنونه الا انتم»... (1)

گاهی باید به طرحها و عملکرد دشمن،کوبنده تر پاسخ داد؛در آیه ی قبل خواندیم که کفّار، طرح دادند تا ابراهیم را در آتش بیندازند، «حَرِّقُوهُ» و خداوند به آنان پاسخ می دهد:جایگاه ابدی شما آتش است. «مَأْوٰاکُمُ النّٰارُ» آری،گاهی کلوخ انداز را پاداش سنگ است.

ص :130


1- 1) .تفسیر نور الثقلین؛کافی،ج 8،ص 146.
پیام ها:

1 پیوندهای عاطفی،تأثیر فراوانی در باورها و عقائد انسان دارد. «إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ ...

أَوْثٰاناً مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ»

2 دوستی های غیر الهی،موسمی و مقطعی بوده و سرانجام به دشمنی و لعنت تبدیل خواهد شد. «مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا ... یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً» 3 در انتخاب راه،آینده نگر باشیم. «مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ ... مَأْوٰاکُمُ النّٰارُ» 4 دوستی های غیر الهی،در قیامت هیچ گونه کارایی ندارد. «مٰا لَکُمْ مِنْ نٰاصِرِینَ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 26]

اشاره

فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قٰالَ إِنِّی مُهٰاجِرٌ إِلیٰ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ (26)

پس لوط به او(ابراهیم)ایمان آورد،و گفت:همانا من به سوی پروردگارم روی آورده ام که او عزیز و حکیم است.

نکته ها:

اکثر مفسّران گفته اند:مراد از«مهاجر»،حضرت ابراهیم است،چنان که در آیه دیگر حضرت فرمودند: «إِنِّی ذٰاهِبٌ إِلیٰ رَبِّی سَیَهْدِینِ» (1)و بعضی گفته اند:مراد حضرت لوط است.

پیام ها:

1 انبیا به یکدیگر ایمان دارند. «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ» البتّه این نشان غربت و تنهایی حضرت ابراهیم نیز می باشد.

2 گاهی در یک زمان چند پیامبر بوده،ولی امامت و رهبری بر عهده ی یکی از آنان بوده است. «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ» 3 ایمان حضرت لوط،نوعی اعلام حمایت و تقویت حضرت ابراهیم بود.

«فَآمَنَ لَهُ»

و نفرمود:«آمن به» 4 هجرت هدفدار،وسیله ی رشد و تربیت است. «إِلیٰ رَبِّی»

ص :131


1- 1) .صافّات،99.

5 مردان خدا،به زمین و زمان و هیچ فرد و گروهی وابستگی ندارند. «إِنِّی مُهٰاجِرٌ إِلیٰ رَبِّی» 6 با یاد الطاف الهی،روحیه ی هجرت را در خود تقویت کنیم. «مُهٰاجِرٌ إِلیٰ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» (اتّصال به خدای عزیز،غربت ها را جبران می کند.)

[سوره العنکبوت (29): آیه 27]

اشاره

وَ وَهَبْنٰا لَهُ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ جَعَلْنٰا فِی ذُرِّیَّتِهِ اَلنُّبُوَّةَ وَ اَلْکِتٰابَ وَ آتَیْنٰاهُ أَجْرَهُ فِی اَلدُّنْیٰا وَ إِنَّهُ فِی اَلْآخِرَةِ لَمِنَ اَلصّٰالِحِینَ (27)

و اسحاق و یعقوب را به او(ابراهیم)عطا کردیم،و در میان فرزندانش پیامبری و کتاب را قرار دادیم،و پاداشِ او را در دنیا عطا کردیم و قطعاً او در آخرت از شایستگان است.

نکته ها:

کلمه ی«أجر»،در مورد پاداش های دنیوی و اخروی،هر دو به کار می رود،ولی کلمه ی «اجرت»،تنها در مورد پاداش های دنیوی است. (1)

پاداش آن همه خلوص و تلاش و هجرت حضرت ابراهیم علیه السلام،موهبت های چهارگانه ای است که این آیه بیان می کند:

اوّل:فرزندان پاک.

دوّم:مقام نبوت در نسل و دودمان.

سوّم:نام نیکو در دنیا.

چهارم:عزّت در آخرت.

توضیح:یعقوب،یوسف،هارون،موسی،سلیمان،زکریّا،یحیی و عیسی علیهم السلام،همه از نسل حضرت اسحاق بودند و پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله از ذرّیه ی اسماعیل است؛بنا بر این،پیامبران

ص :132


1- 1) .تفسیر المیزان.

اولوا العزم بعد از حضرت ابراهیم،همه از نسل او بودند.

نجات از آتش نمرودیان،جذب دلها به سوی مکّه و تجدید خاطرات ابراهیم در مراسم حج،از گمنامی (1)به شیخ الانبیا رسیدن و داشتن ذّریه ی طیّبه،همه از مصادیق الطاف الهی در دنیاست که به ابراهیم علیه السلام عطا شده است. «وَ آتَیْنٰاهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیٰا» صالح بودن و در زمره ی صالحان قرار گرفتن،مقامی است که انبیا آرزوی آن را داشته اند:

یوسف علیه السلام از خدا می خواهد: «وَ أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ» (2)سلیمان علیه السلام دعا می کند: «وَ أَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبٰادِکَ الصّٰالِحِینَ» (3)شعیب علیه السلام به موسی علیه السلام می گوید: «سَتَجِدُنِی إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ مِنَ الصّٰالِحِینَ» (4)ابراهیم علیه السلام به خداوند عرض کرد: «وَ أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ» (5)و در اینجا خداوند درباره ی حضرت ابراهیم می فرماید: «وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصّٰالِحِینَ»

پیام ها:

1 فرزند صالح،موهبتی الهی است. «وَ وَهَبْنٰا لَهُ» 2 پاداش کار برای خداوند را به مردم اعلام کنیم تا برای دیگران انگیزه شود.

«وَهَبْنٰا لَهُ»

3 زیربنای دریافت الطاف الهی،اخلاص است. «مُهٰاجِرٌ إِلیٰ رَبِّی ... وَهَبْنٰا ... جَعَلْنٰا» ...

4 نوه ی انسان مانند فرزند،از موهبت های الهی است. «إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ» (با توجّه به این که یعقوب فرزند اسحاق است) «وَ مِنْ وَرٰاءِ إِسْحٰاقَ یَعْقُوبَ» (6)5 پاداش خدمت ها و نیکی های خالصانه ی پدر،در نسل او منعکس می شود.

«جَعَلْنٰا فِی ذُرِّیَّتِهِ»

البتّه لیاقت ذریّه هم شرط است. «قٰالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قٰالَ لاٰ یَنٰالُ عَهْدِی الظّٰالِمِینَ» (7)

ص :133


1- 1) . «فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقٰالُ لَهُ إِبْرٰاهِیمُ» انبیاء،60.
2- 2) .یوسف،101.
3- 3) .نمل،19.
4- 4) .قصص،27.
5- 5) .شعراء،83.
6- 6) .هود،71.
7- 7) .بقره،124.

6 پاداش هجرت کنندگان،محدود نیست. «مُهٰاجِرٌ إِلیٰ رَبِّی ... وَهَبْنٰا ... جَعَلْنٰا ... آتَیْنٰاهُ» ...

7 هیچ پیامبری هم به اندازه ی حضرت ابراهیم،ذرّیه و نسلش زیاد نشد. «وَ جَعَلْنٰا فِی ذُرِّیَّتِهِ» ...

8 رهبران دینی،باید از طرف خداوند منصوب شوند. «جَعَلْنٰا ... اَلنُّبُوَّةَ وَ الْکِتٰابَ» 9 دنیا و آخرت قابل جمع است. «آتَیْنٰاهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیٰا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصّٰالِحِینَ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 28]

اشاره

وَ لُوطاً إِذْ قٰالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ اَلْفٰاحِشَةَ مٰا سَبَقَکُمْ بِهٰا مِنْ أَحَدٍ مِنَ اَلْعٰالَمِینَ (28)

و(یاد کن)لوط را آن گاه که به قوم خود گفت:همانا شما به کاری زشت می پردازید که هیچ یک از مردم جهان در آن کار بر شما پیشی نگرفته است.

نکته ها:

کلمه ی«فاحشة»به معنای عمل یا سخنی است که زشتی آن آشکار و روشن باشد.از آنجا که عمل زشتِ لواط و همجنس گرایی در میان قوم حضرت لوط رواج داشت،قرآن از آن به فاحشه تعبیر کرده است.

پیام ها:

1 رهبران دینی،باید به مفاسد،ناهنجاری ها و خطرهای عمومی جامعه توجّه کنند و در رفع آنها بکوشند.(حضرت لوط،در مورد گناه مشهور زمان خود هشدار داد.) «قٰالَ ... لَتَأْتُونَ الْفٰاحِشَةَ» 2 هر ابتکاری ارزش ندارد.(نوآوریِ گناه،ضد ارزش است.) «مٰا سَبَقَکُمْ بِهٰا»

[سوره العنکبوت (29): آیات 29 تا 30]

اشاره

أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ اَلرِّجٰالَ وَ تَقْطَعُونَ اَلسَّبِیلَ وَ تَأْتُونَ فِی نٰادِیکُمُ اَلْمُنْکَرَ فَمٰا کٰانَ جَوٰابَ قَوْمِهِ إِلاّٰ أَنْ قٰالُوا اِئْتِنٰا بِعَذٰابِ اَللّٰهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ اَلصّٰادِقِینَ (29) قٰالَ رَبِّ اُنْصُرْنِی عَلَی اَلْقَوْمِ اَلْمُفْسِدِینَ (30)

ص :134

شما به سراغ مردها می روید و راه(طبیعی زناشویی)را قطع می کنید و در مجالس خود(آشکارا و بی پرده)اعمال ناپسند انجام می دهید؟ پس قومش پاسخی ندادند جز این که گفتند:اگر تو(در ادّعای پیامبری)از راستگویانی،عذاب خدا را برای ما بیاور.

(لوط)گفت:پروردگارا! مرا بر قوم(فاسد و)تبهکار پیروز گردان.

نکته ها:

کلمه ی«نادی»به معنای مجلس عمومی است.در تفاسیر می خوانیم که قوم لوط از نظر ادب و اخلاق کاملاً سقوط کرده،در فساد و تباهی غرق بودند؛به گونه ای که در مجالس عمومی،به یکدیگر سخن زشت می گفتند،قمار بازی می کردند،در حضور جمع برهنه می شدند،به رهگذران سنگ پرتاب می کردند و در حضور مردم،از خود باد معده خارج می کردند،با مسافران لواط نموده و اموالشان را می گرفتند.

درخواست عذاب،از زبان اقوام سایر انبیا نیز بیان شده است؛قوم نوح و عاد گفتند: «فَأْتِنٰا بِمٰا تَعِدُنٰا» (1)،قوم ثمود از حضرت صالح خواستند: «ائْتِنٰا بِمٰا تَعِدُنٰا» (2)،همچنین در زمان پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله گروهی گفتند: «ائْتِنٰا بِعَذٰابٍ» (3)ممکن است مراد از«قطع سبیل»در آیه،بستن راه بر روی مردم برای غارت اموال آنها و یا لواط با آنان باشد.

پیام ها:

1 با وجود راه طبیعی و شرعی ازدواج برای ارضای غریزه شهوت،لواط و همجنس بازی،شگفت آور است. «أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجٰالَ» 2 شیوع فساد،مانع نهی از منکر نیست. «أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجٰالَ»

ص :135


1- 1) .هود،32.
2- 2) .اعراف،70.
3- 3) .انفال،32.

3 فساد اخلاقی،انسان را به فساد عقیدتی می کشاند.(غرق شدن در گناه و نادیده گرفتن ارزشهای اخلاقی،باعث شک در نبوّت حضرت لوط شد.) «لَتَأْتُونَ الرِّجٰالَ ... اِئْتِنٰا بِعَذٰابِ اللّٰهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّٰادِقِینَ» 4 خداوند برای ارضای غریزه ی جنسی،راه قرار داده و انسان را در بن بست نگذاشته است. «السَّبِیلَ» 5 گناه علنی،از زشت ترین گناهان است. «فِی نٰادِیکُمُ الْمُنْکَرَ» 6 امنیّت و عفّت عمومی،باید محترم و محفوظ بماند. «فِی نٰادِیکُمُ الْمُنْکَرَ» 7 عاقبت گناه علنی،رسوایی همیشگی است.(قوم لوط مدّتی کوتاه،گناه علنی داشتند،امّا ده ها قرن بدنام شدند.) «فِی نٰادِیکُمُ الْمُنْکَرَ» ...

8 صداقت و راستگویی حتّی در دید منحرفان نیز کار خوبی است. «إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّٰادِقِینَ» 9 لواط،منکر و فاحشه است، «الْمُنْکَرَ ... لَتَأْتُونَ الْفٰاحِشَةَ» و لواط کننده،مفسد فی الارض است. «رَبِّ انْصُرْنِی عَلَی الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ» 10 تنها بودن،مانع نهی از منکر نیست.حضرت لوط با آنکه تنها بود،امّا در مقابل انحراف و منحرفان ایستاد و از خداوند استمداد نمود. «رَبِّ انْصُرْنِی» 11 همواره باید در فکر غلبه بر مفسدین باشیم،نه آنکه حکومت آنان را بپذیریم. «رَبِّ انْصُرْنِی عَلَی الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 31]

اشاره

وَ لَمّٰا جٰاءَتْ رُسُلُنٰا إِبْرٰاهِیمَ بِالْبُشْریٰ قٰالُوا إِنّٰا مُهْلِکُوا أَهْلِ هٰذِهِ اَلْقَرْیَةِ إِنَّ أَهْلَهٰا کٰانُوا ظٰالِمِینَ (31)

و چون فرستادگان ما(که از فرشتگان بودند،)برای ابراهیم مژده ی(تولّد فرزند) آوردند،گفتند:ما نابود کننده ی اهل این منطقه هستیم،زیرا مردم آن ستمگرند.

نکته ها:

دعای حضرت لوط،برای پیروزی بر مفسدان مستجاب شد و خداوند فرشتگانِ عذاب را بر

ص :136

آنان نازل کرد.

منطقه ی قوم لوط،به نام«سدوم»و نزدیک منطقه ی حضرت ابراهیم بود.

حضرت ابراهیم و همسرش ساره در حدود صد سال داشتند که خداوند به آنان بشارت تولّد اسحاق را داد. (1)

امام سجّاد علیه السلام در صحیفه ی سجادیّه،گروه هایی از فرشتگان را نام می برد که هر یک مسئولیّت خاصّی دارند،ولی فرشتگانی که بر حضرت ابراهیم وارد شدند،چند هدف داشتند؛ هم مأمور بشارت فرزند به حضرت ابراهیم بودند،هم مأمور اعلان عذاب قوم لوط و هم مجریان عذاب الهی.

پیام ها:

1 سلسله مراتب باید مراعات شود.(فرشتگانی که مأمور بودند تا قوم لوط را هلاک کنند،باید در آغاز،حضرت ابراهیم را که پیامبری اولوا العزم و صاحب شریعت بود در جریان بگذارند و سپس حضرت لوط را که مبلّغ دین ابراهیم علیه السلام بود.) «جٰاءَتْ رُسُلُنٰا إِبْرٰاهِیمَ» 2 دعای بندگان صالح خدا،مستجاب می شود. «رَبِّ انْصُرْنِی ... إِنّٰا مُهْلِکُوا» 3 فرشتگان،مأموران قهر و مهر الهی هستند. «جٰاءَتْ رُسُلُنٰا ... بِالْبُشْریٰ ... إِنّٰا مُهْلِکُوا» 4 گناه لواط،از سوی یک جمعیّت شهوت ران و منحرف انجام می شد،ولی همین که قهر خدا آمد،همه ی اهل منطقه هلاک شدند،شاید به خاطر سکوت نابجا،به همه ی آنان لقب ظالم داده شد. «إِنَّ أَهْلَهٰا کٰانُوا ظٰالِمِینَ» 5 ظلم،مایه ی هلاکت است. «إِنّٰا مُهْلِکُوا ... ظٰالِمِینَ»

ص :137


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.

[سوره العنکبوت (29): آیه 32]

اشاره

قٰالَ إِنَّ فِیهٰا لُوطاً قٰالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیهٰا لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ اِمْرَأَتَهُ کٰانَتْ مِنَ اَلْغٰابِرِینَ (32)

(ابراهیم)گفت:در این منطقه لوط است،فرشتگان گفتند:(نترس)ما به کسانی که در این جا هستند آگاه تریم؛قطعاً او(لوط)و خاندانش را نجات می دهیم،جز همسرش که از باقی ماندگان(در قهر ما)است.

نکته ها:

از جمع این آیه و آیه 36 سوره ی ذاریات که می فرماید: «فَمٰا وَجَدْنٰا فِیهٰا غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ» ما جز یک خانوادۀ با ایمان،هیچ کس را مؤمن نیافتیم،استفاده می شود که تنها حضرت لوط و فرزندانش مؤمن بودند و حتّی همسر او گرفتار عذاب شد.

از آیه 74 سوره ی هود استفاده می شود که حضرت ابراهیم از خداوند تقاضا کرد که قهر الهی بر قوم لوط نازل نشود.امّا این درخواست مورد قبول واقع نشد و پاسخ آمد:از این امر صرف نظر کن. «یُجٰادِلُنٰا فِی قَوْمِ لُوطٍ ... یٰا إِبْرٰاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هٰذٰا إِنَّهُ قَدْ جٰاءَ أَمْرُ رَبِّکَ» (1)

پیام ها:

1 وجود اولیای الهی در جامعه،مانع نزول قهر الهی است. «إِنَّ فِیهٰا لُوطاً» 2 انبیا و پیروانشان،از قهر الهی در امانند. «لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ» 3 فرشتگان،یکا یک افراد را می شناسند. «نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیهٰا» 4 گاهی مردان حقّ،در نهایت غربت بوده اند.(تنها فرزندان لوط به پدرشان ایمان داشتند!) «لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ» 5 فرزندان،هنگام تضادّ فکری میان والدین،می توانند راه حقّ را انتخاب کنند.

«وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ»

(فرزندان لوط،راه پدر را بر راه مادر ترجیح دادند) 6 زن،شخصیّتی مستقل دارد و می تواند تحت تأثیر مرد یا نظام اقتصادی و

ص :138


1- 1) .هود،74 76.

فرهنگی خانواده قرار نگیرد. «إِلاَّ امْرَأَتَهُ» 7 وابستگی رمز نجات نیست؛وارستگی رمز نجات است. «لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ» (همسر لوط،به او وابسته بود،امّا خود وارسته نبود.) 8 عنوان اجتماعی مهم نیست؛ایمان و عملکرد معیار است. «إِلاَّ امْرَأَتَهُ» (همسر پیامبر بودن به تنهایی ارزش نیست،همراهی و تبعیّت از او ارزش است) 9 همسران پیامبران،معصوم نیستند. «إِلاَّ امْرَأَتَهُ» (حتّی از میان زنان پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله،تنها بعضی مورد الطاف ویژه ی الهی بودند.چنان که در جای دیگر می خوانیم: «فَإِنَّ اللّٰهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنٰاتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظِیماً» (1))

[سوره العنکبوت (29): آیه 33]

اشاره

وَ لَمّٰا أَنْ جٰاءَتْ رُسُلُنٰا لُوطاً سِیءَ بِهِمْ وَ ضٰاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قٰالُوا لاٰ تَخَفْ وَ لاٰ تَحْزَنْ إِنّٰا مُنَجُّوکَ وَ أَهْلَکَ إِلاَّ اِمْرَأَتَکَ کٰانَتْ مِنَ اَلْغٰابِرِینَ (33)

و هنگامی که فرستادگان ما نزد لوط آمدند،از آمدنشان بد حال شد و دستش(از حمایت آنان در برابر بدکاران)کوتاه گردید؛(فرشتگان)گفتند:

نترس و غمگین مباش،ما تو و خانواده ات را نجات می دهیم،مگر همسرت که از باقی ماندگان(در عذاب)است.

نکته ها:

کلمه ی«سیء»به معنای بد حال شدن است.بد حال شدن حضرت لوط ممکن است به خاطر ترس از تعرّض بدکاران به فرشتگان میهمان در خانۀ او باشد و یا به خاطر اطلاع از نزول قهر و عذاب الهی بر قومش.

«ذراع»به قسمتی از دست(از آرنج تا انگشتان)گفته می شود.تنگ شدن ذراع،کنایه از ناتوانی و فروماندگی است،زیرا کسی که آرنجش کوتاه باشد،نسبت به انجام بسیاری از

ص :139


1- 1) .احزاب،29.

کارها ناتوان است.به هر کس که به نحوی از پا می افتد و کاری دستش نیست می گویند:

« ضٰاقَ بِهِمْ ذَرْعاً ». (1)

«لاٰ تَخَفْ»

درباره ی نگرانی از حوادث و سختی ها یا تلخی های احتمالی در آینده است.و «لاٰ تَحْزَنْ» اندوه و غم به خاطر امور گذشته مربوط می شود.

پیام ها:

1 در جامعه ی فاسد،مردان خدا در تنگنا قرار می گیرند و حتّی در مورد حفظ مهمان و ذرّیه ی خود نیز نگرانند. «سِیءَ بِهِمْ» 2 شیوع فساد،نباید ما را بی تفاوت کند. «سِیءَ بِهِمْ وَ ضٰاقَ بِهِمْ» (غیرت دینی لازمه ی ایمان است.) «سِیءَ بِهِمْ» 3 بسیاری از نگرانی ها،به خاطر بی خبری از آینده است. «ضٰاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قٰالُوا لاٰ تَخَفْ وَ لاٰ تَحْزَنْ» 4 نگرانی درونی،در چهره اثر می گذارد.فرشتگان با دیدن آثار نگرانی از سیمای حضرت لوط،به او گفتند: «لاٰ تَخَفْ وَ لاٰ تَحْزَنْ» 5 مؤمنان را با وعده های حقّ و آرام بخش،از دلهره و اضطراب نجات دهیم. «لاٰ تَخَفْ وَ لاٰ تَحْزَنْ إِنّٰا مُنَجُّوکَ» 6 در بیان حقایق،ابتدا نقاط مثبت را بگوییم. «إِنّٰا مُنَجُّوکَ» 7 خداوند،اولیای خود را حفظ می کند. «إِنّٰا مُنَجُّوکَ» 8 پیوند خانوادگی،انسان را نجات نمی دهد،ایمان و عمل صالح کلید نجات است. «إِلاَّ امْرَأَتَکَ» 9 زن،دارای شخصیّتی مستقل است و می تواند در برابر نظام فرهنگی و اقتصادی خانواده یا جامعه مقاومت کند. «إِلاَّ امْرَأَتَکَ» 10 راهنمای فساد نیز مفسد است. «إِلاَّ امْرَأَتَکَ» (همسر لوط به افراد فاسد اطلاع

ص :140


1- 1) .مجمع البحرین.

می داد که مهمان آمده،شما برای گناه به سراغش بروید.)

[سوره العنکبوت (29): آیات 34 تا 35]

اشاره

إِنّٰا مُنْزِلُونَ عَلیٰ أَهْلِ هٰذِهِ اَلْقَرْیَةِ رِجْزاً مِنَ اَلسَّمٰاءِ بِمٰا کٰانُوا یَفْسُقُونَ (34) وَ لَقَدْ تَرَکْنٰا مِنْهٰا آیَةً بَیِّنَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (35)

همانا ما بر اهل این منطقه به خاطر فسقی که داشتند،عذابی از آسمان فرو خواهیم ریخت.

و از آن منطقه(غضب شده)نشانه ی روشنی(و درس عبرتی،)برای کسانی که می اندیشند باقی گذاشتیم.

نکته ها:

مراد از«قریة»،منطقه ی«سَدوم»است که قوم لوط در آن می زیستند و جمعیّت کثیری داشته است.

«فسق»به معنای خروج از طاعت است که شامل شرک و کفر نیز می شود.

پیام ها:

1 نتیجه ی عمل زشت،قهر الهی است. «رِجْزاً مِنَ السَّمٰاءِ» 2 از آسمان،هم رحمت الهی(مانند باران و وحی)نازل می شود و هم قهر و عذاب الهی. «رِجْزاً مِنَ السَّمٰاءِ» 3 عملکرد انسان،در طبیعت تأثیرگذار است.همان گونه که عمل خوب،باعث نزول نعمت و رحمت می شود، «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُریٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ بَرَکٰاتٍ مِنَ السَّمٰاءِ وَ الْأَرْضِ» (1)گناهان،نعمت ها را تبدیل به عذاب می کند. «رِجْزاً مِنَ السَّمٰاءِ»

ص :141


1- 1) .اعراف،96.

4 تکرار گناه و اصرار بر آن،سبب نزول قهر الهی است. «کٰانُوا یَفْسُقُونَ» 5 گاهی لازم است آثار گذشته و خرابه های باستانی را حفظ کنیم و به سراغ تعمیر و بازسازی نرویم. «تَرَکْنٰا ... آیَةً» 6 آشنایی با فلسفه ی تاریخ و شناخت اقوام گذشته،مورد توجّه قرآن است. «آیَةً بَیِّنَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» 7 از خرابه ها نیز می توان درس گرفت. «آیَةً ... لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» 8 عبرت گرفتن،به دقّت و تعقّل نیاز دارد.افراد غافل با دید سطحی نمی توانند حقایق را درک کرده و عبرت بگیرند. «لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» 9 تعقّل و اندیشه،شرط هدایت و عبرت گیری است. «لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 36]

اشاره

وَ إِلیٰ مَدْیَنَ أَخٰاهُمْ شُعَیْباً فَقٰالَ یٰا قَوْمِ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ وَ اُرْجُوا اَلْیَوْمَ اَلْآخِرَ وَ لاٰ تَعْثَوْا فِی اَلْأَرْضِ مُفْسِدِینَ (36)

و به سوی(مردم)مَدین،برادرشان شعیب را(به رسالت فرستادیم)؛پس گفت:ای قوم من! خدا را بپرستید،و به روز قیامت امیدوار باشید،و در زمین(فتنه انگیزی و)فساد نکنید.

نکته ها:

«مدین»شهری است در جنوب غربی اردن و اکنون به«معان»معروف است.

کلمه ی «تَعْثَوْا» از«عثی»به معنای ایجاد فساد است.

حضرت شعیب،مسئول راهنمایی دو قبیله بود:

الف:اصحاب مَدین که با صیحه ی آسمانی هلاک شدند.

ب:اصحاب ایکه،که به عذاب «یَوْمِ الظُّلَّةِ» ،سایبانی از ابر صاعقه خیز گرفتار شدند. (1)

ص :142


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.
پیام ها:

1 انبیا که پدران فکری و ایمانی و اخلاقی مردمند،با آنان برادرانه رفتار می کنند.

«أَخٰاهُمْ شُعَیْباً»

2 در دعوت به سوی خداوند،عواطف را فراموش نکنیم. «یٰا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّٰهَ» (ای قوم من!) 3 توحید و معاد،سرلوحه ی دعوت انبیاست. «اعْبُدُوا اللّٰهَ وَ ارْجُوا الْیَوْمَ الْآخِرَ» 4 بندگی خدا و ایمان به مبدأ و معاد،زمینه ی دوری از فساد است. «اعْبُدُوا اللّٰهَ وَ ارْجُوا الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ لاٰ تَعْثَوْا» 5 انسان ها معصوم نیستند و گاهی گرفتار لغزش و گناه می شوند؛آنچه قابل پذیرش نیست،فساد آگاهانه،مغرضانه و مصرّانه است. «لاٰ تَعْثَوْا ... مُفْسِدِینَ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 37]

اشاره

فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ اَلرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دٰارِهِمْ جٰاثِمِینَ (37)

پس شعیب را تکذیب کردند و(به این سبب)زلزله آنان را فرا گرفت،و بامدادان در خانه های خود به رو در افتاده(و مرده)بودند.

نکته ها:

کلمه ی«رجفة»به معنای لرزش زمین است.«اراجیف»اخبار و سخنانی است که سبب تزلزل عقیده و روحیّه ی مردم می شود و«مُرجفون»به کسانی گویند که چنین مطالبی را بگویند یا بنویسند.

«جٰاثِمِینَ»

به معنای نشستن روی زانوست؛گویا عذاب شدگان،با زلزله از خواب بیدار شدند و به حالت نیم خیز بودند که اجل به آنان مهلت نداد.

پیام ها:

1 تکذیب انبیا،زمینه ی قهر الهی است. «فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ» 2 انسانی که قدرت فرار از قهر خدا را ندارد،چگونه حقّ را تکذیب می کند؟

ص :143

«فَکَذَّبُوهُ

... فَأَصْبَحُوا ... جٰاثِمِینَ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 38]

اشاره

وَ عٰاداً وَ ثَمُودَ وَ قَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَسٰاکِنِهِمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ اَلشَّیْطٰانُ أَعْمٰالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ اَلسَّبِیلِ وَ کٰانُوا مُسْتَبْصِرِینَ (38)

و(قوم)عاد و ثمود را نیز(هلاک کردیم)؛و بی شک(بعضی)از مساکن (مخروبه ی)آنان برای شما آشکار است؛و شیطان اعمالشان را برای آنان زینت داد،پس آنان را از راه(خدا)باز داشت،در حالی که(برای شناخت حقّ و باطل)بصیرت داشتند.

پیام ها:

1 حفظ برخی آثار تاریخی،برای عبرت مردم لازم است. «تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَسٰاکِنِهِمْ» 2 زشتی های خود را خوب دیدن،دام شیطان است. «زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطٰانُ أَعْمٰالَهُمْ» (غرور و خود بزرگ بینی و افتخار به ثروت و قدرت،جلوه هایی از تزیین شیطانی است.) 3 تبلیغات و توجیهات مسموم فرهنگی،یکی از عوامل انحراف از حقّ است.

«زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطٰانُ

... فَصَدَّهُمْ» 4 انسان فطرتاً زینت و زیبایی را دوست دارد و شیطان از این گرایش درونی، سوء استفاده می کند. «زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطٰانُ ... فَصَدَّهُمْ» 5 انسان های بصیر و آگاه نیز در معرض اغفال شیطانند. «زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطٰانُ ... وَ کٰانُوا مُسْتَبْصِرِینَ» 6 خداوند هیچ قومی را بدون دلیل و بیّنه،عذاب نمی کند. «عٰاداً وَ ثَمُودَ ... وَ کٰانُوا مُسْتَبْصِرِینَ» 7 مردم از طریق فطرت،عقل و ارشاد انبیا آگاه می شوند، «کٰانُوا مُسْتَبْصِرِینَ» ولی شیطان هم بیکار نیست. «زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطٰانُ ... فَصَدَّهُمْ»

ص :144

[سوره العنکبوت (29): آیه 39]

اشاره

وَ قٰارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هٰامٰانَ وَ لَقَدْ جٰاءَهُمْ مُوسیٰ بِالْبَیِّنٰاتِ فَاسْتَکْبَرُوا فِی اَلْأَرْضِ وَ مٰا کٰانُوا سٰابِقِینَ (39)

و قارون و فرعون و هامان را(نیز هلاک کردیم)؛و به راستی موسی همراه دلایل روشن(و معجزات)به سوی آنان آمد،(ولی)آنان در زمین تکبّر و سرکشی کردند،و(با این همه)نتوانستند(بر خدا)پیشی گیرند(و از عذاب الهی فرار کنند).

پیام ها:

1 عاقبت استکبار،نابودی است و سرنوشت شوم آنان،درس عبرت است. «وَ قٰارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هٰامٰانَ» ...

2 سنّت خداوند،اتمام حجّت و سپس مؤاخذه است. «جٰاءَهُمْ مُوسیٰ بِالْبَیِّنٰاتِ» 3 جلوه های استکبار مختلف است؛قارون مظهر مال پرستی بود و فرعون و هامان مظهر قدرت پرستی،ولی همه ی آنان در طغیان،سرکشی و لجاجت با حقّ مشترک بودند. «وَ قٰارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هٰامٰانَ ... فَاسْتَکْبَرُوا» 4 زر و زور،در برابر قدرت خداوند عاجز و بی اثر است. «وَ مٰا کٰانُوا سٰابِقِینَ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 40]

اشاره

فَکُلاًّ أَخَذْنٰا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنٰا عَلَیْهِ حٰاصِباً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ اَلصَّیْحَةُ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنٰا بِهِ اَلْأَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنٰا وَ مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لٰکِنْ کٰانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (40)

پس هر یک(از آنان)را به(جرم)گناهش گرفتار(عذاب)کردیم،پس بر بعضی از آنان باد شدید ریگ افشان فرستادیم،و بعضی از آنان را صیحه ی آسمانی(و بانگ مرگبار)فرا گرفت،و برخی را در زمین فرو بردیم،و بعضی دیگر را غرق کردیم؛و چنان نبود که خداوند بر آنان ستم کند،بلکه خودشان بر خود ستم کردند.

ص :145

نکته ها:

کلمه ی«حاصب»،به معنای طوفان همراه با سنگریزه یا تگرگ و«خسف»،به معنای فرو رفتن در زمین است.

قوم عاد با طوفان،قوم ثمود با صیحه ی آسمانی،قارون با فرو رفتن در زمین و فرعون و هامان با غرق شدن در آب به هلاکت رسیدند.آری،گاهی کیفر الهی از مسیر همین عوامل طبیعی است.

پیام ها:

1 در شیوه ی تبلیغ،بعد از بیان مطالب و نمونه ها،جمع بندی و فهرست گویی، مفید و مؤثّر است. «فَکُلاًّ أَخَذْنٰا بِذَنْبِهِ» ...

2 کیفر هر قومی متناسب با گناه آن قوم است. «فَکُلاًّ أَخَذْنٰا بِذَنْبِهِ» 3 تمام کیفرها به قیامت واگذار نشده است.(برخی اقوام در همین دنیا به کیفر گرفتار شده اند.) «فَکُلاًّ أَخَذْنٰا» ...

4 از مهلت دادن خدا مغرور نشویم که عاقبت گناه،کیفر است. «فَکُلاًّ أَخَذْنٰا بِذَنْبِهِ» 5 دست خداوند برای انواع عذاب باز است. «حٰاصِباً ... خَسَفْنٰا أَغْرَقْنٰا» 6 قهر الهی،عادلانه است. «وَ مٰا کٰانَ اللّٰهُ لِیَظْلِمَهُمْ» 7 سرنوشت هر کس در گرو اعمال خود اوست. «کٰانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» 8 تکبّر در برابر حقّ،ظلم به خویشتن است. «کٰانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» 9 زشت تر از ظلم،استمرار ظلم است. «کٰانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 41]

اشاره

مَثَلُ اَلَّذِینَ اِتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اَللّٰهِ أَوْلِیٰاءَ کَمَثَلِ اَلْعَنْکَبُوتِ اِتَّخَذَتْ بَیْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ اَلْبُیُوتِ لَبَیْتُ اَلْعَنْکَبُوتِ لَوْ کٰانُوا یَعْلَمُونَ (41)

مَثَلِ کسانی که غیر خدا را سرپرست خود برگزیدند،همانند مَثَل عنکبوت است که(برای خود)خانه ای ساخته؛و البتّه سست ترین خانه ها خانۀ عنکبوت است اگر می دانستند.

ص :146

نکته ها:

به مناسبت این آیه،این سوره،عنکبوت نام گرفته است.

از افلاطون نقل شده که مگس حریص ترین حشره است که برای معاش خود روی ترشی، شیرینی،آلودگی و زخم می نشیند؛ولی عنکبوت در گوشه ای می تند و قناعت دارد،جالب این است که خداوند فعّال ترین و حریص ترین حیوان را طعمه گوشه گیرترین حیوان قرار می دهد، مگس با پای خود به سراغ عنکبوت می رود و او با تارهای خود مگس را شکار می کند.

پیام ها:

1 استفاده از مثل،یکی از بهترین شیوه ها در تعلیم و تربیت است، «مَثَلُ الَّذِینَ» ...

و بهترین مثال ها،مثالی است که در همه ی زمان ها و مکان ها و برای همه ی اقشار مردم ملموس باشد. «کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ» 2 بنای شرک،مانند خانۀ عنکبوت سست و بی اساس است. «مَثَلُ الَّذِینَ ... کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ» ...

3 عنکبوت،در اماکن متروکه خانه می سازد؛شرک نیز در روح های دور از خدا جا گرفته و تأثیر می گذارد. «دُونِ اللّٰهِ ... کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ» 4 خانۀ عنکبوت،تنها اسم خانه را دارد؛غیر خدا نیز اسم هایی بیش نیستند.

«دُونِ اللّٰهِ

... أَوْهَنَ الْبُیُوتِ» 5 عنکبوت،در عالم خود خیال می کند که خانه دارد و خانه اش در برابر حوادث مقاوم است؛مشرک نیز به چنین توهّمی دچار است. «أَوْهَنَ الْبُیُوتِ» 6 ولایت الهی،بنیانی مرصوص و بنایی آهنین دارد، «کَأَنَّهُمْ بُنْیٰانٌ مَرْصُوصٌ» (1)امّا ولایت غیر خدا،بسیار سست است. «أَوْهَنَ الْبُیُوتِ» 7 گاهی انگیزه ها،خیالات و دوستی ها،مانع فهمیدن حقّ است. «لَوْ کٰانُوا یَعْلَمُونَ» (چنان که می گویند:«حب الشیء یعمی و یصم»،برخی علاقه ها انسان را

ص :147


1- 1) .صف،4.

کور و کر می کند.) 8 مشرکان از سر جهل و بی خبری به سراغ غیر خدا می روند. «لَوْ کٰانُوا یَعْلَمُونَ»

[سوره العنکبوت (29): آیات 42 تا 43]

اشاره

إِنَّ اَللّٰهَ یَعْلَمُ مٰا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ وَ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ (42) وَ تِلْکَ اَلْأَمْثٰالُ نَضْرِبُهٰا لِلنّٰاسِ وَ مٰا یَعْقِلُهٰا إِلاَّ اَلْعٰالِمُونَ (43)

همانا خدا آنچه را غیر از او می خوانند،هر چه باشد می داند،او عزیز و حکیم است.

و این مثل ها را برای مردم می زنیم،امّا جز دانشمندان و آگاهان،کسی آن را درک نمی کند.

پیام ها:

1 گرایش های غیر الهی انسان،زیر نظر خداست،خود را برای پاسخگویی آماده کنیم. «إِنَّ اللّٰهَ یَعْلَمُ مٰا یَدْعُونَ» ...

2 تشبیه شرک به تار عنکبوت،برخاسته از علم خداوند است. «کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ ...

إِنَّ اللّٰهَ یَعْلَمُ مٰا یَدْعُونَ»

...

3 به جای تکیه بر غیر خدا که مانند خانۀ عنکبوت سست و بی اساس است،به خداوند قوی و شکست ناپذیر توکّل کنیم. «وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» 4 توجّه ما به دیگران،به خداوند ضرری نمی رساند. «وَ هُوَ الْعَزِیزُ» 5 عزّت خداوند همراه با حکمت است.(نه این که یک قدرت و صلابت بی منطق و حکمت باشد.) «الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» 6 مَثَل های قرآن،عمیق است و باید علاوه بر عموم مردم،دانشمندان نیز در عمق آن بیاندیشند. «نَضْرِبُهٰا لِلنّٰاسِ وَ مٰا یَعْقِلُهٰا إِلاَّ الْعٰالِمُونَ» 7 خداوند برای دریافت نکات دقیق قرآن،مردم را به تحصیل علم تشویق می کند. «وَ مٰا یَعْقِلُهٰا إِلاَّ الْعٰالِمُونَ»

ص :148

[سوره العنکبوت (29): آیه 44]

اشاره

خَلَقَ اَللّٰهُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ (44)

خداوند آسمان ها و زمین را به حقّ آفرید،همانا در این آفرینش،برای اهل ایمان نشانه ی قطعی است.

نکته ها:

غیر از خدا،هر کس و هر چیز مانند خانه عنکبوت،سست،ناپایدار و فانی است؛امّا خداوند:

هم عالم است. «یَعْلَمُ مٰا یَدْعُونَ» (آیه قبل) هم عزیز و حکیم است. «وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» هم آفریدگار هستی است. «خَلَقَ اللّٰهُ» ...

پیام ها:

1 آفرینش جهان،هدفدار است؛ «بِالْحَقِّ» نگاه ما به جهان نیز باید هدفدار باشد.

«لَآیَةً»

2 مادّیون در پدیده ها متوقّف می شوند،ولی خداپرستان از پدیده ها عبور می کنند و به شناخت خدا می رسند. «لَآیَةً» 3 ایمان،از شرایط درک حقایق هستی است. «إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 45]

اشاره

اُتْلُ مٰا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ اَلْکِتٰابِ وَ أَقِمِ اَلصَّلاٰةَ إِنَّ اَلصَّلاٰةَ تَنْهیٰ عَنِ اَلْفَحْشٰاءِ وَ اَلْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اَللّٰهِ أَکْبَرُ وَ اَللّٰهُ یَعْلَمُ مٰا تَصْنَعُونَ (45)

آنچه را از کتاب(آسمانی قرآن)به تو وحی شده تلاوت کن و نماز را به پادار،که همانا نماز(انسان را)از فحشا و منکر باز می دارد و البتّه یاد خدا بزرگ تر است و خداوند آنچه را انجام می دهید می داند.

نکته ها:

در این آیه خداوند به پیامبرش دستور تلاوت قرآن و نماز را در کنار هم داده و این به خاطر آن است که قرآن و نماز دو منبع نیروبخش می باشند.خداوند که به پیامبرش از یک

ص :149

مسئولیّت سنگین خبر می دهد، «إِنّٰا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً» (1)به او می فرماید:برای انجام این مسئولیّت سنگین،از دو منبع نیروبخش کمک بگیر:

یکی تلاوت قرآن. «وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً» (2)و دیگری نماز شب. «إِنَّ نٰاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِیلاً» (3)البتّه علاوه بر این آیه،نماز و قرآن،بارها در کنار هم آمده است؛از جمله: «یَتْلُونَ کِتٰابَ اللّٰهِ وَ أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ» (4)و «یُمَسِّکُونَ بِالْکِتٰابِ وَ أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ» (5)برای جمله «لَذِکْرُ اللّٰهِ أَکْبَرُ» چند معنا بیان شده است:

الف:نماز،بزرگ ترین ذکر الهی است.به دلیل آیه ی «أَقِمِ الصَّلاٰةَ لِذِکْرِی» (6)که نماز را ذکر خداوند می داند.

ب:یاد خدا(و حضور قلب)،بالاتر از ظاهر نماز است.

ج:یاد خدا برای انسان از همه کارها برتر است.

د:یاد خدا،برای جلوگیری از فحشا و منکر بالاتر از هر اهرم دیگر است.

ه:یاد خدا از شما،بزرگتر از یاد شما از خدا است.(البتّه این معنا با توجّه به روایات در ذیل آیه «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ» (7)برداشت شده است. (8)) به پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله گفته شد:فلانی هم نماز می خواند و هم خلاف می کند،فرمود:«ان صلاته تنهاه یوما» (9)بالاخره نماز او روزی نجاتش خواهد داد.

امام صادق علیه السلام فرمود:هر کسی دوست دارد قبولی یا ردّ نمازش را بداند،ببیند نمازش او را از فحشا و منکر باز داشته است یا نه.سپس امام علیه السلام فرمود:«فبقدر ما منعته قبلت منه» (10)به اندازه ای که نماز،انسان را از منکرات باز می دارد،به همان اندازه قبول می شود.

ص :150


1- 1) .مزمّل،5.
2- 2) .مزمل،4.
3- 3) .مزمل،6.
4- 4) .فاطر،29.
5- 5) .اعراف،170.
6- 6) .طه،14.
7- 7) .بقره،152.
8- 8) .تفسیر نور الثقلین.
9- 9) .تفسیر مجمع البیان.
10- 10) .تفسیر مجمع البیان.
پیام ها:
اشاره

1 تنها آشنایی با مفاهیم،تلاوت و آموزش قرآن کافی نیست،بلکه عمل لازم است. «اتْلُ ... أَقِمِ» 2 قرآن و نماز،در رأس برنامه های تربیتی است. «اتْلُ ... أَقِمِ» 3 رابطه پیامبر با مردم از طریق تلاوت آیات قرآن و ابلاغ دستورات خداوند به آنان و رابطه او با خدا از طریق عبادت و نماز است. «اتْلُ ... أَقِمِ» 4 در تبلیغ و ارشاد،حکمت و آثار دستورات دینی را بیان کنیم. «أَقِمِ الصَّلاٰةَ إِنَّ الصَّلاٰةَ تَنْهیٰ عَنِ الْفَحْشٰاءِ وَ الْمُنْکَرِ» 5 در پیشگاه خداوند،نماز از عظمت و جایگاه خاصّی برخوردار است. «أَقِمِ الصَّلاٰةَ إِنَّ الصَّلاٰةَ» (تکرار کلمه ی«صلوة») 6 نقش اصلاحی نماز در فرد و جامعه حدسی و پیشنهادی نیست،بلکه قطعی است. «إِنَّ الصَّلاٰةَ» (کلمه ی«انّ»و جمله ی اسمیه) 7 اگر نمازِ انسان،او را از فحشا و منکر باز نداشت،باید در قبولی نماز خود شک کند. «إِنَّ الصَّلاٰةَ تَنْهیٰ» 8 گسترش کارهای نیک و معروف،به طور طبیعی مانع رشد منکر است.

«الصَّلاٰةَ تَنْهیٰ»

9 علم خداوند،ضامن اجرای صحیح دستورات اوست. «وَ اللّٰهُ یَعْلَمُ مٰا تَصْنَعُونَ» 10 در نماز،انواع راز و رمزها،هنرها و سلیقه ها نهفته است. «مٰا تَصْنَعُونَ»

نماز و بازدارندگی از منکرات

سؤال:چگونه نماز فرد و جامعه را از فحشا و منکر باز می دارد؟ پاسخ:1 ریشه ی تمام منکرات غفلت است و خداوند در آیه 179 سوره ی اعراف،انسان غافل را از حیوان بدتر شمرده است. «أُولٰئِکَ کَالْأَنْعٰامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولٰئِکَ هُمُ الْغٰافِلُونَ» و نماز چون یاد خدا و بهترین وسیله ی غفلت زدایی است،پس زمینه ی منکرات را از بین می برد.

2 اقامه ی نماز و داشتن رنگ الهی،مانع گرفتن رنگ شیطانی است.چنان که کسی که لباس

ص :151

سفید بپوشد،حاضر نیست در جای کثیف و آلوده بنشیند.

3 در کنار نماز،معمولاً توصیه به زکات شده است،که فرد را از منکر بخل و بی تفاوتی در برابر محرومان و جامعه را از منکر فقر که زمینه ی رویکرد به منکرات است،رها می سازد.

4 نماز،دارای احکام و دستوراتی است که رعایت هر یک از آنها انسان را از بسیاری گناهان باز می دارد،مثلاً:

*شرط حلال بودن مکان و لباس نمازگزار،انسان را از تجاوز به حقوق دیگران باز می دارد.

*رعایت شرط پاک بودن آب وضو،مکان،لباس و بدن نمازگزار،انسان را از آلودگی و بی مبالاتی دور می کند.

*شرط اخلاص،انسان را از منکر شرک،ریا و سُمعه باز می دارد.

*شرط قبله،انسان را از منکر بی هدفی و به هر سو توجّه کردن باز می دارد.

*رکوع و سجده،انسان را از منکر تکبّر باز می دارد.

*توجّه به پوشش مناسب در نماز،انسان را از منکر برهنگی و بی حیایی حفظ می کند.

*توجّه به عدالت امام جماعت،سبب دوری افراد از فسق و خلاف می شود.

*نماز جماعت،انسان را از گوشه گیری نابجا نجات می دهد.

*احکام و شرایط نماز جماعت،بسیاری از ارزش ها را زنده می کند از جمله:مردمی بودن، جلو نیافتادن از رهبر،عقب نماندن از جامعه،سکوت در برابر سخن حقّ امام جماعت،نظم و انضباط،ارزش گذاری نسبت به انسان های با تقوا،دوری از تفرقه،دوری از گرایش های مذموم نژادی،اقلیمی،سیاسی و حضور در صحنه که ترک هر یک از آنها،منکر است.

*لزوم تلاوت سوره حمد در هر نماز،رابطه ی انسان را با آفریننده ی جهان، «رَبِّ الْعٰالَمِینَ» ، با تشکّر،تعبّد و خضوع در برابر او، «إِیّٰاکَ نَعْبُدُ» با توکّل و استمداد از او، «إِیّٰاکَ نَسْتَعِینُ» ،با توجّه و یادآوری معاد، «مٰالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» با رهبران معصوم و اولیای الهی، «أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» ، با برائت از رهبران فاسد، «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ» و رابطه ی انسان را با دیگر مردم جامعه «نَعْبُدُ و نَسْتَعِینُ» بیان می کند که غفلت از هر یک از آنها منکر،یا زمینه ساز منکری بزرگ است.

ص :152

gt;آغاز جزء«21»lt;

[سوره العنکبوت (29): آیه 46]

اشاره

وَ لاٰ تُجٰادِلُوا أَهْلَ اَلْکِتٰابِ إِلاّٰ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلاَّ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنّٰا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنٰا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلٰهُنٰا وَ إِلٰهُکُمْ وٰاحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (46)

و با اهل کتاب جز با بهترین شیوه مجادله نکنید،مگر ستمگران از آنان،و (به آنان)بگویید:ما به آنچه(از سوی خدا)بر ما و شما نازل شده ایمان داریم،و خدای ما و خدای شما یکی است و ما تسلیم او هستیم.

نکته ها:

«جدال»در لغت به معنای به هم تابیدن است.به گفتگوهای دو نفر که با هم درگیری لفظی پیدا می کنند تا بر یکدیگر پیروز شوند،جدال می گویند.

«جدال احسن»به گفتگویی گفته می شوند که همراه آن طعنه،استهزا،ناسزا و اهانت نباشد، بلکه بر اساس استدلال و محبّت و با انگیزه های اصلاحی باشد.از کلمه ی «قُولُوا» بعد از سفارش به جدال احسن،استفاده می شود که این لحن آیه،خود نمونه ی جدال احسن است.

امام صادق علیه السلام نمونه جدال احسن را آیات آخر سوره ی یس معرّفی فرمودند که شخصی استخوان پوسیده ای را پودر کرد و گفت: «مَنْ یُحْیِ الْعِظٰامَ» کیست این را زنده کند؟! قرآن پاسخ داد که «قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَهٰا أَوَّلَ مَرَّةٍ» همان که اوّل به آن روح داد بعد هم آن را زنده می کند. (1)

پیام ها:

1 گفتگو با غیر مسلمان نیز باید با بهترین شیوه باشد. «لاٰ تُجٰادِلُوا أَهْلَ الْکِتٰابِ إِلاّٰ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» 2 جدالی مورد پذیرش است که محتوای آن و شیوه و الفاظش احسن باشد.

ص :153


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

«بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»

3 تبادل نظر و گفتگوی صحیح میان مکتب ها،فرهنگ ها و امّت ها مورد قبول اسلام است. «بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» 4 مخاطبانِ خود را بشناسیم و با هر دسته به نوعی مناسب برخورد کنیم.زیرا برای ستمگران،منطق،گفتگو و نرمش کارساز نیست. «إِلاَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا» 5 همه ی مخالفان اسلام،ستمگر نیستند. «إِلاَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ» 6 در گفتگوها،قبل از اظهار عقیده و نظر،آنچه را که مورد اتفاق است مطرح کنیم. «إِلٰهُنٰا وَ إِلٰهُکُمْ وٰاحِدٌ» 7 ایمان به تنهایی کافی نیست،تسلیم و اطاعت نیز لازم است. «آمَنّٰا ... نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 47]

اشاره

وَ کَذٰلِکَ أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ اَلْکِتٰابَ فَالَّذِینَ آتَیْنٰاهُمُ اَلْکِتٰابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مِنْ هٰؤُلاٰءِ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ وَ مٰا یَجْحَدُ بِآیٰاتِنٰا إِلاَّ اَلْکٰافِرُونَ (47)

و این گونه،کتاب را بر تو نازل کردیم.پس(بعضی از)کسانی که کتاب آسمانی به ایشان دادیم به آن(قرآن)ایمان می آورند،و از این(مشرکان نیز)کسانی به آن ایمان می آورند و جز کافران(کسی)آیات ما را انکار نمی کند.

نکته ها:

«جحود»،نفی چیزی است که دل می پذیرد و یا پذیرش چیزی که دل نفی می کند.

پیام ها:

1 قرآن،پیروان همه ی ادیان پیشین را به اسلام دعوت می کند. «فَالَّذِینَ آتَیْنٰاهُمُ الْکِتٰابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ» 2 هدایت گری الهی حتمی و لازم است،گرچه همه ی مردم هدایت پذیر نباشند.

«أَنْزَلْنٰا

... وَ مِنْ هٰؤُلاٰءِ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ»

ص :154

3 کسانی که با قرآن آشنا می شوند ولی آن را نمی پذیرند،گرفتار نوعی کفرند.

«وَ مٰا یَجْحَدُ بِآیٰاتِنٰا إِلاَّ الْکٰافِرُونَ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 48]

اشاره

وَ مٰا کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتٰابٍ وَ لاٰ تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لاَرْتٰابَ اَلْمُبْطِلُونَ (48)

و تو قبل از(نزول)این(قرآن)هیچ کتابی نمی خواندی،و با دست خود آن(قرآن)را نمی نویسی،مبادا آنان که در صدد ابطال(سخنان)تو هستند،شک و تردید کنند.

پیام ها:

1 به خواندن و نوشتن خود مغرور نشویم،گاهی به اراده ی الهی،یک فرد امّی و درس نخوانده،فرهنگ بشریّت را عوض می کند. «وَ مٰا کُنْتَ تَتْلُوا» نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسأله آموز صد مدرّس شد.

2 یکی از دلایل حقّانیّت قرآن،امّی بودن پیامبر اسلام است. «وَ لاٰ تَخُطُّهُ» ...

3 هوشیاری و جلوگیری از سوء استفاده و بهانه تراشی مخالفان لازم است. «إِذاً لاَرْتٰابَ الْمُبْطِلُونَ» 4 نزول قرآن بر پیامبر امّی که خواندن و نوشتن نمی داند،از راههای اتمام حجّت خداوند بر مردم است. «إِذاً لاَرْتٰابَ الْمُبْطِلُونَ» 5 رها کردن حقّ و به سراغ زمینه های شک و تردید رفتن،نشانه ی بیماری و انگیزه های ناصحیح انسان است. «لاَرْتٰابَ الْمُبْطِلُونَ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 49]

اشاره

بَلْ هُوَ آیٰاتٌ بَیِّنٰاتٌ فِی صُدُورِ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ وَ مٰا یَجْحَدُ بِآیٰاتِنٰا إِلاَّ اَلظّٰالِمُونَ (49)

بلکه آن(قرآن)آیاتی است روشن که در سینه های کسانی که به آنان معرفت داده شده جای دارد؛و جز ستمگران آیات ما را انکار نمی کنند.

ص :155

نکته ها:

از مقایسه ی آیه 47 که تنها کافران را منکر آیات الهی می داند، «وَ مٰا یَجْحَدُ بِآیٰاتِنٰا إِلاَّ الْکٰافِرُونَ» و این آیه که تنها ظالمان را منکر آیات می داند، «وَ مٰا یَجْحَدُ بِآیٰاتِنٰا إِلاَّ الظّٰالِمُونَ» می توان استفاده نمود که کفر،نوعی ظلم و یا بالعکس است.

حدود بیست حدیث در کتب تفسیری وارد شده که مراد از «أُوتُوا الْعِلْمَ» ،در این آیه امامان معصوم علیهم السلام هستند.

پیام ها:

1 گرچه بعضی آیات قرآن متشابه است،ولی مجموعه ی آیات آن،روشن و روشنگر است. «آیٰاتٌ بَیِّنٰاتٌ» 2 نشانه ی علم واقعی،پذیرش آیات روشن الهی است. «فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» 3 گرچه انسان برای رسیدن به مقصود،مأمور به تلاش و کوشش است،لکن علم،هدیه ی الهی است. «أُوتُوا الْعِلْمَ» 4 آیات قرآن،بر دل اهل علم می نشیند و این گروه هستند که حقانیّت آن را با تمام وجود درک می کنند. «الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» 5 نمونه ی روشن ظلم،ظلم فرهنگی و انکار نابجاست. «وَ مٰا یَجْحَدُ بِآیٰاتِنٰا إِلاَّ الظّٰالِمُونَ» 6 آنچه را که انسان می فهمد،اگر انکار کند،نوعی ظلم است. «إِلاَّ الظّٰالِمُونَ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 50]

اشاره

وَ قٰالُوا لَوْ لاٰ أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیٰاتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا اَلْآیٰاتُ عِنْدَ اَللّٰهِ وَ إِنَّمٰا أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ (50)

و گفتند:چرا بر او از طرف پروردگارش معجزاتی(مانند عصای موسی) نازل نمی شود؟ بگو:معجزات تنها نزد خداست(و به فرمان او نازل می شود نه میل دیگران)؛و من فقط هشدار دهنده ای آشکار هستم.

ص :156

نکته ها:

مردم از پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله معجزات مادّی می خواستند(مانند عصای موسی،ید بیضا و...) غافل از آن که معجزه هر عصری باید متناسب با همان عصر باشد،لذا معجزه خاتم انبیا از جنس سخن و کلام است.به راستی با وجود معجزه ای همچون قرآن،تقاضای معجزه دیگر ناسپاسی نیست؟

پیام ها:

1 بهانه جویی افراد لجوج،تمام شدنی نیست.(با دیدن انواع معجزه،باز هم معجزه دیگری می خواهند.) «لَوْ لاٰ أُنْزِلَ» 2 پیامبر در برابر بهانه جویان مقاومت می کرد و به آنان پاسخ می داد،زیرا معجزه کاری حکیمانه و الهی است نه بازیچه ی بهانه جویان. «قُلْ إِنَّمَا الْآیٰاتُ عِنْدَ اللّٰهِ» 3 هشدار و انذار،به دلیل غفلت زدایی،قوی تر و مؤثّرتر از بشارت و امید است.

«إِنَّمٰا أَنَا نَذِیرٌ»

و نفرمود:«انما انا بشیر» 4 هشدار انبیا،صریح و شفّاف است.(نه با کنایه و ابهام و تعریض) «مُبِینٌ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 51]

اشاره

أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنّٰا أَنْزَلْنٰا عَلَیْکَ اَلْکِتٰابَ یُتْلیٰ عَلَیْهِمْ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَرَحْمَةً وَ ذِکْریٰ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (51)

آیا(این معجزه)برای آنان کافی نیست که ما کتاب(آسمانی)را بر تو نازل کردیم تا پیوسته بر آنان تلاوت شود؟ همانا در این کتاب،برای گروهی که ایمان آورند،رحمت و تذکّری قطعی است.

نکته ها:

در آیه ی قبل خواندیم که کافران،از پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله معجزه هایی شبیه معجزه ی حضرت موسی و عیسی درخواست می کردند؛این آیه،پاسخ آنهاست.

ص :157

پیام ها:

1 قرآن،کتابی جامع و کامل است و همه ی نیازهای معنوی را به نوعی پاسخ داده و تأمین می کند. «أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ» 2 هم پیامبرِ خدا، «Bرَحْمَةً لِلْعٰالَمِینَ» (1)است و هم کتابش.( «Bرَحْمَةً » نکره و با تنوین آمده،که نشانه ی بزرگی و عظمت آن است) 3 قرآن،مایه ی،رحمت و دوری از غفلت است. «لَرَحْمَةً وَ ذِکْریٰ» 4 شرط دریافت رحمت و پذیرش تذکّرات الهی،ایمان است. «لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 52]

اشاره

قُلْ کَفیٰ بِاللّٰهِ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ شَهِیداً یَعْلَمُ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا بِالْبٰاطِلِ وَ کَفَرُوا بِاللّٰهِ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْخٰاسِرُونَ (52)

بگو:همین بس که خداوند میان من و شما گواه است؛آنچه را در آسمان ها و زمین است می داند؛و کسانی که(به جای پیروی از حقّ،)به باطل ایمان آوردند و به خدا کفر ورزیدند،آنان همان زیانکارانند.

نکته ها:

این آیه،موجب تسلّی خاطر برای پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله و تهدیدی برای بهانه جویان لجوج و سرسخت است،زیرا خداوند بر آنچه میان پیامبر و کافران می گذرد،گواه است و به حساب همه چیز می رسد.

پیام ها:

1 اگر استدلال با مخالف سودی نداشت،بحث را قطع کنید و او را به خدا واگذارید. «قُلْ کَفیٰ» 2 خداوند با نزول قرآن و بشارت آمدن پیامبر اسلام در کتاب های آسمانی

ص :158


1- 1) .انبیاء،107.

پیشین،صداقت پیامبر را تأیید کرده و بر آن گواهی می دهد. «شَهِیداً» 3 خداوند،به همه چیز آگاه است،پس لجاجت و بهانه تراشی چرا؟! «یَعْلَمُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ» ...

4 رها کردن ایمان و معنویّت و دلبستگی به غیر او،قدم گذاردن در راه کفر، باطل،پوچی و انحراف می باشد که سرانجامش خسارت واقعی است. «آمَنُوا بِالْبٰاطِلِ ... هُمُ الْخٰاسِرُونَ» 5 کافران،زیانکاران واقعی اند. «کَفَرُوا بِاللّٰهِ أُولٰئِکَ هُمُ الْخٰاسِرُونَ»

[سوره العنکبوت (29): آیات 53 تا 54]

اشاره

وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذٰابِ وَ لَوْ لاٰ أَجَلٌ مُسَمًّی لَجٰاءَهُمُ اَلْعَذٰابُ وَ لَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لاٰ یَشْعُرُونَ (53) یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذٰابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکٰافِرِینَ (54)

آنان با عجله از تو عذاب(الهی را)می خواهند و اگر مهلت معیّن(برای آنان مقرّر)نبود،قطعاً عذاب به سراغشان می آمد،(ولی بدانند)عذاب ناگهانی به سراغشان خواهد آمد در حالی که از آن غافلند.

آنان از تو عذاب فوری می خواهند،و حال آن که جهنم بر کافران احاطه دارد.

نکته ها:

در قرآن چندین بار آمده است:کفّاری که به عذاب الهی تهدید می شدند،به خاطر ناباوری یا استهزا،پیوسته از پیامبرشان عذاب فوری تقاضا می کردند؛از این عجله ی کفّار در همه ی موارد انتقاد شده است.

در تأخیر عذاب و قهر الهی برکاتی است از جمله:

الف:فرصتی است برای توبه.

ب:پیدایش فرزندان صالح از پدران منحرف.

ج:آزمایش مردم در دینداری و مقاومت.

ص :159

پیام ها:

1 لطف یا قهر الهی،حکیمانه،حساب شده و دارای برنامه است و با عجله ی این و آن تغییر نمی کند. «یَسْتَعْجِلُونَکَ» 2 سقوط فکری انسان به قدری است که حاضر است هلاک شود،ولی حقّ را نپذیرد. «یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذٰابِ» 3 امور این عالم،دارای زمان بندی های حساب شده و معیّن است. «أَجَلٌ مُسَمًّی» 4 قهر ناگهانی خداوند برای آمادگی دایمی ماست. «بَغْتَةً» 5 قهر الهی قابل پیش بینی نیست. «لاٰ یَشْعُرُونَ» 6 گرچه کفّار به خاطر ناباوری یا استهزا،عذاب فوری را از پیامبر توقّع دارند، ولی بدانند احاطه ی دوزخ بر کافران قطعی است. «لَمُحِیطَةٌ بِالْکٰافِرِینَ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 55]

اشاره

یَوْمَ یَغْشٰاهُمُ اَلْعَذٰابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَ یَقُولُ ذُوقُوا مٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (55)

روزی(فرا رسد)که عذاب از بالای سرشان و از زیر پاهایشان آنان را فرا گیرد؛(در آن روز خداوند)می فرماید:بچشید(جزای)کارهایی را که(در دنیا)انجام داده اید.

پیام ها:

1 عذاب دوزخ،فراگیر است. «فَوْقِهِمْ ... تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ» 2 عذاب دوزخ،تجسّم عملکرد خود ماست. «ذُوقُوا مٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» 3 انسان مسئول سرنوشت خود است. «مٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» 4 عذاب فراگیر دوزخ،به خاطر تداوم اعمال ناروای ما است. «مٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 56]

اشاره

یٰا عِبٰادِیَ اَلَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی وٰاسِعَةٌ فَإِیّٰایَ فَاعْبُدُونِ (56)

ای بندگانِ با ایمانِ من! همانا زمین من وسیع است،پس تنها مرا بپرستید.

ص :160

نکته ها:

اسلام هجرت را برای گروهی از مردم واجب کرده است.کسانی که در مناطق کفر و طاغوت زده زندگی می کنند و گرفتار ستم و خفقانند و رشد و نجات خود را در هجرت می یابند باید هجرت کنند؛لکن در برابر این وظیفه،وسوسه هایی از درون و بیرون به انسان القا می شود که در آیات بعد پاسخ این وسوسه ها داده شده است از جمله:

*خطر مرگ.انسان می گوید:اگر هجرت کنم،ممکن است مرگ به سراغم بیاید.آیه ی بعد می گوید:هر کجا باشید مرگ را می چشید.

*دل کندن از مسکن؛که برای انسان سخت است و وسوسه می شود که هجرت نکند،آیه 58 پاسخ می دهد که به جای مسکن دنیا به هجرت کنندگان،غرفه های بهشتی پاداش می دهیم.

*سختی های هجرت؛که گاهی مانع هجرت اهل ایمان است.در آیه ی 59 می فرماید:این وسوسه را باید با صبر و توکّل بر خداوند حل کرد.

*تأمین معاش.کسی که در فکر هجرت است،ممکن است بگوید:هجرت،مرا از درآمد و روزی محروم می کند.در آیه 60 پاسخ می دهد:روزی دهنده خداست و حتّی به موجوداتی که قدرت حمل روزی خود را ندارند روزی می دهد،چه رسد به مهاجرانی که اهل کار و تلاشند.

هجرت،زمینه ی پیدایش اخلاص است.کسانی که هجرت نمی کنند و خود را وابسته به فرد،حزب،منطقه،قبیله،امکانات و توقّعات این و آن می دانند،خواه ناخواه مسائل منطقه ای،نژادی،قبیله ای،تنگ نظری های برخاسته از حسادت ها و رقابت های منفی خودی ها و بیگانگان،انسان را از اخلاص خارج می کند،و هجرت به مناطقی که مسائل فوق در آن نیست،بهترین زمینه برای پیدایش اخلاص است.

امام باقر علیه السلام ذیل این آیه فرمودند:از حاکم فاسق پیروی نکنید و اگر ترسیدید که آنان سبب فتنه و انحراف در دین شما شوند،هجرت کنید.«لا تطیعوا اهل الفسق من الملوک فان خفتموهم ان یفتنکم عن دینکم فان ارضی واسعة» (1)

ص :161


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
پیام ها:

1 سختی ها و تلخی های هجرت را با ندای محبّت آمیز الهی تحمّل کنیم که خداوند به این مؤمنان،عنایت خاص دارد. «یٰا عِبٰادِیَ» 2 در انتخاب مسکن،محور را توفیق عبادت قرار دهیم. «إِنَّ أَرْضِی وٰاسِعَةٌ فَإِیّٰایَ فَاعْبُدُونِ» 3 بندگی خدا باید مستمرّ باشد. «یٰا عِبٰادِیَ ... فَاعْبُدُونِ» (شما که بنده هستید، بازهم بندگی کنید تا به درجات والاتری برسید.) 4 هجرتی ارزش دارد که در سایه ی ایمان باشد. «الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی وٰاسِعَةٌ» 5 سیر و سفر باید هدفدار باشد. «إِنَّ أَرْضِی وٰاسِعَةٌ فَإِیّٰایَ فَاعْبُدُونِ» 6 برای حفظ دین و نجات از طاغوت ها هجرت کنیم. «أَرْضِی وٰاسِعَةٌ فَإِیّٰایَ فَاعْبُدُونِ» 7 کنده شدن از زمین،مقدّمه ی کنده شدن از انواع وابستگی ها و دل بستن به خداست. «وٰاسِعَةٌ فَإِیّٰایَ» 8 کسانی که به خاطر وابستگی به مکان یا منطقه ای،منحرف می شوند،عذرشان پذیرفته نیست،زیرا همواره در زمین،فضایی مناسب برای انجام تکالیف دینی هست. «أَرْضِی وٰاسِعَةٌ فَإِیّٰایَ فَاعْبُدُونِ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 57]

اشاره

کُلُّ نَفْسٍ ذٰائِقَةُ اَلْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنٰا تُرْجَعُونَ (57)

هر نفسی،چشنده ی مرگ است؛سپس به سوی ما باز گردانده می شوید.

نکته ها:

شاید این آیه در ارتباط با آیه قبل باشد که اگر در هجرت مرگ انسان فرارسد،در آن صورت تکلیف چیست؟ این آیه پاسخ می دهد،آنجا که هجرت لازم است از مرگ نترسید،زیرا مرگ سرنوشت حتمی همه است،ولی پایان کار نیست،به سوی ما می آیید و ما پاداش هجرت و مرگ در

ص :162

راه هجرت را به شما عطا خواهیم کرد و ستمکارانی را که شما را مجبور به هجرت کردند کیفر خواهیم داد،گرچه رسیدن به آن پاداش و کیفر طول بکشد.(کلمه ی« ثُمَّ »،بیانگر مدّت زمان طولانی است.)

پیام ها:

1 مرگ،استثنا ندارد و برای همه است. «کُلُّ نَفْسٍ ذٰائِقَةُ الْمَوْتِ» 2 مرگ،امری وجودی است،نه عدمی. «ذٰائِقَةُ الْمَوْتِ ... تُرْجَعُونَ» 3 مرگ،پایان کار نیست،بازگشت به مبدأ است. «إِلَیْنٰا تُرْجَعُونَ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 58]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ اَلْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا نِعْمَ أَجْرُ اَلْعٰامِلِینَ (58)

و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادند،قطعاً آنان را در غرفه هایی از بهشت جای می دهیم که نهرها از زیر آنها جاری است؛ همیشه در آنجا خواهند بود؛چه خوب است پاداش عمل کنندگان.

نکته ها:

شاید این آیه به آیه 56 اشاره دارد که هجرت را یک نمونه ی روشن از عمل صالح می شمرد؛یعنی کسانی که از مسکن خود در دنیا به خاطر اهداف مقدّس هجرت کنند، خداوند مسکن آخرت آنان را تأمین می کند.

کلمه«تبوء»به معنای دادن مسکن دائمی است.و«غرفه»به محلّ بلندی گفته می شود که بر اطراف،اشراف داشته باشد.

« اَلصّٰالِحٰاتِ »،جمعی است که با الف و لام آمده،یعنی همه گونه کارهای نیک انجام دهد.

پیام ها:

1 کارهای شایسته،در کنار ایمان ارزشمند است. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» 2 شرط دستیابی به بهشت،ایمان و عمل صالح است. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ

ص :163

لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ»

3 خداوند،بهشت را برای مؤمنان ضمانت کرده است.(« لَنُبَوِّئَنَّهُمْ »با لام و نون تأکید آمده که نشانگر قطعی بودن است.) 4 غرفه های بهشت،بسیار عالی است.(« غُرَفاً »نکره و همراه با تنوین،نشانه ی عظمت و بزرگی است) 5 نهرهای بهشتی دائماً در جریان است.(« تَجْرِی »فعل مضارع،نشانه ی دوام و استمرار است) 6 اساس دستیابی به بهشت و نعمت های بهشتی،عمل است. «نِعْمَ أَجْرُ الْعٰامِلِینَ»

[سوره العنکبوت (29): آیات 59 تا 60]

اشاره

اَلَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلیٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (59) وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لاٰ تَحْمِلُ رِزْقَهَا اَللّٰهُ یَرْزُقُهٰا وَ إِیّٰاکُمْ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ (60)

(مؤمنان صالح)کسانی هستند که(در برابر مشکلات)صبر(و استقامت) کرده و بر پروردگارشان توکّل می کنند.

و چه بسا جنبنده ای که نمی تواند روزی خود را تأمین کند،خداست که به او و به شما روزی می دهد و اوست شنوای دانا.

نکته ها:

کلمه ی« تَحْمِلُ »از ریشه ی«حمالة»،به معنای کفالت و بر عهده گرفتن است و ممکن است مراد از حمل رزق،ذخیره سازی برای آینده باشد.

در آیه 56 به هجرت سفارش شد،در این آیه می فرماید:مهاجرانِ در راه خدا نگران رزق و معاش خود نباشند،خدایی که به انبوه جنبنده های ناتوان رزق و روزی می دهد،رزق شما را هم خواهد داد.

ص :164

پیام ها:

1 صبر و توکّل،دو نمونه ی روشن از عمل صالح است. «عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ ... اَلَّذِینَ صَبَرُوا وَ ... یَتَوَکَّلُونَ» 2 ربوبیّت خداوند،زمینه ی توکّل بر اوست. «عَلیٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» 3 فشارهای روحی و مشکلات زندگی از موانع راه نیکوکاران است،که باید با صبر و توکّل آنها را برطرف کرد. «صَبَرُوا ... یَتَوَکَّلُونَ» 4 رمز موفقیّت و سعادت در چهار چیز است:

الف:ایمان و انگیزه. «آمَنُوا» ب:کار و کوشش. «عَمِلُوا» ج:استمرار و استقامت. «صَبَرُوا» د:توکّل بر خدا،در برابر وسوسه ها و نگرانی ها. «عَلیٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» 5 توکّل بر خداوند،باید همراه بکارگیری تمام توان و استقامت درونی باشد.

(« صَبَرُوا »خبر از گذشته است که آنان تمام توان خود را قبلاً به کار گرفته اند و « یَتَوَکَّلُونَ »خبر از آینده می دهد،یعنی در برابر خطرات و حوادث آینده و پیش بینی نشده،بر خداوند توکّل می نمایند.) 6 برای تقویت ایمان و توکّل بر خداوند،به الطاف الهی نسبت به موجودات دیگر توجّه کنیم. «وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ» 7 رزق و روزی به زرنگی نیست. «لاٰ تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللّٰهُ یَرْزُقُهٰا وَ إِیّٰاکُمْ» 8 برای خداوند،رزق دادن به جنبنده های ناتوان و انسان های سالم و کاردان، یکسان است. «یَرْزُقُهٰا وَ إِیّٰاکُمْ» 9 علم و آگاهی خداوند ضامن تأمین روزی موجودات است. «السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»

ص :165

[سوره العنکبوت (29): آیه 61]

اشاره

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ سَخَّرَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اَللّٰهُ فَأَنّٰی یُؤْفَکُونَ (61)

و اگر از آنان(مشرکان)سؤال کنی:چه کسی آسمان ها و زمین را آفرید و خورشید و ماه را تسخیر کرد؟ حتماً خواهند گفت:خدا.پس،(از راه حقّ)به کجا منحرف می شوند؟

نکته ها:

«افک»به معنای باز گرداندن چیزی از صورت واقعی آن است،یعنی آگاهانه حقیقت را دگرگون می کنند.

مراد از تسخیر خورشید و ماه،تسخیر آنها در مداری است که برای ما مفید باشد. (1)

پیام ها:

1 با طرح سؤال در مورد مبدأ هستی،هم وجدان ها را بیدار کنیم و هم میزان ایمان و عقیده ی مردم را بهتر بشناسیم. «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ» 2 در مباحث اعتقادی،از نمونه های روشن و ملموس استفاده کنیم.(آسمان، زمین،خورشید و ماه) «السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ» ...

3 مشرکان،خالق هستی را«خدا»می دانستند و برای چیزهای دیگر در سرنوشت خود،نقش قائل بودند. «لَیَقُولُنَّ اللّٰهُ» 4 گرایش به حقّ،فطری است و انحراف مشرکان خلاف فطرت و به خاطر القائات بیرونی است.« یُؤْفَکُونَ »به صورت مجهول آمده که به معنای به انحراف کشیده شدن است،گویا القای خارجی آنان را به انحراف می کشد.

[سوره العنکبوت (29): آیه 62]

اشاره

اَللّٰهُ یَبْسُطُ اَلرِّزْقَ لِمَنْ یَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اَللّٰهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (62)

ص :166


1- 1) .تفسیر راهنما.

خداوند برای هر کس از بندگانش که بخواهد روزی را می گسترد و یا تنگ می کند،همانا خداوند به هر چیزی آگاه است.

نکته ها:

کم یا زیاد کردن روزی افراد به وسیله ی خداوند،عالمانه و حکیمانه و بر اساس معیارهای پیدا و ناپیداست.در حدیث می خوانیم:مصلحت بعضی از بندگان خدا گسترش روزی است و اگر در تنگنای معیشت قرار گیرند،فاسد می شوند و بر عکسِ این گروه،صلاح گروهی دیگر در تنگنا بودن است که اگر در توسعه واقع شوند،به فساد کشیده می شوند. (1)

پیام ها:

1 کم یا زیاد شدن رزق و روزی،تصادفی نیست. «اللّٰهُ یَبْسُطُ ... وَ یَقْدِرُ» 2 وظیفه ی ما کار و تلاش است،امّا میزانِ در آمد و رزق در اختیار ما نیست.

«اللّٰهُ یَبْسُطُ»

3 خواست و مشیّت الهی،آگاهانه و عالمانه است. «لِمَنْ یَشٰاءُ ... بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 63]

اشاره

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَأَحْیٰا بِهِ اَلْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهٰا لَیَقُولُنَّ اَللّٰهُ قُلِ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاٰ یَعْقِلُونَ (63)

و اگر از آنان(مشرکان)بپرسی:چه کسی از آسمان،آبی فرستاد که به وسیله ی آن زمین را بعد از مرگش زنده کرد؟ حتماً خواهند گفت:خدا.بگو:

ستایش مخصوص خداست،امّا بیشتر آنان نمی اندیشند.

نکته ها:

ممکن است حمد پیامبر اسلام برای اتمام حجّت بر کفّار باشد،یعنی اکنون که با زبان اقرار به خالقیّت اللّٰه دارید،خدا را شکر که حجّت بر شما تمام است.

ص :167


1- 1) .تفسیر اطیب البیان.
پیام ها:

1 طرح سؤال،وسیله ای برای نزدیک کردن افکار،فرهنگ ها و عقائد گوناگون است. «لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ» 2 منحرفان را به حال خود رها نکنیم،با شیوه های مختلف فرهنگی به سراغشان برویم. «سَأَلْتَهُمْ» 3 آب،مایه ی حیات زمین است. «فَأَحْیٰا بِهِ الْأَرْضَ» 4 زمین بدون گیاه مرده است. «مِنْ بَعْدِ مَوْتِهٰا» 5 روش هدایت قرآن،استفاده از رخدادهای طبیعی و محسوس است.(آغاز فصل بهار با نزول باران) «فَأَحْیٰا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهٰا» 6 خداشناسی فطری است و اگر غبارهای گناه و انحراف،از روی فطرت منحرفان زدوده شود،اعترافات روشن آنها را خواهید یافت. «لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ ... لَیَقُولُنَّ اللّٰهُ» 7 یکی از نعمت های بزرگی که باید شکر آن را به جا آوریم،نور ایمان و فطرت است. «قُلِ الْحَمْدُ لِلّٰهِ» 8 نور فطرت،زمانی انسان را نجات می دهد که با تعقّل رشد کند. «أَکْثَرُهُمْ لاٰ یَعْقِلُونَ» 9 در قضاوت ها،نظر به اقلّیت و اکثریّت نداشته باشیم،چه بسا اقلّیت بر حقّ و اکثریّت بر باطل باشند. «أَکْثَرُهُمْ لاٰ یَعْقِلُونَ» 10 انجام کارها بدون فکر و اندیشه،موجب سرزنش است. «أَکْثَرُهُمْ لاٰ یَعْقِلُونَ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 64]

اشاره

وَ مٰا هٰذِهِ اَلْحَیٰاةُ اَلدُّنْیٰا إِلاّٰ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ اَلدّٰارَ اَلْآخِرَةَ لَهِیَ اَلْحَیَوٰانُ لَوْ کٰانُوا یَعْلَمُونَ (64)

این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازیچه نیست و اگر بدانند،زندگی حقیقی،همان سرای آخرت است.

ص :168

نکته ها:

«لَهْوٌ»

به سرگرمی هایی گفته می شود که انسان را از هدف اصلی و مسائل اساسی باز می دارد؛ «لَعِبٌ» انجام کاری مثل بازی است که قصدی در آن نیست. (1)

« هٰذِهِ الْحَیٰاةُ الدُّنْیٰا »رمز تحقیر دنیاست،همان گونه که« لَهِیَ الْحَیَوٰانُ »رمز عظمت آخرت است.

سؤال:با این که قرآن،خود به کار و تلاش برای آباد کردن زمین و سیر و سفر و بهره مند شدن از طبیعت،همسر،زیبایی ها،خوراکی ها و کسب درآمد،سفارش نموده است،پس چگونه در این آیه می فرماید:دنیا جز لهو و لعب نیست؟ پاسخ:کامیابی هایی که برای رسیدن به اهداف مقدّس و با روش و ابزار مقدّس و در محدوده ی قانون و با رعایت سایر شرایط باشد،همه ی آنها مزرعه ی آخرت است و آنچه در این آیه تحقیر و مذمّت شده و لهو و لعب معرّفی شده،مواردی است که هدف مقدّسی در کنار آن نباشد و با موازین دینی و قانونی مخالف باشد.

پیام ها:

1 آفرینش دنیا،هدفدار و حکیمانه است،لکن غفلت از آخرت،دنیا پرستی و غرق شدن در آن،سفیهانه است. «لَهْوٌ وَ لَعِبٌ» 2 همه جا سکوت در برابر دلخوشی های مردم جایز نیست،گاهی باید با نهیب و فریاد،به غافلان هشدار داد. «لَهْوٌ وَ لَعِبٌ» 3 در شیوه ی تبلیغ،هر گاه امر زشتی را نفی می کنید،جایگزین خوبی به او ارائه دهید. «إِنَّ الدّٰارَ الْآخِرَةَ» 4 حیاتِ واقعی،حیات آخرت است. «الدّٰارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوٰانُ» 5 مردم،حقیقت آخرت را نمی دانند و گر نه به دنیا دل نمی بستند. «لَوْ کٰانُوا یَعْلَمُونَ»

ص :169


1- 1) .مفردات راغب.

[سوره العنکبوت (29): آیه 65]

اشاره

فَإِذٰا رَکِبُوا فِی اَلْفُلْکِ دَعَوُا اَللّٰهَ مُخْلِصِینَ لَهُ اَلدِّینَ فَلَمّٰا نَجّٰاهُمْ إِلَی اَلْبَرِّ إِذٰا هُمْ یُشْرِکُونَ (65)

پس هنگامی که بر کشتی سوار شوند(و خطر را احساس کنند،)خدا را با اخلاص می خوانند(و غیر او را فراموش می کنند)پس همین که(خداوند)آنان را به سوی خشکی رساند و نجات داد،باز ناگاه به شرک بر می گردند.

نکته ها:

سؤال:مادّیون در تحلیل خود،برای ریشه ی ایمان،مسأله ی ترس را مطرح می کنند و می گویند:سرچشمه ی مذهب ترس است.انسانی که بترسد،در کودکی به مادر و در بزرگسالی به قدرتی موهوم به نام خدا پناه می برد.آیا این آیه که می گوید:بعضی مردم، هنگام احساس خطر و غرق شدن،خدا را می خوانند،نظریّه ی آنان را تأیید نمی کند؟ پاسخ:این آیه می فرماید:توجّه به خدا به هنگام ترس است،نه آنکه اصل وجود خدا،مولود ترس است.مثلاً ما به هنگام دیدن سگ و احساس خطر،رو به سنگ می رویم،امّا این، بدان معنا نیست که اصل سنگ به خاطر سگ به وجود آمده باشد.وجود قدرتی لا یزال در هستی،امری فطری است که به هنگام حوادث،مورد توجّه انسان واقع می شود.

پیام ها:

1 ترس،غبارهای غفلت را برطرف و فطرت خداجویی را بیدار می کند. «فَإِذٰا رَکِبُوا ... دَعَوُا اللّٰهَ» ...

2 ایمان نباید موسمی و مقطعی باشد. «فَلَمّٰا نَجّٰاهُمْ ... یُشْرِکُونَ» 3 زمین و زمان،مثال های قرآن را کهنه نمی کند.کشتی سواری در طول تاریخ بشر بوده است. «فَإِذٰا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ» ...

4 مهم تر از اخلاص،حفظ آن است. «مُخْلِصِینَ ... إِذٰا هُمْ یُشْرِکُونَ» 5 دعای خالصانه،مستجاب است. «دَعَوُا اللّٰهَ مُخْلِصِینَ ... فَلَمّٰا نَجّٰاهُمْ» (پس از دعا، حرف«فاء»در «فَلَمّٰا» ،نشانه ی استجابت دعا می باشد)

ص :170

6 نجات از مشکلات و حوادث،راهی است برای شکر نه شرک. «إِذٰا هُمْ یُشْرِکُونَ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 66]

اشاره

لِیَکْفُرُوا بِمٰا آتَیْنٰاهُمْ وَ لِیَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (66)

(بگذار)تا به آنچه به آنان داده ایم ناسپاسی کنند و(از لذّت های زودگذر زندگی)کامیاب شوند؛امّا به زودی خواهند فهمید.

نکته ها:

مراد از« لِیَکْفُرُوا »کفران نعمت است،زیرا در کنار« آتَیْنٰاهُمْ »یعنی نعمت دادن،آمده است.

پیام ها:

1 شرک،نوعی ناسپاسی و کفران نعمت است. «لِیَکْفُرُوا» 2 در دنیا راه کامیابی به روی افراد صالح و ناصالح باز است. «آتَیْنٰاهُمْ» 3 به کامیابی های همراه با کفر و کفران دلخوش نشوید که پایان شومی دارد.

«لِیَکْفُرُوا

... وَ لِیَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ» ...

4 در تربیت،تهدید هم لازم است. «فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 67]

اشاره

أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنّٰا جَعَلْنٰا حَرَماً آمِناً وَ یُتَخَطَّفُ اَلنّٰاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَ فَبِالْبٰاطِلِ یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اَللّٰهِ یَکْفُرُونَ (67)

آیا ندیدند که ما حرمی امن قرار دادیم و حال آن که مردم از اطرافشان ربوده می شدند؟! پس آیا به باطل ایمان می آورند و به نعمت خداوند کفر می ورزند؟

پیام ها:

1 یکی از راه های دعوت مردم به خدا،توجّه دادن آنان به نعمت های الهی است.

«أَ وَ لَمْ یَرَوْا»

2 یادآوری ناأمنی های پیرامون انسان،امنیّت را در نزد او ارزشمند می کند.

«یُتَخَطَّفُ النّٰاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ»

ص :171

3 امنیّت،زمینه و بستر عبادت است؛ (1)ولی گروهی قدر آن را نمی دانند و به سوی کفر می روند. «حَرَماً آمِناً ... أَ فَبِالْبٰاطِلِ یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللّٰهِ یَکْفُرُونَ»

[سوره العنکبوت (29): آیه 68]

اشاره

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ اِفْتَریٰ عَلَی اَللّٰهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمّٰا جٰاءَهُ أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْکٰافِرِینَ (68)

و کیست ستمکارتر از کسی که بر خدا دروغ بندد یا هنگامی که حقّ به سراغش آمد آن را تکذیب کند؟ آیا برای کافران،در دوزخ جایگاهی نیست؟

پیام ها:

1 وحی را باید بدون کم و زیاد پذیرفت.اضافه کردن هر چیزی به دین،افترا و بدترین ظلم است. «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَریٰ» 2 بدترین ظلم،ظلم فرهنگی است که به تسلیم شدن انسان در برابر حقّ ضربه وارد می کند. «مِمَّنِ افْتَریٰ ... أَوْ کَذَّبَ» 3 عذاب الهی بعد از اتمام حجّت است. «کَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمّٰا جٰاءَهُ أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ» ...

[سوره العنکبوت (29): آیه 69]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ جٰاهَدُوا فِینٰا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنٰا وَ إِنَّ اَللّٰهَ لَمَعَ اَلْمُحْسِنِینَ (69)

و کسانی که در راه ما(تلاش و)جهاد کردند،راه های(قرب به)خود را به آنان نشان خواهیم داد و همانا خداوند با نیکوکاران است.

پیام ها:

1 برای رسیدن به هدایت ویژه ی الهی،تلاش لازم است و باید گام اوّل را خود انسان بردارد. «جٰاهَدُوا ... لَنَهْدِیَنَّهُمْ» ،چنان که در جای دیگر می فرماید: «إِنْ تَنْصُرُوا اللّٰهَ یَنْصُرْکُمْ» (2)

ص :172


1- 1) . «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هٰذَا الْبَیْتِ اَلَّذِی ... آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» .قریش،3 4.
2- 2) .محمّد،7.

2 گاهی،یک گام و یک لحظه تلاش خالصانه،هدایت و نجات ابدی رای به دنبال دارد.(« جٰاهَدُوا »به صورت ماضی و« لَنَهْدِیَنَّهُمْ »به صورت مضارع و مستمرّ آمده است.) 3 در مدیریّت و رهبری،لازم نیست تمام ابعاد کار از روز اوّل روشن باشد، همین که گامی الهی بر داشته شد،در وسط راه،هدایت های غیبی می آید.

«جٰاهَدُوا

... لَنَهْدِیَنَّهُمْ» 4 آنچه به تلاش ها ارزش می دهد،خلوص است. «فِینٰا» 5 راه های وصول به قرب الهی،محدودیّتی ندارد. «سُبُلَنٰا» 6 به وعده های خداوند اطمینان داشته باشیم. «لَنَهْدِیَنَّهُمْ» (حرف لام و نون تأکید،نشانه های تأکید است) 7 نشانه ی نیکوکار بودن،تلاش در راه حقّ و اخلاص است. «جٰاهَدُوا فِینٰا ... لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ» 8 همراه بودن خدای بزرگ با بنده ای ضعیف،یعنی رسیدن انسان به همه چیز.

«إِنَّ اللّٰهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ»

چنان که در دعای عرفه ی امام حسین علیه السلام می خوانیم:«ما ذا فقد من وجدک و ما ذا وجد من فقدک»هر که تو را یافت،چه کمبودی دارد و هر که تو را از دست داد،چه دارد؟ 9 خداوند،هم راه قرب را به ما نشان می دهد و هم تا رسیدن به مقصد،دست ما را می گیرد. «لَنَهْدِیَنَّهُمْ ... لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ» «الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ»

ص :173

ص :174

ص :175

ص :176

[تفسیر سوره روم]

سیمای سوره ی روم

این سوره شصت آیه دارد و در مکّه نازل شده است.

همانند بسیاری از سوره های مکی،موضوع اصلی این سوره،مبدأ و معاد و گفتگوهای اهل ایمان و کفر در این زمینه است.

این سوره با پیشگویی پیروزی رومیان بر ایرانیان در جنگ آغاز می شود و به همین مناسبت،سوره«روم»نام گرفته است.

بخش عمده آیات این سوره،به ذکر نعمت های الهی در آسمان و زمین و نظام زوجیّت در گیاهان و حیوانات،آفرینش انسان از خاک و پیوند زن و مرد،تلاش در روز و خواب در شب،بارش باران و وزش باد و حیات زمین پس از مرگ می پردازد.

ص :177

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده ی مهربان

[سوره الروم (30): آیات 1 تا 5]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;الم (1) غُلِبَتِ اَلرُّومُ (2) فِی أَدْنَی اَلْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ (3) فِی بِضْعِ سِنِینَ لِلّٰهِ اَلْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ اَلْمُؤْمِنُونَ (4) بِنَصْرِ اَللّٰهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشٰاءُ وَ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلرَّحِیمُ (5)

الف،لام،میم.

رومیان مغلوبِ(ایرانیان)شدند.

(این شکست)در نزدیک ترین سرزمین(رخ داد)ولی آنان بعد از مغلوب شدن،در آینده ی نزدیکی پیروز خواهند شد.

(این پیروزی)در چند سال(آینده خواهد بود)،قبل از پیروزی و شکست و بعد از آن،کار تنها به دست خداست و در آن روز(پیروزی)،مؤمنان خوشحال خواهند شد.

خداوند هر کس را بخواهد،به یاری خود یاری می کند،و او قدرتمند و نفوذ ناپذیر مهربان است.

ص :178

نکته ها:

کلمه ی «بِضْعِ» به معنای قطعه است،چنان که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«فاطمة بضعة منی» (1)فاطمه پاره ی تن من است.گاهی مراد از «بِضْعِ» ،قطعه ای از زمان(بین سه تا نه سال)است.

سؤال:پیروزی سپاه روم بر ایرانیان،چه ربطی به مسلمانان دارد که قرآن می فرماید:

«یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ»

پاسخ:پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله نامه ای به پادشاهان ایران و روم نوشت و آن دو را به دین مبین اسلام دعوت کرد.خسرو پرویز،شاه ایران نامه رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله را پاره کرد،ولی قیصر روم به نامه پیامبر احترام گزارد.مسلمانان دوست داشتند رومیان که به نامه پیامبر احترام کردند- پیروز شوند،ولی آنان شکست خوردند و مسلمانان از این حادثه ناراحت شدند.خداوند با نزول این آیات به مسلمانان بشارت داد که اگر چه رومیان شکست خوردند،ولی در آینده نزدیک پیروز خواهند شد و آن پیروزی،سبب شادی مؤمنان خواهد شد. (2)

آری،جامعه ی ایمانی نباید تنها به درون خود بنگرد،بلکه باید نسبت به حوادث تلخ و شیرین سایر ملل نیز عکس العمل نشان دهد.

پیام ها:

1 یکی از نشانه های اعجاز قرآن،پیشگویی های صادقانه و محقّق آن است.

(رومیان،از ایرانیان شکست خوردند،ولی قرآن پیشگویی می کند که چند سال دیگر رومیان غالب خواهند شد و چنان شد.) «غُلِبَتِ ... سَیَغْلِبُونَ» 2 با یک شکست،مأیوس نشوید. «غُلِبَتِ ... سَیَغْلِبُونَ» 3 در پیروزی ها و شکست ها،محوریّت توحید فراموش نشود. «لِلّٰهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ» 4 هم پیروزی را از او بدانیم و هم ساز و برگ نظامی را. «بِنَصْرِ اللّٰهِ یَنْصُرُ»

ص :179


1- 1) .وسائل،ج 20،ص 67.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

5 دلیل نصرت الهی،عزّت و رحمت اوست. «یَنْصُرُ ... وَ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ»

[سوره الروم (30): آیه 6]

اشاره

وَعْدَ اَللّٰهِ لاٰ یُخْلِفُ اَللّٰهُ وَعْدَهُ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ (6)

(این پیروزی)وعده ی الهی است.خداوند وعده اش را تخلّف نمی کند؛ولی بیشتر مردم نمی دانند.

پیام ها:

1 از تحقّق وعده های الهی برای دعوت مردم به ایمان،استفاده کنید. «وَعْدَ اللّٰهِ لاٰ یُخْلِفُ اللّٰهُ وَعْدَهُ» 2 سرچشمه ی تخلّف از وعده ها،یا عجز است یا جهل و یا پشیمانی،که خداوند از آنها منزّه است. «لاٰ یُخْلِفُ اللّٰهُ وَعْدَهُ» 3 خلف وعده زشت است،ولی خلف وعید،نوعی رحمت است. «لاٰ یُخْلِفُ اللّٰهُ وَعْدَهُ» 4 اکثر مردم در وفا کردن خداوند به وعده هایش تردید دارند. «لاٰ یُخْلِفُ اللّٰهُ وَعْدَهُ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ» 5 اکثریّت ملاک نیست؛دانش،ایمان و تعهّد مهم است. «أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ»

[سوره الروم (30): آیه 7]

اشاره

یَعْلَمُونَ ظٰاهِراً مِنَ اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ هُمْ عَنِ اَلْآخِرَةِ هُمْ غٰافِلُونَ (7)

(مردم)فقط ظاهری از زندگی دنیا را می شناسند،و آنان از آخرت غافلند.

پیام ها:

1 کوته بینی،سطحی نگری و توجّه نکردن به ما ورای مادّیات،نوعی جهل است.

«لٰکِنَّ أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ یَعْلَمُونَ ظٰاهِراً»

...

2 انسان باید ژرف نگر و عمیق باشد،نه ظاهربین و غافل. «یَعْلَمُونَ ظٰاهِراً ... وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غٰافِلُونَ» 3 دنیا بد نیست،غفلت از آخرت بد است. «عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غٰافِلُونَ»

ص :180

4 علم به ظواهرِ دنیای مادّی بدون توجّه به آخرت،مورد انتقاد است. «یَعْلَمُونَ ظٰاهِراً ... عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غٰافِلُونَ» 5 دنیا ظاهر و باطنی دارد و آخرت،باطن دنیاست. «ظٰاهِراً ... عَنِ الْآخِرَةِ» 6 توجّه به ظواهر دنیا،سبب غفلت از آخرت است. «یَعْلَمُونَ ظٰاهِراً ... هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غٰافِلُونَ»

[سوره الروم (30): آیه 8]

اشاره

أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ مٰا خَلَقَ اَللّٰهُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا إِلاّٰ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّی وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ اَلنّٰاسِ بِلِقٰاءِ رَبِّهِمْ لَکٰافِرُونَ (8)

آیا آنان در وجود خودشان فکر نکردند؟ خداوند آسمان ها و زمین و آنچه را که میان آن دو است جز بر اساس حقّ و زمان بندی معیّن نیافریده است،و بی شک بسیاری از مردم به لقای پروردگارشان(در قیامت)کفر می ورزند.

پیام ها:

1 تفکّر،داروی بیماری غفلت است. «هُمْ غٰافِلُونَ أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا» 2 تفکّر،زمانی مفید و سازنده است که دور از هیاهو و تأثیرات منفی و بر اساس عقل و فطرت باشد. «فِی أَنْفُسِهِمْ» 3 آفرینش،هم هدفدار است و هم زمان بندی دارد. «خَلَقَ ... بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّی» 4 دنیا،مدّت زمانی بیش نیست. «أَجَلٍ مُسَمًّی» 5 نتیجه ی فکر سالم،ایمان به حقّانیّت و هدفداری هستی و آخرت است و نتیجه ی بی فکری،کفر و انکار معاد است. «یَتَفَکَّرُوا ... لَکٰافِرُونَ»

ص :181

[سوره الروم (30): آیه 9]

اشاره

أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی اَلْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کٰانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثٰارُوا اَلْأَرْضَ وَ عَمَرُوهٰا أَکْثَرَ مِمّٰا عَمَرُوهٰا وَ جٰاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ فَمٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لٰکِنْ کٰانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (9)

آیا در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که قبل از آنان بودند چگونه بود؟ آنها نیرومندتر از اینان بودند و زمین را زیر و رو کردند و بیش از آنچه اینان آباد کردند،آن را آباد ساختند،و پیامبرانشان همراه با(معجزه و)دلایل روشن به سراغشان آمدند،(امّا آنها انکار کردند و به قهر خدا گرفتار شدند)پس خداوند به آنان ستم نکرد،بلکه آنها بر خود ستم کردند.

نکته ها:

امام صادق علیه السلام درباره ی معنای« أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ »فرمودند:مراد تدبّر و سیر در تاریخ اقوام گذشته در قرآن است. (1)

درباره ی لزوم آشنایی با تاریخ و تدبّر در آن،حضرت علی علیه السلام خطاب به فرزندش می فرماید:گرچه عمر زیادی ندارم،ولی با تاریخ گذشتگان چنان آشنا هستم که گویی عمر تاریخ را دارم. (2)

پیام ها:

1 مطالعه ی تاریخ،سیر و سفر و استفاده از تجربه ی دیگران،از راه های شناخت، و ترک آن مورد توبیخ است. «أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا» 2 آگاهی از تاریخ و فلسفه ی آن و آشنایی با سرنوشت اقوام پیشین،انسان را از ظاهربینی نجات می دهد. «یَعْلَمُونَ ظٰاهِراً ... أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا» 3 تحوّلات تاریخی بر اساس قوانین ثابت است که می توان از گذشته،برای

ص :182


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .نهج البلاغه،نامه ی 31.

امروز و فردا درس گرفت. «فَیَنْظُرُوا» 4 سیر و سفر باید عامل توجّه و به دور از غفلت باشد. «فَیَنْظُرُوا» 5 به سرنوشت و عاقبت اقوام گذشته بنگرید،نه به جلوه های روزمرّه ی آنان.

«کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ»

...

6 قبل از اسلام،تمدّن و قدرت های بزرگی پدیدار شده و نابود شده اند. «مِنْ قَبْلِهِمْ» 7 اگر خدا غضب کند،هیچ قومی با هیچ قدرتی تاب مقاومت ندارد. «کٰانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً» 8 توجّه به هلاکت و نابودی قدرت های بزرگ،عامل بازدارنده ی غرور است.

«کٰانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً»

9 سعادت و خوشبختی تنها در قدرت و آبادانی نیست،بلکه در ایمان و پیروی از انبیاست. «أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً ... وَ عَمَرُوهٰا أَکْثَرَ مِمّٰا عَمَرُوهٰا ... کٰانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» 10 فریفتگی به قدرت و ثروت،از موانع ایمان به انبیا است. «عَمَرُوهٰا أَکْثَرَ مِمّٰا عَمَرُوهٰا وَ جٰاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ» ...

11 در تبلیغ و تربیت،از شیوه ها و استدلال های روشن استفاده کنیم. «جٰاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ» ...

12 خداوند،عادل و مهربان است؛عامل اصلی هلاکت اقوام پیشین،خود آنان هستند. «فَمٰا کٰانَ اللّٰهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لٰکِنْ کٰانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» 13 سرپیچی از دستورات انبیا،ظلم به نفس و در پی دارنده ی عذاب است.

«أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»

[سوره الروم (30): آیه 10]

اشاره

ثُمَّ کٰانَ عٰاقِبَةَ اَلَّذِینَ أَسٰاؤُا اَلسُّوایٰ أَنْ کَذَّبُوا بِآیٰاتِ اَللّٰهِ وَ کٰانُوا بِهٰا یَسْتَهْزِؤُنَ (10)

سپس عاقبت کسانی که کارهای بد مرتکب شدند،این شد که آیات خدا را تکذیب کردند و همواره آن را به مسخره می گرفتند.

ص :183

پیام ها:

1 تکذیب کنندگان و مسخره کنندگان،هیچ بهره ای از کارشان جز عذاب سوء ندارند. «ثُمَّ کٰانَ عٰاقِبَةَ الَّذِینَ أَسٰاؤُا السُّوایٰ ... کَذَّبُوا ... یَسْتَهْزِؤُنَ» 2 سقوط انسان،مراحلی دارد:ابتدا گناه، «أَسٰاؤُا السُّوایٰ» سپس تکذیب، «کَذَّبُوا» و آن گاه استهزا. «یَسْتَهْزِؤُنَ»

[سوره الروم (30): آیات 11 تا 13]

اشاره

اَللّٰهُ یَبْدَؤُا اَلْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (11) وَ یَوْمَ تَقُومُ اَلسّٰاعَةُ یُبْلِسُ اَلْمُجْرِمُونَ (12) وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَکٰائِهِمْ شُفَعٰاءُ وَ کٰانُوا بِشُرَکٰائِهِمْ کٰافِرِینَ (13)

خداوند آفرینش را آغاز می کند،سپس آن را تجدید می کند،آن گاه به سوی او باز گردانده می شوید.

و روزی که قیامت بر پا می شود،تبهکاران نومید و غمگین می شوند.

و برای آنان از شریکانی(که برای خدا قرار داده اند)شفیعانی نخواهد بود، و آنان(در آن روز)به شریکان خود کافر می شوند.

نکته ها:

کلمه ی «یُبْلِسُ» از«ابلاس»،به معنای غم و اندوهی است که ناشی از شدّت یأس باشد.

واژه ی«ابلیس»نیز از همین ریشه است.

پیام ها:

1 در بحث و استدلال،از امور محسوس،برای مسائل معقول شاهد بیاوریم.

«یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ»

آفرینش نخستین،دلیل قدرت بر آفرینش دیگری است.

2 بازگشت به سوی خدا و حضور در قیامت،اجباری است. «إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» 3 به سرمستی امروز تبهکاران ننگرید که روز غم انگیزی در پیش دارند. «یُبْلِسُ

ص :184

الْمُجْرِمُونَ»

4 به شفاعت های خیالی،دل نبندیم. «لَمْ یَکُنْ ... شُفَعٰاءُ» 5 در قیامت،عشق های کاذب به کدورت،کفر و تنفّر تبدیل می شود. «کٰانُوا بِشُرَکٰائِهِمْ کٰافِرِینَ»

[سوره الروم (30): آیات 14 تا 15]

اشاره

وَ یَوْمَ تَقُومُ اَلسّٰاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ (14) فَأَمَّا اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ (15)

و روزی که قیامت بر پا می شود،در آن روز(مردم)از هم جدا می شوند.

پس کسانی که ایمان آورده و کارهای نیکو انجام دادند،پس آنان در باغی (از بهشت)شادمان خواهند بود.

نکته ها:

« رَوْضَةٍ »،به باغی گفته می شود که آب و درخت فراوان دارد.

کلمه« یُحْبَرُونَ »از«حبر»،به معنای حالت سروری است که آثار آن در چهره نمایان شود.

پیام ها:

1 در قیامت،پاکان از ناپاکان جدا می شوند. «یَتَفَرَّقُونَ» (قیامت از یک سو «یَوْمَ الْجَمْعِ» (1)،روز گردهمایی و از سوی دیگر «یَوْمُ الْفَصْلِ» (2)،روز جدایی است.) 2 قیامت روز پایان پیوندها و دوستی های غیر الهی است. «یَتَفَرَّقُونَ» 3 ایمان همراه با عمل و کارهای خوب ارزشمند است. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» 4 ایمان و انگیزه،مهم تر از عمل است. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» 5 شرط رستگاری و ورود به بهشت،ایمان و عمل صالح است. «فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ»

ص :185


1- 1) .شوری،7.
2- 2) .صافّات،21.

[سوره الروم (30): آیات 16 تا 18]

اشاره

وَ أَمَّا اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا وَ لِقٰاءِ اَلْآخِرَةِ فَأُولٰئِکَ فِی اَلْعَذٰابِ مُحْضَرُونَ (16) فَسُبْحٰانَ اَللّٰهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ (17) وَ لَهُ اَلْحَمْدُ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ (18)

و امّا کسانی که کفر ورزیدند و آیات ما و دیدار آخرت را تکذیب کردند، پس احضارشدگان در عذابند.

پس خدا را تنزیه کنید به هنگامی که وارد شب می شوید و هنگامی که به صبح درمی آیید.

و حمد و ستایش در آسمان ها و زمین و هنگام شب و هنگامی که ظهر می کنید،مخصوص اوست.

نکته ها:

بعضی معتقدند این آیات به اوقات نمازهای پنجگانه در صبح و ظهر و شام اشاره دارد.

ممکن است جمله ی« فَسُبْحٰانَ اللّٰهِ »و جمله ی« لَهُ الْحَمْدُ »،فرمان به تسبیح و حمد باشد که در قالب خبر آمده است.

پیام ها:

1 با بیان سرنوشت خوبان و بدان،دیگران را به خوبی ها تشویق و از بدی ها پرهیز دهیم. «فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا ... وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا» ...

2 تکذیب آیات و قیامت،از کفر و عناد انسان سرچشمه می گیرد. «الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا وَ لِقٰاءِ الْآخِرَةِ» 3 سرنوشت انسان،در گرو عملکرد خود اوست. «کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا ... فَأُولٰئِکَ فِی الْعَذٰابِ» 4 در اوقات پنجگانه ی نماز،ذات مقدّس الهی نیز سبحان اللّٰه گفته است.

ص :186

«فَسُبْحٰانَ اللّٰهِ»

...

5 بعضی زمان ها،برای ذکر خداوند مناسب تر است. «حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ» 6 تنزیه خداوند و پاک دانستن او از عیب ها،بر ستایش او تقدّم دارد.«سبحان الله له الحمد» 7 تسبیح و حمد،در همه ی مکان ها(آسمان ها و زمین)و همه ی زمان ها یک ارزش است. «تُمْسُونَ ... تُصْبِحُونَ ... اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ»

[سوره الروم (30): آیه 19]

اشاره

یُخْرِجُ اَلْحَیَّ مِنَ اَلْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ اَلْمَیِّتَ مِنَ اَلْحَیِّ وَ یُحْیِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا وَ کَذٰلِکَ تُخْرَجُونَ (19)

زنده را از مرده بیرون می آورد،و مرده را(نیز)از زنده بیرون می کشد،و زمین را بعد از مرگش زنده می کند،و شما نیز(روز قیامت)این گونه بیرون آورده می شوید.

نکته ها:

برای خارج شدن مرده از زنده و زنده از مرده،مصادیق و نمونه های زیادی در تفاسیر بیان شده است،از جمله:ایجاد انسان از نطفه و ایجاد نطفه از انسان.فرزند مؤمن از والدین کافر و بالعکس،که همه ی اینها نشانه ی قدرت مطلقه ی خداوند در جهان و توانایی او در برپایی قیامت و حشر موجودات است.

پیام ها:

1 در معاد شک نکنید،زیرا کار خداوند میراندن و برانگیختن است.(با ارائه ی نمونه ها،ابهامات و تردیدها را از بین ببرید.) «یُحْیِ الْأَرْضَ ... کَذٰلِکَ تُخْرَجُونَ»

[سوره الروم (30): آیه 20]

اشاره

وَ مِنْ آیٰاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ إِذٰا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ (20)

و از نشانه های الهی آن است که شما را از خاکی(پست)آفرید،پس(به صورت)بشری به هر سوی پراکنده شدید.

ص :187

نکته ها:

در قرآن،یازده مورد تعبیر «وَ مِنْ آیٰاتِهِ» به کار رفته که هفت موردش در این سوره است.

در آیه ی قبل،خروج مرده از زنده و بالعکس به طور کلّی و سربسته مطرح شد و این آیه نمونه ی آن مطلب کلّی است.

پیام ها:

1 بهترین راه خداشناسی،تفکّر در آفرینش است. «وَ مِنْ آیٰاتِهِ» ...

2 نشانه های الهی قابل شمارش نیست،آنچه گفته می شود اندکی از بسیار است.

«مِنْ آیٰاتِهِ»

3 در میان آفریده ها،انسان بارزترین آنهاست.(آیاتی که درباره ی نشانه های قدرت الهی است،از انسان شروع می شود.) «مِنْ آیٰاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرٰابٍ» 4 خودشناسی،مقدّمه ی خداشناسی است. «مِنْ آیٰاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرٰابٍ» 5 منشأ وجودی همه ی انسان ها خاک است.(تفاخرهای بی ارزش را کنار بگذاریم.) «مِنْ تُرٰابٍ» 6 در خاک،حسّ و حرکت نیست،ولی در انسان هست و این،نشانه ی قدرت و عظمت پروردگار است. «خَلَقَکُمْ مِنْ تُرٰابٍ ... تَنْتَشِرُونَ»

[سوره الروم (30): آیه 21]

اشاره

وَ مِنْ آیٰاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوٰاجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْهٰا وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (21)

و از نشانه های او آن است که از جنس خودتان همسرانی برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید،و میان شما و همسرانتان علاقه ی شدید و رحمت قرار داد؛بی شک در این(نعمت الهی،)برای گروهی که می اندیشند نشانه های قطعی است.

ص :188

نکته ها:

یاد خداوند مایه ی آرامش دل و روح است، «بِذِکْرِ اللّٰهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (1)و همسر مایه ی آرامش جسم و روان. «أَزْوٰاجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْهٰا» (2)

پیام ها:

1 آفرینش،هدفدار است. «خَلَقَ لَکُمْ» 2 زن و مرد از یک جنس هستند.(بر خلاف پاره ای عقاید خرافی و تحقیرآمیز که زن را موجودی پست تر یا از جنس دیگر می پندارند.) «مِنْ أَنْفُسِکُمْ» 3 همسر باید عامل آرامش باشد نه مایه ی تشنّج و اضطراب. «لِتَسْکُنُوا إِلَیْهٰا» 4 هدف از ازدواج،تنها ارضای غریزه ی جنسی نیست،بلکه رسیدن به یک آرامش جسمی و روانی است. «لِتَسْکُنُوا إِلَیْهٰا» 5 نقش همسر،آرام بخشی است. «لِتَسْکُنُوا إِلَیْهٰا» 6 محبّت،هدیه ای الهی است که با مال و مقام و زیبایی به دست نمی آید.

«جَعَلَ»

(مودّت و رحمت،هدیه ی خدا به عروس و داماد است.) 7 هر کس با هر عملی که آرامش و مودّت و رحمت خانواده را خدشه دار کند،از مدار الهی خارج و در خطّ شیطان است. «جَعَلَ بَیْنَکُمْ» ...

8 رابطه ی زن و مرد،باید بر اساس مودّت و رحمت باشد. «مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» (مودّت و رحمت،عامل بقا و تداوم آرامش در زندگی مشترک است.) 9 مودّت و رحمت،هر دو با هم کارساز است.(مودّت بدون رحمت و خدمت، به سردی کشیده می شود و رحمت بدون مودّت نیز دوام ندارد.) «مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» 10 تنها اهل فکر می توانند به نقش سازنده ی ازدواج پی ببرند. «لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»

ص :189


1- 1) .رعد،28.
2- 2) .روم،21.

[سوره الروم (30): آیه 22]

اشاره

وَ مِنْ آیٰاتِهِ خَلْقُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اِخْتِلاٰفُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوٰانِکُمْ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِلْعٰالِمِینَ (22)

و از نشانه های الهی،آفرینش آسمان ها و زمین،و تفاوت زبان ها و رنگ های شماست؛همانا در این امر برای دانشمندان نشانه هایی قطعی است.

پیام ها:

1 آفرینش آسمان ها و زمین،از نشانه های قدرت بی پایان الهی است. «وَ مِنْ آیٰاتِهِ خَلْقُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» 2 تفاوت نژادها و زبان ها،راهی برای خداشناسی است. «وَ مِنْ آیٰاتِهِ ... اِخْتِلاٰفُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوٰانِکُمْ» 3 هر زبانی برای خود ارزش و اصالت دارد و تغییر آن نه کمال است و نه لازم.

(هیچ کس حقّ ندارد نژادها و زبان های دیگر را تحقیر نماید.) «وَ مِنْ آیٰاتِهِ ...

اخْتِلاٰفُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوٰانِکُمْ»

4 یکسان بودن شکل و رنگ همه ی انسان ها با ابتکار و نوآوری و بدیع بودن خداوند سازگار نیست. «وَ مِنْ آیٰاتِهِ ... اِخْتِلاٰفُ أَلْسِنَتِکُمْ» ...

5 انسان عالم و فهمیده،از اختلاف رنگ ها و زبان ها به معرفت الهی می رسد ولی جاهل،رنگ و زبان را وسیله ی تحقیر و تفاخر قرار می دهد. «لِلْعٰالِمِینَ»

[سوره الروم (30): آیه 23]

اشاره

وَ مِنْ آیٰاتِهِ مَنٰامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ اَلنَّهٰارِ وَ اِبْتِغٰاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (23)

و از نشانه های الهی،خوابیدن شما در شب و روز،و تلاش شما در کسب فضل پروردگار است؛همانا در این امر برای گروهی که(حقایق را) می شنوند نشانه هایی قطعی است.

ص :190

پیام ها:

1 نعمت های الهی را ساده ننگیریم؛خواب نیز یک نعمت بزرگ است. «وَ مِنْ آیٰاتِهِ مَنٰامُکُمْ» 2 خواب،مقدّمه ی تلاش است. «مَنٰامُکُمْ ... وَ ابْتِغٰاؤُکُمْ» 3 کار و تلاش برای کسب معاش،امری پسندیده و نشانه ای الهی است. «وَ مِنْ آیٰاتِهِ ... اِبْتِغٰاؤُکُمْ» 4 اصل خواب برای شب است و خواب در روز،برای استراحت جزیی است.

«مَنٰامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهٰارِ»

5 فضل الهی گسترده است ولی تلاش ما برای کسب آن لازم است. «ابْتِغٰاؤُکُمْ» 6 نعمت هایی که دریافت می کنیم،به خاطر استحقاق نیست،بلکه لطف و فضل الهی است. «مِنْ فَضْلِهِ»

[سوره الروم (30): آیه 24]

اشاره

وَ مِنْ آیٰاتِهِ یُرِیکُمُ اَلْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ یُنَزِّلُ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَیُحْیِی بِهِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (24)

و از نشانه های الهی آن است که برق(آسمان)را که مایه ی بیم و امید است به شما نشان می دهد،و از آسمان،آبی می فرستد که زمین را بعد از مردنش زنده می کند،همانا در این امر برای گروهی که می اندیشند نشانه هایی قطعی است.

نکته ها:

در این آیه و آیات قبل،چهار تعبیر به چشم می خورد: «یَتَفَکَّرُونَ» ،... «لِلْعٰالِمِینَ» ، ... «یَسْمَعُونَ» و... «یَعْقِلُونَ».

برای عملی شدن این چهار تعبیر،چهار مرحله ی طبیعی بیان شده است:

1 انسان در آغاز،فکر می کند. «Bیَتَفَکَّرُونَ» 2 سپس می فهمد و عالم می شود. «Bلِلْعٰالِمِینَ»

ص :191

3 کسی که آگاه شد،حرف ها را با دقّت گوش می دهد و نکته سنجی می کند. «Bیَسْمَعُونَ» 4 در اثر شنیدن عمیق،به تعقّل و اندیشیدن می رسد.« یَعْقِلُونَ»

پیام ها:

1 بیم و امید،در کنار هم سازنده است. «خَوْفاً وَ طَمَعاً» 2 برقِ آسمان،بارش و سبز شدن زمین تصادفی نیست،بلکه بر اساس یک برنامه ی دقیق و حساب شده است. «الْبَرْقَ ... یُنَزِّلُ ... فَیُحْیِی» 3 نظام آفرینش،بر اساس اسباب و علل پایه ریزی شده است. «فَیُحْیِی بِهِ» 4 پائیز و بهار،ریزش و رویش گیاهان،از نشانه های قدرت خداوند در آفرینش است. «فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا» 5 خداشناسی باید بر اساس علم و فکر و تعقّل باشد. «لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»

[سوره الروم (30): آیه 25]

اشاره

وَ مِنْ آیٰاتِهِ أَنْ تَقُومَ اَلسَّمٰاءُ وَ اَلْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذٰا دَعٰاکُمْ دَعْوَةً مِنَ اَلْأَرْضِ إِذٰا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ (25)

و از نشانه های الهی آن است که آسمان و زمین به فرمان او بر پاست؛پس هر گاه شما را از زمین فرا خواند،ناگهان(از قبر)بیرون می آیید(و در صحنه ی قیامت حاضر شوید).

نکته ها:

در این آیات،هم آفرینش انسان از خاک،نشانه ی قدرت الهی شمرده شد، «خَلَقَکُمْ مِنْ تُرٰابٍ» هم مرگ و خروج انسان از قبر. «مِنَ الْأَرْضِ إِذٰا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ» خداوند در این آیه و پنج آیه ی قبل،پانزده مرتبه مردم را مخاطب قرار داده و نعمت های خود را برشمرده که این،یکی از شیوه های تبلیغ است.

ص :192

پیام ها:

1 استواری نظام آفرینش،نه تصادفی است و نه به دست دیگران،به اراده الهی است. «تَقُومَ ... بِأَمْرِهِ» 2 پیدایش معاد،با اراده و دعوت خداوند انجام می گیرد. «دَعٰاکُمْ دَعْوَةً» 3 دعوت پیامبر خدا،مرده را زنده می کند، «ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً» (1)تا چه رسد به دعوت الهی. «دَعٰاکُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذٰا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ» 4 ایمان به مبدأ،مقدّمه ی ایمان به معاد است.کسی که نظام هستی را بر پا کرد، شما را نیز پس از مرگ زنده می کند. «تَقُومَ السَّمٰاءُ ... إِذٰا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ» 5 معاد،جسمانی است. «مِنَ الْأَرْضِ ... تَخْرُجُونَ» 6 پیدایش معاد،دفعی است نه تدریجی. «إِذٰا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ»

[سوره الروم (30): آیات 26 تا 27]

اشاره

وَ لَهُ مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قٰانِتُونَ (26) وَ هُوَ اَلَّذِی یَبْدَؤُا اَلْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ وَ لَهُ اَلْمَثَلُ اَلْأَعْلیٰ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ (27)

و هر که در آسمان ها و زمین است از آن اوست،همه برای او فرمانبردارند.

و او کسی است که آفرینش را آغاز می کند،سپس آن را(باز می گرداند و)تجدید می کند،و این کار برای او(از آفرینش نخستین)آسان تر است،و قدرت برتر در آسمان ها و زمین مخصوص اوست؛و او غلبه ناپذیر و دانا به حقایق امور است.

نکته ها:

مراد از «مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ» یا فرشتگانی هستند که مطیع فرمان خدایند و یا موجوداتِ صاحب شعور دیگری که هنوز برای بشر شناخته نیست.

ص :193


1- 1) .بقره،260.
پیام ها:

1 در جهان بینی الهی،همه ی هستی آگاهانه و خاضعانه،تسلیم و سرسپرده ی خدای متعال هستند. «کُلٌّ لَهُ قٰانِتُونَ» 2 خداوند در همه چیز یکتاست:

در مالکیّت: «لَهُ مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ» در عبادت: «کُلٌّ لَهُ قٰانِتُونَ» در خالقیّت: «هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ» در کمالات: «وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلیٰ» 3 توجّه به آفرینش ابتدایی،کلید آشنایی با معاد است. «یَبْدَؤُا ... ثُمَّ یُعِیدُهُ» 4 مطابق فهم مردم سخن بگویید.(با این که برای خداوند هیچ کاری سخت تر و یا آسان تر از کار دیگر نیست ولی باز هم کلمه ی «أَهْوَنُ» به کار رفته است.) 5 صفات خداوند از تصوّر و قلم و بیان انسان،برتر است. «وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلیٰ» 6 هیچ کس و هیچ چیز را با خداوند مقایسه نکنید. «وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلیٰ» 7 مقتضای حکمت و قدرت الهی،پیدایش معاد است. «ثُمَّ یُعِیدُهُ ... هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»

[سوره الروم (30): آیه 28]

اشاره

ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلاً مِنْ أَنْفُسِکُمْ هَلْ لَکُمْ مِنْ مٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُکُمْ مِنْ شُرَکٰاءَ فِی مٰا رَزَقْنٰاکُمْ فَأَنْتُمْ فِیهِ سَوٰاءٌ تَخٰافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ کَذٰلِکَ نُفَصِّلُ اَلْآیٰاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (28)

خداوند برای شما،مثالی از خودتان زده است(و آن این که)آیا در آنچه ما روزی شما کردیم،از بردگانتان شریکانی را می پذیرید،تا آنان در رزق،مساوی(و شریک)شما باشند؟ و آیا همانطور که از یکدیگر می ترسید از بردگانتان می ترسید؟!(شما که در یک لقمه ی نان،حاضر نیستید با زیردستان خود شریک باشید،چگونه بت های بی روح را شریک خدا می دانید؟!)ما آیات خود را برای گروهی که می اندیشند،این گونه شرح می دهیم.

ص :194

پیام ها:

1 استفاده از مثال،از روشهای تبلیغ و تربیت است. «ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلاً» 2 آنچه برای خود نمی پسندیم،برای دیگران هم نپسندیم. «هَلْ لَکُمْ ... مِنْ شُرَکٰاءَ» 3 و جدان خود را قاضی کنید و بیاندیشید؛ شما که انسان های مشابه امّا زیردست خود را شریک خود نمی دانید،چگونه غیر مشابه خدا را شریک او می دانید؟! شما که برای یک لحظه شریک را تحمّل نمی کنید،چگونه برای خداوند شریک دائمی می پذیرید؟! شما که شریک در بهره گیری از رزق را قبول نمی کنید،چگونه شریک در آفرینش را برای او می پذیرید؟! شما که از دخالت افراد مشابه خود بیمناکید،چگونه سنگ و چوب را در کار خدا دخالت می دهید؟! شما که مالک حقیقی نیستید،حاضر به شریک شدن نیستید،چگونه سنگ و چوب را شریک آفریدگار و مالک حقیقی قرار می دهید؟ 4 شریک داشتن،سبب دلهره است. «شُرَکٰاءَ ... تَخٰافُونَهُمْ»

[سوره الروم (30): آیه 29]

اشاره

بَلِ اِتَّبَعَ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْوٰاءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اَللّٰهُ وَ مٰا لَهُمْ مِنْ نٰاصِرِینَ (29)

آری،کسانی که ظلم کردند،بدون آگاهی،از هوس های خود پیروی نمودند.پس کسی را که خدا گمراهش کرد،چه کسی می تواند هدایت کند؟ برای آنان هیچ گونه یاوری نیست.

پیام ها:

1 مشرکان تعقّل نمی کنند و به خود ظلم می کنند. «لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا» 2 مشرک،برای شرک خود برهان علمی ندارد و سرچشمه ی انحرافش

ص :195

هوس های درونی است. «اتَّبَعَ ... أَهْوٰاءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ» 3 شرک،ظلم به خود است. «اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْوٰاءَهُمْ» 4 تمایلات انسان،متنوّع است. «أَهْوٰاءَهُمْ» 5 خداوند کسانی را گمراه می کند که به جای پیروی از علم و عقل،پیرو هوس های خود باشند. «اتَّبَعَ ... أَهْوٰاءَهُمْ ... أَضَلَّ اللّٰهُ» 6 مشخصات مشرک چند چیز است:

ستمگری: «ظَلَمُوا» بی منطقی: «بِغَیْرِ عِلْمٍ» گمراهی: «أَضَلَّ اللّٰهُ» بی یاوری: «مٰا لَهُمْ مِنْ نٰاصِرِینَ» 7 هیچ امیدی به هدایت منحرفان هواپرست نیست. «فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللّٰهُ» 8 ستمگران هواپرست،روزی غریب و تنها خواهند ماند. «مٰا لَهُمْ مِنْ نٰاصِرِینَ»

[سوره الروم (30): آیه 30]

اشاره

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اَللّٰهِ اَلَّتِی فَطَرَ اَلنّٰاسَ عَلَیْهٰا لاٰ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اَللّٰهِ ذٰلِکَ اَلدِّینُ اَلْقَیِّمُ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ (30)

پس با گرایش به حقّ به این دین روی بیاور،(این)فطرت الهی است که خداوند مردم را بر اساس آن آفریده است،برای آفرینش الهی دگرگونی نیست،این است دین پایدار،ولی بیشتر مردم نمی دانند.

نکته ها:

در آیات قبل خواندیم که همه ی هستی در برابر خدا فروتن است، «کُلٌّ لَهُ قٰانِتُونَ» و آغاز و انجام هستی و مَثَل اعلی و عزّت و حکمت از اوست،و شرک چیزی جز خیال و ظلم نیست، این آیه می فرماید:پس روی خود را خالصانه متوجّه دین کن.

فطرت در لغت به معنای خلقت و شکافتن پرده ی عدم و آفرینش یک موجود است.گویا

ص :196

خداوند انسان را به گونه ای آفریده که به حقّ تمایل دارد و از باطل بیزار است.درست همانند علاقه ی مادر به فرزند که امری تعلیمی نیست،بلکه فطری و غریزی است.

در روایات،جمله ی« فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ »،به اقامه ی نماز و توجّه به قبله و اسلام،اخلاص و توحید معنا شده است. (1)

پیام ها:

1 رهبر دینی جامعه،باید ابتدا حقّ گرایی کامل خود را تثبیت کند،بعد به ارشاد دیگران بپردازد. «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ» 2 انسان ذاتاً دین گرا و طرفدار حقّ است. «لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللّٰهِ الَّتِی فَطَرَ النّٰاسَ عَلَیْهٰا» 3 بر خلاف تصوّر گروهی که می گویند:انسان مثل ظرفی خالی است که با آداب و رسوم و افکار حقّ یا باطل پر می شود و نظام های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی به او رنگ می دهند،خداوند شناخت حقّ و حق گرایی را به ودیعت نهاده است. «فِطْرَتَ اللّٰهِ» ...

4 معنای فطری بودن دین،بی نیازی از تلاش در راه اقامه ی آن نیست. «فَأَقِمْ ...

فِطْرَتَ اللّٰهِ»

5 انحراف،یک عارضه است؛زیرا گرایش به دین حقّ،در نهاد هر انسانی نهفته است. «فَطَرَ النّٰاسَ عَلَیْهٰا» 6 دین فطری،ثابت و پایدار است. «فَطَرَ النّٰاسَ عَلَیْهٰا ... ذٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ» 7 تکوین و تشریع با یکدیگر هماهنگ است. «فَطَرَ النّٰاسَ عَلَیْهٰا ... ذٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ» 8 حرکت در مسیر دین،حرکت در مسیر فطرت است. «فَأَقِمْ ... .فِطْرَتَ اللّٰهِ» 9 امور فطری انسان کم و زیاد می شود،امّا به کلّی محو نمی شود. «لاٰ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّٰهِ»

ص :197


1- 1) .تفسیر راهنما.

10 گرایش های حقّ طلبانه ای که در درون انسان نهفته شده،با تغییر مکان و زمان عوض نمی شود. «لاٰ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّٰهِ» 11 هر گونه گرایش سیاسی،اقتصادی،اجتماعی،نژادی و اقلیمی که در درون انسان سرچشمه ای نداشته باشد،پایدار نیست. «ذٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ» 12 اسلام،تنها دین پایدار است. «ذٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ»

[سوره الروم (30): آیات 31 تا 32]

اشاره

مُنِیبِینَ إِلَیْهِ وَ اِتَّقُوهُ وَ أَقِیمُوا اَلصَّلاٰةَ وَ لاٰ تَکُونُوا مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ (31) مِنَ اَلَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کٰانُوا شِیَعاً کُلُّ حِزْبٍ بِمٰا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (32)

(شما نیز بر اساس همان فطرت)،به سوی او روی آورید و از او پروا کنید و نماز را بر پا کنید و از مشرکان نباشید.

از کسانی که دین خود را جدا و پراکنده کردند و به دسته ها و فرقه ها تقسیم شدند؛و هر گروهی به آنچه نزد آنهاست شادمانند.

نکته ها:

کلمه ی« مُنِیبِینَ »از«انابه»،به معنای رجوع مکرّر و مداوم است.

در آیه ی قبل،به شخص پیامبر فرمود: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ» ،در این آیه به همه ی مردم دستور انابه و بازگشت به سوی خدا می دهد. «مُنِیبِینَ إِلَیْهِ»

پیام ها:

1 گرایش فطری و درونی به دین را با مناجات و انابه و تقوا و نماز شکوفا نمایید. «مُنِیبِینَ إِلَیْهِ» ...

2 تقوا و نماز،همسوی فطرت است. «فِطْرَتَ اللّٰهِ ... وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِیمُوا الصَّلاٰةَ» 3 توبه و انابه،باید با کناره گیری از گناه و انجام واجبات همراه باشد. «مُنِیبِینَ ... وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِیمُوا الصَّلاٰةَ»

ص :198

4 در سایه ی توبه و تقوا و نماز،قدرت فاصله گرفتن از شرک و تفرقه را پیدا می کنید. «مُنِیبِینَ إِلَیْهِ ... وَ لاٰ تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ» 5 اگر عبادت فردی،با کناره گیری از تفرقه های مذهبی همراه نباشد،کارساز نیست. «لاٰ تَکُونُوا ... مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا» 6 اقامه ی نماز،تجلّی روح تقوا در انسان است. «وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِیمُوا الصَّلاٰةَ» 7 شرک،تنها پرستیدن خورشید و ماه و بت نیست؛هر کس که عامل تفرقه در دین خدا شود،مشرک است. «مِنَ الْمُشْرِکِینَ مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ» 8 مشرکین در صدد تفرقه ی دینی مردم هستند. «الْمُشْرِکِینَ ... اَلَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ» 9 جنجال ها و تفرقه های دینی،مانع شکوفایی فطرت و روح توبه و تقوا و نماز است. «فَرَّقُوا دِینَهُمْ» 10 گاهی گروه گرایی و دلخوشی به آنچه که داریم،ما را از حق گرایی دور می کند. «کُلُّ حِزْبٍ بِمٰا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ»

[سوره الروم (30): آیه 33]

اشاره

وَ إِذٰا مَسَّ اَلنّٰاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِیبِینَ إِلَیْهِ ثُمَّ إِذٰا أَذٰاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذٰا فَرِیقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (33)

و هر گاه زیانی به مردم رسد،توبه کنان پروردگار خود را می خوانند و به سوی او باز می گردند،امّا چون خداوند از طرف خود رحمتی به آنان بچشاند،گروهی از آنان به پروردگارشان شرک می ورزند.

پیام ها:

1 ضررها از خود ماست،ولی رحمت ها از خداوند است. «مَسَّ النّٰاسَ ضُرٌّ ... مِنْهُ رَحْمَةً» 2 گروهی از مردم تنها در حال سختی و مصیبت خدا را می خوانند،در حالی که مؤمن باید در همه حال خدا را بخواند. «ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِیبِینَ» 3 نشانه ی فطری بودن گرایش به خدا آن است که هر گاه سختی ها و فشارها،

ص :199

غبار غفلت را بر طرف کند،انسان به سوی او توجّه می کند. «فِطْرَتَ اللّٰهِ ... إِذٰا مَسَّ النّٰاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ» 4 انسان،کم ظرفیّت و ضعیف است،با اندکی زیان ناله می کند و با چشیدن رحمت غافل می شود. «ضُرٌّ دَعَوْا ... رَحْمَةً ... یُشْرِکُونَ» 5 رفاه،زمینه ی غفلت است. «أَذٰاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً ... یُشْرِکُونَ» 6 گروهی از انسان ها ناسپاس اند.(همین که رحمتی می چشند،به جای شکر، شرک می ورزند.) «أَذٰاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً ... یُشْرِکُونَ» 7 دعای مضطرّ مستجاب می شود. «ضُرٌّ دَعَوْا ... أَذٰاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً» 8 زندگی بشر،آمیزه ای از تلخی ها و شیرینی هاست. «ضُرٌّ ... رَحْمَةً»

[سوره الروم (30): آیات 34 تا 35]

اشاره

لِیَکْفُرُوا بِمٰا آتَیْنٰاهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (34) أَمْ أَنْزَلْنٰا عَلَیْهِمْ سُلْطٰاناً فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِمٰا کٰانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ (35)

تا سرانجام درباره ی آنچه به ایشان بخشیده ایم کفران پیشه کنند،پس کام بگیرید که به زودی خواهید دانست(نتیجه ی کفر و کفران چیست).

آیا ما بر ایشان حجّت و دلیل محکمی نازل کرده ایم؟ دلیلی که درباره ی شرک آنان سخنی بگوید(آن را موجّه بداند)؟!

پیام ها:

1 شرک،گامی به سوی کفر و ناسپاسی است. «یُشْرِکُونَ لِیَکْفُرُوا» بازگشت به سوی شرک،نوعی کفران نعمت است.

2 یکی از برنامه ها و سنّت های الهی،مهلت دادن به منحرفان است. «فَتَمَتَّعُوا» 3 در ارشاد و تربیت،گاهی تهدید و توبیخ لازم است. «فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ» چندین چراغ دارد و بیراهه می رود بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش

ص :200

4 در کنار تندترین تهدیدها،از منطق غافل نشویم. «فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ أَمْ أَنْزَلْنٰا عَلَیْهِمْ سُلْطٰاناً» 5 عقیده ای درباره ی خداوند،حقّ و پذیرفتنی است که مورد تأیید خداوند باشد. «أَمْ أَنْزَلْنٰا عَلَیْهِمْ سُلْطٰاناً» 6 نه شرک دلیلی دارد و نه مشرک منطقی. «أَمْ أَنْزَلْنٰا عَلَیْهِمْ سُلْطٰاناً» 7 دلیل و استدلال باید گویا و روشن باشد. «سُلْطٰاناً فَهُوَ یَتَکَلَّمُ» 8 توجّه به غیر خدا ممکن است برای هر کسی پیش بیاید،ولی استمرار آن خطرناک است. «کٰانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ»

[سوره الروم (30): آیه 36]

اشاره

وَ إِذٰا أَذَقْنَا اَلنّٰاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهٰا وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمٰا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذٰا هُمْ یَقْنَطُونَ (36)

و هر گاه به مردم رحمتی چشانیم،به آن شاد شوند و اگر به خاطر دستاورد گذشته(و اعمال بد)آنها،ناگواری(و مصیبتی)به آنان رسد، ناگهان مأیوس می شوند.

پیام ها:

1 انسان،شخصیّتی تأثیرپذیر و انفعالی دارد. «فَرِحُوا ... یَقْنَطُونَ» 2 رحمت از خداست و ناگواری ها از عملکرد خود ما. «أَذَقْنَا النّٰاسَ رَحْمَةً ... سَیِّئَةٌ بِمٰا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ» 3 انسانِ دور از خدا،پوک و کم ظرفیّت است؛با اندکی نعمت،مست می شود و با کمی تلخی و غم،به بن بست می رسد. (1)«رَحْمَةً فَرِحُوا ... سَیِّئَةٌ ... یَقْنَطُونَ» در صورتی که خداوند از مردم تحمّل و ظرفیّتی را می خواهد که از دست رفتن نعمت ها آنان را نگران و به دست آوردن نعمت ها آنان را سرعت نکند.

ص :201


1- 1) .تنوین در کلمات«رحمة و سیّئة»،بر قلّت و کمی دلالت می کند.

«لِکَیْلاٰ تَأْسَوْا عَلیٰ مٰا فٰاتَکُمْ وَ لاٰ تَفْرَحُوا بِمٰا آتٰاکُمْ» (1)4 برخورداری از رحمت،قطعی است،ولی مبتلا شدن به ناگواری قطعی نیست.

«إِذٰا

... إِنْ» ...(برای برخورداری از رحمت،کلمه ی «إِذٰا» بکار رفته که به معنای انجام قطعی است،ولی برای گرفتار شدن،کلمه ی «إِنْ» بکار رفته که به معنای غیر قطعی بودن است.)

[سوره الروم (30): آیه 37]

اشاره

أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اَللّٰهَ یَبْسُطُ اَلرِّزْقَ لِمَنْ یَشٰاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (37)

آیا ندیدند که خداوند برای هر کس بخواهد(طبق حکمت)،روزی را گسترش می دهد و(یا)تنگ می سازد؟ البتّه در این(توسعه و ضیق)برای کسانی که ایمان می آورند نشانه هایی قطعی است.

نکته ها:

کلمه ی« یَقْدِرُ »از«قدر»،هم به معنای اندازه گیری است و هم به معنای سخت گیری،امّا در اینجا چون در کنار« یَبْسُطُ »آمده،مراد تنگی و سختی است.

پیام ها:

1 توجّه به اینکه رزق به دست خداست،انسان را از یأس و ناامیدی باز می دارد.

«یَقْنَطُونَ أَ وَ لَمْ یَرَوْا»

2 انسان باید برای کسب معاش تلاش کند،ولی بداند که تقدیر معیشت به دست خداست. «اللّٰهَ یَبْسُطُ ... یَقْدِرُ» 3 در همه ی قرآن توسعه ی روزی،قبل از تنگی آن مطرح شده است و این نشانه ی رحمت گسترده ی اوست. «یَبْسُطُ ... یَقْدِرُ» 4 اگر توسعه و تنگی روزی به دست اوست،این همه حرص چرا؟ «یَبْسُطُ-

ص :202


1- 1) .حدید،23.

یَقْدِرُ»

5 توسعه ی روزی را به خاطر زرنگی خود ندانید. «أَنَّ اللّٰهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ» 6 تنها اهل ایمان از دقّت در روزی رسانی خداوند،درس و عبرت می گیرند.

(ولی افراد غافل همه چیز را سطحی می پندارند.) «لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»

[سوره الروم (30): آیه 38]

اشاره

فَآتِ ذَا اَلْقُرْبیٰ حَقَّهُ وَ اَلْمِسْکِینَ وَ اِبْنَ اَلسَّبِیلِ ذٰلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اَللّٰهِ وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ (38)

(اکنون که دانستی توسعه ی رزق به دست خداست،)پس حقّ خویشاوند و تنگدست و در راه مانده را ادا کن.این(انفاق)برای کسانی که خواهان خشنودی خدا هستند بهتر است،و آنان همان رستگارانند.

نکته ها:

در روایات آمده است:همین که این آیه نازل شد،پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فدک را به حضرت زهرا علیها السلام بخشیدند. (1)

گرچه خطاب آیه به پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله است،ولی تمام مردم مخاطب آن می باشند.

مراد از« وَجْهَ اللّٰهِ »،نیّت خالصانه در انفاق است،همان گونه که در مورد انفاق اهل بیت علیهم السلام می خوانیم: «إِنَّمٰا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّٰهِ» (2)

پیام ها:

1 مالک اموال خداوند است،موارد مصرف مال را هم باید خداوند مشخّص کند. «فَآتِ» 2 در انفاق و کمک،خویشان بر دیگران مقدّمند. «ذَا الْقُرْبیٰ ... وَ الْمِسْکِینَ» ...

3 بستگان بر انسان و دارایی انسان حقّ و حقوقی دارند. «حَقَّهُ» آری، خویشاوندی،زمینه ی پیدایش حقوق است.

ص :203


1- 1) .تفاسیر مجمع البیان و نور الثّقلین.
2- 2) .انسان،9.

4 فرمان دینی با عواطف طبیعی هماهنگ است.دستور رسیدگی به بستگان فقیر همان خواسته عاطفی انسان است. «فَآتِ ذَا الْقُرْبیٰ حَقَّهُ» ...

5 محرومان در مال اغنیا حقّ دارند و در پرداخت حقّشان نباید بر آنان منّت گزارد. «حَقَّهُ» 6 اسلام،حامی مستضعفان و حاکم اسلامی مسئول فقرزدایی از جامعه ی مسلمین است.(بنا بر اینکه پیامبر به عنوان حاکم اسلامی مخاطب واقع شده باشد. «فَآتِ ... وَ الْمِسْکِینَ» ...

7 حتّی ثروتمندانی که موقّتاً گرفتار بی پولی می شوند،باید حمایت شوند. «وَ ابْنَ السَّبِیلِ» 8 ادای حقوق دیگران ارزش است،نه جمع دارایی و ثروت. «ذٰلِکَ خَیْرٌ» 9 ثروت می تواند وسیله ای برای تقرّب به خداوند قرار گیرد. «فَآتِ ذَا الْقُرْبیٰ حَقَّهُ ...

یُرِیدُونَ وَجْهَ اللّٰهِ»

10 امتیاز انفاق اسلامی بر انفاق دیگران،قصد قربت است. «یُرِیدُونَ وَجْهَ اللّٰهِ» 11 امر به نیکی،باید با تشویق همراه باشد. «ذٰلِکَ خَیْرٌ ... هُمُ الْمُفْلِحُونَ» 12 رستگاری در گرو عمل خالصانه است. «یُرِیدُونَ وَجْهَ اللّٰهِ وَ أُولٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»

[سوره الروم (30): آیه 39]

اشاره

وَ مٰا آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوٰالِ اَلنّٰاسِ فَلاٰ یَرْبُوا عِنْدَ اَللّٰهِ وَ مٰا آتَیْتُمْ مِنْ زَکٰاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اَللّٰهِ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُضْعِفُونَ (39)

و آنچه شما به رسم ربا دادید که بر اموال مردم(رباخوار)افزوده شود،پس نزد خداوند فزونی نخواهد یافت،و آنچه را به عنوان زکات می پردازید و رضای خدا را می طلبید پس آنان(که چنین کنند پاداشی)چند برابر دارند.

پیام ها:

1 مقدار و کمیّت پول مهم نیست،انگیزه و هدف پرداخت مهم است. «مِنْ رِباً ... مِنْ زَکٰاةٍ»

ص :204

2 رشدی که از ربا حاصل می شود،کاذب و ظاهری است،نه واقعی و نزد خداوند. «فَلاٰ یَرْبُوا عِنْدَ اللّٰهِ» 3 امتیاز اسلام در آن است که علاوه بر فقرزدایی از محرومان،رشد معنوی پرداخت کنندگان را نیز در نظر دارد. «تُرِیدُونَ وَجْهَ اللّٰهِ» 4 توجّه به اخلاص،مسأله ای جدّی است و باید با تأکید بیان شود،زیرا کار و تلاش بدون انگیزه ی الهی،ارزشی ندارد. «تُرِیدُونَ وَجْهَ اللّٰهِ» (« وَجْهَ اللّٰهِ »،در این آیه و آیه قبل تکرار شده است.) 5 پرداخت خالصانه ی زکات،موجب ازدیاد و رشد است. «زَکٰاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللّٰهِ فَأُولٰئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ» 6 مؤمن باید در تشخیص سود و زیان،دنیا و آخرت،فرد و جامعه و جسم و روح را با هم به حساب آورد.(گرچه در دید مادّی،پرداخت زکات،مایه ی کمبود مال است،ولی با توجّه به فقرزدایی از جامعه،دل کندن از دنیا و ذخیره شدن برای آخرت،به سود زکات دهنده است.) «فَأُولٰئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ» 7 اخلاص،مقام انسان را بالا می برد و به نقطه ی برتر می رساند.(با توجّه به خطاب« تُرِیدُونَ وَجْهَ اللّٰهِ »باید بگوید:«انتم المضعفون»ولی می فرماید: «فَأُولٰئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ» ،گویا آنان به یک نقطه ی اوج رسیده اند.)

[سوره الروم (30): آیه 40]

اشاره

اَللّٰهُ اَلَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ هَلْ مِنْ شُرَکٰائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذٰلِکُمْ مِنْ شَیْءٍ سُبْحٰانَهُ وَ تَعٰالیٰ عَمّٰا یُشْرِکُونَ (40)

خداوند کسی است که شما را آفرید،سپس به شما روزی داد،آن گاه شما را می میراند،سپس زنده می کند؛آیا از شریک هایی که شما برای خدا گرفته اید کسی هست که ذرّه ای از این کارها را انجام دهد؟ او منزّه و برتر است از آنچه شریکش قرار می دهند.

ص :205

نکته ها:

در این آیه به چهار صفت الهی اشاره شده که هر یک به تنهایی برای تسلیم و تعبّد انسان کافی است،آفرینش انسان،دلیل مستقلّی بر لزوم بندگی انسان است. «اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ» (1)روزی دادن خداوند به ما،دلیل بر لزوم بندگی ماست. «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هٰذَا الْبَیْتِ اَلَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ» (2)میراندن و زنده کردن نیز هر یک به تنهایی،دلیل لزوم تعبّد و تسلیم انسان در برابر پروردگار متعال است. «اللّٰهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ»

پیام ها:

1 مرگ و زندگی،گذشته،حال و آینده و رزق و روزی ما به دست خداست.

«خَلَقَکُمْ

...، رَزَقَکُمْ ...، یُمِیتُکُمْ ...، یُحْیِیکُمْ» 2 کارهای گذشته،دلیل بر قدرت خداوند بر کارهای آینده است.(آفریدن، روزی دادن و میراندن،نشانه ی قدرت خدا بر زنده کردن انسان پس از مرگ است.) «خَلَقَکُمْ ... رَزَقَکُمْ ... یُمِیتُکُمْ ... یُحْیِیکُمْ» 3 روش مقایسه در تعلیم و تبلیغ،از بهترین روش هاست. «اللّٰهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ...

هَلْ مِنْ شُرَکٰائِکُمْ»

4 با سؤال،وجدان ها را بیدار کنید. «هَلْ مِنْ شُرَکٰائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ» ...

5 قدرت های غیر الهی استقلالی از خود ندارند،نه تنها از انجام کارهای بزرگ بلکه از آفریدن کوچک ترین موجود نیز عاجزند. «مِنْ شَیْءٍ» 6 هیچ یک از وسایل،اسباب،مقدّمات و شرایط آفرینش را شریک خدا نپنداریم. «سُبْحٰانَهُ وَ تَعٰالیٰ عَمّٰا یُشْرِکُونَ» 7 شرک،توهین به مقام پروردگار است و انسان باید او را منزّه و برتر از هر گونه شریک بداند. «سُبْحٰانَهُ وَ تَعٰالیٰ»

ص :206


1- 1) .بقره،21.
2- 2) .قریش،3 4.

8 شرک،با هر نام و آرم و شکلی که باشد باطل و محکوم است. «عَمّٰا یُشْرِکُونَ»

[سوره الروم (30): آیه 41]

اشاره

ظَهَرَ اَلْفَسٰادُ فِی اَلْبَرِّ وَ اَلْبَحْرِ بِمٰا کَسَبَتْ أَیْدِی اَلنّٰاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ اَلَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (41)

به خاطر کارهایی که مردم انجام داده اند،فساد در خشکی و دریا آشکار شده است،تا(خداوند)کیفر بعضی اعمالشان را به آنان بچشاند،شاید(به سوی حقّ)بازگردند.

نکته ها:

امام صادق علیه السلام فرمود:حیات جنبندگان در خشکی و دریا وابسته به باران است که اگر باران نبارد،در خشکی و دریا فساد می شود و همین که گناهان انسان زیاد شد،باران نازل نمی شود. (1)

در آیه ی 30 سوره ی شوریٰ می خوانیم: «مٰا أَصٰابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمٰا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ» هر مصیبتی به شما رسد به خاطر عملکرد شماست،ولی بدانید که خداوند به خاطر رحمت و لطفش از بسیاری گناهانتان می گذرد.(اگر بخواهد کیفر همه ی کارهای شما را بدهد،احدی روی زمین باقی نمی ماند.)برخی سختی ها و تلخی های دنیوی،گوشه ای از کیفر گناهان انسان است.

پیام ها:

1 شرک،سبب فساد و تباهی در زمین است. «عَمّٰا یُشْرِکُونَ ... ظَهَرَ الْفَسٰادُ» 2 اعمال انسان،در طبیعت اثر می گذارد.اعمال ناروای انسان،مانع از سودبخشی آب و خاک و عامل بروز پدیده های ناگوار است. «ظَهَرَ الْفَسٰادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمٰا کَسَبَتْ أَیْدِی النّٰاسِ» 3 فساد محیط زیست،به خاطر عملکرد انسان است. «ظَهَرَ الْفَسٰادُ ... بِمٰا کَسَبَتْ» ...

ص :207


1- 1) .تفسیر راهنما.

4 همه ی کیفرها به قیامت واگذار نمی شود،بلکه بعضی کیفرها در همین دنیا تحقّق می یابد. «لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی» 5 آنجا که هدف هشدار و اصلاح است،گاهی اندکی تنبیه کافی است. «لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» 6 چشیدن کیفر بعضی گناهان،برای توبه و بازگشت است. «لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» (باید از بلاها درس گرفت.)

[سوره الروم (30): آیه 42]

اشاره

قُلْ سِیرُوا فِی اَلْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلُ کٰانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ (42)

بگو:در زمین سیر کنید پس بنگرید عاقبت کسانی که قبل از شما(زندگی می کردند و)بیشترشان مشرک بودند چگونه بود.

پیام ها:

1 جهانگردی هدفدار،مورد سفارش اسلام است. «قُلْ سِیرُوا» ...

2 حفظ آثار عبرت انگیز برای آیندگان،لازم است. «سِیرُوا ... فَانْظُرُوا» 3 تاریخ از منابع شناخت است.مطالعه ی تاریخ و بهره گیری از حوادث گذشته، چراغ راه آینده است. «فَانْظُرُوا» 4 سنّت ها و قوانین حاکم بر تاریخ،ثابت است.(با مطالعه ی علل حوادث دیروز،می توان راه امروز را شناسایی کرد.) «فَانْظُرُوا» 5 یک جامعه با اکثریّت منحرف،به قهر الهی مبتلا خواهد شد،گرچه تعدادی خوبان هم در آن باشند. «أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ» (هر گاه در منطقه ای اکثریّت مردم فاسد شدند،جهاد و یا هجرت از آن جا لازم است.)

ص :208

[سوره الروم (30): آیه 43]

اشاره

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ اَلْقَیِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لاٰ مَرَدَّ لَهُ مِنَ اَللّٰهِ یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ (43)

(حال که دانستی فرجام شرک هلاکت است،)پس به دین استوار ایمان بیاور، پیش از آن که روزی بیاید که برای آن برگشتی از(قهر)خدا ممکن نیست، در آن روز مردم از هم جدا(و دسته دسته)می شوند.

نکته ها:

«یَصَّدَّعُونَ»

از«صدع»،به معنای شکستن و پراکندن است.در این جا مراد روزی است که مردم مؤمن از افراد منحرف جدا می شوند و هر یک به سویی می روند.

پیام ها:

1 هم دین باید محکم،استوار و منطقی باشد و هم دیندار،جدّی و عاشق.

«فَأَقِمْ

... لِلدِّینِ الْقَیِّمِ» 2 توجّه به دین باید در متن کارها و با تمام وجود باشد،نه در حاشیه و با کراهت. «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ» 3 دین اسلام،بر پا دارنده ی همه ی مصالح فردی و اجتماعی است. «لِلدِّینِ الْقَیِّمِ» 4 از فرصت ها استفاده کنیم. «فَأَقِمْ ... قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ» 5 اگر به خطرات قیامت توجّه کنیم،دینداری ما جدّی می شود. «فَأَقِمْ ... قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ» ...

6 رویکرد تمام عیار به دین،سبب نجات در قیامت می شود. «فَأَقِمْ وَجْهَکَ ... قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ» ...

[سوره الروم (30): آیات 44 تا 45]

اشاره

مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَ مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ (44) لِیَجْزِیَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ لاٰ یُحِبُّ اَلْکٰافِرِینَ (45)

هر کس کفر ورزد،کفرش به زیان اوست و کسانی که کار شایسته انجام دهند(سعادت ابدی را)برای خودشان آماده می کنند.

ص :209

تا(خداوند)کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند،از فضل خویش پاداش دهد؛(و کافران را محروم کند،زیرا)او کافران را دوست نمی دارد.

نکته ها:

در آیه ی قبل فرمود:در قیامت،مردم پراکنده و در گروه های مختلف از هم جدا می شوند، این آیه،جدایی مذکور را توضیح می دهد که هر یک از اهل ایمان و کفر به پاداش و کیفر خود می رسند.

«یَمْهَدُونَ»

از«مهد»،به معنای محلّی است که برای استراحت آماده شده و در اینجا به معنای زمینه سازی و آماده سازی است.

پیام ها:

1 انسان،دارای اختیار است و ایمان و کفر را خود انتخاب می کند. «مَنْ کَفَرَ ... مَنْ عَمِلَ» 2 تشویق و تنبیه هر دو لازم است. «فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ ... فَلِأَنْفُسِهِمْ» 3 کفر و ایمان مردم،در خداوند اثری ندارد. «فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ ... فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ» گر جمله ی کاینات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد 4 ایمان و عمل صالح،شما را مغرور نکند،زیرا که دریافت هر نعمتی از فضل خداست. «لِیَجْزِیَ ... مِنْ فَضْلِهِ» 5 کفر به تنهایی سبب بدبختی است،گرچه کار خلافی نکند،ولی ایمان به تنهایی کافی نیست،بلکه نیازمند عمل صالح است. «مَنْ کَفَرَ ... آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» 6 در قیامت،فضل الهی شامل حال کسانی است که اهل ایمان و عمل صالح باشند،نه دیگران. «لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ مِنْ فَضْلِهِ»

ص :210

7 برای رفتن به بهشت،ایمان تنها کافی نیست،بلکه اعمال صالح نیز لازم است. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ»

[سوره الروم (30): آیه 46]

اشاره

وَ مِنْ آیٰاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ اَلرِّیٰاحَ مُبَشِّرٰاتٍ وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لِتَجْرِیَ اَلْفُلْکُ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (46)

و از نشانه های الهی این است که بادها را می فرستد،تا مژده(باران)دهند و بخشی از رحمتش را به شما بچشاند و کشتی ها به فرمانش حرکت کنند،و شما از فضل او(روزی)بجویید،شاید شکرگزاری کنید.

نکته ها:

کلمه ی«ریح»در مورد بادهای تند و مضرّ و کلمه ی«ریاح»درباره ی بادهای مفید به کار می رود.از پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله نقل شده که گاهی هنگام وزیدن باد می فرمود:«اللهم اجعلها ریاحا و لا تجعله ریحا»پروردگارا! این باد را سودمند قرار ده و آن را زیانبار مکن. (1)

برخی از فواید وزش باد عبارت است از:انتقال ابرها و فشردن آنها در یکدیگر،تعدیل گرما و سرما،تصفیه ی هوا و جا به جا کردن هوای سالم،رساندن اکسیژن به انسان ها و کربن به گیاهان،تلقیح و بارور کردن گیاهان،حرکت کشتی ها،تولید برق،پراکنده ساختن بذرها به اطراف و...

پیام ها:

1 هیچ چیز تصادفی روی نمی دهد،حتّی وزش بادها نیز با اراده خداوند حکیم است. «یُرْسِلَ الرِّیٰاحَ» 2 آنچه از برکات باد دریافت می کنیم،بخشی از آیات و رحمت های اوست.

«مِنْ آیٰاتِهِ

... مِنْ رَحْمَتِهِ» 3 حرکت کشتی در دریا به دست خداست،نه ناخدا! «لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ» این

ص :211


1- 1) .تفاسیر کشّاف و المنیر.

خداوند است که با وضع قوانین طبیعت،زمینه حرکت کشتی روی آب را فراهم ساخته است.

4 تلاش برای روزی حلال،سفارش قرآن است. «لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ» 5 باد نیز نعمتی است که شکر می طلبد،گرچه ما توجّه نداریم. «لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»

[سوره الروم (30): آیه 47]

اشاره

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلاً إِلیٰ قَوْمِهِمْ فَجٰاؤُهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ فَانْتَقَمْنٰا مِنَ اَلَّذِینَ أَجْرَمُوا وَ کٰانَ حَقًّا عَلَیْنٰا نَصْرُ اَلْمُؤْمِنِینَ (47)

و البتّه ما پیش از تو پیامبرانی را به سوی قومشان فرستادیم،پس آنان دلایل روشن برای مردم آوردند،(برخی ایمان آوردند و بعضی کفر ورزیدند)پس،از کسانی که مرتکب جرم شدند انتقام گرفتیم،و(مؤمنان را یاری کردیم که)یاری مؤمنان حقّی است بر عهده ی ما.

نکته ها:

در این آیه چهار برنامه و سنّت الهی مطرح شده است:

الف:سنّت فرستادن پیامبر.

ب:سنّت معجزه داشتن انبیا.

ج:کیفر مجرمان.

د:نصرت مؤمنان مسأله ی نصرت مؤمنان،در قرآن مکرّر مطرح شده است از جمله:

الف:اگر شما خدا را یاری کنید،او نیز شما را یاری می کند. «إِنْ تَنْصُرُوا اللّٰهَ یَنْصُرْکُمْ» (1)ب:کسانی که در راه ما تلاش و مجاهده کنند،ما راه های خود را به آنان نشان خواهیم داد.

«وَ الَّذِینَ جٰاهَدُوا فِینٰا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنٰا» (2)ج:ما قطعاً پیامبران و مؤمنان را یاری خواهیم کرد. «إِنّٰا لَنَنْصُرُ رُسُلَنٰا وَ الَّذِینَ آمَنُوا» (3)

ص :212


1- 1) .محمّد،7.
2- 2) .عنکبوت،69.
3- 3) .غافر،51.

د:عاقبت و سرانجام نیک،از آنِ متّقین و پرهیزکاران است. «وَ الْعٰاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» (1)پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله خاتم انبیاست و بعد از او پیامبری نیست،لذا کلمه ی« مِنْ قَبْلِکَ »مکرّر در قرآن آمده،ولی کلمه ی«من بعدک»نیامده است.

پیام ها:

1 آشنایی با تاریخ،عامل تسلّی است. «مِنْ قَبْلِکَ رُسُلاً ... فَانْتَقَمْنٰا ... نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ» 2 ابتدا کار فرهنگی و ارشاد،سپس برخورد با مجرمان. «فَجٰاؤُهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ فَانْتَقَمْنٰا» 3 مخالفان انبیا،مجرمانی محکوم و مغلوب هستند. «فَانْتَقَمْنٰا ... أَجْرَمُوا» 4 انتقام از مجرم،یکی از مصادیق نصرت مؤمنان است. «فَانْتَقَمْنٰا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا ... نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ» 5 پیروزی مؤمنان،وعده ی قطعی خداوند است.(گرچه در ظاهر شهید شوند ولی به هدفشان می رسند.) «کٰانَ حَقًّا عَلَیْنٰا» 6 گرچه انسان از خدا طلبی ندارد،ولی خداوند یاری مؤمنان را بر خود لازم کرده است. «حَقًّا عَلَیْنٰا»

[سوره الروم (30): آیه 48]

اشاره

اَللّٰهُ اَلَّذِی یُرْسِلُ اَلرِّیٰاحَ فَتُثِیرُ سَحٰاباً فَیَبْسُطُهُ فِی اَلسَّمٰاءِ کَیْفَ یَشٰاءُ وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً فَتَرَی اَلْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلاٰلِهِ فَإِذٰا أَصٰابَ بِهِ مَنْ یَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ إِذٰا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (48)

خداوند کسی است که بادها را می فرستد و ابری برمی انگیزد و آن را در آسمان،هر گونه بخواهد می گستراند و آن را بخش بخش می کند،پس می بینی که باران از لابلای آن(ابر)بیرون می آید.پس هر گاه آن(باران)را به هر کس از بندگانش که بخواهد برساند،به ناگاه آنان شادمان گردند.

ص :213


1- 1) .اعراف،128.
نکته ها:

کلمه ی«کسف»جمع«کسفه»به معنای قطعه و مراد از آن پاره های ابر است.

«ودق»هم به ذرّات کوچک گفته می شود و مراد از آن در اینجا قطراتِ باران است.

پیام ها:

1 تحوّلات طبیعی،نشانه ی قدرت،حکمت و تدبیر خداست. «اللّٰهُ الَّذِی یُرْسِلُ» ...

2 اراده ی الهی از طریق اسباب طبیعی محقّق می شود. «یُرْسِلُ الرِّیٰاحَ فَتُثِیرُ سَحٰاباً» 3 برای تشکیل ابرها،بادهای متعدّدی از جناح های سرد و گرم نقش دارند.

(« اَلرِّیٰاحَ »،به صورت جمع آمده است.) 4 از فوائد باد،زمینه سازی برای نزول باران است. «یُرْسِلُ الرِّیٰاحَ ... فَتَرَی الْوَدْقَ» 5 حرکت ابرها و بارش باران ها،با اراده و خواست خداست. «کَیْفَ یَشٰاءُ»

[سوره الروم (30): آیات 49 تا 50]

اشاره

وَ إِنْ کٰانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ (49) فَانْظُرْ إِلیٰ آثٰارِ رَحْمَتِ اَللّٰهِ کَیْفَ یُحْیِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا إِنَّ ذٰلِکَ لَمُحْیِ اَلْمَوْتیٰ وَ هُوَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (50)

و هر چند پیش از آن که(باران)بر آنان نازل شود،(آری،)پیش از آن نومید بودند.

پس به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را بعد از مرگش زنده می کند.

همانا خداست زنده کننده ی مردگان و او بر هر چیزی قدرت دارد.

پیام ها:

1 سختی ها و نومیدی ها،لذّت نعمت ها را چند برابر می کند. «یَسْتَبْشِرُونَ ... وَ إِنْ کٰانُوا ... لَمُبْلِسِینَ» آب کم جو تشنگی آور به دست تا که جوشد آبت از بالا و پست

ص :214

2 باران،رحمت الهی است. «فَانْظُرْ إِلیٰ آثٰارِ رَحْمَتِ اللّٰهِ» 3 بارش باران و حیات مجدّد زمین،نشانه ای از برپایی قیامت است. «یُحْیِ الْأَرْضَ ... لَمُحْیِ الْمَوْتیٰ» صحنه ی مرگ و حیات،هر لحظه جلو چشم ماست، «إِنَّ ذٰلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتیٰ» و مشت نمونه ی خروار است. «إِنَّ ذٰلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتیٰ»

[سوره الروم (30): آیات 51 تا 52]

اشاره

وَ لَئِنْ أَرْسَلْنٰا رِیحاً فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ (51) فَإِنَّکَ لاٰ تُسْمِعُ اَلْمَوْتیٰ وَ لاٰ تُسْمِعُ اَلصُّمَّ اَلدُّعٰاءَ إِذٰا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ (52)

و اگر بادی(آفت زا)بفرستیم،و(مردم زمین سرسبز)را زرد شده ببینند، بعد از آن کفر خواهند ورزید.

(دلهای اینان مرده است)پس تو نمی توانی مردگان را شنوا کنی،و این دعوت را به گوش کران آن گاه که پشت کنان روی می گردانند،برسانی.

پیام ها:

1 بادهای مهلک و آفت زا،بی ضابطه و تصادفی نیست. «أَرْسَلْنٰا رِیحاً» 2 بادهای مخرّب،نسبت به بادهای مفید کم هستند. «أَرْسَلْنٰا رِیحاً» (در حالی که درباره ی بادهای مفید فرمود: «Bیُرْسِلُ الرِّیٰاحَ » ) 3 گاهی انسان با یک حادثه ی تلخ،از مدار توحید خارج می شود و در مدار کفر و شرک قرار می گیرد. «لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ» (گاهی یک باد زیانبار،حال شادی، «یَسْتَبْشِرُونَ» را به حال ناکامی، «یَکْفُرُونَ» تبدیل می کند.) 4 در ارشاد و تبلیغ،کامل بودن مرشد و شیوه ی ارشاد و محتوای آن،کافی نیست؛قابلیّت طرف نیز لازم است. «فَإِنَّکَ لاٰ تُسْمِعُ الْمَوْتیٰ» 5 ناشنوا،گاهی با نگاه به حرکت لب ها مطالبی را می فهمد،ولی مصیبت آنجاست که هم گوش ناشنوا باشد و هم انسان به گوینده پشت کند که در این حال اشاره را هم نمی فهمد،این،مَثَل کسانی است که به حقّ پشت کنند. «وَلَّوْا

ص :215

مُدْبِرِینَ»

6 اعراض از حقّ،وقتی خطرناک است که پشت کردن به حقّ،با عنایت و لجاجت باشد و شیوه ی دائمی افراد قرار گیرد. «مُدْبِرِینَ»

[سوره الروم (30): آیه 53]

اشاره

وَ مٰا أَنْتَ بِهٰادِ اَلْعُمْیِ عَنْ ضَلاٰلَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاّٰ مَنْ یُؤْمِنُ بِآیٰاتِنٰا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (53)

و تو هدایت کننده ی کوران از گمراهیشان نیستی،تنها کسانی سخنت را به گوش می گیرند که به آیات ما ایمان دارند و اهل تسلیم هستند.

پیام ها:

1 وظیفه پیامبران،ارشاد مردم است،نه اجبار آنان به پذیرش هدایت. «مٰا أَنْتَ بِهٰادِ الْعُمْیِ» 2 پذیرش مردم،محدود است. «إِنْ تُسْمِعُ إِلاّٰ مَنْ یُؤْمِنُ» 3 داشتن روحیّه ی تسلیم در برابر حقّ،زمینه ساز دریافت های معنوی است. «إِنْ تُسْمِعُ إِلاّٰ ... مُسْلِمُونَ» زمین شوره سنبل بر نیارد در آن تخم عمل ضایع مگردان 4 ایمان به تنهایی کافی نیست،تسلیم لازم است. «مَنْ یُؤْمِنُ بِآیٰاتِنٰا فَهُمْ مُسْلِمُونَ»

[سوره الروم (30): آیه 54]

اشاره

اَللّٰهُ اَلَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَةً یَخْلُقُ مٰا یَشٰاءُ وَ هُوَ اَلْعَلِیمُ اَلْقَدِیرُ (54)

خداست که شما را از ناتوانی آفرید،سپس بعد از ناتوانی،قوّتی بخشید، آن گاه بعد از توانایی و قوّت،ضعف و پیری قرار داد؛او هر چه بخواهد می آفریند،و اوست دانای توانا.

ص :216

پیام ها:

1 انسان در آغاز خلقت،سراسر ضعف است. «خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ» 2 توجّه کردن به آغاز تولّد،مایه ی تذکّر و تشکّر است. «خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ» ...

3 از ضعف و پیری گلایه نکنید که برنامه ی حکیمانه ی خداوند است. «اللّٰهُ ...

جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً»

4 مراحل ضعف و قدرت انسان،با یک برنامه ریزی حکیمانه طرّاحی شده است.(تکرار« جَعَلَ ») 5 آغاز و پایان انسان ضعف است،در چند روزی که توان و قدرت داریم قدردانی کنیم.(یک قوّت میان دو ضعف) «ضَعْفٍ ... قُوَّةً ... ضَعْفاً» ضعفِ دوران کودکی به قوّت تغییر می کند،ولی ضعف دوّم باقی می ماند،زیرا کلمه ی « شَیْبَةً »در کنار« ضَعْفٍ »،نشان آن است که این ضعف همراه پیری و ثابت است) 6 کسی که میان دو ضعف قرار گرفته،نباید به چند روز قوّت مغرور شود.

«ضَعْفٍ

... قُوَّةً ... ضَعْفاً» 7 اگر اهل نظر باشیم،همه ی هستی کتاب مطالعه است.(باد و باران و حیات زمین،دوران کودکی و جوانی و پیری انسان.) «مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَةً» 8 ضعفِ مخلوق،نشان ضعف خالق نیست. «وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ»

[سوره الروم (30): آیه 55]

اشاره

وَ یَوْمَ تَقُومُ اَلسّٰاعَةُ یُقْسِمُ اَلْمُجْرِمُونَ مٰا لَبِثُوا غَیْرَ سٰاعَةٍ کَذٰلِکَ کٰانُوا یُؤْفَکُونَ (55)

و روزی که قیامت بر پا شود،مجرمان سوگند یاد می کنند که جز ساعتی درنگ نکرده اند،(آنان در دنیا نیز)این گونه(از حقّ)گردانده می شدند.

نکته ها:

«ساعة»،به جزئی از زمان گفته می شود،اگر به روز قیامت«ساعة»گفته می شود یا به

ص :217

خاطر سرعت در بر پایی قیامت است و یا سرعت در رسیدگی به اعمال. (1)

پیام ها:

1 کسی که در دنیا به سوگند دروغ عادت کرد،در قیامت نیز آن را به کار می برد.

«یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ»

2 مجرمان در قیامت عذر و بهانه می آورند که در دنیا فرصت برای ایمان آوردن نداشتند، «مٰا لَبِثُوا غَیْرَ سٰاعَةٍ» 3 کج فکری و کج روی مجرمان،دائمی است. «کٰانُوا یُؤْفَکُونَ» 4 دروغ،سبب انواع کجی ها و انحرافات است. «کَذٰلِکَ کٰانُوا یُؤْفَکُونَ» یعنی با اینگونه دروغ ها پیوسته به انحراف کشیده شدند.

[سوره الروم (30): آیه 56]

اشاره

وَ قٰالَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ وَ اَلْإِیمٰانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتٰابِ اَللّٰهِ إِلیٰ یَوْمِ اَلْبَعْثِ فَهٰذٰا یَوْمُ اَلْبَعْثِ وَ لٰکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ (56)

و کسانی که علم و ایمان به آنان داده شده،(به مجرمان)می گویند:قطعاً شما(به موجب آنچه)در کتاب خداست تا روز رستاخیز(در برزخ) مانده اید،پس این،روز رستاخیز است،ولی شما نمی دانستید(که قیامت حقّ است).

نکته ها:

این آیه پاسخ اهل ایمان،در برابر گفتار مجرمان در آیه ی قبل را مطرح می کند.آنها از دوران کوتاه عمر خود در دنیا و یا مدّت اندک برزخ می گویند،امّا اهل ایمان پاسخ می دهند که شما مطابق آنچه خداوند برای دوره ی دنیا و برزخ افراد معیّن کرده،زندگی کرده اید و بی جهت برای کفر خود،عذرتراشی نکنید.

ظاهراً علّت تقدّم علم بر ایمان به خاطر آن باشد که علم پایه و اساس ایمان است.

ص :218


1- 1) .تفسیر نمونه.
پیام ها:

1 در قیامت،میان مجرمان و مؤمنان گفتگوهاست. «وَ قٰالَ الَّذِینَ» ...

2 علم و ایمان،حتّی در قیامت آثار مثبت خود را نشان می دهد. «أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمٰانَ» (عالمان مؤمن،در قیامت نیز شبهه زدایی می کنند.) 3 علم و ایمان،دو هدیه الهی است که به افراد عطا می شود. «أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمٰانَ» 4 علم و ایمان خود را توفیقی الهی بدانیم و مغرور نشویم. «أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمٰانَ» 5 مدّت دوره ی دنیا یا برزخ،از پیش محاسبه و نوشته شده است. «فِی کِتٰابِ اللّٰهِ»

[سوره الروم (30): آیه 57]

اشاره

فَیَوْمَئِذٍ لاٰ یَنْفَعُ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لاٰ هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ (57)

پس در چنین روزی،پوزش کسانی که ستم کردند سودی ندارد،و توبه ی آنان نیز پذیرفته نمی شود.

نکته ها:

«یُسْتَعْتَبُونَ»

از واژه ی«عتبه»به معنای ناراحتی است و هر گاه در قالب استعتاب قرار گیرد، به معنای توبه و از بین رفتن ناراحتی و بدی است.

گرچه در قیامت به مجرمان اجازه ی معذرت خواهی داده نمی شود، «وَ لاٰ یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ» (1)امّا اگر بر فرض هم معذرت خواهی کنند،پوزش آنان سودی ندارد. «لاٰ یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ»

پیام ها:

1 سرنوشت انسان و چگونگی حضور او در قیامت،در گرو عملکرد خود اوست. «فَیَوْمَئِذٍ لاٰ یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا» ...

2 ظلم،سبب محرومیّت از عنایت خداوند است. «فَیَوْمَئِذٍ لاٰ یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا» ...

3 توبه و عذرخواهی تنها در دنیا کارساز است و در قیامت هیچ کارایی ندارد.

ص :219


1- 1) .مرسلات،36.

«فَیَوْمَئِذٍ لاٰ یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ»

[سوره الروم (30): آیه 58]

اشاره

وَ لَقَدْ ضَرَبْنٰا لِلنّٰاسِ فِی هٰذَا اَلْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَةٍ لَیَقُولَنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ مُبْطِلُونَ (58)

30\58و به راستی در این قرآن،برای مردم از هر گونه مثلی آوردیم،و اگر برای آنان نشانه و معجزه ای بیاوری،کافران حتماً خواهند گفت:شما جز بر باطل نیستید.(و این ها سحر و جادوست).

پیام ها:

1 همه ی مردم مخاطب قرآن هستند. «وَ لَقَدْ ضَرَبْنٰا لِلنّٰاسِ» 2 قرآن،کتاب ارشاد و هدایت است و مثال،از بهترین شیوه های فهماندن حقایق، لذا خداوند برای زمینه های مختلف مثال آورده است. «ضَرَبْنٰا ... مِنْ کُلِّ مَثَلٍ» 3 مطالب قرآن،سبب اتمام حجّت است و کسی که حقّ را بفهمد و حجّت بر او روشن شود،دیگر عذرش پذیرفته نیست. «فَیَوْمَئِذٍ لاٰ یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ ...

وَ لَقَدْ ضَرَبْنٰا لِلنّٰاسِ»

...

4 کافران لجوج،هیچ گونه دلیل و نشانه ای را نمی پذیرند. «بِآیَةٍ» 5 باید اهداف و سخنان کفّار و دشمنان را پیش بینی کرد. «لَیَقُولَنَّ» 6 عناد و سرسختی کفّار،باید برای ما درس باشد و در راه حقّ،مقاوم تر باشیم.

«إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ مُبْطِلُونَ»

7 انسانی که در مدار کفر و لجاجت قرار گیرد،باطل را حقّ می بیند و حقّ را باطل. «إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ مُبْطِلُونَ» 8 کافران،چون استدلال ندارند،حقّ را تحقیر می کنند. «إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ مُبْطِلُونَ» 9 کافران،نه تنها حقّ را نمی پذیرند،بلکه نسبت باطل هم به آن می دهند. «إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ مُبْطِلُونَ» 10 کافران نه تنها پیامبر اسلام،بلکه تمام انبیا یا تمام مومنان را بر باطل می دانند.

ص :220

(با آنکه آورنده ی معجزه تنها شخص پیامبر اسلام است امّا کفّار با بکار بردن جمع «أَنْتُمْ» گویا تمام انبیا و یا مؤمنان را باطل می دانند.)

[سوره الروم (30): آیه 59]

اشاره

کَذٰلِکَ یَطْبَعُ اَللّٰهُ عَلیٰ قُلُوبِ اَلَّذِینَ لاٰ یَعْلَمُونَ (59)

این گونه،خداوند بر دل های کسانی که معرفت ندارند،مهر می زند.

نکته ها:

مراد از «لاٰ یَعْلَمُونَ» افرادی هستند که نمی خواهند بدانند،همان گونه که در آیه ی قبل خواندیم:هر گاه پیامبر نشانه و معجزه ای می آورد،آنها با لجاجت،نسبت بطلان می دادند.

آری،افرادی که خود را به جهل می زنند،مورد قهر الهی قرار می گیرند،نه افراد ناآگاه و بی غرض.

پیام ها:

1 کیفر لجاجت،از دست دادن هدایت است. «إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ مُبْطِلُونَ کَذٰلِکَ یَطْبَعُ» ...

2 مُهر زدن بر دلِ نااهلان،یک سنّت الهی است. «کَذٰلِکَ یَطْبَعُ» 3 زمینه ی سنگدلی را خود انسان،در خود به وجود می آورد. «لاٰ یَعْلَمُونَ»

[سوره الروم (30): آیه 60]

اشاره

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اَللّٰهِ حَقٌّ وَ لاٰ یَسْتَخِفَّنَّکَ اَلَّذِینَ لاٰ یُوقِنُونَ (60)

پس صبر پیشه کن که همانا وعده ی خداوند(درباره ی نصرت تو)حقّ است،و کسانی که(به راه حقّ)یقین ندارند تو را به سبک سری وادار نکنند.

نکته ها:

سوره ی روم با پیش بینی پیروزی شروع شد وبا وعده الهی به نصرت گروه حقّ پایان یافت.

پیام ها:

1 رهبران دینی باید صبور باشند. «فَاصْبِرْ» 2 ایمان به وعده های الهی،عامل صبوری است. «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللّٰهِ حَقٌّ»

ص :221

3 جوّسازی افراد بی دین،نباید در تصمیم گیری ما اثر کند. «لاٰ یَسْتَخِفَّنَّکَ» ...

4 اگر لطف و هشدار و تعلیم الهی نباشد،انبیا نیز آسیب پذیرند. «لاٰ یَسْتَخِفَّنَّکَ» 5 یکی از طرفندهای دشمنان،سبک کردن رهبر است. «لاٰ یَسْتَخِفَّنَّکَ» 6 کسانی به فکر تضعیف و تحقیر رهبر هستند که به راه حقّ یقین ندارند. «الَّذِینَ لاٰ یُوقِنُونَ» 7 کسی که صبر نکند،خفیف می شود. «فَاصْبِرْ ... لاٰ یَسْتَخِفَّنَّکَ ... «وَ الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ»

ص :222

ص :223

ص :224

[تفسیر سوره لقمان]

سیمای سوره ی لقمان

این سوره،از سوره های مکّی است و به مناسبت نام لقمان،که در تمام قرآن تنها دو بار،آن هم در این سوره آمده،لقمان نامیده شده است.ششمین سوره از سوره های هفتگانه«لامات»است که با حروف مقطّعه ی«الم»آغاز شده است.

محتوای سوره ی لقمان را می توان در این موارد خلاصه نمود:

1 بیان عظمت و اهمیّت قرآن در هدایت بشر.

2 تقسیم انسان ها به نیکوکار و مستکبر و بیان سرنوشت آنان.

3 بیان برخی معجزات علمی قرآن از قبیل قانون جاذبه و زوجیّت گیاهان.

4 نصایح و موعظه های حکیمانه ی لقمان به فرزندش.

5 دلایل ایمان به مبدأ و معاد.

6 بیان علوم اختصاصی خداوند،مانند:زمان مرگ و برپایی قیامت.

ص :225

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده ی مهربان

[سوره لقمان (31): آیات 1 تا 4]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;الم (1) تِلْکَ آیٰاتُ اَلْکِتٰابِ اَلْحَکِیمِ (2) هُدیً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِینَ (3) اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ اَلصَّلاٰةَ وَ یُؤْتُونَ اَلزَّکٰاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (4)

الف،لام،میم.

این،آیاتِ کتابِ سراسر حکمت است.

که(مایه ی)هدایت و رحمت،برای نیکوکاران است.

آنان که نماز به پا می دارند و زکات می پردازند و تنها آنان به آخرت یقین دارند.

نکته ها:

از مجموع بیست و نه سوره قرآن که با حروف مقطّعه آغاز می شود،در بیست و چهار مورد، پس از آن حروف،عظمت قرآن مطرح شده که بیانگر آن است که این قرآن از همین حروف الفبا که در اختیار شماست تألیف یافته،ولی هیچ کس از شما نمی تواند همانند آن را بیاورد.

عموم نویسندگان،کتابِ خود را خالی از نقص ندیده و به خاطر نقص ها و اشکالات کتابشان، از خواننده عذرخواهی می کنند و از پیشنهادها و انتقادها استقبال می کنند؛تنها خداوند است که درباره ی کتاب خود با صراحت می فرماید: «الْکِتٰابِ الْحَکِیمِ» تمام آیاتش،محکم و بر اساس حکمت است.کتابی استوار و خلل ناپذیر که هیچ نقص و عیبی در آن راه ندارد.

نماز،جامع همه ی کمالات معنوی است مانند:طهارت،تلاوت قرآن،اقرار به توحید و

ص :226

نبوّت و ولایت،ذکر و دعا،سلام،قیام،رکوع،سجود و توجّه به حقّ؛و زکات جبران همه ی کاستی های مادّی است.

در قرآن،مفهوم«زکات»،گسترده تر از آن است که در فقه آمده،زیرا علاوه بر زکاتِ فقهی، عموم کمک های مالی را شامل می شود.

خداوند در یک جا،قرآن را مایه ی هدایت متّقین می خواند، «هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» (1)و در جای دیگر آن را مایه ی هدایت و بشارت مؤمنان می داند، «هُدیً وَ بُشْریٰ لِلْمُؤْمِنِینَ» (2)و در این سوره،قرآن را مایه ی هدایت و رحمت برای نیکوکاران می شمرد، «هُدیً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِینَ» پس قرآن مراحل سه گانه ی تکامل را در بردارد،مایه ی هدایت،بشارت و رحمت است. (3)

پیام ها:

1 ارشاد و هدایت،باید بر اساس حکمت باشد. «آیٰاتُ الْکِتٰابِ الْحَکِیمِ هُدیً» 2 قرآن،عین هدایت و رحمت است و در این زمینه هیچ گونه نقص و نارسایی ندارد. «هُدیً وَ رَحْمَةً» (کلمه های« هُدیً »و« رَحْمَةً »در قالب مصدری آمده که نشان مبالغه می باشد. (4)) 3 ارشاد و هدایت،باید همراه رحمت و محبّت باشد. «هُدیً وَ رَحْمَةً» 4 نیکوکاران،آمادگی پذیرش حقّ را دارند. «هُدیً ... لِلْمُحْسِنِینَ» 5 نماز و زکات،از یکدیگر جدا شدنی نیستند. «یُقِیمُونَ الصَّلاٰةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکٰاةَ» 6 اقامه ی نماز و پرداخت زکات باید سیره ی دائمی باشد.(« یُقِیمُونَ »و« یُؤْتُونَ »، در قالب مضارع آمده که نشان استمرار است) 7 چون اسلام دین جامعی است،تکلیف های آن نیز جامع و همه جانبه است.

ص :227


1- 1) .بقره،2.
2- 2) .نمل،2.
3- 3) .تفسیر نمونه،ذیل آیه.
4- 4) .گاهی می گویند:فلانی شیرین سخن است و گاهی می گویند:فلانی شکر است که این تعبیر بیانگر آن است که تمام وجود و حرکات و کلام و نگاهش یکپارچه شیرین است.

تکلیف بدنی:«نماز»،مالی:«زکات»و قلبی:«یقین». «الصَّلاٰةَ ،... اَلزَّکٰاةَ ،... یُوقِنُونَ» 8 ارتباط با خدا(اقامه ی نماز)و ارتباط با مردم(پرداختن زکات)،همراه با ایمان به قیامت ارزشمند است. «وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ» 9 نیکوکار کسی است که هم به مسائل اقتصادی توجّه دارد و هم به مسائل معنوی. «لِلْمُحْسِنِینَ اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ ... یُؤْتُونَ»

[سوره لقمان (31): آیه 5]

اشاره

أُولٰئِکَ عَلیٰ هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ (5)

آنان بر هدایتی از پروردگارشان هستند و هم آنانند رستگاران.

نکته ها:

از این آیه استفاده می شود که رستگاری بر اساس توفیق و هدایت پروردگار حاصل می شود،که البتّه آن نیز در سایه ی تلاش و مجاهده،به انسان داده می شود،چنان که در جای دیگر می خوانیم: «وَ الَّذِینَ جٰاهَدُوا فِینٰا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنٰا وَ إِنَّ اللّٰهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ» (1)آنان که در راه ما تلاش و مجاهده کردند،ما راه را به آنان نشان دادیم و همانا خداوند با نیکوکاران است.

پیام ها:

1 نیکوکاران از هدایت های الهی برخوردارند. «أُولٰئِکَ عَلیٰ هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ» 2 هدایت،از شئون ربوبیّت است. «هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ» 3 توفیق کارهای خیر،لطف خداوند است. «لِلْمُحْسِنِینَ ... هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ» 4 اقامه نماز و پرداخت زکات،زمینه ی بهره گیری از هدایت قرآن را فراهم می سازد. «الَّذِینَ یُقِیمُونَ ... وَ یُؤْتُونَ ... أُولٰئِکَ عَلیٰ هُدیً» 5 رستگاری،مخصوص کسانی است که اهل نماز،زکات و یقین به آخرت باشند. «أُولٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»

ص :228


1- 1) .عنکبوت،69.

[سوره لقمان (31): آیه 6]

اشاره

وَ مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ اَلْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَهٰا هُزُواً أُولٰئِکَ لَهُمْ عَذٰابٌ مُهِینٌ (6)

و برخی از مردم،خریدار سخنان بیهوده و سرگرم کننده اند،تا بی هیچ علمی،(دیگران را)از راه خدا گمراه کنند و آن را به مسخره گیرند؛آنان برایشان عذابی خوار کننده است.

نکته ها:

کلمه ی«لهو»،به معنای چیزی است که انسان را از هدف مهم بازدارد.« لَهْوَ الْحَدِیثِ »،به سخن بیهوده ای گویند که انسان را از حقّ باز دارد،نظیر حکایات خرافی و داستان هایی که انسان را به فساد و گناه می کشاند.این انحراف گاهی به خاطر محتوای سخن است و گاهی به خاطر اسباب و ملازمات آن از قبیل آهنگ و امور همراه آن. (1)

شخصی به نام نضر بن حارث که از حجاز به ایران سفر می کرد،افسانه های ایرانی مانند افسانه ی رستم و اسفندیار و سرگذشت پادشاهان را آموخته و برای مردم عرب بازگو می کرد و می گفت:اگر محمّد برای شما داستان عاد و ثمود می گوید،من نیز قصّه ها و اخبار عجم را بازگو می کنم.این آیه نازل شد و کار او را شیوه ای انحرافی دانست.

برخی مفسّران در شأن نزول این آیه گفته اند:افرادی کنیزهای خواننده را می خریدند تا برایشان بخوانند و از این طریق مردم را از شنیدن قرآن توسط پیامبر باز می داشتند،که آیه ی فوق،در مذمت چنین افرادی نازل شد. (2)

این آیه به یکی از مهم ترین عوامل گمراه کننده که سخن باطل است اشاره نموده است.در آیات دیگر قرآن،به برخی دیگر از عوامل گمراهی مردم اشاره شده که عبارتند از:

الف:طاغوت،که گاهی با تحقیر «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ» (3)و گاهی با تهدید مردم را منحرف می کند. «لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ» (4)ب:شیطان،که با وسوسه هایش انسان را گمراه می کند. «یُرِیدُ الشَّیْطٰانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ» (5)

ص :229


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .تفسیر نمونه.
3- 3) .زخرف،54.
4- 4) .شعراء،29.
5- 5) .نساء،60.

ج:عالم و هنرمند منحرف که با استفاده از دانش و هنرش دیگران را منحرف می سازد. «وَ أَضَلَّهُمُ السّٰامِرِیُّ» (1)د:صاحبان قدرت و ثروت،که با استفاده از قدرت و ثروت،مردم را از حقّ بازمی دارند. «إِنّٰا أَطَعْنٰا سٰادَتَنٰا وَ کُبَرٰاءَنٰا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلاَ» (2)ه:گویندگان و خوانندگانی که مردم را سرگرم کرده و آنان را از حقّ و حقیقت باز می دارند.

«یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ»

پیام ها:
اشاره

1 سرمایه گذاری برای مبارزه و تهاجم فرهنگی علیه حقّ،سابقه ای طولانی دارد.

«وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ»

2 هر آنچه در مقابل حکمت قرار گیرد،لهو و مانع رسیدن به کمال است.

«الْکِتٰابِ الْحَکِیمِ ... لَهْوَ الْحَدِیثِ» (تعجّب از افرادی است که حکمت رایگان پیامبر معصوم را رها کرده و بدنبال خرید لهو از افراد لاابالی می باشند.) 3 ابزار مخالفان راه خدا،منطق و حکمت نیست،سخنان لهو و بی پایه است.

«مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ»

4 خرید وسایل لهو و اموری که انسان را از کمال باز می دارد،نشانه ی جهالت و نادانی است. «یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ ... بِغَیْرِ عِلْمٍ» 5 تناسب کیفر با عمل،نشانه ی عدالت است.آنها که حقّ را با تمسخر اهانت می کنند،عذابشان اهانت آور و ذلّت بار است. «یَتَّخِذَهٰا هُزُواً ... لَهُمْ عَذٰابٌ مُهِینٌ»

ص :230


1- 1) .طه،85.
2- 2) .احزاب،67.
دوری از سخن و مجلس باطل

از دیدگاه اسلام،آهنگ هایی که متناسب با مجالس فسق و فجور و گناه باشد و قوای شهوانی را تحریک نماید،حرام است،ولی اگر آهنگی مفاسد فوق را نداشت،مشهور فقها می گویند:شنیدن آن مجاز است.

امام باقر علیه السلام فرمود:غنا،از جمله گناهانی است که خداوند برای آن وعده ی آتش داده است،سپس این آیه را تلاوت فرمود: «وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ» ... (1)بنا بر این غنا،از گناهان کبیره است،زیرا گناه کبیره به گناهی گفته می شود که در قرآن به آن وعده ی عذاب داده شده است.

در سوره ی حج می خوانیم: «وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» (2)از سخن باطل دوری کنید.امام صادق علیه السلام فرمود:مراد از«قول زور»آوازه خوانی و غناست. (3)

از امام صادق و امام رضا علیهم السلام نیز نقل شده که یکی از مصادیق«لهو الحدیث»در سوره ی لقمان،غنا می باشد.

در روایات می خوانیم: (4)

*غنا،روح نفاق را پرورش می دهد و فقر و بدبختی می آورد.

*زنان آوازه خوان و کسی که به آنها مزد می دهد و کسی که آن پول را مصرف می کند، مورد لعنت قرار گرفته اند،همان گونه که آموزش زنان خواننده حرام است.

*خانه ای که در آن غنا باشد،از مرگ و مصیبت دردناک در امان نیست،دعا در آن به اجابت نمی رسد و فرشتگان وارد آن نمی شوند. (5)

ص :231


1- 1) .کافی،ج 6،ص 431.
2- 2) .حج،30.
3- 3) .«زور»به معنای باطل،دروغ و انحراف از حقّ است و غنا،یکی از مصادیق باطل است.
4- 4) .این روایات در ابواب حرمت غنا در مکاسب محرّمه و کتب روایی آمده است.
5- 5) .میزان الحکمه.
آثار مخرّب غنا

1 ترویج فساد اخلاق و دور شدن از روح تقوا و روی آوردن به شهوات و گناهان،تا آنجا که یکی از سران بنی امیّه(با آن همه آلودگی)اعتراف می کند:غنا،حیا را کم و شهوت را زیاد می کند،شخصیّت را درهم می شکند و همان کاری را می کند که شراب می کند.

برخی انسان ها از راه نوشیدن شراب و یا تزریق هروئین و مرفین می توانند خود را وارد دنیای بی خیالی و بی تفاوتی کنند،برخی هم از طریق شنیدن سخنان باطل و شهوت انگیزِ یک آوازه خوان،غیرت خود را نادیده می گیرند و در دنیای بی تفاوتی به سر می برند.

2 غفلت از خدا،غفلت از وظیفه،غفلت از محرومان،غفلت از آینده،غفلت از امکانات و استعدادها،غفلت از دشمنان،غفلت از نفس و شیطان.انسانِ امروز با آن همه پیشرفت در علم و تکنولوژی،در آتشی که از غفلت او سرچشمه می گیرد،می سوزد.

آری،غفلت از خدا،انسان را تا مرز حیوانیّت،بلکه پائین تر از آن پیش می برد. «أُولٰئِکَ کَالْأَنْعٰامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولٰئِکَ هُمُ الْغٰافِلُونَ» (1)امروزه استعمارگران برای سرگرم کردن و تخدیر نسل جوان،از همه ی امکانات از جمله ترویج آهنگ های مبتذل،از طریق انواع وسائل و امواج،برای اهداف استعماری خود سود می جویند.

3 آثار زیانبار آهنگ های تحریک آمیز و مبتذل بر اعصاب،بر کسی پوشیده نیست.در کتاب تأثیر موسیقی بر روان و اعصاب،نکات مهمّی از پایان زندگی و فرجام بدِ نوازندگان آلات موسیقی و گرفتاری آنها به انواع بیماری های روانی و سکته های ناگهانی و بیماری های قلبی و عروقی و تحریکات نامطلوب ذکر شده که برای اهل نظر قابل توجّه و تأمّل است. (2)

خواننده ی عزیز!

خداوند،جهان را برای بشر و بشر را برای تکامل و رشد و قرب معنوی آفرید.او جهان آفرینش را مسخّر ما نمود و فرشتگان را به تدبیر امور ما وادار کرد.انبیا و اولیا را برای هدایت

ص :232


1- 1) .اعراف،179.
2- 2) .تفسیر نمونه،ج 17،ص 19 27.

ما فرستاد و آنان تا سرحدّ مرگ و شهادت پیش رفتند.فرشتگان را برای آدم به سجده وا داشت،روح الهی را در انسان دمید و بهترین صورت و سیرت را به انسان عطا کرد،قابلیّت رشد تا بی نهایت را در او به ودیعه گذاشت،او را با عقل،فطرت،و انواع استعدادها مجهّز نمود و تنها در آفرینش او،به خود آفرین گفت. «فَتَبٰارَکَ اللّٰهُ أَحْسَنُ الْخٰالِقِینَ» (1)آیا این گل سرسبد هستی،با آن همه امتیازات مادّی و معنوی،باید خود را در اختیار هر کسی قرار دهد؟ امام کاظم علیه السلام فرمود:به هر صدایی گوش فرا دهی،برده ی او هستی.آیا حیف نیست ما برده یک خواننده ی کذایی باشیم؟! آیا شما حاضرید هر صدایی را روی نوار کاست ضبط کنید؟ پس چگونه ما هر صدایی را روی نوار مغزمان ضبط می کنیم؟ عمر،فکر و مغز،امانت هایی است که خداوند به ما داده تا در راهی که خودش مشخّص کرده صرف کنیم و اگر هر یک از این امانت ها را در غیر راه خدا صرف کنیم به آن امانت خیانت کرده ایم و در قیامت باید پاسخگو باشیم.

قرآن با صراحت در سوره ی اسراء می فرماید: «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤٰادَ کُلُّ أُولٰئِکَ کٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» (2)گوش و چشم و دل همگی مورد سؤال قرار می گیرند.آری انسان باید نگهبان چشم و گوش و دل خود باشد و اجازه ندهد هر ندایی وارد آن شود.در حدیث می خوانیم:دل،حَرَم خداست،نگذارید غیر خدا وارد آن شود. (3)

اسلام،برای برطرف کردن خستگی و ایجاد نشاط،راه های مناسب و سالمی را به ما ارائه کرده است؛ما را به سیر و سفر،ورزش و شنا،کارهای متنوّع و مفید،دید و بازدید،گفتگوهای علمی و انتقال تجربه،رابطه با فرهیختگان و مهم تر از همه ارتباط با آفریدگار هستی و یاد او که تنها آرام بخش دل هاست،سفارش کرده است.چرا خود را سرگرم لذّت هایی کنیم که پایانش،ذلّت و آتش باشد.حضرت علی علیه السلام می فرماید:«لا خیر فی لذة من بعدها النار» (4)،در لذّت هایی که پایانش دوزخ است خیری نیست.«من تلذد لمعاصی الله اورثه الله ذلا» (5)هر کس با گناه و از طریق آن لذّت جویی کند،خداوند او را خوار و ذلیل می نماید.

ص :233


1- 1) .مؤمنون،14.
2- 2) .اسراء،36.
3- 3) .بحار،ج 67،ص 25.
4- 4) .دیوان امام علی علیه السلام،ص 204.
5- 5) .غرر الحکم،3565.

[سوره لقمان (31): آیه 7]

اشاره

وَ إِذٰا تُتْلیٰ عَلَیْهِ آیٰاتُنٰا وَلّٰی مُسْتَکْبِراً کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْهٰا کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذٰابٍ أَلِیمٍ (7)

و هر گاه آیات ما بر او خوانده شود،مستکبرانه روی برگرداند،چنان که گویی آن را نشنیده،گویا در گوش های او سنگینی است،پس او را به عذابی دردناک بشارت ده.

نکته ها:

کلمه ی«وقر»،به معنای سنگینی است.به افراد با شخصیّت و سنگین نیز باوقار می گویند.

از این آیه استفاده می شود که افراد متکبّر،حتّی حاضر به شنیدن سخن حقّ نمی باشند.چه رسد به آنکه آن را بشنوند و در آن اندیشه کنند و اگر منطقی نبود نپذیرند.

پیام ها:

1 شنیدن سخنان لهو و باطل،آمادگی پذیرش حقّ را از انسان سلب می کند. «لَهْوَ الْحَدِیثِ ... وَلّٰی مُسْتَکْبِراً» 2 برخی افراد،از هر زبانی آیات الهی را بشنوند،باز هم زیر بار نمی روند. «وَ إِذٰا تُتْلیٰ عَلَیْهِ آیٰاتُنٰا وَلّٰی مُسْتَکْبِراً» گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ی من آنچه البتّه به جایی نرسد فریاد است 3 روحیه ی استکباری،مانع پذیرش حقّ و حقیقت است. «وَلّٰی مُسْتَکْبِراً» 4 گوش ندادن به سخن حقّ،نشانه ی استکبار است. «مُسْتَکْبِراً کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْهٰا» 5 آن که طالب سخنان باطل باشد،آمادگی شنیدن قرآن را ندارد. «یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ ... إِذٰا تُتْلیٰ عَلَیْهِ ... لَمْ یَسْمَعْهٰا» 6 مستکبران،سزاوار تحقیر هستند. «کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْراً» 7 یکی از شیوه های تبلیغی و تربیتی قرآن،استفاده از مثال و تمثیل است. «کَأَنْ ...

کَأَنْ»

...

ص :234

8 کسی که حقّ را نمی پذیرد،مثل کسی است که هر دو گوش او سنگین باشد.

«کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْراً»

[سوره لقمان (31): آیات 8 تا 9]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ لَهُمْ جَنّٰاتُ اَلنَّعِیمِ (8) خٰالِدِینَ فِیهٰا وَعْدَ اَللّٰهِ حَقًّا وَ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ (9)

همانا کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند،برای آنان باغ های پر نعمت(بهشت)است.

در آن جاودانه اند،وعده ی الهی حقّ است و اوست شکست ناپذیرِ حکیم.

نکته ها:

در آیات قبل بیان شد که برخی با سخنان لغو و بیهوده،می کوشند تا پیروان حقّ را گمراه کنند،آنان با داشتن روحیّه ی استکباری و گوش ندادن به آیات آسمانی،مؤمنان را به تمسخر می گیرند.خداوند متعال در این آیه،مؤمنان را با بشارت به نعمت های بهشت دلداری می دهد.

پیام ها:

1 بهشت،مخصوص اهل ایمان و عمل صالح است. «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ لَهُمْ جَنّٰاتُ» ...

2 تحقیر و تمسخرِ مستکبران،با وعده ها و بشارت های الهی برای مؤمنان واقعی جبران می شود. «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ... لَهُمْ جَنّٰاتُ» ...

3 ایمان همراه با عمل صالح،شرط بهره گیری از الطاف الهی است. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ لَهُمْ جَنّٰاتُ النَّعِیمِ» 4 تکبّر و اعراض مخالفان،زودگذر است ولی پاداش اهل ایمان ابدی است.

«خٰالِدِینَ فِیهٰا»

5 وعده ها و پاداش های الهی را باور کنیم و جدّی بگیریم. «وَعْدَ اللّٰهِ حَقًّا»

ص :235

6 قدرت و حکمت الهی،پشتوانه ی وعده هایش می باشد. «وَعْدَ اللّٰهِ حَقًّا وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» 7 قدرت و عزّت خداوند،بر پایه ی حکمت او عملی می شود. «الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» (آری،امروزه عملکرد بسیاری از قدرتمندان،حکیمانه نیست.)

[سوره لقمان (31): آیه 10]

اشاره

خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهٰا وَ أَلْقیٰ فِی اَلْأَرْضِ رَوٰاسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ وَ بَثَّ فِیهٰا مِنْ کُلِّ دٰابَّةٍ وَ أَنْزَلْنٰا مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَأَنْبَتْنٰا فِیهٰا مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ (10)

(خداوند،)آسمان ها را بدون ستونی که آن را ببینید آفرید،و در زمین کوه هایی بیفکند که زمین شما را نلرزاند،و در آن از هر جنبنده ای منتشر ساخت؛و از آسمان،آبی فرو فرستادیم پس در زمین(انواع گوناگونی)از جفت های(گیاهان)نیکو و پر ارزش رویاندیم.

نکته ها:

گرچه به هر موجودی می توان از چند زاویه نگریست،ولی معمولاً هر چیزی در یک جهت و از یک زاویه،اهمیّت و برجستگی ویژه ای دارد.در این آیه،ویژگی مهمّ آسمان ها و کرات، معلّق بودن آنها و پایه های نامرئی آنهاست.خصوصیّت مهمّ کوه ها،ثبات و جلوگیری از لرزش زمین است.جهت مهمّ حیوانات،تنوّع و گستردگی آنها در زمین،و ویژگی مهم گیاهان،زوجیّت و پر ارزش بودن آنها است.

در این آیه،به چند نمونه از اعجاز علمی قرآن در زمانی که بشر حتّی تصور و گمان آن را نیز نداشت،اشاره شده است:یکی اشاره به ستون ها و اهرم های نامرئی برای استقرار کرات و اجرام آسمانی.یعنی قوّه ی جاذبه و نیروی گریز از مرکز،دو قدرتی که رمز گردش کرات در مدار خود هستند.اعجاز دیگر،اشاره به محافظت زمین از لرزش،به وسیله ی استقرار کوه ها و همچنین اشاره به قانون زوجیّت در گیاهان می باشد.

ص :236

پیام ها:

1 ندیدن،دلیل نبودن نیست.(آسمان ها ستون دارد،گرچه ما آن را نمی بینیم) «بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهٰا» 2 قبل از هر چیز،استقرار و آرامش لازمه ی زندگی است. «أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ» 3 نظام حاکم بر زمین،به خاطر انسان است. «أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ» 4 از الطاف الهی،پخش بودن و پراکندگی منابع مورد نیاز،در تمام کره ی زمین است. «بَثَّ فِیهٰا» 5 آب،نعمتی بس بزرگ وبا اهمیّت است.آب،مایه ی رویش و پرورش بسیاری از موجودات است.(« مٰاءً »،نکره وبا تنوین آمده که نشانه عظمت است.) 6 به گیاهان و سبزی ها و محیط زیست،کریمانه بنگریم که خداوندِ کریم،در قرآن کریم،آنها را کریم خوانده است. «مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ»

[سوره لقمان (31): آیه 11]

اشاره

هٰذٰا خَلْقُ اَللّٰهِ فَأَرُونِی مٰا ذٰا خَلَقَ اَلَّذِینَ مِنْ دُونِهِ بَلِ اَلظّٰالِمُونَ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ (11)

11wاین آفرینش خداست،پس به من نشان دهید که(معبودان)غیر او چه آفریده اند؟ آری،ستمگران(مشرک)در گمراهی آشکارند.

پیام ها:

1 در بحث و گفتگو،از نمونه های عینی استفاده کنیم. «هٰذٰا» 2 ابتدا راه حقّ را بیان کنید و سپس از مخالفان حق،انتقاد یا با آنان مبارزه کنیم.

«هٰذٰا خَلْقُ اللّٰهِ فَأَرُونِی مٰا ذٰا»

3 یکی از راه های خداشناسی،مقایسه میان قدرت او و قدرت دیگران است.

«هٰذٰا خَلْقُ اللّٰهِ فَأَرُونِی مٰا ذٰا خَلَقَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ»

4 تنها به ادّعا گوش ندهیم،دلیل و سند و نمونه بخواهیم. «فَأَرُونِی» 5 سرسختی و لجاجت در برابر حقّ،ظلم است. «بَلِ الظّٰالِمُونَ» (این همه آثار را

ص :237

می بینند،ولی باز هم با خدا و راه حقّ دشمنی دارند).

6 کسانی که به سراغ غیر خدا می روند،هم گمراهند و هم ظالم. «بَلِ الظّٰالِمُونَ فِی ضَلاٰلٍ» 7 انحراف شرک،بر کسی پوشیده نیست. «ضَلاٰلٍ مُبِینٍ»

[سوره لقمان (31): آیه 12]

اشاره

وَ لَقَدْ آتَیْنٰا لُقْمٰانَ اَلْحِکْمَةَ أَنِ اُشْکُرْ لِلّٰهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّمٰا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اَللّٰهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ (12)

و ما به لقمان حکمت دادیم،که شکر خدا را به جای آور و هر کس شکر کند،همانا برای خویش شکر کرده؛و هر کس کفران کند(بداند به خدا زیان نمی رساند،زیرا)بی تردید خداوند بی نیاز و ستوده است.

پیام ها:
اشاره

1 حکمت،عطای خداوند است،نه کسب کردنی.(گرچه مقدّمات آن قابل کسب است.) «وَ لَقَدْ آتَیْنٰا لُقْمٰانَ الْحِکْمَةَ» 2 نعمت ویژه،شکر ویژه می طلبد. «آتَیْنٰا لُقْمٰانَ الْحِکْمَةَ ... اُشْکُرْ لِلّٰهِ» چنان که خداوند در برابر اعطای نعمت ویژه ی کوثر به پیامبر اسلام،از او شکر ویژه می خواهد. «إِنّٰا أَعْطَیْنٰاکَ الْکَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ» (1)3 اوّلین فرمان به حضرت موسی بعد از نبوّت،فرمان نماز و اوّلین فرمان بعد از دادن حکمت به لقمان،فرمان شکرگزاری است. «أَنِ اشْکُرْ لِلّٰهِ» 4 شکر نعمت های خداوند،به سود خود انسان است. «وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّمٰا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ» چنان که در جای دیگر می خوانیم: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ» (2)5 هر گونه دارایی و غنیٰ ارزش نیست،غنایی ارزشمند است که از هر آفت به دور باشد. «غَنِیٌّ حَمِیدٌ»

ص :238


1- 1) .کوثر،1 2.
2- 2) .ابراهیم،7.

6 خداوند،حمید است،چه انسان ها او را حمد کنند یا نکنند. «غَنِیٌّ حَمِیدٌ»

سیمای لقمان حکیم

در تفسیر المیزان بحثی درباره ی جناب لقمان آمده است که بخشی از آن را نقل می کنیم:

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:لقمان،پیامبر نبود،ولی بنده ای بود که بسیار فکر می کرد و به خداوند ایمان واقعی داشت.خدا را دوست داشت و خداوند نیز او را دوست می داشت و به او حکمت عطا کرد.

امام صادق علیه السلام می فرمایند:لقمان،حکمت را به خاطر مال و جمال و فامیل دریافت نکرده بود،بلکه او مردی پرهیزکار،تیزبین،با حیا و دلسوز بود.اگر دو نفر با هم درگیر می شدند و خصومتی پیدا می کردند،میان آنها آشتی برقرار می کرد.

لقمان با دانشمندان زیاد می نشست.او با هوای نفس خود مبارزه می کرد و... (1)

او دارای عمری طولانی،معاصر حضرت داود و از بستگان حضرت ایّوب بود.او میان حکیم شدن یا حاکم شدن مخیّر شد و حکمت رای انتخاب کرد.

از لقمان پرسیدند:چگونه به این مقام رسیدی؟ گفت:به خاطر امانت داری،صداقت و سکوت درباره آنچه به من مربوط نبود. (2)

امام صادق علیه السلام فرمود:لقمان نسبت به رهبر آسمانیِ زمان خود معرفت داشت. (3)

گرچه خداوند به او کتاب آسمانی نداد،ولی همتای آن یعنی حکمت رای به او آموخت.

روزی مولای لقمان از او خواست تا بهترین عضو گوسفند رای برایش بیاورد.لقمان زبان گوسفند رای آورد.روز دیگر گفت:بدترین عضو آن رای بیاور.لقمان باز هم زبان گوسفند رای آورد.

چون مولایش دلیل این کار رای پرسید،لقمان گفت:اگر زبان در راه حقّ حرکت کند و سخن بگوید،بهترین عضو بدن است و گر نه بدترین عضو خواهد بود. (4)

در عظمت لقمان همین بس که خدا و رسول او و امامان معصوم علیهم السلام پندهای او رای برای

ص :239


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .تفسیر مجمع البیان.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.
4- 4) .تفسیر کشّاف.

دیگران نقل کرده اند.

گوشه ای از نصایح لقمان

*اگر در کودکی خود رای ادب کنی،در بزرگی از آن بهره مند می شوی.

*از کسالت و تنبلی بپرهیز،بخشی از عمرت رای برای آموزش قرار بده و با افراد لجوج، گفتگو و جدل نکن.

*با فقها مجادله مکن،با فاسق رفیق مشو،فاسق رای به برادری مگیر و با افراد متّهم، همنشین مشو.

*تنها از خدا بترس و به او امیدوار باش.بیم و امید نسبت به خدا در قلب تو یکسان باشد.

*بر دنیا تکیه نکن و دل مبند و دنیا رای به منزله پلی در نظر بگیر.

*بدان که در قیامت از تو درباره چهار چیز می پرسند:از جوانی که در چه راهی صرف کردی،از عمرت که در چه فنا کردی،از مال و دارایی ات که از چه راهی بدست آوردی و آن را در چه راهی مصرف کردی.

*به آنچه در دست مردم است چشم مدوز و با همه مردم با حسن خلق برخورد کن.

*با همسفران زیاد مشورت کن و توشه سفر خود رای بین آنها تقسیم کن.

*اگر با تو مشورت کردند،دلسوزی خود رای خالصانه به آنها اعلام کن.اگر از تو کمک و قرضی درخواست کردند،مساعدت کن و به سخن کسی که سنّ او بیشتر از توست،گوش فراده.

*نمازت رای در اوّل وقت بخوان،نماز رای حتّی در سخت ترین شرایط به جماعت بخوان. (1)

*اگر در نماز بودی،قلب خود رای حفظ کن.

*اگر در حال غذا خوردن بودی،حلق خود رای حفظ کن.

*اگر در میان مردم هستی،زبان خود رای حفظ کن.

*هرگز خدا و مرگ رای فراموش مکن،امّا احسانی که به مردم می کنی یا بدی که دیگران در حقّ تو می کنند فراموش کن. (2)

ص :240


1- 1) .تفسیر کنز الدّقائق.
2- 2) .تفسیر روح البیان.
حکمت؛معرفت،طاعت

حکمت،بینشی است که در سایه معرفت الهی پدید آید و بر اساس فکر در اسرار هستی و رسیدن به حقّ،نور و تقوا می توان به آن دست یافت.

امام باقر علیه السلام فرمودند:حکمت،همان فهم،معرفت و شناخت عمیق است،شناختی که انسان رای به بندگی خدا و رهبر آسمانی وا دارد و از گناهان بزرگ دور سازد.امام صادق علیه السلام فرمودند:رأس حکمت،طاعت خداوند است. (1)

راغب در معنای این واژه می گوید:حکمت،رسیدن به حقّ به واسطه علم و عقل است. (2)

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:من سرای حکمت هستم و علیّ درگاه آن،هر کس طالب حکمت است باید از این راه وارد شود.«انا دار الحکمة و علی بابها فمن اراد الحکمة فلیأت الباب» (3)در روایات متعدّد،اهل بیت علیهم السلام دروازه و کلید حکمت معرّفی شده اند. (4)

ارزش حکمت

یکی از وظایف انبیا،آموزش کتاب و حکمت است. «وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتٰابَ وَ الْحِکْمَةَ» (5)حکمت،همتای کتاب آسمانی است،و به هر کس حکمت عطا شود،خیر کثیر داده شده است. «یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشٰاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً» (6)به گفته ی روایات؛حکمت،همچون نوری است که در جان قرار می گیرد و آثار آن در گفتار و رفتار انسان پیدا می شود. (7)

حکمت،بینش و بصیرتی است که اگر در فقیر باشد،او را در جامعه از ثروتمند محبوب تر می کند و اگر در صغیر باشد،او را بر بزرگسالان برتری می بخشد. (8)

حکمت،گمشده ی مؤمن است (9)و در فراگیری آن به قدری سفارش شده است که فرموده اند:همان گونه که لؤلؤ قیمتی را از میان زباله بر می دارید،حکمت را حتّی اگر از

ص :241


1- 1) .امالی صدوق،ص 487.
2- 2) .مفردات.
3- 3) .العمدة،ص 295.
4- 4) .بحار،ج 23،ص 244.
5- 5) .بقره،129؛آل عمران،164 و جمعه،2.
6- 6) .بقره،269.
7- 7) .بحار،ج 14،ص 316.
8- 8) .بحار،ج 67،ص 458.
9- 9) .نهج البلاغه،حکمت 80.

دشمنان بود فرا گیرید. (1)

فرد حکیم در مسائل سطحی و زودگذر توقّف ندارد،توجّه او به عاقبت و نتیجه ی امور است.نه نزاعی با بالا دست خود دارد و نه زیردستان را تحقیر می کند،سخنی بدون علم و آگاهی نمی گوید و در گفتار و رفتارش تناقضی یافت نمی شود.

نعمت های الهی را ضایع نمی کند و به سراغ بیهوده ها نمی رود،مردم را مثل خود دوست دارد و هر چه را برای خود بخواهد برای آنان می خواهد و هرگز با مردم حیله نمی کند.

حکمت چگونه به دست می آید؟

حکمت،هدیه ای است که خداوند به مخلصین عنایت می فرماید.در روایات متعدّد می خوانیم:«من اخلص لله اربعین صباحا ظهرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه»،هر کس چهل شبانه روز کارهایش خالصانه باشد،خداوند چشمه های حکمت را از دل او به زبانش جاری می سازد. (2)

در حدیث دیگری می خوانیم:کسی که در دنیا زاهد باشد و زرق و برق ها او را فریب ندهد، خداوند حکمت را در جانش مستقر می کند. (3)حفظ زبان،کنترل شکم و شهوت،امانتداری،تواضع و رها کردن مسائل غیر مفید،زمینه های پیدایش حکمت است. (4)

نمونه های حکمت

خداوند در سوره ی اسراء از آیه 22 تا آیه 38 دستوراتی داده و در پایان می فرماید:این اوامر و نواهی حکمت هایی است که پروردگارت به تو وحی کرده است،آن دستورات عبارتند از:

یکتاپرستی و دوری از شرک،احسان و احترام به والدین به خصوص در هنگام پیری،گفتار کریمانه و تواضع همراه با محبّت،دعای خیر به آنان،پرداخت حقّ الهی به اولیای خدا،فقرا و در راه ماندگان،پرهیز از اسراف و ولخرجی،میانه روی در مصرف،پرهیز از نسل کشی و عمل نامشروع جنسی،دوری از تصرّف در مال یتیم،ادای حقّ مردم و دوری از کم فروشی،پیروی

ص :242


1- 1) .بحار،ج 2،ص 97 و 99.
2- 2) .جامع الاخبار صدوق،ص 94.
3- 3) .بحار،ج 73،ص 48.
4- 4) .میزان الحکمة

نکردن از چیزی که به آن هیچ علم و آگاهی نداری و دوری از راه رفتن متکبّرانه.

سپس می فرماید: «ذٰلِکَ مِمّٰا أَوْحیٰ إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ» این سفارشات نمونه های حکمت الهی است.

[سوره لقمان (31): آیه 13]

اشاره

وَ إِذْ قٰالَ لُقْمٰانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یٰا بُنَیَّ لاٰ تُشْرِکْ بِاللّٰهِ إِنَّ اَلشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ (13)

و(یاد کن)زمانی که لقمان به پسرش در حال موعظه ی او گفت:فرزندم! چیزی را همتای خدا قرار نده،زیرا که شرک(به خدا)،قطعاً ستمی بزرگ است.

نکته ها:

موعظه،یکی از راه های دعوت به حقّ است و هیچ کس از آن بی نیاز نیست.یکی از نام های قرآن،موعظه است. «قَدْ جٰاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ» (1)و در کتاب های حدیث،فصلی مخصوصِ مواعظ به چشم می خورد.

در برخی روایات آمده است:گاهی پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله به جبرئیل می فرمود:مرا موعظه کن. (2)حضرت علی علیه السلام نیز گاهی به بعضی از یارانش می فرمود:مرا موعظه کن،زیرا در شنیدن اثری است که در دانستن نیست. (3)

پیام ها:
اشاره

1 شیوه های تربیتِ فرزند را از بزرگان بیاموزیم. «وَ إِذْ قٰالَ لُقْمٰانُ لاِبْنِهِ» 2 در موعظه باید ابتدا،ذهن و حواسّ شنونده را به خود متوجّه کنیم. «یٰا بُنَیَّ» 3 موعظه باید بر اساس حکمت باشد. «وَ لَقَدْ آتَیْنٰا لُقْمٰانَ الْحِکْمَةَ ... وَ هُوَ یَعِظُهُ» 4 فرزند،به نصیحت نیاز دارد.از فرزندانمان غافل نشویم. «قٰالَ لُقْمٰانُ لاِبْنِهِ» 5 در تبلیغ،ابتدا از نزدیکان خود شروع کنیم. «قٰالَ لُقْمٰانُ لاِبْنِهِ»

ص :243


1- 1) .یونس،57.
2- 2) .مواعظ صدوق،ص 92.
3- 3) .ده گفتار،شهید مطهری،ص 224.

6 از بهترین راه های تربیت صحیح فرزند،گفتگوی صمیمی با اوست. «وَ هُوَ یَعِظُهُ یٰا بُنَیَّ» 7 از رسالت های پدر نسبت به فرزند،موعظه است. «قٰالَ لُقْمٰانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ» 8 با نوجوان باید با زبان موعظه سخن گفت،نه سرزنش. «وَ هُوَ یَعِظُهُ یٰا بُنَیَّ» 9 موعظه باید با محبّت و عاطفه همراه باشد. «یٰا بُنَیَّ» 10 یکی از شرایط تأثیر موعظه،احترام و شخصیّت دادن به طرف مقابل است.

«یٰا بُنَیَّ»

11 در ارشاد و موعظه،مسایل اصلی را در اولویّت قرار دهیم. «یَعِظُهُ ... لاٰ تُشْرِکْ» 12 مهم ترین و محوری ترین بُعد حکمت،توحید است. «آتَیْنٰا لُقْمٰانَ الْحِکْمَةَ ... قٰالَ ...

لاٰ تُشْرِکْ»

13 شرک،بزرگ ترین خطر و اصلی ترین مسئله است،در نزد خداوند،همه ی دنیا متاع قلیل است، «مَتٰاعُ الدُّنْیٰا قَلِیلٌ» (1)،ولی شرک ظلم عظیم است. «لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» یعنی اگر همه ی دنیا را به کسی بدهند که مشرک شود،نباید بپذیرد.

14 مواعظ خود را با دلیل و منطق بیان کنیم. «لاٰ تُشْرِکْ ... إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ»

معنای شرک

شرک،معنای وسیع و گسترده ای دارد که بارزترین آن شرک به معنای بت پرستی است و این نوع شرک،به فتوای فقها موجب خروج از جرگه ی دین و سبب ارتداد انسان می شود.

شرک معانی دیگری نیز دارد:اطاعت بی چون و چرا از غیر خدا و یا پیروی از هوای نفس که قرآن می فرماید: «وَ لَقَدْ بَعَثْنٰا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّٰهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّٰاغُوتَ» (2)و همانا فرستادیم در هر امّتی رسولی،که خدا را عبادت کنید و از طاغوت اجتناب کنید.یا می خوانیم: «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوٰاهُ» (3)آیا ندیدی کسی که هوای نفس خود را خدای خود قرار داده است.

ص :244


1- 1) .نساء،77.
2- 2) .نحل،36.
3- 3) .جاثیه،23.

در قرآن بیش از 100 مرتبه عبارتِ «دُونِ اللّٰهِ» و «دُونِهِ» آمده است،یعنی اطاعت و پرستش غیر خدا شرک است.مؤمنان نیز در مواردی که به غیر از فرمان الهی و معیارهای الهی عمل می کنند،از مدار توحید خارج می شوند. «وَ مٰا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّٰهِ إِلاّٰ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ» (1)یعنی اکثر مؤمنان،مشرک نیز هستند و تکیه گاه های غیر الهی دارند.

در روایت آمده است که این گونه شرک،از حرکت مورچه در شب تاریک بر سنگ سیاه پوشیده تر است.

بنا بر این شرک،تنها بت پرستی نیست،بلکه وابستگی به هر قدرت،مقام،مال،مدرک، قبیله و هر امری که در جهت خدا نباشد،شرک است.

آثار شرک

1 حبط عمل:

شرک،کارهای خوب انسان را از بین می برد،همان گونه که آتش،درختانِ سبز یک جنگل را از بین می برد.قرآن،خطاب به پیامبر می فرماید: «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ» (2)اگر مشرک شوی،تمام اعمالت نابود می شود.

2 اضطراب و نگرانی:

هدف یک فرد خداپرست و موحّد،راضی کردن خدای یکتاست که زود راضی می شود،امّا کسی که به جای خدا در فکر راضی کردن دیگران باشد،دائماً گرفتار اضطراب و نگرانی است.

زیرا تعداد مردم زیاد است و هر کدام هم خواسته ها و توقّعات گوناگونی دارند.

حضرت یوسف علیه السلام در زندان به دوستان مشرک خود فرمود: «أَ أَرْبٰابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّٰهُ الْوٰاحِدُ الْقَهّٰارُ» (3)،آیا چند سرپرست و ارباب بهتر است یا یک خدای واحد.

قرآن می فرماید:مثال کسی که از خدا جدا شود،مثال کسی است که از آسمان پرتاب شود و طعمه ی انواع پرندگان قرار گیرد و هر ذرّه ی او به مکان دوری پرتاب شود.

ص :245


1- 1) .یوسف،105.
2- 2) .زمر،65.
3- 3) .یوسف،39.

«وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّٰهِ فَکَأَنَّمٰا خَرَّ مِنَ السَّمٰاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکٰانٍ سَحِیقٍ» (1)آری،توحید و بندگی خالص خداوند،قلعه ی محکمی است که انسان را از هدر رفتن،به هر کس دل بستن،دور هر کس چرخیدن،به هر کس امید داشتن،تملّق و ستایش از هر کس و ترسیدن از هر کس،حفظ می کند.در حدیث می خوانیم:«کلمة لا إله إلا الله حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی» (2)،توحید قلعه و دژ محکمی است که هر کس در آن وارد شود،از عذاب خداوند در امان خواهد بود.

3 اختلاف و تفرقه:

در جامعه ی توحیدی،محور همه چیز خداوند است،رهبر،قانون و راه را خدا تعیین می کند و همه دور همان محور می چرخند،ولی در جامعه ی شرک آلود،به جای خدای واحد، طاغوت ها،سلیقه ها و راه های متعدّد وجود دارد و مردم را دچار اختلاف و تفرقه می نماید.

قرآن می فرماید: «لاٰ تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ» (3)از مشرکان نباشید،از کسانی که(به خاطر سلیقه های شخصی و نظریّات از پیش ساخته)،عامل تفرقه می شوند.

4 خواری و ذلّت در قیامت:

قرآن می فرماید: «لاٰ تَجْعَلْ مَعَ اللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ فَتُلْقیٰ فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً» (4)با خدای واحد،معبود دیگری قرار ندهید که با ملامت به دوزخ پرتاب خواهید شد.

نشانه های شرک

یکی از نشانه های شرک،بهانه گیری در برابر قانون الهی است.قرآن به بعضی از آنها اشاره نموده،می فرماید:

*آیا هر گاه پیامبر قانونی آورد که با سلیقه ی شما هماهنگ نبود،تکبّر می ورزید؟

ص :246


1- 1) .حج،31.
2- 2) .بحار،ج 49،ص 127.
3- 3) .روم،32.
4- 4) .اسراء،38. زمانی شاه ایران با تکیه بر ابرقدرت ها مردم ایران را سرکوب می کرد،ولی چیزی نگذشت که گریه کنان و با ذلّت گریخت و این است معنای آیه که می فرماید:به سراغ غیر خدا رفتن عاقبتی جز سرافکندگی ندارد.

«أَ فَکُلَّمٰا جٰاءَکُمْ رَسُولٌ بِمٰا لاٰ تَهْویٰ أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ» (1)*همین که فرمان جهاد می رسید،می گفتند:چرا به ما دستور جنگ و جهاد دادید؟ «لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتٰالَ» (2)*هنگامی که غذا برای گروهی از بنی اسرائیل رسید،گفتند:چرا این غذا؟ «لَنْ نَصْبِرَ عَلیٰ طَعٰامٍ وٰاحِدٍ» (3)*هر گاه خداوند مثالی می زد،می گفتند:چرا این مثال؟ «مٰا ذٰا أَرٰادَ اللّٰهُ بِهٰذٰا مَثَلاً» (4)نشانه ی دیگر شرک،برتری دادن فامیل،مال،مقام و...بر اجرای دستور خدا است.در آیه 24 سوره توبه می خوانیم:اگر پدران،فرزندان،برادران،همسران،فامیل،ثروت،تجارت و مسکن نزد شما از خدا و رسول و جهاد در راه او محبوب تر باشد،منتظر قهر خدا باشید.

شرک به قدری خطرناک است که با وجود آن که قرآن چهار مرتبه در کنار توحید،به احسانِ والدین سفارش کرده،امّا اگر والدین فرزند خود رای به غیر خدا فرا خوانند،قرآن می فرماید:نباید از آنها اطاعت کرد. (5)

انگیزه های شرک

مردم،یا به خاطر قدرت به سراغ کسی می روند که قرآن می فرماید:تمام مردم حتّی قدرت آفریدن یک مگس رای ندارند، «لَنْ یَخْلُقُوا ذُبٰاباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ» (6)یا به خاطر لقمه نانی به سراغ این و آن می روند،که قرآن می فرماید: «لاٰ یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقاً» (7)یا به خاطر رسیدن به عزّت به سراغ کسی می روند که قرآن می فرماید: «فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّٰهِ جَمِیعاً» (8)یا به خاطر نجات از مشکلات،دور کسی جمع می شوند که قرآن می فرماید:

ص :247


1- 1) .بقره،87.
2- 2) .نساء،77.
3- 3) .بقره،61.
4- 4) .بقره،26.
5- 5) .عنکبوت،8 و لقمان،15.
6- 6) .حج،73.
7- 7) .عنکبوت،17.
8- 8) .نساء،139.

«فَلاٰ یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ»

(1)

و در جای دیگر می فرماید:کسانی که به جای خدا به سراغشان می روید،بندگانی مثل خودتان هستند: «عِبٰادٌ أَمْثٰالُکُمْ» (2)چرا شما بهترین آفریننده را رها می کنید و به دیگران توجّه دارید؟ «تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخٰالِقِینَ» (3)

مبارزه با شرک

اوّلین پیام و هدف تمام انبیا،مبارزه با شرک و دعوت به بندگی خالصانه خداوند است. «وَ لَقَدْ بَعَثْنٰا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّٰهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّٰاغُوتَ» (4)تمام گناهان،مورد عفو قرار می گیرد،جز شرک. «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مٰا دُونَ ذٰلِکَ» (5)انبیا مأمور بودند با صراحت کامل از انواع شرک ها برائت جویند. (6)شریک قرار دادن برای خداوند مردود است،گرچه درصد آن بسیار کم باشد.اگر 99 درصد کار برای خداوند و تنها یک درصد آن برای غیر خدا باشد،تمام کار باطل است.چنان که قرآن می فرماید: «وَ اعْبُدُوا اللّٰهَ وَ لاٰ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً» (7)نه تنها بت ها و طاغوت ها،بلکه انبیا و اولیای الهی نیز نباید شریک خداوند قرار گیرند.

خداوند به حضرت عیسی می فرماید:آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را شریک خدا قرار دهید. «أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنّٰاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلٰهَیْنِ مِنْ دُونِ اللّٰهِ» (8)شریک دانستن برای خداوند،افترا،تهمت و گناه بزرگ است. «وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّٰهِ فَقَدِ افْتَریٰ إِثْماً عَظِیماً» (9)شرک،به قدری منفور است که خداوند می فرماید:پیامبر و مؤمنین حقّ ندارند برای مشرکان،حتّی اگر از خویشاوندانشان باشند،استغفار نمایند. «مٰا کٰانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَ لَوْ کٰانُوا أُولِی قُرْبیٰ» (10)اسلام،با استدلال و منطق به مبارزه با شرک می پردازد و می فرماید:غیر خدا چه آفریده

ص :248


1- 1) .اسراء،56.
2- 2) .اعراف،194.
3- 3) .صافّات،135.
4- 4) .نحل،36.
5- 5) .نساء،48 و 116.
6- 6) .هود،54.
7- 7) .نساء،36.
8- 8) .مائده،116.
9- 9) .نساء،48.
10- 10) .توبه،113.

که شما به آن دل بسته اید؟! «مٰا ذٰا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ» (1)مرگ و حیات شما به دست کیست؟ عزّت و ذلّت شما به دست کیست؟ آری،رها کردن خداوندی که قدرت و علم بی نهایت دارد و به سراغ افراد و اشیایی رفتن که هیچ کاری به دستشان نیست،بزرگ ترین ظلم به انسانیّت است.اسیر جماد و انسان شدن و تکیه به صنعت کردن و کمک از عاجز خواستن خردمندانه نیست.یکی از اهداف نقل داستان ها و تاریخ گذشتگان در قرآن،ریشه کن کردن رگه های شرک است.

[سوره لقمان (31): آیه 14]

اشاره

وَ وَصَّیْنَا اَلْإِنْسٰانَ بِوٰالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلیٰ وَهْنٍ وَ فِصٰالُهُ فِی عٰامَیْنِ أَنِ اُشْکُرْ لِی وَ لِوٰالِدَیْکَ إِلَیَّ اَلْمَصِیرُ (14)

و ما انسان را درباره ی پدر و مادرش سفارش کردیم،مادرش او را حمل کرد،در حالی که هر روز ناتوان تر می شد،(و شیر دادن)و از شیر گرفتنش در دو سال است،(به او سفارش کردیم که)برای من و پدر و مادرت سپاس گزار،که بازگشت(همه)فقط به سوی من است.

نکته ها:

کلمه ی«وهن»،به معنای ضعف جسمانی است،چنان که«توهین»به معنای تضعیفِ شخصیّت است.

دایره ی احسان،گسترده تر از انفاق است.احسان،شامل هر نوع محبّت و خدمت می شود، ولی انفاق معمولاً در کمک های مالی به کار می رود.در قرآن کریم،احسان به والدین در کنار توحید مطرح شده است. «وَ قَضیٰ رَبُّکَ أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِیّٰاهُ وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً» (2)در آیه مورد بحث،ابتدا درباره ی نیکی به والدین سفارش شده،سپس به دوران بارداری مادر اشاره کرده تا و جدان اخلاقی انسان را تحریک و بیدار کند و به او تذکّر دهد که گذشته ها را فراموش نکند.همواره به یاد داشته باشد که مادرش او را حمل کرد و از شیره ی

ص :249


1- 1) .فاطر،40.
2- 2) .اسراء،23.

جانش به او داد و به خاطر آسایش او از خواب و خوراک خود صرف نظر کرد که هیچ کس حاضر نبود چنین زحمت هایی را تحمّل کند.چون حقّ مادر بیشتر در معرض تضییع است و یا حقّ او بیش از پدر است،خداوند سفارش مخصوص نموده است.

والدین و فرزند،حقوق متقابل دارند،در آیه ی قبل موعظه پدر نسبت به فرزند مطرح شد، و در این آیه احسان و سپاس فرزند نسبت به والدین.

پیام ها:
اشاره

1 از سخن حقّ پیروی کنیم،چه موعظه ی بنده ی خدا باشد،«لقمان»و چه وصیّت خداوند سبحان. «وَصَّیْنَا» 2 همه ی انسان ها،در هر رتبه و شرایطی که باشند مدیون والدین هستند. «وَصَّیْنَا الْإِنْسٰانَ» («الانسان»،شامل همه ی مردم می شود) 3 احترام والدین،حقّی است انسانی نه فقط اسلامی،حتّی والدین کافر را باید احسان نمود. «وَصَّیْنَا الْإِنْسٰانَ بِوٰالِدَیْهِ» 4 آن که زحمت بیشتری می کشد،باید به صورت ویژه تقدیر شود و نامش جداگانه برده شود. «بِوٰالِدَیْهِ ... أُمُّهُ» 5 در فرمان های عمومی،باید استدلال نیز عام باشد.(چون مخاطب،همه انسان ها هستند،بارداری مادران مطرح است که مربوط به همه ی مردم است و هر انسانی مادر دارد). «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ» 6 به بهانه آن که کاری،وظیفه ی طبیعی فردی است،نباید از سپاس و احسان او، شانه خالی کنیم.(بارداری،امری طبیعی است،ولی ما مسئولیّت داریم که به مادر احترام گذاریم و از زحمات او قدردانی کنیم). «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ» 7 یادی از گذشته ها کنیم تا روحیّه ی شکرگزاری در ما زنده شود. «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ» 8 دوران بارداری و شیردادن،از عوامل پدیدآورنده ی حقوق مادر بر فرزند و مهم ترین دوران شکل گیری شخصیّت فرزند است. «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ ... وَ فِصٰالُهُ» 9 جدا کردن کودک از شیر می تواند در خلال دو سال باشد و واجب نیست بعد

ص :250

از پایان دو سال باشد.(کلمه ی«فصال»،به معنای بازگرفتن کودک از شیر است و« فِی عٰامَیْنِ »،نشان آن است که در لابلای دو سال نیز می توان کودک را از شیر گرفت،گرچه بهتر است دو سال تمام شود.) 10 تحمّل سختی در راه انجام وظیفه،سرچشمه ی پیدایش حقوق فوق العاده است.کسانی که با وجود ضعف و خستگی بار مسئولیّتی را بر دوش می کشند،حقّ بیشتری بر انسان دارند. «وَهْناً عَلیٰ وَهْنٍ» 11 سپاسگزاری از والدین،از جایگاه والایی نزد خداوند برخوردار است. «أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوٰالِدَیْکَ» بعد از شکر خداوند،تشکر از والدین مطرح است.

12 سرانجام همه ی ما به سوی خداست،پس از ناسپاسی نسبت به والدین بترسیم. «إِلَیَّ الْمَصِیرُ» 13 ایمان به رستاخیز،انگیزه ی عمل صالح از جمله احسان به والدین است.

«إِلَیَّ الْمَصِیرُ»

14 حقِّ خداوند،بر حقّ والدین مقدّم است. «أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوٰالِدَیْکَ» تشکّر و احسان به والدین،ما را از خداوند غافل نکند.

در پایانِ پیام های این آیه،به طور گذرا به دو بحثِ احسان به والدین و شکر خداوند،اشاره اجمالی داریم:

احسان به والدین

در آیه های 83 سوره ی بقره،36 سوره ی نساء،151 سوره ی انعام و 23 سوره ی اسراء در رابطه با احسان به والدین سفارش شده،ولی در سوره ی لقمان،احسان به والدین به صورت وصیّت الهی مطرح شده است.

در موارد متعدّدی از قرآن،تشکّر از والدین در کنار تشکّر از خدا مطرح شده و در بعضی موارد نیز به زحمات طاقت فرسای مادر اشاره شده است.

جایگاه والدین به قدری بلند است که در آیه ی بعد می فرماید:اگر والدین تلاش کردند تو را به سوی شرک گرایش دهند،از آنان اطاعت نکن،ولی باز هم رفتار نیکوی خود را با آنان قطع

ص :251

نکن.یعنی حتّی در مواردی که نباید از آنان اطاعت کرد،نباید آنها را ترک کرد.

آری،احترام به والدین از حقوق انسانی است،نه از حقوق اسلامی،از حقوق دائمی است، نه از حقوق موسمی و موقّت.

در روایات می خوانیم که احسان به والدین در همه حال لازم است،خوب باشند یا بد،زنده باشند یا مرده.

پیامبر را دیدند که از خواهر رضاعی خود بیش از برادر رضاعی اش احترام می گیرد،دلیل آن را پرسیدند،حضرت فرمود:چون این خواهر بیشتر به والدینش احترام می گذارد. (1)

در قرآن می خوانیم که حضرت یحیی و حضرت عیسی علیهما السلام هر دو مأمور بودند به مادران خویش احترام گذارند. (2)

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:بعد از نماز اوّل وقت،کاری بهتر از احترام به والدین نیست. (3)

در کربلا،پدری را شهید کردند و فرزندش به یاری امام برخواست.امام حسین علیه السلام به فرزند فرمود:برگرد،زیرا مادرت داغ شوهر دیده و شاید تحمّل داغ تو را نداشته باشد.جوان گفت:

مادرم مرا به میدان فرستاده است. (4)

گستره ی معنای والدین

در فرهنگ اسلام،به رهبر آسمانی،معلّم و مربّی و پدرِ همسر نیز پدر گفته می شود.

در روزهای پایانی عمر پیامبر که حضرت در بستر بیماری بودند،به علی علیه السلام فرمودند:به میان مردم برو و با صدای بلند بگو:

لعنت خدا بر هر کس که عاقّ والدین باشد، لعنت خدا بر هر برده ای که از مولایش بگریزد، لعنت خدا بر هر کسی که حقّ اجیر و کارگر را ندهد.

حضرت علی علیه السلام آمد و در میان مردم این جملات را گفت و برگشت.بعضی از اصحاب این

ص :252


1- 1) .کافی،ج 2،ص 161.
2- 2) .مریم،14 و 32.
3- 3) .میزان الحکمه.
4- 4) .اعیان الشیعه،ج 1،ص 607.

پیام را ساده پنداشتند و پرسیدند:ما درباره ی احترام به والدین و مولا و اجیر قبلاً این گونه سخنان را شنیده بودیم،این پیام تازه ای نبود که پیامبر از بستر بیماری برای ما بفرستد.

حضرت که متوجّه شد مردم عمق پیام او را درک نکرده اند،بار دیگر علی علیه السلام را فرستاد و فرمود:به مردم بگو:

مُرادم از عاقّ والدین،عاق کردن رهبر آسمانی است.یا علیّ! من و تو پدر این امّت هستیم و کسی که از ما اطاعت نکند عاقّ ما می شود.

من و تو مولای این مردم هستیم و کسانی که از ما فرار کنند،مورد قهر خدا هستند.

من و تو برای هدایت این مردم اجیر شده ایم و کسانی که حقّ اجیر را ندهند،مورد لعنت خدا هستند.

در این ماجرا ملاحظه می فرمایید که گرچه احسان و اطاعت از والدین یک معنای معروف و رسمی دارد،ولی در فرهنگ اسلام مسأله از این گسترده تر است.

شکر خداوند

خداوند،نیازی به عبادت و تشکّر ما ندارد و قرآن،بارها به این حقیقت اشاره نموده و فرموده است:خداوند از شما بی نیاز است. (1)ولی توجّه ما به او،مایه ی عزّت و رشد خود ماست،همان گونه که خورشید نیازی به ما ندارد،این ما هستیم که اگر منازل خود را رو به خورشید بسازیم،از نور و روشنایی آن استفاده می کنیم.

یکی از ستایش هایی که خداوند در قرآن از انبیا دارد،داشتن روحیه ی شکرگزاری است.

مثلاً درباره ی حضرت نوح با آن همه صبر و استقامتی که در برابر بی وفایی همسر،فرزند و مردم متحمّل شد،خداوند از شکر او یاد کرده و او را شاکر می نامد. «کٰانَ عَبْداً شَکُوراً» (2)بارها خداوند از ناسپاسی اکثر مردم شکایت کرده است.

البتّه توفیق شکر خداوند را باید از خدا خواست،همان گونه که حضرت سلیمان از او چنین

ص :253


1- 1) .نمل،40؛لقمان،12 و زمر،7.
2- 2) .اسراء،3.

درخواست کرد: «رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ» (1)ما غالباً تنها به نعمت هایی که هر روز با آنها سر و کار داریم توجّه می کنیم و از بسیاری نعمت ها غافل هستیم، از جمله آنچه از طریق نیاکان و وراثت به ما رسیده و یا هزاران بلا که در هر آن از ما دور می شود و یا نعمت های معنوی،مانند ایمان به خدا و اولیای او،یا تنفّر از کفر و فسق و گناه که خداوند در قرآن از آن چنین یاد کرده است: «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمٰانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیٰانَ» (2)علاوه بر آنچه بیان کردیم،بخشی از دعاهای معصومین نیز توجّه به نعمت های الهی و شکر و سپاس آنهاست،تا روح شکرگزاری را در انسان زنده و تقویت کند.

شکر الهی،گاهی با زبان و گفتار است و گاهی با عمل و رفتار.

در حدیث می خوانیم:هر گاه نعمتی از نعمت های الهی را یاد کردید،به شکرانه ی آن صورت بر زمین گذارده و سجده کنید و حتّی اگر سوار بر اسب هستید،پیاده شده و این کار را انجام دهید و اگر نمی توانید،صورت خود را بر بلندی زین اسب قرار دهید و اگر این کار را هم نمی توانید،صورت را بر کف دست قرار داده و خدا را شکر کنید. (3)

نمونه های شکر عملی

1 نماز،بهترین نمونه ی شکر خداوند است.خداوند به پیامبرش می فرماید:به شکرانه ی اینکه ما به تو«کوثر»و خیر کثیر دادیم،نماز بر پا کن. «إِنّٰا أَعْطَیْنٰاکَ الْکَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ» (4)2 روزه؛چنان که پیامبران الهی به شکرانه نعمت های خداوند،روزه می گرفتند. (5)

3 خدمت به مردم.قرآن می فرماید:اگر بی سوادی از باسوادی درخواست نوشتن کرد،سر باز نزند و به شکرانه سواد،نامه ی او را بنویسد. «وَ لاٰ یَأْبَ کٰاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَمٰا عَلَّمَهُ اللّٰهُ» (6)

ص :254


1- 1) .نمل،19.( «أَوْزِعْنِی» ،یعنی به من الهام و عشق و علاقه نسبت به شکر نعمت هایت،مرحمت فرما.)
2- 2) .حجرات،7.
3- 3) .کافی،باب الشکر،حدیث 25.
4- 4) .کوثر،1 2.
5- 5) .وسائل،ج 10،ص 446.
6- 6) .بقره،282.

در اینجا نامه نوشتن که خدمت به مردم است،نوعی شکر نعمت سواد دانسته شده است.

4 قناعت.پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«کن قنعا تکن اشکر الناس» (1)قانع باش تا شاکرترین مردم باشی.

5 یتیم نوازی.خداوند به پیامبرش می فرماید:به شکرانه ی اینکه یتیم بودی و ما به تو مأوا دادیم،پس یتیم را از خود مران. «فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلاٰ تَقْهَرْ» (2)6 کمک به محرومان و نیازمندان.خداوند به پیامبرش می فرماید:به شکرانه ی اینکه نیازمند بودی و ما تو را غنی کردیم،فقیری را که به سراغت آمده از خود مران. «وَ أَمَّا السّٰائِلَ فَلاٰ تَنْهَرْ» (3)7 تشکّر از مردم.خداوند به پیامبرش می فرماید:برای تشکّر و تشویق زکات دهندگان،بر آنان درود بفرست،زیرا درود تو،آرام بخش آنان است. «وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاٰتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ» (4)تشکّر از مردم تشکر از خداوند است،همان گونه که در روایت آمده است:کسی که از مخلوق تشکّر نکند،از خداوند شکرگزاری نکرده است.«من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر الله» (5)

تلخی ها هم تشکّر می خواهد

قرآن می فرماید: «عَسیٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسیٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ» (6)چه بسیار چیزهایی که شما دوست ندارید،ولی در حقیقت به نفع شماست و چه بسیار چیزهایی که شما دوست دارید،ولی به ضرر شماست.

اگر بدانیم؛دیگران مشکلات بیشتری دارند.

اگر بدانیم؛مشکلات،توجّه ما را به خداوند بیشتر می کند.

اگر بدانیم؛مشکلات،غرور ما را می شکند و سنگدلی ما را برطرف می کند.

ص :255


1- 1) .مستدرک،ج 11،ح 12676.
2- 2) .ضحی،9.
3- 3) .ضحی،10.
4- 4) .توبه،102.
5- 5) .عیون الأخبار،ج 2،ص 24.
6- 6) .بقره،216.

اگر بدانیم؛مشکلات،ما را به یاد دردمندان می اندازد.

اگر بدانیم؛مشکلات،ما را به فکر دفاع و ابتکار می اندازد.

اگر بدانیم؛مشکلات،ارزش نعمت های گذشته را به ما یادآوری می کند.

اگر بدانیم؛مشکلات،کفّاره ی گناهان است.

اگر بدانیم؛مشکلات،سبب دریافت پاداش های اخروی است.

اگر بدانیم؛مشکلات،هشدار و زنگ بیدارباش قیامت است.

اگر بدانیم؛مشکلات،سبب شناسایی صبر خود و یا سبب شناسایی دوستان واقعی است.

و اگر بدانیم؛ممکن بود مشکلات بیشتر یا سخت تری برای ما پیش آید،خواهیم دانست که تلخی های ظاهری نیز در جای خود شیرین است.

آری،برای کودک،خرما شیرین و پیاز و فلفل تند و ناخوشایند است،امّا برای والدین که رشد و بینش بیشتری دارند،ترش و شیرین هر دو خوشایند است.

حضرت علی علیه السلام در جنگ احد فرمود:شرکت در جبهه از مواردی است که باید شکر آن را انجام داد.«و لکن من مواطن البشری و الشکر» (1)و دختر او حضرت زینب علیها السلام در پاسخ جنایتکاران بنی امیّه فرمود:در کربلا جز زیبایی ندیدم.«ما رأیت الا جمیلا» (2)به یکی از اولیای خدا گفته شد حقّ تشکّر از خداوند را بجا آور.او گفت:من از تشکّر و سپاس او ناتوانم.خطاب آمد:بهترین شکر همین است که اقرار کنی من توان شکر او را ندارم.

سعدی گوید: از دست و زبان که برآید

ص :256


1- 1) .نهج البلاغه،خطبه 156.
2- 2) .بحار،ج 45،ص 116.

[سوره لقمان (31): آیه 15]

اشاره

وَ إِنْ جٰاهَدٰاکَ عَلیٰ أَنْ تُشْرِکَ بِی مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاٰ تُطِعْهُمٰا وَ صٰاحِبْهُمٰا فِی اَلدُّنْیٰا مَعْرُوفاً وَ اِتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنٰابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (15)

و اگر آن دو(پدر و مادر)تلاش کردند چیزی را که بدان علم نداری،شریک من سازی،از آنان فرمان مبر،ولی با آنان در دنیا به نیکی رفتار کن،و راه کسی را پیروی کن که به سوی من باز آمده است،پس بازگشت شما به سوی من است،من شما را به آنچه عمل می کردید آگاه خواهم ساخت.

نکته ها:

در قرآن،سه نوع اطاعت داریم:

1 اطاعت مطلق نسبت به خداوند،پیامبر و اولی الامر. «أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» (1)2 عدم اطاعت مطلق از کافران،منافقان،مفسدان،گناهکاران،ظالمان و... «وَ لاٰ تُطِعِ الْکٰافِرِینَ وَ الْمُنٰافِقِینَ» (2)، «لاٰ تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً» (3)، «لاٰ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ» (4)3 اطاعت مشروط نسبت به والدین؛یعنی اگر دستورات مفید یا مباح دادند،لازم است پیروی کنیم،امّا اگر تلاش کردند فرزند را به غیر خدا فراخوانند نباید اطاعت کرد.

پیام ها:

1 انسان به طور فطری گرایش توحیدی دارد و دیگران برای مشرک کردن او تلاش می کنند. «جٰاهَدٰاکَ» 2 در کنار بیان کلیّات،به تبصره ها نیز توجّه داشته باشیم.(در کنار سفارش به اطاعت از والدین «Bوَصَّیْنَا الْإِنْسٰانَ » ،به انحرافات احتمالی والدین نیز توجّه شده

ص :257


1- 1) .نساء،59.
2- 2) .احزاب،1.
3- 3) .انسان،24.
4- 4) .ص،26.

است). «جٰاهَدٰاکَ عَلیٰ أَنْ تُشْرِکَ» 3 شرک،هیچ گونه منطق علمی ندارد. «لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» 4 تقلید کورکورانه ممنوع است. «مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاٰ تُطِعْهُمٰا» 5 حقّ خدا،بر هر حقّی از جمله حقّ والدین،مقدّم است. «فَلاٰ تُطِعْهُمٰا» 6 هر گاه الگویی را از کسی می گیریم،الگوی مناسب دیگری را جایگزین آن کنیم. «فَلاٰ تُطِعْهُمٰا ... وَ اتَّبِعْ» 7 در موارد انحرافی،اطاعت از والدین لازم نیست،ولی زندگی عادّی را باید حفظ کرد. «فَلاٰ تُطِعْهُمٰا وَ صٰاحِبْهُمٰا فِی الدُّنْیٰا مَعْرُوفاً» 8 همزیستی مسالمت آمیز با غیر مسلمانان،بدون تبعیّت از فرهنگ آنان جایز است. «فَلاٰ تُطِعْهُمٰا وَ صٰاحِبْهُمٰا ... مَعْرُوفاً» 9 کار خوب و معروف در هیچ حالی نباید ترک شود. «صٰاحِبْهُمٰا فِی الدُّنْیٰا مَعْرُوفاً» 10 تا آخر عمر باید با والدین به نیکی رفتار کرد.(حتّی با والدین مشرک) «صٰاحِبْهُمٰا فِی الدُّنْیٰا مَعْرُوفاً» 11 انسان های خدایی،شایسته الگو شدن هستند. «وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنٰابَ إِلَیَّ» 12 گاهی در انتخاب عقیده و رفتار در خانواده،تفکیک لازم است؛در زندگی دنیوی همراه با والدین،ولی در پیروی کردن،راه پاکان و صالحان. «وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنٰابَ إِلَیَّ» 13 ایمان به معاد،ضامن اصلاح امور و اطاعت انسان از راه خداست. «إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ» 14 قیامت عرصه ی حضور انسان ها در محضر الهی است. «إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ»

ص :258

[سوره لقمان (31): آیه 16]

اشاره

یٰا بُنَیَّ إِنَّهٰا إِنْ تَکُ مِثْقٰالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ أَوْ فِی اَلْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اَللّٰهُ إِنَّ اَللّٰهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ (16)

ای فرزندم! اگر(عمل تو)همسنگ دانه ی خردلی باشد و در دل تخته سنگی یا در آسمان ها یا در زمین نهفته باشد،خداوند آن را(در قیامت برای حساب)می آورد،زیرا که خداوند دقیق و آگاه است.

نکته ها:

«خردل»گیاهی است با دانه های سیاه رنگ و بسیار کوچک که دانه های آن در کوچکی و حقارت ضرب المثل است.

پیام ها:

1 توجّه دادن فرزند به علم و قدرت الهی،نشانه ی حکمت است. «آتَیْنٰا لُقْمٰانَ الْحِکْمَةَ ... یٰا بُنَیَّ» ...

2 در موعظه،برای هر توصیه ای نام مخاطب را تکرار کنیم.(تکرار «یٰا بُنَیَّ» در این سوره و تکرار «یٰا أَبَتِ» در سوره ی مریم آیات 40 تا 45).

3 ایمان انسان به حضور عملش در قیامت،سرچشمه ی اصلاح اوست. «إِنْ تَکُ مِثْقٰالَ حَبَّةٍ ... یَأْتِ بِهَا اللّٰهُ» 4 در یک ارزیابی و نظارت کامل،باید کوچک ترین کارها نیز مورد توجّه قرار گیرد. «مِثْقٰالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ» 5 کوچکی،« خَرْدَلٍ »سفتی،« صَخْرَةٍ »دوری و ناپیدایی،« اَلسَّمٰاوٰاتِ ... اَلْأَرْضِ »،در علم الهی و قدرت احضار عمل اثری ندارد. «یَأْتِ بِهَا اللّٰهُ» 6 خداوند به همه چیز آگاه و بر همه چیز تواناست. «یَأْتِ بِهَا اللّٰهُ ... لَطِیفٌ خَبِیرٌ» 7 اعمال انسان،در این جهان از بین نمی رود. «یَأْتِ بِهَا اللّٰهُ» 8 حسابرسی خداوند دقیق است،زیرا او لطیف است. «لَطِیفٌ خَبِیرٌ»

ص :259

[سوره لقمان (31): آیه 17]

اشاره

یٰا بُنَیَّ أَقِمِ اَلصَّلاٰةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ اِنْهَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ اِصْبِرْ عَلیٰ مٰا أَصٰابَکَ إِنَّ ذٰلِکَ مِنْ عَزْمِ اَلْأُمُورِ (17)

فرزندم! نماز را برپا دار و امر به معروف و نهی از منکر کن و بر آنچه از سختی ها به تو می رسد مقاومت کن که این(صبر)از امور واجب و مهم است.

نکته ها:

مراد از«عزم»در اینجا،یا عزم و اراده ی قطعی خداوند بر انجام این امور است و یا لزوم عزم و تصمیم جدّی انسان بر انجام آنها.

با این که در قرآن،28 مورد در کنار نماز از زکات یاد شده،امّا در این جا کنار نماز امر به معروف ذکر شده است.شاید به خاطر آن که در این آیه مورد خطاب فرزند است و فرزندان معمولاً ثروتی ندارند که زکات بپردازند. «أَقِمِ الصَّلاٰةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» حضرت علی علیه السلام می فرماید:در مشقت و سختی هایی که در راه امر به معروف و نهی از منکر به تو می رسد،صبر کن. (1)

صبر،گاهی در برابر مصیبت است، «وَ بَشِّرِ الصّٰابِرِینَ اَلَّذِینَ إِذٰا أَصٰابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ» (2)گاهی در برابر انجام وظیفه، «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلیٰ مٰا أَصٰابَکَ )و گاهی در برابر گناه،چنان که یوسف در زندان گفت: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ» ...پروردگار! زندان نزد من بهتر از ارتکاب گناهی است که مرا به آن می خوانند،تا آنجا که فرمود: «إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» (3)

پیام ها:
اشاره

1 یکی از وظایف والدین نسبت به فرزندان،سفارش به نماز است. «یٰا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاٰةَ» 2 پاکسازی درونی را با دوری از شرک و بازسازی روحی را با نماز آغاز کنیم.

«لاٰ تُشْرِکْ ... أَقِمِ الصَّلاٰةَ»

ص :260


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .بقره،154 155.
3- 3) .یوسف،33 و 90.

3 وجوب امر به معروف و نماز،مخصوص دین اسلام نیست.(قبل از اسلام نیز،لقمان سفارش به نماز کرده است) «یٰا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاٰةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» 4 فرزندان خود را از طریق سفارش به نماز،مؤمن و خدایی،و از طریق سفارش به امر به معروف و نهی از منکر،افرادی مسئول و اجتماعی تربیت کنیم. «یٰا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاٰةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» 5 آگاهی فرزندان خود را به قدری بالا ببریم که معروف ها و منکرها را بشناسند تا بتوانند امر و نهی کنند. «یٰا بُنَیَّ ... وَ أْمُرْ ... وَ انْهَ» 6 بعد از توجّه به مبدأ و معاد،مهم ترین عمل،نماز است. «أَقِمِ الصَّلاٰةَ» 7 کسی که می خواهد در جامعه امر و نهی کند و قهراً با هوس های مردم درگیر شود،باید به وسیله ی نماز خودسازی و خود را از ایمان سیراب کند. «أَقِمِ الصَّلاٰةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» 8 فرزندان خود را آمر به معروف و ناهی از منکر بار آوریم. «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» ...

9 امر به معروف،همیشه قبل از نهی از منکر است. «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ» رشد معروف ها در جامعه،مانع بروز بسیاری از منکرات می گردد.

10 در مسیر حقّ بودن کافی نیست،لازم است دیگران را نیز به مسیر حقّ دعوت کنیم. «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» چنان که در سوره عصر می خوانیم: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ وَ تَوٰاصَوْا بِالْحَقِّ» 11 در تبلیغ دین و اجرای فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر،باید صبر و سعه ی صدر داشته باشیم. «وَ اصْبِرْ عَلیٰ مٰا أَصٰابَکَ» نهی از منکر،با تلخی ها و نیش زدن های گناهکاران همراه است،مبادا عقب نشینی کنیم.

12 پدر حکیم،رسیدن سختی به فرزندش را می پذیرد و فرمان صبر می دهد، ولی ضربه به مکتبش را که سکوت در برابر فساد باشد،هرگز. «وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلیٰ مٰا أَصٰابَکَ» 13 امر به معروف و نهی از منکر از مسایل مهم است و صبر در برابر آنچه در این

ص :261

راه به انسان می رسد ارزش دارد. «إِنَّ ذٰلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»

سیمایی از نماز

به مناسبت سفارش به نماز و امر به معروف در این آیه،اکنون به توضیح مختصری پیرامون این دو فریضه می پردازیم:

*نماز،ساده ترین،عمیق ترین و زیباترین رابطه ی انسان با خداوند است که در تمام ادیان آسمانی بوده است.

*نماز،تنها عبادتی است که سفارش شده قبل از آن،خوش صداترین افراد بر بالای بلندی رفته و با صدای بلند،شعارِ«حی علی الصلاة،حی علی الفلاح،حی علی خیر العمل»را سر دهند،با اذانِ خود سکوت را بشکنند و یک دوره اندیشه های ناب اسلامی را اعلام و غافلان را بیدار کنند.

*نماز به قدری مهم است که حضرت ابراهیم علیه السلام هدف خود را از اسکان زن و فرزندش در صحرای بی آب و گیاه مکّه،اقامه ی نماز معرّفی می کند،نه انجام مراسم حج.

*امام حسین علیه السلام ظهر عاشورا برای اقامه ی دو رکعت نماز،سینه ی خود را سپر تیرهای دشمن قرار داد.

*قرآن،به حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام دستور می دهد که مسجد الحرام را برای نمازگزاران آماده و تطهیر نمایند.آری،نماز به قدری مهم است که زکریّا و مریم و ابراهیم و اسماعیل علیهم السلام خادم مسجد و محل برپایی نماز بوده اند.

*نماز،کلید قبولی تمام اعمال است و امیر المؤمنین علیه السلام به استاندارش می فرماید:بهترین وقت خود را برای نماز قرار بده و آگاه باش که تمام کارهای تو در پرتو نمازت قبول می شود. (1)

*نماز،یاد خداست و یاد خدا،تنها آرام بخش دلهاست.

*نماز،در بیشتر سوره های قرآن،از بزرگ ترین سوره(بقره)تا کوچک ترین آن(کوثر) مطرح است.

ص :262


1- 1) .نهج البلاغه،نامه 27.

*نماز،از هنگام تولّد در زایشگاه که در گوش نوزاد اذان و اقامه می گویند تا پس از مرگ که در گورستان بر مرده نماز می خوانند،جلوه می کند.

*هم برای حوادث زمینی مانند زلزله و بادهای ترس آور آمده و هم برای حوادث آسمانی مانند خسوف و کسوف،نماز آیات واجب گشته و حتّی برای طلب باران،نماز باران آمده است.

*نماز،انسان را از انجام بسیاری منکرات و زشتی ها باز می دارد. (1)

در نماز،تمام کمالات به چشم می خورد که ما چند نمونه از آن را بیان می کنیم:

*نظافت و بهداشت را در مسواک زدن،وضو،غسل و پاک بودن بدن و لباس می بینیم.

*جرأت،جسارت و فریاد زدن را از اذان می آموزیم.

*حضور در صحنه را از اجتماع در مساجد یاد می گیریم.

*توجّه به عدالت را در انتخاب امام جماعت عادل می یابیم.

*توجّه به ارزشها و کمالات را از کسانی که در صف اوّل می ایستند،به دست می آوریم.

*جهت گیری مستقل را در قبله احساس می کنیم.آری،یهودیان به سویی و مسیحیان به سوی دیگر مراسم عبادی خود را انجام می دهند و مسلمانان باید مستقل باشند و لذا به فرمان قرآن،کعبه،قبله ی مستقل مسلمانان می شود،تا استقلال در جهت گیری آنان حفظ شود.

*مراعات حقوق دیگران را در این می بینیم که حتّی یک نخ غصبی،نباید در لباس نمازگزار باشد.

*توجّه به سیاست را آنجا احساس می کنیم که در روایات می خوانیم:نمازی که همراه با پذیرش ولایت امام معصوم نباشد،قبول نیست.

*توجّه به نظم را در صف های منظّم نماز جماعت و توجّه به شهدا را در تربت کربلا و توجّه به بهداشت محیط را در سفارشاتی که برای پاکی و نظافت مسجد و مسجدی ها داده شده است،می بینیم.

*توجّه به خدا را در تمام نماز،توجّه به معاد را در «مٰالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» ،توجّه به انتخاب راه

ص :263


1- 1) .عنکبوت،45.

را در «اهْدِنَا الصِّرٰاطَ الْمُسْتَقِیمَ» ،انتخاب همراهان خوب را در «صِرٰاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» ، پرهیز از منحرفان و غضب شدگان را در «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضّٰالِّینَ» ،توجّه به نبوّت و اهل بیت پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله را در تشهّد و توجّه به پاکان و صالحان را در«السلام علینا و علی عباد الله الصالحین»می بینیم.

*توجّه به تغذیه ی سالم را آنجا می بینیم که در حدیث آمده است:اگر کسی مشروبات الکلی مصرف کند،تا چهل روز نمازش قبول نیست.

*آراستگی ظاهر را آنجا می بینیم که سفارش کرده اند از بهترین لباس،عطر و زینت در نماز استفاده کنیم و حتّی زنها وسایل زینتی خود را در نماز همراه داشته باشند.

*توجّه به همسر را آنجا می بینیم که در حدیث می خوانیم:اگر میان زن و شوهری کدورت باشد و یا یکدیگر را بیازارند و بد زبانی کنند،نماز هیچ کدام پذیرفته نیست.

اینها گوشه ای از آثار و توجّهاتی بود که در ضمن نماز به آن متذکّر می شویم.امام خمینی قدس سره فرمود:نماز،یک کارخانه ی انسان سازی است.

امر به معروف و نهی از منکر

امر به معروف،یعنی سفارش به خوبی ها و نهی از منکر،یعنی بازداشتن از بدی ها.

انجام این دو امر مهم نیاز به سنّ خاصّی ندارد،زیرا لقمان به فرزندش می گوید: «یٰا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاٰةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» ...

امر به معروف،نشانه ی عشق به مکتب،عشق به مردم،علاقه به سلامتی جامعه و نشانه ی آزادی بیان،غیرت دینی،ارتباط دوستانه بین مردم و نشانه ی فطرت بیدار و نظارت عمومی و حضور در صحنه است.

امر به معروف و نهی از منکر،سبب تشویق نیکوکاران،آگاه کردن افراد جاهل،هشدار برای جلوگیری از خلاف و ایجاد نوعی انضباط اجتماعی است.قرآن می فرماید:شما مسلمانان بهترین امّت هستید،زیرا امر به معروف و نهی از منکر می کنید. (1)

ص :264


1- 1) .آل عمران،110.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:امر به معروف و نهی از منکر،مصلحت عامّه است. (1)چنان که در حدیث دیگر می خوانیم:کسی که جلوی منکر را نگیرد،مانند کسی است که مجروحی را در جاده رها کند تا بمیرد. (2)

پیامبرانی همچون حضرت داود و حضرت عیسی علیهما السلام به کسانی که نهی از منکر نمی کنند، لعنت فرستاده اند. (3)

قیام امام حسین علیه السلام برای امر به معروف و نهی از منکر بود.«انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی ارید ان آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر» (4)در حدیث می خوانیم:به واسطه ی امر به معروف و نهی از منکر،تمام واجبات به پا داشته می شود. (5)

قرآن می فرماید:اگر در مجلسی به آیات الهی توهین می شود،جلسه را به عنوان اعتراض ترک کنید تا مسیر بحث عوض شود. (6)

انسان باید هم در دل از انجام گناه ناراحت باشد،هم با زبان،آن را نهی کند و هم با اعمال قدرت و قانون،مانع انجام آن شود.

اگر کسی را به کار خوبی دعوت کردیم،در پاداش کارهای خوب او نیز شریک هستیم،ولی اگر در برابر فساد،انحراف و گناه ساکت نشستیم،به تدریج فساد رشد می کند و افراد فاسد و مفسد بر مردم حاکم خواهند شد.

سکوت و بی تفاوتی در مقابل گناه،سبب می شود که گناه کردن عادّی شود،گنهکار جرأت پیدا کند،ما سنگدل شویم،شیطان راضی گردد و خدا بر ما غضب نماید.

امر به معروف و نهی از منکر،دو وظیفه ی الهی است و توهّماتی از این قبیل که:

گناه دیگران کاری به ما ندارد،آزادی مردم را سلب نکنیم،من اهل ترس و خجالت هستم، با یک گل که بهار نمی شود،عیسی به دین خود موسی به دین خود،ما را در یک قبر قرار

ص :265


1- 1) .نهج البلاغه،حکمت 252.
2- 2) .کنز العمّال،ج 3،ص 170.
3- 3) .مائده،78.
4- 4) .بحار،ج 44،ص 328.
5- 5) .کافی،ج 5،ص 55.
6- 6) .نساء،140 و انعام،67.

نمی دهند،دیگران هستند،من چرا امر به معروف کنم؟ با نهی از منکر،دوستان یا مشتریان خود را از دست می دهم،و امثال آن،نمی توانند این تکلیف را از دوش ما بردارند.البتّه امر به معروف و نهی از منکر باید آگاهانه،دلسوزانه،عاقلانه و حتّی المقدور مخفیانه باشد.

گاهی باید خودمان بگوییم،ولی آنجا که حرف ما اثر ندارد،وظیفه ساقط نمی شود،بلکه باید از دیگران بخواهیم که آنان بگویند.

حتّی اگر برای مدّت کوتاهی می توان جلوی فساد را گرفت،باید گرفت و اگر با تکرار می توان به نتیجه رسید،باید تکرار کرد.

[سوره لقمان (31): آیه 18]

اشاره

وَ لاٰ تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنّٰاسِ وَ لاٰ تَمْشِ فِی اَلْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتٰالٍ فَخُورٍ (18)

و روی خود را از مردم(به تکبّر)بر مگردان،و در زمین مغرورانه راه مرو،زیرا خداوند هیچ متکبّر فخر فروشی را دوست ندارد.

نکته ها:

«تصعیر»،نوعی بیماری است که شتر به آن گرفتار می شود و گردنش کج می شود.لقمان به فرزندش می گوید:تو بر اساس تکبّر مثل شترِ بیمار،گردنت را با مردم کج نکن.

«مرح»،به معنای شادی زیاد است که در اثر مال و مقام به دست می آید.

«مختال»به کسی گویند که بر اساس خیال و توهّم خود را برتر می داند،و«فخور»به معنای فخرفروش است.

تکبّر،هم توهین به مردم است،هم زمینه ساز رشد کدورت های جدید و هم تحریک کننده ی کینه های درونی قدیم.

در حدیث می خوانیم:هر کس با تکبّر در زمین راه رود،زمین و هر موجودی که زیر آن و روی آن است،او را لعنت می کنند. (1)

ص :266


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
پیام ها:
اشاره

1 با مردم،چه مسلمان و چه غیر مسلمان،با خوشرویی رفتار کنیم. «لاٰ تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنّٰاسِ» 2 تکبّر ممنوع است،حتّی در راه رفتن. «لاٰ تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً» 3 از عامل خشنودی خداوند برای تشویق و از ناخشنودی او برای ترک زشتی ها و گناهان استفاده کنیم. «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ» 4 به موهومات،خیالات و بلندپروازی ها خود را گرفتار نسازیم. «مُخْتٰالٍ» 5 بر مردم فخر فروشی نکنیم. «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتٰالٍ فَخُورٍ»

تواضع

در این آیه لقمان به فرزندش می گوید:در زمین متکبرانه راه نرو «لاٰ تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً» و در سوره ی فرقان،اوّلین نشانه ی بندگان خوب خدا،حرکت متواضعانه ی آنهاست. «وَ عِبٰادُ الرَّحْمٰنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً» (1)یکی از اسرار نماز که در سجده ی آن بلندترین نقطه بدن را(حد اقل در هر شبانه روز 34 مرتبه در هفده رکعت نماز واجب)روی خاک می گزاریم،دوری از تکبّر،غرور و تواضع در برابر خداوند است.

گرچه تواضع در برابر تمام انسان ها لازم است،امّا در برابر والدین،استاد و مؤمنان لازم تر است.تواضع در برابر مؤمنان،از نشانه های برجسته ی اهل ایمان است. «أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ» (2)بر خلاف تقاضای متکبّران که پیشنهاد دور کردن فقرا را از انبیا داشتند،آن بزرگواران می فرمودند:ما هرگز آنان را طرد نمی کنیم. «وَ مٰا أَنَا بِطٰارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا» (3)انسانِ ضعیف و ناتوانی که از خاک و نطفه آفریده شده،و در آینده نیز مرداری بیش نخواهد بود،چرا تکبّر می کند؟!

ص :267


1- 1) .فرقان،63.
2- 2) .مائده،54.
3- 3) .هود،29.

مگر علم محدود او با فراموشی آسیب پذیر نیست؟! مگر زیبایی،قدرت،شهرت و ثروت او،زوال پذیر نیست؟! مگر بیماری،فقر و مرگ را در جامعه ندیده است؟! مگر توانایی های او نابود شدنی نیست؟! پس برای چه تکبّر می کند؟! قرآن می فرماید:متکبّرانه راه نروید که زمین سوراخ نمی شود، گردن کشی نکنید که از کوه ها بلندتر نمی شوید. «وَ لاٰ تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبٰالَ طُولاً» (1)

نمونه هایی از تواضع اولیای الهی

1 شخص اوّل آفرینش که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله است،آن گونه می نشست که هیچ امتیازی بر دیگران نداشت و افرادی که وارد مجلس می شدند و حضرت را نمی شناختند،می پرسیدند:

کدام یک از شما پیامبر است؟«ایکم رسول الله» (2)2 در سفری که برای تهیه غذا هر کس کاری را به عهده گرفت،پیامبر نیز کاری را به عهده گرفت و فرمود:جمع کردن هیزم با من. (3)

3 همین که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله دیدند برای نشستنِ بعضی فرش نیست،عبای خود را دادند تا چند نفری روی عبای حضرت بنشینند. (4)

پوشیدن لباس ساده،سوار شدن بر الاغ برهنه،شیر دوشیدن،هم نشینی با بردگان،سلام کردن به اطفال،وصله کردن کفش و لباس،پذیرفتن دعوت مردم،جارو کردن منزل،دست دادن به تمام افراد و سبک نشمردن غذا از سیره های حضرت بود. (5)

4 برخی شیعیان خواستند به احترام امام صادق علیه السلام حمّام را خلوت و به اصطلاح قُرق کنند،حضرت اجازه نداد و فرمود:«لا حاجة لی فی ذلک المؤمن اخف من ذلک»نیازی به این کار نیست،زندگی مؤمن ساده تر از این تشریفات است. (6)

ص :268


1- 1) .اسراء،38.
2- 2) .بحار،ج 47،ص 47.
3- 3) .بحار،ج 47،سیره پیامبر.
4- 4) .بحار،ج 16،ص 235.
5- 5) .بحار،ج 16،ص 155 و بحار،ج 73،ص 208.
6- 6) .بحار،ج 47،ص 47.

5 هر چه اصرار کردند که سفره ی امام رضا علیه السلام از سفره غلامان جدا باشد،آن حضرت نپذیرفت. (1)

6 شخصی در حمّام،امام رضا علیه السلام را نشناخت و از او خواست تا او را کیسه بکشد،حضرت بدون معرّفی خود و با کمال وقار تقاضای او را قبول کرد.همین که آن شخص حضرت را شناخت،شروع به عذرخواهی کرد،حضرت او را دلداری دادند. (2)

از نشانه های تواضع،پذیرفتن پیشنهاد و انتقاد دیگران و نشستن در پایین تر از جایی است که در شأن اوست.

[سوره لقمان (31): آیه 19]

اشاره

وَ اِقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَ اُغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ اَلْأَصْوٰاتِ لَصَوْتُ اَلْحَمِیرِ (19)

و در راه رفتن(و رفتارت)،میانه رو باش و از صدایت بکاه،زیرا که ناخوش ترین صداها،آواز خران است.

نکته ها:

امام حسن علیه السلام می فرماید:تند راه رفتن،ارزش مؤمن را کم می کند. (3)

در حدیث می خوانیم:در دعوت مردم به سوی خداوند و تلاوت قرآن،بلند کردن صدا اشکال ندارد. (4)

در سفارش های لقمان،نُه امر،سه نهی و هفت دلیل برای این امر و نهی ها آمده است:

نه امر:1 نیکی به والدین.2 تشکر از خدا و والدین.3 مصاحبت همراه با نیکی به والدین.

4 پیروی از راه مؤمنان و تائبان.5 برپا داشتن نماز.6 امر به معروف.7 نهی از منکر.

8 اعتدال در حرکت.9 پایین آوردن صدا در سخن گفتن.

و امّا سه نهی:1 نهی از شرک.2 نهی از روی گردانی از مردم.3 نهی از راه رفتن با تکبّر.

ص :269


1- 1) .کودک،فلسفی،ج 2،ص 457.
2- 2) .بحار،ج 49،ص 99.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.
4- 4) .تفسیر نور الثقلین.

و امّا هفت دلیل:

1 چون شکرگزاری انسان به نفع خود اوست،پس شکرگزار باشید. «وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّمٰا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ» 2 چون شرک،ظلم بزرگی است،پس شرک نورزید. «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» 3 چون بازگشت همه به سوی اوست و باید پاسخگو باشید،پس به والدین احترام بگذارید.

«إِلَیَّ الْمَصِیرُ» ، «إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ» 4 چون خداوند بر همه چیز آگاه است،پس مواظب اعمال خود باشید. «إِنَّ اللّٰهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ» 5 چون شکیبایی از کارهای با اهمیّت است،پس صابر باشید. «إِنَّ ذٰلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» 6 چون خداوند متکبّران را دوست ندارد،پس تکبّر نورزید. «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتٰالٍ فَخُورٍ» 7 چون بدترین صداها،صدای بلند خران است،پس صدای خود را بلند نکنید. «إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْوٰاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ»

پیام ها:

1 اسلام،دین جامعی است و حتّی برای راه رفتن دستور و برنامه دارد. «وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ» 2 در آیین الهی،عقاید و اخلاق در کنار هم مطرح است. «لاٰ تُشْرِکْ بِاللّٰهِ ... وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ» 3 میانه روی،دوری از افراط و تفریط،و متانت در راه رفتن،سفارش قرآن است.

«وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ»

4 نه فقط در راه رفتن،بلکه در همه ی کارها میانه روی را مراعات کنیم. «وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ» 5 صدای خود را کوتاه کنیم،از فریاد بیهوده بپرهیزیم و بیانی نرم و آرام داشته باشیم. «وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ» 6 فریاد کشیدن و بلند کردن صدا،امری ناپسند و نکوهیده است. «وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْوٰاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ»

ص :270

[سوره لقمان (31): آیه 20]

اشاره

أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اَللّٰهَ سَخَّرَ لَکُمْ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظٰاهِرَةً وَ بٰاطِنَةً وَ مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ یُجٰادِلُ فِی اَللّٰهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لاٰ هُدیً وَ لاٰ کِتٰابٍ مُنِیرٍ (20)

آیا ندیدید که خداوند آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمین است برای شما مسخّر کرده،و نعمت های ظاهری و باطنی خود را بر شما سرازیر کرده است،ولی بعضی از مردم بدون هیچ دانش و هدایتی و بدون هیچ کتاب روشنگری،درباره ی خداوند به جدال و ستیز می پردازند.

نکته ها:

«اسباغ»به معنای گسترانیدن و توسعه دادن است.

در این آیه به دو گونه نعمت اشاره شده است،نعمت ظاهری مانند:سلامتی،روزی،زیبایی و امثال اینها و نعمت باطنی مانند:ایمان،معرفت،اطمینان،حسن خلق،امداد غیبی،علم، فطرت،ولایت و...

شاید بتوان گفت:مراد از علم در آیه،استدلال عقلی و مراد از هدایت،هدایت های فطری و مراد از کتاب،وحی الهی است،که برخی افراد بدون استناد به هیچ یک از عقل،فطرت و وحی،درباره خدا سخن می گویند و اظهار نظر می کنند.

پیام ها:

1 بی توجّهی به آفریده ها و نقش آنها در زندگی بشر،سبب سرزنش و توبیخ است. «أَ لَمْ تَرَوْا» سعدی می گوید: این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار 2 تمام آفریده ها هدفدار و به خاطر بهره گیری انسان است. «سَخَّرَ لَکُمْ» 3 انسان قادر است آنچه را در آسمان و زمین است،به تسخیر خود درآورد.

«سَخَّرَ لَکُمْ»

ص :271

4 نعمت های الهی،هم گسترده و فراوان است، «أَسْبَغَ» هم در دسترس بندگان، «عَلَیْکُمْ» و هم متنوّع. «ظٰاهِرَةً وَ بٰاطِنَةً» 5 نباید از نعمت های باطنی خداوند غفلت کنیم و به آنها بی توجّه باشیم. «أَ لَمْ تَرَوْا ... بٰاطِنَةً» 6 علی رغم گستردگی و فراوانی نعمت ها،انسان درباره ی خدا مجادله می کند و این نوعی کفران نعمت است. «أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ... یُجٰادِلُ فِی اللّٰهِ» 7 جدالِ منطقی نیکوست، «وَ جٰادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» (1)ولی جدالی که بدون پشتوانه ی علمی و به دور از هدایت الهی و مخالف با کتاب خدا باشد، بی ارزش است. (2)«یُجٰادِلُ فِی اللّٰهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لاٰ هُدیً وَ لاٰ کِتٰابٍ مُنِیرٍ» 8 در جهان بینی الهی،عقل،فطرت و وحی،منابع معتبر شناخت هستند،نه غیر آن. «عِلْمٍ ،... هُدیً ...، کِتٰابٍ مُنِیرٍ»

[سوره لقمان (31): آیه 21]

اشاره

وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمُ اِتَّبِعُوا مٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ قٰالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مٰا وَجَدْنٰا عَلَیْهِ آبٰاءَنٰا أَ وَ لَوْ کٰانَ اَلشَّیْطٰانُ یَدْعُوهُمْ إِلیٰ عَذٰابِ اَلسَّعِیرِ (21)

و هر گاه به آنان گفته شود:آنچه را خدا نازل کرده پیروی کنید.گویند:

بلکه ما آنچه را پدرانمان را بر آن یافته ایم پیروی خواهیم کرد.آیا اگر شیطان آنان را به عذاب فروزان فرا خواند(باز هم باید از او تبعیّت کنند)؟!

نکته ها:

کلمه ی« قِیلَ »،نشانه ی شدّت تعصّب کافران است،یعنی هر حرف حقّی از هر گوینده ای باشد،آنان لجاجت می کنند و نمی پذیرند و کاری به گوینده ندارند.« قِیلَ لَهُمُ»

ص :272


1- 1) .نحل،125.
2- 2) .ملاّ صدرا در کتاب اسفار خود می گوید:«تبّاً لفلسفة تخالف الکتاب و السنّة»،نابود باد آن فلسفه ای که با کتاب و سنّت مخالفت کند.
پیام ها:

1 نمونه ی جدال ناروا،تعصّب بر افکار باطل نیاکان است. «یُجٰادِلُ فِی اللّٰهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ ... قٰالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مٰا وَجَدْنٰا عَلَیْهِ آبٰاءَنٰا» 2 پیروی از وحی و آنچه از جانب خداوند است،لازم است. «اتَّبِعُوا مٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ» 3 با دعوت منحرفان به حقّ،با آنان اتمام حجّت کنیم. «قِیلَ لَهُمُ» 4 برای انسان دو راه وجود دارد:الف:راه خدا، «مٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ» ب:راه شیطان.

«الشَّیْطٰانُ یَدْعُوهُمْ إِلیٰ عَذٰابِ السَّعِیرِ»

5 عقاید نیاکان،در سرنوشت نسل آینده مؤثّر است. «وَجَدْنٰا عَلَیْهِ آبٰاءَنٰا» 6 تقلید و تعصّبِ کورکورانه ممنوع. «وَجَدْنٰا عَلَیْهِ آبٰاءَنٰا ... أَ وَ لَوْ کٰانَ» (تعصّب ناروای خویشاوندی،از موانع حق پذیری و رشد اندیشه است) 7 محیط،جامعه و تاریخ،در انتخاب راه مؤثّر است. «وَجَدْنٰا عَلَیْهِ آبٰاءَنٰا» (انسان باید با نور علم،عقل و وحی،حرکت کند تا هر کجا در محیط،جامعه و تاریخ،انحراف دید،از آن پرهیز کند.) 8 منطق حقّ،اصل است،نه ملّی گرایی و عقاید و رفتار نیاکان. «أَ وَ لَوْ کٰانَ الشَّیْطٰانُ» ...

9 شیطان به طور مستمرّ،انسان را به باطل می خواند. «کٰانَ الشَّیْطٰانُ یَدْعُوهُمْ» 10 هر راهی جز وحی،بیراهه است و به عذاب دوزخ منتهی می شود. «یَدْعُوهُمْ إِلیٰ عَذٰابِ السَّعِیرِ» 11 سرانجام پیروی از افکار پوچ نیاکان،دوزخ است. «عَذٰابِ السَّعِیرِ»

[سوره لقمان (31): آیه 22]

اشاره

وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اَللّٰهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اِسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ اَلْوُثْقیٰ وَ إِلَی اَللّٰهِ عٰاقِبَةُ اَلْأُمُورِ (22)

و هر کس روی خود را(به حقیقت)به سوی خدا کند،در حالی که نیکوکار باشد،پس بی تردید به دستگیره(و رشته ی)محکمی چنگ زده،و پایان همه ی کارها به سوی اوست.

ص :273

نکته ها:

در قرآن یکصد و چهل مرتبه،کلماتی از ریشه ی«سلم»بکار رفته و واژه هایی همچون سلام،اسلام و مسلم از این مادّه است.

در آیه قبل خواندیم که گروهی از مردم به نیاکان منحرف خود دل بسته و به آنان رومی کنند؛ در این آیه می خوانیم:نیکان و پاکان،به خدای متعال دل می بندند و به سوی او رو می کنند.

در آیه قبل،دعوت شیطان از مردم و کشاندن آنان به سوی دوزخ مطرح شد؛این آیه راه نجات از وسوسه های شیطان را تسلیم خدا شدن و انجام کار نیک می داند.

تسلیم غیر خدا بودن،بردگی و اسارت است،ولی تسلیم خدا بودن،آزادی و رشد است.

چنان که قرآن می فرماید: «فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولٰئِکَ تَحَرَّوْا رَشَداً» (1)راستی اگر تمام هستی تسلیم خدایند،چرا ما نباید تسلیم او باشیم؟! قرآن می فرماید: «أَ فَغَیْرَ دِینِ اللّٰهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» (2)آیا به سراغ غیر خدا می روید در حالی که هر کس در آسمان ها و زمین است،تسلیم اوست.

خداوند،فرمانِ تسلیمِ بشر را صادر فرموده است، «فَلَهُ أَسْلِمُوا» (3)پیامبر نیز باید تسلیم خدا باشد، «أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ» (4)در این آیه نیز می فرماید: «وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اللّٰهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقیٰ» هر نیکوکاری که خالصانه جهت گیری الهی داشته باشد،به ریسمان محکمی چنگ زده است.در آیه ای دیگر می خوانیم: «مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّٰهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ» (5)نیکوکاری که خالصانه،تسلیم خدا باشد،پاداشی تضمین شده دارد.یا می خوانیم: «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّٰهِ» (6)چه کسی بهتر است از آنکه خود را تسلیم خدا کرده است.

انسان برای نجات و پیروزی خود،تکیه گاه های متعدّدی انتخاب می کند و به ریسمان های گوناگونی چنگ می زند،مانند:قدرت،ثروت،مقام،فامیل،دوست،نَسَب و...ولی همه این طناب ها روزی پاره می شوند و این تکیه گاه ها کارایی خود رای از دست می دهند.تنها چیزی

ص :274


1- 1) .جنّ،14.
2- 2) .آل عمران،83.
3- 3) .حج،34.
4- 4) .انعام،14.
5- 5) .بقره،112.
6- 6) .نساء،125.

که پایدار،ماندگار و عامل نجات است،چنگ زدن به ریسمان محکم الهی و تسلیم بودن در برابر او و انجام اعمال صالح است.

در روآیات می خوانیم:رهبران معصوم و اهل بیت پیامبر علیهم السلام و علاقه و مودّت آنان، ریسمان محکم الهی و عروة الوثقی می باشند.«نحن العروة الوثقی» (1)،«العروة الوثقی المودة لآل محمد» (2)

پیام ها:

1 تسلیم خدا شدن،یک امر اختیاری است و اکراه و اجباری وجود ندارد. «مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ» 2 تسلیم خدا بودن،باید با عمل همراه باشد. «یُسْلِمْ ... وَ هُوَ مُحْسِنٌ» 3 نیکوکار بودن،به تنهایی کافی نیست،اخلاص در عمل هم لازم است. «یُسْلِمْ وَجْهَهُ ... وَ هُوَ مُحْسِنٌ» 4 معنویات را با تمثیل و تشبیه به محسوسات و مادیّات بیان کنیم.(عملِ خالصانه،به ریسمانی محکم تشبیه شده است). «بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقیٰ» 5 با توجّه به معاد و تفکّر درباره ی آینده،راه خود را انتخاب کنیم. «وَ إِلَی اللّٰهِ عٰاقِبَةُ الْأُمُورِ» 6 آفرینش،همه به یک سوی و یک هدف روانه است. «وَ إِلَی اللّٰهِ عٰاقِبَةُ الْأُمُورِ»

[سوره لقمان (31): آیات 23 تا 24]

اشاره

وَ مَنْ کَفَرَ فَلاٰ یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ إِلَیْنٰا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِمٰا عَمِلُوا إِنَّ اَللّٰهَ عَلِیمٌ بِذٰاتِ اَلصُّدُورِ (23) نُمَتِّعُهُمْ قَلِیلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلیٰ عَذٰابٍ غَلِیظٍ (24)

(ای پیامبر!)هر کس کفر ورزید،کفرش تو را محزون نکند،بازگشت آنان تنها به سوی ماست،پس ما آنان را به عملکردشان آگاه خواهیم کرد، قطعاً خداوند به آنچه در سینه هاست آگاه است.

ص :275


1- 1) .بحار،ج 26،ص 260.
2- 2) .بحار،ج 24،ص 85.

آنان را(در دنیا)اندکی بهره مند می سازیم،سپس به عذاب سختی گرفتارشان خواهیم ساخت.

نکته ها:

در آیه ی 23،از محزون شدن پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله به خاطر کفر گروهی از مردم نهی شده است و این می تواند به چند دلیل باشد:

الف:آنان آن قدر ارزش ندارند که تو برای آنان محزون شوی.

ب:اندوه برای کفر آنان،تو را از کارهای دیگر باز می دارد.

ج:کفر آنان به تو آسیبی نمی رساند.

د:تو در تبلیغ و موعظه ی آنان کوتاهی نکردی تا نگران باشی.

ه:چون کفّار به سوی ما باز می گردند و راهی برای فرار ندارند،جای حزن و اندوه نیست.

از مقدّم شدن کلمه ی« إِلَیْنٰا »بر کلمه ی« مَرْجِعُهُمْ »،استفاده می شود تنها مرجع اوست و از کلمه ی«مرجع»نیز استفاده می شود که مبدأ هم اوست،زیرا«مَرجع»،یعنی رجوع به آن چیزی که در آغاز بوده است.به علاوه« إِلَیْنٰا مَرْجِعُهُمْ »جمله ی اسمیّه و نشانه ی قطعی و حتمی بودن معاد است.

پیام ها:

1 مقایسه میان افراد نیک و بد،یکی از راه های شناخت و انتخاب است. «مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ ... وَ مَنْ کَفَرَ» متاع کفر و دین بی مشتری نیست گروهی این،گروهی آن پسندند 2 پیامبر،دلسوز همه بود و حتّی از انحراف و کفر مخالفان نیز رنج می برد.

«فَلاٰ یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ»

3 انبیا،به تسلّی و دلداری الهی نیاز دارند. «فَلاٰ یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ» 4 مسئولیّت رهبران دینی،ارشاد مردم است،نه وصول نتیجه. «وَ مَنْ کَفَرَ فَلاٰ

ص :276

یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ»

5 کفر مردم،در سرنوشت خودشان مؤثّر است. «فَلاٰ یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ إِلَیْنٰا مَرْجِعُهُمْ» 6 کفّار شاد نباشند،زیرا سرانجام گذر پوست به دبّاغ خانه می افتد. «إِلَیْنٰا مَرْجِعُهُمْ» 7 مرجع و مبدأ انسان ها،تنها خداوند است. «إِلَیْنٰا مَرْجِعُهُمْ» 8 دو چیز باعث سعه ی صدر و رفع نگرانی مؤمنین از انحراف دیگران می شود:

یکی توجّه به علم خداوند و دیگری توجّه به معاد. «فَلاٰ یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ إِلَیْنٰا مَرْجِعُهُمْ ... عَلِیمٌ بِذٰاتِ الصُّدُورِ» (حال که دانستیم خداوند همه چیز را می داند و بازگشت همه به سوی اوست،پس جای هیچ نگرانی نیست.) 9 در قیامت،انسان با گزارش عملکردِ خود روبروست. «فَنُنَبِّئُهُمْ بِمٰا عَمِلُوا» 10 نیّت ها و انگیزه هایی را که در دل داشتیم،خداوند می داند و در قیامت ظاهر می کند. «فَنُنَبِّئُهُمْ ... إِنَّ اللّٰهَ عَلِیمٌ بِذٰاتِ الصُّدُورِ» 11 توجّه به رسوایی روز قیامت،می تواند مانع لجاجت و پافشاری بر کفر باشد.

«فَنُنَبِّئُهُمْ بِمٰا عَمِلُوا»

12 نعمت های دنیوی،ما را نفریبد که در برابر نعمت های اخروی اندک و ناچیز است. «نُمَتِّعُهُمْ قَلِیلاً» 13 ارزش کارها را با توجّه به عاقبت آنها محاسبه کنیم. «نُمَتِّعُهُمْ قَلِیلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلیٰ عَذٰابٍ غَلِیظٍ» 14 کفرِ امروز کافران،انتخابی است، «وَ مَنْ کَفَرَ» ولی به دوزخ رفتن فردای آنان اجباری است. «نَضْطَرُّهُمْ» 15 رفاه مادّی،نشانه ی سعادت نیست. «نُمَتِّعُهُمْ قَلِیلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلیٰ عَذٰابٍ غَلِیظٍ»

ص :277

[سوره لقمان (31): آیه 25]

اشاره

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اَللّٰهُ قُلِ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ (25)

31\25

و اگر از آنان سؤال کنی:چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده است؟ حتماً خواهند گفت:خدا.بگو:ستایش از آنِ خداست،ولی بیشتر مردم نمی دانند.

نکته ها:

شبیه این تعبیر،در موارد دیگر قرآن نیز آمده است،از جمله آیات:61 و 63 عنکبوت،38 زمر و 9 زخرف که نشان می دهد مشرکان،منکر خالقیّت خدا نبودند و انحرافشان در شریک قرار دادن بت ها به هنگام عبادت و آرزوی شفاعت از آنان بود، «مٰا نَعْبُدُهُمْ إِلاّٰ لِیُقَرِّبُونٰا إِلَی اللّٰهِ زُلْفیٰ» (1)در حالی که خود،آنها را از سنگ و چوب تراشیده بودند.

امام باقر علیه السلام،پاسخ مشرکان در این آیه را نشان فطری بودن توحید دانستند. (2)

پیام ها:

1 خالق بودنِ خداوند،بر مشرکان نیز پوشیده نیست. «لَیَقُولُنَّ اللّٰهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلّٰهِ» 2 مشرکان به انحراف خود اقرار ضمنی دارند. «لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ ... لَیَقُولُنَّ اللّٰهُ» 3 همه ی آفریده ها از آنِ اوست،پس تنها او را ستایش کنیم. «قُلِ الْحَمْدُ لِلّٰهِ» 4 سپاس خداوند را به زبان آوریم. «قُلِ الْحَمْدُ لِلّٰهِ» 5 انحراف مشرکان معمولاً برخاسته از جهل آنان است. «بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ»

[سوره لقمان (31): آیه 26]

اشاره

لِلّٰهِ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ إِنَّ اَللّٰهَ هُوَ اَلْغَنِیُّ اَلْحَمِیدُ (26)

آنچه در آسمان ها و زمین است از آنِ خداست،همانا خداوند بی نیاز و ستوده است.

ص :278


1- 1) .زمر،3.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین،ذیل آیه و توحید صدوق،ص 330.
پیام ها:

1 خداوند،نه در آفریدن و نه در اداره عالم،نیازمند کسی نیست. «خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ ...

لِلّٰهِ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ

... هُوَ الْغَنِیُّ» 2 تنها خداوند،خالق و مالکِ آفریده هاست، «لِلّٰهِ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» و تنها اوست که بی نیاز و سزاوار ستایش است. «إِنَّ اللّٰهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» 3 سفارش به حمد و ستایش خداوند در آیه ی قبل،به خاطر نیاز او نیست. «قُلِ الْحَمْدُ لِلّٰهِ ... هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»

[سوره لقمان (31): آیه 27]

اشاره

وَ لَوْ أَنَّ مٰا فِی اَلْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلاٰمٌ وَ اَلْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مٰا نَفِدَتْ کَلِمٰاتُ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (27)

و اگر آنچه درخت در زمین است،قلم شوند،و دریا و از پسِ آن هفت دریا به کمک آیند،(و مرکّب شوند تا کلمات خدا را بنویسند،)کلمات خدا به پایان نرسد،همانا خداوند شکست ناپذیر و حکیم است.

نکته ها:

در آیه 109 سوره ی کهف نیز می خوانیم: «قُلْ لَوْ کٰانَ الْبَحْرُ مِدٰاداً لِکَلِمٰاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِمٰاتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنٰا بِمِثْلِهِ مَدَداً» بگو:اگر دریا برای نوشتن کلمات پروردگارم مرکّب شود،دریا پایان می گیرد،پیش از آن که کلمات پروردگارم تمام شود،هر چند همانند آن(دریای اوّل)را کمک قرار دهیم.

شاید مراد از «سَبْعَةُ أَبْحُرٍ» ،کثرت باشد و عدد خصوصیّتی نداشته باشد.یعنی اگر آب همه ی دریاها هم مرکّب شود،باز هم نمی توانند همه ی نعمت های الهی را بنویسند.

پیام ها:

1 مکتب انبیا،انسان را از ساده نگری و محدود بینی بریده و به بی نهایت مرتبط می کند. «وَ لَوْ أَنَّ مٰا ... مٰا نَفِدَتْ کَلِمٰاتُ اللّٰهِ»

ص :279

2 کلمات الهی، قابل شمارش نیستند. «مٰا نَفِدَتْ کَلِمٰاتُ اللّٰهِ»

کلمة اللّٰه چیست؟

1 نعمت های خداوند. «قُلْ لَوْ کٰانَ الْبَحْرُ مِدٰاداً لِکَلِمٰاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ» ... (1)

2 سنّت های الهی. «وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنٰا لِعِبٰادِنَا الْمُرْسَلِینَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ» (2)و «وَ لَوْ لاٰ کَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ» (3)3 آفریده های ویژه ی خداوند. «إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللّٰهِ وَ کَلِمَتُهُ» (4)4 حوادثی که انسان با آنها آزمایش می شود. «وَ إِذِ ابْتَلیٰ إِبْرٰاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمٰاتٍ» (5)5 آیات الهی.درباره ی حضرت مریم می خوانیم: «وَ صَدَّقَتْ بِکَلِمٰاتِ رَبِّهٰا» (6)6 اسباب پیروزی حقّ بر باطل. «وَ یُرِیدُ اللّٰهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِمٰاتِهِ وَ یَقْطَعَ دٰابِرَ الْکٰافِرِینَ» (7)، «وَ یَمْحُ اللّٰهُ الْبٰاطِلَ وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِمٰاتِهِ» (8)از جمع مطالب گذشته به دست می آید که مراد از«کلمة»تنها لفظ نیست،بلکه مراد سنّت ها،مخلوقات،اراده و الطاف الهی است که در آفرینش جلوه می کند.

بنا بر این،اگر همه ی درختان قلم و همه ی دریاها مرکّب شوند،نمی توانند کلمات الهی را بنویسند،یعنی نمی توانند آفریده های خدا،الطاف الهی و سنّت هایی را که در طول تاریخ برای انسان ها و همه ی موجودات وجود داشته است بنویسند.«و اللّه العالم» در روایت می خوانیم:امام کاظم علیه السلام فرمود:مصداق کلمات اللّٰه ما هستیم که فضایل ما قابل ادراک و شماره نیست. (9)آری،اولیای خدا از طرف ذات مقدّس او واسطه ی فیض هستند و هر لطف و کمالی،از طریق آن بزرگواران به دیگران می رسد.

ص :280


1- 1) .کهف،109.
2- 2) .صافات،171-172.
3- 3) .شوریٰ،21.
4- 4) .نساء،171.
5- 5) .بقره،124.
6- 6) .تحریم،12.
7- 7) .انفال،7.
8- 8) .شوری،24.
9- 9) .تفسیر نور الثقلین،ذیل آیه.

[سوره لقمان (31): آیه 28]

اشاره

مٰا خَلْقُکُمْ وَ لاٰ بَعْثُکُمْ إِلاّٰ کَنَفْسٍ وٰاحِدَةٍ إِنَّ اَللّٰهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ (28)

آفرینش و رستاخیز(همه ی)شما(نزد خدا چیزی)جز مانند(آفریدن و زنده کردن)یک تن نیست،همانا خداوند شنوا و بیناست.

نکته ها:

ریشه ی تشکیک و تردید در اصل معاد؛گاهی طول زمان است که چگونه مردگان پس از گذشت زمان طولانی،دوباره زنده می شوند،گاهی خود مردگان است که چگونه استخوان های پوسیده،پراکنده و درهم آمیخته،از هم تفکیک می شوند و گاهی آگاهی از رفتار،کردار و افکار است که پس از آفرینش مجدّدِ مردگان،چگونه به حساب این همه انسان رسیدگی خواهد شد؟ خداوند در این آیه با یک جمله،پاسخ همه ی این شبهات را می دهد که زنده کردن همه ی شما با آفرینش یک نفر یکسان است و زمان در آن تأثیری ندارد.او زمزمه های شما را می شنود و می بیند و تمام رفتار و کردارتان را می داند و به حساب همه می رسد.

پیام ها:

1 در علم و قدرت الهی،کمیّت و جمعیّت،زمان و مکان،نهان و آشکار،تأثیری ندارد. «مٰا خَلْقُکُمْ وَ لاٰ بَعْثُکُمْ إِلاّٰ کَنَفْسٍ وٰاحِدَةٍ»

[سوره لقمان (31): آیه 29]

اشاره

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اَللّٰهَ یُولِجُ اَللَّیْلَ فِی اَلنَّهٰارِ وَ یُولِجُ اَلنَّهٰارَ فِی اَللَّیْلِ وَ سَخَّرَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی وَ أَنَّ اَللّٰهَ بِمٰا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (29)

آیا ندیدی که خداوند،پیوسته شب را در روز،و روز را در شب داخل می کند،و خورشید و ماه را تسخیر کرده،هر یک تا زمان معیّنی در حرکت اند؟ همانا خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است.

ص :281

نکته ها:

کوتاه و بلند شدن شب و روز،آن هم به تدریج،در پرورش موجوداتی که به تاریکی یا روشنایی بیشتری نیاز دارند،نقش مهمّی دارد.

در این آیه از کوتاه و بلند شدن شب و روز و تسخیر خورشید و ماه به وسیله ی خداوند، سخن گفته شده،سپس به حرکت هر یک،برای مدّتی معیّن اشاره شده و آن گاه در آخر آیه آمده است:خداوند به آنچه شما انسان ها انجام می دهید آگاه است،یعنی هدف همه ی هستی و تحوّلات گوناگون در نظام آفرینش،عمل انسان هاست،پس باید کاری کنیم که رضای خدا در آن باشد. ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند بیشتر خطاب های قرآن به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله،تنها به شخص آن حضرت نیست،بلکه عموم مردم را شامل می شود.مثلاً به پیامبر می فرماید:«اگر هر یک از پدر یا مادر یا هر دوی آنان نزد تو به پیری رسند،به آنان اف نگو و از آنها اظهار دلتنگی مکن» (1)،در حالی که می دانیم پیامبر،پدر و مادر خود را در کودکی از دست داده و آنان زنده نبودند تا نزد حضرت به پیری برسند.

در این آیه نیز گرچه خطاب «أَ لَمْ تَرَ» به پیامبر اسلام است،ولی آخر آیه که می فرماید: «أَنَّ اللّٰهَ بِمٰا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ» نشان می دهد که آیه عموم مردم را شامل می شود.

پیام ها:

1 از راههای شناخت خداوند،مطالعه در طبیعت و اسرار هستی است. «أَ لَمْ تَرَ» ...

2 کم و زیاد شدن طول شب و روز را تصادفی نپنداریم،بلکه کاری الهی و با طرح و برنامه است. «یُولِجُ» ...

3 خورشید نیز حرکت دارد. «الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی» 4 حرکات اجرام،زمان بندی شده است. «کُلٌّ یَجْرِی إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی»

ص :282


1- 1) .اسراء،23.

5 تغییرات شب و روز و تسخیر خورشید و ماه،در جهت بهره وری و استفاده ی انسان است. «أَنَّ اللّٰهَ بِمٰا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ» (اعمال و رفتار انسان ها نیز باید مفید و هدفمند باشد).

[سوره لقمان (31): آیه 30]

اشاره

ذٰلِکَ بِأَنَّ اَللّٰهَ هُوَ اَلْحَقُّ وَ أَنَّ مٰا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ اَلْبٰاطِلُ وَ أَنَّ اَللّٰهَ هُوَ اَلْعَلِیُّ اَلْکَبِیرُ (30)

این همه،دلیل بر آن است که خداوند،حقّ،و آنچه غیر از او می خوانند باطل است،و همانا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است.

نکته ها:

از آیه ی 24 تا آیه 30،ده صفت از صفات الهی مطرح شده است:غنیّ،حمید،عزیز، حکیم،سمیع،بصیر،خبیر،حقّ،علیّ،کبیر و در هر آیه به نکته ای اشاره شده است،مثلاً در آیه 25،خالقیّت خداوند مطرح شده، «خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ» ...در آیه 27،به نعمت های الهی اشاره شده، «مٰا نَفِدَتْ کَلِمٰاتُ اللّٰهِ» و در آیه ی 28،قدرت مطلقه ی پروردگار در مبدأ و معادِ انسان بیان شده است. «مٰا خَلْقُکُمْ وَ لاٰ بَعْثُکُمْ» تنها خداوند و آنچه از جانب او و یا وابسته به او باشد،حقّ است و هر چه غیر از او و یا وابسته به غیر او باشد،باطل و ناپایدار است.

پیام ها:

1 منشأ همه ی افعال و صفات خداوند در آفرینش،ثابت و پایدار بودن اوست.

«ذٰلِکَ بِأَنَّ اللّٰهَ هُوَ الْحَقُّ»

2 حقّ و باطل،ملاک انتخاب است،نه تقلید،تبلیغ،تطمیع و یا تهدید. «ذٰلِکَ بِأَنَّ اللّٰهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مٰا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبٰاطِلُ» 3 در بیان حقیقت،صراحت و قاطعیّت داشته باشیم.(در این آیه،سه مرتبه کلمه ی«أن»به کار رفته که نشانه ی تأکید است.)

ص :283

[سوره لقمان (31): آیه 31]

اشاره

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اَلْفُلْکَ تَجْرِی فِی اَلْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اَللّٰهِ لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیٰاتِهِ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِکُلِّ صَبّٰارٍ شَکُورٍ (31)

آیا نمی بینی که کشتی ها در سایه ی نعمت خداوند در دریا حرکت می کنند، تا خداوند بخشی از آیات قدرت خود را به شما نشان دهد؟ همانا در این (حرکت کشتی ها)برای مردم شکیبا و سپاس گزار،نشانه هایی است.

نکته ها:

حرکت کشتی در دریا،نتیجه ی مجموعه ای از نعمت های الهی است،از جمله:حرکت باد، وزن مخصوص و قوانین فشار آب که سبب شناور شدن اجسام روی آن می شود.

علاوه بر این،دریاها راه طبیعی بی خرج و عمومی هستند که همه ی بخش های زمین را به یکدیگر ارتباط می دهند و هنوز هم با پیشرفت های بشر در صنعت هوایی،بیشترین کالاها از طریق کشتی حمل می شود.

در قرآن،صبر و شکر،در موارد متعدّدی کنار هم آمده اند و شاید رمزش این باشد که مسائلی که در اطراف انسان می گذرد،یا طبق مراد است که جای شکر دارد و یا خلاف میل انسان است که جای صبر دارد،پس انسان دائماً باید یا در حال صبر باشد،یا در حال شکر و گرنه در حال کفران و غفلت خواهد بود.

پیام ها:

1 علاوه بر آیات آسمانی،به آیات زمینی نیز توجّه کنیم.(در آیات قبل به آسمان،و ماه و خورشید اشاره کرد،در این آیه به زمین،دریا و کشتی) «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ» ...

2 در دعوت به خدا و بیان نعمت ها،تبلیغ و ارشاد،از مسائل طبیعی و در دسترس مردم استفاده کنیم. «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ» ...

3 به آفریده ها ساده ننگریم. «أَ لَمْ تَرَ» آفریده ها،آیات الهی هستند. «لِیُرِیَکُمْ» 4 حرکت کشتی در آب،از نعمت های پر رمز و راز الهی است. «تَجْرِی فِی الْبَحْرِ

ص :284

بِنِعْمَتِ اللّٰهِ»

5 اگر می خواهیم نشانه های زیادتری از قدرت نمایی خدا را درک کنیم و بهره های فراوان تری از نعمت های الهی ببریم،باید حوصله ی بیشتری از خود نشان دهیم.(« صَبّٰارٍ »،یعنی صبر زیاد)و باید سعی کنیم از داده ها بهترین استفاده را ببریم و همواره سپاس گزار باشیم.(« شَکُورٍ »،یعنی شکر زیاد)

[سوره لقمان (31): آیه 32]

اشاره

وَ إِذٰا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اَللّٰهَ مُخْلِصِینَ لَهُ اَلدِّینَ فَلَمّٰا نَجّٰاهُمْ إِلَی اَلْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مٰا یَجْحَدُ بِآیٰاتِنٰا إِلاّٰ کُلُّ خَتّٰارٍ کَفُورٍ (32)

و هر گاه موجی(خروشان در دریا)همچون ابرها(ی آسمان)آنان را بپوشاند،خدا را با طاعتی خالصانه می خوانند،پس چون خداوند آنان را به خشکی(رساند و)نجات دهد،بعضی راه اعتدال پیش گیرند(و بعضی راه انحراف)،و جز پیمان شکنانِ ناسپاس،آیات ما را انکار نمی کنند.

نکته ها:

«ظلل»جمع«ظلة»به معنای ابری است که سایه می افکند و غالباً در مواردی بکار می رود که موضوع ناخوشایندی در کار باشد. «مُقْتَصِدٌ» به معنای اعتدال در کار،و وفای به عهد و پیمان است.

کلمه ی «خَتّٰارٍ» صیغه ی مبالغه،به معنای بسیار پیمان شکن است،چون مشرکان و گنهکاران،مکرّر در گرفتاری ها رو به سوی خدا می آورند و عهد و پیمان می بندند،امّا پس از فرونشستن حوادث،باز پیمان شکنی می کنند،خداوند آنان را«خَتّار»نامیده است.

ایمان گروهی از مردم،دائمی و پایدار است،ولی ایمان گروهی مقطعی و موسمی است، یعنی فقط هنگامی که اسباب و وسایل مادّی قطع شود،این گروه متوجّه خدا می شوند.مثل برق اضطراری که وقتی همه ی برق ها خاموش شد،سراغ آن می روند.

ص :285

پیام ها:
اشاره

1 انسان به طور فطری خداشناس است،لکن وسایل و اسباب مادّی همچون پرده ای روی فطرت را می پوشاند و بروز حوادث و خطرها،این پرده را کنار می زند. «غَشِیَهُمْ ... دَعَوُا اللّٰهَ» 2 رفاه مادّی،عامل غفلت است،ولی خطرها و تنگناها،عامل توجّه،تضرّع، خلوص و غرورزدایی. «إِذٰا غَشِیَهُمْ ... دَعَوُا اللّٰهَ» ...

3 قطع امید از اسباب عادّی،یکی از راه های رسیدن به اخلاص است. «مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» 4 برای اولیای خدا،غفلت عارضی است، «إِذٰا مَسَّهُمْ طٰائِفٌ مِنَ الشَّیْطٰانِ تَذَکَّرُوا» (1)ولی برای گروهی،اخلاص عارضی است. «إِذٰا غَشِیَهُمْ ... مُخْلِصِینَ» 5 دعای خالصانه در مظانّ اجابت است. «دَعَوُا اللّٰهَ مُخْلِصِینَ ... نَجّٰاهُمْ» 6 انسان دارای اختیار و اراده است. «فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ» (بعضی پس از رهایی از مشکلات،بر راه حقّ باقی می مانند،ولی بعضی به راه انحراف و شرک بر می گردند،و این نمایان گر آزادی اراده و اختیار بشر است) 7 لازمه ی ایمان،اعتدال است.(به جای آنکه بفرماید:«فمنهم مؤمن»،فرمود:) «فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ» 8 پیمان شکنی و ناسپاسی،انسان را به کفر می کشاند. «وَ مٰا یَجْحَدُ بِآیٰاتِنٰا إِلاّٰ کُلُّ خَتّٰارٍ کَفُورٍ»

ص :286


1- 1) .اعراف،201.
اخلاص
اشاره

اخلاص آن است که کاری صد در صد برای خدا باشد.تا آنجا که حتّی اگر یک درصد و یا کمتر از آن هم برای غیر خدا باشد،عبادت باطل و یا مورد اشکال است.

*اگر مکان نماز را برای غیر خدا انتخاب کنیم،مثلاً در جایی بایستیم که مردم ما را ببینند و یا دوربین ما را نشان دهد.

*اگر زمان عبادت را برای غیر خدا انتخاب کنیم،مثلاً نماز را در اوّل وقت بخوانیم تا توجّه مردم را به خود جلب کنیم.

*اگر شکل و قیافه ای که در آن نماز می خوانیم،برای غیر خدا باشد،مثلاً عبایی به دوش بگیریم،گردنی کج کنیم،در صدای خود تغییری بدهیم و هدفی جز رضای خدا داشته باشیم، در همه ی این موارد،نماز باطل است و به خاطر ریاکاری،گناه هم کرده ایم.

به بیانی دیگر،اخلاص آن است که تمایلات و خواسته های نفسانی،طاغوت ها و گرایش های سیاسی و خواسته های این و آن را در نظر نگیریم،بلکه انگیزه ی ما تنها یک چیز باشد و آن اطاعت از فرمان خدا و انجام وظیفه.

براستی رسیدن به اخلاص جز با امداد الهی امکان ندارد.قرآن در آیه 32 سوره لقمان می فرماید:هنگامی که موجی همچون ابرها آنان را فراگیرد،خدا را خالصانه می خوانند،امّا زمانی که آنان را به خشکی نجات داد،(تنها)بعضی راه اعتدال را پیش می گیرند(و به ایمان خود وفادار می مانند).

راه های کسب اخلاص

1 توجّه به علم و قدرت خداوند.

اگر بدانیم تمام عزّت ها،قدرت ها،رزق و روزی ها به دست اوست،هرگز برای کسب عزّت، قدرت و روزی به سراغ غیر او نمی رویم.

اگر توجّه داشته باشیم که با اراده ی خداوند،موجودات خلق می شوند و با اراده ی او،همه چیز محو می شود.اگر بدانیم او هم سبب ساز است هم سبب سوز،یعنی درخت خشک را سبب خرمای تازه برای حضرت مریم قرار می دهد و آتشی را که سبب سوزاندن است،برای

ص :287

حضرت ابراهیم گلستان می کند،به غیر او متوسّل نمی شویم.

صدها آیه و داستان در قرآن،مردم را به قدرت نمایی خداوند دعوت کرده تا شاید مردم دست از غیر او بکشند و خالصانه به سوی او بروند.

2 توجّه به برکات اخلاص.

انسان مخلص تنها یک هدف دارد و آن رضای خداست و کسی که هدفش تنها رضای خدا باشد،نظری به تشویق این و آن ندارد،از ملامت ها نمی ترسد،از تنهایی هراسی ندارد،در راهش عقب نشینی نمی کند،هرگز پشیمان نمی شود،به خاطر بی اعتنایی مردم،عقده ای نمی شود،یأس در او راه ندارد،در پیمودن راه حقّ کاری به اکثریّت و اقلیّت ندارد.

قرآن می فرماید:رزمندگان مخلص باکی ندارند که دشمن خدا را بکشند،یا در راه خدا شهید شوند.امام حسین علیه السلام در آستانه ی سفر به کربلا فرمود:ما به کربلا می رویم،خواه شهید شویم،خواه پیروز،هدف انجام تکلیف است.

3 توجّه به الطاف خدا.

راه دیگری که ما را به اخلاص نزدیک می کند یادی از الطاف خداوند است.فراموش نکنیم که ما نبودیم،از خاک و مواد غذایی نطفه ای ساخته شد و در تاریکی های رحم مادر قرار گرفت، مراحل تکاملی را یکی پس از دیگری طی کرد و به صورت انسان کامل به دنیا آمد.در آن زمان هیچ چیز نمی دانست و تنها یک هنر داشت و آن مکیدن شیر مادر.غذایی کامل که تمام نیازهای بدن را تأمین می کند،شیر مادر همراه با مهر مادری،مادری که بیست و چهار ساعته در خدمت او بود.آیا هیچ و جدان بیداری اجازه می دهد که بعد از رسیدن به آن همه نعمت، قدرت و آگاهی،سرسپرده ی دیگران شود؟ چرا خود را به دیگرانی که نه حقّی بر ما دارند و نه لطفی به ما کرده اند بفروشیم؟! 4 توجّه به خواست خدا.

اگر بدانیم که دلهای مردم به دست خداست و او مقلّب القلوب است،کار را برای خدا انجام می دهیم و هر کجا نیاز به حمایت های مردمی داشتیم،از خدا می خواهیم که محبّت و محبوبیّت و جایگاه لازم را در دل مردم و افکار عمومی نصیب ما بگرداند.

ص :288

حضرت ابراهیم در بیابان های گرم و سوزان حجاز،پایه های کعبه را بالا برد و از خداوند خواست دلهای مردم به سوی ذرّیه اش متمایل گردد.هزاران سال از این ماجرا می گذرد و هر سال میلیون ها نفر عاشقانه،پر هیجان تر از پروانه،دور آن خانه طواف می کنند.

چه بسیار افرادی که برای راضی کردن مردم خود را به آب و آتش می زنند،ولی باز هم مردم آنان را دوست ندارند،و چه بسا افرادی که بدون چشم داشت از مردم،مادّیات،نام،نان و مقام،دل به خدا می سپارند و خالصانه به تکلیف خود عمل می کنند،امّا در چشم مردم نیز از عظمت و کراماتی ویژه برخوردارند،بنا بر این،هدف باید رضای خدا باشد و رضای مردم را نیز از خدا بخواهیم.

5 توجّه به بقای کار.

کار که برای خدا شد،باقی و پا برجا می ماند،چون رنگ خدا به خود گرفته و کار اگر برای خدا نباشد،تاریخِ مصرفش دیر یا زود تمام می شود.قرآن می فرماید: «مٰا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ مٰا عِنْدَ اللّٰهِ بٰاقٍ» (1)و هیچ عاقلی باقی را بر فانی ترجیح نمی دهد و با آن معامله نمی کند.

6 مقایسه ی پاداش ها.

در پاداش مردم،انواع محدودیّت ها وجود دارد،مثلاً اگر مردم بخواهند پاداش یک پیامبر را بدهند،بهترین لباس،غذا و مسکن را در اختیار او قرار می دهند،در حالی که تمامی این نعمت ها محدودیّت دارد و برای افراد نااهل نیز پیدا می شود.نااهلان هم می توانند از انواع زینت ها،کاخ،باغ و مَرکب های مجلّل شخصی استفاده کنند.

امّا اگر کار برای خدا شد،پاداشی بی نهایت در انتظار است،پاداشهای مادّی و معنوی.

در اینجا نیز اگر درست فکر کنیم،عقل به ما اجازه نمی دهد که پاداشهای بی نهایت و جامع را با پاداشهای محدود بشری عوض کنیم.

ص :289


1- 1) .نحل،96.

[سوره لقمان (31): آیه 33]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ اِتَّقُوا رَبَّکُمْ وَ اِخْشَوْا یَوْماً لاٰ یَجْزِی وٰالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لاٰ مَوْلُودٌ هُوَ جٰازٍ عَنْ وٰالِدِهِ شَیْئاً إِنَّ وَعْدَ اَللّٰهِ حَقٌّ فَلاٰ تَغُرَّنَّکُمُ اَلْحَیٰاةُ اَلدُّنْیٰا وَ لاٰ یَغُرَّنَّکُمْ بِاللّٰهِ اَلْغَرُورُ (33)

ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید و بترسید از روزی که هیچ پدری مسئولیّت(اعمال)فرزندش را نمی پذیرد و هیچ فرزندی به جای پدرش قبول مسئولیّت نمی کند،قطعاً وعده ی خداوند حقّ است،پس زندگی دنیا شما را نفریبد و(شیطانِ)فریبکار،شما را نسبت به خدا فریب ندهد.

نکته ها:

عبارتِ «لاٰ یَجْزِی» ،هم به معنای جزا و کیفر و پاداش است و هم به معنای کفایت و تکفّل، که در اینجا مراد معنای دوّم است.«غرور»،صیغه ی مبالغه،به معنای بسیار فریبنده است که مصداق روشن آن شیطان است و به هر چیز یا کسی گفته می شود که انسان را می فریبد.

پیام ها:
اشاره

1 همه باید از خدا پروا داشته باشیم و از انواع انحرافات عقیدتی،اخلاقی و عملی بپرهیزیم. «یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ» 2 بهترین زاد و توشه برای روزی که حتّی پدر و فرزند به داد یکدیگر نمی رسند،تقواست. «اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَ اخْشَوْا یَوْماً لاٰ یَجْزِی وٰالِدٌ» ...

3 خطر قیامت جدّی است،لذا هشدارهای پی در پی لازم است.(دو بار امر و دو بار نهی در آیه آمده است:« اِتَّقُوا ... اِخْشَوْا ... فَلاٰ تَغُرَّنَّکُمُ ... لاٰ یَغُرَّنَّکُمْ ») 4 روز قیامت،روز بزرگی است.(کلمه ی« یَوْماً »،نکره و با تنوین آمده،نشانه ی عظمت و بزرگی است.) «اخْشَوْا یَوْماً» 5 در قیامت،هر کس گرفتار عمل خویش است و عهده دار کار دیگری نیست.

«لاٰ یَجْزِی

... شَیْئاً» 6 آنچه انسان را از قیامت غافل می کند،دنیا و شیطان فریبنده است. «فَلاٰ تَغُرَّنَّکُمُ

ص :290

الْحَیٰاةُ الدُّنْیٰا وَ لاٰ یَغُرَّنَّکُمْ بِاللّٰهِ الْغَرُورُ»

7 حَسَب و نَسَب،در قیامت کارایی ندارد. «لاٰ یَجْزِی وٰالِدٌ ... وَ لاٰ مَوْلُودٌ» (وقتی پدر و فرزند به فریاد یکدیگر نمی رسند،حساب دیگران روشن است) 8 ترس از قیامت،مانع فریفتگی انسان به زندگی دنیا است. «اخْشَوْا یَوْماً ... وَ لاٰ یَغُرَّنَّکُمْ بِاللّٰهِ الْغَرُورُ» 9 شیطان در بعضی اوقات،حتّی در مقدّس ترین امور برای فریب افراد استفاده می کند. «وَ لاٰ یَغُرَّنَّکُمْ بِاللّٰهِ الْغَرُورُ»

قیامت،روز تنهایی

خداوند،حکیم است و خدایِ حکیم،ساخته ی خود را نابود نمی کند.دنیا،خانه ای است که مهندسش آن را خراب می کند تا،بنای بهتری بسازد.بنا بر روایات؛مرگ،تغییر لباس،تغییر منزل و مقدّمه ای برای تکامل و زندگی ابدی است.

به علاوه عدالتِ خداوند،وجود قیامت را برای انسان ضروری می کند،زیرا ما خوبان و بدانی را می بینیم که در دنیا به پاداش و کیفر نمی رسند،بنا بر این خداوند عادل باید سرای دیگری را برای آن پاداش و کیفر آنها قرار دهد.

گرچه گاه و بیگاه کیفر و پاداشهایی در دنیا مشاهده می شود،ولی جایگاه بسیاری از اعمال تنها قیامت است،زیرا در بعضی موارد امکان آن در دنیا وجود ندارد.مثلاً کسی که در راه خدا شهید شده،در دنیا حضور ندارد تا پاداش بگیرد و یا کسی که افراد زیادی را کشته،در دنیا امکان تحمّل بیش از یک کیفر را ندارد.

علاوه بر آنکه رنج و کیفر خلافکار در دنیا به تمام بستگان بی تقصیرش نیز سرایت می کند،پس باید پاداش و کیفر در جایی باشد که به دیگران سرایت نکند.

جمع شدن ذرّات پخش شده ی مردگان نیز کار محالی نیست.همان گونه که ذرّات چربیِ پخش شده در مَشکِ دوغ،در اثر تکانِ مَشک،یک جا جمع می شود،خداوند نیز با تکان شدید زمین،اجزای همه ی مردگان را یک جا جمع می کند. «إِذٰا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزٰالَهٰا وَ أَخْرَجَتِ

ص :291

الْأَرْضُ أَثْقٰالَهٰا» (1)بگذریم که خود ما نیز از یک تک سلول آفریده شده ایم که این سلول نیز از ذرّات خاکی است که تبدیل به گندم،برنج،سبزی و...شده و به صورت غذای والدین و سپس نطفه و سرانجام به شکل انسانی کامل در آمده است.

آنچه در این آیه مورد توجّه قرار گرفته،صحنه دلخراشی است که پدر نمی تواند کاری برای فرزند خود انجام دهد.در موارد دیگر قرآن،صحنه هایی مطرح شده که اگر آن آیات را یک جا بنگریم غربت،ذلّت و وحشت انسان رای درک خواهیم کرد:

در آن روز،نه مال به فریاد انسان می رسد و نه فرزند. «یَوْمَ لاٰ یَنْفَعُ مٰالٌ وَ لاٰ بَنُونَ» (2)در آن روز،دوستان گرم و صمیمی از حال یکدیگر نمی پرسند. «وَ لاٰ یَسْئَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً» (3)در آن روز،پشیمانی و عذرخواهی سودی ندارد. «وَ لاٰ یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ» (4)در آن روز،نسبت ها و آشنایی ها سودی ندارند. «فَلاٰ أَنْسٰابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ» (5)در آن روز،وسیله ها و سبب ها از کار می افتد. «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبٰابُ» (6)به هر حال،آن روز،روز غربت و تنهایی انسان است.

[سوره لقمان (31): آیه 34]

اشاره

إِنَّ اَللّٰهَ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلسّٰاعَةِ وَ یُنَزِّلُ اَلْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ مٰا فِی اَلْأَرْحٰامِ وَ مٰا تَدْرِی نَفْسٌ مٰا ذٰا تَکْسِبُ غَداً وَ مٰا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اَللّٰهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ (34)

بی گمان آگاهی از زمان(برپایی قیامت)مخصوص خداست،و اوست که باران را نازل می کند،و آنچه را در رحم هاست می داند،و هیچ کس نمی داند که فردا چه به دست می آورد،و هیچ کس نمی داند که در چه سرزمینی می میرد،همانا خداوند علیم و خبیر است.

ص :292


1- 1) .زلزال،1 2.
2- 2) .شعراء،88.
3- 3) .معارج،10.
4- 4) .مرسلات،36.
5- 5) .مؤمنون،101.
6- 6) .بقره،166.
نکته ها:

علم به زمان وقوع مرگ و قیامت،مخصوص خداست.اگر انسان ها بدانند که مرگ آنها دور است و قیامت به این زودی برپا نمی شود،مغرور شده و بیشتر به گناه آلوده می شوند و اگر بدانند که قیامت به زودی برپا می شود،وحشت کرده و دست از کار و فعالیّت بر می دارند، بنا بر این ما که زمان مرگ و قیامت را نمی دانیم باید همواره آماده باشیم.

علم به نوزادنِ در رحمِ مادران،مخصوص خداست.گرچه دستگاه ها و آزمایشات علمی امروز نشان می دهند که جنین پسر است یا دختر،امّا علم خداوند ازلی و نامحدود است؛ علاوه بر این،علم به «مٰا فِی الْأَرْحٰامِ» تنها مربوط به پسر یا دختر بودن جنین نیست،بلکه استعدادها،حالات،روحیّات،و صدها دانستنی دیگر را نیز شامل می شود که با هیچ دستگاه و آزمایش و امکانات بشری،قابل دست یابی نیست.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:«عرفت الله بفسخ العزائم و حل العقود» (1)،خدا را با شکسته شدن اراده ها و تغییر تصمیم ها شناختم.

حضرت علی علیه السلام ذیل آیه فرمودند:«من قدم الی قدم» (2)،یعنی انسان یک گام که بر می دارد،از گام آینده ی خود خبر ندارد.

پیام ها:

1 علم بشر محدود است و قابل مقایسه با علم بی نهایت خداوند نیست. «یَعْلَمُ ...

مٰا تَدْرِی نَفْسٌ»

2 برنامه ریزی،تدبیر و تنظیم امور لازم است،امّا قدرتی ما فوق در کار است که انسان نمی داند فردا چه می شود. «وَ مٰا تَدْرِی نَفْسٌ مٰا ذٰا تَکْسِبُ غَداً» 3 هیچ کس به زمان و مکان مرگ خویش آگاه نیست. «وَ مٰا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ» (اگر در روایات می خوانیم که فلان ولیّ خدا،مکان یا زمانِ فوت یا شهادت خود را می دانست،آگاهی و علمی است که از طرف خداوند به او

ص :293


1- 1) .نهج البلاغه،حکمت 250.
2- 2) .من لا یحضر،ج 1،ص 139.

عطا شده است،و گر نه به طور استقلالی هیچ کس خبر ندارد.) 4 به گفته ی کاهنان،فال بینان،کف بینان و پیشگویان در مورد آینده ی خود اعتماد نکنیم. «وَ مٰا تَدْرِی نَفْسٌ مٰا ذٰا تَکْسِبُ غَداً» 5 انسانی که نه از مرگ خود خبر دارد،نه از موقعیّت فردای خود،چرا مغرور است؟ «مٰا تَدْرِی نَفْسٌ» ...

6 انسان باید همواره آماده ی حضور در صحنه و پاسخ گویی باشد. «وَ مٰا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ» پروردگار! قرآن را نور ما،قانون ما،امید ما،منطق ما،مایه ی تعقّل و تفکّر ما،موعظه ی ما، شفای ما،آرامش ما و نجات ما قرار بده.آمین ربّ العالمین «وَ الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ»

ص :294

ص :295

ص :296

[تفسیر سوره سجده]

سیمای سوره ی سجده

این سوره،سی ایه دارد و در مکّه نازل شده است.

این سوره یکی از 29 سوره ای است که با حروف مقطّعه آغاز و پس از آن از قرآن تجلیل شده است.

یکی از چهار سوره ای است که در آن آیه سجده ی واجب آمده است.طبق حدیثی که در مجمع البیان آمده رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله هر شب قبل از خواب این سوره را با سوره ی مُلک تلاوت می فرمود.

همانند دیگر سوره های مکّی،در این سوره نیز مباحث گسترده ای در مورد مبدأ و معاد و سرانجام کافران آمده است تا موجب تقویت ایمان مؤمنان و پایداری آنان در برابر فشار دشمنان گردد.

در آیه 15،از رکوع و سجده به هنگام شب که مردم در خواب هستند،به عنوان ویژگی مؤمنان راستین یاد شده و قرائت این آیه نیز سجده واجب دارد.

ص :297

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

[سوره السجده (32): آیات 1 تا 2]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;الم (1) تَنْزِیلُ اَلْکِتٰابِ لاٰ رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (2)

الف،لام،میم.

نازل کردن این کتاب که شکّی در آن نیست،از سوی پروردگارِ جهانیان است.

نکته ها:

در مورد حروف مقطّعه،در آغاز سوره بقره به تفصیل سخن گفتیم،امّا طبق بعضی روایات، حروف مقطّعه از متشابهاتی است که علم آن مخصوص خدا و اولیای اوست. (1)

سؤال:با توجّه به شک و تردید و نسبت افترا و کذبی که مخالفان قرآن اظهار می داشتند و بعضی آیات نیز به آن اشاره می کند،چگونه این آیه می فرماید:« لاٰ رَیْبَ فِیهِ »؟ پاسخ:آیه می فرماید:در حقّانیّت قرآن و فرامین و معارف آن هیچ شک و شبهه ای راه ندارد، نه آنکه کسی در آن شک و تردید نکرده است.لذا در همان آیه 23 سوره ی بقره می فرماید:

«وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمّٰا نَزَّلْنٰا عَلیٰ عَبْدِنٰا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» هر گاه در شک هستید، سوره ای مانند یکی از سوره های قرآن بیاورید.به قول نویسنده ی تفسیر فی ظلال القرآن:

گل مصنوعی،گل طبیعی نمی شود،زیرا گل طبیعی به خودی خود گواه است که شکّی در طبیعی بودن آن نیست.

قرآن در اینکه از طرف خداوند است،بارها تأکید کرده،از جمله:

«تَنْزِیلُ الْکِتٰابِ

... مِنْ رَبِّ الْعٰالَمِینَ»

ص :298


1- 1) .تفاسیر مجمع البیان و نور الثقلین.

«إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعٰالَمِینَ» (1)

«تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ» (2)

«تَنْزِیلُ الْکِتٰابِ مِنَ اللّٰهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ» (3)

«تَنْزِیلُ الْکِتٰابِ مِنَ اللّٰهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ» (4)

«تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» (5)

«تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ» (6)

«تَنْزِیلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّمٰاوٰاتِ الْعُلیٰ» (7)آری،کسی قرآن را نازل کرد که تمام هستی از اوست،بر همه چیز سلطه دارد،عزیز،رحیم، حکیم،علیم و حمید است.

پیام ها:

1 قرآن در همان عصر نزول به صورت کتاب در آمده است. «تَنْزِیلُ الْکِتٰابِ» 2 در حقّانیّت قرآن شکی راه ندارد،زیرا از سوی پرودگار جهانیان است.

«لاٰ رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعٰالَمِینَ»

3 ربوبیّت خداوند،مقتضی فرستادن کتابی متقن و خلل ناپذیر است. «تَنْزِیلُ ...

مِنْ رَبِّ الْعٰالَمِینَ»

4 کتاب تشریع،با نظام تکوین هماهنگ است. «تَنْزِیلُ الْکِتٰابِ ... مِنْ رَبِّ الْعٰالَمِینَ» 5 نزول کتاب برای رشد و کمال است،آن هم رشد و تربیت همه ی هستی. «رَبِّ الْعٰالَمِینَ»

ص :299


1- 1) .شعراء،192.
2- 2) .یس،5.
3- 3) .زمر،1.
4- 4) .غافر،2.
5- 5) .فصّلت،2.
6- 6) .فصّلت،42.
7- 7) .طه،4.

[سوره السجده (32): آیه 3]

اشاره

أَمْ یَقُولُونَ اِفْتَرٰاهُ بَلْ هُوَ اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْماً مٰا أَتٰاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ (3)

آیا می گویند:(پیامبر)قرآن را به دروغ ساخته؟ بلکه آن همان حقّ منحصر بفرد است که از طرف پروردگارت می باشد تا قومی را که قبل از تو هیچ هشدار دهنده ای برایشان نیامده بود بترسانی،تا شاید هدایت یابند.

نکته ها:

« نَذِیرٍ »،از«انذار»به ترساندن همراه با آگاهی گفته می شود،که همان هشدار است.

سؤال:با این که قرآن می فرماید: «وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّٰ خَلاٰ فِیهٰا نَذِیرٌ» (1)هیچ امّتی بدون پیامبر نبوده است،پس چگونه این آیه می فرماید:قبل از تو هیچ پیامبری برای مردم مکّه نیامده بود؟ پاسخ:تا قبل از اسلام،ساکنان جزیرة العرب و مردم مکّه متشکّل نشده و به صورت امّت در نیامده بودند و پراکنده و متفرّق زندگی می کردند.

پیام ها:

1 نقل شبهات دینی و سخنان باطل،برای ردّ آن مانعی ندارد. «أَمْ یَقُولُونَ افْتَرٰاهُ» 2 تکذیب قرآن،شیوه ی دایمی کفّار است. «أَمْ یَقُولُونَ» ولی شما حقّ را بگویید و از هدایتشان مأیوس نشوید. «لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ» 3 کفّار،منطق ندارند و از حربه ی تهمت استفاده می کنند. «افْتَرٰاهُ» 4 در برابر تلاش مخالفان برای تضعیف حقّ،باید حقّ و پیروان حقّ را تقویت کرد. «بَلْ هُوَ الْحَقُّ» 5 سرچشمه ی حقّ،خداست. «الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ» 6 خداوند به شخص رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله عنایت خاص دارد. «رَبِّکَ»

ص :300


1- 1) .فاطر،24.

7 از اهداف اصلی بعثت انبیا،انذاز مردم است. «لِتُنْذِرَ» 8 آشنایی با گذشته ی مخاطبان،برای مبلّغ لازم است. «لِتُنْذِرَ قَوْماً مٰا أَتٰاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ» 9 انذار،برای هدایت است. «لِتُنْذِرَ ... لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ» 10 کتاب و پیامبر برای هدایت انسان کافی نیستند،این خود انسان است که باید زمینه و استعداد هدایت را در خود به وجود آورده و آن را انتخاب و اختیار کند. «لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ»

[سوره السجده (32): آیه 4]

اشاره

اَللّٰهُ اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا فِی سِتَّةِ أَیّٰامٍ ثُمَّ اِسْتَویٰ عَلَی اَلْعَرْشِ مٰا لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاٰ شَفِیعٍ أَ فَلاٰ تَتَذَکَّرُونَ (4)

خداوند کسی است که آسمان ها و زمین و آنچه را میان آن دو است،در شش روز آفرید،سپس بر عرش استیلا یافت؛برای شما جز او هیچ یاور و شفاعت کننده ای نیست،آیا متذکّر نمی شوید(و پند نمی گیرید؟)

نکته ها:

در زبان عربی برای«روز»دو واژه به کار می رود:یکی«نهار»و یکی«یوم».اولی به معنای روز در مقابل شب است و دومی به مجموع روز و شب و دوره ای از شب ها و روزها نیز گفته می شود.

با آنکه خداوند می توانست آسمان و زمین را در یک لحظه بیافریند،امّا او اراده کرده است که آفرینش موجودات به شکل تدریجی صورت گیرد.این آیه می فرماید:آفرینش آسمان ها و زمین در طی شش دوره صورت گرفته است.

پیام ها:

1 برای محو شرک،باید از قدرت لا یزال الهی و آفرینش آسمان ها و زمین سخن

ص :301

گفت. «خَلَقَ ... اِسْتَویٰ ... مٰا لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ» 2 آفرینش و مدیریّت هستی،از یکدیگر جدا نیست. «خَلَقَ ... اِسْتَویٰ» 3 عرش،مرکز تدبیر و اداره جهان است. «اسْتَویٰ عَلَی الْعَرْشِ» 4 یکی از راه های انذار این است که تکیه گاه ها و دلبستگی های مادّی و غیر الهی، میان تهی و بی اثر معرّفی شوند. «لِتُنْذِرَ ... مٰا لَکُمْ مِنْ دُونِهِ» 5 یکی از راه های انذار،یادآوری نعمت هاست. «خَلَقَ ... أَ فَلاٰ تَتَذَکَّرُونَ» این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار 6 انسان در فطرت خود حقایقی را می یابد،لکن باید با تذکّر و یادآوری،او را غفلت زدایی نمود. «تَتَذَکَّرُونَ»

[سوره السجده (32): آیه 5]

اشاره

یُدَبِّرُ اَلْأَمْرَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ إِلَی اَلْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کٰانَ مِقْدٰارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمّٰا تَعُدُّونَ (5)

(خداوند)امر(این جهان)را از آسمان به سوی زمین تدبیر می کند،سپس در روزی که مقدار آن هزار سال از سال هایی است که می شمرید،(نظام این عالم برچیده می شود و)به سوی او بالا می رود.

نکته ها:

سؤال:در آیه 4 سوره ی معارج می خوانیم:ملائکه و روح در روزی که مقدار آن پنجاه هزار سال است،به سوی او عروج می کنند؛این آیه می فرماید:مقدار آن روز،هزار سال است؟ پاسخ:الف:در حدیث می خوانیم:قیامت پنجاه موقف دارد و هر موقفی معادل هزار سال دنیوی است و آیه ی مورد بحث تنها به یک موقف اشاره دارد. (1)

ب:این آیه،در مورد عروج امر است و آن آیه،عروج ملائکه را می گوید؛شاید عروج امر در

ص :302


1- 1) .تفسیر نمونه.

روزی باشد که هزار سال است و قیامت نیست،ولی عروج فرشتگان در روز قیامت باشد که پنجاه هزار سال است.

پیام ها:

1 مرکز مدیریّت زمین آسمان است،برنامه ها از آن جا نازل می شود و به آن جا عروج می کند. «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ ... یَعْرُجُ إِلَیْهِ» 2 توحید در ربوبیّت،از توحید در خالقیّت جدا نیست. «خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ ... یُدَبِّرُ الْأَمْرَ» 3 تدبیر الهی،دایمی است،نه مقطعی. «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ» 4 همان گونه که در آفرینش،همه چیز از او و به سوی اوست، «إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ» تدبیر امور نیز از او و به سوی اوست. «مِنَ السَّمٰاءِ ... ثُمَّ یَعْرُجُ»

[سوره السجده (32): آیات 6 تا 9]

اشاره

ذٰلِکَ عٰالِمُ اَلْغَیْبِ وَ اَلشَّهٰادَةِ اَلْعَزِیزُ اَلرَّحِیمُ (6) اَلَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ اَلْإِنْسٰانِ مِنْ طِینٍ (7) ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلاٰلَةٍ مِنْ مٰاءٍ مَهِینٍ (8) ثُمَّ سَوّٰاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ اَلسَّمْعَ وَ اَلْأَبْصٰارَ وَ اَلْأَفْئِدَةَ قَلِیلاً مٰا تَشْکُرُونَ (9)

اوست(خداوندی)که از پنهان و آشکار آگاه،(و)شکست ناپذیر و مهربان است.

کسی که هر چه را آفرید نیکو آفرید،و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد.

سپس(بقای)نسل او را از عصاره ای از آب پست و بی مقدار مقرّر فرمود.

سپس(اندام)او را موزون ساخت و از روح خویش در وی دمید،و برای شما گوش و چشم ها و دل ها قرار داد،(ولی)اندکی از شما سپاس می گزارید.

ص :303

نکته ها:

کلمه ی«سوی»از«تسویه»،به معنای ایجاد تعادل و تناسب و دوری از هر گونه افراط و تفریط است.

حقایق جهان برای ما دو گونه است:پیدا و ناپیدا،امّا نزد خدا چیزی غایب و پنهان نیست.

پیام ها:

1 قوانین حاکم بر جهان،بر اساس علم بی پایان الهی است. «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ ... عٰالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهٰادَةِ» (آری،تدبیر و اداره هر مجموعه ای به آگاهی از آن نیاز دارد.) 2 علم الهی،نسبت به پیدا و پنهان یکسان است. «عٰالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهٰادَةِ» 3 قدرت الهی با مهر همراه است. «الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ» 4 همه ی آفریده ها نیکوست. «أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ» (حتّی زهر در بدن مار یک ارزش است،درست مثل آب دهان که در دهان انسان نعمت است،امّا اگر خارج شود،به هر کجا بیفتد یک اهانت است.) 5 همه چیز آفریده ی خداست. «کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ» 6 ذکر جداگانه ی انسان،در کنار همه ی هستی،نشانه ی اهمیّت و ارزش ویژه ی انسان است. «کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ ... خَلْقَ الْإِنْسٰانِ» 7 آنچه نطفه می شود،تنها یک سلّول و اسپرم بیش نیست. «سُلاٰلَةٍ مِنْ مٰاءٍ» 8 هنرمند،خداوند است که قطره ای آب ناچیز و پست،موجودی شریف و ارزشمند می سازد. «خَلْقَ ... مِنْ مٰاءٍ مَهِینٍ» 9 آفرینش حضرت آدم با آفرینش بنی آدم متفاوت است. «بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسٰانِ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلاٰلَةٍ مِنْ مٰاءٍ مَهِینٍ» (آفرینش حضرت آدم از خاک بود، ولی نسل او از نطفه و آب آفریده شدند.) 10 دریافت کمالات الهی،به آمادگی و تعادل نیاز دارد.(اوّل اندام موزون،سپس دمیده شدن روح الهی) «ثُمَّ سَوّٰاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ» 11 از نشانه های شرافت انسان،دمیده شدن روح الهی در اوست. «مِنْ رُوحِهِ»

ص :304

12 آفرینش انسان اولیه تدریجی بوده است. «بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسٰانِ ... ثُمَّ سَوّٰاهُ» 13 وسعت دایره دید انسان بیش از گوش اوست.(انسان در یک لحظه نمی تواند دو صدا را مجزّا از هم بشنود،ولی می تواند چند چیز را با هم تماشا کند،به علاوه انسان از راه گوش تنها صدای اشیای و افراد را می شنود،ولی از راه چشم،موقعیّت،رنگ،حجم،حرکت و سکون را می بیند.)(« اَلسَّمْعَ »مفرد و« اَلْأَبْصٰارَ »جمع آمده است.) 14 در میان اعضای بدن،آنچه وسیله ی شناخت و معرفت است،مهم تر است.

(لذا تنها نام گوش و چشم و دل برده شده است.) «السَّمْعَ وَ الْأَبْصٰارَ وَ الْأَفْئِدَةَ» 15 توجّه به دوران های پیدایش انسان،راهی به سوی خودشناسی و خداشناسی و شکرگزاری است. «قَلِیلاً مٰا تَشْکُرُونَ» 16 انسان باید شکرگزار باشد،و گر نه سزاوار توبیخ است. «قَلِیلاً مٰا تَشْکُرُونَ»

[سوره السجده (32): آیه 10]

اشاره

وَ قٰالُوا أَ إِذٰا ضَلَلْنٰا فِی اَلْأَرْضِ أَ إِنّٰا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ بَلْ هُمْ بِلِقٰاءِ رَبِّهِمْ کٰافِرُونَ (10)

و گفتند:آیا همین که(پس از مرگ)در زمین(دفن و پوسیده و)گم شدیم،آیا آفرینش جدیدی خواهیم یافت؟ آری،آنان به ملاقات پروردگارشان کافرند.

نکته ها:

در آیه قبل خواندیم که خداوند وسیله ی درک و فهم(چشم،گوش و دل)را به شما داد و سپس گلایه کرد که شما کم شکر می کنید.این آیه یکی از نمونه های ناسپاسی را بیان می کند که انسان با دیدن این همه قدرت نمایی خداوند،بازهم در برپایی قیامت تردید کنند.

پیام ها:

1 با نقل شبهات مخالفان و پاسخ قاطع به آنها،مؤمنان را بیمه و واکسینه کنیم.

«قٰالُوا»

...

ص :305

2 آنچه مورد تردید منکران قیامت قرار می گرفت،معاد جسمانی بود. «ضَلَلْنٰا فِی الْأَرْضِ» ...

3 شک و تردید خود را با دلایل روشن برطرف کنید و نگذارید به تخریب کشیده شود. «أَ إِذٰا ... بَلْ هُمْ بِلِقٰاءِ رَبِّهِمْ کٰافِرُونَ» 4 کفّار نیز تحت تدبیر ربوبیّت خداوند هستند. «بِلِقٰاءِ رَبِّهِمْ کٰافِرُونَ»

[سوره السجده (32): آیه 11]

اشاره

قُلْ یَتَوَفّٰاکُمْ مَلَکُ اَلْمَوْتِ اَلَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلیٰ رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ (11)

بگو:فرشته ی مرگ که بر شما گمارده شده،جانتان را می گیرد،سپس به سوی پرودگارتان برگردانده می شوید.

نکته ها:

کلمه ی«توفی»به معنای باز پس گرفتن کامل چیزی است.با توجّه به اینکه بدن مرده پس از مرگ در جای خود باقی می ماند،پس مراد از گرفتن به طور کامل،گرفتن روح است که حقیقت انسان است و که اگر رفت،انسان به طور کامل رفته است.بنا بر این روح دارای اصالت و استقلال بوده و باقی است و در قیامت همین روح با ملحق شدن دوباره به جسم، برانگیخته خواهد شد.

قرآن درباره ی شیوه ی قبض روح،سه تعبیر دارد:

الف:در یک جا می فرماید:فرشتگان،جان و روح آدمی را می گیرند. «تَتَوَفّٰاهُمُ الْمَلاٰئِکَةُ» (1)ب:در آیه ی مورد بحث،مأمور قبض روح را فرشته ای به نام ملک الموت معرّفی کرده است.

ج:در آیه ی 42 سوره زمر این کار را به خداوند نسبت می دهد. «اللّٰهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ» در جمع این سه آیه شاید بتوان گفت:فرشتگان،روح را می گیرند و آن را به ملک الموت تحویل می دهند و او به خدای متعال تحویل می دهد.چنان که امام صادق علیه السلام در پاسخ این سؤال که در اطراف جهان افراد زیادی در آنِ واحد می میرند،چگونه ملک الموت در یک

ص :306


1- 1) .نحل،28.

لحظه در همه جا حضور دارد؟ فرمودند:او یارانی از فرشتگان دارد که روح مردم را از اطراف می گیرند،سپس ملک الموت ارواح را از فرشتگان تحویل می گیرد. (1)

شاید هم درجات مردم سبب تفاوت قبض روح آنان می شود به این معنا که مردم عادی را فرشتگان و مردم با تقوا را ملک الموت و اولیای خدا را خداوند قبض روح می کند.

پیام ها:

1 شبهات را بدون پاسخ نگذارید. «قٰالُوا ... قُلْ» ...

2 حقیقت انسان روح اوست،همین که روح قبض شد گویا انسان قبض شده است. «یَتَوَفّٰاکُمْ» 3 فرشتگان از انجام مأموریّت،شانه خالی نمی کنند. «مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ» 4 کار فرشتگان،طبق مأموریّتی است که به آنان واگذار شده است. «وُکِّلَ بِکُمْ» 5 مرگ انسان و دفن او،گامی برای زنده شدن اوست،همان گونه که دفن بذر گامی برای سبز شدن است. «ثُمَّ إِلیٰ رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ» 6 همان خدایی که جان ها را می گیرد،روزی با یک اراده،همه انسان ها را به سوی خود برمی گرداند. «تُرْجَعُونَ»

[سوره السجده (32): آیه 12]

اشاره

وَ لَوْ تَریٰ إِذِ اَلْمُجْرِمُونَ نٰاکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنٰا أَبْصَرْنٰا وَ سَمِعْنٰا فَارْجِعْنٰا نَعْمَلْ صٰالِحاً إِنّٰا مُوقِنُونَ (12)

و(چه صحنه ی دلخراشی است)اگر ببینی مجرمان را هنگامی که نزد پروردگارشان سرهای خود را به زیر افکنده(می گویند:)پروردگارا! دیدیم و شنیدیم(آنچه را وعده کرده بودی)،پس ما را(به دنیا)بازگردان تا کار نیکو انجام دهیم،همانا ما به یقین رسیدیم.

ص :307


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
نکته ها:

گرچه در این آیه،مجرمان تقاضای بازگشت به دنیا و انجام عمل صالح دارند،امّا چنان که در آیه 28 سوره ی انعام می خوانیم:آنها اگر به دنیا نیز برگردند باز تخلّف می کنند. «وَ لَوْ رُدُّوا لَعٰادُوا لِمٰا نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکٰاذِبُونَ»

پیام ها:

1 سرکشی امروزِ مجرمان،سرافکندگی فردای قیامت را در پیش دارد،و این مایه ی تسلّی پیامبر و مؤمنان است. «وَ لَوْ تَریٰ» 2 قیامت،روز سرافکندگی و شرمندگی مجرمان است. «الْمُجْرِمُونَ نٰاکِسُوا رُؤُسِهِمْ» 3 روز قیامت،روز اقرار است. «رَبَّنٰا أَبْصَرْنٰا وَ سَمِعْنٰا» 4 روز قیامت،روز کشف حقایق و باز شدن چشم ها و گوش ها است.(کسانی که چشم و گوش خود را بر دیدن و شنیدن حقّ بسته بودند،در آن روز می گویند:

«أَبْصَرْنٰا وَ سَمِعْنٰا»

5 آنچه در قیامت سبب نجات است،تنها عمل صالح است که جای آن دنیا است. «فَارْجِعْنٰا نَعْمَلْ صٰالِحاً» 6 دلیل جرم و گناه،باور نداشتن قیامت است.(آن جا می گویند: «إِنّٰا مُوقِنُونَ» ولی چه سود؟)

[سوره السجده (32): آیه 13]

اشاره

وَ لَوْ شِئْنٰا لَآتَیْنٰا کُلَّ نَفْسٍ هُدٰاهٰا وَ لٰکِنْ حَقَّ اَلْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ اَلْجِنَّةِ وَ اَلنّٰاسِ أَجْمَعِینَ (13)

و اگر می خواستیم هر کس را(به اجبار)به هدایت می رساندیم ولی (می خواهیم که هر کس خود راه خود را انتخاب کند.)ولی(کافران بدانند که)اراده قطعی من چنین است که دوزخ را(از افراد بی ایمان و گنهکار)از جنّ و انس پر خواهم کرد.

ص :308

پیام ها:

1 کارهای الهی با مشیّت و اراده اوست. «وَ لَوْ شِئْنٰا لَآتَیْنٰا» ...

2 پذیرفتن هدایت،باید اختیاری باشد نه اجباری. «وَ لَوْ شِئْنٰا لَآتَیْنٰا» ...

3 مردم متفاوتند و هر شخصی هدایتی مخصوص خود دارد. «کُلَّ نَفْسٍ هُدٰاهٰا» 4 رحمت گسترده ی الهی،مانع قهر او نیست. «لَأَمْلَأَنَّ» 5 جنّ مانند انسان،مورد تکلیف و مهر و قهر الهی است. «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّٰاسِ»

[سوره السجده (32): آیه 14]

اشاره

فَذُوقُوا بِمٰا نَسِیتُمْ لِقٰاءَ یَوْمِکُمْ هٰذٰا إِنّٰا نَسِینٰاکُمْ وَ ذُوقُوا عَذٰابَ اَلْخُلْدِ بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (14)

پس به خاطر آن که ملاقات چنین روزی را فراموش کردید(عذاب را) بچشید،ما(نیز)شما را به دست فراموشی سپردیم،و عذاب دائمی را بچشید،به خاطر آنچه انجام می دادید.

نکته ها:

در دو آیه قبل،مجرمان تقاضای برگشت به دنیا را داشتند،شاید این آیه پاسخ ردّی به درخواست آنان باشد.

نسبت فراموشی و نسیان به خداوند معنا ندارد،بنا بر این،مراد از «نَسِینٰاکُمْ» آن است که برخورد ما با شما فراموش کنندگان قیامت،برخورد کسی است که شما را به دست فراموشی سپرده است.

پیام ها:

1 دلیل کیفر را به مجرمان تفهیم کنید. «فَذُوقُوا بِمٰا نَسِیتُمْ» 2 کیفرهای الهی،عادلانه و مماثل است. «نَسِیتُمْ ... نَسِینٰاکُمْ» 3 یاد معاد،کلید نجات است و غفلت از آن،مایه ی گرفتاری است. «بِمٰا نَسِیتُمْ» 4 سرچشمه ی اعمال فاسد،غفلت از معاد است. «نَسِیتُمْ ... کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»

ص :309

5 استمرار عمل بد،موجب استمرار در عذاب دوزخ است. «عَذٰابَ الْخُلْدِ بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» 6 هر یک از موضع گیری ها و عملکردها،کیفری متناسب با خود دارد.(تکرار « ذُوقُوا »،نشان آن است که فراموش کردن قیامت،عذابی دارد و عملکرد انسان،عذابی دیگر.)

[سوره السجده (32): آیه 15]

اشاره

إِنَّمٰا یُؤْمِنُ بِآیٰاتِنَا اَلَّذِینَ إِذٰا ذُکِّرُوا بِهٰا خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ (15)

تنها کسانی به آیات ما ایمان دارند که هر گاه این آیات به آنان یادآوری شود به شکل سجده رُخ بر خاک نهند و با ستایش پروردگارشان تسبیح گویند،و آنان تکبّر نمی ورزند.

نکته ها:

در چهار سوره ی قرآن،به آیاتی می رسیم که واجب است هنگام تلاوت آنها سجده کنیم.

این سوره ها عبارتند از:فصّلت،نجم،علق و سجده که در اصطلاح به سوره های عزائم نامگذاری شده اند.طبق مکتب اهل بیت علیهم السلام،خواندن این چهار سوره در نماز بعد از حمد جایز نیست و کسانی که جنب یا حائض هستند نباید حتّی یک آیه از این چهار سوره را تلاوت نمایند.

پیام ها:

1 سجده عاشقانه و تسبیح و ستایش خداوند،نشانه ی مؤمن است. «إِنَّمٰا یُؤْمِنُ» 2 قرآن در شیوه ی تبلیغ و ارشاد خود،در کنار ترسیم چهره ی مجرمان، نشانه های مؤمنان را نیز بیان می کند. «الَّذِینَ إِذٰا ذُکِّرُوا ... خَرُّوا» ...

3 تعلّق نگرفتن هدایت خدا به گروهی از مردم،به خاطر تکبّر خود آنهاست. «لَوْ شِئْنٰا لَآتَیْنٰا کُلَّ نَفْسٍ هُدٰاهٰا ... إِنَّمٰا یُؤْمِنُ ... اَلَّذِینَ ... هُمْ لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ»

ص :310

4 آیات الهی،با فطرت و خرد بشر هماهنگ است و تنها به تذکّر نیاز دارد. «إِذٰا ذُکِّرُوا» ...

5 سجده های مؤمنان،مخصوص هنگام نماز نیست. «إِذٰا ذُکِّرُوا ... خَرُّوا» 6 در عبادت،هم زمان مطرح است، «إِذٰا» هم زمینه، «ذُکِّرُوا» هم عمل. «خَرُّوا» 7 سجده باید عاشقانه باشد. «خَرُّوا سُجَّداً» گویا با تمام وجود به خاک می افتند.

8 بهترین ذکر در حال سجده،تسبیح همراه با ستایش است. «سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ» 9 سجده ای ارزش دارد که به دنبالش غرور و تکبّر نباشد. «خَرُّوا سُجَّداً ... وَ هُمْ لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ»

[سوره السجده (32): آیه 16]

اشاره

تَتَجٰافیٰ جُنُوبُهُمْ عَنِ اَلْمَضٰاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ یُنْفِقُونَ (16)

(مؤمنان،به هنگام شب،)پهلوهایشان از بسترها دور می ماند(و) پروردگارشان را از روی بیم و امید می خوانند،و از آنچه به آنان روزی داده ایم انفاق می کنند.

پیام ها:

1 سحر خیزی و دل کندن از رختخواب،یکی دیگر از نشانه های مؤمنان است.

«تَتَجٰافیٰ جُنُوبُهُمْ»

...

2 عبادت هایی که با نوعی ریاضت و خفا همراه باشد ارزش بیشتری دارد.

«تَتَجٰافیٰ»

3 مؤمن،نه مأیوس است،نه مغرور،هم بیم دارد،هم امید. «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً» 4 تواضع،سحرخیزی و انفاق،خصلت دایمی مؤمنان است. «لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ ...

یَدْعُونَ

... یُنْفِقُونَ» (همه با صیغه ی مضارع آمده است.)

ص :311

5 رابطه ی شبانه با خداوند،باید با رسیدگی به محرومان همراه باشد. «یَدْعُونَ ...

یُنْفِقُونَ»

6 مورد انفاق،تنها مال نیست،بلکه شامل علم و آبرو و دیگر سرمایه های انسان نیز می شود. «مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ یُنْفِقُونَ»

[سوره السجده (32): آیه 17]

اشاره

فَلاٰ تَعْلَمُ نَفْسٌ مٰا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزٰاءً بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (17)

هیچ کس نمی داند چه پاداش مهمّی که مایه ی روشنی چشم هاست برای آنان نهفته است،این پاداش کارهایی است که انجام می دادند.

نکته ها:

قرآن در مورد میزان پاداش های الهی چند تعبیر دارد.یک جا«ضعف» (1)به معنای دو برابر،یک جا«اضعاف» (2)به معنای چند برابر یک جا «عَشْرُ أَمْثٰالِهٰا» (3)به معنای ده برابر و در جای دیگر تشبیه به دانه ای که هفت خوشه برآورد و در هر خوشه صد دانه باشد، یعنی هفتصد برابر؛ (4)ولی این آیه فراتر از عدد و رقم را بازگو می کند و می فرماید:هیچ کس از پاداش این گروه از مؤمنان،که اهل نماز شب و انفاق هستند،آگاه نیست.

امام صادق علیه السلام فرمود:ثواب هر کار نیکی در قرآن بیان شده است،مگر نماز شب؛که جز خداوند کسی پاداش آن را نمی داند.سپس این آیه را تلاوت فرمود. (5)

پیام ها:

1 سحرخیزی،نماز شب،کمک به محرومان،بالاترین پاداش ها را دارد. «فَلاٰ تَعْلَمُ نَفْسٌ» 2 برخی پاداش های الهی،برای ما قابل درک نیست. «فَلاٰ تَعْلَمُ نَفْسٌ»

ص :312


1- 1) .اعراف،38.
2- 2) .بقره،245.
3- 3) .انعام،160.
4- 4) .بقره،261.
5- 5) .تفاسیر مجمع البیان و المیزان.

3 در شیوه ی تربیت،گاهی باید نوع و مقدار تشویق و پاداش مخفی باشد. «مٰا أُخْفِیَ لَهُمْ» 4 عبادت مخفی،پاداش های مخفی دار. «تَتَجٰافیٰ ... أُخْفِیَ لَهُمْ» 5 برای دریافت پاداش بی حساب،سختی سحرخیزی را بر خود هموار کنیم.

«تَتَجٰافیٰ ... أُخْفِیَ لَهُمْ» 6 سعدیا گرچه سخندان و نصیحت گویی؛به عمل کار برآید به سخندانی نیست.

«بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ»

[سوره السجده (32): آیه 18]

اشاره

أَ فَمَنْ کٰانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کٰانَ فٰاسِقاً لاٰ یَسْتَوُونَ (18)

پس آیا کسی که مؤمن است مثل کسی است که فاسق است؟(هرگز چنین نیست،این دو گروه)مساوی نیستند.

پیام ها:

1 در بیان حقّ،با طرح سؤال،از و جدان مردم کمک بگیرید. «أَ فَمَنْ کٰانَ» ...

2 شیوه ی مقایسه،یکی از بهترین شیوه های آموزشی است. «أَ فَمَنْ کٰانَ ... کَمَنْ کٰانَ» 3 تنها کفّار،مخالف مؤمنان نیستند،افراد فاسق نیز در جبهه ی مخالف قرار دارند. «مُؤْمِناً ... فٰاسِقاً» 4 از مردم سؤال کنید،لکن نظر حقّ خود را نیز اعلام کنید. «لاٰ یَسْتَوُونَ»

[سوره السجده (32): آیات 19 تا 20]

اشاره

أَمَّا اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ فَلَهُمْ جَنّٰاتُ اَلْمَأْویٰ نُزُلاً بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (19) وَ أَمَّا اَلَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْوٰاهُمُ اَلنّٰارُ کُلَّمٰا أَرٰادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْهٰا أُعِیدُوا فِیهٰا وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذٰابَ اَلنّٰارِ اَلَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (20)

امّا کسانی که ایمان آورده و کارهای نیکو انجام داده اند،پس برای پذیرایی از آنها جایگاهی از باغ ها(ی بهشت فراهم)است،به خاطر آنچه انجام می دادند.

ص :313

و امّا کسانی که(از مدار ایمان خارج و)فاسق شدند،پس جایگاهشان آتش است، هر گاه اراده کنند که از آن بیرون آیند،در آن باز گردانده می شوند و به آنان گفته می شود:بچشید عذاب آتشی را که همواره تکذیبش می کردید.

نکته ها:

در آیه 18 به طور سربسته فرمود:آیا مؤمن و فاسق یکسانند؟ در این آیات به تفصیل سرنوشت هر دو گروه را بیان می کند.

پیام ها:

1 ایمان از عمل جدا نیست. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا» ...

2 مؤمن باید تمام کارهایش پسندیده باشد. «الصّٰالِحٰاتِ» 3 باغ های بهشتی،برای پذیرایی از مؤمنان است. «نُزُلاً» 4 فاسقِ منکر قیامت همیشه در دوزخ خواهد ماند. «کُلَّمٰا أَرٰادُوا ... أُعِیدُوا» 5 شکنجه ی جسمی دوزخیان،با تحقیر روحی آنان همراه است. «أُعِیدُوا فِیهٰا وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا»

[سوره السجده (32): آیه 21]

اشاره

وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ اَلْعَذٰابِ اَلْأَدْنیٰ دُونَ اَلْعَذٰابِ اَلْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (21)

و البتّه ما غیر از آن عذاب بزرگ تر(در قیامت)از عذاب نزدیک(در این دنیا)به آنان می چشانیم،تا شاید به سوی خدا باز گردند.

نکته ها:

عذاب دنیا،هم نزدیک است و هم کوچک.عذاب آخرت،هم دور است و هم بزرگ.طبق قاعده،باید در برابر کلمه ی«ادنیٰ»کلمه ی«ابعد»به کار رود ولی نمی توان گفت:قهر خدا دور است،لذا به جای کلمه ی«ابعد»وصف«اکبر»آمده است؛از طرف دیگر امکان داشت

ص :314

به جای کلمه ی«ادنیٰ»کلمه ی«اصغر»بیاید تا با کلمه ی«اکبر»مناسب باشد ولی نمی توان قهر خدا را کوچک شمرد،لذا در یک جا کلمه ی«ادنیٰ»به کار رفته و در یک جا کلمه«اکبر».

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:مراد از« اَلْعَذٰابِ الْأَدْنیٰ »،مصیبت ها،بیماری ها و رنج هایی است که انسان در دنیا به آن گرفتار می شود. (1)

پیام ها:

1 یکی از سنّت های الهی،گرفتار کردن گنهکار برای توبه است. «وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ ...

لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»

2 در تربیت،همیشه و همه جا،محبّت کارساز نیست،گاهی برخورد تند و قهر لازم است. «الْعَذٰابِ الْأَدْنیٰ» 3 عذاب آخرت از همه ی عذاب های دنیوی بزرگ تر است. «الْعَذٰابِ الْأَکْبَرِ» 4 تلخی های دنیوی باید زنگ بیدار باش و زمینه ی توبه قرار گیرد. «لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» (راه بازگشت برای خلافکاران نیز باز است.) 5 تلخی های دنیوی،با عدل الهی،منافاتی ندارد،زیرا بر اساس حکمت و برای اصلاح مردم است. «وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ ... لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» 6 در تربیت،احتمال تأثیر کافی است و یقین لازم نیست. «لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» 7 با چشیدن عذاب های دنیوی،بازهم بازگشت خلافکاران از گناهان خود اجباری نیست. «لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»

[سوره السجده (32): آیه 22]

اشاره

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیٰاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْهٰا إِنّٰا مِنَ اَلْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ (22)

و کیست ستمکارتر از کسی که به آیات پروردگارش تذکّر داده شود،ولی از آنها اعراض نماید؟ البتّه ما از تبهکاران انتقام می گیریم.

ص :315


1- 1) .تفاسیر نور الثقلین و کنز الدقائق.
نکته ها:

در آیه 15 خواندیم که هر گاه مؤمنان به آیت الهی تذکّر داده شوند،بی درنگ به سجده می افتند؛در برابر این گروه،کسانی هستند که این آیه می فرماید هنگام تذکّر نسبت به آیات خداوند بی توجّهی و اعراض می نمایند.

پیام ها:

1 اعراض از تذکّرات الهی،بالاترین ظلم به خود و جامعه است. «وَ مَنْ أَظْلَمُ» 2 خداوند،مؤمن و غیر مؤمن را هر کدام به نحوی تذکّر می دهد. «ذُکِّرُوا بِهٰا خَرُّوا سُجَّداً» ، «ذُکِّرَ بِآیٰاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ» 3 بی اعتنایی گنهکار به تذکّر،بدتر از گناه است. «ذُکِّرَ ... أَعْرَضَ ... أَظْلَمُ» 4 رحمان و رحیم بودن خداوند،با قهر او منافاتی ندارد. «إِنّٰا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ» 5 اعراض از آیات الهی جُرم است و مجرم در معرض انتقام الهی قرار دارد.

«مُنْتَقِمُونَ»

6 تذکّر و محبّت کافی نیست،در مورد مجرمان،تنبیه و شدّت عمل لازم است.

«مُنْتَقِمُونَ»

[سوره السجده (32): آیه 23]

اشاره

وَ لَقَدْ آتَیْنٰا مُوسَی اَلْکِتٰابَ فَلاٰ تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقٰائِهِ وَ جَعَلْنٰاهُ هُدیً لِبَنِی إِسْرٰائِیلَ (23)

و همانا ما به موسیٰ کتاب(آسمانی تورات)دادیم،پس در لقای او(با خدا و دریافت آیات الهی)شک نداشته باش،ما آن(کتاب)را برای بنی اسرائیل مایه ی هدایت قرار دادیم.

نکته ها:

در اینکه مراد از جمله ی« فَلاٰ تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقٰائِهِ »چیست،چند احتمال داده شده است، از جمله:

ص :316

الف:در ملاقات حضرت موسی با خداوند و دریافت وحی شک نکن.

ب:در لقای قرآن و وحی شک نکن.(که مؤیّد آیه 3 این سوره است) ج:در لقای قیامت شک نکن.(که مؤید آیه 10 و 14 این سوره است)

پیام ها:

1 رسالت پیامبر اسلام و نزول کتاب آسمانی،امر بی سابقه ای نبوده است. «وَ لَقَدْ آتَیْنٰا مُوسَی الْکِتٰابَ» 2 آگاهی از تاریخ انبیا،مایه تسلّی و اطمینان خاطر است. «وَ لَقَدْ آتَیْنٰا مُوسَی ...

فَلاٰ تَکُنْ»

3 درباره رهبر آسمانی،نباید هیچ گونه شک و تردیدی وجود داشته باشد. «فَلاٰ تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ» 4 تورات،برای هدایت بنی اسرائیل بوده است،نه جهانیان. «هُدیً لِبَنِی إِسْرٰائِیلَ»

[سوره السجده (32): آیه 24]

اشاره

وَ جَعَلْنٰا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا لَمّٰا صَبَرُوا وَ کٰانُوا بِآیٰاتِنٰا یُوقِنُونَ (24)

و از میان بنی اسرائیل پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما(مردم را) هدایت کنند؛چون آنان،هم صبر کردند و هم به آیات ما یقین داشتند.

پیام ها:

1 تعیین رهبری،از حقوق الهی است. «جَعَلْنٰا ... أَئِمَّةً» 2 محتوا،شیوه و محدوده ی هدایت را خداوند تعیین می کند. «یَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا» (به انتخاب خداوند،نه به انتخاب مردم) (1)3 یقین و صبر،دو شط لازم برای رهبری است.(رهبر باید به هدف یقین داشته باشد و تا آخرین مرحله مقاومت کند). «صَبَرُوا ... یُوقِنُونَ»

ص :317


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

[سوره السجده (32): آیه 25]

اشاره

إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ فِیمٰا کٰانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (25)

همانا پروردگار تو میان مردم در قیامت در آنچه اختلاف داشتند داوری خواهد کرد.

نکته ها:

در آیه ی قبل خواندیم که خداوند افراد لایق را رهبر و امام قرار می دهد.در این آیه می خوانیم:خداوند اختلافات مردم را در قیامت فیصله خواهد داد.شاید مراد از اختلاف، اختلاف در مسأله ی رهبری باشد و این که چرا با رهبران تعیین شده ی الهی لجاجت و مجادله کردند تا خداوند در قیامت به حسابشان برسد و این نوعی تهدید برای کسانی است که در برابر رهبران تعیین شده از طرف خداوند پرچم مخالفت بلند کردند.

پیام ها:

1 فیصله دادن به اختلافات،از شئون ربوبی در قیامت است. «رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ» 2 تمام اختلافات،در قیامت فیصله خواهد یافت. «یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ» 3 اختلافات دینی در دنیا حل نشدنی است. «یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ» 4 انسان ها در طول تاریخ،همواره اختلاف داشته اند. «کٰانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ» 5 رهبران دینی هرگز نسبت به کار خود و هدایت مردم دلسرد نشوند،زیرا اختلافات همیشه بوده است. «فِیمٰا کٰانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ»

[سوره السجده (32): آیه 26]

اشاره

أَ وَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنٰا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ اَلْقُرُونِ یَمْشُونَ فِی مَسٰاکِنِهِمْ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ أَ فَلاٰ یَسْمَعُونَ (26)

آیا برایشان روشن نشده که ما قبیله های بسیاری را قبل از ایشان هلاک کردیم؟ با این که این ها در خانه های آن هلاک شدگان رفت و آمد دارند؛ البتّه در این(هلاکت ها و جایگزین شدن ها،عبرت ها و)نشانه هایی است، آیا نمی شنوند؟

ص :318

نکته ها:

«قرون»جمع«قرن»به معنای قوم و ملّتی است که در یک زمان زندگی می کرده اند.

در این آیه که مسأله ی هلاکت اقوام پیشین بیان شده و به تاریخ مربوط است باید پیام آن را با شنیدن دریافت کرد،لذا در پایان آیه می خوانیم: «أَ فَلاٰ یَسْمَعُونَ» ولی در آیه ی بعد که سخن از سبز شدن زمین های بی گیاه است،پیام آیه را با دیدن دریافت می کنیم،لذا در پایان آیه می خوانیم: «أَ فَلاٰ یُبْصِرُونَ»

پیام ها:

1 مردم مکّه از انقراض اقوام پیشین آگاه بودند و آثار به جای مانده از آنان در گذرگاه آنان بود،ولی عبرت نمی گرفتند. «أَ وَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ» 2 تحوّلات تاریخ،قانون مند است.(هلاکت اقوام پیشین از یک سو و سفارش به عبرت گرفتن دیگران از سوی دیگر،نشان دهنده ی آن است که حوادث تاریخی،تصادفی نیست،بلکه رمز و رازی دارد که باید به آن پی برد.) «أَ وَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ» 3 سقوط قبایل سرکش،از بهترین مایه های هدایت آیندگان است. «أَ وَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنٰا مِنْ قَبْلِهِمْ» 4 قبایل سرکش و هلاک شده در تاریخ بسیارند. «کَمْ أَهْلَکْنٰا ... مِنَ الْقُرُونِ» 5 بازدید از آثار باستانی و آثار به جار مانده از اقوام پیشین مورد سفارش اسلام است،امّا به شرط آنکه همراه پند و عبرت باشد،نه از روی غفلت. «أَ وَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ ... یَمْشُونَ فِی مَسٰاکِنِهِمْ» 6 بهترین صحنه های عبرت آموز،آن جاست که خود انسان حضور دارد. «یَمْشُونَ فِی مَسٰاکِنِهِمْ» 7 حفظ آثار باستانی نیاکان،برای عبرت آیندگان لازم است. «مَسٰاکِنِهِمْ» 8 عوامل عزّت و ذلّت اقوام گذشته را بررسی کنید و از آن درس عبرت گیرید.

«إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَعِبْرَةً»

ص :319

9 سقوط ملّت ها و تمدّن ها،جلوه ای از آیات الهی است. «إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ» ...

10 اگر گوش شنوا باشد،خرابه های خاموش نیز برای ما پیام دارند. «أَ فَلاٰ یَسْمَعُونَ»

[سوره السجده (32): آیه 27]

اشاره

أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنّٰا نَسُوقُ اَلْمٰاءَ إِلَی اَلْأَرْضِ اَلْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْکُلُ مِنْهُ أَنْعٰامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ أَ فَلاٰ یُبْصِرُونَ (27)

آیا ندیدند که ما آب را به سوی زمین بی گیاه می رانیم،پس به وسیله ی آن گیاهان را می رویانیم تا چهار پایانشان و خودشان از آن بخورند؟ پس آیا نمی بینند؟

نکته ها:

کلمه ی«جرز»به زمین کویری گفته می شود که ریشه ی گیاه در آن قطع شده باشد. (1)

در آیه ی قبل،هلاکت سرکشان نشانه ی قدرت الهی شمرده شد و در این آیه آبادی زمین.

پیام ها:

1 شیوه ی تربیتی قرآن آن است که از تحوّلات طبیعی برای هدایت مردم استفاده می کند. «أَ وَ لَمْ یَرَوْا» ...

2 حرکت ابرهای پر آب و بارش باران در مناطق دور از دریا تصادفی نیست، بلکه با اراده ی حکیمانه ی خداوند است. «أَنّٰا نَسُوقُ الْمٰاءَ» 3 زمین با آب حاصلخیز می شود «فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً» امّا برخی دل ها با آن همه آیات عبرت آموز حاصلخیز نمی شود! «أَ وَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ» 4 در بهره گیری مادّی،حیوانات بر انسان ها مقدّمند. «أَنْعٰامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ» (حیوانات بیشتر می خورند،راحت تر می خورند،پختن و شستن و پوست کندن نیز ندارند!)

ص :320


1- 1) .مفردات راغب.

5 اگر انسان بصیرت نداشته باشد،چه بهتر که نامش بعد از چهار پایان برده شود. «أَنْعٰامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ أَ فَلاٰ یُبْصِرُونَ» 6 از نظام بارش باران و رویش گیاهان،ساده نگذرید. «أَ فَلاٰ یُبْصِرُونَ»

[سوره السجده (32): آیات 28 تا 30]

اشاره

وَ یَقُولُونَ مَتیٰ هٰذَا اَلْفَتْحُ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (28) قُلْ یَوْمَ اَلْفَتْحِ لاٰ یَنْفَعُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا إِیمٰانُهُمْ وَ لاٰ هُمْ یُنْظَرُونَ (29) فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ اِنْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ (30)

و کفّار می پرسند:اگر راست می گویید،این پیروزی(شما)چه زمانی است؟

بگو:(بدانید که در)روز پیروزی،ایمان آوردنِ کسانی که کفر ورزیدند به حالشان سودی نخواهد داشت،و به آنان مهلت داده نخواهد شد.

پس،از آنان دوری کن و منتظر باش،که آنان نیز منتظرند.

نکته ها:

خداوند در آیات قبل فرمود:ما از مجرمان انتقام می گیریم و آنان را به کیفر می رسانیم.کفّار به عنوان استهزا می پرسند:روز پیروزی شما مؤمنان و انتقام از ما چه روزی است؟ خداوند به این عمل و سخن آنان نیز پاسخ می دهد.

پیام ها:

1 به گفته های مخالفان دیگران پاسخ دهیم. «یَقُولُونَ ... قُلْ» 2 ایمان،در لحظه ی اضطرار سودی ندارد. «لاٰ یَنْفَعُ ... إِیمٰانُهُمْ» 3 گرچه مهلت دادن،از سنّت های الهی است، «أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً» (1)لکن آن هم حدّ و مرزی دارد. «وَ لاٰ هُمْ یُنْظَرُونَ»

ص :321


1- 1) .طارق،17.

4 بعد از استدلال و هشدار،آخرین مرحله،اعراض از منحرفان است. «فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ» 5 گذر زمان،مسایل و اختلافات میان پیروان حقّ و باطل را روشن می کند.

«وَ انْتَظِرْ»

6 رهبر باید به آینده خوش بین و دلگرم باشد. «وَ انْتَظِرْ» 7 کفّار همواره در انتظار شکست مسلمانان می باشند. «إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ» ... «وَ الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ»

ص :322

ص :323

ص :324

[تفسیر سوره احزاب]

سیمای سوره ی احزاب

این سوره در مدینه نازل شده و هفتاد و سه آیه دارد.

یهودیان مدینه،مشرکان مکّه و منافقان پنهان در میان مسلمانان،در سال پنجم هجری برای جنگ با مسلمین متّحد شدند و پیامبر و یارانش در برابر هجوم آنان، در اطراف مدینه خندق کندند.

این جنگ از آن جهت که توسط گروه های مختلف برنامه ریزی شد،جنگ احزاب،و از آن جهت که مسلمانان برای دفاع از خود،خندق کندند،به جنگ خندق معروف شد.

در مجموع،هفده آیه از این سوره درباره ی جنگ احزاب است و چون در آیات 20 و 22،سه بار کلمه ی احزاب به کار رفته،لذا این سوره،«احزاب»نام گرفته است.

علاوه بر جنگ احزاب،مسائلی در مورد ظهار و طلاق جاهلی،احکام پسرخواندگی،موضوع حجاب و توجّه به معاد در این سوره مطرح شده است.

ص :325

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

[سوره الأحزاب (33): آیه 1]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;یٰا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ اِتَّقِ اَللّٰهَ وَ لاٰ تُطِعِ اَلْکٰافِرِینَ وَ اَلْمُنٰافِقِینَ إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ عَلِیماً حَکِیماً (1)

33\1

ای پیامبر! از خداوند پروا کن و از کافران و منافقان اطاعت مکن که خداوند دانا و حکیم است.

نکته ها:

کلمه ی «أَیُّهَا» به دنبال حرف ندای «یٰا» برای آن است که غیر از مخاطب،دیگران نیز متوجّه باشند؛وقتی گفته می شود:«یا رسول الله»مخاطب،تنها پیامبر است،ولی «یٰا أَیُّهَا الرَّسُولُ» یعنی:ای مردم! من پیامبر را صدا می زنم. (1)

پیام ها:

1 پیامبر اسلام،در پیشگاه خداوند مقام خاصّی دارد. «یٰا أَیُّهَا النَّبِیُّ» (در قرآن سایر انبیا با نام خوانده شده اند؛یا نوح! یا موسی! یا یحیی! ولی«یا محمّد»در قرآن نیامده است.) 2 حتّی پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله نیز،به موعظه ی الهی نیازمند است. «یٰا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللّٰهَ» 3 دستور به پیامبر،در حقیقت دستور به پیروان است. «یٰا أَیُّهَا النَّبِیُّ» 4 با احیای معروف،جلو منکر را بگیریم.(اوّل،اطاعت از خدا،بعد دوری از کافران و منافقان) «اتَّقِ اللّٰهَ وَ لاٰ تُطِعِ الْکٰافِرِینَ وَ الْمُنٰافِقِینَ»

ص :326


1- 1) .تفسیر کبیر فخر رازی.

5 پیروی از کافران و منافقان،بی تقوایی است. «اتَّقِ اللّٰهَ وَ لاٰ تُطِعِ الْکٰافِرِینَ وَ الْمُنٰافِقِینَ» 6 کفّار و منافقان در نظر دارند به هر نحو ممکن نظر رهبران دینی را به خود جلب کنند. «لاٰ تُطِعِ الْکٰافِرِینَ وَ الْمُنٰافِقِینَ» 7 زمانی می توان با انحراف ها و پیشنهادهای سازشکارانه مبارزه کرد که ایمان و تقوا قوی باشد. «اتَّقِ اللّٰهَ وَ لاٰ تُطِعِ» 8 کافران و منافقان در یک خط هستند. «الْکٰافِرِینَ وَ الْمُنٰافِقِینَ» 9 اطاعت از خدای علیم و حکیم توجیه دارد، «عَلِیماً حَکِیماً» ولی پیروی از کافران و منافقان بی علم و حکمت چه توجیهی دارد؟ «اتَّقِ اللّٰهَ ... عَلِیماً حَکِیماً» 10 سرچشمه ی دستورات خداوند مبنی بر ترک اطاعت از کفّار و منافقین،علم و حکمت اوست. «عَلِیماً حَکِیماً»

[سوره الأحزاب (33): آیه 2]

اشاره

وَ اِتَّبِعْ مٰا یُوحیٰ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ بِمٰا تَعْمَلُونَ خَبِیراً (2)

و از آنچه از سوی پروردگارت به تو وحی می شود پیروی کن که خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است.

پیام ها:

1 هر گاه راه انحرافی را می بندید،راه روشنی را باز بگذارید. «لاٰ تُطِعِ ... وَ اتَّبِعْ» 2 پیامبر نیز مخاطب وحی است و باید به آن عمل کند. «اتَّبِعْ مٰا یُوحیٰ إِلَیْکَ» 3 راه رسیدن به تقوا،تنها پیروی از وحی است.(در آیه ی قبل فرمود: «اتَّقِ اللّٰهَ» ، در این آیه می فرماید: «اتَّبِعْ مٰا یُوحیٰ إِلَیْکَ») 4 وحی،از شئون ربوبیّت خداوند است. «مِنْ رَبِّکَ» (پیروی از وحی،وسیله ی رشد و تربیت شماست.) «رَبِّکَ» 5 ایمان به علم الهی،قوی ترین اهرم برای پیروی از وحی است. «وَ اتَّبِعْ ... إِنَّ اللّٰهَ ... خَبِیراً»

ص :327

[سوره الأحزاب (33): آیات 3 تا 4]

اشاره

وَ تَوَکَّلْ عَلَی اَللّٰهِ وَ کَفیٰ بِاللّٰهِ وَکِیلاً (3) مٰا جَعَلَ اَللّٰهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ وَ مٰا جَعَلَ أَزْوٰاجَکُمُ اَللاّٰئِی تُظٰاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهٰاتِکُمْ وَ مٰا جَعَلَ أَدْعِیٰاءَکُمْ أَبْنٰاءَکُمْ ذٰلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْوٰاهِکُمْ وَ اَللّٰهُ یَقُولُ اَلْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی اَلسَّبِیلَ (4)

و بر خداوند توکّل کن،و همین بس که خداوند وکیل و نگهبان(تو)است.

خداوند برای هیچ مردی در درونش دو دل قرار نداده است؛و هرگز همسرانی را که مورد«ظِهار»قرار می دهید مادران شما قرار نداده؛(و نیز) فرزند خوانده های شما را پسر(واقعی)شما قرار نداده است.این(قرار دادن همسر به منزله ی مادر و فرزند خوانده به منزله ی فرزند)سخنی است که شما به زبان می گویید،و خداوند حقّ می گوید و اوست که به راه (راست)هدایت می کند.

نکته ها:

«ادعیاء»جمع«دعی»،به معنای ادّعا و نسبت فرزند و یا چیزی دیگر به دیگران است.

«ظهار»یعنی آنکه مردی به همسرش بگوید:تو همچون مادرم بر من حرام هستی.این کار که در زمان جاهلیّت به عنوان نوعی طلاق رسم بوده،حرام است و کفّاره دارد.برای توضیح بیشتر به کتاب های فقهی مراجعه کنید.

قرآن،احساسات و عواطف و گرایش های درونی را به قلب انسان نسبت می دهد.

پیام ها:

1 پیروی نکردن از کافران و منافقان و پیروی از وحی،مشکلاتی دارد که راه مبارزه با آن توکّل به خدا است. «لاٰ تُطِعِ و اِتَّبِعْ و تَوَکَّلْ» 2 سعی کنیم دلیل دستورها را بیان کنیم. «وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللّٰهِ ... کَفیٰ بِاللّٰهِ وَکِیلاً» (کسی که خدا دارد چه ندارد؟)

ص :328

3 گرایش های قلبی و فطری انسان،یک چیز بیشتر نیست و هر چه انسان بر خلاف آن بگوید یا عمل کند،نفاق شخصی اوست نه اراده ی الهی. «مٰا جَعَلَ اللّٰهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ» 4 در یک دل،دو دوستی متضادّ جمع نمی شود. «مِنْ قَلْبَیْنِ» (دوستی و پیروی از وحی،با ولایت و پیروی از کافران و منافقان سازگار نیست.) 5 رابطه ی پدر و مادر با فرزند،یک رابطه ی حقیقی و طبیعی است نه تشریفاتی و قراردادی.(نه همسر،مثل مادر می شود، «مٰا جَعَلَ أَزْوٰاجَکُمُ اللاّٰئِی تُظٰاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهٰاتِکُمْ» و نه فرزند خوانده،فرزند می شود. «مٰا جَعَلَ أَدْعِیٰاءَکُمْ أَبْنٰاءَکُمْ» 6 یکی از وظایف انبیا،زدودن خرافات از جامعه است. «مٰا جَعَلَ ... ذٰلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْوٰاهِکُمْ» 7 معیار حقّ و باطل،وحی الهی است،نه رسم و رسوم و آداب و عادات اجتماعی. «ذٰلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْوٰاهِکُمْ وَ اللّٰهُ یَقُولُ الْحَقَّ»

[سوره الأحزاب (33): آیه 5]

اشاره

اُدْعُوهُمْ لِآبٰائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اَللّٰهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آبٰاءَهُمْ فَإِخْوٰانُکُمْ فِی اَلدِّینِ وَ مَوٰالِیکُمْ وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنٰاحٌ فِیمٰا أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لٰکِنْ مٰا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَ کٰانَ اَللّٰهُ غَفُوراً رَحِیماً (5)

آنان(پسر خواندگان)را به نام پدرانشان بخوانید،که این نزد خداوند عادلانه تر است،پس اگر پدرانشان را نمی شناسید،آنان برادران دینی و موالی شما هستند؛و در آنچه(پیش از این)خطا کردید(و پسر خواندگان را فرزند خود دانستید)گناهی بر شما نیست،ولی در آنچه دل هایتان قصد و عمد داشته(مسئولید)و خداوند آمرزنده ی مهربان است.

پیام ها:

1 رابطه ی نسبی افراد را با پدران واقعی شان حفظ کنیم. «ادْعُوهُمْ لِآبٰائِهِمْ» (در

ص :329

شناسنامه ی افراد باید نام پدرشان باشد.) 2 با افرادی که پدرشان شناخته شده نیست،محترمانه،عاطفی و برادرانه رفتار کنیم. «فَإِخْوٰانُکُمْ فِی الدِّینِ» (افرادی در جنگ ها اسیر و سپس مسلمان می شدند، ولی مسلمانان پدر آنان را نمی شناختند.) 3«برادر دینی»،یک اصطلاح قرآنی است. «فَإِخْوٰانُکُمْ فِی الدِّینِ» 4 برده های آزاد شده ای را که پدرشان معلوم نیست،دوست و مولی بخوانید. «وَ مَوٰالِیکُمْ» 5 قصد،نیّت و آگاهی،در ارتکاب جرم مؤثّر است. «أَخْطَأْتُمْ ... تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ» 6 تغییر آگاهانه ی شناسنامه ها و نسبت ها جرم است. «وَ لٰکِنْ مٰا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ» 7 به حساب نیاوردن گناهان غیر عمد و خطایی،برخاسته از آمرزندگی و مهربانی خداوند است. «لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنٰاحٌ فِیمٰا أَخْطَأْتُمْ ... وَ کٰانَ اللّٰهُ غَفُوراً رَحِیماً» 8 مغفرت خداوند همراه با مهربانی و شفقت است. «غَفُوراً رَحِیماً»

[سوره الأحزاب (33): آیه 6]

اشاره

اَلنَّبِیُّ أَوْلیٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْوٰاجُهُ أُمَّهٰاتُهُمْ وَ أُولُوا اَلْأَرْحٰامِ بَعْضُهُمْ أَوْلیٰ بِبَعْضٍ فِی کِتٰابِ اَللّٰهِ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُهٰاجِرِینَ إِلاّٰ أَنْ تَفْعَلُوا إِلیٰ أَوْلِیٰائِکُمْ مَعْرُوفاً کٰانَ ذٰلِکَ فِی اَلْکِتٰابِ مَسْطُوراً (6)

پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است،و همسران او(در حرمت نکاح مانند)مادران مؤمنان محسوب می شوند،و در کتاب خداوند، خویشاوندان(نسبی)بعضی نسبت به بعضی از مؤمنان و مهاجران(که قبلاً بر اساس ایمان و هجرت ارث می بردند،در ارث بردن)اولویّت دارند،مگر آن که بخواهید نسبت به دوستانتان نیکی کنید(و سهمی از اموال خود را در قالب وصیّت به آنان بدهید)؛این(حکم)در کتاب(الهی)نوشته شده است.

ص :330

نکته ها:

در تفسیر مجمع البیان می خوانیم:پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله میان مسلمانان(انصار و مهاجرین) عقد اخوّت برقرار کرده بود،به گونه ای که مثل برادر حقیقی از یکدیگر ارث می بردند،زیرا مهاجران در آغاز،از وطن و اموال و بستگان خود دور شده بودند و عقد اخوّت،این موارد را جبران می کرد تا آنکه آیه نازل شد و چنین ارثی را لغو کرد و فرمود:ملاک ارث بردن، خویشاوندی است.

هنگامی که فرمان پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله در مورد حرکت برای جنگ تبوک صادر شد،بعضی گفتند:

ما باید از والدین خود اجازه بگیریم.این جمله نازل شد که «النَّبِیُّ أَوْلیٰ بِالْمُؤْمِنِینَ». (1)

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در روز غدیر خم که به فرمان خداوند،حضرت علی علیه السلام را به جانشینی خود منصوب فرمود،قبل از معرّفی و نصب آن حضرت،جمله ی«أ لست اولی بکم من انفسکم» را بیان فرمودند و از آنان اقرار گرفتند که آیا طبق آیه قرآن،من از شما حتّی نسبت به خودتان اولویّت ندارم؟! همه گفتند:بله.

آن گاه پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«من کنت مولاه فهذا علی مولاه» (2)اولویّت پیامبر بر مؤمنان،در مسایل حکومتی و فردی و تمام امور است. «النَّبِیُّ أَوْلیٰ» چنان که در آیه ی 36 همین سوره می خوانیم:برای هیچ زن و مرد با ایمانی در برابر قضاوت پیامبر حقّ انتخاب و اختیاری نیست. «مٰا کٰانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لاٰ مُؤْمِنَةٍ إِذٰا قَضَی اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ» در روایات بسیاری آمده است:پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله،این اولویّت را برای امامان معصوم علیهم السلام نیز قائل بودند. (3)

در حدیث می خوانیم:رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:«و الذی نفسی بیده لا یؤمن احدکم حتی اکون احب الیه من نفسه و ماله و ولده و الناس اجمعین»سوگند به خدایی که جانم در دست اوست،ایمان هیچ یک از شما کامل نیست،مگر این که مرا از جان و مال و فرزند و از همه ی مردم بیشتر دوست داشته باشد. (4)

ص :331


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .بحار،ج 21،ص 387.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.
4- 4) .تفسیر نمونه به نقل از فی ظلال.
پیام ها:

1 پیامبر،بر تمام مؤمنان ولایت کامل دارد و ولایت آن حضرت بر مردم،از ولایت خودشان بر امورشان برتر است. «النَّبِیُّ أَوْلیٰ بِالْمُؤْمِنِینَ» (در جامعه اسلامی،باید دین سالاری باشد.) 2 لازمه ی ایمان به خداوند،پذیرش ولایت رسول خدا است. «النَّبِیُّ أَوْلیٰ» 3 احترام همسران پیامبر لازم است. «أَزْوٰاجُهُ أُمَّهٰاتُهُمْ» (حتّی پس از رحلت پیامبر،کسی حقّ ندارد با همسران پیامبر ازدواج کند.) 4 قرار گرفتن همسران پیامبر به منزله ی مادر،سبب ارث بردن آنان از مردم نمی شود. «وَ أَزْوٰاجُهُ أُمَّهٰاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحٰامِ بَعْضُهُمْ أَوْلیٰ بِبَعْضٍ» 5 خویشاوندی و پیوندهای خانوادگی،اولویّت آور است. «أُولُوا الْأَرْحٰامِ بَعْضُهُمْ أَوْلیٰ بِبَعْضٍ» 6 قوانین ثابت ارث،مانع رسیدگی به وضعیّت دوستان محروم نشود. «إِلاّٰ أَنْ تَفْعَلُوا إِلیٰ أَوْلِیٰائِکُمْ مَعْرُوفاً» 7 اولویّت خویشاوندان در ارث،بعد از عمل به وصیّت است. «وَ أُولُوا الْأَرْحٰامِ بَعْضُهُمْ أَوْلیٰ بِبَعْضٍ ... إِلاّٰ أَنْ تَفْعَلُوا» ...(آری،اگر فردی وصیّت کرد که بخشی از مال او صرف دوستانش شود،اوّل باید به وصیّت عمل شود و سپس تقسیم شود.) 8 احکام و مسائل حقوقی را در امور خانوادگی جدّی بگیریم. «فِی الْکِتٰابِ مَسْطُوراً» 9 ثبت و ضبط امور،کاری الهی است. «فِی الْکِتٰابِ مَسْطُوراً»

[سوره الأحزاب (33): آیه 7]

اشاره

وَ إِذْ أَخَذْنٰا مِنَ اَلنَّبِیِّینَ مِیثٰاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْرٰاهِیمَ وَ مُوسیٰ وَ عِیسَی اِبْنِ مَرْیَمَ وَ أَخَذْنٰا مِنْهُمْ مِیثٰاقاً غَلِیظاً (7)

(و به یاد آور)هنگامی که ما از پیامبران پیمان گرفتیم،و(همچنین)از تو و از نوح و ابراهیم و موسیٰ و عیسیٰ فرزند مریم،و از همه ی آنان پیمانی استوار گرفتیم(که در ادای مسئولیّت و دعوت کوتاهی نکنند).

ص :332

نکته ها:

از میان پیامبران،پنج نفر اولوا العزم یعنی دارای کتاب و شریعت بوده و از جایگاه خاصّی نزد خداوند برخوردار بوده اند،این آیه آنان را به خصوص نام برده است.

البتّه پیامبر اسلام قبل از بقیه بیان شده،که دالّ بر عظمتی دیگر است، (1)چنان که از مادر حضرت عیسی نام برده شده که بیانگر موقعیّت ویژه حضرت مریم و تولّد معجزه آسای آن حضرت است.

پیام ها:

1 برای آماده سازی روحی و تربیتی،آشنایی با تاریخ و سنّت های الهی لازم است.(اگر ما از تو میثاق می گیریم،سنّت و برنامه ی ما این است که از همه ی انبیا پیمان گرفته ایم.) «أَخَذْنٰا مِنَ النَّبِیِّینَ» 2 اگر پیامبر اولیٰ بر مردم است،مسئولیّت و پیمان سختی نیز بر عهده ی اوست.

«أَخَذْنٰا

... مِیثٰاقَهُمْ وَ مِنْکَ» هر کس مقام برتری دارد،وظیفه اش سخت تر است.

(خداوند از همه ی انبیا میثاق گرفت ولی از پیامبران اولو العزم،میثاق غلیظ گرفت.) «مِیثٰاقاً غَلِیظاً»

[سوره الأحزاب (33): آیه 8]

اشاره

لِیَسْئَلَ اَلصّٰادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْکٰافِرِینَ عَذٰاباً أَلِیماً (8)

(خداوند از پیامبران پیمان محکم گرفت)تا راستگویان را از صداقتشان (در ایمان و عمل صالح،)بازخواست کند؛و برای کافران عذابی دردناک آماده کرده است.

نکته ها:

شاید مراد از صادقین،انبیا باشند،یعنی خداوند از آنان پیمان گرفت تا در قیامت طبق همان پیمان و اقرار بازخواست کند و شاید مراد این باشد که خداوند از انبیا در ابلاغ وحی

ص :333


1- 1) .بحار،ج 5،ص 236.

الهی به مردم پیمان سخت گرفت تا بشود از صداقت یا کفر مردم بازخواست کرد.

در قرآن،صادقان جایگاه خاصّی دارند که با تعبیر «صَدَقُوا مٰا عٰاهَدُوا اللّٰهَ عَلَیْهِ»، (1)... «أُولٰئِکَ هُمُ الصّٰادِقُونَ» (2)و «کُونُوا مَعَ الصّٰادِقِینَ» (3)از آنان یاد شده است.

امام صادق علیه السلام فرمود:در صورتی که راستگو از راستی اش سؤال می شود که به چه انگیزه ای بوده و بر طبق آن جزا داده می شود،پس حال دروغگو چگونه خواهد بود؟! (4)در این آیه به جای آنکه در مقابلِ کافرین،مؤمنان قرار گیرد،صادقین آمده است.یعنی لازمه ی تفکیک ناپذیر ایمان،صداقت است.

پیام ها:

1 پیمان گرفتن های الهی،هدفدار است و هدف،تفکیک صادقان از کافران است. «لِیَسْئَلَ الصّٰادِقِینَ ... أَعَدَّ لِلْکٰافِرِینَ» 2 دوری از صداقت،نزدیکی به کفر است. «الصّٰادِقِینَ ... لِلْکٰافِرِینَ»

[سوره الأحزاب (33): آیه 9]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اُذْکُرُوا نِعْمَةَ اَللّٰهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جٰاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنٰا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهٰا وَ کٰانَ اَللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ بَصِیراً (9)

ای کسانی که ایمان آورده اید! نعمت خدا را بر خود به یاد آورید،آن گاه که (دشمنان شما در قالب)لشکریانی به سراغتان آمدند،ولی ما(برای دفاع از شما)تند بادی(سخت)و لشکریانی که آنها را نمی دیدید بر آنان فرستادیم،(و بدین وسیله دشمنان را قلع و قمع کردیم)،و خداوند به آنچه انجام می دهید بیناست.

ص :334


1- 1) .احزاب،23.
2- 2) .حجرات،15.
3- 3) .توبه،119.
4- 4) .تفاسیر مجمع البیان و برهان.
نکته ها:

این آیه و شانزده آیه پس از آن،به جنگ احزاب مربوط است که در سال پنجم هجری واقع شد.در این جنگ که یهودیان و مشرکان و منافقان قصد کودتا و تصرّف مدینه را داشتند،مسلمین با پیشنهاد سلمان فارسی و موافقت پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله اطراف مدینه را خندق کندند و در برابر دشمن استقامت کردند.در حفر خندق نیز،اوّلین کلنگ را خود رسول اللّٰه به زمین زد و هر بار که بر اثر اصابت کلنگ به سنگ برقی می جهید،پیامبر پیروزی اسلام بر منطقه ای از جهان را بشارت می داد.خداوند در این نبرد به وسیله ی وزش باد و نزول فرشتگان مسلمانان را یاری کرد.

پیام ها:

1 شرط دریافت امدادهای الهی،ایمان و تلاش است. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّٰهِ» (مسلمین آماده ی دفاع شدند،خندق کندند و سپس یاری شدند.) 2 یاد نعمت ها،مورد سفارش خداوند است. «اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّٰهِ» یاد امدادهای الهی،روحیّه ی رزمندگان را بالا می برد.

3 انسان در معرض فراموشی نعمت است و به تذکّر نیاز دارد. «اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّٰهِ» 4 پاسخ جنود را باید با جنود داد. «جٰاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنٰا ... جُنُوداً» 5 پیروزی ها را از خدا بدانیم. (1)«فَأَرْسَلْنٰا عَلَیْهِمْ» 6 با اراده خداوند بادها هم سرباز می شوند. «فَأَرْسَلْنٰا عَلَیْهِمْ رِیحاً» 7 فرشتگان،هم به مؤمنان دعا می کنند و هم آنان را بشارت و امداد می دهند.

«فَأَرْسَلْنٰا

... جُنُوداً» 8 اگر خداوند ببیند که ما به وظیفه خود عمل می کنیم،امدادهای خود را بر ما نازل می کند. «کٰانَ اللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ بَصِیراً»

ص :335


1- 1) .امام خمینی قدس سره در فتح خرمشهر فرمود:خرمشهر را خدا آزاد کرد.

[سوره الأحزاب (33): آیات 10 تا 11]

اشاره

إِذْ جٰاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ إِذْ زٰاغَتِ اَلْأَبْصٰارُ وَ بَلَغَتِ اَلْقُلُوبُ اَلْحَنٰاجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللّٰهِ اَلظُّنُونَا (10) هُنٰالِکَ اُبْتُلِیَ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزٰالاً شَدِیداً (11)

آن گاه که دشمنان از بالا و پایین(شهر)شما به سراغتان آمدند(و مدینه را محاصره کردند)،و آن گاه که چشم ها(از ترس)خیره شده بود و جان ها به حنجره ها رسیده بود،و به خداوند گمان های(بدی)می بردید.

آن جا بود که مؤمنان آزمایش شدند و به لرزه ی سختی دچار شدند.

پیام ها:

1 زمانی مزه ی الطاف الهی را می چشید که صحنه های تلخ را نزد خود مجسّم کنید. «إِذْ جٰاؤُکُمْ ... إِذْ زٰاغَتِ» 2 مسلمین باید تمام مرزهای کشور خود را مراقبت نمایند. «فَوْقِکُمْ ... أَسْفَلَ مِنْکُمْ» 3 حالت های روحی در جسم اثر می گذارد.(ترسیدن سبب می شود که چشم و دل کار عادّی خود را از دست بدهند،خیره شدن چشم و تند شدن ضربان قلب نمونه آن است.) «زٰاغَتِ الْأَبْصٰارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنٰاجِرَ» 4 بعضی مؤمنان،به هنگام بروز پیش آمدهای سخت به قدرت خداوند سوء ظن می برند. «تَظُنُّونَ بِاللّٰهِ» 5 مؤمن در معرض ابتلا و آزمایش است. «ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ» 6 جنگ،ترس،وحشت و شرایط سخت،وسیله آزمایش اند. «هُنٰالِکَ ابْتُلِیَ» 7 در سختی ها،انسان ها شناخته و صف ها جدا می شوند. «هُنٰالِکَ ابْتُلِیَ» (در میدان های جنگ،از حضور روشنفکرنماها و منافقان خبری نبود.) 8 استواری انسان،در گرو استواری روحیّه ی اوست.(اگر روح ضربه دید انسان متزلزل می شود.) «زُلْزِلُوا»

ص :336

[سوره الأحزاب (33): آیه 12]

اشاره

وَ إِذْ یَقُولُ اَلْمُنٰافِقُونَ وَ اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مٰا وَعَدَنَا اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ إِلاّٰ غُرُوراً (12)

و آن گاه که منافقان و کسانی که در روحشان بیماری(شکّ و تردید)بود، گفتند:خدا و پیامبرش جز وعده های فریبنده به ما ندادند.

پیام ها:

1 تلاشهای تبلیغاتی منافقان دائمی است. «یَقُولُ الْمُنٰافِقُونَ» 2 مأیوس کردن رزمندگان و تضعیف روحیّه ی آنان،نشانه ی انحراف و نفاق است. «مٰا وَعَدَنَا اللّٰهُ» ...

3 در میان یاران پیامبر،برخی دچار شک و تردید و برخی دچار نفاق و دورویی بودند. «مٰا وَعَدَنَا اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ إِلاّٰ غُرُوراً»

[سوره الأحزاب (33): آیه 13]

اشاره

وَ إِذْ قٰالَتْ طٰائِفَةٌ مِنْهُمْ یٰا أَهْلَ یَثْرِبَ لاٰ مُقٰامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا وَ یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ اَلنَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنٰا عَوْرَةٌ وَ مٰا هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُرِیدُونَ إِلاّٰ فِرٰاراً (13)

و آن گاه که گروهی از آنان گفتند:ای مردم مدینه!(در صحنه جنگ)برای شما جای ماندن نیست،پس برگردید.و گروهی از آنان از پیامبر اجازه (بازگشت)می خواستند(و)می گفتند:همانا خانه های ما بی حفاظ است.در حالی که بی حفاظ نبود و آنان جز فرار(از جنگ)قصد دیگری نداشتند.

پیام ها:

1 گروهی از منافقان با شایعه پراکنی، «قٰالَتْ طٰائِفَةٌ ... لاٰ مُقٰامَ لَکُمْ» و گروهی با فرار از جبهه، «یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ» در صدد تضعیف روحیه مؤمنان بودند.

2 منافقان سعی دارند مؤمنان را از فرهنگ دینی،حتّی در نام گذاری و اسامی، دور کنند.(به جای مدینه،گفتند:یثرب) «یٰا أَهْلَ یَثْرِبَ»

ص :337

3 از تبلیغات منافقان برای دلسرد کردن رزمندگان،غافل نباشیم. «لاٰ مُقٰامَ لَکُمْ» 4 فرمانده جنگ،شخص پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله بود. «یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ» 5 قوای مسلح باید به قدری منظم باشد که هیچ کس حقّ خروج از لشکر را بدون مرخصی نداشته باشد. «یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ» 6 آرامش و امنیّت فکری و خانوادگی برای رزمنده به قدری ضروری است که منافقان،دغدغه آن را بهانه ترک جبهه خود قرار دادند. «إِنَّ بُیُوتَنٰا عَوْرَةٌ» 7 کسی که از خانه و زندگی دل نکند،نمی تواند موفّق باشد. «إِنَّ بُیُوتَنٰا عَوْرَةٌ» 8 منافق،ترسو و بهانه گیر است.(به خاطر نداشتن شهامت،به جای موضع گیری صریح،بهانه گیری می کند.) «بُیُوتَنٰا عَوْرَةٌ» 9 دشمن از مذهب،علیه مذهب استفاده می کند.(بهانه ی منافقان«حفظ ناموس» بود که یک دستور مذهبی است.) «بُیُوتَنٰا عَوْرَةٌ» 10 وحی،افکار پلید منافقان را آشکار و آنان را رسوا می کند. «وَ مٰا هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُرِیدُونَ إِلاّٰ فِرٰاراً»

[سوره الأحزاب (33): آیات 14 تا 15]

اشاره

وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِمْ مِنْ أَقْطٰارِهٰا ثُمَّ سُئِلُوا اَلْفِتْنَةَ لَآتَوْهٰا وَ مٰا تَلَبَّثُوا بِهٰا إِلاّٰ یَسِیراً (14) وَ لَقَدْ کٰانُوا عٰاهَدُوا اَللّٰهَ مِنْ قَبْلُ لاٰ یُوَلُّونَ اَلْأَدْبٰارَ وَ کٰانَ عَهْدُ اَللّٰهِ مَسْؤُلاً (15)

و(آن منافقان و بیمار دلان چنان بودند که)اگر(دشمنان)از اطراف مدینه بر آنان وارد می شدند و از آنان تقاضای فتنه گری می کردند،به سرعت می پذیرفتند،و جز مدّت کمی درنگ نمی کردند.

در حالی که آنان پیش از این با خداوند پیمان بسته بودند که(به دشمن) پشت نکنند؛و پیمان الهی بازخواست شدنی است.

ص :338

نکته ها:

فرار نکردن از جبهه و جنگ، «لاٰ یُوَلُّونَ الْأَدْبٰارَ» از شروط ایمان به خدا و پیامبر است؛ خداوند می فرماید:این عهد مورد بازخواست و سؤال واقع خواهد شد. «کٰانَ عَهْدُ اللّٰهِ مَسْؤُلاً»

پیام ها:

1 دشمن برای ایجاد فتنه از منافقان داخلی کمک می گیرد. «سُئِلُوا الْفِتْنَةَ» 2 منافقان به راحتی از حقّ برگشته،به دشمن رو می کنند و فتنه به پا می نماید.

«لَآتَوْهٰا»

3 پذیرش درخواست کافران به صورت عجولانه و بی تفکّر،نشانه ی بی هویّتی است. «سُئِلُوا ... مٰا تَلَبَّثُوا بِهٰا إِلاّٰ یَسِیراً» 4 پیمان بستن مهم نیست،وفاداری مهم است. «عٰاهَدُوا اللّٰهَ ... لاٰ یُوَلُّونَ الْأَدْبٰارَ» 5 پیمان خداوند را سرسری نگیریم که قطعاً مورد سؤال و توبیخ قرار می گیریم.

«کٰانَ عَهْدُ اللّٰهِ مَسْؤُلاً»

[سوره الأحزاب (33): آیه 16]

اشاره

قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمُ اَلْفِرٰارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ اَلْمَوْتِ أَوِ اَلْقَتْلِ وَ إِذاً لاٰ تُمَتَّعُونَ إِلاّٰ قَلِیلاً (16)

33\16

بگو:اگر از مرگ یا کشته شدن فرار کنید،این فرار هرگز برای شما سودی ندارد و (بر فرض که سودتان دهد)در آن صورت جز بهره اندکی نخواهید برد.

پیام ها:

1 از مقدّرات حتمی خداوند،نظیر مرگ نمی توان فرار کرد. «لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرٰارُ ... مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ» 2 به خاطر کامیابی زودگذر،سعادت ابدی را از دست ندهید. «لاٰ تُمَتَّعُونَ إِلاّٰ قَلِیلاً»

ص :339

[سوره الأحزاب (33): آیه 17]

اشاره

قُلْ مَنْ ذَا اَلَّذِی یَعْصِمُکُمْ مِنَ اَللّٰهِ إِنْ أَرٰادَ بِکُمْ سُوءاً أَوْ أَرٰادَ بِکُمْ رَحْمَةً وَ لاٰ یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَلِیًّا وَ لاٰ نَصِیراً (17)

بگو:اگر خداوند برای شما رنجی یا رحمتی اراده کند،کیست که شما را در برابر(اراده)خداوند مصون بدارد؟ در حالی که آنان غیر از خداوند برای خود نه کارسازی می یابند و نه یاری دهنده ای.

نکته ها:

اراده خداوند در مورد بروز گرفتاری و سختی برای انسان بدین معناست که انسان با اختیار خود و انجام اعمال ناشایست(مانند فرار از جنگ)،خود را به سمت آتش قهر الهی می کشاند و چون تمام کارها به اراده ی الهی صورت می گیرد،این گرفتاری ها به خداوند نسبت داده می شود.

پیام ها:

1 وجدان ها را با طرح سؤال بیدار کنید. «قُلْ مَنْ ... یَعْصِمُکُمْ مِنَ اللّٰهِ» 2 رحمت و عذاب،تلخی و شیرینی،در مدار اراده ی خداوند به انسان می رسد.

«أَرٰادَ بِکُمْ سُوءاً

... أَرٰادَ بِکُمْ رَحْمَةً» (البتّه اراده ی سوء یا رحمت خداوند،با توجّه به حکمت است.)

[سوره الأحزاب (33): آیه 18]

اشاره

قَدْ یَعْلَمُ اَللّٰهُ اَلْمُعَوِّقِینَ مِنْکُمْ وَ اَلْقٰائِلِینَ لِإِخْوٰانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنٰا وَ لاٰ یَأْتُونَ اَلْبَأْسَ إِلاّٰ قَلِیلاً (18)

بدون شک خداوند کسانی از شما که مردم را(از جبهه و جهاد)باز می داشتند و کسانی را که به برادران خود می گفتند:به سوی ما بیایید(و خود را به کشتن ندهید)به خوبی می شناسد؛(آنان ضعیف و ترسو هستند)و جز اندکی به جبهه نمی روند.

ص :340

نکته ها:

«معوق»به معنای باز دارنده و«بأس»به معنای سختی و میدان کارزار و جهاد است.

در قرآن به انواع برادری اشاره شده است:

الف:برادری طبیعی که از طریق والدین می باشد.

ب:برادری دینی که به واسطه ی هم کیشی حاصل می شود «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (1)ج:برادری سیاسی و حزبی که در این آیه به آن اشاره شده است.

د:برادری رفتاری که به واسطه ی پیروی حاصل می شود.چنان که مبذّرین،برادران شیطان معرّفی شده اند. «إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کٰانُوا إِخْوٰانَ الشَّیٰاطِینِ» (2)مراد از جمله «الْقٰائِلِینَ لِإِخْوٰانِهِمْ» ،دعوت منافقان از مسلمانان ضعیف الایمان برای ترک جبهه است.

پیام ها:

1 خداوند به تمام حرکات و تبلیغات سوء دشمنان،آگاه است. «یَعْلَمُ اللّٰهُ» 2 منافقان بزدل که خود از جبهه فرار می کنند،مانع حضور دیگران در جبهه می شوند. «الْمُعَوِّقِینَ ... اَلْقٰائِلِینَ» 3 هر گونه دلسرد کردن رزمندگان،نزد خداوند گناه است. «یَعْلَمُ اللّٰهُ ... اَلْقٰائِلِینَ ...

هَلُمَّ إِلَیْنٰا»

4 جبهه رفتن مهم نیست،جبهه ماندن مهم است. «لاٰ یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاّٰ قَلِیلاً»

[سوره الأحزاب (33): آیه 19]

اشاره

أَشِحَّةً عَلَیْکُمْ فَإِذٰا جٰاءَ اَلْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذِی یُغْشیٰ عَلَیْهِ مِنَ اَلْمَوْتِ فَإِذٰا ذَهَبَ اَلْخَوْفُ سَلَقُوکُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدٰادٍ أَشِحَّةً عَلَی اَلْخَیْرِ أُولٰئِکَ لَمْ یُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اَللّٰهُ أَعْمٰالَهُمْ وَ کٰانَ ذٰلِکَ عَلَی اَللّٰهِ یَسِیراً (19)

ص :341


1- 1) .حجرات،10.
2- 2) .اسراء،27.

در حالی آنان بر یاری شما بخیل هستند،که هر گاه(لحظات)بیم(و جنگ) پیش آید،آنان را می بینی چنان به تو می نگرند که چشمانشان(در حدقه) می چرخد،همچون کسی که مرگ او را فرا گرفته،پس همین که ترس از میان رفت،زبان های تند و خشن(خود را)بر شما می گشایند،در حالی که نسبت به خیر(مال و غنیمت)بخیل هستند،آنان ایمان(واقعی)ندارند و خداوند اعمالشان را محو نموده؛و این کار بر خداوند آسان است.

نکته ها:

کلمه ی «أَشِحَّةً» جمع«شحیح»از«شح»به معنای بخلی است که همراه با حرص باشد.

«سَلَقُوکُمْ»

از«سلق»،به معنای مغلوب کردن و شکست دادن است،یعنی می خواهند با تبلیغات و زخم زبان خود مسلمانان را مغلوب کنند و شکست دهند.« حِدٰادٍ »جمع«حدید» به معنای تیز و خشن است.

پیام ها:

1 منافقان،هرگز خیرخواه شما نیستند؛به هنگام خطر از کمک و حضور در جبهه بخل می ورزند، «أَشِحَّةً عَلَیْکُمْ» و پس از برطرف شدن خطر،به جمع غنائم حریص هستند. «أَشِحَّةً عَلَی الْخَیْرِ» 2 منافقان،تلخی ها را از جانب پیامبر و مسلمانان می بینند. «فَإِذٰا جٰاءَ الْخَوْفُ ...

یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ»

3 منافقان در شرایط بحرانی تعادل خود را از دست می دهند. «فَإِذٰا جٰاءَ الْخَوْفُ ...

تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ»

4 حالات روحی،در چهره ی انسان اثر می گذارد. «تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ» 5 منافقان،کم کار و پرگو هستند.هنگام جنگ و سختی ترسوترین مردم و هنگام آرامش طلبکارترین مردم هستند. «أَشِحَّةً عَلَیْکُمْ ... أَشِحَّةً عَلَی الْخَیْرِ» 6 ترس،بخل،زخم زبان و توقّع نابجا از نشانه های بارز منافقان است. «أَشِحَّةً-

ص :342

تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ

... بِأَلْسِنَةٍ حِدٰادٍ» 7 حبط اعمال گناهکاران،حکیمانه و بر اساس عملکرد خود انسان است. «لَمْ یُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللّٰهُ أَعْمٰالَهُمْ» 8 نفاق،عامل حبط و تباه شدن اعمال است. «فَأَحْبَطَ اللّٰهُ أَعْمٰالَهُمْ» 9 رفتار منافقان،(بخل،زخم زبان و دلسرد کردن مردم از حضور در جبهه و...) نمی تواند مشکلی برای اراده خداوند به وجود آورد. «کٰانَ ذٰلِکَ عَلَی اللّٰهِ یَسِیراً»

[سوره الأحزاب (33): آیه 20]

اشاره

یَحْسَبُونَ اَلْأَحْزٰابَ لَمْ یَذْهَبُوا وَ إِنْ یَأْتِ اَلْأَحْزٰابُ یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بٰادُونَ فِی اَلْأَعْرٰابِ یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبٰائِکُمْ وَ لَوْ کٰانُوا فِیکُمْ مٰا قٰاتَلُوا إِلاّٰ قَلِیلاً (20)

(آنها به قدری وحشت زده شده اند که)می پندارند احزاب(مشرک و یهود مهاجم)هنوز پراکنده نشده اند و اگر(بار دیگر)دسته های دشمن(به سراغ مسلمانان)آید،دوست دارند کاش میان اعراب بادیه نشین بودند(و درگیر جنگ نمی شدند)و تنها از اخبار(مربوط به)شما جویا می شدند و این افراد اگر در میان شما بودند جز اندکی نمی جنگیدند.

نکته ها:

به عربِ شهرنشین«عربی»و به عرب بادیه نشین«اعرابی»گویند.کلمه ی «بٰادُونَ» جمع «بادی»است و به کسی گفته می شود که در بادیه و بیابان ساکن باشد.

پیام ها:

1 افراد ترسو و سست ایمان،همواره دشمن را قوی تر از مسلمانان تصوّر می کنند.(منافقان گمان می کردند تا احزابِ یهود و مشرک مدینه را فتح نکنند پراکنده نخواهند شد. «یَحْسَبُونَ الْأَحْزٰابَ لَمْ یَذْهَبُوا» 2 خود باختگی،قدرت فهم واقعیّات را از انسان می گیرد. «یَحْسَبُونَ ... لَمْ یَذْهَبُوا»

ص :343

3 افراد سست ایمان،زندگی در جوامع دور از فرهنگ را بر زندگی در جامعه ی دینی،ترجیح می دهند. «یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بٰادُونَ» 4 افراد سست ایمان به جای حضور در صحنه جامعه،به خواندن روزنامه ها و شنیدن اخبار رادیوها سرگرمند. «یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبٰائِکُمْ» 5 افراد سست ایمان،اهل نبرد و استقامت نیستند. «مٰا قٰاتَلُوا إِلاّٰ قَلِیلاً»

[سوره الأحزاب (33): آیه 21]

اشاره

لَقَدْ کٰانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اَللّٰهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کٰانَ یَرْجُوا اَللّٰهَ وَ اَلْیَوْمَ اَلْآخِرَ وَ ذَکَرَ اَللّٰهَ کَثِیراً (21)

همانا برای شما در(سیره ی)رسول خدا الگو و سرمشقی نیکوست،(البتّه) برای کسانی که به خدا و روز قیامت امید دارند و خدا را بسیار یاد می کنند.

نکته ها:

«أُسْوَةٌ»

در مورد تأسّی و پیروی کردن از دیگران در کارهای خوب به کار می رود.در قرآن دو بار این کلمه درباره ی دو پیامبر عظیم الشّأن آمده است:یکی درباره حضرت ابراهیم علیه السلام و دیگری درباره پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله.جالب آن که اسوه بودن حضرت ابراهیم در برائت از شرک و مشرکان است و اسوه بودن پیامبر اسلام در آیات مربوط به ایستادگی در برابر دشمن مطرح شده است.

نقش پیامبر در جنگ احزاب،الگوی فرماندهان است:هدایت لشکر،امید دادن،خندق کندن،مزاح کردن،شعار حماسی دادن،به دشمن نزدیک بودن و استقامت نمودن.حضرت علی علیه السلام فرمود:در هنگامه ی نبرد،خود را در پناه پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله قرار می دادیم و آن حضرت از همه ی ما به دشمن نزدیک تر بود./«اتقینا برسول الله صلی الله علیه و آله فلم یکن منا اقرب الی العدو منه» (1)این آیه در میان آیات جنگ احزاب است،امّا الگو بودن پیامبر،اختصاص به مورد جنگ

ص :344


1- 1) .نهج البلاغه،حکمت 260.

ندارد و پیامبر در همه ی زمینه ها،بهترین الگو برای مؤمنان است.

پیام ها:

1 در الگو بودن پیامبر شک نکنید. «لَقَدْ» 2 الگو بودن پیامبر،دائمی است. «کٰانَ» 3 گفتار،رفتار و سکوت معنادار پیامبر حجّت است. «لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّٰهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» 4 معرّفی الگو،یکی از شیوه های تربیت است. «لَکُمْ ... أُسْوَةٌ» 5 باید الگوی خوب معرّفی کنیم،تا مردم به سراغ الگوهای بَدَلی نروند. «رَسُولِ اللّٰهِ أُسْوَةٌ» 6 بهترین شیوه ی تبلیغ،دعوت عملی است. «أُسْوَةٌ» 7 کسانی می توانند پیامبر اکرم را الگو قرار دهند که قلبشان سرشار از ایمان و یاد خدا باشد. «لِمَنْ کٰانَ یَرْجُوا اللّٰهَ» ...

8 الگوها هر چه عزیز باشند،امّا نباید انسان خدا را فراموش کند. «رَسُولِ اللّٰهِ أُسْوَةٌ ... ذَکَرَ اللّٰهَ کَثِیراً»

[سوره الأحزاب (33): آیه 22]

اشاره

وَ لَمّٰا رَأَ اَلْمُؤْمِنُونَ اَلْأَحْزٰابَ قٰالُوا هٰذٰا مٰا وَعَدَنَا اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ مٰا زٰادَهُمْ إِلاّٰ إِیمٰاناً وَ تَسْلِیماً (22)

و همین که مؤمنان دسته ها(ی لشکر دشمن)را دیدند،گفتند:این همان است که خدا و رسولش به ما وعده داده،و خدا و رسولش راست گفتند.و (دیدن لشکر مهاجم)جز بر ایمان و تسلیم آنان نیفزود.

نکته ها:

در آیه ی 12 خواندیم که منافقان و بیمار دلان وعده های پیامبر را فریب نامیدند،ولی در این آیه مؤمنان،این وعده ها را واقعی و صادق می دانند.

ص :345

در دو آیه قبل بیان شد که گروهی از افراد سست ایمان آرزو داشتند هنگام حمله ی دشمن،در مناطق دور از جبهه بودند،ولی در این آیه می فرماید:مؤمنان با دیدن دشمن،به ایمان و تسلیمشان در برابر خدا افزوده می شود.

پیام ها:

1 ایمان عامل قدرت است. «رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزٰابَ قٰالُوا» ...

2 منافقان،دشمنی را که حضور ندارد،حاضر می پندارند؛ «یَحْسَبُونَ الْأَحْزٰابَ لَمْ یَذْهَبُوا» ولی مؤمنان،دشمنان موجود و مهاجم را ناچیز می شمرند. «وَ لَمّٰا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ ... هٰذٰا مٰا وَعَدَنَا اللّٰهُ» 3 هجوم دشمنان متّحد،برای مؤمن غیر منتظره نیست. «هٰذٰا مٰا وَعَدَنَا اللّٰهُ» 4 سخن رسول خدا،همان سخن خداست. «وَعَدَنَا اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ» 5 پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله مسلمانان را از وقوع جنگ احزاب با خبر نموده بود. «هٰذٰا مٰا وَعَدَنَا اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ» 6 مؤمنان،تحقّق وعده های خدا و رسولش را حتمی می دانند. «وَعَدَنَا اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ ... صَدَقَ اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ» 7 جبهه و جنگ برای مؤمن،بستر رشد و ترقّی است. «مٰا زٰادَهُمْ إِلاّٰ إِیمٰاناً وَ تَسْلِیماً» 8 مؤمنان،از تعداد و تشکّل دشمنان نمی ترسند. «مٰا زٰادَهُمْ إِلاّٰ إِیمٰاناً» 9 ایمان و تسلیم دارای درجات و مراتبی است. «مٰا زٰادَهُمْ إِلاّٰ إِیمٰاناً وَ تَسْلِیماً» 10 تحقق یافتن وعده های خدا و رسول،بر ایمان مؤمنان می افزاید. «وَ لَمّٰا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ ... مٰا زٰادَهُمْ إِلاّٰ إِیمٰاناً وَ تَسْلِیماً»

ص :346

[سوره الأحزاب (33): آیه 23]

اشاره

مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ رِجٰالٌ صَدَقُوا مٰا عٰاهَدُوا اَللّٰهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضیٰ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ مٰا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً (23)

از میان مؤمنان مردانی هستند که آنچه را با خداوند پیمان بسته بودند صادقانه وفا کردند(و خود را آماده ی جهاد نمودند)،برخی از آنان پیمانشان را عمل کردند(و به شهادت رسیدند)و بعضی دیگر در انتظار (شهادت)هستند،و هرگز(عقیده و پیمان خود را)تغییر ندادند.

نکته ها:

کلمه ی«نحب»دارای معانی زیادی است ولی در این جا به معنای نذر و عهد و پیمانی است که چه بسا انجام آن منجر به مرگ یا خطر بزرگی شود.

در برابر گروهی که خواهان زندگی در رفاه بودند، «یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بٰادُونَ فِی الْأَعْرٰابِ» (1)گروهی در انتظار شهادتند. «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ» امام حسین علیه السلام در کربلا هنگام وداع با اصحابش و گاهی بالای سر شهدا این آیه را تلاوت می فرمود. (2)

پیام ها:

1 همه ی اصحاب پیامبر و مؤمنان در یک درجه نیستند. «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» 2 نقل کمالات دیگران یکی از راه های تربیت است. «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجٰالٌ» ...

3 دفاع از حقّ تا مرز شهادت،نشانه ی صداقت در ایمان است. «صَدَقُوا مٰا عٰاهَدُوا اللّٰهَ» 4 تعهّد،لازم الاجراء و عمل به آن نشانه صداقت است. «صَدَقُوا مٰا عٰاهَدُوا» 5 بزرگداشت شهدا،پیام و درسی قرآنی است. «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضیٰ نَحْبَهُ» 6 انتظار شهادت نیز یک ارزش است. «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ» آمادگی برای لقای

ص :347


1- 1) .احزاب،20.
2- 2) .تفسیر کنز الدّقائق.

خداوند،از صفات مؤمنان است.

7 باب شهادت باز است. «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ» 8 شهادت برخی مؤمنان،عامل عقب نشینی یا دلسردی دیگر مؤمنان نمی شود.

(مؤمن با اینکه شهادت دوستان و عزیزان خود را می بیند،باز خود در انتظار شهادت است) «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ» 9 مؤمنان واقعی پایبند عهد و پیمان خود با خدا هستند و هیچ چیز حتّی شهادت دوستان و عزیزان،روحیه آنان را تغییر نمی دهد. «وَ مٰا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً»

[سوره الأحزاب (33): آیه 24]

اشاره

لِیَجْزِیَ اَللّٰهُ اَلصّٰادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ وَ یُعَذِّبَ اَلْمُنٰافِقِینَ إِنْ شٰاءَ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ غَفُوراً رَحِیماً (24)

33\24

تا خداوند صادقان را به خاطر صداقتشان پاداش دهد،و منافقان را اگر بخواهد عذاب کند یا(اگر توبه کنند)لطف خود را بر آنان باز گرداند زیرا که خداوند آمرزنده ی مهربان است.

نکته ها:

کلمه توبه اگر با حرف«الی»بیاید،منظور توبه بندگان به درگاه خداوند است و اگر با«علی» بیاید،منظور توجّه و لطف خداوند به بندگان است. «یَتُوبَ عَلَیْهِمْ»

پیام ها:

1 حوادث تلخ و سخت هدفدار است،تا استعدادها شکوفا شود و انسان با کوشش و تلاش به پاداش برسد. «لِیَجْزِیَ» 2 با پاداش دادن به راستگویان،دیگران را به صداقت تشویق کنیم. «لِیَجْزِیَ اللّٰهُ الصّٰادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ» 3 نجات در راستگویی است. «لِیَجْزِیَ ... بِصِدْقِهِمْ» 4 دریافت پاداش بر اساس صداقت در عمل است. «بِصِدْقِهِمْ»

ص :348

5 بشارت،قبل از انذار است. «لِیَجْزِیَ ... یُعَذِّبَ» 6 هیچ عملی بدون پاداش نیست.(نه صدق صادقین و نه نفاق منافقین) «لِیَجْزِیَ ... یُعَذِّبَ» 7 لطف خداوند،از منافقان نیز دور نیست،به شرط آنکه خود بخواهد. «أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ» 8 توبه پذیری خداوند،با لطف او همراه است. «غَفُوراً رَحِیماً»

[سوره الأحزاب (33): آیه 25]

اشاره

وَ رَدَّ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنٰالُوا خَیْراً وَ کَفَی اَللّٰهُ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلْقِتٰالَ وَ کٰانَ اَللّٰهُ قَوِیًّا عَزِیزاً (25)

و خداوند کسانی را که کفر ورزیدند با دلی پر از خشم برگرداند،بدون آن که هیچ خیری(پیروزی و غنیمتی)به دست آورند،و خداوند مؤمنان را از جنگ بی نیاز ساخت(و آنان را پیروز کرد)،و خداوند،توانای شکست ناپذیر است.

نکته ها:

در جنگ احزاب،همین که حضرت علی علیه السلام«عَمرو بن عَبد ودّ»،پهلوان نامی عرب را که از خندق گذشت به قتل رساند،آنها حساب کار خود را کرده،باز گشتند.

پیام ها:

1 از همبستگی دشمنان نهراسیم. «رَدَّ اللّٰهُ الَّذِینَ کَفَرُوا» با اینکه در جنگ احزاب، سه گروه مشرکان،یهودیان و منافقان علیه مسلمین متّحد شدند،ولی بدون دست یابی به پیروزی و غنائم سرگشته برگشتند.

2 فراز و نشیب جنگ ها از تحت اراده الهی خارج نیست. «رَدَّ اللّٰهُ ... کَفَی اللّٰهُ» 3 در جنگ احزاب(خندق)،امدادهای غیبی در کار بود. «رَدَّ اللّٰهُ ... کَفَی اللّٰهُ» 4 گاهی باید از نگاه مخالف سخن گفت. «لَمْ یَنٰالُوا خَیْراً» پیروزی بر اسلام و

ص :349

گرفتن غنایم،از دیدگاه کفّار خیر بود.

5 هدف جنگ های دشمن،رسیدن به پیروزی یا کسب غنائم،کشور گشایی و یا حفظ منافع خود است. «لَمْ یَنٰالُوا خَیْراً» ولی هدف جنگ های اسلامی، «إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ» (1)است یعنی:یا انجام وظیفه ی دینی و دعوت و ارشاد ناآگاهان و رفع موانع گسترش حقّ و یا رسیدن به شهادت و لقای حق.

6 سرچشمه ی عزّت و قدرت مسلمین خداست. «کَفَی اللّٰهُ ... کٰانَ اللّٰهُ قَوِیًّا عَزِیزاً»

[سوره الأحزاب (33): آیات 26 تا 27]

اشاره

وَ أَنْزَلَ اَلَّذِینَ ظٰاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ اَلْکِتٰابِ مِنْ صَیٰاصِیهِمْ وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ اَلرُّعْبَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً (26) وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیٰارَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُهٰا وَ کٰانَ اَللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیراً (27)

و خداوند کسانی از اهل کتاب(یهودیان)را که از مشرکان عرب پشتیبانی می کردند،از برج و قلعه های مرتفعشان پایین کشید و در دل های آنان ترس و وحشت افکند،(که در نتیجه شما مسلمانان)گروهی(از آنان)را کشتید و گروهی را اسیر کردید.

و سرزمین آنان و خانه ها و اموالشان و(نیز)زمینی را که در آن گام ننهاده بودید در اختیار شما گذاشت،و خداوند بر هر کاری تواناست.

نکته ها:

«صیاصی»جمع«صیصة»به معنای قلعه های محکم است و به هر وسیله ی دفاعی مثل شاخ گاو و شاخک های پای خروس نیز گفته می شود.

این آیه اشاره به غزوه ی بنی قریظه دارد یهود بنی قریظه در جنگ احزاب به خیال

ص :350


1- 1) .توبه،52.

پیروزی،پیمان خود را با مسلمانان شکستند و در قالب ستون پنجم دشمن به مشرکان مکّه در جنگ احزاب کمک کردند ولی با رسوایی،شکست خوردند و تسلیم شدند.

در مدینه سه طایفه ی یهودی بودند به نام های:«بنی قینقاع»«بنی نضیر»و«بنی قریظه»که هر سه با مسلمانان پیمان داشتند.در سال دوّم بنی قینقاع پیمان شکنی کرده،با مسلمانان جنگ نمودند و شکست خوردند و از مدینه خارج شده،به سوی شام رفتند.در سال چهارم،بنی نضیر جنگیدند و شکست خوردند و به سوی شام رفتند و خیبر و مدینه را خالی کردند.در سال پنجم بنی قریظه پیمان خود را شکستند و با مشرکان همکاری نمودند که با شکست احزاب دلهره ای بر آنان حاکم شد.مسلمانان بعد از پیروزی بر احزاب، قلعه های آنان را محاصره کردند و پس از 25 روز آنها را از مدینه بیرون راندند و برای همیشه مدینه از پلید طوایف یهود پیمان شکن پاک شد. (1)

جنگ با بنی قریظه برکاتی داشت از جمله:

الف:آخرین گروه یهود برای همیشه از مدینه خارج شدند.

ب:اموال فراوانی از دشمن نصیب مسلمانان شد.

ج:جایگاه مسلمانان تثبیت و روشن شد که هر کس با آنان پیمان شکنی کند بدبخت می شود.

پیام ها:

1 از نیروهای نفوذی و ستون پنجم دشمن نباید غافل شد. «وَ أَنْزَلَ الَّذِینَ ظٰاهَرُوهُمْ» 2 همزیستی مسالمت آمیز با اهل کتاب،تا زمانی است که آنان یاور مخالفان نباشند. «وَ أَنْزَلَ الَّذِینَ ظٰاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتٰابِ» 3 پیروزی از جانب خداوند است. «وَ أَنْزَلَ» 4 قلعه های محکم و بلند دشمن،فتح شدنی است. «وَ أَنْزَلَ ... مِنْ صَیٰاصِیهِمْ» 5 اهل کتاب یهود با آن که با مسلمین مرز مشترک خداپرستی و ایمان به معاد

ص :351


1- 1) .تفسیر نمونه.

داشتند ولی به حمایت مشرکان برخاستند. «ظٰاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتٰابِ» 6 تنها به دشمنِ رو در رو فکر نکنید،بلکه متوجّه حامیان آنان نیز باشید.

«ظٰاهَرُوهُمْ»

7 یکی از امدادهای غیبی خداوند در جنگ ها،ایجاد رعب در دل دشمنان است.

«قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ»

8 روحیّه رزمنده در شکست یا پیروزی جبهه نقش اصلی را دارد. «فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ ... تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ»

[سوره الأحزاب (33): آیه 28]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوٰاجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اَلْحَیٰاةَ اَلدُّنْیٰا وَ زِینَتَهٰا فَتَعٰالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَرٰاحاً جَمِیلاً (28)

ای پیامبر! به همسرانت بگو:اگر شما زندگی دنیا و زینت(و زرق و برق) آن را می خواهید،بیایید تا شما را(با پرداخت مَهرتان)بهره مند سازم و به وجهی نیکو(بدون قهر و خشونت)رهایتان کنم.

نکته ها:

به دنبال کسب غنایم جنگی به وسیله ی مسلمین،همسران پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله به توسعه ی زندگی رو آوردند و از آن حضرت وسایل و امکانات رفاهی طلب کردند.رسول خدا با خواسته آنان مخالفت کرد و به مدّت یک ماه از آنان فاصله گرفت تا آیات مورد بحث نازل شد.

پیام ها:

1 زندگی رهبر مسلمین باید ساده باشد.(موقعیّت دینی و اجتماعی،برای انسان وظیفه ی خاصّی به وجود می آورد.) «إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیٰاةَ الدُّنْیٰا ... أُسَرِّحْکُنَّ» 2 رهبر مسلمین نباید تحت تأثیر تقاضاهای نابجای همسرش قرار گیرد. «قُلْ لِأَزْوٰاجِکَ» 3 رشد درآمد بیت المال،نباید توقّع بستگان رهبر را بالا ببرد. «قُلْ لِأَزْوٰاجِکَ»

ص :352

4 نه تنها رهبر جامعه اسلامی،بلکه وابستگان او نیز تحت نظر و توجّه مردم قرار دارند. «قُلْ لِأَزْوٰاجِکَ» 5 مسئولیّت های الهی،فوق مسئولیّت های خانوادگی است.(گاهی به خاطر قداست رهبری،باید از مسایل عاطفی و خانوادگی گذشت.) «قُلْ لِأَزْوٰاجِکَ» 6 زن آزاد است؛می تواند با زندگی ساده،ولی همراه با سعادت بماند و می تواند راه دیگری را انتخاب کند. «إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ ... أُسَرِّحْکُنَّ» 7 در برابر تقاضای نابجای همسر،نظر قطعی خود را صریح و روشن اعلام کنید. «إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ» (با قاطعیّت ولی همراه با مهربانی و عدالت،توقّعات بی جا را از بین ببرید.) 8 هنگام دسترسی به بیت المال و غنائم،با برخورد قاطع با خانواده و نزدیکان جلو توقّع و انتظارات بی مورد دیگران را بگیریم. «إِنْ کُنْتُنَّ» ...

9 اگر زنی زندگی ساده و سالم را تحمّل نکرد،با رعایت عدالت و انصاف طلاقش دهید و به ادامه ی زندگی مجبورش نکنید. «إِنْ کُنْتُنَّ ... أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ» 10 خطر دنیاگرایی،حتّی خاندان نبوّت را تهدید می کند. «إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ» ...

11 کامیابی از زر و زیور دنیا حرام نیست،لکن در شأن خاندان نبوّت نیست.

«فَتَعٰالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ»

12 اگر مجبور به طلاق شدید،راه جدایی را با نیکویی و عدالت طی کنید.

«أُسَرِّحْکُنَّ سَرٰاحاً جَمِیلاً»

[سوره الأحزاب (33): آیه 29]

اشاره

وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ وَ اَلدّٰارَ اَلْآخِرَةَ فَإِنَّ اَللّٰهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنٰاتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظِیماً (29)

و اگر خدا و رسولش و سرای آخرت را می خواهید،پس(بدانید که)قطعاً خداوند برای نیکوکاران از شما پاداش بزرگی را آماده کرده است.

ص :353

پیام ها:

1 دنیاطلبی و آخرت طلبی با هم جمع نمی شود. «تُرِدْنَ الْحَیٰاةَ الدُّنْیٰا ... تُرِدْنَ اللّٰهَ» ...

البتّه لذّت بردن و استفاده حلال از نعمت ها،منافاتی با آخرت خواهی ندارد.

2 انسان باید میان دلبستگی به دنیای فانی و آخرت باقی،باید یکی را انتخاب کند. «وَ إِنْ کُنْتُنَّ» ...

3 قناعت و زهد و سادگی به تنهایی عامل نجات نیست،عمل نیک هم لازم است. «تُرِدْنَ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدّٰارَ الْآخِرَةَ ... لِلْمُحْسِنٰاتِ مِنْکُنَّ» 4 وعده های الهی را قطعی بگیریم. «أَعَدَّ» 5 خداوند ساده زیستی را برای خانواده رهبران دینی،امری نیک و حَسَن می داند. «أَعَدَّ لِلْمُحْسِنٰاتِ مِنْکُنَّ» 6 همسر پیامبر بودن کمال نیست،نیکوکار بودن لازم است. «لِلْمُحْسِنٰاتِ مِنْکُنَّ» 7 همه ی زنان پیامبر یکسان نبودند. «لِلْمُحْسِنٰاتِ مِنْکُنَّ» 8 کسانی که از دنیای قلیل بگذرند،به اجر عظیم خواهند رسید. «أَجْراً عَظِیماً»

[سوره الأحزاب (33): آیه 30]

اشاره

یٰا نِسٰاءَ اَلنَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفٰاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضٰاعَفْ لَهَا اَلْعَذٰابُ ضِعْفَیْنِ وَ کٰانَ ذٰلِکَ عَلَی اَللّٰهِ یَسِیراً (30)

ای همسران پیامبر! هر کس از شما کار زشت(و گناهی)آشکار مرتکب شود،عذابش دو چندان خواهد بود و این(کار)برای خدا آسان است.

نکته ها:

آیاتی که با زنان پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله سخن می گوید،از طریق مقام رسالت است نه آن که مستقیماً به خود آنان خطاب و وحی شود،بر خلاف حضرت مریم که به خودش خطاب می شد. «یٰا مَرْیَمُ» (1)

ص :354


1- 1) .آل عمران،42 43.

گناهان دو دسته اند:کبیره و صغیره.سرچشمه ی این تقسیم آیه مبارکه ی «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبٰائِرَ مٰا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئٰاتِکُمْ» (1)است،یعنی اگر شما از گناهان بزرگ دوری کنید ما سیّئات و گناهان کوچک شما را می بخشیم.لکن در مواردی گناه صغیره حکم گناه کبیره پیدا می کند،نظیر گناه در زمان خاص مانند ماه رمضان که جرم و مجازات آن بیشتر است.

یا گناه در مکان خاص،تکرار گناه و اصرار بر آن،گناه همراه با شادی،گناهِ آشکارا و گناهِ افراد برجسته و الگو نظیر همسران پیامبر.به هر حال مسایل جنبی می تواند در گناه و کیفر آن اثر بگذارد.

در روایات آمده است که گناه بزرگان،حساب دیگری دارد،حتّی اگر از انبیا یک«ترک اولیٰ»سر زند تنبیه می شوند؛در حدیثی معروف آمده است:«یغفر للجاهل سبعون ذنبا قبل أن یغفر للعالم ذنب واحد» (2)هفتاد گناه جاهل بخشیده می شود،قبل از آن که یک گناه عالم بخشیده شود.

پیام ها:

1 در کیفر و پاداش،حَسَب و نسب اثری ندارد و هر متخلّفی باید مجازات شود.

«یٰا نِسٰاءَ النَّبِیِّ»

...

2 همسری پیامبر،مستلزم عصمت نیست. «مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفٰاحِشَةٍ» (آری در خانه پیامبر بودن انسان را بیمه نمی کند،این مکتب است که انسان را بیمه می کند.) 3 حساب خلاف های علنی،از گناهان پنهان جداست. «مُبَیِّنَةٍ» 4 عمل زشت به خودی خود،کیفر به دنبال دارد. «یُضٰاعَفْ» و نفرمود:«نضاعف» 5 شدّت و ضعف کیفر و پاداش بر اساس آثار فردی و اجتماعی عمل است.

«نِسٰاءَ النَّبِیِّ

... ضِعْفَیْنِ» 6 کسانی که چهره ی دینی و اجتماعی دارند و کارشان برای دیگران سرمشق است،اگر گناه کنند،کیفرشان بیش از دیگران است. «نِسٰاءَ النَّبِیِّ ... ضِعْفَیْنِ»

ص :355


1- 1) .نساء،31.
2- 2) .کافی،ج 1،ص 47.

7 خانواده و بستگان مسئولان نظام اسلامی باید بدانند که اگر مرتکب خلافی شدند،نه تنها آزاد نمی شوند،بلکه چند برابر دیگران مجازات می بینند. «یٰا نِسٰاءَ النَّبِیِّ ... اَلْعَذٰابُ ضِعْفَیْنِ» 8 اگر کیفر بستگان متخلّفِ یک مسئول چند برابر است،کیفر خود مسئولِ متخلّف چه میزان است؟ «نِسٰاءَ النَّبِیِّ ... اَلْعَذٰابُ ضِعْفَیْنِ» (قرآن در مورد کیفر تخلّف خود پیامبر می فرماید: «لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنٰا بَعْضَ الْأَقٰاوِیلِ ... لَقَطَعْنٰا مِنْهُ الْوَتِینَ» (1)اگر سخن ناروایی را به ما نسبت دهد،رگ های گردن او را قطع می کنیم.

9 کیفر متخلّفان بر خداوند آسان است. «عَلَی اللّٰهِ یَسِیراً»

ص :356


1- 1) .حاقّه،44 46.

gt;آغاز جزء«22»lt;

[سوره الأحزاب (33): آیه 31]

اشاره

وَ مَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ لِلّٰهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صٰالِحاً نُؤْتِهٰا أَجْرَهٰا مَرَّتَیْنِ وَ أَعْتَدْنٰا لَهٰا رِزْقاً کَرِیماً (31)

و هر کس از شما نیز که در برابر خدا و رسولش فروتنی کند و عمل صالح انجام دهد،پاداش او را دو بار خواهیم داد و برایش روزی کریمانه و پر ارزشی فراهم کرده ایم.

نکته ها:

«قنوت»به معنای اطاعت همراه با خضوع و ادب و کرنش است.

شخصی به امام سجّاد علیه السلام عرض کرد:«انکم اهل بیت مغفور لکم»شما اهل بیت پیامبر، بخشیده شده اید.امام علیه السلام خشمگین شد و فرمود:در مورد ما همان آیاتی جریان دارد که درباره ی زنان پیامبر جاری است؛اگر ما گناه کنیم،مجازاتمان دو برابر و اگر نیکوکار باشیم پاداشمان دو برابر است،آن گاه حضرت این آیه و آیه ی قبل را تلاوت فرمود. (1)

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:ضربت علی علیه السلام(و از پای در آوردن عمرو بن عبد ودّ)در روز نبرد خندق،از عبادت جنّ و انس برتر است.«ضربة علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین» (2)

پیام ها:

1 تشویق و تهدید در کنار هم مؤثّر است. «مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفٰاحِشَةٍ ... وَ مَنْ یَقْنُتْ» 2 اطاعتی ارزش دارد که بر اساس معرفت و عشق،و همراه با فروتنی باشد.

«یَقْنُتْ

... لِلّٰهِ وَ رَسُولِهِ» 3 هم باید دستورات خدا را اطاعت کنیم،هم دستورات رسول خدا را. «یَقْنُتْ ...

لِلّٰهِ وَ رَسُولِهِ»

4 انجام یک عمل صالح کافی نیست،استمرار آن لازم است. «تَعْمَلْ صٰالِحاً»

ص :357


1- 1) .تفسیر کنز الدّقائق.
2- 2) .الغدیر،ج 7،ص 206.

5 همسر پیامبر بودن کافی نیست،عمل لازم است. «تَعْمَلْ صٰالِحاً» 6 کوچکی یا بزرگی عمل مهم نیست،صالح بودن آن شرط است. «صٰالِحاً» نکره آمده است.

7 خداوند برای تشویق ما بندگان،پاداش را به خود نسبت می دهد. «نُؤْتِهٰا ... أَعْتَدْنٰا» 8 اجر و پاداش بر اساس موقعیّت و آثار فردی و اجتماعی عمل،متفاوت می شود. «نُؤْتِهٰا أَجْرَهٰا مَرَّتَیْنِ»

[سوره الأحزاب (33): آیه 32]

اشاره

یٰا نِسٰاءَ اَلنَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ اَلنِّسٰاءِ إِنِ اِتَّقَیْتُنَّ فَلاٰ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ اَلَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً (32)

ای همسران پیامبر! شما مثل یکی از زنان(عادّی)نیستید.اگر تقوا پیشه اید پس به نرمی و کرشمه سخن نگویید تا(مبادا)آن که در دلش بیماری است طمعی پیدا کند،و نیکو و شایسته سخن بگویید.

پیام ها:
اشاره

1 حساب خانوادۀ رهبران دینی از سایرین جداست و باید بیش از دیگران مراقب رفتار خود باشند. «یٰا نِسٰاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسٰاءِ» (موقعیّت اجتماعی،محدودیّت آور است.) 2 وقتی به زنان پیامبر که بیشترشان پیر و سالخورده بوده و زندگی ساده ای داشتند هشدار داده می شود که با کرشمه و ناز سخن نگویند،زنان جوان و زیبا باید حساب کار خود را بکنند. «یٰا نِسٰاءَ النَّبِیِّ ... فَلاٰ تَخْضَعْنَ» ...

3 با کرشمه سخن گفتن زن،بی تقوایی است. «إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلاٰ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ» 4 قرآن برای سخن گفتن نیز آدابی بیان می کند. «فَلاٰ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ» 5 تنها طمع بیمار دلان،برای آنکه زن خود را کنترل کند،گرچه تصمیم جدّی نداشته باشند. «فَلاٰ تَخْضَعْنَ ... فَیَطْمَعَ»

ص :358

6 افراد آلوده،از مقدّسات نیز دست طمع بر نمی دارند. «یٰا نِسٰاءَ النَّبِیِّ ... فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ» 7 نباید گفتار و رفتار زن تحریک کننده باشد. «فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ» 8 در جامعه ی نبوی نیز همه ی افراد سالم نیستند. «فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ» 9 نباید کاری کنیم که حتّی یک نفر دچار گناه و فساد شود. «الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ» و نفرمود«الذین فی قلوبهم» 10 چشم چرانی و هوسبازی یک بیماری روحی است. «فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ» 11 گرچه کسی که بیمار دل است مشکل دارد، «فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ» امّا من نباید کاری کنم که او را تحریک کند. «فَلاٰ تَخْضَعْنَ ... فَیَطْمَعَ» 12 طوری سخن بگویید که هم محتوا خوب باشد «قَوْلاً مَعْرُوفاً» و هم شیوه، سالم باشد. «فَلاٰ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ»

چند اصل مهم در نهی از منکر که از این آیه استخراج می شود:

1 از موقعیّت خانوادگی افراد کمک بگیریم. «یٰا نِسٰاءَ النَّبِیِّ» 2 از موقعیّت اجتماعی افراد استفاده کنیم. «لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسٰاءِ» 3 القابی را به کار ببریم که محبوب همه است. «إِنِ اتَّقَیْتُنَّ» 4 از ساده ترین کار شروع کنیم. «فَلاٰ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ» 5 از بزرگان و خودی ها شروع کنیم. «یٰا نِسٰاءَ النَّبِیِّ» 6 از سرچشمه ی گناهان نهی کنیم. «فَلاٰ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ» 7 از رفتارها و انحرافات کوچک غافل نباشیم. «فَلاٰ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ» 8 عوارض و پیامدهای فساد و انحراف را بیان کنیم. «فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ» 9 امر به معروف و نهی از منکر در کنار هم باشد. «فَلاٰ تَخْضَعْنَ ... قُلْنَ» 10 حتّی برای جلوگیری از یک منکر از یک فرد اقدام کنیم. «فَیَطْمَعَ الَّذِی» نفرمود:«فیطمع الذین» 11 با هوس و آرزوی گناه هم باید مبارزه کرد تا چه رسد به خود گناه. «فَیَطْمَعَ»

ص :359

[سوره الأحزاب (33): آیه 33]

اشاره

وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لاٰ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ اَلْجٰاهِلِیَّةِ اَلْأُولیٰ وَ أَقِمْنَ اَلصَّلاٰةَ وَ آتِینَ اَلزَّکٰاةَ وَ أَطِعْنَ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّمٰا یُرِیدُ اَللّٰهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (33)

و در خانه های خود قرار گیرید و همچون دوران جاهلیّتِ نخستین،با خودآرایی ظاهر نشوید(و زینت های خود را آشکار نکنید)،و نماز را بر پا دارید و زکات بدهید،و از خدا و رسولش اطاعت کنید؛همانا خداوند اراده کرده است که پلیدی(گناه)را از شما اهل بیت(پیامبر)دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.

نکته ها:
اشاره

«قَرْنَ»

از«وقار»یا«قرار»است،و نتیجه ی هر دو معنا یکی است.یعنی برای خودنمایی از خانه های خود خارج نشوید.

«تَبَرُّجَ»

از«برج»به معنای خودنمایی است،همان گونه که برج در میان ساختمان های دیگر جلوه ی خاصّی دارد.

جاهلیّتِ اولی نشان دهنده ی ظهور جاهلیّت اخریٰ است که ما امروز شاهد آنیم.در حدیث نیز آمده است:«ستکون الجاهلیة الاخری» (1)به زودی جاهلیّت دیگری فرا می رسد.

اگر در جاهلیّت آن روز دختر را زنده به گور می کردند،امروز با سقط جنین،هم دختر را نابود می کنند،هم پسر را.

اگر در جاهلیّت آن روز قتل و آدم کشی وجود داشت،امروز در جنگ های بزرگ و جهانی کشتارهای میلیونی انجام می گیرد.

جاهلیّت آن روز مدرسه نبود و جنایت انجام می گرفت،امروز با وجود هزاران دانشگاه، مهم ترین حقوق انسان ها پایمال می شود.

در جاهلیّت آن روز فساد و زنا جرم بود،امّا امروز در مترقّی ترین کشورهای جهان همجنس

ص :360


1- 1) .تفسیر نور الثّقلین.

بازی قانونی است. (1)

مطالبی درباره ی آیه ی تطهیر

«إِنَّمٰا یُرِیدُ اللّٰهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»

*کلمه ی« إِنَّمٰا »نشانه ی این است که آیه ی شریفه درباره ی یک موهبت استثنایی در مورد اهل بیت علیهم السلام سخن می گوید.

*مراد از« یُرِیدُ »،اراده ی تکوینی است،زیرا اراده ی تشریعی خداوند،پاکی همه ی مردم است نه تنها اهل بیت پیامبر اکرم علیهم السلام.

*مراد از«رجس»هر گونه ناپاکی ظاهری و باطنی است. (2)

*مراد از« أَهْلَ الْبَیْتِ »همه ی خاندان پیامبر نیست،بلکه برخی افراد آن است که نام آنان در روایات شیعه و سنّی آمده است.این گروه عبارتند از:علیّ و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام.

سؤال:دلیل این انحصار چیست؟ و چرا این بخش از آیه درباره ی زنان پیامبر یا تمام خاندان آن حضرت نیست؟ پاسخ:1 روایاتی از خود همسران پیامبر حتّی از عایشه و امّ سلمه نقل شده که آنان از رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله پرسیدند:آیا ما هم جزء اهل بیت هستیم؟ پیامبر فرمود:خیر.

2 در روایات متعدّدی می خوانیم:پیامبر عبایی بر سر این پنج نفر کشید(که یکی از آنان خود حضرت بود)و فرمود:این ها اهل بیت من هستند و اجازه ی ورود دیگران را نداد.

3 پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله برای این که اختصاص اهل بیت را به پنج نفر ثابت کند،مدّت شش ماه(و به گفته ی بعضی روایات هشت یا نه ماه)به هنگام نماز صبح از کنار خانۀ فاطمه علیها السلام می گذشت و می فرمود:«الصلاة یا اهل البیت إِنَّمٰا یُرِیدُ اللّٰهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» در کتاب احقاق الحق بیش از هفتاد حدیث از منابع معروف اهل سنّت درباره اختصاص آیه

ص :361


1- 1) .درباره ی جاهلیّت معاصر،کتابی به نام«جاهلیّت قرن بیستم»از سیّد قطب و کتاب دیگری به نام«سیمای تمدّن غرب»از سیّد مجتبی موسوی لاری نوشته شده که تا کنون به چند زبان ترجمه شده است.
2- 2) .تفسیر برهان.

شریفه به پنج نفر ذکر شده و در کتاب شواهد التنزیل که از کتب معروف اهل سنّت است بیش از یکصد و سی روایت در همین زمینه آمده است. (1)

به هر حال این آیه شامل زنان پیامبر نمی شود زیرا:

آنها گاهی مرتکب گناه می شدند.در سوره ی تحریم می خوانیم:پیامبر رازی را به بعضی از همسرانش فرمودند و او امانت داری نکرد و به دیگری گفت.قرآن این عمل را گناه نامیده، فرمود: «إِنْ تَتُوبٰا إِلَی اللّٰهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمٰا» (2)عایشه که همسر پیامبر بود،جنگ جمل را علیه حضرت علی علیه السلام به راه انداخت و سپس پشیمان شد،با آنکه در این جنگ عدّه بسیاری از مسلمانان کشته شدند؟

چند سؤال

1 آیا« یُطَهِّرَکُمْ »به معنای آن نیست که اهل بیت علیهم السلام آلودگی داشته اند و خداوند آنان را تطهیر کرده است؟ پاسخ:شرط تطهیر آلودگی نیست،زیرا قرآن درباره ی حوریان بهشتی کلمه «Bمُطَهَّرَةٌ *» را به کار برده در حالی که هیچ گونه آلودگی ندارند.به عبارت دیگر« یُطَهِّرَکُمْ »به معنای پاک نگه داشتن است نه پاک کردن از آلودگی قبلی.

2 اگر اهل بیت تنها پنج نفرند،چرا این آیه در میان جملاتی قرار گرفته که مربوط به زنان پیامبر است؟ پاسخ:الف:جمله ی« إِنَّمٰا یُرِیدُ اللّٰهُ ...»به صورت جداگانه نازل شده ولی هنگام جمع آوری قرآن در این جا قرار گرفته است.

ب:به گفته ی تفسیر مجمع البیان،رسم فصیحان و شاعران و ادیبان عرب این بوده که در لابلای مطالب معمولی حرف جدید و مهمّی مطرح می کنند تا تأثیرش بیشتر باشد.چنان که در میان اخبار صدا و سیما،اگر گوینده یک مرتبه بگوید:به خبری که هم اکنون به دستم رسید توجّه فرمایید،این گونه سخن گفتن یک شوک روانی و تبلیغاتی ایجاد می کند.نظیر

ص :362


1- 1) .تفاسیر نور الثقلین و نمونه.
2- 2) .تحریم،4.

این آیه را در آیه ی سوّم سوره ی مائده خواندیم که مطلب مربوط به ولایت و امامت و کمال دین و تمام نعمت و یأس کفّار و رضای الهی،در کنار احکام مربوط به گوشت خوک و خون،نازل شده و این گونه جا سازی ها رمز حفظ قرآن از دستبرد نااهلان است.درست همان گونه که گاهی زنان هنگام خروج از خانه زیور آلات خود را در لابلای پنبه های متّکا قرار می دهند.با این که طلا و پنبه رابطه ای ندارند ولی برای محفوظ ماندن از دستبرد نااهلان این کار انجام می گیرد.

ج:در میان سفارش هایی که به زنان پیامبر می کند،یک مرتبه می فرماید:خدا اراده ی مخصوص بر عصمت اهل بیت دارد،یعنی ای زنان پیامبر! شما در خانه ای هستید که معصومین علیهم السلام هستند و حتماً باید تقوا را بیشتر مراعات کنید.

د:در مورد اهل بیت ضمیر جمع مذکر به کار رفته که نشان غالب بودن مردان است،به خلاف جملات مربوط به زنان پیامبر که در آنها از ضمیر جمع مؤنث استفاده شده است.

«بُیُوتِکُنَّ

...، أَقِمْنَ ... عَنْکُمُ ،... یُطَهِّرَکُمْ» گرچه این آیه خطاب به زنان پیامبر است ولی قطعاً مراد همه ی زنان مسلمان هستند که باید به این دستورات عمل کنند.

پیام ها:

1 جایگاه زن یا خانه است یا بیرون خانه بدون خود نمایی. «قَرْنَ ... لاٰ تَبَرَّجْنَ» 2 ارتجاع و عقب گرد به دوران جاهلی ممنوع است. «لاٰ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجٰاهِلِیَّةِ الْأُولیٰ» 3 خودنمایی نشانه ی تمدّن نیست،نشانه ی جاهلیّت است. «تَبَرُّجَ الْجٰاهِلِیَّةِ الْأُولیٰ» 4 نماز و زکات دو عنصر ناگسستنی و متلازم یکدیگرند. «الصَّلاٰةَ و اَلزَّکٰاةَ» 5 اطاعت از رسول در کنار اطاعت از خدا واجب است. «أَطِعْنَ اللّٰهَ» 6 گناه،پلیدی روح است و خاندان نبوّت باید از این پلیدی دور باشند. «لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ»

ص :363

[سوره الأحزاب (33): آیه 34]

اشاره

وَ اُذْکُرْنَ مٰا یُتْلیٰ فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیٰاتِ اَللّٰهِ وَ اَلْحِکْمَةِ إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ لَطِیفاً خَبِیراً (34)

و آنچه که از آیات خدا و حکمت در خانه هایتان تلاوت می شود یاد کنید؛ همانا خداوند(نسبت به شما)دارای لطف و(از کارهای شما)آگاه است.

نکته ها:

برای کلمه ی«ذکر»دو معنا بیان کرده اند:یکی به خاطر سپردن و دیگری به زبان آوردن.

بنا بر این« وَ اذْکُرْنَ »یا به این معناست که ای زنان پیامبر! به خاطر داشته باشید و فراموش نکنید که وحی الهی در خانه شما نازل می شود و یا به این معناست که آنچه از کتاب خدا در خانه شما تلاوت می شود و شما فرا می گیرید،برای سایرین بیان کنید.

پیام ها:

1 تلاوت قرآن در منزل و تکرار آن توسط اهل خانه،سفارش قرآن است.

«وَ اذْکُرْنَ مٰا یُتْلیٰ

... مِنْ آیٰاتِ اللّٰهِ» 2 به جای فرهنگ ابتذال فرهنگ الهی را دنبال کنید. «لاٰ تَبَرَّجْنَ ... وَ اذْکُرْنَ» 3 قرار گرفتن زن در خانه و پرهیز از جلوه گری،به معنای عقب ماندن از علم و حکمت نیست. «قَرْنَ ... لاٰ تَبَرَّجْنَ ... وَ اذْکُرْنَ ... آیٰاتِ اللّٰهِ وَ الْحِکْمَةِ» 4 خانوادۀ نبوّت در انجام اعمال نیک سزاوارترند «فِی بُیُوتِکُنَّ» (زندگی در خانۀ وحی تکلیف آور است).

5 استقرار زن در خانه،نهی از خودنمایی،انجام نماز و زکات و ذکر آیات، ناشی از لطف خداوند بر زنان و آگاهی از مصالح و مفاسد است. «لَطِیفاً خَبِیراً»

ص :364

[سوره الأحزاب (33): آیه 35]

اشاره

إِنَّ اَلْمُسْلِمِینَ وَ اَلْمُسْلِمٰاتِ وَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتِ وَ اَلْقٰانِتِینَ وَ اَلْقٰانِتٰاتِ وَ اَلصّٰادِقِینَ وَ اَلصّٰادِقٰاتِ وَ اَلصّٰابِرِینَ وَ اَلصّٰابِرٰاتِ وَ اَلْخٰاشِعِینَ وَ اَلْخٰاشِعٰاتِ وَ اَلْمُتَصَدِّقِینَ وَ اَلْمُتَصَدِّقٰاتِ وَ اَلصّٰائِمِینَ وَ اَلصّٰائِمٰاتِ وَ اَلْحٰافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ اَلْحٰافِظٰاتِ وَ اَلذّٰاکِرِینَ اَللّٰهَ کَثِیراً وَ اَلذّٰاکِرٰاتِ أَعَدَّ اَللّٰهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً (35)

همانا مردان مسلمان و زنان مسلمان،و مردان با ایمان و زنان با ایمان،و مردان مطیع خدا و زنان مطیع خدا،و مردان راستگو و زنان راستگو،و مردان شکیبا و زنان شکیبا،و مردان فروتن و زنان فروتن،و مردان انفاق گر و زنان انفاق گر،و مردان روزه دار و زنان روزه دار،و مردان پاکدامن و زنان پاکدامن،و مردانی که خدا را بسیار یاد می کنند و زنانی که بسیار به یاد خدا هستند،خداوند برای(همه ی)آنان آمرزش و پاداشی گرانقدر و بزرگ آماده کرده است.

نکته ها:

به دنبال دستوراتی که برای همسران پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله گفته شد،این آیه ده کمال برای عموم زنان و مردان در مسایل اعتقادی،اخلاقی و عملی،بر شمرده است.

زمانی ارزش این آیه روشن می شود که به تبعیضاتی که عرب و عجم میان زن و مرد قائل بودند بنگریم و تاریخ دلخراش زن را مطالعه کنیم.

تفاوت میان زن و مرد در جسم است.روح،زن و مرد ندارد و همه ی کمالات بشری مربوط به روح اوست نه جسم او.لذا همه کمالاتی که در این آیه آمده،به صورت یکسان میان مرد و زن مطرح شده است.

پیام ها:

1 انسان زمانی کامل می شود که همه ی کمالات را در خود داشته باشد نه فقط

ص :365

بعضی را. «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ» ...

2 نشانه ی جامعیّت اسلام آن است که کمال را در همه ی ابعاد اعتقادی،اخلاقی، عملی،فردی و اجتماعی انسان مطرح می کند. «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ» ...

3 با تجلیل از خوبان،دیگران را به انجام خوبی ها تشویق کنیم. «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ» ...

4 رشد انسان،مرحله ای و گام به گام است.(ابتدا اسلام با زبان،سپس ایمان با دل،سپس اطاعت،صداقت،صبر و... «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ ... اَلْمُؤْمِنِینَ ... اَلصّٰابِرِینَ» ...

5 انسان کامل،علاوه بر اقرار به زبان(اسلام)و باور قلبی(ایمان)،باید شکم و شهوت و زبان خود را کنترل کند.

*کنترل شکم با روزه. «الصّٰائِمِینَ» *کنترل زبان با صداقت. «الصّٰادِقِینَ» *کنترل شهوت با دوری از حرام. «وَ الْحٰافِظِینَ فُرُوجَهُمْ» *مبارزه با غرور،با داشتن تواضع. «الْقٰانِتِینَ» *غفلت زدایی با ذکر و یاد خدا. «وَ الذّٰاکِرِینَ» *مقاومت در برابر نیش ها و نوش ها با نیروی صبر. «وَ الصّٰابِرِینَ» *غافل نماندن از محرومان با انفاق. «وَ الْمُتَصَدِّقِینَ» 6 اسلام هم به کمیّت توجّه دارد،هم به کیفیّت.(در مورد مقدار می فرماید:

«وَ الذّٰاکِرِینَ اللّٰهَ کَثِیراً»

و در مورد کیفیّت می فرماید: «وَ الْقٰانِتِینَ» که اطاعت همراه با فروتنی است.) 7 زن،حقّ مالکیّت و بخشش مالی دارد. «الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقٰاتِ» 8 همه ی توفیقات خود را از خدا بدانیم.(ذکر خدا در پایان کمالات آمده است.) «وَ الذّٰاکِرِینَ اللّٰهَ کَثِیراً» 9 زن و مرد،در رشد کمالات معنوی و انسانی و دریافت پاداش یکسانند. «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمٰاتِ ... أَعَدَّ اللّٰهُ لَهُمْ» 10 عمل نیک،کلید بخشش الهی است. «أَعَدَّ اللّٰهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً»

ص :366

11 ابتدا بخشش الهی،سپس دریافت پاداش الهی. «مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً»

[سوره الأحزاب (33): آیه 36]

اشاره

وَ مٰا کٰانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لاٰ مُؤْمِنَةٍ إِذٰا قَضَی اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ اَلْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاٰلاً مُبِیناً (36)

و هیچ مرد و زن با ایمانی حقّ ندارند هنگامی که خدا و رسولش امری را مقرّر کنند،از سوی خود امر دیگری را اختیار کنند و هر کس خدا و رسولش را نافرمانی نماید،پس بدون شک به گمراهی آشکاری گرفتار شده است.

نکته ها:

اگر مسلمین تسلیم این آیه بودند،پس از آن که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در غدیر خم به فرمان خداوند علی علیه السلام را به جانشینی خود و رهبری امّت اسلام معرّفی کرد و فرمود:«من کنت مولاه فهذا علی مولاه»دیگری را بر علی علیه السلام ترجیح نمی دادند.

این آیه زمینه ساز آیه ی بعد است که به پیامبر می فرماید:تو باید سنّت های غلط را بشکنی و مردم حقّ ندارند در برابر خواست خداوند اعمال سلیقه کنند.

این که آیه ی شریفه می فرماید:انسان در برابر فرمان خدا و رسول اختیاری ندارد،نباید برای کسی مایه تعجّب باشد زیرا این کار،درست مانند این است که پزشک با قاطعیّت به بیمار خود بگوید:تو حقّ نداری غیر از آنچه من دستور داده ام غذا یا داروی مصرف کنی.

خداوند نیز ما را از انتخاب آزاد،طبق میل شخصی در برابر فرامین الهی منع کرده است، زیرا او راه سعادت ما را بهتر از ما می داند.

در روایت می خوانیم که رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:«یا عباد الله انتم کالمرضی و رب العالمین کالطبیب الا فسلموا لله امره تکونوا من الفائزین» (1)ای بندگان خدا! شما همچون بیمار

ص :367


1- 1) .میزان الحکمه،ج 4،ص 545.

و خدا مانند طبیب است،مصلحت مریض در نسخه طبیب است نه آنچه بیمار تمایل دارد، پس تسلیم امر خدا باشید تا رستگار شوید.

در نظام حکومت دینی،خدا محوری بر دموکراسی و مردم سالاری حاکم است،زیرا نظر مردم مادامی ارزش دارد که مخالفِ حکم خدا نباشد.

پیام ها:

1 سنّ و سواد و نژاد و قدرت و ثروت و شهرت و قبیله و طرفدار و سازمان های بین المللی،هیچکدامم سبب ایجاد حقّ در برابر قانون الهی نمی شود. «مٰا کٰانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لاٰ مُؤْمِنَةٍ» 2 نشانه ی ایمان،تعبّد در برابر خدا و رسول است. «مٰا کٰانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لاٰ مُؤْمِنَةٍ» ...

3 در تسلیم و تعبّد،زن و مرد تفاوتی ندارند. «لِمُؤْمِنٍ وَ لاٰ مُؤْمِنَةٍ» 4 هر کس در برابر قانون خدا و سنّت پیامبر،قانونی بیاورد،در ایمان خود شک کند. «مٰا کٰانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لاٰ مُؤْمِنَةٍ» 5 دستورات پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله،همچون دستورات خداوند واجب الاجراء است.

«إِذٰا قَضَی اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ»

6 خدا و رسول بر امور مردم ولایت کامل دارند. «قَضَی اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً» 7 اجتهاد در برابر نصّ،ممنوع است.(آن جا که حکم الهی روشن است،هیچ کس حقّ اظهار نظر ندارد.) «مٰا کٰانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ» 8 آزادی انسان در چارچوب قوانین الهی است. «مٰا کٰانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ» 9 عقل باید تابع وحی و سلیقه باید تابع وظیفه باشد. «مٰا کٰانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ» 10 هر انتخاب و نظریّه ای که مخالف قانون و قضاوت خدا و رسول باشد، معصیت و انحراف آشکار است. «وَ مَنْ یَعْصِ اللّٰهَ ... ضَلاٰلاً مُبِیناً»

ص :368

[سوره الأحزاب (33): آیه 37]

اشاره

وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اَللّٰهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اِتَّقِ اَللّٰهَ وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اَللّٰهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَی اَلنّٰاسَ وَ اَللّٰهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشٰاهُ فَلَمّٰا قَضیٰ زَیْدٌ مِنْهٰا وَطَراً زَوَّجْنٰاکَهٰا لِکَیْ لاٰ یَکُونَ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوٰاجِ أَدْعِیٰائِهِمْ إِذٰا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ کٰانَ أَمْرُ اَللّٰهِ مَفْعُولاً (37)

و(به یاد آر)زمانی که به(زید بن حارثه،)کسی که خداوند بر او نعمت (اسلام و ایمان)داده بود و تو(نیز)به او نعمت(آزادی)داده بودی می گفتی:همسرت را نگاه دار(و او را طلاق نده)و از خدا پروا کن.و در دلت چیزی را پنهان می داشتی که خداوند آن را آشکار می کند،و از مردم می ترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی.پس چون دوران کامیابی زید از همسرش پایان یافت(و از او جدا شد)،ما او را به همسری تو در آوردیم تا در مورد ازدواج مؤمنان با زنان پسر- خوانده هایشان هنگامی که طلاق گیرند مشکلی نباشد،و فرمان خداوند انجام شدنی است.

نکته ها:

«ادعیاء»جمع«دعی»به معنای پسر خوانده است.«وطر»به معنای نیاز و حاجت است.

به گفته ی اکثر مفسّران و مورّخان،این آیه مربوط به زید بن حارثه است.او برده ای بود که خدیجه به پیامبر اسلام بخشید و حضرت آزادش نمود.قبیله ی زید او را از خود راندند و پیامبر زید را فرزند خوانده ی خود قرار داد.بعد از ظهور اسلام،زید به آیین محمد صلی اللّٰه علیه و آله گروید و از مسلمانان ممتاز و فرمانده لشکر در جنگ موته شد و در همان جنگ به شهادت رسید.

پیامبر از دختر عمّه اش زینب که زنی سرشناس و از نوه های عبد المطّلب بود برای زید خواستگاری کرد.در آغاز،زینب خیال کرد حضرت او را برای خودش خواستگاری می کند.

امّا بعد که فهمید برای زید است ناراحت شد،زیرا تا آن زمان هیچ زن آزادی(تا چه رسد به

ص :369

زنان سرشناس)همسر برده نمی شد.(گرچه برده ای آزاد و پسر خوانده ی پیامبر و از مسلمانان ممتاز باشد.) پس از ازدواج،ناسازگاری بین آنان آغاز شد و زید تصمیم گرفت زینب را طلاق دهد.بارها نزد پیامبر رفت ولی آن حضرت به او می فرمود:همسرت را نگاه دار و طلاق نده، «أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ» .به هر حال زید او را طلاق داد و دو ضربه ی روحی و اجتماعی بر زینب وارد شد،یکی همسر زید شدن که جامعه ی آن روز این کار را نمی پسندید،دوّم طلاق گرفتن.

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله به امر خداوند مأمور شد تا دو سنّت جاهلی را بشکند.

الف:گرفتن همسر پسر خوانده که در جاهلیّت مانند گرفتن همسرِ فرزند ناروا بود.

ب:گرفتن همسر برده ی خود که این هم در آن زمان،زشت و ناروا بود.

پیامبر اکرم زینب را به ازدواج خود در آورد و به مردم اطعامی داد که برای هیچ یک از همسران دیگرش نداد.چون در این آیه جمله ی «زَوَّجْنٰاکَهٰا» آمده،یعنی ما زینب را به ازدواج تو در آوردیم تا عادات و رسوم جاهلی را با عمل تو بشکنیم؛زینب نیز بر سایر همسران پیامبر مباهات می کرد که ازدواج شما به خواست پیامبر اکرم بوده ولی ازدواج من به فرمان خداوند متعال بوده است.

سؤال:مراد از جمله ی «تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللّٰهُ مُبْدِیهِ» که خداوند به پیامبر اکرم می فرماید:

تو در دل،مسأله ای را پنهان داشتی که خدا آن را آشکار می کند؛چیست؟ پاسخ:امام رضا علیه السلام در پاسخ سؤالات مأمون پیرامون عصمت انبیا فرمود:خداوند نام همسران پیامبر را به آن حضرت آموخته بود و در میان آنان نام زینب دختر جحش نیز بود؛ حضرت دید او همسر زید است و چگونه زن زید همسر او خواهد شد؟ این معنا در دل حضرت بود که با حکم خداوند به ازدواج پیامبر با زینب،حکمت آن آشکار شد. (1)بنا بر این پیامبر هرگز کاری خلاف عصمت و مقام نبوّت انجام نداده و از قبل علاقه ای به هیچ زنی نداشت تا چه رسد به همسر زید،پسرخوانده خود! نعوذ باللّه.

ص :370


1- 1) .تفاسیر المیزان و نور الثقلین؛عیون الاخبار،ج 1،ص 281.

اوامر دو گونه است:مولوی،که باید عمل نمود و ارشادی که عمل کردنش به سود انسان است.در این جا امر پیامبر اکرم،که به زید فرمود: «أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ» همسرت را نگاه دار،ارشادی بود و گر نه کسی که خداوند با جمله ی «أَنْعَمَ اللّٰهُ عَلَیْهِ» از او ستایش کرد، خلاف فرمان حضرت عمل نمی کرد.در آیه ی قبل نیز خواندیم: «وَ مٰا کٰانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لاٰ مُؤْمِنَةٍ إِذٰا قَضَی اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ» پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله تصمیم و رغبتی برای ازدواج با زینب نداشت،لذا سفارش او به زید،حفظ همسرش بوده نه طلاق او. «أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ ... زَوَّجْنٰاکَهٰا» با توجّه به دو آیه ی بعد که می فرماید:مبلّغان واقعی از هیچ کس جز خدا نمی ترسند، «وَ لاٰ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللّٰهَ» مراد از ترس پیامبر در این آیه «وَ تَخْشَی النّٰاسَ» ،ترس از جوسازی هایی بود که به اهداف حضرت ضربه می زد زیرا ممکن بود مردم بگویند:پیامبر با همسر یک برده یا با همسر فرزند خوانده اش ازدواج کرده است.

پیام ها:

1 انبیا،مرجع رسیدگی به مسایل مردم بودند.(زید بن حارثه بارها طلاق همسرش را به حضرت اعلام کرد ولی پیامبر همواره می فرمود:صبر کن.) «وَ إِذْ تَقُولُ» 2 خدا و رسول،ولیّ نعمت ما هستند. «أَنْعَمَ اللّٰهُ ... أَنْعَمْتَ» 3 در بیان نعمت ها،ابتدا نعمت های معنوی و الهی را نام ببرید،سپس نعمت های مادّی و دنیوی، «أَنْعَمَ اللّٰهُ عَلَیْهِ» ؛که مراد هدایت زید و اسلام آوردن اوست، «أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ» ؛که مراد آزاد کردن زید از بردگی است.

4 اسلام و آزادی دو نعمت بزرگ است. «أَنْعَمَ اللّٰهُ عَلَیْهِ» ؛(توفیق مسلمان شدن.

«أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ»

؛(آزاد کردن برده) 5 اگر خواستید به جای نام،صفتی از کسی ذکر کنید،بهترین صفاتش را نام ببرید. «لِلَّذِی أَنْعَمَ اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ» 6 هر گاه همسری نزد شما شکایت کرد فوراً پیشنهاد جدایی ندهید. «أَمْسِکْ عَلَیْکَ

ص :371

زَوْجَکَ»

(اسلام طرفدار تحکیم بنیاد خانواده است.) 7 در امر به معروف از اهرم عاطفه و تقوا استفاده کنید. «أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللّٰهَ» 8 تقوا سبب تحکیم پیوند خانوادگی است. «أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللّٰهَ» 9 ولیّ نعمت بودن،ایجاد حقّ امر و نهی می کند. «أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ» 10 لازمه ی قاطعیّت و صلابت آن است که با افکار فاسد و منحرف،گرچه افکار عمومی باشد مبارزه کنیم. «وَ تَخْشَی النّٰاسَ وَ اللّٰهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشٰاهُ» 11 در شکستن عادت های غلط اجتماعی،از هیاهوی مردم نترسید. «تَخْشَی النّٰاسَ وَ اللّٰهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشٰاهُ» 12 در اجرای فرمان خدا منتظر تأیید مجامع بین المللی نباشید. «تَخْشَی النّٰاسَ وَ اللّٰهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشٰاهُ» 13 همه ی طلاق ها و جدایی ها دلیل سرکشی و ناشزه بودن زن نیست.(بی علاقگی زن به شوهر نباید دلیل عدم تمکین او باشد.) «قَضیٰ زَیْدٌ مِنْهٰا وَطَراً» 14 زناشویی از نیازهای مهم انسان است. «وَطَراً» یعنی نیاز مهم و اساسی.

15 مسائل زناشویی را با کنایه بگویید. «قَضیٰ زَیْدٌ مِنْهٰا وَطَراً» 16 رهبران دینی جامعه باید در شکستن سنّت های باطل پیشقدم باشند. «لِکَیْ لاٰ یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ» (هموار کردن راه حقّ برای دیگران یک ارزش است) 17 زنان بیوه محترم هستند و ازدواج با آنان کسر شأن نیست. «زَوَّجْنٰاکَهٰا» خداوند می فرماید:این ازدواج را ما مقرّر کردیم.

18 پای بندی به آداب و رسوم غیر الهی،زندگی را فلج می کند. «لِکَیْ لاٰ یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ» 19 ازدواج با همسر فرزند خوانده بعد از طلاق او جایز است. «إِذٰا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً» (فرزند خواندگی در اسلام بوده است.)

ص :372

[سوره الأحزاب (33): آیه 38]

اشاره

مٰا کٰانَ عَلَی اَلنَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیمٰا فَرَضَ اَللّٰهُ لَهُ سُنَّةَ اَللّٰهِ فِی اَلَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ کٰانَ أَمْرُ اَللّٰهِ قَدَراً مَقْدُوراً (38)

بر پیامبر در(انجام)آنچه خداوند برای او تعیین کرده هیچ سختی و محذوری نیست،چنان که خداوند درباره ی انبیای قبلی نیز این سنّت را قرار داده بود(که آداب و رسوم جاهلی و بی اساس را بشکنند)،و فرمان خدا همواره سنجیده و اندازه گیری شده است.

نکته ها:

این آیه به منزله قطعنامه ی آیه قبل است که رهبر دینی باید خط شکن باشد و از ملامت ها نترسد و منتظر رضایت این و آن نباشد.

امام رضا علیه السلام فرمود:چون خداوند می دانست که منافقان ازدواج پیامبر را با همسر زید که پسرخوانده حضرت بود،دستاویز عیب جویی او قرار خواهند داد،این آیه را نازل کرد. (1)

پیام ها:

1 پیامبر نباید در انجام فرمان خدا به جوّسازی ها و مانع تراشی ها اعتنا کند. «مٰا کٰانَ عَلَی النَّبِیِّ» ...

2 پیامبر،ممکن است وظایف و دستورات اختصاصی نیز داشته باشد. «فَرَضَ اللّٰهُ لَهُ» 3 همه ی انبیا،خط شکن،و با افکار منحرف عمومی درگیر بوده اند. «مِنْ قَبْلُ» 4 سنّت خدا در شکستن سنّت های غلط است. «سُنَّةَ اللّٰهِ» 5 فرمان های الهی،حساب شده و لازم الاجراء است. «أَمْرُ اللّٰهِ قَدَراً مَقْدُوراً»

ص :373


1- 1) .تفسیر نور الثقلین و عیون الاخبار،ج 1،ص 203.

[سوره الأحزاب (33): آیه 39]

اشاره

اَلَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسٰالاٰتِ اَللّٰهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لاٰ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اَللّٰهَ وَ کَفیٰ بِاللّٰهِ حَسِیباً (39)

کسانی که پیام های الهی را ابلاغ می کنند و از خدا می ترسند،و از هیچ کس جز خدا بیم ندارند،و خداوند برای حسابرسی کافی است.

نکته ها:

در این آیه سخن از قاطعیّت و شهامت مبلّغ در ابلاغ دستورات الهی به مردم است،ولی باید بدانیم که در مواردی مدارا،نرمش و سکوت برای جذب قلوب لازم است.

خشیت غیر از خوف است،خشیت تأثر قلبی است که از عظمتِ امری ناشی می شود،ولی خوف انتظار وقوع امر ناپسندی است که موجب پرهیز از آن می شود.انبیا هیچ گونه خشیتی از غیر خدا ندارند،زیرا تنها خداوند را بزرگ می بینند.

پیام ها:

1 موفقیّت در تبلیغ،شرایطی دارد:

الف:تداوم تبلیغ. «یُبَلِّغُونَ» ب:تقوا در عمل. «یَخْشَوْنَهُ» ج:شهامت و قاطعیّت. «وَ لاٰ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللّٰهَ» د:توکّل به خدا. «وَ کَفیٰ بِاللّٰهِ حَسِیباً» 2 همیشه تبلیغ با سخنرانی نیست،گاهی باید با عمل،حکم خدا را روشن ساخت.(در دو آیه قبل فرمود:زن زید را بگیر تا خرافه ای را از میان برداری، آن گاه در این آیه می فرماید:) «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسٰالاٰتِ اللّٰهِ» 3 مبلّغان الهی،همواره دشمنان سرسخت و تهدید کننده دارند. «لاٰ یَخْشَوْنَ أَحَداً» 4 خدا ترسی مقدّمه ی شجاعت و شهامت است. «یَخْشَوْنَهُ وَ لاٰ یَخْشَوْنَ أَحَداً» 5 مبلّغان الهی بدانند که حساب صبر و تحمّل آنان با خداست. «کَفیٰ بِاللّٰهِ حَسِیباً»

ص :374

[سوره الأحزاب (33): آیه 40]

اشاره

مٰا کٰانَ مُحَمَّدٌ أَبٰا أَحَدٍ مِنْ رِجٰالِکُمْ وَ لٰکِنْ رَسُولَ اَللّٰهِ وَ خٰاتَمَ اَلنَّبِیِّینَ وَ کٰانَ اَللّٰهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً (40)

محمّد صلی اللّٰه علیه و آله،پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست،بلکه رسول خدا و خاتم پیامبران است؛و خداوند به همه چیز آگاه است.

نکته ها:
اشاره

در این آیه هم کلمه«رسول»و هم کلمه«نبیّ»آمده است.«رسول»صاحب کتاب و «نبیّ»خبر دهنده است،یا آنکه«رسول»پیام آور و«نبیّ»انجام دهنده رسالت است. (1)

«خاتم»به معنای نگین انگشتر است که در قدیم با حک کردن نام خود بر روی آن،پایان نامه ها و دستورات را با آن مُهر می کردند.خاتم و در اینجا کنایه از آخرین پیامبر بودن است.

گرچه در قرآن آیات فراوانی بیانگر جهان شمولی و جاودانگی آیین حضرت محمّد صلی اللّٰه علیه و آله است،مانند: «لِلْعٰالَمِینَ نَذِیراً» (2)، «لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ» (3)، «کَافَّةً لِلنّٰاسِ» (4)و در روایات،حدیث متواتر«لا نبی بعدی»و حدیث معروف«حلال محمد حلال ابدا الی یوم القیامة» (5)و ده ها حدیث دیگر بر این مطلب تأکید کرده اند،ولی این آیه روشن ترین دلیل بر خاتمیّت پیامبر اسلام است.

این آیه تنها آیه ای است که هم نام پیامبر و هم رسالت پیامبر را در قالب دو عنوان ذکر کرده است: «مُحَمَّدٌ» ...، «رَسُولَ اللّٰهِ» ...، «خٰاتَمَ النَّبِیِّینَ»

چند سؤال

1 چرا پس از اسلام انسان ها به پیامبر جدید نیاز ندارند؟ پاسخ:دلیل اصلیِ تجدید نبوّت ها و آمدن پیامبران جدید،دو چیز بوده است:یکی تحریف دین سابق،به گونه ای که از کتاب خدا و تعالیم پیامبر پیشین امور بسیاری تحریف شده باشد و دیگری تکامل بشر در طول تاریخ که مقتضی نزول قوانین جامع تر و کامل تر بود.

ص :375


1- 1) .معجم الفروق اللغویة.
2- 2) .فرقان،1.
3- 3) .انعام،19.
4- 4) .سبأ،28.
5- 5) .کافی،ج 1،ص 58.

امّا پس از پیامبر اسلام،این دو امر واقع نشده است.زیرا اوّلاً قرآن،بدون آنکه کلمه ای از آن تحریف شود،در میان مردم باقی است و ثانیاً جامع ترین و کامل ترین قوانین در آن مطرح شده و بر اساس علم خداوند،تا روز قیامت هیچ نیازی برای بشر نیست،مگر آنکه حکمش در اسلام بیان شده است.

2 چگونه نیازهای متغیّر انسان با خاتمیّت دین سازگار است؟ پاسخ:انسان در مراحل تحصیلی خود تا درجه ی اجتهاد و دکتری به استاد نیاز دارد،پس از آن به مرحله ای می رسد که می تواند بدون استاد،نیازهای خود را از مطالبی که آموخته به دست آورد.باب اجتهاد باز است و می توان قوانین مورد نیاز را از قواعد کلّی استنباط کرد.البتّه بر اساس اصولی که فقها برای استخراج احکام تدوین نموده اند.

3 چرا رابطه بشر با عالم غیب قطع شد؟ پاسخ:وحی نازل نمی شود ولی رابطه با غیب هم چنان باقی است، امام معصوم علیه السلام حضور دارد و فرشتگان الهی بر او نازل می شوند، (1)امدادهای غیبی به انسان های شایسته می رسد؛حتّی افراد عادی اگر متّقی باشند نور الهی پیدا می کنند و خداوند راه حقّ را به نحوی به آنان نشان می دهد. «اتَّقُوا اللّٰهَ ... یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً» (2)

پیام ها:

1 پسرخوانده هرگز پسر نیست و پدرخوانده نیز پدر نیست تا ازدواج او با همسر مطلّقه ی پسرخوانده اش جایز نباشد. «مٰا کٰانَ مُحَمَّدٌ أَبٰا أَحَدٍ مِنْ رِجٰالِکُمْ» 2 حکم مادری همسران پیامبر برای مردم،(که در آیه 6 مطرح شد)دلیل حکم پدری آن حضرت نیست. «مٰا کٰانَ مُحَمَّدٌ أَبٰا أَحَدٍ» ...

3 خاتمیّت پیامبر اسلام،بر اساس علم و حکمت الهی است. «خٰاتَمَ النَّبِیِّینَ ... اَللّٰهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً»

ص :376


1- 1) .بنگرید به اصول کافی بحث امامت.
2- 2) .حدید،28.

[سوره الأحزاب (33): آیات 41 تا 42]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اُذْکُرُوا اَللّٰهَ ذِکْراً کَثِیراً (41) وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلاً (42)

42-41w ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را بسیار یاد کنید.

و او را در هر صبح و شام تسبیح نمایید(و به پاکی بستایید).

نکته ها:

یاد خداوند تنها با زبان و گفتار نیست،بلکه در هر فکر،کار و حرکتی رضایت خداوند را در نظر داشتن است.

قرآن برای ذکر خدا آثار و برکاتی بیان کرده و یکی از دلایل نماز را ذکر خدا دانسته است، «أَقِمِ الصَّلاٰةَ لِذِکْرِی» (1)یاد خدا تنها وسیله ی آرامش دل هاست. «أَلاٰ بِذِکْرِ اللّٰهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (2)و روح آرام و نفس مطمئنّ به پرواز در می آید و به حقّ می رسد. «یٰا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ اِرْجِعِی إِلیٰ رَبِّکِ» (3)و اعراض از ذکر خدا زندگی نکبت باری را به همراه دارد «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً» (4)گفته اند:تسبیحات حضرت زهرا علیها السلام نمونه ای از ذکر کثیر است. (5)

رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:هر کس زبان ذاکر داشته باشد،خیر دنیا و آخرت به او عطا شده است.و امام صادق علیه السلام فرمود:هر چیزی حدّی دارد جز ذکر خدا.

در حدیث می خوانیم:قلب و روح،مثل آهن زنگ می زند و ذکر خدا وسیله ی روشنی و جلای آن است.

در روایات آمده است:ذکر خدا تنها با زبان نیست،ذکر واقعی آن است که هنگام حلال و حرام یاد خدا کنیم و از گناه دست برداریم. (6)

ص :377


1- 1) .طه،14.
2- 2) .رعد،28.
3- 3) .فجر،27 28.
4- 4) .طه،124.
5- 5) .کافی،ج 2،ص 500.
6- 6) .میزان الحکمة و سفینة البحار(ذکر).
پیام ها:

1 خطاب زیبا و محرمانه،وسیله ی جذب مردم و زمینه ی پذیرش آنان است. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» 2 یاد خداوند،زمانی در انسان مؤثّر است که مستمرّ و بسیار باشد. «اذْکُرُوا اللّٰهَ ذِکْراً کَثِیراً» 3 بهترین ذکر خدا،تسبیح و تنزیه اوست. «اذْکُرُوا اللّٰهَ ... وَ سَبِّحُوهُ» 4 آغاز و پایان روز را با تسبیح و یاد خدا بگذرانیم. «سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلاً»

[سوره الأحزاب (33): آیه 43]

اشاره

هُوَ اَلَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلاٰئِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ اَلظُّلُمٰاتِ إِلَی اَلنُّورِ وَ کٰانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً (43)

او کسی است که بر شما درود می فرستد و فرشتگان او(نیز بر شما درود می فرستند)تا شما را از تاریکی ها(کفر،شرک،جهل،تفرقه و خرافات)به سوی نور(ایمان،تقوا،علم و وحدت)در آورند و او به مؤمنان مهربان است.

نکته ها:

در آیه ی قبل فرمود:خدا را بسیار یاد کنید.در این آیه می فرماید:خداوند بر شما صلوات می فرستد؛گویا صلوات خدا ذکر کثیر شماست،مثل آیه ی «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ» (1)

پیام ها:

1 راه دعوت مردم به دین،درود و رحمت است. «یُصَلِّی عَلَیْکُمْ ... لِیُخْرِجَکُمْ» 2 فرشتگان،هم بر مؤمنان درود می فرستند، «یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلاٰئِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ» و هم برای آنان استغفار می کنند. «وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا» (2)3 انسان در خارج شدن از ظلمات،به امداد الهی نیاز دارد و عقل و علم بشر کافی نیست. «هُوَ الَّذِی یُصَلِّی ... لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمٰاتِ»

ص :378


1- 1) .بقره،152.
2- 2) .غافر،7.

4 تاریکی ها،متعدّد است. «الظُّلُمٰاتِ» تاریکی جهل،شرک،تفرقه،غفلت و خرافات.

5 ایمان به خداوند و حقایق الهی،نور راه انسان است. «إِلَی النُّورِ وَ کٰانَ بِالْمُؤْمِنِینَ» 6 ایمان،کلید دریافت رحمت ویژه ی الهی است. «بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً»

[سوره الأحزاب (33): آیه 44]

اشاره

تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلاٰمٌ وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَرِیماً (44)

تحیّت آنان در روزی که خدا را ملاقات کنند سلام است؛و خداوند برای آنان پاداشی نیکو فراهم کرده است.

نکته ها:

کلمه ی«تحیت»از«حیات»،به معنای دعا کردن برای سلامتی و حیات دیگران است.

مراد از «یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ» ،«روز ملاقات»،روز رستاخیز است که با کنار رفتن پرده ها،انسان به مقام شهود باطنی و دید قلبی می رسد و گئیا خدا را ملاقات می کند. (1)

سلام،هم از طرف خداست. «سَلاٰمٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ» (2)هم از سوی فرشتگان است. «سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ بِمٰا صَبَرْتُمْ» (3)هم نشانه ی سلامتی است. «ادْخُلُوهٰا بِسَلاٰمٍ آمِنِینَ» (4)هم سخن رسمی بهشتیان است. «قِیلاً سَلاٰماً سَلاٰماً» (5)

پیام ها:

1 سلام،درودِ بهشتی و بهشتیان است. «تَحِیَّتُهُمْ ... سَلاٰمٌ» 2 پاداش های الهی،هم بزرگوارانه است،هم بزرگ و گرانقدر. «أَجْراً کَرِیماً» ، «أَجْراً عَظِیماً» (6)

ص :379


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .یس،58.
3- 3) .رعد،24.
4- 4) .حجر،46.
5- 5) .واقعه،26.
6- 6) .نساء،40.

[سوره الأحزاب (33): آیات 45 تا 46]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ إِنّٰا أَرْسَلْنٰاکَ شٰاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً (45) وَ دٰاعِیاً إِلَی اَللّٰهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرٰاجاً مُنِیراً (46)

ای پیامبر! همانا ما تو را گواه(بر مردم)و بشارت دهنده و بیم دهنده فرستادیم.

و(نیز)دعوت کننده به سوی خدا به فرمان او و چراغی تابان(قرار دادیم).

نکته ها:

در این دو آیه،نقش پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در جامعه بیان شده است.

او مردم را به سوی خدا دعوت می کند و شیوه ی او در این دعوت،بشارت و انذار است،امّا نه فقط با زبان،بلکه عمل او نیز حجّت بر مردم و الگویی برای آنان است.

پیام ها:

1 باید نقش و مسئولیّت افراد را به آنان و جامعه اعلام کرد. «یٰا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنّٰا أَرْسَلْنٰاکَ» ...

2 در برابر نیش ها و آزار دشمن،تجلیل لازم است. «أَرْسَلْنٰاکَ شٰاهِداً» ...

(و در آیه ی بعد می خوانیم: «وَ دَعْ أَذٰاهُمْ») 3 پیامبر بر اعمال مردم گواه است. «شٰاهِداً» 4 کسی می تواند بشارت و هشدار دهد که بر اعمال و رفتار مردم شاهد و در صحنه حاضر باشد. «شٰاهِداً وَ مُبَشِّراً» 5 در تبلیغ و تربیت،بشارت و انذار هر دو لازم است. «مُبَشِّراً وَ نَذِیراً» 6 بشارت و انذار،وسیله ی دعوت انبیاست. «مُبَشِّراً وَ نَذِیراً وَ دٰاعِیاً» 7 انبیا مردم را به سوی خدا دعوت می کنند،نه خود. «دٰاعِیاً إِلَی اللّٰهِ» 8 انبیا نیز در برابر خداوند از خود استقلالی ندارند و موفقیّت و دعوت آنان با اذن الهی است. «بِإِذْنِهِ» 9 پیامبر در جامعه،چراغ هدایتی است که نور آن سبب رشد،حرکت و

ص :380

تشخیص است. «سِرٰاجاً مُنِیراً»

[سوره الأحزاب (33): آیات 47 تا 48]

اشاره

وَ بَشِّرِ اَلْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اَللّٰهِ فَضْلاً کَبِیراً (47) وَ لاٰ تُطِعِ اَلْکٰافِرِینَ وَ اَلْمُنٰافِقِینَ وَ دَعْ أَذٰاهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَی اَللّٰهِ وَ کَفیٰ بِاللّٰهِ وَکِیلاً (48)

و به مؤمنان بشارت ده که برای آنان از سوی خداوند بخششی بزرگ است.

و کافران و منافقان را اطاعت مکن،و به آزارشان اعتنا مکن،و بر خدا توکّل نما که خداوند برای وکالت کافی است.

نکته ها:

بی اعتنایی به آزار و اذیّت دشمنان به معنای سستی و کوتاهی در برخورد با آنان نیست، بلکه به معنای توکّل و امیدواری به رحمت الهی،دلسرد نشدن از برخوردهای آنان است.

پیامبر،از جانب خداوند مأمور می شود تا به مؤمنان بشارت دهد که لطف و فضل ویژه او شامل حال آنان می شود و این خود بزرگ ترین لطف خداست.

این آیه، «وَ بَشِّرِ» ...مصداق و نمونه ی آیه ی قبل است که فرمود: «مُبَشِّراً».

پیام ها:

1 ایمان،شرط دریافت الطاف ویژه ی الهی است. «بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ» 2 رهبر باید به مؤمنان بشارت دهد. «بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ» 3 رفتار خدا با مؤمنان بر اساس فضل است. «مِنَ اللّٰهِ فَضْلاً» البتّه تفضّلات الهی بر بندگان،دارای درجات و مراتبی است. «فَضْلاً کَبِیراً» 4 کسی که به سرچشمه ی قدرتِ حقّ دلگرم شد،می تواند از منحرفان جدا شود.

«مِنَ اللّٰهِ فَضْلاً کَبِیراً وَ لاٰ تُطِعِ»

...

5 بی اعتنایی به کار شکنی های کفّار و منافقان و مقاومت در برابر خواسته های آنان،به توکّل نیاز دارد. «لاٰ تُطِعِ ... دَعْ أَذٰاهُمْ ... تَوَکَّلْ»

ص :381

6 کفّار و منافقان در یک خط هستند. «وَ لاٰ تُطِعِ الْکٰافِرِینَ وَ الْمُنٰافِقِینَ» کار هر دو آزار دادن مؤمنان است. «أَذٰاهُمْ» 7 در شرایطی،رهبر باید فقط ارشاد کند و به فکر مقابله به مثل و انتقام از مخالفان نباشد. «دَعْ أَذٰاهُمْ» 8 به خداوند توکّل کنیم،زیرا او وکیل لایق و با کفایتی است. «وَ کَفیٰ بِاللّٰهِ وَکِیلاً»

[سوره الأحزاب (33): آیه 49]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِذٰا نَکَحْتُمُ اَلْمُؤْمِنٰاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَمٰا لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهٰا فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَرٰاحاً جَمِیلاً (49)

ای کسانی که ایمان آورده اید! هر گاه زنان با ایمان را به همسری گرفتید و پیش از آن که با آنان آمیزش کنید طلاقشان دادید،عدّه ای برای شما به عهده آنان نیست تا حسابش را نگهدارید،پس آنها را(با پرداخت مهریه و هدیه ی مناسبی)بهره مند سازید و به طرز شایسته ای رهایشان کنید.

نکته ها:

مراد از«نکاح»،عقد ازدواج و مراد از«تماس»آمیزش جنسی و مراد از «سَرٰاحاً جَمِیلاً» طلاق بدون خصومت و خشونت است.

«عدة»به مدّتی گویند که زنان پس از طلاق،باید تا پایان آن صبر کنند و همسر دیگری نگیرند.عدّه ی طلاق زن،سه مرتبه حیض شدن و پاک شدن و عدّه ی وفات شوهرش چهار ماه و ده روز است.

چند گروه از زنان به عدّه نیاز ندارند:یک گروه کسانی هستند که پس از عقد،تماس جنسی نداشته اند،گروه دیگر،زنان یائسه اند که از بچّه دار شدن مأیوس اند.(زنان 50 و 60 ساله) در آیه ی 236 سوره بقره نیز خواندیم که هدیه مرد به همسر مطلّقه ی قبل از آمیزش،باید به قدر معروف و توانایی باشد. «عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتٰاعاً بِالْمَعْرُوفِ» امام باقر علیه السلام فرمود:این گونه زنان(طلاق داده شده)با وحشت و غصّه و شماتت دیگران

ص :382

به خانۀ پدر بر می گردند و لذا باید به مقداری که توان دارید،با هدیه دل آنان را آرام کنید.

«فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ»

پیام ها:

1 لازمه ی ایمان،عمل به دستورات خداوند است. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذٰا نَکَحْتُمُ» ...

2 اختیار طلاق،با مرد است. «طَلَّقْتُمُوهُنَّ» مگر مواردی که در شرع مشخّص شده است.

3 مهم ترین شرط ازدواج،ایمان است. «آمَنُوا ... نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِنٰاتِ» 4 طلاق،نشانه ی شکست دینی نیست. «الْمُؤْمِنٰاتِ ... طَلَّقْتُمُوهُنَّ» 5 عدّه،حقّ مرد بر زن است تا اگر خواست رجوع کند،امّا در طلاق قبل از تماس،مرد حقّ رجوع ندارد. «فَمٰا لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ» 6 ضربه های روحی باید جبران شود.در طلاقِ پس از عقد،روحیّه زن خورد می شود که با پرداخت مهریه ای مناسب،بخشی از آن جبران می شود.

«فَمَتِّعُوهُنَّ»

7 جدایی و طلاق به معنای کینه و خشونت نیست. «سَرِّحُوهُنَّ سَرٰاحاً جَمِیلاً»

[سوره الأحزاب (33): آیه 50]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ إِنّٰا أَحْلَلْنٰا لَکَ أَزْوٰاجَکَ اَللاّٰتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَ مٰا مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمّٰا أَفٰاءَ اَللّٰهُ عَلَیْکَ وَ بَنٰاتِ عَمِّکَ وَ بَنٰاتِ عَمّٰاتِکَ وَ بَنٰاتِ خٰالِکَ وَ بَنٰاتِ خٰالاٰتِکَ اَللاّٰتِی هٰاجَرْنَ مَعَکَ وَ اِمْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهٰا لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرٰادَ اَلنَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَهٰا خٰالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ اَلْمُؤْمِنِینَ قَدْ عَلِمْنٰا مٰا فَرَضْنٰا عَلَیْهِمْ فِی أَزْوٰاجِهِمْ وَ مٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُهُمْ لِکَیْلاٰ یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ وَ کٰانَ اَللّٰهُ غَفُوراً رَحِیماً (50)

ای پیامبر! ما برای تو همسرانی را که مهرشان را پرداخته ای حلال کردیم و همچنین کنیزانی را که(به عنوان غنایم جنگی)خداوند بر تو ارزانی داشته و مالک شدی(بر تو حلال کردیم)و نیز(ازدواج با)دختران عمویت

ص :383

و دختران عمّه هایت و دختران دایی و دختران خاله هایت را که با تو هجرت کرده اند،(برای تو حلال کردیم،)و زن با ایمانی که خود را به پیامبر ببخشد(و مهریّه ای از حضرت نخواهد)اگر پیامبر بخواهد می تواند او را به عقد خویش در آورد؛(این قانونِ عقد بدون مهریّه)مخصوص توست نه دیگر مؤمنان؛همانا می دانیم که برای مؤمنان درباره ی همسران و کنیزانشان چه حکمی کرده ایم،(این برای آن است که)تا برای تو مشکلی نباشد،و خداوند آمرزنده ی مهربان است.

نکته ها:

«أَفٰاءَ»

از«فیء»به اموالی گفته می شود که بدون جنگ به دست مسلمین می رسد.در عرب کلمات«عم»و«خال»به صورت جنس به کار می رود و همه ی عموها و دایی ها را شامل شود،ولی«عمة»و«خالة»به صورت جمع می آید. «عَمّٰاتِکَ» ، «خٰالاٰتِکَ» در اسلام سه نوع نکاح وجود دارد:

الف:نکاح با مهریّه(خواه دایم یا موقّت).

ب:نکاح از طریق مالک شدن کنیز.

ج:نکاح بدون مهریّه،که زنی خود را به مردی ببخشد.

نوع اوّل و دوّم برای عموم است و نوع سوّم تنها برای پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله بوده است.روزی عایشه گفت:یا رسول اللّٰه! خداوند هوای تو را دارد.پیامبر فرمود:«و انک ان اطعت الله سارع فی هواک» (1)تو نیز اگر مطیع خدا باشی،امتیازاتی به تو می دهد.

بر پیامبر جهاد یک تنه واجب بود. «لاٰ تُکَلَّفُ إِلاّٰ نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ» (2)بر پیامبر نماز شب واجب بود و...اکنون یک امتیاز مادّی در برابر آن همه سختی (3)چیزی نیست.

ص :384


1- 1) .بحار،ج 22،ص 180.
2- 2) .نساء،84.
3- 3) .رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:هیچ پیامبری چنان که من اذیّت شده ام آزار ندیده است.«ما اوذی نبیّ مثل ما اوذیت»

(سؤال):چرا پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله زنان متعدّد داشت؟ پاسخ:اوّلاً:در ازدواج های رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله مسأله شهوت محور نبوده است،زیرا پیامبر عزیز اسلام از 25 سالگی تا 53 سالگی فقط با خدیجه زندگی کرد،زنی که هنگام ازدواج سنّش پانزده سال از حضرت بیشتر بود و پیامبر تا او را داشت با دیگری ازدواج نکرد.

ثانیاً:تمام قبایل علیه حضرت بودند و پیامبر باید با طرحی دقیق این وحدت نامقّدس را می شکست و بهترین و ساده ترین و ارزان ترین و طبیعی ترین راه این بود که پیامبر داماد قبایل مختلف شود و مردم طبق رسوم آن زمان حمایت داماد را بر خود لازم می دانستند و پیامبر بدین وسیله می توانست مشکلات راه تبلیغ دین را هموار کند.

ثالثاً:بعضی ازدواج ها برای مبارزه با آداب و رسوم غلط بود.نظیر ازدواج پیامبر با زینب دختر عمّه اش که در آیه ی 37 همین سوره گذشت.

رابعاً:پیامبر بعضی زنان را تنها عقد نمود و با آنان همبستر نشد و از بعضی قبایل تنها خواستگاری نمود و عقد هم نکرد و همین رفتارها وسیله ی ارتباط می شد.

خامساً:اگر هدف مسأله ی جنسی بود باید از این همه همسر فرزندان بسیاری می داشت.

سادساً:عایشه بسیار کوچک بود که به عقد پیامبر درآمد و مدّت ها گذشت تا توانست همسر واقعی حضرت باشد.اگر هدف مسایل جنسی باشد انسان با بچّه ازدواج نمی کند.

سابعاً:ما نباید پیامبر را با خود مقایسه کنیم؛ما با داشتن یک همسر از بسیاری توفیقات باز می مانیم،ولی پیامبر اکرم با داشتن چند همسر چنان غرق در عرفان و مناجات و تبلیغ بود که خداوند به حضرت خطاب می کند:چرا این قدر به خاطر هدایت مردم حرص می خوری «فَلَعَلَّکَ بٰاخِعٌ نَفْسَکَ» (1)چرا خود را به مشقّت می اندازی، «لِتَشْقیٰ» (2)چرا حلال هایی را بر خود حرام می کنی، «Bلِمَ تُحَرِّمُ ...»آری،نسیم تند معرفت،خیمه ی وجودی پیامبر را چنان بلند می کرد که این همه زن،نمی توانست آن را از پرواز باز دارد.

به هر حال،ازدواج های مجدّد پیامبر بعد از سنّ 53 سالگی بوده است،آن هم با زنان بیوه و

ص :385


1- 1) .شعراء،3.
2- 2) .طه،2.

متروکه یا داغدیده،با تمایل کامل آنان به ازدواج و اجرای عدالت از سوی پیامبر و آموختن درس عملی برای اداره چند همسر و انتخاب زندگی ساده و بی توجّهی به خواسته های تجمّل گرایانه ی برخی همسران.علاوه بر همه ی این ها در آن زمان داشتن چند همسر هیچ عیبی نبوده است و گاهی همسر اوّل به خواستگاری همسر دوّم می رفت و ده ها نکته ی دیگر که باید در آنها دقّت نمود.

پیام ها:

1 تعیین حلال و حرام به دست خداست. «إِنّٰا أَحْلَلْنٰا لَکَ» (حتّی پیامبر در مسایل فردی تابع قانون الهی است.) 2 مهریه برای زن لازم و پرداخت آن از سوی مرد واجب است. «آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ» 3 غرایز جنسی را جدّی بگیرید،حتّی کنیزان باید کامیاب باشند. «مٰا مَلَکَتْ یَمِینُکَ» 4 در ازدواج،رضایت طرفین شرط است. «وَهَبَتْ نَفْسَهٰا ... أَرٰادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَهٰا» 5 اسلام برای شخص پیامبر،تکالیف و همچنین امتیازات خاص قرار داده است. «خٰالِصَةً لَکَ» 6 تعیین زنانی که می توان با آنان ازدواج کرد،از سوی خداوند است. «فَرَضْنٰا عَلَیْهِمْ فِی أَزْوٰاجِهِمْ» 7 خداوند دوست ندارد پیامبر در تنگنا قرار گیرد. «لِکَیْلاٰ یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ»

[سوره الأحزاب (33): آیه 51]

اشاره

تُرْجِی مَنْ تَشٰاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشٰاءُ وَ مَنِ اِبْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَیْکَ ذٰلِکَ أَدْنیٰ أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَ لاٰ یَحْزَنَّ وَ یَرْضَیْنَ بِمٰا آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ وَ اَللّٰهُ یَعْلَمُ مٰا فِی قُلُوبِکُمْ وَ کٰانَ اَللّٰهُ عَلِیماً حَلِیماً (51)

ص :386

33\51

از همسرانت هر کدام را خواستی می توانی(نوبت او را)مؤخّرداری و هر که را خواهی نزد خود جای دهی،و بر تو باکی نیست هر کدام را که(برای مدّتی)ترک کرده ای دوباره طلب کنی؛این(حکم)برای آن که چشمانشان روشن شود و ناراحت نشوند و همه ی آنان به آنچه در اختیارشان می گذاری راضی باشند مناسب تر است،و خداوند آنچه را در دل های شماست می داند،و خداوند دانا و بردبار است.

نکته ها:

کلمه« تُرْجِی »،از«ارجاء»به معنای تأخیر انداختن و« تُؤْوِی »از«مأوی»به معنای مکان دادن است.این دو کلمه کنایه از طلاق و نگهداری یا تأخیر و تقدّم در همبستری است.

اجرای عدالت در میان همسران واجب است،و لکن پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله به دلیل مشکلات فراوان و جهاد با دشمنان و تلاش برای جامعه،از طرف خداوند مجاز بود که موعد همسران خود را تغییر دهد،به جای این که هر شب در منزل یکی از آنان باشد،چند شب پیاپی در یک جا بماند،بعد چند شب دیگر منزل دیگری باشد. (1)البتّه بعضی مفسّران این آیه را درباره ی اختیار پیامبر در کم و زیاد کردن نفقه همسران یا رد کردن تقاضای زنان هبه ای و بعد پذیرفتن آنها و یا طلاق اولیّه و رجوع ثانوی تفسیر کرده اند.

پیام ها:

1 برای افرادی که مسئولیّت های سنگین دارند باید اختیاراتی ویژه گذاشت.

«تُرْجِی مَنْ تَشٰاءُ»

(کسانی که عدالت و تقوا و عملکردشان برای همه روشن است،می توانند در همان چهار چوب عدل و تقوا در زندگی خود تغییراتی ایجاد کنند.چنان که همسران پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله به موضع و تصمیم عادلانه آن حضرت درباره تأخیر و تقدّم هم خوابگی با هر یک از آنان اطمینان خاطر داشتند.) 2 اختیارات پیامبر،به معنای نادیده گرفتن حقّ همسران نیست. «تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ

ص :387


1- 1) .مستفاد از حدیثی در کافی،ج 5،ص 388.

... لاٰ یَحْزَنَّ ... یَرْضَیْنَ» 3 چشم همسر به دو چیز روشن می شود:یکی نداشتن غم و دیگری رضایت قلبی. «تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَ لاٰ یَحْزَنَّ وَ یَرْضَیْنَ» 4 راضی کردن همسر نباید مخصوص روزهای اول زندگی باشد،بلکه باید همواره چنین باشد. «وَ یَرْضَیْنَ» 5 جلب رضایت صد در صد چند همسر،محال عادّی است،ولی باید چنان برنامه ریزی کرد که به این امر نزدیک باشد. «أَدْنیٰ أَنْ ... یَرْضَیْنَ» 6 مرد باید درصدد راضی کردن تمام همسران خود باشد. «کُلُّهُنَّ» 7 احکام الهی برای برقراری عدالت و حفظ حقوق خانواده است،گرچه در دلها توقّع چیز دیگری باشد. «وَ اللّٰهُ یَعْلَمُ مٰا فِی قُلُوبِکُمْ» 8 احکام خانواده در اسلام،از سرچشمه ی علم الهی است. «کٰانَ اللّٰهُ عَلِیماً»

[سوره الأحزاب (33): آیه 52]

اشاره

لاٰ یَحِلُّ لَکَ اَلنِّسٰاءُ مِنْ بَعْدُ وَ لاٰ أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوٰاجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ إِلاّٰ مٰا مَلَکَتْ یَمِینُکَ وَ کٰانَ اَللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ رَقِیباً (52)

52w از این پس،هیچ زنی بر تو حلال نیست،و نباید(همسرانت را رها کنی و)همسر دیگری به جای آنان بگیری،هر چند زیبایی آنان تو را به شگفت آورد،مگر کنیزانی که مالک آنها می شوی؛و خداوند بر هر چیزی مراقب است.

نکته ها:

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله از طرف برخی قبایل تحت فشار بود تا همسری از آنان بگیرد و آنان افتخار کنند که رسول خدا داماد آنهاست.پیامبر طبق مصالحی زنانی را به ازدواج خویش در آورد امّا این آیه تداوم این کار را منع فرمود.

حرف شرط«لو»در صورتی به کار می رود که شرط امر محالی باشد و معنای آن چنین می شود که اگر بر فرض محال چنین امری اتّفاق افتاد.بنا بر این آیه خبر از وقوع امری در

ص :388

مورد پیامبر نمی دهد،بلکه وقوع آن را محال می شمرد.

پیام ها:

1 در قرآن،احکام ثابت و متغیّر وجود دارد. «لاٰ یَحِلُّ ... مِنْ بَعْدُ» آری،عنصر زمان، می تواند در اجرای احکام مؤثّر باشد.

2 تعدّد همسر حتّی برای پیامبر محدودیّت دارد. «لاٰ یَحِلُّ ... مِنْ بَعْدُ» 3 کسی که قصد ازدواج دارد،می تواند به زن مورد نظر نگاه کند. «أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ» 4 ملاک انتخاب و تبدیل همسر نباید زیبایی باشد. «وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ» 5 خداوند مراقب کسانی است که به خاطر زیبایی زنی را جایگزین همسر اول خود می نمایند. «رَقِیباً» 6 پیامبر موظف است حلال و حرام کار خود را از خداوند بگیرد. «لاٰ یَحِلُّ لَکَ»

[سوره الأحزاب (33): آیه 53]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَدْخُلُوا بُیُوتَ اَلنَّبِیِّ إِلاّٰ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلیٰ طَعٰامٍ غَیْرَ نٰاظِرِینَ إِنٰاهُ وَ لٰکِنْ إِذٰا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذٰا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لاٰ مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ ذٰلِکُمْ کٰانَ یُؤْذِی اَلنَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ وَ اَللّٰهُ لاٰ یَسْتَحْیِی مِنَ اَلْحَقِّ وَ إِذٰا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتٰاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَرٰاءِ حِجٰابٍ ذٰلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ مٰا کٰانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اَللّٰهِ وَ لاٰ أَنْ تَنْکِحُوا أَزْوٰاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذٰلِکُمْ کٰانَ عِنْدَ اَللّٰهِ عَظِیماً (53)

ای کسانی که ایمان آورده اید! به خانه پیامبر وارد نشوید مگر آن که به شما اجازه داده شود برای خوردن غذا،(به شرط آن که قبل از موعد نیایید)و در انتظار وقت غذا نباشید؛ولی هر گاه دعوت شدید پس داخل شوید،و وقتی غذا خوردید پراکنده شوید،و(بعد از خوردن غذا)به گفتگو نپردازید؛همانا این(گفتگوهای پس از غذا)پیامبر را آزار می دهد،امّا او از

ص :389

شما شرم می کند(و چیزی نمی گوید)ولی خداوند از(گفتن)حقّ شرم ندارد.و هر گاه از همسران پیامبر چیزی از وسایل زندگی(به عنوان عاریت)خواستید از پشت پرده بخواهید؛این رفتار برای دل های شما و دل های آنان به پاکی و پاکدامنی است و شما حقّ ندارید که رسول خدا را آزار دهید و با همسران او پس از رحلتش ازدواج کنید که این کار نزد خداوند(گناهی)بزرگ است.

نکته ها:

اجازه گرفتن برای ورود به خانۀ دیگران،مخصوص خانۀ پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله نیست، همان گونه که در سوره ی نور می خوانیم: «لاٰ تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتّٰی تَسْتَأْنِسُوا» (1)در این آیه قسمت هایی از آداب مهمانی مطرح شده،و در آیات دیگر بخش های دیگری از آن آمده است:

*هنگام ورود،سلام کنید. «فَسَلِّمُوا» (2)*اگر جواب ردّ دادند ناراحت نشوید و برگردید. «إِنْ قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا» (3)*نوع پذیرایی به خصوص اگر دعوت کرده اید،خوب باشد. «جٰاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ» (4)*سفره را نزد مهمان ببرید،نه آنکه مهمان را به محل پذیرایی ببرید. «فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ» (5)در روایات نیز دهها نکته و دستور پیرامون آن وارد شده است.

«اناه»به معنای وقت و ساعت است و« غَیْرَ نٰاظِرِینَ إِنٰاهُ »یعنی مهمان زودتر از وقت پذیرایی نیاید تا منتظر غذا بماند.

خانۀ پیامبر،اتاق های متعدّد داشته و هر یک از همسران در اتاقی زندگی می کردند.

«بُیُوتَ النَّبِیِّ»

خطاب هایی که در این آیه درباره زنان پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله آمده است،در حقیقت مربوط به

ص :390


1- 1) .نور،27.
2- 2) .نور،61.
3- 3) .نور،28.
4- 4) .هود،69.
5- 5) .ذاریات،27.

همه ی زنان مسلمین است،به دلیل «أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ» که خداوند درباره ی هر زن و مردی پاکدلی را می خواهد.

چون خطر سوء استفاده از همسران پیامبر،مهم تر از حقّ شخصی آنهاست،باید بعد از پیامبر حقّ ازدواج با دیگران از آنان سلب شود. «وَ لاٰ أَنْ تَنْکِحُوا أَزْوٰاجَهُ» امام باقر علیه السلام فرمود:اگر از مردم سؤال کنی که پدری همسرش را قبل از آمیزش طلاق داده است آیا فرزندش را بگیرد؟ می گویند:نه.سپس حضرت فرمود:احترام پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله از احترام پدر بیشتر است. (1)

پیام ها:

1 ایمان،مستلزم رعایت ادب و آداب اجتماعی است. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَدْخُلُوا» ...

2 حقّ آرامش در مسکن برای همگان محترم است،خصوصاً برای رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله. «لاٰ تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ» 3 بهتر آن است که مهمانی در منزل باشد.(نه در مهمانسرا و هتل) «بُیُوتَ النَّبِیِّ ...

إِلیٰ طَعٰامٍ»

4 صاحب خانه حقّ دارد به کسی اذن ورود ندهد. «إِلاّٰ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ» 5 اجازه برای ورود به خانه دیگران،به هر صورت کافی است و لازم نیست خود او شخصاً اجازه بدهد.( «یُؤْذَنَ» به صورت مجهول آمده،یعنی اجازه صاحبخانه از هر طریقی حاصل شود.) 6 پذیرایی از مهمان،از سیره ی پیامبر اکرم است. «إِلیٰ طَعٰامٍ ... دُعِیتُمْ» 7 اصل مهمانی مهم است،نه نوع غذا. «إِلیٰ طَعٰامٍ ... دُعِیتُمْ» 8 مهمان نباید منتظر غذا باشد. «غَیْرَ نٰاظِرِینَ إِنٰاهُ» (البتّه میزبان نیز نباید مهمان را معطّل کند،در مورد حضرت ابراهیم می خوانیم: «فَمٰا لَبِثَ أَنْ جٰاءَ» ... (2)دیری

ص :391


1- 1) .کافی،ج 5،ص 42.
2- 2) .هود،69.

نپایید که غذا را حاضر کرد.) 9 دین جامع آن است که هم برای مسایل جزیی همچون پذیرایی از مهمان و هم بزرگ ترین مسایل حکومتی برنامه داشته باشد. «یُؤْذَنَ لَکُمْ ... غَیْرَ نٰاظِرِینَ ... فَانْتَشِرُوا» ...

10 بی دعوت به مهمانی نروید. «إِذٰا دُعِیتُمْ» 11 دعوت را رد نکنید. «دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا» 12 در اسلام،مردم عادّی می توانند به خانه اول شخصیّت دینی رفت و آمد کرده و حتّی مهمان شوند. «بُیُوتَ النَّبِیِّ ... دُعِیتُمْ» 13 از آداب مهمانی آن است که بعد از خوردن غذا خانه را ترک کنید. «فَانْتَشِرُوا» و منزل میزبان را محلّ گفت و شنود قرار ندهید. «وَ لاٰ مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ» 14 اذیّت کردن میزبان ممنوع است. «یُؤْذِی النَّبِیَّ» (گرچه با بردن فرزندان و یا همراهان باشد.تحقیر غذا و ناچیز شمردن آن نیز مصداق اذیّت میزبان است.) 15 پیامبر،از اتلاف وقت در گفتگوهای بی مورد رنج می برد. «لاٰ مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ ذٰلِکُمْ کٰانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ» 16 رنجاندن لازم نیست ظاهری و جسمی باشد،فشار اخلاقی و روحی نیز نوعی آزار دادن است. «ذٰلِکُمْ کٰانَ یُؤْذِی» 17 صاحبخانه را در بن بست و رودربایستی قرار ندهید. «فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ» 18 سکوتی که بر اساس حیا و رودربایستی باشد،علامت رضایت نیست.

«فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ»

19 پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله شخص با حیایی بود. «فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ» 20 داد و ستد زنان،با حفظ حجاب مانعی ندارد. «فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَرٰاءِ حِجٰابٍ» 21 زنان پیامبر محصور نبوده و با بیرون از منزل در ارتباط بودند. (1)«فَسْئَلُوهُنَّ

ص :392


1- 1) .شاید امروزه کسانی باشند که اگر یک لیوان آب از همسرشان بخواهی ناراحت می شوند که چرا با خانم من سخن گفتید،ولی قرآن می فرماید:با حفظ حجاب از زنان پیامبر نیز می توان چیزی درخواست نمود.

مِنْ وَرٰاءِ حِجٰابٍ»

22 اگر به دلیلی شخصی از روی حیا سکوت کرد،دیگران سکوت را بشکنند و حقّ را بیان کنند و بار خجالت را از دوش او بردارند. «وَ اللّٰهُ لاٰ یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ» 23 در استدلال بر لزوم حجاب زن،دلیلی بیاورید که مورد اتّفاق همه باشد.

«ذٰلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ»

24 در نحوه ی ارتباط زنان و مردان،باید محور کارها تقوا و پاکدلی باشد. «أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ» 25 نگاه نامحرمان به یکدیگر،در دل آنان تأثیر گذار است. «فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَرٰاءِ حِجٰابٍ ذٰلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ» زدست دیده و دل هر دو فریاد هر آنچه دیده بیند دل کند یاد 26 حجاب به نفع زن و مرد هر دو است. «أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ» 27 رابطه با نامحرم بدون حفظ حجاب،سبب رنجاندن رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله است.

«وَ مٰا کٰانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللّٰهِ»

28 آزار پیامبر از گناهان کبیره است. «کٰانَ عِنْدَ اللّٰهِ عَظِیماً»

[سوره الأحزاب (33): آیه 54]

اشاره

إِنْ تُبْدُوا شَیْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً (54)

اگر چیزی را آشکار نمایید یا پنهانش کنید پس بی شکّ خداوند به هر چیزی داناست.

پیام ها:

1 خداوند،نه تنها به اعمال ما،بلکه به همه چیز آگاه است. «فَإِنَّ اللّٰهَ کٰانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً»

ص :393

2 علم خداوند به پنهان و آشکار امور یکسان است. «کٰانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً» 3 اگر بدانیم همه چیز برای او روشن است،ریا و نفاق چرا؟ «بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً» 4 حفظ حجاب ظاهری و برقراری رابطه ی پنهانی،نشانه ی بی ایمانی به علم خداست. «تُبْدُوا شَیْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللّٰهَ ... عَلِیماً»

[سوره الأحزاب (33): آیه 55]

اشاره

لاٰ جُنٰاحَ عَلَیْهِنَّ فِی آبٰائِهِنَّ وَ لاٰ أَبْنٰائِهِنَّ وَ لاٰ إِخْوٰانِهِنَّ وَ لاٰ أَبْنٰاءِ إِخْوٰانِهِنَّ وَ لاٰ أَبْنٰاءِ أَخَوٰاتِهِنَّ وَ لاٰ نِسٰائِهِنَّ وَ لاٰ مٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُهُنَّ وَ اِتَّقِینَ اَللّٰهَ إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیداً (55)

بر زنان،(نداشتن حجاب)در مورد پدرانشان و پسرانشان و برادرانشان و پسران برادرانشان و پسران خواهرشان و دیگر زنان مسلمان و کنیزانشان گناهی نیست،و تقوای الهی پیشه کنید زیرا خداوند بر هر چیزی گواه است.

نکته ها:

این آیه کسانی را که به واسطه ی نسبی به زن محرم هستند نام برده،امّا محرمانِ سببی همچون داماد و برادر رضاعی و نیز کودکانی که به سنّ تکلیف نرسیده و مسایل شهوانی را درک نمی کنند،بر زنان مَحرم هستند. (1)

گرچه بعضی این آیه را مربوط به زنان پیامبر دانسته اند،ولی به نظر می رسد که آیه مربوط به تمام زنان باشد.

پیام ها:

1 در اسلام سختی و حَرَج نیست،بستگان درجه ی اوّل که دایماً در خانواده رفت و آمد می کنند،با یکدیگر مَحرمند. «لاٰ جُنٰاحَ» ...

2 میان زنان مسلمین،حجاب لازم نیست،ولی نزد زنان غیر مسلمان حجاب

ص :394


1- 1) .در مورد مسائل حجاب و مَحرم و نامحرم به توضیح المسائل مراجع تقلید مراجعه شود.

لازم است. «نِسٰائِهِنَّ» 3 مَحرم بودن به معنای بی مبالاتی و بی تقوایی نیست. «لاٰ جُنٰاحَ عَلَیْهِنَّ ... وَ اتَّقِینَ اللّٰهَ» 4 گواه بودن خدا بر اعمال انسان،بهترین عامل و اهرم رعایت تقواست. «وَ اتَّقِینَ اللّٰهَ إِنَّ اللّٰهَ کٰانَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیداً»

[سوره الأحزاب (33): آیه 56]

اشاره

إِنَّ اَللّٰهَ وَ مَلاٰئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی اَلنَّبِیِّ یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً (56)

همانا خداوند و فرشتگان او بر پیامبر درود می فرستند؛ای کسانی که ایمان آورده اید! شما(نیز)بر او درود فرستید و به او سلام کنید سلامی همراه با تسلیم.

نکته ها:

در کتاب های ششگانه ی اهل سنّت روایاتی آمده که از پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله پرسیدند:چگونه صلوات بفرستیم؟ فرمود:بگویید:«اللهم صل علی محمد و آل محمد» در صحیح بخاری (1)(باب چگونگی صلوات بر پیامبر)وقتی این حدیث را نقل می کند،در همان نقل حدیث،کلمه ی«آل محمد»را حذف کرده،چنین می نویسد:از محمّد«صلّی اللّٰه علیه و سلّم»پرسیدند:چگونه صلوات بفرستیم؟ فرمود:بگویید:«اللهم صل علی محمد و علی آل محمد»!؟ در کنار نام پیامبر،ذکر صلوات مهم است.رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:هر که در کتاب و نوشته ای بر من صلوات فرستد،تا آن صلوات در آن نوشته باقی است،برای او پاداش خواهد بود. (2)

در حدیث می خوانیم:هر کس بر حضرت محمّد صلی اللّٰه علیه و آله یک صلوات فرستد،خداوند ده صلوات بر او می فرستد و ده لغزش او را می پوشاند. (3)

ص :395


1- 1) .صحیح بخاری،حدیث 5880.
2- 2) .تفسیر روح البیان.
3- 3) .تفسیر مجمع البیان.

صلوات،کلید استجابت دعا و سبب سنگین شدن میزان مؤمن در قیامت می شود.

خداوند در قرآن به پیامبرش می فرماید:به زکات دهندگان صلوات فرست، «خُذْ مِنْ أَمْوٰالِهِمْ صَدَقَةً ... صَلِّ عَلَیْهِمْ» (1)،در این آیه به مردم سفارش می کند که بر پیامبر صلوات فرستاده شود.آری،در اسلام رابطه مردم و رهبر،رابطه صلوات و درود است همان گونه که در آیه 54 سوره انعام خدا به پیامبرش دستور می دهد به کسانی که به ملاقاتت می آیند سلام کن. «إِذٰا جٰاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیٰاتِنٰا فَقُلْ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ» امام صادق علیه السلام فرمود:درود خداوند به معنای رحمت،درود ملائکه به معنای به پاکی یاد کردن و درود مردم به معنای دعاست. (2)

پیام ها:

1 هر گاه خواستید دیگران را به کار خیری دعوت کنید،اوّل خود و دست اندرکاران شروع کنید.(خداوند برای فرمان صلوات به مردم،اوّل از صلوات خود و فرشتگان نام می برد.) «إِنَّ اللّٰهَ وَ مَلاٰئِکَتَهُ یُصَلُّونَ» 2 صلوات خدا و فرشتگان دایمی است. «یُصَلُّونَ» 3 صلوات بر پیامبر،لازمه ایمان و از وظائف مؤمنان است. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا» 4 درود لفظی کافی نیست،تسلیم عملی نیز لازم است. «صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا» 5 رابطه ی مردم و رهبر در حکومت الهی،صلوات و سلام است.(علاقه ی قلبی کافی نیست،اظهار علاقه لازم است.) «صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا»

[سوره الأحزاب (33): آیه 57]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ یُؤْذُونَ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اَللّٰهُ فِی اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذٰاباً مُهِیناً (57)

همانا کسانی که خدا و رسولش را آزار می دهند،خداوند در دنیا و آخرت آنان را لعنت می کند،و برای آنان عذاب خوار کننده ای آماده کرده است.

ص :396


1- 1) .توبه،103.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
نکته ها:

آزار خداوند،یعنی انجام کاری بر خلاف خواست و رضای او که به جای جلب رحمت الهی، غضب و لعنت خداوند را به دنبال دارد.

شاید مراد از اذیّت خدا،اذیّت بندگان خدا باشد،نظیر قرض دادن به بنده که قرض دادن به خداست،و مراد از اذیّت کردن پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله تکذیب و تهمت و برخورد بی ادبانه با آن حضرت و اذیّت کردن اهل بیت اوست،همان گونه که در چند روایت آمده است که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:«فاطمة بضعة منی فمن اغضبها اغضبنی» (1)فاطمه پاره ی تن من است،هر که او را خشمگین سازد مرا به خشم آورده است.

پیام ها:

1 گرچه یک اذیّت و آزار هم گناه کبیره است ولی خطر آن جاست که اذیّت دیگران،سیره ی انسان شود.(« یُؤْذُونَ »فعل مضارع،دلالت بر استمرار دارد.) 2 بنده ی مخلص به جایی می رسد که رنجاندن او،رنجاندن خدا می شود.

«یُؤْذُونَ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ»

3 بخشی از کیفر توهین و تحقیر و آزار و اذیّتِ اهل ایمان،در همین دنیا ظاهر می شود. «لَعَنَهُمُ اللّٰهُ فِی الدُّنْیٰا» 4 چون هدف ایذا کننده اهانت است،کیفر او نیز اهانت در آخرت است. «عَذٰاباً مُهِیناً»

[سوره الأحزاب (33): آیه 58]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ یُؤْذُونَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتِ بِغَیْرِ مَا اِکْتَسَبُوا فَقَدِ اِحْتَمَلُوا بُهْتٰاناً وَ إِثْماً مُبِیناً (58)

و کسانی که مردان و زنان با ایمان را بدون آن که کاری کرده باشند آزار می دهند بدون شکّ بهتان و گناه روشنی را بر دوش کشیده اند.

ص :397


1- 1) .صحیح بخاری،ج 5،ص 26 و صحیح مسلم،ج 4،ص 1903.
نکته ها:

در ضررهای جسمی،قصاص و مقابله به مثل جایز است، «وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ» (1)ولی در ضربه های روحی و آبرویی دستور مقابله به مثل نداریم.قرآن نمی فرماید که اگر کسی به شما تهمت زد،شما هم به او بهتان بزنید،بلکه به گناهکار هشدار می دهد و در صورت لزوم به دستور حاکم شرع حدّ می خورد.

شاید بتوان از جمله «بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا» استفاده کرد که آزارِ مسلمان خلافکار در چهار چوب قانون الهی مانعی ندارد.

پیام ها:

1 اصرار بر گناه به زشتی و کیفر آن می افزاید.(« یُؤْذُونَ »نشانه استمرار و اصرار بر اذیّت است.) 2 آبروی زن و مرد مؤمن،محترم و لطمه زدن به آن گناه بزرگی است.(حفظ آبرو به زن یا مرد بودن ربطی ندارد.) «الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنٰاتِ» 3 گناهی تنبیه دارد که انسان با علم و عمد مرتکب شود. «اکْتَسَبُوا» 4 گناه،بار انسان را سنگین می کند. «احْتَمَلُوا» 5 مهم ترین اذیّت،زخم زبان و تهمت است. «یُؤْذُونَ ... بُهْتٰاناً» 6 آزار و اذیّت دیگران به هر شکلی که باشد،از جمله گناهانی است که خشم الهی را بدنبال دارد. «یُؤْذُونَ ... إِثْماً مُبِیناً»

[سوره الأحزاب (33): آیه 59]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوٰاجِکَ وَ بَنٰاتِکَ وَ نِسٰاءِ اَلْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذٰلِکَ أَدْنیٰ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلاٰ یُؤْذَیْنَ وَ کٰانَ اَللّٰهُ غَفُوراً رَحِیماً (59)

ص :398


1- 1) .مائده،45.

ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو:روسری های بلند بر خود بیفکنند،این(عمل)مناسب تر است،تا(به عفّت و پاکدامنی) شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند،و خداوند آمرزنده مهربان است.

نکته ها:
اشاره

«جلابیب»جمع«جلباب»،به معنای مقنعه ای است که سر و گردن را بپوشاند، (1)و یا پارچه بلندی که تمام بدن و سر و گردن را می پوشاند. (2)

در آیات گذشته سخن از اذیّت و آزار مؤمنان به دست منافقان بود.این آیه می فرماید:برای آنکه زنان مؤمن مورد آزار افراد هرزه قرار نگیرند،به گونه ای خود را بپوشانند که زمینه ای برای بی حرمتی آنان فراهم نشود.

بر اساس این آیه،نوعی روسری مورد استفاده ی زنان آن زمان بوده،لکن زنان در پوشاندن خود از نامحرم دقّت نمی کرده اند.لذا سفارش این آیه،نزدیک کردن جِلباب به خود است،نه اصل جلباب که امری مرسوم بوده است.

این آیه که فرمان حجاب می دهد،با تهدید مطرح نشده بلکه فلسفه ی حجاب را چنین تبین می کند:زنان و دختران،اگر بخواهند از متلک ها،تهمت ها،تهاجم ها و تهدیدهای افراد آلوده و هرزه در امان باشند باید خود را بپوشانند.

آفات بی حجابی

1 رونق گرفتن چشم چرانی و هوسبازی.

2 توسعه ی فساد و فحشا.

3 سوء قصد و تجاوز به عنف.

4 بارداری های نامشروع و سقط جنین.

5 پیدایش امراض روانی و مقاربتی.

6 خودکشی و فرار از خانه در اثر آبروریزی.

ص :399


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .تفسیر المیزان.

7 بی مهری مردان چشم چران نسبت به همسران خود.

8 بالا رفتن آمار طلاق و تضعیف روابط خانوادگی.

9 رقابت در تجمّلات.

10 ایجاد دلهره برای خانواده های پاکدامن.

پیام ها:

1 در امر به معروف،اوّل از خودی ها شروع کنیم سپس دیگران. «قُلْ لِأَزْوٰاجِکَ وَ بَنٰاتِکَ وَ نِسٰاءِ الْمُؤْمِنِینَ» 2 در احکام الهی،تفاوتی میان همسران و دختران پیامبر با دیگر زنان نیست.

«لِأَزْوٰاجِکَ وَ بَنٰاتِکَ وَ نِسٰاءِ الْمُؤْمِنِینَ»

3 پوشیدن لباسی که معرّف شخصیّت زن برای تأمین عفّت و آبرو باشد،لازم است. «یُعْرَفْنَ فَلاٰ یُؤْذَیْنَ» 4 بهانه به دست بیماردلان و مزاحمان عفّت عمومی ندهید.(در آیات قبل هشدار به اذیّت کنندگان بود،در این آیه تکلیف اذیّت شوندگان را مطرح می کند.) «یُعْرَفْنَ فَلاٰ یُؤْذَیْنَ» 5 رفت و آمد زنان در خارج از منزل،با حفظ عفّت عمومی مانعی ندارد. «یُعْرَفْنَ فَلاٰ یُؤْذَیْنَ» 6 در امر به معروف و نهی از منکر،دلیل امر و نهی خود را بیان کنید. «فَلاٰ یُؤْذَیْنَ» 7 نوع لباس مردم در جامعه،می تواند معرّف شخصیّت،مکتب و هدف آنها باشد. «یُعْرَفْنَ فَلاٰ یُؤْذَیْنَ» 8 سرچشمه ی بسیاری از مزاحمت های هوسبازان نسبت به زنان و دختران، نوع لباس خود آنهاست. «یُعْرَفْنَ فَلاٰ یُؤْذَیْنَ» 9 زنان با حجاب باید با حضور خود در صحنه،جوّ عمومیِ عفاف و پاکدامنی را حفظ کنند و فرصت مانور را از هوسبازان بگیرند. «یُعْرَفْنَ فَلاٰ یُؤْذَیْنَ» 10 بد حجابی های گذشته قابل عفو است. «غَفُوراً رَحِیماً»

ص :400

11 مغفرت خداوند همراه با رحمت اوست. «کٰانَ اللّٰهُ غَفُوراً رَحِیماً»

[سوره الأحزاب (33): آیه 60]

اشاره

لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ اَلْمُنٰافِقُونَ وَ اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ اَلْمُرْجِفُونَ فِی اَلْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لاٰ یُجٰاوِرُونَکَ فِیهٰا إِلاّٰ قَلِیلاً (60)

33\60

اگر منافقان و کسانی که در دل هایشان بیماری است و آنان که در مدینه شایعه پراکنی می کنند(از کارشان)دست بر ندارند،حتماً تو را بر ضدّ آنان می شورانیم،آن گاه جز مدّت کوتاهی نمی توانند در کنار تو در این شهر بمانند.

نکته ها:

«الْمُرْجِفُونَ»

از«ارجاف»،به کسانی گفته می شود که با شایعه سازی،در جامعه ی اسلامی دلهره ایجاد می کنند.کسانی که به جبهه نمی رفتند،امّا در شهر شایعه می کردند که مسلمین شکست خوردند و کفّار پیروز شدند یا پیامبر اسلام شهید شد،آنان با این اقدام زشت سبب نگرانی مردم می شدند.

« لَنُغْرِیَنَّکَ »از«اغراء»به معنای چسباندن و کنایه از تسلّط همه جانبه است.

این آیه را اگر در ادامه آیه قبل ببینیم،مراد آن است که منافقان و بیماردلان مدینه مزاحم زنان مؤمن بودند که خداوند در آیه قبل به زنان دستور پوشش کامل داد و در این آیه به این بیماردلان هشدار می دهد و ممکن است این آیه مستقل باشد،و مراد این باشد که با توطئه گرانی که با جنگ سرد و شایعه سازی،ایجاد دلهره می کنند برخورد کرده و آنها را قلع و قمع نمایید.

با آن که تندترین تهدیدها در این آیه آمده و جامعه ی اسلامی همواره بزرگ ترین ضربه ها را از شایعه سازان خورده است،امّا متأسفانه در کتب فقهی کمتر به این موضوع توجّه شده و حتّی یکی از مجتهدان که سال ها قاضی بود می گفت:من 54 کتاب فقهی را گشتم و تحت عنوان«ارجاف»بابی را نیافتم.

جمله ی آخر این آیه «لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لاٰ یُجٰاوِرُونَکَ» ...را دو گونه می توان معنا کرد:

ص :401

الف:چنان تو را بر آنان می شورانیم که همگی قلع و قمع شوند و جز مدّت کمی نتوانند در کنار تو بمانند.

ب:چنان آنان را تار و مار می کنیم که جز تعداد کمی از آنان در مجاورت تو باقی نمانند.

پیام ها:

1 قبل از برخورد با متخلّفان،اتمام حجّت کنید. «لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ ... لَنُغْرِیَنَّکَ» 2 سعه ی صدر حدّ و اندازه دارد. «لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنٰافِقُونَ» همیشه تساهل و تسامح جوابگو نیست.

3 بیمار دلان در کنار منافقانند. «الْمُنٰافِقُونَ ... اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» 4 قیام مسلمین،بر اساس انتقام یا هوس نیست،بلکه با اراده و فرمان خداست.

«لَنُغْرِیَنَّکَ»

5 امّت وفادار باید در رهبر ذوب شود و یکی شوند. «لَنُغْرِیَنَّکَ» به جای «لنغرینکم» 6 اوّل کسی که باید در برابر به مخاطره اندازان امنیّت جامعه قیام کند،رهبر رهبر اسلامی است. «لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ» 7 اسلام چنان به امنیّت جامعه اهمیّت می دهد که فرمانِ اخراج کسانی را که در میان مردم دلهره ایجاد می کنند،صادر نموده است. «لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لاٰ یُجٰاوِرُونَکَ» 8 دشمنان را باید از شورش و اقدام انقلابی مسلمین ترساند. «لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لاٰ یُجٰاوِرُونَکَ»

[سوره الأحزاب (33): آیات 61 تا 62]

اشاره

مَلْعُونِینَ أَیْنَمٰا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلاً (61) سُنَّةَ اَللّٰهِ فِی اَلَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اَللّٰهِ تَبْدِیلاً (62)

آنان لعنت شدگانند،هر کجا یافت شوند باید دستگیر شده و به سختی کشته شوند.

ص :402

این سنّت خداوند درباره ی کسانی است که پیش از این بوده اند(و این فتنه انگیزی ها و دلهره ها را در جامعه به وجود می آوردند)و هرگز برای سنّت خداوند تغییری نخواهی یافت.

نکته ها:

«ثُقِفُوا»

از«ثقافة»به معنای دست یافتن و چیره شدنِ دقیق و ماهرانه است،لذا به علم و فرهنگ،ثقافت گفته می شود.

بعضی مفسّران تمام این سخت گیری ها را در مورد اذیّت کننده مؤمن که در آیات قبل بود می دانند،ولی به نظر می رسد این همه تهدید و اعلام مهدور الدم بودن برای کسانی است که قصد اخلال در امنیّت جامعه و شکست نظام را دارند،نه تنها مزاحمان ناموس مردم.

پیام ها:

1«مرگ بر منافق»یک شعار قرآنی است. «الْمُنٰافِقُونَ ... مَلْعُونِینَ» 2 اجرای حکم خدا در مورد فتنه انگیزانِ حقّ ستیز،به زمان و مکان و مرز محدود نیست. «أَیْنَمٰا ثُقِفُوا أُخِذُوا» 3 برای فتنه انگیزان و اخلال گران امنیّت جامعه،هیچ جایی نباید محل امن باشد.

«أَیْنَمٰا ثُقِفُوا أُخِذُوا»

4 فرار فتنه انگیزان،نباید مانع برخورد شما شود. «أَیْنَمٰا ثُقِفُوا أُخِذُوا» 5 در دستگیری دشمنان،همه مردم باید بسیج شوند. «أَیْنَمٰا ثُقِفُوا أُخِذُوا» 6 آنان که امنیّت مردم را به هم می زنند،امنیّت جانی ندارند. «أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا» 7 گاهی باید توطئه ی شوم دشمن را که در قالب جنگ سرد است با جنگ گرم پاسخ داد. «الْمُرْجِفُونَ ... قُتِّلُوا» 8 کسانی که از ایجاد فتنه و دلهره دست بر نمی دارند،باید با شدّت و ذلّت کشته شوند. «قُتِّلُوا تَقْتِیلاً»

ص :403

9 جهاد علیه فتنه گران،یک سنّت الهی در همه ی ادیان بوده است. «سُنَّةَ اللّٰهِ» 10 در شیوه ی تبلیغ،احکام سخت و سنگین را با سابقه ی آن در طول تاریخ گره بزنید. «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیٰامُ کَمٰا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ» (1)...، «وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قٰاتَلَ مَعَهُ» ... (2)، «قُتِّلُوا تَقْتِیلاً سُنَّةَ اللّٰهِ ... مِنْ قَبْلُ» 11 مقام انسانیّت و ارزش امنیّت در همه ی ادیان الهی به قدری است که سخت ترین مجازات ها در مورد کسانی که از این راه به جامعه ضربه می زنند اعمال می شود. «قُتِّلُوا ... سُنَّةَ اللّٰهِ ... مِنْ قَبْلُ» 12 قانون اعدامِ فتنه انگیزان و اخلال گران،تبدیل ناپذیر است. «وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّٰهِ تَبْدِیلاً»

[سوره الأحزاب (33): آیه 63]

اشاره

یَسْئَلُکَ اَلنّٰاسُ عَنِ اَلسّٰاعَةِ قُلْ إِنَّمٰا عِلْمُهٰا عِنْدَ اَللّٰهِ وَ مٰا یُدْرِیکَ لَعَلَّ اَلسّٰاعَةَ تَکُونُ قَرِیباً (63)

مردم پیوسته از زمان وقوع قیامت از تو می پرسند،بگو:علم آن تنها نزد خداست و تو چه می دانی؟ شاید قیامت نزدیک باشد.

نکته ها:

انگیزه های سؤال متعدّد است:

*گاهی سؤال،برای آزمایش کردن است.مانند سؤالات امتحانی.

*گاهی سؤال،از روی استهزا است.مانند پرسش قدرتمند متکبّر از ضعیف.

*گاهی سؤال،از روی تعجّب است.مانند پرسش انسان ترسو از انسان شجاع.

*گاهی سؤال،برای به بن بست کشاندن است.مانند پرسش بازپرس از مجرم.

*گاهی سؤال،برای به انحراف کشیدن است.مانند پرسش استاد منحرف از شاگرد.

*گاهی سؤال،برای ایجاد شک در دیگران است.مانند پرسش منحرفان.

ص :404


1- 1) .بقره،183.
2- 2) .آل عمران،146.

*گاهی سؤال،برای رفع نگرانی است.پرسش مادر از فرزند.

*گاهی سؤال،برای دانستن است.مانند پرسش جاهل از عالم.

*گاهی سؤال،برای توبیخ است.مانند پرسش معلم از دلیل تنبلی شاگرد.

در این آیه نیز،سؤال از زمان قیامت می تواند انگیزه های متفاوتی داشته باشد.

کلمه ی«قریب»برای مذکّر و مؤنّث به کار می رود. «لَعَلَّ السّٰاعَةَ تَکُونُ قَرِیباً» و نفرمود:

«قریبة»،نظیر جمله ی «إِنَّ رَحْمَتَ اللّٰهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» (1)پایان آیه نوعی دلجویی از پیامبر است که از بهانه های کفّار خسته مباش که به زودی به حسابشان رسیدگی می شود. «تَکُونُ قَرِیباً»

پیام ها:

1 با این که خداوند انبیا را از غیب آگاه می کند، «فَلاٰ یُظْهِرُ عَلیٰ غَیْبِهِ أَحَداً إِلاّٰ مَنِ ارْتَضیٰ مِنْ رَسُولٍ» (2)لکن آگاهی انبیا نیز محدود است. «عِلْمُهٰا عِنْدَ اللّٰهِ» 2 نه لازم است همه چیز را بدانیم و نه لازم است به هر سؤالی پاسخ دهیم.

«عِلْمُهٰا عِنْدَ اللّٰهِ»

3 ندانستن زمان وقوع قیامت،به ایمان و یقین به اصل آن،ضرری نمی زند.

«عِلْمُهٰا عِنْدَ اللّٰهِ»

4 برخی علوم مخصوص خداست. «عِلْمُهٰا عِنْدَ اللّٰهِ» 5 هر ندانستنی عیب نیست. «وَ مٰا یُدْرِیکَ» (بلکه اگر زمان وقوع قیامت را بدانیم تعادل خود را از دست می دهیم.) 6 در تربیت باید افراد را میان بیم و امید نگاه داشت. «لَعَلَّ» 7 برای وقوع قیامت هر لحظه باید آماده باشیم. «لَعَلَّ السّٰاعَةَ تَکُونُ قَرِیباً»

ص :405


1- 1) .اعراف،56.
2- 2) .جن،26 27.

[سوره الأحزاب (33): آیات 64 تا 65]

اشاره

إِنَّ اَللّٰهَ لَعَنَ اَلْکٰافِرِینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً (64) خٰالِدِینَ فِیهٰا أَبَداً لاٰ یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لاٰ نَصِیراً (65)

همانا خداوند کافران را لعنت کرده(و از لطف خود دور نموده)و برای آنان آتش فروزانی فراهم کرده است.

آنان برای همیشه در آن می مانند و دوست و یاوری(برای خود)نمی یابند.

پیام ها:

1 قهر الهی نسبت به کافران قطعی است. «أَعَدَّ» دوزخ هم اکنون موجود است.

2 کافران نه مولایی دارند که آنان را از ورود به دوزخ حفظ کند و نه یاوری که آنان را نجات دهد. «لاٰ یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لاٰ نَصِیراً» 3 بت ها و طاغوت ها در قیامت بی بی اثرند. «لاٰ یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لاٰ نَصِیراً» 4 کافران در قیامت به هر سو چشم می دوزند،امّا چه سود! «لاٰ یَجِدُونَ» ...

[سوره الأحزاب (33): آیه 66]

اشاره

یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی اَلنّٰارِ یَقُولُونَ یٰا لَیْتَنٰا أَطَعْنَا اَللّٰهَ وَ أَطَعْنَا اَلرَّسُولاَ (66)

روزی که صورت های آنان در آتش گردانده می شود،(با حسرت) می گویند:ای کاش! خدا را اطاعت می کردیم و پیرو رسول(او)بودیم.

نکته ها:

ممکن است معنای آیه این باشد که صورت های کافران در اثر حرارت آتش،به رنگ های مختلفی در می آید.

پیام ها:

1 کافران در قیامت،نه تنها ولیّ و نصیری ندارند،بلکه اختیار صورت خود را نیز ندارند. «تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ»

ص :406

2 معاد جسمانی است. «تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ» 3 غافلان در قیامت بیدار می شوند. «یٰا لَیْتَنٰا» 4 ندامت،در قیامت سودی ندارد. «یٰا لَیْتَنٰا» 5 اطاعت از خدا و رسول آرزوی دوزخیان خواهد بود. «یٰا لَیْتَنٰا أَطَعْنَا اللّٰهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ» 6 اطاعت از خدا به همراه اطاعت از رسول کارساز است. «أَطَعْنَا اللّٰهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ» 7 پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله علاوه بر ابلاغ فرمان الهی،خود نیز دستوراتی را برای مردم صادر می کرد. «أَطَعْنَا اللّٰهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ» 8 تنها راه نجات،اطاعت از خدا و رسول است. «یٰا لَیْتَنٰا أَطَعْنَا اللّٰهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ»

[سوره الأحزاب (33): آیه 67]

اشاره

وَ قٰالُوا رَبَّنٰا إِنّٰا أَطَعْنٰا سٰادَتَنٰا وَ کُبَرٰاءَنٰا فَأَضَلُّونَا اَلسَّبِیلاَ (67)

و گویند:پروردگارا! همانا ما سران و بزرگانمان را اطاعت کردیم،پس آنان ما را از راه به در بردند.

نکته ها:

«سادة»جمع«سید»به رؤسا و سران یک جامعه گفته می شود و«کبراء»جمع«کبیر»به بزرگانِ سنّی و ریش سفیدان اطلاق می شود.معمولاً این دو گروه نقش مهمی در آداب و رسوم و رفتار مردم دارند.

پیام ها:

1 کسانی که در دنیا حتّی یک بار «رَبَّنٰا» نگفتند،در قیامت همراه با ناله و پشیمانی خواهند گفت: «رَبَّنٰا» 2 مجرمان اشتباهات خود را توجیه می کنند و به گردن دیگران می اندازند. «إِنّٰا أَطَعْنٰا سٰادَتَنٰا»

ص :407

3 تقلید کورکورانه از پدران و بزرگان جامعه،مایه ی پشیمانی است. «أَطَعْنٰا سٰادَتَنٰا» 4 کافران در قیامت به انحراف خود اقرار می کنند؛ولی چه سود. «فَأَضَلُّونَا السَّبِیلاَ»

[سوره الأحزاب (33): آیات 68 تا 69]

اشاره

رَبَّنٰا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ اَلْعَذٰابِ وَ اِلْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً (68) یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسیٰ فَبَرَّأَهُ اَللّٰهُ مِمّٰا قٰالُوا وَ کٰانَ عِنْدَ اَللّٰهِ وَجِیهاً (69)

پروردگارا! آنان را عذاب دو چندان ده و به لعنتی بزرگ لعنت کن.

ای کسانی که ایمان آورده اید! مانند کسانی نباشید که موسی را آزار دادند،پس خداوند او را از آنچه(درباره اش به افترا)می گفتند،تبرئه فرمود و او نزد خداوند آبرومند بود.

نکته ها:

در آیه ی 57 مسأله ی ایذای پیامبر مطرح شد،در این آیه تأکید می کند که شما مثل بنی اسرائیل نباشید که موسی را اذیّت کردند.

مراد از تهمتی که در مورد حضرت موسی مطرح شده،یا نسبتِ نقص جسمی است،یا نسبت قتل و یا سحر و جنون که شناخت موضوع آن در فهم آیه نقشی ندارد.

لعنت بزرگ،شاید همان لعنت آیه 161 سوره ی بقره باشد که می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ مٰاتُوا وَ هُمْ کُفّٰارٌ أُولٰئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللّٰهِ وَ الْمَلاٰئِکَةِ وَ النّٰاسِ أَجْمَعِینَ» کسانی که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند،لعنت خداوند و فرشتگان و همه ی مردم بر آنها خواهد بود.

پیام ها:

1 تنها دعایی که از دوزخیان مستجاب می شود،دعا برای عذاب است. (1)

ص :408


1- 1) .تفسیر اطیب البیان.

«رَبَّنٰا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذٰابِ»

چون در آیه ی دیگر می فرماید: «لِکُلٍّ ضِعْفٌ» (1)2 گاهی رهبران الهی،از طرف مؤمنان هدف تهمت و اذیّت قرار می گیرند. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَکُونُوا» 3 لازمه ی ایمان،دوری از تهمت است. «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَکُونُوا» ...

4 از بی اثر ماندن تهمت به اولیای خدا درس بگیرید و تهمت نزنید. «فَبَرَّأَهُ اللّٰهُ» 5 خداوند دامن انبیای خود را از تهمت های دشمنان پاک می کند. «فَبَرَّأَهُ اللّٰهُ» ...

6 تبرئه ی مردان خدا از تهمت کافی نیست،باید از آنان تجلیل شود. «فَبَرَّأَهُ اللّٰهُ مِمّٰا قٰالُوا وَ کٰانَ عِنْدَ اللّٰهِ وَجِیهاً» 7 تبرئه از تهمت و داشتن وجاهت،شرط موفقیّت در رهبری است. «فَبَرَّأَهُ اللّٰهُ مِمّٰا قٰالُوا وَ کٰانَ عِنْدَ اللّٰهِ وَجِیهاً» 8 کسی را که به مأموریّتی می فرستید و مسئولیّتی به او می دهید،باید از او حمایت کنید. «فَبَرَّأَهُ اللّٰهُ مِمّٰا قٰالُوا وَ کٰانَ عِنْدَ اللّٰهِ وَجِیهاً»

[سوره الأحزاب (33): آیات 70 تا 71]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدِیداً (70) یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمٰالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ مَنْ یُطِعِ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فٰازَ فَوْزاً عَظِیماً (71)

ای کسانی که ایمان آورده اید! تقوای الهی پیشه کنید و سخن(حقّ و) استوار گویید.

تا خداوند کارهای شما را اصلاح کند و گناهانتان را بیامرزد؛و هر کس خدا و رسولش را اطاعت کند،بدون شکّ به رستگاری بزرگی دست یافته است.

ص :409


1- 1) .اعراف،37.
نکته ها:

«قول سدید»سخنی است که در آن سستی و لغو و دروغ و نفاق نباشد.سخنی که همچون سدّی محکم،جلو شکّ و شبهه و فساد را بگیرد.

پیام ها:

1 لازمه ی ایمان،داشتن تقواست، «یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّٰهَ» و لازمه ی تقوا سخن استوار است. «اتَّقُوا اللّٰهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدِیداً» 2 انسان مؤمن شایستگی تقوا و قول سدید را دارد. «الَّذِینَ آمَنُوا ... اِتَّقُوا ... قُولُوا» 3 نشانه ی ایمان،هم ظاهری است، «قَوْلاً سَدِیداً» و هم باطنی. «اتَّقُوا اللّٰهَ» 4 سخن سدید تنها به الفاظ آن نیست،بلکه به محتوای آن است،در واقع این فکر و اندیشه است که باید محکم و استوار باشد. «قُولُوا قَوْلاً سَدِیداً» 5 هر شنیده ای قابل بازگو کردن نیست. «قَوْلاً سَدِیداً» 6 اگر انسان در رفتار و کردار تقوا را مراعات کند،باقی مسائل را خداوند حل می کند. «یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمٰالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ» (نظیر آیه 31 سوره نساء که می فرماید:

«إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبٰائِرَ مٰا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئٰاتِکُمْ» ،اگر از گناهان بزرگی که از آن نهی می شوید دوری کنید،گناهان کوچک شما را می پوشانیم.) 7 کلید رستگاری،پیروی از خدا و رسول است. «وَ مَنْ یُطِعِ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فٰازَ فَوْزاً عَظِیماً»

[سوره الأحزاب (33): آیه 72]

اشاره

إِنّٰا عَرَضْنَا اَلْأَمٰانَةَ عَلَی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اَلْجِبٰالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهٰا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهٰا وَ حَمَلَهَا اَلْإِنْسٰانُ إِنَّهُ کٰانَ ظَلُوماً جَهُولاً (72)

همانا ما امانت(الهی)را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کردیم،پس، از حمل آن سر باز زدند و از آن ترسیدند،ولی انسان آن را بر دوش گرفت،امّا او بس ستمکار و نادان است.

ص :410

نکته ها:

در حدیث می خوانیم:هنگامی که وقت نماز فرا می رسید،لرزه بر اندام حضرت علی علیه السلام می افتاد و می فرمود:وقت نماز است،نماز همان امانت الهی است که کوه ها و آسمان ها از تحمّل آن سرباز زدند. (1)در زیارت جامعه کبیره خطاب به اهل بیت علیهم السلام می خوانیم:«انتم الامانة المحفوظة»شما آن امانت حفظ شده هستید.

بین حمل و تحمیل فرق است.انسان امانت الهی را پذیرفت و آن را حمل کرد،نه آنکه بر او تحمیل شده باشد.

شاید این آیه واقعیّت هایی را در مورد انسان بیان می کند که هنوز عقل بشر به آن نرسیده است.امّا آنچه از ظواهر آیه فهمیده می شود این است که خداوند ویژگی ها و امتیازات خاصّی به بشر داده که هیچ یک از موجودات در آسمان و زمین آن را ندارند و این امتیازات امانت الهی است و برای انسان مسئولیّت آور است،امّا بسیاری از انسان ها در این امانت خیانت کرده و از آن در مسیر خلاف خواست خداوند بهره می برند.

عقل و اراده که باید در مسیر شناخت حقّ و انتخاب آن به کار رود تا مایه ی رشد و کمال بشر شود،راههای باطل به کار گرفته شده و منجر به گسترش ظلم و ستم گشته است،تا آنجا که رفتار بشر جاهلانه و نابخردانه شمرده می شود.

پیام ها:

1 انسان،برتر از آسمان ها و زمین است.انسان،امین خدا در هستی است. «إِنّٰا عَرَضْنَا الْأَمٰانَةَ عَلَی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ ... فَأَبَیْنَ ... وَ حَمَلَهَا الْإِنْسٰانُ» 2 هستی شعور دارد. «عَرَضْنَا الْأَمٰانَةَ عَلَی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ وَ» ...

3 نعمت های الهی به انسان(عقل،اراده،فطرت،هدایت پیامبران و...)امانت الهی است.در امانت خیانت نکنیم که از بزرگ ترین ظلم ها است. «إِنّٰا عَرَضْنَا الْأَمٰانَةَ ... ظَلُوماً»

ص :411


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

4 آنچه انسان پذیرفت ولی آسمان و زمین نپذیرفتند،چیزی غیر از قنوت و تسبیح و سجده بود،زیرا تسبیح و قنوت را زمین و آسمان ها به راحتی پذیرفته اند. «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّٰ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» (1)، «کُلٌّ لَهُ قٰانِتُونَ» (2)

[سوره الأحزاب (33): آیه 73]

اشاره

لِیُعَذِّبَ اَللّٰهُ اَلْمُنٰافِقِینَ وَ اَلْمُنٰافِقٰاتِ وَ اَلْمُشْرِکِینَ وَ اَلْمُشْرِکٰاتِ وَ یَتُوبَ اَللّٰهُ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتِ وَ کٰانَ اَللّٰهُ غَفُوراً رَحِیماً (73)

تا خداوند مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را(به علّت ضایع کردن امانت)عذاب کند،و لطف خود را بر مردان و زنان با ایمان برگرداند (و توبه ی آنان را بپذیرد)که خداوند آمرزنده ی مهربان است.

نکته ها:

توبه خداوند بر بندگان،به معنای برخوردار کردن آنان از عنایت های ویژه است که با حرف «عَلیٰ»می آید،« یَتُوبَ اللّٰهُ عَلَی »و توبه بندگان،بازگشتن به سوی خدا و رو کردن به سوی اوست که همراه با«الیٰ»می آید.

پیام ها:

1 امانت الهی مسئولیّت آور است.آنکه امانت را حفظ کند،مشمول رحمت و آنکه با کفر و شرک،خیانت کند،کیفر می بیند. «لِیُعَذِّبَ اللّٰهُ الْمُنٰافِقِینَ ... وَ یَتُوبَ اللّٰهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ» 2 منافق،در ردیف مشرک است. «الْمُنٰافِقِینَ ... اَلْمُشْرِکِینَ» 3 زن و مرد در صعود به کمالات یا سقوط در پستی ها،یکسانند. «الْمُنٰافِقِینَ وَ الْمُنٰافِقٰاتِ ...، اَلْمُشْرِکِینَ وَ الْمُشْرِکٰاتِ ...، اَلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنٰاتِ» 4 گرچه خداوند مشرکان و منافقان را کیفر می دهد،امّا اصل در برخورد او با انسان ها،مغفرت و رحمت است. «لِیُعَذِّبَ اللّٰهُ الْمُنٰافِقِینَ ... کٰانَ اللّٰهُ غَفُوراً رَحِیماً» نام سوره

ص :412


1- 1) .اسراء،34.
2- 2) .روم،26.

ص :413

ص :414

[تفسیر سوره سبا]

سیمای سوره ی سبأ

این سوره در مکّه نازل شده و پنجاه و چهار آیه دارد.به مناسبت سرگذشت قوم سبأ که در این سوره بیان شده،«سبأ»نام گرفته و همانند دیگر سوره های مکّی،بیشتر مباحث آن در مورد مسائل اعتقادی و خصوصاً مبدأ و معاد است.

البتّه در ضمن داستان حضرت سلیمان و برخورد او با قوم سبأ،به گوشه ای از نعمت های الهی و سرنوشت شاکران و کافران اشاره شده است.

ص :415

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان.

[سوره سبإ (34): آیه 1]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی لَهُ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ لَهُ اَلْحَمْدُ فِی اَلْآخِرَةِ وَ هُوَ اَلْحَکِیمُ اَلْخَبِیرُ (1)

ستایش مخصوص خدایی است که آن چه در آسمان ها و آن چه در زمین است مِلک اوست و در آخرت(نیز)حمد و ستایش تنها برای اوست و اوست حکیمِ آگاه.

نکته ها:

در قرآن پنج سوره با جمله ی «الْحَمْدُ لِلّٰهِ» شروع می شود.

این آیه مالکیّت مطلق و بی قید و شرط خداوند را بیان می کند، «لَهُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ» و آیه ی بعد علم مطلق الهی را «یَعْلَمُ مٰا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ» ،تا در آیه سوم به منکران معاد بگوید:

ما می توانیم قیامت را برای کیفر و پاداش بر قرار کنیم.

فخر رازی می گوید:علمی که به عمل متّصل باشد حکمت است و به کسی که عواقب و اسرار امور را بداند خبیر گویند. (1)

پیام ها:

1 چگونگی حمد خدا را از خدا بیاموزیم. «الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِی» ...

2 ستایش ها باید در برابر کمال و قدرت و مالکیّت و آگاهی و حکمت باشد.

ص :416


1- 1) .تفسیر کبیر فخر رازی.

«الَّذِی لَهُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ»

...

3 در دنیا غیر خداوند نیز ستایش می شود،ولی در آخرت ستایش مخصوص اوست. «وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ» 4 ستایش او در حصار زمان و شرایط خاصی نیست. «وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ» بهشتیان می گویند: «وَ آخِرُ دَعْوٰاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ» (1)5 مالکیّت الهی،هم گسترده است،هم حکیمانه و هم آگاهانه. «لَهُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ ... هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ» 6 گردش نظام هستی در دنیا و آخرت،بر اساس حکمت الهی است. «لَهُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ ... وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ وَ هُوَ الْحَکِیمُ»

[سوره سبإ (34): آیه 2]

اشاره

یَعْلَمُ مٰا یَلِجُ فِی اَلْأَرْضِ وَ مٰا یَخْرُجُ مِنْهٰا وَ مٰا یَنْزِلُ مِنَ اَلسَّمٰاءِ وَ مٰا یَعْرُجُ فِیهٰا وَ هُوَ اَلرَّحِیمُ اَلْغَفُورُ (2)

آن چه در زمین فرو می رود و آن چه از آن خارج می شود و آن چه از آسمان نازل می شود و آن چه در آن بالا می رود(همه را)می داند و اوست مهربانِ آمرزنده.

نکته ها:

پس از ذکر کلّیات،بیان نمونه ها لازم است.بعد از کلمه خبیر که کلی بود،خداوند نمونه های علم خود را نقل می کند. «وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ یَعْلَمُ مٰا یَلِجُ» ...مصداق «یَلِجُ فِی الْأَرْضِ» ، ورود دانه در خاک و مصداق «یَخْرُجُ مِنْهٰا» ،خروج گیاه از خاک و مصداق «یَنْزِلُ مِنَ السَّمٰاءِ» ،نزول باران از آسمان و مصداق «مٰا یَعْرُجُ فِیهٰا» ،پرواز پرندگان در آسمان است.

در تمام قرآن،چهل و نه مرتبه کلمه ی«غفور»و«رحیم»با هم بیان شده که در تمام موارد اول«غفور»آمده بعد«رحیم»مگر در این آیه؛شاید به خاطر آن که در همه ی موارد

ص :417


1- 1) .یونس،10.

نظر به عملکرد انسان هاست که باید اول بخشیده شوند و سپس رحمت الهی را دریافت کنند،ولی در این آیه،اصل توجّه به علم و لطف و رحمت الهی است و مغفرت نسبت به عملکرد انسان به طور ضمنی در کلمه «یَعْرُجُ» مطرح است. «الرَّحِیمُ الْغَفُورُ»

پیام ها:

1 خداوند،تنها مالک هستی نیست،بلکه به تمام جزئیّات آن نیز آگاهی دارد.

«یَعْلَمُ مٰا یَلِجُ»

...

2 در نظام آفرینش،اشیا در رفت و آمد و حرکت اند. «یَلِجُ ...، یَخْرُجُ ...، یَنْزِلُ ...، یَعْرُجُ» 3 نشانه ی رحمت او نزول باران از آسمان، «یَنْزِلُ» و نشانه ی غفران او پوشاندن اعمال زشت انسان است. «الرَّحِیمُ الْغَفُورُ» 4 با آن که خداوند همه چیز را می داند ولی کسی را رسوا نمی کند. «الرَّحِیمُ الْغَفُورُ»

[سوره سبإ (34): آیه 3]

اشاره

وَ قٰالَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لاٰ تَأْتِینَا اَلسّٰاعَةُ قُلْ بَلیٰ وَ رَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عٰالِمِ اَلْغَیْبِ لاٰ یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقٰالُ ذَرَّةٍ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ لاٰ فِی اَلْأَرْضِ وَ لاٰ أَصْغَرُ مِنْ ذٰلِکَ وَ لاٰ أَکْبَرُ إِلاّٰ فِی کِتٰابٍ مُبِینٍ (3)

و کسانی که کافر شدند گفتند:قیامت برای ما نخواهد آمد.بگو:چرا،به پروردگارم که آگاه از غیب و نهان است سوگند که به سراغ شما نیز خواهد آمد.به میزان ذرّه ای در آسمان ها و در زمین از خدا پوشیده نیست، نه کوچک تر از آن و نه بزرگتر از آن،نیست جز آن که در کتاب روشنِ (الهی ثبت)است.

پیام ها:

1 نقل کلمات کفرآمیز برای نقد و ابطال آن مانعی ندارد. «قٰالَ ... قُلْ» 2 با طرح نظریّات مخالفان و ردّ آنها،مؤمنان را بیمه کنید. «قٰالَ ... قُلْ»

ص :418

3 منکران معاد فقط ادّعا می کنند و بر انکار آن دلیلی ندارند. «لاٰ تَأْتِینَا السّٰاعَةُ» 4 پاسخ مطالب کفرآمیز باید محکم باشد. «لاٰ تَأْتِینَا السّٰاعَةُ ... بَلیٰ وَ رَبِّی» ...

5 احاطه علمی خداوند بر همه چیز پشتوانه تحقّق قیامت است. «لَتَأْتِیَنَّکُمْ عٰالِمِ الْغَیْبِ» 6 زمان وقوع قیامت از امور غیبی است. «عٰالِمِ الْغَیْبِ» 7 دادگاه رستاخیز،بر اساس علم بی پایان الهی است. «عٰالِمِ الْغَیْبِ لاٰ یَعْزُبُ عَنْهُ» 8 کوچکی و بزرگی اشیا در علم خدا اثر ندارد. «لاٰ أَصْغَرُ مِنْ ذٰلِکَ وَ لاٰ أَکْبَرُ» (چنان که دیدن یک میخ کوچک یا برج بلند برای چشم یکسان است و اینگونه نیست که نگاه به برج فشار اضافه ای به چشم وارد کند،علم خداوند به اشیای کوچک و بزرگ نیز برای او یکسان است).

[سوره سبإ (34): آیه 4]

اشاره

لِیَجْزِیَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ أُولٰئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ (4)

تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند پاداش دهد؛ آنانند که برایشان آمرزش و روزی نیکو مقرّر است.

نکته ها:

رزق کریم،رزقی است که با وسعت و کرامت و عزّت همراه باشد،نه با منّت و ترحّم.

پیام ها:

1 رستاخیز برای دریافت پاداش هاست. «لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا» 2 کسی می تواند پاداش و کیفر واقعی را بدهد که از همه چیز آگاه باشد. «عٰالِمِ الْغَیْبِ ... لِیَجْزِیَ» 3 رحمت خدا بر غضبش مقدّم است.(در این آیه پاداش و در آیه ی بعد کیفر مطرح شده است.) «لِیَجْزِیَ ... لَهُمْ عَذٰابٌ»

ص :419

4 جز ایمان و عمل صالح،راهی برای دریافت پاداش نیست. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ أُولٰئِکَ لَهُمْ» 5 بخشودگی،مقدّمه ی دریافت نعمت هاست. «مَغْفِرَةٌ» 6 رزق اخروی بسیار وسیع و بزرگ و کریمانه است. «رِزْقٌ کَرِیمٌ» 7 پاداش های الهی،هم معنوی است «مَغْفِرَةٌ» و هم مادّی. «رِزْقٌ کَرِیمٌ»

[سوره سبإ (34): آیه 5]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ سَعَوْا فِی آیٰاتِنٰا مُعٰاجِزِینَ أُولٰئِکَ لَهُمْ عَذٰابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِیمٌ (5)

و کسانی که در(انکار و محو)آیات ما تلاش کردند که ما را درمانده کنند، آنانند که برایشان عذابی(سخت)از عقوبتی دردناک است.

نکته ها:

دشمنانی که مقدّسات را هدف قرار می دهند، «آیٰاتِنٰا» و هدفشان به عجز کشاندن و شکست اهداف الهی است؛خداوند نیز آنان را عذاب می دهد،عذابش از رجز است و عذابی دردناک است.

پیام ها:

1 دشمنان به شدّت در تلاشند،شما هم غافل نباشید. «سَعَوْا فِی آیٰاتِنٰا» 2 سرکشی انسان تا آنجاست که می خواهد آیات الهی را خنثی و مانع کارایی و تأثیر آن شود. «مُعٰاجِزِینَ» 3 پاداش مؤمنان نیکوکار از خداست، «لِیَجْزِیَ» ولی کیفر بدکاران نتیجه ی عمل خود آنهاست. «لَهُمْ عَذٰابٌ» 4 تهدید و تشویق باید در کنار هم باشد. «لَهُمْ مَغْفِرَةٌ ... لَهُمْ عَذٰابٌ»

[سوره سبإ (34): آیه 6]

اشاره

وَ یَرَی اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ اَلَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ اَلْحَقَّ وَ یَهْدِی إِلیٰ صِرٰاطِ اَلْعَزِیزِ اَلْحَمِیدِ (6)

ص :420

و کسانی که به آنان علم داده شده،آن چه را از جانب پروردگارت به تو نازل شده حقّ می بیند که به راه خدای عزیز ستوده هدایت می کند.

پیام ها:

1 علم به انسان دید و بینش می دهد. «وَ یَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» 2 در نقل تاریخ گذشته،عملکرد همه ی گروه ها را بیان کنیم،چه مؤمنان و چه کافران. «سَعَوْا فِی آیٰاتِنٰا ... وَ یَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» 3 دانشمندان،علم خود را از خدا بدانند. «أُوتُوا الْعِلْمَ» 4 نشانه ی علم واقعی دریافتن حقّانیّت قرآن و پذیرفتن آن است.بدون علم و معرفت،حق شناسی ممکن نیست. «أُوتُوا الْعِلْمَ ... هُوَ الْحَقَّ» 5 عالم حقیقی،آن چه را از سوی خدا نازل شده می پذیرد. «الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ» 6 نزول وحی،از شئون ربوبیّت خداوند است. «أُنْزِلَ ... مِنْ رَبِّکَ» 7 میزان حقّ،وحی و قرآن است. «أُنْزِلَ إِلَیْکَ ... هُوَ الْحَقَّ» 8 راه انبیا راه عزّت و شرف است. «صِرٰاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ» 9 راه الهی شکست ناپذیر و سعی مخالفان بیهوده است. «سَعَوْا فِی آیٰاتِنٰا مُعٰاجِزِینَ ...

صِرٰاطِ الْعَزِیزِ»

10 قدرتمندان دنیا معمولاً محبوب نیستند ولی خداوند قدرتمند محبوب و مورد ستایش است. «الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ»

[سوره سبإ (34): آیه 7]

اشاره

وَ قٰالَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلیٰ رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذٰا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ (7)

و کسانی که کفر ورزیدند،(به استهزا)گفتند:آیا شما را به مردی راهنمایی کنیم که به شما خبر می دهد هر گاه(در قبرها)کاملاً متلاشی شدید(بار دیگر)در آفرینش تازه ای(زنده)خواهید شد؟

ص :421

پیام ها:

1 کفّار،بر ضدّ دین و مقدّسات تبلیغ می کنند. «قٰالَ الَّذِینَ کَفَرُوا» ولی جز تحقیر و تمسخر،هیچ برهانی ندارند. «هَلْ نَدُلُّکُمْ» 2 کفّار،مانع گرایشِ مردم به دین هستند و همیشه خود را راهنما و جلودار توده ها می دانند. «نَدُلُّکُمْ» 3 کفّار،شخصیّت ها و مقدّسات دینی را تحقیر می کنند تا زمینه ی دور شدن مردم را فراهم آورند. «عَلیٰ رَجُلٍ» 4 کفّار برای کشاندن مردم به انکار عقاید دینی،از ویژگی غیر حسّی بودن مفاهیم دینی استفاده می کنند. «مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ»

[سوره سبإ (34): آیه 8]

اشاره

أَفْتَریٰ عَلَی اَللّٰهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ اَلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی اَلْعَذٰابِ وَ اَلضَّلاٰلِ اَلْبَعِیدِ (8)

آیا او(دانسته)بر خدا دروغی بسته یا جنونی در اوست؟(نه،چنین نیست) بلکه کسانی که به آخرت ایمان ندارند در عذاب و گمراهی دوری(از نجات و حقّ)هستند.

پیام ها:

1 برخی کفّار خدا را قبول دارند ولی معاد را قبول ندارند و دروغ بستن به خدا را بد می دانند. «أَفْتَریٰ عَلَی اللّٰهِ» 2 کافران،همه ی راه های انحرافی را می روند ولی ایمان نمی آورند. «أَفْتَریٰ ... أَمْ بِهِ جِنَّةٌ ... لاٰ یُؤْمِنُونَ» 3 بی ایمانی به آخرت،نوعی عذاب است،هم در دنیا و هم در آخرت.(نگرانی از پوچی،ترس از مرگ و هدر رفتن تلاش ها،بزرگ ترین عذاب دنیوی است.) «فِی الْعَذٰابِ» 4 کسی که قیامت را نپذیرد،هیچ راهی برای نجاتش نیست. «الضَّلاٰلِ الْبَعِیدِ»

ص :422

[سوره سبإ (34): آیه 9]

اشاره

أَ فَلَمْ یَرَوْا إِلیٰ مٰا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مٰا خَلْفَهُمْ مِنَ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ اَلْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِنَ اَلسَّمٰاءِ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَةً لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ (9)

آیا به آن چه از آسمان و زمین،پیش رو و پشت سرشان است نگاه نکردند؟ اگر بخواهیم آنان را در زمین فرو می بریم یا قطعه هایی از (سنگ های)آسمان را بر سرشان فرود می آوریم،همانا در این(تهدید) برای هر بنده ی توبه کاری عبرت قطعی است.

پیام ها:

1 برای ایمان به معاد و دیگر امور غیبی،از محسوسات کمک بگیرید.فکر در عظمت جهان هستی،سرچشمه ی ایمان به معاد است.در آیه ی قبل فرمود:

«لاٰ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ» در این آیه می فرماید: «أَ فَلَمْ یَرَوْا إِلیٰ مٰا بَیْنَ» ...چرا به آفریده ها نمی نگرند؟ 2 دست خداوند برای هر گونه تغییری در نظام هستی باز است. «إِنْ نَشَأْ» 3 در کنار منطق،تهدید هم لازم است. «أَ فَلَمْ یَرَوْا ... نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ» 4 تفکّر درباره ی هستی،سرچشمه ی بندگی و انابه به درگاه خداوند است. «أَ فَلَمْ یَرَوْا ... عَبْدٍ مُنِیبٍ»

[سوره سبإ (34): آیه 10]

اشاره

وَ لَقَدْ آتَیْنٰا دٰاوُدَ مِنّٰا فَضْلاً یٰا جِبٰالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ اَلطَّیْرَ وَ أَلَنّٰا لَهُ اَلْحَدِیدَ (10)

و همانا داوود را از سوی خود فضیلتی دادیم(و گفتیم:)ای کوه ها! با او(در تسبیح خدا)هم نوا شوید و(ای)پرندگان!(همراهی کنید)و آهن را برای او نرم کردیم.

ص :423

نکته ها:

شاید توبه و ناله ی کوه ها با داوود،همان تسبیح آنها باشد. «إِنّٰا سَخَّرْنَا الْجِبٰالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِشْرٰاقِ» (1)خداوند به حضرت داوود علیه السلام دوازده فضیلت داده است:

1 علم الهی. «وَ لَقَدْ آتَیْنٰا دٰاوُدَ وَ سُلَیْمٰانَ عِلْماً» (2)2 نبوّت و رسالت. «آتٰاهُ اللّٰهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ» (3)3 کتاب آسمانی. «آتَیْنٰا دٰاوُدَ زَبُوراً» (4)4 خلافت. «یٰا دٰاوُدُ إِنّٰا جَعَلْنٰاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ» (5)5 استواری حکومت. «شَدَدْنٰا مُلْکَهُ» (6)6 امکانات فراوان. «أُوتِینٰا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ» (7)7 حکمت. «آتَیْنٰاهُ الْحِکْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطٰابِ» (8)8 قضاوت. «فَاحْکُمْ بَیْنَ النّٰاسِ بِالْحَقِّ» (9)9 نرم شدن آهن در دست او. «أَلَنّٰا لَهُ الْحَدِیدَ» 10 فهمیدن سخن پرندگان. «عُلِّمْنٰا مَنْطِقَ الطَّیْرِ» (10)11 هم صدایی کوه ها و پرندگان با او. «یٰا جِبٰالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ» 12 فرزندی مثل سلیمان. «وَهَبْنٰا لِدٰاوُدَ سُلَیْمٰانَ» (11)در حدیث می خوانیم که خداوند به داوود فرمود:تو بنده خوبی هستی اگر از بیت المال مصرف نکنی! او چهل روز گریه کرد تا خداوند آهن را بدست او نرم و مشغول زره بافی شد و هر روز یک زره به قیمت هزار درهم می بافت و تا سیصد و شصت زره بافت. (12)

ص :424


1- 1) .ص،18.
2- 2) .نمل،15.
3- 3) .بقره،251.
4- 4) .اسراء،55.
5- 5) .ص،26.
6- 6) .ص،20.
7- 7) .نمل،16.
8- 8) .صف،20.
9- 9) .ص،26.
10- 10) .نمل،16.
11- 11) .ص،30.
12- 12) .کافی،ج 5،ص 74 و تفسیر نور الثقلین،ج 3،ص 446 به نقل از تفسیر راهنما.
پیام ها:

1 خداوند،به بندگان برگزیده ی خود،عطایای ویژه ای می دهد. «وَ لَقَدْ آتَیْنٰا دٰاوُدَ مِنّٰا فَضْلاً» 2 هستی،شعور دارد و مورد خطاب الهی قرار می گیرد. «یٰا جِبٰالُ أَوِّبِی» 3 مناجات موجودات،امری حقیقی است،نه مجازی. «أَوِّبِی مَعَهُ» 4 دنیا و آخرت قابل جمع است.(نبوّت و تصرّف در هستی برای داوود جمع شد). «أَلَنّٰا لَهُ الْحَدِیدَ» 5 اولیای خدا،ولایت تکوینی و قدرت بر تصّرف در هستی دارند. «أَلَنّٰا لَهُ الْحَدِیدَ» 6 استفاده از طبیعت ارزش است. «فَضْلاً ... وَ أَلَنّٰا لَهُ الْحَدِیدَ» 7 کسی که دل خود را برای خدا نرم کند،خداوند هم آهن را برای او نرم می کند.

«أَوِّبِی

... أَلَنّٰا لَهُ الْحَدِیدَ» 8 ذوب آهن،سابقه ی دیرینه ای دارد. «أَلَنّٰا لَهُ الْحَدِیدَ» 9 اولیای خدا با صنعت ارتباط داشتند. «أَلَنّٰا لَهُ الْحَدِیدَ»

[سوره سبإ (34): آیه 11]

اشاره

أَنِ اِعْمَلْ سٰابِغٰاتٍ وَ قَدِّرْ فِی اَلسَّرْدِ وَ اِعْمَلُوا صٰالِحاً إِنِّی بِمٰا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (11)

(و گفتیم:)زره های کامل و فراخ بساز و بافت آن را درست اندازه گیری کن.

و کار شایسته انجام دهید،همانا من به آن چه عمل می کنید بینا هستم.

نکته ها:

«سٰابِغٰاتٍ»

جمع سابغ،به معنای زره کامل و فراخ است.

کلمه ی«سرد»به معنای بافتن است. «وَ قَدِّرْ فِی السَّرْدِ» یعنی در بافتن زره متناسب و به اندازه،دقّت کن.

ص :425

پیام ها:

1 صنعت باید با مدیریّت افراد صالح و به نفع مردم باشد. «أَنِ اعْمَلْ سٰابِغٰاتٍ» 2 تولیدات مردان خدا باید کامل باشد. «أَنِ اعْمَلْ سٰابِغٰاتٍ» 3 صنعت باید با دقّت و کیفیّت همراه باشد. «قَدِّرْ فِی السَّرْدِ» 4 صنایع نظامی باید برای عمل صالح باشد،(نه کشور گشایی و ظلم و ستم.) «أَنِ اعْمَلْ سٰابِغٰاتٍ ... وَ اعْمَلُوا صٰالِحاً» 5 صنعت آهنگری و ساخت ابزار فلزی،سابقه ای بس طولانی دارد. «أَنِ اعْمَلْ سٰابِغٰاتٍ» ...

6 ایمان به علم خداوند،انگیزه انجام عمل صالح است. «وَ اعْمَلُوا صٰالِحاً إِنِّی بِمٰا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»

[سوره سبإ (34): آیه 12]

اشاره

وَ لِسُلَیْمٰانَ اَلرِّیحَ غُدُوُّهٰا شَهْرٌ وَ رَوٰاحُهٰا شَهْرٌ وَ أَسَلْنٰا لَهُ عَیْنَ اَلْقِطْرِ وَ مِنَ اَلْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنٰا نُذِقْهُ مِنْ عَذٰابِ اَلسَّعِیرِ (12)

و برای سلیمان باد را(رام و مسخّر کردیم)که صبحگاهان مسیر یک ماه را می پیمود و عصرگاهان مسیر یک ماه را،و برای او چشمه ی مس (گداخته)را روان ساختیم و گروهی از جنّ پیش روی او به اذن پروردگارش کار می کردند؛و هر یک از آنان که از فرمان ما سرپیچی می کرد او را از عذاب فروزان می چشاندیم.

نکته ها:

«غدو»به معنای حرکت در طرف صبح و«رواح»،حرکت از ظهر به بعد است و مراد از کلمه«عین»ظرفی است که در آن مسّ ذوب می شود.

خداوند به حضرت سلیمان نیز همچون پدرش داوود الطاف ویژه ای عطا کرده است.

به گفته ی قرآن،جنّ موجودی است مکلّف،عاقل،انتخابگر،قدرتمند و تلاشگر.

ص :426

در سوره ی«ص»می خوانیم:اجنّه برای سلیمان بنّایی و غوّاصی می کردند. (1)

تسخیر باد به دست حضرت سلیمان،یعنی استفاده از آن در حرکت ابرها،حرکت کشتی ها، تلقیح گیاهان،تلطیف هوا و غیر آن. «وَ لِسُلَیْمٰانَ الرِّیحَ» کتاب تورات(تحریف شده)،حضرت سلیمان را پادشاهی جبّار،بتخانه ساز و تسلیم هوس های زنان معرّفی کرده،که این بر خلاف قرآن است. (2)

پیام ها:

1 انبیا،بر جهان هستی و عالم تکوین ولایت دارند. «وَ لِسُلَیْمٰانَ الرِّیحَ» 2 برای تسخیر طبیعت،تنها به تحلیل های طبیعی اکتفاء نکنید.(حرکت باد با اراده ی خدا در اختیار ولیّ خدا قرار گرفت.) «وَ لِسُلَیْمٰانَ الرِّیحَ» 3 قدرت خداوند نسبت به همه چیز یکسان است.(برای حضرت داود آهن و برای حضرت سلیمان هوا را تسخیر کرد.) «وَ لِسُلَیْمٰانَ الرِّیحَ» 4 خداوند به داوود قدرت ذوب آهن و به سلیمان ذوب مس را داده بود. «وَ أَسَلْنٰا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ» (صنعت مسگری در زمان حضرت سلیمان) 5 انسان می تواند جنّ را تسخیر خود کند. «وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ» 6 جنّ با اراده و فرمان الهی،مأمور انجام کارهای انسان می شود. «مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ» 7 مدیریّت به قدرت و صلابت نیاز دارد. «وَ مَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنٰا ... نُذِقْهُ» 8 جنّ اختیار دارد و می تواند از فرمان الهی سر باز زند، «وَ مَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنٰا» و در این صورت کیفر می شود. «نُذِقْهُ مِنْ عَذٰابِ السَّعِیرِ»

ص :427


1- 1) .ص،37.
2- 2) .تفسیر نمونه به نقل از تورات،کتاب اوّل.

[سوره سبإ (34): آیه 13]

اشاره

یَعْمَلُونَ لَهُ مٰا یَشٰاءُ مِنْ مَحٰارِیبَ وَ تَمٰاثِیلَ وَ جِفٰانٍ کَالْجَوٰابِ وَ قُدُورٍ رٰاسِیٰاتٍ اِعْمَلُوا آلَ دٰاوُدَ شُکْراً وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبٰادِیَ اَلشَّکُورُ (13)

جنّیان،هر چه را که سلیمان می خواست از محراب و تمثال و ظروف بزرگ مانند حوضچه و دیگ های ثابت برایش می ساختند.ای خاندان داوود! شکر(این همه نعمت را)بجا آورید.امّا اندکی از بندگان من سپاسگزارند.

نکته ها:
اشاره

«مَحٰارِیبَ»

جمع«محراب»یا به معنای محل عبادت است و یا به معنای محلّ حرب و جنگ،زیرا بر بالای قصرها،جایگاه مخصوصی برای دفاع ساخته می شد. (1)

«تَمٰاثِیلَ»

جمع تمثال به معنای مجسّمه است.شاید مراد ساخت اشیای زینتی همانند اشیای طبیعی باشد.چنان که در روایتی از امام باقر علیه السلام آمده است،مراد از تماثیل،مجسّمه ی درختان و گیاهان است،نه انسان و حیوان. (2)«جِفٰانٍ» جمع«جفنه»،ظرف های بسیار بزرگ را گویند که مثل حوض است.«جواب»جمع«جابیه»،به معنای حوض است. «قُدُورٍ» جمع «قدر»به معنای دیگ است. «رٰاسِیٰاتٍ» جمع«راسیة»به معنای ثابت است.

بسیاری از مردم شکر می کنند و شاکر هستند،امّا شکور کم است،یعنی کسی که همواره شکرگزار باشد. «قَلِیلٌ مِنْ عِبٰادِیَ الشَّکُورُ»

سلیمان و نعمت ها

1 در برابر نعمت ها،از خداوند توفیق شکرگزاری خواست. «رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ» (3)2 نعمت ها را وسیله ی آزمایش می دانست. «هٰذٰا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ» (4)3 جذب هدایای بیگانگان نشد. «أَ تُمِدُّونَنِ بِمٰالٍ» (5)4 از فهم علمی مخصوص برخوردار بود. «فَفَهَّمْنٰاهٰا سُلَیْمٰانَ» (6)

ص :428


1- 1) .تفسیر راهنما.
2- 2) .تفسیر المیزان.
3- 3) .احقاف،15.
4- 4) .نمل،40.
5- 5) .نمل،36.
6- 6) .انبیاء،79.

5 با زبان پرندگان آشنا بود. «عُلِّمْنٰا مَنْطِقَ الطَّیْرِ» (1)6 از لشکریانش سان می دید. «وَ حُشِرَ لِسُلَیْمٰانَ جُنُودُهُ» (2)7 پرندگان در خدمت او بودند. «وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ» (3)8 از همه ی امکانات برای تبلیغ دین استفاده می کرد.(فرستادن نامه به وسیله ی پرنده) «اذْهَبْ بِکِتٰابِی هٰذٰا» (4)9 دست اندرکاران او،طیّ الأرض داشتند. «قٰالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتٰابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ» (5)10 حکومت بی نظیر داشت. «هَبْ لِی مُلْکاً لاٰ یَنْبَغِی لِأَحَدٍ» (6)11 به حسن عاقبت و مقام والا نزد خداوند رسید. «وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنٰا لَزُلْفیٰ وَ حُسْنَ مَآبٍ» (7)12 جنّ در خدمت او بود. «وَ الشَّیٰاطِینَ کُلَّ بَنّٰاءٍ وَ غَوّٰاصٍ» (8)

پیام ها:

1 جنّ،موجودی است هنرمند و صنعتگر. «یَعْمَلُونَ لَهُ ... مَحٰارِیبَ وَ تَمٰاثِیلَ» 2 کارگر باید زیر نظر کارفرما باشد. «یَعْمَلُونَ لَهُ مٰا یَشٰاءُ» 3 به معنویّات،قبل از مادّیات توجّه کنید. «مَحٰارِیبَ» قبل از «تَمٰاثِیلَ» آمده است.

4 مسگری و ریخته گری،سابقه ای بس طولانی دارد.(تهیه ظروف از مس گداخته در زمان حضرت سلیمان بوده است.) «جِفٰانٍ» 5 امکانات باید زمینه ی سپاسگزاری از خداوند باشد. «اعْمَلُوا آلَ دٰاوُدَ شُکْراً» 6 شکر،تنها با زبان نیست بلکه یک عمل است. «اعْمَلُوا ... شُکْراً»

ص :429


1- 1) .نمل،16.
2- 2) .نمل،17.
3- 3) .نمل،20.
4- 4) .نمل،28.
5- 5) .نمل،40.
6- 6) .ص،35.
7- 7) .ص،25.
8- 8) .ص،37.

[سوره سبإ (34): آیه 14]

اشاره

فَلَمّٰا قَضَیْنٰا عَلَیْهِ اَلْمَوْتَ مٰا دَلَّهُمْ عَلیٰ مَوْتِهِ إِلاّٰ دَابَّةُ اَلْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمّٰا خَرَّ تَبَیَّنَتِ اَلْجِنُّ أَنْ لَوْ کٰانُوا یَعْلَمُونَ اَلْغَیْبَ مٰا لَبِثُوا فِی اَلْعَذٰابِ اَلْمُهِینِ (14)

پس چون مرگ را بر سلیمان مقرّر داشتیم،کسی جنّیان را از مرگ او آگاه نساخت مگر جنبنده ی زمین(موریانه)که عصایش را(به تدریج) می خورد،پس چون سلیمان به زمین افتاد جنّیان دریافتند که اگر غیب می دانستند،در آن عذاب خوار کننده(کارهای سخت)نمی ماندند.

نکته ها:

حضرت علی علیه السلام می فرماید:«فلو ان احدا یجد الی البقاء سلما او الی دفع الموت سبیلا لکان ذلک سلیمان ابن داود الذی سخر له ملک الجن و الانس مع النبوة و عظیم الزلفة» (1)اگر کسی برای ماندن و بقا راهی داشت و می توانست از مرگ در امان بماند،همانا سلیمان بود که جن و انس در تسخیر او بودند و مقام نبوت را دارا بود و قرب و منزلتی بزرگ داشت.

«منسأة»به معنای عصا و به گفته روایات مراد از «الْعَذٰابِ الْمُهِینِ» کارهای سختی بود که جنّیان انجام می دادند. (2)

پیام ها:
اشاره

1 زمان مرگ،به دست خداست. «قَضَیْنٰا» 2 مرگ،حتّی به سراغ کسانی که نبوت و سلطنت را یک جا دارند می رود. «قَضَیْنٰا عَلَیْهِ الْمَوْتَ» 3 حیوانات،مأموران خدا هستند. «دَلَّهُمْ ... دَابَّةُ الْأَرْضِ» 4 جنّ،غیب نمی داند.(با افتادن سلیمان به زمین،هم خود جنّ فهمید که غیب نمی داند و هم مردم فهمیدند که ادّعای جنّ مبنی بر آگاهی از غیب بیهوده

ص :430


1- 1) .نهج البلاغه،خطبه 182.
2- 2) .تفسیر مجمع البیان.

است.) «تَبَیَّنَتِ ... لَوْ کٰانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ» ...

5 جنیان دارای احساس عزّت و ذلّت و گریز از کار سخت هستند. «مٰا لَبِثُوا فِی الْعَذٰابِ الْمُهِینِ»

حیوانات مأمور خدا هستند

1 تکّه ای از بدن گاو،مقتول را زنده می کند و او قاتل خود را معرّفی می کند.(در ماجرای گاو بنی اسرائیل) «إِنَّ اللّٰهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً» (1)2 عنکبوت،پیامبر را در غار حفظ می کند. «إِلاّٰ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّٰهُ» (2)3 کلاغ،معلّم بشر می شود. «فَبَعَثَ اللّٰهُ غُرٰاباً» (3)4 هدهد،مأمور رساندن نامه سلیمان به بلقیس می شود. «اذْهَبْ بِکِتٰابِی هٰذٰا» (4)5 ابابیل،مأمور سرکوبی فیل سواران می شود. «وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبٰابِیلَ» (5)6 اژدها،وسیله ی حقّانیّت موسی می شود. «هِیَ ثُعْبٰانٌ مُبِینٌ» (6)7 نهنگ،مأمور تنبیه یونس می شود. «فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ» (7)8 موریانه وسیله ی کشف مرگ سلیمان می شود. «تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ» (8)9 سگ اصحاب کهف مأمور نگهبانی می شود. «وَ کَلْبُهُمْ بٰاسِطٌ ذِرٰاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ» (9)10 چهار پرنده سبب اطمینان ابراهیم می شود. «فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ» (10)11 الاغ،سبب یقین عُزیر به معاد می شود. «وَ انْظُرْ إِلیٰ حِمٰارِکَ» (11)12 شتر،گاو و گوسفند در حج،شعائر الهی می شوند. «وَ الْبُدْنَ جَعَلْنٰاهٰا لَکُمْ مِنْ شَعٰائِرِ اللّٰهِ» (12)13 حیوان،وسیله ی خداشناسی می شود. «أَ فَلاٰ یَنْظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ» (13)

ص :431


1- 1) .بقره،63 73.
2- 2) .توبه،40.
3- 3) .مائده،31.
4- 4) .نمل،28.
5- 5) .فیل،3.
6- 6) .اعراف،107.
7- 7) .صافات،142.
8- 8) .سبأ،14.
9- 9) .کهف،18.
10- 10) .بقره،260.
11- 11) .بقره،259.
12- 12) .حج،36.
13- 13) .غاشیه،17.

14 حیوان،وسیله ی آزمایش انسان می شود. «تَنٰالُهُ أَیْدِیکُمْ وَ رِمٰاحُکُمْ» (1)15 حیوان،معجزه الهی می شود. «هٰذِهِ نٰاقَةُ اللّٰهِ» (2)16 حیوان،وسیله ی قهر الهی می شود. «الْجَرٰادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفٰادِعَ» (3)در قرآن چندین سوره به نام حیوانات است:بقره،انعام،نحل،نمل،عنکبوت و فیل.

[سوره سبإ (34): آیه 15]

اشاره

لَقَدْ کٰانَ لِسَبَإٍ فِی مَسْکَنِهِمْ آیَةٌ جَنَّتٰانِ عَنْ یَمِینٍ وَ شِمٰالٍ کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ وَ اُشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ (15)

همانا برای قوم سبأ در محل سکونتشان نشانه ای(از قدرت و رحمت الهی)بود:دو باغ و بوستان از راست و چپ.از روزی پروردگارتان بخورید و برای او شکرگزار باشید(که)شهری پاک و پروردگاری آمرزنده(دارید).

نکته ها:

«سبأ»نام سرزمین حاصلخیز یمن است.سبأ نام شخصیّت بزرگ منطقه بوده که روی آن سرزمین گذاشته اند.

مردم در رسیدن به تمدّن و بهره گیری از نعمت های الهی دو نوع برخورد دارند:

برخی مانند سلیمان علیه السلام با داشتن آن همه قدرت،از خداوند توفیق شکرگزاری می خواهد.

«أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ» گروهی مانند قوم سبأ که با داشتن شهری پاکیزه و دلنشین کفران ورزیدند.

در قرآن هر کجا فرمان خوردن آمده،در کنارش مسئولیّتی آمده است:

«کُلُوا

... وَ اشْکُرُوا» (4)«فَکُلُوا ... أَطْعِمُوا» (5)

ص :432


1- 1) .مائده،94.
2- 2) .اعراف،73.
3- 3) .اعراف،133.
4- 4) .بقره،168.
5- 5) .حج،28.

«کُلُوا ... وَ اعْمَلُوا صٰالِحاً» (1)«کُلُوا ... لاٰ تُسْرِفُوا» (2)

پیام ها:

1 سر گذشت کشور سبأ عبرت انگیز است. «لَقَدْ کٰانَ لِسَبَإٍ ... آیَةٌ» 2 سرسبزی باغ های منطقه ی سبأ،استثنایی بوده است. «آیَةٌ» 3 یکی از آیات الهی،زیبایی های طبیعی است. «آیَةٌ جَنَّتٰانِ» ...

4 منطقه ی سبأ از هر گونه کمبود،آفات،ناامنی،فحشا و قحطی پاک بود. «بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ» 5 در برابر نعمت های الهی باید شاکر بود،ولی انسان هرگز حقّ شکر را ادا نمی کند و خداوند او را می بخشد. «وَ اشْکُرُوا لَهُ ... رَبٌّ غَفُورٌ» 6 در انتخاب مسکن،به عنصر آبادانی،پاکی و پاکیزگی شهر توجّه کنید.

«مَسْکَنِهِمْ

... بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ» 7 روزی دادن و آمرزیدن از شئون ربوبیّت است. «رِزْقِ رَبِّکُمْ ... رَبٌّ غَفُورٌ»

[سوره سبإ (34): آیه 16]

اشاره

فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنٰا عَلَیْهِمْ سَیْلَ اَلْعَرِمِ وَ بَدَّلْنٰاهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَوٰاتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَیْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِیلٍ (16)

پس(به جای شکر،از خداوند)روی گرداندند،و ما بر آنان سیل ویرانگر عَرِم را فرستادیم و دو باغستان(پر محصول)آنان را به دو باغ با میوه های تلخ و شورگز و اندکی از درخت سدر تبدیل نمودیم.

نکته ها:

کلمه ی«عرم»یا به معنای خشونت است و« سَیْلَ الْعَرِمِ »به معنای سیل بنیان کن،یا به معنای سدّ است یعنی سیلی که از شکسته شدن سدّ به راه افتاد.

ص :433


1- 1) .مؤمنون،51.
2- 2) .اعراف،31.

«أُکُلٍ»

به معنای«مأکول»و خوراکی است. «خَمْطٍ» گیاه تلخ را گویند و «أَثْلٍ» درخت گز و خاردار است.

در قرآن بارها از اعراض مردم سخن به میان آمده است:

گاهی اعراض از ذکر خدا. «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی» (1)گاهی اعراض از آیات خدا. «وَ إِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا» (2)گاهی اعراض از نعمت های خدا.(همین آیه)و آیه «إِذٰا أَنْعَمْنٰا عَلَی الْإِنْسٰانِ أَعْرَضَ» (3)و گاهی اعراض از پیامبر خدا. «هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ» (4)

پیام ها:

1 اعراض و ناسپاسی،قهر الهی را بدنبال دارد. «فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنٰا» شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند 2 سیل،زلزله،طوفان و رعد و برق،تصادفی نیست. «فَأَرْسَلْنٰا ... سَیْلَ الْعَرِمِ» 3 طبیعت،مأمور قهر الهی می شود. «سَیْلَ الْعَرِمِ» 4 نعمت ها،گاهی اضافه می شود، «فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ» (5)گاهی کم می شود، «نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوٰالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرٰاتِ» (6)گاهی تبدیل می شود. «بَدَّلْنٰاهُمْ» ...

[سوره سبإ (34): آیه 17]

اشاره

ذٰلِکَ جَزَیْنٰاهُمْ بِمٰا کَفَرُوا وَ هَلْ نُجٰازِی إِلاَّ اَلْکَفُورَ (17)

این(کیفر)را به خاطر کفرانشان به آنان جزا دادیم و آیا جز ناسپاسان را کیفر می دهیم؟

نکته ها:

کلمه ی جزا هم در پاداش نیکو به کار می رود و هم در کیفر،لکن کلمه ی مجازات تنها در

ص :434


1- 1) .طه،124.
2- 2) .قمر،2.
3- 3) .اسراء،83.
4- 4) .ص،67 68.
5- 5) .بقره،261.
6- 6) .همان،155.

کیفر به کار می رود.

پیام ها:

1 سرچشمه ی بدبختی ها،عملکرد منفی خود ماست. «ذٰلِکَ جَزَیْنٰاهُمْ بِمٰا کَفَرُوا» 2 کیفرهای الهی،یک سنّت و قانون برای تبهکاران است و به قوم سبأ اختصاص ندارد. «هَلْ نُجٰازِی إِلاَّ الْکَفُورَ» 3 آن چه قهر الهی را به دنبال دارد،اصرار در کفر و استمرار آن است. «هَلْ نُجٰازِی إِلاَّ الْکَفُورَ»

[سوره سبإ (34): آیات 18 تا 19]

اشاره

وَ جَعَلْنٰا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ اَلْقُرَی اَلَّتِی بٰارَکْنٰا فِیهٰا قُریً ظٰاهِرَةً وَ قَدَّرْنٰا فِیهَا اَلسَّیْرَ سِیرُوا فِیهٰا لَیٰالِیَ وَ أَیّٰاماً آمِنِینَ (18) فَقٰالُوا رَبَّنٰا بٰاعِدْ بَیْنَ أَسْفٰارِنٰا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْنٰاهُمْ أَحٰادِیثَ وَ مَزَّقْنٰاهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِکُلِّ صَبّٰارٍ شَکُورٍ (19)

و میان آنان و مناطقی که در آن برکت قرار داده بودیم،آبادی هایی آشکار بود(که به هم وصل و نزدیک بود)و سفر در میان قریه ها را به طور متناسب مقرّر کرده بودیم(و به آنان گفتیم:)در این مناطق شب ها و روزها در حال امن سفر کنید.

پس(به ناسپاسی)گفتند:پروردگارا! میان سفرهای ما فاصله بیانداز و بر خویشتن ستم کردند،پس ما آنان را موضوع داستان هایی(برای عبرت دیگران)قرار دادیم و آنان را به کلّی پراکنده و متلاشی کردیم،همانا در این(ناسپاسی آنان و قهر ما)نشانه هایی(از عبرت)برای هر صبر کننده و شکرگزاری وجود دارد.

ص :435

نکته ها:
اشاره

« أَحٰادِیثَ »جمع«احدوثه»به معنای خبری است که مردم یا برای سرگرمی و یا به عنوان مثال برای یکدیگر نقل می کنند.

خداوند به قوم سبأ چند نعمت ویژه داده بود:

الف:مناطق پر برکت و حاصلخیز. «بٰارَکْنٰا فِیهٰا» ب:خانه ها و مناطق مسکونی نزدیک به هم و قابل رؤیت. «قُریً ظٰاهِرَةً» ج:آسان بودن سفر،به گونه ای که شب و روز امکان رفت و آمد بود. «سِیرُوا فِیهٰا لَیٰالِیَ وَ أَیّٰاماً» د:نعمت امنیّت. «آمِنِینَ»

داستان قوم سبأ

چنان که از این آیات و برخی روایات استفاده می شود،قوم سبأ،جمعیّتی بودند که در جنوب جزیره عربستان زندگی می کردند و تمدّنی عالی و درخشان داشتند.

این منطقه رودخانه مهمی نداشت و آب باران در دشت به هدر می رفت،لذا مردم به فکر افتادند که سدّ بزرگی بسازند و آب را پشت آن ذخیره کنند.در انتهای یکی ار درّه ها،در کنار شهر«مَارِب»،سدّ خاکی عظیمی ساختند که به همین نام مشهور شد.

آب خروجی از این سدّ باعث آبادانی دو طرفِ رودی شد که از پای سدّ جاری بود و روستاهای بسیاری با باغستان ها و کشتزارهای زیبا در دو طرف آن پدیدار گشت.فاصله این روستاها با یکدیگر بسیار کم و تقریباً به هم متّصل بود و وفور نعمت همراه با امنیّت، محیطی مرفّه را برای زندگی آماده ساخته بود،امّا آنها خدا را به فراموشی سپردند،به فخرفروشی پرداختند و به اختلافات طبقاتی دامن زدند.اغنیا مایل نبودند که افراد کم درآمد، همانند آنان و یا همراه آنان در رفت و آمد میان این مناطق باشند و می خواستند این امتیاز برای آنان باشد.

چنان که در تاریخ آمده است موش های صحرایی به دیواره این سدّ خاکی حمله کردند و آن را از درون سست کردند،چنان که با جاری شدن یک سیلاب عظیم،دیواره سدّ شکست و سیل عظیمی جاری شد که تمدّن عظیم سبأ را در زیر گِل و لای مدفون ساخت.سیلی که به قول

ص :436

قرآن،از آن سرزمین آباد،جز درختان تلخ«أراک»و شور«گز»و اندکی درختان«سدر» چیزی به جای نگذاشت. (1)«فَأَرْسَلْنٰا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْنٰاهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَوٰاتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَیْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِیلٍ»

پیام ها:

1 قوم سبأ به خداوند معتقد بودند و در دعا از کلمه ربّنا استفاده کردند. «رَبَّنٰا بٰاعِدْ» 2 ناسپاسی،ظلم به خویش است. «بٰاعِدْ بَیْنَ أَسْفٰارِنٰا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ» 3 متلاشی و تار و مار شدن قوم سبأ قصه مجالس و ضرب المثل میان مردم شد.

«فَجَعَلْنٰاهُمْ أَحٰادِیثَ»

4 ناسپاسی،سبب فروپاشی زندگی انسان می شود. «کُلَّ مُمَزَّقٍ» 5 افراد و ملّت هایی می توانند از تاریخ عبرت بگیرند و پایدار بمانند که بسیار بردبار و سپاسگزار باشند. «لَآیٰاتٍ لِکُلِّ صَبّٰارٍ شَکُورٍ»

[سوره سبإ (34): آیه 20]

اشاره

وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاّٰ فَرِیقاً مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ (20)

و البتّه ابلیس گمان خود را(که می گفت:من اولاد آدم را گمراه می کنم)بر آنان تحقّق یافته دید،پس همگی از او پیروی کردند،جز گروه اندکی از مؤمنان.

پیام ها:

1 کفران نعمت،راه نفوذ و موفقیّت ابلیس است. «رَبَّنٰا بٰاعِدْ بَیْنَ أَسْفٰارِنٰا ... وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ» 2 ابلیس به موفقیّت خود در انحراف کشاندن مردم یقین ندارد. «ظَنَّهُ»

ص :437


1- 1) .تفسیر نمونه.

[سوره سبإ (34): آیه 21]

اشاره

وَ مٰا کٰانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطٰانٍ إِلاّٰ لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهٰا فِی شَکٍّ وَ رَبُّکَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ حَفِیظٌ (21)

و ابلیس هیچ گونه تسلّط و غلبه ای بر آنان(که از او پیروی کردند)نداشت.

(کار او تنها وسوسه است)تا معلوم کنیم کسی را که به آخرت ایمان دارد (و در برابر وسوسه های او مقاومت می کند)از کسی که نسبت به آخرت در تردید است،و پروردگارت بر همه چیز نگهبان است.

نکته ها:

با توجّه به این که خداوند به هر چیز عالم و حافظ و مراقب و گواه است،مراد از جمله ی «لِنَعْلَمَ» ...متمایز ساختن و مشخص کردن است،یعنی تا بر انسان و دیگران معلوم کنیم که مؤمن کیست و کافر کیست،یا جدا کنیم پیروان ابلیس را از مؤمنان.

پیام ها:

1 شیطان نمی تواند انسان را مجبور کند و پیروی مردم از ابلیس بر اساس اختیار و تصمیم خود آنان است. «وَ مٰا کٰانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطٰانٍ» 2 ایمان به قیامت،سدّی است در برابر شیطان. «لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ» 3 فلسفه ی وجود شیطان و وسوسه های او،ایجاد چند راه پیش روی انسان و قدرت انتخاب و آزمایش اوست. «إِلاّٰ لِنَعْلَمَ» ...

4 انسان با تردید و تزلزل،راه سلطه ی شیطان را بر روی خود باز می کند. «مٰا کٰانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطٰانٍ ... مِمَّنْ هُوَ مِنْهٰا فِی شَکٍّ» 5 انسان در انتخاب راه و عمل،اختیار دارد. «مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهٰا فِی شَکٍّ» 6 شک هر چه کم باشد مقدّمه انحراف می شود. «فِی شَکٍّ» (تنوین برای تحقیر و کوچکی است.) 7 در علم خداوند،نسیان و سهو راه ندارد. «حَفِیظٌ»

ص :438

[سوره سبإ (34): آیه 22]

اشاره

قُلِ اُدْعُوا اَلَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ لاٰ یَمْلِکُونَ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ لاٰ فِی اَلْأَرْضِ وَ مٰا لَهُمْ فِیهِمٰا مِنْ شِرْکٍ وَ مٰا لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِیرٍ (22)

بگو:کسانی را که جز خدا(شریک و معبود خود)پنداشته اید بخوانید(تا حاجتی از شما برآورند)،آنان به میزان ذرّه ای مالک چیزی در آسمان و زمین نیستند،و برای شریک ها(ی خیالی شما)در(اداره ی)زمین و آسمان هیچ گونه مشارکتی نیست و از طرف آنان هیچ گونه پشتیبانی برای خداوند نیست.

پیام ها:

1 غیر خدا،خیالی بیش نیست. «زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللّٰهِ» 2 مشرک،منطق ندارد. «زَعَمْتُمْ» 3 غیر خدا،نه مالک آسمان ها و زمین هستند،نه شریک و یاور خداوند. «لاٰ یَمْلِکُونَ ... مِنْ شِرْکٍ ... مِنْ ظَهِیرٍ»

[سوره سبإ (34): آیه 23]

اشاره

وَ لاٰ تَنْفَعُ اَلشَّفٰاعَةُ عِنْدَهُ إِلاّٰ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتّٰی إِذٰا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قٰالُوا مٰا ذٰا قٰالَ رَبُّکُمْ قٰالُوا اَلْحَقَّ وَ هُوَ اَلْعَلِیُّ اَلْکَبِیرُ (23)

و شفاعت نزد خداوند سودی ندارد،مگر برای آن کس که او اجازه دهد.

(انتظار اذن شفاعت،ادامه دارد)تا زمانی که هراس و اضطراب از دل های آنان بر طرف شود،(مجرمان)از آنان پرسند:پروردگار شما چه گفت؟ پاسخ می دهند:حقّ گفت؛و او بلند مرتبه و بزرگ است.

نکته ها:

کلمه ی«فزع»هر گاه با حرف«عن»همراه باشد به معنای بر داشته شدن ناله است، (1)

ص :439


1- 1) .مفردات راغب.

ولی اگر بدون آن باشد به معنای به ناله در آوردن است.

جمله «إِلاّٰ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ» را دو گونه می توان معنا کرد:

الف:شفاعت نزد خدا سودی ندارد،مگر برای انبیا و اولیا و شفاعت کنندگانی که از طرف خداوند اجازه ی شفاعت داشته باشند.

ب:شفاعت نزد خدا سودی ندارد،مگر برای آن دسته از گناهکارانی که خدا اجازه ی شفاعت برای آنان را به اولیا بدهد.

در تفسیر اطیب البیان،آیه ی مورد بحث چنین معنا شده است:در قیامت جز برای افرادی که خداوند اجازه دهد،شفاعت سودی ندارد و مجرمان در آن روز وحشت زده اند و ناله ها دارند تا آن که صدایشان خاموش شود و ناله و فزع از دل های آنان برخیزد.فرشتگان یا مؤمنان از این مجرمان می پرسند:پروردگار شما در دنیا به شما چه گفت؟ می گویند:گفت، ولی ما گوش ندادیم.

پیام ها:

1 معبودهای خیالی،اجازه ی شفاعت پیروان خود را ندارند. «لاٰ تَنْفَعُ الشَّفٰاعَةُ» 2 شفاعت به این معنا نیست که شفاعت کنندگان از خداوند مهربان ترند،زیرا خداوند است که به شفاعت کنندگان اجازه ی شفاعت می دهد. «لِمَنْ أَذِنَ لَهُ» 3 شفاعت،کاری مستقل در برابر اراده ی حتمی او نیست،بلکه در راستای اراده ی خداست. «أَذِنَ لَهُ» 4 در قیامت امکان شفاعت هست،ولی با اذن الهی. «لاٰ تَنْفَعُ الشَّفٰاعَةُ عِنْدَهُ إِلاّٰ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ» 5 اذنی که خداوند به افراد می دهد تا شفاعت کنند یا شفاعت شوند بر اساس حقّ است،یعنی شفاعت کنندگان به خاطر قرب الهی به آن مقام می رسند و شفاعت شوندگان به خاطر حفظ ارتباط با راه خدا لایق دریافت شفاعت می شوند. «قٰالُوا مٰا ذٰا قٰالَ رَبُّکُمْ قٰالُوا الْحَقَّ»

ص :440

[سوره سبإ (34): آیه 24]

اشاره

قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ قُلِ اَللّٰهُ وَ إِنّٰا أَوْ إِیّٰاکُمْ لَعَلیٰ هُدیً أَوْ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ (24)

(ای پیامبر! به مشرکان)بگو:کیست که از آسمان ها و زمین به شما روزی می دهد؟ بگو:خدا؛و البتّه(یکی از)ما یا شما بر(طریق)هدایت یا در گمراهی آشکار هستیم.

پیام ها:

1 در تربیت و تعلیم،با استفاده از شیوه ی سؤال،و جدان مخاطبان را بیدار کنیم و فکرها را به کار اندازیم. «قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ» ...

2 یکی از عوامل پرستش،توجّه به روزی دهنده است،فکر کنید چه کسی به شما روزی می دهد؟ «مَنْ یَرْزُقُکُمْ» 3 روزی آسمان،نور و حرارت و باران و باد و ابر است و روزی زمین،همه ی میوه ها و برکات زمین است. «یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» 4 تمام آسمان ها در رزق و روزی ما مؤثّرند. «یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمٰاوٰاتِ» 5 در بحث و گفتگو و جدال نیکو با دیگران،انصاف را مراعات و با آنان مدارا کنیم. «إِنّٰا أَوْ إِیّٰاکُمْ» 6 هدایت یافتگان،همچون کسانی که بر بالای مرکب و کوه قرار گرفته اند بینش وسیع دارند، «لَعَلیٰ هُدیً» ولی گمراهان همچون کسانی هستند که در ته درّه یا در عمق دریا گرفتار شده و مورد احاطه ی عوامل انحرافند. «فِی ضَلاٰلٍ»

[سوره سبإ (34): آیات 25 تا 26]

اشاره

قُلْ لاٰ تُسْئَلُونَ عَمّٰا أَجْرَمْنٰا وَ لاٰ نُسْئَلُ عَمّٰا تَعْمَلُونَ (25) قُلْ یَجْمَعُ بَیْنَنٰا رَبُّنٰا ثُمَّ یَفْتَحُ بَیْنَنٰا بِالْحَقِّ وَ هُوَ اَلْفَتّٰاحُ اَلْعَلِیمُ (26)

بگو:(شما)از آن چه ما مرتکب شده ایم باز خواست نخواهید شد،و ما (نیز)از آن چه شما انجام می دهید باز خواست نخواهیم شد.

ص :441

بگو:پروردگار ما،ما و شما را(در قیامت)گرد می آورد،سپس بین ما و شما به حقّ داوری خواهد کرد و اوست داور دانا.

نکته ها:

کلمه ی«فتح»به معنای برطرف کردن پیچیدگی است،خواه در ظاهر باشد مثل باز کردن قفل و خواه در باطن مثل خاتمه دادن به نزاع. (1)کلمه ی «الْفَتّٰاحُ» یکی از اسمای حسنای خداوند است. (2)

پیام ها:

1 اصرار انبیا بر هدایت مردم،از روی دلسوزی است نه به خاطر آن که جبران گناه مردم بر عهده ی انبیا باشد و یا بالعکس. «قُلْ لاٰ تُسْئَلُونَ عَمّٰا أَجْرَمْنٰا» 2 تواضع و ادب وسیله ی موفقیّت است.(کار خود را«جرم»و کار دیگران را «عمل»معرّفی می کند.) «أَجْرَمْنٰا ... تَعْمَلُونَ» 3 اگر ارشاد شما در دنیا مؤثّر واقع نشد،نگران نباشید زیرا در قیامت به حساب همه رسیدگی خواهد شد. «قُلْ یَجْمَعُ بَیْنَنٰا رَبُّنٰا» 4 روز قیامت،هم یوم الجمع است،(روز گرد آمدن همه ی مردم) «یَجْمَعُ بَیْنَنٰا» و هم یوم الفصل.(روز جدایی مجرمان از نیکان) «ثُمَّ یَفْتَحُ» 5 داوری در قیامت بر اساس حقّ است. «یَفْتَحُ بَیْنَنٰا بِالْحَقِّ» 6 توجّه به معاد،انسان را در موضع گیری ها و عملکردها حفظ می کند. «یَفْتَحُ بَیْنَنٰا بِالْحَقِّ» (پرونده ی همه ی حیله ها و نفاق ها و زدوبندها و پیچیدگی های سیاسی و اجتماعی و...،روزی باز می شود و مورد باز خواست قرار می گیرد.) 7 کسی جز خداوند،نه توان باز کردن پیچیدگی ها رای دارد و نه از همه آنها آگاه

ص :442


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .تفسیر المیزان.

است. «هُوَ الْفَتّٰاحُ الْعَلِیمُ»

[سوره سبإ (34): آیه 27]

اشاره

قُلْ أَرُونِیَ اَلَّذِینَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَکٰاءَ کَلاّٰ بَلْ هُوَ اَللّٰهُ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ (27)

بگو:کسانی را که به عنوان شریک به خداوند ملحق کرده اید به من نشان دهید.هرگز چنین نیست،بلکه اوست خدای نفوذناپذیر حکیم.

نکته ها:

در این آیه و آیات قبل،شیوه ی تدریجی و گام به گام و مدارا در گفتگو با مخالفان را بیان می کند،از جمله:

اوّلاً:در آیه 24 دعوت به تفکّر می کند.«چه کسی از آسمان و زمین به شما رزق می دهد؟»، «مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» پس فکر کنید.

ثانیاً:با انصاف برخورد کنیم و بگوییم:«یا ما یا شما یکی بر حقّ است»، «إِنّٰا أَوْ إِیّٰاکُمْ» در بحث،طرف خود را فوراً و با قاطعیّت محکوم نکنیم.

ثالثاً:در آیه 25 می فرماید:هر کس پاسخگوی فکر و عملکرد خویش است.اصرار ما باید از روی دلسوزی باشد.

رابعاً:در آیه 26 می فرماید:در بحث ها،به قیاما اشاره کنیم که روز ظهور حقّ است. «یَفْتَحُ بَیْنَنٰا بِالْحَقِّ» ...

خامساً:در بحث و گفتگو،از طرف مقابل دلیل و سند بخواهیم.«به من نشان دهید بت هایی که به عنوان شریک او می دانید چه کرده اند».(همین آیه)

پیام ها:

1 سؤال همراه با توبیخ،وسیله ای است برای بیدار کردن وجدان های خفته. «قُلْ أَرُونِیَ» 2 هیچ یک از معبودها(چه حضرت عیسی،چه فرشتگان،چه بت ها)خودشان

ص :443

را شریک خدا نمی دانند؛این شما هستید که آنها را به عنوان شریک به او ملحق می کنید. «أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَکٰاءَ» 3 عزّت و نفوذ ناپذیری خداوند،مانع از هر گونه الحاق معبودهای خیالی و ساختگی به اوست. «هُوَ اللّٰهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»

[سوره سبإ (34): آیه 28]

اشاره

وَ مٰا أَرْسَلْنٰاکَ إِلاّٰ کَافَّةً لِلنّٰاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ (28)

و ما تو را به عنوان پیامبری مژده دهنده و بیم دهنده نفرستادیم جز برای همه ی مردم،ولی بیش تر مردم نمی دانند.

نکته ها:

کلمه ی «کَافَّةً» یا به معنای جمیع است،یعنی پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله برای همه ی مردم پیامبر است،که این معنا با آیات و روایات دیگر نیز تأیید می شود و یا به معنای باز دارنده است، یعنی پیامبر،مردم را از کفر و شرک و گناه باز می دارد و حرف تا در کلمه «کَافَّةً» برای تأکید باشد که از این دو معنا،اوّلی بهتر است. (1)

پیام ها:

1 رسالت پیامبر اسلام جهانی است. «أَرْسَلْنٰاکَ ... کَافَّةً لِلنّٰاسِ» 2 مهم ترین نقش انبیا در هدایت مردم،هشدار و بشارت است. «مٰا أَرْسَلْنٰاکَ إِلاّٰ ...

بَشِیراً وَ نَذِیراً»

[سوره سبإ (34): آیات 29 تا 30]

اشاره

وَ یَقُولُونَ مَتیٰ هٰذَا اَلْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (29) قُلْ لَکُمْ مِیعٰادُ یَوْمٍ لاٰ تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سٰاعَةً وَ لاٰ تَسْتَقْدِمُونَ (30)

و آنان(با تمسخر)می گویند:اگر راست می گویید،این وعده(قیامت)چه وقت خواهد بود؟

ص :444


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

بگو:برای شماست وعده روزی که نه(می توانید)ساعتی از آن تأخیر کنید و نه پیشی بگیرید.

نکته ها:

در آیات متعدّد می خوانیم:زمان قیامت را جز خداوند،احدی نمی داند و این از حکمت های الهی است تا انسان همیشه در حال آماده باش به سر برد،علاوه بر این،ندانستن جزئیات، مانع ایمان به کلیات نیست.مثلاً:شما از صدای زنگ خانه علم پیدا می کنید که شخصی پشت در است،گرچه جزئیات آن شخص را نمی دانید که زن است یا مرد،سنّ و سوادش چگونه است،ندانستن این خصوصیات ضرری به علم و ایمان شما که شخصی زنگ خانه را زد وارد نمی کند.آری،ما به قیامت علم داریم گرچه زمان آن را ندانیم.

در آیه 15 سوره ی طه می خوانیم: «إِنَّ السّٰاعَةَ آتِیَةٌ أَکٰادُ أُخْفِیهٰا» قیامت،قطعاً آمدنی است ولی من زمانش را بر شما مخفی کرده ام.

پیام ها:

1 لازم نیست پاسخ هر سؤالی را بدانیم.سؤال کردند که قیامت چه زمانی است؟ «مَتیٰ هٰذَا الْوَعْدُ» بگو:زمانش را نمی دانم. «مِیعٰادُ یَوْمٍ» 2 قیامت روز مهمی است.(کلمه «یَوْمٍ» همراه با تنوین،نشانه عظمت و بزرگی است.) 3 زمان وقوع قیامت قابل تغییر نیست. «لاٰ تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سٰاعَةً وَ لاٰ تَسْتَقْدِمُونَ»

[سوره سبإ (34): آیه 31]

اشاره

وَ قٰالَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهٰذَا اَلْقُرْآنِ وَ لاٰ بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لَوْ تَریٰ إِذِ اَلظّٰالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلیٰ بَعْضٍ اَلْقَوْلَ یَقُولُ اَلَّذِینَ اُسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اِسْتَکْبَرُوا لَوْ لاٰ أَنْتُمْ لَکُنّٰا مُؤْمِنِینَ (31)

ص :445

و کسانی که کافر شدند گفتند:ما نه به این قرآن و نه به آن(کتابی)که پیش از آن بوده است هرگز ایمان نخواهیم آورد.(و تعجب می کنی)اگر ببینی وقتی که ستمگران(مشرک)در پیشگاه پروردگارشان باز داشت شده اند در حالی که بعضی با بعض دیگر جدل و گفتگو می کنند(و گناه خود را به گردن یکدیگر می اندازند.)کسانی که ضعیف نگاه داشته شده اند(زیر دستان)به مستکبران می گویند:اگر شما نبودید،حتماً ما مؤمن بودیم.

پیام ها:

1 کفّار به خاطر لجاجت،حاضر به ایمان آوردن نیستند. «وَ قٰالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ» 2 کفّار در واقع هیچ یک از کتب آسمانی را قبول نداشتند. «لَنْ نُؤْمِنَ بِهٰذَا الْقُرْآنِ وَ لاٰ بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ» 3 ایمان به کتب آسمانیِ قبل از قرآن نیز مورد سفارش پیامبر اسلام بود و کفّار این سفارش را نادیده می گرفتند. «وَ لاٰ بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ» 4 دادگاه قیامت بسیار سخت است. «وَ لَوْ تَریٰ» 5 مشرکان به خود ستم می کنند. «إِذِ الظّٰالِمُونَ» 6 سروکار مشرکان با خداست. «مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ» 7 ترسیم صحنه های سخت قیامت،بهترین وسیله ی تربیت است. «مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ» 8 مستضعفانی که پیرو مستکبرانند نیز مورد مؤاخذه قرار خواهند گرفت. «یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا» 9 صحنه ی قیامت،صحنه ی گفتگو و جدال است. «یَقُولُ الَّذِینَ» ...

10 در قیامت،مجرمان در پی توجیه گناه خود،به بزرگان خود می گویند:اگر شما نبودید ما این همه گناه نمی کردیم. «لَوْ لاٰ أَنْتُمْ» 11 در قیامت،ایمان عامل نجات است. «لَکُنّٰا مُؤْمِنِینَ»

ص :446

[سوره سبإ (34): آیه 32]

اشاره

قٰالَ اَلَّذِینَ اِسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اُسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْنٰاکُمْ عَنِ اَلْهُدیٰ بَعْدَ إِذْ جٰاءَکُمْ بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمِینَ (32)

(امّا)کسانی که استکبار ورزیدند به مستضعفان گویند:آیا ما شما را از هدایتی که به سراغتان آمد باز داشتیم؟ بلکه شما خود گناهکار بودید.

پیام ها:

1 جامعه ی فاسد و افراد مستکبر،انسان را مجبور به انحراف نمی کند. «أَ نَحْنُ صَدَدْنٰاکُمْ ... بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمِینَ» 2 در روز قیامت،مستکبران نیز می فهمند که راه انبیا حقّ بوده است. «صَدَدْنٰاکُمْ عَنِ الْهُدیٰ» 3 حقّ به همه می رسد و هر کس خود باید آن را بپذیرد. «جٰاءَکُمْ» 4 در قیامت نمی توان گناه خود را به گردن دیگران انداخت. «بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمِینَ» 5 بالاترین رسوایی آن است که مجرمان بزرگ به انسان های زیر دست لقب مجرم بدهند. «بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمِینَ»

[سوره سبإ (34): آیه 33]

اشاره

وَ قٰالَ اَلَّذِینَ اُسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اِسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اَللَّیْلِ وَ اَلنَّهٰارِ إِذْ تَأْمُرُونَنٰا أَنْ نَکْفُرَ بِاللّٰهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْدٰاداً وَ أَسَرُّوا اَلنَّدٰامَةَ لَمّٰا رَأَوُا اَلْعَذٰابَ وَ جَعَلْنَا اَلْأَغْلاٰلَ فِی أَعْنٰاقِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (33)

و زیردستان به مستکبران گویند:بلکه(مایه ی گمراهی ما)نیرنگ شب و روز(شما بود)،آن گاه که ما را فرمان می دادید به خدا کفر ورزیم و برای او همتایانی قرار دهیم.و همین که عذاب را مشاهده کردند پشیمانی خود را پنهان نمودند.و ما در گردن کسانی که کفر ورزیدند غل ها قرار دادیم، آیا جز آن چه عمل می کردند جزا داده می شوند؟

ص :447

نکته ها:

در این آیه می خوانیم که مجرمان ندامت خود را پنهان می کنند،در حالی که در آیات و روایات دیگر آمده که آنان ندامت خود را آشکار می کنند.این تفاوت به خاطر آن است که مواقف قیامت متفاوت است.

گرچه به گفته راغب در مفردات خود، «أَسَرُّوا النَّدٰامَةَ» ،هم به معنای اظهار ندامت است و هم به معنای مخفی کردن ندامت،ولی با توجّه به حدیثی که از امام صادق علیه السلام وارد شده، مراد همان مخفی کردن ندامت است.امام صادق علیه السلام در پاسخ این سؤال که نگاه داشتن ندامت در دل برای چیست؟ فرمود برای آنکه از سرزنش دیگران دور بمانند. (1)

پیام ها:

1 مستکبران،تلاش شبانه روزی دارند. «بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهٰارِ» 2 پیشوایان کفر،بر اساس مکر و تدبیر فرمان می دهند. «مَکْرُ اللَّیْلِ ... إِذْ تَأْمُرُونَنٰا» 3 انحراف فکری و فرهنگی جامعه،نتیجه ی کار مداوم دشمنان مستکبر است.

«مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهٰارِ إِذْ تَأْمُرُونَنٰا»

4 برخورد مستکبران با زیردستان خود،برخورد امر و نهی است،نه دعوت و ارشاد. «تَأْمُرُونَنٰا أَنْ نَکْفُرَ» 5 پشیمانی در قیامت سودی ندارد. «أَسَرُّوا النَّدٰامَةَ ... جَعَلْنَا الْأَغْلاٰلَ» 6 عذاب های الهی با عملکرد کفّار متناسب است. «هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ»

[سوره سبإ (34): آیات 34 تا 35]

اشاره

وَ مٰا أَرْسَلْنٰا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلاّٰ قٰالَ مُتْرَفُوهٰا إِنّٰا بِمٰا أُرْسِلْتُمْ بِهِ کٰافِرُونَ (34) وَ قٰالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوٰالاً وَ أَوْلاٰداً وَ مٰا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ (35)

و ما در هیچ دیاری هشدار دهنده ای نفرستادیم مگر آن که افراد خوشگذر آنان گفتند:حتماً ما به آن چه بدان فرستاده شده اید کافریم.

ص :448


1- 1) .بحار،ج 7،ص 188.

و گفتند:ما از جهت اموال و اولاد بیش تریم(و این نشانه لطف خداوند به ماست)و ما عذاب نمی شویم.

پیام ها:

1 مخالفت با پیامبر اسلام تازگی ندارد،با پیامبران دیگر نیز مخالفت می کردند.

(خداوند پیامبرش را دلداری می دهد.) «وَ مٰا أَرْسَلْنٰا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلاّٰ قٰالَ مُتْرَفُوهٰا» 2 مرفّهان بی درد،در صف اوّل دشمنان انبیا بوده اند. «قٰالَ مُتْرَفُوهٰا» 3 رفاه طلبی،انسان را بی تفاوت و سنگدل نموده و به استکبار می کشاند. «قٰالَ مُتْرَفُوهٰا ... کٰافِرُونَ» 4 مخالفت با پیامبران،مخالفت با پیام آنهاست،نه با شخص آنان. «بِمٰا أُرْسِلْتُمْ بِهِ کٰافِرُونَ» 5 حرکت انبیا منافع سرمایه داران را به خطر می اندازد. «مُتْرَفُوهٰا ... کٰافِرُونَ» 6 کفّار بی نیازی در دنیا را سبب بی نیازی در آخرت می پنداشتند. «أَکْثَرُ أَمْوٰالاً ... وَ مٰا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ» 7 سرمایه داران به مال و فرزند خود می نازند. «نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوٰالاً وَ أَوْلاٰداً» 8 ثروتمندان،خود را تافته ی جدا بافته می دانند. «مٰا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ»

[سوره سبإ (34): آیه 36]

اشاره

قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ اَلرِّزْقَ لِمَنْ یَشٰاءُ وَ یَقْدِرُ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ (36)

بگو:همانا پروردگار من برای هر که بخواهد روزی را گشایش می دهد یا تنگ می گرداند ولی بیش تر مردم نمی دانند.(که این گشایش ها و تنگی ها بیانگر میزان علاقه خداوند به آنان نیست.)

ص :449

پیام ها:

1 پیامبر باید عقائد انحرافی مردم را اصلاح کند تا گمان نکنند نعمت های خداوند همیشه نشانه مهر و لطف اوست. «قُلْ إِنَّ رَبِّی» ...

2 دادن و گرفتن نعمت،نشانه ی مهر یا قهر الهی نیست.(ممکن است از مؤمن بگیرد و به کافر بدهد.) «إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ» 3 دادن و گرفتن روزی،از شئون ربوبیّت است. «إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ» 4 مردم عامل رزق را واسطه ها،تدبیرها و کار خود می دانند و از خداوند غافلند «وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ» 5 در جامعه ی دینی نگاه به اقتصاد نیز باید جنبه معنوی و الهی داشته باشد.

«قٰالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوٰالاً

... قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ»

[سوره سبإ (34): آیه 37]

اشاره

وَ مٰا أَمْوٰالُکُمْ وَ لاٰ أَوْلاٰدُکُمْ بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنٰا زُلْفیٰ إِلاّٰ مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً فَأُولٰئِکَ لَهُمْ جَزٰاءُ اَلضِّعْفِ بِمٰا عَمِلُوا وَ هُمْ فِی اَلْغُرُفٰاتِ آمِنُونَ (37)

و اموال و فرزندانتان آن گونه(فضیلتی)نیست که شما را به پیشگاه ما نزدیک گرداند،مگر کسانی که ایمان آورده و کار شایسته انجام داده اند.

پس آنانند که برایشان دو برابر آن چه عمل کردند پاداش است و آنانند که در غرفه ها و طبقات(بهشتی)آسوده خاطرند.

نکته ها:

خداوند،ایمان و عمل صالح و انفاق و اخلاص را وسیله ی قرب به خود قرار داده است،ولی گروهی مال و فرزند و نژاد را عامل قرب و سعادت می پندارند.

در آیه 15 سوره ی تغابن می خوانیم: «إِنَّمٰا أَمْوٰالُکُمْ وَ أَوْلاٰدُکُمْ فِتْنَةٌ وَ اللّٰهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ» همانا اموال و فرزندان،وسیله ی آزمایش شما هستند و خداست که نزد او پاداش بزرگ است.البتّه ذکر مال و فرزند،از باب مثال است و گر نه جز ایمان و عمل صالح هر چه باشد

ص :450

وسیله ی قرب نخواهد بود.

کسانی که به مال و فرزند زیاد افتخار می کنند بدانند که کثرت مال و فرزند همیشه نشانه ی گشایش رزق نیست،بلکه گاهی خداوند افرادی را با سرمایه عذاب می دهد. «فَلاٰ تُعْجِبْکَ أَمْوٰالُهُمْ وَ لاٰ أَوْلاٰدُهُمْ إِنَّمٰا یُرِیدُ اللّٰهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِهٰا» (1)

پیام ها:

1 به تبلیغات و تفکّرات غلط دشمنان پاسخ دهید.کفّار(در آیه 35)می گفتند:ما با داشتن اموال و فرزندانِ بیشتر،عذاب نمی شویم. «نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوٰالاً وَ أَوْلاٰداً وَ مٰا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ» ،این آیه پاسخ می دهد:که مال و فرزند سبب در امان ماندن از عذاب نیست. «وَ مٰا أَمْوٰالُکُمْ وَ لاٰ أَوْلاٰدُکُمْ» ...

2 قرب به خدا،همیشه برای انسان یک هدف بوده امّا گاهی انسان برای رسیدن به آن راه ها و وسایل نادرستی را انتخاب کرده است،نظیر بت پرستی. «مٰا نَعْبُدُهُمْ إِلاّٰ لِیُقَرِّبُونٰا إِلَی اللّٰهِ زُلْفیٰ» (2)، «وَ مٰا أَمْوٰالُکُمْ ... عِنْدَنٰا زُلْفیٰ» 3 داشتن مال و فرزند و سایر امکانات،نشانه ی رشد و کمال نیست،بلکه بهره گیری صحیح از آنها کمال است. «وَ مٰا أَمْوٰالُکُمْ ... إِلاّٰ مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً» (آری،اگر مال و فرزند در راستای ایمان و عمل صالح باشد،وسیله ی قرب است.) «وَ مٰا أَمْوٰالُکُمْ ... إِلاّٰ مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ» 4 گرچه پاداش دو برابر داده می شود ولی باز هم در برابر عمل است. «جَزٰاءُ الضِّعْفِ بِمٰا عَمِلُوا» 5 در انتخاب مسکن علاوه بر امنیّت،ویژگی های دیگر را هم در نظر بگیرید:

داشتن غرفه و طبقه ی بالا،چشم انداز بهتر،نور بیش تر،هوای لطیف تر. «فِی الْغُرُفٰاتِ آمِنُونَ» 6 در بهشت،هیچ گونه بیماری،ترس،اندوه و اضطرابی وجود ندارد. «آمِنُونَ»

ص :451


1- 1) .توبه،55.
2- 2) .زمر،3.

[سوره سبإ (34): آیه 38]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ یَسْعَوْنَ فِی آیٰاتِنٰا مُعٰاجِزِینَ أُولٰئِکَ فِی اَلْعَذٰابِ مُحْضَرُونَ (38)

و کسانی که به قصد به ستوه آوردن(و محو و ابطال آیات)ما تلاش می کنند،اینان در عذاب(الهی)احضار می شوند.

پیام ها:

1 سرمایه دارانی که همواره ثروت خود را برای ساقط کردن و ناتوان جلوه دادن حقّ به کار می برند کیفر خواهند شد.(با توجّه به آیه ی قبل و این آیه). «یَسْعَوْنَ فِی آیٰاتِنٰا» 2 دشمن برای از بین بردن حقّ،همواره تلاش می کند. «یَسْعَوْنَ فِی آیٰاتِنٰا»

[سوره سبإ (34): آیه 39]

اشاره

قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ اَلرِّزْقَ لِمَنْ یَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ وَ مٰا أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ اَلرّٰازِقِینَ (39)

بگو:بدون شک،پروردگارم برای هر کس از بندگانش که بخواهد روزی را گشایش می دهد،و یا برای او تنگ(و محدود)می گرداند و هر چه را(در راه او)انفاق کردید پس او(عوضش را)جایگزین می کند و او بهترین روزی دهندگان است.

نکته ها:

شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید:اگر خداوند جای آنچه را انفاق شده پر می کند،پس چرا من هر چه انفاق می کنم جایگزینش نمی رسد؟! حضرت فرمود:اگر مال حلال باشد و برای مصرف حلال انفاق شود حتماً جبران می شود. (1)

علاوه بر این ممکن است جبران آن در آخرت باشد یا از طریق دفع بلا یا رسیدن عوض آن

ص :452


1- 1) .تفسیر نور الثقلین و کافی،ج 2،ص 486.

به نسل بعدی در همین دنیا و یا از طریق غیر مال جبران شود.

کلمه «یَقْدِرُ» از«قدر»هم به معنای اندازه گیری است و هم به معنای سخت گیری. (1)ولی در اینجا به قرینه کلمه «یَبْسُطُ» به معنای سخت گیری است.

در آیه 36 نیز مسأله ی گشایش و تنگی رزق مطرح شد لیکن مخاطب آن کفّار و مخاطب این آیه مؤمنین هستند.

تاجری که می بیند سرمایه اش در معرض تلف شدن است،حاضر است جنس خود را ارزان یا نسیه بفروشد و اگر مشتری خوبی برایش پیدا شد و نفروخت،کم عقل است.عمر ما هم سرمایه ای است که در معرض تلف شدن است و خداوند آن را به بهای گران می خرد،معامله نکردن با خدا کم عقلی است.

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:هر شب منادی ندا می دهد:«هب للمنفق خلفا و هب للمسک تلفا»(خدایا!)به انفاق کننده عوض و پاداش بده و ثروت خسیس و بخیل را تلف کن. (2)

خداوند بهترین رازق است. «خَیْرُ الرّٰازِقِینَ» چون:

الف:همه چیز به دست اوست و می تواند ببخشد.

ب:بخل ندارد.

ج:به همه می بخشد.

د:بخشش او،بی منّت و بی توقّع است.

ه:دائمی است.

و:نیازها را می داند.

ز:چیزهایی می بخشد که دیگران توان بخشیدن آن را ندارند.

پیام ها:

1 تفاوت رزق بدست او و سبب تربیت و تکامل انسان است.(مقتضای ربوبیّت خداوند قبض و بسط رزق ها است.) «رَبِّی یَبْسُطُ ... وَ یَقْدِرُ»

ص :453


1- 1) .مفردات راغب.
2- 2) .تفسیر مجمع البیان.

2 انفاق مهم است نه مقدار آن. «مٰا أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْءٍ» 3 انفاق،تنها با مال نیست بلکه از هر نعمتی که خدا به انسان داده می توان انفاق کرد. «مٰا أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْءٍ» 4 یقین به پرداخت عوض،عامل سخاوت است. «مٰا أَنْفَقْتُمْ ... فَهُوَ یُخْلِفُهُ» 5 یکی از دلایل اختلاف رزق،امتحان افراد است. «یَبْسُطُ ...، یَقْدِرُ ،... مٰا أَنْفَقْتُمْ» 6 انفاق ها جبران می شود. «فَهُوَ یُخْلِفُهُ» و خداوند ضامن جبران است. «فَهُوَ یُخْلِفُهُ» 7 انفاق ها به بهترین صورت جبران می شود. «خَیْرُ الرّٰازِقِینَ»

[سوره سبإ (34): آیه 40]

اشاره

وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلاٰئِکَةِ أَ هٰؤُلاٰءِ إِیّٰاکُمْ کٰانُوا یَعْبُدُونَ (40)

و(به یاد آور)روزی که خداوند همه را محشور می کند،سپس به فرشتگان می گوید:آیا این ها شما را می پرستیدند؟

پیام ها:

1 روز قیامت،عابدها و معبودهای خیالی یک جا حاضر می شوند. «یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً» 2 در دوره ای از تاریخ،فرشتگان مورد پرستش بودند و چه بسا برخی بت ها تمثال فرشتگان بودند. «لِلْمَلاٰئِکَةِ ... إِیّٰاکُمْ ... یَعْبُدُونَ» 3 خداوند در قیامت علاوه بر توبیخ مشرکان،از معبودها می پرسد:آیا شما مردم را به شرک فرا خواندید؟ تا ثابت شود خود معبودها نیز این کار را محکوم می کنند. «یَقُولُ لِلْمَلاٰئِکَةِ أَ هٰؤُلاٰءِ إِیّٰاکُمْ کٰانُوا یَعْبُدُونَ» چنان که به عیسی علیه السلام می فرماید: «أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنّٰاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلٰهَیْنِ» (1)آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را به عنوان خدا بگیرید؟

ص :454


1- 1) .مائده،116.

[سوره سبإ (34): آیه 41]

اشاره

قٰالُوا سُبْحٰانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنٰا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کٰانُوا یَعْبُدُونَ اَلْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ (41)

فرشتگان گویند:خدایا! تو منزّهی،تو سرپرست مایی،نه آنها،بلکه آنان جنّ را می پرستیدند،(و)بیش ترشان به آنان ایمان داشتند.

نکته ها:

برخی از مشرکان،فرشتگان را به امید دریافت خیرات می پرستیدند ولی اکثر آنان جنّ را به خاطر امان از شرور می پرستیدند. (1)

شاید مراد از جنّ در این آیه،شیطان باشد،یعنی آنها به جای پرستش فرشتگان،از شیطان پیروی می کردند.

پیام ها:

1 ادبِ سخن گفتن با خداوند را از فرشتگان بیاموزیم. «سُبْحٰانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنٰا» 2 تولّی نسبت به خداوند و تبرّی از غیر خداوند در کنار یکدیگر است. «أَنْتَ وَلِیُّنٰا مِنْ دُونِهِمْ»

[سوره سبإ (34): آیه 42]

اشاره

فَالْیَوْمَ لاٰ یَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ نَفْعاً وَ لاٰ ضَرًّا وَ نَقُولُ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذٰابَ اَلنّٰارِ اَلَّتِی کُنْتُمْ بِهٰا تُکَذِّبُونَ (42)

پس امروز برخی از شما برای یکدیگر مالک سود و زیانی نیست،و به کسانی که ستم کردند می گوییم:بچشید عذاب آتشی را که آن را دروغ می شمردید.

پیام ها:

1 در قیامت،حکومت و مالکیّت تنها مخصوص خداوند است.(هیچ یک از معبودها جنّ و فرشته و دیگران هیچ قدرتی ندارند؛نه معبود می تواند

ص :455


1- 1) .تفسیر المیزان.

برای عابد کاری کند و نه عابد برای معبود). «فَالْیَوْمَ لاٰ یَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ» 2 به سراغ غیر خدا رفتن،ظلم به خویش است. «نَقُولُ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا» 3 آن چه قهر بزرگ خداوند را به دنبال دارد،تکذیب دایمی و مغرضانه است.

«کُنْتُمْ بِهٰا تُکَذِّبُونَ»

[سوره سبإ (34): آیه 43]

اشاره

وَ إِذٰا تُتْلیٰ عَلَیْهِمْ آیٰاتُنٰا بَیِّنٰاتٍ قٰالُوا مٰا هٰذٰا إِلاّٰ رَجُلٌ یُرِیدُ أَنْ یَصُدَّکُمْ عَمّٰا کٰانَ یَعْبُدُ آبٰاؤُکُمْ وَ قٰالُوا مٰا هٰذٰا إِلاّٰ إِفْکٌ مُفْتَریً وَ قٰالَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمّٰا جٰاءَهُمْ إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ سِحْرٌ مُبِینٌ (43)

و هر گاه آیات روشن ما بر آنان خوانده شود گویند:جز این نیست که این مرد می خواهد شما را از آن چه پدرانتان می پرستیدند باز دارد.و گویند:

این قرآن جز دروغی بافته شده نیست.و کسانی که کفر ورزیدند،همین که حقّ به سراغشان آمد،گفتند:این،جز یک جادو و سحر روشن چیز دیگری نیست.

نکته ها:

کلمه «بَیِّنٰاتٍ» جمع«بینة»به دلیلی گفته می شود که حقّ بودن آن روشن است.و کلمه «إِفْکٌ» به چیزی گفته می شود که وارونه شده و از صورت اصلی خود برگشته است.

پیام ها:

1 آیات الهی،روشن است و انکار کفّار به خاطر لجاجت آنهاست. «بَیِّنٰاتٍ» 2 شیوه ی انکار کفّار عبارت است از:

الف:تحقیر رهبر. «مٰا هٰذٰا إِلاّٰ رَجُلٌ» ب:تهمت. «یُرِیدُ أَنْ یَصُدَّکُمْ» ج:تکیه بر روش پدران و پیشینیان خود. «یَعْبُدُ آبٰاؤُکُمْ» 3 کفّار،با طرح خط فکری و عملی نیاکان گمراه،دیگران را تحریک می کردند تا

ص :456

در برابر انبیا بایستند. «یُرِیدُ أَنْ یَصُدَّکُمْ عَمّٰا کٰانَ یَعْبُدُ آبٰاؤُکُمْ» 4 تقلید کورکورانه مانع پیشرفت انسان است. «یَعْبُدُ آبٰاؤُکُمْ» 5 کفّار،هم با پیام مخالفند و هم با پیام آور. «مٰا هٰذٰا إِلاّٰ رَجُلٌ ... مٰا هٰذٰا إِلاّٰ إِفْکٌ» 6 کفّار،برای موفقیّت خود،از هر نوع تبلیغ و تأکید منفی استفاده می کنند. «مٰا هٰذٰا إِلاّٰ رَجُلٌ ... مٰا هٰذٰا إِلاّٰ إِفْکٌ ... إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ سِحْرٌ» 7 یکی از موانع شناخت،کفر است. «قٰالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ ... إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ سِحْرٌ»

[سوره سبإ (34): آیه 44]

اشاره

وَ مٰا آتَیْنٰاهُمْ مِنْ کُتُبٍ یَدْرُسُونَهٰا وَ مٰا أَرْسَلْنٰا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِنْ نَذِیرٍ (44)

و ما به آنان(مشرکان عرب)کتاب های آسمانی نداده بودیم که آن را بخوانند و بیاموزند و بیم دهنده ای به سوی آنان نفرستاده ایم.

نکته ها:

مفهوم آیه این است که:ما قبل از تو کتاب و پیامبری به مشرکان مکه نداده ایم که آنان با استناد به آن،حقّ یا باطل بودن تو را تشخیص دهند.تکذیب آنان تنها بر اساس جهل و لجاجت و پیروی از هوس های خود و نیاکان خویش است.

پیام ها:

1 اثبات یا نفی هر مطلبی باید مستند به علم و وحی باشد و موضع گیری بدون آن هوسی بیش نیست. «وَ مٰا آتَیْنٰاهُمْ» ...

2 کتب آسمانی برای تدریس و آموزش است. «کُتُبٍ یَدْرُسُونَهٰا»

ص :457

[سوره سبإ (34): آیه 45]

اشاره

وَ کَذَّبَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ مٰا بَلَغُوا مِعْشٰارَ مٰا آتَیْنٰاهُمْ فَکَذَّبُوا رُسُلِی فَکَیْفَ کٰانَ نَکِیرِ (45)

و کسانی که پیش از آنان بودند،(پیامبران را)تکذیب کردند،در حالی که (کافران قوم تو)به یک دهم آن چه(از قدرت و امکانات)به گذشتگان داده بودیم نرسیده اند،پس آنان پیامبران مرا تکذیب کردند،پس(ببین)چگونه بود کیفر و عقوبت من(نسبت به آنان).

نکته ها:

نظیر این آیه را در آیه 21 سوره ی غافر می خوانیم که می فرماید: «أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ الَّذِینَ کٰانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ کٰانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثٰاراً» آیا در زمین نگشتند و سیر نکردند تا ببینند عاقبت پیشینیانی که قدرت و آثارشان بیش تر بود چه شد؟ در آیه 9 سوره ی روم نیز می خوانیم:... «کٰانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثٰارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوهٰا أَکْثَرَ مِمّٰا عَمَرُوهٰا» قدرت آباد کردن پیشینیان بیش تر بود،ولی به خاطر تکذیب پیامبران الهی نابود شدند.

آری،تمدّن و قدرت ها و ثروت ها و تحولات همیشه در حال پیشرفت نیست بلکه گاهی امکانات و قدرت گذشتگان بیشتر بوده است.

پیام ها:

1 آگاهی از تاریخ،مشکلات بزرگ را کوچک جلوه می دهد و تحمّل آنها را آسان می کند. «کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ... فَکَذَّبُوا رُسُلِی» 2 گاهی باید دشمن را تحقیر کرد. «وَ مٰا بَلَغُوا مِعْشٰارَ» ...

3 کفّار با تکیه به قدرت و ثروت خود،حقّ را انکار می کردند و خداوند فرمود:

ثروت شما نسبت به دیگران یک دهم است. «وَ مٰا بَلَغُوا مِعْشٰارَ» ...

4 جمعیّت ها و تمدّن های بزرگ،به خاطر تکذیب انبیا نابود شدند.(مشرکان مکّه چیزی نیستند نگران نباش.) «فَکَذَّبُوا رُسُلِی فَکَیْفَ کٰانَ نَکِیرِ»

ص :458

5 سنّت الهی درباره ی همه ی اقوام یکسان است. «فَکَیْفَ کٰانَ نَکِیرِ» 6 در تربیت و ارشاد،گاهی باید از اهرم تهدید(آن هم تهدید مبهم)استفاده کرد.

«فَکَیْفَ کٰانَ نَکِیرِ»

[سوره سبإ (34): آیه 46]

اشاره

قُلْ إِنَّمٰا أَعِظُکُمْ بِوٰاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّٰهِ مَثْنیٰ وَ فُرٰادیٰ ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مٰا بِصٰاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاّٰ نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذٰابٍ شَدِیدٍ (46)

بگو:من شما را به یک سخن پند می دهم؛برای خدا قیام کنید،دو نفر دو نفر و یک نفر یک نفر،پس بیاندیشید(تا ببیند)که هیچ گونه جنونی در هم سخن شما(پیامبر)نیست،او برای شما از عذاب سختی که در پیش است جز هشدار دهنده ای نیست.

پیام ها:

1 یکی از وظایف انبیا،موعظه مردم است. «أَعِظُکُمْ» 2 تنها به حرف اکتفاء نکنید،باید به پا خواست. «تَقُومُوا» 3 آن چه مهم است قیام خالصانه برای خدا است،تعداد و نفرات نقش اصلی را ندارد. «تَقُومُوا لِلّٰهِ مَثْنیٰ وَ فُرٰادیٰ» 4 قیام سه عنصر لازم دارد:

خلوص، «لِلّٰهِ» رهبر، «بِصٰاحِبِکُمْ» فکر و برنامه. «تَتَفَکَّرُوا» حرکت ها و انقلاب هایی که برای خدا نباشد و برخاسته از عقده ها و هوس ها و برای کسب ثروت باشد به جایی نمی رسد.اگر انقلاب همراه با فکر و برنامه جامع نباشد و یا رهبر الهی همراه و مصاحب با انقلابیون نباشد به نتیجه ای نمی رسد و بقا و برکاتی نخواهد داشت.

5 پیامبر،کوچک ترین نقطه ضعف روحی ندارد.او سال ها در میان شما زندگی کرده و همه او را به عقل و درایت می شناسید و نسبت جنون به او ناشی از بی فکری است. «تَتَفَکَّرُوا مٰا بِصٰاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ»

ص :459

6 رهبر الهی،هم نشین و هم سخن با مردم است. «بِصٰاحِبِکُمْ» 7 خداوند حامی پیامبران است و تهمت ها را از آنان دفع می کند. «مٰا بِصٰاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ» 8 با این که کار پیامبران بشارت و هشدار است،امّا هشدار بیش تر مورد توجّه قرآن است،زیرا افراد غافل به هشدار نیاز بیش تری دارند. «إِنْ هُوَ إِلاّٰ نَذِیرٌ» 9 هشدار انبیا به سود مردم است. «نَذِیرٌ لَکُمْ» 10 عذاب،پیش روی شماست،اگر در راه خدا قیام نکنید،هم در دنیا گرفتار می شوید و هم قیامت دور نیست. «بَیْنَ یَدَیْ عَذٰابٍ»

[سوره سبإ (34): آیه 47]

اشاره

قُلْ مٰا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلاّٰ عَلَی اَللّٰهِ وَ هُوَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ (47)

بگو:هر مزدی که از شما خواستم پس آن به نفع شماست،مزد من جز بر خدا نیست و او بر هر چیزی گواه است.

نکته ها:

بارها در قرآن این سخن به میان آمده که انبیا از مردم مزد و پاداشی نمی خواستند،در سوره ی شعرا از آیه 100 تا 180 این مطلب از قول پیامبران مختلف تکرار شده است،امّا پیامبر اسلام در دو مورد تقاضای اجر و مزد کرده است:یک بار فرمود: «قُلْ لاٰ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبیٰ» (1)من مزدی جز مودّتِ اهل بیتم از شما نمی خواهم.و بار دیگر در آیه 57 سوره ی فرقان فرمود: «قُلْ مٰا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاّٰ مَنْ شٰاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلیٰ رَبِّهِ سَبِیلاً» من برای رسالتم از شما مزدی نمی خواهم،جز آن که می خواهد راهی به سوی خدا انتخاب کند.

آیه مورد بحث،جمع بین آیات فوق است که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله می خواهد اعلام کند:اگر من

ص :460


1- 1) .شوری،23.

از شما مزدی درخواست می کنم و می گویم اهل بیتم را دوست بدارید،به خاطر آن است که فایده ی این مزد به خود شما بر می گردد. «فَهُوَ لَکُمْ» زیرا کسی که به اهل بیت معصوم پیامبر اکرم علیهم السلام علاقمند باشد از آنان پیروی می کند و هر کس از رهبران معصوم پیروی کند از راه خدا پیروی کرده است. «إِلاّٰ مَنْ شٰاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلیٰ رَبِّهِ سَبِیلاً» ،پس فایده این مزد به خود ما برمی گردد مثل معلّمی که به شاگردش بگوید من مزدی از شما نمی خواهم جز آنکه درس مرا خوب بخوانید که فایده این امر به خود شاگرد بر می گردد.

پیام ها:

1 مبلّغان الهی،باید بی توقّعی خود را به مردم اعلام نمایند.(در سه آیه ای که مربوط به مزد رسالت است،با کلمه ی «قُلْ» پیامبر مأمور به اظهار آن می شود.

«قُلْ

... إِنْ أَجْرِیَ إِلاّٰ عَلَی اللّٰهِ» 2 آن چه زشت است سؤال و در خواست مزد است،ولی اگر خود مردم با عشق و بدون اکراه هدیه ای به مبلّغ دین دادند حساب دیگری دارد.می فرماید: «مٰا سَأَلْتُکُمْ» و نمی فرماید:نمی گیرم.

3 شرط تأثیر سخن آن است که مردم،رهبر را دلسوز و مخلص بدانند. «إِنْ أَجْرِیَ إِلاّٰ عَلَی اللّٰهِ» (اگر رهبر از مردم توقّع مادّی داشته باشد،جامعه او را تحمّل نمی کند: «أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ» (1)آیا از مردم مزدی طلب می کنی که پرداخت آن بر آنان سنگین است؟) 4 انتخاب راه خدا و مودّت اهل بیت علیهم السلام که مزد رسالت است،در حقیقت به نفع خود مردم است نه پیامبر اکرم. «فَهُوَ لَکُمْ» 5 کسی که خدا را ناظر و شاهد اعمال خود بداند به غیر او امیدی ندارد. «إِنْ أَجْرِیَ إِلاّٰ عَلَی اللّٰهِ وَ هُوَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ» 6 برای برطرف شدن سوء ظن ها،خدا را بر صداقت خود گواه بگیریم.

ص :461


1- 1) .قلم،47.

«إِنْ أَجْرِیَ إِلاّٰ عَلَی اللّٰهِ وَ هُوَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ»

[سوره سبإ (34): آیه 48]

اشاره

قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلاّٰمُ اَلْغُیُوبِ (48)

بگو:همانا پروردگارم که به نهان ها بسیار آگاه است حقّ را(بر دل ها)می افکند.

پیام ها:

1 تحقّق حقّ و نابودی باطل،از شئون ربوبیّت خداست. «إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِّ» 2 حقّ باید بر باطل هجوم برد و آن را نابود کند.( «یَقْذِفُ» به معنای پرتاب و تهاجم است.) 3 پیروزی حقّ بر باطل از سنّت های الهی است. «إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِّ» 4 احقاق حقّ و ابطال باطل به اطلاعات وسیعی نیاز دارد. «عَلاّٰمُ الْغُیُوبِ»

[سوره سبإ (34): آیات 49 تا 50]

اشاره

قُلْ جٰاءَ اَلْحَقُّ وَ مٰا یُبْدِئُ اَلْبٰاطِلُ وَ مٰا یُعِیدُ (49) قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّمٰا أَضِلُّ عَلیٰ نَفْسِی وَ إِنِ اِهْتَدَیْتُ فَبِمٰا یُوحِی إِلَیَّ رَبِّی إِنَّهُ سَمِیعٌ قَرِیبٌ (50)

بگو:حقّ آمد و باطل(کاری از آن ساخته نیست)نمی تواند آغازگر چیزی باشد و نه تجدید کننده آن).

بگو:اگر من گمراه شده باشم به زیان خود گمراه شده ام،و اگر هدایت یافته باشم پس به(برکت)چیزی است که پروردگارم به من وحی می کند،همانا اوست شنوای نزدیک.

نکته ها:

ابن مسعود که یکی از اصحاب پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله است می گوید:در مکّه 360 بت بود که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در روز فتح مکه یکی را پس از دیگری به زمین می انداخت و این آیه ی

ص :462

شریفه را می خواند: «قُلْ جٰاءَ الْحَقُّ» ... (1)

سؤال:با آمدن قرآن و پیامبر حقّ،چرا باز هم باطل پا برجاست؟ پاسخ:حاکمیّت منطقی و علمی،غیر از حاکمیّت عملی و اجرایی است،آن چه مربوط به خداست،فرستادن حقّ است و آن چه مربوط به ماست عمل و اجرای حقّ است که چنین نکردیم.آری،سلامتی بیمار،به نسخه ی صحیح و مصرف دارو وابسته است که یکی وظیفه ی پزشک است و دیگری وظیفه ی بیمار.

پیام ها:

1 حقّ بر باطل پیروز است. «جٰاءَ الْحَقُّ وَ مٰا یُبْدِئُ الْبٰاطِلُ وَ مٰا یُعِیدُ» 2 قرآن از غیب و آینده خبر می دهد. «وَ مٰا یُبْدِئُ الْبٰاطِلُ وَ مٰا یُعِیدُ» 3 بدون وحی الهی،حتّی پیامبر نیز در معرض انحراف است. «إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّمٰا أَضِلُّ عَلیٰ نَفْسِی وَ إِنِ اهْتَدَیْتُ فَبِمٰا یُوحِی» 4 خطرات و آثار شوم انحراف،به خود انسان باز می گردد. «أَضِلُّ عَلیٰ نَفْسِی» 5 خداوند،هم وحی می فرستد و هم بر ابلاغ آن نظارت دارد. «فَبِمٰا یُوحِی إِلَیَّ رَبِّی إِنَّهُ سَمِیعٌ قَرِیبٌ»

[سوره سبإ (34): آیات 51 تا 52]

اشاره

وَ لَوْ تَریٰ إِذْ فَزِعُوا فَلاٰ فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکٰانٍ قَرِیبٍ (51) وَ قٰالُوا آمَنّٰا بِهِ وَ أَنّٰی لَهُمُ اَلتَّنٰاوُشُ مِنْ مَکٰانٍ بَعِیدٍ (52)

و اگر ببینی وقتی که کافران(از عذاب سخت)فزع کنند و راه گریزی در کار نیست،و از مکانی نزدیک دستگیر شوند(تعجب خواهی کرد).

(و در آن حال)گویند:به او ایمان آوردیم و کجا این دست یابی به ایمان از راه دور(که توان بر انجام عمل صالحی ندارند)به سودشان خواهد بود.

ص :463


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
نکته ها:

در این آیات تا آخر سوره،سیمایی از وضع دلخراش جان دادن مشرکان ترسیم شده است.

کلمه ی «التَّنٰاوُشُ» از«نوش»به معنای گرفتن چیزی به آسانی است.

در تفاسیر شیعه و سنّی روایاتی آمده است که رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله این آیات را به خروج سفیانی به هنگام قیام حضرت مهدی علیه السلام تفسیر کرده اند که خداوند از نزدیک ترین مکان، آنان را نابود می کند.

مراد از «مَکٰانٍ قَرِیبٍ» دنیا و «مَکٰانٍ بَعِیدٍ» آخرت است.

پیام ها:

1 جزع و فزع و استمداد مشرکان،مشکلی از آنان حل نمی کند. «فَزِعُوا فَلاٰ فَوْتَ» مشرکان پناهگاهی ندارند.

2 هر کافری در لحظه ی احساس خطر ایمان می آورد ولی چه سود.(ایمان انتخابی ارزش دارد نه اضطراری.) «أُخِذُوا مِنْ مَکٰانٍ قَرِیبٍ ... قٰالُوا آمَنّٰا» 3 مرگ هر جا که آمد فوراً انسان را می گیرد. «مَکٰانٍ قَرِیبٍ» 4 عقوبت مشرکان از همین دنیا آغاز می شود. «مَکٰانٍ قَرِیبٍ» 5 برگشت به دنیا و جبران گذشته ها راهی دور و ناممکن است. «مَکٰانٍ بَعِیدٍ»

[سوره سبإ (34): آیات 53 تا 54]

اشاره

وَ قَدْ کَفَرُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ وَ یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِنْ مَکٰانٍ بَعِیدٍ (53) وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مٰا یَشْتَهُونَ کَمٰا فُعِلَ بِأَشْیٰاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کٰانُوا فِی شَکٍّ مُرِیبٍ (54)

در حالی که پیش از این به آن کفر ورزیدند و از دور دست ها تیر در تاریکی می انداختند.(و به پیامبر اسلام تهمت ها می زدند.)

(سرانجام)میان آنان و آن چه می خواستند جدایی افتاد،همان گونه که از دیر باز با امثال ایشان چنین شد،زیرا آنان در شک و تردید سختی بودند.

ص :464

پیام ها:

1 کسانی که دیروز به پیامبر و قرآن تهمت می زدند،امروز که در تنگنا قرار گرفته اند ایمان می آورند ولی چه سود؟ «وَ قَدْ کَفَرُوا ... وَ یَقْذِفُونَ» 2 کفّار از پیامبر و قرآن،شناخت روشنی نداشتند؛تهمت های آنان مانند تیر انداختن در تاریکی و پرتاب از راه دور بود. «یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِنْ مَکٰانٍ بَعِیدٍ» «وَ الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ»

ص :465

ص :466

ص :467

ص :468

[تفسیر سوره فاطر]

سیمای سوره ی فاطر

این سوره در مکّه نازل شده و چهل و پنج آیه دارد.

«فاطر»یکی از صفات خداوند است که به معنای آفریننده می باشد.نام این سوره از آیه اول آن گرفته شده که خداوند را به عنوان «فٰاطِرِ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» معرّفی می نماید.

همانند دیگر سوره های مکّی،سخن از مبدأ و معاد و مبارزه با شرک،محور اصلی مباحث این سوره را تشکیل می دهد.

ص :469

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

[سوره فاطر (35): آیه 1]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ فٰاطِرِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ جٰاعِلِ اَلْمَلاٰئِکَةِ رُسُلاً أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنیٰ وَ ثُلاٰثَ وَ رُبٰاعَ یَزِیدُ فِی اَلْخَلْقِ مٰا یَشٰاءُ إِنَّ اَللّٰهَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (1)

ستایش،مخصوص خداوندی است که آفریدگار آسمان ها و زمین است؛ فرشتگان را که دارای بال های(قدرت)دو تا دو تا و سه تا سه تا و چهار تا چهار تا هستند،رسولانی قرار داد.او هر چه را بخواهد در آفرینش می افزاید،البتّه خداوند بر هر کاری تواناست.

نکته ها:

«فٰاطِرِ»

به معنای آفریدن ابتکاری است و «أَجْنِحَةٍ» از«جناح»به معنای بال و کنایه از قدرت است.در زبان فارسی نیز می گوئیم:فلانی پر و بالش سوخته یا شکسته،کنایه از اینکه قدرتی ندارد.

پیام ها:
اشاره

1 ستایش باید بر اساس ارزش و لیاقت باشد.(اگر قرآن می فرماید: «الْحَمْدُ لِلّٰهِ» به دلیل آن است که او فاطر،جاعل و قدیر است.) 2 با آن که خداوند قدرت دارد،لکن نظام آفرینش را بر اساس اسباب و مسبّبات قرار داده است. «جٰاعِلِ الْمَلاٰئِکَةِ رُسُلاً»

ص :470

3 نقش و قدرت فرشتگان متفاوت است. «أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنیٰ وَ ثُلاٰثَ وَ رُبٰاعَ» 4 دست خداوند در آفرینش باز است و جهان در حال توسعه و گسترش می باشد. «یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ مٰا یَشٰاءُ» 5 آفرینش جهان،امری بدیع و ابتکاری است. «فٰاطِرِ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ»

سیمای فرشتگان در قرآن

قرآن کریم درباره ی فرشتگان مطالبی دارد از جمله:

1 فرشتگان،بندگان گرامی خداوند هستند. «بَلْ عِبٰادٌ مُکْرَمُونَ» (1)2 مطیع خداوندند. «لاٰ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» (2)«لاٰ یَعْصُونَ اللّٰهَ مٰا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مٰا یُؤْمَرُونَ» (3)3 تدبیر و تقسیم امور بر عهده ی آنهاست. «فَالْمُدَبِّرٰاتِ أَمْراً» (4)«Bفَالْمُقَسِّمٰاتِ أَمْراً» (5)4 مراقب الفاظ و سخن انسانند. «مٰا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ» (6)5 کاتب اعمالند. «وَ رُسُلُنٰا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ» (7)6 بشارت دهنده به رزمندگان در جنگ هستند. «بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهٰا» (8)7 بشارت دهنده در مورد فرزنددار شدن هستند. «إِنّٰا نُبَشِّرُکَ بِغُلاٰمٍ اسْمُهُ یَحْییٰ» (9)8 بشارت دهنده به مؤمنان در لحظه ی مرگ هستند. «أَلاّٰ تَخٰافُوا وَ لاٰ تَحْزَنُوا» (10)9 مأمور عذاب مجرمان هستند. «لَمّٰا جٰاءَتْ رُسُلُنٰا لُوطاً سِیءَ بِهِمْ» (11)10 محافظ انسان هستند. «یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً» (12)11 دعاگوی مؤمنانند. «وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا» (13)... «وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ» (14)12 شفاعت می کنند. «وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّمٰاوٰاتِ لاٰ تُغْنِی شَفٰاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلاّٰ مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ

ص :471


1- 1) .انبیاء،26.
2- 2) .انبیاء،27.
3- 3) .تحریم،6.
4- 4) .نازعات،5.
5- 5) .ذاریات،4.
6- 6) .ق،18.
7- 7) .زخرف،80.
8- 8) .توبه،40.
9- 9) .مریم،7.
10- 10) .فصلت،30.
11- 11) .هود،77.
12- 12) .انعام،61.
13- 13) .غافر،70
14- 14) .شوری،5.

اَللّٰهُ لِمَنْ یَشٰاءُ وَ یَرْضیٰ»

(1)

13 لعن کننده ی کفّارند. «أُولٰئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللّٰهِ وَ الْمَلاٰئِکَةِ وَ النّٰاسِ أَجْمَعِینَ» (2)14 امدادگر جبهه ها هستند. «یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاٰثَةِ آلاٰفٍ مِنَ الْمَلاٰئِکَةِ مُنْزَلِینَ»« بَلیٰ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا (3)... یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلاٰفٍ» (4)15 مجرمان را در لحظه ی مرگ تنبیه می کنند. «تَوَفَّتْهُمُ الْمَلاٰئِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبٰارَهُمْ» (5)16 از بهشتیان استقبال می کنند. «سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ بِمٰا صَبَرْتُمْ» (6)17 مسئول عذاب دوزخ هستند. «عَلَیْهٰا تِسْعَةَ عَشَرَ» (7)18 مسئول قبض روح هستند. «تَوَفَّتْهُ رُسُلُنٰا» (8)19 دارای درجاتی هستند. «مٰا مِنّٰا إِلاّٰ لَهُ مَقٰامٌ مَعْلُومٌ» (9)20 مسئول نزول وحی. «یُنَزِّلُ الْمَلاٰئِکَةَ بِالرُّوحِ» (10)21 گاهی به صورت انسان در می آیند. «فَتَمَثَّلَ لَهٰا بَشَراً سَوِیًّا» (11)22 از عبادت خسته نمی شوند. «یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهٰارِ وَ هُمْ لاٰ یَسْأَمُونَ» (12)23 با غیر انبیا نیز تماس و گفتگو دارند. «إِنَّمٰا أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلاٰماً» (13)24 بعضی فرشتگان برگزیده اند. «اللّٰهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلاٰئِکَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النّٰاسِ» (14)25 ایمان به فرشتگان لازم است. «وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّٰهِ وَ مَلاٰئِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ» (15)«وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللّٰهِ وَ مَلاٰئِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاٰلاً بَعِیداً» (16)

ص :472


1- 1) .نجم،26.
2- 2) .بقره،161.
3- 3) .آل عمران،126.
4- 4) .آل عمران،125.
5- 5) .محمّد،27.
6- 6) .زمر،73.
7- 7) .مدّثر،31.
8- 8) .انعام،61.
9- 9) .صافّات،164.
10- 10) .نحل،2.
11- 11) .مریم،19.
12- 12) .فصّلت،38.
13- 13) .مریم،19.
14- 14) .حج،75.
15- 15) .بقره،285.
16- 16) .نساء،136.

[سوره فاطر (35): آیه 2]

اشاره

مٰا یَفْتَحِ اَللّٰهُ لِلنّٰاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلاٰ مُمْسِکَ لَهٰا وَ مٰا یُمْسِکْ فَلاٰ مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ (2)

هر رحمتی را که خداوند(به روی)مردم بگشاید،بازدارنده ای برای آن نیست،و هر چه را خداوند دریغ دارد،پس غیر او فرستنده ای برای آن نیست،و اوست عزیز و حکیم.

پیام ها:

1 در دنیا همه مردم از رحمت الهی برخوردارند. «یَفْتَحِ اللّٰهُ لِلنّٰاسِ مِنْ رَحْمَةٍ» 2 رحمت الهی قبل از قهر اوست.(کلمه ی« یَفْتَحِ »قبل از« یُمْسِکْ »آمده است.) 3 دادن ها و گرفتن های خداوند،همراه با حکمت است. «یَفْتَحِ یُمْسِکْ اَلْحَکِیمُ» 4 نعمت های الهی،دارای خزاینی است که گوشه ای از آن به روی انسان باز می شود. «یَفْتَحِ ... مُرْسِلَ» 5 چشمداشت به غیر خدا بیهوده است،اگر او نخواهد هیچ قدرتی کارایی ندارد. «فَلاٰ مُمْسِکَ ... فَلاٰ مُرْسِلَ» 6 اراده ی خداوند خلل ناپذیر است. «مٰا یَفْتَحِ ... فَلاٰ مُمْسِکَ لَهٰا وَ مٰا یُمْسِکْ فَلاٰ مُرْسِلَ»

[سوره فاطر (35): آیه 3]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ اُذْکُرُوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ عَلَیْکُمْ هَلْ مِنْ خٰالِقٍ غَیْرُ اَللّٰهِ یَرْزُقُکُمْ مِنَ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ فَأَنّٰی تُؤْفَکُونَ (3)

ای مردم! نعمت هایی را که خداوند به شما عطا کرده یاد کنید،آیا جز خداوند، آفریدگاری است که از آسمان و زمین به شما روزی دهد؟ جز او معبودی نیست.

پس چگونه از حقّ به سوی باطل بازگردانده می شوید.

پیام ها:

1 همه را به اندیشه در نعمت های الهی دعوت کنیم. «یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ» 2 بهترین راه شناخت خداوند،توجّه به نعمت های اوست. «اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّٰهِ»

ص :473

3 سؤال،کلید بیدار کردن و هشدار دادن است. «هَلْ مِنْ خٰالِقٍ» ...

4 هم آغاز و پیدایش هستی از اوست و هم بقا و تداوم آن. «خٰالِقٍ ... یَرْزُقُکُمْ» 5 رازق اوست،ولی از طریق اسباب طبیعی رزق می دهد. «یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمٰاءِ وَ الْأَرْضِ» 6 قبل از هشدار،توبیخ معنا ندارد. «هَلْ مِنْ خٰالِقٍ ... فَأَنّٰی تُؤْفَکُونَ» 7 هر راهی غیر توحید،بی راهه است. «فَأَنّٰی تُؤْفَکُونَ» 8 مبادا رزق خدا را بخوریم و به غیر او رو کنیم. «یَرْزُقُکُمْ ... فَأَنّٰی تُؤْفَکُونَ» 9 فطرت انسان خداگراست،عوامل بیرونی،اسباب انحراف او می شود.

«تُؤْفَکُونَ»

[سوره فاطر (35): آیه 4]

اشاره

وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ وَ إِلَی اَللّٰهِ تُرْجَعُ اَلْأُمُورُ (4)

و اگر تو را تکذیب می کنند(نگران مباش زیرا)پیامبران پیش از تو(نیز) تکذیب شده اند،و همه ی کارها به سوی خداوند بازمی گردد.

پیام ها:

1 همه ی انبیا مخالف داشته اند و تکذیب حقّ،شیوه ی دائمی کفّار است. «کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ» 2 تاریخ تکرار می شود. «یُکَذِّبُوکَ ... کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ» 3 کفّار با شخص کاری ندارند،با راه و هدف مخالفند هر کس ندای حقّ سر دهد مورد تکذیب قرار می گیرد. «یُکَذِّبُوکَ ... مِنْ قَبْلِکَ» 4 تاریخ،بهترین مایه ی تسلّی در برابر مشکلات است. «کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ» 5 تکذیب مردم،ضربه ای به حقّانیّت وحی نمی زند،تکذیب شدگان پیش از تو همان فرستادگان ما بودند. «کُذِّبَتْ رُسُلٌ» 6 توجّه به معاد،انسان را در برابر حوادث تلخ مقاوم می کند. «یُکَذِّبُوکَ ... إِلَی اللّٰهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ»

ص :474

7 مخالفان حقّ بدانند که لجاجت های آنان فراموش و رها نمی شود. «تُرْجَعُ الْأُمُورُ»

[سوره فاطر (35): آیه 5]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ إِنَّ وَعْدَ اَللّٰهِ حَقٌّ فَلاٰ تَغُرَّنَّکُمُ اَلْحَیٰاةُ اَلدُّنْیٰا وَ لاٰ یَغُرَّنَّکُمْ بِاللّٰهِ اَلْغَرُورُ (5)

ای مردم! وعده ی خداوندی حقّ است؛پس زندگی دنیا شما را فریب ندهد و مبادا(شیطان)فریبکار شما را فریب دهد و به(کَرَم)خدا مغرور سازد.

نکته ها:

«غرور»به کسی گفته می شود که بسیار فریبکار باشد و به دلیل آیه ی بعد مراد از آن در این جا شیطان است.

شاید مراد از مغرور شدن به خدا در جمله «لاٰ یَغُرَّنَّکُمْ بِاللّٰهِ» این باشد که شیطان،انسان را به عفو و بخشش خدا مغرور سازد و یا از طریق تحریف،بدعت و سهل انگاری نسبت به احکام و قانون الهی،به تکرار گناه وادار کند.

آغاز این سوره درباره ی توحید بود،آیه ی قبل درباره ی نبوّت و این آیه درباره ی معاد است.

مانند این آیه در سوره ی لقمان آیه 33 نیز آمده است.

پیام ها:

1 گروهی با زندگی مادّی و دنیوی فریب می خورند،امّا گروهی زرق و برق دنیا آنان را گول نمی زند،بلکه شیطان فریبکار منحرفشان می نماید. «لاٰ یَغُرَّنَّکُمْ بِاللّٰهِ الْغَرُورُ» 2 برای تربیت،باید هشدارها تکرار شود. «فَلاٰ تَغُرَّنَّکُمُ و لاٰ یَغُرَّنَّکُمْ» 3 ایمان به معاد،بهترین وسیله ی بازدارنده از فریب دنیا است. «وَعْدَ اللّٰهِ حَقٌّ» 4 وعده های الهی حقّ است،ولی وعده های شیطان پوچ و فریبنده. «وَعْدَ اللّٰهِ حَقٌّ»

ص :475

[سوره فاطر (35): آیه 6]

اشاره

إِنَّ اَلشَّیْطٰانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمٰا یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحٰابِ اَلسَّعِیرِ (6)

بی گمان،شیطان دشمن شما است،پس شما نیز او را دشمن بگیرید؛جز این نیست که او دار و دسته ی خود را فرا می خواند تا از اصحاب دوزخ باشند.

نکته ها:

کلمه«سعیر»به معنای آتش برافروخته،یکی از نام های دوزخ است.

سابقه ی دشمنی شیطان با بشر دیرینه است:

پدرمان آدم را از بهشت بیرون کرد. «کَمٰا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ» (1)او دشمنی است که دیده نمی شود. «إِنَّهُ یَرٰاکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاٰ تَرَوْنَهُمْ» (2)او دشمن قسم خورده است. «فَبِعِزَّتِکَ» ... (3)

از هر سو به انسان حمله می کند. «مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ» ... (4)

وسیله ی او برای انحراف مردم،وعده ی فقر و امر به فحشا است. «الشَّیْطٰانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشٰاءِ» (5)او جز با دوزخی کردن مردم راضی نمی شود. «یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحٰابِ السَّعِیرِ» امام صادق علیه السلام فرمود:اگر شیطان دشمن است،پس غفلت از او چرا؟ (6)

پیام ها:

1 اگر دشمنی شیطان را جدّی نگیریم،فریب خواهیم خورد. «عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا» 2 از برنامه ها و تشکّل های دشمن آگاه باشیم. «الشَّیْطٰانَ ... یَدْعُوا حِزْبَهُ» 3 شیطان برای انحراف مردم کمک می گیرد،ما برای دعوت دیگران به حقّ چه می کنیم؟ «الشَّیْطٰانَ ... یَدْعُوا حِزْبَهُ»

ص :476


1- 1) .اعراف،27.
2- 2) .اعراف،27.
3- 3) .ص،82.
4- 4) .اعراف،17.
5- 5) .بقره،268.
6- 6) .تفسیر نور الثقلین.

[سوره فاطر (35): آیه 7]

اشاره

اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذٰابٌ شَدِیدٌ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ (7)

کسانی که کفر ورزیدند،برایشان عذابی سخت است،و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند،برای آنان آمرزش و پاداشی بزرگ خواهد بود.

پیام ها:

1 برای انجام یا ترک فرمان های الهی،حساب و کتابی در کار است. «کَفَرُوا لَهُمْ عَذٰابٌ ... آمَنُوا ... لَهُمْ مَغْفِرَةٌ» 2 برای حفظ روحیه ی خوف و رجا،باید وعده و وعید در کنار هم باشد. «عَذٰابٌ شَدِیدٌ ... أَجْرٌ کَبِیرٌ» 3 عاقبت اندیشی و توجّه به پایان کار،در تربیت مؤثّر است. «لَهُمْ عَذٰابٌ ... لَهُمْ مَغْفِرَةٌ» 4 برای عذاب شدن،کفر کافی است، «کَفَرُوا لَهُمْ عَذٰابٌ» ولی برای رسیدن به پاداش،علاوه بر ایمان،کار نیک نیاز است. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ» 5 تا گناهان آمرزیده نشود،زمینه برای ورود به بهشت و دریافت پاداش فراهم نمی شود. «لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ» 6 ابتدا اتمام حجّت،سپس تهدید به کیفر.(آیات قبل اتمام حجّت بود و این آیه اعلام کیفر و پاداش.)

ص :477

[سوره فاطر (35): آیه 8]

اشاره

أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اَللّٰهَ یُضِلُّ مَنْ یَشٰاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ فَلاٰ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرٰاتٍ إِنَّ اَللّٰهَ عَلِیمٌ بِمٰا یَصْنَعُونَ (8)

پس آیا کسی که عمل بدش برای او آراسته شده و آن را نیکو می بیند، (مانند کسی است که هدایت یافته است.)پس بدون شک خداوند هر که را بخواهد(و سزاوار بداند)گمراه می کند و هر که را بخواهد(و شایسته بداند)هدایت می نماید،پس مگذار به خاطر حسرت بر آنان جانت از دست برود،زیرا خداوند به آن چه انجام می دهند آگاهی کامل دارد.

نکته ها:

کسی که رفتار بد انسان را زیبا نشان می دهد و به جای انتقاد،تملّق می گوید،شیطان است، زیرا در آیه دیگر می خوانیم: «زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطٰانُ أَعْمٰالَهُمْ» (1)بی پاسخ گذاشتن سؤالات توبیخی،نشانه ی تهدید و تحقیر خلافکاران است.خداوند برای توبیخ بدکاران،سؤالی را طرح و آن را بی پاسخ می گذارد.می فرماید:آیا خلافکاری که بدرفتاری خود را خوب می بیند...ولی جواب این جمله رای نمی دهد.

امام کاظم علیه السلام فرمود:خوب دیدن بدی ها،مقدّمه عُجب است. (2)

پیام ها:

1 زیبا دوستی جزء فطرت انسان است،تا آنجا که شیطان نیز بدی ها رای زیبا نشان می دهد تا انسان رای بر انجام آن وادار کند.

2 خوب پنداشتن بدی ها،زمینه گمراهی است. «زُیِّنَ لَهُ ... یُضِلُّ مَنْ یَشٰاءُ» 3 انسان ابتدا گناه را توجیه و سپس به انجام آن اقدام می کند.(تزیین بدی ها، همان توجیه خلافکاری ها است.) «زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ»

ص :478


1- 1) .انفال،48.
2- 2) .کافی،ج 2،ص 313.

4 مؤمن،واقع بین،خودشناس و بصیر است ولی کافر،شخص پنداری،فریب خورده،خودپسند است.(آیه قبل،سخن از کفّار و مؤمنان و این آیه سخن از واقع بینی و پنداربینی است.) «الَّذِینَ کَفَرُوا ... زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ» 5 خوبی ها و بدی ها را باید با معیار الهی سنجید نه با پندار این و آن. «سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً» 6 کج فهمی و خوب پنداشتن بدی ها،مانع پند پذیری و توبه و تکامل و رشد است. «زُیِّنَ لَهُ ... یُضِلُّ مَنْ یَشٰاءُ» 7 گرچه هدایت و ضلالت از خداست،لکن بر اساس عملکرد انسان صورت می گیرد.کفّار راه انحرافی را لجوجانه انتخاب می کنند،خداوند هم بر گمراهی آنان می افزاید. «یَهْدِی ... یُضِلُّ ... بِمٰا یَصْنَعُونَ» 8 پیامبر برای هدایت مردم حرص می خورد و سوز داشت. «فَلاٰ تَذْهَبْ نَفْسُکَ» 9 تأسّف و حسرت،باید حدّ و مرز داشته باشد. «فَلاٰ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرٰاتٍ» 10 توجّه به اینکه عملکرد خلافکاران زیر نظر خداوند است،حسرت ما را کم می کند. «فَلاٰ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرٰاتٍ إِنَّ اللّٰهَ عَلِیمٌ بِمٰا یَصْنَعُونَ»

[سوره فاطر (35): آیه 9]

اشاره

وَ اَللّٰهُ اَلَّذِی أَرْسَلَ اَلرِّیٰاحَ فَتُثِیرُ سَحٰاباً فَسُقْنٰاهُ إِلیٰ بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَحْیَیْنٰا بِهِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا کَذٰلِکَ اَلنُّشُورُ (9)

و خداوند است که بادها را فرستاد تا ابر را برانگیزاند،پس آن را به سوی سرزمینی مرده راندیم،و به وسیله ی آن زمین را بعد از مردنش زنده نمودیم.رستاخیز نیز چنین است.

نکته ها:

چنان که با اراده ی خداوند،حرکت ابر و باد و ریزش باران،زمین مرده را زنده کرده و گیاهان سر از خاک بر می آورند،با اراده ای دیگر و وقوع زلزله ای عظیم،مردگان از خاک بر می خیزند و زنده می شود.

ص :479

این بهار نو ز بعد برگ ریز

هست برهان بر وجود رستخیز (1)

پیام ها:

1 وزش بادها،حرکت ابرها و ریزش باران ها،تصادفی نیست،با اراده الهی است. «اللّٰهُ ... أَرْسَلَ الرِّیٰاحَ فَتُثِیرُ ... فَسُقْنٰاهُ» 2 در هستی،برنامه و نظم و تدبیر حاکم است. «أَرْسَلَ ... فَتُثِیرُ ... فَسُقْنٰاهُ ... فَأَحْیَیْنٰا» 3 برای فهم غیب،از شهود استفاده کنید. «کَذٰلِکَ النُّشُورُ»

[سوره فاطر (35): آیه 10]

اشاره

مَنْ کٰانَ یُرِیدُ اَلْعِزَّةَ فَلِلّٰهِ اَلْعِزَّةُ جَمِیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ اَلْکَلِمُ اَلطَّیِّبُ وَ اَلْعَمَلُ اَلصّٰالِحُ یَرْفَعُهُ وَ اَلَّذِینَ یَمْکُرُونَ اَلسَّیِّئٰاتِ لَهُمْ عَذٰابٌ شَدِیدٌ وَ مَکْرُ أُولٰئِکَ هُوَ یَبُورُ (10)

هر کس خواهان عزّت است،پس عزّت،همه از آن اوست(و به هر که بخواهد می دهد.)تنها سخن(و عقیده ی)پاک به سوی او بالا می رود،و کار شایسته آن را بالا می برد،و کسانی که برای انجام بدی ها نقشه می کشند،برایشان عذاب سختی است و نیرنگ آنان است که تباه می شود.

نکته ها:

«الْکَلِمُ الطَّیِّبُ»

همان شهادت به توحید و رسالت و ولایت است که در روایات مصادیق آن،اذکاری چون«لا اله الا الله و سبحان الله و»...مطرح شده است.

«یَبُورُ»

از«بوار»و«بائر»به معنای کسادی زیاد و هلاکت است.

برای این آیه ی شریفه معانی دیگری نیز قابل بیان است:

1 کلام نیکو به سوی خدا بالا می رود،ولی عمل صالح به آن رفعت و درجه می بخشد.

2 سخن نیکو هم خودش بالا می رود و هم کارهای خوب را بالا می کشد.

کفّار،یا عزّت را در دل بستگی به اشیای مادّی می جویند،

ص :480


1- 1) .مثنوی مولوی.

«وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا» (1)و یا آن را از وابستگی به این و آن طلب می کنند. «أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ» (2)و حال آنکه عزّت تنها نزد خداوند است. «فَلِلّٰهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً»

پیام ها:

1 عزّت واقعی،نزد خداست،نه پیش مردم. «فَلِلّٰهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً» 2 عزّت واقعی،در سایه ی ایمان و عمل صالح است. «فَلِلّٰهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً ... اَلْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّٰالِحُ» 3 میان عقیده با عمل رابطه ی تنگاتنگ است و در یکدیگر اثر می گذارند. «الْعَمَلُ الصّٰالِحُ یَرْفَعُهُ» 4 راه مؤمنان که عزّت را از طریق ایمان و عمل صالح می جویند،راه رشد و تکامل است. «یَصْعَدُ ... یَرْفَعُهُ» و راه دیگران که عزّت را از طریق فریب و نیرنگ می خواهند محو و هلاکت است. «یَبُورُ» 5 هیچ کس با نیرنگ و گناه به عزّت نمی رسد. «یَبُورُ»

[سوره فاطر (35): آیه 11]

اشاره

وَ اَللّٰهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْوٰاجاً وَ مٰا تَحْمِلُ مِنْ أُنْثیٰ وَ لاٰ تَضَعُ إِلاّٰ بِعِلْمِهِ وَ مٰا یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لاٰ یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاّٰ فِی کِتٰابٍ إِنَّ ذٰلِکَ عَلَی اَللّٰهِ یَسِیرٌ (11)

خداوند،شما را از خاک و سپس از نطفه آفرید؛آن گاه شما را زوج یکدیگر قرار داد،و هیچ ماده ای جز با علم او باردار نشود و نزاید،و هیچ کس عمر طولانی داده نشود و یا از عمرش کاسته نشود،مگر آن که در کتاب(علم خدا ثبت گردیده)است؛قطعاً این امر بر خداوند آسان است.

ص :481


1- 1) .مریم،81.
2- 2) .نساء،139.
نکته ها:

کلمه ی «مُعَمَّرٍ» به صاحبان عمر طولانی گفته می شود.«عُمر»از عمران و آبادی است و چون انسان در ایام زنده بودن توان آباد کردن دارد،به مدّت حیات او عمر گفته می شود.

در روایات،صدقه و صله ی رحم سبب طول عمر و قطع رحم و جسارت به والدین سبب کوتاهی عمر معرّفی شده است. (1)

پیام ها:

1 به منشأ آفرینش خود توجّه کنید تا هم به قدرت خداوند پی ببرید و هم گرفتار غفلت و غرور و تکبّر نشوید. «خَلَقَکُمْ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ» 2 هم حضرت آدم از خاک است و هم انسان های موجود از نطفه ای که سرچشمه اش خاک است. «خَلَقَکُمْ مِنْ تُرٰابٍ» 3 عناصر اصلی وجود انسان،خاک و آب است. «تُرٰابٍ ،... نُطْفَةٍ» 4 آفرینش زوج برای انسان،از الطاف الهی است. «جَعَلَکُمْ أَزْوٰاجاً» 5 خداوند نسبت به تمام حالات موجود،پیش از تولّد و پیدایش آن آگاه است.

«وَ مٰا تَحْمِلُ مِنْ أُنْثیٰ وَ لاٰ تَضَعُ إِلاّٰ بِعِلْمِهِ»

6 انسان عمر معیّنی دارد ولی به دلایلی گاهی از آن کاسته می شود. «لاٰ یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ» 7 تمام لحظه های عمر انسان حساب و کتاب دارد. «فِی کِتٰابٍ» 8 آفریدن انسان از خاک و نطفه و علم به لحظه های عمر انسان،بر خداوند آسان است. «عَلَی اللّٰهِ یَسِیرٌ»

[سوره فاطر (35): آیه 12]

اشاره

وَ مٰا یَسْتَوِی اَلْبَحْرٰانِ هٰذٰا عَذْبٌ فُرٰاتٌ سٰائِغٌ شَرٰابُهُ وَ هٰذٰا مِلْحٌ أُجٰاجٌ وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَهٰا وَ تَرَی اَلْفُلْکَ فِیهِ مَوٰاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (12)

ص :482


1- 1) .میزان الحکمة،(عمر).

دو دریا یکسان نیستند:این یکی شیرین،لطیف(و)نوشیدنش گواراست،و آن یکی،شور و تلخ است،ولی شما از هر دو گوشت تازه می خورید و زیور(و مروارید)بیرون می آورید و می پوشید.کشتی ها را در آن می بینی که امواج را می شکافند تا از فضل او(روزی)طلبید و شاید شکرگزار باشید.

نکته ها:

«عَذْبٌ»

به معنای شیرین، «فُرٰاتٌ» به معنای لطیف، «سٰائِغٌ» به معنای گوار و «مَوٰاخِرَ» جمع«مأخرة»به معنای شکافتن است.

زندگی افراد؛ گاهی شیرین است و گاهی تلخ.

گاهی همراه شهرت است و گاهی همراه گمنامی.

گاهی همراه غناست،گاهی همراه فقر.

گاهی با سلامتی است و گاهی با بیماری.

لکن اگر انسان،صیّاد،غوّاص و ناخدای خوبی باشد،در همه ی شرایط متضادّ می تواند موفّق باشد. «وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ ... وَ تَسْتَخْرِجُونَ» بهره گیری از ماهی و استخراج مواد زینتی و کشتیرانی،برکاتی است که با تلاش انسان همراه است و گر نه برکات دریا بسیار است،از جمله:تشکیل ابرها از بخار دریا،تصفیه هوا، پرورش انواع موجودات آبزی.

پیام ها:

1 اول از شیرینی ها بگویید.(با آن که اکثر دریاها آب شور و تلخ دارند ولی در بیان قرآن اول آب شیرین ذکر شده است.) «هٰذٰا عَذْبٌ ... هٰذٰا مِلْحٌ» 2 خام خواری و تحریم گوشت،مورد قبول اسلام نیست. «تَأْکُلُونَ لَحْماً» 3 دریا،بستر خوراک،پوشاک و مرکب انسان است. «تَأْکُلُونَ ... تَلْبَسُونَهٰا ... تَرَی الْفُلْکَ»

ص :483

4 در تغذیه باید به سراغ گوشت تازه رفت. «لَحْماً طَرِیًّا» 5 انسان به زیبایی گرایش فطری دارد و بهره بردن از زینت مورد قبول اسلام است. «تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَهٰا» 6 نعمت های الهی فضل اوست.ما از او طلبی نداریم. «مِنْ فَضْلِهِ» 7 رزق و فضل الهی در سایه تلاش و کوشش خود انسان بدست می آید. «لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ» 8 توجّه به نعمت،زمینه ی شکوفا شدن روح شکرگزاری است. «تَشْکُرُونَ»

[سوره فاطر (35): آیه 13]

اشاره

یُولِجُ اَللَّیْلَ فِی اَلنَّهٰارِ وَ یُولِجُ اَلنَّهٰارَ فِی اَللَّیْلِ وَ سَخَّرَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّی ذٰلِکُمُ اَللّٰهُ رَبُّکُمْ لَهُ اَلْمُلْکُ وَ اَلَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مٰا یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ (13)

شب را در روز فرو می برد و روز را در شب داخل می کند.(از یکی می کاهد و به دیگری می افزاید.)و خورشید و ماه را رام و مسخّر نمود،هر یک از آنها برای مدّتی معین در حرکتند.این است خداوند پروردگار شما، فرمانروایی مخصوص اوست.و کسانی که به جای او می خوانید مالکِ پوست هسته ی خرمایی نیستند.

نکته ها:

شب و روز به تدریج جای خود را به دیگری می دهند تا از آثار زیانبار انتقال تاریکی به روشنایی و بالعکس جلوگیری شود.

پیام ها:

1 کوتاه و بلند شدن شب و روز و یا انتقال تدریجی هر یک به دیگری تصادفی نیست. «یُولِجُ» 2 طبیعت مسخّر خداست. «سَخَّرَ الشَّمْسَ» ...

ص :484

3 حرکات ماه و خورشید،زمان بندی و پایانی دارد. «یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّی» 4 از توجّه به آفرینش منظّم و هدفدار و زمان بندی شده،توحید خود را تقویت کنید. «ذٰلِکُمُ اللّٰهُ رَبُّکُمْ» 5 در شیوه ی تبلیغ،ابتدا چهره ی حقّ را تبیین کنید،بعد با چهره باطل مقایسه نمایید. «ذٰلِکُمُ اللّٰهُ ... وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ» 6 دعا و طلب باید از مقام برتر باشد؛بت ها نه برتر از شما هستند و نه مالک سود و زیانی. «مٰا یَمْلِکُونَ» 7 انسان،به کجا می رود؟ قدرت مطلقه الهی «لَهُ الْمُلْکُ» را رها کرده،به سراغ موجوداتی می رود که هیچ قدرتی ندارند. «مٰا یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ» 8 در شیوه ی تبلیغ،از مثال هایی استفاده کنید که همه ی مردم در همه ی زمان ها و مکان ها آن را بفهمند. «قِطْمِیرٍ»

[سوره فاطر (35): آیه 14]

اشاره

إِنْ تَدْعُوهُمْ لاٰ یَسْمَعُوا دُعٰاءَکُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اِسْتَجٰابُوا لَکُمْ وَ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ وَ لاٰ یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ (14)

اگر آن(بت)ها را بخوانید،دعای شما را نمی شنوند و اگر بشنوند پاسخی به شما ندهند،و روز قیامت شرک شما را انکار خواهند کرد،و هیچ کس مانند(خداوند)خبیر،تو را(به حقیقت کارها)آگاه نکند.

نکته ها:

فرقه ای از مسلمانان(وهّابیون)برای تأیید عقاید خود مبنی بر جایز نبودن توسّل به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله و ائمه علیهم السلام به این آیه استدلال می کنند،غافل از آن که این آیات درباره ی توسّل به بت هاست نه اولیای الهی که خداوند حتّی پس از مرگ آنان نیز با آنها سخن می گوید.در آیات متعدّدی از قرآن خداوند به انبیا سلام کرده از جمله: «سَلاٰمٌ عَلیٰ إِبْرٰاهِیمَ» (1)،

ص :485


1- 1) .صافّات،109.

«سَلاٰمٌ عَلیٰ مُوسیٰ وَ هٰارُونَ» (1)و راستی اگر آنان سلام خدا را نشنوند پس سلام چه معنایی دارد؟! گویا حیات برزخی که شهدا دارند مورد قبول این گروه نیست! در روایات زیادی آمده است که پیامبر اسلام با مردگان سخن گفته،از جمله:در سر چاه بدر به کشتگان کفّار که در چاه افتاده بودند آن گونه گفتگو کرد که مورد اعتراض قرار گرفت که چگونه با مرده حرف می زنی،ولی فرمود:شما از آنان شنواتر نیستید. (2)

پیام ها:

1 برای شرک زدایی،از هیچ استدلالی دریغ نکنید.

«مٰا یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ»

(آیه قبل) «لاٰ یَسْمَعُوا دُعٰاءَکُمْ» سخن و ناله شما را نمی شنوند.

«مَا اسْتَجٰابُوا لَکُمْ»

بر فرض بشنوند پاسخ نمی دهند.

«یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ»

در قیامت حتّی معبودها از مشرکان متنفر خواهند بود.

2 بشر به جایی می رسد که دعوت خدای شنوای پاسخ دهنده «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» را رها کرده،به سراغ جمادات کر و کور و بی خاصیّت می رود. «إِنْ تَدْعُوهُمْ لاٰ یَسْمَعُوا و مَا اسْتَجٰابُوا» 3 معبودهای پوشالی،در قیامت از مشرکان برائت می جویند. «یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ» و می گویند:شما ما را پرستش نمی کردید بلکه بنده خیالات و هوس های خود بودید. «وَ قٰالَ شُرَکٰاؤُهُمْ مٰا کُنْتُمْ إِیّٰانٰا تَعْبُدُونَ» (3)4 شرک نه در دنیا سود می دهد، «مَا اسْتَجٰابُوا» و نه در آخرت. «یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ» 5 خبرهای مهم را از اهل خبره بگیرید. «وَ لاٰ یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ» 6 اخبار قیامت را جز از طریق وحی نمی توان دریافت. «وَ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ ... لاٰ یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ»

ص :486


1- 1) .صافّات،120.
2- 2) .برای اطلاع بیشتر،به کتاب معاد مؤلف مراجعه فرمایید.
3- 3) .یونس،28.

[سوره فاطر (35): آیه 15]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ أَنْتُمُ اَلْفُقَرٰاءُ إِلَی اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ هُوَ اَلْغَنِیُّ اَلْحَمِیدُ (15)

ای مردم! این شمایید که به خداوند نیاز دارید و(تنها)خداوند،بی نیاز و ستوده است.

نکته ها:

دعوت خدا از مردم،نشانه ی نیاز او به مردم نیست.همان گونه که اگر گفتیم مردم خانه های خود را رو به خورشید بسازند،این دعوت نشانه ی نیاز خورشید به ما نیست،بلکه نشانه ی نیاز ما به نور است. «أَنْتُمُ الْفُقَرٰاءُ إِلَی اللّٰهِ» یکی از راه های مبارزه با غرور و تکبّر،دعوت انسان به درگاه خداست تا انسان به ضعف و جهل و فقر و نیاز خود پی ببرد. «أَنْتُمُ الْفُقَرٰاءُ»

پیام ها:

1 هیچ کس از خدا بی نیاز نیست. «یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ» 2 همه ی موجودات فقیرند،لکن چون انسان ادّعا و سرکشی می کند باید مهار شود. «یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ» 3 نقش واسطه ها و وسایل و علل را قبول داریم،امّا تمام اسباب و علل نیز در تأثیرگذاری به او محتاجند. «هُوَ الْغَنِیُّ» 4 غنیّ واقعی و مطلق و کامل،تنها اوست. «وَ اللّٰهُ هُوَ الْغَنِیُّ» 5 معمولاً اغنیا،محبوب نیستند و در تیررس جسارت ها،حسادت ها،رقابت ها و سرقت ها هستند امّا خداوند،غنی حمید است. «وَ اللّٰهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» 6 خداوند غنای خود را در راه رفع نیاز و نفع مخلوقات به کار می برد و لذا مورد ستایش است. «الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»

ص :487

[سوره فاطر (35): آیات 16 تا 17]

اشاره

إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ (16) وَ مٰا ذٰلِکَ عَلَی اَللّٰهِ بِعَزِیزٍ (17)

اگر بخواهد شما را می برد و آفریده ی جدیدی می آورد.

و این کار بر خداوند سخت نیست.

نکته ها:

در آیه 133 سوره ی انعام مشابه آیه 16 را خواندیم که می فرمود: «وَ رَبُّکَ الْغَنِیُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکُمْ مٰا یَشٰاءُ کَمٰا أَنْشَأَکُمْ مِنْ ذُرِّیَّةِ قَوْمٍ آخَرِینَ» پروردگار تو بی نیاز و صاحب رحمت است،اگر بخواهد شما را می برد و بعد از شما هر که را بخواهد جایگزین می کند،همان گونه که شما را جایگزین پیشینیان قرار داد.

پیام ها:

1 اگر انسان زیر پای خود را سست و خطرناک بداند،آرام تر می رود. «إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ» 2 از نشانه های فقر انسان،امکان نابود شدن اوست. «أَنْتُمُ الْفُقَرٰاءُ ... یُذْهِبْکُمْ» 3 بیان قدرت الهی،راهی برای دعوت مردم و تهدیدی برای سرکشان است. «إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ» 4 قدرت الهی در بردن و آوردن مخلوقات یکسان است. «یُذْهِبْکُمْ ... یَأْتِ» 5 دست خداوند در آفرینش باز است و قدرت او بن بست ندارد. «یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ» 6 مدیر باید جلو غرور و انحصارطلبی زیردستان خود را بگیرد. «یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ» 7 قدرت الهی را جدّی بگیریم. «وَ مٰا ذٰلِکَ عَلَی اللّٰهِ بِعَزِیزٍ»

ص :488

[سوره فاطر (35): آیه 18]

اشاره

وَ لاٰ تَزِرُ وٰازِرَةٌ وِزْرَ أُخْریٰ وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلیٰ حِمْلِهٰا لاٰ یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْءٌ وَ لَوْ کٰانَ ذٰا قُرْبیٰ إِنَّمٰا تُنْذِرُ اَلَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ أَقٰامُوا اَلصَّلاٰةَ وَ مَنْ تَزَکّٰی فَإِنَّمٰا یَتَزَکّٰی لِنَفْسِهِ وَ إِلَی اَللّٰهِ اَلْمَصِیرُ (18)

18w و هیچ فردی بار(گناه)دیگری را بر دوش نکشد،و اگر سنگین باری برای حمل بارش،حتّی از نزدیکان خود دعوتی کند،چیزی از بارش حمل نشود(و کسی به او رحم نکند.)تو تنها کسانی را که در نهان از پروردگارشان می ترسند و نماز به پا می دارند هشدار می دهی،و هر کس(از گناه)پاک شود،پس این پاکی به نفع خود اوست و بازگشت(همه)تنها به سوی خداوند است.

نکته ها:

کلمه ی«وزر»به معنای سنگینی و بار است. «مُثْقَلَةٌ» یعنی سنگین بار.«حمل»بارِ پشت و «حمل»بار شکم را گویند. (1)

در قرآن می خوانیم که گروهی برای اغفال و فریب دیگران می گویند: «اتَّبِعُوا سَبِیلَنٰا وَ لْنَحْمِلْ خَطٰایٰاکُمْ» (2)ما گناه شما را به دوش می گیریم این آیه جواب آنها را می دهد.

سؤال:آیا می توان به استناد این آیه که در قیامت بار هر کس به دوش خود اوست و ضربه ای به دیگری نمی زند،بگوئیم پس ما کاری به گناهکاران نداشته باشیم زیرا بار گناهشان به دوش خودشان است و به ما کاری ندارد؟ پاسخ:این آیه،توجیه سکوت در برابر منکرات نیست زیرا خود سکوت،گناهی است بر گردن افراد ساکت.وظیفه ما امر به معروف و نهی از منکر است ولی اگر گوش ندادند گناهشان به دوش ما نیست.

گرچه هر کس تنها مسئول کار خویش است،امّا اگر کسی راه و سنّت غلطی را در جامعه

ص :489


1- 1) .تفسیر نمونه،به نقل از مفردات راغب.
2- 2) .عنکبوت،12.

پایه گزاری کرد علاوه بر منحرفان،این سنّت گزار نیز مسئول است زیرا راهنمای انحراف و گناه،شریک در انحراف و گناه است.

پیام ها:

1 بر اساس عدالت،هر کس باید بار خودش را بر دوش کشد. «لاٰ تَزِرُ وٰازِرَةٌ» ...

2 گناه خود را به گردن نیاکان،دوستان و محیط نیاندازیم. «وَ لاٰ تَزِرُ وٰازِرَةٌ» 3 حساب و کتاب هر کس در قیامت،جداگانه است. «لاٰ تَزِرُ وٰازِرَةٌ» 4 گناه،بار است.«وزر مثقله» 5 در قیامت روابط خویشاوندی در قیامت هیچ تأثیری در سرنوشت انسان ندارد و بستگان باری از دوش انسان بر نمی دارند. «وَ لَوْ کٰانَ ذٰا قُرْبیٰ» 6 خشیت و نماز به انسان قابلیّت پذیرش می دهد. «إِنَّمٰا تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ» ...

7 تزکیه از طریق تقوا و نماز به دست می آید. «یَخْشَوْنَ ... أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ ... تَزَکّٰی» 8 تزکیه ی انسان،به سود خود اوست. «لِنَفْسِهِ» 9 ممکن است سود تزکیه را در دنیا دریافت نکنید ولی در آخرت قطعاً دریافت می کنید. «إِلَی اللّٰهِ الْمَصِیرُ» 10 هستی،هدفمند و دارای حرکت تکاملی است. «إِلَی اللّٰهِ الْمَصِیرُ»

[سوره فاطر (35): آیات 19 تا 20]

اشاره

وَ مٰا یَسْتَوِی اَلْأَعْمیٰ وَ اَلْبَصِیرُ (19) وَ لاَ اَلظُّلُمٰاتُ وَ لاَ اَلنُّورُ (20)

(مؤمن و کافر یکسان نیستند چنان که)نابینا و بینا یکسان نیستند.

تاریکی و روشنایی(نیز یکسان نیستند).

پیام ها:

1 مقایسه خوبی ها و بدی ها و کمالات و کمبودها،یکی از بهترین راه های آموزش و تعلیم است. «وَ مٰا یَسْتَوِی الْأَعْمیٰ» ...

ص :490

2 راه حقّ یکی بیش نیست. «النُّورُ» به صورت مفرد آمده)ولی راه های انحرافی زیاد است. «الظُّلُمٰاتُ»

[سوره فاطر (35): آیات 21 تا 23]

اشاره

وَ لاَ اَلظِّلُّ وَ لاَ اَلْحَرُورُ (21) وَ مٰا یَسْتَوِی اَلْأَحْیٰاءُ وَ لاَ اَلْأَمْوٰاتُ إِنَّ اَللّٰهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشٰاءُ وَ مٰا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی اَلْقُبُورِ (22) إِنْ أَنْتَ إِلاّٰ نَذِیرٌ (23)

و سایه و گرمای آفتاب(یکسان نیستند).

و زندگان و مردگان یکسان نیستند.همانا خداوند(حقّ را)به هر کس که بخواهد می شنواند و تو هرگز نمی توانی به کسانی که در گورها هستند (حقّ را)بشنوانی.

تو جز بیم دهنده ای(بیش)نیستی.

نکته ها:

کلمه «الظِّلُّ» به معنای سایه و کلمه «الْحَرُورُ» به معنای باد داغ و سوزان است.

در این آیات،مؤمن و کافر به چهار چیز تشبیه شده اند که نتیجه این چهار مقایسه و تشبیه آن است که مؤمن از نظر شخصیّت و سرنوشت با کافر یکسان نیست.

مؤمن به بینا و کافر به نابینا.

مؤمن به نور و کافر به تاریکی.

مؤمن به سایه آرام بخش و کافر به باد سوزان و داغ.

مؤمن به زنده و کافر به مرده.

مؤمن،رو به رشد و حرکت است،زیرا هم چشم حقیقت بین،هم نور دارد،هم نفس پاک و هم دل زنده.امّا کافر حاضر نیست حقیقت را ببیند و به خاطر سنگدلی،آن را نمی پذیرد و به دلیل ظلمات جهل و تعصّب و تحجّر در راه حقّ حرکت نمی کند.

ص :491

پیام ها:

1 مؤمنان،مردمی زنده دل و برخوردار از حیات حقیقی هستند.ایمان به فرد و جامعه حیات می بخشد و کفر عامل مرگ فرد و جامعه است. «مٰا یَسْتَوِی الْأَحْیٰاءُ وَ لاَ الْأَمْوٰاتُ» 2 رسالت پیامبر هشدار است نه اجبار «مٰا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ» 3 در تبلیغ،شرط تأثیر پذیری آمادگی مردم است و گر نه تبلیغ پیامبر نیز بی اثر خواهد بود. «مٰا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ»

[سوره فاطر (35): آیه 24]

اشاره

إِنّٰا أَرْسَلْنٰاکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّٰ خَلاٰ فِیهٰا نَذِیرٌ (24)

همانا ما تو را به حقّ برای بشارت و هشدار فرستادیم و هیچ امّتی نبوده مگر آن که در آن هشدار دهنده ای گذشته است.

پیام ها:

1 خداوند حقّ است و نظام تربیتی از طریق انبیا را هم بر اساس حقّ قرار داده است. «أَرْسَلْنٰاکَ بِالْحَقِّ» 2 بیم و امید در کنار هم کارساز است. «بَشِیراً وَ نَذِیراً» 3 با این که وظیفه ی انبیا بشارت و انذار است،امّا به دلیل غفلت مردم،هشدار انبیا بیش تر بوده است. «إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّٰ خَلاٰ فِیهٰا نَذِیرٌ» 4 هرگز زمین از حجّت الهی خالی نبوده است. «إِلاّٰ خَلاٰ فِیهٰا نَذِیرٌ»

[سوره فاطر (35): آیات 25 تا 26]

اشاره

وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ جٰاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْکِتٰابِ اَلْمُنِیرِ (25) ثُمَّ أَخَذْتُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا فَکَیْفَ کٰانَ نَکِیرِ (26)

و اگر تو را تکذیب می کنند(نگران مباش،زیرا)بدون شک کفّاری که پیش از آنان بودند نیز(انبیا را)تکذیب نمودند،پیامبرانشان همراه با معجزه ها و دلایل آشکار و نوشته ها و کتاب روشنگر به سراغشان آمدند(امّا آنان ایمان نیاوردند).

ص :492

سپس کسانی را که کفر ورزیدند(به مؤاخذه و مجازات)گرفتم،پس کیفر من چگونه است؟

نکته ها:

«زبر»جمع«زبور»به معنای کتاب هایی است که از نوعی برجستگی برخوردار باشد.

پیام ها:

1 آشنایی با مشکلات دیگران،مایه ی تسلّی انسان است. «إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَ» 2 انبیا،بهترین ابزار هدایت را با خود داشتند. «بِالْبَیِّنٰاتِ ... بِالزُّبُرِ ... بِالْکِتٰابِ» 3 تکذیب انبیا از روی عمد و لجاجت و با علم و آگاهی از محتوای دعوت آنان بوده است. «کَذَّبَ الَّذِینَ ... جٰاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْکِتٰابِ الْمُنِیرِ» 4 قهر خداوند،بعد از اتمام حجت است. «جٰاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ ... ثُمَّ أَخَذْتُ» 5 بیان قهر و قدرت خداوند در کیفر کفّار،مایه ی تسلّی پیروان حقّ است. «ثُمَّ أَخَذْتُ» 6 قهر خداوند،گاهی در دنیاست. «ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِینَ کَفَرُوا» (کفّار گمان نکنند رها و مورد غفلت هستند.) 7 کفر،عامل هلاکت است. «أَخَذْتُ الَّذِینَ کَفَرُوا» 8 مانور قدرت،لازم است.عذاب کافران،هراس انگیز و شگفت انگیز بوده است. «فَکَیْفَ کٰانَ نَکِیرِ» 9 از سرنوشت جوامع کفرپیشه عبرت بگیرید. «فَکَیْفَ کٰانَ نَکِیرِ»

ص :493

[سوره فاطر (35): آیه 27]

اشاره

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اَللّٰهَ أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَأَخْرَجْنٰا بِهِ ثَمَرٰاتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوٰانُهٰا وَ مِنَ اَلْجِبٰالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوٰانُهٰا وَ غَرٰابِیبُ سُودٌ (27)

35\27

آیا ندیده ای که خداوند از آسمان،آبی فرو فرستاد،پس به واسطه ی آن میوه هایی رنگارنگ(از زمین)بیرون آوردیم.و از بعضی کوه ها(رگه ها و)راه های سفید و سرخ،به رنگ های گوناگون و کاملاً سیاه(بیرون آوردیم).

نکته ها:

«جُدَدٌ»

،جمع«جده»و«جاده»به معنای راه است، «بِیضٌ» جمع«أبیض»به معنای سفید، «حُمْرٌ» جمع«أحمر»به معنای سرخ و« سُودٌ »جمع«أسود»به معنای سیاه است.

«غَرٰابِیبُ»

به معنای سیاه پر رنگ است و شاید دلیل آن که عرب ها به کلاغ،غُراب می گویند چون رنگش سیاه است.

گرچه در این آیات،سه رنگ سفید و سرخ و سیاهِ کوه ها را ذکر کرده است ولی با تعبیر «مُخْتَلِفاً أَلْوٰانُهٰا» اشاره می کند که کوه ها منحصر در این سه رنگ نیستند.

پیام ها:

1 با سؤال،وجدان ها را بیدار کنید. «أَ لَمْ تَرَ» 2 خطاب به پیامبر در حقیقت خطاب به همه مردم است. «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّٰهَ» 3 خداوند،نظام هستی را بر اساس علّت و معلول قرار داده است.سبب روئیدن گیاه،آب است. «فَأَخْرَجْنٰا بِهِ» 4 خداوند از آب بی رنگ و زمین یک رنگ،میوه های رنگارنگ می آفریند.

«ثَمَرٰاتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوٰانُهٰا»

5 خطوط و رگه های رنگارنگ در کوه ها تصادفی نیست. «جُدَدٌ بِیضٌ وَ حُمْرٌ ... غَرٰابِیبُ سُودٌ»

ص :494

[سوره فاطر (35): آیه 28]

اشاره

وَ مِنَ اَلنّٰاسِ وَ اَلدَّوَابِّ وَ اَلْأَنْعٰامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوٰانُهُ کَذٰلِکَ إِنَّمٰا یَخْشَی اَللّٰهَ مِنْ عِبٰادِهِ اَلْعُلَمٰاءُ إِنَّ اَللّٰهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ (28)

و همچنین از مردم و جنبنده ها و چهار پایان به رنگ های گوناگون (آفریدیم)؛از میان بندگان او تنها دانشمندان(ربّانی)خشیت الهی دارند، بی شک خداوند،عزیز و آمرزنده است.

نکته ها:

«أنعام»جمع«نعم»به معنای شتر است ولی به گاو و گوسفند نیز گفته می شود.گرچه کلمه «دواب»که به معنای جنبنده است شامل آنها می شود ولی بدلیل اهمیّت و نیاز شدید انسان به این سه حیوان نامشان جدا آمده است.

«خشیت»ترس همراه با تعظیم و برخاسته از علم و آگاهی است.

امام صادق علیه السلام فرمودند:عالم،کسی است که رفتارش،گفتارش را تصدیق کند و گرنه عالم نیست. (1)

این آیه می فرماید:علم سبب خشیت الهی است و آیه 28 همین سوره می فرماید:خشیت الهی،سبب پندپذیری از انبیا است.پس نتیجه می گیریم که علم باید سبب هشدارپذیری شود.بنا بر این اگر دیدیم که دانشمندان پندپذیر نیستند ولی عوام هشدار پذیرند،باید بگوئیم علمی که در قرآن مطرح است غیر از اصطلاح روز است،بلکه مراد از علم دریافت حقیقت و داشتن نورانیّت و بصیرت و حکمت است و دانشمندان بی تقوی،در آئینه ی قرآن جاهلند؛ جهل به عظمت پروردگار،جهل به رسالت و تکلیف در دنیا،جهل به هدف آفرینش،جهل به سرنوشت و قیامت.

در کنار حرم امام رضا علیه السلام خدمت علامه ی طباطبایی قدس سره رسیدم و عرض کردم:من در سال های اول تحصیلم همین که مشغول نماز می شدم،حالت گریه و خشوع داشتم،ولی اکنون که با سواد شده ام در نماز غافلم،پس آیه «إِنَّمٰا یَخْشَی اللّٰهَ مِنْ عِبٰادِهِ الْعُلَمٰاءُ» چه

ص :495


1- 1) .کافی،ج 1،ص 36.

می گوید؟ ایشان فرمود:علمی که شما دارید،یک سری اطلاعات و محفوظات است،اگر علم واقعی بود،عبودیّت تو بیش تر می شد.

پیام ها:

1 اختلاف رنگ انسان ها و حیوانات،یکی از نشانه های قدرت و عظمت الهی است. «وَ مِنَ النّٰاسِ ... مُخْتَلِفٌ أَلْوٰانُهُ» 2 در امور جسمی و مادّی،انسان در ردیف دیگر موجودات است. «وَ مِنَ النّٰاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعٰامِ» 3 علم و آگاهی بر اسرار هستی،زمینه ی رسیدن به خشیت الهی است. «إِنَّمٰا یَخْشَی اللّٰهَ ... اَلْعُلَمٰاءُ» 4 دانشمندان بی تقوا،به علم واقعی نرسیده اند. «إِنَّمٰا یَخْشَی اللّٰهَ مِنْ عِبٰادِهِ الْعُلَمٰاءُ» 5 اهل عبادت بسیار است،امّا تنها عالمان به مقام خشیت می رسند. «إِنَّمٰا یَخْشَی اللّٰهَ مِنْ عِبٰادِهِ الْعُلَمٰاءُ»

[سوره فاطر (35): آیه 29]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ یَتْلُونَ کِتٰابَ اَللّٰهِ وَ أَقٰامُوا اَلصَّلاٰةَ وَ أَنْفَقُوا مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ سِرًّا وَ عَلاٰنِیَةً یَرْجُونَ تِجٰارَةً لَنْ تَبُورَ (29)

همانا کسانی که کتاب خدا را تلاوت می کنند و نماز بر پا می دارند و از آن چه ما روزیشان کرده ایم،پنهان و آشکار انفاق می کنند،به تجارتی دل بسته اند که هرگز زوال نمی پذیرد.

نکته ها:
اشاره
اشاره

در آیه قبل سخن از این بود که تنها علما خشیت الهی دارند،گویا این آیه سیمای علمای واقعی را شرح می دهد که آنان:اُنس با قرآن دارند.نماز به پا می دارند و انفاق آنان خالصانه است زیرا هم عَلَنی انفاق می کنند و هم پنهانی و اگر ریاکار بودند تنها علنی انفاق می کردند.

«تَبُورَ»

از«بوار»به معنای کسادی شدید در تجارت است.از آنجا که این امر موجب فساد

ص :496

و نابودی است به هلاکت هم بوار گفته می شود.

در آیه قبل «یَخْشَی اللّٰهَ» مطرح شد و در این آیه «یَرْجُونَ» ؛آری،مردان خدا میان خوف و رجا هستند. (1)

در قرآن بارها نماز و قرآن،در کنار هم مطرح شده اند:

«یَتْلُونَ کِتٰابَ اللّٰهِ وَ أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ» (2)

کتاب خداوند را تلاوت می کنند و نماز به پا می دارند.

«یُمَسِّکُونَ بِالْکِتٰابِ وَ أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ» (3)به کتاب آسمانی تمسک می کنند و نماز به پا می دارند.

«اتْلُ مٰا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتٰابِ وَ أَقِمِ الصَّلاٰةَ» (4)آنچه از کتاب به سوی تو وحی شده تلاوت کن و نماز به پا دار.

امتیازات تجارت با خدا

1 آنچه از سرمایه داریم،(سلامتی،علم،عمر،آبرو،مال و...)از اوست پس به خود او بفروشیم.آری،اگر فرزندی زمین و مصالح و پولی از پدر گرفت و منزلی ساخت بعد افرادی خریدار منزلش شدند که یکی از آنان همان پدر بود،عقل و و جدان می گوید خانه رای به پدر بفروشد،زیرا خود فرزند و تمام دارایی هایش از اوست و فروش به بیگانه جوانمردی نیست.

2 خداوند به بهای بهشت ابدی می خرد،ولی دیگران هر چه بخرند،ضرر و خسارت است، چون ارزان می خرند و زودگذر است.

3 خداوند کم رای می پذیرد، «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ» ولی دیگران کم را نمی پذیرند.

4 خداوند،از روی عفو و اغماض،عیب جنس را می پوشاند و با همان نواقص می خرد.در دعای بعد از نماز می خوانیم:خداوندا! اگر در رکوع و سجود نمازم خلل و نقصی است نادیده بگیر و نمازم را قبول فرما.در دعای ماه رجب می خوانیم:«خاب الوافدون علی غیرک و خسر المتعرضون الا لک» (5)یعنی باختند کسانی که در خانه غیر تو آمدند و خسارت کردند

ص :497


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.
2- 2) .فاطر،29.
3- 3) .اعراف،170.
4- 4) .عنکبوت،45.
5- 5) .مفاتیح الجنان.

کسانی که به سراغ دیگران رفتند.

پیام ها:

1 تلاوت قرآن(گرچه مستحبّ است،)امّا قبل از واجبات آمده است. «یَتْلُونَ ...

أَقٰامُوا

... أَنْفَقُوا» 2 فکر و فرهنگ،مقدّمه ی عمل است. «یَتْلُونَ کِتٰابَ اللّٰهِ ... أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ» 3 کسی که عاشقانه مکتب را بپذیرد،نماز و انفاقش قطعی است.(تلاوت کتاب به صورت مضارع آمده که نشانه تداوم عمل و علاقه به تلاوت است، «یَتْلُونَ» ولی نماز و انفاق به صورت ماضی آمده که نشانه قطعی بودن انجام آن است.) «أَقٰامُوا ... أَنْفَقُوا» 4 نماز،باید با رسیدگی به محرومان همراه باشد. «أَقٰامُوا ... أَنْفَقُوا» 5 دارایی های انسان،داده الهی است. «رَزَقْنٰاهُمْ» 6 اگر توجّه داشته باشیم که دارایی های ما از خداوند است،در انفاق،بخل نمی ورزیم. «أَنْفَقُوا مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ» 7 بخشی از داده ها انفاق شود،باقی برای خودتان است. «مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ» (کلمه «من»به معنای بعضی است) 8 مورد انفاق،تنها مال نیست بلکه از علم و آبرو و قدرت نیز باید به مردم کمک کرد. «مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ» 9 انفاق،هم سری باشد هم آشکارا.(در انفاق پنهان،خلوص آدمی رشد می کند و در انفاق آشکار،مردم تشویق می شوند.) «سِرًّا وَ عَلاٰنِیَةً» البتّه انفاق مخفیانه برتری دارد،لذا نام آن قبل از انفاق علنی برده شده است. «سِرًّا وَ عَلاٰنِیَةً» 10 امید به رستگاری،باید با فکر و عمل و انفاق همراه باشد و گر نه امید بدون کار،پنداری بیش است. «یَتْلُونَ ...، أَقٰامُوا ...، أَنْفَقُوا ...، یَرْجُونَ» 11 با داشتن علم و خشیت الهی(که در آیه قبل بود)و با تلاوت قرآن و اقامه نماز و کمک به محرومان،باز هم خود را مستحقّ ندانید،تنها امیدوار باشید.

ص :498

«یَرْجُونَ»

12 در معامله با خدا،حتّی یک درصد زیان نیست. «تِجٰارَةً لَنْ تَبُورَ» 13 گمان نکنید با انفاق،مال شما تمام می شود. «تِجٰارَةً لَنْ تَبُورَ» 14 در فرهنگ اسلام،دنیا بازار است و انسان فروشنده و نعمت های الهی، سرمایه و انتخاب مشتری با انسان است.او می تواند با خدا معامله کند و می تواند غیر خدا را انتخاب کند.

[سوره فاطر (35): آیه 30]

اشاره

لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ (30)

خداوند پاداش آنان را به طور کامل عطا کند و از فضل خویش به آنان بیفزاید،چرا که خداوند آمرزنده و سپاسگزار است.

نکته ها:

در تمام کلمات این آیه،فضل و لطف الهی می درخشد:

پاداش به طور کامل. «لِیُوَفِّیَهُمْ» با این که سرمایه و توفیق عمل از اوست،باز هم نام پاداش بر آن نهاده است. «أُجُورَهُمْ» زیاد شدن الطاف و پاداش ها از سوی خداوند. «یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ»

پیام ها:

1 عمل برای دریافت اجر الهی،ضرری به اخلاص نمی زند. «لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ» 2 خداوند هم مزد می دهد،هم اضافه می دهد. «لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدَهُمْ» 3 اجر کامل برخاسته از شکور بودن خداوند است. «لِیُوَفِّیَهُمْ ... شَکُورٌ» 4 خداوند از تلاش ها قدردانی کرده و لغزشها را می پوشاند،ما نیز در برابر خدمات دیگران قدرشناس باشیم و از لغزش های آنان بگذریم. «إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ»

ص :499

[سوره فاطر (35): آیه 31]

اشاره

وَ اَلَّذِی أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ مِنَ اَلْکِتٰابِ هُوَ اَلْحَقُّ مُصَدِّقاً لِمٰا بَیْنَ یَدَیْهِ إِنَّ اَللّٰهَ بِعِبٰادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ (31)

و آن چه از کتاب به سوی تو وحی کردیم،همان حقّ است که تصدیق کننده ی کتاب های پیش از آن است؛قطعاً خداوند نسبت به بندگانش خبیر و بینا است.

پیام ها:

1 در قرآن،سخن باطل،خرافه،گزافه و بی منطق وجود ندارد. «هُوَ الْحَقُّ» 2 میزان حقّانیّت هر کلام و کتابی،قرآن است. «هُوَ الْحَقُّ» 3 کتب آسمانی،مؤیّد یکدیگرند. «مُصَدِّقاً» 4 خداوند هم به نیاز بشر به وحی آگاه است،و هم به لیاقت پیامبر برای دریافت وحی.(« لَخَبِیرٌ »آگاه از باطن و« بَصِیرٌ »آگاه از ظاهر است.) «بِعِبٰادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ»

[سوره فاطر (35): آیه 32]

اشاره

ثُمَّ أَوْرَثْنَا اَلْکِتٰابَ اَلَّذِینَ اِصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سٰابِقٌ بِالْخَیْرٰاتِ بِإِذْنِ اَللّٰهِ ذٰلِکَ هُوَ اَلْفَضْلُ اَلْکَبِیرُ (32)

آن گاه این کتاب(قرآن)را به گروهی از بندگانمان که(آنان را)برگزیدیم به میراث دادیم،پس برخی از بندگان ما(در عمل به کتاب)بر خود ستمکارند و بعضی میانه رو و برخی با اذن الهی نسبت به کارهای خیر سبقت گیرند، که این همان فضل بزرگ الهی است.

نکته ها:

در مورد این آیه ی شریفه،آن چه را از میان اقوال متعدّد انتخاب کردم و با روایات نیز سازگار است،این است که خداوند می فرماید:قرآن را به برگزیدگان از بندگانم پس از پیامبر، که همان امامان معصوم علیهم السلام از ذرّیه ی حضرت فاطمه علیها السلام باشند به میراث دادیم و دلیل

ص :500

آن که علوم قرآن را به برگزیدگان دادیم این است که بعضی از بندگان،ظالم و برخی میانه رو و بعضی که به گفته ی روایات،اهل بیت پیامبرند در همه ی کارهای خیر سبقت می گیرند و تنها این گروه سوّم برگزیده اند،نه همه.

در روایات متعدّد می خوانیم که ائمّه معصومین علیهم السلام فرموده اند:بندگان برگزیده ی خدا که وارث کتابند،ما اهل بیت رسول اللّٰه صلی اللّٰه علیه و آله هستیم. (1)

پیام ها:

1 قرآن،به تنهایی کافی نیست،حامی و مجری لازم دارد. «أَوْرَثْنَا الْکِتٰابَ» 2 کسی حقّ انتخاب و اعطای مسئولیّت های دینی را دارد که به حال بندگانش آگاهی عمیق داشته باشد. «إِنَّ اللّٰهَ بِعِبٰادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتٰابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنٰا» 3 دلیل محروم شدن از انوار قرآن،خود ما هستیم. «فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ ... وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ» 4 شرط دریافت میراث قرآن،سبقت در همه ی کارهای خیر است نه انجام بعضی. «بِالْخَیْرٰاتِ» 5 انتخاب خداوند،حکیمانه است.کسانی وارث علوم قرآنند که در خیرات سبقت گیرند. «سٰابِقٌ بِالْخَیْرٰاتِ» 6 ظلم،از سوی خود انسان است، «ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ» ولی توفیق سبقت در خوبی ها، به اذن خداست. «سٰابِقٌ بِالْخَیْرٰاتِ بِإِذْنِ اللّٰهِ» 7 میراث بردن از قرآن،فضل بزرگ الهی است. «ذٰلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ»

ص :501


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

[سوره فاطر (35): آیه 33]

اشاره

جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا یُحَلَّوْنَ فِیهٰا مِنْ أَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فِیهٰا حَرِیرٌ (33)

(پاداش الهی و آن فضل بزرگ،)باغ هایی همیشه سرسبز است که به آنها وارد خواهند شد،و در آنها با دستبندهایی از طلا و مروارید زینت می شوند و لباس آنان در آن جا(از)ابریشم است.

نکته ها:

کلمه ی «أَسٰاوِرَ» جمع«سوار»،معرّب«دستواره»از کلمات فارسی است که وارد زبان عربی شده است. (1)

پیام ها:

1 تکثّر و تنوّع نعمت ها،یک ارزش است. «جَنّٰاتُ» 2 از عنصر تشویق غافل نشویم. «جَنّٰاتُ عَدْنٍ ... یُحَلَّوْنَ» 3 پاداش محرومیّت موقت،کامیابی دائمی است.(اگر طلا و ابریشم،در چند روز دنیا بر مردان حرام شد،در بهشت،از آن بهره مند می شوند.) «یُحَلَّوْنَ ... مِنْ ذَهَبٍ» ...

4 معاد،جسمانی است.(طلا و لؤلؤ مربوط به زینت بدن مادّی است.) «أَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ»

[سوره فاطر (35): آیه 34]

اشاره

وَ قٰالُوا اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا اَلْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُورٌ (34)

و گویند:سپاس برای خداوندی است که اندوه را از ما زدود،همانا پروردگار ما آمرزنده و سپاسگزار است.

ص :502


1- 1) .تفسیر المیزان.
پیام ها:

1 شعار اهل بهشت،ستایش خداست. «وَ قٰالُوا الْحَمْدُ لِلّٰهِ» 2 در فضای بهشت،غم و غصّه نیست. «أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ» 3 در بهشت،در کنار نعمت های مادّی(در آیه ی قبل)آرامش روحی مطرح است. «أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ» 4 بهشت،به خاطر مغفرت و سپاس گزاری خداوند،به بهشتیان می رسد. «إِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُورٌ» 5 پوشاندن لغزش ها و قدردانی از بندگان شایسته از شئون ربوبیّت است. «إِنَّ رَبَّنٰا لَغَفُورٌ شَکُورٌ» 6 اهل بهشت،دارای برجستگی هایی هستند که خداوند قدردان و سپاسگزار آنان است. «لَغَفُورٌ شَکُورٌ»

[سوره فاطر (35): آیه 35]

اشاره

اَلَّذِی أَحَلَّنٰا دٰارَ اَلْمُقٰامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لاٰ یَمَسُّنٰا فِیهٰا نَصَبٌ وَ لاٰ یَمَسُّنٰا فِیهٰا لُغُوبٌ (35)

خداوندی که ما را از فضل خویش در سرای ابدی جای داد که در آن جا هیچ رنجی به ما نمی رسد و درماندگی به سراغ ما نمی آید.

نکته ها:

«نَصَبٌ»

به معنای تعب و رنج و «لُغُوبٌ» به معنای عجز و ناتوانی است و گاهی در افسردگی بکار می رود.

در کشورهای مترقّی و خانواده های مرفّه،آسایش پیدا می شود ولی آرامش کمیاب است، امّا اهل بهشت هم در آسایش کاملند و هم از غم ها و تحیّرها دور.

پیام ها:

1 بهشت،ابدی است. «دٰارَ الْمُقٰامَةِ»

ص :503

2 بهشتیان،نعمت ها را از فضل خدا می دانند،نه از عمل خود. «مِنْ فَضْلِهِ» 3 رنج و غم با بهشتیان حتّی تماس ندارد. «لاٰ یَمَسُّنٰا» 4 طول عمر بیش از حدّ در دنیا،خستگی آور است ولی در بهشت نه خستگی وجود دارد و نه غم. «لاٰ یَمَسُّنٰا ... نَصَبٌ ... لُغُوبٌ» 5 آسایش و آرامش بهشت،شعار نیست جدّی است.(جمله ی« لاٰ یَمَسُّنٰا »تکرار شده است)

[سوره فاطر (35): آیه 36]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نٰارُ جَهَنَّمَ لاٰ یُقْضیٰ عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَ لاٰ یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذٰابِهٰا کَذٰلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ (36)

و کسانی که کفر ورزیدند،برایشان آتش دوزخ است،نه بر آنها حکم می شود که بمیرند و نه از عذاب دوزخ تخفیفی برایشان هست؛ما این گونه هر ناسپاسی را کیفر می دهیم.

نکته ها:

در کنار وعده های بهشت،وعیدهای دوزخ بیان می شود تا میان بیم و امید تعادل باشد.

اهل دوزخ دو تقاضا دارند،یک بار می گویند: «لِیَقْضِ عَلَیْنٰا رَبُّکَ» (1)خدا ما را مرگ دهد تا راحت شویم.خداوند می فرماید: «لاٰ یُقْضیٰ عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا» در دوزخ مرگی در کار نیست که دوزخیان بمیرند و از عذاب نجات یابند.بار دیگر می خواهند لا اقل تخفیفی به آنان داده شود: «یُخَفِّفْ عَنّٰا یَوْماً مِنَ الْعَذٰابِ» (2)این آیه می فرماید: «لاٰ یُخَفَّفُ» تخفیفی در کار نیست.

پیام ها:

1 کسی که از کافر بودن،به کفور بودن رسید و تمام درهای سعادت را به روی خود بست،تمام درهای نجات نیز به روی او بسته خواهد شد؛در آن جا نه مرگ است و نه تخفیف. «فَیَمُوتُوا وَ لاٰ یُخَفَّفُ»

ص :504


1- 1) .زخرف،77.
2- 2) .غافر،49.

2 کفر،نوعی کفران نعمت است. «الَّذِینَ کَفَرُوا ... کُلَّ کَفُورٍ» 3 فرد مهم نیست،خصلت مهم است. «کُلَّ کَفُورٍ»

[سوره فاطر (35): آیه 37]

اشاره

وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیهٰا رَبَّنٰا أَخْرِجْنٰا نَعْمَلْ صٰالِحاً غَیْرَ اَلَّذِی کُنّٰا نَعْمَلُ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ مٰا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَ جٰاءَکُمُ اَلنَّذِیرُ فَذُوقُوا فَمٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ (37)

و آن کفّار در دوزخ ناله می زنند(و می گویند:)پروردگارا! ما را خارج کن تا عمل صالحی انجام دهیم،غیر از آنچه که قبلاً انجام می دادیم.(در پاسخ به آنان گفته می شود:)آیا ما به شما چندان عمر ندادیم که در آن هر کس که بنای تذکّر دارد متذکّر شود و(عبرت گیرد؟ به علاوه)هشدار دهنده به سراغتان آمد(ولی شما توجّهی نکردید)،که اینک بچشید،پس برای ستمگران هیچ یاوری نیست.

نکته ها:

«صراخ»به معنای فریاد و ناله ای است که با درخواست کمک همراه باشد.

در دو آیه ی قبل،عنوان شد که اهل بهشت آسایش و آرامش دارند؛در این آیه می فرماید:

اهل دوزخ می سوزند و ناله می کنند و تقاضای کمک دارند.

پیام ها:

1 به هر تقاضا و ناله ای نباید اعتنا کرد،درخواست مجرم قابل پذیرش نیست.

«رَبَّنٰا أَخْرِجْنٰا نَعْمَلْ صٰالِحاً»

(خداوند می فرماید: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعٰادُوا لِمٰا نُهُوا عَنْهُ» اگر برگردند،باز همان خلافکاری های خود را دارند.) 2 آن چه انسان را دوزخی می کند،اعمال ناصالح است. «أَخْرِجْنٰا نَعْمَلْ صٰالِحاً» 3 همه ی سرکشان،روزی به عجز و انابه خواهند افتاد. «رَبَّنٰا أَخْرِجْنٰا» ...

4 آخرت محل جبران از دست داده ها نیست. «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ» ...

ص :505

5 بسیاری افراد در دنیا خیال می کنند کارشان صالح است،امّا در روز قیامت می فهمند که صالح نبوده و لذا می گویند:پروردگارا! اگر از دوزخ نجات یابیم، عمل صالحی(نه مثل صالح نماهای قبلی)انجام خواهیم داد. «غَیْرَ الَّذِی کُنّٰا نَعْمَلُ» 6 خداوند به همه ی مردم به مقداری که حجّت بر آنان تمام شود،عمر داده است. «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ مٰا یَتَذَکَّرُ فِیهِ» 7 از دست دادن فرصت ها،موجب ظلم به خویش است. «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ... فَمٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ» 8 هدف از عمر،هوشیاری است و انسان غافل گویا عمر نکرده است. «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ مٰا یَتَذَکَّرُ» 9 تذکّرِ لحظه ای کارساز نیست،زیرا هر مجرمی برای یک لحظه متذکّر می شود؛ تذکّر باید استمرار داشته باشد. «یَتَذَکَّرُ فِیهِ» 10 تا نذیر نباشد،قهر الهی نیست. «جٰاءَکُمُ النَّذِیرُ فَذُوقُوا» 11 کسی که به هشدارهای انبیا توجّه نکند ظالم است. «جٰاءَکُمُ النَّذِیرُ ... فَمٰا لِلظّٰالِمِینَ» 12 برای کفّار،شفاعت،دعا و ناله هیچ یک کارساز نیست. «مِنْ نَصِیرٍ»

[سوره فاطر (35): آیه 38]

اشاره

إِنَّ اَللّٰهَ عٰالِمُ غَیْبِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذٰاتِ اَلصُّدُورِ (38)

همانا خداوند به غیب آسمان ها و زمین آگاه است،بدون شک او به راز دل ها داناست.

نکته ها:

در آیات گذشته خواندیم که:خداوند افرادی را برای میراث قرآن برگزید،افرادی را به بهشت می برد و افرادی را به دوزخ؛این آیه می فرماید:زیرا او همه چیز را می داند و از نهان و آشکار و از درون و بیرون آگاه است.

ص :506

پیام ها:

1 کسانی که فرصت های دنیا را از دست داده و عمل صالحی انجام نداده اند و در آخرت ناله می زنند که ما را از دوزخ نجات بده تا عمل صالح انجام دهیم،در سخن خود صداقت ندارند. «إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذٰاتِ الصُّدُورِ» 2 ایمان به اینکه خداوند همه چیز را می داند بهترین بازدارنده انسان از خلاف است. «إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذٰاتِ الصُّدُورِ»

[سوره فاطر (35): آیه 39]

اشاره

هُوَ اَلَّذِی جَعَلَکُمْ خَلاٰئِفَ فِی اَلْأَرْضِ فَمَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَ لاٰ یَزِیدُ اَلْکٰافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلاّٰ مَقْتاً وَ لاٰ یَزِیدُ اَلْکٰافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلاّٰ خَسٰاراً (39)

او کسی است که شما را در زمین جانشینان(پیشینیان)قرار داد؛پس هر کس کفر ورزد بر ضررش خواهد بود و کافران را کفرشان جز دشمنی و خشم نزد پروردگارشان نمی افزاید،و کافران را کفرشان جز خسارت نمی افزاید.

نکته ها:

مراد از خلیفه بودن انسان در این آیه،یکی از سه امر است:جانشینی ملّت ها از ملّت ها، جانشینی فرزندان آدم از انسان های پیش از خلقت آدم،جانشینی انسان از خداوند «مقت»به معنای غضب شدید است که در قرآن در مورد چهار چیز بکار رفته است:

1 کفر. «لاٰ یَزِیدُ الْکٰافِرِینَ کُفْرُهُمْ ... إِلاّٰ مَقْتاً» 2 زنا. «إِنَّهُ کٰانَ فٰاحِشَةً وَ مَقْتاً» (1)3 گفتن و عمل نکردن. «کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّٰهِ أَنْ تَقُولُوا مٰا لاٰ تَفْعَلُونَ» (2)4 سخن بی منطق. «یُجٰادِلُونَ فِی آیٰاتِ اللّٰهِ بِغَیْرِ سُلْطٰانٍ أَتٰاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّٰهِ» (3)

ص :507


1- 1) .نساء،22.
2- 2) .صف،3.
3- 3) .غافر،35.
پیام ها:

1 جانشینی انسان در زمین باید عامل شکر باشد نه کفر. «جَعَلَکُمْ خَلاٰئِفَ ... فَمَنْ کَفَرَ» (شما نیز رفتنی هستید و دیگران جانشین شما خواهند شد،در این چند روز دنیا کفر نورزید.) 2 کفرِ انسان به ضرر خود اوست و ضربه ای به خدا نمی زند. «فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ» 3 کفّار،کفر خود را به گردن نیاکان یا جامعه نیاندازند. «فَمَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ» 4 خطرات و آثار کفر محدود نیست و هر لحظه گسترش می یابد. «لاٰ یَزِیدُ الْکٰافِرِینَ ... إِلاّٰ مَقْتاً ... إِلاّٰ خَسٰاراً» 5 کفر به خودی خود،عامل خسارت است،گرچه کافر عمل فاسدی انجام ندهد. «لاٰ یَزِیدُ الْکٰافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلاّٰ خَسٰاراً» 6 بیان خطرات گناه،عاملی برای بازداشتن گناهکار است. «مَقْتاً ... خَسٰاراً»

[سوره فاطر (35): آیه 40]

اشاره

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ شُرَکٰاءَکُمُ اَلَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ أَرُونِی مٰا ذٰا خَلَقُوا مِنَ اَلْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ أَمْ آتَیْنٰاهُمْ کِتٰاباً فَهُمْ عَلیٰ بَیِّنَةٍ مِنْهُ بَلْ إِنْ یَعِدُ اَلظّٰالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلاّٰ غُرُوراً (40)

بگو:آیا شریکان خویش را که به جای خداوند می خوانید دیده اید؟ به من نشان دهید که چه چیزی را از زمین آفریده اند،یا برای آنان در(آفرینش) آسمان ها مشارکتی است؟ یا به آنان کتابی داده ایم که ایشان،دلیل و حجّتی از آن بر شرک خود دارند؟(نه،هیچ کدام نیست،)بلکه ستمکاران تنها بر اساس وعده ای(دروغی)که بعضی شان به بعضی دیگر(در مورد شفاعت)می دهند یکدیگر را فریب می دهند.

پیام ها:

1 پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله مأمور به گفتگو با مخالفان بود. «قُلْ»

ص :508

2 با سؤال،وجدان ها را بیدار کنید. «أَ رَأَیْتُمْ ... أَرُونِی مٰا ذٰا خَلَقُوا» 3 اسلام دین منطق است. «أَ رَأَیْتُمْ ... أَرُونِی ... فَهُمْ عَلیٰ بَیِّنَةٍ» 4 تحدّی و مبارزه طلبی،تنها در کتاب تشریع نیست که می فرماید: «فَأْتُوا بِسُورَةٍ» بلکه در مورد آفرینش و کتاب تکوین نیز هست. «أَرُونِی مٰا ذٰا خَلَقُوا» 5 مشرکان،هیچ منطقی ندارند.نه عقلی «مٰا ذٰا خَلَقُوا» و نه نقلی «أَمْ آتَیْنٰاهُمْ کِتٰاباً» 6 هر جا منطق و بیّنه نباشد،فریب است. «إِنْ یَعِدُ ... إِلاّٰ غُرُوراً» 7 مشرکان ظالمند. «یَعِدُ الظّٰالِمُونَ» وعده ی ظالمان،فریب و شعارهای آنان فریبنده است. «إِلاّٰ غُرُوراً» 8 شرک بر تبلیغات و وعده های فریبکارانه استوار است. «إِنْ یَعِدُ الظّٰالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلاّٰ غُرُوراً» 9 فریب از هر کس می تواند باشد. «بَعْضُهُمْ بَعْضاً» گاهی افراد ضعیف و عادی با تملق و چاپلوسی افراد بالاتر را به انحراف می کشانند و گاهی افراد قوی با تهدید و تطمیع و وعده ها و شعارهای دروغین مردم را به اطاعت بی چون و چرای خود وادار می کنند. «یَعِدُ الظّٰالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً»

[سوره فاطر (35): آیه 41]

اشاره

إِنَّ اَللّٰهَ یُمْسِکُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ أَنْ تَزُولاٰ وَ لَئِنْ زٰالَتٰا إِنْ أَمْسَکَهُمٰا مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ کٰانَ حَلِیماً غَفُوراً (41)

همانا خداوند آسمان ها و زمین را از زوال(و سقوط و خروج از مدار)نگاه می دارد،و اگر زوال پذیرند(و از مدار خارج شوند)احدی جز او نمی تواند آنها را نگاه دارد؛البتّه او بردبار و آمرزنده است.

نکته ها:

میان نگاهداری و حفاظت خداوند از نظام هستی و حلم او رابطه است،همان گونه که میان عقاید و اعمال ما و فروپاشی نظام هستی رابطه است.در این آیه به مورد اول اشاره دارد و آیه با جمله ی «حَلِیماً غَفُوراً» پایان یافته است.امّا در سوره ی مریم،آیات 88 تا 90

ص :509

می خوانیم: «وَ قٰالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمٰنُ وَلَداً لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إِدًّا تَکٰادُ السَّمٰاوٰاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبٰالُ هَدًّا» مشرکان گفتند:خداوند فرزندی اختیار کرده است،نزدیک است که آسمان ها و زمین و کوه ها از این سخن زشت درهم ریزد و فروپاشد.

خداوند هم آسمان ها و زمین با عظمت را نگاه می دارد «یُمْسِکُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ» و هم پرنده ی کوچک در هوا را «مٰا یُمْسِکُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمٰنُ» (1)در روایات می خوانیم:خداوند به واسطه ی اولیای خود،آسمان و زمین را حفظ می کند که اگر نباشند،نظام هستی به هم می ریزد. (2)

پیام ها:

1 جایگاه آسمان ها و زمین و حرکت و مدار آنها با اراده ی خداوند است و اوست که هر لحظه آنها را حفظ می کند. «إِنَّ اللّٰهَ یُمْسِکُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ» 2 پدیده ها،هم در پدید آمدن و هم در بقا نیازمند قدرت و لطف خداوند هستند.

«إِنَّ اللّٰهَ یُمْسِکُ السَّمٰاوٰاتِ»

...

3 نظم حاکم بر هستی،از سوی خداست،نه امری تصادفی. «إِنَّ اللّٰهَ یُمْسِکُ السَّمٰاوٰاتِ» ...

4 ابدیّت مخصوص اوست و هستی قابل زوال است. «زٰالَتٰا» 5 اگر حلم الهی نباشد،کرات آسمانی بر سر خلافکاران فرو می ریزد. «یُمْسِکُ السَّمٰاوٰاتِ ... کٰانَ حَلِیماً غَفُوراً» (هنگام برپایی قیامت،خورشید و ماه و ستارگان و زمین دگرگون و درهم ریخته می شود،بنا بر این اگر در دنیا از فروپاشی آنها جلوگیری می شود به خاطر حلم اوست.) 6 خداوندی که با قدرت هستی را نگاه داشته،اگر به کفّار مهلتی می دهد به خاطر حلم است نه عجز. «کٰانَ حَلِیماً»

ص :510


1- 1) .ملک،19.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

[سوره فاطر (35): آیه 42]

اشاره

وَ أَقْسَمُوا بِاللّٰهِ جَهْدَ أَیْمٰانِهِمْ لَئِنْ جٰاءَهُمْ نَذِیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدیٰ مِنْ إِحْدَی اَلْأُمَمِ فَلَمّٰا جٰاءَهُمْ نَذِیرٌ مٰا زٰادَهُمْ إِلاّٰ نُفُوراً (42)

و(مشرکان)با سخت ترین سوگندها،به خدا سوگند یاد کردند که اگر هشدار دهنده ای به سراغشان بیاید از هر یک از امّت های دیگر هدایت یافته تر شوند؛پس همین که هشدار دهنده ای برایشان آمد،جز نفرت(از حقّ)چیزی بر آنان نیفزود.

نکته ها:

در تفاسیر می خوانیم:مشرکان وقتی شنیدند که هر گاه پیامبری برای یهودیان می آمد آنها لجاجت می کردند؛سوگند یاد کردند و گفتند:ما چنین نیستیم،اگر پیامبری برای ما بیاید بدون لجاجت تسلیم او را می پذیریم،و از دیگر امّت ها زودتر و بهتر هدایت خواهیم شد ولی همین که پیامبر به سراغشان آمد جز نفرت چیزی از خود نشان ندادند.

خدا نکند کسانی که در انتظار حضرت مهدی(عجّل اللّٰه تعالی فرجه الشریف)به سر می برند و می گویند:اگر بیاید ما چنین و چنان خواهیم کرد،هنگامی که تشریف بیاورند در برابرش جبهه بگیرند.

پیام ها:

1 مشرکان،خدا را قبول داشتند و او را مقدّس می شمردند و به او سوگند یاد می کردند. «أَقْسَمُوا بِاللّٰهِ» 2 به هر سوگندی نمی توان اعتماد کرد. «أَقْسَمُوا بِاللّٰهِ ... فَلَمّٰا جٰاءَهُمْ» ...

3 به عمل کار بر آید،به سخنرانی نیست.ادّعا زیاد ولی عمل کم است. «أَقْسَمُوا ...

إِلاّٰ نُفُوراً»

4 برای هدایت مردم،بشارت و انذار هر دو لازم است،لکن برای جامعه ی منحرف انذار مهم تر است.(کلمه ی «نَذِیرٌ» دو بار آمده است)

ص :511

[سوره فاطر (35): آیه 43]

اشاره

اِسْتِکْبٰاراً فِی اَلْأَرْضِ وَ مَکْرَ اَلسَّیِّئِ وَ لاٰ یَحِیقُ اَلْمَکْرُ اَلسَّیِّئُ إِلاّٰ بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّٰ سُنَّتَ اَلْأَوَّلِینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اَللّٰهِ تَبْدِیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اَللّٰهِ تَحْوِیلاً (43)

(نفرت آنان از حقّ)به خاطر استکبار در زمین و نیرنگ بدشان بود،و نیرنگ بد جز اهلش را فرا نگیرد،پس آیا آنان جز سنّت(خداوند را در مورد قلع و قمع) پیشینیان انتظار دارند؟ با آنکه برای سنّت و قانون الهی هرگز جایگزینی نخواهی یافت،و هرگز برای سنّت الهی تغییری نخواهی یافت.

نکته ها:

«تبدیل»یعنی چیزی را بَدَل چیز دیگر قرار دادن،مثل تیمم بدل از غسل،ولی«تحویل» به معنای تصرف در زمان یا مکان یا شکل و قالب یک چیز است بدون آنکه چیزی را جایگزین آن کنیم.

اگر پزشک،شربتی را به بیمار داد و او به جای آنکه بخورد،شربت را دور ریخت و به پزشک گفت:آن را نوشیدم،گمان می کند که سر پزشک کلاه گذاشته و به او کلک زده است، در حالی که بیمار خودش را فریب داده است،نه پزشک را. «لاٰ یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاّٰ بِأَهْلِهِ»

پیام ها:

1 سرچشمه ی فرار و نفرت از راه انبیا یا استکبار است یا حیله.(شاید استکبار از سوی کفّار و حیله از سوی منافقان باشد و شاید استکبار بستر حیله گری خود مستکبر باشد). «اسْتِکْبٰاراً ... وَ مَکْرَ السَّیِّئِ» 2 نتیجه حیله به خود انسان برمی گردد(عقوبت و کیفر تکبّر و حیله به دیگری منتقل نمی شود.) «لاٰ یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاّٰ بِأَهْلِهِ» بَد مکن که بد افتی چَه مَکَن که خود افتی 3 خداوند در جامعه قانون ها و سنّت های ثابتی را مقرّر کرده است که در تمام اقوام و ملّت ها جریان دارد،نظیر سنّت آزمایش،سنّت امداد مؤمنان و سنّت

ص :512

کیفر حیله گران و مستکبران.آری،خوشبختی و بدبختی و عزّت یا سقوط جامعه،در گرو پیروی از سنّت های الهی یا ترک آنهاست. «فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّٰهِ تَبْدِیلاً ... تَحْوِیلاً» 4 تاریخ دارای نظام و قانون ثابت است.(با نگاه به گوشه ای از تاریخ می توان قانونِ گوشه ی دیگر تاریخ را به دست آورد.) «فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّٰهِ تَبْدِیلاً»

[سوره فاطر (35): آیه 44]

اشاره

أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی اَلْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ کٰانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیُعْجِزَهُ مِنْ شَیْءٍ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ لاٰ فِی اَلْأَرْضِ إِنَّهُ کٰانَ عَلِیماً قَدِیراً (44)

آیا در زمین سیر نکردند تا ببینند که سرانجام کسانی که قبل از ایشان بودند و قدرتشان بیش از آنان بود چه شد؟ و هیچ چیز در آسمان ها و زمین نیست که خداوند را به عجز در آورد(و از حیطه ی قدرت او خارج باشد.)البتّه او بس آگاه و تواناست.

نکته ها:

به دنبال آیه گذشته،این آیه بیانی است برای آشنا شدن با سنّت های الهی در تاریخ و این که نتیجه و پایان استکبار چیست.

پیام ها:

1 اسلام طرفدار سیر و سفر برای کسب تجربه است. «أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا» 2 سیر و سفر باید جهت دار باشد. «یَسِیرُوا ... فَیَنْظُرُوا» 3 تاریخ پیشینیان،از منابع شناخت سنّت های حاکم بر جوامع است.(گذشته، چراغ راه آینده است.) «کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» 4 بازدید از آثار باستانی تمدّن ها،مورد سفارش است. «أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا» ...

5 به جلوه های کاذب مستکبران توجّه نکنید،عاقبت آنان را ببینید. «عٰاقِبَةُ الَّذِینَ

ص :513

... کٰانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً» 6 به قدرت خود مغرور نشوید که افراد قوی تر از شما قلع و قمع شده اند. «کٰانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً» 7 هیچ چیز بر اراده و قدرت خداوند غالب نیست. «وَ مٰا کٰانَ اللّٰهُ لِیُعْجِزَهُ» 8 خداوند هم مستکبران را می شناسد و هم توان برخورد با آنان را دارد. «عَلِیماً قَدِیراً»

[سوره فاطر (35): آیه 45]

اشاره

وَ لَوْ یُؤٰاخِذُ اَللّٰهُ اَلنّٰاسَ بِمٰا کَسَبُوا مٰا تَرَکَ عَلیٰ ظَهْرِهٰا مِنْ دَابَّةٍ وَ لٰکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی فَإِذٰا جٰاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ بِعِبٰادِهِ بَصِیراً (45)

و اگر خداوند مردم را به سزای آن چه انجام داده اند مؤاخذه نماید،هیچ جنبنده ای روی زمین باقی نمی ماند،ولی(سنّت خداوند بر آن است که)مردم را تا مدّتی معین مهلت دهد(تا خود را اصلاح نمایند)،پس همین که مدّتشان به سر آمد(آنان را مؤاخذه می کند.)و همانا خداوند به(احوال)بندگان خود بیناست(و هر کس را به مقتضای کردارش جزا می دهد).

نکته ها:

امام سجّاد علیه السلام در مناجات خود می گوید:«کان جزائی فی اول ما عصیتک النار» (1)خداوندا جزای من در اولین گناهی که کردم آتش بود و هر چه زنده مانده ام لطف و مهلت تو نسبت به من است که شاید من توبه کنم.

پیام ها:

1 گر حکم شود که مست گیرند،در شهر هر آن که هست گیرند. «وَ لَوْ یُؤٰاخِذُ اللّٰهُ النّٰاسَ ... مٰا تَرَکَ ... مِنْ دَابَّةٍ»

ص :514


1- 1) .صحیفه سجادیه،دعای 16.

2 گناهی کیفر دارد که با علم و عمد انجام گیرد. «یُؤٰاخِذُ ... بِمٰا کَسَبُوا» 3 فلسفه تأخیر کیفر مردم از دنیا به قیامت،بقای نسل بشر و تداوم حیات در کره زمین است.مردم اگر با گناه هلاک شوند بشری باقی نخواهد ماند و نسل منقرض خواهد شد «مٰا تَرَکَ عَلیٰ ظَهْرِهٰا مِنْ دَابَّةٍ» 4 خداوند،صبور و اهل عفو و مغفرت و مهلت دادن است و مردم را فوری در دنیا به جرم عملکرد بد آنان مجازات نمی کند. «یُؤَخِّرُهُمْ إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی» 5 مرگ و میرها و فرصت ها و مهلت ها،با اراده ی الهی و دارای نظم و حساب و کتاب است. «یُؤَخِّرُهُمْ إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی» 6 مدّت عمر انسان،از پیش تعیین شده است. «أَجَلٍ مُسَمًّی» 7 مهلت خداوند به بندگان گنه کار و تأخیر مجازات آنان تا قیامت از سنّت ها و برنامه های الهی است. «یُؤَخِّرُهُمْ إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی» 8 مهلت دادن خداوند به گنه کاران کاری عالمانه است. «بِعِبٰادِهِ بَصِیراً» (ده ها میلیون نفر سال ها بعد از گناه توفیق توبه پیدا کرده اند و خلافکاری خود را اصلاح نموده اند که اگر خداوند کیفر آنان را فوری می داد همه دوزخی می شدند.) «وَ الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ»

ص :515

ص :516

ص :517

ص :518

[تفسیر سوره یس]

سیمای سوره ی یس

این سوره در مکّه نازل شده و هشتاد و سه آیه دارد و به نام اوّلین آیه اش که از حروف مقطّعه است،نامگذاری شده است.

مطالب این سوره بر محور عقاید است و تعلیم آن به فرزندان و هدیه کردن ثواب قرائت آن به مردگان سفارش شده است.

این سوره با گواهی خداوند به رسالت پیامبر اسلام آغاز و با بیان رسالت سه تن از پیامبران الهی ادامه می یابد.

در بخشی از این سوره،به برخی از آیات عظمت پروردگار در هستی به عنوان نشانه های توحید اشاره شده و در بخش دیگر،مسائل مربوط به معاد، سؤال و جواب در دادگاه قیامت و ویژگی های بهشت و دوزخ مطرح شده است.

در روایات از سوره یس به عنوان«قلب قرآن»یاد شده است. (1)

ص :519


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

[سوره یس (36): آیات 1 تا 4]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;یس (1) وَ اَلْقُرْآنِ اَلْحَکِیمِ (2) إِنَّکَ لَمِنَ اَلْمُرْسَلِینَ (3) عَلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ (4)

یاسین.

سوگند به قرآن(محکم و)حکمت آموز.

که همانا تو از پیامبرانی.

بر راه راست هستی.

نکته ها:

به گفته ی روایات،یس نام مبارک پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله است. (1)

کلمه«حکیم»هم می تواند به معنای ذو الحکمة باشد و هم به معنای محکم،نظیر آیه اول سوره هود که می فرماید: «أُحْکِمَتْ آیٰاتُهُ» یعنی آیات قرآن محکم است.

راه مستقیم،راهی نیست که پس از پیمودن تمام آن به مقصد برسیم،بلکه به هر مقدار که برویم به بخشی از مقصد رسیده ایم.مانند تحصیل علم که به هر مقدار پیش برویم،به همان میزان به علم دست یافته ایم.

در برابر انواع تهمت ها که به پیامبر،شاعر،کاهن،ساحر و مجنون می گفتند،خداوند حکیم سوگند به قرآن حکمت آمیز بر رسالت پیامبر تأکید می کند.

پیام ها:

1 در قرآن باطل راه ندارد و تمام آن محکم و استوار است. «وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ»

ص :520


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

2 سوگند به قرآن آنهم از سوی خداوند،بیانگر عظمت و قداست آن است. «وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ» 3 در برابر هجوم تهمت ها و تضعیف های ناروا،حمایت های صحیح و همه جانبه ضرورت دارد. «إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ» 4 مردان خدا در طول تاریخ تنها نیستند و در کنار سایر فرستادگان الهی هستند.

«لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ»

5 راه پیامبر همان راه خداست. «إِنَّ رَبِّی عَلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ» (1)...، «إِنَّکَ ... عَلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ» (راه مستقیم،راه خدا و رسول اوست.) 6 برای موفقیّت سه چیز لازم است:الف:برنامه مدوّن «الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ» ب:مجری و رهبر آگاه «لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ» ج:راه روشن. «صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ» 7 اساس عقیده باید محکم باشد.(خدای حکیم،قرآن حکیم و پیامبر آموزگار حکمت). «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتٰابَ وَ الْحِکْمَةَ»

[سوره یس (36): آیات 5 تا 6]

اشاره

تَنْزِیلَ اَلْعَزِیزِ اَلرَّحِیمِ (5) لِتُنْذِرَ قَوْماً مٰا أُنْذِرَ آبٰاؤُهُمْ فَهُمْ غٰافِلُونَ (6)

قرآن از جانب خداوند قادر مهربان نازل شده است.

تا به مردم آن چه را به نیاکانشان هشدار داده شده تو نیز هشدار دهی، پس آنان غافلند.

پیام ها:

1 خداوند نسبت به مخالفان،عزیز و نسبت به اولیای خود رحیم است. «الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ»

ص :521


1- 1) .هود،56.

2 سرچشمه ی نزول قرآن،قدرت و رحمت است و کسی که به آن تمسک کند به عزّت و رحمت می رسد. «تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ» 3 انذار،هدف بعثت انبیا است. «لِتُنْذِرَ» 4 انذار یک سنّت الهی است «مٰا أُنْذِرَ آبٰاؤُهُمْ» (گرچه با وجود آن باز هم مردم غافل بمانند.) 5 اساس و پایه تبلیغ و انذار باید تعالیم قرآن باشد. «تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ لِتُنْذِرَ» 6 حتّی هشدارهای قرآن برخاسته از رحمت و مهر خداست. «الرَّحِیمِ لِتُنْذِرَ»

[سوره یس (36): آیات 7 تا 8]

اشاره

لَقَدْ حَقَّ اَلْقَوْلُ عَلیٰ أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ (7) إِنّٰا جَعَلْنٰا فِی أَعْنٰاقِهِمْ أَغْلاٰلاً فَهِیَ إِلَی اَلْأَذْقٰانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ (8)

به یقین فرمان(عذاب)بر بیشتر آنان سزاوار گشته است پس ایشان ایمان نمی آورند.

به راستی که ما در گردن های آنان غل هایی قرار دادیم،که تا چانه شان را می پوشاند در نتیجه سرهای آنان بالا مانده است(و نمی توانند اطراف و پیش پای خود را ببینند).

نکته ها:

«اذقان»جمع«ذقن»به معنای چانه و «مُقْمَحُونَ» از«قمح البعیر»به معنای سر بالا کردن شتر است.یعنی همان گونه که به شتر آب عرضه می شود ولی او سر خود را بالا می برد،به این مردم نااهل نیز حقّ ارائه می شود،امّا آنان سر خود را بالا گرفت و در برابر حقّ سر تعظیم فرود نمی آورند.

مراد از زدن غل بر گردن آنان،یا کیفر آخرت آنهاست،نظیر آیه ی «إِذِ الْأَغْلاٰلُ فِی أَعْنٰاقِهِمْ» (1)و یا مراد وجود عقاید خرافی است که همچون غل های سنگین بر گردنشان

ص :522


1- 1) .غافر،71.

است،نظیر آیه 157 اعراف که می فرماید: «یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلاٰلَ الَّتِی کٰانَتْ عَلَیْهِمْ» که از وظایف انبیا برداشتن خرافاتی است که همچون غل های سنگین آنان را به بند کشیده است.آری،انبیا می خواهند غل ها را بردارند ولی خود مردم نمی خواهند.

مراد از «الْقَوْلُ» به قرینه آیه 13 سوره سجده که فرمود: «وَ لٰکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّٰاسِ أَجْمَعِینَ» ،فرمان خداوند در مورد عذاب پیروان شیطان است.

پیام ها:

1 اکثر مردم غافل،به حقّ گرایش ندارند. «فَهُمْ غٰافِلُونَ لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلیٰ أَکْثَرِهِمْ» 2 مخالفت اکثریّت،نباید مبلّغ و رهبر را دلسرد کند. «أَکْثَرِهِمْ ... لاٰ یُؤْمِنُونَ» 3 غفلت،زمینه ی کفر است. «فَهُمْ غٰافِلُونَ ... فَهُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ» 4 گرچه خداوند بر گردن کافران غل هایی می نهد،ولی زمینه ی آن را خودشان فراهم کرده اند. «لاٰ یُؤْمِنُونَ إِنّٰا جَعَلْنٰا فِی أَعْنٰاقِهِمْ أَغْلاٰلاً»

[سوره یس (36): آیه 9]

اشاره

وَ جَعَلْنٰا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنٰاهُمْ فَهُمْ لاٰ یُبْصِرُونَ (9)

و پیش روی آنان حائل و سدّی و پشت سرشان نیز حائل و سدّی قرار دادیم،و به طور فراگیر آنان را پوشاندیم،پس هیچ چیز را نمی بینند.

نکته ها:

با این که قرآن استوار و حکمت آموز است و رسالت پیامبر قطعی است و راه دین مستقیم است و خداوند قوی و مهربان است،لکن چون اکثر مردم،غافل،بی ایمان و گرفتار خرافاتند، از هر سو بروند به سدّی محکم و بن بست برخورد می کنند.

سیمای افراد لجوج در این آیه بسیار دقیق و جالب ترسیم شده است:

اّولاً:غافل هستند، «فَهُمْ غٰافِلُونَ» و در نتیجه ایمان نمی آورند. «فَهُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ» ثانیاً:خرافات آنان را گرفتار کرده است. «فِی أَعْنٰاقِهِمْ أَغْلاٰلاً» و همچون شتر چموش از پذیرفتن

ص :523

حقّ سر باز می زنند. «فَهُمْ مُقْمَحُونَ» از پیش و پس در محاصره هستند، «سَدًّا» و بر چشمان آنان پرده ای آویخته شده و نمی بینند.

شاید مراد از «مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا» آرزوهای طولانی انسان برای آینده و مراد از «مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا» غفلت از خلافکاری های گذشته باشد که آن آرزوها و غفلت ها دو مانع بزرگ برای دیدن حقّ است.

در این آیات،دو کیفر در برابر دو انحراف بزرگ قرار گرفته است. «فَهُمْ غٰافِلُونَ ... فَهُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ» ...، «جَعَلْنٰا فِی أَعْنٰاقِهِمْ أَغْلاٰلاً ... جَعَلْنٰا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا»

پیام ها:

1 هزار چراغ دارد و بی راهه می رود،بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش. «وَ جَعَلْنٰا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا» 2 غافلان بی ایمان،نه از گذشته ی کفّار عبرت می گیرند، «خَلْفِهِمْ» و نه از معجزه و استدلالی که پیش روی آنان است. «مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ» 3 کافر در بن بست است. «سَدًّا» 4 در تبلیغ،معقولات را با محسوسات تشبیه کنیم. «سَدًّا»

[سوره یس (36): آیات 10 تا 11]

اشاره

وَ سَوٰاءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ (10) إِنَّمٰا تُنْذِرُ مَنِ اِتَّبَعَ اَلذِّکْرَ وَ خَشِیَ اَلرَّحْمٰنَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ (11)

بر آنان تفاوتی نمی کند که آنان را بیم دهی یا بیم ندهی،ایمان نمی آورند.

تنها کسی را(می توانی)هشدار دهی که از ذکر(قرآن)پیروی کند و در درون و نهان از خدای رحمان بترسد،پس او را به آمرزش و پاداشی پر ارزش بشارت ده.

ص :524

نکته ها:

مراد از« اَلذِّکْرَ »با توجّه به آیات دیگر،قرآن است.چنان که در آیه 9 سوره ی حجر می خوانیم: «إِنّٰا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ» گروهی از کفّار و مشرکان هرگز قابل هدایت نیستند و هشدار در مورد آنان پیامبر بی اثر است.امّا کفّار: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوٰاءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ» (1)امّا مشرکین: «سَوٰاءٌ عَلَیْکُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صٰامِتُونَ» (2)مراد از «خَشِیَ الرَّحْمٰنَ بِالْغَیْبِ» یا ترس از خدا در درون است.یا ترس از خدا در مکان های پنهان از چشم مردم و یا ترس از خداوند نسبت به دادگاه قیامت که از امور غیبی است.

هر گاه انسان در برابر شخصیّتی بزرگ قرار گیرد،هیبت و شوکت او باعث می شود که به انسان حالی دست دهد که به آن خشیت گویند و این با حالت خوف و ترسی که ناشی از کیفر و عذاب باشد،متفاوت است.

پیام ها:

1 بر سیه دل چه سود خواندن وعظ،نرود میخ آهنین در سنگ. «سَوٰاءٌ عَلَیْهِمْ» ...

2 حساب اتمام حجّت،از حساب تأثیرگذاری سخن و تأثیرپذیری مردم جداست.(با این که در مورد گروهی،احتمال تأثیر نیست ولی باید پیامبر با آنان اتمام حجت کند و هشدار دهد.) «سَوٰاءٌ عَلَیْهِمْ» ...

3 قرآن،مایه ی ذکر است و پیروی از آن،وسیله ی یادآوری فراموش شده ها و بیدارگری فطرت خفته انسان است. «اتَّبَعَ الذِّکْرَ» 4 رحمت گسترده ی الهی،نباید موجب بی پروایی ما شود. «خَشِیَ الرَّحْمٰنَ» 5 نشانه ی ایمان و خشیت واقعی،پروا داشتن در نهان است. «بِالْغَیْبِ» 6 بیم و امید در کنار هم لازم است.در جمله «خَشِیَ الرَّحْمٰنَ» هم خشیت است و هم رحمت.

ص :525


1- 1) .بقره،6.
2- 2) .اعراف،193.

7 ترس از خدا در خلوت و درون مهم است نه در ظاهر و حضور در برابر مردم. «خَشِیَ الرَّحْمٰنَ بِالْغَیْبِ» 8 وظیفه انبیا هم انذار و هشدار است، «إِنَّمٰا تُنْذِرُ» ...هم امید و بشارت. «فَبَشِّرْهُ» 9 کسی بشارت بهشت را دریافت می کند که هشدار پیامبران او را متذکّر کرده باشد. «تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ ... فَبَشِّرْهُ» ...

[سوره یس (36): آیه 12]

اشاره

إِنّٰا نَحْنُ نُحْیِ اَلْمَوْتیٰ وَ نَکْتُبُ مٰا قَدَّمُوا وَ آثٰارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنٰاهُ فِی إِمٰامٍ مُبِینٍ (12)

همانا ما مردگان را زنده می کنیم و آن چه را از پیش فرستاده اند و آثارشان را می نویسیم و هر چیزی را در(کتاب و)پیشوایی روشن برشمرده ایم.

نکته ها:

آنچه از انسان سرمی زند،در پرونده عمل او ثبت می شود و در قیامت به شکل کتابی در اختیار او قرار می گیرد.این کتاب ها سه نوع است:

الف:کتاب شخصی. «اقْرَأْ کِتٰابَکَ» (1)ب:کتاب امّت ها. «کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعیٰ إِلیٰ کِتٰابِهَا» (2)ج:کتاب جامع. «کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنٰاهُ فِی إِمٰامٍ مُبِینٍ» ، «فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ» (3)کلمه«امام»،هم به کتاب گفته شده، «وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتٰابُ مُوسیٰ إِمٰاماً» (4)و هم به اشخاص، «إِنِّی جٰاعِلُکَ لِلنّٰاسِ إِمٰاماً» (5)در روایات،حضرت علیّ بن ابی طالب علیهما السلام به عنوان یکی از مصادیق«امام مبین»معرّفی شده که همه ی علوم در نزد اوست. (6)

بیشتر مفسرین مراد از« إِمٰامٍ مُبِینٍ »را لوح محفوظ دانسته اند که در قرآن به آن «Bأُمُّ الْکِتٰابِ» (7)گفته شده است و از آن جایی که این کتاب حاوی تمام دانش ها است و همه چیز

ص :526


1- 1) .اسراء،14.
2- 2) .جاثیه،28.
3- 3) .بروج،22.
4- 4) .هود،17.
5- 5) .بقره،124.
6- 6) .تفسیر نور الثقلین.
7- 7) .زخرف،4.

و همه کس تابع مقدّراتی است که در آن نوشته شده،به آن«امام»گفته اند. (1)

پیام ها:

1 در برابر عقاید انحرافی و انکارآمیز کافران،با صراحت و قاطعیّت سخن بگویید. «إِنّٰا نَحْنُ نُحْیِ» 2 همه مردگان در قیامت زنده می شوند. «نُحْیِ الْمَوْتیٰ» 3 پرونده ی عمل انسان،حتّی پس از مرگ او تا قیامت باز است. «نَکْتُبُ ... وَ آثٰارَهُمْ» 4 نه فقط اعمال،بلکه همه آثار آن نیز ثبت می شود و در حساب قیامت لحاظ می گردد. «نَکْتُبُ مٰا قَدَّمُوا وَ آثٰارَهُمْ» (خواه آثار خیر نظیر وقف و صدقه جاریه و آموختن علم به مردم و...یا آثار شرّ مثل تأسیس مراکز فحشا.) 5 سروکار ما در قیامت با خداست. «إِنّٰا ...، نَحْنُ ...، نُحْیِ ...، نَکْتُبُ ...، أَحْصَیْنٰاهُ» 6 انسان،تنها ضامن اعمال خود نیست،بلکه مسئول پیامدهای آن نیز هست. «وَ آثٰارَهُمْ» 7 دستگاه محاسباتی خداوند دقیق است. «کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنٰاهُ» 8 دادگاه الهی،پیش روی همه روشن است. «أَحْصَیْنٰاهُ فِی إِمٰامٍ مُبِینٍ»

[سوره یس (36): آیه 13]

اشاره

وَ اِضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحٰابَ اَلْقَرْیَةِ إِذْ جٰاءَهَا اَلْمُرْسَلُونَ (13)

برای آنها اصحاب قریه را مثال بزن که فرستادگان خدا به سوی آنها آمدند.

نکته ها:

از این آیه تا هفده آیه ی دیگر سرگذشت تعدادی از انبیا نقل شده که مأمور هدایت مردم منطقه ی خود بودند.

در تفاسیر گفته اند که مراد از قریه در این آیه،منطقه انطاکیه است که از شهرهای قدیم روم

ص :527


1- 1) .تفسیر راهنما.

بوده و هم اکنون جزو خاک ترکیه و از شهرهای تجاری آن می باشد.از مجموع این هجده آیه بر می آید که مردم این شهر بت پرست بودند و پیامبران برای دعوت آنها به توحید و مبارزه با شرک آمده بودند.

پیام ها:

1 تاریخ گذشتگان،بهترین درس برای آیندگان است. «وَ اضْرِبْ لَهُمْ» 2 مربی و مبلغ باید با تاریخ آشنا باشد. «وَ اضْرِبْ لَهُمْ» 3 بر جامعه،اصول و قوانین ثابتی حاکم است که سرنوشتِ انسان ها و جوامع را بر اساس آن می توان تعیین نمود.آری،سنّت های الهی ثابت است و با تفاوت اقوام،افراد،زمان و مکان،تفاوتی نمی کند. «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً» 4 بهترین مثال،مثال های واقعی و عینی است نه تخیّلی. «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً» 5 در بیان داستان،عبرت ها مهم است،نام قریه،نژاد،زبان و تعداد افراد مهم نیست. «أَصْحٰابَ الْقَرْیَةِ» 6 انبیا به سراغ مردم می رفتند و منتظر نبودند تا مردم به سراغ آنان بیایند. «جٰاءَهَا الْمُرْسَلُونَ»

[سوره یس (36): آیات 14 تا 17]

اشاره

إِذْ أَرْسَلْنٰا إِلَیْهِمُ اِثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمٰا فَعَزَّزْنٰا بِثٰالِثٍ فَقٰالُوا إِنّٰا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ (14) قٰالُوا مٰا أَنْتُمْ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُنٰا وَ مٰا أَنْزَلَ اَلرَّحْمٰنُ مِنْ شَیْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ تَکْذِبُونَ (15) قٰالُوا رَبُّنٰا یَعْلَمُ إِنّٰا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ (16) وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ اَلْبَلاٰغُ اَلْمُبِینُ (17)

آن گاه که دو نفر(از پیامبران خود)را به سوی آنان فرستادیم،پس تکذیبشان کردند،سپس با شخص سوّمی(آن دو را)تأیید کردیم،پس گفتند:همانا ما(از طرف خدا)به سوی شما فرستاده شده ایم.

ص :528

کفّار گفتند:شما جز بشری مثل ما نیستید و خدای رحمان چیزی(بر شما)نازل نکرده است،شما جز دروغ نمی گویید.

پیامبران گفتند:پروردگار ما می داند که ما به سوی شما فرستاده شده ایم.

و بر ما،جز تبلیغ آشکار و روشن،وظیفه ی دیگری نیست.

نکته ها:

برخی انسان ها به وجود خدا اعتقاد دارند،ولی مسأله ی نبوّت را نمی پذیرند و می گویند خداوند به ما عقل داده و نیازی به وحی نداریم.این اعتقاد ناشی از عدم شناخت صحیح خداست،چنان که در آیه ای دیگر می فرماید: «وَ مٰا قَدَرُوا اللّٰهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قٰالُوا مٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ عَلیٰ بَشَرٍ مِنْ شَیْءٍ» (1)

پیام ها:

1 گاهی باید دعوت به حقّ و امر به معروف به صورت گروهی باشد. «أَرْسَلْنٰا ...

اِثْنَیْنِ

... فَعَزَّزْنٰا بِثٰالِثٍ» 2 لجاجت،درد بی درمان است.(حتی انبیا را تکذیب کردند.) «فَکَذَّبُوهُمٰا» 3 با تکذیب دشمن،دست از کار و هدف نکشید،نفرات خود را تقویت کنید.

«فَکَذَّبُوهُمٰا فَعَزَّزْنٰا بِثٰالِثٍ»

4 گاهی چند پیامبر،هم زمان به سوی یک قوم اعزام می شدند. «اثْنَیْنِ ... بِثٰالِثٍ» 5 تعداد مبلّغان،به نیاز جامعه بستگی دارد. «أَرْسَلْنٰا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ ... فَعَزَّزْنٰا بِثٰالِثٍ» 6 در مدیریّت،وقتی کسی را به مأموریّتی می فرستید رهایش نکنید و او را تأیید

ص :529


1- 1) .انعام،91.

و تقویت کنید. «فَعَزَّزْنٰا بِثٰالِثٍ» 7 کثرت افراد لایق،سبب عزّت است. «فَعَزَّزْنٰا بِثٰالِثٍ» 8 عزّت و ذلّت به دست خداست،گرچه فرد یا چیزی واسطه شود. «فَعَزَّزْنٰا» 9 در مدیریّت،همیشه نیروی ذخیره داشته باشید. «بِثٰالِثٍ» 10 کفّار تمام کمالات را نادیده و همه چیز را با دید ظاهری می نگرند. «بَشَرٌ مِثْلُنٰا» 11 بعضی،تکلیف و امر و نهی را مخالف رحمت الهی می دانند و گمان می کنند معنای رحمت،آزادی بی قید و شرط و رها بودن انسان است. «مٰا أَنْزَلَ الرَّحْمٰنُ مِنْ شَیْءٍ» 12 در برابر انکارهای پی در پی دشمن،دل خود را با یاد خدا آرامش دهید.

«رَبُّنٰا یَعْلَمُ»

...

13 وظیفه ی انبیا،روشنگری و تبلیغ آگاهی بخش است و ضامن نتیجه نیستند.

«وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ الْبَلاٰغُ»

[سوره یس (36): آیات 18 تا 19]

اشاره

قٰالُوا إِنّٰا تَطَیَّرْنٰا بِکُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنّٰا عَذٰابٌ أَلِیمٌ (18) قٰالُوا طٰائِرُکُمْ مَعَکُمْ أَ إِنْ ذُکِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ (19)

(کفّار به انبیا)گفتند:ما(حضور)شما را به فال بد گرفته ایم(وجود شما شوم است و مایه ی بدبختی ما)و اگر از حرفتان دست بر ندارید قطعاً شما را طرد خواهیم کرد و از طرف ما عذاب دردناکی به شما خواهد رسید.

(انبیا در پاسخ)گفتند:شومی شما از خود شماست،آیا اگر پند داده شدید (باید فال بد بزنید)؟ بلکه شما قومی اسرافکارید.

ص :530

نکته ها:

فال بد یکی از خرافاتی است که در قدیم بوده و امروزه نیز در شرق و غرب هست و هر منطقه و قومی به چیزی فال بد می زنند.اسلام آن را شرک دانسته و با جمله«الطیرة شرک» (1)بر آن خط بطلان کشیده و کفّاره ی آن را توکّل بر خداوند دانسته است.«کفارة الطیرة التوکل» (2)فال بد آثار شومی دارد،از جمله:سوء ظن به افراد،رکود در کارها،تلقین شکست و احساس حقارت.بدترین آن،فال بد به مقدّسات و اولیای الهی است.

پیام ها:

1 در برابر هر سخن انحرافی باید پاسخی روشن عرضه داشت. «قٰالُوا إِنّٰا تَطَیَّرْنٰا بِکُمْ ...، قٰالُوا طٰائِرُکُمْ مَعَکُمْ» 2 تکذیب «فَکَذَّبُوهُمٰا» ،تحقیر «تَطَیَّرْنٰا بِکُمْ» و تهدید «لَنَرْجُمَنَّکُمْ» از حربه های کفّار است.

3 فالگیری و فال زدن،از آداب و رسوم جاهلی است. «تَطَیَّرْنٰا بِکُمْ» 4 کسی که منطق ندارد به خرافات متوسّل می شود. «تَطَیَّرْنٰا بِکُمْ» 5 انحراف فکری مقدّمه ی انحراف عملی است. «تَطَیَّرْنٰا بِکُمْ ... لَنَرْجُمَنَّکُمْ» 6 کفر،مایه سنگدلی و جسارت به انبیا است. «لَنَرْجُمَنَّکُمْ» 7 کفّار که در برابر منطق و روش پیامبران منطقی ندارند،پس از تکذیب،دست به تهدید می زنند. «لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ» ...

8 کار انبیا،غفلت زدایی و توجّه دادن مردم به فطرت سالم است. «ذُکِّرْتُمْ» 9 یکی از جلوه های اسراف،سرکشی و طغیان است. «بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ» 10 ریشه ی بدبختی ها طغیان و اسراف است،نه ایمان به خدا و پیامبران. «بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ»

ص :531


1- 1) .بحار،ج 55،ص 322.
2- 2) .کافی،ج 8،ص 198.

[سوره یس (36): آیات 20 تا 21]

اشاره

وَ جٰاءَ مِنْ أَقْصَا اَلْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعیٰ قٰالَ یٰا قَوْمِ اِتَّبِعُوا اَلْمُرْسَلِینَ (20) اِتَّبِعُوا مَنْ لاٰ یَسْئَلُکُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (21)

35\21-20

و از دورترین منطقه شهر،مردی با شتاب آمد(و)گفت:ای قوم من! از این انبیا پیروی کنید.

از کسانی که پاداشی درخواست نمی کنند و خود هدایت یافته اند پیروی کنید.

نکته ها:

آیه 13،محلّ حضور پیامبران را «Bاَلْقَرْیَةِ » معرّفی می کند و این آیه،آن را« اَلْمَدِینَةِ » می خواند.شاید بتوان گفت:تمدّن و رشد جوامع،بستگی به ایمان مردم دارد؛شهری که شهروندانش کافر باشند،روستاست و روستایی که حتّی یک مؤمن در آن حضور یابد،رشد یافته و شهر می شود.

پیام ها:

1 دور بودن از شهر،نشانه دوری از فرهنگ نیست. «وَ جٰاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ» 2 حمایت از حقّ،مرز و منطقه ندارد. «جٰاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ» 3 گاهی یک تنه باید حرکت کرد و فریاد کشید. «جٰاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ» حضرت علی علیه السلام می فرماید:در راه حقّ از اندک بودن پیروان نهراسید. (1)

4 برای حمایت از حقّ،مسافت طولانی نباید مانع باشد. «أَقْصَا الْمَدِینَةِ» 5 طرفداری از حقّ،انگیزه و سوز لازم دارد نه نشان و عنوان. «رَجُلٌ» 6 حمایت از حقّ،باید با شدّت،سرعت،منطق و عاطفه همراه باشد. «یَسْعیٰ ... یٰا قَوْمِ ... هُمْ مُهْتَدُونَ» 7 شکستن سکوت و فریاد زدن در محیطهای انحرافی،برای حمایت از رهبری

ص :532


1- 1) .نهج البلاغه،خطبه 201.

حقّ مورد ستایش خداوند است. «قٰالَ یٰا قَوْمِ» 8 اخلاص در تبلیغ،شرط جذب مردم است. «اتَّبِعُوا مَنْ لاٰ یَسْئَلُکُمْ أَجْراً» منادیان حقّ نباید از مردم مزدی بخواهند.

9 هادیان باید خود مهتدی باشند. «اتَّبِعُوا ... مُهْتَدُونَ»

[سوره یس (36): آیات 22 تا 27]

اشاره

وَ مٰا لِیَ لاٰ أَعْبُدُ اَلَّذِی فَطَرَنِی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (22) أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ اَلرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ لاٰ تُغْنِ عَنِّی شَفٰاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لاٰ یُنْقِذُونِ (23) إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ (24) إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ (25) قِیلَ اُدْخُلِ اَلْجَنَّةَ قٰالَ یٰا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ (26) بِمٰا غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ اَلْمُکْرَمِینَ (27)

و چیست مرا که نپرستم آنکه مرا آفریده است و همگی به سوی او بازگشت داده می شوید.

آیا به جای او خدایانی را برگزینم که اگر خداوند رحمان اراده ی گزندی به من نماید،شفاعت آنها کمترین سودی برای من ندارد و مرا نمی رهانند؟

در این صورت من در گمراهی آشکاری خواهم بود.

(ای مردم! بدانید)من به پروردگارتان ایمان آوردم،پس(شما نیز سخن مرا)بشنوید(و ایمان آورید).

(سرانجام او را شهید کردند)به او گفته شد:به بهشت وارد شو.گفت:ای کاش قوم من می دانستند.

که پروردگارم مرا بخشید و از گرامی داشتگان قرارم داد.

ص :533

نکته ها:

بر اساس آنچه در تفسیر مجمع البیان آمده است،ماجرا مربوط به زمان حضرت عیسی است که دو تن از حواریین خود را برای دعوت مردم به شهر انطاکیه فرستاد و آنها در بین راه به حبیب نجّار برخوردند و او با معجزه ای که این دو تن نشان دادند،ایمان آورد.

آن دو به شهر وارد شدند،ولی مردم سخن آنها را نپذیرفتند و تکذیبشان کردند.حضرت مسیح،«شمعون»بزرگ ترین حواری خود را به کمک آنها فرستاد و او توانست با به دست آوردن دل پادشاه،نظر او را به دست آورد و اکثر مردم به خدا ایمان آوردند.

البتّه این روایت که در دیگر کتب تفسیری نیز آمده است،از دو جهت با متن قرآن سازگار نیست:زیرا اوّلاً ظاهر آیات قرآن،فرستادن پیامبر از سوی خدا برای این قوم است،نه یاران یک پیامبر و ثانیاً اگر اکثر مردم ایمان می آوردند که عذاب بر آنها نازل نمی شد. (1)

بر اساس روایات،فردی که برای حمایت از فرستادگان الهی به شهر انطاکیه آمد،حبیب نجّار بود که از او به«صاحب یس»نیز تعبیر شده و در ردیف مؤمنِ آل فرعون که به حمایت حضرت موسی برخاست،شمرده شده است. (2)

امروزه شهر انطاکیه که میان حَلب و اسکندریه واقع است و جزو خاک ترکیه می باشد،پس از«بیت المقدس»دوّمین شهر مورد توجّه مسیحیان است.

پیام ها:

1 کسانی که در برابر آفریدگار خود بندگی نکنند در دادگاه و جدان محکومند. «وَ مٰا لِیَ لاٰ أَعْبُدُ» 2 یکی از راه های دعوت دیگران،بیان اعتقادات منطقی خود است. «مٰا لِیَ لاٰ أَعْبُدُ الَّذِی» ...

3 توجّه به مبدء و معاد سرچشمه ی بندگی است. «فَطَرَنِی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» 4 مقایسه،از بهترین راههای آموزش است.خدا مرا آفریده،ولی بت ها برایم

ص :534


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .تفاسیر مجمع البیان و نور الثقلین.

ذرّه ای فایده ندارند. «فَطَرَنِی ... لاٰ تُغْنِ عَنِّی شَفٰاعَتُهُمْ» 5 سختی هایی را که انسان می بیند،با اراده خداوند و در مدار رحمت اوست.

«إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ»

6 برای توجّه به خداوند،کافی است شرایط سخت و فوق العاده را در پیش خود مجسّم سازیم. «إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ» 7 برای جریحه دار نکردن عواطف مردم،از خود مثال بزنیم. «إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ» ...

8 بهترین راه دعوت،دعوت عملی است. «إِنِّی آمَنْتُ» 9 شهادت در راه حمایت از رهبر آسمانی و امر به معروف سابقه ای بس طولانی دارد. «قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ» 10 میان شهادت و بهشت فاصله ای نیست. «قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ» 11 مردان خدا حتّی بعد از مرگ و شهادت نیز در فکر زنده ها هستند. «یٰا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ» 12 حیات و بهشت برزخی قبل از بهشت موعود است. «قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ» 13 شهادت سبب مغفرت است. «بِمٰا غَفَرَ لِی»

ص :535

gt;آغاز جزء«23»lt;

[سوره یس (36): آیات 28 تا 29]

اشاره

وَ مٰا أَنْزَلْنٰا عَلیٰ قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ اَلسَّمٰاءِ وَ مٰا کُنّٰا مُنْزِلِینَ (28) إِنْ کٰانَتْ إِلاّٰ صَیْحَةً وٰاحِدَةً فَإِذٰا هُمْ خٰامِدُونَ (29)

و ما بعد از(شهادت آن مرد خدا)هیچ لشگری از آسمان برای هلاک قوم او نفرستادیم و اصولاً سنّت ما قبل از این هم چنین نبود(که برای عذاب اهل زمین سپاهی از آسمان بفرستیم).

تنها یک صیحه(آسمانی،صیحه ای تکان دهنده و مرگبار که)ناگهان همگی خاموش شدند.

نکته ها:

در آیات قبل ماجرای مردی بیان شد که به تنهایی به حمایت از پیامبران الهی قیام کرد و فریاد زد و در این راه شهید شد.این آیه در مقام بیان هلاکت کفّار سرسختی است که انبیا را تکذیب کردند و این مرد خدا را کشتند.

«خامد»از«خمود»یعنی خاموش شدن شعله آتش و در اینجا مراد هلاکت و مردن است.

پیام ها:

1 فرشتگان مأموران قهر یا مهر الهی هستند و فرود آمدن یا نیامدن آنها به امر خداوند است. «مٰا أَنْزَلْنٰا ... جُنْدٍ مِنَ السَّمٰاءِ» 2 قهر الهی ناگهانی است،غافل نباشیم. «صَیْحَةً وٰاحِدَةً» 3 گاهی بخاطر ریختن خون یک مؤمن بی گناه و یک مجاهد و مبلّغ دینی،مردم یک منطقه نابود می شوند. «هُمْ خٰامِدُونَ» 4 ابر قدرت هایی که دیروز می گفتند: «لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنّٰا عَذٰابٌ أَلِیمٌ» امروز با یک صیحه نابود شدند. «هُمْ خٰامِدُونَ»

ص :536

[سوره یس (36): آیه 30]

اشاره

یٰا حَسْرَةً عَلَی اَلْعِبٰادِ مٰا یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّٰ کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (30)

ای دریغ بر بندگان! که هیچ پیامبری بر آنان نیامد مگر آن که او را به استهزا گرفتند.

پیام ها:

1 انسانی که با موضع گیری حقّ،می تواند فریادگر حقّ باشد و با پیروی از انبیا سعادتمند شود، «جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ» چگونه با لجاجت خود را مورد قهر قرار می دهد؟ «یٰا حَسْرَةً» ...

2 لجاجت،کور کردن زمینه های رشد و قرب و مقدّمه ی حسرت هاست. «یٰا حَسْرَةً» 3 آگاهی از حوادث تلخ تاریخ،انسان را بیمه می کند. «یٰا حَسْرَةً ... مٰا یَأْتِیهِمْ» 4 استهزای انبیا،شیوه دائمی کفّار در طول تاریخ بوده است. «کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ» 5 تمام انبیا مورد استهزا قرار گرفتند. «مِنْ رَسُولٍ» (پس مبلّغان دینی در انتظار زخم زبان دیگران باشند.)

[سوره یس (36): آیات 31 تا 32]

اشاره

أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنٰا قَبْلَهُمْ مِنَ اَلْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لاٰ یَرْجِعُونَ (31) وَ إِنْ کُلٌّ لَمّٰا جَمِیعٌ لَدَیْنٰا مُحْضَرُونَ (32)

آیا ندیدند چه بسیار نسل هایی را که قبل از آنان هلاک کردیم و آنان به سوی این کفّار بر نمی گردند؟

و همگی نزد ما احضار می شوند.

نکته ها:

کلمه ی«قرن»به گفته تفسیر نمونه،هم به زمان طولانی گفته می شود و هم به مردمی که در یک زمان زندگی می کنند.

ص :537

پیام ها:

1 کسانی که در تاریخ تحقیق نکنند و از سرنوشت گذشتگان عبرت نگیرند، مورد انتقاد قرار می گیرند. «أَ لَمْ یَرَوْا» 2 سنّت های الهی در تاریخ ثابت است و سرنوشت ها به یکدیگر شباهت دارد و دیدن یک صحنه می تواند الگوی صحنه های دیگر باشد. «أَ لَمْ یَرَوْا» ...

3 نقل تاریخ،سبب تهدید مجرمان و تسلّی پویندگان راه حقّ است. «أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنٰا» 4 نتیجه ی استهزای انبیا هلاکت است. «کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ ... أَهْلَکْنٰا» 5 بعد از قهر الهی راهی برای برگشت و جبران نیست،فرصت ها را از دست ندهیم. «أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لاٰ یَرْجِعُونَ» 6 هلاکت کفّار پایان کارشان نیست،بلکه آغاز عذاب آنهاست. «لَدَیْنٰا مُحْضَرُونَ» 7 تمام مردم در قیامت یک جا حاضر می شوند. «کُلٌّ لَمّٰا جَمِیعٌ لَدَیْنٰا مُحْضَرُونَ»

[سوره یس (36): آیه 33]

اشاره

وَ آیَةٌ لَهُمُ اَلْأَرْضُ اَلْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ (33)

و زمین مرده که ما آن را زنده کردیم و دانه ای از آن خارج ساختیم که از آن می خورند،برای آنان نشانه ای است(بر امکان معاد).

نکته ها:

در آیه قبل خواندیم که همه ی مردم در قیامت زنده شده،نزد خداوند حاضر خواهند شد؛ این آیه دلیل معاد و زنده شدن را بیان می کند.

پیام ها:

1 هر دانه و گیاهی که از زمین می روید،همچون مرده ای است که در قیامت از گور بر می خیزد. «وَ آیَةٌ لَهُمُ»

ص :538

2 برای اثبات حقّانیّت سخن خود به نمونه ها استدلال کنیم. «وَ آیَةٌ لَهُمُ» 3 بهترین دلیل برای عموم مردم،آن است که دائمی،عمومی،غیر قابل انکار، ساده و همه جایی باشد. «وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ» 4 بهترین راه ایمان به معاد،دقّت در آفریده هاست. «الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا» 5 بخش عمده ای از غذای انسان را دانه های گیاهی تشکیل می دهد که دقّت در آنها راهی برای خداشناسی است. «وَ آیَةٌ ... حَبًّا ... فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ»

[سوره یس (36): آیات 34 تا 35]

اشاره

وَ جَعَلْنٰا فِیهٰا جَنّٰاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنٰابٍ وَ فَجَّرْنٰا فِیهٰا مِنَ اَلْعُیُونِ (34) لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ مٰا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ أَ فَلاٰ یَشْکُرُونَ (35)

و در آن،باغ هایی از درختان خرما و انگور قرار دادیم و در آن چشمه ها شکافته و روان ساختیم.

تا از میوه ی آن و آن چه دستانشان به عمل آورده است،بخورند،پس چرا سپاسگزاری نمی کنند؟

نکته ها:

در قرآن از میان میوه ها نام انگور و خرما بیش تر به کار رفته و این یا به خاطر نقش غذایی این دو میوه است و یا به خاطر در دسترس بودن آنها یا تنوّع گونه های آنها یا بهره گیری از خشک و تر آن دو و یا جهات دیگر.

دو کلمه «نَخِیلٍ» و «أَعْنٰابٍ» به صورت جمع بکار رفته است،زیرا هر یک از خرما و انگور دارای انواع زیادی هستند.

پیام ها:

1 در تغذیه نقش اول با حبوبات و دانه هاست و سپس میوه ها. «أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا ...

جَعَلْنٰا فِیهٰا جَنّٰاتٍ»

2 وظیفه انسان در برابر نعمت ها،معرفت و شکر است.(خداوند زمین مرده را

ص :539

زنده می کند و گیاهان و میوه ها را در دسترس قرار می دهد تا انسان بخورد و شکر کند.) «لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ ... أَ فَلاٰ یَشْکُرُونَ» 3 تولید فرآوره های مختلف از میوه ها،مورد پذیرش قرآن است. «وَ مٰا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ» 4 بیان نعمت ها،سبب ایجاد روح شکرگزاری در انسان است. «أَ فَلاٰ یَشْکُرُونَ»

[سوره یس (36): آیه 36]

اشاره

سُبْحٰانَ اَلَّذِی خَلَقَ اَلْأَزْوٰاجَ کُلَّهٰا مِمّٰا تُنْبِتُ اَلْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمّٰا لاٰ یَعْلَمُونَ (36)

منزّه است خدایی که تمام زوج ها را آفرید،از آن چه زمین می رویاند و از خود مردم و از آن چه نمی دانند.

نکته ها:

یکی از معجزات علمی قرآن،بیان قانون زوجیّت در همه چیز است،گیاهان،انسان ها و آن چه که مردم در آن زمان نمی دانستند و امروز می دانند.در عصر نزول قرآن،مردم با زوجیّت در نخل خرما آشنا بودند،امّا امروزه مشخّص شده که مسأله ی زوجیّت در عالم گیاهان عمومیّت دارد.

پیام ها:

1 تشکر ما نشانه رشد ما است،او نیازی به شکر ما ندارد. «أَ فَلاٰ یَشْکُرُونَ سُبْحٰانَ الَّذِی» 2 قانون زوجیّت در مخلوقات را به ذات الهی سرایت ندهید،او یکتا و بی نظیر است. «سُبْحٰانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوٰاجَ» 3 آفریدن ها و آفریده ها،نشانه ی قدرت،اراده و حکمت اوست،نه نشانه ی نیاز و وابستگی او. «سُبْحٰانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوٰاجَ» 4 پیدایش دانه و میوه،از طریق قانون زوجیّت است. «مِنْ ثَمَرِهِ ... خَلَقَ الْأَزْوٰاجَ کُلَّهٰا»

ص :540

5 انسان در مسائل جسمی و جنسی در ردیف دیگر موجودات است. «مِمّٰا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» 6 در هستی موجوداتی است که نحوه زوجیّت آنها برای بشر ناشناخته است.

«خَلَقَ الْأَزْوٰاجَ کُلَّهٰا

... مِمّٰا لاٰ یَعْلَمُونَ»

[سوره یس (36): آیات 37 تا 40]

اشاره

وَ آیَةٌ لَهُمُ اَللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ اَلنَّهٰارَ فَإِذٰا هُمْ مُظْلِمُونَ (37) وَ اَلشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَهٰا ذٰلِکَ تَقْدِیرُ اَلْعَزِیزِ اَلْعَلِیمِ (38) وَ اَلْقَمَرَ قَدَّرْنٰاهُ مَنٰازِلَ حَتّٰی عٰادَ کَالْعُرْجُونِ اَلْقَدِیمِ (39) لاَ اَلشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهٰا أَنْ تُدْرِکَ اَلْقَمَرَ وَ لاَ اَللَّیْلُ سٰابِقُ اَلنَّهٰارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ (40)

و نشانه ای(دیگر)برای آنان شب است که ما روز را(مانند پوست)از آن بر می کنیم،پس در تاریکی فرو می روند.

و خورشید به(سوی)قرارگاه خود روان است،آن نظام تقدیر خداوند عزیز داناست.

و برای ماه نیز منزلگاه هایی معین کرده ایم،تا همچون شاخه کهنه ی خرما برگردد.

نه خورشید را سزاست که به ماه رسد و نه شب را سزد که بر روز پیشی گیرد هر کدام در سپهر و مدار معینی شناورند.

نکته ها:

«عرجون»به آن قسمت از خوشه ی خرما گفته می شود که به درخت وصل است و پس از گذشت زمان به شکل قوس در می آید.

از این آیات برهان نظم استفاده می شود که یکی از برهان های اثبات وجود خداوند است.

ص :541

توجّه دادن مردم به حرکت خورشید و ماه و پیدایش شب و روز،تغییراتی که در ماه دیده می شود،شناور بودن کرات در آسمان،مدار کرات،عدم اصطکاک کرات و اندازه گیری های دقیق،عالمانه و حکیمانه،نشانه ی توجّه اسلام به علم هیئت و ایجاد بستری مناسب برای تحقیقات دانشمندان در طول تاریخ بوده است.

پیام ها:

1 شب،از نشانه های قدرت و حکمت الهی است. «آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ» 2 یک برنامه ثابت در طول تاریخ،آن هم بدون خلل نشانه ی وجود حسابگری حکیم و علیم است. «ذٰلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ» 3 پیدایش شب و روز تصادفی نیست،کار خداست. «نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهٰارَ» 4 مدار حرکت خورشید و ماه طوری طراحی شده که هرگز به یکدیگر برخورد نمی کنند و در ایجاد شب و روز خللی وارد نمی شود. «لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهٰا أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ» 5 بر خلاف نظریه ثابت بودن خورشید،قرآن خورشید را دارای حرکت می داند،آن هم حرکت جهت دار. «تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَهٰا» 6 در نظم حاکم بر هستی احدی نمی تواند اخلال کند. «تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ» ...

7 تشبیهات قرآن کهنه شدنی نیست.حرکت ماه به حرکت خوشه خرما تشبیه شده است. «عٰادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ» 8 همه ی کرات در مدار خود در حرکتند. «کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ» 9 حرکت کرات در مدار خود با سرعت است.( «یَسْبَحُونَ» یعنی شنای سریع)

[سوره یس (36): آیات 41 تا 44]

اشاره

وَ آیَةٌ لَهُمْ أَنّٰا حَمَلْنٰا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی اَلْفُلْکِ اَلْمَشْحُونِ (41) وَ خَلَقْنٰا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ مٰا یَرْکَبُونَ (42) وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلاٰ صَرِیخَ لَهُمْ وَ لاٰ هُمْ یُنْقَذُونَ (43) إِلاّٰ رَحْمَةً مِنّٰا وَ مَتٰاعاً إِلیٰ حِینٍ (44)

و نشانه ای(دیگر)برای آنان،آن است که ما فرزندانشان را در کشتی های پر از بار سوار کردیم.

ص :542

و برای آنان مرکب های دیگری مانند همان آن،(از قبیل اسب و شتر...)آفریدیم.

و اگر بخواهیم آنان را غرق می کنیم،به گونه ای که نه فریادرسی برایشان باشد و نه(از دریا)نجات داده شوند.

مگر آنکه بار دیگر رحمت ما شامل حالشان شود و تا مدّتی(دیگر از زندگی)بر خوردار باشند.

نکته ها:

بهره گیری از کشتی ها و حیوانات،بارها در قرآن به عنوان نعمت های الهی مطرح شده است،ولی در این آیه به عنوان وسیله ای برای حمل فرزندان آمده تا انسان با عقل و عاطفه نعمت الهی را درک کند. «حَمَلْنٰا ذُرِّیَّتَهُمْ» همین امروز نیز اگر کشتی های نفت کش و حمل گندم و مواد غذایی در اقیانوس ها به حرکت در نیایند،زندگی بشر فلج می شود.علاوه بر آنکه حمل و نقل از طریق دریا، ارزان ترین راه برای انتقال کالاهای حجیم و سنگین است.

پیام ها:

1 این خداوند است که آب را به گونه ای قرار داده که انسان می تواند با ساخت کشتی بر روی آن حرکت کند و این از نشانه های قدرت الهی است. «وَ آیَةٌ ...

فِی الْفُلْکِ»

2 مَرکب و وسیله نقلیه که از ضروریّات زندگی بشر است،یک نعمت ویژه و نشانه ای از لطف و تدبیر الهی است. «خَلَقْنٰا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ مٰا یَرْکَبُونَ» 3 دست خدا در قهر و غضب باز است.به خود مغرور نشویم. «إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ» 4 اگر قهر خدا سرازیر شود احدی فریادرس نیست.پس نباید احساس امنیّت

ص :543

صد در صد داشته باشیم. «إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلاٰ صَرِیخَ لَهُمْ» 5 هرگز نجات خود را در سایه ی عوامل مادّی نپنداریم. «رَحْمَةً مِنّٰا» 6 هر کس اجلی دارد و زندگی ما محدود است. «مَتٰاعاً إِلیٰ حِینٍ»

[سوره یس (36): آیات 45 تا 46]

اشاره

وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمُ اِتَّقُوا مٰا بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَ مٰا خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (45) وَ مٰا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیٰاتِ رَبِّهِمْ إِلاّٰ کٰانُوا عَنْهٰا مُعْرِضِینَ (46)

36\46-45

و هر گاه به آنان گفته شود از(مجازات دنیا)که پیش روی شماست و از (مجازات آخرت)که به دنبال شماست پروا کنید تا شاید مورد رحمت قرار گیرید(اعراض می کنند).

و هیچ نشانه ای از نشانه های پروردگارشان برای آنان نمی آید مگر آن که از آنها روی گردانند.

نکته ها:

در آیات قبل به نعمت های الهی اشاره شد که اگر دقّت کنند همه آنها نشانه ای از قدرت و حکمت و لطف اوست.در این آیات می فرماید:لجاجت آنان به قدری است که نه از نشانه ها درس می گیرند و نه به موعظه ها گوش می دهند که به آنها گفته می شود:از انجام کارهایی که عقوبت دنیا و عذاب آخرت را به دنبال دارد بپرهیزید،تا خداوند گذشته شما را ببخشد و شما را مورد لطف خود قرار دهد.

پیام ها:

1 با امر به معروف حجت را بر افراد تمام کنید. «قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا» 2 تقوا،رمز دریافت رحمت الهی است. «اتَّقُوا ... لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» 3 برای اتمام حجت انواع استدلال ها را مطرح کنید. «آیَةٍ مِنْ آیٰاتِ رَبِّهِمْ» 4 نشانه های خدا بسیار است،امّا پذیرش مردم اندک است. «آیٰاتِ رَبِّهِمْ ... عَنْهٰا مُعْرِضِینَ»

ص :544

[سوره یس (36): آیه 47]

اشاره

وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمّٰا رَزَقَکُمُ اَللّٰهُ قٰالَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشٰاءُ اَللّٰهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ (47)

و هر گاه به آنان گفته شود:از آن چه خداوند روزی شما کرده بخشش کنید،کسانی که کفر ورزیدند به کسانی که ایمان آورده اند می گویند:آیا به کسانی غذا دهیم که اگر خداوند می خواست خودش به آنها غذا می داد؟ شما در گمراهی آشکاری هستید.

نکته ها:

افرادی که بینش صحیح ندارند یا می خواهند از زیر بار مسئولیّت شانه خالی کنند،تمام انحرافات و عملکرد زشت خود را به گردن دیگران می اندازند:

1 گاهی می گویند:مقصّر خداست،اگر او نمی خواست ما مشرک نبودیم: «لَوْ شٰاءَ اللّٰهُ مٰا أَشْرَکْنٰا» (1)، «لَوْ شٰاءَ الرَّحْمٰنُ مٰا عَبَدْنٰاهُمْ» (2)2 گاهی می گویند:مقصّر جامعه است،اگر این بزرگان نبودند،ما مؤمن بودیم.

«لَوْ لاٰ أَنْتُمْ لَکُنّٰا مُؤْمِنِینَ» (3)3 گاهی می گویند:مقصّر نیاکان ما هستند. «إِنّٰا وَجَدْنٰا آبٰاءَنٰا» (4)در این آیه نیز می گویند:اگر لازم بود خدا خودش به فقرا روزی می داد.

غافل از آن که خداوند مسئولیّت سیر کردن فقرا را به دوش اغنیا گذاشته است.

سؤال:چرا خداوند خود فقرا را رزق نمی دهد و به مردم دستور انفاق می دهد؟! پاسخ:رشد انسان،در سایه ی گذشت و ایثار و سخاوت و نوع دوستی و دلسوزی و صرفه جویی و الفت و تعاون و محبّت و تفقّد است.اگر همه ی مردم از امکانات یکسان برخوردار باشند،نه زمینه ای برای بروز این کمالات باقی می ماند و نه بستری برای صبر و زهد و قناعت محرومان.

ص :545


1- 1) .انعام،148.
2- 2) .زخرف،20.
3- 3) .سبأ،31.
4- 4) .زخرف،22.
پیام ها:

1 توجّه به این که«آن چه داریم رزق الهی است نه ملک ما»بخشش را آسان می کند. «أَنْفِقُوا مِمّٰا رَزَقَکُمُ اللّٰهُ» 2 کفر،سبب خود داری از انفاق است. «قٰالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ... أَ نُطْعِمُ» 3 کافر،رازق بودن خدا را مسخره می کند. «لَوْ یَشٰاءُ اللّٰهُ أَطْعَمَهُ» 4 انفاق،نشانه ایمان است.(زیرا ترک انفاق از ویژگی های کفّار شمرده شده است). «قٰالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ... أَ نُطْعِمُ» ...

5 کار انسان به جایی می رسد که کفر و بخل را راه درست و ایمان و انفاق را انحراف می شمرد. «إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ»

[سوره یس (36): آیات 48 تا 50]

اشاره

وَ یَقُولُونَ مَتیٰ هٰذَا اَلْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (48) مٰا یَنْظُرُونَ إِلاّٰ صَیْحَةً وٰاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ (49) فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاٰ إِلیٰ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ (50)

(کفّار)می گویند:اگر راست می گوئید،این وعده(قیامت)چه وقت فرا می رسد؟

آنان جز یک صیحه(مرگبار)را انتظار نمی کشند که آنان را فرا خواهد گرفت،در حالی که به مخاصمه و جدال سرگرمند.

پس در آن حال،نه توان وصیّتی دارند و نه می توانند به سوی خانواده هایشان باز گردند.

پیام ها:

1 کفّار،دلیلی بر انکار قیامت ندارند و تنها با طرح این سؤال که قیامت چه زمانی است،آن را به استهزا می گیرند. «مَتیٰ هٰذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ» 2 معیّن نبودن زمان امری،دلیل بر واقع نشدن آن نیست. «مَتیٰ هٰذَا الْوَعْدُ»

ص :546

3 قیامت،وعده الهی است. «هٰذَا الْوَعْدُ» 4 کفّار،انبیا و مؤمنین را دروغگو می پندارند. «إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ» 5 قیامت خبر نمی کند،این همه غفلت و استهزا چرا؟ «صَیْحَةً وٰاحِدَةً» 6 قیامت که بیاید،نه زبان تاب سخن دارد و نه پا توان فرار. «فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاٰ ... یَرْجِعُونَ» 7 برپایی قیامت پس از یک صیحه مرگبار است. «صَیْحَةً وٰاحِدَةً» 8 پایان دنیا و آغاز قیامت در حالی خواهد بود که مردم سرگرم جدال و کشمکش روزانه اند. «تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ» 9 وابستگی ها و دل بستگی ها در دنیا،کارساز است.با قیام قیامت،همه بندها گسسته می شود. «وَ لاٰ إِلیٰ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ»

[سوره یس (36): آیات 51 تا 53]

اشاره

وَ نُفِخَ فِی اَلصُّورِ فَإِذٰا هُمْ مِنَ اَلْأَجْدٰاثِ إِلیٰ رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ (51) قٰالُوا یٰا وَیْلَنٰا مَنْ بَعَثَنٰا مِنْ مَرْقَدِنٰا هٰذٰا مٰا وَعَدَ اَلرَّحْمٰنُ وَ صَدَقَ اَلْمُرْسَلُونَ (52) إِنْ کٰانَتْ إِلاّٰ صَیْحَةً وٰاحِدَةً فَإِذٰا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنٰا مُحْضَرُونَ (53)

و در صور دمیده شود،پس ناگاه آنان از گورها(برخاسته،)شتابان به سوی پروردگارشان می آیند.

گویند:وای بر ما،چه کسی ما را از خوابگاهمان برانگیخت؟ این همان است که خدای رحمان وعده داد و پیامبران راست گفتند.

(آری،)جز یک بانگ نبود که ناگهان همگی نزد ما احضار شدند.

نکته ها:

در قرآن،دو بار دمیدن در صور مطرح شده است؛یکی برای انقراض دنیا و یکی برای

ص :547

برپایی قیامت.مراد از نفخ صور در این آیه،دمیده شدن در صور برای بار دوّم و زنده شدن مردگان است.

«اجداث»جمع«جدث»به معنای قبر است. «یَنْسِلُونَ» از«نسلان»به معنای رفتن با سرعت و کلمه«مرقد»اسم مکان از«رقاد»به معنای محلّ استراحت و مراد از آن در اینجا قبر است.

امام باقر علیه السلام می فرماید:جمله «هٰذٰا مٰا وَعَدَ الرَّحْمٰنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ» ،کلام فرشتگان به اهل قیامت است. (1)

پیام ها:

1 آغاز قیامت با صوتی است که از دمیده شدن در صور شنیده می شود. «نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذٰا هُمْ مِنَ الْأَجْدٰاثِ» 2 معاد جسمانی است و بدن ها از همین قبرها خارج می شوند. «مِنَ الْأَجْدٰاثِ ...

یَنْسِلُونَ

... بَعَثَنٰا مِنْ مَرْقَدِنٰا» 3 زنده شدن انسان ها در قیامت بسیار سریع و با آسانی خواهد بود. «نُفِخَ ... فَإِذٰا هُمْ» ...

4 حرکت شتابان،نشانه ی اضطراب و هیجان مردم در قیامت است. «یَنْسِلُونَ» 5 قیامت،روز حسرت کفّار است. «یٰا وَیْلَنٰا» 6 قیامت،صحنه ی بیداری و اقرار و اعتراف است. «هٰذٰا مٰا وَعَدَ الرَّحْمٰنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ» 7 برپایی قیامت و حسابرسی،لازمه رحمان بودن خداست. «هٰذٰا مٰا وَعَدَ الرَّحْمٰنُ» 8 کفّار آن چه را در دنیا انکار می کردند در آن روز اقرار می نمایند.(در دنیا همین که نام رحمن برده می شد،می گفتند: «وَ مَا الرَّحْمٰنُ» (2)ولی در آن روز می گویند:) «هٰذٰا مٰا وَعَدَ الرَّحْمٰنُ»

ص :548


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .فرقان،60.

9 در قیامت همه مردم در یک جا حاضر می شوند. «جَمِیعٌ لَدَیْنٰا مُحْضَرُونَ» 10 حضور در قیامت با اختیار نیست. «مُحْضَرُونَ»

[سوره یس (36): آیه 54]

اشاره

فَالْیَوْمَ لاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لاٰ تُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (54)

پس در چنین روزی بر هیچ کس ستمی نمی شود،و جز آن چه عمل کردید جزایی داده نمی شوید.

نکته ها:

این آیه بیانگر تجسّم عمل در قیامت است،زیرا می فرماید:جزای شما چیزی نیست جز عمل خود شما، «مٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» امّا اگر می فرمود:«بما کنتم تعملون»بدین معنا بود که به خاطر اعمالی که انجام داده اید،کیفر یا پاداش داده می شوید.

پیام ها:

1 خداوند عادل است و قیامت روز ظهور و جلوه ی عدل الهی است. «فَالْیَوْمَ لاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ» (سخت ترین عذاب ها نیز عادلانه است). «لاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ» 2 کیفر و پاداش در قیامت،بر اساس عملکرد ما در دنیاست. «مٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»

[سوره یس (36): آیات 55 تا 58]

اشاره

إِنَّ أَصْحٰابَ اَلْجَنَّةِ اَلْیَوْمَ فِی شُغُلٍ فٰاکِهُونَ (55) هُمْ وَ أَزْوٰاجُهُمْ فِی ظِلاٰلٍ عَلَی اَلْأَرٰائِکِ مُتَّکِؤُنَ (56) لَهُمْ فِیهٰا فٰاکِهَةٌ وَ لَهُمْ مٰا یَدَّعُونَ (57) سَلاٰمٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ (58)

بی شک اهل بهشت در آن روز به خوشی مشغولند.

آنان و همسرانشان در زیر سایه ها بر تخت های زینتی تکیه می زنند.

در آن جا(هر گونه)میوه برای آنان مهیّا است و هر آن چه بخواهند برایشان موجود است.

سلام،سخن پروردگار مهربان به آنان است.

ص :549

نکته ها:

«شُغُلٍ»

به معنای امری است که انسان را به خود مشغول کند. «فٰاکِهُونَ» از«فکاهة»به معنای سخن مسرّت آمیز است.

«ارائک»جمع«اریکة»به معنای تخت مزیّن در حجله عروس است.

در بهشت از هر سو سلام است.خدا به آنان سلام می کند: «سَلاٰمٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ» فرشتگان سلام می کنند: «وَ الْمَلاٰئِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بٰابٍ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ» (1)اهل بهشت نیز به یکدیگر سلام می کنند. «تَحِیَّتُهُمْ فِیهٰا سَلاٰمٌ» (2)

پیام ها:

1 در بهشت،بیکار نیست. «فِی شُغُلٍ» («شغل»که با تنوین و به اصطلاح نکره آمده به معنای مشغله ای است که کنه و عمق آن ناشناخته و وصف ناپذیر است.) 2 در بهشت،غم و اندوه نیست. «فٰاکِهُونَ» 3 در بهشت،زندگی بدون مرگ،سلامتی بی مرض،جوانی بی پیری،عزّت بی ذلّت،نعمت بی محنت،بقا بی فنا،خشنودی بی خشم و انس بی وحشت است. «فِی شُغُلٍ فٰاکِهُونَ» 4 در بهشت،تنهایی نیست. «هُمْ وَ أَزْوٰاجُهُمْ» 5 مسکن بهشتی آرامش بخش است. «فِی ظِلاٰلٍ عَلَی الْأَرٰائِکِ» 6 نشستن بر تخت و صندلی،به نشستن روی زمین برتری دارد. «عَلَی الْأَرٰائِکِ مُتَّکِؤُنَ» 7 در بهشت بهترین تغذیه است. «لَهُمْ فِیهٰا فٰاکِهَةٌ» (فاکهة به صورت نکره آمده تا علامت آن باشد که با میوه های آن چنانی پذیرایی می شوند).

8 در بهشت محدودیّت نیست. «وَ لَهُمْ مٰا یَدَّعُونَ» ( «یَدَّعُونَ» به معنای آن است که هر چه می خواهی بخواه و تمنّا کن.)

ص :550


1- 1) .رعد،24.
2- 2) .یونس،10.

9 معاد جسمانی است.(کلمات میوه و همسر و تخت نشانه ای آن است که در قیامت با همین جسم زندگی خواهیم کرد).

10 در بهشت رضا و سلامی با عظمت از خدا دریافت می شود. «سَلاٰمٌ قَوْلاً» ...

11 دریافت سلام الهی،آرزو و خواسته بهشتیان است. «وَ لَهُمْ مٰا یَدَّعُونَ سَلاٰمٌ» ...

[سوره یس (36): آیات 59 تا 62]

اشاره

وَ اِمْتٰازُوا اَلْیَوْمَ أَیُّهَا اَلْمُجْرِمُونَ (59) أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یٰا بَنِی آدَمَ أَنْ لاٰ تَعْبُدُوا اَلشَّیْطٰانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (60) وَ أَنِ اُعْبُدُونِی هٰذٰا صِرٰاطٌ مُسْتَقِیمٌ (61) وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ (62)

و(گفته می شود)ای گناهکاران و مجرمین! امروز(از نیکوکاران)جدا شوید.

ای فرزندان آدم! مگر با شما پیمان نبستم که شیطان را اطاعت نکنید که همانا او برای شما دشمنی آشکار است.

و تنها مرا بپرستید،که راه مستقیم همین است.

امّا شیطان گروه زیادی از شما را گمراه کرد،پس چرا تعقّل نمی کردید؟

نکته ها:

جدایی گناهکاران از نیکوکاران طبق قانون عدل الهی است،که فرمود:مؤمن و کافر یکسان نیستند: «أَ فَمَنْ کٰانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کٰانَ فٰاسِقاً لاٰ یَسْتَوُونَ» (1)شاید هم مراد از جدا شدن،جدایی مجرمین از یکدیگر و تنها شدن و به درد فراق گرفتار شدن باشد،همچون زندان انفرادی در دنیا که مجرمان را از یکدیگر جدا می کند.

«جِبِلاًّ کَثِیراً»

به جمعیّت زیادی گفته می شود که همچون کوه عظمت داشته باشد. (2)

مراد از عبادت شیطان،اطاعت شیطان است،چنان که در حدیث می خوانیم:«من اطاع رجلا فی معصیة فقد عبده» (3)هر کس در گناه از کسی اطاعت کند،بندگی او را کرده است.

ص :551


1- 1) .سجده،18.
2- 2) .مفردات راغب.
3- 3) .وسائل،ج 18،ص 79.
پیام ها:

1 قیامت روز فیصله و جدایی است. «وَ امْتٰازُوا الْیَوْمَ» 2 خداوند(از طریق انبیا،عقل و فطرت)از انسان پیمان گرفته است. «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ» 3 شیطان پدر شما را فریب داد و شما فرزندان کسی هستید که اطاعت شیطان کرد. «یٰا بَنِی آدَمَ ... لاٰ تَعْبُدُوا الشَّیْطٰانَ» 4 انسان،از دو حال خارج نیست،یا بنده خداست یا بنده شیطان. «لاٰ تَعْبُدُوا الشَّیْطٰانَ ... اُعْبُدُونِی» 5 دشمن بودن شیطان آشکار است.(فکری که سنگ و چوب را به جای خدا برای انسان جلوه می دهد در انحراف آن هیچ گونه ابهامی نیست.) «عَدُوٌّ مُبِینٌ» 6 راه مستقیم که هر شبانه روز در نماز از خدا می خواهیم،همان اطاعت از او و عبادت اوست. «اعْبُدُونِی هٰذٰا صِرٰاطٌ مُسْتَقِیمٌ» 7 از سرنوشت فریب خوردگان عبرت بگیرید. «أَضَلَّ ... جِبِلاًّ کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ» 8 اندیشه در سرنوشت تلخ قربانیان فریب شیطان،راه نجات از وسوسه ها و دام های اوست. «أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ»

[سوره یس (36): آیات 63 تا 64]

اشاره

هٰذِهِ جَهَنَّمُ اَلَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (63) اِصْلَوْهَا اَلْیَوْمَ بِمٰا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (64)

این همان جهنّمی است که به شما وعده داده می شد.

امروز وارد آن شوید و به خاطر کفری که داشتید،به آتش آن بسوزید.

نکته ها:

« اِصْلَوْهَا »از«صلی»به معنای آتش افروختن و در آتش وارد گشتن و ملازم آن بودن است.

ص :552

پیام ها:

1 خداوند بارها وعده جهنّم داد،ولی کافران باور نکردند. «تُوعَدُونَ ... تَکْفُرُونَ» 2 خداوند بر دوزخیان اتمام حجت نموده و پیوسته خطر دوزخ را به آنان ابلاغ کرده است. «کُنْتُمْ تُوعَدُونَ» 3 ورود کفّار به دوزخ با تحقیر همراه است.(فرمان« اِصْلَوْهَا »برای تحقیر و اهانت است.) 4 کفّار و دوزخیان هرگز از آتش جدا نخواهند شد. «اصْلَوْهَا الْیَوْمَ»

[سوره یس (36): آیه 65]

اشاره

اَلْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلیٰ أَفْوٰاهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنٰا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ (65)

امروز بر دهانشان مُهر می نهیم و دست هایشان با ما سخن می گویند و پاهایشان به آن چه کسب کرده اند گواهی می دهند.

نکته ها:

ذکر نام دست و پا از باب نمونه است،زیرا در آیات دیگر می خوانیم که گوش و چشم و دل نیز مورد سؤال قرار می گیرند (1)و حتّی پوست گواهی می دهد. (2)به هر حال هر عضوی به آن چه عمل کرده گواهی می دهد.

پیام ها:

1 خداوند،سبب سوز و سبب ساز است.دهانی را که وسیله سخن گفتن است می بندد و دست و پا را وسیله ی سخن گفتن قرار می دهد. «نَخْتِمُ عَلیٰ أَفْوٰاهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنٰا أَیْدِیهِمْ وَ ... أَرْجُلُهُمْ» 2 معاد،جسمانی است. «تُکَلِّمُنٰا أَیْدِیهِمْ» 3 در قیامت اعضای بدن،تابع اراده انسان نیست. «تُکَلِّمُنٰا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ»

ص :553


1- 1) .اسراء،36.
2- 2) .سجده،20.

4 قوی ترین گواه در دادگاه،اقرار و اعتراف عامل جرم است. «تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ» 5 اعضای بدن دارای نوعی درک و شعورند که می توانند در قیامت شهادت دهند. «تُکَلِّمُنٰا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ»

[سوره یس (36): آیات 66 تا 67]

اشاره

وَ لَوْ نَشٰاءُ لَطَمَسْنٰا عَلیٰ أَعْیُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا اَلصِّرٰاطَ فَأَنّٰی یُبْصِرُونَ (66) وَ لَوْ نَشٰاءُ لَمَسَخْنٰاهُمْ عَلیٰ مَکٰانَتِهِمْ فَمَا اِسْتَطٰاعُوا مُضِیًّا وَ لاٰ یَرْجِعُونَ (67)

و اگر بخواهیم فروغ دیدگانشان را محو می کنیم،پس آن گاه که در راه سبقت می گیرند،چگونه خواهند دید؟

و اگر بخواهیم آنان را در جای خود مسخ می کنیم(و به مجسّمه هایی بی روح مبدّل می سازیم،)به گونه ای که نه بتوانند به راه خود ادامه دهند و نه بر گردند.

نکته ها:

اگر این دو را ادامه آیات قبل در مورد عذاب کفّار در قیامت بدانیم،بیانگر ناتوانی کفّار در جستجوی راه بهشت و حیرت و سرگردانی آنها در صحرای محشر است.امّا اکثر مفسّران این دو را مربوط به کیفر دنیوی کفّار دانسته و آن را نوعی تهدید در از دست دادن قوّه بینایی و یافتن راه خانه و کسب و کار دانسته اند. (1)

پیام ها:

1 فکر نکنید آن چه دارید باید داشته باشید یا جاودانه خواهید داشت،از قهر و غضب الهی و تغییر نعمت ها غافل نباشید. «لَوْ نَشٰاءُ لَطَمَسْنٰا» 2 علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد.قبل از نزول عذاب باید از لجاجت دست

ص :554


1- 1) .تفسیر نمونه.

برداشت. «لَوْ نَشٰاءُ ... لَوْ نَشٰاءُ» ...

3 هر مکانی می تواند ظرف قهر خدا باشد. «عَلیٰ مَکٰانَتِهِمْ» 4 قهر خدا که آمد احدی توان تحمّل ندارد. «فَمَا اسْتَطٰاعُوا» ...

5 سنّت خداوند،آزاد گذاشتن انسان ها است تا از راه دیدن و شنیدن حقایق ایمان بیاورند،نه آنکه از طریق قهر و اجبار و فشار ایمان آورند. «لَوْ نَشٰاءُ لَمَسَخْنٰاهُمْ» (حرف«لو»نشانه آن است که سنّت خداوند،مسخ و زمین گیر کردن مردم نیست.)

[سوره یس (36): آیه 68]

اشاره

وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی اَلْخَلْقِ أَ فَلاٰ یَعْقِلُونَ (68)

و هر که را طول عمر دهیم،او را در آفرینش واژگونه می کنیم.(حافظه اش به فراموشی سپرده می شود،قدرتش به ضعف می گراید و قامتش خم می گردد)آیا تعقّل نمی کنند؟

نکته ها:

در آیات قبل خداوند فرمود:اگر بخواهیم چشم را نابینا و قیافه ها را دگرگون می کنیم؛این آیه نمونه ای از این دگرگونی را در مورد سالمندان بیان می کند.

«نُنَکِّسْهُ»

از«تنکیس»به معنای واژگون کردن و مراد از آن بازگشت انسان به حالت کودکی است.علمش به جهل و فراموشی تبدیل می شود،قدرتش رو به ضعف می رود و سعه ی صدرش به زود رنجی می رسد،حسّاسیتش زیاد و اشکش روان می شود.

پیام ها:

1 عمر به دست خداست. «نُعَمِّرْهُ» 2 سنّت خداوند بر آن است که پیری همراه با شکستگی باشد. «نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ» 3 آثار عمر طولانی به دست خداست.آن جا که خداوند اراده کند،افرادی مثل نوح و مهدی علیهما السلام عمر طولانی می کنند. «نُنَکِّسْهُ»

ص :555

4 انسان هم باید به فکر از دست رفتن نعمت ها باشد. «لَطَمَسْنٰا ...، لَمَسَخْنٰاهُمْ» و هم به فکر ضعیف شدن آنها. «نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلاٰ یَعْقِلُونَ»

[سوره یس (36): آیه 69]

اشاره

وَ مٰا عَلَّمْنٰاهُ اَلشِّعْرَ وَ مٰا یَنْبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلاّٰ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ (69)

و ما به او(پیامبر)شعر نیاموختیم و سزاوار او نیز نیست،آن(چه به او آموختیم)جز مایه ی ذکر و قرآن روشن نیست.

نکته ها:

یکی از تهمت هایی که به پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله می زدند،علاوه بر ساحر و مجنون و کاهن بودن،تهمت شاعر بودن بود،در حالی که:

شعر بر خاسته از تخیل است،بر خلاف وحی.

شعر بر خاسته از عواطف و احساسات است،بر خلاف وحی.

شعر آمیخته با اغراق است،بر خلاف وحی.

گرچه قرآن دارای جملاتِ موزون و مقطّع همچون شعر است،امّا عنصر اصلی شعر که تخیّل است،در قرآن راهی ندارد.

قرآن،جز ذکر نیست. «إِنْ هُوَ إِلاّٰ ذِکْرٌ» ذکر قدرت و قهر خدا،یاد الطاف و نعمت های او،یاد عفو و مغفرت او،یاد سنّت ها و قوانین او،یاد انبیا و اوصیا و اولیای او،یادی از تاریخ های پر عبرت،یادی از عوامل عزّت و سقوط امّت ها،یادی از نیکوکاران و هدایت شدگان،یادی از تبه کاران و کافران و فاسقان و مجرمان و ستمگران و عاقبت آنان،یادی از اخلاص ها، ایثارها،شجاعت ها،انفاق ها،صبرها و پایان نیک آن،یادی از قتل ها،شکنجه ها،أذیّتها، تهمت ها،تحقیرها،حق کشی ها و به استضعاف کشیدن ها و عاقبت شوم مستکبران،یادی از اوامر و نواهی و مواعظ و حکمت ها،یادی از آفریده های آسمانی و زمینی و دریایی،یادی از آینده تاریخ و پیروزی حکومت حقّ و پر شدن جهان از عدل و داد و محکومیّت ظلم و ستم، یادی از برزخ و معاد و حوادث قبل از قیامت و چگونگی صحنه های قیامت و خطرات دوزخ و نعمت های بهشتی.آری،تمام قرآن به نحوی تذکّر و یادآوری است. «إِنْ هُوَ إِلاّٰ ذِکْرٌ»

ص :556

پیام ها:

1 در قرآن،سخن از نفی ارزش شعر نیست،بلکه سخن از نفی شعر از پیامبر است. «وَ مٰا عَلَّمْنٰاهُ الشِّعْرَ» 2 خداوند از تهمت به انبیا دفاع می کند. «وَ مٰا عَلَّمْنٰاهُ الشِّعْرَ» 3 ندانستن شعر به ارشاد مبلّغ ضرری نمی زند. «وَ مٰا عَلَّمْنٰاهُ الشِّعْرَ» 4 رشدهای نابجا و فضاهای فرهنگی غلط شما را متزلزل نکند.(در زمان پیامبر مسأله شعر جایگاهی بیش از متعارف داشت و شعر و شاعری در رأس امور بود.این آیه ابّهت آن را شکست.) «وَ مٰا عَلَّمْنٰاهُ الشِّعْرَ» 5 طبع شعر از سوی خداوند است. «وَ مٰا عَلَّمْنٰاهُ الشِّعْرَ» 6 معلّم،پیامبر خداست. «عَلَّمْنٰاهُ» 7 هر علمی برای هر کس سزاوار نیست. «وَ مٰا یَنْبَغِی لَهُ» 8 تا از تخیّلات و موهومات شاعرانه تخلیه نشویم،روح ما ظرف معارف الهی قرار نمی گیرد. «وَ مٰا عَلَّمْنٰاهُ الشِّعْرَ ... إِنْ هُوَ إِلاّٰ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ» 9 قرآن،مایه ی تذکّر و یادآوری است. «إِنْ هُوَ إِلاّٰ ذِکْرٌ» 10 قرآن،کلامی روشن و قابل فهم و استدلال است. «قُرْآنٌ مُبِینٌ»

[سوره یس (36): آیه 70]

اشاره

لِیُنْذِرَ مَنْ کٰانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ اَلْقَوْلُ عَلَی اَلْکٰافِرِینَ (70)

(این قرآن برای آن است که)تا هر کس زنده(دل)است،هشدارش دهد و (حجّت را بر کافران تمام کند)و گفتار خدا درباره آنان محقّق گردد.

نکته ها:

حیات چند نوع است:

1 حیات نباتی. «یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا» (1)خداوند زمین را(با رویاندن گیاهان)زنده

ص :557


1- 1) .روم،19.

می کند.

2 حیات حیوانی. «کُنْتُمْ أَمْوٰاتاً فَأَحْیٰاکُمْ» (1)شما مرده بودید پس او شما را زنده کرد.

3 حیات فکری. «دَعٰاکُمْ لِمٰا یُحْیِیکُمْ» (2)پیامبر شما را به چیزی دعوت می کند که(دل های مرده)شما زنده می کند.

4 حیات اجتماعی. «وَ لَکُمْ فِی الْقِصٰاصِ حَیٰاةٌ» (3)حیات(سیاسی و اجتماعی شما که در سایه امنیّت بدست می آید)در قصاص و انتقام به حقّ است.

5 حیات قلبی و روحی. «لِیُنْذِرَ مَنْ کٰانَ حَیًّا» (آیه مورد بحث)قرآن افرادی را که دارای دل های زنده و روح های پاک و آماده اند هشدار می دهد.

آری،مؤمنان انسان های زنده دل و برخوردار از حیات واقعی و معقول و کافران همچون مردگان محروم از حیات واقعی هستند.

بر اساس روایات،منظور از« حَیًّا »انسان عاقل است. (4)

مسئله قهر حتمی خداوند بر کافران که در این آیه با جمله «یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکٰافِرِینَ» آمده، در سوره ی زمر آیه 71 نیز مطرح است: «وَ لٰکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذٰابِ عَلَی الْکٰافِرِینَ» هشدارهای قرآن از سرچشمه علم الهی است.هشدارهای قرآن متنوّع،معروف و حکیمانه است.هشدارهای قرآن همراه با بشارت و شیوه های ابتکاری است.هشدارهای قرآن همراه با نمونه های عینی در زمین و زمان است.

انذار دهنده در این آیه، «لِیُنْذِرَ» هم می تواند قرآن باشد،هم می تواند پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله باشد که در آیه قبل مطرح بود.

پیام ها:

1 هشدارهای قرآن،مایه ی تذکّر و تنبّه است. «إِنْ هُوَ إِلاّٰ ذِکْرٌ ... لِیُنْذِرَ» 2 نشانه ی زنده دلی،پذیرش هشدارهای قرآن است. «لِیُنْذِرَ مَنْ کٰانَ حَیًّا»

ص :558


1- 1) .بقره،28.
2- 2) .انفال،24.
3- 3) .بقره،179.
4- 4) .تفسیر نور الثقلین.

3 هدایت پذیری از قرآن،در انحصار قوم و نژاد خاصّی نیست. «لِیُنْذِرَ مَنْ کٰانَ حَیًّا» 4 هدف از وحی و بعثت انبیا بیداری و هوشیاری زنده دلان و اتمام حجت با مرده دلان است. «وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکٰافِرِینَ» 5 در سنگدلان حتّی کلام خداوند اثر ندارد. «مَنْ کٰانَ حَیًّا» 6 کفّار و کسانی که حقّ را نپذیرند مردگانی بیش نیستند.(در برابر «مَنْ کٰانَ حَیًّا» ، « اَلْکٰافِرِینَ »آمده است.

7 وعده قهر الهی برای کافران،کلام قطعی خداست. «یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکٰافِرِینَ»

[سوره یس (36): آیه 71]

اشاره

أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنّٰا خَلَقْنٰا لَهُمْ مِمّٰا عَمِلَتْ أَیْدِینٰا أَنْعٰاماً فَهُمْ لَهٰا مٰالِکُونَ (71)

آیا ندیدند که ما از آن چه با قدرت خود به عمل آوردیم برای آنان چهارپایانی آفریدیم که آنان مالک آن هستند؟

پیام ها:

1 انسان می تواند برای شناخت قدرت خدا،از توجّه به موجوداتی که در دسترس اوست کمک بگیرد. «أَ وَ لَمْ یَرَوْا» ...

2 آفرینش چهارپایان(همچون گاو و گوسفند و شتر و...)برای انسان است.

«خَلَقْنٰا لَهُمْ»

3 در تولید گیاهان و میوه ها،انسان نقشی داشت، «لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ مٰا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ» (1)ولی در آفرینش چهارپایان انسان نقشی ندارد. «عَمِلَتْ أَیْدِینٰا أَنْعٰاماً» 4 آفرینش خداوند ابتکاری است نه تقلیدی. «عَمِلَتْ أَیْدِینٰا» 5 از خورشید و گیاه و دریا غیر انسان نیز بهره مند می شود ولی از چهارپایان تنها

ص :559


1- 1) .یس،35.

انسان استفاده می کند. «خَلَقْنٰا لَهُمْ ... فَهُمْ لَهٰا مٰالِکُونَ» 6 از نشانه های لطف خداوند همین بس که انسان در پیدایش حیوانات نقشی ندارد،ولی به راحتی مالک آنها می شود. «أَیْدِینٰا ... فَهُمْ لَهٰا مٰالِکُونَ» 7 اصل مالکیّت،مورد قبول اسلام است. «فَهُمْ لَهٰا مٰالِکُونَ»

[سوره یس (36): آیات 72 تا 73]

اشاره

وَ ذَلَّلْنٰاهٰا لَهُمْ فَمِنْهٰا رَکُوبُهُمْ وَ مِنْهٰا یَأْکُلُونَ (72) وَ لَهُمْ فِیهٰا مَنٰافِعُ وَ مَشٰارِبُ أَ فَلاٰ یَشْکُرُونَ (73)

و چهارپایان را برای آنان رام کردیم،از برخی سواری می گیرند و از برخی تغذیه می کنند.

و در آنها بهره های دیگری نیز(از قبیل پشم و کرک)و نوشیدنی ها برای مردم است.پس چرا(با این حال)سپاس نمی گزارند؟!

پیام ها:

1 اگر گاو و گوسفند وحشی بودند،دنیای لبنیات با همه ی منافعی که دارد به روی انسان بسته می شد. «ذَلَّلْنٰاهٰا لَهُمْ ... وَ مِنْهٰا یَأْکُلُونَ» 2 اگر همه ی حیوانات وحشی بودند،بسیاری از سفرها انجام نمی گرفت.

«ذَلَّلْنٰاهٰا لَهُمْ فَمِنْهٰا رَکُوبُهُمْ»

3 هم زمین ذلول است، «الْأَرْضَ ذَلُولاً» (1)و هم حیوانات، «ذَلَّلْنٰاهٰا» امّا انسان که به هر دو محتاج است،طاغی است. «إِنَّ الْإِنْسٰانَ لَیَطْغیٰ» (2)4 هر چیزی برای هدفی آفریده شده است. «فَمِنْهٰا رَکُوبُهُمْ وَ مِنْهٰا یَأْکُلُونَ» 5 خام خواری مورد مدح اسلام نیست و در مورد مصرف گوشت سفارش شده است. «وَ مِنْهٰا یَأْکُلُونَ»

ص :560


1- 1) .ملک،15.
2- 2) .علق،6.

6 شیر،نعمت ویژه ای است که باید برای آن شکر کرد.(با اینکه شیر جزو منافع حیوانات است،ولی نام آن به خصوص برده شده «مَشٰارِبُ» تا نشانه ویژگی آن باشد. «وَ لَهُمْ فِیهٰا مَنٰافِعُ وَ مَشٰارِبُ» 7 شکر باید بر اساس فهم و معرفت باشد. «أَ وَ لَمْ یَرَوْا ... أَ فَلاٰ یَشْکُرُونَ»

[سوره یس (36): آیات 74 تا 76]

اشاره

وَ اِتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اَللّٰهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ (74) لاٰ یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ (75) فَلاٰ یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنّٰا نَعْلَمُ مٰا یُسِرُّونَ وَ مٰا یُعْلِنُونَ (76)

و به جای خداوند(یگانه)خدایانی را(به پرستش)گرفتند،به این امید که یاری شوند.

(در حالی که آن)خدایان،توان یاری آنان را ندارند و اینها(در قیامت)به عنوان لشگر بت ها احضار می شوند.

پس سخنان مشرکان تو را محزون نکند،ما آن چه را پنهان می دارند و آن چه را آشکار می کنند می دانیم.

نکته ها:

لباس انسان از حیوانات است.از پشم،صنعت قالی و پتو و کارخانجات نساجی به راه می افتد.کفش انسان از پوست حیوانات است.برای استفاده از پوست حیوانات کارخانجات چرم سازی به راه می افتد و کیف و کفش و کلاه و...تولید می شود.غذای انسان از شیر و گوشت حیوانات است. «وَ لَهُمْ فِیهٰا مَنٰافِعُ» نقش حیوانات در کشاورزی بسیار مهم است.(شخم زدن،آب کشی،کود طبیعی،مصرف علف های هرز،حمل بار و محصولات و کوبیدن خرمن از منافع حیوانات برای بشر است.

«فِیهٰا مَنٰافِعُ وَ مَشٰارِبُ»

ص :561

پیام ها:

1 شرک و بت پرستی کفران نعمت است. «أَ فَلاٰ یَشْکُرُونَ وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ آلِهَةً» 2 انگیزه ی بت پرستان،بر اساس خیال ها و موهومات است. «وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ» 3 در گفتگو با منحرفین،سرچشمه ی عقاید آنان را نشانه بگیرید. «لاٰ یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَهُمْ» 4 کیفر کسی که به جای مطالعه در نعمت ها و شکر الهی به سراغ بت ها برود، احضار برای ورود به دوزخ است. «مُحْضَرُونَ» 5 انبیا نیز به تقویت روحیه نیاز دارند و خداوند به آنان دلداری می دهد. «فَلاٰ یَحْزُنْکَ» 6 هر کس هدف بلند دارد مورد انواع تهاجم قرار می گیرد. «فَلاٰ یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ» 7 توجّه به علم و آگاهی خداوند،بهترین وسیله آرامش برای مؤمن و تهدید برای منحرف است. «نَعْلَمُ» 8 دشمنان در پنهان و آشکار توطئه ها می کنند. «یُسِرُّونَ ...، یُعْلِنُونَ»

[سوره یس (36): آیات 77 تا 80]

اشاره

أَ وَ لَمْ یَرَ اَلْإِنْسٰانُ أَنّٰا خَلَقْنٰاهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذٰا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ (77) وَ ضَرَبَ لَنٰا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قٰالَ مَنْ یُحْیِ اَلْعِظٰامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ (78) قُلْ یُحْیِیهَا اَلَّذِی أَنْشَأَهٰا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ (79) اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ اَلشَّجَرِ اَلْأَخْضَرِ نٰاراً فَإِذٰا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ (80)

آیا انسان ندید(و نیاندیشید)که ما او را از نطفه ای(بی مقدار)آفریدیم؟ پس اینک ستیزه جویی آشکار شده است.

و برای ما مثلی آورد و آفرینش خود را فراموش کرد؛گفت:چه کسی این استخوان ها را در حالی که پوسیده است زنده خواهد کرد؟

ص :562

(به او)بگو:همان کسی که بار اول آن را آفرید،(بار دیگر)آن را زنده خواهد کرد و او بر هر آفریده ای آگاه است.

(اوست)آن که برای شما از درخت سبز،آتش آفرید پس هر گاه بخواهید از آن آتش می افروزید.

نکته ها:

یکی از مشرکان،قطعه استخوان پوسیده ای را در برابر پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله کرد و بر زمین ریخت و گفت:چه کسی این استخوان های پوسیده را زنده می کند؟ این آیات در پاسخ این شبهه و سؤال نازل شد. (1)

مقصود از درخت در این آیه،دو نوع چوب آتش زنه به نام مَرخ و عَفار است که عرب ها با زدن یکی به دیگری جرقه تولید می کردند،درست مانند کبریت های امروزی. (2)

تهیه آتش از درخت سبز،مثالی است که عوام می فهمند و دانشمندان نیز به خاطر ذخیره شدن انرژی در درخت،راه علمی آن را به دست می آورند. «مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نٰاراً»

پیام ها:

1 اگر انسان به یاد ضعف و حقارت خود باشد،هرگز گردنکشی نمی کند. أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسٰانُ» 2 توجّه به آفرینش انسان از نطفه،ایمان به معاد را در انسان تقویت می کند. «مِنْ نُطْفَةٍ» 3 بدتر از اصل خصومت،آن است که خصومت شدید و آشکارا باشد. «خَصِیمٌ مُبِینٌ» 4 ستیزه جویی انسان با خدا،دور از انتظار و شگفت آور است. «فَإِذٰا هُوَ خَصِیمٌ»

ص :563


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر راهنما.

(کلمه«اذا»برای کار غیر منتظره به کار می رود.) 5 نقل و بیان افکار باطل برای پاسخگویی به آن مانعی ندارد. «ضَرَبَ لَنٰا مَثَلاً» 6 ریشه ی بسیاری از اشکالات در مورد قدرت خداوند،توجّه نکردن به نمونه های مشابه و فراموش کردن سوابق است. «وَ نَسِیَ خَلْقَهُ» 7 منکران معاد برهان ندارند،هر چه هست استبعاد است. «مَنْ یُحْیِ الْعِظٰامَ؟» 8 آزادی در اسلام به قدری است که منکران خدا و معاد با کمال شهامت در برابر رهبر مسلمین با صراحت حرف خود را می زنند. «مَنْ یُحْیِ الْعِظٰامَ» 9 سؤال مانعی ندارد،آن چه بد است انگیزه های لجوجانه و مغرورانه است.

«مَنْ یُحْیِ الْعِظٰامَ»

10 ریشه ی بعضی از اشکالات عقیدتی،مقایسه میان قدرت انسان با خداوند است. «مَنْ یُحْیِ الْعِظٰامَ» 11 شبهات عقیدتی باید پاسخ داده شود،گرچه القای شبهه از یک نفر باشد.

«قٰالَ

... قُلْ» 12 معاد جسمانی است. «یُحْیِ الْعِظٰامَ» 13 معاد به دو چیز نیاز دارد:قدرتِ خدا در آفریدن دوباره انسان ها و علم او به عملکرد مردم.این آیه به هر دو اشاره می کند. «أَنْشَأَهٰا أَوَّلَ مَرَّةٍ» نشانه ی قدرت او و «هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ» نشانه ی علم اوست.

14 خداوند جمع میان اضداد می کند،آب و آتش که با یکدیگر سازگاری ندارند. «مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نٰاراً»

[سوره یس (36): آیه 81]

اشاره

أَ وَ لَیْسَ اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ بِقٰادِرٍ عَلیٰ أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلیٰ وَ هُوَ اَلْخَلاّٰقُ اَلْعَلِیمُ (81)

آیا کسی که آسمان ها و زمین را آفرید،توانا نیست که مثل آنها را بیافریند؟ آری،(می تواند)و او آفریدگار بسیار داناست.

ص :564

نکته ها:

انسان مرکّب از جسم و روح است؛جسم انسان با مرگ متلاشی می شود و در حال حیات نیز دائماً در حال تغییر است،ولی روح و شخصیّت انسان ثابت است.در قیامت روح انسان همان روح دنیوی است،ولی جسم انسان در قالبی مشابه قالب جسم دنیوی او می باشد.

«یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ»

پیام ها:

1 گاهی باید سؤال را با سؤال جواب داد. «مَنْ یُحْیِ الْعِظٰامَ ... أَ وَ لَیْسَ الَّذِی» ...

2 سؤال راهی است برای بیدار کردن وجدان ها. «أَ وَ لَیْسَ الَّذِی» ...

3 در گفتگو با منکران،از مسائل کوچک آغاز کنیم تا به مسایل بزرگ برسیم.

(مثال اول نطفه بود،مثال بعد درخت سبز و مثال سوم آفرینش آسمان ها.) «خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ» 4 چون که صد آمد نود هم پیش ماست.کسی که آسمان ها و زمین را آفرید می تواند انسان ها را هم می آفریند. «خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ ... بِقٰادِرٍ» 5 کار او خلق کردن است،چه در دنیا و چه در قیامت. «هُوَ الْخَلاّٰقُ» 6 دلیل معاد،علاوه بر حکمت و عدالت الهی،داشتن قدرت و علم او بر اعمال انسان هاست. «هُوَ الْخَلاّٰقُ الْعَلِیمُ»

[سوره یس (36): آیات 82 تا 83]

اشاره

إِنَّمٰا أَمْرُهُ إِذٰا أَرٰادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (82) فَسُبْحٰانَ اَلَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (83)

چون چیزی را اراده کند،فرمانش این است که بگوید:«باش»پس بی درنگ موجود می شود.

پس منزّه است کسی که حاکمیّت و مالکیّت همه چیزی به دست اوست و به سوی او باز گردانده می شوید.

ص :565

نکته ها:

از آن جا که ایمان به معاد باید بسیار جدی و قوی باشد،هر گونه شبهه زدایی از آن باید طوری انجام گیرد که ذره ای خلل در ذهن باقی نماند.خداوند در پاسخ کسی که استخوان پوسیده ای را خورد کرد و به زمین ریخت،چندین جواب داد که آخرین آن این آیه است. «إِنَّمٰا أَمْرُهُ إِذٰا» ...

تحقّق فرمان و اراده ی الهی زمان نمی خواهد،به اصطلاح مثل یک چشم به هم زدن است. «وَ مٰا أَمْرُنٰا إِلاّٰ وٰاحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ» (1)خداوند حتّی نیاز به گفتن کلمه« کُنْ »ندارد،زیرا این خود نیاز است و در شأن او نیست، بنا بر این مراد از کلمه« کُنْ »همان اراده و حکم اوست.به فرموده ی حضرت علی علیه السلام«لا بصوت یقرع و لا بنداء یسمع» (2).

پیام ها:

1 برای خداوند،آفرینش همه اشیا یکسان است. «إِذٰا أَرٰادَ شَیْئاً» 2 خداوند در آفرینش هستی،نه وسیله می خواهد نه کمک و نه کسی که موانع را بر طرف کند. «کُنْ فَیَکُونُ» 3 میان اراده ی خدا و انجام کار فاصله ای نیست. «کُنْ فَیَکُونُ» 4 چگونه خدا را در برپایی قیامت عاجز می دانید؟ او از هر عجز و ناتوانی منزّه است. «فَسُبْحٰانَ الَّذِی» 5 هم سرچشمه ی هستی به دست اوست و هم بازگشت همه چیز به سوی اوست. «بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» «وَ الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ»

ص :566


1- 1) .قمر 50.
2- 2) .نهج البلاغه خطبه 186.

جلد دهم

اشاره

ص :1

ص :2

ص :3

ص :4

ص :5

ص :6

ص :7

ص :8

ص :9

ص :10

ص :11

ص :12

[تفسیر سوره صافات]

سیمای سوره صافّات

این سوره با یکصد و هشتاد و دو آیه در مکّه نازل شده است.

نام این سوره،از آیه اول آن برگرفته شده که با سوگند به«صافّات»،گروهی از فرشتگان که در انجام فرمان الهی در صف هستند،آغاز می شود،همچنین آیه 165 که در آن کلمه«الصافّون»آمده است.

مشابه این سوره از نظر نام،سوره«صف»است که اشاره به صفوف محکم رزمندگان در صحنه های جنگ دارد.

این سوره،نخستین سوره از قرآن کریم است که با سوگند آغاز می شود.

همانند دیگر سوره های مکّی،بیشتر آیات این سوره نیز درباره ی مبدأ و معاد و با تذکّر و انذار همراه است.

همچنین به تاریخ پیامبرانی همچون نوح،ابراهیم،اسحاق،موسی،هارون، الیاس،لوط و یونس،اشاره شده و در این میان زندگی حضرت ابراهیم مشروح تر آمده است.

عقاید باطل مشرکان در مورد رابطه خداوند با جنّ یا فرشتگان به شدّت محکوم شده و پیروزی نهایی حقّ بر کفر و شرک و نفاق مطرح گردیده است.

بر قرائت سوره صافّات در روزهای جمعه تأکید شده و تلاوت آن،اسباب گشایش در رزق و دفع بلا شمرده شده است. (1)

ص :13


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

[سوره الصافات (37): آیات 1 تا 5]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;وَ اَلصَّافّٰاتِ صَفًّا (1) فَالزّٰاجِرٰاتِ زَجْراً (2) فَالتّٰالِیٰاتِ ذِکْراً (3) إِنَّ إِلٰهَکُمْ لَوٰاحِدٌ (4) رَبُّ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا وَ رَبُّ اَلْمَشٰارِقِ (5)

سوگند به صف بستگان(در صفوفی منظّم)صف بستنی.

پس باز می دارند(از معاصی و وسوسه ها)باز داشتنی.

همانان که پی در پی ذکر خدا(کتاب آسمانی)را تلاوت می کنند.

بی شک که معبود شما یکتاست.

پروردگار آسمان ها و زمین و آن چه میان آن دو است و پروردگار مشرق ها(و مغرب ها).

نکته ها:

این سوره با سه سوگند خداوند آغاز شده است.گرچه خداوند نیازی به سوگند ندارد و مؤمنان بدون سوگند سخن او را می پذیرند،امّا سوگند،نشانه اهمیّت و عظمت مورد سوگند و توجّه دادن به آن است.لذا خداوند به امور مختلف سوگند خورده است.

مراد از«صافات»،«زاجرات»و«تالیات»،فرشتگانی هستند که در صفوفی منظم اوامر الهی را اجرا می کنند،مردم را از وسوسه باز می دارند و پیوسته به یاد خدا هستند.البتّه گروهی گفته اند:مراد،رزمندگانی هستند که در صف های منظم از حریم حقّ دفاع می کنند و با تلاوت آیات الهی و یاد خدا روحیه و نیرو می گیرند.

ص :14

کلمه«زاجرات»هم می تواند از«زجر»به معنای باز داشتن باشد که مراد باز داشتن از وسوسه ها و گناهان است و هم می تواند از«زجره»به معنای فریاد باشد،یعنی سوگند به فریادگران تاریخ.

پیام ها:

1 در زندگی،به نظم های هدفدار ارج نهیم.(در دو سوره«صافّات»و«صف»، سخن از نظم و انضباط است و به آن سوگند یاد شده است.) «وَ الصَّافّٰاتِ صَفًّا» 2 نظم،وحدت،قدرت،همفکری و همکاری که در صف متجلّی است،از نشانه های کارگزاران الهی است. «وَ الصَّافّٰاتِ صَفًّا» 3 وجود عوامل بازدارنده از گناه و ناهی از منکر،در جامعه لازم است.

«فَالزّٰاجِرٰاتِ زَجْراً»

4 انرژی گرفتن از یاد خدا از طریق تلاوت قرآن «فَالتّٰالِیٰاتِ ذِکْراً» و دفاع از حریم حقّ «فَالزّٰاجِرٰاتِ» همراه با نظم و آماده باش، «وَ الصَّافّٰاتِ صَفًّا» ضرورت یک نظام الهی است.

5 انجام هر کاری باید با کیفیّتی عالی همراه باشد.بهترین نظم، «صَفًّا» بهترین قدرت، «زَجْراً» و بهترین یاد خدا. «ذِکْراً» 6 شعار توحید را هم محکم بگوییم،هم زیبا و هم قبل از هر چیز دیگر.(در این آیات ابتدا سوگند با آهنگ زیبایی مطرح شده و سپس:) «إِنَّ إِلٰهَکُمْ لَوٰاحِدٌ» 7 برای هر چیزی سوگند یاد نکنیم.(معمولاً سوگندهای قرآن برای مسائل اساسی و مهم مانند مبدأ و معاد است) در سوره ی ذاریات بعد از چند سوگند می فرماید: «إِنَّمٰا تُوعَدُونَ لَصٰادِقٌ» (1)قطعاً آنچه وعده داده شده اید محقّق شدنی است.

در سوره مرسلات نیز پس از چند سوگند،سخن از قیامت است آنجا که

ص :15


1- 1) .ذاریات،5.

می فرماید: «إِنَّمٰا تُوعَدُونَ لَوٰاقِعٌ» (1)و در این جا بعد از چند سوگند،سخن از توحید است و می فرماید: «إِنَّ إِلٰهَکُمْ لَوٰاحِدٌ» (آری در برابر کسانی که به شدّت پایبند شرک هستند باید سوگندهای پی در پی یاد کرد).

8 مشرکان میان الوهیّت و ربوبیّت خداوند تفاوت قائل بودند،لذا این آیه بر یکی بودن این دو تأکید می کند. «إِلٰهَکُمْ لَوٰاحِدٌ رَبُّ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» 9 همه ی هستی تحت تربیت و رشد الهی است. «رَبُّ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» 10 برای هر چیزی ربّ النوعی نپندارید،زیرا که پروردگار همه ی هستی یکی بیش نیست. «رَبُّ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» 11 از نشانه ها و دلایل توحید،هماهنگی میان زمین و آسمان و دیگر مخلوقات جهان هستی است. «إِنَّ إِلٰهَکُمْ لَوٰاحِدٌ رَبُّ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» ...

12 زمین،کروی شکل است.(کلمه ی« اَلْمَشٰارِقِ »و تفاوت در طلوع و غروب ها، نشانه ی کروی بودن زمین است) 13 خورشید و نور آن،نقش مؤثری در زندگی انسان دارد.(با آنکه خورشید جزو آسمان هاست و در «رَبُّ السَّمٰاوٰاتِ» نهفته است،ولی نام بردن اختصاصی از مشارق،نشانه اهمیّت ویژه طلوع خورشید است). «وَ رَبُّ الْمَشٰارِقِ»

[سوره الصافات (37): آیات 6 تا 7]

اشاره

إِنّٰا زَیَّنَّا اَلسَّمٰاءَ اَلدُّنْیٰا بِزِینَةٍ اَلْکَوٰاکِبِ (6) وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطٰانٍ مٰارِدٍ (7)

ما آسمان زیرین را به زیور ستارگان آراستیم.

و(آن را)از هر شیطان متمرّد و سرکشی محفوظ داشتیم.

ص :16


1- 1) .مرسلات،7.
نکته ها:

« مٰارِدٍ »به چیزی گفته می شود که هیچ خیر و برکتی ندارد و خبیث است،مثلاً به درخت بی برگ،شجر امرد گفته می شود.

«قذف»به معنای پرتاب چیزی به نقطه ای دور و«ملأ اعلی»اشاره به جایگاه والای فرشتگان است.

پیام ها:

1 تزئین آسمان ها،پرتوی از ربوبیّت الهی است. «رَبُّ السَّمٰاوٰاتِ ... إِنّٰا زَیَّنَّا السَّمٰاءَ» 2 گرایش به زینت و زیبایی،از تمایلات فطری انسان است و قرآن آن را مورد تأیید قرار داده است. «زَیَّنَّا السَّمٰاءَ الدُّنْیٰا» 3 زینت در معماری یک اصل است.آفریده های الهی همه زیباست. «زَیَّنَّا السَّمٰاءَ» 4 در عالم بالا اسراری است که شیاطین به فکر دستبرد زدن به آنها هستند،ولی قادر به انجام آن نیستند. «حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطٰانٍ مٰارِدٍ» 5 جن و شیاطین جنّی قدرت دستیابی به غیب را دارند امّا از آن منع شده اند.

«حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطٰانٍ مٰارِدٍ»

[سوره الصافات (37): آیات 8 تا 10]

اشاره

لاٰ یَسَّمَّعُونَ إِلَی اَلْمَلَإِ اَلْأَعْلیٰ وَ یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جٰانِبٍ (8) دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذٰابٌ وٰاصِبٌ (9) إِلاّٰ مَنْ خَطِفَ اَلْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهٰابٌ ثٰاقِبٌ (10)

آنها نمی توانند به(اسرار)عالم بالا گوش فرا دهند و از هر سو به آنها (شهاب)پرتاب می شود.

تا رانده شوند و برای آنها عذابی پاینده است.

مگر آنکه شیطانی(به آسمان بالا رود و)به سرعت خبری را برباید که شهاب و شراره ای نافذ او را دنبال(و نابود)کند.

ص :17

نکته ها:

« دُحُوراً »به معنای راندن با قهر و به نحو ذلّت و خواری،« وٰاصِبٌ »به معنای دائم است، «خطفة»به معنای ربودن با سرعت،« ثٰاقِبٌ »به معنای نافذ و سوراخ کننده است.

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله می فرماید:در شب معراج فرشته ای را دیدم که مأمور تعقیب ربایندگان اخبار بود و هفتاد هزار فرشته تحت فرمان او بود که هر کدام از آنها هفتاد هزار فرشته دیگر را تحت فرمان داشتند. (1)

پیام ها:

1 اطلاعات و اخبار اهل زمین در اختیار فرشتگان عالم بالا قرار دارد که در آن با یکدیگر گفتگو می کنند و شیاطین می توانند گفتگوی آنان را بشنوند. «لاٰ یَسَّمَّعُونَ إِلَی الْمَلَإِ الْأَعْلیٰ وَ یُقْذَفُونَ» ...

2 استراق سمع،کاری شیطانی است و باید با آن مقابله کرد. «حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطٰانٍ مٰارِدٍ لاٰ یَسَّمَّعُونَ» 3 سپاه خدا همه جا حضور دارد. «یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جٰانِبٍ» 4 با شیاطین جامعه باید برخورد انقلابی شود. «یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جٰانِبٍ» 5 شیاطین موجوداتی مکلّف و مورد کیفر و باز خواست خداوند هستند. «وَ لَهُمْ عَذٰابٌ وٰاصِبٌ» 6 بر حفظ اسرار،اصرار داشته باشید. «حِفْظاً ... یُقْذَفُونَ ... دُحُوراً ... فَأَتْبَعَهُ شِهٰابٌ» 7 مطلع شدن شیاطین از اسرار بالا به قدری برایشان مهم است که با آنکه از هر سو مورد هدف قرار می گیرند باز هم به صورت دزدانه به استراق سمع دست می زنند. «إِلاّٰ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ» 8 شهاب ها و سنگ های آسمانی مأموران الهی هستند که با هدف پرتاب می شوند نه تصادفی و بی هدف. «فَأَتْبَعَهُ شِهٰابٌ ثٰاقِبٌ»

ص :18


1- 1) .تفاسیر نور الثقلین و برهان.

9 شیاطین پیش از استفاده از اخبار غیبی آسمان،نابود می شوند. «ثٰاقِبٌ» 10 شیاطین موجودات جسمانی و قابل هدف گیری هستند. «فَأَتْبَعَهُ شِهٰابٌ»

[سوره الصافات (37): آیات 11 تا 15]

اشاره

فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنٰا إِنّٰا خَلَقْنٰاهُمْ مِنْ طِینٍ لاٰزِبٍ (11) بَلْ عَجِبْتَ وَ یَسْخَرُونَ (12) وَ إِذٰا ذُکِّرُوا لاٰ یَذْکُرُونَ (13) وَ إِذٰا رَأَوْا آیَةً یَسْتَسْخِرُونَ (14) وَ قٰالُوا إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ سِحْرٌ مُبِینٌ (15)

پس از آنان نظر بخواه که آفرینش آنان سخت تر است یا کسانی که ما(در آسمان ها و زمین)آفریدیم؟ ما آنان را از گِلی چسبنده آفریدیم

بلکه تو(ازافکار آنان)تعجب می کنی و آنان(تو را)مسخره می کنند.

و هر گاه اندرز داده شوند پند نمی گیرند.

و هر گاه معجزه ای بینند،یکدیگر را به مسخره کردن دعوت می کنند

و می گویند:این جز جادویی آشکار نیست.

پیام ها:

1 مقایسه و سؤال،راهی برای به فکر واداشتن افراد است. «فَاسْتَفْتِهِمْ» (آفرینش انسان کجا و حفاظت از آسمان های پهناور کجا؟) 2 انجام نظرسنجی یک امر معقول و منطقی و زمینه وجود اطمینان برای هر مدیر است،پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله با اینکه نظر کافران و مشرکان را می دانست،دستور گرفت که از آنان نظرخواهی نماید. «فَاسْتَفْتِهِمْ» 3 افراد مغرور و مسخره کننده را با یادآوری منشأ آفرینش خود تعدیل کنید.

«طِینٍ لاٰزِبٍ»

4 نصیحت اشرف مربیان برای افراد سنگدل مؤثّر نیست. «ذُکِّرُوا لاٰ یَذْکُرُونَ» 5 فاسد بودن،زمینه ی به فساد کشاندن دیگران می شود. «یَسْتَسْخِرُونَ» 6 گاهی دشمن به جای قبول حقّ و منطق،مسخره می کند. «یَسْتَسْخِرُونَ»

ص :19

7 دشمن در تبلیغات خود سعی می کند با اصرار و اطمینان سخن بگوید. «إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ سِحْرٌ مُبِینٌ» 8 مخالفان به اثرگذاری خارق العادّه قرآن اقرار دارند.(مشرکان قرآن را سحر می دانستند و سحر به کار خارق العادّه گفته می شود).

9 تمسخر و به بازی گرفتن مقدّسات،مقدّمه کفر و انکار حقایق است.

«یَسْتَسْخِرُونَ وَ قٰالُوا

... سِحْرٌ مُبِینٌ»

[سوره الصافات (37): آیات 16 تا 19]

اشاره

أَ إِذٰا مِتْنٰا وَ کُنّٰا تُرٰاباً وَ عِظٰاماً أَ إِنّٰا لَمَبْعُوثُونَ (16) أَ وَ آبٰاؤُنَا اَلْأَوَّلُونَ (17) قُلْ نَعَمْ وَ أَنْتُمْ دٰاخِرُونَ (18) فَإِنَّمٰا هِیَ زَجْرَةٌ وٰاحِدَةٌ فَإِذٰا هُمْ یَنْظُرُونَ (19)

(می گویند:)آیا چون مردیم و خاک و استخوان(پوسیده)شدیم آیا (دوباره)برانگیخته خواهیم شد؟!

و آیا پدران گذشته ی ما نیز(زنده خواهند شد)؟

بگو:آری(همه زنده می شوید)در حالی که خوار و کوچک خواهید بود.

همانا قیامت با یک صیحه است،پس آن گاه آنان(صحنه قیامت را) خواهند دید.

نکته ها:

«داخر»به معنای ذلّت و حقارت و« زَجْرَةٌ »به معنای صیحه و بانگ بزرگ است.

سؤال:با این که مردگان در ابتدا به صورت استخوان هستند و سپس به خاک تبدیل می شوند چرا در آیه،اول نام خاک و بعد نام استخوان آمده است؟ پاسخ:شاید مراد از خاک،نیاکان دور و مراد از استخوان،افراد تازه مرده باشد.شاید هم به دلیل آن که تبدیل خاک به انسان زنده مهم تر است و شاید هم به دلیل آن که در قبر،اول

ص :20

گوشت تبدیل به خاک می شود و بعد استخوان. (1)

بیمار دلان در گسترش شبهات تلاش می کنند.با این که یک سؤال کافی بود،سه سؤال پی در پی طرح کردند. أَ إِذٰا أَ إِنّٰا أَ وَ آبٰاؤُنَا فرعون نیز در برابر موسی برای تحریک مردم پرسید: «فَمٰا بٰالُ الْقُرُونِ الْأُولیٰ» (2)یعنی وضع نیاکان گذشته چه می شود؟ او می خواست که موسی بگوید:نیاکان شما در دوزخند و با این جواب مردم را علیه موسی علیه السلام بشوراند ولی موسی فرمود: «عِلْمُهٰا عِنْدَ رَبِّی» (3)سرنوشت گذشتگان نزد خداست.

پیام ها:

1 منکران معاد به جای استدلال فقط استبعاد می کنند. «أَ إِذٰا» ...

2 مشرکان،زنده شدن نیاکان را بعیدتر از زنده شدن خود می پنداشتند. «أَ إِنّٰا ... أَ وَ آبٰاؤُنَا» 3 سؤالات و شبهات گرچه با لجاجت و سوء نیّت همراه باشد ولی باید با صراحت جواب داده شود. «قُلْ نَعَمْ» 4 خاک شدن انسان،مانعی برای زنده شدن دوباره ی او نیست. «قُلْ نَعَمْ» 5 انکار لجوجانه معاد سبب خواری در قیامت است. «وَ أَنْتُمْ دٰاخِرُونَ» 6 پیدایش قیامت با صوت و صیحه است. «فَإِنَّمٰا هِیَ زَجْرَةٌ» 7 پیدایش قیامت دفعی است نه تدریجی. «زَجْرَةٌ وٰاحِدَةٌ» 8 ایجاد قیامت برای خداوند آسان است. «فَإِنَّمٰا هِیَ زَجْرَةٌ وٰاحِدَةٌ» 9 مشرکان،در قیامت بُهت زده به حال زار خود نظاره گرند. «فَإِذٰا هُمْ یَنْظُرُونَ»

ص :21


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .طه،51.
3- 3) .طه،52.

[سوره الصافات (37): آیات 20 تا 24]

اشاره

وَ قٰالُوا یٰا وَیْلَنٰا هٰذٰا یَوْمُ اَلدِّینِ (20) هٰذٰا یَوْمُ اَلْفَصْلِ اَلَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (21) اُحْشُرُوا اَلَّذِینَ ظَلَمُوا وَ أَزْوٰاجَهُمْ وَ مٰا کٰانُوا یَعْبُدُونَ (22) مِنْ دُونِ اَللّٰهِ فَاهْدُوهُمْ إِلیٰ صِرٰاطِ اَلْجَحِیمِ (23) وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ (24)

و گویند:وای بر ما این روز جزاست.

(به آنها گفته می شود:)این همان روز جدایی(حقّ از باطل)است که دائماً آن را تکذیب می کردید.

(خداوند به فرشتگان دستور می دهد:)ستمکاران و هم ردیفان آنان و آن چه را به جای خداوند می پرستیدند(در یک جا)گرد آورید.

پس همه را به راه دوزخ راهنمایی کنید.

آنان را متوقف کنید،زیرا که آنان مورد سؤال و باز خواست هستند.

نکته ها:

«ازواج»هم می تواند به معنای همفکران باشد و هم به معنای همسران مشرک باشد.

در روایات شیعه و سنی آمده که از مصادیق سؤال در آیه ی« وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ »سؤال از ولایت و رهبری علیّ بن ابی طالب علیهما السلام است. (1)

در روایات آمده است که در قیامت از چند چیز سؤال می شود:رهبری امام معصوم علیهم السلام عمر و جوانی،درآمد و خرج و مصرف و رسیدگی به فقرا و بدعت ها. (2)

پیام ها:

1 انکار معاد سبب حسرت کفّار خواهد بود. «یٰا وَیْلَنٰا» 2 قیامت،روز حسرت و اقرار منکران است. «یٰا وَیْلَنٰا» ...ولی این حسرت ها

ص :22


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .کافی،ج 2،ص 134؛وسائل،ج 4،ص 124.

سودی ندارد و فرمان هدایت به دوزخ صادر خواهد شد. «فَاهْدُوهُمْ» 3 در قیامت علاوه بر دوزخ،تحقیر و انتقاد و شکنجه ی روحی نیز هست. «هٰذٰا یَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ» (در همین قسمت نیز می خوانیم: «فَاهْدُوهُمْ إِلیٰ صِرٰاطِ الْجَحِیمِ» با اینکه واژه هدایت برای راهنمایی به کار خیر است ولی به عنوان مسخره و تحقیر برای دوزخ بکار می رود).

4 کفّار به کیفر می نگرند، «یَوْمُ الدِّینِ» ولی خداوند به داوری می نگرد. «هٰذٰا یَوْمُ الْفَصْلِ» 5 بدتر از تکذیب حقّ،تداوم تکذیب است. «کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ» 6 تکذیب معاد،ظلم به خویشتن است. «تُکَذِّبُونَ ... اَلَّذِینَ ظَلَمُوا» ...همان گونه که شرک ظلم بزرگ است.(آری،بزرگ ترین مشخّصه دوزخیان ظلم است) 7 فرشتگان،دست اندرکار جمع آوری و روانه کردن مشرکان به دوزخند.به فرشتگان خطاب می شود: «احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا» 8 هر کس با همفکر و محبوب خویش محشور و همراه می شود. «ظَلَمُوا وَ أَزْوٰاجَهُمْ وَ مٰا کٰانُوا یَعْبُدُونَ» 9 معبودهای باطل نه تنها گره گشا نیستند بلکه خود نیز گرفتارند. «وَ مٰا کٰانُوا یَعْبُدُونَ» 10 برای بدبختی انسان همین بس که با بت های بی جان محشور شود. «احْشُرُوا ... وَ مٰا کٰانُوا یَعْبُدُونَ» 11 کسی که هدایت الهی را در دنیا نپذیرد،در قیامت به دوزخ هدایت می شود.

«فَاهْدُوهُمْ»

12 پایان شرک و کفر دوزخ است. «فَاهْدُوهُمْ إِلیٰ صِرٰاطِ الْجَحِیمِ» 13 با این که پایان راه و سرنوشت منکران معاد،دوزخ است. «فَاهْدُوهُمْ إِلیٰ صِرٰاطِ الْجَحِیمِ» لکن از نعمت ها و تکالیف نیز بازپرسی می شوند. «مَسْؤُلُونَ» 14 حقّ به مجرمان نیز باید ثابت شود تا کیفر شوند. «مَسْؤُلُونَ»

ص :23

[سوره الصافات (37): آیات 25 تا 29]

اشاره

مٰا لَکُمْ لاٰ تَنٰاصَرُونَ (25) بَلْ هُمُ اَلْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ (26) وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ یَتَسٰاءَلُونَ (27) قٰالُوا إِنَّکُمْ کُنْتُمْ تَأْتُونَنٰا عَنِ اَلْیَمِینِ (28) قٰالُوا بَلْ لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ (29)

(به آنان گفته می شود:)چه شد که امروز یکدیگر را یاری نمی کنید.(آری، نمی توانند یکدیگر را یاری کنند)

بلکه آنان امروز کاملاً تسلیم(قدرت خدا)هستند.

و بعضی از آنان به بعضی دیگر روی کرده و از یکدیگر می پرسند.

(پیروان به رهبران)گویند:بی شک شما بودید که از روی قهر و غلبه (برای گرایش ما به کفر و شرک)به سراغ ما می آمدید.

(گروه دیگر در پاسخ)گویند:(این چنین نیست)بلکه شما خود اهل ایمان نبودید.

نکته ها:

« مُسْتَسْلِمُونَ »از باب استفعال یا برای مبالغه در تسلیم و به معنای تسلیم کامل است،یا به این معناست که مشرکان به جای حمایت،یکدیگر را تسلیم قهر الهی می کنند.

«یمین»یا از«یمن»به معنای خیر و برکت است،یعنی شما از در خیرخواهی به سراغ ما آمدید و ما را منحرف کردید و یا کنایه از قدرت و قهر است،زیرا دست راست رمز قدرت است.

در آیات متعدّدی از قرآن،گفتگوی دوزخیان با یکدیگر و دوزخیان با شیطان و با مؤمنان و با فرشتگان و با خداوند که در آنها انواع استمدادها برای رهایی مطرح شده،آمده است ولی در همه ی موارد پاسخ منفی می شنوند و در برخی موارد تقصیر را به گردن یکدیگر می اندازند و می گویند:اگر شما نبودید ما ایمان داشتیم «Bلَوْ لاٰ أَنْتُمْ لَکُنّٰا مُؤْمِنِینَ » ولی پاسخ می شنوند که چنین نیست بلکه شما خود ایمان آورنده نبودید.« بَلْ لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ»

ص :24

پیام ها:

1 در قیامت،مجرمان نمی توانند هیچ کمکی به یکدیگر بکنند. «مٰا لَکُمْ لاٰ تَنٰاصَرُونَ» 2 گردنکشان،در قیامت تسلیم خواهند شد. «بَلْ هُمُ الْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ» 3 مجرمین در قیامت خود را تبرئه و گناه خود را به گردن دیگران می اندازند.

«تَأْتُونَنٰا عَنِ الْیَمِینِ»

4 استفاده از قدرت (1)یا تظاهر به خیرخواهی (2)از شیوه های پیشوایان کفر و شرک برای اغفال دیگران است. «تَأْتُونَنٰا عَنِ الْیَمِینِ» 5 در قیامت،هیچ کس حاضر نیست جرم دیگران را به عهده گیرد. «لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ»

[سوره الصافات (37): آیات 30 تا 33]

اشاره

وَ مٰا کٰانَ لَنٰا عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطٰانٍ بَلْ کُنْتُمْ قَوْماً طٰاغِینَ (30) فَحَقَّ عَلَیْنٰا قَوْلُ رَبِّنٰا إِنّٰا لَذٰائِقُونَ (31) فَأَغْوَیْنٰاکُمْ إِنّٰا کُنّٰا غٰاوِینَ (32) فَإِنَّهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی اَلْعَذٰابِ مُشْتَرِکُونَ (33)

و ما را بر شما سلطه و غلبه ای نبود بلکه شما خود گروهی سرکش بودید.

پس وعده(عذاب)پروردگارمان بر ما محقّق شد و بدون شک ما چشندگان عذابیم.

پس ما شما را گمراه کردیم(امّا نه با قهر)زیرا که ما خود نیز منحرف بودیم.

پس آنان در آن روز،در عذاب الهی مشترکند.

پیام ها:

1 پیشوایان کفر،هم به گمراهی خود اعتراف می کنند و هم مسئولیّت اغفال و گمراه کردن پیروان خود را می پذیرند. «فَأَغْوَیْنٰاکُمْ» ولی مسئولیّت قهر و غلبه و

ص :25


1- 1) .اگر کلمه«یمین»را نشانه دست راست و قدرت بگیریم.
2- 2) .اگر کلمه«یمین»را از«یُمن»به معنای خیر و برکت بدانیم.

سلطه را نمی پذیرند. «مٰا کٰانَ لَنٰا عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطٰانٍ» 2 زمینه و عامل انحراف،از درون منحرفان است نه بر اثر فشار بیرون. «کُنْتُمْ قَوْماً طٰاغِینَ» 3 بالاخره پیشوایان شرک در روز قیامت به توحید و ربوبیّت الهی اعتراف می کنند. «قَوْلُ رَبِّنٰا» 4 در دنیا وعده و وعید خداوند به گوش سران شرک رسیده است و از روی تعمّد منکر شده اند. «قَوْلُ رَبِّنٰا» 5 انسان موجودی آزاد از جبر اجتماعی و فرهنگی است. «بَلْ کُنْتُمْ قَوْماً طٰاغِینَ» 6 گمراه بودن،زمینه ی گمراه کردن است. «فَأَغْوَیْنٰاکُمْ إِنّٰا کُنّٰا غٰاوِینَ» 7 خداوند در عذاب پیشوایان و پیروان کفر عادل است. «فِی الْعَذٰابِ مُشْتَرِکُونَ» 8 مردم عادی هم در پدید آمدن نظام و یا افراد فاسد و هم در رشد و تقویت و بقای ظلم آنان مؤثّرند.زیرا اگر سهم یا اثری نداشته باشند در عذاب شریک نمی بودند. «فِی الْعَذٰابِ مُشْتَرِکُونَ»

[سوره الصافات (37): آیات 34 تا 38]

اشاره

إِنّٰا کَذٰلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ (34) إِنَّهُمْ کٰانُوا إِذٰا قِیلَ لَهُمْ لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ یَسْتَکْبِرُونَ (35) وَ یَقُولُونَ أَ إِنّٰا لَتٰارِکُوا آلِهَتِنٰا لِشٰاعِرٍ مَجْنُونٍ (36) بَلْ جٰاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ اَلْمُرْسَلِینَ (37) إِنَّکُمْ لَذٰائِقُوا اَلْعَذٰابِ اَلْأَلِیمِ (38)

همانا ما با مجرمان این گونه رفتار می کنیم.

آنان که هر گاه برایشان«لا اله الا اللّٰه»گفته می شد،تکبر می ورزیدند.

و می گفتند:آیا ما به خاطر شاعری دیوانه خدایانمان را رها کنیم؟(هرگز چنین نیست)

بلکه او حقّ آورده و انبیا(پیشین)را تصدیق نموده است.

شما(نیز به خاطر این روحیه ی استکباری و تهمت ها و لجاجت ها)عذاب دردناک الهی را خواهید چشید.

پیام ها:

1 سنّت عدل الهی نسبت به مجازات مجرمان یکسان است. «إِنّٰا کَذٰلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ» 2 ریشه ی عذاب،جرم انسان هاست. «نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ» 3 نشانه ی مجرم،داشتن روحیه ی استکباری در برابر توحید است. «یَسْتَکْبِرُونَ» 4 پیامبران،مردم را به سوی خدا می خواندند نه خود. «قِیلَ لَهُمْ لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اللّٰهُ» 5 تهمت و تحقیر دیگران و تعصب بر عقاید خرافی،نشانه استکبار است.

«یَسْتَکْبِرُونَ وَ یَقُولُونَ

... لِشٰاعِرٍ مَجْنُونٍ» 6 تکبّر،فکر انسان را واژگون می کند.(عاقل ترین مردم را دیوانه و بت های سنگی را خدا می پندارد). «آلِهَتِنٰا لِشٰاعِرٍ مَجْنُونٍ» 7 تهمت ها را باید پاسخ داد. «بَلْ جٰاءَ بِالْحَقِّ» 8 سخنان پیامبر اسلام و شعار لا اله الا اللّٰه جاذبه شدیدی در فطرت ها ایجاد می کرد.(تهمت شاعر به خاطر جذّابیّت سخنان حضرت بود). «لِشٰاعِرٍ» 9 مشرکان معبودهای متعدّدی داشتند. «آلِهَتِنٰا» 10 تعالیم همه انبیا یکی است و تمام انبیا به توحید و حقّ دعوت می کردند و پیامبر اسلام نیز آنان را تصدیق می کرد. «وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ» 11 هم خود اهل حقّ باشید و هم حقّانیّت دیگران را تصدیق کنید. «جٰاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ» 12 کیفر کسانی که از روی آگاهی،قرآن را شعر و پیامبر را مجنون می خواندند، عذاب دردناک است. «الْعَذٰابِ الْأَلِیمِ»

ص :26

ص :27

[سوره الصافات (37): آیات 39 تا 44]

اشاره

وَ مٰا تُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (39) إِلاّٰ عِبٰادَ اَللّٰهِ اَلْمُخْلَصِینَ (40) أُولٰئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ (41) فَوٰاکِهُ وَ هُمْ مُکْرَمُونَ (42) فِی جَنّٰاتِ اَلنَّعِیمِ (43) عَلیٰ سُرُرٍ مُتَقٰابِلِینَ (44)

و جز آن چه انجام داده اید،کیفر نمی بینید.

مگر بندگان خالص شده ی خدا (که از کیفر بر کنارند).

آنانند که برایشان رزق معلوم است.

انواع میوه ها و آنان مورد احترامند.

در باغ های پر نعمت(بهشت).

بر تخت هایی در برابر یکدیگر(تکیه زده اند).

نکته ها:

«مخلص»به افرادی گفته می شود که از انواع شرک و ریا و نفاق دوری می کنند و خود را بنده ی خدا قرار می دهند امّا«مخلص»به افرادی گفته می شود که به خاطر کمالاتی که دارند خداوند آنان را خالص کرده و برمی گزیند.

مجرمان در دادگاه عدل الهی متوجّه می شوند که چه اشتباه بزرگی مرتکب شده اند و لذا انتظار دارند که مجازات آنها بیش از اندازه باشد،ولی خداوند می فرماید:ما به اندازه جرم شما را مجازات می کنیم.

پیام ها:

1 کیفرهای الهی عادلانه است. «وَ مٰا تُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (آری عذاب دردناک قیامت تجسم همان رفتار شرک آلود و استکباری در دنیاست).

2 در کنار تهدید،بشارت لازم است. «إِلاّٰ عِبٰادَ اللّٰهِ الْمُخْلَصِینَ» 3 آنچه سبب برگزیدگی انسان نزد خداوند می شود،بندگی است. «إِلاّٰ عِبٰادَ اللّٰهِ الْمُخْلَصِینَ» 4 پاداش متناسب و برابر برای خلافکاران است،امّا پاداش بندگان برگزیده خدا فراتر از عملکردشان است. «وَ مٰا تُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِلاّٰ عِبٰادَ اللّٰهِ»

ص :28

5 در بهشت،کامیابی مادی و معنوی در کنار هم قرار دارند. «فَوٰاکِهُ ... مُکْرَمُونَ» 6 دیدار اولیای خداوند،یکی از لذّت های معنوی بهشت است. «سُرُرٍ مُتَقٰابِلِینَ» 7 در تقابل های دنیوی گاهی خصومت است،ولی در تقابل های اخروی بزم خوش و لذّت است. «عَلیٰ سُرُرٍ مُتَقٰابِلِینَ» 8 کامیابی بهشتیان همه جانبه است:

الف)برگزیدگی خدا «الْمُخْلَصِینَ» (برگزیدگان خدا از مقامی بس والا برخوردارند.« أُولٰئِکَ »برای اشاره به دور و نشانه مقام والای آنان است.) ب)رزق «مَعْلُومٌ» که به فرموده امام باقر علیه السلام خدمت گزاران بهشتی آن را می دانند و آن را برای اولیای خدا قبل از آنکه درخواست کنند می آورند. (1)

ج)مادی و معنوی بودن رزق. «فَوٰاکِهُ وَ هُمْ مُکْرَمُونَ» د)جایگاهی نیکو. «جَنّٰاتِ النَّعِیمِ» ه)حضور در جمع دوستان بهشتی همراه با انس و محبت و بزم خوش.

[سوره الصافات (37): آیات 45 تا 49]

اشاره

یُطٰافُ عَلَیْهِمْ بِکَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ (45) بَیْضٰاءَ لَذَّةٍ لِلشّٰارِبِینَ (46) لاٰ فِیهٰا غَوْلٌ وَ لاٰ هُمْ عَنْهٰا یُنْزَفُونَ (47) وَ عِنْدَهُمْ قٰاصِرٰاتُ اَلطَّرْفِ عِینٌ (48) کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ (49)

و از نهر جاری(جامی از شراب)بر آنان می گردانند

شرابی سفید رنگ و لذّت بخش برای نوشندگان.

(شرابی که)نه مایه ی فساد عقل است و نه آنان از نوشیدن آن مست می شوند.

و نزدشان همسرانی است درشت چشم که چشم از غیر فرو بندند.

گویی (از شدّت سفیدی)تخم مرغانی هستند پوشیده و پنهان.

ص :29


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
نکته ها:

«قدح»ظرف خالی است که هر گاه پر شود به آن«کأس»گویند و گاهی کلمه کأس گفته می شود ولی مراد شراب است نه ظرف آن.

کلمه« مَعِینٍ »به آب زلالی گفته می شود که جاری باشد.

« غَوْلٌ »به معنای فساد پنهانی است.« یُنْزَفُونَ »به معنای محو شدن تدریجی عقل است.

«طرف»به معنای پلک چشم است و« قٰاصِرٰاتُ الطَّرْفِ »کنایه از آن است که همسران بهشتی نسبت به دیگران چشم خود را فرو می نشانند و یا با چشم نیمه باز که جاذبه خاصی دارد نگاه می کنند و شاید مراد آن باشد که زنان بهشتی به قدری زیبا هستند که چشم شوهر را تنها در اختیار خود می گیرند،یعنی در اثر زیبایی،شوهرانشان تنها به آنان چشم دوخته اند.

کلمه« عِینٌ »جمع«عیناء»به معنای چشمان درشت و زیبا و مشکی است.

کلمه« بَیْضٌ »جمع«بیضه»به معنای تخم شتر مرغ است که رنگ آن سفید و درخشنده و کمی متمایل به زردی است که حیوان آن را زیر پر خود می پوشاند تا غبارآلود نشود.عرب، زنان زیبا را به آن تشبیه می کند. (1)

پیام ها:

1 لذّت های جسمی مربوط به شکم و شهوت،در قیامت نیز خواهد بود. فَوٰاکِهُ ، بِکَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ ، قٰاصِرٰاتُ الطَّرْفِ 2 کامیابی در بهشت محدود به جهت خاصّی نیست،بلکه نعمت ها از هر سو گرد بهشتیان چرخانده می شود. «یُطٰافُ» 3 رنگ سفید از رنگ های بهشتی است که نشانه ی روشنی،زیبایی،بهداشت و رنگی دلنواز است.«بیضاء،بیض» 4 لذّت های بهشتی،بدون عوارض پنهانی و آشکار است.شراب بهشتی لذیذ است،امّا مستی و دیگر عوارضِ شراب دنیوی را ندارد. «لَذَّةٍ لِلشّٰارِبِینَ لاٰ فِیهٰا

ص :30


1- 1) .تفسیر راهنما.

غَوْلٌ»

...

5 چشم از غیر دوختن،از ویژگی های زنان بهشتی است. «قٰاصِرٰاتُ الطَّرْفِ» 6 زنان بهشتی،هم زیبا و دلربا هستند،هم پاک و عفیف و پوشیده. عِینٌ ، بَیْضٌ

[سوره الصافات (37): آیات 50 تا 53]

اشاره

فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ یَتَسٰاءَلُونَ (50) قٰالَ قٰائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّی کٰانَ لِی قَرِینٌ (51) یَقُولُ أَ إِنَّکَ لَمِنَ اَلْمُصَدِّقِینَ (52) أَ إِذٰا مِتْنٰا وَ کُنّٰا تُرٰاباً وَ عِظٰاماً أَ إِنّٰا لَمَدِینُونَ (53)

پس بعضی از آنان بر بعضی روی کرده و از یکدیگر سؤال می کنند.

یکی از آنان گوید:مرا در دنیا همنشینی بود.

که پیوسته می گفت:آیا تو از باوردارندگان(قیامت)هستی؟

آیا هر گاه مردیم و خاک و استخوان شدیم(دوباره زنده شده و)جزا داده خواهیم شد؟

نکته ها:

یکی از نام های قیامت،«یوم الدین»است و«مدینون»از دین به معنای جزاست.

پیام ها:

1 در بهشت خاطرات دنیا فراموش نمی شود. «کٰانَ لِی قَرِینٌ» 2 در بزم های بهشتی که بر تخت ها و رویاروی یکدیگر قرار گرفته اند به پرسش و گفتگو از هم نشینان دنیوی می پردازند. «کٰانَ لِی قَرِینٌ» 3 همنشینی در دنیا با کفّار،با حفظ معتقدات دینی جایز است. «کٰانَ لِی قَرِینٌ» 4 نقل انکارها و سرزنش های مخالفان،جزء گفتگوهای بهشتیان است. «فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ یَتَسٰاءَلُونَ ... یَقُولُ أَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِینَ» 5 کفّار هیچ گونه دلیلی بر نبود معاد ندارند،آنچه دارند استبعاد و تعجب است.

«أَ إِذٰا مِتْنٰا وَ کُنّٰا تُرٰاباً»

...

ص :31

[سوره الصافات (37): آیات 54 تا 57]

اشاره

قٰالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ (54) فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَوٰاءِ اَلْجَحِیمِ (55) قٰالَ تَاللّٰهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدِینِ (56) وَ لَوْ لاٰ نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ اَلْمُحْضَرِینَ (57)

گوید:آیا شما(بهشتیان)می توانید(بر حال او)اطلاع یابید؟

پس از حال او اطلاع می یابد،پس او را در میان دوزخ می بیند.

(فرد بهشتی به دوزخی)گوید:به خدا سوگند نزدیک بود که مرا به نابودی کشانی.

و اگر نعمت(و لطف)پروردگارم نبود قطعاً من از احضار شدگان (در دوزخ)بودم.

نکته ها:

کلمه ی«تردین»از«ارداء»به معنای سقوط از بلندی است که با نابودی همراه باشد.

پیام ها:

1 بهشتیان از حال دوزخیان اطلاع می گیرند. «فَاطَّلَعَ» 2 منکران قیامت در وسط دوزخند. «سَوٰاءِ الْجَحِیمِ» 3 بهشتیان می توانند با دوستان دوزخی خود گفتگو کنند. «قٰالَ» ...

4 مواظب خطر دوستان ناباب باشیم. «کِدْتَ لَتُرْدِینِ» 5 افراد فاسد برای فاسد کردن دیگران تلاش ها می کنند. «کِدْتَ لَتُرْدِینِ» 6 اگر یک لحظه لطف خدا قطع شود،سقوط انسان حتمی است. «لَوْ لاٰ نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنْتُ» ...

7 بندگان مخلص،ممکن است تا لب پرتگاه بروند،امّا لطف خداوند آنان را نجات می دهد. «لَوْ لاٰ نِعْمَةُ رَبِّی» 8 تأثیر نپذیرفتن از دوستان فاسد،یک نعمت الهی است. «لَوْ لاٰ نِعْمَةُ رَبِّی» 9 اهل بهشت خود را مستحقّ نمی دانند بلکه بهشتی شدن خود را مدیون لطف

ص :32

و نعمت الهی می دانند. «لَوْ لاٰ نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ»

[سوره الصافات (37): آیات 58 تا 61]

اشاره

أَ فَمٰا نَحْنُ بِمَیِّتِینَ (58) إِلاّٰ مَوْتَتَنَا اَلْأُولیٰ وَ مٰا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ (59) إِنَّ هٰذٰا لَهُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ (60) لِمِثْلِ هٰذٰا فَلْیَعْمَلِ اَلْعٰامِلُونَ (61)

(اهل بهشت از شدّت شادی به یکدیگر می گویند:)آیا ما دیگر نمی میریم؟

مگر همان مرگ اوّلی(که گذشت)و ما دیگر عذاب نخواهیم شد؟

قطعاً این(نعمت های ابدی)رستگاری بزرگی است(که نصیب ما شده).

باید اهل عمل برای چنین جایگاهی کار کنند.

پیام ها:

1 اهل بهشت چنان شادند که گویا نعمت های بهشت را باور نمی کنند و از جاودانگی نعمت ها تعجّب می کنند. «أَ فَمٰا نَحْنُ بِمَیِّتِینَ» 2 در بهشت مرگ و نیستی راه ندارد. «إِلاّٰ مَوْتَتَنَا الْأُولیٰ» بر خلاف جهنّم،که مجرمان در اثر عذاب می میرند و دوباره زنده می شوند.

3 مؤمنان گنهکار،ابتدا به جهنّم می روند و سپس به بهشت.زیرا عذاب پس از بهشت معنا ندارد. «وَ مٰا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ» 4 سالم ماندن انسان در محیطهای فاسد،کاری ممکن ولی مشکل است. «إِنَّ هٰذٰا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» 5 نجات از دوستان بد در دنیا و عذاب دوزخ در آخرت،رستگاری بزرگ است.

«لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»

6 الگوهای صحیح را به مردم معرّفی کنیم. «لِمِثْلِ هٰذٰا» 7 عمل برای رسیدن به نعمت های بهشتی،منافاتی با اخلاص ندارد. «لِمِثْلِ هٰذٰا فَلْیَعْمَلِ» 8 کارهای انسان در دنیا باید برای رسیدن به هدفی عالی و رستگاری بزرگ

ص :33

باشد و گر نه حسرت و خسارت است. «لِمِثْلِ هٰذٰا فَلْیَعْمَلِ» 9 ایمان به تنهایی کافی نیست،عمل لازم است. «فَلْیَعْمَلِ الْعٰامِلُونَ»

[سوره الصافات (37): آیات 62 تا 64]

اشاره

أَ ذٰلِکَ خَیْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ اَلزَّقُّومِ (62) إِنّٰا جَعَلْنٰاهٰا فِتْنَةً لِلظّٰالِمِینَ (63) إِنَّهٰا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ اَلْجَحِیمِ (64)

آیا آن(نعمت های بهشتی)برای پذیرایی بهتر است یا درخت زقوم؟

همانا ما درخت زقوم را وسیله ی شکنجه و درد و رنج ستمگران قرار داده ایم.

همانا این درخت از عمق دوزخ می روید.

نکته ها:

«نزل»به پذیرایی از مهمان،هنگام نزول و ورود گفته می شود.

«زقوم»گیاه زهرداری است که در بادیه ها می روید و اگر برگش کنده شود از جای آن شیره ای بیرون می آید که به هر جای بدن برسد ورم می کند.در سوره ی دخان آیه ی 43 می فرماید: «إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعٰامُ الْأَثِیمِ کَالْمُهْلِ یَغْلِی فِی الْبُطُونِ کَغَلْیِ الْحَمِیمِ» زقوم،خوراک گناهکاران است که مثل فلز گداخته در درون آنان جوشان است،همچون جوشیدن آب داغ.

پیام ها:

1 نمونه های لطف یا قهر الهی را با یکدیگر مقایسه کنیم تا بهتر عمل کنیم.

«فَلْیَعْمَلِ الْعٰامِلُونَ، أَ ذٰلِکَ خَیْرٌ

... أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ» 2 انسان فطرتاً طالب خیر و دنبال بهترین هاست. «ذٰلِکَ خَیْرٌ ... أَمْ» 3 اهل بهشت مهمان خدا هستند. «نُزُلاً» 4 ستمگرانی که در دنیا دل ها را می سوزانند،در قیامت با طعامی سوزان پذیرایی خواهند شد. «فِتْنَةً لِلظّٰالِمِینَ» 5 با اراده ی الهی،در قعر آتش درخت می روید. «شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ»

ص :34

[سوره الصافات (37): آیات 65 تا 68]

اشاره

طَلْعُهٰا کَأَنَّهُ رُؤُسُ اَلشَّیٰاطِینِ (65) فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْهٰا فَمٰالِؤُنَ مِنْهَا اَلْبُطُونَ (66) ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْهٰا لَشَوْباً مِنْ حَمِیمٍ (67) ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَی اَلْجَحِیمِ (68)

خوشه ها و شکوفه ی آن مانند سرهای شیاطین است.

پس دوزخیان از آن می خورند و شکم ها را از آن پر می کنند.

سپس بر روی آن(غذا)مخلوطی از آب جوشان و سوزنده برای آنان خواهد بود.

پس بازگشت آنان به سوی دوزخ است.

نکته ها:

کلمه ی«طلع»به معنای شکوفه ی خرماست،گویی هنگام طلوع میوه است.کلمه ی «شوب»به معنای مخلوط و آمیخته است.به نوشیدنی بعد از غذا از آن جهت که در معده با غذا مخلوط می شود،شوب می گویند.

چون«شیطان»در فرهنگ مسلمین به موجودی زشت و بد ذات و خبیث گفته می شود،در این آیه می فرماید:شکوفه های درخت زقوم که باید زیبا و دلربا باشد،گویا سرهای شیطان است،همان گونه که در فرهنگ مردم فرشته مظهر خوبی و کرامت است تا آن جا که زنان مصر در ستایش یوسف گفتند: «إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ مَلَکٌ کَرِیمٌ» (1)

پیام ها:

1 دوزخیان نیز همچون بهشتیان،خوردنی و آشامیدنی دارند،امّا نه تنها لذیذ و دلپسند نیست بلکه بد شکل و بد مزه و آزار دهنده است. «کَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیٰاطِینِ ... لَشَوْباً مِنْ حَمِیمٍ»

ص :35


1- 1) .یوسف،31.

2 برای دوری از غذاهای دوزخی نه راه فراری است و نه راه طفره. «لَآکِلُونَ» ... فَمٰالِؤُنَ» 3 دوزخیان به قدری گرسنه هستند که از بدترین غذا شکم خود را پر می کند.

«فَمٰالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ»

4 عذاب های قیامت مقطعی نیست،بلکه دوزخ قرارگاه ابدی است. «ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَی الْجَحِیمِ» (شاید دوزخیان را برای خوراندن و نوشاندن زقوم و حمیم به جایی می برند و دوباره آنها را به محل اول بر می گردانند.)

[سوره الصافات (37): آیات 69 تا 74]

اشاره

إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آبٰاءَهُمْ ضٰالِّینَ (69) فَهُمْ عَلیٰ آثٰارِهِمْ یُهْرَعُونَ (70) وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَکْثَرُ اَلْأَوَّلِینَ (71) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا فِیهِمْ مُنْذِرِینَ (72) فَانْظُرْ کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ اَلْمُنْذَرِینَ (73) إِلاّٰ عِبٰادَ اَللّٰهِ اَلْمُخْلَصِینَ (74)

آنان پدران خویش را گمراه یافتند.

امّا با این حال،در پی آنان شتابان می دوند.

بی گمان قبل از آنان،اکثر پیشینیان(نیز)گمراه شدند.

و قطعاً ما در میانشان بیم دهندگانی فرستادیم.

پس(اینک)بنگر که سرانجام هشدار داده شدگان چگونه بود.

(که همه آنان هلاک شدند)به استثنای بندگان خالص شده خدا.

نکته ها:

« یُهْرَعُونَ »به معنای بردن با شتاب است.در این آیه خداوند از کسانی که بی تأمّل و با سرعت به سراغ افکار نیاکان می روند انتقاد کرده است.

یکی از ویژگی های دوزخیان،تقلید کورکورانه از پدران و اجداد است؛در حالی که تقلید در اعتقادات جایز نیست و عقائد انسان باید بر استدلال و عقل پایه ریزی شود.

ص :36

پیام ها:

1 تقلید کورکورانه و پیروی از نیاکان در افکار و رفتار نادرست،تحت هر عنوان که باشد،پذیرفتنی نیست. «أَلْفَوْا آبٰاءَهُمْ ضٰالِّینَ ... عَلیٰ آثٰارِهِمْ یُهْرَعُونَ» 2 بدترین نوع تقلید آن است که با علم و آگاهی از انحراف،از منحرفان تقلید کنیم. «أَلْفَوْا آبٰاءَهُمْ ضٰالِّینَ» 3 عقائد باطل نیاکان بر نسل آینده اثرگذار است. «آبٰاءَهُمْ ضٰالِّینَ» 4 خود باختگی در برابر آداب و رسوم باطل نیاکان،ممنوع است.( «یُهْرَعُونَ» به معنای کشانده شدن قهری و بدون اختیار است.) 5 میراث فرهنگی نیاکان،همه جا و همیشه قابل ستایش نیست. «عَلیٰ آثٰارِهِمْ یُهْرَعُونَ» 6 در فضای انحراف،مهم ترین وظیفه هشدار است.خداوند در میان امت های گمراه،هشدار دهندگانی فرستاده است. «ضَلَّ قَبْلَهُمْ ... أَرْسَلْنٰا فِیهِمْ مُنْذِرِینَ» 7 خداوند اتمام حجّت می کند. «أَرْسَلْنٰا فِیهِمْ مُنْذِرِینَ» 8 اکثریّت فاسد جامعه،دلیل بر رها کردن افراد مستعد هدایت نیست. «ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَکْثَرُ الْأَوَّلِینَ ... أَرْسَلْنٰا فِیهِمْ» 9 تاریخی را مطالعه کنیم که مایه ی رشد و عبرت باشد. «فَانْظُرْ کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ» ما مأمور به تأمّل و اندیشه در سرنوشت کافران لجوج و متعصب هستیم.

10 با وجود اکثریّت فاسد،می توان بنده خدا بود و در جامعه ی فاسد هضم نشد.

«إِلاّٰ عِبٰادَ اللّٰهِ»

11 عبادت خدا سبب دریافت الطاف ویژه است. «عِبٰادَ اللّٰهِ الْمُخْلَصِینَ» 12 اخلاص در عبادت،مایه ی نجات از بدعاقبتی است. «کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ إِلاّٰ عِبٰادَ اللّٰهِ الْمُخْلَصِینَ» 13 تنها بندگان خالص الهی هشدارهای انبیا را جدّی می گیرند. «فَانْظُرْ کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ إِلاّٰ عِبٰادَ اللّٰهِ الْمُخْلَصِینَ»

ص :37

[سوره الصافات (37): آیات 75 تا 82]

اشاره

وَ لَقَدْ نٰادٰانٰا نُوحٌ فَلَنِعْمَ اَلْمُجِیبُونَ (75) وَ نَجَّیْنٰاهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ اَلْکَرْبِ اَلْعَظِیمِ (76) وَ جَعَلْنٰا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ اَلْبٰاقِینَ (77) وَ تَرَکْنٰا عَلَیْهِ فِی اَلْآخِرِینَ (78) سَلاٰمٌ عَلیٰ نُوحٍ فِی اَلْعٰالَمِینَ (79) إِنّٰا کَذٰلِکَ نَجْزِی اَلْمُحْسِنِینَ (80) إِنَّهُ مِنْ عِبٰادِنَا اَلْمُؤْمِنِینَ (81) ثُمَّ أَغْرَقْنَا اَلْآخَرِینَ (82)

و همانا نوح،ما را(به فریاد رسی)ندا داد،(و ندای او را اجابت کردیم)پس چه خوب پاسخ دهنده ای هستیم.

و او و کسانش را از اندوه بزرگ رهانیدیم.

و(تنها)نسل او را باقی گذاشتیم.

و در میان آیندگان برای او(مدح و ثنا)به جا گذاشتیم.

در میان جهانیان بر نوح سلام باد.

همانا ما نیکوکاران را این گونه پاداش می دهیم.

به راستی که او از بندگان مؤمن ما بود.

سپس دیگران را غرق کردیم.

نکته ها:

در قرآن،بارها درباره ی حضرت نوح که الگو و اسوه ی مقاومت است و تاریخ آن حضرت برای پیامبر اسلام سبب دلگرمی و آرامش بوده،سخن به میان آمده است.این پیامبر الهی ویژگی هایی داشت از جمله:

الف)اولین پیامبر اولوا العزم است که به عنوان شیخ الانبیا نامیده شده است.

ب)تنها پیامبری است که مدّت رسالتش در قرآن مطرح شده است.

ج)سلام خداوند به نوح ویژگی خاصی دارد و عبارت« فِی الْعٰالَمِینَ »به آن اضافه شده است.

د)پیامبری است که حتّی فرزند و همسرش با او مخالف بودند و به او ایمان نیاوردند.

کلمه ی«آخر»در زبان عربی به معنای پایان و«آخرین»به معنای آیندگان است.امّا

ص :38

«آخر»به معنای دیگر و«آخرین»به معنای دیگران است.

فرق میان تاریخی که قرآن بیان می کند با سایر کتب تاریخ آن است که قرآن بعد از نقل یک ماجرای واقعی،سنّت های الهی در مورد آن را بیان می نماید.« کَذٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» شاید مراد از ندای حضرت نوح در این آیه،همان آیه 26 سوره ی مؤمنون باشد که گفت:

«رَبِّ انْصُرْنِی بِمٰا کَذَّبُونِ» خدایا در برابر تکذیب آنان مرا یاری کن.

خداوند،« فَلَنِعْمَ الْمُجِیبُونَ »است،یعنی آنچه را به صلاح بنده باشد اجابت می کند،نه آنچه را بنده معیّن کرده است.لذا گاهی خواسته ای داری و خداوند چیز دیگری جایگزین آن می کند.

گاهی خواسته ات را با تأخیر اجابت می کند و گاهی اصلاً خواسته ات را نمی دهد،چنان که نوح، نجات فرزندش را خواست ولی اجابت نشد.

مقصود از بلا و اندوه بزرگ «الْکَرْبِ الْعَظِیمِ» یا طوفان و غرق است و یا آزار مردم.آری، رسالت و تبلیغ دینی مشکلات و اندوه هایی در پی دارد.

امام باقر علیه السلام فرمود:مراد از بقا در آیه «جَعَلْنٰا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْبٰاقِینَ» بقای دین و کتاب و نبوت در عقب و نسل نوح است. (1)

پیام ها:

1 مردان خدا به بن بست نمی رسند و هنگامی که کار بر آنان سخت شود با دعا و استمداد از قدرت غنی خداوند مشکل خود را حل می کنند. «نٰادٰانٰا نُوحٌ» 2 با این که خداوند از درون همه آگاه است امّا برای گفتن و خواستن و دعا کردن آثار خاصی است. «نٰادٰانٰا» (آری ندا و دعا و اظهار حاجت به درگاه خداوند اجابت الهی را در پی دارد).

3 اگر کسی از سر اخلاص خدا را بخواند،دعایش مستجاب خواهد شد.

«نٰادٰانٰا

... فَلَنِعْمَ الْمُجِیبُونَ» 4 استجابت دعا،همراه با حکمت و رحمت و بدون منّت است. «فَلَنِعْمَ الْمُجِیبُونَ»

ص :39


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

5 نوح هلاکت کفّار و سلامت سفر با کشتی را برای خود و یارانش از خداوند درخواست کرد،لکن خدا نام نیک،بقای نسل و سلام ابدی خود را نثار او کرد و شاید این معنای «فَلَنِعْمَ الْمُجِیبُونَ» باشد یعنی بیش از آنچه تو خواستی دادیم.

6 خداوند نوح را در آب حفظ کرد و ابراهیم را در آتش. «نَجَّیْنٰاهُ» (آب و آتش در برابر اراده ی خدا چیزی نیستند).

7 نسبت و قومیّت همه جا سبب اهل بودن نیست.(این آیه می فرماید:ما اهل نوح را نجات دادیم در حالی که می دانیم خداوند فرزندش را غرق کرد.

بنا بر این مراد از اهل،همفکران و پیروان او هستند نه تنها بستگانش). «أَهْلَهُ» 8 انقراض یا بقای هر نسلی به دست خداست. «جَعَلْنٰا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْبٰاقِینَ» 9 نسل بشر امروز،از ذریّه ی حضرت نوح هستند. «هُمُ الْبٰاقِینَ» 10 اولیای خدا زنده اند و سلام ها را دریافت می کنند. «سَلاٰمٌ عَلیٰ نُوحٍ فِی الْعٰالَمِینَ» 11 عامل بقای نام نیک در میان مردم و سلام از سوی خداوند،نیکوکاری است.

«نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»

12 پاداش الهی در مورد نیکوکاران،یک جریان و سنّت است نه یک حادثه و جرقّه. «کَذٰلِکَ نَجْزِی» 13 خداوند پاداش نیکوکاران را در دنیا نیز می دهد. «إِنّٰا کَذٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» 14 سلام به انبیا و اولیای در گذشته،کار خدایی است. «سَلاٰمٌ عَلیٰ نُوحٍ فِی الْعٰالَمِینَ» 15 نیکوکارانی به درجات الهی می رسند که که کارشان برخاسته از ایمان باشد نه برای نام و شهرت. «نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ إِنَّهُ مِنْ عِبٰادِنَا الْمُؤْمِنِینَ» 16 اگر احسان و نیکوکاری با ایمان و عبودیّت همراه باشد،نزد خداوند ارزش بیشتری دارد. «إِنّٰا کَذٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ إِنَّهُ مِنْ عِبٰادِنَا الْمُؤْمِنِینَ» 17 هنگام نزول عذاب در دنیا،تنها مؤمنان نجات می یابند و دیگران کیفر می شوند،چه کافر باشد و چه بی تفاوت.آیه می فرماید: «أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ» و نمی فرماید:«اغرقنا الکافرین»

ص :40

[سوره الصافات (37): آیات 83 تا 87]

اشاره

وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْرٰاهِیمَ (83) إِذْ جٰاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ (84) إِذْ قٰالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ مٰا ذٰا تَعْبُدُونَ (85) أَ إِفْکاً آلِهَةً دُونَ اَللّٰهِ تُرِیدُونَ (86) فَمٰا ظَنُّکُمْ بِرَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (87)

و بی گمان،ابراهیم از پیروان نوح بود.

آن گاه که با دلی سلیم و سالم(از هر عیب)به پیشگاه پروردگارش آمد.

آن گاه که به پدر(سرپرست)و قوم خویش گفت:این(بت ها)چیست که می پرستید؟

آیا به دروغ معبودهای دیگری غیر از خداوند می خواهید.

پس گمان شما به پروردگار جهانیان چیست(که غیر او را می پرستید)؟

نکته ها:

کلمه«شیعة»به معنای گروهی است که تابع رئیس خود باشند.

امام صادق علیه السلام فرمود:قلب سلیم قلبی است که جز به خدای تعالی به چیزی وابسته نباشد. (1)آری،شرک یکی از بیماری های قلبی است.

حضرت ابراهیم در میان انبیا ویژگی هایی داشت از جمله:

الف)با این که یک نفر بود امّا قرآن او را یک امّت می داند. «إِنَّ إِبْرٰاهِیمَ کٰانَ أُمَّةً» واحدة (2)ب)علاوه بر نبوّت،امام مردم شد. «إِنِّی جٰاعِلُکَ لِلنّٰاسِ إِمٰاماً» (3)ج)انبیایی مثل حضرت موسی و عیسی و محمّد علیهم السلام از نسل او هستند.

د)مراسم حج از یادگارهای اوست.

ه)بر ملکوت و باطن آسمان ها دست یافت. «نُرِی إِبْرٰاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» (4)و)در قرآن القاب ویژه ای برای او ذکر شده است،مانند:صدّیق،اوّاه،حلیم،خلیل،حنیف،قانت و دارای قلب سلیم.

ص :41


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .نحل،120.
3- 3) .بقره،124.
4- 4) .انعام،75.
پیام ها:

1 بُعد منزل نبود در سفر روحانی.(با این که فاصله حضرت ابراهیم تا حضرت نوح را تا چند هزار سال گفته اند،لکن در قرآن ابراهیم،شیعه و پیرو نوح معرّفی شده و نوح پیشتاز حرکت توحیدی است.) «وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْرٰاهِیمَ» 2 راه همه انبیا یکی است و انبیا برای یکدیگر الگو و مقتدا هستند و عنصر زمان و مکان در اصول و مبانی ادیان آسمانی اثر ندارد. «وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْرٰاهِیمَ» (در جای دیگر نیز قرآن خطاب به پیامبر اسلام می فرماید: «فَبِهُدٰاهُمُ اقْتَدِهْ» (1)به هدایت پیامبران پیشین،اقتدا کن.) 3 بر خلاف ادّعای مخالفان شیعه،کلمه شیعه اختراع یاران حضرت علی علیه السلام نیست. «وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ» 4 وظیفه ی انبیا سه چیز است:الف)پیوند با پیامبران پیشین «وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْرٰاهِیمَ» ب)تسلیم در برابر خدا «جٰاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ» ج)نجات جامعه از انواع شرک. «إِذْ قٰالَ لِأَبِیهِ» 5 ابتدا درون خود را پاک کنید،سپس به پاک کردن جامعه بپردازید.(لازمه موفقیّت رهبران دینی،داشتن قلب سلیم است) «جٰاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ إِذْ قٰالَ لِأَبِیهِ» 6 قلب سلیم شرط تقرّب به خدا و بار یافتن به درگاه اوست. «جٰاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ» 7 کسی شیعه واقعی و پیرو راستین پیامبران است که از قلبی سلیم و پاک برخوردار باشد. «وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْرٰاهِیمَ إِذْ جٰاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ» 8 صراحت،شهامت و عدم ملاحظات قومی و نسبی،نشانه ی ایمان راسخ است.ابراهیم آئین پدر را محکوم کرد. «قٰالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ مٰا ذٰا تَعْبُدُونَ» 9 مردان خدا در محیط فاسد هضم نمی شوند بلکه محیط را عوض می کنند.

«قٰالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ مٰا ذٰا تَعْبُدُونَ»

ص :42


1- 1) .انعام،90.

10 در نهی از منکر سن شرط نیست. «لِأَبِیهِ» عدد شرط نیست. «لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ» 11 در نهی از منکر،از خودی ها شروع کنیم. «لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ» 12 در نهی از منکر،از منکرات اصلی همچون شرک شروع کنیم. «مٰا ذٰا تَعْبُدُونَ» 13 سر لوحه ی مبارزه انبیا با شرک است. «قٰالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ مٰا ذٰا تَعْبُدُونَ» 14 در نهی از منکر،از و جدان خلافکار نیز اقرار بگیریم. «مٰا ذٰا تَعْبُدُونَ» 15 در نهی از منکر،احتمال تأثیر فوری و کامل شرط نیست،شاید بعداً اثر کند، شاید کم کم اثر کند و شاید... «قٰالَ ... مٰا ذٰا تَعْبُدُونَ» 16 بت پرستی یک نوع دروغ است. «أَ إِفْکاً آلِهَةً» 17 نه تنها پرستش،بلکه اراده ی پرستشِ غیر خدا هم زشت است. تَعْبُدُونَ ، تُرِیدُونَ» 18 هستی در سایه ربوبیّت خداوند،اداره می شود. «بِرَبِّ الْعٰالَمِینَ»

[سوره الصافات (37): آیات 88 تا 92]

اشاره

فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی اَلنُّجُومِ (88) فَقٰالَ إِنِّی سَقِیمٌ (89) فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِینَ (90) فَرٰاغَ إِلیٰ آلِهَتِهِمْ فَقٰالَ أَ لاٰ تَأْکُلُونَ (91) مٰا لَکُمْ لاٰ تَنْطِقُونَ (92)

پس نگاه خاصّی به ستارگان کرد

و گفت:من بیمارم(و نمی توانم در مراسم عید شما شرکت کنم.)

پس مردم از او روی گردانده برگشتند.

پس پنهانی به سراغ خدایان آنان (در بت خانه)رفت و(با تمسخر)گفت:چرا غذا نمی خورید؟ شما را چه شده،چرا سخن نمی گویید؟

نکته ها:

اهل بابل،محل زندگی حضرت ابراهیم علیه السلام،هر سال جشن مخصوصی داشتند و غذاهایی را آماده می کردند که در بت خانه قرار می دادند تا متبرّک شود،سپس دستجمعی به بیرون شهر می رفتند و پس از خوشگذرانی،در پایان روز برای صرف غذا به بت خانه باز می گشتند.

ص :43

شبِ پیش از جشن،از ابراهیم نیز دعوت کردند که همراه آنان در مراسم شرکت کند،امّا حضرت ابراهیم که منتظر فرصتی برای درهم کوبیدن بت ها و ایجاد شوک بر مردم بود، مطابقِ آداب و رسوم و اعتقاد مردم بابل که ستارگان را در سرنوشت خود مؤثّر می دانستند، نگاهی به ستارگان کرد و چنین وانمود کرد که اوضاع کواکب،نوعی بیماری را در صورت خروج او از شهر نشان می دهد.لذا مردم نیز قانع شده و از اصرار خود دست برداشتند.

روشن است که حضرت ابراهیم،خود چنین اعتقادی به نقش ستارگان نداشته و برای قانع کردن مردم از شیوه ی مورد قبول خودشان استفاده کرده است.چنان که برای دعوت آنان به خداپرستی،ابتدا همچون آنها نشان می دهد که ستاره پرست شده است و سپس از این عقیده،تبرّی می جوید. (1)

پیام ها:

1 در تبلیغ،با هر گروهی باید با زبان خودش سخن گفت.(برای گروهی که به تأثیر ستارگان عقیده دارند،باید با نگاه به آنها حرف زد). «فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ فَقٰالَ» 2 برای دعوت مردم به راه حقّ و مبارزه با باطل،طرح های ابتکاری و انقلابی لازم است.(حضرت ابراهیم از رفتن به همراه مردم به خارج شهر خودداری کرد و طرح خود را که شکستن بت ها بود انجام داد.) «فَقٰالَ إِنِّی سَقِیمٌ» 3 مؤمن باید زیرک و تیزبین باشد و از فرصت ها استفاده بکند. «فَنَظَرَ ... فَقٰالَ» 4 انبیا از طرف خداوند یک طرح دراز مدّت دارند که در فرصت مناسب اجرا می کنند.(در آیه 57 سوره ی انبیا می خوانیم:ابراهیم به مردم هشدار داد که در غیاب شما نقشه ای برای بت های شما می کشم. «تَاللّٰهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنٰامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ» آن وعده با چنین برنامه ریزی عملی شد.) 5 رهبران دینی جامعه،باید در برابر جریان های فکری انحرافی،به صورت فعّال عمل کنند نه انفعالی و با یک نقشه حساب شده،دشمن را در برابر عمل

ص :44


1- 1) .انعام،76 78.

انجام شده قرار دهند. «فَنَظَرَ ... فَقٰالَ ... فَرٰاغَ» 6 خام کردن دشمن برای ضربه زدن به او،نیاز به شناختِ آداب و رسوم و عقائد او دارد. «فَنَظَرَ ... فَقٰالَ إِنِّی سَقِیمٌ» 7 منطق انبیا برای نفی بت پرستی،بسیار روشن و فطری و عقلی است. «أَ لاٰ تَأْکُلُونَ مٰا لَکُمْ لاٰ تَنْطِقُونَ»

[سوره الصافات (37): آیات 93 تا 98]

اشاره

فَرٰاغَ عَلَیْهِمْ ضَرْباً بِالْیَمِینِ (93) فَأَقْبَلُوا إِلَیْهِ یَزِفُّونَ (94) قٰالَ أَ تَعْبُدُونَ مٰا تَنْحِتُونَ (95) وَ اَللّٰهُ خَلَقَکُمْ وَ مٰا تَعْمَلُونَ (96) قٰالُوا اِبْنُوا لَهُ بُنْیٰاناً فَأَلْقُوهُ فِی اَلْجَحِیمِ (97) فَأَرٰادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْنٰاهُمُ اَلْأَسْفَلِینَ (98)

پس(دور از چشم مردم)به سراغ بت ها رفت و با قدرت ضربه محکمی بر آنها فرود آورد(و خردشان کرد).

پس مردم شتابان به سوی او روی آوردند(و اعتراض کردند).

(ابراهیم)گفت:آیا آن چه را خود می تراشید می پرستید؟

در حالی که خداوند شما و آن چه را انجام می دهید(و می سازید)آفریده است.

گفتند:برای(کیفر)او بنیانی به پا کنید(همچون کوره)پس او را در آتش بیفکنید.

پس خواستند برای(نابودی)ابراهیم به او نیرنگی زنند،ولی ما آنان را زیردست و مغلوب قرار دادیم(و نقشه ی آنها را بر آب کردیم).

نکته ها:

«راغ»به معنای رفتن به سوی چیزی دور از چشم مردم است.« یَزِفُّونَ »به معنای حرکت با سرعت و شتاب است و«زفاف»،مراسم بردن عروس است همراه با نشاط و هیجان.

چون ابراهیم سوگند یاد کرده بود که برای بت ها تدبیری بیندیشد،

ص :45

«تَاللّٰهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنٰامَکُمْ» (1)همین که دید استدلال و موعظه اثر نکرد به آن سوگند عمل کرد و یک تنه همه ی بت ها را شکست. «فَرٰاغَ عَلَیْهِمْ ضَرْباً بِالْیَمِینِ» خداوند نیز ابراهیم را به وفاداری ستود. «إِبْرٰاهِیمَ الَّذِی وَفّٰی» (2)

پیام ها:

1 همه ی برنامه ها نباید روشن و علنی باشد،گاهی باید دور از چشم مخالفان عملی انجام شود. «فَرٰاغَ» 2 نهی از منکر مراحلی دارد:اگر مرحله ی اول که گفتگو است اثر نکرد مرحله ی بعد اقدام عملی است. «فَرٰاغَ عَلَیْهِمْ» ...

3 مبارزه با باطل و اصلاح جامعه،قدرت لازم دارد. «ضَرْباً بِالْیَمِینِ» 4 هر هنری ارزش ندارد.(در ساخت بت ها،مجسّمه سازها هنرنمایی هایی کرده بودند،امّا حضرت ابراهیم آنها را قلع و قمع کرد.آری،ابهّت باطل باید شکسته شود گرچه برای آن باطل هزینه ها و هنرهایی بکار گرفته شده باشد.

ظاهر شرک و خرافات قداست ندارند). «ضَرْباً بِالْیَمِینِ» 5 هم منطق لازم است،هم قدرت. «ضَرْباً بِالْیَمِینِ ... أَ تَعْبُدُونَ» 6 همه چیز باید فدای توحید و تفکّر توحیدی شود.(امام حسین علیه السلام فدا می شود تا طاغوت بر مردم حاکم نباشد؛تمام زحمات و حتّی جان انبیا فدای توحید شد،در این جا نیز ابراهیم دست به یک عمل خطرناک زد تا بت پرستی را برچیند.) «فَرٰاغَ عَلَیْهِمْ ... قٰالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْیٰاناً» 7 انتظار نداشته باشید که دشمنان سیلی خورده آرام بنشینند.بت پرستان با شتاب به سراغ ابراهیم آمدند. «فَأَقْبَلُوا إِلَیْهِ یَزِفُّونَ» 8 حبس و دستگیری،مانع تبلیغ پیامبران نمی شود.(ابراهیم را گرفتند و پرسیدند:

چرا بت ها را شکستی؟ او شروع به تبلیغ توحید کرد:) «أَ تَعْبُدُونَ مٰا تَنْحِتُونَ»

ص :46


1- 1) .انبیاء،57.
2- 2) .نجم،37.

9 ساخته دست انسان سزاوار پرستش انسان نیست. «أَ تَعْبُدُونَ مٰا تَنْحِتُونَ» 10 ساخته های دست انسان نیز در حقیقت آفریده خداست. «خَلَقَکُمْ وَ مٰا تَعْمَلُونَ» 11 بت پرستی منطق ندارد و لذا مشرکان به زور متوسل می شوند. «فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحِیمِ» 12 تعصّب و تحجّر به جایی می رسد که پیامبر معصومی چون ابراهیم که بیان و معجزه و علم دارد به خاطر مشتی سنگ و چوب و جماد محکوم به سوختن می شود. «فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحِیمِ» 13 اگر ما به وظیفه خود عمل کنیم،خداوند خود پاسخ نقشه های دشمن را می دهد. «فَأَرٰادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْنٰاهُمُ الْأَسْفَلِینَ» 14 اراده خداوند حاکم بر عوامل طبیعی است. «فَجَعَلْنٰاهُمُ الْأَسْفَلِینَ»

[سوره الصافات (37): آیات 99 تا 102]

اشاره

وَ قٰالَ إِنِّی ذٰاهِبٌ إِلیٰ رَبِّی سَیَهْدِینِ (99) رَبِّ هَبْ لِی مِنَ اَلصّٰالِحِینَ (100) فَبَشَّرْنٰاهُ بِغُلاٰمٍ حَلِیمٍ (101) فَلَمّٰا بَلَغَ مَعَهُ اَلسَّعْیَ قٰالَ یٰا بُنَیَّ إِنِّی أَریٰ فِی اَلْمَنٰامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مٰا ذٰا تَریٰ قٰالَ یٰا أَبَتِ اِفْعَلْ مٰا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شٰاءَ اَللّٰهُ مِنَ اَلصّٰابِرِینَ (102)

و(ابراهیم)گفت:من به سوی پروردگارم رهسپارم،او مرا راهنمایی خواهد کرد.

پروردگارا!(فرزندی)از گروه صالحان به من ببخش.

پس ما او را به نوجوانی بردبار مژده دادیم.

پس چون نوجوان در کار و کوشش به پای او رسید،پدر گفت:ای فرزندم! همانا در خواب(چنین)می بینم که تو را ذبح می کنم پس بنگر که چه می بینی و نظرت چیست؟ فرزند گفت:ای پدر! آن چه را مأمور شده ای انجام ده که به زودی اگر خدا بخواهد مرا از صبر کنندگان خواهی یافت.

ص :47

نکته ها:

حضرت علی علیه السلام می فرماید:مراد حضرت ابراهیم از رفتن به سوی خدا،توجّه به خداوند از طریق عبادت و تلاش است. (1)آری،ارزش هر حرکت به مقصدی است که به سوی آن انجام می شود.« ذٰاهِبٌ إِلیٰ رَبِّی» در سوره ی شعراء آیه 83،حضرت ابراهیم از خداوند می خواهد که خودش به صالحان ملحق شود و در این آیه فرزند صالح می خواهد.

در میان تمام انبیا،تنها ابراهیم و اسماعیل به حلم توصیف شده اند. «إِنَّ إِبْرٰاهِیمَ لَأَوّٰاهٌ حَلِیمٌ» (2)، «بِغُلاٰمٍ حَلِیمٍ» در قرآن خواب های متعدّدی نقل شده که تعبیر شدن آنها در بیداری،نشانه ی استقلال روح و رابطه ی آن با امور غیبی است،از جمله:

الف)خواب حضرت یوسف که یازده ستاره با ماه و خورشید بر او سجده می کنند.

ب)خواب حاکم مصر که هفت گاو لاغر،هفت گاو فربه را می خورند.

ج)خواب زندانیان مصر که یوسف آن را برایشان تعبیر کرد.

د)خواب پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله که مسلمانان وارد مسجد الحرام می شوند.

ه)خواب حضرت ابراهیم که فرزندش را ذبح می کند.

پیام ها:

1 مردان الهی به بن بست نمی رسند و با توکّل و توجّه به خداوند راه را پیدا می کنند. «ذٰاهِبٌ إِلیٰ رَبِّی سَیَهْدِینِ» 2 ربوبیّت خداوند سبب راه گشایی اوست. «رَبِّی سَیَهْدِینِ» 3 در راه خدا گام برداریم و به الطاف او مطمئن باشیم. «سَیَهْدِینِ» (از تو حرکت از خدا برکت) 4 اولاد صالح،هبه ی الهی و یکی از دعاهای انبیاست. «هَبْ لِی مِنَ الصّٰالِحِینَ»

ص :48


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .توبه،114.

5 آن چه باید در فرزند محور باشد،صالح بودن است نه زیبایی و تیزهوشی و... «هَبْ لِی مِنَ الصّٰالِحِینَ» 6 فرزند صالح،بهترین یاور در مسیر حرکت خانواده به سوی خداست. «ذٰاهِبٌ إِلیٰ رَبِّی ... رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصّٰالِحِینَ» 7 از نشانه های فرزند خوب،کمک به پدر در کار و تلاش است. «مَعَهُ السَّعْیَ» 8 حساب خواب انبیا از خواب های دیگران جداست،به خصوص آن جا که رؤیا تکرار شود. «أَریٰ فِی الْمَنٰامِ» (رؤیای انبیا،سیمایی از وحی است.در روایت نیز آمده است:«رؤیا الانبیاء وحی» (1)) 9 در خانواده گفتگوی پدر با فرزندان،عاطفی و محترمانه باشد. یٰا بُنَیَّ ، یٰا أَبَتِ 10 در راه خدا،باید از همه ی دلبستگی ها حتی دلبستگی به فرزند دست کشید.

(فرزندی که حدود یک قرن در انتظارش بوده و با دعا و تضرّع او را از خداوند گرفته است،اکنون که رشد کرده و بازویی برای پدر پیرش شده است باید با دست خودش او را ذبح کند) «أَنِّی أَذْبَحُکَ» ...

11 برای رشد و شخصیّت دادن به فرزندان خود با آنان مشورت کنید و از آنان نظر بخواهید. «فَانْظُرْ مٰا ذٰا تَریٰ» 12 نظرخواهی از مردم،برای دریافت میزان آمادگی آنان،حتّی در کارهای روشن و مسلّم مفید است.(ابراهیم در مأموریّت خود شک نداشت امّا باز هم مسئله را با اسماعیل طرح کرد) «فَانْظُرْ مٰا ذٰا تَریٰ» 13 سرلوحه ی زندگی انسان،دوران فداکاری اوست.(اسماعیل مرحله ی کودکی،نوجوانی،جوانی و بزرگسالی را طی کرد امّا شکوفایی او در نوجوانی بود که به پدر گفت: «یٰا أَبَتِ افْعَلْ مٰا تُؤْمَرُ» و شاید به همین دلیل به جای«بشرناه بطفل»فرمود: «فَبَشَّرْنٰاهُ بِغُلاٰمٍ» یعنی از زمان ایثار او نام برده است.)

ص :49


1- 1) .تفسیر برهان.

14 مؤمن،تسلیم خداست و در برابر دستورات او بهانه نمی گیرد. «یٰا أَبَتِ افْعَلْ مٰا تُؤْمَرُ» در حالی که اسماعیل می توانست به پدر بگوید:

الف)این خواب است نه بیداری.

ب)کشتن فرزند حرام است.

ج)امر،دلالت بر فوریّت نمی کند،صبر کن.

د)امر ارشادی است نه مولوی،توصیه است نه واجب.

15 کوچک ترها،بزرگ ترها را به انجام کارهای الهی تشویق و دلگرم نمایند. «یٰا أَبَتِ افْعَلْ مٰا تُؤْمَرُ» 16 برای انجام کارها،انگیزه ها را بالا ببریم.(اسماعیل نمی گوید:«اذبحنی،اقتلنی» تا برای پدر سخت باشد،بلکه می گوید: «افْعَلْ مٰا تُؤْمَرُ» فرمان الهی است که به تو ابلاغ شده انجام بده.) 17 عمل به وظیفه،صبر و پایداری می خواهد و صبر را باید از خداوند خواست.

«سَتَجِدُنِی إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ مِنَ الصّٰابِرِینَ»

18 صبر و شکیبایی از ویژگی های صالحان است. اَلصّٰالِحِینَ مِنَ الصّٰابِرِینَ 19 صبر اسماعیل همان وعده خداوند به حلم اوست. «بِغُلاٰمٍ حَلِیمٍ ... مِنَ الصّٰابِرِینَ» 20 کمالات خود را از خدا بدانیم نه از خود. «إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ مِنَ الصّٰابِرِینَ» 21 در کارها«ان شاء اللّه»بگوییم. «سَتَجِدُنِی إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ مِنَ الصّٰابِرِینَ»

[سوره الصافات (37): آیات 103 تا 106]

اشاره

فَلَمّٰا أَسْلَمٰا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ (103) وَ نٰادَیْنٰاهُ أَنْ یٰا إِبْرٰاهِیمُ (104) قَدْ صَدَّقْتَ اَلرُّؤْیٰا إِنّٰا کَذٰلِکَ نَجْزِی اَلْمُحْسِنِینَ (105) إِنَّ هٰذٰا لَهُوَ اَلْبَلاٰءُ اَلْمُبِینُ (106)

پس چون هر دو تسلیم(فرمان ما)شدند و ابراهیم،گونه ی فرزند را بر خاک نهاد(تا ذبحش کند)،

او را ندا دادیم که ای ابراهیم!

حقّاً که رؤیایت را تحقق بخشیدی(و امر ما را اطاعت کردی)،همانا ما نیکوکاران را این گونه پاداش می دهیم(و نیّت عمل خیر آنان را به جای عمل قبول می کنیم).

ص :50

همانا این همان آزمایش آشکار بود.

نکته ها:
اشاره

« تَلَّهُ »یعنی او را بر خاک خواباند.« لِلْجَبِینِ »به معنای یک طرف صورت و پیشانی است.

پس از آنکه پدر و پسر،(ابراهیم و اسماعیل)هر دو آمادگی خود را برای انجام فرمان الهی اعلام کردند و ابراهیم فرزندش را به صورت خواباند،ندا آمد که ما سر بریدن اسماعیل را نمی خواستیم،ولی بریدن تو را از فرزند در راه خدا می خواستیم که نشان دادی.

اهمیّت انگیزه و نیّت

در فرهنگ قرآن و مکتب اهل بیت علیهم السلام به انگیزه و نیّت عمل بهای اصلی داده شده است.تا آنجا که نیّت مؤمن برای انجام کار خیر با ارزش تر از عمل او شمرده شده است.«نیة المؤمن خیر من عمله» (1)از بسیاری کارهای انجام نشده،به خاطر انگیزه های مثبت ستایش شده و از بسیاری کارهای انجام گرفته،به خاطر انگیزه های منفی انتقاد شده است.اکنون چند نمونه از کارهایی که انجام نگرفته امّا مورد ستایش و پاداش واقع شده است را ذکر می کنیم:

از اقدام حضرت ابراهیم برای قربانی کردن فرزند. «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیٰا» اویس قرنی برای دیدار پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله به مدینه رفت و با آن که به دیدار حضرت موفق نشد امّا زیارتش قبول شد،در مقابل،افرادی در کنار حضرت بودند و او را آزار می دادند.

گروهی از یاران پیامبر وسیله ی رفتن به جبهه نداشتند لذا ناراحت و گریان بودند. (2)

افرادی که خدا بدی های آنان را به خوبی تبدیل می کند. «یُبَدِّلُ اللّٰهُ سَیِّئٰاتِهِمْ حَسَنٰاتٍ» (3)کسانی که چون با محبّت اهل بیت علیهم السلام از دنیا رفتند پاداش شهید دریافت می کنند.«من مات علی حب آل محمد مات شهیدا» (4)گروهی که پاداش چند برابر به آنان عطا می شود. «أَضْعٰافاً مُضٰاعَفَةً»

ص :51


1- 1) .کافی،ج 2،ص 84.
2- 2) .توبه،92.
3- 3) .فرقان،70.
4- 4) .بحار،ج 23،ص 233.
امّا کارهای نیکی که مورد انتقاد واقع شده است

کارهایی که با نیّت فاسد و همراه با ریا و عجب باشد. «الَّذِینَ هُمْ یُرٰاؤُنَ ... فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ» (1)کاری خیری که در کنارش یک عمل فاسد انجام گرفته،مانند صدقه ای که در کنارش منّت باشد. «لاٰ تُبْطِلُوا صَدَقٰاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذیٰ» (2)کاری که با شیوه ی غلط انجام شود.گروهی ماه های حرام را که در آن جنگ و جهاد ممنوع است از پیش خود تغییر می دادند،یک سال را حلال و سال دیگر را حرام و به سلیقه خود جا به جا می کردند. «یُحِلُّونَهُ عٰاماً وَ یُحَرِّمُونَهُ عٰاماً» (3)کارها و اعمال کسانی که قرآن درباره ی آنان فرمود: «حَبِطَتْ أَعْمٰالُهُمْ» (4)کارهای آنان ظاهراً خیر ولی در عاقبت و فرجام پوک و بی ارزش است.

کارهای کسانی که قرآن در مورد آنان می فرماید:آنان خیال می کنند ارزشی دارند و کارشان خوب است. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً» (5)

پیام ها:

1 کاری مورد ستایش است که همراه با تسلیم و رضایت باشد. «أَسْلَمٰا وَ تَلَّهُ» 2 در رسیدن به کمالات معنوی،یک نوجوان هم می تواند خود را به مرز اولیای پیر برساند. «أَسْلَمٰا» 3 نشانه ی تسلیم بودن واقعی عمل فوری است. «أَسْلَمٰا وَ تَلَّهُ» ...

4 صبر بر طاعت،انسان را تسلیم فرمان خدا می سازد. «مِنَ الصّٰابِرِینَ ... أَسْلَمٰا وَ تَلَّهُ» 5 دستورات الهی گاهی برای آزمایش است.(ما می خواستیم تو دل بکنی نه آن که خون اسماعیل ریخته شود). «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیٰا» 6 مهم تر از عمل،تصمیم بر عمل و تسلیم بودن است. «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیٰا» 7 الطاف الهی،قانونمند است نه گزافه و بی حساب. «کَذٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» (هر

ص :52


1- 1) .ماعون،4.
2- 2) .بقره،264.
3- 3) .توبه،37.
4- 4) .بقره،217.
5- 5) .کهف،104.

کس مثل ابراهیم و اسماعیل تسلیم خدا باشد،پاداش ها و الطاف الهی را دریافت خواهد کرد).

8 کسانی که در راه خدا از فرزند دل بکنند،با همان فرزند پاداش داده می شوند.

(ابراهیم از اسماعیل دل کند او به پدر برگشت). «کَذٰلِکَ نَجْزِی» 9 نیکوکاری تنها با بذل مال نیست،بذل فرزند در راه خدا،نیکوکاری است.

«الْمُحْسِنِینَ»

10 دست کشیدن از فرزند،از سخت ترین آزمایش های الهی است.(درجه ایمان و اخلاص ابراهیم و اسماعیل در این امتحان،روشن شد.) «الْبَلاٰءُ الْمُبِینُ»

[سوره الصافات (37): آیات 107 تا 113]

اشاره

وَ فَدَیْنٰاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ (107) وَ تَرَکْنٰا عَلَیْهِ فِی اَلْآخِرِینَ (108) سَلاٰمٌ عَلیٰ إِبْرٰاهِیمَ (109) کَذٰلِکَ نَجْزِی اَلْمُحْسِنِینَ (110) إِنَّهُ مِنْ عِبٰادِنَا اَلْمُؤْمِنِینَ (111) وَ بَشَّرْنٰاهُ بِإِسْحٰاقَ نَبِیًّا مِنَ اَلصّٰالِحِینَ (112) وَ بٰارَکْنٰا عَلَیْهِ وَ عَلیٰ إِسْحٰاقَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِمٰا مُحْسِنٌ وَ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِینٌ (113)

و ما قربانی بزرگی را فدای او کردیم

و در میان آیندگان برای او(نام نیک) به جا گذاشتیم.

درود و سلام بر ابراهیم.

ما این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم(که برای آنان مدح و ثنا به جا می گذاریم).

همانا او از بندگان مؤمن ماست.

و او را به اسحاق که پیامبری از شایستگان بود مژده دادیم.

و بر ابراهیم و اسحاق برکت و خیر بسیار عطا کردیم و از نسل آن دو (برخی)نیکوکار و(برخی)آشکارا به خود ستمکار بودند.

ص :53

نکته ها:

کلمات«فداء»و«فدیه»به معنای پیش مرگ شدن و بلا گردان شدن و باز خرید است.

خداوند وعده داد که نام نیک ابراهیم در تاریخ بماند« وَ تَرَکْنٰا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ ».تمام مناسک حج،از طواف کعبه تا نمازی که پشت مقام ابراهیم خوانده می شود و پیدا شدن انبیایی از نسل او همه و همه نمونه هایی از یاد خیر او در تاریخ است.

پیام ها:

1 در فرهنگ دینی،ذبح حیوان برای دفع خطر مؤثّر است. «وَ فَدَیْنٰاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» 2 قربانی کردن،از سنّت های ابراهیمی است. «بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» 3 یک جرقه ی خالص،به یک جریان بزرگ تاریخی تبدیل می شود. «بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» همه ساله صدها هزار گوسفند و گاو و شتر در قربانگاه اسماعیل به یاد او ذبح و قربانی می شود.

4 بقای نام نیک،از الطاف الهی به مردان خداست. «وَ تَرَکْنٰا» ...

5 معامله با خدا سود ابدی دارد. «وَ تَرَکْنٰا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ» 6 خداوند به انبیا سلام می کند. «سَلاٰمٌ عَلیٰ إِبْرٰاهِیمَ» ، «سَلاٰمٌ عَلیٰ نُوحٍ فِی الْعٰالَمِینَ» (1)، «سَلاٰمٌ عَلیٰ مُوسیٰ وَ هٰارُونَ» (2)البتّه درباره ی پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله هم صلوات می فرستد و هم به فرشتگان و مؤمنین دستور صلوات و سلام می دهد: «إِنَّ اللّٰهَ وَ مَلاٰئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ» ... (3)

7 پاداش دادن به نیکوکاران،سنّت و برنامه خداوند است. «کَذٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» 8 ابراهیم،الگو و نمونه نیکوکاران است. «نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» 9 ابراهیم دارای ذرّیه ای مبارک است.در دعا می خوانیم:خداوندا! همان گونه که به او برکت دادی بر محمّد و آل محمّد نیز برکت بده. «بٰارَکْنٰا عَلَیْهِ وَ عَلیٰ إِسْحٰاقَ» 10 ایمان و احسان از یکدیگر جدا نیست. «الْمُحْسِنِینَ ... اَلْمُؤْمِنِینَ»

ص :54


1- 1) .صافّات،79.
2- 2) .صافّات،120.
3- 3) .احزاب،56.

11 ارزش فرزند به صالح بودن اوست. «وَ بَشَّرْنٰاهُ بِإِسْحٰاقَ نَبِیًّا مِنَ الصّٰالِحِینَ» 12 نااهل شدن فرزند حتّی از خاندان پیامبران امکان دارد. «وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِمٰا ... ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ» ...آری پیوند نسبی سبب قطعی شدن هدایت یا گمراهی فرزندان نیست.(ممکن است پدر پیامبر و فرزندش منحرف باشد).

[سوره الصافات (37): آیات 114 تا 119]

اشاره

وَ لَقَدْ مَنَنّٰا عَلیٰ مُوسیٰ وَ هٰارُونَ (114) وَ نَجَّیْنٰاهُمٰا وَ قَوْمَهُمٰا مِنَ اَلْکَرْبِ اَلْعَظِیمِ (115) وَ نَصَرْنٰاهُمْ فَکٰانُوا هُمُ اَلْغٰالِبِینَ (116) وَ آتَیْنٰاهُمَا اَلْکِتٰابَ اَلْمُسْتَبِینَ (117) وَ هَدَیْنٰاهُمَا اَلصِّرٰاطَ اَلْمُسْتَقِیمَ (118) وَ تَرَکْنٰا عَلَیْهِمٰا فِی اَلْآخِرِینَ (119)

و به راستی ما بر موسی و هارون منّت نهادیم.

و آن دو و قومشان را از اندوه بزرگ نجات دادیم.

و آنان را یاری کردیم،پس غالب آمدند(و پیروز شدند).

و به آن دو کتاب روشنگر دادیم.

و آن دو را به راه راست هدایت کردیم.

و برای آن دو در میان آیندگان(نام نیک)باقی گذاشتیم.

پیام ها:

1 یاد الطاف الهی به پیامبران پیشین،سبب آرامش و دلگرمی و دلداری پیامبر اسلام و مسلمین در شرایط سخت مکّه است. «وَ لَقَدْ مَنَنّٰا» 2 برطرف شدن فشارهای روحی از بزرگ ترین نعمت های الهی است. «مَنَنّٰا ... نَجَّیْنٰاهُمٰا ... مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ» 3 مردان خدا زمانی از نگرانی راحت می شوند که قومشان نیز راحت باشند. «وَ نَجَّیْنٰاهُمٰا وَ قَوْمَهُمٰا مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ» 4 کسی که مورد لطف و نصرت خداوند قرار گیرد،قطعاً پیروز خواهد شد.

«نَصَرْنٰاهُمْ فَکٰانُوا هُمُ الْغٰالِبِینَ»

5 اول نجات از طاغوت،سپس دعوت به کتاب و راه خدا. «نَجَّیْنٰاهُمٰا ... آتَیْنٰاهُمَا الْکِتٰابَ

ص :55

اَلْمُسْتَبِینَ وَ هَدَیْنٰاهُمَا»

6 پیام ها و مضامین تورات و دیگر کتب آسمانی،بسیار روشن و قابل فهم همگان است. «الْکِتٰابَ الْمُسْتَبِینَ» 7 سخنان و نوشته های مربوط به تبلیغ دین،باید روشن و روشنگر باشد.

«الْکِتٰابَ الْمُسْتَبِینَ»

8 حتّی انبیا به راهنمایی خداوند نیازمندند. «هَدَیْنٰاهُمَا الصِّرٰاطَ الْمُسْتَقِیمَ» 9 نام نیک،یکی از پاداش های الهی در دنیاست. «تَرَکْنٰا عَلَیْهِمٰا فِی الْآخِرِینَ» در این سوره از حضرت نوح در آیه 78 و از ابراهیم علیه السلام در آیه 107 و از موسی و هارون علیهما السلام در آیه 119 با بقای نام نیک،تجلیل شده است.

[سوره الصافات (37): آیات 120 تا 122]

اشاره

سَلاٰمٌ عَلیٰ مُوسیٰ وَ هٰارُونَ (120) إِنّٰا کَذٰلِکَ نَجْزِی اَلْمُحْسِنِینَ (121) إِنَّهُمٰا مِنْ عِبٰادِنَا اَلْمُؤْمِنِینَ (122)

سلام بر موسی و هارون.

ما این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم.

همانا آن دو از بندگان مؤمن ما بودند.

نکته ها:

در این سوره هر کجا فرمود:برای انبیا نام نیک باقی گذاشتیم،به سه عنصر اشاره کرده است:1 احسان 2 ایمان 3 عبادت. «إِنّٰا کَذٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ إِنَّهُمٰا مِنْ عِبٰادِنَا الْمُؤْمِنِینَ»

پیام ها:

1 مردان خدا زنده اند و سلام ها را دریافت می کنند. «سَلاٰمٌ عَلیٰ» ...

2 در احترام به دیگران،سلسله مراتب حفظ شود.(اول سلام بر موسی بعد هارون) 3 سلامِ بزرگ تر به کوچک تر عیب نیست.(خدا به مخلوق خود سلام می کند).

4 تبلیغ دین و تبیین معارف الهی،نوعی احسان است. «مُوسیٰ وَ هٰارُونَ ... اَلْمُحْسِنِینَ» 5 موسی و هارون،از الگوها و نمونه های نیکوکاران هستند. «نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»

ص :56

6 الطاف الهی به نیکوکاران،یک سنّت و جریان است. «کَذٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» 7 تشویق افراد نیکوکار لازمه مدیریّت و سنّت الهی است. «کَذٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» 8 ایمان و احسان از یکدیگر جدا نیستند. اَلْمُحْسِنِینَ اَلْمُؤْمِنِینَ 9 راه دریافت الطاف الهی،ایمان به او و بندگی اوست. «مِنْ عِبٰادِنَا الْمُؤْمِنِینَ»

[سوره الصافات (37): آیات 123 تا 129]

اشاره

وَ إِنَّ إِلْیٰاسَ لَمِنَ اَلْمُرْسَلِینَ (123) إِذْ قٰالَ لِقَوْمِهِ أَ لاٰ تَتَّقُونَ (124) أَ تَدْعُونَ بَعْلاً وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ اَلْخٰالِقِینَ (125) اَللّٰهَ رَبَّکُمْ وَ رَبَّ آبٰائِکُمُ اَلْأَوَّلِینَ (126) فَکَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (127) إِلاّٰ عِبٰادَ اَللّٰهِ اَلْمُخْلَصِینَ (128) وَ تَرَکْنٰا عَلَیْهِ فِی اَلْآخِرِینَ (129)

و به راستی الیاس از فرستادگان ما بود.

آن گاه که به قوم خود گفت:آیا(از خدا) پروا نمی کنید؟

آیا(بتِ)بَعل را می خوانید و بهترین آفریدگار را رها می کنید؟

خدایی که پروردگار شما و پروردگار پدران نخستین شماست؟!

پس او را تکذیب کردند و بدون شک آنان(در دوزخ)احضار خواهند شد.

به جز بندگان برگزیده ی خدا.

و برای او در میان آیندگان(نام نیک)بر جای گذاشتیم.

نکته ها:

کلمه ی«بعل»به شوهر گفته می شود.بت پرستان به برخی بت های خود که آنها را برتر از خود می دانستند،بعل می گفتند.

پیام ها:

1 نام و یاد پیامبران و زحماتشان را فراموش نکنیم و از تاریخ زندگی و شیوه ی برخورد آنان با مخالفان و موافقانشان درس بگیریم. «إِنَّ إِلْیٰاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ»

ص :57

2 بعثت پیامبران یک سنّت الهی است. «لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ» 3 سرلوحه دعوت انبیا و اساس همه ی کمالات،تقوا و پرواست. «أَ لاٰ تَتَّقُونَ» 4 کسی که پروا داشته باشد،عقاید بی منطق را رها می کند. «أَ لاٰ تَتَّقُونَ أَ تَدْعُونَ بَعْلاً» 5 مقایسه میان بت و خدا،هر و جدان خفته ای را بیدار می کند. «أَ تَدْعُونَ بَعْلاً وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخٰالِقِینَ» 6 بر هستی،نظام احسن حاکم است. «أَحْسَنَ الْخٰالِقِینَ» 7 پرستش،حقّ بهترین آفریننده هاست. «تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخٰالِقِینَ» 8 عبودیّت خالصانه سبب نجات از بازخواست و عذاب الهی در قیامت است.

«فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ إِلاّٰ عِبٰادَ اللّٰهِ الْمُخْلَصِینَ»

[سوره الصافات (37): آیات 130 تا 132]

اشاره

سَلاٰمٌ عَلیٰ إِلْ یٰاسِینَ (130) إِنّٰا کَذٰلِکَ نَجْزِی اَلْمُحْسِنِینَ (131) إِنَّهُ مِنْ عِبٰادِنَا اَلْمُؤْمِنِینَ (132)

سلام و درود بر الیاس.

ما این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم.

همانا او از بندگان مؤمن ماست.

نکته ها:

مراد از« إِلْ یٰاسِینَ »همان«الیاس»است که در چند آیه قبل سخن درباره او بود و این دو کلمه نام یک فرد است،مانند«سینا»و«سینین»که نامِ یک سرزمین است.بهترین دلیل بر این مطلب آن است که اولاً در آیات بعد،ضمیر مفرد درباره او به کار می رود: «إِنَّهُ مِنْ عِبٰادِنَا» و ثانیاً تشابه و تکرار این آیات در مورد پیامبران قبلی یعنی حضرت نوح،ابراهیم، موسی و هارون،نشان می دهد که مراد از« إِلْ یٰاسِینَ »در «سَلاٰمٌ عَلیٰ إِلْ یٰاسِینَ» ،همان «الیاس»در «إِنَّ إِلْیٰاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ» می باشد.

روایاتی که« إِلْ یٰاسِینَ »را«آل یاسین»قرائت کرده و مراد از آن را خاندان پیامبر اسلام دانسته،اکثراً از اهل بیت علیهم السلام نیست و مورد اعتماد نمی باشد.

تکرار آیه ی «إِنّٰا کَذٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» در این سوره برای تشویق به همرنگ شدن با

ص :58

انبیاست که از آنان به محسن یاد شده است.

پیام ها:

1 سلام کردن به پیامبران و اولیا و بزرگان را از خدا بیاموزیم. «سَلاٰمٌ عَلیٰ إِلْ یٰاسِینَ» 2 لطف و عنایت نسبت به نیکوکاران،سنّت خداست و همواره جریان دارد.

«کَذٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»

3 ملاک دریافت سلام از طرف خداوند،احسان همراه با ایمان و بندگی است.

«سَلاٰمٌ عَلیٰ

... اَلْمُحْسِنِینَ ... عِبٰادِنَا الْمُؤْمِنِینَ» 4 هر کس مانند الیاس از مبلّغان دینی باشد،از محسنان و دریافت کنندگان پاداش های الهی می باشد. «إِلْیٰاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ ... سَلاٰمٌ عَلیٰ إِلْ یٰاسِینَ ... اَلْمُحْسِنِینَ»

[سوره الصافات (37): آیات 133 تا 138]

اشاره

وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ اَلْمُرْسَلِینَ (133) إِذْ نَجَّیْنٰاهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ (134) إِلاّٰ عَجُوزاً فِی اَلْغٰابِرِینَ (135) ثُمَّ دَمَّرْنَا اَلْآخَرِینَ (136) وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحِینَ (137) وَ بِاللَّیْلِ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ (138)

و همانا لوط یکی از فرستادگان است.

آن گاه که او و همه ی خانواده اش را (از قهر خود)نجات دادیم.

جز پیر زنی که در میان باقیماندگان(جزء هلاک شدگان)بود.

سپس باقی را نابود کردیم.

و همانا شما صبحگاهان بر آثار آنان می گذرید.

(و نیز)شامگاهان؛پس آیا عقل خود را بکار نمی گیرید.

نکته ها:

کلمه ی«غابر»به معنای واپس مانده است،چنان که«غبار»نیز باقیمانده خاک است.

«عجوز»به پیر زنی گویند که از کار و تلاش عاجز باشد.

ص :59

کلمه ی« دَمَّرْنَا »از«تدمیر»به معنای هلاک کردن است.

منطقه ی ویران شده ی قوم لوط،در صدر اسلام در مسیر حجاز و شام بود که قافله ها و کاروانیان هر صبح و شام از کنار آن عبور می کردند.

روان شناسان غیر مذهبی برای ساخته شدن شخصیّت انسان،عواملی را نام می برند که انسان به طور جبری تحت تأثیر آنها ساخته می شود،از جمله می گویند:«نظام اجتماعی یا اقتصادی،سازنده ی انسان است».ولی اسلام محور سازندگی را اراده ی خود انسان می داند نه شرایط بیرونی حاکم بر او،چنان که زن فرعون بر سر سفره ی فرعون می نشست و در کاخ زندگی می کرد لکن ذرّه ای تحت تأثیر قرار نگرفت و بالعکس زن لوط و نوح در خانۀ این دو پیامبر زندگی کردند امّا راه دیگری رفتند.

پیام ها:

1 آشنایی با تاریخ پر درد و رنج انبیا،سبب تسلّی پیامبر و پایداری مؤمنان است.

«وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ»

2 خداوند هر کس را در جای خود کیفر و پاداش می دهد. «نَجَّیْنٰاهُ ... إِلاّٰ عَجُوزاً» 3 وابستگی فیزیکی سبب نجات نیست،وابستگی فکری لازم است. «إِلاّٰ عَجُوزاً» 4 حساب انبیا از حساب همسرانشان جداست. «نَجَّیْنٰاهُ ... إِلاّٰ عَجُوزاً» 5 اهل بیت انبیا،پیروان فکری و عملی آن بزرگوارانند نه خانوادۀ آنان. «نَجَّیْنٰاهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ إِلاّٰ عَجُوزاً» 6 اگر رشد معنوی در کار نباشد،همسر پیامبر با دیگر افراد ذرّه ای فرق ندارد.

«فِی الْغٰابِرِینَ»

7 نجات و هلاکت به دست خداست. نَجَّیْنٰاهُ دَمَّرْنَا 8 از کنار ویرانه ها و آثار باستانی،ساده و بی توجّه نگذریم. «أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ» 9 سرگذشت قوم لوط،مایه ی عبرت برای همگان است. «أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ»

ص :60

[سوره الصافات (37): آیات 139 تا 144]

اشاره

وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ اَلْمُرْسَلِینَ (139) إِذْ أَبَقَ إِلَی اَلْفُلْکِ اَلْمَشْحُونِ (140) فَسٰاهَمَ فَکٰانَ مِنَ اَلْمُدْحَضِینَ (141) فَالْتَقَمَهُ اَلْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ (142) فَلَوْ لاٰ أَنَّهُ کٰانَ مِنَ اَلْمُسَبِّحِینَ (143) لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلیٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ (144)

و همانا یونس از فرستادگان است.

آن گاه که(از قوم خود)فرار کرد(و)به سوی کشتی پر(از بار و مسافر شتافت.

کشتی به خطر افتاد و بنا شد بر اساس قرعه،افرادی به دریا افکنده شوند).پس یونس با مسافران کشتی قرعه انداخت و از بازندگان شد.

پس(او را به دریا افکندند و)ماهی بزرگی او را بلعید.

او خود را سرزنش می کرد(و در شکم ماهی به تسبیح خداوند پرداخت).

پس اگر از تسبیح گویان نبود،تا روز قیامت در شکم ماهی می ماند.

نکته ها:

عبدِ«آبق»،برده فراری را گویند که بدون اجازه مالکش فرار کند.حضرت یونس بدون اجازه خداوند،قومش را ترک کرد و سر به بیابان گذاشت.

«ساهم»از«سهم»به معنای قرعه کشی است،گویند:نهنگی مانع حرکت کشتی شد و دیدند که اگر یکی فدا نشود،خطر همه ی مسافران را تهدید می کند.لذا با قرعه کشی،یونس را به دهان نهنگ انداختند تا خطر برطرف شود.

«مدحضین»از«ادحاض»به معنای لغزاندن و در این مورد کنایه از شکست و مغلوبیّت در امر قرعه کشی است.«حوت»به ماهی گفته می شود،خواه بزرگ و خواه کوچک،ولی بیشتر در مورد ماهی بزرگ بکار می رود.

اگر خداوند دستور خروج و دوری از مردم را به پیامبرش بدهد،دوری کردن یک ارزش

ص :61

است،همان گونه که به لوط فرمود: «فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ» ... (1)ولی اگر بدون اجازه خداوند،چنین حرکتی شد،ضد ارزش و فرار حساب می شود.« أَبَقَ» داستان باید کوتاه،متنوع و مفید باشد.در این سوره برای داستان هر پیامبری چند آیه بیش تر نیامده است.

یونس به خاطر کم صبری،از قوم خود فرار کرد و لذا الگوی پیامبران بعدی قرار نگرفت و خداوند به پیامبر اسلام می فرماید:مثل یونس مباش «لاٰ تَکُنْ کَصٰاحِبِ الْحُوتِ». (2)در این سوره نیز داستانش در آخر بیان شد.

پیام ها:

1 آشنایی با تاریخ انبیا،برای امروز ما درس است. «وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ» 2 قرعه کشی میان افراد،امری مشروع و با سابقه است. «فَسٰاهَمَ» 3 حیوانات،گاهی برای انجام یک کار،از طرف خداوند مأمور می شوند.

«فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ»

4 فرار از مسئولیّت راه گشا نیست.(یونس از میان قومش رفت ولی وضعش بدتر شد). «فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ» 5 برخی مشکلات ما در زندگی،ناشی از کوتاهی در انجام مسئولیّت است. «أَبَقَ إِلَی الْفُلْکِ ... فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ» 6 گاهی اولتیماتوم لازم است. «فَلَوْ لاٰ أَنَّهُ کٰانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ» ...

7 تغییر شرایط،ما را از خدا جدا نکند. «مِنَ الْمُسَبِّحِینَ» 8 تسبیح خداوند،عامل نجات از گرفتاری ها است.حضرت یونس در شکم ماهی می گفت: «سُبْحٰانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظّٰالِمِینَ» (3)، «کٰانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ» 9 سابقه ی درخشان،یکی از عوامل نجات است.(فرعون و یونس هر دو در دل آب اقرار کردند،لکن فرعون غرق و یونس آزاد شد،چون او بد سابقه و این

ص :62


1- 1) .هود،81.
2- 2) .قلم،48.
3- 3) .انبیاء،87.

خوش سابقه بود). اَلْمُرْسَلِینَ اَلْمُسَبِّحِینَ 10 با اراده ی خداوند،انسان می تواند در شکم ماهی تا قیامت زنده بماند. «لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلیٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ»

[سوره الصافات (37): آیات 145 تا 148]

اشاره

فَنَبَذْنٰاهُ بِالْعَرٰاءِ وَ هُوَ سَقِیمٌ (145) وَ أَنْبَتْنٰا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطِینٍ (146) وَ أَرْسَلْنٰاهُ إِلیٰ مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ (147) فَآمَنُوا فَمَتَّعْنٰاهُمْ إِلیٰ حِینٍ (148)

پس او را در حالی که بیمار بود به زمین خشکی افکندیم.

و بر او بته ای از کدو رویاندیم.

و او را(پس از بهبودی)به سوی یکصد هزار نفر بلکه یا بیش تر فرستادیم.

پس ایمان آوردند و تا مدّتی آنان را کامیاب و بهره مند کردیم.

نکته ها:

«نبذ»به معنای پرتاب و افکندن و«عراء»به معنای سرزمین بی گیاه است.

کلمه ی«شجر»هم به درخت گفته می شود و هم به بوته.« یَقْطِینٍ »به معنای کدو است که برگ آن مایه ی درمان کوفتگی و حشره زدایی است.

عدد در قرآن،گاهی مورد توجّه خاص است،نظیر آیه ی «وَ لَیٰالٍ عَشْرٍ» (1)که مراد ده شب است نه کم تر و نه بیش تر.گاهی مراد از عدد،کثرت است.نظیر آیه ی: «لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ» (2)بعضی یهودیان علاقه دارند هزار سال عمر کنند که مراد از هزار،کثرت است.گاهی نیز عدد در قرآن به صورت تقریبی به کار رفته است،نظیر آیه ی مورد بحث که می فرماید:قوم یونس صد هزار یا بیش تر بودند. «مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ» در حدیثی از امام باقر علیه السلام می خوانیم که حضرت یونس چند روزی در شکم ماهی محبوس

ص :63


1- 1) .فجر،2.
2- 2) .بقره،96.

بود،موهای او ریخته و پوست بدنش نازک شده بود.بعد از خروج از شکم ماهی بته کدو را می مکید و از سایه آن استفاده می کرد. (1)

پیام ها:

1 خداوند چهار پیامبر را حفظ کرد:زیر آب یونس را؛روی آب نوح را،کنار آب موسی و یوسف را. فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ فَنَبَذْنٰاهُ 2 ملامت،نباید مانع محبت باشد.یونس ملامت و تنبیه شد،ولی باز هم مورد عنایات ویژه خداوند قرار گرفت. وَ هُوَ مُلِیمٌ ، أَنْبَتْنٰا ، أَرْسَلْنٰاهُ» ...

3 از داروهای گیاهی غافل نشویم. «شَجَرَةً مِنْ یَقْطِینٍ» 4 رویاندن کدو در زمین خالی از گیاه «بِالْعَرٰاءِ» از نشانه های قدرت و امداد الهی است. «أَنْبَتْنٰا ... شَجَرَةً مِنْ یَقْطِینٍ» 5 در مدیریّت،به جای دفع نیروها آنها را بازسازی کنیم و دوباره به کار گیریم.

«وَ أَرْسَلْنٰاهُ إِلیٰ مِائَةِ أَلْفٍ»

6 محدوده ی بعثت انبیا به انتخاب و فرمان خداست.(بعضی بر همه ی مردم مبعوث می شوند و بعضی بر یک منطقه خاص). «وَ أَرْسَلْنٰاهُ إِلیٰ مِائَةِ أَلْفٍ» 7 دعا و تسبیح یونس علیه السلام سبب برخورداری از لطف و امداد خداوند شد. «مِنَ الْمُسَبِّحِینَ ... أَنْبَتْنٰا عَلَیْهِ» ...

8 فرار،دلیل برنگشتن نمی شود.یونس فرار کرده بود امّا به همان قوم خود بازگشت و رسالت خود را ارائه داد.(آری گاهی انسان قهر می کند،استعفا می دهد یا همسرش را طلاق می دهد ولی همین که دید مصلحت در برگشتن است باید برگردد.) «أَبَقَ إِلَی الْفُلْکِ ... أَرْسَلْنٰاهُ إِلیٰ مِائَةِ أَلْفٍ» 9 توبه از گذشته زمینه ی کامیابی در آینده است.قوم یونس توبه کردند و خداوند قهر خود را باز گرفت و آنان را کامیاب ساخت. «فَآمَنُوا فَمَتَّعْنٰاهُمْ»

ص :64


1- 1) .تفاسیر قمی و نور الثقلین.

[سوره الصافات (37): آیات 149 تا 157]

اشاره

فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ اَلْبَنٰاتُ وَ لَهُمُ اَلْبَنُونَ (149) أَمْ خَلَقْنَا اَلْمَلاٰئِکَةَ إِنٰاثاً وَ هُمْ شٰاهِدُونَ (150) أَلاٰ إِنَّهُمْ مِنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ (151) وَلَدَ اَللّٰهُ وَ إِنَّهُمْ لَکٰاذِبُونَ (152) أَصْطَفَی اَلْبَنٰاتِ عَلَی اَلْبَنِینَ (153) مٰا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ (154) أَ فَلاٰ تَذَکَّرُونَ (155) أَمْ لَکُمْ سُلْطٰانٌ مُبِینٌ (156) فَأْتُوا بِکِتٰابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (157)

(می گویند:ملائکه دختران خدا هستند)پس از آنان سؤال کن:آیا دختران برای پروردگارت و پسران برای آنان است؟!

یا ما فرشتگان را زن آفریدیم و آنان ناظر بودند؟!

آگاه باشید که آنان از سر تهمت می گویند:

«خدا فرزند آورده»! و البتّه آنان دروغگویند.

آیا خداوند دختران را بر پسران برگزیده است؟

شما را چه شده است؟ چگونه داوری می کنید؟

پس آیا پند نمی گیرید؟

آیا برای شما(در این عقاید باطل)دلیل روشنی است؟

پس اگر راست می گویید کتاب(و سند)تان را بیاورید.

پیام ها:

1 سؤال از و جدان،کلید تفکّر و تنبه مردم است. «فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَنٰاتُ» 2 برخی عقاید به قدری بی منطق و پوک است که لحظه ای فکر کردن برای دریافت بی اعتباری آنها کافی است. «أَ لِرَبِّکَ الْبَنٰاتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ» 3 فرشتگان را زن پنداشتن و تصویر آنان به صورت زنانی باردار،مورد بازخواست الهی است. «أَمْ خَلَقْنَا الْمَلاٰئِکَةَ إِنٰاثاً» 4 کسی که آگاهی ندارد،حقّ اظهار نظر ندارد.ام هُمْ شٰاهِدُونَ

ص :65

5 عقاید مشرکان،ساختگی و دروغ است. «مِنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ» 6 عقاید خرافی دیگران را به مردم نگوییم تا ارزش هدایت الهی را بهتر بدانند.

«لَیَقُولُونَ وَلَدَ اللّٰهُ»

...

7 آنان که مسیح را فرزند خدا می دانند،همانند مشرکانی هستند که فرشتگان را فرزند خدا می پنداشتند. «لَیَقُولُونَ وَلَدَ اللّٰهُ» 8 فرزند دختر و پسر یکسانند و هیچ یک بر دیگری برتری ندارند. «أَصْطَفَی الْبَنٰاتِ عَلَی الْبَنِینَ» 9 انسان به جایی می رسد که بر اساس یک عقیده ی باطل،دختر را بد و پسر را خوب می داند و آن گاه دختران را برای خدا و پسران را از آن خود می داند.

«أَصْطَفَی الْبَنٰاتِ عَلَی الْبَنِینَ»

10 عقاید یا باید بر اساس عقل باشد، «کَیْفَ تَحْکُمُونَ» یا بر اساس فطرت، «أَ فَلاٰ تَذَکَّرُونَ» (تذکّر،یادآوری چیزی است که در فطرت آدمی باشد و یا بر اساس سند و نقل. «أَمْ لَکُمْ سُلْطٰانٌ مُبِینٌ فَأْتُوا بِکِتٰابِکُمْ» 11 کتاب های آسمانی،حجّت و مبنای داوری در مورد خدا هستند و در هیچ یک از این کتب سخنی از فرزند داشتن خدا نیست. «فَأْتُوا بِکِتٰابِکُمْ»

[سوره الصافات (37): آیات 158 تا 160]

اشاره

وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اَلْجِنَّةِ نَسَباً وَ لَقَدْ عَلِمَتِ اَلْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (158) سُبْحٰانَ اَللّٰهِ عَمّٰا یَصِفُونَ (159) إِلاّٰ عِبٰادَ اَللّٰهِ اَلْمُخْلَصِینَ (160)

و(گفتند:خدا از جنّیان همسر گرفته است و)میان خدا و جنّ نسبتی قائل شدند در حالی که جنّیان به خوبی می دانند آنها(برای حساب پس دادن) احضار خواهند شد.

خداوند از آن چه آنان می گویند،منزه است.

جز بندگان برگزیده ی خدا(که او را به شایستگی توصیف می کنند).

ص :66

نکته ها:

در اینکه مراد از نسبت خداوند با جن چیست،دو نظریه است:یکی آنکه جن شریک خداوند است،همان گونه که در آیه صد سوره انعام می خوانیم: «Bوَ جَعَلُوا لِلّٰهِ شُرَکٰاءَ الْجِنَّ » دیگر آنکه خداوند از جن همسرانی گرفته که از آنان فرزندانی چون ملائکه به وجود آمده اند.

پیام ها:

1 انسانی که از منطق و برهان جدا شد،هر خرافه و تهمتی را به هر کس بخواهد نسبت می دهد تا آنجا که برای خداوند همسری از جنس جنّ می پندارد.

«جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّةِ»

...

2 جن موجودی است عاقل و مکلّف و به معاد و حضور در پیشگاه عدل الهی برای بازپرسی معتقد است. «عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ» 3 همه در پیشگاه خدا بازجویی خواهند شد و خداوند با هیچ کس فامیل نیست.

اگر جن با خداوند نسبت می داشت برای کیفر و حساب نزد خدا احضار نمی شد. «إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ» 4 هر کجا سخنی خرافه در مورد خداوند پیش آمد،با کلمه« سُبْحٰانَ اللّٰهِ »ذات الهی را منزه دارید. «وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ ... سُبْحٰانَ اللّٰهِ عَمّٰا یَصِفُونَ» 5 هر کجا سخنی از گمراهان و منحرفان پیش آمد،حسابِ بندگان پاک را جدا کنید.(در این سوره بارها جمله ی «إِلاّٰ عِبٰادَ اللّٰهِ الْمُخْلَصِینَ» تکرار شده است).

6 تمامی انسان ها به جز بندگان برگزیده خداوند از توصیف شایسته ی او

ص :67

ناتوانند. «سُبْحٰانَ اللّٰهِ عَمّٰا یَصِفُونَ إِلاّٰ عِبٰادَ اللّٰهِ الْمُخْلَصِینَ»

[سوره الصافات (37): آیات 161 تا 163]

اشاره

فَإِنَّکُمْ وَ مٰا تَعْبُدُونَ (161) مٰا أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِفٰاتِنِینَ (162) إِلاّٰ مَنْ هُوَ صٰالِ اَلْجَحِیمِ (163)

همانا شما(بت پرستان)و آنچه می پرستید.

هرگز نمی توانید(دیگران را فریب دهید و)بر ضد خداوند گمراه کنید.

مگر کسی که خودش(با اراده و اختیار)به دنبال دوزخ باشد.

نکته ها:

کلمه«فاتن»از«فتنه»به معنای اغواگر و فریب دهنده است.آئین شرک و بت پرستی در برابر توحید ناتوان است و اگر امروز طرفدارانی دارد،در آینده نزدیک به بن بست خواهد رسید.کلمه ی«صال»از«صالی»کسی است که از روی اختیار و انتخاب ملازم چیزی باشد.

پیام ها:

1 خداوند،انسان را آزاد آفرید و اوست که راه خود را انتخاب می کند و بت پرستان و بت هایشان قدرت اجبار ندارند. «مٰا أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِفٰاتِنِینَ» 2 تنها افراد بد طینت و حقّ گریز،از مشرکان و بت ها متأثر می شوند.(مشرکان و بت ها نمی توانند مردم را فریب دهند و در برابر توحید قیام کنند مگر کسانی که با اختیار راه انحرافی شرک را برگزینند). «إِلاّٰ مَنْ هُوَ صٰالِ الْجَحِیمِ»

[سوره الصافات (37): آیات 164 تا 166]

اشاره

وَ مٰا مِنّٰا إِلاّٰ لَهُ مَقٰامٌ مَعْلُومٌ (164) وَ إِنّٰا لَنَحْنُ اَلصَّافُّونَ (165) وَ إِنّٰا لَنَحْنُ اَلْمُسَبِّحُونَ (166)

(فرشتگان گویند:)و هیچ کس از ما نیست مگر آن که برای او(مرتبه و)جایگاهی معیّن است.

و این ما هستیم که(برای اطاعت فرمان خداوند)صف کشیده ایم.

و این مائیم که تسبیح گوی خداییم.

ص :68

نکته ها:

ممکن است مراد از«مقام معلوم»در اینجا،مقام مخلصین باشد که در آیات قبل آمده بود:

«إِلاّٰ عِبٰادَ اللّٰهِ الْمُخْلَصِینَ»

یعنی برای هر یک از بندگان مخلص و برگزیده خداوند،مقام و منزلت معیّنی است.همان گونه که برخی روایات،مصداق آیه را امامان معصوم و اوصیای الهی دانسته اند. (1)

پیام ها:

1 در دنیای فرشتگان،برای هر یک،مقام و منزلت و مسئولیّت خاص و سلسله مراتب وجود دارد. «مَقٰامٌ مَعْلُومٌ» 2 فرشتگان فرزندان خدا نیستند،بلکه مأموران الهی هستند که برای انجام فرمان خدا با نظم و انضباط صف کشیده اند. «الصَّافُّونَ»

[سوره الصافات (37): آیات 167 تا 170]

اشاره

وَ إِنْ کٰانُوا لَیَقُولُونَ (167) لَوْ أَنَّ عِنْدَنٰا ذِکْراً مِنَ اَلْأَوَّلِینَ (168) لَکُنّٰا عِبٰادَ اَللّٰهِ اَلْمُخْلَصِینَ (169) فَکَفَرُوا بِهِ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (170)

(مشرکان)پیوسته و با تأکید می گفتند.

اگر پندنامه ای از نوع(کتاب های) پیشینیان نزد ما بود،

ما نیز حتما از بندگان برگزیده ی خدا بودیم.

(ولی همین که قرآن برای آنان آمد)پس به آن کفر ورزیدند و به زودی (نتیجه ی کفر خود را)خواهند دانست.

نکته ها:

از امام باقر علیه السلام نقل شده که مشرکان مکّه و کفّار قریش به یهود و نصاری نفرین می کردند که چگونه پیامبران خود را تکذیب کردند و می گفتند:به خدا قسم اگر یکی از کتاب های

ص :69


1- 1) .تفاسیر نور الثقلین و راهنما.

آسمانی پیشین نزد ما بود ما به آن ایمان می آوردیم.امّا همین که حضرت محمد صلی اللّٰه علیه و آله مبعوث شد به او کفر ورزیدند. (1)

شاید معنای آیه این باشد که مشرکان پیوسته می گفتند اگر ما خبری از موحّدان قبلی داشتیم که آنان در سعادت و خوشی هستند،ما نیز اهل توحید می شدیم.پس این گونه طفره رفته و کافر شدند.

پیام ها:

1 ادّعا بسیار است و مدّعیان فراوان.هنگام عمل،مؤمن از کافر شناخته می شود.

«لَوْ أَنَّ عِنْدَنٰا

... لَکُنّٰا عِبٰادَ اللّٰهِ ... فَکَفَرُوا بِهِ» 2 در برابر منطق و استدلال نباید تاریخ گذشته را بهانه کرد. «لَوْ أَنَّ عِنْدَنٰا ذِکْراً مِنَ الْأَوَّلِینَ» ...

3 به فکر عاقبت کار باشیم که غفلت از آینده،موجب کفر و انکار است. «فَکَفَرُوا بِهِ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ»

[سوره الصافات (37): آیات 171 تا 173]

اشاره

وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنٰا لِعِبٰادِنَا اَلْمُرْسَلِینَ (171) إِنَّهُمْ لَهُمُ اَلْمَنْصُورُونَ (172) وَ إِنَّ جُنْدَنٰا لَهُمُ اَلْغٰالِبُونَ (173)

و بی شک فرمان ما برای بندگانی که به رسالت فرستاده شده اند از پیش معیّن شده است.

همانا ایشانند که پیروزند.

و همانا سپاه ماست که پیروز است.

نکته ها:

در این سوره به داستان پیامبرانی چون نوح،ابراهیم،موسی،هارون،الیاس،لوط و یونس اشاره شد.این آیه به منزله ی قطعنامه و پایان کار آن بزرگواران است که مایه ی تسلّی خاطر

ص :70


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

پیامبر و دلگرمی مسلمین می باشد.

سؤال:با آنکه خداوند وعده نصرت و پیروزی مردان خدا را داده است،پس چرا گاهی شاهد شکست آنان هستیم؟ پاسخ:اوّلاً آن وعده های الهی محقّق شده و امروز عدد پیروان ادیان آسمانی بسیار بیشتر از پیروان مکاتب بشری است.مخالفان انبیا از میان رفته اند و نام و نشانی از آنها نیست.امّا نام پیامبران زنده است و مکان های منسوب به آنها،مورد احترام مردم.محبوبیّت و قداست آنها نزد مردم با هیچ یک از دانشمندان و هنرمندان و نویسندگان و شاعران و سیاستمداران تاریخ قابل مقایسه نیست.

ثانیاً شکست های آنان،همواره ناشی از کوتاهی و سستی پیروانشان در انجام مسئولیّت ها بوده است،نه عدم نصرت و امداد الهی.چنان که شکست مسلمین در جنگ احد،ناشی از سستی و اختلاف و نافرمانی آنان بود.

پیام ها:

1 یاری شدن انبیا،سنّت الهی است. «سَبَقَتْ کَلِمَتُنٰا» 2 آینده بشر با پیروزی انبیا و شکست دشمنان آنان است. «لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنٰا» 3 عبودیّت و بندگی خدا،شرط رسیدن اولیا به مقام رسالت بوده است. «لِعِبٰادِنَا الْمُرْسَلِینَ» 4 پیروزی پیامبران و مکتب آنان بر دیگر مکاتب حتمی است. «إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ» (حرف«انّ»و حرف«لام»و جمله اسمیه،نشانه ی حتمی بودن است) 5 بندگی خدا،زمینه ی دریافت نصرت الهی است. «لِعِبٰادِنَا ... اَلْمَنْصُورُونَ» 6 پیامبران و پیروان آنان لشگر خدا هستند و لشگر خدا قطعاً در همه صحنه ها پیروز است. «إِنَّ جُنْدَنٰا لَهُمُ الْغٰالِبُونَ»

ص :71

[سوره الصافات (37): آیات 174 تا 182]

اشاره

فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتّٰی حِینٍ (174) وَ أَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ (175) أَ فَبِعَذٰابِنٰا یَسْتَعْجِلُونَ (176) فَإِذٰا نَزَلَ بِسٰاحَتِهِمْ فَسٰاءَ صَبٰاحُ اَلْمُنْذَرِینَ (177) وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ حَتّٰی حِینٍ (178) وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ (179) سُبْحٰانَ رَبِّکَ رَبِّ اَلْعِزَّةِ عَمّٰا یَصِفُونَ (180) وَ سَلاٰمٌ عَلَی اَلْمُرْسَلِینَ (181) وَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (182)

پس تا مدّتی(معیّن از کفّار)روی بگردان.

و(عناد و لجاجت)آنان را بنگر، پس به زودی(کیفر عنادشان را)خواهند دید.

پس آیا نسبت به نزول عذاب ما عجله دارند؟

پس هر گاه(عذاب ما)به آستانه آنان فرود آید،اخطار شدگان چه بد صبحگاهی خواهند داشت.

و تا مدّتی از آنان روی بگردان.

و بنگر،پس به زودی خواهند دید(که عاقبتشان چه می شود).

پاک و منزه است پروردگار تو،پروردگار عزیز،از آن چه درباره ی او (می پندارند و)توصیف می کنند.

و سلام بر همه ی فرستادگان

و سپاس و ستایش برای خداوندی است که پروردگار جهانیان است.

پیام ها:

1 مربّی و رهبر،گاهی باید به عنوان تهدید و اعتراض،به مردم لجوج و گمراه پشت کند. «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ» 2 کسی که وعده های خداوند پشتوانه ی پیروزی اوست،باید از موضع قدرت برخورد کند. «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ»

ص :72

3 اعراض و قهر باید منطقی،الهی و موقّت باشد.(نه انتقامی،نفسانی و دائمی).

«حَتّٰی حِینٍ»

4 در برابر ناباوری کافران نسبت به تهدیدهای الهی،تکرار لازم است.دستور «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ ... «وَ أَبْصِرْهُمْ» دو بار تکرار شده است.

5 ابتدا هشدار و تذکّر و اتمام حجّت،سپس قهر و عذاب. «فَإِذٰا نَزَلَ بِسٰاحَتِهِمْ» در حالی است که قبلاً انذار شده اند. «الْمُنْذَرِینَ» 6 خداوند در همین دنیا،طعم تلخ شکست را به معاندان خواهد چشاند و شما مؤمنان،عاقبت آنان را مشاهده خواهید کرد. «وَ أَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ» 7 تمام عزّت ها از آنِ خداست. «رَبِّ الْعِزَّةِ» 8 نسبت های مشرکان به خداوند و توصیف های آنان از او با مقام عزّت و ربوبیّت خداوند سازگار نیست. «سُبْحٰانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ» 9 خداوند،سرچشمه تمام کمالات و زیبایی هاست. «الْحَمْدُ لِلّٰهِ» 10 تنها خداوند شایسته ستایش است. «الْحَمْدُ لِلّٰهِ» 11 خداوند مالک و مدبّر تمام هستی است. «رَبِّ الْعٰالَمِینَ» 12 تمام هستی به سوی کمال و رشد است. «رَبِّ الْعٰالَمِینَ» 13 جهان آفرینش،جلوه و مظهر ربوبیّت خداوند و ربوبیّت خداوند مقتضی حمد و ستایش است.«الحمد لله رب العالمین» «و الحمد لله رب العالمین»

ص :73

ص :74

ص :75

ص :76

[تفسیر سوره ص]

سیمای سوره ص

این سوره در مکّه نازل شده و هشتاد و هشت آیه دارد.

نام این سوره برگرفته از آیه اول آن و یکی از حروف مقطّعه قرآنی است.

آیات این سوره همچون سوره صافّات،بیانگر استمرار جریان بعثت در طول تاریخ و برخورد مشرکان و کافران با عقیده به توحید و معاد است.

در سوره صافّات،نام پیامبرانی چون نوح،ابراهیم،لوط،موسی،هارون، الیاس و یونس مطرح شد،این سوره به تاریخ زندگی داود،سلیمان و ایّوب، بیشتر پرداخته است.

بخش پایانی سوره،ماجرای آفرینش انسان،سجده فرشتگان بر آدم و نافرمانی شیطان را بیان می کند تا مؤمنان به کرامت ذاتی انسان نزد خداوند پی برده و از پیروی شیطان دوری کنند.

ص :77

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

[سوره ص (38): آیات 1 تا 3]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;ص وَ اَلْقُرْآنِ ذِی اَلذِّکْرِ (1) بَلِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَ شِقٰاقٍ (2) کَمْ أَهْلَکْنٰا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنٰادَوْا وَ لاٰتَ حِینَ مَنٰاصٍ (3)

صاد،به قرآن پندآموز سوگند.

آری،کسانی که کفر ورزیدند،در سرکشیِ سخت و مخالفت شدیدی هستند.

چه بسیار اقوام پیش از اینان که(به خاطر کفر و نفاق)هلاکشان کردیم، پس فریاد زدند،لکن(چه سود)که زمان،زمان فرار نبود.

نکته ها:

کلمه ی«عزة»و«عزیز»به معنای نفوذ ناپذیری است.صلابت و نفوذ ناپذیری،گاهی بجاست،نظیر«فان العزة لله و لرسوله»...و گاهی نابجاست که به معنای سرسختی و یکدندگی و لجاجت است.گاهی سرچشمه عزّت،علم و قدرت و کمالات است،نظیر عزّتی که برای خدا و رسول و مؤمنان گفته می شود ولی گاهی سرچشمه عزّت،تکبّر و غرور و تعصّب و خودپسندی است،نظیر آیه مورد بحث. «بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَ شِقٰاقٍ» کلمه ی« شِقٰاقٍ »به معنای اختلاف و مخالفت شدیدی است که به جدایی بیانجامد.« قَرْنٍ » به مردمی گفته می شود که مقارن یکدیگر و در یک زمان زندگی می کنند.

کلمه ی« لاٰتَ »مرکب از دو حرف است،«لا»که به معنای نفی است و حرف«ت»که برای مبالغه و تأکید است،نظیر حرف تاء در علامة.« لاٰتَ »در نفی زمان به کار می رود،یعنی:

ص :78

زمان،زمان چنین کاری نیست.کلمه ی« مَنٰاصٍ »از«نوص»به معنای پناهگاه است. (1)

حرف«ص»از حروف مقطعه است که در حدیث می خوانیم این حروف از متشابهاتی است که خداوند علم آن را مخصوص خود قرار داده است. (2)

مراد از ندای کفّار در« فَنٰادَوْا »اعلام پشیمانی آنان از کرده های پیشین است که دیگر سودی به حال آنان ندارد.چنان که در آیه 14 سوره انبیاء سخن آنان را چنین بیان می کند که می گویند: «یٰا وَیْلَنٰا إِنّٰا کُنّٰا ظٰالِمِینَ» ای وای بر ما،ما از ستمگران بودیم.

قرآن،ذکر است. «ذِی الذِّکْرِ» ذکر مبارک است. «هٰذٰا ذِکْرٌ مُبٰارَکٌ» (3)برای همه ی جهانیان ذکر است. «ذِکْرٌ لِلْعٰالَمِینَ» (4)در دسترس همگان است. «لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ» (5)

پیام ها:

1 سوگند خداوند به قرآن،نشانه عظمت این کتاب و حقانیّت پیامبر است. «وَ الْقُرْآنِ» 2 قرآن،فطرت های خفته را بیدار و دانسته های فراموش شده را یادآوری می کند. «ذِی الذِّکْرِ» 3 با این که مطالب متفاوت و متنوّع بسیاری در قرآن آمده است،ولی خط اصلی در همه ی آنها هدایت مردم و تذکّر به آنان است. «ذِی الذِّکْرِ» 4 عظمت قرآن به ذکر بودن آن است. «الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ» همان گونه که ارزش عالم به غافل نبودن اوست. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ» (6)و نفرمود:«فسئلوا اهل العلم» 5 انسان اختیار دارد و در انتخاب راه آزاد است.قرآن برای تذکّر و هدایت انسان نازل شده لکن برخی راه کفر را انتخاب می کنند. «ذِی الذِّکْرِ بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا»

ص :79


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .تفسیر راهنما.
3- 3) .انبیاء،50.
4- 4) .ص،87.
5- 5) .قمر،17.
6- 6) .نحل،43 و انبیاء،7.

6 کفر کافران،ناشی از عناد و لجاجت آنان است نه قصور قرآن در بیان حقّ.

«بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَ شِقٰاقٍ»

7 از حوادث تاریخ درس بگیریم. «کَمْ أَهْلَکْنٰا» 8 همه ی غرورها،زمانی خواهد شکست و به ناله و فریاد تبدیل خواهد شد.

«فَنٰادَوْا»

9 در برابر قهر خدا پناهی نیست. «وَ لاٰتَ حِینَ مَنٰاصٍ» 10 توبه و ناله تا قبل از وقوع قهر کارساز است. «وَ لاٰتَ حِینَ مَنٰاصٍ»

[سوره ص (38): آیه 4]

اشاره

وَ عَجِبُوا أَنْ جٰاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قٰالَ اَلْکٰافِرُونَ هٰذٰا سٰاحِرٌ کَذّٰابٌ (4)

و تعجب کردند که هشدار دهنده ای از خودشان به سراغشان آمده و کافران گفتند:این،جادوگری دروغگو است.

پیام ها:

1 مخالفان،نقطه ی قوّت پیامبر را نقطه ی ضعف او می پندارند.(از مردم بودن، نقطه ی قوّت است ولی کفّار از همین امر شگفت زده می شدند). «عَجِبُوا ... مُنْذِرٌ مِنْهُمْ» 2 مهم ترین وظیفه ی انبیا هشدار است. «مُنْذِرٌ مِنْهُمْ» 3 پیامبر،باید از جنس خود مردم باشد تا همان نیازها و احساسات را داشته باشد و بتواند الگو و رهبر مردم باشد. «مِنْهُمْ» 4 غرور و سرسختی نابجا،سبب می شود که انسان هر چه را مطابق تمایلاتش نباشد تکذیب کند. فِی عِزَّةٍ وَ شِقٰاقٍ وَ قٰالَ الْکٰافِرُونَ ...

5 کفّار به جای پیروی از منطق،تهمت می زدند. «سٰاحِرٌ کَذّٰابٌ» 6 کافران چنان جسارتی پیدا می کنند که به پیامبر خدا،جسارت نموده و او را دروغگو بخوانند. «قٰالَ الْکٰافِرُونَ هٰذٰا سٰاحِرٌ کَذّٰابٌ»

ص :80

[سوره ص (38): آیات 5 تا 7]

اشاره

أَ جَعَلَ اَلْآلِهَةَ إِلٰهاً وٰاحِداً إِنَّ هٰذٰا لَشَیْءٌ عُجٰابٌ (5) وَ اِنْطَلَقَ اَلْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ اِمْشُوا وَ اِصْبِرُوا عَلیٰ آلِهَتِکُمْ إِنَّ هٰذٰا لَشَیْءٌ یُرٰادُ (6) مٰا سَمِعْنٰا بِهٰذٰا فِی اَلْمِلَّةِ اَلْآخِرَةِ إِنْ هٰذٰا إِلاَّ اِخْتِلاٰقٌ (7)

آیا او به جای معبودهای متعدّد،یک معبود قرار داده است؟ البتّه که این، چیزی بسیار عجیب است!

سردمداران کفر،(سخن پیامبر)را رها کردند(و به دیگران نیز گفتند:)بروید و بر پرستش خدایان خود پایدار بمانید که این مقاومت شما چیز مطلوبی است.

ما این مطالب را در آیین اخیر(نیاکان یا آیین مسیحیّت)نشنیده ایم،این آیین جز آیینی ساختگی نیست.

نکته ها:

« عُجٰابٌ »به چیز بسیار عجیب گویند.«انطلاق»به معنای رفتنی است که با جدایی از فردی همراه باشد.« اِخْتِلاٰقٌ »به معنای ساختگی بودن چیزی است که سابقه نداشته باشد، یعنی اینها را از خودبافته و پرداخته و خلق کرده است.

« اَلْمَلَأُ »به گروهی گویند که نام و عنوان آنها چشم گیر و چشم پرکن باشد.

مراد کفّار از «الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ» دین حضرت مسیح است که آخرین دین آسمانی قبل از اسلام بوده است.

ممکن است مراد از« إِنَّ هٰذٰا لَشَیْءٌ یُرٰادُ »این باشد که این دعوت به توحید،همان سیادت و آقایی است که خواست و مراد پیامبر است و اگر نظام بت پرستی برچیده شود رهبر موحّدین پیامبر خواهد شد که اراده او همین است.او با دعوت به توحید به فکر آقایی بر شماست.

ص :81

پیام ها:

1 اولین اقدام پیامبر،نفی معبودهای دروغین و اثبات خدای یکتاست. «جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلٰهاً وٰاحِداً» 2 کفّار هم در توحید گرفتار بودند، «أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلٰهاً وٰاحِداً» هم در نبوّت، «عَجِبُوا أَنْ جٰاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ» آیه ی قبل و هم در معاد. «أَ إِنّٰا لَمَبْعُوثُونَ» (1)3 برای اکثر مردم،دست برداشتن از عقاید دیرینه و توجّه به افکار جدید سخت و شگفت آور است. أَ جَعَلَ لَشَیْءٌ عُجٰابٌ 4 گاهی باطل چنان اوج و قدرت می گیرد که سخن حقّ سخنی عجیب و غیر قابل قبول می شود. «هٰذٰا لَشَیْءٌ عُجٰابٌ» 5 سردمدارانِ کفر،برای نفوذ کلام خود،اول خودشان به انحراف می روند و بعد به دیگران سفارش رفتن می کنند. «انْطَلَقَ الْمَلَأُ ... أَنِ امْشُوا» 6 در میان کفّار،گروهی عامل انحراف و سرسختی دیگران هستند. «وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا» 7 کفّار را از گفتار و رفتارشان بشناسیم:

الف)شبهه افکنی و فتنه جویی. «أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ ... لَشَیْءٌ عُجٰابٌ عَجِبُوا ب)دور کردن مردم از اجتماعات حقّ. «امْشُوا» ج)به جای دعوت به تفکّر،دعوت به تعصّب و مقاومت. «اصْبِرُوا» د)تکیه بر آیین نیاکان یا طرح آیین دیگران در برابر اسلام. «مٰا سَمِعْنٰا بِهٰذٰا» 8 کفّار برای دعوت دیگران از گرایش های آنان سوء استفاده می کنند. «اصْبِرُوا عَلیٰ آلِهَتِکُمْ» 9 هر نوع پایداری و صبری پسندیده نیست. «اصْبِرُوا عَلیٰ آلِهَتِکُمْ» چنان که هر نوع نوآوری محکوم نیست تا گفته شود. «هٰذٰا ... اِخْتِلاٰقٌ»

ص :82


1- 1) .اسراء،49.

10 پیامبران،صبر را در راه خدا قرار می دهند. «وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ» و کفّار،صبر را در راه بت ها. «اصْبِرُوا عَلیٰ آلِهَتِکُمْ» 11 سردمداران کفر،پایداری بر انحراف را تبلیغ و ترویج می کنند. «إِنَّ هٰذٰا لَشَیْءٌ یُرٰادُ»

[سوره ص (38): آیات 8 تا 11]

اشاره

أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ اَلذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنٰا بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْ ذِکْرِی بَلْ لَمّٰا یَذُوقُوا عَذٰابِ (8) أَمْ عِنْدَهُمْ خَزٰائِنُ رَحْمَةِ رَبِّکَ اَلْعَزِیزِ اَلْوَهّٰابِ (9) أَمْ لَهُمْ مُلْکُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا فَلْیَرْتَقُوا فِی اَلْأَسْبٰابِ (10) جُنْدٌ مٰا هُنٰالِکَ مَهْزُومٌ مِنَ اَلْأَحْزٰابِ (11)

آیا از میان همه ی ما،قرآن بر او نازل شده است؟(این حرف ها بهانه ای بیش نیست)بلکه آنان نسبت به قرآن،در شک هستند.آری،آنان هنوز عذاب مرا نچشیده اند.

مگر گنجینه های رحمت پروردگار عزیز و بخشنده ی تو در اختیار آنان است(تا وحی بر افرادی که آنان می خواهند نازل شود)؟

یا حکومت آسمان ها و زمین و آن چه میان آنهاست،از ایشان است؟ پس به وسیله ی امکاناتی که دارند بالا روند(و رشته کار را بدست گیرند و از نزول وحی بر کسی که ما می خواهیم جلوگیری کنند).

آنان لشگر کوچکی از احزابِ شکست خورده اند(که از حقیقت دورند و بهانه می گیرند).

ص :83

نکته ها:

یکی از نام های قرآن کریم،«ذکر»است.در آغاز این سوره قرآن به ذکر توصیف شد، «الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ» در این آیه هم نزول قرآن بر پیامبر،نزولِ ذکر شمرده شده، «أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ» در آیه ی 48 نیز می خوانیم: «هٰذٰا ذِکْرٌ مُبٰارَکٌ» در آخر سوره نیز آمده است:

«إِنْ هُوَ إِلاّٰ ذِکْرٌ لِلْعٰالَمِینَ».

شک دو گونه است:طبیعی و تعمّدی.در شک طبیعی انسان به دنبال فهم حقیقت است، امّا هنوز به علم نرسیده است.این شک،امری مثبت و لازمه ی فکر بشری است.امّا گاهی انسان چیزی را می داند،ولی در آن تشکیک می کند و دیگران را به شک می اندازد تا حقیقت آشکار نگردد.

مراد قرآن از اینکه می فرماید: «بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْ ذِکْرِی» شک نوع دوم است.

حرفِ« مٰا »در« جُنْدٌ مٰا »برای تحقیر است،یعنی لشگری ناچیز و کوچک.

پیام ها:

1 شک برخی کفّار در رسالت پیامبر اسلام،برخاسته از شک در اصل امکان نزول وحی است. «أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ ... بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْ ذِکْرِی» 2 برخی کسانی که روی احکام دین بهانه می گیرند،در حقیقت اصل دین را قبول ندارند. «أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنٰا بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ» ...

3 ریشه ی برخی انکارها،حجاب معاصرت و حسادت است.(چرا او پیامبر شد و ما نشدیم) «أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنٰا» 4 کسانی که رهبر و مکتب الهی را تحقیر می کنند باید تحقیر شوند.در پاسخ کسانی که می گویند: «أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنٰا» چطور شد که او پیامبر شد، قرآن می فرماید:شما چه کاره اید،مگر خزینه های رحمت خدا دست شماست یا حکومت آسمان ها به دست شماست،شما یک گروه شکست خورده ای بیش نیستند. «أَمْ عِنْدَهُمْ ... أَمْ لَهُمْ» ...

5 شک،اگر طبیعی باشد قهر و عذابی را در پی ندارد،لکن اگر تشکیکِ

ص :84

برخاسته از غرور و تحقیر و تضعیف دیگران باشد،تهدید و قهر و عذاب به دنبال دارد. «بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْ ذِکْرِی بَلْ لَمّٰا یَذُوقُوا عَذٰابِ» 6 کافران،تا عذاب نشوند و آتش را به چشم خود نبینند،ایمان نمی آورند!(زیرا حس گرا هستند و فقط آنچه را به چشم می بینند می پذیرند.) 7 بعثت پیامبران برای هدایت مردم،جلوه ای از رحمت و عزّت و بخشندگی الهی است. «أَمْ عِنْدَهُمْ خَزٰائِنُ رَحْمَةِ رَبِّکَ الْعَزِیزِ الْوَهّٰابِ» 8 خداوند در مورد تربیت مردم،بخشنده است «الْوَهّٰابِ» ولی نسبت به تمایلات نامعقول و نامشروع مردم نفوذ ناپذیر است. «الْعَزِیزِ» 9 انتخاب رهبر و قانون باید به دست خدایی باشد که هم نظام هستی به دست اوست، «مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» هم نظام تربیتی مردم از اوست، «رَبِّکَ» و هم رحمت او بی نهایت است. «خَزٰائِنُ رَحْمَةِ» (لذا مردم حقّ ندارند بگویند چرا در میان ما او پیامبر شد و دیگری نشد).

10 عالمِ بالا،اسباب تدبیر عالمِ پایین است. «فَلْیَرْتَقُوا فِی الْأَسْبٰابِ» 11 گرچه دشمنان،ارتش و تشکیلاتی دارند،امّا در مقابل حقّ،نه عددی هستند، «جُنْدٌ مٰا» نه قدرتی دارند، «مَهْزُومٌ» و نه حزب و گروهشان منحصر به فرد است. «مِنَ الْأَحْزٰابِ» 12 احزاب غیر الهی محکوم به شکست و انقراضند. «مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزٰابِ» 13 خداوند از غیب و آینده ی کفّار خبر می دهد.(همین مکّه که محل چنین ایراداتی بر نبوّت پیامبر است،روزی شاهد شکست آنان در فتح مکّه خواهد بود.) «مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزٰابِ»

ص :85

[سوره ص (38): آیات 12 تا 16]

اشاره

کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عٰادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو اَلْأَوْتٰادِ (12) وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحٰابُ اَلْأَیْکَةِ أُولٰئِکَ اَلْأَحْزٰابُ (13) إِنْ کُلٌّ إِلاّٰ کَذَّبَ اَلرُّسُلَ فَحَقَّ عِقٰابِ (14) وَ مٰا یَنْظُرُ هٰؤُلاٰءِ إِلاّٰ صَیْحَةً وٰاحِدَةً مٰا لَهٰا مِنْ فَوٰاقٍ (15) وَ قٰالُوا رَبَّنٰا عَجِّلْ لَنٰا قِطَّنٰا قَبْلَ یَوْمِ اَلْحِسٰابِ (16)

پیش از این کفّار(مکّه نیز،)قوم نوح و عاد و فرعونِ صاحب قدرت،انبیا را تکذیب کردند.

(همان گونه که)قوم ثمود و لوط و اصحاب بیشه(که قوم حضرت شعیب بودند)آنان نیز احزابی بودند(که انبیا را تکذیب کردند).

هر یک از این گروه ها،رسولان را تکذیب کردند و عذاب الهی در مورد آنان تحقّق یافت.

گویا این کفّار جز صیحه ای هلاکت بار که به دنبالش هیچ آرامش و آسایشی برای آنان نیست انتظار ندارند.

و(لذا با تمسخر و غرور)گفتند:«پروردگارا! سهم ما را(از عذاب)هر چه زودتر قبل از روز قیامت به ما بده».

نکته ها:

« ذُو الْأَوْتٰادِ »صاحب میخ ها،کنایه از تثبیت قدرت است.« فَوٰاقٍ »زمان استراحت و آرامشی است که پس از دوشیدن شیر،به حیوان داده می شود تا پستانش دوباره پر از شیر شود.

«ایکة»به معنای درخت و« أَصْحٰابُ الْأَیْکَةِ »یعنی مردمانی که در سرزمینی پر آب و درخت زندگی می کردند.

در این چند آیه به سرنوشت شوم امّت های شش نفر از انبیای قبل از اسلام اشاره شده

ص :86

است تا هم کفّار زمان پیامبر اسلام عبرت بگیرند و هم پیامبر و مؤمنان بدانند که تکذیب انبیا سابقه دیرینه دارد و چیز جدیدی نیست.

قوم نوح در آب غرق شدند، «فَأَخَذَهُمُ الطُّوفٰانُ» (1)خداوند آنان را با طوفانی موج ساز در دریا گرفتار کرد.

قوم عاد که حضرت هود را تکذیب کردند به وسیله ی تند بادی سخت از پای درآمدند، «فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عٰاتِیَةٍ» (2)با بادی پر صدا،سرد و طغیانگر هلاک شدند.

قوم فرعون در امواج نیل هلاک شدند، «أَغْرَقْنٰا آلَ فِرْعَوْنَ» (3)ما آل فرعون را غرق کردیم.

قوم ثمود که حضرت صالح را تکذیب کردند با صیحه ای آسمانی نابود شدند، «إِنّٰا أَرْسَلْنٰا عَلَیْهِمْ صَیْحَةً وٰاحِدَةً فَکٰانُوا کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ» (4)با صیحه ای آن گونه نابودشان کردیم که به صورتی که مانند خار و خاشاک خرد شده در آغل چهار پایان است در آمدند.

قوم لوط با زلزله و سنگ های آسمانی، «إِنّٰا أَرْسَلْنٰا عَلَیْهِمْ حٰاصِباً» (5)ما با فرستادن سنگ هلاکشان کردیم.

اصحاب ایکه که حضرت شعیب را تکذیب کردند با صاعقه به هلاکت رسیدند. «فَانْتَقَمْنٰا مِنْهُمْ» (6)ما از آنان انتقام گرفتیم.

پیام ها:

1 بیان تاریخ پر عبرت گذشتگان،نمونه ای روشن از ذکر بودن قرآن است که در آیه ی اول خواندیم: «وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ» ، «کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ» ...

2 طاغوت های زمان،به هنگام عجز در مقابل منطق،به آزار و شکنجه اقدام می کنند. «فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتٰادِ» 3 قوم عاد و فرعون و نوح و ثمود و لوط گروه هایی متشکل و بی نظیر بودند.

«أُولٰئِکَ الْأَحْزٰابُ»

(کلمه«حزب»به گروه متشکل و منسجم و همسو گفته

ص :87


1- 1) .عنکبوت،14.
2- 2) .حاقّه،6.
3- 3) .بقره،50.
4- 4) .قمر،31.
5- 5) .قمر،54.
6- 6) .حجر،79.

می شود و کلمه« أُولٰئِکَ »که در آن نوعی انحصار است اشاره به این است که اینها قومی بی نظیر بوده اند.) 4 تکذیب یک پیامبر به منزله تکذیب همه پیامبران است. «إِنْ کُلٌّ إِلاّٰ کَذَّبَ الرُّسُلَ» 5 صیحه و صاعقه،یکی از عذاب دنیوی خداوند است. «صَیْحَةً وٰاحِدَةً» 6 اگر عذاب بیاید هیچ مهلتی به کافران داده نخواهد شد. «مٰا لَهٰا مِنْ فَوٰاقٍ» 7 تکذیب پیامبران،سنّت همیشگی معاندان در طول تاریخ بوده است. «إِنْ کُلٌّ إِلاّٰ کَذَّبَ الرُّسُلَ» 8 کافران،تهدیدهای الهی را به تمسخر و استهزا می گیرند. «عَجِّلْ لَنٰا قِطَّنٰا» 9 غرور و لجاجت،انسان را وادار می کند که به استقبال خطر رود. «عَجِّلْ لَنٰا قِطَّنٰا» 10 قیامت،روز حسابرسی است. «یَوْمِ الْحِسٰابِ»

[سوره ص (38): آیات 17 تا 20]

اشاره

اِصْبِرْ عَلیٰ مٰا یَقُولُونَ وَ اُذْکُرْ عَبْدَنٰا دٰاوُدَ ذَا اَلْأَیْدِ إِنَّهُ أَوّٰابٌ (17) إِنّٰا سَخَّرْنَا اَلْجِبٰالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَ اَلْإِشْرٰاقِ (18) وَ اَلطَّیْرَ مَحْشُورَةً کُلٌّ لَهُ أَوّٰابٌ (19) وَ شَدَدْنٰا مُلْکَهُ وَ آتَیْنٰاهُ اَلْحِکْمَةَ وَ فَصْلَ اَلْخِطٰابِ (20)

(ای پیامبر!)بر آن چه می گویند شکیبا باش و بنده ی ما داود را یاد کن که صاحب قدرت بود،امّا با این حال،همواره روی به سوی درگاه ما داشت.

همانا ما کوه ها را رام کردیم تا شامگاهان و بامدادان،همراه او تسبیح گویند.

و پرندگان را(نیز)گرد آورده(و تسخیر او کردیم)تا همگی به داود رجوع کنند(و در ذکر خدا با او هماهنگ گردند).

و فرمانروایی و حکومت او را استوار داشتیم و به او حکمت و داوری عادلانه و فیصله بخش دادیم.

ص :88

نکته ها:

در این سوره به تاریخ نه نفر از انبیا اشاره شده که سرگذشت سه نفر به تفصیل و شش نفر به اجمال مطرح شده است.اولین نفر حضرت داود است که با ده کمال ستایش شده است.

در این آیات،برای حضرت داود ده کمال مطرح شده است:

الف)الگوی صبر برای پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله.« اِصْبِرْ عَلیٰ مٰا یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنٰا دٰاوُدَ» ب)بندگی خداوند.« عَبْدَنٰا» ج)قدرت داشتن.« إِنّٰا سَخَّرْنَا الْجِبٰالَ مَعَهُ» د)بازگشت به خدا و انابه های پی در پی.« إِنَّهُ أَوّٰابٌ» ه)تسخیر کوه ها و هم نوایی آنها با او.« مَعَهُ یُسَبِّحْنَ» و)عرضه ی پرندگان بر او.« وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَةً» ز)هم نوایی آنها در انابه با او.« کُلٌّ لَهُ أَوّٰابٌ» ح)حاکمیّت و حکومت.« شَدَدْنٰا مُلْکَهُ» ط)حکمت الهی.« آتَیْنٰاهُ الْحِکْمَةَ» ی)داوری حقّ و فیصله دادن به اختلافات.« فَصْلَ الْخِطٰابِ» در قرآن،در چندین آیه از پرندگان سخن به میان آمده است،از جمله:

الف)ماجرای حضرت ابراهیم و زنده شدن چهار پرنده. «Bفَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ» (1)که پرندگان وسیله آشنایی با توحید و معادشناسی قرار می گیرند.

ب)یکی از معجزات حضرت عیسی ساختن مجسمه ای از یک پرنده بود که با دمیده شدن نَفَس حضرت حیات گرفت. «Bأَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً» (2)ج)در این آیه پرندگان هم نوا با داود می شوند.« وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَةً» د)هدهد که برای سلیمان خبر آورد و نامه رسانی کرد. «Bاِذْهَبْ بِکِتٰابِی هٰذٰا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ» (3)ه)پرندگان منطق دارند و انبیا آن را می دانند. «Bعُلِّمْنٰا مَنْطِقَ الطَّیْرِ» (4)

ص :89


1- 1) .بقره،260.
2- 2) .مائده،110.
3- 3) .نمل،28.
4- 4) .نمل،16.

و)پرندگانی که وسیله ی نابودی دشمنان می شوند. «Bوَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبٰابِیلَ» (1)ز)پرندگان،تسبیح و نماز آگاهانه دارند. «Bکُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاٰتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ» (2)مراد از حکمت،معارف محکم،یقینی و غیر قابل تردید است،بر خلاف علم که همواره در معرض خطا و تردید است.

پیام ها:

1 لازمه ی رهبری،سعه ی صدر و صبر در مقابل سخنان تلخ دیگران است.

«اصْبِرْ عَلیٰ مٰا یَقُولُونَ»

2 یاد تاریخ گذشتگان،عامل صبر در برابر سختی ها و مشکلات است. «اصْبِرْ ... وَ اذْکُرْ» 3 استهزا و تبلیغات سوء کار همیشگی مخالفان است. «اصْبِرْ عَلیٰ مٰا یَقُولُونَ» (فعل مضارع رمز استمرار است).

4 استهزا و تبلیغات دشمن بسیار سخت و شدید است.(زیرا پیامبری را که سعه صدر و حلم دارد خسته و محتاج به صبر می کند). «اصْبِرْ عَلیٰ» ...

5 انبیا نیز به مواعظ الهی نیازمندند. «اصْبِرْ» ...

6 نقش الگوها در تربیت فراموش نشود. «وَ اذْکُرْ عَبْدَنٰا دٰاوُدَ» 7 سرچشمه ی قدرت بر صبر،عبودیّت و سرسپردگی به خداست. «عَبْدَنٰا دٰاوُدَ» 8 قدرت در دست فرعون سبب استبداد است، «وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتٰادِ» ولی در دست مردان خدا همراه با تضرّع و بندگی است. «دٰاوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوّٰابٌ» 9 توبه و انابه ی صاحبان قدرت،سزاوار ستایش است. «ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوّٰابٌ» 10 توبه و انابه ای ارزشمند است که مختصر و لحظه ای نباشد. «أَوّٰابٌ» حضرت داود بسیار انابه می کرد و در همه امور زندگی به خداوند روی می آورد و این توجّه دائمی سبب قدرت او بود. «ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوّٰابٌ»

ص :90


1- 1) .فیل،3.
2- 2) .نور،41.

11 انسان در اثر تکامل معنوی می تواند طبیعت را با خود همراه کند. «سَخَّرْنَا الْجِبٰالَ مَعَهُ» 12 یک عمل انقلابی داود(که در آیه 251 سوره بقره آمده است «وَ قَتَلَ دٰاوُدُ جٰالُوتَ» ...)آن همه الطاف الهی را به دنبال داشت. «سَخَّرْنَا الْجِبٰالَ مَعَهُ ... شَدَدْنٰا مُلْکَهُ وَ آتَیْنٰاهُ الْحِکْمَةَ» 13 بهترین زمان برای یاد خدا شامگاهان و صبحگاهان است. «بِالْعَشِیِّ وَ الْإِشْرٰاقِ» 14 شرط دریافت الطاف خداوند عبودیّت است. عَبْدَنٰا ذَا الْأَیْدِ آتَیْنٰاهُ الْحِکْمَةَ 15 کافران هر چه می خواهند لجاجت کنند و سر تعظیم در برابر خدا فرود نیاورند،امّا بدانند هستی در حال تسبیح خداست. «یُسَبِّحْنَ» 16 کوه ها نوعی شعور دارند «مَعَهُ یُسَبِّحْنَ» و حیوانات زمان را می شناسند. «مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ» ...

17 محور تسبیح حیوانات و جمادات هستی،تسبیح اولیای خداست. «مَعَهُ یُسَبِّحْنَ ... کُلٌّ لَهُ أَوّٰابٌ» 19 حکومت باید بر اساس حکمت و عدالت باشد. «شَدَدْنٰا مُلْکَهُ وَ آتَیْنٰاهُ الْحِکْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطٰابِ» 20 حضرت داود،از پیامبرانی است که نبوّت و سلطنت را با یکدیگر داشته است. «شَدَدْنٰا مُلْکَهُ وَ آتَیْنٰاهُ الْحِکْمَةَ» 21 دین از سیاست جدا نیست و برخی انبیا حکومت داشته اند. ذَا الْأَیْدِ شَدَدْنٰا مُلْکَهُ فَصْلَ الْخِطٰابِ» 18 پرندگان دارای نوعی شعور نسبت به خداوند و هستی هستند. «وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَةً کُلٌّ لَهُ أَوّٰابٌ» 23 رهبران جامعه باید شرائطی داشته باشند.ارتباط دائمی با خداوند «إِنَّهُ أَوّٰابٌ» قدرت، «شَدَدْنٰا مُلْکَهُ» حکمت، «وَ آتَیْنٰاهُ الْحِکْمَةَ» و توانایی بر فیصله دادن بخاطر منطق قوی. «فَصْلَ الْخِطٰابِ»

ص :91

22 ما نیز باید حکومت مردان خدا را تقویت کنیم.جمله «شَدَدْنٰا مُلْکَهُ» رمز آن است که شما نیز ملک و حکومت اولیای الهی به او را تقویت کنید.

[سوره ص (38): آیات 21 تا 22]

اشاره

وَ هَلْ أَتٰاکَ نَبَأُ اَلْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا اَلْمِحْرٰابَ (21) إِذْ دَخَلُوا عَلیٰ دٰاوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قٰالُوا لاٰ تَخَفْ خَصْمٰانِ بَغیٰ بَعْضُنٰا عَلیٰ بَعْضٍ فَاحْکُمْ بَیْنَنٰا بِالْحَقِّ وَ لاٰ تُشْطِطْ وَ اِهْدِنٰا إِلیٰ سَوٰاءِ اَلصِّرٰاطِ (22)

و آیا ماجرای آن دادخواهان که از دیوار محراب(داود)بالا رفتند به تو رسیده است؟

آن گاه که(ناگهانی)بر او وارد شدند و او از(مشاهده ی)آنان به هراس افتاد.شاکیان گفتند:نترس،ما دو نفر درگیر شده ایم و یکی از ما بر دیگری تعدّی نموده است،پس بین ما به حقّ داوری کن و ستم روا مدار و ما را به راه راست راهنمایی فرما».

نکته ها:

«خصم»به معنای نزاع و درگیری است و به هر یک از طرفین دعوا نیز گفته می شود.

کلمه ی«سور»به معنای دیوار بلند است و« تَسَوَّرُوا »به معنای بالا رفتن از دیوار است.

کلمه ی«محراب»به دو معناست گاهی به معنای بالای مجلس و بهترین جای منزل است که بزرگان می نشینند و گاهی به معنای محل عبادت و جایگاه امام جماعت است.«شطط» به معنای تجاوز و افراط و زیاده روی و ستم است.

امام رضا علیه السلام فرمود: (1)خداوند دو فرشته را(در قیافه دو دادخواه)نزد داود فرستاد و آن دو از در بر او وارد نشدند بلکه از دیوار محراب بالا رفته و ناگهان نزد او آمدند.

ص :92


1- 1) .عیون اخبار الرضا،ج 1،ص 94،باب 14 حدیث 1 به نقل از تفسیر راهنما.

شاید بتوان از این ماجرا استفاده کرد که برای آزمایش یا آموزش،فضاسازی و فیلم سازی و تغییر فیافه و ایجاد صحنه های هیجانی،دوست یا دشمنی فرضی،تغییر لباس و صدا و کارهای هنری جایز باشد و اللّه العالم.

در آیات پیشین،قرآن کمالات بسیاری را برای حضرت داود بیان نمود که آخرین آنها، فصل الخطاب،یعنی قضاوت قاطعانه بود.

در این آیات به صحنه ای اشاره می کند که خداوند برای داود پیش آورد تا او را آزمایش کند و در نهایت آموزش دهد که چگونه داوری کند.در این صحنه که بر اساس برخی روایات، توسط برخی فرشتگان انجام شده است،دو نفر به گونه ای غیر منتظره بر داود وارد می شوند،چنان که او گمان می برد قصد سویی نسبت به او دارند،امّا می گویند:ای داود نترس،ما دو نفر شاکی هستیم که میان ما اختلاف شده و تو داوری می خواهیم.

فرشته بودن این دو نفر را این نکته تقویت می کند که در داستان حضرت ابراهیم و حضرت لوط نیز،فرشتگان به گونه ای بر آنان ظاهر شدند که این دو پیامبر ترسیدند و سپس فرشتگان گفتند:نترسید.

در قضاوت،عدالت جایگاه محوری دارد،لذا در این آیات،با سه عبارت مختلف،بر عدالت در قضاوت تأکید شده است: «فَاحْکُمْ بَیْنَنٰا بِالْحَقِّ» ، «لاٰ تُشْطِطْ» ، «اهْدِنٰا إِلیٰ سَوٰاءِ الصِّرٰاطِ»

پیام ها:

1 قبل از بیان سخن،در مخاطبین انگیزه ی شنیدن ایجاد کنیم. «هَلْ أَتٰاکَ نَبَأُ» 2 خداوند،پیامبر را به مطالعه تاریخ گذشته دعوت می کند. «هَلْ أَتٰاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ» 3 صحنه های هیجانی و غوغایی و دلهره آور،زمینه ی عجله و دست پاچگی در قضاوت است. تَسَوَّرُوا الْمِحْرٰابَ فَفَزِعَ 4 قضاوت در محراب عبادت،ارزش و قداست آن را بیش تر می کند.(سکوی قضاوت حضرت علی علیه السلام در مسجد کوفه بود و محل قضاوت حضرت داود در محراب). «تَسَوَّرُوا الْمِحْرٰابَ»

ص :93

5 ترس و دلهره طبیعی به سراغ موحّدین نیز می آید و با توحید منافاتی ندارد.

«فَفَزِعَ»

6 پیامبران نیز بر حکم بشر بودن،از امور غیر منتظره،وحشت می کنند. «فَفَزِعَ» 7 به افرادی که نوعی دغدغه دارند آرامش دهید. «لاٰ تَخَفْ» 8 برای قضاوت،باید طرفین دعوا در دادگاه حاضر باشند. «خَصْمٰانِ» 9 انبیا،مرجع و ملجأ مردم بوده اند. «دَخَلُوا عَلیٰ دٰاوُدَ ... خَصْمٰانِ بَغیٰ» ...

10 تذکّر به قاضی در لحظه ی قضاوت،وسیله ای است برای مصونیّت او از اشتباه. «فَاحْکُمْ بَیْنَنٰا بِالْحَقِّ وَ لاٰ تُشْطِطْ وَ اهْدِنٰا» 11 طرفین دعوا،باید خواهان اجرای حقّ باشند،نه حفظ منافع خود. «فَاحْکُمْ بَیْنَنٰا بِالْحَقِّ» 12 رهبران و داوران جامعه الهی باید نصیحت پذیر و حق شنو باشند. «فَاحْکُمْ بَیْنَنٰا بِالْحَقِّ وَ لاٰ تُشْطِطْ» 13 اجرای عدالت در جامعه،عامل هدایت مردم به راه مستقیم و دوری از افراط و تفریط می شود. «اهْدِنٰا إِلیٰ سَوٰاءِ الصِّرٰاطِ»

[سوره ص (38): آیه 23]

اشاره

إِنَّ هٰذٰا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِیَ نَعْجَةٌ وٰاحِدَةٌ فَقٰالَ أَکْفِلْنِیهٰا وَ عَزَّنِی فِی اَلْخِطٰابِ (23)

این برادر من است که برای او نود و نه میش و برای من تنها یک میش است،امّا(با آن همه سرمایه به من)می گوید:آن یک میش را هم به من واگذار و در گفتگو بر من غلبه نموده است.

نکته ها:

جمله ی« أَکْفِلْنِیهٰا »یعنی کفالت آن را به من واگذار و این کنایه از بخشش و هدیه است و « عَزَّنِی »از عزّت به معنای غلبه است.

ص :94

پیام ها:

1 مظلوم برای سخن گفتن در دادگاه آمادگی بیش تری دارد.(جمله ی «إِنَّ هٰذٰا» از مظلوم صادر شد).

2 نزاع،به معنای نفی برادری نیست. «خَصْمٰانِ بَغیٰ» ، «إِنَّ هٰذٰا أَخِی» 3 طرح دعوا در دادگاه باید مبتنی بر آمار و ارقام دقیق باشد. «لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِیَ نَعْجَةٌ وٰاحِدَةٌ» 4 انسان می تواند مالک ثروت زیاد باشد.(لکن با توجّه به اصول و مقرّرات) «لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِیَ نَعْجَةٌ وٰاحِدَةٌ» 5 انسان،حریص و زیاده طلب است و هرگز از مال دنیا سیر نمی شود. «أَکْفِلْنِیهٰا» (بر خلاف نظریه برخی فلاسفه که آزادی در رسیدن به شهوات و غرایز را وسیله آرامش می دانند و می گویند:انسان همین که سیر شد آرام می شود).

6 کسانی که قصد تصاحب حقّ دیگران را دارند،مقدّمات حقوقی و استدلالی کار خود را هم برای دادگاه آماده می کنند. «عَزَّنِی فِی الْخِطٰابِ» 7 چه بسا مظلومی که نتواند حقّ خود را درست بیان کند و در سخن،از ظالم کم بیاورد.پس قاضی باید بدنبال کشف حقیقت باشد و فریب خوش زبانی متهم را نخورد. «عَزَّنِی فِی الْخِطٰابِ»

ص :95

[سوره ص (38): آیات 24 تا 25]

اشاره

قٰالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤٰالِ نَعْجَتِکَ إِلیٰ نِعٰاجِهِ وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ اَلْخُلَطٰاءِ لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ إِلاَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ وَ قَلِیلٌ مٰا هُمْ وَ ظَنَّ دٰاوُدُ أَنَّمٰا فَتَنّٰاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ رٰاکِعاً وَ أَنٰابَ (24) فَغَفَرْنٰا لَهُ ذٰلِکَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنٰا لَزُلْفیٰ وَ حُسْنَ مَآبٍ (25)

(داود)گفت:حقّا که او با درخواست افزودن میش تو به میش های خودش به تو ستم کرده است و البتّه بسیاری از شریکان،بعضی بر بعضی ستم می کنند،مگر کسانی که ایمان آورده و عمل شایسته انجام می دهند و آنان کم هستند و داود متوجّه شد که ما او را(با این صحنه و طرح نزاع) آزمایش کردیم،پس،(از قضاوت خود قبل از شنیدن سخن طرف مقابل پشیمان شد و)از پروردگارش آمرزش خواست و به رکوع در افتاد و توبه و انابه کرد.

پس ما آن(قضاوت عجولانه)را بر او بخشیدیم و البتّه برای او در نزد ما مقام قرب و عاقبت نیک است.

نکته ها:

ماجرای قضاوت حضرت داود در تورات کنونی نیز آمده است امّا متفاوت از آنچه در قرآن آمده است.در فصل 12 همان کتاب اشموئیل می خوانیم:کسی نزد مشاور داود آمد و گفت:

در شهری دو نفر بودند که یکی غنی و دیگری فقیر،غنی گوسفند و گاو بسیار داشت و فقیر تنها یک برّه ی کوچک داشت.مسافر غریبی نزد شخص غنی آمد،او بخل کرد و از مال خودش خرج نکرد بلکه برّه ی مرد فقیر را ذبح کرد تا از مسافر غریب پذیرایی کند،اکنون فتوای داود چیست؟ داود عصبانی شد و گفت:کسی که این کار را کرده مستحقّ قتل است،او باید چهار گوسفند به جای یک گوسفند بدهد.سؤال کننده گفت:ای داود! آن مرد تویی! داود فهمید که مرادش از

ص :96

طرح سؤال این بود که تو که همسر داشتی چرا همسر همسایه ات را با توطئه تصاحب کردی؟ لذا داود ناراحت شد و توبه کرد.

پیام ها:

1 قضاوت،نباید عجولانه و بر اساس شنیدن سخن یکی از طرفین باشد.

(حضرت داود با شنیدن سخن یک نفر از طرفین دعوا قضاوت کرد و فرمود:

«لَقَدْ ظَلَمَکَ»

و به همین دلیل از خداوند عذر خواست).

2 افزون طلبی ظلم است گرچه انسان موفق به افزودن نشود. «ظَلَمَکَ بِسُؤٰالِ نَعْجَتِکَ إِلیٰ نِعٰاجِهِ» 3 انسان می تواند مالک اموال زیاد باشد.حضرت داود از داشتن 99 میش انتقاد نکرد،بلکه از افزون طلبی ظالمانه برادر انتقاد کرد). «لَقَدْ ظَلَمَکَ» ...

4 در انتخاب همکار و شریک باید محور کار،ایمان و عمل صالح باشد و گر نه خطر کلاهبرداری و تجاوز به حقوق شرکاء در پیش است. «کَثِیراً مِنَ الْخُلَطٰاءِ لَیَبْغِی ... إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا» 5 ایمان و عمل صالح در کنار هم کارسازند. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» 6 شرکت،بستری برای لغزش و ضایع کردن حقّ شریک است. «کَثِیراً مِنَ الْخُلَطٰاءِ لَیَبْغِی» 7 اقتصاد سالم در سایه ی ایمان و عمل صالح است. «لَیَبْغِی ... إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» 8 کسانی که حقّ دیگران را مراعات کنند بسیار کمند. «قَلِیلٌ مٰا هُمْ» 9 آزمایش حتّی برای پیامبران الهی مطرح است. «أَنَّمٰا فَتَنّٰاهُ» 10 سفارش به ایمان و عمل صالح و مراعات حقوق مردم بهترین رهنمود است.

(از حضرت داود رهنمود خواستند: «اهْدِنٰا إِلیٰ سَوٰاءِ الصِّرٰاطِ» حضرت فرمود:

«کَثِیراً مِنَ الْخُلَطٰاءِ لَیَبْغِی

... إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا» ...

11 انبیا به خاطر ساده ترین لغزش،بهترین نوع انابه و توبه را از خود نشان

ص :97

می دادند.(ترک اولای حضرت داود این بود که قبل از شنیدن سخن هر دو طرف قضاوت کرد). «فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ رٰاکِعاً وَ أَنٰابَ» 12 توبه ی فوری ارزش زیادی دارد. «فَاسْتَغْفَرَ» (حرف فاء) 13 ربوبیّت الهی زمینه درخواست آمرزش است. «فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ» 14 حقوق مردم به قدری مهم است که عجله در داوری حتّی اگر از پیامبر معصوم سر زند باید همراه با استغفار باشد. «فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ» 15 رکوع در نماز،قبل از اسلام نیز بوده است. «خَرَّ رٰاکِعاً» 16 توبه باید هم ظاهری باشد و هم درونی و عمقی. «خَرَّ رٰاکِعاً وَ أَنٰابَ» 17 توبه ی فوری،پذیرش فوری را به دنبال دارد. «فَاسْتَغْفَرَ ... فَغَفَرْنٰا لَهُ» 18 توبه،غیر از جبران گذشته،آینده را نیز تأمین می کند. «فَغَفَرْنٰا لَهُ ذٰلِکَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنٰا لَزُلْفیٰ وَ حُسْنَ مَآبٍ» 19 مقام معنوی،آن گاه ارزش دارد که همراه با حسن عاقبت و تأمین آینده باشد.

«لَزُلْفیٰ وَ حُسْنَ مَآبٍ»

20 گاهی دنیا و آخرت برای یک نفر جمع می شود. «شَدَدْنٰا مُلْکَهُ سَخَّرْنَا الْجِبٰالَ مَعَهُ عِنْدَنٰا لَزُلْفیٰ وَ حُسْنَ مَآبٍ»

[سوره ص (38): آیه 26]

اشاره

یٰا دٰاوُدُ إِنّٰا جَعَلْنٰاکَ خَلِیفَةً فِی اَلْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ اَلنّٰاسِ بِالْحَقِّ وَ لاٰ تَتَّبِعِ اَلْهَویٰ فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ إِنَّ اَلَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ لَهُمْ عَذٰابٌ شَدِیدٌ بِمٰا نَسُوا یَوْمَ اَلْحِسٰابِ (26)

ای داود! همانا ما تو را در زمین جانشین قرار دادیم،پس میان مردم به حقّ داوری کن و از هواها و هوس ها پیروی نکن که تو را از راه خدا منحرف می کند.البتّه کسانی که از راه خدا منحرف می شوند برایشان عذاب سختی است به خاطر آن که روز قیامت را فراموش کردند.

ص :98

پیام ها:

1 خداوند تدبیر امور بندگانش را به انبیا سپرده است. «یٰا دٰاوُدُ إِنّٰا جَعَلْنٰاکَ خَلِیفَةً» 2 تدبیر امور مردم،حقّ خداست که به هر کس بخواهد واگذار می کند. «إِنّٰا جَعَلْنٰاکَ» 3 دین از سیاست جدا نیست. «یٰا دٰاوُدُ إِنّٰا جَعَلْنٰاکَ خَلِیفَةً» 4 حکومت بر مردم،نعمت بزرگی است که شکر آن،اجرای عدالت در میان مردم است. «جَعَلْنٰاکَ خَلِیفَةً ... فَاحْکُمْ بَیْنَ النّٰاسِ بِالْحَقِّ» 5 محور قضاوت باید حقّ باشد. «فَاحْکُمْ بَیْنَ النّٰاسِ بِالْحَقِّ» 6 رهبران و داوران جامعه باید از هوای نفس دور باشند. «خَلِیفَةً ... فَاحْکُمْ ... لاٰ تَتَّبِعِ الْهَویٰ» 7 در مدیریّت حتّی المقدور نیروها را حفظ کنید.(خداوند به خاطر یک ترک اولی،اولیای خود را از گردونه ی اجتماع خارج نمی کند). «فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ ...

فَغَفَرْنٰا

... یٰا دٰاوُدُ إِنّٰا جَعَلْنٰاکَ» 8 قضاوت از شئون حکومت است و باید الهی باشد. شَدَدْنٰا مُلْکَهُ إِنّٰا جَعَلْنٰاکَ خَلِیفَةً فَاحْکُمْ 9 حکومت دینی،سابقه ای بس طولانی دارد. شَدَدْنٰا مُلْکَهُ جَعَلْنٰاکَ خَلِیفَةً - فَاحْکُمْ 10 رفتار خلیفه ای خدا باید پرتوی از افعال الهی باشد. «وَ اللّٰهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ» (1)، «فَاحْکُمْ بَیْنَ النّٰاسِ بِالْحَقِّ» 11 هر چه در برابر حقّ قرار گیرد،هوی و هوس است. «فَاحْکُمْ بَیْنَ النّٰاسِ بِالْحَقِّ وَ لاٰ تَتَّبِعِ الْهَویٰ» 12 خطر قضاوت،دوری از حقّ و توجّه به هواهای نفسانی است. «فَاحْکُمْ ...

ص :99


1- 1) .غافر،20.

بِالْحَقِّ وَ لاٰ تَتَّبِعِ الْهَویٰ»

13 همه انسان ها حتّی انبیا در معرض دام هوس هستند که از طریق هشدارهای الهی مصون می مانند. «لاٰ تَتَّبِعِ الْهَویٰ» 14 هوی پرستی ممنوع است،خواه تمایلات فردی و شخصی باشد یا گروهی و حزبی. «لاٰ تَتَّبِعِ الْهَویٰ» 15 هوی پرستی با انحراف مساوی است. «لاٰ تَتَّبِعِ الْهَویٰ فَیُضِلَّکَ» 16 خطرات گام به گام پیش می آید(گام اول هوی پرستی،گام دوم انحراف از راه خدا،گام سوم فراموش کردن حساب و قیامت و در نتیجه عذاب شدید).

«لاٰ تَتَّبِعِ الْهَویٰ فَیُضِلَّکَ

... لَهُمْ عَذٰابٌ شَدِیدٌ بِمٰا نَسُوا یَوْمَ الْحِسٰابِ» 17 ایمان به معاد کافی نیست،باید انسان یاد معاد باشد.(در مورد بعضی افراد قرآن می فرماید: «لاٰ یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسٰابِ» (1)ایمان به معاد ندارد ولی در این آیه می خوانیم:ایمان هست ولی معاد را فراموش می کند. «نَسُوا یَوْمَ الْحِسٰابِ» 18 هوی پرستی و فراموش کردن روز قیامت،خطراتی است که حاکمان جامعه را تهدید می کند. «جَعَلْنٰاکَ خَلِیفَةً ... لاٰ تَتَّبِعِ الْهَویٰ ... نَسُوا یَوْمَ الْحِسٰابِ»

[سوره ص (38): آیات 27 تا 28]

اشاره

وَ مٰا خَلَقْنَا اَلسَّمٰاءَ وَ اَلْأَرْضَ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا بٰاطِلاً ذٰلِکَ ظَنُّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ اَلنّٰارِ (27) أَمْ نَجْعَلُ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی اَلْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ اَلْمُتَّقِینَ کَالْفُجّٰارِ (28)

و ما آسمان و زمین و آن چه را میان آنهاست بیهوده نیافریدیم،این،پندار کسانی است که کفر ورزیدند،پس وای از آتش(دوزخ)بر کسانی که کافر شدند!

ص :100


1- 1) .غافر،27.

آیا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند همانند فسادگران در زمین قرار می دهیم،یا اهل تقوا را مانند فاجران قرار می دهیم؟

پیام ها:

1 در جهان بینی الهی،آفرینش هدفدار است. «مٰا خَلَقْنَا ... بٰاطِلاً» و در بینش غیر الهی،آفرینش بی هدف است. «ذٰلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا» 2 چون نظام هستی بر اساس حقّ است پس داوری نیز باید بر اساس حقّ باشد تا نظام قانون با نظام آفرینش همسو باشند. «فَاحْکُمْ ... بِالْحَقِّ ... وَ مٰا خَلَقْنَا ... بٰاطِلاً» 3 در تمام هستی،هیچ ذرّه ای بیهوده خلق نشده است. «مٰا خَلَقْنَا السَّمٰاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا بٰاطِلاً» 4 کفّار برای اعتقادات خود دلیل ندارند بلکه تکیه گاهشان ظن و گمان است.

«ظَنُّ الَّذِینَ»

...

5 چون آفرینش هدفدار است،هرگز رها نمی شود و تا روز قیامت و رسیدن مؤمن و مفسد به پاداش و کیفر ادامه دارد. «وَ مٰا خَلَقْنَا ... بٰاطِلاً ... فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النّٰارِ» 6 دلیل معاد،حکمت و عدالت الهی است.حکمت:هیچ چیزی بیهوده خلق نشده است.امّا عدالت:آیا ما فجّار و متّقین را یکسان قرار می دهیم؟ مٰا خَلَقْنَا ... بٰاطِلاً أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجّٰارِ 7 تقوا،کناره گیری و گوشه نشینی نیست،بلکه به میدان آمدن و کار کردن است، البتّه کار نیک. «الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ ... اَلْمُتَّقِینَ» 8 فساد،تنها قتل و جنایت نیست،بلکه گناه نوعی فساد است. «کَالْمُفْسِدِینَ ... کَالْفُجّٰارِ» 9 اگر کسی صالحان و مفسدان را به یک چشم بنگرد،گویا هستی را باطل شمرده است. «أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا ... کَالْمُفْسِدِینَ»

ص :101

[سوره ص (38): آیه 29]

اشاره

کِتٰابٌ أَنْزَلْنٰاهُ إِلَیْکَ مُبٰارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیٰاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ (29)

(این)کتاب مبارکی است که به سوی تو فرو فرستادیم تا در آیات آن تدبّر کنند و خردمندان پند گیرند.

نکته ها:
اشاره

« مُبٰارَکٌ »به چیزی گفته می شود که فایده و خیر آن،رشد و فزونیِ زیاد و ثابت داشته باشد.

قرآن از منبع مبارک است. «Bتَبٰارَکَ الَّذِی *» در شب مبارک نازل شده است. «Bفِی لَیْلَةٍ مُبٰارَکَةٍ » در مکان مبارک نازل شده «Bبِبَکَّةَ مُبٰارَکاً » و خودش نیز مبارک است. «کِتٰابٌ ... مُبٰارَکٌ» سیمای قرآن در این آیه ترسیم شده است:

الف)متن آن نوشته شده است.« کِتٰابٌ» ب)از سرچشمه ی وحی و علم بی نهایت الهی است.« أَنْزَلْنٰاهُ» ج)گیرنده ی آن شخص معصوم است.« إِلَیْکَ» د)محتوایش پر برکت است.« مُبٰارَکٌ» ه)هدف از نزول،تدبّر در آن است.« لِیَدَّبَّرُوا» و)علم و آگاهی به نکات و معارف آن،مقدّمه ی حرکت معنوی و قرب به خداست.« لِیَتَذَکَّرَ» ز)کسانی این توفیق را خواهند داشت که خردمند باشند.« أُولُوا الْأَلْبٰابِ»

اهمّیت قرآن و تدبّر در آن

کسی که در آیات قرآن تدبّر نکند سزاوار تحقیر الهی است. «أَ فَلاٰ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلیٰ قُلُوبٍ أَقْفٰالُهٰا» (1)عالم ربانی کسی است که سروکارش با تحصیل و تدریس قرآن باشد... «کُونُوا رَبّٰانِیِّینَ بِمٰا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتٰابَ وَ بِمٰا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ» (2)کتاب آسمانی را باید با جدّیت گرفت. «خُذِ الْکِتٰابَ بِقُوَّةٍ» (3)کسانی که قرآن را مهجور کردند،در قیامت مورد شکایت پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله قرار می گیرند.

ص :102


1- 1) .محمّد،24.
2- 2) .آل عمران،79.
3- 3) .مریم،12.

«وَ قٰالَ الرَّسُولُ یٰا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً» (1)امام سجّاد علیه السلام فرمود:اگر قرآن داشته باشم و تنها باشم احساس غربت نمی کنم.«لو مات من بین المشرق و المغرب لما استوحشت بعد ان یکون القرآن معی» (2)حضرت علی علیه السلام فرمود:قرآن دریایی است که هیچ کس به قعر آن نمی رسد.«بحرا لا یدرک قعره» (3)امام خمینی قدس سره به شدّت تأسّف می خورد که چرا تمام عمر خود را صرف تدبّر در قرآن نکرده است، (4)همان گونه که مرحوم ملاّ صدرا در تفسیر سوره ی واقعه این تأسّف را دارد.

پیام ها:

1 قرآن،مبارک است.(تلاوت،تدبّر،تاریخ،استدلال،داستان،الگوهای، معارف،اخبار غیبی،تشبیهات،اوامر و نواهی آن،همه و همه پر از راز و رمز است). کِتٰابٌ ... مُبٰارَکٌ 2 گرچه قرآن،مبارک است،امّا برای تدبّر است،نه فقط تبرّک جستن به ظاهر آن.(برای حفظ منزل،مسافر و عروس از خطرات) کِتٰابٌ ... مُبٰارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا» 3 تدبّر در قرآن مقدّمه ی تذکّر است و گر نه چه بسا انسان اسرار و لطایف علمی قرآن را درک کند ولی مایه ی غرورش شود. لِیَدَّبَّرُوا لِیَتَذَکَّرَ 4 تدبّر باید در همه ی آیات قرآن باشد نه تنها در آیات الاحکام. «لِیَدَّبَّرُوا آیٰاتِهِ» 5 شرط تدبّر و بهره گیری و پندپذیری،عقل و خرد است. «لِیَدَّبَّرُوا ... وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبٰابِ» 6 کسانی که از قرآن متذکّر نمی شوند،بی خردند. «لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبٰابِ» 7 قرآن،مطابق عقل و خرد است،لذا اهل خرد با تدبّر در آن به احکام و رموزش پی می برند. «لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبٰابِ» (در قرآن،امری مخالف عقل یافت نمی شود)

ص :103


1- 1) .فرقان،30.
2- 2) .کافی،ج 2،ص 602.
3- 3) .نهج البلاغه،خطبه 198.
4- 4) .صحیفه نور،ج 20،ص 20.

8 معارف قرآن پایان ناپذیر است.این که به همه دستور تدبّر می دهد نشان آن است که هر کس تدبّر کند به نکته ی تازه ای می رسد و اگر علما و دانشمندان گذشته همه ی اسرار قرآن را فهمیده باشند،تدبّر ما لغو است. «لِیَدَّبَّرُوا آیٰاتِهِ»

[سوره ص (38): آیات 30 تا 33]

اشاره

وَ وَهَبْنٰا لِدٰاوُدَ سُلَیْمٰانَ نِعْمَ اَلْعَبْدُ إِنَّهُ أَوّٰابٌ (30) إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ اَلصّٰافِنٰاتُ اَلْجِیٰادُ (31) فَقٰالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ اَلْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی حَتّٰی تَوٰارَتْ بِالْحِجٰابِ (32) رُدُّوهٰا عَلَیَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ اَلْأَعْنٰاقِ (33)

و ما به داود سلیمان را بخشیدیم،او بنده ی خوبی بود،زیرا که بسیار به درگاه ما روی می آورد.

آن گاه که عصرگاهان اسبان چابک تندرو بر سلیمان عرضه شد(و او مشغول سان دیدن بود).

پس گفت:من این اسبان را به خاطر پروردگارم(و برای جهاد با کفّار)دوست دارم،(سان دیدن ادامه داشت)تا آنکه اسبان از دیدگان او پنهان شدند.

(پس دستور داد که)اسبان را نزد من باز گردانید(تا بار دیگر آنها را ببینم)پس شروع کرد(به نوازش کردن اسبان و)تا ساق ها و گردن های اسبان را دست می کشید.

نکته ها:
اشاره

«صافنات»جمع«صافنة»به اسبی گفته می شود که هنگام ایستادن یکی از دست های خود را کمی بلند می کند و نوک سم را به زمین می گذارد که این امر،نشانه ی چابکی اوست.

«جیاد»یا جمع«جواد»به معنای اسب تندرو است یا جمع«جید»یعنی نفیس و ارزشمند.

کلمه ی«خیر»در مورد اموال دنیا نیز به کار می رود که در اینجا مراد از آن،اسبان هستند.

ص :104

ترکیبِ« حُبَّ الْخَیْرِ »به معنای دوست داشتن چیزی است که به انسان خیر می رساند.

چنان که در جای دیگر می فرماید: «وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ» (1)

یک توضیح و بررسی

در مورد این آیات،دو تفسیر کاملاً متفاوت بیان شده است که مطابق آنچه ما گفتیم:

روزی حضرت سلیمان به هنگام عصر از اسبان تیزرو که برای جهاد آماده کرده بود سان می دید،نظیر سان دیدنی که در آیه 17 سوره ی نمل می خوانیم: «وَ حُشِرَ لِسُلَیْمٰانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ» علاقه ی سلیمان به اسبان،جهت اهداف رزمی و برای خدا بود و لذا فرمود:

سرچشمه ی علاقه من یاد خداست. «أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی» نگاه سلیمان هم چنان ادامه داشت تا اسب ها از دیدگان سلیمان پنهان شدند.او دستور داد بار دیگر اسبان را برگردانید و رژه را تکرار کنید.در سان دوّم،سلیمان دستی بر گردن و ساق اسبان کشید و بدین وسیله از مربیان نیز قدردانی کرد.

این تفسیر،هم با ظاهر آیه سازگار است و هم فخر رازی و سید مرتضی آن را نقل کرده اند و از بیان مرحوم علامه مجلسی در جلد 14 بحار،ص 104 نیز استفاده می شود.بر اساس این تفسیر مراد از جمله« تَوٰارَتْ بِالْحِجٰابِ »دور شدن اسبان از محل سان و دیدگان حضرت سلیمان و مراد از جمله ی« رُدُّوهٰا عَلَیَّ »تقاضای تکرار سان است.

امّا در بعضی تفاسیر می خوانیم:سلیمان آن چنان در تماشای اسبان غرق شد که خورشید غروب کرد و نماز عصرش از دست رفت.لذا ناراحت شد و دستور داد خورشید برگردد و مشغول وضو شد و سر و گردن و پاهایش را مسح کرد.

در این معنا اشکالاتی است،از جمله:

1 نامی از خورشید در آیه نیست تا مراد از« تَوٰارَتْ بِالْحِجٰابِ »غروب آن و مراد از« رُدُّوهٰا عَلَیَّ »بازگشت آن باشد.

2 پیامبری که خداوند او را در آیه ی قبل با جمله ی« نِعْمَ الْعَبْدُ »و« أَوّٰابٌ »ستایش می کند،

ص :105


1- 1) .عادیات،8.

چگونه در آیه ی بعد فردی غافل از نماز معرّفی می نماید!؟ 3 دستور برگشتن خورشید با لحنی آمرانه« رُدُّوهٰا عَلَیَّ »چه توجیهی دارد؟ اگر نمازی که ترک شده واجب بوده که با شأن پیامبر سازگار نیست و اگر نماز نافله و مستحبی بوده،برگشت خورشید برای نماز نافله چه توجیهی دارد؟ این تفسیر در برخی روایات نیز آمده است،امّا روایات یاد شده سند صحیحی ندارند و با اصول عقلی که می گوید:باید انبیا معصوم باشند سازگار نیست،لذا بهتر است فهم این روایات را به اهلش واگذاریم. (1)

البتّه تفسیر المیزان می گوید:«غفلت از نماز به خاطر توجّه به مقدّمات جهاد خیلی عیب ندارد و ردّ شمس هم مانعی ندارد»،لکن اشکال 1 و 3 در جای خود بی پاسخ است و ما در این جا سخن تفسیر نمونه را می پسندیم.

پیام ها:

1 فرزند،هدیه ای الهی است. «وَهَبْنٰا» 2 محور ستایش خداوند از انسان،بندگی اوست. «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوّٰابٌ» 3 شرایط تلخ و شیرین در اولیای خدا اثری ندارد.(جمله ی« نِعْمَ الْعَبْدُ »هم برای حضرت داود و سلیمان آمده است که تمام امکانات برایشان فراهم بود و هم برای حضرت ایوب که تمام حوادث تلخ بر سر راهش قرار گرفته بود.) 4 توجّه و رجوع به خداوند باید دایمی باشد. «أَوّٰابٌ» 5 سان دیدن از امکانات و نیروهای رزمی،کاری پسندیده است. «عُرِضَ عَلَیْهِ» ...

6 رهبر باید شخصاً از نیروها سان ببیند و آگاهی از کمیّت و کیفیّت نیروها و امکانات،شرط رهبری است. «عُرِضَ عَلَیْهِ» 7 بالاترین مقام از حیوانات بازدید می کند و این،هم پیام مدیریّتی دارد و هم پیام تواضع. «عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصّٰافِنٰاتُ الْجِیٰادُ»

ص :106


1- 1) .تفسیر نمونه.

8 مراسم رژه و سان دیدن،لازمه ی نیروهای رزمنده است. «عُرِضَ عَلَیْهِ» ...

چنان که در جای دیگر فرمود:لشگریان سلیمان در برابر او رژه رفتند. «جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ» (1)9 محبت و علاقه به اموال و امکانات اگر هدفدار و متعادل باشد مانعی ندارد.

«أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی»

حضرت سلیمان در این آیه می فرماید:علاقه ی من به اسبان از سر عشق به خداست.(زیرا هر چه لشکر توحید مجهزتر باشد،سبب عزّت بیشتری است).

10 اسبان رزمی،مورد علاقه پیامبران الهی بوده است. «أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ» چنان که قرآن نیز به جشن اسبانی قسم یاد کرده است. «وَ الْعٰادِیٰاتِ ضَبْحاً» 11 گاهی لازم است بازدید تکرار شود. «رُدُّوهٰا عَلَیَّ» 12 حیوانات مسح و دست کشیدن انسان ها را احساس می کنند. «فَطَفِقَ مَسْحاً» 13 ترحّم بر حیوانات و نوازش آنها کار انبیاست. «فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْنٰاقِ» 14 سان دیدن باید با ملاطفت همراه باشد. «عُرِضَ عَلَیْهِ») ، («فَطَفِقَ مَسْحاً»

[سوره ص (38): آیات 34 تا 35]

اشاره

وَ لَقَدْ فَتَنّٰا سُلَیْمٰانَ وَ أَلْقَیْنٰا عَلیٰ کُرْسِیِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنٰابَ (34) قٰالَ رَبِّ اِغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکاً لاٰ یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ اَلْوَهّٰابُ (35)

و به راستی ما سلیمان را آزمودیم و بر تخت او جسدی افکندیم پس به درگاه خدا انابه و توبه کرد.

و گفت:پروردگارا! مرا بیامرز و به من فرمانروایی و ملکی عطا کن که پس از من سزاوار هیچ کس نباشد،همانا تو بسیار بخشنده ای.

ص :107


1- 1) .نمل،17.
نکته ها:

در این آیات سخن از آزمایش سخت حضرت سلیمان است.امّا در اینکه این آزمایش چه بوده،چند نظر است:

الف)سلیمان چندین همسر داشت و آرزو داشت فرزندان زیاد و برومندی نصیبش شود که بازوی او در اداره کشور باشند،امّا از خداوند غافل شد و«ان شاء الله»نگفت،لذا هیچ فرزندی برای او تولّد نیافت جز فرزندی ناقص الخلقه که همچون جسدی بی روح آن را بر تخت او افکند.

ب)خداوند،خود سلیمان را به بیماری سختی گرفتار کرد که همچون جسدی بی روح روی تخت افتاده بود سپس او را به حالت اول برگرداند و شفا داد.(با توجّه به اینکه« أَنٰابَ »به معنای برگشتن است).

ج)خداوند،جنازه فرزندش را که بسیار مورد علاقه او بود به روی تختش انداخت.

پیام ها:

1 همه ی مردم حتّی انبیا آزمایش می شوند. «فَتَنّٰا سُلَیْمٰانَ» 2 آزمایش وسیله ی صیقلی شدن روح و قرب به خداست. «فَتَنّٰا ... ثُمَّ أَنٰابَ» 3 انحصار قدرت در افراد معصوم و الهی،سبب استبداد و انحراف نمی شود.

«هَبْ لِی مُلْکاً لاٰ یَنْبَغِی لِأَحَدٍ»

4 اول خود را با توبه و انابه پاک کنیم و ظرف روح را شستشو دهیم،سپس از خداوند حکومت و قدرت بخواهیم. «رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی» 5 استغفار قبل از دعا،سبب استجابت دعاست. «رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکاً» 6 برخی انبیا به سراغ قدرت و حکومت می رفتند. «هَبْ لِی مُلْکاً» 7 قدرت انبیا با زور و کودتا نیست،از طریق الطاف الهی است. «هَبْ لِی مُلْکاً» 8 لازمه ی کسب معنویّت و انابه و تضرّع،انزوا و گوشه گیری نیست. «ثُمَّ أَنٰابَ ...

هَبْ لِی مُلْکاً»

9 عدم دخالت در سیاست قداست آفرین است. «هَبْ لِی مُلْکاً»

ص :108

10 از خداوند تنها رفع مشکل و شفای مرض را نخواهید بلکه علاوه بر جبران و اصلاح گذشته،کسب قدرت و نجات امّت را نیز درخواست کنید. «ثُمَّ أَنٰابَ ... هَبْ لِی مُلْکاً» 11 همّت بلند حضرت سلیمان،سبب درخواست های بلند او از خداوند می شود. «مُلْکاً لاٰ یَنْبَغِی لِأَحَدٍ» 12 در دعا و مناجات،صفات و نام هایی را درباره ی خداوند ذکر کنید که با دعا تناسب داشته باشد. «هَبْ لِی») ، («أَنْتَ الْوَهّٰابُ» 13 بخشش گسترده و پی در پی مخصوص خداوند است. «إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهّٰابُ»

[سوره ص (38): آیات 36 تا 40]

اشاره

فَسَخَّرْنٰا لَهُ اَلرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخٰاءً حَیْثُ أَصٰابَ (36) وَ اَلشَّیٰاطِینَ کُلَّ بَنّٰاءٍ وَ غَوّٰاصٍ (37) وَ آخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی اَلْأَصْفٰادِ (38) هٰذٰا عَطٰاؤُنٰا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسٰابٍ (39) وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنٰا لَزُلْفیٰ وَ حُسْنَ مَآبٍ (40)

پس ما باد را مسخّر او ساختیم که به فرمان او هر کجا می خواهد به نرمی و آرامی حرکت کند.

و شیاطین را(مسخّر او ساختیم)هر بنّا و غوّاصی از آنها را.

و گروه دیگری از شیاطین که در غل و زنجیر(و تحت سلطه ی او)بودند.

(گفتیم:)این بخشش بی حساب ماست،به هر کس می خواهی ببخش یا امساک کن.

و برای او نزد ما مقامی شایسته و سرانجامی نیک است.

نکته ها:

کلمه ی« رُخٰاءً »به معنای باد ملایم است.این باد،تخت سلیمان را بلند و آرام به هر کجا

ص :109

که او اراده می کرد فرو می نشاند. (1)

مراد از« اَلشَّیٰاطِینَ »یا شیاطین جنّی است که مسخر سلیمان شدند با آنکه طبیعتشان تمرّد و سرکشی است و یا اعم از انسان های سرکش و جنّیان متمرّد است،زیرا کلمه شیطان با این مفهوم وسیع نیز در قرآن آمده است. «شَیٰاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ» (2)خداوند به اعجاز خود،همه نیروهای طبیعی،انسانی و جنّی را تحت سلطه ی سلیمان قرار داد.گروهی در خشکی آنچه را او می خواست می ساختند، «بَنّٰاءٍ» و گروهی نیازهای حکومت او را در دریا بر آورده می کردند. «غَوّٰاصٍ» مراد از «هٰذٰا عَطٰاؤُنٰا ... بِغَیْرِ حِسٰابٍ» عطای بی حساب الهی به پیامبران است که مورد محاسبه و مؤاخذه قرار نمی گیرد.

خداوند در این آیات به الطافی که به حضرت سلیمان داشته اشاره دارد،از جمله:تسخیر باد و بهره گیری از نیروی جنّ و مهار کردن نیروهای مخرّب و تفویض اختیار و مقام قرب الهی و آینده ای درخشان.

این نعمت ها گوشه ای از حکومت نمونه ای است که او درخواست کرده بود.آری،یک حکومت نمونه باید از نیروهای مخرّب در امان باشد،« مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفٰادِ »باید مشکل ارتباط سریع و حمل و نقل را حل کند،« فَسَخَّرْنٰا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ »از تخصّص ها استفاده کند، « بَنّٰاءٍ وَ غَوّٰاصٍ »قدرت تصمیم داشته باشد،« فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ »دستش باز باشد،« بِغَیْرِ حِسٰابٍ »و در عین حال آینده ی معنویّت او تأمین باشد.« عِنْدَنٰا لَزُلْفیٰ وَ حُسْنَ مَآبٍ» حکومت لغزشگاهی برای انحراف و بد عاقبت شدن است و لذا حضرت یوسف در چاه و زندان نگفت: «Bتَوَفَّنِی مُسْلِماً » لکن همین که به حکومت رسید از خداوند حسن عاقبت و مسلمان مردن را درخواست کرد، «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحٰادِیثِ فٰاطِرَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ» (3)و حضرت سلیمان نیز خوش عاقبت شد. «حُسْنَ مَآبٍ»

ص :110


1- 1) .تفسیر اطیب البیان.
2- 2) .انعام،112.
3- 3) .یوسف،101.
پیام ها:

1 خداوند دعای صالحان را مستجاب می کند. «هَبْ لِی مُلْکاً ... فَسَخَّرْنٰا لَهُ الرِّیحَ» 2 اجابت پروردگار،نشانه ی روا بودن درخواستِ سلیمان مبنی بر حکومت بی نظیر است. «هَبْ لِی مُلْکاً ... فَسَخَّرْنٰا لَهُ الرِّیحَ» 3 با اراده ی خداوند،طبیعت هم می تواند مفید باشد و هم مضر. «بِرِیحٍ صَرْصَرٍ» (1)، «فَسَخَّرْنٰا لَهُ الرِّیحَ» 4 انبیا دارای ولایت تکوینی هستند. «تَجْرِی بِأَمْرِهِ ... حَیْثُ أَصٰابَ» 5 در برابر حکومت حضرت سلیمان،هنوز صنعت دنیا بسیار عقب مانده است.

«فَسَخَّرْنٰا لَهُ الرِّیحَ»)

، («وَ الشَّیٰاطِینَ کُلَّ بَنّٰاءٍ وَ غَوّٰاصٍ» 6 جنّیان می توانند به سود انسان کار کنند. «الشَّیٰاطِینَ کُلَّ بَنّٰاءٍ وَ غَوّٰاصٍ» 7 از نیروهای متمرّد نیز می توان با مدیریّت صحیح بهره برداری کرد. «الشَّیٰاطِینَ کُلَّ بَنّٰاءٍ وَ غَوّٰاصٍ» 8 جنّ،دارای عقل و شعور و تخصص است. «بَنّٰاءٍ وَ غَوّٰاصٍ» 9 انسان علاوه بر قدرت تسلّط بر انسان های دیگر و طبیعت،قدرت تسلّط بر جن و شیاطین را نیز دارد. «بَنّٰاءٍ وَ غَوّٰاصٍ» 10 دریا یکی از منابع ثروت و قدرت است. «وَ الشَّیٰاطِینَ کُلَّ بَنّٰاءٍ وَ غَوّٰاصٍ» 11 در مدیریّت برای اجرای طرح های مهم،باید همه ی نیروها را بسیج کرد.

«کُلَّ بَنّٰاءٍ وَ غَوّٰاصٍ»

12 استفاده از تخصص بیگانگان و غیر مؤمنان مانعی ندارد. «الشَّیٰاطِینَ کُلَّ بَنّٰاءٍ وَ غَوّٰاصٍ» 13 در حکومت الهی نیز زندان ضروری است.از اینکه بعضی جنّیان بنّاء و غواص بودند و بعضی در قید و بند،معلوم می شود که این دسته اگر آزاد

ص :111


1- 1) .حاقّه،6.

بودند در حکومت سلیمان علیه السلام اخلال ایجاد می کردند. «مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفٰادِ» 14 در حکومت های الهی،قدرت و اختیارات،از طرف خداوند به حاکم تفویض می شود. «فَسَخَّرْنٰا») ، («هٰذٰا عَطٰاؤُنٰا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ» 15 در میان عطا و منع،تقدم با بخشش است.(« فَامْنُنْ »قبل از« أَمْسِکْ »است) 16 حکومتی الهی است که در آن امنیّت،صنعت،مدیریّت و امکانات طبیعی همراه با مقام معنوی باشد. «فَسَخَّرْنٰا») ، («بَنّٰاءٍ وَ غَوّٰاصٍ») ، («وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنٰا لَزُلْفیٰ» 17 توسعه ی مادّی «بَنّٰاءٍ وَ غَوّٰاصٍ» با مقام قرب الهی منافاتی ندارد. «ثُمَّ أَنٰابَ قٰالَ رَبِّ اغْفِرْ») ، («إِنَّ لَهُ عِنْدَنٰا لَزُلْفیٰ» 18 اکثر حکومت ها در آغاز کار خود چراغ سبز نشان می دهند و محبوبیّت نسبی دارند ولی به تدریج از محبوبیّت و قدرت آنها کاسته می شود،لکن حکومت سلیمان خوش عاقبت بود. «حُسْنَ مَآبٍ»

[سوره ص (38): آیات 41 تا 42]

اشاره

وَ اُذْکُرْ عَبْدَنٰا أَیُّوبَ إِذْ نٰادیٰ رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ اَلشَّیْطٰانُ بِنُصْبٍ وَ عَذٰابٍ (41) اُرْکُضْ بِرِجْلِکَ هٰذٰا مُغْتَسَلٌ بٰارِدٌ وَ شَرٰابٌ (42)

و بنده ی ما ایّوب را یاد کن،آن گاه که پروردگارش را ندا داد که:شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده است.

(به او گفتیم:)پای خود را بر زمین بزن(تا از زیر پای تو چشمه ای جاری کنیم)این چشمه ی آبی خنک برای شستشو و نوشیدن است.

نکته ها:

«نصب»به معنای رنج و سختی است،«رکض»کوبیدن پا بر زمین است و« مُغْتَسَلٌ »به آب یا محل شستن گویند.

چنان که در روایات آمده است:حضرت ایّوب دارای اموال و فرزندان و امکانات بسیار بود و

ص :112

همواره خدا را سپاس می گفت.شیطان به خداوند عرضه داشت که اگر ایّوب را شاکر می بینی به خاطر نعمت فراوانی است که به او داده ای،اگر این نعمت ها از او گرفته شود او بنده ی شکرگزاری نخواهد بود.

خداوند به شیطان اجازه داد بر دنیای ایّوب مسلّط شود.او ابتدا اموال و گوسفندان و زراعت های ایّوب را دچار آفت و بلا کرد امّا تأثیری در ایّوب نگذاشت.

سپس بر بدن ایّوب سلطه یافت و او چنان بیمار گشت که از شدّت درد و رنجوری اسیر بستر گردید،امّا با این حال از مقام شکر او چیزی کاسته نشد.

چون ایّوب از این امتحان سخت الهی به خوبی برآمد،خداوند دوباره نعمت های خود را به او بازگرداند و سلامت جسمش را بازیافت. (1)

خداوند برای بازگرداندن سلامتی به جسم ایّوب،به او فرمان می دهد که با کوبیدن پا بر زمین،به قدرت الهی چشمه ای از آب جاری سازد و با شستشوی بدن خود در آن آب، جسمش را از هر بیماری پاک گرداند.

تحمّل سختی از سوی انبیا برکاتی دارد،از جمله:

الف)مردم درباره آنان گرفتار غلوّ نمی شوند.

ب)آنان مقام ویژه ای در اثر صبر،دریافت می نمایند.

ج)اگر الگوها و بزرگان نیز سختی ببینند،فقرا و ضعفا و بیماران تحقیر نمی شوند.

د)مردم،راه برخورد با مشکلات را از آنان می آموزند.

بر اساس روایات،برخی مردم گمان کردند که حضرت ایّوب،گناهی را مرتکب شده که گرفتار چنین بلایی شده است و لذا او را شماتت می کردند.در حالی که بلا برای اولیا مایه ی رشد و کسب درجه است. (2)

در این سوره،داستان متفاوت دو پیامبر الهی مطرح شده است:

یکی حضرت سلیمان،پیامبری که بالاترین قدرت و امکانات را داشت.و دیگری حضرت

ص :113


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .بحار،ج 12،ص 351.

ایّوب،پیامبری که سخت ترین تلخی ها را برای مدّتی طولانی چشید.

امّا قرآن هر دو پیامبر را با عبارت« نِعْمَ الْعَبْدُ »ستایش می کند.زیرا رفاه و رنج،هیچکدام نتوانست آنها را از مدار بندگی خدا خارج سازد.

آری،غوّاص و صیّاد ماهر چه در دریای شور و چه در دریای شیرین کار خود را به بهترین وجه انجام می دهد و شوری و شیرین آب در صیّادی و غوّاصی او اثری ندارد.

پیام ها:

1 تاریخ مردان بزرگ نباید فراموش شود.تاریخ انبیا حتّی برای پیامبر اسلام سازنده است زیرا آشنایی با مشکلات دیگران مایه تقویت صبر و شکیبایی است. «وَ اذْکُرْ عَبْدَنٰا أَیُّوبَ» 2 ایّوب بنده حقیقی خداوند بود. «عَبْدَنٰا» 3 شکوه کردن از مشکلات،نزد خدا مانعی ندارد. «نٰادیٰ رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطٰانُ» 4 شیطان بر روح و اعتقاد اولیای خدا سلطه ای ندارد امّا می تواند در مورد جسم آنان،نقش ایذایی داشته باشد. «مَسَّنِیَ الشَّیْطٰانُ بِنُصْبٍ» 5 رنج ها و مصیبت ها میدانی مناسب برای وسوسه شیاطین است. «بِنُصْبٍ» (بنا بر این معنی که:شیطان به سبب رنج ها با من تماس می گیرد.) 6 دعا جلوه ای از عبودیّت است. «عَبْدَنٰا أَیُّوبَ إِذْ نٰادیٰ رَبَّهُ» 7 برای رفع گرفتاری ها و مشکلات،دعا کنیم. «نٰادیٰ رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطٰانُ» 8 دعای انبیا مستجاب می شود و به دنبال سختی ها گشایش است. «ارْکُضْ بِرِجْلِکَ» 9 همه جا چشیدن سختی ها نشانه ی دوری از خدا نیست.(گاهی اولیای خدا سخت ترین شرایط را تحمّل می کنند،در حالی که با زدن پا بر زمین چشمه ی آب خنک برایشان جاری می شود.) «هٰذٰا مُغْتَسَلٌ بٰارِدٌ» 10 شستشو با آب سرد برای سلامتی نقش مهمی دارد. «مُغْتَسَلٌ بٰارِدٌ وَ شَرٰابٌ» (آب شستشو نیز باید تمیز و قابل آشامیدن باشد).

ص :114

11 طبیعت مسخّر خداوند است و خداوند آن را مسخّر اولیای خود می کند.

«ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هٰذٰا مُغْتَسَلٌ بٰارِدٌ وَ شَرٰابٌ»

[سوره ص (38): آیات 43 تا 44]

اشاره

وَ وَهَبْنٰا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنّٰا وَ ذِکْریٰ لِأُولِی اَلْأَلْبٰابِ (43) وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لاٰ تَحْنَثْ إِنّٰا وَجَدْنٰاهُ صٰابِراً نِعْمَ اَلْعَبْدُ إِنَّهُ أَوّٰابٌ (44)

و ما بر اساس رحمت خویش خانواده اش را(که در اثر بیماری سخت و طولانی،از او جدا شده بودند)به او بخشیده و برگرداندیم و همانند آنها را به آنان افزودیم(و بستگانش را توسعه دادیم)تا برای خردمندان پندی باشد.

(و او را از بن بست تعهّدی که کرده بود نجات دادیم.او سوگند یاد کرده بود که به خاطر تخلف همسرش ضربه ای شلاق به او بزند لکن چون همسرش وفادار بود به او گفتیم:)دسته ای از شاخه های نازک گیاه به دست خود بگیر و با آن بزن تا(بدن همسرت آزرده نشود)و سوگند را مشکن.ما ایّوب را صابر یافتیم،چه بنده ی خوبی که بسیار توبه و انابه دارد.

نکته ها:

«ضغث»به دسته ای از شاخه ها و چوب های نازک گویند.«حنث»به معنای شکستن عهد و سوگند است.

چنان که در روایات آمده است:همسر ایّوب،زنی فداکار بود که در تمام دوران بیماری او را رها نکرد و از او پرستاری نمود.روزی شیطان در شکل یک انسان بر او ظاهر شد و گفت:

من همسرت را درمان می کنم به شرط آنکه بپذیرد من عامل بهبودی اش بوده ام.

وقتی این پیشنهاد را به ایّوب گفت،او بر آشفت و گفت:تو فریب شیطان را خورده ای و چنین امری را پذیرفته ای،آن گاه سوگند یاد کرد که همسرش را تنبیه کند.

ص :115

پیام ها:

1 در سختی ها،هرگز از رحمت خدا مأیوس نشوید. «وَهَبْنٰا لَهُ أَهْلَهُ ... رَحْمَةً مِنّٰا» 2 خاندان گسترده یک نعمت الهی است. «وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ» 3 گشایش ها لطف الهی است نه امتیاز و استحقاق ما. «رَحْمَةً مِنّٰا» 4 تنها خردمندان از فراز و نشیب ها،درس عبرت می گیرند. «ذِکْریٰ لِأُولِی الْأَلْبٰابِ» 5 راه تخفیف کیفرها را باید از خداوند فراگیریم. «خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً» 6 حتّی حسن سابقه و فداکاری و از خاندان نبوّت بودن،مانع عمل به قانون نیست. «فَاضْرِبْ بِهِ وَ لاٰ تَحْنَثْ» 7 در شرایط سخت،به سراغ حل مسأله بروید ولی قانون شکنی نکنید. «فَاضْرِبْ بِهِ وَ لاٰ تَحْنَثْ» 8 حرمت عهد و سوگند را حفظ کنیم. «لاٰ تَحْنَثْ» 9 صبر تلخ است و لیکن عاقبت میوه ی شیرین دهد. «وَهَبْنٰا لَهُ») ، («وَجَدْنٰاهُ صٰابِراً» 10 انابه و تضرع به درگاه خداوند سرچشمه ی صبر است. «صٰابِراً») ، («إِنَّهُ أَوّٰابٌ»

[سوره ص (38): آیات 45 تا 48]

اشاره

وَ اُذْکُرْ عِبٰادَنٰا إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِی اَلْأَیْدِی وَ اَلْأَبْصٰارِ (45) إِنّٰا أَخْلَصْنٰاهُمْ بِخٰالِصَةٍ ذِکْرَی اَلدّٰارِ (46) وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنٰا لَمِنَ اَلْمُصْطَفَیْنَ اَلْأَخْیٰارِ (47) وَ اُذْکُرْ إِسْمٰاعِیلَ وَ اَلْیَسَعَ وَ ذَا اَلْکِفْلِ وَ کُلٌّ مِنَ اَلْأَخْیٰارِ (48)

و بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را که دارای قوّت و بصیرت بودند یاد کن.

همانا ما آنان را با خلوص ویژه ای که یادآور سرای قیامت بود خالص کردیم.

و آنان در پیشگاه ما از برگزیدگان و نیکانند.

و اسماعیل و یَسَع و ذو الکفل را که همه از نیکانند یاد کن.

ص :116

نکته ها:

در این آیات نام شش نفر از انبیا آمده و برای آنان شش صفت ذکر شده است:

بندگی،قدرت،بصیرت،خلوص،برگزیدگی و نیکی.

« اَلْمُصْطَفَیْنَ »جمع«مصطفی»به معنای برگزیده است.«اخیار»جمع«خیر»به معنای اهل خیر و نیکی است.

« اَلْیَسَعَ »که نام او دو بار در قرآن آمده است،یا همان یوشع پیامبر معروف بنی اسرائیل است و یا الیشع که در کتاب پادشاهان تورات،نام او آمده است.

در روایتی از امام رضا علیه السلام آمده است که این پیامبر همانند حضرت عیسی مرده زنده می کرد.

امام جواد علیه السلام در پاسخ عبد العظیم حسنی فرمود:ذو الکفل بعد از سلیمان جزء 313 نفر از پیامبران مرسل و برجسته بود که مثل داود قضاوت می کرد و جز برای خدا خشم نکرد. (1)

پیام ها:

1 تاریخ پاکان و پیامبران و بزرگان را زنده نگاه داریم. «وَ اذْکُرْ عِبٰادَنٰا» 2 سرچشمه ی همه ی کمالات پیامبران،عبودیّت است. «عِبٰادَنٰا» قبل از کمالات دیگر ذکر شده است.

3 رهبر باید دارای قدرت و بصیرت باشد. «أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصٰارِ» 4 نشانه ی لطف خاص خداوند به بنده اش آن است که او همواره یاد قیامت باشد. «أَخْلَصْنٰاهُمْ ... ذِکْرَی الدّٰارِ» 5 آخرت اندیشی و دوری از دنیاطلبی از خصوصیات رهبران الهی است. «إِنّٰا أَخْلَصْنٰاهُمْ بِخٰالِصَةٍ ذِکْرَی الدّٰارِ» 6 یاد معاد زمانی ارزش دارد که انسان صاحب قدرت و بصیرت باشد.(نه بی خبر و ناتوان) «أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصٰارِ») ، («ذِکْرَی الدّٰارِ» 7 یاد قیامت،مایه نزدیک شدن انسان به اخلاص است. «أَخْلَصْنٰاهُمْ ... ذِکْرَی الدّٰارِ»

ص :117


1- 1) .بحار،ج 12،ص 348.

8 آخرت اندیشی به انسان بصیرت و قدرت می دهد. «أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصٰارِ ... إِنّٰا أَخْلَصْنٰاهُمْ» ...

9 بالاترین ارزش،آبرو داشتن نزد خداست. «عِنْدَنٰا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ» 10 کسی که بنده ی خالص و نیک خدا باشد،خداوند نام او را گرامی می دارد.

(شما به فکر نام نیک نباشید) «وَ اذْکُرْ») ، («وَ اذْکُرْ» ...

11 یکی از راه های دعوت به خیر،تجلیل از اهل خیر است. «وَ اذْکُرْ» ...

[سوره ص (38): آیات 49 تا 54]

اشاره

هٰذٰا ذِکْرٌ وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ (49) جَنّٰاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ اَلْأَبْوٰابُ (50) مُتَّکِئِینَ فِیهٰا یَدْعُونَ فِیهٰا بِفٰاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ وَ شَرٰابٍ (51) وَ عِنْدَهُمْ قٰاصِرٰاتُ اَلطَّرْفِ أَتْرٰابٌ (52) هٰذٰا مٰا تُوعَدُونَ لِیَوْمِ اَلْحِسٰابِ (53) إِنَّ هٰذٰا لَرِزْقُنٰا مٰا لَهُ مِنْ نَفٰادٍ (54)

این یاد(ما در دنیا از آنان)است و البتّه برای پرهیزکاران بازگشتگاهی نیکو(در قیامت)خواهد بود.

باغ های جاودانه ای که درهایش به روی آنان گشوده است.

در آن جا(بر تخت ها) تکیه می زنند(و)میوه های فراوان و نوشیدنی در آن جا طلب می کنند.

و در کنارشان همسرانی است که به شوهرانشان چشم دوخته و هم سالند.

این است آن چه برای روز حساب به شما وعده داده می شود.

این رزق ماست که برای آن پایانی نیست.

پیام ها:

1 نقل تاریخ نباید سرگرمی باشد بلکه باید هدفدار و وسیله ی هوشیاری باشد.

«وَ اذْکُرْ

... هٰذٰا ذِکْرٌ»

ص :118

2 ذکر،ابعاد مختلفی دارد:قرآن ذکر است، «نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ» (1)نماز ذکر است، «أَقِمِ الصَّلاٰةَ لِذِکْرِی» (2)تاریخ بزرگان نیز ذکر است. «هٰذٰا ذِکْرٌ» (تاریخ بزرگان وسیله یادآوری و درس آموزی است).

3 تقوا وسیله ی خوش عاقبتی است. «لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ» (کلمه مَآبٍ به معنای مرجع و بازگشت است).

4 برای جذب مردم،به کلی گویی اکتفاء نکنید.(تنها کلمه ی لَحُسْنَ مَآبٍ کافی نیست بلکه جَنّٰاتِ عَدْنٍ ...

5 شناخت تاریخ گذشته و توجّه به جاذبه های آینده،در گرایش مردم به حقّ مؤثّرند. «وَ اذْکُرْ ... لَحُسْنَ مَآبٍ جَنّٰاتِ عَدْنٍ» 6 انواع نعمت در بهشت جمع است.تعدّد باغ ها «جَنّٰاتِ» ابدیّت «عَدْنٍ» سهل الوصول بودن «مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوٰابُ» وفور و کثرت «بِفٰاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ» 7 نشانه همسر خوب آن است که به غیر شوهر چشم ندوزد. «قٰاصِرٰاتُ الطَّرْفِ» 8 نعمت های بهشتی،هم حساب و کتاب دارد «لِیَوْمِ الْحِسٰابِ» و هم دائمی است.

«مٰا لَهُ مِنْ نَفٰادٍ»

9 معاد،جسمانی است.(تکیه کردن بر تخت،خوردن میوه،نوشیدن شراب و داشتن همسر،همه و همه نشانه آن است که معاد جسمانی است). «مُتَّکِئِینَ») ، («بِفٰاکِهَةٍ») ، («شَرٰابٍ») ، («قٰاصِرٰاتُ الطَّرْفِ»

ص :119


1- 1) .حجر،9.
2- 2) .طه،14.

[سوره ص (38): آیات 55 تا 61]

اشاره

هٰذٰا وَ إِنَّ لِلطّٰاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ (55) جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَهٰا فَبِئْسَ اَلْمِهٰادُ (56) هٰذٰا فَلْیَذُوقُوهُ حَمِیمٌ وَ غَسّٰاقٌ (57) وَ آخَرُ مِنْ شَکْلِهِ أَزْوٰاجٌ (58) هٰذٰا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَکُمْ لاٰ مَرْحَباً بِهِمْ إِنَّهُمْ صٰالُوا اَلنّٰارِ (59) قٰالُوا بَلْ أَنْتُمْ لاٰ مَرْحَباً بِکُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنٰا فَبِئْسَ اَلْقَرٰارُ (60) قٰالُوا رَبَّنٰا مَنْ قَدَّمَ لَنٰا هٰذٰا فَزِدْهُ عَذٰاباً ضِعْفاً فِی اَلنّٰارِ (61)

این(پاداش بهشتیان)و البتّه برای طغیانگران بازگشت گاه بدی است.

دوزخی که در آن وارد می شوند،چه بد آرامگاهی است.

این آب داغ و چرکابی است که باید آن را بچشند.

و(جز این ها)کیفرهای دیگری از همان نوع برای آنان است.

(به سران دوزخی گفته می شود:)این ها گروهی(از پیروان شما)هستند که همراه شما وارد می شوند،(آنها می گویند:)خوش آمدی برای آنان نیست، زیرا که آنان وارد دوزخ شدند.

(آنان به رهبران و پیش کسوتان خود)گویند:بلکه خوش آمد بر شما مباد که شما این عذاب را برای ما پیش فرستادید،پس چه جایگاه بدی است.

گویند:«پروردگارا! هر کس این عذاب را برای ما فراهم ساخته،پس در آتشِ عذابِ او دو برابر بیفزا».

نکته ها:

«مهاد»از مهد به معنای جایگاه و آرامگاه است. «حَمِیمٌ» یعنی آب جوشان و« غَسّٰاقٌ »یعنی چرکابی که از پوست دوزخیان می چکد.« مُقْتَحِمٌ »ورود در کار ترسناک را گویند.

ص :120

«شکل»به معنای مثل و مانند و« أَزْوٰاجٌ »به معنای انواع است.یعنی انواع دیگری از همین گونه عذاب دارند.

پیام ها:

1 سرلوحه ی خوبی ها،تقوا و سرلوحه ی بدی ها،طغیان و سرکشی است. «إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ») ، («إِنَّ لِلطّٰاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ» 2 طغیان عامل بد عاقبتی است. «لِلطّٰاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ» 3 عذاب های دوزخ متنوّع و گوناگون است. «وَ آخَرُ مِنْ شَکْلِهِ أَزْوٰاجٌ» 4 در قیامت پیروان فساد،از پیشگامان خود تنفّر دارند. «أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنٰا» 5 انسان،دوزخِ خود را از پیش می فرستد. «قَدَّمْتُمُوهُ لَنٰا» 6 دعوت دیگران به گناه،سبب سلب مسئولیّت از گناهکار نیست.با این که می گویند: «أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنٰا» شما این عذاب را برای ما فراهم کردید،ولی خودشان نیز در دوزخ گرفتارند.

7 در نظام تربیتی اسلام،تشویق و تهدید در کنار هم است.(آیاتِ پاداش متّقین و کیفر طاغین) 8 کسانی که در دنیا و در مدار ایمان،به یکدیگر دعا نکنند،در آخرت و در دوزخ به یکدیگر نفرین خواهند کرد. «رَبَّنٰا مَنْ قَدَّمَ لَنٰا» 9 تنها دعایی که از دوزخیان مستجاب می شود،دعای افزودن عذاب برای پیش کسوتان کفر است. «فَزِدْهُ عَذٰاباً ضِعْفاً»») ، (««لِکُلٍّ ضِعْفٌ» (1)10 ردّ و بدل کردن ناسزا یکی از برخوردهای دوزخیان است.(گروهی می گویند: «لاٰ مَرْحَباً بِکُمْ» ولی جواب می شنوند: «بَلْ أَنْتُمْ لاٰ مَرْحَباً بِکُمْ»)

ص :121


1- 1) .اعراف،39.

[سوره ص (38): آیات 62 تا 64]

اشاره

وَ قٰالُوا مٰا لَنٰا لاٰ نَریٰ رِجٰالاً کُنّٰا نَعُدُّهُمْ مِنَ اَلْأَشْرٰارِ (62) أَتَّخَذْنٰاهُمْ سِخْرِیًّا أَمْ زٰاغَتْ عَنْهُمُ اَلْأَبْصٰارُ (63) إِنَّ ذٰلِکَ لَحَقٌّ تَخٰاصُمُ أَهْلِ اَلنّٰارِ (64)

و گویند:چرا مردانی را که ما آنان را از اشرار می شمردیم(در این جا)نمی بینیم؟

آیا ما(به ناحقّ)آنان را به مسخره می گرفتیم(و امروز اهل بهشتند،یا آنکه در جهنّم هستند)و چشمان ما به آنها نمی افتد.

همانا مجادله ی اهل آتش یک واقعیّت است.

نکته ها:
اشاره

در روایات معتبر آمده است که:گروهی از شیعیان نزد اهل بیت علیهم السلام شکایت کردند که گروهی ما را رافضی می خوانند و از مشرکان و کفّار بدتر می دانند.امام علیه السلام سوگند یاد کردند که شما مشمول شفاعت ما می شوید و آنان در دوزخ سراغ شما را خواهند گرفت،سپس این آیه را تلاوت کردند: «Bوَ قٰالُوا مٰا لَنٰا لاٰ نَریٰ رِجٰالاً کُنّٰا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرٰارِ » . (1)

سیمایی از تخاصم مجرمان

در قیامت،هر کس دنبال شریک جرم می گردد که گناهش را به دوش او بیندازد:

بعضی گویند:جامعه ما را منحرف کرد. «لَوْ لاٰ أَنْتُمْ لَکُنّٰا مُؤْمِنِینَ» (2)بعضی گویند:دوست بد ما را منحرف کرد. «لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ» (3)بعضی گویند:شریک،ما را منحرف کرد. «الْأَخِلاّٰءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» (4)بعضی گویند:بزرگان فاسد ما را منحرف کرده اند. «أَطَعْنٰا سٰادَتَنٰا وَ کُبَرٰاءَنٰا فَأَضَلُّونَا» (5)بعضی گویند:شیطان ما را منحرف کرد. «فَلاٰ تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ» (6)

ص :122


1- 1) .تفاسیر أطیب البیان،نور الثقلین و کنز الدقائق.
2- 2) .سبأ،31.
3- 3) .فرقان،29.
4- 4) .زخرف،67.
5- 5) .احزاب،67.
6- 6) .ابراهیم،22.
پیام ها:

1 برخی کسانی که در دنیا از بدان محسوب شده،تحقیر می شوند،در بهشت کامیاب خواهند بود. «لاٰ نَریٰ رِجٰالاً کُنّٰا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرٰارِ» 2 در دوزخ،افراد یکدیگر را می شناسند و هوش و حواس دارند. «مٰا لَنٰا لاٰ نَریٰ رِجٰالاً» 3 زود قضاوت نکنیم،شاید افراد به ظاهر پست امروز،عالی مقام های قیامت باشند. «نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرٰارِ» 4 قیامت روز اقرار است. «أَتَّخَذْنٰاهُمْ سِخْرِیًّا» 5 بهشتیان در مجلس انس بر تخت ها تکیه زده اند ولی دوزخیان با یکدیگر جرّ و بحث دارند. «مُتَّکِئِینَ فِیهٰا» ، «إِنَّ ذٰلِکَ لَحَقٌّ تَخٰاصُمُ أَهْلِ النّٰارِ»

[سوره ص (38): آیات 65 تا 70]

اشاره

قُلْ إِنَّمٰا أَنَا مُنْذِرٌ وَ مٰا مِنْ إِلٰهٍ إِلاَّ اَللّٰهُ اَلْوٰاحِدُ اَلْقَهّٰارُ (65) رَبُّ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ مٰا بَیْنَهُمَا اَلْعَزِیزُ اَلْغَفّٰارُ (66) قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ (67) أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ (68) مٰا کٰانَ لِی مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ اَلْأَعْلیٰ إِذْ یَخْتَصِمُونَ (69) إِنْ یُوحیٰ إِلَیَّ إِلاّٰ أَنَّمٰا أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ (70)

بگو:من فقط بیم دهنده ام و هیچ معبودی جز خداوند یکتای قهار و مقتدر نیست.

پروردگار آسمان ها و زمین و آنچه میان آن دو است،نفوذناپذیر و بسیار آمرزنده.

بگو: او خبر بزرگی است،

که شما از او رویگردانید.

برای من نسبت به عالم بالا هیچ آگاهی نبود،آن گاه که(درباره او با یکدیگر)مجادله می کردند.

به من چیزی وحی نمی شود مگر از آن رو که من هشدار دهنده ای آشکارم.

ص :123

نکته ها:

« اَلْقَهّٰارُ »به معنای قدرت قاهره ای است که همه ی قدرت ها،مقهور و محکوم او هستند.

در روایات می خوانیم که:« نَبَأٌ عَظِیمٌ »علیّ بن ابی طالب است و خود حضرت فرمود:«انا النبأ العظیم» (1)در دعای ندبه نیز خطاب به حضرت مهدی علیه السلام می گوییم:«یا بن النبإ العظیم» این معنا با ضمیر« هُوَ »که در مورد انسان به کار می رود،نه اشیا،سازگارتر است.

مراد از ملاء اعلی همان افق اعلی است که در سوره ی نجم می خوانیم: «Bوَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلیٰ » و هدف معراج،بالا بردن سطح علمی پیامبر بود. «Bلِنُرِیَهُ مِنْ آیٰاتِنٰا» بنا بر این شاید آیات مذکور این مطلب را دنبال می کنند که:

ای پیامبر! به مردم بگو:علیّ بن ابی طالب خبر بزرگی است که برخی از شما مسلمانان از او اعراض می کنید(و به سراغ دیگری می روید).

من از عالم بالا بی خبر بودم آن گاه که مردم بر ولایت او مخاصمه می کردند ولی در سفر معراج،امامت علی بن ابی طالب مطرح و تثبیت شد و فکر نکنید امامت او نظر شخصی من است،هر چه هست وحی الهی است.

البتّه این معنا با استمداد از روایات متعدّد و رهنمود تفسیر أطیب البیان استفاده شد ولی تفاسیر دیگر این آیه را مقدّمه ی آیات بعد در مورد آفرینش آدم دانسته اند.

پیام ها:

1 وظیفه و جایگاه پیامبر باید به مردم اعلام شود. «قُلْ» 2 جایی که غفلت همه را فراگرفته،باید از زاویه ی انذار سخن گفت. «إِنَّمٰا أَنَا مُنْذِرٌ» 3 انسان با خطرها و آسیب هایی روبرو است که بواسطه انذار انبیا می تواند رهایی یابد. «أَنَا مُنْذِرٌ» 4 نقش هشدار و انذار در تربیت،بیش از نقش بشارت است. «أَنَا مُنْذِرٌ»

ص :124


1- 1) .کافی،ج 8،ص 30.

5 انذار،زمانی مؤثّر است که از سرچشمه ی قدرت باشد. «أَنَا مُنْذِرٌ») ، («الْوٰاحِدُ الْقَهّٰارُ» 6 اقتدار،در سایه ی وحدت است. «الْوٰاحِدُ الْقَهّٰارُ» (در قرآن شش مورد کلمه ی قهار آمده که در کنار همه ی آنها کلمه ی واحد است).

7 همه هستی تحت یک مدیریّت و اراده است. «الْوٰاحِدُ الْقَهّٰارُ رَبُّ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» 8 خداوند تمام هستی را پرورش می دهد و همه را رو به کمال می برد. «رَبُّ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مٰا بَیْنَهُمَا» 9 مربی باید هم قدرت داشته باشد و هم رحمت. «رَبُّ ... اَلْعَزِیزُ الْغَفّٰارُ» 10 اقبال یا اعراض مردم نشانه ی حقّانیّت یا بطلان امری نیست. «هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ» 11 در تبلیغ و هدایت مردم از روش های روشن و بدون ابهام استفاده کنید.

«نَذِیرٌ مُبِینٌ»

[سوره ص (38): آیات 71 تا 74]

اشاره

إِذْ قٰالَ رَبُّکَ لِلْمَلاٰئِکَةِ إِنِّی خٰالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ (71) فَإِذٰا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سٰاجِدِینَ (72) فَسَجَدَ اَلْمَلاٰئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (73) إِلاّٰ إِبْلِیسَ اِسْتَکْبَرَ وَ کٰانَ مِنَ اَلْکٰافِرِینَ (74)

آن گاه که پروردگارت به فرشتگان گفت:همانا من آفریننده ی بشری از گِل هستم.

پس همین که او را نظام بخشیدم و از روح خود در او دمیدم،سجده کنان برای او به خاک افتید.

پس فرشتگان همه با هم سجده کردند.

مگر ابلیس که تکبّر ورزید و از کافران بود.

ص :125

نکته ها:

« سَوَّیْتُهُ »از«استواء»به معنای اعتدال و استواری در آفرینش است.

ممکن است جمله« إِذْ قٰالَ »مربوط به جمله« تَخْتَصِمُونَ »در آیات قبل باشد،یعنی من از ملاء اعلی آن گاه که فرشتگان بر سر آفرینش انسان با خداوند مجادله می کردند آگاه نبودم.

چنان که در آیه 30 سوره بقره خواندیم که خداوند به فرشتگان فرمود:من در زمین خلیفه قرار می دهم،آنان گفتند:انسان موجود مفسد و خونریز است،از آفریدنش صرف نظر کن ما تو را با حمد خود ستایش و تسبیح می کنیم.

ماجرای خلقت انسان و سجده فرشتگان بر او،در سوره های بقره،اعراف،حجر،اسراء و کهف آمده و تکرار این داستان بیانگر تعصّب و نژادپرستی ابلیس و حسادت بر انسان و خطر تکبّر و عدم توبه و عذرخواهی است که در طول تاریخ،همه ی انسان ها به نحوی با آن درگیر هستند.از سوی دیگر برای توجّه دادن انسان به مقام انسانیّت است،انسانی که مسجود فرشتگان است باید هشیار باشد که ارزش خود را هدر ندهد.

مراد از« نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی »آن نیست که چیزی از خدا جدا شده و به انسان ملحق شده باشد،بلکه منظور بیانِ منشأ و ریشه ی روح انسان است که از عالم بالاست،نه عالم خاکی.

از رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله نقل شده که فرمود:خداوند آدم را آفرید و ما اهل بیت را در نسل او قرار داد و به خاطر کرامت ما فرمان سجده صادر کرد،پس مسجود قرار گرفتن آدم،برای خداوند عبودیّت بود و برای آدم احترام،زیرا ما در صلب او بودیم! (1)

پیام ها:

1 انسان تنها موجودی است که خداوند قبل از خلقت،آفریدن او را به فرشتگان اعلام کرد. «قٰالَ رَبُّکَ» 2 آفرینش فرشتگان،قبل از انسان بوده است.(زیرا خداوند قبل از انسان با فرشتگان گفتگو داشته است). «قٰالَ رَبُّکَ لِلْمَلاٰئِکَةِ»

ص :126


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

3 منشأ وجودی انسان،آب و خاک است. «خٰالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ» 4 روح،پس از جسم آفریده شده است. «فَإِذٰا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» 5 روح،از بدن مستقل و جداست. «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» 6 فرشتگان به خاطر نفخه ی الهی،به آدم سجده کردند ولی برخی انسان ها حتّی به خاطر ذات حقّ برای خدا سجده نمی کنند. «مِنْ رُوحِی ... لَهُ سٰاجِدِینَ» 7 انسان دارای دو بعد مادّی و معنوی است. «مِنْ طِینٍ») ، («مِنْ رُوحِی» 8 الطاف الهی،زمینه ی مستعدّ لازم دارد.تا به ظرفیّت های مادّی پرداخته نشود وظیفه روح الهی در آن ممکن نیست. «فَإِذٰا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» 9 روح،در بدن همه ی جانداران هست ولی تعبیر« رُوحِی »مخصوص انسان است که از شرافت ویژه ای برخوردار است. «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» 10 روح پدیده ای لطیف است.(کلمه نفح و دمیدن بیانگر لطافت روح است) 11 فرشتگان مثل انسان مورد امر و نهی قرار می گیرند. «فَقَعُوا لَهُ سٰاجِدِینَ» 12 سجده بر انسان،به خاطر بعد روحی اوست نه جسمی او. «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا» 13 سجده بر آدم،چون به فرمان خداست،بندگی خداست نه بندگی آدم. «فَقَعُوا لَهُ سٰاجِدِینَ» (سجده مظهر بزرگداشت و کرامت و قبول خلافت انسان است نه پرستش او).

14 لیاقت از سابقه مهم تر است.(سابقه ی فرشتگان بیش از آدم بود ولی چون لیاقت انسان بیش تر بود آنها به او سجده کردند.) «لَهُ سٰاجِدِینَ» 15 فرشتگان تسلیم خدایند. «فَسَجَدَ الْمَلاٰئِکَةُ کُلُّهُمْ» 16 عبادت دسته جمعی با شکوه تر است.همه ی فرشتگان سجده کردند، «کُلُّهُمْ» آن هم دسته جمعی. «أَجْمَعُونَ» 17 در میان خوبان بودن مهم نیست،از خوبان بودن مهم است. «فَسَجَدَ الْمَلاٰئِکَةُ کُلُّهُمْ») ، («إِلاّٰ إِبْلِیسَ»

ص :127

18 تکبّر،مانع تعبّد و تسلیم است. «اسْتَکْبَرَ وَ کٰانَ» ...

19 ابلیس از اوّل کافر بود و لکن ترک سجده کفر او را کشف کرد. «کٰانَ مِنَ الْکٰافِرِینَ»

[سوره ص (38): آیات 75 تا 78]

اشاره

قٰالَ یٰا إِبْلِیسُ مٰا مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِمٰا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ اَلْعٰالِینَ (75) قٰالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نٰارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ (76) قٰالَ فَاخْرُجْ مِنْهٰا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ (77) وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلیٰ یَوْمِ اَلدِّینِ (78)

(خداوند)فرمود:«ای ابلیس! چه چیز تو را مانع شد که برای موجودی که به دستان قدرت خویش خلق کردم سجده کنی؟ تکبّر کردی یا از بلند مرتبگانی؟!»

ابلیس گفت:«من از او بهترم،مرا از آتش آفریدی و او را از گِل»

خداوند فرمود:«پس از این درگاه بیرون شو که تو رانده شده ای.

و همانا لعنت من تا روز رستاخیز بر تو خواهد بود.»

نکته ها:

مراد از«عالین»به گفته پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله گروهی هستند که از فرشته ها برترند و از مقام و مرحله و مکان دیگری سرچشمه می گیرند. (1)شاید مراد پیامبر همان باشد که در زیارت جامعه خطاب به اهل بیت علیهم السلام می خوانیم:«خلقکم الله انوارا فجعلکم بعرشه محدقین حتی من علینا بکم فجعلکم فی بیوت اذن الله ان یرفع و یذکر»یعنی خداوند شما را نورهایی در عرش قرار داد،آن گاه برای دسترسی بشر به هدایت،شما را در مناطقی از زمین قرار داد،تا محل ندای توحید باشید.و اللّه العالم.

ص :128


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.

مراد از دو دست در آیه به گفته امام صادق علیه السلام دست قدرت و حکمت است و گر نه خداوند جسم نیست تا دست ظاهری داشته باشد. (1)

پیام ها:

1 از خلافکار توضیح بخواهید و خلاف ها را ریشه یابی کنید. «یٰا إِبْلِیسُ مٰا مَنَعَکَ» (به مجرم فرصت حرف زدن بدهید).

2 اصل،گرایش و پذیرش حقّ است،هر کجا خلاف آن را دیدید مانعی پیدا شده است. «مٰا مَنَعَکَ» 3 آفرینش انسان با توجّه خاص خداوند بوده است. «خَلَقْتُ بِیَدَیَّ» 4 اجتهاد در برابر نصّ کار ابلیس است. «فَقَعُوا لَهُ سٰاجِدِینَ ... أَنَا خَیْرٌ» 5 ایمان به خداوند و خالق بودن او کافی نیست بلکه اطاعت و تسلیم در برابر او لازم است.(ابلیس خالق بودن را قبول داشت ولی تسلیم و اطاعت نداشت).

«خَلَقْتَنِی»

6 مقایسه های ظنّی نمی تواند سرچشمه ی ارزیابی درست شود.(ابلیس خود را با انسان مقایسه کرد و نتیجه گیری نمود). «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی» ...

7 نژاد پرستی،تفکّر شیطانی است. «مِنْ نٰارٍ») ، («مِنْ طِینٍ» 8 تعصّب مانع شناخت حقیقت است.(ابلیس نژاد آتشی خود را می بیند ولی نفخه ی الهی انسان را نمی بیند). «خَلَقْتَنِی مِنْ نٰارٍ» 9 شرافت به کسب کمالات است نه مادّه و عنصر اوّلی که گفته شود انسان از گل و ابلیس از آتش است. «مِنْ نٰارٍ») ، («مِنْ طِینٍ ... فَاخْرُجْ» 10 در مدیریّت،اخراجِ فرد متمرّد از قانون لازم است. «فَاخْرُجْ مِنْهٰا» 11 نتیجه ی تکبّر و حسادت،محرومیّت است. «فَاخْرُجْ» 12 عناصر نامطلوب باید از جامعه طرد شوند.(در قرآن شش مرتبه کلمه ی

ص :129


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.

رجیم آمده که همه ی آنها در مورد ابلیس است). «فَاخْرُجْ ... فَإِنَّکَ رَجِیمٌ» 13 تحقیر شیطان،هم مکانی بود «فَاخْرُجْ» هم مقامی. «لَعْنَتِی»

[سوره ص (38): آیات 79 تا 83]

اشاره

قٰالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلیٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ (79) قٰالَ فَإِنَّکَ مِنَ اَلْمُنْظَرِینَ (80) إِلیٰ یَوْمِ اَلْوَقْتِ اَلْمَعْلُومِ (81) قٰالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ (82) إِلاّٰ عِبٰادَکَ مِنْهُمُ اَلْمُخْلَصِینَ (83)

ابلیس گفت:«پروردگارا! پس مرا تا روزی که(خلایق)برانگیخته(و زنده) می شوند مهلت ده».

(خداوند)فرمود:تو از مهلت یافتگانی،

تا روز و زمانی معیّن.

ابلیس گفت:به عزّت تو سوگند که همه(ی مردم)را گمراه خواهم کرد.

مگر بندگان تو آنان که خالص شده اند.

نکته ها:

حضرت علی علیه السلام می فرماید:دلیل مهلت دادن خداوند به ابلیس پر شدن پیمانه و تکمیل آزمایش او بود. (1)

پیام ها:

1 ابلیس بخاطر تکبّر عفو نخواست،بلکه مهلت برای انتقام خواست. «فَأَنْظِرْنِی ... لَأُغْوِیَنَّهُمْ» 2 ابلیس با تمام تکبّر و کفر از بیان درخواست خود مأیوس نشد. «رَبِّ فَأَنْظِرْنِی» 3 عمر به دست خداست. «رَبِّ فَأَنْظِرْنِی»

ص :130


1- 1) .نهج البلاغه،خطبه 1.

4 در دعا گفتن«ربّ»مؤثّر است.هم اولیای خدا و هم ابلیس در دعاهای خود این کلمه را بکار برده اند). «رَبِّ فَأَنْظِرْنِی» 5 ابلیس،هم معاد را می دانست «إِلیٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ» هم توحید را می دانست «رَبِّ» هم نبوّت را می دانست. «عِبٰادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» پس مشکل او ندانستن اصول دین نبود بلکه تکبّر و لجاجت بود.

6 خداوند دعای بدترین خلق خود را نیز اجابت می کند. «رَبِّ فَأَنْظِرْنِی ... فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ» 7 غیر از ابلیس بعضی دیگر نیز عمر طولانی دارند. «مِنَ الْمُنْظَرِینَ» 8 هر طول عمری نشانه ی مهر و محبّت خداوند و عامل خوشبختی نیست. «مِنَ الْمُنْظَرِینَ» 9 خداوند آن است که مرگ را به همه بچشاند و لذا طول عمر ابلیس تا قیامت تضمین نشد بلکه تا روز خاصی اجابت شد. «إِلیٰ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» 10 خطر وسوسه های ابلیس جدّی است.(او سوگند یاد کرده که همه را به نحوی گمراه کند). «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ» 11 گاهی یک گناه،مقدّمه ی گناهان بزرگتری می شود.(گناه سجده نکردن بر آدم،مقدّمه ای برای گناه اغفال مردم می شود). «لَأُغْوِیَنَّهُمْ» 12 اخلاص در عبودیّت،شرط مصونیّت از دام های ابلیس است. «إِلاّٰ عِبٰادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»

ص :131

[سوره ص (38): آیات 84 تا 88]

اشاره

قٰالَ فَالْحَقُّ وَ اَلْحَقَّ أَقُولُ (84) لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ (85) قُلْ مٰا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ مٰا أَنَا مِنَ اَلْمُتَکَلِّفِینَ (86) إِنْ هُوَ إِلاّٰ ذِکْرٌ لِلْعٰالَمِینَ (87) وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ (88)

(خداوند)فرمود:به حقّ سوگند و حقّ می گویم

که جهنّم را از تو و تمام کسانی که از تو پیروی کنند پر خواهم کرد.

(ای پیامبر! به مردم)بگو:من از شما(به خاطر رسالتم)هیچ پاداشی طلب نمی کنم و من اهل تکلّف نیستم.

او جز تذکّری برای جهانیان نیست.

و خبرش را پس از مدّتی خواهید دانست.

نکته ها:

رابطه میان گوینده و گفتار چهار نوع است:

الف)هم گوینده باطل است،هم سخن باطل است.

ب)گوینده بر باطل است،ولی سخن حقّی می گوید.

ج)گوینده بر حقّ است ولی حرفش باطل است.

د)هم گوینده حقّ است و هم کلام او حقّ است.

خداوند،هم خودش حقّ است و هم سخنش حقّ است.« قٰالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ» در آغاز این سوره،سخن از ذکر به میان آمد،« ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ »در پایان سوره نیز از ذکر این گونه یاد شده است:« إِنْ هُوَ إِلاّٰ ذِکْرٌ لِلْعٰالَمِینَ» مراد از تکلّف که پیامبر آن را از خود نفی می کند،آن است که من سخنانم روشن و منطقی است و چیزی را بر شما تحمیل نمی کنم.« مٰا أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ» چنان که در ذیل آیه 67 این سوره: «قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ» گفتیم،بر اساس روایات مراد از« نَبَأٌ عَظِیمٌ »خبر ولایتِ علیّ بن ابی طالب علیهما السلام است که آیه پایانی سوره نیز همانند آنجا،از

ص :132

ضمیرِ«هو»استفاده کرده و می فرماید:این خبر پس از مدّتی آشکار گشته و از آن آگاه می شوید. «إِنْ هُوَ إِلاّٰ ذِکْرٌ لِلْعٰالَمِینَ وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ» جالب آنکه در آیات دیگر نیز مزد رسالت پیامبر،مودّت اهل بیت ذکر شده و در این آیات نیز پس از نفی مزد مادّی بر رسالت،به این امر توجّه شده است.

پیام ها:

1 خداوند جز حقّ نمی گوید.(مقدّم شدن کلمه ی« اَلْحَقَّ »بر« أَقُولُ »نشانه ی آن است که او جز حقّ نمی گوید). «وَ الْحَقَّ أَقُولُ» 2 در برابر تأکید اهل باطل،شما نیز با جدّیت سخن بگویید.شیطان گفت:

«لَأُغْوِیَنَّهُمْ»

...خداوند فرمود: «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ» 3 در قیامت،رهبران کفر و پیروانشان در یک جا جمع خواهند شد. «جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ» 4 شیطان جسم دارد زیرا پر شدن جهنّم در صورتی است که ابلیس دارای جسم باشد. «لَأَمْلَأَنَّ» 5 مبلّغ باید بی توقّعی خود را به مردم اعلام کند. «قُلْ مٰا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ» 6 شرط توفیق در تبلیغ،توقّع نداشتن از مردم است. «قُلْ مٰا أَسْئَلُکُمْ» 7 پیامبران،نه تنها توقّع مادّی،بلکه هیچ گونه انتظاری از مردم نداشتند. «مِنْ أَجْرٍ» 8 یکی از شرایط توفیق در تبلیغ،نداشتن تکلّف است.(مؤمن،در عمل و سخن و معاشرت،خود و دیگران را به زحمت نمی اندازد). «مٰا أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ» تصنع و تکلّف و ظاهرسازی عملی ناپسند و مذموم است.

9 کسی می تواند جهان را آزاد کند که خود گرفتار قیود و عادات و رسوم ساختگی نباشد. «مٰا أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ إِنْ هُوَ إِلاّٰ ذِکْرٌ لِلْعٰالَمِینَ» 10 رسالت قرآن جهانی و فرا ملّیتی است. «ذِکْرٌ لِلْعٰالَمِینَ» 11 قرآن کتاب بیداری و هشیاری است. «ذِکْرٌ لِلْعٰالَمِینَ»

ص :133

12 انسان بدون قرآن در معرض انواع غفلت ها و نسیان هاست. «إِنْ هُوَ إِلاّٰ ذِکْرٌ لِلْعٰالَمِینَ» 13 بشر در آینده از اخبار مهم قرآن(پیرامون تحقّق وعده ها و پیروزی متّقین و صالحین)آگاه خواهد شد. «لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ» «و الحمد لله رب العالمین»

ص :134

ص :135

ص :136

[تفسیر سوره زمر]

سیمای سوره زمر

این سوره هفتاد و پنج آیه دارد و در مکّه نازل شده است و همچون دیگر سوره های مکی،بیشتر مطالب آن در مورد خدا و قیامت است.

«زمر»به معنای گروه و جماعت است و نام گذاری این سوره بدین کلمه،از آن جهت است که دوزخیان و بهشتیان به صورت گروه گروه وارد دوزخ یا بهشت می شوند،چنان که در آیات 71 و 73 به این مطلب اشاره شده است.

توحید در خالقیّت،ربوبیّت و عبادت و خصوصاً اخلاص در عبادت و بندگی،بیش از همه در این سوره مورد توجّه و تأکید قرار گرفته است.

حضور مردم در دادگاه قیامت و داوری خداوند بر اساس پرونده اعمال و گواهی شاهدان و سوق دادن گنهکاران به دوزخ و پاکان به بهشت،از مطالبی است که به تفصیل در این سوره آمده است.

ص :137

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

[سوره الزمر (39): آیات 1 تا 2]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;تَنْزِیلُ اَلْکِتٰابِ مِنَ اَللّٰهِ اَلْعَزِیزِ اَلْحَکِیمِ (1) إِنّٰا أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ اَلْکِتٰابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اَللّٰهَ مُخْلِصاً لَهُ اَلدِّینَ (2)

نزول(تدریجی)کتاب(بر تو)از جانب خداوند عزیز حکیم است.

همانا ما این کتاب(آسمانی)را به سوی تو به حقّ نازل کردیم،پس خدا را در حالی که دین خود را برای او خالص نموده ای عبادت کن.

نکته ها:

« تَنْزِیلُ »به معنای نزول تدریجی و«انزال»به معنای نزول دفعی و یک باره است.در این آیات به هر دو نوع نزولِ قرآن اشاره شده است.

واژه«عزت»88 مرتبه در قرآن آمده است که 46 مرتبه آن در کنار حکمت است. «الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ» آری عزّت زمانی دائمی است که همراه با حکمت باشد.عزیز واقعی تنها اوست زیرا خالق و مقتدر است،غیب و شهود را می داند و قبض و بسط رزق بدست اوست.در حدیث می خوانیم هر کس عزّت دنیا و آخرت می خواهد مطیع خدای عزیز باشد.«فمن اراد عز الدارین فلیطع العزیز» (1)تکرار کلمه کتاب در دو آیه پی در پی که یک بار می فرماید:«کتاب از سوی خدای عزیز است»و بار دیگر می فرماید:«کتاب حقّ است»،رمز آن است که راه عزّت فرد و جامعه

ص :138


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

اتصال به خدای عزیز و مکتب حقّ است و اطاعت از هر کس جز خدا و پیروی از هر دینی جز مکتب وحی،آغاز یا فرجامی ذلّت بار خواهد داشت.غیر از خدای عزیز همه محدود و فانی هستند و جز مکتب وحی همه مکاتب یا محدود نگرند یا خرافی یا سخت گیر یا غیر فطری.آری مکتب ساخته دست انسان وابسته نمی تواند جامعه عزیز بسازد و لذا در آیه سوم می فرماید:دین خالص مخصوص خداست.

گرچه خطاب عبادت خالصانه متوجّه پیامبر است ولی در حقیقت،این خطاب همه ی مردم را شامل می شود.

دین در لغت به معنای جزا،آیین،ملّت،عبادت و اطاعت بکار می رود (1)ولی در اینجا به معنای عبادت است زیرا سخن از عبادت است. «فَاعْبُدِ اللّٰهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ»

پیام ها:

1 نزول قرآن،با عزّت الهی منافاتی ندارد. «تَنْزِیلُ الْکِتٰابِ مِنَ اللّٰهِ الْعَزِیزِ» 2 قدر کتاب آسمانی را بدانیم،زیرا که از طرف خداوند حکیم نازل شده و جلوه عزّت و حکمت اوست. «مِنَ اللّٰهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ» 3 بر خلاف عزّت طاغوت ها که همراه با استبداد است،عزّت الهی همراه با حکمت است. «الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ» 4 چون خداوند عزیز و شکست ناپذیر است،سخن او نیز در برابر تمام مکتب ها و سخن ها پیروز و شکست ناپذیر است. «الْکِتٰابِ مِنَ اللّٰهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ» 5 قرآن،عزّت آفرین و حکمت آموز است. «الْکِتٰابِ مِنَ اللّٰهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ» 6 گرچه قرآن،به تدریج در مدّت 23 سال نازل شد، «تَنْزِیلُ الْکِتٰابِ» امّا در آغاز بعثت یک باره و یکپارچه بر قلب مبارک پیامبر نازل شده است. «إِنّٰا أَنْزَلْنٰا» 7 قرآن،همچون خداوند حقّ و ثابت است. «بِالْحَقِّ» (قرآن،سراسر حقّ و از هر گونه خیال پردازی و سخن نادرست به دور است). «بِالْحَقِّ»

ص :139


1- 1) .قاموس المحیط.

8 دلیل و فلسفه نزول قرآن،ارائه حقّ به مردم است. «تَنْزِیلُ الْکِتٰابِ ... بِالْحَقِّ» 9 عبادت باید در بستر حقّ باشد. «بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ» (راه سعادت،قرار گرفتن در محور مکتب،عبادت و اخلاص است).

10 همان گونه که هدف تکوین و آفرینش،عبادت است «وَ مٰا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّٰ لِیَعْبُدُونِ» (1)،هدف تشریع و نزول کتاب نیز عبادت است.«انا انزلنا الکتاب... فَاعْبُدِ اللّٰهَ» 11 نزول کتاب نعمتی است که سزاوار شکر الهی است. «تَنْزِیلُ الْکِتٰابِ ... فَاعْبُدِ» 12 دینداری باید از هوس ها،خیال ها و خرافات دور باشد. «مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ» 13 در عبادات،قصد قربت لازم است. «فَاعْبُدِ اللّٰهَ مُخْلِصاً»

[سوره الزمر (39): آیه 3]

اشاره

أَلاٰ لِلّٰهِ اَلدِّینُ اَلْخٰالِصُ وَ اَلَّذِینَ اِتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیٰاءَ مٰا نَعْبُدُهُمْ إِلاّٰ لِیُقَرِّبُونٰا إِلَی اَللّٰهِ زُلْفیٰ إِنَّ اَللّٰهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی مٰا هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَهْدِی مَنْ هُوَ کٰاذِبٌ کَفّٰارٌ (3)

آگاه باشید که دین خالص مخصوص خداوند است و کسانی که به جای خداوند معبودهایی را برگزیدند(و در توجیه کار خود گفتند:)ما آنها را نمی پرستیم مگر برای آن که ما را هر چه بیش تر به خدا نزدیک کنند،همانا خداوند درباره ی آن چه آنان بر سر آن اختلاف می کنند،میانشان داوری خواهد کرد.البتّه خداوند کسی را که دروغگوی کفران پیشه است هدایت نمی کند.

نکته ها:

در آیه ی قبل به شخص پیامبر فرمود:عبادتت خالصانه باشد. «فَاعْبُدِ اللّٰهَ مُخْلِصاً» در این آیه به همه ی مردم می فرماید:تمام عبادت ها باید برای خداوند باشد. «لِلّٰهِ الدِّینُ الْخٰالِصُ» شخصی به پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله گفت:ما اموال خود را به فقرا می دهیم تا نام ما به نیکی برده

ص :140


1- 1) .ذاریات،56.

شود.حضرت فرمود:خداوند تنها کار خالص را می پذیرد و سپس این آیه را تلاوت فرمود:

«أَلاٰ لِلّٰهِ الدِّینُ الْخٰالِصُ»... (1)

برای بت پرستی ریشه هایی گفته اند،از جمله:

الف)برای احترام به بزرگان،مجسمه ی آنان را می ساختند و با گذشت زمان این مجسّمه ها به صورت مستقل پرستش می شد.

ب)بت پرستان گمان می کردند انسان نمی تواند مستقیماً با خدا ارتباط برقرار کند و نیاز به واسطه های مقدّس دارد،لذا برای مقدّسین تمثالی می ساختند که به مرور زمان این سمبل ها به صورت بت در آمد.

پیام ها:

1 در شیوه ی تبلیغ،مخاطب را حسّاس کنید.(کلمه« أَلاٰ »یعنی آگاه باش که مسئله مهمّی است).

2 تمام مکاتب بشری با خرافات و هوس ها آلوده هستند و دین خالص،تنها از آن خداست. «لِلّٰهِ الدِّینُ الْخٰالِصُ» 3 ارزش دین به خالص بودن آن است و گر نه هوس ها و خرافات آن را مسخ می کند. «لِلّٰهِ الدِّینُ الْخٰالِصُ» 4 منحرفان،انحرافات خود را توجیه می کنند.بت پرستان می گویند:ما بت ها را می پرستیم زیرا نمی توانیم بدون واسطه به خدا نزدیک شویم. «مٰا نَعْبُدُهُمْ إِلاّٰ لِیُقَرِّبُونٰا» 5 خداجویی امری نهفته در وجود انسان حتّی مشرکان است. «لِیُقَرِّبُونٰا إِلَی اللّٰهِ زُلْفیٰ» 6 در پیشگاه الهی بعضی واسطه ها مورد قبول و سفارش خداوند است. «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ» (2)ولی بعضی وسیله ها مثل بت مورد قبول نیست.

ص :141


1- 1) .تفسیر درّ المنثور.
2- 2) .مائده،35.

«مٰا نَعْبُدُهُمْ إِلاّٰ لِیُقَرِّبُونٰا إِلَی اللّٰهِ زُلْفیٰ»

7 بت پرستان مکّه خدا را قبول داشتند و بت ها را واسطه قرب به او می پنداشتند.

«إِلَی اللّٰهِ زُلْفیٰ»

8 مشرکان به شفاعت عقیده داشتند لکن شفیع خود را بت ها می پنداشتند. «إِلَی اللّٰهِ زُلْفیٰ» 9 قرب به خدا محبوب همه است. «لِیُقَرِّبُونٰا إِلَی اللّٰهِ زُلْفیٰ» 10 قیامت روز پایان اختلافات است. «یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی مٰا ... یَخْتَلِفُونَ» 11 بستر هدایت الهی را باید انسان در خود فراهم کند و دروغ و کفران،انسان را از قابلیّت هدایت می اندازد. «لاٰ یَهْدِی مَنْ هُوَ کٰاذِبٌ کَفّٰارٌ» 12 دروغ می تواند مقدّمه انحراف دائمی شود. «کٰاذِبٌ کَفّٰارٌ» 13 تقرب آفرینی بت ها عقیده ای است بس دروغ. «کٰاذِبٌ» 14 بت ها نزد بت پرستان به مانند موجودات عاقل و فهیم بودند.( «مٰا نَعْبُدُهُمْ إِلاّٰ» ...کلمه«هم»برای افراد با شعور بکار می رود.)

[سوره الزمر (39): آیه 4]

اشاره

لَوْ أَرٰادَ اَللّٰهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً لاَصْطَفیٰ مِمّٰا یَخْلُقُ مٰا یَشٰاءُ سُبْحٰانَهُ هُوَ اَللّٰهُ اَلْوٰاحِدُ اَلْقَهّٰارُ (4)

اگر خداوند اراده کرده بود(برای خود)فرزندی بگیرد قطعاً از آن چه می آفریند،آن چه را می خواست بر می گزید.او منزّه است(از این که فرزندی داشته باشد)او خداوند یگانه ی پیروز است.

پیام ها:

1 خداوند نه فرزند واقعی دارد «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ» ،نه فرزند خوانده. «لَوْ أَرٰادَ اللّٰهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً» 2 اگر خداوند فرزندی بخواهد از میان بهترین ها انتخاب می کند نه از سنگ و چوب. «أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً لاَصْطَفیٰ مِمّٰا یَخْلُقُ»

ص :142

3 فرزندخواهی نشانه ی نیاز است و او منزّه است. «سُبْحٰانَهُ» 4 اگر فرزند حقیقی باشد نشانه ی جسم بودن،تجزیه پذیری،شبیه داشتن و همسر داشتن خداست،در حالی که او واحد است.او تجزیه پذیر نیست و همسر و شبیه ندارد. «وَ هُوَ الْوٰاحِدُ» 5 اگر فرزند انتخابی باشد،فرزندگیری نشانه ی نیاز جسمی یا انس روحی است،در حالی که او قهّار است. «وَ هُوَ الْوٰاحِدُ الْقَهّٰارُ»

[سوره الزمر (39): آیه 5]

اشاره

خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ بِالْحَقِّ یُکَوِّرُ اَللَّیْلَ عَلَی اَلنَّهٰارِ وَ یُکَوِّرُ اَلنَّهٰارَ عَلَی اَللَّیْلِ وَ سَخَّرَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّی أَلاٰ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْغَفّٰارُ (5)

او آسمان ها و زمین را به حقّ آفرید.شب را بر روز و روز را بر شب در می پیچد و خورشید و ماه را رام ساخت.هر یک تا مدّتی معین در حرکتند، بدانید که او عزیز و بسیار آمرزنده است.

پیام ها:

1 آفرینش هستی امری تصادفی نیست. «خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ» 2 هم نظام تشریع حقّ است «إِنّٰا أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ الْکِتٰابَ بِالْحَقِّ» (1)هم نظام تکوین. «خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ» 3 او هم خالق است «خَلَقَ» هم مدبّر است. «یُکَوِّرُ» 4 خورشید و ماه دائماً در حرکتند. «کُلٌّ یَجْرِی» 5 حرکات کرات آسمانی زمان بندی دارد. «لِأَجَلٍ» 6 زمان بندی حرکات،حساب شده و معیّن است. «مُسَمًّی» 7 آیه قبل با کلمه ی «الْقَهّٰارُ» پایان یافت و این آیه با کلمه ی «الْغَفّٰارُ» ،تا بیم و امید

ص :143


1- 1) .زمر،3.

در کنار هم باشند.

8 عفو خدا بر اساس عجز و ضعف نیست بلکه با وجود قدرت می بخشد.

«الْعَزِیزُ الْغَفّٰارُ»

9 آفرینش آسمان ها و زمین و حرکات ماه و خورشید و در هم پیچیده شدن شب و روز جلوه ای از عزّت الهی است. «خَلَقَ») ، («سَخَّرَ») ، («یُکَوِّرُ») ، («هُوَ الْعَزِیزُ»

[سوره الزمر (39): آیه 6]

اشاره

خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وٰاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهٰا زَوْجَهٰا وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ اَلْأَنْعٰامِ ثَمٰانِیَةَ أَزْوٰاجٍ یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهٰاتِکُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُمٰاتٍ ثَلاٰثٍ ذٰلِکُمُ اَللّٰهُ رَبُّکُمْ لَهُ اَلْمُلْکُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ فَأَنّٰی تُصْرَفُونَ (6)

او شما را از یک نفس آفرید،سپس جفتش را از همان نفس قرار داد و برای شما(از خزانه قدرت خود)از چهار پایان هشت زوج(نر و ماده ی گوسفند و بز و گاو و شتر)نازل کرد.او شما را در شکم های مادرانتان و در تاریکی های سه گانه(گوشت و پوست و خون)آفرینشی پس از آفرینشی (دیگر در مراحل گوناگون)می آفریند.این است خدایی که پروردگار شماست،حکومت برای اوست،جز او هیچ معبودی نیست،پس چگونه به بی راهه می روید؟

نکته ها:

مراد از «ثَمٰانِیَةَ أَزْوٰاجٍ» در این جا به دلیل آیه ی 143 و 144 سوره ی انعام که می فرماید:

«مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ» ، «وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ» نر و ماده از چهار نوع حیوان است:گوسفند،بز،شتر و گاو.

مراد از« أَنْزَلَ »نزول مکانی نیست،بلکه نعمتی است که از مقام برتر به مقام پایین تر داده

ص :144

می شود.یا به معنای پذیرایی است،نظیر آیه ی «نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ» (1)و یا به جهت آن است که سرچشمه ی حیات حیوانات،آبی است که از بالا نازل می شود و خزینه ی همه ی نعمت ها بالاست. «إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّٰ عِنْدَنٰا خَزٰائِنُهُ وَ مٰا نُنَزِّلُهُ إِلاّٰ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (2)هیچ چیزی نیست مگر آن که خزینه ی آن نزد ماست و ما جز به مقدار معین نازل نمی کنیم.

مراد از«ظلمات سه گانه»به گفته ی امام حسین علیه السلام در دعای عرفه،گوشت و پوست و خون است.«ثم اسکنتنی فی ظلمات ثلاث بین لحم و جلد و دم»

پیام ها:

1 جنس همه ی انسان ها،از مرد و زن و از سفید و سیاه،یکی است. «نَفْسٍ وٰاحِدَةٍ» 2 گرچه مرد و زن از نظر جسمی تفاوت هایی دارند،امّا روح آنها یکی است.

«نَفْسٍ وٰاحِدَةٍ»

3 زوجیّت نعمتی است علاوه بر خلقت که خداوند به انسان عطا کرده است.

«خَلَقَکُمْ

... ثُمَّ جَعَلَ ... زَوْجَهٰا» 4 انسان برای بقای نوع،به همسر نیازمند است. «خَلَقَکُمْ ... ثُمَّ جَعَلَ مِنْهٰا زَوْجَهٰا» 5 شکم و شهوت،نیازهای اولیه انسان هستند که خداوند به آنها توجّه نموده است. «جَعَلَ مِنْهٰا زَوْجَهٰا وَ أَنْزَلَ ... اَلْأَنْعٰامِ» 6 در میان انواع حیوانات،چهار حیوان(گوسفند،بز،گاو و شتر)نقش ویژه ای در خوراک انسان دارند. «ثَمٰانِیَةَ أَزْوٰاجٍ» 7 آفرینش انسان در چند مرحله انجام می گیرد. «خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ» (در آیه ی 12 و 13 سوره ی مؤمنون از این مراحل به «النُّطْفَةَ») ، («عَلَقَةً») ، («مُضْغَةً» یاد شده است.) 8 انسان در تاریکی فلج است ولی خداوند در تاریکی های متراکم فعال است.

«یَخْلُقُکُمْ»)

، («فِی ظُلُمٰاتٍ ثَلاٰثٍ» 9 نعمت های زندگی را از خدا بدانیم که او هم خالق است و هم مالک،هم ربّ

ص :145


1- 1) .آل عمران،198.
2- 2) .حجر،21.

است و هم معبود. «خَلَقَکُمْ ... رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ»

[سوره الزمر (39): آیه 7]

اشاره

إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ اَللّٰهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ وَ لاٰ یَرْضیٰ لِعِبٰادِهِ اَلْکُفْرَ وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ وَ لاٰ تَزِرُ وٰازِرَةٌ وِزْرَ أُخْریٰ ثُمَّ إِلیٰ رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذٰاتِ اَلصُّدُورِ (7)

اگر کفران کنید،پس(بدانید)خداوند از شما بی نیاز است و برای بندگانش کفران را نمی پسندد.و اگر شکرگزار باشید آن را برای شما می پسندد و هیچ گناهکاری بار(گناه)دیگری را بر نمی دارد،سپس بازگشت شما به سوی پروردگارتان است،پس شما را به آن چه عمل می کردید خبر خواهد داد،همانا او به آن چه در سینه هاست بس آگاه است.

نکته ها:

در آیه ی قبل،نعمت های خداوند در آفرینش انسان و رزق مادی او مطرح شد،در این آیه سخن از وظیفه ی انسان در شکرگزاری از این نعمت هاست.

مراد از کفر در این آیه،کفران نعمت است،به دلیل آن که در مقابل آن،از تشکّر سخن به میان آمده است.

خداوند ما را بیش از خودمان دوست دارد،او کفران و ناسپاسی را برای ما نمی پسندد ولی ما برای خود می پسندیم.

چون در آیه مطرح شده که هر کس مسئول کار خویش است و محل رسیدگی به امور قیامت است،آیه با جمله ی «إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذٰاتِ الصُّدُورِ» پایان پذیرفت تا بگوید:داورِ آن روز همه ی چیزها را می داند.

پیام ها:

1 فرمان عبادت،نشانه ی نیاز خداوند به ما نیست. «إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللّٰهَ غَنِیٌّ» (همان گونه که دستور خانه سازی رو به خورشید،نشانه ی نیاز خورشید به ما

ص :146

نیست.خداوند نه تنها به ما،بلکه به هیچ چیزی نیاز ندارد چنان که در جای دیگر می فرماید: «فَإِنَّ اللّٰهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعٰالَمِینَ» (1)).

2 کفر و انحراف خود را به مشیّت و اراده ی الهی نسبت ندهید.(برخی کفّار و مشرکان،راه خود را خواست خداوند می دانستند). «لاٰ یَرْضیٰ لِعِبٰادِهِ الْکُفْرَ» 3 خداوند منحرفان را نیز بنده ی خود می داند. «لِعِبٰادِهِ الْکُفْرَ» 4 شکر،کلید رضایت خداست. «إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ» 5 در شیوه ی دعوت،گام به گام پیش رویم.گام اوّل فرمود:او بی نیاز است،گام دوّم فرمود:او به کفر شما راضی نیست،گام سوم فرمود:ایمان و شکر شما به سود شماست و در پایان فرمود:اگر سرکشی کنید به حسابتان می رسد. «غَنِیٌّ عَنْکُمْ») ، («لاٰ یَرْضیٰ») ، («فَیُنَبِّئُکُمْ» 6 خداوند عادل است و هر کس جزای کار خودش را می بیند. «لاٰ تَزِرُ وٰازِرَةٌ» 7 هر کس مسئول کار خویش است و نمی توان گناه کسی را به دوش دیگری انداخت. «وَ لاٰ تَزِرُ وٰازِرَةٌ وِزْرَ أُخْریٰ» 8 در تهدید کسانی که گناهشان قطعی نیست،راه عفو را باز گذارید.(کلمه ی «فَیُنَبِّئُکُمْ» می فرماید:از عملکردتان خبر می دهد و نمی فرماید:به عملکردتان کیفر می دهد).

9 مقدار پاداش و کیفر به عملکرد خود ما بستگی دارد. «بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» 10 دقّت در پاداش و کیفر،به علم دقیق الهی مربوط است. «إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذٰاتِ الصُّدُورِ» 11 علم الهی،هم عمیق است،هم گسترده،هم به ظاهر است،هم به باطن.

«بِذٰاتِ الصُّدُورِ»

12 خداوند نیّت ها و انگیزه های اعمال را می داند. «عَلِیمٌ بِذٰاتِ الصُّدُورِ»

ص :147


1- 1) .آل عمران،97.

[سوره الزمر (39): آیه 8]

اشاره

وَ إِذٰا مَسَّ اَلْإِنْسٰانَ ضُرٌّ دَعٰا رَبَّهُ مُنِیباً إِلَیْهِ ثُمَّ إِذٰا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِیَ مٰا کٰانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلّٰهِ أَنْدٰاداً لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلاً إِنَّکَ مِنْ أَصْحٰابِ اَلنّٰارِ (8)

و هر گاه به انسان آسیبی رسد پروردگارش را می خواند در حالی که(با توبه)به سوی او بازگشته است.امّا همین که خداوند از جانب خویش نعمت بزرگی به او دهد آن چه را(به خاطر رفع آن)قبلاً خدا را می خواند، فراموش می کند و برای خداوند همتایانی قرار می دهد تا(خود و دیگران را)از راه او منحرف سازد.بگو:«مدّت کمی را با کفر خود کامیاب باش که تو بدون شک از دوزخیانی».

نکته ها:

« ضُرٌّ »به معنای هر گونه آسیب و ضرر است.« خَوَّلَهُ »به معنای عطای بزرگ است.

«منیب»یا از«نوبه»است،یعنی انسان نوبت به نوبت به خدا توجّه می کند،یا از«ناب»به معنای انقطاع است،یعنی انسان در بست به او توجّه می کند که ظاهراً همین معنای دوم مراد است.

در آیات قبل،خداشناسی از طریق آفریده ها مطرح بود و در این آیه توجّه به خدا از طریق فطرت و درون مطرح است.

پیام ها:

1 قرآن از توجّه های موسمی و موضعی انسان که به هنگام اضطرار پیش می آید و بعد فراموش می شود،انتقاد می کند. «إِذٰا مَسَّ الْإِنْسٰانَ ضُرٌّ دَعٰا» 2 انسان کم ظرفیّت است و در اولین برخورد با سختی ها،فریاد می زند. «مَسَّ» 3 مشکلات،عامل بیداری و بازگشت به فطرت است. «ضُرٌّ دَعٰا» (گرفتاری ها انسان را به توبه و دعا وادار می کند).

4 دعای خالصانه سبب برطرف شدن ناگواری هاست. «مُنِیباً إِلَیْهِ ... خَوَّلَهُ نِعْمَةً»

ص :148

5 ضررها از او نیست،ولی نعمت ها از اوست. «نِعْمَةً مِنْهُ» 6 رفاه،مایه ی غفلت و فراموشی است. «نِعْمَةً») ، («نَسِیَ» 7 انسان های کم ظرفیّت به هنگام رفاه،مشکلات قبلی خود را فراموش می کنند.

«نَسِیَ مٰا کٰانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ»

8 غفلت از یاد خدا،مایه ی شرک است و کسی که بخاطر رفاه خدا را فراموش کرد،به سراغ غیر او می رود. «نَسِیَ ... جَعَلَ لِلّٰهِ أَنْدٰاداً» 9 شرک انسان،گسترده است و هر روز به چیزی دل می بندد. «أَنْدٰاداً» 10 توجّه انسان به غیر خدا،دیگران را نیز به اشتباه و گمراهی می اندازد.

«لِیُضِلَّ»

11 انحراف انسان گام به گام است.اوّل:نسیان «نَسِیَ» دوّم:شرک «جَعَلَ لِلّٰهِ أَنْدٰاداً» سوّم:منحرف کردن دیگران «لِیُضِلَّ» 12 هر کامیابی نشانه ی محبوبیّت نیست. «تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ» 13 مشرک کافر است. «جَعَلَ لِلّٰهِ أَنْدٰاداً ... تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ» 14 کامیابی های دنیا نسبت به آخرت کم است. «تَمَتَّعْ ... قَلِیلاً» 15 مجازات کفران و کفر،قرین شدن با دوزخیان است. «إِنَّکَ مِنْ أَصْحٰابِ النّٰارِ»

[سوره الزمر (39): آیه 9]

اشاره

أَمَّنْ هُوَ قٰانِتٌ آنٰاءَ اَللَّیْلِ سٰاجِداً وَ قٰائِماً یَحْذَرُ اَلْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی اَلَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ اَلَّذِینَ لاٰ یَعْلَمُونَ إِنَّمٰا یَتَذَکَّرُ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ (9)

آیا(چنین کسی بهتر است یا)آن کس که در طول شب در حال سجده و قیام به اطاعت مشغول است(و)از آخرت می ترسد و به رحمت پروردگارش امید دارد؟ بگو:«آیا کسانی که می دانند و کسانی که نمی دانند یکسانند؟»تنها خردمندان متذکّر می شوند(و پند می پذیرند).

ص :149

نکته ها:

در کنار آیه قبل که سیمای اصحاب آتش را بیان کرد،در این آیه سیمایی از صفات مؤمنان را بیان می فرماید.در آیه قبل فرمود:گروهی تنها به هنگام مصیبت به خداوند توجّه دارند و هنگام رفاه او را فراموش می کنند ولی در این آیه می فرماید:مؤمنان همواره یاد خدا هستند، چه در رفاه و چه در سختی.

امام باقر علیه السلام فرمود:مراد از قنوت در شب «قٰانِتٌ آنٰاءَ اللَّیْلِ» ،قیام برای نمازشب است. (1)

پیام ها:

1 شب بهترین بستر عبادت است. «قٰانِتٌ آنٰاءَ اللَّیْلِ» 2 نشانه ی علم،عبودیّت است. «سٰاجِداً وَ قٰائِماً ... اَلَّذِینَ یَعْلَمُونَ» (علم و عبادت باید با هم باشند.آری شب زنده داران عابد و آخرت جویان امیدوار به رحمت الهی عالمان واقعی هستند. «قٰانِتٌ آنٰاءَ اللَّیْلِ») ، («یَحْذَرُ الْآخِرَةَ ... یَعْلَمُونَ» 3 عبادتی ارزش دارد که تداوم داشته باشد.( «سٰاجِداً وَ قٰائِماً» به صورت اسم فاعل آمده که نشانه استمرار است).

4 مردان خدا،هم از آخرت بیم دارند و هم به رحمت الهی امیدوارند. «یَحْذَرُ») ، («یَرْجُوا» 5 ترس ما به خاطر عمل خود ماست «یَحْذَرُ الْآخِرَةَ» ولی امید ما به فضل و رحمت اوست. «یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ» 6 یکی از روش های تربیت،مقایسه خوبی ها و بدی ها و خوبان و بدان است.

«أَمَّنْ هُوَ قٰانِتٌ»

، «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لاٰ یَعْلَمُونَ» 7 پند پذیری نشانه عقل سلیم است. «إِنَّمٰا یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبٰابِ»

ص :150


1- 1) .کافی،ج 3،ص 444.

[سوره الزمر (39): آیه 10]

اشاره

قُلْ یٰا عِبٰادِ اَلَّذِینَ آمَنُوا اِتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هٰذِهِ اَلدُّنْیٰا حَسَنَةٌ وَ أَرْضُ اَللّٰهِ وٰاسِعَةٌ إِنَّمٰا یُوَفَّی اَلصّٰابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسٰابٍ (10)

بگو:«ای بندگان من که ایمان آورده اید! از پروردگارتان پروا کنید.برای کسانی که در این دنیا نیکی کرده اند نیکی است،و زمین خدا بزرگ است،(پس اگر در منطقه ای برای حفظ ایمان و تقوا و کار نیک در فشارید،هجرت نمایید).همانا صابران پاداش خود را بی حساب به طور کامل دریافت می دارند.

نکته ها:

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:برای گروهی در قیامت پرونده ای گشوده نمی شود و آنان بدون سؤال و جواب به بهشت می روند،سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمود. «إِنَّمٰا یُوَفَّی الصّٰابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسٰابٍ» (1)

پیام ها:

1 در دعوت دیگران به کار نیک،به مخاطب کرامت دهید. «یٰا عِبٰادِ» 2 ایمان به تنهایی کافی نیست و باید همراه تقوا و دوری از گناه باشد. «آمَنُوا اتَّقُوا» 3 کار نیکی ارزش دارد که از اهل ایمان و تقوا باشد. «آمَنُوا اتَّقُوا ... أَحْسَنُوا» 4 خداوند،در کارهای نیک مقابله به مثل می کند. «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا ... حَسَنَةٌ» (چنان که در آیات دیگر نیز می فرماید: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ» (2)اگر نیکی کنید به خودتان نیکی کرده اید. «هَلْ جَزٰاءُ الْإِحْسٰانِ إِلاَّ الْإِحْسٰانُ» (3)آیا پاداش احسان جز احسان است.) 5 گاهی حفظ تقوا مستلزم هجرت است. «آمَنُوا اتَّقُوا ... أَرْضُ اللّٰهِ وٰاسِعَةٌ»

ص :151


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .اسراء،7.
3- 3) .الرحمن،60.

6 هجرت،مقدّمه ی دریافت الطاف الهی است. «أَرْضُ اللّٰهِ وٰاسِعَةٌ ... أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسٰابٍ» 7 هجرت،صبر و مقاومت لازم دارد. «أَرْضُ اللّٰهِ وٰاسِعَةٌ إِنَّمٰا یُوَفَّی الصّٰابِرُونَ»

[سوره الزمر (39): آیات 11 تا 13]

اشاره

قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اَللّٰهَ مُخْلِصاً لَهُ اَلدِّینَ (11) وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ اَلْمُسْلِمِینَ (12) قُلْ إِنِّی أَخٰافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذٰابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (13)

بگو:«همانا من مأمورم که خدا را بپرستم در حالی که دین را برای او خالص و پیراسته گردانیده ام.

و فرمان یافته ام که اولین مسلمان باشم».

بگو:«البتّه اگر نسبت به پروردگارم عصیان ورزم،از عذاب روز بزرگ بیم دارم».

پیام ها:

1 با اعلام خدامحوری،مشرکان را از آرزوی نفوذ در اندیشه و مکتب خود مأیوس کنید. «قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ» 2 پیامبر از پیش خود چیزی نمی گوید و کاری نمی کند. «أُمِرْتُ ... أُمِرْتُ» 3 رهبر باید در کمالات پیشگام باشد. «أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ» 4 پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله در انجام عبادت خالصانه و دیگر وظایفش،یک تنه عمل می کرد، چه دیگران همراهی می کردند و چه مخالفت. «أُمِرْتُ») ، («مُخْلِصاً») ، («أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ» 5 در دادگاه عدل الهی،انبیا با سایرین فرقی ندارند. «إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذٰابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ» 6 ایمان به عذاب قیامت قوی ترین عامل باز دارنده از گناه است. «إِنِّی أَخٰافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذٰابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ»

ص :152

[سوره الزمر (39): آیات 14 تا 15]

اشاره

قُلِ اَللّٰهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِینِی (14) فَاعْبُدُوا مٰا شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ اَلْخٰاسِرِینَ اَلَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ أَلاٰ ذٰلِکَ هُوَ اَلْخُسْرٰانُ اَلْمُبِینُ (15)

بگو:«من تنها خدا را می پرستم در حالی که دینم را برای او خالص کرده ام.

پس شما جز او هر چه را می خواهید بپرستید».بگو:«همانا زیانکاران (واقعی)کسانی هستند که سرمایه ی وجودی خویش و بستگانشان را در قیامت از کف داده باشند،آگاه باش،این همان زیان آشکار است».

نکته ها:

خسارت،از دست دادن اصل سرمایه است.یخ فروشی که مشتری نداشته،نه تنها سود نبرده بلکه اصل سرمایه اش آب شده است.خسران نفس،به معنای هلاکت آن است،به نحوی که استعدادها از دست برود.

کلمه ی«خسارت»،سه مرتبه در این آیه تکرار شده است تا انسان را نسبت به خسارتِ نفس در قیامت بیدار کند.

به سراغ غیر خدا رفتن،هر چه باشد و هر که باشد خودفروشی و خسارت است.انسان باید در معامله یا سود کند یا ضرر نکند و یا لا اقل ضرر کمی بدهد ولی مشرکان،آخرت را می بازند و لذا خسران آنان مبین و آشکار است،به علاوه خسارت نفس،در آخرت قابل جبران نیست.

پیام ها:

1 موضع خود را در برابر کفّار با صراحت اعلام کنید. «قُلْ» 2 یکتا پرستی برجسته ترین سخن انبیاست. «قُلِ اللّٰهَ أَعْبُدُ» 3 انبیا فرامین الهی را با جان و دل اجرا می کردند.(در چند آیه ی قبل خواندیم:

«إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللّٰهَ مُخْلِصاً»

و در این آیه می فرماید: «قُلِ اللّٰهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً») 4 از ابتدای این سوره تا کنون 4 بار از اخلاص سخن به میان آمده و این به خاطر

ص :153

آن است که در طول تاریخ بزرگ ترین آفت برای دین،اضافه شدن خرافات و سلیقه ها و تحریف ها بوده است. «مُخْلِصاً لَهُ دِینِی» 5 در اجرای قوانین دینی،از پذیرفتن هر گونه تغییر و تحوّل و تسلیم شدن در برابر سلیقه های دیگران خودداری کنیم. «مُخْلِصاً لَهُ دِینِی» 6 در شیوه ی تبلیغ،گاهی تهدید و قهر لازم است. «فَاعْبُدُوا مٰا شِئْتُمْ» (چنان که در جای دیگر می فرماید: «اعْمَلُوا مٰا شِئْتُمْ» (1)هر گونه می خواهید عمل کنید.) 7 رهبر باید بداند همه ی مردم تسلیم او نخواهند شد. «فَاعْبُدُوا مٰا شِئْتُمْ» 8 از خدا که جدا شدیم،به هر چه وصل شویم فرقی ندارد. «مٰا شِئْتُمْ» 9 خود باختگی،بزرگ ترین خسارت هاست. «إِنَّ الْخٰاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» 10 انسان مسئول خانوادۀ خویش است. «وَ أَهْلِیهِمْ» 11 سود و زیان واقعی در قیامت است. «یَوْمَ الْقِیٰامَةِ» 12 برای کسانی که دیر باورند،سخن حقّ را تکرار کنیم. «أَلاٰ ذٰلِکَ هُوَ الْخُسْرٰانُ» ...

[سوره الزمر (39): آیه 16]

اشاره

لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ اَلنّٰارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذٰلِکَ یُخَوِّفُ اَللّٰهُ بِهِ عِبٰادَهُ یٰا عِبٰادِ فَاتَّقُونِ (16)

برای زیانکاران از بالای سرشان لایه هایی از آتش و از زیر پایشان نیز لایه هایی(از آتش)است.این عذابی است که خداوند بندگانش را به آن می ترساند.پس ای بندگان من! از من پروا کنید.

پیام ها:

1 کیفر کسانی که خدا را رها کرده و به سراغ غیر او رفته و گرفتار خسران شدند، احاطه ی آتش از بالا و پایین و هر سو است. «مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النّٰارِ» ...

2 شرک در دنیا،قهر در آخرت را به دنبال دارد. «مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النّٰارِ»

ص :154


1- 1) .فصّلت،40.

3 دوزخ پر از آتش و تاریکی است. «ظُلَلٌ مِنَ النّٰارِ» ...

4 هشدارهای الهی بر اساس مهر اوست. «یٰا عِبٰادِ فَاتَّقُونِ» 5 تقوی سبب رهایی از آتش دوزخ است. «ظُلَلٌ مِنَ النّٰارِ ... فَاتَّقُونِ» 6 ایمان به خطرهای قیامت سبب تقوی است. «ظُلَلٌ مِنَ النّٰارِ ... فَاتَّقُونِ»

[سوره الزمر (39): آیات 17 تا 18]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ اِجْتَنَبُوا اَلطّٰاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوهٰا وَ أَنٰابُوا إِلَی اَللّٰهِ لَهُمُ اَلْبُشْریٰ فَبَشِّرْ عِبٰادِ (17) اَلَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ اَلْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ هَدٰاهُمُ اَللّٰهُ وَ أُولٰئِکَ هُمْ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ (18)

و کسانی که از عبادت و بندگی طاغوت ها(و قدرت های ضد الهی)دوری نموده و به سوی خدا بازگشتند بر آنان مژده باد،پس بندگان مرا بشارت ده.

آنان که سخن را با دقّت می شنوند و بهترین آن را پیروی می کنند،آنانند که خداوند هدایتشان نموده و آنانند همان خردمندان.

نکته ها:

«طاغوت»به کسی گفته می شود که اهل طغیان و تجاوز باشد.«اجتناب»یعنی چیزی را در یک جانب و خود را در جانب دیگر قرار دادن.مراد از انابه به سوی خدا و اجتناب از طاغوت،همان است که در آیة الکرسی می خوانیم: «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّٰاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللّٰهِ» (1)مراد از عبادت طاغوت،اطاعت از ستمگران و طاغیان است.زیرا در حدیثی در تفسیر مجمع البیان می خوانیم:«من اطاع جبارا فقد عبده»اطاعت از ستمگر،پرستش اوست.

در آیه 18 می فرماید:بشارت ده به کسانی که از احسن پیروی می کنند و در جای دیگر سخنِ احسن را دعوت به خدا می داند، «أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعٰا إِلَی اللّٰهِ» (2)بهترین

ص :155


1- 1) .بقره،256.
2- 2) .فصّلت،33.

دعوت کننده را رسول خدا می داند. «أَدْعُوا إِلَی اللّٰهِ عَلیٰ بَصِیرَةٍ» (1)بنا بر این باید از احسن گفته ها پیروی کرد که دعوت به خداست و بهترین دعوت به خدا،دعوت پیامبر اوست،پس پیروی از احسن،یعنی پیروی از وحی و دعوت های رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله.

پیام ها:

1 از اوصاف مؤمنان و بندگان خالص خدا پرهیز از طاغوت هاست. «اجْتَنَبُوا الطّٰاغُوتَ ... فَبَشِّرْ عِبٰادِ» 2 اجتناب از طاغوت،مقدّمه توجّه به خداست. «اجْتَنَبُوا الطّٰاغُوتَ») ، («أَنٰابُوا إِلَی اللّٰهِ» 3 شرط توبه،دوری از طاغوت است و اطاعت از طاغوت مانع انابه و توبه است.

«اجْتَنَبُوا الطّٰاغُوتَ»)

، («أَنٰابُوا إِلَی اللّٰهِ» 4 برکات انتخاب احسن نامحدود است.(کلمه«بشر»مطلق است تا شامل انواع بشارت بشود).

5 کسانی حقّ شنیدن هر سخنی را دارند که به کلام توجّه کنند،نه گوینده و دچار شخصیّت زدگی نشوند. «یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ» 6 انسان باید تحمّل شنیدن سخنان دیگران را داشته باشد و دارای سعه صدر باشد. «یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ» ...

7 اسلام از طرح شدن سخنان دیگران دلهره ای ندارد. «یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ» 8 عقل،حجّت باطنی است و تقلید کورکورانه ممنوع است. «یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» 9 انتخاب احسن مورد توجّه قرآن است. «فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» 10 کسانی حقّ شنیدن هر سخنی را دارند که از نظر علمی و منطقی قدرت تشخیص احسن را داشته باشند. «یَسْتَمِعُونَ ... فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» 11 سخنی که حُسن و خوبی ندارد،شایسته استماع و شنیدن نیست. «یَسْتَمِعُونَ

ص :156


1- 1) .یوسف،108.

اَلْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»

12 به خوب بودن قانع نباشیم،بهتر بودن را دنبال کنیم. «فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» 13 انتخاب احسن بدون توفیق الهی ممکن نیست. «أُولٰئِکَ الَّذِینَ هَدٰاهُمُ اللّٰهُ» 14 هدایت الهی را تنها کسانی دریافت می کنند که برای دست یابی به حقیقت وقت بگذارند و سخنان را گوش دهند. «أُولٰئِکَ الَّذِینَ هَدٰاهُمُ اللّٰهُ» 15 کسانی که چشم و گوش بسته مکتبی را می پذیرند،در حقیقت عاقل نیستند.

«أُولُوا الْأَلْبٰابِ»

16 تنها راه مطمئن انتخاب آگاهانه است. «فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ... أُولٰئِکَ الَّذِینَ هَدٰاهُمُ اللّٰهُ»

[سوره الزمر (39): آیات 19 تا 20]

اشاره

أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ اَلْعَذٰابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِی اَلنّٰارِ (19) لٰکِنِ اَلَّذِینَ اِتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِهٰا غُرَفٌ مَبْنِیَّةٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ وَعْدَ اَللّٰهِ لاٰ یُخْلِفُ اَللّٰهُ اَلْمِیعٰادَ (20)

پس آیا کسی را که حکم عذاب بر او حتمی شده است(می توانی هدایت کنی؟)آیا تو می توانی کسی را که در آتش است رهایی بخشی؟

ولی کسانی که از پروردگارشان پروا دارند،برایشان غرفه هایی(در بهشت)است که بالای آن غرفه ها،غرفه های دیگری بنا شده و از زیر آنها نهرها جاری است، (این،)وعده ی الهی است و خداوند در وعده اش خلاف نمی کند.

نکته ها:

« غُرَفٌ »جمع«غرفة» به معنای آبی است که از محل خود بالا رود یا بنایی است که در طبقه ی بالا ساخته شود.

پیامبر اسلام برای هدایت افراد لجوج دلسوزی بسیاری داشت،لذا خداوند می فرماید:بیش از این خود را به رنج مینداز زیرا که سنّت خداوند درباره این گروه عذاب قطعی است و نجاتشان در اختیار تو نیست.

ص :157

پیام ها:

1 برخی انسان ها با عناد و لجاجت خود،روزنه های عفو الهی را می بندند. «حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذٰابِ» 2 انحراف،در حقیقت آتش است. «تُنْقِذُ مَنْ فِی النّٰارِ» 3 بیم و امید باید در کنار هم باشند.در آیه 16 خواندیم: «لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النّٰارِ» یعنی لایه هایی از آتش بالای سر دوزخیان است و در این آیه می خوانیم: «لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِهٰا غُرَفٌ» یعنی برای اهل تقوی غرفه هایی است که بالای آنها غرفه های دیگر است.

4 در بشارت و وعده های الهی خلافی نیست،ولی در هشدار و وعیدهای خدا شاید عفو و لطفی پیش آید و به آنها عمل نشود. «وَعْدَ اللّٰهِ لاٰ یُخْلِفُ اللّٰهُ الْمِیعٰادَ»

[سوره الزمر (39): آیه 21]

اشاره

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اَللّٰهَ أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَسَلَکَهُ یَنٰابِیعَ فِی اَلْأَرْضِ ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوٰانُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرٰاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطٰاماً إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَذِکْریٰ لِأُولِی اَلْأَلْبٰابِ (21)

آیا ندیده ای که خداوند از آسمان آبی فرو فرستاد،پس آن را به صورت چشمه هایی در زمین راه داد،سپس با آن،زراعتی که رنگ های گوناگونی دارد بیرون می آورد،آن گاه آن کشت(و زراعت)با هیجان رشد می کند(تا آن که می خشکد)پس آن را زرد می بینی،سپس آن را به صورت کاه و خاشاک در می آورد،همانا در این(تغییر و تحوّل)برای خردمندان پند و یادآوری است(که بدانند دنیا ناپایدار است).

نکته ها:

«سلک»از«سلوک»به معنای دخول و نفوذ است و« یَهِیجُ »از هیجان به معنای حرکت تند و با جوش و خروش است.این کلمه هر گاه به کشت و نبات نسبت داده شود به معنای آغاز خشک شدن است.«حطام»به معنای خرده های گیاه خشک شده و کاه است،«ألباب»جمع

ص :158

«لب»به معنای مغز و عقل است.« یَنٰابِیعَ »جمع«ینبوع»به معنای چشمه است.

پیام ها:

1 از کنار پدیده های طبیعت غافلانه نگذریم. «أَ لَمْ تَرَ» 2 یکی از راه های خداشناسی دقّت در پدیده هاست. «أَ لَمْ تَرَ» 3 باران آسمان منبع چشمه سارها و آب های زیر زمینی است. «أَنْزَلَ مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً فَسَلَکَهُ یَنٰابِیعَ» 4 عوامل طبیعی بستر و مجرای اراده خداوند است.(رویاندن گیاهان کار خداست ولی از طریق آب). «یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً» 5 رنگ های گوناگون گیاهان،میوه ها و گلها که از یک آب و خاک می روید نشانه ی قدرت خداست. «زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوٰانُهُ» 6 آفرینش همه ی پدیده ها به اراده ی الهی است. «فَسَلَکَهُ») ، («یُخْرِجُ») ، («یَجْعَلُهُ» 7 کسانی که به سرچشمه ی هستی و هدف آن نمی اندیشند،بی خردند. «لَذِکْریٰ لِأُولِی الْأَلْبٰابِ» 8 معارف دینی،دارای منطق و استدلالی است که با عقل قابل درک و فهم است، نه آنکه اموری بی دلیل باشند. «لَذِکْریٰ لِأُولِی الْأَلْبٰابِ» 9 پندپذیری نشانه عقل است. «لَذِکْریٰ لِأُولِی الْأَلْبٰابِ» 10 مؤمن،خردمند و کافر،لجوج و بی خرد است. «لَذِکْریٰ لِأُولِی الْأَلْبٰابِ»

[سوره الزمر (39): آیه 22]

اشاره

أَ فَمَنْ شَرَحَ اَللّٰهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاٰمِ فَهُوَ عَلیٰ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَیْلٌ لِلْقٰاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اَللّٰهِ أُولٰئِکَ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ (22)

آیا کسی که خداوند سینه اش را برای(پذیرش)اسلام گشاده است،پس او از طرف خداوند بر(فراز مرکبی از)نور است(مثل کسی است که در تنگنای تعصّب و لجاجت و غرور است؟ نه)پس وای بر آنان که از سنگدلی یاد خدا نمی کنند.آنان در گمراهی آشکارند.

ص :159

نکته ها:

برای درمان قساوت قلب در روایات آمده است که چون پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله این آیه را تلاوت فرمود، از حضرت پرسیدند:نشانه ی ورود نور در دل چیست؟ فرمود:«التجافی عن دار الغرور و الانابة الی دار الخلود و الاستعداد للموت»دل نبستن به سرای پر فریب دنیا و توجّه به سرای جاودان آخرت و آمادگی برای مرگ پیش از فرار رسیدن آن. (1)

پیام ها:

1 اسلام دین متّکی به برهان و دلیل است. «شَرَحَ اللّٰهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاٰمِ فَهُوَ عَلیٰ نُورٍ» ...

2 مقتضای ربوبیّت الهی هدایت افراد حق پذیر و دارای سعه ی صدر است. «فَهُوَ عَلیٰ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ» 3 دین باوری و تسلیم بودن در برابر حقّ،به روحی بلند نیاز دارد که هدیه ای الهی است. «شَرَحَ اللّٰهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاٰمِ» 4 کسی که شرح صدر دارد،با نور الهی حقّ و باطل را تشخیص می دهد. «فَهُوَ عَلیٰ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ» 5 قساوت قلب،مانع تابش نور الهی بر قلب است. «الْقٰاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ» (به جای تنگدلی که مناسبت بیش تری با سعه ی صدر دارد به سنگدلی تعبیر نمود،زیرا ظرف تنگ کمی نفوذپذیر است ولی سنگدلی هرگز نفوذپذیر نیست).

6 اهل تسلیم،همگی یک هدف و یک راه دارند ولی منحرفان هر کدام هدفی دارند.(کلمه«صدر»به صورت مفرد و «قُلُوبُهُمْ» به صورت جمع آمده است) 7 نور دل و سعه ی صدر از خداست. «شَرَحَ اللّٰهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاٰمِ فَهُوَ عَلیٰ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ» ولی گمراهی را خود انسان به وجود می آورد. «لِلْقٰاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللّٰهِ»

ص :160


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

[سوره الزمر (39): آیه 23]

اشاره

اَللّٰهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ اَلْحَدِیثِ کِتٰاباً مُتَشٰابِهاً مَثٰانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ اَلَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلیٰ ذِکْرِ اَللّٰهِ ذٰلِکَ هُدَی اَللّٰهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اَللّٰهُ فَمٰا لَهُ مِنْ هٰادٍ (23)

خداوند بهترین سخن را در قالب کتابی نازل کرد(که آیاتش)متشابه(و مشابه یکدیگر است).از(تلاوت آیات)آن پوست کسانی که از پروردگارشان می ترسند به لرزه می افتد،سپس(با ایمان و انس)به یاد خدا پوست ها و دل های آنان نرم و آرام می شود،این است هدایت خداوند که هر که را بخواهد به آن هدایت می کند و هر که را خداوند(به خاطر فسق و فسادش)گمراه نماید،پس هیچ هدایت کننده ای برای او نیست.

نکته ها:

«حدیث»به معنای سخن و گفتار است و مراد از حدیث در این آیه،قرآن است و احسن الحدیث بودن قرآن به خاطر جامعیّت،حقّانیّت،استواری،فصاحت و بلاغت قرآن است.

خود کلمه ی«متشابه»نیز متشابه است،یعنی چند معنا دارد.یک معنای آن چند پهلو بودن برخی آیات قرآن است،در برابر آیات محکم و روشن،که در این معنا متشابه،صفت بعضی آیات است. «هُنَّ أُمُّ الْکِتٰابِ وَ أُخَرُ مُتَشٰابِهٰاتٌ» (1)لکن متشابه در این آیه به معنای شباهت آیات به یکدیگر است که بنا بر این صفت تمام آیات است.

کلمه ی« مَثٰانِیَ »جمع مثنیه به معنای گرایش است،یعنی آیات قرآن به یکدیگر گرایش دارند و بعضی آیات،بعضی دیگر را تفسیر می کنند و به تعبیری دیگر یک مفهوم را در قالب الفاظی متفاوت تکرار می کنند.

ص :161


1- 1) .آل عمران،7.
پیام ها:

1 قرآن،بهترین گفتارهاست. «أَحْسَنَ الْحَدِیثِ» (زیرا صادق ترین سخن هاست، «وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّٰهِ حَدِیثاً» (1)و حرف آخر و فصل الخطاب است. «فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ» (2)) 2 تمام آیات قرآن به یکدیگر شباهت دارند و هیچ ناهماهنگی و تضادّی در آنها نیست. «مُتَشٰابِهاً» 3 خداترسی،در ظاهر جسم و بدنِ مؤمنان نمایان است و صورت آنان بیانگر سیرت آنان است. «تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ» 4 مؤمن،با شنیدن آیات عذاب خوف دارد، «تَقْشَعِرُّ» و با شنیدن آیات رحمت امیدوار می شود. «ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ» 5 قرآن،کتاب هدایت الهی است. «کِتٰاباً ... ذٰلِکَ هُدَی اللّٰهِ» 6 خداوند،اسباب هدایت را برای همه فراهم کرده است،امّا تنها گروهی این هدایت را می پذیرند. «ذٰلِکَ هُدَی اللّٰهِ ... یَهْدِی ... یُضْلِلِ»

[سوره الزمر (39): آیات 24 تا 26]

اشاره

أَ فَمَنْ یَتَّقِی بِوَجْهِهِ سُوءَ اَلْعَذٰابِ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ وَ قِیلَ لِلظّٰالِمِینَ ذُوقُوا مٰا کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ (24) کَذَّبَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتٰاهُمُ اَلْعَذٰابُ مِنْ حَیْثُ لاٰ یَشْعُرُونَ (25) فَأَذٰاقَهُمُ اَللّٰهُ اَلْخِزْیَ فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ لَعَذٰابُ اَلْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کٰانُوا یَعْلَمُونَ (26)

پس آیا کسی که(با ایمان و عمل صالح)روی خود را از عذاب بد روز قیامت دور می سازد(مثل کسی است که از قهر الهی در قیامت غافل است)؟ و(در آن روز)به ستمگران گفته می شود:«بچشید آن چه را کسب کرده اید.»

ص :162


1- 1) .نساء،87.
2- 2) .اعراف،185.

کسانی که پیش از این کفّار بودند(نیز پیامبران را)تکذیب کردند پس از طریقی که توجّه نداشتند عذاب به سراغشان آمد.

پس خداوند خواری و رسوایی در زندگی دنیا را به آنان چشانید و قطعاً عذاب آخرت بزرگ تر است اگر معرفت داشتند.

نکته ها:

کلمه«وجه»در« بِوَجْهِهِ »به معنای صورت است ولی شاید در این آیه به معنای طریقه و راه باشد،نظیر آیه «وَ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهٰا» (1)که به معنای صورت نیست.یعنی هر کس با وجهه و امکانات و قدرتی که دارد راه خود را از بدی ها جدا کرده و از خود رفع خطر کند.

تفسیر راهنما آیه 24 را این گونه ترجمه کرده است:پس آیا کسی که در روز قیامت(دستش از کار افتاده و)از سختی عذاب صورت خود را سپر می کند(مانند کسی است که از عذاب در امان است؟)

پیام ها:

1 نتیجه ی تقوای الهی در این جهان،دور ماندن از قهر الهی در قیامت است.

«یَتَّقِی بِوَجْهِهِ»

2 یکی از شکنجه های مجرمان،شنیدن سخنان تحقیرآمیز است. «قِیلَ لِلظّٰالِمِینَ» 3 آن چه انسان را در قیامت گرفتار می کند گناهانی است که آگاهانه انجام داده است. «تَکْسِبُونَ» 4 تاریخ پر عبرت کفّار و طاغوت های گذشته،درس عبرتی برای آیندگان است.

ص :163


1- 1) .بقره،148.

«مِنْ قَبْلِهِمْ»

5 دست خداوند در کیفر مجرمان باز است و می تواند از راه های پیش بینی نشده آنان را عذاب کند. «مِنْ حَیْثُ لاٰ یَشْعُرُونَ» 6 همه ی کیفرها به قیامت موکول نمی شود. «الْخِزْیَ فِی الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» 7 عذاب قیامت،سخت تر و مداوم تر است. «لَعَذٰابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ» 8 کفّار و تکذیب کنندگان سختی قیامت را نمی دانند که چنین عمل می کنند. «لَوْ کٰانُوا یَعْلَمُونَ»

[سوره الزمر (39): آیات 27 تا 28]

اشاره

وَ لَقَدْ ضَرَبْنٰا لِلنّٰاسِ فِی هٰذَا اَلْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (27) قُرْآناً عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (28)

و همانا ما در این قرآن(برای هدایت مردم)از هر مثالی آوردیم،تا شاید متذکّر شوند.

قرآنی عربی(و فصیح)،بی هیچ کجی،شاید مردم پرهیزکار شوند.

پیام ها:

1 آن چه مهم است راهنمایی و تذکّر دادن به انسان هاست،خواه با استدلال باشد یا با مَثَل. «ضَرَبْنٰا لِلنّٰاسِ ... مِنْ کُلِّ مَثَلٍ» 2 تأثیر مثال در عموم مردم،از استدلال بیش تر است. «لِلنّٰاسِ» 3 هر نوع مثالی که در رابطه با تذکّر به انسان و غفلت زدایی از اوست،در قرآن آمده است. «کُلِّ مَثَلٍ») ، («یَتَذَکَّرُونَ» 4 انسان دارای فطرت پاک و باورهای درونی است،ولی از آنها غافل می شود و غفلت زدایی،ضروری است. «یَتَذَکَّرُونَ» 5 تکرار کلمه ی قرآن در دو آیه پی در پی،رمز آن است که قرآن کتابی خواندنی، پندآموز و نجات بخش است. «هٰذَا الْقُرْآنِ ... قُرْآناً عَرَبِیًّا»

ص :164

6 با توجّه به آیه ی بیست و سوّم،که قرآن را احسن الحدیث نامید،معلوم می شود یکی از نشانه های بهترین سخن،داشتن مثال روشنگر و به دور از انحراف است. «کُلِّ مَثَلٍ») ، («قُرْآناً عَرَبِیًّا») ، («غَیْرَ ذِی عِوَجٍ» 7 کتاب هدایت،باید فصیح و شفاف باشد. «عَرَبِیًّا» به معنای«فصیحاً»است.

8 هر نوشته ای قابل تغییر و نیازمند تکامل است و دیر یا زود اشکالات آن ظاهر می شود(و لذا همه نویسندگان عالی مقام در مقدّمه ی کتابشان از نقاط ضعف عذر خواهی می نمایند)مگر قرآن که کامل و بی اشکال است. «غَیْرَ ذِی عِوَجٍ» 9 تقوا،در گرو توجّه و تذکّر دائمی است. «لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ... لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» 10 در تلاش های فرهنگی و دینی احتمال اثر کافی است و لازم نیست به تأثیر کار یقین صد در صد داشته باشیم. «لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»

[سوره الزمر (39): آیه 29]

اشاره

ضَرَبَ اَللّٰهُ مَثَلاً رَجُلاً فِیهِ شُرَکٰاءُ مُتَشٰاکِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیٰانِ مَثَلاً اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ (29)

خداوند(برای توحید و شرک)مثلی زده است:بنده ای که چند مالک ناسازگار در مالکیّت او شریک باشند(و دستورات متضاد به او بدهند)و بنده ای که تنها مطیع یک نفر است(و فقط از او دستور می گیرد)آیا این دو در مَثَل یکسانند؟ حمد و ستایش مخصوص خداوند است،ولی بیشتر مردم نمی دانند.

نکته ها:

در آیات قبل فرمود:ما در قرآن از هر مثالی آورده ایم تا مردم متذکّر شوند،این آیه یکی از بهترین مثال هایی که سیمای مشرکان سرگردان را نشان می دهد مطرح می نماید.

مثالِ این آیه نظیر مثالی است که حضرت یوسف برای مشرکان زندانی مطرح کرد و گفت:

«أَ أَرْبٰابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّٰهُ الْوٰاحِدُ الْقَهّٰارُ» (1)آیا پذیرش اربابانِ متعدّد بهتر است یا

ص :165


1- 1) .یوسف،39.

تسلیم بودن در برابر خدای یکتا؟ « مُتَشٰاکِسُونَ »به معنای شریک های بد اخلاقی است که همیشه با یکدیگر مشاجره دارند.

پیام ها:

1 موحّد تنها در فکر رضایت خدای یگانه است،ولی مشرک هر لحظه به فکر راضی کردن چند نفر است. «فِیهِ شُرَکٰاءُ») ، («سَلَماً لِرَجُلٍ» 2 در مباحث دینی،مثال زدن در مورد خدا مانعی ندارد،چنان که در این آیه تسلیم بودن در برابر خدا،به تسلیم بودن بنده در برابر مولایش تشبیه شده است. «سَلَماً لِرَجُلٍ» 3 جز خدا و راه خدا،همه افراد و راهها به تضادّ و تزاحم می انجامد،زیرا خواسته ها و سلیقه ها بسیار متفاوت است. «شُرَکٰاءُ مُتَشٰاکِسُونَ» 4 یکی از موارد لزوم شکر،روشن شدن حقایق است. «هَلْ یَسْتَوِیٰانِ») ، («الْحَمْدُ لِلّٰهِ» 5 تفاوت آرامش مؤمن و تحیّر مشرک،نزد عقل و فطرت روشن است. «هَلْ یَسْتَوِیٰانِ» 6 اکثر مردم از آفات شرک ناآگاهند. «بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ»

[سوره الزمر (39): آیات 30 تا 31]

اشاره

إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ (30) ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ (31)

بدون شک تو خواهی مُرد و آنان(نیز)مردنی هستند.

سپس شما روز قیامت نزد پروردگارتان به مخاصمه و جدال خواهید پرداخت.

نکته ها:

یک نمونه از مخاصمه ی مردم در قیامت:مستضعفانِ گمراه به مستکبران می گویند:

ص :166

لَوْ لاٰ أَنْتُمْ لَکُنّٰا مُؤْمِنِینَ» (1)اگر شما نبودید ما ایمان می آوردیم.رهبران کفر،به گمراهان می گویند: «قٰالُوا بَلْ لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ» (2)شما خود اهل ایمان نبودید.و نیز می گویند: «أَ نَحْنُ صَدَدْنٰاکُمْ عَنِ الْهُدیٰ» (3)آیا ما شما را از هدایت باز داشتیم؟

پیام ها:

1 محبوبیّت افراد،مانع اجرای سنّت های الهی که یکی از آنها مرگ است نمی شود. «إِنَّکَ مَیِّتٌ» 2 پیامبران در زندگی عادی مثل دیگرانند. «إِنَّکَ مَیِّتٌ» 3 با عزیزان نیز با صراحت صحبت کنید. «إِنَّکَ مَیِّتٌ» 4 برای بیان پیام های تلخ و تند،اول از خودی ها شروع کنید. «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ» 5 در قیامت مراحل مختلفی است:

در یک مرحله،مردم با هم مخاصمه می کنند. «تَخْتَصِمُونَ» در مرحله دیگر خطاب می رسد: «لاٰ تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ» (4)نزد من مخاصمه نکنید.

و در مرحله ی دیگر بر لب ها مهر می خورد. «نَخْتِمُ عَلیٰ أَفْوٰاهِهِمْ» (5)

ص :167


1- 1) .سبأ،31.
2- 2) .صافّات،29.
3- 3) .سبأ،32.
4- 4) .ق،28.
5- 5) .یس،65.

آغاز جزء«24»

[سوره الزمر (39): آیه 32]

اشاره

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَی اَللّٰهِ وَ کَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جٰاءَهُ أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْکٰافِرِینَ (32)

پس کیست ظالم تر از کسی که بر خداوند دروغ بست و چون سخن راست برایش آمد تکذیب نمود؟ آیا برای کافران در دوزخ جایگاهی نیست؟

نکته ها:

مراد از«صدق»در آیه شریفه،سخن خداوند است که بر پیامبر وحی گشته و به صورت قرآن به مردم عرضه شده است.

کلمه« مَثْویً »از«ثواء»به معنای محلّ اقامت دائمی است.

پیام ها:

1 ظلم به فکر و فرهنگ جامعه،بدترین ظلم هاست. «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَی اللّٰهِ» 2 کافران بدون هیچ درنگ و تأمّلی،در همان لحظه که حرف حقّ را می شنیدند آن را تکذیب می کردند. «کَذَبَ ... إِذْ جٰاءَ» 3 در شیوه ی تبلیغ،با سؤال وجدان ها را بیدار کنید. «فَمَنْ أَظْلَمُ») ، («أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ»

[سوره الزمر (39): آیات 33 تا 34]

اشاره

وَ اَلَّذِی جٰاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُتَّقُونَ (33) لَهُمْ مٰا یَشٰاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذٰلِکَ جَزٰاءُ اَلْمُحْسِنِینَ (34)

و کسی که سخن راست آورد و آن را تصدیق کرد،آنانند همان تقواپیشه گان.

هر چه بخواهند برای آنان نزد پروردگارشان فراهم است،این است پاداش نیکوکاران.

ص :168

نکته ها:

صدق و راستی دارای ابعادی است:

صدق در گفتار: «جٰاءَ بِالصِّدْقِ» (آیه ی مورد بحث) صدق در وعده: «إِنَّهُ کٰانَ صٰادِقَ الْوَعْدِ» (1)صدق در عهد: «صَدَقُوا مٰا عٰاهَدُوا اللّٰهَ عَلَیْهِ» (2)صدق در عمل: «أُولٰئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا» (3)و کسی که در همه ی مراحل،صداقت لازم را داشته باشد«صِدّیق»نامیده می شود.

پیام ها:

1 مبلّغ دین،آن گاه مورد ستایش است که خود نیز به آن چه می گوید عمل کند.

«جٰاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ»

2 تبلیغ دین،مخصوص پیامبر نیست. «جٰاءَ بِالصِّدْقِ ... أُولٰئِکَ» (کلمه ی« أُولٰئِکَ » آمده نه«هو»).چنان که در جای دیگر می فرماید: «أَدْعُوا إِلَی اللّٰهِ عَلیٰ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی» (4)من و هر کس از من تبعیت کند،با بینایی به سوی خدا می خوانم.

3 یکی از نشانه های متّقین،تبلیغ پیام الهی است. «جٰاءَ بِالصِّدْقِ ... اَلْمُتَّقُونَ» 4 وسیله ی دریافت نعمت ها در بهشت،اراده و خواست بهشتیان است. «لَهُمْ مٰا یَشٰاؤُنَ» 5 الطاف الهی در بهشت محدودیّت ندارد. «لَهُمْ مٰا یَشٰاؤُنَ» 6 متّقین همان نیکوکاران هستند. «هُمُ الْمُتَّقُونَ») ، («الْمُحْسِنِینَ»

ص :169


1- 1) .مریم،54.
2- 2) .احزاب،23.
3- 3) .بقره،177.
4- 4) .یوسف،108.

[سوره الزمر (39): آیه 35]

اشاره

لِیُکَفِّرَ اَللّٰهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ اَلَّذِی عَمِلُوا وَ یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ اَلَّذِی کٰانُوا یَعْمَلُونَ (35)

تا خداوند(در سایه ی ایمان و صداقت آنان)بدترین کاری که مرتکب شده اند از آنها بپوشاند و آنان را به بهترین اعمالی که انجام می دادند پاداش دهد.

پیام ها:

1 یکی از پاداش های مبلّغان دین،عفو الهی و گذشت از لغزش های آنان است.

«جٰاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ

... لِیُکَفِّرَ اللّٰهُ عَنْهُمْ» 2 مقام تقوا و احسان،با صدور بعضی کارهای زشت منافاتی ندارد.(ضمیر «عَنْهُمْ» به همان متّقین و محسنین در آیه قبل بر می گردد). «لِیُکَفِّرَ اللّٰهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی عَمِلُوا» 3 از لطف الهی همین بس که بدترین گناهان را می پوشاند و به نحو احسن پاداش می دهد. «لِیُکَفِّرَ اللّٰهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ») ، («یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ» 4 پاک شدن از گناه و آثار آن،مقدّمه ی دریافت الطاف الهی است.(اول «لِیُکَفِّرَ» بعد «یَجْزِیَهُمْ») 5 خداوند پاداش متّقین و محسنین را به بهای بهترین کارشان می دهد.(کار متوسط آنان را نیز پاداش بهترین کار می دهد). «بِأَحْسَنِ الَّذِی» ...

[سوره الزمر (39): آیات 36 تا 37]

اشاره

أَ لَیْسَ اَللّٰهُ بِکٰافٍ عَبْدَهُ وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اَللّٰهُ فَمٰا لَهُ مِنْ هٰادٍ (36) وَ مَنْ یَهْدِ اَللّٰهُ فَمٰا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ أَ لَیْسَ اَللّٰهُ بِعَزِیزٍ ذِی اِنْتِقٰامٍ (37)

آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟ و مردم تو را از غیر خدا می ترسانند و هر که را خدا گمراه کند پس هیچ راهنمایی برای او نخواهد بود.

ص :170

و هر که را خداوند هدایت کند،پس هیچ گمراه کننده ای برای او نیست،آیا خداوند،نفوذناپذیر و صاحب انتقام نیست.

نکته ها:

بت پرستان به پیامبر اسلام می گفتند:اگر بت های ما را تحقیر کنی،به تو بلا و آزار می رسد.این آیه نازل شد و به حضرت دلداری داد که: «أَ لَیْسَ اللّٰهُ بِکٰافٍ عَبْدَهُ» قرآن،با تعبیرهای گوناگونی مصونیّت پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله را از انواع توطئه ها مطرح کرده است:نظیر آیه ی «وَ اللّٰهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّٰاسِ» (1)و «إِنّٰا کَفَیْنٰاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ» (2)چنان که خداوند نوح را از غرق شدن و ابراهیم را از آتش و موسی را از خطر فرعون و عیسی را از به دار آویخته شدن حفظ کرد.

وظیفه ی ما در هر شرایطی بندگی خداست.در حدیث می خوانیم:«من أصبح و همومه هم واحد کفاه الله هموم الدنیا و الآخرة» (3)کسی که همه ی تلاش و همتش بندگی خدا باشد،خداوند خواسته های دنیا و آخرتش را برآورده می کند.

پیام ها:

1 اگر انسان بنده ی خدا شد،بیمه می شود و خداوند امور او را کفایت و کفالت می کند. «أَ لَیْسَ اللّٰهُ بِکٰافٍ عَبْدَهُ» 2 در برابر تهدیدهای دشمنان،با یاد امداد و تکفّل الهی،خود را آرام کنیم.

«أَ لَیْسَ اللّٰهُ بِکٰافٍ عَبْدَهُ وَ یُخَوِّفُونَکَ»

3 ابزار کافران،ایجاد محیط رعب و وحشت است. «یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ» 4 هدایت و ضلالت به دست خداست، «یُضْلِلِ اللّٰهُ») ، («یَهْدِ اللّٰهُ» لکن مقدّمات دریافت هدایت یا محروم شدن از آن،به دست انسان است.چنان که در آیات

ص :171


1- 1) .مائده،67.
2- 2) .حجر،95.
3- 3) .تفسیر روح البیان.

دیگر می خوانیم: «یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ» (1)و «لاٰ یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذّٰابٌ» (2)5 از کمی تعداد و امکانات نترسید،از این بترسید که از مدار بندگی خدا بیرون روید،که اگر بنده ی او باشید هیچ قدرتی شما را نمی شکند. «فَمٰا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ» 6 انسان موجودی است که در سنگدلی به جایی می رسد که هیچ راهنمایی در او مؤثّر نیست. «فَمٰا لَهُ مِنْ هٰادٍ» و در ایمان به جایی می رسد که هیچ حادثه ای او را منحرف نمی کند. «فَمٰا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ» 7 گمراه شدن انسان از سوی خداوند بی مقدّمه نیست،کیفر عملکرد خود انسان است. «ذِی انْتِقٰامٍ» 8 حمایت خداوند گاهی در قالب تکفل بنده است و گاهی در قالب انتقام از مخالفان. «ذِی انْتِقٰامٍ»

[سوره الزمر (39): آیه 38]

اشاره

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اَللّٰهُ قُلْ أَ فَرَأَیْتُمْ مٰا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ إِنْ أَرٰادَنِیَ اَللّٰهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کٰاشِفٰاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرٰادَنِی بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکٰاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِیَ اَللّٰهُ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ اَلْمُتَوَکِّلُونَ (38)

و اگر(از مشرکان)سؤال کنی:«چه کسی آسمان ها و زمین را آفرید؟» قطعاً خواهند گفت:«خدا»بگو:«پس آیا در آن چه از غیر خدا می خوانید نظر و اندیشه کرده اید؟!(راستی)اگر خداوند نسبت به من ضرری را اراده کند آیا این بت ها می توانند آن ضرر را برطرف کنند،یا(اگر)خداوند برای من لطف و رحمتی را بخواهد،آیا آنها می توانند مانع آن رحمت شوند؟» بگو:«خداوند برای من کافی است.اهل توکّل تنها بر او توکّل می نمایند.»

ص :172


1- 1) .شوری،13.
2- 2) .غافر،28.
نکته ها:

در قرآن بارها از اعتقاد مشرکان به خالق بودن خداوند سخن به میان آمده است.علاوه بر آیه ی مورد بحث،بنگرید به:سوره ی عنکبوت،آیات 61 تا 63 و سوره ی لقمان آیه ی 24 و سوره ی زخرف آیات 9 و 87.

کلمه ی« بِضُرٍّ »در برابر رحمت،به معنای هر گونه گرفتاری است.

ضمیر«هن»برای مؤنث است و در این جا برای بت ها به کار رفته،زیرا عرب ها بت های بزرگ را به نام مؤنث می خواندند.نظیر:«لات»،«مناة»،«عزی»

پیام ها:

1 بت پرستان خالقیّت خداوند را قبول داشتند.(لکن برای بت ها نقش ربوبیّت و شفاعت را قائل بودند). «لَیَقُولُنَّ اللّٰهُ» 2 بت ها هیچ نقشی در برابر اراده ی خداوند ندارند. «هَلْ هُنَّ کٰاشِفٰاتُ») ، («هَلْ هُنَّ مُمْسِکٰاتُ» 3 کسی لایق پرستش است که قدرتِ رساندن سود و دفع زیان را داشته باشد.

«هَلْ هُنَّ کٰاشِفٰاتُ»)

، («هَلْ هُنَّ مُمْسِکٰاتُ» 4 دفع ضرر مهم تر از جلب منفعت است.( «کٰاشِفٰاتُ ضُرِّهِ» قبل از «مُمْسِکٰاتُ رَحْمَتِهِ» آمده است).

5 توکّل تنها بر خداوند جایز است.(کلمه ی «عَلَیْهِ» قبل از «یَتَوَکَّلُ» آمده که بیانگر انحصار است).

6 خداوند از هر جهت پیامبرش را تکفّل و کفایت می کند. «حَسْبِیَ اللّٰهُ» (کلمه «حَسْبِیَ» مطلق آمده که شامل همه چیز می شود).

ص :173

[سوره الزمر (39): آیات 39 تا 40]

اشاره

قُلْ یٰا قَوْمِ اِعْمَلُوا عَلیٰ مَکٰانَتِکُمْ إِنِّی عٰامِلٌ فَسَوْفَ تَعҙęΙřϙșƙΠ(39) مَنْ یَأْتِیهِ عَذٰابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذٰابٌ مُقِیمٌ (40)

بگو:«ای قوم من! شما بر اساس موضع(و مقام یا قدرت)خود عمل کنید، من نیز(به وظیفه ی خود)عمل می کنم،

پس در آینده ی نزدیکی خواهید دانست که عذاب خوار کننده(دنیا)به سراغ چه کسی خواهد آمد و عذاب پایدار(قیامت)بر او نازل خواهد شد».

نکته ها:

از جمله ی «فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ» استفاده می شود که فرمان «اعْمَلُوا» نشانه تهدید و برای توبیخ است نه ترخیص و اجازه.

«مکانت»به معنای مقام و منزلت است که در امور غیر حسّی به کار می رود،همان گونه که کلمه ی«مکان»در مورد محسوسات به کار می رود.البتّه ممکن است از«مُکنت»به معنای توانایی و قدرت باشد.

مراد از «عَذٰابٌ یُخْزِیهِ» عذاب دنیا و مراد از «عَذٰابٌ مُقِیمٌ» عذاب آخرت است. (1)

پیام ها:

1 رهبر باید در عین محبت برخورد قاطع داشته باشد.( «یٰا قَوْمِ» نشانه محبت و «فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ» نشانه قاطعیّت است).

2 ایمان و توکّل بر خداوند پشتوانه موضع گیری در برابر دشمنان است. «حَسْبِیَ اللّٰهُ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ ... فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ» 3 هر کس در گرو کار خویش است. «اعْمَلُوا») ، («إِنِّی عٰامِلٌ» 4 رهبران الهی ذره ای عقب نشینی نداشتند و کفّار را از سازش مأیوس می کردند. «إِنِّی عٰامِلٌ»

ص :174


1- 1) .تفسیر المیزان.

[سوره الزمر (39): آیه 41]

اشاره

إِنّٰا أَنْزَلْنٰا عَلَیْکَ اَلْکِتٰابَ لِلنّٰاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اِهْتَدیٰ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّمٰا یَضِلُّ عَلَیْهٰا وَ مٰا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ (41)

همانا ما برای(هدایت)مردم کتاب(آسمانی قرآن)را به حقّ بر تو نازل کردیم،پس هر که هدایت را پذیرفت به سود خود اوست و هر که گمراه شد،پس بی شک بر ضرر نفس خویش(قیام کرد و)گمراهی را برگزید و تو وکیل بر مردم نیستی(تا با اجبار آنان را هدایت کنی).

نکته ها:

بر خلاف کسانی که گمان می کنند مطالبی بر پیامبر اسلام القا می شد و آن حضرت آن مطالب را با عبارات خود به مردم القا می کرد،قرآن،عین کلماتِ کتاب را،نازل شده از غیب می داند. «إِنّٰا أَنْزَلْنٰا عَلَیْکَ الْکِتٰابَ»

پیام ها:

1 قرآن در زمان پیامبر به صورت کتاب بوده است. «أَنْزَلْنٰا عَلَیْکَ الْکِتٰابَ» 2 نزول کتاب برای همه مردم است. «لِلنّٰاسِ» 3 هم مطالب قرآن سراپا حقّ است و هیچ گونه تحریف و باطلی در آن راه نیافته است و هم نزول چنین کتابی،لازم و سزاوار و حقّ است. «بِالْحَقِّ» 4 انسان در انتخاب راه آزاد است. «فَمَنِ اهْتَدیٰ») ، («مَنْ ضَلَّ» 5 خدا و رسول به ایمان ما نیازی ندارند. «فَمَنِ اهْتَدیٰ فَلِنَفْسِهِ» ...

6 وظیفه ی پیامبر ابلاغ است،نه اجبار.(حتّی انبیا حقّ تحمیل عقیده ندارند). «وَ مٰا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ» 7 هدایت واقعی و کامل تنها در سایه کتاب آسمانی است. «إِنّٰا أَنْزَلْنٰا عَلَیْکَ الْکِتٰابَ ... فَمَنِ اهْتَدیٰ» 8 خداوند پیامبرش را در برابر سرسختی کفّار،دلداری و تسلّی می دهد. «وَ مٰا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ»

ص :175

[سوره الزمر (39): آیه 42]

اشاره

اَللّٰهُ یَتَوَفَّی اَلْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهٰا وَ اَلَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنٰامِهٰا فَیُمْسِکُ اَلَّتِی قَضیٰ عَلَیْهَا اَلْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ اَلْأُخْریٰ إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (42)

خداوند است که جان ها را به هنگام مرگشان به طور کامل می گیرد،و (جان)آن را که نمرده است در هنگام خواب(می گیرد)،پس آن را که مرگ بر او قطعی شده نگاه می دارد و جان های دیگر را(که مرگش فرا نرسیده) برای مدّتی معین(به جسم آنان)باز می گرداند.بی شک در این(گرفتن و دادن روح هنگام خواب و بیداری)،برای گروهی که فکر می کنند نشانه هایی بزرگ(از قدرت خدا)وجود دارد.

نکته ها:

« یَتَوَفَّی »از«وفی»به معنای ادای کامل امری است و در مورد مرگ به معنای گرفتن جان به طور کامل است.

سؤال:در آیه ی 61 سوره ی انعام می فرماید: «تَوَفَّتْهُ رُسُلُنٰا» فرشتگان ما جان را می گیرند و در آیه ی 11 سوره ی سجده می فرماید: «یَتَوَفّٰاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ» ملک الموت جان شما را می گیرد و این آیه می فرماید:خدا جان ها را می گیرد،کدام صحیح است؟ پاسخ:امام صادق علیه السلام فرمود:خداوند برای عزرائیل «مَلَکُ الْمَوْتِ» یاورانی از فرشتگان قرار داده است که جان مردم را می گیرند و تحویل او می دهند و او جان ها را با آنچه شخصاً قبض کرده به خدا تحویل می دهد. (1)

در حدیث می خوانیم:به هنگام خواب روح در بدن می ماند ولی نفس به آسمان می رود و رابطه میان نفس و روح مثل رابطه خورشید و شعاع خورشید است.اگر خدا بخواهد و مرگش رسیده باشد روح نیز از بدن جدا و به نفس می پیوندد و گر نه نفس از آسمان نازل و به روح ملحق می شود. (2)

ص :176


1- 1) .بحار،ج 6،ص 144.
2- 2) .تفسیر مجمع البیان.

سؤال:هنگام مرگ که روح از بدن جدا می شود کجا می رود؟ پاسخ:هنگام مرگ،روح به بدنی مثل همین بدن که نامش قالب مثالی است ملحق و در برزخ با آن بدن،کامیاب یا عذاب می شود و در خواب نیز،روح با همان بدن سبک و قالب مثالی رؤیا می بیند و به اطراف می رویم.

جسم انسان در حکم یک اتومبیل و روح در حکم راننده ی آن است؛ گاهی هم ماشین روشن است و هم راننده پشت فرمان،که این،حالت بیداری است.

گاهی ماشین روشن است ولی راننده پیاده می شود و می رود که این حالت خواب است.زیرا قلب و معده و کلیه کار می کنند ولی روح جدا می شود و به بَدَنی مشابه ملحق شده و به اطراف می رود.این همان بدنی است که ما در رؤیاهای خود با آن سیر و سفر می کنیم و قالب مثالی نام گزاری شده و به قدری سبک و چابک است که بدون واسطه می تواند در آسمان ها پرواز و در اقیانوس ها شنا و در یک لحظه به اطراف دنیا برود.

گاهی هم ماشین خاموش و هم راننده جدا می شود که این حالت مرگ است. (1)

در سخنان پیشوایان دینی نیز مرگ و قیامت،به خواب و بیداری مثال زده شده است.در حدیث می خوانیم:«کما تنومون تموتون»همان گونه که می خوابید می میرید و همان گونه که بیدار می شوید زنده می گردید.

لقمانِ حکیم به فرزندش می گفت:اگر قدرت داشتی خواب و بیداری را از خود دور کنی خواهی توانست مرگ و معاد را هم از خود دور نمایی! (2)

پیام ها:

1 جسم و روح،دو حقیقت مستقل هستند و به هنگام مرگ یا خواب از هم جدا می شوند و روح پس از مرگ باقی می ماند. «اللّٰهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ» 2 مرگ و خواب،برادر یکدیگرند. «حِینَ مَوْتِهٰا») ، («فِی مَنٰامِهٰا»

ص :177


1- 1) .اینجانب در کتاب معاد در بحث برزخ در این زمینه مطالبی آورده ام.
2- 2) .تفسیر مخزن العرفان.

3 اگر بدانیم که هر شب جان می دهیم،از غرور و غفلت و گناه فاصله می گیریم.

«وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنٰامِهٰا»

4 مرگ و حیاتِ ما به دست خداست. «اللّٰهُ یَتَوَفَّی») ، («قَضیٰ عَلَیْهَا الْمَوْتَ») ، («یُرْسِلُ» ...

5 هیچ کس برای همیشه زنده نمی ماند. «یُرْسِلُ الْأُخْریٰ إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی» 6 خواب و بیداری برای همه ی انسان هاست،ولی تنها اهل فکر از آن درس می گیرند. «لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»

[سوره الزمر (39): آیه 43]

اشاره

أَمِ اِتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اَللّٰهِ شُفَعٰاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ کٰانُوا لاٰ یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لاٰ یَعْقِلُونَ (43)

آیا مشرکان به جای خدا(بت ها را)شفیعان گرفته اند؟! بگو:«آیا اگر مالک هیچ چیز نباشند و قدرت تعقّل نداشته باشند(باز هم شفیع شما خواهند بود)؟»

نکته ها:

شفیع باید برای شفاعت،از جانب خدا اجازه داشته باشد، «مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّٰ بِإِذْنِهِ» امّا بت ها چه اجازه ای دارند؟ شفیع باید محبوب و مورد رضای خدا باشد و بت ها نه محبوبند و نه مورد رضایت الهی.

در آیه 18 سوره ی یونس می خوانیم که مشرکان می گویند: «هٰؤُلاٰءِ شُفَعٰاؤُنٰا» این بت ها شفیعان ما هستند و در آیه 3 همین سوره خواندیم که می گویند: «مٰا نَعْبُدُهُمْ إِلاّٰ لِیُقَرِّبُونٰا إِلَی اللّٰهِ زُلْفیٰ» پرستش بت ها به خاطر آن است که بت ها ما را به خدا نزدیک کنند و شفیعان ما باشند.این آیه می فرماید:چگونه از موجوداتی که نه عقل دارند و نه قدرت،انتظار کمک دارید؟! «کٰانُوا لاٰ یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لاٰ یَعْقِلُونَ» ما که به امامان معصوم علیهم السلام متوسّل می شویم و از آنان استمداد و شفاعت می طلبیم به خاطر آن است که فهم و درک آنان را از آیات و روایاتی که حیات برزخی را برای اولیای خدا ثابت می کند فهمیده ایم و قدرت آن بزرگواران را از دیدن هزاران نمونه ی عملی در استجابت دعا و معجزات و کرامات باور کرده ایم.

ص :178

پیام ها:

1 برخی مشرکان،بت ها را خدا نمی دانستند،بلکه شفیع و واسطه ی درگاه خدا می شمردند. «اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ شُفَعٰاءَ» 2 واسطه ی میان انسان و خدا باید نیاز را بفهمد و قدرت کمک کردن داشته باشد که بت ها هیچ کدام را ندارد. «لاٰ یَمْلِکُونَ») ، («لاٰ یَعْقِلُونَ»

[سوره الزمر (39): آیه 44]

اشاره

قُلْ لِلّٰهِ اَلشَّفٰاعَةُ جَمِیعاً لَهُ مُلْکُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (44)

(ای پیامبر! به آنان)بگو:«تمام شفاعت ها(در دنیا و آخرت)برای خداست، برای اوست حکومت و فرمانروایی آسمان ها و زمین،سپس به سوی او برگردانده می شوید.»

نکته ها:

سؤال:مگر مهر و محبّت دیگران بیش از خداوند است که خداوند اراده ی عذاب کند ولی شفاعت کنندگان مانند دایه ی مهربان تر از مادر شفاعت نمایند؟ پاسخ:این آیه می فرماید:همه ی شفاعت ها مخصوص خداست و اگر پیامبر و امامی شفاعت و دلسوزی و مهربانی می کند،سرچشمه ی همه ی لطف ها و مهرها از ذات مقدّس او و به اذن اوست، «مٰا مِنْ شَفِیعٍ إِلاّٰ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ» (1)و مسیر آن لطف ها از طریق اولیای الهی است. «قُلْ لِلّٰهِ الشَّفٰاعَةُ جَمِیعاً»

پیام ها:

1 روش تربیتی قرآن،آن است که تمام انگیزه های فاسد را از بین ببرد و همه ی انگیزه ها را در خداجویی متمرکز کند.لذا به کسانی که اطراف این و آن می روند تا عزیز شوند می فرماید: «فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّٰهِ جَمِیعاً» (2)تمام عزّت ها از آنِ

ص :179


1- 1) .یونس،10.
2- 2) .یونس،65.

خداست،چرا گرد دیگری می گردید؟! به کسانی که اطراف این و آن می روند تا قدرتی پیدا کنند،می فرماید: «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّٰهِ جَمِیعاً» (1)به کسانی که اطراف این و آن می روند تا آنان برایشان واسطه ای باشند،می فرماید: «قُلْ لِلّٰهِ الشَّفٰاعَةُ جَمِیعاً» 2 هستی و همه ی عوامل دخیل در آن به دست خداست. «لِلّٰهِ الشَّفٰاعَةُ ... لَهُ مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ»

[سوره الزمر (39): آیه 45]

اشاره

وَ إِذٰا ذُکِرَ اَللّٰهُ وَحْدَهُ اِشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ اَلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذٰا ذُکِرَ اَلَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذٰا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (45)

و هر گاه خداوند به تنهایی یاد شود،دل های کسانی که به آخرت ایمان ندارند متنفّر می شود،ولی هر گاه از غیر او یاد شود،بی درنگ شادمان می شوند.

نکته ها:

گرچه مخاطبان این آیه کسانی هستند که به آخرت ایمان ندارند،امّا در میان مسلمین نیز افرادی هستند که از اسلام ناب نگرانی و تنفّر دارند،همین که می گوییم:«قصاص،قانون الهی است»چهره شان درهم می شود،ولی همین که می گوییم:«حقوق بین الملل»لبخند می زنند.هر گاه به نماز می ایستد که تنها مخاطبش خداست؛روح او متنفّر است،ولی هر گاه سخنرانی یا تدریس می کند که مخاطبش غیر خداست با تمام توجّه و نشاط سخن می گوید.

در آیه 46 سوره ی اسراء نیز مشابه این آیه آمده است: «وَ إِذٰا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلیٰ أَدْبٰارِهِمْ نُفُوراً» هنگامی که پروردگارت را در قرآن به یگانگی یاد می کنی،آنها پشت می کنند و از تو روی بر می گردانند.

پیام ها:

1 مقدار باور و ایمان خود را نسبت به آخرت،از طریق تنفّر یا توجّه خود نسبت به احکام خداوند بیازماییم. «اشْمَأَزَّتْ ... یَسْتَبْشِرُونَ»

ص :180


1- 1) .بقره،165.

2 میان توحید و معاد رابطه ی تنگاتنگی است. «ذُکِرَ اللّٰهُ ... اِشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ» 3 ذکر خدا که مایه ی آرامش دل هاست،برای گروهی مایه ی آزار و اذیّت است.

«اشْمَأَزَّتْ»

[سوره الزمر (39): آیه 46]

اشاره

قُلِ اَللّٰهُمَّ فٰاطِرَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ عٰالِمَ اَلْغَیْبِ وَ اَلشَّهٰادَةِ أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبٰادِکَ فِی مٰا کٰانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (46)

بگو:«خداوندا! ای آفریدگار آسمان و زمین! و ای دانای غیب و شهود! تویی که در میان بندگانت در آن چه همواره اختلاف می کنند داوری خواهی کرد.»

پیام ها:

1 مبلّغان دین و رهبران الهی که در برابر کفّار سرسخت قرار می گیرند،باید همواره با یاد خدا از او استمداد بگیرند. «قُلِ اللّٰهُمَّ» 2 در برابر افرادی که به غیر خدا دل سپرده اند و از بردن نام خدا تنفر دارند،به خدا توجّه کنیم. «قُلِ اللّٰهُمَّ» 3 آغاز و پایان هستی از اوست،چرا بعضی به غیر او دلشادند؟ «مِنْ دُونِهِ إِذٰا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ») ، («فٰاطِرَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» 4 داوری خداوند در قیامت،بر اساس علم او به آشکار و نهان است. «عٰالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهٰادَةِ ... تَحْکُمُ بَیْنَ عِبٰادِکَ» 5 آفرینش آسمان ها مهم تر از آفرینش زمین است.(همیشه نام آسمان قبل از نام زمین برده شده است). «السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» 6 علم خداوند به غیب و شهود یکسان است. «عٰالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهٰادَةِ» 7 مردم با همه ی اختلافاتی که دارند بنده ی او هستند. «عِبٰادِکَ فِی مٰا کٰانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ» 8 اختلاف میان مشرکان و موحدان همیشه خواهد بود. «کٰانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ»

ص :181

[سوره الزمر (39): آیه 47]

اشاره

وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا مٰا فِی اَلْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ اَلْعَذٰابِ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ وَ بَدٰا لَهُمْ مِنَ اَللّٰهِ مٰا لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ (47)

و کسانی که ستم کرده اند اگر تمام آن چه را که در زمین است و مانند آن را با آن مالک باشند،در روز قیامت برای نجات از عذاب سخت الهی همه ی آن را فدیه خواهند داد(ولی چه سود؛در آن روز)برای آن ستمگران از سوی خداوند چیزهایی روشن و ظاهر می شود که هرگز در محاسباتشان پیش بینی نمی کردند.

نکته ها:

در قیامت،برای مؤمنان سحرخیز پاداش هایی ظاهر خواهد شد که احَدی بر آن آگاه نیست، «فَلاٰ تَعْلَمُ نَفْسٌ مٰا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ» (1)و برای ستمکاران نیز مسایلی ظاهر می شود که هرگز فکرش را نمی کردند. «وَ بَدٰا لَهُمْ مِنَ اللّٰهِ مٰا لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ» و در آن روز به انسان گفته می شود:تو غافل بودی و امروز پرده را برداشته ایم و تیزبین شده ای. (2)

پیام ها:

1 در قیامت هیچ کس صاحب مال و ثروتی برای نجات خود نیست. «لَوْ» 2 در دادگاه الهی،هیچ چیز مانع محکومیّت مجرمان نیست. «تَحْکُمُ بَیْنَ عِبٰادِکَ») ، («لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا» ...

3 غریزه ی حبّ ذات بر حبّ مال غالب است. «مٰا فِی الْأَرْضِ ... لاَفْتَدَوْا بِهِ» 4 اگر امروز برای یک درهم خلاف می کنیم،بدانیم که فردا دو برابر تمام سرمایه های زمین هم برای نجات ما کارساز نیست. «وَ مِثْلَهُ مَعَهُ» 5 داوری خداوند همراه با ظاهر کردن لغزش ها برای خود انسان است،تا جایی

ص :182


1- 1) .سجده،17.
2- 2) .ق،22.

برای انکار نباشد. «تَحْکُمُ بَیْنَ عِبٰادِکَ ... وَ بَدٰا لَهُمْ» 6 محاسبات انسان،جامع و واقع گرا نیست. «بَدٰا لَهُمْ مِنَ اللّٰهِ مٰا لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ»

[سوره الزمر (39): آیه 48]

اشاره

وَ بَدٰا لَهُمْ سَیِّئٰاتُ مٰا کَسَبُوا وَ حٰاقَ بِهِمْ مٰا کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (48)

و(در آن روز)برای آنان بدی آن چه(در دنیا)کسب کرده اند روشن خواهد شد و آن عذابی که به مسخره می گرفتند آنان را فرا خواهد گرفت.

پیام ها:

1 روز قیامت،روز کشف و ظهور است و تمام اسرار آشکار می شود. «بَدٰا لَهُمْ» 2 ظاهر شدن جرم در برابر مجرم،اولین شکنجه ی روحی اوست. «بَدٰا لَهُمْ سَیِّئٰاتُ مٰا کَسَبُوا» 3 با قدرت الهی،اوّل آن چه در محاسبات ستمگران نبود کشف می شود،سپس آن خود بد می شمردند. «بَدٰا لَهُمْ مِنَ اللّٰهِ مٰا لَمْ یَکُونُوا ... بَدٰا لَهُمْ سَیِّئٰاتُ» 4 خلاف،زمانی جرم می شود که همراه با ستم،استهزا،تعمّد و استمرار باشد.

«ظَلَمُوا»)

، («کَسَبُوا») ، («کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ» 5 قهر الهی تمام وجود ستمگران را می گیرد. «حٰاقَ بِهِمْ»

[سوره الزمر (39): آیه 49]

اشاره

فَإِذٰا مَسَّ اَلْإِنْسٰانَ ضُرٌّ دَعٰانٰا ثُمَّ إِذٰا خَوَّلْنٰاهُ نِعْمَةً مِنّٰا قٰالَ إِنَّمٰا أُوتِیتُهُ عَلیٰ عِلْمٍ بَلْ هِیَ فِتْنَةٌ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ (49)

پس چون سختی و ضرری به انسان رسد ما را می خواند،سپس همین که از جانب خود نعمتی به او عطا کنیم گوید:«بر اساس علم و تدبیرم نعمت ها به من داده شده»(چنین نیست)بلکه آن نعمت وسیله ی آزمایش است،ولی بیشتر مردم نمی دانند.

ص :183

نکته ها:

در قرآن بارها از این مطلب سخن به میان آمده است که انسان هنگام خطر به خداوند رو می کند ولی همین که از خطر رهایی یافت،خدا را فراموش می کند که این نشانه ناسپاسی انسان است.

پیام ها:

1 انسان موجودی آسیب پذیر است. «مَسَّ الْإِنْسٰانَ ضُرٌّ» 2 انسان به قدری عاجز است که به مجرّد رسیدن خطر فریاد می زند. «مَسَّ الْإِنْسٰانَ ضُرٌّ دَعٰانٰا» 3 تلخی ها،نتیجه ی عملکرد انسان و مایه ی آزمایش است،ولی نعمت ها لطف الهی است. «مَسَّ الْإِنْسٰانَ ضُرٌّ ... خَوَّلْنٰاهُ نِعْمَةً مِنّٰا» 4 فشارها و حوادث انسان را به ناتوانی خود معترف و فطرت خداجویی را در انسان بیدار و شکوفا می کنند. «فَإِذٰا مَسَّ الْإِنْسٰانَ ضُرٌّ دَعٰانٰا» 5 نیایش خالصانه سبب جلب رحمت خداست. «دَعٰانٰا ... خَوَّلْنٰاهُ نِعْمَةً» 6 رفاه و آسودگی،بستر غفلت و غرور است. «خَوَّلْنٰاهُ نِعْمَةً ... إِنَّمٰا أُوتِیتُهُ عَلیٰ عِلْمٍ» 7 انسان،موجودی ناسپاس است. «خَوَّلْنٰاهُ نِعْمَةً ... إِنَّمٰا أُوتِیتُهُ عَلیٰ عِلْمٍ» 8 آنچه مورد انتقاد است نادیده گرفتن لطف خداست،نه آنکه علم و دانش در رشد و توسعه زندگی بی اثر است. «قٰالَ إِنَّمٰا أُوتِیتُهُ» 9 بیشتر مردم نمی دانند که نعمت ها و تلخی ها وسیله آزمایش هستند تا سپاسگزار و ناسپاس از هم شناخته شوند. «بَلْ هِیَ فِتْنَةٌ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ»

[سوره الزمر (39): آیات 50 تا 51]

اشاره

قَدْ قٰالَهَا اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَمٰا أَغْنیٰ عَنْهُمْ مٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ (50) فَأَصٰابَهُمْ سَیِّئٰاتُ مٰا کَسَبُوا وَ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ هٰؤُلاٰءِ سَیُصِیبُهُمْ سَیِّئٰاتُ مٰا کَسَبُوا وَ مٰا هُمْ بِمُعْجِزِینَ (51)

به راستی کسانی که قبل از آنان بودند(نیز)این سخن را گفتند،ولی آن چه را(در دنیا)کسب می کردند کاری برایشان نکرد.

ص :184

پس(نتیجه)اعمال بدی که مرتکب شده بودند به آنان رسید و کسانی از اینان(کافران مکّه)که ستم کردند به زودی بدی آن چه را انجام داده اند به ایشان خواهد رسید و آنان نمی توانند ما را درمانده کنند(و از ما بگریزند).

نکته ها:

آیه 50 به طور کلی می فرماید:آنچه مجرمان در دنیا کسب کرده اند،در قیامت به کارشان نمی آید ولی در آیات دیگر قرآن مصادیق آن چه کسب کرده اند بیان شده است،از جمله:

«لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوٰالُهُمْ» (1)هرگز اموالشان کارساز نیست.

«مٰا أَغْنیٰ عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ» (2)هرگز جمعیّتشان کارساز نیست.

«لاٰ یُغْنِی عَنْهُمْ کَیْدُهُمْ» (3)هرگز تدبیرشان کارساز نیست.

قارون نیز سرمایه ی خود را نتیجه ی دانش و تفکّر و سیاست اقتصادی خود می دانست و می گفت: «إِنَّمٰا أُوتِیتُهُ عَلیٰ عِلْمٍ عِنْدِی» (4)لذا قرآن در این آیه می فرماید: «قَدْ قٰالَهَا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» این سخن تازگی ندارد.

پیام ها:

1 از نمونه های تاریخی برای هدایت و تربیت بهره گیریم. «قَدْ قٰالَهَا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» 2 تاریخ،بهترین گواه است که مال و ثروت به هنگام قهر الهی،نه در دنیا انسان را نجات می دهد و نه در آخرت. «فَمٰا أَغْنیٰ عَنْهُمْ مٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ» (وقتی قارون به زمین فرو رفت،هیچ گروهی نتوانست او را نجات دهد). (5)

ص :185


1- 1) .آل عمران،10.
2- 2) .اعراف،48.
3- 3) .طور،46.
4- 4) .قصص،78.
5- 5) .قصص،81.

3 سنّت های الهی قانونمند است و زمان و مکان در آن اثری ندارد.نسبت به گذشتگان: «فَأَصٰابَهُمْ سَیِّئٰاتُ مٰا کَسَبُوا» و نسبت به آیندگان: «سَیُصِیبُهُمْ سَیِّئٰاتُ مٰا کَسَبُوا» 4 اسباب نجات در قیامت،اموری غیر از ثروت و قدرت است. «فَمٰا أَغْنیٰ عَنْهُمْ مٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ» 5 سرنوشت انسان به دست خود اوست. «فَأَصٰابَهُمْ سَیِّئٰاتُ مٰا کَسَبُوا» 6 مجرمان از دور کردن قهر خداوند نسبت خود عاجزند. «سَیُصِیبُهُمْ سَیِّئٰاتُ مٰا کَسَبُوا وَ مٰا هُمْ بِمُعْجِزِینَ»

[سوره الزمر (39): آیه 52]

اشاره

أَ وَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ یَبْسُطُ اَلرِّزْقَ لِمَنْ یَشٰاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (52)

آیا(هنوز)ندانسته اند که خداوند روزی را برای هر که بخواهد گسترده یا تنگ می سازد؟! البتّه در این امر برای کسانی که ایمان می آورند نشانه هایی(از حکمت و قدرت الهی)است.

نکته ها:

در آیه 49 خواندیم که انسان نعمت های الهی را به علم و تخصص خود نسبت می دهد.

این آیه می فرماید:این نسبت بخاطر ناآگاهی انسان است.

در روایات می خوانیم:گاهی خداوند رزق افراد تیز هوش را تنگ و رزق افراد کم هوش را زیاد قرار می دهد تا ثابت کند همه ی چیزها با زرنگی نیست! (1)

پیام ها:

1 گرچه سعی و تلاش و دانش بشری،شرط لازم برای کسب رزق است،ولی شرط کافی و علّت نهایی نیست. «أَنَّ اللّٰهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ» (به امکانات و

ص :186


1- 1) .تفسیر روح البیان.

توانایی ها و اطلاعات خود تکیه نکنیم که قدرت دیگری در کار است).

2 از آن جا که مهر الهی بر قهرش سبقت دارد،گسترش رزق قبل از تنگی روزی آمده است. «یَبْسُطُ الرِّزْقَ») ، («یَقْدِرُ»

[سوره الزمر (39): آیه 53]

اشاره

قُلْ یٰا عِبٰادِیَ اَلَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ لاٰ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ یَغْفِرُ اَلذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ اَلْغَفُورُ اَلرَّحِیمُ (53)

بگو:«ای بندگان من که بر نفس خویش اسراف(و ستم)کرده اید! از رحمت خداوند مأیوس نشوید،همانا خداوند همه ی گناهان را می بخشد،زیرا که او بسیار آمرزنده و مهربان است.

نکته ها:

آیات قبل تهدیدی برای افراد مغرور بود و این آیه به گناهکاران پشیمان بشارت می دهد.

در تمام کلمات این آیه لطف و مهر الهی نهفته است:

1.پیام بشارت را رسول خدا صریحاً اعلام کند. «قُلْ» 2.خداوند انسان را مخاطب قرار داده است. «یٰا» 3.خداوند همه را بنده ی خود و لایق دریافت رحمتش دانسته است. «عِبٰادِیَ» 4.گناهکاران بر خود ستم کرده اند و به خدا ضرری نرسانده اند. «أَسْرَفُوا عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ» 5.یأس از رحمت،حرام است. «لاٰ تَقْنَطُوا» 6.رحمت او محدود نیست. «رَحْمَةِ اللّٰهِ» (« رَحْمَةِ اللّٰهِ »به جای«رحمتی»رمز جامعیّت رحمت است،چون لفظ« اَللّٰهِ »جامع ترین اسم اوست).

7.وعده ی رحمت قطعی است. «إِنَّ اللّٰهَ» 8.کار خداوند بخشش دائمی است. «یَغْفِرُ» 9.خداوند همه ی گناهان را می بخشد. «الذُّنُوبَ» 10.خداوند بر بخشش همه ی گناهان تأکید دارد. «جَمِیعاً» 11.خدا بسیار بخشنده و رحیم است. «إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»

ص :187

خداوند با این همه رأفت و مهربانی اعلام می کند که تهدیدهای آیات قبل،برای تربیت انسان هاست نه انتقام و کینه.

در فرهنگِ قرآن،اسراف معنای وسیعی دارد که علاوه بر اسراف در مال،شامل اسراف در نفس و جان نیز می شود.بدین معنی که انسان در بهره گیری از استعدادها و ظرفیّت های وجودی خود از حدّ اعتدال خارج شده و دچار افراط و تفریط گردد.

مراد قرآن از اینکه می فرماید:خداوند همه گناهان را می بخشد،آن نیست که انسان گناه کند و بگوید خدا می آمرزد،بلکه مراد آن است که همه گناهان هر قدر هم بزرگ باشند قابل آمرزش است و نباید از رحمت الهی مأیوس بود و طبیعتاً راه دریافت آمرزش الهی،توبه و جبران گناه است که در آیه بعد آمده است.

پیام ها:

1 قوانین و احکام الهی در حد اعتدال است و نافرمانی مردم،تجاوز از حدّ اعتدال است. «أَسْرَفُوا عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ» 2 در بخشش الهی نوع گناه و مقدار آن تفاوتی ندارد. «الذُّنُوبَ جَمِیعاً» 3 یأس از رحمت الهی جایز نیست. «لاٰ تَقْنَطُوا» 4 آمرزش گناه اقتضای رحمت خداوند است. «رَحْمَةِ اللّٰهِ إِنَّ اللّٰهَ یَغْفِرُ» 5 امید به مغفرت زمینه آمرزش است. «لاٰ تَقْنَطُوا ... إِنَّ اللّٰهَ یَغْفِرُ» 6 این خداوند است که همه لغزش ها را می بخشد. «إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ» به جای«انه الغفور»

[سوره الزمر (39): آیه 54]

اشاره

وَ أَنِیبُوا إِلیٰ رَبِّکُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ اَلْعَذٰابُ ثُمَّ لاٰ تُنْصَرُونَ (54)

و پیش از آن که عذاب به سراغ شما آید و دیگر یاری نشوید،به سوی پروردگارتان باز گردید(و توبه کنید)و تسلیم او شوید.

ص :188

نکته ها:

آیه ی قبل،از رحمت و مغفرت الهی خبر داد تا زمینه را برای بازگشت مردم فراهم کند و این آیه فرمان توبه و انابه می دهد و برای آن که ضرورت توبه و بازگشت را بیان کند خطر عذاب را مطرح کرده است.

پیام ها:

1 توبه،شرط بهره مند شدن از آمرزش الهی است. «یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً ... أَنِیبُوا» 2 توبه باید همراه با تسلیم باشد و گر نه نفاق است. «أَنِیبُوا») ، («أَسْلِمُوا» 3 مغفرت الهی،مشروط به تسلیم شدن و پیروی از دستورات الهی است. «أَسْلِمُوا» 4 فرصت ها را غنیمت شمریم که توبه پیش از آمدن عذاب پذیرفته می شود.

«مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذٰابُ»

5 جز بازگشت به درگاه خدا هیچ راهی برای نجات و رسیدن به نصرت الهی در کار نیست. «ثُمَّ لاٰ تُنْصَرُونَ»

[سوره الزمر (39): آیه 55]

اشاره

وَ اِتَّبِعُوا أَحْسَنَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ اَلْعَذٰابُ بَغْتَةً وَ أَنْتُمْ لاٰ تَشْعُرُونَ (55)

و از بهترینِ آنچه از پروردگارتان به سوی شما نازل شده است پیروی کنید،پیش از آن که عذاب،ناگهانی و در حالی که از آن بی خبرید به سراغ شما آید.

نکته ها:

خداوند تمام کارهای خود را به احسن وجه انجام داده است:هر چه را آفریده به بهترین وجه آفریده است. «أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ» (1)، «أَحْسَنُ الْخٰالِقِینَ» (2)، «فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ» (3)داستان های او بهترین است. «أَحْسَنَ الْقَصَصِ» (4)حکم او بهترین است.

ص :189


1- 1) .سجده،7.
2- 2) .مؤمنون،14.
3- 3) .تین،4.
4- 4) .یوسف،3.

«وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّٰهِ حُکْماً» (1)از ما نیز خواسته است کارمان به نحو احسن باشد.از بهترین سخن پیروی کنیم. «فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» (2)بهترین سخن را بگوییم. «یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» (3)بدی را با بهترین شیوه پاسخ دهیم. «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» (4)پاسخ احترام مردم را بهتر بدهیم. «فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهٰا» (5)با مال یتیم به بهترین وجه برخورد کنیم. «لاٰ تَقْرَبُوا مٰالَ الْیَتِیمِ إِلاّٰ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» (6)با مردم با بهترین شیوه جدال و گفتگو کنیم. «جٰادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» (7)

پیام ها:

1 در شیوه ی تبلیغ،فلسفه ی دعوت نیز گفته شود.(از قرآن پیروی کنید،برای آن که بهترین راه و از طرف پروردگار است). «اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ... رَبِّکُمْ» 2 انابه و تسلیم به تنهایی کافی نیست،عمل لازم است. «أَنِیبُوا») ، («أَسْلِمُوا») ، («اتَّبِعُوا» 3 چون عمر و ظرفیّت انسان محدود و دستورات کمال بخش بسیار است،قهراً باید انتخاب احسن در کار باشد. «أَحْسَنَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ» 4 قرآن جامع ترین و کامل ترین نازله های خداوند برای انسان است. «أَحْسَنَ مٰا أُنْزِلَ» ...

5 دستورات الهی وسیله ی رشد و تربیت انسان است. «أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ» 6 علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد.(توبه،پیش از آمدن عذاب) «قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذٰابُ» 7 قهر الهی خبر نمی کند. «بَغْتَةً» 8 قهر الهی فوق محاسبات بشری است. «وَ أَنْتُمْ لاٰ تَشْعُرُونَ»

ص :190


1- 1) .مائده،50.
2- 2) .زمر،18.
3- 3) .اسراء،53.
4- 4) .فصّلت،34.
5- 5) .نساء،84.
6- 6) .اسراء،34.
7- 7) .نحل،125.

[سوره الزمر (39): آیه 56]

اشاره

أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یٰا حَسْرَتیٰ عَلیٰ مٰا فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اَللّٰهِ وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ اَلسّٰاخِرِینَ (56)

تا مبادا(در قیامت)کسی بگوید:«دریغا بر من بر آن چه در(کاری که) جهت الهی(داشته)کوتاهی کرده ام و همانا من از مسخره کنندگان(آیات او)بودم.»

نکته ها:

«حسرت»به معنای پشیمانی شدید و«تفریط»به معنای کوتاهی کردن و« جَنْبِ »به معنای جهت و ناحیه است.

در روایات می خوانیم که:امامان معصوم علیهم السلام «جَنْبِ اللّٰهِ» هستند و در بیش از ده حدیث آمده که کوتاهی در جنب اللّٰه،حمایت نکردن از امیر المؤمنین علیه السلام است. (1)

امام باقر علیه السلام می فرماید:شدیدترین حسرت در قیامت برای علمایی است که به علم خود عمل نکردند.

پیام ها:

1 قیامت،روز حسرت است. «یٰا حَسْرَتیٰ» 2 ترک انابه و تسلیم و پیروی از وحی،کوتاهی کردن است. «فَرَّطْتُ» 3 از آن چه در کنار خداست باید پیروی کرد. «جَنْبِ اللّٰهِ» (کتاب خدا،اولیای خدا،پیامبر خدا) 4 نتیجه ی تمسخر حقّ در دنیا،تحقیر خویش در قیامت است. «یٰا حَسْرَتیٰ») ، («السّٰاخِرِینَ» 5 قیامت،روز اقرار و اعتراف است. «فَرَّطْتُ») ، («کُنْتُ لَمِنَ السّٰاخِرِینَ» 6 ریشه ی کوتاهی ها،سبک شمردن دستورات الهی و بدتر از آن مسخره کردن

ص :191


1- 1) .تفسیر اطیب البیان.

آنهاست. «لَمِنَ السّٰاخِرِینَ»

[سوره الزمر (39): آیات 57 تا 58]

اشاره

أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اَللّٰهَ هَدٰانِی لَکُنْتُ مِنَ اَلْمُتَّقِینَ (57) أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَی اَلْعَذٰابَ لَوْ أَنَّ لِی کَرَّةً فَأَکُونَ مِنَ اَلْمُحْسِنِینَ (58)

یا آن که(از شدّت اندوه)بگوید:«اگر خداوند هدایتم کرده بود،از پرهیزکاران بودم».

یا هنگامی که عذاب را ببیند بگوید:«ای کاش برای من بازگشتی بود تا از نیکوکاران می شدم».

نکته ها:

گرچه در آیه 57،مجرم می خواهد بگوید:خدا مرا هدایت نکرد که به چنین راهی رفتم، ولی در آیه 59 پاسخ می شنود که ما تو را هدایت کردیم و اتمام حجّت نمودیم،ولی تو خود اهل تکذیب و استکبار بودی.

پیام ها:

1 مجرم در قیامت،به دنبال تبرئه ی خود است. «لَوْ أَنَّ اللّٰهَ هَدٰانِی» 2 انسان برای نجات و رستگاری به هدایت الهی نیاز دارد. «أَنَّ اللّٰهَ هَدٰانِی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ» 3 نشانه پذیرش هدایت الهی،تقوا و پارسایی است. «لَوْ أَنَّ اللّٰهَ هَدٰانِی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ» 4 در قیامت،ارزش تقوی روشن می شود. «لَوْ أَنَّ اللّٰهَ هَدٰانِی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ» 5 در قیامت گنهکاران به حال متّقین غبطه می خورند... «لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ» 6 راه پیشگیری از گناه،توجّه دادن به صحنه های خطرناک قیامت است. «أَوْ تَقُولَ ... أَوْ تَقُولَ» 7 تقوی و احسان دو وسیله نجات بخش هستند. «لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ ...

ص :192

فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ»

8 آرزوی گنهکاران در قیامت،بازگشت به دنیا برای احسان(به خود و دیگران) است. «لَوْ أَنَّ لِی کَرَّةً فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» 9 بازگشت به دنیا محال است. «لَوْ أَنَّ لِی کَرَّةً» ...(کلمه« لَوْ »در موردی بکار می رود که انجام آن محال باشد).

[سوره الزمر (39): آیه 59]

اشاره

بَلیٰ قَدْ جٰاءَتْکَ آیٰاتِی فَکَذَّبْتَ بِهٰا وَ اِسْتَکْبَرْتَ وَ کُنْتَ مِنَ اَلْکٰافِرِینَ (59)

آری،آیات من به سراغ تو آمد،امّا آنها را تکذیب کردی و تکبّر ورزیدی و از کافران شدی.

نکته ها:

مجرم در قیامت چند سخن دارد:

1.اقرار به کوتاهی. «فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللّٰهِ» 2.اقرار به مسخره کردن. «لَمِنَ السّٰاخِرِینَ» 3.آرزوی هدایت. «لَوْ أَنَّ اللّٰهَ هَدٰانِی» 4.آرزوی بازگشت به دنیا. «لَوْ أَنَّ لِی کَرَّةً» خداوند اقرارهای او را می پذیرد امّا سخن سوم او را در این آیه پاسخ می دهد که ما تو را هدایت کردیم تو خود نپذیرفتی و سخن چهارم او را در جای دیگر پاسخ می دهد که اگر آنان به دنیا برگردند باز هم خلافکارند. «لَوْ رُدُّوا لَعٰادُوا» (1)

پیام ها:

1 خداوند بدون اتمام حجّت،کسی را عذاب نمی کند. «بَلیٰ قَدْ جٰاءَتْکَ آیٰاتِی» 2 تکذیب فوری و بدون تأمل،حاکی از روحیه تکبّر و لجاجت است. «فَکَذَّبْتَ»

ص :193


1- 1) .انعام،28.

[سوره الزمر (39): آیه 60]

اشاره

وَ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ تَرَی اَلَّذِینَ کَذَبُوا عَلَی اَللّٰهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْمُتَکَبِّرِینَ (60)

و روز قیامت کسانی را که بر خدا دروغ بستند رو سیاه می بینی،آیا در دوزخ جایگاهی برای متکبّران نیست؟

نکته ها:

دروغ بستن به خداوند نمونه های بسیار دارد،از جمله:

الف)برای خداوند شریک قرار دادن.

ب)خدا را به چیزی شبیه کردن.

ج)فرشتگان را فرزند خدا دانستن.

د)کار زشت خود را به خداوند نسبت دادن.

ه)ادّعای خدایی یا پیامبری کردن.

و)تحریف و بدعت در قوانین الهی.

در روایات می خوانیم:اگر شخصی حدیثی را جعل کند و به امامان معصوم علیهم السلام نسبت دهد در حقیقت به خداوند دروغ بسته است،زیرا سخن اهل بیت علیهم السلام از رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله و سخن پیامبر از خداست. (1)

پیام ها:

1 کسانی که وجهه ی نورانی خداوند را با دروغ تاریک می کنند،کیفرشان آن است که صورت خودشان در قیامت سیاه شود. «کَذَبُوا عَلَی اللّٰهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ» 2 گرچه سیاهیِ طبیعی عیب نیست،(نظیر سیاهی مو و چشم)امّا سیاهی عارضی نشانه ی حقارت و ذلّت است. «وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ» 3 روسیاهی واقعی و سیاهی دل در قیامت ظاهر می شود. «وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ»

ص :194


1- 1) .تفسیر برهان.

4 انگیزه ی دروغ بستن به خداوند تکبّر است. «کَذَبُوا عَلَی اللّٰهِ ... لِلْمُتَکَبِّرِینَ»

[سوره الزمر (39): آیه 61]

اشاره

وَ یُنَجِّی اَللّٰهُ اَلَّذِینَ اِتَّقَوْا بِمَفٰازَتِهِمْ لاٰ یَمَسُّهُمُ اَلسُّوءُ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ (61)

و خداوند کسانی را که تقوا پیشه کرده اند،همراه با کامیابی شان نجات می دهد،در حالی که هیچ بدی به آنان نرسد و ایشان اندوهگین نشوند.

نکته ها:

در آیه ی قبل سخن از روسیاهی کسانی که به خدا دروغ می بندند و دوزخیان بود و در این آیه سخن از رستگاری متّقین است.

پیام ها:

1 تقوا وسیله نجات و رستگاری است. «وَ یُنَجِّی اللّٰهُ الَّذِینَ اتَّقَوْا بِمَفٰازَتِهِمْ» 2 هیچ گونه بدی بیرونی به متّقین نزدیک نمی شود. «لاٰ یَمَسُّهُمُ السُّوءُ» 3 متّقین هیچ گونه اندوه درونی ندارند. «وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ»

[سوره الزمر (39): آیات 62 تا 63]

اشاره

اَللّٰهُ خٰالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ (62) لَهُ مَقٰالِیدُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِآیٰاتِ اَللّٰهِ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْخٰاسِرُونَ (63)

خداوند آفریدگار هر چیزی است و اوست که بر هر چیز نگهبان(و حافظ و ناظر)است.

کلیدهای آسمان ها و زمین برای اوست و کسانی که به آیات الهی کفر ورزیدند آنان همان زیان کارانند.

ص :195

نکته ها:

مشرکان،خالق بودن خدا را قبول داشتند،چنان که در آیه 38 همین سوره خواندیم که اگر از آنان سؤال کنی آفریدگار آسمان ها و زمین کیست؟ خواهند گفت:خدا.ولی نظارت و حفاظت را به بت ها نیز نسبت می دادند.

پیام ها:

1 موحّد واقعی کسی است که به تمام ابعاد توحید معتقد باشد:

توحید در خالقیّت. «خٰالِقُ کُلِّ شَیْءٍ» توحید در ربوبیّت. «عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ» توحید در عبادت.آیه ی بعد: «أَ فَغَیْرَ اللّٰهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ» ...

2 همه ی هستی،در آفرینش و بقا،محتاج او هستند. «خٰالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ» 3 خداوند آفریدگار هستی است و باز هم می تواند خلق کند. «خٰالِقُ ... لَهُ مَقٰالِیدُ» 4 کفر منکران،به خدا ضرری نمی زند،زیرا او مالک آسمان ها و زمین است. «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا ... أُولٰئِکَ هُمُ الْخٰاسِرُونَ»

[سوره الزمر (39): آیات 64 تا 65]

اشاره

قُلْ أَ فَغَیْرَ اَللّٰهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا اَلْجٰاهِلُونَ (64) وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَی اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ اَلْخٰاسِرِینَ (65)

بگو:«ای نادانان! آیا مرا فرمان می دهید که جز خدا بپرستم؟»

و قطعاً به تو و به کسانی که(از پیامبران)پیش از تو بوده اند وحی شده است که:«اگر شرک ورزی بدون شک عمل تو تباه می شود و قطعاً از زیانکاران خواهی شد.»

ص :196

نکته ها:

شرکِ بعد از توحید،عبادات را محو می کند.در این آیه،شرک و در آیه ی 217 سوره ی بقره ارتداد سبب حبط عمل معرّفی شده است. «وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کٰافِرٌ فَأُولٰئِکَ حَبِطَتْ أَعْمٰالُهُمْ فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةِ» گرچه مخاطب اولیه در این آیات،شخص پیامبر است،امّا همه مردم در این امور با پیامبر شریکند و خطاب خداوند به پیامبر از جهت اهمیّت موضوع است که حتّی اگر پیامبر هم لحظه ای شرک ورزد اعمالش تباه خواهد شد و زیان خواهد کرد.

پیام ها:

1 جهل،سرچشمه ی انحرافات است. «أَ فَغَیْرَ اللّٰهِ ... أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجٰاهِلُونَ» 2 هرگز در برابر خواسته های نابخردان تسلیم نشویم. «تَأْمُرُونِّی ... أَیُّهَا الْجٰاهِلُونَ» 3 عبادت باید بر اساس معرفت معبود باشد. «أَ فَغَیْرَ اللّٰهِ» ، أَعْبُدُ ... أَیُّهَا الْجٰاهِلُونَ» 4 نابخردان،در صدد به انحراف کشاندن دیگران،حتّی انبیا هستند. «تَأْمُرُونِّی ...

أَیُّهَا الْجٰاهِلُونَ»

5 پیامبر اسلام آخرین پیامبر آسمانی است. «الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ» (در قرآن هرگز «Bمِنْ بَعْدِکَ » نیامده است).

6 شرک،از هیچ کس قابل اغماض نیست. «لَئِنْ أَشْرَکْتَ» 7 عصمت انبیا مانع امر و نهی و تشویق و تهدید الهی نیست. «لَئِنْ أَشْرَکْتَ» 8 خطر شرک بسیار جدی است.(سه بار حرف لام مفتوحه که نشانه ی تأکید است تکرار شده). «لَئِنْ» ، «لَیَحْبَطَنَّ» ، «لَتَکُونَنَّ»

ص :197

[سوره الزمر (39): آیات 66 تا 67]

اشاره

بَلِ اَللّٰهَ فَاعْبُدْ وَ کُنْ مِنَ اَلشّٰاکِرِینَ (66) وَ مٰا قَدَرُوا اَللّٰهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ اَلْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ وَ اَلسَّمٰاوٰاتُ مَطْوِیّٰاتٌ بِیَمِینِهِ سُبْحٰانَهُ وَ تَعٰالیٰ عَمّٰا یُشْرِکُونَ (67)

بلکه تنها خدا را پرستش کن و از سپاس گزاران باش.

و خدا را آن گونه که حقّ اوست قدردانی نکردند(و او را نشناختند)،در حالی که روز قیامت زمین یکسره در قبضه ی قدرت اوست و آسمان ها به دست قدرت او در هم پیچیده اند.او منزه است و از آن چه شریک او قرار می دهند برتر است.

نکته ها:

امام صادق علیه السلام فرمود:مراد از«یمین»دست قدرت خداست. (1)

فرمان های خداوند دو نوع است:

1.دستور مولوی که خداوند به عنوان مولا صادر می کند و عقل را به اسرار آن راهی نیست، نظیر فرمان طواف در مکّه. «وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ» (2)2.دستور ارشادی،که عقل نیز راز و رمز آن را درک می کند و حکم خداوند،ارشاد به حکم عقل است،نظیر جمله «کُنْ مِنَ الشّٰاکِرِینَ» زیرا تشکّر در برابر ولی نعمت را عقل حکم می کند.

پیام ها:

1 یکتا پرستی راه نجات از خسارت است. «لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخٰاسِرِینَ بَلِ اللّٰهَ فَاعْبُدْ» 2 بهترین راه تشکّر از خداوند عبادت است. «فَاعْبُدْ وَ کُنْ مِنَ الشّٰاکِرِینَ» 3 توحید،نشانه ی شناخت درست و قدرشناسی است و شرک،برخاسته از عدم شناخت و قدردانی است. «وَ مٰا قَدَرُوا اللّٰهَ حَقَّ قَدْرِهِ» 4 آسمان و زمین در برابر قدرت الهی ناچیزند. «قَبْضَتُهُ» ، «مَطْوِیّٰاتٌ بِیَمِینِهِ»

ص :198


1- 1) .توحید صدوق،ص 161.
2- 2) .حج،29.

5 برای شناخت بهتر خداوند،باید به قدرت و احاطه ی مطلقه ی او توجّه کنیم.

«وَ مٰا قَدَرُوا اللّٰهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً

... وَ السَّمٰاوٰاتُ» ...

6 به سراغ دیگران نرویم،که همه چیز تنها به دست خداست. «وَ الْأَرْضُ ... وَ السَّمٰاوٰاتُ مَطْوِیّٰاتٌ ... سُبْحٰانَهُ وَ تَعٰالیٰ عَمّٰا یُشْرِکُونَ»

[سوره الزمر (39): آیه 68]

اشاره

وَ نُفِخَ فِی اَلصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مَنْ فِی اَلْأَرْضِ إِلاّٰ مَنْ شٰاءَ اَللّٰهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْریٰ فَإِذٰا هُمْ قِیٰامٌ یَنْظُرُونَ (68)

و در صور دمیده شود،پس هر که در آسمان ها و هر که در زمین است،بی هوش شده(و می میرد،)مگر آن که را خدا بخواهد؛سپس بار دیگر در آن دمیده شود، پس ناگاه آنان(زنده شده،)به پا خیزند و(به اطراف)نظر می کنند.

نکته ها:

طبق صریح این آیه،پایان عمر دنیا و آغاز رستاخیز،از طریق نفخه است.این نفخه گاهی به صورت دمیده شدن در صور و شیپور: «نُقِرَ فِی النّٰاقُورِ» (1)و گاهی با تعبیر «بِالْقٰارِعَةِ» (2)به معنای کوبنده و گاهی با تعبیر «الصَّاخَّةُ» (3)به معنای صدای هول انگیز و گاهی با تعبیر «الصَّیْحَةُ» (4)آمده است.

به هم ریختن نظام هستی و نابودی طبیعت از طریق ایجاد صدای وحشتناک،برای کسانی که در جبهه صدای موج انفجار یا شکسته شدن دیوار صوتی را شنیده اند باور کردنی است.

روایات،مسئول دمیدن در صور را فرشته ای به نام اسرافیل دانسته اند. (5)

تمام انسان ها به هنگام نفخه ی صور می میرند،پس مراد از استثنا در جمله ی «إِلاّٰ مَنْ شٰاءَ اللّٰهُ» بیان قدرت الهی است.یعنی دست خداوند بسته نیست و در آن زمان که همه می میرند اگر خدا بخواهد،افرادی را زنده نگاه می دارد.چنان که در بعضی روایات نام جبرئیل

ص :199


1- 1) .مدّثر،8.
2- 2) .قارعه،1.
3- 3) .عبس،23.
4- 4) .یس،53.
5- 5) .تفسیر نور الثقلین.

و اسرافیل و میکائیل یا شهدا به عنوان کسانی که زنده می مانند آمده است. (1)

پیام ها:

1 مرگ و رستاخیز همه ی انسان ها،برای خداوند آسان و همچون دمیدن در شیپور است. «نُفِخَ» ، «فَصَعِقَ» 2 وقوع قیامت را قطعی بدانید.(با آنکه قیامت در آینده واقع می شود،امّا افعال مربوط به آن،به صورت ماضی به کار رفته که نشانه ی قطعیّت آن است.) «نُفِخَ» ، «فَصَعِقَ» ، «نُفِخَ» 3 رستاخیز،تنها مربوط به انسان ها و ساکنان زمین نیست. «مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ» 4 میان نفخه ی اول و دوم قیامت،زمانی طولانی است. «نُفِخَ ... ثُمَّ نُفِخَ» 5 رستاخیز،ناگهانی و دفعی است. «فَإِذٰا هُمْ» نشانه ی ناگهانی بودن است.

[سوره الزمر (39): آیه 69]

اشاره

وَ أَشْرَقَتِ اَلْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهٰا وَ وُضِعَ اَلْکِتٰابُ وَ جِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ اَلشُّهَدٰاءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لاٰ یُظْلَمُونَ (69)

و(در آن روز)زمین به نور پروردگارش روشن گردد و نامه ی اعمال را در میان نهند و پیامبران و شاهدان را حاضر سازند و میان آنان به حقّ داوری شود در حالی که بر آنان ستم نمی رود.

نکته ها:

مراد از«نور رب»،یا نور حقّ و عدالت است که خداوند در آن روز زمین را با آن نورانی می کند یا مراد نوری است غیر از نور خورشید و ماه که خداوند در آن روز می آفریند.البتّه مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می فرماید:مراد از«نور رب»کشف اسرار و حقایق در قیامت است،سپس برای تأیید نظر خود آیه ی 22 سوره ی ق را گواه می گیرد:

ص :200


1- 1) .تفاسیر المیزان،نور الثقلین و در المنثور.

«لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هٰذٰا فَکَشَفْنٰا عَنْکَ غِطٰاءَکَ» در تفسیر اطیب البیان می خوانیم:چون در قیامت نور خورشید و ماه گرفته می شود،مراد از «نور رب»نوری است که از مؤمنان بر می خیزد.سپس این آیه را به عنوان شاهد ذکر می کند: «یَوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنٰاتِ یَسْعیٰ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ» (1)

پیام ها:

1 ارائه ی نامه ی اعمال و احضار انبیا و گواهان و داوری به حقّ در قیامت،از امور قطعی است.(کلمات« قُضِیَ »،« وُضِعَ »و« جِیءَ »در قالب ماضی مجهول آمده است).

2 در قیامت گواهان متعدّدی در کار است.(انبیا،امامان،فرشتگان،اعضای بدن، زمین،زمان و...). «الْکِتٰابُ» ، «بِالنَّبِیِّینَ» ، «الشُّهَدٰاءِ» 3 تمام رفتار و کردار انسان در دنیا تحت نظارت گروهی شاهد و گواه قرار دارد زیرا شرط گواهی دادن در قیامت،حضور و نظارت بر اعمال در دنیا است. «وَ جِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَدٰاءِ» 4 گرچه در قیامت انبیا نیز مورد سؤال قرار می گیرند «وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ» (2)ولی احضار انبیا در این آیه،به دلیل آنکه در کنار کتاب و شهداء قرار گرفته،برای گواهی بر اعمال امّت خودشان است. «وَ جِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَدٰاءِ» 5 قضاوت و داوری خداوند بر پایه مستندات پرونده اعمال و گواهی پیامبران و شاهدان است. «وُضِعَ الْکِتٰابُ وَ جِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَدٰاءِ وَ قُضِیَ»

ص :201


1- 1) .حدید،13؛تحریم،8.
2- 2) .اعراف،6.

[سوره الزمر (39): آیات 70 تا 72]

اشاره

وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مٰا عَمِلَتْ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمٰا یَفْعَلُونَ (70) وَ سِیقَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا إِلیٰ جَهَنَّمَ زُمَراً حَتّٰی إِذٰا جٰاؤُهٰا فُتِحَتْ أَبْوٰابُهٰا وَ قٰالَ لَهُمْ خَزَنَتُهٰا أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَتْلُونَ عَلَیْکُمْ آیٰاتِ رَبِّکُمْ وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقٰاءَ یَوْمِکُمْ هٰذٰا قٰالُوا بَلیٰ وَ لٰکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ اَلْعَذٰابِ عَلَی اَلْکٰافِرِینَ (71) قِیلَ اُدْخُلُوا أَبْوٰابَ جَهَنَّمَ خٰالِدِینَ فِیهٰا فَبِئْسَ مَثْوَی اَلْمُتَکَبِّرِینَ (72)

و به هر کس(نتیجه ی)آن چه انجام داده به تمامی داده شود و خداوند به آن چه انجام می دهند آگاه تر است.

و کسانی که کافر شدند گروه گروه به سوی جهنّم رانده شوند،تا چون به نزدیک آن رسند درهای دوزخ گشوده شود و نگهبانان آن به ایشان گویند:«آیا از میان شما پیامبرانی به سراغ شما نیامدند تا آیات پروردگارتان را بر شما تلاوت کنند و شما را از دیدار امروزتان هشدار دهند؟»گویند:«چرا»،(آنان آمدند ولی ما گوش ندادیم)لکن فرمان عذاب بر کافران قطعی است.

به آنان گفته شود:«از درهای دوزخ وارد شوید که جاودانه در آن خواهید بود،پس چه بد است منزلگاه متکبّران».

نکته ها:

« سِیقَ »از«سوق»به معنای راندن به جلو است و به بازار که سوق می گویند برای آن است که جاذبه های بازار،انسان را به آنجا سوق می دهد.

کلمه ی«زمر»به معنای جماعت و گروه است و نام گذاری این سوره،بر اساس این آیه 71 و

ص :202

آیه 73 بوده است. (1)

دوزخیان را فرشتگان به سوی دوزخ می کشانند. «وَ جٰاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهٰا سٰائِقٌ وَ شَهِیدٌ» (2)

پیام ها:

1 در کیفر و پاداش الهی کم و کاستی نیست.( «وُفِّیَتْ» به معنای وفای کامل است) 2 در قیامت احدی از کیفر و پاداش مستثنیٰ نیست. «کُلُّ نَفْسٍ» 3 خدا از هر کس بهتر می داند احضار شاهد و گواه برای برقراری نظام دادگاه است نه تحصیل علم برای خداوند. «أَعْلَمُ بِمٰا یَفْعَلُونَ» 4 کشاندن مجرمان به سوی دوزخ،تحقیری است جدای از کیفرهای دیگر.

«سِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا»

5 درهای دوزخ بسته است و همین که دوزخیان به آن می رسند ناگهان باز می شود که این خود وحشت آور است. «جٰاؤُهٰا فُتِحَتْ أَبْوٰابُهٰا» 6 دوزخ درهای متعدّدی دارد. «أَبْوٰابُهٰا» (در آیه 44 سوره ی حجر نیز می خوانیم: «لَهٰا سَبْعَةُ أَبْوٰابٍ») 7 در قیامت،فرشتگان با دوزخیان گفتگوی مستقیم دارند. «قٰالَ لَهُمْ خَزَنَتُهٰا» 8 دوزخ،مأموران مخصوص دارد. «خَزَنَتُهٰا» 9 با مجرمان اتمام حجّت شده است. «یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَتْلُونَ عَلَیْکُمْ آیٰاتِ رَبِّکُمْ» 10 انبیا علاوه بر بیان آیات الهی،مردم را هشدار می دادند. «یَتْلُونَ ... یُنْذِرُونَکُمْ» 11 قیامت،روز اعتراف و اقرار است. «قٰالُوا بَلیٰ» 12 دلیل محقّق شدن عذاب،کفر مردم است. «حَقَّتْ ... عَلَی الْکٰافِرِینَ» 13 ریشه ی کفر،تکبّر است. «الْکٰافِرِینَ ... اَلْمُتَکَبِّرِینَ»

ص :203


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .ق،21.

[سوره الزمر (39): آیه 73]

اشاره

وَ سِیقَ اَلَّذِینَ اِتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی اَلْجَنَّةِ زُمَراً حَتّٰی إِذٰا جٰاؤُهٰا وَ فُتِحَتْ أَبْوٰابُهٰا وَ قٰالَ لَهُمْ خَزَنَتُهٰا سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهٰا خٰالِدِینَ (73)

و کسانی که از پروردگارشان پروا داشتند گروه گروه به سوی بهشت سوق داده شوند تا چون به نزد آن رسند،در حالی که درهای بهشت گشوده شده است و نگهبانان بهشت به آنان گویند:«سلام بر شما پاک و پسندیده بودید،پس داخل شوید در حالی که در آن جاودانه خواهید بود».

نکته ها:

در آیه ی 71 خواندیم:همین که دوزخیان به دوزخ می رسند درها باز می شود «جٰاؤُهٰا وَ فُتِحَتْ» ولی در این آیه می فرماید: «وَ فُتِحَتْ» یعنی بهشتیان به بهشت می رسند در حالی که قبلاً درها برایشان باز شده است.

در کتاب خصال از حضرت علی علیه السلام نقل شده است که بهشت هشت در دارد و هر دری مخصوص گروهی است.یک در برای انبیا و صدّیقان،یکی برای شهدا و صالحان و پنج در برای شیعیان من و یک در برای مسلمانانی که کینه ی مرا ندارند. (1)

سؤال:با آنکه عمر و اعمال نیک و بد انسان در دنیا محدود است،چرا کیفر و پاداش قیامت نامحدود است که قرآن می فرماید:دوزخیان و بهشتیان جاودانه در آتش یا بهشت خواهند بود.

پاسخ:اولاً جاودانگی در بهشت،از باب لطف خداوند است و منافاتی با عدل ندارد.ثانیاً جاودانگی در دوزخ برای همه دوزخیان نیست بلکه بسیاری از مجرمان پس از دیدن کیفر اعمالشان و پاک شدن از گناه،وارد بهشت می شوند.ثالثاً مدّت کیفر بستگی به میزان سبکی یا سنگینی جرم دارد،نه زمان انجام جرم.چه بسا کسی که در یک لحظه اقدام به قتل کسی کرده و حتّی موفّق نشده،امّا دادگاه برای او حبس ابد مقرّر می کند.آیا مجازات کبریت زدن

ص :204


1- 1) .تفسیر المیزان.

به یک بشکه بنزین یا یک کشتی بنزین یکسان است؟ آری،آن که تمام عمر نافرمانی خالق هستی و خدای بزرگ را کرده است،برای همیشه در عذاب خواهد بود.

پیام ها:

1 راه ورود به بهشت،پاکی و پارسایی است. «سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ» 2 بهشت نیز درهای متعدّدی دارد. «أَبْوٰابُهٰا» 3 «سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ» درود فرشتگان به بهشتیان است که در دنیا نیز این گونه سلام سفارش شده است.

4 شرط ورود به بهشت پاکی است که یا از اول بوده و یا در اثر توبه پیدا شده است. «طِبْتُمْ فَادْخُلُوهٰا»

[سوره الزمر (39): آیه 74]

اشاره

وَ قٰالُوا اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی صَدَقَنٰا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا اَلْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ اَلْجَنَّةِ حَیْثُ نَشٰاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ اَلْعٰامِلِینَ (74)

و(بهشتیان)گویند:

«سپاس خداوندی را که به وعده ای که به ما داد وفا کرد و زمین را میراث ما قرار داد.تا از بهشت هر جای را که بخواهیم برمی گزینیم.»پس چه نیکوست پاداش اهل عمل.

نکته ها:

مراد از«أرض»در این آیه،سرزمین بهشت است.

پیام ها:

1 گفتن«الحمد للّٰه»پس از دریافت نعمت،شیوه ی بهشتیان است. «قٰالُوا الْحَمْدُ لِلّٰهِ» 2 حقّ انتخاب مسکن،یکی از نعمت ها و امتیازات بهشتی است. «نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشٰاءُ» 3 هر کس می تواند با عمل نیک به دریافت پاداش های الهی برسد. «أَجْرُ الْعٰامِلِینَ»

ص :205

4 بهشت را به بها دهند،نه بهانه. «أَجْرُ الْعٰامِلِینَ»

[سوره الزمر (39): آیه 75]

اشاره

وَ تَرَی اَلْمَلاٰئِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ اَلْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قِیلَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (75)

و فرشتگان را می بینی که گرد عرش حلقه زده اند،در حالی که همراه با ستایش پروردگارشان تسبیح می گویند و میان آنان به حقّ داوری گردد و گفته می شود:«سپاس خداوندی را که پروردگار جهانیان است.»

نکته ها:

« حَافِّینَ »«ازحف»به معنای احاطه است و«عرش»پایگاه قدرت و اراده ی الهی است.

پیام ها:

1 فرشتگان برای اولیای خدا قابل رؤیت اند. «تَرَی الْمَلاٰئِکَةَ» 2 عرش جایگاه فرشتگان است. «حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ» 3 فرشتگان برای اجرای فرامین الهی آماده هستند. «حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ» 4 فرشتگان دائماً به تسبیح مشغولند. «یُسَبِّحُونَ» 5 حمد و تسبیح،با هم مقرونند. «یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ» 6 فرشتگان،همانند انسان ها،تحت تربیت خداوند هستند. «رَبِّهِمْ» 7 داوری خدا در قیامت بر اساس حقّ و عدل است. «قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ» (در دنیا بر اساس حقّ عمل کنیم چون با حق سنجیده خواهیم شد). «قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ» 8 حمد و ستایش سزاوار کسی است که تمام هستی را رشد می دهد.«الحمد لله رب العالمین» «و الحمد لله رب العالمین»

ص :206

ص :207

ص :208

[تفسیر سوره غافر]

سیمای سوره غافر

این سوره هشتاد و پنج آیه دارد و مکی است.

نام این سوره«غافر»از آیه سوم گرفته شده است که خداوند را« غٰافِرِ الذَّنْبِ » بخشنده گناهان معرّفی می کند.نام دیگر این سوره،«مؤمن»است،به جهت شخصی که در دستگاه فرعون بود و ایمان خود را کتمان می کرد تا بتواند به موسی کمک کند.ماجرای این فرد که به«مؤمن آل فرعون»معروف گشته در آیات 28 به بعد این سوره آمده است.

محتوای این سوره علاوه بر داستان موسی،نوح و عاد و ثمود،معارف توحید و معاد و حکمت الهی است و حدود بیست آیه درباره ی مؤمن آل فرعون است که در جای دیگر قرآن نیامده است.

در قرآن هفت سوره ی پی در پی با آیه ی« حم »آغاز می شود که این سوره، اولین آنهاست و بقیه عبارتند از:فصّلت،شوریٰ،زخرف،دخان،جاثیه و احقاف و گاهی«حوامیم»گفته می شوند.

در روایات،خواندن سوره های«حوامیم»در نماز شب سفارش شده و از پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله نقل شده که«حوامیم»مغز قرآن است.

در حدیث می خوانیم:«حوامیم»تاج قرآن و گل های خوشبوی آن است و خداوند قاری این سوره ها و همسایگان و بستگان و دوستان او را مورد لطف قرار می دهد و عرش و کرسی برای او استغفار می کنند. (1)

ص :209


1- 1) .تفسیر نمونه.

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده ی مهربان

[سوره غافر (40): آیات 1 تا 3]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;حم (1) تَنْزِیلُ اَلْکِتٰابِ مِنَ اَللّٰهِ اَلْعَزِیزِ اَلْعَلِیمِ (2) غٰافِرِ اَلذَّنْبِ وَ قٰابِلِ اَلتَّوْبِ شَدِیدِ اَلْعِقٰابِ ذِی اَلطَّوْلِ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ إِلَیْهِ اَلْمَصِیرُ (3)

حا،میم.

نزول کتاب از طرف خداوند عزیز علیم است.

آمرزنده ی گناه،پذیرنده ی توبه،سخت کیفر و صاحب عطای فراوان.هیچ معبودی جز او نیست.بازگشت(همه)به سوی اوست.

نکته ها:
اشاره

بر اساس برخی روایات،حروف مقطّعه تأویلی دارد که جز خداوند کسی نمی داند. (1)امّا بر اساس برخی دیگر از روایات،(با توجّه به آیاتِ بعد از این حروف که مربوط به نزول قرآن است)خداوند با مخالفانش احتجاج می کند که من قرآن را از همین حروف الفبا که در اختیار شماست،تألیف کردم،شما نیز اگر می توانید مثل آن را بیاورید.

« ذِی الطَّوْلِ »دو معنا دارد:صاحب فضل و عطا که رمز مهر الهی است و صاحب قدرت که رمز قهر الهی است.

ص :210


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

آیاتی که با «تَنْزِیلُ الْکِتٰابِ» آغاز گشته،نام خدا را همراه با اوصافی ذکر کرده است از جمله:

«تَنْزِیلُ الْکِتٰابِ مِنَ اللّٰهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ»

(1)

«تَنْزِیلُ الْکِتٰابِ مِنَ اللّٰهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ»

(2)

«تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ»

(3)

«تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ»

(4)

«تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ»

(5)

«تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعٰالَمِینَ»

(6)

بنا بر این،سرچشمه ی وحی،صاحب قدرت،حکمت،رحمت،ربوبیّت و شایسته ی حمد و ستایش است.

مغفرت در قرآن

در قرآن کریم عواملی برای مغفرت بیان شده است از جمله:

ایمان. «آمَنّٰا بِرَبِّنٰا لِیَغْفِرَ لَنٰا» (7)تقوی. «إِنْ تَتَّقُوا اللّٰهَ ... یَغْفِرْ لَکُمْ» (8)پیروی از انبیا. «فَاتَّبِعُونِی ... یَغْفِرْ لَکُمْ» (9)عفو و گذشت از مردم. «وَ لْیَعْفُوا ... یَغْفِرَ اللّٰهُ لَکُمْ» (10)قرض الحسنه و وام دادن به مردم. «إِنْ تُقْرِضُوا اللّٰهَ ... یَغْفِرْ لَکُمْ» (11)جهاد. «تُجٰاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ ... یَغْفِرْ لَکُمْ» (12)عبادت. «أَنِ اعْبُدُوا اللّٰهَ ... یَغْفِرْ لَکُمْ» (13)

ص :211


1- 1) .زمر،1.
2- 2) .غافر،2.
3- 3) .فصّلت،3.
4- 4) .یس،5.
5- 5) .فصّلت،42.
6- 6) .واقعه،80.
7- 7) .طه،73.
8- 8) .انفال،29.
9- 9) .آل عمران،31.
10- 10) .نور،22.
11- 11) .تغابن،17.
12- 12) .صف،11 12.
13- 13) .نوح،3 4.

پرهیز از گناهان کبیره. «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبٰائِرَ ... نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئٰاتِکُمْ» (1)دعا و استغفار و انابه خود انسان. «ظَلَمْتُ نَفْسِی ... فَغَفَرَ لَهُ» (2)دعای اولیای خدا برای انسان. «یٰا أَبٰانَا اسْتَغْفِرْ لَنٰا»... (3)

پیام ها:

1 شیوه ی نو در بیان مطلب،انگیزه ای برای شنیدن است. «حم تَنْزِیلُ» 2 قرآن به تدریج نازل شده است.( «تَنْزِیلُ» به معنای نزول تدریجی است).

3 عظمت گوینده،نباید مانع نزول سخن در سطح فهم مخاطب شود.(خداوند عزیز،سخن خود را نازل می کند.) «تَنْزِیلُ ... مِنَ اللّٰهِ الْعَزِیزِ» 4 سخن خداوندِ عزیز نیز عزیز و نفوذناپذیر است و هیچ منطقی آن را نمی شکند. «تَنْزِیلُ الْکِتٰابِ ... اَلْعَزِیزِ» 5 قرآن،جلوه ی عزّت و علم خداوند است. «تَنْزِیلُ الْکِتٰابِ مِنَ اللّٰهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ» 6 قرآن،وسیله ی عزّت مسلمین و آگاهی آنان است. «تَنْزِیلُ الْکِتٰابِ مِنَ اللّٰهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ» 7 نزول کتاب و بیان مغفرت و هشدار الهی،همه در مسیر کمال انسان و رسیدن به خداست. «تَنْزِیلُ» ، «غٰافِرِ» ، «شَدِیدِ» ، «إِلَیْهِ الْمَصِیرُ» 8 نزول کتاب برای شناخت مبدأ و معاد است. «تَنْزِیلُ الْکِتٰابِ ... لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ» 9 قرآن در زمان پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله به صورت کتاب و مکتوب بوده است. «تَنْزِیلُ الْکِتٰابِ» 10 برخورداری از الطاف الهی،در سایه ی کتاب آسمانی است. «تَنْزِیلُ الْکِتٰابِ» ، «غٰافِرِ الذَّنْبِ» 11 هم کتاب و قانون لازم است،هم حسابرسی،هم بخشش یا مجازات در

ص :212


1- 1) .نساء،31.
2- 2) .قصص،16.
3- 3) .یوسف،97.

جای خود. «تَنْزِیلُ» ، «غٰافِرِ الذَّنْبِ» ، «شَدِیدِ الْعِقٰابِ» 12 بخشش از سوی افراد قدرتمند و پیروز،زیباست.(عفو با بزرگان است).

«الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ غٰافِرِ الذَّنْبِ»

13 هیچ کس نمی تواند مانع نزول وحی شود،زیرا او نفوذناپذیر است، «مِنَ اللّٰهِ الْعَزِیزِ» و می داند بر چه کسی نازل کند. «الْعَلِیمِ» 14 مسیری که اسلام معرّفی می کند از خدا و به سوی خداست. «مِنَ اللّٰهِ الْعَزِیزِ ... إِلَیْهِ الْمَصِیرُ» 15 رحمت خداوند بر غضبش سبقت دارد. «غٰافِرِ الذَّنْبِ ... شَدِیدِ الْعِقٰابِ» 16 گناه،گاهی به وسیله ی عمل صالح بخشیده می شود. «غٰافِرِ الذَّنْبِ» (نظیر آیه ی «إِنَّ الْحَسَنٰاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئٰاتِ» (1))و گاهی از طریق توبه. «قٰابِلِ التَّوْبِ» 17 مؤمن باید بین خوف و رجا باشد،زیرا خداوند هم آمرزنده است و هم کیفر دهنده. «غٰافِرِ الذَّنْبِ ... شَدِیدِ الْعِقٰابِ» 18 مهر و قهر الهی را باید در کنار هم دید،تا نه یأس پیش آید و نه غرور. «غٰافِرِ الذَّنْبِ ... شَدِیدِ الْعِقٰابِ» 19 عذاب الهی به خاطر عملکرد خود ماست و گر نه خداوند پیوسته لطف دارد.

«شَدِیدِ الْعِقٰابِ ذِی الطَّوْلِ»

20 لطف خدا دائمی است. «ذِی الطَّوْلِ»

ص :213


1- 1) .هود،114.

[سوره غافر (40): آیه 4]

اشاره

مٰا یُجٰادِلُ فِی آیٰاتِ اَللّٰهِ إِلاَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا فَلاٰ یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی اَلْبِلاٰدِ (4)

جز کسانی که کفر ورزیدند کسی در آیات خداوند جدال و ستیزه نمی کند پس تحرّک آنان در شهرها تو را نفریبد.

نکته ها:
اشاره

«جدل»در لغت به معنای تاباندن طناب است و در اصطلاح به گفتگوهایی که طرفین می خواهند یکدیگر را در پیچ و تاب های بحث شکست دهند،گفته می شود.

جدال و گفتگو

جدال دو نوع است:

الف)جدال نیکو که سیره ی انبیاست و نوعی گفتگو و تلاش برای ارشاد مردم است.چنان که کفّار به حضرت نوح می گفتند:تو برای ارشاد ما بسیار جدل و تلاش می کنی. «یٰا نُوحُ قَدْ جٰادَلْتَنٰا فَأَکْثَرْتَ جِدٰالَنٰا» (1)ب)جدال باطل که به منظور محو یا کم رنگ کردن حقّ،انواع طرح های انحرافی و باطل را به میان می آورد. «وَ جٰادَلُوا بِالْبٰاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ» (2)در مسایل علمی و عقیدتی باید از جدل پرهیز کرد مگر با روش نیکو؛ «وَ لاٰ تُجٰادِلُوا أَهْلَ الْکِتٰابِ إِلاّٰ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» (3)«جٰادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» (4)نمونه هایی از جدال نیکو حضرت ابراهیم علیه السلام نمرود را به خداپرستی دعوت کرد و فرمود:خدایی را پرستش کن که مرگ و حیات به دست اوست.نمرود گفت:مرگ و حیات در دست من نیز هست.می توانم دستور اعدام دهم یا یک اعدامی را آزاد کنم.

ص :214


1- 1) .هود،32.
2- 2) .غافر،5.
3- 3) .عنکبوت،46.
4- 4) .نحل،125.

ابراهیم فرمود:خداوند نظام را آن گونه طراحی کرده که طلوع خورشید از مشرق است،تو خورشید را از مغرب ظاهر کن،نمرود مبهوت شد. (1)

قرآن کریم بارها در گفتگو با مخالفان اظهار داشته که اگر کتابی مثل من یا ده سوره مثل سوره های من یا یک سوره مثل من بیاورید،من دعوت خود را پس می گیرم.حتّی به آنان فرموده که از هر کس می خواهید برای همکاری دعوت کنید ولی بدانید که هرگز حتّی یک سوره مثل قرآن نخواهید آورد. (2)

جدال باطل با تحریک شیطان است. «إِنَّ الشَّیٰاطِینَ لَیُوحُونَ إِلیٰ أَوْلِیٰائِهِمْ لِیُجٰادِلُوکُمْ» (3)مفاسد جدال:

1.سبب گمراهی است.«ما ضل قوم بعد هدی کانوا علیه الا اوتوا الجدل» (4)هیچ گروه هدایت شده ای منحرف نشدند مگر به خاطر جدال های ناروا.

2.سبب قهر الهی است.«من جادل فی خصومة بغیر علم لم یزل فی سخط الله حتی ینزع» (5)هر کس بدون آگاهی در موارد نزاع به جدل بپردازد،در قهر الهی است مگر آنکه از جدال دست بر دارد.

3.مایه ی پشیمانی است.«ایاک و اللجاجة فان اولها جهل و آخرها الندامة» (6)از لجاجت که زمینه جدال است دوری کن که آغازش نادانی و پایانش پشیمانی است.

روش گفتگو و جدال نیکو 1.از رقیب،دلیل بخواهد. «قُلْ هٰاتُوا بُرْهٰانَکُمْ» (7)2.از اوّل خود را برتر نبیند. «إِنّٰا أَوْ إِیّٰاکُمْ لَعَلیٰ هُدیً أَوْ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» (8)3.آن چه را حقّ است بپذیرد گرچه به دلیل مصلحت آن را رد کند. «فِیهِمٰا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنٰافِعُ لِلنّٰاسِ وَ إِثْمُهُمٰا أَکْبَرُ» (9)

ص :215


1- 1) .مضمون آیه 258 بقره.
2- 2) .مضمون آیه 38 یونس و آیات 22 و 23 بقره.
3- 3) .انعام،121.
4- 4) .نهج الفصاحه،حدیث 2648.
5- 5) .همان،حدیث 2865.
6- 6) .همان،حدیث،1008.
7- 7) .بقره،111.
8- 8) .سبأ،24.
9- 9) .بقره،219.

4.به رقیب،فرصت فکر کردن بدهد. «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجٰارَکَ فَأَجِرْهُ» (1)5.ادب و متانت را رعایت کند. «لاٰ تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ فَیَسُبُّوا اللّٰهَ عَدْواً» (2)6.منصف باشد و همه را به یک چشم نبیند. «فَرِیقٌ مِنْهُمْ» (3)7.سخن منطقی بگوید. «قَوْلاً سَدِیداً» (4)8.سخن نرم بگوید. «قَوْلاً لَیِّناً» (5)

پیام ها:

1 مجادله با حقّ،عاملی جز کفر ندارد. «مٰا یُجٰادِلُ ... إِلاَّ الَّذِینَ کَفَرُوا» 2 توقع نداشته باشید که سخن حقّ شما را همه بپذیرند. «یُجٰادِلُ فِی آیٰاتِ اللّٰهِ» 3 شیوه کفّار،جدال به باطل است.( «مٰا یُجٰادِلُ» فعل مضارع،نشانه دوام است).

4 انبیا نیز به تذکّر و موعظه نیاز دارند. «فَلاٰ یَغْرُرْکَ» ...

5 مرعوب کفّار نشوید و در موضع انفعالی قرار نگیرید. «فَلاٰ یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ» 6 تحرکات کفّار،مهلتی است که خداوند به آنان داده تا پیمانه ی آنها به سر آید، نگران نباشید. «فَلاٰ یَغْرُرْکَ» 7 کفّار در تلاشند،غفلت نکنید. «تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلاٰدِ» (مانورهای نظامی، کنفرانسهای سیاسی،سفرهای دوره ای و قراردادهای بین المللی که از سوی سران استکبار برگزار می شود،از مصادیق «تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلاٰدِ» است).

8 رهبر جامعه ی اسلامی باید از تحرکات کفّار آگاه باشد. «تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلاٰدِ»

ص :216


1- 1) .توبه،6.
2- 2) .انعام،108.
3- 3) .آل عمران،23.
4- 4) .احزاب،70.
5- 5) .طه،44.

[سوره غافر (40): آیه 5]

اشاره

کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ اَلْأَحْزٰابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ وَ جٰادَلُوا بِالْبٰاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ اَلْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کٰانَ عِقٰابِ (5)

پیش از این(کفّار مکّه)نیز قوم نوح و احزابی که بعدشان آمدند (پیامبرانشان را)تکذیب کردند و هر امّتی تصمیم گرفت تا پیامبرش را به عقوبت بگیرد و به وسیله ی باطل مجادله کردند تا حقّ را نابود نمایند،پس آنان را(به قهر خود)گرفتم،پس(بنگر که)کیفر من چگونه بوده است.

نکته ها:

در آیه ی 12 سوره ی«ص»نام احزاب و اقوامِ پس از نوح چنین آمده است: «کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عٰادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتٰادِ وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحٰابُ الْأَیْکَةِ أُولٰئِکَ الْأَحْزٰابُ»

پیام ها:

1 آگاهی از مشکلات دیگران،رمز تسلی و پایداری است. «کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ» ...

2 تشکّل احزاب و تعدّد آنها نشانه ی حقّانیّت نیست. «کَذَّبَتْ ... اَلْأَحْزٰابُ» 3 برنامه ی احزاب مخالف انبیا عبارت است از:

تکذیب. «کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ» توطئه. «هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ» تبلیغات سوء. «جٰادَلُوا بِالْبٰاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ» 4 زندگی در آغاز تاریخ،قبیله ای بوده ولی به تدریج تشکیلاتی شده است. «قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزٰابُ مِنْ بَعْدِهِمْ» 5 مخالفان انبیا گاهی طاغوت ها بوده اند،«فرعون»گاهی قبایل،«قومهم»و گاهی تشکّل ها.«احزاب» 6 خداوند حامی پیامبران است. «کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ ... فَکَیْفَ کٰانَ عِقٰابِ» 7 همه ی مخالفان،در مبارزه با رهبران آسمانی یک هدف مشترک داشتند. «هَمَّتْ

ص :217

کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ»

8 مخالفان،به کمتر از قتل رهبر آسمانی «لِیَأْخُذُوهُ» و نابود کردن حقّ، «لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ» قانع نیستند.

9 سر و کار مخالفان با خداست. «فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کٰانَ عِقٰابِ» چراغی را که ایزد بر فروزد هر آن کس پف کند ریشش بسوزد 10 کیفرهای الهی،گاهی در دنیا صورت می گیرد. «فَأَخَذْتُهُمْ»

[سوره غافر (40): آیات 6 تا 7]

اشاره

وَ کَذٰلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَی اَلَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحٰابُ اَلنّٰارِ (6) اَلَّذِینَ یَحْمِلُونَ اَلْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنٰا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تٰابُوا وَ اِتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذٰابَ اَلْجَحِیمِ (7)

و بدین گونه(که احزاب در دنیا عقوبت شدند)وعده عذاب پروردگارت درباره ی کسانی که کفر ورزیدند قطعی شد که آنان اهل دوزخند.

کسانی که عرش(خدا)را حمل می کنند و آنان که اطراف آن هستند، پروردگارشان را با سپاس و ستایش تسبیح کرده(و به پاکی یاد می کنند) و به او ایمان دارند و برای کسانی که ایمان آورده اند(از خداوند)آمرزش می خواهند(و می گویند:)پروردگارا! رحمت و علم تو همه چیز را فراگرفته است،پس کسانی را که توبه کرده و راه تو را پیروی کرده اند بیامرز و آنان را از عذاب دوزخ حفظ کن.

نکته ها:
اشاره

در آیات قبل خواندیم که مردم در برابر دعوت انبیا دو دسته شدند و لذا گروهی مورد مغفرت قرار می گیرند و گروهی با قهر الهی رو به رو هستند.این آیه دعای فرشتگان و

ص :218

حمایت آنان را از گروه اول بیان می کند.

عرش چیست؟

در قرآن بیست مرتبه به عرش خدا اشاره شده است.در لغت،«عَرش»،تختِ پایه بلند و «کرسیّ»تخت پایه کوتاه است.وقتی می خوانیم: «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ» کرسی او هستی را در بر گرفته،پس عرش او چگونه است؟ عرش یا کنایه از مرکز قدرت الهی است و یا مرکز صدور احکام الهی و مراد از«حاملان عرش»فرشتگانی هستند که تعدادشان هشت نفر معرّفی شده است. «یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمٰانِیَةٌ» (1)گفتنی است که حقیقت عرش برای ما روشن نیست ولی از مجموع آیات شاید بتوان این مسأله را دریافت که جهان هستی دارای یک مرکز است و خداوند بر آن مرکز احاطه ی کامل دارد. «اسْتَویٰ عَلَی الْعَرْشِ» و اجرای اراده ی الهی از طریق فرشتگانی است که در اطراف این مرکز فرماندهی هستند.

امام صادق علیه السلام فرمود:عرش،همان علم است که خداوند پیامبرانش را از آن آگاه کرده است.«العرش هو العلم الذی اطلع الله علیه انبیائه و رسله» (2)در کنار کلمه عرش آیاتی مطرح است که در جمع بندی آنها انسان به مرکز فرماندهی می رسد نظیر:

«اسْتَویٰ عَلَی الْعَرْشِ»

«یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهٰارَ ... لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ» (3)«یُدَبِّرُ الْأَمْرَ» (4)...«یُفَصِّلُ الْآیٰاتِ» (5)«یَعْلَمُ مٰا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ مٰا یَخْرُجُ مِنْهٰا وَ مٰا یَنْزِلُ مِنَ السَّمٰاءِ وَ مٰا یَعْرُجُ فِیهٰا» (6)

ص :219


1- 1) .حاقّه،7.
2- 2) .معانی الاخبار،ص 29.
3- 3) .اعراف،54.
4- 4) .یونس،3.
5- 5) .رعد،2.
6- 6) .حدید،4.

گردش شب و روز و تدبیر امور و تفصیل آیات و آگاهی از تمام ذرّات هستی و آنچه از آسمان نازل می شود و آنچه به آسمان بالا می رود،رمز آن است که تمام این امور در عرش الهی واقع می شود.

مرحوم علامه طباطبایی می فرماید:عرش،حقیقتی از حقایق و امری از امور خارجی و مرکز تدبیر امور جهان است. (1)

امام صادق علیه السلام فرمود:عرش،مانند تخت نیست بلکه امر محدودی است که با تدبیر الهی اداره می شود.«لیس العرش کهیئة السریر و لکنه شیء محدود مدبر» (2)و در روایت دیگری فرمود:عرش و کرسی،از بزرگ ترین درهای عالم غیب هستند.«العرش و الکرسی بابان من اکبر ابواب الغیوب» مراد از عرش،تخت جسمی نیست،زیرا تخت روی آب بند نمی شود. «وَ کٰانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمٰاءِ» (3)بلکه مراد آن است که روزی که هنوز زمین و آسمان نبود و جهان یکسره آب بود،قلمرو فرماندهی خداوند بر آب بود و پس از پیدایش آسمان ها و زمین ستاد فرماندهی جهان هستی به آسمان ها منتقل شد.

پیام ها:

1 قهر خداوند بر کفّار یکی از سنّت های الهی است. «کَذٰلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ» 2 کیفر الهی گزاف نیست بلکه بر اساس عدل و حقّ است. «حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ» 3 مجازات و کیفر مجرمان از شئون ربوبیّت است. «حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ» 4 عامل نابودی گذشتگان کفر بوده است. «حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا» 5 مؤمنین باید به خود بنازند که مقربان درگاه الهی همواره به آنان دعا می کنند.

«یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ»

، «وَ یَسْتَغْفِرُونَ» 6 اسلام،فکر انسان را از خوراک و پوشاک و مسکن،به عرش و فرشته و تسبیح

ص :220


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .توحید صدوق،باب 48.
3- 3) .هود،7.

و تحمید بالا می برد. «یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ» ، «یُسَبِّحُونَ» 7 بی نهایت،تنها خداست،حتّی عرش الهی محدودیّت دارد. «حَوْلَهُ» 8 حمد و تسبیح،بارها در قرآن در کنار هم ذکر شده است و در ذکر رکوع و سجود قرین یکدیگرند. «یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ» 9 آداب دعا این است:ابتدا تسبیح و تحمید، «یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ» سپس تجلیل و توصیف، «وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً» آن گاه دعا. «فَاغْفِرْ» 10 سنگینی مسئولیّت،شما را از تسبیح و تحمید خدا و یاد نیازمندان باز ندارد.

فرشتگان حامل عرش،هم به یاد خدا هستند، «یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ» و هم محتاجان را دعا می کنند. «یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا» 11 در دعا سنخیّت لازم است.فرشتگانِ اهل ایمان برای مومنان دعا می کنند.

«یُؤْمِنُونَ

... یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا» 12 ایمان،رشته اتصال و ارتباط میان عالم ملک با عالم ملکوت است. «یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا» 13 استغفار کسانی در حقّ دیگران مؤثّر است که خود اهل ایمان باشند. «یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا» 14 میان فرشتگان و انسان رابطه است.(امام سجّاد علیه السلام در صحیفه ی سجّادیه به گروه هایی از فرشتگان دعا و درود می فرستد و)فرشتگان حامل عرش در این آیه به انسان ها درود می فرستند. «یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا» 15 دعا به دیگران،یک ارزش پسندیده و شناخته شده ی قرآنی است. «وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا» 16 کسانی مشمول دعای فرشتگانند که اهل ایمان و عمل باشند. «آمَنُوا ... اِتَّبَعُوا» 17 توبه به تنهایی کافی نیست،پیروی عملی لازم است. «تٰابُوا وَ اتَّبَعُوا» 18 راه نجات،در پیروی از راه خداست. «وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذٰابَ الْجَحِیمِ»

ص :221

[سوره غافر (40): آیه 8]

اشاره

رَبَّنٰا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنّٰاتِ عَدْنٍ اَلَّتِی وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبٰائِهِمْ وَ أَزْوٰاجِهِمْ وَ ذُرِّیّٰاتِهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ (8)

پروردگارا! و آنان را با هر کس از پدران و همسران و فرزندانشان که صلاحیّت دارند به باغ های اقامتی که به ایشان وعده داده ای وارد کن؛همانا تو همان خدای عزیز و حکیمی.

نکته ها:

در مورد با هم بودن اعضای یک خانواده که همه بهشتی باشند،در جای دیگر قرآن نیز می خوانیم: «أَلْحَقْنٰا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ» (1)نسل مؤمن را در بهشت به نیاکانشان ملحق می کنیم.

انبیا و فرشتگان دعاهای خود را با« رَبَّنٰا »و«رب»آغاز می کردند:

دعای حضرت آدم: «رَبَّنٰا ظَلَمْنٰا أَنْفُسَنٰا» (2)دعای حضرت نوح: «رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِوٰالِدَیَّ» (3)دعای حضرت ابراهیم: «رَبِّ اجْعَلْ هٰذٰا بَلَداً آمِناً» (4)دعای حضرت یوسف: «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ» (5)دعای حضرت موسی: «رَبِّ إِنِّی لِمٰا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» (6)دعای حضرت سلیمان: «رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ» (7)دعای حضرت عیسی: «رَبَّنٰا أَنْزِلْ عَلَیْنٰا مٰائِدَةً» (8)دعای حضرت رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله: «رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزٰاتِ الشَّیٰاطِینِ» (9)دعای مؤمنان: «رَبَّنٰا مٰا خَلَقْتَ هٰذٰا بٰاطِلاً» ، «فَقِنٰا عَذٰابَ النّٰارِ» (10)دعای فرشتگان در این آیه که می گویند: «رَبَّنٰا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنّٰاتِ»

ص :222


1- 1) .طور،21.
2- 2) .اعراف،23.
3- 3) .نوح،28.
4- 4) .بقره،126 128.
5- 5) .یوسف،101.
6- 6) .قصص،24.
7- 7) .نمل،19.
8- 8) .مائده،114.
9- 9) .مؤمنون،97.
10- 10) .آل عمران،191 194.
پیام ها:

1 مشمول دعای اولیای خدا شدن،صلاحیّت لازم دارد. «أَدْخِلْهُمْ ... وَ مَنْ صَلَحَ» 2 نجات از دوزخ کافی نیست؛ورود به بهشت ارزش دارد. «قِهِمْ عَذٰابَ الْجَحِیمِ» ، «أَدْخِلْهُمْ جَنّٰاتِ» 3 اول پاکی از بدی ها،سپس دریافت کمالات. «قِهِمُ» ، «أَدْخِلْهُمْ» 4 ورود به بهشت،صلاحیّت می خواهد. «أَدْخِلْهُمْ جَنّٰاتِ ... وَ مَنْ صَلَحَ» 5 رابطه بدون لیاقت و صلاحیّت ارزش ندارد ولی در کنار ضابطه ارزش افزوده دارد.(صلاحیّت داشتن ضابطه و قانون است و ملحق شدن به بستگان رابطه است.) «مَنْ صَلَحَ مِنْ آبٰائِهِمْ» 6 خداوند،قدرت بر اعطا دارد ولی عطای او حکیمانه است. «الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» 7 همجواری و همزیستی بستگان یک نعمت الهی است. «أَدْخِلْهُمْ» ، «وَ مَنْ صَلَحَ» ...

8 عزّت مخصوص خداست. «إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ»

[سوره غافر (40): آیه 9]

اشاره

وَ قِهِمُ اَلسَّیِّئٰاتِ وَ مَنْ تَقِ اَلسَّیِّئٰاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذٰلِکَ هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ (9)

(پروردگارا!)آنان را از بدی ها(و کیفر اعمالشان)حفظ کن و هر کس را در آن روز از بدی ها حفظ کنی،پس مشمول رحمتت ساخته ای؛و این همان رستگاری بزرگ است.

نکته ها:

پیام ها:

1 پاک بودن،هم به همت و اراده ی انسان نیاز دارد، «نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَویٰ» (1)و هم به دور بودن از افراد و مشاغل و مکان ها و افراد بد، «فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ» (2)،

ص :223


1- 1) .نازعات،40.
2- 2) .مائده،42.

«فَلاٰ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ» (1)و هم به لطف و امداد الهی. «وَ قِهِمُ السَّیِّئٰاتِ» 2 رحمت الهی،تنها کامیابی مادی نیست،بیمه شدن از گناهان،یکی از آنهاست.

«وَ مَنْ تَقِ السَّیِّئٰاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ»

3 رستگاری بزرگ،در صورتی است که انسان از آفات معنوی و مادی،هر دو دور باشد. «السَّیِّئٰاتِ» .(هم آفات معنوی سیّئه است. «مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً» (2)و هم آفات مادی. «وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُوا بِهٰا» (3)چنان که حسنه،هم مصداق دنیوی دارد و هم اخروی. «رَبَّنٰا آتِنٰا فِی الدُّنْیٰا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً» (4)) 4 توفیق مصونیّت از گناه را باید از خدا خواست. «وَ قِهِمُ السَّیِّئٰاتِ» 5 رستگاری را هنر خود ندانیم بلکه لطف و رحمت او بدانیم. «فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» 6 رستگاری،در رفاه دنیوی نیست بلکه در تقوا است. «تَقِ السَّیِّئٰاتِ ... ذٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»

[سوره غافر (40): آیه 10]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا یُنٰادَوْنَ لَمَقْتُ اَللّٰهِ أَکْبَرُ مِنْ مَقْتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَی اَلْإِیمٰانِ فَتَکْفُرُونَ (10)

همانا کسانی که کفر ورزیدند(در دوزخ)ندا می شوند:«قطعاً خشم خداوند(نسبت به شما)بزرگ تر از خشم شما نسبت به خودتان است، زیرا شما به ایمان دعوت می شدید ولی کفر می ورزیدید.»

نکته ها:

در قرآن دو بار کلمه ی« یُنٰادَوْنَ »به کار رفته که هر دو برای دوزخیان و تحقیر آنان است.

یکی این آیه و دیگری آیه 44 سوره ی فصّلت. «یُنٰادَوْنَ مِنْ مَکٰانٍ بَعِیدٍ»

ص :224


1- 1) .نساء،140.
2- 2) .بقره،81.
3- 3) .آل عمران،120.
4- 4) .بقره،201.

در آیات قبل دعای فرشتگان برای مؤمنان مطرح شد و این آیه از قهر الهی در مورد کفّار سخن می گوید.در آنجا سخن از رحمت گسترده الهی بود «وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَةً» و در این جا سخن از قهر بزرگ است. «لَمَقْتُ اللّٰهِ أَکْبَرُ» آری هم رحمت او بزرگ است وهم غضبش.

پیام ها:

1 در دوزخ علاوه بر آتش،شکنجه های روحی و تحقیر نیز هست. «یُنٰادَوْنَ لَمَقْتُ اللّٰهِ أَکْبَرُ» 2 اگر امروز کفر ورزیم،فردا علیه خود غضب می کنیم. «مَقْتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ» 3 خداوند اتمام حجّت می کند. «إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَی الْإِیمٰانِ» 4 منشأ کیفر دوزخیان،کفر است. «فَتَکْفُرُونَ»

[سوره غافر (40): آیه 11]

اشاره

قٰالُوا رَبَّنٰا أَمَتَّنَا اِثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اِثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنٰا بِذُنُوبِنٰا فَهَلْ إِلیٰ خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ (11)

40\11

کفّار گویند:«پروردگارا! ما را دو بار میراندی و دو بار زنده کردی.اینک به گناهان خود اعتراف کردیم؛پس آیا برای بیرون رفتن(از دوزخ)راهی هست؟»

نکته ها:

مراد از دو بار مردن،ظاهراً مرگ در پایان عمر و مرگ در پایان برزخ است و مراد از دو بار زنده شدن،زنده شدن در برزخ و زنده شدن در قیامت است.گرچه بعضی گفته اند:مراد از دو مرگ،یکی زمان قبل از پیدایش انسان و یکی پایان عمر اوست و مراد از دو بار زنده شدن زمان پیدایش انسان در دنیا و زمان قیامت است و دلیل حرف خود را آیه ی «کُنْتُمْ أَمْوٰاتاً فَأَحْیٰاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ» (1)آورده اند،لکن آنچه گفتیم بهتر است،زیرا در آیه میراندن مطرح است نه مرده بودن قبل از تولّد.

ص :225


1- 1) .بقره،28.

آرزوی جانسوز دوزخیان برای بازگشت به دنیا بارها در قرآن مطرح شده است:

گاهی می گویند:آیا راه بازگشتی وجود دارد؟ گاهی آرزو می کنند کاش به دنیا باز می گشتند و نیکوکار می شدند و گاهی عاجزانه می گویند:پروردگارا! ما را به دنیا بازگردان تا عمل صالح انجام دهیم.آیات ذیل،این حقایق را بیان می کند:

«هَلْ إِلیٰ مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ» (1)آیا راهی برای بازگشت هست؟ «لَوْ أَنَّ لِی کَرَّةً فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» (2)ای کاش عمری دیگر بود تا از نیکوکاران می شدم.

«رَبَّنٰا أَخْرِجْنٰا مِنْهٰا فَإِنْ عُدْنٰا فَإِنّٰا ظٰالِمُونَ» (3)پروردگارا! ما را از اینجا خارج کن،اگر دوباره بازگشتیم ستمکاریم.

«رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صٰالِحاً» (4)پروردگارا! مرا بازگردان تا عمل نیک انجام دهم.

«فَارْجِعْنٰا نَعْمَلْ صٰالِحاً» (5)ما را بازگردان تا کار نیک انجام دهیم.

پیام ها:

1 تکرار کلمه ی« اِثْنَتَیْنِ »در کنار آرزوی خروج از آتش،نشانه ی آن است که کافران می گویند:پروردگارا! تو ما را بارها زنده کرده ای و میرانده ای،یک بار دیگر نیز ما را زنده کن و نجات ده. «أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ» 2 کفّار،روزی به قدرت الهی ایمان خواهند آورد.کسانی که می گفتند: «مٰا یُهْلِکُنٰا إِلاَّ الدَّهْرُ» (6)امروز می گویند: «أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ» 3 در دادگاه های دنیوی،گاهی اعتراف زمینه ی تخفیف مجازات است،امّا در آخرت چنین نیست. «فَاعْتَرَفْنٰا بِذُنُوبِنٰا فَهَلْ إِلیٰ خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ» 4 اگر توبه قبل از مرگ و به موقع باشد،دعای فرشتگان و لطف خدا را در پی دارد «فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تٰابُوا» ...ولی اگر به هنگام مرگ یا پس از آن باشد،بی اثر است و مجرم پاسخ مثبتی دریافت نمی کند. «فَهَلْ إِلیٰ خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ»

ص :226


1- 1) .شوری،44.
2- 2) .زمر،58.
3- 3) .مؤمنون،107.
4- 4) .مؤمنون،100.
5- 5) .سجده،12.
6- 6) .جاثیه،24.

5 عجز و نیاز دوزخیان به قدری است که برای نجات خود به لحظه ای خروج از دوزخ قانعند. «فَهَلْ إِلیٰ خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ»

[سوره غافر (40): آیه 12]

اشاره

ذٰلِکُمْ بِأَنَّهُ إِذٰا دُعِیَ اَللّٰهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ وَ إِنْ یُشْرَکْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُکْمُ لِلّٰهِ اَلْعَلِیِّ اَلْکَبِیرِ (12)

این(عذاب)برای آن است که هر گاه خداوند به یگانگی خوانده می شد،کفر می ورزیدید،ولی هر گاه برای او شریکی مطرح می شد باور می کردید،پس (امروز)حکم برای خداوند بلند مرتبه(و)بزرگ است.

نکته ها:

بسیارند کسانی که مؤمن خالص نیستند و در کنار اسلام و ایمان،به قدرت ها نیز دل بسته اند؛در گفتار و اعمال خود،ضمن پذیرفتن اسلام به جلب رضای این و آن و مراعات قوانین شرق و غرب توجّه دارند و در مجالس کفّار،نوعی ضعف و حقارت و تنهایی و خجالت بر آنان سایه می افکند و گاهی کار به آن جا می رسد که به خاطر حضور در یک جلسه ی رسمی نماز نمی خوانند.

پیام ها:

1 به هنگام مجازات مجرمان،دلیل سقوط آنها و علت قهر خود را بیان کنید.

«ذٰلِکُمْ بِأَنَّهُ إِذٰا»

...

2 کفر،دلیل عذاب دائمی است. «فَهَلْ إِلیٰ خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ ذٰلِکُمْ بِأَنَّهُ ... کَفَرْتُمْ» 3 شرک،کفر است. «دُعِیَ اللّٰهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ» 4 داوری در قیامت از آنِ خداوند است. «فَالْحُکْمُ لِلّٰهِ» 5 هرگز موجوداتی را که شریک او می دانید قابل مقایسه با او نیستند،زیرا او «الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ» است.

6 فکر نکنید شرک به خدا ضرری می زند. «إِنَّ الشِّرْکَ ... فَالْحُکْمُ لِلّٰهِ الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ»

ص :227

[سوره غافر (40): آیات 13 تا 14]

اشاره

هُوَ اَلَّذِی یُرِیکُمْ آیٰاتِهِ وَ یُنَزِّلُ لَکُمْ مِنَ اَلسَّمٰاءِ رِزْقاً وَ مٰا یَتَذَکَّرُ إِلاّٰ مَنْ یُنِیبُ (13) فَادْعُوا اَللّٰهَ مُخْلِصِینَ لَهُ اَلدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ اَلْکٰافِرُونَ (14)

اوست آن که آیات خود را به شما نشان می دهد و از آسمان برای شما روزی نازل می کند،ولی جز آن که به درگاه خدا انابه دارد،متذکّر نمی شود.

پس خدا را بخوانید در حالی که دین خود را برای او پیراسته کرده اید،هر چند کافران را ناخوش آید.

نکته ها:

آیات قبل،از شرک و کیفر آن سخن گفت و این آیه مردم را به توحید دعوت می کند.

در این آیه می فرماید:تنها اهل انابه متذکّر می شوند و در آیه ی 19 سوره ی رعد فرمود:

تنها خردمندان متذکّر می شوند: «إِنَّمٰا یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبٰابِ» بنا بر این،خردمندان واقعی همان انابه کنندگانند و انابه کنندگان واقعی همان خردمندانند.آری،اشک باید بر اساس معرفت باشد. «تَریٰ أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمّٰا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ» (1)در قرآن سه بار جمله ی «وَ لَوْ کَرِهَ الْکٰافِرُونَ» و دو بار جمله ی «وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ» و «وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ» به چشم می خورد و این نشان آن است که ما در راه خود نباید به فکر جلب رضایتِ کافران و مشرکان و مجرمان باشیم و به خاطر بد آمدنِ آنها،از انجام وظیفه ی خود دست بکشیم.

پیام ها:

1 هستی،پر از نشانه های توحید است،چرا به سراغ دیگران برویم. «وَ إِنْ یُشْرَکْ بِهِ تُؤْمِنُوا ... هُوَ الَّذِی یُرِیکُمْ آیٰاتِهِ» 2 خداوند پیوسته از طریق نشان دادن آیات خود و نزول باران،مردم را به

ص :228


1- 1) .مائده،83.

قدرت و حکمت و علم خود متوجّه می سازد و اتمام حجّت می کند. «یُرِیکُمْ آیٰاتِهِ ... یُنَزِّلُ» 3 سرچشمه ی رزق،آسمان است.خورشید و ابر و جوّ،تأمین کننده نور و گرما و باران و اکسیژنِ مورد نیاز برای حیات هستند. «مِنَ السَّمٰاءِ رِزْقاً» 4 اول زمینه را آماده و سپس دعوت کنید. «یُرِیکُمْ آیٰاتِهِ ... فَادْعُوا اللّٰهَ» 5 اول شناخت،سپس عمل. «یُرِیکُمْ آیٰاتِهِ ... فَادْعُوا» ...

6 دعا و اظهار نیاز خالصانه ی شما،سبب رشد شماست،نه بزرگی خدا. «الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ هُوَ الَّذِی یُرِیکُمْ ... فَادْعُوا اللّٰهَ مُخْلِصِینَ» 7 وسایل مهم نیست،تصمیم و اراده مهم است.(آیات الهی وسیله ی معرفت هستند،امّا اگر انسانِ کوردل نخواهد،نمی فهمد.آری حالت انابه زمینه ساز درک آیات الهی و تأثیر پذیری است.) «وَ مٰا یَتَذَکَّرُ إِلاّٰ مَنْ یُنِیبُ» 8 هیچ گونه نظریه و قانون و سلیقه و تمایل و عادات و رسوم و رفتار نیاکان و دیگران و هیچ گونه تهدید و تبلیغ و تطمیع،نباید در آیین توحیدی شما اثر کند. «مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» 9 تنها خداوند شایسته دعا و نیایش است. «فَادْعُوا اللّٰهَ» 10 اخلاص،شرط قبول شدن دعا است. «فَادْعُوا اللّٰهَ مُخْلِصِینَ» 11 به فکر راضی کردن کفّار و دگراندیشان نباشیم. «وَ لَوْ کَرِهَ الْکٰافِرُونَ»

ص :229

[سوره غافر (40): آیات 15 تا 16]

اشاره

رَفِیعُ اَلدَّرَجٰاتِ ذُو اَلْعَرْشِ یُلْقِی اَلرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلیٰ مَنْ یَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ لِیُنْذِرَ یَوْمَ اَلتَّلاٰقِ (15) یَوْمَ هُمْ بٰارِزُونَ لاٰ یَخْفیٰ عَلَی اَللّٰهِ مِنْهُمْ شَیْءٌ لِمَنِ اَلْمُلْکُ اَلْیَوْمَ لِلّٰهِ اَلْوٰاحِدِ اَلْقَهّٰارِ (16)

او دارای درجات رفیع(و)صاحب عرش است،(و)از طرف خود فرشته ی وحی(روح الامین)را بر هر کس از بندگانش که بخواهد می فرستد تا مردم را از روز ملاقات(و قیامت)بترساند.

روزی که مردم ظاهر و آشکارند و هیچ چیز از آنان بر خداوند پنهان نیست.(در آن روز ندا آید:)امروز حکومت برای کیست؟(و پاسخ آید:) برای خداوند یکتای قهّار.

نکته ها:

رفعت و بزرگی دو نوع است:

الف)مکانی،نظیر آیه ی «یَرْفَعُ إِبْرٰاهِیمُ الْقَوٰاعِدَ» (1)که بالا بردن پایه های کعبه،مکانی است.

ب)مقامی،نظیر «یَرْفَعِ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا» ... «دَرَجٰاتٍ» (2)«رَفِیعُ الدَّرَجٰاتِ» را دو گونه می توان معنا کرد:یکی آنکه خداوند دارای درجات و منزلت بلند و برترین مقام است،دیگر آنکه خداوند درجات مردم را بر حسب لیاقت آنان بالا می برد،نظیر آیه «یَرْفَعِ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا» و آیه «رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ» (3)که به معنای آن است که خداوند بعضی را بر بعضی به خاطر عملکردی که دارند برتری می دهد.

مراد از روح،یا خود وحی است که سبب حیات معنوی جامعه می شود و یا فرشته ی مأمور وحی.در موارد دیگر می خوانیم: «وَ کَذٰلِکَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنٰا» (4)و

ص :230


1- 1) .بقره،127.
2- 2) .مجادله،58.
3- 3) .انعام،165.
4- 4) .شوری،52.

«یُنَزِّلُ الْمَلاٰئِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلیٰ مَنْ یَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا»

(1)

از اینکه قرآن و وحی به روح نامگذاری شده است، «یُلْقِی الرُّوحَ» معلوم می شود که وحی سبب حیات مردم است و پیامبران مردم را برای حیات معنوی دعوت می کنند. «دَعٰاکُمْ لِمٰا یُحْیِیکُمْ» (2)امام صادق علیه السلام فرمود:روز قیامت روز ملاقات اهل آسمان ها با اهل زمین است. (3)

فرستنده ی وحی،خداوندِ صاحب عرش است.گیرنده ی وحی،بندگان خالصی هستند که خدای حکیم بر می گزیند. «مَنْ یَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ» هدف و موضوع وحی،هشدار است.

«لِیُنْذِرَ»

واسطه ی وحی،فرشته ای مخصوص است. «یُلْقِی الرُّوحَ» در روایات می خوانیم:سؤالِ «لِمَنِ الْمُلْکُ» از سوی خداوند و پاسخِ «لِلّٰهِ الْوٰاحِدِ الْقَهّٰارِ» از سوی انبیا و اولیای الهی است. (4)

بروز و ظهور مردم در قیامت و حضورآنان در پیشگاه الهی به صورتی که هیچ نقطه ی ابهامی برای قضاوت عادلانه باقی نگذارد،به خاطر اموری است:

الف)هموار شدن زمین و حذف کوه ها. «قٰاعاً صَفْصَفاً» (5)ب)خروج همه از قبرها. «وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ» (6)، «وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقٰالَهٰا» (7)ج)گشوده شدن نامه ی اعمال. «وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ» (8)د)تجسم اعمال. «یَنْظُرُ الْمَرْءُ مٰا قَدَّمَتْ یَدٰاهُ» (9)ه)کشف مسایل مخفی. «بَدٰا لَهُمْ مٰا کٰانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ» (10)و)گواهی اعضای بدن. «تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ» (11)

ص :231


1- 1) .نحل،2.
2- 2) .انفال،24.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.
4- 4) .تفسیر المیزان.
5- 5) .طه،106.
6- 6) .انفطار،4.
7- 7) .زلزله،2.
8- 8) .تکویر،10.
9- 9) .نبأ،40.
10- 10) .انعام،28.
11- 11) .یس،65.
پیام ها:

1 خداوند،انسان های لایق را به کمال می رساند. «رَفِیعُ الدَّرَجٰاتِ» 2 اخلاص،زمینه ی ارتقای درجه است. «مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ ... رَفِیعُ الدَّرَجٰاتِ» 3 اعطای درجات از سوی حاکم مطلق جهان ارزش دارد. «رَفِیعُ الدَّرَجٰاتِ ذُو الْعَرْشِ» 4 نزول وحی توسط فرشته ی مخصوص،با اراده ی خداست. «مِنْ أَمْرِهِ» 5 گزینش پیامبران برای دریافت وحی وابسته به اراده اوست. «مَنْ یَشٰاءُ» 6 شرط دریافت وحی،بندگی خداست. «مِنْ عِبٰادِهِ» 7 وظیفه اصلی پیامبران،انذار است. «لِیُنْذِرَ» 8 قیامت روز ملاقات است. «یَوْمَ التَّلاٰقِ» (ملاقات با پروردگار. «مُلاٰقُوا رَبِّهِمْ» (1)) 9 آشنا شدن مردم با معاد و باور داشتن آن از اهداف نزول وحی است. «یُلْقِی الرُّوحَ ... لِیُنْذِرَ یَوْمَ التَّلاٰقِ» 10 روز قیامت تمام اسرار و حقایق مردم کشف می شود و جایی برای انکار باقی نمی ماند. «هُمْ بٰارِزُونَ» 11 در قیامت،نژاد و زبان و قبیله و مقام و سرمایه و همه ی چیزها محو می شود و تنها انسانیّت مطرح است. «هُمْ بٰارِزُونَ» 12 در قیامت قدرت و علم و قهاریّت خداوند برای همه ملموس است و همه به آن اعتراف می کنند... «لِلّٰهِ الْوٰاحِدِ الْقَهّٰارِ» 13 قدرت،در سایه ی وحدت است. «الْوٰاحِدِ الْقَهّٰارِ»

ص :232


1- 1) .هود،29.

[سوره غافر (40): آیه 17]

اشاره

اَلْیَوْمَ تُجْزیٰ کُلُّ نَفْسٍ بِمٰا کَسَبَتْ لاٰ ظُلْمَ اَلْیَوْمَ إِنَّ اَللّٰهَ سَرِیعُ اَلْحِسٰابِ (17)

امروز،هر کس در برابر کاری که کسب کرده است پاداش داده می شود؛ امروز هیچ ظلمی نیست؛همانا خداوند به حساب ها زود می رسد.

نکته ها:

در آیه ی قبل و این آیه،شش نکته درباره ی قیامت مطرح شده است:

الف)حضور همه ی مردم. «هُمْ بٰارِزُونَ» ب)کشف همه ی اعمال و افکار. «لاٰ یَخْفیٰ عَلَی اللّٰهِ مِنْهُمْ شَیْءٌ» ج)جلوه ی قدرت حقّ. «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلّٰهِ الْوٰاحِدِ الْقَهّٰارِ» د)رسیدن هر کس به جزای خویش. «تُجْزیٰ کُلُّ نَفْسٍ» ه)عدالت مطلق. «لاٰ ظُلْمَ الْیَوْمَ» و)سرعت حساب. «سَرِیعُ الْحِسٰابِ» قیامت روز بسیار مهمی است.در این آیه و آیه ی قبل چهار بار کلمه ی« یَوْمَ »آمده است؛ «یَوْمَ هُمْ بٰارِزُونَ» ، «لِمَنِ الْمُلْکُ» ، «الْیَوْمَ تُجْزیٰ» ، «لاٰ ظُلْمَ الْیَوْمَ» ظلم جلوه هایی دارد:

الف)نادیده گرفتن زحمات افراد.

ب)کم دادن پاداش.

ج)کیفر مجرم بیش از حقّش.

و در قیامت هیچ یک از این ها نیست و به کسی ظلم نمی شود. «لاٰ ظُلْمَ الْیَوْمَ» در روایات می خوانیم که مراد از جمله ی «لاٰ ظُلْمَ الْیَوْمَ» آن است که در قیامت تقاص مظلوم را از ظالم خواهیم گرفت. (1)

طولانی شدن دوره ی دادرسی در دنیا یا به خاطر انکار مجرم و پوشاندن جرم است،که در

ص :233


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.

قیامت،زمین و زمان و اعضای بدن و فرشتگان و نامه های اعمال همه گواهند و جایی برای انکار و مخفی نمودن جرم نیست.

یا به خاطر دفاع مجرم از خود است،که آن روز همه به خلاف های خود اعتراف دارند و دفاعی ندارند.

یا به خاطر احضار افراد و پرونده هاست،که همه حاضرند و پرونده ها باز است.

یا به خاطر تأمل قاضی و تجدید نظر است،که چیزی بر خداوند پوشیده نیست.

یا به خاطر ظرفیّت نداشتن زندان هاست که در آن روز،جهنّم پر نمی شود.

یا به خاطر کارشکنی هایی است که طرفداران مجرم در دادگاه دارند که در آن جا شفیع و یاوری وجود ندارد.

بنا بر این در قیامت خداوند به حساب ها زود رسیدگی می کند. «إِنَّ اللّٰهَ سَرِیعُ الْحِسٰابِ»

پیام ها:

1 در قیامت هیچ کس از حساب و کتاب مستثنی نیست. «تُجْزیٰ کُلُّ نَفْسٍ» ...

2 کیفر و پاداش بر اساس عملکرد است. «تُجْزیٰ ... بِمٰا کَسَبَتْ» 3 خلاف هایی کیفر دارد که همراه آگاهی و عمد باشد. «کَسَبَتْ» 4 معمولاً قدرت های تک محور ستمگرند،امّا خداوند با این که یگانه قدرت قهار است ولی ظلم نمی کند.(قهّاریّت او همراه عدالت است). «الْوٰاحِدِ الْقَهّٰارِ ... لاٰ ظُلْمَ الْیَوْمَ» 5 معمولاً ازدحام و شلوغی دادگاه،یا زمینه ی کند شدن کار قضاوت می شود که او «سَرِیعُ الْحِسٰابِ» است و یا حقوق مردم به درستی ایفا نمی شود که «لاٰ ظُلْمَ الْیَوْمَ» در آن روز ظلمی وجود ندارد.

ص :234

[سوره غافر (40): آیات 18 تا 19]

اشاره

وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ اَلْآزِفَةِ إِذِ اَلْقُلُوبُ لَدَی اَلْحَنٰاجِرِ کٰاظِمِینَ مٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لاٰ شَفِیعٍ یُطٰاعُ (18) یَعْلَمُ خٰائِنَةَ اَلْأَعْیُنِ وَ مٰا تُخْفِی اَلصُّدُورُ (19)

(ای پیامبر!)مردم را از روز نزدیک(قیامت)هشدار ده،آن گاه که(از شدّت وحشت)جان ها به گلوگاه رسد،در حالی که اندوه خویش فرو می برند، (در آن روز)برای ستمکاران هیچ دوست دلسوز و هیچ شفاعت گری که سخنش پذیرفته باشد وجود ندارد.

خداوند از خیانت چشم ها و آن چه دل ها مخفی می کنند،آگاه است.

نکته ها:

«أزفة»به معنای نزدیک شونده است و مراد از روزِ نزدیک،روز قیامت است.چنان که در جای دیگر نیز می فرماید: «إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَرٰاهُ قَرِیباً» (1)« کٰاظِمِینَ »از«کظم»به معنای بستن در مشک است و«کاظم»به کسی گویند که از درون ناراحت است ولی لب فرو می بندد و خشم و ناراحتی خود را کنترل می کند.

نگاه به نامحرم،نگاه تحقیرآمیز و نگاه برای تشویق به فساد،از نمونه های خیانت چشم است.از امام صادق علیه السلام درباره آیه «یَعْلَمُ خٰائِنَةَ الْأَعْیُنِ» پرسیدند،حضرت فرمود:مراد نگاه های زیر چشمی است.«ینظر الی الشیء و کانه لا ینظر فذلک خائنة الاعین» (2)امام کاظم علیه السلام فرمود:هیچ مؤمنی نیست که بعد از گناه ناراحت نشود و اگر ناراحت نشد مؤمن نیست و شفاعت برای او نیست و او ظالم است.سپس این آیه را تلاوت فرمودند:

«مٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لاٰ شَفِیعٍ یُطٰاعُ» (3)

ص :235


1- 1) .معارج،6 7.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.
پیام ها:

1 مرگ و قیامت نزدیک است،خود را آماده کنیم. «یَوْمَ الْآزِفَةِ» 2 مجرم در قیامت،نه می میرد و نه راحت می شود. «إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَنٰاجِرِ» (در جای دیگر می خوانیم: «وَ یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکٰانٍ وَ مٰا هُوَ بِمَیِّتٍ» (1)از هر سو مرگ به سراغش می آید ولی نمی میرد.) 3 در قیامت،وجود مجرمان مملو از حسرت و اندوه است ولی نمی توانند اظهار کنند. «کٰاظِمِینَ» 4 مجرم در قیامت تنها است.(نه دوست صمیمی دارد و نه واسطه ی صاحب نفوذ). «مٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لاٰ شَفِیعٍ» 5 ارزش ها بر اساس انگیزه هاست.یک نگاه با انگیزه های متفاوت می تواند عبادت باشد و یا خیانت باشد. «خٰائِنَةَ الْأَعْیُنِ» 6 ایمان به اینکه خداوند باطن همه چیز را می داند انسان را از ظلم باز می دارد.

«مٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ

... یَعْلَمُ خٰائِنَةَ الْأَعْیُنِ» 7 علم خداوند تنها به ظاهر نیست،او باطن را هم می داند. «خٰائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ مٰا تُخْفِی الصُّدُورُ»

[سوره غافر (40): آیه 20]

اشاره

وَ اَللّٰهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ وَ اَلَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لاٰ یَقْضُونَ بِشَیْءٍ إِنَّ اَللّٰهَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْبَصِیرُ (20)

و خداوند به حقّ داوری می کند و معبودهایی که جز او می خوانند هیچ حکمی نمی کنند.همانا خداوند اوست شنوای بینا.

پیام ها:

1 داوری به حقّ از شئون الهی است. «وَ اللّٰهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ»

ص :236


1- 1) .ابراهیم،17.

2 لازمه ی داوری،آگاهی است. «یَعْلَمُ خٰائِنَةَ الْأَعْیُنِ ... وَ اللّٰهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ» 3 داور به حقّ باید بینا و شنوا باشد. «یَقْضِی ... هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ» 4 معبودهای غیر خدایی یا قدرت داوری ندارند و یا به حقّ داوری نمی کنند.

«وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لاٰ یَقْضُونَ بِشَیْءٍ»

5 شنوا و بینای حقیقی فقط اوست. «إِنَّ اللّٰهَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ»

[سوره غافر (40): آیه 21]

اشاره

أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی اَلْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ اَلَّذِینَ کٰانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ کٰانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثٰاراً فِی اَلْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اَللّٰهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ مٰا کٰانَ لَهُمْ مِنَ اَللّٰهِ مِنْ وٰاقٍ (21)

آیا در زمین سیر نکردند تا بنگرند عاقبت کسانی که پیش از آنان بودند و قوت و آثارشان در زمین سخت تر و نیرومندتر از اینان بوده چگونه بوده است؟ پس خداوند آنان را به خاطر گناهانشان(به قهر خود)گرفت و در برابر(قهر)خداوند برای آنان هیچ مدافعی نبود.

نکته ها:

در آیه ی قبل،سخن از قضاوت به حقّ بود؛در این آیه می فرماید:نمونه ی داوری به حقّ، قهر الهی نسبت به مجرمان تاریخ است.

پیام ها:

1 سیر و سفر و گردش گری باید هدفدار باشد. «أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا» ، «فَیَنْظُرُوا» 2 تجربه و علم،به سیر و سفر نیاز دارد. «یَسِیرُوا» ، «فَیَنْظُرُوا» 3 از منابع شناخت و معرفت،تاریخ است. «أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا» ...

4 دلیل مخالفت کفّار با پیامبر اسلام فریفتگی آنان نسبت به قدرت خویش بوده است.لذا قرآن می فرماید:ما مقتدرتر از شما را نابود کردیم. «أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً» 5 حفظ آثار باستانی،برای عبرت آیندگان لازم است. «فَیَنْظُرُوا» ، «آثٰاراً فِی الْأَرْضِ»

ص :237

6 از تاریخ عبرت بگیریم. «کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ الَّذِینَ» ...

7 امروز را نبینیم،عاقبت را ببینیم. «عٰاقِبَةُ» ...

8 به قدرت و آثار خود نبالیم. «کٰانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثٰاراً» 9 قدرت های طاغوتی،مانع قهر الهی نیست. «أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً ... فَأَخَذَهُمُ اللّٰهُ» 10 قدرت و امکانات ملاک رستگاری نیست. «أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً ... فَأَخَذَهُمُ اللّٰهُ» 11 گناه،عامل قهر الهی است. «فَأَخَذَهُمُ اللّٰهُ بِذُنُوبِهِمْ» (زوال تمدن ها و سقوط ملّت ها،کیفر گناه و کفر آنان است) 12 با آمدن قهر الهی،هیچ گونه دفاعی از هیچ منبعی مؤثّر نیست. «مِنْ وٰاقٍ»

[سوره غافر (40): آیه 22]

اشاره

ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ کٰانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ فَکَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اَللّٰهُ إِنَّهُ قَوِیٌّ شَدِیدُ اَلْعِقٰابِ (22)

این(قهر الهی)به خاطر آن بود که پیامبرانشان همراه با دلائل روشن به سراغ آنان می آمدند،ولی آنان کفر ورزیدند،پس خداوند آنان را به قهر خود گرفت.همانا او قوی و سخت کیفر است.

پیام ها:

1 فرستادن انبیا یک سنّت الهی در تاریخ است. «کٰانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ» ...

2 انبیا به سراغ مردم می رفتند،نه آنکه منتظر باشند مردم به سراغ آنان بیایند.

«تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ»

3 تا خداوند اتمام حجّت نکند قوم یا فردی را مؤاخذه نمی کند. «تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ ... فَکَفَرُوا ... فَأَخَذَهُمُ اللّٰهُ» 4 همه ی انبیا معجزه داشته اند و در دلیل و اعجاز آنان هیچ نقطه ابهامی نبوده است. «تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ» 5 کفر و سرکشی زمینه سقوط و فروپاشی تمدن هاست. «فَکَفَرُوا ... فَأَخَذَهُمُ اللّٰهُ» 6 سرکوبی و نابود کردن کفّار برای خداوند آسان است. «إِنَّهُ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقٰابِ»

ص :238

[سوره غافر (40): آیات 23 تا 25]

اشاره

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا مُوسیٰ بِآیٰاتِنٰا وَ سُلْطٰانٍ مُبِینٍ (23) إِلیٰ فِرْعَوْنَ وَ هٰامٰانَ وَ قٰارُونَ فَقٰالُوا سٰاحِرٌ کَذّٰابٌ (24) فَلَمّٰا جٰاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنٰا قٰالُوا اُقْتُلُوا أَبْنٰاءَ اَلَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ وَ اِسْتَحْیُوا نِسٰاءَهُمْ وَ مٰا کَیْدُ اَلْکٰافِرِینَ إِلاّٰ فِی ضَلاٰلٍ (25)

و همانا ما موسی را همراه با معجزات و منطق روشن فرستادیم.

به سوی فرعون و هامان و قارون،پس گفتند:«او ساحری دروغگوست».

پس چون موسی از طرف ما همراه با حقّ به سراغ آنان آمد،گفتند:«پسران کسانی را که با موسی ایمان آورده اند بکشید و زنانشان را زنده نگهدارید».(غافل از آن که)طرح و نیرنگ کافران جز در گمراهی و تباهی نیست.

نکته ها:

در آیات قبل خواندیم که چرا در زمین سیر نمی کنند تا عاقبت ستمکاران را مشاهده کنند و عبرت بگیرند.در این آیه به عنوان نمونه،سرکوب فرعون و هامان و قارون را مطرح می کند.

با این که قرآن ماجرای موسی و فرعون را بارها تکرار کرده است،لکن در هر مورد گوشه ی تازه ای از ماجرا را به ما نشان می دهد.در این سوره به نقش مفید و مؤثّر کسی اشاره شده که در دربار فرعون بود ولی ایمانش را کتمان می کرد و در قالب تقیّه نقش مهمی ایفا کرد.

بعد از بیان کلّی قرآن در مورد آمدن انبیا و کفر مردم،این آیات نمونه ای روشن از آن را در ماجرای حضرت موسی و مخالفانش بیان می فرماید.

کلمات«آیات»و« سُلْطٰانٍ »هر کدام به تنهایی در مواردی آمده است ولی هر کجا این دو کلمه با هم باشند در مورد موسی و فرعون است.یعنی حضرت موسی هم معجزاتی ارائه داد و هم با دلیل و برهان با فرعون سخن گفت.

ص :239

پیام ها:

1 راه یافتن و نفوذ در مراکز قدرت،برای تبلیغ دین و دفاع از حقّ لازم است. «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا مُوسیٰ ... إِلیٰ فِرْعَوْنَ» 2 پیامبران،در برابر طاغوت ها دو سلاح مهم داشتند:یکی معجزه «بِآیٰاتِنٰا» و دیگری منطق روشن. «سُلْطٰانٍ مُبِینٍ» 3 مبنای گرایش مردم متفاوت است،گروهی با معجزه ایمان می آورند و گروهی با منطق.انبیا هر دو را داشته اند. «بِآیٰاتِنٰا وَ سُلْطٰانٍ مُبِینٍ» 4 سرلوحه ی رسالت انبیا مبارزه با رهبران فساد و کفر است؛ خواه در قالب زور و حکومت و قدرت سیاسی، «فِرْعَوْنَ» یا در قالب تدبیر و تدارک و شیطنت و قدرت فرهنگی، «هٰامٰانَ» یا در قالب سرمایه و ثروت و قدرت اقتصادی «قٰارُونَ» 5 محتوای دعوت انبیا مبارزه با استکبار است. «أَرْسَلْنٰا مُوسیٰ ... إِلیٰ فِرْعَوْنَ وَ» ...

6 انبیا شهامت داشتند و در برابر همه ی قدرت ها می ایستادند. «إِلیٰ فِرْعَوْنَ وَ هٰامٰانَ وَ قٰارُونَ» 7 الگوهای فساد را به مردم معرّفی کنید. «فِرْعَوْنَ وَ هٰامٰانَ وَ قٰارُونَ» 8 مخالفان انبیا،معجزه را سحر و پیامبران را دروغگو می خواندند. «فِرْعَوْنَ وَ هٰامٰانَ وَ قٰارُونَ فَقٰالُوا سٰاحِرٌ کَذّٰابٌ» 9 گوهر دین،حقّ و حقیقت است. «جٰاءَهُمْ بِالْحَقِّ» 10 انسان در شناخت راه حقّ به وحی و نبوت و لطف الهی نیاز دارد. «بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنٰا» 11 مخالفان انبیا هم با زبان ترور شخصیّت می کنند. «فَقٰالُوا سٰاحِرٌ کَذّٰابٌ» و هم عملاً بر ضد آنان قیام می کنند. «اقْتُلُوا» ...

12 کشتن و شهید کردنِ طرفداران حقّ شیوه ی همه مستکبران تاریخ است.

«اقْتُلُوا»

...

ص :240

13 گرچه دشمن از ایمان مردم به انبیا ناراحت است ولی آنچه او را عصبانی می کند همراهی عملی مردم با انبیاست. «آمَنُوا مَعَهُ» 14 دشمن،جوانان و زنان را هدف می گیرد. «اقْتُلُوا أَبْنٰاءَ ... وَ اسْتَحْیُوا نِسٰاءَهُمْ» 15 کافران کید می کنند امّا به مقصود خود نمی رسند و نقشه ی آنان نقش بر آب می شود. «وَ مٰا کَیْدُ الْکٰافِرِینَ إِلاّٰ فِی ضَلاٰلٍ» 16 خداوند با نقل خنثی کردن توطئه های فرعونی به پیامبر و مؤمنان دلداری می دهد. «وَ مٰا کَیْدُ الْکٰافِرِینَ إِلاّٰ فِی ضَلاٰلٍ»

[سوره غافر (40): آیه 26]

اشاره

وَ قٰالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسیٰ وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخٰافُ أَنْ یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی اَلْأَرْضِ اَلْفَسٰادَ (26)

و فرعون گفت:«مرا بگذارید تا موسی را بکشم و او پروردگارش را به یاری طلبد(تا نجاتش دهد)همانا من می ترسم که دین شما را تغییر دهد یا در این سرزمین فساد بر پا کند».

نکته ها:

در آیه قبل سخن از کشتن جوانان بنی اسرائیل بود که گویا این کار در نزد فرعون کافی نبود و کانون اصلی خطر در نظر فرعون خود موسی بود.لذا در این آیه موضوع کشتن موسی را مطرح می کند.

کشتن موسی بازتاب دشواری در افکار عمومی داشت و لذا فرعون با مشاوران و درباریانش به مشورت و رایزنی پرداخت.این که فرعون می گوید: «ذَرُونِی» مرا رها کنید،نشانه آن است که مشاوران به قتل موسی تن در نمی دادند.

پیام ها:

1 منطق طاغوت ها،کشتن رهبران حقّ است. «قٰالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسیٰ» 2 شیوه ی مستکبران،یا تکذیب است «فَقٰالُوا سٰاحِرٌ کَذّٰابٌ» یا تهدید است «ذَرُونِی

ص :241

أَقْتُلْ مُوسیٰ»

و یا تحقیر. «وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ» 3 حکومت فرعون،حکومتی استبدادی و خودکامه و بی قانون بود. «أَقْتُلْ مُوسیٰ» 4 مجرم،جنایت خود را توجیه می کند.(فرعون،ترس از تغییر دین مردم را دلیل قتل او می داند.) «أَقْتُلْ ... إِنِّی أَخٰافُ» 5 طاغوت ها،خود را دوستدار مردم نشان می دهند. «إِنِّی أَخٰافُ أَنْ یُبَدِّلَ دِینَکُمْ» 6 طاغوت ها هر کجا حکومت خود را در خطر ببینند خود را حامی مردم، طرفدار دین و اصلاح طلب معرّفی می کنند. «إِنِّی أَخٰافُ أَنْ یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ ... اَلْفَسٰادَ» 7 دین در قرائت فرعونی،به معنای تسلیم در برابر طاغوت است. «یُبَدِّلَ دِینَکُمْ» 8 برقراری آرمش و امنیّت،دستاویز طاغوت ها برای سرکوب حرکت های دینی و اصلاحی است. «أَقْتُلْ مُوسیٰ ... أَخٰافُ أَنْ یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ ... اَلْفَسٰادَ» 9 طاغوت ها،مصلحان تاریخ را مفسد معرّفی می کنند. «یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسٰادَ» 10 طاغوت ها بقای خود را در حفظ وضع موجود می دانند و با هر حرکت اصلاحی مخالفت می کنند. «إِنِّی أَخٰافُ أَنْ یُبَدِّلَ دِینَکُمْ» 11 انبیا در مسائل سیاسی و اجتماعی دخالت می کردند و لذا مورد اذیّت و آزار طاغوت ها قرار می گرفتند. «یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسٰادَ»

[سوره غافر (40): آیه 27]

اشاره

وَ قٰالَ مُوسیٰ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لاٰ یُؤْمِنُ بِیَوْمِ اَلْحِسٰابِ (27)

و موسی گفت:«من به پروردگار خود و پروردگار شما از(شرّ)هر متکبّری که به روز حساب ایمان ندارد پناه می برم».

نکته ها:

موسی با گفتنِ «عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ» ضمن اعلام پناهندگی خود به خدا،به مردم گفت:

فرعون خدای شما نیست.

ص :242

ضرب المثل«هر کجا نمک خوردی نمکدان نشکن»همه جا درست نیست،زیرا موسی سال ها سرسفره ی فرعون بود ولی چون فرعون حقّ را نپذیرفت،عاقبت به قهر الهی گرفتارش کرد.

پیام ها:

1 در برابر تهدیدهای دشمن به خدا پناه ببریم. «إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی» 2 به کسی پناه ببریم که امور همه ی ما به دست اوست و همه تحت ربوبیّت او هستیم. «بِرَبِّی» 3 شخص فرعون مهم نیست،خصلت فرعونی مهم است که تکبّر باشد و باید از آن به خدا پناه برد. «کُلِّ مُتَکَبِّرٍ» 4 انبیا شجاع بودند.موسی در برابر تهدید قتل به فرعون گفت:تو متکبّر هستی.

«مُتَکَبِّرٍ»

5 ایمان نداشتن به حساب و کتاب،انسان را متکبّر می کند. «مُتَکَبِّرٍ لاٰ یُؤْمِنُ»

[سوره غافر (40): آیه 28]

اشاره

وَ قٰالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمٰانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اَللّٰهُ وَ قَدْ جٰاءَکُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ مِنْ رَبِّکُمْ وَ إِنْ یَکُ کٰاذِباً فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَ إِنْ یَکُ صٰادِقاً یُصِبْکُمْ بَعْضُ اَلَّذِی یَعِدُکُمْ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذّٰابٌ (28)

و مردی با ایمان از آل فرعون که ایمان خود را پنهان می داشت گفت:«آیا می خواهید مردی را که می گوید:پروردگار من خداوند است بکشید؟! در حالی که او از طرف پروردگارتان با دلایل روشن نزد شما آمده است،اگر او دروغگو باشد دروغش به زیان خود اوست ولی اگر راستگو باشد، بعضی از آنچه را به شما وعده می دهد به شما خواهد رسید،همانا خداوند کسی را که اسرافکار(و)بسیار دروغگو است هدایت نمی کند.

ص :243

نکته ها:

داستان مؤمن آل فرعون تنها در این سوره مطرح شده است.او شخصی از بستگان فرعون بود که به موسی ایمان آورده بود ولی ایمان خود را پنهان می کرد تا به موقع به نفع موسی سخن بگوید،یا عملی انجام دهد و این غیر از همسر فرعون و غیر از شخصی است که با سرعت از نقطه ی دور شهر آمد و به موسی خبر توطئه ی دستگیری را داد.

فخر رازی و مراغی در تفاسیر خود می گویند:او رئیس پلیس فرعون بود.

بر اساس حدیثی که شیخ صدوق در امالی و فخر رازی در تفسیر خود آورده است، صدّیقون سه نفرند:حبیب نجّار(مؤمن آل یس)،مؤمن آل فرعون و علیّ بن ابی طالب که برترین آنان است.

مؤمن آل فرعون،به جای القاب بزرگ در مورد موسی،او را مردی ناشناس خواند و گفت:

«رَجُلاً»

تا فرعون به ایمان او پی نبرد.

«اسراف»به هر نوع تجاوز از حدّ گفته می شود،خواه تجاوز در مصرف باشد و خواه تجاوز در برخورد و اخلاق.کسی که دلایل و معجزات انبیا را نادیده بگیرد مسرف است.

در متون اسلامی ابو طالب پدر حضرت علی علیهما السلام به مؤمن آل فرعون تشبیه شده است. (1)

پیام ها:

1 یکی از جلوه های امداد الهی که در اثر پناه بردن به او حاصل می شود،پیدا شدن طرفداران در میان مخالفان است. «عُذْتُ بِرَبِّی ... قٰالَ رَجُلٌ» 2 خاطره ی مجادلات و استدلال های تاریخی را زنده نگاه دارید.(قرآن شیوه ی جدال مؤمن آل فرعون را بیان می کند). «وَ قٰالَ رَجُلٌ» ...

3 در نقل تاریخ به عناصر اصلی توجّه کنیم،نه نام ها و القاب. «رَجُلٌ مُؤْمِنٌ» 4 کار کردن در دستگاه ظلم،برای انجام مأموریّتی مهم تر مانعی ندارد. «رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ»

ص :244


1- 1) .تفسیر نمونه.

5 نظام و تشکیلات و جامعه و محیط فاسد،دلیل اجبار انسان بر ارتکاب جرم نیست.(در نظام فرعونی نیز افراد مؤمن پیدا می شوند.) «وَ قٰالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ» 6 گاهی تقیه و کتمان عقیده برای انجام کارهای مهم و رسیدن به اهداف بالاتر لازم است. «یَکْتُمُ إِیمٰانَهُ» 7 برکات نهی از منکر تا آن جاست که پیامبری را از کشته شدن نجات می دهد و او نیز جامعه ای را نجات می دهد. «أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً» 8 مؤمن،بی تفاوت نیست؛حامی مظلوم است و علیه ظالم فریاد می کشد.

«أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً»

9 وجدان های خفته را از طریق سؤال بیدار کنید. «أَ تَقْتُلُونَ» ...

10 در نظام طاغوتی،تبلیغ نام خداوند نیز جرم است. «أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللّٰهُ» 11 مؤمن با منطق دفاع می کند. «أَ تَقْتُلُونَ ... جٰاءَکُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ» 12 در شیوه ی تبلیغ،تعصّب را کنار بگذاریم.(مؤمن آل فرعون گفت:موسی یا راست می گوید یا دروغ،اگر راست گوید که آنچه وعده می دهد پیش خواهد آمد و اگر دروغ گوید،به عهده ی خودش.) «إِنْ یَکُ کٰاذِباً ... وَ إِنْ یَکُ صٰادِقاً» 13 زیان دروغ به خود دروغگو برمی گردد. «إِنْ یَکُ کٰاذِباً فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ» 14 اسراف و تکذیب،دو مانع برای هدایت هستند. «لاٰ یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذّٰابٌ»

ص :245

[سوره غافر (40): آیه 29]

اشاره

یٰا قَوْمِ لَکُمُ اَلْمُلْکُ اَلْیَوْمَ ظٰاهِرِینَ فِی اَلْأَرْضِ فَمَنْ یَنْصُرُنٰا مِنْ بَأْسِ اَللّٰهِ إِنْ جٰاءَنٰا قٰالَ فِرْعَوْنُ مٰا أُرِیکُمْ إِلاّٰ مٰا أَریٰ وَ مٰا أَهْدِیکُمْ إِلاّٰ سَبِیلَ اَلرَّشٰادِ (29)

(آن مرد با ایمان در ادامه ی سخن خود گفت:)ای قوم من! امروز حکومت برای شماست که در این سرزمین غلبه دارید،ولی اگر(قهر خدا)به سراغ ما آید پس چه کسی ما را یاری خواهد کرد؟ فرعون گفت:«من جز آن چه را که تشخیص می دهم راه دیگری به شما ارائه نمی دهم و من جز راه رشد،شما را هدایت نمی کنم.»

پیام ها:

1 مؤمن،دلسوز مردم است.(تعبیر« یٰا قَوْمِ »شش مرتبه در آیات 29 تا 41 تکرار شده است) 2 در شیوه ی تبلیغ از عنصر عاطفه کمک بگیریم. «یٰا قَوْمِ» 3 نشانه ی مؤمن حتّی در رژیم کفر تلاش و حضور در صحنه است،نه انزوا و گوشه گیری. «یَکْتُمُ إِیمٰانَهُ ... یٰا قَوْمِ» ...

4 به قدرت خود تکیه نکنیم که امروز به دست ماست. «لَکُمُ الْمُلْکُ الْیَوْمَ» 5 در نظام فرعونی،ایمان ها پنهان است و طغیان ها جلوه دارند. «یَکْتُمُ إِیمٰانَهُ» ، «ظٰاهِرِینَ فِی الْأَرْضِ» 6 برای افراد سرمست از قدرت هشدار لازم است. «فَمَنْ یَنْصُرُنٰا مِنْ بَأْسِ اللّٰهِ» 7 بی توجّهی به دعوت انبیا،قهر الهی را به دنبال دارد. «فَمَنْ یَنْصُرُنٰا مِنْ بَأْسِ اللّٰهِ إِنْ جٰاءَنٰا» 8 برای هشدار دادن،بیان احتمال خطر کافی است. «بَأْسِ اللّٰهِ إِنْ جٰاءَنٰا» 9 در شیوه ی تبلیغ و هشدار به مردم،خود را نیز در معرض خطر تصور کنید.

«جٰاءَنٰا»

به جای«جاءکم».

ص :246

10 طاغوت ها به هشدارها توجّه نمی کنند. «یٰا قَوْمِ ... قٰالَ فِرْعَوْنُ مٰا أُرِیکُمْ» ...

11«مَن»گفتن های پی در پی،از نشانه های طاغوت است. «أَهْدِیکُمْ» ، «أُرِیکُمْ» ، «مٰا أَریٰ» 12 طاغوت ها جز برای خود،برای هیچ کس حقّ اظهار نظر قایل نیستند. «مٰا أُرِیکُمْ إِلاّٰ مٰا أَریٰ» 13 طاغوت ها مدّعی هدایت مردم به راه درست و صلاح جامعه هستند. «مٰا أَهْدِیکُمْ إِلاّٰ سَبِیلَ الرَّشٰادِ» 14 انسان فطرتاً خواهان سعادت و رشد و هدایت است و طاغوت ها نیز از همین انگیزه ی فطری سوء استفاده می کنند. «إِلاّٰ سَبِیلَ الرَّشٰادِ» 15 طاغوت ها از مذهب علیه مذهب استفاده می کنند.(فرعون کلمه ی« اَلرَّشٰادِ »را که بار مکتبی دارد به کار می بُرد).

[سوره غافر (40): آیات 30 تا 31]

اشاره

وَ قٰالَ اَلَّذِی آمَنَ یٰا قَوْمِ إِنِّی أَخٰافُ عَلَیْکُمْ مِثْلَ یَوْمِ اَلْأَحْزٰابِ (30) مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عٰادٍ وَ ثَمُودَ وَ اَلَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ مَا اَللّٰهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبٰادِ (31)

و کسی که ایمان آورده بود گفت:«ای قوم! من از روزی مثل روز(هلاک) آن احزاب بر شما می ترسم.

(از سرنوشتی)مانند سرنوشت قوم نوح(که به طوفان)و قوم عاد(که به باد سخت و سرد و مسموم)و قوم ثمود(که به صاعقه گرفتار شدند)و کسانی که پس از آنها آمدند؛و خداوند بر بندگان اراده ی ظلم نمی کند.

نکته ها:

مراد از اقوام هلاک شده بعد از قوم نوح و عاد و ثمود که در آیه 31 به آنان اشاره شده،قوم لوط و اصحاب ایکه(قوم شعیب)هستند که در آیه 13 سوره ص مطرح شده اند.

ص :247

در برابر فرعون که به فریب می گفت: «إِنِّی أَخٰافُ عَلَیْکُمْ» مؤمن آل فرعون نیز گفت:

«إِنِّی أَخٰافُ عَلَیْکُمْ»

من بر عاقبت شما می ترسم.

پیام ها:

1 به خاطر سخنان مخالفان،از تبلیغ و ارشاد دست برندارید. «قٰالَ فِرْعَوْنُ ... قٰالَ الَّذِی آمَنَ» 2 تنها بودن،در ترک امر به معروف و نهی از منکر عذر نیست. «قٰالَ الَّذِی آمَنَ» 3 تبلیغ از ضروریات ایمان است. «قٰالَ الَّذِی آمَنَ یٰا قَوْمِ» 4 مبلّغ باید سوز داشته باشد. «یٰا قَوْمِ» 5 مبلغ باید از تاریخ آگاه باشد. «مِثْلَ یَوْمِ الْأَحْزٰابِ» 6 در شیوه ی تبلیغ گاهی باید کلی سخن گفت و گاهی باید نمونه ها و مصادیق آن را بیان کرد. «مِثْلَ یَوْمِ الْأَحْزٰابِ مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ» ...

7 خطر بزرگ آن است که انکار حقّ در انسان،به صورت یک عادت و خصلت در آید. «دَأْبِ» 8 قهر خداوند،مخصوص قیامت نیست؛امّت هایی در همین دنیا عذاب شده اند. «مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عٰادٍ وَ ثَمُودَ» 9 سنّت خداوند نابود کردن طاغیان است. «قَوْمِ نُوحٍ وَ عٰادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ» 10 در شیوه ی تبلیغ،هر کجا کیفری مطرح می شود برای این که به خشونت متّهم نشوید،دلیل کیفر را بیان کنید. «نُوحٍ وَ عٰادٍ وَ ثَمُودَ ... وَ مَا اللّٰهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبٰادِ» نابودی آنان بر اساس عدل بوده است.

11 قهر خداوند به خاطر عملکرد خود ما و بر اساس عدل و حکمت است. «وَ مَا اللّٰهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبٰادِ» 12 خداوند حتّی اراده ظلم نسبت به بندگانش نمی کند. «مَا اللّٰهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبٰادِ» 13 بدترین ظلم آن است که انسان به زیر دست خود ظلم کند. «ظُلْماً لِلْعِبٰادِ»

ص :248

[سوره غافر (40): آیات 32 تا 33]

اشاره

وَ یٰا قَوْمِ إِنِّی أَخٰافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ اَلتَّنٰادِ (32) یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ مٰا لَکُمْ مِنَ اَللّٰهِ مِنْ عٰاصِمٍ وَ مَنْ یُضْلِلِ اَللّٰهُ فَمٰا لَهُ مِنْ هٰادٍ (33)

ای قوم من! همانا من از روزی که یکدیگر را به فریاد بخوانید بر شما بیمناکم.

روزی که روی می گردانید(و)فرار می کنید(امّا)برای شما هیچ گونه پناهگاه و نگهدارنده ای در برابر عذاب الهی نیست؛و هر که را خداوند(بر اثر عملش)گمراه کند(و به حال خود واگذارد)هیچ هدایت کننده ای برای او نیست.

نکته ها:

«تناد»از«نداء»به معنای یکدیگر را صدا زدن است.روز قیامت ناله ها و فریادها بلند است،مؤمن فریاد می زند بیایید نامه ی مرا بخوانید «هٰاؤُمُ اقْرَؤُا کِتٰابِیَهْ» (1)کافر،فریادکنان،حسرت خود را با کلمات «یٰا لَیْتَنِی» (2)و «یٰا وَیْلَتیٰ» (3)اظهار می کند.بهشتیان اهل دوزخ را ندا می کنند که چرا به دوزخ رفتید؟ «مٰا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ» (4)و دوزخیان از بهشتیان استمداد می کنند که از آن چه خداوند رزق شما کرده به ما نیز برسانید.به هر حال نداها از هر سو بلند است.

مراد از گمراه کردنِ مجرمان توسط خداوند،واگذاردن آنان به حال خود است،نه آنکه آنان را از راه درست منحرف کند و گمراه سازد.درست همانند فرزندی که مورد قهر پدر قرار گرفته و از راهنمایی او بی بهره می شود و این امر موجب بدبختی و هلاکت او می گردد.

پیام ها:

1 در شیوه ی تبلیغ،توقع نداشته باشیم که با اولین تذکّر به نتیجه برسیم،بلکه تکرار لازم است.( «یٰا قَوْمِ» تکرار شد.)

ص :249


1- 1) .حاقّه،19.
2- 2) .نبأ،40.
3- 3) .فرقان،28.
4- 4) .مدّثر،42.

2 در شیوه ی تبلیغ،عواطف را از یاد نبریم. «یٰا قَوْمِ» 3 در شیوه ی تبلیغ،از اهرم انذار بیشتر استفاده کنیم.( «إِنِّی أَخٰافُ» تکرار شد) 4 در شیوه ی تبلیغ،هم قهر خداوند در دنیا را یادآوری کنیم. «قَوْمِ نُوحٍ وَ عٰادٍ» ...و هم قهر الهی در قیامت را. «مٰا لَکُمْ مِنَ اللّٰهِ مِنْ عٰاصِمٍ» 5 فرار در قیامت هیچ اثری ندارد. «تُوَلُّونَ ... مٰا لَکُمْ مِنَ اللّٰهِ مِنْ عٰاصِمٍ» 6 هدایت و ضلالت به دست خداست،گرچه مقدّمات آن به دست انسان است.

«مَنْ یُضْلِلِ اللّٰهُ فَمٰا لَهُ مِنْ هٰادٍ»

[سوره غافر (40): آیه 34]

اشاره

وَ لَقَدْ جٰاءَکُمْ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیِّنٰاتِ فَمٰا زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِمّٰا جٰاءَکُمْ بِهِ حَتّٰی إِذٰا هَلَکَ قُلْتُمْ لَنْ یَبْعَثَ اَللّٰهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً کَذٰلِکَ یُضِلُّ اَللّٰهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتٰابٌ (34)

همانا یوسف پیش از این با دلایل روشن نزد شما آمد،امّا شما همواره از آن چه برایتان آورده بود در شک بودید،تا آن گاه که یوسف از دنیا رفت، گفتید:«خداوند پس از او هرگز پیامبری نخواهد فرستاد».این گونه، خداوند هر افراطگر تردید کننده ای را گمراه می سازد.

نکته ها:

مؤمن آل فرعون،ابتدا تاریخ پیشینیان را مطرح کرد و فرمود:مبادا آن چه به قوم نوح و عاد و ثمود رسید به شما برسد.سپس سابقه خود بنی اسرائیل را به رُخ آنان کشید که شما درباره ی یوسف چنین و چنان کردید.

مراد از «مُسْرِفٌ» در این آیه کسی است که در مخالفت با حقّ پافشاری و اصرار می کند. (1)

ص :250


1- 1) .تفسیر راهنما.
پیام ها:

1 رفتار نیاکان در گرایش ها یا لجاجت های نسل آنان مؤثّر است.مؤمن آل فرعون گفت:اگر امروز به موسی ایمان نمی آورید راه دوری نرفته اید شما به یوسف هم ایمان نیاوردید. «جٰاءَکُمْ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ» 2 یوسف معجزات فراوان داشته است. «بِالْبَیِّنٰاتِ» 3 شک،اگر مقدّمه ی تحقیق و حرکت شود ارزش دارد ولی اگر سبب رکود و سوء ظن شود یک آفت است. «فَمٰا زِلْتُمْ فِی شَکٍّ» 4 شک،یک حالت طبیعی است،ولی تشکیک بی مورد ناپسند است. «فَمٰا زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِمّٰا جٰاءَکُمْ بِهِ» 5 مرگ برای همه است،حتّی پیامبران. «حَتّٰی إِذٰا هَلَکَ» 6 عقیده به ختم نبوت بعد از یوسف سبب شد که برخی از بنی اسرائیل،بعثت حضرت موسی را نپذیرند. «قُلْتُمْ لَنْ یَبْعَثَ اللّٰهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً» 7 رضایت ما از جرم دیگران،ما را نیز شریک جرم می کند.(یوسف چهارصد سال قبل از موسی زندگی می کرده ولی چون نسل های بعدی به کفر نیاکانشان راضی بودند خداوند آنان را مخاطب قرار داده است). (1)«قُلْتُمْ لَنْ یَبْعَثَ اللّٰهُ» 8 خاتمیّت پیامبر با خداست،نه خواست مردم. «قُلْتُمْ لَنْ یَبْعَثَ اللّٰهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً» 9 خداوند مردم را بدون حجّت و راهنما نمی گذارد.(انتقاد آیه از کسانی است که بدون دلیل می گویند: «لَنْ یَبْعَثَ اللّٰهُ ... رَسُولاً» ).

10 سنّت خداوند آن است که کسانی را که در مخالفت با حقّ پافشاری می کنند به حال خود رهایشان کند. «کَذٰلِکَ یُضِلُّ اللّٰهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتٰابٌ» 11 کسی که راه انبیا را نپذیرد و حرکت نکند،استعدادها و لیاقت ها و الطافی را که حقّ دریافت داشته به هدر داده است. «مُسْرِفٌ مُرْتٰابٌ»

ص :251


1- 1) .تفسیر اطیب البیان.

12 سقوط انسان مرحله ای است:در یک مرحله تشکیک می کند، «مُسْرِفٌ مُرْتٰابٌ» ولی در مرحله ی دیگر تکذیب. «مُسْرِفٌ کَذّٰابٌ» (1)13 فیض خداوند عام است،این افرادند که به خاطر روحیات و عملکرد بد، خود را محروم می کنند. «یُضِلُّ اللّٰهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتٰابٌ»

[سوره غافر (40): آیه 35]

اشاره

اَلَّذِینَ یُجٰادِلُونَ فِی آیٰاتِ اَللّٰهِ بِغَیْرِ سُلْطٰانٍ أَتٰاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اَللّٰهِ وَ عِنْدَ اَلَّذِینَ آمَنُوا کَذٰلِکَ یَطْبَعُ اَللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبّٰارٍ (35)

کسانی که درباره ی آیات خداوند به ستیز و مجادله می پردازند،بدون آن که هیچ دلیلی برایشان آمده باشد،(این کار)نزد خداوند و نزد کسانی که ایمان آورده اند خشم بزرگی را به دنبال دارد.این گونه،خدا بر دل هر متکبّر جبّاری مُهر می نهد.

نکته ها:

« سُلْطٰانٍ »به معنای حجّت و برهان و« لَمَقْتُ »به معنای خشم و غضب شدید است.

این آیه،تفسیری است برای آیاتی که می فرماید:خداوند بر دل ها مُهر می زند چون در این جا می فرماید:مهر خداوند بر دل های متکبّران جبّار است. «یَطْبَعُ اللّٰهُ» ...

پیام ها:

1 جدال از سر جهل و بی فکری و بی دلیلی،سبب تردید و تشکیک و محروم شدن از هدایت الهی می گردد. «یُضِلُّ اللّٰهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتٰابٌ اَلَّذِینَ یُجٰادِلُونَ» 2 جدال نیز شیوه و اخلاق مخصوص به خود دارد و جدال بی دلیل مردود است. «یُجٰادِلُونَ فِی آیٰاتِ اللّٰهِ بِغَیْرِ سُلْطٰانٍ» ...

3 انبیا دلایل روشن دارند. «جٰاءَکُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ» ولی مخالفان دلیل ندارند. «بِغَیْرِ سُلْطٰانٍ»

ص :252


1- 1) .غافر،28.

4 دلیل و برهان موجب نوعی سلطه و حکومت بر دیگران می شود. «بِغَیْرِ سُلْطٰانٍ» 5 ستیزه گران بی دلیل،از محبوبیّت نزد خدا و مردم،محروم هستند. «مَقْتاً عِنْدَ اللّٰهِ وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا» 6 قهر خداوند،قانونمند است. «کَذٰلِکَ» 7 تکبّر نابجا انسان را از دریافت الطاف الهی محروم می کند. «یَطْبَعُ اللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبّٰارٍ» 8 در نظامی که حاکمش فرعونِ متکبّر و جبّار است،در ارشاد مردم باید کلماتی آورده شود که آنان مصداقش را پیدا کنند. «یَطْبَعُ اللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبّٰارٍ» 9 دلیل انکار رسالتِ حضرت موسی(که در آیه ی قبل آمده بود)به خاطر روحیه ی تکبّر بود. «مُتَکَبِّرٍ جَبّٰارٍ» 10 مؤمنان باید در برابر ستیزه جویان و مجادله گران بی منطق موضع گیری کنند و از آنان برائت جویند و خشم خودشان را اعلام نمایند. «یُجٰادِلُونَ ... بِغَیْرِ سُلْطٰانٍ أَتٰاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً ... عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا»

[سوره غافر (40): آیات 36 تا 37]

اشاره

وَ قٰالَ فِرْعَوْنُ یٰا هٰامٰانُ اِبْنِ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ اَلْأَسْبٰابَ (36) أَسْبٰابَ اَلسَّمٰاوٰاتِ فَأَطَّلِعَ إِلیٰ إِلٰهِ مُوسیٰ وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ کٰاذِباً وَ کَذٰلِکَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَ صُدَّ عَنِ اَلسَّبِیلِ وَ مٰا کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلاّٰ فِی تَبٰابٍ (37)

و فرعون گفت:«ای هامان! برای من بنای بلندی بساز،شاید به وسایلی دست یابم.

وسایلی که سبب(صعود به)آسمان ها باشد،تا از خدای موسی اطلاع یابم،همانا من او را دروغگو می پندارم.»و این گونه برای فرعون کار زشتش زیبا جلوه داده شد و از راه حقّ بازماند و توطئه ی فرعون جز به نابودی و زیان نمی انجامد.

ص :253

نکته ها:

موعظه های مؤمن آل فرعون مفید واقع شد.فرعونی که شعار «أَقْتُلْ مُوسیٰ» سر می داد و می گفت من موسی را می کشم و هیچ کس جز نظر من نباید نظری دهد «مٰا أُرِیکُمْ إِلاّٰ مٰا أَریٰ» پس از تلاش های مؤمن آل فرعون به جای کشتن موسی به فکر ساختن برج برای یافتن خدای موسی افتاد.

«صرح»به معنای بنای بلندی است که از دور نمایان باشد و«تصریح»نیز به سخنی گویند که روشن باشد.« تَبٰابٍ »استمرار در خسارت است،چنان که «Bتَبَّتْ یَدٰا أَبِی لَهَبٍ » یعنی هلاکت ممتد و نابودی مطلق برای ابو لهب باد.

پیام ها:

1 طاغوت ها همین که در میدان منطق می بازند،به کارهای جنجالی دست می زنند. «ابْنِ لِی صَرْحاً» ...(هدف از ساختن برج و رصدخانه،جنجال بود زیرا آخر آیه می فرماید: «کَیْدُ فِرْعَوْنَ») 2 دنیاگرایان همه چیز را مادّی می پندارند.(فرعون،خدا را در آسمان ها و راه خداشناسی را تنها از راه حسّ و دیدن می پنداشت) «فَأَطَّلِعَ إِلیٰ إِلٰهِ مُوسیٰ» 3 شیوه ی طاغوت ها،مردم فریبی و قدرت نمایی است. «ابْنِ لِی صَرْحاً» 4 تبلیغ و دعوت،بی اثر نیست.(فرعون در آغاز تصمیم به قتل موسی گرفت.

«ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسیٰ»

امّا با سخنان مؤمن آل فرعون،از قطع به گمان رسید.

«لَأَظُنُّهُ کٰاذِباً»

5 کافر همه را به کیش خود پندارد.(چون فرعون خودش ادعای دروغ داشت و می گفت:من خدای شما هستم. «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلیٰ» موسی را نیز دروغگو می پنداشت). «لَأَظُنُّهُ کٰاذِباً» 6 یکی از شیوه های شیطان،تزیین بدی ها برای انسان است. «زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ» 7 هر کس بدی خود را زیبا دید در ارزیابی منحرف می شود،به فکر تغییر روش

ص :254

نمی افتد و از راه حقّ محروم می شود. «زُیِّنَ ... وَ صُدَّ عَنِ السَّبِیلِ» 8 نگران نباشید،توطئه طاغوت ها عاقبت ندارد و جز به زیان آنها نمی انجامد.

«إِلاّٰ فِی تَبٰابٍ»

[سوره غافر (40): آیات 38 تا 39]

اشاره

وَ قٰالَ اَلَّذِی آمَنَ یٰا قَوْمِ اِتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ اَلرَّشٰادِ (38) یٰا قَوْمِ إِنَّمٰا هٰذِهِ اَلْحَیٰاةُ اَلدُّنْیٰا مَتٰاعٌ وَ إِنَّ اَلْآخِرَةَ هِیَ دٰارُ اَلْقَرٰارِ (39)

و کسی که(از قوم فرعون به موسی)ایمان آورده بود گفت:«ای قوم من! از من پیروی کنید،تا شما را به راه درست هدایت کنم.

ای قوم من! همانا این زندگی دنیا کالایی(ناچیز)است و همانا آخرت،آن سرای پایدار است.

پیام ها:

1 گاهی باید تقیه را شکست و عقیده ی خود را ابراز کرد.(مؤمن آل فرعون که تا مدّتی ایمان خود را پنهان می کرد،تقیه را شکست،در برابر فرعون موضع گرفت و به مردم گفت:از من پیروی کنید.) «وَ قٰالَ الَّذِی آمَنَ یٰا قَوْمِ اتَّبِعُونِ» 2 وظیفه ی مؤمن،دعوت دیگران است. «وَ قٰالَ الَّذِی آمَنَ یٰا قَوْمِ اتَّبِعُونِ» 3 در دعوت مردم،گاهی باید یک تنه به پاخاست و منتظر دیگران نبود. «قٰالَ الَّذِی آمَنَ» 4 تبلیغ دین در فضای خفقان طاغوتی،به قدری ارزش دارد که خداوند آن را در قرآن بازگو می کند و یاد و خاطره اش را گرامی می دارد. «وَ قٰالَ الَّذِی آمَنَ» ...

5 پیروی از سخن مؤمن،پیروی از خدا و رسول است. «اتَّبِعُونِ» 6 در شیوه ی تبلیغ،دشمن را خلع سلاح و شعارهای زیبای او را شکار کنید.

(در آیه ی 29 خواندیم که فرعون می گفت: «مٰا أَهْدِیکُمْ إِلاّٰ سَبِیلَ الرَّشٰادِ» من جز به راه رشد،شما را هدایت نمی کنم.در این آیه می خوانیم که مؤمن آل فرعون

ص :255

نیز می گوید: «أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشٰادِ» (آری،رسیدن به رشد و سعادت آرمان همه انسان هاست که مستکبران از این آرمان سوء استفاده می کنند و مؤمنان باید از این نیاز فطری،به شکل درست استفاده کنند. «اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشٰادِ» 7 رشد،در تشخیص جایگاه دنیا از آخرت است. «سَبِیلَ الرَّشٰادِ یٰا قَوْمِ إِنَّمٰا» ...

8 ایمان به ناپایداری دنیا و پایداری قیامت،زمینه ی سعادت و رشد است.

«سَبِیلَ الرَّشٰادِ

... اَلْحَیٰاةُ الدُّنْیٰا مَتٰاعٌ» 9 دنیا،جز وسیله ای برای کامیابی موقّت نیست. «مَتٰاعٌ» (این کلمه به چیزی گفته می شود که از آن بهره کم برده می شود.) 10 با مقایسه ارزش دنیا و آخرت،حقایق را بهتر درک می کنیم. «مَتٰاعٌ ... دٰارُ الْقَرٰارِ» 11 زرق و برق دنیا زودگذر است به جهان ابدی فکر کنیم. «مَتٰاعٌ» ، «دٰارُ الْقَرٰارِ» 12 در شیوه تبلیغ،به خواسته های طبیعی و فطری مردم توجّه داشته باشیم.

(زندگی جاودانه خواسته طبیعی و فطری انسان است و مؤمن آل فرعون رسیدن به این خواسته را در گرو پیروی از راه حقّ معرّفی می کند.) «یٰا قَوْمِ ... اَلدُّنْیٰا مَتٰاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِیَ دٰارُ الْقَرٰارِ»

[سوره غافر (40): آیه 40]

اشاره

مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً فَلاٰ یُجْزیٰ إِلاّٰ مِثْلَهٰا وَ مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثیٰ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولٰئِکَ یَدْخُلُونَ اَلْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیهٰا بِغَیْرِ حِسٰابٍ (40)

هر کس کار بدی انجام دهد،جز به همان مقدار کیفر داده نمی شود و هر کس از مرد یا زن که مؤمن باشد و کار شایسته ای انجام دهد،پس اینانند که داخل بهشت می شوند و در آن جا بی حساب روزی داده می شوند.

پیام ها:

1 کیفر و پاداش،بر اساس عمل است(نه خیال و آرزو). «مَنْ عَمِلَ»

ص :256

2 خداوند عادل است و کیفرش بیش از مقدار جُرم نیست. «مِثْلَهٰا» 3 انسان،مختار آفریده شده است. «مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً ... مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً» 4 کار خوب و بد بی پاداش نیست؛چه بزرگ باشد و چه کوچک. «سَیِّئَةً» ، «صٰالِحاً» 5 مقایسه میان عمل خوب و بد و پاداش و کیفر،بهترین روش شناخت است.

«عَمِلَ سَیِّئَةً

... عَمِلَ صٰالِحاً» 6 کار خوب به جنسیّت انسان(زن یا مرد بودن)ربطی ندارد. «مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثیٰ» 7 برای ایجاد انگیزه در کارهای شایسته،تشویق لازم است. «مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً ... فَأُولٰئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ» 8 زن و مرد در پیمودن راه تکامل و دریافت الطاف الهی یکسانند. «مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثیٰ» 9 ایمان و عمل همراه یکدیگر کار سازند و هر یک از آنها به تنهایی نجات بخش نیست. «عَمِلَ» ، «وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» 10 ایمان شرط قبولی عمل است. «عَمِلَ ... وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» 11 ورود به بهشت،ایمان لازم دارد. «وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولٰئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ» 12 پاداش خداوند بی حساب است.(رحمت خدا بر غضبش سبقت دارد).

«بِغَیْرِ حِسٰابٍ»

(مراد از «بِغَیْرِ حِسٰابٍ» فراوانی پاداش است،نه بی حساب و کتاب بودن آن.)

ص :257

[سوره غافر (40): آیات 41 تا 42]

اشاره

وَ یٰا قَوْمِ مٰا لِی أَدْعُوکُمْ إِلَی اَلنَّجٰاةِ وَ تَدْعُونَنِی إِلَی اَلنّٰارِ (41) تَدْعُونَنِی لِأَکْفُرَ بِاللّٰهِ وَ أُشْرِکَ بِهِ مٰا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَی اَلْعَزِیزِ اَلْغَفّٰارِ (42)

(مؤمن آل فرعون گفت:)ای قوم! مرا چه می شود که شما را به رهایی(از آتش)می خوانم و شما مرا به دوزخ فرا می خوانید؟!

مرا دعوت می کنید تا به خدا کفر ورزم و چیزی را که به(حقّانیّت)آن علم ندارم شریک او گردانم(در حالی که)من شما را به سوی(خداوند)عزیز غفّار دعوت می کنم.

نکته ها:

مؤمن آل فرعون،کم کم پرده ی تقیّه را کنار زده و دعوت به سوی خداوند را هر لحظه شفّاف تر می نماید.

از آیه ی 29 تا این جا چند مرتبه تعبیر« یٰا قَوْمِ »آمده که نشان دهنده ی سوز و اصرار مؤمن آل فرعون برای هدایت مردم حتّی در رژیم فرعونی است.

در این دو آیه دو بار جمله ی« أَدْعُوکُمْ »و دو بار جمله ی« تَدْعُونَنِی »آمده که همه با فعل مضارع است و این،نشانه ی تداوم و استمرار دعوت از دو جبهه ی حقّ و باطل است.

پیام ها:

1 اگر سوز و ایمان و استقامت باشد؛انسان یک تنه در برابر انبوه منحرفان قیام کرده،فریاد می زند. «أَدْعُوکُمْ» 2 تضاد و تزاحم میان حقّ و باطل همواره بوده است. «أَدْعُوکُمْ» ، «تَدْعُونَنِی» 3 کثرت دعوت کنندگان به باطل،در دعوت یک تنه ی شما اثر نگذارد.

( «تَدْعُونَنِی» جمع است و «أَدْعُوکُمْ» مفرد).

4 نظام های فاسد،در فکر انحراف مؤمنان هستند. «تَدْعُونَنِی»

ص :258

5 راه حقّ به نجات و راه باطل به دوزخ می انجامد. «إِلَی النَّجٰاةِ» ، «إِلَی النّٰارِ» 6 در دعوت به حقّ،تنها سراغ مردم عادی نروید بلکه سراغ منادیان کفر و شرک نیز بروید. «أَدْعُوکُمْ إِلَی النَّجٰاةِ» ، «تَدْعُونَنِی لِأَکْفُرَ بِاللّٰهِ وَ أُشْرِکَ» 7 مشرک،منطق و برهان ندارد. «أُشْرِکَ بِهِ مٰا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ» 8 برای جذب افراد منحرف از بهترین تعبیرات استفاده کنید.(این که فرمود:مرا چه شد، «مٰا لِی» و نفرمود:«ما لکم»شما را چه می شود و همچنین تعبیر به نجات،عزیز و غفّار،برای جذب منحرفان به راه رشد و سعادت است).

9 توبه و بازگشت از کفر و شرک،مورد پذیرش است. «أَدْعُوکُمْ إِلَی الْعَزِیزِ الْغَفّٰارِ» 10 مغفرت خداوند به خاطر ناتوانی و عجز نیست بلکه در عین قدرت، بخشنده است. «الْعَزِیزِ الْغَفّٰارِ»

[سوره غافر (40): آیه 43]

اشاره

لاٰ جَرَمَ أَنَّمٰا تَدْعُونَنِی إِلَیْهِ لَیْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِی اَلدُّنْیٰا وَ لاٰ فِی اَلْآخِرَةِ وَ أَنَّ مَرَدَّنٰا إِلَی اَللّٰهِ وَ أَنَّ اَلْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحٰابُ اَلنّٰارِ (43)

قطعاً آن چه مرا به آن دعوت می کنید،در دنیا و آخرت در خور دعوت نیست،در حالی که بازگشت ما به سوی خداست و مسرفان همدم آتشند.

نکته ها:

این آیه نیز ادامه سخنان هدایت گرانه مؤمن آل فرعون است.

جمله «لَیْسَ لَهُ دَعْوَةٌ» را چند نوع می توان معنا کرد:

الف)بت ها و طاغوت ها توان اجابت هیچ دعائی را ندارند.

ب)بت ها و طاغوت ها پیام دعوت برای هدایت یا نجات بشر ندارند.

ج)بت ها و طاغوت ها ارزش دعوت ما را ندارند.

« جَرَمَ »به معنای قطع کردن و چیدن میوه است و« لاٰ جَرَمَ »یعنی:قطع نشدنی و پیوسته، همواره چنین است و جز این نیست.

ص :259

پیام ها:

1 در مسایل عقیدتی،ایمان و قاطعیّت لازم است. «لاٰ جَرَمَ» 2 در امر به معروف و نهی از منکر با دلیل سخن بگوییم.(بت ها نمی توانند مردم را به خود دعوت نمایند). «لَیْسَ لَهُ دَعْوَةٌ» 3 اسراف تنها در مال نیست،بلکه هدر دادن استعدادها و نیروهای انسانی به خاطر پایبندی به بت هایی که جمادی بیش نیستند نیز اسراف است. «أَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحٰابُ النّٰارِ»

[سوره غافر (40): آیات 44 تا 45]

اشاره

فَسَتَذْکُرُونَ مٰا أَقُولُ لَکُمْ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ بَصِیرٌ بِالْعِبٰادِ (44) فَوَقٰاهُ اَللّٰهُ سَیِّئٰاتِ مٰا مَکَرُوا وَ حٰاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ اَلْعَذٰابِ (45)

پس به زودی آن چه را برای شما می گویم متذکّر خواهید شد و من کارم را به خدا واگذار می کنم زیرا که او به(احوال)بندگان بیناست.

پس خداوند او را از بدی های آن چه نیرنگ نمودند حفظ کرد و عذاب سختی آل فرعون را فراگرفت.

نکته ها:

«تفویض»،واگذار کردن کارها به خداست و این حالت بالاتر از توکّل است.چون در وکالت، موکّل می تواند بر کار وکیل نظارت کند،ولی در تفویض همه ی کارها را به خدا می سپاریم. (1)البتّه تفویض و سپردن کارها به خدا که شعار مؤمن ال فرعون بود،بعد از بکار بردن تمام تلاش خود در راه نجات موسی از قتل و بیدار کردن و هشدار دادن و تبلیغ کردن بود.این گونه تفویض است که انواع حمایت های الهی را به دنبال دارد. «فَوَقٰاهُ اللّٰهُ»

ص :260


1- 1) .تفسیر نمونه.

از این دو آیه استفاده می شود که آل فرعون،این مؤمن را تهدید می کردند و برای او حیله ها می اندیشیدند،ولی خداوند او را از همه ی توطئه ها و خطرها حفظ کرد.

امام صادق علیه السلام می فرماید:فرعونیان مؤمن آل فرعون را کشتند و مراد از «فَوَقٰاهُ اللّٰهُ» این است که خداوند دین او را حفظ کرد. (1)

پیام ها:

1 مبلغ باید امیدوار باشد و آینده را روشن ببیند. «فَسَتَذْکُرُونَ» ...

2 در تبلیغ،گاهی باید تهدید کرد. «فَسَتَذْکُرُونَ مٰا أَقُولُ لَکُمْ» (در آینده با قهر الهی از غفلت بیرون خواهید آمد).

3 مبلّغ باید به اهداف خود یقین داشته باشد. «فَسَتَذْکُرُونَ مٰا أَقُولُ لَکُمْ» 4 در برابر تهدیدها و توطئه ها «مَکَرُوا» باید به خدا پناه برد. «أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللّٰهِ» 5 مبلغ باید تکیه گاه معنوی داشته باشد. «أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللّٰهِ» 6 کارها را به کسی بسپاریم که به حال ما آگاهی کامل داشته باشد. «بَصِیرٌ بِالْعِبٰادِ» 7 توکّل بر خداوند و تفویض کارها به او،پاسخ سریع الهی را به دنبال دارد.

«فَوَقٰاهُ اللّٰهُ»

8 اگر خداوند اراده کند،یک نفر مؤمن را در میان یک رژیم فاسد و حیله گر حفظ و یاری می کند. «فَوَقٰاهُ اللّٰهُ» 9 با لطف خداوند،هم جان و ایمان افراد مؤمن از توطئه ها حفظ می شود و هم توطئه گران نابود می شوند. «فَوَقٰاهُ اللّٰهُ ... وَ حٰاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ» 10 همراهی و همدمی با ستمگران،انسان را در کیفر آنها شریک می کنند. «وَ حٰاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ» 11 عذاب های الهی درجات دارد. «سُوءُ الْعَذٰابِ»

ص :261


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

[سوره غافر (40): آیه 46]

اشاره

اَلنّٰارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهٰا غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ اَلسّٰاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ اَلْعَذٰابِ (46)

آتش هر صبح و شام بر آن عرضه می شود و روزی که رستاخیز برپا شود،(گویند:)«آل فرعون را در سخت ترین عذاب وارد کنید».

نکته ها:

مجرمان،پس از مرگ و ورود به عالم برزخ،هر صبح و شام به آتش که جایگاه آینده ی آنان است عرضه می شوند و دلهره ای سخت پیدا می کنند و این حالت همواره هست تا روز قیامت که رسماً داخل دوزخ می شوند. (1)

پیام ها:

1 میان مرگ تا قیامت،دورانی است که گنهکار جایگاه خود را در آتش می بیند.

«النّٰارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهٰا»

...

2 مجرم هر صبح و شام در برزخ شکنجه می شود. «النّٰارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهٰا» ...

3 عذاب های الهی متفاوت است.(در آیه ی قبل «سُوءُ الْعَذٰابِ» بود و در این آیه «أَشَدَّ الْعَذٰابِ» ).

[سوره غافر (40): آیه 47]

اشاره

وَ إِذْ یَتَحٰاجُّونَ فِی اَلنّٰارِ فَیَقُولُ اَلضُّعَفٰاءُ لِلَّذِینَ اِسْتَکْبَرُوا إِنّٰا کُنّٰا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنّٰا نَصِیباً مِنَ اَلنّٰارِ (47)

و(یاد کن)آن گاه که در آتش به محاجّه (و آوردن دلیل)می پردازند،پس زیردستان به کسانی که تکبّر ورزیدند،گویند:«همانا ما پیرو شما بودیم، آیا(امروز)شما می توانید حتّی بخشی از آتش را از ما دور کنید؟»

ص :262


1- 1) .تفاسیر نور الثقلین و مجمع البیان.
نکته ها:

واژه ی«احتجاج»،هر کجا در قرآن آمده از طرف افراد منحرف بوده است. «وَ إِذْ یَتَحٰاجُّونَ فِی النّٰارِ» در آیات قبل سخن از قهر خداوند نسبت به آل فرعون بود،این آیات گفتگوی مستکبران و فرعون های تاریخ را با اطرافیان و یاوران متملّق آنان در دوزخ بیان می کند.آری احساس حقارت و خود کم بینی افرادی را به جمع شدن دور طاغوت ها وادار می کند ولی این امر از نظر عقل و منطق و وحی پذیرفته نیست.نظیر آنکه گاهی مشکلات زندگی افرادی را به خلافکاری وادار می کند در حالی که باید با صبر و زهد و تلاش مشکلات را حل نکرد نه با دست زدن به خلاف.

پیام ها:

1 یاد گفتگوهای دوزخیان،عامل هشیاری و بیداری است. «إِذْ» 2 خصومت و محاجّه ی دوزخیان با یکدیگر استمرار دارد. «یَتَحٰاجُّونَ» 3 آتش دوزخ با همه ی سنگینی و دردناکی،نیروی درک و فهم انسان را محو نمی کند. «یَتَحٰاجُّونَ» 4 دوزخیان با یکدیگر احتجاجات و استمدادها دارند. «یَتَحٰاجُّونَ فِی النّٰارِ» 5 مشکلات دنیوی مجوّز سرسپردگی به طاغوت نیست،بلکه این سرسپردگی انسان را به دوزخ خواهد کشاند. «فِی النّٰارِ فَیَقُولُ الضُّعَفٰاءُ» ...

6 در دوزخ مجرمان یکدیگر را می شناسند،دنیا را به یاد می آورند و قدرت سخن گفتن دارند. «یَتَحٰاجُّونَ» ، «فَیَقُولُ» 7 سرانجام تقلیدها و تبعیت های نابجا دوزخ است. «إِنّٰا کُنّٰا لَکُمْ تَبَعاً» 8 خطر آن جا است که انسان با تمام وجود پیرو باطل باشد. «تَبَعاً» (یعنی یک پارچه پیرو بودیم،بر خلاف«تابع») 9 پیروی از باطل مشکل آفرین است؛توجّه کنیم به دنبال چه کسی حرکت می کنیم. «إِنّٰا کُنّٰا لَکُمْ تَبَعاً»

ص :263

10 مجرم در قیامت از بی کسی،به مجرم دیگر پناه می برد. «فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنّٰا» 11 مجرم از ناچاری به تخفیف بخشی از عذاب قانع است. «نَصِیباً مِنَ النّٰارِ»

[سوره غافر (40): آیات 48 تا 49]

اشاره

قٰالَ اَلَّذِینَ اِسْتَکْبَرُوا إِنّٰا کُلٌّ فِیهٰا إِنَّ اَللّٰهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ اَلْعِبٰادِ (48) وَ قٰالَ اَلَّذِینَ فِی اَلنّٰارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ اُدْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنّٰا یَوْماً مِنَ اَلْعَذٰابِ (49)

40\49-48

کسانی که تکبّر می ورزیدند(در پاسخ)گویند:«ما همگی در آتش هستیم، زیرا خداوند میان بندگانش(به عدالت)داوری کرده است».

و کسانی که در دوزخند،به نگهبانان دوزخ گویند:«از پروردگارتان بخواهید که یک روز از عذاب ما بکاهد».

پیام ها:

1 در قیامت پاسخ استمدادها منفی است و هیچ کس بار دیگری را حمل نمی کند.(کسی که خودش در آتش است چگونه می تواند دیگری را نجات دهد). «إِنّٰا کُلٌّ فِیهٰا» 2 روزی مستکبران عاجزانه به ذلّت خود اقرار خواهند نمود. «إِنّٰا کُلٌّ فِیهٰا» 3 مال و مقام،مانع ورود به دوزخ نیست. «الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنّٰا کُلٌّ فِیهٰا» 4 داوری خداوند،چون و چرا ندارد. «قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبٰادِ» (حاکمان مستکبرِ امروز،محکومان فردایند).

5 در آیه ی 44 خواندیم: «إِنَّ اللّٰهَ بَصِیرٌ بِالْعِبٰادِ» در این جا می خوانیم: «إِنَّ اللّٰهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبٰادِ» یعنی داور کسی است که خودش همه چیز را دیده است.

6 در آیه ی قبل فرمود:ضعفا از مستکبران استمداد می کنند،در این آیه می فرماید:همه با هم از نگهبان دوزخ استمداد می کنند. «قٰالَ الَّذِینَ فِی النّٰارِ» 7 در قیامت،انسان فرشتگان را می بیند و با آنان گفتگو می کند.(نگهبانان دوزخ،

ص :264

فرشتگان هستند.) «وَ قٰالَ الَّذِینَ فِی النّٰارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ» 8 دوزخ مأمورانی دارد. «لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ» 9 کار مجرم به جایی می رسد که به مأمور عذاب خود پناه می برد. «قٰالَ الَّذِینَ فِی النّٰارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ» 10 تخفیف در عذاب فقط به دست خداست. «ادْعُوا رَبَّکُمْ» 11 دوزخیان از نجات ابدی مأیوسند و به حدّ اقل تخفیف،در کمیّت و کیفیّت عذاب قانعند. «یُخَفِّفْ» ، «یَوْماً» 12 عذاب دوزخ،نه تعطیل بردار است و نه تخفیف بردار. «یَوْماً مِنَ الْعَذٰابِ»

[سوره غافر (40): آیه 50]

اشاره

قٰالُوا أَ وَ لَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ قٰالُوا بَلیٰ قٰالُوا فَادْعُوا وَ مٰا دُعٰاءُ اَلْکٰافِرِینَ إِلاّٰ فِی ضَلاٰلٍ (50)

(نگهبانان دوزخ در پاسخ)گویند:«آیا چنین نبود که پیامبرانتان معجزاتی برای شما آوردند؟»می گویند:«چرا»گویند:«پس دعا کنید(و خدا را بخوانید)»ولی دعای کافران در تباهی است.

نکته ها:

کسانی که هنگام دیدن قهر خداوند ایمان می آورند،سودی نمی برند. «فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمٰانُهُمْ لَمّٰا رَأَوْا بَأْسَنٰا» (1)توبه در لحظه ی مرگ نیز سودی ندارد.فرعون در لحظه غرق شدن توبه کرد ولی به او خطاب شد حالا توبه می کنی در حالی که قبلا معصیت کردی: «آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ» (2)دعا و ناله در دوزخ نیز بی ثمر است. «وَ مٰا دُعٰاءُ الْکٰافِرِینَ إِلاّٰ فِی ضَلاٰلٍ»

ص :265


1- 1) .غافر،85.
2- 2) .یونس،91.
پیام ها:

1 قهر و عذاب الهی،بعد از اتمام حجّت است. «أَ وَ لَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُمْ» 2 آمدن انبیا یک سنّت دائمی از طرف پروردگار است. «تَکُ تَأْتِیکُمْ» 3 مبلّغ باید به سراغ مردم برود. «تَأْتِیکُمْ» 4 همه ی انبیا معجزه داشتند. «رُسُلُکُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ» 5 قیامت روز اعتراف است. «قٰالُوا بَلیٰ» 6 دعای کافر در دوزخ به جایی نمی رسد. «وَ مٰا دُعٰاءُ الْکٰافِرِینَ»

[سوره غافر (40): آیات 51 تا 52]

اشاره

إِنّٰا لَنَنْصُرُ رُسُلَنٰا وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ یَوْمَ یَقُومُ اَلْأَشْهٰادُ (51) یَوْمَ لاٰ یَنْفَعُ اَلظّٰالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اَللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ اَلدّٰارِ (52)

همانا ما پیامبران خود و کسانی را که ایمان آورده اند،هم در زندگی دنیا و هم روزی که گواهان(برای گواهی دادن)به پا می خیزند یاری می کنیم.

(همان)روزی که عذرخواهی ستمگران سودشان ندهد،لعن و نفرین برای آنان است و جایگاهشان سرای بد.

نکته ها:
اشاره

در آیات قبل خواندیم که:مؤمن آل فرعون ابتدا ایمان خود را کتمان می کرد و سپس در رژیم طاغوتی فرعون یک تنه مردم را ارشاد کرد و آل فرعون برای بازگرداندن او از عقیده اش تلاش ها کردند،امّا خداوند دین او را حفظ کرد.این آیه که آخرین قسمت آن ماجرا است می فرماید:فکر نکنید حمایت ما تنها مخصوص او بود بلکه سنّت ما حمایت از انبیا و همه ی مؤمنان است،گرچه در سختی باشند.

در کتاب معاد،نام گواهان قیامت را از قرآن و روایات آورده ام.فهرست شاهدان چنین است:خداوند،انبیا،امامان،فرشتگان،زمین،زمان،اعضای بدن که همه ی این ها بر گفتار و

ص :266

کردار ما گواهی می دهند.

در قیامت صحنه های مختلفی است.در یک صحنه به ستمگران اجازه ی معذرت خواهی داده نمی شود، «وَ لاٰ یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ» (1)و در این آیه می فرماید:اگر هم عذرخواهی کنند،معذرت خواهی سودی ندارد. «لاٰ یَنْفَعُ»

پیامبران و نصرت الهی

در قرآن سخن از نصرت الهی درباره ی انبیا و مؤمنان بسیار است و ما گوشه ای از آن را می آوریم تا مصداقی باشد بر این آیه که می فرماید: «إِنّٰا لَنَنْصُرُ رُسُلَنٰا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» و آیه ی «إِنْ تَنْصُرُوا اللّٰهَ یَنْصُرْکُمْ» نصرت نوح علیه السلام: «فَنَجَّیْنٰاهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ» (2)ما او و کسانی را که با او در کشتی بودند نجات دادیم.

نصرت ابراهیم علیه السلام: «یٰا نٰارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاٰماً» (3)ای آتش! بر ابراهیم سرد و سلامت باش.

نصرت لوط علیه السلام: «إِذْ نَجَّیْنٰاهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ» (4)ما او و بستگانش(جز همسرش)را نجات دادیم.

نصرت یوسف علیه السلام: «وَ کَذٰلِکَ مَکَّنّٰا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْهٰا حَیْثُ یَشٰاءُ» (5)و ما این گونه برای یوسف در زمین مکنت قرار دادیم که هر جای آن را که می خواهد برگزیند.

نصرت شعیب علیه السلام: «نَجَّیْنٰا شُعَیْباً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ» (6)ما شعیب و مؤمنان همراه او را نجات دادیم.

*نصرت صالح علیه السلام: «نَجَّیْنٰا صٰالِحاً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ» (7)ما صالح و مؤمنان همراه او را نجات دادیم.

نصرت هود علیه السلام: «نَجَّیْنٰا هُوداً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ» (8)ما هود و مؤمنان همراه او را نجات دادیم.

ص :267


1- 1) .مرسلات،36.
2- 2) .یونس،73.
3- 3) .انبیاء،69.
4- 4) .صافّات،134.
5- 5) .یوسف،56.
6- 6) .هود،94.
7- 7) .هود،66.
8- 8) .هود،58.

نصرت یونس علیه السلام: «وَ نَجَّیْنٰاهُ مِنَ الْغَمِّ» (1)ما یونس را از غم نجات دادیم.

نصرت موسی علیه السلام: «وَ أَنْجَیْنٰا مُوسیٰ وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِینَ» (2)ما موسی و کسانی را که با او بودند نجات دادیم.

نصرت عیسی علیه السلام: «إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رٰافِعُکَ إِلَیَّ» (3)من تو را می گیرم و به سوی خود بالا می برم.

نصرت رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله: «إِنّٰا فَتَحْنٰا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً» (4)همانا ما برای تو پیروزی آشکاری گشودیم.

*نصرت مؤمنان: «وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّٰهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ» (5)همانا خداوند شما را در جنگ بدر در حالی که ذلیل بودید یاری کرد.

«ثُمَّ أَنْزَلَ اللّٰهُ سَکِینَتَهُ عَلیٰ رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ» (6)خداوند آرامش خود را بر پیامبرش و مؤمنین نازل کرد.

«هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدٰادُوا إِیمٰاناً» (7)اوست که آرامش را در دل های مؤمنان نازل کرد تا ایمانشان زیاد شود.

در سوره ی انبیاء درباره ی دعای حضرت نوح و یونس و زکریّا و ایّوب می خوانیم:همین که خدا را ندا کردند،دعایشان مستجاب شد: «فَاسْتَجَبْنٰا» (8)و در سوره ی شوریٰ آیه 26 می خوانیم: «وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» خداوند دعای کسانی را که اهل ایمان و عمل صالحند مستجاب می فرماید.

نصرت الهی در مورد پیامبران و مؤمنان به صورت های مختلف جلوه می کند:

گاهی با ایجاد الفت و گرایش دل ها «وَ لِیَرْبِطَ عَلیٰ قُلُوبِکُمْ» (9)، «یُثَبِّتُ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثّٰابِتِ فِی الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» (10)

ص :268


1- 1) .انبیاء،88.
2- 2) .شعراء،65.
3- 3) .آل عمران،55.
4- 4) .فتح،1.
5- 5) .آل عمران،123.
6- 6) .توبه،26.
7- 7) .فتح،4.
8- 8) .انبیاء،76،84،88 و 90.
9- 9) .انعام،11.
10- 10) .ابراهیم،27.

گاهی با استجابت دعا، «فَاسْتَجٰابَ لَهُ رَبُّهُ» (1)، «رَبِّ لاٰ تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکٰافِرِینَ دَیّٰاراً» (2)گاهی با معجزه و استدلال، «أَرْسَلْنٰا رُسُلَنٰا بِالْبَیِّنٰاتِ» (3)گاهی با عطای حکومت، «آتَیْنٰا آلَ إِبْرٰاهِیمَ» «مُلْکاً عَظِیماً» (4)گاهی با غلبه در جنگ، «لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّٰهُ فِی مَوٰاطِنَ کَثِیرَةٍ» (5)گاهی با سکینه و آرامش قلب، «فَأَنْزَلَ اللّٰهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهٰا» (6)گاهی با هلاکت دشمن یا انتقام از او، «فَأَغْرَقْنٰاهُمْ» (7)گاهی با امدادهای غیبی و نزول فرشتگان، «أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاٰثَةِ آلاٰفٍ مِنَ الْمَلاٰئِکَةِ مُنْزَلِینَ» (8)گاهی با ایجاد رعب در دل دشمن، «وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ» (9)گاهی با گسترش فکر و فرهنگ و پیروان، «لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ» (10)گاهی با نجات از خطرها، «فَأَنْجَیْنٰاهُ وَ أَصْحٰابَ السَّفِینَةِ» (11)و گاهی با خنثی کردن حیله ها و خدعه ها، «وَ أَنَّ اللّٰهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکٰافِرِینَ» (12)

پیام ها:

1 نصرت انبیا و مؤمنان از سنّت های الهی است.(پیروزی حقّ بر باطل از وعده های الهی است). «إِنّٰا لَنَنْصُرُ رُسُلَنٰا» 2 در نصرت الهی شک نکنیم. «إِنّٰا لَنَنْصُرُ» (« إِنّٰا »و حرف لام نشانه تأکید است) 3 با وعده های قطعی،به مؤمنان انگیزه و امید و تسلّی دهیم. «إِنّٰا لَنَنْصُرُ رُسُلَنٰا» ...

4 نصرت الهی در همه ی جوانب است،در خنثی شدن توطئه های دشمنان،در زیاد شدن طرفداران و... «لَنَنْصُرُ» مطلق آمده است.

ص :269


1- 1) .یوسف.
2- 2) .نوح،26.
3- 3) .حدید،25.
4- 4) .نساء،54.
5- 5) .توبه،25.
6- 6) .توبه،40.
7- 7) .اعراف،136.
8- 8) .آل عمران،124.
9- 9) .حشر،2.
10- 10) .صف،9.
11- 11) .عنکبوت،15.
12- 12) .انفال،18.

5 بشارت و هشدار در کنار هم سازنده است. «لَنَنْصُرُ رُسُلَنٰا ... لاٰ یَنْفَعُ الظّٰالِمِینَ» 6 ایمان،به انسان ارزش داده و او را در کنار انبیا قرار می دهد و مشمول نصرت الهی می کند. «رُسُلَنٰا وَ الَّذِینَ آمَنُوا» 7 سختی ها و شکنجه های دنیا بیش از چند ساعت و چند روز نیست.در همین دنیا نیز طرفداران حقّ پیروزند. (1)«لَنَنْصُرُ رُسُلَنٰا وَ الَّذِینَ آمَنُوا» 8 انسان همواره محتاج نصرت الهی است و هرگز از لطف او بی نیاز نیست. «فِی الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهٰادُ» 9 نصرت الهی دائمی است. «فِی الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهٰادُ» 10 گرچه گواه بودن خداوند به تنهایی کافی است،ولی هر چه تعداد گواهان بیشتر باشد مؤمنان سرفرازتر و متخلفان شرمنده تر می شوند. «یَقُومُ الْأَشْهٰادُ» 11 در قیامت،گواهان بسیارند.«الشهادة» 12 کسانی که ایمان ندارند،ستمگرند.( «الظّٰالِمِینَ» در برابر «الَّذِینَ آمَنُوا» است) 13 در قیامت هم عذاب روحی است «لَهُمُ اللَّعْنَةُ» و هم جسمی. «سُوءُ الدّٰارِ»

ص :270


1- 1) .اکنون که تفسیر این آیه را می نویسم،دهه ی فجر انقلاب اسلامی و روز 14 بهمن 1378 است.شایسته است از یک نمونه از نصرت الهی نسبت به قیام فقیهی مجاهد و مخلص به نام امام خمینی قدس سره یاد کنم.او در سال 1342 در رژیم طاغوتی پهلوی قیام کرد.مدّت پانزده سال به ترکیه و عراق تبعید شد و یارانش گرفتار حبس و شکنجه و تبعید شدند.برخی به شهادت رسیدند ولی بالاخره خداوند او را یاری نمود.شاه ایران گریه کنان فرار کرد و نظام شاهنشاهیِ دو هزار پانصد ساله سقوط کرد و امام خمینی به اهداف خود رسید.به گفته ی سیّد قطب در تفسیر فی ظلال،رژیم بنی امیّه بدن حسین علیه السلام را قطعه قطعه کرد ولی امام به اهدافش رسید.امروز میلیون ها نفر افتخار دارند که از نسل حسین علیه السلام هستند و یک نفر افتخار نمی کند که از نسل یزید است.پیام ها و سخنان امام حسین علیه السلام در همه جا منتشر است.هر سال،هزاران زائر مشتاق به زیارت مرقد مطهرش می روند.راه حسین علیه السلام و جلسات آن حضرت همه جا را فرا گرفته است تا آن جا که در هندوستان رهبر هندوها که مسلمان هم نبود در روز عاشورا،پابرهنه در مراسم عزاداری شیعیان وارد شد و گفت:حسین به ما آموخت که اگر قطعه قطعه می شوید زیر بار ظلم نروید.من فیلم این صحنه را در عاشورایی که در هند بودم دیدم.

[سوره غافر (40): آیات 53 تا 54]

اشاره

وَ لَقَدْ آتَیْنٰا مُوسَی اَلْهُدیٰ وَ أَوْرَثْنٰا بَنِی إِسْرٰائِیلَ اَلْکِتٰابَ (53) هُدیً وَ ذِکْریٰ لِأُولِی اَلْأَلْبٰابِ (54)

و همانا ما به موسی هدایت دادیم و به بنی اسرائیل کتاب آسمانی(تورات) را به میراث دادیم.

(که)مایه ی هدایت و تذکّر برای خردمندان است.

نکته ها:

در آیه ی قبل سخن از نصرت انبیا و مؤمنان بود،این آیه گویا نمونه ی «رُسُلَنٰا» را موسی و نمونه ی «الَّذِینَ آمَنُوا» را بنی اسرائیل بیان کرده است.

«الباب»جمع«لب»به معنای عقل و خرد خالص است.

پیام ها:

1 هدایت،هدیه ای از سوی خداوند است.(«ایتاء»در ردیف«عطا»است. «آتَیْنٰا مُوسَی الْهُدیٰ» 2 هادی باید قبلاً هدایت یافته باشد. «آتَیْنٰا مُوسَی الْهُدیٰ» 3 همه مردم حتّی انبیا به هدایت الهی نیاز دارند. «آتَیْنٰا مُوسَی الْهُدیٰ» 4 هدایت،اگر بخواهد ماندگار شود باید مکتوب شود و رمز جاودانگی ادیان الهی،کتب آسمانی است. «آتَیْنٰا مُوسَی الْهُدیٰ وَ أَوْرَثْنٰا بَنِی إِسْرٰائِیلَ الْکِتٰابَ» 5 هدایت اگر همراه با تذکّر نباشد،به فراموشی سپرده می شود. «هُدیً وَ ذِکْریٰ» 6 درک معارف آسمانی،به خرد و تقوا نیاز دارد. «هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» (1)، «هُدیً وَ ذِکْریٰ لِأُولِی الْأَلْبٰابِ» 7 عقل،انسان را از وحی بی نیاز نمی کند،بلکه هر دو مکمّل یکدیگرند. «هُدیً وَ ذِکْریٰ لِأُولِی الْأَلْبٰابِ»

ص :271


1- 1) .بقره،2.

8 عناصر سعادت چند چیز است:الف)لطف و هدایت الهی. «وَ لَقَدْ آتَیْنٰا مُوسَی» ب)رهبری معصوم. «مُوسَی» ج)قانون آسمانی. «الْکِتٰابَ» د)تذکّر و دوری از غفلت. «ذِکْریٰ» ه)عقل و خرد ناب و خالص. «لِأُولِی الْأَلْبٰابِ» 9 بیداری و پندآموزی نشانه عقل سلیم و خرد ناب است. «ذِکْریٰ لِأُولِی الْأَلْبٰابِ» 10 معارف کتب آسمانی مطابق عقل و خرد است. «ذِکْریٰ لِأُولِی الْأَلْبٰابِ»

[سوره غافر (40): آیه 55]

اشاره

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اَللّٰهِ حَقٌّ وَ اِسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَ اَلْإِبْکٰارِ (55)

پس صبر و شکیبایی پیشه کن که وعده های خداوند حقّ است و برای گناهت استغفار کن و شامگاهان و بامدادان،سپاسگزارانه پروردگارت را تسبیح کن.

نکته ها:
اشاره

دلایل عقلی و نقلی گواه بر آن است که انبیا معصومند،زیرا اگر معصوم نبودند پیروی و اطاعت مطلق و بی چون و چرا از آنان واجب نبود و اطاعت از آنان مشروط می شد،همان گونه که اطاعت از والدین مشروط به آن است که فرزند را به شرک و انحراف دعوت نکنند.

این از یک سو؛از سوی دیگر دلیل نیاز ما به پیامبر و امام آن است که ما را از انحراف باز دارد و اگر او نیز اهل خلاف باشد،حجّت خدا بر ما کامل نیست در حالی که قرآن می فرماید:

«فَلِلّٰهِ الْحُجَّةُ الْبٰالِغَةُ» (1)به هر حال رسولی که خداوند می فرماید:«اطاعت او اطاعت من و تبعیّت از او تبعیّت از من و اذیّت او اذیّت من است»باید معصوم باشد.بنا بر این در مواردی مثل این آیه که سخن از گناه پیامبر به میان آمده است،باید بگوییم:مراد از گناه،ترک اولی است،یعنی کار برتر را رها کرده نه کار واجب را.

به چند مثال توجّه کنید:اگر در مجلسی که افراد محترمی نشسته اند کسی بخواهد به دلیل

ص :272


1- 1) .انعام،149.

درد پایی که دارد پای خود را دراز کند از همه حضار عذرخواهی می کند.اگر گوینده تلویزیون سرفه ای کند از بینندگان معذرت خواهی می کند.اگر صاحب خانه غذای درجه یک تهیه نکند از مهمان عذرخواهی می کند،در حالی که همه می دانیم پا دراز کردن مریض و سرفه کردن گوینده و تهیه غذای متوسط گناه ندارد ولی چون انسان خود را در محضر بینندگان و بزرگان می داند یا غذای خود را در شأن مهمان نمی داند یا احساس می کند باید تلاش بیشتری می کرد عذرخواهی می کند.پس هر عذرخواهی نشانه خلافکاری نیست،بلکه گاهی از باب ادب و توجّه به حضور در محضر بزرگان است.

عصمت و استغفار پیامبران

اگر شما با یک چراغ کم نور وارد سالن بزرگی شوید،تنها اجسام بزرگ را خواهید دید ولی اگر با یک نورافکن قوی وارد شوید یک هسته ی خرما یا کوچک تر از آن را هم خواهید دید.

اگر نور ایمان در انسان کم باشد،انسان تنها گناهان بزرگ را می بیند ولی اگر نور ایمان در وجودش بیشتر باشد لغزش های کوچک را نیز خواهد دید و از آنها دوری خواهد کرد.

پیامبران الهی به دلیل داشتن ایمان کامل و تقوای بالا از گناهان کوچک نیز دوری می کردند.به همین جهت می گوییم آنان معصوم بودند.

گاهی خطاب آیات قرآن به شخص پیامبر است ولی مراد دیگرانند.در آیه 23 سوره ی اسراء خداوند به پیامبرش خطاب می کند: «إِمّٰا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمٰا أَوْ کِلاٰهُمٰا فَلاٰ تَقُلْ لَهُمٰا أُفٍّ» اگر یکی از والدین یا هر دو به پیری رسیدند به آنان اف نگو.در حالی که همه می دانیم پیامبر عزیز اسلام والدین خود را در کودکی از دست داده بود و جایی برای خطاب «عِنْدَکَ الْکِبَرَ» باقی نمی ماند،بنا بر این خطابِ «عِنْدَکَ» به امّت اوست.در آیه ی مورد بحث نیز که می فرماید: «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ» گرچه پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله مورد خطاب قرار گرفته است ولی مخاطب اصلی گنهکارانِ امّت پیامبر هستند که باید برای گناهان خود استغفار کنند و اگر هم مخاطب،شخص پیامبر باشد،منظور این است که برای گناهان امّت آمرزش بخواه.

ص :273

استغفار انبیا در قرآن

در قرآن کریم،آیاتی از استغفار پیامبران سخن می گوید،در این جا برخی از آنها را ذکر می کنیم:

استغفار حضرت آدم: «رَبَّنٰا ظَلَمْنٰا أَنْفُسَنٰا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنٰا» (1)پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی از زیانکاران خواهیم بود.

استغفار حضرت موسی: «رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی» (2)پروردگارا! به خود ظلم کردم،پس مرا ببخش.

استغفار حضرت سلیمان: «رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکاً» (3)پروردگارا! مرا بیامرز و حکومت بی نظیری به من مرحمت کن.

استغفار حضرت نوح: «رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِوٰالِدَیَّ» (4)پروردگارا! من و والدین مرا بیامرز.

استغفار حضرت داود: «وَ ظَنَّ دٰاوُدُ أَنَّمٰا فَتَنّٰاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ» (5)داود متوجّه شد که ما او را آزمایش کردیم پس از پروردگارش عذرخواهی کرد.

استغفار حضرت یونس: «سُبْحٰانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظّٰالِمِینَ» (6)یونس(در شکم ماهی)گفت:خداوندا تو منزّهی من از ستمکارانم.

استغفار حضرت محمّد صلی اللّٰه علیه و آله «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ» (7)برای گناهت استغفار کن.

پیام ها:

1 با توجّه به وعده ی خداوند در مورد نصرت پیامبران، «إِنّٰا لَنَنْصُرُ رُسُلَنٰا»... این آیه می فرماید:مقاومت کن. «فَاصْبِرْ» 2 انگیزه صبر،رسیدن به وعده های الهی است. «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللّٰهِ حَقٌّ» 3 پیامبر نیز مأمور به استغفار است. «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ»

ص :274


1- 1) .اعراف،23.
2- 2) .قصص،16.
3- 3) .ص،35.
4- 4) .نوح،28.
5- 5) .ص،24.
6- 6) .انبیاء،87.
7- 7) .غافر،55.

4 تنزیه خداوند اگر همراه با ستایش او باشد،ارزش بیشتری دارد. «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ» 5 در دعا و عبادت،عنصر زمان نقش دارد. «سَبِّحْ ... بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکٰارِ» (چنان که در آیات دیگر می فرماید: «وَ بِالْأَسْحٰارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» (1)، «أَقِمِ الصَّلاٰةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ» (2)) 6 تسبیح و حمد،زمانی وسیله ی رشد و تربیت و سبب تقویت توحید است که هر صبح و شام و دائمی باشد نه لحظه ای. «بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکٰارِ»

[سوره غافر (40): آیه 56]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ یُجٰادِلُونَ فِی آیٰاتِ اَللّٰهِ بِغَیْرِ سُلْطٰانٍ أَتٰاهُمْ إِنْ فِی صُدُورِهِمْ إِلاّٰ کِبْرٌ مٰا هُمْ بِبٰالِغِیهِ فَاسْتَعِذْ بِاللّٰهِ إِنَّهُ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْبَصِیرُ (56)

همانا کسانی که در آیات خداوند بدون حجّتی که برایشان آمده باشد به مجادله برمی خیزند،در سینه هایشان جز خود بزرگ بینی نیست که به آن نخواهند رسید،(و از مجادله خود نتیجه نخواهند گرفت)پس به خداوند پناه ببر که بی شک او شنوای بیناست.

نکته ها:

اسلام به نیّت و روحیه و انگیزه و آن چه در دل می گذرد بهای اصلی را می دهد و به همین دلیل بهترین کار اگر همراه با اخلاص نباشد باطل است.در سوره ی عبس با ده آیه ی پی در پی از کسی که برای یک نفر نابینا چهره ی خود را عبوس کرد انتقاد می کند.(در حالی که برای نابینا اخم یا لبخند تفاوتی ندارد چون هیچ یک را نمی بیند)ولی قرآن به دلیل آن که ریشه ی عبوس کردن تحقیر است،شدیداً از آن انتقاد می کند.آری،اسلام بیش از توجّه به ظاهر،به باطن و قلب توجّه دارد.در این آیه نیز سخن از بزرگ بینی و تکبّری است که در

ص :275


1- 1) .آل عمران،17.
2- 2) .اسراء،78.

قلب متکبّران است.

پیام ها:

1 از کوزه همان برون تراود که در اوست.سرچشمه ی جدال های بی منطق، تکبّر درونی است. «یُجٰادِلُونَ ... .فِی صُدُورِهِمْ ... کِبْرٌ» 2 انگیزه ی مجادله با حقّ،خود بزرگ بینی است نه منطق. «بِغَیْرِ سُلْطٰانٍ أَتٰاهُمْ إِنْ فِی صُدُورِهِمْ إِلاّٰ کِبْرٌ» 3 انسان اگر از خود مراقبت نکند،تکبّر تمام وجودش را می گیرد به نحوی که در دل او جز تکبّر هیچ چیز دیگر نیست. «إِنْ فِی صُدُورِهِمْ إِلاّٰ کِبْرٌ» 4 کسی که بر اساس تکبّر،لجاجت می کند و منطق ندارد به هدف خود که ریاست و سروری است نمی رسد. «مٰا هُمْ بِبٰالِغِیهِ» افتادگی آموز اگر طالب فیضی هرگز نخورد آب زمینی که بلند است 5 معاشرت با متکبّر،دارویی جز پناه بردن به خدا ندارد. «فَاسْتَعِذْ بِاللّٰهِ» 6 به کسی پناه ببریم که می شنود و می بیند(و قهراً توان یاری و خنثی کردن توطئه ها را دارد). «إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ»

[سوره غافر (40): آیه 57]

اشاره

لَخَلْقُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ اَلنّٰاسِ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ (57)

قطعاً آفرینش آسمان ها و زمین از آفرینش مردم بزرگ تر است ولی بیشتر مردم نمی دانند.

پیام ها:

1 اگر به عظمت هستی بنگریم هرگز خود را بزرگ نمی بینیم. «إِنْ فِی صُدُورِهِمْ إِلاّٰ کِبْرٌ ... لَخَلْقُ السَّمٰاوٰاتِ» ...

ص :276

2 افراد متکبّر را باید شکست. «لَخَلْقُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ» برای چه تکبّر می کنی؟! 3 نگاهی که در آن عبرت نباشد جهل است. «لَخَلْقُ السَّمٰاوٰاتِ ... لاٰ یَعْلَمُونَ» 4 ریشه ی تکبّر،جهل و غفلت است. «وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ»

[سوره غافر (40): آیه 58]

اشاره

وَ مٰا یَسْتَوِی اَلْأَعْمیٰ وَ اَلْبَصِیرُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ وَ لاَ اَلْمُسِیءُ قَلِیلاً مٰا تَتَذَکَّرُونَ (58)

نابینا و بینا یکسان نیستند و کسانی هم که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند،با(مردم)بدکار برابر نیستند؛چه کم متذکّر می شوید.

پیام ها:

1 تکبّر،بزرگ ترین مانع حقّ بینی و حقّ پذیری است.(متکبّر مانند کور است).

«مٰا یَسْتَوِی الْأَعْمیٰ وَ الْبَصِیرُ»

2 ایمان و بینش،بر عمل مقدّم است. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا» ...

3 آن چه محور است،علم و تذکّر است نه آمار و ارقام. «أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ ... قَلِیلاً مٰا تَتَذَکَّرُونَ» 4 انسان بی اعتنا به حقایق کور است. «الْأَعْمیٰ ... قَلِیلاً مٰا تَتَذَکَّرُونَ» 5 توده ی مردم نمی دانند و گروهی هم که می دانند،پندپذیر و هوشیار نیستند.

«أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ

... قَلِیلاً مٰا تَتَذَکَّرُونَ» 6 در آیه ی قبل خواندیم که:«اکثر مردم نمی دانند»در این آیه فرمود:«افراد کمی متذکّر می شوند و پند می پذیرند»پس دانستن مهم نیست،هوشیار بودن مهم است. «قَلِیلاً مٰا تَتَذَکَّرُونَ»

ص :277

[سوره غافر (40): آیه 59]

اشاره

إِنَّ اَلسّٰاعَةَ لَآتِیَةٌ لاٰ رَیْبَ فِیهٰا وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ یُؤْمِنُونَ (59)

همانا قیامت آمدنی است؛شکی در آن نیست،ولی اکثر مردم ایمان نمی آورند.

نکته ها:

چون قیامت،ناگهانی و به سرعت برپا می شود،نام آن «السّٰاعَةَ» گذاشته شده و هر کجا با الف و لام بیاید،به معنای قیامت است ولی بدون الف و لام به معنای زمان است،خواه زمان کم،مانند «لاٰ یَسْتَأْخِرُونَ سٰاعَةً وَ لاٰ یَسْتَقْدِمُونَ» (1)یعنی برای لحظه ای،مرگ آنان عقب یا جلو نمی افتد و خواه مطلق زمان،نظیر «فِی سٰاعَةِ الْعُسْرَةِ» (2)گرچه در مورد قیامت،برخی انسان ها استبعاد و تشکیک کرده اند،ولی با توجّه به حکمت و عدالت و قدرت و علم الهی،سزاوار نیست در مورد آن شک کرد. «لاٰ رَیْبَ فِیهٰا»

پیام ها:

1 در برابر اصرار بعضی که می پرسند:«زمان قیامت چه وقت است؟»قرآن هرگز زمان آن را مطرح نمی کند،آن چه هست اصل وقوع قیامت است. «إِنَّ السّٰاعَةَ لَآتِیَةٌ» 2 یاد قیامت،بهترین وسیله ی تذکّر و غفلت زدایی است. «قَلِیلاً مٰا تَتَذَکَّرُونَ إِنَّ السّٰاعَةَ لَآتِیَةٌ» 3 در برابر تشکیک کافران در مورد قیامت،شما با قاطعیّت پیام حقّ را بگویید.

«لاٰ رَیْبَ فِیهٰا»

4 شک مردم در وقوع قیامت،ناشی از جهل آنان به علم و قدرت خداست. «أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ»

ص :278


1- 1) .اعراف،34.
2- 2) .توبه،117.

[سوره غافر (40): آیه 60]

اشاره

وَ قٰالَ رَبُّکُمُ اُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ اَلَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبٰادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دٰاخِرِینَ (60)

و پروردگارتان گفت:«مرا بخوانید تا برای شما اجابت کنم.همانا کسانی که از عبادت من سر باز زده و تکبّر می ورزند به زودی با سرافکندگی به جهنّم وارد می شوند».

نکته ها:
اشاره

سؤال:با این که خداوند وعده ی استجابت داده است، «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» چرا برخی دعاهای ما مستجاب نمی شود؟ پاسخ:الف)بعضی اعمال نظیر گناه و ظلم و خوردن لقمه ی حرام و عفو نکردنِ کسانی که از ما عذرخواهی می کنند،مانع استجابت دعا می شود.

ب)گاهی مستجاب شدن دعای ما نظام آفرینش را به هم می ریزد،نظیر دانش آموزی که در امتحان جغرافیا در پاسخ این سؤال که آیا سطح دریاها بالاتر است یا کوه ها؟ چون به اشتباه نوشته بود سطح دریاها بالاتر است! از خداوند خواسته بود که این دو را جا به جا کند تا او نمره ی قبولی بگیرد! به هر حال خداوند همان گونه که قادر است،حکیم نیز هست.

ج)گاهی آن دعا مستجاب نمی شود،ولی مشابه آن مستجاب می شود.

د)گاهی اثر دعا در آینده ی خود انسان یا خانواده و نسل او یا در قیامت نتیجه می دهد و فوری مستجاب نمی شود.

هر دعایی که مستجاب نشود در حقیقت دعا نیست،چون دعا به معنای طلب خیر است و بسیاری از خواسته های ما شرّ است نه خیر.

ص :279

آداب دعا در قرآن

1 دعا همراه ایمان و عمل صالح باشد. «یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» (1)2 با اخلاص باشد. «فَادْعُوا اللّٰهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» (2)3 با تضرّع و مخفیانه باشد. «ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً» (3)4 با بیم و امید باشد. «وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً» (4)5 در ساعاتی خاص باشد. «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدٰاةِ وَ الْعَشِیِّ» (5)6 دعا کننده از اسمای الهی بهره بگیرد. «وَ لِلّٰهِ الْأَسْمٰاءُ الْحُسْنیٰ فَادْعُوهُ بِهٰا» (6)

پیام ها:

1 گفتگو با خداوند،کلید رشد و تربیت انسان است. «قٰالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی» 2 میان دعای انسان و ربوبیّت خداوند،رابطه ای تنگاتنگ است.(اکثر دعاهای قرآن همراه «رَبَّنٰا» آمده است). «رَبُّکُمُ ادْعُونِی» 3 خداوند،از ما خواسته که به درگاه او دعا کنیم. «قٰالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی» 4 در دعا فقط خدا را بخوانیم،نه خدا و دیگران را در کنار هم. «ادْعُونِی» 5 خداوند نیازهای ما را می داند،ولی دستور دعا نشانه ی آن است که درخواست ما آثاری دارد. «ادْعُونِی» 6 بین دعا و استجابت هیچ فاصله ای نیست. «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ» (حتّی حرف«فاء» یا«ثم»نیامده است.اگر می فرمود:«فاستجب»یعنی بعد از مدّت کمی مستجاب می کنم و اگر می فرمود:«ثم استجب»یعنی بعد از مدّت طولانی.) 7 در دعا و اجابت واسطه ای در کار نیست. «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ» 8 استجابت دعا وعده الهی است. «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» 9 اگر دعایی مستجاب نشد لا بد به سود ما نبوده است،چون فرمود:

ص :280


1- 1) .شوری،26.
2- 2) .مؤمن،14.
3- 3) .اعراف،55.
4- 4) .اعراف،56.
5- 5) .انعام،52.
6- 6) .اعراف،180.

«أَسْتَجِبْ لَکُمْ»

آنچه را به نفع شما باشد مستجاب می کنم.

10 دعا نکردن،نشانه ی تکبّر است. «یَسْتَکْبِرُونَ» 11 دعا،درمان تکبّر است. «یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبٰادَتِی» 12 دعا،خود عبادت است. «یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبٰادَتِی» 13 دعا عبادتی مخصوص و الهی است. «عِبٰادَتِی» 14 مجازات خداوند عادلانه و متناسب با نوع رفتار و کردار آدمی است.استکبار امروز،سرافکندگی فردا را به دنبال دارد. «یَسْتَکْبِرُونَ» ، «دٰاخِرِینَ»

[سوره غافر (40): آیه 61]

اشاره

اَللّٰهُ اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اَللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ اَلنَّهٰارَ مُبْصِراً إِنَّ اَللّٰهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی اَلنّٰاسِ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ یَشْکُرُونَ (61)

خداوند کسی است که شب را برای شما قرار داد تا در آن آرام گیرید و روز را روشنی بخش ساخت؛همانا خداوند نسبت به مردم لطفِ بسیار دارد ولی بیشتر مردم شکرگزاری نمی کنند.

نکته ها:

در آیه ی قبل،به دعا و عبادت دعوت شدیم،در این آیه،خداوند گوشه ای از نعمت های خود را بیان می کند تا روح معرفت و عشق و پرستش و دعا را در ما زنده کند.

در قرآن چند چیز وسیله ی آرامش معرّفی شده است که نمونه هایی از آن را می آوریم:

الف)یاد خدا. «أَلاٰ بِذِکْرِ اللّٰهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (1)آگاه باشید تنها با یاد خدا دلها آرام می گیرد.

ب)دعای پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله. «إِنَّ صَلاٰتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ» (2)درود و دعای تو برای مردم آرام بخش است.

ج)امدادهای غیبی. «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ» (3)او کسی است که آرامش را در دل های مؤمنان نازل کرد.

ص :281


1- 1) .رعد،28.
2- 2) .توبه،103.
3- 3) .فتح،4.

د)همسر. «لِتَسْکُنُوا إِلَیْهٰا» (1)خداوند برای شما همسر قرار داد تا به نزد او آرامش یابید.

ه)خانه. «جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً» (2)کسی که برای شما از خانه هایتان محل آرامش قرار داد.

و)شب،که زمانی مناسب برای آرمیدن و آسایش است. «جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ»

پیام ها:

1 عبادت و دعا به درگاه کسی رواست که آفریننده شب و روز و تأمین کننده نیازهای ماست. «ادْعُونِی ... اَللّٰهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ» ...

2 شب برای آرامش و روز برای نشاط و تلاش است. «اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ النَّهٰارَ مُبْصِراً» 3 آفرینش،هدفدار است. «لِتَسْکُنُوا» (خداوند شب را برای آرمیدن آفرید).

4 استراحت مقدّمه ی کار است.( «لِتَسْکُنُوا» قبل از «وَ النَّهٰارَ مُبْصِراً» آمده است).

5 شب و روز در کنار هم نعمت است. «اللَّیْلَ» ، «النَّهٰارَ» 6 فضل خداوند در دنیا شامل مؤمن و کافر می شود. «لَذُو فَضْلٍ عَلَی النّٰاسِ» 7 کسی از خداوند طلبی ندارد،آن چه می دهد لطف اوست. «لَذُو فَضْلٍ» 8 نشانه ی فضل او آن است که با این که می داند اکثر مردم ناسپاسند،باز هم لطف خود را دریغ نمی کند. «لَذُو فَضْلٍ عَلَی النّٰاسِ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یَشْکُرُونَ» 9 اکثریّت،نشانه ی حقّانیّت نیست. «أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یَشْکُرُونَ» 10 خداوند منتظر شکر و سپاس ما نیست.ما وظیفه داریم او را سپاس گوییم.

«لَذُو فَضْلٍ عَلَی النّٰاسِ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یَشْکُرُونَ»

11 شب و روز دو نعمتی است که سزاوار شکر هستند. «جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ ... وَ النَّهٰارَ ... وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یَشْکُرُونَ»

ص :282


1- 1) .روم،21.
2- 2) .نحل،80.

[سوره غافر (40): آیات 62 تا 63]

اشاره

ذٰلِکُمُ اَللّٰهُ رَبُّکُمْ خٰالِقُ کُلِّ شَیْءٍ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ فَأَنّٰی تُؤْفَکُونَ (62) کَذٰلِکَ یُؤْفَکُ اَلَّذِینَ کٰانُوا بِآیٰاتِ اَللّٰهِ یَجْحَدُونَ (63)

این است خداوندی که پروردگار شما و آفریدگار هر چیز است،معبودی جز او نیست،پس چگونه(از راه حقّ)بازگردانده می شوید؟

این گونه،کسانی که به آیات خداوند کفر ورزیدند به بیراهه کشیده می شوند.

نکته ها:

«افک»به معنای انحراف از راه حقّ است.به دروغ نیز«افک»گویند،چون بر خلاف حقّ است.«جحد»انکار چیزی است که آن را در دل باور داریم و یا اثبات چیزی است که آن را در دل باور نداریم. (1)

پیام ها:

1 اول حقّ را نشان دهید،بعد انتقاد کنید. «ذٰلِکُمُ اللّٰهُ رَبُّکُمْ ... فَأَنّٰی تُؤْفَکُونَ» 2 کسی که به سرچشمه ی هستی دل نسپارد،منحرف می شود. «رَبُّکُمْ» ، «تُؤْفَکُونَ» 3 کسی سزاوار پرستش است که بر مردم ربوبیّت دارد و آفریدگار همه چیز است. «رَبُّکُمْ خٰالِقُ ... لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ» 4 صنعت گران و تولیدکنندگان،با ابزار و امکانات خداوند خلاقیّت خود را بروز می دهند.پس خالق حقیقی همه چیز اوست. «خٰالِقُ کُلِّ شَیْءٍ» 5 جز راه خدا و اعتقاد به ربوبیّت او و یکتایی او،هر راهی برویم به بی راهه رفته ایم. «فَأَنّٰی تُؤْفَکُونَ» 6 منحرفان گمراه و مغرور را تحقیر کنید تا فکر نکنند افراد برتری هستند.

«کَذٰلِکَ یُؤْفَکُ الَّذِینَ»

...

7 انکار حقّ،مقدّمه ی انحراف است. «تُؤْفَکُونَ ... کٰانُوا ... یَجْحَدُونَ»

ص :283


1- 1) .مفردات راغب.

[سوره غافر (40): آیه 64]

اشاره

اَللّٰهُ اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اَلْأَرْضَ قَرٰاراً وَ اَلسَّمٰاءَ بِنٰاءً وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ اَلطَّیِّبٰاتِ ذٰلِکُمُ اَللّٰهُ رَبُّکُمْ فَتَبٰارَکَ اَللّٰهُ رَبُّ اَلْعٰالَمِینَ (64)

خداوند کسی است که زمین را محل استقرار شما و آسمان را سر پناه قرار داد و شما را نقش بندی کرد،پس صورت های شما را نیکو نمود و از پاکیزه ها به شما روزی داد،این است خدایی که پروردگار شماست،پس پر برکت و بلند مرتبه است خدایی که پروردگار جهانیان است.

نکته ها:

چند آیه قبل سخن از نعمت های زمانی نظیر شب و روز بود،این آیه نعمت های مکانی نظیر زمین و آسمان را مطرح می کند.

برای خداشناسی،هم توجّه به آیات آفاقی و طبیعی لازم است. «الْأَرْضَ ... وَ السَّمٰاءَ» و هم آیات انفسی. «صَوَّرَکُمْ ... رَزَقَکُمْ» ...

در مورد خلقت انسان و اعطای روح به او،خداوند به خود تبریک گفته و فرمود: «فَتَبٰارَکَ اللّٰهُ أَحْسَنُ الْخٰالِقِینَ» در این آیه نیز که موضوع آفرینش نیکوی انسان مطرح شد،خداوند به خود تبریک گفته و می فرماید: «فَتَبٰارَکَ اللّٰهُ رَبُّ الْعٰالَمِینَ»

پیام ها:

1 زمین در آغاز مضطرب و متزلزل بوده است،خداوند آن را برای سکونت بشر آرام ساخته است. «جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَرٰاراً» 2 آفرینش،هدفدار است. «لَکُمُ الْأَرْضَ» 3 زمین با همه ی حرکاتی که دارد آرام است. «قَرٰاراً» 4 در میان موجودات،خداوند بهترین صورت را به انسان عطا کرده است.

«صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ»

5 زیبایی چهره،یکی از نعمت های الهی است. «فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ»

ص :284

6 آنچه خداوند رزق ما قرار داده است،طیّبات و چیزهای دلپسند و پاکیزه است و اگر انسان از غیر طیّبات استفاده کند،سوء انتخاب و لجاجت خود اوست. «رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّبٰاتِ» 7 اندام زیبا و رزق طیّب جلوه ی ربوبیّت الهی است. «فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ رَزَقَکُمْ ... ذٰلِکُمُ اللّٰهُ رَبُّکُمْ» 8 آرامش زمین و بنای آسمان و آفرینش شما و روزی دادن با طیبات،همه و همه برای رشد دادن شما است. «ذٰلِکُمُ اللّٰهُ رَبُّکُمْ» 9 وجود خداوند،مایه ی برکت و رحمت است. «فَتَبٰارَکَ اللّٰهُ» 10 تمام هستی تحت تربیت خداوند،به سوی کمال در حرکتند. «رَبُّ الْعٰالَمِینَ»

[سوره غافر (40): آیه 65]

اشاره

هُوَ اَلْحَیُّ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ اَلدِّینَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (65)

اوست زنده ای که جز او معبودی نیست،پس او را در حالی که دین را برای او خالص نموده اید بخوانید.سپاس برای خداوندی است که پروردگار جهانیان است.

پیام ها:

1 حیاتِ واقعی از آنِ خداست. «هُوَ الْحَیُّ» (حیات دیگران،محدود و فانی و وابسته است).

2 اول شناخت و معرفت سپس دعا و پرستش. «فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ ... خَلَقَکُمْ ... هُوَ الْحَیُّ ... لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ ... فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ» 3 معبود باید زنده باشد. «هُوَ الْحَیُّ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ» 4 اگر جز او معبودی نیست،پس تنها او را پرستش کنیم. «لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ» 5 از آداب دعا ستایش پروردگار است. «فَادْعُوهُ ... اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ» ...

ص :285

6 میان دعا و ربوبیّت،رابطه ی تنگاتنگ است. «فَادْعُوهُ ... رَبِّ الْعٰالَمِینَ» 7 ربوبیّت خداوند سبب ستایش اوست.( «الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ» 8 هستی رو به کمال است. «رَبِّ الْعٰالَمِینَ»

[سوره غافر (40): آیه 66]

اشاره

قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ اَلَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ لَمّٰا جٰاءَنِی اَلْبَیِّنٰاتُ مِنْ رَبِّی وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (66)

بگو:«من نهی شده ام از این که آنان را که شما جز خداوند می خوانید پرستش کنم،(آن هم)زمانی که از طرف پروردگارم دلایل روشنی برایم آمده است و فرمان یافته ام که تسلیم پروردگار جهانیان باشم».

نکته ها:

این آیه و دو آیه ی قبل آن با کلمه ی مبارکه «رَبِّ الْعٰالَمِینَ» ختم شده است.آیه 64 بعد از اثبات ذات خداوند،فرمود: «رَبِّ الْعٰالَمِینَ» آیه 65 بعد از توحید و اخلاص فرمود: «رَبِّ الْعٰالَمِینَ» و این آیه بعد از نفی هر گونه شرک، «رَبِّ الْعٰالَمِینَ» را مطرح کرده است.آری، سیر طبیعی و منطقی خداشناسی آن است که اول او را بشناسیم سپس به یکتایی او ایمان آوریم و آن گاه هر چه مانع یکتایی و توحید است از خود دور کنیم.

پیام ها:

1 اعتقاد قلبی به تنهایی کافی نیست،اظهار زبانی نیز لازم است. «قُلْ» 2 دشمنان خود را مأیوس کنید. «قُلْ إِنِّی نُهِیتُ» 3 وحی،بدون کم و کاست برای مردم بیان می شد. «قُلْ إِنِّی نُهِیتُ» 4 دلیل و بیّنه محور است نه توقع مردم و محیط.(با وجود دلائل روشن جایی برای تسلیم شدن در برابر شرک باقی نمی ماند). «جٰاءَنِی الْبَیِّنٰاتُ» 5 امر و نهی الهی بر اساس منطق و استدلال است. «نُهِیتُ ... لَمّٰا جٰاءَنِی الْبَیِّنٰاتُ» 6 موضع گیری های پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله بر اساس وحی است. «نُهِیتُ» ، «أُمِرْتُ»

ص :286

7 تولیٰ و تبریٰ باید در کنار هم باشد.(تا انواع شرک را از خود دور نکنیم، یکتاپرست واقعی نمی شویم). «نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ ... وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ» 8 تسلیم شدن در برابر کسی سزاوار است که پروردگار جهانیان است. «أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعٰالَمِینَ» 9 عبادت واقعی،تسلیم خدا بودن است.( «أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعٰالَمِینَ» به جای«اعبد لرب العالمین»آمده است).

10 تسلیم خدا بودن،سبب رشد انسان است. «أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعٰالَمِینَ»

[سوره غافر (40): آیه 67]

اشاره

هُوَ اَلَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفّٰی مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمًّی وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (67)

او کسی است که شما را از خاک آفرید،سپس از نطفه ای،سپس از علقه ای (خون بسته شده)،سپس شما را به صورت نوزادی(از رحم ها)بیرون می آورد سپس(رشدتان می دهد)تا به کمال قوت خود برسید(و)آن گاه تا پیر شوید،و بعضی از شما پیش از رسیدن به پیری می میرد(ولی بعضی از شما زنده می مانید)تا به سرآمدی که معیّن است برسید و باشد که تعقّل کنید.

نکته ها:

خداوند در این آیه،آفرینش،زندگی و مرگ انسان را در هفت مرحله بیان کرده است.

آفرینش انسان از خاک،به دو صورت معنا شده است:

الف)انسانِ اولی از خاک آفریده شده است.

ب)انسان های موجود از نطفه و نطفه از غذا و غذا از مواد غذایی خاک ریشه می گیرند.

در آیات قبل به دعا و معرفت و اخلاص و شکر و تسلیم اشاره شده است.این آیه به منزله ی زمینه سازی برای رسیدن به آن مراحل است.

ص :287

پیام ها:

1 آغاز خلقت بشر از خاک است نه حیوانات تکامل یافته. «خَلَقَکُمْ مِنْ تُرٰابٍ» 2 قدرت الهی از خاک بی جان،انسان جاندار می سازد. «خَلَقَکُمْ مِنْ تُرٰابٍ» 3 قدرت الهی،از خاک،انسان متفکر می سازد. «مِنْ تُرٰابٍ» ، «تَعْقِلُونَ» 4 مراحل خلقت به صورت تدریجی صورت می گیرد. «ثُمَّ ... ثُمَّ ... ثُمَّ» 5 آفرینش انسان از خاک و نطفه به دست خداست،امّا این ما هستیم که باید با تلاش،خود را به جایی برسانیم. «ثُمَّ لِتَبْلُغُوا» 6 زندگی انسان مراحل تکامل را طی می کند. «تُرٰابٍ» ، «طِفْلاً» ، «شُیُوخاً» ، «یُتَوَفّٰی» 7 گرفتن جان به دست خداست. «یُتَوَفّٰی» 8 مرگ نابودی نیست؛گرفتن روح از جسم است. «یُتَوَفّٰی» 9 تکامل انسان،محدودیّت ندارد.(با توجّه به این که مقدار رشد در آیه معیّن نشده،هر کس می تواند به مراحلی از قدرت و شدّت برسد.) «لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ» 10 میزان عمر هر کس از قبل تعیین شده است. «أَجَلاً مُسَمًّی» 11 بهترین بستر تعقّل،آفرینش خود انسان است. «مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ... لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»

[سوره غافر (40): آیه 68]

اشاره

هُوَ اَلَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ فَإِذٰا قَضیٰ أَمْراً فَإِنَّمٰا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (68)

او کسی است که زنده می کند و می میراند،و چون به وجود چیزی حکم کند،فقط به آن می گوید:«باش»پس بی درنگ موجود می شود.

نکته ها:

در قرآن،هشت مرتبه جمله ی «کُنْ فَیَکُونُ» آمده که رمز قدرت مطلقه الهی است.

مراد از قول الهی در این آیه،اراده ی تکوینی خداوند بر وجود امری است،نه آنکه نیاز به سخن گفتن باشد. «فَإِنَّمٰا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»

ص :288

پیام ها:

1 میراندن و زنده کردن تنها به دست اوست. «هُوَ الَّذِی» 2 قدرت او نسبت به زنده کردن و میراندن یکسان است. «یُحْیِی وَ یُمِیتُ» 3 قدرت خدا مطلق است و هیچ امری از تحت قدرت خداوند خارج نیست.

(کلمه «أَمْراً» به معنای هر امری است).

4 اراده ی خداوند حتمی و قطعی است و شکست ندارد. «کُنْ فَیَکُونُ»

[سوره غافر (40): آیات 69 تا 70]

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِینَ یُجٰادِلُونَ فِی آیٰاتِ اَللّٰهِ أَنّٰی یُصْرَفُونَ (69) اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِالْکِتٰابِ وَ بِمٰا أَرْسَلْنٰا بِهِ رُسُلَنٰا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (70)

آیا کسانی را که در آیات خداوند مجادله و ستیز می کنند ندیدی که چگونه (از حقّ)منصرف می شوند؟

کسانی که کتاب خدا و آن چه را که پیامبرانمان را به آن فرستادیم تکذیب کرده اند،پس به زودی(نتیجه ی کار خود را)خواهند دانست.

نکته ها:

در این سوره سه بار سخن از جدال نابجا مطرح شده است:

الف)در آیه ی 35،گناهی بزرگ و سبب مُهر خوردن بر دل معرّفی شده است.

ب)در آیه ی 56،انگیزه ی جدال را تکبّری می داند که در سینه ی مجادله کنندگان است.

ج)در این آیه،انحراف و بی راهه رفتن جدال کنندگان آمده است. (1)

پیام ها:

1 آشنایی با تاریخ اقوام لجوج گذشته،وسیله ی عبرت و مایه ی آرامش برای اقوام امروز است. «أَ لَمْ تَرَ»

ص :289


1- 1) .تفسیر نمونه.

2 جدال در آیات قرآن،بی راهه رفتن است. «یُجٰادِلُونَ ... یُصْرَفُونَ» 3 جدال،مقدّمه ی تکذیب است. «الَّذِینَ یُجٰادِلُونَ ... اَلَّذِینَ کَذَّبُوا» 4 در شیوه ی تبلیغ،هشدار نیز جایگاه مثبتی دارد. «فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ»

[سوره غافر (40): آیات 71 تا 72]

اشاره

إِذِ اَلْأَغْلاٰلُ فِی أَعْنٰاقِهِمْ وَ اَلسَّلاٰسِلُ یُسْحَبُونَ (71) فِی اَلْحَمِیمِ ثُمَّ فِی اَلنّٰارِ یُسْجَرُونَ (72)

آن گاه که غل ها در گردن هایشان باشد و با زنجیرها کشیده می شوند.

در آب جوشان و سپس در آتش سوزانده می شوند.

نکته ها:

«أغلال»جمع«غل»به معنای طوقی است که به نشانه ی ذلّت بر گردن کسی نهند.

«سلاسل»جمع«سلسلة»به معنای زنجیر و« یُسْحَبُونَ »به معنای کشیده شدن روی زمین است.« یُسْجَرُونَ »به معنای برافروخته کردن آتش است.

آن چه سبب هشدار و تربیت و پیدا شدن تقوا است،ترسیم سیمای قیامت و انواع عذاب هایی است که از طریق وحی بیان شده است و ایمان فلسفی که انسان تنها از طریق عدالت و حکمت،آن هم به طور کلی به قیامت معتقد باشد،این آثار را نخواهد داشت.

همان گونه که اثبات خدا از طریق نفی دور و تسلسل سبب تقوا و تلاش نمی شود،گرچه این مباحث عقلی در جای خود کارایی دارند.

در این آیه انواع عذاب مطرح شده است:

الف)شکنجه ی جسمی در غل و زنجیر. «الْأَغْلاٰلُ» ...

ب)شیوه ی بردن به دوزخ که با تحقیر است. «یُسْحَبُونَ» ج)اول در آب داغ،سپس در آتش دوزخ. «فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النّٰارِ» د)آتش برافروخته ی دوزخ که هرگز سردی و تخفیف ندارد. «یُسْجَرُونَ» ه)سؤال از شرکای خیالی که مایه ی شرمندگی آنان است. «قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ»

ص :290

پیام ها:

1 افراد لجوج به هنگام دیدن عذاب،به انحراف خود پی می برند. «فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ إِذِ الْأَغْلاٰلُ» ...

2 جدال و تکذیب حقّ،انسان را گرفتار انواع عذاب ها می کند. «یُجٰادِلُونَ ... کَذَّبُوا ... إِذِ الْأَغْلاٰلُ» 3 بزرگی طلبی و تکبّر انسان،در روزگاری به ذلّت تبدیل خواهد شد.(گردن کشی ها و طغیان ها و غرورها و شرک ورزی ها بی پاسخ نخواهد ماند).

«الْأَغْلاٰلُ

... یُسْحَبُونَ» ...

[سوره غافر (40): آیات 73 تا 74]

اشاره

ثُمَّ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ مٰا کُنْتُمْ تُشْرِکُونَ (73) مِنْ دُونِ اَللّٰهِ قٰالُوا ضَلُّوا عَنّٰا بَلْ لَمْ نَکُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَیْئاً کَذٰلِکَ یُضِلُّ اَللّٰهُ اَلْکٰافِرِینَ (74)

سپس به آنان گفته می شود:«آن چه(برای خدا)شریک قرار می دادید کجا هستند؟

(آنها)که جز خدا پرستش می کردید؟! گویند:«از نزد ما گم شده اند(سپس به دروغ گویند:)بلکه ما در دنیا چیزی را پرستش نمی کردیم».این گونه خداوند کافران را گمراه می کند.

پیام ها:

1 قیامت دارای مواقف و مراحلی است. «ثُمَّ فِی النّٰارِ ... ثُمَّ قِیلَ لَهُمْ» ...

2 قیامت روز کشف حقایق و بی اثر بودن شرک است. «ضَلُّوا عَنّٰا» 3 غیر خدا محو شدنی است. «ضَلُّوا عَنّٰا» 4 حوادث قیامت،مشرکان را به صورتی پریشان می کند که یک بار می گویند:

معبودهای ما محو شدند و بار دیگر می گویند:ما اصلاً معبودی را پرستش نمی کردیم. «ضَلُّوا عَنّٰا ... لَمْ نَکُنْ نَدْعُوا»

ص :291

5 دروغگو کم حافظه است. «ضَلُّوا عَنّٰا ... لَمْ نَکُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَیْئاً» 6 خداوند بدون جهت کسی را گمراه نمی کند.(ضلالت الهی کیفر کفر کافران است). «یُضِلُّ اللّٰهُ الْکٰافِرِینَ»

[سوره غافر (40): آیات 75 تا 76]

اشاره

ذٰلِکُمْ بِمٰا کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِی اَلْأَرْضِ بِغَیْرِ اَلْحَقِّ وَ بِمٰا کُنْتُمْ تَمْرَحُونَ (75) اُدْخُلُوا أَبْوٰابَ جَهَنَّمَ خٰالِدِینَ فِیهٰا فَبِئْسَ مَثْوَی اَلْمُتَکَبِّرِینَ (76)

این(عذاب)به خاطر آن است که در زمین به ناحقّ شادی می کردید و در ناز و سرمستی به سر می بردید.

از درهای دوزخ وارد شوید که جاودانه در آنید و چه بد است جایگاه متکبّران.

نکته ها:
اشاره

«فرح»شادی طبیعی و«مرح»شادی بیش از حد است که سبب غرور و سرمستی شود.

« مَثْوَی »به معنای اقامت همراه با استمرار است یعنی جایگاه ابدی.

اسلام و تفریح

اسلام دین فطرت است و با شادی کردن که خواسته ی غزیزی انسان است،مخالفتی ندارد،آن چه مورد انتقاد است شادی های نابجاست که قرآن مواردی از آن را نقل می فرماید:

عده ای از این که به جبهه نمی رفتند شاد بودند. «فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاٰفَ رَسُولِ اللّٰهِ» (1)شادی به خاطر کامیابی های دنیوی و همراه با غفلت از آخرت. «فَرِحُوا بِالْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» (2)شادی به خاطر کسب ثروت.به قارون گفته شد: «لاٰ تَفْرَحْ»

ص :292


1- 1) .توبه،81.
2- 2) .رعد،26.

شادی به خاطر سختی هایی که به مؤمنین می رسد. «إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُوا بِهٰا» (1)شادی به خاطر داشتن از علم. «فَرِحُوا بِمٰا عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ» (2)اما اگر شادی بر اساس حقّ و لطف الهی و خدمت به مردم و رسیدن به کمالات باشد یک ارزش است. «قُلْ بِفَضْلِ اللّٰهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذٰلِکَ فَلْیَفْرَحُوا» (3)

پیام ها:

1 دلایل کیفر و قهر الهی را باید گفت،تا مجرم طلبکار نشود و دیگران نیز متنبّه شوند. «ذٰلِکُمْ بِمٰا کُنْتُمْ» 2 سرمستی و تفریح نابجا،سبب قهر الهی است. «کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ» 3 تفریح باید بر اساس حقّ و به مقدار غافل نشدن و در مدار توحید باشد.

«تَفْرَحُونَ

... بِغَیْرِ الْحَقِّ» 4 شادکامی های نابجای امروز که بر اساس تجاوز و تصاحب و قتل و غارت و به مسخره گرفتن ارزش ها و مقدّسات است،روزگاری به غل و زنجیر و رفتن به دوزخ همراه با تحقیر و ذلّت تبدیل خواهد شد. «ذٰلِکُمْ بِمٰا کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ ... بِغَیْرِ الْحَقِّ» 5 شادی اگر بر حقّ باشد،پسندیده است ولی اگر بر اساس باطل باشد مورد انتقاد است. «تَفْرَحُونَ ... بِغَیْرِ الْحَقِّ» 6 درهای دوزخ متعدّد است. «ادْخُلُوا أَبْوٰابَ» 7 تکبّر،عامل دوزخی شدن است. «مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ»

ص :293


1- 1) .آل عمران،120.
2- 2) .غافر،83.
3- 3) .یونس،58.

[سوره غافر (40): آیه 77]

اشاره

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اَللّٰهِ حَقٌّ فَإِمّٰا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ اَلَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنٰا یُرْجَعُونَ (77)

پس(ای پیامبر!)صبر کن که وعده ی خداوند حقّ است.پس هر گاه بخشی از آن چه را به آنان وعده داده ایم به تو نشان دهیم،یا(پیش از آن)تو را از دنیا ببریم(در هر صورت)به سوی ما باز می گردند(و عذاب را می چشند).

نکته ها:
اشاره

در این سوره ضمن این که سه بار از مجادله و ستیز کفّار سخن به میان آمده است، (1)خداوند به پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله می فرماید:پس صبر کن که وعده ی خدا حقّ است.

هم تهدید دشمنان لازم است و هم تسلی دوستان.آیات قبل برای تهدید کفّار ستیزه جو بود و این آیه برای تسلّی پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله و مؤمنان.

رفتار پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله با مردم

تمام برخوردهای پیامبر با مردم،طبق فرمان خداوند بوده است،نه سلیقه ی شخصی و این برخوردها در موارد گوناگون و با افراد مختلف،متفاوت بوده است.آیاتی را که در این زمینه وجود دارد می توان به دو دسته تقسیم کرد:

دسته ی اوّل:آیاتی که درباره ی رفتار و برخورد آرام با مردم سخن می گوید.

دسته ی دوم:آیاتی که در مورد برخوردهای تند با منحرفان و نااهلان نازل شده است.

در این جا از هر دو مورد،آیاتی را به عنوان نمونه ذکر می کنیم:

دسته ی اول:آیات مربوط به برخوردهای آرام و مثبت پیامبر با مردم.

«فَاصْبِرْ»

(آیه ی مورد بحث).

«وَ اخْفِضْ جَنٰاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»

(2)

بال و پر خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی می کنند،بگستر.

ص :294


1- 1) .غافر،35،56 و 61.
2- 2) .شعراء،215.

«وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاٰتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ»

(1)

بر آنان درود فرست(و دعا کن)زیرا دعای تو،مایه ی آرامش آنان است.

«ادْعُ إِلیٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»

(2)

با حکمت و اندرز نیکو،مردم را به سوی پروردگارت دعوت نما.

«فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شٰاوِرْهُمْ»

(3)

آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بخواه و با آنان مشورت کن.

«ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»

(4)

بدی را با نیکی دفع کن.

«تَعٰالَوْا إِلیٰ کَلِمَةٍ سَوٰاءٍ بَیْنَنٰا وَ بَیْنَکُمْ»

(5)

بیایید به سوی کلام و سخنی که میان ما و شما یکسان است.

«فَبٰایِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ»

(6)

با آنها بیعت کن و برای آنها(از درگاه خداوند)طلب آمرزش نما.

«قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ»

(7)

بگو گوش دادن او به نفع شما است.

«إِذٰا جٰاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیٰاتِنٰا فَقُلْ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ»

(8)

هر گاه کسانی که به آیات ما ایمان دارند نزد تو آیند به آنها بگو سلام بر شما.

«لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»

(9)

اگر خشن و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده می شدند.

«وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهٰا»

(10)

اگر(دشمنان)به صلح تمایل داشتند(تو نیز)تمایل نشان بده.

«بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللّٰهِ فَضْلاً کَبِیراً»

(11)

مؤمنان را بشارت ده که برای آنها از سوی خداوند فضل و پاداش بزرگی است.

دسته ی دوم:آیات مربوط به رفتار قاطعانه با نااهلانی که قابل هدایت نیستند.

ص :295


1- 1) .توبه،103.
2- 2) .نحل،125.
3- 3) .آل عمران،159.
4- 4) .فصّلت،34.
5- 5) .آل عمران،64.
6- 6) .ممتحنه،12.
7- 7) .توبه،61.
8- 8) .انعام،53.
9- 9) .آل عمران،159.
10- 10) .انفال،61.
11- 11) .احزاب،47.

«فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ» (1)از آنها روی بگردان.

«فَلاٰ تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ» (2)از تکذیب کنندگان اطاعت مکن که آنها دوست دارند نرمش نشان دهی تا نرمش نشان دهند.(نرمشی توأم با انحراف از مسیر حقّ) «جٰاهِدِ الْکُفّٰارَ وَ الْمُنٰافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ» (3)با کافران و منافقان ستیز کن و بر آنان سخت گیری.

«هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ» (4)آنان دشمنان تو هستند،از آنها بر حذر باش.

«لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنٰافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لاٰ یُجٰاوِرُونَکَ فِیهٰا إِلاّٰ قَلِیلاً» (5)اگر منافقین و آنها که در دلهایشان بیماری است و(همچنین)آنها که اخبار دروغ و شایعات بی اساس در مدینه پخش می کنند دست از کار خود برندارند تو را بر ضد آنها می شورانیم و جز مدّت کوتاهی نمی توانند در کنار تو در این شهر بمانند.

«لاٰ تُصَلِّ عَلیٰ أَحَدٍ مِنْهُمْ مٰاتَ أَبَداً وَ لاٰ تَقُمْ عَلیٰ قَبْرِهِ» (6)بر مرده ی هیچ یک از منافقان نماز مگزار(و برای دعا و استغفار)برابرش نایست.

«ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ» (7)آنها را در گفتگوهای لجاجت آمیزشان به حال خود رها کن تا بازی کنند.

«لاٰ تَقُمْ فِیهِ» (8)در آن(مسجد ضرار)هرگز(برای نماز)نایست.

«لاٰ تُطِعِ الْکٰافِرِینَ وَ الْمُنٰافِقِینَ وَ دَعْ أَذٰاهُمْ» (9)از کافران و منافقان اطاعت مکن و به آزارهای آنها اعتنا مکن.

پیام ها:

1 یاد قدرت الهی نسبت به تنبیه و کیفر مجرمان،عامل امید و صبر است. «فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ فَاصْبِرْ»

ص :296


1- 1) .سجده،30.
2- 2) .قلم،8 9.
3- 3) .توبه،73.
4- 4) .منافقون،4.
5- 5) .احزاب،60.
6- 6) .توبه،84.
7- 7) .انعام،91.
8- 8) .توبه،108.
9- 9) .احزاب،48.

2 تأخیر در کیفر مجرمان،نباید سبب شک و تردید شود. «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللّٰهِ حَقٌّ» 3 حقّ بودن وعده های الهی،مایه ی صبر و آرامش است. «فَاصْبِرْ» زیرا «إِنَّ وَعْدَ اللّٰهِ حَقٌّ» 4 پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در انتظار کیفر کفّار در دنیاست،ولی خداوند طبق حکمت کار می کند و انتظارات پیامبر حکمت او را به هم نمی زند. «فَإِمّٰا نُرِیَنَّکَ» ، «أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ» 5 صبر در برابر ناملایمات،حدّی ندارد و تا پایان عمر باید صبر کرد. «فَاصْبِرْ ... فَإِمّٰا ... نَتَوَفَّیَنَّکَ» 6 خداوند در کیفر مجرمان عجله ندارد. «فَإِمّٰا نُرِیَنَّکَ ... أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ» 7 در دنیا ممکن نیست مجرمان مجازاتِ کامل شوند؛سرای دیگری لازم است.

«بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ»

8 کارهای الهی زمان بندی دارد و هر یک در زمان خود واقع می شود. «نُرِیَنَّکَ ... أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ» 9 مرگ نابودی نیست،تحویل و تحوّل است. «نَتَوَفَّیَنَّکَ» 10 مرگ برای همه است،حتّی برای پیامبران. «نَتَوَفَّیَنَّکَ» 11 هیچ کس از دست قدرت خداوند فرار نخواهد کرد. «فَإِلَیْنٰا یُرْجَعُونَ» 12 احضار افراد در قیامت اجباری است. «یُرْجَعُونَ»

[سوره غافر (40): آیه 78]

اشاره

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنٰا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ وَ مٰا کٰانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاّٰ بِإِذْنِ اَللّٰهِ فَإِذٰا جٰاءَ أَمْرُ اَللّٰهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنٰالِکَ اَلْمُبْطِلُونَ (78)

و همانا ما پیش از تو پیامبرانی فرستادیم.داستان بعضی از آنان را برای تو بازگو کردیم و(داستان)بعضی دیگر را برای تو نقل نکردیم و هیچ پیامبری نمی تواند معجزه ای جز به فرمان خدا بیاورد،پس چون فرمان خدا آمد(و قیامت برپا شد)به حقّ داوری خواهد شد و باطل گرایان در آن جا زیانکارند.

ص :297

نکته ها:

بر اساس روایات،تعداد انبیا یکصد و بیست و چهار هزار نفر است،ولی در قرآن تنها نام بیست و شش نفر از انبیا آمده است:

آدم،نوح،ادریس،صالح،هود،ابراهیم،اسماعیل،اسحاق،یوسف،لوط،یعقوب،موسی، هارون،شعیب،زکریا،یحییٰ،عیسیٰ،داود،سلیمان،الیاس،الیسع،ذا الکفل،ایوب،یونس، عُزیر و محمّد علیهم السلام. (1)

یکی از راه های تربیت و ارشاد،بیان تاریخ گذشتگان و الگوهای مثبت است و قرآن بارها این روش را به کار برده است.

پیام ها:

1 پیامبر اسلام خاتم انبیاست.( «مِنْ قَبْلِکَ» بارها در قرآن آمده است در حالی که یک بار «Bمِنْ بَعْدِکَ » نیامده است).

2 آشنایی با تاریخ انبیا مایه ی تسلّی پیامبر اکرم و عامل صبر است. «فَاصْبِرْ ... مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنٰا عَلَیْکَ» 3 قصه هایی باید مورد تلاوت و تدبر قرار گیرد که حقّ باشد و هدف از آن نیز ترویج حقّ باشد. «مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنٰا عَلَیْکَ» 4 قصه گویی را سبک نشمریم.قرآن چندین قصه تعریف کرده است. «قَصَصْنٰا» 5 کسی می تواند تاریخ انبیا را نقل کند که خود آنان را فرستاده باشد. «قَصَصْنٰا» ، «لَمْ نَقْصُصْ» 6 قرآن کتاب تاریخ نیست و گر نه قصه ی همه ی انبیا را بازگو می کرد. «مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ» 7 در بیان تاریخ،عبرت ها مهم است نه آمارها. «مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ» 8 از ذکر نشدن نام خود ناراحت نشویم،نام بسیاری از انبیا نیز برده نشده است.

ص :298


1- 1) .تفسیر نمونه.

«مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ»

9 معجزات انبیا طبق اذن الهی است نه توقع و هوس مردم. «إِلاّٰ بِإِذْنِ اللّٰهِ» 10 کسانی که در برابر تاریخ و معجزات انبیا بی تفاوتند،خسارت می بینند.

«قَصَصْنٰا

... یَأْتِیَ بِآیَةٍ ... خَسِرَ هُنٰالِکَ الْمُبْطِلُونَ» 11 قضاوت نهایی میان انبیا و مخالفان،مربوط به جهان آخرت است. «فَإِذٰا جٰاءَ أَمْرُ اللّٰهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ» 12 قیامت روز داوری خداوند و شرمندگی باطل گرایان است. «قُضِیَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنٰالِکَ الْمُبْطِلُونَ» 13 خسارت واقعی،خسارت قیامت است. «خَسِرَ هُنٰالِکَ» 14 بدتر از اهل باطل،کسانی هستند که علاوه بر رفتن در راه باطل،هدفشان ابطال و خنثی کردن تلاش انبیا است. «الْمُبْطِلُونَ» 15 مخالفان انبیا اهل باطلند. «الْمُبْطِلُونَ»

[سوره غافر (40): آیات 79 تا 81]

اشاره

اَللّٰهُ اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اَلْأَنْعٰامَ لِتَرْکَبُوا مِنْهٰا وَ مِنْهٰا تَأْکُلُونَ (79) وَ لَکُمْ فِیهٰا مَنٰافِعُ وَ لِتَبْلُغُوا عَلَیْهٰا حٰاجَةً فِی صُدُورِکُمْ وَ عَلَیْهٰا وَ عَلَی اَلْفُلْکِ تُحْمَلُونَ (80) وَ یُرِیکُمْ آیٰاتِهِ فَأَیَّ آیٰاتِ اَللّٰهِ تُنْکِرُونَ (81)

خداوند است که برای شما چهار پایان را قرار داد تا از آنها سواری بگیرید و از آنها بخورید.

و برای شما در چهار پایان منافع(دیگری نیز)هست؛و سوار بر آنها به نیازی که در دل دارید برسید و بر آنها و بر کشتی ها حمل می شوید.

و خداوند(پیوسته)آیات خود را به شما نشان می دهد،پس کدام یک از آیات الهی را انکار می کنید؟

ص :299

نکته ها:

بهترین راه برای ایجاد و تقویت معرفت و شکرگزاری،توجّه به نعمت های الهی است و برای این کار بهترین نعمت ها آنهایی هستند که در هر زمان و مکان برای عموم مردم قابل دیدن و بهره برداری باشند.

«أنعام»جمع«نعم»در اصل به معنای شتر است ولی به مجموع گاو و شتر و گوسفند گفته نیز می شود.

منافع چهار پایان در تأمین سواری و تغذیه خلاصه نمی شود؛پوست و روده و پشم و کرک و شیر آنها و شخم زدن از دیگر منافع است.حتّی از فضولات آنها برای کود طبیعی یا وسیله ی ایجاد حرارت استفاده می شود.هم چنین نقش حیوانات در ایجاد کارخانه های پشم و نخ ریسی و چرم سازی و لبنیات چشم گیر است.

پیام ها:

1 در آفرینش هستی،انسان محور است. «جَعَلَ لَکُمُ الْأَنْعٰامَ ... وَ لَکُمْ فِیهٰا مَنٰافِعُ» 2 اگر چهار پایان رام نبودند زندگی بشر فلج بود.با این که قدرتشان از ما بیشتر است ولی خداوند آنها را برای ما رام کرد. «جَعَلَ لَکُمُ الْأَنْعٰامَ لِتَرْکَبُوا» 3 اسلام به مسأله ی تغذیه و بهره گیری از گوشت برخی چهار پایان سفارش کرده و خام خواری مورد ستایش اسلام نیست. «وَ مِنْهٰا تَأْکُلُونَ» 4 برکات چهار پایان در آن چه ما بهره گیری می کنیم منحصر نیست.(کلمه ی «مَنٰافِعُ» نکره آمده است).

5 انسان به حیوان محتاج است «لِتَبْلُغُوا عَلَیْهٰا حٰاجَةً فِی صُدُورِکُمْ» (ولی حیوان به انسان محتاج نیست.) 6 امکانِ حمل و نقل دریایی با کشتی،یکی دیگر از نعمت های الهی است. «وَ عَلَیْهٰا وَ عَلَی الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ» 7 در جهان بینی الهی،همه ی بهره گیری ها و نعمت ها،مقدّمه ی شناخت و بندگی است. «آیٰاتِ اللّٰهِ»

ص :300

8 انسان ناسپاس است؛از نعمت ها بهره می برد ولی صاحب نعمت را انکار می کند. «فَأَیَّ آیٰاتِ اللّٰهِ تُنْکِرُونَ» 9 نشانه های معرفت خدا در معرض دید همه است. «فَأَیَّ آیٰاتِ اللّٰهِ تُنْکِرُونَ»

[سوره غافر (40): آیه 82]

اشاره

أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی اَلْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کٰانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثٰاراً فِی اَلْأَرْضِ فَمٰا أَغْنیٰ عَنْهُمْ مٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ (82)

پس آیا در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنان بوده اند چه شد(و چگونه نابود شدند؟ آنان)تعدادشان از اینان بیشتر و قدرت و آثارشان در زمین سخت تر(و فزون تر)بود،امّا آن چه را به دست آورده بودند به کارشان نیامد.

پیام ها:

1 جهانگردی هدفدار مورد ستایش است. «أَ فَلَمْ یَسِیرُوا ... فَیَنْظُرُوا» 2 یکی از انتقادهای قرآن هجرت نکردن برای کسب تجربه و عبرت و معارف است. «أَ فَلَمْ یَسِیرُوا ... فَیَنْظُرُوا» 3 تاریخ،از منابع معرفت و شناخت حقایق است. «فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کٰانَ ... مِنْ قَبْلِهِمْ» 4 مخالفت کفّار با پیامبر به خاطر مغرور شدن به قدرت و جمعیّت بود،لذا قرآن می فرماید:ما قوی تر از آنان را نابود کردیم. «کٰانُوا أَکْثَرَ ... وَ أَشَدَّ» 5 از عوامل سقوط و زوال تمدّن ها،مخالفت با انبیا و ترک سنّت های الهی است.

«أَ فَلَمْ یَسِیرُوا»...

6 هر تمدن و پیشرفتی ملاک رستگاری و سعادت نیست. «قُوَّةً وَ آثٰاراً فِی الْأَرْضِ فَمٰا أَغْنیٰ عَنْهُمْ» ...

7 حفظ آثار اقوام گذشته،برای عبرت آیندگان لازم است. «فَیَنْظُرُوا»

ص :301

8 در محاسبات خود امروزِ افراد و جوامع را نبینیم،عاقبت بین باشیم. «کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ» ...

8 جمعیّت و قدرت،مانع قهر الهی نیست. «أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً» 9 تمدن بشری دائماً رو به پیشرفت نیست،برخی اقوام گذشته متمدن تر بودند.

«قَبْلِهِمْ کٰانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثٰاراً»

10 هر چه به دست آوریم در برابر قهر الهی پوچ است. «فَمٰا أَغْنیٰ عَنْهُمْ مٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ»

[سوره غافر (40): آیات 83 تا 84]

اشاره

فَلَمّٰا جٰاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ فَرِحُوا بِمٰا عِنْدَهُمْ مِنَ اَلْعِلْمِ وَ حٰاقَ بِهِمْ مٰا کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (83) فَلَمّٰا رَأَوْا بَأْسَنٰا قٰالُوا آمَنّٰا بِاللّٰهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنٰا بِمٰا کُنّٰا بِهِ مُشْرِکِینَ (84)

پس چون پیامبرانشان همراه با معجزات به سراغشان آمدند به آن مقدار علمی که نزدشان بود خوشحال شدند(و حاضر نشدند منطق انبیا را بپذیرند)و آن چه(از قهر الهی)که به تمسخر می گرفتند،آنان را فرا گرفت.

پس چون عذاب ما را دیدند گفتند:«به خداوند یکتا ایمان آوردیم و به آن چه(از قبل)شرک می ورزیدیم کافر شدیم».

نکته ها:

در طول تاریخ بشر،افرادی به خاطر علومی که سبب تمدن و پیشرفت و کسب ثروت است و یا به خاطر آگاهی هایی که از اقوام و نیاکان درباره عقائد خود دارند خود را از وحی و انبیا بی نیاز می پندارند.آری انسان های کم ظرفیّت همین که چند کلمه ای فراگرفتند یا مدرک و مقامی به دست آوردند مغرور می شوند.

در قرآن سه مرتبه جمله ی «نَصِیباً مِنَ الْکِتٰابِ» آمده که به معنای علم داشتن به گوشه ای

ص :302

از کتاب است و در هر سه مورد افرادی گرفتار انحراف شده اند چون از علم کافی برخوردار نبودند بلکه نصیبی از علم داشتند.یک جا می فرماید:کسانی که نصیبی از علم دارند به حقّ پشت می کنند. (1)در جای دیگر می فرماید:آنان به جای حقّ گمراهی را خریدند (2)و در آیه ای دیگر می فرماید:این گروه به جای ایمان به خدا و رسول به بت و طاغوت ایمان می آورند. (3)به هر حال علم کم،انسان را در معرض غرور و خود باختگی و دین فروشی قرار می دهد.در این آیه نیز می فرماید:علم اندک مانع حقّ پذیری است. «فَرِحُوا بِمٰا عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ» قرآن برای علم سه مرحله بیان کرده است:

الف)علم مفید که سبب رشد معنوی انسان باشد،همان گونه که موسی به خضر علیهما السلام گفت:آیا اجازه می دهی من همسفر تو باشم تا از آنچه می دانی و سبب رشد من است به من بیاموزی. (4)

ب)علم بی فایده،نظیر علم به عدد اصحاب کهف که آیا سه نفر بودند یا پنج نفر یا هفت نفر، زیرا مهم تصمیم آنان برای حفظ دینشان بود. (5)

ج)علم مضرّ،نظیر علم سحر و جادو برای جدایی میان زن و مرد. (6)

پیام ها:

1 فرستادن پیامبران برای اتمام حجّت یکی از سنّت های الهی است. «جٰاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ» 2 انبیا به سراغ مردم می رفتند. «جٰاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ» 3 غرور علمی،مانع حقّ پذیری است. «جٰاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ فَرِحُوا بِمٰا عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ» 4 علوم و تجربه های بشری نمی تواند جایگزین تعالیم الهی شود و انسان را از

ص :303


1- 1) .آل عمران،23.
2- 2) .نساء،44.
3- 3) .نساء،51.
4- 4) .کهف،66.
5- 5) .کهف،22.
6- 6) .بقره،102.

انبیا بی نیاز کند. «جٰاءَتْهُمْ ... بِالْبَیِّنٰاتِ ... عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ» 5 انبیا برای دانشمندان نیز حجّت هستند. «جٰاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ فَرِحُوا بِمٰا عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ» 6 قهر و عذاب الهی بعد از اتمام حجّت است. «جٰاءَتْهُمْ ... بِالْبَیِّنٰاتِ ... حٰاقَ بِهِمْ» ...

7 همه ی انبیا معجزه داشتند. «جٰاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ» 8 راه فراری برای کافران در قیامت وجود ندارد.( «حٰاقَ بِهِمْ» 9 مغرور شدن به علم خود،سبب تحقیر و استهزای وعده های الهی است.

«عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ

... یَسْتَهْزِؤُنَ» 10 اگر شادی،انسان را از پیمودن راه تکامل بازدارد ارزش ندارد. «فَرِحُوا بِمٰا عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ ... یَسْتَهْزِؤُنَ» 11 یکی از سنّت های خداوند حمایت از پیامبران با نزول قهر و عذاب بر کافران است. «حٰاقَ بِهِمْ مٰا کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ» 12 قهر خدا به خاطر عملکرد خود انسان هاست. «حٰاقَ بِهِمْ مٰا کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ» 13 استهزای امروز سبب قهر فراگیر فرداست. «وَ حٰاقَ بِهِمْ مٰا کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ» 14 کارهای ناشایست در صورتی به قهر الهی تبدیل می شود که دائمی باشد.

«کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ»

15 منطق مخالفان در برابر برهان و معجزه انبیا،تمسخر و استهزا است. «رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ ... یَسْتَهْزِؤُنَ» 16 ایمان در حال اضطرار ارزش ندارد،گرچه واقعی باشد. «فَلَمّٰا رَأَوْا بَأْسَنٰا قٰالُوا آمَنّٰا» 17 گروهی تا قهر الهی را نبینند ایمان نمی آورند. «فَلَمّٰا رَأَوْا بَأْسَنٰا قٰالُوا آمَنّٰا» 18 شرک،پایه و اساس ندارد.مشرکان نیز به شرک خود کافر می شوند. «کَفَرْنٰا بِمٰا کُنّٰا بِهِ مُشْرِکِینَ»

ص :304

[سوره غافر (40): آیه 85]

اشاره

فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمٰانُهُمْ لَمّٰا رَأَوْا بَأْسَنٰا سُنَّتَ اَللّٰهِ اَلَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبٰادِهِ وَ خَسِرَ هُنٰالِکَ اَلْکٰافِرُونَ (85)

امّا پس از آن که قهر ما را دیدند،دیگر ایمانشان برایشان سودی نداشت.این سنّت الهی است که در میان بندگانش جاری است.و در این جا کافران زیانکارند.

نکته ها:

در زمان متوکّل عباسی مردی نصرانی با زنی مسلمان زنا کرد.همین که خواستند حدّ جاری کنند آن مرد مسلمان شد.یحیی بن اکثم گفت:ایمان او مشکل را حل کرد و حدّ لازم نیست.بین آنان گفتگو شد؛متوکّل به امام هادی علیه السلام نامه نوشت و مسأله را مطرح کرد.

امام فرمود:«یضرب حتی یموت»چون مردی کافر به زنی مسلمان تجاوز کرده،مجازات او قتل است.علما به جواب امام ایراد گرفتند و گفتند:در قرآن و سنّت چنین فتوایی نیست.بار دیگر متوکّل به امام هادی علیه السلام نامه نوشت و دلیل و سند خواست.امام در پاسخ با استناد به این آیه «فَلَمّٰا رَأَوْا بَأْسَنٰا قٰالُوا آمَنّٰا بِاللّٰهِ ... فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمٰانُهُمْ» نوشتند:چون آن مرد نصرانی پس از محکومیّت و هنگام مجازات ایمان آورده،ایمانش بی فایده است و حدّ از او ساقط نمی شود. (1)

پیام ها:

1 اضطرارها فطرت را شکوفا می کند و کفّار را به سراغ ایمان می آورد ولی ایمانِ اضطراری ارزشی ندارد. «فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمٰانُهُمْ» 2 ایمان باید اختیاری باشد نه از روی اضطرار و ناچاری. «فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمٰانُهُمْ» 3 نقل سرنوشت کفّار،برای آیندگان عبرت است. «قٰالُوا آمَنّٰا ... فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمٰانُهُمْ» 4 کیفرها و پاداش های الهی،قانونمند است. «رَأَوْا بَأْسَنٰا ... سُنَّتَ اللّٰهِ» ...

5 کارساز نبودن ایمان اضطراری،از سنّت های الهی است. «سُنَّتَ اللّٰهِ الَّتِی» ...

ص :305


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

(سنّت خداوند در همه افراد و جوامع یکسان است. «وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّٰهِ تَبْدِیلاً» (1)) 6 لحظه ی مرگ،خسارت انسان جلوه می کند. «خَسِرَ هُنٰالِکَ» 7 ایمان اضطراری که فرصت عمل برای انسان باقی نمی گذارد خسارت است.

«قٰالُوا آمَنّٰا

... خَسِرَ هُنٰالِکَ الْکٰافِرُونَ» 8 در هفت آیه ی قبل خواندیم: «خَسِرَ هُنٰالِکَ الْمُبْطِلُونَ» و در این جا می خوانیم:

«خَسِرَ هُنٰالِکَ الْکٰافِرُونَ»

معلوم می شود که کافران اهل باطل هستند و اهل باطل، کافران.

«و الحمد لله رب العالمین»

ص :306


1- 1) .احزاب،62؛فاطر،43 و فتح،23.

ص :307

ص :308

[تفسیر سوره فصلت]

سیمای سوره فصّلت

این سوره مکی است و پنجاه و چهار آیه دارد.نام این سوره برگرفته از آیه ی سوم است و آن را«حٰم سجده»نیز می گویند،چون با«حم»شروع می شود و در میان چهار سوره ای که سجده ی واجب دارد اولین سوره است.

آیات این سوره درباره ی رستاخیز،تاریخ اقوام پیشین،عظمت قرآن و نشانه های قدرت خداوند در هستی می باشد.

در حدیث می خوانیم که رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله هر شب،قبل از خواب سوره ی تبارک و حم سجده را تلاوت می فرمودند. (1)

ص :309


1- 1) .تفسیر روح المعانی.

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان.

[سوره فصلت (41): آیات 1 تا 4]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;حم (1) تَنْزِیلٌ مِنَ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ (2) کِتٰابٌ فُصِّلَتْ آیٰاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (3) بَشِیراً وَ نَذِیراً فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لاٰ یَسْمَعُونَ (4)

حا،میم.

(این قرآن)از طرف خداوند بخشنده ی مهربان نازل شده است.

کتابی که آیات آن به روشنی بیان شده است،قرآنی عربی،برای مردمی که می دانند.

(کتابی)بشارت دهنده و هشدار دهنده؛پس(با این حال)بسیاری از مردم روی گردان شدند و(ندای قرآن را)نمی شنوند.

نکته ها:

کلمه «Bأَنْزَلْنٰا *» به معنای نزول دفعی و کلمه «Bتَنْزِیلٌ *» به معنای نزول تدریجی است و شاید برای جمع میان دو تعبیر «Bأَنْزَلْنٰا *» و «Bتَنْزِیلٌ *» بتوان گفت که مفاهیم و محتوای قرآن یک دفعه در شب قدر بر قلب مبارک پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله نازل شده،ولی الفاظ و قالب ها به تدریج نازل شده است. (1)

هر کجا سخن از نزول قرآن است،نشانه ای از تربیت،قاطعیّت،عزّت،حکمت و رحمت در

ص :310


1- 1) .تفسیر راهنما.

کار است.

«تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعٰالَمِینَ» (1)

«تَنْزِیلُ الْکِتٰابِ لاٰ رَیْبَ فِیهِ» (2)

«تَنْزِیلُ الْکِتٰابِ مِنَ اللّٰهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ» (3)

«تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» (4)

«تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ» (5)

پیام ها:

1 قرآن به تدریج در صحنه های گوناگون نازل گشته است. «تَنْزِیلٌ» 2 قرآن،نزول تدریجی آن و هدف از نزول آن،برخاسته از رحمت گسترده و ابدی اوست. «تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» 3 قرآن در زمان پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله به صورت کتابی موجود بوده است. «کِتٰابٌ» 4 تجلیل از یک شخص یا کتاب،گاهی ضروری است.(« فُصِّلَتْ» ، «آیٰاتُهُ» ، «عَرَبِیًّا» ، «نَذِیراً» ، «بَشِیراً »صفات قرآن است.) 5 قرآن از هر چیزی که در هدایت و رشد مردم مؤثّر است(مانند اوامر و نواهی، قصه ها و عبرت ها،استدلال ها،مثل ها،بیان نعمت ها،آینده ی بشر،حوادث قیامت،بیان عوامل عزّت و سقوط و...)به تفصیل و قاطعانه و شفّاف و بدون ابهام سخن گفته است. «فُصِّلَتْ آیٰاتُهُ» 6 قرآن به زبان عربی که زبانی فصیح و شیواست نازل گردیده است.(کلمه «عربی»هم به معنای زبان عربی است و هم به معنای فصیح و شیوا) 7 نه تنها محتوا بلکه الفاظ قرآن از خداست. «تَنْزِیلٌ ... قُرْآناً عَرَبِیًّا» 8 تفصیل و شیوایی قرآن را کسانی درک می کنند که به زبان عربی آشنا باشند.

ص :311


1- 1) .واقعه،80 و حاقّه،43.
2- 2) .سجده،2.
3- 3) .جاثیه،2 و احقاف،2.
4- 4) .فصّلت،2.
5- 5) .فصّلت،42.

«قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ»

(شاید مراد از« یَعْلَمُونَ »علم به زبان عربی باشد) 9 قرآن برای همه ی مردم نازل شده «هُدیً لِلنّٰاسِ» (1)لکن تنها اهل علم و تقوا از آن بهره مند می شوند. «لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ» ، «هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» 10 علم،تنها خواندن و نوشتن نیست،بلکه فهم حقیقت است. «لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ» (با توجّه به این که بسیاری از هدایت یافتگان صدر اسلام قدرت خواندن و نوشتن نداشتند).

11 بیم و امید در کنار هم لازم است. «بَشِیراً وَ نَذِیراً» 12 اکثریّت،دلیل حقانیّت نیست. «فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ» 13 دلیل اعراض مردم از قرآن،جهل آنان است. «لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ... فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ»

[سوره فصلت (41): آیه 5]

اشاره

وَ قٰالُوا قُلُوبُنٰا فِی أَکِنَّةٍ مِمّٰا تَدْعُونٰا إِلَیْهِ وَ فِی آذٰانِنٰا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنٰا وَ بَیْنِکَ حِجٰابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنٰا عٰامِلُونَ (5)

و گفتند:«دل های ما از آن چه ما را به سوی آن دعوت می کنی در پوشش و پرده است و در گوش های ما سنگینی است،و میان ما و تو حجابی است، پس تو(کار خود را)انجام ده،ما نیز(کار خود را)انجام می دهیم.»

نکته ها:

« أَکِنَّةٍ »جمع«کنان»به معنای پارچه ای است که چیزی را در آن می پیچند. (2)« وَقْرٌ »به معنای سنگینی در گوش است.

کفّار در برابر پیامبر و قرآن،پنج موضع گیری سخت داشتند:

الف:اعراض و دوری کردن. «فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ» (در آیه ی قبل) ب)آماده نبودن قلبی برای پذیرش حقّ. «قُلُوبُنٰا فِی أَکِنَّةٍ» ج)گوش ندادن به پیام ها. «فِی آذٰانِنٰا وَقْرٌ»

ص :312


1- 1) .انعام،91.
2- 2) .مفردات راغب.

د)اعلام وجود مانع.(یعنی حجاب خودبینی و دنیاپرستی و...) «بَیْنِنٰا وَ بَیْنِکَ حِجٰابٌ» ه)پافشاری بر راه خود. «فَاعْمَلْ إِنَّنٰا عٰامِلُونَ»

پیام ها:

1 کار خداوند لطف کردن و نزول وحی از سرچشمه ی رحمت است. «تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» امّا شیوه ی کفّار لجاجت و اعراض است. «قُلُوبُنٰا فِی أَکِنَّةٍ» 2 اگر دل تحت یک پوشش باشد قابل هشدار است،امّا چند پوشش کار را محال می کند.( «أَکِنَّةٍ» به صورت جمع آمده است).

3 اگر مخاطب آماده نباشد وحی و رحمت الهی و کتاب آسمانی و بشیر و نذیر بودن سودی نخواهد داشت.(با توجّه به آیه ی قبل و این آیه).

4 شرط اول پذیرش حقّ،شنیدن سخن حقّ است که معاندان خود را از آن محروم می کنند. «فِی آذٰانِنٰا وَقْرٌ» 5 موسی به دین خود،عیسی به دین خود،سخن کسانی است که حجابِ تعصّب ها و لجاجت ها،بر دل آنها پرده افکنده است. «مِنْ بَیْنِنٰا وَ بَیْنِکَ حِجٰابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنٰا عٰامِلُونَ»

[سوره فصلت (41): آیات 6 تا 7]

اشاره

قُلْ إِنَّمٰا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحیٰ إِلَیَّ أَنَّمٰا إِلٰهُکُمْ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَ اِسْتَغْفِرُوهُ وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ (6) اَلَّذِینَ لاٰ یُؤْتُونَ اَلزَّکٰاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کٰافِرُونَ (7)

(ای پیامبر! به مردم)بگو:«همانا من بشری هستم مثل شما؛(با این تفاوت که)به من وحی می شود که قطعاً خدای شما یکتا است.پس بدون انحراف به سوی او رو کنید و از او آمرزش بخواهید و وای بر مشرکان.

کسانی که زکات نمی پردازند و آنان همان هایی هستند که به آخرت کافرند.

ص :313

نکته ها:

با توجّه به این که حکم زکات در سال دوم هجری در مدینه نازل شده و این سوره مکی است،مراد از زکات در این آیه کمک مالی است.

در احادیث می خوانیم که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله سوگند یاد فرمود:نپرداختن زکات خیانت و شرک است (1)و هر کس به مقدار قیراطی زکات ندهد،نه مؤمن است،نه مسلمان است و نه کرامت دارد،و هر کس زکات ندهد یا یهودی می میرد و یا نصرانی. (2)

در فرهنگ قرآن،بی اعتنایی به پاره ای از دستورات الهی به منزله ی کفر و شرک است.

درباره ی ترک حج می خوانیم: «وَ لِلّٰهِ عَلَی النّٰاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطٰاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَ مَنْ کَفَرَ»... (3)بر هر کسی که توان رفتن به حج دارد،واجب است و هر کس کافر شود یعنی حج نرود،در اینجا نرفتن به حج در قالب کفر مطرح شده است.

درباره ی ترک نماز رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:«ما بین المسلم و بین الکافر الا ان یترک الصلاة الفریضة متعمدا» (4)مسلمانی که عمداً نماز واجب را ترک کند مثل کافر است.

و در این آیه درباره ی ترک زکات می خوانیم: «وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ اَلَّذِینَ لاٰ یُؤْتُونَ الزَّکٰاةَ» ترک زکات مانند شرک است).

زکات،بودجه ی حکومت اسلامی است و نپرداختن آن به معنای به رسمیّت نشناختن نظام توحیدی است که همتای شرک است.

پیام ها:

1 در برابر سخت ترین لجاجت ها،از هدف عقب نشینی نکنید.(مشرکان تقاضای انجام تهدیدها را داشتند «فَاعْمَلْ إِنَّنٰا عٰامِلُونَ» خداوند دستور می دهد که به آنان بگو من مسئول کیفر و مجازات و انجام تهدیدات نیستم،فقط مسئول ابلاغ وحی هستم. «قُلْ إِنَّمٰا أَنَا بَشَرٌ» ...

ص :314


1- 1) .بحار،ج 96،ص 29.
2- 2) .میزان الحکمه،ماده زکاة.
3- 3) .آل عمران،97.
4- 4) .بحار،ج 77،ص 58.

2 برای پایین آوردن روحیه ی لجاجت مخالفان،به نقاط مشترک اشاره کنید.

«أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»

3 توحید،سرلوحه ی دعوت انبیاست. «أَنَّمٰا إِلٰهُکُمْ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ» 4 خداوند یکتا است،در راه او پایداری کنید. «إِلٰهُکُمْ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ» 5 آینده را با پایداری در راه توحید،و گذشته را با استغفار و عذرخواهی از درگاه حقّ جبران کنید. «فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ» 6 نپرداختن زکات و بی اعتنایی به فقرا،بین شرک و کفر قرار گرفته و پر خطر است. «وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ اَلَّذِینَ لاٰ یُؤْتُونَ الزَّکٰاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کٰافِرُونَ» 7 کفر به معاد،سبب نپرداختن زکات می شود. «لاٰ یُؤْتُونَ الزَّکٰاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کٰافِرُونَ» 8 سرچشمه ی نپرداختن زکات یا دنیاپرستی است که نوعی شرک است و یا باور نداشتن قیامت که کفر است. «لِلْمُشْرِکِینَ» ، «کٰافِرُونَ»

[سوره فصلت (41): آیات 8 تا 9]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ (8) قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ اَلْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدٰاداً ذٰلِکَ رَبُّ اَلْعٰالَمِینَ (9)

همانا کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام می دهند برایشان پاداش دائمی(و بی منّت)است.

بگو:آیا شما به کسی که زمین را در دو روز آفریده است کفر می ورزید و برای او همتایانی قرار می دهید؟ اوست پروردگار جهانیان.

نکته ها:

« مَمْنُونٍ »به معنای قطع شده یا مورد منّت است.

در آیه ی پنجم خواندیم که کفّار با پنج عبارت گوناگون،لجاجت خود را مطرح کردند و

ص :315

گفتند:دل های ما در پرده و گوش هایمان سنگین است و...در این آیه،خداوند به پیامبرش می فرماید:به اظهارات سنگدلانه آنها توجّه نکن و با سؤال و استدلال به کار خود ادامه بده. «قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ» مراد از آفرینش کره زمین در دو روز،دو مرحله و دوره است،قبل از آفرینش زمین و آسمان و پیدایش شب و روز و ماه و سال،روز معنا نداشته که بگوییم خداوند زمین را در دو روز آفریده است.

قدرت خداوند همراه با حکمت او اعمال می شود.با این که خداوند می تواند با یک اراده آسمان ها و زمین و آن چه را که میان آنهاست خلق کند و بارها با جمله ی «کُنْ فَیَکُونُ» از این قدرت سخن به میان آورده است،ولی آفرینش آسمان ها و زمین را در چند مرحله و دوران قرار داده و این نشان آن است که اعمال قدرت باید همراه با مصلحت باشد و مصلحت آفرینش در چند مرحله بوده است.

سؤال:

در هفت مورد،قرآن می فرماید:آفرینش در شش روز بوده است،چهار مورد درباره ی آفرینش زمین و آسمان (1)و سه مورد درباره ی آفرینش زمین و آسمان و آنچه میان آنهاست. (2)البتّه از سه آیه ی دوم می توان فهمید که آیات اول نیز مربوط به آفرینش آسمان ها و زمین و آنچه میان آنهاست می باشد.در این جا سؤالی مطرح است و آن این که در این آیه می فرماید:زمین در دو روز آفریده شده و در آیه ی 12 می فرماید:آسمان ها نیز در دو روز آفریده شدند.در آیه ی 10 می فرماید:روزی شما در چهار روز تقدیر شد که جمعاً هشت روز می شود و با آیات شش روزه منافات دارد.

پاسخ:

آفرینش غیر از تقدیرِ روزی است و لذا جمع کردن این دو با یکدیگر که هشت روز می شود،

ص :316


1- 1) .اعراف،54،یونس،3،هود،7 و حدید،4.
2- 2) .فرقان،59،سجده،4 و ق،38.

درست نیست بلکه این آیات فقط به چهار روز از مجموع شش روزِ آفرینش اشاره کرده و دو روز دیگر مربوط به آفرینش میان آسمان ها و زمین است و یا امور دیگر که این آیات از بیان آن ساکت است.

پیام ها:

1 در کنار تهدیدِ کافران،ستایش از خوبان لازم است. «وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ ... إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا» ...

2 ایمان و عمل نیکو از هم جدا نیست. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» 3 ایمان قبل از عمل است.( «آمَنُوا» قبل از «عَمِلُوا» آمده است).

4 کسانی که در دنیا عملِ بی منّت انجام می دهند،در بهشت پاداش بی منّت دریافت می نمایند. «لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ» 5 خدای بزرگ برای آن همه نعمت های ابدی در بهشت منت نمی گذارد.(چه زشت است که ما به خاطر یک احسان کوچک و موقت منت بگذاریم). «أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ» 6 بهترین راه دعوت کفّار،بیان لطف خداوند است. «لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ» ...

7 آفرینش کره زمین به تدریج و طیّ دو دوران اتفاق افتاده است. «خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ» 8 چگونه برای خداوند شریک قائل می شوید،در حالی که او در آفرینش زمین شریک نداشته است. «خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدٰاداً» 9 آفریدگار،همان پروردگار یکتاست. «خَلَقَ ... رَبُّ الْعٰالَمِینَ»

ص :317

[سوره فصلت (41): آیات 10 تا 11]

اشاره

وَ جَعَلَ فِیهٰا رَوٰاسِیَ مِنْ فَوْقِهٰا وَ بٰارَکَ فِیهٰا وَ قَدَّرَ فِیهٰا أَقْوٰاتَهٰا فِی أَرْبَعَةِ أَیّٰامٍ سَوٰاءً لِلسّٰائِلِینَ (10) ثُمَّ اِسْتَویٰ إِلَی اَلسَّمٰاءِ وَ هِیَ دُخٰانٌ فَقٰالَ لَهٰا وَ لِلْأَرْضِ اِئْتِیٰا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قٰالَتٰا أَتَیْنٰا طٰائِعِینَ (11)

و در زمین کوه هایی را بر فرازش قرار داد و در آن خیر فراوان نهاد،و در چهار روز رزق و روزی اهلِ زمین را مقدّر کرد که برای تمام نیازمندان کافی است.

سپس به(آسمان)در حالی که دود بود توجّه کرد،پس به آن و زمین فرمود:با رغبت یا کراهت بیایید(و شکل بگیرید)گفتند:فرمانبردار آمدیم (و شکل گرفتیم).

نکته ها:

« رَوٰاسِیَ »جمع«راسیة»به معنای کوه های استوار است.« سَوٰاءً »به معنای برابر است و « سَوٰاءً لِلسّٰائِلِینَ »به معنای آن است که قوت ها برابر نیازهاست.«طوع»به معنای رغبت و «کره»به معنای بی رغبتی است.

عبارتِ« اِسْتَویٰ »هر گاه در کنار حرف «عَلَی» قرار گیرد به معنای سلطه و حکومت است، مانند آیه ی «الرَّحْمٰنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَویٰ» (1)ولی هر گاه در کنار حرف «Bإِلَی *» قرار گیرد به معنای توجّه و قصد است مانند همین آیه. (2)

آفرینش،مراحل تکاملی دارد:

اول)خلق شدن. «خَلَقَ الْأَرْضَ» دوم)استقرار و تثبیت. «جَعَلَ فِیهٰا رَوٰاسِیَ» سوم)تزریق منافع در زمین. «بٰارَکَ فِیهٰا» چهارم)تأمین نیازهای همگان. «سَوٰاءً لِلسّٰائِلِینَ»

ص :318


1- 1) .طه،5.
2- 2) .مفردات راغب.

زمین و کوه ها مایه ی برکت هستند.برخی از فواید و برکات زمین عبارت است از:تأمین مواد غذایی،پیدایش گیاهان،تصفیه ی آب،دفن مردارها و زباله ها،یک دانه گرفتن و چند خوشه دادن،زباله را گرفتن و آب زلال دادن و در کوه ها نیز برکاتی است از قبیل انواع معادن،حفظ برف ها،تأمین سنگ های ساختمانی،حفظ لرزش های زمین و کنترل طوفان ها و بادها،علامت و راهنمایی برای مسافران و....

بعضی« أَرْبَعَةِ أَیّٰامٍ »را اشاره به چهار فصل گرفته و گفته اند تغییر فصل ها در تأمین روزی موجودات زمین مؤثّرند.

سؤال:اگر روزی برای همه هست،این همه گرسنه چرا؟ پاسخ:در سوره ی ابراهیم آیات 32 تا 34 خداوند می فرماید:ما باران فرستادیم و میوه ها رویاندیم تا رزق شما باشد.کشتی ها،نهرها،خورشید و ماه و شب و روز را مسخر شما کردیم و هر چه خواستید دادیم و اگر نعمت های الهی را بشمارید نمی توانید حسابش را بکنید،لکن مدیریّت های ناقص و توزیع های ناعادلانه و اسراف و تبذیرها و کارهای ظالمانه،این بدبختی ها را برای شما آورده است و در پایان می فرماید: «إِنَّ الْإِنْسٰانَ لَظَلُومٌ کَفّٰارٌ»

پیام ها:

1 پیدایش کوه ها امری تصادفی نیست،بلکه با برنامه بوده است. «جَعَلَ فِیهٰا رَوٰاسِیَ» 2 تقدیر رزق و قرار دادن برکت در زمین از شئون ربوبیّت است. «رَبُّ الْعٰالَمِینَ» ، «بٰارَکَ فِیهٰا» ، «قَدَّرَ فِیهٰا» 3 خداوند برای همه ی موجوداتی که در زمین زندگی می کنند بر اساس حکمت و به مقدار لازم،روزی قرار داده است. «قَدَّرَ فِیهٰا أَقْوٰاتَهٰا» 4 تقدیر روزی ها قبل از آفرینش ما بوده است. «قَدَّرَ فِیهٰا أَقْوٰاتَهٰا فِی أَرْبَعَةِ أَیّٰامٍ» ما نبودیم و تقاضامان نبود لطف تو ناگفته ی ما می شنود 5 همه ی موجودات زمینی برای تأمین نیازهای خود حقّ برابر و یکسان دارند.

«سَوٰاءً لِلسّٰائِلِینَ»

ص :319

6 برای رسیدن به روزی،باید تلاش کرد.(کلمه «لِلسّٰائِلِینَ» نشانه ی درخواست است و درخواست واقعی همراه تلاش و تکاپو است).

7 برای همه ی مردم،قوّت کافی و لازم مقدّر شده است. «سَوٰاءً لِلسّٰائِلِینَ» 8 آسمان ها در آغاز به صورت دود و گاز بوده است. «وَ هِیَ دُخٰانٌ» 9 در چند آیه ی قبل خواندیم که کفّار به رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله می گفتند:دل های ما در پرده هایی از حجاب و گوش های ما سنگین است ولی این آیه می فرماید:

آسمان ها و زمین فرمان خدا را می شنوند و خاضعانه اطاعت می کنند. «أَتَیْنٰا طٰائِعِینَ» 10 هستی شعور دارد و مخاطب قرار می گیرد. «أَتَیْنٰا طٰائِعِینَ»

[سوره فصلت (41): آیه 12]

اشاره

فَقَضٰاهُنَّ سَبْعَ سَمٰاوٰاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحیٰ فِی کُلِّ سَمٰاءٍ أَمْرَهٰا وَ زَیَّنَّا اَلسَّمٰاءَ اَلدُّنْیٰا بِمَصٰابِیحَ وَ حِفْظاً ذٰلِکَ تَقْدِیرُ اَلْعَزِیزِ اَلْعَلِیمِ (12)

پس آن را(که به صورت دود بود،)در دو روز در قالب هفت آسمان درآورد و در هر آسمانی امرش را وحی کرد؛ما آسمان دنیا را به ستارگان زینت دادیم و آن را وسیله ی حفظ(آسمان ها)قرار دادیم؛این است تقدیر خدای توانا و دانا.

نکته ها:

گرچه خداوند می توانست با یک اراده همه چیز را خلق کند،لکن حکمت او اقتضا می کرد که آسمان ها را در دو مرحله و دوران خلق نماید.

در این آیه،سخن از ستارگان با چند عنوان مطرح شده است:

زینت آسمان. «زَیَّنَّا» حفاظت از آسمان. «حِفْظاً» چراغ آسمان. «بِمَصٰابِیحَ» در سوره ی صافّات می خوانیم: «إِنّٰا زَیَّنَّا السَّمٰاءَ الدُّنْیٰا بِزِینَةٍ الْکَوٰاکِبِ وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطٰانٍ

ص :320

مٰارِدٍ لاٰ یَسَّمَّعُونَ إِلَی الْمَلَإِ الْأَعْلیٰ وَ یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جٰانِبٍ دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذٰابٌ وٰاصِبٌ» (1)ما آسمان نزدیک(پایین)را با ستارگان آراستیم تا آن را از هر شیطان خبیثی حفظ کنیم، آنها نمی توانند به(سخنان)فرشتگان عالم بالا گوش دهند.زیرا که از هر سو هدف قرار می گیرند و به عقب رانده می شوند و برای آنها عذاب همیشگی است.

رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:اهل بیت من برای ساکنان زمین وسیله ی امان هستند همان گونه که ستارگان برای آسمان ها مایه ی امانند. (2)

پیام ها:

1 خداوند آسمان را هفت طبقه قرار داده است. «فَقَضٰاهُنَّ سَبْعَ سَمٰاوٰاتٍ» 2 در نزد قدرت خداوند،آفرینش زمین با آفرینش آسمان های هفت گانه تفاوتی نمی کند.هر دو را در دو مرحله آفریده است. «فَقَضٰاهُنَّ ... فِی یَوْمَیْنِ» 3 با این که در هر آسمانی امر و ویژگی خاصّی وجود دارد،امّا همه به یک سرچشمه وصل است. «أَوْحیٰ» ...

4 برنامه های هر آسمانی از آسمان دیگر جدا است.(« أَمْرَهٰا »یعنی اموری که مربوط به همان آسمان است) 5 هر چه ستاره دیده ایم و آن چه که بعداً کشف می شود،زینت های آسمانِ پایینی است و ما از آسمان های دیگر خبری نداریم. «زَیَّنَّا السَّمٰاءَ الدُّنْیٰا بِمَصٰابِیحَ» 6 ستارگان،عامل حفاظت آسمان ها هستند. «حِفْظاً» 7 مقدّرات الهی در دسترس هیچ کس قرار نمی گیرد. «تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ» 8 هستی،تبلور علم و قدرت الهی است. «ذٰلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ» 9 مقدّرات الهی حکیمانه و عادلانه است. «ذٰلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ»

ص :321


1- 1) .صافّات،6 9.
2- 2) .تفسیر کنز الدقائق.

[سوره فصلت (41): آیات 13 تا 14]

اشاره

فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صٰاعِقَةً مِثْلَ صٰاعِقَةِ عٰادٍ وَ ثَمُودَ (13) إِذْ جٰاءَتْهُمُ اَلرُّسُلُ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاَّ اَللّٰهَ قٰالُوا لَوْ شٰاءَ رَبُّنٰا لَأَنْزَلَ مَلاٰئِکَةً فَإِنّٰا بِمٰا أُرْسِلْتُمْ بِهِ کٰافِرُونَ (14)

پس اگر روی گرداندند بگو:«من شما را از صاعقه ای همچون صاعقه ی قوم عاد و ثمود می ترسانم.

آن گاه که فرستادگان(ما)از پیش رو و از پشت سر به سراغشان آمدند(و گفتند:)«جز خداوند را نپرستید»(امّا آنان در پاسخ)گفتند:«اگر پروردگار ما می خواست(پیامبری بفرستد)قطعاً فرشتگانی را می فرستاد،پس ما به آن چه شما به آن فرستاده شده اید کافریم.»

نکته ها:

یکی از بهانه های کفّار و مشرکان در برابر پیامبران این بوده که می گفتند:اگر خداوند می خواست ما را هدایت کند،یکی از فرشتگان را به عنوان پیامبر برای ما می فرستاد،نه آنکه انسانی همانند خودمان را پیامبر ما قرار دهد.

در حالی که پیامبر باید از جنس خود ما باشد تا بتواند الگوی زندگی ما باشد و نیازهای ما را درک کند.

پیام ها:

1 رهبران الهی باید انحراف مردم را پیش بینی کنند و در فکر درمان آن باشند.

«فَإِنْ أَعْرَضُوا»

2 برای اصلاح متکبّر،انذار ضروری است. «أَنْذَرْتُکُمْ» 3 انبیا هر بشارت و انذاری که داشتند از طرف خداوند بود. «فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ» 4 همه ی کیفرها در آخرت نیست. «مِثْلَ صٰاعِقَةِ عٰادٍ» ...

5 تاریخ دارای سنّت های ثابتی است. «صٰاعِقَةً مِثْلَ صٰاعِقَةِ عٰادٍ» ...

ص :322

6 قهر الهی بعد از اتمام حجّت است. «إِذْ جٰاءَتْهُمُ الرُّسُلُ» 7 پیامبران و مبلغان دینی باید در جامعه حضور فعال داشته و از هر سو تلاش نمایند. «إِذْ جٰاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ» 8 آمدن پیامبران پی در پی،نشانه ی عنایت خداوند به ارشاد مردم است. «مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ» ...

9 سرلوحه ی وظایف انبیا،دعوت به توحید است. «أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللّٰهَ» 10 هر مستکبری برای انحراف خود،بهانه و توجیهی می تراشد. «لَوْ شٰاءَ رَبُّنٰا» ...

11 مخالفت با انبیا سرسختانه بوده است.(در جمله «فَإِنّٰا بِمٰا أُرْسِلْتُمْ بِهِ کٰافِرُونَ» انواع تأکیدات به کار رفته است).

12 مخالفت کفّار،با مکتب الهی است نه با شخص پیامبر. «بِمٰا أُرْسِلْتُمْ بِهِ کٰافِرُونَ»

[سوره فصلت (41): آیه 15]

اشاره

فَأَمّٰا عٰادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی اَلْأَرْضِ بِغَیْرِ اَلْحَقِّ وَ قٰالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنّٰا قُوَّةً أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اَللّٰهَ اَلَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ کٰانُوا بِآیٰاتِنٰا یَجْحَدُونَ (15)

پس قوم عاد به ناحقّ در زمین تکبّر ورزیدند و گفتند:«کیست که از ما قدرتمندتر باشد؟»آیا ندیدند که همان خداوندی که آنان را آفرید قوی تر از آنهاست؟ و پیوسته به آیات ما کفر ورزیدند.

نکته ها:

قوم عاد که در جنوب جزیرة العرب زندگی می کردند،افرادی نیرومند و جنگجو بودند و قلعه های محکم و ساختمان های بلندی داشتند و این ها سبب غرور و استکبار آنان شد. (1)

قدرت و قوّت را اگر از خدا بدانیم و برای اهداف الهی بخواهیم ارزش دارد.

حضرت لوط برای بازداشتن مردم از فساد،آرزوی قوّت از خدا را داشت.

ص :323


1- 1) .تفسیر نمونه.

«لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً» (1)اسلام به مردم سفارش می کند که هر گونه قدرت را برای ارعاب دشمنان خدا آماده کنید «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» (2)امّا اگر قدرت وسیله ی غرور و تکبّر شد به سرنوشت عاد گرفتار می شویم.

پیام ها:

1 در شیوه ی تبلیغ،بعد از بیان کلیات شرح مطالب لازم است. «فَأَمّٰا عٰادٌ» 2 در نقل تاریخ،تنها به آنچه مایه ی عبرت است،توجّه کنیم.(قرآن درباره ی قوم عاد،از تعداد آنان و شهر و قبیله آنان سخنی نگفته است). «فَأَمّٰا عٰادٌ» ...

3 استکبار،مایه ی هلاکت است. «صٰاعِقَةِ عٰادٍ ... فَاسْتَکْبَرُوا» 4 تکبّر انسانِ ضعیف در برابر خداوند قهار کاملاً نابجاست. «فَاسْتَکْبَرُوا ... بِغَیْرِ الْحَقِّ» 5 انگیزه ی تکبّر،مغرور شدن به قدرت و نداشتن رقیب است. «مَنْ أَشَدُّ مِنّٰا قُوَّةً» 6 داروی مبارزه با خود برتربینی،توجّه به قدرت الهی است. «مَنْ أَشَدُّ مِنّٰا قُوَّةً ...

الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ»

7 قدرت،نشانه ی حقانیّت نیست. «مَنْ أَشَدُّ مِنّٰا قُوَّةً» ...

8 نگاهی به آفرینش خود و ضعف های دوران جنین و کودکی،و نیازمندی امروز تکبّر را برطرف می کند. «الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ» 9 آن چه کفّار را به هلاکت می رساند،استمرار در کفر و لجاجت است. «کٰانُوا- یَجْحَدُونَ»

ص :324


1- 1) .هود،80.
2- 2) .انفال،60.

[سوره فصلت (41): آیه 16]

اشاره

فَأَرْسَلْنٰا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیّٰامٍ نَحِسٰاتٍ لِنُذِیقَهُمْ عَذٰابَ اَلْخِزْیِ فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ لَعَذٰابُ اَلْآخِرَةِ أَخْزیٰ وَ هُمْ لاٰ یُنْصَرُونَ (16)

پس ما بادی سرد و توفنده و مسموم کننده را در ایامی نحس بر آنان فرستادیم تا عذاب خوار کننده ای را در همین دنیا به آنان بچشانیم،و قطعاً عذاب آخرت رسوا کننده تر است و آنان یاری نخواهند شد.

نکته ها:

در سوره ی«حاقّه»از آیه ی 6 به بعد درباره ی قوم عاد چنین می خوانیم:قوم عاد توسط بادی سرد و مسموم کننده که هفت شب و هشت روز بر آنان وزید هلاک شدند و همچون تنه ی درخت خرما به زمین افتادند.

پیام ها:

1 عوامل طبیعت،مأموران اجرای فرمان خداوند هستند. «فَأَرْسَلْنٰا عَلَیْهِمْ رِیحاً» 2 علّت عذاب الهی،عملکرد خود مردم است. «کٰانُوا بِآیٰاتِنٰا یَجْحَدُونَ فَأَرْسَلْنٰا» 3 با اراده ی خداوند نقش سازنده ی باد،به نقش سوزنده تبدیل می شود. «رِیحاً صَرْصَراً» 4 قهر الهی،گاهی در یک لحظه قومی را نابود می کند و گاهی به تدریج و در چند شبانه روز. «فِی أَیّٰامٍ» 5 حوادث خوب و بد که در طول روز یا شب اتفاق می افتد،آن روزها و شب ها را به مبارک و نحس تقسیم می کند. «أَیّٰامٍ نَحِسٰاتٍ» 6 تلخی های دنیا نسبت به آخرت در حدّ چشیدن است. «لِنُذِیقَهُمْ» 7 عاقبت استکبار،خواری است. «فَاسْتَکْبَرُوا ... عَذٰابَ الْخِزْیِ» 8 کسانی که با شعار «فَإِنّٰا بِمٰا أُرْسِلْتُمْ بِهِ کٰافِرُونَ» (1)انبیا را تحقیر می کردند،در دنیا و

ص :325


1- 1) .فصلت،14.

آخرت خوار می شوند. «الْخِزْیِ» ، «أَخْزیٰ»

[سوره فصلت (41): آیات 17 تا 18]

اشاره

وَ أَمّٰا ثَمُودُ فَهَدَیْنٰاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا اَلْعَمیٰ عَلَی اَلْهُدیٰ فَأَخَذَتْهُمْ صٰاعِقَةُ اَلْعَذٰابِ اَلْهُونِ بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ (17) وَ نَجَّیْنَا اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ (18)

و امّا قوم ثمود،آنان را هدایت کردیم ولی کوردلی را بر هدایت ترجیح دادند پس به کیفر آن چه کسب می کردند صاعقه عذابِ خفت بار آنان را فرو گرفت.

و(از عاد و ثمود)ما آنان را که ایمان آوردند و تقوا پیشه بودند نجات دادیم.

نکته ها:

پیامبرِ قوم ثمود حضرت صالح بود.آنان در میان مدینه و شام(وادی القریٰ)زندگی می کردند و امکانات کشاورزی و توان جسمی بالایی داشتند.

بعضی آیات،هلاکت قوم ثمود را با صاعقه و بعضی با زلزله بیان کرده است که می تواند با هم باشد. «صٰاعِقَةُ الْعَذٰابِ»

پیام ها:

1 تاریخ،بهترین درس عبرت است. «وَ أَمّٰا ثَمُودُ» ...

2 سنّت خداوند،هدایت مردم است. «فَهَدَیْنٰاهُمْ» 3 کفر برخی انسان ها،بدون تأمل،بدون دلیل و فوری است. «فَاسْتَحَبُّوا» ...

(حرف«فاء»نشانه ی عجله در کفر است.) 4 انسان،آزاد و انتخابگر است. «فَاسْتَحَبُّوا الْعَمیٰ عَلَی الْهُدیٰ» ...

5 کفر،کوردلی است. «الْعَمیٰ» 6 کفر سریع،قهر سریع را به همراه دارد. «فَاسْتَحَبُّوا ... فَأَخَذَتْهُمْ» 7 خداوند قبل از عذاب،اتمام حجّت می کند. «فَهَدَیْنٰاهُمْ ... فَأَخَذَتْهُمْ»

ص :326

8 خوار کردن انبیا خواری قیامت را به دنبال دارد. «الْعَذٰابِ الْهُونِ» 9 بدتر از غفلت و کفر،استمرار آن است. «کٰانُوا» ...

10 قهر یا لطف خداوند،نتیجه ی عملکرد خود انسان است. «یَکْسِبُونَ» 11 رمز نجات،ایمان و تقوا است. «وَ نَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ» 12 ایمان،نیاز به تجدید ندارد،ولی تقوا در هر لحظه و نسبت به هر فکر،عمل، سخن و تصمیمی مطرح است.(« آمَنُوا »ماضی ولی« یَتَّقُونَ »مضارع آمده است)

[سوره فصلت (41): آیات 19 تا 20]

اشاره

وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْدٰاءُ اَللّٰهِ إِلَی اَلنّٰارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ (19) حَتّٰی إِذٰا مٰا جٰاؤُهٰا شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصٰارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (20)

و(یاد کن)روزی را که دشمنان خدا جمع گشته و به سوی دوزخ آورده می شوند و آنان را از پراکندگی باز می دارند.

تا چون به دوزخ رسند،گوش و چشمان و پوستشان به آن چه انجام می دادند گواهی می دهد.

نکته ها:

« یُوزَعُونَ »به معنای حبس شدن است.یعنی اولین نفر را حبس و نگاهداری می کنند تا آخرین نفر برسد،سپس به سوی دوزخ روانه و تقسیم می شوند.

پیام ها:

1 بازگویی صحنه های قیامت،عامل انذار و تربیت است.(قرآن،پیامبر را مأمور می کند تا چنین روزی را به یاد مردم بیاندازد) «وَ یَوْمَ» ...

2 کسانی به سوی دوزخ روانه می شوند که دشمنی آنان با خدا و دین ثابت شده باشد. «یُحْشَرُ أَعْدٰاءُ اللّٰهِ إِلَی النّٰارِ» 3 انسان با کفر و لجاجت،دشمن خدا می شود. «أَعْدٰاءُ اللّٰهِ»

ص :327

4 کفّار علاوه بر چشیدن عذاب دنیوی،به عذاب دوزخ نیز گرفتار می شوند.

«یُحْشَرُ

... إِلَی النّٰارِ» 5 دوزخیان از پراکنده شدن و فرار در مسیر حرکت به طرف دوزخ بازداشته می شوند. «یُوزَعُونَ» 6 اعضای بدن از عملکرد انسان آگاهند.زیرا تا آگاه نباشند نمی توانند در قیامت گواهی دهند. «شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ» ...

7 معاد جسمانی است. «سَمْعُهُمْ وَ أَبْصٰارُهُمْ»

[سوره فصلت (41): آیه 21]

اشاره

وَ قٰالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنٰا قٰالُوا أَنْطَقَنَا اَللّٰهُ اَلَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (21)

و دوزخیان به پوستشان گویند:«چرا علیه ما گواهی دادید؟»گویند:

«خدایی که همه چیز را به نطق آورده ما را نیز به سخن آورد،او که نخستین بار شما را آفرید و فقط به سوی او برگردانده می شوید».

نکته ها:

در قیامت،گواهان متعدّد هستند،از جمله:خداوند،انبیا،زمین،زمان،فرشتگان،اعضای بدن و...که برای هر کدام،آیه و حدیث آمده است. روز محشر هر نهان پیدا شود هستی نوعی نطق دارد. «أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ» خداوند درباره ی دوزخ می فرماید: «تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ» (1)جهنّم می گوید:آیا باز هم مجرم داری؟ و درباره ی زمین و آسمان می فرماید: «قٰالَتٰا أَتَیْنٰا طٰائِعِینَ» (2)ما با رغبت به سوی تو می آییم.

ص :328


1- 1) .ق،30.
2- 2) .فصّلت،11.

نطق آب و نطق خاک و نطق گل

پیام ها:

1 قیامت صحنه ی جدال و ستیزِ انسان با خود است. «وَ قٰالُوا لِجُلُودِهِمْ» 2 رسوایی گناهانی که انسان با پوست بدن انجام داده بیشتر است.( «وَ قٰالُوا لِجُلُودِهِمْ» و نفرمود:«قالوا لابصارهم و...») 3 گواهی اعضای بدن در قیامت،همواره علیه انسان است و هرگز به نفع انسان نیست.(در قرآن هر کجا سخن از گواهی اعضاست مربوط به گناهان است).

«لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنٰا»

4 کفّار اصل گناه را می پذیرند ولی از گواهی اعضای بدن خود ناراحت می شوند. «لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنٰا» 5 گواهی دادن و نطق کردن،نشانه ی علم اعضای انسان به عملکرد اوست.

«أَنْطَقَنَا اللّٰهُ»

6 آن که قدرت آفریدن دارد،قدرت به سخن در آوردن نیز دارد. «أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُمْ» 7 آفرینش آغازین،بهترین دلیل بر امکان معاد است. «خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»

ص :329

[سوره فصلت (41): آیات 22 تا 23]

اشاره

وَ مٰا کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لاٰ أَبْصٰارُکُمْ وَ لاٰ جُلُودُکُمْ وَ لٰکِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَعْلَمُ کَثِیراً مِمّٰا تَعْمَلُونَ (22) وَ ذٰلِکُمْ ظَنُّکُمُ اَلَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْدٰاکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ اَلْخٰاسِرِینَ (23)

(بر فرض)شما گمان می کردید که خداوند بسیاری از عمکردتان را نمی داند،ولی (نسبت به اعضای بدنتان که وسیله ی گناه شما بودند)نمی توانستید چیزی را پنهان کنید که گوش و چشم ها و پوستتان بر ضد شما گواهی دهد.

و این گمان(فاسد)شما نسبت به پروردگارتان بود که شما را به هلاکت انداخت و از زیانکاران شدید.

پیام ها:

1 مجرمان از گواهی اعضای بدن غافلند و لذا بر گناه جرأت دارند. «وَ مٰا کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ» ...

2 گواه بودن اعضای بدن در دنیا و گواهی آنها در قیامت،قابل کتمان و تردید نیست.گرچه مجرمان از این مسئله غافلند. «وَ مٰا کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ» ...

3 ایمان به این که ما در محضر خدا هستیم مهم ترین عامل هدایت و رشد انسان است. «ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللّٰهَ لاٰ یَعْلَمُ کَثِیراً مِمّٰا تَعْمَلُونَ» 4 با استدلال و استمداد از خداوند،باید عقاید خود را محکم و شفاف کنیم و از هر گونه سوء ظن نسبت به خدا دوری کنیم. «ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ» 5 سوء ظن نسبت به کسی که تحت ربوبیّت او هستیم بسیار زشت است. «ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ» 6 بینش غلط در مورد خداوند،سرچشمه ی خسارت و سقوط انسان است.

«ظَنَنْتُمْ

... أَرْدٰاکُمْ»

ص :330

7 ظنّ و گمان در مسائل اعتقادی ارزش ندارد. «ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْدٰاکُمْ»

[سوره فصلت (41): آیه 24]

اشاره

فَإِنْ یَصْبِرُوا فَالنّٰارُ مَثْویً لَهُمْ وَ إِنْ یَسْتَعْتِبُوا فَمٰا هُمْ مِنَ اَلْمُعْتَبِینَ (24)

پس اگر صبر کنند(چه سود که)دوزخ جایگاهشان است،و اگر تقاضای عفو کنند،از بخشودگان نیستند.

نکته ها:

« مَثْویً »به معنای قرارگاه دائمی است و« یَسْتَعْتِبُوا »از«استیعاب»به معنای درخواست رضایت و عذرخواهی است.

پیام ها:

1 صبر یا فریاد برای کفّار دوزخی اثری ندارد. «یَصْبِرُوا» ، «یَسْتَعْتِبُوا» 2 توبه و طلب عفو،تنها در دنیا کارساز است. «فَمٰا هُمْ مِنَ الْمُعْتَبِینَ» 3 در قیامت،گروهی از مردم مورد عفو قرار می گیرند و گروهی قرار نمی گیرند.

«فَمٰا هُمْ مِنَ الْمُعْتَبِینَ»

[سوره فصلت (41): آیه 25]

اشاره

وَ قَیَّضْنٰا لَهُمْ قُرَنٰاءَ فَزَیَّنُوا لَهُمْ مٰا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مٰا خَلْفَهُمْ وَ حَقَّ عَلَیْهِمُ اَلْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ إِنَّهُمْ کٰانُوا خٰاسِرِینَ (25)

و ما برای آنان همنشینانی گماشتیم،که از پیش رو و پشت سرشان (کارهای خلافشان را)برایشان زیبا جلوه دادند و فرمان عذابی که قبل از آنان گروه هایی از جن و انس را فراگرفته بود بر آنان نیز ثابت شد،همانا که آنان زیانکارانند.

ص :331

نکته ها:

« قَیَّضْنٰا »به معنای احاطه و پوشش است.به پوسته ی بالای تخم مرغ قیض گفته می شود.

« قُرَنٰاءَ »جمع قرین به معنای همنشین است.

پیام ها:

1 دوستان فاسد،فکر و شخصیّت انسان را می پوشانند. «قَیَّضْنٰا لَهُمْ قُرَنٰاءَ» 2 دوست و همنشین بد،یکی از کیفرهای الهی است. «قَیَّضْنٰا لَهُمْ قُرَنٰاءَ»» 3 دوست بد،همچون شیطان،زشتی های انسان را زیبا جلوه می دهد. «زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطٰانُ أَعْمٰالَهُمْ» (1)، «فَزَیَّنُوا لَهُمْ» 4 منحرفان از خواسته های طبیعی و غریزی انسان سوء استفاده می کنند.(انسان فطرتاً زیبایی و خوبی را دوست دارد،اغفالگران از این امر سوء استفاده کرده و کارهای بد را زیبا و خوب جلوه می دهند تا انسان به راحتی آن را بپذیرند.) «فَزَیَّنُوا لَهُمْ مٰا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مٰا خَلْفَهُمْ» 5 نتیجه ی زیبا دیدن گناهان گذشته آن است که انسان از گناهانش توبه نکند.

«مٰا خَلْفَهُمْ»

و نتیجه ی خوب دیدن اعمال امروز این است که انسان به رفتار انحرافی خود دلگرم باشد. «فَزَیَّنُوا لَهُمْ مٰا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ» 6 انسان گام به گام سقوط می کند:ابتدا دوستان فاسد زشتی ها را برایش زیبا جلوه می دهند،سپس مستحقّ قهر الهی می شود. «حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ» 7 تهدید و تنبیه و کیفر،یک سنّت دائمی خداوند است. «حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ» 8 جن موجودی است مکلّف و انتخابگر که همچون انسان گرفتار قهر الهی و مرگ و میر می شود. «خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ» 9 دوستِ بد،مایه ی زیان آدمی است. «لَهُمْ قُرَنٰاءَ ... إِنَّهُمْ کٰانُوا خٰاسِرِینَ»

ص :332


1- 1) .انفال،48.

[سوره فصلت (41): آیات 26 تا 28]

اشاره

وَ قٰالَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لاٰ تَسْمَعُوا لِهٰذَا اَلْقُرْآنِ وَ اِلْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ (26) فَلَنُذِیقَنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا عَذٰاباً شَدِیداً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ اَلَّذِی کٰانُوا یَعْمَلُونَ (27) ذٰلِکَ جَزٰاءُ أَعْدٰاءِ اَللّٰهِ اَلنّٰارُ لَهُمْ فِیهٰا دٰارُ اَلْخُلْدِ جَزٰاءً بِمٰا کٰانُوا بِآیٰاتِنٰا یَجْحَدُونَ (28)

و کسانی که کفر ورزیدند گفتند:«به این قرآن گوش ندهید و در(هنگام تلاوت)آن(سخن)لغو بیافکند تا شاید پیروز شوید.»

پس قطعاً به آنان که کفر ورزیدند عذاب سختی می چشانیم و حتماً آنان را به بدترین کاری که انجام می دادند کیفر خواهیم داد.

سزای دشمنان خدا همین است که برایشان به خاطر انکار دائمی آیات ما، آتشی باشد که همیشه در آن جا بمانند.

نکته ها:

جمله ی« وَ الْغَوْا فِیهِ »یعنی با هر کلام یا عمل لغوی مانند سوت کشیدن،کف زدن،جار و جنجال،افسانه بافی،ایجاد تردید و سؤالات نابجا مسیر حقّ را منحرف کنید.

پیام ها:

1 تبلیغات سوء علیه دین،همیشه بوده است. «قٰالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لاٰ تَسْمَعُوا» 2 کسانی که حرف منطقی ندارند،مردم را از شنیدن حرف منطقی دیگران نیز منع می کنند. «لاٰ تَسْمَعُوا» ...

3 شنیدنِ قرآن،دارای جاذبه و اثر بخشی خاص است که دشمنان از آن هراس دارند. «لاٰ تَسْمَعُوا لِهٰذَا الْقُرْآنِ»

ص :333

4 پیامبر اسلام همواره به تبلیغ مشغول بود و کفّار از این صحنه ها رنج می بردند. «لاٰ تَسْمَعُوا» 5 دشمن،هم مردم را از شنیدن قرآن منع می کند و هم برای مبارزه با آن از طریق هوچیگری و هیاهو تلاش می کند. «لاٰ تَسْمَعُوا ... وَ الْغَوْا» 6 ابزار کار کفّار،یاوه سرایی است. «وَ الْغَوْا فِیهِ» 7 ایجاد پارازیت در کلام حقّ کار کفّار است. «وَ الْغَوْا فِیهِ» 8 دشمن حتّی با احتمال پیروزی دست به کار می شود. «لَعَلَّکُمْ» 9 دشمن همیشه به یاران خود نوید پیروزی می دهد. «تَغْلِبُونَ» 10 کیفر کسانی که علیه قرآن تبلیغات سوء می کنند و مردم را از شنیدن آن باز می دارند و به کار لغو دستور می دهند،بسیار سخت است.(حرف لام در اوّلِ جمله های «فَلَنُذِیقَنَّ» ، «وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ» و حرف نون در آخر آنها و کلمه ی«شدید» نشانه ی سخت ترین نوع عذاب است).

11 هوچیگری و مانع تراشی کفّار،از کفرشان بدتر و مبنای کیفر آنان است.

«لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی»

...

12 دشمن قرآن،دشمن خداست. «ذٰلِکَ جَزٰاءُ أَعْدٰاءِ اللّٰهِ» 13 کیفر انکار آگاهانه و دائمی،دوزخ ابدی است. «لَهُمْ فِیهٰا دٰارُ الْخُلْدِ جَزٰاءً بِمٰا کٰانُوا بِآیٰاتِنٰا یَجْحَدُونَ»

[سوره فصلت (41): آیه 29]

اشاره

وَ قٰالَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا رَبَّنٰا أَرِنَا اَلَّذَیْنِ أَضَلاّٰنٰا مِنَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ نَجْعَلْهُمٰا تَحْتَ أَقْدٰامِنٰا لِیَکُونٰا مِنَ اَلْأَسْفَلِینَ (29)

و کسانی که کفر ورزیدند گفتند:«پروردگارا! آن جن و انسی که ما را گمراه کردند به ما نشان ده تا آنها را زیر قدم هایمان بگذاریم(و لگد مالشان کنیم)تا از پست ترین افراد باشند.»

ص :334

پیام ها:

1 کفّار در قیامت خواهان شناسایی عاملان گمراهی خویش برای انتقام از آنان هستند. «رَبَّنٰا أَرِنَا» 2 کفر،ضلالت و گمراهی است. «قٰالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ... أَضَلاّٰنٰا» 3 کفّار در قیامت،جرم خود را به گردن دیگران می اندازند. «أَضَلاّٰنٰا» 4 جن و انس در انحراف بشر نقش دارند. «أَضَلاّٰنٰا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ» 5 رهبران گمراه کننده ای که در دنیا روی دست و چشم دیگران قرار داشتند، پیروانشان در قیامت،آرزوی زیر پا گذاشتن آنان را خواهند داشت. «نَجْعَلْهُمٰا تَحْتَ أَقْدٰامِنٰا»

[سوره فصلت (41): آیه 30]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ قٰالُوا رَبُّنَا اَللّٰهُ ثُمَّ اِسْتَقٰامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ اَلْمَلاٰئِکَةُ أَلاّٰ تَخٰافُوا وَ لاٰ تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ اَلَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (30)

همانا کسانی که گفتند:«پروردگار ما خداست،پس(بر این عقیده)مقاومت نمودند،فرشتگان بر آنان نازل می شوند(و می گویند:)نترسید و غمگین مباشید و بشارت باد بر شما به بهشتی که پی در پی وعده داده می شدید.

نکته ها:

نمونه ی روشن نزول فرشتگان بر مؤمنان را در سوره ی آل عمران آیه ی 125 می خوانیم که می فرماید: «بَلیٰ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هٰذٰا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلاٰفٍ مِنَ الْمَلاٰئِکَةِ مُسَوِّمِینَ» آری،اگر شما رزمندگان جنگ بدر استقامت و تقوا پیشه کنید و دشمن به همین زودی به سراغ شما بیاید،خداوند شما را به پنج هزار نفر از فرشتگان نشاندار یاری می کند.

مشابه این آیه را نیز در سوره ی احقاف،آیه ی 13 و 14 می خوانیم: «إِنَّ الَّذِینَ قٰالُوا رَبُّنَا اللّٰهُ ثُمَّ اسْتَقٰامُوا فَلاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ أُولٰئِکَ أَصْحٰابُ الْجَنَّةِ خٰالِدِینَ فِیهٰا جَزٰاءً بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ» کسانی که گفتند:«پروردگار ما«اللّٰه»است»و سپس استقامت کردند پس نه

ص :335

خوفی بر آنهاست و نه اندوهی،آنان اصحاب بهشت هستند که به پاداش عملکردشان برای همیشه در آن جا هستند. (1)

پیام ها:

1 آن چه ایمان را بارور می کند و به نتیجه می رساند،مقاومت است و گر نه چه بسیار مؤمنانی که بد عاقبت شدند. «قٰالُوا رَبُّنَا اللّٰهُ ثُمَّ اسْتَقٰامُوا» 2 استقامت،در کنار ایمان ارزش است و گر نه کفّار نیز بر باطل خود استقامت دارند. «قٰالُوا رَبُّنَا اللّٰهُ ثُمَّ اسْتَقٰامُوا» 3 خالق بودن خدا را بسیاری قبول دارند ولی در تدبیر امور پای دیگران را به میان می آورند؛مهم آن است که انسان در ربوبیّت خداوند مقاومت کند یعنی هیچ قانون و برنامه ای را از غیر خدا نپذیرد. «رَبُّنَا اللّٰهُ ثُمَّ اسْتَقٰامُوا» 4 استقامتی ارزشمند است که طولانی باشد. «ثُمَّ اسْتَقٰامُوا» (کلمه« ثُمَّ »برای زمان و فاصله های دور است) 5 انسان در اثر ایمان و مقاومت،فرشتگان را به خود جلب می کند. «تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاٰئِکَةُ» 6 فرشتگان بر غیر پیامبران نیز نازل می شوند. «تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاٰئِکَةُ» 7 بر مؤمنان مقاوم فرشتگان نازل می شوند. «تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاٰئِکَةُ» و بر گناهکاران،شیاطین. «هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلیٰ مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیٰاطِینُ تَنَزَّلُ عَلیٰ کُلِّ أَفّٰاکٍ أَثِیمٍ» (2)8 مقاومتِ در راه حقّ،هم خوف از آینده را برطرف می کند. «أَلاّٰ تَخٰافُوا» و هم

ص :336


1- 1) .اکنون که تفسیر این آیه را می نویسم،شب هفتم تیرماه سال 1379 و نوزدهمین سالگرد هفتاد و دو تن از شهدای جمهوری اسلامی است که در حادثه ی انفجار منافقین در تهران یک جا شهید شدند.آنان جمعی از علما و اسلام شناسان و مجتهدان و قضات و نمایندگان مجلس شورای اسلامی و از بهترین چهره های انقلابی و مخلص بودند که در راه خدا پایداری کردند و جان خود را در این راه دادند.سلام خدا بر آنان و همه ی شهیدان.
2- 2) .شعراء،221.

حزن و اندوه نسبت به گذشته را. «لاٰ تَحْزَنُوا» 9 بالاترین هدیه ی آسمانی که فرشتگان برای مؤمنان مقاوم می آورند،آرامش روحی و روانی است. «أَلاّٰ تَخٰافُوا وَ لاٰ تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا»

[سوره فصلت (41): آیات 31 تا 32]

اشاره

نَحْنُ أَوْلِیٰاؤُکُمْ فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ فِی اَلْآخِرَةِ وَ لَکُمْ فِیهٰا مٰا تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فِیهٰا مٰا تَدَّعُونَ (31) نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ (32)

41\32-31

ما(فرشتگان)در دنیا و آخرت دوستان شماییم؛و برای شماست(در بهشت)هر چیزی که تمایل داشته باشید و برای شماست در آن جا هر چه را درخواست کنید.

(همه ی این ها)پذیرایی مقدّماتی جانب خداوند بخشنده ی مهربان است.

نکته ها:

«نزل»به چیزی گفته می شود که برای پذیرایی از مهمان به هنگام ورود و نزول،آماده می کنند.

پیام ها:

1 مؤمن مقاوم،دوستان آسمانی دارد. «نَحْنُ أَوْلِیٰاؤُکُمْ فِی الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» 2 توجّه به حمایت و پشتیبانی فرشتگان،دلهره مؤمنان را برطرف می کند.

«أَلاّٰ تَخٰافُوا وَ لاٰ تَحْزَنُوا»

، «نَحْنُ أَوْلِیٰاؤُکُمْ» 3 تمام خواسته های انسان در بهشت قابل دسترسی و تأمین است. «وَ لَکُمْ فِیهٰا مٰا تَشْتَهِی» ...

4 در بهشت،هم لذّت های مادّی تأمین می شود «تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ» و هم درخواست های معنوی. «مٰا تَدَّعُونَ» در جای دیگر نیز می فرماید:

ص :337

«دَعْوٰاهُمْ فِیهٰا سُبْحٰانَکَ اللّٰهُمَّ ... وَ آخِرُ دَعْوٰاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّٰهِ» (1)5 همه ی لذّت های بهشت،گوشه ای از لطف الهی است. «نُزُلاً» 6 الطاف الهی برخاسته از بخشش و لطف اوست.(نه طلب انسان) «نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ»

[سوره فصلت (41): آیه 33]

اشاره

وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعٰا إِلَی اَللّٰهِ وَ عَمِلَ صٰالِحاً وَ قٰالَ إِنَّنِی مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ (33)

و کیست خوش سخن تر از کسی که(مردم را)به سوی خداوند دعوت کند و(خود نیز)عمل شایسته انجام دهد و بگوید:«من از مسلمانان هستم»؟

نکته ها:

خداوند در آیه ی 18 سوره ی زمر به مردم سفارش کرد که سخنان را گوش دهید و از احسن آن پیروی کنید؛این آیه سخن احسن را دعوت الی اللّٰه می داند،بنا بر این وظیفه ی مردم آن است که از میان گویندگان دنبالِ کسی باشند که روحش تسلیم خدا و عملش صالح و دعوتش به راه خدا باشد.

پیام ها:

1 تبلیغ دین،بهترین سخن است و بهترین سخنگوی هستی انبیا هستند. «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً» ...

2 بهترین سخن آن نیست که علمی تر و خوش آهنگ تر باشد بلکه آن است که مردم را به خدا دعوت کند و با هدف باشد. «دَعٰا إِلَی اللّٰهِ» 3 سخنی ارزش دارد که گوینده ی آن اهل عمل باشد. «دَعٰا إِلَی اللّٰهِ وَ عَمِلَ صٰالِحاً» (گویندگان بی عمل به شدّت توبیخ می شوند. «لِمَ تَقُولُونَ مٰا لاٰ تَفْعَلُونَ» (2)، «أَ تَأْمُرُونَ النّٰاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ» (3)

ص :338


1- 1) .یونس،10.
2- 2) .صفّ،2.
3- 3) .بقره،44.

4 دعوتی ارزش دارد که علاوه بر عمل،نشاط تسلیم و رضا را به همراه داشته باشد. «إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ»

[سوره فصلت (41): آیه 34]

اشاره

وَ لاٰ تَسْتَوِی اَلْحَسَنَةُ وَ لاَ اَلسَّیِّئَةُ اِدْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا اَلَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدٰاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ (34)

و نیکی با بدی یکسان نیست؛(بدی دیگران را)با شیوه ی بهتر(که نیکی است)دفع کن،که این هنگام آن کس که میان تو و او دشمنی است همچون دوست گرم می شود(و عداوتش نسبت به تو تمام می شود).

نکته ها:
اشاره

در برابر کسانی که مردم را به خدا دعوت می کنند افراد بی تفاوت و نااهل و بدرفتاری پیدا می شوند که اگر مبلّغ دین،با اخلاق خوش و سعه ی صدر با آنان برخورد نکند توفیقی حاصل نمی شود.این آیه سفارش می کند که بدی ها را با خوبی پاسخ بده و اهل انتقام نباش؛همان گونه که در دعای مکارم الاخلاق،امام زین العابدین علیه السلام از خداوند می خواهد که به او توفیق دهد که در برابر غیبت مردم از او،نیکی مردم را بگوید و از بدی آنان بگذرد و هر کس با او قطع رابطه کرد با او معاشرت کند.بارها در سیره ی پیامبر اکرم و اهل بیت معصوم آن حضرت نمونه هایی از این برخوردها را می خوانیم که سرسخت ترین مخالفان را به طرفدار آنان تبدیل کرده است.

مردم چند دسته اند:

کسی که دوست خود را حفظ می کند.

کسی که دوست خود را نسبت به خود بی تفاوت می کند.

کسی که دوست خود را به دشمن تبدیل می کند.

کسی که دشمن را به دوست تبدیل می کند.

ص :339

روش برخورد با مخالفان

مخالفان به چند دسته تقسیم می شوند که باید با هر کدام به نحوی عمل کرد:

گاهی افرادی به خاطر جهل و نادانی در برابر حقّ قرار می گیرند و دشمنی می کنند که این آیه دستور محبت و برخورد احسن می دهد.

در آیات دیگر نیز در این باره آمده است:

1 و هنگامی که نادانان ایشان را(به سخنی ناروا)مخاطب سازند،سخنی مسالمت آمیز یا سلام گویند. «وَ إِذٰا خٰاطَبَهُمُ الْجٰاهِلُونَ قٰالُوا سَلاٰماً» (1)2 و چون بر بیهوده و ناپسند بگذرند،با بزرگواری بگذرند. «وَ إِذٰا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرٰاماً» (2)گاهی مخالفت افراد بر اساس شک و تردید است که باید با آنان از طریق استدلال و برطرف کردن شبهات برخورد کرد.

شک در مورد خداوند. «أَ فِی اللّٰهِ شَکٌّ»... (3)

شک و تردید در مورد قیامت و رستاخیز. «إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ» (4)تردید در مورد نزول وحی و کتب آسمانی بر پیامبر. «إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمّٰا نَزَّلْنٰا عَلیٰ عَبْدِنٰا» (5)گاهی مخالفت بر اساس حسادت است که باید با اغماض برخورد کرد.

برادران یوسف اعتراف به حسادت و خطای خود کردند،که با وعده آمرزش حضرت یوسف روبرو شدند. «إِنْ کُنّٰا لَخٰاطِئِینَ ... لاٰ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» (6)هابیل،در مقابل حسادت برادرش قابیل گفت:اگر تو قصد کشتن من را داری،من(هرگز) دست به چنین کاری نمی زنم. «لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی مٰا أَنَا بِبٰاسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ» (7)گاهی مخالفت به خاطر حفظ موقعیّت و رفاه و کامیابی های مادّی است.در این موارد اتمام حجّت کافی است و آیات «ذَرْهُمْ» (8)(آنان را به حال خود)و «أَعْرِضْ عَنْهُمْ» (9)(از

ص :340


1- 1) .فرقان،63.
2- 2) .فرقان،72.
3- 3) .ابراهیم،10.
4- 4) .حج،5.
5- 5) .بقره،23.
6- 6) .یوسف،91 92.
7- 7) .مائده،28.
8- 8) .انعام،91 و حجر،3.
9- 9) .مائده،42،نساء،63 و 81.

آنان رویگردان و دوری کن)مطرح است.

گاهی مخالفت،در قالب کارشکنی و هَجو و تضعیف ایمان مردم است که برخورد با این گروه را آیات ذیل در قالب برخورد شدید با آنان و قطع رابطه و دستگیری و گاهی اعدام مشخص می کند:

«وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ»

(1)

با سختی و شدّت با کفّار برخورد کن.

«إِذٰا سَمِعْتُمْ آیٰاتِ اللّٰهِ یُکْفَرُ بِهٰا وَ یُسْتَهْزَأُ بِهٰا فَلاٰ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّٰی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ» (2)و چون بشنوید که به آیات خدا کفر می ورزند و آنان را به مسخره می گیرند،نباید با آنان بنشینید تا به گفتاری دیگر بپردازند.

«لاٰ تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصٰاریٰ أَوْلِیٰاءَ» (3)یهود و نصاری را دوست و سرپرست خود نسازید.

«أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلاً» (4)کفّار را بگیرید و به شدّت به قتل رسانید.

گاهی دشمنی آنان با دست بردن به اسلحه و مبارزه ی مسلحانه است که قرآن می فرماید:

«فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدیٰ عَلَیْکُمْ»... (5)همان گونه آنان بر شما تعدّی کردند باید با آنان مقابله به مثل کنید.

بعضی در تفسیر آیه ی 40 سوره ی شوری «وَ جَزٰاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهٰا» گفته اند:مراد این است که اگر بدی کسی را با بدی پاسخ داد شما هم مثل او هستی،چنان که در آیه ی 43 همان سوره می فرماید: «وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذٰلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» و کسی که تحمّل بدی مردم را داشته باشد و از آنان بگذرد،این از تصمیمات شایسته است.

پیام ها:

1 یکی از راههای دعوت الی اللّٰه آن است که تنش زدایی نماییم و بدی دیگران را با نیکی دفع کنیم. «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعٰا إِلَی اللّٰهِ ... اِدْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» 2 فکر نکنید مرور زمان مسایل را کهنه می کند و همه چیز فراموش می شود.

ص :341


1- 1) .توبه،73.
2- 2) .نساء،140.
3- 3) .مائده،51.
4- 4) .احزاب،61.
5- 5) .بقره،194.

(برخوردهای مثبت و منفی هرگز یکسان نیست،و آثار آن در عمق روح افراد باقی می ماند. «لاٰ تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ» 3 یک نمونه ی عملی دعوت به سوی خدا(که در آیه ی قبل آمده بود)دفع بدی های مردم با برخوردهای خوب است. «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» 4 در برخورد با مخالفان،اخلاق نیک کافی نیست،تهاجم اخلاقی لازم است «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» (دفع بدی های دشمن با روش نیکو کافی نیست،بلکه به نیکوترین روش ها و برترین رفتارهای اخلاقی نیاز است). از محبت خارها گل می شود از محبت سرکه ها مُل می شود 5 کیمیای واقعی،آن نیست که مس را طلا کند،بلکه برخوردی است که دشمنی را به محبّت تبدیل نماید. «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» (روز فتح مکّه شعار بعضی از مسلمانان«انتقام،انتقام»بود ولی پیامبر اکرم فرمود:امروز روز انتقام نیست بلکه روز رحمت و مرحمت است).

6 سعه ی صدر شرط توفیق در تبلیغ است. «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ- ... کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ» 7 توجّه به نتیجه ی کار،انگیزه ی انسان را بالا می برد.(اگر بدانیم که نتیجه ی برخورد خوب،تبدیل دشمن به دوست است،انگیزه ی این کار در ما زیاد می شود. «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ- ... کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ» 8 در رفتارهای شایسته،اگر دشمن دوست نشود لا اقل حیا و شرمندگی در او به وجود می آید و او را به رفتار دوستانه وادار می کند. «کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ» 9 ارزش دوست به گرمی اوست. «وَلِیٌّ حَمِیمٌ»

[سوره فصلت (41): آیه 35]

اشاره

وَ مٰا یُلَقّٰاهٰا إِلاَّ اَلَّذِینَ صَبَرُوا وَ مٰا یُلَقّٰاهٰا إِلاّٰ ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ (35)

و این(خصلت و برخورد نیکو)را جز کسانی که اهل صبر و شکیبایی هستند دریافت نمی کنند،و این را جز کسی که دارای بهره ی بزرگی(از کمالات باشد)نخواهد یافت.

ص :342

نکته ها:

بهره و حظّ بزرگ،از دیدگاه دنیا طلبان برای قارون است. «إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ» (1)ولی از دیدگاه قرآن بهره و حظّ بزرگ برای افرادی است که کرامت نفس و سعه ی صدر داشته باشند. «وَ مٰا یُلَقّٰاهٰا إِلاّٰ ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ»

پیام ها:

1 رفتار نیکو با نااهلان و تحمّل مخالفان،مخصوص کسانی است که قبلاً خودسازی کرده و تمرین داشته باشند. «وَ مٰا یُلَقّٰاهٰا إِلاَّ الَّذِینَ صَبَرُوا»... (ماضی بودن« صَبَرُوا »نشانه آن است که این افراد از قبل خودسازی کرده اند).

2 رسیدن به قلّه صبر،کار آسانی نیست.(کلمه ی« یُلَقّٰاهٰا »تکرار شده است) 3 انتقام و مقابله به مثل در برخوردهای اخلاقی،نشانه ی کم صبری است. «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ ... وَ مٰا یُلَقّٰاهٰا إِلاَّ الَّذِینَ صَبَرُوا» 4 تنها صابران هستند که حظّ عظیم دارند. «إِلاَّ الَّذِینَ صَبَرُوا ... إِلاّٰ ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ»

[سوره فصلت (41): آیه 36]

اشاره

وَ إِمّٰا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ اَلشَّیْطٰانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّٰهِ إِنَّهُ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ (36)

و اگر انگیزه و وسوسه ای از طرف شیطان تو را تحریک کند(که بدی را با بدی جواب دهید)پس به خداوند پناه ببر که او خود شنوای آگاه است.

نکته ها:

کلمه ی« نَزْغٌ »به معنای ورود در کاری به قصد فساد است و به وسوسه ی شیطان و تحریک او نیز نزغ گفته می شود.

در این آیه و سه آیه ی قبل،چهار نکته برای منادیان راه خدا مطرح شده است: (2)

در آیه ی 32 می فرماید:بهترین سخن،دعوت به سوی خداست،مشروط بر آن که دعوت

ص :343


1- 1) .قصص،79.
2- 2) .تفسیر نمونه.

کننده،خود اهل عمل و تسلیم فرمان خدا باشد.

در آیه ی بعد می فرماید:اگر در مسیر دعوت با مخالفان روبرو شدی با بهترین شیوه برخورد کن تا او را تغییر دهی،یا به گونه ای عمل کن که گویا همان مخالف،دوست صمیمی تو است و هیچ به روی خود نیاور.

در آیه ی بعد فرمود:این نادیده گرفتن عداوت ها و دشمنی ها نیاز به صبر دارد و مخصوص کسانی است که بهره ی بزرگی از کرامت و لطف خدا را دریافت کرده باشند.

در این آیه می فرماید:اگر شیطان تو را وسوسه کرد که با دشمن برخورد خشن داشته باش به خدا پناه ببر.

وسوسه ی شیطان «نَزْغٌ» ،راه ها و ابزار و انواعی دارد:

گاهی از طریق ترساندن است. «الشَّیْطٰانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ» (1)گاهی از طریق زیبا جلوه دادن است. «زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطٰانُ أَعْمٰالَهُمْ» (2)گاهی از طریق وعده های تو خالی است. «یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ» (3)گاهی از طریق دشمنی و کینه است. «یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدٰاوَةَ وَ الْبَغْضٰاءَ» (4)

پیام ها:

1 برانگیختن حسّ انتقام جویی در انسان،از شگردهای شیطانی است،ولی پاسخ دادن بدی ها با نیکی،از سفارشات الهی است. «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ ... إِمّٰا یَنْزَغَنَّکَ» 2 از وسوسه ی شیطان،هیچ کس حتّی پیامبر در امان نیست. «وَ إِمّٰا یَنْزَغَنَّکَ» 3 وسوسه ی شیطان دائمی است.(« یَنْزَغَنَّکَ »فعل مضارع و رمز استمرار است).

4 هر عنصری که وسوسه گر باشد شیطانی است. «مِنَ الشَّیْطٰانِ نَزْغٌ» 5 صبر نکنید که شیطان مسلط شود،با پیدا شدن کوچک ترین وسوسه به خدا

ص :344


1- 1) .بقره،268.
2- 2) .نمل،24.
3- 3) .نساء،120.
4- 4) .مائده،91.

پناه ببرید. «مِنَ الشَّیْطٰانِ نَزْغٌ» 6 داروی وسوسه ی شیطان،پناهندگی به خدا و توبه است. «وَ إِمّٰا یَنْزَغَنَّکَ» ، «فَاسْتَعِذْ بِاللّٰهِ» 7 استعاذه از ابزارهای عصمت انبیا است. «فَاسْتَعِذْ» ...

8 به کسی باید پناه برد که جامع همه ی کمالات و شنوا و آگاه باشد. «فَاسْتَعِذْ بِاللّٰهِ» (کلمه« بِاللّٰهِ »به معنای ذات مقدّس است که تمام کمالات را داشته باشد) 9 با این که خدا می داند ولی ما باید ضعف و پناهندگی خود را با زبان و دل اظهار کنیم. «فَاسْتَعِذْ ... اَلسَّمِیعُ الْعَلِیمُ» 10 پناه خواستن از خداوند بی پاسخ نمی ماند. «السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» 11 تنها خداوند شنوا و دانای مطلق است. «إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»

[سوره فصلت (41): آیه 37]

اشاره

وَ مِنْ آیٰاتِهِ اَللَّیْلُ وَ اَلنَّهٰارُ وَ اَلشَّمْسُ وَ اَلْقَمَرُ لاٰ تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لاٰ لِلْقَمَرِ وَ اُسْجُدُوا لِلّٰهِ اَلَّذِی خَلَقَهُنَّ إِنْ کُنْتُمْ إِیّٰاهُ تَعْبُدُونَ (37)

و از نشانه های(قدرت)او شب و روز و خورشید و ماه است،نه برای خورشید سجده کنید و نه برای ماه(بلکه)برای خداوندی که آنها را آفریده سجده کنید،اگر تنها او را می پرستید.

نکته ها:

خداوند هستی را آفرید «خٰالِقُ کُلِّ شَیْءٍ» (1)و بر آن ولایت کامل دارد «لِلّٰهِ مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ» (2)و همه ی هستی لشکر او هستند. «لِلّٰهِ جُنُودُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» (3)همه مطیع اویند «کُلٌّ لَهُ قٰانِتُونَ» (4)و همه نشانه ی قدرت،حکمت و رحمت او هستند. «وَ مِنْ آیٰاتِهِ»... و بازگشت همه به سوی اوست. «إِلیٰ رَبِّکَ الْمُنْتَهیٰ» (5)

ص :345


1- 1) .زمر،62.
2- 2) .آل عمران،189.
3- 3) .فتح،4.
4- 4) .بقره،116.
5- 5) .نجم،42.

در آیه ی 32 بهترین کلام را دعوت به سوی خدا معرّفی کرده است و این آیه،راه دعوت الی اللّٰه را بیان می کند.

شب و روز از آیات الهی و نشانه های قدرت خداوند هستند:آرامش شب و پیاپی بودن آن با روز،زمان بندی و کم و زیاد شدن آن دو و تناسب آنها با خواب و آرامش انسان.برکات روز از جمله:رشد نباتات و حیوانات و تبخیر آب ها و به دنبال آن پیدایش ابرها و باران و ثمر دادن درختان و ذخیره شدن انرژی و پدید آمدن حرکت و سیر و سفر و سهمی که زمین در حرکت خود از آن دارد و فاصله ی خورشید با زمین و فضای اطراف زمین که کنترل کننده ی حرارت خورشید است هم چنین وجود ماه که چراغ شب و تقویم طبیعی و عمومی برای همگان است و نیز حرکات ماه در منزلگاه های مختلف و نقش آن در جزر و مدّ دریاها همه و همه از آیات پروردگار و از نشانه های قدرت اوست.

پیام ها:

1 شب و روز،از نشانه های قدرت و حکمت و رحمت الهی است. «وَ مِنْ آیٰاتِهِ اللَّیْلُ» ...

2 طبیعت بهترین کلاس خداشناسی است. «وَ مِنْ آیٰاتِهِ اللَّیْلُ وَ النَّهٰارُ وَ» ...

3 حتّی پر ثمرترین موجودات هستی قابل پرستش نیستند. «لاٰ تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ» 4 در تربیت افراد،ضمن این که از راه های خطا جلوگیری می کنید،راه های صحیح را نیز با استدلال بیان کنید. «لاٰ تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ ... وَ اسْجُدُوا لِلّٰهِ» ...

5 اگر خورشید با آن عظمت سزاوار پرستش نیست،تکلیف این بت های کوچک و بی اثر روشن است. «لاٰ تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ» 6 خالق هستی،سزاوار پرستش است.مخلوق نمی تواند معبود باشد. «خَلَقَهُنَّ» 7 توحید در خالقیّت،دلیل توحید در عبادت است. «خَلَقَهُنَّ ... إِیّٰاهُ تَعْبُدُونَ»

ص :346

[سوره فصلت (41): آیه 38]

اشاره

فَإِنِ اِسْتَکْبَرُوا فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَ اَلنَّهٰارِ وَ هُمْ لاٰ یَسْأَمُونَ (38)

و اگر(گروهی از مردم از عبادت خداوند)تکبّر ورزیدند،پس(باکی نیست زیرا)کسانی(از فرشتگان)که نزد پروردگارت هستند شب و روز برای او تسبیح می گویند و خسته نمی شوند.

پیام ها:

1 سرپیچی از سجده و عبادت،نمونه بارز استکبار است. «وَ اسْجُدُوا لِلّٰهِ ... فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا» 2 تکبّر مانع بندگی است. «وَ اسْجُدُوا ... فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا» ...

3 با عرضه کردن الگوهای برتر،غرور متکبران را بشکنید.اگر انسان های متکبّر سجده نمی کنند مهم نیست،زیرا فرشتگان بدون خستگی سجده می کنند.

«فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ»

4 خداوند پیامبرش را در برابر مستکبران دلداری می دهد. «فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ» 5 اگر همه ی انسان ها نیز عبادت الهی را ترک کنند فرشتگان و جهان هستی تسلیم خدا هستند. «فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ» کی شود دریا ز پوز سگ نجس 6 تسبیح،کار فرشتگان است و تسبیح گویان زمینی،شبیه فرشتگان هستند.

«یُسَبِّحُونَ لَهُ»

7 تسبیح،قلّه ی عبادت است.(در آیه قبل سخن از عبادت بود،در این آیه سخن از تسبیح است) «إِیّٰاهُ تَعْبُدُونَ ... یُسَبِّحُونَ لَهُ» 8 شب و روز،وسیله شناخت خدا و عبادت او هستند نه آنکه خود پرستش شوند. «یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ» ...

ص :347

9 عبادت در شب،مورد تأکید بیشتری است.نام شب قبل از روز آمده است).

«بِاللَّیْلِ وَ النَّهٰارِ»

10 فرشتگان شبانه روز،تسبیح گو هستند.(کلمه« یُسَبِّحُونَ »نشانه استمرار است به علاوه کلمه شب و روز نیز نشانه دوام است.) 11 فرشتگان در تسبیح خداوند اخلاص دارند، «یُسَبِّحُونَ لَهُ» ...و نفرمود:

«Bیُسَبِّحُونَهُ » پس ما نیز اخلاص داشته باشیم.

[سوره فصلت (41): آیه 39]

اشاره

وَ مِنْ آیٰاتِهِ أَنَّکَ تَرَی اَلْأَرْضَ خٰاشِعَةً فَإِذٰا أَنْزَلْنٰا عَلَیْهَا اَلْمٰاءَ اِهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ إِنَّ اَلَّذِی أَحْیٰاهٰا لَمُحْیِ اَلْمَوْتیٰ إِنَّهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (39)

39w و از آیات خداوند آن است که زمین را پژمرده(و بی جان)می بینی پس همین که(از آسمان)آب را بر آن فرو فرستادیم به جنبش در آمد و نمو کرد،البتّه همان کسی که(زمین مرده را)زنده کرد،قطعاً زنده کننده ی مردگان است؛بدون شک او بر هر کاری قادر است.

نکته ها:

در سوره ی حج،از زمین با تعبیر «Bهٰامِدَةً » به معنای خشک یاد شده است، «تَرَی الْأَرْضَ هٰامِدَةً فَإِذٰا أَنْزَلْنٰا عَلَیْهَا الْمٰاءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ ... وَ أَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتیٰ وَ أَنَّهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» (1)ولی در این جا می فرماید:« خٰاشِعَةً »؛شاید کلمه ی خشوع در این آیه نوعی طعنه به مستکبران باشد که در آیه ی قبل از آنها یاد شد.

پیام ها:

1 زمین نرم با نزول باران رشد می کند ولی دل های سنگ با نزول آیات تغییر نمی کند. «تَرَی الْأَرْضَ خٰاشِعَةً» و این،هشداری است به مستکبران و ملحدان

ص :348


1- 1) .حج،5.

که آنها از زمین پست ترند.

2 خداوند کار خود را از طریق عوامل طبیعی انجام می دهد. «أَنْزَلْنٰا» ...

3«مشت نمونه ی خروار است».کسی که زمین مرده را زنده می کند،می تواند در قیامت مردگان را زنده کند. «لَمُحْیِ الْمَوْتیٰ» 4 دلیل انکار معاد،غفلت از قدرت الهی است. «إِنَّهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»

[سوره فصلت (41): آیه 40]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیٰاتِنٰا لاٰ یَخْفَوْنَ عَلَیْنٰا أَ فَمَنْ یُلْقیٰ فِی اَلنّٰارِ خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتِی آمِناً یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ اِعْمَلُوا مٰا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (40)

همانا کسانی که در آیات ما به انحراف می روند بر ما پوشیده نیستند،پس آیا کسی که در آتش افکنده می شود بهتر است یا کسی که در روز قیامت در آرامش حاضر می شود؟ شما هر چه می خواهید انجام دهید،قطعاً خداوند به آن چه عمل می کنید،بینا است.

نکته ها:

کلمه ی«الحاد»از«لحد»به معنای حفره ای است که به یک سو انحراف داشته باشد.

«ملحد»به معنای منحرف از حقّ است.

پیام ها:

1 سنّت خداوند مهلت دادن است.با این که کار منحرفان بر خداوند پوشیده نیست ولی آنان را به حال خود رها کرده تا به انحراف خود ادامه دهند.

«یُلْحِدُونَ

... لاٰ یَخْفَوْنَ عَلَیْنٰا» 2 منحرفان،به دوزخ پرتاب می شوند. «یُلْقیٰ فِی النّٰارِ» 3 بهشتیان در آرامش و شکوه به سوی بهشت می آیند،ولی دوزخیان با اجبار به دوزخ پرتاب می شوند. «یُلْقیٰ فِی النّٰارِ» ، «یَأْتِی آمِناً»

ص :349

4 مهم ترین هدیه ی الهی به مؤمنان،امنیّت است. «یَأْتِی آمِناً» 5 همه جا رها کردن و آزادی دادن به نفع انسان نیست. «اعْمَلُوا مٰا شِئْتُمْ» 6 نظارت خداوند،بزرگ ترین تهدید برای منحرفان و مایه ی دلداری برای اهل ایمان است.در این آیه دو بار به نظارت خداوند اشاره شده است. «لاٰ یَخْفَوْنَ عَلَیْنٰا» ، «إِنَّهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»

[سوره فصلت (41): آیات 41 تا 43]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمّٰا جٰاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَکِتٰابٌ عَزِیزٌ (41) لاٰ یَأْتِیهِ اَلْبٰاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاٰ مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ (42) مٰا یُقٰالُ لَکَ إِلاّٰ مٰا قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِکَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقٰابٍ أَلِیمٍ (43)

البتّه کسانی که به قرآن چون به سراغشان آمد کفر ورزیدند(به کیفر خود می رسند)در حالی که قرآن کتابی نفوذ ناپذیر است.

هیچ گونه باطلی از پیش رو و از پشت سر در آن راه ندارد،(این قرآن)از طرف خداوند فرزانه و ستوده نازل شده است.

(ای پیامبر!)به تو گفته نمی شود جز آن چه به پیامبران قبل از تو نیز گفته شده،همانا پروردگار تو صاحب آمرزشی بزرگ و کیفری دردناک است.

نکته ها:

آیه 43 را دو گونه می توان معنا کرد:یکی آنکه هر مطلبی که از طریق وحی به تو گفته می شود،همان مطالبی است که به انبیا قبلی نیز گفته شده است.دیگر آنکه مخالفان هر سخن ناروایی به تو می گویند،حرف تازه ای نیست بلکه همان کلماتی است که به انبیا قبلی نیز با کمال جسارت می گفتند.

ص :350

در تفسیر شریف مجمع البیان در مورد عزیز بودن قرآن این معانی آمده است:

الف)کسی مثل آن را نمی تواند بیاورد.

ب)خداوند با حفظ آن از تحریف،آن را گرامی داشته است.

ج)محکم ترین تعبیرات را دارد.

د)سزاوار است مردم آن را عزیز بدارند.

عنوان« عَزِیزٌ »در میان کتب آسمانی،مخصوص قرآن است. «وَ إِنَّهُ لَکِتٰابٌ عَزِیزٌ» امام صادق و امام باقر علیهما السلام فرمودند:در خبرهایی که قرآن درباره ی گذشته و در پیشگویی هایی که درباره ی آینده نقل کرده سخن باطلی وجود ندارد. (1)

در حدیث دیگری از امام باقر علیه السلام می خوانیم که نه در کتب آسمانی قبل مثل تورات و انجیل و زبور مطلبی است که قرآن را باطل کند و نه در آینده کتابی نوشته خواهد شد که قرآن را شکست دهد. (2)«مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاٰ مِنْ خَلْفِهِ»

پیام ها:

1 قرآن،مایه ی ذکر و یادآوری است. «کَفَرُوا بِالذِّکْرِ» (آنچه را که انسان دچار غفلت و فراموشی می شود،به یاد انسان می اندازد) 2 کفر گروهی از مردم،سبب شکست کتاب آسمانی نمی شود. «لَکِتٰابٌ عَزِیزٌ» 3 قرآن از آینده خود خبر می دهد.عزّت قرآن و تحریف نشدن آن در طول تاریخ با وجود آن همه دشمن،یک خبر غیبی است. «عَزِیزٌ لاٰ یَأْتِیهِ الْبٰاطِلُ» 4 هیچ گونه باطلی در قرآن نیست.(نه دروغ،نه تضاد،نه تحریف و نه...). «لاٰ یَأْتِیهِ الْبٰاطِلُ» 5 همه ی توطئه های گذشته و آینده در راه مبارزه با قرآن بی تأثیر است. «عَزِیزٌ ... لاٰ یَأْتِیهِ» ...

6 تفسیرهای باطل،برداشت برخی انسان ها از قرآن است،ولی خود قرآن

ص :351


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفاسیر نور الثقلین و قمی.

هم چنان استوار است. «تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ» 7 قرآن که از طرف خداوند حکیم است،حکیمانه و استوار است.(محتویٰ، الفاظ،شیوه ی نزول و نیز تأثیر آن محکم و استوار است). «تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ» 8 خداوند حکیم است. «تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ» ...قرآن نیز حکیم است. «یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ» (1)و پیامبر آموزگار حکمت است. «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتٰابَ وَ الْحِکْمَةَ» (2)9 قرآن،جلوه ی حکمت الهی و دلیل شایستگی خداوند برای حمد است.

«حَکِیمٍ حَمِیدٍ»

10 حتّی انبیا به دلداری نیاز دارند و این آیه نوعی دلداری به پیامبر است. «مٰا یُقٰالُ لَکَ» 11 عکس العمل مخالفان در برابر انبیا یکسان است. «مٰا یُقٰالُ لَکَ إِلاّٰ» ...

12 رهبران دینی باید تحمّل ناسزاگویی های مخالفان را داشته باشند. «مٰا یُقٰالُ لَکَ إِلاّٰ مٰا قَدْ قِیلَ» ...

13 راه توبه همواره باز است. «لَذُو مَغْفِرَةٍ» 14 توجّه به رحمت و عقاب خداوند زمینه ساز توبه انسان است. «لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقٰابٍ» 15 هشدار و امید باید در کنار هم باشد. «لَذُو مَغْفِرَةٍ ... ذُو عِقٰابٍ» 16 رحمت خداوند بر غضبش پیشی دارد.(اول مغفرت مطرح شده بعد عقاب) 17 بخشش و تنبیه از شئون ربوبیّت است. «إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقٰابٍ أَلِیمٍ»

ص :352


1- 1) .یس،1 2.
2- 2) .آل عمران،164.

[سوره فصلت (41): آیه 44]

اشاره

وَ لَوْ جَعَلْنٰاهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا لَقٰالُوا لَوْ لاٰ فُصِّلَتْ آیٰاتُهُ ءَ أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدیً وَ شِفٰاءٌ وَ اَلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ فِی آذٰانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًی أُولٰئِکَ یُنٰادَوْنَ مِنْ مَکٰانٍ بَعِیدٍ (44)

و اگر ما قرآن را عجمی قرار داده بودیم حتماً می گفتند:«چرا آیات آن باز و روشن نشده(و با تعجب می پرسیدند)آیا(قرآن)اعجمی و(مخاطب آن پیامبر و مردم)عربی؟!»بگو:«این قرآن برای کسانی که ایمان آوردند هدایت و شفایی است،و کسانی که ایمان نمی آورند در گوش هایشان سنگینی است و قرآن برای آنان مایه کوری است،(گویی)آنان از راه دور ندا می شوند.(ولی صدا را نمی شوند).

نکته ها:

کلمه ی« أَعْجَمِیٌّ »از«عجمه»به معنای نارسا و نامفهوم است.از آنجا که زبان های غیر عربی برای عرب ها نامفهوم بوده است،لذا به زبان های غیر عربی،أعجمیّ می گفتند.

پیام ها:

1 دشمن هرگز از بهانه جویی دست بر نمی دارد؛اگر قرآن عربی باشد می گوید:

گوش ما سنگین است «فِی آذٰانِهِمْ وَقْرٌ» و اگر عجمی باشد می گوید:چرا روشن نیست. «لَوْ لاٰ فُصِّلَتْ آیٰاتُهُ» 2 شرط بهره مندی از هدایت و شفای قرآن ایمان است. «لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدیً وَ شِفٰاءٌ» 3 قرآن،درمان بیماری های اخلاقی،خانوادگی،اجتماعی و...است. «شِفٰاءٌ» 4 کسی که در برابر خورشید قرآن،چشم خود را ببندد گویا کور است. «وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًی» 5 برای اثر پذیری،آمادگی لازم است.کسی که ظرف روحش رو به بالا و سرباز باشد حتّی یک قطره باران را از آسمان جذب می کند،ولی کسی که ظرف

ص :353

روحش بسته و رو به پایین باشد،حتّی اگر در دریای معرفت فرو رود چیزی را جذب نمی کند.خداوند به کسانی که کنار رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله هستند ولی آمادگی پذیرش ندارند می فرماید:گویا از مکانی دور مورد خطاب واقع می شوند. «یُنٰادَوْنَ مِنْ مَکٰانٍ بَعِیدٍ»

[سوره فصلت (41): آیه 45]

اشاره

وَ لَقَدْ آتَیْنٰا مُوسَی اَلْکِتٰابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ وَ لَوْ لاٰ کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ (45)

و البتّه ما به موسی کتاب(آسمانی تورات)دادیم،پس در آن اختلاف شد و اگر نبود سنّت سابقِ پروردگارت(در مورد مهلت دادن به مردم)،قطعاً میانشان داوری شده بود(و هر اختلاف کننده ای به کیفر خود رسیده بود)،و البتّه آنان درباره ی قرآن نیز در شکی همراه با سوء ظن هستند.

پیام ها:

1 آشنایی با تاریخ انبیا،مایه ی دلداری پیامبر و مسلمانان است. «وَ لَقَدْ آتَیْنٰا» ...

2 تورات،مورد اختلاف و تحریف قرار گرفته است. «وَ لَقَدْ آتَیْنٰا مُوسَی الْکِتٰابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ» 3 مهلت دادن به گنهکاران،از شئون ربوبیّت است تا شاید مردم توبه کنند و به رشد برسند. «سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ» 4 سنّت خداوند،مهلت دادن به گناهکاران است و اگر چنین نبود پرونده ی عمر هر کس با اولین انحراف بسته می شد. «لَوْ لاٰ کَلِمَةٌ ... لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ» 5 شک باید مقدّمه ی تحقیق و سؤال و رسیدن به یقین باشد،نه وسیله ی بهانه جویی و سوء ظن. «لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ»

ص :354

[سوره فصلت (41): آیه 46]

اشاره

مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَسٰاءَ فَعَلَیْهٰا وَ مٰا رَبُّکَ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِیدِ (46)

هر کس کار شایسته ای انجام دهد،پس به سود خود اوست،و هر کس بدی کند پس بر علیه خویش عمل کرده است،و پروردگار تو به مردم ستم نمی کند.

نکته ها:

چون ظلم کوچک نیز از سوی خدای بزرگ،به منزله ی ظلم زیاد است،لذا کلمه ی« بِظَلاّٰمٍ » به کار رفته است که به معنای ظلم بزرگ می باشد.

ریشه ی حوادث تلخ و شیرین را در عملکرد خود جستجو کنید. «مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَسٰاءَ فَعَلَیْهٰا» و به دیگران نسبت ندهید:

به خدا نسبت ندهید.چنان که قرآن می فرماید:همین که انسان را پروردگارش آزمایش و اکرام نماید،گوید:پروردگارم مرا گرامی داشته و در شرایط دیگر گوید:پروردگارم مرا خوار کرد. «رَبِّی أَکْرَمَنِ ... رَبِّی أَهٰانَنِ» امّا قرآن پاسخ می دهد:چنین نیست بلکه خواری شما به خاطر آن است که به یتیم و مسکین رسیدگی نکردید. «کَلاّٰ بَلْ لاٰ تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ» (1)به مردم نسبت ندهید.چنان که در قیامت مستضعفان به مستکبران می گویند: «لَوْ لاٰ أَنْتُمْ لَکُنّٰا مُؤْمِنِینَ» (2)شما مقصّرید،اگر شما نبودید،ما ایمان می آوردیم.

به نیاکان منسوب نسازید.هنگامی که به منحرفان گفته می شود از آنچه خداوند نازل کرده پیروی کنید گویند: «نَتَّبِعُ مٰا وَجَدْنٰا عَلَیْهِ آبٰاءَنٰا» (3)ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافته ایم پیروی می کنیم.

به انبیا نسبت ندهید.چنان که کفّار انبیا را مقصّر می دانستند و به آنان می گفتند: «إِنّٰا تَطَیَّرْنٰا بِکُمْ» (4)ما وجود شما را شوم می دانیم و تمام بدبختی های ما از سوی شماست.

به والدین منسوب ندانید.همان گونه که قرآن انسان را دارای اختیار دانسته و حدودی را

ص :355


1- 1) .فجر،15 20.
2- 2) .سبأ،31.
3- 3) .لقمان،21.
4- 4) .یس،18.

برای اطاعت از والدین مقرّر کرده و می فرماید: «وَ إِنْ جٰاهَدٰاکَ لِتُشْرِکَ بِی مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاٰ تُطِعْهُمٰا» (1)اگر پدر و مادرت تلاش کردند که بدون علم به سراغ غیر خدا روی،هرگز از آنان اطاعت مکن.

به معبودها نسبت ندهید.چنان که قرآن می فرماید: «لاٰ یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لاٰ یَضُرُّکُمْ» (2)این بت ها هیچ سود و زیانی به شما نمی رسانند.

به جنسیّت و مرد و زن بودن نسبت ندهید.زیرا قرآن می فرماید: «مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً» (3)یعنی اصل عمل است،از هر کس که صورت پذیرد.

به شیطان نسبت ندهید.چنان که شیطان می گوید:مرا مقصّر ندانید و ملامت نکنید،بلکه خودتان را سرزنش کنید، «دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ» (4)این شما هستید که دعوت مرا با آزادی و آگاهی پذیرفتید.

به رفیق نسبت ندهید.چنان که در قیامت منحرفان رو به یکدیگر کرده و می گویند:شما بودید که با سوگند و قدرت(به عنوان خیر و صلاح)به سراغ ما می آمدید،ولی آنان پاسخ می دهند: «بَلْ لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ» (5)بلکه خود شما اهل ایمان نبودید.

به محیط نسبت ندهید.همان گونه که زن فرعون در محیط طاغوت و ترس و ثروت بود، امّا جذب هیچ یک نشد. «امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ» (6)،فرشتگان نیز به هنگام قبض روح بعضی که محیط را مقصّر می دانند می گویند: «أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّٰهِ وٰاسِعَةً» (7)آیا زمین خداوند بزرگ نبود،چرا هجرت نکردید و در استضعاف باقی ماندید؟

ص :356


1- 1) .لقمان،15.
2- 2) .انبیاء،66.
3- 3) .فصلت،46.
4- 4) .ابراهیم،22.
5- 5) .صافّات،28.
6- 6) .تحریم،11.
7- 7) .نساء،97.

آغاز جزء«25»

[سوره فصلت (41): آیه 47]

اشاره

إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ اَلسّٰاعَةِ وَ مٰا تَخْرُجُ مِنْ ثَمَرٰاتٍ مِنْ أَکْمٰامِهٰا وَ مٰا تَحْمِلُ مِنْ أُنْثیٰ وَ لاٰ تَضَعُ إِلاّٰ بِعِلْمِهِ وَ یَوْمَ یُنٰادِیهِمْ أَیْنَ شُرَکٰائِی قٰالُوا آذَنّٰاکَ مٰا مِنّٰا مِنْ شَهِیدٍ (47)

آگاهی به زمان وقوع قیامت تنها به خداوند باز می گردد،و هیچ میوه ای از غلاف خود خارج نمی شود و هیچ مادّه ای باردار نمی شود و بار نمی گذارد مگر به علم او،و روزی که(خداوند)آنان را ندا کند:شرکای من(که می پنداشتید)کجا هستند؟»گویند:«ما عَرضه داشتیم که هیچ گواهی(بر گفتار و عقیده ی خود)نداریم.»

نکته ها:
اشاره

«أکمام»جمع«کم»به معنای چیزی است که روی میوه را می پوشاند.«کم»آستین را گویند که دست را می پوشاند و«کمة»چیزی است که سر را می پوشاند،مثل عرقچین.« آذَنّٰاکَ »از «ایذان»،به معنای اعلام است.

در شأن نزول این آیه آمده است که مردم از پیامبر اکرم پرسیدند:قیامت چه زمانی است؟ این آیه نازل شد و پاسخ داد:علم آن مخصوص خداوند است.

دانستنی ها چند نوع است:بعضی را همه ی مردم می توانند بدانند،بعضی را خداوند به انبیا و اولیای خود یاد می دهد و بعضی را مخصوص خود قرار داده که در دعا می خوانیم:«و اسئلک بکل اسم اصطفیته من علمک لنفسک و استأثرت به فی علم الغیب عندک» (1)«خداوندا! به حقّ آن علمی که مخصوص تو است»و علم به زمان قیامت از نوع سوم است.

ص :357


1- 1) .بحار،ج 88،ص 175.
نداهای قیامت

ندای سلام به بهشتیان: «نٰادَوْا أَصْحٰابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ» (1)ندای بهشتیان به دوزخیان که ما وعده های خدا را یافتیم شما چطور؟ «وَ نٰادیٰ أَصْحٰابُ الْجَنَّةِ أَصْحٰابَ النّٰارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنٰا مٰا وَعَدَنٰا رَبُّنٰا» (2)ندای دوزخیان برای دریافت آب. «نٰادیٰ أَصْحٰابُ النّٰارِ أَصْحٰابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنٰا مِنَ الْمٰاءِ» (3)ندای خداوند به مشرکان که شرکای من کجا هستند. «یُنٰادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکٰائِیَ» (4)ندای منافقان به مؤمنان که ما در دنیا با هم بودیم،از ما دستگیری کنید. «یُنٰادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ» (5)

پیام ها:

1 در تربیت،بیم و امید لازم است و این زمانی است که انسان هنگام وقوع قیامت را نداند. «إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السّٰاعَةِ» 2 خداوند به مسایل جزئی هستی نیز آگاه است. «أَکْمٰامِهٰا» 3 علم خداوند تنها مربوط به جنسیّت جنین نیست،بلکه به تمام خصوصیات جنین است. «وَ مٰا تَحْمِلُ مِنْ أُنْثیٰ وَ» ...

4 به سراغ معبودی رویم که بتوانیم پاسخگو باشیم. «أَیْنَ شُرَکٰائِی» 5 مشرکان بارها مورد بازخواست قرار می گیرند و عجز خود و معبودهایشان را اعلام می کنند. «آذَنّٰاکَ» 6 یکی از عذاب های روحی در قیامت،شرمندگی در گفتن پاسخ است. «آذَنّٰاکَ مٰا مِنّٰا مِنْ شَهِیدٍ»

ص :358


1- 1) .اعراف،46.
2- 2) .اعراف،44.
3- 3) .اعراف،50.
4- 4) .قصص،62.
5- 5) .حدید،14.

[سوره فصلت (41): آیات 48 تا 49]

اشاره

وَ ضَلَّ عَنْهُمْ مٰا کٰانُوا یَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ وَ ظَنُّوا مٰا لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ (48) لاٰ یَسْأَمُ اَلْإِنْسٰانُ مِنْ دُعٰاءِ اَلْخَیْرِ وَ إِنْ مَسَّهُ اَلشَّرُّ فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ (49)

و هر چه را که از پیش همواره می خواندند،از نزد آنان محو شود،و می فهمند که برایشان هیچ راه فراری نیست.

انسان از دعای خیر خسته نمی شود،و هر گاه شرّی به او رسد پس بسیار مأیوس و نومید می شود.

نکته ها:

« مَحِیصٍ »به معنای گریز یا محل گریز است.بعضی کلمه ی« فَیَؤُسٌ »و« قَنُوطٌ »را مرادف هم گرفته اند،ولی فخر رازی می گوید:یأس،نومیدی در درون است و قنوط،اظهار نومیدی به دیگران است.

شاید مراد از خیر در آیه ثروت دنیا باشد چنان که در جای دیگر می خوانیم:اگر کسی از دنیا رفت و خیری بر جا گذاشت،چنین و چنان کنید. «إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ» (1)

پیام ها:

1 در صحنه قیامت،جلوه حقّ به گونه ای است که همه معبودهای باطل رنگ می بازند و محو می گردند و پوچی آنها برای مشرکان نیز روشن می شود. «ضَلَّ عَنْهُمْ مٰا کٰانُوا یَدْعُونَ» 2 مشرک در قیامت،گذشته ی خود را باطل و آینده ی خود را در بن بست می بیند. «ضَلَّ ... مِنْ قَبْلُ ... مِنْ مَحِیصٍ» 3 انسان از طلب خیر،سیر و خسته نمی شود و به خاطر حرص و آز و افزون خواهی که جزو سرشت اوست،همه ی چیزهای خوب را برای خود می خواهد. «لاٰ یَسْأَمُ الْإِنْسٰانُ مِنْ دُعٰاءِ الْخَیْرِ»

ص :359


1- 1) .بقره،180.

4 انسان،کم ظرفیّت است و در اولین برخورد با سختی ها خود را در بن بست می پندارد. «فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ»

[سوره فصلت (41): آیه 50]

اشاره

وَ لَئِنْ أَذَقْنٰاهُ رَحْمَةً مِنّٰا مِنْ بَعْدِ ضَرّٰاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ هٰذٰا لِی وَ مٰا أَظُنُّ اَلسّٰاعَةَ قٰائِمَةً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلیٰ رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنیٰ فَلَنُنَبِّئَنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِمٰا عَمِلُوا وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنْ عَذٰابٍ غَلِیظٍ (50)

و اگر بعد از سختی ای که به انسان رسیده از طرف خود رحمتی به او بچشانیم حتماً می گوید:«این رحمت،حقّ من است»(و چنان مغرور می شود که می گوید:)گمان نمی کنم قیامتی بر پا شود و اگر هم به سوی پروردگارم بازگردانده شوم حتماً برای من نزد او بهترین(منزلت)خواهد بود.»پس ما کسانی را که کفر ورزیدند،حتماً به آن چه انجام داده اند آگاه خواهیم کرد،و قطعاً از عذاب سخت به آنان خواهیم چشاند.

نکته ها:

دنیاگرایی عامل غفلت و گاهی انکار معاد است.در سوره ی کهف آیه ی 35 می خوانیم که شخصی وارد باغ و بستان خود شد و همین که سرسبزی آن را دید گفت:این باغ از بین رفتنی نیست «مٰا أَظُنُّ أَنْ تَبِیدَ هٰذِهِ أَبَداً» و قیامتی هم در کار نیست «مٰا أَظُنُّ السّٰاعَةَ قٰائِمَةً» و اگر مرا در قیامت برگردانند،بهتر از این باغ و بستان خواهند داد «لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْهٰا» ...در این آیه نیز می خوانیم:برخی افراد همین که به رحمتی می رسند قیامت را منکر می شوند و می گویند:بر فرض اگر قیامتی باشد،بهترین ها از ما خواهد بود.

پیام ها:

1 انسان کم ظرفیّت و مغرور است و در اولین مرحله رسیدن به نعمت بد مستی می کند. «لَئِنْ أَذَقْنٰاهُ رَحْمَةً ... لَیَقُولَنَّ هٰذٰا لِی» (چنان که در اولین برخورد با شرّ از

ص :360

درون مأیوس می شود «فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ» و فریاد می زند. «إِذٰا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً» (1)) 2 انسان،از خداوند طلبی ندارد و به هر نعمتی برسد از لطف اوست. «رَحْمَةً مِنّٰا» 3 سرچشمه ی رحمت از اوست «رَحْمَةً مِنّٰا» ولی سرچشمه ی سختی ها عملکرد و خصلت های خود انسان است. «ضَرّٰاءَ مَسَّتْهُ» و نفرمود:«ضراء منا» 4 تلخ و شیرینی دنیا اندک است؛در حدّ چشیدن و لمس کردن. «أَذَقْنٰاهُ» ، «مَسَّتْهُ» 5 انسان خودخواه است و کامیابی ها را حقّ قطعی خود می پندارد. «هٰذٰا لِی» (چنان که قارون می گفت:سرمایه ام به خاطر علمی است که نزد من است.

«عَلیٰ عِلْمٍ عِنْدِی» (2)) 6 رفاه و نعمت،نشانه ی لیاقت و استحقاق و عاقبت به خیری نیست.(قرآن در این آیه از کسی که خود را لایق می داند انتقاد می کند). «هٰذٰا لِی» 7 هر چه انسان به خودش توجّه کند،از مبدأ و معاد غافل می شود. «هٰذٰا لِی وَ مٰا أَظُنُّ السّٰاعَةَ قٰائِمَةً» 8 کمترین نعمت،برخی انسان ها را به باطل می کشاند تا آنجا که می گوید:نعمت حقّ من است. «هٰذٰا لِی» قیامت نیست. «وَ مٰا أَظُنُّ السّٰاعَةَ قٰائِمَةً» بر فرض که قیامت باشد،بهترین ها برای من است. «إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنیٰ» 9 کفّار برای خود منطق و استدلال ندارند و عقیده آنان بر اساس گمان است. «وَ مٰا أَظُنُّ السّٰاعَةَ» 10 شک و تردید در قیامت،نشانه کفر است. «وَ مٰا أَظُنُّ السّٰاعَةَ قٰائِمَةً ... اَلَّذِینَ کَفَرُوا» 11 دنیاگرایان آن چه را درباره ی خود می پندارند،با قاطعیّت اظهار می کنند «لَیَقُولَنَّ هٰذٰا لِی» ولی آن چه را که مربوط به معارف الهی است،با نوعی تردید و سرسنگینی مطرح می کنند. «وَ مٰا أَظُنُّ السّٰاعَةَ قٰائِمَةً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ» ...

12 در قیامت حقیقت و باطن اعمال برای انسان کشف می شود. «فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ

ص :361


1- 1) .معارج،20.
2- 2) .قصص،78.

کَفَرُوا بِمٰا عَمِلُوا»

13 در قیامت ابتدا جرم خلافکار به او فهمانده می شود،سپس عذاب می شود.

«فَلَنُنَبِّئَنَّ

... وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ» 14 کسی که پندار غلط خود را محکم و با قاطعیّت می گوید،باید پاسخ محکم و با قاطعیّت دریافت کند.پاسخِ «إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنیٰ» جمله ی «فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا» و «وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنْ عَذٰابٍ غَلِیظٍ»

[سوره فصلت (41): آیه 51]

اشاره

وَ إِذٰا أَنْعَمْنٰا عَلَی اَلْإِنْسٰانِ أَعْرَضَ وَ نَأیٰ بِجٰانِبِهِ وَ إِذٰا مَسَّهُ اَلشَّرُّ فَذُو دُعٰاءٍ عَرِیضٍ (51)

و هر گاه به انسان نعمتی بخشیم،روی گرداند و خود را کنار کشد و هر گاه شرّی به او رسد پس دعایی طولانی کند.

نکته ها:

کلمه ی« نَأیٰ »به معنای دور شدن است؛و هر گاه با واژه«جانب»بکار رود،کنایه از تکبّر و غرور است.« نَأیٰ بِجٰانِبِهِ »یعنی به خاطر نعمت و رفاه مغرور شد و متکبرانه خود را کنار کشید.کلمه ی« عَرِیضٍ »به معنای پهن و کنایه از دعای زیاد است.

سؤال:در آیه 49 خواندیم: «إِذٰا مَسَّهُ الشَّرُّ کٰانَ یَؤُساً» همین که شرّی به انسان رسید دچار یأس می شود ولی در این آیه می فرماید: «إِذٰا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعٰاءٍ عَرِیضٍ» همین که شرّی به انسان رسد،دعایی طولانی دارد،سؤال این است که چگونه انسان مأیوس دعا می کند؟ پاسخ:مفسّران به این پرسش،پاسخ های متفاوتی داده اند:

در تفسیر روح البیان چنین آمده است:بعضی مردم به هنگام گرفتاری مأیوس می شوند و بعضی دیگر دعا می کنند.

برخی در پاسخ این سؤال گفته اند:انسان از اسباب عادّی مأیوس می شود ولی از خدا درخواست می کند.ولی لحن آیه توبیخ است و یأس از اسباب عادّی و توجّه به خدا کار نیکویی است و توبیخ ندارد.

ص :362

در تفسیر نمونه آمده است که انسان ابتدا دعا می کند ولی کم کم مأیوس می شود و این دعا و یأس در دو مرحله است.

شاید بتوان گفت که مراد از دعا،استمداد از خداوند نیست،بلکه همان یأس است که به صورت جزع و جیغ و ناله اظهار می کند و هر دو آیه یک مسأله را مطرح می کند لکن در یک جا می فرماید:مأیوس است و در جای دیگر می فرماید:به خاطر یأس جیغ و داد می زند، نظیر آیه ی «إِذٰا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً»

پیام ها:

1 رفاه یا سختی در میدان زندگی برای بروز و ظهور خصلت های آدمی و آفات روحی اوست. «إِذٰا أَنْعَمْنٰا ... وَ إِذٰا مَسَّهُ الشَّرُّ» 2 رفاه،مایه ی غفلت است. «أَنْعَمْنٰا ... أَعْرَضَ» 3 نعمت ها از خداست «أَنْعَمْنٰا» ولی حوادث تلخ نتیجه عملکرد یا خصلت های بد خود انسان است. «مَسَّهُ الشَّرُّ» (شرّ به خدا نسبت داده نشده است) 4 انسان تربیت نشده کم ظرفیّت است. «إِذٰا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعٰاءٍ عَرِیضٍ» 5 مشکلات و تنگناهای زندگی در مقابل نعمت های اعطا شده از سوی خداوند به او اندک است.(برای نعمت کلمه« أَنْعَمْنٰا »آمده،ولی برای شرّ کلمه« مَسَّهُ » آمده که به معنای تماس ساده است.)

[سوره فصلت (41): آیه 52]

اشاره

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کٰانَ مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ ثُمَّ کَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِی شِقٰاقٍ بَعِیدٍ (52)

بگو:به من«خبر دهید که اگر قرآن از جانب خداوند باشد سپس شما به آن کفر ورزیدید،کیست گمراه تر از آن که در مخالفت شدید با قرآن باشد؟»

پیام ها:

1 خداوند راه گفتگو با افراد لجوج را به پیامبرش می آموزد. «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ» ...

ص :363

2 انسان عاقل،از ضررهای احتمالی نیز دوری می کند.(اگر قرآن از طرف خدا باشد،آنان که کفر ورزیدند چه خواهند کرد؟) «إِنْ کٰانَ مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ ... مَنْ أَضَلُّ» ...

3 ریشه ی کفر،عناد و لجاجت و مخالفت با حقّ است. «کَفَرْتُمْ ... شِقٰاقٍ بَعِیدٍ»

[سوره فصلت (41): آیات 53 تا 54]

اشاره

سَنُرِیهِمْ آیٰاتِنٰا فِی اَلْآفٰاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتّٰی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ اَلْحَقُّ أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ (53) أَلاٰ إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقٰاءِ رَبِّهِمْ أَلاٰ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ (54)

ما در آینده نزدیکی آیات خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنان نشان خواهیم داد،تا برایشان روشن شود که قطعاً او حقّ است،آیا کافی نیست که پروردگارت بر هر چیزی گواه است؟

آگاه باش که مردم از ملاقات پروردگارشان(در قیامت)در شکّی عمیق هستند.آگاه باش که او به هر چیزی احاطه دارد.

نکته ها:

خداشناسی مراحلی دارد:گاهی از آثار پی به مؤثّر می بریم. «آیٰاتِنٰا فِی الْآفٰاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ» و گاهی خودش را می یابیم و واسطه ها را کنار می زنیم. «أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ» همان گونه که خودش شاهد بر یکتایی خود است. «شَهِدَ اللّٰهُ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ» (1)کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را امام حسین علیه السلام در دعای عرفه می گوید:«متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک...عمیت عین لا تراک»آیا برای غیر تو نمودی است که برای تو نیست،تو کی غائب بودی تا به دلیل نیاز داشته باشی کور باد چشمی که تو را نبینید.

ص :364


1- 1) .آل عمران،18.

چرا در معاد شک می کنیم؟ آیا او نمی داند که چه کرده ایم تا کیفر و پاداش دهد؟ «أَنَّهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ» یا نمی تواند دوباره خلق کند؟ «أَنَّهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» آری،هدف این تشکیک ها باز کردن راه برای فسق و فجور است. «یُرِیدُ الْإِنْسٰانُ لِیَفْجُرَ أَمٰامَهُ یَسْئَلُ أَیّٰانَ یَوْمُ الْقِیٰامَةِ» (1)

پیام ها:

1 جلوه های قدرت و حکمت خدا تمام شدنی نیست. «سَنُرِیهِمْ» (یعنی علاوه بر آیاتی که در دسترس است،در آینده نیز آیاتی را به آنان نشان خواهیم داد.) 2 پیشرفت علوم،گامی است برای خداشناسی. «سَنُرِیهِمْ آیٰاتِنٰا فِی الْآفٰاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ» 3 تمام هستی،کلاس خداشناسی است. «فِی الْآفٰاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ» 4 خداشناسی با توجّه به نزدیک ترین موجود(خود انسان)تا دورترین نقطه ی هستی ممکن است. «فِی الْآفٰاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ» 5 خداوند با همه اتمام حجّت می کند. «سَنُرِیهِمْ آیٰاتِنٰا ... حَتّٰی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» 6 خداشناسی باید با دریافت و باور همراه باشد. «یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» 7 تنها معبود حقّ،اوست. «أَنَّهُ الْحَقُّ» 8 با سؤال،فطرت های خفته را بیدار کنید. «أَ وَ لَمْ یَکْفِ» ...

9 ذات مقدّس خدا شاهد و گواه بر خود اوست. «أَنَّهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ» ،چنان که اولیای خدا چنین می گفتند:«یا من دل بذاته علی ذاته»(آفتاب آمد دلیل آفتاب) 10 اگر ایمان به خداوند قطعی شود،ایمان به معاد که جلوه ای از قدرت و حکمت و عدالت خداست ثابت می شود. «أَلاٰ إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ» ...«و الحمد لله رب العالمین»

ص :365


1- 1) .قیامت،5 6.

ص :366

ص :367

ص :368

[تفسیر سوره شوری]

سیمای سوره شوریٰ

این سوره پنجاه و سه آیه دارد و در مکّه نازل شده است.به جهت آیه 38 که به مسأله شوری اشاره دارد نام آن«شوری»می باشد.

این سوره به مباحث اصول دین از قبیل توحید،معاد و نبوّت و همچنین مباحث اخلاقی و اجتماعی پرداخته است.

در میان 29 سوره ای که با حروف مقطّعه آغاز شده،طولانی تری حروف مقطّعه در این سوره آمده است و جالب آنکه این سوره،مشکل معنای حروف مقطّعه را حل کرده است زیرا در ادامه این حروف می فرماید: «کَذٰلِکَ یُوحِی» یعنی وحی از همین حروف الفبای زبان عربی است که در اختیار همه ی شماست،اگر می توانید شما هم مثل آن را بیاورید.

ص :369

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

[سوره الشوری (42): آیات 1 تا 4]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;حم (1) عسق (2) کَذٰلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَ إِلَی اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ اَللّٰهُ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ (3) لَهُ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ هُوَ اَلْعَلِیُّ اَلْعَظِیمُ (4)

حا،میم،

عین،سین،قاف.

اینگونه خداوند عزیز حکیم به تو و کسانی که قبل از تو بوده اند وحی می کند.

آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است از آنِ اوست و او بلند مرتبه و بزرگ است.

نکته ها:

در قرآن کریم کلمه« قَبْلِکَ »خطاب به پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله زیاد استعمال شده است،یعنی پیش از تو پیامبرانی آمده اند،امّا در هیچ جا «Bبَعْدِکَ » نیامده است و این نشان دهنده خاتمیّت پیامبر اسلام می باشد.

با اینکه پیامبر اسلام خاتم انبیاست،امّا نامش قبل از دیگران آمده و این نشان عظمت والای اوست.

عزّت،قدرت،حکمت و عظمت الهی همه و همه در وحی الهی تبلور یافته است،لذا نباید وحی و کلام الهی را ساده انگاشت.

پیامبران بزرگوار،به سرچشمه عزّت و قدرت و عظمت الهی متصل هستند،پس هر کس با آنان در افتد،نابود خواهد شد.

ص :370

یکی از دلائل اعجاز قرآن این است که از حروف و کلمات عمومی و عادّی،جملات و ترکیب هایی ساخته که احدی مشابه آن را نمی تواند بیاورد.

پیام ها:

1 وقتی می خواهید مطلبی را عنوان کنید برای شنوندگان خود حسّاسیّت و جاذبه ایجاد کنید. «حم. عسق» 2 شیوه و محتوای وحی به انبیا،مشابه یکدیگر است. «کَذٰلِکَ» 3 یکی از سنّت های الهی وحی است. «کَذٰلِکَ یُوحِی» ...

4 همه انبیا به یک سرچشمه متصل اند و از یک منبع،وحی دریافت می کنند.

«کَذٰلِکَ یُوحِی»

5 وحی از سرچشمه عزّت است،با آن در نیفتید که نابود می شوید. «یُوحِی ... اَلْعَزِیزُ» 6 وحی از سوی خدای عزیز و حکیم است و اطاعت از آن،به شما عزّت و استواری می دهد. «الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» 7 نزول وحی بر اساس حکمت است،لذا به هر کس وحی نمی شود. «یُوحِی ... اَلْحَکِیمُ» 8 وحی از سرچشمه حکمت است و لذا مطالب آن ماندگار است و خدشه بردار نیست. «یُوحِی ... اَلْحَکِیمُ» 9 عزّت خداوند آمیخته با حکمت و کاردانی اوست. «الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» 10 نظام تشریع(وحی و هدایت)حقّ کسی است که نظام تکوین(آسمان ها و زمین)در اختیار اوست. «لَهُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ» ...

11 وحی برای رشد ماست و گر نه او کاملاً بی نیاز است. «لَهُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ ... اَلْعَلِیُّ الْعَظِیمُ» 12 مالکیّت حقیقی از آنِ خداست،دیگران خیال مالکیّت می کنند. «لَهُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ» ...

ص :371

13 مالکیّت مطلق خداوند بر جهان هستی،پشتوانه عزّت و حکمت اوست.

«الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ لَهُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ»

...

[سوره الشوری (42): آیات 5 تا 6]

اشاره

تَکٰادُ اَلسَّمٰاوٰاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ وَ اَلْمَلاٰئِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی اَلْأَرْضِ أَلاٰ إِنَّ اَللّٰهَ هُوَ اَلْغَفُورُ اَلرَّحِیمُ (5) وَ اَلَّذِینَ اِتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیٰاءَ اَللّٰهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ وَ مٰا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ (6)

نزدیک است که آسمان ها(از عظمت وحی)از فرازشان بشکافند در حالی که فرشتگان همراه با سپاس،پروردگارشان را تسبیح می کنند و برای کسانی که در زمین هستند آمرزش می طلبند.آگاه باش که خداوند،اوست بسیار بخشنده و مهربان.

و کسانی که به جای او سرورانی را به پرستش گرفته اند خداوند مراقب آنان است و تو بر(ایمان آوردن آنان)وکیل نیستی(تا با اجبار وادارشان کنی).

نکته ها:

وحی چیست که از عظمت آن نزدیک است آسمان ها بشکافد،آسمان هایی که طبقه طبقه هستند، «سَبْعَ سَمٰاوٰاتٍ طِبٰاقاً» (1)محکم هستند، «سَبْعاً شِدٰاداً» (2)و در محکمی نمونه و ضرب المثل هستند. «أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّمٰاءُ بَنٰاهٰا» (3)آسمان هایی که هزاران کهکشان در بردارند و هر کهکشان منظومه ها و هر منظومه کراتی که بعضی میلیون ها برابر زمین هستند و عقل و علم بشری تا کنون به نزدیک ترین آنها نیز احاطه پیدا نکرده است.این است عظمت وحی.

در سوره مبارکه مریم آمده است:

ص :372


1- 1) .ملک،3.
2- 2) .نبأ،12.
3- 3) .نازعات،27.

«تَکٰادُ السَّمٰاوٰاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبٰالُ هَدًّا أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمٰنِ وَلَداً» (1)مشرکان برای خداوند فرزندی می پنداشتند،نزدیک است به خاطر این عقیده فاسد آسمان ها متلاشی شود.

فرشتگان علاوه بر آنکه تدبیر نظام هستی را بر عهده دارند،برای انسان ها نیز دعا می کنند،فرشتگانی که هرگز معصیت نمی کنند «لاٰ یَعْصُونَ اللّٰهَ مٰا أَمَرَهُمْ» (2)برای افراد گناهکار دعا و استغفار می کنند.آری،پاکان باید به فکر دیگران نیز باشند.البتّه استغفار فرشتگان پرتوی از لطف الهی بر بندگان است چون آنها جز دستور خدا کاری نمی کنند.

بر اساس این آیه فرشتگان برای تمام اهل زمین دعا می کنند. «یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ» بر اساس آیه 7 سوره مبارکه غافر فرشتگان برای مؤمنان دعا می کنند. «وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا» و جالب اینکه این استغفار به شرطی کارآیی دارد که مؤمنان خود نیز استغفار کنند.

«فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تٰابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ» در عفو خدا شک نکنیم.در جمله «أَلاٰ إِنَّ اللّٰهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» چند نوع تأکید آمده است.

(« أَلاٰ »،« إِنَّ »،« هُوَ »،جمله اسمیّه،قالب« اَلْغَفُورُ »به جای«غافر»و الف و لام در« اَلْغَفُورُ ») خداوند با مردم اتمام حجّت کرده است،وحی را سنّت خویش قرار داده و پیامبر را واسطه وحی،ولی مردم باز هم به سراغ دیگران می روند. «مِنْ دُونِهِ أَوْلِیٰاءَ اللّٰهُ» در قرآن و روایات معمولاً حمد و ستایش در کنار تسبیح مطرح است. «یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ» ،«سبحان ربی الاعلی و بحمده»

پیام ها:

1 آسمان ها از وحی متأثّرند،چگونه بعضی انسان ها اثر نمی پذیرند. «یُوحِی ... تَکٰادُ السَّمٰاوٰاتُ یَتَفَطَّرْنَ» 2 یکی از آداب دعا و استغفار این است که ابتدا ستایش خداوند را بجا آوریم.

«یُسَبِّحُونَ

... یَسْتَغْفِرُونَ» 3 دعای فرشتگان مستجاب است. «یَسْتَغْفِرُونَ ... إِنَّ اللّٰهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» (آری،

ص :373


1- 1) .مریم،90 91.
2- 2) .تحریم،6.

دعا در حقّ دیگران دارای تأثیر است) 4 هیچ مسئولیّت و کاری(حتّی تدبیر امور هستی)نباید مانع دعا و استغفار شود.

(فرشتگانی که تدبیر امور هستی را به عهده دارند،دائماً مشغول تسبیح خداوند و دعا برای انسان ها هستند). «یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ ... یَسْتَغْفِرُونَ» 5 استغفار دو لطف قطعی را به دنبال دارد:مغفرت و رحمت. «یَسْتَغْفِرُونَ ... اَلْغَفُورُ الرَّحِیمُ» 6 چون وحی از بالا نازل می شود و آسمان ها مسیر آن است «سَبْعَ طَرٰائِقَ» (1)از هر آسمانی که عبور می کند نزدیک است شکافته شود. «یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ» 7 شرک با همه ابعادش محکوم است. «اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیٰاءَ» 8 مشرکان بدانند که خداوند عقاید و اعمالشان را برای کیفر حفظ می کند. «اللّٰهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ» 9 عدم پذیرش مردم نباید سبب دلسردی شود،پیامبر باید به وظیفه خود عمل کند. «وَ مٰا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ» 10 وظیفه پیامبر،ابلاغ وحی است،اگر مردم به سراغ دیگران رفتند پیامبر وظیفه ای ندارد. «مٰا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ» 11 پیامبر به هدایت مردم اشتیاق و اهتمام فراوان داشت. «مٰا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ» 12 پیامبر مسئول ارشاد مردم است،نه اجبار آنان به پذیرش. «مٰا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ»

ص :374


1- 1) .مؤمنون،17.

[سوره الشوری (42): آیه 7]

اشاره

وَ کَذٰلِکَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ اَلْقُریٰ وَ مَنْ حَوْلَهٰا وَ تُنْذِرَ یَوْمَ اَلْجَمْعِ لاٰ رَیْبَ فِیهِ فَرِیقٌ فِی اَلْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی اَلسَّعِیرِ (7)

و بدین سان قرآنی عربی را به تو وحی کردیم تا مردم مکّه و کسانی را که اطراف آن هستند هشدار دهی و از روز جمع(قیامت)که شکی در آن نیست بیم دهی گروهی در بهشت و گروهی در آتش سوزانند.

نکته ها:

بر اساس روایات مراد از امّ القری،مکّه است.در برخی روایات می خوانیم:اولین نقطه ای که سر از آب بیرون آورد مکّه بود،لذا آن را«مادر آبادی ها»خوانده اند.

یکی از اسامی قیامت« یَوْمَ الْجَمْعِ »است،روزی که همه مردم یک جا جمع می شوند،روزی که جسم با روح،عمل با انسان،ظالم با مظلوم و کیفر و پاداش با عامل آن جمع می شود.

در آیه ی قبل خطاب به پیامبر فرمود:تو وکیل مردم نیستی،در این آیه می فرماید:

وظیفه ی تو هشدار و انذار است.

سؤال:با اینکه قرآن کریم بارها تردید و تعجب کفّار را درباره معاد نقل کرده است پس چرا می فرماید:شکی در آن نیست. «لاٰ رَیْبَ فِیهِ» ؟ پاسخ:در قرآن یازده بار جمله «لاٰ رَیْبَ فِیهِ» درباره معاد و چهار بار درباره ی قرآن و یک بار درباره أجل آمده است،یعنی با دیدن نمونه های رستاخیز در طبیعت و پدید آمدن بهار و پاییز و آفرینش خودتان سزاوار نیست در امکان زنده شدن دوباره مردگان شک و تردید کنید.نه آنکه هیچ کس شک نمی کند بلکه نباید شک شود.

پیام ها:

1 همان گونه که انبیای پیشین به زبان قوم خود سخن می گفتند،قرآن نیز به زبان عربی وحی شده است. «وَ کَذٰلِکَ أَوْحَیْنٰا ... قُرْآناً عَرَبِیًّا» 2 الفاظ قرآن به همین صورت که هست بر پیامبر نازل شده است. «أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا»

ص :375

3 قرآن،به زبان عربی است و ترجمه آن به هر زبانی که باشد حکم قرآن را ندارد. «قُرْآناً عَرَبِیًّا» 4 هدف اصلی از دریافت های الهی بازدهی آن است. «أَوْحَیْنٰا ... لِتُنْذِرَ» 5 کسی که دیگران را هشدار می دهد،باید خود آگاهی و بینش لازم را داشته باشد. «أَوْحَیْنٰا ... لِتُنْذِرَ» 6 در شیوه ی تبلیغ ابتدا مخاطبین و نیازهای آنان را بشناسیم.(اولین نیاز جامعه جاهلی،هشدار بود). «لِتُنْذِرَ» 7 در تبلیغ به اولویّت های منطقه ای،مکانی و استراتژی توجّه شود.(به نقاط مرکزی و محوری اولویّت دهید.) «أُمَّ الْقُریٰ وَ مَنْ حَوْلَهٰا» 8 تبلیغ باید از خود و اطرافیان خود آغاز شود. «لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُریٰ» 9 دعوت پیامبر اسلام تدریجی و دارای مراحل متعدّد بوده است. «لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُریٰ وَ مَنْ حَوْلَهٰا» 10 در میان موارد انذار،مسأله معاد نقش ویژه ای دارد. «وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ» 11 فصاحت قرآن در انذار مردم نقش مهمی دارد. «عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ» (بنا بر اینکه مراد از کلمه«عربی»فصاحت باشد) 12 قیامت با آنکه روز جمع است،روز فصل و تفکیک نیز هست. «فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ»

[سوره الشوری (42): آیات 8 تا 9]

اشاره

وَ لَوْ شٰاءَ اَللّٰهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً وٰاحِدَةً وَ لٰکِنْ یُدْخِلُ مَنْ یَشٰاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَ اَلظّٰالِمُونَ مٰا لَهُمْ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاٰ نَصِیرٍ (8) أَمِ اِتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیٰاءَ فَاللّٰهُ هُوَ اَلْوَلِیُّ وَ هُوَ یُحْیِ اَلْمَوْتیٰ وَ هُوَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (9)

و اگر خدا می خواست مردم را امّت یگانه قرار می داد(ولی سنّت خدا بر دادن اختیار به مردم است)و هر کس را که بخواهد در رحمت خود وارد می کند و برای ستمگران هیچ سرپرست و یاوری(در آن روز)نیست.

ص :376

آیا به جای خداوند سرپرستان دیگری گرفته اند،با آنکه تنها خدا سرپرست(واقعی)است و اوست که مردگان را زنده می کند و اوست که بر هر کاری تواناست.

نکته ها:

خداوند حکیم است و همه کارهایش حکیمانه است،اگر چه فکر انسان به حکمت کارهای او نرسد.بنا بر این در مواردی که قرآن می فرماید:هر که را خدا بخواهد عزیز یا ذلیل می کند، معنایش این است:کسانی که از طریق ایمان و عمل صالح،لیاقت دریافت عزّت و هدایت را پیدا کنند خداوند آنها را در مسیر رحمت و هدایت خود قرار می دهد،امّا کسانی که با کفر و نفاق و لجاجت زمینه سعادت را در خود کور کنند خداوند برای آنان کاری نمی کند.

اگر شما وارد منزل شدید و دیدید دزد در خانه است،فوراً در را به روی او قفل می کنید تا پلیس را خبر کنید.در این صحنه گرچه شما در را به روی او بسته اید،ولی سارق خودش اسباب بسته شدن در را فراهم کرده است.خداوند نیز دلهایی را مهر می زند،گروهی را گمراه یا ذلیل می کند،ولی این قهر الهی به خاطر سوء عقیده و عمل خود آنها است.

کلمه« وَلِیٍّ »مفرد و کلمه« أَوْلِیٰاءَ »جمع آمده است،زیرا خداپرستان تنها ولایت خدا را می پذیرند ولی کسانی که از خدا جدا شوند هر لحظه یک سرپرست دارند.

پیام ها:

1 سنّت خداوند بر این است که انسان ها را آزاد بگذارد تا راه خود را انتخاب نمایند و گر نه می توانست همه را اجباراً در راه حقّ قرار دهد. «وَ لَوْ شٰاءَ اللّٰهُ» 2 منحرفین از راه حقّ،در حقیقت به خود ظلم می کنند. «وَ الظّٰالِمُونَ» 3 ظالم از هر نوع کمکی در قیامت محروم است. «مٰا لَهُمْ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاٰ نَصِیرٍ» نه کمک از مقام برتر «مِنْ وَلِیٍّ» و نه کمک از زیر دست و دوستان. «وَ لاٰ نَصِیرٍ»

ص :377

4 نظرات و افکار انحرافی را پاسخ دهید. «أَمِ اتَّخَذُوا» ، «فَاللّٰهُ هُوَ الْوَلِیُّ» ...

5 پذیرش غیر خدا،قابل سرزنش و توبیخ است. «أَمِ اتَّخَذُوا» 6 ادّعا باید همراه با دلیل باشد. «فَاللّٰهُ هُوَ الْوَلِیُّ وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتیٰ وَ هُوَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» 7 هر گونه ولایت و سرپرستی که در راستای ولایت الهی نباشد،نامشروع و باطل است. «فَاللّٰهُ هُوَ الْوَلِیُّ» 8 ولایت خداوند مطلق،گسترده و ابدی است. «هُوَ الْوَلِیُّ» 9 ولایت،حقّ کسی است که قدرت داشته باشد. «هُوَ الْوَلِیُّ ... وَ هُوَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»

[سوره الشوری (42): آیه 10]

اشاره

وَ مَا اِخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْءٍ فَحُکْمُهُ إِلَی اَللّٰهِ ذٰلِکُمُ اَللّٰهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ (10)

و هر چه را در آن اختلاف دارید پس حکمش با خداست،این است خدایی که پروردگار من است.تنها بر او توکّل کرده ام و تنها به سوی او انابه می کنم.

نکته ها:

تا وقتی که انسان هست اختلاف نظر نیز هست و تا اختلاف نظر هست مراجعه به قانون الهی و دین لازم است.پس نمی توان ادّعا کرد که به دین نیازی نیست.

در این آیه،کلمه ی« تَوَکَّلْتُ »در قالب ماضی و کلمه« أُنِیبُ »در قالب مضارع ذکر شده که شاید بتوان گفت:توکّل برخاسته از ایمانی ثابت ولی انابه در هر روز و هر لحظه لازم است.

کلمه« عَلَیْهِ »و« إِلَیْهِ »مقدّم بر« تَوَکَّلْتُ »و« أُنِیبُ »آمده است،یعنی نه بر دیگری توکّل کنید و نه به دیگران مراجعه نمایید.

پیام ها:

1 دین،تنها پاسخ گوی مسائل اخلاقی و اعتقادی نیست،بلکه در هر چه از مسائل سیاسی،اقتصادی و...اختلاف دارید دین پاسخگوست. «وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ

ص :378

مِنْ شَیْءٍ»

2 در اسلام بن بست وجود ندارد. «وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ ... فَحُکْمُهُ إِلَی اللّٰهِ» 3 حل اختلاف از شئون ربوبیّت است. «ذٰلِکُمُ اللّٰهُ رَبِّی» 4 به هنگام اختلاف به خدا رجوع کنید و بر او توکّل و انابه نمایید و هر حکمی صادر کرد از انجام آن نگران نباشید. «فَحُکْمُهُ إِلَی اللّٰهِ ... عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ» 5 توکّل و انابه نتیجه ایمان به ربوبیّت خداست. «اللّٰهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ»

[سوره الشوری (42): آیه 11]

اشاره

فٰاطِرُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوٰاجاً وَ مِنَ اَلْأَنْعٰامِ أَزْوٰاجاً یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْبَصِیرُ (11)

آفریننده آسمان ها و زمین،برای شما از خودتان همسرانی قرار داد و از چهار پایان نیز جفت هایی،به این وسیله شما را کثیر می کند.او را هیچ مانندی نیست و او شنوا و بیناست.

نکته ها:

کلمه ی« فٰاطِرُ »یعنی آفرینش چیزی که قبلاً مشابه نداشته است.البتّه«فطر»در لغت به معنای شکافتن و جدا کردن است و این تعبیر شاید اشاره به این باشد که زمین و آسمان در آغاز توده ای واحد و متراکم بوده است که در اثر انفجار شکافته شده و کرات تفکیک شده اند.

و اللّه العالم خداوند را نمی شود با هیچ چیز شبیه و همتا دانست.او«حی»است امّا حیاتش از حیات همه ی موجودات زنده جداست.در بند 71 دعای جوشن کبیر می خوانیم:

«یا حیا قبل کل حی،یا حیا بعد کل حی،یا حی الذی لیس کمثله حی،یا حی الذی لا یشاکله حی،یا حی الذی لا یحتاج الی حی،یا حی الذی یمیت کل حی،یا حیا لم یرث الحیاة من حی،یا حی الذی یرزق کل حی،یا حی الذی یحیی الموتی،یا حی و یا قیوم لا تأخذه سنة و لا نوم» اگر تنها به صفت حیات خداوند توجّه کنیم می بینیم خداوند قبل از هر زنده و بعد از هر زنده

ص :379

است،زنده ای است که شریک در حیات ندارد،محتاج به زنده ای دیگر نیست و همه ی زنده ها را می میراند.

پیام ها:

1 آفرینش آسمان ها و زمین کاملاً ابداعی و ابتکاری است. «فٰاطِرُ» 2 هدف از زوجیّت بقای نسل است.(« یَذْرَؤُکُمْ »به معنای تکثیر است که بعد از کلمه« أَزْوٰاجاً »آمده است) 3 خداوند از داشتن همسر منزّه است.(در انسان و حیوان،زوجیّت هست،ولی خداوند همسر ندارد) «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ» 4 با اینکه هیچ چیز مثل خدا نیست لکن او با همه پیوند دارد،شنوا و بیناست و همه ی آفریده ها را زیر نظر دارد. «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ» 5 دیدن و شنیدن خداوند با سایر دیدن ها و شنیدن ها متفاوت است. «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ»

[سوره الشوری (42): آیه 12]

اشاره

لَهُ مَقٰالِیدُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ یَبْسُطُ اَلرِّزْقَ لِمَنْ یَشٰاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (12)

کلیدهای آسمان ها و زمین برای اوست،برای هر که بخواهد رزق را توسعه می دهد و یا تنگ می گیرد،همانا او به هر چیز آگاه است(و توسعه و تضییق او بر اساس علم و حکمت است).

نکته ها:

« مَقٰالِیدُ »جمع«مقلید»به معنای کلید است.کلید وسیله بستن و باز کردن است و کسی که کلید زمین و آسمان را دارد می تواند رزق را باز کرده یا ببندد.

کلیدهای هستی گاهی عوامل مادی است که واسطه فیض می شوند،نظیر باران که وسیله

ص :380

زنده شدن خاک و زمین می گردد، «فَأَحْیٰا بِهِ الْأَرْضَ» (1)گاهی نیز اسمای الهی است که نمونه آن را در دعای سمات می خوانیم:«اسئلک باسمک الذی اذا دعیت به علی مغالق ابواب السماء للفتح بالرحمة انفتحت...»خداوندا! تو را به آن اسمی می خوانم که اگر بر درهای بسته ی آسمان ها خوانده شود،با رحمت تو گشوده می شود.

توسعه یا تنگی رزق نشانه ی مهر یا قهر الهی نیست،زیرا قرآن می فرماید: «فَلاٰ تُعْجِبْکَ أَمْوٰالُهُمْ وَ لاٰ أَوْلاٰدُهُمْ إِنَّمٰا یُرِیدُ اللّٰهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِهٰا» (2)سرمایه و فرزند کفّار سبب شگفتی تو نشود زیرا که خداوند اراده کرده آنان را با همین امکانات در همین دنیا عذاب کند.

اگر چه توسعه یا تنگی رزق و معیشت در دست خداست لیکن انسان نباید از تلاش باز ایستد.قرآن فرمان می دهد: «وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللّٰهِ» (3)به سراغ فضل الهی بروید و برای کسب مال تلاش کنید.

رزق همیشه مادّی نیست،چرا که در دعا می خوانیم:«اللهم ارزقنی توفیق الطاعة و بعد المعصیة»خداوندا! توفیق بندگی خودت و دوری از گناه را روزی من کن.

قرآن کلیدهای توسعه را به ما آموخته و می فرماید:

«لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ» (4)اگر شکر کنید،شما را با دادن روزی زیاد می کند.

«اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ... یُرْسِلِ السَّمٰاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرٰاراً» (5)از پروردگارتان استغفار کنید،او برای شما باران می فرستد.

«وَ مَنْ یَتَّقِ اللّٰهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاٰ یَحْتَسِبُ» (6)هر که نسبت به خدا پروا داشته باشد،او را از بن بست نجات داده و از راهی که محاسبه نمی کند،روزی می دهد.

پیام ها:

1 عوامل مؤثّر در هستی،تنها به دست خداست. «لَهُ مَقٰالِیدُ» 2 توسعه و تنگی رزق تصادفی نیست،به دست خدای حکیم است.

ص :381


1- 1) .بقره،164.
2- 2) .توبه،55.
3- 3) .جمعه،10.
4- 4) .ابراهیم،7.
5- 5) .هود،52.
6- 6) .طلاق،2 3.

«یَبْسُطُ الرِّزْقَ

... وَ یَقْدِرُ» 3 توسعه ی رزق به زرنگی بستگی ندارد به دست خداست. «لِمَنْ یَشٰاءُ» 4 تقسیم رزق توسط خداوند،عالمانه است. «إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»

[سوره الشوری (42): آیه 13]

اشاره

شَرَعَ لَکُمْ مِنَ اَلدِّینِ مٰا وَصّٰی بِهِ نُوحاً وَ اَلَّذِی أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ وَ مٰا وَصَّیْنٰا بِهِ إِبْرٰاهِیمَ وَ مُوسیٰ وَ عِیسیٰ أَنْ أَقِیمُوا اَلدِّینَ وَ لاٰ تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَی اَلْمُشْرِکِینَ مٰا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اَللّٰهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ (13)

از(احکام)دین آنچه را به نوح سفارش کرد،برای شما(نیز)مقرّر داشت و آنچه به سوی تو وحی کردیم و آنچه ابراهیم و موسی و عیسی را بدان سفارش نمودیم آن بود که دین را به پا دارید و در آن دچار تفرقه نشوید، آنچه مردم را بدان دعوت می کنی بر مشرکان سنگین است.خداوند هر که را بخواهد به سوی خویش بر می گزیند و هر که را به درگاه او رو آورد به سوی خویش هدایت می کند.

نکته ها:

در این آیه،نام هر پنج پیامبر اولوا العزم آمده است:نوح،ابراهیم،موسی،عیسی علیهم السلام و پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله.

محور دعوت انبیا یکی بوده است و همه آن بزرگواران مردم را به توحید و معاد،تقوی و عدالت،نماز و روزه،احسان به والدین و رسیدگی به محرومان دعوت می کردند.

« شَرَعَ »از«شریعة»به معنای راهی است که مردم را به ساحل رودخانه های بزرگ می رساند،مانند شریعه ی علقمه برای رسیدن به آب رود فرات.از آنجا که احکام دین،راه رسیدن به کمالات است،به آن شریعت گفته می شود.

در قرآن،کلمه«ادیان»نداریم،چون دین الهی یکی بیش نیست.

ص :382

پیام ها:

1 خداوند بر اساس علم بی پایان خود،شریعت ها را برای مردم قرار داد. «إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ شَرَعَ لَکُمْ» ...

2 دین و شریعت در راستای منافع انسان است. «شَرَعَ لَکُمْ» 3 نوح،اولین پیامبری است که دارای شریعت جامع بوده است. «شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ مٰا وَصّٰی بِهِ نُوحاً» 4 اسلام دین جامع است و تعالیم همه ی پیامبران پیشین را در بردارد. «مٰا وَصّٰی بِهِ نُوحاً ... وَ مٰا وَصَّیْنٰا بِهِ إِبْرٰاهِیمَ وَ مُوسیٰ وَ عِیسیٰ» 5 وحدت واقعی در سایه دین الهی امکان دارد. «أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لاٰ تَتَفَرَّقُوا» 6 مانع اقامه دین و اجرای احکام آن اختلافات دینی است. «أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لاٰ تَتَفَرَّقُوا» 7 وحدت مؤمنان برای مشرکان سخت است. «لاٰ تَتَفَرَّقُوا ... کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ» 8 مشرکان را به حقّ دعوت کنید گرچه بر ایشان سنگین است. «کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ مٰا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ» 9 نبوّت،منصبی الهی است و خداوند افرادی را که لایق می داند برمی گزیند.

«یَجْتَبِی إِلَیْهِ»

10 خداوند،انبیا را قبل از آنکه رهبر مردم شوند برای بندگی خویش بر می گزیند. «اللّٰهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ» 11 انسان با اعمال خویش زمینه دریافت الطاف الهی را به وجود می آورد.

«یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ»

ص :383

[سوره الشوری (42): آیه 14]

اشاره

وَ مٰا تَفَرَّقُوا إِلاّٰ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَهُمُ اَلْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ وَ لَوْ لاٰ کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّ اَلَّذِینَ أُورِثُوا اَلْکِتٰابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ (14)

و(از دور پیامبران)پراکنده نشدند مگر پس از آنکه علم(به حقّانیّت آنان)برایشان حاصل شد،به خاطر روحیه کینه و حسادت که میانشان بود،و اگر سنّتِ سابق خداوند(در مورد مهلت دادن به کفّار)تا زمانی معیّن نبود،میان آنان حکم می شد (و اهل باطل هلاک می گشتند)و همانا کسانی که پس از آنان کتاب آسمانی را به میراث بردند،درباره ی آن دچار شک و تردید هستند.

نکته ها:

در این آیه یک بار «جٰاءَهُمُ الْعِلْمُ» آمده و یک بار «أُورِثُوا الْکِتٰابَ» یعنی با آنکه حقّ را می دانند و وارث کتاب آسمانی هستند باز هم راه تفرقه می پیمایند.

شک،گذرگاه خوبی است ولی توقف گاه خوبی نیست.آن شکی که به طور طبیعی پیدا شود و مقدّمه تحقیق و بررسی گردد،ارزش دارد،ولی اگر شک برخاسته از لجاجت و سوء ظن و سبب رکود و بی اعتنایی شود،ضد ارزش است.

پیام ها:

1 با وجود سفارش پیامبران به وحدت بازهم مردم اختلاف کردند. «لاٰ تَتَفَرَّقُوا ... وَ مٰا تَفَرَّقُوا» ...

2 بیشتر تفرقه هایی که در دین پدید آمده است از جانب عالمان و دانشمندان است. «تَفَرَّقُوا ... مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَهُمُ الْعِلْمُ» 3 سرچشمه اکثر تفرقه ها حسادت و ظلم و فزون طلبی است. «وَ مٰا تَفَرَّقُوا إِلاّٰ ... بَغْیاً بَیْنَهُمْ» 4 دلیل مهلت های الهی ربوبیّت اوست تا هر کس در سایه آزادی و فرصت، جوهره خود را نشان دهد. «سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ»

ص :384

5 مهلت دادن یکی از سنّت های الهی است. «إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی» 6 مهلت های الهی تا زمان معیّنی است. «إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی» 7 شکی که همراه با سوء ظنّ باشد،شک مخرّب است. «لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ»

[سوره الشوری (42): آیه 15]

اشاره

فَلِذٰلِکَ فَادْعُ وَ اِسْتَقِمْ کَمٰا أُمِرْتَ وَ لاٰ تَتَّبِعْ أَهْوٰاءَهُمْ وَ قُلْ آمَنْتُ بِمٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ مِنْ کِتٰابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ اَللّٰهُ رَبُّنٰا وَ رَبُّکُمْ لَنٰا أَعْمٰالُنٰا وَ لَکُمْ أَعْمٰالُکُمْ لاٰ حُجَّةَ بَیْنَنٰا وَ بَیْنَکُمُ اَللّٰهُ یَجْمَعُ بَیْنَنٰا وَ إِلَیْهِ اَلْمَصِیرُ (15)

پس(ای پیامبر)به خاطر آن(که اهل کتاب دچار شک و تردید یا عناد و لجاجت با تو هستند،آنان را به راه حقّ)دعوت کن و بر آن پایداری نما آن گونه که فرمان یافته ای و خواسته های آنان را پیروی مکن و(به آنان)بگو:

به هر کتابی که خدا نازل کرده است ایمان دارم و فرمان یافته ام تا میان شما به عدالت حکم کنم.خداوند،پروردگار ما و شماست.اعمال ما برای ما و اعمال شما برای شماست(و هیچ کدام مسئول کارهای دیگری نیستیم) هیچ حجّتی میان ما و شما(ناگفته)نمانده است.خداوند(در قیامت)میان ما جمع خواهد کرد و بازگشت همه به سوی اوست.

نکته ها:

عدالت ورزی،حاصل یک سری باورها و اعتقادات است:شناخت راه حقّ و وصایای انبیای الهی،کنار زدن هوس ها،ایمان به حضور در دادگاه الهی و دریافت پاداش متناسب با عمل.

در این آیه فرمان عدالت در کنار همه این باورها آمده است.

پیام ها:

1 در برابر تفرقه های برخاسته از فزون طلبی،باید در راه دین،استوار بود.

«فَلِذٰلِکَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ»

ص :385

2 تبلیغ دین همراه با مشکلاتی است که باید تحمّل نمود. «فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ» 3 استقامتی ارزشمند است که بر اساس حقّ و وظیفه باشد و گر نه حاصلی جز لجاجت ندارد. «وَ اسْتَقِمْ کَمٰا أُمِرْتَ» 4 آنچه که مخالف فرمان خداست،پیروی از هوس های مردم است. «کَمٰا أُمِرْتَ وَ لاٰ تَتَّبِعْ أَهْوٰاءَهُمْ» 5 پیروی از هوس های مردم آفتِ دعوت به راه حقّ است. «وَ لاٰ تَتَّبِعْ أَهْوٰاءَهُمْ» 6 رهبر الهی باید به اصول دعوت خود پایبند باشد و در برابر خواسته های نامشروع مردم تسلیم نشود. «قُلْ آمَنْتُ بِمٰا» ...

7 اسلام،تمامی کتب آسمانی را می پذیرد. «آمَنْتُ بِمٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ مِنْ کِتٰابٍ» 8 عدالت خواهی خواست همه ادیان الهی است. «لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ» 9 انبیا باید حاکم و با نفوذ باشند تا بتوانند عدالت را در جامعه پیاده کنند. «لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ» 10 بیان مشترکات بهترین زمینه دعوت است. «اللّٰهُ رَبُّنٰا وَ رَبُّکُمْ»

[سوره الشوری (42): آیه 16]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ یُحَاجُّونَ فِی اَللّٰهِ مِنْ بَعْدِ مٰا اُسْتُجِیبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ دٰاحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ عَلَیْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ شَدِیدٌ (16)

و کسانی که درباره خداوند پس از آنکه دعوت او را پذیرفته اند به جدال (می پردازند)دلیلشان نزد پروردگارشان باطل و بی پایه است و بر آنهاست خشم الهی و برایشان عذاب سختی است.

نکته ها:

«محاجه»از«حج»به معنای قصد است و به آن نوع گفتگویی گفته می شود که قصد گوینده اثبات یا ابطال چیزی باشد.

هنگامی که راه روشنی برای شما ثابت شد به خاطر شک و وسوسه از آن دست بر ندارید و هنگامی که به کسی ایمان پیدا کردید با شایعه او را رها نکنید.وقتی که یک راه و رسم و یا

ص :386

عادت و سنّتی نیکو و منطقی در جامعه تثبیت شده آن را به جدل نکشید.

پیام ها:

1 بعد از آنکه از راه عقل و فطرت خدا را شناختید مجادله نکنید. «یُحَاجُّونَ فِی اللّٰهِ مِنْ بَعْدِ مٰا اسْتُجِیبَ لَهُ» 2 شرک فاقد اعتبار است و مشرکان منطقی ندارند. «حُجَّتُهُمْ دٰاحِضَةٌ» 3 تلاش برای به تردید انداختن مؤمنان،موجب خشم و عذاب الهی است.

«یُحَاجُّونَ

... عَلَیْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ»

[سوره الشوری (42): آیه 17]

اشاره

اَللّٰهُ اَلَّذِی أَنْزَلَ اَلْکِتٰابَ بِالْحَقِّ وَ اَلْمِیزٰانَ وَ مٰا یُدْرِیکَ لَعَلَّ اَلسّٰاعَةَ قَرِیبٌ (17)

خداست آنکه کتاب آسمانی و میزان را به حقّ نازل کرد و چه می دانی شاید قیامت نزدیک باشد.

نکته ها:

یکی از نام های قیامت« اَلسّٰاعَةَ »است،زیرا ناگهانی و غیر مترقبه فرا می رسد.

پیام ها:

1 در قرآن کریم باطل راهی ندارد. «أَنْزَلَ الْکِتٰابَ بِالْحَقِّ» 2 قرآن حقیقتی بس والا دارد که برای سعادت ما آفریده شده است. «أَنْزَلَ الْکِتٰابَ» 3 قرآن،میزان و وسیله ی تشخیص حقّ از باطل است. «الْکِتٰابَ بِالْحَقِّ وَ الْمِیزٰانَ» 4 پیامبر اکرم نیز از زمان و ساعت قیامت بی خبر است. «وَ مٰا یُدْرِیکَ» 5 به آرزوهای موهوم و طولانی که موجب تأخیر توبه و عمل صالح است گرفتار نشوید که شاید قیامت نزدیک باشد. «لَعَلَّ السّٰاعَةَ قَرِیبٌ»

ص :387

[سوره الشوری (42): آیه 18]

اشاره

یَسْتَعْجِلُ بِهَا اَلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِهٰا وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْهٰا وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا اَلْحَقُّ أَلاٰ إِنَّ اَلَّذِینَ یُمٰارُونَ فِی اَلسّٰاعَةِ لَفِی ضَلاٰلٍ بَعِیدٍ (18)

کسانی که ایمان به قیامت ندارند(نسبت به وقوع آن)شتاب می ورزند، ولی کسانی که به آن ایمان دارند از آن می ترسند و می دانند که قیامت حقّ است،بدانید محقّقا کسانی که درباره قیامت به جدال می پردازند در گمراهی دوری هستند.

نکته ها:

اگر افراد گم شده،نزدیک باشند،امیدی به پیدا شدن و نجاتشان هست،ولی اگر دور باشند،پیدا شدنشان سخت یا محال است. «لَفِی ضَلاٰلٍ بَعِیدٍ» کفّار و مشرکان همواره در برابر هشدارهای انبیا نسبت به قیامت شتاب زدگی داشتند و می گفتند: «مَتیٰ هٰذَا الْوَعْدُ» زمان این تهدیدها چه وقت است،چرا عملی نمی شود.

گرچه در بسیاری کارها از عجله انتقاد شده است لکن در مواردی نظیر اقامه نماز،دفن میّت،ازدواج در جوانی،پرداخت بدهی،توبه و پذیرایی از مهمان،عجله مورد سفارش است.

« یُمٰارُونَ »به معنای اصرار در تردید است و«مشفق»از«شفقت»به معنای هراس همراه با مراقبت است.

حقّ،صفتی است که در قرآن برای امور مختلفی آمده است:

خداوند. «ذٰلِکَ بِأَنَّ اللّٰهَ هُوَ الْحَقُّ» (1)پیامبر. «أَرْسَلْنٰاکَ بِالْحَقِّ» (2)قرآن. «أَنْزَلَ الْکِتٰابَ بِالْحَقِّ» (3)دعوت. «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ» (4)معاد. «یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ» سنجش. «وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» (5)

ص :388


1- 1) .لقمان،30.
2- 2) .بقره،119.
3- 3) .شوری،17.
4- 4) .رعد،14.
5- 5) .اعراف،8.
پیام ها:

1 شتاب زدگی ما،در تدبیر الهی نقشی ندارد و نارواست. «یَسْتَعْجِلُ» 2 بیان دو دیدگاه و مقایسه میان آنها عامل رشد و انتخاب بهتر است. «لاٰ یُؤْمِنُونَ بِهٰا وَ الَّذِینَ آمَنُوا» 3 ایمان باید بر اساس علم باشد. «وَ الَّذِینَ آمَنُوا ... یَعْلَمُونَ» ...

4 ایمان به معاد سبب ایجاد خوف از آن می شود.(زیرا قیامت محل بروز حوادث هولناک است.) «آمَنُوا مُشْفِقُونَ» 5 علم و ایمان و خوف در کنار هم مفیدند،اگر یکی از آنها نباشد کارساز نیست (چنانچه ابلیس و بلعم باعورا و فرعون علم داشتند امّا ایمان و خوف نداشتند.) «وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْهٰا وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ» 6 اصل شک در معاد گمراهی است و ایجاد شک و اصرار بر آن در دیگران گمراهی دور است. «ضَلاٰلٍ بَعِیدٍ» 7 توقف و تداوم در جدال مورد انتقاد است. «یُمٰارُونَ فِی السّٰاعَةِ»

[سوره الشوری (42): آیات 19 تا 20]

اشاره

اَللّٰهُ لَطِیفٌ بِعِبٰادِهِ یَرْزُقُ مَنْ یَشٰاءُ وَ هُوَ اَلْقَوِیُّ اَلْعَزِیزُ (19) مَنْ کٰانَ یُرِیدُ حَرْثَ اَلْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَنْ کٰانَ یُرِیدُ حَرْثَ اَلدُّنْیٰا نُؤْتِهِ مِنْهٰا وَ مٰا لَهُ فِی اَلْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ (20)

خداوند نسبت به بندگانش با مهر و لطف رفتار می کند،هر که را بخواهد (و صلاح بداند)روزی می دهد و اوست توانای غالب.

آن که کشت آخرت بخواهد برای او در کشتش می افزاییم و آن که کشت دنیا بخواهد از آن به او می دهیم و در آخرت هیچ نصیبی ندارد.

نکته ها:

در معنای لطف،نرمی و دقّت نهفته است.خداوند لطیف است یعنی به دقایق امور احاطه

ص :389

دارد و هر کاری را،به سهولت و آسانی انجام می دهد. (1)

اراده آخرت نشانه ی:وسعت دید،دل کندن از دنیا،ایمان به وعده های الهی،رنگ بقا دادن به فانی ها و در یک جمله نشانه عقل و انتخاب احسن است.

در آیه 20،انسان به کشاورز،عمل او به کشت،نیّت او به بذر و دنیا و آخرت،به مزرعه و محل برداشت تشبیه شده است.

آخرت از دنیا مهم تر است زیرا:

1 برای آخرت خواهان توسعه و رشد است. «نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ» 2 آخرت خواهان از دنیا بهره کمی می برند ولی دنیاخواهان هیچ بهره ای از آخرت ندارند. «مٰا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ» 3 آخرت خواهان به همه اهداف خود می رسند. «نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ» ولی دنیاخواهان تنها به گوشه ای از اهداف خود می رسند. «نُؤْتِهِ مِنْهٰا»

پیام ها:

1 بر خلاف مخلوقات که لطیف آنها قوی نیست و قوی آنها لطیف نیست، خداوند هم لطیف است و هم قوی. «لَطِیفٌ ... اَلْقَوِیُّ» 2 قدرت خداوند هرگز شکست نمی پذیرد. «الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ» 3 رزق الهی برخاسته از لطف خداست. «لَطِیفٌ بِعِبٰادِهِ یَرْزُقُ» 4 قدرت و لطف خدا ضامن روزی رسانی به مردم است. «لَطِیفٌ بِعِبٰادِهِ یَرْزُقُ ... وَ هُوَ الْقَوِیُّ» 5 انسان در انتخاب راه آزاد است. «مَنْ کٰانَ یُرِیدُ ... مَنْ کٰانَ یُرِیدُ» ...

6 ارزش کار انسان وابسته به اهداف دور و نزدیک و نیّت اوست. «یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ» ، «یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیٰا» 7 همه داده ها از خداست. «نَزِدْ لَهُ» ، «نُؤْتِهِ مِنْهٰا» و عطای خدا متناسب با نیّت و

ص :390


1- 1) .تفسیر المیزان.

انتخاب انسان است. «مَنْ کٰانَ یُرِیدُ ... مَنْ کٰانَ یُرِیدُ» 8 نقش انسان تنها در انتخاب و تصمیم است،مقدار کامیابی مربوط به اراده خداست. «نَزِدْ لَهُ» ، «نُؤْتِهِ مِنْهٰا» 9 هدف قرار دادن دنیا سبب محرومیّت کامل از آخرت است. «یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیٰا ...

مٰا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ»

[سوره الشوری (42): آیه 21]

اشاره

أَمْ لَهُمْ شُرَکٰاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ اَلدِّینِ مٰا لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اَللّٰهُ وَ لَوْ لاٰ کَلِمَةُ اَلْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّ اَلظّٰالِمِینَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (21)

آیا خدایانِ باطلِ مشرکان،احکامی از دین که خداوند به آن اذن نداده برای مشرکان قرار داده اند و اگر فرمان قطعی(خداوند مبنی بر مهلت دادن به منحرفان)نبود قطعاً میان مشرکان(به هلاکت)حکم می شد و همانا ستمکاران برایشان عذابی دردناک است.

نکته ها:

امام علی علیه السلام به فرزندش می فرماید:«لو کان لربک شریک لاتتک رسله» (1)اگر پروردگارت شریکی می داشت پیامبرانی از جانب او نزد تو می آمدند.این آیه همان معنا را می فرماید:آیا شرکایی که برای خدا می پندارید مکتب و آیینی به شما عرضه کرده اند؟ امام زین العابدین علیه السلام درباره ی مهلت های الهی می فرماید:«کان جزائی منک فی اول ما عصیتک النار» (2)خدایا کیفر من در اولین معصیت دوزخ بود(ولی تو به من مهلت دادی).

پیام ها:

1 انسان نیازمند قانون است و این نیاز را خدا می تواند برآورده سازد،نه دیگران.

«أَمْ لَهُمْ شُرَکٰاءُ شَرَعُوا لَهُمْ»

2 شریعت بر حقّ تنها با اذن الهی محقق می شود و بدون اذن او هیچ چیز جنبه

ص :391


1- 1) .نهج البلاغه،نامه 31.
2- 2) .صحیفه سجّادیه،دعای 16.

شرعی و الهی ندارد. «مٰا لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللّٰهُ» 3 بدعت در دین و تشریع قوانین خارج از اذن خدا شرک به اوست. «شُرَکٰاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ مٰا لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللّٰهُ» 4 سنّت قطعی خداوند آن است که همه ی مردم مهلتی برای نشان دادن جوهره خود داشته باشند. «وَ لَوْ لاٰ کَلِمَةُ الْفَصْلِ» 5 مهلت دادن به منحرفین یک لطف الهی است تا شاید به فکر توبه یا ایمان بیفتند و اگر این لطف نبود انسان با اولین گناه خود به کیفر نابودی می رسید.

«لَوْ لاٰ کَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ»

6 شرک ظلم است و مشرک ظالم. «أَمْ لَهُمْ شُرَکٰاءُ ... إِنَّ الظّٰالِمِینَ»

[سوره الشوری (42): آیه 22]

اشاره

تَرَی اَلظّٰالِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمّٰا کَسَبُوا وَ هُوَ وٰاقِعٌ بِهِمْ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ فِی رَوْضٰاتِ اَلْجَنّٰاتِ لَهُمْ مٰا یَشٰاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذٰلِکَ هُوَ اَلْفَضْلُ اَلْکَبِیرُ (22)

ستمکاران را خواهی دید که از آنچه انجام داده اند هراسانند در حالی که (کیفر)آن به آنان خواهد رسید و کسانی که ایمان آورده و کارهای نیکو انجام داده اند در باغ های بهشت هستند،برای آنان نزد پروردگارشان هر چه را بخواهند(فراهم است).این است آن فضل بزرگ.

نکته ها:

«Bرَوْضَةٍ » به محلی گفته می شود که دارای آب و درخت فراوان باشد.

پیام ها:

1 قیامت گرچه غیب است ولی گویا مشهود می باشد. «تَرَی الظّٰالِمِینَ» 2 عملکرد بد انسان ارمغانی به جز دوزخ برای او ندارد. «مُشْفِقِینَ مِمّٰا کَسَبُوا» 3 ترس از عذاب در روز قیامت هیچ سودی ندارد. «مُشْفِقِینَ ... وَ هُوَ وٰاقِعٌ بِهِمْ»

ص :392

4 در بهشت لذات مادی و معنوی همراه یکدیگرند. «رَوْضٰاتِ ... عِنْدَ رَبِّهِمْ» 5 محرومیّت های دنیوی و اجتناب از محرمات در روزگاری جبران خواهد شد.

«مٰا یَشٰاؤُنَ»

(تمام خواسته های مادّی و معنوی مؤمنان در بهشت فراهم است) 6 با اینکه بهشتیان اهل ایمان و کارهای نیکو هستند لکن آن همه نعمت ها به خاطر فضل الهی است نه سزای کارشان. «الْفَضْلُ الْکَبِیرُ» 7 از خدای کبیر جز فضل کبیر انتظاری نیست. «هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ»

[سوره الشوری (42): آیه 23]

اشاره

ذٰلِکَ اَلَّذِی یُبَشِّرُ اَللّٰهُ عِبٰادَهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ قُلْ لاٰ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبیٰ وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیهٰا حُسْناً إِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ شَکُورٌ (23)

این(فضل بزرگ)چیزی است که خداوند به بندگانش،آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند بشارت می دهد.(ای پیامبر! به مردم)بگو:من از شما بر این(رسالت خود)هیچ مزدی جز مودّت نزدیکانم را نمی خواهم و هر کس کار نیکی انجام دهد،برای او در نیکویی آن می افزاییم.همانا خداوند بسیار آمرزنده و قدردان است.

نکته ها:

در آیه قبل خواندیم که پاداش مؤمنان نیکوکار،باغ های بهشتی و رسیدن به تمام خواسته ها و فضل بزرگ پروردگار است.در این آیه سخن از پاداش کسی است که با هدایت خود صدها میلیون نفر را به این باغ ها و خواسته ها رسانده است،یعنی پیامبر اسلام.

اگر هدیه یک شاخه گل تشکّر و پاداش لازم دارد،نجات بشریّت چه پاداشی خواهد داشت.

با نگاهی به قرآن می بینیم که شعار تمام انبیا این بود که ما جز از پروردگارمان پاداشی نمی خواهیم.در سوره شعراء از آیه 109 تا آیه 127،سخن حضرت نوح،هود،صالح،لوط و شعیب علیهم السلام و در سوره سبأ آیه 47،سخن پیامبر اسلام چنین است:مزد و پاداش من تنها بر خداوند است. «إِنْ أَجْرِیَ إِلاّٰ عَلَی اللّٰهِ»

ص :393

البتّه شکی نیست که مراد انبیا این بود که ما پاداش مادی نمی خواهیم،ولی اطاعت کردن و هدایت شدن شما را می خواهیم،زیرا همه آنان پس از آنکه در سوره شعراء درخواست مزد را منتفی دانستند،به مردم سفارش تقوا و اطاعت از خداوند می کردند. «فَاتَّقُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ» پس انبیا پاداش مادی نمی خواهند،ولی مزد معنوی و هدایت مردم را خواهانند که این مزد در واقع به نفع خود مردم است،نظیر اینکه استادی به شاگردش بگوید:من از تو مزدی نمی خواهم و پاداش من تنها یک چیز است و آن اینکه تو درس بخوانی که در واقع این پاداش برای شاگرد است.

مزد رسالت پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله چیست؟ پیامبر اسلام نیز از مردم درخواست مزد مادی نداشت،ولی چندین مرتبه از طرف خداوند با کلمه« قُلْ »مأمور شد تا مزد معنوی را که به نفع خود مردم است،از مردم تقاضا کند. «قُلْ مٰا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ» (1)این مزد معنوی نیز در دو تعبیر آمده است.یک بار می فرماید:من هیچ مزدی نمی خواهم جز آنکه هر که خواست راه خدا را انتخاب کند، «إِلاّٰ مَنْ شٰاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلیٰ رَبِّهِ سَبِیلاً» (2)و یک بار در آیه مورد بحث که می فرماید: «لاٰ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبیٰ» بنا بر این مزد رسالت دو چیز است:یکی انتخاب راه خدا و دیگری مودّت قربیٰ.جالب آنکه در هر دو تعبیر کلمه« إِلاَّ »مطرح شده است،یعنی مزد من تنها همین مورد است.

با کمی تأمل می فهمیم که باید راه خدا و مودّت اهل بیت یکی باشد،زیرا اگر دو تا باشد، تناقض است،یعنی نمی توان گفت:من فقط تابستان ها مطالعه می کنم و بار دیگر گفت:من فقط زمستان ها مطالعه می کنم.زیرا محصور باید یک چیز باشد.

پیامبر اسلام از طرف خداوند یک بار مأمور می شود که به مردم بگوید:مزد من تنها انتخاب راه خداست و بار دیگر مأمور می شود که بگوید:مزد من فقط مودّت قربی است.در واقع باید این دو درخواست یکی باشد.یعنی راه خدا همان مودّت قربیٰ باشد.

از طرفی مودّت با دو چیز ملازم است:یکی شناخت و معرفت،زیرا تا انسان کسی را نشناسد

ص :394


1- 1) .سبأ،47.
2- 2) .فرقان،57.

نمی تواند به او عشق بورزد.دوم اطاعت،زیرا مودّت بدون اطاعت نوعی تظاهر و ریاکاری و دروغ و تملّق است.پس کسانی که دستورات خود را از غیر اهل بیت پیامبر علیهم السلام می گیرند، راه خدا را پیش نگرفته اند.این از دیدگاه قرآن.

امّا از نظر عقل.پاداش باید همسنگ و هموزن عمل باشد.رسالت،جز امامت که ادامه آن است هم وزنی ندارد،مزد رسالت ادامه هدایت است،مزد یک معصوم،سپردن کار به معصوم دیگر است.مزد عادل آن است که زحمات او را به عادل دیگر بسپاریم.

عقل می گوید:تا لطف هست باید تشکّر نیز باشد و اگر امروز لطف پیامبر شامل حال ما شده و ما به اسلام هدایت شده ایم باید مزد رسالتش را بپردازیم و اگر مزد رسالت،مودّت قربی است،امروز هم باید قُربایی باشد تا نسبت به او مودّت و اطاعت داشته باشیم.آری،امروز هم باید نسبت به حضرت مهدی علیه السلام مودّت داشته و نسبت به او مطیع باشیم.مگر می شود بگوییم مسلمانان صدر اسلام مأمور بودند مزد رسالت را بپردازند و نسبت به قربی مودّت داشته باشند،ولی مسلمانان امروز یا این وظیفه را ندارند و یا قربایی نیست تا به او مودّت بورزند و مزد رسالت را بپردازند.البتّه مودّت حضرت مهدی علیه السلام در زمان غیبت،عمل به پیام های او و رفتن در راه کسانی است که ما را به آنان سپرده است،یعنی فقهای عادل و بی هوا و هوس.

عقل انسان از اینکه مودّت قربی پاداش پیامبری قرار گرفته که صدها میلیون نفر را به هدایت و سعادت و فضل کبیر الهی رسانده می فهمد که قربی و کسانی که مورد مودّت هستند،برترین افراد بشر و معصومند.زیرا هرگز مودّت گنهکار پاداش پیامبر معصوم قرار نمی گیرد.نمی توان باور کرد که مودّت افرادی گنهکار بر مسلمین جهان در طول تاریخ واجب باشد و هیچ فرقه ای از مسلمانان(غیر از شیعه)رهبران خود را معصوم نمی داند و هیچ فرد یا گروهی تا کنون نه برای امامان معصوم گناهی نقل کرده و نه برای آن بزرگواران استادی نام برده است.

عقل می گوید:گذاشتن دست بشر در دست غیر معصوم نه تنها ظلم به انسانیّت است،بلکه ظلم به تمام هستی است.زیرا هستی برای انسان آفریده شده(تمام آیات «خَلَقَ لَکُمْ» ،

ص :395

«سَخَّرَ لَکُمُ» و «مَتٰاعاً لَکُمْ» نشانه ی آن است که هستی برای انسان است)و انسان برای تکامل واقعی و معنوی و خدایی شدن و آیا سپردن این انسان با آن اهداف والا به رهبران غیر معصوم،ظلم به او و ظلم به هستی نیست؟ اگر در روایات،رهبر معصوم و ولایت او زیر بنا و پایه و اساس دین شناخته شده است،«بنی الاسلام علی خمس...الولایة» (1)و اگر حضرت علی علیه السلام تقسیم کننده مردم میان بهشت و دوزخ معرّفی شده است،«قسیم الجنة و النار» (2)و اگر نماز بی ولایت پذیرفته نمی شود، (3)و اگر مودّت اهل بیت حسنه است، (4)و اگر زیارت و توسّل به آنان سفارش شده،همه به خاطر همان جوهر کیمیایی مودّت است.

زمخشری و فخر رازی که از بزرگان اهل سنّت هستند،در تفاسیر خود آورده اند که رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:

«من مات علی حب آل محمد مات شهیدا»هر که با دوستی آل محمّد از دنیا برود،شهید است.

«من مات علی حب آل محمد مات تائبا»هر که با دوستی آل محمّد از دنیا برود،توبه کننده است.

«من مات علی حب آل محمد مات مستکمل الایمان»هر که با دوستی آل محمّد از دنیا برود،با ایمان کامل از دنیا رفته است.

«من مات علی حب آل محمد مات علی السنة و الجماعة»هر که با دوستی آل محمّد از دنیا برود،طبق سنّت و سیره پیامبر از دنیا رفته است.

حال این سؤال پیش می آید که آیا مودّت بدون اطاعت،می تواند هم وزنِ شهادت،مغفرت و ایمان کامل قرار گیرد؟ در همین تفاسیر ذیل این آیه حدیثی از رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله آمده است که:

«ألا و من مات علی بغض آل محمد جاء یوم القیامة مکتوب بین عینیه آیس من رحمة الله»،

ص :396


1- 1) .کافی،ج 2،ص 18.
2- 2) .بحار،ج 7،ص 186.
3- 3) .بحار،ج 27،ص 167.
4- 4) .بحار،ج 43،ص 362.

هر که با کینه و بغض آل محمّد بمیرد،روز قیامت می آید در حالی که میان دو چشم او نوشته شده:او از رحمت خداوند مأیوس و محروم است.

«ألا و من مات علی بغض آل محمد مات کافرا»هر که با بغض آل محمّد بمیرد،کافر مرده است.

«ألا و من مات علی بغض آل محمد لم یشم رائحة الجنة»هر که با بغض آل محمّد بمیرد،بوی بهشت را استشمام نمی کند.

فخر رازی در تفسیر خود آورده است:همین که آیه مودّت نازل شد از پیامبر اکرم پرسیدند:

قربیٰ چه کسانی هستند که مودّت آنها بر ما واجب است؟ حضرت فرمودند:علیّ و فاطمه و فرزندانش،سپس اضافه می کند که حضرت فرمودند:

«فاطمة بضعة منی یؤذینی ما یؤذیها»فاطمه پاره تن من است هر کس او را اذیّت کند مرا اذیّت کرده و کیفر کسانی که رسول خدا را اذیّت کنند،در قرآن چنین آمده است. «إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّٰهُ فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذٰاباً مُهِیناً» (1)در حدیث می خوانیم که امام حسن علیه السلام در ذیل جمله ی «وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیهٰا حُسْناً» فرمود:«اقتراف الحسنة مودتنا اهل البیت» (2)کسب نیکی،مودّت ما اهل بیت است.

پیام ها:

1 بشارت خداوند بس بزرگ و عظیم است. «رَوْضٰاتِ الْجَنّٰاتِ» ، «مٰا یَشٰاؤُنَ» ، «الْفَضْلُ الْکَبِیرُ» ، «ذٰلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللّٰهُ عِبٰادَهُ» 2 نشانه بنده خدا ایمان و عمل صالح است. «عِبٰادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» 3 رمز دریافت آن همه نعمت و بشارت،بندگی خدا و ایمان و نیکوکاری است.

«عِبٰادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا»

...

4 مودت قربی مصداق روشن ایمان و عمل صالح است. «یُبَشِّرُ اللّٰهُ عِبٰادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ قُلْ لاٰ أَسْئَلُکُمْ ... إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبیٰ»

ص :397


1- 1) .احزاب،57.
2- 2) .تفاسیر نمونه و صافی.

5 درخواست مزد از زبان خود سنگین است،لذا پیامبر مأمور می شود از طرف خداوند مزد خود را به مردم اعلام کند. «قُلْ لاٰ أَسْئَلُکُمْ» ...

6 مودّت بدون معرفت امکان ندارد.(پس مزد رسالت قبل از هر چیز شناخت اهل بیت پیامبر است سپس مودّت آنان) «إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبیٰ» 7 مودّت بدون اطاعت،ریا و تملّق است.(پس مودّت قربی یعنی اطاعت از آنان) «إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبیٰ» 8 قربی معصومند.زیرا مودّت گناهکار نمی تواند مزد رسالت قرار گیرد. «إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبیٰ» 9 مودّتی که قهراً همراه با معرفت و اطاعت است تنها در اهل بیت مستقر است.

(کلمه«فی»رمز آن است که جایگاه مودّت تنها اهل بیت است.) «فِی الْقُرْبیٰ» 10 مودّت فی القربی،راهی برای کسب خوبی هاست. «إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبیٰ وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً» 11 مودّت اهل بیت علیهم السلام،برجسته ترین حسنه است. «الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبیٰ وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً» 12 مودّت قربی حسنه است. «مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً» 13 مودّت قربی سبب دریافت پاداش بیشتر است. «نَزِدْ لَهُ فِیهٰا حُسْناً» 14 دوستی اهل بیت پیامبر،زمینه ی دریافت مغفرت است. «إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبیٰ ... إِنَّ اللّٰهَ غَفُورٌ» 15 خداوند قدردان کسانی است که به وظیفه خود در مودت اهل بیت عمل می کنند. «إِنَّ اللّٰهَ غَفُورٌ شَکُورٌ»

ص :398

[سوره الشوری (42): آیه 24]

اشاره

أَمْ یَقُولُونَ اِفْتَریٰ عَلَی اَللّٰهِ کَذِباً فَإِنْ یَشَإِ اَللّٰهُ یَخْتِمْ عَلیٰ قَلْبِکَ وَ یَمْحُ اَللّٰهُ اَلْبٰاطِلَ وَ یُحِقُّ اَلْحَقَّ بِکَلِمٰاتِهِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذٰاتِ اَلصُّدُورِ (24)

آیا می گویند(که محمّد)بر خدا دروغی بسته است،پس اگر خدا بخواهد بر قلب تو مهر می نهد.خداوند باطل را محو و حقّ را با کلمات خویش استوار می سازد همانا او به راز سینه ها آگاه است.

نکته ها:

همان گونه که منحرفین در مسئله رسالت می گفتند:پیامبر بشری مثل ماست و ادّعای رسالتش افترا بر خداست،در مسئله امامت نیز چنین نسبتی را دادند.

این آیه می فرماید:اگر پیامبر بر خدا افترا ببندد ما بر او غضب کرده و بر دل او مهر می زنیم،نظیر آنجا که می فرماید: «لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنٰا بَعْضَ الْأَقٰاوِیلِ لَأَخَذْنٰا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنٰا مِنْهُ الْوَتِینَ» (1)اگر سخنی را به دروغ به ما نسبت دهد،شاهرگش را می زنیم.

« بِذٰاتِ الصُّدُورِ »یعنی افکاری که سینه ها را تصاحب کرده است.

پیام ها:

1 بعضی که نمی خواستند مودت اهل بیت را رسالت شمرند گفتند:پیامبر به خدا دروغ بسته که می گوید مزد رسالتم مودّت قربی است. «أَمْ یَقُولُونَ افْتَریٰ» 2 برای روشنگری باید شبهات را طرح و پاسخ داد. «أَمْ یَقُولُونَ ... فَإِنْ یَشَإِ اللّٰهُ» 3 افترا از هیچ کس پذیرفته نیست. «یَخْتِمْ عَلیٰ قَلْبِکَ» (اگر پیامبر کوچک ترین دروغ بر خدا می بست،کذب وی فاش و از نعمت دریافت وحی محروم می شد.) 4 مهر نهادن بر دل بزرگ ترین عذاب الهی است،چون کیفر بزرگ ترین گناه می باشد. «افْتَریٰ ... یَخْتِمْ» 5 قلب مرکز دریافت وحی است. «یَخْتِمْ عَلیٰ قَلْبِکَ» (همان گونه که جای دیگر

ص :399


1- 1) .حاقّه،44 46.

می فرماید:وحی بر قلب تو نازل شد. «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلیٰ قَلْبِکَ» (1)) 6 سنّت خداوند بر محو باطل و پایداری حقّ است. «یَمْحُ اللّٰهُ ... یُحِقُّ الْحَقَّ» 7 خداوند پیامبرش را با وعده نابودی باطل و پیروزی حقّ دلداری می دهد.

«یَقُولُونَ افْتَریٰ

... یَمْحُ اللّٰهُ الْبٰاطِلَ وَ یُحِقُّ الْحَقَّ» 8 پیامبر نه تنها به خدا افترا نبسته بلکه فکر افترا هم ننموده است.زیرا خدا به اسرار نهفته سینه ها آگاهی کامل دارد. «إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذٰاتِ الصُّدُورِ»

[سوره الشوری (42): آیه 25]

اشاره

وَ هُوَ اَلَّذِی یَقْبَلُ اَلتَّوْبَةَ عَنْ عِبٰادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ اَلسَّیِّئٰاتِ وَ یَعْلَمُ مٰا تَفْعَلُونَ (25)

و اوست که توبه را از بندگانش می پذیرد و از گناهان در می گذرد و هر چه را انجام می دهید می داند.

پیام ها:

1 پذیرش توبه گناهکاران و عفو آنان تنها در اختیار خداوند است. «وَ هُوَ الَّذِی» 2 در اسلام بن بست وجود ندارد و راه بازگشت همواره باز است. «یَقْبَلُ التَّوْبَةَ» 3 خداوند تمام گناهان را می بخشد. «یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئٰاتِ» (کلمه« اَلسَّیِّئٰاتِ »جمع همراه الف و لام است یعنی همه گناهان) 4 خداوند با وعده عفو،منحرفان را به توبه تشویق می کند. «یَقْبَلُ التَّوْبَةَ ... یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئٰاتِ» 5 توبه باید همراه تغییر در رفتار و گفتار باشد و گرنه نوعی تظاهر و ریاکاری است که خدا می داند. «وَ یَعْلَمُ مٰا تَفْعَلُونَ»

ص :400


1- 1) .شعرا،194.

[سوره الشوری (42): آیه 26]

اشاره

وَ یَسْتَجِیبُ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ اَلْکٰافِرُونَ لَهُمْ عَذٰابٌ شَدِیدٌ (26)

و(دعای)کسانی را که ایمان آورده و کارهای نیکو انجام داده اند اجابت می کند و از فضل خویش بر آنان می افزاید و برای کافران عذابی شدید است.

نکته ها:

امام باقر علیه السلام درباره ی این آیه فرمود:دعای مؤمن درباره برادر دینی اش مستجاب است، زیرا خداوند می فرماید به خاطر علاقه ای که به برادر دینی خود داری آنچه خواستی به تو و به کسی که برایش دعا کرده ای می دهم. (1)

در روایتی از امام صادق علیه السلام می خوانیم:مراد از جمله «یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» حقّ شفاعت مؤمنان درباره ی کسانی است که گرچه اهل دوزخند ولی به مؤمنان خدمتی کرده اند. (2)

پیام ها:

1 خداوند دعای مؤمنان نیکوکار را می پذیرد. «وَ یَسْتَجِیبُ» 2 شرط استجابت دعا،ایمان و عمل صالح است. «یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» 3 پاداش افزون و بیش از انتظار،نمودی از فضل الهی است. «وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» 4 تهدید و تشویق در کنار هم لازم است. «یَقْبَلُ التَّوْبَةَ» ، «یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئٰاتِ» ، «یَسْتَجِیبُ» ، «یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» ، «وَ الْکٰافِرُونَ لَهُمْ عَذٰابٌ شَدِیدٌ»

ص :401


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفاسیر مجمع البیان و نور الثقلین.

[سوره الشوری (42): آیه 27]

اشاره

وَ لَوْ بَسَطَ اَللّٰهُ اَلرِّزْقَ لِعِبٰادِهِ لَبَغَوْا فِی اَلْأَرْضِ وَ لٰکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مٰا یَشٰاءُ إِنَّهُ بِعِبٰادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ (27)

42\27

و اگر خداوند برای بندگانش رزق را توسعه می داد در زمین طغیان می کردند و لکن آنچه را می خواهد به اندازه ای(معیّن)نازل می کند.زیرا که او به بندگانش آگاه و بیناست.

نکته ها:

در آیه قبل خداوند وعده استجابت به مؤمنان داد،حال این سؤال مطرح می شود که چرا برخی دعاهای مؤمنان برای توسعه رزق مستجاب نمی شود؟ در پاسخ باید گفت:استجابت دعا در چارچوب حکمت الهی است.گاهی توسعه رزق عامل غفلت از خدا و موجب طغیان و تجاوز است و چه بسیارند کسانی که ثروت سبب هلاکت آنان شده است.

سؤال دیگر اینکه:اگر توسعه رزق سبب طغیان است،پس چرا به گروهی توسعه داد و طغیان هم کردند؟ در پاسخ می گوییم:برنامه ها و سنّت های الهی متعدّد و دارای مراحلی است.همان گونه که کنترل رزق برای جلوگیری از فساد یک سنّت عمومی است،توسعه رزق و مهلت دادن به مرفّهان نیز یک سنّت است که برای آزمایش بکار می رود.پس قانون عمومی و کلی،کنترل رزق است ولی گاهی برای آزمایش مردم توسعه ای داده می شود. (1)

ناگفته نماند که گاهی کمبود رزق بدلیل تن پروری انسان است که حسابش جداگانه است.

پیام ها:

1 همان گونه که عطاهای الهی لطف است،گاهی محرومیّت ها نیز لطف است.

«لَوْ بَسَطَ اللّٰهُ الرِّزْقَ لِعِبٰادِهِ لَبَغَوْا»

ص :402


1- 1) .تفسیر المیزان.

2 فضل الهی بر اساس مصلحت و حکمت تقسیم می شود نه بر اساس تمایلات انسان. «وَ لَوْ بَسَطَ اللّٰهُ» ...

3 روابط اجتماعی سالم در گرو زندگی معتدل و در حدّ نیاز است. «لَوْ بَسَطَ ...

لَبَغَوْا»

4 مؤمنان نباید به خاطر تنگنای معیشت به خداوند سوء ظن داشته باشند. «وَ لَوْ بَسَطَ اللّٰهُ» 5 رفاه بیش از حد زمینه ی طغیان است. «لَوْ بَسَطَ ... لَبَغَوْا» 6 مشیّت الهی بر اساس حکمت است. «مٰا یَشٰاءُ إِنَّهُ بِعِبٰادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ» 7 رزق مردم حساب و کتاب دارد. «یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ»

[سوره الشوری (42): آیات 28 تا 29]

اشاره

وَ هُوَ اَلَّذِی یُنَزِّلُ اَلْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ مٰا قَنَطُوا وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ اَلْوَلِیُّ اَلْحَمِیدُ (28) وَ مِنْ آیٰاتِهِ خَلْقُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ مٰا بَثَّ فِیهِمٰا مِنْ دٰابَّةٍ وَ هُوَ عَلیٰ جَمْعِهِمْ إِذٰا یَشٰاءُ قَدِیرٌ (29)

و اوست که پس از ناامیدی مردم باران می فرستد و رحمت خویش را گسترش می دهد و اوست سَرور ستوده.

و از نشانه های قدرت او آفرینش آسمان ها و زمین است و جنبندگانی که در آن دو پراکنده اند و او هر گاه بخواهد بر گردآوری آنها تواناست.

نکته ها:

«غیث»به باران مفید گفته می شود.امّا«مطر»به هر نوع باران گفته می شود(خواه مفید و خواه مضرّ).چنان که می فرماید: «أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ» (1)

ص :403


1- 1) .فرقان،40.

«قنوط»به معنای یأس و« بَثَّ »به معنای پراکنده کردن است.

پیام ها:

1 در نومیدی بسی امید است،پایان شب سیه سپید است. «یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ مٰا قَنَطُوا» 2 تنها پناهگاه انسان در مشکلات و ناامیدی ها خداست. «وَ هُوَ الَّذِی ... مِنْ بَعْدِ مٰا قَنَطُوا» 3 باران،نمودی از رحمت الهی است. «یُنَزِّلُ الْغَیْثَ ... وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ» 4 کمی باران در مواردی برای جلوگیری از طغیان انسان هاست. «وَ لَوْ بَسَطَ اللّٰهُ الرِّزْقَ لِعِبٰادِهِ لَبَغَوْا ... یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ مٰا قَنَطُوا» 5 ولایت پسندیده و دائمی تنها مخصوص خداست. «وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ» 6 آفرینش آسمان ها و زمین و جنبنده ها،گوشه ای از آیات الهی است. «مِنْ آیٰاتِهِ» 7 قدرت خداوند در آفرینش ابتدایی،نشانه قدرت او بر برپایی قیامت است.

«خَلْقُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ

... وَ هُوَ عَلیٰ جَمْعِهِمْ ... قَدِیرٌ» 8 در آسمان ها نیز موجودات زنده است. «بَثَّ فِیهِمٰا مِنْ دٰابَّةٍ» 9 پراکندگی حیوانات در مناطق مختلف زمین،یکی از نعمت هاست.(اگر همه گوسفندها در یک منطقه و همه گاوها در جای دیگر بودند زندگی برای انسان بسیار سخت و گران بود.) «بَثَّ فِیهِمٰا مِنْ دٰابَّةٍ» 10 تعیین زمان قیامت تنها در اختیار اوست. «إِذٰا یَشٰاءُ»

[سوره الشوری (42): آیات 30 تا 31]

اشاره

وَ مٰا أَصٰابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمٰا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ (30) وَ مٰا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی اَلْأَرْضِ وَ مٰا لَکُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاٰ نَصِیرٍ (31)

و آنچه از مصیبت به شما رسد پس به خاطر دست آورد خودتان است و او از بسیاری(گناهانتان)در می گذرد.

ص :404

و شما نمی توانید(خدا)را در زمین به عجز آورید(و از سلطه او خارج شوید)و برای شما از غیر خداوند هیچ سرپرست و یاوری نیست.

نکته ها:

سؤال:اگر مصیبت ها به خاطر عملکرد خود ماست،پس مصائب اولیای خداوند چه توجیهی دارد؟ پاسخ:برنامه ها و سنّت های الهی متعدّد است،یکی از سنّت ها چشاندن مزه تلخ عملکرد به انسان گناهکار است که در این آیه آمده است ولی یکی دیگر از سنّت های الهی رشد مردم در لابلای حوادث و آزمایش های پی در پی است.لذا حوادث تلخ که برای معصومین رخ می دهد برای رشد معنوی و دریافت درجه و الگو بودن آنان برای دیگران است.در حدیث می خوانیم:«البلاء للظالم ادب و للمؤمن امتحان و للاولیاء درجه» (1)حوادث تلخ برای ظالم وسیله ادب و برای مؤمن وسیله آزمایش و برای اولیا وسیله قرب بیشتر است.

مشابه این آیه،آیه 41 سوره روم است که می فرماید: «ظَهَرَ الْفَسٰادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمٰا کَسَبَتْ أَیْدِی النّٰاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» به خاطر عملکرد مردم،در دریا و خشکی فساد پدید آمد که گوشه ای از عملکردشان را بچشند.

پیام ها:

1 میان رفتار انسان و حوادث تلخ و شیرین زندگی رابطه است. «مٰا أَصٰابَکُمْ ... فَبِمٰا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ» 2 مشکلات انسان،تنها عکس العمل بخشی از خلاف های اوست،نه تمام آن.

زیرا خداوند از بسیاری خطاهای انسان در می گذرد. «وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ»

ص :405


1- 1) .بحار،ج 80،ص 189.

3 مصیبت ها جنبه هشداری دارد و اگر انتقامی بود عفو در کار نبود. «وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ» 4 دود جنایات بشر به چشم خودش می رود و به خداوند ضربه ای نمی زند. «وَ مٰا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ» 5-انسان ها نمی توانند همه عوامل را تحت سلطه خود بگیرند و از آثار گناهانشان بگریزند. «وَ مٰا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ» 6 انگیزه بسیاری خلاف ها بدست آوردن یاور و حامی است،در حالی که یاور حقیقی خداست. «وَ مٰا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللّٰهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاٰ نَصِیرٍ»

[سوره الشوری (42): آیات 32 تا 33]

اشاره

وَ مِنْ آیٰاتِهِ اَلْجَوٰارِ فِی اَلْبَحْرِ کَالْأَعْلاٰمِ (32) إِنْ یَشَأْ یُسْکِنِ اَلرِّیحَ فَیَظْلَلْنَ رَوٰاکِدَ عَلیٰ ظَهْرِهِ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِکُلِّ صَبّٰارٍ شَکُورٍ (33)

و از نشانه های(قدرت)او(حرکت)کشتی ها است در دریا که همچون علائمی برجسته اند.

اگر بخواهد باد را متوقف می کند پس کشتی ها بر پشت آب راکد می مانند.

همانا در این امر برای هر صبر پیشه سپاسگزار،نشانه هایی(از قدرت خدا)وجود دارد.

نکته ها:

« اَلْجَوٰارِ »جمع«جاریة»به معنای کشتی در حال جریان و حرکت است و مراد از « کَالْأَعْلاٰمِ »یا کشتی های بزرگ و غول پیکر است و یا کوه های یخی در حال جریان.

از نقش باد در طبیعت نباید غافل بود.تنفس موجودات زنده،حرکت کشتی ها،انتقال ابرها، بارور شدن گیاهان و تعدیل سرما و گرما همه در گرو جریان باد است و امروزه باد از منابع انرژی به شمار می رود.

ص :406

در قرآن کریم چهار مرتبه کلمه« صَبّٰارٍ »بکار رفته که به دنبال تمام آنها کلمه« شَکُورٍ » آمده است و این نشانه آن است که صبر و شکر در کنار هم نقش ویژه ای دارند.در حدیثی از رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله آمده است که ایمان دو شاخه دارد یک شاخه صبر و شاخه دیگر شکر است. (1)

پیام ها:

1 تناسب میان آب دریا و کشتی از نظر وزن و حجم،از نشانه های قدرت الهی است. «وَ مِنْ آیٰاتِهِ الْجَوٰارِ فِی الْبَحْرِ» (فرو نرفتن کشتی های غول پیکر در اعماق دریاها،به خاطر تفاوت هایی است که خدا میان اجسام و اجرام نهاده است.) 2 زمانی قدر نعمت شناخته می شود که از دست برود. «إِنْ یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ» 3 آنچه را ما یک نشانه و آیه می بینیم در نزد محقّقان پر حوصله چندین نشانه است. «لَآیٰاتٍ لِکُلِّ صَبّٰارٍ» 4 طبیعت و مظاهر آن چون آب و باد،برای کسانی آیه و نشانه است که بر سختی های دنیا صابر و بر رفاه آن شاکر باشند. «لَآیٰاتٍ لِکُلِّ صَبّٰارٍ»

[سوره الشوری (42): آیات 34 تا 35]

اشاره

أَوْ یُوبِقْهُنَّ بِمٰا کَسَبُوا وَ یَعْفُ عَنْ کَثِیرٍ (34) وَ یَعْلَمَ اَلَّذِینَ یُجٰادِلُونَ فِی آیٰاتِنٰا مٰا لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ (35)

یا(کشتی ها را)به خاطر آنچه(صاحبانشان)انجام داده اند نابود می کند و یا از بسیاری در می گذرد(و غرقشان نمی کند).

و کسانی که در آیات ما مجادله می کنند بدانند که برایشان راه گریزی نیست.

نکته ها:

« یُوبِقْهُنَّ »از«ایباق»به معنای هلاک کردن و در اینجا کنایه از غرق کردن است.« مَحِیصٍ » از«حیص»به معنی راه بازگشت و نجات است.

ص :407


1- 1) .تفسیر صافی.

منحرفین به جای فکر کردن،در آیات خدا جدال می کنند،در آیات قبل فرمود: «لَآیٰاتٍ لِکُلِّ صَبّٰارٍ شَکُورٍ» در این آیه می فرماید: «یُجٰادِلُونَ فِی آیٰاتِنٰا»

پیام ها:

1 هرگز خود را در امان ندانیم،خداوند می تواند ما را در دریا و خشکی به خاطر عملکردمان هلاک کند. «أَوْ یُوبِقْهُنَّ» 2 تنها بعضی گناهان برای هلاک ما کافی است. «یُوبِقْهُنَّ ... وَ یَعْفُ عَنْ کَثِیرٍ» 3 لطف خداوند بر قهرش غالب است. «یَعْفُ عَنْ کَثِیرٍ» 4 عقوبت و عفو بدست خداست. «یُوبِقْهُنَّ» ، «یَعْفُ» 5 کسانی که به جای توجّه به قدرت الهی،امور طبیعت را تفسیر و تحلیل مادی می کنند،به هنگام فرارسیدن قهر الهی گریزی نخواهند داشت. «یُجٰادِلُونَ فِی آیٰاتِنٰا ... مٰا لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ» 6 کافران لجوج،از عفو الهی محرومند. «وَ یَعْفُ عَنْ کَثِیرٍ ... مٰا لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ»

[سوره الشوری (42): آیه 36]

اشاره

فَمٰا أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَمَتٰاعُ اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ مٰا عِنْدَ اَللّٰهِ خَیْرٌ وَ أَبْقیٰ لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلیٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (36)

آنچه به شما داده شده بهره زندگی دنیاست و آنچه نزد خداست برای کسانی که ایمان آورده و به پروردگارشان توکّل می کنند،بهتر و باقی تر است.

نکته ها:

در آیه قبل سخن از جدال بود،گویا این آیه می فرماید:سرچشمه ی جدال دلبستگی به زندگی دنیاست که متاع زودگذری بیش نیست.

پیام ها:

1 آنچه داریم هنر ما نیست بلکه لطف اوست که به ما داده است. «أُوتِیتُمْ» 2 آنچه در اختیار ماست چیزی نیست که به آن دل خوش کنیم.همه هستی

ص :408

ناچیز است. «فَمٰا أُوتِیتُمْ ... فَمَتٰاعُ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» 3 خدایی که دنیا و آخرت برای اوست،تنها آخرت را از آنِ خود دانسته است.

«مٰا عِنْدَ اللّٰهِ»

4 آنچه را مؤمن در دنیا از دست می دهد،خداوند بهترش را به او در قیامت می دهد. «مٰا عِنْدَ اللّٰهِ خَیْرٌ وَ أَبْقیٰ» 5 دنیا به همه داده می شود. «أُوتِیتُمْ» 6 آخرت مخصوص مؤمنان متوکّل است. «لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلیٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» 7 دنیا زودگذر است و آخرت پایدار. «مٰا عِنْدَ اللّٰهِ ... أَبْقیٰ» 8 توکّل،پیشه دائمی مؤمن است. «یَتَوَکَّلُونَ»

[سوره الشوری (42): آیه 37]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبٰائِرَ اَلْإِثْمِ وَ اَلْفَوٰاحِشَ وَ إِذٰا مٰا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ (37)

و کسانی که از گناهان کبیره و زشتی ها پرهیز می کنند و چون خشم و غضب کنند،می بخشند.

نکته ها:

در آیه قبل سخن از ایمان و توکّل بود که هر دو مربوط به قلب است.در این آیه به روش های عملی مؤمنان می پردازد.

گناهان کبیره چیست؟ امام خمینی قدس سره در تحریر الوسیله در شرایط امام جماعت می فرماید:امام جماعت باید از گناهان کبیره پرهیز کند و آن:هر گناهی است که در قرآن وعده عذاب بر آن داده شده،یا شدیداً با آن برخورد شده،یا دلیلی داشته باشیم که هم وزن یا بدتر از گناهان کبیره شناخته شده،یا عقل آن را کبیره بداند،یا در افکار عمومی مؤمنان کبیره شمرده شود،یا دلیل خاصّی بر کبیره بودن آن داشته باشیم.

سپس نمونه هایی را می شمرد از جمله:یاس از رحمت خدا،نسبت دروغ به خدا و رسول،

ص :409

قتل،نسبت ناروا به زن شوهردار،فرار از جنگ،عاق والدین،قطع رحم،سِحر،زنا،لواط، خوردن مال یتیم،کتمان حقّ،گواهی باطل،پیمان شکنی،شراب خوری،تجاوز در وصیّت، رباخواری،قمار،کم فروشی،خوردن گوشت مردار و خوک،کمک به ظالم و تکیه بر او، اسراف و تبذیر،حبس حقوق مردم،دروغ،تکبّر،خیانت،غیبت،سخن چینی،سبک شمردن حج،ترک نماز،منع زکات،اصرار بر گناهان صغیره،سرگرمی به لهو و لعب.

پیام ها:

1 شرط برخورداری از نعمت های برتر و پایدارتر،علاوه بر ایمان و توکّل، دوری از گناهان و کنترل شهوات و غضب است. «وَ مٰا عِنْدَ اللّٰهِ خَیْرٌ وَ أَبْقیٰ لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلیٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ» ...

2 اولین گام اصلاحات،پاک سازی است،سپس خودسازی و جامعه سازی.

«یَجْتَنِبُونَ کَبٰائِرَ الْإِثْمِ»

3 منشأ بسیاری از گناهان شهوت و غضب است،اول دوری از شهوت را مطرح کرد بعد دوری از غضب را. «یَجْتَنِبُونَ ... اَلْفَوٰاحِشَ وَ إِذٰا مٰا غَضِبُوا» 4 با تقوای الهی و اجتناب از گناهان رابطه خود را با خدا و با عفو در هنگام غضب رابطه خود را با مردم محکم کنیم. «یَجْتَنِبُونَ ... یَغْفِرُونَ» 5 کمالات زمانی ارزش بیشتری دارد که سیره و روش انسان شود. «یَجْتَنِبُونَ ... یَغْفِرُونَ» (قالب مضارع،نشانه دوام است.) 6 مؤمن بر نفس خود تسلّط دارد. «یَجْتَنِبُونَ ... یَغْفِرُونَ» 7 غضب یک غریزه است لکن کنترل آن لازم است. «غَضِبُوا» 8 مؤمنان به هنگام غضب خودشان عفو می کنند،نه به خاطر وساطت دیگران.

«هُمْ یَغْفِرُونَ»

ص :410

[سوره الشوری (42): آیات 38 تا 39]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ اِسْتَجٰابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقٰامُوا اَلصَّلاٰةَ وَ أَمْرُهُمْ شُوریٰ بَیْنَهُمْ وَ مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ یُنْفِقُونَ (38) وَ اَلَّذِینَ إِذٰا أَصٰابَهُمُ اَلْبَغْیُ هُمْ یَنْتَصِرُونَ (39)

و کسانی که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده و نماز را بر پا داشته و کارشان با مشورت میانشان انجام می گیرد و از آنچه روزیشان داده ایم انفاق می کنند.

و کسانی که هر گاه به آنان ستمی رسد(تسلیم نمی شوند و)یاری می طلبند.

نکته ها:

طلحه و زبیر به حضرت علی علیه السلام گفتند:ما به شرطی با تو هستیم که در هر کار با ما مشورت کنی،زیرا حساب ما از دیگران جداست،حضرت فرمودند:«نظرت فی کتاب الله و سنة رسوله فامضیت ما دلانی علیه و اتبعته و لم احتج الی آرائکما فیه و لا رأی غیرکما و لو وقع حکم لیس فی کتاب الله بیانه و لا فی السنة برهانه و احتیج الی المشاورة فیه لشاورتکما فیه» (1)من در کتاب خدا و سنّت رسول او نگاه می کنم هر چه بود پیروی می کنم و نیازی به رأی و مشورت شما و دیگران ندارم ولی هر گاه امری بود که در کتاب و سنّت برهانی بر آن نداشتم و نیاز به مشورت بود با شما مشورت خواهم کرد.

در آیه 38،نظام شوریٰ برای اداره امور جامعه مورد تأکید قرار گرفته و به همین جهت این سوره شوری نام گرفته است.ما نیز به همین مناسبت،بخشی از روایات در باب مشورت و شوری را در اینجا می آوریم. (2)

«شاور العلماء الصالحین»با دانشمندان وارسته مشورت کن.

«و اجعل مشورتک من یخاف الله»در مشورت خود کسانی را قرار ده که خدا ترس باشند.

«شاور المتقین الذین یؤثرون الآخرة علی الدنیا»با اهل تقوی که معاد را بر معاش ترجیح

ص :411


1- 1) .شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج 7،ص 41.
2- 2) .بحار،ج 72،ص 105.

می دهند مشورت نما.

«خیر من شاورت ذوی النهی و العلم و اولوا التجارب و الحزم»با عقلایی که دارای علم و تجربه هستند مشورت کن.

«لا تدخلن فی مشورتک بخیلا و لا جبانا و لا حریصا»با افراد بخیل و ترسو و حریص مشورت مکن.

«رأی الرجل علی قدر تجربته»ارزش هر رأی به مقدار تجربه صاحب رأی است.

«أن یکون حرا متدینا صدیقا و ان تطلعه علی سرک»با افرادی مشورت کن که راستگو باشند و وابستگی نداشته باشند و او را بر راز خود آگاه کن تا بتواند رأی جامع و کامل ارائه دهد.

«مشاورة العاقل الناصح رشد و یمن و توفاق من الله»در مشورت با عاقل خیرخواه رشد و برکت و توفیق الهی است.

«شاور فی امورک من فیه خمس خصال...»در کارهای خود با کسی مشورت کن که در او پنج خصلت باشد:عقل،علم،تجربه،خیرخواهی و تقوا.

سؤال:چرا در نامه 31 نهج البلاغه از مشورت با زنان نهی شده است؟ پاسخ:مشورت تابع جنسیّت نیست،بلکه تابع معیار و ملاک است.امام علی علیه السلام می فرماید:

«فان رأیهن الی افن»چون زن عاطفی و احساساتی است،معمولاً رأی و نظر او استدلالی نیست.لذا در حدیث دیگری می فرماید:هر گاه تجربه ای از عقل و کمال یک زن داشتید،با او مشورت کنید.بنا بر این دلیل نهی از مشورت با زنان،سستی رأی بوده است و هر گاه مردی نیز این گونه باشد نباید مورد مشورت قرار گیرد.

سؤال:با اینکه قرآن می فرماید:اکثر مردم اهل اندیشه نیستند، «أَکْثَرُهُمْ لاٰ یَعْقِلُونَ» (1)، «أَکْثَرَهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ» (2)،بسیاری از آنان فاسقند، «أَکْثَرُهُمْ فٰاسِقُونَ» (3)و بسیاری در برابر حقّ تسلیم نیستند، «أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کٰارِهُونَ» (4)پس سفارش به مشورت برای چیست؟ پاسخ:قرآن اکثریّتِ مردمی را در نظر دارد که گرفتار شرک و فساد و هوس هستند و هرگز

ص :412


1- 1) .مائده،103.
2- 2) .انعام،37.
3- 3) .توبه،8.
4- 4) .مؤمنون،70.

مرادش«اکثر المتقین»و«اکثر المؤمنین»نیست.

فواید مشورت:

احتمال خطا را کم می کند.

استعدادها را شکوفا می کند.

مانع استبداد می شود.

مانع حسادت دیگران است.اگر با مشورت کامیاب شدیم چون دیگران رشد ما را در اثر فکر و مشورت خودشان می دانند نسبت به ما حسادت نمی ورزند.فرزندی که رشد می کند هرگز پدرش به او حسادت نمی ورزد،چون رشد او را بازتابی از رشد خود می داند.

امداد الهی را به دنبال دارد،در فرهنگ دینی ماست که«ید الله مع الجماعة» استفاده از آراء دیگران طرح را پخته و جامع می کند.«من شاور الرجال شارک فی عقولها» مشورت نوعی احترام به مردم است،ممکن است در مشورت حرف تازه ای به دست نیاید ولی احترام به شخصیّت مردم است.

وسیله شناخت دیگران است.تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد با مشورت می توان درجه علمی و فکری و تعهّد و برنامه ریزی افراد را شناخت.

سؤال:آیا مشورت پیامبر با مردم جنبه ظاهری داشت؟ پاسخ:هرگز،زیرا اگر مشورت می فرمود و خلاف آن را انجام می داد نه تنها به امّت احترام نگذاشته بود،بلکه به نوعی روح آنان را جریحه دار می کرد.

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در جنگ های بدر،احد،خندق،حدیبیه،جنگ با بنی قریظه و بنی نظیر و فتح مکّه و جنگ تبوک با مسلمانان مشورت فرمود.

مشورت در مسائلی است که مربوط به مردم باشد،ولی در اموری که مربوط به خداوند است نظیر بعثت،امامت و عبادت،جای مشورت نیست.نماز پیمان الهی است،«الصلاة عهد الله»عهد خدا را باید انجام داد و نیازی به مشورت ندارد.امامت و رهبری امّت نیز عهد الهی است،زیرا همین که حضرت ابراهیم از خداوند درخواست کرد که نسل او رهبر جامعه شود،خداوند فرمود:رهبری و امامت پیمان و عهد من است و سپردن آن مربوط به

ص :413

گزینش من است نه دعای تو و اگر از شخصی ظلمی سر بزند لایق رهبری نیست، «لاٰ یَنٰالُ عَهْدِی الظّٰالِمِینَ» پس در رهبری امّت،باید تسلیم او باشیم،چنان که قرآن می فرماید: «إِنِّی جٰاعِلُکَ لِلنّٰاسِ إِمٰاماً» امامت به انتخاب من است.

اسلام دین جامع و کامل است.

در مسائل اعتقادی: «آمَنُوا» ،و «یَتَوَکَّلُونَ» در مسائل اخلاقی: «یَجْتَنِبُونَ» ، «یَغْفِرُونَ» در مسائل اجتماعی: «شُوریٰ بَیْنَهُمْ» در مسائل عبادی: «أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ» در مسائل اقتصادی: «یُنْفِقُونَ» در مسائل سیاسی و نظامی: «یَنْتَصِرُونَ» جالب است این صفات در قالب فعل مضارع آمده که نشان استمرار است.

پیام ها:

1 شیفتگان نماز و انفاق،از نعمت های برتر و ابدی قیامت برخوردارند.

«مٰا عِنْدَ اللّٰهِ خَیْرٌ وَ أَبْقیٰ

... وَ الَّذِینَ اسْتَجٰابُوا» ...

2 توجّه به ربوبیّت خداوند سبب شیفتگی انسان نسبت به انجام دستورات است. «اسْتَجٰابُوا لِرَبِّهِمْ» 3 اجابت دعوت خدا،باید با عمل باشد نه ادّعا. «اسْتَجٰابُوا ... أَقٰامُوا» 4 غرائز را کنترل و موانع را برطرف کنیم تا راه بندگی خدا باز شود. «یَجْتَنِبُونَ» ، «یَغْفِرُونَ» ، «اسْتَجٰابُوا لِرَبِّهِمْ» 5 مؤمن استبداد ندارد،اهل انزوا نیست و به رأی دیگران احترام می گذارد. «وَ أَمْرُهُمْ شُوریٰ بَیْنَهُمْ» 6 آنچه مورد سفارش است،اقامه نماز است نه فقط خواندن نماز.(یعنی انجام باشکوه نماز با تمام شرایط) «أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ» 7 حساب نماز از سایر عبادات جداست.(با اینکه نماز جزو امور موجب

ص :414

استجابت ربّ است،ولی نام آن جداگانه آمده است.) «اسْتَجٰابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ» 8 شوری و مشورت،مربوط به امور اجتماعی مردم است،نه احکام و دستورات دینی. «أَمْرُهُمْ شُوریٰ بَیْنَهُمْ» 9 از بیگانگان نظریه نخواهید. «بَیْنَهُمْ» 10 انفاق مخصوص مال نیست بلکه از علم و آبرو و قدرت نیز باید به دیگران کمک کرد. «مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ» 11 انفاق کننده بداند آنچه دارد از خودش نیست،رزق خداست. «رَزَقْنٰاهُمْ» 12 نماز،تکبّر؛مشورت،استبداد و انفاق،بخل را در جامعه محو می کند.

«الصَّلاٰةَ»

، «شُوریٰ» ، «یُنْفِقُونَ» 13 دفاع لازم است گرچه با استمداد از مؤمنان باشد و سکوت و ظلم پذیری ممنوع است. «یَنْتَصِرُونَ» 14 در برابر خودی ها گذشت و بخشش و در برابر ستمکاران،استمداد و دفاع لازم است. «یَغْفِرُونَ» ، «یَنْتَصِرُونَ»

[سوره الشوری (42): آیات 40 تا 41]

اشاره

وَ جَزٰاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهٰا فَمَنْ عَفٰا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اَللّٰهِ إِنَّهُ لاٰ یُحِبُّ اَلظّٰالِمِینَ (40) وَ لَمَنِ اِنْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولٰئِکَ مٰا عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ (41)

و جزای بدی بدیی مانند آن است،پس هر که عفو کند و اصلاح نماید پس پاداش او بر خداست همانا او ستمکاران را دوست ندارد.

و کسانی که بعد از ظلم دیدنشان(برای رفع آن)یاری می طلبند بر آنان راه (نکوهشی)نیست.

ص :415

نکته ها:

در قرآن کریم دو بار عبارت« فَأَجْرُهُ عَلَی اللّٰهِ »آمده است:یک بار در سوره ی نساء آیه 100 که مربوط به مهاجرین مخلص است و یک بار در این آیه که مربوط به عفو از بدی های مردم است،پس معلوم می شود پاداش عفو و اصلاح هم وزن پاداش مهاجرت الی اللّٰه است.

قانون مماثلت در اسلام:از آنجا که قوانین اسلام طبق عقل و فطرت و عدل است،در امور مختلف برابری را با صراحت مطرح کرده است که ما چند نمونه را در اینجا بیان می کنیم:

«فَمَنِ اعْتَدیٰ عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدیٰ عَلَیْکُمْ» (1)هر کس به شما تعدّی و تجاوز کرد،به مانند آن بر او تعدّی کنید.

«وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ» (2)،و برای زنان همانند وظایفی که بر دوش آنها است،حقوق شایسته ای قرار داده شده است.

«وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزٰاءٌ مِثْلُ مٰا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ» (3)،هر کس از شما به عمد شکاری را در حال احرام بکشد کیفر و کفّاره اش کشتن نظیر آن حیوان از چهار پایان است.

«وَ إِنْ عٰاقَبْتُمْ فَعٰاقِبُوا بِمِثْلِ مٰا عُوقِبْتُمْ بِهِ» (4)و هر گاه خواستید مجازات کنید تنها به مقداری که بر شما تعدّی شده کیفر دهید.

نمونه مماثلت در سنّت های الهی:

«مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللّٰهُ» (5)دشمنان نقشه کشیدند و خداوند چاره جویی کرد.

«یُخٰادِعُونَ اللّٰهَ وَ هُوَ خٰادِعُهُمْ» (6)(منافقین)می خواهند خدا را فریب دهند در حالی که او آنها را فریب می دهد.

«إِنَّمٰا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ اَللّٰهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ» (7)(می گویند:)ما(آنها)را مسخره می کنیم،خداوند آنها را مسخره می کند.

«نَسُوا اللّٰهَ فَأَنْسٰاهُمْ» (8)خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنان را به فراموشی گرفتار کرد.

ص :416


1- 1) .بقره،149.
2- 2) .بقره،228.
3- 3) .مائده،90.
4- 4) .نحل،126.
5- 5) .آل عمران،54.
6- 6) .نساء،142.
7- 7) .بقره،14 15.
8- 8) .حشر،19.

«فَلَمّٰا زٰاغُوا أَزٰاغَ اللّٰهُ»

(1)

هنگامی که آنها از حقّ منحرف شدند،خداوند قلوبشان را منحرف ساخت.

«وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنٰا»

(2)

هر گاه برگردید،ما بازمی گردیم.

«لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنیٰ وَ زِیٰادَةٌ»

(3)

کسانی که نیکی کردند،پاداش نیک و زیاده بر آن دارند.

«رَضِیَ اللّٰهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ»

(4)

خداوند از آنها خشنود و آنها از او خشنود خواهند بود.

آنان که در دنیا می گفتند: «سَوٰاءٌ عَلَیْنٰا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْوٰاعِظِینَ» (5)برای ما تفاوت نمی کند که ما را انذار کنی یا نکنی،(بیهوده خود را خسته نکن)در قیامت می گویند: «سَوٰاءٌ عَلَیْنٰا أَ جَزِعْنٰا أَمْ صَبَرْنٰا» (6)چه بی تابی کنیم و چه شکیبایی،تفاوتی برای ما ندارد.

«مَنْ کٰانَ فِی هٰذِهِ أَعْمیٰ فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمیٰ»

(7)

آنها که در این جهان(از دیدن چهره حقّ)نابینا بودند،در آنجا نیز نابینا هستند.

«فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ»

(8)

به یاد من باشید تا به یاد شما باشم.

اگر خداوند به ما دستور می دهد: «صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً» (9)بر پیامبر درود فرستید و سلام گویید و تسلیم فرمانش باشید،در مقابل به پیامبر دستور می دهد: «وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ» (10)به آنها که زکات می پردازند درود بفرست.

پیام ها:

1 انتقام عادلانه در مقابل خشونت جایز است. «وَ جَزٰاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهٰا» 2 عفو و اصلاح از کسی که قدرت انتقام دارد،پاداش بزرگی در پی خواهد داشت. «فَمَنْ عَفٰا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللّٰهِ» 3 قصاص و مجازات باید مطابق جنایت باشد(نه متفاوت با آن که موجب افراط و تفریط شود). «جَزٰاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهٰا»

ص :417


1- 1) .صف،5.
2- 2) .اسراء،8.
3- 3) .یونس،26.
4- 4) .مائده،119.
5- 5) .شعراء،136.
6- 6) .ابراهیم،21.
7- 7) .اسراء،72.
8- 8) .بقره،152.
9- 9) .احزاب،56.
10- 10) .توبه،103.

4 مقدّمه و بستر اصلاح گذشت است،در شرایط انتقام و کیفر،اصلاح زمینه ای ندارد. «فَمَنْ عَفٰا وَ أَصْلَحَ» 5 عفو از بدی دیگران کافی نیست باید او را اصلاح کرد. «عَفٰا وَ أَصْلَحَ» 6 تنها برخورد قانونی کافی نیست،بلکه اخلاق و عاطفه نیز لازم است. «سَیِّئَةٌ مِثْلُهٰا» قانون است و «عَفٰا وَ أَصْلَحَ» عاطفه و اخلاق است.

7 دریافت الطاف الهی مشروط به عفو و اصلاح است نه انتقام. «فَأَجْرُهُ عَلَی اللّٰهِ» 8 در انتقام پاداش نیست ولی در عفو پاداش است. «فَمَنْ عَفٰا ... فَأَجْرُهُ عَلَی اللّٰهِ» 9 تشویق به عفو و اصلاح،برای دفاع از ظالم نیست. «إِنَّهُ لاٰ یُحِبُّ الظّٰالِمِینَ» 10 ظالم محبوب خدا نیست خواه ابتدائاً ظلم کند یا در انتقام پا را از حقّ فراتر گذارد. «إِنَّهُ لاٰ یُحِبُّ الظّٰالِمِینَ» 11 انتقام برای کسی است که قدرت دارد،ولی هر کس توان ندارد حقّ اوست که از دیگران استمداد طلبد. «لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ» 12 قصاص قبل از جنایت نارواست. «بَعْدَ ظُلْمِهِ» ...

13 انتقام از ستمگر،حقّ مشروع انسان است که نه در دنیا مورد سرزنش است و در آخرت عقاب دارد. «وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولٰئِکَ مٰا عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ»

[سوره الشوری (42): آیات 42 تا 43]

اشاره

إِنَّمَا اَلسَّبِیلُ عَلَی اَلَّذِینَ یَظْلِمُونَ اَلنّٰاسَ وَ یَبْغُونَ فِی اَلْأَرْضِ بِغَیْرِ اَلْحَقِّ أُولٰئِکَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (42) وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذٰلِکَ لَمِنْ عَزْمِ اَلْأُمُورِ (43)

همانا نکوهش فقط بر کسانی است که به مردم ستم می کنند و در زمین به ناحقّ طغیان می کنند،آنانند که برایشان عذاب دردناکی است.

و البتّه کسی که صبر نماید(و مجرم را ببخشد)همانا این از کارهای استوار است.

ص :418

نکته ها:

قرآن کریم در آیه 91 سوره توبه می فرماید: «مٰا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ» بر نیکوکاران هیچ راه نکوهشی نیست.در آیه قبل نیز خواندیم که بر مظلوم حرجی نیست،اکنون می فرماید:نکوهش بر ستمگران است.

به نظر می رسد«ظلم»،مربوط به اشرار است گرچه افراد عادی و فقیر باشند ولی«بغی» مربوط به توطئه گران و استعمارگران است.

پیام ها:

1 تجاوز به حقوق مردم(حتّی غیر مسلمان و در هر شکل)ناروا و سزاوار پیگیری و مؤاخذه است. «إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النّٰاسَ» 2 ظلمی را باید افشا کرد که رنگ فتنه و فساد و جنبه اجتماعی داشته باشد.

«یَظْلِمُونَ النّٰاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ»

3 گرچه وظیفه مردم در دنیا استمداد و افشاگری است ولی خداوند هم به حساب ظالمان خواهد رسید. «لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ» 4 گذشت از ظالم کار ساده ای نیست،اراده و تصمیم استوار لازم دارد. «لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» 5 خویشتن داری و گذشت(به جای انتقام)مورد سفارش قرآن است. «وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذٰلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» 6 کسانی اهل گذشت هستند که صبور باشند.(کلمه«صبر»قبل از کلمه «مغفرت»آمده است) «لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ» 7 صبر و گذشت،بستر صفات برجسته انسان است. «وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذٰلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» 8 اسلام دین جامعی است که هم حقّ مظلوم را به رسمیّت شناخته است و هم راه را برای عفو و گذشت باز گذاشته است. «لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ ... وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ»

ص :419

[سوره الشوری (42): آیه 44]

اشاره

وَ مَنْ یُضْلِلِ اَللّٰهُ فَمٰا لَهُ مِنْ وَلِیٍّ مِنْ بَعْدِهِ وَ تَرَی اَلظّٰالِمِینَ لَمّٰا رَأَوُا اَلْعَذٰابَ یَقُولُونَ هَلْ إِلیٰ مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ (44)

و هر که را خدا گمراه کند(و به گمراهی خویش واگذارد)پس بعد از آن برای او هیچ یاوری نیست و ستمگران را هنگامی که عذاب الهی را دیدند مشاهده می کنی که می گویند:آیا راهی برای بازگشت(به دنیا)وجود ندارد؟

نکته ها:

اگر چه در آیاتی از قرآن،گمراهی گمراهان به خداوند نسبت داده شده،لکن آیات دیگر این نسبت را تفسیر می کند و می فرماید: «یُضِلُّ اللّٰهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتٰابٌ» (1)،خداوند،اهل طغیان و اسراف را گمراه می کند. «وَ مٰا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفٰاسِقِینَ» (2)،خداوند،فاسقان را گمراه می کند. «وَ یُضِلُّ اللّٰهُ الظّٰالِمِینَ» (3)،خداوند،ظالمان را گمراه می کند. «یُضِلُّ اللّٰهُ الْکٰافِرِینَ» (4)خداوند،کافران را گمراه می کند.به عبارت دیگر گمراهیِ ابتدایی نداریم،ولی گمراهیِ کیفری داریم که خداوند به کیفر اسراف و کفر و فسق افرادی،آنان را به وادی گمراهی می کشاند.

پیام ها:

1 تجاوز به حقوق مردم سبب محرومیّت از هدایت و افتادن در گرداب گمراهی و سرگردانی و حسرت است. «یَظْلِمُونَ النّٰاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ ... وَ مَنْ یُضْلِلِ اللّٰهُ ... هَلْ إِلیٰ مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ» 2 منحرفان بدانند که هیچ قدرتی آنان را نجات نخواهد داد. «مِنْ وَلِیٍّ» 3 آگاهی از اخبار قیامت،تنها از طریق وحی ممکن است. «تَرَی الظّٰالِمِینَ» 4 بر خلاف بهشتیان که هر چه می خواهند دریافت می کنند، «لَهُمْ مٰا یَشٰاؤُنَ»

ص :420


1- 1) .غافر،34.
2- 2) .بقره،26.
3- 3) .ابراهیم،27.
4- 4) .غافر،74.

دوزخیان به هیچ آرزویی نمی رسند. «هَلْ إِلیٰ مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ»

[سوره الشوری (42): آیات 45 تا 46]

اشاره

وَ تَرٰاهُمْ یُعْرَضُونَ عَلَیْهٰا خٰاشِعِینَ مِنَ اَلذُّلِّ یَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِیٍّ وَ قٰالَ اَلَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ اَلْخٰاسِرِینَ اَلَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ أَلاٰ إِنَّ اَلظّٰالِمِینَ فِی عَذٰابٍ مُقِیمٍ (45) وَ مٰا کٰانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِیٰاءَ یَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اَللّٰهُ فَمٰا لَهُ مِنْ سَبِیلٍ (46)

و آنان را می بینی که بر آتش عرضه می شوند در حالی که از شدّت ذلّت خاشعند و از گوشه چشم پنهانی می نگرند.و کسانی که ایمان آورده اند گویند:همانا زیانکاران کسانی هستند که خود و خانواده شان را در قیامت باخته اند.بدانید که همانا ستمگران در عذابی پایدارند.

و برای آنان جز خداوند هیچ یاوری که یاریشان کند نخواهد بود و هر کس را که خداوند گمراه کند پس برای او هیچ راه(نجاتی) نیست.

نکته ها:

در دو آیه قبل مطالبی راجع به گمراه شدن ظالمان توسط خداوند بیان شد،این آیه دارای تهدیدات بیشتری است از جمله:

در آنجا فرمود:« فَمٰا لَهُ مِنْ وَلِیٍّ »هیچ فردی او را یاری نمی کند،در این آیه می فرماید:« مٰا کٰانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِیٰاءَ »هیچ گروهی آنان را یاری نمی دهد.

در آنجا می پرسند:« هَلْ إِلیٰ مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ »آیا راهی برای بازگشت هست؟ در این آیه می فرماید:« فَمٰا لَهُ مِنْ سَبِیلٍ »هیچ راه بازگشتی نیست.

پیام ها:

1 مستکبرانِ امروز،ذلیلان فردا هستند. «تَرٰاهُمْ ... خٰاشِعِینَ مِنَ الذُّلِّ»

ص :421

2 وحشت قیامت،قدرت دیدن را از مجرم می گیرد. «یَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِیٍّ» 3 ممکن است انسان زیانکار باشد،ولی فرزندانش به خاطر آنکه به کمالات رسیده اند،او را نجات دهند.زیانکار حقیقی کسی است که نه خودش نجات یافته و نه از فرزندانش خیری دیده است. «الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ» 4 زیانکار واقعی کسی است که هم سرمایه اش(هستی و عمرش)را از دست داده «خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ» ،هم امکان جبران و برگشت ندارد. «یَوْمَ الْقِیٰامَةِ» 5 اهل ایمان در قیامت،عزیز و سربلند هستند به گونه ای که می توانند ستمگران را سرزنش کنند.(شاید مؤمنانی که این سخن را به ستمگران می گویند همان مظلومانی باشند که در دنیا از دست آنان ستم کشیده اند) «قٰالَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ الْخٰاسِرِینَ» ...

6 بیان اوضاع قیامت،برای بیدار شدن است. «أَلاٰ إِنَّ الظّٰالِمِینَ» (کلمه« أَلاٰ »برای آگاهی و تنبیه است)

[سوره الشوری (42): آیه 47]

اشاره

اِسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لاٰ مَرَدَّ لَهُ مِنَ اَللّٰهِ مٰا لَکُمْ مِنْ مَلْجَإٍ یَوْمَئِذٍ وَ مٰا لَکُمْ مِنْ نَکِیرٍ (47)

پیش از آنکه روزی فرا رسد که از جانب خداوند بازگشتی برایش نباشد، پروردگارتان را اجابت کنید.در آن روز برای شما هیچ پناهگاهی نیست و شما را هیچ قدرت انکار نیست.

نکته ها:

در اینکه مراد از «یَوْمٌ لاٰ مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللّٰهِ» چیست؟ دو احتمال وجود دارد:

الف:گناهکار بازگشتی به دنیا ندارد.

ب:آن روز قطعی است و قابل تجدید نظر نیست.

ص :422

پیام ها:

1 آنچه انسان را از خسارت حفظ می کند پیروی از انبیاست.(در آیات قبل سخن از خاسرین بود،در این آیه می فرماید درمانش اطاعت خداست.

«اسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُمْ»

2 اجابت دستورات خدا،سبب پرورش ماست پس سخن مربی را گوش کنیم.

«اسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُمْ»

3 ربوبیّت خداوند نسبت به انسان،مقتضی پاسخگویی به دعوت اوست.

«اسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُمْ»

4 علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد.(فرصت ها و امکانات را از دست ندهیم) «مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ»

[سوره الشوری (42): آیه 48]

اشاره

فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمٰا أَرْسَلْنٰاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً إِنْ عَلَیْکَ إِلاَّ اَلْبَلاٰغُ وَ إِنّٰا إِذٰا أَذَقْنَا اَلْإِنْسٰانَ مِنّٰا رَحْمَةً فَرِحَ بِهٰا وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمٰا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَإِنَّ اَلْإِنْسٰانَ کَفُورٌ (48)

پس اگر روی گردانند(غمگین مباش)ما ترا بر آنان نگهبان نفرستادیم،(تا به اجبار آنان را به ایمان واداری،)جز رساندن پیام،مسئولیّتی بر تو نیست و البتّه هر گاه از جانب خود رحمتی به انسان بچشانیم به آن شاد شده(و از ما غافل می شود)و اگر به خاطر دست آورد کارشان بلایی به آنان رسد،(نعمت ها را فراموش می کنند،)همانا انسان ناسپاس است.

نکته ها:

همیشه اعراض مردم به خاطر عملکرد مسئولین و رهبران نیست،حتّی اگر پیامبر معصوم هم تبلیغ کند گروهی اعراض می کنند.

ص :423

پیام ها:

1 رهبر جامعه باید اعراض از دین مردم را پیش بینی کند. «فَإِنْ أَعْرَضُوا» 2 مسئولیّت پیامبر،ابلاغ رسالت است نه اجبار مردم به پذیرش. «فَمٰا أَرْسَلْنٰاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً إِنْ عَلَیْکَ إِلاَّ الْبَلاٰغُ» 3 نعمت ها از خداست،پس نباید ما را از خدا غافل کند. «أَذَقْنَا ... مِنّٰا رَحْمَةً» 4 ابلاغ دین بر پیامبر واجب است گرچه عده ای نپذیرند. «إِنْ عَلَیْکَ إِلاَّ الْبَلاٰغُ» 5 لذّت های دنیا،جز به مقدار چشیدن نیست. «أَذَقْنَا» ، «رَحْمَةً» 6 رحمت هر چه باشد از جانب خداست. «مِنّٰا رَحْمَةً» 7 انسان موجودی کم ظرفیّت است. «أَذَقْنَا» ، «رَحْمَةً ... فَرِحَ بِهٰا» 8 رحمت ها از جانب خداست ولی مصیبت ها بازتاب عمل انسان است. «مِنّٰا رَحْمَةً ... سَیِّئَةٌ بِمٰا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ» 9 در تلخی ها نیز باید یاد خدا باشیم و گرنه مورد ملامت و سرزنش قرار می گیریم. «تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمٰا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسٰانَ کَفُورٌ»

[سوره الشوری (42): آیات 49 تا 50]

اشاره

لِلّٰهِ مُلْکُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ یَخْلُقُ مٰا یَشٰاءُ یَهَبُ لِمَنْ یَشٰاءُ إِنٰاثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشٰاءُ اَلذُّکُورَ (49) أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْرٰاناً وَ إِنٰاثاً وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشٰاءُ عَقِیماً إِنَّهُ عَلِیمٌ قَدِیرٌ (50)

فرمان روایی آسمان ها و زمین مخصوص خداست،هر چه بخواهد می آفریند،به هر که بخواهد دختران بخشد و به هر که بخواهد پسران بخشد.

یا(در یک رحم)پسران و دختران را در کنار هم قرار دهد و هر که را بخواهد نازا گرداند،همانا اوست دانای توانا.

نکته ها:

از آنجا که اعراب جاهلی پسر را برتر از دختر می دانستند،خداوند در این آیه درباره آفرینش

ص :424

هر دو کلمه« یَهَبُ »را به کار برد تا بفهماند پسر و دختر،هر دو هدیه ی الهی هستند و کلمه « إِنٰاثاً »را مقدّم آورد تا تجلیلی از دختر باشد و کلمه« اَلذُّکُورَ »را با حروف«ال»آورد تا بگوید:

آن پسرانی که شما به آن دل خوشید،آنان نیز هدیه الهی هستند.

مراد از« یُزَوِّجُهُمْ »آن است که خداوند گاهی پسر و دختر را توأم با یکدیگر عطا می کند. (1)

پیام ها:

1 کفر و ناسپاسی مردم،اثری در حاکمیّت خداوند ندارد. «فَإِنَّ الْإِنْسٰانَ کَفُورٌ لِلّٰهِ مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ» ...

2 فرزند،هدیه ی الهی است. «یَهَبُ» 3 پسر یا دختر بودن فرزند را به او واگذار کنیم او بهتر می داند. «یَهَبُ لِمَنْ یَشٰاءُ إِنٰاثاً ... عَلِیمٌ قَدِیرٌ» 4 نمونه فرمانروایی مطلق خداوند این است که به هر کس هر نوع فرزندی که بخواهد می دهد. «لِلّٰهِ مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ ... یَهَبُ لِمَنْ یَشٰاءُ» 5 ناخرسندی از داشتن فرزند دختر یا پسر،کفران نعمت الهی و هدیه اوست.

«فَإِنَّ الْإِنْسٰانَ کَفُورٌ

... یَهَبُ لِمَنْ یَشٰاءُ» ...

6 خداوند همواره در حال آفرینش است. «یَهَبُ ... یَخْلُقُ ... یَشٰاءُ» (فعل مضارع، نشانه ی استمرار است.) 7 فرزند دادن یا عقیم ساختن انسان،نمودی از علم و قدرت خداوند است.

«یَهَبُ

... إِنَّهُ عَلِیمٌ قَدِیرٌ» 8 عقیم بودن،دلیل عدم قدرت خدا نیست. «عَقِیماً ... قَدِیرٌ» 9 عقیم بودن،دلیل نقص مرد یا زن نیست،بلکه نوعی آفرینش خداست. «یَجْعَلُ مَنْ یَشٰاءُ عَقِیماً»

ص :425


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

[سوره الشوری (42): آیه 51]

اشاره

وَ مٰا کٰانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اَللّٰهُ إِلاّٰ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَرٰاءِ حِجٰابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مٰا یَشٰاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ (51)

و هیچ بشری را نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر از طریق وحی(که بر قلب او نازل می شود)یا از پس پرده و حجاب یا آنکه فرستاده ای(به نام فرشته)فرستد، پس به اذن او هر چه بخواهد وحی کند.همانا او والا مرتبه و با حکمت است.

نکته ها:

نزول وحی بر پیامبران سه راه دارد:

الف:القای مستقیم به قلب پیامبر.

ب:شنیدن از ورای حجاب مثل درخت.

ج:از طریق فرشته ی حامل وحی(جبرئیل).

پیام ها:

1 وحی از طرف خداست نه خواست بشر. «مٰا کٰانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللّٰهُ» ...

2 بشر می تواند مورد سخن خداوند قرار گیرد. «یُکَلِّمَهُ اللّٰهُ» 3 محتوی و میزان وحی به دست خداست. «مٰا یَشٰاءُ» 4 وحی از مقام بالا و بر اساس حکمت است. «إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ»

[سوره الشوری (42): آیات 52 تا 53]

اشاره

وَ کَذٰلِکَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنٰا مٰا کُنْتَ تَدْرِی مَا اَلْکِتٰابُ وَ لاَ اَلْإِیمٰانُ وَ لٰکِنْ جَعَلْنٰاهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِنٰا وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ (52) صِرٰاطِ اَللّٰهِ اَلَّذِی لَهُ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ أَلاٰ إِلَی اَللّٰهِ تَصِیرُ اَلْأُمُورُ (53)

و بدین گونه ما روحی(به نام قرآن)را از فرمان خود به تو وحی کردیم و تو نه کتاب را می دانستی چیست و نه ایمان را،ولی ما آن را نوری قرار دادیم که هر که از بندگانمان را بخواهیم به وسیله آن هدایت کنیم و همانا تو(مردم را)به راه راست هدایت می کنی.

ص :426

راه خداوندی که آنچه در آسمان ها و زمین است برای اوست.بدانید که همه امور به سوی او باز می گردد.

نکته ها:

این سوره با آیه وحی شروع شد، «حم، عسق، کَذٰلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ» و با آیه وحی پایان می پذیرد. «وَ کَذٰلِکَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ» مراد از«روح»در این آیه را بعضی روح الامین گرفته اند و بعضی فرشته ای بالاتر از سایر فرشتگان که همراه آنهاست،نظیر «تَنَزَّلُ الْمَلاٰئِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیهٰا» (1)و گروهی قرآن دانسته اند که به نظر این معنا بهتر است.

روح مایه حیات و زندگی است و قرآن رمز حیات معنوی انسان است.همان گونه که جسم بدون روح متلاشی و متعفن می شود،جامعه ی بدون کتاب و قرآن در معرض متلاشی شدن است.آن گونه که حقیقت روح درک نشدنی است،حقیقت قرآن نیز درک ناشدنی است و آن طور که روح کهنه نمی شود قرآن نیز کهنه شدنی نیست.

امام علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید:«لقد قرن الله به صلی الله علیه و آله من لدن کان فطیما اعظم ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن الاخلاق لیله و نهاره» (2)همانا خداوند از لحظه از شیر گرفتن پیامبر،یکی از بزرگ ترین فرشتگان خود را همراه او گرداند تا راه مکارم و محاسن اخلاق را شب و روز به او تعلیم دهد.بنا بر این مراد از جمله« وَ لاَ الْإِیمٰانُ »رها بودن و گمراه بودن و بی ایمان بودن پیامبر،قبل از بعثت نیست،بلکه مراد آنست که پیامبر از جزئیّات و محتویّات آئین خبر نداشت.

برای حرکت معنوی انسان اموری لازم است از جمله:

راه «صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ» ،راهنما «إِنَّکَ لَتَهْدِی» ،نور «جَعَلْنٰاهُ نُوراً» ،نقشه «أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ

ص :427


1- 1) .قدر،4.
2- 2) .نهج البلاغه،خطبه 192.

رُوحاً مِنْ أَمْرِنٰا»

،مقصد «إِلَی اللّٰهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ».

پیام ها:

1 وحی به پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله استمرار وحی به انبیای پیشین است. «وَ کَذٰلِکَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ» 2 سه نوع وحی که در آیه قبل آمده بود برای پیامبر اسلام بوده است. «وَ کَذٰلِکَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ» 3 پیامبر اسلام امّی و درس نخوانده بود. «مٰا کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتٰابُ» 4 حتّی پیامبران بدون هدایت الهی راهی از پیش نمی برند. «مٰا کُنْتَ تَدْرِی» ...

5 صفا و صداقت نشانه نبوّت است.رهبران عادّی حاضر نیستند سابقه ی خود را این گونه برای مردم مطرح کنند. «مٰا کُنْتَ تَدْرِی» ...

6 گرچه هدایت به دست خداست «مَنْ نَشٰاءُ» لکن بستر هدایت،روح بندگی و دوری از تکبّر است. «عِبٰادِنٰا» 7 کسی که می خواهد دیگران را هدایت کند باید خود بر راه حقّ مسلط باشد.

«إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ» (1)، «إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ» 8 قرآن و رسول وسیله هدایتند. «نُوراً نَهْدِی بِهِ ... إِنَّکَ لَتَهْدِی» 9 ملاک،لیاقت فعلی افراد است،گرچه در گذشته دست آنها خالی باشد. «مٰا کُنْتَ تَدْرِی ... إِنَّکَ لَتَهْدِی» 10 تکامل حتّی برای انبیا نیز هست. «مٰا کُنْتَ تَدْرِی ... إِنَّکَ لَتَهْدِی» 11 اگر لطف خدا شامل حال انسانی شود،ناآگاه دیروز معلم امروز می شود. «مٰا کُنْتَ تَدْرِی ... إِنَّکَ لَتَهْدِی» 12 قرآن به تنهایی کافی نیست،با اینکه قرآن نور هدایت است «نُوراً نَهْدِی بِهِ» ...

لکن باز هم نیاز به رسول است. «إِنَّکَ لَتَهْدِی»

ص :428


1- 1) .یس،3 4.

13 راه راست همان راه خداست.(مکاتب غیر الهی از تعیین راه درست برای بشر عاجزند.) «صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ صِرٰاطِ اللّٰهِ الَّذِی») 14 راه کسی را بپیمائیم که فرمانروای هستی باشد. «صِرٰاطِ اللّٰهِ الَّذِی لَهُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ» ...

15 اهل ایمان دلشاد باشند و اهل لجاجت و کفر هشدار یابند که پایان کار آنها با خداست. «إِلَی اللّٰهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ» 16 حرکت جهان هستی،هدفدار و تکاملی است.«الی الله تصیر الامور» «و الحمد لله رب العالمین»

ص :429

ص :430

ص :431

ص :432

[تفسیر سوره زخرف]

سیمای سوره زخرف

این سوره هشتاد و نه آیه دارد و به جز آیه ی 45،بقیه آیات آن در مکّه نازل شده است.

نام این سوره از آیه 35 گرفته شده که در آن کلمه«زخرف»بکار رفته است.

زخرف به معنای طلا و نقره و زینت می باشد.

عمده مطالب این سوره درباره ی قرآن و نبوّت،عکس العمل مخالفان انبیا، دلایل توحید و مبارزه با شرک و بیان بخشی از تاریخ انبیا و صحنه های معاد است.

نکته جالب توجّه آنکه هفت سوره پی در پی قرآن با حروف مقطعه« حم »آغاز می شود.سوره های غافر،فصّلت،شوریٰ،زخرف،دخان،جاثیه و احقاف که حوامیم سبعه یا سوره های آل حم گفته می شوند.

ص :433

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

[سوره الزخرف (43): آیات 1 تا 4]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;حم (1) وَ اَلْکِتٰابِ اَلْمُبِینِ (2) إِنّٰا جَعَلْنٰاهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (3) وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ اَلْکِتٰابِ لَدَیْنٰا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ (4)

حا،میم.

به کتاب روشنگر سوگند.

همانا ما آن را قرآنی عربیّ قرار دادیم باشد که در آن تعقّل کنید.

و همانا آن در امّ الکتاب(لوح محفوظ)است که نزد ما بلند مرتبه و حکمت آمیز و استوار است.

نکته ها:

ویژگی های قرآن به عنوان یک کتاب آسمانی،آن است که:

روشن و روشنگر است.«مبین» از سرچشمه علم الهی است. «فِی أُمِّ الْکِتٰابِ» جایگاه معنوی دارد. «لَدَیْنٰا» لفظ و محتوای آن بلند مرتبه و بلند پایه است.«علی» محتوای آن حکمت آمیز و استوار است. «حَکِیمٌ» کلمه ی«قرآن»از ریشه ی«قرأ»به معنای کتاب خواندنی است.کلمه ی«عربی»از «عرب»به معنای واضح و آشکار است.زبان عربی،یعنی زبانِ گویا و بدونِ ابهام.

ص :434

پیام ها:

1 میان حروف مقطّعه و نزول قرآن رابطه است.این کتاب از همین حروفِ الفبا تألیف یافته است. «حم وَ الْکِتٰابِ» 2 قرآن،مقدّس و قابل سوگند است. «الْکِتٰابِ» 3 سوگند به غیر خداوند نیز جایز است. «وَ الْکِتٰابِ» 4 گرچه بعضی از آیات قرآن متشابه است،ولی بیشتر آیات آن شفّاف،روشن قابل فهم است. «الْکِتٰابِ الْمُبِینِ» 5 قرآن،بر عربی بودن زبان خود تأکید دارد. «قُرْآناً عَرَبِیًّا» 6 انتخاب راه خدا،باید از طریق تعقّل باشد نه تعبّد. «قُرْآناً عَرَبِیًّا ... تَعْقِلُونَ» 7 وظیفه ما تبلیغ دین است گرچه در اثر پذیری مردم تردید است. «قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» 8 همه ی کتب آسمانی به یک کتاب واحد که مادر همه ی کتاب هاست باز می گردد. «إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتٰابِ» 9 حقیقت قرآن در لوح محفوظ و نزد خداوند است. «فِی أُمِّ الْکِتٰابِ لَدَیْنٰا» 10 هر کس اهل تعقّل باشد،حتماً از قرآن بهره مند خواهد شد. «لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» 11 دست بشر به همه معارف بلند قرآن نخواهد رسید. «لَعَلِیٌّ» 12 گذشت زمان و پیشرفت علوم بشری،از استحکام قرآن نمی کاهد. «حَکِیمٌ»

[سوره الزخرف (43): آیات 5 تا 8]

اشاره

أَ فَنَضْرِبُ عَنْکُمُ اَلذِّکْرَ صَفْحاً أَنْ کُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِینَ (5) وَ کَمْ أَرْسَلْنٰا مِنْ نَبِیٍّ فِی اَلْأَوَّلِینَ (6) وَ مٰا یَأْتِیهِمْ مِنْ نَبِیٍّ إِلاّٰ کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (7) فَأَهْلَکْنٰا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً وَ مَضیٰ مَثَلُ اَلْأَوَّلِینَ (8)

آیا بخاطر آنکه شما گروهی اسرافکارید ما ذکر(قرآن)را از شما باز گردانیم.

و چه بسیار پیامبری که در میان پیشینیان فرستادیم.

ص :435

و هیچ پیامبری به سراغشان نمی آمد مگر آنکه او را مسخره می کردند.

پس ما کسانی را که از نظر قدرت سخت تر از این اسرافکاران بودند هلاک کردیم و سرنوشت پیشینیان تکرار شد.

نکته ها:

«صفح»به معنای روی گرداندن است و«بطش»به معنای گرفتن همراه با قدرت و شدّت.

در فرهنگ قرآن،اسراف به هر کاری که موجب به هدر رفتن نعمت های الهی گردد گفته می شود.لذا در این آیات،افراد بی اعتنا به کتاب آسمانی،مسرف خوانده شده اند.

پیام ها:

1 وجود چند مزاحم نباید مانع ارائه خیر شود. «أَ فَنَضْرِبُ عَنْکُمُ الذِّکْرَ» ...

2 قرآن وسیله ی بیداری است. «الذِّکْرَ» 3 بی اعتنایی به تذکّرات الهی،نمونه ای از اسراف است. «کُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِینَ» 4 فرستادن انبیا یکی از سنّت های الهی است. «کَمْ أَرْسَلْنٰا ... فِی الْأَوَّلِینَ» 5 همه انبیا گرفتار استهزای مخالفان بودند و هر پیامبری،باید از وضع پیامبران قبلی آگاه باشد تا به خاطر استهزای گروهی دست از کار خود برندارند. «مٰا یَأْتِیهِمْ مِنْ نَبِیٍّ إِلاّٰ کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ» 6 انبیا به سراغ مردم می رفتند. «یَأْتِیهِمْ» 7 آشنایی با مشکلات دیگران سبب تسلّی دل و نوعی آمادگی روحی است. «مٰا یَأْتِیهِمْ ... إِلاّٰ ... یَسْتَهْزِؤُنَ» 8 استهزا،شیوه ی دائمی مخالفان انبیا بوده است. «کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ» 9 ابتدا اتمام حجّت،سپس مجازاتِ معاندان. «یَأْتِیهِمْ مِنْ نَبِیٍّ ... فَأَهْلَکْنٰا» ...

ص :436

10 استهزای مردان خدا،سبب هلاکت و نابودی است. «یَسْتَهْزِؤُنَ فَأَهْلَکْنٰا» 11 از افراد لایقی که برای مأموریّتی اعزام می کنید،حمایت کنید. «یَسْتَهْزِؤُنَ» ، «فَأَهْلَکْنٰا» 12 هیبت ابرقدرت ها را بشکنید. «فَأَهْلَکْنٰا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً» 13 قدرت مردم مانع قهر الهی نیست. «فَأَهْلَکْنٰا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً» 14 تاریخ و حوادث آن قانونمند و دارای سنّت و اصول مخصوص به خود است. «مَضیٰ مَثَلُ الْأَوَّلِینَ»

[سوره الزخرف (43): آیات 9 تا 10]

اشاره

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ اَلْعَزِیزُ اَلْعَلِیمُ (9) اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اَلْأَرْضَ مَهْداً وَ جَعَلَ لَکُمْ فِیهٰا سُبُلاً لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (10)

و اگر از آنان سؤال کنی چه کسی آسمان ها و زمین را آفرید؟ قطعاً خواهند گفت:آنها را(خداوند)قادر دانا آفریده است.

همان که زمین را برای شما محل آسایش قرار داد و در آن برای شما راه هایی قرار داد تا شاید راه یابید.

نکته ها:

مشرکان آفریدگار را خدا می دانستند ولی در پرستش،بت ها را می پرستیدند.

اگر قطعات زمین توسط کوه های بلند و درّه های عمیق از هم جدا شده بود زندگی انسان فلج می شد.لذا امکان برقراری راههای ارتباطی در زمین،یکی از نعمت های الهی است.

پیام ها:

1 تحقیر و استهزای کفّار مانع دعوت آنان به حقّ نیست. «یَسْتَهْزِؤُنَ» ، «لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ» 2 گرچه غرور و جهل و تقلید نیاکان بر فکر انسان سایه می اندازد ولی فطرت با تمام وجود،علم و قدرت خدا را درک می کند. «لَیَقُولُنَّ ... اَلْعَزِیزُ الْعَلِیمُ»

ص :437

3 برای شکوفا کردن فطرت خداشناسی،نعمت ها را به یاد بیاوریم. «لَیَقُولُنَّ ... اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ» 4 زمین به خودی خود قابل سکونت نبود،خداوند آن را برای انسان مهار و آماده کرد. «جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً» 5 هدف از آفریده ها بهره گیری انسان است. «جَعَلَ لَکُمُ ... جَعَلَ لَکُمُ» 6 وجود راه،یکی از نعمت های بزرگ الهی است. «جَعَلَ لَکُمْ فِیهٰا سُبُلاً» 7 اگر گردش گری بر اساس غفلت باشد،نه عبرت،رشد معنوی در آن نخواهد بود. «جَعَلَ لَکُمْ فِیهٰا سُبُلاً لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» 8 سیر و سفر و مشاهده بخش هایی از زمین یکی از وسایل هدایت است. «سُبُلاً لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ»

[سوره الزخرف (43): آیات 11 تا 12]

اشاره

وَ اَلَّذِی نَزَّلَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً بِقَدَرٍ فَأَنْشَرْنٰا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً کَذٰلِکَ تُخْرَجُونَ (11) وَ اَلَّذِی خَلَقَ اَلْأَزْوٰاجَ کُلَّهٰا وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ اَلْفُلْکِ وَ اَلْأَنْعٰامِ مٰا تَرْکَبُونَ (12)

و آن کس که از آسمان به اندازه ای معیّن،آبی فرو فرستاد،پس به واسطه ی آن،سرزمین مرده را زنده کردیم،شما نیز این گونه(از قبرها) خارج می شوید.

و همان کسی که همه ی جفت ها را آفرید و برای شما کشتی ها و چهارپایان قرار داد که بر آنها سوار شوید.

نکته ها:

در آیه ی قبل سخن از توحید بود،در این آیه اشاره ای به معاد شده است.

کلمه«قدر»یا به معنای اندازه است،یا به معنای تقدیر و برنامه.یعنی باران را به اندازه

ص :438

معیّن فرستاد یا باران را طبق برنامه فرستاد. (1)

ظاهراً مراد از «الْأَزْوٰاجَ» ،گیاهان است.زیرا پس از نزول باران و حیات زمین مطرح شده است و بر اساس آیات دیگر قرآن،قانون زوجیّت در آنها برقرار است. «أَزْوٰاجاً مِنْ نَبٰاتٍ شَتّٰی» (2)در آیات قبل،سخن از راه بود و در این آیات،سخن از وسیله ی سیر و سفر در خشکی و دریا.چهارپایانی چون اسب و استر و شتر یا کشتی های کوچک و بزرگ.

پیام ها:

1 تمام قطرات باران،حساب و کتاب دارد. «نَزَّلَ مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً بِقَدَرٍ» 2 به اندازه باریدن باران،نعمتی بس بزرگ است. «بِقَدَرٍ» 3 خداوند کارها را به وسیله ی اسبابی که خود آفریده انجام می دهد.(باران را سبب حیات زمین قرار داده است) «فَأَنْشَرْنٰا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً» 4 آب سرچشمه حیات است. «فَأَنْشَرْنٰا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً» 5 فصل بهار و رویش گیاهان نمونه ای از رستاخیز است. «کَذٰلِکَ تُخْرَجُونَ» 6 زنده شدن انسان ها در قیامت اجباری است. «تُخْرَجُونَ» 7 زوجیّت مخصوص انسان یا حیوان نیست. «خَلَقَ الْأَزْوٰاجَ کُلَّهٰا» 8 صنعت انسان با الهام الهی و با استفاده از قوانینی است که او در آفرینش،به ودیعه گذارده است. «جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ» 9 چه مرکب های طبیعی چون حیوانات و چه مرکب های صنعتی همچون کشتی ها،هر دو از نعمت های الهی هستند. «جَعَلَ لَکُمْ ... مٰا تَرْکَبُونَ»

ص :439


1- 1) .تفسیر راهنما.
2- 2) .طه،53.

[سوره الزخرف (43): آیات 13 تا 14]

اشاره

لِتَسْتَوُوا عَلیٰ ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ إِذَا اِسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحٰانَ اَلَّذِی سَخَّرَ لَنٰا هٰذٰا وَ مٰا کُنّٰا لَهُ مُقْرِنِینَ (13) وَ إِنّٰا إِلیٰ رَبِّنٰا لَمُنْقَلِبُونَ (14)

تا بر پشت آنها قرار گیرید و آن گاه که بر آن استقرار یافتید نعمت پروردگارتان را یاد کنید و بگویید منزّه است آن که این مرکب را برای ما رام کرد و ما بر آن توانا نبودیم.

و همانا ما به سوی پروردگارمان باز خواهیم گشت.

پیام ها:

1 بهره گیری از نعمت ها باید همراه یاد خدا و تشکّر از او باشد(نه سبب غرور و غفلت). «لِتَسْتَوُوا ... ثُمَّ تَذْکُرُوا» 2 نعمت ها و تناسب آنها با نیازها،جلوه ای از ربوبیّت الهی است. «نِعْمَةَ رَبِّکُمْ» 3 راه شکر را از خدا بیاموزیم. «تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ ... وَ تَقُولُوا» ...

4 تسبیح الهی نمونه حمد و ذکر الهی است. «تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ ... سُبْحٰانَ الَّذِی» 5 رام بودن زمین و مرکب برای انسان،از نعمت های بزرگ الهی است. «سَخَّرَ لَنٰا هٰذٰا» 6 اگر خداوند حیوانات را رام نمی ساخت،انسان ز بهره گیری آن عاجز بود. «مٰا کُنّٰا لَهُ مُقْرِنِینَ» 7 اعتراف به عجز،خود نمونه ای از شکر است. «وَ مٰا کُنّٰا لَهُ مُقْرِنِینَ» 8 به هنگام سوار شدن بر مرکب برای سفر،خدا را سپاس گوییم و به یاد سفر نهایی باشیم. «تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَ تَقُولُوا ... إِنّٰا إِلیٰ رَبِّنٰا لَمُنْقَلِبُونَ»

ص :440

[سوره الزخرف (43): آیات 15 تا 17]

اشاره

وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبٰادِهِ جُزْءاً إِنَّ اَلْإِنْسٰانَ لَکَفُورٌ مُبِینٌ (15) أَمِ اِتَّخَذَ مِمّٰا یَخْلُقُ بَنٰاتٍ وَ أَصْفٰاکُمْ بِالْبَنِینَ (16) وَ إِذٰا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِمٰا ضَرَبَ لِلرَّحْمٰنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ (17)

(مشرکان گفتند:ملائکه دختران خدایند)و برای او از بندگانش جزئی قرار دادند.همانا انسان،کفران پیشه آشکار است.

آیا از آنچه می آفریند دخترانی برگرفته و برای شما پسران را برگزیده است.

در حالی که هر گاه یکی از آن مشرکان را به آنچه برای خداوند رحمن پسندیده است مژده دهند چهره اش سیاه گردد و اندوه خود را فرو برد.

نکته ها:

مراد از «عِبٰادِهِ» فرشتگان است که مشرکان آنها را از جنس دختر می دانستند و مراد از « جُزْءاً »آن است که مشرکان،فرشتگان را همچون فرزند،جزئی از خدا می پنداشتند.

پیام ها:

1 نقل عقاید خرافی اگر همراه با پاسخ باشد مانعی ندارد. «جَعَلُوا لَهُ» ...

2 شریک دانستن مخلوق در کارهای خالق،ناسپاسی آشکار است. «جَعَلُوا لَهُ ... لَکَفُورٌ مُبِینٌ» 3 در گفتگوها می توان بر اساس عقاید خود مردم،با آنان جدال کرد. «أَمِ اتَّخَذَ» ...

4 دختر پنداشتن فرشتگان که معمولاً در نقاشی ها و تصاویر نیز دیده می شود، نوعی خرافه ی شرک آلود است. «أَمِ اتَّخَذَ مِمّٰا یَخْلُقُ بَنٰاتٍ» 5 چه زشت است که انسان،دختر را برای خود ننگ بداند ولی فرزندان خدا را دختر بشمارد. «ضَرَبَ لِلرَّحْمٰنِ مَثَلاً»

ص :441

6 آنان که به واسطه ی شنیدن تولد فرزند دختر،اندوهگین می شوند و گمان دارند که پسر برتر از دختر است،دچار خرافه ای شرک آلودند. «إِذٰا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ ... وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ» 7 حالات روانی انسان،در جسم او اثر می گذارد. «ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا»

[سوره الزخرف (43): آیات 18 تا 19]

اشاره

أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِی اَلْحِلْیَةِ وَ هُوَ فِی اَلْخِصٰامِ غَیْرُ مُبِینٍ (18) وَ جَعَلُوا اَلْمَلاٰئِکَةَ اَلَّذِینَ هُمْ عِبٰادُ اَلرَّحْمٰنِ إِنٰاثاً أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُکْتَبُ شَهٰادَتُهُمْ وَ یُسْئَلُونَ (19)

آیا کسی را که در زیور پرورش یافته و در مجادله بیانش غیر روشن است (شایسته نسبت دادن به خداست؟)

و فرشتگان را که خود بندگانِ(خدای)رحمان هستند،مؤنث پنداشتند.آیا شاهد آفرینش آنها بوده اند؟ گواهی آنان(بر آن همه خرافات)به زودی نوشته می شود و بازخواست خواهند شد.

نکته ها:

در آیه 9 خواندیم که مشرکان،خالقِ هستی را خداوندِ عزیز علیم می دانستند،این آیه می فرماید:شما که خالق را عزیز علیم می دانید چرا برای او دختران را قرار می دهید که در زینت و زیور پرورش می یابند و در گفتگوها،عواطف و احساساتشان غالب است.در حالی که لازمه ی عزیز بودن،صلابت و قاطعیّت و لازمه ی علم،استدلال و منطق است،نه رفتار عاطفی و احساسی.

پیام ها:

1 زینت طلبی و زیورگرایی،برای زنان و دختران امری طبیعی است. «یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ» 2 زن از جهت عاطفه و احساسات قوی تر از مرد «یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ» و از جهت

ص :442

برخورد و مجادله ضعیف تر است. «وَ هُوَ فِی الْخِصٰامِ غَیْرُ مُبِینٍ» 3 فرشتگان،مخلوق خدا و بندگان او هستند،نه فرزندانش. «عِبٰادُ الرَّحْمٰنِ» 4 بر خلاف انسان،فرشتگان زن و مرد ندارند. «جَعَلُوا الْمَلاٰئِکَةَ ... إِنٰاثاً» 5 آنچه را که خود ندیده ایم،گواهی ندهیم. «أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ» 6 همه گواهی ها و گفته ها در نزد خداوند ثبت می شود. «سَتُکْتَبُ شَهٰادَتُهُمْ» 7 انسان در برابر عقاید خود مسئول است. «یُسْئَلُونَ» 8 عقاید خرافی را باید به شدّت کوبید. «أَمِ اتَّخَذَ مِمّٰا یَخْلُقُ بَنٰاتٍ» ، «أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُکْتَبُ شَهٰادَتُهُمْ وَ یُسْئَلُونَ»

[سوره الزخرف (43): آیه 20]

اشاره

وَ قٰالُوا لَوْ شٰاءَ اَلرَّحْمٰنُ مٰا عَبَدْنٰاهُمْ مٰا لَهُمْ بِذٰلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاّٰ یَخْرُصُونَ (20)

و(مشرکان در توجیه خلاف خود)گفتند:اگر(خدای)رحمن می خواست، ما آنها را نمی پرستیدیم.برای آنان نسبت به این گفتار هیچ گونه آگاهی (و دلیل علمی)نیست و ایشان جز از روی حدس و گمان سخنی نمی گویند.

نکته ها:

« یَخْرُصُونَ »از«خرص»به معنای سخنی است که بر اساس حدس و گمان باشد.

قرآن در سوره ی نحل آیه 35 و انعام آیه 148،نیز از قول مشرکان این معنا را بازگو می کند که می گفتند:اگر خدا نمی خواست ما مشرک نبودیم.

پیام ها:

1 خلافکاران در صدد توجیه کار خود هستند و خواست خدا را دستاویز قرار می دهند. «وَ قٰالُوا لَوْ شٰاءَ الرَّحْمٰنُ مٰا عَبَدْنٰاهُمْ» 2 مهلت دادن خدا را نشانه رضایت او نپنداریم. «لَوْ شٰاءَ الرَّحْمٰنُ مٰا عَبَدْنٰاهُمْ» 3 فرشتگان مورد پرستش مشرکان بودند. «عَبَدْنٰاهُمْ»

ص :443

4 سخن بدون علم(به خصوص در مسائل اعتقادی)محکوم است. «مٰا لَهُمْ بِذٰلِکَ مِنْ عِلْمٍ» 5 هر فرد و جامعه ای از علم تهی شود به سراغ توهّمات و حدسیات می رود.

«إِنْ هُمْ إِلاّٰ یَخْرُصُونَ»

[سوره الزخرف (43): آیات 21 تا 22]

اشاره

أَمْ آتَیْنٰاهُمْ کِتٰاباً مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِکُونَ (21) بَلْ قٰالُوا إِنّٰا وَجَدْنٰا آبٰاءَنٰا عَلیٰ أُمَّةٍ وَ إِنّٰا عَلیٰ آثٰارِهِمْ مُهْتَدُونَ (22)

آیا پیش از این به آنان کتابی دادیم که ایشان به آن تمسک می جویند.

(چنین نیست)بلکه گویند:ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و با پیروی از آنان هدایت یافته ایم.

پیام ها:

1 شرک و خرافه نه پایگاه عقلی دارد، «مٰا لَهُمْ بِذٰلِکَ مِنْ عِلْمٍ» و نه تکیه گاه نقلی از کتب آسمانی. «أَمْ آتَیْنٰاهُمْ کِتٰاباً» 2 ریشه ی شرک و خرافه،تقلید کورکورانه است. «إِنّٰا وَجَدْنٰا آبٰاءَنٰا عَلیٰ أُمَّةٍ» 3 پیروی از آداب و رسوم و عقاید نیاکان اگر مستند به عقل و کتاب آسمانی نباشد محکوم است. «إِنّٰا وَجَدْنٰا آبٰاءَنٰا عَلیٰ أُمَّةٍ» 4 گذشتگان و نیاکان که سنّت های غلط را پایه گذاری کرده اند،مسئول نسل های بعد نیز هستند. «إِنّٰا عَلیٰ آثٰارِهِمْ مُهْتَدُونَ» 5 گسترش آداب و رسوم ملی،گاهی انسان بی منطق را به صورت انسانی هدایت یافته نشان می دهد. «إِنّٰا عَلیٰ آثٰارِهِمْ مُهْتَدُونَ» 6 ملّی گرایی،تقلید کورکورانه و تعصّب جاهلی را گسترش می دهد. «إِنّٰا عَلیٰ آثٰارِهِمْ مُهْتَدُونَ»

ص :444

[سوره الزخرف (43): آیه 23]

اشاره

وَ کَذٰلِکَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلاّٰ قٰالَ مُتْرَفُوهٰا إِنّٰا وَجَدْنٰا آبٰاءَنٰا عَلیٰ أُمَّةٍ وَ إِنّٰا عَلیٰ آثٰارِهِمْ مُقْتَدُونَ (23)

و بدین گونه ما در هیچ شهر و دیاری پیش از تو هشدار دهنده ای نفرستادیم مگر آنکه ثروتمندان مغرورشان گفتند:ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و از آثار آنان پیروی می کنیم.

نکته ها:

«مترف»از«ترفه»به معنای نعمت فراوان است و به کسی گویند که نعمت ها او را مغرور و سرمست کرده باشد.

در آیه قبل خواندیم که عوام مردم گمان می کنند که راه و روش نیاکان درست است و برای رسیدن به هدایت،از آنها پیروی می کنند. «عَلیٰ آثٰارِهِمْ مُهْتَدُونَ» امّا این آیه می فرماید:

برای مترفین،رفاه و ثروت مطرح است،نه رسیدن به هدایت و لذا پیروی از آداب و رسوم نیاکان برای هدایت نیست. «عَلیٰ آثٰارِهِمْ مُقْتَدُونَ» در قرآن هرگز کلمه «Bبَعْدِکَ » برای پیامبر اسلام به کار نرفته بلکه« قَبْلِکَ »بکار رفته و این نشانه آنست که پیامبر اسلام آخرین فرستاده الهی است.

پیام ها:

1 تکیه بر روش نیاکان،سنّت منحرفان تاریخ بوده است. «وَ کَذٰلِکَ» 2 انبیا،مخالفانی از طبقه مرفه داشته اند که بهانه های همگون و مشابهی می گرفتند. «مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ ... إِلاّٰ قٰالَ مُتْرَفُوهٰا» 3 توجّه به مشکلات پیشینیان سبب آرامش انسان می شود. «مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ» ...

4 مهم ترین نقش انبیا هشدار است. «مِنْ نَذِیرٍ» 5 سرمستی از ثروت و رفاه هم موجب طغیان است و هم زمینه ی تقلید و تعصّب های نابجا. «قٰالَ مُتْرَفُوهٰا إِنّٰا وَجَدْنٰا آبٰاءَنٰا ... عَلیٰ آثٰارِهِمْ مُقْتَدُونَ» 6 افکار پیشینیان قابل بازنگری و بررسی است و اقتدای مطلق و بی چون و چرا

ص :445

به آنان،معنا ندارد. «إِنّٰا عَلیٰ آثٰارِهِمْ مُقْتَدُونَ»

[سوره الزخرف (43): آیات 24 تا 25]

اشاره

قٰالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکُمْ بِأَهْدیٰ مِمّٰا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آبٰاءَکُمْ قٰالُوا إِنّٰا بِمٰا أُرْسِلْتُمْ بِهِ کٰافِرُونَ (24) فَانْتَقَمْنٰا مِنْهُمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ اَلْمُکَذِّبِینَ (25)

(پیامبرشان)گفت:آیا اگر آئینی هدایت بخش تر از آنچه پدرانتان را بر آن یافتید برایتان بیاورم(حاضرید دست از راه نیاکان بردارید)گفتند:ما به آنچه بدان فرستاده شده اید کافریم.

پس ما از آنان انتقام گرفتیم و بنگر که فرجام تکذیب کنندگان چگونه است.

پیام ها:

1 در نهی از منکر ابتدا باید معروف بهتری را عرضه کرد و سپس تقاضای ترک منکر را نمود. «جِئْتُکُمْ بِأَهْدیٰ» 2 یکی از راههای معرّفی مکتب،مقایسه میان تعالیم مکاتب است. «جِئْتُکُمْ بِأَهْدیٰ» (انبیا در دعوت خود عقل و خرد را مطرح می کردند و مخالفان تقلید و قومیّت گرایی را) 3 هدایت برتر ملاک انتخاب است،نه چیز دیگر. «جِئْتُکُمْ بِأَهْدیٰ» 4 با اینکه می دانیم در بت پرستی هدایتی نیست تا دعوت به توحید هدایت برتر باشد،امّا جدال نیکو اقتضا می کند که برای دعوت به حقّ با مخالفان مماشات کرد. «بِأَهْدیٰ مِمّٰا وَجَدْتُمْ» 5 لجاجت که آمد،قدرت تشخیص برتر را می گیرد. «بِأَهْدیٰ مِمّٰا وَجَدْتُمْ ... کٰافِرُونَ» 6 تحجّر و تعصّب،سبب نادیده گرفتن حقایق است. «بِمٰا أُرْسِلْتُمْ بِهِ کٰافِرُونَ» 7 پایان کفر و لجاجت نابودی است. «فَانْتَقَمْنٰا مِنْهُمْ» 8 کیفر الهی،پس از اتمام حجّت است. «جِئْتُکُمْ بِأَهْدیٰ ... إِنّٰا ... کٰافِرُونَ فَانْتَقَمْنٰا»

ص :446

9 انتقام و خشونت در جای خود با رحمت و رأفت الهی منافاتی ندارد.

«فَانْتَقَمْنٰا مِنْهُمْ»

10 از حوادث تلخ تاریخ عبرت بگیریم. «فَانْظُرْ ... عٰاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ» 11 پایان کار ملاک است،نه جلوه های زودگذر. «عٰاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ»

[سوره الزخرف (43): آیات 26 تا 28]

اشاره

وَ إِذْ قٰالَ إِبْرٰاهِیمُ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِی بَرٰاءٌ مِمّٰا تَعْبُدُونَ (26) إِلاَّ اَلَّذِی فَطَرَنِی فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ (27) وَ جَعَلَهٰا کَلِمَةً بٰاقِیَةً فِی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (28)

و(به یاد آور)زمانی که ابراهیم به پدر(عمویش آزر)و قوم خود گفت:

همانا من از آنچه شما می پرستید بیزارم.

مگر(پرستش)کسی که مرا پدید آورد که البتّه او هدایتم خواهد کرد.

و آن(کلمه توحید)را در میان نسلش کلمه ماندنی قرار داد.باشد که آنان (به توحید)بازگردند.

نکته ها:

در آیات قبل منطق بت پرستان پیروی از نیاکان بود،این آیات می فرماید:ابراهیم با راه سرپرست خود که عمویش بود،به شدّت مخالفت کرد.

در اینکه فاعل«جعل»در «وَ جَعَلَهٰا کَلِمَةً بٰاقِیَةً» کیست،دو احتمال وجود دارد:خداوند یا ابراهیم.هم می توان گفت خدا به پاس ایمان ابراهیم،توحید را در نسل او زنده نگاه داشت و هم می توان گفت ابراهیم فریاد توحید و برائت از شرک را در نسل خود به یادگار گذاشت.

حضرت علی علیه السلام فرمود:رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله از نسل ابراهیم است و ما اهل بیت نیز از نسل ابراهیم و محمّد هستیم. (1)

ص :447


1- 1) .تفسیر برهان.
پیام ها:

1 یاد بزرگان و کلمات و حرکات و موضع گیری های قاطع آنان را فراموش نکنیم. «وَ إِذْ قٰالَ» 2 وابستگی قومی و قبیله ای و حزبی نباید در عقیده و تفکّر ما اثر منفی داشته باشد. «قٰالَ إِبْرٰاهِیمُ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ» 3 انسان در برابر بستگان مسئولیّت ویژه دارد و هدایت آنان در اولویّت است.

«قٰالَ إِبْرٰاهِیمُ لِأَبِیهِ»

4 برائت از شرک یک شعار توحیدی است. «إِنَّنِی بَرٰاءٌ مِمّٰا تَعْبُدُونَ» 5 برائت از شرک قبل از ایمان به خداست. «إِنَّنِی بَرٰاءٌ ... إِلاَّ الَّذِی فَطَرَنِی» ...

6 آنکه آفرید هدایت هم خواهد کرد. «فَطَرَنِی ... سَیَهْدِینِ» 7 تمام مردم حتّی انبیا به هدایت الهی نیازمندند. «سَیَهْدِینِ» 8 ایمان آغازین کافی نیست،هدایت الهی باید تداوم داشته باشد. «سَیَهْدِینِ» 9 فریاد توحید در تاریخ می ماند،گرچه مخاطب آن روز گوش ندهد. «کَلِمَةً بٰاقِیَةً فِی عَقِبِهِ» 10 خداوند حافظ و نگاهبان آئین توحید در تاریخ است. «جَعَلَهٰا کَلِمَةً بٰاقِیَةً» 11 نسل ابراهیم پرچمدار توحید در طول تاریخ است. «جَعَلَهٰا کَلِمَةً بٰاقِیَةً فِی عَقِبِهِ» 12 عملکرد پدران در سرنوشت نسل مؤثّر است. «جَعَلَهٰا کَلِمَةً بٰاقِیَةً»

[سوره الزخرف (43): آیات 29 تا 31]

اشاره

بَلْ مَتَّعْتُ هٰؤُلاٰءِ وَ آبٰاءَهُمْ حَتّٰی جٰاءَهُمُ اَلْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبِینٌ (29) وَ لَمّٰا جٰاءَهُمُ اَلْحَقُّ قٰالُوا هٰذٰا سِحْرٌ وَ إِنّٰا بِهِ کٰافِرُونَ (30) وَ قٰالُوا لَوْ لاٰ نُزِّلَ هٰذَا اَلْقُرْآنُ عَلیٰ رَجُلٍ مِنَ اَلْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ (31)

(من نه تنها مشرکان را هلاک نکردم)بلکه آنان و پدرانشان را کامیاب کردم تا آن که حقّ(قرآن)و پیامبری آشکار به سراغشان آمد.

و چون حقّ به سراغشان آمد،گفتند:این سحر است و ما به آن کفر می ورزیم.

ص :448

و گفتند:چرا این قرآن بر مردی بزرگ(از نظر جاه و مال)از دو قریه(مکّه و طائف)نازل نشده است.

نکته ها:

بعضی کفّار توقّع نابجا داشتند و می گفتند:چون فلانی ثروتمند است پس وحی باید به او نازل می شد،در حالی که برتری مادی دلیل برتری معنوی نیست.

مکّه و طائف دو شهر مهم اعراب در عصر بعثت بود.

پیام ها:

1 سنّت خداوند کامیاب کردن مؤمن و کافر و مهلت دادن به همه ی مردم است.

«مَتَّعْتُ هٰؤُلاٰءِ وَ آبٰاءَهُمْ»

2 برای اتمام حجّت هم کتاب لازم است و هم رهبر. «جٰاءَهُمُ الْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبِینٌ» 3 قرآن،سخن سراسر حقّ و حقیقت است. «جٰاءَهُمُ الْحَقُّ» 4 تبلیغ دین و رسالت باید روشن و رسا باشد. «رَسُولٌ مُبِینٌ» 5 تأثیر قرآن بر جان و دل کفّار به حدّی بود که آن را سحر و جادو می خواندند.

«هٰذٰا سِحْرٌ»

6 انسان ذاتاً توجیه گر است.کفّار تهمت سحر می زدند تا کفر خود را توجیه کنند. «هٰذٰا سِحْرٌ وَ إِنّٰا بِهِ کٰافِرُونَ» 7 بهانه گیران هر لحظه حرفی می زنند،یک بار می گویند:قرآن سحر است و یک بار می گویند:چرا قرآن به فلانی نازل نشد. «هٰذٰا سِحْرٌ ... لَوْ لاٰ نُزِّلَ» 8 بزرگی،نزد عدّه ای از مردم داشتن مال و عنوان است. «رَجُلٍ ... عَظِیمٍ»

ص :449

[سوره الزخرف (43): آیه 32]

اشاره

أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنٰا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ رَفَعْنٰا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجٰاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمّٰا یَجْمَعُونَ (32)

آیا آنان رحمت پروردگارت(در مورد تعیین پیامبر)را(میان خود)تقسیم می کنند در حالی که ما معیشت آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کرده ایم(تا چه رسد به اعطای مقام والای نبوّت)و درجات بعضی انسان ها را بر برخی دیگر برتری دادیم تا برخی از آنان برخی دیگر را به خدمت گیرند و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان می اندوزند بهتر است.

نکته ها:

برتری یافتن برخی انسان ها بر دیگران دو گونه است:

یکی برتری در ساختار جسمی،فکری و استعدادهاست که این امر سبب احساس نیاز به یکدیگر و خدمت به همدیگر است و بدین وسیله جامعه تشکیل می شود.انسان در این برتری نقشی ندارد. «رَفَعْنٰا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجٰاتٍ» نوع دیگر،برتری است که خداوند بر اساس تلاش انسان عطا می کند،نظیر آیه: «یَرْفَعِ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجٰاتٍ» (1)که خداوند کسانی را که به سراغ علم و ایمان رفتند برتری می دهد.

وقتی معیشت انسان ها در دست خداست،چگونه بعضی انتظار دارند مقام نبوّت با آنان باشد و آنها تصمیم بگیرند که وحی بر چه کسی نازل شود؟ تفاوت هایی که میان مردم است باید سبب پیوستگی و تعاون و استخدام بعضی توسط بعضی باشد،نه سبب استثمار و فخر فروشی و تحقیر دیگران. «سُخْرِیًّا» یعنی گروهی از انسان ها گروه دیگر را به کار گیرد و آنها را استخدام کند.

ص :450


1- 1) .مجادله،11.
پیام ها:

1 انسان باید قدر و جایگاه خود را بداند و پا را از گلیم خود درازتر نکند.

(انتخاب پیامبر در حوزه اراده الهی است،نه توقّع و انتظار مردم) «أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ» 2 نبوّت،رحمت خاص الهی است. «رَحْمَةِ رَبِّکَ» 3 کسی از خداوند طلبی ندارد هر چه هست لطف و رحمت اوست. «رَحْمَةِ رَبِّکَ» 4 رزق فقط به دست خداست. «نَحْنُ قَسَمْنٰا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ» 5 برتری های جسمی و فکری سبب غرورتان نگردد زیرا همه از خداست.

«نَحْنُ قَسَمْنٰا»

، «رَفَعْنٰا» 6 اندیشه جامعه بی طبقه،خیالی بیش نیست.(خدای حکیم خود تفاوت هایی قرار داده تا مردم به یکدیگر احساس نیاز کنند و با کمک به یکدیگر در سایه اجتماع رشد کنند.) «رَفَعْنٰا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجٰاتٍ» 7 اجیر شدن و اجیر گرفتن و استخدام بعضی انسان ها توسط بعضی دیگر،امری مجاز و مشروع است. «لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا» 8 جامعه ی پایدار و اقتصاد سالم،وابسته به تعاون و بهره گیری از توان نیروهای مختلف انسانی است. «لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا» 9 رحمت،از شئون ربوبیّت است. «رَحْمَةِ رَبِّکَ» 10 وحی و رسالت را با مادیات مقایسه نکنیم. «رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمّٰا یَجْمَعُونَ» 11 برتری های مادی،شما را از رحمت الهی غافل نکند. «وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمّٰا یَجْمَعُونَ»

ص :451

[سوره الزخرف (43): آیه 33]

اشاره

وَ لَوْ لاٰ أَنْ یَکُونَ اَلنّٰاسُ أُمَّةً وٰاحِدَةً لَجَعَلْنٰا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمٰنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعٰارِجَ عَلَیْهٰا یَظْهَرُونَ (33)

و اگر نبود که مردم یکسره و یک دست(کافر)می شدند،برای خانه های کسانی که به خدای رحمن کفر می ورزند،سقف هایی از نقره قرار می دادیم و نیز نردبان هایی که بر آنها بالا روند.

نکته ها:

زرق و برق دنیا به قدری بی ارزش است که خداوند در این آیه می فرماید:ما حاضریم دنیا را در حد وفور به کفّار بدهیم ولی چون عقل مردم در چشم آنهاست اگر به کفّار بدهیم همه به سوی کفر گرایش پیدا می کنند.

نه فقط همسان بودن همه ی انسان ها در مسائل اقتصادی و معیشتی مورد اداره ی خداوند نیست،بلکه در مسائل اعتقادی هم نباید امور به سمتی برود که حقّ انتخاب از افراد گرفته و گمان کنیم اگر همه ی مردم جهان یک فکر و یک عقیده شوند،به مطلوب رسیده ایم.

پیام ها:

1 در دادن ها و گرفتن ها باید مراعات ظرفیّت جامعه بشود. «لَوْ لاٰ ... لَجَعَلْنٰا» ...

2 امّت واحده ای ارزش دارد که بر اساس ایمان باشد نه کفر. «لَوْ لاٰ أَنْ یَکُونَ النّٰاسُ أُمَّةً وٰاحِدَةً» 3 ثروت،نشانه ی عزّت در نزد خداوند نیست. «لَجَعَلْنٰا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمٰنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ»

[سوره الزخرف (43): آیات 34 تا 35]

اشاره

وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْوٰاباً وَ سُرُراً عَلَیْهٰا یَتَّکِؤُنَ (34) وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ کُلُّ ذٰلِکَ لَمّٰا مَتٰاعُ اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ (35)

و برای خانه هایشان درب های متعدّد و تخت هایی که بر آنها تکیه زنند (قرار می دادیم).

ص :452

و هر گونه زینتی(برای آنان فراهم می کردیم)ولی اینها همه جز وسیله کامیابی زندگی دنیا نیست،در حالی که آخرت نزد پروردگارت مخصوص اهل تقواست.

پیام ها:

1 در دید کفّار ارزش به زینت و زیور و در دید متّقین،ارزش به سعادت اخروی است. «وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْوٰاباً ... وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ» 2 متّقین به جای آنکه در فکر زینت و زیور خانه های خود در دنیا باشند،در فکر آخرتند که همه اینها را خداوند خود فراهم کرده است. «لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمٰنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ ... وَ زُخْرُفاً ... وَ الْآخِرَةُ ... لِلْمُتَّقِینَ» 3 جوار پروردگار و فیض حضور با هیچ چیز قابل مقایسه نیست. «عِنْدَ رَبِّکَ»

[سوره الزخرف (43): آیات 36 تا 37]

اشاره

وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ اَلرَّحْمٰنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطٰاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ (36) وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ اَلسَّبِیلِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ (37)

و هر که از یاد خدای رحمن روی گردان شود شیطانی بر او می گماریم که همراه و دمساز وی گردد.

و آنها(شیاطین)مردم را از راه(حقّ)باز می دارند ولی گمان می کنند که هدایت یافته اند.

نکته ها:

آیات قبل،سخن از کفّار و غرق شدن در مادیات بود،این آیه یکی از آثار غوطه ور شدن در زر و زیور را بیان می کند.

ص :453

« یَعْشُ »از«عشو»به معنای آفتی در چشم است که سبب ضعف دید می گردد.این کلمه هر گاه با حرف«عن»همراه باشد به معنای اعراض کردن است.

سیاست شیطان گام به گام است: «خُطُوٰاتِ» (1)مرحله اول القای وسوسه است. «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ» (2)در مرحله دوم تماس می گیرد. «مَسَّهُمْ طٰائِفٌ» (3)مرحله سوم در قلب فرو می رود. «فِی صُدُورِ النّٰاسِ» (4)مرحله چهارم در روح می ماند. «فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ» (5)مرحله پنجم انسان را عضو حزب خود قرار می دهد. «حِزْبُ الشَّیْطٰانِ» (6)مرحله ششم سرپرست انسان می شود. «وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطٰانَ وَلِیًّا» (7)مرحله هفتم انسان خود یک شیطان می شود. «شَیٰاطِینَ الْإِنْسِ وَ»... (8)

امام علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید:شیطان در روح انسان تخم گذاری می کند.«فباض و فرخ فی صدورهم» (9)آثار اعراض از یاد خدا باز ماندن از راه خیر. «لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ» انحراف فکری که خیال می کند هدایت یافته است. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ» دیگر موعظه پذیر نیست. «وَ إِذٰا ذُکِّرُوا لاٰ یَذْکُرُونَ» (10)توبه نمی کند چون خود را کج نمی داند.

زندگی نکبت بار دارد. «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً» (11)کسی که در دنیا از دیدن حقّ کور است،« یَعْشُ »در آخرت نیز کور محشور می شود. «مَنْ کٰانَ فِی هٰذِهِ أَعْمیٰ فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمیٰ» (12)

ص :454


1- 1) .بقره،168.
2- 2) .طه،120.
3- 3) .اعراف،201.
4- 4) .ناس،5.
5- 5) .زخرف،36.
6- 6) .مجادله،19.
7- 7) .نساء،119.
8- 8) .انعام،112.
9- 9) .نهج البلاغه،خطبه 7.
10- 10) .صافّات،13.
11- 11) .طه،124.
12- 12) .اسراء،72.

شیطانِ همراه،ممکن است از دوستان ناباب یا همسر و فرزند یا شریک فاسد باشد.به همین دلیل کلمه شیطان نکره ذکر شده است تا شامل هر نوع شیطانی شود.

نماز،ذکر رحمن است، «أَقِمِ الصَّلاٰةَ لِذِکْرِی» (1)قرآن،ذکر رحمن است، «نَحْنُ نَزَّلْنَا اَلذَّکَرُ» (2)پس هر کس از نماز و قرآن اعراض کند دچار سلطه شیطان همراه می شود. «فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ»

پیام ها:

1 سلطه شیطان در اثر اعمال خود ماست. «وَ مَنْ یَعْشُ ... نُقَیِّضْ» 2 دل یا جای رحمن است یا شیطان. «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمٰنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطٰاناً» 3 کیفر روی گردانی از سرچشمه رحمت،بندگی شیطان سلطه گر است. «فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ» 4 تلاش شیطان برای بازداشتن انسان از راه حقّ جدّی است. «إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ» 5 بدتر از انحراف عملی،انحراف فکری است. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ»

[سوره الزخرف (43): آیه 38]

اشاره

حَتّٰی إِذٰا جٰاءَنٰا قٰالَ یٰا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ اَلْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ اَلْقَرِینُ (38)

(همراه بودن شیطان ادامه دارد)تا زمانی که(مجرم در قیامت)نزد ما آید (و به شیطان همدم خود)گوید:ای کاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود،چه بد همنشینی بودی.

(ولی به آنان گفته می شود)امروز(آرزوی دوری از شیاطین)برای شما سودی ندارد چرا که ظلم کردید،شما(با شیاطین)در عذاب مشترکید.

ص :455


1- 1) .طه،14.
2- 2) .حجر،9.
نکته ها:

مجرمان در قیامت آرزو می کنند که لا اقل در جهنّم از شیاطین دور باشند،ولی قرآن می فرماید:آنها در عذاب هم با شیاطین شریکند و از هم جدا نمی شوند.

پیام ها:

1 ندامت ها در دنیا می تواند ثمربخش باشد ولی در آخرت جز حسرت سودی ندارد. «یٰا لَیْتَ» ...

2 روز قیامت که پرده ها کنار می رود بسیاری محبوب ها منفور و پندارها باطل می شوند. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ حَتّٰی إِذٰا جٰاءَنٰا» 3 در قیامت،شیاطین با آدمیان محشور می شوند. «یٰا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ» 4 هم نشینان دنیا،هم نشینان قیامت خواهند بود. «فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ ... فَبِئْسَ الْقَرِینُ» 5 قرین بودن با شیطان در روز قیامت خود نوعی عذاب است. «فَبِئْسَ الْقَرِینُ» 6 اعراض از ذکر خدا که زمینه سلطه شیطان است،ظلم به خویش و انبیاست.

«إِذْ ظَلَمْتُمْ»

7 بر خلاف دنیا که زندان عمومی بهتر از انفرادی است در قیامت عمومی بودن عذاب هیچ سودی ندارد. «لَنْ یَنْفَعَکُمُ ... أَنَّکُمْ فِی الْعَذٰابِ مُشْتَرِکُونَ»

[سوره الزخرف (43): آیه 40]

اشاره

أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ اَلصُّمَّ أَوْ تَهْدِی اَلْعُمْیَ وَ مَنْ کٰانَ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ (40)

(ای پیامبر!)آیا تو می توانی سخن خود را به گوش کران برسانی یا کوران و کسانی را که در گمراهی آشکارند هدایت کنی؟

نکته ها:

سخن حقّ تنها در زنده دلان خدا ترس مؤثّر است نه دیگران.در قرآن می خوانیم: «لِیُنْذِرَ مَنْ کٰانَ حَیًّا» (1)،تا به هر زنده دلی هشدار دهد،

ص :456


1- 1) .یس،70.

«إِنَّمٰا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمٰنَ» (1)تنها کسانی را هشدار می دهد که پیرو ذکر بوده و خداترس می باشند.

پیام ها:

1 اگر زمینه پذیرش نباشد حتّی سخن رسول خدا اثری نخواهد داشت. «أَ فَأَنْتَ» 2 پیامبر برای هدایت مردم سوز داشت. «أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ ... أَوْ تَهْدِی» 3 قرین شدن شیطان سبب کری و کوری باطنی می گردد. «الصُّمَّ» ، «الْعُمْیَ»

[سوره الزخرف (43): آیات 41 تا 42]

اشاره

فَإِمّٰا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنّٰا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ (41) أَوْ نُرِیَنَّکَ اَلَّذِی وَعَدْنٰاهُمْ فَإِنّٰا عَلَیْهِمْ مُقْتَدِرُونَ (42)

پس هر گاه تو را از(میان آنان)ببریم،از آنان انتقام خواهیم گرفت.

یا(اگر زنده باشی)عذابی را که به آنان وعده داده ایم به تو نشان می دهیم، پس بدون شک ما بر نابودی آنان مقتدریم.

نکته ها:

مراد از انتقام الهی،همان کیفر عادلانه اوست،نه کینه و عقده که معمولاً ریشه ی انتقام های بشری است.

پیام ها:

1 مرگ و حیات هر انسان،از جمله پیامبران به دست خداست. «فَإِمّٰا نَذْهَبَنَّ بِکَ» 2 کیفر کافران،یک سنّت الهی است. «فَإِنّٰا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ» 3 کفّار گمان نکنند تا پیامبر هست عذاب نمی شوند یا چون پیامبر از دنیا برود دیگر عذابی در کار نیست. «فَإِمّٰا نَذْهَبَنَّ بِکَ ... أَوْ نُرِیَنَّکَ» 4 زمان نزول قهر خدا بدست او و حکیمانه است،خواه در زمان پیامبر باشد یا بعد از وفات او. «نَذْهَبَنَّ ... أَوْ نُرِیَنَّکَ ... فَإِنّٰا عَلَیْهِمْ مُقْتَدِرُونَ»

ص :457


1- 1) .یس،11.

[سوره الزخرف (43): آیات 43 تا 44]

اشاره

فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ (43) وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ (44)

پس آنچه را به تو وحی شده محکم بگیر،همانا تو بر راه مستقیم هستی.

و همانا قرآن برای تو و قومت وسیله یادآوری(و عظمت)است و به زودی (درباره آن)از شما سؤال خواهد شد.

نکته ها:

برای کلمه«ذکر»دو معنا ذکر شده است:یکی تذکّر و یادآوری و دیگری یاد،عظمت و آوازه نیک.یعنی این قرآن،سبب تذکّر و غفلت زدایی یا سبب یاد تو در تاریخ است و به تو و امت تو عظمت می دهد.

پیام ها:

1 کوردلی و سنگدلی مردم نباید در پیامبر اثر کند. «فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی» 2 کسی که در راه مستقیم و متصل به وحی است،باید در کار خود جدی و با نشاط باشد. «فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ» 3 به خاطر عدم پذیرش مردم،در حقّانیّت راه خود شک نکنیم. «إِنَّکَ عَلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ» 4 پیامبر،معصوم است. «إِنَّکَ عَلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ»

[سوره الزخرف (43): آیه 45]

اشاره

وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنٰا أَ جَعَلْنٰا مِنْ دُونِ اَلرَّحْمٰنِ آلِهَةً یُعْبَدُونَ (45)

و از رسولانی که قبل از تو فرستاده ایم(از طریق پیروان یا کتابشان) سؤال کن،آیا غیر از خداوند رحمان،معبودان دیگری برای پرستش مردم قرار داده ایم؟

ص :458

نکته ها:

در آیات قبل بارها کلمه«رحمن»به کار رفته است،شاید اشاره به آن باشد که رها کردن سرچشمه رحمت و به سراغ غیر او رفتن شرط انصاف نیست.

پیام ها:

1 همه به تذکّر نیازمندیم. «لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ» 2 اول تذکّر به خود بعد مردم. «لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ» 3 همه در برابر قرآن مسئولیم. «وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ» 4 توحید اصل مشترک همه ادیان است و پیامبر اسلام استمرار دعوت پیامبران قبلی است. «وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ» 5 پیامبر اسلام بر همه ی پیامبران قبلی اشراف دارد. «وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنٰا»

[سوره الزخرف (43): آیات 46 تا 47]

اشاره

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا مُوسیٰ بِآیٰاتِنٰا إِلیٰ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَقٰالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (46) فَلَمّٰا جٰاءَهُمْ بِآیٰاتِنٰا إِذٰا هُمْ مِنْهٰا یَضْحَکُونَ (47)

و همانا ما موسی را همراه با آیات(و معجزات)خود به سوی فرعون و اشراف قومش فرستادیم پس گفت:همانا من فرستاده پروردگار عالمیانم.

پس چون موسی با آیات ما به سراغ آنان آمد،آنان به آن(آیات و معجزات)خندیدند.

نکته ها:

در قرآن،ماجرای موسی و فرعون و بنی اسرائیل تکرار شده است و این بخاطر آنست که سرنوشت موسی و قومش با سرنوشت پیامبر اسلام و مردم مکّه شباهت دارد،فرعون بهانه می آورد که موسی فقیر است و من تخت و تاج دارم،سران کفّار مکّه نیز پیامبر اسلام را

ص :459

فقیر و یتیم و خودشان را دارای مال و مقام می دانستند.

پیام ها:

1 انبیا علاوه بر کمالات شخصی باید معجزه داشته باشند. «مُوسیٰ بِآیٰاتِنٰا» 2 در شرایط قبیله ای باید به سراغ اقوام رفت.«قال لقومه»ولی در شرایط حکومتی باید به سراغ حکومت رفت. «إِلیٰ فِرْعَوْنَ» (در شیوه تبلیغ ابتدا باید به سراغ موانع و اصلاح عناصری رفت که تغییر آنها سبب تغییر جامعه است.) 3 طاغوت ها به تنهایی قدرتی ندارند،این اطرافیان هستند که به طاغوت ها زور می دهند. «فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ» 4 خنده و تمسخر نشانه پوکی و سبک سری و هوچی گری مخالفان است. «إِذٰا هُمْ مِنْهٰا یَضْحَکُونَ»

[سوره الزخرف (43): آیات 48 تا 50]

اشاره

وَ مٰا نُرِیهِمْ مِنْ آیَةٍ إِلاّٰ هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِهٰا وَ أَخَذْنٰاهُمْ بِالْعَذٰابِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (48) وَ قٰالُوا یٰا أَیُّهَا اَلسّٰاحِرُ اُدْعُ لَنٰا رَبَّکَ بِمٰا عَهِدَ عِنْدَکَ إِنَّنٰا لَمُهْتَدُونَ (49) فَلَمّٰا کَشَفْنٰا عَنْهُمُ اَلْعَذٰابَ إِذٰا هُمْ یَنْکُثُونَ (50)

و ما هیچ معجزه ای به فرعونیان نشان نمی دادیم،مگر آنکه از معجزه دیگر بزرگتر بود و ما آنان را به عذاب گرفتیم تا شاید باز گردند.

و(به موسی)گفتند:ای ساحر،پروردگارت را به آنچه نزد تو عهد کرده است برای ما بخوان(تا عذاب را از ما بردارد که در آن صورت)قطعاً هدایت تو را خواهیم پذیرفت.

ولی همین که(به دعای موسی)عذاب را از آنان برطرف کردیم،همان دم همگی پیمان شکستند(و ایمان نیاوردند).

ص :460

نکته ها:

در سوره ی اعراف آیه 135 نیز می فرماید:همین که ما از آنان قهر خود را برگرفتیم،آنان پیمان تسلیمی که بسته بودند،شکستند. «فَلَمّٰا کَشَفْنٰا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلیٰ أَجَلٍ هُمْ بٰالِغُوهُ إِذٰا هُمْ یَنْکُثُونَ»

پیام ها:

1 برای روحیه های لجوج استدلال و معجزه ی پی در پی لازم است. «وَ مٰا نُرِیهِمْ مِنْ آیَةٍ إِلاّٰ هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِهٰا» 2 معجزات پی در پی،نشانه ی عنایت خداوند به هدایت مردم است. «آیَةٍ إِلاّٰ هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِهٰا» 3 اول اتمام حجّت بعد مجازات. «نُرِیهِمْ مِنْ آیَةٍ ... أَخَذْنٰاهُمْ» 4 در شیوه تبلیغ باید ابتدا مرحله های عادی را طی کرد بعد مرحله بالاتر را. «هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِهٰا» 5 قهر الهی در دنیا برای توجّه و بازگشت مردم است. «لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» 6 افراد پست حتّی در حال گرفتاری و فشار،دست از تحقیر دیگران بر نمی دارند. «یٰا أَیُّهَا السّٰاحِرُ» 7 مجرمین در عمق روح خود،اولیای خدا را مستجاب الدعوه می دانند. «ادْعُ لَنٰا رَبَّکَ» 8 نبوّت یک عهد الهی است. «عَهِدَ عِنْدَکَ» 9 انسان به هنگام گرفتاری تعهّد می دهد «إِنَّنٰا لَمُهْتَدُونَ» ولی بعد از حل مشکل پیمان شکن است. «یَنْکُثُونَ» 10 به هنگام احساس خطر فطرت خداشناسی در انسان بیدار می شود. «إِنَّنٰا لَمُهْتَدُونَ»

ص :461

[سوره الزخرف (43): آیات 51 تا 52]

اشاره

وَ نٰادیٰ فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قٰالَ یٰا قَوْمِ أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هٰذِهِ اَلْأَنْهٰارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَ فَلاٰ تُبْصِرُونَ (51) أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هٰذَا اَلَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَ لاٰ یَکٰادُ یُبِینُ (52)

و فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت:ای قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست و این نهرها از زیر(کاخ)من جاری نیست؟ آیا(عظمت مرا) مشاهده نمی کنید.

بلکه من از این کسی که بی مقدار است و نمی تواند روشن سخن بگوید بهترم.

نکته ها:

جمله ی« أَنَا خَیْرٌ »در قرآن،یک بار از ابلیس صادر شده است و بار دیگر از فرعون.

دشمن،کوچک ترین نقطه ی ضعف را بزرگ جلوه می دهد.بیان حضرت موسی کمی سنگین بود،خودش فرمود:برادرم افصح از من است، «وَ أَخِی هٰارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی» (1)ولی فرعون این مسئله را بزرگ می کند و می گوید: «لاٰ یَکٰادُ یُبِینُ» موسی نمی تواند روشن سخن بگوید.

در این آیات،ترس،تفاخر،استبداد،عجب،عقیده باطل،تکیه بر ثروت و استفاده از زرق و برق که از ویژگی های طاغوت است،به خوبی دیده می شود.

پیام ها:

1 طاغوت ها به هنگام خطر دست به تبلیغات می زنند. «وَ نٰادیٰ فِرْعَوْنُ» 2 فرعون از احساسات مردم سوء استفاده می کرد. «یٰا قَوْمِ» 3 طاغوت چون منطق ندارد،به کاخ و مال خود تکیه می کند. «أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ» 4 طاغوت ها از مردم می خواهند که عقلشان در چشمشان باشد. «أَ فَلاٰ تُبْصِرُونَ» 5 خودمحوری از ویژگی های بارز طاغوت است. «أَ لَیْسَ لِی» ، «أَمْ أَنَا خَیْرٌ»

ص :462


1- 1) .قصص،34.

6 استخفاف دیگران،از ویژگی های طاغوت است. «هُوَ مَهِینٌ» ، «لاٰ یَکٰادُ یُبِینُ» 7 پست شمردن دیگران به خاطر لباس و ظاهری ساده،رفتاری فرعونی است.

«هُوَ مَهِینٌ»

[سوره الزخرف (43): آیات 53 تا 56]

اشاره

فَلَوْ لاٰ أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جٰاءَ مَعَهُ اَلْمَلاٰئِکَةُ مُقْتَرِنِینَ (53) فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطٰاعُوهُ إِنَّهُمْ کٰانُوا قَوْماً فٰاسِقِینَ (54) فَلَمّٰا آسَفُونٰا اِنْتَقَمْنٰا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنٰاهُمْ أَجْمَعِینَ (55) فَجَعَلْنٰاهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرِینَ (56)

(اگر موسی حقّ است)پس چرا دستبندهایی از طلا بر او نیاویخته،یا (برای تصدیق رسالتش،)با او فرشتگانی همراه نشده اند.

پس فرعون قوم خود را سبک شمرد و آنان او را اطاعت کردند زیرا آنان قومی فاسق بودند.

پس چون ما را به خشم آوردند،از آنان انتقام گرفتیم و همه آنان را غرق کردیم.

پس آنان را پیشگامانی(بد)و عبرتی برای آیندگان قرار دادیم.

نکته ها:

« أَسْوِرَةٌ »جمع«سوار»به معنای دستبند است.

حکومت حاکمان بر مردم در نظام باطل،بر اساس استخفاف و تحقیر مردم است ولی اطاعت مردم در نظام حقّ،یا بر اساس انتخاب احسن است، «یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» (1)آن هم همراه با محبّت، «لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ» (2)اگر تو خشن و سنگدل بودی،از تو دور می شدند.

ص :463


1- 1) .زمر،18.
2- 2) .آل عمران،159.

از امام صادق علیه السلام درباره ی تفسیر کلمه «آسَفُونٰا» سؤال شد.حضرت فرمود:خداوند مثل ما انسان ها تأسّف ندارد،ولی اولیایی دارد که تأسّف یا رضایت آنان،خشم و رضایت او را به همراه دارد. (1)

گذشته را«سلف»و آینده را«خلف»گویند و به آنچه نمونه است«مثل»گویند.به افرادی که به عنوان نمونه نظیر ضرب المثل ها بر سر زبان ها جاری هستند،مَثَل گفته می شود.

«فَجَعَلْنٰاهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرِینَ»

پیام ها:

1 کسی که منطق ندارد به ثروت و زینت تکیه می کند و داشتن آنها را نشانه حقّ و نداشتن آن را نشانه باطل می پندارد. «فَلَوْ لاٰ أُلْقِیَ عَلَیْهِ» 2 زینت کردن مردان به طلا،کار فرعونی است. «أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ» 3 تضعیف رهبر الهی و القای شبهه کار فرعونیان است. «أَوْ جٰاءَ مَعَهُ الْمَلاٰئِکَةُ» ...

4 اطاعت در نظام فاسد بر اساس تحقیر مردم است. «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطٰاعُوهُ» 5 خود باختگی و تهی شدن از هویّت سبب تسلیم شدن در برابر طاغوت ها است. «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطٰاعُوهُ» 6 سرسپردگی و اطاعت کورکورانه،ریشه در فقر فرهنگی،کوته بینان فکری و سطحی نگری انسان ها دارد. «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطٰاعُوهُ» 7 جامعه ای که از خط الهی خارج شد،خود را باور نمی کند و خفت پذیر می شود. «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ ... إِنَّهُمْ کٰانُوا قَوْماً فٰاسِقِینَ» («فسق»به معنای خارج شدن از مدار حقّ است) 8 کسی که به نهر آب افتخار می کرد، «وَ هٰذِهِ الْأَنْهٰارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی» در همان نهر غرق شد. «فَأَغْرَقْنٰاهُمْ» 9 گاهی کیفرها علاوه بر قیامت در دنیا نیز صورت می گیرد. «فَأَغْرَقْنٰاهُمْ»

ص :464


1- 1) .تفسیر راهنما.

10 در مدار فسق و طغیان،آمر و مأمور با هم هلاک می شوند. «أَجْمَعِینَ» 11 خشم و انتقام خداوند از انسان،به خاطر عملکرد خود اوست. «فَأَطٰاعُوهُ ... آسَفُونٰا ... اِنْتَقَمْنٰا مِنْهُمْ» 12 به گواهی تاریخ،نابود کردن قدرت های جبار،سنّت حتمی الهی است.

«فَجَعَلْنٰاهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرِینَ»

13 حوادث گذشتگان برای آیندگان درس عبرت است. «فَأَغْرَقْنٰاهُمْ ... فَجَعَلْنٰاهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً»

[سوره الزخرف (43): آیات 57 تا 58]

اشاره

وَ لَمّٰا ضُرِبَ اِبْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذٰا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ (57) وَ قٰالُوا أَ آلِهَتُنٰا خَیْرٌ أَمْ هُوَ مٰا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلاّٰ جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ (58)

و همین که(از سوی بت پرستان)درباره عیسی بن مریم مثالی زده شد (که اگر معبودان غیر خدا هیزم دوزخند پس عیسی نیز که معبود است دوزخی است)ناگهان قوم تو در پی آن فریاد تمسخر بر داشتند.

و گفتند:آیا خدایان ما بهترند یا او؟(اگر عیسی که از معبودهای ما بهتر است در جهنّم باشد،به جهنّم رفتن ما و معبودهایمان چندان مهم نیست.) این مثال را برای تو جز از راه جدل نزدند بلکه آنان قومی جدل پیشه اند.

نکته ها:

هنگامی که آیه 98 سوره ی انبیاء نازل شد که «إِنَّکُمْ وَ مٰا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ» بت پرستان،همراه با بت ها و معبودان،هیزم جهنّم قرار خواهند گرفت،شخصی از پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله پرسید:اگر چنین است عیسی و عُزیر نیز معبود نصاری و یهود هستند و طبق این آیه عیسی و عُزیر هیزم جهنّم خواهند بود و اگر عیسی در دوزخ است ما و بت ها آن جهنّم را می پذیریم.کفّار هلهله کردند و خندیدند.پیامبر فرمود:از انسان ها معبودانی به

ص :465

دوزخ می روند که بخواهند معبود باشند،نظیر فرعون ولی عیسی و عزیر هرگز حاضر به معبود شدن نبودند.به علاوه در ادامه ی همان سوره،حساب این افراد برجسته از حساب بت ها جدا شده است،چنان که می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنیٰ أُولٰئِکَ عَنْهٰا مُبْعَدُونَ» این بندگان خدا(که حاضر نبودند معبود قرار گیرند)و از طرف ما وعده نیک به آنان داده شده از دوزخ دورند.به هر حال مشرکان عیسی را مَثَل زدند و خندیدند و فکر کردند پیامبر جوابی ندارد ولی تشبیه عیسی به بت ها،جدلی بیش نیست.

اصرار قرآن بر اینکه حضرت عیسی را فرزند مریم معرّفی کند،برای جلوگیری از غلوّ و فرزند خدا دانستن اوست.

تنها نامی که از زنان در قرآن آمده،نام مریم است.باقی زنان با نام بیان نشده اند،همچون مادر موسی «Bأُمِّ مُوسیٰ» (1)،خواهر موسی «Bلِأُخْتِهِ» (2)،همسر عمران «Bاِمْرَأَتُ عِمْرٰانَ» (3)،همسر فرعون «Bاِمْرَأَتُ فِرْعَوْنَ» (4)،همسر عزیز مصر «Bاِمْرَأَتُ الْعَزِیزِ» (5)،همسر لوط «Bاِمْرَأَتَ لُوطٍ» (6)،همسر ابو لهب «Bاِمْرَأَتُهُ حَمّٰالَةَ الْحَطَبِ» (7)،همسران پیامبر «Bنِسٰاءَ النَّبِیِّ» (8)،همسر نوح «Bاِمْرَأَتَ نُوحٍ» (9)و خانمی که بافندگی می کرد. «Bکَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهٰا» (10)

پیام ها:

1 افراط و تفریط در عقاید،به جایی می رسد که گروهی عیسی را در حدّ خدایی بالا ببرند و گروهی او را همردیف بت های سنگی سازند. «ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً» 2 کفّار از هوچیگری هر صحنه ای که وسیله ضربه زدن به پیامبر قرار گیرد، استقبال می کنند. «إِذٰا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ» (همین که شخصی گفت:اگر معبودها دوزخی هستند پس عیسی هم دوزخی است،با هلهله خندیدند.) 3 جدال نیکو ارزش است،ولی جدال خصمانه محکوم است. «بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ»

ص :466


1- 1) .قصص،7.
2- 2) .قصص،11.
3- 3) .آل عمران،35.
4- 4) .قصص،9.
5- 5) .یوسف،30.
6- 6) .تحریم،10.
7- 7) .تبّت،2.
8- 8) .احزاب،30.
9- 9) .تحریم،10.
10- 10) .نحل،99.

[سوره الزخرف (43): آیات 59 تا 60]

اشاره

إِنْ هُوَ إِلاّٰ عَبْدٌ أَنْعَمْنٰا عَلَیْهِ وَ جَعَلْنٰاهُ مَثَلاً لِبَنِی إِسْرٰائِیلَ (59) وَ لَوْ نَشٰاءُ لَجَعَلْنٰا مِنْکُمْ مَلاٰئِکَةً فِی اَلْأَرْضِ یَخْلُفُونَ (60)

عیسی جز بنده ای نیست که ما بر او نعمت دادیم و او را برای بنی اسرائیل الگو و نمونه قرار دادیم.

و اگر بخواهیم به جای شما در زمین فرشتگانی را قرار می دهیم تا جانشین شما شوند.

نکته ها:

دفاع از شخصیّت های معصوم لازم است و نباید آن بزرگواران دست آویز اهداف سوء قرار گیرند.مشرکان حضرت عیسی را مثال زدند که معبود گروهی است و به گفته قرآن عابد و معبود غیر الهی دوزخی است،پس عیسی دوزخی می باشد،ولی قرآن در این آیه از عیسی تجلیل می کند.

پیام ها:

1 عیسی معبود نیست،بلکه عبد مخلص خداست. «إِنْ هُوَ إِلاّٰ عَبْدٌ» 2 عبودیّت سبب دریافت الطاف الهی است. «عَبْدٌ أَنْعَمْنٰا عَلَیْهِ» 3 گرچه عیسی پیامبر اولو العزم بود و برای همه مردم زمان خود معبوث شد امّا مخاطبان اولیه اش بنی اسرائیل بودند. «مَثَلاً لِبَنِی إِسْرٰائِیلَ» 4 خداوند نیازی به عبادت مردم ندارد.اگر می خواست فرشتگانی به جای مردم قرار می داد که دائماً در اطاعت باشند. «لَوْ نَشٰاءُ»

ص :467

[سوره الزخرف (43): آیات 61 تا 62]

اشاره

وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسّٰاعَةِ فَلاٰ تَمْتَرُنَّ بِهٰا وَ اِتَّبِعُونِ هٰذٰا صِرٰاطٌ مُسْتَقِیمٌ (61) وَ لاٰ یَصُدَّنَّکُمُ اَلشَّیْطٰانُ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (62)

و همانا عیسی(چون مرده زنده می کرد)مایه علم و آگاهی به قیامت است.

پس در قیامت شک نکنید و از من پیروی کنید که این راه مستقیم است.

و شیطان شما را(از راه خدا)باز ندارد،همانا او دشمن آشکار شماست.

نکته ها:

در مقابل مشرکان که حضرت عیسی را مثلی برای معبودان غیر خدایی می شمردند،این آیه می فرماید:حضرت عیسی،خود یکی از علائم قیامت است.تولدش از مادری بدون همسر،نشانه قدرت خدا بر آفریدن مجدد انسان ها در قیامت است،چنان که او در همین دنیا مردگان را زنده می کرد و در پایان عمر جهان از آسمان نازل می شود که مقدّمه قیامت است.

پیام ها:

1 وجود اولیای خدا،نشانه ای از قیامت و یادآور آن است. «لَعِلْمٌ لِلسّٰاعَةِ» 2 با دیدن نشانه های قدرت الهی تردید در امکان زنده شدن مردگان سزاوار نیست. «فَلاٰ تَمْتَرُنَّ» 3 رهبران معصوم بر راه مستقیم هستند و پیروی از آنان نیز راه مستقیم است.

«اتَّبِعُونِ هٰذٰا صِرٰاطٌ مُسْتَقِیمٌ»

4 انسان به طور فطری دنبال راه است که خداوند آن را نشان می دهد. «هٰذٰا صِرٰاطٌ مُسْتَقِیمٌ» 5 تردید نابجا مایه ی دور افتادن از راه مستقیم است. «فَلاٰ تَمْتَرُنَّ ... وَ اتَّبِعُونِ هٰذٰا صِرٰاطٌ مُسْتَقِیمٌ» 6 انسان برای حرکت در راه مستقیم،به الگو نیاز دارد. «وَ اتَّبِعُونِ هٰذٰا صِرٰاطٌ مُسْتَقِیمٌ»

ص :468

7 راه مستقیم یک راه بیش نیست. «هٰذٰا صِرٰاطٌ مُسْتَقِیمٌ» 8 شیطان در کمین رهروان راه مستقیم است. «هٰذٰا صِرٰاطٌ مُسْتَقِیمٌ وَ لاٰ یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطٰانُ» 9 با توجّه به سابقه شیطان در فریفتن آدم و حوا،دشمنی او بر کسی مخفی نیست. «عَدُوٌّ مُبِینٌ» 10 شناخت وسوسه های شیطان نیازی به تأمل و تعقّل ندارد،زیرا فطرت انسان به راحتی انحراف را می فهمد. «عَدُوٌّ مُبِینٌ»

[سوره الزخرف (43): آیه 63]

اشاره

وَ لَمّٰا جٰاءَ عِیسیٰ بِالْبَیِّنٰاتِ قٰالَ قَدْ جِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَةِ وَ لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ اَلَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ فَاتَّقُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ (63)

و چون عیسی همراه با دلایل روشن(و معجزات)آمد،گفت:همانا من برای شما حکمت آورده ام(و آمده ام)تا بعضی از آنچه در آن اختلاف می کنید برای شما بیان کنم.پس از خداوند پروا و مرا اطاعت کنید.

نکته ها:

از دلایل بعثت انبیا می توان موارد زیر را نام برد:

بینش دادن به مردم«حکمت» روشنگری در مسائل اختلافی« لِأُبَیِّنَ» دعوت به تقوی« فَاتَّقُوا اللّٰهَ» معرّفی الگوی حقّ« وَ أَطِیعُونِ» سستی و تزلزل در کار خدا نیست،زیرا که او حکیم است،کتابش حکیم است و منطق پیامبرانش حکمت است.

در تقوای الهی،ایمان به خدا،انجام واجبات و ترک محرّمات نهفته است و در پیروی از پیامبر،پذیرش اصل نبوّت و سنّت آن بزرگوار مطرح است.

ص :469

پیام ها:

1 پیامبران همراه با دلائل روشن و قانع کننده و خردپذیر و غیر قابل خدشه و معجزات متعدّد آمده اند. «جٰاءَ عِیسیٰ بِالْبَیِّنٰاتِ ... بِالْحِکْمَةِ» ...

2 حرکت انبیا یک حرکت فرهنگی و فکری است نه کودتایی. «جِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَةِ» 3 رفع اختلافات دینی،از اهداف انبیاست. «لِأُبَیِّنَ لَکُمْ ... تَخْتَلِفُونَ فِیهِ» 4 تقوی و اطاعت از رهبران الهی،تضمین کننده وحدت اجتماعی است. «لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ فَاتَّقُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ»

[سوره الزخرف (43): آیات 64 تا 65]

اشاره

إِنَّ اَللّٰهَ هُوَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هٰذٰا صِرٰاطٌ مُسْتَقِیمٌ (64) فَاخْتَلَفَ اَلْأَحْزٰابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذٰابِ یَوْمٍ أَلِیمٍ (65)

همانا خداوند همان پروردگار من و پروردگار شماست،پس او را بپرستید که این راه مستقیم است.

پس از میان مردم گروه هایی اختلاف نمودند،پس وای بر کسانی که ظلم کردند از عذاب روز دردناک.

نکته ها:

حضرت عیسی علیه السلام وظیفه داشت که پاره ای از اختلافات را حل کند،ولی همین که دعوت خود را شروع کرد،درباره خود او نیز اختلافات جدیدی رخ داد. «لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ ... فَاخْتَلَفَ الْأَحْزٰابُ مِنْ بَیْنِهِمْ»

پیام ها:

1 اصلی ترین پیام حضرت عیسی،دعوت مردم به یکتاپرستی است. «إِنَّ اللّٰهَ هُوَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ» 2 نظارت و تدبیر امور تنها از آنِ خداست. «إِنَّ اللّٰهَ هُوَ رَبِّی» 3 پرستش مخصوص کسی است که امور به دست اوست. «رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ»

ص :470

4 پرستش هر چیز و هر کس جز خداوند،بیراهه رفتن است. «فَاعْبُدُوهُ هٰذٰا صِرٰاطٌ مُسْتَقِیمٌ» 5 بندگی خداوند و پیروی از رهبر آسمانی یک حقیقت است. «وَ أَطِیعُونِ» ، «هٰذٰا صِرٰاطٌ مُسْتَقِیمٌ» (1)، «فَاعْبُدُوهُ ... هٰذٰا صِرٰاطٌ مُسْتَقِیمٌ» 6 اختلاف،مایه ی دوری از راه مستقیم است. «هٰذٰا صِرٰاطٌ مُسْتَقِیمٌ فَاخْتَلَفَ الْأَحْزٰابُ» 7 ایجاد تفرقه و اختلاف بعد از روشنگری انبیا ظلم است. «فَاخْتَلَفَ الْأَحْزٰابُ ... فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا»

[سوره الزخرف (43): آیات 66 تا 67]

اشاره

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ اَلسّٰاعَةَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لاٰ یَشْعُرُونَ (66) اَلْأَخِلاّٰءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ اَلْمُتَّقِینَ (67)

آیا جز قیامت را انتظار می برند که ناگهان به سراغشان آید در حالی که بی خبرانند.

دوستانِ(امروز)،در آن روز با یکدیگر دشمن اند،جز اهل تقوی.

نکته ها:

حال کسانی که بر اساس غیر تقوی،دوستانی انتخاب کرده اند،در قیامت چنین است:

پشیمانی و حسرت که چرا با او دوست شدم. «یٰا وَیْلَتیٰ لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاٰناً خَلِیلاً» (2)وای بر من! ای کاش فلانی را دوست خود بر نمی گزیدم.

دوستان هیچ نقشی برای کمک به یکدیگر ندارند. «وَ لاٰ یَسْئَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً» (3)دوستان،دشمن یکدیگر می شوند. «الْأَخِلاّٰءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» (آیه مورد بحث) به یکدیگر لعنت خواهند کرد. «کُلَّمٰا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهٰا» (4)از یکدیگر فرار می کنند. «یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صٰاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ» (5)

ص :471


1- 1) .زخرف،61.
2- 2) .فرقان،28.
3- 3) .معارج،10.
4- 4) .اعراف،38.
5- 5) .عبس،34 36.

گناهان خود را به گردن یکدیگر می اندازند. «لَوْ لاٰ أَنْتُمْ لَکُنّٰا مُؤْمِنِینَ» (1)از یکدیگر برائت دارند. «یٰا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ» (2)

پیام ها:

1 وقوع قیامت ناگهانی است و زمان آن بر کسی معلوم نیست. «بَغْتَةً وَ هُمْ لاٰ یَشْعُرُونَ» 2 تمام دوستی هایی که بر اساس تقوی نباشد،به دشمنی تبدیل می شود.

«الْأَخِلاّٰءُ

... عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِینَ»

[سوره الزخرف (43): آیات 68 تا 71]

اشاره

یٰا عِبٰادِ لاٰ خَوْفٌ عَلَیْکُمُ اَلْیَوْمَ وَ لاٰ أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (68) اَلَّذِینَ آمَنُوا بِآیٰاتِنٰا وَ کٰانُوا مُسْلِمِینَ (69) اُدْخُلُوا اَلْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْوٰاجُکُمْ تُحْبَرُونَ (70) یُطٰافُ عَلَیْهِمْ بِصِحٰافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَکْوٰابٍ وَ فِیهٰا مٰا تَشْتَهِیهِ اَلْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ اَلْأَعْیُنُ وَ أَنْتُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ (71)

(خداوند به آنان می گوید:)ای بندگان من! امروز نه ترسی بر شماست و نه غمگین می شوید.

آنان که به آیات ما ایمان آورده و همواره تسلیم(حقّ)هستند.

شما و همسرانتان در حالی که شادمانید به بهشت داخل شوید.

ظرف ها و جام هایی از طلا بر آنان چرخانده می شود و آنچه را که نفس میل داشته باشد و چشم(از دیدنش)لذّت ببرد در بهشت موجود است و شما در آنجا جاودانه هستید.

ص :472


1- 1) .سبأ،31.
2- 2) .زخرف،38.
نکته ها:

« تُحْبَرُونَ »از«حبره»به معنای حال پسندیده است که به صورت شادمانی بر چهره نمودار می شود،«صحاف»جمع«صحفه»به ظرف های بزرگ گفته می شود.« أَکْوٰابٍ »جمع «کوب»به جامی گفته می شود که دسته ندارد.

یکی از لذّت های چشم،ملاقات اولیای الهی است که انسان در دنیا موفّق به دیدار آنان نشده است.

نعمت های بهشتی اقسام مزایا را دارا هستند:

همه ی سلیقه ها و چشم ها را اشباع می کند.« تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ» تنوّع دارند.« بِصِحٰافٍ» ، «أَکْوٰابٍ» زیبا هستند.« ذَهَبٍ» مطابق میل هستند.« تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ» چشم از دیدن آن خسته نمی شود« تَلَذُّ الْأَعْیُنُ» از اینکه قرآن فرمان می دهد شما و همسرانتان وارد بهشت شوید،معلوم می شود که مراد، همسران دنیوی آنان است،زیرا حورالعین بیرون از بهشت نیستند تا فرمان ورود به آنان داده شود. (1)

پیام ها:

1 بندگی خداوند رمز بیمه شدن از هراس ها و خطرها در قیامت است. «یٰا عِبٰادِ لاٰ خَوْفٌ عَلَیْکُمُ» ...

2 اول آرامش سپس دریافت نعمت های بهشتی. «لاٰ خَوْفٌ عَلَیْکُمُ ... اُدْخُلُوا الْجَنَّةَ» 3 ایمان به تنهایی کافی نیست،باید تسلیم کامل باشیم. «آمَنُوا ... وَ کٰانُوا مُسْلِمِینَ» 4 همسران با ایمانِ دنیوی،در آخرت نیز همراهند. «ادْخُلُوا ... أَنْتُمْ وَ أَزْوٰاجُکُمْ» 5 لذّت چشم در قیامت،به گونه ای است که با دیگر خواسته های بهشتیان

ص :473


1- 1) .تفسیر المیزان.

برابری می کند. «تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ» 6 رسیدن به تمام خواسته ها،فقط در بهشت امکان پذیر است. «فِیهٰا مٰا تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ» 7 غرائز و کشش های درونی انسان تا قیامت همراه انسان است. «فِیهٰا مٰا تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ» ...

[سوره الزخرف (43): آیات 72 تا 73]

اشاره

وَ تِلْکَ اَلْجَنَّةُ اَلَّتِی أُورِثْتُمُوهٰا بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (72) لَکُمْ فِیهٰا فٰاکِهَةٌ کَثِیرَةٌ مِنْهٰا تَأْکُلُونَ (73)

و این است بهشتی که به خاطر عملکردتان به میراث برده اید.

در آنجا برای شما میوه فراوانی است که از آنها می خورید.

نکته ها:

به گفته روایات،خداوند برای هر انسانی مکانی در دوزخ و جایگاهی در بهشت قرار داده است.اهل بهشت جایگاه بهشتی دوزخیان را به ارث می برند و دوزخیان جایگاه دوزخیِ بهشتیان را. (1)

مسئله ی ارث بردن بهشت در آیات گوناگونی مطرح شده است: «أُولٰئِکَ هُمُ الْوٰارِثُونَ اَلَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ» (2)

پیام ها:

1 بهشت در برابر عملِ نیک پایدار است. «بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» 2 تعدّد و تنوّع میوه ها،یکی از نعمت های بهشت است. «فٰاکِهَةٌ کَثِیرَةٌ» 3 لذّت های بهشت،همانند لذّت های دنیا،با غرائز بشری هماهنگی دارد. «مِنْهٰا تَأْکُلُونَ»

ص :474


1- 1) .تفسیر مراغی.
2- 2) .مؤمنون،10 و 11.

[سوره الزخرف (43): آیات 74 تا 76]

اشاره

إِنَّ اَلْمُجْرِمِینَ فِی عَذٰابِ جَهَنَّمَ خٰالِدُونَ (74) لاٰ یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ (75) وَ مٰا ظَلَمْنٰاهُمْ وَ لٰکِنْ کٰانُوا هُمُ اَلظّٰالِمِینَ (76)

بدون شک مجرمان در عذاب دوزخ جاودانه اند.

عذاب از آنان کاهش نمی یابد و آنان در آنجا(حزنی همراه با)یأس دارند.

و ما به آنان ستم نکردیم و لکن آنان خود ستمگر بوده اند.

نکته ها:

« مُبْلِسُونَ »از«ابلاس»به معنای اندوهی است که همراه با یأس باشد.شاید کلمه«ابلیس» نیز به خاطر یأس شیطان از رحمت خدا بر او اطلاق شده است.

جاودانگی،تخفیف ناپذیری و یأس و اندوه از نشانه های دوزخ است.

پیام ها:

1 در تربیت،هشدار و بشارت باید در کنار هم باشد. «تِلْکَ الْجَنَّةُ» ، «الْمُجْرِمِینَ فِی عَذٰابِ» 2 عامل ورود در دوزخ،عملکرد خود انسان است. «إِنَّ الْمُجْرِمِینَ» 3 کیفرهای خداوند عادلانه است. «وَ مٰا ظَلَمْنٰاهُمْ» 4 ظلمِ پیوسته،عذاب پیوسته دارد. «خٰالِدُونَ ... کٰانُوا هُمُ الظّٰالِمِینَ»

[سوره الزخرف (43): آیه 77]

اشاره

وَ نٰادَوْا یٰا مٰالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنٰا رَبُّکَ قٰالَ إِنَّکُمْ مٰاکِثُونَ (77)

و فریاد می کشند که ای مالک(دوزخ! بگو:)پروردگارت علیه ما حکم (مرگ)صادر کند.او می گوید:شما ماندنی هستید(و مرگ در کار نیست).

نکته ها:

دوزخیان در قیامت از هر کسی استمداد می کنند:

گاهی از مؤمنان. «انْظُرُونٰا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ» ای بهشتیان! به ما نگاهی کنید تا از شما

ص :475

کسب نور کنیم.

گاهی از رهبران ستمگر. «فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ» آیا شما ما را از قهر خدا نجات می دهید؟ گاهی از مأموران دوزخ.(نظیر همین آیه) دوزخیان آرزوی نابودی می کنند امّا برآورده نمی شود.چنان که در جای دیگر می خوانیم:

«لاٰ یُقْضیٰ عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا» (1)بر آنان حکم مرگ نمی شود تا بمیرند.

پیام ها:

1 کار انسان به جایی می رسد که از مأمور دوزخ استمداد می کند. «یٰا مٰالِکُ» 2 آرزوی دوزخیان مرگ و نابودی است. «لِیَقْضِ عَلَیْنٰا» 3 دوزخیان در عذاب ماندگارند. «إِنَّکُمْ مٰاکِثُونَ»

[سوره الزخرف (43): آیات 78 تا 80]

اشاره

لَقَدْ جِئْنٰاکُمْ بِالْحَقِّ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کٰارِهُونَ (78) أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنّٰا مُبْرِمُونَ (79) أَمْ یَحْسَبُونَ أَنّٰا لاٰ نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْوٰاهُمْ بَلیٰ وَ رُسُلُنٰا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ (80)

همانا ما حقّ را برای شما آوردیم ولی اکثر شما نسبت به آن کراهت داشتید.

بلکه آنان تصمیم قطعی(بر نپذیرفتن حقّ)گرفتند،(اگر چنین است)پس ما نیز تصمیم گرفته ایم(و کیدشان را بی اثر می گذاریم).

آیا آنان گمان می کنند که ما اسرار پنهانی و سخنان در گوشی آنان را نمی شنویم.چرا و فرستادگان ما نزد آنان حضور داشته و(همه چیز را) ثبت می کنند.

ص :476


1- 1) .فاطر،36.
نکته ها:

«ابرام»به معنای تابیدن و محکم کردن و در اینجا به معنای تصمیم جدّی بر توطئه علیه پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله و نپذیرفتن آیین اوست.

پیام ها:

1 عذاب الهی بعد از اتمام حجّت است. «إِنَّکُمْ مٰاکِثُونَ، لَقَدْ جِئْنٰاکُمْ بِالْحَقِّ» 2 حق پذیر کم است. «جِئْنٰاکُمْ بِالْحَقِّ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کٰارِهُونَ» 3 مبدأ حقّ،خداست و ملاک کیفر و پاداش نیز،پذیرش و عدم پذیرش حقّ است. «جِئْنٰاکُمْ بِالْحَقِّ ... لِلْحَقِّ کٰارِهُونَ» 4 تا از ما تصمیمی و عملی سر نزند خداوند کیفر نمی دهد،کیفر الهی متناسب با عملکرد ماست. «أَبْرَمُوا» ، «مُبْرِمُونَ» 5 منکران انبیا بدانند که با خدا طرفند. «أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنّٰا مُبْرِمُونَ» 6 کافران تنها بر اساس حدس و گمان حرکت می کنند. «أَمْ یَحْسَبُونَ» 7 مخالفان خدا را نشناختند که گمان می کنند خدا از پنهان آنها بی خبر است. «أَمْ یَحْسَبُونَ أَنّٰا لاٰ نَسْمَعُ سِرَّهُمْ» 8 هر کلامی توسط فرشتگان ثبت و نوشته می شود. «رُسُلُنٰا ... یَکْتُبُونَ»

[سوره الزخرف (43): آیات 81 تا 82]

اشاره

قُلْ إِنْ کٰانَ لِلرَّحْمٰنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ اَلْعٰابِدِینَ (81) سُبْحٰانَ رَبِّ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ رَبِّ اَلْعَرْشِ عَمّٰا یَصِفُونَ (82)

(ای پیامبر! به آنان)بگو:اگر برای خداوند رحمن فرزندی بود پس من اولین پرستنده بودم(و به آن فرزند احترام می گذاردم).

منزّه است پروردگار آسمان ها و زمین،پروردگار عرش،از آنچه او را توصیف می کنند.

ص :477

پیام ها:

1 در گفتگو با مخالفان مدارا و مماشات کنیم. «إِنْ کٰانَ لِلرَّحْمٰنِ وَلَدٌ» این جمله به خاطر کوتاه آمدن در گفتگو است و گرنه خداوند فرزند ندارد و باید جمله ی «لو کانوا»بکار رود.

2 هر گاه در سخنی احتمال نقص برای خداوند بود باید او را تنزیه کنیم. «إِنْ کٰانَ لِلرَّحْمٰنِ وَلَدٌ ... سُبْحٰانَ» 3 پروردگار هستی چه نیازی به فرزند دارد. «رَبِّ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ» 4 انسان محدود و ناقص،هر گونه خدا را توصیف کند به غلط می رود. «سُبْحٰانَ ... عَمّٰا یَصِفُونَ»

[سوره الزخرف (43): آیات 83 تا 84]

اشاره

فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتّٰی یُلاٰقُوا یَوْمَهُمُ اَلَّذِی یُوعَدُونَ (83) وَ هُوَ اَلَّذِی فِی اَلسَّمٰاءِ إِلٰهٌ وَ فِی اَلْأَرْضِ إِلٰهٌ وَ هُوَ اَلْحَکِیمُ اَلْعَلِیمُ (84)

پس(این یاوه سراها را)به حال خود واگذار تا(در باطل)فرو روند و سرگرم باشند تا روزی را که وعده داده شده اند ملاقات نمایند.

و اوست آنکه در آسمان ها پرستش می شود و در زمین نیز پرستش می شود و اوست حکیم دانا.

نکته ها:

آنجا که استدلال و هشدار اثر نکند باید طرف مقابل را به حال خود رها کرد،مانند آنکه پزشک دلسوز،به هنگام یأس،مریض را به حال خود رها می کند.

پیام ها:

1 یکی از سنّت های الهی مهلت دادن به نااهلان و رها کردن آنان به حال خود بعد از اتمام حجّت است. «فَذَرْهُمْ» ...

2 عقاید و افکار و کردار ناروا،منجلابی است که افراد را در خود غرق می کند.

ص :478

«یَخُوضُوا»

3 هر تحقیق و پژوهشی ارزش ندارد.گاهی انسان در عین تحقیق،بازیگر است.

«یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا»

4 آنچه در مدار حقّ و منطق نباشد نوعی بازی است. «یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا» 5 یاوه سرایان روز تلخی در پیش دارند. «یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ» 6 کفر مردم در عظمت و عزّت خداوند اثری ندارد. «فَذَرْهُمْ ... وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّمٰاءِ إِلٰهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلٰهٌ» 7 توحید و یکتاپرستی محور اصلی اختلاف پیامبر با مشرکان بود.(تکرار کلمه «اله»نشان آن است) «فِی السَّمٰاءِ إِلٰهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلٰهٌ» 8 حکمت و علم مطلق،مخصوص خداست. «وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ» 9 کسی سزاوار پرستش است که دارای علم و حکمت بی نهایت باشد. «إِلٰهٌ ... هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ» 10 حکمت غیر از علم است.چه بسیار عالمانی که اهل حکمت نیستند،دانش دارند امّا بینش ندارند.خداوند هم علیم است و هم حکیم. «وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ»

[سوره الزخرف (43): آیه 85]

اشاره

وَ تَبٰارَکَ اَلَّذِی لَهُ مُلْکُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا وَ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلسّٰاعَةِ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (85)

منشأ خیر و برکت است،آن که حکومت آسمان ها و زمین و آنچه میان آنهاست برای اوست و آگاهی از قیامت مخصوص اوست و به سوی او باز گردانده می شوید.

نکته ها:

« تَبٰارَکَ »از«برکت»به معنای خیر فراوان است.

در قرآن،نه مرتبه خداوند با عبارتِ «تَبٰارَکَ» توصیف شده است.

در این آیه و آیه قبل هشت کمال برای خداوند مطرح است تا اعتقاد به فرزند داشتن و

ص :479

سایر آنچه به ناحقّ درباره ی خداوند توصیف می کنند برطرف شود.

پیام ها:

1 حاکمیّت خداوند یگانه بر نظام هستی،پاینده و زوال ناپذیر است. «تَبٰارَکَ الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ» 2 خداوند از هر گونه نقص منزّه و در برابر هر گونه کمال مبارک است. «سُبْحٰانَ ... تَبٰارَکَ» ...

3 در برابر کج فهمی دیگران باید از مقدّسات تجلیل کرد. «تَبٰارَکَ الَّذِی لَهُ» ...

4 خداوند هم مبدأ است و هم مقصد. «لَهُ مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ ... إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» 5 جز خدا هیچ کس از زمان وقوع قیامت آگاه نیست. «وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّٰاعَةِ» 6 احضار مردم در قیامت هم عمومی است و هم اجباری. «إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»

[سوره الزخرف (43): آیه 86]

اشاره

وَ لاٰ یَمْلِکُ اَلَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ اَلشَّفٰاعَةَ إِلاّٰ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (86)

کسانی را که جز او می خوانند مالک هیچ گونه شفاعتی نیستند مگر کسانی که شهادت به حقّ داده اند(مثل حضرت عیسی و فرشتگان که بدون رضای خودشان معبود قرار گرفته اند)و آنان خود می دانند(که مورد شفاعت کجاست).

پیام ها:

1 اصل شفاعت مورد قبول است،امّا شفاعت های موهومی مردود است. «لاٰ یَمْلِکُ ... اَلشَّفٰاعَةَ» 2 اصلاح را باید از سرچشمه آغاز کرد.سرچشمه ی شرک،امید به شفاعت معبودهاست که باید مردم را از چنین خیالی مأیوس نمود. «لاٰ یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ»

ص :480

3 کسی حقّ شفاعت دارد که به حقّ معترف و گواه باشد. «شَهِدَ بِالْحَقِّ» 4 آنان که حقّ شفاعت دارند برای هر کس و هر مورد،شفاعت نمی کنند،خود می دانند که مورد شفاعت کجاست. «وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» 5 گواهی و شهادت زمانی ارزش دارد که بر اساس علم باشد. «شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»

[سوره الزخرف (43): آیه 87]

اشاره

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اَللّٰهُ فَأَنّٰی یُؤْفَکُونَ (87)

و اگر از مشرکان سؤال کنی چه کسی آنان را آفریده است،قطعاً خواهند گفت:خدا.پس چگونه به انحراف کشانده می شوند.

نکته ها:

« یُؤْفَکُونَ »از«افک»به معنای روی گرداندن و انحراف از مسیر طبیعی است.

پیام ها:

1 مشرکان مکّه،خالقیّت خدا را قبول داشتند ولی در ربوبیّت و تدبیر و کارگشایی و شفاعت،گرفتار شرک بودند و دیگران را دخیل می دانستند. «لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللّٰهُ» 2 توحید،امری فطری و شرک،انحراف از فطرت انسانی است. «فَأَنّٰی یُؤْفَکُونَ»

[سوره الزخرف (43): آیه 88]

اشاره

وَ قِیلِهِ یٰا رَبِّ إِنَّ هٰؤُلاٰءِ قَوْمٌ لاٰ یُؤْمِنُونَ (88)

و سخن رسول ما این است:ای پروردگار! همانا اینان قومی هستند که ایمان نمی آورند.

نکته ها:

« قِیلِهِ »مثل«قوله»مصدر و به معنای گفتار است.

ص :481

پیام ها:

1 پیامبران در برابر افراد لجوج به خدا پناهنده می شوند. «یٰا رَبِّ إِنَّ هٰؤُلاٰءِ قَوْمٌ لاٰ یُؤْمِنُونَ» 2 مبلّغان دینی توقّع پذیرش حقّ را از همه مردم نداشته باشند. «هٰؤُلاٰءِ قَوْمٌ لاٰ یُؤْمِنُونَ»

[سوره الزخرف (43): آیه 89]

اشاره

فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلاٰمٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (89)

(اکنون که از هدایتشان ناامید شده ای)پس از آنان روی گردان و بگو:

بدرود.در آینده خواهند فهمید(که کیفرشان چیست؟)

نکته ها:

در فرهنگ عرب،دو موقع سلام می کنند؛یکی هنگام ورود و ملاقات و دیگری هنگام خروج و خداحافظی.چنان که در پایانِ هر نماز می گوییم:«السلام علیکم و رحمة الله و برکاته».مراد از سلام در این آیه نیز سلامِ خداحافظی و متارکه است.در فارسی نیز یک درود داریم و یک بدرود.

پیام ها:

1 مشرکان لجوج را به حال خویش رها کنید و با آنان منازعه نکنید. «فَاصْفَحْ عَنْهُمْ» 2 حتّی با مشرکان،زندگی همراه مسالمت لازم است. «فَاصْفَحْ ... وَ قُلْ سَلاٰمٌ» (کمترین انتظار دین از بشر همزیستی مسالمت آمیز اجتماعی است) 3 پیامبر اسلام تمام کارهای خویش را به فرمان خداوند انجام می داد. «فَاصْفَحْ عَنْهُمْ» 4 خداوند مخالفان پیامبران را به کیفر سختی هشدار داده است. «فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ» «و الحمد لله رب العالمین»

ص :482

ص :483

ص :484

[تفسیر سوره دخان]

سیمای سوره دخان

این سوره که پنجاه و نه آیه دارد،در مکّه نازل گردیده و پنجمین سوره ای است که با حروف مقطّعه(حم)آغاز می شود.

کلمه«دخان»به معنای دود،دو بار در قرآن آمده است،یک بار که مربوط به آغاز جهان است در سوره فصّلت آمده و یک بار که به پایان جهان اشاره دارد در آیه ده همین سوره آمده است.

بیشتر مطالب این سوره در بیان عظمت قرآن و نزول آن در شب قدر و مباحثی درباره توحید و سرنوشت کفّار و همچنین ماجرای حضرت موسی و بنی اسرائیل و فرعون و بیهوده نبودن آفرینش و خلقت آسمان و زمین می باشد.

ص :485

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

[سوره الدخان (44): آیات 1 تا 3]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;حم (1) وَ اَلْکِتٰابِ اَلْمُبِینِ (2) إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَةٍ مُبٰارَکَةٍ إِنّٰا کُنّٰا مُنْذِرِینَ (3)

حا،میم.

به کتاب روشنگر سوگند.

ما آن را در شبی مبارک و فرخنده نازل کردیم،ما همواره انذار کننده بودیم.

نکته ها:

کلمه«مبارک»از«برکت»به معنای خیر پایدار و ضد آن کلمه«شوم»است.

مراد از شب مبارک،همان شب قدر است که در ماه مبارک رمضان قرار دارد. «شَهْرُ رَمَضٰانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ» (1)برای حروف مقطعه معانی زیادی گفته اند که شاید بهترین وجه آن باشد که قرآن،این معجزه بزرگ الهی از همین حروف است،چنان که در سوره شوری بعد از حروف(حم عسق) می فرماید: «کَذٰلِکَ یُوحِی» ما بدین گونه وحی می کنیم.البتّه در بعضی روایات آمده که در این حروف رمز و رازی است که جز خدا کسی نمی داند. (2)

کلمه ی«مبین»از«ابانة»به معنای روشن و روشنگر است.یکی از ظلم هایی که به قرآن شد این بود که برخی بزرگان گفتند:قرآن،قطعی الصدور و ظنّی الدلالة است.صدور قرآن از جانب خدا یقینی است،ولی دلالت های قرآن شفّاف و روشن نیست و مفاهیم آن ظنّی

ص :486


1- 1) .بقره،185.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین،ج 1،ص 30.

است.امّا این یک اجتهاد نابجا در برابر صریح قرآن است،زیرا قرآن بارها فرموده که من نور هستم،روشنگرم و روشن کننده مرز بین حقّ و باطل هستم،چنان که در این آیات می فرماید: «الْکِتٰابِ الْمُبِینِ» البتّه در قرآن به آیاتی متشابه که دارای چند معناست،برخورد می کنیم،لکن آن آیات نیز در سایه سایر آیات روشن می شود.

قرآن از همه جهت مبارک است:

الف)از جهت نازل کننده. «تَبٰارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقٰانَ» (1)ب)خود قرآن مبارک است. «کِتٰابٌ أَنْزَلْنٰاهُ إِلَیْکَ مُبٰارَکٌ» (2)ج)از جهت مکان نزول. «بِبَکَّةَ مُبٰارَکاً» (3)د)از جهت زمان نزول. «فِی لَیْلَةٍ مُبٰارَکَةٍ» سؤال:اگر نزول قرآن در شب قدر بوده است،پس نزول آیات در 23 سال رسالت پیامبر به چه معناست؟ پاسخ:قرآن در شب قدر یک باره و یک جا بر قلب پیامبر و بار دیگر و به تدریج در طول بیست و سه سال نازل شد.همان گونه که یک بار چمدان لباسی را یک جا به شخصی می دهید و در مرحله بعد درب آن را گشوده و لباسها را جداگانه به او نشان می دهید و یا کتاب شعر حافظ را یک جا به شما هدیه می کنند و در هر مناسبت،چند بیتی از آن را برای شما می خوانند.

در این آیه،زمان نزول قرآن مبارک شمرده شده و در آیات دیگر زمان نزول عذاب،نحس خوانده شده است، «أَیّٰامٍ نَحِسٰاتٍ» (4)اصولاً مبارک یا منحوس بودن زمان به خاطر حوادث تلخ و شیرینی است که در آنها واقع می شود و یا در خود زمان خصوصیّتی است که بر ما پوشیده است،چنان که در قرآن از استغفار در سحرها ستایش شده که معلوم می شود در عنصر زمان خصوصیّتی است که ما نمی دانیم.

ص :487


1- 1) .فرقان،1.
2- 2) .ص،29.
3- 3) .آل عمران،96.
4- 4) .فصّلت،16.
پیام ها:

1 قرآن در زمان پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله به عنوان کتاب مقدّس مطرح بود.(خداوند به آن سوگند یاد می کند) «وَ الْکِتٰابِ» 2 قرآن برای دست یابی انسان به نور از جایگاهی بلند نازل شده است.« أَنْزَلْنٰاهُ» 3 زمان ها متفاوتند و بعضی بر بعضی دیگر قداست و برتری دارند. «لَیْلَةٍ مُبٰارَکَةٍ» 4 برای مسائل معنوی،شب زمان مناسب تری است. «لَیْلَةٍ مُبٰارَکَةٍ» 5 سنّت خداوند،فرستادن هشدار دهنده است. «کُنّٰا مُنْذِرِینَ» 6 برای مردم غافل انذار و هشدار مفیدتر از بشارت است. «مُنْذِرِینَ»

[سوره الدخان (44): آیه 4]

اشاره

فِیهٰا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ (4)

در آن(شب مبارک)هر امر مهمی بر طبق حکمت الهی تفصیل و تبیین می شود.

پیام ها:

1 شب قدر در هر سال تکرار می شود. «یُفْرَقُ» (فعل مضارع،نشانه استمرار است) 2 مقدّرات شب قدر نسبت به مسائل کلیدی و اساسی است. «کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ» یعنی هر کار استوار و ریشه ای.

3 شب قدر،شب سرنوشت است. «فِیهٰا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ»

[سوره الدخان (44): آیات 5 تا 6]

اشاره

أَمْراً مِنْ عِنْدِنٰا إِنّٰا کُنّٰا مُرْسِلِینَ (5) رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ إِنَّهُ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ (6)

(نزول قرآن در شب قدر و فیصله امور در آن شب،)امری(و اراده ای) است از طرف ما،همانا ما فرستنده(همه انبیا)هستیم.

(نزول کتاب و فرستادن انبیا)از طرف پروردگارت رحمت بزرگی است، همانا او خود شنوای داناست.

ص :488

نکته ها:

هم خداوند سرچشمه رحمت است، «الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» هم پیامبر مایه ی رحمت است، «رَحْمَةً لِلْعٰالَمِینَ» (1)و هم قرآن،کتاب رحمت است. «رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ» در عظمت قرآن همین بس که:

خداوند به آن سوگند یاد کرده است. «وَ الْکِتٰابِ» در شب مبارک قدر نازل شده است. «فِی لَیْلَةٍ مُبٰارَکَةٍ» کتابی است روشنگر و برای هشدار. «الْمُبِینِ» رحمتی است از طرف خداوند. «رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ»

پیام ها:

1 نزول قرآن،مسئله بسیار مهمی در نزد خداوند است. «أَمْراً مِنْ عِنْدِنٰا» 2 در نزول قرآن به هیچ وجه دست دیگران در کار نبوده است. «إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ ... أَمْراً مِنْ عِنْدِنٰا» 3 تمام مسائل شب قدر زیر نظر خداست. «أَمْراً مِنْ عِنْدِنٰا» 4 یکی از سنّت های الهی فرستادن کتب آسمانی و انبیاست. «إِنّٰا کُنّٰا مُرْسِلِینَ» 5 نزول کتاب به تنهایی کافی نیست،بلکه نیاز به بیان کننده دارد. «إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ ... إِنّٰا کُنّٰا مُرْسِلِینَ» 6 هدف از نزول کتاب،همراه با پیامبر هشدار دهنده،تربیت و رحمت است.

«رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ»

7 به سراغ افراد یا قوانین دیگر نرویم که آگاه و دانای واقعی و دائمی فقط اوست و نزول کتاب و ارسال پیامبران و مقدّرات شب قدر،همه بر اساس علم او به نیاز ماست. «إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»

ص :489


1- 1) .انبیاء،107.

[سوره الدخان (44): آیه 7]

اشاره

رَبِّ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ (7)

پروردگار آسمان ها و زمین و آنچه میان آنهاست،اگر اهل یقین باشید.

پیام ها:

1 هستی تحت یک ربوبیّت و مدیریّت است. «رَبِّکَ ... رَبِّ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا» 2 قرآن را ساده نگیریم که فرستنده آن پروردگار آسمان ها و زمین و همه ی پدیده هاست. «إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ ... رَبِّ السَّمٰاوٰاتِ» ...

3 کسی می تواند نظام را به خوبی اداره کند که علم کامل به حقایق داشته باشد.

«إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ رَبِّ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ»

4 دقّت در آفرینش و اداره و هدایت و تکامل هستی زمینه پیدا کردن یقین می شود. «رَبِّ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ ... إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ»

[سوره الدخان (44): آیه 8]

اشاره

لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ یُحْیِی وَ یُمِیتُ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبٰائِکُمُ اَلْأَوَّلِینَ (8)

هیچ معبودی جز او نیست،اوست که زنده می کند و می میراند و پروردگار شما و پروردگار پدران پیشین شماست.

پیام ها:

1 معبود باید کسی باشد که قدرت بر میراندن و زنده کردن داشته باشد. «لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ یُحْیِی وَ یُمِیتُ» 2 زنده کردن و میراندن کار دائمی خدا است.(« یُحْیِی وَ یُمِیتُ »به صورت فعل مضارع آمده که نشانه ی استمرار است.) 3 ربوبیّت خداوند بر هستی،دلیل آن است که جز خداوند معبودی نیست.

(آری،او از نظر جغرافیا،آسمان ها و زمین را تحت ربوبیّت خود دارد. «رَبِّ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا» و از نظر تاریخ،شما و نیاکانتان را تحت ربوبیّت

ص :490

قرار داده است. «رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبٰائِکُمُ الْأَوَّلِینَ») 4 جامعه بشری در حال رشد است. «رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبٰائِکُمُ الْأَوَّلِینَ» 5 مرگ و حیات،در جهت رشد و تکامل است.(جمله ی« یُحْیِی وَ یُمِیتُ »میان دو کلمه ی«ربّ»قرار گرفته است) 6 شرک نیاکان نیز محکوم است،زیرا خداوند پروردگار نیاکان شما نیز هست.

«رَبُّ آبٰائِکُمُ الْأَوَّلِینَ»

[سوره الدخان (44): آیات 9 تا 11]

اشاره

بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ یَلْعَبُونَ (9) فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی اَلسَّمٰاءُ بِدُخٰانٍ مُبِینٍ (10) یَغْشَی اَلنّٰاسَ هٰذٰا عَذٰابٌ أَلِیمٌ (11)

(کافران این را باور ندارند،)بلکه آنان در شکی(عمیق و پیوسته با حقایق) بازی می کنند.

پس منتظر روزی باش که آسمان دود،نمایانی را با خود می آورد.

(دودی که)همه مردم را فرا می گیرد.این است عذاب دردناک.

نکته ها:

در قرآن دو بار کلمه «فَارْتَقِبْ» به کار رفته که هر دو بار در این سوره است.این تعبیر تهدیدی برای کافران و نوعی دلداری به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله است.

گرچه بعضی ظهور دود را کنایه از قحطی و بدبختی در دنیا گرفته اند،ولی ظاهراً مراد از دود همان دودی است که در آستانه قیامت یا خود قیامت پیدا می شود.

پیام ها:

1 شک باید زمینه ی بررسی و مقدّمه تحقیق و یقین باشد،نه بستر غفلت و بطالت.شک پایدار مورد انتقاد و توبیخ است. «فِی شَکٍّ یَلْعَبُونَ» 2 در دلائل توحید ابهام و پیچیدگی نیست و ریشه ی شک کافران،لجاجتی است که در درون خود آنان است. «بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ یَلْعَبُونَ» 3 منکران وحی،منطق و برهانی ندارند و تلاش و زندگی آنان حرکتی بازیگرانه

ص :491

است. «فِی شَکٍّ یَلْعَبُونَ» 4 بعد از استدلال نوبت تهدید است. «رَبِّ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ ... فَارْتَقِبْ» ...

5 آسمان ها در آینده به صورت دود و گاز خواهد شد. «تَأْتِی السَّمٰاءُ بِدُخٰانٍ» ...

[سوره الدخان (44): آیات 12 تا 13]

اشاره

رَبَّنَا اِکْشِفْ عَنَّا اَلْعَذٰابَ إِنّٰا مُؤْمِنُونَ (12) أَنّٰی لَهُمُ اَلذِّکْریٰ وَ قَدْ جٰاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِینٌ (13)

(مردم می گویند)پروردگارا این عذاب را از ما دفع کن،ما ایمان می آوریم.

این بیداری برای آنان چه سود؟ در حالی که پیامبری روشنگر به سراغشان آمد.(ولی اعتنا نکردند)

پیام ها:

1 آنان که دین را به بازی گرفته اند،روزی از غفلت و تردید بیرون آمده و به التماس خواهند افتاد. «یَلْعَبُونَ ... رَبَّنَا اکْشِفْ» 2 توبه به هنگام دیدن عذاب اثری ندارد. «رَبَّنَا ... أَنّٰی لَهُمُ الذِّکْریٰ» 3 قهر خداوند پس از اتمام حجّت است. «هٰذٰا عَذٰابٌ أَلِیمٌ ... وَ قَدْ جٰاءَهُمْ رَسُولٌ» ...

4 هم کتاب خدا روشنگر است، «وَ الْکِتٰابِ الْمُبِینِ» (1)هم رسول او. «رَسُولٌ مُبِینٌ»

[سوره الدخان (44): آیات 14 تا 16]

اشاره

ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قٰالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ (14) إِنّٰا کٰاشِفُوا اَلْعَذٰابِ قَلِیلاً إِنَّکُمْ عٰائِدُونَ (15) یَوْمَ نَبْطِشُ اَلْبَطْشَةَ اَلْکُبْریٰ إِنّٰا مُنْتَقِمُونَ (16)

سپس از او روی گرداندند و گفتند:او جن زده ای است که تعلیمش داده اند.

البتّه ما برای مدّت کمی بر طرف کننده عذاب هستیم(لکن)شما دوباره از سر گیرنده هستید.

ص :492


1- 1) .دخان،2.

روزی که ما با قدرتی بزرگ(شما را)خواهیم گرفت،همانا که انتقام گیرنده ایم.

نکته ها:

انتقام خداوند از ظالمان برای تشفّی خاطر نیست،بلکه به خاطر اجرای عدالت است.

کلمه ی«بطش»به معنای گرفتن با صولت و هیبت و شدّت است و بعضی مراد از گرفتن با شدّت را شکست مشرکان در جنگ بدر دانسته اند.

پیام ها:

1 خلافکار برای کار خود توجیه تراشی می کند. «تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قٰالُوا» ...

2 لجاجت،هم انسان را در عمل منحرف می کند «تَوَلَّوْا» و هم در گفتار. «مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ» 3 مشرکان،تعالیم انبیا را برگرفته از تعالیم جنّیان می دانستند. «قٰالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ» 4 خداوند بارها ناله ها را پاسخ و خطرها را برطرف کرده است. «إِنّٰا کٰاشِفُوا الْعَذٰابِ» 5 گنهکار،هر گاه قهر الهی را مشاهده کند می گوید:ایمان آوردم. «إِنّٰا مُؤْمِنُونَ» ولی همین که خطر بر طرف شد بر می گردد. «إِنَّکُمْ عٰائِدُونَ» 6 انسان فراموشکار است،چند روزی از قهر خدا نگذشته باز به خلافکاری بر می گردد. «قَلِیلاً إِنَّکُمْ عٰائِدُونَ» 7 خداوند سرچشمه رحمت است،ولی در مواردی قهر سخت دارد.کسانی که وحی را به بازی بگیرند،گرفتار قهر شدید خواهند شد. «الْبَطْشَةَ الْکُبْریٰ» 8 خداوند حامی انبیاست.از کسانی که پیامبر را جنّ زده و تعلیم دیده خواندند، انتقام می گیرد. «إِنّٰا مُنْتَقِمُونَ»

ص :493

[سوره الدخان (44): آیات 17 تا 18]

اشاره

وَ لَقَدْ فَتَنّٰا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جٰاءَهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ (17) أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبٰادَ اَللّٰهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (18)

و همانا ما قبل از این کفّار،قوم فرعون را آزمودیم و پیامبرِ با کرامتی به سراغشان آمد.

(موسی به آنان گفت:بنی اسرائیل،این)بندگان خدا را به من واگذارید(تا آزادشان کرده و از استثمارشان نجات دهم)همانا من برای شما پیامبری امین هستم.

نکته ها:

کلمه«فتنه»در اصل به معنای قرار دادن طلا در کوره آتش است،تا از ناخالصی ها تصفیه شود،سپس برای هر نوع آزمایشِ سختی که جوهره ی انسان را نشان دهد بکار رفته است.

پیام ها:

1 آمدن انبیا برای مردم نوعی آزمایش است تا مشخص شود چه کسانی حقّ را می پذیرند و چه کسانی لجاجت می کنند. «وَ لَقَدْ فَتَنّٰا ... جٰاءَهُمْ رَسُولٌ» (شاید مراد این باشد که آزاد سازی مردم و ترک بهره کشی و تحقیر یکی از آزمایشات الهی نسبت به فرعونیان است.) 2 آزمایش الهی سنّتی مستمرّ و حتمی است. «لَقَدْ فَتَنّٰا» ...

3 عبرت های تاریخ،هم دلداری برای پیامبر است و هم تهدید برای کفّار. «قَبْلَهُمْ» 4 کسی را که خداوند انتخاب می کند،باید از قبل لیاقت و شایستگی لازم را داشته باشد. «کَرِیمٌ» 5 نجات مستضعفان از دست ستمگران،از وظایف انبیاست. «أَدُّوا إِلَیَّ عِبٰادَ اللّٰهِ» (آری استثمار و بهره کشی از طبقه محروم،بزرگ ترین فساد اجتماعی و اقتصادی است که مبارزه با آن در رأس وظیفه انبیاست.) 6 دست بندگان خدا باید در دست اولیاء خدا باشد. «أَدُّوا إِلَیَّ عِبٰادَ اللّٰهِ»

ص :494

7 مردم بنده خدایند،چرا فرعون آنان را به بندگی می کشاند. «أَدُّوا إِلَیَّ عِبٰادَ اللّٰهِ» 8 رهبری انبیا در راستای منافع بشر است. «إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ» 9 در مواردی انسان باید کمالات خود را مطرح کند. «إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ» 10 رمز موفقیّت در جامعه جلب اعتماد مردم است. «إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ» 11 امانت داری در گرفتن وحی و رساندن آن از صفات ضروری انبیاست.

«رَسُولٌ أَمِینٌ»

12 درخواست رهایی بنی اسرائیل از سوی موسی به خاطر وظیفه رسالت اوست نه به خاطر حمایت از قوم و قبیله خود. «أَدُّوا إِلَیَّ عِبٰادَ اللّٰهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ»

[سوره الدخان (44): آیات 19 تا 22]

اشاره

وَ أَنْ لاٰ تَعْلُوا عَلَی اَللّٰهِ إِنِّی آتِیکُمْ بِسُلْطٰانٍ مُبِینٍ (19) وَ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ (20) وَ إِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لِی فَاعْتَزِلُونِ (21) فَدَعٰا رَبَّهُ أَنَّ هٰؤُلاٰءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ (22)

و اینکه بر خداوند برتری نجویید،همانا من برهانی آشکار برای شما آورده ام.

و از اینکه مرا متهم(یا سنگسار)کنید،به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می برم.

و اگر به من ایمان نمی آورید پس(لا اقل)از من کناره بگیرید.

پس(چون از پذیرش دعوتش مأیوس شد)پروردگارش را خواند و(گفت:) آنان قومی گنه پیشه هستند.

پیام ها:

1 مخالفت با انبیا و بهره کشی ظالمانه از مردم،برتری جویی بر خداست.(موسی به مخالفان خود که مردم را استثمار می کردند فرمود:بر خدا برتری نجویید.) «أَنْ لاٰ تَعْلُوا عَلَی اللّٰهِ»

ص :495

2 همه ی هستی در برابر خداوند تواضع دارد. «کُلٌّ لَهُ قٰانِتُونَ» (1)این انسان است که به او سفارش می شود که برای خدا تکبّر نکن. «أَنْ لاٰ تَعْلُوا» ...

3 برای تبلیغ علاوه بر کمالات روحی «کَرِیمٌ ... أَمِینٌ» که در آیه قبل آمد،منطق و استدلال نیز لازم است. «بِسُلْطٰانٍ مُبِینٍ» (کسی که معجزه و دلیل روشن دارد، جرأت برخورد با فرعون ها را پیدا می کند.) «أَدُّوا إِلَیَّ عِبٰادَ اللّٰهِ ... بِسُلْطٰانٍ مُبِینٍ» 4 اگر لجاجت در میان باشد،حتّی جان و آبروی انبیایی که کریم،امین و همراه با منطق و استدلال هستند در خطر است. «أَنْ تَرْجُمُونِ» 5 تهمت و شکنجه نباید مانع کار شود. «إِنِّی عُذْتُ ... أَنْ تَرْجُمُونِ» (مراد از رجم،یا تهمت زدن است و یا پرتاب سنگ) 6 در شیوه ی تبلیغ مقابله به مثل مفید است.(در برابر فرعون که می گوید:من ربّ شما هستم موسی مکرر فرمود:) «بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ» 7 تا انسان به خدا تکیه نکند و او را پناه خود نداند،نمی تواند در برابر ستمگران مقاومت کند. «إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ» 8 ایمان به پیامبر،ایمان به خداست.( «إِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لِی» به جای«ان لم تؤمنوا بالله» آمده است.) 9 گاهی گوشه گیری و عزلت لازم است. «فَاعْتَزِلُونِ» (یکی از موارد نهی از منکر فاصله گرفتن از مجرمان است.) 10 موسی با داشتن معجزه خواهان درگیری با مخالفان نیست،بلکه برنامه او پیشبرد اهداف با منطق است نه درگیری. «فَاعْتَزِلُونِ» 11 بعد از طی چندین مرحله ی دعوت و هدایت،نفرین جایز است. «فَدَعٰا» ...

12 اگر گناه و فساد در انسان رسوخ کرد،دیگر دعوت انبیا اثری نخواهد داشت.

«أَنَّ هٰؤُلاٰءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ»

ص :496


1- 1) .بقره،116.

[سوره الدخان (44): آیات 23 تا 28]

اشاره

فَأَسْرِ بِعِبٰادِی لَیْلاً إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ (23) وَ اُتْرُکِ اَلْبَحْرَ رَهْواً إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ (24) کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنّٰاتٍ وَ عُیُونٍ (25) وَ زُرُوعٍ وَ مَقٰامٍ کَرِیمٍ (26) وَ نَعْمَةٍ کٰانُوا فِیهٰا فٰاکِهِینَ (27) کَذٰلِکَ وَ أَوْرَثْنٰاهٰا قَوْماً آخَرِینَ (28)

پس(به او گفتیم:)بندگان مرا شبانه کوچ بده،زیرا که شما تحت تعقیب (فرعونیان)هستید.

و دریا را آرام پشت سر بگذار(و توقّع نداشته باش که بعد از عبور شما آبها روی هم ریخته شود،آن گاه که لشکر فرعون وارد شود،آب ها روی هم ریخته خواهد شد).زیرا آنان غرق شدگانند.

چه بسیار از باغ ها و چشمه ها

و کشت ها و جایگاه های عالی

و نعمت هایی که در آنها کامیاب بودند به جا گذاشتند(و رفتند).

و ما این گونه(همه را از آنان گرفتیم و)آنها را به قوم دیگر به میراث دادیم.

نکته ها:

«اسر»از«اسراء»به معنای کوچ دادن در شب است.«رهو»به معنای راه باز و آرام و گسترده است.

«نعمت»(با کسر نون)وسیله کامیابی است.ولی«نعمت»(با فتح نون)به معنای خود کامیابی است. (1)

کلمه ی« فٰاکِهِینَ »از«فاکهة»به معنای بهره گیری از میوه،یا از«فکاهه»به معنای مسرور بودن است.

ص :497


1- 1) .مفردات راغب.

رود نیل به قدری عظیم است که قرآن از آن به دریا تعبیر کرده است.

پیام ها:

1 برخی دعاها،فوری مستجاب می شود. «فَدَعٰا ... فَأَسْرِ» (حرف«ف»نشانه سرعت است) 2 دعا باید همراه با تلاش باشد. «فَدَعٰا ... فَأَسْرِ» 3 زمان در برنامه ریزی نقش دارد. «لَیْلاً» 4 فرار شبانه بنی اسرائیل به رهبری موسی نوعی کودتای بی صدا بود که فرعون تحمّل آن را نداشت و لشگری به تعقیب آنان فرستاد. «إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ» 5 از سرزمین کفری که نمی توانید به اهداف خود برسید،هجرت کنید. «فَأَسْرِ» 6 خداوند به یاران خود اطمینان و آرامش می دهد. «وَ اتْرُکِ الْبَحْرَ رَهْواً» 7 هر راه بازی نشانه لطف الهی نیست،خداوند راه دریا را باز گذاشت تا فرعونیان وارد شوند و غرق شوند. «وَ اتْرُکِ الْبَحْرَ ... إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ» 8 در بسیج فرعون علیه موسی،ثروتمندان که صاحب باغها و خانه های مجلل بودند نیز حضور داشتند. «کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنّٰاتٍ وَ عُیُونٍ» 9 امکانات مادی در برابر قهر خداوند،نجات بخش نیست. «کَمْ تَرَکُوا» ...

10 سنّت خداوند،انقراض و هلاکت اقوام ستمگر و روی کار آمدن قومی دیگر است. «کَذٰلِکَ وَ أَوْرَثْنٰاهٰا» 11 کامیابی های دنیا زود گذر است. «کَمْ تَرَکُوا ... نَعْمَةٍ کٰانُوا فِیهٰا فٰاکِهِینَ» 12 غرق شدن در عیّاشی،انسان را در صف مخالفان حقّ قرار می دهد. «کٰانُوا فِیهٰا فٰاکِهِینَ» 13 ثروت،مایه ی سعادت نیست،بلکه گاهی مایه ی هلاکت است. «جَنّٰاتٍ وَ عُیُونٍ وَ زُرُوعٍ ... أَوْرَثْنٰاهٰا قَوْماً آخَرِینَ»

ص :498

[سوره الدخان (44): آیه 29]

اشاره

فَمٰا بَکَتْ عَلَیْهِمُ اَلسَّمٰاءُ وَ اَلْأَرْضُ وَ مٰا کٰانُوا مُنْظَرِینَ (29)

پس نه آسمان و زمین بر آنان گریست و نه به آنان مهلتی داده شد.

نکته ها:

برخی مفسّران گفته اند:گریه نکردن آسمان و زمین،کنایه از این است که هلاکت فرعونیان هیچ خلأیی در کار جهان پیش نیاورد.امّا ظاهر آیه خبر از نوعی احساس و شعور برای هستی دارد که قرآن از آن به گریه تعبیر کرده است.

پیام ها:

1 زمین و آسمان،شعور و شناخت و احساس دارند. «فَمٰا بَکَتْ» 2 آنجا که اراده خدا باشد،همه هستی هماهنگ می شود. «السَّمٰاءُ وَ الْأَرْضُ» 3 مهلت دادن خداوند شرایطی دارد،گاهی چنان پیمانه گناه لبریز می شود که هیچ گونه مهلتی داده نمی شود. «وَ مٰا کٰانُوا مُنْظَرِینَ»

[سوره الدخان (44): آیات 30 تا 33]

اشاره

وَ لَقَدْ نَجَّیْنٰا بَنِی إِسْرٰائِیلَ مِنَ اَلْعَذٰابِ اَلْمُهِینِ (30) مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ کٰانَ عٰالِیاً مِنَ اَلْمُسْرِفِینَ (31) وَ لَقَدِ اِخْتَرْنٰاهُمْ عَلیٰ عِلْمٍ عَلَی اَلْعٰالَمِینَ (32) وَ آتَیْنٰاهُمْ مِنَ اَلْآیٰاتِ مٰا فِیهِ بَلٰؤُا مُبِینٌ (33)

و همانا ما بنی اسرائیل را از آن عذاب خوار کننده نجات دادیم.

از(عذاب)فرعون که مردی بزرگ طلب و از اسرافکاران بود.

و همانا ما آنان را به خاطر علم بر جهانیانِ(هم زمان خود)برگزیدیم.

و از نشانه های قدرت خود،آنچه را که در آن آزمایش آشکار بود به آنان دادیم.(اما چه سود)

ص :499

نکته ها:

با توجّه به اینکه خداوند در آیه ای دیگر،بهترین امّت ها را مسلمانان معرّفی کرده است، «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ» (1)بنا بر این مراد از برتری داشتن یهودیان بر جهانیان در این آیات،برتری بر مردم زمان خودشان است که به خاطر پیروی از کتاب خدا به آن دست یافتند.

پیام ها:

1 تحوّلات تاریخی همه در دست خداوند است. «وَ لَقَدْ نَجَّیْنٰا» 2 خداوند پیامبر و مسلمانان را دلداری می دهد. «نَجَّیْنٰا بَنِی إِسْرٰائِیلَ» 3 زندگی تحت حکومت طاغوت،عذابی است خوار کننده. «مِنَ الْعَذٰابِ الْمُهِینِ مِنْ فِرْعَوْنَ» 4 رمز هلاکت انسان ها،خلق و خو و عملکرد آنان است. «کٰانَ عٰالِیاً مِنَ الْمُسْرِفِینَ» 5 برنامه های خداوند بر اساس علم است. «اخْتَرْنٰاهُمْ عَلیٰ عِلْمٍ» 6 داده های الهی،وسیله ی آزمایشند. «آتَیْنٰاهُمْ ... مٰا فِیهِ بَلٰؤُا مُبِینٌ»

[سوره الدخان (44): آیات 34 تا 37]

اشاره

إِنَّ هٰؤُلاٰءِ لَیَقُولُونَ (34) إِنْ هِیَ إِلاّٰ مَوْتَتُنَا اَلْأُولیٰ وَ مٰا نَحْنُ بِمُنْشَرِینَ (35) فَأْتُوا بِآبٰائِنٰا إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (36) أَ هُمْ خَیْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَکْنٰاهُمْ إِنَّهُمْ کٰانُوا مُجْرِمِینَ (37)

البتّه این مشرکان(زمان تو)پیوسته می گویند

غیر از این مرگ اول ما (چیز دیگری در کار)نیست و ما بار دیگر زنده نخواهیم شد.

پس اگر شما(پیامبران)راستگو هستید،پدران(مرده)ما را باز آورید.

ص :500


1- 1) .آل عمران،110.

آیا مشرکان مکه(از نظر موقعیّت)بهترند یا قوم تبّع و دیگرانی که قبل از آنان بودند.ما آنان را به خاطر آنکه قومی تبهکار بودند هلاک کردیم.(پس چرا اینها عبرت نمی گیرند).

نکته ها:

در اینکه قوم« تُبَّعٍ »چه کسانی هستند نظرهای مختلفی است از جمله:

الف)پادشاهان یمن که چون مردم تابع آنان بودند به نام تُبّع خوانده شدند.

ب)پادشاهانی که یکی پس از دیگری روی کار آمدند.(یعنی یکی تابع دیگری بود) ج)تبع نام شخصی است که خودش خوب بود ولی پیروانش بد بودند.

در قرآن عواملی سبب هلاکت و گرفتاری به قهر الهی شمرده شده است از جمله:

فسق،مکر،کفر،تکذیب،ظلم،استکبار،طغیان و گناه.

چنان که می فرماید: «فَأُهْلِکُوا بِالطّٰاغِیَةِ» (1)به خاطر طغیان نابود شدند،و یا «فَأَخَذَهُمُ اللّٰهُ بِذُنُوبِهِمْ» (2)به خاطر گناهانشان آنان را گرفتار کردیم.

برای افراد لجوج،معجزه آوردن بی اثر است،کسی که با قاطعیّت می گوید:پس از مرگ خبری نیست و این گونه پیش داوری دارد و با لحن «إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ» سخن می گوید لجوج است.

پیام ها:

1 بازگو کردن عقاید باطل و خرافات دیگران اگر اثر منفی نداشته باشد مانعی ندارد. «لَیَقُولُونَ» ...

2 ایمان به معاد،مرز ایمان و شرک است.(مشرکان،خالقیّت خدا را قبول داشتند،امّا قیامت را نمی پذیرفتند.) «وَ مٰا نَحْنُ بِمُنْشَرِینَ» 3 انتخاب معجزه با خداست،نه با مردم. «فَأْتُوا بِآبٰائِنٰا» 4 تاریخ،بهترین درس عبرت است. «قَوْمُ تُبَّعٍ»

ص :501


1- 1) .حاقّه،5.
2- 2) .آل عمران،11.

5 جرم و گناه وسیله هلاکت است. «أَهْلَکْنٰاهُمْ ... کٰانُوا مُجْرِمِینَ»

[سوره الدخان (44): آیات 38 تا 39]

اشاره

وَ مٰا خَلَقْنَا اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا لاٰعِبِینَ (38) مٰا خَلَقْنٰاهُمٰا إِلاّٰ بِالْحَقِّ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ (39)

و ما آسمان ها و زمین و آنچه را بین آنهاست به بازی نیافریدیم.

ما جز بر اساس حقّ آسمان و زمین را نیافریدیم،ولی اکثر مشرکان نمی دانند.

نکته ها:

«لعب»به کار بی هدف،بی برنامه و بی نتیجه می گویند،درست مثل بازی های کودکانه.

این دو آیه به منزله ی مقدّمه ای برای آیات بعد در مورد قیامت است،گویا اشاره به این دارد که اگر قیامت نباشد،آفرینش بی هدف است،زیرا هستی برای بشر آفریده شد و اگر بشر با مرگ پوچ شود،هستی نیز پوچ و بیهوده،لذا می فرماید:ما آسمان ها و زمین را بی هدف نیافریدیم،بلکه هدفی بر حقّ داشتیم.

پیام ها:

1 هستی هدفدار است،پس ما نباید بی هدف باشیم. «وَ مٰا خَلَقْنَا ... لاٰعِبِینَ» 2 هدف هستی جز حقّ نیست،اگر هدف از خلقتِ چیزی را درک نکردیم مشکل در فهم و محدودیّت ماست. «إِلاّٰ بِالْحَقِّ» 3 فرد حکیم در کار خود منتظر قضاوت و داوری مردم نیست. «إِلاّٰ بِالْحَقِّ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ» 4 علم واقعی،پی بردن به حقانیّت و حکمت کارهای الهی است. «إِلاّٰ بِالْحَقِّ ... لاٰ یَعْلَمُونَ»

ص :502

[سوره الدخان (44): آیات 40 تا 42]

اشاره

إِنَّ یَوْمَ اَلْفَصْلِ مِیقٰاتُهُمْ أَجْمَعِینَ (40) یَوْمَ لاٰ یُغْنِی مَوْلًی عَنْ مَوْلًی شَیْئاً وَ لاٰ هُمْ یُنْصَرُونَ (41) إِلاّٰ مَنْ رَحِمَ اَللّٰهُ إِنَّهُ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلرَّحِیمُ (42)

همانا روز جدا سازی(حقّ از باطل)وعده گاه همه آنهاست.

روزی که هیچ دوستی از دوست خود حمایتی نمی کند و آنان(از هیچ سوی دیگر نیز)یاری نمی شوند.

جز کسی که خداوند او را مورد رحمت قرار دهد،همانا او عزیز و رحیم است.

نکته ها:

چون آفرینش هدفی بر حقّ دارد،پس قیامت باید باشد،خدای حکیم که هستی را بر اساس حقّ آفرید،گل سر سبد هستی را با مرگ رها نمی کند.

کلمه ی« مَوْلًی »به معنای دوست،سرپرست،خدمت گزار و بنده بکار می رود.

پیام ها:

1 قیامت روز فاصله حقّ از باطل و نیکان از بدان است. «یَوْمَ الْفَصْلِ» 2 حضور در قیامت استثنا بردار نیست. «أَجْمَعِینَ» 3 در قیامت همه علاقه ها بی اثرند جز شفاعت. «لاٰ یُغْنِی مَوْلًی ... إِلاّٰ مَنْ رَحِمَ اللّٰهُ» 4 در قیامت هیچ نوع کمکی در کار نیست. «شَیْئاً» 5 در قیامت نه فرد به فرد کمک می کند «مَوْلًی عَنْ مَوْلًی» نه گروه به گروه. «وَ لاٰ هُمْ یُنْصَرُونَ» 6 در قیامت،با آنکه همه جمعند و انسان در جمع است،امّا تنهاست. «أَجْمَعِینَ ... لاٰ هُمْ یُنْصَرُونَ» 7 تنها خداست که قدرت او همراه با رحمت است،نسبت به کفّار عزیز و نسبت به مؤمنان رحیم است. «إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ»

ص :503

[سوره الدخان (44): آیات 43 تا 50]

اشاره

إِنَّ شَجَرَةَ اَلزَّقُّومِ (43) طَعٰامُ اَلْأَثِیمِ (44) کَالْمُهْلِ یَغْلِی فِی اَلْبُطُونِ (45) کَغَلْیِ اَلْحَمِیمِ (46) خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلیٰ سَوٰاءِ اَلْجَحِیمِ (47) ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذٰابِ اَلْحَمِیمِ (48) ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ اَلْعَزِیزُ اَلْکَرِیمُ (49) إِنَّ هٰذٰا مٰا کُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ (50)

(میوه)همانا درخت زقّوم،

غذای گناهکاران است.

همچون مس آب کرده در شکم آنها می جوشد.

همچون جوشش آب داغ.

(به مأموران دوزخ گفته می شود)گنه کار را بگیرید و او را به وسط آتش شعله ور بکشید.

سپس از آب سوزان بر سرش بریزید.

(به او گفته می شود)بچش که تو همان هستی که به گمان خود عزیز و کریم بودی.

این همان است که همواره در آن تردید داشتید.

نکته ها:

«زقوم»نوعی غذای ناخوشایند در دوزخ است.در سوره ی صافّات آیه 63 نیز این گونه آمده است: «شَجَرَةُ الزَّقُّومِ ... إِنَّهٰا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ» درخت یا گیاهی است که از دوزخ می روید،آری همان گونه که انسان مجرم در دوزخ همیشه می ماند،درخت هم به اراده ی خدا باقی می ماند.

«مهل»به معنای فلز یا مس ذوب شده یا آلوده است.

« فَاعْتِلُوهُ »به معنای کشاندن همراه با قهر و خشونت است.

«اثیم»به کسی گویند که بر گناه پایدار باشد.

پیام ها:

1 معاد،جسمانی است.(مسئله ی طعام و آب جوش،نشانه ی جسمانی بودن

ص :504

معاد است.) «طَعٰامُ ... فِی الْبُطُونِ» 2 گناه سبب عذاب و قهر الهی است. «طَعٰامُ الْأَثِیمِ» 3 عذاب قیامت هم جسمی است و هم روحی.(عذاب جسمی موادّ جوشان و عذاب روحی،شنیدن تحقیر و تمسخر به اینکه شما بودید که در دنیا تنها برای خود عزّت و کرامت قائل بودید.) «ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ» 4 دوزخیان از درون و بیرون می سوزند. «یَغْلِی فِی الْبُطُونِ ... صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذٰابِ الْحَمِیمِ»

[سوره الدخان (44): آیات 51 تا 55]

اشاره

إِنَّ اَلْمُتَّقِینَ فِی مَقٰامٍ أَمِینٍ (51) فِی جَنّٰاتٍ وَ عُیُونٍ (52) یَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَقٰابِلِینَ (53) کَذٰلِکَ وَ زَوَّجْنٰاهُمْ بِحُورٍ عِینٍ (54) یَدْعُونَ فِیهٰا بِکُلِّ فٰاکِهَةٍ آمِنِینَ (55)

به راستی پرهیزگاران در جایگاهی امن هستند.

در میان باغ ها و(کنار) چشمه سارها.

لباس های ابریشم نازک و ضخیم می پوشند در حالی که در برابر هم(بر تخت ها)جای گرفته اند.

این گونه(ما پاداش می دهیم)و آنان را به حورالعین(زنان سیمین تن و فراخ چشم)تزویج می کنیم.

در آن باغ ها هر میوه را(که بخواهند)با آسودگی می طلبند.

نکته ها:

« سُندُسٍ »پارچه ابریشمی نازک است و« إِسْتَبْرَقٍ »پارچه ابریشمی ضخیم.

«حور»جمع«حوراء»به زنانی گفته می شود که چشمِ مشکی و بدنِ سفید داشته باشند و کلمه ی« عِینٍ »جمع«عیناء»به معنای فراخ چشم است.

ص :505

بزرگ ترین نعمت،امنیّت است،زیرا« مَقٰامٍ أَمِینٍ »قبل از سایر نعمت ها مطرح شده است.

البتّه امنیّت در بهشت یک امنیّت جامع است،نه ترس از مرگ،نه رقیب،نه حسود،نه زوال و انقراض.

آرامش در بهشت،هم نسبت به اصل جایگاه است «مَقٰامٍ أَمِینٍ» وهم نسبت به خوراکی ها.

«بِکُلِّ فٰاکِهَةٍ آمِنِینَ»

در دنیا گاهی بهره گیری از چند میوه،سبب امراض گوناگون می شود.

پیام ها:

1 عامل بهره گیری از نعمت های بهشتی تقواست. «إِنَّ الْمُتَّقِینَ» ...

2 خوف و تقوای امروز سبب امنیّت فرداست. «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقٰامٍ أَمِینٍ» 3 در کنار بیم باید امید مطرح باشد. «شَجَرَةَ الزَّقُّومِ ... فِی جَنّٰاتٍ وَ عُیُونٍ» 4 در بهشت،نعمت ها متعدّد و متنوّع است. «جَنّٰاتٍ وَ عُیُونٍ» 5 چشم پوشیدن از لباس های فاخر و ابریشمی در چند روز دنیا سبب کامیابی ابدی در روز دیگر است.. «یَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ» 6 برهنگی،هیچ کجا ارزش نیست،حتّی در بهشت. «یَلْبَسُونَ» 7 تقابل در فضای تقوی،یک ارزش است.آنچه سبب تشدید فتنه هاست تقابل افراد بی تقواست. «إِنَّ الْمُتَّقِینَ ... مُتَقٰابِلِینَ» 8 بهشتیان جلسات انس و دوستانه دارند. «مُتَقٰابِلِینَ» 9 در بهشت اعراض و پشت کردن در کار نیست. «مُتَقٰابِلِینَ» 10 واسطه ازدواج در بهشت خداست. «زَوَّجْنٰاهُمْ بِحُورٍ عِینٍ»

[سوره الدخان (44): آیات 56 تا 57]

اشاره

لاٰ یَذُوقُونَ فِیهَا اَلْمَوْتَ إِلاَّ اَلْمَوْتَةَ اَلْأُولیٰ وَ وَقٰاهُمْ عَذٰابَ اَلْجَحِیمِ (56) فَضْلاً مِنْ رَبِّکَ ذٰلِکَ هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ (57)

در بهشت جز مرگ نخستین(که پشت سر گذاشته اند)مرگی نخواهند چشید و خداوند آنان را از عذاب سوزان حفظ نموده است.

(اینها همه) بخششی است از طرف پروردگارت،این است همان کامیابی بزرگ.

ص :506

پیام ها:

1 حفاظت در دنیا سبب حفاظت در آخرت است.کسی که در دنیا با تقوی خود را حفظ کرد،در آخرت خداوند او را از دوزخ حفظ می کند. «إِنَّ الْمُتَّقِینَ ... وَ وَقٰاهُمْ» ...

2 بهشت جاودانه است و بهشتیان از دغدغه مرگ در امانند. «لاٰ یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ» ...

3 هیچ کس از خداوندطلبی ندارد،هر چه هست فضل اوست. «فَضْلاً مِنْ رَبِّکَ» 4 تمام کامیابی های بهشتیان در سایه لطف خداوند است،اگر رهنمود و سوز و خلوص پیامبر نبود،متّقین در کار نبودند تا به بهشت برسند. «فَضْلاً مِنْ رَبِّکَ» 5 سعادت واقعی در سایه ی تقوا و نجات از دوزخ است. «وَقٰاهُمْ عَذٰابَ الْجَحِیمِ ... ذٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»

[سوره الدخان (44): آیات 58 تا 59]

اشاره

فَإِنَّمٰا یَسَّرْنٰاهُ بِلِسٰانِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (58) فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ (59)

جز این نیست که ما قرآن را به زبان تو آسان گرداندیم تا شاید متذکّر شوند.

پس منتظر باش که آنان نیز منتظرند.(تو منتظر پیروزی و آنان منتظر سرنوشت شوم خود).

نکته ها:

توجّه خداوند به پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله تا آنجا است که نام برخی اعضای بدن او نیز در قرآن مطرح شده است:

صورت. «وَجْهِکَ» در «قَدْ نَریٰ تَقَلُّبَ وَجْهِکَ»... (1)

چشم. «عَیْنَیْکَ» در «لاٰ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ» (2)

ص :507


1- 1) .بقره،144.
2- 2) .حجر،88.

زبان. «بِلِسٰانِکَ» در «فَإِنَّمٰا یَسَّرْنٰاهُ بِلِسٰانِکَ» (1)کمر. «ظَهْرَکَ» در «أَنْقَضَ ظَهْرَکَ» (2)دست. «یَدَکَ» در «لاٰ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً» (3)عمر. «لَعَمْرُکَ» در «لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ» (4)گردن. «عُنُقِکَ» در «لاٰ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلیٰ عُنُقِکَ» (5)دل. «فُؤٰادَکَ» در «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤٰادَکَ» (6)سینه. «صَدْرَکَ» در «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ» (7)این سوره با تجلیل از قرآن شروع شد و با تذکّر به قرآن پایان می پذیرد.

پیام ها:

1 نعمتِ بیان و نرمی آن از خداست. «یَسَّرْنٰاهُ بِلِسٰانِکَ» 2 هدف از نزول قرآن تذکّر مردم است. «یَسَّرْنٰاهُ ... لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ» 3 معارف قرآن مطابق فطرت است.(انسان از درون حقایقی را درک می کند، ولی به خاطر عواملی فراموش می کند که در این صورت به تذکّر نیاز دارد.) «یَتَذَکَّرُونَ» 4 خداوند با فرستادن قرآن به مردم اتمام حجّت کرده است،اگر نپذیرند منتظر قهر خدا باشند. «فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ» 5 دوستان خود را دلگرم و دشمنان را تهدید کنید. «فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ» «و الحمد لله رب العالمین»

ص :508


1- 1) .مریم،97.
2- 2) .انشراح،3.
3- 3) .اسراء،29.
4- 4) .حجر،72.
5- 5) .اسراء 29.
6- 6) .فرقان،32.
7- 7) .انشراح،1.

ص :509

ص :510

[تفسیر سوره جاثیه]

سیمای سوره جاثیه

این سوره در مکّه نازل شده و سی و هفت آیه دارد.

نام این سوره به مناسبت آیه 28 آن انتخاب گردیده و جاثیه به حالتِ کسی گویند که به زانو در آمده باشد.

در اولین آیه و آخرین آیه این سوره،خداوند با دو صفت عزیز و حکیم توصیف شده است.

اغلب مطالب این سوره درباره ی عظمت قرآن،دلایل توحید،پاسخ به مادّیون،سرگذشت بعضی از اقوام پیشین،هشدار به گمراهان،دعوت به عفو و گذشت و اشاراتی نسبت به صحنه های قیامت است.

ص :511

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

[سوره الجاثیة (45): آیات 1 تا 3]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;حم (1) تَنْزِیلُ اَلْکِتٰابِ مِنَ اَللّٰهِ اَلْعَزِیزِ اَلْحَکِیمِ (2) إِنَّ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ لَآیٰاتٍ لِلْمُؤْمِنِینَ (3)

حا،میم.

نزول کتاب از طرف خداوند عزّت مند حکیم است.

همانا در آسمان ها و زمین برای مؤمنان نشانه هایی است.

نکته ها:

خداوند،حکیم است، «الْحَکِیمِ» کتابش نیز حکیم است، «یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ» (1)پیامبرش نیز معلّم حکمت است. «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتٰابَ وَ الْحِکْمَةَ» (2)کتاب خدا و آفرینش او در پیش چشم همه است،لکن از کتابش تنها متّقین بهره می گیرند «هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» (3)و از آفرینش تنها مؤمنان به یاد خدا می افتند. «لَآیٰاتٍ لِلْمُؤْمِنِینَ»

پیام ها:

1 قرآن،از همین حروف الفبا که در اختیار همه است تألیف یافته و به تدریج نازل شده است. «حم، تَنْزِیلُ الْکِتٰابِ» 2 فرستادن کتاب و قانون از بزرگ ترین نعمت های الهی است.لذا قبل از نعمت آسمان ها و زمین نام آن آمده است. «تَنْزِیلُ الْکِتٰابِ»

ص :512


1- 1) .یس،1 2.
2- 2) .بقره،129.
3- 3) .بقره،2.

3 در شیوه ی تبلیغ باید اول جایگاه قرآن روشن شود،سپس از تذکّرات و دستورات آن پیروی شود. «تَنْزِیلُ ... اَلْعَزِیزِ الْحَکِیمِ» 4 محتوای قرآن استوار و نفوذناپذیر است،زیرا از جانب خدای عزیز و حکیم است. «الْکِتٰابِ مِنَ اللّٰهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ» 5 قرآن هم اصالت دارد، «مِنَ اللّٰهِ» هم مصونیّت. «الْعَزِیزِ» 6 نظام تشریع و تکوین از یک مبدأ هستند و با یکدیگر هماهنگ اند. «تَنْزِیلُ الْکِتٰابِ ... إِنَّ فِی السَّمٰاوٰاتِ» ...

7 مطالعه در طبیعت برای خداشناسی،مورد تشویق قرآن است. «إِنَّ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ لَآیٰاتٍ لِلْمُؤْمِنِینَ» 8 نه فقط آیات قرآن،بلکه صفحاتِ کتاب طبیعت،برای مؤمنان آیه و نشانه است. «السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ لَآیٰاتٍ لِلْمُؤْمِنِینَ»

[سوره الجاثیة (45): آیات 4 تا 5]

اشاره

وَ فِی خَلْقِکُمْ وَ مٰا یَبُثُّ مِنْ دٰابَّةٍ آیٰاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (4) وَ اِخْتِلاٰفِ اَللَّیْلِ وَ اَلنَّهٰارِ وَ مٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْیٰا بِهِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا وَ تَصْرِیفِ اَلرِّیٰاحِ آیٰاتٌ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (5)

و در آفرینش شما و آنچه از جنبده ها که(در هستی)پراکنده نموده،برای اهل یقین،نشانه هایی(از قدرت الهی)است.

و شب و روز که در پی یکدیگرند و آنچه از روزی که خداوند از آسمان فرو فرستاده و زمین را به واسطه ی آن بعد از پژمردگی اش سبز و زنده نموده است و گردش بادها،برای کسانی که تعقّل کنند نشانه هایی(از قدرت الهی است.

نکته ها:

آیات 3 تا 5 که نشانه های آفرینش را مطرح می کند،در پایان هر کدام از آیات،یک دسته

ص :513

مورد خطاب قرار گرفته اند؛یک بار اهل ایمان،یک بار اهل یقین و بار دیگر اهل تعقّل، شاید بدان جهت که راه ایمان از راه عقل جدا نیست و هر دو انسان را به یقین می رساند.

البتّه در آفرینش انسان و جنبندگان مسئله دقیق تر و گسترده تر است و دقّت و تأمل در آن سبب یقین می شود.

تنظیم گردش زمین و پی در پی آمدن شب و روز یکی دیگر از نشانه های قدرت و حکمت الهی است،اگر این گردش نبود یا کند و یا تند بود زندگی فلج می شد،لذا زمانی اهمیّت این نعمت ها روشن تر می شود که از انسان گرفته شود.

باد و باران و روز و روز،نقش مهمی در حیات موجودات زمینی دارند که در یک آیه در کنار هم مطرح شده اند.

آفرینش یک مسئله است و اداره کردن و روزی دادن مسئله دیگر،روزی هر آفریده ای از ابتدای آفرینش تنظیم شده است.

خداوند،کتاب را برای زنده شدن دل ها و باران را برای زنده شدن گِل ها نازل کرده است.

مراد از اختلاف شب و روز یا پیدا شدن یکی خلف دیگری است و یا تفاوت ساعات شب و روز است که گاهی روز بلند و شب کوتاه و گاهی بر عکس است.

در باد سه نعمت مهم وجود دارد:جا به جا کردن ابرها،تلقیح گیاهان و تصفیه ی هوا.

در تمام قرآن،هر گاه سخن از آفرینش شب و روز است،نام شب مقدّم است. «اللَّیْلِ وَ النَّهٰارِ»

پیام ها:

1 همه هستی کتاب شناخت خداوند است.آسمان،انسان و جانوران،همه ما را به یک هدف می رساند. «وَ فِی خَلْقِکُمْ وَ مٰا یَبُثُّ مِنْ دٰابَّةٍ» 2 یکی از نعمت های الهی پراکنده بودن جنبنده هاست که در غیر این صورت زندگی انسان فلج می شد. «یَبُثُّ مِنْ دٰابَّةٍ» 3 آفرینش آسمان ها و زمین یک طرف،آفرینش تمام جنبنده ها یک طرف و آفرینش انسان نیز یک طرف. «خَلْقِکُمْ وَ مٰا یَبُثُّ» (نام انسان قبل از سایر

ص :514

جنبده ها و به صورت جداگانه برده شده که نشانه اهمیّت است) 4 مطالعه در نظام هستی راه رسیدن به یقین است. «لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ» 5 آسمان منشأ رزق بشر است. «مِنَ السَّمٰاءِ مِنْ رِزْقٍ» 6 زمین،مرگ و حیات دارد و همواره تکرار می شود. «فَأَحْیٰا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا» 7 حرکت بادها،امری تصادفی نیست،بلکه بر اساس برنامه الهی است. «تَصْرِیفِ الرِّیٰاحِ» 8 کتاب هستی،پر است از آیات گوناگون،که درک آن نیاز به تفکّر و اندیشه دارد. «آیٰاتٌ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»

[سوره الجاثیة (45): آیه 6]

اشاره

تِلْکَ آیٰاتُ اَللّٰهِ نَتْلُوهٰا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اَللّٰهِ وَ آیٰاتِهِ یُؤْمِنُونَ (6)

این ها آیات الهی است که ما آنها را به حقّ بر تو تلاوت می کنیم،پس بعد از خدا و آیات او به چه سخنی ایمان می آورند.

پیام ها:

1 اسباب شناخت را در برابر مردم قرار دهیم تا حجّت بر آنان کامل شود. «تِلْکَ آیٰاتُ اللّٰهِ» 2 قرآن،با همین الفاظ بر پیامبر نازل شده است. «نَتْلُوهٰا عَلَیْکَ» 3 کسی که بناست مردم را بسازد باید ابتدا خودش ساخته شود. «نَتْلُوهٰا عَلَیْکَ» 4 آیات الهی بر اساس حقّ است،سخنِ سست،خرافه و مبالغه و خیال و...در آن راه ندارد. «بِالْحَقِّ» 5 اختیار انسان باعث می شود که با وجود راه الهی،راه دیگری برود. «فَبِأَیِّ حَدِیثٍ ... یُؤْمِنُونَ» 6 انحراف انسان بعد از آن همه آیات و تلاوت های بر حقّ قابل تعجب و توبیخ است. «فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللّٰهِ وَ آیٰاتِهِ یُؤْمِنُونَ»

ص :515

7 آنان که آیات الهی را می شنوند و هدایت نمی شوند،مشکلی در درون دارند، نه آنکه آیات خداوند،باطل یا مبهم باشد. «نَتْلُوهٰا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ ... فَبِأَیِّ حَدِیثٍ ... یُؤْمِنُونَ»

[سوره الجاثیة (45): آیات 7 تا 9]

اشاره

وَیْلٌ لِکُلِّ أَفّٰاکٍ أَثِیمٍ (7) یَسْمَعُ آیٰاتِ اَللّٰهِ تُتْلیٰ عَلَیْهِ ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِراً کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْهٰا فَبَشِّرْهُ بِعَذٰابٍ أَلِیمٍ (8) وَ إِذٰا عَلِمَ مِنْ آیٰاتِنٰا شَیْئاً اِتَّخَذَهٰا هُزُواً أُولٰئِکَ لَهُمْ عَذٰابٌ مُهِینٌ (9)

وای بر هر دروغ پرداز گناه پیشه.

(گناهکاری که)آیات خدا را که پیوسته بر او تلاوت می شود،می شنود ولی همچون کسی که آنها را نشنیده متکبّرانه(بر انحراف خود)اصرار می ورزد،پس او را به عذابی سخت بشارت ده.

و هر گاه از آیات ما چیزی فهمد آن را به مسخره می گیرد،آنانند که برایشان عذاب خفّت باری است.

نکته ها:

« أَفّٰاکٍ »از«افک»به معنای کسی است که بسیار دروغ می گوید.« أَثِیمٍ »از«اثم»به کسی گفته می شود که بسیار گناهکار است.« وَیْلٌ »که نفرینی است به معنای«هلاک باد»،27 بار در قرآن آمده است.این واژه هم در مورد خائنان فرهنگی بکار رفته است،آنان که با دست خود مطالبی می نویسند و به خداوند نسبت می دهند، «فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتٰابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هٰذٰا مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ» (1)و هم در مورد ظالمان اقتصادی همچون کم فروشان، «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ» (2)و هم در مورد منحرفان اعتقادی مثل کافران «وَیْلٌ لِلْکٰافِرِینَ» (3)و

ص :516


1- 1) .بقره،79.
2- 2) .مطففین،1.
3- 3) .ابراهیم،2.

مشرکان «وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ» (1)و هم در مورد کسانی که دیگران را مسخره می کنند،مطرح شده است. «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» (2)کیفر الهی با جرم مناسب است،کیفر کسی که سخن پیامبر را می شنود ولی گویا نشنیده و با این عمل دل پیامبر را به درد می آورد عذاب الیم است و کیفر کسی که با مسخره توهین می کند،عذاب مهین است.

واژه بشارت در مورد خبر خوش به کار می رود،امّا خداوند در این آیات،وعده ی عذاب را برای کافران،بشارت خوانده است.گویا بهترین خبر برای معاندان،خبر عذاب است.

پیام ها:

1 سخن حقّ را باید به گوش همه رساند حتّی گنهکاران. «أَفّٰاکٍ أَثِیمٍ ... تُتْلیٰ عَلَیْهِ» 2 اول تبلیغ،بعد تهدید.قرآن به کسی«هلاک باد»می گوید که اول آیات خود را به گوش او رسانده است. «یَسْمَعُ آیٰاتِ اللّٰهِ ... کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْهٰا ... بِعَذٰابٍ أَلِیمٍ» 3 بدتر از بی اعتنایی به حقّ،اصرار بر آن و روحیّه استکبار است. «یُصِرُّ مُسْتَکْبِراً» 4 علامت تکبّر،بی اعتنایی به سخن حقّ است. «مُسْتَکْبِراً کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْهٰا» 5 ریشه ی عیب جویی و تمسخر در بسیاری از موارد،نداشتن اطلاعات جامع و کافی است. «وَ إِذٰا عَلِمَ مِنْ آیٰاتِنٰا شَیْئاً اتَّخَذَهٰا هُزُواً» آری،اگر شناخت ها عمیق و گسترده شد،مسخره ها محو می شود.

6 چون در مسخره اهانت است،کیفر مسخره کنندگان نیز عذاب خوار کننده است. «هُزُواً ... عَذٰابٌ مُهِینٌ»

ص :517


1- 1) .فصّلت،6.
2- 2) .هُمزه،1.

[سوره الجاثیة (45): آیه 10]

اشاره

مِنْ وَرٰائِهِمْ جَهَنَّمُ وَ لاٰ یُغْنِی عَنْهُمْ مٰا کَسَبُوا شَیْئاً وَ لاٰ مَا اِتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اَللّٰهِ أَوْلِیٰاءَ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ (10)

جهنّم پیش روی آنان است و آنچه را به دست آورده اند و آنچه را از غیر خدا،اولیای خود گرفته اند،ذرّه ای آنان را بی نیاز نمی کند و برای آنان عذاب بزرگی است.

نکته ها:

«وراء»هم به معنای پشت سر است و هم به معنای پیش رو.در این آیه«وراء»به معنای پیش رو است،چنان که در سوره کهف آیه 79 می خوانیم: «وَ کٰانَ وَرٰاءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً» خضر به موسی گفت:من کشتی را سوراخ کردم زیرا پیش روی آنان پادشاه ستمگری است که کشتی های سالم را به زور مصادره می کند و من کشتی را سوراخ کردم تا معیوب شده و مصادره نکنند.در سوره مؤمنون آیه 100 نیز می خوانیم:همین که مرگ به سراغشان بیاید،گویند:پروردگارا ما را برگردان تا عمل صالحی انجام دهیم.پاسخ می شنوند هرگز.سپس می فرماید: «مِنْ وَرٰائِهِمْ بَرْزَخٌ» این افراد بعد از مرگ برزخ را در پیش روی خود دارند تا زمان قیامت که مبعوث شوند.در اینجا نیز کلمه«وراء»به معنای پیش رو است.

در این آیه و آیات قبل انواع عذاب ها مطرح شده است:

«بِعَذٰابٍ أَلِیمٍ»

، «عَذٰابٌ مُهِینٌ» و «عَذٰابٌ عَظِیمٌ»

پیام ها:

1 قدرتمندان و ثروتمندان در قیامت تنها و بی پناهند. «لاٰ یُغْنِی عَنْهُمْ مٰا کَسَبُوا شَیْئاً» 2 تکیه گاه مستکبران یا داشته های آنان است یا دوستانشان که هیچ یک در قیامت کارایی ندارند. «لاٰ یُغْنِی عَنْهُمْ مٰا کَسَبُوا شَیْئاً وَ لاٰ مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ أَوْلِیٰاءَ» 3 قرآن،خواری و خفّت مسخره کنندگان و حرمت شکنان را در دنیا پیشگویی می کند. «اتَّخَذَهٰا هُزُواً أُولٰئِکَ لَهُمْ عَذٰابٌ مُهِینٌ مِنْ وَرٰائِهِمْ جَهَنَّمُ» (از اینکه عذاب مهین در کنار جهنّم آمده ظاهراً مراد خفّت و خواری در دنیاست.)

ص :518

4 اسباب و اموال دنیوی،در قیامت کارایی ندارد. «لاٰ یُغْنِی عَنْهُمْ مٰا کَسَبُوا شَیْئاً» 5 توجّه به دوزخ می تواند بهترین عامل باز دارنده از تکبّر و اصرار بر گناه باشد.

«أَثِیمٍ»

، «یُصِرُّ ... لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ»

[سوره الجاثیة (45): آیه 11]

اشاره

هٰذٰا هُدیً وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِآیٰاتِ رَبِّهِمْ لَهُمْ عَذٰابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِیمٌ (11)

این(قرآن)مایه ی هدایت است و کسانی که به آیات پروردگارشان کفر ورزیدند برایشان عذابی دردناک از هول و اضطراب است.

نکته ها:

« رِجْزٍ »به معنای اضطراب است و می تواند به معنای رجس و آلودگی باشد،یعنی کفّار به وسیله موادی آلوده و نفرت انگیز عذاب می شوند.

پیام ها:

1 قرآن،یکپارچه هدایت است:فرامین و نواهی آن،داستان ها و تشبیهات آن.

«هٰذٰا هُدیً»

2 عذاب الهی بعد از اتمام حجّت است. «هٰذٰا هُدیً وَ الَّذِینَ کَفَرُوا» ...

[سوره الجاثیة (45): آیه 12]

اشاره

اَللّٰهُ اَلَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ اَلْبَحْرَ لِتَجْرِیَ اَلْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (12)

خداوند کسی است که دریا را برای شما رام کرد تا به فرمان او کشتی ها در آن جریان پیدا کنند و تا از فضل او جستجو کنید و شاید شکرگزاری کنید.

پیام ها:

1 کارهای خداوند هدفدار،حکیمانه و در راستای بهره گیری انسان است. «سَخَّرَ لَکُمُ» ، «لِتَجْرِیَ» ، «الْبَحْرَ» ، «لِتَبْتَغُوا» ، «لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» 2 منافع مادّی باید مقدّمه رابطه الهی باشد. «لِتَجْرِیَ ... لِتَبْتَغُوا ... لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»

ص :519

3 تسخیر دریاها و تأثیر عوامل طبیعی تحت اراده خداست. «بِأَمْرِهِ» 4 تلاش برای معیشت زندگی و رفاه یک ارزش است. «لِتَبْتَغُوا» 5 گرچه فضل و رحمت از خداوند است،ولی انسان نیز باید برای بدست آوردن آن در تکاپو و تلاش باشد. «لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ» 6 انسان از خداوند طلبی ندارد هر چه هست لطف اوست. «مِنْ فَضْلِهِ» 7 توجّه به نعمت ها،روحیّه ی شکر را در انسان زنده می کند. «سَخَّرَ لَکُمُ ... لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» 8 اقیانوس ها برای انسان رام هستند،شاید انسان هم برای خدا رام شود. «لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» 9 انسان،آزاد و صاحب اختیار است. «لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» (کلمه ی«لعل»به معنای شاید،نشانه تردید خداوند نیست،بلکه نشانه اختیار انسان است که می تواند شاکر باشد و یا ناسپاس)

[سوره الجاثیة (45): آیه 13]

اشاره

وَ سَخَّرَ لَکُمْ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (13)

و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است،همه از اوست که برای شما رام نمود، همانا در این تسخیر برای کسانی که فکر کنند،قطعاً نشانه هایی است.

پیام ها:

1 تمام هستی در راستای بهره گیری انسان است. «سَخَّرَ لَکُمْ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ» ...

2 با حاکم شدن بر هستی،مغرور نشویم که هر چه هست از اوست. «جَمِیعاً مِنْهُ» 3 هماهنگی اجزای هستی در جهت واحد،نشانه ی یکتایی آفریدگار است.

«جَمِیعاً مِنْهُ»

4 فکر کردن در نعمت های الهی نوعی تشکّر از اوست. «تَشْکُرُونَ ... لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» 5 خداوند انسان را به تفکّر دعوت و تشویق کرده است. «لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»

ص :520

6 در تسخیر هستی برای انسان،نشانه های زیادی برای اهل فکر وجود دارد.

«لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»

(شاید رابطه تفکّر و تسخیر این باشد که در انسان قدرتی نهفته که می تواند تمام مظاهر طبیعت را به نفع خود تصرّف کند و این قدرت با اندیشه بکار می افتد.) 7 هم احساس را شکوفا کنید و هم اندیشه را رشد دهید. «تَشْکُرُونَ» ، «یَتَفَکَّرُونَ»

[سوره الجاثیة (45): آیه 14]

اشاره

قُلْ لِلَّذِینَ آمَنُوا یَغْفِرُوا لِلَّذِینَ لاٰ یَرْجُونَ أَیّٰامَ اَللّٰهِ لِیَجْزِیَ قَوْماً بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ (14)

(ای پیامبر!)به کسانی که ایمان آورده اند،بگو:از کسانی که به(روز رستاخیز که یکی از)ایّام اللّٰه(است)امید ندارند،درگذرند(و آنان را به خدا واگذارند)تا خداوند (در آن روز)هر قومی را به آنچه انجام می دادند جزا دهد.

نکته ها:

مراد از ایّام اللّٰه روزهای تاریخی است که در آن تحوّلات بزرگی از قهر خداوند نسبت به ستمگران یا مهر الهی نسبت به مؤمنان صورت می گیرد.

مسلمانان مکّه گرفتار دشمنی و آزار مشرکان مکّه بودند،به فکر مقابله به مثل افتادند امّا خداوند پیامبرش را فرمان داد که به مسلمانان بگوید عجله نکنید که هنوز شما قوی نیستید و آنان را به من واگذار کنید.

پیام ها:

1 پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله مأمور است تا شیوه برخورد با کفّار را به مؤمنان آموزش دهد.

«قُلْ لِلَّذِینَ آمَنُوا»

...

2 لازمه ی ایمان،گذشت و بزرگواری است. «لِلَّذِینَ آمَنُوا یَغْفِرُوا» 3 رسیدن به اهداف بلند دینی،نیاز به صبر و پرهیز از شتابزدگی دارد. «لِلَّذِینَ آمَنُوا یَغْفِرُوا»

ص :521

4 ایمان به آنکه کفّار گرفتار کیفر الهی هستند،زمینه گذشت و صبر را در انسان شکوفا می کند. «یَغْفِرُوا ... لِیَجْزِیَ قَوْماً» ...

5 عقیده در عمل مؤثّر است،چون کفّار امیدی به قیامت ندارند به سراغ کسب کارهای بد می روند. «لاٰ یَرْجُونَ ... یَکْسِبُونَ» 6 انسان گرفتار عمل خویش است. «لِیَجْزِیَ ... بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ» 7 کیفر برای کارهای زشتی است که انسان آگاهانه به سراغ آن می رود. «بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ» 8 آنچه سبب قهر الهی است،استمرار و اصرار بر انحراف و خلاف است. «کٰانُوا یَکْسِبُونَ»

[سوره الجاثیة (45): آیه 15]

اشاره

مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَسٰاءَ فَعَلَیْهٰا ثُمَّ إِلیٰ رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ (15)

هر کس کار شایسته ای انجام دهد،پس به سود خود اوست و هر کس عمل بدی مرتکب شود،پس به زیان خود اوست،سپس به سوی پروردگارتان بازگشت داده می شوید.

نکته ها:

قرآن بارها با بیانات گوناگون به این اصل اشاره فرموده است که نتیجه عمل به خود انسان بر می گردد،چنان که می فرماید:

«وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّمٰا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللّٰهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ» (1)هر کس شکر کند،پس برای خویش شکر کرده و هر کس کفران ورزد به زیان خویش است.

«فَمَنِ اهْتَدیٰ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّمٰا یَضِلُّ عَلَیْهٰا» (2)هر کس هدایت پذیرفت،به نفع خود اوست و هر کس گمراه شد،به ضرر خود اوست.

ص :522


1- 1) .لقمان،12.
2- 2) .زمر،41.
پیام ها:

1 نظام کیفر و پاداش الهی عادلانه و بر اساس عملکرد نیک و بد خود انسان است. «مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً ... وَ مَنْ أَسٰاءَ» 2 خداوند،به کار خیر انسان نیازی ندارد. «عَمِلَ صٰالِحاً فَلِنَفْسِهِ» 3 انسان ها در برابر قانون الهی مساوی هستند.(انسان،هر که باشد و عمل،هر چه باشد،مورد کیفر و پاداش قرار می گیرد.) «مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً ... وَ مَنْ أَسٰاءَ فَعَلَیْهٰا» 4 خدا انسان را آزاد آفریده است. «مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً ... مَنْ أَسٰاءَ» 5 دلیل معاد،عدل الهی است. «مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً ... مَنْ أَسٰاءَ ... إِلیٰ رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ» 6 معاد،امیدی به صالحان و هشداری به خلافکاران است. «إِلیٰ رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ» 7 قیامت قهری است و به اختیار انسان نیست. «تُرْجَعُونَ» 8 پاداش و کیفر الهی،اقتضای ربوبیّت اوست. «إِلیٰ رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ»

[سوره الجاثیة (45): آیه 16]

اشاره

وَ لَقَدْ آتَیْنٰا بَنِی إِسْرٰائِیلَ اَلْکِتٰابَ وَ اَلْحُکْمَ وَ اَلنُّبُوَّةَ وَ رَزَقْنٰاهُمْ مِنَ اَلطَّیِّبٰاتِ وَ فَضَّلْنٰاهُمْ عَلَی اَلْعٰالَمِینَ (16)

و همانا ما به بنی اسرائیل کتاب(آسمانی تورات)و حکومت و نبوّت دادیم و از(خوردنی های)پاکیزه و دلپسند روزی کردیم و آنان را بر اهل زمانه برتری دادیم.

نکته ها:

از آنجا که« رَزَقْنٰاهُمْ »بعد از «آتَیْنٰا» آمده است می فهمیم که رزق دلپسند در کنار قانون و رهبر و حکومت الهی معنا دارد و گر نه درآمدهای خارج از قانون الهی گرچه زیاد باشد طیب نخواهد بود.

بنی اسرائیل نتوانستند الطاف الهی را که در این آیه از آنها سخن رفته،برای خود حفظ کنند و لذا عظمت و عزّت آنها به خاطر نافرمانی و خلافکاری به ذلّت و لعنت تبدیل شد.

ص :523

«لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرٰائِیلَ عَلیٰ لِسٰانِ دٰاوُدَ» (1)

پیام ها:

1 برتری جامعه،وابسته به فرهنگ و اقتصاد برگرفته از قانون الهی است. «آتَیْنٰا ... اَلْکِتٰابَ ... رَزَقْنٰاهُمْ ... فَضَّلْنٰاهُمْ» 2 هر چه داریم از خداست،پس نباید مغرور شویم. «آتَیْنٰا ... رَزَقْنٰاهُمْ ... فَضَّلْنٰاهُمْ» 3 نعمت های معنوی در اولویّت قرار دارند.در این آیه کتاب،حکم و نبوّت قبل از رزق و روزی مطرح شده است. «آتَیْنٰا ... رَزَقْنٰاهُمْ» 4 حکومت دینی سابقه طولانی دارد. «الْکِتٰابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ» 5 فرهنگی کامل است که قانونش الهی،رهبرش معصوم و قضاوت و حکومتش عادلانه باشد. «الْکِتٰابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ»

[سوره الجاثیة (45): آیه 17]

اشاره

وَ آتَیْنٰاهُمْ بَیِّنٰاتٍ مِنَ اَلْأَمْرِ فَمَا اِخْتَلَفُوا إِلاّٰ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَهُمُ اَلْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ فِیمٰا کٰانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (17)

و به آنان دلایل روشنی نسبت به امر(دین)دادیم،پس اختلاف نکردند مگر پس از آنکه حقیقت برایشان حاصل شد(و این اختلاف)از روی حسادت و برتری جویی بود که میان آنان وجود داشت.همانا خداوند در قیامت درباره آنچه پیوسته اختلاف می کنند،میانشان داوری خواهد کرد.

نکته ها:

با معجزات حضرت موسی،حقّانیّتش بر مردم روشن شد و با نشانه هایی از پیامبر اسلام که در تورات و انجیل به طور روشن آمده بود،حقّانیّت پیامبر برای مردم روشن شد. «آتَیْنٰاهُمْ بَیِّنٰاتٍ مِنَ الْأَمْرِ»

ص :524


1- 1) .مائده،78.
پیام ها:

1 خداوند حجّت را بر مردم تمام می کند. «وَ آتَیْنٰاهُمْ بَیِّنٰاتٍ مِنَ الْأَمْرِ» 2 بالاترین نوع کفران،اختلاف در حقّ است.با اینکه خدا به آنها برتری و غلبه بر دشمن داد، «آتَیْنٰا» ، «رَزَقْنٰاهُمْ» ، «فَضَّلْنٰاهُمْ» امّا به جای شکر اختلاف کردند. «فَمَا اخْتَلَفُوا» 3 توبیخ قرآن از گذشتگان،عبرتی است برای آیندگان. «آتَیْنٰاهُمْ بَیِّنٰاتٍ ... اِخْتَلَفُوا ... بَغْیاً بَیْنَهُمْ» 4 علم به تنهایی نجات بخش نیست،چه بسیارند کسانی که می دانند ولی به خاطر حسادت اختلاف می کنند. «مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَهُمُ الْعِلْمُ» 5 اختلاف بعد از علم،بغی و ظلم است. «بَغْیاً» 6 روز قیامت روز حل اختلافات است. «یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ فِیمٰا کٰانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ»

[سوره الجاثیة (45): آیه 18]

اشاره

ثُمَّ جَعَلْنٰاکَ عَلیٰ شَرِیعَةٍ مِنَ اَلْأَمْرِ فَاتَّبِعْهٰا وَ لاٰ تَتَّبِعْ أَهْوٰاءَ اَلَّذِینَ لاٰ یَعْلَمُونَ (18)

سپس تو را بر شریعتی از امر(دین)قرار دادیم،پس آن را پیروی کن و از خواسته های جاهلان پیروی نکن.

نکته ها:

« شَرِیعَةٍ »راهی است برای وصول به آب،در کنار رودخانه های بزرگ که دسترسی مستقیم به آب ممکن نیست.از آنجا که احکام دین راهی است برای رسیدن به حیات واقعی،به آن نیز شریعت گفته شده است.

پیام ها:

1 تعیین شریعت که راه دینداری است،به دست خداست. «جَعَلْنٰاکَ عَلیٰ شَرِیعَةٍ»

ص :525

2 کسی که مسئول هدایت و ارشاد دیگران است،باید نسبت به راه خود بصیرت و تسلّط کامل داشته باشد. «عَلیٰ شَرِیعَةٍ» (یعنی پیامبر تسلّط بر راه و شریعت دارد.) 3 رسالت پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله در ادامه ی رسالت حضرت موسی است.(در دو آیه قبل،سخن از نبوّت و حکمت و کتاب آسمانی بنی اسرائیل بود.) «ثُمَّ جَعَلْنٰاکَ» 4 روح ادیان یکی است،گرچه در برنامه های عبادی تفاوت هایی هست.

(کلمه ی« شَرِیعَةٍ »به صورت نکره آمده که نشانه وجود راههای متعدّد است ولی کلمه ی« اَلْأَمْرِ »معرفه آمده یعنی تمام راهها به امری یگانه باز می گردد.) «شَرِیعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ» 5 پیدایش تحریف و اختلاف،زمینه ی آمدن پیامبر جدید است.(آیه ی قبل سخن از اختلافات بنی اسرائیل بود،در این آیه سخن از بعثت پیامبر اسلام) «اخْتَلَفُوا ... ثُمَّ جَعَلْنٰاکَ عَلیٰ شَرِیعَةٍ» 6 پیامبر نیز باید همچون سایر مردم از شریعت پیروی کند. «عَلیٰ شَرِیعَةٍ» ، «فَاتَّبِعْهٰا» 7 راه،اگر راه خدا نباشد،راه هوس های خود یا دیگران است. «شَرِیعَةٍ ... فَاتَّبِعْهٰا وَ لاٰ تَتَّبِعْ أَهْوٰاءَ» ...

8 رهبر باید با صلابت باشد و تحت فشار عناصر ناآگاه و پیشنهادات جاهلانه قرار نگیرد. «وَ لاٰ تَتَّبِعْ أَهْوٰاءَ الَّذِینَ لاٰ یَعْلَمُونَ» 9 هوس های مردم به قدری جلوه دارد که پیامبر را نیز در معرض خطر قرار می دهد. «وَ لاٰ تَتَّبِعْ أَهْوٰاءَ الَّذِینَ لاٰ یَعْلَمُونَ» 10 علم و جهل در تمایلات انسان اثر دارد. «أَهْوٰاءَ الَّذِینَ لاٰ یَعْلَمُونَ» 11 علم و دانش،انسان را به پیروی از شریعت الهی سوق می دهد.چنان که پیروی از غرائز و هوی و هوس نشانه جهالت و نادانی است. «شَرِیعَةٍ ... فَاتَّبِعْهٰا وَ لاٰ تَتَّبِعْ ... اَلَّذِینَ لاٰ یَعْلَمُونَ»

ص :526

[سوره الجاثیة (45): آیات 19 تا 20]

اشاره

إِنَّهُمْ لَنْ یُغْنُوا عَنْکَ مِنَ اَللّٰهِ شَیْئاً وَ إِنَّ اَلظّٰالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیٰاءُ بَعْضٍ وَ اَللّٰهُ وَلِیُّ اَلْمُتَّقِینَ (19) هٰذٰا بَصٰائِرُ لِلنّٰاسِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (20)

آنان هرگز در برابر خداوند از تو دفاع نخواهند کرد و البتّه ستمگران یاور یکدیگرند و خداوند یار افراد با تقواست.

این(کتاب)برای مردم،وسیله ی بصیرت و هدایت و برای اهل یقین،مایه ی رحمت است.

نکته ها:

خداوند بصیر است. «کٰانَ اللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ بَصِیراً» (1)رسول خدا نیز بصیر است. «أَدْعُوا إِلَی اللّٰهِ عَلیٰ بَصِیرَةٍ» (2)قرآن نیز کتاب بصیرت است. «هٰذٰا بَصٰائِرُ» شاید معنای آیه با توجّه به آیه ی قبل چنین باشد:ای پیامبر! پیرو شریعتی باش که از طرف خداست و از هوسهای جاهلان پیروی نکن.زیرا در برابر شریعت و قانون و وحی الهی،جاهلان طرح و برنامه ای که بتواند تو را از قانون و راه خدا بی نیاز کند ندارند.

پیام ها:

1 پیروی از مردم ناآگاه هیچ خطری را به هنگام قهر خداوند دور نخواهد کرد.

(انگیزه ی پیروی از خواسته های مردم،چشم داشتن به حمایت آنان در مشکلات است که قرآن این خیال را از ریشه می خشکاند.) «إِنَّهُمْ لَنْ یُغْنُوا عَنْکَ مِنَ اللّٰهِ شَیْئاً» 2 سنخیّت افراد نسبت به یکدیگر،وسیله ی جذب آنان به یکدیگر است.

«الظّٰالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیٰاءُ بَعْضٍ»

3 پیروی از هوسهای جاهلان به منزله ی پذیرش ولایت آنان و در مدار ظالمان

ص :527


1- 1) .احزاب،9.
2- 2) .یوسف،108.

قرار گرفتن است. «لاٰ تَتَّبِعْ أَهْوٰاءَ ... وَ إِنَّ الظّٰالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیٰاءُ بَعْضٍ» 4 از هوس های مردم دوری کن و نگران تنهایی نباش. «وَ اللّٰهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِینَ» 5 تقوی سبب دریافت امدادها و حمایت های الهی است. «وَ اللّٰهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِینَ» 6 از نشانه های تقوی دوری از هوس های مردم است. «وَ اللّٰهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِینَ» 7 اهل تقوی،از ظلم و ظلم پذیری دورند. «وَ إِنَّ الظّٰالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیٰاءُ بَعْضٍ وَ اللّٰهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِینَ» 8 دینداری باید بر اساس بصیرت باشد. «هٰذٰا بَصٰائِرُ» 9 قرآن در تمام زمینه های فکری،اخلاقی،سیاسی،اجتماعی،اقتصادی، خانوادگی و...وسیله بصیرت است.(« بَصٰائِرُ »به صورت جمع آمده است) 10 بسیاری از مطالب را فقط از راه وحی می توان شناخت و عقل و تجربه به آن راه ندارد. «هٰذٰا بَصٰائِرُ» 11 بصیرت آفرینی قرآن برای همه ی مردم است. «بَصٰائِرُ لِلنّٰاسِ» گرچه بهره گیری از آن بصیرت فقط برای اهل یقین است. «هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ» 12 قرآن یک کتاب جامع است. (هم راه حقّ را نشان می دهد، «بَصٰائِرُ» هم انسان را به سوی آن می برد، «هُدیً» و هم انسان را با آن کامیاب می کند. «رَحْمَةٌ»)

[سوره الجاثیة (45): آیه 21]

اشاره

أَمْ حَسِبَ اَلَّذِینَ اِجْتَرَحُوا اَلسَّیِّئٰاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ سَوٰاءً مَحْیٰاهُمْ وَ مَمٰاتُهُمْ سٰاءَ مٰا یَحْکُمُونَ (21)

آیا کسانی که مرتکب کارهای بد شدند گمان کردند که ما آنان را همچون کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند قرار خواهیم داد و حیات و مرگشان یکسان است؟ چه بد داوری می کنند.

نکته ها:
اشاره

«اجتراح»از«جرح»به معنای آسیبی است که بر بدن وارد می شود.از آنجا که گناه روح انسان را جریحه دار می کند،درباره ی کسانی که خلافکارند،« اِجْتَرَحُوا »بکار رفته است.

ص :528

در قرآن،استفاده از روش مقایسه زیاد به چشم می خورد از جمله:

آیا مؤمن با فاسق یکسان است. «أَ فَمَنْ کٰانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کٰانَ فٰاسِقاً» (1)آیا عالم با جاهل یکسان است. «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لاٰ یَعْلَمُونَ» (2)آیا کسانی که قبل از فتح مکّه و در زمان غربت برای اسلام خرج کردند با کسانی که بعد از فتح مکّه کمک مالی کردند یکسانند. «لاٰ یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ»... (3)

در این آیه نیز می خوانیم:آیا خلافکاران با مؤمنان نیکوکار یکسانند. «الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئٰاتِ ... کَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ»

مؤمن و کافر

در مقایسه ی میان مؤمن و کافر می بینیم که مؤمن با یاد خدا آرام،به داده خدا راضی،به آینده امیدوار،راهش روشن و مرگ را کوچ کردن به منزلی بزرگتر می داند ولی کافر هر روز به گرد طاغوتی می چرخد و هر لحظه محکوم هوس های خود یا دیگران است،آینده را تاریک و مرگ را فنا می داند.

لذا قرآن برای روشنگری هر چه بیشتر روش مقایسه را مطرح می کند،تا تمام وجدان ها در هر سطحی مسئله را درک کنند:

مؤمنان ایمانشان زیاد می شود، «زٰادَتْهُمْ إِیمٰاناً» (4)ولی کفّار کفرشان بیشتر می شود. «ازْدٰادُوا کُفْراً» (5)سرپرست مؤمن خداست، «اللّٰهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا» ولی سرپرست دیگران طاغوت ها هستند. «أَوْلِیٰاؤُهُمُ الطّٰاغُوتُ» (6)خداوند بر دل مؤمن آرامش نازل می کند، «أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ» (7)ولی بر دل کفّار ترس و وحشت می افکند. «سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ» (8)افراد با ایمان پیرو حقّ هستند، «الَّذِینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ» ولی کفّار پیرو باطلند.

ص :529


1- 1) .سجده،18.
2- 2) .زمر،9.
3- 3) .حدید،10.
4- 4) .انفال،2.
5- 5) .آل عمران،90.
6- 6) .بقره،257.
7- 7) .فتح،4.
8- 8) .انفال،12.

«الَّذِینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبٰاطِلَ»

(1)

آینده مؤمن محبوبیّت است، «سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمٰنُ وُدًّا» (2)ولی آینده کافر حقارت و ذلّت است. «تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ» (3)اهل ایمان به هنگام جان دادن سلام فرشتگان را دریافت می کنند، «تَتَوَفّٰاهُمُ الْمَلاٰئِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ» (4)ولی ستمگران با قهر فرشتگان روبرو می شوند. «تَوَفّٰاهُمُ الْمَلاٰئِکَةُ ظٰالِمِی أَنْفُسِهِمْ» (5)جهاد اهل ایمان در راه خداست، «یُقٰاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ» ولی جنگ و ستیز کفّار در راه طاغوت است. «یُقٰاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطّٰاغُوتِ» (6)پاداش اهل ایمان محفوظ است، «لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً» (7)ولی تلاش دیگران محو می شود. «حَبِطَتْ أَعْمٰالُهُمْ» (8)مؤمن امکانات و دارایی خود را از خدا می داند، «هٰذٰا مِنْ فَضْلِ رَبِّی» (9)ولی کافر هر چه دارد از علم و هنر و تلاش خود می پندارد. «إِنَّمٰا أُوتِیتُهُ عَلیٰ عِلْمٍ عِنْدِی» (10)کارهای مؤمن پایدار است، «فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمٰالَهُمْ» (11)ولی کارهای کفّار از بین می رود. «أَضَلَّ أَعْمٰالَهُمْ» (12)مؤمن از هیچ کس نمی ترسد، «لاٰ یَخْشَوْنَ أَحَداً» (13)ولی دیگران ترس دارند. «یَخْشَوْنَ النّٰاسَ کَخَشْیَةِ اللّٰهِ» (14)بر اهل ایمان فرشته نازل می شود، «تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاٰئِکَةُ» (15)ولی بر دیگران شیاطین. «تَنَزَّلُ الشَّیٰاطِینُ» (16)

ص :530


1- 1) .محمّد،3.
2- 2) .مریم،96.
3- 3) .یونس،27.
4- 4) .نحل،32.
5- 5) .نحل،28.
6- 6) .نساء،76.
7- 7) .کهف،30.
8- 8) .بقره،217.
9- 9) .نمل،40.
10- 10) .قصص،78.
11- 11) .محمّد،4.
12- 12) .محمّد،1.
13- 13) .احزاب،39.
14- 14) .نساء،77.
15- 15) .فصّلت،30.
16- 16) .شعراء،221.

اهل ایمان امیدوارند، «یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ» (1)ولی کفّار مأیوسند. «إِذٰا هُمْ یَقْنَطُونَ» (2)و در یک کلام راه حقّ،راه برترین است، «کَلِمَةُ اللّٰهِ هِیَ الْعُلْیٰا» و راه کفر پست ترین است.

«کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلیٰ» (3)آیا با این همه تابلوهای شفاف قرآنی،جایی برای شک و تردید باقی می ماند؟ در دین شکّی نیست، «لاٰ رَیْبَ فِیهِ» (4)امّا آنان در خود وسوسه ایجاد می کنند. «فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ» (5)

پیام ها:

1 خداوند عادل است و در نزد او بد کار و نیکوکار یکسان نیستند. «أَمْ حَسِبَ» ...

2 ریشه ی بسیاری از انحرافات،پندارهای موهوم است. «أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ» ...

3 گناه،خطر است ولی بیشترین خطر برای کسانی است که به سراغ گناه می روند. «اجْتَرَحُوا السَّیِّئٰاتِ» (در کلمه«اجتراح»طلب و خواستن نهفته است) 4 خلافکاران نیز در فطرت خویش مایلند که هم ردیف نیکوکاران باشند. «أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئٰاتِ» ...

5 هم ایمان و عمل صالح و هم گناه در زندگی و مرگ انسان ها نقش دارند.

«سَوٰاءً مَحْیٰاهُمْ وَ مَمٰاتُهُمْ»

6 داوری بر اساس خیال و پندار محکوم است. «أَمْ حَسِبَ ... سٰاءَ مٰا یَحْکُمُونَ»

[سوره الجاثیة (45): آیه 22]

اشاره

وَ خَلَقَ اَللّٰهُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزیٰ کُلُّ نَفْسٍ بِمٰا کَسَبَتْ وَ هُمْ لاٰ یُظْلَمُونَ (22)

و خداوند آسمان ها و زمین را به حقّ آفرید تا هر کس به موجب آنچه کسب نموده است پاداش داده شود و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت.

ص :531


1- 1) .اسراء،9.
2- 2) .روم،36.
3- 3) .توبه،40.
4- 4) .بقره،2.
5- 5) .توبه،45.
نکته ها:

این آیه به منزله ی دلیل آیه قبل است.در آیه قبل خواندیم که خلافکاران گمان می کنند که ما آنان را مثل مؤمنان قرار می دهیم.چه خیال باطلی،مگر نمی دانند آسمان ها و زمین بر اساس حقّ آفریده شده و در یک نظام حقّ،خوبان و بدان یکسان نیستند.آری،لازمه ی حقّ بودن خلقت،عدالت در مجازات است.

حقّ به چیزی گویند که بر اساس حکمت و منطق باشد.خلقت بر اساس حقّ،یعنی آفرینش بر اساس برنامه و هدف.

دلیل معاد حکمت و عدل الهی است که در این آیه به هر دو اشاره شده است.

امّا حکمت:اگر انسان با مرگ به نیستی رود،آفرینش بیهوده خواهد بود در حالی که آفرینش بر اساس حقّ و حکیمانه و هدفدار است،کدام کوزه گر حاضر است کوزه هایش را پس از ساختن بیهوده بشکند و مگر می شود آفرینش با مرگ محو شود؟ امّا عدالت:کیفر هر کس بدون آنکه به او ظلم شود داده می شود.آری،اگر کیفر داده نشود و یا بیش از حد داده شود،ظلم است.

پیام ها:

1 نظام هستی بر اساس حقّ بنا شده است،بنا بر این با انسان هم بر طبق حقّ رفتار می شود. «خَلَقَ ... بِالْحَقِّ ... لِتُجْزیٰ» 2 برپایی قیامت و کیفر و پاداش عادلانه،لازمه ی آفرینش است.(حرف«واو» در« وَ لِتُجْزیٰ »نشانه آن است که آفرینش،اهدافی را دنبال می کند که یکی از آنها کیفر و پاداش است.) 3 نظام دنیا و آخرت،بر اساس حقّ و عدل است. «خَلَقَ ... بِالْحَقِّ ... وَ لِتُجْزیٰ ... وَ هُمْ لاٰ یُظْلَمُونَ» 4 مبنای جزا،عمل است،نه امل و آرزو. «لِتُجْزیٰ ... بِمٰا کَسَبَتْ»

ص :532

[سوره الجاثیة (45): آیه 23]

اشاره

أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اِتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوٰاهُ وَ أَضَلَّهُ اَللّٰهُ عَلیٰ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلیٰ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلیٰ بَصَرِهِ غِشٰاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اَللّٰهِ أَ فَلاٰ تَذَکَّرُونَ (23)

پس آیا دیدی کسی را که هوای خویش را معبود خود قرار داده و خداوند او را با وجود آگاهیش به بیراهه گذاشت و بر گوش و قلبش مهر زد و بر چشمش پرده ای نهاد.پس بعد از خدا کیست که او را هدایت کند،پس آیا پند نمی گیرید؟

نکته ها:

قرآن درباره ی دو گروه تعبیر «Bخَتَمَ اللّٰهُ » آورده است:یکی کفّار که می فرماید: «خَتَمَ اللّٰهُ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ وَ عَلیٰ سَمْعِهِمْ» (1)و دیگری هواپرستان که می فرماید: «خَتَمَ عَلیٰ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ» مراد از هوی پرستی نادیده گرفتن وظیفه و پیروی از غریزه است.

هوی پرستی ابزار شناخت را از کار می اندازد،نه چشم حقیقت را می بیند و نه گوش حقّ را می شنود و نه دل درک صحیح دارد.

عامل هوی پرستی گرایش به مادّیات است.چنان که در جای دیگر می خوانیم: «أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوٰاهُ» (2)هوا پرستی اساس محنت هاست:«الهوی اس المحن» (3)هوسها مرکب فتنه هاست.

«انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع» (4)سرچشمه ی فتنه ها،پیروی از هوس هاست.

هوی پرستی مانع عدالت است. «فَلاٰ تَتَّبِعُوا الْهَویٰ أَنْ تَعْدِلُوا» (5)سبب انحراف از راه خداست. «وَ لاٰ تَتَّبِعِ الْهَویٰ فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ» (6)سبب سقوط انسان است. «وَ اتَّبَعَ هَوٰاهُ فَتَرْدیٰ» (7)و در این آیه می خوانیم که هوی پرستی سبب مهر خوردن بر گوش و دل است. «اتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوٰاهُ»

ص :533


1- 1) .بقره،7.
2- 2) .اعراف،176.
3- 3) .غرر الحکم.
4- 4) .کافی،ج 1،ص 54.
5- 5) .نساء،135.
6- 6) .ص،26.
7- 7) .طه،16.

... وَ خَتَمَ عَلیٰ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ»

پیام ها:

1 هوی پرستی نوعی شرک و هوی پرست سزاوار توبیخ است. «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوٰاهُ» 2 با اینکه هوس ها در درون است ولی بازتاب هوا پرستی در اعمال انسان هویداست. «أَ فَرَأَیْتَ» 3 انسان ذاتاً موجودی پرستش گر است امّا در انتخاب معبود منحرف می شود و به جای خدا به سراغ هوس ها می رود. «اتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوٰاهُ» 4 کیفر کسی که خدا را رها کرده و به دنبال تمایلات نفسانی خود باشد آن است که خداوند او را گمراه نماید. «أَضَلَّهُ اللّٰهُ» 5 اگر هوی پرستی حاکم شد،علم از کارآیی می افتد.هوا پرستی حتّی دانشمندان را منحرف می کند. «وَ أَضَلَّهُ اللّٰهُ عَلیٰ عِلْمٍ» 6 گمراهی و کوردلی،کیفر الهی برای هوی پرستان است. «اتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوٰاهُ ... أَضَلَّهُ اللّٰهُ ... خَتَمَ عَلیٰ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ» 7 هوی پرستی،سبب مسدود شدن درهای هدایت به روی انسان است. «مَنِ اتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوٰاهُ ... فَمَنْ یَهْدِیهِ» 8 جز هدایت الهی،هر راهی به ضلالت می انجامد. «فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللّٰهِ»

[سوره الجاثیة (45): آیه 24]

اشاره

وَ قٰالُوا مٰا هِیَ إِلاّٰ حَیٰاتُنَا اَلدُّنْیٰا نَمُوتُ وَ نَحْیٰا وَ مٰا یُهْلِکُنٰا إِلاَّ اَلدَّهْرُ وَ مٰا لَهُمْ بِذٰلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاّٰ یَظُنُّونَ (24)

و گفتند:جز همین زندگی دنیایی،زندگی دیگری نیست،می میریم و زنده می شویم(یک گروه می رویم و یک گروه می آییم)و ما را چیزی جز طبیعت و روزگار نابود نمی کند،در حالی که هیچ گونه علمی بر این ادّعا ندارند.

آنان جز گروهی خیالباف نیستند.

ص :534

نکته ها:

« اَلدَّهْرُ »به معنای گذر زمان دنیا است،گویا مادّیون معتقدند که گذر عمر،مایه ی مرگ و هلاکت انسان است. (1)

پیام ها:

1 هوی پرستی،چنان چشم و دل انسان را کور می کند که قیامت را منکر می شود و زندگی را در حیات کوتاه دنیا محصور می داند. «اتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوٰاهُ ... حَیٰاتُنَا الدُّنْیٰا» 2 منکران معاد برای انکار خود،منطق و علم ندارند. «مٰا لَهُمْ بِذٰلِکَ مِنْ عِلْمٍ» 3 در عقاید،پندار و گمان بی ارزش است،عقاید باید بر اساس علم باشد. «إِنْ هُمْ إِلاّٰ یَظُنُّونَ»

[سوره الجاثیة (45): آیات 25 تا 26]

اشاره

وَ إِذٰا تُتْلیٰ عَلَیْهِمْ آیٰاتُنٰا بَیِّنٰاتٍ مٰا کٰانَ حُجَّتَهُمْ إِلاّٰ أَنْ قٰالُوا اِئْتُوا بِآبٰائِنٰا إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (25) قُلِ اَللّٰهُ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ إِلیٰ یَوْمِ اَلْقِیٰامَةِ لاٰ رَیْبَ فِیهِ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ (26)

و هر گاه آیات روشن ما(درباره معاد)بر آنان تلاوت گردد،دلیل و حجّتی ندارند، مگر آنکه گویند:اگر راست می گویید پدران ما را(زنده کنید و)بیاورید.

بگو:خداست که شما را زنده می کند و سپس می میراند و آن گاه برای روز قیامتی که شکی در آن نیست همه را جمع می نماید ولی اکثر مردم نمی دانند.

نکته ها:

نظام آفرینش برنامه و قانونی دارد که خداوند حکیم آن را بر هستی حاکم ساخته و نفی آن نشانه ی جهل و نادانی است.

ص :535


1- 1) .مفردات راغب.
پیام ها:

1 آیات قرآن،روشن و روشنگر است. «آیٰاتُنٰا بَیِّنٰاتٍ» 2 کافران،به جای اندیشه در آیات خدا،آبا و اجداد خود را طلب می کنند. «تُتْلیٰ عَلَیْهِمْ آیٰاتُنٰا ... اِئْتُوا بِآبٰائِنٰا» 3 هر گاه سخن منکران را نقل کردید،پاسخ آن را هم بیان کنید. «وَ مٰا یُهْلِکُنٰا إِلاَّ الدَّهْرُ ... قُلِ اللّٰهُ یُحْیِیکُمْ» 4 نشانه های قدرت و حکمت و عدالت خداوند،به قدری روشن و بیّن است که دلیلی برای شک در قیامت باقی نمی گذارد. «لاٰ رَیْبَ فِیهِ» 5 حیات نخستین آدمیان،نشان امکان قیامت است. «یُحْیِیکُمْ ... ثُمَّ یُمِیتُکُمْ» 6 تقاضای زنده کردن نیاکان در دنیا بر اساس جهل و ناآگاهی است. «أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ» 7 تردید در معاد،برخاسته از جهل انسان است. «أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ»

[سوره الجاثیة (45): آیه 27]

اشاره

وَ لِلّٰهِ مُلْکُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ یَوْمَ تَقُومُ اَلسّٰاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَخْسَرُ اَلْمُبْطِلُونَ (27)

حکومت و فرمانروایی آسمان ها و زمین مخصوص خداست و روزی که رستاخیز بر پا شود،آن روز یاوه سرایان زیانکارند.

پیام ها:

1 زنده کردن و میراندن برای خداوند آسان است،زیرا هستی به دست اوست.

«یُحْیِیکُمْ

... یُمِیتُکُمْ ... لِلّٰهِ مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ» ...

2 زیان های دنیوی ناچیز است،خسارت روز قیامت مهم است. «یَوْمَ تَقُومُ السّٰاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ» 3 آنان که قیامت را باطل می شمرند،در قیامت زیانکارند. «یَوْمَئِذٍ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ»

ص :536

[سوره الجاثیة (45): آیه 28]

اشاره

وَ تَریٰ کُلَّ أُمَّةٍ جٰاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعیٰ إِلیٰ کِتٰابِهَا اَلْیَوْمَ تُجْزَوْنَ مٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (28)

(در روز رستاخیز)هر امّتی را به زانو در آمده می بینی،در حالی که هر امتی به سوی کتابش(برای دادرسی)فراخوانده شده است.امروز آنچه را عمل می کردید دریافت خواهید کرد.

نکته ها:

« جٰاثِیَةً »به معنای نشستن روی زانو،به هنگام ترس و وحشت یا فروتنی و تسلیم است.

قرآن برای انسان در قیامت سه نوع کتاب معرّفی کرده است: (1)

الف)برای هر فرد کتابی است که کارهای شخصی او در آن ثبت است. «وَ کُلَّ إِنسٰانٍ أَلْزَمْنٰاهُ طٰائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ کِتٰاباً یَلْقٰاهُ مَنْشُوراً» (2)ما عمل هر انسانی را به گردنش می آویزیم و روز قیامت آن را به صورت کتابی در برابرش می گشاییم و به او خطاب می شود کتاب خود را بخوان. «اقْرَأْ کِتٰابَکَ» (3)ب)برای هر امّتی نیز کتابی است که امور اجتماعی در آن ثبت است،چنان که در این آیه می فرماید: «کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعیٰ إِلیٰ کِتٰابِهَا» ج)تمام امّت ها نیز یک کتاب دارند که همه چیز و همه کس در آن ثبت است. «وَ وُضِعَ الْکِتٰابُ فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمّٰا فِیهِ» (4)

پیام ها:

1 هول و هراس قیامت همه را زمین گیر می کند. «کُلَّ أُمَّةٍ جٰاثِیَةً» 2 معاد جسمانی است. «جٰاثِیَةً» 3 نظام هستی حساب و کتاب و ثبت و ضبط دارد و کار قیامت بر اساس پرونده

ص :537


1- 1) .تفسیر المیزان،ج 13،ص 348.
2- 2) .اسراء،13.
3- 3) .اسراء،14.
4- 4) .کهف،49.

و گواه است. «تُدْعیٰ إِلیٰ کِتٰابِهَا» 4 جزای هر شخصی در قیامت،بر اساس عملکرد او در دنیاست. «الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ مٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»

[سوره الجاثیة (45): آیه 29]

اشاره

هٰذٰا کِتٰابُنٰا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ إِنّٰا کُنّٰا نَسْتَنْسِخُ مٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (29)

این است کتاب ما که به حقّ درباره شما سخن می گوید،همانا ما آنچه را انجام می دادید نسخه برداری و ثبت می کردیم.

نکته ها:

رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:هنگامی که انسان در قلب خود خدا را یاد کند،خداوند آن را در کتابی ثبت می کند و به فرشتگان یادآوری می کند.آنان می گویند:ما خبر نداریم.خداوند می فرماید:من یاد قبلی او را هم ثبت می کنم. (1)در دعای کمیل نیز می خوانیم:«و الشاهد لما خفی عنهم»پروردگارا! تو بر آنچه از فرشتگان مخفی است آگاهی.

پیام ها:

1 در قیامت چیزی پشت پرده نیست،همه چیز حاضر است. «هٰذٰا» 2 در قیامت همه چیز مکتوب است. «کِتٰابُنٰا» 3 پرونده اعمال انسان،دقیق و مطابق با واقع و بی نیاز از شرح و تفسیر است.

«یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ»

4 دلیل دقّت و حقّانیّت کتابِ اعمال انسان آن است که خداوند خود ثبت کرده است. «إِنّٰا کُنّٰا نَسْتَنْسِخُ» 5 ایمان به ثبت دقیق اعمال می تواند بهترین بازدارنده انسان از خلافکاری باشد. «کُنّٰا نَسْتَنْسِخُ»

ص :538


1- 1) .تفسیر برهان.

6 عمل انسان،همان گونه که واقع شده ثبت می شود،نه بر اساس قرائن و شواهد و آثار. «عَمّٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»

[سوره الجاثیة (45): آیات 30 تا 31]

اشاره

فَأَمَّا اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ فَیُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِی رَحْمَتِهِ ذٰلِکَ هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْمُبِینُ (30) وَ أَمَّا اَلَّذِینَ کَفَرُوا أَ فَلَمْ تَکُنْ آیٰاتِی تُتْلیٰ عَلَیْکُمْ فَاسْتَکْبَرْتُمْ وَ کُنْتُمْ قَوْماً مُجْرِمِینَ (31)

پس کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند پروردگارشان آنان را در رحمت خویش داخل می کند،این است آن رستگاری آشکار.

و امّا کسانی که کفر ورزیدند(به آنان گفته می شود)مگر آیات من بر شما خوانده نشد،پس استکبار ورزیدید و گروهی مجرم بودید.

نکته ها:

«فوز»به معنای پیروزی و دست یابی به خیر همراه با سلامت و رسیدن به آرزو است.

کلمه ی«فوز»در قرآن،همراه با«مبین»،«عظیم»و«کبیر»آمده است.

در این آیه به جای«یدخلون فی الجنة»فرمود: «فَیُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِی رَحْمَتِهِ» یعنی اهل ایمان و عمل در مدار لطف و رحمت خاص الهی هستند.

در کنار ایمان،عمل صالح مطرح است ولی در کنار کفر،کار خیری نیست.

در زبان عربی،کلماتِ جمع اگر با الف و لام بیاید،به معنای تمام افراد است.مانند کلمه «مساجد»که به معنای مسجدها می باشد،ولی کلمه ی«المساجد»به معنای تمام مسجدها است.معمولاً در قرآن در کنار ایمان،سخن از عمل صالح است،آن هم در قالب «الصالحات»یعنی تمام کارهای مؤمن باید نیک باشد.

ص :539

پیام ها:

1 رستگار کسی است که همراه ایمان،عمل صالح داشته باشد و عمل صالح او گسترده و جامع باشد. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» 2 دریافت رحمت الهی بدون ایمان و عمل صالح ممکن نیست. «فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا ... فِی رَحْمَتِهِ» 3 کیفر و پاداش از شئون ربوبیّت است. «فَیُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِی رَحْمَتِهِ» 4 بهشت و نعمت های آن جلوه ای از رحمت الهی است. «فَیُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِی رَحْمَتِهِ» 5 رستگار کسی است که خوش عاقبت باشد. «ذٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ» 6 انسان به طور طبیعی خواهان رستگاری است،این قرآن است که رستگاری حقیقی انسان را نشان می دهد. «ذٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ» 7 ریشه کفر تکبّر است. «کَفَرُوا ... فَاسْتَکْبَرْتُمْ» 8 استکبار فوری نشانه لجاجت است. «تُتْلیٰ عَلَیْکُمْ فَاسْتَکْبَرْتُمْ» 9 ریشه ی جرم و گناه،کفر و تکبّر است. «کَفَرُوا ... فَاسْتَکْبَرْتُمْ ... مُجْرِمِینَ»

[سوره الجاثیة (45): آیات 32 تا 34]

اشاره

وَ إِذٰا قِیلَ إِنَّ وَعْدَ اَللّٰهِ حَقٌّ وَ اَلسّٰاعَةُ لاٰ رَیْبَ فِیهٰا قُلْتُمْ مٰا نَدْرِی مَا اَلسّٰاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلاّٰ ظَنًّا وَ مٰا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ (32) وَ بَدٰا لَهُمْ سَیِّئٰاتُ مٰا عَمِلُوا وَ حٰاقَ بِهِمْ مٰا کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (33) وَ قِیلَ اَلْیَوْمَ نَنْسٰاکُمْ کَمٰا نَسِیتُمْ لِقٰاءَ یَوْمِکُمْ هٰذٰا وَ مَأْوٰاکُمُ اَلنّٰارُ وَ مٰا لَکُمْ مِنْ نٰاصِرِینَ (34)

و هر گاه گفته شد که وعده الهی حقّ است و در قیامتی که(در پیش است) شکی نیست،گفتید:ما نمی دانیم قیامت چیست،ما آن را جز گمانی نمی پنداریم و ما به سراغ باور کردن آن نیستیم.

و بدی های اعمالشان برایشان روشن شد و آنچه را به مسخره می گرفتند، فراگیرشان شد.

ص :540

و به آنان گفته شود:امروز ما شما را به فراموشی می سپاریم،همان گونه که شما دیدار امروزتان را به فراموشی سپردید،جایگاه شما آتش است و برای شما هیچ یاوری نیست.

نکته ها:

نشانه ی کافر،تشکیک و نشانه ی مؤمن،سؤال،پیگیری و به یقین رسیدن است.

گاهی یک خلاف کوچک،زیان های بسیاری دارد.مثلاً شخصی با خاموش کردن چراغ یک سالن،در ظاهر یک عمل خلاف انجام می دهد،ولی این عمل،سیّئاتی را به دنبال دارد،افرادی در اثر تاریکی دچار ترس و وحشت می شوند،افرادی کفش و لباس خویش را گم می کنند،گروهی دیگران را پایمال می کنند،افرادی به ستون ها می خورند.چه بسا در تاریکی سرقت ها و منکرات دیگری انجام گیرد،تمام این امور،آثار و عوارضِ سوء یک عمل است،لذا در قیامت به حساب همه عوارض گناه رسیدگی می شود.

مراد از فراموش کردن خداوند آن است که در قیامت با افراد غافل از قیامت،همچون افراد فراموش شده برخورد می شود و خداوند آنان را به حال خود وامی گذارد و گر نه خداوند هرگز هیچ کس و هیچ چیز را فراموش نمی کند. «وَ مٰا کٰانَ رَبُّکَ نَسِیًّا» (1)

پیام ها:

1 قیامت،روزِ بُروز و ظهورِ امور پنهان است. «وَ بَدٰا لَهُمْ» 2 در قیامت علاوه بر اعمال،عوارض و آثار و مفاسدی که بر اعمال بار است دامنگیر انسان می شود. «سَیِّئٰاتُ مٰا عَمِلُوا» 3 کیفر الهی،متناسب با آدمی رفتار است.همان چیزی که مسخره می کردند

ص :541


1- 1) .مریم،64.

دامنشان را می گیرد. «حٰاقَ بِهِمْ مٰا کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ» 4 استهزا،شیوه ی مستکبران است. «فَاسْتَکْبَرْتُمْ ... کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ» 5 هر کس معاد را فراموش کند در قیامت فراموش می شود. «نَنْسٰاکُمْ کَمٰا نَسِیتُمْ» 6 ایمان به معاد کافی نیست،یاد معاد لازم است. «نَسِیتُمْ لِقٰاءَ یَوْمِکُمْ»

[سوره الجاثیة (45): آیه 35]

اشاره

ذٰلِکُمْ بِأَنَّکُمُ اِتَّخَذْتُمْ آیٰاتِ اَللّٰهِ هُزُواً وَ غَرَّتْکُمُ اَلْحَیٰاةُ اَلدُّنْیٰا فَالْیَوْمَ لاٰ یُخْرَجُونَ مِنْهٰا وَ لاٰ هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ (35)

این به خاطر آنست که شما آیات خدا را مسخره گرفتید و زندگی دنیا مغرورتان کرد.پس امروز نه از آتش دوزخ خارج می شوند و نه از آنان خواسته می شود که رضایت خدا را بخواهند.

نکته ها:

«استعتاب»به معنای درخواست چیزی است که رنج و غم را برطرف کند،نظیر عذرخواهی.

در این چند آیه ای که گذشت جلوه ای از دادگاه قیامت ترسیم شده است:

همه در قیامت جمع می شوند. «یَجْمَعُکُمْ» باطل گرایان در آن روز خسارت خود را می بینند. «یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ» هر امّتی به سوی کتابش خوانده می شود. «کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعیٰ إِلیٰ کِتٰابِهَا» کتاب،گواه بر رفتار است. «هٰذٰا کِتٰابُنٰا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ» مردم دو دسته شده،گروهی در رحمت و گروهی اهل دوزخند.

به دوزخیان دلایل کیفر تفهیم می شود. «فَاسْتَکْبَرْتُمْ ... اِجْتَرَحُوا السَّیِّئٰاتِ» کیفر متناسب با جرم است. «نَنْسٰاکُمْ کَمٰا نَسِیتُمْ لِقٰاءَ یَوْمِکُمْ هٰذٰا» عوارض و آثار سوء گناهان دامنگیر می شود و راه خروج و عذرخواهی بسته است.

مهم ترین عامل بدبختی،مغرور شدن به دنیا و تمسخر و تشکیک است.

ص :542

پیام ها:

1 دلیل کیفر را به مجرم بگویید. «ذٰلِکُمْ بِأَنَّکُمُ» ...

2 به زندگی دنیا،دلشاد و مغرور و سرمست شدن،انسان را به استهزای حقایق می کشاند. «اتَّخَذْتُمْ آیٰاتِ اللّٰهِ هُزُواً» 3 از دنیا انتقاد نشده،بلکه از مغرور شدن به آن انتقاد شده است. «غَرَّتْکُمُ الْحَیٰاةُ الدُّنْیٰا» 4 برای کسانی که مکتب آسمانی را تحقیر و استهزا کنند نه راه نجات است و نه راه عذرخواهی و عذرپذیری. «لاٰ یُخْرَجُونَ ... لاٰ هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ»

[سوره الجاثیة (45): آیات 36 تا 37]

اشاره

فَلِلّٰهِ اَلْحَمْدُ رَبِّ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ رَبِّ اَلْأَرْضِ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ (36) وَ لَهُ اَلْکِبْرِیٰاءُ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ (37)

پس سپاس و ستایش مخصوص خداوند است،پروردگار آسمان ها و پروردگار زمین،پروردگار جهانیان.

و بزرگی در آسمان ها و زمین مخصوص اوست و اوست خدای عزیز و حکیم.

نکته ها:

در آغاز سوره که سخن از نزول قرآن و نعمت ها بود،خداوند،عزیز و حکیم معرّفی شده بود، «تَنْزِیلُ الْکِتٰابِ مِنَ اللّٰهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ» و در پایان نیز که سخن از کیفر مسخره کنندگان است،تعبیر عزیز و حکیم آمده است.شاید اشاره به این باشد که نعمت ها،کیفرها،مهرها و قهرها همه برخاسته از قدرت و حکمت الهی است.

پیام ها:

1 تنها خداوند،شایسته ی بزرگی و حمد و ستایش است. «فَلِلّٰهِ الْحَمْدُ» 2 پروردگار آسمان ها و زمین و همه هستی،همان خدای یکتاست. «فَلِلّٰهِ الْحَمْدُ رَبِّ ... رَبِّ ... رَبِّ»

ص :543

3 آسمان ها و زمین و همه چیز تحت تربیت الهی و رو به رشد است. «رَبِّ السَّمٰاوٰاتِ» ...

4 عزّت و قدرت خداوند همراه با حکمت و کاردانی اوست. «الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» «و الحمد لله رب العالمین»

ص :544

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109